هو اللّه العزیز الجمیل

توحید بدیع مقدّس از تحدید و عرفان موجودات ساحت عزّ حضرت لایزالی را لایق و سزا است که لم‌یزل و لایزال در مکمن قدس اجلال خود بوده و فی ازل الآزال در مقعد و مقرّ استقلال خود و استجلال خود خواهد بود چه ‌قدر غنی و مستغنی بوده ذات منزّهش از عرفان ممکنات و چه مقدار عالی و متعالی خواهد بود از ذکر سکّان ارضین و سموات از علوّ جود بحت و سموّ کرم صرف در کلّ شیء ممّا یشهد و یری آیۀ عرفان خود را ودیعه گذارده تا هیچ شیء از عرفان حضرتش علی مقداره و مراتبه محروم نماند و آن آیه مرآت جمال او است در آفرینش و هر قدر سعی و مجاهده در تلطیف این مرآت ارفع ابدع امنع شود ظهورات اسماء و صفات و شئونات علم و آیات در آن مرآت منطبع و مرتسم گردد علی مقام یشهد کلّ شیء فی مقامه و یعرف کلّ شیء حدّه و مقداره و یسمع عن کلّ شیء علی انّه لا اله الّا هو و انّ علیّاً قبل نبیل مظهر کلّ الأسمآء و مطلع کلّ الصّفات و کلّ خلقوا بارادته و کلّ بأمره یعملون و این مرآت اگرچه بمجاهدات نفسانی و توجّهات روحانی از کدورات ظلمانی و توهّمات شیطانی بحدایق قدس رحمانی و حظایر انس ربّانی تقرّب جوید و واصل گردد ولکن نظر بآنکه هر امری را وقتی مقدّر است و هر ثمری را فصلی معیّن لهذا ظهور این عنایت و ربیع این مکرمت فی ایّام اللّه بوده اگرچه جمیع ایّام را از بدایع فضلش نصیبی علی ما هی علیه عنایت فرموده ولکن ایّام ظهور را مقامی فوق ادراک مدرکین مقرّر داشته چنانچه اگر جمیع قلوب من فی السّموات و الأرض در آن ایّام خوش صمدانی بآن شمس عزّ ربّانی مقابل شوند و توجّه نمایند جمیع خود را مقدّس و منیر و صافی مشاهده نمایند فتعالی من هذا الفضل الّذی ما سبقه من فضل فتعالی من هذه العنایة الّتی لم یکن له شبه فی الابداع و لا له نظیر فی الاختراع فتعالی عمّا هم یصفون او یذکرون اینست که در آن ایّام احدی محتاج باحدی نبوده و نخواهد بود چنانچه ملاحظه شد که اکثری از قاصدین حرم ربّانی در آن یوم الهی بعلوم و حکمتی ناطق شدند که بحرفی از آن دون آن نفوس مقدّسه اطّلاع نیافته و نخواهد یافت اگرچه الف سنه بتعلیم و تعلّم مشغول شوند اینست که احبّای الهی در ایّام ظهور شمس ربّانی از کلّ علوم مستغنی و بی‌نیاز بوده‌اند بلکه ینابیع علم و حکمت از قلوب و فطرتشان من غیر تعطیل و تأخیر جاری و ساری است

ای هادی انشآءاللّه بانوار صبح ازلی و ظهور فجر سرمدی مهتدی شده تا قلب از نفوس مظلمۀ فانیه مقدّس شود و جمیع علوم و اسرار آن را در او مکتوب بینی چه که او است کتاب جامعه و کلمۀ تامّه و مرآت حاکیه کلّ شیء احصیناه کتاباً ان انتم تعلمون

و بعد سؤال از انقطاع شده بود معلوم آن جناب بوده که مقصود از انقطاع انقطاع نفس از ما سوی اللّه است یعنی ارتقا بمقامی جوید که هیچ شیء از اشیاء از آنچه در مابین سموات و ارض مشهود است او را از حقّ منع ننماید یعنی حبّ شیئی و اشتغال بآن او را از حبّ الهی و اشتغال بذکر او محجوب ننماید چنانچه مشهوداً ملاحظه میشود که اکثری از ناس الیوم تمسّک بزخارف فانیه و تشبّث باسباب باطله جسته و از نعیم باقیه و اثمار شجرۀ مبارکه محروم گشته‌اند اگرچه سالک سبل حقّ بمقامی فایز گردد که جز انقطاع مقامی و مقرّی ملاحظه ننماید ولکن این مطلب را ذکر ترجمان نشود و قلم قدم نگذارد و رقم نزند ذلک من فضل اللّه یعطیه من یشآء باری مقصود از انقطاع اسراف و تلف اموال نبوده و نخواهد بود بلکه توجّه الی اللّه و توسّل باو بوده و این رتبه بهر قسم حاصل شود و از هر شیء ظاهر و مشهود گردد او است انقطاع و مبدأ و منتهای آن اذاً نسأل اللّه بأن ینقطعنا عمّن سواه و یرزقنا لقاه انّه ما من اله الّا هو له الأمر و الخلق یهب ما یشآء لمن یشآء و انّه کان علی کلّ شیء قدیر

و دیگر سؤال از رجعت شده بود این مسئله در جمیع الواح مفصّل و مبسوط ذکر شده ببیانات شتّی و حکم لایحصی انشآءاللّه رجوع بآن فرمایند تا بر کیفیّت آن اطّلاع بهم رسانند بدء کلّ من اللّه بوده و عود کلّ الی اللّه خواهد بود مردّی از برای احدی نیست رجوع کل بسوی حقّ بوده ولکن بعضی الی رحمته و رضائه و بعضی الی سخطه و ناره و در الواح فارسیّه و عربیّه این مطالب بأسرها و اتمّها ذکر شده فارجعوا الیها ان انتم تریدون ان تعرفون و هم‌چنین نقطۀ اولی جلّت کبریائه در بیان فارسی بتفصیل مرقوم داشته‌اند رجوع بآن نمایند که حرفی از آن کفایت میکند همۀ اهل ارض را و کان اللّه ذاکر کلّ شیء فی کتاب مبین و هم‌چنین مشاهده در بدء خود نما که من اللّه بوده و الی اللّه خواهد بود کما بدئتم تعودون و الیه ترجعون

و امّا ما سألت فی حدیث المشهور من عرف نفسه فقد عرف ربّه معلوم آن جناب بوده که این بیان را در هر عالمی از عوالم لانهایه باقتضای آن عالم معانی بدیعه بوده که دون آن را اطّلاع و علمی بآن نبوده و نخواهد بود و اگر تمام آن کما هو حقّه ذکر شود اقلام امکانیّه و ابحر مدادیّه کفایت ذکر ننماید ولکن رشحی از این طمطام بحر اعظم لانهایه ذکر میشود که شاید طالبین را بسرمنزل وصول رساند و قاصدین را بمقصود اصلی کشاند و اللّه یهدی من یشآء الی صراطه العزیز المقتدر القدیر مثلاً ملاحظه در نفس ناطقه که ودیعۀ ربّانیّه است در انفس انسانیّه نمائید مثلاً در خود ملاحظه نما که حرکت و سکون و اراده و مشیّت و دون آن و فوق آن و هم‌چنین سمع و بصر و شمّ و نطق و مادون آن از حواسّ ظاهره و باطنه جمیع بوجود آن موجودند چنانچه اگر نسبت او از بدن اقلّ من آن مقطوع شود جمیع این حواسّ از آثار و افعال خود محجوب و ممنوع شوند و این بسی واضح و معلوم بوده که اثر جمیع این اسباب مذکوره منوط و مشروط بوجود نفس ناطقه که آیۀ تجلّی سلطان احدیّه است بوده و خواهد بود چنانچه از ظهور او جمیع این اسماء و صفات ظاهر و از بطون آن جمیع معدوم و فانی شوند حال اگر گفته شود او بصر است او مقدّس از بصر است چه که بصر باو ظاهر و بوجود او قائم و اگر بگوئی سمع است مشاهده میشود که سمع بتوجّه باو مذکور و کذلک دون آن از کلّ ما یجری علیه الأسمآء و الصّفات که در هیکل انسانی موجود و مشهود است و جمیع این اسماء مختلفه و صفات ظاهره از این آیۀ احدیّه ظاهر و مشهود ولکن او بنفسها و جوهریّتها مقدّس از کلّ این اسماء و صفات بوده بلکه دون آن در ساحت او معدوم صرف و مفقود بحت است و اگر الی ما لا نهایه بعقول اوّلیّه و آخریّه در این لطیفۀ ربّانیّه و تجلّی عزّ صمدانیّه تفکّر نمائی البتّه از عرفان او کما هو حقّه خود را عاجز و قاصر مشاهده نمائی و چون عجز و قصور خود را از بلوغ بعرفان آیۀ موجودۀ در خود مشاهده نمودی البتّه عجز خود و عجز ممکنات را از عرفان ذات احدیّه و شمس عزّ قدمیّه بعین سر و سرّ ملاحظه نمائی و اعتراف بر عجز در این مقام از روی بصیرت منتها مقام عرفان عبد است و منتها بلوغ عباد و اگر بمدارج توکّل و انقطاع بمعارج عزّ امتناع عروج نمائی و بصر معنوی بگشائی این بیان را از تقیید نفس آزاد و مجرّد بینی و من عرف شیئاً فقد عرف ربّه بگوش هوش از سروش حمامۀ قدس ربّانی بشنوی چه که در جمیع اشیاء آیۀ تجلّی عزّ صمدانیّه و بوارق ظهور شمس فردانیّه موجود و مشهود است و این مخصوص بنفس نبوده و نخواهد بود و هذا لحقّ لا ریب فیه ان انتم تعرفون ولکن مقصود اوّلیّه از عرفان نفس در این مقام عرفان نفس اللّه بوده در هر عهد و عصری زیرا که ذات قدم و بحر حقیقت لم‌یزل متعالی از عرفان دون خود بوده لهذا عرفان کلّ عرفا راجع بعرفان مظاهر امر او بوده و ایشانند نفس اللّه بین عباده و مظهره فی خلقه و آیته بین بریّته من عرفهم فقد عرف اللّه و من اقرّ بهم فقد اقرّ باللّه و من اعترف فی حقّهم فقد اعترف بآیات اللّه المهیمن القیّوم کذلک نصرّف لکم الآیات لعلّ انتم بآیات اللّه تهتدون

ان یا هادی فاهتد بهدایة اللّه ربّک و ربّ کلّ شیء ثمّ اشدد ظهرک لنصرة امر اللّه و لا تعقّب الّذین اتّخذوا السّامریّ لأنفسهم ولیّاً من دون اللّه و یستهزئون بآیات اللّه سخریّاً و یکوننّ من المعتدین و اذا تتلی علیهم آیات ربّک یقولون هذه حجبات قل فبأیّ حدیث آمنتم باللّه ربّکم فأتوا بها ان انتم من الصّادقین حال امر بمقامی رسیده که فوالّذی نفسی بیده که کلّ من فی السّموات و الأرض بعین سرّ بر مظلومیّت این عبد نوحه و ندبه مینمایند و نحن توکّلنا علی اللّه ربّنا و ربّ کلّ شیء و لن اشاهد کلّ من فی الملک الّا ککفّ من الطّین الّا الّذینهم دخلوا فی لجّة حبّ اللّه و عرفانه و کذلک نذکر لک لتکون من العارفین

و امّا ما سألت فیما ورد فی الحدیث بأنّ المؤمن حیّ فی الدّارین بلی ذلک حقّ بمثل وجود الشّمس الّتی اشرقت فی هذا الهوآء الّذی ظهر فی هذا السّمآء الّذی کان فی هذا العمآء ان انتم من العارفین بل انّک لو تثبت فی حبّک مولاک و تصل الی مقام الّذی لن یزلّ قدماک یظهر منک ما یحیی به الدّارین و هذا تنزیل من لدن عزیز علیم اذاً فاشکر اللّه بما رزقک من هذا الکوثر الّذی تحیی به ارواح المقرّبین و رفعک بالحقّ و انزل علیک الکلمات الّتی بها تمّت حجّة اللّه علی العالمین فواللّه لو یبذل قطرة منه علی اهل السّموات و الأرض لتجد کلّها باقیة ببقآء ربّک العزیز القدیر معلوم آن جناب بوده که کلّ اسماء و صفات و جمیع اشیاء از آنچه ظاهر و مشهود است و از آنچه باطن و غیر مشهود بعد از کشف حجبات عن وجهها لن یبقی منها الّا آیة اللّه الّتی اودعها اللّه فیها و هی باقیة الی ما شآء اللّه ربّک و ربّ السّموات و الأرضین تا چه رسد بمؤمن که مقصود از آفرینش وجود و حیات او بوده و چنانچه اسم ایمان از اوّل لا اوّل بوده و الی آخر لا آخر خواهد بود و هم‌چنین مؤمن باقی و حیّ بوده و خواهد بود و لم‌یزل و لایزال طائف حول مشیّة اللّه بوده و او است باقی ببقآء اللّه و دائم بدوام او و ظاهر بظهور او و باطن بامر او و این مشهود است که اعلی افق بقا مقرّ مؤمنین باللّه و آیات او بوده ابداً فنا بآن مقعد قدس راه نجوید کذلک نلقی علیک من آیات ربّک لتستقیم علی حبّک و تکون من العارفین چون جمیع این مسائل مذکوره در اکثر از الواح مفصّل و مبسوط ذکر شده دیگر در این مقام بنهایت اختصار مذکور گشت انشآءاللّه امیدواریم که بمنتها افق قدس تجرید فائز شوی و بحقیقت اسفار که مقام بقای باللّه است واصل گردی و مثل شمس در عالم ملک و ملکوت مؤثّر و مضیء و منیر شوی و لا تیأس من روح اللّه و انّه لا ییأس من جوده الّا الخاسرون

ثم ذکّر من لدنّا مصاحبک الّذی سمّی بالرّضا ثمّ بشّره بما اراد اللّه له لیکون من الفرحین ثمّ ذکّر العباد بأن لا یضلّوا اذا اتاهم امر عظیم قل کونوا مستقیماً علی امر اللّه و ذکره و لا تتعدّوا عن حدود اللّه و لا تکوننّ من المعتدین

باری الیوم بر جمیع لازم که بمقامی واصل و ثابت شوند که اگر جمیع شیاطین ارض جمع شوند که ایشان را از صراط اللّه منحرف نمایند نتوانند و خود را عاجز مشاهده نمایند قل کونوا یا قوم قهر اللّه لأعدائه و رحمته لأحبّائه و لا تکوننّ من الّذین غلبت علیهم رطوبات الهوائیّة و لن یبقی فیهم اثر الذّکر و الأنثی و یکوننّ من الکاهلین قوموا یا قوم عن مراقد الغفلة بنار الّتی لو یقابلها کلّ من فی السّموات و الأرض لتجدوا اثرها و انّ هذا ما یوصیکم اللّه به لتکوننّ من العالمین

و اذا وردت مدینة‌اللّه ذکّر اهلها ثمّ بشّرهم بذکر اللّه فی ذکراهم لتکوننّ من المستبشرین ثمّ ذکّر البیت و اهلها و الّذین تجد منهم روایح القدس من هذا المنظر المقدّس الکریم ثمّ بشّر الرّضا و الّذینهم معه من احبّآء اللّه ثمّ ذکّرهم من لدنّا بذکر جمیل ثمّ اقصص لهم ما ورد علینا من الّذین ارادوا ان یفدوا انفسهم فی سبیلنا و کان فی صدورهم غلّ اکبر عن کلّ جبل باذخ رفیع کذلک یظهر اللّه ما فی قلوب الّذینهم کفروا و اشرکوا باللّه ربّ العالمین و منهم من اعرض ثمّ تاب ثمّ کفر ثمّ آمن الی ان انتهی بمبدإه فی اسفل الجحیم

ان یا ملأ البیان خافوا عن اللّه ثمّ اتّقوا فی انفسکم بحیث لا تعاشروا معه و لا تستأنسوا به و لا تجالسوا ایّاه و لا تکوننّ من الغافلین ففرّوا منه الی اللّه ربّکم لیحفظکم اللّه عنه و عن شرّه و عن جنوده کذلک نخبرکم بالعدل لیکون رحمة من لدنّا علیکم و علی الخلایق اجمعین فواللّه لو یکون لکم نظرة الایمان لتجدوا من وجهه اثر الجحیم فواللّه یهبّ منه روایح الکره الّتی لو یهبّ علی الممکنات لیقلّبهم الی اسفل السّافلین کذلک نتلو علیکم من آیات اللّه و نلقی علیکم من کلمات الحکمة و نعلّمکم سبل التّقوی خالصاً لوجه اللّه العزیز المقتدر القدیر فواللّه یشهد بکفره وجهه و علی نفاقه بیانه و علی اعراضه هیکله ان انتم من الشّاعرین و هو یدّعی فی نفسه جوهر الانقطاع کما ادّعی الشّیطان و قال خلّصت وجهی للّه ربّ العالمین و لذا ما سجدت الآدم من قبل و لن اسجد لأنّی لو اسجد غیر اللّه لأکون اذاً لمن المشرکین قل یا ملعون انّک لو آمنت باللّه لم کفرت بعزّه و بهائه و نوره و ضیائه و سلطنته و کبریائه و قدرته و اقتداره و کنت من المعرضین عن اللّه الّذی خلقک من تراب ثمّ من نطفة ثمّ من کفّ من الطّین فواللّه یا قوم انّه لو یذکر اللّه لن یذکر الّا لمکر الّذی کان فی صدره اتّقوا اللّه و لا تقربوا به یا ملأ الموحّدین و انّه لو یأمرکم بالمعروف یأمرکم بالمنکر لو انتم من العارفین ایّاکم ان لا تطمئنّوا به و لا بما عنده و لا تقعدوا معه فی مجالس المحبّین فواللّه ما اردنا فیما ذکرناه لکم الّا لحبّی بکم یا معشر المخلصین و انتم یا معشر البیان فانصروا الرّحمن بقلوبکم و نفوسکم و السنکم و ابدانکم و ما لکم و علیکم و لا تکوننّ من الصّابرین فواللّه یا جنود اللّه و حزبه قد فعل بنا هذا المنافق ما لا فعل الشّیطان بآدم و لا النّمرود بابرهیم و لا الفرعون بموسی و لا الیهود بعیسی و لا ابوجهل بمحمّد و لا الشّمر بحسین و لا الدّجّال بقائم و لا السّفیانی باللّه المقتدر المهیمن العزیز الکریم فواللّه یبکی علینا غمام الأمر ثمّ سحاب الجود ثمّ اعین المقرّبین کذلک ورد علینا فی دیار الغربة فی سجن الأعدآء قد اخبرناکم بحرف منه بل اقلّ منها لتکوننّ من المطّلعین و لعلّ تحدث فی قلوبکم نار المحبّة و تنصرنا فی کلّ شأن و لا تکوننّ من الغافلین

ثمّ ذکّر المهدیّ الّذی ورد علیه ما یحزن عنه قلوب العارفین قل یا عبد ان اصطبر فی امر اللّه و حکمه ثمّ استقم فی کلّ شأن و لا تکن من المضطربین و ان مسّتک الذّلّة لاسمی لا تخمد فی نفسک ثمّ استقم فی حبّک ثمّ ذکّر ایّام الّتی کان ان یهبّ بینکم روایح اللّه العلیّ المقتدر العظیم ثمّ انقطع بنفسک و روحک و ذاتک عن مثل هؤلآء و کن فی الملک من عبادنا المستقیمین

ثمّ ذکّر المجید من لدنّا ثمّ الّذین معه من اصفیآء اللّه و احبّائه لتکوننّ من الفرحین قل ایّاک ان لا تجمع مع اعدآء اللّه فی مقعد و لا تسمع منه شیئاً ولو یتلی علیک من آیات اللّه العزیز الکریم لأنّ الشّیطان قد ضلّ اکثر العباد بما وافقهم فی ذکر بارئهم بأعلی ما عندهم کما تجدون ذلک فی ملإ المسلمین بحیث یذکرون اللّه بقلوبهم و السنتهم و یعملون کلّ ما امروا به و بذلک ضلّوا و اضلّوا النّاس ان انتم من العالمین فلمّا جآءهم علیّ بالحقّ بآیات اللّه اذاً اعرضوا عنه و کفروا بما جآء به من لدن حکیم خبیر کذلک یلقی اللّه علیکم ما یحفظکم عن دونه رحمة من عنده علی العالمین ثم ذکّر الرّحیم من لدنّا لیکون متذکّراً فی نفسه و یکون من الذّاکرین

قل یا عبد ذکّر العباد بما علّمک اللّه ثمّ اهد النّاس الی رضوان اللّه ثمّ امنعهم عن التّقرّب الی الشّیاطین قل فواللّه فی ذلک الیوم لم یکن میزان اللّه الّا حبّ اللّه و امره ثمّ حبّی ان انتم من العارفین انّ الّذینهم اعرضوا عنّی فقد اعرضوا عن اللّه و انّ هذا حجّتی لو انتم من النّاظرین و یا قوم قدّسوا ابصارکم ثمّ قلوبکم ثمّ نفوسکم لتعرفوا وجه اللّه عن وجوه المشرکین ثمّ ذکّر الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته ثمّ نوره و بهائه ثمّ بالّذی یظهر فی المستغاث لیکون رحمة من لدنّا علیهم و ذکری للعالمین و من اعرض عنّی فأعرضوا عنه و لا تقبلوا الیه ابداً و انّ هذا ما رقم فی الواح عزّ حفیظ و الحمد للّه ربّ العالمین

این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.

آخرین ویراستاری: ۱۱ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۲:۰۰ بعد از ظهر