اینست بدایع نصایح الهی که بلسان قدرت در مکمن عظمت و مقعد قدس رفعت خود میفرماید پس بگوش جان بشنوید و خود را از اصغای نصایح محبوب محروم و ممنوع ننمائید ای مؤمن مهاجر عطش و ظمأ غفلت را از سلسبیل قدس عنایت تسکین ده و شام تیرۀ بعد را بصبح منیر قرب منوّر گردان بیت محبّت باقی را بظلم شهوت فانی خراب مکن و جمال غلام روحانی را بحجبات تیرۀ نفسانی مپوش تقوای خالص پیشه کن و از ما سوی اللّه اندیشه منما و معین قلب منیر را بخاشاک حرص و هوی مسدود مکن و چشمۀ جاریۀ دل را از جریان بازمدار بحقّ متمسّک شو و بحبل عنایت او متوسّل باش چه که دون او احدی را از فقر بغنا نرساند و از ذلّت نفس نجات نبخشد ای عباد اگر از بحور غنای مستورۀ احدیّه مطّلع شوید از کون و امکان هر دو غنیّ و بینیاز گردید نار طلب در جان برافروزید تا بمطلب رفیع منیع که مقام قرب و لقای جانان است فایز گردید
ای احمد از ابحر متموّجۀ ملتطمۀ مستوره خود را منع مکن و از صراط واضحۀ مستقیمه محروم مباش چشم را منیر کن و بنور لایح روشن نما تا بسینای مبارکۀ طیّبه که محلّ ضیا و استضیاء سنای الهیّه است وارد شوی و بتجلّیات انوار لانهایه منوّر گردی و ندای جانفزای انظر ترانی از مشرق بیان سبحانی من غیر تعطیل بشنوی جمال غیب در هیکل ظهور میفرماید
ای احمد نفحهئی از عرف گلستان قدس روحانیم بر عالم هستی وزیده و جمیع موجودات را بطراز قدس صمدانی مزیّن فرموده و رشحی از طمطام یمّ عنایتم بر عالمیان مبذول گشته و جمیع را سرمست از این بادۀ قدس الست از عدم محض فانی بعرصۀ وجود باقی کشیده
ای احمد دیده را پاک و مقدّس نما تا تجلّیات انوار لانهایات از جمیع جهات ملاحظه نمائی و گوش را از آلایش تقلید منزّه کن تا نغمات عندلیب وحدت و توحید را از افنان باقی انسانی بشنوی
ای احمد چشم ودیعۀ من است او را بغبار نفس و هوی تیره مکن و گوش مظهر جود من است او را باعراض مشتهیۀ نفسیّه از اصغاء کلمۀ جامعه بازمدار قلب خزینۀ من است لآلی مکنونۀ آن را بنفس سارقه و هوس خائن مسپار دست علامت عنایت من است آن را از اخذ الواح مستورۀ محفوظه محروم منما بگو ای عباد فیض رحمت بیمنتهایم از سماء مکرمت بیابتدایم چون غیث هاطل در نزول و جریان است با دیدۀ مقدّس و گوش منزّه و استقامت تمام باین رحمت سبحانی و فیض رحمانی بشتابید بگو ای بندگان من بتحدید نفس و تقلید هوی خود را مقیّد و مقلّد مسازید چه که مثل تقلید مثل سراب بقیعه در وادی مهلکه است که لمیزل تشنگان را سیراب ننموده و لایزال سقایه نخواهد نمود از سراب فانی چشم برداشته بزلال سلسال لازوال بیمثالم درآئید لؤلؤ قدرت ربّانی را از لؤلؤ مصنوعی فرق دهید و تمیز گذارید چه که مصنوعی آن بملاقات آب فانی و معدوم شود و قدرتی آن بملاقات آب صافی و منیر گردد پس جهد بلیغ و سعی منیع نمائید تا لؤلؤ قدس صمدانی را مندون اشاره بدست آرید و آن معرفت مظهر نفس من بوده و خواهد بود و لمیزل بآب عنایت من زنده و حیّ و باقی خواهد بود
ای بندگان من جمال قدم میفرماید که از ظلّ هوی و بعد و غفلت بظلّ بقا و قرب و رحمت بشتابید و چون ارض تسلیم شوید تا ریاحین معطّرۀ ملوّنۀ مقدّسۀ عرفانم از ارض وجود انبات نماید و چون نار مشتعل شوید تا حجبات غلیظه را محترق نمائید و اجساد مبرودۀ محجوبه را از حرارت حبّ الهی زنده و باقی دارید و چون هوا لطیف شوید تا در مکمن قدس ولایتم درآئید
ای بندگان من از مدینۀ وهمیّۀ ظنّیّه بقوّۀ توکلّ بیرون آمده بمدینۀ محکمۀ مشیّدۀ یقین وارد شوید و در جمیع احوال از رحمت واسعه و عنایت محیطه مأیوس مباشید که همۀ هیاکل موجودات را محض جود و کرم از نیستی محض بملک هستی آوردم بیطلب عنایت فرمودم و بیسؤال اجابت فرمودم و بیاستعداد منتهای فضل و جود را مبذول داشتم جمیع شما اشجار رضوان قدس منید که بدست مرحمت خود در ارض مبارکه غرس فرمودم و بنیسان رحمت بیزوال خود تربیت نمودم و از حوادث کونیّه و خطرات ملکیّه بملائکۀ حفظیّه حفظ فرمودم حال از مغرس و حافظ و مربّی خود غفلت ننمائید و دون او را بر او مقدّم و مرجّح مدارید که مبادا اریاح سمومیّۀ عقیمیّه بر شما مرور نماید و جمیع را از اوراق بدیعه و اثمار جنیّه و افنان منیعه و اغصان لطیفه محروم نماید کلمات حکمتم را از لسان ظهور قبلم شنو که بپسر مریم فرمودم که هر مالک بستانی شجرۀ یابسه را در بستان باقی نگذارد و البتّه او را قطع نموده بنار افکند چه که حطب یابس درخور و لایق نار است پس ای اشجار رضوان قدس عنایت من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه که معاشرت بمشرکین و غافلین است حفظ نمائید تا اشجار وجود از جود معبود از نفحات قدسیّه و روحات انسیّه محروم نگردد و لازال در رضوان قدس احدیّه جدید و خرّم ماند
ای بندگان بنیان مصر ایقان حضرت سبحان را بنقر وهم و ظنون منهدم مکنید چه که ظنّ لمیزل مغنی نبوده و لایزال نفسی را بصراط مستقیم هادی نگشته ای عباد ید قدرت مبسوطۀ ممدودۀ مرتفعۀ سلطنتم را مغلول فرض گرفتهاید و رحمت منزلۀ مسبوقۀ غیر مقطوعهام را مقطوع داشتهاید و سحاب مرتفعۀ متعالیۀ جود و کرمم را ممنوع و غیر مهطول فرض نمودهاید آیا بدایع قدرت سلطان احدیّتم مفقود شده و یا نفوذ مشیّت و احاطۀ ارادهام از عالمیان ممنوع گشته اگر نچنین دانستهاید چرا جمال عزّ قدس احدیّتم را از ظهور منع نمودهاید و مظهر ذات عزّ ابهی را از ظهور در سماء قدس ابقی ممنوع داشتهاید اگر چشم انصاف بگشائید جمیع حقایق ممکنات را از این بادۀ جدیدۀ بدیعه سرمست بینید و جمیع ذرّات اشیاء را از اشراق انوارش مشرق و منوّر خواهید یافت فبئس ما انتم ظننتم و سآء ما انتم تظنّون
ای بندگان بمبدأ خود رجوع نمائید و از غفلت نفس و هوی برآمده قصد سینای روح در این طور مقدّس از ستر و ظهور نمائید کلمۀ مبارکۀ جامعۀ اوّلیّه را تبدیل منمائید و از مقرّ عزّ تقدیس و قدس تجرید منحرف مدارید بگو ای عباد غافل اگرچه بدایع رحمتم جمیع ممالک غیب و شهود را احاطه نموده و ظهورات جود و فضلم بر تمام ذرّات ممکنات سبقت گرفته ولکن سیاط عذابم بسی شدید است و ظهور قهرم بغایت عظیم نصایح مشفقهام را بگوش مقدّس از کبر و هوی بشنوید و بچشم سر و سرّ در بدیع امرم ملاحظه نمائید از امواج بحر رحمتم که جمیع ابحر لانهایه قطرهایست نزد او محروم مشوید و از معین قدس عذب فرات سایغم خود را ممنوع مسازید قسم بذات غیبم که اگر اقلّ از ذرّ بشعور آئید بسینه بسینای روح بشتابید و بعین خود بمعین قدسیّۀ منوّرۀ واضحه وارد گردید و نداء روح القدس را از سدرۀ ناطقه در صدر منیره بشنوید و غفلت منمائید
ای احمد از تقیید تقلید بروضۀ قدس تجرید و فردوس عزّ توحید بخرام بگو ای عباد باب رحمتم را که بر وجه اهل آسمانها و زمین گشودم بدست ظلم و اعراض مبندید و سدرۀ مرتفعۀ عنایتم را بجور و اعتساف قطع منمائید براستی میفرمایم قلب مخزن جواهر ممتنعۀ ثمینۀ منست محلّ خزف فانیۀ دنیای دنیّه مکنید و صدر محلّ انبات سنبلات حبّ منست او را بغبار تیرۀ بغضا میالائید بصفاتم متّصف شوید تا قابل ورود ملکوت عزّم شوید و در جبروت قدسم درآئید جمیع اشیاء کتاب مبین و صحف محکم قویم منند بدایع حکمت لدنّیم را بچشم طاهر مقدّس و قلب نورانی منزّه مشاهده نمائید
ای بندگان من آنچه از حکم بالغه و کلم طیّبۀ جامعه که در الواح قدسیّۀ احدیّه نازل فرمودم مقصود ارتقای انفس مستعدّه است بسموات عزّ احدیّه والّا جمالم مقدّس از انظر عارفین است و اجلالم منزّه از ادراک بالغین در شمس مشرقۀ منوّرۀ مضیئه ملاحظه نمائید که اگر جمیع عباد از بصیر و اعمی چه در وصف منتهی مبالغه نمایند و یا در دون آن منتهی جهد مبذول دارند این دو رتبه از اثبات و نفی و اقبال و اعراض و مدح و ذمّ جمیع در امکنۀ حدودیّه بخود مقبل و معرض راجع بوده و خواهد بود و شمس در مقرّ خود بکمال نور و اعطای فیض و ضیای خود مندون تغییر و تبدیل مشرق بوده و خواهد بود و همچنین در سراج مضیئه در لیل مظلمه که در محضر شما روشن است مشاهده نمائید آیا آنچه از بدایع اوصاف منیعه و یا جوامع صفات ذمیمه در حقّ او ذکر شود هیچ بر نور او بیفزاید و یا از ضیاء او بکاهد لا فوالّذی نفسی بیده بلکه در این دو حالت مذکوره او بیک قسم افاضۀ نور مینماید و این مدح و ذمّ بقائلین راجع بوده و خواهد بود چنانچه مشهود ملاحظه میشود حال ای عباد از سراج قدس منیر صمدانی که در مشکاة عزّ ربّانی مشتعل و مضیء است خود را ممنوع ننمائید و سراج حبّ الهی را بدهن هدایت در مشکاة استقامت در صدر منیر خود برافروزید و بزجاج توکّل و انقطاع از ما سوی اللّه از هبوب انفاس مشرکین حفظش نمائید
ای بندگان مثل ظهور قدس احدیّتم مثل بحریست که در قعر عمق آن لآلی لطیفۀ منیره ازید از احصا مستور باشد و هر طالبی البتّه باید کمر جهد و طلب بسته بشاطی آن بحر درآید تا قسمت مقدّره در الواح محتومۀ مکنونه را علی قدر طلبه و جهده اخذ نماید حال اگر احدی بشاطی قدسش قدم نگذارد و در طلب او قیام ننماید هیچ از آن بحر و لآلی آن کم شود و یا نقصی بر او وارد آید فبئس ما توهّمتم فی انفسکم و سآء ما انتم تتوهّمون
ای بندگان تاللّه الحقّ آن بحر اعظم لجّیّ و موّاج بسی نزدیک و قریب است بلکه اقرب از حبل ورید بآنی بآن فیض صمدانی و فضل سبحانی و جود رحمانی و کرم عزّ ابهائی واصل شوید و فایز گردید ای بندگان اگر در بدایع جود و فضلم که در نفس شما ودیعه گذارهام مطّلع شوید البتّه از جمیع جهات منقطع شده بمعرفت نفس خود که نفس معرفت منست پیبرید و از دون من خود را مستغنی بینید و طمطام عنایت و قمقام مکرمتم را در خود بچشم ظاهر و باطن چون شمس مشرقه از اسم ابهائیّه ظاهر و مشهود بینید این مقام امنع اقدس را بمشتهیات ظنون و هوی و افکیّات وهم و عمی ضایع مگذارید مثل شما مثل طیری است که باجنحۀ منیعه در کمال روح و ریحان در هواهای خوش سبحان با نهایت اطمینان طیران نماید و بعد بگمان دانه بآب و گل ارض میل نماید و بحرص تمام خود را بآب و تراب بیالاید و بعد که ارادۀ صعود نماید خود را عاجز و مقهور مشاهده نماید چه که اجنحۀ آلوده بآب و گل قادر بر طیران نبوده و نخواهد بود در این وقت آن طایر سماء عالیه خود را ساکن ارض فانیه بیند حال ای عباد پرهای خود را بطین غفلت و ظنون و تراب غلّ و بغضا میالائید تا از طیران در آسمانهای قدس عرفان محروم و ممنوع نمانید
ای عباد لآلی صدف بحر صمدانی را از کنز علم و حکمت ربّانی بقوّت یزدانی و قدرت روحانی بیرون آوردم و حوریّات غرف ستر و حجاب را در مظاهر این کلمات محکمات محشور نمودم و ختم اناء مسک احدیّه را بید القدرة مفتوح نمودم و روایح قدس مکنونۀ آن را بر جمیع ممکنات مبذول داشتم حال مع جمیع این فیوضات منیعۀ محیطه و این عنایات مشرقۀ لمیعه اگر خود را منع نمائید ملامت آن بر انفس شما راجع بوده و خواهد بود
ای اهل بیان الیوم مقصود از آفرینش و خلق خود را دانسته چه که جواهر جبال مرتفعۀ الهیّهاید و لآلی ابحر فضل احدیّه و دون شما از آنچه در سموات و ارض مشهود است در ظلّ شما محشور و بالتّبع مرزوق و متنعّمند مثلاً ملاحظه در ارض طیّبۀ منبته نمائید که مقصود زارع از سقایه سقایۀ زرع خود است و بسا حجر صلدۀ صلبه که در آن کشت و زرع بالتّبع مشروب میشوند پس مقصود از نزول فیض فیّاض مزارع احبّای او بوده که محلّ انبات نبات علم و حکمتند و مندون آن از اعدا و غافلین که احجار متروکۀ ارضند بالتّبع برشحات فضلیّه و قطرات سحابیّه مرزوق و مشروبند ای اهل بیان با جمیع این مراتب عالی و مقامات متعالی از خود غفلت مجوئید و از حقّ عزلت مگیرید و از مراقبت امر اللّه در جمیع احوال غافل مشوید و جهد نمائید که کلمات الهی را بدون آن قیاس ننمائید
ای بندگان اگر صاحب بصرید بمدینۀ بینایان وارد شوید و اگر اهل سمعید بشهر سامعین قدم گذارید و اگر صاحب قلبید بحصن موقنین محلّ گزینید تا از مشاهدۀ انوار جمال ابهائیّه در این ایّام مظلمه محجوب نمانید چه که این سنه سنۀ تمحیص کبری و فتنۀ عظمی است
ای عباد وصایای روح را با قلم تسلیم و مداد اذعان و ایقان بر لوح صدر خود مرقوم دارید و در هر آن توجّه بآن نموده که مباد از حرفی از آن تغافل نمائید و بجدّ تمام اقبال بحقّ جسته و از دون آن اعراض نموده که اینست اصل ورقۀ امریّۀ منبته از شجرۀ الهیّه
ای عباد نیست در این قلب مگر تجلّیات انوار صبح لقا و تکلّم نمینماید مگر بر حقّ خالص از پروردگار شما پس متابعت نفس ننمائید و عهد اللّه را مشکنید و نقض میثاق مکنید باستقامت تمام بدل و قلب و زبان باو توجّه نمائید و نباشید از بیخردان دنیا نمایشی است بیحقیقت و نیستی است بصورت هستی آراسته دل باو مبندید و از پروردگار خود مگسلید و مباشید از غفلتکنندگان براستی میگویم که مثل دنیا مثل سرابی است که بصورت آب نماید و صاحبان عطش در طلبش جهد بلیغ نمایند و چون باو رسند بیبهره و بینصیب مانند و یا صورت معشوقی که از جان و روح عاری مانده و عاشق چون بدو رسد لایسمن و لایغنی مشاهده نماید و جز تعب زیاد و حسرت حاصلی نیابد
ای عباد اگر در این ایّام مشهود و عالم موجود فیالجمله بر خلاف رضا از جبروت قضا واقع شود دلتنگ مشوید که ایّام خوش رحمانی آید و عالمهای قدس روحانی جلوه نماید و شما را در جمیع آن ایّام و عوالم قسمتی مقدّر و عیشی معیّن و رزقی مقرّر است البتّه بجمیع آنها رسیده فایز گردید اگر قمیص فانی را بقمیص باقی تبدیل نمائید و بمقام جنّت ابهائیّه که مقرّ خلود ارواح عزّ قدسیّه است وارد شوید جمیع اشیاء دلیل بر هستی شما است اگر از غبار تیرۀ نیستی بدرآئید از زحمت ایّام معدوده دلتنگ مباشید و از خرابی تن ظاهر در سبیل محبوب محزون مشوید چه که بعد هر خرابی عمارتی منظور گشته و در هر زحمتی نعیم راحت مستور
ای بندگان سلسبیل عذب صمدانی را از معین مقدّسۀ صافیه طلب نمائید و اثمار منیعۀ جنّت احدیّه را از سدرۀ مغرسۀ الهیّه اخذ کنید چه که در وادی جرز یابس تسنیم خوش تسلیم و کوثر قدس تکریم بدست نیاید و از شجرۀ یابسه ثمرۀ لطیفۀ منیعه ملحوظ نگردد
ای طالبان بادۀ روحانی جمال قدس نورانی در فاران قدس صمدانی از شجرۀ روحانی بیحجاب لن ترانی میفرماید چشم دل و جان را محروم ننمائید و بمحلّ ظهور اشراق انوار جمالش بشتابید کذلک ینصحکم لسان اللّه لعلّ انتم الی شطر الرّوح تقصدون
این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.
آخرین ویراستاری: ۱۱ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۲:۰۰ بعد از ظهر