صورت خطابۀ مبارک در انجمن تئوزوفیهای شهر نیویورک امریکا ٣٠ می ١٩١٢ که جناب مستطاب آقای میرزا ولیّاللّه خان ورقا فرستادهاند
از احساسات جناب رئیس نهایت خشنودی را دارم و همچنین از احساسات وکیلۀ ایشان نهایت سرور را دارم بجهت اینکه مقاصدمان یکیست و آرزویمان یکیست آرزوی ما وحدت عالم انسانیست و مقصد ما صلح عمومی پس در مقصد و آرزو متّحدیم و در عالم وجود مسائلی از این دو مسئله مهمتر نمیشود زیرا وحدت عالم انسانی سبب عزّت نوع بشر است و صلح عمومی سبب آسایش جمیع من علی الأرض لهذا در این دو مقصد متّحدیم و اعظم از این مقاصد نه لهذا امیدوارم که بین بهائیان و تئوزوفیها نهایت الفت و محبّت حاصل شود بجهت اینکه مقاصد هر دو یکیست و آرزوی هر دو یکیست در احساسات روحانیّه مشترکند و در توحید ملکوت الهی متّفقند الیوم یک قوّۀ عظیمهئی لازم تا این مقاصد جلیله مجری گردد شماها میدانید که امر صلح اکبر خیلی امر عظیمی است و جمیع قوای آفاق امروز ضدّ استقرار این امر این ملل چنان گمان میکنند که حرب سبب سرور است و چنان گمان میکنند که تفرقه سبب عزّت است بگمان اینکه اگر ملّتی بر ملّتی هجوم آرد و فتح و فتوح نماید و مملکت و دولتی را مغلوب کند این سبب ترقّی آن ملّت و دولتست و حال آنکه این خطاء محض است ملل را میتوان قیاس بر افراد عائله کنیم عائله متشکّل از افراد است و هر ملّتی نیز متشکّل از افراد و اشخاص و اگر جمیع ملل را جمع کنید یک عائلۀ عظیمه گردد و این واضح است که نزاع و جدال بین افراد یک عائله سبب خرابیست همین نوع جنگ و حرب مابین ملل مورث انهدام عظیم است خلاصۀ کلام جمیع کتب الهی و جمیع انبیاء الهی و جمیع عقلاء بشر جمیعاً متّحد و متّفق بر آنند که جنگ سبب خرابیست و صلح سبب آبادی کلّ متّفقند که جنگ بنیان انسانی براندازد ولی یک قوّتی عظیمه لازم که این صلح را اجرا نماید و این حرب را منع کند و وحدت عالم انسانیرا اعلان کند زیرا مجرّد علم بشیء کفایت نمیکند انسان اگر بداند غنا خوب است غنی نمیشود انسان اگر بداند که علم ممدوح است عالم نمیشود انسان اگر بداند عزّت مقبول است عزیز نمیشود و علی هذا القیاس دانستن سبب حصول نیست کراراً بگوئیم از دانستن خوبی صحّت انسان صحّت نمییابد بلکه معالجه لازم دارد استعمال ادویه لازم دارد حکیم حاذق لازم دارد که مطّلع بر جمیع اسرار امراض باشد و مطّلع بر جمیع معالجات باشد و حکمت تام دستورالعمل دهد تا صحّت کامل حاصل گردد مجرّد بدانیم که صحّت خوب است صحّت حاصل نمیشود قوّت و عمل لازم است
دیگر آنکه حصول هر شیئی مشروط بسه چیز است اوّل دانستن دوم اراده سوّم عمل در تحقّق هر مسئلهئی جمیع این سه ٣ چیز لازم اوّل تصوّر خانه است بعد ارادۀ ساختن بعد عمل و عمل موکول بقوّۀ ثروت آنوقت امید حاصل گردد لهذا ما محتاج یک قوّۀ عظیمه هستیم که سبب اجرای امیدها شود و این واضح است که بقوای مادّیّه این مقصد و آمال حاصل نمیشود اگر بگوئیم بقوّۀ جنسیّت حاصل میشود اجناس مختلفند اگر بگوئیم بقوّۀ وطنیّت میشود اوطان مختلف است و اگر بگوئیم اتّحاد وحدت عالم انسان و صلح عمومی بقوّۀ سیاسی میشود سیاسیّات ملوک مختلف است زیرا منافع دول و ملل مختلف است و اگر بگوئیم بقوّۀ تقالید دینیّه این وحدت عالم انسانی تأسیس گردد این تقالید مختلف است پس واضح شد که جمیع اینها مختلف و محدود است و ممکن نیست جز بقوّۀ معنویّه و قوّۀ روحانیّه و فتوحات الهیّه و نفثات روح القدس که در این قرن عظیم جلوه نموده جز باین ممکن نیست والّا این مقصد در حیّز قوّه میماند بحیّز فعل نخواهد آمد ملاحظه کنید در تاریخ چه چیز سبب اتّحاد امم شد چه چیز سبب تعدیل اخلاق عمومی شد چه چیز سبب ترقّی جمیع بشر شد اگر بتدقیق و تحقیق در جمیع تواریخ ملاحظه کنیم میبینیم که اساس اتّحاد و اتّفاق همیشه ادیان الهی بوده و اعظم سبب بجهت وحدت بشر بوده است یعنی اساس ادیان الهی نه تقالیدی که الآن در دست ناس است زیرا این تقالیدی که الآن در دست است بکلّی مباین یکدیگر است لهذا سبب نزاع است سبب حرب است سبب بغض است سبب عداوتست ولی مقصد ما اساس ادیان الهی است حال بهبینیم اساس ادیان الهی چه چیز است اوّل اساس وحدت ایجاد است دوم وحدت اجناس است سوّم وحدت اوطان است چهارم وحدت سیاست است یعنی امتیازات شخصی و امتیاز جنسی امتیاز وطنی امتیاز سیاسی نماند مثلاً ملاحظه فرمائید که حضرت مسیح ظاهر شد امم مختلفه را جمع کرد ملل متحاربه صلح داد ترویج وحدت عالم انسانی کرد ملّت رومان که ملّت قاهره بود ملّت یونان که ملّت فلسفه بود ملّت مصر که ملّت تمدّن بود و سائر ملل مثل سریان و آشوریان و کلدانیان و غیره را جمع نموده اینها در نهایت اختلاف و جدال و نزاع بودند حضرت مسیح این اقوام مختلفه را جمع کرد و تباین و نزاع و جدال را از میان برداشت این کار را بقوّۀ جنسیّه نکرد بقوّۀ وطنیّه نکرد بقوّۀ سیاسیّه نکرد بلکه بقوّۀ الهیّه کرد بقوّۀ روح القدس مجری داشت لهذا جز باین وسائط امکان ندارد والّا همین تخالف و تنازع الیالأبد باقی خواهد ماند ولی بخاطر خطور نماید که چون تحقّق این امور عظیمه منوط بقوّۀ الهیّه و مشروط بنفثات روح القدس و فیوضات ربّانیّه است این را از کجا بیاوریم فیالحقیقه این سؤال بخاطر میآید لهذا ما همین قدر میگوئیم که این خدا خدای قدیم است خدای تازه نیست سلطنت خدا سلطنت قدیم است سلطنت جدید نیست این سلطنت سلطنت ششهزارساله نیست این کون نامتناهی را نگاه کنید این دستگاه باین عظمت و این سلطنت باین شوکت کار چند قرون نیست اسماء و صفات الهی قدیم است و نفس اسماء و صفات الهی مستدعی وجود کائنات است مستدعی خلقت است مستدعی جمیع حقائق کونیّه است خدا را خالق گوئیم بسیار خوب خالقیّت بوجود مخلوق منوط اگر مخلوق نباشد خالقیّت خدا چگونه تحقّق یابد میگوئیم رازق است اگر رزق ندهد چگونه رازق است میگوئیم ربّ است اگر مربوب نباشد چگونه ربّ است پس خدا خالق از قدیم است رازق از قدیم است ربّ از قدیم است و از قدیم مخلوق داشته از قدیم مرزوق داشته و از قدیم مربوب داشته پس هیچ شبهه نماند که سلطنت الهی قدیم است سلطنت رعیّت میخواهد لشکر میخواهد خزائن و دفائن میخواهد وزرا و وکلا میخواهد میشود پادشاهی تصوّر نمود بدون مملکت بدون رعیّت بدون لشکر بدون وزرا آنان که میگویند وقتی بوده که خدا نه خلقی داشته نه لشکری داشته نه رعیّتی داشته فیالحقیقه خدا را عزل میکنند یعنی تازه منصوب شده تازه سریر سلطنت تأسیس نموده طفل شیرخوار چنین چیز نمیگوید لهذا خداوند باریتعالی همیشه خالق بوده رازق بوده محیی بوده سمیع و بصیر بوده همچنین که ذات الهی قدیم است فیض الهی نیز قدیم است و فیوضات او من علی الأرض را احاطه نموده خداوند چون من حیث الذّات نامحدود است من حیث الأسمآء و الصّفات نیز غیر محدود حقیقت الوهیّت چون نامحدود است فیض او نیز نامحدود الوهیّت او قدیم است نهایتی ندارد کمالات او قدیم است نهایتی ندارد ربوبیّت او قدیم است نهایتی ندارد پس همان قسم که نفثات روح القدس در پیش بر عالم وجود فیض بخشید همین قسم فیض روح القدس او مستمرّ است انتهائی ندارد نمیتوانیم بگوئیم که فیض او بآخر رسیده است اگر بگوئیم فیض او منتهی میشود الوهیّت او منتهی میشود فیض آفتاب و حرارت آفتاب ابدی است و سرمدیست و اگر روزی بیاید که فیض و حرارت آفتاب منقطع گردد آفتاب در ظلمت ماند زیرا شمس بدون حرارت و ضیا شمس نیست تاریکی است پس اگر بخواهیم فیوضات الهی را محدود کنیم خود خدا را محدود کردهایم باری مطمئن بفضل و عنایت حقّ باشید مستبشر ببشارات الهی باشید آنخدائیکه بر امم سابقه بفضل و رحمانیّتش معامله کرد آنخدائیکه در ازمنۀ قدیمه روح الهی بخشید آنخدائیکه فیض ابدی عطا فرمود همانخدا در هر زمان در هر وقت مقتدر است که عالم انسانیرا مهبط انوار ملکوت نماید لهذا امیدوار باشید آنخدائیکه از پیش داده حالا هم میتواند بدهد و در هیکل انسان صورت و مثال خویش ظاهر نماید آنخدائیکه نفحۀ روح القدس دمید حال هم قادر است بدمد و خواهد دمید فضل او انقطاعی ندارد این روح همیشه ساریست این فیض الهی است و فیض الهی جائز نیست که منقطع شود ملاحظه کنید که آیا هیچ ذرّات جزئیّه را توان محدود کرد زیرا در هیچ نوعی از انواع کائنات فیالحقیقه محدودیّت جائز نه آیا میتوانید بگوئید که این طبقه منتهی شد و طبقۀ دیگر نیست دریا منتهی باین دریا شد بعد دریائی نیست باران منتهی باین باران شد بعد از این بارانی نیست اشراق شمس منتهی شد و بعد از این اشراق شمس نیست ممکن است این استغفراللّه وقتی که میبینیم در کائنات جمادیّه فیض الهی مستمرّ است پس چگونه توان گفت که آن فیض ربّانی آن قوّۀ روح القدس آن فیوضات ابدی منقطع شد این واضح است که حقائق فیوضات الهیّه اعظم از جماد است بعد از آنکه جسد نوع انسان مستمرّ البتّه روح حقیقت نیز مستمرّ زیرا ممکن نیست که جسد نوع مستمرّ باشد و حقیقت و روح مستمرّ نباشد من خدا را شکر میکنم که در میان همچنین جمع محترمی خود را میبینم که احساسات روحانیّه دارند تحرّی حقیقت مینمایند نهایت آرزویشان صلح عمومیست مقصدشان خدمت بعالم انسانیست چون نظر در کائنات میکنیم ملاحظه میشود که هر شیئی از اشیاء در جمیع مراتب سیر دارد مثلاً مادّۀ اثیریّه در جمیع کائنات سریان دارد در هر جا تموّجی حاصل شود نظر از تموّج آن متأثّر میشود روشنائی میبیند همین طور فیوضات الهیّه در جمیع کائنات سریان دارد و اوّلی نداشته و آخری نخواهد داشت در هر مقامی استعدادی حاصل شود آن فیض نامتناهی جلوه نماید پس امیدوار باشیم که بعون و عنایت الهی بتوانیم که این روح حیات را در جمیع کائنات جاری نمائیم جمیع بشر را باین فیض زنده کنیم تا عالم انسانی عالم الهی گردد و عالم ناسوت مرآت عالم لاهوت شود و فضائل و خصائل عالم انسانی جلوه نماید و صورت و مثال الهی در این هیکل پرده برافکند و من نهایت تشکّر و رضایت را از حضرت رئیس دارم و شما از قبل من احترامات فائقه ابلاغ نمائید امیدوارم که کلّ برضای الهی موفّق شوید و همین از احساسات شما و از احساسات نفوس حاضره بینهایت مسرورم و از خدا همیشه از برای کلّ تأیید و توفیق میطلبم
* * *
بیانات مبارک در رملۀ اسکندریّه ١۴ ربیعالأوّل ١٣٣٠ در هتل ویکتوریا
از جمله مظاهر مقدّسۀ الهیّه حضرت زردشت بود نبوّت حضرت مثل آفتاب واضح و روشن است برهانش ساطع است و دلیلش لائح و حجّتش قاطع حضرت زردشت وقتی ظاهر شد که ایران ویران بود و اهل ایران در نهایت خذلان مدّتی محاربات دائمی در میان ایران و ترکستان بود در ایّام لهراسب جزئی آرامی یافت زیرا لهراسب بندۀ حقّ بود و تحرّی حقیقت مینمود بعد گشتاسب بر سریر سلطنت نشست باری ایران را ظلمات ذلّ و هوان احاطه کرده بود در چنین وقتی حضرت زردشت ظاهر شد ایران را روشن کرد و اهالی ایران را بیدار و هوشیار فرمود بعد از آنکه قوای ایران به تحلیل رفته بود و از هر جهت تدنّی حاصل شده ایرانیان گمراه و ظلمت نادانی مستولی دوباره بتعالیم حضرت زردشت جانی تازه گرفت و رو به ترقّی گذاشت تعالیم حضرت زردشت واضح است که تعالیم آسمانیست و نصایح و وصایای حضرت زردشت واضح است که الهیست اگر حضرت زردشت ظاهر نمیشد ایران محو و نابود شده بود اگر تعالیم حضرت زردشت نبود ایرانیان بکلّی بینام و نشان شده بودند از فضائل عالم انسانی بکلّی محروم میگشتند و از فیوضات ربّانیّه بکلّی محجوب ولی آن کوکب نورانی افق ایران را روشن کرد عالم اخلاق را تعدیل فرمود و ایرانیان را بتربیت الهی تربیت کرد باری نبوّت حضرت زردشت مثل آفتاب واضح و آشکار است عجب است که نبوّت حضرت موسی را قائلند و حضرت زردشت را انکار میکنند باری چون حضرت زردشت در قرآن صریحاً مذکور نیست لهذا اهل فرقان انکار او کردند و اعتراض بر او داشتند و حال آنکه در قرآن بعضی انبیا باسم مذکورند و اکثری از انبیا بصفت مذکور جمیع انبیا که در قرآن اسمشان مذکور است بیست و هشت پیغمبر است ماعدای آنها بدون تصریح اسم اکثرشان مذکور در خصوص حضرت زردشت میفرماید پیغمبریکه در سواحل رود ارس مبعوث شد باین عنوان حضرت زردشت را به پیغمبر اصحاب الرّسّ در قرآن ذکر میفرماید حضرات مفسّرین چون نفهمیدند رسّ را بمعنی چاه تفسیر کردند و چون حضرت شعیب در مدیان بودند و اهل مدیان آبشان از چاه بود لهذا گمان کردند پیغمبریکه در رسّ مبعوث شد حضرت شعیب بوده و بعضی از مفسّرین ذکر کردند که مقصود از رسّ ارس است پیغمبرهای متعدّد در آنجا مبعوث شدند ولی اسمشان در قرآن ذکر نشده چنین گفتند خلاصۀ کلام این است که حضرت زردشت در قرآن بعنوان پیغمبر سواحل رسّ ذکر شده و بزرگواری حضرت مثل آفتاب است تا یوم ظهور جمال مبارک بزرگواری حضرت زردشت مستور بود بعد جمال مبارک اسم حضرت را بلند نمودند و در الواح ذکرش فرمودند که حضرت زردشت یکی از مظاهر مقدّسۀ الهیّه بود چون ابر ببارد و نسیم بوزد و آفتاب بتابد آنچه در کمون زمین است ظاهر و آشکار گردد بهمین قسم چون شمس حقیقت جمال مبارک ظهور نمود و انوارش بر آفاق بتابید جمیع حقائق و اسرار ظاهر و آشکار شد از جمله مسئلۀ حضرت زردشت بود فارسیان هزار سال و چیزی سرگردان بودند بی سر و سامان بودند الحمد للّه جمال مبارک فارسیان را در آغوش عنایت خود گرفت و بعد از هزار سال از این ذلّت و از این مشقّت نجات داد و نبوّت حضرت زردشت را اعلان فرمود و این قضیّه نیز سبب الفت و محبّت و ارتباط و وحدت عالم انسانست جمال مبارک جمیع امم را در ظلّ جناح عنایت خویش گرفت و کل را دلجوئی فرمود و بجمیع مهربانی کرد لهذا امرش رحمت عالمیان است و ظهورش سبب نجات من علی الأرض و مسرّت جمیع ملل حکم سیف را برداشت بجای سیف محبّت حقیقیّه گذاشت نفرت و اجتناب را محو فرمود الفت و اجتذاب در میان عموم تأسیس فرمود الحمد للّه ما را از هر قیدی آزاد کرد و ما را با جمیع ملل صلح و آشتی داد محبّ عالمیان کرد و از بهائیان شمرد لهذا باید هر دم صدهزار شکرانه نمائیم و بعبودیّتش قیام کنیم این است نهایت آمال و آرزوی ما ملاحظه کنید که چه موهبتی فرموده الآن این جمع هر یک از جائی و هر نفسی از اقلیمی و کشوری چه قدر مابین ما اختلاف بود چه قدر نزاع بود چه قدر اجتناب بود بصفت رحمانیّت بر ما تجلّی کرد همۀ ماها را جمع کرد الفت داد متّحد فرمود و بر سر یک سفره در همچو جائی بلاد غربتی جمع کرد و کل در نهایت محبّت و الفت و اتّحاد و یگانگی بر سر این سفره جمعیم و مقصدی جز عبودیّت آستان مبارک نداریم و مرادی جز محبّت و الفت نخواهیم قلوب با یکدیگر مرتبط است و جانها کل بعنایت جمال مبارک مستبشر از این جمعیّت واضح و مشهود است که بعد چه خواهد شد و چگونه بین ملل و مذاهب و شعوب و قبائل مختلفۀ متحاربۀ متنازعه الفت و اتّحاد و یگانگی حاصل خواهد گشت این عنوانست دیگر معلوم است که متن و شرح این نامه چگونه است این مجلس دیباچۀ کتابست لهذا معلوم است حقائق و معانی این کتاب چگونه است امیدم چنانست که تماماً هر یک چون بموطن خود یا مسکن خود مراجعت کنید آیتی از آیات الهیّه باشید موهبتی از مواهب ربّانی باشید سبب الفت قلوب گردید و سبب اتّحاد و ارتباط نفوس بوحدت انسانی خدمت کنید خادم جمیع بشر باشید و محبّ جمیع من علی الأرض آشنا و بیگانه ندانید یار و اغیار نشمرید با جمیع بنهایت محبّت و مهربانی سلوک و حرکت نمائید این است نهایت آمال و آرزوی ما یقین است که معمول خواهید داشت
* * *
بیانات مبارک در روز اوّل نوروز مطابق غرّۀ ربیعالثّانی ١٣٣٠
از عادت قدیمه است که هر ملّتی از ملل را ایّام سرور عمومی که جمیع ملّت در آن روز سرور و شادمانی کنند و اسباب عیش و عشرت فراهم آرند یعنی یک روز از ایّام سنه را که در آن روز واقعۀ عظیمی و امر جلیلی رخ داده آنرا انتخاب نمایند و در آن روز نهایت سرور و نهایت حبور و نهایت شادمانی ظاهر کنند دیدن یکدیگر نمایند و اگر چنانچه بین نفوس کدورتی حاصل در آن روز آشتی کنند و آن اغبرار و آن دلشکستگی زائل شود دوباره بالفت و محبّت پردازند چون در روز نوروز از برای ایرانیان امور عظیمهئی واقع شد لهذا ملّت ایران یوم نوروز را فیروز دانستند و آن را عید ملّی قرار دادند
فیالحقیقه این روز بسیار مبارکست زیرا بدایت اعتدال ربیعی و اوّل بهار جهت شمالست و جمیع کائنات ارضیّه چه اشجار چه حیوان چه انسان جان تازهئی یابد و از نسیم جانپرور نشاطی جدید حاصل کند حیاتی تازه یابد و حشر و نشر بدیع رخ بگشاید زیرا فصل ربیع است و در کائنات حرکت عمومی بدیع
وقتی سلطنت ایران مضمحل شده بود و اثری از آن باقی نمانده بود در این روز تجدید شد جمشید بر تخت نشست ایران راحت و آسایش یافت قوای متحلّلۀ ایران دوباره نشو و نما نمود اهتزازی عجیب در دل و جانها حاصل گشت بدرجهئی که ایران از ایّام سلف که سلطنت کیومرث و هوشنگ بود بلندتر گردید و عزّت و عظمت دولت ایران و ملّت ایران مقامی بالاتر گرفت و همچنین وقایع بسیار عظیمه در روز نوروز که سبب فخر و عزّت ایران و ایرانیان است وقوع یافت لذا همیشه ملّت ایران قریب پنج شش هزار سال است که این روز را فیروز شمردهاند و شگون دانستهاند و روز سعادت ملّت شمردهاند و الی یومنا هذا این روز را تقدیس کنند و مبارک دانند
باری هر ملّتی را روزی است که آن روز را یوم سعادت دانند و اسباب مسرّت فراهم آرند و در شرایع مقدّسۀ الهیّه در هر دوری و کوری نیز ایّام سرور و حبوری و اعیاد مبارکی که در آن روز اشغال متفرّقه ممنوع تجارت و صناعت و زراعت خلاصه هر عملی حرام است باید کل بسرور و شادمانی پردازند و اجتماع کنند و محافل عمومی بیارایند و حکم یک انجمن حاصل کنند تا وحدت ملّت و الفت و یگانگی در جمیع انظار مجسّم شود و چون روز مبارکی است نباید آن روز را مهمل گذاشت بینتیجه نمود که ثمر آن روز محصور در سرور و شادمانی ماند در چنین یوم مبارکی باید تأسیس مشروعی گردد که فوائد و منافع آن از برای ملّت دائمی ماند تا در السن و تاریخ مشهور و معروف گردد که مشروع خیری در فلان روز عید تأسیس یافت پس باید دانایان تحقیق و تحرّی نمایند که احتیاج ملّت در آن روز بچه اصلاحی است و چه امر خیری لازم و وضع چه اسّی از اساس سعادت ملّت واجب تا آن اصلاح و آن امر خیر و آن اساس در آن روز تأسیس گردد مثلاً اگر ملاحظه کنند که ملّت محتاج تحسین اخلاق است اساس تحسین اخلاق را در آن روز تأسیس کنند ملّت اگر احتیاج بانتشار علوم دارد و توسیع دائرۀ معارف لازم در آن روز در این خصوص قراری بدهند یعنی افکار عموم ملّت را منعطف بآن امر خیر کنند و اگر چنانچه ملّت احتیاج بتوسیع دائرۀ تجارت یا صناعت یا زراعت دارد در آن روز مباشرت بوسائلی نمایند که مقصود حاصل گردد یا آنکه ملّت محتاج بصیانت و سعادت و معیشت ایتام است از برای سعادت ایتام قراری بدهند و قس علی ذلک تأسیساتی که مفید از برای فقرا و ضعفا و درماندگانست تا در آن روز از الفت عموم و اجتماعات عظیمه نتیجهئی حاصل گردد و میمنت و مبارکی آن روز ظاهر و آشکار شود
باری در این دور بدیع نیز این روز بسیار مبارکست باید احبّاء الهی در این روز بخدمت و عبودیّتی موفّق شوند باید با یکدیگر در نهایت الفت و محبّت و یگانگی دست در آغوش شوند و بکمال فرح و سرور بذکر جمال مبارک مشغول گردند و در فکر آن باشند که در چنین یوم مبارکی نتایج عظیمه حاصل شود
و امروز نتیجهئی و ثمری اعظم از هدایت خلق نیست زیرا این خلق بیچاره از جمیع مواهب الهیّه علیالخصوص ایران و ایرانیان بینصیب ماندهاند احبّاء الهی در چنین روزی البتّه باید یک آثار خیریّۀ صوریّه یا آثار خیریّۀ معنویّه بگذارند که آن آثار خیریّه شمول بر جمیع نوع انسانی داشته باشد زیرا در این دور بدیع هر عمل خیری باید عمومی باشد یعنی شمول بر جمیع بشر داشته باشد اختصاص به بهائیان نداشته باشد
در جمیع ادوار انبیا امور خیریّه تعلّق بنفس آن ملّت داشت مگر مسائل جزئیّه مثل صدقه که تجویز شمول بر عموم داشت امّا در این دور بدیع چون که ظهور رحمانیّت الهی است جمیع امور خیریّه شمول بجمیع بشر دارد بدون استثنا لهذا هر امری عمومی یعنی که تعلّق بعموم عالم انسانی دارد الهی است و هر امر خصوصی و مشروعی از مشروعات عالم انسانی که تعلّق بعموم ندارد محدود است لهذا امیدم چنانست که احبّای الهی هر یک از برای عموم بشر رحمت پروردگار باشند و علیکم البهآء الأبهی
* * *
از قرار اخبار موروده اعلىحضرت شهریار خلّد اللّه ملکه بصرافت طبع و طیب خاطر ارادۀ صادقه فرمودهاند تا وضع قوانین عادله فرمایند و ایران را از هرج و مرج نجات بخشند و اسّ اساس مدنیّت کامله در آن اقلیم ویران تأسیس فرمایند این نوایای مقدّسۀ اعلىحضرت تاجداری فی الحقیقه سزاوار شکرانیّت است و شایان ممنونیّت جمیع رعیّت اگر این امر مهم که از اعظم مهامّ امور است تأسیس یابد و ترویج پذیرد شبههئی نیست که عنقریب ایران معمور و آبادان گردد و ملّت محترمه در ترقّیات عصریّه روز بروز تدرّج کند و باعلی مراقی فلاح و نجاح صعود نماید لهذا باید جمیع یاران شب و روز بدعای موفّقیّت اعلىحضرت شهریار عادل بپردازند و بجان و دل آرزوی اجرای مقاصد مقدّسۀ آنسرور مهربان کنند و همچنین بشکرانۀ این الطاف بکمال صداقت و امانت و خیرخواهی قیام نمایند تا آنکه راعی مهربان اغنام رعیّت را در چمنگاه عزّت ابدیّه در نهایت راحت و آسایش یابد و این موهبت وقتی جلوه نماید که کافّۀ رعیّت بمقاصد خیریّۀ شبان عادل پیبرند و بآنچه بحسب نصوص قاطعه مکلّفند از خدمات فائقه کوتاهی ننمایند و روز بروز بر آگاهی بیفزایند تا انوار مدنیّت مانند پرتو صبحگاهی بر آفاق مملکت بتابد و همچنین نفوسیکه بخدمات مخصوصند و در امور اداره منصوب باید چاکران صادق باشند و بندگان موافق یعنی بخصائل حمیده و فضائل پسندیده متّصف گردند و بمقرّری خویش قناعت کنند و بصداقت رفتار نمایند از غرض بیزار شوند و از طمع در کنار گردند زیرا عفّت و عصمت و استقامت از اعظم وسایل حصول موهبت و معموریّت مملکت و راحت رعیّت و شرف و منقبت انسان بغنا و ثروت نیست علی الخصوص ثروت غیر مشروعه از اموال منهوبه و ارتکاب و ارتشا از رعایای مظلومه بلکه علوّ همّت و سموّ فطرت و بزرگواری عالم انسانی و کامرانی در اینجهان و جهان باقی عدالت و راستیست و پاکی و آزادگی فخر انسان در اینست که بمؤنۀ زهیده قناعت نماید و سبب سعادت فقرای رعیّت شود و عدل و انصافرا مسلک خویش کند و همّت و خدمت را منهج خود قرار دهد این شخص ولو محتاج باشد ولی بر گنج روان پیبرد و عزّت ابدیّه حصول نماید
ای یاران در چنین وقتی الطاف پادشاهی و عدالت شهریاریرا غنیمت شمرید دمی نیاسائید و آنی استراحت نجوئید شب و روز بکوشید تا مصدر خدمتی گردید که سبب عزّت دولت ابدمدّت و راحت و نعمت فقرا و رعیّت گردد اگر بدانید که این منقبت در درگاه احدیّت چه قدر مقبولست البتّه جانفشانی مینمائید و بنهایت آسانی کشور ایرانرا رشک جنّت رضوان میکنید و علیکم التّحیّة و الثّنآء
* * *
استبشری یا امةالله بما عرفت الحقّ و سمعت ندائه و انجذبت الی نفحاته فارکعی و اسجدی امام الرّبّ الکریم فی ملکوته العظیم و قولی
ربّ ربّ احمدک و اشکرک علی ما مننت به علی امتک الضّعیفة و رقیقتک المبتهلة المتضرّعة الیک لأنّک هدیتها الی صراطک المستقیم و دللتها الی ملکوتک المبین و اسمعتها ندائک الأعلی فی قطب الامکان و اریتها آیاتک الدّالّة علی ظهور سلطنتک القاهرة علی الأشیآء
ای ربّ نذرت لک ما فی بطنی فاجعل المولود محموداً فی ملکوتک و مسعوداً بفضلک و جودک و ناشئاً و نامیاً فی حجر تربیتک انّک انت الکریم انّک انت ذو الفضل العظیم
* * *
لجناب المتصاعد الی اللّه حضرة ابیالوفآء علیه بهآء اللّه الأبهی
اشهد یا الهی بوحدانیّتک و فردانیّتک و بأنّک انت اللّه الفرد الواحد الأحد الصّمد الغنیّ عن خلقه المنزّه عن الأشباه و النّظائر و المقدّس عن الأمثال و الأقران فی الأعیان المتحقّقة بکلمة وحدانیّته لم یزل کان فرداً احداً وتراً صمدا ذلّت الأعناق لوحدانیّته و خضعت الرّقاب لفردانیّته و خشعت الأصوات لصمدانیّته و عنت الوجوه لسلطان ربوبیّته انت الّذی یا الهی ارتفعت خیام عظمتک فی قطب الآفاق و انتشرت رایات عزّتک علی اتلال الاشراق و اشرقت شمس ظهورک علی افق السّبع الطّباق و تلاطمت بحور مغفرتک من اریاح العفو و الاحسان و فاضت سحاب رحمتک علی اجداث اهل العرفان
ای ربّ اشهد بأنّ عبدک اباالوفآء قد وفی بالمیثاق و ثبت علی عهدک و ان اشتدّت علیه السّاق بالسّاق و وقع فی بلآء لا یطاق و اسال السّیول عن الآماق فی الفراق و استجار جوار رحمتک فی العراق ای ربّ ادرکه بفضلک الشّائع الذّائع عند اهل الوفاق و اکرم مثواه و انزله فی نزل الرّحمة السّابقة و ارزقه النّعمة السّابغة و اجزل علیه العطآء و امنن علیه باللّقآء و اسبغ علیه النّعمآء و اسمعه نغمات ورقآء الثّنآء فی فروع السّدرة المنتهی و البسه حلل الألطاف و توّجه بتاج یلوح علیه ابهی جوهرة الأعطاف و نوّر وجهه بنور الموهبة فی بحبوحة ریاض الفردوس و عطّر مشامّه بنفحات القدس و افرغ الصّبر و السّلوة و السّکون و العزآء علی قلب ابویه و اخوانه و اقرباه و کافّة الأحبّآء فی هذه المصیبة الدّهمآء فانّه یا الهی توفّی غریباً و صعد الیک حزیناً و مات شهیداً و اسلم الرّوح فریداً وحیداً عن الأهل و القربی انّک انت الکریم الرّحیم الرّؤف العفوّ الغفور العطوف التّوّاب و البهآء علیه فی کلّ صباح و مسآء ع ع
* * *
نطق مبارک در دارالفنون کالیفورنیا استنفرد یونیورستی با حضور دویست نفر پروفسر و دوهزار نفر تلامذه و جمعی کثیر که از دور و نزدیک برای استماع بیانات مبارکه آمده بودند صبح ساعت ١٠/ ٨ ماه اکتبر ١٩١٢
اعظم منقبت عالم انسانی علم است زیرا کشف حقایق اشیاست و چون امروز خود را در مرکز علم میبینم در این کلّیّهئی که شهرتش بآفاق رسیده لهذا نهایت سرور دارم زیرا اشرف جمعیّتی که در عالم تشکیل میگردد جمعیّت علماست و اشرف مرکز در عالم انسانی مرکز علوم و فنون است زیرا علم سبب روشنائی عالم است علم سبب راحت و آسایش است علم سبب عزّت عالم انسانیست چون دقّت نمائید دولت علم اعظم از دولت ملوک است زیرا سلطنت ملوک منهدم شود امپراطورها و قیاصرهها مخلوع گردند بکلّی سلطنتشان زیر و زبر شود امّا سلطنت علم ابدی است و سرمدی انقراضی ندارد ملاحظه کنید فلاسفهئی که در قدیم بودند چگونه سلطنت آنها باقی است سلطنت رومان بآن عظمت منقرض شد لکن سلطنت افلاطون باقی است سلطنت ارسطو باقی است الآن در جمیع کلّیّات و محافل علمیّه ذکر آنها باقی است و حال آنکه ذکر ملوک بکلّی نسیاً منسیّا شد پس سلطنت علم اعظم از سلطنت ملوک است چه ملوک ممالک را بخونریزی تسخیر کنند لکن شخص عالم بعلم فتح کند ممالک قلوب را در زیر نگین اقتدار درآرد از این جهت سلطنتش ابدیست چون که اینجا مرکز علوم و فنون است بسیار مسرورم که در این مرکز حاضر شدم و از برای شما تأییدات و توفیقات الهیّه میطلبم تا در علوم و فنون بنهایت درجه رسیده مانند چراغهای روشن در انجمن عالم انسانی بدرخشید چون اعظم تعالیم حضرت بهآءاللّه وحدت عالم انسانی است لهذا میخواهم از وحدت کائنات صحبت بدارم و این مسئله از مسائل فلسفۀ الهی است و واضح که جمیع موجودات یکی است و هر کائنی از کائنات عبارت از جمیع کائنات است یعنی کلّ شیء در کلّ شیء است مثلاً ملاحظه کنید که کائنات از اجزاء فردیّه ترکیب شده و این جواهر فردیّه در جمیع مراتب وجود سیر دارند مثلاً هر جزئی از اجزاء فردیّه که در هیکل انسان است وقتی در عالم نبات بوده وقتی در عالم حیوان و وقتی در عالم جماد متّصل از حالی بحالی و از صورتی بصورتی انتقال دارد و از کائنی بکائن دیگر در صور نامتناهی انتقال مینماید عرضاً و طولاً و در هر صورتی کمالی دارد این سیر کائنات مستمرّ است لهذا هر کائنی عبارت از جمیع کائنات است نهایت این است امتداد مدّت لازم تا این جوهر فرد که در جسم انسان است در جمیع مراتب وجود سیر و حرکت کند یکوقت تراب بود انتقالاتی داشت در صور جمادی بعد انتقال کرد بعالم نبات انتقالاتی در صور نباتی داشت بعد انتقال پیدا کرد در صور حیوانی حالا بعالم انسانی آمده سیر مراتب انسانی میکند بعد برمیگردد بعالم جماد همینطور در جمیع مراتب سیر میکند در صور کائنات نامتناهی جلوه مینماید و در هر صورتی از صور کمالی دارد در عالم جماد کمالات جمادی داشت در عالم نبات کمالات نباتی داشت در عالم حیوان کمالات حیوانی داشت در عالم انسان کمالات انسانی پس واضح شد که هر جوهر فردی از کائنات انتقال در صور نامتناهی دارد و در هر صورتی کمالی از این واضح شد که کائنات یکی است عالم وجود واحد است پس چون در وجود کائنات وحدت است دیگر معلوم است که در عالم انسان چه وحدتی است این مبرهن است که وحدت اندر وحدت است مبدأ و منتهای وجود وحدت است با وجود این وحدت عالم انسانی و جمیع کائنات آیا جائز است که در عالم انسان نزاع و جدال باشد با وجود آنکه اشرف کائنات است زیرا کمالات جمادی جسم دارد کمالات نباتی قوّۀ نامیه دارد و کمالات حیوانی قوای حسّاسه دارد و کمالات انسانی دارد که عقل سلیم است با وجود این وحدت عظیمه آیا جائز است که نزاع و جدال کند آیا جائز است حرب و قتال نماید جمیع کائنات با یکدیگر صلحند جمیع عناصر با یکدیگر در صلحند انسان که اشرف کائنات است آیا جائز است که نزاع و جدال نماید استغفراللّه ملاحظه کنید که این عناصر وقتی که با هم التیام دارند حیات است لطافت است نورانیّت است راحت و آسایش است الآن کائناتی را که ملاحظه مینمائید جمیع با یکدیگر در صلحند آفتاب و زمین صلحند آب با خاک صلح است عناصر با یکدیگر صلحند چون ادنی مصادمه حاصل میشود زلزلهئی مثل زلزلۀ شهر سانفرانسیسکو واقع ادنی مصادمت حریق عمومی شود و اینهمه مضرّات حاصل شود و حال آنکه در عالم جماد است ملاحظه نمائید دیگر از مصادمۀ در عالم انسان چه قدر بلایا حاصل میشود علیالخصوص که خداوند انسان را بعقل اختصاص داده باین عقل اشرف کائنات است فیالحقیقه قوّهایست از تجلّیات الهی و این ظاهر و عیان است مثلاً ملاحظه کنید که جمیع کائنات اسیر طبیعت است و جمیع در تحت قانون طبیعت ابداً سر موئی از قانون طبیعت تجاوز نکند مثلاً آفتاب باین عظمت اسیر طبیعت است از قانون طبیعت تجاوز نتواند و همچنین اجسام عظیمه در این فضای نامتناهی جمیع اسیر طبیعتند از قانون طبیعت تجاوز نتوانند کرۀ ارض اسیر طبیعت است جمیع اشجار نباتات اسیر طبیعتند جمیع حیوانات فیل باین عظمت با این قوّه از قانون طبیعت تجاوز نتواند لکن انسان باین کوچکی با این جسم ضعیف چون مؤیّد بعقل است و عقل جلوهئی از جلوههای الهی است قانون طبیعت را میشکند و بهم میزند مثلاً بقانون طبیعت انسان ذی روح خاکی است لکن این قانون را شکسته مرغ میشود در هوا پرواز مینماید ماهی میشود در زیر دریا سیر میکند کشتی میسازد روی دریا میتازد این علوم و فنونی که شماها دارید و در دارالفنون تحصیل میکنید جمیع اسرار طبیعت بوده بقانون طبیعت باید مستور باشد لکن عقل انسان این قانون را شکسته حقایق اشیاء را کشف نمود و از حیّز غیب بشهود آورد و این علوم پیدا شد و این مخالف قانون طبیعت است مثلاً قوّۀ برقیّه از اسرار مکنونۀ طبیعت است باید پنهان باشد لکن عقل آن را کشف کرد و قانون طبیعت را شکست و از حیّز غیب بشهود آورد و این قوّۀ عاصیه را در شیشهئی حبس نمود و این خارقالعاده است و مخالف طبیعت است از غرب بشرق در یک دقیقه مخابره مینماید این معجزه است انسان صوت را میگیرد در فنوغراف حبس میکند و حال آنکه صوت باید آزاد باشد زیرا قانون طبیعت چنین اقتضا میکند همچنین سائر اکتشافات جمیع اسرار طبیعت است و بقانون طبیعت باید مستور باشد لکن عقل انسان که اعظم جلوۀ الهی است این قانون طبیعت را میشکند و این اسرار طبیعت را از دستگاه اسرار طبیعت دائماً بیرون میریزد با چنین قوّۀ الهیّه چگونه جائز است که ما مثل درّندهها باشیم مثل این گرگها یکدیگر را بدریم و فریاد بکش بکش برآریم آیا این سزاوار است در عالم انسانی اگر حیوان درندگی نماید بجهت طعمه است عقل ندارد که فرق بگذارد میان ظلم و عدل قوّۀ ممیّزه ندارد لکن چون انسان درندگی نماید بجهت طعمه نیست بجهت طمع است بجهت حرص است حال آیا سزاوار است که چنین وجود شریف یعنی انسان که از عقل سلیم مستفیض است با چنین افکار عالیه با وجود اینهمه علوم و فنون با وجود این اختراعات عظیمه با وجود این آثار عقلیّه با وجود این ادراکات با وجود اینهمه اکتشافات باز داخل میدان جنگ شود خون دیگران را بریزد حال آنکه انسان بنیان الهی است بنیان بشر نیست اگر بنیان بشری را خراب کنی لابدّ صاحب بنا مکدّر شود پس چگونه انسان را که بنیان الهی است خراب کند شبههئی نیست که سبب غضب الهی است خداوند انسان را شریف خلق نموده و بر جمیع اشیاء امتیاز داده و بمواهب کلّیّه مختصّ نموده عقل داده ادراک داده قوّۀ حافظه داده قوّۀ متخیّله داده حواسّ خمسۀ ظاهره داده اینهمه مواهب عظیمه داده خداوند انسان را مصدر فضائل نموده تا آنکه مانند شمس روشن شود سبب حیات گردد سبب آبادی باشد حالا ما از جمیع این مواهب چشم میپوشیم و این بنیان الهی را خراب کنیم و این اساس الهی را از پایه براندازیم و حال آنکه اسیر طبیعت نیستیم خودمان را اسیر میکنیم و باقتضای طبیعت حرکت مینمائیم زیرا در طبیعت نزاع بقاست اگر انسان تربیت نشود از مقتضیات طبیعت نزاع و جدال است جمیع این مکاتب اینهمه مدارس بجهت چه تأسیس میشود بجهت اینکه انسان از مقتضای طبیعت نجات یابد از نقائص طبیعت خلاص شود کمالات معنویّه پیدا کند ملاحظه کنید اگر این زمین را بحال طبیعت واگذارید خارستان شود علفهای بیهوده بروید لکن چون تربیت شود زمین پاک گردد فیض و برکت عظیمه حاصل شود این کوهها را اگر بحال طبیعت گذاری جنگل شود ابداً درخت میوهدار نروید ولی چون تربیت شود باغ گردد و نتیجه بخشد و ثمر دهد انواع گل و ریاحین حاصل گردد پس عالم انسانی سزاوار نیست که اسیر طبیعت باشد لهذا محتاج تربیت است علیالخصوص تربیت الهی مظاهر مقدّسۀ الهیّه مربّی بودند باغبان الهی بودند تا این جنگلهای طبیعی را باغستان پرثمر نمایند این خارستان را گلستان کنند پس تکلیف انسان چه چیز است این است که انسان باید در ظلّ مربّی حقیقی خود را از نقائص طبیعت نجات داده بفضائل معنویّه متّصف گردد آیا جائز است که ما این مواهب الهیّه را این فضائل معنویّه را فدای طبیعت کنیم حال آنکه خداوند قوّهئی بما داده که قوانین طبیعت را بشکنیم شمشیر را از دست طبیعت گرفته بر فرق طبیعت زنیم آیا جائز است خود را اسیر طبیعت نمائیم بموجب انبعاثات طبیعی که نزاع بقاست مانند حیوانات درّنده همدیگر را بدریم نوعی زندگانی کنیم که فرقی مابین انسان و حیوان نماند این است که فیالحقیقه بدتر از این زندگانی نمیشود از برای عالم انسانی حقارتی بدتر از این نیست از برای عالم انسانی وحشیّتی بدتر از جنگ نیست زیرا سبب غضب الهی است زیرا سبب هدم بنیان رحمانیست
الحمد للّه من خود را در مجمعی میبینم که همه صلحجویند مقاصد جمیع انتشار صلح عمومیست و جمیع افکارشان وحدت عالم انسانی جمیع خادم حقیقی نوع بشرند از خدا میخواهم شماها را تأیید نماید و توفیق بخشد تا هر یک علّامۀ عصر شوید و سبب نشر علوم گردید سبب اعلان صلح عمومی شوید سبب ارتباط بین قلوب گردید زیرا حضرت بهآءاللّه پنجاه سال پیش اعلان صلح عمومی بین دول و صلح عمومی بین ملل و صلح عمومی بین ادیان و صلح عمومی بین اقالیم فرمود و فرمود که اساس ادیان الهی یکیست و جمیع ادیان اساسشان ارتباط و التیام است لکن اختلاف در تقالید است و این تقالید دخلی بتعالیم الهی ندارد چون این تقالید مختلف است سبب نزاع و قتال شده امّا اگر تحرّی حقیقت شود جمیع ادیان متّحد و متّفق گردند دین باید سبب الفت و اتّحاد گردد سبب ارتباط بین قلوب بشر شود اگر دین سبب نزاع و جدال گردد البتّه بیدینی بهتر است زیرا عدم شیء مضرّ بهتر از وجود آن است دین علاج الهی است درمان هر درد نوع انسانی است مرهم هر زخمی است ولی اگر سوء استعمال شود و سبب جنگ و جدال گردد و علّت خونریزی البتّه بیدینی به از دین است و همچنین لزوم صلح عمومی بین دول و ملل را حضرت بهآءاللّه مصرّح فرمود و مضرّات جنگ را بیان کرد زیرا نوع انسانی یک قومند و جمیع سلالۀ آدم آدم یکی است و جمیع اطفال یک پدرند و اعضاء یک عائله نهایتش که یک عائلۀ بزرگی است و در یک عائله اجناس مختلفه تصوّر نتوان نمود اگر چنین تصوّر ممکن بود میتوانستیم بگوئیم اختلاف و نزاع بجاست ولی مادامی که همه اعضای یک عائله هستند امم مختلفه نیستند لهذا این امتیازات که این ایتالیائی است و آن المانی است و این انگلیس است و دیگری روس این ایرانی است و دیگری امریکائی اینها بتمامها اوهام است همه انسانند همه خلق خداوندند همه یک سلالهاند همه اولاد یک آدمند اینها تعبیرات وهمیّه است
امّا تعصّبات وطنیّه کرۀ ارض موطن هر انسان است یکی است متعدّد نیست نوع انسان را وطن واحد است ولی حدود وهمیّۀ بیاساس را بعضی از مستبدّین قرون ماضیه اختراع کردهاند و در میان بشر جنگ و قتال انداختهاند که مقصدشان شهرت بوده و غصب ممالک لهذا این احساسات وطنپرستی را پیشرفت مقاصد شخصی نمودند خود در قصور عالیه زندگی میکردند از هر نعمتی نصیب و بهره میبردند غذاهای لذید میخوردند در رختخوابهای پرند میخوابیدند در باغهای ملوکانه سیر و سیاحت مینمودند هر وقت ملالی رخ میداد در تالارهای رقص با خانمهای ماهرو میرقصیدند گوش بموسیقی دلپذیر میدادند امّا باین رنجبران باین رعیّتها باین بیچارهها باین دهقانها میگفتند بروید در میدان جنگ خون یکدیگر را بریزید خانمان یکدیگر را خراب کنید شماها سربازید ماها صاحبمنصبیم کاپیتانیم جنرالیم دیگران میگفتند چرا مملکت ما را خراب میکنید جواب میشنیدند که شماها المانید ما فرانسهایم ولی مؤسّسین همۀ این جنگها در قصور بکیف خود مشغول بودند دست از سرور و فرح خود برنمیداشتند امّا خونهای بیچارگان ریخته میشد برای چه برای افکار وهمیّه که این ملّت فرانسه است و آن دولت المان و حال آنکه هر دو آدمند هر دو اعضای یک عائلهاند هر دو یک ملّتند این عنوان وطن را سبب اینهمه خونریزیها میکنند و حال آنکه این کره یک وطن است پس صلح باید بین جمیع اوطان محقّق گردد خداوند یک کره خلق کرده یک نوع انسان خلق نموده این کرۀ ارض موطن کلّ است ما آمدهایم خطوط وهمی فرض کردهایم در صورتی که این خطوط وهم است یکی را گفتیم المان است دیگری را فرانسه و با هم جنگ میکنیم که این وطن المان مقدّس است سزاوار پرستش است سزاوار حمایت است ولی آن قطعۀ دیگری بد است مردمانش کشته شود اموالشان تاراج شود اطفال و زنانش اسیر گردد چرا بجهت این خطوط وهمیّه انسان خونریزی نماید و ابناء نوع خود را بکشد بجهت چه بجهت تعلّق باین خاک سیاه و حال آنکه چند روزی انسان روی این خاک زندگانی نموده بعد قبر ابدی او شود آیا سزاوار است بجهت این قبر ابدی اینهمه خونریزی نمائیم این خاک اجسام ما را الیالأبد در شکم خود مخفی خواهد کرد این خاک قبر ماست چرا جنگ و جدال برای این قبر ابدی نمائیم این چه جهالتی است این چه نادانی است این چه بیفکریست امیدوارم که جمیع ملل در نهایت محبّت و الفت مانند یک عائله چون برادران و خواهران و مادران و پدران با یکدیگر در کمال صلح زندگانی نموده و کامرانی کنند
* * *
الحمد للّه الّذی اشرق علی الفؤاد بنور الرّشاد و نوّر القلوب بسطوع آیات القدس بکلّ روح و سداد و هدی المخلصین الی معین العرفان ببیّنات ظهرت فی حقیقة الآیات و الکلمات و اخرج الطّالبین الی عالم النّور من بحبوحة الظّلمات و الصّلوة و التّحیّة و الثّنآء علی النّور السّاطع فی زجاجة القلب المقدّس الطّافح بالبشارات و نزل الرّوح الأمین علی فؤاده بالآیات المحکمات و اله الطّیّبین الطّاهرین اولی البراهین و الحجج البالغة بین الممکنات و وسائط فیض الحقّ بین الموجودات
فاعلم یا ایّها الواقف فی صراط اللّه المتوجّه الی اللّه و المقتبس من انوار معرفة اللّه بأنّ الآیة المبارکة الّتی نزلت فی الفرقان بصحیح القرآن قوله تعالی ما کذب الفؤاد ما رأی لها سرّ مکنون و رمز مصون و حقیقة لامعة و شئون جامعة و بیّنات واضحة و حجّة بالغة علی من فی الوجود من الرّکّع السّجود و نحتاج فی بیان حقیقتها لبثّ تفاصیل من موازین الادراک عند القوم و شرحها و دحضها حتّی یظهر و یتحقّق بالعیان انّ المیزان الالهی هو الفؤاد و منبع الرّشاد فاعلم بأنّ عند القوم من جمیع الطّوائف اربعة موازین یزنون بها الحقائق و المعانی و المسائل الالهیّة و کلّها ناقصة لا تروی الغلیل و لا تشفی العلیل و لنذکر کلّ واحد منها و نبیّن نقصه و عدم صدقه
فأوّل الموازین میزان الحسّ و هذا میزان جمهور فلاسفة الافرنج فی هذا العصر و یقولون بأنّه میزان تامّ کامل فاذا حکم به بشیء فلیس فیه شبهة و ارتیاب و الحال انّ دلائل نقص هذا المیزان واضحة کالشّمس فی رابعة النّهار فانّک اذ نظرت الی السّراب تراه مآءً عذباً و شراب و اذا نظرت الی المرایا تری فیها صوراً تتیقّن انّها محقّقة الوجود و الحال انّها معدومة الحقیقة بل هی انعکاسات فی الزّجاجات و اذا نظرت الی النّقطة الجوّالة فی الظّلمات ظننتها دائرة او خطّاً ممتدّاً و الحال انّها لیس لها وجود بل یتراءی للأبصار و اذا نظرت الی السّمآء و نجومها الزّاهرة رأیت انّها اجرام صغیرة و الحال کلّ واحدة منها تتوازی امثال و اضعاف کرة الأرض بآلاف و تری الظّلّ ساکناً و الحال انّه متحرّک و الشّعاع مستمرّاً و الحال انّه منقطع و الأرض بسیطة مستویة و الحال انّها کرویّة فاذاً ثبت بأنّ الحسّ الّذی هو القوّة الباصرة حالکونها اقوی القوی الحسّیّة ناقصة المیزان مختلّة البرهان فکیف یعتمد علیها فی عرفان الحقائق الالهیّة و الآثار الرّحمانیّة و الشّئون الکونیّة
و امّا المیزان الثّانی الّذی اعتمد علیه اهل الاشراق و الحکمآء المشّآءون هو المیزان العقلی و هکذا سائر طوائف الفلاسفة الأولی فی القرون الأوّلیّة و الوسطی و اعتمدوا علیه و قالوا ما حکم به العقل فهو الثّابت الواضح المبرهن الّذی لیس فیه ریب و لا شکّ و شبهة اصلاً و قطعاً فهؤلآء الطّوائف کلّهم اجمعون حالکونهم اعتمدوا علی المیزان العقلی فاختلفوا فی جمیع المسائل و تشتّتت آرائهم فی کلّ الحقائق فلو کان المیزان العقلی هو المیزان العادل الصّادق المتین لما اختلفوا فی الحقائق و المسائل و ما تشتّتت آرآء الأوائل و الأواخر فسبب اختلافهم و تباینهم ثبت انّ المیزان العقلی لیس بکامل فانّنا اذا تصوّرنا میزاناً تامّاً لو وزنت بها مائة الف نسمة ثقلاً لاتّفقوا فی الکمّیّة فعدم اتّفاقهم برهان کاف واف علی اختلال المیزان العقلی
و ثالثة المیزان النّقلی و هذا ایضاً مختلّ فلا یقدر الانسان ان یعتمد علیه لأنّ العقل هو المدرک للنّقل و موزون میزانه فاذا کان الأصل میزان العقل مختلّاً فکیف یمکن انّ موزنه النّقلی یوافق الحقیقة و یفید الیقین و انّ هذا امر واضح مبین
و امّا المیزان الرّابع فهو میزان الالهام فالالهام هو عبارة عن خطورات قلبیّة و الوساوس الشّیطانیّة ایضاً عبارة عن خطورات تتتابع علی القلب من واردات نفسیّة فاذا خطر بقلب احد معنی من المعانی او مسئلة من المسائل فمن این یعلم انّها الهامات رحمانیّة فلعلّها وساوس شیطانیّة فاذاً ثبت بأنّ الموازین الموجودة بین القوم کلّها مختلّة لا یعتمد علیها فی الادراکات بل اضغاث احلام و ظنون و اوهام لا یروی الظّمآن و لا یغنی الطّالب للعرفان
و امّا المیزان الحقیقی الالهی الّذی لا یختلّ ابداً و لا ینفکّ یدرک الحقائق الکلّیّة و المعانی العظیمة فهو میزان الفؤاد الّذی ذکره اللّه فی الآیة المبارکة لأنّه من تجلّیات سطوع انوار الفیض الالهی و السّرّ الرّحمانی و الظّهور الوجدانی و الرّمز الرّبّانی و انّه لفیض قدیم و نور مبین و جود عظیم فاذا انعم اللّه به علی احد من اصفیائه و افاض علی الموقنین من احبّائه عند ذلک یصل الی المقام الّذی قال علیّ علیه السّلام لو کشف الغطآء ما ازددت یقیناً لأنّ النّظر و الاستدلال فی غایة الدّرجة من الضّعف و الادراک فانّ النّتیجة منوطة بمقتضیات الصّغری و الکبری فمهما جعلت الصّغری و الکبری ینتج منها نتیجة لا یمکن الاعتماد علیها حیث اختلفت آرآء الحکمآء
فاذاً یا ایّها المتوجّه الی اللّه طهّر الفؤاد عن کلّ شئون مانعة عن السّداد فی حقیقة الرّشاد و زن کلّ المسائل الالهیّة بهذا المیزان العادل الصّادق العظیم الّذی بیّنه اللّه فی القرآن الحکیم و النّبأ العظیم لتشرب من عین الیقین و تتمتّع بحقّ الیقین و تهتدی الی الصّراط المستقیم و تسلک فی المنهج القویم و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
جناب خواجه محمّد رضای کازرونی علیه بهآء اللّه الأبهی
الحمد للّه الّذی اصطفی و اجتبی نفوساً قدسیّة رحمانیّه و حقائق انسیّة نورانیّة و جعلها آیة التّوحید و سمة التّفرید و ارومة الایقان و جرثومة العرفان و التّحیّة و الثّنآء علی النّور السّاطع فی دائرة معدّل النّهار و الکوکب اللّامع فی خطّ الاستوآء جماله الأعلی و نقطته الأولی و علی کلّ فرع انجذب الی الأصل بقوّة مغناطیس الهدی و علی الأحبّآء الّذین حصروا الأنظار الی الملکوت الأبهی
یا ایّتها النّفس الزّکیّة توسّل بأوثق العری و تعلّق بأهداب ردآء الکبریآء و انطق بالثّنآء علی ربّک الأعلی و ادع الی الأفق الأسمی و احی النّاس بروح انبثق من ملکوت الأبهی تاللّه الحقّ انّ الحقّ ظهیرک و ربّک مجیرک و مولاک نصیرک و یؤیّدک بجنود من ملکوته و انّک لمشمول بألطاف ربّک الکریم ع ع
و التّکبیر علی الورقة الموقنة الفاطمة المطمئنّة و سلیلها احمد المتوجّه الی الوجهة الرّحمانیّة و علی سائر الأقربآء
الهی هؤلآء قد سجدوا لکلمة وحدانیّتک و خرّوا علی الأرض تعظیماً لحضرة فردانیّتک و اکبّوا علی التّراب تذلّلاً و تخشّعاً الی عتبة ربّانیّتک ای ربّ اقبل منهم کلّ عمل صالح فی امرک انّک انت الکریم ع ع
* * *
الحمد للّه الّذی انشأ فی عالم الکیان غیب الأکوان حقیقة ثابتة نورانیّة فائضة علی الامکان و جعل لها صورة الرّحمن و ابدع فیها من الکمالات الالهیّة و الحقائق الکونیّة بوضوح العیان و جعلها کتاباً مبیناً ناطقاً بأحسن تبیان و احلی و افصح بیان فکانت نقطة جامعة لجمیع الأسرار المودعة فی عالم العرفان و مرکز الوجد و الوجدان فتفصّلت و تکثّرت و انبسطت و توسّعت و کانت مبدء الحروفات و الکلمات فی اللّوح المحفوظ و الرّقّ المنشور و البهآء و الثّنآء و التّحیّة و السّنآء علی الحقیقة الکاملة و الکینونة الشّاملة و الهویّة الجامعة و الجلوة اللّامعة و الشّعشعة السّاطعة و الحجّة الباهرة و النّعمة السّابغة و علی من اقتبس الأنوار من مطلع الأسرار و استفاض من مرکز الآثار الکاشف للأستار المشرق علی الأقطار بهآءً و ثنآءً الی ابد الآباد و سرمد الأحقاب و الأدهار یا من نطقت السن الممکنات بتقدیس ذاته و دلّت جمیع الموجودات بتنزیه صفاته و اثنت علیه کلّ الأشیآء بأحسن بیان و حمده بأبدع تبیان و هو فی حقیقة ذاته و هویّة کینونته مستغنی عن کلّ الأوصاف فلم یصل الیه نعت من نعوت الأسلاف و لا المحامد من الأخلاف ربّ انّی للذّباب الحقیر الطّیران الی اوج عقاب الأثیر و کیف تستطیع عناکب العقول ان تنسج بلعابها فی اعلی رفرف العلی ولو کان مؤیّداً بأشدّ القوی فالذّرّة خاسرة عند وصفها للشّمس الطّالعة و القطرة خائبة اذا ارادت نعت البحور الزّاخرة هذه صفة الامکان و تلک عزّة الرّحمن و قدّس العزیز المنّان فهل من سبیل الی المحامد و النّعوت لا وعزّتک یا ربّ الملکوت انّک انت المنزّه المقدّس المتعالی العزیز الودود فما حیلتی یا ربّی و ما سبیلی یا محبوبی الّا ان ادعوک بلسانی و فؤادی و ارجوک ان تنظر الی الوجوه الباهرة و النّفوس النّاطقة و الحقائق الفائضة بلحظات عین رحمانیّتک و تشملهم بعواطف سلطان فردانیّتک و تؤیّدهم علی الاستقامة فی امرک و الثّبوت علی میثاقک و توفّقهم علی تبلیغ آیاتک و هدایة من فی بلادک حتّی تنشر فی الآفاق مآثرک و تشتهر علی ممرّ الآثار اشراق مظاهرک انّک انت الموفّق المؤیّد الکریم العزیز الودود و انّک انت الرّبّ الرّؤف الجلیل المحمود
ایّها السّائل الجلیل قد سألت عن عدّة مسائل معضلة و طلبت شرحها و بسطها علی ما ینبغی لها و هذا امر یستدعی فرصة من الأوقات و مهلة من النّوائب و البلیّات و انّی لعبدالبهآء مع تشتّت الأحوال و عدم المجال و کثرة الغوائل و وفور المشاغل و الشّواغل لعمرک لا یجد طرفة عین مهلة للرّاحة و لا فرصة للسّکون و الهدنة معذلک سنقصّ علیک بکلام موجز معجز و علیک بأن تهتدی بالاشارة الی الحقیقة و هو انّ نوحة آدم فی سبعین الف سنة لیست عبارة عن السّنین المعروفة و الأعوام المعدودة بل انّما زمن مفروض یستوعب زماناً ممدوداً کیوم القیامة کان منصوصاً بأنّه خمسون الف سنة فقضی بدقیقة واحدة کطرفة عین بل اقلّ من ذلک ولکنّ الأمور الّتی لا تکاد تتمّ الّا فی خمسین الف عام قد تمّت و وقعت و تحقّقت فی آن واحد و هکذا نوحة نوح کانت کالنّیاح الّذی یمتدّ فی سبعین الف سنة هذا عبارة عن ذلک
و امّا ناقة اللّه المذکورة فی سورة النّصح فهی عبارة عن نفسه المقدّسة الّتی وقعت بید الأعدآء فعقروها ای عذّبوها و سلخوها بألسنة حداد و عاقبوها و نقموا منها حتّی احترق بظلمهم الفؤاد فدمدم علیهم ربّهم بذنبهم ای حرّم علیهم المواهب الالهیّة و اخذهم و ترکهم فی غفلتهم و شقوتهم و حرمانهم و جهلهم الی ابد الآباد
و امّا ما ورد فی زیارة سیّدالشّهدآء روح المقرّبین له الفدآء و هی بمصیبتک ترکت النّقطة مقرّها و اتّخذت لنفسها مقاماً تحت البآء اعلم انّ النّقطة مقرّها عنوان کتاب الانشآء و انّ النّقطة تتفصّل بالألف و الألف تتکرّر فی الأعداد فتظهر الحروفات العالیات و الکلمات التّامّات و حیث انّ الشّهادة فی سبیل اللّه عبارة عن المحو و الفنآء و سرّ الفدآء فاقتضی النّقطة تدخل تحت البآء فخرّت مغشیّاً علیها صعقاً حزناً و اسفاً علی سیّدالشّهدآء روح المقرّبین له الفدآء فاستقرّ مغشیّاً علیها تحت البآء
و امّا الآیة المبارکة و یحمل عرش ربّک یومئذ ثمانیة اعلم انّ الثّمانیة حاملة للتّسعة و هذه اشارة انّ عدد الاسم الأعظم المقدّس تسعة لأنّها جالسة علی الثّمانیة الحاملة لعرشها
و امّا ما نزّل فی سورة الحجّ انّ اللّه فرض علی الطّائف ان یستمع ندآء الحقّ حین طوافه و اذا لم یستمع یکرّر الطّواف حتّی یستمع النّدآء فالمراد من النّدآء ندآء الرّحمن فی وادی الأیمن من قلب الانسان و هذا هو البقعة المبارکة الّتی یرتفع منها النّدآء و یسمعها اذن واعیة صاغیة و یحرم عن الاستماع القلوب القاسیة
و امّا الرّعد و البرق فالبرق عبارة عن اجتماع قوّتین عظیمتین السّلبیّة و الایجابیّة ای القوّة الجاذبة و القوّة الدّافعة فمتی اجتمعت هاتان القوّتان یبرق البرق و یخرق الهوآء و یخلو الفضآء ثمّ یرجع الهوآء لمحلّ الخلآء و یحصل منه تموّج فی الهوآء فیتأثّر من تموّج الهوآء عصب الصّماخ فیکون هو الرّعد هذا بیان موجز معجب مقنع مشبع لمن یدرک المعانی مع ایجاز الألفاظ و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
الحمد للّه الّذی انطق الورقآء بأحسن اللّغی فی حدیقة الرّحمن علی الأغصان بأبدع الألحان فاهتزّت و ابتهجت و انتعشت و انجذبت من نغماتها الحقائق القدسیّة المجرّدة الصّافیة الّتی انطبعت من اشعّة ساطعة عن شمس الحقیقة و اشتعلت بالنّار الموقدة من السّدرة الرّبّانیّة فی الحقیقة الانسانیّة عند ذلک هتفت بالتّهلیل و التّکبیر فی ذکر ربّها العزیز القدیر و اطلقت اللّسان و قالت سبحان من انطقها بثنائه فی حدیقة الوجود بمزامیر آل داود و علّمها حکمه و اسراره و جعلها مهبط الهامه و مشرق انواره و مطلع آثاره و ذلّ کلّ رقبة لقوّة سلطانه و خضع کلّ عنق لظهور برهانه و اصلّی و اسلّم علی الحقیقة الکلّیّة الفائقة فی بدء الوجود الفائضة علی کلّ موجود المبعوث فی المقام المحمود المنعوت بالظّلّ الممدود فی الیوم المشهود الوسیلة العظمی و الواسطة الکبری صلوات اللّه علیه و علی آله فی الآخرة و الأولی
ایّها الفاضل الجلیل ذو المجد الأثیل قد القی الیّ کتابکم الکریم و تلوته بملء السّرور متذکّراً العهد القدیم فالتذّ مذاقی و ابتهج فؤادی و رویت غلّتی و بردت لوعتی و انّی القی الیکم الجواب انّه من ودودک الولوع و انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ان شئت الصّعود الی الأوج الأعلی من دائرة الوجود فعلیک ببصر حدید فی هذا العصر المجید حتّی تری نور الهدی ساطعاً من الأفق الأعلی و اشرقت الأرض بنور ربّها و تعرّض لنفحات اللّه فانّها من ریاض القدس جنّة الفردوس و اقصد وادی طوی بقلب منجذب الی العلی تجد الهدایة الکبری علی النّار الموقدة فی الشّجرة المبارکة النّاطقة فی طور سینآء و اخرج یداً بیضآء متلألأً الأنوار بین ملأ الأخیار لعمرک ایّها النّحریر لمثلک النّاقد البصیر یلیق العروج الی اعلی فلک البروج فاخلع هذا الثّوب البالی الرّثیث و البس حلل التّقدیس و انشر اجنحة العرفان و اقصد ملکوت الرّحمن و استمع الحان طیور القدس فی اعلی فروع السّدرة المنتهی لعمرک تحیی العظام الرّمیم و تشفی صدوراً انشرحت بمحبّة اللّه و لها حظّ عظیم دع الحیاة الدّنیا و شئونها الّتی تؤول الی الفنآء وربّک الأعلی انّها احلام بل اوهام عند اولی النّهی انّما الحیاة حیاة الرّوح متحلّیاً بالفضائل الّتی یوقد و یضیء مصباحها فی ملکوت الانشآء و للّه المثل الأعلی و ان شئت حیاةً طیّبة فانثر بذر الحکمة فی ارض طیّبة طاهرة لتنبت لک فی کلّ حبّة سبع سنابل خضر مبارکة و ان قصدت البنیان فی صقع الامکان فأنشئ صرحاً مجیداً مشیّد الأرکان اصله ثابت فی النّقطة الجاذبة الوسطی فی الحضیض الأدنی و اعلی غرفاتها فی اوج الأثیر الأسمی و اشرب رحیق المعانی من الکأس الأنیق فی الرّفیق الأعلی مرکز دائرة الموهبة العظمی و قطب فلک المنحة الکبری و مشرق الهدی و مطلع انوار ربّک الأعلی قسماً بشوقی الیک ما دعانی الی بثّ هذا الحدیث الحدیث الّا جذبة حبّک و شدّة ولائک و شغف ودادک و اخترت لک اعظم آمالی الّتی قصرت یدی عن نوالها و لا تؤاخذنی فی کشفی الغطآء عن وجه عطآء ربّک و ما کان عطآء ربّک محظورا و انظر نظرة ممعن فی القرون الأولی و شئونها و آثارها و اطوارها و اعیانها و ما طرأت فیها من عجائب احوالها و غرائب اسرارها و اختلاف مشارب رجالها و تفاوت اذواق اعلامها فانّ اخبار الأسلاف تذکرة و عبرة للأخلاف ثمّ اخترت لنفسک ما شئت فعلیک بشأن امتن بنیاناً و اجلی تبیاناً و اعظم برهاناً و اقوی سلطاناً و اظهر نوراً و اکبر سروراً و اتمّ حبوراً و اشدّ نفوذاً و احلی ذوقاً و اشدّ شوقاً و اسرع علاجاً و اقوم منهاجاً و انور سراجاً و اعظم موهبةً و اکمل منحةً بل اقوی قوّة حیاة و روح نجاة لجسد الامکان لعمرک کلّ من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام ان استطعت ان تستظلّ فی ظلّ الوجه امنت الفنآء و حظیت بالبقآء و تلألأت فی الأفق المبین بنور اضآء منه ملکوت السّموات و الأرضین و سینطوی بساط القبول و تمتدّ فراش الخمول و لا تذرّ السّیول الّا الطّلول و یهوی المترفون من القصور الی القبور و تأخذهم السّکرات و تشتدّ بهم الحسرات و لات حین مناص و لا تسمع لهم صوتاً و لا رکزاً فأمّا الزّبد فیذهب جفآءً و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فی الأرض فی الذّاهبین الأوّلین من القرون لنا بصائر و ان کنت ایّدک اللّه بالرّأی السّدید و الحذق الشّدید تفکّر فیما تعود به هذه الملّة البیضآء الی نشئتها الأولی و منزلتها السّامیة العلیا قسماً بعاقد لوائها و شمس ضحیها و نور هداها و مؤسّس بنیانها لیس لها الّا قوّة ملکوتیّة تؤیّد مرکز خلافتها الکبری و سلطنتها العظمی و تجدّد قمیصها الرّثیث و تنبت عرقها الأثیث و تنقذها من حضیض سقوطها و هآء هبوطها الی میم مرکزها و اوج معراجها الا هی لها هی لها هی لها و السّلام علی من اتّبع الهدی
* * *
الحمد للّه الّذی بظهور مظهر نفسه قد تکوّرت الشّموس و انطمست النّجوم و نسفت الجبال و زلزلت الأرض و اخرجت الأثقال و انفطرت السّمآء و سجّرت المیاه و ذهلت کلّ مرضعة عمّا ارضعت و وضع کلّ ذات حمل حملها و بعثت النّفوس سکاری و امتدّ الصّراط و ارتفع الفسطاط و وضع المیزان و ظهرت الأوزان و نفخ فی الصّور و بعث من فی القبور و فاز اصحاب الیمین فی جنّة النّعیم و غبن اصحاب الشّمال فی جحیم الضّلال و کشف النّقاب و زال الحجاب و تجلّی مجلّی الطّور فی یوم النّشور و اشرقت الأرض بنور ربّها و الغافلون فی سکراتهم یعمهون و لا یشعرون انّی یبعثون ذرهم فی خوضهم یلعبون و التّحیّة و البهآء و الصّلوة و السّلام علی نیّر الملإ الأعلی و کوکب الهدی و الصّبح المشرق من افق العلی الفریدة النّورآء و الدّرّة البیضآء و الیتیمة العصمآء و علی کلّ من بها انتمی فی هذا الیوم المشهود و الوقت الموعود و القرن المحمود
ایّها الفاضل الجلیل انّی رتّلت آیات شکرک للّه بما هداک الی النّور القدیم و الصّبح المبین و الفجر البسیم و سقاک من المآء المعین و جرّعک الرّحیق المختوم فی هذه الکأس الأنیق اشکر اللّه علی هذه الموهبة العظمی و الهدایة الکبری و لا تلتفت الی ضوضآء البلهآء و غوغآء الجهلآء و استهزآء السّفهآء و جزع الجبنآء و فزع الضّعفآء توکّل علی اللّه و قل یا قوم دعوا اللّوم انّی آمنت باللّه و آیاته و قرّت عینی بمشاهدة بیّناته و استبشرت ببشاراته و اطّلعت باشاراته و تنوّرت بصیرتی و طابت سریرتی و اطمأنّ ضمیری و هو مجیری و نصیری یا قوم دعوا الشّبهات و اعرفوا المتشابهات و امعنوا النّظر فی الآیات البیّنات و قلّبوا طرف الطّرف الی ساحة الجود و انظروا بعین الشّهود الی النّور المحمود فی هذا الیوم الموعود حیّوا الی الورد المورود و الرّفد المرفود و الحظّ الموفور و الکأس الّتی مزاجها کافور اغتنموا هذه الموهبة الکبری و تمتّعوا بهذه النّعمة العظمی و لا تحرموا انفسکم من هذه المنحة الّتی تتلألأ فی قطب الآفاق و تزداد اشراقاً یوماً فیوماً علی ممرّ القرون و الأعصار
دیدۀ انسان ضعیف و آن جوهر الجواهر بسیار لطیف گوشها بسته و ندای ملأ اعلی آهسته چشمها کور پس از جلوۀ طور و شعلۀ نور چه ثمر بخشد حمد خدا را که آن جناب در محفل تجلّی راه یافتید و برکن شدید پناه بردید و بر سرّ حقّ آگاه شدید و مؤیّدید و موفّق و منصورید و مظفّر ولی بحکمت منزلۀ در کتاب عمل نمائید
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
* * *
جناب سمندر نار موقدۀ ربّانیّه علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
الحمد للّه الّذی تجلّی بجماله و ظهر بعظمة جلاله و اشرق بنور وجهه و لاح بضیآء طلعته و نوّر الکائنات بطلوع صبح صفاته فانصعق الطّوریّون فی سینآء الأمر و تحیّرت الرّبّیّون فی بقعة القدس و خرّوا مغشیّا و انصعقوا الرّاسخون ثمّ افاقوا و قالوا سبحانک انّنا تبنا الیک و انّک انت التّوّاب الرّحیم ای ربّ کشفت الغطآء و القیت القناع و تجلّیت علی کلّ الاقطاع و نوّرت الأرجآء و فتحت منّا البصائر و الأبصار و رزقتنا مشاهدة تلک الأنوار و شققت منّا الآذان و اسمعتنا ندائک بالسّرّ و الاجهار و شرحت منّا الصّدور و هتکت لنا عن سرّ امرک السّتور و اوقدت فی زجاجات القلوب مصابیح النّور و رفعت المستضعفین من حضیض الذّلّ و الهوان الی اوج العرفان و جعلتهم ائمّة و جعلتهم الوارثین و البهآء السّاطع اللّامع الباهر من الملکوت الأبهی تغشی و تجلّل السّدرة المنتهی و المسجد الأقصی و الهیکل المکرّم الّذی خضع لسلطانه السّلطة الکبری و ذلّت الرّقاب لعظمته و عنت الوجوه لقدرته الّتی احاطت الأرض و السّمآء ع ع
یا سمندر الملتهب فی النّار الموقدة فی الشّجرة المبارکة النّابتة فی اعلی الطّور قد رتّلت آیات شکرک للرّبّ الغفور و تلوت کتابک بألحان تنشرح منها الصّدور و استنشقت من ریاض معانیها نفحة الزّهور و ارتشفت من حیاض مضامینها عذباً فراتاً نابعاً من امواج تأیید البحور عند ذلک اطلقت اللّسان بالثّنآء ولو لا احصی ثنآء علی ربّی الغفور و شکرت مولائی علی ما ایّد عباده المخلصین علی الاشتغال بذکره و الاشتعال بنار محبّته و الانجذاب بنفحات الأزهار و نسمات الأسحار المنبعثة من حدائق قدسه و انّی لأرجو بوطید الأمل و شدید المنی ان یبعث عباداً فی بلاده کالأطواد الباذخة و الأجبال الشّامخة و الأعلام المتدفّقة الخافقة و الکواکب البازغة اللّامعة من آفاق الوجود بنور الشّهود و تعلو و تسمو علی ممرّ الأیّام مآثرهم و تذیع و تشیع فی الخافقین مفاخرهم و یحسّن منادی الملکوت الأبهی مساعیهم و مشاربهم طوبیهم طوبیهم ع ع
ربّی و ملاذی و ملجئی و مهربی و مناصی قد مددت الیک ایادی التّضرّع و التّذلّل و التّبتّل معتمداً علی حضرة رحمانیّتک متوسّلاً بذیل ردآء فردانیّتک طالباً آملاً عونک و صونک و نصرة جنودک و نجدة جیوشک من افواج ملائکة ملکوتک و کتائب سکّان جبروتک لعبادک الّذین اخلصوا وجوههم لوجهک الکریم و هدوا الی صراطک المستقیم و سلکوا فی منهجک القویم و اشتعلوا بالنّار المتسعّرة فی البقعة المبارکة بنورک المنیر ای ربّ هؤلآء عباد آووا الی کهف رحمانیّتک و وفدوا علی نزل حضرة فردانیّتک و وردوا علی موارد العذب الفرات من معین عنایتک و استظلّوا فی ظلال سدرة موهبتک و التجؤوا الی کهفک المنیع و الملاذ الرّفیع ای ربّ اجعلهم آیاتک الباهرة فی بلادک و رایاتک الخافقة علی رؤوس عبادک و سهامک النّافذة فی صدور اعدائک و سیوفک الشّاهرة اللّامعة فی معامع الاحتجاج مع شناتک و اطلق لسانهم بذکرک و ثنائک و انطقهم بحجّتک و برهانک و اجعلهم دلائل یوم ظهورک و رسائل ملکوتک و اجعل لهم لسان صدق فی الآخرین ع ع
* * *
جناب آقا احمد علیه بهآء اللّه الأبهی
الحمد للّه الّذی تجلّی فی البقعة المبارکة الأرض المقدّسة طور الأیمن وادی طوی جبل سینآء علی موسی الکلیم و اشرق فی برّیّة القدس وادی المقدّس جبل ساعیر البقعة البیضآء و العدوة النّورآء علی عیسی المسیح و ظهر فی فاران الحبّ مطلع الأنوار مشرق الآثار بطحآء الرّوح یثرب الأسرار ظهور الضّیآء فی رابعة النّهار علی محمّد الحبیب و لاح و اضآء فی کینونة العلی و ذاتیّة الثّنآء مصباح الملأ الأعلی النّقطة الأولی افق التّوحید ثمّ هتک ستر الغیوب و زال الظّلام الدّیجور و انکشفت السّبحات المجلّلة علی شمس الظّهور و ارتفع النّقاب و انشقّ السّحاب و زال الحجاب و کان یوم الایاب الموعود فی کلّ صحف و زبر و کتاب انزله العزیز الوهّاب فی سالف القرون و الدّهور و الأحقاب فأشرق و سطع و لمع و بزغ نور الجمال فی هیکل الجلال و استقرّ الرّحمن علی عرش الأکوان و تشعشع و تلألأ شمس الحقیقه علی آفاق الامکان و کانت بهآء السّموات و الأرض فی عالم الغیب و العیان و البهآء و الثّنآء و التّحیّة و السّلام علی حقائق مقدّسة استفاضت من فیض القدم و استشرقت من انوار سطعت من اسمه الأعظم و علی نفوس مقدّسة انجذبت بنفحات اللّه و استمعت لنغمات الورقآء المغرّدة فی ایک الثّنآء و اشتعلت بالنّار الموقدة فی سدرة السّینآء و فازت بیوم اللّقآء و شکرت للّه بما انعم علیها بهذه الفیوضات المختصّة بالنّقبآء النّجبآء الّذین لم تأخذهم لومة لائم فی ثبوتهم علی میثاق اللّه و تمسّکهم بعهد رقم من القلم الأعلی الا انّهم من اولیآء اللّه و الا انّهم هم الفائزون
امّا بعد ایّها السّائل الجلیل المتوجّه الی الملکوت العظیم اعلم انّ الرّؤیة فی یوم اللّه مذکور فی جمیع الصّحائف و الزّبر و الألواح النّازلة من السّمآء علی الأنبیآء فی غابر الأزمان العصور الخالیة و القرون الأوّلیّة و کلّ نبیّ من الأنبیآء بشّر قومه بیوم اللّقآء فارجع الی النّصوص الموجودة فی الانجیل و الزّبور و التّوراة و القرآن قال اللّه تعالی فی الفرقان اعلموا انّکم ملاقوه یوم القیامة و ایضاً قد خسر الّذین کذّبوا بلقآء ربّهم و ایضاً لعلّکم بلقآء ربّکم توقنون و فی حدیث مرویّ من احد و عشرین من الصّحابة انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله قال سترون ربّکم کما ترون البدر فی لیلة اربع عشر و قال علیّ علیه السّلام رأیت اللّه و الافریدوس برأی العین و ایضاً قال و رأیته و عرفته فعبدته لا اعبد ربّاً لم اره مع هذه العبارات المصرّحة و النّصوص الصّریحة و الرّوایات المأثورة اختلف الأقوام فی هذه المسئلة منهم من قال انّ الرّؤیة ممتنعة و استدلّ بالآیة المبارکة و هی لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللّطیف الخبیر و منهم من قال اذا انکرنا الرّؤیة بالکلّیّة یقتضی انکار نصوص القرآن و یثبت عدم العصمة للأنبیآء فانّ السّؤال عن الممتنع المحال لا یجوز قطعیّاً من نبیّ معصوم و سأل موسی الکلیم علیه السّلام الرّؤیة و قال ربّ ارنی انظر الیک و العصمة مانعة عن سؤال شیء ممتنع و حیث صدر منه هذا السّؤال فهو برهان قاطع و دلیل لائح علی امکان الرّؤیة و حصول هذه البغیة و ما عدا هذا الدّلیل الجلیل عندک دلیل واضح مبین و هو اذا فرضنا امتناع الرّؤیة حقیقة فی عالم الشّهود و العیان فما النّعمة الالهیّة الّتی اختصّ اللّه بها فی جنّة اللّقآء عباده المکرمین من الأصفیآء بل امتناع الرّؤیة انّما هی فی الدّنیا و امّا فی الآخره متیسّرة حاصلة لکلّ عبد اوّاب فانّ الکلیم الکریم علیه السّلام لمّا شرب مدام محبّة اللّه و اهتزّ من استماع کلام اللّه و ثمل من سورة صهبآء الخطاب نسی انّه فی الدّنیا و انکشفت له الجنّة المأوی و حیث انّ الجنّة مقام المشاهدة و اللّقآء قال ربّ ارنی انظر الیک فاتاه الخطاب من ربّ الأرباب انّ هذه المنحة المختصّة بالأصفیآء و یختصّ برحمته من یشآء انّما تتیسّر فی یوم الّذی ترتعش فیه ارکان الأرض و السّمآء و تقوم القیامة الکبری و تنکشف الواقعة عن الطّامّة العظمی هذا ما ورد فی جمیع التّفاسیر و التّآویل من اعلم علمآء الأسرار فی کلّ الأعصار من جمیع الأقطار
و امّا جوهر المسئلة و حقیقة الأمر انّ اللّقآء امر مسلّم محتوم منصوص فی الصّحف و الواح الحیّ القیّوم و هذا هو الرّحیق المختوم ختامه مسک و فی هذا فلیتنافس المتنافسون فانّ للحقیقة الکلّیّة و الهویّة اللّاهوتیّة الظّهور فی جمیع المراتب و المقامات و الشّئون لأنّها واجدة للمراتب ساطعة البرهان لامعة الحجّة فی کلّ کیان و هو بکلّ شیء محیط کما قال علیه السّلام أ یکون لغیرک من الظّهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهر لک عمیت عین لا تراک و قال یا من دلّ علی ذاته بذاته و تقدّس عن مجانسة مخلوقاته لأنّ المراتب و المقامات مجال و مرایا لظهور الأسمآء و الصّفات فظهور الحقّ محقّق فی جمیع الشّئون حتّی یکون الوصول الیه فی جمیع المراتب ممّا کان و یکون و الممکنات ممتلئة من اسرار الأسمآء و الصّفات و الادراک لا یتحقّق الّا من حیث الصّفة و امّا الذّات من حیث هو هو مستور عن الأنظار و محجوب عن الأبصار غیب منیع لا یدرک ذات بحت لا یوصف السّبیل مسدود و الطّلب مردود فانّ الحقّ من حیث الأسمآء و الصّفات له ظهور فی جمیع المراتب المترتّبة فی الوجود علی النّظم الطّبیعی و التّرتیب الفطری و له تجلّیات علی رؤوس الأشهاد فی جنّة اللّقآء الفردوس الأعلی و الملکوت الأبهی اذاً فاعلم بأنّ الرّؤیة و اللّقآء من حیث الحقیقة الغیبیّة الّتی تعبّر عنها بالغیب الوجدانی لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و امّا من حیث الظّهور و البروز و التّجلّی و کشف الحجاب و ازالة السّحاب و رفع النّقاب فی یوم الایاب فالرّؤیة امر مشروع موعود فی الیوم المشهود یختصّ اللّه بها من یشآء من اهل السّجود الّذین لهم نصیب مفروض من هذا المقام المحمود و البرهان واضح منصوص مثبوت و یشهد به العقول المستویة الرّبّانیّة الالهیّة فانّ الفیض لا ینقطع من مرتبة من المراتب و الفضل و الجود لا یحرم منه مقام من المقامات و بما انّ حضرتک الآن مصمّم علی السّفر فلم یتیسّر اکثر من هذا الأثر و ان شآء اللّه من بعد هذا عند سنوح الفرصة نشرح لک شرحاً بلیغاً تامّاً مستوفاً تنشرح به الصّدور و تقرّ به الأعین فی یوم النّشور و الآن اکتف بهذا المقدار و توجّه الی الدّیار و ناد باسم ربّک المختار و احی النّاس بالمآء النّازل من سحاب الأسرار و کن فی کلّ صقع قدوة للأحرار و اسوة للأبرار للقیام فی خدمة امر اللّه العزیز الجبّار
فیا زائر الرّوضة المقدّسة الغنّآء خذ نفحة من جنّة الأبهی و اعرضها علی مشامّ اهل الآفاق حتّی یتعطّر برائحة زکیّة محییة للقلوب المنجذبة الی الاشراق و ادع النّاس الی اللّه و طهّرهم بمآء المزن الهامی المنسجم المنهمر من السّمآء و نوّر الوجوه بنور معرفة اللّه و البس الهیاکل خلع المواهب الّتی ظهرت انوارها فی میثاق اللّه تاللّه الحقّ انّ الغبرآء تهتزّ لنفحات القمیص و الخضرآء تتنوّر بنور ابدیّ الاشراق و ینزع الوجود عن هیکله الثّوب الرّثیث و یظهر فی احسن حلل من الجمال علی الهیکل المکرّم العزیز حینئذ تمتدّ مائدة السّمآء و تنزل الرّحمة علی الکبرآء و الصّغرآء و تنکشف جنّة الأبهی بأحسن جلوة نورانیّة ساطعة الأرجآء لامعة الأنحآء متدفّقة الحیاض مؤنّقة الرّیاض غضّة الغیاض و تنطلق الألسن بثنآء البهآء و الشّکر للعلیّ الأعلی سبّوح قدّوس ربّ الملائکة و الرّوح
الهی الهی هذا عبدک المستجیر بباب رحمتک اللّائذ بکهف رحمانیّتک قدّر له کلّ خیر بسلطان احدیّتک و نوّر وجهه بأنوار ربوبیّتک انّک انت الکریم الرّحیم البرّ الرّؤف القدیم ع ع
* * *
بواسطۀ جناب آقا میرزا حیدر علی
جناب آقا میرزا محمود صدرالعلمآء علیه بهآء اللّه الأبهی
الحمد للّه الّذی تجلّی من الأفق الرّحمانی علی العالم الانسانی و اضآء بالنّور السّبحانی الصّقع الامکانی و جعل القلوب اوعیة حبّه و الصّدور مشاکی نوره و النّفوس مشارق سطوعه و العقول مجالی ظهوره فاهتزّت ارض الحقائق و ربت بمآء التّجلّی النّازل من سمآء المتجلّی و انبتت من کلّ زوج بهیج و التّحیّة و البهآء علی السّفینة الحمرآء و الرّایة البیضآء و الشّراع الأعلی الحجّة القاطعة و الشّعلة اللّامعة و الشّمس السّاطعة و الشّجرة النّابتة الأصل ممتدّة الفرع معطیة الثّمر فی کلّ حین و آن و علی من حام حول حماها و استنشق من نفحاتها و استطعم من ثمارها و استحلی اکلها الی ابد الدّهور و الأعصار
فیا ایّها الرّجل الرّشید قد اطّلعت بما ورد علیک فی یوم الوعد و الوعید من اضطهاد شدید و هجوم کلّ جبّار عنید فلا تحزن و لا تبتئس بما کانوا یعملون لأنّهم فی سکرتهم یعمهون یحترمون السّباع الضّاریة و یزدرون بالنّجوم الجاریة و یستحلون الملح الأجاج و یهجرون العذب الفرات السّائغ الثّجّاج ینتعشون روحاً من الرّائحة الدّفرآء و یفرّون من انفاس طیب عبقت من الجنّة العلیا هذا شأنهم فی الحیوة الدّنیا فسوف یرون انفسهم فی خسران عظیم و یرجعون الی التّراب الذّمیم و یصبحون کعظم رمیم و یسقون من مآء حمیم و یلقون انفسهم فی اسفل الجحیم و امّا اصحاب الیمین سیکفهرّ نجومهم من الأفق المبین و یشربون من مآء معین و یسقون من عین التّسنیم و یتلذّذون فی جنّة النّعیم و یدخلون علی ربّهم الکریم و یردون علی الکوثر و السّلسبیل و یفدون علی باب ربّهم الرّحیم و یخلدون فی جنّة اللّقآء مشهد الکبریآء مطلع انوار البهآء سرمداً ابداً فیا طوبی لهم من هذه المنحة الّتی تتلألأ فی افق العلی و علیک البهآء الأبهی فاشکر اللّه بما صبّرک علی البلآء و جلّدک علی جمر الغضا و مکّنک من التّحمّل علی کلّ مصیبة فی سبیل اللّه و هذا فضل یختصّ به من یشآء من عباده الأصفیآء انّ ربّی لرؤف عطوف کریم رحمن
الهی الهی انّ عبدک محمود قد هدی اباه العزیز المحمود الی معین رحمانیّتک و سلسبیل مواهبک و کوثر الطافک فاهتدی بنور الهدی و اشتعل بالنّار الموقدة فی سدرة سینا و دعا الی ملکوتک الأبهی و نادی باسمک بین ملأ الانشآء و صعد الیک و وفد علیک و ورد بین یدیک متوکّلاً علی رحمانیّتک متوسّلاً بفردانیّتک معتمداً علی فضلک و غفرانک متمنّیاً جودک و احسانک ربّ ادر له الکأس الأنیق و رنّحه من الرّحیق ختامه مسک فتیق و ادرکه بألطافک و الغفران و یسّر له الفضل و الاحسان انّک انت العزیز الرّحمن و انّک انت الکریم الوهّاب
ای ثابت بر پیمان جناب میرزا احمد خان و ضجیع محترمه را تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دار و جناب آقا نصراللّه و ضلع مکرّمه را از قبل عبدالبهآء نهایت مهربانی بفرما جناب ملّا اسمعیل و حرم محترمهشانرا بالطاف ملکوت ابهی بشارت ده جناب حسن را باحسان ذو المنن نوید بخش جناب آقا رضا البتّه راضی بقضاست و محفوظ در صون حمایت ربّ الوری جناب آقا محمّد علی را بفضل جلیّ مبشّر باش جناب آقا عبداللّه در ملکوت ابهی در مشهد لقا در نهایت سرور و بشارت کبری است جناب آقا میرزا آقا خان یاور را بموهبت کبری رهبر شو و جناب استاد باقر بنّا را از فضل نبأ عظیم خبر ده جناب ملّا نصراللّه شریعتمدار را بالطاف پروردگار و موهبت آمرزگار و رائحۀ طیّبۀ آن زلف مشکبار بشارت بخش جناب آقا میرزا رضای واعظ را بفضل و موهبت کبری مژده ده زیرا متّعظ بوصایا و نصائح جمال مبارکست جناب ملّا رحیم تعزیهخوان را تهنیت بخش و سبب مسرّت شو جناب آقا باقر پیشخدمت را بخدمت آستان مقدّس مژده ده جناب محمّد اسمعیل کدخداباشی را بهائی هستی بگو جناب حسینخان را بالطاف حضرت یزدان شایان دان جناب ملّا حسین کرجی را بفیض تجلّی رخ روشن دار و جناب نوروز علی را بالطاف خفیّ و جلیّ امیدوار کن جناب آقا میرزا حسن را بمحبّت عبدالبهآء خوشنودی و شادمانی بخش و امیدوارم که الطاف و عنایت حضرت احدیّت ضجیع محترمه را احاطه فرماید
ای بندۀ بها از طبقات محرّمات سؤال نموده بودید رجوع بآیات نمائید و تا بیت عدل عمومی تشکیل نیابد متفرّعات بیان نگردد مرهون بآن یوم است ولی در اقتران هرچه دورتر موافقتر زیرا بعد نسبت و خویشی بین زوج و زوجه مدار صحّت بنیۀ بشر و اسباب الفت بین نوع انسانیست
امّا زوجۀ ثالث وجهاً من الوجوه جائز نه بکلّی ممنوع ولو هر دو زوجه ناموافق و ترکشان غیر ممکن و اولاد غیر موجود معهذا بعذری معذور نگردد حتّی زوجۀ ثانیه مشروط بعدل است و عدل بسیار مشکل طوبی لمن له القدرة علی ذلک و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
الحمد للّه الّذی تنزّه ذاته و تقدّست کینونته عن ادراک حقائق مشرقة عن افق العرفان و کیف اهل النّسیان و علت و ارتفعت ان ترفّ اجنحة طیور الأفکار فی اوج عرفانه فکیف الذّباب و البغاث فانّ الحقیقة الرّبّانیّة و الکینونة الصّمدانیّة غیب فی ذاته و کنز مخزون فی کنه صفاته و الحقائق الّتی تذوّتت بکلمته و شیّئت بقدرته کیف تحیط بعظمة جلاله و تدرک حقیقة ذاته لأنّ المحیط اعظم من المحاط و المدرک له السّلطة علی المدرک تنزّهت ذاته ان تحاط و تقدّست کینونته ان تدرک لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللّطیف الخبیر و التّحیّة و الثّنآء علی الجوهر الرّحمانی و المظهر الصّمدانی و الهیکل النّورانی الّذی قدّر و هدی و اظهر و اعطی و جمع و نادی و قال ما عرفناک حقّ معرفتک فانّه النّور الوحید الّذی اضآء الفضآء الوسیع بشعاع الیقین فی بیان کنه الرّبّ العالمین و اقرّ بالعجز و التّقصیر و اعترف بالمنع و التّحذیر فانّ الامکان حدّه العجز عن العرفان والّا من اشتداد عری الطّغیان یدّعی اولو النّسیان معرفة کنه الرّحمن و الحال کلّ ما میّزوه بالأوهام فی ادقّ معانی البیان تصوّر ذهنی او تخطّر قلبی لا یکاد یروی الظّمآن او یشفی العیّان و الصّلوة و السّلام و البهآء علی کلّ من اتّبع هذا الطّریق و اهتدی الی الصّراط المستقیم و الحمد للّه ربّ العالمین
ایّها النّحریر البصیر و البحر الخضمّ الخبیر اعلم انّ الکینونة الأحمدیّة و الحقیقة المحمّدیّة لمّا نظرت الی حقیقة الوجوب و عزّتها و ذاتیّة الامکان و ذلّتها و القدرة الالهیّة و صولتها و العجز الخلقی فی ساحة العزّة و عظمتها بیّن بلسان فصیح و بیان بلیغ بأنّ الحقیقة الذّات القدیمة من حیث هی هی مقدّسة عن کلّ نعت و ثنآء و منزّهة عن کلّ مدح و بیان و وصف و تبیان و انّ الحقیقة المتدوّنة بآیة من آیاتها کیف تستطیع ان تدرک کنهها و انّ آیة من آیات قدرتها کیف تقدر ان تحیط بحقیقتها فانّ الذّات البحت عین الجمع غیب منیع لا یدرک و کینونة خفیّة لا تنعت انّما العرفان من حیث آثار الأسمآء و الصّفات الّتی کانت آیات باهرات للذّات و مشاهدة شئون الحقّ فی حقائق الکائنات فانّ الحقیقة الانسانیّة من حیث هی هی آیة معروفة ناطقة بثنآء بارئها و مبیّنة لأسرار موجدها و شارحة لمتون الحکمة البالغة المودعة فیها فتعالی الّذی خلقها و ابدعها و انشأها و فی انفسکم أ فلا تبصرون فبنآء علی ذلک قال من هو غنّی علی فروع سدرة المنتهی بأبدع نغم و ایقاع لو کشف الغطآء ما ازددت یقینا فهذا العرفان هو معرفة آیات الملکوت المودعة فی حقیقة الأنفس و الآفاق سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی الأنفس حتّی یتبیّن لهم انّه الحقّ فانظر بالعین الحقیقی و البصر الرّوحی انّ حقائق الکائنات الموجودة فی مراتب مختلفة و مقامات متفاوتة فلا یقدر الموجود فی الرّتبة الدّانیة ان یدرک بل یستخبر عن الموجود الّذی فی رتبة اعلی من رتبته فانظر فی مراتب الجماد و النّبات و الحیوان و الانسان فانّ الجماد مهما یترقّی الی ذروة الکمال لا یکاد یدرک حقیقة النّبات و لا صفاته و لا کمالاته بل صعوده و ترقّیه فی الصّقع الّذی وجد فیه بحسب ذلک الرّتبة و المقام و انّ النّبات مهما تدرّج فی رتبة الکمال لا یکاد یصل الی حقیقة الحیوان و یدرک القوّة الحسّاسة و الکمالات الموجودة فی العالم الحیوانی فانّ کمالاته بالنّسبة الیه امر وجدانی فالفاقد کیف یدرک الحقائق و انّ الحیوان مهما ترقّی و تصاعد الی اوج الکمال و تدرّج الی اعلی درجة الاحساس و الادراک بالسّمع و العیان لا یکاد یدرک الحقیقة الانسانیّة و کمالاتها و ذاتیّة البشریّة و صفاتها و احاطتها و قدرتها و اتّساع فکرها و اتّقاد نار ذکرها فانّه محروم عن ذلک و ممتنع محال له عرفان ذلک فاذا کان کلّ حقیقة الامکانیّة لا تقتدر ادراک حقیقة امکانیّة فوقها فکیف الامکان و الوجوب سبحان اللّه عمّا یصفون فلأجل ذلک قال مخاطب لولاک ما عرفناک حقّ معرفتک ثمّ انّ مطلع الهدی علیّاً علیه السّلام لمّا نظر الی الآثار و الآیات و الأسرار المودعة فی حقیقة الکائنات و ارجع البصر و ما رأی من فتور قال لو کشف الغطآء ما ازددت یقیناً و کلا البیانین واقعان فی محلّهما و مطابقین لأسّ اساس المسائل المعضلة الالهیّة الّتی عجزت النّفوس عن ادراکها و قصرت العقول عن عرفانها و انّک انت فاشکر اللّه ربّک بما اغناک و بیّن لک فی الکتاب اسرار کلّ شیء بأبدع تبیان و اظهر افصاح خارج عن الخفآء و کن فی امر ربّک ثابتاً ناطقاً و منادیاً و هادیاً حتّی یجعل لک فی جمیع الشّئون مخرجاً و یؤیّدک بجنود من الملأ الأعلی و ینصرک بقبیل من الملائکة من الملکوت الأبهی انّه هو ناصرک و مؤیّدک و موفّقک علی ما یحبّ و یرضی و السّلام علی من اتّبع الهدی ع ع
* * *
الحمد للّه الّذی خلق حقائق مزدوجة من تقابل الاسمآء و الصّفات و مرکّبة من الوجود و الماهیّات و مستفیضة من شئون متقابلة متوافقة و مرایا متعاکسة متشاکلة فی جمیع الکائنات سبحان الّذی خلق الازواج کلّها ممّا تنبت الارض و من انفسهم و ممّا لا یعقلون و جعل الانسان معدن البرکة و منبع التّکثّر فی عالم الکیان فبتقابل الاسمآء الحسنی و تسابق الصّفات العلیآء ظهرت حقائق الاشیآء فازدوجت و اجتمعت و اقتربت و اتّفقت و اتّحدت و تجمّلت و تکمّلت فظهرت انوار الوحدة الاصلیّة فی کینونات الحقائق الفرعیّة و لهذه الاسرار حکمة خفیّة و وردت بها اوامر و تشویقات الهیّة فی النّصوص الشّرعیّة و للّه الحکم البالغة و الحجّة القاطعة و السّلطنة النّافذة و القوّة الکاملة و الانجذابات الجامعة و الصّلاة و الثّنآء علی الحقیقة الجامعة للحقائق الرّحمانیّة و الدّقائق الکونیّة البرزخ العظیم و الرّابط الکریم مجمع البحرین و ملتقی النّهرین و نیّر المشرقین و نور المغربین الشّجرة المبارکة و علی فروعها و اوراقها و ازهارها و اثمارها و علی الّذین استظلّوا فی ظلّها و التجأوا الی دوحتها قد تجلّی الرّحمن فی سینآء الاکوان بنور سطع و ابرق و لاح علی مطالع الانفس و الآفاق فائتلفت و استأنست و اقتربت و اجتمعت و انجذبت القابلیّات و المقبولات و الموجودات و الماهیّات ائتلافاً به ظهرت آیة التّوحید و ارتفعت رایة التّفرید و زالت الکثرات و فنت الانّیّات و اضمحلّت الحدودات و اعلاماً لهذه الوحدة الاصلیّة و اعلاناً لهذه الالفة الرّوحیّة بحکمته البالغة و رحمته السّابقة قدّر النّکاح و جعله سبباً للفلاح و علّة للنّجاح لیکون رمزاً عن تلک الرّابطة الرّحمانیّة و اشارة عن تلک الالفة الرّوحانیّة و النّعمة الملکوتیّة و الموهبة اللّاهوتیّة فاستبشروا یا اهل البهآء بالالفة الّتی قدّر لکم ربّکم فی عالم العمآء و الوحدة المؤسّسة علی دعائم الهدی منها هذه الالفة الّتی وقعت بین الورقة المبارکة و الفرع الرّفیع و الوحدة الّتی ظهرت بین تلک الثّمرة الجلیلة و الفنّ البدیع فاسئلوا اللّه ان یجعل هذا الاقتران مبارکاً متیمّناً مأنوساً مسعوداً و یشرح به صدریهما و ینعش به قلبیهما و یبثّ بهما نفوساً تستقیم علی امر ربّها و تنشر نفحات القدس فی مشارق الارض و مغاربها و تنوّر الآفاق بنور عرفانها و تعطّر الارجآء بفوائح اسرارها و تزیّن الوجود باسرار السّجود لبارئها و مقدّرها و الحمد للّه فی مبتدی هذه الالفة و منتهاها
الهی تری وحدتی و کربتی و غربتی و حزنی و بلآئی و وحشتی و ابتلآئی و بالوحش انسی و فی العرآء سکونی و مثوائی فریداً وحیداً غریباً مریضاً ضعیفاً مناجیاً منادیاً ربّ ربّ انّی مسّنی الضّرّ فی فراقک و احاطتنی النّوائب فی حرمانی من لقآئک و هجرانی بقعتک النّورآء و روضتک الغنّآء و حدیقتک الرّعنآء و جزیرتک الخضرآء ای ربّ قد ارتفع منّی الضّجیج و تصاعد منّی العویل و یمنعنی نحیب البکآء عن النّعت و الثّنآء علی طلعتک الباهرة المتصاعدة الی ملکوتک الابهی فلا تؤاخذنی بما جری من صمتی و سکوتی و هبوطی و قنوطی و سقوطی بعزّتک لیس بارادتی هذا بل لفرط غمومی و شدّة همومی و کثرة حزنی و محنی و المی قد صعدت یا الهی الی قدس ملکوتک و انس لاهوتک و عزّة جبروتک و ترکتنی من دون ناصر و معین و من غیر ظهیر و انیس و مجیر فثاروا علیّ اعدآئک فی کلّ الانحآء و هجموا علیّ مبغضیک فی کلّ الارجآء من مشارق الارض و مغاربها و صوّبت الی صدری سهام البغضآء و تتابعت علی قلبی نبال الاشقیآء و تواصلت نصال الطّعن فی السّرّ و الخفیّ و الجهر علی رؤس الملأ و اثقلت البلایا حملها و الرّزایا عبئها و اشتدّت الازمة علیّ حتّی کادت تنحلّ منّی کلّ القوی فقابلت اعدآئک یا محبوبی بقوّة ملکوتک و قاومت اشرّآء شناتک بسلطان جبروتک و فرّق جمعهم بتأییداتک و شتّت شملهم بجنود نصرک و نزل جنود ملئک الاعلی و قبیل الملائکة المقرّبین و ارتفع علمک المبین و نکس اعلام المبغضین و انتشرت نفحاتک فی کلّ العالمین حتّی نطقت السن الاعدآء بالنّعت و الثّنآء و نطقت افواه اولی البغضآء بالمدح و المحامد علی خدمة امرک من هذا العبد الاوّاه و الفضل ما شهد به الاعدآء و ما کان کلّ هذا الّا بعونک و حولک و قوّتک و صونک یا محبوبی الابهی فهذا النّصر المبین و الظّفر العظیم و النّشر الوسیع قد زادنی بلآء و اورثنی ابتلآء یا الهی و شدّد البلیّة و عظّم الرّزیّة الّتی تزعزعت بها ارکانی و تزلزلت بها اعضآئی یا محبوبی حتّی انحنی ظهری و ابیضّ شعری و ذاب لحمی و بلی عظمی و تقطّعت کبدی و احترق قلبی و اتّقدت نار الاسی بین اضالعی و احشآئی حتّی ترکت جوار روضتک الغنّآء و حدیقتک العلیآء و توجّهت الی العرآء و دخلت هذه المدینة الظّالمة اهلها ای ربّ انت تعلم حرقة حرمانی عن تمریغ جبینی بتلک العتبة السّامیة العلیا و صعوبة هجرانی عن تلک العدوة المقدّسة الارجآء ای ربّ شمّمنی نفحات قدسها و نوّر عینی بسطوع انوار انسها و احی قلبی بشمیم نسیمها و ارحنی باستماع التّسبیح و التّهلیل من ملائکة القدس فی ربوات حولها و اسمعنی نغمات طیور حدائق الملأ الاعلی من ریاضها و اجعلنی من عبادک الّذین لا یمنعهم بُعْد العُدْوة و لا تحرمهم المسافة الشّاسعة عن الفوز باستنشاق روائحها ای ربّ انّی وحید فانصرنی فرید کن ظهیری ذلیل ظلّل علیّ شجرة عنایتک غریب آنسنی فی وحشتی و ادرکنی فی بلآئی و احفظنی فی کهف حفظک و حمایتک و ایّدنی بعونک و رعایتک و شیّدنی بقدرتک و قوّتک و اشدد ازری بسلطانک و حولک انّک انت المقتدر المتعالی العزیز الغفور الرّحیم
ای ربّ اجعل هذا الاقتران مبارکاً متیمّناً مسعوداً و الّف بینهما و قرّ اعین الکلّ باثمار تترتّب علی هذا الامر الکریم و احفظهما فی کهف حفظک و حراستک و احرسهما بعین عنایتک و اجعلهما آیتی ذکرک بین خلقک و سراجی عرفانک فی زجاجة احسانک ای ربّ انّهما ضعیفان قوّهما بقدرتک و ذلیلان عزّزهما بقوّتک و متضرّعان بباب احدیّتک و مبتهلان فی عتبة رحمانیّتک انّک انت المقتدر العزیز الکریم الرّحیم الرّحمن ع ع
* * *
بواسطۀ جناب آقا محمّدرضای ارباب
جناب آقا عبد المحمود علیه بهآء اللّه الابهی
الحمد للّه الّذی زیّن الحقیقة الانسانیّة بآیات باهرة حبّیّة رحمانیّة و اشرق علی الکینونات الموجودة بنور الانجذاب فغدت مؤتلفة مؤانسة متجاذبة بقوّة روحانیّة فکان الجمع و التّرتیب و الازدواج و الامتزاج و التّألیف و التّرکیب سبباً لحیات الموجودات ثمّ کان التّحلیل و التّفریق و التّشتیت و التّطلیق و التّفصیل علّة للممات و انعدام الکائنات و ما خلق اللّه من موجود الّا و هو مشروط الوجود بالتّألیف و التّمزیج و التّرکیب بین العناصر البسیطة الاوّلیّة و ما قدّر اللّه من فنآء و من موت و انعدام الّا مسبّب من التّحلیل و التّفصیل و التّفریق و التّشتیت بین الاجزآء التّرکیبیّة الاصلیّة متی اجتمعت الطّبایع و العناصر ائتلفت و ازدوجت و امتزجت فتحقّق و تکوّن و تذوّت کائن حیّ او موجود متحقّق من الکائنات و اذا تحلّل و تفرّق و تفصّل قد تشتّت و هبط و سقط عن درجة وجودیّة بین الموجودات و لهذا جعل اللّه الائتلاف سبباً للحیات و الاختلاف علّة للممات و قدّر الازدواج و الامتزاج و الانجذاب بین قلوب الاحبّآء و الامآء بعقد النّکاح لیکون سبباً للفلاح و النّجاح للاجسام و الارواح سبحان الّذی خلق الازواج کلّها ممّا تنبت الارض و من انفسهم و ممّا لایعقلون و هذا من فضله و جوده و موهبته علی عباده المخلصین و نسئل اللّه ان یجعل هذا الاقتران سبباً للیمن و الاقبال و العزّة و الاجلال و العلوّ و الاستقلال حتّی یبثّ منهما نفوساً کثیرة یعبدون اللّه و یسجدون له و یخلصون له الدّین و یقومون علی عبودیّته و الخدمة لعالم الانسان انّه کریم رحمن
الهی الهی بارک علی هذین المتعاقدین عبدک و امتک المؤمنین بفردانیّتک و المعترفین بوحدانیّتک و المنجذبین الی ملکوتک و قدّر لهما کلّ خیر و اجعل اقترانهما علوّاً و عزّاً و کمالاً و نوراً و رحمة الی ابد الآباد انّک انت الکریم الرّحیم اللّطیف بالامآء و العباد
* * *
الحمد للّه الّذی نزّل الآیات بالحقّ و جعلها کالبحر المتلاطم الموّاج تقذف دراری التّأویل من التّنزیل علی شأن کلّ کلمة منها جامعة للأسرار الالهیّة و الحقائق الکونیّة و اندرجت و اندمجت فیها اسرار ما کان و ما یکون و لها مراتب و شؤون فی کلّ مرتبة تری بعین البصیرة انّها تنبئ عن رموز و بیانات و اشارات لا یدرکها الّا من جعله اللّه مجاهداً فی امره و متشوّقاً الی مشاهدة آثاره و ظمآناً لکأس الطافه و متوجّهاً الی وجهه المعطی الغفور بحیث تری انّها مائدة ممدودة سماویّة محتویة علی کلّ النّعمآء و اعظم الآلآء و فیها ما یشتهیه النّفوس القدسیّة و یبتغیه الحقائق الرّوحیّة و کلّ انسان طالب یجد رزقه و ما یشتاقه موجودة فیها لأنّها نعمة للکلّ فی کلّ مرتبة من مراتب الوجود من الغیب و الشّهود و انّها الرّحمة الواسعة و النّعمة المنبسطة المحیطة علی الکائنات المحتویة علی الحقائق و الآثار و الشّؤون فاذا امعنت النّظر فی اطوارها مرّةً تجدها انّها الأرض المبارکة الّتی تنبت ریاحین التّقدیس و اشجار التّنزیه و ازهار التّوحید و اوراد التّفرید ففی کلّ حین تأتیک بآثار جدیدة تذهل عنها العقول و تتحیّر فی مشاهدتها النّفوس و تجد طوراً انّها هی المآء المقدّس الطّهور الّذی نزل من السّمآء فسالت به اودیة الحقائق المجرّدة عن التّعیّنات المحدودة و الکینونات الکاشفة للسّبحات الجلالیّة الهاتکة حجبات الانّیّة فاهتزّت و ربت و اخضرّت بالمعارف اللّدنّیّة کما قال و قوله الحقّ و علّمناه من لدنّا علماً و تارةً تشهدها انّها النّور السّاطع و الکوکب اللّامع فانتشرت منها الأشعّة السّاطعة من شمس الحقیقة و اضاءت الوجود و ازالت الغیوم و محت الظّلمات عند شروقها و طلوعها و مرّةً تبصرها انّها هی الشّجرة المبارکة المنبتة الّتی اصلها ثابت فی الأرض و فرعها فی السّمآء و تعطی اکلها فی کلّ حین و محتویة علی کلّ الفواکه النّورانیّة و الثّمرات الرّوحانیّة من کلّ لون و نوع لا یحصیه الّا اللّه العالم الخبیر و جوهر الصّلوات و ازکی التّحیّات علی من اشرقت الأرض و السّموات بأنوار کلماته الّتی دلّت علی کلّ معنی من المعانی الجاریة السّاریة فی حقائق کلّ شیء من الجزئیّات و الکلّیّات و البدایات و النّهایات و آله و عترته الطّاهرة الّذین تفجّرت ینابیع الحکمة و التّأویل و حقائق معانی التّنزیل من کلماتهم الجامعة و حکمهم البالغة و اسرارهم التّامّة و نطقوا و اوّلوا کلّ لفظ و حرف بمسائل و مطالب و دلائل لا یحصیها الّا المحصی الخبیر
یا ایهّا السّائل السّائح فی برّیّة الاشارات فاستمع لما یجیبک هذا العبد المتوسّل بذیل الطاف ربّه الرّحمن و تفکّر و تأمّل و انصف فی هذا الأمر الّذی تزلزل منه ارکان الوجود و اضطرب من سطوة ظهوره افئدة الّذین تاهوا فی بیدآء الحدودات و فلوات الاشارات ثمّ اکشف حجبات الأوهام و السّبحات المجلّلة عند العوامّ و اهتک الأستار لغلبة الأسرار لتری بحور الحقیقة و العلم موّاجاً متلجلجاً عن یمینک و شمالک و عین الواقع مکشوف و مشهود امام عینک و تطیر بأجنحة الرّوح فی هذا الفضآء الأعظم الوسیع ایّاک ایّاک ان تأخذک اشارات القوم فی سلوکک فی سبیل ربّک و مجاهدتک فی اللّه و ان تنظر بعین الخلق فی شؤون و آثار الحقّ و تحجبک الأستار عن مشاهدة الأنوار لأنّ تلک الشّؤون حجبت الأبصار عند ظهور مطالع الوحی و مشارق القدس فی کلّ زمن و دور و ذلک یظهر لک عندما امعنت النّظر فی ظهورات الّتی سبقت من لدی اللّه المقتدر العزیز القیّوم اما تشهد بأنّ ملّة الیهود الی الآن ینتظرون ظهور الموعود و ملّة الانجیل یترصّدون طلوع الکوکب الجلیل عن مطلع الآفاق بعدما اشرقت الأنوار و فاز الأبرار بألطاف ربّک العزیز المختار اما تمّت کلمة ربّک و اما بلغت الحجّة و ظهرت المحجّة و اما ظهرت العلامات و اما حرقت الحجبات فکیف احتجبوا و تاهوا فی سباسب الغفلة و العمی لعمرک لم تحرم علیهم مائدة العرفان و لا تکدّر علیهم کأس الایقان الّا انّهم اخذوا آیات اللّه و کلمات اولیائه باصطلاح اهل الجهل و العوامّ لذا غفلوا عن ذکر اللّه و اعرضوا عن آیاته و اشرکوا بسلطانه و جعلوا انفسهم عن هذا الفضل الأعظم محروماً مأیوساً فوا حسرةً علیهم و وا اسفاً علی انفسهم بما لم یتّخذوا نصیباً من فضل الیوم الأعظم و لم یشربوا قطرةً من هذا البحر الزّاخر العذب السّائغ الموّاج و لم یشمّوا رائحة من هذه الرّیاض المتعطّرة منها الآفاق بل اشمأزّوا منها و یمیلون و ینجذبون الی المنتنة الدّفرآء ذلک مبلغهم من العلم کما قال و قوله الحقّ ان یروا سبیل الرّشد لا یتّخذوه سبیلاً و ان یروا سبیل الغیّ یتّخذوه سبیلاً فما لهؤلآء القوم لا یکادون یفقهون حدیثاً تبّاً لهم و سحقاً انّ شرّ الدّوابّ عند اللّه الصّمّ البکم الّذین لا یعقلون و انّک انت یا ایّها السّائل ان تسمع منّی دع هذه الاشارات عن ورائک ثمّ خذ بالیمین کأس الیقین و بالیسار مصباح الأنوار و ارکض فی برّیّة السّینآء و ناد بأعلی النّدآء حتّی یسمع اهل ملإ الأعلی ضجیجک و صریخک فی حبّک مولاک القدیم و ناج مولاک بهذا التّشبّث و الدّعآء
اللّهمّ یا الهی انا الّذی انقطعت عن کلّ ما سواک و توسّلت بحبل الطافک و ذیل ردآء حضرة رحمانیّتک و ولّیت وجهی عن کلّ الوجوه متوجّهاً الی وجه فردانیّتک و اعرضت عن کلّ ملجأ ملتجئاً بکهف عزّ وحدانیّتک و استغنیت بک عن کلّ شیء مفتقراً الی جودک و احسانک ای ربّ انّی مریض اهدنی الی معین شفائک و ای ربّ انّی ظمآن اسقنی من انهار کافور عطائک ای ربّ انّی مضطرب البسنی ردآء الاطمینان و طراز الایقان بجودک و افضالک ای ربّ قوّنی علی طاعتک و اشدد ظهری فی عبودیّتک و اطعمنی من نعمائک الّتی اختصصتها للمخلصین من خلقک و لا تجعلنی محروماً من الطافک و مأیوساً لدی باب احدیّتک ای ربّ اصلح شؤونی و کفّر عنّی سیّئاتی و اغفر جریراتی و اهدنی الی سبیل رضائک و اقمصنی من قمائص الطافک و امتنی فی حبّک و احینی بروح عنایتک و هیّئ لی فی امری رشداً انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت الغفور العطوف الرّحیم ای ربّ انّی مخمود اجّج فی قلبی نار محبّتک و مدهوش افقنی من سکرة الاشتغال بغیرک و اخرق بنورک حجبات الّتی حالت بینی و بینک انّک انت الفضّال الکریم
فأمّا ما سألت من الفرق بین التّأویل و التّحقیق فاعلم بأنّ مقام التّأویل هو باطن علم الیقین الّذی هو عین الیقین و امّا الحقیقة هو حقّ الیقین لأنّه التّحقّق بآثار الشّیء و شؤونه و اکتساب دلائله و صفاته فاذا نظرت بعین الحقّ فی مراتب الوجود تری انّ النّفوس الّتی حشرت فی المراتب و المقامات منهم من کان فائزاً بمقام علم الیقین فهذا مثله مثل من سمع بوجود النّار و صفاتها و آثارها و لم یشهدها و منهم من ایّده اللّه بعین الیقین و هذا مثله من رأی النّار و صفاتها و صفائها و ادرک اسرارها و امّا من شرّفه اللّه بمقام الحقّ الیقین فهذا مثله عند ربّک من دخل النّار و اشتعل بها و احترق من حرارتها و ذاق شدّة لظاها و حدّة نفوذها ولکنّ النّاس الیوم غفلوا عن ذکر اللّه بشأن حتّی سدّت علی وجوههم ابواب علم الیقین فکیف ما فوقها و ودعوا الحقّ عن ورائهم ظهریّا ثمّ اعلم بأنّ التّفسیر و التّأویل و التّحقیق و التّلمیح و التّوضیح کلّ ذلک بالنّسبة الی الخلق والّا کلّ ذلک عند ربّک و الرّاسخین فی العلم سوآء لیس هنالک الّا العین الواقع و السّرّ الواضح و الرّمز اللّائح ولکن بالنّسبة الی مراتب الخلق و اطواره و شؤونه تختلف التّعبیرات و لیس التّأویل کما زعموا القوم لأنّهم ظنّوا بأنّ التّأویل عبارة عن اخراج معنی من المعانی من الآیات و الأحادیث بأیّ وجه کان سوآء کان مطابق للواقع من کلّ الوجوه ام وجه من الوجوه و هذا هو عین الخطآء لأنّ التّأویل عبارة عن حقیقة المعنی الّذی قصد به القائل حقیقة و هذا یظهر عند بیان المبین و تظهر الحقیقه للتّطابق من کلّ الوجوه و لیس لأحد ان یأتی به الّا بعد ظهور البرهان و ثبوت الحجّة و السّلطان و النّاس لم یعلموا ذلک لأنّهم فی معزل من العلم لا یعلمون الّا قشوره فانظر بالبصر الحدید لیوم بعثة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فانّه اتی بالبرهان الّذی به ثبت نبوّة عیسی علیه السّلام عند ذلک بیّن معانی الانجیل بالألحان الجلیل فلم یبق عذر للّذین تدیّنوا بدین اللّه الّا ان یذعنوا للحقّ بأنّ هذا التّأویل هو حقیقة معنی الانجیل ولکنّ النّاس لم یسمعوا و لم یؤمنوا بذلک فنزلت الآیة المبارکة مثل الّذین حمّلوا التّوراة و الانجیل ثمّ لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً لأنّهم کانوا یحاجّون بظواهر الکتب المقدّسة متّخذینها بحسب اصطلاحهم و معرفتهم و کانوا ینکرون حقائق معانیه الّتی لا یعرفها الّا ملک مقرّب او نبیّ مرسل کما روی عن اهل البیت علیهم السّلام حدیثنا صعب مستصعب لا یحتمله الّا ملک مقرّب او نبیّ مرسل او عبد امتحن اللّه قلبه للایمان و کذلک الحدیث المشهور المرویّ فی بحار الأنوار و عوالم و ینبوع عن الصّادق علیه السّلام العلم سبعة و عشرون حرفاً فجمیع ما جاءت به الرّسل حرفان و لم یعرف النّاس حتّی الیوم غیر الحرفین فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة و العشرین حرفاً أ لیست هذه الخمسة و العشرین حرفاً من الحقائق و الأسرار و معالم التّأویل من مواقع التّنزیل و کذلک الحدیث المشهور نحن نتکلّم بکلمة و نرید منها احدی و سبعین وجهاً و لنا لکلّ منها المخرج یا ایّها السّائل فأنصف باللّه هل یقتدر احد من هؤلآٴء العلمآء بعد هذا الحدیث ان یقول انّ المقصود من الأحادیث المأثورة عن نجوم سمآء الأحدیّة ما اقوله او اعرفه بحسب ظاهره من دون حجّة و برهان ما لم ینزل اللّه به من سلطان لا فوالّذی خلقک لیس لهم ذلک الّا ان یفتروا علی اللّه بالبغی و الطّغیان اذاً فاعرف بأنّ الحقیقة الّتی هی فوق مقام التّأویل هی تأویل مؤیّد بحجج بالغة و براهین واضحة من اللّه و هذا هو الحقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال
و امّا ما سألت بأنّ منشأ هذا الأمر مستفاد من الأحادیث المأثورة عن ائمّة الهدی روح العالمین لهم الفدآء و مع ذلک ما صرّح فی الأحادیث باسم الموعود و کنیته و لقبه و مکانه و زمانه بوضوح یعرفه العوامّ فاعلم اوّلاً بأنّ الأئمّة صلوات علیهم اجمعین کلامهم جوهر الکلام و ساذج البیان و روح التّبیان و الکلام صفة المتکلّم هل یلیق لملوک اقالیم الوجود بأن یتکلّموا بلسان السّوقة و المملوک لا فومالک الملوک و ثانیاً العوامّ هم الّذین غفلوا عن ذکر اللّه والّا من توجّه الیه بقلب خاضع خاشع سلیم و جاهد فی اللّه حقّ جهاده لیهدیه اللّه الی سبیله المستقیم ولو کان امّیّاً کما سمعت انّ اباذر الغفّاری و عمّار یاسر مع انّ احدهما کان راعیاً و الآخر تمّاراً و کلاهما امّیّان علما و عرفا تأویل کتب المقدّسة بقوله تعالی یهدی من یشآء ولکن ابا عامر الرّاهب و حیّ ابن اخطب و ابن هلال مع انّهم کانوا من اعلم العلمآء فی عصرهم و افقه النّاس بالتّوراة و الانجیل مع ذلک لم یعرفوا کلمة من تأویلهما و معانیهما لذا اعرضوا عن الحقّ و رجعوا الی حفرة العذاب ثالثاً انّ معرفة کافّة الآیات و الأحادیث صعبة مستصعبة لا تختصّ بالأحادیث المنبئة فی ظهور القائم علیه السّلام و لیس فی وسع النّاس العوامّ بحسب الظّاهر ان یعرفوها اذاً فکیف مکلّفون لیتّعظوا بها و یعرفوا معانیها و حقائقها لأنّ الکتاب لم ینزل خاصّة للعلمآء بل للعموم رابعاً انّ معرفة اللّه اعظم و اصعب عن کلّ شیء و النّاس کافّة مکلّفون بها خامساً انّ الأئمّة علیهم السّلام منعوا عن التّصریح کما روی عن ابی عبداللّه علیه السّلام ایّاکم و التّنویة یعنی لا تصرّحوا و لا تشهروا بل لوّحوا تلویحاً فیما نقول لکم من امر القائم و اخفوه عن المخالفین لأنّه حکمة بالغة فما تغنی الآیات و النّذر عن قوم لا یؤمنون سادساً هذا القول یرجع الی کلّ المظاهر المقدّسة من قبل بحیث لم یصرّح فی التّوراة و الانجیل بوضوح العبارة فی زمانهم و مکانهم و اسمهم و لقبهم و کنیتهم بل لوّحوا تلویحات لطیفة و اشارة بدیعة سابعاً کثر الأخبار عن ظهوره علیه السّلام
ولکنّ النّاس لم یتفرّسوا فی کلمات اهل اللّه روحی لهم الفدآء و انّی اذکر لک بعضاً منها بوجه الایجاز و الاختصار فی حدیث المفضّل قال المفضّل للصّادق علیه السّلام فکیف یا مولای فی ظهوره قال علیه السّلام فی سنة السّتّین یظهر امره و یعلو ذکره عن ابی عبداللّه علیه السّلام حینما سأل عن المحرّم قال علیه السّلام یحرم فیه الحلال و یحلّ فیه الحرام سأل علیه السّلام عن الجماد قال علیه السّلام فیها الفتح من اوّلها الی آخرها عن علیّ علیه السّلام العجب کلّ العجب بین جمادی و رجب و عن امیرالمؤمنین علیه السّلام فی الخطبة التّطنجیّة فتوقّعوا ظهور مکلّم موسی من الشّجرة علی الطّور و فی دعآء النّدبة و قدّمت لهم الذّکر العلیّ و الثّنآء الجلیّ و فی کتاب فوائد المخلصین من الشّیخ مفید رحمه اللّه قوله حقّ و مقاله صدق الا قد طلعت انوار الحقیقة و ظهرت آثار الالهیّة فی اربعة مواضع الأوّل فی نبیّ بسیط ثمّ فی ولیّ بسیط ثمّ فی ناحیة التّرکیب و هو تقدیم الولایة علی النّبوّة ثمّ القضیّة بالعکس الا کلّ ذلک نظراً الی التّعیّن و التّشخّص قال السّیّد حسین الاخلاطی یجیء ربّاً لکم فی النّشأتین و یحیی الدّین بعد الرّآء و الغین و عن ابی عبداللّه علیه السّلام و من اعظم البلیّة انّه یخرج الیهم صاحبهم شابّاً و هم یحسبونه شیخاً کبیرا و عن الشّاعر المشهور قد غاب فی نسبة اعجمیّ الفارسیّ العلویّ حسب الرّضی و امثال ذلک کثیرة ولکن انّ الأمر اوضح من ان یحتاج فی ثبوته الی هذه الأدلّة لأنّه بنفسه مثبت بالبرهان القاطع و البیان الواضح و ما دونه محتاج الیه و السّلام علی من اتّبع الهدی
* * *
جناب شیخین محترمین علیهما التّحیّة و الثّنآء ملاحظه فرمایند
الحمد للّه الّذی کشف الظّلام بنور ساطع من الصّبح المبین و فتق و قشع سحاب الاحتجاب عن الأفق المنیر و هتک الأستار و اذاع الأسرار و اشاع الآثار آیات للمتبصّرین و بیّن الطّریق و مهّد السّبیل و نادت هواتف الملکوت الجلیل و قالت حیّوا علی المآء المعین حیّوا علی الفوز العظیم حیّوا علی الکوثر و السّلسبیل حیّوا علی الجنّة النّعیم حیّوا علی الرّیاض المؤنّقة حیّوا علی الحیاض المتدفّقة حیّوا الی بحبوحة الجنان حیّوا الی استماع نغمات طیور القدس فی قطب جنّة الرّضوان حیّوا الی السّراج المنیر حیّوا الی السّرّ القویم حیّوا الی الورد المورود حیّوا الی الرّفد المرفود حیّوا الی المقام المحمود حیّوا الی الحیاة الأبدیّة حیّوا الی العزّة السّرمدیّة حیّوا الی مرکز الجمال حیّوا الی ملکوت الجلال فاستمع النّدآء کلّ اذن واعیة صاغیة و استنبأت الحقائق الصّافیة الرّاقیة فخضعت و خشعت و تنوّرت و استضآءت و تلطّفت و دنت و اشرقت و نادت یا طوبی من هذا النّدآء یا بشری من هذا العطآء یا سروراً من کشف الغطآء یا طرباً من هذا الفیض الأوفی فاشتدّت لها القوی و قرّت اعینها بمشاهدة شمس الضّحی و ملاحظة آیات ربّه الکبری فحمدت بارئها و شکرت ذارئها و اثنت علی منشئها و قامت علی اعلآء کلمة اللّه و نشر نفحات اللّه و احیت النّفوس الخامدة الهامدة بنفثات روح معرفة اللّه و اوحت الی الآذان الواعیة السّرّ المستتر فی کلمات اولیآء اللّه و اقتبست الأنوار و اظهرت الأسرار سبحان من خلقها و زکّیها و برأها و الهمها فجورها و تقواها و التّحیّة و الثّنآء و الصّلوة السّاطعة عن غیب العمآء علی النّقطة الفردانیّة و الکلمة الوحدانیّة و الدّرّة اللّاهوتیّة و الکینونة الملکوتیّة الآیة الکبری الحقیقة الرّحمانیّة الّتی بهرت الأبصار و ذهلت منها العقول و الأفکار و شاخصت الأعین من شدّة اشراقها علی الآفاق فأشرقت بنورها المشارق و المغارب فی یوم التّلاق و علی من اهتدی بهداها و سبّح باسم ربّها فی العشیّ و الابکار صلوةً و سلاماً تتوالیان الی ابد الأدهار و سرمد القرون و الأعصار
سبحانک اللّهمّ یا الهی لک الحمد و لک الشّکر بما هدیت النّفوس الطّیّبة الطّاهرة الی افق الأنوار الباهرة و دعوت الحقائق العلویّة الزّاهرة الی شمس الحقیقة السّاطعة اللّامعة و رفعت النّقاب و کشفت القناع عن وجه الحقّ فظهر بأشعّة واضحة لائحة و براهین ساطعة الفجر علی الأفکار فی هذه القرون الحالیّة و العصور العالیة ربّ قد تلبّکت غیوم حالکة من الهوی المتکاثفة الظّلمآء و غطت فی ظلمات ثلاث علی العقل و النّهی فلک الحمد بما خلقت نفوساً زکیّة راضیة مرضیّة کأنّها اشعّة درهرهة من شمس الضّحی فخرقت غمام هذا الظّلام و فتقت ما رتق من هذا السّحاب و کشفت الحجاب و اظهرت نور الکوکب المنیر و نصبت رایات الصّبح المبین بین العالمین ربّ اجعل الوجوه ناضرة و الأعین ناظرة و القلوب خافقة و الدّموع دافقة بحبّک و معرفتک فی هذا الیوم المشهود یوم ظهور المقام المحمود و بروز سرّ الوجود و نفخ فی الصّور فصعق من فی السّموات و من فی الأرض الّا من شآء اللّه ثمّ نفخ فیها اخری فاذا هم قیام ینظرون
ایّها الفاضلان الجلیلان قد آن الأوان ان یخشع القلوب لذکر اللّه و تقرّ الأبصار بمشاهدة الآثار و تطیب النّفوس و یتشهّق الطّاووس فی قطب الفردوس و تصفوا الضّمائر و تتلطّف السّرائر و تنشرح الصّدور و تستبشر الأرواح و یقوم اهل النّجاح و الفلاح و یرتلّ آیات الهدی بین الوری و یدعو النّاس الی الانکشافات الرّوحانیّة و الفیوضات الرّحمانیّة و الخصائل الوجدانیّة و الصّفات النّورانیّة حتّی تنتشر الأنوار فی سائر الأقطار و یرفع الضّجیج بالتّهلیل و التّکبیر الی ملکوت الأنوار فعلیکما ایّها الفاضلان ان تسبقا الی الخیرات و تختارا الباقیات الصّالحات و تهدیا النّاس الی سبیل النّجاة ببراهین واضحات و حجج بالغات و ادلّة ساطعات انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة فهذه بشارة من ربّ الآیات الکبری لأهل النّهی و علیکما التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
الحمد للّه در این انجمن نورانی حاضریم و به ملکوت ابهی متوجّه آنچه ملاحظه مینمائید از فضل و عنایت جمال مبارک است ما ذرّهایم و او شمس حقیقت است ما قطرهایم و او بحر اعظم است هرچند فقیریم ولی کنز ملکوت پرموج است هرچند ناتوانیم ولی تأیید ملأ اعلی موفور است هرچند بیکسیم ولی ملجأ و پناه ما حضرت بهآءاللّه است
الحمد للّه عنایات او موفور است
مژده باد مژده باد صبح هدایت دمید
مژده باد مژده باد شمس حقیقت درخشید
مژده باد مژده باد نسیم عنایت وزید
مژده باد مژده باد رشحات سحاب عنایت بارید
مژده باد مژده باد شمس افق اعلی بانوار لاتحصی بر جمیع آفاق اشراق نمود
مژده باد مژده باد قلوب در نهایت صفاست
مژده باد مژده باد تجلّی حضرت بهاست
مژده باد مژده باد انجذابات ملأ اعلاست
مژده باد مژده باد صهیون در رقص است
مژده باد مژده باد ملکوت الهی پر شور و وله است١
لوحی از حضرت عبدالبهاء که توسّط ایشان تلاوت شده و نوار صوتی قسمت آخر آن هنگام زیارت بیت مبارک در حیفا برای زائرین بهائی پخش میشود.
* * *
خطابۀ مبارک در واشنگتن امریکا در منزل جناب علیقلی خان ٢٣ آپریل سنۀ ١٩١٢
الحمد للّه قرون تاریک گذشت قرن نورانی آمد عقول و نفوس در ترقّی است ادراکات در تزاید است هر کس تحرّی حقیقت میکند هر انسانی میخواهد بآنچه صحیح است و سبب ترقّی است پیبرد در عالم نساء هیجان عظیمست نهایت آمال و آرزو ترقّیست و خدمت بعالم انسانی شبههئی نیست جمعیّت نساء در این عصر ترقّی مینمایند و میکوشند تا با رجال همعنان گردند این نیّت بزرگیست اگر جمعیّت نساء ترقّی و اقتدار پیدا نمایند بسیاری از اموری را که حال از عهده برنمیآیند جاری و مجری خواهند داشت امروز اعظم مصائب عالم حرب است عالم انسانی راحت نیست و حرب دائمی است زیرا جمیع دول مستمرّاً در تهیّۀ حربند جمیع اموال صرف حرب میشود این بیچاره زارع بکدّ یمین و عرق جبین شب و روز میکوشد تا چند دانه بدست آید و خرمنی اندوخته گردد ولی چه فائده زیرا حاصلات تجهیز حرب میشود و خرج توپ و تفنگ و قورخانه و کشتیهای جنگ میگردد و این حرب مالی دائمی است دیگر ملاحظۀ اتلاف نفوس نمائید که در میدان حرب چگونه پایمال میشوند هرچند حرب جانی یعنی اتلاف نفوس محدود و مخصوص است امّا حرب مالی دائمی است و عمومی و ضرر آن راجع بعموم بلکه عالم انسانی از آن متضرّر حال چون زنان در این قرن بحرکت آمدهاند باید این را مدّ نظر داشته باشند تا امر صلح عمومی ترویج شود وحدت عالم انسانی ظاهر گردد فضائل بشر جلوه نماید قلوب ملل بهم ارتباط جوید تعصّب دینی و مذهبی برطرف شود تعصّب جنسی زائل گردد تعصّب سیاسی نماند و تعصّب وطنی از میان برخیزد زیرا جمعیّت بشر یک عائلهاند و جمیع اولاد آدم همه فرزندان خدا هستند جمیع ممالک یک کره و یک وطن است و جمیع امم بندگان یک خداوند جمیع را خدا خلق کرده جمیع را خدا حفظ میکند روزی میدهد میپروراند الطافش شامل کلّ است و رحمتش بر همه نازل مادام او عادل و مهربان است ما چرا ظلم و طغیان نمائیم آیا ما بهتر میدانیم و داناتر از خدا هستیم استغفراللّه خدا عادل و مهربان است ما چرا نامهربان باشیم شما که جمعیّت نساء هستید بکوشید تا قلوب ارتباط دیگر حاصل نماید جمیع دست بهم داده در خیر عالم انسانی بکوشید تا شرف عالم انسانی جلوه نماید ملاحظه کنید اگر اهل یک خانه با هم الفت نمایند چه قدر فائده دارد و اگر اهل شهری با یکدیگر متّحد و متّفق باشند چه قدر سبب تعاون و تعاضد است و سبب نتائح کلّیّه و حصول عزّت و ثروت عمومیّه و همچنین اهل اقلیمی اگر اتّحاد نمایند چه قدر ترقّیات بیشتر و عزّت و سعادتشان زیادتر گردد ملّت امریک چون متّفق شدند چه قدر سبب سعادت و ترقّی و مدنیّت ایشان گردید اگر این اتّحاد و اتّفاق در میان ولایات متّحده نبود این ترقّی و علوم و صنایع و علوّیّت حاصل نمیشد دیگر از این میزان بگیرید که اگر جمیع ملل اتّحاد و اتّفاق نمایند چگونه خواهد شد یقین است این عالم جنّت ابهی شود کمال آسایش دست دهد فلاح عظیم حاصل گردد جمیع مذاهب وحدت و یگانگی و اخوّت یابند شرق و غرب دست در آغوش شود جنوب و شمال مصافحه و معانقه نماید علم وحدت عالم انسانی موج زند خیمۀ صلح عمومی بلند گردد آهنگ تحسین و تمجید از ملأ اعلی بگوش رسد لهذا شما که خانمهای محترمهاید و دانا و خیرخواه باید شب و روز بکوشید تا این علم وحدت و اتّحاد در امریکا بلند شود و سرایت بسایر جهات نماید تا جهان جهان دیگر شود و کمال دیگر جلوه نماید
* * *
الحمد لمن تعالی بجوهر ذاته عن وصف الممکنات و تقدّس بساذج حقیقته من نعت الکائنات الّذی اقام الواحد بین السّتّتین و اظهر الأیّام الأخر بعد انقضآء الطّآء من ظهور النّقطة الواقعة قبل الألفین القائمتین اذاً غاض ما فار فی الأیّام السّالفة من الأرض المقدّسة المبارکة و فاض منها بدعاً عین الحیوة لمن فی الأرضین و السّموات طوبی لمن نزل بها و شرب منها انّه حیّ بدوام الملک و الملکوت و نجا من حدوث حوادث ارض النّاسوت و اشرقت من قعرها شمس الجمال الّتی لو تتجلّی بنور واحد لینصعق من فی سرادقات العظمة و الجلال فکیف اصحاب التّراب و اهل الحجاب فوربّی المختار انّ ما تری العیون و تشاهد الأبصار لیس الّا ذرّة من ذرّات نور من انوارها المکنونة لأنّها لو تظهر علی ما هی علیها لنتستطیع الأبصار علی مشاهدة الأنوار کما انّ العیون لم تقدر علی مشاهدة الشّمس الظّاهریّة بل ارقّ نور من انوارها اللّائحة فسبحان ربّی العزیز المختار لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللّطیف الخبیر
و بعد یا ایّها المتوجّه الی ساحة القدس و السّاکن فی ظلال شجرة الفردوس قد رأیت کتابک و قرأت خطابک و عرفت ما تغنّت حمامة حبّک علی شجرة الفؤاد و علمت ما انت فیه من المحبّة و الوداد اسأل اللّه ربّی الرّحمن ان یسقیک فی کلّ الأحیان سلسبیل العنایة و الاحسان و یسکنک فی خبآء الجود بفضله الشّامل علی اهل الایقان
و امّا ما سألت من هذا العبد السّاکن فی ظلال شجرة امر اللّه و النّاطق ببدائع مدائح جمال اللّه من الحدیث الّذی روی عن المستغرق فی لجّة بحر القرب و المتغمّس فی طمطام یمّ القدس روح ما سواه فداه و اردت منّی کشف الأستار عن وجه الأسرار و ابراز ما هو المقصود فی کلمات الأبرار فاعلم بأنّ لکلّ بیان یتکلّم به اهل التّبیان معان لا یعرفها الّا من ایّده اللّه ربّه المنّان و انّی فی هذا الحین بعون ربّی الوهّاب ابیّن لک المقصود بالایجاز دون الاطناب
قوله حین ما سأله احد هل رأیت رجلاً فی الدّنیا قال رأیت رجلاً و انا الی الآن اسأل عنه فقلت له من انت فقال انا الطّین فقلت من این فقال من الطّین فقلت الی این فقال الی الطّین فقلت من انا فقال انت ابو تراب فقلت انا انت فقال حاشاک حاشاک الخ فاعلم بأنّ المراد من هذا الحدیث اظهار التّفاوت و التّفصیل بین الرّوح الانسانیّ و الجسد التّرابیّ کما یقول رأیت رجلاً یشیر الی الجسد و قد اراد المجیب ان یعرّف السائل فنآء الجسد السّفلیّ و بقآء الرّوح العلویّ قوله فقلت له من انت فقال انا الطّین فقلت له من این فقال من الطّین و اعلم بأنّ فی مقام التّعبیر کلّ ما یتشکّل بشیء بعد فنائه یسمّی باسمه و ینسب الیه و بما یصیر الجسد الانسانیّ بعد افتراقه و انقطاعه عن الرّوح تراباً لذا یحقّ فی حقّه اسم التّراب فانظر فی الشّجرة الّتی تغرس فی الرّیاض انّها تتورّق بأوراق لطیفة و تثمرّ بثمرات بدیعة و تلک الثّمرة مع لطافتها و رقّتها لو تسمّیها بالتّراب لتکون صادقاً لأنّک تعلم بأنّها بعد اقتطافها من الشّجرة فی زمان قلیل تصیر تراباً و تتصاعد تلک اللّطافة الموجودة فیها الی عنصرها و البارع الصّادع یعرف من هذا المثل المذکور کیفیّة الانسان و تفاوت الأرواح مع الأبدان لأنّ عنصر الرّوح الطف العناصر و عنصر الجسم اثقل العناصر و انّه بعد انقطاع الأسباب و قطع الرّابطة من عالم التّراب یتصاعد الی عنصره و یرجع الی مبدئه و منتهاه و قوله الی این فقال الی الطّین یشیر الی موته و رجوعه الی التّراب و قوله فقلت من انا فقال انت ابو تراب ای انت المنزّه عن التّراب و المقدّس منه و المحیط علی ما یقع فیه فیا ایّها السّامع لا تعجب من هذا المقال لأنّ من اصطفاه ربّه الغنیّ المتعال و انجاه من اشارات اهل الضّلال و ازداد یقینه فی اللّه و یستقیم علی امر مولاه انّه محیط علی الامکان و مؤثّر فی الأکوان بعنایة ربّه العزیز المنّان
الهی ایّدنی فی هذا المقام علی اظهار ما ارید بیانه و اجر قلمی و لسانی علی ذکر ینجی المستوحشین فی الظّلمات و المستغرقین فی بحور الاشارات و وفّق السّامعین علی عرفان الکلمات و ادراک المعانی الّتی سترت فی غیاهب الفقرات اذ بیدک ملکوت کلّ شیء لیس لما اردت من مانع و لا لما قضیت من دافع لا اله الّا انت الجواد الکریم
یا ایّها السّائل العارف بربّک العزیز العلّام قد تذکّرت فی هذا المقام ان ابیّن لک ما یهدی الطّالبین الی جنّة البقآء و یسقی القاصدین سلسبیل اللّقآء و الطّالب فی هذا السّبیل ینبغی له اوّلاً ان یخرق الأحجاب الّتی تمنعها عن الورود فی سرادق امر اللّه و خیام مجد اللّه و انّی فی هذا المقام اذکر بعضها و سبب بعد الطّالب بها عن المرام الحقیقیّ و المقصد الأصلیّ الالهیّ
فنقول ممّا یحجب الانسان هو اتّباعه بما سمع من الآبآء کما تری و تعرف بأنّ فی کلّ عصر ظهر مظهر المشیّة الالهیّة و مطلع شمس جمال الأحدیّة اکثر ما احتجب به النّاس اتّباعهم مقالات آبائهم کما نطق لسان الکریم فی القرآن القدیم فی سورة الأنبیآء و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل و کنّا به عالمین اذ قال لأبیه و قومه ما هذه التّماثیل الّتی انتم لها عاکفون قالوا وجدنا آبائنا لها عابدین و فی سورة هود قالوا یا صالح قد کنت فینا مرجوّاً قبل هذا أ تنهانا ان نعبد ما یعبد آبائنا و اننّا لفی شکّ ممّا تدعونا الیه مریب و فی مقام آخر قالوا یا شعیب أ صلوتک تأمرک ان نترک ما یعبد آبائنا الخ و لو یتفرّس احد فی القرآن و آیاته لیعرف المراد و یوقن بأنّ النّاس بما تمسّکوا بأقاویل الآبآء و اساطیر القدمآء احتجبوا عمّا اراد لهم مالک الأسمآء و خالق الأرض و السّمآء
مع انّ الانسان لو لم یعرف اللّه و احکامه و آیاته و ما امر به بعقله و عرفانه مثله کمثل الأعمی یقبل کلّ کلام من کلّ متکلّم فواجب علیه ان یتفرّس بنفسه فیما سمعه من القدمآء و لا یکتفی بما یری من الآبآء و لو لم یکن بمثل ذلک فهو اضاع نعمة اللّه الّتی اعطاه و قد اردنا فی هذا المقام ان نبیّن المراد من ذکر هذه النّعمة الّتی اعطانا اللّه بها و نبعد الوهم عن المتوهّمین فنقول اوّل نعمة منّ اللّه بها علی الانسان هی القوّة العقلیّة و بها شرّفه علی اجناس المخلوقات و لها مقامات شتّی فی الأمور الجسمانیّة و الرّوحانیّة و المقام الأوّل فی الجسمانیّات هو ادراکها ما یستریح به الجسم من المآکل و المشارب و غیر ذلک و هذا ادنی مقاماتها و قد یشارک فیه جمیع اصناف الحیوان و المقام الثّانی هو عرفانها ما یستریح به العالم و ینتظم امور جمهور الأمم و یتربّح جمیع المخلوقات بترتیب الأمورات و هو استنباط ما هو النّافع من العلوم و الصّنائع و تقنین القوانین النّاظمة و نسج الکتب النّافعة و هذه اعلی المراتب فی الأمور الجسمانیّة و المعیشة الانسانیّة اذاً فاعرف یا ایّها السّامع بأنّ الانسان لو یقصّر فی هذا المقام و یتکاسل فیما بیّنت لک من بدائع الکلام لیکون کافراً لنعمة ربّه العزیز العلّام و کذلک فانظر الأمور المتعلّقة بالعالم الرّوحانیّ ولکن هذه المرتبة بعکس الأولی لأنّ الانسان کلّ ما یجتهد فی اصلاح اخلاق نفسه و تهذیب الصّفات الظّاهرة منه لیکون خیراً له من ان یذکّر و لا یتذکّر و یعلّم و لا یتعلّم و له اوّلاً ان یتفرّس فی اخلاق نفسه و یهذّبها و یؤدّبها فلمّا صارت طبق المراد اذاً یتوجّه الی العباد و یجتهد فی تهذیب آداب من فی البلاد و لو یقصّر فی هذا المقام لیکون کافراً لهذه النّعمة الرّوحانیّة و المائدة الحیوانیّة و یصیر ممنوعاً عن الدّخول فی سرادق عرفان الالهیّة و فسطاط العلوم الرّبّانیّة فنرجع الی المراد و نقول مع انّ کلّ ملّة من ملل العالم احتجبوا عن اللّه بهذه الأحجاب المانعة و منعوا عن الورود فی سرادق عرفان اللّه بهذه الأفکار الباطلة کذلک لا یترکون و لا یدرکون فواللّه یا ایّها السّامع لو یفتح الانسان عین العرفان لما یحتجب عن الرّحمن فی اقلّ من آن ولکنّ النّاس عمی لا ینظرون و صمّ لا یسمعون لعلّ اللّه یفتح الأبصار و یمنّ علیهم بما یهدیهم السّبیل و یکفیهم الدّلیل
و ممّا یحجب الانسان هو مشاهدة الشّؤون البشریّة من المظاهر الأحدیّة کما نزّل فی القرآن و قالوا ما لهذا الرّسول یأکل الطّعام و یمشی فی الأسواق لو لا انزل الیه ملک فیکون معه نذیراً و العاقل لا یتکلّم بهذا الاعتراض فی هذا المقام لأنّ اللّه تعالی بحکمته البالغة یبعث فی کلّ امّة رسولاً بینهم بلسانهم حتّی یفهمون کلامه و یعرفون ما یعلّمهم من اوامر اللّه لئلّا یبقی لهم عذر فی الدّین و قد اجاب اللّه المعترضین بقوله تعالی فی کتابه المبین قل لو کان فی الأرض ملائکة یمشون مطمئنّین لنزّلنا علیهم ملکاً رسولاً و فی مقام آخر و قالوا لو لا انزل علیه ملک و لو انزلنا ملکاً لقضی الأمر ثمّ لا ینظرون و لو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً و البسنا علیهم ما یلبسون و انّهم بما یرون الصّفات البشریّة من مظاهر الألوهیّة تمنعهم عن الورود فی لجّة بحر الأحدیّة و طمطام یمّ الصّمدیّة و یهیمون فی هیمآء الشّهوات و یتحیّرون فی مفازات الاشارات کما یخبر بذلک القرآن القدیم فقال الملأ الّذین کفروا من قومه ما نراک الّا بشراً مثلنا و ما نراک اتّبعک الّا اراذلنا بادی الرّأی و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنّکم کاذبین فأجابهم بقوله تعالی او عجبتم ان جآءکم ذکر من ربّکم علی رجل منکم لینذرکم اذاً تفکّر فی هذا المقام بأنّ اللّه تعالی لو یظهر مظاهر صفاته و اسمائه بما هم علیه من آثار الألوهیّة و صفات الرّبوبیّة فلا یبقی الاعراض لأحد و الاعتراض لنفس و یبقی الکلّ علی حالة واحدة فکیف یمتاز السّعید عن الشّقیّ و النّور من الظّلمة و لهذا یبعث اللّه الأنبیآء ع بما لم یبعد عن الأفکار و لو یتفکّر النّاس فی اصل المراد لما یبعدون عن جنّة البقآء و سلسبیل اللّقآء فواللّه یا ایّها السّامع لا یتکلّم واحد منهم بکلمة الّا و یرون منها انتظام امور الجمهور و رفع الاختلاف و ثبوت الاتّحاد و الائتلاف فانظر بأنّ الّذی یکون فی کلّ الأحیان فی غمرات البلایا بما یتکلّم من جواهر البیان کیف یرید لنفسه شیئاً فی الامکان بل فدی راحته و انقطع عن استراحته لراحة من فی البلدان ثمّ اعلم بأنّ اللّه تعالی قادر علی کلّ شیء و مقتدر بکلّ شیء لا ینکر العاقل قدرته القادرة و قوّته القویّة القاهرة ولکن لاتمام الحجّة و الدّلیل و هدایة السّبیل اعطاهم حجّة وافیة کافیة بلسان القوم و جعلها السّبب الأعظم للتّمییز و التّفصیل بین الأمم و جذب جواهر الوجود من العالم کما قال عزّ ذکره لیبلوکم ایّکم احسن عملاً و هی کلمة اللّه المحیطة علی الأشیآء و آیاته الغالبة علی من فی الانشآء و مثله کمثل النّار کما انّ بها تمتحن المعادن التّرابیّة و کذلک بتلک النّار الموقدة من الشّجرة الالهیّة یمتحن قلوب العباد و بها یفصّل بین الصّالح و الطّالح و النّور و الظّلمة فواللّه یا ایّها السّامع لورقآء البیان فی هذا المقام الحان لا یقدر ان یسمعها آذان من فی الامکان اذاً اختصر فی الکلام و لا اذکر ما هو بعید عن الأفهام لعلّ ربّ الأنام یمنّ علی خلقه بآذان واعیة و قلوب صافیة و انفس زکیّة و ابصار ناظرة لکی لا یحتاج بالبیان ما هو المستور فی الجنان
و کذلک یحتجب النّاس عن ظهور نور الألوهیّة و اشراق شمس القدمیّة بما لا یعرفون اصطلاحات الأنبیآء و ما نزّل فی کتبهم المقدّسة من اشارات ظهور البعد فانظر ما نزّل فی الانجیل کسوف الشّمس و خسوف القمر و سقوط النّجوم و امثال ذلک و الّذین اهتدوا بأنوار شمس القدم فی یوم ظهور ذاک النّور الأفخم مع انّهم رأوا ظهور تلک الکلمة الرّبّانیّة بغیر ما وعدوا به فی الکتب الالهیّة من ظهور امثال هذه الاشارات المذکورة کذلک تمسّکوا بذکر تلک الکلمات و اعرضوا عن نیّر العمآء و شمس سمآء قدس البقآء الّذی به اشرقت ارض البطحآء و کذلک اهل الفرقان مع اطّلاعهم بهذا المقال تمسّکوا بظواهر ما نزّل فی القرآن من جبروت العزّة و الامتنان و اعرضوا حین ظهور النّور عن افق الظّهور و غفلوا عن الدّخول فی ریاض قدس البقآء و منعوا انفسهم من سلسبیل حیوان اللّقآء و انیّ لو ارید ان افصّل ما نزّل فی الکتب المقدّسة و افسّر اشاراتها و بشاراتها لیطول الکلام و نبعد عن المرام و من یرید الاطّلاع فلیقرأ الرّسالة الّتی نزّلت فی العراق بلسان فارسیّ ملیح
اذاً فاعرف یا ایّها السّامع بانّ للأنبیآء اصطلاح لا یعلمه غیرهم و هم یتکلّمون بما لا یعرفه احد دونهم الّا من استضآء من تشعشعات انوار تلک الشّموس المشرقة و النّجوم الزّاهرة البازغة و ربّما یعترض جاهل علی هذا المقال و یقول لو نزّلت الآیات الالهیّة فی ذکر علامات ظهور مظاهر الأحدیّة باصطلاح لا یعرفه النّاس فلا بأس علیهم فیما یعملون نقول اوّلاً اذا جآء احد یعرف تلک العبارات و رموزاتها و یظهر ما ستر فیها من معانیها و اشاراتها فهذا دلیل علی انّه نور من تلک الأنوار السّاطعة و سراج من تلک السّرج اللّامعة و ثانیاً انّا نأخذ المیزان من الأزمنة السّالفة و الأعصار الخالیة مثلاً اذا عرفنا ظهور المسیح (ع) بغیر هذه الاشارات و ظهور الرّسول (ع) دون تلک العبارات لا نشکّ فی انّ لها معان و اشارات فی بواطن الکلام و لو ینصف احد فی هذا المقال لا یحتجب عن حقیقة الحال فانظر فی هذه السّنین المتوالیات ما عرفوا اهل الفرقان حقائق القرآن و لا اهل الانجیل معانی بیانات ربّهم الجلیل و لا الیهود ما نزّل فی کتب الأنبیآء (ع) و لذلک انکر بعض النّاس کلمات اللّه المحیطة النّافذة و کلّما جآء نور یهدیهم فی الظّلمات و سراج یریهم الطّریق فی مخاطر الاشارات عمیت عیونهم و سکّرت ابصارهم و بقوا فی ضلالهم القدیم و احتجبوا عن اسرار کلمات ربّهم الکریم و ممّا یحجب الطّالب عن المطلوب و القاصد عن المقصود و یمنع النّاس عن کوثر البقآء و القاصدین عن مقاصد قدس السّنآء هو اتّباع الّذین یزعمون انفسهم فوارس مضمار العلم و الحکمة مع انّ فی کلّ الظّهورات اکّد الأنبیآء (ع) الّا یتّبع النّاس کلّ من یدّعی العلم الّا من کان موصوفاً بالصّفات المذکورة فی الکتاب کما ورد فی الحدیث الشّریف و امّا من کان من العلمآء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لأمر مولاه فللعوامّ ان یقلّدوه و انّا لم نر منهم فی هذا الزّمان الّا المجادلة و الطّغیان و الاختلاف فی اوامر ربّهم العزیز المنّان و النّاس بما یرونهم یخالفون مظهر الأمر و یکفّرونه حفظاً لریاساتهم یزعمون انّهم علی الحقّ لذا یحتجبون عن بوارق انوار الجمال و زلال سلسال الوصال قل فانظروا بعین التّفرّس و التّدقیق فی الأزمنة السّالفة و الأعصار الخالیة فی احیان ظهور مظاهر الأحدیّة اوّل من استضآء من تجلّیات الظّهور لم یکن من العلمآء بل الّذین لا یعرفون القراءة و الکتابة کما فی ظهور روح اللّه و کلمته الّتی احاطت ما سواه ما تقدّم فی الایمان الّا صیّاد السّمک او العشّارون و اولّ من اعترضوا علی جماله هم الفریسیّون و کذلک اذا طلع نیّر البطحآء و شمس سمآء قدس البقآء آمن من یرعی الأغنام و اعرض من کان اعلم العلمآء بین الأنام فلمّا تبیّن بأنّ الظّهور لیس مشروطاً باتّباع العلمآء لا ینبغی ان یحتجب النّاس بانکارهم و استکبارهم علی اللّه و فی کلّ زمان وصّی صاحب الظّهور الّا یتّبعوا امثال هؤلآء المدّعین و یشیر الی اعراضهم و اعتراضهم علی النّور المبین قوله روح ما سواه فداه فی وصف فقهآء یوم الظّهور فقهآء ذلک الزّمان شرّ فقهآء تحت ظلّ السّمآء منهم خرجت الفتنة و الیهم تعود و کذلک قوله فی آخر ما یصف عن صاحب الأمر و اکثر اعدائه العلمآء و لذا قال و قوله الحقّ العلم حجاب الأکبر
فواللّه یا ایّها السّامع من تفکّر ساعة فی نفسه و لم یسمع مقالات غیره و وزن کلمات القبل بعرفانه و عقله لما احتجب عن الرّحمن فی اقلّ من آن و ترک عن ورائه اشارات اهل البغی و الخسران و فی هذا المقام یقول و قوله الصّدق تفکّر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة نسأل اللّه بأن یؤیّد العباد علی التّفکّر فی امره و یوفّقهم علی الاقبال الیه انّه علی کلّ شیء قدیر
و کذلک یحتجب الطّالب عن المراد الحقیقیّ و المقصد الالهیّ بما یری الاختلاف فی الأدیان و شرائع حضرة الرّحمن و لو یری الانسان فی هذه الاختلافات بعین العرفان لیعرف حقیقة الأمر و لا یری الاختلاف بل یراه عین الاتّحاد و سبب وصول العباد الی معدن الرّشاد لأنّ ربّ الأرباب بارادته الکاملة و حکمته الشّاملة یشرع لهم شریعة بحسب اقتضآء الزّمان و مناسبة الأفکار و الأذهان و هذا من بلیغ حکمته و منیع علمه و قدرته فسبحانه و تعالی لیس کمثله شیء لا یعلم احد حکمته البالغة و صنعته الکاملة الّا من ایّده بفضله المحیط و شرح صدره فی عرفان شرعه البسیط و لیس مراده تبارک و تعالی من هذه الشّرائع المنشعبة من طمطام الحکمة البالغة الّا راحة العباد و دخولهم فی جنان المحبّة و الوداد و رفع المنازعة و العناد ولکنّهم من عدم عرفانهم بما اراد اللّه یرفعون ایادی الظّلم و الاعتساف فی الأطراف و یترکون ما امر اللّه من المحبّة و الانصاف
فتفکّر یا ایّها السّامع فی هذا المقام و لا تبعد عن المرام مثلاً و انظر فی الحکیم الحاذق انّه یداوی الیوم مریضاً بالأشیآء الباردة و یوماً آخر بالأشیآء الحارّة و لا ینبغی لنا ان نکذّب الحکیم لأنّه عالم بحقیقة المریض و لمّا یری و یعرف تغییر المزاج یعالج بما یناسبه من العلاج و لمّا کان المراد فی هذا المقام صحّة المریض لیس للعاقل الکامل ان ینظر الی اختلاف الأدویة و تفاوت الأغذیة کذلک فاعرف من هذا التّمثیل تفاوت الشّرائع الالهیّة و اختلاف المذاهب الرّبّانیّة و لا تغمّس فی بحور الاشارات و لا تمنع نفسک عن جمال ربّک مالک الأسمآء و الصّفات و کذلک یحتجب الجهلآء فی ایّام ظهور الأنبیآء بما یجدون فی کلماتهم الاختلاف مع قواعد اللّسان سبحان اللّه من جهالة النّاس و احتجابهم اما یقرؤون بأنّ اللّه تعالی قادر علی کلّ شیء و عالم بکلّ شیء فکیف یریدون ان یحدّوا کلماته بحدوداتهم و یزنوا آیاته بقواعدهم و رسوماتهم هل یحاط کلمات مالک المبدإ و المعاد بقواعد قرّرها احد من العباد سبحان ربّی العظیم ما قلّت درایة النّاس یتکلّمون بما یضحک به الصّبیان فی هذا الزّمان فانظر یا ایّها السّامع حین ما نزّل القرآن من سمآء مشیّة الرّحمن اعترض علیه الجهلآء من اهل اللّسان فلمّا علا امره و سنا ذکره اذاً استدلّ الکلّ فی فصاحته و ملاحته فتعجّب من ابنآء هذا الزّمان مع استماعهم و علمهم بما جری فی عهد الفرقان کذلک یعترضون علی کلمات اللّه النّافذة بتلک الاعتراضات السّخیفة و یحتجبون بها عن بوارق شمس جمال الألوهیّه
قل یا ایّها العبد الأمر عظیم عظیم فلمّا اطّلعت به و ایقنت بأنّ الّذی ظهر هو سرّ القدم و ظهور الحقّ فی العالم کیف تتمسّک بالفرع بعد الوصول الی الأصل و تحتجب بالمقال عن الغنیّ المتعال ایّاک ایّاک ان تزن کلمات مولاک بقواعد قرّرها نفسک و هواک لئلّا تحتجب عن الّذی وعدت به فی الکتاب و اخبرک به اولو الألباب فیا ایّها السّامع قد بیّنت لک فی هذه العبارات ما یحجب الطّالب عن ربّ السّموات و قد خرقت الحجبات و رفعت الشّکّ بما اشرت فی سرّ الاشارات نسأل اللّه تعالی بأن یعرّف الکلّ ما اراد و لا یمنعهم عن سبیل الرّشاد و یدخلهم فی ظلال شجرة الحبّ و الوداد فلمّا اطّلع الطّالب بهذه الأحجاب المانعة و رفع عن نفسه تلک الأستار الحائلة اذاً یسلک مسالک التّوحید و یضرب بوادی طرق التّجرید و یمنع نفسه عن کلّ ما لا یلیق له و یمسک لسانه عن ذکر ما سوی اللّه و یده عن الارتفاع الی غیر رضاه حینئذ یشرق علیه تجلّیات شمس الایقان و یتجلّی علی مرآة فؤاده انوار الاطمینان و یقعد علی سریر قلبه سلطان محبّة الرّحمن اذاً فاعرف بأنّه فی هذه الحالة یکون غالباً علی العالم و مسریاً و مؤثّراً فیه بحیث لا یمنع عمّا اراد و یکون بمثل الاکسیر الأحمر لتقلیب نحاس وجودات البشر فسبحان الّذی یؤیّده و یوصله الی هذا المقام الأعلی و المقصد الأقصی الأدنی و لا یسعنا فی هذا المقام ان نبیّن لک اکثر ممّا ذکرنا من بدائع الکلام و الذّی فتح عینیه لمشاهدة الأنوار و اذنیه لاستماع الأذکار لیعرف المراد و یقتنع و یکتفی بالاشارة فی هذه العبارة
اذاً نرجع الی تفسیر الحدیث و نقول قوله فقلت انا انت فقال حاشاک حاشاک و سأل منه هل انا تراب مثلک و افنی و انعدم معک فأجابه و قال حاشاک حاشاک انّک جوهر الهیّ و روح ربّانیّ کیف یقاس الرّوح العلویّ الحقیقیّ بالجسد السّفلیّ التّرابیّ انّک تدخل حرم الکبریآء و حظیرة قدس البقآء و انا ابقی علی الأرض التّی ترکّبت منها فلیعرف اهل العرفان من هذا البیان تفاوت الأرواح مع الأبدان و یجتهدوا الّا یتغبّر بغبار الامکان و لا یمنع عن الصّعود و الطّیران فی هوآء عرفان الرّحمن
سبحانک اللّهمّ یا الهی و سیّدی و رجائی اسألک بسلطانک الغالب علی الأشیآء و قدرتک المحیطة علی من فی الأرض و السّمآء بأن توفّق عبادک علی تجرید الأرواح و الاستغنآء بالنّور عن الأشباح حتّی یصیروا قابلین للدّخول فی فنآء حرم عزّ توحیدک و خبآء قدس تجریدک و ایّدهم علی الطّیران فی هوآء عزّ عرفانک و سمآء قدس ایقانک اذ انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الفرد الواحد العزیز الحکیم
و امّا ما سألت یا ایّها المتوجّه الی ساحة البقآء و المقتبس من قبسات شجرة طور السّینآء من الملائکة و المراد بهذا الاسم فی الآیات الالهیّة فاعلم بأنّ له معان شتّی و فی مقام الخلق یطلق علی الّذین قدّست اذیالهم عن الشّهوات و یتّبعون ربّ السّموات فی کلّ الصّفات و هذا الاسم یطلق علی باطنهم و یحکی عن سرّهم و حقیقتهم و اولئک الّذین یذکرهم اللّه فی آیاته و یسمّیهم بأسمآء شتّی و انّی اذکر لک اسماً من اسمائهم و افسّره لک لکی تعرف المقصود و معانی کلمات حضرة المعبود منها حملة العرش و اعلم بأنّ المراد من العرش هو قلب الانسان کما تغرّد عندلیب البقآء و ورقآء العمآء قلب المؤمن عرش الرّحمن و نطق لسان العظمة فی الکلمات المکنونة فؤادک منزلی قدّسه لنزولی و روحک منظری طهّره لظهوری لأنّه یقبل تجلّی الجمال و یستقرّ علیه سلطان محبّة مالک المبدإ و المآل و فی مقام الحقّ یطلق علی انبیآء اللّه و رسله کما قال تبارک و تعالی فی القرآن الکریم الحمد للّه فاطر السّموات و الأرض جاعل الملائکة اولی اجنحة مثنی و ثلاث و رباع الخ و قد اراد ربّ العزّة الأجنحة فی هذه الآیة شؤون الآیات و اقسام البیّنات الّتی بعثهم بها و جعلها سبب وصول العباد الی معدن الرّشاد و هدایة الخلق الی جنّة الحبّ و الوداد لأنّها هی السّبب الأعظم لترقّی العالم و الجناح الأقوم لطیران القلوب الصّافیة الی جنّة الأحدیّة و مقام قدس الواحدیّة لذا سمّیت بالأجنحة فی الکتب الالهیّة فواللّه یا ایّها المتوجّه الی اللّه لو یسمع احد آیة من آیات ربّه بسمع الفؤاد و یدرک لذّة معانی الّتی سترت فیها لیرتقی الی منتهی مقامات السّداد و یتصاعد من العوالم التّرابیّة الی العوالم الحقیقیّة و فی مقام یطلق هذا الاسم علی مشیّة اللّه النّافذة و ارادته المحیطة الکاملة لأنّها هی علّة خلق العالم و سبب تقمّص قمیص الوجود هیکل العدم و انّ هذا الاسم یطلق علی جمیع الصّفات الالهیّة و انّی لو ارید ان افصّل فی هذا المقام لیطول الکلام و من یرید ان یطّلع و یعرف بالتّفصیل فلیقرأ آیات اللّه العزیز الجمیل و یتفکّر فی المقامات الّتی نزّلت هذا الاسم اذاً یعرف المراد و یقنع عمّا ذکر فی کتب العباد و فی مقام یطلق هذا الاسم علی الأحکام الّتی نزّلت من سمآء مشیّة الرّحمن و جعلها اللّه السّبب الأعظم لحفظ العالم و قدّرها علّة الموت و الحیوة و انّها هی فی مقام اعطآء الرّوح بالمؤمنین المقبلین تسمّی اسرافیل و فی مقام اخذ الرّوح عن المشرکین تسمّی عزرائیل و فی مقام حفظ عباد اللّه عن الآفات تسمّی ملائکة حافظات و فی کلّ مقام تسمّی فی الآیات الالهیّة باسم مخصوص و لا یقدر العاقل ان یشکّ و یضطرب من اختلافات الأسمآء الّتی نزّلت فی کتب الأنبیآء ثمّ اعلم یا ایّها المؤمن باللّه بأنّ الّذی خلق الوجود من العدم و علّم الانسان ما لم یعلم یکون مختاراً فیما یشآء و مقتدراً علی ما یرید من خلق جدید و لا ینکر العارف قدرته القادرة و قوّته القویّة القاهرة و یوقن کلّ بصیر بأنّه لو یشآء لیخلق خلقاً لا تدرکه حوادث الزّمان و لا یحیط علیه حواسّ من فی الامکان
و انّی فی هذا المقام اکتب لک ما نزّل من جبروت اللّه العزیز الجمیل فی جواب من سأل ربّه الجلیل من جبریل قوله جلّت عظمته و علت قدرته و امّا ما سألت من الجبریل اذاً جبریل قام لدی الوجه و یقول یا ایّها السّائل فاعلم اذا تکلّم لسان العظمة بکلمته العلیا یا جبریل ترانی موجوداً علی احسن الصّور فی ظاهر الظّاهر لا تعجّب من ذلک انّ ربّک لهو المقتدر القدیر
و امّا ما سألت من الجنّ فاعلم بأنّ اللّه تعالی خلق الانسان من اربع عناصر النّار و الهوآء و المآء و التّراب و ظهر من النّار الحرارة و منها ظهرت الحرکة و لمّا غلب فی الانسان طبیعة النّار علی سائر الطّبایع اطلق علیه هذا الاسم و هو فی الحقیقة الأوّلیّة یطلق علی المؤمنین باللّه و الموقنین بآیاته و المجاهدین فی سبیله لأنّهم خلقوا من نار الکلمة الرّبّانیّة الّتی تکلّم بها لسان الأحدیّة لذا قال و قوله الحّق و خلق الجانّ من مارج من نار و کذلک وصفهم فی کتابه المبین بقوله المتین اشدّآء علی الکفّار لأنّ فی مقام الجهاد مع اهل العناد تراهم کالبرق اللّامع و الرّمح القامع تعالی من حرّکهم بتلک النّار الموقدة من سدرة الالهیّة و لمّا تنظر الی رحمهم و لطفهم و اتّباعهم امر اللّه و تقدیسهم عمّا سواه نسمّیهم بالملائکة کما ذکرنا فی بدو الکلام و فی مقام یطلق علی الّذین یسبقون فی الایمان عمّا دونهم بما یری منهم سرعة الحرکة من النّار الموقدة من الکلمة الالهیّة لأنّ من قلوبهم ترتفع زفرات المحبّة و الوداد و فی بواطنهم تلتهب نیران مودّة مالک المبدإ و المعاد اذاً فاعرف یا ایّها السّائل بأنّا فسّرنا لک التّفسیر الحقیقیّ فی هذا الاسم ولکن فاعلم بأنّه یطلق علی غیر المؤمنین مجازاً بما یری منهم من الکبر و الاستکبار فی امر اللّه و المحاربة و المجادلة مع انبیآء اللّه و یدلّ علی هذین التّفسیرین ما نزّل من جبروت مشیّة اللّه ربّ العالمین فی سورة الجنّ قوله تعالی قل اوحی الیّ انّه استمع نفر من الجنّ فقالوا انّا سمعنا قرآناً عجباً یهدی الی الرّشد فآمنّا به و لن نشرک بربّنا احداً الی قوله تعالی و انّا منّا الصّالحون و منّا دون ذلک کنّا طرائق قدداً
فیا ایّها العبد المتوجّه الی اللّه قد نزّل فی آیات مالک المبدإ و المآل کلّ ما یخطر بالبال فلا تحتاج بالجواب و السّؤال ولکن احتیاج اهل الوداد هو من تشتّت الألواح فی البلاد نسأل اللّه بأن یوفّق احبّائه علی قراءة آیاته و الواحه و یؤیّدهم علی عرفانها و الاستغنآء عمّا دونها و نسأله تعالی بأن یقدّر لک و لأحبّائه خیر الدّنیا و الآخرة و یسکنکم فی ظلال شجرة عنایته و الطافه و یشربکم من معین رحمته و افضاله انّه علی کلّ شیء قدیر لا اله الّا هو الواحد الفرد العزیز الحکیم
* * *
جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
اللّه ابهی الهی تری عبدک الأبهر و رقّک الأصغر قد تحمّل کلّ مشاقّ فی سبیلک و کلّ تعب فی محبّتک و قاسی کلّ مصیبة فی امرک ابتلی بالغربة و الکربة و وقع فی کلّ مخمصة و غمّة و اودع فی سجن الظّلمة و تسلسل فی الأغلال و ابتلی بالکبول و الوثیق اشدّ وقعة و هام فی هیمآء التّعب و الآلام و هو مع ذلک لم یفتر فی اعلآء کلمتک و نشر نفحات قدسک بین الأمم ای ربّ ایّده علی ذکرک و تثبیت الأقدام علی عهدک و میثاقک انّک انت الکریم الرّحیم العطوف ع ع
فیالحقیقه حکومت حاضرۀ ایران در خصوص احبّای رحمن بهیچوجه قصور ندارد و بقدر امکان صیانت و محافظه میخواهد ولی چون هجوم عام گردد کار مشکل شود و حکومت عاجز ماند لهذا باید نهایت حکمت را مجرا داشت که فزع عام حاصل نشود مثلاً مجالس پانصد نفر ترتیب اگر بشود مردم بشورش آیند و محذورات کلّیّه حاصل گردد اجتماع در محفلی بیش از نه و یا نوزده جائز نه و در جمیع اجتماعات اگر مجلس صحبت و الفت باشد باید نبذهئی از محامد اولیاء امور و مرحمت پادشاه ذکر کرد و اگر مجالس تذکّر و تبتّل باشد البتّه در نهایت باید دعای خیری نمود چه که حقوق صیانت و حمایت دارند اگر حکومت نباشد دقیقهئی آسایش بجهت عباد میسّر نگردد و هیچ آفریدهئی در قلل جبال آرام نیابد
دیگر آنکه از نفوس متزلزله باید احتراز نمود نه تعرّض یعنی معاشرت آن نفوس چون تقرّب ببحر ثلج است اگر سبب سستی نگردد برودتشان یقین تأثیر مینماید سبب سکون شعلۀ نار محبّت اللّه میگردد چون با بلبلان گلستان الهی الفت جوئی نغمات بدیع استماع نمائی و بوجد و طرب آئی و چون با زاغان جفا مجالست کنی نعیب و نعیق شنوی و کسالت و رخاوت حاصل نمائی ولی تعرّض بکسی و تهتّک جائز نه باید بقدر امکان صبر و تحمّل نمود لعلّ اللّه یحدث بعد ذلک امراً بسیار نفوس بودند که در ابتدا تزلزل یافتند حال ملتفت غرض اهل فتور شدهاند در نهایت ثبوت و رسوخند و چون جبال راسخه ثابت
جناب ملّا ولیّاللّه علیه بهآء در سفر قفقاز بسیار زحمت کشیدند و حال پیر مرد شدهاند و مشقّت دیدهاند البتّه آنچه سبب آسایش حال ایشانست و صلاح بدانند مجرا دارند در راحت و فرح و روح و ریحان ایشان بسیار اهتمام نمائید ع ع
* * *
جناب آقا شیخ یحیی - جناب سردار نصرت - جناب آقا سیّد سلیمان - جناب آقا میرزا حسن وکیل - جناب آقا میرزا علیخان و نجل عزیزشان - جناب حاجی محمّد رحیم و جناب آقا میرزا محمود روضهخوان - جناب استاد علی عسکر نخودریز - جناب کربلائی حسن اخوی- جناب حاجی محمّد قالیباف - جناب کربلائی اسدالله زائر - جناب میرزا ماشآءالله زائر - جناب آقا جواد ولد کربلائی حسن - جناب آقا محمود تاجر یزدی - جناب میرزا محمّد علی منشی - جناب کربلائی حسنعلی - جناب سیفالله خان - ملّا خداداد کیخسرو - ملّا خدامراد بهرام - میرزا برزو اسفندیار - کیخسرو خداداد - دینیار مهربان - بهرام مهراب - دینیار مهراب - دینیار بهرام - بهمن بهرام - اردشیر جمشید - اسفندیار مهربان - کیخسرو مهربان - آقا علی اکبر قالیباف - آقا کربلائی ابوالقاسم قالیباف - میرزا ولد کربلائی ابوالقاسم - کربلائی نظر علی عطّار - استاد ابراهیم عطّار - کربلائی نصرالله - آقا غلامحسین - آقا محمّد کفّاش - مشهدی علی سروستانی - آقا محمّد علاقهبند - استاد محمّد حسن بنّا - حاجی ابراهیم تاجر کرمانی - آقا محمّد علی تاجر کرمانی - آقا محمّد تقی ولد معاون - کربلائی قلی قالیباف - میرزا علی اکبر فرّاش - میرزا حسن اخوی - آقا محمّد ابن کربلائی علی - استاد حسن فخّار - آقا محمّد حسین وکیلالرّعایا - آقا محمّد باقر تاجر سروستانی - آقا میرزا محمود - آقا محمّد علی صرّاف کرمانی علیهم التّحیّة و الثّنآء
اللهمّ یا ربّی المجلّی علی الطّور و مالک یوم النّشور نور السّموات باعث الکائنات موجد الأکوان محدث الامکان فی حیّز الظّهور لک الحمد بما ایقظت النّفوس و طیّبت الأرواح و شرحت الصّدور و مننت علی کلّ عبد شکور و کلّ امة صبور ببزوغ شمس الهدی ساطعة الأنوار علی الأقطار محییة للأرواح کاشفة للأشباح تبعث من فی القبور ربّ انّ هؤلآء ما منعهم متاع الغرور عن تجرّع الکأس الطّهور مزاجها کافور بل طفحت قلوبهم بالسّرور عندما سمعوا النّدآء من الملإ الأعلی و لبّوا و قالوا آمنّا و صدّقنا قد هتکت الأستار بظهور الأسرار و شروق الأنوار و شاع الآثار فی هذا القرن المشهود ربّ اجعلهم آیات الهدی و کلمات التّقوی و رایات مندفقة علی صروح المجد فی الأوج الأعلی حتّی یذیعوا الآثار و یشیعوا الأسرار و یقوموا علی خدمتک مع الأبرار و یرفعوا رایة وحدة الانسان فی قطب الامکان و ینکشف الظّلام بالنّور السّاطع من غیب الأکوان انّک انت الکریم الرّحمن و انّک انت العزیز المنّان و انّک انت الغنیّ المتعال
ای یاران عزیز عبدالبهآء از نسیم جنّت ابهی شرق معطّر است غرب معنبر است رائحۀ نافۀ اسرار در آفاق منتشر است یاران هر یک مانند غضنفر در بیشۀ خاور و باختر نعره زنند و فریاد یابهآءالأبهی برآرند و جهان را شور و آشوب اندازند کرمان که همیشه مشکاة سراج عرفان بود و مصباح زجاج علم و ایقان چگونه تا بحال ساکت و صامت و ساکن است و حال آنکه باید بر کلّ سبقت یابند و بخدمت پردازند و بر جهان آستین افشانند و ید بیضا بنمایند و حبال و عصیّ اهل اوهام را طعمۀ ثعبان نمایند ای یاران وقت آنست که علم پیمان برافرازید و بساط روح و ریحان بگسترید جشن الهی گیرید بزم ربّانی بیارائید آهنگ ملکوت ابهی بلند کنید و فرهنگ ملأ اعلی بنمائید جام حقیقت بدور آرید و از بادۀ پرنشئۀ وحدت عالم انسانی سرمست گردید اغیار ندانید بیگانه نشمارید با کلّ درآمیزید و بخلق و خوی دلبر مهربان بیامیزید تا کرمان را رشک جنان کنید و آن سامان را وادی ایمن جانان نمائید آن یاران نزد عبدالبهآء عزیزند و الحمد لله با فرهنگ و تمیز امیدوارم که شوری انگیزند و سبب حیات نفوس و ترقّی عقول و انتباه قلوب و احیاء ارواح گردند برهان مبین بنمایند و حجّت قاطعه اقامه کنند دلیل جلیل بیان نمایند و بتسبیح و تقدیس دلبر جمیل زبان بگشایند تا آن خطّه و دیار گلشن و گلزار گردد و آن مرز و بوم زنده بروح حیّ قیوم شود و لیس ذلک علی الله بعزیز و علیکم البهآء الأبهی ع ع
* * *
مناجات طلب تأیید بجهة حکومت امریکا
A Prayer for the confirmation of the American Government
اللّهمّ یا مؤیّد کلّ سلطة عادلة و سلطنة قاسطة علی العزّة الأبدیّة و القدرة السّرمدیّة و البقآء و الاستقرار و الثّبات و الافتخار ایّد بفیض رحمانیّتک کلّ حکومة تعدل بین رعایاها و کلّ سلطة ممنوحة منک تحمی الفقرآء و الضّعفآء برایاتها اسئلک بفیض قدسک و سیب فضلک ان تؤیّد هذه الحکومة العادلة الّتی ضربت اطناب خبائها علی ممالک واسعة شاسعة و اظهرت العدالة برهانها فی اقالیمها العامرة الباهرة اللّهمّ ایّد جنودها و رایاتها و نفّذ کلمتها و آیاتها و احم حماها و راع ذمارها و اذع صیتها و شیّع آثارها و اعل علمها بقوّتک القاهرة علی الأشیآء و قدرتک الباهرة فی ملکوت الانشآء انّک انت مؤیّد من تشآء و انّک انت المقتدر القدیر ع ع
* * *
مناجات طلب مغفرت بجهت من ادرک لقآء ربّه غریباً فی سبیله ربیباً فی حضن عبودیّته محمّد افندی مصطفی المستغرق فی بحار رحمة اللّه علیه بهآء اللّه الأبهی
اللّهمّ کیف احصی الثّنآء علیک و انطق بالمحامد و النّعوت تبتّلاً الیک و استغرق فی بحر مناجاتی الیک و استفرغ لتذلّلی و ابتهالی بین یدیک ما دمت غریقاً فی بحر الأحزان و حریقاً بنار الأسف و الحرمان و جریحاً من سهام القضآء و طریحاً علی التّراب فی کهف اللّهف و الآلام فی مصیبة عبدک الخاضع لسلطنتک الخاشع لجبروت عظمتک المتذلّل ببابک و المنکسر الی ملکوت جلالک الّذی آمن بک و بآیاتک و رتّل کلماتک و اقام حججک و برهانک و اثبت ظهورک و سلطانک ربّ انّه قد توقّد بنار محبّتک منذ نعومة الأظفار و رضع من ثدی الأسرار و نشأ فی مهد الآثار و نما فی حجر الأبرار قد سمع النّدآء و هو طفل صغیر مراهق یرتع و یلعب فی ریاض العرفان قد اخذه سکر الوله و الهیام فی جمالک المشرق من افق الامکان و فاز باللّقآء و فاض علیه غیث الهدی و هو غصن رطیب نضیر ریّان من المآء المنهمر من السّمآء و ادرک رشده و بلغ اشدّه یوم اشرق نیّر الآفاق من افق العراق ربّ قد هام فی الجمال و قام علی عبودیّة ربّ العزّة و الجلال فأفصح بأبدع اللّغی بین الوری یبثّ البرهان القاطع و الدّلیل الواضح و الحجّة البالغة الدّامغة علی رؤوس الأشهاد و ینادی قد نفخ فی الصّور و بعث من فی القبور و قام الحشر و النّشور و ظهر اسرار التّوراة و الانجیل و الزّبور و ظهر مجلّی الطّور بوجه ساطع النّور بأنوار ساطعة الفجر من افق الظّهور و دارت کأس مزاجها کافور حیّوا علی الفلاح ایّها الأصحاب حیّوا علی النّجاح یا اولی الألباب حیّوا الی المائدة السّماویّة حیّوا الی الموهبة الرّحمانیّة حیّوا الی الهدایة الرّبّانیّة حیّوا الی التّجلّیات السّماویّة حیّوا الی الرّفد المرفود حیّوا الی الورد المورود حیّوا الی المقام المحمود حیّوا الی الحیاة الأبدیّة حیّوا الی النّشأة الرّحمانیّة حیّوا الی الکأس الطّافحة بفیوضات سبحانیّة حیّوا الی استماع هدیر الورقآء فی الرّیاض حیّوا الی زئیر لیوث الشّری فی الغیاض انّ الحدائق قد تأنّقت و الکوثر و عین السّلسبیل قد تدفّقت و انّ الحمامة قد غنّت و انّ الطّیور قد صدحت و انّ اللّیوث قد زئرت و انّ الحیتان قد سبحت و انّ الأرض قد تزلزلت و انّ الجبال قد سیّرت و انّ البحار قد سجّرت و انّ السّمآء قد انفطرت و انّ الشّمس قد کوّرت و انّ النّجوم قد انتثرت و انّ القیامة قد قامت و انّ الطّامّة الکبری قد ظهرت و انّ الجنّة قد ازلفت و انّ النّار قد تسعّرت هلمّوا و تعالوا الی الظّلّ الممدود و اسقوا من المآء المسکوب و ذوقوا من الطّلع المنضود و التقطوا اللّؤلؤ المنثور و اتّکئوا علی الأرائک الّتی اعدّت لکم فی هذا الیوم الموعود و ارفعوا الضّجیج بالتّسبیح و التّقدیس للملک المحمود سبّوح قدّوس ربّ الملائکة و الرّوح و اشکروا ربّکم بصدر مشروح و فؤاد خافق و دمع دافق حبّاً بالجمال الموعود و شغفاًبحضرة المقصود یا قوم ایّاکم ایّاکم من التّزلزل و الاضطراب فی یوم الایاب انّ الی ربّکم حسن المآب و انّ هذا سرّ الکتاب و رمز فصل الخطاب فبما نطق بهذا الکلام الصّواب ماجت علیه امواج العذاب و قاموا علیه بالعقاب فبعد غیاب شمس الحقیقة عن افق العراق احاطوا به اهل النّفاق و شدّوا علیه الوثاق و اغاروا علیه بأسنّة مشروعة و سهام مسمومة فترک مدینةالسّلام و سرع الی ظلّ الخیام و جاور السّجن الأعظم بامن و سلام و تشرّف بالمثول فی الحصن الحصین معهد ملک السّلام و قام علی خدمة امرک احسن قیام و قضی ایّامه مبتهلاً الیک متوکّلاً علیک مرتّلاً لآیاتک مروّجاً لبیّناتک خادماً لأحبّائک و حنوناً علی اصفیائک ما من نفس یقصد عتبة قدسک الّا و یقوم علی عبودیّته عند المرور و العبور الی البقعة المبارکة النّورآء محطّ رحال الملإ الأعلی و لمّا تواری مرکز الجمال خلف سحاب الجلال قام بالثّبوت علی المیثاق و التّبرّی من اهل النّفاق و قطع النّعیب و النّعاق و ما ترک من وسیلة الّا اتّخذها فی خدمة عتبتک العلیا و ما فتر آونة فی العبودیّة حول بقعتک النّورآء الی ان ادرکه المنون و هو فی مدینة اسکندرون و یناجیک بسرّه المکنون و رمزه المصون و یدعوک و یقول یا ربّی الحنون ادرکنی من بادیة الفراق و هاویة نار الاحتراق و ارحمنی من شدّة الاشتیاق و اجرنی فی جوار رحمتک الّتی احاطت الآفاق ربّ انّی ظمآن الی سلسبیل الوصال و متعطّش لرحیق اللّقآء فی مرکز الجمال فأجبتَ له السّؤال و یسّرتَ له الآمال فوفد علیک و ورد بین یدیک و لیس له زاد الّا التّوکّل علیک ربّ اجعله آیة الغفران و رایة الاحسان فی بحبوحة الجنان و اسمح له بالخلود فی محفل التّجلّی فی ملکوت الأسرار لیستغرق فی الأنوار بین ملإ الأبرار و وفّق انجاله الکرام کما وفّقته بعونک و عنایتک یا ربّی العزیز العلّام انّک انت الکریم انّک انت الرّحیم و انّک انت الرّبّ الرّحمن الرّحیم ع ع
* * *
حضرت عندلیب حدیقۀ معانی علیه بهآء اللّه الأبهی
اللّهمّ یا الهی ترانی کلیل اللّسان عن بیان المواهب الّتی خصّصت بها اصفیائک و اختصصت بها من تشآء من احبّائک و نشکرک علی الطافک فی هذه الأیّام الّتی زلّت فیها اقدام المستکبرین علی عهدک و میثاقک بحیث یا الهی اشرقت انوارک و اشتهرت آثارک و ظهرت اسرارک و انتشرت نفحاتک و علت کلمتک و عبق طیب انفاس قدسک و تعطّر الشّرق و الغرب من رائحة قمیص تقدیسک و اهتزّت الأقالیم لتعلیمک ای ربّ لک الحمد علی ذلک و لک الشّکر علی کلّ ذلک ای ربّ ایّد المقرّبین علی الاجتماع فی محافل الأنس لذکرک و ثنائک و وفّق الثّابتین علی الاحتفال فی مجامع القدس لحبّک و ولائک ای ربّ اجمع شملهم و لمّ شعثهم و ارفع کلمتهم و اظهرهم علی امم الآفاق بعونک و معرفتک و نفوذ کلمتک و اجعل مجامعهم انعکاسات جوامع الملکوت و محافلهم آیات صوامع اللّاهوت لیسبّحوک و یقدّسوک و یمجّدوک و یشکروک انّک انت الکریم الودود ع ع
* * *
حضرت علی قبل اکبر و حضرت ادیب علیهما بهآء اللّه الابهی
اللّهمّ یا الهی تنظر و تری النّقع المثار الی عنان السّمآء و الدّخان الّذی غشی الوری و الضّباب المستولی من کلّ الانحآء و اتی حاصب الشّبهات و زوبعة الحجبات و عاصفة الاجتهاد و قاصفة حسبنا الکتاب و استأصلت اعجاز الاشجار و هصرت الفروع و اقلعت الاصول و طیّرت الاوکار و هدمت الدّیار ای ربّ ترکوا المرکز المنصوص و البنیان المرصوص و آووا الی اوهن البیوت و التّجأوا الی بیت العنکبوت و نشروا الشّبهات و ترکوا الآیات المحکمات و القوا الاختلاف فی دینک المبین و صراطک المستقیم و منهجک القویم و شقّوا عصا الوفاق و قاموا بالشّقاق و رفعوا علم الخلاف و اظهروا الجفآء و ابغضوا الوفآء و استاءوا من الولآء و هتکوا حرمة المیثاق و انکروا الطاف نیّر الآفاق و جاروا و زاغوا و ظلموا و اعتسفوا و اعترضوا و استهزءوا و نبذوا ثمّ ولولوا و صاحوا و ناحوا و استغاثوا و تظلّموا و بکوا و شکوا و قالوا و افتروا و اتّهموا و نادوا بالویل و انحدروا کالسّیل و اشتبهت الامور علی بعض عبادک الضّعفآء و تزلزل عباد بُسَطآء و ظنّوا بانّ هؤلآء قاموا علی عبدک المستجیر بسبب امر عسیر و انّک لتعلم انّ غلّ الصّدور اوجب هذه الامور و کلّ حقود صعب علیه میثاقک المشهود و ما انبعث هذا الغبار الّا من الضّغینة المستجنّة فی القلوب و الشّهوات المتسلّطة علی النّفوس ای ربّ هؤلآء ضعفآء اسرآء فی ید النّفس و الهوی و عجزآء عند اشتداد اریاح الشّهوة و الجفآء و لیسوا یا الهی الّا کالقذا المتطائر عند هبوب اریاح الزّوبعة الکبری اذاً فاغفر لهم یا الهی ذنوبهم و استر عیوبهم و نجّ نفوسهم و انقذ ارواحهم و اهدهم الی صراطک المشهود و ظلّک الممدود و اعف و اصفح عنهم انّهم ضعفآء اسرآء انّک انت العفوّ الغفور ع ع
* * *
اللّهمّ یا الهی و ربّی و رجآئی کیف اذکرک و قد اخذتنی دهشة کبری و احاطتنی وحشة عظمی فارتجف اعضآئی و ارتعد فرائصی و اضطرم احشآئی و انصرم صبری و جَلدی و انسجم دمعی و ارتفعت زفراتی و اشتدّت سکراتی و زادت حسراتی بما ورد علی جواهر الوجود و لطائف اهل السّجود مهابط الالهام و مخازن الاسرار و مطالع الانوار من اهل النّامق و الحصار ربّ انّ الاشرار قد بسطوا ایادی الظّلم و العدوان علی الابرار و اضرم الفجّار نار البغض و الاستکبار علی عبیدک الاحرار قد سلّوا السّیوف و اصطفّت الصّفوف و هجموا الالوف و صوّبوا السّهام و اشرعوا السّنان و اطلقوا العنان علی عباد الرّحمن و اضرموا نار العدوان انّک لتری یا الهی کیف اغاروا غارة شعوآء و قاموا بکلّ بغض و شحنآء و هتکوا و فتکوا بعبادک الاصفیآء و قطعوا اجسادهم ارباً ارباً و احرقوا الجثث المقطّعة و الاعضآء المتفرّقة و الاجساد المتشبّکة و النّفوس المتطهّرة
منهم یا الهی نور الخافقین و کوکب المشرقین کالذّهب و اللّجین بل ابن الذّهبین عبدک الحسین قد قطعوا منه الارجل و الایادی ثمّ فُرم جسده کلحم الضّان بسیوف الاعادی ثمّ حرق بنار ذات الوقود فی جبل راسی و منهم یا الهی سراج الآفاق و تاج اهل الوفاق و زجاج المستضئ من الاشراق عبدک اسحق فقطعوا منه الورید بالبأس الشّدید و رفعوا رأسه علی القناة و داروا به بین المدن و القُری الطّغات البغات مع الطّبول و الزّمور فی اقلیم الحصار
و منهم یا الهی السّیّد الجلیل و السّند النّبیل الرّجل العظیم و الفرد الشّهیر محمّد المضیئ المنیر ربّ انّ عصبة الاشرار جعلوه هدفاً للرّصاص و ما کان له مناص فلم یقع علی سفح ثاره من قصاص ربّ انّه تشبّک جسده المنیر و تقطّع جسمه العلیل و فُتک به شرّ فتک لیس له مثیل
و منهم یا الهی عبدک محمّدحسین المخلص لک الدّین من دون مین السّاجد للافقین الشّارب من العینین النّضّاختین ربّ انّه اقتفی اثر ابیه و اتّبع خطوات والده الشّهید قد تجرّع کأس المنون حبّاً بالسّرّ المکنون و شوقاً الی الرّمز المصون
الهی الهی تری بانّ هؤلآء الاصفیآء الاتقیآء فدوا اموالهم و رؤسهم و اولادهم و ارواحهم فی سبیلک حبّاً بجمالک شوقاً الی لقآئک انجذاباً بنفحات قدسک و اشتعالاً بنار محبّتک ربّ انّهم تجرّعوا کأوساً مریرة فی حبّک و ارتشفوا اقداحاً علقماً خنظلاً قاطعة للاکباد محرقة للاحشآء فی سبیلک ربّ ارحم هذه الدّمآء المسفوکة و هذا الاحشآء الموقودة و هذه الاجساد المقطوعة و هذه الاجسام المقروحة و هذه الدّموع المسفوحة و هذه الزّفرات المرفوعة الی متی یا الهی تترک المظلومین تعبث بهم ایادی الظّالمین الی متی یا الهی تُمهل القاتلین و لا تأخذ بثار المقتولین الی متی یا الهی تصبر علی هذا الوقائع المؤلمة و المظالم المهلکة و هذه الفظایع الفاجعة و هذه الجرائم الموجعة الم تزف الآزفة حتّی تتبعها الرّادفة الهی الهی قد ضاقت القلوب و تغرغرت النّفوس و حشرجت الصّدور فالصّبر منصرم و الدّمع منسجم و القلب مضطرم من هذه الغارة الشّعوآء و الدّاهیة الدّهمآء و البلیّة العظمی ربّ ربّ انّ عبدالبهاء یصبر علی کلّ محنة و بلآء و لا یجزع من الطّامّة الکبری و لا یفزع من قیامة المصائب و الابتلآء ولکنّ الاطفال و النّسآء منذ نعومة الاظفار یتحمّلون ظلم الاشرار فما بقی لهم صبر و تجلّد فی تلک الدّیار ربّ اقبل من الاحبّآء دمآئهم المسفوحة و اجسادهم المقتولة و نفوسهم المظلومة و اجعل للشّهدآء مقاماً علیّاً و لسان صدق وفیّاً و انعم علیهم بدرجات عالیة و مراتب سامیة و ارزقهم اللّقآء و اجزل لهم العطآء و ایّد بقایا الشّهدآء علی الثّبوت و الاستقامة بین البرایا و احفظهم من الاعدآء و صنهم من الزّنمآء و وفّقهم علی ما تحبّ و ترضی و اجعل لهم صراطاً سویّاً و منهجاً قویماً و مقاماً علیّاً و فضلاً وفیّاً و نوّر وجوههم بین العباد و اعل ذکرهم فی کلّ البلاد و افتح علیهم الابواب و احسن لهم المبدأ و المآب ربّ ربّ انّ اصفیآئک الغربآء الّذین ترکوا الاوطان من تسلّط الاشقیآء و تعدّی کلّ عتلّ لا یخشی النّقمة الکبری الّذین سرعوا الی مشهد الرّضآء و شکوا الی الحکومة العادلة فی تلک الانحآء من شدّة البلوآء ربّ انّ هؤلآء اسرآء حبّک و ارقّآء بابک و احبّآء جمالک و اودّآء خلقک آمنوا بک و بآیاتک و انجذبوا بنفحاتک و صدّقوا بکلماتک و وقعوا فی اشدّ بلآء فی سبیلک ربّ اشرح صدورهم بآیات نصرک و اجذب قلوبهم بنسایم حدیقة فضلک و داو دآئهم بکأس شفآئک و اضمد جرحهم ببلسم جودک و عنایتک و اشدد ازورهم علی خدمتک و قوّ ظهورهم علی عبادتک و هیّئ لهم من امرهم رشداً
ربّ انّ عبدک ملّا حسین من اهل التّآء و الرّآء خدم عتبتک السّامیة و قام علی عبودیّتک الباقیة و احتمل الزّجر الشّدید و الوهن العظیم فی ذلک الاقلیم و اُخرج من الدّیار و اُبعد من الاوطان ربّ انّی اتضرّع الیک و ابتهل بین یدیک بان تجعل له خرجاً و مخرجاً و انّ خراجک خیر و ابقی فقلت فی کتابک المبین ان تسئلهم خرجاً فخراج ربّک خیر ربّ اجعلهم مظاهر لهذه الآیة المبارکة و بدّل الحرب العوان بالمتارکة و احفظ احبّآئک من المشارکة فی الوقایع المؤلمة الّتی تحدث بین الاحزاب المتعارکة انّک انت الکریم انّک انت العظیم انّک انت البرّ الرّؤف الرّحیم الهی الهی انّ عصبة الاتقیآء و ثلّة الاصفیآء الّذین فی مشهد الرّضا قد اعانوا الغربآء بکلّ بشاشة و محبّة و وفآء ربّ عوّض علیهم ما انفقوا و احفظهم ممّا اشفقوا و ایّدهم فی جمیع الشّئون و الاحوال و افتح علیهم ابواب البرکات و اجعلهم آیات محکمات فی لوحک المحفوظ و منشورک المنشور انّک انت الکریم العزیز الوهّاب و انّک انت المعطی اللّطیف یا ربّ الارباب
ربّ ربّ انّ احبّآئک فی سائر البلدان فی امن و امان و روح و ریحان الّا ارض الخآء شرق ایران قد اضطرم فیها نار العدوان و رُشق علی احبّآئک السّهام و سُلّ علیهم السّیوف و اشرع نحوهم السّنان ما من یوم الّا یرتفع منها الضّجیج و یعلو منها الاجیج باضطرام نیران الظّلم و الطّغیان ربّ انّ تلک الدّیار مشمولة بانظار الالطاف فاغثها من الظّلم و الاعتساف و اذقها العدل و الانصاف حتّی ینتهوا مترفیها فی الجور و الاسراف انّک انت الکریم القویّ الشّدید المحال لا حول و لا قوّة الّا بک فی کلّ الاحوال ع ع
* * *
مناجات در ذکر صعود جناب زینالمقرّبین علیه بهآء اللّه الأبهی
اللّهمّ یا الهی و ربّی و منائی و نوری و بهائی و ملجئی و رجائی قد تحیّرت فی ذکرک و ثنائک و احترت فی تمجیدک و تقدیسک کلمّا اتعارج الی سموّ الادراک و اتصاعد الی علوّ الاکتشاف اری نفسی عاجزة عن ادراک کنه آیة من آیاتک فکیف هویّة ذاتک و حقیقة اسمائک و صفاتک و العقول اذا عجزت یا الهی عن عرفان لمعة من شهاب متشعشع فی فضآء انشائک فکیف تستطیع ان تدرک کینونة الشّمس مع ظهور آثارها الزّاهرة للعقول فی مملکتک و النّفوس اذا ذهلت عن ادراک قطرة من بحور اسرارک فکیف الاکتناه فی الاکتشاف عن محیط انوارک و بسیط آثارک فالعقول یا الهی ذاهلة و النّفوس یا محبوبی حائرة و طیور الأرواح هائمة و صقور الأفهام قاصرة عن الطّیران فی اوج وحدانیّتک و عرفان آیة من آیات احدیّتک و انّی لهذا الضّعیف عهدة هذا الخطب الجسیم و انّی لهذا الکلیل النّطق و البیان البلیغ ما لی الّا ان اکبّ بوجهی علی عتبة رحمانیّتک و امرّغ جبینی بتراب رحبة فردانیّتک و اقول
ربّ ربّ ادرک عبدک المتضرّع الی باب احدیّتک المنکسر الی حضرة ربوبیّتک الخاضع لظهور الوهیّتک الخاشع لسلطان رحمانیّتک الّذی اخترته لحبّک و اجتبیته لذکرک و ارتضیت له حمدک و ثنائک ربّ ربّ انّه سمع ندائک عند تبلّج صبح احدیّتک و لبّی لخطابک عند تلجلج عباب طمطام موهبتک و آمن بک و بآیاتک عند سطوع فجر العرفان و خضع لسلطانک عند شروق انوار الایقان و اقبل الی جمالک الأعلی عند بزوغ نور الهدی و احتمل کلّ بلآء فی موطنه من شرّ الأعدآء الی ان هجم علیه الدّ الخصمآء لحبّه لطلعتک النّورآء فاضطرّ الی الهجرة و الجلآء الی ارض الطّفّ فتحمّل کلّ کرب و بلآء حتّی وصل الی بقعة کربلآء ارض احمرّت بدمآء مطهّرة من الأصفیآء و تعطّر ارجائها بنفحات رائحة طیّبة انتشرت من ثأر سیّدالشّهدآء ثمّ مکث یا الهی برهة من الزّمان و آونة من الأحیان فأقبل الی انوار وجهک السّاطعة من الجمال الأبهی و اقتبس نار الهدی من الشّجرة المبارکة الّتی اصلها ثابت و فرعها فی السّمآء و اتّبع ندائک بتلبیة تأجّجت بها نار محبّتک فی الکبد و الأحشآء و سرع الی عتبتک العلیا و قام علی خدمتک بکلّ القوی و ادرک الحضور بین یدیک فی الزّورآء و هو یا محبوبی مواصل التّحریر لآیاتک من الغداة الی العشآء و یتبتّل الیک و یتضرّع الی باب رحمانیّتک و یدعو الکلّ الی جمال احدیّتک الی ان هاجرت یا محبوبی بتقدیر منک من تلک البقاع النّورآء الی المدینة الکبری و منها الی ارض السّرّ الشّاسعة الأرجآء و منها الی هذه البقعة المبارکة الّتی اثنیت علیها فی الزّبر و الألواح فوقع ذلک الحبر الجلیل اسیراً من الزّورآء الی الحدبآء و قاسی فی سبیلک الدّاهیة الدّهمآء و البلیّة العظمی و کان فی خلال الأسر سلوة لقلوب الأحبّآء و نامقاً لألواحک المرسلة الی کلّ الأنحآء ثمّ حضر یا منائی باذنک الی هذا السّجن الّذی شاع و ذاع ذکره بأحسن الأنبآء بین الوری و استجار فی جوار قربک الأدنی متمنّیاً فضلک الأوفی و اشتغل بخدمة امرک بکلّ همّة علیا و کان یحرّر آیاتک فی الصّباح و المسآء حتّی کلّت عیناه و ارتجفت انامله بما وهن عظمه و بلغ من العمر عتیّاً و لم یفتر یا الهی رمشة عین فی خدمتک و لم یتهاون یا محبوبی طرفة طرف فی عبودیّتک و عبدک بکلّ انقطاع و انکسار الی عظمة جلالک و انجذاب الی ملکوت جمالک و قضی ایّامه فی نشر نفحاتک و اعلآء کلمتک و اقامة برهانک و بیان حجّتک البالغة و قدرتک الدّامغة و عزّتک الباهرة و عظمتک الزّاهرة حتّی اشتهر فی الآفاق بالألفة و الوفاق و اقتباس انوار الاشراق فی یوم المیثاق فاشتاق الی ملکوتک الأبهی و رفیقک الأعلی و قال ادرکنی یا بهآء الأبهی و ارجعنی الیک و اجرنی فی جوار رحمتک الکبری و اسقنی الکأس الطّافحة بصهبآء اللّقآء و طیّرنی الی وکری الّذی فی الفردوس الأعلی فی جنّتک الأبهی فأجبت له الدّعآء و سمحت بما ناجا فی جنح اللّیالی الظّلمآء و ارجعته الیک بوجه مستبشر بنور الفضل و العطآء ربّ ربّ اکرم له المثوی و اجزل له النّدی و ادخله مدخل صدق و انزله منزلاً مبارکاً فی مشهد اللّقآء حتّی یتمتّع بمشاهدة انوار طلعتک الزّهرآء الی السّرمد الّذی لیس له منتهی و وفّق الّذین کلّ واحد منهم قرّة لعینه و فلذة من کبده علی ان یقتفوا اثره من بعده انّک انت الکریم الرّحیم الوهّاب و انّک انت العزیز القدیر المستعان ع ع
* * *
مکتوب جدید فارسی عمومی که هنوز ارسال نگردیده
اللّهمّ یا الهی و محبوبی و مطلوبی و مقصودی انّ هذا یوم الاوّل من الرّضوان قد اتی بفرح و سرور و روح و ریحان فالاریاح قد هبّت و الغیوم فاضت و الشّمس اشرقت بفضلک و بسطت ریح الصّبا فی هذا الرّبیع البدیع علی السّهول و الحزون بفیضک المشکور زرابیّة سندسیّة ینعکس منها ابدع الوان عبقریّة مرصّعة بحلل الزّهور و الاوراق الّتی تخطف نضرتها الابصار و النّسیم رخیم و المَعین نمیر و الرّوض انیق و الایک نضیر و الغمام مطیر و الکوکب منیر بفیض جودک و عطآئک فاصبحت الغبرآء خضرآء بعنایتک و البسیطة جنّة المأوی برحمتک اذ اتی یا الهی یومک الرّضوان بعظمة و سلطان و کوکبة تملأ الامکان و موکبة من الرّوح و الرّیحان و خیّم فی قطب الآفاق بسطوع انوار الاشراق و ساق جیوشه و بعث جنوده الی المشارق و المغارب فی قطب الجنان فامتلأ قلب احبّآئک فرحاً و سرورا و انجذبوا بنفحاتک طرباً و حبورا فقاموا علی ثنآئک شوقاً و توقا و سقاهم ربّهم شراباً طهورا و لک الحمد یا الهی علی ما انعمت و لک الشّکر یا منائی علی ما اکرمت و لک المنّ یا محبوبی علی ما اعطیت الهی الهی انت المقصود فافتح علی وجوه احبّآئک فی هذا الیوم المشهود ابواب الفضل و الجود و انشر علی رؤسهم شراع الهدی فی السّفینة الحمرآء و احشرهم تحت رایة الفضل و العطآء و انزل علیهم آیة التّأیید فی قطب الانشآء ربّ ربّ اجعلهم نجوماً باهرة و سُرُجاً ساطعة و کواکب لامعة و شهباً ثاقبة حتّی یقوموا علی خدمة امرک بین خلقک و ایقاد نار محبّتک فی قلوب بریّتک و نشر آثارک فی بلادک و تربیة النّفوس فی مملکتک فتمتدّ فی الارض مائدة سمآئک و یصبح الامکان جنّة الابهی بقدرتک و الغبرآء غبطة للخضرآء بفیض حکمتک اللّهمّ اجعل احبّآئک ملائکة سمآئک فی ارضک و اصفیآئک حزب ملکوتک فی ملکک هذا منتهی امل عبدک الّذی خضع لسلطانک و سجد ببابک و تذلّل لعزّتک و اکبّ بوجهه علی التّراب لسلطنتک انّک انت الکریم الرّحیم العزیز الوهّاب
ای یاران روحانی عبدالبهآء در ایندم که کوکب عید رضوان از مشرق امکان درخشنده و تابان و جهان از وجد و طرب در نهایت روح و ریحان جذب و سرور است وله و حبور و تجلّی یوم مشکور شادمانیست و کامرانی روحانیست و وجدانی نغمه و آهنگ است و ترانۀ چغانه و چنگ از هر جهت آثار فرح ظاهر و از هر سمت انوار جذب و وله باهر یاران الهی در نهایت شادمانی و اصفیاء رحمانی در منتهای کامرانی زیرا یوم خروج اسم اعظمست در عراق از مدینة اللّه بحدیقۀ نورا و حضرت مقصود در آن یوم مشهود در نهایت فرح و سرور بودند لهذا اشراق آن بشاشت ملکوت وجود را احاطه نمود و در آن روز فیروز اعلاء کلمة اللّه بر جمیع امکان گشت
پس ای یاران الهی در این عید مبارک باید کلّ چنان وجد و سروری نمائید که ملکوت وجود را بحرکت آرید لهذا عبدالبهآء ببشارت کبری فائز و نهایت تضرّع و ابتهال را بدرگاه جمال ابهی مینماید که جمیع یارانرا بروح و ریحان آرد و سرور و شادمانی بخشد و امیدواریم که در سنۀ آتیه دوستان حضرت رحمن در بلاد آزاد در نهایت روح و ریحان مشرق الاذکار بنیاد نمایند و بمحامد و نعوت جمال مختار واضحاً مشهوداً قیام کنند و ادای صلاة فرمایند زیرا در عالم عبادت صوم و صلاة دو رکن اعظم شریعت اللّه است فتور ابداً جائز نه و قصور یقیناً لائق نیست در زیارت میفرماید اسئل اللّه بک و بالّذین استضآئت وجوههم من انوار وجهک و اتّبعوا ما امروا به حبّاً لنفسک میفرماید که متابعت احکام الهی منبعث از محبّت جمال محبوب و سالک چون مستغرق در بحر محبّت اللّه شود بحرکت شوقیّه قیام بر متابعت اوامر اللّه نماید لهذا ممکن نیست که در قلبی نفحۀ محبّت اللّه باشد و بعبادت حق قیام ننماید مگر در مقامی که سبب فزع و جزع مبغضین شود و فساد عظیم بر پا گردد والّا مفتون آن جمال ابهی البتّه دائماً در عبادت حضرت ربوبیّت مداومت فرماید
ای یاران الهی عبدالبهآء از فساد اعدا و فتنۀ مرکز نقض در خطری عظیم است هر واقعهئی که رخ دهد از جزئی و کلّی نفسی را متّهم ننمائید جمیع از فساد و عناد مرکز نقض است اسئل اللّه ان یجعله تائباً راجعاً الی العهد و المیثاق والّا فسوف یری نفسه فی خسران مبین در این ایّام در تصوّر آنست که اسباب فراری فراهم آرد و از ارض مقدّس بگریزد تا در فتنه بیشتر کوشد و فرارش سبب ازدیاد صدمات و بلایاء این عبد و احبّاء اللّه گردد آنچه توانست از انواع دسائس و رذائل و فتنهجوئی و شرارت و اغوا و افترا مجری نمود و کوتاهی نکرد چیزی که باقی گذاشته فرار است و حال در صدد آن که عار فرار اختیار کند و سبب ذلّت کبری گردد و فتنۀ عظمی اگر فرصت بدست آورد دقیقهئی در فرار تأخیر ننماید امّا تمکّنش در فرار مشکلست امّا در صورت وقوع باید احبّای الهی بیدار باشند و هوشیار و در جمیع جهات مواظب باشند که مبادا رخنهئی در امر اللّه کند و سبب نشر نفحۀ کریهۀ بغضا گردد از بعد از صعود تا بحال آنچه سبب تضییع امر اللّه بود مجری داشت حال نیّت این عمل مکروه مذموم را نیز دارد در این ایّام بعضی از نفوس مهمّه تصوّر آن داشتند که بکوشند تا رفع سجن از عبدالبهآء گردد و مقتدر بر آن بودند ولی این عبد در جواب گفت که این قلعه سجن جمال ابهاست قریب بیست و چهار سال جمال مبارک در این زندان بودند لهذا من رهائی از این زندانرا نخواهم و طلب نجات نکنم بلکه تجدید سجن را جویانم و بمنتهای آرزو اعظم از آنرا خواهم آن نفوس از این بیان متحیّر ماندند مقصد آن بود که بدانند زندان در سبیل یزدان از بهر ما ایوانست و تنگنای چاه اوج ماه فی الحقیقه چنین است هذا هو الحقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال المبین مرکز نقض را امید چنین است که چون خون این مسجونرا هدر دهد میدانی خواهد یافت و جولانی خواهد داد بئس الظّنّ هذا الظّنّ انّ بعض الظّنّ اثم عظیم سرمستان صهبای میثاق از اهل نفاق بیزارند و مقتبسان نور اشراق از اهل شقاق در کنار بلبل وفا اگر بحدیقۀ بقا پرواز نماید نفس هوشیار نعیب زاغ و نعیق کلاغ را استماع نخواهد و وجه ملیح صبیح اگر در پس پردۀ حجاب رود روی کریه قبیح را هیچ دانائی نظر ننماید مگر نفسی فتنهانگیز و بی عقل و تمیز اعاذکم اللّه من شرور النّاقضین و فساد النّاکثین
ای احبّای الهی متّحد و متّفق شوید و بعروة الوثقای میثاق متشبّث و در اعلای کلمة اللّه سعی بلیغ و جهد جهید بنمائید تا نور حقیقت آفاق امکانرا بتمامه منوّر نماید و ظلمت بغضا و ضلال بکلّی زائل گردد مرکز نقض اگر چنانچه ضرّش مجرّد باینعبد بود و بغضایش مخصوص باینمظلوم مسجون واللّه الّذی لا اله الّا هو که کلمهئی در مقابل رسائل شبهات و مفتریات او تکلّم نمینمودم ولی چه توان نمود که تحریف کلمات اللّه نموده و هدم شریعت اللّه و نقض میثاق اللّه روا داشته اگر محض ایقاظ یاران بکلماتی چند رفع شبهات نمینمودم شریعت اللّه بکلّی از میان میرفت واللّه الّذی لا اله الّا هو مجبوراً این کلمات مختصره مرقوم میشود والّا اینعبد ابداً راضی بآن نیست که کلمۀ وهنی در حقّ اعدا عدوّ خویش بر زبان رانم با وجود جمیع این وقایع باز دعا کنم و عجز و نیاز نمایم بلکه از این ملاعب صبیان بگذرد و از ظلم و طغیان راجع شود و تائب گردد و در ظلّ میثاق درآید واللّه الّذی لا اله الّا هو نهایت محبّت و مهربانیرا نمایم و از گذشته کلمهئی بر زبان نرانم و تکلیفی باو ندارم مگر آنچه تحریف نموده تصحیح نماید باری اسّ اساس شریعت اللّه اینست که احبّای الهی با جمیع ملل و امم در نهایت مهربانی و مودّت و یگانگی و صدق و صفا و وفا معامله نمایند ابداً بر خلاف این اساس متین با نفسی رفتار ننمایند مگر نفسیکه صرف بغضا باشد و عمداً هدم شریعت اللّه خواهد این نفوس ابداً چارهئی ندارند میدانی از برای ایشان نباید گذاشت که جولان نمایند زیرا شهادت حضرت اعلی و شهادت جمیع شهدا و سفک این خونهای مطهّر و بلایا و محن و سجن و رزایای خمسین سنۀ جمال انور را بکلّی هدر دهند و بنیان عظیم امر اللّه را قاعاً صفصفا کنند لهذا باید از این نفوس احتراز نمود و همدم و دمساز نگشت الّا ان یتوبوا الی اللّه انّ ربّی توّاب رحیم و توبه نیز باید صمیمی باشد نه لفظی توبۀ مظهر نقض اینست که تحریف را تصحیح کند و اقرار بآنچه کرده بنماید و تائب الی اللّه گردد والّا یومی بواسطۀ حضرت علی قبل اکبر نزد عبدالبهآء آمد و در را ببست و اعتراف بر گناه نمود و عفو خطیئات خواست و اینعبد نیز عفو نمود بعد از چند روز واضح و مشهود شد که این نیز حیله و تزویری بود و مقصد آنکه نفوس را بخفا ملاقات نماید و القاء شبهات کند زیرا احبّای الهی احتراز از معاشرت مینمودند مقصود اینست که توبۀ صمیمی از توبۀ صنعی باید ممتاز گردد آنوقت قبول شود و علیکم التّحیّة و الثّنآء
* * *
جناب میرزا علی اکبر علیه بهآء اللّه الابهی
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه ربّ العالمین
اللّهمّ یا الهی و ملجئی و ملاذی انّی کیف اذکرک بابدع الاذکار و افصح المحامد و النّعوت یا عزیز یا غفّار و اری انّ کلّ فصیح و بلیغ و ناطق و واصف کلّ لسانه فی نعت آیة من آیات قدرتک و وصف کلمة من کلمات انشآئک و انّ طیور العقول انکسرت اجنحتها عن الصّعود الی هوآء قدس احدیّتک و عناکب الاوهام عجزت ان تنسج بلعابها فی اعلی ذروة قباب عرفانک اذاً لا مفرّ لی الّا الاقرار بالعجز و القصور و لا مقرّ لی الّا وهدة الفقر و الفتور فانّ العجز عن الادراک عین الادراک و القصور عین الحصول و الاعتراف بالفقر عین الاقتراف
ربّ ایّدنی و عبادک المخلصین علی عبودیّة عتبتک السّامیة و التّبتّل الی حضرتک الرّحمانیّة و التّخشّع لدی باب احدیّتک ای ربّ ثبّت قدمی علی صراطک و نوّر قلبی بشعاع ساطع من ملکوت اسرارک و انعش روحی بهبوب نسمة هابّة من حدائق عفوک و غفرانک و فرّح فؤادی بنفحة منتشرة من ریاض قدسک و بیّض وجهی فی افق سمآء توحیدک و اجعلنی من عبادک المخلصین و من ارقّآئک الثّابتین الرّاسخین ع ع
* * *
جناب شیخ محییالدّین علیه التّحیّة و الثّنآء
اللّهمّ یا خفیّ الألطاف اسألک باسمک الفائض بالعدل و الانصاف المتجلّی بنور العفو و الغفران علی معشر الانسان ان تحفظ عبدک هذا عن مهاوی السّهو و النّسیان و ترفعه الی اوج الرّحمة و الرّوح و الرّیحان ربّ ادعوک بروحی و فؤادی ان تنصره بقبیل من جنود لم یرها ابصار الّذین غفلوا عن ذکرک فی یوم القیام و نوّر بصره بمشاهدة آیاتک المودعة فی حقایق الأشیآء و شنّف اذنه بألحان طیور الوفآء فی حدیقة البقآء و اجعله آیة ذکرک بین الوری و رایة الهدی فی تلک العدوة القصوی انّک نصیر لمن تشآء و ظهیر لمن تشآء و معین لمن تشآء و انّک انت المقتدر القدیر
* * *
احبّای الهی جناب آقا میرزا علی جناب الحاجّ ملّا یوسف جناب آقا محمّد حسین جناب آقا میرزا جعفر جناب کربلائی محمّد خیّاط جناب نعمتاللّه بیک جناب عبدالصّمد بیک جناب ملّا یوسف جناب کربلائی محمّد صبّاغ علیهم بهآء اللّه الأبهی
اللّهمّ یا ربّ الملکوت المتجلّل بالجبروت المقدّس من النّعوت تعلم و تری تذلّل الضّعفآء و تقهقر السّفهآء و اضطراب قلوب البلهآء و تذبذب الجهلآء و قد ظهر برهانک و برز سلطانک و ثبتت حجّتک و تمّت کلمتک و ترتّلت آیاتک و شاع ذکرک و علا امرک و احاطت الآفاق سطوة قیّومیّتک و ارتعدت فرائص الخلائق من قوّة ربوبیّتک و علت رایة میثاقک فی الشّرق و الغرب و خفقت علی صروح الشّرف و المجد و انتشرت نفحاتک فی کلّ الأقالیم و امتدّ الصّراط المستقیم و شهدت السن الأمم بمیثاق اسمک الأعظم مع ذلک تری ضعفآء القوم یخوضون فی شبهات اهل النّوم و یتشبّثون بأذکار اوهن من بیت العنکبوت و یهوون فی وهدة السّقوط و یأوون الی حفرة القنوط و یعذرون کلّ من نقض المیثاق و قام علی النّفاق فی صبیحة یوم الفراق و استهون العهد و تمهّد فی المهد و سخر بآیات المیثاق عند اکثر اهل الوفاق ثمّ حرّر بقلمه و خطّه رسائل الشّقاق و نشره فی الآفاق فلمّا خابت منه الآمال افتری علی عبدک المنجذب الی الجمال القائم علی خدمتک فی الغدوّ و الآصال و اظهر سلطانک فی کلّ البلدان و رفع رایات سلطنتک فی کلّ الآفاق حتّی خابت الأعدآء و عمیت اعینهم من شدّة البکآء و قالوا کنّا نری بعد صعود نیّر الملإ الأعلی خمود هذا السّراج و نضوب هذا البحر الموّاج و تنکیس هذا العلم المبین و تدمیر هذا الرّکن العظیم فخابت الآمال و قربت لنا الآجال و تقطّع منّا الأوصال حیث کان هذا الرّزء العقیم کأساً من السّمّ النّقیع و العلقم المریر فزاد السّراج انواراً و اشتدّت النّار اشتعالاً و زادت الرّایة ارتفاعاً فشاع هذا الأمر العظیم و ذاع فی کلّ الأقالیم یا لیت لم یقع الصّعود لملیک الوجود فالشّمس زادت اشراقاً و الغمام ازداد ارعاداً و ابراقاً ثمّ الّذی رضی بالنّقض و ترک الفرض اعلن الخلاف برسائله فی الأطراف ففرّح الأعدآء و شرح صدور اهل البغضآء فأصبحت افواههم ضاحکة و السنهم هاتکة و سیوفهم فاتکة فاتّخذوا تلک اللّیلة اللّیلآء زینة و احیاها بالمسرّات و البشارات و قالوا قد هدم الرّکن الشّدید و تخلّل البنیان المشید و تزلزل ارکان بیت التّأیید و وقع الخلاف و البغضآء بین اهل البهآء الی امد مدید سیغور مائهم و یتکدّر صفائهم و تخمد نارهم و یطفأ سراجهم فیا طیور اللّیل حیّوا علی الغارة الشّعوآء ظلماً و بهتاناً و حیّوا للبأس بعد الیأس فتسعّرت نارهم بعد الخمود و ارتفع ضجیجهم بعد الصّمت و السّکوت هذا مساعی من خالف العهد و نصرة من استبدل الشّهد ببقول الأرض و الأعین رأت هذه الأمور و الآذان سمعت بهذا النّقض الهادم للبیت المعمور مع ذلک تری یا الهی اناساً یرتابون فی هذا الأمر الّذی ظهر ظهور الشّمس فی اشدّ اشراق و اطّلع به اهل الوفاق و تقرّ به عصبة الشّقاق و تتجاهر به ثلّة النّفاق و شهدت به حتّی الأعدآء فی الآفاق مع ذلک یقولون المرتابون لا یضرّه النّقض و التّحریف فی الکتاب لأنّه مذکور فی الخطاب یا للّه ما هذا الظّلم العظیم یحرّفون کتاب اللّه و یشهد به الأهل و الاخوان مع ذلک یتردّدون اهل الخصوم و یرتابون مع نصّ قاطع من الحیّ القیّوم اگر آنی از ظلّ امر منحرف شود معدوم صرف بوده و خواهد بود فهل من انحراف اعظم من نقض المیثاق و هل من انحراف اکبر من تحریف الکتاب و هل من انحراف اشدّ من الفساد و هل من انحراف اعظم من الاتّحاد مع الأعدآء و هل من انحراف اشدّ من امر یبکی الأحبّآء و یأجّج نار الجوی فی قلوب الأصفیآء و یسرّ افئدة الأعدآء و هل من انحراف اکبر من تطبیق اسم مرکز المیثاق بالنّفی و الشّیطان و هل من انحراف اشدّ من هدم البنیان العظیم و هل من انحراف اعظم من هتک حرمة امر اللّه و هل من انحراف اشنع من التّذلّل عند الخصمآء هذا ما فعل مرکز النّقض و اشتهر فی الآفاق و الآن کتاب موجود بأثر من قلم سلیل النّاقض الأکبر مرقوم فیه بحقّ مرکز العهد فسوف یبعث اللّه من لا یرحمه هل من انحراف اشدّ من ذلک فأنصفوا یا اولی الألباب
و امّا الکلمات الّتی صدرت من قلم النّجم الأزهر و السّراج الأنور الشّیخ الأجلّ احمد قد حرّرنا شرحاً علیها و ترکنا نشرها حتّی یفسّرها السّائرون منهم النّاقض المرقوم عند ذلک نأتی بهذا الثّعبان المبین
و امّا ما هو المزبور فی التّوراة و الزّبور من امر اللّوط و صبایاه و الارتداد لبعض الأنبیآء هذه اضغاث احلام ما انزل اللّه بها من سلطان تلک اقاویل المؤرّخین من اهل الکتاب ثمّ اعلموا انّما التّوراة ما هو المنزل فی الألواح علی موسی علیه السّلام او ما امر به و امّا القصص فهذا امر تاریخی کتب بعد موسی علیه السّلام و البرهان علی ذلک انّ فی السّفر الأخیر کتب الحوادث الّتی وقعت بعد موسی و اخبر عنها و هذا دلیل واضح و مشهود بأنّ القصص دوّنت بعد موسی علیه السّلام فلا اعتماد علی تلک الأقوال الّتی هی القصص و الرّوایات و ما انزل اللّه بها من سلطان لأنّ الکتاب الکریم و الخطاب العظیم هو الألواح الّتی اتی بها موسی علیه السّلام من الطّور او ما نطق به مخاطباً لبنی اسرائیل بنصّ قاطع من الأحکام بنآءً علی ذلک لا تستغربوا من اخبار صدر عن اقلام المؤرّخین من بعد موسی لأنّها لیست من الآیات المحکمات فی الزّبر و الألواح
و امّا فی مسئلة لا جبر و لا تفویض انّی لعدم المجال و تشتّت الأحوال اختصر بعدّة کلمات و انّها لکافیة لأولی العلم من اهل البشارات فاعلم انّ القدرة القدیمة محرّکة للآفاق و مقلّبة للقلوب و الأبصار و مدخل الانسان فی الأفعال هو الارادة و المیلان و القابلیّة و الاستعداد فالبشر و الشّجر متحرّکان و المحرّک لهذه الحرکتین هو اللّه ولکن حرکة الانسان مباینة لحرکة الأشجار لأنّ الحرکة الأولی بالاختیار و الارادة و المیلان و الثّانیة بالاضطرار و عدم الاختیار و المحرّک هو العزیز الجبّار هذا معنی لا جبر و لا تفویض و لا کره و لا تسلیط امر بین الأمرین لأنّک اذا امعنت النّظر لرأیت الحرکة فی جمیع الکائنات سوآء کان من الشّجر و البشر و الدّوابّ و الأجسام و محرّک للکلّ ربّ الموجودات انّما تختلف حرکة الشّجر عن حرکة البشر لأنّ هذه بارادته اذاً لا جبر و ما ظلمناهم ولکن کانوا انفسهم یظلمون و لا تفویض حیث المحرّک هو اللّه قل کلّ من عند اللّه و هذا هو الأمر بین الأمرین و لنا مثل آخر و هو اذا اشتدّت ریح صرصر فی البرّ و البحر تری الفلک مؤاخر الی الشّرق و الغرب و المحرّک لها الرّیح الشّدیدة و لو لا ها لما تحرّکت من مقامها ابداً اذاً لا تفویض ولکن اذا مال الملّاح بالسّکّان الی الشّرق فتذهب بقوّة الرّیح مشرّقة و ان اماله الی الغرب تذهب بها الرّیح مغرّبة کما قال اللّه تعالی و کلّاً نمدّ هؤلآء و هؤلآء من عطآء ربّک و ما کان عطآء ربّک محظورا فثبت ان لا جبر بل بارادة الانسان و میلانه هذا مختصر الجواب و اتأمّل من اللّه ان اجد فرصة کافیة بعد ذا و ابثّ لک الدّلائل و البراهین القاطعة فی هذه المسئلة الغامضة حتّی تری الأمر بین الأمرین واضحاً مشهوداً کنور المشرقین
الهی الهی ایّد احبّائک المخلصین علی الاقتفآء بالنّور المبین و وفّق عبیدک المقرّبین علی نشر نفحاتک بین العالمین حتّی یلتهوا عن شبهات النّاقضین بتبلیغ دینک المنیر و بثّ تعالیمک و اشاعة آثارک و اذاعة بیّناتک بین الخافقین انّک انت الکریم الرّحیم العزیز الوهّاب و انّک انت المقتدر المتعالی القویّ المختار ع ع
* * *
۹١
جناب ناظمالأطبّآء علیه بهآء اللّه الأبهی
اللّهمّ یا ربّی الرّحمن انت الکریم و انت المنّان انّی اتضرّع الیک باللّسان و الجنان و ابثّ شکوای بین یدیک علی اهل العدوان ربّ تری انّ الخونة الجهلآء قد افتروا علی الأحبّآء و الأصفیآء یصوّبون الیهم سهام البهتان فی کلّ حین و آن و یشرعون الیهم اسنّة الطّعن و الافترآء بلسان حداد و انّک لتعلم انّ احبّائک برآء من کلّ فساد و متجنّبین عن اهل العناد سالکین سبیل الرّشاد قد اشتغلوا بأنفسهم و سلکوا فی سبیل رضائک و رضوا بقضائک و صبروا علی بلائک و نطقوا بثنائک و سرعوا الی مشهد الفدآء یتمنّون کأس الرّدی حبّاً بجمالک و یبتهلون الیک بقلوب طافحة بالولآء و لا یتقرّبون الی الثّوّار و لا یستمعون من اولی الاستکبار و لا یتکلّمون بکلمة تشمئزّ منها قلوب الفجّار فکیف الأبرار مع ذلک تری الأعدآء لا یمهلونهم طرفة عین من الجفآء و لا یسکتون عن کلمة السّوء بهذا الأثنآء ربّ احفظ عبادک المخلصین من سهام المبغضین و احرس احبّتک الموقنین من ظلم الجائرین و قهم عذاب اللّؤمآء و تعدّی الخصمآء و سطوة الزّنمآء و عدوان کلّ عتلّ لئیم معتد اثیم انّک انت الحافظ الواقی الحارس القویّ المتین
حمداً لمن اشرق و لاح من الأفق الأعلی علی القلوب الصّافیة المنجذبة الی الملکوت الأبهی و تلألأت انواره المقدّسة علی الحقائق المستنبئة من الحقیقة المقدّسة العلیا فأنطق الورقآء فی الحدیقة النّورآء علی الأفنان بفنون الألحان و ابدع الأنغام فی جنّة الرّضوان فترنّح المنجذبون بنسائم الرّحمن کأنّها صهبآء صافیة طافحة من کأس السّرّآء و انجذبت القلوب و انشرحت الصّدور و انتعشت الأرواح من انوار ذلک المصباح الّذی اشرق و لاح من ملکوت العلی و التّحیّة و الثّنآء علی الحقیقة النّورانیّة و الکلمة الجامعة الرّحمانیّة و الجلوة الصّمدانیّة و الطّلعة السّبحانیّة الواسطة الکبری و الوسیلة العظمی و المشیّة المقدّسة البیضآء الدّالّة علی الطّریقة المُثْلی الهادیة للوری الی سبیل لا عوج فیها و لا امتی و علی من اتبعه فی هذا الصّراط المستقیم و سلک فی المنهج القویم و شرب من عین التّسنیم و ثبت علی العهد القدیم و ما اخذته لومة لائم من کلّ عتلّ زنیم الی ابد الآبدین و سرمد الدّهر فی القرون الآخرین
ای ثابت بر پیمان نامۀ نامی مشحون بجواهر و لآلی و حقائق و معانی سرور مبذول نمود و حبور مشهود کرد فیالحقیقه چنانست که مرقوم نمودی یاران از هر فساد و فتنه در کنار و مجتنب از حرکات و سکنات اهل استکبار ساکت و خاموش سرمست و مدهوش و از نفحات قدس در جوش و خروش نه با اهل سیاست همراز و نه با حرّیّتطلبان دمساز نه در فکر حکومت نه مشغول بذمّ احدی از ملّت از جمیع جز ذکر حقّ غافل و بیزار و بنصّ قاطع مطیع حکومت شهریار و بامر شدید منقاد سریر سلطنت بخود مشغولند و بسلوک در سبیل رضای الهی مألوف تعدیل اخلاق کنند و تشویق بصفات ممدوحۀ انسان بتصفیۀ قلوب پردازند و بتزکیۀ نفوس مشغول گردند زیرا در جهان دل و جان تأثیر و نفوذ جویند و از عالم امکان و شئون نفس و هوی بیزارند باری یاران باید بر مسلک خویش برقرار باشند و از غلوّ و استکبار بیگانگان تغییر و تبدیل در روش و سلوک ندهند در هیچ امری مداخله نکنند و بهیچ مسئلهئی از مسائل سیاسیّه نپردازند شب و روز منجذب بنفحات قدس گردند و متذکّر بذکر حقّ در محافل انس از راز و نیاز دم زنند و بافق عزّت پرواز کنند و بآهنگ و نغمه و آوازی پردازند که عالم آفرینش را بوجد و طرب آرند اینست روش و تکلیف بهائیان اینست مسلک روحانیان اینست مشرب ربّانیان طوبی لمن فاز بهذا الأمر العظیم و قام علی اطاعة ربّه الکریم انّ ذلک لهو الفوز العظیم و علیک البهآء الأبهی جمیع متعلّقان را از ذکور و اناث تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دارید ع ع
* * *
جناب آقا میرزا حیدرعلی اسکوئی ملاحظه نمایند
مناجات طلب مغفرت بجهت کنیز عزیز الهی والدۀ آقا میرزا حیدرعلی علیه و علیها بهآء اللّه الابهی
اللّهمّ یا رجآئی و غایة منائی انّ ورقة خَضِلة نَضِرة ریّانة من رشحات سحاب رحمتک قد اصفرّت فی ایکة الدّنیا و تمنّت ان تجعلها مخضّرة فی عالم البقآء طَرِیّة لطیفة مدهامّة فی الجنّة العلیا ربّ انّها کانت آیة حبّک بین الامآء و قبسة ملتهبة بحرارة محبّتک بین النّسآء و ما برحت تذکرک بصمیم فؤادها فی اللّیالی اللّیلآء تتمنّی عتبة قدسک مجلّلة بالعفو و العطآء فرجعت الیک مطمئنّة راضیة مرضیّة آملة دخول جنّتک الغنّآء و خلود حدیقة الغلبا ربّ اعف عن الخطآء و اغفر لها بفضلک و اجرها فی جوار رحمتک الکبری انّک انت الکریم انّک انت الرّحمن الرّحیم ع ع
* * *
اللّهمّ یا مبدع الاکوان و بارء الانسان و منوّر الامکان بظهور آیات التّوحید بالحجّة و البرهان و مؤیّد الوجود بسرّ السّجود فی الیوم الموعود و الفیض المحمود تحت اللّوآء المعقود انّی اضع جبینی علی العتبة النّورآء و اتضرّع بکلّ تذلّل و خشوع و انکسار و انادی و اقول ربّ ایّد الادیب بجند شدید من ملکوتک الابهی و انصره بقوّة نافذة فی حقایق الاشیآء حتّی یثبّت المتزلزلین علی الصّراط المستقیم و یدعو الطّالبین الی الفوز العظیم و یهدی المشتاقین الی الفیض المبین ربّ انطق لسانه و اطلق بیانه و قوّ ظهره و اشدد ازره و اشرح صدره و اجعله آیة باهرة بین الثّابتین و رایة خافقة بین الرّاسخین ربّ انّ جسمه نحیل و جسده ضعیف ولکن روحه قویّ بتأییداتک و قلبه ثابت بتوفیقاتک و عینه ناظرة الیک و روحه متوکّل علیک لم یتّخذ غیرک ملجأ و معتمداً و دون حماک ملاذاً و مراماً الهی الهی ایّد المؤیّد و قوّ امور القوام بقدرتک و سلطانک انّک انت المقتدر العزیز المهیمن القیّوم لا اله الّا انت الکریم الرّؤف العزیز المحبوب
ای منادی پیمان از پیش تبشیر بتأیید مؤیّد و قوام گردید یکی را در نامه اشاره شد و دیگری بواسطۀ شما تلمیح گشت باید هر دو بشکرانۀ الطاف حضرت مقصود زبان بگشایند و ربّ زدنی فضلاً و جوداً بزبان رانند
مترجم فرنساوی را بهر وسایطی که ممکن باید تصحیح مسموعات شود
در خصوص حضرت حاجی صدر چیزی مرقوم شد
در خصوص وجوه خیریّه باید احبّای الهی مساعی جمیله مبذول نمایند و هر نفس مقتدر قصور نباید نماید
بجناب میرزا علیخان مهاجر نهایت اشتیاق این مسجون ابلاغ نما و بگو انشآء اللّه بحقوق خویش خواهی رسید مطمئن باش
ای منادی پیمان وقت تخمافشانیست و زراعت و دهقانی کزرع اخرج شطأه فاستغلظ و استوی علی سوقه یعجب الزّرّاع و این امر مبرور جز بوفا و صفا و محبّت و ولا و ثبوت بر میثاق میسّر نگردد جمیع را پیام من برسان و بگو ای یاران الهی فرصت را غنیمت دانید وقت وحدت و یگانگیست و هنگام الفت و فرزانگی ظهیر یکدیگر شوید و دست در آغوش همدیگر نمائید تا بقوّتی الهیّه و تأییداتی ملکوتیّه و فیضی ربّانی و جندی آسمانی سبب فتح حصون قلوب شوید و نفوس را تربیت فرمائید و علیک البهآء الابهی ع ع
* * *
جناب آقا سیّد زینالعابدین علیه بهآء اللّه الأبهی
اللّهمّ یا من اختصّ برحمته السّاجدین و اختار لفضله و کرمه زینالعابدین و نزّل آیات الطافه علی الموحّدین و جعلهم رایات المحبّة و العنایة و الألفة بین العالمین ربّ انّ عبدک الخاضع لجنابک الهائم فی جمالک الصّابر علی بلائک النّاطق بثنائک یبتهل الیک بقلب متوکّل علیک و یدعوک فی جنح اللّیل و ینحدر الدّموع من جفونه انحدار السّیل و یذکرک و یدعوک و ینادی باسمک بین عبادک و یهدی الّذین زلّت اقدامهم علی صراطک و یبیّن لهم السّبیل و یقیم لهم الدّلیل و یسقیهم الکأس السّلسبیل ربّ اشدد ازره علی خدمتک و قوّ ظهره علی عبودیّتک انّک انت الکریم انّک انت العظیم انّک انت الرّحمن الرّحیم
ای یار قدیم جناب احمد الحمد للّه در امریکا عَلَم خدمت بلند نموده و در سبیل الهی بجانفشانی قائم یاران امریک در هر روز قدوم ایشان را تهنیت و تبریک نمایند و شما نیز بتضرّع و ابتهال مشغول و بنشر نفحات مألوفید ای یار قدیم الحمد للّه آنچه از قلم عبدالبهآء چند سال پیش صادر در این ایّام واضح و آشکار گردید شورشیان از علما و غیره مخذول و منکوب و اعلیحضرت تاجداری مظفّر و منصور و در اطراف آثار سکون و قرار مشهود امید چنانست که بشکرانۀ این تأیید بنیان عدل برقرار گردد و بنیاد اعتساف برافتد دست عوانان کوتاه گردد و آثار عدل و انصاف ظاهر و آشکار گردد تا تأیید استمرار یابد و توفیق استقرار جوید شکر نعمت نعمتت افزون کند باری یاران باید در نهایت اطاعت و انقیاد بسریر تاجداری باشند و بخدمت و صداقت پردازند و در آسایش مملکت ید بیضا بنمایند هر یک که در دائرۀ حکومت مستخدمند باید مأموریّت را اسباب تقرّب بدرگاه کبریا نمایند و بعفّت و استقامت پردازند و از رشوت و ارتکاب بکلّی بیزار گردند بمقرّری قناعت کنند و مدار افتخار را عقل و کفایت و درایت دانند اگر نفسی برغیفی از نان قناعت کند و باندازۀ خویش بعدالت و انصاف پردازد سرور عالمیانست و ممدوحترین آدمیان بزرگوار است ولو کیسه تهی سرور آزادگانست ولو جامه کهنه و عتیق عزّت و افتخار انسان بفضائل و خصائل حمیده است و شرف و منقبتش بتقرّب درگاه کبریا والّا اموال دنیا متاع غرور است و طالبان از اهل شرور و عنقریب مأیوس و مخذول این بهتر یا آنکه انسان در نهایت تنزیه و تقدیس رفتار نماید و در غایت عفّت و استقامت و صداقت ظاهر و آشکار گردد البتّه این از گنج روان بهتر و از ثروت امکان خوشتر
سفارشی در حقّ شما بجناب امین و دیگران شده البتّه خبر دهید و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
جناب زنوزی علیه بهآء اللّه الأبهی
اللّهمّ یا من تجلّی بأنوار ساطعة الاشراق علی الآفاق و ظهر بملکوت الجمال فقامت قیامة الآماق فانجذبت القلوب و اشتعلت الأفئدة و انشرح الصّدور من اهل الشّهود و تهلّل منهم الوجوه و نطقت السنهم بالتّهلیل و التّکبیر فی الیوم الموعود سبحان من اشرق بالأنوار سبحان من هتک الأستار سبحان من اظهر الأسرار سبحان من اولج اللّیل و اضآء النّهار ربّ انّ هؤلآء الأبرار ترکوا الأوهام و کشفوا الظّلام و انجلت منهم البصائر و الأبصار حتّی شاهدوا انواراً ساطعةً من صبح الهدی و الشّمس المشرقة من الملإ الأعلی و استضآءت افئدتهم من تلک الفیوضات الّتی لا تتناهی ربّ اشدد ازورهم علی خدمتک و قوّ ظهورهم علی عبادتک و انطقهم بالثّنآء علی نفسک و اجعل لهم من الطافک فی جمیع الشّؤون رشداً
ای سرگشتۀ کوه و بیابان در سبیل الهی دفتر اسمای احبّای ربّانی ملاحظه گردید از ملاحظهاش انبساط روحانی حاصل گشت زیرا استماع نام دوستان حاسّیّات مکنونۀ در قلوب را بهیجان آرد و دل و جان را روح و ریحان بخشد چون آن نامهای مبارک بخواندم فوراً بملکوت ابهی تضرّع و زاری نمودم و الطاف و عنایت نامتناهی خواستم و یقین است که تأیید نور مبین شامل خواهد شد و پرتو انوار شمس حقیقت طلوع خواهد کرد امّا کثرت مشغولیّت عبدالبهآء را مشاهده مینمائی فرصت تحریر ندارم علیالخصوص تحاریر منفرده که ممتنع و محال است لهذا این نامۀ عمومی مرقوم گردید بهر یک از احبّای مذکور در دفتر نسخهئی تقدیم نما یاران ایران از جان و روان عزیزترند زیرا در سبیل الهی امتحانات شدیده دیدهاند صدمات عظیمه تحمّل کردهاند خانه و کاشانه بتالان و تاراج دادهاند هدف تیر ملامت گشتهاند و آماج سنگ شماتت شدهاند جان و روان فدا نمودهاند و از بوتۀ افتتان و آزمایش مانند ذهب خالص با روی شکفته بیرون آمدهاند لهذا در نزد عبدالبهآء از جان عزیزترند و در نزد ملأ اعلی معزّز و محترم لهذا بهر یک که رسی آن جان پاک را در آغوش گیر و از طرف من ببوی و ببوس اگر چنین نمائی مذاق این مشتاق حلاوت بیمنتها یابد و سبب سرور کلّی گردد ملاحظه کن با وجود جمیع این مشاغل باز نامۀ باین مفصّلی در حضور یاران مرقوم گردید این از فرط انجذاب بمحبّت است باری یاران را پیام برسان که امروز کل باید مانند عبدالبهآء بتبلیغ قیام نمایند و علیک البهآء الأبهی
ربّ ربّ ایّد هذا العبد علی خدمة عتبتک العالیة المنار السّاطعة الأنوار انّک انت المقتدر المختار و قدّر له کلّ خیر برحمتک الواسعة و موهبتک اللّامعة انّک انت العزیز القویّ الکریم الرّحمن
* * *
اللّهمّ یا من تجلّی علی الحقائق النّورآء بتجلّی العلم و الهدی و میّزها عن سائر الکائنات بهذه الموهبة العظمی و جعلها محیطة علی کلّ الأشیآء تدرک حقائق الموجودات و تخرج الأسرار المکنونة من حیّز الغیب الی عالم الآثار و یختصّ برحمته من یشآء ربّ ایّد احبّائک علی تحصیل العلوم و الفنون الشّتّی و الاطّلاع علی الأسرار المخزونة فی حقیقة الکائنات و اطلعهم علی الرّموز المندمجة المندرجة فی هویّة الموجودات و اجعلهم آیات الهدی بین الوری و انوار النّهی المتلألئة فی هذه النّشأة الأولی و اجعلهم ادلّآء علیک هداة الی سبیلک سعاة الی ملکوتک انّک انت المقتدر المهیمن العزیز القویّ الکریم العظیم
ایّها الحزب الالهی قدرت قدیمه هر یک از کائنات و انواع موجودات را به مزیّتی و منقبتی و کمالی مخصّص فرمود تا در رتبۀ خود آیات دالّه بر علوّ و سموّ مربّی حقیقی گردند و هر یک بمنزلۀ مرآتی صافیه از فیض و تجلّی شمس حقیقت حکایت نمایند انسان را از بین کائنات بموهبت کبری مخصّص فرمود و بفیض ملأ اعلی فائز کرد و آن موهبت کبری هدایت عظمی است که حقیقت انسانیّه مشکاة این مصباح گردد و اشعّۀ ساطعۀ این سراج چون بر زجاج قلب زند از لطافت قلب سطوع انوار اشتداد یابد و بر عقول و نفوس تجلّی نماید و هدایت کبری مشروط و منوط به علم و دانائی و اطّلاع بر اسرار کلمات ربّانیست لهذا باید یاران الهی صغیراً و کبیراً رجالاً و نسآءً بقدر امکان در تحصیل علوم و معارف و تزیید اطّلاع بر اسرار کتب مقدّسه و ملکۀ در اقامۀ دلائل و براهین الهی نمایند حضرت صدرالصّدور الفائز بالمقام الأعلی فی عالم السّرور روح المقرّبین له الفدآء تأسیس محفل تعلیم نمودند و ایشان اوّل شخص مبارکی هستند که اساس این امر عظیم نهادند الحمد للّه در ایّام خویش نفوسی را تربیت نمودند که الیوم در نهایت فصاحت و بلاغت مقتدر بر اقامۀ ادلّه و براهین الهی هستند و فیالحقیقه این تلامذه سلالۀ طاهرۀ روحانیّۀ آن مقرّب درگاه کبریا هستند و بعد از صعود ایشان بعضی از نفوس مبارکه اقدام در ابقاء تعلیم و تعلّم فرمودند و این مسجون از این خبر بینهایت مسرور شد حال نیز در نهایت تأکید رجا از احبّای الهی مینمایم که بقدر امکان بکوشند و در توسیع دائرۀ تعلیم آنچه بیشتر کوشند خوشتر و شیرینتر گردد حتّی احبّای الهی چه صغیر و چه کبیر و چه ذکور و چه اناث هر یک بقدر امکان در تحصیل علوم و معارف و فنون متعارف چه روحانی چه امکانی بکوشند و در اوقات اجتماع مذاکرۀ کل در مسائل علمیّه و اطّلاع بر علوم و معارف عصریّه باشد اگر چنین گردد بنور مبین آفاق روشن نمائید و صفحۀ غبرا گلشن ملکوت ابهی گردد و علیکم البهآء الأبهی ع ع
* * *
مناجات طلب مغفرت بجهت من رجع الی اللّه بقلب منجذب بنفحات اللّه جناب شیخ محمّد علی فریدنی علیه بهآء اللّه الأبهی
اللّهمّ یا منوّر الوجود بالنّور المحمود و المشرق علی الآفاق بأنوار المیثاق و الفائض علی الاطلاق بأنوار الاشراق و محیی النّفوس بالنَفَس الرّحمانی اسألک برحمتک الّتی سبقت الکائنات ان تدرک عبد الرّاجع الیک بألطافک غیر المتناهی ربّ انّه کان اسیر محبّتک و دلیل معرفتک و السّالک فی سبیل هدایتک و غریق بحر نعمتک مخلصاً فی دینک و ثابتاً علی الصّراط المستقیم فی سبیلک ربّ انّه رجع الیک بقلب خافق و دمع دافق و روح مستبشر بعفوک و غفرانک و وجه ناضر و عین ناظرة الی ملکوت فضلک و احسانک ربّ ادرکه برحمتک الّتی احاطت الکائنات و رنّحه بصهبآء موهبتک الّتی سقیت المخلصین فی الجنّة العلیا و ارزقه النّعم الباقیة فی الفردوس الأعلی و ادخله فی حدیقتک الغلبا و اخلده فی الجنّة المأوی و متّعه بمشاهدة الأنوار فی عالم الأسرار محفل التّجلّی معهد اللّقآء انّک انت الرّحیم انّک انت الکریم انّک انت الغفور البرّ الرّؤف بعبادک المخلصین
* * *
اللّهمّ یا موئلی و مهربی و مقصدی و منائی ترانی یا الهی مستغرقاً فی غمار البلایا و متعمّقاً فی بحار الرّزایا و یمور منها علیّ العمق المتلاطم و یموج منها علیّ القلزم الخضمّ المتفاقم و انّ السّهام مفوّقة و الأسنّة مصوّبة و السّیوف مسلولة و الهجوم من کلّ الجهات القاصیة و الدّانیة و انّی فرید وحید جریح صریع علیل ذلیل بین ملل ساطیة و امم عاتیة و مع ذلک تقدّر علیّ مصائب قاصمة للظّهور و غالبة علی ظلام الدّیجور شاققة للجیوب قاطعة للقلوب منها مصیبة عبدک الّذی انشأتة فی مهد عنایتک و ارضعته من ثدی رحمتک و ربّیته فی حجر موهبتک و ارشدته فی حضن هدایتک حتّی اجتذبته بنفحاتک الی مدینتک و شرّفته بلقائک و اسمعته خطابک و حمّلته کتابک و ارسلته الی الدّیار بنفحات الآثار و الواح الأسرار و جعلته بریداً لکلامک المجید و وسیطاً لایصال کتابک الکریم فشمّر یا الهی عن اذیال الجهد البلیغ و لم یأل جهداً بالسّعی فی المهامة و السّباسب و لم یقصّر بالوخد فی البوادی و الصّیاصی و البراری حتّی اوصل زبرک و صحائفک الی احبّائک و القی قمیص الواحک علی اعین اصفیائک فارتدّ بصیراً کلّ عین ابیضّت من البکآء فی فراقک و تعطّر کلّ مشامّ استعدّ لاستشمام نفحات قدسک و تتابعت یا الهی منه هذه الخدمات الباهرة فی مدینتک الزّاهرة و هو حامل لألواح تبشیرک و قاصد لأقالیم تعلیمک الی ان هاجرت بقدرک و قضائک الی ارض السّرّ مقرّ نشر نفحاتک و اعلآء کلمتک و ظهور برهانک و هو اوّل من حمل صحفک الی سائر الجهات و نشر یا الهی تلک النّفحات و شرح قلوب احبّائک بالبشارات و لمّا ارسلوک یا محبوبی المترفون الی هذا السّجن المحتوم و قطعوا عنک النّبأ الی الّذین احترقوا بنار الحرمان فی سائر الأقالیم القاصیة الثّغور فقصدک ذلک القاصد الغیور و لم تأخذه لومة الجمهور یا ربّی الغفور فدخل سجنک الأعظم و ورد علیک بقلب خافق و فؤاد مضطرم و دمع منسجم و صبر منصرم و تشرّف یا محبوبی بالمثول و حظی بالحضور و اکتحل بتربة عتبتک الطّاهرة الزّکیّة فی عین قریحة منهمرة الدّموع ثم ارسلته الی احبّائک الّذین قرحت اعینهم من البکآء فی فراقک و احترقت قلوبهم بنار الجوی فی هجرانک و تفتّتت اکبادهم من نیران الأسی متسعّرین الأحشآء و حمّلته الألواح المرسولة الی الأحبّآء فی اقاصی الأرجآء ای ربّ طوی البیدآء و قطع الصحرآء و تجاوز الجبال و البحار و الهضاب و بلّغ رسائلک و فرّح قلوب احبّتک و شرح صدور صفوتک و جعلهم ناطقین بذکره فی عتبتک و مستشفعین فی حضرتک و توالت یا الهی منه هذه المساعی الجلیلة و تتابعت منه هذه الخدمات العظیمة و توفّق بالقبول و المثول و الاصغآء و الخطاب و صدور الألواح و حصول الفوز العظیم فیکلّ صباح و مسآء ای ربّ نوّر وجهه فی الملأ الأعلی و عطّر مشامّه بنفحات القدس فی جبروتک الأسمی و ادخله فی ملکوتک الأبهی و شرّفه باللّقآء و اسکنه فی جوار رحمتک الکبری و انله الموهبة العظمی و ظلّل علیه السّدرة المنتهی و اسقه من کأس التّسنیم فی الحدائق الغلبآء و البسه حلل الغفران و الاحسان فی الرّیاض العلیا انّک انت الکریم و انّک انت الرّحمن الرّحیم ع ع
* * *
اللّهمّ یا هادی الامم الی ظلّ اسمک الاعظم و رافع رایة نور القدم فی قطب العالم و ناصب خبآء الوحدة الانسانیّة فیقطب الامکان و تدعو الکلّ ان یستظلّوا تحت هذا الخیام و یأتلفوا و یتجاذبوا و یتحاببوا و یتآنسوا بکلّ صدق و شعف و انجذاب ربّ مهّد السّبیل و سهّل الطّریق و ایّد الخلق علی السّلوک فی هذا السّبیل الهی الهی قد ماج بحر الاختلاف و هاج ریح العناد فی تلک البلاد و انقسموا بالاحزاب و اضرموا نار الانقلاب و تزلزلت الارض و ارتفع الغبار المثار الی کافّة الدّیار ربّ ارحم الاطفال الرّضّع و الشّیوخ الخضّع حتّی البهائم الرّتّع و انقذ البلاد من الاختلاف و اجعل الاقلیم مطمئنّاً امیناً و الحکومة حصناً حصیناً حتّی تعلوا معالم الحبّ و الوفآء و یظهر مآثر الانس و الولآء و یتبدّل الاختلاف بالائتلاف بین الاحزاب و یستأصل هذا الانقلاب الهی الهی انّ عبدک مهدی یهدی الی الرّشد و یفدی روحه فی سبیلک و یروی العطاش من مآء معین و یطعم الجیاع من مائدة نزلت من السّمآء الرّفیع و یعالج کلّ علیل بدریاق محبّتک یا ربّی الجلیل ربّ کن له ظهیراً بین عبادک و مجیراً من خذلة بریّتک و ادم علیه فیوضاتک الرّحمانیّة و قدّر له کلّ خیر فی ملکوت عزّتک الرّبّانیّة و اسقه کأساً طافحة من صهبآء محبّتک حتّی یترنّم بابدع الالحان و یحدّث بموهبتک و ینشر مائدة رحمتک انّک انت الکریم انّک انت العظیم انّک انت الرّحمن الرّحیم
ای جناب مهدی فی الحقیقه استحقاق آن داری که کتاب مبین در جواب بشما مرقوم گردد ولی چه توان نمود که دمی نیاسایم و فرصتی ندارم و مخابره بشرق و غرب متواصل لهذا مجبور بر اختصارم البتّه از این قصور معذور میدارید مختصر اینست که باید در عراق شمع آفاق گردی و مستفیض از پرتو نیّر اشراق نظر باستعداد خود منما باید نظر بالطاف جمال ابهی نمائی زیرا فیوضات بیپایانست و فضل و موهبتش بیحصر و کران صعوۀ جفا را بلبل وفا کند و مور ضعیف را سریر سلطنت سلیمانی بخشد خاک سیاه را گلشن و گلستان نماید و بندۀ پرگناه را در جوار رحمت پناه بخشد پس جمیع توجّه را باید بالطاف او نمائیم آنچه میطلبیم از او طلبیم و آنچه آرزو داریم از او جوئیم تا شمعی برافروزیم و مانند پروانه بال و پر بسوزیم امروز روز عبودیّت درگاه است و وقت اعلاء کلمة اللّه و یوم نشر نفحات اللّه ایّام را غنیمت دانیم و فرصت از دست ندهیم و بهوی و هوس خویش نپردازیم فانی در جمال ابهی گردیم و در هر دمی هزار جانفشانی نمائیم اگر در این سبیل سلوک کنیم جمیع ابواب مفتوح است و صدور مشروح والّا از حیات نه نتیجه و ثمری و از شجرۀ وجود نه شکوفه و برگی
از یک بیت مثنوی سؤال نموده بودید جواب مفصّل لازم ولی بجان عزیزت قسم که مهلت و فرصت ندارم و آن اینست که دو کتاب منشور است یکی کتاب تکوین و دیگری کتاب تدوین کتاب تدوین کتب آسمانیست که بر انبیای الهی نازل و از فم مطهّر حق صادر کتاب تکوین این لوح محفوظ امکانست و رقّ منشور اکوان و تکوین طبق تدوینست در کتاب تدوین سور و آیات و کلمات و حروف موجود و حقائق و معانی در آن مندمج و مندرج و همچنین کتاب تکوین منشور الهی است و صحیفۀ اسرار ربّانی آیات عظیمه موجود و صور کلّیّه مشهود و کلمات تامّه مثبوت و حروفات عالیه منظور و اسرار ما کان و ما یکون در آن موجود چون تدوین بخوانی باسرار الهیّه واقف گردی و چون در کتاب تکوین نظر نمائی آثار و رموز و حقائق و شئون و تجلّیات سرّ مکنون و فیوضات حضرت بیچون مشاهده کنی اینست که در قرآن خطاب میفرماید انظر الابل کیف خلقت و الی السّمآء کیف رفعت و الی الارض کیف سطحت و الی البحار کیف سجّرت و امثال ذلک پس معلوم و واضح شد که در عالم تدوین حروف و کلمات و آیاتست و در عالم تکوین نیز حروف و کلمات و آیات ملّا خواسته است که تکوین را تطبیق بتدوین نماید و تشبیه عاشقانه کند اینست که میگوید
و همچنین الف را بقامت تشبیه نمودهاند و سین را باسنان و فم را بمیم و لام را بعذار و امثال ذلک جوهر مقصود اینست که تکوین طبق تدوین است و این یقین است ولکن بیان حضرات مجرّد از عالم تشبیه است بفکری عاشقانه و جوششی مستانه آهنگی منجذبانه بزدند و وجد و طربی نمودند و فرح و سروری یافتند این در آنزمان بود حال الحمد للّه بفضل نامتناهی الهی و عنایت جمال قدم ابواب اسرار بر روی یار و اغیار مفتوح گشته عالم کون در جنبش است و اسرار ما کان و ما یکون روز بروز ظاهر و اخرجت الارض اثقالها یومئذ تحدّث اخبارها ظاهر و آشکار گردیده دیگر شما بنظر دقیق در این بیان مطالعه نما تا حقیقت و انت الکتاب المبین الّذی باحرفه یظهر المضمر ظاهر و آشکار گردد
بامة اللّه الموقنه حرم محترمه تکبیر ابدع ابهی ابلاغ دار از فضل جمال قدم روحی لاحبّائه الفدا امید چنانست که حاجت او روا گردد و همچنین در آستان مقدّس حین زیارت طلب عفو و مغفرت از برای ابوی آنحضرت مینمایم و علیک البهآء الابهی ع ع
* * *
اللّهمّ یا هادی الضّالّین الی المنهج القویم و یا دالّ الطّالبین الی الصّراط المستقیم و یا مؤیّد المخلصین علی نشر نفحات قدسک بین العالمین و یا محیی العظم الرّمیم من نفثات روح القدس فی قلوب المقرّبین انّی اتوسّل بذکرک الحکیم متشبّثاً بذیل ردآء الکبریآء منقطعاً عمّا فی الأرض و السّمآء متضرّعاً الی ملکوتک الأعلی مبتهلاً الی عتبة احدیّتک العلیا خاضعاً خاشعاً متصدّعاً لأمرک بین الوری ان تکشف الغطآء عن بصائر اهل الهوی و تدعوهم الی مشاهدة آیاتک الکبری السّاطعة الفجر علی کلّ الأرجآء الباهرة البرهان فی کلّ الأنحآء ربّ ربّ انّ اللّیلة اللّیلآء و الظّلمة الدّهمآء تمنع اهل الغبرآء عن مشاهدة انوار الجمال و ملاحظة آیات الجلال ربّ اکشف هذا الظّلام الحالک لیلوح افق التّوحید علی کلّ المسالک و یجد کلّ الوری سبیل الهدی و یلبّوا للنّدآء و ینجذبوا الی افق التّقدیس بقلب خافق بالولآء و دمع دافق بحرارة محبّتک المضطرمة فی القلوب و الأحشآء ربّ انّ سمیّ عبدک المعترف بالعجز و الفنآء قد توجّه الی عتبة قدسک المعطّرة الأرجآء و یدعوک بکلّ ضراعة و الحاح و یطلب لأحبّائک الأصفیآء عونک و صونک و عنایتک و فضلک الأوفی ربّ اجب له الدّعآء و اسمع له النّدآء و قدّر لصفوة خلقک التّدرّج فی اعلی مراتب العلی و الوصول الی الغایه القصوی و الورود علی الورد المورود الأحلی و الوفود علی فنآء باب احدیّتک الأعلی ربّ سهّل لهم الأمور و بدّل کلّ معسور بمیسور و ادخلهم فی حدیقة السّرور و اذقهم حلاوة کأسک الطّهور و انعم علیهم بألطافک الخفیّ من اعین اهل الغرور من اصحاب القبور ربّ قد تزعزع متاجرهم و خفّت مکاسبهم و تشتّت شمل امورهم فاجمع الشّتات بفضلک یا معطی یا رزّاق و بدّل ضرّآءهم بالسّرّآء و شدّتهم بالرّخآء و انعم علیهم بسعة العیش و الهنآء و نجّهم من الاضطراب و الطّیش و العنآء و قدّر لهم فی ملکوتک کلّ خیر و ادفع عنهم بقوّة جبروتک کلّ ضیر حتّی یداوموا السّیر فی الطّریقة المثلی و یستغنوا عن الغیر فی الحیوة الدّنیا و ینشروا انفاس طیب عبقت من جنّة الأبهی انّک انت المقتدر العزیز القویّ القدیر
ای یاران الهی جناب سمیّ اینعبد چون ببقعۀ مبارکه وارد و بآستان مقدّس فائز و با این اسیر فنا مؤانس گردید خواهش این نامۀ عمومی باحبّای قطر مصر فرمود چون نهایت محبّت بآنشخص جلیل دارم و خاطرش عزیز لهذا در کمال مهر و وفا بنگارش این نامه پرداختم و بآستان الهی جزع و زاری نمودم و طلب عون و عنایت حضرت باری کردم تا در دو جهان در امان و کامران باشید و در ظلّ کلمة اللّه مسرور و شادمان انّ ربّی الرّحمن لکریم منّان و انّه لعلی کلّ شیء قدیر ع ع
* * *
اللّهمّ یا واهب العطآء و یا کاشف الغطآء و یا ذا الرّحمة الّتی سبقت الأشیآء اسئلک بنور وجهک الکریم و صاحب الخلق العظیم ان تقدّر لعبدک المتجرّد عن شئون الهوی النّفس الزّکیّة الرّاضیة بالقضآء الفوز بمشاهد الکبریآء فی الآخرة و الأولی و اجعله آیة الهدی و رایة التّقوی و ملحوظاً بلحاظ اعین الرّحمانیّة یا ذا الأسمآء الحسنی انّک انت الکریم الرّحیم و انّک انت الفضّال العلیم الحکیم ع ع
* * *
اللّهمّ یا کاشف البلایا و دافع الرّزایا انّی اتضرّع الیک تضرّع العانی الی ملیک مقتدر متعالی و ابتهل الیک ابتهال الجانی الی ربّ العفوّ و الغفران المتجلّی بالجمال الرّحمانی و اقول
یا ربّی المنّان انّ عبدک اکبر بعد علی قد آمن بک و بآیاتک و اعترف بقدرتک و سلطانک و انجذب بروح نفحاتک و اشتعل بنار محبّتک و هو فی عنفوان الحیات و شرخ الشّباب و نادی باسمک بین الاصحاب و تضرّع الیک بقلب شدید الالتهاب و دعا النّاس الی ملکوت رحمانیّتک فی العشیّ و الاشراق بخلق حسن و فطرة طیّبة و قلب منیر و صدر منشرح بآیاتک الکبری
لم تفتر فی ذکرک لیلاً و نهاراً و یدلع لسانه بالثّنآء علیک بکوراً و اصیلاً و هو متوجّه الیک و موجّه وجهه الی وجهة رحمانیّتک و یدعوک بقلبه و لسانه و یطلب تأییداتک و توفیقاتک و یتمنّی الوفود علی باب رحمتک و یبتغی الورود علی منهل رحمانیّتک و لا زال یهتزّ من نفحاتک و ینشرح صدراً بمشاهدة آیاتک و یرتّل کلماتک و یهدی النّاس الی سبیل الهُدی و یدعوهم الی البرّ و التّقوی و یربّیهم بتعلیماتک الّتی نوراً للابصار و روحاً للاسرار و نعمة علی الابرار و حیاتاً لقلوب الاخیار ربّ
انّ عبدک هذا لا زال یدعوک سرّاً و جهاراً و ینادیک قلباً و لساناً و یقول
ربّ ربّ طال علیّ الهجران و اشتدّ تأثیر الحرمان انّی احنّ الی ریاض رحمتک حنین الحمام الی الالف فی الغیاض یرجو مشاهدة جمالک فی عالم الاسرار و التّمتّع بعفوک و غفرانک فی حیّز الانوار
ربّ ربّ انّی ظمآن فاسقنی من عینین نضّاختین و ادخلنی فی الجنّتین المُدهامّتین و اغفر لی الذّنوب و اکشف عنّی الکروب یا علّام الغیوب
ربّ انّنی ذلیل عزّزنی بالدّخول فی الملکوت و فقیر اغننی من کنز لا یفنی فی حیّز اللّاهوت و مریض فاشفنی من الدّآء الوبیل و ادخلنی فی فردوسک الاعلی یا ربّی الجلیل و لا تترکنی فریداً وحیداً اجرنی فی جوار رحمتک الکبری و انقذنی منهذه الظّلمات الدّهمآء و قدّر لی کلّ خیر فی النّشأة الاخری و ارزقنی من آلآئک و النّعمآء و اغفر لی الخطیئات و اعف عنّی السّیّئات و نزّهنی عن کلّ الشّهوات و ادخلنی فی حدیقة احدیّتک بوجه نورانی و خلق رحمانی
ربّ ربّ انّی اشتاق الی اللّقآء و ارجو البقآء فی الملأ الاعلی
ربّ لا تخیّبنی من آمالی و اعف عنّی سوء اعمالی و اجعلنی آیة الاحسان فی بحبوحة الجنان فاصدح کالطّیور علی الاغصان و اسبّح بحمدک علی الافنان بسرور الوجدان
انّک انت الکریم انّک انت الرّحیم انّک انت الغفور التّوّاب الرّحمن
* * *
زیارت حضرة صدر الصّدور من ادرک لقآء ربّه فی حدیقة السّرور و صعد الی مقعد صدق عند ربّه الغفور
النّور السّاطع من الملأ الاعلی و الشّعاع اللّامع من الملکوت الابهی علی مرقدک المنوّر و رمسک المطهّر و ترابک المعطّر ایّها المؤمن باللّه و آیاته و المصدّق لکلماته و النّاشر لنفحاته و الکاشف لاسراره و النّاطق بثنآئه و الدّاعی الی ملکوته و الخاضع لجبروته اشهد انّک آمنت بیوم الظّهور و استشرقت من سراج النّور و شربت من کأس مزاجها کافور و دخلتَ فی حدیقة السّرور و اخذتَ من فضل ربّک النّصیب الموفور و تربّعت فی صدر الصّدور و دعوت الی اللّه و هدیت الی سبیل اللّه و اقمتَ البرهان و اظهرت الحجج القاطعة علی فیض ربّک الرّحمن و ربّیتَ ناشئة من الفتیان بمعارف ربّک بکلّ روح و ریحان و سقیتهم کأس العرفان و ربّیتهم فی حجر الاطمینان الی ان انطقتهم بالبرهان لعمر اللّه هذا سجیّة نورانیّة تشرق انوارها علی القرون و الاعصار و تظهر آثارها الی ابد الادهار لانّک انت المؤسّس لتدریس التّبلیغ و علّمتَ النّاشئة النّاجحة البرهان البلیغ لعمر اللّه انّ القلوب احترقت و الصّدور قد حشرجت و النّفوس قد تغرغرت لصعودک و عروجک الی ملکوت البقآء بما حرم المستمعون عن استماع کلامک و المبصرون عن مشاهدة جمالک و الطّالبون لتلقّی بیانک و کلّهم یبسطون اکفّ الضّراعة و الابتهال الی ملکوت الجلال و مرکز الجمال و یطلبون لک قرب الجوار الی الرّحمة الکبری و الدّخول فی الحدیقة الغلبا و الخلود فی الفردوس الاعلی و الوصول الی محفل اللّقآء فی ظلّ سدرة المنتهی و الشّجرة القصوی انّ ربّک یؤیّد من یشآء علی ما یشآء انّه لهو المعطی القویّ القدیر طوبی لنفس تمرّ علیها نفحات معطّرة من مرقدک المعمور و تطلب الفلاح و النّجاح بالدّعآء الی اللّه فی مضجعک المشهور انّ ربّی یضاعف اجر من قصد و حضر حول قبرک المنوّر و استنشق رایحة المسک الاذفر من ذلک التّراب الاطهر و علیک التّحیّة و الثّنآء و علیک الرّحمة و الغفران و علیک الفضل و العطآء الی ابد الآباد من ربّک الاعلی ع ع
ای ایادی امر اللّه از قبل من با جمعی از احبّاء اللّه این زیارت در مرقد معطّر آن ناشر امر اللّه در یوم مخصوص قرائت گردد و این زیارت را در میان جمیع احبّا انتشار دهید ع ع
* * *
زیارت من فاز بالشّهادة الکبری جناب میرزا اسمعیل خیّاط علیه بهآء اللّه
النّور السّاطع من النّیّر الأعظم یغشی مرقدک المنوّر و جدثک المطهّر یا من تمنّی کأس الفدآء حبّاً بالجمال الأبهی و شرب رحیق الوفآء من کأس العطآء و صعد روحه الی حدیقة البقآء محفل اللّقآء المرکز الأعلی و ادرک المثول بین یدی ربّه الغفور و تشرّف بمشاهدة الجمال بعد کشف سبحات الجلال اشهد انّک آمنت بربّک الکریم و اقبلت الی النّبإ العظیم و سمعت ندآء مولاک الجلیل و اجبت الدّعوة و ادرکت النّعمة و سابقت الی الرّحمة و اقمت الحجّة النّورآء و سلکت المحجّة البیضآء و حزت القدح المعلّی و نادیت باسم اللّه و هدیت الی اللّه و نسیت ما سوی اللّه حتّی اشتهرت بین الخلق باسم الحقّ و استهدفت السّهام المصوّبة من اللّئام فی سبیل ربّک العزیز العلّام و تمنّیت کأس الفنآء فی محبّة محبوبک الأبهی طوبی لرأسک المذبوح و دمک المرشوش و جسدک المقطوع روحی لک الفدآء ایّها المنجذب الی الملإ الأعلی و الرّایة الخافقة فی میدان الفدآء و السّراج السّاطع بأنوار الوفآء و النّجم البازغ فی مطلع العلی و الطّیر المتطائر الی ریاض البقآء و الحمامة المتغرّدة فی غیاض السّنآء و السّمکة السّابحة فی حیاض الثّنآء فدیتک بروحی و ذاتی و کینونتی یا مظهر الولآء و النّار الموقدة فی شجرة الفدآء طوبی لنفس تبرّکت بترابک الطّاهر و استضاءت من نورک الباهر و قبّلت مرقدک الزّاهر و تعطّر مشامّه بطیب رمسک العاطر روحی لک الفدآء یا من استشهد فی سبیل اللّه و توجّه الی ملکوت الأبهی و شرب الرّحیق الأصفی فی محضر تجلّی ربّه الأعلی و علیک التّحیّة و الثّنآء
ای ثابت بر پیمان این زیارت حضرت میرزا اسمعیل خیّاط است باید احبّا هر یک در نهایت انقطاع و انجذاب و التهاب بنار محبّة اللّه از قبل عبدالبهآء تلاوت نمایند و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
بواسطۀ آقا سیّد اسداللّه علیه بهاء اللّه
جناب ملّا رضا و سائر احباب علیهم بهاء اللّه الابهی
الهی الهی انت ترانی و تسمع نجوائی و تطّلع باسراری و اجهاری و غیبی و شهودی انّی متضرّع الی ملکوت قدسک و جبروت سلطانک ان تنزّل کلّ رحمتک و موهبتک و تبذل کلّ عنایتک و نعمتک علی هؤلآء العباد الّذین توجّهوا الی وجهة رحمانیّتک و ثبتوا علی دینک و استقاموا علی کلمتک و قاوموا اعدآئک و تحمّلوا کلّ مشقّة فی سبیلک ای ربّ انعش قلوبهم بنفحات قدسک و اشرح صدورهم بآیات توحیدک و عطّر مشامّهم بطیب الطافک انّک انت الکریم الرّحیم الودود
ای خواجهتاشان من چه قدر باید شکر نمائیم که راه بآستان مقدّس یافتیم و نرد محبّت باختیم و علم عشق برافراختیم و در درگاه احدیّت لانه و آشیانه ساختیم هرچند اسیریم ذلیلیم حقیریم الحمد للّه از فضل جمال ابهی مستقر بر سریریم و مجیر و دستگیریم بلکه امیر فلک اثیریم طوبی لنا بشری لنا ع ع
* * *
الهی الهی انت تعلم عجزی و انکساری و قلقی و اضطراری و وحشتی و اضطرابی فی جنح اللّیالی و بطون اسحاری و تبتّلی و تهجّدی و تضرّعی و ابتهالی فی غدوّی و آصالی انوح و ابکی من غفلتی و ذهولی و خطیئتی و قصوری فی عبودیّتی لعتبة وحدانیّتک و حضرة فردانیّتک و اذوب خجلاً من هفواتی و احترق تسعّراً بنار حسراتی لوفور سیّئاتی
الهی الهی کلّ الوجوه ساجدة بباب احدیّتک و عبدک هذا راقد فی فراش الغفلة و الهوی و کلّ الأعین ناظرة الی ملکوتک الأبهی و عینی هذه غامضة عن مشاهدة آیاتک الکبری الی متی یا الهی هذا الحرمان و الی متی یا ربّی هذا الخسران وعزّتک قد اندقّ عظمی و ذاب جسمی و تفتّت قلبی و تقطّع کبدی لشدّة اسفی من حالی و تلهّفی من حرمانی فکیف ترکتنی یا الهی فی وادی النّسیان و وهدة العصیان غریقاً فی بحار الخسران أ لست بعبد خاضع لسلطنتک و رقیق خاشع فی باب احدیّتک و اسیر سلاسل حکومتک و فقیر باب رحمتک و زاد علی ذلک فرقتی من احبّتی و حرقتی و حرمانی فی بعدی عن اعزّة اصحابی و زاد علی ذلک انقطاع السّبل و انفصام الطّرق و امتناع ورود الأخبار من اجلّة الأبرار و اعزّة الأخیار و اهمال البرید و انقطاع السّلک البرقی من کلّ بلد بعید و بقیت یا الهی فی اسف شدید و لو لا نفحات القلوب و الأسرار ارقّ من نسیم الأسحار و انفاس طیب عبقت من ریاض قلوب الأبرار لحشرجت الصّدور و تغرغرت النّفوس و سالت الدّموع حسرةً من البعاد و حرقةً من الفراق و حرماناً من مشاهدة اهل الاشراق ربّ قد اشتدّ الآلام و فجعت الأوجاع و عظم الاضطراب من فرقة الأحباب و شدّة الأوصاب فهان کل ّ بلآء دون هذا المصاب و سهل کلّ مصیبة عند هذا الفراق ربّ اقشع هذا الغمام و اکشف هذا الظّلام و ازل هذا الغبار حتّی ینشرح الصّدور و الأسرار بمشاهدة جمال الأبرار حافّین حول العرش مستبشرین برحمة ربّهم جامعین الشّمل انّک انت الرّحمن الرّحیم
ربّ اشتدّت الکروب و سالت الدّموع و ذابت القلوب و ضاقت الصّدور و لیس له کاشف الّا انت یا ساطع الأنوار من ملکوت الأسرار ربّ انّ موطن المخلصین اقلیم ایران فی اشدّ حرمان و اعظم خسران من اختلاف الأحزاب بعد الانقلاب کما اخبرت به فی کتابک الکریم جعلوا امرهم بینهم زبراً کلّ حزب بما لدیهم فرحون ربّ لا تذرهم فی خوضهم یلعبون لأنّهم یجهلون ماذا یفعلون ربّ اهدهم الی الصّراط المستقیم و دلّهم علی المنهج القویم و نجّهم من الکرب العظیم حتّی یرکنوا الی السّکون بعد الاضطراب و الرّکوز بعد الانقلاب و الشّعور بعد الغرور و الادّکار بعد النّسیان و ثبّت اقدام احبّائک علی الحیادة و الاطمینان و عدم الانضمام الی حزب من الأحزاب لیخدموا الوفاق ولو اشتدّ السّاق بالسّاق حتّی یجتمع الشّمل بعد التّشتّت و یعتصم الکلّ بحبل اللّه بعد التّفرّق و یسعوا فی منافع الأمّة و یتجنّبوا من هذه الغمّة و یتهلّل الوجوه بنور التّهلیل و التّکبیر فی مشاهد الکبریآء انّک انت الکریم انّک انت العظیم انّک انت الرّحمن الرّحیم
ای یاران عزیز عبدالبهآء و دوستان حقیقی حضرت کبریا فدیتکم بروحی و نفسی و فؤادی نائرۀ اشتیاق شعله باوج اعلی میزند و بعالم بالا میرسد آرزوی دل و جان مشاهدۀ روی یاران است و ورود اخبار از آن سامان حال ما محروم از هر دو نه این و نه آن و در نهایت حرمان ولی نفحات رحمن پیک امین است و قاصد سریع و رافع حجاب و کاشف نقاب هرچند بصر محروم امّا دل بصیر و محرم سرّ مکنون روح در اهتزاز است و قلب همدم و همراز یاد یاران گلشن قلب را فیض نیسان است و ذکر دوستان جان و روان را روح و ریحان اگر این نبود نفس مشتاق تحمّل فراق نمینمود ولی الحمد للّه اگر سبل مقطوع است باب وصال حقیقی مفتوح و اگر رسل ممنوع است پیک روحانی سریع و سبوح روابط معنویّه محکم است و وسائط رحمانیّه مستحکم
زرتم جسوماً و زرنا نحن ارواحاً
اگر چنین فضلی شایان و رایگان نبود البتّه دل و جان امان و قرار نمییافت شکر حضرت بیچون را که قلوب را محروم نفرمود و مرهون پیک صحرا و هامون ننمود نسائم ریاض دل و جان را قاصد حقیقی کرد و لطائف ضمائر و وجدان را ساعی صمیمی تا ساحت دل از شبنم محبّت و وفا رشک فردوس برین گردد و فضای ضمائر و سرائر غبطۀ گلشن دلنشین شود جلّت قدرته و عظم سلطانه و لاح برهانه و فصّلت آیاته لا اله الّا هو القویّ المقتدر الکریم
باری الحمد للّه حوادث روحانیّه و اخبار ملکوتی مورث سرور است وسعت رحمته کلّ شیء در جمیع آفاق آثار رحمت پروردگار ظاهر و آشکار و آهنگ تسبیح و تقدیس باوج اثیر میرسد رحمت واسعه است و نعمت سابغه و نفوس یسبّحون بحمد ربّهم و یقدّسون له هر گوشی که آشنای راز است از آفاق سبحان ربّی الأعلی استماع نماید و هر دیدهئی که کاشف اسرار است سبحان من خلق فسوّی مشاهده کند از حوادث جسمانیّه الیوم هرچند در هیچ اقلیمی راحت و آسایش نه ولکن ایران مشوّشتر زیرا انحلال از هر طرف احاطه نموده و اختلاف احزاب مورث هر انقلاب گشته از نصائح ناصح امین گذشتند و بوساوس بدخواهان پرداختند امور یضحک الجهّال منها و یخشی من عواقبه اللّبیب بکرّات و مرّات مرقوم گردید که تا دولت و ملّت مانند شهد و شیر آمیخته نگردند فلاح و نجاح محال است ایران ویران شود ابداً مسموع نیفتاد ملاحظه کنید که چگونه عین واقع تحقّق یافت و هنوز بیخردان آرام نگیرند و بیشتر از پیشتر تیشه بر ریشۀ ایران و ایرانیان زنند و همچنین مرقوم شد ای یاران الهی در الفت بین دولت و ملّت کوشید و اگر عاجز مانید کناره گیرید زنهار زنهار که در خون یک ایرانی از هر حزبی داخل شوید سبحاناللّه این خیرخواهی مقبول نیفتاد و وساوس نفسانی مقبول شد رقباء بیانی ایران را ویران نمودند و هنوز ایرانیان در خوابند صور اسرافیل بیدار نکند تا چه رسد بصوت کوس و نفیر در زمانی که مدّعیان که بگمان خود اهل بیانند ایران را پریشان نمودند این آوارگان در امریک و فرنگ آهنگ وحدت عالم انسانی بلند و ایران را عزیز و ایرانیان را ارجمند مینمودند ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا جمیع وقایع اخیره سالهای چند پیش از وقوع صریحاً در نامهها اخبار شد و مضرّات اختلاف و نزاع و جدال احزاب و نتائج آن واضحاً بیان گردید یکیک عیناً واقع شد با وجود این انتباهی نیست حیرتم در چشمبندیّ خدا در بحبوحۀ عربدۀ رؤسا بعد از رجوع از قم و ورود طهران با حشمتی بیپایان صریحاً مرقوم گردید که این عزّت و مهتری و نفوذ و برتری سرابست نه آب عنقریب این عزّت بذلّت کبری مبدّل گردد و یخربون بیوتهم بأیدیهم و ایدی المؤمنین تحقّق یابد حضرات رؤسا آخور را دیدهاند و آخر را ندیدهاند و ضربت علیهم الذّلّة و المسکنة و باؤوا بغضب من اللّه عنقریب این نغمۀ واطوبی واطوبی منقلب بفریاد واویلا و وااسفا گردد دیگر از این صریحتر چه میشود لکن ابداً تأثیر نداشت لا تغنی الآیات و النّذر و ان تأتیهم بکلّ آیة لن یؤمنوا بها سبحاناللّه در خطّۀ امریک و اروپ نیز صراحةً از این حال پرملال بیان شد که خطری عظیم در پیش است و نائرۀ حربی شدید در پی اقلیم اروپ جمیع قورخانه است و منوط بیک شراره موادّ التهابیّه منفجر گردد و نائره بعنان آسمان رسد و آنچه حضرت دانیال اخبار فرموده تحقّق یابد و این در مجامع عظمی و کنائس کبری بیان گردید و در جریدۀ سانفرانسیسکو بولتین چهار سال پیش در سنۀ هزار و نهصد و دوازده درج و نشر شد و مندرج روزنامه این است عبدالبهآء دو سال قبل در وقتی که سفر در این مملکت مینمودند و چند هفته در مونتکلر اقامت نمودند در شهر سانفرانسیسکو از حوادث آینده خبر دادند و پیروان زیادشان حال در آن تعمّق و تدبّر مینمایند در سنۀ هزار و نهصد و دوازده ایشان به سانفرانسیسکو آمدند و در دارالفنون استانفرد نطقی دادند در وقت معرّفی رئیس دارالفنون چنان ذکر نمود که ما در حضور شخصی هستیم که مثل ارمیا و سائر پیغمبران قدیم است و آن نطق اخبار از آینده این بود
ما قریب جنگ ارماجدان یعنی عمومی هستیم که در فصل شانزدهم کتاب مکاشفات یوحنّا اشاره شده است دو سال دیگر شروع خواهد شد یک شراره در جمیع اروپا نائره برافروزد بیراحتی مدنی حاصل گردد زیرا در جمیع ممالک بیدینی و عقائد طبیعیّون روز بروز در ترقّی است یک شراره کلّ اروپا را آتش زند چنانچه در فصول کتاب دانیال بیان شده است و لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم باری باین صراحت در محافل عظمی و کنائس کبری بیان گردید و نصیحت آغاز شد که ای حاضرین محترم این خطر عظیم در پیش است همّتی نمائید و کرامتی بنمائید تا این آتش جهانسوز شعله نزند و این طوفان بلا رخ ننماید و این زلزلۀ کبری ملل ارض را زیر و زبر نکند وقت جانفشانی است و هنگام مردانگی یقیناً عالم آفرینش را آسایش نماند روی زمین بخون جوانان رنگین گردد اگر ارباب عقول و نفوذ در منع این حرب ضروس بذل مجهود نمایند و سعی مشکور فرمایند شاید این انقلاب و اضطراب را مانع و حائل گردند اگرچه این سیل جارف جز بتعالیم آسمانی سدّ نگردد و این آتش افروخته جز بماء نصائح و وصایای ربّانی افسرده نشود تدابیر نفوس ثمر نبخشد قوّۀ کلمة اللّه از این خطر برهاند زیرا اوّل تعالیم الهی وحدت عالم انسانیست که جمیع خلق اغنام حقّ و خداوند رحمن راعی مهربان است این شبان اغنام خویش را دوست دارد و برهان آن واضح و عیان زیرا خالق کل اوست و رازق کل اوست و حافظ کل اوست چون نظر بجمیع مخلوق کنیم کل را غرق دریای الطاف بینیم چگونه از این برهان واضح چشم پوشیم و باوهام پردازیم نهایت اینست مریض را باید مداوا نمود و کودک را باید تربیت بلوغ کرد و جاهل را باید تعلیم نمود تا از دانائی بهره و نصیب گیرند نه آنکه علیل و صغیر و نادان را مغضوب و مبغوض داریم ششهزار سال است که بحسب تاریخ همواره جنگ و جدال است نائرۀ حرب شعله باوج عظیم میزند و هر اقلیم متمادیاً در خوف و بیم است جنگ را آزمودیم و نتائجش را مشاهده نمودیم که ویرانی و سرگردانی و خسران جاودانی است حال بحسب تعالیم الهی یک چندی ترویج صلح عمومی کنیم و بنیان محبّت و آشتی بین ملل بنهیم سلاح را مبدّل بصلاح کنیم و آلات نقمت را تبدیل بادوات زراعت دهیم نار را منقلب بنور نمائیم زهر را تبدیل بدریاق کنیم حنظل تلخ را مبدّل بشهد فائق نمائیم خارستان را گلستان کنیم گلخن را گلشن نمائیم جحیم را جنّت نعیم کنیم قهر و غضب را مبدّل بمحبّت و مهربانی نمائیم این را نیز تجربه کنیم اگر ضرری دیدیم دوباره آغاز جنگ و ستیز نمائیم و بخونریزی پردازیم
باری وصایا و نصائح نیز چنانکه باید و شاید در آن ممالک تأثیر نکرد حال که قورخانه آتش گرفته است امیدواریم که سبب انتباه شود و قلوب را تشویق بصلح و سلام نماید
باری ای احبّای الهی الحمد للّه بفیض نامتناهی بندگان آستان ربّانی از هر گیر و دار بیزار و از اسیری عالم طبیعت آزاد و در کنار از رذائل حیوانی مقدّس و پاک و بفضائل عالم آسمانی امیدوار جز صلح و سلام آرزوئی نه و بغیر از وحدت عالم انسانی مقصدی نیست صفّ جنگ نیارائیم نام و ننگ نجوئیم آهنگ آسمانی در امریک و فرنگ بلند کنیم از جدائی بیزاریم و باتّحاد و اتّفاق مفتون و امیدوار هر بیماری را پرستاریم و هر زخمی را مرهم حضرت پروردگار هر دردی را دوائیم و هر دلشکستهئی را یار غمخوار بجان میکوشیم و از خطا چشم میپوشیم در آسایش عالم آفرینش جانفشانی نمائیم و در نورانیّت عالم انسانی بکوشیم و از نار محبّت اللّه بجوشیم و بخروشیم و بشکرانۀ خداوند یگانه پردازیم که چنین ضمیر منیری شایان فرمود و چنین نور مبینی رایگان کرد از کلفت نجات داد و بالفت حیات بخشید از عداوت و بغضا رهائی داد و بمهر و وفا کامرانی بخشید از هر قیدی آزاد کرد و از هر عیب و غیظی مبرّا فرمود و بجمیع بشر مهربان کرد و بعالمیان پر روح و ریحان فرمود اینست فضل قدیم و اینست عطای عظیم باید این راه بپوئیم و این راز بگوئیم و این رحمت واسعه بجوئیم طوبی للفائزین بشری لللّائذین بعتبة هی ملجأ من فی السّموات و الأرضین زیرا اساس ادیان الهی وفاست نه جفا جوهر مهر و ولاست نه عداوت و بغضا شهد فائق است نه سمّ قاتل سلسبیل فضائل است نه سیل رذائل نورانیّت عالم انسانیست نه خونخواری عالم حیوانی اینست اساس اصلی الهی و دون آن اعراض نه جواهر و عوارض نه ثوابت و اینست مقصود از نزول کتب و شرایع ولی چون هر مفسّر و شارح از ملل و قبائل تتبّع تامّ در نصوص مسائل ننمودند لهذا هزاران سال عالم انسانی در اشدّ وبال افتاد الحمد للّه این حجاب برخاست و این غبار بنشست و این ابر متلاشی شد و نیّر حقیقت بنور وحدت عالم انسانی بر جمیع آفاق جلوه نمود در این عصر عقول ترقّی نموده و مدارک لطیف گشته و پردۀ اوهام دریده و هر منصفی دانسته و فهمیده که شریعت اللّه حقیقت است نه مجاز و کمال محض است نه ضلال و عالم طبیعت معدن نقص است و وبال جنگ و پرخاش از مقتضیات عالم طبیعت است و منازعۀ بقا از خصائص عالم حیوان و نبات امّا عالم انسانی خیر محض است و انبعاث وجدانی محبّت صرف چون بعالم طبیعت نگریم کبر است و غرور جور است و شرور نقص است و قصور فسق است و فجور درندگیست و خونخواری و مورث خجلت و شرمساری امّا شریعت الهی فاسخ حکم طبیعت است و ناسخ رذائل نفوس بدطینت و شارع فضائل حقیقت تا بتربیت الهیّه عالم انسانی نورانی گردد و وساوس شیطانی مبدّل بنفس رحمانی شود ذلّت کبری جوهر عزّت گردد و نقمت عظما رحمت بیمنتها شود صرف جفا جوهر وفا گردد و ظلم بیپایان مبدّل بعدل حضرت رحمن شود نار جحیم جنّت نعیم گردد و ظلمت طبیعت بنورانیّت حضرت رحمانیّت متلاشی شود پس معلوم شد که مقتضای زمانه یعنی عالم طبیعت نقص و وبال است و شریعت اللّه و تعالیم الهی علوّیّت و کمال و باندک تفکّر این حقیقت واضح و آشکار با وجود این خلق غرق عالم طبیعت است و در نهایت غرور و غفلت نه تنبّهی و نه تذکّری و نه تبتّلی و نه تضرّعی زیرا دریای طبیعت پرموج و چون اوج گیرد هزاران فوج بعمق بیپایان فرو رود قل سیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبة المکذّبین و همچنین میفرماید جند هنالک مهزوم من الأحزاب اینست عاقبت اسیری طبیعت این است نهایت نقض و نقص عالم امکانی این آوارگان را امیدی جز بقوّۀ نافذۀ کلمة اللّه نیست و اعتمادی جز بآیۀ یختصّ برحمته من یشآء نخواهد بود جمیع یاران الهی را در نهایت اشتیاق تحیّت و اشواق ابلاغ دارید فدیت بروحی و نفسی نفوساً زکت و ضمائر صفت و سرائر طابت و قلوباً انجذبت و صدوراً انشرحت و ارواحاً استبشرت بنفحات اللّه فی ایّام تری النّاس امواتاً غیر احیآء و علیکم البهآء الأبهی و علیکم التّحیّة و الثّنآء
* * *
الهی الهی انلنی کأس العطآء و نوّر وجهی بنور الهدی و ثبّتنی علی الوفآء و استقمنی علی عهدک الأوفی و اجعلنی من عبادک الأصفیآء و افتح علی وجهی ابواب الرّخآء و اجعل لی مخرجاً و ارزقنی من حیث لا احتسب من کنوز السّمآء و اجعلنی متوجّهاً الی وجهک الکریم مخلصاً وجهی لک یا رحمن یا رحیم انّک بالثّابتین و الرّاسخین فی میثاقک لرؤف کریم و الحمد لله ربّ العالمین ع ع
این مناجات را صباح و مساء تلاوت و بشروطش عمل نمایند ابوات راحت باز شود و روح بپرواز آید ع ع
* * *
مناجات طلب مغفرت بجهت ملّا ابوالقاسم و آقا میر جاسبی و حاجی محمّد تقی علیهم بهآء اللّه الأبهی
الهی الهی انّ عبادک هؤلآء ریاحین معطّرة فی ریاض محبّتک و اشجار باسقة فی غیاض معرفتک و حیتان سابحة فی حیاض موهبتک ربّ اجعل هذه الأزهار ناضرة برشحات سحاب عنایتک و هذه الأوراد مؤنّقة بحرارة شمس رحمانیّتک حتّی تتدفّق اقداح الأرواح بالشّکر و الثّنآء علیک و تتهلّل وجوههم بأنوار ساطعة من فجر احدیّتک و اغرقهم فی بحر العفو و الغفران و انزلهم منزلاً مبارکاً فی نزل الاحسان انّک انت العزیز التّوّاب و انّک انت الغفور الرّحیم ع ع
* * *
حضرت ادیب دبستان الهی و سلیل جلیل ایشان حضرت ابن ابهر جناب احمد علیخان جناب آقا میرزا حاجی آقا جناب آقا سیّد نصراللّه و ابنای امجاد جناب حاجی غلامرضا جناب حاجی غلامحسین جناب حاجی میرزا عبداللّه جناب میرزا غلامعلی جناب میرزا عنایتاللّه خان جناب آقا سیّد ابوتراب جناب آقا ابوالقاسم خیّاط جناب مصطفی خان قاجار جناب اسداللّه خان جناب تحویلدار و انجال امة اللّه فائزه جناب آقا سیّد صادق امة اللّه طائره و جناب محبّ السّلطان جناب رضا خان سرتیب و جناب میرزا عبد الکریم خیّاط جناب آقا میرزا شهاب و سائر احبّای الهی در میهمانخانههای منزلها در طریق بقعۀ نورا علیهم بهآء اللّه الابهی ملاحظه نمایند
الهی الهی انّ هؤلآء نفوس انتخبتهم لیصطلوا بنار محبّتک و اخترتهم لیتنوّروا بنور معرفتک و اصطفیتهم لنشر آثارک و ارتضیت لهم سطوع انوارک و اکملت علیهم الطافک و انعامک و اسبغت علیهم نعمآئک و القیت علیهم کلماتک و رتّلت علیهم آیاتک و ارسلت لهم نفحاتک و هدیت قلوبهم بروح فیوضاتک ربّ انّهم منتشرون فی البلاد مظلومون بین العباد استهدفوا سهام الملام و تحمّلوا کلّ مشقّة و آلام و ما فتروا عن ذکرک و ما ستروا امرک و ما کتموا حبّک و لم یخشوا بأس الجبابرة و لم یعتنوا بعزّة القیاصرة و لم یهتزّوا من شوکة الاکاسرة بل ثبتوا علی المیثاق و اشتهروا فی الآفاق و استضآءوا من نیّر الاشراق و قورنوا بالعشّاق ربّ رنّحهم من الکأس الدّهاق و اسقهم الرّحیق فی الکأس الانیق بین اهل الوفاق و لا تحرمهم طرفة عین من الالطاف یا ربّ المیثاق ربّ انصرهم بجنود ملائکتک و جیوش ملکوت موهبتک و اعل بهم کلمتک و عمّم بهم رحمتک و انشر بهم آثارک و اکشف بهم اسرارک و اجعلهم آیات الهدی بین الوری و رایات التّقوی تخفق علی قصور المجد فی الاوج الاعلی انّک انت الکریم انّک انت المجیر لکلّ عبد فقیر و انّک انت البرّ الرّؤف الرّحیم ع ع
* * *
مناجات طلب مغفرت بجهت متصاعد الی اللّه آقا ابوالقاسم و فائز بلقا در مقعد صدق آقا محمّد ابراهیم منشادی
الهی الهی انّ هذین الأخوین السّلیلین الجلیلین ینتسبان الی عبدک الّذی لبّی للنّدآء المرتفع من ملکوتک الأعلی و قال ربّنا انّا سمعنا منادیاً ینادی للایمان ان آمنوا بربّکم فآمنّا ربّ اغفر لنا ذنوبنا و ثبت ثبوت شوامخ الجبال و استقام استقامة المخلصین علی امرک یوم الوصال و خرج من وطنه مع سلیلیه مقبلاً الیک متوکّلاً علیک منجذباً بنفحات ایّامک شاکراً علی نعمائک و طوی الأودیة و المهاد و قطع الحزون و الجبال و تحمّل کلّ مشقّة و بلآء حتّی سلّم الرّوح فی الطّریق و تجرّع کأس الفدآء الطّافحة بالرّحیق الأنیق و اسلم الرّوح و هو متوقّد بنار الاشتیاق منجذب الی نیّر الآفاق و ترک هذین السّلیلین الجلیلین احدهما من سمّی بأبیالقاسم الّذی اخترته لخدمتک فی الرّوضة الغنّآء و جزیرتک الخضرآء و کان فی اللّیل و النّهار یخدم الأزهار و الأشجار و یسقی سقایة المسجد الحرام و لا یعرف التّعب و الملال و لا النّصب و الکلال بل یواظب علی الحدیقة النّورآء بکلّ تبتّل و تضرّع و ابتهال و شقیقه الآخر من سمّی بابراهیم قام علی خدمتک فی الغدوّ و الآصال و لم یفتر فی عبودیّتک آنآء اللّیل و النّهار و کان مواظباً علی الأشجار فی الجنینة الّتی شرّفتها فی امد مدید بسطوع الأنوار ربّ انّه کان قریر العین بمشاهدة الجمال و فرح القلب و منشرح الصّدر لاصغآء الخطاب الی ان اشتدّت الرّزیّة الکبری و تبدّل النّهار باللّیلة الظّلمآء و ناح الملأ الأعلی و ضجّ ضجیج الثّکلی طلعات القدس فی الفردوس الأعلی و قد ثبتا هذان الأخوان علی عهدک و میثاقک و لم یزلّ قدمهما من عواصف الامتحان و قواصف الافتتان و خدما عتبتک العلیا بقلب خافق بحبّک و لسان ناطق بذکرک و دمع دافق من الحرمان و قلب مضطرم بنیران الحسرات الی ان ترکا الحضیض الأدنی و عرجا الی ملکوتک الأبهی مستقیمین علی امرک ثابتین علی عهدک منجذبین بنفحاتک مرتّلین لآیاتک معتمدین علی عفوک و غفرانک ربّ ارفع بهما الدّرجات و ادخلهما فی ملکوت الأسمآء و الصّفات و اغرقهما فی بحر الرّحمة فی بحبوحة الجنان و زد لهما الفضل و الاحسان و اجعلهما سراجین وهّاجین فی زجاجة الملکوت و آیتین لامعتین بنور المغفرة فی عتبة اللّاهوت انّک انت الکریم انّک انت الرّحمن الرّحیم انّک انت العفوّ الغفور لا اله الّا انت الکریم الوهّاب
* * *
جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
الهی الهی انّی ابتهل الی ملکوت رحمتک و اتذلّل الی جبروت سلطنتک و ادعوک بقلب خاضع خاشع الی مرکز الجلال و اقول ربّ قدّر الشّفآء لعبدک المبتهل الی ملکوتک الأعلی و اجعله آیة رحمتک بین الوری و قدّر له البرء من کلّ سقم و دآء حتّی یشکرک علی کشف الغمّة و سعة الرّحمة و سبوغ النّعمة و ظهور الرّأفة و الشّفآء من کلّ علّة ربّ قدّر له کلّ خیر فی حیّز الامکان و ادخله فی حدیقة الرّضوان و انشله من غمرات العلل و الأمراض و ایّده علی خدمتک یا ربّی الفیّاض انّک انت الکریم انّک انت العظیم انّک انت الرّحمن الرّحیم ع ع
* * *
حضرت ایادی امر اللّه جناب ادیب دبستان الهی علیه بهآء اللّه الابهی
الهی الهی انّی ابسط اکفّ الضّراعة و الابتهال الی ملکوت العزّة و الجلال و ادعوک ان تفتح علی وجه عبدک الادیب بابک الرّحیب و تلهمه بآیات توحیدک و اسرار تفریدک و شئون تقدیسک و تؤیّده بجنود ملکوت غیبک و جیوش جبروت عظمتک ربّ ربّ انجده بقوّة ملکوتیّة و قدرة ربّانیّة حتّی یقاوم بها هجوم الاعدآء و رجوم اهل البغضآء و ینتصر علی اهل الجفآء و تظهر نصرتک القاهرة علی کلّ الاشیآء انّک انت القویّ المقتدر القدیر
ای ادیب دبستان الهی سفر باصفهان انشاء اللّه روح و ریحان است و سبب سرور قلوب یاران اگر ممکن است از اصفهان تا بشیراز خلوتگه راز جمال اعلی روحی له الفدآء برسید در اصفهان هر نوع که یاران مناسب و مصلحت دانند مجری دارند زیرا در نشر نفحات الهی قصوری ندارند بلکه شب و روز بجان و دل کوشند لهذا هر نوع که مناسب دانند آن قسم مجری دارند امّا در شیراز باید در بدایت حکمت امر را ملحوظ دارید اوّل با بزرگان اغیار معاشر و مجالس گردید و توجّه بغیب ابهی نمائید و بکمال تضرّع طلب عون و عنایت فرمائید تا فیض روح القدس مدد فرماید و چون بروش و سلوک الهی و حرکت شوقیّه و بیان فصیح با هر کس الفت نمائید ابواب هدی گشوده گردد و جام عطا بدور آید و نفوس از بادۀ حقائق و معانی سرمست شوند و در سر با احبّای الهی نیز ملاقات فرمائید و تشویق و تحریص کنید که موطن حضرت اعلی جنّت ابهی شود و اشراق بر آفاق نماید و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب آقا میرزا حبیب دکتر علیه بهآء اللّه الابهی
الهی الهی انّی اتوجّه الیک و استفیض من بحور شفآئک ربّ ایّدنی علی خدمة عبادک و معالجة ارقّآئک ان ایّدتنی فدوآئی شفآء لکلّ علّة و روآء لکلّ غُلّة و برد لکلّ لوعة و ان لم تؤیّدنی فدوآئی عین الدّآء و لا اکاد اعالج نفساً للشّفآء
ربّ ربّ ایّدنی و امددنی بشفآئک للمرضا انّک انت الشّافی الکافی المُبرِء من کلّ سقم و دآء و انّک انت لعلی کلّ شیء قدیر
* * *
بواسطۀ جناب امین علیه بهآء اللّه الأبهی
مناجات طلب مغفرت لمن ادرک لقآء ربّه فی مقعد صدق کریم حضرت ایادی امر اللّه جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی
الهی الهی انّی اناجیک و انا غریق بحار الأسی و طریح تراب الجوی من شدّة الرّزایا ربّ ما من یوم الّا اسمع الحنین و الأنین من عبادک المخلصین علی وفاة احد من المقرّبین و ما من لیلة الّا اسمع النّاعی ینعی نفساً زکیّةً طارت الی الملإ الأعلی فینسجم منّی الدّموع و یضطرم منّی الأحشآء و اتأوّه تأوّه الثّکلی و انوح نیاح من دهمة المصیبة الکبری و بهذا الأثنآء طرق مسامعی نعی من کان ایادی امرک فی ارض الطّآء الرّجل الجلیل و الحبر النّبیل و السّالک فی سوآء السّبیل الهادی الی الصّراط المستقیم النّاشر لنفحاتک بین المخلصین و الصّابر علی بلائک بین المضطهدین ربّ انّه قضی ایّامه ثابت القلب جازم العزم مطمئنّ النّفس مستبشر الرّوح طلیق اللّسان بدیع البیان قویّ البرهان بالرّوح و الرّیحان و کم من لیال یا الهی قضاها تحت السّلاسل و الأغلال و کم من ایّام تکبّد الأحزان و الآلام فی بطون السّجون الشّدیدة الظّلام و هو شاکر لألطافک و صابر علی بلائک و مطمئنّ بذکرک و ناشر لنفحاتک ربّ انّه لم یفتر فی تبلیغ کلامک البلیغ و لم تأخذه لومة لائم لئیم و هو تحت وثاق شدید و کبول من الحدید و یناجیک و هو تحت السّیف و السّنان و یقول یا ربّی الرّحمن فدیتک بروحی و نفسی و الجنان انّ هذا البلآء اعدّه موهبة کبری لأنّه فی سبیل محبّتک و اتحمّله حبّاً بجمالک و استحلیه شغفاً بذکرک کأنّ البلآء روح الحیاة لأهل النّجاة و انّ المصائب اعظم المواهب ولو کان من اشدّ النّوائب الی ان انحلّ من رجلیه الوثاق و تمکّن من معاشرة اهل الوفاق و هو یحمدک و یشکرک علی ما ورد علیه من اهل النّفاق و لا زال یتمنّی المنیّة فی سبیلک و یشتاق المنون شوقاً الی لقائک و یتهجّد فی الأسحار و یتمنّی خلع العذار الی ان نزع الثّیاب و تجرّد عن قمیص التّراب و ترک موطن الأجسام و طار الی اعلی المقام و انسلخ من عالم الظّلام حتّی یخوض فی بحار الأنوار ملکوت الأسرار ربّ ارفعه مکاناً سامیاً مقعد صدق علیّا و انبت فی جناحه الأباهر حتّی یطیر فی اوج لا یتناهی و یسّر لکلّ نفس مناها و اسمح بمبتغاها ربّ افرغ الصّبر علی قرینته الحزینة و اسلّائه الأجلّآء و ذوی القربی و اجعلهم آیات الهدی یقتفون آثار ذلک الشّخص الجلیل و یتّبعون خطوات ذلک الرّجل النّبیل و یوقدون مصباحه فینتعش به الأرواح و ارزقهم النّجاح و الفلاح فی الآخرة و الأولی انّک انت الکریم انّک انت العظیم انّک انت الرّحمن الرّحیم
* * *
جناب آقا میرزا عبد الحسین ابن سمندر علیه بهآء اللّه
الهی الهی انّی بکلّ تضرّع و توجّه و تذلّل و تبتّل اناجیک بلسانی و جنانی و روحی و سریرتی و ضمیری و فؤادی و ابتهل الیک ان تقدّر اعظم الآمال و افضل الاعمال و العزّة و الکمال و الموهبة و الجمال و الفلاح و النّجاح لهذه العائلة الّتی هرعتْ الی ظلّک الظّلیل عند سطوع صبحک المبین و سرعتْ الی ملاذک الرّفیع و آوتْ الی کهفک المنیع لبّتْ لندآئک و قبّلتْ اعتابک و اشتعلتْ بنار محبّتک و انجذبتْ بنفحات قدسک و لم تزل خادمة لامرک ساجدة لطلعتک ماجدة فی ظلّک قد اشتهرتْ باسمک بین خلقک و نودیتْ بذکرک بین عبادک
الهی الهی عزّزها بعزّتک القدیمة و مجّدها فی ملکوتک الجلیل و انجدها بجنود موهبتک فی هذا الیوم العظیم ربّ ربّ ارفع رایتها و زد فی حمایتها و انشر آثارها و زد فی انوارها حتّی تکون زجاجة لسراج مواهبک و منشوراً لالطافک و مواهبک
ربّ ربّ آنسها فی وحشتها و ادرکها فی کربتها و اورثها کتابک و اکمل علیها نعمک و آلآئک انّک انت القویّ المقتدر العزیز الکریم و انّک انت الرّحمن الرّحیم ع ع
* * *
مناجات طلب مغفرت بجهت من صعد الی ملکوت ربّه الودود حاجی میرزا عبداللّه صحیحفروش علیه بهآء اللّه الأبهی
الهی الهی ترانی اسیراً للقدر و القضآء و غریقاً فی بحار المصائب و البلآء طریحاً فی فراش الحزن و الأسی و قریناً للمحن و المأتم و الجوی ما من یوم الّا و اسمع ناعیاً ینعی احداً من اعزّ الأحبّآء و یخبر عن عروج احد من الأصفیآء فتقع النّفوس فی الحسرات و تذرف الأعین بالعبرات و تذوب القلوب فی هذه الملمّات فوعزّتک یا ربّ الآیات الباهرات لو قبلت الفدآء فی هذه المصائب الکبری لفدیناها بالقلوب و الأرواح ولکن قضائک المحتوم و قدرک المبرم فی جمیع الشّؤون لا یردّه الفدآء و لا تقاومه قوّات الأرض و السّمآء و هذا من حکمتک البالغة فی حقائق الأشیآء تفعل ما ترید و تحکم ما تشآء و لیس لنا الّا التّسلیم و الرّضا و الصّبر و السّکون عند وقوع القضآء و التّفویض لارادتک عند اشتداد البلآء ربّ لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و افرغ علینا الصّبر فی جمیع الشّؤون و الأحوال انّک انت الرّحمن الرّحیم المتعال ربّ انّ رقیقک القدیم و اسیر حبّک فی هذا القرن العظیم من سمّی بعبداللّه فی کتاب العلّیّین و شرب رحیق حبّک یوم ناد المناد حیّوا علی النّور المبین حیّوا الی الصّراط المستقیم حیّوا الی لقآء ربّکم فی هذا الیوم العظیم قد لبّی لندائک المرتفع بین الأرض و السّمآء و سمع الخطاب من نار الموقدة فی الشّجرة المبارکة من الوادی الأیمن البقعة النّورآء و آنس النّار و اقتبس منها و وجد علیها الهدی و لا زال یذکرک بین الأصفیآء و یثنی علیک بقلب خافق و صدر منشرح بحبّک و اذن صاغیة الی النّدآء من ملکوتک الأبهی ربّ انّه دلع لسانه بذکرک فی کلّ صباح و مسآء و نطق ببرهانک السّاطع بین الوری و ما برح یخوض فی بحور العرفان و ما فتأ یجول فی میدان الامتحان فما اخذته لوم اللّئمآء و لا شماتة الزّنمآء و لا هجوم اهل الشّحنآء و لا رجوم اهل الغارة الشّعوآء بل استقام علی حبّک و ثبت و نبت بالفیض المدرار من سحاب معرفتک و قاوم المکذّبین و صادم المفترین و دافع عن جمالک المبین بین العالمین و تمسّک بالعروة الوثقی و تشبّث بعهدک القدیم و میثاقک الشّدید فی هذا الیوم العسیر و قام علی خدمة امرک ینشر الأوراق فی کلّ الأرجآء و یحدّث بالأخبار فی نادی الأبرار و یبشّر الأخیار فی کلّ الدّیار بظهور آیاتک و انتشار الآثار و اعلآء کلمتک و سبوق رحمتک بین العالمین ربّ انّه کان واسطةً کبری بین الأصفیآء و عبدالبهآء و یوزّع الزّبر و الصّحائف بین المشارق و المغارب و یقدّم الألواح و اللّوائح من عبادک المخلصین الی عبدک هذا المتذلّل المسکین و یوالی السّعی الموفور فی کلّ عشیّ و بکور فی هذا الأمر المشکور و لم یفتر آونة من الأوان حتّی فی بطون اللّیالی و الأسحار حتّی اعتراه العلل و الأمراض و اصبح طریح الفراش و علیل المزاج و نحیل الأعضآء و ضعیف القوی مع ذلک ما وهن فی خدمة امرک و نشر نفحات حدیقة قدسک الی ان ضجّ ضجیج الظّمآن الی معین الحیوان و حنّ حنین الورقآء الی الأیکة الغنّآء و الحدیقة الغلبآء شوقاً الی اللّقآء و طار روحه من الحضیض الأدنی الی الأوج الأعلی و وفد علیک بانجذاب و اشتیاق لا یتناهی ربّ اکرم له المثوی فی الجنّة المأوی و تجلّ علیه بآیات القبول حتّی یترنّح من تلک الصّهبآء و اجعل له مقعد صدق علیّا فی جوار رحمتک الکبری و ارفعه مقاماً سامیاً فی الرّفارف الأعلی و اجعله یتّخذ وکراً فی اعلی فروع سدرة المنتهی و یترّنم کالطّیور الصّادحة فی الجوآء و ادخله فی حدیقة اللّقآء و تجلّ علیه بالفیوضات الی ابد الآباد انّک انت الکریم انّک انت الرّحیم انّک انت العفوّ الغفور اللّطیف ثمّ افرغ الصّبر یا الهی علی بقیّته الصّالحة و ذرّیّته الطّیّبة و اجعل لهم الطافک سلوةً فی هذا المصاب العظیم و رحمةً و سکوناً من هذا المأتم العقیم و اجعلهم ورثة فضائله و حفظة مقامه و سرج ذکره و امواج بحره و نجوم افقه و اشجار حدیقته الغلبآء انّک انت المؤیّد الکریم العزیز الوهّاب ع ع
* * *
طلب مغفرت لأمةاللّه المنجذبة الی ملکوت الأبهی والدۀ آقا سیّد احمد باقراف علیهما بهآء اللّه الأبهی
الهی الهی ترانی متضرّعاً الی افق رحمانیّتک متذلّلاً منکسراً الی ملکوت ربّانیّتک منقطعاً عمّن سواک متعلّقاً بجبروت فردانیّتک ادعوک و ارجوک ان تغفر لأمتک الصّادقة البارعة الصّادعة ربّ فاغفر لها الذّنوب و اکشف عنها الکروب و سهّل علیها الخطوب و جرّعها کأس العنایة الکبری و اذقها حلاوة المغفرة العظمی و انبت فی جناحها اباهر الألطاف حتّی تطیر الی ملکوت رحمانیّتک بقوّة و قدرة من لدنک ربّ ادخلها فی ریاض البقآء و اوردها علی حیاض فردوسک الأعلی و اسقها من معین التّسنیم و اخلدها فی جنّة النّعیم و اجعل لها النّصیب الوفیر من الطافک یا حبیب قلوب المشتاقین ربّ انّ امتک هذه استحقّت کلّ العطآء لأنّها آمنت بآیاتک الکبری و خضعت لسلطنتک العظمی و اقرّت بفردانیّتک و اعترفت بظهورک فی مرکز وحدانیّتک و استنارت و اقتبست من النّار الموقدة فی سدرة نورانیّتک و ثبتت الی ان رجعت الیک مطمئنّة بمواهبک العظمی فی جوار رحمتک الکبری انّک انت الکریم انّک انت الغفور الرّحیم لا اله الّا انت التّوّاب علی امائک المخلصات و عبادک المخلصین
* * *
اعضای محفل روحانی علیهم بهآء اللّه الابهی
الهی الهی تری انّ عبادک المخلصین لجمیع الوری حتّی الاعدآء و یخدمون کلّ البشر بقلب مطهّر و صدر ممرّد قد وقعوا فی خطر عظیم من السّهام المصوّبة و النّبال المفوّقة و الاسنّة المشروعة و السّیوف المسلولة ربّ انّهم مظلومون فی ایادی الاعدآء و اسرآء بایدی ذئاب کاسرة و کلاب ضاریة من الاشقیآء و لیس لهم ملجأ و لا مأوی الّا صون حمایتک الکبری ربّ احفظهم بعین عنایتک فی ظلّ حفظک و کلائتک و احرسهم فی صون رعایتک من اشرار بریّتک ربّ لیس لهم ناصر الّا انت و لیس لهم حافظ الّا انت ربّ قدّر کلّ البلایا لعبدالبهآء و اجعلنی هدفاً للسّهام من کلّ الانام و احفظ عبادک المخلصین من شرّ اللّئام و اجعلنی فدآء لعموم الاحبّآء حتّی یستریح فؤادی و یطمئنّ قلبی و تقرّ عینی فی میدان الشّهادة الکبری انّک انت المقتدر العزیز المتعال
* * *
۹١
الهی الهی تری هؤلآء الأطفال فروع شجرة الحیاة و طیور حدیقة النّجاة لآلئ صدف بحر رحمتک اوراد روضة هدایتک نسبّح بحمدک و نقدّس لک یا ربّنا نتضرّع الی ملکوت رحمانیّتک ان تجعلنا سرج الهدی و نجوم افق العزّة الأبدیّه بین الوری و علّمنا من لدنک علماً یا بهآء الأبهی
* * *
الهی الهی تسمع ضجیجی و صریخی و انینی و حنینی فی جنح اللّیالی و تری ذلّی و انکساری و صبری و اصطباری و فقری و اضطراری و توجّعی و تفجّعی و بثّی و حزنی فی ایّامی المتوالی ای ربّ لک الحمد علی هذا البلآء الّذی اعدّه من اعظم النّعمآء و الآلآء لانّه فی سبیل محبّتک الملتهبة لظی نیرانها بین الضّلوع و الاحشآء هذا منائی و رجآئی یا الهی و هذا برد لوعتی یا محبوبی و هذا روآء غلّتی یا طبیبی و هذا کاشف غمّتی یا حبیبی و انّی ابسط الیک اکفّ الدّعآء و اتضرّع الیک فی کلّ بکور و مسآء مستجیراً بعتبتک السّامیة العلیآء مستشفعاً بکلمة وحدانیّتک النّقطة الاولی الّتی تشبّک صدرها فی سبیلک بالف رصاص مرشوق من ید الاعدآء و بجمال القدس الّذی آنسته بطلعتک الرّحمانیّة عند طلوع شمس ساطعة الفجر علی الافق الاعلی ان تقدّر لعبدک هذا کأس الفنآء من ید العطآء و اکشف الغطآء بالصّعود الی عتبتک السّامیة البنآء فی ملکوتک الابهی و خلّصنی من هجوم اهل الجفآء و رشق سهام الطّعن و البغضآء و تتابع نبال الشّحنآء و تکسّر نصال الافترآء بعضها علی بعضها من الزّعمآء انّک انت العطوف الرّؤف الرّحمن ع ع
یا حبیب عبدالبهاء شمس حقیقت هرچند از افق ناسوت افول فرمود و له الفضل و الجود که از افق غیب ملکوت جهان جان عالم پنهان در نهایت سطوع و اشراقست بعد از صعود جمیع دول و ملل منتظر آن بودند که کوکبش غارب گردد و ظلّش زائل عَلم مبینش سرنگون شود و نور جبینش محو و نابود شود له الفضل و الاحسان که سراج امرش لامع شد و صبح عنایتش ساطع طور احدیّتش شامخ شد و طود وحدانیّتش باذخ رایت سلطنتش بلند شد و آیت قدرتش ثابت و واضح نزد هر هوشمند کوس الوهیّتش ولوله در آفاق انداخت و ناقوس ربوبیّتش ندای یا بهآء الابهی از شرق و غرب برافراخت گاه شعله بامریک زد گاه پرتو بافریک و ترک و تاجیک گه نعره در سقلاب انداخت گه آتش بقبچاق زد الیوم در آفاق عالم این صیت ذائع و شایع و جمیع طوائف و امم در جستجو ولی بیفکرانی چند فریاد برآرند که لیلۀ یلدا شده است و ظلمت دهما امر اللّه از میان رفته و شریعت اللّه منسوخ گشته مدّعی ظهور جدیدی پیدا شده ندای انّی انا اللّه بلند شده و تفوّق بجمال قدم نموده مقصود باین اراجیف نقض خویش مستور دارند و بلعاب عنکبوت پرده بر سرادق میثاق حیّ لا یموت کشند در غمرات اوهام مستغرقند و کلمۀ توحید بر زبان رانند نقض میثاق کنند اسم نیّر آفاق بر زبان رانند در لیل دیجور شبهات متوقّفند و این النّور من ملکوت الغیب الابهی السّاطع علی الجهات گویند
باری نفوس پاک چون جناب میرزا ابوالفضل علیه بهآء اللّه الابهی شب و روز در اثبات امر مبارک بدلائل قاطعه و حجج ساطعه و بیان واقع و کشف قناع و ترویج دین اللّه و نشر نفحات مشغول و نفوسی چون طیور لیل در نشر شبهات جاهد و منفور ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا ما را مقصود چنان که آفاق مشکبار گردد و بعضی را مراد چنین که رائحۀ کریهۀ اختلاف مشامّ عالم و دماغ امم را معذّب نماید باری گاهی نسبت باین عبد ادّعای ربوبیّت دهند و این را اساس مخالفت بیان کنند و حال آنکه عبدالبهاء سلطنت دو جهان را بعبودیّت آستان مقدّس تبدیل ننماید و تاج وهّاجش خاک عتبۀ مقدّسه است ولی مفتری بخطّ خویش و مهر خویش مرقوم نموده است و الآن حاضر است که ادّعای شمسیّت و ظهوری اعظم از جمال مبارک نموده و این نصّ عبارتی از عبارات اوست که میگوید تاللّه الحقّ قد ظهر شمس اللّه الاکبر و کلّ شمس عنده من کلّ صغیر اصغر الی قوله و نزلت علیّ هذه الآیات و انا صغیراً و جمال مبارک این قول او را رد فرمودند و از همان وقت آن توقیع صادر که اگر آنی از ظلّ امر الی آخر بلی در نوشتجات این عبد عبارتی موجود که شمس حقیقت از برج حمل طلوع نمود و اینک از برج اسد مشرق این عبد حاضر باید بفرمایش شما از من سؤال نمایند نه باوهامات خویش و اغراض نفسانیّه تأویلاتی نمایند و حال آنکه مقصد این عبد کور حضرت اعلی و کور جمال مبارک روحی لهما الفداست ظهور نقطۀ اولی سطوع آفتاب از برج حمل بود و اینک شمس حقیقت جمال مبارک از برج اسد طالع و لائح یعنی این کور مبارک بانوار شمس حقیقت از برج اسد که در اشدّ شعاع و حرارت و ظهور است مزیّن است
امّا کلمۀ چشم همه روشن از حضرت ورقاء شهید روحی له الفداست همچنانکه مرقوم فرمودهاند آنجناب درست است
و امّا کلمۀ من یدعو النّاس باسمی فهو منّی این کلمۀ مبارک جمال ابهی روحی لاحبّآئه الفداست دخلی باین عبد ندارد اخطأ الرّاوی و النّاشر و النّاقل ضعف الطّالب و المطلوب باری آنجناب باید انشاء اللّه بقوّهئی ملکوتیّه و قوّتی میثاقیّه و الهاماتی ربّانیّه مقاومت شبهات اهل فتور نمایند زیرا همسات حضرات بکلّی نار موقدۀ ربّانیّه را در قلوب مخمود مینماید شعلهئی بزن و آتشی از محبّت اللّه برافروز و البهآء علیک ع ع
* * *
حضرت آقا میرزا ابوالفضل علیه بهاء اللّه الابهی ملاحظه نمایند
الهی الهی تعلم و تری حالی و فقری و عجزی و ذلّی و انکساری و اضطرام نیرانی و انسجام عبراتی و انصرام صبری و قراری و تشتّت شملی و تفرّق جمعی و تزلزل ارکانی و ارتعاد اعضآئی و ضعفی و هوانی و هبوطی و سقوطی و قنوطی من وفور قصوری مع هذا کیف اشقّ شفتی و اطلق لسانی بذکر من احببته و اجتبیته لذکرک و اصطفیته لنشر آثارک و اعلآء کلمتک و انّی بکلّ قلب خاضع خاشع اتذلّل عند کرسیّ عظمتک و ساحة قدس ربوبیّتک ان تؤیّده علی رضآئک فی جمیع الشّئون و توفّقه علی ما وفّقت به عبادک المتوّجین باکلیل الفلاح و المشرقین فی زجاجة النّجاح کالمصباح ای ربّ اخلص وجهه لوجهک الکریم و زیّن جبینه بنور الهدی الدّالّ علی الصّراط المستقیم و اغمسه فی بحار فضلک القدیم و ایّده بجنود الوجود الباسل الهاجم من عوالم الغیب و الشّهود و افتح علیه ابواب القلوب و اشرح بانفاس طیب ریاض بیانه حقیقة الصّدور و فرّح بلوامع انوار تبیانه مشکاة النّفوس و اسکره من صهبآء الالطاف و رحیق مواهبک یا سبّوح یا قدّوس و اطعمه من لذیذ نعمآء فیضک الشّامل لکلّ عبد شکور و اجعل الافئدة منتعشة بترتیل کلماته و العقول هائمة فی معانی حروف آثاره و الارواح مرتاحة الی ادراک اسرار مناجاته ای ربّ انّه غریب فی سبیلک آنسه فی وحشته و انّه ضعیف قوّه بسلطان حجّتک و برهانک و وحید اجمع شمله بعظیم اقتدارک و فرید انصره بجنود ملائکتک و متیّم فی حبّک و یتیم فی بلادک انت ظهیره یا الهی و مجیره یا مولآئی و سمیره یا محبوبی و غایة آماله یا سیّدی و رجآئی کم ناجاک یا الهی فی جنح اللّیالی مستجیراً بباب احدیّتک و مستعیناً بحولک و قوّتک بان تؤیّده علی خدمة امرک و توفّقه علی نشر الویة کلمتک و الدّلالة علیک و الهدایة الیک و الشّهادة بین یدیک ای ربّ انّک ترانی شغفاً بحبّه تائقاً لمشاهدته شائقاً للقآئه طالباً قربه لیؤانسنی فی وحدتی و یرافقنی فی وحشتی و ینوح مع نیاحی و یصیح مع صیاحی و یجالسنی فی کربی و بلآئی و یسلّینی فی فرقتی و حرقتی و احزانی ای ربّ اجعله قدوة للمخلصین من عبادک و اسوة للمنقطعین من اصفیآئک و رایة مقدّسة بین کتائب ملکوتک و آیة باهرة فی صحف الواح جبروتک و قدّر له کلّ خیر فی کلّ الشّئون انّک انت الحیّ القیّوم ع ع
* * *
جناب ابتهاج جناب مدبّر جناب آقا میرزا یحیای حکیم جناب بصّار جناب آقا میرزا مهدی واعظ جناب آقا میرزا اسداللّه جناب سعیدالملک جناب میرزا کالوس مسیحی جناب میرزا اسحق کلیمی کاشانی جناب آقا علی ارباب علیهم بهآء اللّه الأبهی
الهی الهی هؤلآء عباد سرعوا الی ظلّ شجرة میثاقک و هرعوا الی عتبة قدس کبریائک و وردوا علی الورد المورود و تمنّوا الرّفد المرفود فی الظّلّ الممدود تحت اللّوآء المعقود و استقاموا علی امرک و ثبتوا علی حبّک و نبتوا من غیث سحابک و فیض سمائک ربّ ربّ نحن اذلّآء ببابک و ارقّآء فی بلادک و صغرآء فی ملکک اجعلنا بفضلک سفرآء ملکوتک و ورثآء کتابک و حفظآء عهدک ننقطع عن دونک و نبتعد عن غیرک متشبّثین بذیل رحمانیّتک متعلّقین بأهداب ردآء وحدانیّتک خائضین فی بحار رحمتک مستغرقین فی غمار معرفتک حتّی نصدح کطیور قدسک فی الرّیاض و نسبح کحیتان بحرک فی الحیاض و نزئر کلیوث ایکتک فی الغیاض ربّ ارحمنا برحمتک و کفّر عنّا سیّئآتنا بمغفرتک و لا تنظر الی ذلّنا و هواننا بل عاملنا بما یلیق لحضرة رحمانیّتک ربّ نحن خطاة و انت الغفور الرّحیم و نحن عصاة و انت البرّ الرّؤف الکریم الهی قد کلّت اجنحة عرفاننا عن الصّعود الی اوج معرفتک و عجزت عناکب عقولنا ان تنسج بلعابها علی الرّفارف الأعلی سموّ نعتک و ثنائک ربّ وفّقنا علی عبودیّة عتبتک الرّبّانیّه و رقّیّة حضرتک الفردانیّه و الخلوص فی دینک و الخضوع لأمینک و الخشوع لعبیدک حتّی تذلّ لنا اسود النّفس و الهوی و تخضع لنا لیوث الشّهوة و الجفآء و نسلم یا الهی من شرّ الغفلة و العمی و ننقذ یا محبوبی من ذئاب کاسرة غضاب و وحوش صاقرة کلاب ربّ نجّنا من هذه الهاویه و انقذنا من هذه النّار الحامیه و لا تخفی علیک خافیه الهی الهی هب لنا کمال الالتجآء الیک و غایة الانقطاع لدیک و منتهی الاتّکال علیک و نوّر بصائرنا بنور الألطاف و زیّن افئدتنا بأحسن الأوصاف و اجعلنا مصادر الانصاف حتّی نکون خیر الأخلاف للأسلاف انّک انت الرّحمن العزیز المستعان و انّک انت الغفّار التّوّاب المنّان ع ع
* * *
جناب میرزا علی اکبر خان علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
الهی الهی هذا ریحان حدیقة ولائک و شجرة مؤنقة باسقة فی ریاض احسانک ای ربّ احفظها من زوابع الامتحان و شدائد ریاح الافتتان فی هذا الأوان الّذی استأصلت اشجار النّفوس و اقتلعت من اصولها بقوّة تحیّرت منها العقول ای ربّ ارو هذه الدّوحة من معین عنایتک و احرسها بعین رعایتک و احفظها فی ظلّ حمایتک و ادم علیها فیض غمام رحمانیّتک و اشملها بلحظات اعین صمدانیّتک و اجعلها مبارکة مثمرة بأثمار توحیدک فی فردوس تمجیدک و مخضّرة مورقة مزهرة مزیّنة بأزهار کمالات تحقّقت فی هذه النّشأة الانسانیّة بفیضک الشّامل و فضلک الکامل و جودک السّائل و لطفک الوافر انّک انت الرّحیم الکریم ع ع
* * *
حضرت ابیالفضائل علیه بهآء اللّه الأبهی
الهی الهی هذا عبدک المنجذب الی جمالک الأبهی المتوقّد القلب بنار محبّتک بین الملإ المنهمر الدّمع بذکرک فی جنح اللّیالی الظّلمآء المنصرم الصّبر لمحبّة جمالک الأبهی المستبشر الوجه برحمتک الکبری المنشرح الصّدر بآیات توحیدک بین الوری المتغرّب فی الغرب تارکاً الوطن الأحلی المتحمّل العنآء فی سبیلک یا ربّی الأعلی ربّ انّه ترک الرّاحة و الرّخآء و التّرف و الرّفه و السّکون و القرار و هرع الی تلک العدوة القصوی ارضاً لم تطئه ارجل اجداده و الآبآء نشراً لنفحاتک رفعاً لرایاتک اعلآءً لکلماتک ایضاحاً لبیّناتک ربّ ربّ اجعله آیة موهبتک و رایة معرفتک و نار محبّتک و سمة منحتک مؤیّداً بملائکتک موفّقاً بعونک و رعایتک مصوناً بحفظک و حمایتک محفوظاً بحفظک و کلاءتک حتّی تنتشر آثارک فی تلک الأرجآء و یلوح انوارک فی تلک الأنحآء و یصل ندائک الی آذان اهل الوفآء و یظهر برهانک لملإ الانشآء و کلّ شیء بیدک لا نملک لأنفسنا نفعاً و لا ضرّاً و لا حیاةً و لا نشوراً ای ربّ انّا ضعفآء قوّنا بفضلک و فقرآء اغننا بجودک و عجزآء انجدنا بجنودک و بکم انطقنا بثنائک و اموات احینا بروحک تؤیّد من تشآء و توفّق من تشآء و تعلم من تشآء و تنطق من تشآء و تنصر من تشآء و تؤیّد من تشآء بما تشآء انّک انت القویّ المقتدر المتعال ع ع
ای ناشر آیات بیّنات جمال ابهی احسنت احسنت و لمثلک ینبغی هذا المقام الکریم حوادث کلّ بلاد مورث روح و ریحان است امر اللّه در جمیع نقاط رو بارتفاع الآن آقا میرزا اسداللّه وارد از قرار تقریر ایشان در امریکا نیز چنین است و نهایت تعریف و توصیف از تألیف جدید آن جناب مینماید که طبع و نشرش بغایت مفید است لهذا باید بسرعت تمام بهمّت حضرت مکنات ترجمهاش بلیغ شود و طبع و نشر گردد بجناب اسماللّه مخصوص چندی پیش ذکر شد که حوادث اطراف را مرقوم نمایند البتّه خواهند نمود این عبد اگر فرصت داشت خود مینگاشت ولکن جناب اسماللّه نعم الوکیل فی هذا الأمرند و علیک التّحیّة و الثّنآء
دو طغرا تحاریر آن جناب در کمال دقّت مطالعه گردید فیالحقیقه جمیع مضامین مقارن حقیقت و مبرهن و مسلّم است ع ع
* * *
۹١
Through the request of Mr. Nelson
۹١
الهی الهی هذا عبدک الّذی اقبل الیک و هام فی هیمآء محبّتک و سلک فی منهج عبودیّتک راجیاً الطافک متمنّیاً فیضک مرتاحاً الی ملکوتک مترنّحاً من صهبآء موهبتک زده یا الهی شغفاً بحبّک و دواماً فی ذکرک و هیاماً فی عشقک انّک انت الکریم ذو الفضل العظیم لا اله الّا انت الغفور الرّحیم ع ع
* * *
مناجات در ذکر زفاف جناب آقا میرزا ذکراللّه المنتسب الی شجرة المبارکه علیه بهآء اللّه الابهی
الهی الهی هذا عبدک الّذی نسبته الی شجرة رحمانیّتک و ولّدته فی ظلّ فردانیّتک و ارضعته من ثدی عنایتک و انشئته فی حجر رعایتک و ارشدته الی سبیل الرّشد حتّی بلغ اشدّه بفضلک و جودک فی صون حمایتک و هدیته الی الصّراط المستقیم و المنهج القویم متمسّکاً بالعروة الوثقی و الحبل المتین حتّی یطلب رضآئک و یرضی بقضآئک و یتوجّه الی سمآئک و ینطق بثنآئک و یظهر من شیم المقرّبین و اخلاق المخلصین بین عبادک ثمّ وهبته بهذا الاثنآء امة من الامآء و قرّنته بها بفضلک الّذی لا یتناهی ربّ انّها کانت یتیمة نشئت فی ظلّ رحمانیّتک و تربّت فی حضن جودک و الطافک و ادرکت فی حجر میثاقک و کانت ملحوظة بعین عنایتک تحت لحاظ رحمانیّتک ای ربّ وفّق بینهما بفضلک و الّف بین قلوبهما بجودک حتّی یکونا جسماً واحداً و روحاً واحداً و هیکلاً واحداً لا یشوبهما جفآء و ملال و یزیدا کلّ یوم وفآء و صفآء و وفّقهما علی عبودیّة عتبتک المقدّسة الطّیّبة الطّاهرة الواسعة الارجآء و ارزقهما من النّعمآء و الآلآء و احفظهما من کلّ آفة و بلآء و عاهة و عنآء انّک انت الکریم العزیز الوهّاب و انّک انت الفضّال الرّحمن المستعان ع ع
* * *
بواسطۀ جناب آقا عزیزاللّه خان ابن الشّهید
اخویشان جناب آقا میرزا ولیّاللّه خان علیهم البهآء الأبهی
الهی الهی هذا فرع رفیع و قضیب لطیف قد غرس فی حدیقة رحمانیّتک و نشأ و نما فی جنّة احدیّتک و انتسب الی الرّکن الشّدید الشّهید المجید المسفوح الدّم و المسفوک الثّأر فی سبیلک بأیادی الظّلم و الاعتساف و سیوف البغی و الطّغیان ربّ هذا لینة طریّة خضرة نضرة نابتة من شجرة محبّتک مخضرّة ریّانة بفیض سحاب رحمتک فأرسل الیه فی کلّ بکور و اصیل نسائم عنایتک الّتی تهتزّ منها کلّ عظم رمیم و ینتعش بها کلّ قلب سلیم ربّ احفظه فی صون حمایتک و احرسه بعین عنایتک و اشمله لحظات عین رعایتک و وفّقه علی کلّ خیر فی ملکک و ملکوتک انّک انت المؤیّد الموفّق القویّ الکریم الرّحیم ع ع
* * *
الهی الهی کیف یدلع لسانی و کیف یتحرّک بنانی و انّ احزانی تموج موج القلزم الأعظم و یتلاطم کالمحیط الزّاخر المتفاقم و اشتدّت علیّ الأمور و ضاقت البسیطة علیّ کأنّها بئر ظلمآء لیس لها قرار مقدور و انّی اتجرّع فیها کؤوس البلآء فی کلّ آن و زمان و احترق بنیران البأسآء و الضّرّآء فی کلّ وقت و اوان منها یا الهی هذه الکأس الحنظل الّتی سقیتها فی هذه الأیّام من ید قضائک المحتوم و قدرک المقدور حیث دعیت عبدک سلیمان العرفان الی ملکوتک فأجاب و رفعته الیک یا ربّ الأرباب و اجرته فی جوارک و ادرکته من الاحتراق فی فراقک و ترکتنی خائضاً فی بحور الحرمان عن وصالک و تائهاً فی تیه الهجران عن لقائک ای ربّ هذا عبدک الّذی آمن بک و آیاتک و استشرق من انوارک و اکتشف من اسرارک و آمن بجمالک الأعلی و استظلّ فی ظلّ سدرتک المنتهی و شرب کأساً دهاقاً من ید ساقی العطآء الی ان انجذب بنفحات ملکوتک الأبهی و سرع الی مشهد اللّقآء و حضر بین یدیک خاضعاً خاشعاً متصدّعاً مشتعلاً منجذباً فائزاً بالاصغآء و سمع الخطاب و نطق بالصّواب و تولّه من نور الانجذاب و ذاق شهد الوصال و ثمل من صهبآء مشاهدة الجمال فی سرادق الجلال و توجّه الی العدوة القصوی جنوب الغبرآء و نادی باسمک و نطق بثنائک و دعا الی امرک و بیّن برهانک و اشهر آثارک و کشف اسرارک و هدی جمّاً الی معین عذب عنایتک و ادخلهم فی خبآء هدایتک و نوّر ابصارهم بأنوار موهبتک و صفّی قلوبهم بظهور الطافک فرجع الی مقرّ اشراقک و عاد الی مطلع انوارک و مکث فی ظلّ قبّتک النّورآء طائفاً حول مطاف ملئک الأعلی مقبّلاً تراب عتبتک العلیا ساجداً لتربة البقعة المبارکة البیضآء الی ان ارتحل الی جوار عفوک و غفرانک و دخل علی نزلک بجودک و احسانک ای ربّ ادخله فی خبآء مجدک و حدیقة قدسک و ریاض رضاک و ارزقه لقائک و اسکنه فی جوارک و ادر علیه کؤوس الطافک و ادم علیه موائد مواهبک و اجعله نوراً فی الأفق المبین و اعل درجته فی العلّیّین انّک انت الکریم الرّحیم ع ع
* * *
حضرت خادم علیه بهآء اللّه الأبهی در روضۀ مبارکه قرائت نمایند
الهی تری توحّدی و تحزّنی و تحسّری و تلهّفی و تنهّدی فی هذه البیدآء من حرمانی عن المشاهدة و اللّقآء و هجرانی عتبتک العلیا و بقعتک النّورآء و حدیقتک الغنّآء و غلیل شوقی و عظیم توقی الی الصّعود الی جوار رحمتک الکبری و تضمّن الغبرآء جسدی تحت اطباقها متذلّلاً لعظمتک العظمی و تسمع نیاحی و صیاحی و صریخی فی هذا الفضآء مبتهلاً الیک و متضرّعاً بباب رحمتک الّتی سبقت الأشیآء ای ربّ تری مدامعی تجری کفیض السحائب و تتلهّب نیران حرمانی کلظی نار مؤصدة فی منابت شجرة الغضا و القلب یشکو الجوی و یحنّ الی ملکوتک الأبهی ای ربّ ارزقنی کأس الرّدی بعدما اذقتنی سمّ النّوی بعزّتک انّها اشهی و احلی و لیس لی من مناص من البلآء و الأسی الّا الوفود بباب رحمتک یا ربّ الآخرة و الأولی ای ربّ ان قدّرت علیّ البعاد عن تلک الرّوضة المقدّسة مطاف الملأ الأعلی لا تحرمنی عن نفحاتها المعطّرة للآفاق و فوحاتها المنتشرة فی سبع طباق ای ربّ ارحم اسقامی و تسهّدی و احزانی و توقّدی بنار حرمانی و توحّدی فی هجرانی آنسنی فی وحشتی و ارحنی من دهشتی و اجرنی من عذابی و انقذنی من عقابی فوعزّتک لیس لی شفآء لعلّتی و لا روآء لغلّتی الّا الهلاک فی مفاوز الفراق متلهّباً بنار الاشتیاق یا محبوب الآفاق ادرکنی بفضلک و جودک و نجّنی برحمتک و هوّن علیّ المشکلات و خلّصنی من المعضلات وا شوقی للوفاة و وا ظمئی للتّجرّع کأس الممات فانّ العظم یا الهی قد وهن و الجسم انضنی من عظم المحن و البلایا تتابعت فی السّرّ و العلن انّک انت المقتدر الکریم ع ع
* * *
الهی تسمع زفیر ناری و صریخ فؤادی و حنین روحی و انین قلبی و تأوّهی و تلهّفی و ضجیج احشائی و تری اجیج نیرانی من شدّة حرمانی و توجّعی و تفجّعی و احزانی و شدّة بلائی و عظیم اشجانی و تعلم ذلّی و مسکنتی و افتقاری و اضطرابی و اضطراری و قلّة نصرتی و کثرة کربتی و شدّة غمّتی و حرقة لوعتی و حرارة غلّتی و هل لی من مجیر الّا انت و هل لی من ظهیر الّا انت و هل لی من نصیر الّا انت و هل من سمیر الّا انت لا وحضرة عزّک انت سلوتی و عزائی و راحتی فی شقائی و برئی و شفائی و عزّتی و غنائی و مؤنسی فی وحدتی و انیسی فی وحشتی و مناجی للنّاجی فی جنح الظّلام فی اللّیالی حین تهجّدی فی اسحاری و تضرّعی فی اسراری و تبتّلی فی عشواتی و ابتهالی فی غدواتی الهی الهی قد انصرم صبری و اضطرم قلبی و تفتّت کبدی و احترقت احشائی و اندقّ عظمی و ذاب لحمی فی مصیبتک الکبری و رزیّتک العظمی فتلاشت اعضائی و تفصّلت ارکانی من احزانی و اشجانی الّتی اعجزتنی فی هذه النّازلة القاصمة و الفاجعة القاصفة و ما مرّت ایّام الّا سمعت صوت النّاعی ینعی النّجم الدّرّیّ الأبهر نبیلک الأکبر فسالت بمصیبته العبرات و صعدت الزّفرات و ازداد الشّجن و اشتدّ الحزن و ارتفع نحیب البکآء و ضجیج الأصفیآء فانّک یا الهی خلقته من جوهر حبّک و انشأته من عنصر الوله فی جمالک و انشغف فی ولائک و ربّیته بأیادی رحمتک و شملته بلحظات اعین رحمانیّتک حتّی نال رشده و بلغ اشدّه فأوردته علی مناهل العلوم و شرائع الفنون العالیة و الآلیّة الذّائعة الشّائعة فی آفاق مملکتک بین عبادک حتّی اقرّ له کلّ عالم بقدم راسخ فی کلّ فنّ بجودک و منّک و اعترف له کلّ فاضل ببراعة فائقة فی کلّ علم الهی و ریاضی نظراً و استدلالاً و اشراقاً بفضلک و عطائک ولکن تلک المنابع و المصانع ما کانت تقنعه یا الهی و تروی ظمأ قلبه و غلیل فؤاده بل کان ملتاحاً لفرات معرفتک و ظمآناً لهجر عرفانک و عطشاناً لسلسبیل علمک حتّی وفّقته علی الحضور بین یدیک و الوفود بساحة قدسک و التّشرّف بلقائک و جذبته نفحات وحیک و اخذته رحیق بیانک و انعشه نسائم ریاض احدیّتک فاهتزّت کینونته من نسیم عطائک و تعطّر مشامّه من شمیم عرار نجدک و قام علی نشر آیاتک و اقامة برهانک و اشتهار سلطانک و اعلآء کلمتک و اثبات حجّتک بین عبادک فتضوّع من ریاض قلبه طیب حبّک و عرفانک و انتشر انفاس حبّه و هیامه بین اشرار خلقک و طغاة عبادک و قاموا علیه بظلم مبین و جور عظیم الی ان اخرجوه من موطنه مهاناً فی سبیلک و ذلیلاً فی محبّتک و اسیراً فی مملکتک مکشوف الرّأس حافی الأقدام حقیراً فقیراً مظلوماً مبغوضاً بین جهلآء خلقک و مضت ایّامه کلّها لیالی لکربته و غربته و شدّة بلائه و عظیم ابتلائه فی سبیل حبّک و هو مع کلّ ذلک مستبشر بنفحاتک و مسرور بعنایاتک و فرح فی ایّامک و منشرح بفضلک و عنایتک و احتمل کلّ مصیبة فی امرک حتّی وقعت الواقعة العظمی و الفاجعة الرّاجفة الکبری و زلزلت الأرض زلزالها و وضعت کلّ ذات حمل حملها و صعد النیّر الأعظم الی الأفق الأعلی و الأوج الأسمی نادی بلسانه الأخفی ادرکنی یا ربّی الأبهی و الحقنی بجوار رحمتک الکبری و اجاب النّدآء منجذباً راجعاً الی مقعد الصّدق فی ظلّ سدرة رحمانیّتک الممدود علی الأصفیآء من احبّائک الأتقیآء ای ربّ اسکنه فی کهف عنایتک و ادخله فی جنّة احدیّتک و ارزقه نعمة لقائک ببقآء وحدانیّتک و دوام صمدانیّتک انّک انت الفضّال الرّحمن الرّحیم
و اذا اردت ان تزور تلک الرّوضة الغنّآء الطّیّبة الأرجآء المتضمّنة جسداً احتمل الشّدائد فی سبیل اللّه اقبل علیها و قل
علیک بهآء اللّه و انواره و القی علیک ذیل ردائه و طیّب رمسک بصیّب رحمته و اسراره و اراح روحک فی ظلّ سدرة فردانیّته و افاض علیک غمام صمدانیّته و ادرّ علیک ثدی رحمانیّته ایّتها الکینونة المنجذبة الی جوار رحمته و الحقیقة المستفیضة من فیوضات شمس حقیقته اشهد انّک آمنت باللّه و آیاته و اقررت بوحدانیّته و شربت کأس العرفان من ید ساقی عنایته و سلکت فی صراطه المستقیم و نادیت باسمه الکریم و هدیت اهل الوفاق بظهور نیّر الآفاق من مطلع الاشراق و ثبتّ علی حبّه ثبوتاً یتزعزع منه رواسخ الجبال و خدمت مولاک فی اولاک و اخراک و احتملت المصائب و ابتلیت بأشدّ النّوائب فی سبیل ربّک و ربّ آبائک الأوّلین لا ضیر ان تواری جسدک تحت الثّری فروحک بالأفق الأعلی و الملکوت الأبهی طوبی لک فی هذه المنحة الکبری و الموهبة العظمی فانّک اوّل من اجاب داعی الصّواب بعد غروب شمس الهدی ربّ السّموات العلی من الأفق الأدنی و یلوح و یضیء جماله من الأفق الأعلی ملکوته الرّفیع و جبروته المنیع بشری لک فی اللّقآء و هنیئاً لک کأس العطآء من ید ساقی البقآء یا من استغرق فی بحر الغنآء و سکن فی جوار رحمة ربّه الکبری الرّفیق الأسمی
اسأل اللّه ان یؤیّد احبّائه علی هذه المقامات السّامیة العلیا الّتی تتلألأ الوجوه فیها بأنوار اللّه فی ملکوت الأسمآء و انّه مجیب الدّعآء و سمیع لمن ناجاه متوسّلاً بکرامة احبّائه و برکة اصفیائه الّذین احتملوا الشّدائد العظمی فی سبیل اللّه ربّ الآخرة و الأولی
* * *
الهی تو بینا و آگاهی که ملجأ و پناهی جز تو نجسته و نجویم و بغیر از سبیل محبّتت راهی نپیموده و نپویم در شبان تیرۀ نومیدی دیدهام بصبح امید الطاف بینهایتت روشن و باز و در سحرگاهی این جان و دل پژمرده بیاد جمال و کمالت خرّم و دمساز هر قطرهئی که بعواطف رحمانیّتت موفّق بحریست بیکران و هر ذرّهئی که به پرتو عنایتت مؤیّد آفتابیست درخشنده و تابان
پس ای پاک یزدان من این بندۀ پر شور و شیدا را در پناه خود پناهی ده و بر دوستی خویش در عالم هستی ثابت و مستقیم بدار و این مرغ بی پر و بال را در آشیان رحمانی خود و در شاخسار روحانی خویش مسکن و مأوائی عطا فرما ع
* * *
الهی و سیّدی و مولائی انّ عبدک الّذی آمن بآیاتک الکبری و ایقن بظهور نفسک الأعلی و توجّه الی ملکوت رحمانیّتک فی یوم الرّجفة العظمی و دخل فی ظلّ کلمتک العلیا و اشتدّ علیه البأسآء و الضّرّآء و تشرّف فی بدء الظّهور بالورود فی القلعة الّتی تحصّنت فیها عبادک السّعدآء فی جوار الطاف الطّلعة النّورآء قدّوس سبّوح الحقیقة الغرّآء و الکینونة البهرآء و الدّرّة البیضآء و الفریدة الیتیمة العصمآء و تحمّل کلّ مشقّة و بلآء و کلّ مصیبة و ابتلآء فی سبیل محبّتک یا ذا الأسمآء الحسنی ای ربّ قد تحلّل قواه و اشتعل احشاه و احترق بلظی النّوی و بکی بکآء الثّکلی فی اللّیلة اللّیلآء عند الجلآء عن موطن السّعدآء تلک القلعة العلیا و انّ انین الطّفل الرّضیع المفطوم المقطوع عن الثّدی العزیز حینما ابتلی بالفراق عن مشاهدة ذلک النّیّر الّذی بأنواره اشرقت الآفاق ثمّ حنّ بروحه کالحمام الی مطار الملأ الأعلی و الحدیقة الأنیقة الغنّآء و طار روحه الی ملکوت الأبهی جوار رحمتک الکبری ای ربّ ارزقه من مائدة اللّقآء و اسقه کأس البهآء و افض علیه فیوضاتک العظمی فی الجنّة المأوی برحمتک یا واهب العطآء ثمّ اسئلک یا سابق الرّحمة و سابغ النّعمة و قیّوم من فی الوجود ان تحفظ سلیله و ابنته فی صون حمایتک و تصونهما فی ظلّ عنایتک و تجعلهما سراجین وهّاجین بنور معرفتک و آیتین عظیمتین بین احبّتک و نجمین بازغین فی افق محبّتک و وردین مؤنّقین فی ریاض موهبتک و ورقین ریّانین فی سدرة احدیّتک و جمرتین مشتعلتین بنار وحدانیّتک و ثمرتین جنیّتین شهیّتین فی حدائق رحمتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العزیز المقتدر الکریم ع ع
* * *
مناجاتیست که در یوم ختم وفات حضرت افنان سدرۀ الهیّه جناب میرزا ابراهیم علیه بهآء اللّه الأبهی نوشته شد
الهی و محبوبی و منتهی املی و غایة رجائی و حرزی و موئلی هذا افنون من افنان سدرة فردانیّتک و قضیب رطیب من فروع شجرة وحدانیّتک قد فاز بعرفان جمالک فی کلمة ربّانیّتک و تشرّف بالورود فی خیام عظمتک بألطاف قدس صمدانیّتک و شرب کأساً دهاقا من رحیق العنایة من ید ساقی محبّتک و اهتزّ من النّسائم المحییة للعظم الرّمیم فی جنّة معرفتک و اشتعل بالنّار الموقدة فی سدرة موهبتک و ترنّم بأبدع الأذکار فی مجامع احبّتک و استظلّ فی ظلّک و استضآء قلبه من نورک و صدّق بکلماتک التّامّات و اعترف بآیاتک الباهرات و عاش مدّة من الحیاة و هو مستدیم علی الدّعوات و مستمرّ فی المناجاة مبتهلاً الیک متضرّعاً لدیک ان تحرسه من سهام الاشارات و تشرح صدره بأعظم البشارات فانّک بفضلک الّذی احاط جمیع افنان سدرة ظهورک و جودک الّذی احیا افئدة فروع دوحة شهودک نوّرت بصره بمشاهدة آثارک و فرّحت قلبه بملاحظة سواطع آثارک و احییت روحه بمرور نسائم الطافک و انسیت نفسه شؤون حدوده باحسانک و ابدیت له مظاهر مواهبک و اعلیت له لسان صدق یدلّ علی بدائع رغائبک و ذکرته فی الواحک و نسبته الی کلمة وحدانیّتک کلّ ذلک لنسبته الی شجرة وحدانیّتک و انتمائه بکلمة ربّانیّتک لک الفضل و الجود یا سلطان الوجود فی الغیب و الشّهود بهذا اللّطف الجلیل و لک الشّکر و الحمد و النّعوت یا مالک الملکوت بهذا العطف العظیم و الجود المبین
یا ربّی الجمیل فلمّا قضت ایّامه و اعجزه اسقامه لبّی لندائک و اجاب داعی وصالک و صعد الیک و اتّکل علیک و طار روحه الی فردوس بقائک و عرجت کینونته الی حدائق قدس لقائک بکلّ ذلّ و انکسار و خضوع الأبرار و خشوع الأخیار ای ربّ لیس له ملجأ الّا جوار رحمتک الکبری و لا ملاذ الّا ملکوتک الأعلی و لا مأمن الّا باب مغفرتک العظمی اغثه بفضلک و جودک یا مغیث الضّعفآء و اجره فی ظلّ عفوک یا معین الفقرآء و آنسه فی رحیب ساحتک یا انیس الملتجئین و ایّده بقوّتک للوفود ببابک یا منجی الملهوفین و ادخله فی حدائق انسک یا غایة امل الطّالبین و اسکنه فی جنّة رضائک یا منتهی امل الطّالبین و اجعله آیة الغفران و رایة العفو فی بحبوحة الجنان و مظهر جودک یا ربّ الاحسان ثمّ افرغ الصّبر علی المنتسبین الیه یا ملیکی الرّحمن و ایّدهم علی الاصطبار فی هذه الرّزیّة الّتی تتقصّف منها الظّهور و الأصلاب و تتضایق منها الصّدور و الأرواح انّک انت العفوّ الغفور المنّان
الهی الهی قد قدّرت بقضائک المحتوم و قدرک المقدور صعود نفوس طیّبة طاهرة هم دعائم دینک و ایادی امرک و ابتلیت بمصائبهم و رزیّاتهم فی کلّ اصیل و بکور فوعزّتک قد انحنی ظهری و ضعف بصری و ذاب قلبی و انکسر ازری و ابیضّ شعری و اشتعل رأسی من تتابع الرّزایا و توالی المنایا فارفعنی الیک و اعرج بی الی عتبتک الطّاهرة فلیس لی صبر بعد هذا و لا جلد مع هذا ریّحنی عن هذه البلایا و ارحنی فی جوار رحمتک یا ربّ الأرض و السّمآء انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب
* * *
بواسطۀ جناب حاجی میرزا عبداللّه و جناب آقا میرزا علیمحمّد سررشتهدار
جناب آقا سیّد مصطفی علیه بهآء اللّه الأبهی
الهی و مغیث الوری و ربّی و معین الضّعفآء اسئلک بالکلمة العلیا ان تؤیّد الأصفیآء علی نشر نفحات القدس فی کلّ الأرجآء ربّ اجعلهم الویة ذکرک و اوعیة علمک و ریاض معرفتک و حدائق موهبتک ربّ انبت من القلوب ریاحین العرفان و احشر النّفوس تحت لوآء الایقان و اجعلهم نطقآء ذکرک و سفرآء امرک و نقبآء خلقک یهدون الی سبیل الرّشد و یثنون علیک بألسن ناطقة و وجوه بارقة و اشعّة شارقة و قلوب خافقة بمحبّتک انّک انت الباذل المعطی الکریم الرّحیم
ای ثابت بر پیمان نامه رسید و خبر پرمسرّتی داشت که الحمد للّه در آنصفحات از ورود حضرت سررشتهدار نفحات مشکبار منتشر شد و احبّای الهی به جوش و هوش آمدند و خروشی برافراختند ای بندۀ بها اگر به وصایا و نصایح جمال مبارک قیام گردد یک نفس جهانیرا زنده نماید و یک آهنگ مملکتی را بحرکت آرد نغمۀ یابهآءالأبهی بلند شود و گلبانگ یاربّیالأعلی باوج علا رسد مکتوبیکه منظوماً بواسطۀ حکیم الهی ارسال نموده بودید قرائت شد در نهایت بلاغت بود از فضل حضرت بیچون امید این بندۀ دلخون آنست که طبع آن یار مهربان روان گردد و قریحه الهام صریحه شود و نطق فصیح و بیان بلیغ متتابعاً صادر گردد و لیس ذلک علی اللّه بعزیز امةاللّه المنجذبه ورقه علویّه و امةاللّه الموقنه ورقه فاطمه و امةاللّه النّورآء ورقه زهرا و امةاللّه البهرآء ورقه فخرالنّسآء و امةاللّه الرّضیّه ورقه مرضیّه و قرّة عین اهل عرفان جناب حسین و نور بصر اصفیا جناب احمد را از قبل این عبد تحیّات محترمانه برسانید و عذر مکتوب منفردانه بخواهید از جان و دل آرزو چنین بود که هر یک را بمکتوبی مخصوص مزاحم اوقات گردم ولی چه توان نمود که بکمال عسرت نگارش این یک نامه میسّر گردید زیرا وقت تنگ است و مشاغل و غوائل بی مهلت و درنگ از فضل ربّ الألطاف الخفیّه امید وطید است که آن اماء رحمان و بندگان یزدان روز بروز قدم پیش نهند و از فیض ملکوت ابهی بهره و نصیب بیش برند هذا منتهی املی و غایة مقصدی انّ ربّی لکریم وهّاب یهب لمن یشآء ما یشآء و له الفضل و الجود فی عالم الانشآء و علیک التّحیّة و البهآء ع ع
* * *
امةاللّه مس بارنی سؤال از حکمت دفن اموات در تراب نموده بود و نیز گفته بود که اصحاب فنون در اوروپ و امریک بعد تحرّی و بحث طویل و عریض در این خصوص بقواعد عقلیّه فوائد سوختن اموات بآتش ثابت و محقّق گشته پس حکمت شرایع مقدّسه در دفن در تراب چه بوده
این عبد فرصت بیان مفصّل میدانید که ندارد لهذا مختصر مرقوم میگردد و آن اینست که عقول بشریّه هرچند نهایت سعی و کوشش را در کشف طریق صواب در امور کلّیّه نماید و کشف ترتیب مکمّل بکند مانند ایجاد الهی و ترتیب انتقالات سلسلۀ موجودات نتواند زیرا انتقالات و تحلیل و ترکیب و جمع و تفریق عناصر و طبایع و موادّ در یک سلسلهئی در نهایت مکمّلیّت و اتقان جاری و واقع بقوانین کلّیّۀ جاریه ملاحظه نمائید که بچه درجه متین و رزین و رصین است
این امتزاج و ترکیب و نشو و نمای جسد عنصری بتدریج بود بهمچنین تحلیل و تفریقش نیز باید بتدریج شود و اگر چنانچه سریع متلاشی گردد در سلسلۀ انتقالات فتور و طفره واقع شود و این طفره سبب ضعف ارتباطات کلّیّه که در سلسلۀ موجوداتست گردد
مثلاً این جسد عنصری انسان از عالم جماد و نبات و حیوان آمده است و حال بعد از وفات بتمامه حیوانات ذرّیّه گردد و آن حیوانات ذرّیّه در وجود کائنات بترتیبی الهی و سائقی طبیعی تأثیر و بترکیبات سائره انتقال نماید
حال اگر این جسد را بسوزانی فوراً بعالم جماد انتقال کند و از آن سیر طبیعی در سلسلۀ موجودات بازماند
جسم عنصری بعد از فوت و فراغت از حیات جامعه اجزاء فردیّه و حیوانات ذرّیّه گردد هرچند از حیات جامعه در هیئت بشریّه محروم گردد امّا باز حیات حیوانی تحقّق دارد و بکلّی از حیات محروم نه ولی اگر سوخته گردد رماد و جماد شود و چون جماد شد حتماً باید بعالم نبات انتقال نماید تا بعالم حیوان ترقّی کند و این را طفره گویند
باری ترکیب و تحلیل و جمع و تفریق و انتقالات کائنات باید بر نظم طبیعی و قانون الهی و ناموس اعظم ربّانی باشد تا در روابط ضروریّه که منبعث از حقائق اشیاست خلل و فتوری حاصل نگردد اینست که در شریعت اللّه حکم بدفن امواتست
قدمای فرس را فکر چنان بود که اموات را دفن نیز جائز نه زیرا دفن نیز بیک درجه مانع از سیر طبیعی شود لهذا در قلل جبال دخمهها ساختند و اموات را در سطح زمین مینهادند ولی این را ملاحظه ننمودند که دفن مانع از سیر و حرکت طبیعی بمقتضای آفرینش نیست بلکه دفن در خاک گذشته از سیر و حرکت طبیعی فوائد دیگر نیز دارد
باری از این گذشته روح انسانی ولو قطع تعلّق از این جسد نماید ولی دوستان و یاران تعلّقی شدید بآثار انسان بعد از فوت دارند که ابداً راضی نشوند آثار انسان فوراً محو و نابود گردد مثلاً یاران ابداً راضی بمحویّت و تلاشی صورت و عکس انسان نگردند و حال آنکه شبح انسانست و عاقبت حکماً محو خواهد شد بلکه بقدر امکان حفظ اثر ولو حجر و شجر و مدر باشد حتماً مینمایند تا چه رسد بجسد انسان ابداً قلب راضی نمیشود که هیکل دوست و یا پدر و مادر و برادر و اولاد عزیزش فوراً متلاشی گردد و این از مقتضای محبّت است
اینست که قدمای مصریّون جسد را مومیا مینمودند که ابد الدّهر باقی و برقرار ماند و چنان گمان مینمودند که هر چه بیشتر دوام نماید برحمت الهۀ مصر نزدیکتر میشود امّا طائفۀ برهما در هندوستان میسوزانند و ابداً پروائی ندارند بلکه سبب تسلّی قلوبشان میشود این بیپروائی عرضیست اعتقادیست نه طبیعی زیرا هنود را اعتقاد چنانست که جسد هر قدر سریعتر متلاشی شود برحمت الهیّه نزدیکتر شود بعکس قدماء مصر حتّی چنان گمان نمایند که بمجرّد سرعت تلاشی مغفرت حاصل گردد و مرده بنعیم ابدی فائز شود این اعتقاد سبب خوشنودی ایشان در سوختن است
و علیک التّحیّة و الثّنآء من ابداً فرصت تحریر یک سطر نداشتم ولی محض رعایت مس بارنی مرقوم شد والسّلام ع ع
چیز دیگر ماند و آن اینست که در حین وقوع امراض ساریه مثل طاعون و وبا آیا احراق اجسام بآهک و یا اجزاء دیگر جائز است یا نه در چنین موردی البتّه محافظه و صیانت اولی زیرا بنصوص الهیّه احکام طبّیّه مشروعست و الضّرورات تبیح المحذورات از قواعد مسلّمه است و علیکم التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
در امریکا خطابۀ مبارک در هوارد یونیورستی (معلّمخانۀ سیاهان) ٢٢ اپریل ١٩١٢
امروز من در نهایت سرورم زیرا میبینم بندگان الهی در این مجمع حاضرند سفید و سیاه با هم همنشینند در پیش خدا سفید و سیاه نیست جمیع رنگها رنگ واحد است و آن رنگ عبودیّت الهی است بو و رنگ حکمی ندارد قلب حکم دارد اگر قلب پاک است سفید یا سیاه هیچ لونی ضرر نرساند خدا نظر بالوان ننماید نظر بقلوب نماید هر کس قلبش پاکتر بهتر هر کس اخلاقش نیکوتر خوشتر هر کس توجّهش بملکوت ابهی بیشتر پیشتر الوان در عالم وجود هیچ حکمی ندارد ملاحظه نمائید در عالم جماد الوان سبب اختلاف نیست در عالم نبات الوانِ گلهای رنگارنگ سبب اختلاف نیست بلکه الوان سبب زینت گلستان است زیرا لون واحد زینتی ندارد امّا وقتی که گلهای رنگارنگ میبینی آن وقت جلوه و زینت دارد عالم بشر هم نیز نظیر بوستان است و نوع انسان مانند گلهای رنگارنگ پس رنگهای مختلف زینت است همین طور در عالم حیوان الوان است کبوتران رنگارنگند با وجود این در نهایت الفتند هیچ وقت برنگ یکدیگر نگاه نمیکنند بلکه نگاه بنوع میکنند چه بسیار کبوتران سفید با سیاه پرواز کنند همین طور سایر طیور و حیوانات مختلف اللّون ابداً نظر برنگ نمیکنند بلکه بنوع نظر دارند حال ملاحظه کنید در حالتی که حیوان عقل ندارد ادراک ندارد با وجود این الوان سبب اختلاف نمیشود چرا انسان که عاقل است اختلاف میکند ابداً سزاوار نیست علیالخصوص سفید و سیاه از سلالۀ یک آدمند از یک خاندانند در اصل یکی بودهاند یک رنگ بودهاند حضرت آدم یک رنگ داشت حوّا یک رنگ داشت سلالۀ جمیع بشر بآنها میرسد پس اصل یکی است این الوان بعد بمناسبت آب و اقلیم پیدا شده ابداً اهمّیّت ندارد لهذا من امروز بسیار مسرورم که سفید و سیاه در این محفل با هم مجتمع شدهاند امیدوارم این اجتماع و الفت بدرجهئی برسد که مابین امتیاز نماند و با هم در نهایت الفت و محبّت باشند ولی میخواهم مطلبی بگویم تا سیاهها ممنون سفیدان شوند و سفیدها مهربان بسیاهها گردند شما اگر به افریقا بروید سیاههای افریقا را ببینید آن وقت میدانید که شما چه قدر ترقّی کردهاید الحمد للّه شما مثل سفیدانید امتیاز چندانی در میان نیست امّا سیاههای افریقا بمنزلۀ خدمه هستند اوّل اعلان حرّیّتی که برای سیاهها شد از سفیدان امریک بود چه محاربه و جانفشانی کردند تا سیاهها را نجات دادند و بعد سرایت بجاهای دیگر کرد سیاهان افریک در نهایت اسارت بودند ولی نجات شما سبب شد که آنها نیز نجات یافتند یعنی دول اروپا اقتدا به امریکائیها کردند آن بود که اعلان حرّیّت عمومی شد بجهت شما سفیدان امریکا چنین همّتی نمودند اگر این همّت نمیبود این حرّیّت عمومی اعلان نمیشد پس شما باید بسیار ممنون سفیدان امریکا باشید و سفیدان باید بسیار بشما مهربان گردند تا در مراتب انسانی ترقّی نمائید و باتّفاق کوشش نمائید تا شما نیز ترقّی فوقالعاده نمائید و با هم امتزاج تام یابید مختصر این است شما باید بسیار اظهار ممنونیّت از سفیدان نمائید که سبب آزادی شما در امریکا شدند اگر شما آزاد نمیشدید سایر سیاهها هم نجات نمییافتند الحمد للّه حال همه آزادند و بکلّی در راحت و آسایش من دعا میکنم که در حسن اخلاق و اطوار بدرجهئی ترقّی کنید که اسم سیاه و سفید نماند جمیع را عنوان انسان باشد مثل اینکه جوق کبوتر را عنوان کبوتر است سیاه و سفید گفته نمیشود و همچنین سایر طیور من امیدوارم که شما بچنین درجهئی رسید و این ممکن نیست مگر بمحبّت باید بکوشید تا در میان شماها محبّت حاصل شود و این محبّت حاصل نمیشود مگر اینکه شما ممنون سفیدان باشید و سفیدان مهربان بشما و در ترقّی شما بکوشند و در عزّت شما سعی نمایند این سبب محبّت میشود بکلّی اختلاف بین سیاه و سفید زائل میگردد بلکه اختلاف جنس اختلاف وطن همه از میان میرود من خیلی از ملاقات شما مسرورم و خدا را شکر میکنم که این محفل شامل سیاه و سفید است و هر دو با کمال محبّت و الفت مجتمع امیدوارم این نمونۀ الفت و محبّت کلّی شود تا عنوانی جز عنوان انسان در میان نماند این عنوان کمال عالم انسانیست سبب عزّت ابدی است سبب سعادت بشری است لهذا من در بارۀ شما دعا میکنم که با هم در نهایت الفت و محبّت باشید و در راحت یکدیگر نهایت سعی و کوشش نمائید
* * *
منزل مستر اسکات ۶ ذی حجّه در پاریس سنۀ ١٣٢٩
امروز میخواستم بیایم اینجا دم در دیدم اروپپلن بلند شده بسیار منظر خوشی بود حقیقت خیلی صنعت غریبی است دلالت بر قوّت بشر میکند که خداوند چنین قوّهئی بانسان داده که پرواز باوجی مافوق طاقت طیور میکند این برهان کافی وافی است که انسان حاکم بر طبیعت است و قانون عمومی طبیعت را بکلّی بهم میزند ملاحظه کنید خدا چه قوّهئی چه موهبتی بانسان داده است که حاکم بر طبیعت است ولی انسان خود را اسیر طبیعت داند خدا انسان را بزرگوار خلق کرده لکن انسان خود را اسیر مینماید خدا قوّۀ عظیمه بانسان داده لکن انسان خود را حقیر میبیند مثلاً قوّۀ کاشفۀ حقایق اشیا داده تا اسرار کاینات را از حیّز غیب بحیّز شهود آورد و حال آنکه طبیعت آن را پنهان نموده است بسیار بسیار از این اروپپلن خوشم آمد زیرا هر چیزی را پروازی این پرواز اروپپلن است که بقوّۀ گاز طیران نماید و همچنین مرغ را پروازی امّا بقوّۀ بال و هوای لطیف و اجسام غیر موزونه را پروازی لکن سبب خفّت اجسام بهمین قسم عقل انسان را نیز پروازی روح انسان را پروازی قلب انسان را پروازی امّا پرواز روح انسان ببشارات الهی است پرواز عقل انسان بازدیاد ادراکات است پرواز قلب انسان بمحبّة اللّه است تعالیم الهی بجهت این نزول یافته که روح انسانی پرواز کند تا باوج ملکوت اعلی رسد و قلب انسان بمحبّة اللّه پرواز کند تا بخدا نزدیک بشود پس از برای هر چیزی پروازی است و هر چیز باعلی درجۀ خود برسد پرواز کرده مثلاً اینچراغ چون باعلی درجۀ خود برسد پرواز کرده این گل وقتی باعلی رتبۀ خود برسد پرواز کرده انسان هم وقتی باعلی مرتبۀ خودش برسد پرواز کرده امّا پرواز انسان بایمان است پرواز انسان بفضائل عالم انسانی است پرواز انسان باکتساب کمالات انسانی است پرواز انسان بموجب عمل بتعالیم الهی است پرواز انسان خدمت بوحدت عالم انسانی است پرواز انسان انتباه بآیات الهی است پرواز انسان باین است که آیت هدی بین خلق باشد پرواز انسان این است که رایت آسمانی باشد پرواز انسان این است که روشن بنور حقیقت باشد پرواز انسان این است که منقطع از مادون حق باشد پرواز انسان باین است که توجّه بملکوت ابهی داشته باشد پرواز انسان این است که تعالیم بهاءاللّه را بتمامه اجری بدارد امیدم این است انشآء اللّه جمیع شماها پرواز کنید روحتان قلبتان فکرتان پرواز کند و جمیع شئونتان پرواز کند این است آرزوی من انشاء اللّه موفّق بآن شوید دعا بکنیم
اللّهمّ یا واهب البرایا و یا موجد الاشیآء اسئلک بفضلک و جودک الّذی احاط الکائنات و الطافک الّتی سبقت الموجودات و باسمک الاعظم الّذی خضعت له الاعناق و ذلّت له الرّقاب و خشعت له الاصوات ان تجعلنا متضرّعین الیک متوکّلین علیک متذلّلین بین یدیک نرجو رحمتک الکبری و موهبتک العظمی ربّ ایّدنا علی الاستقامة فی امرک و ثبوت فی حبّک و تشبّث بذیل عنایتک و التّجرّع عن اقداح محبّتک و التّبتّل الیک و قلب خاضع خاشع منجذب الی جمالک و روح مستبشراً بآیات قدسک و عین ناظرة الی افق توحیدک و اذن واعیة لندآء ملکوتک ربّ وفّقنا علی کلّ خیر فی ملکک و ملکوتک و ایّدنا علی خدمتک و طاعتک ربّ احفظنا فی کلّ الحال و احرسنا عن کلّ افتتان و اهدنا الی سبیل عفوک و غفرانک انّک انت الکریم انّک انت العزیز انّک انت الرّحمن الرّحیم
* * *
نطق مبارک شب شنبه ١٩ ذیقعدۀ ١٣٢٩ مطابق ١٩١١ در منزل دریفوس پاریس
امشب باید ذکری از ترقّی و بقای روح شود هر شیء موجودی لابدّ بر این است یا در ترقّی باشد یا در تدنّی در کائنات توقّف نیست زیرا جمیع کائنات حرکت جوهری دارند یا از عدم بوجود آیند یا از وجود بعدم روند انسان از بدایت وجود رو بترقّی است تا بدرجۀ توقّف میرسد بعد از توقّف تدنّی است این شجر از بدایت وجود رو بنشو و نماست تا بنهایت ترقّی رسد لابدّ بعد از ترقّی تدنّیست مثلاً این مرغ پرواز دارد تا رو باوج میرود در ترقّیست چون توقّف نماید رو بتدنّی است پس معلوم شد حرکت جوهری از برای جمیع کائنات هست لهذا در عالم ارواح اگر چنانچه از برای روح ترقّی نباشد توقّف است زیرا حرکت از برای وجود لزوم ذاتی است انفکاک ندارد یا حرکت اینیّه است یا حرکت کیفیّه یا حرکت کمّیّه یا حرکت روحیّه یا حرکت جوهریّه این واضحست که از برای روح توقّف نیست تدنّی نیست چون تدنّی نیست لابدّ رو بترقّی است و هرچند مراتب محدود است ولی فیوضات ربّانی غیر محدود و کمالات الهی نامتناهی لهذا از برای روح ترقّی دائمی است زیرا اکتساب فیض مستمرّ است ملاحظه فرمائید انسان را از بدایت حیات روح و عقل رو بترقّی است علم رو بتزاید است لهذا معلومات تناقصی ننماید بلکه روز بروز در تزاید است بهمچنین روح انسانی بعد از انقطاع از این جسد همواره رو بترقّی است چه که کمالات نامتناهی است اینست که در ادیان الهی از برای نفوس متصاعده امر بر خیرات و مبرّاتست زیرا سبب علوّ درجاتست و همچنین امر بدعا و طلب عفو و مغفرتست اگر ترقّی روح بعد از وفات مستحیل اینگونه امور عبث است دیگر چرا دعا میکنی چرا خیرات و مبرّات مینمائی چرا علوّ درجات میطلبی در جمیع کتب الهی مذکور است که بجهت اموات خیرات و مبرّات کنید دعا و نماز و نیاز نمائید طلب مغفرت کنید این برهان کافی است که روح را ترقّی بعد از صعود ممکن زیرا هرچند مراتب متناهی ولی کمالات غیر متناهی است تزاید و تناقص در عالم ناسوت است نه ملکوت در عالم ارواح تناقص و تدنّی نیست مثل اینکه عقل و علم انسان دائماً رو بتزاید است باری امیدوار از فضل حقّ چنانم شماها چه در عالم ناسوت چه عالم لاهوت همیشه در ترقّی باشید روحتان انبساط یابد چه در این عالم چه در آن عالم عقل و فکر و ادراکتان رو بتزاید باشد در جمیع مراتب وجود ترقّی کنید توقّف از برای شماها حاصل نشود زیرا بعد از توقّف تدنّی است و از این گذشته چون بسائر کائنات نظر کنی واضحست که ترکیب عناصر مختلفه است لهذا این ترکیب مبدّل بتحلیل میشود چون تحلیل یابد مثلاً جسم انسان از عناصر متعدّده مرکّبست ولی این ترکیب دائمی نیست لابدّ تحلیل میشود چون تحلیل یابد آن وقت انعدام جسم است و فنا زیرا هر ترکیبی را تحلیلی پس لابدّ این ترکیب عناصر متعدّدۀ مختلفه منقلب بتحلیل میشود امّا روح انسانی ترکیب از عناصر مختلفه نیست بلکه مجرّد از عناصر است و مقدّس از طبایع چون مرکّب از عناصر نیست این است که حیّ باقیست و در نشئۀ ابدی حتّی در علم فلسفۀ طبیعی ثابت است که عنصر بسیط را انعدام مستحیل زیرا مرکّب نیست تا تحلیل شود امّا کائناتی که از عناصر مرکّب است از برای آنها انعدام است مثلاً میگویند برای طلا انعدام نیست چه که بسیط است مرکّب نیست عنصر واحد است ترکیب نیست تا تحلیل و معدوم شود و امّا اهل حقیقت بر آنند که کافّۀ موجودات مادّیّه ولو فلاسفۀ زمان بسیط دانند اگر تحقیق و تدقیق شود آن نیز مرکّب است باری چون روح انسانی از عناصر متعدّده و از عالم ترکیب نیست معدوم نگردد و تحلیل نشود و همچنین آثار مترتّب بر وجود است شیء موجود اثر داشته و دارد بر شیء معدوم ابداً اثر مترتّب نمیشود ملاحظه کنید نفوس مقدّسه آثارشان در جمیع عوالم باقیست حتّی در عالم عقول و نفوس تأثیرشان باقی و برقرار است مثلاً آثار حضرت مسیح در عالم عقول و ارواح ظاهر و باهر است روح مسیح موجود است که این آثار بر آن مترتّب است بر معدوم اثری مترتّب نمیشود پس روح موجود است که این تأثیرات دارد جمیع کتب آسمانی ناطق باین است ملاحظه در کائنات موجوده نمائید که جماد منتهی به نبات میشود و نبات منتهی بحیوان و حیوان منتهی بانسان و انسان نیز عبارت از چند روز حیات عنصری اگر چنانچه چند روز بماند و بمیرد و تمام شود این عالم عبث است تکرار میکنم تا درست ملتفت شوید جمیع کائنات نامتناهی صادر از جماد است اخصّ جماد نبات است و اخصّ از نبات حیوان و اخصّ از حیوان انسان پس کائنات منتهی بانسان شد و انسان اشرف کائناتست و اگر این انسان هم چند روزی در این عالم زندگانی بتعب و مشقّت نماید و بعد معدوم شود عالم وجود اوهام محض است و سراب بیپایان این کون نامتناهی ممکن است چنین بیهوده و عبث باشد لا واللّه هر طفلی ادراک مینماید که این جهان نامتناهی را حکمتی و این کائنات عظیمه را سرّی و ثمری و این کارخانۀ قدرت را سود و منفعتی و این مبادی را نتیجهئی والّا زیان اندر زیان است این است که بعد از این حیات ناسوتی حیات ملکوتی است روح انسان باقیست و فیوضات الهی نامتناهی امّا مادّیّون میگویند کجاست کو آن روح ما چیزی نمیبینیم روحی نمیبینیم صدائی نمیشنویم چیزی استشمام نمیکنیم پس روح وجود ندارد بلکه معدوم شده است مادّیّون چنین میگویند لکن ما میگوئیم این جماد بعالم نبات آمد نشو و نما نموده قوّۀ نامیه یافت ترقّی کرد و بعالم دیگر آمد درخت شد امّا عالم جماد هرچند آن را هیچ خبر ندارد ولی دلیل بر آن نمیشود که عالم نباتی نیست بجهت اینکه جماد احساس نمیکند و استعداد ادراک عالم نباتی ندارد این نبات بعالم حیوانی آید و ترقّی کند لکن درختان احساس نمیکنند زیرا این نبات خبر از عالم حیوان ندارد بلسان حال میگوید عالم حیوان کو من احساس نمیکنم و حال آنکه عالم حیوان موجود است همین طور حیوان از عالم عقل انسان خبر ندارد در عالم خودش میگوید عقل کو روح انسانی کو این دلیل بر این نیست که روح انسانی وجود ندارد پس هیچ رتبۀ مادون ادراک رتبۀ مافوق نمیکند مثل اینکه این گل خبر از عالم ما ندارد نمیداند که عالم انسانی هم هست در رتبۀ خود میگوید عالم انسانی کو من عالم انسانی نمیبینم آن ندیدن او دلیل بر عدم وجود انسان نیست حال اگر مادّیّون خبر از وجود ملکوتی نداشته باشند دلیل بر این نیست که وجود ملکوتی نیست بلکه نفس وجود ناسوتی دلیل بر وجود ملکوتی است زیرا نفس فنا دلیل بر بقاست اگر بقائی نباشد فنائی نیست نفس ظلمت دلیل بر نور است نفس فقر دلیل بر غناست اگر فقر نباشد غنا نیست نفس جهل دلیل بر علم است اگر علم نباشد جهلی نیست زیرا جهل فقدان علم است فقر فقدان غناست ظلمت عدم نور است عجز عدم قدرتست ضعف عدم توانائیست نفس فنا دلیل بر بقاست اگر چنانچه فنائی نبود ابداً بقائی نبود اگر غنائی نبود فقری نبود اگر علم نبود جهلی نبود اگر جمیع مردم فقیر بودند آن وقت فقیری نبود فقر بغنا پیدا میشود پس نفس فنا دلیل بر بقاست و اگر بقا از برای روح نبود مظاهر مقدّسۀ انبیای الهی چرا این قدر زحمت میکشیدند حضرت مسیح چرا این صدمات را بر خود قبول میفرمود حضرت محمّد چرا این مصائب را بر خود تحمیل مینمود حضرت باب چگونه گلوله بر سینۀ مبارک خویش قبول میکرد جمال مبارک چرا این همه زجر و بلا و نفی و جفا و حبس و زندان برای خود قبول مینمود مادام که بقا از برای روح نه تحمّل این زحمات را چه لزوم حضرت مسیح هم ایّام خویش را بخوشی میگذرانید امّا چون روح باقیست اینست که حضرت مسیح این همه آلام و محن را برای خود قبول کرد انسان اگر ادنی ادراکی داشته باشد و فکر بکند میگوید عالم عالم وجود است نه عدم کائنات متّصل ترقّی میکند از رتبهئی برتبۀ مافوق چطور میشود آن ترقّی منقطع شود و حال آنکه میگوید ترقّی از لوازم وجود است باز این را میگوید زیرا از هر چیز بیخبر است مانند جماد است میگوید کو عالم انسانی چشم ندارد گوش ندارد شامّه ندارد که بوی این گل را بشنود این است که در عالم جماد جز وجود جمادی وجودی نیست این از نقص جماد است ولی دلیل بر این نیست که وجودی غیر وجود جماد نیست این مادّیّون از جهلست که میگویند کو عالم ارواح کو حیات ابدیّه کو الطاف خفیّۀ الهیّه ما چیزی نمیبینیم مثل اینکه این جماد میگوید کو کمالات انسانی کو چشم کو گوش این از نقص جماد است امیدوارم انشآءاللّه احساسات روحانی شما روز بروز زیاد شود و یقین بدانید این حواسّ جسمانی استعداد آن را ندارد که ادراک عوالم روحانی نماید ولی قوّۀ ادراک و عقل کلّی ربّانی میفهمد بصیرت انسانی مشاهده مینماید گوش روح استماع میکند این مادّیّون نفوسی هستند که حضرت مسیح میفرماید چشم دارند ولی نمیبینند گوش دارند ولی نمیشنوند قلب دارند ولی ادراک نمیکنند چنانچه اشعیا در اصحاح ۶ میفرماید شما میشنوید ولی نمیفهمید شما میبینید ولی ادراک نمیکنید و در قرآن میفرماید صمّ بکم عمی فهم لا یعقلون چشم کور چگونه مشاهدۀ آفتاب کند و گوش کر چگونه استماع آواز و شهناز نماید بقول حکیم سنائی
* * *
خطابۀ مبارک در انجمن فقرای نیویورک قبل از انفاق بفقرا شب ١٨ اپریل ١٩١٢
امشب من بسیار مسرورم زیرا بدیدن دوستان خودم آمدهام شما همقطار و اقران من هستید باید شکر کنید که فقیرید زیرا ملکوت الهی برای فقراست حضرت مسیح فرمود دخول شتر در سوراخ سوزن اسهل از ورود اغنیا در ملکوت اللّه است پس شما هرچند ذلیلید ولی عزّت ملکوت برای شماست حضرت مسیح از فقرا بود نه از اغنیا از گیاه گذران مینمود سر و سامان نداشت در صحرا و بیابان بود اگر غنا خوب بود بایستی حضرت مسیح غنی باشد حضرت وقتی که ظاهر شد اوّل فقرا مؤمن شدند زیرا حضرت مسیح فقیر بود گمان نکنید غنا شأنی دارد اغنیا بسیار زحمت میکشند در وقت مردن با حسرت میروند برهنه آمدند برهنه هم میروند نهایت حسرت دارند و از رحمت پروردگار مأیوسند الحمد للّه ما یأسی نداریم امیدمان برحمت پروردگار است شبهه نیست رحمت الهی شامل حال فقراست حضرت بهآءاللّه در بغداد جمیع را گذاشت و رفت میان فقرا دو سال با فقرا بود با آنها بسر میبرد و باین افتخار میکرد و لقب خویش را درویش فرمود یعنی فقیر جمیع ما را وصیّت فرمود که خادم فقرا باشیم همنشین فقرا شویم تا در ملکوت الهی مقرّب گردیم پس تا میتوانیم باید خدمت بفقرا نمائیم زیرا فقرا عزیزند و مشمول الطاف الهی هستند اغنیا مشغول دنیا هستند امّا فقرا مشغول خدا و دلیل بر این حضرت مسیح و حواریّانند که فقیر بودند شبی مسیح در بیابان ماند جائی نداشت گفت ای پدر آسمانی برای طیور صحرا آشیانههاست و گوسفندان را منزل و مأوی امّا پسر انسان را جای سر نهادن نیست و فرمود فرش من زمین است سراج من روشنی ماه و ستارههای آسمان است و پوشاکم آسمان کیست از من غنیتر زیرا آن موهبتی که باغنیا داده نشده و مخصوص فقراست بمن داده شده حال شما تأسّی بمسیح نمودهاید نه اغنیا پس شکر کنید خدا را و از شما خواهش دارم که مرا قبول نمائید تا من نیز یکی از شماها باشم و خادم فقرا شوم
* * *
نطق مبارک در کانگرس ارتباط شرق و غرب در واشنگتن امریکا ٢٠ ماه اپریل ١٩١٢
امشب من نهایت سرور دارم که در همچو مجمع و محفلی وارد شدم من شرقی هستم الحمد للّه در مجلس غرب حاضر شدم و جمعی میبینم که در روی آنان نور انسانیّت در نهایت جلوه و ظهور است و این مجلس را دلیل بر این میگیرم که ممکنست ملّت شرق و غرب متّحد شوند و ارتباط تام بمیان ایران و امریکا حاصل گردد زیرا برای ترقّیات مادّیّۀ ایران بهتر از ارتباط بامریکائیان نمیشود و هم از برای تجارت و منفعت ملّت امریکا مملکتی بهتر از ایران نه چه که مملکت ایران موادّ ثروتش همه در زیر خاک پنهان است امیدوارم ملّت امریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر شود و ارتباط تام در میان ایران و امریکا حاصل گردد خواه از حیث مدنیّت جسمانیّه خواه از حیث مدنیّت روحانیّه بیکدیگر معاونت نمایند تا آنکه مدنیّت مادّیّۀ امریکا در ایران و مدنیّت روحانیّۀ ایران در امریکا نهایت نفوذ و تأثیر نماید
باری کائنات عمومیّۀ عالم هر یک منفرداً زندگانی میتوانند هر شجری منفرداً نشو و نما نماید بدون اینکه از سایر اشجار مستفید شود همچنین حیوان منفرداً زندگی تواند ولکن انسان ممکن نیست نوع انسان محتاج تعاون و تعاضد است محتاج مراوده و اختلاط است تا کسب سعادت و آسایش کند و راحت و آرایش یابد مثلاً اگر در میان دو قریه ارتباط تام حاصل شود سبب منفعت کلّیّه و ترقّی گردد همچنین میان دو شهر چون تعاون و تعاضد حاصل شود سبب ترقّی و آسایش گردد پس اگر میان دو اقلیمی ارتباط تام و تعاون و تعاضد کامل حاصل گردد شبههئی نیست مزید ترقّیات و فوائد عظیمه شود حال این محفل نورانی الحمد للّه سبب اتّحاد شرق و غرب است اساس تعاون و تعاضد دو ملّت است از این معلوم میشود که منافع و فوائد عظیمه حاصل خواهد شد یعنی در ایران مدنیّت مادّیّه رواج و شیوع یابد و ابواب تجارت برای امریکا باز خواهد شد و یقین است سبب ترقّی و منفعت طرفین گردد و این ارتباط اعظم وسیلۀ حصول محبّت بین ملل شرق و غرب شود حضرت بهآءاللّه در ایران شصت سال پیش اساس چنین محبّتی گذاشت و اعلان وحدت عالم انسانی فرمود و خطاب بنوع انسان نمود که همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار و فرمود که نوع انسان عبارت از یک عائله است و جمیع بشر عبارت از یک جنس لهذا امید چنان است که ملّت ایران و امریکا یک ملّت و یک جنس و یک طائفه و یک عائله گردند تفاوتی در میان نماند حضرت بهآءاللّه بجهت اتّحاد عالم انسانی و ترویج صلح عمومی و این ارتباط و اتّحاد جمیع صدمات را تحمّل فرمود چهل سال در زندان عبدالحمید بود و اوقات مبارک در اعظم بلایا گذشت و همچنین من متجاوز از چهل سال در حبس و زندان بودم تا جمعیّت محترمۀ اتّحاد و ترقّی سبب آزادی من شدند و نهایت محبّت و مهربانی نمودند و ممکن شد که من باین ممالک آمدم اگر جمعیت اتّحاد و ترقّی نمیبود آمدن من باین ممالک ممکن نبود پس برای آن جمعیّت دعا کنید که روز بروز مؤیّد شوند زیرا سبب حرّیّت و آزادی شدند خلاصه این بحر محیط آتلانتیک را من طیّ کردم و باینجا رسیدم الحمد للّه محافل را نورانی و نفوس را روحانی میبینم و از این محافل خیلی مسرورم و در بارۀ شماها دعا میکنم
خداوندا آمرزگارا این مجمع را تأیید کن و توفیق بخش تا عالم را بنور اتّحاد روشن نماید شرق و غرب را بپرتو محبّت و نور اتّفاق منوّر کند ای بخشندۀ مهربان دلها را بنفثات روح القدس زنده کن و رویها را مانند شمع برافروز تا جهان را نورانی کنند و نفوس را رحمانی نمایند توئی بخشنده و توئی دهنده و توئی مهربان
* * *
بیانات مبارکه در منزل مستر پنشو که یکی از وزرای کابینۀ دولت جمهوری امریکاست در ییلاق میلفرد امریکا ۴ جون ١٩١٢
امیدواریم در مجلس شما مائدۀ آسمانی بخوریم آن بالتّمامه مطابق مذاق ماست زیرا این جمعیّتی است که بمحبّت جمع شده و هر جمعی که بمحبّت جمع شود یقین است مائدۀ آسمانی در آنجاست و اصل مائدۀ آسمانی محبّت است در انجیل مذکور است که مائدۀ آسمانی بر پطرس نازل شد و در میان اهالی شرق مذکور است که بحضرت مسیح نازل شد و همچنین مذکور است که مائدۀ الهی بر حضرت مریم نازل میشد و یقین است که این صحیح است که هم بر حضرت مسیح و هم بر حضرت مریم مائدۀ آسمانی نازل میشد امّا مائدۀ آسمانی بمقتضای آسمان است مائدۀ روح بحسب روح و مائدۀ عقل بحسب عقل و آن مائده که بر حضرت مسیح نازل میشد و بر حضرت مریم نازل میشد آن محبّت اللّه بود روح انسانی از او زنده میشد غذای قلوب بود تأثیرات این غذای جسمانی موقّت است امّا تأثیرات آن غذای آسمانی ابدی است در این غذا حیات جسم است امّا در آن غذا حیات روح
یکی عرض کرد که در جرائد است که در منتکلر خانهئی خریده و خیال توطّن کردهاند فرمودند صادقند در قولشان امّا نفهمیدهاند چه نوع منزلی است همۀ عالم وطن من است و همه جا متوطّن هستم هر جا نفوسی مثل شماها باشند آنجا وطن من است اصل وطن قلوبست انسان باید در قلوب توطّن کند نه در خاک این خاک مال هیچکس نیست از دست همه بیرون میرود اوهام است لکن وطن حقیقی قلوب است
دیگری از بعد موت پرسید که بروح انسان چه میشود فرمودند جسد در زیر خاک میرود از آنجا آمده و بآنجا میرود هر چه میبینی از کجا پیدا شده بهمان جا میرود جسم انسان چون از خاک آمده بخاک میرود امّا روح انسان از نزد خدا آمده بنزد خدا میرود الحمد للّه شما خوشید اینجا جنّت است خیلی باصفاست خیلی خوب جائی است خیلی روحانیّت دارد روح انسان در اینجا یک اهتزازی پیدا میکند یک بهجت عظیمی روی میدهد خوب جائی انتخاب کردهاید
زنی پرسید آیا اینجا برای اطفال هم خوبست چون خلوت است یا مؤانس همسنّ لازم دارند فرمودند از برای اطفال بسیار خوب است از برای چشمشان فکرشان عقلشان همه چیزشان خوبست امّا اطفال اگر باادب باشند لازم است بعضی اوقات با هم باشند ملاحظه میکنید وقتی که طفل بسنّ دوسالگی میرسد میل بمؤانست اطفال دیگر مینماید مرغها را ملاحظه نمائید با همدیگر پرواز میکنند چه طور جمع میشوند آیا در سنّ طفولیّتتان هیچ بخاطر دارید که چه قدر از اطفال همسنّ خودتان خوشتان میآمد چه قدر مسرور میشدید
حضرت بهآءاللّه بسیار از اینگونه مناظر طبیعی خوششان میآمد و فرمودهاند که شهر عالم اجسام است امّا کوه و صحرا عالم ارواح با وجود این در تمام حیات مسجون بودند و در بلایای شدیده افتادند شماها باید خیلی ممنون کلمبوس شوید که چنین مملکت عظیمی برای شما کشف نمود از اغرب غرائب آنکه او کشف کرد لکن بنام امریک مشهور گردید باید فیالحقیقه اسمش کلمبیا باشد حقّ و عدالت این بود هر کائنی از کائنات ناسوتیّه ولو هر چه فائده داشته باشد لابدّ مضرّتی هم دارد لکن باید نظر کرد که آیا فائده یا ضررش بیشتر است حالا اگرچه از اکتشاف کلمبوس ظاهراً عالم در مشقّت و تعب افتاد مثلاً اگر کلمبوس کشف امریک ننموده بود کشتی بزرگی مثل تیتانیک ساخته نمیشد و اینهمه نفوس غرق نمیگشت لکن این ضررها بالنّسبه بمنافع هیچ است لهذا باید بفوائد دیگر نظر نمود امروز چیزی که خیر محض است آن امور روحیّه است که خیر محض و صرف خیر است ابداً از هیچ جهت ضرر ندارد بجهت اینکه نور است و از نور ضرری حاصل نمیشود
در باب نیویورک فرمودند قدری خانهها خفه است مثل قفسها میماند مثل خانۀ زنبور میماند امّا اینجاها خوب است ما وقتی در عرّابه سوار شدیم و وارد این ییلاق مثل اینکه از جهنّمی ببهشت وارد شدیم امروز بعد از ورود رفتیم بآبشار وقت مراجعت باران گرفت قدری باران خوردیم فرار کردیم در یک خانۀ نزدیک در الواح حضرت بهآءاللّه است که وقتی حضرت مسیح در بیابان بود شب بود تاریک بود باران شدید گرفت حضرت رو بیک مغاره تشریف بردند ملاحظه فرمودند که سباع ضاریه در آنجاست بعد بیرون در باران ایستادند باران شدید بر سر حضرت میبارید فرمودند ای خداوند از برای مرغان آشیانه قرار دادی و از برای سباع ضاریه مغاره قرار دادی و از برای گوسفندان مکان قرار دادی امّا از برای ابن انسان جائی خلق نکردی که خود را از باران حفظ نماید ای پدر میبینی که بستر من خاکست غذای من گیاه است چراغ من در شبها ستاره است بعد فرمودند کیست غنیتر از من بجهت اینکه آن موهبتی که بپادشاهان ندادی به امرا ندادی بفلاسفه ندادی باغنیا ندادی بمن احسان کردی کیست غنیتر از من
در آثار مبارک حضرت بهآءاللّه بعضی قضایا مذکور که در انجیل نیست و این روایات از حیات مسیح است و مبنای آن بر علوّیّت مسیح و بر بزرگواری مسیح یک حکایت دیگر از برای شما بگویم میگویند حضرت مسیح یک روز داخل در دهی شد حکومت غدغن کرده بود که اهالی غربا را در خانه قبول نکنند چون در آن اطراف دزدی زیاد شده بود حضرت آمدند در خانۀ یک پیرهزنی پیرهزن شرم کرد که حضرت را قبول نکند وقتی که نظر بجمال حضرت کرد و ملاحظۀ وقار حضرت نمود راضی نشد بگوید قبول نمیکنم لهذا بکمال احترام قبول کرد بعد این پیرهزن ملتفت احوال حضرت شد دید در اطوار آثار بزرگواری هویداست آمد دست حضرت را بوسید عرض کرد من یک پسر دارم کسی دیگر را ندارم این پسر عاقل بود کامل بود کار میکرد بنهایت سعادت گذران مینمودیم حال چندیست مشوّش شده ماتمزده است خانۀ ما را پر از غصّه و حزن کرده روز کار میکند لکن شب میآید مشوّش الحال خواب ندارد و هر چه سؤال میکنیم جواب نمیدهد حضرت فرمودند او را نزد من بفرست مغرب شد پسر آمد مادرش گفت ای پسر این شخص بزرگواری است اگر دردی داری آنرا باو بگو بعد آن پسر آمد حضور حضرت نشست فرمودند بگو ببینم چه دردی داری عرض کرد دردی ندارم فرمودند دروغ مگو تو یک درد بیدرمان داری بگو من امینم من سرّ کسی کشف نمیکنم من ستر میکنم مطمئن باش بگو من سرّ تو را کشف نمیکنم عرض کرد که در من دردیست دوا ندارد فرمودند بگو من او را علاج میکنم عرض کرد چون درمان ندارد علاج ممکن نیست فرمودند بگو من درمان دارم گفت هر دردی باشد فرمودند که هر دردی باشد عرض کرد حیا میکنم شرم میکنم فرمودند بگو تو پسر من هستی فکری کرد گفت بزبانم نمیآید سوء ادب میبینم فرمودند من از تو عفو میکنم عرض کرد که در شهری نزدیک باینجا پادشاهی هست که من تعلّق بدختر او پیدا کردهام و صنعت من خارفروشی است دیگر چه عرض کنم حضرت فرمودند مطمئن باش من انشآءاللّه مراد تو را بتو میرسانم باری مختصر اینست حضرت از برای او اسباب فراهم آوردند رفت و آن دختر را گرفت و در شبی که وارد حجلهگاه دختر شد بمجرّد دخول در اطاق پر زینت و جلال بخاطرش چیزی رسید و پیش خود گفت که این شخص از برای من چنین امر عظیم را محقّق نمود پس چرا برای خودش نکرد مادام از برای من مهیّا کرد از برای خود نیز تهیّأ میتوانست و حال با این قوای معنوی باز در بیابانها میدود گیاه میخورد روی خاک میخوابد در تاریکی مینشیند و نهایت فقر را دارد بمجرّد اینکه این فکر باو رسید بدختر گفت تو باش من کاری دارم میروم و برمیگردم آمد بیرون رفت در بیابان عقب حضرت آخر حضرت را پیدا کرد گفت ای مولای من تو منصفانه بمن معامله نکردی فرمودند چرا عرض کرد از برای من خیری را میخواهی که از برای خود نمیخواهی یقین است که پیش تو شیئی اعظم از این موجود و اگر این مقبول بود از برای خودت اختیار میکردی لهذا معلوم است که چیز دیگر داری که اعظم از این است پس انصاف ندادی بمن چیزی دادی که پیش تو مرغوب نیست حضرت فرمودند راست میگوئی آیا تو استعداد و قابلیّت این را داری عرض کرد امیدوارم فرمودند میتوانی از همۀ اینها بگذری گفت بلی فرمودند پیش من هدایت اللّه است آن اعظم از اینهاست اگر میتوانی بیا او در عقب حضرت افتاد بعد حضرت نزد حواریّون آمدند فرمودند من یک کنزی داشتم در این ده مخفی بود حال نجات دادم این کنز من است من آنرا از زیر زمین بیرون آوردم و بشما میدهم
یکی از حاضرین اظهار حزن نمود که نمیتواند فارسی صحبتی نماید فرمودند الحمد للّه در عالم روح این حجاب لسانی نیست قلوب با یکدیگر صحبت مینمایند یکوقتی در ایران انجمنی تشکیل شد اساس این انجمن آن بود که تکلّم مندون لسان مینمودند و بادنی اشارهئی یک قضیّۀ مهمّۀ کلّیّه را میفهماندند این انجمن خیلی ترقّی کرد بدرجهئی رسید که بیک اشارۀ انگشت یک قضیّۀ کلّیّه مفهوم میشد حکومت ترسید که اینها میتوانند جمعیّتی تشکیل کنند ضدّ حکومت که هیچکس نتواند مقاصد آنها را بفهمد ضررهای زیاد خواهد داشت لهذا بقوّۀ جبریّه منع کرد یک قضیّۀ آنرا برای شما بگویم هر کس میخواست داخل آن انجمن بشود میآمد دم در میایستاد اینها در این باب بیک اشاره با همدیگر مشورت میکردند و بدون تکلّم رأی میدادند وقتی یک شخص عجیب الخلقه آمد دم در ایستاد رئیس نگاه کرد بهیئتش دید عجیب الخلقه است فنجانی بر روی میز بود آب داشت و دوباره آب بروی آن ریخت تا آنکه بلبالب رسید این علامت رد بود یعنی این مجلس ما جای این شخص ندارد امّا آن آدم باذکا بود لهذا یک پر گل خیلی نازکی گرفت و بکمال احترام وارد اطاق شده روی آب آن فنجان بکمال دقّت گذاشت که آب فنجان بحرکت نیامد همه مسرور شدند یعنی مرا اینقدر محلّ لازم نیست اینقدر لطیفم که مثل این برگ گل محتاج بجا نیستم دست زدند و او را قبول کردند جمیع مکالماتشان باشارات بود و خیلی ترقّی نمودند و سبب شد که ذهن و ذکاء تندی پیدا کردند و ترقّی فراست آنها زیاد شد اغلب با چشم با همدیگر صحبت میکردند و در نهایت پاکیزگی بحالت و حرکت چشم سخن میراندند
بمناسبتی فرمودند بمرور زمان جمیع قطعات امریک مثل مکزیکو کانادا امریکای جنوبی و مرکزی جمعیّتش داخل اتّحاد با عموم میشوند
در باب جنگ بزرگ که بعضی منتظرند مابین دول عالم اتّفاق افتد شخصی پرسید فرمودند لابدّ خواهد شد امّا امریکا داخل نمیشود این جنگ در اروپا میشود شما یک گوشه را گرفتهاید کار بکار دیگری ندارید نه بفکر گرفتن قطعات اروپ هستید نه کسی طمع آن دارد که زمین شما را بگیرد راحت هستید زیرا محیط اتلانتیک یک قلعۀ طبیعی بسیار محکمی است
در باب وضع حکومات جمهوری و مشروطه صحبتی شد فرمودند اروپا و سائر جهات مجبور خواهد شد که ترتیبات شما را اجرا کنند در جمیع اروپا تغییرات عظیمه رخ میدهد و مرکزیّت حکومات باستقلال داخلی ولایات منتهی میشود و فیالحقیقه این انصاف نیست که یک مملکتی بواسطۀ یک نقطه حکومت شود زیرا هر قدر عدل و کیاست اعضاء مرکز زیاد باشد از احتیاجات لازمۀ بلدی و محلّی اطّلاع تام ندارند و در ترقّی جمیع اطراف مملکت منصفانه نمیکوشند مثلاً حالا جمیع المانیان برلین را خدمت میکنند جمیع فرانسه پاریس را خدمت مینماید جمیع ممالک و مستعمرات انگلیس لندن را زینت میدهد امّا حکومت شما خوب ترتیباتی دارد
شخصی از حاضرین از اشکالات سیاسی و اقتصادی عرض کرد فرمودند امریکا را به اروپا نتوان قیاس نمود مشکلات امریکا بالنّسبه بمشکلات اروپا هیچ است یکی از مشکلات اروپا کثرت جیوش است در فرانسه و المان عموم ملّت عسکرند ولی شما از این مصیبت کبری راحتید خدا را شکر کنید که شما را از این بلا نجات داده در داخلۀ امریکا امن و امان است و اوّل علم صلح در اینجا بلند میشود یقین بدانید که این میشود چون که انسان از مبادی نتیجه میگیرد و آن این است که اینجا صلح اوّل در میان خود ملّت برقرار شد و از اینجا سرایت باطراف خواهد نمود
یکی از حضّار سؤال نمود که آیا حکومت مملکتی باید علی الاطلاق در دست جمیع مردم باشد یا در دست عقلا فرمودند معلوم است اگر عمومیّت ملّت اعزّه را انتخاب نمایند که آنها رؤساء جمهور را انتخاب کنند بهتر است یعنی رئیس منتخب منتخب باشد زیرا عموم عوام چنانچه باید و شاید از این مسائل سیاسیّه آگاه نیستند عوام بحسب صیت میروند و هر مطلبی را فیالحقیقه عقلا ترویج دهند و این طبیعی است عوام بآنها میگروند کار باید اصلاً در دست عقلا باشد نه در دست عوام ولی عقلا هم باید در نهایت صداقت و خلوص نیّت خدمت بعموم ملّت نمایند و خیر آنها را حفظ و صیانت کنند در کلّیّات امور ملاحظه کنید چون در دست عوام دهید خراب میشود اگر کار در دست عمله بدهید خانه ساخته نمیشود لابدّ یک مهندس عاقلی لازم است کار را عقلا میکنند عوام همان تعبش را میکشند خریطۀ جنگ را سردار میکشد ولی عوام جنگ میکنند نمیشود خریطه را دست آنها بدهند آیا میشود یک اردو را در دست افراد اردو داد امّا اگر فتح و ظفر خواهیم باید شخص باتجربۀ عاقلی را جنرال کرد
سؤال در مسائل اقتصادی مالیّون و رنجبران شد فرمودند این یکی از مسائل اساسیّۀ حضرت بهآءاللّه است امّا معتدلانه نه متهوّرانه و اگر این مسئله بطور محبّت التیام نیابد عاقبت بجنگ خواهد کشید اشتراک و تساوی تام ممکن نیست زیرا امور و نظام عالم مختل میگردد امّا یک طریق معتدلانه دارد که نه فقرا اینطور محتاج بمانند و نه اغنیا اینطور غنی گردند هم فقرا هم اغنیا بر حسب درجات خود براحت و آسایش و سعادت زندگانی نمایند در دنیا اوّل یک شخص بود که این فکر را کرد و او پادشاه مملکت اسپارته بود و سلطنتش را فدای اینکار کرد حیاتش قبل از ولادت اسکندر یونانی بود این فکر در سر او افتاد که خدمتی بکند که مافوق آن خدمتی نشود و در این عالم سبب سعادت جمعی شود لهذا اهالی اسپارته را سه قسم نمود یک قسمتش اهالی قدیمه بودند که زرّاع بودند یک قسمتش اهل صنعت بودند یک قسمتش یونانی بود که اصلشان از فنیکیان بود لوکورگوس که اسم این پادشاه بود خواست مساوات حقیقی بین این سه قسم بگذارد و باین وضع تأسیس حکومت عادلانه نماید گفت اهالی قدیمه که زرّاع هستند بهیچ مکلّف نیستند فقط مکلّف بدادن ده یک از حاصلات خود هستند مکلّف بچیز دیگر نیستند اهل صنعت و تجارت هم سنوی خراج بدهند ولی مکلّف بچیز دیگر نه امّا طبقۀ سوّم که نجبا و سلالۀ حکومت بودند و مناصب و حرب و دفاع از وطن و سیاست ملک وظیفۀ آنها بود جمیع اراضی اسپارته را مساحه کرد و بالتّساوی در میان این فرقه تقسیم کرد مثلاً آنها نههزار نفر بودند جمیع اراضی را نههزار قسمت تقسیم نمود و هر یک از این فرقۀ سرآمدان را یک سهم داد بالمساوات و گفت هر عشری که از آن زمین بیرون آید مال صاحب آن ملک باشد و در میان اهالی بعضی قوانین و نظامهای دیگر نیز گذارد و چون این امور را حکم داده بر حسب دلخواه خود بانجام رسانید ملّت را در معبد خواست گفت من میخواهم بروم به سوریّا لکن میترسم بعد از اینکه من بروم این قوانین مرا بهم بزنید لهذا شماها قسم یاد کنید که پیش از آمدن من این قوانین را ابداً بهم نزنید آنها هم در معبد قسمهای مؤکّد خوردند که ابداً تغییر ندهند و همیشه متمسّک باین قوانین باشند تا آنکه پادشاه مراجعت نماید ولی او از معبد بیرون آمد و سفر کرد و دیگر برنگشت و از سلطنت خود گذشت تا این قوانین محفوظ بماند و این مسئلۀ اشتراکیّه چیزی نگذشت که سبب اختلاف شد زیرا یکی از آنها پنج اولاد یکی سه اولاد دیگری دو اولاد پیدا کرد تفاوت حاصل شد و بهم خورد لهذا مسئلۀ مساوات مستحیل است امّا چه هست این است که اغنیا رحم بفقرا کنند امّا بمیل خودشان نه مجبوراً اگر مجبوری باشد فائده ندارد نه آنکه بجبر باشد بل بموجب قانون تا بر حسب قانون عمومی هر کس تکلیف خود را بداند مثلاً شخص غنی حاصلات زیادی دارد شخص فقیر حاصل کم دارد یا آنکه روشنتر بگوئیم یک شخص غنی دههزار کیلو حاصل دارد و شخص فقیر ده کیلو دارد حالا انصاف نیست که از هر دو یک مالیات بگیرند بل شخص فقیر در این موقع باید از مالیات معاف باشد اگر آن شخص فقیر عشر مالیات بدهد و شخص غنی هم عشر مالیات بدهد این انصاف نیست پس در اینصورت باید قانونی وضع نمود که این شخص فقیر که فقط ده کیلو دارد و بجهت قوت ضروری خود جمیع را لازم دارد از مالیات معاف باشد ولی شخص غنی که دههزار کیلو دارد اگر عشر یا دو مقابل عشر مالیات بدهد ضرری باو نمیرسد مثلاً اگر دوهزار کیلو بدهد باز هشتهزار کیلو دارد و آدمی که پنجاههزار کیلو دارد اگر دههزار کیلو بدهد باز چهلهزار کیلو دارد لهذا قوانینی بر این منوال لازم است این قوانین اجرت و مزد را باید بکلّی بهم زد اگر امروز صاحبان فابریقهها بر مزد کارگران ضمّ کنند باز یک ماه یا یک سال دیگر فریاد برآورده اعتصاب نموده بیشتر خواهند خواست این کار انتهائی ندارد حالا شریعت اللّه را بشما بگوئیم بموجب شریعت اللّه مزد باینها داده نمیشود بل فیالحقیقه شریک در هر عملی میشوند مثلاً زرّاع در دهی زراعت میکنند از زراعت حاصلات میگیرند و از اغنیا و فقرا بر حسب حاصلاتشان عشر گرفته میشود و در آن ده انبار عمومی ساخته میشود که جمیع مالیات و حاصلات در آنجا جمع گردد آنوقت ملاحظه میشود کی فقیر است کی غنی و زرّاعی که فقط بقدر خوراک و مخارج خود حاصل بدست آوردهاند از آنها چیزی گرفته نمیشود باری جمیع حاصلات و مالیات که جمع شده در انبار عمومی جمع میشود و اگر عاجزی در ده موجود بقدر قوت ضروری باو داده میشود و از طرف دیگر شخص غنی که فقط پنجاههزار کیلو لازم دارد ولی پانصدهزار کیلو حاصلات بعد از مصارفات دارد لهذا دو برابر عشر از او گرفته میشود و در آخر سال هر قدر در انبار زیادی مانده خرج مصارف عمومی میشود
این مسئلۀ اشتراکیّون بسیار مهمّ است و باعتصاب مزدوران حلّ نخواهد شد باید جمیع دول متّفق شوند و یک مجلسی قرار دهند که اعضاء آن از پارلمانهای ملل و اعیان منتخب گردد و آنها در نهایت عقل و اقتدار قراری بدهند که نه مالیّون ضرر زیادی بکنند و نه عملهها محتاج باشند در نهایت اعتدال قانونی بنهند بعد اعلان کنند که عملهها حقوقشان در تحت تأمینات محکم است و همچنین حقوق مالیّون حفظ میشود و چون این قرار عمومی برضایت هر دو طرف مجری گردد اگر اعتصابی اتّفاق افتد جمیع دول عالم بالتّمام مقاومت کنند والّا کار بخرابیهای زیاد میکشد علیالخصوص در اروپا معرکه خواهد شد و از جمله یکی از اسبابهای حرب عمومی در اروپا همین مسئله است مثلاً اصحاب اموال یکی معدن دارد یکی فابریقه دارد اگر ممکن باشد صاحبان معادن و فابریقه در منافع با کارگران شریک باشند معتدلانه از حاصلات صدی چند بعملهجات بدهند تا عمله غیر از مزد نصیبی نیز از منافع عمومیّۀ کارخانه داشته باشد تا بجان در کار بکوشد در آینده احتکار باقی نمیماند مسئلۀ احتکار بکلّی بهم میخورد و همچنین هر فابریقه که دههزار سهم دارد از این دههزار سهم از منافع دوهزار سهم را باسم کارگران نمایند که مال آنها باشد و باقی مال مالیّون بعد آخر ماه یا سال هر چه منفعت میشود بعد از مصارفات و مزد بر حسب عدد اسهام در میان هر دو طرف تقسیم کنند فیالحقیقه تا بحال خیلی ظلم بعوام شده باید قوانین گذارد زیرا کارگران ممکن نیست باوضاع حالیّه راضی شوند هر سال هر ماه اعتصاب کنند و آخر الأمر ضرر مالیّون است اعتصابی در قدیم در عسکر عثمانی واقع شد گفتند بحکومت معاش ما کم است باید زیاد کرد دولت مجبوراً ضمّ کرد بعد از چندی دوباره اعتصاب کردند عاقبت جمیع مالیات در جیب عسکر رفت کار بجائی رسید که سلطان را کشتند که چرا مالیات را زیادتر نکردی که ما بیشتر بگیریم یک مملکتی ممکن نیست براحت زندگی کند بدون قانون باید قانون محکمی در این خصوص گذاشت که جمیع دول حامی آن قانون باشند جوهر کلام اینکه اعتصاب سبب خرابیست امّا قانون سبب حیات است باید قانونی گذارد باید بقانون طلبید نه به اعتصاب و جبر و عنف
شما امشب از سیاسیّات صحبت کردید ولی ما عادت نداریم از سیاست صحبت کنیم ما از عالم روح صحبت میکنیم از ثروت ملکوت صحبت میکنیم نه از ثروت ناسوت سیاست امر اجباریست امّا سعادت ابدی بامر اجباری حاصل نمیشود اجبار و سعادت ممکن نیست مراد از سعادت چه چیز است یعنی ملّت در نهایت فضائل عالم انسانی و قوّۀ ملکوت الهی زندگانی کند آن حکایت دیگر است و این حکایت دیگر
* * *
حضرت مؤیّد علیه بهآء اللّه الابهی
اناجیک یا الهی فی غدوّی و آصالی و بهرة نهاری و جنح اللّیالی و ادعوک بلسانی و جنانی و روحی و وجدانی و اعفّر وجهی و امرّغ جبینی بالثّری عند حنینی و انینی الی افقک المبین و صبحک المنیر مبتهلاً الیک ان تشیّد عبدک المؤیّد من عندک المعترف بوحدانیّتک المنجذب الی رحمانیّتک المشتعل بنار محبتّک المنشرح الصّدر بنور معرفتک ربّ نزّهه عن الخطآء و اجزل علیه العطآء و اطفح له کأس الصّفآء و رنّحه من سلاف الوفآء و اجعل له لسان صدق علیّا ربّ انّه خاطر بنفسه و روحه عند ما تسعّرت نیران الوبآء و هبّت ریح اصفر صرصر دفرآء علی موطن جمالک الانور الاعلی ربّ انّه ترک الرّاحة و الرّخآء و الدّعة و الهنآء و ما استراح فی صباح و مسآء و خاض فی غمار العنآء و قام علی خدمة الوری و وقایة الاحبّآء و الخلطآء بل صیانة عموم البرایا فی تلک العدوة القصوی و یشهد بذلک ملئک الاعلی فاکتب له یا الهی اجر الفدآء و خرج الضّحیّة الکبری و قدّر له مقعد صدق فی جنّة الابهی و ایّده بجنود السّمآء و احمله فی سفینة الکبریآء و انشر له شراع العلی و سیّره فی البحر المقدّس عن الارجآء و اکشف له الغطآء حتّی یری ما لا یُری الّا بفضل تختصّ به من تشآء من المشاهدة و اللّقآء انّک انت الکریم المعطی العزیز الوهّاب
ایّها المترنّح من مدامة محبّة اللّه قد انتشقت نفحات ریاض معرفتک باللّه و انتشیت من صهبآء محبّتک فی جمال اللّه و انشرحت من ولهک فی النّور المبین و شوقک الی محبوب العالمین و ظمأ قلبک رشفاً من الرّحیق فی هذه الکأس الانیق فیا فرحا لک بما آویت الی کهف منیع و احتمیت بملاذ رفیع قد خرّت له اعناق العالمین فاستدعیتُ لک الفوز العظیم و الفیض الجلیل الدّافق کسیل منحدر و مآء منهمر من السّحاب المدرار الی بطون الاودیة و القفار و رجوتُ لک العون و العنایة و الصّون و الرّعایة الی النّهایة و املی من الرّبّ الغیور ان ینصرک فی مهامّ الامور و ینجدک بجنود من الملأ الاعلی و جیوش من ملکوت السّمآء انّه علی کلّ شئ قدیر
و امّا ما سئلت من الآیة المبارکة فی القرآن العظیم و الفرقان المبین قوله تعالی بلی من اسلم وجهه للّه و هو محسن الی آخر الآیة اعلم ایّدک اللّه انّ هذا الاسلام و التّسلیم لهو الصّراط المستقیم و المنهج القویم یستحیل حصوله الّا لمن القی السّمع و هو شهید و هذا هو الایمان الصّحیح بربّ العالمین لانّ التّسلیم فرع الایمان فلا یکاد الانسان ان یسلم الّا بعد الایقان ثمّ اردف هذا البیان بامر آخر و قال و هو محسن و اطلق فی الاحسان و لم یقیّده بشئ فی حیّز الامکان فوجود هذا الانسان رحمة للعباد لانّه یزداد لطفاً و احساناً فی کلّ آن و حیث الحال علی هذا المنوال عرفنا انّ الفلاح و النّجاح و الفوز و النّجات لمن اسلم وجهه للّه و بلغ مقام التّسلیم و الرّضآء و فوّض اموره الی اللّه و وجّه وجهه للّذی فطر الارض و السّمآء و احسن الی الوری و اعان الضّعفآء و اغاث الفقرآء و ضمد جریح الفؤآد و قریح الاحشآء و داوی کلّ طریح الفراش سقیم الانتعاش بل فدی حیاته حبّاً باللّه لراحة عباد اللّه و امّا الاحسان الحقیقی و العطآء الموفور هو الهدی من اهل التّقی لکلّ من یتذکّر و یخشی انّ هذا لهو الموهبة العظمی و العطیّة الّتی سجدت لها ملائکة السّمآء و هذا المعنی قد نزل فی القرآن فی مواقع شتّی بعبارة اخری منها انّ الّذین آمنوا و الّذین هادوا و النّصاری و الصّابئون من آمن باللّه و الیوم الآخر و عمل صالحاً و منها والعصر انّ الانسان لفی خسر الّا الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات
فبالاختصار الاسلام الطّوعی الاختیاری و مقام الرّضآء و التّسلیم اخصّ من الایمان و الایقان من حیث علم الیقین لانّ الایمان فی هذا المقام التّصدیق بالنّبأ الصّادر من الصّادق الامین و امّا عین الیقین و حقّ الیقین لا یکاد ان یضئ مصباحه فی زجاجة القلوب الّا بعد الاسلام الطّوعی و التّسلیم لربّ العالمین و امّا الاسلام الاجباری کما قال اللّه تعالی و لا تقولوا آمنّا بل قولوا اسلمنا لَسنا بصدده الآن و بالجملة انّ تسلیم الوجه امر عظیم من ایّده اللّه به ادخله فی جنّة النّعیم و وقاه من عذاب الجحیم و الوجه له عدّة معان منها بمعنی الرّضآء کما قال اللّه تعالی یریدون وجهه و کذلک انّما نطعمکم لوجه اللّه ای رضآئه و منها الوجه بمعنی الذّات و قال اللّه تعالی کلّ شئ هالک الّا وجهه و منها الوجه بمعنی الجلوة قال اللّه تعالی و اینما تولّوا فثمّ وجه اللّه و الوجه له معان شتّی تفسیراً و تأویلاً و تشریحاً غیر ما بیّنّا ولکن لعدم المجال قد غضضنا الطّرف عن الاطناب و الاسهاب فبنآء علی ذلک انّ تسلیم الوجه امر من اخصّ فضائل الابرار و اعظم منقبة الاحرار من اُیّد بذلک وفّق علی الایمان التّامّ فی اعلی درجة الایقان و الاطمینان ثمّ اردف اللّه سبحانه و تعالی اسلام الوجه بالاحسان و قال و هو محسن ای لا یکمل اسلام الوجه و الایمان الحقیقی الّا بالاحسان و صالح الاعمال ثمّ الاحسان الحقیقی ان تدع الی الهدی و تُحرّض علی التّوجّه الی الافق الاعلی و تُبرء الاصمّ و الاعمی و تهدی الی الصّراط السّویّ بقوّة برهان ربّک الابهی و لا شکّ انّ النّجات تحوم حول هذا الحمی و ایّ فضیلة اعظم من هذا ان یُسلّم الانسان وجهه للّه و یُحسن الی الوری و کذلک الاحسان الحقیقی ان تکون آیة رحمة ربّک الکبری شفآء کلّ علیل و روآء کلّ غلیل و ملاذ کلّ وضیع و معاذ کلّ رفیع و ملجأ کلّ مضطرّ و مرجع کلّ مقتّر هذا هو الامر المبرور و الفیض الموفور و السّعی المشکور انّ ربّی لعزیز غفور
و امّا ما سئلت ما ورد فی دعآء کمیل و الهمنی ذکرک ای وفّقنی علی ذکرک و الهمنی ان اذکرک لانّ الالهام الالقآء فی القلوب و التّلقین التّعلیم الشّفاهی الکافی الوافی و امّا الالهام الالهی لا یکاد الّا بواسطة الفیض الرّبّانی و النّفس الرّحمانی مثل نوره کمشکاة فیها مصباح المصباح فی الزّجاجة و ما دون ذلک احلام و اوهام و لیس بانعام لانّ الالهام من حیث تعریف القوم واردات قلبیّة و الوساوس ایضاً خطورات نفسیّة و بأیّ شئ یستدلّ الانسان انّ ما وقع فی قلبه هو الهام الهی الّا ان یکون بواسطة الفیض الرّحمانی و الدّلیل علی ذلک انّک لتهدی الی صراط مستقیم فالواسطة هی الوسیلة العظمی و مشکاة نور الهدی و کلّ الهام شعاع ساطع من هذا السّراج الّذی یوقد یضئ من هذا الزّجاج
و امّا الذّکر المذکور فی الرّقّ المنشور و هو التّحقّق بالذّکر لانّ المرء امّا یتفوّه بالذّکر او یتخطّر بالذّکر او یتحقّق بالذّکر فالتّحقّق هو الذّکر الحکیم و قال اللّه تعالی شغفها حبّاً هذا هو التّحقّق بالذّکر لانّ الذّکر یسری کالرّوح فی العروق و الشّریان و ما احلی سریان هذا الذّکر فی القلوب و الاحشآء و هذا الذّکر لا یتحقّق الّا بالهام الهی و فیض ربّانی و انعطاف من المظهر الکلّی و اقتباس من النّیّر المتلألی فالذّکر المذکور فی الکلم المکنون کن عفیفاً فی الطّرف و امیناً فی الید و ذاکراً فی القلب ایضاً التّحقّق بالذّکر الحکیم و انّ هذا لهو الصّراط المستقیم
و امّا ما سئلت من اللّؤلؤ المصون فی الکلم المکنون مخاطباً الی همج رعاع ایّاک ان تحرم نفسک ملکاً لا یزال بسبب من الانزال ای لا تحرم نفسک عن المواهب الالهیّة و المنح الرّحمانیّة و العطآء الموفور و الجزآء المشکور بسبب اتّباع الشّهوات النّفسانیّة و اللّذائذ الجسمانیّة و الاحلام الشّیطانیّة فالانزال کنایة عن اتّباع الشّهوات و ارتکاب الخطیئات من ایّ نوع کان و للّه الآیات البیّنات نسئل اللّه ان یجعل النّفوس تنشرح باکتساب الفضائل و تضیق ذرعاً بالبوادر الرّذائل و تنجذب الی اللّه و تشتعل بنار محبّة اللّه و لا تستبدل الهدی بالضّلالة و العمی و لا تستعوض بالفریدة النّورآء و الیتیمة العصمآء خزف الجهل و السّفاهة و الشّقی
و امّا ما سئلت عن جنّة الاسمآء انّها لهی الهیکل المرقوم بالخطّ الابهی اثر القلم الاعلی النّقطة الاولی روحی له الفدآء علی ورقة زرقآء و فی الهیکل اشتقاق شتّی من کلمة البهآء و هذا الهیکل الکریم قد سرقه یحیی الاثیم و معه الواح شتّی باثر النّقطة الاولی روحی له الفدآء ظنّاً منه انّ ذلک یجدیه نفعاً کلّا انّ هذا العمل حسرة له فی الآخرة و الاولی ولکن سواد ذلک الهیکل موجود عند الاحبّآء حتّی نسخة منه بخطّ یحیی و بُعث هذه النّسخة مع جملة کتب من الواح ربّک الی الهند امانة ولکن مرکز النّقض القی فی قلب الامین ان یستولی علیها و لا یؤدّی الامانات الی اهلها هذا شأنهم فی الحیوة الدّنیا و بئس التّابع و المتبوع و یا حسرة علی الّذین اتّبعوا من الّذین اتّبعوا فی هذه الخیانة العظمی فسوف یظهر اللّه بقوّة من عنده انّ الخائنین لفی خسران مبین و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
صورت خطابۀ مبارکی است که در پاریس در منزل مسیو دریفوس فرمودهاند شب ٢۶ ذیقعده ١٣٢٩
انسان باید در عالم وجود امید بمکافات و خوف از مجازات داشته باشد علیالخصوص نفوسی که مستخدم در حکومتند و امور ملّت و دولت در دست آنهاست مأمورین حکومت اگر چنانچه امید بمکافات و خوف از مجازات نداشته باشند البتّه عدالت نمیکنند مکافات و مجازات مانند دو عمود میماند که خیمۀ عالم بر آن بلند است لهذا مأمورین حکومت را رادع از ظلم خوف از مجازاتست و مشوّق امید مکافات است ملاحظه میکنید در حکومت استبداد چون خوف و امید مجازات و مکافات نیست لهذا امور حکومت بر محور عدل و انصاف دوران ندارد مکافات و مجازات دو نوع است یک مکافات و مجازات سیاسی و یک مکافات و مجازات الهی اگر نفسی معتقد بمکافات و مجازات الهی باشد و همچنین در تحت مجازات و مکافات سیاسی البتّه آن شخص اکمل است زیرا مانع و رادع از ظلم اگر خوف الهی و بیم مجازات یعنی رادع معنوی و سیاسی باشد البتّه این اکمل است بعضی از مأمورین که خوف انتقام دولت و خوف از عذاب الهی داشته باشد البتّه این شخص ملاحظۀ عدالت را بیشتر دارد علیالخصوص اگر خوف عقوبت ابدی و امید بمکافات ابدی البتّه این نفس بنهایت همّت در فکر اجراء عدل و بیزار از ظلم زیرا انسانی که معتقد است که اگر چنانچه ظلم کند در عالم باقی بعذاب الهی معذّب میشود البتّه از ظلم و اعتساف اجتناب نماید علیالخصوص معتقد اگر بعدالت پردازد مقرّب درگاه کبریا میگردد و حیات ابدیّه مییابد و داخل در ملکوت الهی میشود و رویش بانوار فضل و عنایت حقّ روشن میشود پس اگر مأمورین دولت متدیّن باشند البتّه بهتر است زیرا اینها مظهر خشیت اللّهاند و از این کلام مقصودم این نیست که دین در سیاست مدخلی دارد دین ابداً در امور سیاسی علاقه و مدخلی ندارد زیرا دین تعلّق بارواح و وجدان دارد و سیاست تعلّق بجسم لهذا رؤسای ادیان نباید در امور سیاسی مداخله نمایند بلکه رؤسا باید بتربیت و تعدیل اخلاق ملّت پردازند نصیحت کنند و تشویق و تحریص بر عبودیّت کنند اخلاق عمومی را خدمت نمایند احساسات روحانی بنفوس دهند تعلیم علوم نمایند امّا در امور سیاسی ابداً مدخلی ندارند حضرت بهآءاللّه چنین میفرماید و در انجیل میفرماید آنچه مال قیصر است بقیصر بدهید و آنچه مال خداست بخدا باری مقصود این است که در ایران مأمورین متدیّن بهائی نهایت عدالت را ملحوظ دارند چون که از غضب الهی میترسند و برحمت الهی امیدوارند ولیکن دیگران ابداً مبالاتی ندارند آنچه از دستشان برآید از ظلم فروگذار نمینمایند از این سبب است که ایران این طور در زحمتست من امیدم چنانست که جمیع احبّای الهی مظاهر عدل باشند در جمیع امور زیرا عدل مختصّ بارباب حکومت نیست تاجر نیز باید در تجارت خود عادل باشد اهل صنعت باید در صنعت خویش عادل باشد جمیع بشر از کوچک و بزرگ باید بعدل و انصاف پردازند عدل این است که باید از حقوق خود تجاوز نکنند و از برای هر نفسی آن را بخواهند که برای خویش خواستهاند این است عدل الهی الحمد للّه آفتاب عدل از افق بهآءاللّه طالع شد زیرا در الواح بهآءاللّه اساس عدلی موجود که از اوّل ابداع تا بحال بخاطری خطور ننموده از برای جمیع اصناف بشر مقامی مقرّر که باید از آن تجاوز نکند مثلاً میفرماید که اهل هر صنعتی را در صنعت خود عدالت لازم یعنی تجاوز از استحقاق خود نکند و اگر تعدّی در صنعت خویش نماید مثل پادشاه ظالم است تفاوت ندارد و هر نفسی در معاملات خود عدالت را ملاحظه نداشته باشد مثل رئیس ظالم است پس معلوم شد هر یک از بشر ممکن است هم عادل باشد و هم ظالم لکن امیدم چنین است که تمام عادل باشید و همه فکرتان این باشد که با عموم بشر آمیزش کنید و نهایت عدل و انصاف در معاملات خود مجرا دارید همیشه حقوق دیگران را بیش از حقوق خود ملاحظه داشته باشید و منفعت دیگران را مرجّح بر منفعت خود بدانید تا مظاهر عدل الهی شوید و بموجب تعالیم بهآءاللّه عمل نمائید بهآءاللّه مدّت حیات خود را در نهایت مشقّت و زحمت و بلا گذرانید بجهت اینکه شماها تربیت شوید عادل شوید و بفضائل عالم انسانی متّصف گردید نورانیّت ابدیّه بیابید عدالت الهیّه بجوئید رحمت پروردگار باشید مظاهر الطاف الهی باشید که شامل کلّ بشر است لهذا من در حقّ شماها دعا میکنم
اللّهمّ یا واهب العطایا و غافر الخطایا و راحم علی البرایا یا ربّی الکبریآء انّ عبادک الفقرآء یبتهلون الی عتبتک العلیا و یتضرّعون الی ملکوتک الأبهی یستغیثون برحمتک فأغثهم و یستفیضون من سحاب موهبتک فأمطرهم و یتضرّعون الی جبروت جلالک فأکرمهم یتمنّون قربک فارزقهم لقائک و مشاهدة طلعتک ربّ تراهم عطاشاً ظمأً الی معین رحمانیّتک جرّعهم من سلسال موهبتک و سلسبیل عنایتک ربّ انّهم جیاع اطعمهم من مائدة سمائک ربّ انّهم مرضی فداوهم بدوائک ربّ انّهم اذلّآء ببابک اجعلهم اعزّآء فی ملکوتک انّک انت الکریم انّک انت العظیم انّک انت الرّحمن الرّحیم
* * *
نطق مبارک در پاریس در بیت مبارک ١٧ ذیقعده مطابق ٨ نومبر ١٩١١
انسان حیوان نبات حتّی جماد جمیع حیاتشان بآب است حتّی حیات جماد بآب شفّافی منجمد ثابت شده است و این از اکتشافات اخیره است که جماد هم حیات دارد و حیات او بآب منجمد شفّاف ثابت میشود پس سبب حیات آب است از این است که میفرماید باید از آب و روح تعمید شد یعنی از آن چیزی که سبب حیات ابدی است و آن ماء عین آتش است یعنی محبّت اللّه زیرا محبّت اللّه چون پردهها را میسوزاند آتش گفته میشود چون سبب حیات است آب گفته میشود باری محبّت اللّه حقیقت فضائل عالم انسانیست بآن طینت بشر پاک میشود بمحبّت اللّه انسان از نقائص عالم انسانی نجات مییابد بمحبّت اللّه ترقّی در عالم فضائل میکند محبّت اللّه سبب نورانیّت عالم میشود محبّت اللّه از برای جمیع بشر سبب وحدت میشود محبّت اللّه درمان هر دردی است و محبّت اللّه مرهم هر زخمی است محبّت اللّه سبب سعادت عالم بشر میشود بمحبّت اللّه انسان حیات ابدی مییابد بمحبّت اللّه سعادت سرمدیّه مییابد پس باید ما جمیع کوشش و جهدمان این باشد که مظاهر محبّت اللّه باشیم زیرا محبّت اللّه حقیقت جمیع ادیان است محبّت اللّه اساس تعالیم عالم انسانیست حضرت ابراهیم بمحبّت اللّه بتها را شکست بمحبّت اللّه حضرت اسحق برکت یافت بمحبّت اللّه یعقوب اسرائیل گشت بمحبّت اللّه حضرت یوسف عزیز مصر شد بمحبّت اللّه حضرت موسی قوم اسرائیل را نجات داد بمحبّت اللّه حضرت مسیح حیات جاودانی بخشید بمحبّت اللّه حضرت محمّد قوم عرب را از اسفل درکات جهل باعلی درجات علم رسانید بمحبّت اللّه حضرت باب جانفشانی فرمود و بشارت بظهور بهآءاللّه داد و سینۀ خود را هدف هزار گلوله کرد بمحبّت اللّه حضرت بهآءاللّه بر شرق و غرب اشراق فرمود پس جمیع فکرتان ذکرتان وقت خودتان را صرف آن کنید که مظاهر محبّت اللّه باشید
* * *
خطابۀ مبارک در مسئلۀ خلقت در نیویورک امریکا در بیت مبارک شب پنجم ماه جولای ١٩١٢ سنۀ ١٣٣٠
انسان در عالم وجود طیّ مراتب کرده است تا بعالم انسانی رسیده است در هر رتبه استعداد صعود برتبۀ مافوق پیدا کرده است در عالم جماد بوده استعداد ترقّی برتبۀ نبات پیدا کرده لهذا بعالم نبات آمده در عالم نبات استعداد و ترقّی بعالم حیوان حاصل نموده لهذا بعالم حیوان آمده و از عالم حیوان بعالم انسان آمده در بدایت حیاتش انسان در عالم رحم بود و در عالم رحم استعداد و لیاقت ترقّی باین عالم حاصل کرد و قوائی که در این عالم لازم بود در آن عالم تحصیل نمود چشم لازم داشت در این عالم در عالم رحم حاصل کرد گوش لازم داشت در این عالم در عالم رحم پیدا کرد جمیع قوائی که در این عالم لازم بود در عالم رحم تحصیل کرد در عالم رحم مهیّای این عالم شد و باین عالم که آمد دید که جمیع قوای لازمه مهیّاست جمیع اعضا و اجزائی که از برای این حیات لازم دارد در آن عالم حاصل نموده پس در این عالم نیز باید تهیّه و تدارک عالم بعد را دید و آنچه در عالم ملکوت محتاج باید تهیّه و تدارک آن در اینجا بیند همچنان که در عالم رحم قوائی که در این عالم محتاج بآن است پیدا نمود همچنین لازم است که آنچه در عالم ملکوت لازم یعنی جمیع قوای ملکوتی را در این عالم تحصیل بکند در عالم ملکوت بعد از انتقال از این عالم بآن عالم محتاج بچه چیز است و محتاج بچه قوائی است چون آن عالم عالم تقدیس است عالم نورانیّت است لهذا لازم است که در این عالم تحصیل تقدیس و نورانیّت کنیم و آن نورانیّت را باید در این عالم حاصل کنیم و در آن عالم روحانیّت لازم آن روحانیّت را باید در این عالم تحصیل نمائیم در آن عالم ایمان و ایقان و معرفت اللّه و محبّت اللّه لازم جمیع را باید در این عالم تحصیل کرد تا بعد از صعود از این عالم بآن عالم باقی انسان ببیند جمیع آنچه لازم آن حیات ابدی است حاصل نموده است واضح است که آن عالم عالم انوار است لهذا نورانیّت لازم است آن عالم عالم محبّت اللّه است لهذا محبّت اللّه لازم است آن عالم عالم کمالات است لهذا باید در این عالم تحصیل کمالات کرد آن عالم عالم نفثات روح القدس است در این عالم باید درک نفثات روح القدس نمود آن عالم عالم حیات ابدیست در این عالم باید حیات ابدی حاصل نمود انسان بتمام همّت باید این مواهب را تحصیل نماید و این قوای رحمانی را باعلی درجۀ کمال باید بدست آورد و آن اینست اوّل معرفت اللّه ثانی محبّت اللّه ثالث ایمان رابع اعمال خیریّه خامس جانفشانی سادس انقطاع سابع طهارت و تقدیس و تا این قوی را پیدا نکند و این امور را حاصل ننماید البتّه از حیات ابدیّه محروم است امّا اگر بمعرفت الهی موفّق گردد و بنار محبّت اللّه مشتعل شود و مشاهدۀ آیات کبری کند و سبب محبّت بین بشر شود و در کمال طهارت و تقدیس باشد البتّه تولّد ثانی یابد و بروح القدس تعمید گردد و حیات ابدیّه مشاهده کند سبحاناللّه تعجّب اینجاست که خدا جمیع بشر را بجهت معرفت خود خلق نمود بجهت محبّت خود خلق نمود بجهت کمالات عالم انسانی خلق نمود بجهت حیات ابدیّه خلق نمود بجهت روحانیّت الهی خلق نمود و بجهت نورانیّت آسمانی خلق نمود با وجود این بشر از جمیع غافل نهایت آرزو را دارد و شب و روز میکوشد که بفهمد در زیر زمین چه چیز است معرفت هر چیزی را تحرّی مینماید جز معرفت اللّه میخواهد بفهمد توی این سنگ چه چیز است زیر این خاک چه چیز است بجمیع قوی میکوشد و بنهایت مشقّت سعی میکند تا کشف سرّی از اسرار خاک کند امّا ابداً در فکر آن نیست که از اسرار ملکوت مطّلع شود در عالم ملکوت سیر کند بر حقائق ملکوت اطّلاع یابد کشف اسرار الهی کند و بمعرفت اللّه برسد و مشاهدۀ انوار حقیقت کند و بحقائق ملکوتیّه پیبرد ابداً در این فکر نیست ولی باسرار ناسوت چه قدر منجذب است امّا از اسرار ملکوت بکلّی بیخبر بلکه از اسرار ملکوت بیزار است چه قدر این جهل است چه قدر نادانیست چه قدر سبب ذلّت است مثل آن است که انسان یک پدر مهربان داشته باشد که از برای او کتب نفیسه مهیّا نموده تا باسرار عالم کون مطّلع گردد زینت راحت و آسایش و نعمت مهیّا نموده لکن پسر از مقتضیات طفولیّت و بیادراکی از جمیع اینها چشم پوشیده در کنار دریا تعلّق بریگها یابد و بملاعب اوقات خود را بگذراند و از جمیع این مواهب که پدر برای او مهیّا نموده دوری جوید چه قدر این طفل نادانست چه قدر این طفل جاهل است پدر از برای او عزّت ابدیّه خواسته و او بذلّت کبری راضی پدر از برای او قصر ملکوتی مهیّا نموده ولکن او بخاکبازی مشغول پدر از برای او خلعتی از حریر دوخته ولکن او برهنه راه میرود پدر از برای او اعظم مواهب و لذیذترین نعمتها حاضر نموده ولکن او عقب گیاه تباه میرود باری شما الحمد للّه ندای ملکوت شنیدید و چشمهای خود را گشودید توجّه بخدا نمودید مرادتان رضای الهی نهایت آمالتان معرفت الهی مقصودتان اطّلاع باسرار ملکوت و افکارتان حصر در کشف حقائق حکمت الهیّه شب و روز فکر کنید و بکوشید و تحرّی نمائید تا باسرار خلقت الهی موفّق گردید و بدلائل الوهیّت مطّلع شوید و بیقین معرفت پیدا کنید که این عالم را موجدی هست خالقی هست محییی هست رازقی هست مدبّری هست لکن بدلائل و براهین نه بمجرّد احساسات بلکه ببراهین قاطعه و دلائل واضحه و کشف حقیقی یعنی مشاهده موفّق گردید آفتاب را چگونه مشاهده میکنید آیات الهی را چنین مشاهدۀ عینی لازم و همچنین بمعرفت مظاهر مقدّسۀ الهیّه پیبرید باید مظاهر مقدّسۀ الهیّه را بدلائل و براهین عارف شوید و همچنین تعالیم مظاهر مقدّسۀ الهیّه را باید اطّلاع یابید و اسرار ملکوت الهی را باید مطّلع شوید باید حقائق اشیاء را کشف کنید تا مظهر الطاف الهی شوید و مؤمن حقیقی گردید و ثابت و راسخ بر امر اللّه الحمد للّه ابواب معرفت اللّه را حضرت بهآءاللّه گشوده و از برای کل تأسیس فرموده تا بجمیع اسرار ملک و ملکوت مطّلع شوید و نهایت تأیید را نموده اوست معلّم ما اوست ناصح ما اوست رهبر ما اوست شبان ما جمیع الطاف خویش را مهیّا نموده عنایتش را مبذول داشته هر نصیحتی را از برای ما نموده هر تعلیمی را از برای ما بیان کرده اسباب عزّت ابدیّه برای ما مهیّا کرده نفثات روح القدس از برای ما حاضر نموده ابواب محبّت الهی را بر روی ما باز کرده انوار شمس حقیقت بر ما تابیده ابر رحمت بر ما باریده بحر الطاف بر ما موج زده بهار روحانی آمده فیوضات نامتناهی الهی جلوه نموده دیگر چه موهبتی است اعظم از این چه الطافیست اکبر از این باید قدر این را بدانیم و بموجب تعالیم حضرتش عمل نمائیم تا کلّ خیر از برای ما حاصل گردد و در دو جهان عزیز شویم و نعمت ابدیّه را بیابیم و لذّت محبّت اللّه را بچشیم و اسرار معرفت اللّه را درک کنیم و موهبت آسمانی را ببینیم و قوّۀ روح القدس را مشاهده کنیم اینست وصیّت من این است نصیحت من
* * *
ای آوارۀ عبدالبهآء بعضی از مکاتیب شما رسید و جواب مرقوم گردید عجیب است که نرسیده حال مکتوبی که بجناب میرزا محسن مرقوم نموده بودید مطالبش جواب مرقوم میگردد فیالحقیقه در این ایّام در جمیع اقالیم استعداد غریبی رخ نموده تا تعالیم الهی استماع نمایند و بحقیقت پیبرند ولی مبلّغ قلیل امیدم چنانست که شما محفل درس تبلیغ در طهران تأسیس نمائید و مانند صدرالصّدور خلدآشیان مقرّب درگاه کبریا بتعلیم جوانان برازنده و نورسیدگان جنّت ابهی پردازید این قضیّه نتیجۀ عظیمه بخشد و چون بر تبلیغ همّتی دارید و آلودگی چندان ندارید در اطراف بخدمت امر اللّه اشتهار یافتهاید لهذا از هر طرف شما را طالب و حضورتانرا آرزو مینمایند ولی حال در طهران وجود شما بسیار لازم تا در خانۀ جناب باقراف طالبانرا تبلیغ و حاضران را تشویق نمائید زیرا محلّ آمد و شد نفوس مهمّه هست این بسیار مهمّ است و در منزل احبّا و محفل خواصّان حقّ حاضر شده با وضیع و شریف بطرز لطیف صحبت و تبلیغ نمائید و بقدر قوّه احبّا را ترغیب و تحریص تبلیغ کنید که این فرصت را از دست ندهند و این موهبت را غنیمت شمرند همیشه چنین فرصتی بدست نیاید از انقلابات شدیده نفوس استعدادی فوقالعاده حاصل نمودند چون این انقلابات فراموش شود این استعداد نماند
محفل عظیمی که در عراق در ایّام رضوان ترتیب شد فیالحقیقه انجمن رحمانی بود و مجمع ربّانی و این بهمّت امیر جنگ بختیار محفوظ و مصون ماند امیدوارم که بخت یار گردد و بزرگوار شود و مقبول درگاه پروردگار و بپدر پاکگهر ایشان در پاریس نهایت محبّت و الفت حاصل شد اکثر اوقات بدیدن من میآمدند و میگفتند که من لر هستم بعض مسائل دقیقه را تصوّر نمیتوانم ولکن این امر فیالحقیقه سبب فخر و عزّت ایرانیانست و من جمال مبارک را دوست دارم حال از الطاف بیپایان عون و عنایت از برای خیر خلف و عفو و مغفرت از برای سلف محترم خواهم و همچنین امیر معتمد را الطاف خداوند جویم تا در دو جهان کامران گردد و تأسیس آنمحفل نورانی و انجمن نورانی بهمّت حضرت قائممقامی بود زیرا ایشان عراق را رونق دادهاند امیدوارم جناب آقا میرزا عبداللّه و جناب آقا میرزا مهدیخان مترجمالرّحمن و حضرت ملیک المخلصین سلطانالسّادات و جناب زرگراف و جناب آقا میرزا عبدالحمید یزدی و احبّای کلیمی کلّاً بتمام قوّت قیام بر نشر نفحات نمایند
تاریخ حاجی میرزا جانی از اصل گزاف زیرا مقام حضرت قدّوس را فوق مقام حضرت اعلی دانسته و خویش را از نقاط مقدّسه شناخته در مقابل نقطۀ اولی نقطۀ کاف شمرده از ملاحظۀ نفس تاریخ معلوم میگردد که بیپا و بر حسب احساسات خویش نوشته و این فقره کفایت مینماید که اساس مجاز است نه حقیقت و از این گذشته محرّف و در کتابی که از رؤس مسائل یادداشت ابیالفضائل است مرقومست این قضیّه مفصّل
و امّا تاریخ آنجناب چون تغییر کلّی در آن دادهاید و در انشاء و تعلیق احسن از نسخۀ اولی است و در صدد تکمیل آن هستید این نسخۀ ثانیه را ارسال دارید تا فوراً ملاحظه گردد باحبّای اصفهان و کاشان و گیلان و آذربایجان و گلپایگان و همدان و فراهان و امزجرد و کرمانشاه و نجفآباد و یزد و تفت از قبل عبدالبهآء تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دارید که شب و روز بذکر آنان مشغول و بیادشان مألوفم و از درگاه احدیّت جمیع را عون و عنایت طلبم و قیام بر تبلیغ و هدایت جویم تا هر یک چون جام لبریز از صهبای هدی شورانگیز گردند و بآهنگ عاشقانه و نغمۀ مشتاقانه و ترانۀ مستانه آفاقرا باهتزاز آرند
ربّ و رجائی و ملجئی و منائی انّی اکبّ بوجهی علی التّراب و امرّغ جبینی بعتبة قدسک یا ربّ الآیات الباهرات ان تضیء القلوب بأنوار حبّک فیهذه الأیّام الّتی تلوح و تضیء بنور المیثاق فی کبد الآفاق حتّی یهدوا النّاس الی صراطک المستقیم و یبثّوا تعالیمک فی المنهج القویم و ینشروا آثارک فی تلک الأقالیم و ینوّروا الأبصار بسطوع الأنوار و یلتذّ الآذان باستماع الحجّة و البرهان و ینشرح الصّدور بالفیض الموفور و تطیب القلوب بکشف الکروب و تترنّح الأرواح براح الأفراح و ینتشر الآثار فی کلّ الأقطار انّک انت القویّ القدیر و انّک انت الکریم الوهّاب و علی الأحبّآء التّحیّة و الثّنآء من عبدالبهآء
* * *
جناب مسیو اسکات علیه بهآء اللّه الابهی
ای ابن ملکوت کلمۀ اسکات بعربی خواموش نمودن است ولی تو ناطقی و فصیح و بلیغ و دانا از صمت و سکوت در کناری و از صبر و سکون بیقرار خوشا که نامت اسکات است و حقیقتت ناطق بلکه بقوّۀ برهان معترضین را اسکات مینمائی یعنی خواموش مینمائی تا حقائق و معانی ملکوتی ظاهر و آشکار گردد و علیک البهآء الابهی ع ع
* * *
محفل روحانی نیویورک علیهم بهآء اللّه الأبهی
ای ابناء ملکوت نامۀ شما رسید در وقتی که حال صعب و عسیر بود و وصول نامه مشکل و مستحیل لهذا وصول دلیل بر موفّقیّت آن جمع محترم است از الطاف حضرت بیچون امیدوارم که در جمیع امور و شئون موفّق بخدمت ملکوت اللّه گردید
امّا در خصوص بنای هیکل و خرید زمین یا تهیّأ محلّ عمارتی بجهت اجتماع احبّا مرقوم نموده بودید در چنین وقتی که عبدالبهآء غریق بحر بلاست این خبر سبب فرح و سرور گردید که الحمد للّه یاران و اماء رحمن در فکر خدمت بملکوت اللّه هستند ای نفوس مقدّسه وقت ثبوت و استقامتست و هنگام قیام بر خدمت کلمة اللّه زیرا امواج امتحان از هر جهت بر بقعۀ مبارکه متتابع و اریاح مصائب و بلایا در مرور و فرح و سرور قلب عبدالبهآء بثبوت و استقامت احبّاست که بموجب وصایا و نصایح الهیّه روش و حرکت نمایند و با یکدیگر در نهایت اتّحاد و یگانگی بکمال قوّت بمحبّت پردازند تا حکم یک وجود حاصل نمایند امواج یک بحر گردند و ریاحین یک گلشن شوند پرتو یک آفتاب باشند و نجوم یک افق گردند ثمرات یک شجر باشند و مرغان یک چمن گردند و همچنین با جمیع دول و ملل و طوائف و ملوک و مملوک در نهایت صدق و امانت و راستی و خیرخواهی و مهربانی روش و سلوک نمایند حتّی دشمن خونخوار را نیز امیدوار کنند و خصم غدّار را بنهایت صدق و وفا بنوازند بدخواه را خیرخواه دانند و گنهکار را آزار ننمایند اگر در هر دمی هدف هزار تیر جفا گردند بمحبّت و وفا مقابلی نمایند و بالفت و صفا سلوک کنند ای یاران الهی همّتی کنید که جمیع ملل و طوائف حتّی الأعدآء از شما مطمئن و امین و امیدوار باشند اگر نفسی صدهزار جفا نماید باز امیدوار بعفو خطا باشد نومید نگردد دلگیر نشود اینست روش و سلوک اهل بهاء اینست اساس طریقت علیا روش و منش را تطبیق بوصایای عبدالبهآء نمائید
امّا در خصوص بناء هیکل حال باید جمیع احبّا متّفق شوند تا در یک جا هیکل بزودی بنا شود زیرا اگر در مواقع متعدّده مباشرت گردد در هیچ جا اتمام نپذیرد و چون در شیکاغو پیش از همه جا تصوّر بناء هیکل نمودهاند البتّه معاونت بآنجا احسن و الزم است و چون در یک جا تأسیس شد در همه جا تأسیس خواهد گشت
و امّا در نیویورک اگر عمارتی مهیّا و حاضر شود که محلّ اجتماع احبّای الهی گردد ولو باستیجار باشد بسیار موافقست انشآءاللّه بعد هیاکلی در نهایت متانت و صفا و ظریف و لطیف و خوش وضع و منظر در جمیع بلاد امریک تأسیس خواهد شد علیالخصوص نیویورک امّا حال بمحلّ اجاره اکتفا نمائید و از خبر اتّفاق و اتّحاد احبّای نیویورک نهایت سرور حاصل شد زیرا اساس ترقّی اتّحاد است و چون حاصل گردد امر ترقّی نماید
جناب پرسی وودکاک را از قبل من تحیّت مشتاقانه بفرستید و در محافل روزهای یکشنبه جمیع یاران و اماء الهی چون جمع گردند از قبل این مسجون نهایت محبّت و مهربانی مجرا دارید و از قبل من مصافحه نمائید حضرت مستر هوارد مکنات را از قبل این مشتاق بشارت حصول توفیق دهید که عنقریب بتأییدات ملکوت ابهی چنان موفّق گردد که خود حیران ماند
ای اعضای محفل روحانی بر عهد و میثاق چنان ثابت و راسخ باشید که محفل عبارت از یک نفس باشد و بجان و دل بکوشید تا سبب روشنائی این عالم ظلمانی گردید و انوار ملکوت در این عرصۀ ناسوت جلوه نماید و علیکم البهآء الأبهی
آنچه در این ارض واقع گشته و میگردد از فساد اخوانست که شب و روز آرام ندارند و تشنۀ خون عبدالبهآء هستند حکومت تقصیری ندارد شدّت افترا و فساد ناقضین سبب است ع ع
* * *
بواسطۀ امةاللّه المنجذبه مسیس بریتینگهام
اعضای محفل روحانی سیاتل واشنگتون
Fr. Wassmer, D. D. Babcock, Mrs. Julia E. Davies, Lydia Rainey, Lena M. Southard, Mary A. Anglim, Flora H. Wetherbee, Dora A. Dunbar, Sarah E. Lamon, W. A. Bussell, Ida A. Finch, Mrs. W. M. Rabb, Mr. A. M. Lamon
ای ابنای ملکوت نامهئی که نگاشته بودید هرچند مختصر و مفید بود ولی کتابی مبین و دلیل بر ایمان و ایقان بود و برهان اتّحاد و اتّفاق الحمد للّه مانند ستارههای پروین مجتمع در یک انجمنید و بنور معرفت اللّه روشن و بفیض سحاب محبّت اللّه گلهای گلزار و چمن همدم یکدیگرید و مؤانس و مجالس در نهایت وحدت و محبّت این محفل مبارکست ولی اگر باقی و برقرار بماند سبب نتائج عظیمه شود و امور مهمّه حصول پذیرد پس در تجدّد و اجتماع دوام نمائید و در ثبات و استقامت نهایت همّت مبذول دارید اشجار بوستان را چون ریشه ثابت گردد و اجتماع دوام یابد میوههای خوشگوار ببار آرد و همچنین افواج جنود و افراد جیوش را چون اجتماع و ارتباط برقرار گردد فتوحات عظیمه رخ دهد امّا اگر روزی جمع شود و روز دیگر تفرقه گردد ثمری حاصل نشود پس چون شما سپاهی ملکوتی هستید و لشکر حیات شدهاید باید ارتباط و ثبات و اجتماع بردوام گردد و باقی و برقرار ماند تا فتوحات ملکوتی نمائید و بدرگاه الهی تضرّع و زاری نمایم که مؤیّد و موفّق بر ثبات و استقامت گردید و سبب هدایت اهل آن کشور شوید ع ع
* * *
احبّای الهی علیهم بهآء اللّه الأبهی
ای احبّای الهی از آن خطّه و دیار که قربانگاه عاشقان کوی دلدار است نسائم خوشی میوزد که روح و ریحانست و مسرّت دل و جان خبر انجذاب و اشتعالست و ثبوت و استقامت در امر پروردگار ای یاران تخم پاکی در آن مزرعۀ الهیّه افشانده گشت و بخون شهیدان آبیاری شد بکوشید و بخروشید تا در این ایّام از شبنم عنایت سبز و خرّم شود و خوشۀ فیض و ریع ببار آرد و برکت خرمن گردد البتّه آن دماء مطهّره عاقبت آن اقلیم را زنده نماید و حیات روحانی بخشد و انوار حقّ بتابد و دشت و صحرا و کوه و بیدا منوّر گردد و امّا شما بکوشید که در این زمان دلبر این آرزو و آمال شاهد انجمن گردد و علیکم التّحیّة و الثّنآء
ای سوگلی یارانم زنجان شمس حقیقتن طوغدیغی گوندن انوار معرفت اللّه بارقۀ سحرآسا آفاقنده منتشر اولدی و هدایت یلدزلری مشرق عنایتدن پارل پارل پارلادی مشکاة نور اولدی و جلوهگاه ظهور اُولدی آتش عشق شعلهور اُولدی و دلبر رعنانن عاشقانی هر بری بر آهنگ مشتاقانه ایله نغمهساز محفل آشفتگان اُولدی قربانگاه عشق قپوسی آچلدی و عاشقان جمال ذو الجلال کمال وجد و سرور ایله رقص ایدهرک و جانفشانی ایدهرک جشن عظیم برپا اولدی جام فدا صونلدی یر یوزی قان ایله بویاندی سرمست الست نشئۀ صهباء بولدی و قیامت شهدا قوپدی میدان شهادت جنّت مأوی اولدی هر عاشق صادق مسرّت جان و راحت وجدان بولدی صبح موهبت آچلدی و نور احدیّت پارلادی و ندای ملأ اعلی قولاقلره دیدی و تحسین ملکوت ابهی دویولدی و طوبی لکم و بشری لکم ترانۀ مطربان بزم حضرت رحمن اولدی سز که اول گلستانن شکفته گللریسنز و او بوستانن سرو خوش خرامیسنز و اول جویبارن نهال بیهمالیسنز و اول اسلافن اخلاف بیمثالیسنز جهد ایلین و سعی ایلین تا که آنلرن کشتزار هدایتلرینی جویبار حقیقت ایله صولایهسینز و دیکدکلری درختان موهبتی نسیم جانپرور استقامت ایله طراوتبخشا اولهسنز تا جنّت ابهانن لطافت هواسی و حلاوت منظرهسی گوکللرنزی باغ جنان ایلیه روضۀ جنان ایلیه جلوهگاه رحمن ایلیه شاد اولهسینز وار اولهسینز ای بنم سوگلی یارانم ع ع
* * *
نطق مبارک در شب مبعث حضرت اعلی و مولود مبارک حضرت مولی الوری عبدالبهآء در بستون امریکا بیست و دوم ماه می سنۀ ١٩١٢
ای احبّای الهی امروز من بدار الفنون کلارک رفتم در شهر ووستر در آنجا خیلی جمعیّت بود صحبت کردم بینهایت اظهار سرور و شادمانی نمودند خیلی تشویق و تحریص بر تحصیل علم کردم زیرا علم اعظم منقبت عالم انسانی است زیرا علم کشف حقایق است ولی علم بر دو قسم است علوم مادّیّه و علوم الهیّه علوم مادّیّه کشف اسرار طبیعت کند علوم الهیّه کشف اسرار حقیقت نماید عالم انسانی باید تحصیل هر دو علم کند و اکتفای بیک علم ننماید زیرا هیچ پرندهئی بجناح واحد پرواز نتواند باید بدو بال پرواز نماید یک بال علوم مادّیّه و یک بال علوم الهیّه این علم از عالم طبیعت و آن علم از ما ورآء الطّبیعة این علم ناسوتی و آن علم لاهوتی مقصود از علم لاهوتی کشف اسرار الهی است ادراک حقایق معنوی است فهم حکمت بالغۀ الهیّه است کشف حقیقت ادیان الهی است و ادراک شریعة اللّه است
باری امروز روز بعثت حضرت اعلی است روز مبارکی است مبدء اشراق است زیرا ظهور حضرت طلوع صبح صادق بود و ظهور جمال قدم ظهور آفتاب هر صبح نورانی بشارت از شمس حقیقت میدهد لهذا این یوم یوم مبارکی است مبدء فیض است بدایت اوّل اشراق است حضرت اعلی در چنین روزی مبعوث شد و ندا بملکوت ابهی نمود و بشارت بظهور جمال مبارک داد و بجمیع طوائف ایران مقابلی کرد جمعی در ایران متابعت نمودند و در بلایا و مشقّات شدیده افتادند و در مقام امتحان و افتتان نهایت قوّت و ثبات آشکار نمودند چه بسیار نفوس که شهید گشت و چه بسیار نفوس که در حبس شدید افتاد و چه بسیار نفوس که عقوبات عظیمه دیدند با وجود این با نهایت ثبوت و استقامت جانفشانی نمودند ابداً متزلزل نشدند از امتحانات ملال نیاوردند بلکه بر ایمان و ایقان خود صد مقابل افزودند آن نفوس منتخبین الهی هستند آن نفوس ستارۀ اوج نامتناهی تقدیس هستند که از افق ابدی درخشنده و تابانند حضرت اعلی را در شیراز اذیّت کردند بعد حضرت باصفهان آمدند در اصفهان علما اذیّت زیادی نموده اعتراضات کردند بعد حضرت را از اصفهان بتبریز فرستادند در تبریز چندی اقامت کردند بعد از تبریز بماکو فرستادند در آنجا در قلعهئی محبوس بودند بعد از ماکو بچهریق فرستادند در آنجا هم محبوس بودند و از چهریق بتبریز آوردند و در آنجا بنهایت ظلم و جفا شهید نمودند حضرت اعلی مقاومت جمیع ایران نمودند اذیّتها دیدند و هر چه خواستند آن سراج الهی را خواموش نمایند روشنتر گردید و روز بروز امرش واضحتر شد در ایّامیکه در میان خلق بودند جمیع اوقات بشارت ببهآءاللّه میفرمودند و در جمیع الواح و کتب ذکر بهآءاللّه نمودند و بشارت بظهور بهآءاللّه دادند که در سنۀ نه هر خیری مییابید و در سنۀ نه سعادت کلّی حاصل میکنید و در سنۀ نه بلقاء اللّه فائز میشوید و از این بیانات بسیار و جمال مبارک را باسم من یظهره اللّه ذکر فرمودند مختصر این است که آن وجود مقدّس در محبّت جمال مبارک جانفشانی فرمود چنانچه در کتاب احسن القصص میفرماید یا سیّدنا الاکبر قد فدیتُ بکلّی لک و ما تمنّیت الّا القتل فی محبّتک و السّبّ فی سبیلک و انت الکافی بالحقّ ملاحظه کنید که آن وجود مبارک چه قدر صدمه دیدند و چگونه جانفشانی نمودند و چگونه بمحبّت جمال مبارک منجذب بودند و چگونه ما باید بایشان اقتدا کنیم و جانفشانی نمائیم و بنار محبّت اللّه مشتعل گردیم و از عنایات الهی بهره و نصیب گیریم زیرا آن وجود مبارک وصیّت کرده که در ظهور جمال مبارک در نهایت انقطاع باشیم و در نهایت انجذاب باشیم جمیع بشر را از برای او دوست داریم و خدمت بعالم انسانی نمائیم بنآء علی ذلک مبارک باد امروز چه که امروز روز مبارکی است امشب من از ملاقات شماها بسیار مسرورم و از خدا خواهم که فیوضات ملکوت الهی بر شما احاطه نماید وجوه شما نورانی گردد و قلوبتان روحانی باشد و جمیع ابناء ملکوت گردید و منسوب بخداوند جلیل شوید و بموجب تعالیم حضرت بهآءاللّه عمل کنید
* * *
ای احبّای الهی ای مظاهر الطاف و عنایات جمال ابهی آن نیّر نورانی از افق تنزیه و تقدیس در مطلع انسانی تجلّی فرمود و آن دلبر پنهانی حجاب غیب را بدرید و در انجمن عالم جلوه نمود تا عاشقان جمال آن دلبر یکتا بلقا فائز شوند و تعالیم الهیّه جهاراً از فم مقدّس صادر گردد و ما بگوش جان بشنویم و در سبیل جانان بکوشیم روش و حرکت او بینیم و خلق و خوی او مشاهده کنیم جام الطاف بنوشیم و شهد احسان بچشیم طریقت او گیریم و حقیقت او جوئیم و بشریعت او اطاعت کنیم و بمنقبت او متابعت نمائیم ای یاران خلق او عظیم بود و خوی او سلیم در نهایت خضوع و خشوع بود و در غایت تواضع و آداب مشکور هر خائفی را پناه امان بود و هر هاربی را ملجأ بیمنتها هر تشنهئی را بحر فرات بود و هر گمگشتهئی را سبیل نجات هر دردمندی را درمان بود و هر زخمدیدهئی را دریاق فاروق اعظم باری نصائح مبارک را البتّه شنیدهاید و خواندهاید حال ما از آن غافل و در هوای خویش میپریم و گریبان خویش میدریم و بخواهش خویش پیبریم و باوهام خویش رهسپریم آیا سزاوار است که این گلشن را گلخن کنیم و این بهشت برین را بیت عتیق نمائیم این بنیاد را بر باد جوئیم و این بنیان را ویران خواهیم تعالیم الهیّه را فراموش نمائیم و اوامر ربّانیّه را پشت گوش اندازیم از تشنگی هلاک گردیم و بزبان دریای پرموج باشیم از فقدان چون اوهام گردیم و دعوی وجدان نمائیم قسم بعنایت جمال مبارک که جز خلوص چیزی ثمر نبخشد و جز توجّه تامّه فائدهئی ندهد جز انقطاع هر متاعی مردود و جز تبتّل و تضرّع و تنبّه و تذکّر هر فکری بیحاصل و غیر مقبول باید فکر پریشان را بکلّی جمع کنیم و ذیل وجود را از هر آلودگی پاک و مطهّر نمائیم و کاشانۀ دل را لانه و آشیانۀ حمامۀ قدس نمائیم آن وقت مشهود گردد که تأیید چیست و توفیق چه و قوّت ملکوت ظاهر گردد و جنود ملأ اعلی دواسبه در میدان نصرت بتازد شرق و غرب دلها مسخّر گردد و جنوب و شمال روحها اقلیم محبّت اللّه شود الحمد للّه که خطّۀ قفقازیّه علیالخصوص بادکوبه سراج توحید را مشکاة لطیف است و دلبر تقدیس را محلّ جلوۀ بدیع احبّایش مخلصند و دوستانش از خاصّان درگاه حقّ این فضلی است عظیم و این بذلیست جسیم و البهآء علیکم ع ع
* * *
احبّای الهی علیهم بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
ای احبّای الهی این جهان ترابی و خاکدان فانی آشیان مرغ خاکیست و لانۀ خفّاش ظلمانی نه طیر الهی ملاحظه فرمائید که طیور حدائق قدس و نسور حظائر انس در هیچ عصری در این گلخن فانی آرمیدند و یا از شاخسار آمال گلی چیدند و یا دمی راحت و آسایش دیدند و یا آنکه مسرّت جان یافتند و فسحت وجدان جستند هر صبحیرا از شدّت بلایا شام تاریک دیدند و هر شامیرا وقت سرگردانی و بی سر و سامانی یافتند گاهی غل و زنجیر یوسفی اختیار نمودند و گاه تلخی شمشیر چون سیّد حصور بکمال سرور چشیدند دمی آتش جانسوز نمرود را گلستان یافتند و گهی صلیب و دار یهود را اوج آرزوی دل و جان ملاحظه نمودند وقتی نیش ستمکارانرا نوش یافتند و زمانی تیر و تیغ یزیدانرا مرهم زخم دل ناتوان باری اگر جهان بیبقا و یا جهانیان بیوفا را قدر و بهائی بود اوّل این نفوس مقدّسه تمنّای آسایش و زندگانی مینمودند و آرزوی خوشی و کامرانی پس بیقین بدانید و چون نور مبین مشاهده کنید و آگاه و پرانتباه گردید که اهل هوش و دانش بلایای سبیل الهی را راحت جان و مسرّت وجدان شمرند و مشقّاترا صرف عنایات دانند زحمت را رحمت بینند و نقمت را نعمت نامند ملح اجاج صدمات را عذب فرات خوانند و تنگی زندان را فسحت ایوان یابند و حرارة محبّت اللّه با خمودت و جمودت جمع نشود و انجذابات جمال اللّه با متانت و سکونت مجتمع نگردد آتش و ثلج دست در آغوش نشوند و کرۀ نار در تحت برف و تلّ خشک و خار پنهان نگردد ای احبّای خدا صدا و ندائی و ای بندگان درگاه فغان و آهی و ای عاشقان سوز و گدازی و ای عارفان نیاز و رازی در الواح الهی ذکر حکمت گشته و بیان مراعات مقتضیات مکان و وقت شده مراد سکون روحی و شئون عنصری نبوده بلکه مراد الهی این بوده که شمع در جمع برافروزد نه در صحرای بینفع ماء فیض الهی بر ارض طیّبه نازل گردد نه ارض جرزه والّا خاموشی شمع را حکمت نتوان گفت و پریشانی جمع را علامت وحدت نتوان شمرد افسردگی و مردگی حیات و زندگی تعبیر نشود و ناتوانی و درماندگی هوشمندی و زیرکی نگردد ایّدکم اللّه یا احبّآء اللّه علی الاشتعال بنار محبّة اللّه ع ع
* * *
احبّای الهی علیهم بهآء اللّه الأبهی
To the friends of God, unto them be the Glory of God, the Most Glorious
ای احبّای الهی جهان هنوز پر موج و اضطرابست و امم عالم با یکدیگر در باطن رقیب و پر نزاع و جدال و در بعضی اقالیم بظاهر نیز حرب و قتال عالم انسانی مریض و بیهوش و طبیبان اخلاق جمیعاً بیش از کلّ در نهایت جدالاند و علّت مرضرا هنوز کشف ننمودهاند بلکه بکلّی بیخبرند و چون بحقیقت نگری خود طبیبان از همه مریضترند و ضعیفتر و حریصتر با وجود این جمیع ملل عالم از غفلت در فکر آن نیستند که جز طبیب الهی که مزاج عالم انسانی در دست او علاج این امراض نتواند و دریاق اعظم ندهد انواع امراض چنان در جسم عالم نفوذ نموده که مریض و پرستار و طبیب کلّ در نهایت عجز و اشدّ وبال حزبی که الیوم بهیچ حزبی غرض و تعرّض ندارد و از برای عالم انسانی صحّت و راحت و آسایش و الفت میطلبد این حزب مظلومست با وجود آنکه احزاب شرق در نهایت تعرّض باین حزب مظلومند و هر روز در ایران فتنهئی برپا مینمایند و مفتریاتی بهانه میکنند و رؤسای دین سابق عوامرا تحریک مینمایند که هجوم عمومی گردد و جمیع مظلومانرا محو و نابود کنند پس شماها دعا کنید که دوستان در شرق محفوظ و مصون مانند امّا دوستان ثابت راسخ شرق مانند دریا موج میزنند و جمیع بنهایت آمال و آرزو طلب شهادت کبری میکنند زیرا در نهایت انقطاع و انجذاب و خلوصند و مستعدّ صعود بملکوت اللّه فیالحقیقه جانفشانند و فدائیانند
باری در ایران مسئلۀ طلاق پیش بنهایت سهولت تحقّق مییافت در میان ملّت قدیمه متّصل بواسطۀ امر جزئی طلاق واقع میگردید چون انوار ملکوت تابید نفوس از روح بهآءاللّه زنده شدند بکلّی از طلاق اجتناب نمودند حال در ایران در میان احبّا طلاق واقع نمیگردد مگر آنکه امر مجبری در میان آید و ائتلاف مستحیل باشد درین صورت نادراً طلاقی واقع گردد
حال احبّای امریک نیز باید برین روش و حرکت سلوک نمایند از طلاق نهایت اجتناب داشته باشند مگر آنکه سبب مجبری در میان آید که طرفین از یکدیگر بیزار گردند و باطّلاع محفل روحانی قرار بر فصل دهند و یکسال باید صبر و تحمّل کنند اگر در ظرف این یکسال ائتلاف حاصل نشد طلاق واقع گردد نه اینکه بمجرّد ادنی تکدّری و اغبراری در میان زوج و زوجه واقع زوج با زن دیگر بفکر الفت افتد و یا نعوذ باللّه زوجه نیز در فکر زوجی دیگر افتد این مخالف عصمت ملکوتی و عفّت حقیقی است احبّای الهی باید نوعی روش و سلوک نمایند و حسن اخلاق و اطوار بنمایند که دیگران حیران مانند زوج و زوجه باید الفتشان جسمانی محض نباشد بلکه الفت روحانی و ملکوتی باشد این دو نفس حکم یکنفس دارند چه قدر مشکل است یکنفس از هم جدا شود البتّه مشکلات عظیمه رخ دهد باری اساس ملکوت الهی الفتست و محبّتست و وحدتست اتّصال است نه انفصال اتّحاد است نه اختلاف علیالخصوص بین زوج و زوجه اگر سبب طلاق یکی ازین دو باشد البتّه در مشقّات عظیمه افتد و بوبال عظیم گرفتار گردد و بینهایت نادم و پشیمان شود و علیکم البهآء الأبهی
* * *
جناب اسمین حاجی آقا محمّد جناب محمّدعلی رشتی جناب محمّدحسین یزدی جناب میرزا مجد الدّین جناب آقا عبد العلی جناب استاد عبد الغنی خیّاط جناب آقا علی یزدی جناب میرزا فضلاللّه جناب محمّد صالح جناب آقا میرزا اسداللّه جناب محمّد پسر آقا علی علیهم بهآء اللّه الابهی
ای احبّای الهی خبر پرمسرّت اتّحاد و اتّفاق احبّا در اسکندریّه رسید چه خبر خوشی بود که سبب روح و ریحان عبدالبهاء گشت قسم بجمال قدم روحی لاحبّآئه المتّحدین فدا که فرح و سروری از برای عبدالبهآء نه جز بشارات اتّحاد و اتّفاق احبّا زیرا اسّ اساس امر اللّه وحدت و یگانگی و محبّت است که باید چنان قلوب و ارواح و انفس احبّاء اللّه را احاطه کند که کل عبارت از یک هیکل رحمانی شوند و هر یکی جزئی از اجزا و عضوی از اعضا لهذا باید و شاید و سزاوار چنین است که هر یک خود را قربان یکدیگر نمایند و فدائی همدیگر شوند اگر احبّا باینمقام بلند اعلی رسند آنوقت جنّت ابهی در قطب امکان خیمه و خرگاه زند و کوه و دشت و صحرا ریاض ملأ اعلی شود آه وا شوقی لتلک الموهبة العظمی و ظمأ قلبی لذلک المآء العذب الفرات
ای احبّای الهی قدری تأمّل و تفکّر در عنایات جمال مبارک نمائید که آن ذات مقدّس تحمّل صد هزار محن و آلام فرمود و ایّام مبارکش جمیع بصدمات شدیده گذشت تا آنکه نفوسی مبعوث شوند که در ظلّ کلمة اللّه المطاعه آیات توحید گردند و بیّنات تفرید مظاهر محبّت گردند و مطالع انوار الفت از بیگانگی بگذرند و بیگانگی حقائق و نفوس نورانیّه پیبرند علم اتّحاد برافرازند و خیمۀ اتّفاق بلند کنند جام صهبای وحدت اصلیّه در دست گیرند و در انجمن توحید رقصکنان جنود اختلاف را شکست دهند ای احبّای الهی آیا از اختلاف در هیچ عهدی ثمری اثری بار و بری لا واللّه همیشه اختلاف ریشۀ کائنات را برانداخت و ائتلاف مطمورۀ امکانرا معمورۀ لا مکان نمود قوّت جامعه محیط بر قوای قامعه بوده و وحدت قلوب کاشف کروب پس شب و روز تضرّع و ابتهال نمائید و از حضرت ذو الجلال طلب صفای قلوب و وفای نفوس کنید اگر یکی از احبّا قصوری نمود عفو ربّ غفور را بخاطر آرید و مخالفت نفس شرور نمائید زیرا نفس در غایت غرور است اعاذنا اللّه و ایّاکم منهذا المغرور زمام از دست گیرد و در میدان طغیان جولان کند چاره جز تضرّع و ابتهال نیست و دوائی جز عجز و نیاز نه انّ النّفس لامّارة بالسّوء الّا ما رحم ربّی و علیکم البهآء ع ع
* * *
۹١
ای احبّای الهی و اماء رحمن از الطاف حضرت بهآءاللّه شما را ثبوت و رسوخ بر امر اللّه خواهم امروز هر کس منادی بمیثاقست مؤیّد است و موفّق این ایّام نفوسی که اعمال آنان در امریکا مثل شمس واضحست قیام بر عداوت مرکز میثاق نموده آنان را گمان چنان که شمع میثاق را میتوانند خاموش نمایند حاشا شمع میثاق مانند ستارۀ صبحگاهیست هرگز خاموش نگردد باری حال جناب مستر ریمی و مستر لتیمر بعد از سفر اوروپ و تشرّف به ارض مقدّس مراجعت به امریک مینمایند من آنان را میفرستم از الطاف حضرت بهآءاللّه امیدوارم که موفّق گردند و بنشر نفحات اللّه مؤیّد شوند و علیکم البهآء الأبهی
* * *
جناب آقا حسینعلی و جناب حاجی عبدالرّسول و جناب حاجی احمد اخوان علیهم بهآء اللّه الأبهی
ای اخوان روحانی الهی اخوّت بر دو قسم است جسمانی و روحانی اخوّت جسمانی را حکمی نه زیرا منشقّ از عنصر آب و گلند نه جان و دل ولی اخوّت روحانی محکم و متین زیرا انشقاقش از هویّت روح مکرّمست و در نهایت عزیز و محترم پس شکر کنید حضرت قیّوم را که شما را اخوّت حقیقی عطا فرمود و چون اخوان یوسف کنعانی در چاه حسد نینداخت و بر ظلم عظیم متجاسر نکرد و آن ماه مصر الهی را بثمن بخس نفروختید و گریبان چاک نکردید و گریان پیش پدر نیامدید سبحاناللّه آن یوسف مظلوم را در چاه انداخته و بدراهم معدود فروخته باز چون مظلومان گریه آغاز نموده اینست در قرآن میفرماید و جآءوا اباهم عشآء یبکون باری مقصود اینست که باید در هر آنی صدهزار شکر بجای آرید که اخوان مهربانید و برادران با جان برابر ای سودائیان روی دوست هر چه هست از اوست و آنچه میبینید آیت بخشش او از فضل حقّ امیدوارم که در کلّ حین شما را بنور مبین هدایت نماید و در فلک علّیّین درآرد تا بمواهب این عصر موفّق گردید انّه هو البرّ الرّؤف الرّحیم ع ع
* * *
جناب میرزا علیخان و اخوان ایشان علیهم بهاء اللّه
ای اخوان صفا حضرت برادر بزرگوار را بستائید و خدمت نمائید و شب و روز بکوشید تا جام بلا در بزم محبّت اللّه بنوشید زیرا نشئۀ این صهبا سرور بیمنتهاست و لذّت این مائدۀ سما در مذاق تا ابد الآباد برقرار ملاحظه نمائید که یاران صادق و حبیبان موافق مانند نجم ثاقب در افق شهادت کبری چگونه بارق و روشن گشتند و قرون و اعصار را الی ابد الآباد ساطع و لامع نمودند پس آندم چه خوش دمیست که عاشق صادق در ره معشوق جانفشانی نماید و مشتاق دیدار با چشمی اشکبار و دلی آتشبار عزم کوی دلدار کند وا شوقی لذالک الیوم و وا ولهی لذالک الآن ربّ ارزقنی تلک الکأس الممتلئة بصهبآء موهبتک و الطّافحة برحیق الطافک انّک انت الکریم الرّحیم العزیز الوهّاب ع ع
* * *
ای ادیب دبستان الهی در خصوص مکتب یعنی دار التّعلیم بجهت اطفال مرقوم نموده بودید بسیار مقبول و محبوب الحمد للّه اعلیحضرت شهریار در نهایت عدل و داد و حضرت صدارتپناه خیرخواه اعلی و ادنی در هر صباح و مسا باید احبّای الهی بجان و دل دعای طلب تأیید و توفیق بجهت عزّت ابدیّۀ این تاجدار خوشرفتار نمایند لهذا دوستانرا شب و روز باطاعت و صداقت و امانت بپایۀ سریر سلطنت دلالت فرمائید زیرا این قضیّه فرض دینی حزب حقّست در خصوص بعض مروّجین معارف از طوائف خارجه مرقوم نموده بودید نظر بظواهر اقوال این اقوام خارجه ننمائید مداخلۀ اینها در امور داخله بالنّتیجه مورث مشاکل و مضرّات میشود اگرچه اسم آن ترویج معارف است امّا نهایت منجر بمسائل سیاسیّه و افکار سیاسیّه میگردد و حزب اللّه در امور سیاسیّه جزئی و کلّی داخلی و خارجی ممنوع از مداخلهاند لهذا احبّای الهی باید از مداخلۀ بطوائف خارجه ولو در ترویج معارف باشد احتراز نمایند یعنی کاری بکارشان نداشته باشند خود میدانند نه ترویج و نه توهین مدارا فرمائید امّا ترویج معارف باید خود اهل ایران بدون مداخلۀ اجانب نمایند و همچنین ترویج معارف نافعه و فنون مفیده نمایند نه اینکه دار التّعلیم محلّ ترویج افکار کاسده و تعالیم فاسده گردد مثالش در ممالک سائره موجود فاعتبروا یا اولی الابصار باری چون دار التّعلیم تأسیس شود بسیار دقّت نمائید که کتب مضرّه داخل نشود ع ع
* * *
ای ادیب دبستان الهی در میان دوستان چنانکه باید و شاید محبّت و الفت و یگانگی و وحدت موجود نیست و این بسیار سبب حرقت و حسرت قلوب گردیده که بیگانگان متّفق و متّحد باشند و یاران مختلف و بسبب عدم اتّحاد امور کلّیّه معطّل و معوّق مانده و وقت میگذرد و اگر حال آن امور عظیمه تأسیس نشود در مستقبل ممکن نیست و کار بسیار مشکل میگردد البتّه در اینخصوص نهایت بذل همّت لازم ع ع
آنحضرت باید تحمّل زحمت نمایند و مشقّت کشند ملاحظه نمائید که مشقّات و زحمات و مصائب و مشکلات عبدالبهاء بچه درجه است با وجود این محض عبودیّت آستان مقدّس در کمال رضا متحمّل شما نیز صبر و تحمّل نمائید اگر چنانچه در مشقّت افتادید ربّ صبّرنا علی البلآء بفرمائید و البهآء علیک ع ع
* * *
* * *
حضرت ادیب دبستان عرفان علیه بهآء اللّه الابهی
ای ادیب دبستان الهی مدّتیست که نامهئی مرقوم نگشت از کثرت احزان و آلام و محن و بلایا بود و از این گذشته مشاغل و شواغل بسیار ولی در عالم دل و جان بنهایت تضرّع و ابتهال بدرگاه ذو الجلال مشغول که یاران را در صون حفظ و حمایت خویش محفوظ و مصون دارد و بعون و عنایت خود محظوظ و مسرور دارد الحمد للّه در غیبوبت اعلیحضرت شهریار عادل و جناب مستطاب صدر کامل احبّا در کهف امن و امان حضرت یزدان از شرّ اعدا محفوظ ماندند این نبود مگر از صرف فضل و موهبت الهی ولی عبدالبهآء همواره هدف سهام اخوان جفا بود تیری نماند که نینداختند زخمی نماند که نزدند دسائس و وساوسی نماند که مجری نداشتند حیله و تذویری نماند که بکار نبردند و عبدالبهآء فرید و وحید در مقابل جمیع این سهام سینه را آماج نموده و بعبودیّت آستان مقدّس قیام داشته و شب و روز بجان و دل میکوشید دمی نیاسود و شبی راحت نکرد آنی آسایش نیافت همواره میجوشید و میکوشید و میخروشید ولی شدّت بلایا چنان صدمهئی باعضا زده که فتور کلّی در قوی حاصل گشته امیدوارم که بقوّت عنایت جمال ابهی با نحافت جسم مقاومت جمیع صدمات در سبیل الهی بنماید و سمّ نقیع را چون شهد بدیع بنوشد و جان را رایگان در سبیل رحمن فدا کند الحمد للّه صفحات ایران امن و امان است و حکومت عادله خیمه برافراخته محافظت و صیانت عموم مینماید احبّای الهی باید شب و روز بعبودیّت آستان مقدّس قیام کنند و بآنچه الیوم باید و شاید بپردازند و ادعیۀ خیریّۀ اعلیحضرت شهریاری را ورد زبان کنند و بنشر نفحات پردازند و دمی نیاسایند جانفشانی کنند و بهدایت کبری قیام نمایند و این موهبت را غنیمت شمرند همیشه نسائم بهاری نوزد و ابر نیسانی نبارد و حرارت شمس حقیقت نتابد موسم خریف آید و فصل زمستان حکم براند دیگر بلبل نسراید و جمال گل در طرف چمن چهره نگشاید و نافۀ مشکبار بر آفاق نثار نشود تا وقت باقی فرصت را باید غنیمت شمرد و بآنچه سبب عزّت قدیمه است قیام کرد
در خصوص جناب آقا میرزا یونس خان باید نهایت همّت را مبذول دارند که لسان انگلیسی را در غایت فصاحت بگویند و بنویسند و تا باین درجه نرسد ثمری ندارد در امور باید نهایت اتقان را نمود که مکمّل گردد والّا نتیجه نبخشد و ثمره بدست نیاید بلکه ابتر گردد علی الخصوص از قرار معلوم جناب میرزا یونس خان به تحصیل لسان و تبلیغ امر اللّه هر دو مشغول و هر دو جاذب تأیید حضرت ربّ غفور یقین است که نهایت مهارترا در لسان انگلیسی در مدّت جزئی تحصیل خواهند نمود و در لوازم تبلیغ و اقامۀ دلائل و براهین ترقّی خواهند کرد آنوقت نور علی نور شود و نتائج مطلوبه از وجودش حاصل شود
جناب ابن حضرت شهید آقا عزیزاللّه علیه بهآء اللّه الابهی را نهایت مراعات ملحوظ دارید و اگر ممکن بشود دوباره مغازۀ او را باز نمائید و اگر غیر ممکن و محال است در مکتب طب بتحصیل فنّ طبابت وادارید که هم تحصیل لسان نماید و هم در فنّ طبابت حذاقت یابد بسیار ملاحظۀ او لازم است کمال تقیّد را مجری دارید و مسئلۀ تبلیغ را بسیار مهم شمرید الیوم مغناطیس تأییدات ملکوت ابهی نشر نفحات است و بیان آیات بیّنات هیچ امری اهمّیّت این امر عظیم را نداشته و بدون این فلاح و نجاح محال چون انسان لسان تبلیغ گشاید خود افروخته گردد و از نسیم عنایت باهتزاز آید هذا هو الفوز المبین هذا هو الفضل العظیم و علیک البهآء ع ع
* * *
ای ادیب دبستان الهی مساعی آنجناب در نشر نفحات الهیّه فی الحقیقه سزاوار تحسین بلیغ و همّت آنجناب در ثبوت احباب بر عهد و میثاق لائق ستایش عظیم از شما چنین سزاوار چه که الحمد للّه بفضل و موهبت جمال مبارک روحی لاحبّآئه الفدآء صدری بنفحات قدس منشرح داری و رخی از انوار تأیید روشن جنود ملکوت نصیر داری و قوّت لاهوت ظهیر فاشکر اللّه ربّک بما ایّدک و القی علیک ردآء فیض شمس الحقیقة و طهّر ثیابک و نشر کتابک و امطر سحابک و اسمع خطابک و انطقک بثنآئه بین الملأ المقرّبین حقّ الیقین بدان که بتأییداتی مؤیّد گردی که خود حیران مانی و غافلان سرگردان که این جنود لم تروها از چه جهات هجوم نمود که ماردین را رجوم بود و مشتاقین را نصرت محتوم پس جام رحیق مختومرا بدور آر و بزم میثاق بیارا و شمع عهد نیّر آفاقرا روشن کن و نغمۀ ثبوت بلند کن تا صوت نعاق منقطع گردد ع ع
در خصوص خواهش سفارت مرقوم فرموده بودید فی الحقیقه این قضیّه خدمت عظیمه بامر اللّه است و انشاء اللّه نتائج کلّیّه و فوائد مستحسنه از این قضیّه حاصل خواهد شد ولی نفوس مستعدّه که واقف بر مذاق و عقائد و اخبار اهل سنّه لازم است والّا ثمره حاصل نگردد و چنین نفوس باید تهیّه و تدارک نمود بالفعل موجود نه لهذا جواب تأخیر افتاد والّا آنچه آنجناب مرقوم فرمائید محض صواب است و تأخیر جواب جائز نه مگر بسبب موانع کلّیّه حال بجناب آقا میرزا ابوالفضل در اینخصوص مخابره شد هنوز جواب نرسیده است چه که ایشان چند وقتی میشود در مصر با علما و فضلا معاشرت دارند باری خدمت آنحضرت در درگاه احدیّت بنهایت مقبول و عنقریب آثار باهرهاش را مشاهده خواهید نمود و البهآء علیک و علی کلّ ثابت علی المیثاق و سالم من النّعاق ع ع
* * *
ای ادیب دبستان عرفان علیک بهآء اللّه و ثنآئه و لحظات اعین رحمانیّته و انظار فضله و عنایته آنچه مرقوم نموده بودند در کمال شوق تلاوت گشت و بکمال روح قرائت شد بوی دلجوی خلوص در امر اللّه استشمام شد و حلاوت استقامت و ثبوت در محبّت اللّه و رسوخ و تشبّث بعهد و میثاق بمذاق جان رسید حمد جمال قدم روحی لاحبّآئه الفدآء را که بفضل و کرم و عنایت اسمه الاعظم نفوسی خلق فرمود که آیت باهرۀ کتاب توحیدند و کلمات تامّۀ مصحف تجرید نجوم بازغۀ افق عرفانند و کواکب ساطعۀ سمآء ایقان معین حیات طالبانند و سفینۀ نجات سالکان ملجأ منیع مضطربانند و ملاذ رفیع خائفان شمع روشن محفل هدایتند و مشعل پرشعلۀ میدان محبّت بر اعلاء کلمة اللّه قائمند و بر نشر نفحات اللّه ساعی هیکل امر اللّه را درع متینند و بنیان شریعة اللّه را حصن حصین هجوم ماردین را حصاری مَشِیْدند و یأجوج و مأجوج مبتدعین را سدّی از زبر حدید
شکایت از شدّت حرقت آتش فرقت فرموده بودید این شعله فی الحقیقه از این مرکز بآن دائره واصل و این شعاع از این نقطۀ وسطی بآن محیط متواصل ولکن الیوم سعی در اعلاء کلمة اللّه تشرّف بلقاء در ملکوت ابهیست چه که این شجره آن ثمره بخشد و این زرع آن فیض و ریع حاصل نماید و این جناح عزّت بآن ملکوت پرواز دهد و این قوّت و جذب بآن ساحت کشاند تا توانید در این امر مهم بکوشید خواه ما قریب باشیم و خواه بحسب مسکن تن بعید خواه در فلوات بیگیاه منزل کنیم و خواه در پس صد هزار فرسنگ صحرا و دریا افتیم شما ثابت و راسخ باشید و مستقیم و قائم
در خصوص توجّه بجهتی شرکست بگو لسان قدم میفرماید و نصّ کتاب اقدسست توجّهوا و در کتاب عهد و میثاق و پیمان و ایمان الهی منصوص فارجعوا الی اثر القلم الاعلی حتّی یتبیّن الغیّ من الرّشد قل لعمر اللّه لم یسبق کتاب عهده کتاب میثاق فی القرون الاولی و هذا ممّا اختصّ اللّه به هذا الکور الاعظم و السّرّ الاکرم و الرّمز المنمنم دعوا الشّبهات لاهل الحجبات و المحتجبین خلف السّبحات من العرفآء الجهلآء لعمر اللّه انّهم فی غمرات الاوهام یعمهون و ذرهم فی خوضهم یلعبون کفاهم ما ظهر من القلم الاعلی تبکیتاً لهم تزییفاً لاوهامهم الّتی ما انزل اللّه بها من سلطان ع ع
* * *
جناب ادیب دبستان عرفان علیه بهآء اللّه الابهی ملاحظه نمایند
ای ادیب دبستان عرفان و عندلیب بوستان ایقان شمع روشن است و انوار ملکوت ابهی شاهد انجمن نسیم ریاض الهی در هبوبست و شمیم غیاض رحمانی جاذب قلوب اشعّۀ ساطعه منوّر آفاقست و روائح طیّبه معطّر مشامّ هر مشتاق جنود تأیید از ملکوت ابهی در هجومست و ملائکۀ تقدیس از جبروت هدی در صعود و نزول رشحات عنایت از سحاب هدایت متتابعست و طفحات موهبت از کأس احدیّت متواصل الحان طیور شکور محیّر مدارک و شعور است و اسرار حقائق حشر و نشور مصوّر یوم ینفخ فی الصّور پس باین فضل و الطاف جمال قدم دل را شاد و خرّم نما و آزاد از هر غم و الم گرد در بحر سرور بیپایان غوطه خور و در فضای جانفزای روح و ریحان سیر و سیاحت نما گوش را از هر آوازی منع کن و از سروش ملکوت ابهی ندای حیّ علی الفلاح شنو چشم را از مشاهدۀ لوازم امکانی ببند و بافق الهی نظر فرما دبستانی در این بوستان بگشا و ادیب عشق شو و درس حقائق و معانی ده زبانرا بستایش و نیایش آفتاب جهان آفرینش بگشا و اجسام میّته و اجساد مرده را حیات جاودانی بخش دستی از آستین برآر و ید بیضائی بنما عصای یقینی بینداز و ماران شبهات را محو و نابود کن بحر اوهامرا خرق کن و با سپاه عرفان مرور نما رود خون شکوک را بسلسبیل هدی تبدیل بخش از صحرای طور وجود نور موهبت حضرت ابهی آشکار کن و مشتاق مشاهدۀ لمعۀ نور گرد دقیقهئی آرام مگیر و لمحهئی استراحت مجو وقت سیف قاطعست و فرصت نور ساطع شمع هدایتی برافروز و پردۀ غفلت اهل امکانرا بسوز جمال ابهی از ملکوت غیب و جبروت لا ریب تأیید میفرماید و افواج عون و صون او چون تتابع امواج میرسد اگرچه ضعیف و ذلیل و ضعیفیم لکن ملجأ و پناه آستان آن حیّ تواناست و پشت و متّکا جبل نصر و تأیید ربّ بیهمتا و البهآء علیک و علی کلّ ثابت علی میثاق اللّه ع ع
در رعایت و حمایت حقوق ضلع مرحوم حاجی محمّدرحیم کمال همّت را بفرمائید که اجر جزیل دارد ع ع
* * *
ای ادیب دبستان معانی یادت همدم یارانست و مونس دلهای پریشان آنی فراموش نمیشوی دائماً در نظری و باید بشکرانۀ این موهبت که اثر بخشایش حضرت احدیّت است باطاعت اوامر و احکام الهی قیام نمائی از جملۀ اوامر مؤکّده اطاعت و انقیاد و خدمت و خیرخواهی سریر سلطنت عظماست و طلب رضایت قلوب اولیاء امور البتّه صد البتّه باید عموم احبّا این حکم محتوم را که نصّ صریح لوح محفوظست مجری دارند و آنی انفکاک نکنند زیرا الیوم حکومت خاقانی حامی مظلومانست و حافظ آوارگان جمعی از یاران ستایش بیپایان از حسن سلوک و حسن سیاست و عدالت حضرت مختار مینمایند و نهایت رضایت را اظهار میکنند البتّه چنین است زیرا شهود تواتر است نه خبر آحاد و امید از عواطف و الطاف ربّ مجید است که فوائد کلّیّه و ثمرات طیّبه از حسن سلوک و حکومت با حکمت ایشان حاصل گردد ع ع
* * *
جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
ای اسیر سلاسل و اغلال در سبیل جمال ابهی آنچه مرقوم و مسطور بود متلوّ و ملحوظ گشت نغمۀ جانسوز بود که از حنجر روحانی صادر و شعلۀ آتشافروز بود که از قلب رحمانی ظاهر خوشا بحال تو که در زیر زنجیر رخی روشن و خاطری گلشن و دلی چون گلزار و چمن داری ظلمت زندان سبب نورانیّت وجدان شده و زحمت و مشقّت بیپایان رحمت دل و جان گشته تلخی بلا شهد وفا گردیده و سمّ نقیع نعم بدیع گشته اینست شأن اهل بهاء که ایوان را در زندان جویند و گلزار را در خارزار طلبند و رحمت کبری را در موارد زحمت عظمی خواهند شهد عنایت را در مرارت مصیبت چشند و صبح موهبت را در ظلمات کلفت تحرّی کنند قسم بآفتاب حقیقی فجر هدایت که حسرت این عنایت را که در حقّ آن جناب شده میبرم یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزاً عظیما
* * *
حضرت ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأنور و علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
ای اسیر سلاسل و زنجیر قرهکهر بیپیر ای پروردگار آمرزگار این چه طوق زرّین است که زیور گردن بندگان دیرینست و این چه حمائل گهرآگین است که غبطۀ عقد درّ ثمین است و زینت هیاکل طاوس علّیّین قسم بجمال قدم روحی لأسرآء حبّه الفدآء که آن ایوان بود نه زندان آزادی بود نه بند گران اوج ماه بود نه قعر چاه زنجیر سجن یوسفی بود نه سلسلۀ حبس پراسفی خوشا بحال تو که باین موهبت فائز گشتی و باین عنایت مخصّص شدی ای فرّخ رخی که در زندان در سبیل جانان چون شمع برافروخت و ای مبارک گردنی که در بند و کمند درآمد باری این جام پرعطا نوشیدی و این خلعت گرانبها پوشیدی و این زهر را چون شهد چشیدی پس بشکرانۀ این الطاف دستی بگشا و قوّت بازوئی بنما قلوب را بر پیمان و ایمان الهی ثابت و استوار کن و صدور را بنفحات قدس عهد و میثاق رحمانی منشرح و پرمسارّ نما این عهد در ظلّ شجرۀ انیسا گرفته شده است و این پیمان در یوم الست تأسیس گشته است باری عدالت و مروّتی که از مرکز سلطنت و ملازمان دربار ملوکانی در حقّ شما شده است فراموش نفرمائید همیشه دعای خیر کنید و از درگاه احدیّت طلب ظفر و نصرت بجهت اعلیحضرت شهریار فرمائید فیالحقیقه در این سنین اخیره نهایت عدالت بلکه عنایت را مجرا فرمودند دعا کنید و بدرگاه خدا نماز و نیاز آرید که روز بروز معدلت شهریاری و شوکت جهانبانی مزداد گردد قسم باسم اعظم که تأییدات ملکوت رسد و عون و عنایت سلطان جبروت پیاپی حاصل گردد و البهآء علیک و علی کلّ عبد اطاع مولاه ع ع
* * *
جناب مسجون در سبیل حضرت قیّوم ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
ای اسیر غل و زنجیر فی سبیل اللّه در سحرگاهان که قلب فارغ و جان شائق و لسان ناطق و روح متضرّع و فؤاد مبتهل و نفحات ملکوت ابهی متضوّع بیاد تو افتم و بذکر و فکر تو پردازم چون تصوّر اغلال بر آن گردن ضعیف و نحیف کنم سیل سرشک برخیزد و چون تخطّر کند وثیق بر آن پای شریف نمایم آتش احزان شرر انگیزد و چون محلّ تنگ و تاریک بخاطر آید فغان از دل و جان برآید و چون بحقیقت نگرم آن سلاسل را رسائل ملکوت اعلی یابم و آن طوق حدید را شوق جدید افق ابهی بینم و آن کند و زنجیر را خلاخل جواهر بینظیر مشاهده کنم هیچ میدانی که بچه افسری سرفرازی و بچه موهبتی دمساز در بلا شریک و سهیم جمال مبین شدی و در حبس انیس ربّ قدیم آن زندان وقتی مسکن و سجن جمال رحمن بود و آن محل مکان ملیک لامکان علیالعجاله تو باین الطاف و عنایت مخصوصی و ما مهجور و مأیوس طوبی لک من هذا الفضل المبین بشری لک من هذا الجود العظیم و فرحاً لک من هذا الفوز الکبیر و سروراً لک من هذا العرس الباهر الکریم ع ع
آنچه ارسال فرموده بودید رسید سبحاناللّه حتّی در سجن در فکر انفاقید آنان که آزادند باید در انفاق بر مسجونین کوشند لکن این حال معلومست که بچه درجه احبّای الهی در بحر انقطاع مستغرق و بلوازم فدای مال و جان قائم ع ع
* * *
خادمان وحدت عالم انسانی احبّای الهی علیهم و علیهنّ البهآء الأبهی ملاحظه نمایند
ای اشخاص محترم الحمد للّه نائرۀ حرب در اکثر بلاد خاموش گشته و صلح و سلام بیک درجه انتشار یافته از الطاف الهی امیدم چنانست که بکلّی این آتش خاموش شود و عَلَم صلح و سلام بر جمیع آفاق موج زند هرچند این بدایت طلوع صبح صلح عمومیست امیدوارم که آفتاب روشنش بعون و عنایت الهیّه طلوع نماید و جمیع آفاق را بنور اتّحاد و اتّفاق و صلح اکبر روشن فرماید و در جمیع اقالیم نفوس عاقلی مبعوث گردند و از تعصّبات دینی و تعصّبات جنسی و تعصّبات سیاسی و تعصّبات وطنی نجات و فراغت یابند زیرا تا این تعصّبات در عالم انسانی حکمرانست راحت و آسایش مفقود و هر روز ببهانهئی نزاع و جدال در میان آید ملاحظه نمائید هرچند قرون اولی فیالحقیقه تاریخش چنانکه باید و شاید معلوم و محقّق نیست بلکه وقایع دههزار سال پیش بکلّی مجهول تاریخ تاریکست ولی از چهار پنج هزار سال تا بحال اعتماد بر تاریخ توان نمود جمیع این مدّت در اکثر اقالیم عالم شعلۀ نائرۀ حرب باوج اعلی میرسید و این جنگهای خونریز یا منبعث از تعصّبات دینی بود یا از تعصّبات جنسی یا از تعصّبات وطنی یا از تعصّبات سیاسی پس معلوم و محقّق گشت که تعصّب هادم بنیان انسانیست تا این تعصّبات از قلوب بشر زائل نگردد عَلَم وحدت عالم انسانی بر شرق و غرب موج نزند هنوز این تعصّبها زلزله بر عالم انسانی میاندازد و انسان را از کشف حقیقت محروم مینماید و برهان بر این اینکه این بلاد شرق بسیار تاریک بود ظلمت مستولی بود و اهالی شرق در آتش ظلم و اعتساف میسوختند نفوس بتازیانۀ استبداد محو میشد اموال سلب میگشت راحت بکلّی منقطع هیچ نفسی از جان خود و مال خود و تعدّیات شدیده مطمئن نبود همیشه خائف بود زراعت در تناقص صناعت در تدنّی تجارت در خسارت ثروت عمومی در تالان و تاراج شرق باین مصائب کبری مبتلا تا آنکه غبار جنگ بنشست و صبح صلح و سلام کمکم رو بطلوع نهاد دولت عادلۀ بریطانیا باین صفحات استیلا نمود از برای ملل مختلفه و مذاهب مختلفه آسایش و راحت دل و جان حاصل گشت و جمیع از جان و مال و راحت خویش امین شدند ولی چنین نعمت عظمی را سهل شمردهاند و باوهامات پرداختهاند تعصّب دینی و تعصّب جنسی و تعصّب سیاسی و تعصّب وطنی بجوش و خروش آمده و اظهار عدم رضایت از حالت حاضره میشود زیرا بعضی از فتنهجویان خودپسند تخدیش اذهان عوام میکنند که استقلال تام حیاتست و عدم استقلال تام ممات است هرچند ما از آفات ظلم و تعدّی خلاص شدهایم ولی استقلال نداریم باید بکوشیم تا استقلال تام یابیم ولی ملاحظه نمیکنند که در ازمنۀ استقلال چون قانون حکمران نبود و نظامی در میان نبود رؤسای حکومت مثل علّت کابوس بر ملّت مستولی و روز بروز مملکت و مدنیّت در تدنّی استقلال البتّه مقبول و ممدوح ولی بشرط آنکه در مملکتی تمدّن تام و مهارت عظیم سیاسی در میان آید و اگر نفس اهالی در مدنیّت سیاسی و مدنیّت اخلاقی ترقّی ننمایند استقلال مفید نیست بلکه مضرّ است مللی را که در مدنیّت چنانکه باید و شاید ترقّی ننمودهاند استقلالیّت فائدهئی نبخشد چنانکه تجربه شده است مثلاً هشتصد سال است ایران مستقلّ بود این استقلالیّت ابداً مفید نبود روز بروز تدنّی میکرد تا آنکه ایران ویران شد بالأخصّ در این ازمنۀ اخیره حال قریب بیست سال است که در ایران آتش حرب داخلی شعله میزند جمیع ولایات ویران شده و اموال اهالی بتالان و تاراج رفته زلزلۀ اختلال ایران را متزلزل نموده و احزاب مختلفه پیدا شده و هر حزبی را آرزوئی متّصل در نزاع و جدالند دولت روس مستولی شده بود و بتمام تعدّی میپرداخت حال جمیع راهها در بین مقاطعات مقطوع و قبائل و عشائر صحرائی در تعدّی تجارت در تنزّل صناعت در تدنّی فلاحت در تناقص قحط و غلا مستولی حال دولت عادلۀ بریطانیا با ایران معاهدهئی نموده و بسبب این معاهده در تنظیم و ترتیب و تسکین اشرار و آسایش اهالی میکوشد و بنهایت محبّت و مهربانی معامله مینماید ولی صاحبان غرض خودپسند آرام نگیرند هر روز بهانهئی نمایند مقصودشان آنست که دوباره ایران بر اسلوب قدیم بچنگ نفوس مستبدّه درآید و مثل سابق که هزار سال تجربه شده دوباره اهالی گرفتار گردند تا محرّکین خود در این میان نفوذ عظیم حاصل نمایند و بمنفعت شخصی خویش خدمت نمایند دولت عادلۀ انگلیز بکرّات و مرّات ایران را از چنگ اجنبی خلاص نموده قریب صد سال پیش دولت روس دولت ایران را شکست داد و بسیاری از ولایات ایران را مستولی شد و نزدیک بود طهران را فتح نماید دولت بریطانیا ایران را از چنگ روس خلاص کرد و همچنین از دول متجاورۀ سائره محافظه نمود و اگر این محافظه نبود مملکت ایران بکرّات و مرّات تا بحال مسخّر دول دیگر میگشت حال مداخلۀ بریطانیای عظمی در تنظیم ایران بموجب معاهدۀ جدیده هیچ شبههئی نیست که سبب شود و اختلالات داخلیّه زائل گردد و احزاب را از جنگ و جدال بازدارد راحت و آسایش حاصل گردد امنیّت راهها حصول پذیرد مدنیّت ترقّی نماید فلاحت و زراعت و صناعت روز بروز افزون گردد وسائل مدنیّت از هر جهت حاصل شود تمدید راهآهن گردد معادن مهمله اشغال شود ثروت مملکت بحیّز شهود آید معارف ترقّی کند عدالت محافظۀ حقوق عموم طوائف نماید امّا عدم مداخلۀ دول و ملل متمدّنه در ایران هزار سالست تجربه شده است هیچ منفعتی حصول نیافته است امیدواریم که مدنیّت کامله در ایران ترقّی نماید تا بدرجهئی رسد که سبب سعادت ایران شود و بتوانند که دارائی خود بنمایند و روز بروز ترقّی نمایند ولی حال حاضره ابداً فائدهئی ندارد مثلاً نظیر مصر در زمان اسماعیل پاشا من به مصر رفتم و مصر هرچند مستقلّ بود ولکن روز بروز رو بتدنّی بود خزینۀ مصر غرق در دیون بود معارف بکلّی مفقود جز چند مدارس دینی حال در سفر اخیر چند سال پیش که به مصر رفتم دیدم که عروة الوثقی تنها در اسکندریّه بیست و چهار مکتب تأسیس نموده و بر این قیاس در سائر شهرها و قری مدارس ابتدائی و مدارس عالیه تشکیل شده و جوانان تحصیل مینمایند مأمورین سابق همه جاهل مأمورین جدید همه مخرج از مدارس در سابق واردات عمومی هشتملیون حال از بیستملیون تجاوز نموده مدفوعات قطنی سیزدهملیون بالو بود حال قریب پنجاهملیونست اراضی هر فدّانی سی و چهل لیره ارزش داشت حال قیمت اراضی به سیصد لیره چهارصد لیره رسیده اهالی قری محتاج و غرق در دیون بودند حال اهالی از دیون آسوده گشته و قرایای مطموره معموره گردیده ملاحظه نمائید که چه قدر اقلیم مصر ترقّی نموده اگر بر استقلالیّت سابق میماند یقین است که روز بروز تدنّی مینمود اسماعیل پاشا مالیات املاک را سه سال پیش تحصیل کرده بود و همچنین سائر معاملات در نهایت اسراف بود مثل آنکه اقلیم مصر از برای شخص او خلق شده حال الحمد للّه جمیع این تعدّیات مندفع حقوق اهالی محفوظ بزرگان را دست تعدّی بسته فقرا آسوده گشته پس آن استقلالیّت را چه فائده لهذا اگر بر این منوال مصر ترقّی نماید عنقریب مدنیّت چنان ترقّی نماید که لیاقت استقلالیّت حاصل نماید مثلاً سوریّه و اناضول خراب و ویران بود از روزی که دولت بریطانیا حلول نمود و بعدالت پرداخت جمیع اهالی راحت و آسوده شدند و بفکر ترقّی افتادند در ازمنۀ سالفه در قرون اولی سوریّه ویران بود دولت ایران دولت یونان حلول نمودند مدنیّت سوریّه ترقّی کرد بعد از مدّتی باز ویران گشت دولت رومان حلول نمود باز مدنیّت در سوریّه ترقّی کرد تا باعلی درجه رسید آثار این دو دولت الآن در سوریّه موجود دلالت مینمایند که چه قدر خدمت بمدنیّت سوریّه نمودند بعد سوریّه استقلال حاصل نمود ولی از استقلالیّت روز بروز تدنّی کرد و فائده نبخشید زیرا حکومات مختلفه تتابع نمود و هیچیک فائده نداشت مقصود اینست که امّید ما چنانست که از احتلال دولت عادلۀ بریطانیا روز بروز این مملکت ترقّی نماید تا لیاقت استقلالیّت حاصل نماید و جمیع این مشاکل حلّ گردد
ای احبّای الهی این تعصّبات دینی و تعصّبات سیاسی و تعصّبات وطنی و تعصّبات جنسی مخرّب عالم انسانیست عدالت مقبول و مألوف خواه از اهل مملکت باشد و خواه از بیگانه دوست بیگانۀ خیرخواه بهتر از آشنای نادانست باید عالم بشر بکلّی از اوهام تعصّبات نجات یابد روی زمین یک وطن است و جمیع بشر یک ملّت جمیع سلالۀ آدمند و دین تعلّق بسیاست ندارد دین مروّج اخلاق حمیده است اهل ادیان باید بکوشند تا دین سبب الفت بین اجناس شود والّا از دین نتیجهئی حاصل نگردد ادیان الهیّه سبب الفت است تا تعصّبات قومیّه نماند جمیع اقوام با یکدیگر مهربان شوند و از اوهام جنسیّت بکلّی منسلخ شوند عدالت مقبول ولو از بیگانه باشد و ظلم مذموم ولو از برادر انسان باشد این حقیقت است ماعدای این جمیع اوهام بیگانۀ عادل برادر است و برادر ظالم بیگانه است از خدا خواهم که شما مروّج وحدت عالم انسانی باشید و خیرخواه عموم بشر و بکوشید تا صلح عمومی در قطب آفاق خیمه زند و عَلَم وحدت عالم انسانی در شرق و غرب موج زند اینست رضای خدا اینست اساس دین اینست سیاست کتب مقدّسه اینست سبب سعادت عالم انسانی آن زمان گذشت که بشر با اختلاف اقوام و ملل سعادت یابد حال این قرن نورانیست و عصر رحمانیست حقائق پرده برانداخته و اوهامات تعصّبیّه واضح و مشهود شده که همیشه سبب ویرانی کرۀ ارض بوده جز بالفت و اتّحاد و وحدت عالم انسانی از برای بشر سعادت مستحیل است والسّلام
* * *
امةاللّه ماری نیوتون و احبّا و اماء الهی علیهم بهآء اللّه
ای اغنام حضرت بهاء خوشا بحال نفوسی که در ماه صیام روزه گرفتند و بکمال اتّحاد و اتّفاق پرداختند از شبهات رستند و باستقامت و ثبوت بر عهد پیوستند بانتشار امر اللّه موفّق شدند و بجانفشانی در محبّت بهآءاللّه قیام نمودند ای مقرّبان درگاه کبریا شکر کنید خدا را که در این عصر میثاق در ظلّ محبوب آفاق محشور شدید و بنور هدایت کبری رخ منوّر نمودید از خدا خواهم در مسلک راستی و درستی و دوستی و حقّپرستی سلوک نمائید تا هستی ابدی یابید و بجمیع فضائل عالم انسانی متّصف شوید ملائکۀ ملکوت صلح عمومی گردید و لشکر وحدت عالم انسانی شوید و علیکم التّحیّة و الثّنآء
* * *
حضرت افنان سدرۀ مبارکه جناب حاجی میرزا محمّد علیه بهآء اللّه الأبهی
ای افنان سدرۀ مبارکه بر تفاصیل مرقومه از حوادث طهران اطّلاع حاصل شد فیالحقیقه چنانست که مرقوم نمودید که از احزاب موجودۀ در ایران کسیکه بحکومت اطاعت و تمکین دارد حزب اللّهست زیرا نه بتلویح بلکه بنصّ صریح مأمور باطاعت حکومتند و صداقت بدولت بلکه بجانفشانی بجهت عزّت ابدیّۀ عالم انسانی و اگر چنانچه نفسی از احبّا بمنصبی رسد و مشمول نظر عنایت اعلیحضرت شهریاری گردد و بمأموریّتی منصوب شود باید در امور موکولۀ خویش بکمال راستی و پاکی و صدق و عفّت و استقامت بکوشد و اگر چنانچه ارتکابی کند و ارتشائی نماید مبغوض درگاه کبریاست و مغضوب جمال ابهی و حقّ و اهل حقّ از او بیزار بلکه بمعونه و مواجب خویش قناعت نماید و راه صداقت پوید و در ره ملک و ملّت جانفشانی فرماید اینست روش و سلوک بهائیان و هر کس از این تجاوز کند عاقبت بخسران مبین افتد ای بهائیان گروه مکروه ایران را ویران نمودند شما همّتی کنید بلکه روحی در جسم آن اقلیم بدمید و زنده نمائید تا تلافی مافات گردد و آیات بیّنات جلوه نماید انسان را عزّت و بزرگواری بپاکی و راستی و خیرخواهی و عفّت و استقامتست نه بزخارف و ثروت اگر نفسی موفّق بر آن گردد که خدمتی نمایان بعالم انسان علیالخصوص ایران نماید سرور سرورانست و عزیزترین بزرگان اینست غنای عظیم و اینست گنج روان و اینست ثروت بیپایان والّا ننگ عالم انسانیست ولو در نهایت شادمانیست چه قدر انسان باید که غافل و نادان باشد و پستفطرت و پستطینت که خویش را باوساخ ارتکاب و خیانت دولت بیالاید واللّه حشرات ارض از او ترجیح دارند انتهی
ای افنان آنجناب در حقّ ورقۀ مبارکه المنتسبة الیک باید برأفت و عدالت بحکم الهی معامله نمائی یا آنان را به طهران بخواهی یا خود به یزد بشتابی سالهای چند است که مهجور و محزون و مأیوس ماندهاند بیش از این جائز نه و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب مسعودالسّلطان اخوی محترم موقّرالدّوله غفرانپناه علیه بهآء اللّه الأبهی
ای افنان سدرۀ مبارکه نامهئی که بیکی از یاران مرقوم نموده بودید ملاحظه گردید و نهایت تأثّر از حزن و اندوه شما حصول یافت فیالحقیقه صعود حضرت موقّر سبب حسرت و آلام کلّ گردید زیرا آن وجود مبارک سبب عزّت امر اللّه بود در حکومت بنادر جمیع یاران محفوظ و مصون ماندند علیالخصوص در سفر بمبئی در آن دیار بنهایت وقار سلوک و حرکت کردند پیش از ایشان بعضی در نزد بیگانگان در حالت بیم و امید بودند ولی آن مرحوم در نهایت تمکین سلوک و حرکت نمود احبّای بمبئی بکرّات و مرّات اظهار ممنونیّت و خوشنودی نمودند و بعد از عروج مناجاتی مفصّل تضرّع بملکوت ابهی در حقّ ایشان گشت اصل در نزد جناب آقا میرزا ابوالحسن افنانست و سوادش را ملاحظه خواهید نمود و خواهید دید که عبدالبهآء بجهت هر یک از افنان سدرۀ مبارکه که صعود نمودند بچه تضرّع و زاری طلب الطاف نامتناهی و عفو و مغفرت ربّانی نموده و بابدع اذکار ترجمۀ حال او را در مناجات کرده ملاحظه فرما که قلب عبدالبهآء چه قدر مهربانست و قلم شاهد شدّت وفا و افنان سدرۀ مبارکه نیز باید در نهایت انجذاب آتش افروخته باشند و پردۀ تعلّقات سوخته در این سبیل جلیل جانفشانی کنند حتّی بقربانگاه عشق شتابند
ملاحظه فرما که جناب بزرگوار سیّد ابرار حضرت خال سیّد علی افنان بچه سروری بمیدان فدا شتافت و چه نفحۀ مشکباری از قربانی او منتشر شد که مشامّ ملأ اعلی معطّر گشت
و همچنین ملاحظه کن که روح مجرّد و نفس مؤیّد حضرت حاجی میرزا محمّد تقی افنان چگونه بخدمت این امر عظیم پرداخت راحت و آسایش خویش را در یزد بگذاشت و خدمةً لأمر اللّه به عشقآباد شتافت در بنای مشرقالأذکار چه قدر جانفشانی کرد حیات و زندگانی خویش را بکلّی فدا نمود تا موفّق بآن شد که اوّل مشرقالأذکار در آن دیار تأسیس فرمود این خدمت بسیار عظیم بود زیرا مشرقالأذکار اوّلست که باسم حقّ در جهان تأسیس گردیده لهذا اهمّیّت عظیمه دارد ولی منبعد صدهزار مشرقالأذکار تأسیس خواهد شد در نهایت شکوه و ابّهت و عظمت این مشرقالأذکار عشقآباد بمنزلۀ مادر است که مشرقالأذکار سائره مانند اولاد معنویّه از او تولّد خواهند یافت و همچنین خلف صالح بزرگوار ایشان حضرت آقا میرزا محمود افنان فیالحقیقه در مدّت حیات بنهایت همّت در خدمت شتافت و نعم السّلف و نعم الخلف تحقّق نمود باری مطمئن بفضل و عنایت حضرت احدیّت باش و بجان و دل بکوش تا تو نیز بر قدم آن بزرگواران حرکت و سلوک نمائی تا مشمول نظر عنایت از ملأ اعلی و ملکوت ابهی گردی و علیک البهآء الأبهی
* * *
ای اللّهک قوللری و جمال ابهانک منجذبلری انوار رحمانیّت مشرق احدیّتدن تاباندر و نفحات گلشن هویّت مهبّ عنایتدن وزاندر شمع هدی محفل صفاده یانار و نور صاچار و بحر وفا طوفان عطا ایله امواجی بربرینه چارپار نسیم عنبرشمیمدر که حیاتبخش مشام اهل نعیمدر و عبیر روضۀ ربّ رحیمدر که طیب طیّب محافل علّییّندر خوان نعمت آچلمشدر مائدۀ سمائیّه دیزلمشدر انجمن صفا ترتیب اولنمشدر بزم وفا دونادلمشدر آواز و ترانه باشلانمشدر و چنگ و چغانه آوازه آغاز ایلمشدر جام سرشار حقّ دوره گلمشدر بادۀ معرفت قینامشدر چمن و دمن یشیللنمشدر صحرا و قرا سبز و خرّم اولمشدر فرّاش باد صبای الهی قماش مرصّع حقائق و معانی یایمشدر دریای الطاف رحمانی موجه گلمشدر درّ و گوهر معادن یزدانی ساحللره صاچلمشدر باغبان احدیّت صحن چمنده ترتیب جشن مزیّن ایلمشدر نرگس حیران قالمشدر بنفشه مست و نشوان اولمشدر نسرین و یاسمین هبوب نسیم شدید ایله پریشان اولمشدر سوسن آزادک زبان خاموشی گویان اولمشدر و سرو شیرینخرام کنار جویبارده قامت اوزاتمشدر گلشن تجلّی هر جهتجه حاضر و مهیّا اولمشدر افسر سلطان گل طرف چمندن پیدا اولمشدر مرغان گلشن نوبتزن اولمشدر میمنت قدومه و تهنئت حضوره انواع ساز و آواز ایله آغاز آهنگ راز ایلمشدر عندلیب ادیب گلستان اولوب لسان محامد و نعوت آچدی و دردانۀ حقائق و گوهر معانی صاچدی قمری و فاختۀ عشقباخته آه و فغانه باشلدی و بلبل گرفتار جمال پرانوار و روی آبدار دلدار گلی نگران اولوب باقه باقه یانه یانه آغلیه آغلیه فریاد ایلدی بالجمله قیامت ارواح و قلوب قوپدی زلزله ارکان عالمه دوشدی و ولوله صحن چمنه یاییلدی نعرۀ مستان و های و هوی عاشقان عنان افلاکه چیقدی نفحات قدس اسدی مشام طالبان معطّر اولدی و دماغ مشتاقان معنبر اولدی حیات باقیه مبذول اولدی جمال رحمانی مشهود اولدی جواهر عرفان دامن یزدانه نثار اولدی زمرۀ عاشقان ایله میدان قربان دولدی صحرای وفا تنهای کشتگان ایله مالامال اولدی خون شهیدان سیل روان اولدی لکن غافللر حالا اویقودهدرلر جاهللر حالا زاویۀ غفلتدهدرلر کوران محروم اولمشلر صاغرلر مهجور اولمشلر بشارت سزه عنایت سزه موهبت سزه رحمت سزه نعمت سزه مخصوص اولمشدر ای اللّهک قوللری
* * *
امةاللّه ضلع مرفوع ملّا علی - امةاللّه خان بیبی - امةاللّه بیبی سلطان - ضلع میرزا نصراللّه شهید فاطمه جان - شاهبیبی صبیّۀ آقا شیخ محمّد علی - بیبی جان - امةاللّه امّ البدیع - فاطمه - صاحب جان - امةاللّه رقیّه - بیبی کوچک - صمدیّه - همشیرۀ حضرت شهید - والدۀ حضرت شهید - امةاللّه خدیجه - امةاللّه صاحب خان - ضلع آقا محمّد رقیّه سلطان - شرف نساء - امةاللّه کوکب - امةاللّه فاطمه - امةاللّه خیرالنّسآء - امةاللّه صغرا خانم علیهنّ بهآء اللّه الأبهی
ای امآء الرّحمن در ایندم که قلم از کثرت جولان خسته و انامل ناتوان گشته جناب ابن ابهر این ورق را پیشکش این عبد نمود این عبد نیز این تعارف را بکمال ممنونی و خشنودی قبول نمود ولی کلک سریع حکم اسبتازی دارد و انامل کاتب حکم سوار چون فرس بماند سوار چه کند ولی این سوار الحمد للّه بعون و عنایت جمال قدم بی اسب و تازیانه جولان کند و میدان گیرد و بصفوف عالم زند و سپاه الوف بشکند بتأیید ملکوت ابهی صفدر است و بقوّت ملأ اعلی حیدر جانپرور در جمیع نقاط عالم صفّ جنگ بیاراید و کشور بگشاید و ملل و امم را خاضع باب احدیّت نماید پس ای اماء رحمن ای کنیزان یزدان چون بحر بجوشید و چون مرغان جنّت ابهی بخروشید هر یک از شدّت وجد بترانهئی در این گلشن بمحامد حضرت مقصود پردازید پرشعله باشید نه مخمود پرشور باشید نه محزون آیات توحید باشید و بیّنات خداوند مجید اشجار حدیقۀ مواهب باشید و اثمار شجرۀ الطاف ربّ کامل مظاهر عنایت جمال مبارک باشید چه که قوّت روح القدس مؤیّد شما و البهآء علیک ع ع
* * *
بواسطۀ جناب زائر آقا میرزا کوچک
امة اللّه ضلع زائر و امة اللّه ضلع آقا میرزا حسین و امة اللّه ربابه
ای اماء الهی وقت آنست که رباب عشق را بچنگ آرید و نغمه و آهنگ ملکوت اللّه بلند کنید بنیان جنگ براندازید و اساس صلح بنهید محبّت الهیّه چنان در دل و جان غلیان نماید که مانند سیل جریان و سریان جوید و امکانرا غرق این فضل بیپایان نماید آیات محبّتید و منجذب جمال حضرت احدیّت چون بکلّی دل تعلّق بحق یابد یقین است که اکتساب معارف الهیّه کنید و دلائل و براهین را استماع نمائید و بشارات جمال رحمانیرا که در کتب آسمانیست حفظ نمائید آنوقت ملاحظه خواهید کرد که بچه تأییدی مؤیّد و بچه توفیقی موفّق و علیکنّ التّحیّة و الثّنآء
* * *
امةاللّه لیلی ضلع جناب کربلائی عبدالغفور امةاللّه فاطمه ضلع جناب حاجی محمّد باقر میلانی امةاللّه ربابه ضلع جناب آقا رحیم اسکوئی امةاللّه بهیّه ضلع جناب آقا محمّد آقای میلانی
ای اماء جمال قدم و ورقات سدرۀ موهبت اکنون که چشم امکان بمشاهدۀ آیات کبری روشن است و مشام روحانیان بنفحات قدس معطّر این عبد در تضرّع و زاریم و تبتّل و بیقراری و از ملکوت وجود استمداد عون و صون و بزرگواری مینمایم زیرا از فرط گنهکاری و شرمساری سر بر ندارم و از شدّت خجلت در اضطرابم که در آستان مقدّس خدمتی از دست نیامد و از عهدۀ عبودیّت برنیایم زیرا فضل محیط و این الطاف ربّ فرید در هر آن سزاوار شکرانۀ بیحدّ و حصر و شکرانۀ قیام بعبودیّت حضرت یزدانست و این عبودیّت امانتی است که در آیۀ مبارکه مذکور و آسمان و زمین از حملش عاجز و ضعیف آیۀ انّا عرضنا الأمانة علی السّموات و الأرض و الجبال فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انّه کان ظلوماً جهولاً را ملاحظه نمائید که عبودیّت درگاه چه قدر صعب و سخت است حال اینعبد ضعیف با جسمی نحیف و قوّتی طفیف حمل این ثقل اعظم خواهد هیهات هیهات لا کلّ ما یطلب الانسان یدرکه تجری الرّیاح بما لا تشتهی السّفن پس باید پناه بحضرت احدیّتش بریم و طلب عون و عنایت کنیم بلکه موفّق بخدمت گردیم شما ای کنیزان حضرت بینیاز جهد و کوشش نمائید تا بآنچه شرف و منقبت نساء است موفّق شوید و شبههئی نیست که اعظم مفخرت نساء کنیزی بارگاه کبریاست و کنیزی درگاه آگاهی دلست و گواهی بر یگانگی خداوند بیمانند و محبّت قلبی میان امآء اللّه و عصمت و عفّت بیمنتها و اطاعت و رعایت ازواج و تربیت و مواظبت اطفال و سکون و تمکین و قرار و مداومت ذکر پروردگار و عبادت لیل و نهار و ثبوت و رسوخ بر امر و عهد حضرت کردگار و نهایت اشتعال و انجذاب از حقّ میطلبیم که بجمیع این مواهب موفّق گردید و علیکنّ التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
دو معلّمۀ مدرسۀ بنات امةاللّه منوّر و امةاللّه طاوس و مهتمّه امةاللّه حنّا علیهنّ بهآء اللّه الأبهی
ای اماء رحمن مدرسۀ بنات اهمّ از مدرسۀ ذکور است زیرا دوشیزگان این قرن مجید باید نهایت اطّلاع از علوم و معارف و صنایع و بدایع این قرن عظیم داشته باشند تا بتربیت اطفال پردازند و کودکان خویش را از صغر سنّ تربیت بکمال نمایند
و اگر مادر چنانکه باید و شاید حائز فضائل عالم انسانی باشد اطفال مانند فرشتگان در نهایت کمال و جمال و فضل و آداب پرورش یابند پس این مدرسۀ بنات که در آن سامان تأسیس شده باید مشمول نظر احبّای الهی گردد و مورد اهتمام نفوس رحمانی شود معلّمانی که در این مدرسه هستند اماء مقرّبۀ درگاه احدیّتند زیرا امتثال اوامر مقدّسۀ جمال مبارک نمودهاند و بتربیت اطفال اناث برخاستند
روزی آید که این دختران مادران گردند و هر یک در نهایت ممنونیّت بدرگاه احدیّت تضرّع و زاری نمایند و این معلّمات را نجاح و فلاح و رستگاری طلبند و علوّ درجات در ملکوت ربّ الآیات خواهند
* * *
دکتور سوسان مودی علیها بهآء اللّه الابهی
ای امة الاعلی نامۀ شما رسید مرقوم نموده بودید که در فکر تأسیس شفاخانۀ جدیدید و با پنج نفر دیگر از دکتوران بهائی در فکر تنظیم و ترتیب هستید اگر چنین قضیّهئی تحقّق یابد بسیار مفید است بدکتور میرزا لطفاللّه نامهئی مرقوم گردید بجناب اسماعیل تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دار و بگو که من در حقّ تو بملکوت ابهی عجز و زاری نمایم و عون و عنایت و بزرگواری طلبم شکر کن خدا را که خواهر و مادر را هدایت نمودی و علیک البهآء الابهی ع ع
* * *
بواسطۀ امةاللّه لوا و مسس ترو
ای امةاللّه آنچه نگاشتی مفهوم شد بنهایت تضرّع حاجاتی خواستی و جمیع حاجاتت سزاوار خواستن است عفو از گناه خواهی و صلح و سلام عظیم جوئی و قربیّت درگاه کبریا طلبی و ترک ارادۀ خویش خواهی و ارادۀ الهی خواهی و نجات از خودخواهی طلبی و ترقّی در مراتب عرفان جوئی و آرزوی خدمت حقّ کنی و تمنّای آن داری که قرین محترم و اطفال کل بنار محبّت اللّه برافروزند و بنور معرفت اللّه رخ روشن نمایند جمیع این حاجات فیالحقیقه سزاوار طلب است علیالخصوص نجات از خودبینی این صفت عجب است و سبب هلاکت جمعی از نفوس مهمّه در عالم اگر انسان بجمیع صفات حمیده متّصف باشد امّا خودخواه گردد آن مناقب و فضائل جمیع محو شود و عاقبت ببدترین اخلاق مبدّل گردد امیدوارم که یاران الهی و اماء رحمن از عجب و خودخواهی بکلّی بیزار گردند اگر چنین شود مظهر فیوضات کلّیّه گردند و ابواب موهبت الهی مفتوح شود
از مسس ترو نهایت شکرانیّت را بنما که سبب شد ترا باین ره راست دلالت کرد و بملکوت اللّه دلالت نمود اگر در هر ساعتی هزار شکرانه از او نمائی از عهدۀ این شکر برنیائی و علیک التّحیّة و الثّنآء
* * *
ای امةاللّه از خدا خواهم که در ایمان و ایقان ثابت و مستقیم شوی و بخدمت ملکوت اللّه پردازی امةاللّه موست جونس Musette Jones باید بدرگاه الهی مناجات کند و بگوید
خدایا طفلم در ظلّ عنایتت پرورش ده نهال تازهام برشحات سحاب عنایت پرورش فرما گیاه حدیقۀ محبّتم درخت بارور کن توئی مقتدر و توانا و توئی مهربان و دانا و بینا ع ع
* * *
هاجر خاتون علیها بهآء اللّه الأبهی
ای امةاللّه الفائزة بخدمة مولاک مکتوبت واصل گشت تأخیر جواب از عدم فرصت حاصل در خصوص زفاف عبد آستان آقا عنایتاللّه بامةاللّه صبیّۀ مرحوم آقا حبیباللّه مرقوم نموده بودی مبارکست انشآءاللّه جناب آقا میرزا عبدالوهّاب را تحیّت مشتاقانه برسان و امةاللّه الموقنه عزّت را تکبیر ابدع ابهی برسان و همچنین جناب محسن را از قبل من نهایت نوازش مجری دار و علیکم التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
ضلع حضرت اسم اللّه الأصدق امةاللّه هدهد علیها بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نماید
ای امةاللّه المنتسبة الی من شرّفه اللّه بجواره فی الملکوت الأبهی و الرّفیق الأعلی در این انجمن رحمانی ذکرت مذکور شد و یادت معروف گشت بدرگاه حضرت ذو الجلال عجز و نیاز گردید که در کلّ حین و اوان مشمول عنایت حضرت رحمن باشید و در ظلّ سدرۀ منتهی مستظلّ الطاف حقّ باماء خویش برون از حدّ و تعریف بیانست و عنایات جمال مطلق چون دریای بیپایان لکن الیوم اماء رحمن هر یک در نهایت قوّۀ ایمان و اطمینان باید مبعوث و ظاهر گردند و بروش و سلوک و حسن اخلاق و شور و انجذابی بین اماء ارض حرکت نمایند که نفس گرمشان در اشجار رطبه شعله افروزد و بن و بنگاه خودپرستی و ریشۀ غفلت از خداپرستی را بسوزد و البهآء علیک ع ع
* * *
امةاللّه المنجذبه روزا وینتربورن علیها بهآء اللّه الأبهی
ای امةاللّه المنجذبه از جشن عید نوروز مسرور شدم ملاحظه نما که این انجمن بالنّسبه بانجمن پارسال چه قدر فرق دارد فیض برکت الهی را ملاحظه نما پس بدان که این امر رو بعلوّ است جمیع موانع عالم حائل نگردد سرور و فرح الهی در آن انجمن ملاحظه نمودی آیا ممکنست که در مجامع ناسوتی چنین فرح الهی رخ دهد همین موهبت اعظم دلیل بر ظهور ملکوتست از خدا خواهم که روز بروز بر انجذاب و التهاب بنار محبّت اللّه بیفزائید تا آن سرزمین بهشت برین گردد و موهبت آسمانی رخ دهد
اگر بدانی در چه حالتی بنگارش این نامه پرداختم البتّه مثل شعلۀ آتش شوی و قلوبرا بشعلۀ محبّت اللّه بگدازی
در خصوص کتاب اقدس مرقوم نموده بودید نیّت چنانست که انشآءاللّه در آینده اسباب فراهم آید و بدقّت تمام ترجمه شود و ارسال آن سامان گردد
ای کنیز عزیز الهی نفوسیکه تحمّل امتحانات الهیّه نمایند مظاهر مواهب کلّیّه گردند زیرا امتحانات الهیّه بعضی نفوس را بکلّی مخمود نماید و نفوس مقدّس را باعلی درجۀ محبّت و استقامت رساند هم سبب ترقّی گردد هم علّت تدنّی شود
دکتر فیزارد خوب سخنی گفته البتّه این امر مافوق تصوّر و افکار است او را و ضجیع محترمه و پسرش روسل و عروسش را تحیّت محترمانه برسان
ای امةاللّه البتّه اگر چنانچه نفوس مقدّسی پیدا شوند و چنانکه باید و شاید بنصائح و وصایای الهیّه قیام کنند و بخدمت پردازند البتّه مرکز انوار شوند و شعاع ساطعی از آن قلوب باطراف بتابد و اقلیم را منوّر نماید
البتّه باید امروز کل را بمحبّت و یگانگی و الفت و مهربانی و درستی و آشتی و دوستی و حقّپرستی خواند امیدوارم که تو و شوهر عزیزت بنهایت روح و ریحان بخدمت پردازید و در اینجهان دو شمع روشن هدایت گردید و در افق ابدی مانند دو نجم ساطع بدرخشید و علیکم التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
امةاللّه عمّۀ جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه الأبهی
ای امةاللّه برادر بزرگوارت عرصۀ امکان بپیمود و پیمانۀ محبّت اللّه بدست گرفته در انجمن روحانیان نوشانوش افکند که نشئه و سرورش تا ابدالآباد باقی و برقرار دمی نیاسود نفسی نیارمید راحتی نکرد سکونی نیافت قراری نگرفت شب و روز بخدمت آستان مقدّس مشغول شد تا بافق عزّت عروج نمود و مورد تمجید ملأ اعلی گشت تو نیز بقدر امکان متابعت آن بزرگوار نما و بخدمت امر اللّه بپردازید هذا خیر لک عمّا فی السّموات و الأرضین و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
* * *
امةاللّه استاد شهربانو علیها بهآء اللّه
ای امةاللّه دبستان تعلیم روحانی باز کن و ادیب دارالتّعلیم رحمانی شو و اطفال را بتربیت الهی تربیت نما و در آغوش صدف هدایت اللّه چون دردانه پرورش ده و به جان و دل بکوش که نورسیدگان در منتها کمالات انسانیّه تربیت شوند بقسمی که هر یک از اطفال در عقل و کیاست و درایت و تبتّل و تضرّع آیت هدی گردند و در نهایت خضوع و خشوع و وقار و انجذاب تربیت شوند ع ع
* * *
امةاللّه ورقۀ طیّبه ضلع جناب آقا میرزا حسین علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
ای امةاللّه در این کور اعظم و دور و قرن ملیک ملک قدم حدودات بشر مرتفع و احکام عوالم کون منسوخ و منفسخ است ذکوریّت و اناثیّت و مردانگی و فرزانگی بلحیه و سبلت و یال و کوپال نبوده بلکه بهمّت و قدرت و معرفت و ثبات و استقامت و اشتعال و انجذاب بوده چه بسیار ربّات حجال بقوّت اعظم رجال مبعوث شدند و بسا مردان که در تحت مقنعۀ ذلّ و هوان محشور شدند پس نظر بصفت است و شرط و مناط سِمت و سیرت نه نقش و صورت و چون کمالات معنویّه و فضائل روحانیّه و انوار رحمانیّه در قمیص اناث ظاهر گردد و در زجاجۀ نساء باهر جلوهاش بیشتر باشد ع ع
* * *
* * *
امةاللّه مسس الّا کوپر علیها بهآء اللّه الأبهی
ای امةاللّه در تواریخ شرقیّه مذکور است که سقراط به فلسطین و سوریّه سفر کرد و در آنجا بعضی مسائل الهیّه از علمای الهی اقتباس نمود و چون مراجعت به یونان کرد دو عقیده تأسیس نمود یکی وحدانیّت الهیّه و دیگری بقای ارواح بعد از انفکاک از اجسام و این سبب هیجان اهل یونان شد زیرا مخالف اعتقاد ایشان بود و عاقبت او را سم دادند و کشتند و این صحیح است زیرا یونانیان معتقد باله بسیار بودند و سقراط وحدانیّت الهیّه را ثابت کرد و این واضحست که مخالف اعتقاد یونانیان بود و مؤسّس وحدت الهی حضرت ابراهیم بود که مسلسل این اعتقاد در بنیاسرائیل شیوع داشت حتّی در زمان سقراط امّا در تاریخ یهود نیست بسیار چیزها در تاریخ یهود نیست وقایع حضرت مسیح بتمامها در تاریخ یوسفیوس یهودی نیست و حال آنکه تاریخ زمان مسیح را نوشته است پس وقایع زمان مسیح را از اینکه در تاریخ یوسفیوس نیست نمیشود انکار کرد و همچنین در تاریخ شرق مذکور است که بقراط در مدینۀ سُور مدّتی بود و سور یکی از شهرهای سوریّه است
و امّا مسئلۀ روح قاتل سؤال کردند که جزای قاتل چه چیز است در جواب گفته شد که قصاص بر قاتل یعنی اگر قاتل را بکشند این قتل جزای اوست بعد از قتل دیگر عدالت الهی جزای ثانی بر او مرتّب نخواهد کرد زیرا عدل الهی قبول نمینماید که دو جزا ببیند
و امّا مسئلۀ مسس نش در لاسانجلیز من گفتم کسی اعتراض بر مسس نش نکند و مسس نش نیز رؤیای خود را از برای هیچ کس ذکر ننماید مخصوص خودش باشد نه اینکه مجالس را بذکر خواب خود مشغول نماید شما این را بدانید و حضرات را بفهمانید که اگر بنا باشد در مجلس هر کس رؤیای خود را ذکر کند دیگر برای چیز دیگر مجال نمیماند ذکر رؤیا جائز است در خارج مجلس امّا در مجلس باید بیانات حضرت بهآءاللّه قرائت شود و برهان الهی بیان گردد و تبلیغ شود و مناجات خوانده شود و اگر چنانچه اخباری از جائی رسیده است ذکر گردد و علیک البهآء الأبهی
* * *
ای امةاللّه شکر کن خدا را در میان آن قوم اوّل مؤمنی و بنشر نفحات پرداختی و بهدایت دیگران برخاستی از فضل و عنایت جمال ابهی امیدوارم که رویت روشن و خویت دلپسند و بویت معطّر گردد بدیده بینا و بگوش شنوا و بزبان گویا و بدل مملو از بشارت کبری و بجان مستبشر بنفحات اللّه گردی و در میان آن قوم بتربیت نفوس پردازی و ممتلی از نور گردی مردمک دیده هرچند لون سیاه دارد ولی معدن نور است تو نیز چنان شوی خوی باید نورانی باشد نه روی باری پس در نهایت ایقان و اطمینان ربّ اجعلنی نوراً باهراً و سراجاً وهّاجاً و نجماً بازغاً حتّی انوّر القلوب بضیآء ساطع من ملکوتک الأبهی بفرما احبّا و سایر امآء الرّحمان را از قبل من نهایت محبّت و مهربانی بیان کن و علیک البهآء الأبهی
* * *
امةاللّه عصمت علیها بهآء اللّه الأبهی
ای امةاللّه عصمت و عفّت الیوم عبارت از استقامت در میثاق الهیست هر نفس بآن موفّق در پناه عصمت است و در کهف عفّت الیوم امآء اللّه باید ناشر نور هدی گردند و پرتو استقامت برافروزند تا آنکه سزاوار کنیزی درگاه احدیّت گردند حمد کن خدا را که باین فضل عظیم موفّقی و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
بواسطۀ جناب بشیرالهی علیه بهآء اللّه
امةاللّه منوّر همشیرۀ جناب بشیرالسّلطان علیه بهآء اللّه الأبهی
ای امةاللّه فیض ملکوت از حدود و قیود ناسوت منزّه و مبرّاست و از شئون جهان چون و ظنون معرّا لهذا ذکور و انثی را یک حکم و رجال و ربّات الحجال را یک شأن هر یک بیشتر پیش آید مقرّبتر گردد و هر منجذبتر نزدیکتر پس ای ورقۀ روحانیّه بکوش و منتهای جهد مبذول دار تا آنکه در درگاه احدیّت بکنیزی موفّق گردی و در ظلّ رحمانیّت مستظلّ شوی و البهآء علیک ع ع
* * *
ورقۀ موقنۀ روحا امةاللّه آقا بگم ضجیع جناب آقا میرزا مؤمن علیها بهآء اللّه
ای امةاللّه ورقۀ موقنۀ روحا خانهئی که وقف مسافرخانه نمودید مقبول گردید باید انشآءاللّه در نهایت تنظیم و ترتیب باشد و اعظم امور نظافت و لطافت است باید این امر مهمّ را نهایت دقّت و مواظبت نمود و چنان ترتیب داد که چون مسافر داخل گردد از مشاهدۀ طهارت و پاکی و نظافت و لطافت و استشمام رائحۀ طیّبه روحانیّت حاصل نماید زیرا طهارت و پاکی و بوی خوش هرچند جسمانی بود ولی چون آیت تقدیس روحانی و نفس رحمانی هستند روحانیّت بخشند و البهآء علیک ع ع
* * *
ای امةالله آنچه مرقوم نموده بودی ملاحظه گردید قدر امةالله برتینگهام را بدانید و شکرانۀ خدمت او را بفرمائید زیرا باسم حقّ ندا میکند و شما را بمقامی دلالت مینماید که جمیع قوای ظاهر و پنهان ناسوتی عاجز از تقرّب بآن مقامند زیرا آن مقام مؤیّد بقوّت الهیّه است و هیچ قوّتی مقاومت آن را نتواند پس اگر از تعرّض قوای عالم امکانی محافظه و صیانت خواهی اسم اعظم در محلّ خویش معلّق کن و خاتم اسم اعظم در انگشت نما و عکس عبدالبهآء را در خانه نگهدار و از مناجاتهای من همیشه تلاوت نما تا تأثیر عجیب مشاهده نمائی جمیع آن قوی اوهام گردد و محو و نابود شود و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
ای امین ربّانی در عالم ایجاد جمیع کائنات در نهایت ارتباط و از این ارتباط تعاون و تعاضد حاصل و تعاون و تعاضد سبب بقاء حیات اگر تعاون و تعاضد دقیقهئی از حقایق اشیاء برداشته گردد جمیع کائنات انحلال یابد و هبآءً منبثّاً گردد مثلاً از نَفَس حیوانات عنصر مائی که الیوم تعبیر به هیدروجن و کاربون مینمایند منتشر و این سبب حیات نباتات و از نباتات و اشجار عنصر ناری منتشر که تعبیر به اوکسیجن مینمایند و این سبب حیات و بقاء حیوان و قس علی ذلک تعاون و تعاضد در بین جمیع کائنات حاصل و همچنین اعظم تعاون بین نوع انسانست که بدون آن رفاهیّت و معیشت و زندگانی بکلّی مستحیل زیرا هر نفسی بنفسه بدون معاونت سائر نوع ابداً زندگانی نتواند بلکه حیران و سرگردان گردد و بالأخصّ بین احبّای الهی که آنان را روابط معنویّه و صوریّه هر دو حاصل این ارتباط حقیقیست که تعاون و تعاضد و تناصر از لوازم ذاتیّۀ آنست بدون آن مستحیل و محال زیرا احبّای الهی ریاحین یک حدیقهاند و امواج یک بحرند و نجوم یک آسمان و پرتو یک آفتاب از هر جهت وحدت ذاتیّه وحدت نورانیّه وحدت ایمانیّه وحدت صوریّه محقّق و ثابت
حال یاران غرب را نهایت آمال و آرزو بنای مشرقالأذکار است و چون در آن خطّه و دیار بنا گران و قیمتدار مبلغ موفور باید تا تأسیس بنیان خانه و قصور گردد تا چه رسد به بنیان مشرقالأذکار که باید در نهایت علوّ و سموّ و انتظام باشد پس یاران الهی باید از هر کنار باعانت برخیزند و بجان و دل در این مورد انفاق نمایند تا در جهان شایع و عیان گردد که بهائیان شرق و غرب حکم یک خاندان دارند و روابط یک دودمان ترک و تاجیک و فرس و امریک و هند و افریک حکم یک جند و یک جیش دارند و بدون طیش بمعاونت و معاضدت یکدیگر برخیزند و این عمل مبرور در درگاه ربّ غفور مقبول و محبوب
در تأسیس مشرقالأذکار در عشقآباد فیالحقیقه یاران بنیاد وحدت انسانی گذاشتند تا آن بنیان بلند گردید و همچنین حال الحمد للّه از جمیع اقالیم عالم بقدر امکان اعانت پیاپی به مشرقالأذکار امریک ارسال میگردد شما بجمیع یاران الهی ممنونیّت عبدالبهآء را در این خصوص ابلاغ دارید فیالحقیقه این همّت یاران شایان شکرانیّت است زیرا از طهران و خراسان و شیراز و جهرم و اطراف اصفهان حتّی دهات و قرای خراسان و شیراز و یزد اعانت ارسال گردید این انفاق در سبیل نیّر آفاق سبب سرور قلوب روحانیانست و از یوم آدم تا بحال چنین امری واقع نشده که از اقصی بلاد آسیا اعانت بجهت اقصی بلاد امریکا ارسال گردد از رنگون اعانه به شیکاغو و از جهرم شیراز و خیرالقرای ترشیز اعانه به مشرقالأذکار در قطب امریک میشود این نیست مگر بعون و عنایت جمال مبارک و تأیید و توفیق آن شمس حقیقت و نصرت و معاونت آن نیّر اشراق که آفاق را ارتباط عطا فرموده العزّة لربّ الجنود و العظمة لذلک الحنون الودود و القدرة و القوّة للحیّ القیّوم الّذی جعل الآفاق تتّحد و تجتمع کالنّجوم فی افق السّجود
الهی الهی لک الفضل لک الجود لک الحمد و لک الشّکر علی ما انعمت علی هؤلآء الفقرآء و آویت هؤلآء الضّعفآء فی کهف حفظک و حمایتک و وفّقتهم علی خدمة امرک و ایّدتهم علی عبودیّة عتبتک العالیة ربّ قد فدوا اموالهم و انفسهم فی سبیلک و انفقوا فی محبّتک و لم یفتروا سعیاً و لم یألوا جهداً فی نشر آثارک و اعلآء کلمتک و اشاعة ذکرک بین عبادک و اظهار مآثرک بین خلقک انّک انت القویّ المقتدر العلیّ العظیم و انّک انت الرّحمن الرّحیم ع ع
* * *
ای امین عبدالبهاء نامهئی که بتاریخ ٢١ شهر جمادی الاوّل سنۀ ١٣٣٨ مرقوم نموده بودی رسید جمیع مکاتیب شما صدق محض است ولی امور را باید بر محور حکمت گرداند لهذا شاید نظر برأفت کبری مساعدهئی میشود ولی آن مساعدهها عین حکمتست بعد ملاحظه خواهید کرد الحمد للّه طهران ساکن و راحت گردیده و بهمّت احبّای ثابت راسخ اختلاف روز بروز برطرف میشود پس آنچه میشود عین حکمتست
جناب آقا حسن با آقا غلامعلی وارد اسلامبول شدند آقا غلامعلی باروپا رفت و آقا حسن آشپز بارض مقصود رسید انشاء اللّه مقبول خواهد شد
فی الحقیقه تو خالص مخلصی آنچه مینویسی صرف خلوص است حضرت باقراف از بدایت امر در نهایت صدق و صفا و ثبوت و استقامت خدمت نمودهاند لهذا نظر عنایت از هر جهت شامل
جناب احمد خان یزدانی واصل و حاضر او را بجهت خدمتی خواستم که مکتوب مرا بمجلس لاهای برساند با شخصی دیگر و این عین حکمتست بعد او را مراجعت میدهم
جناب امین نامۀ ١۴ شهر جمادی الاوّل نیز رسید در این مکتوب مرقوم نمودهاید که بعضی نفوس هرچند خلاف واقع عرض میکنند ولی ستر میشود و اظهار عنایت میشود این نظر برأفت کبری است والّا گمان منما که این مداراست ملاحظات بسیاری هست که بیان نتوان نمود تعیین جناب حاجی غلامرضا بسیار مقبول و محبوب خودت مرقوم نمودی که منصور روزی بحضور مبارک آمد و تو حاضر بودی بسیار اظهار عنایت باو فرمودند و جناب آقا رضا در جواب شما آن آیه را خواندند لهذا بدانید که در جمیع امور حکمتی است اینست که جمال مبارک میفرماید نسمع الکذب و نسکت و یظنّ الکاذب یشتبه علینا
پاکتهائی که من باسم شما میفرستم همه ممهور است اگر باز شود بدانید که خیانتی شده مکاتیب را شما بواسطۀ جناب باقراف ارسال دارید و بس این مکاتیب جدید شما باز نشده بود
جناب امین جمال مبارک روحی له الفدآء در الواح تصریح فرمودند که هر نفسی توجّه بارض مقصود مینماید باید مستطیع باشد لهذا باحبّا این کیفیّت را بیان کنید بسیاری از نفوس در حالتیکه مستطیع نیستند در حضور و رجوع در راه مورد مشقّت میشوند و از این جهت ملالت از برایشان حاصل میشود و آن ملالت مانع از حصول نتیجه در زیارت میگردد و علیک البهآء الابهی
جناب امین قبر منوّر حضرت رضا الرّوح در یزد الی الآن ساخته نشده و قلب عبدالبهاء از این جهت بسیار متاثّر آن نفس مبارک که سرور ابرار بود و قدوۀ اخیار سزاوار نهایت احترام و اعزاز و اکرامست لهذا باید فوراً مبلغی بیزد بفرستید که آن رمس منوّر را در نهایت کمال بنا نمایند و بر سنگ شاهد قبر بنگارند انّ رضا الرّوح قد قصد عتبة القدّوس السّبّوح تنزّل علیه ملائکة الرّحمة و الغفران من ربّه الرّحمن و علیک البهآء الابهی
بجناب ابوی میرزا صبحی آقا میرزا حسین بن عمّه از قبل من نهایت اشتیاق ابلاغ دار و همچنین بجناب حاجی غلامرضا
قبر جناب ادیب و جناب ابن ابهر بموجب دستور سابق زود تعمیر نمائید ع ع
* * *
میرزا برکتالله ترجمه نماید و برساند
Mrs. Anna Monro and Miss Ella M. Bailey
ای انجمن رحمانی از قرار مسموع محفلی آراستید و اجتماعی خواستید تا بخدمت کلمة الله پردازید و بنشر نفحات الله قیام نمائید هر محفلی که بنیّت صادقه تأسیس گردد و بوظایف مشروعه قیام نماید و همّت کلّیّه مبذول دارد البتّه تأییدات روح القدس رسد و قوّت رحمانیّه مدد نماید حال امیدم چنانست که آن جمع مانند شمع برافروزند و بآفاق آن اقلیم پرتو انوار محبّت الهیّه افشانند و سبب تربیت نفوس گردند و تهذیب اخلاق فرمایند و کلّ را بهدایت کبری دعوت نمایند آیات وحدت عالم انسانی ترتیل نمایند و رایت عمومیّت بشری بلند کنند تا باغبان عنایت در خیابان حدیقۀ آن کشور بطرّاحی گلهای حقایق و معانی پردازد خار و خس تعصّب دینی و جنسی و وطنی و شخصی از میان برخیزد و گلهای توحید نوع انسانی و محبّت و یگانگی بشکفد ای یاران کلّ طوائف و قبائل و ادیان و مذاهب در جمیع اقالیم بتهیّه و تدارک آلات حرب و ضرب و ایجاد موادّ مهلکه مشغولند شما که بهائیانید باید در مقابل این جور و اعتساف و ظلم و عدوان ابواب الفت و محبّت و یگانگی و آزادگی بر وجه عالمیان بگشائید آتش جنگ و جدال را دریای صلح و صفا شوید و ظلمت جور و جفا را بنور حبّ و وفا زائل نمائید تا آن نائرۀ جهانسوز خاموش و مخمود شود و علیکم البهآء الأبهی ع ع
* * *
بواسطۀ منشی محفل امةاللّه مس ا ج دایزرنک
اعضاء محفل اجرائیّۀ کنگرس صلح عمومی در هولاند
ای انجمن محترم عالم انسانی از این نیّت خیریّه و علوّیّت مقاصد که دارید باید مورد شکرانیّت جمیع بشر گردید کل از شما ممنون و خشنود باشند که ببذل چنین همّتی پرداختید که سبب آسایش عموم بشر است زیرا راحت و آسایش عالم آفرینش در تحسین اخلاق عمومی عالم انسانی است و اعظم وسیله بجهت تربیت اخلاق علوّ همّت و توسیع افکار است باید عالم انسانی را باین منقبت عظیمه دعوت نمود
ملاحظه فرمائید که مبادی مرعیّۀ اصلیّۀ هر فردی از افراد بشر جلب منفعت خویش و دفع مضرّت است در فکر آسایش و شادمانی خود است و آرزوی تفرّد در زندگانی مینماید و میکوشد که از جمیع افراد دیگر در راحت و ثروت و عزّت ممتاز گردد اینست آرزوی هر فردی از افراد بشر و این نهایت دنائت و بدبختی و پستی فکر است انسان چون اندکی ترقّی فکر یابد و همّتش بلند گردد در فکر آن افتد که عموم عائله را جلب منفعت و دفع مضرّت نماید زیرا راحت و نعمت عموم خاندان خویش را سعادت خود داند و چون فکرش توسّع بیشتر یابد و همّتش بلندتر گردد در فکر آن افتد که ابناء ملّت و ابناء وطن خویش را جالب منفعت و دافع مضرّت شود هرچند این همّت و فکر از برای خود او و خاندان او بلکه عموم ابناء ملّت و وطن او مفید است ولکن از برای ملل سائره مورث ضرر است زیرا بجان بکوشد که جمیع منافع عالم انسانی را راجع بملّت خویش و فوائد روی ارض را بعائلۀ خود و سعادت کلّیّۀ عالم انسانی را تخصیص بخود دهد و همچو داند که ملل سائره و دول مجاوره هر چه تدنّی نمایند ملّت خویش و وطن خود ترقّی نماید تا در قوّت و ثروت و اقتدار باین وسیله بر سائرین تفوّق یابد و غلبه کند امّا انسان الهی و شخص آسمانی از این قیود مبرّاست و وسعت افکار و علوّیّت همّت او در نهایت درجه است و دائرۀ افکار او چنان اتّساع یابد که منفعت عموم بشر را اساس سعادت هر فردی از بشر داند و مضرّت کلّ ملل و دول را عین مضرّت دولت و ملّت خویش بلکه خاندان خود بلکه عین مضرّت نفس خود شمرد لهذا بجان و دل بقدر امکان بکوشد که جلب سعادت و منفعت از برای عموم بشر و دفع مضرّت از عموم ملل نماید و در علوّیّت و نورانیّت و سعادت عموم انسان بکوشد فرقی در میان نگذارد زیرا عالم انسانی را یک خاندان داند و عموم ملل را افراد آن خاندان شمرد بلکه هیئت اجتماعیّۀ بشر را شخص واحد انگارد و هر یک از ملل را عضوی از اعضا شمرد انسان باید علوّیّت همّتش باین درجه باشد تا خدمت باخلاق عمومی کند و سبب عزّت عالم انسانی گردد
حال قضیّه بر عکس است جمیع ملل عالم در فکر ترقّی خویش و تدنّی سائرینند بلکه در فکر جلب منفعت خود و مضرّت دیگرانند و این را تنازع بقا شمرند و گویند اساس فطری عالم انسانیست ولی این بسیار خطاست بلکه خطائی از این اعظم نه سبحاناللّه در بعضی از حیوانات تعاون و تعاضد بقا است ملاحظه میشود که در مورد خطر بر یکدیگر سبقت میگیرند روزی در کنار نهری صغیر بودم ملخهای صغیر که هنوز پر برنیاورده بجهت تحصیل رزق از این طرف نهر بطرف دیگر عبور میخواستند لهذا آن ملخهای بی بال و پر هجوم نمودند و هر یک بر دیگری سبقت گرفتند و خود را در آب ریختند تا مانند پلی از این طرف نهر تا آن طرف نهر تشکیل نمودند و ملخهای دیگر از روی آنها عبور کردند و از آن سمت نهر بسمت دیگر گذشتند ولی آن ملخهائی که در روی آب پلی تشکیل نموده بودند هلاک شدند ملاحظه کنید که این تعاون بقاست نه تنازع بقا مادام حیوانات را چنین احساسات شریفهئی دیگر انسان که اشرف کائنات است چگونه باید باشد و چگونه سزاوار است علیالخصوص که تعالیم الهیّه و شرایع سماویّه انسان را مجبور بر این فضیلت مینماید و در نزد خدا امتیازات ملّیّه و تقاسیم وطنیّه و خصوصیّت عائله و قیود شخصیّه مذموم و مردود است جمیع انبیای الهی مبعوث و جمیع کتب سماوی بجهت این مزیّت و فضیلت نازل شد و جمیع تعالیم الهی محصور در این است که این افکار خصوصیّت منافع از میان زائل گردد و اخلاق عالم انسانی تحسین شود و مساوات و مواسات بین عموم بشر تأسیس گردد تا هر فردی از افراد جان خویش را بجهت دیگران فدا نماید این است اساس الهی اینست شریعت سماوی و چنین اساسی متین جز بیک قوّت کلّیّۀ قاهره بر احساسات بشریّه تأسیس نیابد زیرا هر قوّتی عاجز است مگر قوّت روح القدس و نفثات روح القدس چنان انسان را منقلب نماید که بکلّی اخلاق مبدّل گردد ولادت ثانویّه یابد و بنار محبّت اللّه که محبّت عموم خلق است و ماء حیات ابدیّه و روح القدس تعمید یابد فلاسفۀ اولی که نهایت همّت در تحسین اخلاق داشتند و بجان و دل کوشیدند ولی نهایت تربیت اخلاق خویش توانستند نه اخلاق عمومی بتاریخ مراجعت نمائید واضح و مشهود گردد ولی قوّۀ روح القدس تحسین اخلاق عمومی نماید عالم انسانی را روشن کند علوّیّت حقیقی مبذول دارد و عموم بشر را تربیت کند پس خیرخواهان عالم باید بکوشند تا بقوّت جاذبه تأییدات روح القدس را جذب کنند امیدم چنان است که آن جمع محترم انجمن خیری عالم انسانی مانند آئینه اقتباس انوار از شمس حقیقت نمایند و سبب تربیت اخلاق عموم بشر گردند و خواهش آن دارم که نهایت احترام من در حقّ آن هیئت عالیقدر مقبول شود ع ع
* * *
احبّای الهی علیهم بهآء اللّه الأبهی
ای اهل بها جمال کبریا از جهان علّیّین تجلّی بر روی زمین نمود و بنور مبین عالم وجود را تزیین فرمود تا نفوس بنفحات قدس مأنوس گردند و قلوب مهبط فیوضات حضرت محبوب گردد جانها پربشارت شود و دلها از جهان ملکوت حکایت کند و حشر و نشور در عالم امکان ظاهر و آشکار گردد هر خفتهئی بیدار شود و هر نادانی هشیار گردد مردگان زنده شوند پژمردگان تر و تازه گردند عالم ظلمانی نورانی شود و انسان ارضی آسمانی گردد از فیض نور مبین روی زمین بهشت برین شود وقتی این دلبر آمال رخ گشاید و موهبت کبری جلوه نماید که یاران بکلّی اینجهانرا فراموش کنند و آهنگ سروش گوش نمایند هر یک ید بیضا بنمایند و با ثعبان مبین بمیدان آیند لهذا باید شما چنان برافروزید که خمودت را از عالم وجود براندازید جهانرا جهانی دیگر سازید و عالم انسانرا مستفیض از جلیل اکبر کنید در ملکوت احدیّت عزیزید و الحمد للّه با فرهنگ و تمیز پس جام لبریزی بدست گیرید تا هر طالبی را سرمست کنید و هر غافلیرا خداپرست نمائید من نماز بدرگاه بینیاز آرم و از ملکوت راز طلب الطاف و عنایت نمایم تا فیض هدایت احاطه کند و هر بینصیب بانصیب شود و هر بیبهره پربهره گردد اینست نهایت آرزو و غایت آمال و علیکم التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
احبّای الهی علیهم بهآء اللّه الأبهی
ای اهل علّیّین هرچند ساکن زمینید ولی بحقیقت در بهشت برین جهانی در زیر نگین دارید و بیانی چون شهد شکرین در ظلّ نور مبینید و مشمول لحاظ عنایت آن دلبر دلنشین چرا خاموشید و بی جوش و خروش عون و عنایت جمال ابهی با شماست و فضل و موهبت ملأ اعلی با شما نار حقیقت شعله زند و ندای ملکوت غیب ابهی میرسد صد هزار موسی ربّ ارنی گویان و صد هزار روحاللّه با لبّیک لبّیک در وادی مقدّس پویان عالم بالا چنان پرتوی در عالم ادنی انداخته که انعکاساتش متطابقه تحقّق یافته جلوۀ فیوضات غیب لاهوت تجلّی بر هویّات ناسوت نموده و فیوضات باهرۀ قدم در حیّز حدوث خیمه برافراشته ندای یابهآءالأبهی در شرق و غرب امکان بلند شده و فریاد یاربّیالأعلی بعنان ملأ اعلی رسیده پس ما که بفضل و موهبت طلعت ابهی در قطب این خباء مأوی یافتهایم باید نصیب موفور گیریم و لواء منصور برافرازیم و کأس مزاجها کافور بنوشیم و در حدائق زبور بمزمور مشکور بسرائیم و مظهر ظهور را بستائیم و بفضل و موهبتش ببالیم و از فرقت جمال احدیّتش بنالیم و از درد عشقش بزاریم و تخم خدمتش بکاریم و البهآء علیکم ع ع
* * *
ای اهل ملکوت شکر کنید خدا را که توجّه بملکوت ابهی دارید و آرزوی استفاضه از عالم بالا مقبول درگاه حقّ هستید و منتخب بهدایت کبری از کلمۀ فدائیان استفسار نموده بودید سرّ فدا امریست عظیم مفصّل است امّا مختصر اینست پروانه فدائی شمع است و تشنه فدائی چشمه عاشق صادق فدائی معشوق است و مشتاق فدائی محبوب و آن اینست که بکلّی خود را فراموش نماید سرگشتۀ او شود و شیفتۀ روی او و آشفتۀ موی او جسم و جان و حیات و راحت و زندگی خود را بکلّی فراموش کند رضای حقّ طلبد و روی حقّ جوید و راه حقّ پوید سرمست جام او گردد و تسلیم در دست او شود و از حیات و زندگانی بکلّی چشم پوشد تا مانند نور حقیقت از افق ابدی بتابد این رتبۀ اوّل فداست
و امّا رتبۀ ثانی اینست که انسان از عالم بشریّت فراغت یابد و از ظلمات امکانیّه رهائی جوید نورانیّت رحمانیّت در او ساطع و لامع گردد ناسوت نابود شود و ملکوت تحقّق یابد مانند آهنی که در کورۀ آتش افتد صفات حدیدی که سیاهی و برودت و جمودت است و ناسوتیست مخفی و نابود گردد فضائل آتش که احمرار و ذوبان و حرارتست و ملکوتیست در آهن ظاهر و باهر شود پس آهن صفات و شئون خود را فدای آتش نمود و اکتساب فضائل عنصر نار کرد و همچنین چون نفوس از قیود امکانی و نقایص بشری و ظلمات حیوانی خلاصی یابند و بعالم اطلاق قدم نهند و از فیض لامکان نصیب گیرند و کمالات لاهوتی یابند فدائیان شمس حقیقت شوند و بقربانگاه دل و جان شتابند و علیکم البهآء الأبهی ع ع
* * *
حضرت ادیب دبستان الهی علیه بهآء اللّه
ای ایادی امر اللّه مکتوب اخیر واصل و مضامین معلوم و واضح شد فی الحقیقه آنصفحات نهایت استعداد را دارد ولی نفوسی لازم که مانند شمع در آن مشکاة برافروزند و روح حیات بر ارواح بدمند و نفوس را دلالت براه هدی نمایند تا سنوحات رحمانیّه از حقائق انسانیّه ظاهر و باهر گردد تا نفسی بکمال وجد و طرب و وله و بشارت نیاید در قلوب نفوذ نکند و تربیت نتواند البتّه مثل آنجناب در آنصفحات سبب نتائج طیّبه خواهد گشت و مورث طراوت و لطافت قلوب خواهد شد اگر چنین مصلحت میدانید در آنصفحات اقامت فرمائید و عند سنوح الفرصة باطراف نیز سیر و حرکتی نمائید البتّه مناسب همین قسم است که مصلحت دانستهاید هرچند طاغیان و ستمکاران دست تطاول گشودند و بخون شهیدان آلودند و چنان ستمی نمودند که خونخواری یزید پلید و شمر و ولید و ظلم فرعون و نمرود عنید و شدّاد شدید را رونقی نگذاشتند و کان لم یکن انگاشتند زیرا تا بحال چنین درندگی و تیزچنگی و خونخواری و ستمکاری در عالم وجود دیده و شنیده نشده بود ولی الحمد للّه تأییدات الهیّه اعلىحضرت شهریار را بر خونخواهی موفّق نمود امّا احبّای الهی باید بینهایت صادق و امین و مطیع و منقاد و خیرخواه حکومت گردند و ابداً از ستمکاران انتقام نجویند بلکه بقدر امکان بشفاعت پردازند و عوانانرا رحم و مروّت بنمایند و ظالمانرا مهربانی کنند و بردباری فرمایند اگر آنان خون مظلومان ریختهاند ولی یاران شهد و شکّر آمیخته کام ایشانرا حلاوت بخشیدهاند اگر آنان تیغ و تیر روا داشتند و ضرب شمشیر آزمودند یاران قند و انگبین بخشند و درد عوانانرا درمان دهند و زخم ستمکاران مرهم نمایند در حقّ این غافلان دعا نمایند که از خلق و خوی درندگی و تیزچنگی و گرگی و بیباکی رها یابند و راه خدا جویند و سبیل هدی پویند اینست صفت روحانیان و اینست سمت رحمانیان ملاحظه فرما که ید عنایت الهیّه در این دور بدیع چه جامی بدور آورده و چه تعلیماتی عنایت فرموده که حیات جاودانی عالم انسانیست و موهبت یزدانی در این جهان فانی و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
حضرت ایادی امر اللّه ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی
ای ایادی امر اللّه مکتوب جوف را بشخص معلوم در کمال حکمت یداً بید برسانید و یا خود بواسطۀ معتبری و همچنین مکتوب فارسی که در جوفست اگر مصلحت است باو بنمائید و در نهایت محبّت و ملایمت با او مکالمه کنید اگر چنانچه از قرائت مکتوب فارسی ملول خواهد شد نشان ندهید تکلیف ما ارسال است ولی شما حکمت را در این قضیّه ملاحظه نمائید ع ع
این مکتوب بشخص مذکور در حضور حاجی میرزا حسن مدیر مدرسه که از حجّ مراجعت نموده بود مرقوم گردید ولی حاجی نمیدانست که خطاب بکیست اگر جناب شیخ از او استفسار نمایند تفصیل را بیان خواهد نمود ع ع
فیمابین شخصین معلومین که ذکرش از قلم این عبد جائز نه در خصوص وقوعات و منازعات چرا شما و حضرت علی قبل اکبر ساکت و صابر و صامتید رفع این مجادلات فوراً لازم چند مرتبه مرقوم شده است که بمحض اینکه ملاحظه کنید که در میان دو نفس اندک اغبراری حاصل فوراً باید رفع نمود والّا عاقبت سبب فساد کلّی خواهد گردید با وجود این چگونه در این خصوص تا بحال تشبّثی نشده است و البهآء علیک ع ع
سبحاناللّه یاران الهی در کلّ آفاق در نشر نفحات مشغول طهران که باید تفوّق بر کلّ داشته باشد آن آثار مقطوع و باین شئون وقت میگذرد ع ع
* * *
حضرت ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی
ای ایادی امر اللّه مکتوبی بستمدیدگان و آوارگان یزد و اصفهان یاران رحمن مرقوم گردید و ارسال میشود جناب آقا حسینعلی همشیرهزادۀ صفی علی شاه اذن حضور دارند هر وقت اسباب سفر مهیّا گردد نه اینکه آن ملک فروخته شود بجناب آقا علی اکبر در زواره و جناب آقا میرزا مهدی و جناب آقا میرزا آقا بواسطۀ آقا میرزا عبدالحسین مکاتیب چند روز پیش مرقوم شد
امّا از جهت تسلّط جهلاء مرقوم نموده بودید این سرابست عنقریب خدا بنیان و ریشۀ این ظالمان خونخوار را از روی زمین قطع فرماید مطمئن باش ذلیل و حقیر خواهند شد سنستدرجهم من حیث لا یعلمون و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
بواسطۀ جناب زائر آقا علی اصغر یزدی
جناب آقا عبدالوهّاب سلیل حضرت شهید استاد علی اکبر-جناب فضلاللّه ابن شهید-امةاللّه المقرّبه والدۀ آقا عبدالوهّاب حرم حضرت شهید-امةاللّه حرم آقا عبدالوهّاب علیهم بهآء اللّه الأبهی
ای بازماندگان آن شهید فرید هرچند آن نفس نفیس بظاهر غائب گردید ولی در جهان بالا و رفرف اعلی بموهبت کبری فائز شد هستی جاودانی یافت و فیض رحمانی جست و شما را یادگار بهر ابرار گذاشت پرستش و ستایش پروردگاری را سزاوار که آن نفوس موقنه را بر قدم پدر بزرگوار سالک و برقرار نمود تا خلق و خوی او یافتند و در کوی دوست مأوی نمودند و توجّه بروی دلجوی دلبر آفاق کردند طوبی لکم و حسن مآب
آرزوی حضور بآستان ربّ غفور نموده بودید مشاهدۀ یاران و ملاقات دوستان اعظم سرور عبدالبهاست ولی این ایّام مقتضی نه تا میقات منقضی شود اجازۀ زیارت ارسال گردد و علیکم البهآء الأبهی ع ع
* * *
امةاللّه المقرّبه مسیس بارنی علیها بهآء اللّه الأبهی
ای باوفا از قرار مسموع شما را نیّت چنان که خانۀ خویش را گاهی باجتماع بهائیان مزیّن نمائید تا بعضی بتمجید ربّ مجید پردازند و بیان تعالیم بهآءاللّه نمایند این نیّت بسیار مقبول و البتّه سبب حصول مقصود گردد این قدر بدان که اگر چنین بنمائی آن خانۀ ترابی آسمانی گردد و آن هیکل سنگی محفل رحمانی شود و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
بواسطۀ جناب زائر آقا محمّد رضا سبزواری
جناب آقا عبدالکریم و جناب آقا ابراهیم و جناب آقا محمّد تقی علیهم بهآء اللّه الأبهی
ای برادران مهربان در سبیل یزدان شکر کنید که اخوّت جسمانی با اخوّت روحانی جمع شده باطن عین ظاهر گشته و ظاهر عنوان باطن شده حلاوت این اخوّت مذاق جانرا شیرین نماید و لذّت این نسبت کام وجدانرا نمکین کند حمد کنید خدا را که مانند طیور شکور در حدائق الهی آشیانه نمودهاید و بعد نیز در گلشنسرای رحمانی در ملکوت ابهی بر سدرۀ منتهی لانه خواهید کرد مرغان چمن هدایتید و هزاران گلشن موهبت این چه فضلیست و این چه عنایتیست فاشکروا اللّه علی هذا الفضل العظیم و الفوز الجلیل و علیکم التّحیّة و الثّنآء
* * *
احبّای میلان علیهم بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
ای بزم یارانمز و دوستان جانمز جانانمز شمس حقیقت افق احدیّتدن طوغدی یر تابان اولدی گوک رخشان اولدی نسیم عنبرشمیم اسدی مشامّ روحانیانی گلشن راز ایلدی و گلبن اسرار ایلدی و چمنزار گلزار ایلدی گللر آچلدی بلبللر ترنّمه باشلدی صحن چمن فیض ذو المنن ایله مزیّن اولدی و فضای گلستان فیضان ابر نیسان رحمت یزدان ایله غبطهبخشای روضۀ رضوان اولدی گل گولدی بلوط آغلدی کبک قهقهه باشلدی قوشلر شکرانۀ فضل حقّله نغمه و ترانهیه آغاز ایلدی که
بازآمد آن مغنّی با چنگ ساز کرده
بازار یوسفان را از حسن درشکسته
دکّان شکّران را یک یک فراز کرده
شمشیر بر نهاده سرهای سروران را
وانگاهشان ز معنی بس سرفراز کرده
خود کشته عاشقان را بر خونشان نشسته
وانگاه بر جنازۀ یک یک نماز کرده
تا حلقههای زلفش حلق کراست روزی
ای ما برون حلقه گردن فراز کرده
بو جام الهی عهد و پیمان رحمانیده ثابت و راسخ اولانلره مخصوصدر ع ع
* * *
جناب الفردو وارسار علیه التّحیّة و الثّنآء
ای بلبل باغ الهی نغمهسرائی سبب سرور و شادمانی عالم انسانی است مستمعین به وجد و سرور آیند و سبب تحریک احساسات وجدانی گردد ولی این سرور و احساس موقّت است و اندک زمانی و فراموش گردد ولی الحمد للّه تو آهنگ موسیقی را با نغمۀ ملکوتی آمیختهئی جهان جانرا شادمان کنی و الیالأبد احساسات وجدانیّه را تحریک نمائی و باقی و برقرار ماند و ذکرش در مرور اعصار و قرون مستمرّ گردد و علیک البهآء الأبهی
* * *
۹١
معلّمات مدرسۀ موهبت علیهنّ بهآء اللّه الأبهی
ای بنات ملکوت در قرن سابق بنات ایران بکلّی از تعلیم محروم نه مکتبی و نه دبستانی نه معلّمی نه استاذی و نه مربّی مهربانی حال در این قرن عظیم فضل کریم مشمول بنات نیز گردید مکاتب متعدّده در ایران بجهت تعلیم دختران گشوده گشت ولی تربیت مفقود با آنکه تربیت اعظم از تعلیم است زیرا اعظم فضیلت عالم انسانی است
حال در همدان الحمد للّه تأسیس مدرسۀ بنات بهائی گردیده شماها که معلّمید باید بیشتر از تعلیم بتربیت پردازید تا بنات را به عصمت و عفّت و حسن اخلاق و آداب پرورش دهید و تعلیم علوم نمائید
اگر چنین مجری گردد تأییدات ملکوت ابهی در اوج آن دبستان موج زند
* * *
بواسطۀ امةاللّه المقرّبه بنت ذبیح علیها بهآء اللّه الأبهی
محفل رحمانی نساء علیهنّ بهآء اللّه الأبهی
ای بنات ملکوت ورقۀ رحمانیّه امةاللّه بنت ذبیح بیاد شما افتاد و ذکر شما را در آستان مقدّس نمود و از عبدالبهآء خواهش نگارش این نامه نمود من نیز بتحریر پرداختم و از افق منیر استدعای الطاف ربّ قدیر کردم که شامل آن جمع شود و تأییدات جمال مبارک روحی لأحبّائه الفدآء در آن محفل چون شمع جلوه نماید انجمن شما مانند گلزار و چمن گردد و گلهای معطّرِ در آن نشر نفحات اللّه کند در این عصر الهی موهبت رحمانی بر عالم نساء شمول یافت مساوات رجال و نساء جز در مواقع جزئی از جمیع جهات اعلان گردید امتیاز برخاست نساء آیات هدی شدند و مظاهر الطاف جمال ابهی باید بشکرانۀ این موهبت چنان بنار محبّت اللّه برافروزند که اثبات نمایند استحقاق این الطاف داشتند و این استعداد و استحقاق و قابلیّت فیوضات وقتی اثبات گردد که در تبلیغ و ترویج و تشریح کتب سلف و الواح جدیده نهایت اقتدار و بلاغت و فصاحت را ظاهر و آشکار کنند آیات قرآنیّه که دلیل بر این امر است حفظ نمایند و همچنین احادیث مأثوره و همچنین عباراتی از انجیل جلیل و تورات و همچنین ادلّۀ عقلیّه و براهین استدلالیّه و چون در محفلی حاضر گردند لسان فصیح بگشایند و بیان بلیغ نمایند و بنطقهائی در نهایت قوّت و ملاحت زبان بگشایند امیدم چنانست که از محفل روحانی رحمانی نساء خبرهای خوشی برسد و علیکنّ البهآء الأبهی
* * *
امةاللّه مسیس مری مکسول علیها بهآء اللّه الأبهی
ای بنت عزیز ملکوت نامۀ ٩ اپریل ١٩١٠ رسید مضمون دلیل بر انجذاب قلوب و انشراح نفوس بود حمد کن خدا را که همیشه در حضوری و از بادۀ محبّت اللّه مست و مخمور الحمد للّه نهایت آرزویت اولاد حاصل گردید و آنچه خواهش نمودی انجام یافت تا یاران و متعلّقان تو جمیعاً ایقان و اطمینان حاصل نمایند باری از خدا خواهم که مادر روحانی و جسمانی آن طفل نورانی باشی تا از فیوضات شمس حقیقت بهره و نصیب گیرد مرقوم نموده بودی که در نیویورک با امةاللّه المنجذبه جولیت و امةاللّه المطمئنّه مادر بیچر و امةاللّه المشتعله بنار محبّت اللّه مسیس بریتینگهام و مستر وودکاک و سائر یاران همدم گشتید و ضیافت نمودید و شما و جولیت میزبان بودید خوشا بحال شما که بخدمت موفّق شدید و بترتیب چنین ضیافتی مؤیّد گردیدید حال در مونتریال همّت نما تا این ضیافت استمرار یابد و سبب ثبوت و استقامت یاران و اماء رحمان گردد نفحات گلشن الهی بوزد و نسیم جانپرور جنّت ابهی مرور نماید حاضرین باهتزاز آیند و بسرور بیپایان دمساز گردند قرین محترم شوهر خویش را از قبل من نهایت مهربانی مجری دار و بگو الحمد للّه با مسیس مری یک دل و یک جان گشتید و حکم شخص واحد یافتید امیدم چنین است که هر دو بخدمت این امر عظیم موفّق شوید ای امةاللّه بکنیز الهی لوئیز Louise Stapfer نهایت مهربانی بنما اگر او جفا کند تو وفا کن اگر او دوری جوید تو نزدیکی جو عاقبت رجوع بمحبّت نماید جمیع عباد رحمان و کنیزان جمال ابهی را از قبل من تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دار ورقات مقدّسه اهل خانه جمیعاً تحیّت ابدع ابهی میرسانند ای امةاللّه مطمئن بفضل الهی باش که در ملکوت حقّ مذکوری و در نزد عبدالبهآء معزّز و محترم و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
بنت ملکوتی لیدی بلامفیلد علیها بهآء اللّه الأبهی
ای بنت ملکوت الحمد للّه محفوظ و مصون با نهایت سرور و خوشنودی از شما به پاریس رسیدیم در اوقاتی که لندن بودیم خدمات و مشقّات تو فیالحقیقه بسیار بود سزاوار ستایش است و ابداً فراموش ننمایم از الطاف حقّ امیدم چنانست که خاندان تو الیالأبد مؤیّد بعزّت ابدیّه گردد و همواره خانۀ تو مجمع یاران و بنات ملکوت باشد هر دم تأییدی آسمانی یابی و در سبیل بهآءاللّه جانفشانی نمائی و نفوس را بملکوت ابهی هدایت کنی و بتأیید روح القدس نطقی فصیح بگشائی و مانند شمع روشن گردی و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
ای بنت ملکوت صلوة فرض و واجب است زیرا سبب خضوع و خشوع و توجّه و تبتّل الی اللّه است انسان در صلوة با خدا مناجات کند و تقرّب جوید و با معشوق حقیقی خویش گفتگو نماید بواسطۀ صلوة مقامات روحانیّه حاصل گردد
امّا گرینعکّا اگر مرکز بهائیان گردد و ملل سائره حاضر شوند هر طالبی استماع ندای الهی کند و امّا اگر مرکز مهمّ جمّ غفیر بیهودهگویان از ملل اوهامپرست گردد و در آنجا جمع شوند اوهاماتی نشر نمایند که سبب تضییع اوقات گردد مثلاً ملاحظه نمائید که بعضی از اصحاب اوهام هندوستان در آنجا اجتماع نمودند چه ثمری حاصل شد و چه فائدهئی بدست آمد جز آنکه اوهامی انتشار دهند هرچند ما ادیان سائره را منع ننمائیم ولی گرینعکّا را مرکز اوهام نیز نخواهیم بلکه آرزو چنان داریم که در آن مرکز ندای ملکوت بلند شود و بهائیان در آنجا قوّتی نمایان داشته باشند تا سبب انتباه سائر ادیان گردد از خدا خواهم که اسباب ملاقات در نقطهئی از نقاط ارض خواه شرق و خواه غرب فراهم آید و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
امةاللّه مسیس ترو علیها بهآء اللّه
Through his honor Ameen Fareed,
The maidservant of God Mrs. True, upon her be Baha Ollah
ای بنت ملکوت نامه رسید و اجتماع مبعوثان مشرقالأذکار در روز نوروز در شیکاغو سبب فرح و سرور شدید گردید فیالحقیقه تصادفی عجیب واقع شده در آن یوم مبارک عبدالبهآء به حیفا شتافت و با یاران الهی در مقام اعلی حاضر گشت جسد مطهّر حضرت اعلی بعد از شصت سال آوارگی و بیقراری در کوه کرمل در جبل ربّ در مقام اعلی استقرار یافت و در شیکاغو جمعیّت مبعوثان مشرقالأذکار بود و مستر چارلس هینی و مسیس مریم هینی وارد به شیکاغو شدند و در آنجمع مقدّس حضور یافتند از خدا خواهم که آن جمعیّت نورانیّه مؤیّد بنوایای طیّبۀ صادقه گردند و موفّق بخدمت ملکوت شوند تا نمونۀ جمعیّت ملأ اعلی گردند حکیم ایرانی گفته صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
امّا در خصوص زمین قراریکه بصاحب زمین دادهاید مجری دارید که خرید شود ولی قسط قسط داده شود و اگر ممکن ببنای مشرقالأذکار مباشرت نمائید تأخیر نیندازید
در شریعت اللّه نساء و رجال در جمیع حقوق متساویند مگر در بیت العدل عمومی زیرا رئیس و اعضای بیت العدل بنصّ کتاب رجالند دیگر در سائر محافل عموماً مثل محفل بنای مشرقالأذکار و محفل تبلیغ و محفل روحانی مثل محافل خیریّه و محافل علمیّه رجال و نساء مشترکند در جمیع حقوق و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
ای بنت ملکوت نامهئی که شامل وقایع سنۀ ماضیه بود ملاحظه گردید فیالحقیقه دلالت بر آن مینمود که نفثات روح القدس احبّا و اماء رحمان را زنده نموده که هر یک بخدمت کلمة اللّه پرداخته و در محافل بر نشر نفحات اللّه لسان بلیغ گشودند و بیان فصیح نمودند عنقریب آفاق غرب مطالع شرق گردد و شمس حقیقت چنان بتابد که ظلمت ضلال متلاشی شود ولی جمّ غفیری بر شما قیام نمایند و بجفا پردازند لسان ملامت گشایند و شماتت کنند و اجتناب واجب دانند و اذیّت وارد آورند ولی پدر آسمانی چنان شما را روشن نماید که مانند شعاع آفتاب ابرهای تاریک را متلاشی نماید و بدرخشد و روی زمین روشن نماید باید در وقت وقوع این امتحانات قدم ثبات بنمائید و صبر و تحمّل کنید و بالعکس بنهایت محبّت و مهربانی مقاومت نمائید اذیّت و جفای ایشان را مانند حرکات صبیان بینید و بهیچ وجه اهمّیّت ندهید زیرا عاقبت نورانیّت ملکوت بر ظلمانیّت ناسوت غالب گردد و علوّیّت و سموّ مقاصد شما ظاهر و آشکار شود چیزی مکتوم نماند دهن زیتون ولو در قعر چاه ماند عاقبت روشنی قندیل در رأس مناره گردد صغیران بزرگوار شوند و بینوایان بانوا گردند اطفال ابناء ملکوت شوند و گمشدگان بوطن الهی پیبرند مطمئن باش و علیکم البهآء الأبهی ع ع
* * *
بنت ملکوت ستاره خانم لیدی بلامفیلد محترمه علیها التّحیّة و الثّنآء
ای بنت ملکوت نامۀ شما رسید الحمد للّه دلیل بر ثبوت و استقامت بود و برهان قیام بر خدمت و ترویج وحدت عالم انسانی الحمد للّه در خدمت اطفال فقیر و مهربانی به بیچارگان موفّق شدی و بنشر تعالیم مؤیّد گشتی انشآءاللّه در سویس سبب نورانیّت عالم انسانی میشوی و بیان تعالیم الهی میکنی و اگر چنانچه در هر جائی شخص کاملی از مسلمانان بیابی در مقام صحبت بیان کن که ما بجمیع انبیاء مرسلین حتّی حضرت محمّد کمال محبّت داریم بدختران محترمت از قبل من نهایت محبّت و الفت ابلاغ دار و همچنین به همسایه خانم و سایر احبّا و اماء رحمن و علیک التّحیّة و الثّنآء
* * *
ای بنت ملکوت نامۀ مرقوم ملاحظه گردید از عدم فرصت جواب مختصر مرقوم میگردد و آن اینست محافل روحانی که بجهت تبلیغ نفوس تأسیس میشود چه محافل رجال و چه محافل نساء و چه مختلط جمیع مقبول است و سبب انتشار نفحات اللّه این لازم است و همچنین محفل عمومی در هفتهئی یک روز که احبّا جمع میشوند و بذکر الهی مشغول میگردند و مناجات میخوانند و بیانات مؤثّره میکنند مقبول و محبوبست
ولی آن بیت عدل که در کتاب اقدس مذکور حال ابداً تشکیلش ممکن نیست بلکه ممتنع و محالست آن وقتی است که اعلان امر بشود و ترویج احکام اللّه گردد پس حال بیت عدل که باید بانتخاب عمومی تشکیل شود وقتش نیست و ذکرش جائز نه و تصوّرش محال در امور تا بتوانید بکوشید که اختلاف حاصل نشود نه آنکه هر امر جزئی سبب اختلاف شود اگر کار بر این منوال باشد عاقبت پریشانی صرف است جمیع احبّا و اماء رحمان باید فکرشان این باشد که اتّفاق حاصل شود و وحدت عالم انسانی تحقّق یابد نه اینکه هر مسائل جزئیّه سبب اختلاف آراء گردد من امیدم چنانست که احبّا و اماء امریکا در جمیع مسائل متّحد گردند و ابداً اختلاف ننمایند زیرا اختلاف هادم بنیان الهیست اگر در مسئلهئی اتّحاد نمایند و خطا باشد بهتر از آنست که اختلاف نمایند و صواب باشد زیرا این اختلاف منجرّ بهدم بنیان الهی میشود ولو یک طرف از دو طرف ره صواب باشد ولکن مورث هزار خطاست و اگر اتّحاد نمایند و دو طرف در خطا باشند چون اتّحاد است عاقبت حقیقت منکشف گردد و خطا بدل بصواب شود و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
جناب حاجی میرزا حسن علیه بهآء اللّه
ای بنده مقرّب جمال مبارک نامۀ مفصّل رسید و بدقّت ملاحظه گردید
در خصوص جناب حاجی لطفعلی نمازی مرقوم نموده بودید که راحت و آسوده گردید خوشی و رضایت او راحت و آسایش منست لهذا مسرور شدم
در خصوص اقتران صبیّۀ مرحوم آقا شیخ جواد با آقا عبد الحسین حاجی مرقوم نموده بودید محبوب و مقبول و مبارکست
و همّت و رعایتی که در حقّ خواجه بحّوث مجری داشتید بسیار سبب روح و ریحان شد امیدوارم که با جمیع طوائف و ملل اینگونه معامله شایان و رایگان دارید
سفر باسکندریّه بسیار مناسب انشاء اللّه نتائج کلّیّه حاصل میشود
میرزا مهدی حکمت همانست که مرقوم نمودهاید ولی شما اگر تصادف شد و او صحبتی داشت بملایمت جواب دهید عیب ندارد
و در خصوص میرزا حسین و مکالمۀ با او مرقوم نموده بودید خوب جواب داده بودید باید جواب چنین مقنع باشد سبحان اللّه با وجود این جسارت ما از او شکایت نداریم او شکوه مینماید باز در حقّ او دعا کنید و طلب شفا نمائید من از او کدورتی ندارم و اغبراری نخواهم و دعا نمایم میرزا محمّدعلی باو و دیگران گفته است که بعد از فوت فلان امر بمن راجع لهذا آن عبارت مرقوم شد که بمیرزا حسین بفرمائید ملاحظه نمائید که اینکلمه از فم هیچ بیفکری در عالم صادر گردد لا واللّه تا چه رسد بعاقلی با این عقل و فکر منتظر اینست که من یا جام شهادت کبری نوشم و یا بملأ اعلی شتابم و یا بصحرای فیزان افتم و یا در قعر دریا مقر گزینم و او بمیدان آید و جولانی نماید هیهات هیهات لما توعدون اگر شجرۀ طیّبه منقعر شود کسی بسایۀ شجر بیثمر نشتابد اگر بحر عذب فرات غائب گردد کسی از ملح اجاج ننوشد اگر آهنگ بلبل معانی در گلشن الهی منقطع شود کسی را نعیب و نعیق خوش نیاید
در خصوص محلّ اسکندریّه مرقوم نموده بودید و وفور دیون و نزول اوراق فی الحقیقه کار مشکلی است امیدوارم که بفضل و عنایت جمال مبارک این مشکل نیز حل گردد و امور دوباره تمشیت یابد و از برای کلّ راحت و آسایش حاصل گردد لیس هذا من فضل ربّی ببعید من از پیش بجناب حاجی آقا محمّد اشارت در اینخصوص نمودم که از این کارهای پر خطر اجتناب نما
ای پروردگار عقدههای مشکل در کار افتاده و عقبات صعبه در راه پیدا شده خداوندا گِره بگشا و قوّت و قدرت بنما مشکل آسان کن و راه صعب سهل نما ای پروردگار عقدۀ کار محکم است و تعب و مشقّت با هزاران صعوبات توأم بجز تو معینی نه و بغیر از تو یاوری نیست امید بتو داریم و توکّل بر تو نمائیم توئی راهنما و توئی گِرهگشا و توئی دانا و بینا و شنوا
* * *
۹١
احبّای الهی علیهم بهآء اللّه الابهی
بواسطۀ جناب آقا میرزا علیاکبر میلانی طبع شود و باطراف ارسال گردد
ای بندگان آستان مقدّس الهی شمس حقیقت از افق عالم اشراق فرمود و در قطب آفاق در نقطۀ احتراق بدرخشید تا جهانرا روشن نماید و جهان ملکوت تشکیل فرماید و بنیان کمالات انسانی تأسیس نماید رذائل را بنیاد براندازد و فضائل را بنیان برافرازد لهذا نصائح و وصایائی فرمود و شریعت سمحۀ بیضائی تأسیس کرد که کافل نورانیّت عالم انسانیست و ضابط عفّت و عصمت و استقامت احبّای رحمانی پس یاران باید که این خیمه برافرازند و دوستان شاید که این نار موقده برافروزند حضرت مسیح روحی له الفدآء در انجیل خطاب بحواریّین میفرماید که شما ملح ارضید اگر فاسد گردد جهان بچه چیز نمکین شود باری مقصود اینست ما که بندۀ آن آستانیم باید بوصایا و نصائح جمال مبارک قیام نمائیم و نافۀ مشکبار بر جهان و جهانیان نثار کنیم راه تقدیس پوئیم و راز تنزیه گوئیم و سبیل طهارت کبری پوئیم بگفتار و کردار و رفتار آیت موهبت پروردگار شویم و سبب تنبّه و تذکّر هر هوشیار کلمات مکنون را از بر نمائیم و وصایای حضرت بیچونرا عمل نمائیم و رفتار و کرداری نمائیم که سزاوار نسبت بآستان مقدّس است و شایان عبودیّت درگاه احدیّت من چون نظر بخویش کنم شرمسار گردم و از خجلت عرق بجبین آرم زیرا بآنچه شایسته و سزاوار است قیام ننمودهام و تا بحال موفّق نگشتهام بلکه انشاء اللّه شما مؤیّد و موفّق گردید و بتقدیس و تنزیه و هدایت و تقوی با خلق بیامیزید تا هر قرین نفحۀ بهشت برین استشمام نماید و هر ندیم آثار خلق عظیم مشاهده کند و جمیع ملل شهادت دهند که بهائیان مصابیح آفاقند و آیات طلوع و اشراق بهائیرا بصفت شناسند نه باسم و بخُلق پیبرند نه بجسم یعنی چون شخصی یابند در گفتار آیت توحید و در رفتار جوهر تجرید و در کردار حقیقت تقدیس فریاد برآرند که این بهائیست اگر چنین شویم نور مبین در جبین بتابد والّا یا اسفا علینا علی ما فرّطنا فی جنب اللّه
الهی الهی ترانی اتضرّع مکبّاً بوجهی علی التّراب متذلّلاً الی ملکوتک یا ربّ الارباب ان تجعل الاحبّآء مصابیح الدّجی و مفاتیح ابواب السّمآء المغلقة علی وجوه الوری ربّ اجعل صبحک المنیر یلوح علی هیاکل التّوحید حتّی یُبعثوا من قبور الهوی و ینشروا رایات التّقوی و یرتّلوا آیات المحو و الفنآء فی مشهد الفدآء و تختصّ برحمتک من تشآء و انّک لعلی کلّ شئ قدیر
ای یاران الهی شرکت خیریّه از تأسیسات ربّ البریّه است زیرا مربّی ایتام و کافل راحت فقرا و عجزا و مساکین انام است و سبب تعلیم اطفال و تبلیغ امر حضرت رحمان باید این شرکت خیریّه را نهایت اهمّیّت بدهید تا نفوسی از مبلّغین تعیین گردند و در اطراف بتبلیغ پردازند ترتیل آیات نمایند و نشر نفحات کنند و تلاوت کلمات فرمایند هر نفس که معاونت بشرکت خیریّه نماید در جمیع مراتب تأیید و توفیق الهی شامل گردد و هر نواقص کامل شود سبب عزّت ابدیّۀ آن نفوس گردد یا احبّآء اللّه علیکم بهذا الامر المبرور و الحظّ الموفور و السّعی المشکور و سوف ترون انّ کلّ جمعیّة خیریّة اصبحت مؤیّدة بجنود من الملأ الاعلی و غدت منصورة بجیوش من الملکوت الابهی و علیکم البهآء الابهی ع ع
* * *
۹١
اعضای محترمۀ کمیتۀ مشرقالأذکار
جناب عبدالوهّاب ابن شهید جناب احمد آقا حسیناف جناب علی علیاصغراف جناب ضیآءاللّه علیاصغرزاده جناب استاد محمّد رضای بنّا جناب حسینعلی علیاف جناب میرزا احمد نبیلزاده جناب اسداللّه باقراف جناب استاد عبدالکریم باقراف جناب میر علی اصغر اسکوئی جناب آقا نصراللّه باقراف علیهم بهآء اللّه الأبهی
ای بندگان آستان مقدّس نامۀ مفصّل شما که بتاریخ ١۴ کانون ثانی ١٩٢٠ بود رسید از مضمون نهایت سرور حصول یافت زیرا دلالت بر آن مینمود که امور مشرقالأذکار بنهایت همّت تمشیت میشود امیدم چنانست که نوایای صادقۀ احبّای الهی بظاهر ظاهر مجسّم گردد و جزئیّات امور مشرقالأذکار نیز انجام پذیرد و همچنین نقشۀ صالون عظیم مشاهده گشت آن نیز بعون و عنایت جمال مبارک یقین است که عنقریب اکمال خواهد گشت فیالحقیقه این صالون مفرّح قلوبست و جالب دقّت نفوس
و امّا وفات انجنار ولکوف مهندس باوفای مشرقالأذکار فیالحقیقه این مهندس باوفا در خدمت مشرقالأذکار بنهایت صدق و صفا کوشید از یک طرف مشغول باین بنای عظیم بود و از طرف دیگر قصر مشید از برای خویش بنیاد مینهاد که کنگرهاش بعنان ملکوت میرسد فنعم اجر العاملین فیالحقیقه درین جهان فانی سراجی روشن کرد که در زجاج ملکوت میدرخشد عبدالبهآء بدل و جان در تشییع آن جسد پاک حاضر بود و مناجات مینمود که این نفس نفیس در ملکوت تقدیس در قصر مشید که بسبب خدمت به مشرقالأذکار انشاء نمود استقرار یابد فیالحقیقه احبّای الهی در حقّ او نهایت وفاداری مجرا نمودند اینست سزاوار بندگان الهی اینست لایق مشتعلین بنار موقدۀ ربّانی
الهی الهی هذا عبد قام بکلّ قوّة فی بنآء اوّل مشرق للأذکار الّذی تأسّس فی الدّیار و اوّل هیکل انشأ باسمک و شاع و ذاع ذکره فی الأقطار ربّ انّ هذا الولیّ الحمیم الصّادق الأمین خدم هذا البنیان العظیم لیلاً و نهارا و سعی و بذل الهمّة الوفیّة عشیّاً و ابکارا بقلب طافح بالوفآء و صدر رهین الولآء و لم یأل جهداً فی تحسین هذا البنآء الشّاهق و تحکیم اساسه الثّابت الرّاسخ و تزئین ارکانه و تثبیت بنیانه ربّ انّه قضی نحبه و انتهی ایّامه و انکشف ظلام آلامه و قصد ملکوتک العظیم و فنآء بابک الرّحیب بفؤاد طافح بالرّجآء و صدر منشرح آملاً بالعطآء و وفد علیک بقلب سلیم و لیس له زاد الّا التّوکّل علیک ربّ ربّ عامله بفضلک البدیع و خلقک الجمیل و عفوک الجلیل حتّی یروی من المنهل العذب الفرات و یستبشر بمغفرتک الّتی هی من الآیات الباهرات و خض به فی عین رحمتک الّتی هی بارد و شراب و نوّر وجهه فی اعلی المقام المقدّس عن شوائب الآثام انّک انت العزیز الغفور الرّحمن
ای یاران عبدالبهآء تمنّای حضور ازین عبد آستان جمال ابهی نموده بودید من نیز در نهایت اشتیاقم آرزوی مشاهدۀ روی یاران مینمایم و تشنۀ ملاقات دوستانم ولی باید جمیع در نهایت محبّت و الفت و اتّحاد باشند تا وحدت و یگانگی احبّای عشقآباد در جمیع آفاق شیوع یابد و جمیع بدانند که این اتّحاد و یگانگی چون مغناطیس عبدالبهآء را بمدینۀ عشق جذب نمود و این سررشته از برای مدائن دیگر گردد و علیکم البهآء الأبهی
* * *
ای بندگان الهی و یاران من صبح هدی چون از فیوضات بها پرتو بر آفاق انداخت نور محبّت مبذول داشت و اشراق الفت فرمود حقائق متنوّعۀ مختلفۀ متضادّه را بفیض واحد کامران نمود تا جمیع امم و ملل در ظلّ خیمۀ یکرنگ داخل گردند و بیک آهنگ بتهلیل و تقدیس جمال قدم مشغول شوند خطوط شعاعیّۀ ممتدّه از مرکز بمحیط دائره هرچند متعدّدند ولی چون از مرکز واحد ساطعست لهذا آن خطوط در نقطۀ واحده جمع و بمرکز واحد وابستهاند و اگر چنانچه نفوس چون خطوط شعاعی توجّه بمرکز اصلی داشته باشند وحدت اندر وحدت است و اگر چنانچه آن خطوط شعاعی از محیط تجاوز کند لا بد تفرقه حاصل شود و آن مرکز مبدء فیض است و محیط دائره و آن دائره تعالیم الهیّه است تا از تعالیم الهیّه تجاوز نشود انشقاق حاصل نگردد پس ای دوستان مهربان بآن مرکز قدیم و جمال مبین آفتاب انور ملکوت غیب توجّه نمائید و چون خطوط شعاعی از آن مرکز قدسی ساطع شوید و از محیط دائره ذرّهئی تجاوز ننمائید تا جوهر توحید شوید و حقیقت تفرید شمع روشن ملکوت گردید و آیات باهرۀ سلطان جبروت نجوم افق احدیّت گردید و طیور حدائق رحمانیّه الحمد للّه بفضل جمال قدم تاجی از جواهر موهبت بر سر دارید و سراجی از پرتو عنایت در سرّ ردائی از سندس فردوس در بر دارید و سیفی از براهین الهیّه و دلائل سبحانیّه در کمر در بحر الطاف مستغرقید و از نور احسان مستشرق کلمات کتاب مبینید و حروف صحف علّیّین آیات صریحۀ ربّ الآیاتید و صحائف بدیعۀ صاحب بیّنات قدر این موهبت را بدانید و شب و روز در اتّحاد و اتّفاق و الفت کوشید نهایت احترام را از یکدیگر بدارید و غایت رعایت را بهم منظور نمائید خادم یکدیگر باشید و هادم بنیان انشقاق و شر
ایادی امر اللّه که ثابت بر عهد و میثاقند سرج آفاقند چون امری را قرار دهند اطاعت و انقیاد فرض است و اطاعت آنان موجب اتّحاد و الفت و یگانگی دوستان زنهار مخالفت و مباینت ننمائید و همچنین باید که شب و روز در فکر تبلیغ امر اللّه و نشر نفحات اللّه و اعلاء کلمة اللّه باشید و بکمال مهربانی و تواضع و خشوع تشنگان سلسبیل هدایت را بمعین صافی رحمانیّت دلالت کنید بینوایانرا عین عطا باشید و بیچارگانرا ملجأ و پناه در ترقّیات عصریّه بکوشید و در مدنیّت مقدّسه جهد بلیغ و سعی شدید نمائید دبستانهائی در نهایت انتظام ترتیب دهید و اصول تحصیل معارفرا ترویج معلّمانی در نهایت تقدیس و تنزیه جامع آداب و کمال تعیین نمائید و ادیبان و مربّیانی حائز علوم و فنون ترتیب دهید
و هیئت مقدّسۀ ایادی امر اللّه باید مواظبت در حفظ شئون و لوازم این دبستانها نمایند تا روز بروز اسباب ترقّی از هر جهت فراهم آید و انوار دانش جهانرا روشن نماید
و همچنین در ترویج صنائع و اکتشاف بدایع و توسیع دائرۀ تجارت و صناعت و ترتیب آداب مدنیّت و تزیین مملکت و اطاعت و انقیاد تام بحکومت و اجتناب از هر رائحۀ مفسدت بکوشید و جهد نمائید تا باین سبب مظاهر تأیید آسمانی گردید و مطالع توفیق رحمانی فی الحقیقه حکومت عادلۀ حاضرۀ حضرت پادشاهی شایان ستایش است و مستحقّ اطاعت قلبی صمیمی جمیع رعیّت در اینخصوص نهایت تقیّد را مجری دارید چه که بنصّ قاطع الهی واجب و فرض است و البهآء علیکم ع ع
* * *
بواسطۀ جناب زائر آقا سیّد مهدی قراباغی
احبّای الهی علیهم بهآء اللّه الأبهی
ای بندگان حضرت کبریا قفقاز فارسیجه کوه قافدر اسکی زمانده اهل عالمن اعتقادی اوزره جبل قاف سیمرغ الطافن یورد و یووهسیدر هر نه ایسه فال خیردر و او مرغ عظیمک سیرگاهی مشرق عزّت اولدیغنی سویلرلرایدی بو سوزن حقیقتی شویله اولهبیلور که سیمرغ بر شخص جلیل ایمش لانه و آشیانهسی قفقاز اقلیمیایمش و الطاف الهیّه ایله غایت رزین و متینایمش یعنی نقایص و رذائل نفوس بشریّهدن محفوظ و مصون بر حصن حصینایمش هر نه ایسه فال خیر ایدهلم و سیر ایدهلم تفلیسی نفیس ایدهلم و هر وحشتزدهیی انیس ایدهلم شیروانی ایوان ایدهلم گنجهیی گنج بیپایان ایدهلم قفقازی دلبر طنّاز ایدهلم و مبتلای حرمان اولانلری همدم و همراز ایدهلم یعنی عموم خلق ایله خُلق رحمانی ایله معامله ایدهلم و کافّۀ بشری راه نجات و نجاحه رهبر اولهلم عموم اممایله کمال صدق و امانت و محبّت و وفا ایله معاشرت ایدهلم هر درده درمان اولهلم و هر یارهیه مرهم دل و جان اولهلم نوع انسانه مهربان اولهلم و علیکم التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
۹١
احبّای الهی و اماء رحمن عموماً علیهم و علیهنّ البهآء الابهی
Servants and maid servants of God
۹۲
ای بندگان حق و کنیزان الهی همچو گمان منمائید که دقیقهئی فراموش گردید همواره عبدالبهاء در نهایت محبّت و مهربانی ذکر شما نماید و از درگاه احدیّت طلب عون و عنایت کند تا مدد غیبی رسد و فیوضات لا ریبی رخ بگشاید یاران آن دیار مانند شمع برافروزند و اماء رحمن بمثابۀ نجوم بدرخشند آن کشور را منوّر نمایند و آن اقلیم را جنّت النّعیم کنند صهبای هدایت بنوشانند و مشتاقان ملکوت ابهی را سرمست کنند دبستان روحانی بگشایند و از ادیب عشق اسرار محبّت اللّه بیاموزند بیکدیگر در نهایت خضوع بیامیزند و الفت روحانی حاصل نمایند هر یک جان و مال فدای دیگران نماید و هر کس بعموم اهل جهان مهربان باشد پردۀ بیگانگی بدرند و با جمیع خلق بیگانگی آمیزش نمایند حتّی خائنان را امین باشند و ظالمان را محبّت کنند و دشمنان را دوست شمرند و بیگانگان را آشنا پندارند اینست نصایح و وصایای الهی ای یاران ای اماء رحمن بشکرانۀ هدایت کبری در نهایت فرح و سرور با خلق محشور شوید تا منظور نظر عنایت گردید از هیچ بلائی محزون نشوید و از هیچ امتحانی دلخون نگردید ثبات و استقامت نمائید تا عاقبت دلبر آرزو شاهد انجمن گردد و منتهای آمال جلوه نماید طوبی لکم بفضل ربّکم الرّحمن و علیکم و علیهنّ البهآء اللّه الابهی ع ع
* * *
بواسطۀ جناب آقا میرزا ابوالحسن نیریزی
احبّای الهی که در ختم متصاعد الی اللّه جناب آقا میرزا علی محمّد خیّاط علیه بهآء اللّه حاضر بودند جناب سلطان باقر جناب آقا میرزا عبدالحسین جناب آقا میرزا حسن معلّم جناب آقا غلامحسین عطّار جناب آقا محمّد اسمعیل جناب آقا رضا قلی بک جناب آقا میرزا ابوالحسن نیریزی جناب آقا سیّد هاشم جناب حاجی محمّد حسن شیرازی جناب نایب حسن جناب آقا سیّد محمّد جناب آقا میرزا عبدالحسین جناب آقا سیّد اسمعیل خیّاط جناب آقا محمّد جواد جناب دهباشی رضا جناب آقا محمّد حسین جناب آقا میرزا علی اکبر جناب آقا میرزا آقای نیریزی جناب آقا نصراللّه نیریزی جناب میرزا شکراللّه جناب آقا میرزا علی اکبر خان جناب آقا میرزا اسداللّه خیّاط جناب آقا میرزا سلیمان جناب آقا میرزا علی محمّد جناب آقا اسداللّه جناب آقا میرزا علی اکبر
بواسطۀ آقا میرزا ابوالحسن نیریزی
ای بندگان خالص جمال ابهی نفس مقدّس آقا میرزا علی چون صعود بملکوت تقدیس نمود یاران الهی در ذکر آن نفس نفیس مجتمع شده لوح حروفات عالین را تلاوت و استماع نمودند این اجتماع سبب ارتفاع ذکر آن ذات مکرّم شد همچنان که در ملأ ادنی محفل ذکر آراسته گشت در افق اعلی و ملکوت ابهی نیز جمعیّت روحانیّین بستایش آن جوهر ایقان پرداختند صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی فیالحقیقه آن محفل مانند گلستان الهی نفحاتش منتشر بجمیع ضواحی و نواحی شد و مشامّ روحانیان معطّر و معنبر گردید و سزاوار چنین است که ابرار و احرار بذکر نفوس اخیار پردازند تا از نفحات گلشن محبّت اللّه نفوس میّته زنده و بیدار گردند هرچند این عبد در آن محضر بجسم حاضر نبود ولی بروح مؤانس و مجالس و امید از فضل ربّ مجید چنانست که یاران الهی را همواره بذکر دوستان قدیم مشغول و مألوف فرماید
ای یزدان مهربان آن جمع پریشان تو هستند و آن یاران بینوایان تو عاطفتی فرما موهبتی بخش رحمتی مبذول دار عون و عنایتی رایگان کن تا کل مانند خوشۀ پروین همنشین یکدیگر شوند و ببیانات شکرین مذاق یکدیگر را پر شهد و شیرین فرمایند ای محبوب یکتا توانائی و بینا ذرّه را قوّت آفتاب بخشی و قطره را بخشایش دریا دهی ذباب را عقاب فرمائی و پشّه را سطوت سلیمانی عطا کنی پس به فضل و جود این نفوس محمود را مقرّب درگاهت کن و ببارگاهت ره ده بعبودیّتت موفّق فرما و مظهر سنوحات رحمانیّه کن پرتوی از انوار احدیّتت افکن و تاریکی بیگانگی را بنور یگانگی مبدّل کن توئی مقتدر و توانا و توئی واقف و بینا
* * *
جناب آقا میرزا محمّدحسن علیه بهآء اللّه الابهی
ای بندۀ آزاد حق شاد باش و شاد باش زیرا قلب عبدالبهآء بیاد تو مشغول و لسانش بذکرت مألوف هر دم بجمال قدم عجز و لابه نمایم و تضرّع و انابه کنم که
ای یزدان مهربانم و آرزوی دل و جانم یارانت را عنایتی فرما و دوستانت را موهبتی بخش عاشقانت را دلنشین باش و مشتاقانت را یار و مونس جان و قرین دلها بآتش عشقت افروختند و جگرها بنار محبّتت سوختند کلّ آرزوی قربانگاه عشق کنند تا جانرا رایگان فدا نمایند
ای پروردگار عنایتی فرما و هدایت کن و نصرت روحانیّه بخش و بموهبت آسمانی سرافراز نما ربّ ایّدهم بفضلک و جودک و اجعل وجوههم النّورانیّة سرج الهدی فی محافل العرفان و آیات الالطاف فی مجالس التّبیان انّک انت الرّحمن و انّک انت الکریم المستعان ع ع
* * *
۹١
ای بندۀ آستان الهی آنچه بجناب منشادی مرقوم نموده بودی رسید و چون نظر بحکمتی ایشان را روانۀ مصر نمودم لهذا با وجود موانع عظیمه من بجواب پرداختم تا بدانی که این دل چه قدر مهربانست این ایّام مخابره بسبب امور وارده بسیار سخت و مشکلست با وجود این نهایت همّت مجرا شد تا این نامه ارسال گشت والّا ممکن نبود زیرا سبیل مسدود و طریق مقطوع و ما متوکّلاً علی اللّه معتصماً بذیل عنایته در مقابل تیر بلا سینه هدف نموده با وجود کمال صداقت و خیرخواهی و محبّت بجمیع نوع انسانی و اطاعت شهریاری و دولتخواهی پادشاهی هدف تیر افترای اخوی گشتیم که با عوانان خویش لائحۀ شدیدهئی مشحون بهر تهمت و افترائی بدرگاه پادشاهی عثمانی تقدیم نمودند از هر جهت امور معسور شده امّا اعتماد ما بر عنایت ربّ غفور و عدالت پادشاه غیور است تا خدا چه خواهد حال بسیار شدید است احبّای الهی نباید فتور آرند و قصور ورزند بلکه سزاوار استقامت و ثبوتست و توکّل بر حیّ لایموت بموجب تعالیم و وصایای جمال مبارک روش و حرکت نمائید و سبب نورانیّت عالم انسانی گردید تا نور حقیقت و پرتو محبّت جمیع قلوب را روشن نماید و عالم انسانی دانائی یابد و با یکدیگر مانند برادران مهرپرور گردند و چون شیر و شکر بیامیزند دین و مذهب را وسیلۀ بغض و تعب ننمایند و آئین را علّت نفرت در روی زمین نکنند دین الهی محبّت بین بشر است و صداقت و امانت و خیرخواهی خلق حتّی رحم بر وحوش و طیور بحر و بر عالم انسانی که نظرگاه رحمانیست میدان حرب و ضرب و خونخواری گشته یکی دین را سبب هدم هر بنیان متین نماید و دیگری مذهب و آئین را بهانۀ درندگی در عالم انسانی کند دیگری وطن موهومی تصوّر کند و بعنوان وطنپرستی بنادرستی برخیزد و دیگری شهامت و شجاعت عنوان کند و چنگ بخون انسان بیالاید و بر بنینوع خویش جفا و عذاب آغاز کند خداوند مهربان نهال انسانی بنشاند و پانزده سال بمرور ایّام این نهال را پرورش دهد تا ببلوغ رسد و شکوفه بگشاید و شاخ و برگ را بمیوۀ تر بیاراید در حال انسان در یک ساعت هزار چنین نهال را از بیخ و بن قطع کند و افتخار نماید که من شجیعم دلیرم شیر جهانگیرم گرگ تیزچنگم با نام و ننگم سبحاناللّه این چه نادانیست و چه بیفکری که آنچه سبب عار است مدار افتخار است بنیان الهی براندازد و در میدان جفا بتازد و دلهای بیچارگان بگدازد و خاک را بخون هزاران بیگناه بیالاید و افتخار نماید این چه کوریست و این چه دوری و این چه غروری خداوند دیدهها را بینا کند و گوشها را شنوا فرماید و بیخردان را هوش دهد و هوشمندان را همراز سروش فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر باری در چنین حالتی و کربتی و مصیبتی و وحشتی و دهشتی بنگارش این نامه پرداختم تا بدانی که چه قدر یاران حقیقی را دوست دارم بلکه سبب شوند این بغض و عداوت و کینه و قساوت و کره و مخالفت از جهان زائل گردد انّ ربّی یؤیّد الّذین یسعون فی الأرض اصلاحا و لا یریدون الّا فلاحا و لا یتمنّون للوری الّا نجاحا و انّه لعلی کلّ شیء قدیر
جناب آقا محمّد حسین و ایضاً آقا محمّد حسین را تحیّت مشتاقانه برسان و بگو این نامه بجهت سهگانه است هر یک قرائت نمائید و بنصائح و وصایا روش و حرکت فرمائید تا در درگاه احدیّت مقرّب گردید اگر فرصت بود بهر یک نامهئی مخصوص مرقوم میگردید ولی چه چاره که این آواره ابداً فرصت ندارد و در این ایّام موانع بی حدّ و شمار و علیکم التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب میرزا لطفاللّه حکیم علیه بهاء اللّه الابهی
ای بندۀ آستان الهی نامۀ بتاریخ چهارم اگست ١٩١٣ رسید ستایش بسیار از تدریس آقا میرزا علی اکبر نموده بودید فی الحقیقه آقا میرزا علی اکبر در هر موردی همّت فوق العاده دارد چون نیّت صادق دارد در هر امری موفّق است امّیدوارم که هر دو شما موفّق و مؤیّد باشید و از هر جهت مسرور و مظفّر
امّا مسئلۀ مجلس عمومی موافق ولی باید مطابق نطقهای من باشد جمیع صحبتها از وحدت عالم انسانی باشد و رفع تعصّبات دینی و مذهبی و سعی در الفت و ازالۀ سوء تفاهمی که بین ادیانست چنانکه من در کلیسای یهود در امریکا صحبت داشتم و از تعالیم حضرت بهاءاللّه صحبت دارید چنانکه من میگویم اوّل تحرّی حقیقت ثانی وحدت عالم انسانی ثالث اینکه دین باید سبب الفت و محبّت باشد والّا دین دین نیست بلکه مصیبت عالم انسانی و بیدینی بهتر از آن دین است تا آخر تعلیم که در نطقهای من مفصّل است الّا ذکر امور سیاسی در مجلس عمومی ابداً جائز نیست بلکه مضرّت بامر اللّه دارد زیرا ما از مداخلۀ در امور سیاسیّه بکلّی ممنوعیم از قرار معلوم که در این مجلس عمومی هر ذکری هست حتّی امور سیاسی هست این مخالف است بهمچنین ذکر اینکه تعالیم بهاءاللّه در شرق سبب الفت بین جمیع ادیان و مذاهب شده است و همچنین سبب اتّحاد اجناس مختلفه و علیک البهاء الابهی
* * *
بواسطۀ جناب امین علیه بهآء اللّه الأبهی
جناب سروش بهرام جیوۀ خرّمشاهی علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ آستان ایزد دانا آنچه مرقوم نمودی ملحوظ گردید هر چه نگاشتی مفهوم شد شکر کن خدا را که مژدههای خوشی داشت یاران پارسی معروف بخداپرستی و مشهور براستی و درستی هستند دلی بپرتو دانائی خرّم و دیدهئی بدیدار دلبر آسمانی روشن دارند و جانی بمژدۀ ربّانی در نهایت سرور و شادمانی خوشا بحال شما که در چنین قرنی از پردههای تاریک رهائی یافتید و چشم را بمشاهدۀ راز و نیاز روشن و منیر و دل را بپرستش دلبر بیانباز بهشت برین نمودید باخوی بمان بهرام و قرینه شیرین مهربان و اخوی رستم بهرام و همسر پریزادِ اردشیر و فرزندان و کنیز خدا مروارید بهرام از قبل من نهایت محبّت و مهربانی ابلاغ دار در حقّ ایشان دعا نمایم و از الطاف جمال مبارک بهره و نصیب طلبم و از بخشش ایزد دانا امید است که مروارید برّاق و درخشنده گردد و به مهتر هرمزدیار خدابخش و قرین محترمهاش و فرزندان نهایت مهربانی ابلاغ دار و به حاجی علی حسینآبادی نهایت اشتیاق برسان
سؤال از کلمۀ مبارکۀ قد ظهر سرّ التّنکیس نموده بود این عبارت از عبارات شیخ احمد مرحوم است در تفصیل این رسالهئی مرقوم شده و هنوز سواد نگردیده انشآءاللّه سواد میشود و انتشار مییابد
امّا مراد از آن عبارت فقرۀ کلمات مکنونه یعنی صبح صادق روشن فجر ظهور است که حضرت اعلی تجلّی فرمودند و مراد از شجرۀ مبارکه جمال قدم است و مراد از آن فضا فضای دل و جانست و حضور خلق عبارت از حضور روحانی است نه حضور جسمانی و ندای الهی در فضای دل و جان بلند شد و چون خلق هشیار نشدند لذا مدهوش گشتند
باحبّای حسینآباد و یاران علیآباد و دوستان شرفآباد و اصفیای مهدیآباد و نجبای مهرآباد علیالخصوص آقا سیّد علی اکبر و آقا حسین احمد از قبل من بکمال اشتیاق نهایت محبّت و مهربانی ابلاغ دارید اشعار آبدار بود و معانی بدایع اسرار بکرّات و مرّات قرائت گردید و از فضل حضرت مقصود جائزه استدعا شد و آن پرتو تجلّی اوست که کنز اعظم است و عنایت جلیل اکبر و علیک البهآء الأبهی
* * *
* * *
جناب آقا سیّد اسمعیل علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ آستان شمس بها جشنی برپا نمودی و عیشی مهیّا که غلغل سرور بلند شد و آهنگش بآستان ربّ غفور رسید کأس طهور بدور آمد و نغمۀ طیور اوج گرفت هلهلهاش تا ببارگاه قدس رسید مبارکست و میمون مسعود است و همایون از فضل حیّ قیّوم مستدعی هستیم که از اقتران آن دو کوکب افق محبّت اللّه نتائج مبارکه حاصل گردد و از مؤانست آن دو شاخۀ ریاض معرفت اللّه گلهای بدیع در این موسم ربیع بشکفد و اثمار طیّبه پدیدار گردد ربّ اورق هذان الشّجران و ازهرهما و اثمرهما بلطفک و جودک و احسانک انّک انت الکریم ع ع
امةاللّه والده را تکبیر و تحیّة برسان و بگو خوش باش که این نهال بیهمال را بارور خواهی دید و این صدف را پر در و گهر خواهی یافت
اللّهمّ انبتهما نباتاً حسناً بفضلک و جودک و نوّر بصر ابویه بمشاهدة وجوه الأحفاد انّک انت الکریم الجواد و البهآء علیک ع ع
* * *
بواسطۀ حضرت افنان سدرۀ مبارکه آقا میرزا بزرگ
جناب آقا علی محمّد علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ آستان مقدّس آنچه نگاشتی ملاحظه گردید و بر تفصیل اطّلاع حاصل شد هفتوادی بجهت سیر و سلوک نازل شده و سیر و سلوک بسیار محبوب اگر اهل فقر عبارت از نفوسی باشند که در این وادی سلوک نمایند و باین اخلاق متخلّق شوند روش راستان گیرند و سلوک آزادگان جویند هر نام که عنوان گردد ضرّی ندارد درویش که از قلم اعلی تحریر یافت معنیش فحوای رسالۀ سلوکست و بسیار مقبول ولی جمعی الآن در این جهانند و بظاهر و باطن سرگشته و پریشان و مهمل و معطّل و بار گران بر سائر ناس بصنعتی مشغول نشوند و بکار و کسبی مألوف نگردند و خود را از آزادگان شمرند و حال آنکه از برای توت شمران و فواکه توسرکان و موسم خرمای عربستان دویست فرسخ طیّ نمایند اینگونه نفوس مهمله البتّه مقبول نه زیرا هر نفسی باید کاری و کسبی و صنعتی پیش گیرد تا او بار دیگران را حمل نماید نه اینکه خود حمل ثقیل شود و مانند علّت کابوس مستولی گردد باری سیر و سلوک در وادی عشق و محبّت اللّه بسیار محبوب و ذکر حقّ مقبول و از شدّت فرح و سرور غزلخوانی و نغمهسرائی مطلوب و مادون آن اوهام و عیوب و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
حضرت ایادی ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ آستان مقدّس جمال ابهی نامه رسید ملاحظه گردید و همچنین نامههای حضرت علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه الأبهی آنچه مرقوم نمودید از شیوعات سقیمۀ غیر صحیحه در طهران در خصوص سبب احضار شما از پیش نوشتم یعنی بعد از رفتن شما البتّه تا بحال رسیده و آن توهّمات زائل گردیده من شما را بخدمتی که اعظم خدمت آستان مقدّس است اختصاص دادم از من بشنو هر عزّت و علوّی که تصوّر نمائی مقابلی بآنچه من از برای تو اختیار نمودم نخواهد بود کار اینست ماعدای آن اوهام ملاحظه نمائید للسّابقین الأوّلین من القرون لنا بصائر باید مسلک فدائیان حقّ در هر کور و دوری گرفت این کشت بروید و فیض برکت یابد و خوشه برویاند و خرمن تشکیل کند ماعدای آن هر فکری و هر ذکری گیاه بیهوده است لهذا من شما را بجهت این کار انتخاب نمودم باید در هر دمی صدهزار شکرانه نمائی که بچنین موهبتی مخصّص گشتی و اگر عوانان میگذاشتند البتّه خود میشتافتم و در نشر نفحات اللّه و سیر در دیار از کلّ پیشی میگرفتم لکن ممنوعم و محصور و مهجورم و معذور این روایات و حکایات را جمیع بشور و بدریا ریز نیّت باید صحیح باشد و عمل باید بر حقیقت تأسیس گردد هذا هو الحقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال المبین شما شب و روز را صرف این خدمت بنمائید و در فکر این کار باشید بامری که ما بآن فائزیم اگر از عهده برآئیم جمیع این امور از مقولۀ ملاعب است من از برای احبّاء الهی مقامی دیگر خواستم و شأنی دیگر جمیع یاران الهی را تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دار بیقین بدان اگر مقدار رأس ابره در تأییدات تأخیر حاصل گردد جمیع زحمات هدر رود و هیچ تدبیری بکار نخورد و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
جناب میرزا عبّاس علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ آستان مقدّس رضای حقّ ممکن الحصول است بلکه بنهایت آسانی بمجرّد خلوص رضای الهی حصول یابد ولکن رضایت خلق بسیار مشکل نفس حقّ رضایت از خلق نیافت من و تو چگونه مییابیم ولکن بقدر امکان ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه
از الطاف بیپایان حضرت یزدان امیدوارم که تو بهر دو موفّق گردی من که موفّق نشدم بلکه تو انشآءاللّه موفّق شوی و دعا نمائی تا من نیز موفّق شوم زیرا رضای الهی و رضای بندگان او اعظم موهبت الهی است بلکه رضای الهی در رضایت از بندگان اوست
خدایا من و این بندهات را هر دو باین موهبت کبری موفّق فرما تا ما از کل راضی و کل از ما راضی از خدا خواهم که من و تو هر دو موفّق بخدمت آستان مقدّس شویم و علیک البهآء الأبهی
* * *
ای بندۀ آستان مقدّس نمیدانی که چه انقلابی در اینصفحات حاصل جمیع مردم مضطرب و پریشان و اهالی شهرها در کوهها و دهکدهها بی سر و سامان زیرا بیم آن دارند که بغتتاً کشتیهای زرهپوش بجوش و خروش آیند دمار از بنیاد شهرها برآرند علی العجاله تو گریبان بدر بردی و از این همهمه و دمدمه فارغی
اگرچه لا بدّ در آنصفحات نیز انقلاب حاصل ولی نه بشدّت اینصفحات زیرا شما در ساحل دریای خزری که دولتی جز روس کشتی آتشبار ندارد ولی ما در سواحل دریای سفید که جمیع دول دسته دسته سفائن آتشفشان دارند و خلقرا بیم آنست که بغتتاً هجوم نمایند
امّا ما الحمد للّه در ظلّ عنایت جمال مبارک در نهایت راحت و اطمینان شب و روز به پاسبانی آستان مشغول و بذکر الهی مألوف و به نهایت الفت و محبّت مأنوس
یاران الهی را عون و عنایت طلبم
نامهئی از امة اللّه ایزابلا گرونسکی رسید اصل و جواب ارسال میگردد تا ملاحظه نمائید و جواب را برسانید اگر چنانچه خانم محترم طبع و نشر کتاب خویش خواهد اگر احبّای الهی معاونتی نمایند و اعانتی کنند سبب تشویق و تحریص او گردد
نفوس متساوی نیستند بعضی صرف للّه عمل نمایند و مساعی خویش را جز قربیّت درگاه کبریا مکافاتی نخواهند و این صحیح و تامّ است ولکن بعضی اصحاب آتنا فی الدّنیا حسنة و فی الآخرة حسنة هستند باید بنفوس برأفت معامله نمود والّا کار مشکل است
* * *
ای بندۀ آستان مقدّس و ثابت بر پیمان نامۀ مفصّل شما رسید و جواب مرقوم میگردد الحمد للّه بعون و عنایت جمال مبارک در جمیع موارد مؤیّد و منصور بوده و هستی وقتی که به امریکا میرفتی هیچ گمان مینمودی که چنین تأییدی حاصل گردد حال تأییدات الحمد للّه مافوق تصوّر حاصل بشکرانۀ این مواهب باید بخدمت امر پردازی تا روز بروز بر تأیید و توفیق بیفزائی بنیّت صادق و صرافت طبع حرکت نمائی تا نتائج عظیمه حاصل گردد الحمد للّه بتعیین چند مأمور مالی از امریکا بهر ایران موفّق شدی و انشآءاللّه موفّق بر استقراض ایران از امریکا نیز بگردی تا بحال آنچه ایران از اوروپا استقراض نموده چون واسطهها فکر منفعت خویش نمودند عاقبت خسران مبین شد نه از برای ایران ثمری داشت و نه از برای آنها که واسطه بودند بلکه آن نقود غیر مشروع را بنهایت حسرت و یأس زقّوم فرمودند و حال ایران را چنین گرفتار کردند فاعتبروا یا اولی الأبصار باری تو باید در استقراض ایران از امریک چنان روش و سلوک نمائی که این بدنامی زائل گردد و ایرانیان را نیّت خالصه و نهایت خلوص روشن گردد شب و روز آرام مگیر بکوش که بلکه انشآءاللّه حسن خدمتی بدولت و ملّت ایران نمائی ادنی قصوری جایز ندانی زیرا سبب گردد که قضیّه معکوس شود چنانکه در حقّ دیگران شد امّا دولت و ملّت امریک فیالحقیقه خیرخواهند و هیچ مقصدی جز منفعت عموم ندارند یعنی اگر بکاری شروع نمایند و یا امری در ایران ترویج کنند یا بنکی تأسیس نمایند یا باب تجارتی باز کنند یا بدولت قرض بدهند نهایت آمال و آرزویشان منفعت طرفین است نه حصر در امریکا باری شما حال بمسئلۀ استقراض تشبّث نمائید زیرا دولت و ملّت ایران بینهایت محتاج استقراض است و بدون استقراض کاری انجام نیابد فکر خویش را حصر در این قضیّه نمائید الآن این مفید است افکار خویش را متفرّق ننمائید اگر افکار را متفرّق نمائید موفّق بهیچیک نگردید آبها چون حصر در یک فوّاره گردد فوّاره بسیار قوّت یابد و فوران شدید شود امّا چون تقسیم فوّارههای متعدّد شود هیچیک از فوّارهها قوّت نیابد
بامةاللّه المقرّبه روحانیّه خانم تحیّت ابدع ابهی برسانید و همچنین اطفال را بالنّیابه از عبدالبهآء بنازید و بنوازید
و امّا در خصوص عدم مهربانی احبّا آنان را گمان چنین که چون شما مشغول شدهاید دیگر چندان توجّهی بآنها ندارید پس شما بالعکس در مقابل نامهربانی نهایت مهربانی مجرا دارید بیش از پیش تا ملاحظه کنند که این مأموریّت در اطوار و اخلاق شما بهیچوجه تفاوتی حاصل نکرده از مطالبی که مرقوم نموده بودید نهایت سرور حاصل شد و امیدوارم که روز بروز سرور شما زیاد گردد ع ع
* * *
ای بندۀ الهی آنچه مرقوم نموده بودی واضح و معلوم شد نامه نبود ناله بود بیان نبود آه و فغان بود حقّ با شماست زیرا درندگان یزد و گرگان اصفهان گوی سبقت و پیشی را از میدان کلاب و ذئاب ربودند و دست تطاول گشودند و بخون مظلومان آلودند هرگز چنین واقعهئی شنیده نگشت و دیده نشد حزب مظلومان مانند غزالان برّ وحدت بودند و ظالمان مانند کلاب مزابل شقاوت دیگر محتاج بیان نه که چه کردند و چه روا داشتند واقعۀ کربلا را و مظلومیّت حضرت سیّدالشّهدآء روحی له الفدآء را فراموش نمودند رجال را قطعه قطعه کردند و بآتش و نفت بسوختند سینهها را دریدند و جگرها را مکیدند و سرها را بریدند و اطفال را گزیدند و بعضی از نساء را نیز شهید نمودند و بعضی را بعقوبت شدید انداختند اموال را تالان و تاراج کردند و خانهها را سوختند در چه عصری چنین ظلمی وارد و در چه عهدی چنین ستمی حاصل الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین قل
اللّهمّ انت المهیمن علی الأشیآء و انت الشّاهد علی ما ارتکبها الزّنمآء ربّ تری اجساد الشّهدآء فی میدان الفدآء ارباً اربا و تنظر دمآء السّعدآء مرشوشة علی الثّری و اموال الأصفیآء منهوبة بید الأعدآء و بیوت الأحبّآء محترقة بنار البغضآء و ربّات الحجال اسرآء بید الجهّال و الصّبیان مضطهدین فی ید الأشقیآء الهی الهی انظر الی شقاوة هؤلآء و شهادة هؤلآء و قساوة هؤلآء و بشارة هؤلآء و ظلم هؤلآء و مظلومیّة هؤلآء ربّ احفظهم بسلطانک الغالب علی الأشیآء و احرسهم بعین کلاءتک و حمایتک بین الوری ربّ امنع عنهم ایادی طالت و سهاماً صوّبت و اسنّةً اشرعت و انیاباً کشّرت و براثناً اشتدّت انّک انت الحافظ الحارس المقتدر العزیز المختار
ای بندۀ الهی حال حضور اهل و عیال را قدری تأخیر اندازید تا بعد بمقتضای وقت مأمول گردد ع ع
* * *
جناب آقا محمّد حسین ابن حاجی رضا علیه بهآء اللّه
ای بندۀ الهی آنچه نگاشتی و شرح حال داشتی قرائت شد و مناجات بدرگاه احدیّت گردید که
ای خداوند بیمانند این اسیر موی مشکبار را از الطاف بینهایت برخوردار فرما و آنچه آرزوی جان و وجدان اوست میسّر فرما حاجتش روا کن قلبش صفا بخش میر وفا کن و در مقام فقر و فنا ثابت و راسخ فرما دردش را درمان کن و آرزویش را مجری فرما توئی مقتدر و توانا و توئی سلطان یفعل ما یشآء
جناب اخوی محمّد و جناب علی را تحیّت و ثنا برسان از خدا خواهم که آن دو وجود مطهّر دو سراج منوّر گردند این ایّام حضور باین دیار صعوبت بیشمار دارد در وقت دیگر امیدوارم که میسّر گردد جناب علی ابن حسین اسکوئی را از قبل این عبد تحیّت مشتاقانه برسان و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب مشهدی اکبر علیه بهآء اللّه
ای بندۀ الهی بزرگواری در عبودیّت جلیل اکبر است نه سلطنت خاور و باختر نفوس مقدّسه همواره تمنّای بندگی آستان نمایند و بندگی حقّ در عبودیّت یاران باید انسان جوهر خضوع شود و حقیقت خشوع فانی محض گردد و فارغ از هر مرض تا آنکه سزاوار عبودیّت درگه پروردگار شود و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
بواسطۀ جناب زائر آقا محمّد حسین
اخوی ایشان جناب میرزا محمّد علی خبّاز علیه بهآء اللّه
ای بندۀ الهی جمال رحمانی چون بعالم امکانی پرتوی نورانی افاضه فرمود آن نور حقیقت در حقائق صافیه جلوه کرد الفتی حقیقی و محبّتی صمیمی و اخوّتی ابدی ظاهر و آشکار گردید زیرا کل مستشرق از یک نور و مستنبأ از یک ظهور و مستضیء از شعلۀ طور گردیدند این اخوّت ملکوتی است لاهوتی آسمانی ربّانی حقیقی ابدی سرمدی علیالخصوص جناب آقا محمّد حسین که با شما اخوّت جسمانی نیز دارند لهذا چون در بقعۀ مبارکه حاضر شدند حقوق اخوّت را مرعی داشتند و خواهش تحریر این نامه نمودند من نیز از محبّت ایشان بغلیان آمدم و بنگارش این نامه بآن یار مهربان پرداختم تا بداند که در محضر آوارگان مذکور و در انجمن یاران مشهور و معروفست و از پروردگار عالمیان امید چنان که همواره بنفحۀ رحمن زنده و بنسیم عنایت تر و تازه و در ملکوت تقدیس بحیات ابدیّه باقی و پاینده مانند جمیع یاران آن سامان را نهایت اشتیاق از قبل عبدالبهآء ابلاغ دارید همیشه بذکر آنان مشغولم و بیادشان مألوف و بغلیان محبّتشان مأنوس و علیک و علیهم البهآء الأبهی ع ع
* * *
بواسطۀ امةاللّه سکینه حفیدۀ من فاز بالرّفیق الأعلی گندمپاککن
جناب آقا میرزا حسن معلّم علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ الهی در این دور بدیع تعلّم و تعلیم از اعظم اوامر ربّ کریمست و نصوص کتاب مبین بر هر نفسی تعلّم بقدر خواندن و نگاشتن و تعلّم مبادی علوم لازمه فرض و واجبست امّا تعلیم از اعظم عبادات نور مبین و مقتضای عبودیّت درگاه رحمن و رحیم ارتقا و انحطاط امم از نتایج علم و جهلست زیرا ترقّی عالم انسانی بدانائیست و تدنّی عالم بشری بنادانی نوع بشر چون دانائی افزاید رحمانی گردد و چون دانش آموزد ربّانی شود هل یستوی الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون پس تا توانی بکوش که نورسیدگان دور بدیع واقف بر حقایق و معانی گردند و تحصیل فنّ بدیع کنند و واقف شوند و آگاه دانا گردند و پرانتباه از جمیع علوم نافعه بهرهئی برند و از فنون مفیده نصیبی گیرند امّا فنون عتیقۀ غیر مفیده مانند اصول فنون نیست جنونست اوقات را صرف نمودن نشاید و نباید و علیک التّحیّة و الثّنآء
* * *
جناب بامس مهربان علیه بهآء اللّه
ای بندۀ الهی در خصوص چشم پاک و ناپاک یعنی اصابت عین مرقوم نموده بودید این محض توهّمست ولی احساساتی از این وهم در نفوس حاصل گردد آن احساسات سبب حصول تأثّرات شود مثلاً نفسی بشورچشمی شهرت یابد که این شخص بدچشم است و نفسی دیگر معتقد و متیقّن بتأثیرات چشم چون آن شخص ببدچشمی مشهور نظری باین بیچاره نماید این متوهّم مضطرب گردد و پریشانخاطر شود و منتظر ورود بلائی گردد این تأثّرات سبب شود و وقوعاتی حاصل گردد والّا نه اینست که از چشم آن شخص آفتی صادر شد و بوجود این شخص رسید لهذا اگر نفسی بقلبش چنین خطوری کرد که فلان شخص شورچشم است و مرا نظر نمود فوراً بذکر الهی مشغول شود تا این وهم از قلب زائل گردد و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
جناب آقا میرزا محمّد اصفهانی علیه بهآء اللّه
ای بندۀ الهی عبدالبهآء را خانه و کاشانه بی سر و سامانیست و لانه و آشیانه زندان ظلمانی قصر مشید جوید ولی در عالم الهی بیت معمور خواهد ولی در جهان رحمانی بنیان خاک ولو بافلاک رسد عاقبت ویرانیست بلکه قبر ظلمانی تأسیس ابنیه و قصور و بناء بیوت عالیه و کشک و مینو و سرای در دین اللّه مقبول و ممدوح و محمود ولی نباید دلبستگی و تعلّق داشت نیّت باید معموریّت جهان باشد و مدنیّت انسان ولی شخص دانشمند ابنیۀ عمومیّه بلند نماید یعنی مواقعی که تعلّق بعموم دارد مثل مشرقالأذکار و دبستان تعلیم اطفال صغار و کبار و مسافرخانه و بیمارخانه چه که هر بنیانی عمومی بنیان الهیست و سرمدی و ابدی و علیک التّحیّة و الثّنآء
این در صورتیست که طاقت و تحمّل باشد والّا لا یکلّف اللّه نفساً الّا وسعها لهذا اگر بنهایت آرزو محلّ خویش را مشرقالأذکار نمودید تولیت آن با نجل نجیب و سلیل نبیل شماست و علیک التّحیّة و الثّنآء
* * *
جناب استاد محمّد علی علیه بهآء اللّه
ای بندۀ الهی مکتوب شما رسید سبب روح و ریحان شد حکایت بیل اینقدر طول و تفصیل ندارد که شما بفرمائید نه شکوفهئی نه برگی نه ثمر نه میوه دارم این مسائل را اهمّیّتی نه مطمئن باش قلب را از این چیزها آزرده مدار من نظر ببیل و پیل نمینمایم بلکه بسلوک در سبیل مقصد این بود که جناب علی اشرف باغ خویش را بدست ما امانت گذاشته لهذا میخواهیم که بقدر امکان آن باغ آباد شود جناب آقا قاسم را در آنجا گذاشتهایم که درخت بنشاند ولی مدّتیست چون بیل بدست نیامد معطّل و معوّق مانده چون در حیفا بسبب مشکلات مسئلۀ بیل بطول انجامید لهذا گفتیم بلکه آهنگر عکّا بسرعت مهیّا نماید حال چون شما سفارش نمودهاید البتّه هر دو بیل را بگیرید بهر قیمتی که ممکنست جمیع دوستان را تکبیر برسانید و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب نورمحمّد خان علیه بهآء اللّه الابهی
ای بندۀ الهی نامۀ مختصر اللّفظ و مفصّل المعانی شما قرائت شد لهذا مختصر نیز جواب داده میشود
سؤال از لا تجمع الضّدّان فی الخوان نموده بودید١ضدّان مراد اطعمه و اغذیۀ غیر موافقۀ با یکدیگر است ولی تعیینش مشروط بطبّ قدیم و جدید نفرمودند مقصود اینست که اگر دو طعام متضادّ با یکدیگر در سفرۀ واحد حاضر تناولش جایز نه و این بحسب امزجه و ضعف و قوای معده است مثلاً در مزاج ضعیف دو غذای ثقیل یا دو طعام بارد و یا دو نوع حار موافق نیاید و یا آنکه طبیعت نفسی دو نوع از طعام مخصوصی را تحمّل نتواند و یا دو نوع طعام که سبب سنگینی یکدیگر شود جمع جمیع اینها جایز نه و تعیینش راجع باطبّاست هر چه را اطبّا بجهت هر نفسی جمعش را جایز ندانند ضدّان باشند
و همچنین سؤال از برزخ بین عالم جسمانی و عالم روحانی نموده بودید که بین جماد و نبات و بین نبات و حیوان برزخی زمانی موجود آیا بهمچنین برزخی زمانی ما بین عالم جسمانی و عالم روحانی بعد از صعود موجود است یا نه بدان که روح مقدّس از زمان و مکانست برزخش نیز روحانیست و مجرّد از عالم امکانی و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب کربلائی محمّد سلمانی علیه بهاء اللّه الابهی
ای بندۀ بها الحمد للّه شمع شبستان محبّتی و نور انجمن معرفت میوۀ شجرۀ موهبتی و شکوفۀ گلستان رحمت از نسیم جنّة النّعیم در اهتزازی و از تسنیم فردوس عنایت سیراب پس چون باین فضل موفّق گشتی باید ایّام عمر را در آنچه سبب قربیّت درگاه کبریاست بگذرانی قربیّت حق در بلندی و پستی نه بلکه در تربیت و تبتّل و تضرّع و بندگی احبّای الهی هر چه باین عبودیّت بیشتر موفّق گردی قربیّت الهیّه بیشتر میسّر گردد و بحق نزدیکتر شوی تا توانی بصفات و اخلاقی مبعوث شو که بکلّی در سبیل الهی محو و فانی شوی یعنی اثر وجود در تو نماند کالمیّت بین یدی الغسّال یحرّکه احکام اللّه بارادة من اللّه معنی کالمیّت بین یدی الغسّال اینست که بکلّی خواهش و نیّتی و فکری و ذکری از برای انسان نماند و فانی در تعالیم الهی گردد و مفتون اوامر رحمانی بآن قوّت متحرّک گردد و بآن تعالیم عامل شود و بآن اخلاق متخلّق اینست مقام فنای فی اللّه و بقای باللّه و علیک البهآء ع ع
* * *
جناب شکوهی علیه بهآء اللّه الابهی
ای بندۀ بها مکاتیب مفصّلۀ آنجناب متتابعاً وارد با وجود عدم فرصت دقیقهئی از اوقات جمیعرا بدقّت قرائت کردیم ولی ملاحظه فرمائید که باید با چند کرور نفوس بهمین نوع مخابره کرد چه قدر مشکلست ابداً فرصت نیست لهذا جواب مختصری مرقوم میشود البتّه معذور خواهند داشت و این نظر بحبّ بآنجنابست والّا تحریر یک کلمه ممکن نه اسّ اساس الیوم تبلیغ امراللّهست و هر نفسی که قیام بآن نماید بجنود ملأ اعلی موفّق و مؤیّد گردد و بما دون آن ابداً موفّقیّت حاصل نگردد الیوم یوم تأسیس است نه ترمیم و تعمیر و تنظیم باید اوّل تأسیس نمود بعد تنظیم امّا تأسیس مجرّد تبلیغ امر اللّه و نشر نفحات قدس انقطاع از ما سوی اللّه است ملاحظه نمائید که معمار ماهر اوّل ما لَزم بنا را مهیّا نماید بعد ببنیان بپردازد و وضع اساس کند و ارکان بلند نماید بعد از اینها بتنظیم و ترتیب و تزیین پردازد حال اگر ما بخواهیم بترتیب و تنظیم پردازیم تبلیغ امر اللّه و نشر نفحات اللّه تأخیر افتد لهذا آنجناب نیز مجرّد در اطراف شیراز بتبلیغ مشغول شوید و اگر اهل بلدی خود خواستند که مجلس شوری بیارایند یعنی باصول انتخاب محفل روحانی ترتیب دهند بسیار خوب امّا نمیشود که ما حال پاپی این قضیّه شویم زیرا بعضی مسرور و بعضی محزون و بعضی ملول گردند این امر راجع بنفوس هر بلدیست عبدالبهآء و جمیع نفوسیکه در عبودیّت آستان مقدّس شریک و سهیم او هستند باید حصر افکار خویشرا در نشر نفحات اللّه نمایند اگر عبدالبهآء بنفسه باینگونه امور مشغول میگشت چگونه شرق و غرب عالمرا بنور هدی روشن میکرد
جواب سئوالات مختصراً مرقوم میشود
جمال قدم روحی لاحبّآئه الفدآء با حضرت اعلی روحی له الفدآء بر حسب ظاهر ملاقات نفرمودند
روح الامین و جبرئیل و روح القدس و شدید القوی عبارت از عنوانات شیئ واحد است
نفس منتخب در محافل روحانیّه باید مقدّس و منزّه باشد هر گاه در بلدی محفل روحانی مؤسّس شخص مبلّغ باید مشورت با ایشان نماید و هر قسم مصلحت دانند مجری دارد شخص مبلّغ تصرّفی در امور دنیویّه ننماید خواه اعانۀ خیریّه و یا غیرها باشد اهل هر بلدی اگر شخص مبلّغی را انتخاب بجهت محفل روحانی نمایند جائز است
از برای اعضای محفل روحانی در جهرم مکتوب عمومی مرقوم شد و از پیش ارسال گشت و همچنین بعضی کسانیکه شما خواسته بودید جناب آقا میرزا علیمحمّد نیریزیرا به کمال اشتیاق تحیّت و ثنا میرسانم جناب آقا سیّد مهدی یزدی مکاتیب متعدّده از این عبد دارد تکبیر ابدع ابهی ابلاغ دارید جناب آقا سیّد ابوالقاسم کوچک را بنهایت مهربانی تکبیر رحمانی برسانید و جناب کربلائی حسین را بنفحات معطّرۀ تحیّت روحانیّه مشام معطّر کنید جناب کربلائی حاجی میرزای شیرازی و سلیلش آقا میرزا اسداللّه را با نهایت حبّ تکبیر مخصوص برسانید جناب آقا محمّدرضا خان نیریزیرا با قلب مشتاق بیان احساسات قلبیّه بنمائید جناب آقا میرزا عبّاسعلی زرگر را نهایت محبّت ابلاغ دارید
خلاصه ای جناب شکوهی منقطع از ما سوی اللّه باش و منجذب بنفحات اللّه بیسر و سامان و شیدا و سرگردان در بادیۀ محبّت اللّه شو و بنشر نفحات اللّه مشغول شو اگر تأیید میخواهی راهش اینست و اگر توفیق میجوئی سبیلش اینست قسم بجمال قدم که بدون این عاقبت خسران مبین است هذا هو الحقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال المبین ع ع
* * *
بواسطۀ جناب آقا غلامحسین بنابی
جناب آقا عبدالحسین اغچهدیزجی علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ بها نامه رسید و مطالعه گردید ولی فرصت نیست مختصر جواب مرقوم میشود امید از فضل ربّ مجید آنست که ثابت بر دین الهی مانی و مستقیم باشی و از شرّ نفس و هوی محفوظ مانی
در خصوص حیوانات منذوره مرقوم نموده بودی هر نوع مناسب دانی مجری دار در نزد عبدالبهآء همان مقبولست
در خصوص ازدواج مرقوم نموده بودی در کتاب منصوص است احتیاج بتکرار نه ولی هر چه دورتر بهتر زیرا بنیۀ اطفال قویّتر گردد و شمائل بهتر شود و صحّت و عافیت ازدیاد یابد
امّا کیفیّت حقوق بعد از مصروف سال آنچه از واردات املاک و کسب و تجارت زیاد ماند حقوق بر آن تعلّق گیرد امّا بیع املاک جائز نه
اذن حضور خواسته بودی در این ایّام حکمت اقتضا ننماید بلکه محذور کلّی واقع باوقات دیگر مرهون نمائید اطفال و اولاد و سایرین احبّا را تکبیر ابدع ابهی ابلاغ دارید و نفوسی که طالب اولادند امیدوارم که از فضل و عنایت حقّ آرزویشان حاصل گردد و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
زائر عتبۀ مقدّسۀ نورانیّه جناب استاد اسمعیل نجّار علیه بهآء اللّه
ای بندۀ بهاء الحمد للّه که بصبح هدی حضرت نقطۀ اولی ربّی الأعلی روحی له الفدآء مؤمن و موقن شدی و بشمس حقیقت اسم اعظم جمال ابهی روحی لأحبّائه الفدآء مقبل گشتی و بر میثاق الهی و پیمان رحمانی ثابت و راسخ ماندی تا آنکه بیابان بیپایان پیمودی و بآستان حضرت رحمن مشرّف گشتی و جبین بر آن خاک مشکین سودی و بآمال مقرّبین مؤیّد و موفّق گشتی حال نیز در نهایت انقطاع و بشعلۀ نار انجذاب به عشقآباد بشتاب و یاران الهی را تحیّت مشتاقانۀ عبدالبهآء برسان و روی هر یک را ببوس و شدّت حبّ این عبد را بجمیع بیان نما و بالنّیابه از عبدالبهآء در بنای مشرقالأذکار خاک بکش و گِل بردار و سنگ ببر تا انجذاب آن خدمت سبب روح و ریحان مرکز عبودیّت گردد آن مشرقالأذکار اوّل تأسیس پروردگار واضح و آشکار است لهذا این عبد امیدوار است که اخیار و ابرار هر یک جانفشانی نمایند و فرح و شادمانی کنند و خاککشی را کامرانی شمرند تا این بنیان رحمن بلند گردد و آئین یزدانی منتشر شود و در جمیع اطراف و اکناف نیز بکمال همّت بر این امر عظیم قیام نمایند اگر عبدالبهآء مسجون نبود و موانع در میان نه البتّه بنفسه به عشقآباد میشتافت و در بنای مشرقالأذکار حمل تراب میکرد و بینهایت مسرور و شادمان میشد حال یاران باید باین نیّت قیام نمایند و نعم البدل گردند تا بمدّتی قلیله این بنیان نمایان گردد و احبّا بذکر جمال ابهی مشغول شوند و آهنگ مشرقالأذکار در سحرگاه بملأ اعلی رسد و گلبانگ بلبلان الهی اهل ملکوت ابهی را بوجد و طرب آرد دلها خوش شود و جانها بشارت یابد و قلبها روشن گردد اینست آمال مخلصین و اینست منتها آرزوی مقرّبین و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
ای بندۀ ثابت نابت جمال قدم نامۀ مفصّل ملاحظه گردید تا توانید در این ایّام تبلیغ امر اللّه نمائید فرصت بسیار خوبی ید قدرت الهیّه فراهم آورده این فرصت را از دست مدهید جمیع قلوب متوجّه بامر اللّه و جمیع گوشها مترصّد استماع کلمة اللّه احزاب ایران کل مشغول بخود و اکثری از شدّت نزاع و جدال از حیات و زندگانی بیزار مفرّی میطلبد و مفرّ و مقرّی و ملجأ و پناهی جز ملکوت ابهی نه که ولوله و زلزله در آفاق انداخته و عنقریب ایران را معمور و ایرانیان را عزیز در دو جهان نماید خیرخواهی ایران اینست که جمیع ملل و شعوب و قبائل عالم را خاضع و خاشع نماید هر نفسی که ثابت بر عهد است ولو بظاهر خواندن ابجد نداند باید در فکر اعلاء کلمة اللّه و تبلیغ باشد ع ع
بدیعه و بدیعاللّه را از قبل من مهربانی بنما منیره و عنایتاللّه و فضلاللّه را نوازش کن و والدۀ ایشان امةاللّه زهرا سلطان را تحیّت ابدع ابهی ابلاغ نما و جناب آقا محمّد حسین و شوکت و نیّره و نوریّه کل را بابدع اذکار ذاکرم و علیک و علیهم و علیهنّ البهآء ع ع
* * *
۹١
حضرت حکیمباشی علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ جانفشان جمال ابهی آنچه مرقوم نموده بودید ملاحظه گردید ربّ ایّد عبدک الحکیم علی مداواة القلوب و معالجة النّفوس و شفآء الأرواح و انشراح الأفئدة حتّی یهتدی خلقک الی سبیل رضائک و یتنوّر بصائرهم بنور معرفتک و تنجلی ابصارهم بمشاهدة آیات توحیدک انّک انت الکریم الرّحیم الوهّاب
عکس مشرقالأذکار را که ارسال نموده بودید رسید سبب نهایت سرور گردید که الحمد للّه احبّای الهی در مشرق اذکار رحمانی مانند شمع هر یک رخ برافروختهاند و بانوار احساسات روحانیّه آن محفل را روشن نمودهاند
ربّ محبوبی و مقصودی انّ هؤلآء عبدة عتبة قدسک و سجدة باب احدیّتک قد حضروا فی مشرق اذکارک و محفل انوارک و تبتّلوا الیک و تضرّعوا الی ملکوت احدیّتک و صلّوا مخلصین لوجهک ربّ اقبل اعمالهم و آنسهم فی مناجاتهم و الهمهم بدایع اسرارک حتّی یکونوا مظاهر موهبتک بین خلقک و زمرة صفوتک بین بریّتک انّک انت اللّطیف الکریم العطوف الرّؤف الودود
در خصوص جناب میرزا علیخان عکّاس و سفرشان به امریکا مرقوم نموده بودید لسان امریکا را باید تحصیل نمایند که در آنجا در محافل بتوانند که بیانی کنند آن وقت سفرشان بسیار موافق امّا حال بدون لسان هم از برای ایشان اشکال دارد هم احبّا مؤانستی نتوانند از قبل عبدالبهآء نهایت محبّت و مهربانی را نسبت بایشان مجرا دارید و بگوئید اوّل تحصیل لسان نمائید
امّا در خصوص مبلغی که محمّد باقر خان خیال تقدیم دارد آن را بفقرای الهی که در ابهر هستند تقسیم نماید در نزد این عبد مقبولست و از خدا میطلبم که چنان او را ثابت و راسخ نماید که در جنّت ابهی نابت گردد و علیه التّحیّة و الثّنآء
ای طبیب الهی الحمد للّه لیاقت و قابلیّت بسیار داری و استعداد کمال عبودیّت در درگاه احدیّت و موفّق و مؤیّد بوده و خواهی بود جمیع یاران الهی را تحیّت ابدع ابهی ابلاغ نما از فضل حقّ امیدوارم که اسباب راحتی از برای سمندر نار موقدۀ رحمانیّه حاصل گردد و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب آقا سیّد مهدی شیرازی علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ جانفشان جمال مبارک نامهئی که بتاریخ ٢٠ ربیعالثّانی مرقوم نموده بودید رسید مضمون دلالت بر راحت و آسایش و محفوظی از آزمایش مینمود فرح و سرور رخ داد مرقوم فرموده بودید که احبّا را نیّت چنان که اعانۀ مشرقالأذکار نمایند این خبر سرورپرور بود زیرا فیوضات ملکوتیّه و تأییدات ربّانیّه و توفیقات صمدیّه متوجّه ارتباط و اتّحاد و اتّفاق عالم انسانیست لهذا این عمل مبرور اعانۀ شرق بغرب محمود و مشکور و از خصائص یوم این ظهور است تا بحال قطعیّاً وقوع نیافته که شرق اعانۀ غرب نماید یعنی ایران امداد بنیان مشرقالأذکار در امریکا کند این اوّل وقوعاتست که چنین واقع گردیده لهذا یقین است که نتائج محموده خواهد بخشید آثار ممدوحه ظاهر خواهد شد شکر جمال قدم و اسم اعظم را که چنین پیوند و التیام بعالم انسانی بخشید و چنین اساس متین بنهاد و چنین مقصد جلیل ترویج کرد و چنین خیمهئی در قطب امکان برافراخت که نتائجش شعوب مختلفۀ عالم متّفق و همدم گردند و اقالیم شاسعه اقلیم واحد شود و اوطان متعدّده وطن واحد گردد و حکومات مختلفه ارتباط و اتّفاق تام حاصل نمایند بنیاد بیداد برافتد و بنیان جنگ و جدال و تاراج و تالان و بغض و عدوان ویران شود این تعاون شرق و غرب و تعاضد خاور و باختر برهان کافی وافی بر حصول این مقصد مبارک است
در خصوص آقا سیّد اسماعیل مرقوم نموده بودید تضرّع و تبتّل بدرگاه احدیّت شد که اسباب راحتی فراهم آید تسهیل صعوبات شود و ترویج معاملات گردد جناب آقا سیّد اسماعیل و سایر یاران را تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دارید ع ع
* * *
جناب میرزا علیمحمّد خان دکتر علیه بهآء اللّه الابهی
ای بندۀ جمال ابهی آنچه مرقوم نموده بودی ملاحظه گردید محزون مشو مغموم مگرد دلخون مشو جمال ابهی حامی عدلست و ناصر حقّ لا بد حقیقت حال واضح و آشکار گردد ممکن نیست هیچ مسئلهئی مشتبه ماند مثل آفتاب واقعۀ حال مشهود اولی الالباب خواهد شد تحسّر و تأسّف لزومی ندارد زیرا حامی حقّ مقتدر است و توانا و قیّومست بر کلّ اشیآء پس حزن و اندوه چرا
در خصوص اسباب و دعا سؤال نموده بودی دعا بمنزلۀ روحست و اسباب بمنزلۀ دست تصرّفات روح بواسطۀ دستست هرچند رازق حقّ است امّا واسطۀ حصول رزق ارض و فی السّمآء رزقکم زیرا چون رزق مقدّر گردد بهر سببی حصول یابد امّا ترک اسباب مانند آنست که انسان تشنه بدون آب و سائر مایعات سیرابی طلبد معطی ماء و موجد ماء حضرت کبریاست و آنرا سبب تسکین عطش قرار داده ولی بسته بارادۀ اوست اگر ارادۀ او تعلّق نیابد مرض استسقا حاصل شود و دریا عطش را ساکن ننماید و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
بواسطۀ جناب آقا میرزا اسداللّه
جناب میرزا جلال علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ جمال ابهی از شئون این جهان دون محزون مشو و از غوائل این عالم زائل دلخون مگرد چه که اگر بدیدۀ حقیقت نظر نمائی شدائدش فوائد است و زحمتش عین رحمت زیرا انسان تا در آغوش مصائب و بلایا پرورش نیابد حقیقت وجودش استقرار نجوید و شجرۀ شهودش میوۀ خوشگوار ببار نیارد حقیقت انسانیّه مانند خاک پاکست آنچه بیشتر سینهاش بشکافی و بخراشی و زیر و زبر نمائی فیض و برکتش بیشتر گردد و نباتش بهتر انبات شود لهذا باید آن جناب در موارد امتحان در نهایت روح و ریحان باشد و امیدوارم که در دو جهان کام دل و راحت جان حاصل گردد و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب حاجی میرزا حسن علیه بهآء اللّه الأبهی
مکتوب مورّخۀ ۵ ذیالقعدۀ ١٣٢۴ رسید
ای بندۀ جمال ابهی عنوان نامه یا عبدالبهآء بود از این خطاب نهایت سرور و فرح حاصل گردید هیچ خطابی مورث روح و ریحان چون این خطاب نه جان بشارت یابد دل مسرّت جوید صدر منشرح شود دیده بینا گردد و گوش شنوا شود تأخیر جواب از کثرت مشاغل مجبره و ضعف مزاج بود البتّه معذور خواهید داشت از صحّت یافتن انگشت مژده داده بودید الحمد للّه زخم مرهم یافت و درد درمان جست و روح و ریحان حاصل گردید این نیز سبب سرور شد و از لطافت هوا و عذوبت ماء و حلاوت منظر و صفای اشجار و اثمار و ازهار رمله تعریف و توصیف نموده بودید معلومست آن صفحات نهایت لطافت را یافته و خواهد یافت و روز بروز باغ و راغ و چمن و دمن و بوستان و گلستان در آن سامان ازدیاد یابد و از خدا خواهم که یاران الهی را شادمانی بخشد و هر دم کامرانی دهد تا در ظلّ عنایت و عبودیّت آستان مقدّس در کمال فرح و سرور موفّق گردند و بعد از سجن این زندانی اظهار حزن و حسرت نامتناهی نموده بودید غم مخور مکدّر مباش این زندان ایوانست و این گلخن گلشن لامکان چاه اوج ماه است و قلعۀ حصین قصر بهشت برین زیرا سرور و حبور بدل است نه بجسم بجانست نه بمکان عبدالبهآء را این تنگی گشایش است و این زحمت رحمت پروردگار و این نقمت نعمت کردگار عذاب عذبست و مشقّت آسایش و راحت بلکه نهایت آرزو چنانست که این گردن در تحت سلاسل و اغلال آید و این پا به کند و زنجیر گرفتار شود و در زندان تنگ و تاریک عکّا که تو میدانی منزل و مأوی جوید اینست جنّت فردوس من و گلشن قدس من و محفل انس من
و در خصوص حاجی لطفعلی مرقوم نموده بودید که بمعیّت خود آوردهاید بسیار موافق امیدوارم که سبب آسایش او گردد
در خصوص محلّ اسکندریّه مفصّل مرقوم نموده بودید امیدوارم که عاقبت نوعی شود که سبب سرور قلب شما گردد و انتظامی حاصل کند امور موکول بتأیید است تأییدات الهی هر زخمی را مرهم نهد و هر خرقی را التیام بخشد خراب را آباد کند و جهان تاریک را روشن نماید مطمئن باشید که ثابتان بر میثاق را در امور خلل و فتور حاصل نگردد زیرا موفّق بقوّت کلمة اللّه هستند و مؤیّد بنفوذ میثاق اللّه جمیع یاران الهی را تحیّت مشتاقانه برسانید
در خصوص تربیت اطفال به ایمان و ایقان و علم و عرفان و تبتّل و تضرّع بملکوت رحمان در نامۀ مفصّل از پیش مرقوم گشت و ارسال شد البتّه باید نهایت همّت را نمود و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
جناب مستر دریفوس علیه بهآء اللّه الابهی
ای بندۀ جمال ابهی نامۀ شما رسید مرقوم نموده بودید که مدّتیست از مکاتیب محروم ماندهایم و حال آنکه من مکاتیب متعدّده ارسال نمودهام و همچنین بامة البهاء مکتوبی بخطّ خود در خصوص مقام اعلی مرقوم گردید که در روز نوروز بنهایت فرح و سرور جسم مقدّس در صندوق مرمر گذاشته شده و با احتفال و جلال در مقام اعلی استقرار یافت وصول آنمکتوب نیز نرسید این مکتوب شما در روز اوّل رضوان واصل شد و بشارت تشکیل مجلس داشت و سبب سرور شد
و امّا از فقرهئی که در رسالۀ خطاب بذأب موجود سؤال نموده بودید ارض میم مازندرانست جمال مبارک را در شهر آمل حبس نمودند و چون علما در مسجد جمع گشتند و جمال مبارک را تسلیم علما نمودند و آن بیانصافها بظلم برخواستند و انواع ستم و زجر روا داشتند و بینهایت اذیّت کردند از جمله جمال مبارک را چوب زدند بقسمیکه پاهای مبارک مدّتی مجروح بود
و بورقۀ منجذبۀ الی اللّه امة البهاء تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دارید و همچنین سائر دوستانرا ع ع
* * *
جناب علیقلی خان علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ جمال ابهی نامۀ مفصّل شما با نامۀ امةاللّه روحانیّه خانم واصل گردید دلیل بر وصول بوطن مألوف و حصول راحت و آسایش موفور بود از این جهت نهایت سرور حاصل شد الحمد للّه در راه خوش گذشت در پاریس استراحت نمودید فیالحقیقه در این سفر در ایران احبّای الهی نهایت مهربانی را مجرا داشتند و این سبب سرور وجدانی من گشت و همچنین جرائد ملاحظه شد باری از خدا خواهم که کلّ موفّق بخدمت ملکوت گردید تا نتائج ابدی بخشد و انوار خلوص و محبّت کلّ بر قرون و اعصار بتابد اگر بوصایا و نصایح جمال مبارک روحی لأحبّائه الفدآء قیام نمائید عنقریب نتائج مشکوره حاصل شود و جرائد عظیمۀ عالم کلّ بستایش پردازند و ولوله در غرب افتد که سبب ازدیاد جنبش و حرکت در شرق شود
از مجالس کمبریج و بستون مرقوم نموده بودید هر چه این محافل ازدیاد یابد انتشار نفحات بیشتر شود از خبر اتّحاد و اتّفاق و الفت و یگانگی اماء رحمان و یاران الهی در آن سامان نهایت سرور و شادمانی حاصل شد این دلیل بر آنست که امر در آنجا نتیجه عنقریب خواهد بخشید امةاللّه المقرّبة المنجذبه بنت الملکوت مس فارمر را تحیّت محترمانه از قبل من برسان ای جناب خان جمیع احبّا را نصیحت کن و بگو جمال ابهی روحی لتراب اقدامه الفدآء بابی عظیم بر وجه شماها مفتوح نموده و موهبتی جسیم مبذول داشته باید قدر این را بدانیم و بکلّی خود را فدا کنیم بلکه فراموش نمائیم نه راحتی خواهیم و نه سروری طلبیم نه نام و ننگی جوئیم نه فسحت و وسعتی طلبیم هر چیزی فدا نمائیم تا سر از جیب ملکوت بقا برآوریم امیدوارم که همچنان که طلبیدی موفّق گردی عمر صرف خدمت گردد و منقطع از ماسوی باشی و بذکر حقّ مشغول گردی بحضرات خبّازها بسبب خدماتی که بشماها نمودند نهایت محبّت و مهربانی گردید گل گلزار محبّت اللّه عبدالحسین خان را از قبل من دو گونه ببوس دعا مینمایم که مؤیّد و موفّق باشد مکاتیبی جناب حاجی میرزا عبداللّه اعاده ننموده است اگر بیاید ارسال میشود و انشآءاللّه اوراق سرگذشت که در عکّا گذاشته بودید بقدر نصفش ملاحظه شده و باقی نیز ملاحظه میشود و ارسال میگردد باری امیدوارم که همواره خادم ملکوت اللّه باشی و خدماتت در آستان مقدّس مقبول گردد و تأیید و توفیق متتابعاً برسد و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
جناب میرزا فروغاللّه ابن بصّار علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ جمال ابهی نامۀ وفا بدست عبدالبهآء رسید مضمون دلنشین بود و معانی شهد و شیرین حلاوت اشعار و فصاحت ابیات و بلاغت الفاظ فیالحقیقه بدیع بود و لطیف و فصیح بود و بلیغ از بارفروش مرقوم نموده بودید که الحمد للّه در این ایّام فیالجمله به اهتزاز و حرکت آمده من را گمان چنان بود که آن اقلیم بنسایم فردوس ابهی جنّة النّعیم گردد و بنار محبّت اللّه شعلۀ عظیم زند نفوس بتبلیغ پردازند و بهدایت کبری قیام کنند چنان انقطاعی از آنان صدور یابد که سبب تنبّه غافلان گردد و تذکّر نادانان شود باری بقوّت تأیید ملکوت ابهی امیدوارم که عنقریب چنین گردد نفوس مبارکی مبعوث شوند که از ارکان یوم البعث باشند رستخیزی برانگیزند و آنصفحات را بنفحۀ محبّت اللّه مشکبیز نمایند و قند مکرّر ریزند و مذاقها را بشهد عرفان حلاوت بیمنتهی بخشند و لیس ذلک علی اللّه بعزیز
جناب ابوی بصّار در ستایش جمال مبارک همواره کاشف اسرار بود تو چون الولد سرّ ابیه باشی البتّه باید دائماً به محامد و نعوت نبأ عظیم جمال مبارک پردازی و قصائدی در نعت و ستایش نور مبین برشتۀ نظم آوری و در محافل احبّای الهی بآهنگ خوشی بخوانی جناب ابوی را از قبل من تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دار و همچنین حضرت ناظم را مشام بنفحۀ مشکبار ملکوت ابهی معطّر کن و جناب حاجی محمّد حسن را از قبل من بتحیّت ابدع ابهی جان و وجدان روح و ریحان بخش و جناب حاجی میرزا علی را تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دار و بگو مطمئن باش فراموش نشده و نخواهی شد و همچنین سائر یارانرا و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
جناب نور محمّد خان علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ جمال ابهی نمیقۀ آن مبتهل الی اللّه ملاحظه گردید و مقصد خیر مشروح مفهوم گشت اساس عمران و آبادی بلدان و آسایش انسان و انتظام احوال و سعادت دنیویّۀ ملل و امم از جمله تأسیس شرکت است زیرا مشروعات عظیمه جز بواسطۀ شرکت مباشرت نشود و سبب نجاح و فلاح کلّی ملل غرب الیوم همین موضوعست و از تأیید کلّی جمال قدم معلوم و مسلّم است که در ایران عنقریب شرکتها تشکیل شود و منافع و فوائد کلّی حاصل گردد ولی الآن دوستان در ایران گرفتار قحط و غلا هستند و در عسرت تمام و اینگونه شرکتها از اموال زیاده از احتیاج تشکیل گردد اگر حال اعلان گردد حصول نپذیرد و سبب ذلّ امر اللّه شود همچنان که شرکت در مصر اعلان شد و چون نهایت انجام نگرفت سبب پریشانی خاطر شد و علّت احزان کلّی و برودت عظیمه گشت و در نزد اغیار خجلت کلّی حاصل گردید حال اگر در ایران نیز مباشرت شود یقین است مقصود حاصل نگردد و انجام پشیمانی حاصل گردد حال صبر نمائید عنقریب انشآءاللّه وقتش میآید و سبب راحت احبّا و عزّت امر اللّه میگردد و علّت سرور و حبور شما و در این ایّام عبدالبهآء در گرداب عذابی و آتش بلائی از فتنه و فساد اهل بغضا افتاده که شب و روز چون شمع میگدازد حال در فکر امر اللّه باشید که فساد اهل بغضا رخنهئی در امر اللّه ننماید و در طهران فساد کلّی نکنند چنانکه در ارض مقدّس نمودهاند و شب و روز در تبلیغ امر اللّه بکوشید زیرا الیوم این امر مؤیّد است و هر نفس در این میدان قدم نهد مظهر نصرت ملکوت ابهی گردد اعظم امور الیوم این امر عظیمست توجّه کلّی باین خدمت عظمی نمائید و اللّهمّ اجعل اورادی و اذکاری ذکراً واحداً و ورداً واحداً و حالی فی خدمتک سرمداً گوئید ع ع
چون باید آن جناب و سائر معتمدین از احباب اوّل اقدام در انتظام امور نمایند و نظم امور موکول بر اینست که جمیع امور اوّل در مجلس مذاکره و مشورت گردد بعد مراجعت باین عبد شود لهذا این نظامنامۀ شرکت در مجلس ط اوّل عریض و عمیق مذاکره نمائید و جرح و تعدیل بنمائید و بارض مقدّس ارسال دارید تا تصدیق شود که در هر وقت ممکن گردد مجرا شود والّا امور انتظام نیابد این مطلب مشورت بسیار مهم است از حال باید امور نظم کلّی یابد و البهآء علیک ع ع
* * *
بواسطۀ جناب آقا میرزا عبدالحسین اردستانی
جناب آقا میرزا عبدالحسین تفتی علیه بهآء اللّه
ای بندۀ جمال مبارک خوشا بحال تو که بخدمتی مشغولی که سبب روشنائی رخ در ملکوت ابهاست و آن تعلیم و تربیت اطفالست اگر انسان چنانکه باید و شاید تعلیم و تربیت نورسیدگان نماید خدمتی اعظم از این در درگاه احدیّت نیست از قرار مسموع شما باین خدمت موفّق ولی باید دم بدم بکوشید تا بهتر و بیشتر موفّق گردید
من همواره از حضرت یزدان تمنّی و آرزو مینمایم که شما سبب احیاء قلوب و تزکیۀ نفوس و نورانیّت آن اطفال گردید و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب حاجی عبدالرّحیم در دارالتّعلیم بهائی علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ حضرت یزدان در خصوص تربیت صبیان و تعلیم کودکان سؤال نموده بودی اطفالی که در ظلّ سدرۀ مبارکه بعرصۀ وجود قدم نهادند و در مهد هدایت پرورش یافتند و رضیع ثدی عنایت گشتند این اطفال را باید امّهات از بدایت بتربیۀ الهیّه تربیت نمایند یعنی همواره ذکر حقّ کنند و از بزرگواری حقّ سخن رانند و القای خشیة اللّه نمایند و در نهایت لطافت و نظافت و مهربانی طفل را پرورش دهند تا آنکه هر کودکی از بدو حیات نسیم محبّت اللّه را استنشاق نماید و از رائحۀ هدایت اللّه باهتزاز آید این بدایت تأسیس تربیت است و اساس کلّ
و چون طفل بسنّ تمییز رسد آن را در دبستان الهی داخل نمایند که ابتدا در آن ترتیل آیات رحمانی میشود و عقاید دینیّه تعلیم میگردد در این مکتب طفل باید قرائت و کتابت تحصیل کند و همچنین بعضی از مبادی علوم که از برای صبیان ممکن التّحصیل است
یعنی بر این منوال که از بدایت باید معلّم قلم در دست اطفال دهد و آنان را دسته دسته نماید و هر دستهئی را باقتضای استعداد درس و تعلیم دهد آن اطفال در مقرّی صفّ زده و نشسته و قلم در دست گرفته و کاغذ در پیش نهاده معلّم نیز لوحهئی در مقابل معلّق نموده و بقلم خویش حرفی نوشته و اطفال نیز متابعت نموده آنان آن حرف را بنگارند مثلاً معلّم حرف الف مرقوم نماید و بگوید این الف است اطفال نیز مانند او بنگارند و بگویند که این الف است بر این منوال تا نهایت حروف ابجدیّه و چون این حروف را درست بشناسند آن وقت معلّم حروف را ترکیب نماید و همچنین اطفال متابعت نمایند و بر صحیفه بنگارند تا بر این منوال حروف و کلمات را بتمامه بشناسند بعد معلّم جمله بنگارد و اطفال نیز متابعت نمایند و بر ورق خویش بنگارند معلّم معنی آن جمله را باطفال تفهیم نماید
و چون در لسان فارسی مهارت یابند معلّم ابتدا ترجمۀ کلمات مفرده نماید و از تلامیذ معنی آن کلمات را استفسار نماید اگر یکی ادراک نموده آن کلمه را ترجمه تواند معلّم تحسین نماید و اگر کلّ نتوانستند معلّم در زیر آن کلمه ترجمۀ آن را بلسان دیگر بنگارد مثلاً سماء بنویسد و سؤال کند که این کلمه را به پارسی چه گویند اگر طفلی از اطفال بگوید که ترجمۀ این کلمه به پارسی آسمانست معلّم تحسین نماید و تشویق کند و اگر نتوانستند خود معلّم بیان نماید و بنگارد و هم شاگردان بنگارند
بعد معلّم سؤال نماید که این کلمه را به روسی یا فرنساوی یا ترکی چه گویند اگر دانستند بهتر و خوشتر و اگر ندانستند معلّم بگوید ترجمهاش بلسان روسی یا فرنساوی چنین است و بر لوحه بنگارد و همچنین اطفال بنگارند چون اطفال در ترجمۀ کلمات مفرده مهارت یابند معلّم کلمات را ترکیب نماید و جمله بر لوحه بنگارد و ترجمۀ آن را از اطفال بطلبد اگر ندانند نفس معلّم ترجمه نماید و بنگارد و اگر السنۀ متعدّده بکار برد البتّه بهتر است
و باین سبب در مدّتی قلیله یعنی سه سال اطفال در السن متعدّده بسبب نگاشتن مهارت تامّه حاصل نمایند و بتوانند عبارتی را از لسانی بلسان دیگر ترجمه نمایند و چون در این مبادی مهارت حاصل کنند بتحصیل مبادی علوم پردازند و چون مبادی علوم را اتمام کنند هر کس بتواند و هوس نماید فنون متعدّده در مکاتب عالیه تحصیل نماید
ولی عموم بتحصیل فنون عالیه و علوم سامیه نتوانند مشغول گردند باید اطفال را بعد بمکتب صنایع فرستاد تا تحصیل صنایع نیز بنمایند و چون در صنعتی از صنایع مهارت حاصل کنند آن وقت ملاحظه نمایند که میل و رغبت طفل در چه چیز است اگر چنانچه بتجارتست بتجارت و اگر بصنعت است بصنعت و اگر بمعارفست بنشر معارف و اگر بسائر وظائف انسانیّه است هر کدام را میل و رغبت و استعداد داشته باشد بآن محوّل نمایند
و امّا اسّ اساس اخلاق الهیّه است و فضائل و خصائل ممدوحۀ انسانیّه این را بیش از همه چیز باید منظور داشت اگر نفسی امّی باشد ولی باخلاق الهیّه متخلّق و بنفس رحمانی زنده آن بیسوادی باو ضرری نرساند و این نفس سبب خیر عمومست و اگر چنانچه جمیع فنون را تحصیل نماید و متدیّن نباشد و متخلّق باخلاق الهیّه نگردد و نیّت خالصه نداشته منهمک در شهوات گردد مضرّت محض است ابداً از علوم و معارفش جز اذیّت و رسوائی حاصل نشود
ولی اگر اخلاقش رحمانی و صفاتش نورانی و مسلکش ربّانی و انجذابش سبحانی و علوم سائره را تحصیل نماید آن وقت نور علی نور است ظاهرش روشن باطنش منوّر قلبش سلیم فکرش عظیم ادراکش سریع شأنش جلیل
طوبی لمن فاز بهذا المقام الکریم و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب آمیرزا نصراللّه علیه بهآء اللّه الابهی
ای بندۀ حق صبح هدی چون از افق اعلی طلوع نمود پرتوش بشارت کبری بود و مژدهاش ظهور جمال ابهی و در احسن القصص قیّوم اسما واضح من دون خفا و در جمیع بیان جمیع امور منتهی باین ذکر ابدع احلی انّ یوم القیامة من اوّل ما یطلع شمس البهآء الی ان یغرب و ایّاک ایّاک ان تحتجب بالواحد البیانیّة و ایّاک ایّاک ان تحتجب بما نزّل فی البیان و از جملۀ واحد بیان خود آنحضرتست هیجده حروف حیّ و نوزدهم خود حضرتست و یکی از حروف حیّ حضرت قدّوس است که میفرماید سیزده واحد مرآت در ظلّ اوست پس بمحتجبین بفرما که حضرت اعلی با وجود اینکه میفرماید زنهار زنهار محتجب از آن جمال کبریا بتوجّه بمن مگرد و یا بآنچه که در بیان نازل شده با وجود این ای بیهوشان از هر طرفی فریاد برآرید یکی گوید اینَ ظهور من یظهره اللّه و دیگری گوید اینَ قصور من یظهره اللّه دیگری فرماید اینَ مکتب دروس من یظهره اللّه و دیگری گوید اینَ مهد نشور من یظهره اللّه حضرت اعلی میفرماید ایّاک ان تحتجب بالواحد البیانیّة او بما نزّل فی البیان لکن این بیهوشان ظواهر آیات را بهانه نموده و بر آن جمال بیمثال که جمیع بیان بذکر او نازل شده اعتراض نمایند فما لهؤلآء القوم لا یکادون یفقهون حدیثاً میفرماید اگر الیوم ظاهر شود فانا اوّل العابدین ثمّ انتم فی سنة التّسع کلّ خیر تدرکون ثمّ و ثمّ الی آخره
اوّل ملاحظه فرما که بچه استناد فتوی بر خون حضرت اعلی روحی له الفدآء دادند ملّا محمّد ممقانی گفت ایّها النّاس خدا در قرآن میفرماید ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین یعنی هدایت عالمیانست و بنصّ صریح میفرماید ولکنّه رسول اللّه و خاتم النّبیّین ما چنین نصّ صریح را چگونه سبب ضلالت دانیم با وجود اینکه عین هدایتست این شخص که گوید اولاد رسولم بنیان رسول را برانداخت پس بعضی از احکامیکه در بیان منصوص است و بکتاب اقدس نسخ شده است یک یک را شمرد بعد گفت که علامت سیادترا از سر مبارک حضرت برداشتند و بکمال بغضا آن فتوی را بیمحابا داد بگو آیا قوم یهود بچه متمسّک شدند و آن یار را زینت دار کردند جز بظواهر آیات توراة تشبّث نمودند و از آن فیض مسیحائی محروم گشتند بنصّ توراة تشبّث نمودند و از آن منزل توراة محتجب گشتند و فریسیان که اعلم علمای عصر و زمان بودند حضرت مسیح را مسیخ نامیدند و آن وجه صبیح ملیح را قبیح شمردند اینست شأن امم در وقت اشراق نیّر عالم و همچنین چون نفحات قدس احمدی شطر بطحا و یثرب را معطّر نمود و نسیم جانپرور تعالیم الهی جزیرة العرب را معرض بهار روحانی کرد علمای مسیحیّین متشبّث بظواهر کتاب مبین گشتند و از اشراق آفتاب علّیّین محروم ماندند زیرا بنصوص قاطعۀ ظاهرۀ انجیل جلیل بشارتی بعد از حضرت مسیح نخواهد بود کشیشان و قسّیسان باینعبارات متمسّک شدند و از نور یقین که از افق مبین ساطع و لامع بود محتجب ماندند
خلاصه جمیع ملل در یوم ظهور نور رحمن متمسّک بظواهر آیات کتاب گشتند و از فیض یزدان خود را بی بهره و نصیب نمودند این سهلست اکثر علما از کتب استنباط فتوی بر قتل سلاطین وجود و انوار غیب و شهود نمودند امّا آن ملل اگر محتجب از ملیک آفاق گشتند چندان جای تعجّب نبود زیرا وصایای صریحۀ واضحه در کتب و نصایح مکمّله در صحف مثل بیان نبود امّا حضرت اعلی روحی له الفدآء از برای نفسی محلّ توقّف نگذاشتند بکلّی پرده برداشتند بصریح عبارت در جمیع بیان فرمودند که مقصد از جمیع الواح و زبر آن نیّر اعظمست زینهار بصریح کتاب و تأویل خطاب و اشارات آیات محتجب از آن نیّر آفاق نگردید آیا چنین وصایا و نصایحی در توراة و انجیل یا فرقان جلیل موجود لا واللّه این مختصّ باین ظهور اعظمست که صبح هدی جمال اعلی روحی له الفدآء کشف غطا فرمودند و سبیل هدی در نهایت وضوح و صفا نمودند
و از این گذشته بعد از شهادت آنسرّ وجود و مقام محمود این قوم عنود کجا بودند هر یک در زاویۀ خذلان ابدی خزیده و رو را از یار و اغیار پوشیده در نهایت خوف و هراس مخفی از جمیع ناس بودند تا آنکه جمال قدم و اسم اعظم روحی لاحبّآئه الفدآء امر اللّه را بلند فرمودند آنوقت این ماران و موران از حفرۀ خفا بدرآمده جولان نمودند ولی ایّامی نگذشت مگر آنکه فساد کردند و علم عناد بلند نمودند و خود را بحفرۀ عذاب انداختند لا تسمع لهم ذکراً و لا همساً این وقایع اخیره را ملاحظه نما وقتیکه این آوارگان در زیر تهدید شمشیر بودند سلطان الشّهدآء و محبوب الشّهدآء روحی لهم الفدآء و همچنین سائر شهدا بمقام شهادت کبری فائز گشتند شهداء یزد را پاره پاره نمودند و شهیدان خراسانرا سوختند و رماد اجسادشانرا بباد دادند و همچنین در شیراز و سائر جهات رئیس این قوم عنود در منابر اصفهان و طهران بصریح عبارت تبرّی از حضرت اعلی مینمود آیا این را هم میتوان پنهان کرد داستان اصفهان و طهران شده بود حال که ملاحظه مینماید که آوازۀ امر اللّه شرق و غربرا بحرکت آورده و صیت اسم اعظم جنوب و شمال را احاطه کرده قوّۀ کلمة اللّه قوّات عالم را بزلزله انداخته و ندای الهی جهان انسانیرا ببشارات روحانی حیات بخشیده دوباره از حفرۀ خمودت بیرون آمده عربدهئی مینماید و اظهار وجود میکند که ما اهل بیانیم و اساس این بنیان هیهات هیهات سنینی چندی قبل از این کجا بودند کدام یک از اینها در سبیل ربّ اعلی جام بلا نوشید یا زحمتی کشید جز تبرّی و بیزاری ابداً چیزی صادر و ظاهر نشد و بغیر از فسق و فجور بروز و ظهوری نگشت حال نیز اگر امتحانی بمیان آید واللّه الّذی لا اله الّا هو فوراً ملاحظه نمائید که بر فراز منبر برآیند و ندای نحن بریئون بلند نمایند بلکه لعن و طعن فرمایند ایجناب یک سئوال صواب از این نفوس بنما و بگو ای اهل انصاف باللّه بعد از سفک خون مطهّر حضرت اعلی این میرزا یحیی چه کرد جز آنکه دمادم بفکر عروسی افتاد هر روز حرمی در بر گرفت حتّی تجاوز بحرم محترم نمود که امّ المؤمنین بود و بنصّ جمیع شرایع الهی این بیحرمتی قطعیّاً جایز نه با وجود این ابداً مراعات ظاهری نیز ننمود خود تصرّف نمود و باین کفایت نکرد بدیگری بخشید جز این فعل فظیع چه نصرتی در امر اللّه نمود کدام نفسی را تبلیغ کرد و کدام مسئلهئی را تشریح نمود و در چه موقعی بجانفشانی برخواست و در چه موردی نفس رحمانی اظهار کرد این خواصّ اتباع اوست که ملاحظه مینمائید حتّی از آداب ظاهری محرومند یکی پرتستانست و دیگری اندلف در کلیسای رومیان این چه بلاهت است و این چه حماقت این چه غفلتست و این چه جهالت
یا ایّها النّاس ضرب مثل فاستمعوا له انّ الّذین تدعون من دون اللّه لن یخلقوا ذباباً ولو اجتمعوا له و ان یسلبهم الذّباب شیئاً لا یستنقذوه منه ضعف الطّالب و المطلوب و همچنین میفرماید یدعو من دون اللّه ما لا یضرّه و ما لا ینفعه ذلک هو الضّلال البعید یدعو لمن ضرّه اقرب من نفعه لبئس المولی و لبئس العشیر و انّ هذا هو الحقّ الیقین ملاحظه نمائید که شهاب ثاقب میثاق چگونه بقلب آفاق زد و چه اشراقی از ملکوت غیب در صفحات سقلاب و افلاق افتاد
با وجود این این منکران مانند خفّاشان در زاویۀ خمول خویش خزیده انکار آفتاب کنند فنعم ما قال
لا واللّه فسوف تسمع نغمات هذا الصّور و نقرات هذا النّاقور من الملأ الاعلی فسبحان ربّی الابهی و علیک التّحیّة و الثّنآء
* * *
جناب میرزا تقی ابن جناب ادیب علیه بهآء اللّه الابهی
ای بندۀ حق قدر این پدر بزرگوار را بدان که تو را بمعین حیوان دلالت کرد و بسرمنزل جانان هدایت از مائدۀ آسمانی بهره داد و از خمر رحمانی نصیب بخشید ناسوتی بودی ملکوتی نمود مرغ خاکی بودی طیر آسمانی کرد شاخ شاخسار ترابی بودی نهال بوستان الهی نمود اگر در هر دقیقه صد هزار خدمت بجا آری از عهدۀ حقّ شکر یکی از اینها برنیائی و البهآء علی اهل البهآء ع ع
* * *
ای بندۀ حق کبریت آتش محبّت اللّه است و زیبق سیماب بحر معرفت اللّه پس این دو جزء مکرّم را آمیزش ده و دو رکن اقوم را الفت و وحدت بخش و حجر اکرم یعنی جوهر الجواهر سنگ یاقوت معدن ملکوت بدست آر تا باکسیر اعظم پیبری و کیمیای حقیقت یابی و بر نحاس و حدید نفوس طرح نمائی و ذهب ابریز کنی
کیمیا خواهی اینست اکسیر گرانبها خواهی اینست کبریت احمر خواهی اینست و ما دون این بی ثمر و اثر و بی بار و بر
* * *
جناب مشهدی مهدی علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ حقّ جمهور ناس منتظر موعودی خونخوارند و ولیّ ظالمی غدّار مهدیئی خواهند که با سهم و سنان و شمشیری برّان سیلی از خون بیچارگان جاری و ساری نماید و شب و روز مشغول بضرب اعناق گردد و قطع رقاب فرماید و بروجی از سرها بیاراید ملک الموت باشد و آفت جانها گردد خونریز شود فتنهانگیز گردد بنیان انسان براندازد و مدن و قری بر باد دهد اطفال یتیم کند و زنان بیوه نماید این را شروط حقّیّت دانند و منتظر چنین موعودند و حال آنکه مظهر کمالات معنویّه و مطلع انوار رحمانیّه باید محیی ارواح باشد و منعش اجسام جان بخشد نه جان گیرد سبب حیات شود نه علّت ممات گردد آباد کند نه خراب نماید شرق منوّر کند غرب معطّر نماید بیچارگانرا ملجأ و پناه گردد و نادانانرا آگاه کند ظالمانرا عادل نماید و غافلانرا عاقل کند درندگانرا خلق و خوی رحمانی بخشد و گرگانرا اغنام الهی نماید درنده را چرنده کند و خونخوار را رؤف و مهربان نماید سزاوار شخص کامل چنین است که خلق و خویش شکرین و انگبین باشد لطف او را سزاوار نه قهر شهد او را لائق نه زهر لکن چه توان نمود که نفوس غافلند و جاهل لهذا درنده خواهند و خونریز و خونخوار طلبند و ظالم و غدّار جویند این چه نادانیست و این چه جهل و غفلت در عالم انسانی شما باید بر قدم حقّ حرکت نمائید بجمیع من علی الأرض مهربانی کنید و بکافّۀ ملل آشنائی نمائید عالم بشر را شهد و شکّر گردید و نوع انسانیرا محبّت و رأفت فرمائید درمان هر دردمند گردید و مرهم هر زخمدیدۀ مستمند شوید مونس دلها گردید و محیی جانها شوید تا مظهر رحمت کبری گردید و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
ای بندۀ حقّ در این وقت که برید تعجیل شدید دارد و این عبد بتحریر مشغول در این دو پوست از شما محرّراتی موجود نه انشاء اللّه بآنچه الیوم باید و شاید موفّق و مؤیّدید و آن توفیق بین دوستان و توحید یاران و التیام احبّا و ائتلاف اصفیا زیرا از اختلاف ثابتان ناقضان در وجد و طربند و پر فرح و مسرّت و ترویج امر اللّه و اعلاء کلمة اللّه معطّل و معوّق ای یار دیرین نهایت مواظبت را مجری نمائید که در میان دو نفس اختلافی حاصل نشود چه که منجرّ بنقض یکی میشود و اگر چنانچه میان دو نفر فی الجمله کدورتی حاصل گردد البتّه بجان بکوشید که بزودی اصلاح نمائید اگر روز کدورت واقع شود مگذارید بشب رسد تا شب رخنه در قلب حاصل میگردد نهایت اعتماد بآنجناب بوده که در اینخصوص منتها قوّه را مبذول خواهید نمود بلکه انشاء اللّه این برودت میان دوستان در طهران بکلّی زائل گردد و شما این خدمت را بامر اللّه کرده باشید کار این کار است چه که بسیار مهمّست ابداً مگذارید کسی با کسی مجادله نماید بمجرّد حصول اختلاف یا سکوت یا سؤال نمایند مجادله و مباحثه و منازعه بین دوستان حرام بلکه تلختر از سمّ ثعبان و البهآء علیک و اسئل اللّه ان یوفّقک علی اصلاح ذات بین احبّآء اللّه ع ع
* * *
ای بندۀ حقّ مکتوبت رسید محفلی که در کمال اتّحاد در شب جمعه در منزل مس تمپسون آراسته بودید فیالحقیقه روحانی بود رحمانی بود نورانی بود زیرا یاران الهی در نهایت اتّحاد و یگانگی بودند و امیدوارم که اهل عالم جمیعاً چنین متّحد و متّفق گردند جمال مبارک محض اتّحاد و اتّفاق اهل عالم ظاهر شدند تا کلّ در سایۀ یک خیمه درآیند و بیک لحن در یک گلشن بسرایند و جهانرا بمحبّت و یگانگی بیارایند هر محفلی که بجهت اتّحاد و اتّفاق تشکیل گردد سبب شود بیگانگان آشنا گردند و اغیار یار شوند و عبدالبهآء بجان و دل در آن محفل حاضر از خدا خواهم که همواره احبّای الهی در اتّفاق و یگانگی کوشند تا این قوّۀ اتّحاد در جهان اثر کند و در هر کشوری سمر گردد تا اندک اندک ظلمت بیگانگی از عالم زائل گردد و نور یگانگی طالع و لائح شود و علیک البهآء ع ع
* * *
ای بندۀ حقّ نامه رسید از جهتی که مأمور بآن شده سؤال نموده بودید آن محل سواحل بحر عمانست و بحرین زیرا تا بحال بآن صفحات کسی نرفته و ندای الهی بسبب نفوس مقدّسه بآنجا نرسیده فقط از اغیار اخباری گرفتهاند لهذا باید نفس موقن مطّلعی مثل آن جناب بآن صفحات در نهایت روح و ریحان سفر نماید و تبلیغ کند شاید نفوس مبارکی در آنجا پیدا شوند و یقین است پیدا خواهد شد و همچنین در سواحل خلیج فارس علیالخصوص هندیان دائماً مرور و عبور نفوس مستبشره لازم و واجب این زحمت را بشما محوّل نمودم و اگر مرا فرصت و مهلت میدادند و ممانعت نمیکردند البتّه خود بآن صفحات میشتافتم و دقیقهئی آرام نمیگرفتم زیرا بحرین موطن شیخ جلیل حضرت احسائیست حال شما را وکیل این خدمت نمودم البتّه بسرعت حرکت فرمائید زیرا وقت میگذرد این خدمت بسیار مهمست زیرا در سواحل بحر عمان مبدأ فتوحاتست
در خصوص مسیو لُهنا بجناب مسیو دریفوس مرقوم شد جناب آقا غلامحسین میرزا و جناب میرزا محمّد صادق خبّاز را از قبل من تحیّت مشتاقانه برسان جناب آقا میرزا محمّد صادق مأذون حضور است و علیک البهآء الأبهی
* * *
جناب آقا عبدالعلی قوچانی علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ حقّ نامۀ مفصّل رسید و از روایات مذکوره نهایت استغراب حاصل گردید و معلوم شد که بعضی ملتفت بیانات الهی نشدهاند لهذا گمان چنان گشته که نفوس موقنه را جز در عالم اسماء مقامی نه و مکافات و فوز و فلاحی نیست سبحاناللّه این چه تصوّر است و چه تفکّر اگر چنین باشد جمیع در خسران مبینیم و ذلّ و هوان عظیم آیا جمیع این بلایا و محن و رزایا بجهت مقامی در عالم اسماست استغفر اللّه عن ذلک بلکه در نزد اهل حقیقت عالم اسماء را مقامی نه و شأنی نیست سائرین از عدم تفکّر و تبصّر مقام اسماء را اهمّیّت دهند امّا در نزد اهل حقیقت از قبیل اوهام شمرده شود بلی در بیانات الهیّه این ذکر موجود که جنّت عرفان حقّ است و نار احتجاب از ربّ الأرباب از این بیان مقصود این نیست که دیگر عالم الهی نه و فیض نامتناهی نیست استغفر اللّه عن ذلک بلکه مقصد چنین است که عرفان و احتجاب بمنزلۀ شجر است و نعیم و جحیم در جمیع عوالم الهیّه بمنزلۀ ثمر در هر رتبهئی از مراتب نعمت و نقمت موجود در عالم فؤاد عرفان نعمت و احتجاب نقمت است زیرا اساس هر نعمت و نقمت در عوالم الهیّه این دو است ولی در جهان حقّ نفوس مقبله را ما لا رأت عین و لا سمعت اذن و لا خطر بقلب بشر موجود زیرا این عالم فانی مانند عالم رحم است که کمالات و نقائص جسمانیّۀ انسان در عالم رحم معلوم نه چون از عالم رحم باین عالم آید نقائص و کمالات جسمانیّه ظاهر و آشکار گردد و انسان در عالم رحم از هر دو بیخبر حال اگر نفسی را در عالم رحم بیان فضائل و رذائل این جهان میشد و نعمت و نقمت این عالم تشریح میگشت آیا جنین را تصوّر آن ممکن بود لا واللّه زیرا در عالم رحم این فضائل و رذائل و این نعمت و نقمت موجود نیست تا تصوّر آن نماید مثلاً طفل جنین تصوّر سمع و بصر نتواند و آنچه القا بکنی اوهام بگمارد و چون باین عالم قدم نهد ملاحظه کند ما لا رأت عین و لا سمعت اذن و لا خطر بقلب جنین همچنین است حالت انسان در رحم این عالم چون بعالم دیگر شتابد ملاحظه نماید که از جهان تنگ و تاریک نجات یافته و بجهان الهی درآمده و اگر چنانچه در این نشئۀ رحمانیّه آن نشئۀ کلّیّۀ روحانی مجهول و غیر معروف باشد تعجّب و استغراب نیاید زیرا هر عالم مادون از عالم فوق بیخبر است مانند جنین در عالم رحم از اینجهان بیخبر است و چون بعالم مافوق انتقال نماید باخبر گردد و احساس کند ولی قبل از انتقال تصوّر و ادراک محال ای طالب حقیقت نظر در مراتب وجود جسمانی نمائید عالم جماد بکلّی از عالم نبات بیخبر است و حال آنکه عالم نبات موجود و همچنین عالم نبات بکلّی از عالم حیوان بیخبر زیرا حوصلۀ نباتیّه گنجایش ادراک عالم حیوانی ندارد و تصوّر قوّۀ حسّاسه نتواند ولی چون بعالم حیوان آید سمع و بصر یابد و مواهبی مشاهده کند که بکلّی در عالم نبات مفقود و مستور و مکنون بوده و همچنین حیوان تصوّر نفس ناطقه نتواند و از ادراکات حقیقت انسانی بکلّی محروم زیرا عالم حیوان را این گنجایش نه حال اگر عالم نبات از عالم انسان بکلّی بیخبر باشد دلیل بر عدم وجود عالم انسان است لا واللّه پس انکار نفوس انسانی بجهان الهی مانند انکار جماد است که از عالم نبات خبر ندارد و همچنین انکار نبات است که از عالم حیوان خبر ندارد و همچنین انکار حیوان است که از عالم انسان خبر ندارد حال منکرین را اعظم شبهات این است که آن عالم کجاست و هر شیئی که وجود عینی خارجی ندارد اوهام است و حال آنکه عالم وجود عالم واحد است ولی بالنّسبه بحقایق متعدّده تعدّد یابد مثلاً عالم وجود جماد و نبات و حیوان عالم واحد است ولی عالم حیوان بالنّسبه بعالم نبات حقیقت روحانیّه و جهانی دیگر است و نشئهئی دیگر باری اگر حیات انسانی و نتیجۀ این کون نامتناهی این باشد که آفتابی بدمد و نسیمی بوزد و ابری ببارد و گیاهی بروید و منتهی بنشئۀ انسانی گردد که خلاصۀ ایجاد است و نشئۀ انسانی نیز منحصر در شئون این عالم فانی باشد یعنی ایّامی چند انسان در این عالم خاکی با انواع بلایا و محن و آلام بگذراند بعد نابود شود و ایجاد منتهی باین گردد در این صورت البتّه وجود عین هذیان است و ایجاد عبارت از تصوّر و اوهام نتیجه بکلّی مفقود و ثمره بتمامه نابود و حال آنکه اگر ادنی تأمّلی نمایند واضح و مشهود است که این کون نامتناهی را حکمتی عجیب مقرّر و مقدّر و نتیجۀ عظیم محقّق و متیقّن این افکار و اوهام که انکار عوالم الهیست از خصائص حیوان است نه انسان حیوان تصوّر جهانی دیگر ننماید و عالم الهی نداند و جنّت و نار نیندیشد و موهبت و نقمت تصوّر نتواند حاشا که نفوس مبارکی که مظهر هدایت کبری هستند محتجب باین اوهام گردند و علیکم البهآء الأبهی ع ع
* * *
جناب استاد علی اکبر علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ حقیقی آن هویّت مقدّسه جناب آقا عبدالوهّاب با رخی بنور بشارات چون مه تابان وارد ارض مقدّسه بقعۀ نورا گشتند و بزیارت عتبۀ مبارکه فائز شدند فیالحقیقه انوار نضرۀ رحمن از جبینش ظاهر و نمایان و آثار موهبت یزدان از رخش باهر و عیان بسیار از ملاقاتش خوشنود شدیم سرّ الولد سرّ ابیه در او ظاهر از صرف جود و جوهر الطاف ملیک وجود امیدواریم که روز بروز در کمال و خصال بیفزاید و در مراتب ایمان و ایقان و عرفان ترقّی نماید تا عنقریب سبب هدایت هر قریب و بعید گردد و آیت موهبت ربّ مجید شود و البهآء علیک و علی کلّ عبد منیب ع ع
ورقۀ موقنه امةاللّه والدۀ آقا عبدالوهّاب را تکبیر ابدع ابهی ابلاغ نمائید در آستان مقدّس حضرت دوست مذکور و مشهور است و البهاء علیها و علی کلّ ورقة طیّبة مطمئنّة آمنت باللّه المهیمن القیّوم ع ع
* * *
جناب میرزا آقای طالقانی علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
ای بندۀ حقیقی حقّ دامنی بکمر زن و قدمی محکم کن و همّتی بنما و جانفشانی کن در سبیل حقّ چالاک شو و آهنگ مقامی بلندتر از افلاک نما رخش سریع مهیّا و میدان وسیع حاضر گوی سعادت موجود چوگان عنایت در دست وقت جولانست و ربودن گوی از میدان من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم بشتاب بشتاب که وقت تنگ است و آهنگ مطرب نزدیک بانتها اگر در این بزم کف نزنی دف نزنی آواز نخوانی شهناز بلند نکنی در چه وقتی بوجد و طرب آئی و مخمور و مست گردی ع ع
* * *
۹١
جناب علیقلیخان علیه بهآء اللّه الابهی
ای بندۀ درگاه جمال مبارک نامۀ مؤرّخ به ٢٢ جون ١٩٠٩ واصل گردید الحمد للّه مکاتیب مرسلۀ اینعبد واصل گردیده و شما و ضجیع محترمه و نور دیده مظهر نهایت مهربانی در کالیفورنیا شدید علی العجاله این تابستانرا بخوشی و راحت خواهید گذرانید و امر اللّه بدرجهئی قوّت گرفته که پریزیدانت شما را دعوت مخصوص نموده و با امة البهآء در منزل پریزیدانت ملاقات نمودید ای خان شکر کن خدا را ببین تأییدات جمال مبارک بعبدالبهآء چه میکند با وجود این قوّت و نصرت ملکوت ابهی بعضی بیفکران و بیخردان خیال مقاومت دارند و هدم بنیان پیمان خواهند هیهات هیهات
باری از امة البهاء مس بارنی مرقوم نموده بودید الحمد للّه بآنچه باید و شاید قیام نموده و مینماید امیدوارم که در قطب امکان ثابت نماید که امة البهاست چنان نعرۀ یا بهآء الابهی بزند که سامعین را متحیّر و مدهوش نماید چنان نطقی بگشاید که جمیع حاضرین انجمن فریاد برآرند طوبی لک طوبی لک یا امة البهآء حقّا که تو کنیز بهائی و انشآء اللّه نطقی که روحانیّه در مجمع شیکاغو نمود سبب تشویق و تحریص بر تأسیس مشرق الاذکار گردد فی الحقیقه روحانیّه روحانیّه است در مجامع و محافل نطقهای بلیغ نموده و مینماید و نطقش تأثیر دارد
و شما هر وقت در مجامع اغیار از ایران صحبت میدارید حکایة از تأثیر تعالیم جمال مبارک در ایران و تبدیل اخلاق ایرانیان و انتشار بهائیان و ترویج اتّحاد و صلح و سلام و وحدت کلمۀ عالم انسان بنمائید که تعالیم بهآءاللّه چنین تأثیر کرده است من بملکوت ابهی عجز و زاری نمایم و تضرّع و بیقراری کنم و از برای تو الطاف بیپایان طلبم
از رعایت و احترام و مهربانی میزبان مرقوم نموده بودید ملاحظه کن که فضل و موهبت حضرت مقصود چه تأثیری در قلب معهود نموده که چنین رفتار نماید باری انشاء اللّه بهمّت میزبان در محلّ ییلاق کنار دریای محیط بخدمت امر اللّه موفّق میشوید و نوعی حرکت مینمائید که سبب حیرت میزبان گردد
احبّای الهی در امریکا باید روح مجسّم تجرّد مشخّص تنزیه مصوّر تقدیس مکمّل باشند اگر چنین روش و سلوک شود قسم بجمال مبارک که کلمة اللّه در نهایت سرعت در عروق و شریان عموم نفوذ نماید باری الحمد للّه در مجامع سائر طوائف خطابها مینمائید و بمناسبت ذکری از امر اللّه میکنی
و امّا مستر روبرت خبر صعود آن قلوب را محزون نمود فی الحقیقه در نهایت خلوص بود سبحان اللّه چه شمع نورانی در آن زجاج سیاه افروخت الحمد للّه که آن شمع از زجاج ترابی بملکوت باقی صعود نمود و در انجمن آسمانی ساطع و لامع گشت و الحمد للّه که انگشت مبارک او را بخاتم قد بدئت من اللّه و رجعت الیه مزیّن نمودید این نیز دلیل بر خلوص اوست و در خاتمۀ انفاس باللّه ابهی موفّق گردید و تأثیر در قلب حاضران نمود
ای پروردگار ای آمرزگار روبرت عزیز را در ملکوت خویش سرفراز کن و در حدیقۀ جنّت ابهی با مرغان چمن همدم و همراز نما ای خداوند آگاه هرچند آن بیگناه رنگ سیاه داشت ولی مانند مردم دیده با رنگ سیاه معدن نور تابان بود ای آمرزگار آنمشتاق را فائز بدیدار کن و آن تشنه را از آب حیات سیراب نما توئی بخشنده و آمرزنده و مهربان
دستور العملی بجهت تربیت اطفال خواسته بودید تا بحال فرصت نشد من بعد مرقوم میگردد و ارسال میشود
در خصوص مسئلۀ سفارت مرقوم نموده بودید تشبّث نمائید انشاء اللّه اسباب حصول میسّر میشود و من بآستان مقدّس تضرّع و زاری میکنم و طلب تأیید از برای شما مینمایم و علیک البهآء الابهی ع ع
* * *
ای بندۀ دلبر مهربان بهاءاللّه عنوانی اشرف از این نیابم که ترا خطاب بآن نمایم یک ساعت پیش نامهئی بشما نگاشتم و حال دست باوراق زدم عکس سیمای آن یار مهربان برون آمد چون آن روی دلجوی مشاهده کردم دوباره بنگارش این نامه پرداختم تا بدانی در این بساط چه قدر عزیزی از فضل و موهبت جمال مبارک امیدم چنین است که همواره آن روی بانوار تأیید غبطۀ مه تابان گردد و بپرتو شمس حقیقت روشن و منوّر باشد
آنشخص ارمنی را اگر اقناع مینمودید که حقیقت را بنگارد و خود آنچه را نوشته که کذب محض و افترای صرفست تکذیب نماید بسیار موافقست البتّه در اینخصوص نهایت همّت را مبذول دارید ع ع
* * *
جناب بصّار علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ دیرین جمال ابهی نامهات تلاوت گشت و آنچه گله فرمائی و شکوه نمائی محقّی و استحقاق محقّق ولی چه توان نمود که عبدالبهآء مستغرق در بحر مشاغل و غوائل باید با شرق و غرب مخابره نماید و با جنوب و شمال مناظره جمیع مسائل را جواب دهد و کلّ نفوس را دلجوئی نماید بهر مولودی جدید نامۀ بلیغ نگارد و از برای هر متصاعدی الی اللّه طلب عفو و مغفرت کند هر محزونیرا غمخوار شود و هر مسروریرا همراز گردد بهر یک وحده منفرداً مخابرۀ مستمرّه نماید و نشر نفحات اللّه کند و در هر نقطهئی اعلاء کلمة اللّه نماید خاور را رایت باهره گردد و باختر را آیت قاهره شعلۀ افریک گردد و لمعۀ امریک شود با بیگانگان بسازد و بیامیزد و از ضرّ آشنایان بپرهیزد مقاومت عناد کند و مدافعۀ فساد نماید ملاحظه فرما شخص واحد چگونه تحمّل این محن و بلایا نماید و از عهدۀ این مشاغل بیپایان برآید جمال قدیم واقف این قلب سلیمست که مانند دریا بمحبّت یاران پر جوش و خروشست و از صهبای اشتیاق مست و مدهوش آنی فراموش نشده و نخواهی شد مطمئن باش و اگر چنانچه در ارسال نامه قصور گردد ولی دل و جان بیاد یاران بدون فتور مشغول و مسرور از خدا میطلبم که کل را بنفحات قدس همدم فرماید و حدائق قلوب را هر دم از فیض ابدی طراوت و لطافت بیاندازه عطا فرماید و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب غلامرضا من محال جاسب علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
ای بندۀ رضای حقّ غلامرضا واضع این اسم مقصدش بندۀ حضرت رضا علیه السّلامست و این مقبول و محبوب ولکن معنی دیگر نیز مفهوم میشود و آن بندۀ رضا یعنی پرستندۀ رضای الهی اگرچه این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگرند ولی ثانی اعمّست پس بدان الیوم رضای حقّ نشر نفحات قدس است و اعلاء کلمة اللّه و ظهور آیات اللّه و بشارت بموهبت اللّه اگر خواهی بجمیع قواء ملک و ملکوت مؤیّد گردی در کمال ثبات و رسوخ بعهد و میثاق اللّه شب و روز بنشر نفحات اللّه مشغول شو و در نهایت استقامت و رکوز بر اعلاء کلمة اللّه قیام کن لکن حکمت امر را نیز ملاحظه نما حکمت اتقان در امور است نه خوف و رخاوت و فتور احبّای حقیقی آنی نیاسایند و دقیقهئی آرام نجویند و سر و سامانی نطلبند و راحت و آسایشی نپسندند آیا شرط وفا اینست که شب و روز در بستر راحت بر بالین آسایش بیارمیم و حال آنکه حضرت نقطۀ اولی جمال اعلی روح الوجود لتراب اقدامه فدا در راه خدا صدر مبارک را هدف صدهزار رصاص فرمود و جمال قدم روحی لأحبّائه فدا در تحت سلاسل و اغلال و در زندان جفا و حبس بلا ایّامرا بگذرانید لا واللّه دیگر چه قدر قلب پرقساوت لازم که با وجود این طلب آسایش و راحت کند و یا بالین آسایش و استراحت جوید و البهآء علیک
* * *
ای بندۀ صادق الهی حضرت ابن ابهر مرقوم نمودهاند که آن یار رحمانی بصرافت طبع و طیب خاطر زمینی را از برای مشرقالأذکار مهیّا نمودهاند و نیّت تأسیس بیت ذکر ربّ نمودهاند این تأسیس اعظم خدمتی است بآستان مقدّس و اکبر وسیلهایست از برای تقرّب بدرگاه جلیل اکبر در آن مدینه اگر چنین بنیانی تأسیس شود آیت باقیه است و سبب تحسین اهل ملکوت ابهی و تبشیر قلوب ملأ اعلاست زیرا بدایت تأسیس است منبعد بسیاری از نفوس قیام بر این امر مبرور بجان و دل بکمال سرور نمایند و باین وسیله تقرّب بدرگاه سلطان وجود جویند هرچند در جمیع اوقات چنین عمل ممدوح و محمود مقبول درگاه کبریاست و سبب حصول رحمت پروردگار ولی حال نقلی دیگر است و حکایتی دیگر بدایت تأسیس است بسیار مهمّست لهذا عزم را در این مقصد جلیل جزم نمائید و بکمال همّت در تأسیس این بنیان پردازید که سبب تحسین جمال ابهاست و حصول الطاف از آن ملأ اعلی
امّا هندسۀ آن محلّ باید بترتیب مشرقالأذکار عشقآباد شود یعنی باید نُه رکن داشته باشد و بنا در نهایت روحانیّت و لطافت و ارتفاع و صفا و با نظارت باشد بقسمی که بسیار موقع دلگشا باشد بقدر امکان باید در لطافت موقع و محلّ و نظارت و صفایش همّت نمود و حال در قم این نام را بآن محلّ مدهید بعنوان دیگر بنیان نمائید تا سبب جزع و فزع غافلین نشود و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
جناب حاجی سیّد جواد علیه بهآء اللّه
ای بندۀ صادق جمال ابهی مکاتیب رسید و بر آه و ناله و گریه و زاری شما در مصیبت احبّا و هجوم اعدا مطّلع گشتم فیالحقیقه قلب عموم یاران از این ظلم و عدوان سوزانست و جمیع فریاد و فغان مینمایند و اگر چنانچه چشمها خون ببارد و دموع نهر جیحون گردد باز آتش دلها نیفسرد و احزان ساکن نگردد این از این جهت ولی نظر را پاک و مطهّر نما ملاحظه کن که بچه موهبتی فائز شدند و چه عنایتی را حائز گشتند لبتشنه بچه بحر عذب فراتی رسیدند و در نهایت فقر و فاقه بچه کنز عظیمی رو بردند قطراتی از خون فدای حضرت بیچون کردند ولی خونبها را از جمال ابهی گرفتند و کأس فضل و عطا را از دست آن دلبر یکتا نوشیدند
و امّا از جهت امر اللّه این واقعۀ عظمی سبب اعلاء کلمة اللّه گردد و نشر نفحات اللّه نسمة اللّه بهبوب آید و نیّر موهبت اللّه طلوع کند امر صد مرتبه عظیمتر شود و رایت الهیّه بلندتر گردد آیت تقدیس ظاهر شود جمیع ملل عالم از هجوم جنود شهادت مغلوب و مقهور و مهزوم گردند سطوت کلمة اللّه شرق و غرب را بحرکت آرد و جیوش ملأ اعلی چنان هجوم نمایند که جمیع احزاب مهزوم گردند اینست که میفرماید جند هنالک مهزوم من الأحزاب هذا هو الحقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال مطمئن باش ایرانیان کفزنانند چه عجب پاکوبانند چه عجب خندانند چه عجب کامرانند چه عجب رقصکنانند چه عجب هذا دأب الأحزاب فی القرون الأولی ولی این رقص را نقص عظیم در پی و این خنده را گریۀ پاینده در عقب و این سرور را عذاب قبور در پس و این شادمانی را ندامت و پشیمانی مقرّر فسوف ترونهم فی خسران مبین شماها اعتنائی نکنید اهمّیّتی ندهید اظهار اضطرابی ننمائید مدارا کنید بتبسّم بگذرانید اگر چنانچه رو برو شخصی ملامت نمود شماتت کرد بمعقولیّت تمام بگوئید حضرات شهدا اقتدا بشهیدان دشت کربلا کردند یا لیت کنت معهم فأفوز فوزاً عظیما همیشه چنین بوده تازگی ندارد لیس هذا اوّل قارورة کسرت فی الاسلام و السّلام پی حرف را نگیرید اگر چنانچه دیدید مجادله خواهند طفره زنید و بسکوت بگذرانید ع ع
صورتی از این را به مصر ارسال دارید و همچنین به هند و هر جا که مصلحت دانید ع ع
* * *
ای بندۀ صادق جمال ابهی نامۀ روحانی تلاوت شد نفحۀ رحمانی استشمام گشت سبحاناللّه چه موهبت عظمائی از فیض قدیم در عالم رخ گشوده که کلمات حکم نفحات یافته و اشارات سمت بشارات جسته باری از قرائت نامۀ آنجناب حقیقت منجذبه مشروح و منکشف گشت شکر کن خدا را که در همچو طوفان امتحانی قدم را ثابت نمودی و حقیقت را نابت کردی تمسّک بعروة الوثقی نمودی و تشبّث بحبل متین ملکوت ابهی حال بیا تا با یکدیگر بعبودیّت آستان مقدّس قیام نمائیم و متّحداً متّفقاً معین و ناصر یکدیگر شویم و در حقّ جمیع یاران تضرّع و زاری نمائیم تا کل بکمال الفت و اتّحاد و محبّت و انجذاب بر این شریعۀ رحمانیّه مجتمع گردند و آثار باهرۀ فیض تقدیس الهی در ملکوت وجود ظاهر و مشهود شود
امّا سؤالی که نموده بودی در مسئلۀ مجازات و مکافات که اجراء قصاص را واسطه لازم و آن نیز مستحقّ سوء جزا در اینصورت تسلسل لازم آید بدانکه مجازات بر دو قسم است یک قسم انتقام است و قسم دیگر قصاص است انتقام مذموم و بمقتضای نفس و هوی صادر و واقع گردد این مجازاتی است که اهل نفس و هوی بغرض و حبّ انتقام حکم نمایند و امّا قصاص که بموجب حکم الهی چون در کمال عدل و انصاف واقع گردد سبب مکافات خیر شود زیرا آنشخص احکام الهی را ادا نموده نه هوای نفسانی اینست که نفوس مقدّسه در شرایع سابقه هزاران نفوس مستحقّه را معدوم نمودند
و امّا در مسئلۀ ثانی که پسر بمجازات پدر گرفتار میشود یا نه بدان که این بر دو قسم است یک قسم تعلّق بروحانیّات دارد یک قسم تعلّق بجسمانیّات آنچه تعلّق بروحانیّات دارد پسر بجرم پدر مؤاخذه نمیشود زیرا پسر سعید است و پدر شقی یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ لا تزر وازرة وزر اخری و آنچه تعلّق بجسمانیّات دارد لابدّ است که ظلم و تعدّی و اعمال قبیحۀ پدر سبب مضرّت پسر شود در اینمقام در قرآن میفرماید و لیخش الّذین لو ترکوا من خلفهم ذرّیّةً ضعافاً یعنی باید انسان رحم بر ایتام بکند که مبادا ذرّیّتی ایتام از او بماند و سوء رفتار او یعنی ظلم بایتام سبب ذلّت اولاد خود شود مثلاً ملاحظه بفرمائید که شخصی ظلماً و عدواناً خون جمعی بریزد و اموال ناس را تالان و تاراج نماید و هزار خانمان و دودمانرا بر باد دهد البتّه این شخص شقی بعد از رجوع باسفل جحیم سبب نکبت و ذلّت و عدم رستگاری اولاد و احفاد شود مظلومان بانتقام برخیزند و بانواع وسایل در هدم بنیانش کوشند اینست که گفته میشود الجزآء من جنس العمل و علیک البهآء ع ع
* * *
جناب میرزا عبداللّه مطلق من اهل طاء علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ صادق جمال مبارک نامهئی که از زنجان مرقوم نموده بودی وصول یافت الحمد للّه در نهایت روحانیّت به عراق و همدان و طهران و قزوین مرور نمودی و جمیع یاران الهی را در نهایت ثبوت و رسوخ یافتی مشاهدۀ جمال و کمال دوستان سبب سرور دل و جان گردد و این از اعظم نعمای الهی الحمد للّه از آن بهره و نصیب یافتی مدّتی بود که بظاهر از زنجان خبری نبود حال که شما بدیدن یاران رفتید الحمد للّه که خبر خوشی رسید آن خطّۀ پاک کشور تابناکست سروَر ابرار و قدوۀ اخیار مهبط اسرار و مظهر انوار حضرت حجّت در آن کشور باعلای امر جلیل اکبر قیام فرمود و جمع کثیری را بنفحات ایمان مشام معطّر فرمود هزاران نفوس جان در سبیل الهی فدا نمودند لهذا عبدالبهآء همواره منتظر آن که این خونهای معطّر مثمر ثمر شود و آن کشور منوّر گردد حال الحمد للّه جناب میرزا عبدالوهّاب بروحی جدید قیام نمودند و همچنین نفوس مبارکی مقرّب درگاه الهی هستند امید چنانست که نسیم بیان روحبخش مخلصین اموات غیر احیا را حیاتی جدید بخشد تا بازماندگان شهدا حجبات مظلمۀ اهل اوهام را بدرند و جمال نورانی را که شرق و غرب روشن نموده مشاهده کنند حیف است که آن خطّۀ جلیل از فیضان نیسان هدایت ممنوع ماند قلب عبدالبهآء نهایت تعلّق ببازماندگان شهدا دارد و بدرگاه الهی عجز و نیاز مینماید که
ای پروردگار مهربان این بازماندگان نهالهای گلشن شهادتند بامطار فضل و موهبت تر و تازه فرما تا بنهایت لطافت و طراوت مبعوث گردند و شمع شهدای بزرگوار را روشن کنند و کِشتزار آمال فدائیان را سبز و خرّم فرمایند
عبداللّه انصاری میگوید الهی اگر کاسنی تلخ است از بوستان است امیدم چنانست که گل و ریحان گردند و سوسن و ضیمران شوند خدایا مطلق را آزاد کن و مؤیّد بالطاف بیپایان نما تا در آن صفحات شمعی برافروزد و حیات تازه بدمد و علیه البهآء الأبهی
* * *
جناب میرزا عبداللّه مطلق من اهل طاء علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ صادق جمال مبارک نامهئی که از زنجان مرقوم نموده بودی وصول یافت الحمد للّه در نهایت روحانیّت به عراق و همدان و طهران و قزوین مرور نمودی و جمیع یاران الهی را در نهایت ثبوت و رسوخ یافتی مشاهدۀ جمال و کمال دوستان سبب سرور دل و جان گردد و این از اعظم نعمای الهی الحمد للّه از آن بهره و نصیب یافتی مدّتی بود که بظاهر از زنجان خبری نبود حال که شما بدیدن یاران رفتید الحمد للّه که خبر خوشی رسید آن خطّۀ پاک کشور تابناکست سروَر ابرار و قدوۀ اخیار مهبط اسرار و مظهر انوار حضرت حجّت در آن کشور باعلای امر جلیل اکبر قیام فرمود و جمع کثیری را بنفحات ایمان مشام معطّر فرمود هزاران نفوس جان در سبیل الهی فدا نمودند لهذا عبدالبهآء همواره منتظر آن که این خونهای معطّر مثمر ثمر شود و آن کشور منوّر گردد حال الحمد للّه جناب میرزا عبدالوهّاب بروحی جدید قیام نمودند و همچنین نفوس مبارکی مقرّب درگاه الهی هستند امید چنانست که نسیم بیان روحبخش مخلصین اموات غیر احیا را حیاتی جدید بخشد تا بازماندگان شهدا حجبات مظلمۀ اهل اوهام را بدرند و جمال نورانی را که شرق و غرب روشن نموده مشاهده کنند حیف است که آن خطّۀ جلیل از فیضان نیسان هدایت ممنوع ماند قلب عبدالبهآء نهایت تعلّق ببازماندگان شهدا دارد و بدرگاه الهی عجز و نیاز مینماید که
ای پروردگار مهربان این بازماندگان نهالهای گلشن شهادتند بامطار فضل و موهبت تر و تازه فرما تا بنهایت لطافت و طراوت مبعوث گردند و شمع شهدای بزرگوار را روشن کنند و کِشتزار آمال فدائیان را سبز و خرّم فرمایند
عبداللّه انصاری میگوید الهی اگر کاسنی تلخ است از بوستان است امیدم چنانست که گل و ریحان گردند و سوسن و ضیمران شوند خدایا مطلق را آزاد کن و مؤیّد بالطاف بیپایان نما تا در آن صفحات شمعی برافروزد و حیات تازه بدمد و علیه البهآء الأبهی
* * *
حضرت ایادی امر اللّه جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ صادق جمال مبارک و مبشّر میثاق و منادی حقّ در آن اطراف الحمد للّه در این سفر با مستر هریس و مستر اوبر و جناب میرزا محمود موفّق بر اعلاء کلمة اللّه گردیدید حضرات را از قبل من تحیّت مشتاقانه برسان و باید در هر دمی صدهزار شکرانه نمایند که چنین تاجی بر سر نهادند و چنین حمائلی بر هیکل انداختند و چنین نشان درخشندهئی بر سینه گذاشتند که پرتو نورانیش بر قرون و اعصار بتابد مکتوبی که بجناب منشادی مرقوم نموده بودید مطالعه گردید و همچنین نامۀ مخصوص که بمن مرقوم نموده بودید و تفاصیل طرق و تار در آن مذکور و همچنین تفاصیل همدان جمیع سبب سرور و حبور گردید فیالحقیقه در آن صفحات رایات آیات بلند است و احبّای الهی منجذب و هوشمند بخدمات عظیمه مشغولند و بتأییدات ملکوت ابهی همدم و مألوف
ربّ ایّد هؤلآء علی اعلآء کلمتک بین الوری و نشر نفحات ریاض قدسک فی کلّ الأنحآء و اعلآء ذکرک علی الغبرآء حتّی یرتفع ضجیج التّهلیل و التّکبیر الی الملإ الأعلی انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت القویّ القدیر
یک ثوب جبّه ملبوسی خود را بجهت حضرت بیضا بواسطۀ حاجی طبسی فرستادم و مکاتیبی را که فرستاده بودید انشآءاللّه جواب مرقوم میشود و رأساً نزد حضرت علی قبل اکبر ارسال میگردد و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
جناب آقا میرزا مهدی و جناب آقا میرزا حبیباللّه علیهما بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ صادق حقّ الحقّ جانفشانی و فدائی جمال مبارک قوّت تأییدات اسم اعظم مشاهده نمودی و تأثیر نفثات روح القدس مشاهده کردی در خصوص محفل روحانی ارض یاء مرقوم نموده بودی هر قسم که افنان سدرۀ مبارکه جناب آقا سیّد مهدی علیه بهآء اللّه مصلحت میدانند مجری دارند جمیع یاران الهی را تحیّت ابدع ابهی از قبل عبدالبهآء با نهایت اشتیاق ابلاغ دارید ع ع
محفل روحانی فیالحقیقه انجمنی بجهت ترویج تبلیغ است و بس اینست اعظم مهامّ و امور در این ضمن امور طفیفه را نیز انجام میدهد مانند مکتب اطفال ضعفا و فقرا باشد امّا بیت عدل حاکمست و شارع احکامی که در نصوص الهی موجود نه تشریع مینماید و این بیت عدل بعد از اعلا و اعلان امر اللّه بانتخاب عمومی بقاعدۀ انتخاب مجلس ملّت انتخاب میشود
حقوق بر جمیع مایملک تعلّق میگیرد ولکن اگر شخصی حقوق بر ملکی را ایفا نموده و واردات آن ملک بقدر احتیاج اوست دیگر بر آن شخص حقوق ترتّب نیابد بر آلات و ادوات زراعت حتّی حیوانات حرث باندازهئی که لزومست حقوق ترتّب نگردد ع ع
و امّا تکلیف شما اینست که سفر در دیار فرمائی و بکلمة اللّه ترویج امر اللّه نمائی و اگر چنانچه بزودی به مازندران رسی بهتر است و چون به مازندران رسی از احوال امةاللّه المنجذبه حرم حضرت شهید مجید علیها بهآء اللّه الأبهی مرقوم دار زیرا چندیست که خبری نرسیده و همچنین از احوال احبّای بارفروش و ساری و شهمیرزاد و سنگسر علیالخصوص منتسبین و انجال من فاز بملکوت الأبهی حضرت آقا سیّد محمّد رضا علیه بهآء اللّه الأبهی ع ع
* * *
جناب آقا میرزا حیدرعلی اسکوئی علیه بهآء اللّه الابهی
ای بندۀ مقرّب جمال ابهی آنچه مرقوم نموده بودید ملاحظه گشت حمد کن خدا را که همواره مشغول بخدمت امری و مؤیّد بتأییدات غیبی
در خصوص مأمور بانک مرقوم نموده بودید از جهت تجارت آنچه بتوانید معاونت بانک و مأمورین بنمائید و احبّا باید بکمال صدق و استقامت و خیرخواهی و صداقت معاونت بانک نمایند و اطّلاعات تجارتی خویش را بیان کنند و مهربانی نمایند ولی اگر مأمورین بانک استفساری از امور دولتی نمایند و جستجوی اطّلاعاتی کنند در جواب بکمال خلوص بگوئید که ما از مداخلۀ امور دولتی بنصّ قاطع بکلّی ممنوعیم بهیچ وجه از حکومت صحبتی نمیداریم مداخلهئی نمینمائیم لهذا در اینخصوص معذور بدارید بر ماست که نهایت صداقت و امانت و رعایت را از شما بکنیم و بقدر امکان معاونت در امور تجارتی بنمائیم ولی در امور پولیتیک مداخله نمینمائیم
امّا در خصوص کتبی که حضرت اشرف والا ولیعهد توفیقمهد خواستهاند و دادهاید بسیار موافق ولی اگر حرفی از بیان بزنند بگوئید که در بیان مسائل منسوخه است که بکتاب اقدس الهی نسخ شدید شده است زیرا کتاب مشروع ببهائیان و مرجع کلّ کتاب اقدس است و کتاب اقدس کتاب جمال ابهاست و ما مأمور باتّباع آن
ای جناب آقا میرزا حیدرعلی شما میدانید که خیلی مسائل بیان بکتاب اقدس منسوخ شد و بهیچ وجه بهائیان تعلّقی بآنمسائل ندارند از جمله مداخلۀ در امور حکومت بنصّ کتاب اقدس منسوخ است لهذا بگوئید که نسخۀ بیان در نزد بهائیان بسیار کمیاب است و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
بواسطۀ جناب آقا میرزا حیدر علی اسکوئی
جناب رضاء حضرت رحمن علیه بهآء اللّه الأبهی
ای بندۀ مقرّب درگاه کبریا آنچه نگاشتی و در دل داشتی مفهوم و معلوم گشت از حدائق معانیش روائح معطّرۀ محبّت اللّه استشمام شد و مشامّ جان معنبر گردید طوبی لک من هذه الموهبة الّتی اشرقت انوارها علی الآفاق و ظهرت آثارها فی قلوب اهل الوفاق از همّت و غیرت و جانفشانی شما و عدالت و دادخواهی و حمایت شخص محترم نهایت رضایت حاصل گشت فیالحقیقه آن کامران سزاوار عون و عنایت حضرت پروردگار است امیدوارم که کوکب تاج شهریاری ایران در اوج عزّت ابدیّه درخشنده و تابان گردد و هذا وعد غیر مکذوب تا علوّیّت و عدالت و عظمت و شوکت ملوک خلف صیت بزرگواری و آوازۀ جهانگیری شهریاران سلف را نسیاً منسیّا نمایند هرچند الحمد للّه الآن نیز اعلیحضرت تاجداری در افق خاوری مه تابانست بلکه خورشید درخشان ولی امید چنانست که خداوند عالمیان در این دورۀ رحمانی و عصر یزدانی تاج موهبتی بر سر شهریاران ایران نهد که درخشندهگوهرش در خاور کامرانی و اوج آسمان جاودانی تا ابدالآباد رخشنده و تابنده گردد و دلائل و براهین این موهبت ظاهر و آشکار است و دل چنین خواهد که آن سرور کامکار گوی این بخشش خداوند مهربان را از میدان عالم امکان برباید و امیدوارم که آنچه منتها آمال و آرزوی شماست بعنایت حضرت کبریا حاصل و مهیّا شود و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
ای یار مهربان همّتی که حضرت سرور عادلان فرمودند جاذب تأیید است و مغناطیس توفیق خداوند رحمن موهبت و عنایتی در حقّ دولت و ملّت ایران مقدّر فرموده که وصف نتوان عنقریب آثار باهرهاش خاور و باختر را روشن نماید این جلوه و اشراق بنیۀ ایران را قوّت بخشد ولی این موهبت مانند دانه هنوز در خاک پنهان و سبب تأخیر اهل ایران یخرّبون بیوتهم بأیدیهم علیالخصوص ارباب عمائم که مانند مرض کابوس بر ملّت افتادهاند امیدواریم که بعدالت و حسن سیاست اولیاء امور ایران از تسلّط این نادانان خلاص گردد ع ع
* * *
جناب زائر آقا محمّد اردبیلی علیه بهآء اللّه الابهی
ای بندۀ پاک یزدان حمد خدا را که ایّامی چند در ارض مقدّس موطن انبیا در کمال روح و ریحان حاضر شدی و بنفسی منجذبه و نَفَسی طاهر و قلبی نورانی و فؤادی روحانی با دوستان همداستان گشتی و بزیارت تربت پاک مشرّف گردیدی حال با سرور قلب و وجدان و بشارت دل و جان مراجعت بآنسامان اقلیم خراسان کشور ترکمان نما و سبب سرور و حبور یاران گرد توکّل بحیّ قیّوم کن و تشبّث بعروۀ وثقی نما و بکمال ثبوت و استقامت در منهج قویم و صراط مستقیم مشی و سلوک نما و با جمیع طوائف و قبائل در نهایت روح و ریحان رفتار و کردار مجری دار منجذب نفحات اللّه باش و مشتعل بنار محبّت اللّه از جهان و جهانیان در کنار شو و بظلّ ممدود در حدیقۀ اسرار التجا نما تا از هاتف غیب ندای طوبی لک یا طوبی بشنوی
ای پروردگار پدر و مادر این بندۀ درگاه را در دریای غفران غوطه ده و از گناه و خطا پاک و مقدّس نما عفو و بخشش شایان نما و غفران و آمرزش ارزان کن توئی آمرزنده و توئی غفور توئی بخشندۀ فیض موفور ای آمرزگار هرچند گنهکاریم ولی امید بوعد و نوید تو داریم و هرچند در ظلمت خطا مبتلائیم ولکن توجّه بصبح عطا داشته و داریم بآنچه سزاوار درگاه است معامله کن و هر چه شایگان بارگاه است شایان فرما توئی غفور توئی عفوّ و توئی بخشندۀ هر قصور
ای زائر باهر عطآءاللّه را بعطای پروردگار امّیدوار کن و بالطاف حضرت پروردگار مطمئن و مستریح و مستبشر نما و بجناب میرزا جعفر بشارت الطاف جلیل اکبر ده تا مشام بنفحات قدس معطّر نماید و دماغ برایحۀ طیّبۀ ملکوت اللّه معنبر کند ورقۀ محترمه امة اللّه ضجیع موقّره گوهر را از قبل من تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دار امّید از الطاف ربّ جلیل چنانست که با رخی انور در این حشر مستمر در ظلّ شجرۀ مبارکه قرار و مستقرّ یابد و امة اللّه الموقنه ملّاباجی را از تحیّت ابدع ابهی تاجی بر سر نه و سراجی در قلب برافروز که جواهر و لئالی آن بر قرون و اعصار بتابد
الهی الهی انّی ابتهل الیک بقلب متوکّل علیک و روح منجذب للحضور بین یدیک اسئلک بآیتک الکبری و رایتک الخافقة علی صروح المجد فی عالم الانشآء ان تقدّر لهؤلآء خیر الآخرة و الاولی و تجعلهم مطالع الطافک بین الوری و مظاهر مواهبک الّتی لا تعدّ و لا تحصی و علیهم البهآء الابهی ع ع
* * *
ای بندۀ پاکجان حضرت یزدان نوّابهای عالم راه عدم گرفتند و تو سبیل جمال قدم پیمودی و بظلّ اسم اعظم پناه بردی هر نوّابی عاقبت خائب شد و تو مانند سهم صائب بمقصود رسیدی این سروری دو جهان است و این بخشش حضرت یزدان و موهبت آسمان و باقی و جاودان آنچه بحق منسوب محبوب و مرغوب و بابدیّت و سرمدیّت مقرون و آنچه تعلّق بمخلوق دارد فانی و زائل و مکروه و مذموم الحمد للّه تو بآستان مقدّس منسوبی و بعبودیّت درگاه احدیّت مألوف و معروف و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
ای بهمن از خدا بخواه که چون ابر بهمن گوهرفشان گردی و چون صحن چمن گلشن یزدان شوی و گل و ریحان بپروری نظر عنایت از ملکوت احدیّت شامل و دریای عطا پرموج و مقدّس از ساحل نامهات خوانده شد و مضمون معلوم گردید
در خصوص نامهای پیغمبران سؤال فرموده بودید که با وجود کثرت انبیا در قرآن معدودی قلیل عبارت از هشت نفر مذکور حتّی حضرت مهآباد و زردشت مذکور نه و حکمت این چه چیز است بدان که در قرآن بیست و هشت پیغمبر بظاهر مذکور ولی فیالحقیقه کلّ مرموز زیرا از برای مظاهر مقدّسه دو مقام است مقام توحید و مقام تحدید در مقام توحید حقیقت واحده هستند در این مقام میفرماید لا نفرّق بین احد من رسله مثلش مثل شمس است هرچند مطالع و مشارق متعدّد است ولکن شمس واحد است که مشرق و لائح از کلّ است در اینمقام ذکر هر یک از انبیا ذکر کلّ است نام احمد نام جملۀ انبیاست و مقام دیگر مقام تحدید است و آن بحسب مراتب و شئون مظاهر مقدّسه است در اینمقام میفرماید تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض مثل اینمقام مثل بروج است که آفتاب را در هر یک از آن تأثیری خاصّ و درجاتی از حرارت مختلف است چنانکه آفتابرا در برج اسد نهایت حرارت حاصل و در برج دلو و حوت حرارت معتدل پس معلوم شد که ذکر بعضی از انبیا عبارت از ذکر کلّ است در این مقام چیزی بخاطر رسد که مادام چنین است چرا کفایت بذکر یک نفس از انبیا نشد و بس حکمت ذکر بیست و هشت چه چیز است این معلوم است که نظر بحکمتهای بالغۀ الهی در زمان ختمیمآب روحی له الفدآء وقوعاتی دست میداد و بمقتضای وقت و اقتضای حال وقوعات پیغمبران سلف نازل میشد و بیان میگشت لهذا ذکر بعضی از پیغمبران و وقوعات ایّامشان نظر بحکمت بالغه در قرآن عظیم شد و چون مقام نبوّت مقام افاضه و استفاضه است و در عالم خارج مثال مجسّمش کوکب قمر مکرّم است و ماه را در دور فلکی بیست و هشت خانه محقّق امّا حضرت مهآباد و حضرت زردشت در قرآن تلویحاً مذکورند و نفسی تا بحال پینبرده چنانچه اصحاب رس و انبیائشان ذکر نموده و این رس رود ارس است و این پیغمبران ذیشأن متعدّد بودند از جمله حضرت مهآباد و حضرت زردشت بود و البهآء علیک ع ع
* * *
حبیب قلبی جناب آقا محمّد علاقهبند علیه بهاء اللّه الابهی ملاحظه نمایند
ای بی سر و سامان حق در طور بیا ترک گله کن هرچند آن والۀ شیدائی در صلح و آشتی را مسدود دانستهاند ولی این عبد چنان میداند که درها باز است و انجام طبق آغاز هیچ حادثهئی این باب را مقفول ننماید و هیچ سانحهئی این صحّت را معلول نکند اساس الفت متین است و بنیان محبّت قدیم بنیاد بر سنگ خاراست و پایه بر اساسی از زبر حدید عالم بالا دیگر چه مبالاتی و خوف و هراسی و وهم و وسواسی لهذا آنچه ناله کنی و دعای ندبه بخوانی و گله فرمائی و فریاد برآری و شیون بنمائی و شکوه بنگاری بخرج ما نمیرود میدانی و میدانم که صوری است نه معنوی عارضی است نه حقیقی لسانی است نه جنانی بیخود زحمت مکش و مشقّت بخود مده آنچه گله نمائی ناله کنی کسی باور نکند باری اگر بدانی که مشغولی این عبد چند است و دست و گردن در چه بند و کمند امواج مشاغل در چه درجۀ طغیان و افواج مصائب در چه درجۀ عصیان با وجود این البتّه تا بحال بقدر یک رساله بجهت آنجناب و یا بواسطۀ شفاعت آنجناب بدیگران بقلم خود تحریر نمودم باز ناله و فریاد برآرید و آه و فغان فرمائید و بزارید و بنالید هیچ حق ندارید آنان که دو سال است مکاتیب متعدّده نوشتهاند هیچ جواب ندیدند و نشنیدند اگر بگریند و بنالند و بزارند حق دارند شما مثل بلبل با وصلت گل محظوظ و مسرور و محزون در وقت کامکاری آه و زاری نماید و ناله و فغان برآرد
این بیانات جمیع مطایبه و مزاح است آنچه حقیقت اینست که بدل و جان ترا دوست دارم و از خدا میخواهم که سبب عزّت امر و احبّای الهی باشی و چنان موفّق گردی که رخت در ملکوت ابهی روشن گردد و جمیع دوستان ترا چون نیشکر بمکند و چون شهد و عسل بچشند باری بجان و دل بکوش که اسباب الفت و محبّت بین کل موجود و مهیّا گردد و هر یک حرمت و رعایت دیگریرا در کمال مواظبت نگهدارد ولی علی درجاتهم هر صغیری تمکین از کبیر نماید و هر کبیری شفقّت بر صغیر نماید و لکلّ مقام معلوم علی الخصوص ملاحظۀ ایادی امر بسیار لازم و احترامشان واجب چه که جمال مبارک چنین امر میفرمایند شما باحبّا بگوئید و دلالت فرمائید خلاصه من محبّتم بآنجناب بدرجهئی که اینگونه امور را بشما مینگارم پس مطمئن باش و مسرور که در جمیع اوقات در روضۀ مبارکه بیاد شما مشغولم و البهآء علیک و علی کلّ ثابت راسخ علی عهد اللّه و میثاقه العظیم بحیث لا یزلزله الافتتان و الامتحان فی هذا الیوم الشّدید ع ع
* * *
مهتر جمشید خداداد جانش خوش باد
ای بیدار هشیار ستایش و پرستش یزدان را نما که ترا از گرداب پیمانشکن اهریمنان رهائی داد و در انجمن راستان درآورد این گروه پرتو آفتاب نبینند و چون موش کور در کنج گور جای گزینند و گوش بآهنگ جانبخش جهان آسمان ندهند و چون مار کر در سوراخ تاریک و تنگ خزیدند و چون خواهند که دانائی بنمایند و بینائی خویش را بستایند گویند آفتاب درخشنده تاریک است و ماه تابان تیره در چشم هر دور و نزدیک آهنگ مرغ چمن بد و آواز کلاغ و زغن خوش گلشن راز یزدان گلخن است و سرزمین خس و خاشاک گلزار و چمن پس چار گوهر چهار سو چهار جو چهار کو چهار جایگاه چهار روز در سخن پیشینیان و نیاکان بسیار اختر چهارم آسمان چون در روز چهارم چارم جایگاه روی بنماید هر که یزدانی یزدانی گردد ع ع
و هر که اهریمنی اهریمنی شود زیرا هر جانی چون از تن جدا گردد در روز آغاز بجایگاه آغاز رسد و بگذرد و از گوهر خاک درگذرد روز دویم از جایگاه دویم از گوهر جهان روینده درگذرد روز سیّم از جایگاه سیّم جهان جانوران درگذرد در بامداد روز چهارم در جایگاه مردمان چون مهر درخشندۀ جهان یزدان بتابد هر که درگذرد بجهان خداوند مهربان پیوسته گردد والّا در تیرگی جایگاه جانوران ماند و چهار روز چهار جایگاه است چه که خورشید جهان جان بر چار جایگاه باندازۀ آن جایگاه پرتوبخش است دوستانرا یک یک پیغام دوستی و پیام آشنائی برسان جانت شاد باد ع ع
* * *
۹١
ای بیضاء نورا بیضا اسمی از اسماء شمس است لهذا شعاع و اشراق شما تحمّل مشقّت و بلاست و حرارت شعلۀ محبّت اللّه اینست پرتو و تاب آفتاب این نور ابدیست و این حرارت سرمدی طوبی لک بما قدّر لک فی سبیله هذه البلایا و هذه الرّزایا فیالحقیقه قدم راسخ گذاشتید و ثبوت و استقامت اثبات نمودید حال باید در نهایت روح و ریحان و فرح بیپایان بتشویق و نوازش یاران بپردازی و مانند شمع بسوزی و بسازی تا آن جمع همواره مجتمع باشند پراکنده نگردند و افسرده نشوند و پژمردگی نخواهند بلکه دم بدم تر و تازه شوند و طراوت و لطافت و حلاوت بیمنتها یابند و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
سلطان محمود خان و جناب میرزا محسن اسدی ایرانی علیهما بهآء اللّه الأبهی
ای تشنۀ حقیقت ایران ویرانست و جمیع احزاب فیالحقیقه تیشه بدست گرفته بریشۀ این بنیان قدیم میزنند و ابداً ملتفت این نیستند که این کلنگ بنیانکن است و این تیشه ریشهکن هر حزبی گمان میکند که بتعمیر مشغولست ولی در قرآن میفرماید یخرّبون بیوتهم بأیدیهم باری این آوارگان بهیچ حزبی مشترک و متمایل نبوده در آن میکوشیم که بنیۀ ایران قوّت گیرد و معلوم است قوّت بنیۀ ایران جز بتأسیس اخلاق الهی ممکن نه چون تعدیل و تأسیس اخلاق گردد ترقّی در جمیع مراتب محتوم است هیچ ملّتی بدون تعدیل اخلاق فلاح و نجاح نیابد و بتحسین اخلاق علوم و فنون رواج یابد و افکار بینهایت روشن گردد صداقت و امانت و حماست و غیرت و حمیّت بجوشد سیاست بدرجۀ نهایت رسد صنایع بدیعه رواج یابد تجارت اتّساع جوید شجاعت علم افرازد ملّت از برزخی ببرزخ دیگر انتقال نماید خلق جدید شود فتبارک اللّه احسن الخالقین تحقّق یابد
حجاز در بیابان ریگزار و بی آب و علف وادی غیر ذیزرع بود لکن بطلوع نیّر حقیقت قبلۀ آفاق شد و مطاف عالمیان گردید حال که نیّر اعظم از مطلع ایران اشراق کرده ملاحظه نمائید که در آینده چه خواهد شد امیدم چنانست که در تأسیس این بنیان عظیم شما نیز از کارکنان باشید و علیکما البهآء الأبهی
* * *
حضرت آقا سیّد نصراللّه باقراف علیه بهآء اللّه الأبهی
ای ثابت بر عهد و پیمان مدّتیست که با آن یار مهربان گفتگوئی ننمودم و از احساسات جان و دل دم نزدم عبدالبهآء مانند مرغ گویائی بود که در موسم خزان در لانۀ خاموشی سر بزیر پر نهاده از آهنگ و آواز و نغمه و شهناز بازمانده نه الحانی و نه نالۀ راز و نیازی و در این نیز حکمت بالغه بوده الحمد للّه دوباره موسم ربیع آمده و بیان بدیع آغاز نموده و با آن یار حقیقی و سائر یاران صمیمی بتحریر و تقریر پرداخته این از عنایات حضرت خفیّ الألطاف است که پس از خاموشی بخروش آمده و بعد از سکوت بغلیان و جوش پرداخته و در بدایت مخابره بمکاتبه بیاران عزیز آغاز نموده باری سالهای انقلاب و شدّت اضطراب هر چه بود گذشت حال سکون و اطمینان حاصل باید چون هزبر صائل و شجاع باسل در میدان جانفشانی جولان نمود زیرا عالم انسانی از این جنگ ناگهانی استعدادی شدید حاصل نموده و علوّیّت تعالیم الهی و نورانیّت احکام ربّانی و مضامین الواح سبحانی تحقّق یافت امیدواریم که حرب عمومی بصلح عمومی انجامد و این سفّاکی و هتّاکی و بیباکی پاکی و آزادگی نتیجه بخشد جهان آسایش یابد و کیهان آرایش جوید ولولۀ پرخاش و جنگ بهلهلۀ نغمه و آهنگ مبدّل گردد این ابرهای تاریک متلاشی شود و آفتاب عزّت ابدیّۀ انسانی در جمیع اقالیم بتابد و عالم بشر را از شرّ خطر برهاند
جناب میرزا کمال در بیروت باکمال علوم پرداخته و جناب میرزا جلال در دائرۀ حکومت حیفا مأموریّتی یافته و منتظر تسهیل سفر بآن صفحات هستند و علیک البهآء الأبهی
* * *
ای ثابت بر محبّت الهیّه چندیست که نامهئی ننگاشتم ولی در جمیع اوقات عجز و نیاز بدرگاه احدیّت داشتم که در جمیع امور مظهر الطاف موفور گردی و بجان و دل در ره یزدان جانفشانی نمائی و بخدمات جناب آقا موسی پردازی و سبب آسایش خاطر او شوی
الحمد للّه موفّقی و مؤیّد زیرا نهایت رضا از شما دارند و خوشنودی او سبب سرور قلوب کلّ است علی الخصوص در این اوقات که امتحانات احاطه نموده ولی الحمد للّه با وجود این افتتان در صبر و ثبات باقی و برقرارند و از فضل پروردگار امیدوارم که سکون و قرار بدرجۀ کمال رسد زیرا در سنۀ ماضیه امتحانات الهیّه در نهایت قوّت و شدّت کلّ را احاطه نمود و احبّا بعون و عنایت حق جمیع قدم راسخ نمودند و استقامت عظیمه ظاهر فرمودند لهذا رجا از خدا دارم که جناب آقا موسی در میان احبّا اسوۀ حسنه گردند و کلّ در موارد بلا تأسّی بایشان نمایند
مناجاتی طلب مغفرت بجهت متعارج مقعد صدق سلیل مرحوم ایشان مرقوم گردید باید شما قرائت نمائید و مضمونرا واضح و آشکار فرمائید
* * *
ای ثابت بر پیمان آنچه بجناب منشادی مرقوم نموده بودید ملاحظه گردید از مقاومت نادانان در مقابل اصلاحات حکومت بسیار غم و اندوه حاصل شد سبحاناللّه ایران از بینظمی روز بروز در تدنّی حال حکومت شهریاری بطیب خاطر و حسن نیّت اراده فرموده که نظم و ترتیبی دهد اهالی و مردمان علیالخصوص پیشوایان باید که نهایت ممنونیّت را از این همّت بلند سروران حاصل نمایند امّا محض منافع وهمیّۀ خویش که عاقبتش خسران مبین است ایران را ویران خواهند این چه نادانیست و خسران جاودانی باری احبّا باید شب و روز بدرگاه احدیّت عجز و نیاز نمایند که حکومت را موفّق بر اجرای این مقاصد خیرخواهانه و اجراءات رعیّتپرورانه فرماید وحدت قضا که عبارت از تعیین شخص معلومی در هر شهری بجهت فصل دعویست از اساس اصلیّۀ اصلاحاتست ولکن چه سود که پیشوایان تحمّل ننمایند و یاغیانه زبان بگشایند و عوام بیچاره را ذهن مشوّش و خاطر پریشان نمایند
در خصوص جناب فاضل جهرمی مرقوم نموده بودید جهرم نیز از توابع شیراز است مکتوبی بجناب ایشان مرقوم گشت برسانید و این مکتوب باید منتشر گردد یک لوله با چهار عدد عکس واصل گردید سبب رضایت و مسرّت شد و علیک التّحیّة و الثّنآء ع ع
* * *
حضرت اسمین جناب حاجی آقا محمّد علیه بهآء اللّه الأبهی
ای ثابت بر پیمان آنچه نگاشتی ملاحظه گردید جمیع عین صواب و مطابق واقع و همانست که مرقوم شد اگر بآسانی بدون کلفت جزئی آن کار میسّر گردد فبها والّا ابداً راضی بزحمت شما نیستم لأنّ مالک مالی و راحتک راحتی و وسعتک وسعتی و تعبک تعبی و آنچه مرقوم شد سببش این بود که از جمیع جهات مضایقه حاصل گشته ضوضاء ایران و صدمات یاران و پریشانی دوستان و بنیان مشرقالأذکار عشقآباد و اعانۀ بازماندگان شهدا جمع شده قدری زحمت شدیده حاصل گشته با وجود این مبادا که خود را بتعب و زحمت اندازید ابداً راضی نیستم همیشه کار ما توکّل بوده و هست و هر نوع باشد خوش است
احبّای الهی را از قبل این عبد پیام مشتاقانه برسان و بگو ظهور حقّ بجهت محبّت و اتّحاد و یگانگی و اتّفاق و خلوص و انصافست سبحاناللّه ملل سائره شرکتها تأسیس کنند و اتّفاقها بنمایند و کارها از پیش ببرند و بشغل و عمل مباشرت کنند احبّا باید اعظم از آن مجرا دارند و سررشته بدست اهل آفاق دهند بکلّی از نفع خویش چشم پوشند هر یک راحت و آسایش و خوشی دیگری را آرزو نماید اگر شرکتی تشکیل نمایند هر یکی بدیگری گوید که من از هر جهت بهرهمندم لکن تو از هر جهت متضرّر و مغبون زیرا قابلیّت و استعداد تو بیشتر است و من عاجزم ولی تو محضاً للّه شراکت مرا قبول نمودی لهذا من بشکر این نعمت آرزوی خدمت تو نمایم عبدالبهآء امیدوار است که چنین شرکتهای کسبیّه و تجارتیّه مشاهده نماید البتّه یاران الهی راضی باین نمیشوند که من امید الفت و اتّحاد داشته باشم آثار کلفت و اختلاف بینم بسیار محزون میشوم و مغموم میگردم اگر در تجارت یا در کسب و حرفت شرکتی تشکیل شود از اوّل باید محکم و متین نمود شغل هر کسی معلوم و واضح شود و خرج و دخل معیّن گردد تا ابداً مجال حرف نماند چون کل بشروط محکمه و ترتیب منتظم قبول نمایند انشآءاللّه دیگر کلفتی در میان نیاید یا خود از بدایت شریک نشوند هر کس بشغل خود پردازد و هر چه میسّر بیند بآن مشغول گردد و شب و روز توجّه الی اللّه کند و توکّل بر خدا نماید و طلب عون و برکت از حضرت کبریا و علیک التّحیّة و الثّنآء
* * *
ای ثابت بر پیمان از صعود حضرت آقا موسی حزن و اندوه رخ نمود و مشکلات واقعه از حرم سابق بر کدر افزود بهائی بودن مرحوم آقا موسی در شرق و غرب مشهور و در نزد حکومت معروف محلّ تردّد نه ...
امّا مکاتیب آقا موسی که در نزد آقا میرزا حیدرعلی بود چون مدّتی مدیده گذشته مفقود شده است
سفریکه اراده نمودید که باطراف قفقاز و سائر بلاد اعلاناً لکلمة اللّه بنمائی بسیار سفر مبارک است انشاء اللّه با کمال شور و وله و وجد و طرب این سفر بنمائی و سبب اعلاء کلمة اللّه شوی
رسالهئی که در تطبیق آراء جدیده با تعالیم الهی انشا فرموده بودید بسیار خوب ولی این مواسات و مساوات در تعالیم الهیّه طوعاً است یعنی هر انسانی بدلخواهی خویش اگر رحم بفقرا نماید و اموال بنهایت سرور مبذول دارد این شخص مقرّب درگاه کبریا چنانکه بسیاری از احبّای الهی بنهایت سرور و فرح اموال خویش را انفاق بر فقرا نمودند و مواسات تامّه اجرا فرمودند ولی بخواهش دل خویش امّا افکار حدیثۀ بعضی از بلاد اروپ این معاملۀ جبریّه است نه طوعیّه و این هادم بنیانست و سبب هرج و مرج در جمیع بلدان و امّا مساوات و مواسات بموجب تعالیم الهی اینست که انسان بصرافت طبع و طیب خاطر مجری دارد و این دلیل بر بزرگواری و سبب حسن انتظام عالم انسانیست خوبست این فقره در طبع ثانی درج نمائید که تفاوت اینست که نفسی را حق نه در مال دیگری طمع نماید و تصرّفی کند ولکن نفوس منقطع الی اللّه حبّاً لجمال اللّه رحم بفقرا نمایند و انفاق بر ضعفا کنند و جمیع اموال خویش را یا بعضی بکمال سرور و حبور انفاق بر فقرا نمایند یعنی در محبّت بنوع جانفشانند و منافع و راحت عموم را بر خصوص ترجیح دهند و این اختیاریست نه اجباری و دلیل بر بزرگواری نه جبر و عنف
بامة اللّه المقرّبه فاطمه خانم تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دار...
* * *
جناب حاجی میرزا حسن علیه بهآء اللّه
ای ثابت بر پیمان از وقتیکه در سبیل الهی بکمال توجّه و تضرّع و خلوص آرزوی خدمت شجرۀ مبارکۀ کبریا نمودید و بجهت نشر نفحات اللّه بآندیار رحلت فرمودید تا بحال سه مکتوب مفصّل مرقوم و ارسال گردید و این مکتوب چهارمست در مکتوب اخیر اکثر مسائل آنجنابرا جواب مرقوم نموده بودیم و اگر چنانچه فتوری واقع از کثرت مشاغل و غوائل و مصائب و بلایاست علیالخصوص هجوم اهل جفا اگر بدانید که بچه درجه در تعرّضند و چه قدر فساد و فتنه مینمایند البتّه معذور میدارید
کتاب ایقان را جناب علیقلیخان ترجمه نمود و بهمراهی ایشان ارسال گشت که در آن ارض طبع شده نشر گردد اشغال این عبد بدرجهئی که وصف ندارد دقیقهئی آرام ندارم و آنی راحت نجویم فرصت تنفّس نیست و نهایت تحیّر است که باینقسم جمیع امور اداره میگردد و تمشیت داده میشود هویّت قلب شب و روز در نهایت تضرّع و ابتهال است و طلب تأیید و توفیق بجهت احبّا مینماید
ای ثابت بر پیمان آنچه مقتضای وفا در مقابل عنایات جمال کبریا بود الحمد للّه مجری نمودید و مافوق طاقت کوشیدید و راحت و آسایش و فراغت و نعمت و تجارت و خانمانرا بکلّی ترک نمودید و بآن اقلیم شتافتید در محافل نعره زدید و در مجالس اقامۀ حجّت و برهان کردید تأثیر این نفس پاک صدهزار سال باقی ماند و مشام ثابتانرا معطّر نماید
در خصوص آنچه جفاکاران نسبت باینعبد اشتهار دادهاند که این عبد را ادّعائی و یا خود دعوای مقامی در یکی از مکاتیب مرقوم انّ العبودیّة المحضة و الرّقّیّة البحتة فی عتبة المقدّسة هی تاجی الوهّاج و اکلیلی الجلیل هذه منقبتی العظمی و سدرتی المنتهی و مسجدی الأقصی و جنّتی المأوی این صریح بیان و اثر خامه و بنان این عبد است لا ابتغی شأناً غیر هذا الشّأن البدیع و لا مقاماً غیر مقام التّبتّل و التّضرّع العظیم از بدایت صعود تا الیالآن فریاد روحی لأحبّائه الفدآء از لسان و بنان این عبد در جمیع آفاق منتشر و آوازۀ عبودیّت این مظلوم شرق و غرب را احاطه نموده و هادم بنیان باثر خامه و مهر خویش از کمال نادانی هر ادّعائی نموده و موجود که میگوید قد ظهر شمس اللّه الأکبر و کلّ شمس عنده من کلّ صغیر اصغر با وجود این نعره بلند نموده که عبدالبهآء مصداق من ادّعی قبل الألف است لهذا مورد فسوف یبعث اللّه علیه من لا یرحمه باید بشود باری الحمد للّه نفوس مقدّسۀ ابرار که کاشف اسرارند در نزدشان حقیقت حال آشکار این عبد تا بحال خود را غصن اعظم ننامیده بلکه عبدالبهآء خوانده نهایت شاید در موردی نادر بلکه اندر ابن البهآء از قلم جاری گشته که این نیز نظر بحکمتهای بالغه بود والّا من خود را عبد عبید او میشناسم و اطوار و گفتار و کردار این عبد شاهد این مقال
باری آنچه خواسته بودید در جواب آنشخص در نفس ورقه مرقوم گردید و ارسال گشت این اذکار بهانۀ اشرار است والّا جمیع میدانند که اینعبد را نفسی و نفسی و هوسی جز عبودیّت آستان مقدّس نبوده و نیست بقوّۀ عبودیّت خدمت امر اللّه نمودم تا بنور عبودیّت آفاق روشن شد و برائحۀ طیّبۀ گلشن عبودیّت مشام عالم معطّر گردید اینست برهان باهر و سیف شاهر و اکلیل ساطع اینعبد من شآء فلیصدّق و من شآء فلینکر انّی بفضل ربّی ثابت علی هذا الصّراط المستقیم و بتأییده غنیّ عن العالمین بگو ای بیچارگان عبودیّت عبدالبهآء آفاقرا منجذب نموده و صیت رقّیّتش جهانگیر گشته و محویّت و فنایش مثل آفتاب مشهور اقطار شده قصد آن دارند این گلپارهها از حسد پوشند این فقر و فنا هیهات هیهات عنقریب قرین ناله و حنین گردند و در خسران مبین افتند ویل للمکذّبین ثمّ ویل للمکذّبین ثمّ ویل للمکذّبین و علیک التّحیّة و الثّنآء
تلغرافاً رجوع شما را اجازت دادیم ولی اگر ممکن اوّل بارض مقدّس وارد بعد به مصر عازم شوید بهتر است ع ع
* * *
جناب آقا سیّد مهدی علیه بهآء اللّه الأبهی
ای ثابت بر پیمان از پیش نامه ارسال گشت و حال نیز بیاد شما افتادم و بذکر شما پرداختم و از خدا خواهم که همواره بیاد شما باشم یاد یاران یار را میمون بود مختصر اینست خدمات شما و جناب آقا سیّد اسمعیل در درگاه ربّ جلیل مقبول و مردوف باجر جزیل از جملۀ خدمات همّتی که در حقّ مبلّغین مجرا داشتند و در هندوستان اوّل کسی که اسباب ترویج شد جناب آقا سیّد اسمعیل بود که بمعاونت یاران پرداخت و بآوارگان مهربانی نمود این عمل مبرور مؤیّد بفضل ربّ غفور و مورث اجر موفور
ارض مقدّس بر حال سابقست در مدینۀ کبیره هنوز این کار در مشورتست تا چه نتیجه بخشد بیگانگان با آشنایان بیگانه آنچه توانستند قصور ننمودند از هر قبیل افترا و بهتان زدند دشمنان خارج که با ناقضان متّفق خود مدّعی شدند و خود شاهد و خود قاضی زیرا مأمورینی که وارد گشتند جمیع امور را از آنان تحقیق کردند و آنان نیز بمقتضای جبلیّت و فطرت خویش مجرا داشتند ولکن مجیر و دستگیر عبدالبهآء و معین و نصیر این بینوا حضرت ربّ جلیل است آنان هر قدر خدعه و تزویر نمایند ما بر توکّل و تبتّل بیفزائیم و آنچه بر مکر عظیم قیام نمایند ما سر برضا و تسلیم بنهیم الحمد للّه در عشق آن دلبر آفاق آتش افروختهئیم و پروانۀ جانسوخته آرزوی جانفشانی داریم و بجانفشانی کامرانی جوئیم و از خدا خواهیم که خاتمة المطاف فاتحة الألطاف گردد باری امیدوارم که محفل روحانی رنگون رنگین باشد و مانند بهشت برین دلنشین شود و در آن جمع نطقها و بیانها شکرین گردد و همواره در اعلاء کلمة اللّه مشورت و تدبیر نمایند و بهر وسیلۀ ممکنه تشبّث نمائید تا نور حقیقت در آن مملکت بتابد و هدایت اللّه علم افرازد و علیک و علی نجلک السّعید و کلّ المتعلّقین و المتعلّقات بهآء اللّه و ثنائه الی ابد الدّهور و الأعصار ع ع
* * *
جناب آقا شیخ محسن علیه بهآء اللّه الأبهی
ای ثابت بر پیمان الحمد للّه در هر محفل و مکانی موفّق بخدمت حضرت یزدانی زیرا بیزار از نام و نشانی و مفتون آن دلبر مهربان و مجنون آن زلف پریشان از الطاف حیّ قدیر امید شدید است که یاران همدان هر روز جلوهئی دیگر نمایند و ثبوت و استقامت بیشتر از پیشتر بنمایند فیالحقیقه خادمند و ثابت و سامعند و ناطق از تأییدات ربّ الآیات آنان را هر دم عون و صون طلبم و موفّقیّت ملک و ملکوت خواهم و یقین دارم که بعنایت حضرت خفیّ الألطاف روز بروز بر ایتلاف بیفزایند و از اختلاف بپرهیزند کلیمی و مسلمان مانند گل و شکر با یکدیگر بیامیزند امتزاج تام حاصل نمایند امواج یک بحر باشند افواج یک لشکر گردند طیور یک حدیقه باشند تا در درگاه احدیّت مقبول و مشکور گردند
از لاتری سؤال نموده بودید فیالحقیقه در ممالک غرب رشتۀ تجارتست ولی جواز و عدم جواز آن راجع به بیت عدل عمومی است یعنی بیت عدلی که از جمیع بهائیان عالم انتخاب شود زیرا هر حکمی که مصرّح کتاب نیست راجع به بیت عدلست عبدالبهآء مبیّن کتاب است نه مؤسّس احکام غیر مذکورۀ در کتاب
امّا تواریخ این ظهور اعظم بعضی شمسی است و بعضی قمری عید رضوان و عید نوروز و لیلۀ صعود شمسی است ولی عیدین مبارکین بصریح کتاب توأم است و این جز بحساب قمری محقّق نگردد و در ایّام مبارک بعثت حضرت اعلی روحی له الفدآء و شهادت حضرت نقطۀ اولی بحساب قمری گرفته میشد ولی صریح کتاب اقدس نه و از الطاف حضرت بیچون رجا چنانست که تأییدات عظیمه و توفیقات جلیله همدم و همراز گردد و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
جناب آقا سیّد نصراللّه باقراف علیه بهآء اللّه الأبهی
ای ثابت بر پیمان الحمد للّه مخابره بعد از انقطاع دوباره مجری میگردد و از این جهت قلوب در نهایت سرور که بفضل و موهبت کبری در بین احبّای مخلصین مخابره میشود الحمد للّه که یاران ثابتان بر پیمان در جمیع جهان مؤیّد و موفّقند و در نهایت روح و ریحان خدمت بعالم انسانی مینمایند و بعموم بشر صادق و خیرخواه و مهربان و در امور سیاسی ابداً مداخله نمیکنند همّتشان منصرف بعالم اخلاق است تا بتعالیم الهیّه و نفحات قدس نفوس از ظلمات عالم طبیعت که فساد محض است و درندگی است نجات یافته بنورانیّت الهیّه روشن گردد و وحدت عالم انسانی خیمه و خرگاه در قطب عالم زند و صلح عمومی بر جمیع اقالیم علم افرازد و بسیط خاک بهشت برین گردد و روی زمین از فیض نور مبین بهره و نصیب یابد فیالحقیقه از بدایت امر سادات خمس بکمال همّت بخدمت پرداختند علیالخصوص آن جناب که دقیقهئی در آنچه باید و شاید تأخیر و فتور ننمودید و مانند جبل راسخ و کوه آهنین ثابت و راسخ بر میثاق حرکت و سلوک نمودید لهذا تأیید و توفیق از هر جهت شامل گردید جمیع یاران را نهایت اشتیاق و تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دارید و علیک البهآء الأبهی
* * *
جناب آقا سیّد احمد باقراف علیه بهآء اللّه الأبهی
ای ثابت بر پیمان خدمات فائقۀ شما در ملکوت ابهی مذکور و مشقّات شما معروف و مشهور فیالحقیقه در آن صفحات سبب اعلاء کلمة اللّه هستی و این از تأییدات غیبیّۀ جمال مبارک است زیرا هر نفسی سزاوار خدمت حقّ نیست و هر شخصی لائق جانفشانی در سبیل ربّانی نه این تاج موهبت است هر سری شایستۀ آن نه این طوق سلطنت ابدی است هر گردنی سزاوار نه حمد کن خدا را که بچنین موهبتی موفّق و مؤیّد شدی و در هر نفسی هزار شکرانه کن که بچنین الطافی سرافراز گشتی الحمد للّه شمس حقیقت پرتوی روشن بر آن خاندان زده تا آن دودمان الیالأبد بخلعت عنایت الهیّه مفتخر و متباهی باشند اگر بجناب سیّد مهدی در ویانه نامه مینگارید از قبل من تحیّت ابدع ابهی با نهایت مهربانی ابلاغ دار و همچنین بحرم محترمهاش و همچنین باطفالش
خبرهای خوشی مثبوت از حضرت جنرال قونسول روس در گیلان میرسد که آن سرور کامکار حامی هر مظلومیست و معین هر مغدور علم عدل و داد بلند فرموده و ستمدیدگان را ملجأ و پناه است از قبل من سلام و پیام و احترام برسان و بگو ما مفتون نور عدلیم از هر افقی بتابد و عاشق جمال گلیم از هر باغی بروید چنانکه حضرت بهآءاللّه در الواح متعدّده این بیان را فرموده و جمیع بهائیان را بیدار کرده که تعصّب دینی و مذهبی و جنسی و وطنی نداشته باشند در زیر علم وحدت عالم انسانی محشور گردند از جمله خطاب بعالم انسانی میفرماید ای اهل عالم همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار منجمله میفرماید لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم در الواح مبارک ستایش از دولت بهیّه بسیار است البتّه بنظر شریف رسیده باری چون بهائیان از شما رعایت و عدل و انصاف دیدند لهذا بینهایت ممنون و خوشنودم و مسرور از ستایش بهائیان در حقّ شما منجمله جناب ابن ابهر لساناً و جناب آقا سیّد احمد تحریراً زائدالوصف از شما ستایش نمودهاند امیدوارم که در جمیع امور موفّق بعون و عنایت حضرت بیچون گردید باقی ایّام دولت و اقبال مستدام باد
* * *
جناب آقا میرزا حیدرعلی علیه بهآء اللّه الابهی
ای ثابت بر پیمان خوشا بحال تو که بخدمت امر اللّه قائمی خوشا بحال تو که ثابت بر پیمانی خوشا بحال تو که بنور محبّت اللّه روشنی خوشا بحال تو که خاضعی و خاشعی و خادمی اینست صفت مخلصین اینست سمت مقرّبین در جمیع اوقات این مناجات را بفرما
ای رحمن ای یزدان بندهئی هستم ضعیف و نحیف و ناتوان ولی در پناه فضل و موهبت تو پرورش یافتم و از ثدی عنایت شیرخوارم و در آغوش رحمتت در نشو و نمایم ای خداوند هرچند مستمندم ولی هر مستمندی بعنایت تو ارجمند است و هر توانگری بی الطافت فقیر و حاجتمند
ای پروردگار تأییدی فرما که این حمل اعظم را قدرت تحمّل ماند و این عنایت کبری را محافظه توانم زیرا قوّۀ امتحان شدید است و سطوت افتتان عظیم کوه کاه گردد و جبل خردل شود تو آگاهی که در ضمیر جز ذکرت نجویم و در قلب جز محبّتت نخواهم بر خدمت احبّایت قائم نما و بر عبودیّت آستانت دائم کن توئی مهربان و توئی خداوند کثیر الاحسان ع ع
* * *
حضرت آقا سیّد نصراللّه باقراف سادات خمس علیه بهآء اللّه
ای ثابت بر پیمان در این ایّام ستمکاران از هر طرف دست تطاول گشودهاند و گرگان دندان تیز نمودهاند و اغنام الهی در خطری عظیم در اصفهان بستگان شیخ یک نفر از مظلومان را در وسط روز علی رؤوس الأشهاد پارهپاره نمودند ابداً کسی قاتلان را عتاب ننمود تا چه رسد بقصاص در دهج یزد میرزا حبیباللّه را شهید کردند در حصار خراسان در یک سال قریب بیست نفر را کشتند رئوس بعضی را بر سر نیزه نمودند و با طبل و دهل در کوچه و بازار گرداندند و بعد از شکایتهای زیاد به طهران و دادخواهی و فریاد و نالۀ بازماندگان کار راجع بهیئت عدلیّۀ خراسان گردید ظلم خونخواران و تعدّی آخوند نامق و حصار ثابت گشت ولی نتیجه این گشت که هیئت عدلیّه بمظلوم ستمدیده گفتند که بروید در نزد ملّای ظالم تربت اثبات دعوی نمائید و حکم بگیرید تا مجری گردد و ما بیش از این در حقّ شما دادرسی نتوانیم در شیراز این روزها گرگان خونخوار اتّفاق نمودند و قرار دادهاند که شش نفر معلوم الأسمآء را بقتل رسانند و ششصد نفر را سرگون و نفی نمایند باری از هر طرف ظالمان در جولانند و این حزب مظلومان در نهایت خطر و ابتلا با وجود این اطاعة لأمر اللّه ساکت و صابر در دربار حکومت تظلّم و دادخواهی کنند ولی حکّام ابداً اعتنا ننمایند دو نفر اسماعیلی را کشتند حکومت چون دادخواهی کرد تعدّی بر اسماعیلیان تمام شد حال اگر حمایت اسماعیلیان از این جهت است که آن نفوس منتسب به محمّد خان رئیس اسماعیلیانند و او در تحت حمایت دولت خارجه است لهذا دادخواهی شد این مظلومان نیز در ظلّ حضرت احدیّتند بحضور اشرف اولیای امور عرضه دارید از سرشک دیدۀ یتیمان ستمدیدگان حذر لازم زیرا سیلخیز است و از دود آه مظلومان پرهیز باید زیرا شررانگیز است تأیید و توفیق از عدل و دادخواهی حاصل گردد و اللّه ولیّ المظلومین این آوارگان شب و روز بدرگاه احدیّت بگرییم و بزاریم و عادلان را نصرت طلبیم ع ع
* * *
ای ثابت بر پیمان در ایّام حضور و تشرّف بتربت مقدّسه بعضی سؤالات نموده بودید فرصت جواب نگشت حال مختصر جوابی مرقوم میشود
مشرق الاذکار باید مقدّس از صندوق و خزانه باشد ولی در محلّی مخصوص بجهت اعانه اگر صندوقی گذاشته شود بأسی نیست و این قرار راجع ببیت عدل عمومیست و نقود صندوق اعانه باید بقرارداد بیت العدل صرف شود
و امّا قضیّۀ محلّ البرکه نظیر شرکت سائره است و این نیز بقرارداد بیت العدل باید مبلغی از منافع صرف امور برّیّه گردد
مدّت اعضای شور پیش از انعقاد بیت عدل پنج سال است و چون بیت عدل انعقاد یابد هر نوع که صلاح دانند باید کلّ اطاعت کنند
حال اهل شور بر استعفا مختارند و چون اعضای محفل شور بیش از نصف جمع شوند مذاکره میتوانند و قراری میدهند
و رئیس اهل شور را امتیاز ریاست است و حقّ دو رأی دارد
این قضایا بحسب اصول و قواعد مرئیّۀ الیوم است و امّا چون بیت عدل عمومی تأسیس شود در جمیع این امور جزئی و کلّی مذاکره نمایند و بحسب وقت قرار قطعی دهند
و آنچه در این ورقه مرقوم شده حکم نیست در این ایّام چنین مستحسن است
مکتوبی مخصوص باعضای مجلس خدمت بواسطۀ جناب آقا عبد الخالق مرقوم گردید ع ع
* * *
ای ثابت بر پیمان در جمیع اوقات چه در شیراز و چه در آذربایجان از گلشن ایمان و ایقانت رائحۀ طیّبه بمشام میرسید و از حنجر روحانی آن مشتاق آهنگ یا بهآء الابهی استماع میگشت لهذا از ربّ کریم امید چنین است که روز بروز رخ برافروزی و بر عرفان و ایمان و ایقان بیفزائی سرور جنود روحانی گردی و امیر جیوش آسمانی شوی شهربند دلها را بگشائی و قلاع قلوبرا فتح نمائی این قوّۀ جندیّه را سپاه آفاق مقاومت نتواند زیرا سلاحش عرفان و ایقانست و شمشیرش نور جهانگیر قوای جسمانی مقاومت جنود ارضی نماید نه مبارزۀ با لشکر آسمانی چنانچه هزاران بار تجربه گردیده قوم ثمود عنود عدوّ صائل بودند ولی قوّۀ حضرت صالح را حائل نگشتند و قوم عاد هرچند بیداد نمودند با وجود این سیف روحانی حضرت هود مغمود نشد و نار اللّه الموقده مخمود نگشت و نمرود ذلیل هرچند صلیل سلاح را بمسامع آفاق رساند ولی خلیل جلیل را مقاومت ننمود و قبطیان گمراه هرچند صفّ سپاه آراستند ولی با حضرت موسی حرب و جدال نتوانستند و یهود جحود هرچند عربده نمودند و جمال موعود را نار مخمود انگاشتند و فریاد و صیحه برافراشتند و بانواع اذیّت و جفا برخواستند ولی عاقبت مقاومت نتوانستند و صنادید حجاز سیّد بطحا را انواع اذیّت و جفا کردند و بقدر مقدور صدمه زدند و بابتلا انداختند بلکه سیّد ابرار از شدّت هجوم هجرت فرمود و در یثرب اعلاء کلمة اللّه فرمود بعد اقوام مختلفه و ملل متعدّده متّفق شدند و حرب احزاب حاصل گشت و آنمرکز انوار محاصره شد باز مقابله ننمودند این مختصر از تجربههای سابق است ولی صد افسوس که قوم لاحق چون ملتفت باین امر فارق نیستند باز در نهایت غفلت مقاومت جمال موعود خواهند و بصد هزار تیر جفا و تیغ خطا در هجومند عنقریب ملاحظه خواهند نمود که خطائی عظیم نمودهاند بحر محیط را تضییق جویند و ابر ربیع را از فیض بدیع منع سریع خواهند هیهات نسیم صبا از ملکوت ابهی منقطع نگردد و رائحۀ مشک وفا از گلشن ابهی منسوخ نشود در ایّام حضرت مسیح امر مبارک از حوالی بیت المقدّس تجاوز ننمود آنچه واقع بعد حاصل و در ایّام سیّد بطحا روح المقرّبین له الفدآء صیت جلیل محصور در حجاز بود ولی آوازۀ این امر عظیم در ایّام مبارک بشرق و غرب رسید و الواح ملوک صادر این قوم پرلوم شنیدند و فهمیدند که سیّد ابرار را قوم جفاکار مقاومت نتوانستند باز غافلند و این امر مبارک عظیم را که زلزله در آفاق انداخته این طوائف ضعیفه مقاومت خواهند فسوف یرون انفسهم فی خسران مبین همچنانکه اثیم ابن اثیم جزای عمل خویش را دید و تراه الیوم فی خسران و خذلان عظیم
جمیع یاران الهی را تکبیر ابدع ابهی برسان جناب امین نهایت ستایش را از آنجناب مینمودند و همواره این عبد را بر طلب تأیید و توفیق میخواندند من نیز حین توجّه از سطح بام بروضۀ مبارکه طلب تأیید از برای شما نموده و مینمایم ع ع
* * *
حضرت ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی
ای ثابت بر پیمان در خصوص معلّم مرقوم نموده بودید همان قسم که مجرا داشتید همان موافق و امّا جنابان آقا مهدی و آقا میرزا حبیباللّه که بتبلیغ باطراف رفتهاند الحمد للّه مؤیّد و موفّق گردیدند الیوم هر نفسی منجذباً بنفحات اللّه سفر باطراف نماید و در نهایت خلوص و انقطاع بتبلیغ مشغول شود البتّه تأییدات ملکوت اللّه برسد و موفّقیّت عظمی حاصل گردد امّا شرط اینست که مانند حواریّین مسیح سلوک نمایند که میفرماید از هر شهر که بیرون آئید نعلین خویش را بتکانید که تا غبار آن شهر نیز زائل گردد چون چنین شود بسیار مفید گردد
در خصوص شرکت خیریّه مرقوم نموده بودید این شرکت خیریّه را باید محافظت و صیانت نمود و در انتظام تام کوشید و همچنین مدرسه را باید نهایت اهمّیّت داد امّا مبلّغان که بتبلیغ میروند باید در نهایت محویّت و فنا سفر کنند تا نَفَس در نفوس تأثیر نماید اگر براحت و رخا و وسعت و صفا حرکت کنند ابداً تأثیر ننماید و بکرّات تجربه گردیده البتّه در عمل مدرسه بکوشید که بسیار اهمّیّت دارد و نفوس مبلّغه باید متوکّلاً علی اللّه منقطعاً عمّا سواه منجذباً بنفحاته متوکّلاً علیه مانند جناب آقا میرزا علی اکبر و آقا میرزا طرازاللّه سفر نمایند
از اعانۀ بازماندگان شهدای نیریز بسیار مسرور شدیم و در خصوص کتاب استدلالیّۀ حضرت صدرالصّدور و جمع و ترتیب آن مرقوم نموده بودید نهایت مسرّت حاصل شد آن کتاب را ببقعۀ مبارکه بفرستید تا بعد طبع و نشر شود
امّا در خصوص طلب مغفرت بجهت متعارج الی اللّه آقا علی عسکر که حضرت علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه خواهش نموده بودند از پیش مرقوم شد و ارسال گردید اگر نرسیده است دوباره ارسال شود و همچنین اذن حضور عزیزاللّه خان خیّاط از پیش مرقوم شد بحضرت ثمره علیها بهآء اللّه الأبهی تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دارید امةاللّه المطمئنّه ورقۀ منجذبه والدۀ باهره را از قبل من نهایت مهربانی مجرا دارید و علیک البهآء الأبهی ع ع
* * *
ای ثابت بر پیمان در خصوص میهمانی بجناب منشادی مرقوم نموده بودی این میهمانی روزی از نوزده روز حضرت باب تأسیس نمود و جمال مبارک نیز امر و تشویق و تحریص فرمود لهذا نهایت اهمّیّت دارد البتّه کمال دقّت در آن بنمائید و اهمّیّت بدهید تا آنکه مقرّر و دائمی گردد احبّای الهی مجتمع شوند و در نهایت محبّت و روح و ریحان الفت نمایند و بکمال آداب و وقار حرکت فرمایند و ترتیل آیات الهی کنند و مقالههای مفیده قرائت نمایند و نامههای عبدالبهآء بخوانند و یکدیگر را بمحبّت جمیع بشر تشویق و تحریص نمایند و با کمال روح و ریحان مناجات کنند و قصائد و نعوت و محامد حیّ قیّوم تلاوت نمایند و نطقهای فصیح مجری دارند
و صاحب منزل باید بنفس خویش خدمت یاران نماید و همه را دلجوئی کند در کمال خضوع مهربانی فرماید
اگر مجلس چنانکه باید و شاید بر وجه محرّر انعقاد یابد آن عشا عشاء ربّانیست زیرا نتیجه همان نتیجه است و تأثیر همان تأثیر
ای بندۀ صادق جمال ابهی در خصوص بالتیمور مرقوم نموده بودید میس مورتن را از قبل من تحیّت محترمانه برسان و بگو تا توانی همّت نما تا بالتیمور را روشن نمائی و بنیان ابدی بنهی و شمعی برافروزی که انوارش الیالأبد بر اعصار و قرون بتابد
در خصوص لوح بک یا علیّ بک یا وفیّ مرقوم نموده بودید این لوح بجهت ا