باسم محبوب یکتا

رایحۀ احزان جمال رحمن را احاطه نموده و ابواب فرح و بهجت از ظلم اهل طغیان من ملإ البیان مسدود شده افّ لهؤلآء این بسی مسلّم و واضح و مبرهن است که هر ظهور قبلی ناس را بظهور بعد بشارت فرموده علی قدر مقاماتهم و استعداداتهم بعضی باشاره و بعضی بتلویحات خفیّه و امّا ظهور قبل فوق آنچه تعقّل و ادراک شود در نصیحت و تربیت اهل بیان جهد فرموده‌اند و مع‌ذلک وارد شد آنچه وارد شد یک کلمه ذکر میشود و از اهل بیان انصاف میطلبیم آیا در هیچ موضعی از مواضع کتب الهیّه ذکر شده در حین ظهور بعد در امرش توقّف نمائید قل فاتوا به لا وربّی العلیم الخبیر از این فقره گذشته آیا در هیچ موضعی از مواضع بیان ذکر شده که اگر نفسی بآیات ظاهر شود انکار نمائید و یا بر قتلش قیام کنید و اگر در این آیات احدی شبهه نماید این بعینه همان شبهه‌ایست که در احیان ظهور مظاهر امر مطالع سجّین نموده‌اند قسم بشمس معانی که اگر آیات منزلۀ بدیعه انکار شود احدی قادر بر اثبات آیات قبل نخواهد شد و چون نقطۀ بیان روح ما سواه فداه ناظر باین ایّام بودند و ما یرتکب به عباده از قلم اعلی جز وصایای محکمه و نصایح متقنه و مواعظ حسنه در ذکر این ظهور جاری نشده کتاب اسماء نازل شد آخر فکر نمائید که مقصود چه بوده مخصوص کتاب اسماء نامیده‌اند و در آن الواح جمیع اسماء را واحداً بعد واحد ذکر فرموده‌اند و تفسیر نموده‌اند و بعد مظاهر اسماء را بمبدع اسماء وصیّت فرموده‌اند یا قلب العالم هل لک من اذن لتسمع ما یغرّد به ورقآء الأحزان فی هذا الزّمان الّذی ارتفع ندآء الشّیطان ورآء ندآء الرّحمن لأنّا وجدنا ملأ البیان فی غفلة و خسران عظیم ونفسه المحبوب هنوز نفسی ملتفت نشده که کتب الهیّه از هر قسمی نازل مخصوصاً کتاب اسماء بچه جهت نازل شده کذلک نبّأکم علیم خبیر

ولکن کجا است آذان صافیه تا ندائی که از شطر احدیّه در کلّ حین مرتفع است اصغا نماید و کجا است ابصار حدیده که انوار حکمتیّۀ الهیّه را از کلمات مشرقه ادراک کند ظاهر شد قیّوم بجمال معلوم و او است جمال تسع که کل باو وعده داده شده‌اند مع‌ذلک روایح منتنۀ حسد و بغضا بریّه را بشأنی اخذ نموده که بالمرّه از نفحات رحمانی و روایح سبحانی در گریزند قل یا قوم لا تعقّبوا الّذین حقّت علیهم کلمة العذاب و یظهر من وجوههم قهر اللّه الملک المقتدر العلیم الحکیم معلوم نیست که اگر باین وصایا و مواعظ قلم اعلی حرکت نمیفرمود چه میکردند لا والّذی جعلنی مستغنیاً عن العالمین بما آتانی بفضل من عنده که فوق آنچه کرده‌اند و اراده دارند ممکن نبوده و نخواهد بود و عجب است که آیات الهی را تلاوت مینمایند تاللّه یلعنهم منزلها و هم لا یشعرون محبوب امکان مع وصایای محکمۀ متقنه اخبار فرموده که چه خواهند نمود چنانچه ظاهر شده و بعد خواهد شد مع هر نفسی که حرمةً لأمر اللّه اعتنا نشد اظهار خلوص و عبودیّت نموده‌اند تضییعاً لأمر اللّه و در اطراف ناس را بخود میخوانند آن عمل سرّ و این عمل جهر قدری انصاف لازم است آخر این غلام با نفسی عنادی نداشته این بسی واضح است که بهر نفسی که اعتنا نشد لأمر اللّه بوده و اظهاراً لسلطنته و اعزازاً لکلمته خواهد بود هر نفسی که باین جهت غلّی داشته باو اظهار عبودیّت نموده‌اند ضرّاً لأمر اللّه و بغیاً علیه و احدی از احبّای الهی خالصاً لوجهه مشرکین را از این اعمال شنیعه منع ننموده آیا اثر نار الهیّه در قلوب بریّه باقی نمانده و آیا انوار مصباح احدیّه در افئدۀ خلیقه تجلّی نفرموده چه شده که هیاکل نفوس از این نار مشتعل نشده‌اند و از این انوار مستضیء نگشته‌اند

بگو ای کاروانهای مداین عرفان جمال رحمن فجر صادق از افق سماء مشیّت سبحان طالع شده تعجیل نمائید که شاید بجنود مقرّبین ملحق شوید البتّه هر چه خفیف حرکت نمائید احسن است بیندازید ثقل اشارات مؤتفکه را و بشطر احدیّه توجّه نمائید قلم قدم میفرماید ناله و حنینم را نمیشنوید یا میشنوید و ادراک نمینمائید اگر قادر بر طیران در هواهای خوش معانی نیستید در هوای الفاظ طیران نمائید اگر آیات بدیعۀ عربیّۀ این ظهور را ادراک نمیکنید در بیان فارسی که از قبل نازل فرمودم و کلمات فارسیّه که در این ظهور نازل شده تفکّر نمائید لکی تجدوا الی الحقّ سبیلا فوالّذی اشتعل نار حبّه فی قلبی علی شأن لا تخمدها میاه اعراض العالمین که طلعت بیان مقصودی جز این ظهور نداشته روحی لنفسه الفدآء ما قصّر فی تبلیغ امری ولکنّ النّاس هم مقصّرون و مفرطون هر نفسی که یک ساعت خود را لوجه اللّه از حجبات و اشارات مقدّس کند و در آنچه از ملکوت الهی بلسان عربی و پارسی نازل شده تفکّر نماید تاللّه ینقطع عن العالمین و ینوح لهذا المظلوم المسجون الغریب احجار صلبه از کلمۀ الهیّه در ناله و حنینند ولکن بریّه در غفلت عظیم اینست که در کتب الهیّه از قبل نازل که از احجار انهار جاری ولکن از قلوب اشرار اثری ظاهر نه صدق اللّه العلیّ العظیم

بدان ای سایل که کلمۀ الهیّه جامع کلّ معانی بوده یعنی جمیع معانی و اسرار الهی در آن مستور طوبی لمن بلغها و اخرج اللّآلئ المکنونة فیها اشراق کلمۀ الهیّه را بمثل اشراق شمس ملاحظه کن همان قسم که شمس بعد از طلوع بر کل اشراق مینماید همان قسم شمس کلمه که از افق مشیّت ربّانیّه اشراق فرمود بر کل تجلّی میفرماید استغفر اللّه من هذا التّشبیه چه که شمس ظاهره مستمدّ از کلمۀ جامعه بوده فکّر لتعرف ولکن اشراق شمس ظاهره ببصر ظاهر ادراک میشود و اشراق شمس کلمه ببصر باطن فوالّذی نفسی بیده که اگر آنی مدد و قدرت باطنیّۀ کلمۀ الهیّه از عالم و اهل آن منقطع شود کل معدوم و مفقود خواهند شد و اگر نفسی ببصر الهی ملاحظه نماید اشراق و انوارش را در کل مشاهده مینماید و هم‌چنین اگر باذن طاهره توجّه نماید نداء اوّل الهی را در کلّ حین اصغا مینماید ندای الهی لازال مرتفع ولکن آذان ممنوع و اشراق انوار نیّر آفاق ظاهر ولکن ابصار محجوب

ای لبیب طبیب لازم که شاید باکسیر اعظم رمد ابصار را رفع نماید و نحاس وجود را ذهب نماید ای‌کاش از وجود بالغین عرصۀ عرفان محبوب عالمین وسیع میشد تا از حروف ظاهرۀ کلمه علوم لانهایه ظاهر و تفصیل فرماید مرضی عارض ناس شده که رفع آن بسیار مشکل است الّا لمن استشفی من الدّریاق الأعظم و آن اینست که هر نفسی که بگمان خود فی‌الجمله رایحۀ عرفان استنشاق نمود حقّ را مثل خود فرض نموده و اکثری الیوم باین مرض مبتلا و این سبب شده که از حقّ و ما عنده محروم مانده‌اند از خدا بخواهید که قلوب را طاهر و ابصار را حدید فرماید که شاید خود را بشناسند و حقّ را از دونش تمیز دهند و مقصود حقّ را از کلمات منزله ادراک نمایند و اگر امم بمقصود الهی فایز میشدند در حین ظهور محتجب نمیماندند مع آنکه سالها کتاب الهی را تلاوت نمودند بحرفی از معانی آن فایز نگشتند چنانچه بالمرّه از مقصود محتجب و غافل بوده‌اند مع آنکه جمیع در کتاب الهی مذکور و مسطور کل محروم بشأنی که بعضی از مطالبی که نزد عامّه بود نفوسی که خود را از خواصّ میشمردند از او غافل مثل کون قائم در شهر معروف و بشأنی در این قول ثابتند که هر نفسی قائل شده آن حضرت متولّد میشود حکم قتل بر او جاری نموده‌اند

ملاحظه کنید خواصّ چه مقدار بعید و محروم بوده‌اند تا آنکه در سنۀ ستّین کشف حجاب شد و جمیع آنچه مستور بود مشهود گشت و هم‌چنین قیامت و ما یتعلّق بها که احدی برشحی از طمطام بحر این بیانات که در کتاب الهی بوده فایز نه و کل سراب را آب توهّم نموده چنانچه مشاهده شد و از این مراتب گذشته از اصل عرفان محبوب عالمیان محتجب بوده‌اند و غبار وهم و طین ظنون جمیع بریّه را از منظر احدیّه منع نموده تا آنکه آمد مطهّر اکبر و ناس را بکوثر اطهر غسل داد و بمنظر انور دعوت فرمود و بشارت داد حال ملاحظه فرمائید آنچه ظاهر شد محسّناتی بود که جمیع از آن غافل بودند و اگر گفته شود کل در کتاب الهی مستور و مکنون بود و در ظهور نقطۀ بیان روح من فی الامکان فداه طلعات معانی مقنّعۀ در غرفات کلمات الهیّه از خلف حجاب بیرون آمدند هذا حقّ لا ریب فیه و اگر گفته شود از قبل بر سبیل اجمال ذکر شده و آمد مبیّن و مفصّل حقّ لا ریب فیه و اگر گفته شود که آنچه در ظهور بدیع ظاهر از قبل نبوده و کل بدیع است این قول هم صحیح و تمام است چه اگر حقّ جلّ ذکره بکلمه‌ئی الیوم تکلّم فرماید که جمیع ناس از قبل و بعد بآن تکلّم نموده و نمایند آن کلمه بدیع خواهد بود لو کنتم تتفکّرون در کلمۀ توحید ملاحظه کنید که در هر ظهوری مظاهر حقّ بآن ناطق و جمیع بریّه از ملل مختلفه باین کلمۀ طیّبه متکلّم مع‌ذلک در هر ظهور بدیع بوده و ابداً حکم بدع از او سلب نشده کلمه‌ئی که حقّ بآن تکلّم میفرماید در آن کلمه روح بدیع دمیده میشود و نفحات حیات از آن کلمه بر کلّ اشیاء ظاهراً و باطناً مرور مینماید دیگر تا چه زمان و عصر آثار کلمۀ الهیّه از مظاهر آفاقیّه و انفسیّه ظاهر شود

و اینکه بعضی از ناس ببعضی از مطالب موهومه متکلّم و بآن افتخار و استکبار مینمایند جمیع عنداللّه مردود و غیر مذکور چه که فخر در عرفان حقّ و ثبوت و رسوخ و استقامت در امر اللّه است نه در بیانات ظاهریّه چنانچه ظهور قبلم این مراتب را بیان فرموده فانظروا لتعرفوا مثلاً نفوسی که بذروۀ عرفان ارتقا نموده‌اند و نفوسی که در ادنی رتبه مانده‌اند عنداللّه در یک مقام قائم چه که شرافت علم و عرفان به ما هو علم و عرفان نبوده اگر منتهی بحقّ و قبول او شود محبوب والّا مردود کلّ الفاظ در آن ساحت در رتبۀ واحده مذکور مثلاً لو یقول ولدت کقوله لم یلد و لم یولد اگرچه بر حسب ظاهر تنزیه الهی از شبه و مثل و نظیر منتها مقام عرفان انام است چنانچه بین ناس هم این مقام اعلی و ارفع است ولکن این امتیاز هم نظر بقبول حقّ است و بارادۀ او محقّق شده چنانچه در کور فرقان و بیان مشیّت الهیّه بتنزیه صرف و تقدیس بحت تعلّق گرفته لذا در افئدۀ عباد تجلّیات این بیانات ثابت و ظاهر والّا آن بحر قدم از جمیع این کلمات محدثه مقدّس و ساحت اقدس از جمیع این بیانات منزّه نظر باید باصل امر الهی باشد نه بعلوّ و دنوّ مراتب عرفان لفظیّه که بین بریّه محقّق شده یا لیت کنت مستطیعاً باظهار ما هو المستور و عدم استطاعت نظر باحتجاب نفوس است والّا انّه لهو الغنیّ الحمید وقتی فرمود لن ترانی و وقتی فرمود انظر ترانی باری الیوم هر نفسی که تصدیق نمود بآنچه از سماء مشیّت الهی نازل او بمنتها ذروۀ عرفان مرتقی و فایز و من‌دون آن محروم و معدوم نسأل اللّه ان یوفّقنا و ایّاکم علی الاستقامة فی هذا الأمر الّذی منه انقلب ملکوت الأسمآء و اخذ السّکر سکّان مداین الانشآء الّا الّذین سبقتهم الهدایة من اللّه المهیمن القیّوم

ای مقبل در آنچه از قلم اعلی جاری شده درست تفکّر فرمائید تا ابواب علوم لانهایه بر وجه قلبت مفتوح شود و خود را از دون حقّ غنی و مستغنی مشاهده نمائی و همچه مدانید که ظهور حقّ مخصوص است باظهار معارف ظاهره و تغییر احکام ثابتۀ بین بریّه بلکه در حین ظهور کلّ اشیاء حامل فیوضات و استعدادات لاتحصی شده و خواهند شد و باقتضای وقت و اسباب ملکیّه ظاهر میشود و در این مقام مجملی در جواب سؤال یکی از قسّیسین نصاری که در مدینۀ کبیره ساکن است از سماء مشیّت رحمن نازل و در این مقام بعضی از آن ذکر میشود که شاید بعضی از عباد بر بعضی از حکم بالغۀ الهیّه که از ابصار مستور است مطّلع شوند قوله تعالی

قد حضر کتابک فی ملکوت ربّک الرّحمن و اخذناه بروح و ریحان و اجبناک قبل السّؤال فکّر لتعرف و هذا من فضل ربّک العزیز المستعان طوبی لک بما فزت بذلک ولو هو مستور فسوف یکشف لک اذا شآء اللّه و اراد و تری ما لا رأت العیون

یا ایّها المتغمّس فی بحر العرفان و النّاظر الی شطر ربّک الرّحمن اعلم بأنّ الأمر عظیم عظیم انظر ثمّ اذکر الّذی سمّی ببطرس فی ملکوت اللّه انّه مع علوّ شأنه و جلالة قدره و عظم مقامه کاد ان تزلّ قدماه عن الصّراط فأخذته ید الفضل و عصمه من الزّلل و جعله من الموقنین انّک لو تعرف هذه النّغمة الّتی هدرت بها الورقآء علی افنان سدرة المنتهی لتوقن بأنّ ما ذکر من قبل قد کمل بالحقّ و اذاً یأکل فی ملکوت اللّه من النّعمة الباقیة الأبدیّة و یشرب من کوثر الحقائق و سلسبیل المعانی ولکنّ النّاس هم فی حجاب عظیم انّ الّذین سمعوا هذا النّدآء و غفلوا عنه انّهم لو کانوا عدمآء لخیر لهم من ان یتوقّفوا فی هذا الأمر ولکن ظهر ما ظهر و قضی الأمر من لدی اللّه المقتدر العزیز المختار قل یا قوم قد جآء الرّوح مرّة اخری لیتمّ لکم ما قال من قبل کذلک وعدتم به فی الألواح ان کنتم من العارفین انّه یقول کما قال و انفق روحه کما انفق اوّل مرّة حبّاً لمن فی السّموات و الأرضین ثمّ اعلم بأنّ الابن اذ اسلم الرّوح قد بکت الأشیآء کلّها ولکن بانفاقه روحه قد استعدّ کلّ شیء کما تشهد و تری فی الخلایق اجمعین کلّ حکیم ظهرت منه الحکمة و کلّ عالم فصّلت منه العلوم و کلّ صانع ظهرت منه الصّنایع و کلّ سلطان ظهرت منه القدرة کلّها من تأیید روحه المتعالی المتصرّف المنیر و نشهد بأنّه حین اذ اتی فی العالم تجلّی علی الممکنات و به طهّر کلّ ابرص عن دآء الجهل و العمی و برئ کلّ سقیم عن سقم الغفلة و الهوی و فتحت عین کلّ عمی و تزکّت کلّ نفس من لدن مقتدر قدیر و فی مقام یطلق البرص علی کلّ ما یحتجب به العبد عن عرفان ربّه و الّذی احتجب انّه ابرص و لا یذکر فی ملکوت اللّه العزیز الحمید و انّا نشهد بأنّ من کلمة اللّه طهّر کلّ ابرص و برئ کلّ علیل و طاب کلّ مریض و انّها لمطهّر العالم طوبی لمن اقبل الیها بوجه منیر ثمّ اعلم بأنّ الّذی صعد الی السّمآء قد نزل بالحقّ و به مرّت روایح الفضل علی العالم و کان ربّک علی ما اقول شهیدا قد تعطّر العالم برجوعه و ظهوره و الّذین اشتغلوا بالدّنیا و زخرفها لا یجدون عرف القمیص و انّا وجدناهم علی وهم عظیم قل انّ النّاقوس یصیح باسمه و النّاقور بذکره و یشهد نفسه لنفسه طوبی للعارفین ولکن الیوم قد برئ الأبرص قبل ان یقول له کن طاهراً و انّ بظهوره قد برئ العالم و اهله من کلّ دآء و سقم تعالی هذا الفضل الّذی ما سبقه فضل و تعالی هذه الرّحمة الّتی سبقت العالمین

انّک یا ایّها المذکور فی ملکوت اللّه استقدر من ربّک قم و قل یا ملأ الأرض قد جآء محیی العالم و مضرم النّار فی قلب العالم و قد ناد المناد فی برّیّة القدس باسم علیّ قبل نبیل و بشّر النّاس بلقآء اللّه فی جنّة الأبهی و قد فتح بابها بالفضل علی وجوه المقبلین و قد کمل ما رقم من القلم الأعلی فی ملکوت اللّه ربّ الآخرة و الأولی و الّذی اراده یأکله و انّه لرزق بدیع قل قد ظهر النّاقوس الأعظم و تدقّه ید المشیّة فی جنّة الأحدیّة استمعوا یا قوم و لا تکوننّ من الغافلین انشآءاللّه خلقی ظاهر شوند که مقصود حقّ جلّ و عزّ را از بیانات ادراک نمایند و در کمال خضوع و خشوع در مراقبت امر اللّه و حفظ و صیانت آن از انفس مشرکۀ مردوده جهد نمایند انّه علی ما یشآء قدیر و هر نفسی که برشحی از کوثر بیان مرزوق شد ادراک مینماید که در ظهور نقطۀ بیان ظاهر شد آنچه لازال مستور بود و این ظهور و ظهور قبل بعینه ظهور ابن زکریّا و روح است و در بعضی از الواح نازله ذکر شده ملاحظه فرمائید اینست آن ظهور که برای استعداد اهل عالم آمده هنگام فنای عالم و اهل آن رسید آمد آن کسی که باقی بود تا حیات باقیه بخشد و باقی دارد و مایۀ زندگی عنایت فرماید ثابت شد آنچه در بیان نازل شده این است آن جمال موعود که فرموده بعد از من میآید و پیش از من است او بود آن ندا که مابین آسمان و زمین بلند شد که مقامهای الهی را درست نمائید و تعمیر کنید یعنی قلوب را و آن همان ندا بود که ابن زکریّا قبل از روح فرمود من آواز آن کسم که در بیابان ندا میکند که راه خداوند را درست کنید اگر افعی از امّهات متولّد میشد احسن بود از اینکه انسان متولّد شود و در ملکوت الهی باعراض معروف گردد طوبی للعقایم فویل للمرضعات

بگو قلم اعلی میفرماید ای گم‌گشتگان برّیّۀ هوی مرا قبول ندارید و دعوی نموده‌اید نفسی را که بذکرم ناطق بوده قبول دارید دروغ میگوئید اهل ظلمتید و از صبح منیر در گریز اگر تقرّب جوئید البتّه در روشنائی اعمال مردودۀ نفسانیّه دیده شود وای بر نفوسی که از این ایّام و ثمر آن غافلند عنقریب بر خود نوحه نمایند و نیابند نفسی را که تسلّی دهد ایشان را خوشا حال صدّیقان که بصدق مبین فایز شدند خوشا حال عارفان که سبیل مستقیم الهی را شناخته‌اند و بملکوت او توجّه نموده‌اند خوشا حال مسروران و مخلصان که سراجهای قلوبشان بدهن عرفان نفس رحمن مشتعل و روشن شده و بزجاجات انقطاع از هبوب اریاح احزان و افتتان محفوظ مانده نیکو است حال قویّ‌دلان که از سطوت ظالمان قلوبشان ضعیف نشده و نیکو است حال بینایان که بر بقا و فنا هر دو مطّلع شده‌اند و بشطر بقا توجّه نموده‌اند و از اهل بقا در جبروت اعلی مذکورند البتّه قلوب ایشان ضعیف نشود چه که از اهل بصرند بگو ای بندگان در هر صورت مقتول و مذبوحید چه بسیوف امراض و چه بسیوف اهل اعراض در اینصورت اگر بشمشیرهای مشرکان در سبیل محبوب عالمیان کشته شوید احبّ و احقّ بوده چه که دیة نفس محبوب است این ثمر مرغوب را فراموش مکنید و از دست مدهید نیکو است حال درست‌کاران که از اعمالشان عرف قبول رحمن ساطع است بد است حال غمّازان و مفسدان و ظالمان اگرچه مابین عباد بعزّت و ثروت ظاهر شوند عنقریب ذلّت ناگهان و غضب بی‌پایان آن نفوس را اخذ نماید کلمۀ قبل بروح بدیع در جمیع احیان این زمان از افق فم مشیّت رحمن مشرق و آن کلمه‌ایست که به ابن یعنی روح خطاب فرمودم که بگو موسی برای دین و آیین آمد و ابن زکریّا برای غسل تعمید و من برای آن آمده‌ام که حیات جاوید بخشم و در ملکوت باقی درآورم بگو ای دوستان سارقان و خائنان در کمین‌گاهان مترصّدند ای حاملان امانت رحمن غافل مشوید و لآلی حبّ الهی را از دزدان حفظ نمائید قسم بنیّر افق سماء معانی که اگر نفسی الیوم حجبات اوهام را خرق ننماید نداء الهی را اصغا نکند نیکو است حال نفوسی که اصنام وهمیّه را بقدرت الهیّه شکستند و ندای رحمن را شنیده از مابین اموات برخاسته‌اند علیهم نفحات اللّه مالک الأسمآء و الصّفات

ای اهل ارض ندای رحمن مابین زمین و آسمان مرتفع شد و قلب عالم از اصغای کلمۀ الهی بنار حبّ مشتعل ولکن افسردگان در قبور غفلت و نسیان مانده‌اند حرارت آن را نیافته‌اند تا چه رسد باشتعال هم فی القبور خالدون قوموا یا قوم علی نصرة اللّه قد جآءکم القیّوم الّذی بشّرکم به القائم و به ظهر الزّلزال الأکبر و الفزع الأعظم و المخلصون بظهوره یفرحون و المشرکون بنار الغلّ یحترقون قل اقسمکم باللّه یا ملأ البیان بأن تنصفوا فی کلمة واحدة و هی انّ ربّکم الرّحمن ما علّق هذا الأمر بشیء عمّا خلق فی الأکوان کما نزل فی البیان و انتم فعلتم بمحبوبه ما فعلتم و لو علّق هذا الظّهور بشیء دونه ما فعلتم به یا ملأ الظّالمین هل من ذی اذن واعیة او ذی بصر حدید لیسمع و یعرف قل قد تبکی عین اللّه و انتم تلعبون یا من تحیّر فیکم و من فعلکم ملأ عالون

ای دوستان من شما چشمه‌های بیان منید و در هر چشمه‌ئی قطره‌ئی از کوثر معانی رحمانی چکیده ببازوی یقین چشمه‌ها را از خاشاک ظنون و اوهام پاک کنید تا از شما خود در امثال این مسائل مسئوله جوابهای محکمۀ متقنه ظاهر شود در این ظهور اعظم باید کل بعلوم و حکم ظاهر شوید چه که کلّ بریّه بل کلّ اشیآء از هبوب لواقح الهیّه در این ایّام لاشبهیّه علی قدرها حامل فیوضات ربّانیّه شده‌اند در غیاهب کلمات منزله جواب مسائل مذکوره و مستورۀ مکنونه نازل انشآءاللّه ببصر الهی در کلماتش نظر فرمائید لتعرف ما اردت و این سؤال را بعینه از روح نموده‌اند که ابن زکریّا آمد و ناس را بحقّ خواند و غسل تعمید داد مقصود از ظهور او چه بوده و از این ظهور چه فرمود او آمد که برای من شهادت دهد و وفا فرمود بآنچه مأمور بود و من آمدم از برای اشتعال اهل عالم

یا ایّها النّاظر الی المنظر الأکبر احزان بمرتبه‌ئی رسیده که لسان رحمن از بیان ممنوع شده فواللّه تبکی عینی و یتحرّک لسانی و یکتب ما یخرج منها من کان قائماً تلقآء وجهی چه که اهل بیان بشأنی محتجب شده‌اند که اگر الیوم از نفسی خلاف آنچه لم‌یزل و لایزال حقّ جلّ شأنه بآن امر فرموده بچشم خود مشاهده نمایند قبول دارند مثلاً رئیس الأفّاکین نوشته آیات در اوّل ظهور حجّت بوده و حال نیست بگو ای اهل بیان انصفوا باللّه ربّکم الرّحمن قطع نظر از این غلام الهی و ظهورات عزّ صمدانی که در این ظهور ظاهر شده جمیع بیان را ملاحظه کنید و خود حکم نمائید شما که بحکم حقّ و ما نزل من عنده راضی نشدید ولکن حقّ بحکم شما اگر بانصاف واقع شود راضی است که شاید چشمی بانصاف باز شود و الی اللّه ناظر باشد و این بسی واضح است که جمیع بیان تصریحاً من غیر تأویل مخالف این قول معرض باللّه است مع‌ذلک باین جرئت من غیر ستر مخالفت کلّ بیان نموده و مینمایند و خود را ناصر بیان میدانند فواللّه انّ البیان ینوح منهم و یلعنهم

حال لوجه اللّه فی‌الجمله تفکّر نمائید سبب اینکه باین جسارت در هتک حرمت کتاب الهی جهد نموده‌اند چیست این بسی معلوم و واضح است که سبب قبول بعضی از اهل بیان است والّا فوالّذی انطقنی بالحقّ و اظهرنی لاثبات امره اگر مطمئن نبودند هرگز چنین جسارت نمینمودند این از حکمهای اعظم الهی است که در بیان نازل شده بشأنی که سطری مسطور نه مگر آنکه در آن مذکور چه تلویحاً و چه تصریحاً که در ظهور بعد توقّف ننمائید و جز آیات نخواهید مع‌ذلک انکار نموده‌اند و امثال این امور عظیمه که جمیع میدانید عامل شده‌اند و نفسی اعتراض ننموده ولکن باین مقرّ که باختیار او کلّ کتب ناطق است نسبت داده‌اند که احکام بیان را نسخ نموده الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین مع آنکه بنصّ بیان این ظهور مختار بوده و خواهد بود و جمیع بیان بذکر و ثنایش ناطق و بظهورش مبشّر و ما یظهر من عنده هو ما ظهر من ظهور قبله و من فرّق هو مشرک کذّاب و منکر مرتاب و از آیات گذشته اکثری از اهل ادیان از مقرّ اقدس خارق عادات دیده‌اند علی شأن لا یذکر بالبیان فاسألوا المدینة و من حولها لیظهر لکم الحقّ و معلوم نیست که آن نفس معرض در خود چه قائل است لا ونفس البهآء لیس الّا علی افک کبیر از حقّ بخواهید توفیق عنایت فرماید که شاید بر صراط امر مستقیم باشید لأنّ هذا الأمر عظیم عظیم زود است که عظمت آن واضح و مبرهن شود لا یبقی الّا من کان ناظراً الی المنظر الأکبر و منقطعاً عمّن فی السّموات و الأرض حبّاً للّه المقتدر العزیز الحکیم

الیوم یوم نصرت امر الهی است بر هر نفسی لازم که در کمال استقامت ناس را بشطر الهی دعوت نماید انشآءاللّه جهد بلیغ نمائید که شاید گمگشتگان برّیّۀ نفس و هوی بافق قدس ابهی توجّه نمایند از نفوس اثر محبوب بوده و خواهد بود چه که ثمر هر نفسی اثر او است نفس بی‌اثر مثل شجرۀ بی‌ثمر در منظر اکبر مذکور للّه ناطق شوید و للّه تبلیغ امر نمائید باعراض و اقبال ناظر نباشید بلکه ناظر بخدمتی که بآن مأمورید من لدی اللّه اینست فضل اعظم و رستگاری ابدی و ثمر جاودانی و عنایت حقّ در کلّ احیان و مدد فیضش در کلّ اوان رسیده و خواهد رسید من کان له انّه معه و یؤیّده بالحقّ و انّه علی کلّ شیء قدیر و البهآء علیکم یا احبّائی بدوام ملکوتی و بقآء جبروتی

این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.