هو المبیّن الحکیم

حقّ جلّ جلاله از برای ظهور جواهر معانی از معدن انسانی آمده الیوم دین اللّه و مذهب اللّه آنکه مذاهب مختلفه و سبل متعدّده را سبب و علّت بغضا ننمائید این اصول و قوانین و راههای محکم متین از مطلع واحد ظاهر و از مشرق واحد مشرق و این اختلافات نظر بمصالح وقت و زمان و قرون و اعصار بوده

ای اهل بهاء کمر همّت را محکم نمائید که شاید جدال و نزاع مذهبی از بین اهل عالم مرتفع شود و محو گردد حبّاً للّه و لعباده بر این امر عظیم خطیر قیام نمائید ضغینه و بغضای مذهبی ناری است عالم‌سوز و اطفاء آن بسیار صعب مگر ید قدرت الهی ناس را از این بلاء عقیم نجات بخشد در محاربۀ واقعۀ بین دولت علیّه و روس ملاحظه نمائید طرفین از جان و مال گذشتند چه مقدار قریه‌ها کأن لم یکن مشاهده شد

مشکوة بیان را این کلمه بمثابۀ مصباح است ای اهل عالم همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار بکمال محبّت و اتّحاد و مودّت و اتّفاق سلوک نمائید قسم بآفتاب حقیقت نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد حقّ آگاه گواه این گفتار بوده و هست

جهد نمائید تا باین مقام بلند اعلی که مقام صیانت و حفظ عالم انسانی است فائز شوید این قصد سلطان مقاصد و این امل ملیک آمال ولکن تا افق آفتاب عدل از سحاب تیرۀ ظلم فارغ نشود ظهور این مقام مشکل بنظر میآید و سحاب تیره مظاهر ظنون و اوهامند یعنی علمای عصر گاهی بلسان شریعت و هنگامی بلسان حقیقت و طریقت نطق نمودیم و مقصد اقصی و غایة قصوی ظهور این مقام بلند اعلی بوده کفی باللّه شهیدا

ای اهل بهاء با جمیع اهل عالم بروح و ریحان معاشرت نمائید اگر نزد شما کلمه‌ئی و یا جوهری است که دون شما از آن محروم بلسان محبّت و شفقت القا نمائید اگر قبول شد و اثر نمود مقصد حاصل والّا او را باو گذارید و در بارۀ او دعا نمائید نه جفا لسان شفقت جذّاب قلوب است و مائدۀ روح و بمثابۀ معانی است از برای الفاظ و مانند افق است از برای اشراق آفتاب حکمت و دانائی

اگر اهل فرقان بشریعت غرّا بعد از حضرت خاتم روح ما سواه فداه عمل مینمودند و بذیلش تشبّث بنیان حصن امر متزعزع نمیشد و مداین معموره خراب نمیگشت بلکه مدن و قری بطراز امن و امان مزیّن و فائز از اختلاف امّت مرحومه و دخان انفس شریره ملّت بیضا تیره و ضعیف مشاهده میشود اگر عامل میشدند از انوار آفتاب عدل غافل نمیگشتند سبحان‌اللّه حضرت نون در کمال عداوت و بغضا و نون دیگر معین و یاور او و هر دو بر حسب ظاهر با جنود و عساکر ایشان در قلعۀ حدید ساکن و مظلوم در بیتی که جدار آن بمثابۀ قرطاس الأمل مقطوع الّا من اللّه انّه لو یشآء یجعل القرطاس حدیداً اغلظ من الجبل و الحدید رقیقاً ارقّ من جفن العین لعمر اللّه ادعوهم الی النّور و یدعوننی الی النّار و ما دعآء الظّالمین الّا فی ضلال اردت لهم العزّة و ارادوا لی الذّلّة الکبری از اوّل ایّام در دست غافلین مبتلا گاهی به عراق و هنگامی به ارض سرّ و از آنجا به عکّا که منفای قاتلین و سارقین بوده من غیر جهت ما را نفی نمودند و از این سجن اعظم معلوم نیست بکجا و چه جا محل گیریم العلم عند اللّه ربّ العرش و الثّری و ربّ الکرسیّ الرّفیع ما در هر کجا باشیم و هر چه بر ما وارد شود باید حزب اللّه بکمال استقامت و اطمینان بافق اعلی ناظر باشند و باصلاح عالم و تربیت امم مشغول گردند آنچه وارد شده و بشود سبب و علّت ارتفاع امر بوده و هست خذوا امر اللّه و تمسّکوا به انّه نزل من لدن آمر حکیم

با کمال شفقت و رحمت اهل عالم را به ما ینتفع به انفسهم دلالت کردیم و راه نمودیم قسم بآفتاب حقیقت که از اعلی افق عالم اشراق نموده حزب اللّه جز عمار و اصلاح عالم و تهذیب امم مقصودی نداشته و ندارند با جمیع ناس بصدق و صفا بوده‌اند ظاهرشان عین باطن و باطن نفس ظاهر حقیقت امر پوشیده و پنهان نه امام وجوه ظاهر و هویدا نفس اعمال گواه این مقال امروز هر صاحب بصری انوار صبح ظهور را مشاهده کند و هر صاحب سمعی ندای مکلّم طور را اصغا نماید امواج بحر رحمت الهی بکمال اوج ظاهر بشأنی که مشرق آیات و مطلع بیّنات با جمیع احزاب بی پرده و حجاب جالس و مؤانس چه مقدار از اهل آفاق بنفاق داخل و بوفاق خارج باب فضل بر وجوه کل مفتوح با عاصی و مطیع در ظاهر بیک قسم معاشر که شاید بدکاران بدریای بخشش بی‌پایان پی‌برند تجلّیات اسم ستّار بقسمی ظاهر که بدکار گمان مینمود از اخیار محسوب هیچ قاصدی محروم نماند و هیچ مقبلی ممنوع نه اعراض و اجتناب ناس را سبب علمای شیعه و اعمال ناشایسته بوده سبحان‌اللّه در کودکی میشنیدیم فلان عالم در کلمۀ قائم سخن میگوید که از احادیث و اخبار بما رسیده یوم ظهور آن حضرت بکلمه‌ئی تکلّم میفرماید و نقبا کل از آن کلمۀ علیا اجتناب مینمایند و فرار اختیار میکنند آیا آن کلمه چیست که اعلی الخلق از حقّ اعراض مینمایند ای معشر جهلا آن کلمه اینست و در این حین میفرماید هو در قمیص انا ظاهر و مکنون به انا المشهود ناطق نشنیده فرار نمودید بگو این است آن کلمه‌ئی که از سطوتش فرائص کل مرتعد الّا من شآء اللّه مقصود از علما در این مقامات نفوسی بوده که ناس را از شاطی بحر احدیّه منع نموده‌اند والّا عالم عامل و حکیم عادل بمثابۀ روحند از برای جسد عالم طوبی از برای عالمی که تارکش بتاج عدل مزیّن و هیکلش بطراز انصاف

قلم اعلی حزب اللّه را وصیّت میفرماید و بمحبّت و شفقت و حکمت و مدارا امر مینماید مظلوم امروز مسجون ناصر او جنود اعمال و اخلاق بوده نه صفوف و جنود و تفنگ و توپ یک عمل پاک عالم خاک را جنّت علیا نماید ای دوستان باخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه حقّ جلّ جلاله را نصرت نمائید الیوم هر نفسی ارادۀ نصرت نماید باید به ما له ناظر نباشد بل به ما عند اللّه لیس له ان ینظر الی ما ینفعه بل بما ترتفع به کلمة اللّه المطاعة قلب باید از شئونات نفس و هوی مقدّس باشد چه که سلاح فتح و سبب اوّلیّۀ نصر تقوی اللّه بوده و هست او است درعی که هیکل امر را حفظ میکند و حزب اللّه را نصرت مینماید لازال رایت تقوی مظفّر بوده و از اقوی جنود عالم محسوب بها فتح المقرّبون مدن القلوب باذن اللّه ربّ الجنود

عالم را ظلمت احاطه نموده سراجی که روشنی بخشد حکمت بوده و هست مقتضیات آن را باید در جمیع احوال ملاحظه نمود و از حکمت ملاحظۀ مقامات است و سخن گفتن باندازه و شأن و از حکمت حزم است چه که انسان نباید هر نفسی هر چه بگوید قبول نماید از قبل نوشتیم لا تطمئنّوا من کلّ وارد و لا تصدّقوا کلّ قائل در جمیع احوال از حقّ جلّ جلاله بطلبید عبادش را از رحیق مختوم و انوار اسم قیّوم محروم نفرماید

یا حزب اللّه قلمی الأعلی یوصی العباد بالأمانة الکبری لعمر اللّه نورها اظهر من نور الشّمس قد خسف کلّ نور عند نورها و ضیائها و اشراقها از حقّ میطلبیم مدن و دیارش را از اشراقات شمس امانت محروم نفرماید جمیع را در لیالی و ایّام بامانت و عفّت و صفا و وفا امر نمودیم طوبی از برای عاملین از اوّل ایّام که انوار آفتاب امر از افق عراق اشراق نمود تا حین قلم بیان از حرکت بازنماند بکمال روح و ریحان اهل امکان را باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه وصیّت نمود در لیالی و ایّام صریر قلم مرتفع و لسان ناطق تا آنکه مقابل سیف کلمه قائم و مقابل سطوت صبر و مقام ظلم تسلیم و حین شهادت تفویض ظاهر سی سنه و ازید آنچه بر این حزب مظلوم وارد صبر نموده‌اند و بخدا گذاشته‌اند هر صاحب عدل و انصاف بر آنچه ذکر شد شهادت داده و میدهد این مظلوم در این مدّت بمواعظ حسنه و نصایح شافیۀ کافیه تشبّث نمود تا بر کل ثابت و واضح شد که حقّ از برای ظهور کنوز مودعۀ در نفوس آمده نزاع و جدال شأن درنده‌های ارض بوده و هست اعمال پسندیده شأن انسان تبارک الرّحمن الّذی خلق الانسان علّمه البیان بعد از همۀ زحمتها نه امراء دولت راضی و نه علمای ملّت یک نفس یافت نشد که للّه امام درگاه حضرت پادشاه کلمه‌ئی بگوید لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا بمعروف عمل ننمودند و در اظهار منکر کوتاهی نرفت انصاف بمثابۀ عنقا شد و صدق مانند کبریت احمر نفسی بخیر تکلّم ننمود گویا عدل بمثل اهل حقّ مبغوض عباد و مطرود بلاد گشته سبحان‌اللّه در فتنۀ ارض طاء احدی به ما حکم به اللّه تکلّم ننمود نظر باظهار قدرت و ابراز خدمت در حضرت سلطان معروف را منکر و مصلح را مفسد گفته‌اند امثال آن نفوس قطره را دریا نمایند و ذرّه را آفتاب بیت گلین را حصن متین گویند و از حقّ مبین چشم پوشند جمعی مصلحین عالم را بتهمت فساد اخذ نمودند لعمر اللّه آن نفوس جز عزّت دولت و خدمت ملّت قصدی و املی نداشته و ندارند للّه گفته و للّه میگویند و فی سبیل اللّه سالکند

ای دوستان از مقصود عالمیان مسئلت نمائید حضرت سلطان را تأیید فرماید تا از انوار آفتاب عدل جمیع ممالک ایران بطراز امن و امان مزیّن گردد از قرار مذکور بصرافت طبع بستگان را گشود و مقیّدین را آزادی بخشود بعضی از امور عرضش امام وجوه عباد فرض است و اظهارش از سجیّۀ ابرار تا اخیار مطّلع شوند و آگاه گردند انّه یلهم من یشآء بما اراد و هو المقتدر الآمر العلیم الحکیم از آن ارض کلمه‌ئی بسمع مظلوم رسید که فی‌الحقیقه سبب حیرت شد نوّاب والا معتمدالدّوله فرهاد میرزا در بارۀ مسجون فرموده آنچه ذکرش محبوب نه این مظلوم با ایشان و امثال ایشان بسیار کم ملاقات نمود آنچه در نظر است دو بار در مرغ‌محلّۀ شمیران که مقرّ مظلوم بود تشریف آوردند کرّۀ اوّل طرف عصر یومی کرّۀ ثانی یوم جمعه صبح تشریف آوردند نزدیک مغرب مراجعت فرمودند ایشان عالم و آگاهند نباید بغیر حقّ تکلّم نمایند اگر نفسی خدمت ایشان رسید این کلمات را امام وجه از قبل مظلوم مذکور دارد

هو العلیم الخبیر

یا ابن الملک حضرتک رأیتنی من قبل کأحد من النّاس لو تتوجّه الیوم ترانی بنور لا یدری احد من اظهره و بنار لا تدری نفس من اشعلها ولکنّ المظلوم یدری و یعرف و یقول اظهرته ید ارادة اللّه ربّ العالمین و اوقدتها ید القدرة تسمع من زفیرها تاللّه قد اتی الوعد و مکلّم الطّور ینطق فی سدرة الظّهور و القوم اکثرهم من الغافلین یا امیر قد کنت ساتراً امری اظهرنی ربّی و کنت راقداً ایقظتنی نسمة اللّه فلمّا رفعت رأسی سمعت من کلّ الجهات یا ایّها النّاطق فی السّدرة طوبی لأرض تشرّفت بقدومک و لنفس فازت بندائک و لوجه توجّه الیک قم و قل یا ملأ الأرض لیست افکاری افکارکم و لا امشی فی طرقکم اذکروا ما وعدتم به فیما نزل من قبل و فی کتابی المبین اذاً قمت و نطقت بما امرت به لیس هذا من عندی بل من لدن مقتدر قدیر اسأل من حضرتک العدل و الانصاف فی هذا النّبإ العظیم و هذا البنآء الکریم لحضرتک ان تسأل الأمر الّذی فی سبیله سفکت الدّمآء و نصبت الرّؤوس و تشبّکت الصّدور و ذابت الأکباد و انصعق العباد الّا من شآء اللّه ربّ العالمین لیس الأمر بیدی بل بیده انّه هو القویّ الغالب القدیر قد نطق اللّسان علی قدر مقدور و هو المقدّر الحکیم

طوبی از برای نفسی که شبهات اهل هوی او را از مولی الوری منع ننمود و از افق اعلی بازنداشت عظمت امر و عظمت ایّام در کتب الهی مذکور و مسطور است طوبی لعین رأت و لأذن سمعت ما نطق به لسان ارادة الرّحمن علی الأغصان و ویل لکلّ غافل بعید

ای دوستان جناب حیدر قبل علیّ و محمّد قبل حسین علیهما بهائی ذکر اولیای الهی را نمودند شهر شهر و خانه خانه قصّه کرد بل قصّه‌ها گفتند و از عدم حضور کل لدی الباب غصّه‌ها خوردند یا حزب اللّه فی المدن و الدّیار قد ذکرت اسمائکم لدی الوجه و نزل لکم ما انقطع عنه ایادی التّغییر و الفنآء و یوصیکم بحفظ ما اوتیتم به من لدی اللّه ربّ العالمین این مقام اعلی را باسم مالک اسماء حفظ نمائید از حقّ بخواهید کل را مؤیّد نماید بر امری که عرفش و ذکرش بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند

و فی آخر الکتاب نوصیکم مرّة اخری بالعفّة و الأمانة و الدّیانة و الصّدق و الصّفآء ضعوا المنکر و خذوا المعروف امراً من لدی اللّه العلیم الحکیم در این حین قلم اعلی نوحه مینماید و نطق میکند آنچه در کتب الهی از قبل و بعد بود ظاهر لعمر اللّه ظاهر شد آنچه که چشم عالم شبه آن را ندیده مع‌ذلک مشاهده میشود بعضی از دوستان از گفته‌های اهل بیان توقّف مینمایند و یا از ضوضاء منافقین مضطرب میشوند اینست آن امری که بنفسه ظاهر است و بر کل لازم که وجه امر را بچشم او ملاحظه نمایند شأن انسان آنکه اگر جمیع عالم اراده نمایند او را از افق اعلی منع کنند یا از صراط مستقیم منحرف سازند خود را عاجز مشاهده نمایند از قبل کل را بنعیق ناعقین و ضوضاء معتدین اخبار نمودیم حزب الهی باید بسیف این کلمۀ مبارکه که از مطلع فم نقطۀ اولی روح ما سواه فداه اشراق نموده که میفرماید و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما نزل فی البیان و بدرع کلمۀ مبارکۀ اخری که میفرماید ایّاک ایّاک ان تحتجب بالواحد البیانیّة و ایّاک ایّاک ان تحتجب بما نزل فی البیان خود را از مفسدین اهل بیان حفظ نمایند در ظهور خاتم انبیا روح ما سواه فداه و امورات بعد آن تفکّر نمائید و پند گیرید و راضی نشوید مجدّد ناحیۀ کذبه و بئر موهومه و جابلقا و جابلسای ظنونیّه بمیان آید و ناس بیچاره را گمراه سازد بافق اعلی ناظر باشید و از دونش فارغ و منقطع و آزاد از اوّل امر تا حین آنچه گفته شد امام وجوه بوده حقّ جلّ جلاله آگاه و عمل گواه لا حول و لا قوّة الّا باللّه البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیکم و علی من یذکرکم و یحبّکم و علی کلّ مقبل ثابت مستقیم و الحمد للّه العلیّ العظیم

این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.

آخرین ویراستاری: ۶ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۲:۰۰ بعد از ظهر