بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

سبحانک یا من باسمک سرع الموحّدون الی مطلع انوار وجهک و المقرّبون الی مشرق آیات احدیّتک انت الّذی لم تزل کنت مستویاً علی عرش مشیّتک و حاکماً فی مملکتک علی ما تعلّق به ارادتک لم تمنعک الأشیآء عمّا تشآء و لا تعجزک سطوة من فی ملکوت الانشآء اسألک ببحر عطائک و سمآء فضلک بأن تؤیّد اولیائک علی ما اردته فی ایّامک ثمّ احفظهم یا اله العالم و مالک القدم عن الّذین جادلوا بآیاتک و قاموا علی اطفآء نورک اسألک برحمتک الّتی سبقت الوجود بأن توفّق عبادک علی الاقبال الیک ثمّ اسمعهم ندائک الّذی ارتفع بین سمائک و ارضک ای ربّ تعلم و تری ما ورد علی اصفیائک من طغاة خلقک سخّرهم یا الهی باسمک الّذی به سخّرت الجبابرة فی ارضک و الفراعنة فی بلادک ثمّ انزل علی اولیائک ما یجعلهم مزیّنین بطراز عنایتک ثمّ ارفعهم علی شأن یظهر علی من علی الأرض عزّهم و اقتدارهم فی امرک انت الّذی تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و فی قبضتک ملکوت ملک السّموات و الأرضین انّک تعلم و تری یا الهی بأنّ قلبی ذاب بنار محبّة اصفیائک و لسان سرّی مستعدّ لثنائهم بین یدیک و ذکرهم فی ساحة عزّک و انت تعلم یا الهی بأنّ بلایا الأرض و ضرّائها لم تمنعنی عن التّوجّه الی وجوه الّذین لا یشغلهم شأن من الشّؤون عن ذکرک و ثنائک بحیث انّ الخادم بعدما عرض جواب احد اولیائک بلغ منه کتاب آخر فلمّا قرأته و عرفت ما فیه من اقباله و قیامه علی خدمتک اخذت القلم فی هذا الحین مرّةً اخری و شرعت فی الجواب من دون ان تأخذنی رخوة او کسالة اشهد انّ هذا لم یکن الّا من بدایع جودک و شؤونات الطافک و بما اودعت فی قلبی ناراً تسمع من زفیرها ذکر احبّائک ثمّ الّذی تری طرفی متوجّهاً الیه و یغلی الدّم فی عروقی شوقاً لذکره بین یدیک اسألک یا اله العالم بنفوذ اسمک الأعظم بأن تؤیّده فی کلّ الأحوال علی خدمتک و القیام بین خلقک لاعلآء کلمتک العلیا علی شأن لا تمنعه الأشیآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت السّامع القریب الکریم المجیب

یا محبوب فؤادی حقّ واحد شاهد و گواهست که از نار محبّت اولیای حقّ جلّ جلاله که در وجود مشتعل است لازال بذکر و ثنا مشغولم بشأنی که فتور دست نداده در اکثر احیان بلسان ذاکر و بقلم بتحریر و این عنایت نیست مگر از توجّه اولیای او چه که این فانی در این یوم که جواب دستخطّهای آن محبوب را بتمامها واحداً بعد واحد ذکر نمود همان حین که ارسال داشت دستخطّ دیگر آن محبوب که تاریخ آن سیم ربیع‌الأولی بود بمثابۀ نسیم صبحگاهی بر قلب مرور نمود و آگاهی آورد فی‌الحقیقه سرور و بهجت این فانی در وقتی است که از مخلصین و مقرّبین ذکر حقّ جلّ جلاله و خدمات ایشان در امر اصغا میشود لذا هر دستخطّ که میرسد مفتاحی است از برای باب فرح و ابتهاج از حقّ سائل و آمل که این مفتاح لازال بدست افتد و این نسیم همیشه مرور نماید انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر العلیم الحکیم و بعد از اطّلاع قصد ذروۀ علیا نموده در ساحت امنع اقدس اعزّ اعلی عرض شد قوله تبارک و تعالی

بسمی السّامع النّاظر المجیب

ان افرح یا علی بما ارتفع صریر قلمی الأعلی مرّةً بعد مرّة فی ذکرک لعمر المحبوب لا یعادله ما یشهد و یری انّ ربّک احاطک فضله انّه لهو الفضّال الکریم لو تجمع ما نزّلناه لک من مقامی الأبهی لتری کتاباً ذات حجم عظیم کلّ حرف من حروفاته اعزّ عند اللّه عن کلّ الأشیآء یشهد بذلک کلّ عارف بصیر کن ثابتاً علی امری و ناطقاً بثنائی و متمسّکاً بحبلی و طائراً فی هذا الهوآء الّذی یسمع منه ما سمعه الکلیم فی الطّور و الحبیب فی المعراج انّ ربّک لهو المبیّن الحکیم کذلک اسمعناک صفیر طیر المعانی من هذا الهوآء العزیز البدیع یا اکبر انّ المظلوم یذکرک من شطر منظره الأکبر و یبشّرک برحمة اللّه و عنایته و یأمرک بما ینبغی لهذا الیوم الّذی نسب الی اللّه فی کتب النّبیّین و المرسلین ذکّر عبادی بما نزّل من سمآء عنایتی لعمری به تنجذب افئدة الأمم و تنشرح صدور المقبلین قل یا ملأ الأرض ان انصفوا باللّه فیما ظهر من عنده و لا تتّبعوا اوهام الّذین نطقوا بما کان السّبب الأعظم لشهادة محبوب العالم الّذی اتی بالحقّ و بشّر الکلّ بظهور الکنز المکنون الّذی اذا ظهر انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العالمین یا اکبر قد ارتفع صریر القلم الأعلی بین الأرض و السّمآء و طنین الذّباب عن ورآء الحجاب لعمر اللّه انّ القوم فی ضلال مبین فانظر فی الّذین ینسبون انفسهم الی البیان قد نحتوا بأیادی الکذب صنماً و اتّخذوه لأنفسهم ربّاً من دون اللّه کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم الیوم من المشرکین قل ان تنکروا ما اتی به مطلع الأسمآء بأیّ امر تستدلّون علی ما عندکم ان انصفوا و لا تکونوا من الّذین بهم اشتعلت نار البغضآء فی ملکوت الانشآء اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین انّه ما ستر نفسه اقلّ من آن یشهد بذلک کلّ منصف بصیر قد قام بین الأعدآء بقیام ما زلّته سطوة من علی الأرض و ما منعه ضوضآء کلّ قویّ قدیر قد قام بین العالم و نطق بأعلی النّدآء و دعا الکلّ الی الأفق الأعلی من النّاس من انصف و سمع و اجاب و منهم من اعرض و کفر باللّه الّذی خلقه بأمر من عنده کذلک نزّلنا الآیات و ارسلناها الیک لتقرأها بربوات الّذین اخذهم سکر رحیق المعانی علی شأن نبذوا العالم عن ورائهم مقبلین الی اللّه المقتدر القدیر طوبی لقویّ ما اضعفته شؤونات العلمآء و لبصیر ما منعته حجبات الّذین کفروا بیوم الدّین البهآء المشرق من افق الجبین علیک و علی الّذین ینصفون فی امر اللّه و یسمعون نغمات طیر البیان علی الأغصان و علی کلّ ثابت مستقیم الحمد للّه العلیّ العظیم انتهی

اینکه مرقوم داشتید که جناب آقا سیّد صادق علیه بهآء اللّه و عنایته بارض تاء لأجل تبلیغ معیّن شده این فقره تلقاء وجه امنع اقدس عرض شد قوله تعالی ص‌اد قد انزلنا علیک الآیات من قبل و ارسلناها الیک انّه لهو العزیز الکریم طوبی لک بما نبذت ما عند القوم و اخذت ما امرت به من لدی اللّه ربّ العالمین ان احمد اللّه بما جعلک فائزاً بالسّجن فی سبیله و سقاک کؤوس الرّزایا فی حبّه انّ ربّک الرّحمن لهو المشفق الرّحیم قد ورد علیک ما ورد علی اصفیائی من قبل و علی نفسی مرّةً بعد مرّة یشهد بذلک کلّ الأشیآء و عن ورائها لسان اللّه الملک العزیز العلیم تفکّر فی القرون الأولی و ما ورد علی سفرآء اللّه من جنود الظّالمین قل

لک الحمد یا الهی و اله من فی الأرض و السّمآء بما عرّفتنی امرک و سقیتنی کوثر حبّک و اریتنی افقک الأعلی الّذی اعرض عنه الوری و اسمعتنی ترنّمات طیور عرشک و نغمات العندلیب علی الأغصان اسألک بآیاتک الکبری و المائدة الّتی نزّلت من سمآء عطائک یا مالک العرش و الثّری بأن تکتب لی من قلمک الأعلی اجر الّذین بلّغوا امرک بالحکمة و البیان و داروا مع عبادک فی ایّام فیها ارتعدت فرائص الأسمآء ای ربّ تری الغریب اراد الوطن الأعلی فی جوارک و الفقیر توجّه الی بحر غنائک و الذّلیل تشبّث بأذیال ردآء عزّک ای ربّ لا تخیّبه عمّا اراد من بدایع فضلک و جودک ثمّ وفّقه علی خدمة امرک بین عبادک انّک انت المقتدر القویّ الغالب القدیر انتهی

الحمد للّه که قلم اعلی در بارۀ ایشان شهادت داده بآنچه که در سبیل الهی وارد شد آیا این شهادت را کنوز ارض معادله مینماید و آیا ما فی خزائن الملوک بآن برابری نماید لا ونفسه الحقّ جمیع آنچه خلق شده بیک کلمه از عدم بوجود آمده طوبی از برای بصیری که شئونات خلق او را از حقّ منع ننمود و نعیب غراب او را از هدیر حمامۀ امر بازنداشت امروز روزیست که از برای او شبه و مثل مشاهده نمیشود باید نفوس ثابتۀ مستقیمه که از بحر استقامت آشامیده‌اند و بمشرق آیات ناظرند کمال جدّ و جهد را در تبلیغ امر الهی مبذول دارند این خادم فانی از حقّ منیع میطلبد که اولیای خود را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب و علّت تذکّر عباد است انشآءاللّه رحیق بقا را باسم مالک اسماء بر اهل ملکوت انشاء عرضه دارند که شاید از دریای رحمت رحمانی محروم نمانند و از آنچه مقصود است غافل نشوند این عبد خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینماید و از حقّ در جمیع احوال تأیید میطلبد

اینکه در بارۀ جناب آقا عبدالکریم و اجتماع با یکی از نفوس موهومه مرقوم داشتید این تفصیل عرض شد فرمودند یا عبدالکریم تفکّر نما در سبب و علّت آنچه از بلایا و رزایا که بر نقطۀ اولی و اولیای حقّ وارد شد لعمر اللّه اگر نفسی تفکّر نماید بپرهای انقطاع در این هواء لطیف خفیف طیران کند سبب و علّت کلمات مجعولۀ انفس موهومه بوده نفسی که موجود نبوده باوهامات خود هیکلی ترتیب دادند و ناحیه‌ئی معیّن نمودند و در مدن اوهام منزل دادند این موهومات سبب شد که آن جوهر وجود برصاص بغضا شهید گشت الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین در حزب شیعه تفکّر نما قریب هزار و سیصد سنه خود را اعلی و اتقی و افضل و اعلم من فی العالم میشمردند و چون امتحان الهی بمیان آمد بر سلطان وجود که شب و روز در انتظار ظهورش نوحه و ندبه مینمودند فتوی دادند و دم اطهرش را ریختند و معلوم و محقّق شد که حزب شیعه از جمیع احزاب عالم پستتر و جاهلتر بودند مگر نفوس معدوده که آن هم باسباب اخری باین مقام فائز گشتند حقّ شاهد و گواهست حزبی که الیوم بکمال اعراض بر مظلوم قیام نموده‌اند ابداً از اصل امر اطّلاع نداشته و ندارند یفترون علی اللّه و لا یشعرون و یقولون ما لا یعلمون و یحسبون انّهم مهتدون لا ونفس اللّه المهیمن القیّوم حال خراطین ارض اقتدا بنفوس موهومۀ قبل نموده و در ترتیب همان اوهام مشغولند اعاذنا اللّه و ایّاک من شرّهم و مکرهم

انشآءاللّه بشأنی بر امر حقّ قیام نمائی که از برای من علی الأرض مجال اعراض و اعتراض نماند انظر بعینک افقه الأعلی ثمّ اسمع بأذنک ندائه الأحلی هذا ما امرت به من لدی اللّه مولی الوری و مالک الآخرة و الأولی در حقّ معرضین و محتجبین دعا نما و از حقّ منیع بطلب تا کل را بصراط مستقیم هدایت فرماید و از فیض اعظم منع ننماید انّه لهو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر انتهی این عبد فانی خدمت ایشان تکبیر میرساند و عرض مینماید انسان متحیّر است از این همج رعاع این عبد بشهادت کلّ اهل بیان بامر جمال قدم دوازده سنه با نفس موهومه بوده احدی از نفوس معرضه از این عبد سؤال ننموده تا تفصیل گفته شود و آگاه گردند حال مشاهده میشود نفوسی که اصلاً ندیده‌اند و از امر اللّه از قبل و بعد بیخبرند برخاسته‌اند و باضلال نفوس طیّبه مشغولند تازه یک حزب از شیعۀ جدید اراده نموده ترتیب دهند دیگر از بعد تا بر قتل که فتوی دهند و خون که را مباح نمایند زفراتی تصعد و عبراتی تنزل فیما ورد و یرد علی اصفیآء اللّه و اولیائه من هؤلآء چه مقدار از نفوس صادقه را که بر قتلش فتوی دادند و بر شهادتش قیام نمودند هر نفسی که از بحر آگاهی آشامید و فرمود حضرت موعود از اصلاب ظاهر میشود خونش را ریختند و مالش را بتاراج بردند و جمیع این ظلم از نفوسی است که شیعه ایشان را بعد از ائمّه مقتدای خود دانسته و میدانند و اطاعت ایشان را از ضروریّات مذهب میشمارند سحقاً لهم و للّذین اتّبعوهم من دون بیّنة و لا کتاب مبین و احجب از این فئه و اغواهم و اطغاهم و اضّلهم و ابعدهم معرضین بیان بوده و هستند فی‌الحقیقه آن جناب کلمۀ بلیغی فرموده‌اند که ذکر نموده‌اند هیچ ملّتی باین مهملی و بی‌انصافی مشاهده نشده از حقّ این خادم فانی سائل که آن جناب را مؤیّد فرماید و باشتعالی ظاهر نماید که قلوب دوستان از او بحرارت محبّت ظاهر شود و اکباد دشمنان بگدازد انّه ولیّ التّوفیق فی الآخرة و الأولی لا اله الّا هو العلیّ الأعلی

یا محبوب فؤادی در این مقامات وقتی از اوقات بیانی از حقّ جلّ جلاله ظاهر و بجناب محبوبی ابن اسم اللّه الأصدق علیهما من کلّ بهآء ابهاه نوشته ارسال داشت البتّه صورت آن بآن حضرت میرسد و مشاهده میفرمایند و امثال این بیانات علیا که از قلم اعلی نازل شده بسیار مفید است چه که هنوز عباد باوهامات قبل از نیّر بعد محتجب و محرومند چنانچه یکی از دوستان الهی از ارض خاء مکتوبی بیکی از مجاورین ارض مقصود نوشته و این فقره در او مذکور سیّدی که از مشاهیر اهل تقوی میباشد بعد از اتمام حجّت بر او گفته این شخص که تو میگوئی اگر آسمان را زمین کند و عظام نخره را حیات بخشد که ما ایمان نمی‌آوریم چه که پدر و مادرش معلوم است حال ملاحظه نمائید که اوهامات قبل چگونه نفوس را از ارتقای بأعلی المراقی منع نموده و از فرات رحمت الهی محروم ساخته همین کلمه که از قبل گفته‌اند قائم در جابلقا و جابلصا تشریف دارد سبب و علّت سفک دماء مطهّره گشت چنانچه کل مشاهده نمودند حال هم محتجبین بیان بهمان اقوال مشغولند و در بنای ناحیه هم شب و روز ساعی بوده و هستند تبّاً لهم و لمن اقبل الیهم و سمع قولهم و تشبّث بما عندهم

سبحان‌اللّه آیات الهی بمثابۀ غیث هاطل در لیالی و ایّام جاری و نازل بشأنی که آفاق را احاطه نموده و البتّه تا حال چندین مقابل بیان نازل شده مع‌ذلک مرشد بی‌انصاف بتابعین خود نوشته دو کلمه از فرقان و دو کلمه از بیان میگیرند و آیه درست می‌کنند و باطراف میفرستند و نفوس غافلۀ موهومه هم این هذیانات را پذیرفته‌اند بگوئید ای قوم انصاف کجا رفته شعور چه شده آخر للّه ساعتی در آیات بدیعۀ منیعه تفکّر نمائید که شاید اسرار مستوره کشف شود و افق برهان رحمن را ببصر او ملاحظه نمائید بهیچ وجه آیات این ظهور اعظم بآیات قبل شبیه نبوده و نیست این فانی خدمت آن نفوس عرض مینماید آیا احتمال نمیرود که شما بر خطا باشید یا محتمل است قدری بانصاف در امور گذشته تفکّر نمائید و از روی بصیرت خود حَکَم باشید و حکم کنید هزار و سیصد سنه جمیع علمای شما بکمال جدّ و جهد بحجج و براهین و ادلّه‌های محکمه و سندهای متواتره بزعم خود ثابت نمودند که قائم در ارض موجود است و در جابلقا و جابلصا ساکن و هر عالم آگاهی که این هذیانات را انکار نمود و گفت حضرت موعود از اصلاب ظاهر میشود و متولّد میگردد او را از کفّار شمردند و بر قتلش فتوی دادند چنانچه جمیع را بفتوای آن نفوس ظالمه که خود را پیشوای خلق میشمردند کشتند و بر کل این مراتب واضح و معلوم است تا آنکه بعد از هزار و دویست و شصت سنه آن جوهر وجود در شیراز در محلّ معلوم از بطن امّ ظاهر گشت و واضح و مبرهن شد که جمیع علما و تبعه در مدّت هزار و دویست و شصت سنه بر خطا بوده‌اند و یک نفر از آن نفوس بر حقیقت مطّلع نه و اگر هم نفسی مطّلع شد جرئت اظهار ننمود چه که در آن حین ندای واشریعتا و وادینا بلند میشد چنانچه شد در این صورت انسان نباید غافل باشد باید در هر امری بعین انصاف نظر نماید بعد از آنکه محقّق شد جمع کثیر در قرون کثیره کل غافل و خاطی و عاصی بوده‌اند احتمال میرود این نفوس معدوده هم بر خطا باشند این فانی بادب عرض مینماید چه که مولایش ادب را دوست داشته و دارد والّا فوالّذی دلع لسان الفجر بذکره و ثنائه انّهم کفروا باللّه و اعرضوا عن الّذی اخذ عهده النّبیّین من قبل و من بعدهم نقطة البیان الّذی اتی من لدی الرّحمن و بشّر الکلّ بهذا الظّهور الّذی اذا ظهر ماج بحر العرفان و هاج عرف اللّه المهیمن القیّوم یا محبوب فؤادی این الانصاف و این الأبصار و این الآذان فی‌الحقیقه چه شده که این خلق باین زودی اعراض نمودند از حضرت مقصودی که نقطۀ بیان میفرماید انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان الأمر بید اللّه ربّنا و مالک الأدیان

سبحانک یا الهی تسمع حنین قلبی فی هذا المقام و ضجیج سرّی و صریخ فؤادی انت الّذی بشّرت الکلّ بظهورک و بروزک و استوائک علی عرش عظمتک و جعلت البیان کلّه ورقة من فردوسه و اخذت عهده عن الّذین ادّعوا الایمان بنفسک فلمّا انار افق الظّهور و اتی مکلّم الطّور قاموا علی الاعراض و اعترضوا علیه علی شأن ینوح من ظلمهم سکّان الفردوس الأعلی و اهل مدائن الأسمآء ای ربّ اسألک بأمّ الکتاب الّذی ما اطّلع به الّا نفسک و ما احاطه الّا علمک بأن تؤیّد الّذین غفلوا عن التّفکّر فی آیاتک و التّوجّه الی بیّناتک ای ربّ تراهم فی الحمیّة الجاهلیّة و نقض عهدک یا مولی البریّة اسألک ببحر قدرتک و سمآء فضلک بأن تعرّفهم ما اردته بمشیّتک و حکمته بارادتک لا اله الّا انت المقتدر القدیر

قسم بآفتاب افق راستی که آنچه این خادم فانی ذکر نموده للّه بوده هر صاحب انصافی عرف راستی از او استشمام مینماید و مقصودی نداشته و ندارد مگر نجات آن نفوس غافله که در بحر اوهام مستغرقند اگر در آنچه ذکر شد فی‌الجمله تفکّر کنند کل را حیرت اخذ نماید بشأنی که از ذکر آن خود را عاجز مشاهده نمایند ای اهل عالم حنین قلب این خادم فانی را بشنوید و از شمال اوهام بیمین ایقان توجّه نمائید حیف است در مثل این ایّام که جمیع منتظر لقای آن بوده‌اند از او ممنوع شوید و محروم مانید ببصر خود در منظر اکبر نظر نمائید و بآذان واعیه آیات الهیّه را بشنوید آنچه در سنین متوالیات از آیات و بیّنات و حجج و براهین ظاهر شده انسان از احصای آن عاجز است در بدیع اوّل تفکّر نمائید تا منتهی شود بنقطۀ بیان و در حجج و براهین و دلائلی که از بدء الی ختم نزد احزاب مختلفه و امم متفرّقه بوده چه بوده هر نفسی باید الیوم خود را مشاهده نماید که در محضر الهی ایستاده و بین یدی مالک غیب و شهود قائم تا از روی صدق حقیقی بگوید و بشنود البتّه در این وقت بافق اعلی راه یابد و بعرفان نیّر اعظم موفّق گردد هر منصفی در اقلّ من آن بکوثر بیان فائز شود دو جناح لازم یکی انصاف و دیگری طلب باین دو میتوان بافق اعلی فائز شد و در هواء کان اللّه و لم یکن معه من شیء طیران نمود قلب این فانی مشتعل است از اینکه اشجار وجود از ظلم جهلای ارض که بعلما معروفند اوراق و اثمارشان ریخته حال ورقی چند و ثمری چند باقی آن را باریاح سموم مسوزانید و آنچه در سبیل محبوب از بلایا و رزایا دیده‌اید و چشیده‌اید ضایع منمائید و باسم حقّ جلّ جلاله حفظ نمائید آن محبوب و این فانی باید بکمال تضرّع و ابتهال از برای جهّال که از خمر غفلت بیهوشند از حقّ جلّت عظمته تأیید طلب نمائیم که شاید بنفحات آیات الهی از قبور نفس و هوی برخیزند و بافق اعلی توجّه نمایند اگرچه هیهات هیهات اعمال و اقوالی از آن نفوس ظاهر شده که این توفیق را بکلّی منع نموده

انشآءاللّه آن محبوب بکمال قدرت و قوّت بر امر الهی قیام نمایند و بگویند آنچه را که بمنزلۀ روح است از برای طالبان و بمثابۀ نار است از برای جاحدان و منکران و از فضل حقّ سالهاست که آن محبوب باین مقام بلند اعلی فائزند هنیئاً لکم و مریئاً لکم و البهآء علی حضرتکم و علی من سمع ذکرکم و بیانکم فی هذا الأمر الّذی به ظهر ما اراده اللّه من قبل و من بعد طوبی لمن سمع و اقبل و ویل للغافلین و المعرضین

و اینکه در بارۀ جناب ملّا محمّد علی علیه بهآء اللّه مرقوم فرمودید که الحمد للّه بافق امر توجّه نموده‌اند و از زلال کوثر بیمثال آشامیده‌اند در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل من ملکوت القدرة و القوّة قوله تعالی یا محمّد قبل علی بشنو ندای صادق امین را که از برای اصلاح عالم و تربیت اهل آن ظاهر شده و انواع بلایا و رزایا را حمل نموده که شاید اهل ارض بکوثر باقی فائز شوند و بافق اعلی راه یابند حقّ جلّ جلاله بدلیل و برهان بر اهل امکان ظاهر شده ولکن اکثر من علی الأرض بحجبات اوهام از مشاهدۀ انوار فجر معانی محروم و ممنوعند بگو ای اهل عالم نیّر اعظم مشرق و لائح و میفرماید آنچه در دست شماست از حجج و براهین و دلائل که بآن متمسّکید و اثبات ادیان مختلفۀ خود مینمائید جمیع آن را از مشرق امر و مطلع وحی و مظهر نفس الهی بطلبید اگر بآن فائز شدید اذیال مقرّبین را بغبار اوهام میالائید و اعتساف را بانصاف تبدیل نمائید جمیع ذرّات شاهد و گواهند که تا حین نازل شد آنچه که بصر عالم شبه و مثل آن را ندیده قل خافوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اتّبعوا من ینطق بینکم لیقرّبکم الی اللّه العلیم الحکیم انشآءاللّه در جمیع احیان بحبل عنایت حقّ متمسّک باشید و بذیل رحمتش متشبّث البهآء لمن اقبل و فاز و ویل للمعرضین انتهی این عبد خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ منیع میطلبد که ایشان را باستقامت کبری فائز فرماید انّه قریب مجیب اینکه در بارۀ تقلید و اوهام عامّۀ خلق عالم ذکر نمودند امید چنانست که ید قدرت الهی جمیع حجبات را خرق فرماید انّه علی ما یشآء قدیر و آن محبوب هم الحمد للّه مؤیّدند بر خرق احجاب و موفّقند بحکمت و بیان

اینکه در بارۀ اخوی جناب آقا سیّد صادق علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید این عبد عرض مینماید بآنچه که لسان الهی از قبل بآن ناطق ایشان قرار بگذارند چندین مساوی حجج و براهینی که نزد احزاب مختلفۀ ارض است از این عبد اخذ نمایند و بافق اعلی توجّه کنند انسان اگر بحبل انصاف متمسّک شود از هیچ امری محتجب نمیماند امّت فرقان الیوم به فرقان که من عند اللّه نازل شده متمسّکند و بآن اثبات مینمایند حقّیّت خود را و حال چندین مساوی آن و کتب منزله موجود و در دست و خاتم انبیا روح ما سواه فداه از عرب بوده و در عرب ظاهر و حال مشرق وحی و مظهر غیب از عجم و در عجم ظاهر و آیات عربیّه و فارسیّه بشأنی نازل که کتّاب از احصای آن عاجزند و از آن گذشته در بیّنات مشاهده نمایند و تفکّر کنند آنچه در این ظهور اعظم ظاهر در هیچ عصری ظاهر نشده و امورات محدثۀ بعد را از قبل بکمال تصریح اخبار فرموده و جمیع منصفین بر آنچه ذکر شد شاهد و گواهند اگر در حجّت بالغه و قدرت غالبه و قوّت نافذۀ الهی تفکّر نمایند جمیع را کفایت نماید و بکلمۀ آمنت بک یا مقصود العالمین ناطق شوند انشآءاللّه کل باین مقام که اظهر از آفتابست فائز گردند و خود را از نعمت باقیۀ الهیّه محروم نسازند هنگامی که نیّر اعظم از افق ارض سرّ مشرق و لائح یکی از نفوس اهل قاف اظهار حیرت نموده و در حقّیّت این امر اقدس اعلی متوقّف لوحی از سماء مشیّت الهی نازل یا لها من لوح فی کلّ حرف منه ماج بحر البیان و هاج عرف الرّحمن و آخر آن لوح باین مضمون از قلم اعلی جاری قوله عزّ اجلاله و ان تخاف من ایمانک خذ هذا اللّوح ثمّ احفظه فی جیب توکّلک و اذا دخلت موقف الحشر و یسألک اللّه بأیّ حجّة آمنت بهذا الظّهور اذاً فأخرج اللّوح و قل بهذا الکتاب المنزل المبارک القدیم ثمّ اقرأ ما نزّل فیه تلقآء وجه ربّک المقرّ الّذی تشاهد فیه النّبیّین و المرسلین اذاً تمدّ ایادی الکلّ الیک و یأخذنّ اللّوح و یضعنّه علی عیونهم شوقاً للقائی و شغفاً لحبّی و یجدنّ منه عرفی العزیز المنیع انتهی

اگر من علی الأرض اقلّ من سمّ الخیاط بانصاف فائز شوند و در آنچه از ملکوت الهی نازل تفکّر نمایند کل بکلمۀ یا لیتنی ما اتّخذت فلاناً خلیلاً ناطق شوند سبحان‌اللّه با این بیّنات ظاهره و آیات نازله و شئونات لائحه و ظهورات مشرقه چگونه میشود انسان محتجب ماند و غافل مشاهده شود وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مطلع اسماء نازل فرمودند مثل امم قبل که حال از اشراقات انوار آفتاب حقیقت محرومند مثل کسی است که بقطره تمسّک نماید و بر بحر اعتراض کند انتهی فی‌الحقیقه اهل ادیان بسیار غافلند یا باید بالمرّه حقّ را انکار نمایند و یا باین ظهور اعظم تشبّث کنند چاره جز این نبوده و نیست

و اینکه در بارۀ اولیای آن ارض مرقوم داشتید عرض شد قوله تبارک و تعالی للّه الحمد بما ظهر و اظهر ما اراد بقوله کن فیکون یا احبّائی فی هناک قد حضر کتاب من احبّ اللّه و فیه ذکرکم ذکرناکم بذکر قامت به الأموات طوبی لکم بما فزتم و ویل لکلّ غافل مرتاب انتم الّذین اخذتم رحیق المعانی من ایادی عطآء ربّکم مالک المآب ان اعرفوا مقاماتکم ثمّ احفظوها بهذا الاسم الّذی اذا ظهر خضعت الکتب و انصعق العباد ایّاکم ان تمنعکم وساوس الّذین اعرضوا عن اللّه ربّ الأرباب دعوهم بأنفسهم مقبلین بقلوب نورآء الی الأفق الأعلی کذلک یأمرکم من عنده امّ الکتاب و قولوا یا ملأ الأرض تعالوا ثمّ انصفوا فیما ظهر من افق ارادة اللّه اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ ظالم مکّار تاللّه قد ماج بحر المعانی امام وجه الرّحمن و نصب صراط العدل و جری عن یمین العرش فرات رحمة ربّکم سلطان الآفاق قولوا دعوا الغدیر عن ورائکم ان اقبلوا الی البحر الأعظم امراً من لدی اللّه مالک الأنام انّا ظهرنا و دعونا الکلّ الی الغیب المکنون الّذی اتی من سمآء الأمر برایات الآیات قد ارسلنا الی ملک باریس ما تضوّع به عرف اللّه فی الامکان انّه اخذ و ما اجاب ربّه الغنیّ المتعال اذاً انزلنا له لوحاً آخر و ذکرنا فیه ما ورد علیه یشهد بذلک العباد الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق انّا نوصیکم بالاستقامة الکبری و نبشّرکم بما قدّر لکم فی الملکوت من لدی اللّه العزیز الوهّاب البهآء علیکم و علی من یحبّکم و یذکرکم بما نزّل من القلم الأعلی من لدی اللّه مالک الرّقاب انتهی الحمد للّه اولیای حقّ لازال بعنایتش فائز بوده و هستند انشآءاللّه قدر این نعمت را بدانند و بر حفظش منتها جهد را مبذول دارند و لازال ذکر مهاجرین ارض صاد در محضر اقدس و منظر اکبر بوده و هست انشآءاللّه بر صراط مستقیم بمانند و از کوثر عنایت در کلّ حین بیاشامند و منتسبین آن محبوب طرّاً باشراقات انوار آفتاب عنایت فائزند یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی و یوفّقهم علی تبلیغ امره الأقدس العزیز البدیع عرض تکبیر و خلوص از جانب این عبد خدمت ایشان و جمیع آقایان و دوستان منوط بعنایت آن حضرت است

و اینکه در بارۀ ابن جناب رضا قلی خان علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید خادم بسیار مسرور شد چه که بسیار متأسّف بود از عدم اقبال ایشان از حقّ منیع سائل که او را مؤیّد فرماید بر عرفان ذات مقدّسش و مقدّر نماید آنچه خیر دنیا و آخرت در اوست این تفصیل در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله جلّ کبریائه یا علی قبل اکبر و یا ایّها النّاظر الی اللّه مالک القدر یذکرک المظلوم من شطر السّجن و یذکر من ذکرته فضلاً من عنده و هو الذّاکر العلیم ان اذکره من قبلی و بشّره بعنایة ربّه القدیر انشآءاللّه بکمال روح و ریحان بر امر مستقیم و ثابت باشند و بحکمت رفتار نمایند عنایت حقّ جلّت عظمته شامل میشود انّه لهو الفضّال الکریم کل باید بسببی از اسباب متمسّک شوند و این حکم محکم در الواح شتّی از قلم اعلی نازل انّه انزل ما ینتفع به احبّائه انّه ولیّ المقبلین و معین العاملین انتهی

اینکه ذکر مرفوع مرحوم مغفور جناب ذبیح علیه بهآء اللّه فرمودند ذکر ایشان از قبل بتفصیل از قلم اعلی جاری شده انشآءاللّه آن محبوب بزیارت آن فائز میشوند و هم‌چنین ذکر منتسبین ایشان از حقّ سائل و آمل که هر یک را بآنچه که مخصوص او نازل شده فائز فرماید لوح امنع اقدس باسم جناب آقا میرزا غلامعلی علیه بهآء اللّه نازل و در آن لوح مبارک ذکر مرفوع مرحوم علیه بهآء اللّه و عنایته از قلم عنایت جاری قد نزّل له ما لا ینقطع عرفه عن العالمین و هم‌چنین فضل اکبر ابن اخ ایشان را اخذ نموده چون والدش از کوثر عرفان محروم است و از افق اعلی ممنوع لذا در لوح امنع اقدس نسبت او بحضرت شهید ارض ک علیه بهآء اللّه از قلم اعلی در الواح مذکور چه که وقتی از اوقات ذکرش در ساحت اقدس عرض شد فرمودند یا عبد حاضر انّه ابن من استشهد فی سبیل اللّه ربّ العالمین انّا نسبناه الیه فضلاً من عندنا لیکون من الشّاکرین این فضلیست که اگر مادام عمر شکر نمایند هرآینه قلیل بوده و خواهد بود و این فقرۀ مبارکه مرّةً بعد مرّة نازل هنیئاً له و البهآء علیه

عریضۀ جناب حاجی میرزا حسن هراتی علیه بهآء اللّه که در بین دستخطّ آن محبوب بود تلقاء وجه مقصود عالمیان عرض شد هذا ما نطق به المقصود فی الجواب

بسمه العزیز العظیم

یا حسن قد توجّه الیک طرف المظلوم من شطر السّجن و سمع ندائک و حنینک و عرف ما اردته فی سبیل اللّه ربّ العالمین انّه اتی بالحقّ لحیوة من فی العالم و ظهور ما کان مسطوراً من القلم الأعلی فی کتب المرسلین انّه قد ظهر لیظهر حکم اللّقآء الّذی بشّر به رسل اللّه من قبل و عن ورائهم ما انزله الرّحمن فی الفرقان انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لک بما اقبلت و سمعت و ناجیت ربّک بربوات المقبلین ان اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم الّذی لا یعادله ما عند النّاس یشهد بذلک من ینطق فی هذا المقام انّه لا اله الّا هو الواحد الفرد العزیز الحمید قد جری کوثر الوصال امام وجه ربّک المتعال ولکنّ القوم حالوا بینک و بینه الا انّهم من الظّالمین لا تحزن من شیء کن راضیاً شاکراً بما قدّر لک من لدن قویّ خبیر انّا ذکرناک و امتی الّتی آمنت بربّها فی یوم اعرضن عنه امآء الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العرش العظیم البهآء علیک و علی الّذین سمعوا و اجابوا فی هذا الیوم البدیع انتهی

تفصیل این ارض در مکتوب قبل نوشته شد دو پاکت ارسال شده یکی باسم آن محبوب و پاکت دیگر باسم محبوبی جناب ابن اسم ‌اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه انشآءاللّه سرور مکرّم جناب حاجی میرزا حسن علیه بهآء اللّه و عزّه میرسانند امروز از حقّ بخواهید دوستان را موفّق فرماید بر تبلیغ و فراهم نمودن اسباب آن در یکی از الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل که اگر نفسی قادر بر تبلیغ نباشد وکیل معیّن نماید انشآءاللّه ناس مؤیّد شوند بر ادای حقوق الهی از جانب این فانی خدمت جناب حاجی مذکور علیه بهآء اللّه تکبیر و سلام ابلاغ دارید این خادم از حقّ منیع استدعا مینماید که یا این طلب بشرف اذن فائز شود و یا از قلم اعلی اجر لقا در بارۀ ایشان ثبت گردد

اینکه ذکر جناب ابن ع‌ط علیه بهآء اللّه فرموده بودند مکتوب ایشان رسید و سبب و علّت فرح شد الحمد للّه در محضر قدس مذکورند و انشآءاللّه بکمال روح و ریحان بذکر مقصود عالمیان مشغول باشند ذکر ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل فی الکتاب من لدی اللّه العزیز الوهّاب قوله جلّ کبریائه

بسمی المشفق الکریم

یا کریم قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء وجه المظلوم قد سمعنا ما فیه و اجبناک رحمة من عندنا انّ ربّک لهو المهیمن القیّوم طوبی لک و لأبیک الّذی صعد الی اللّه العزیز الودود انّا ذکرناک من قبل و قبل القبل لتذکر ربّک مالک الوجود انّ الّذی خضع له ملکوت البیان اعترض علیه من لا یعرف الیمین عن الشّمال کذلک یقصّ لک الحقّ علّام الغیوب قل یا ملأ البیان ان انصفوا باللّه و لا تتّبعوا اهوآء الّذین کانوا خلف الحجاب و اذا اظهرنا الأمر خرجوا و قالوا ما لا قاله المشرکون قل تاللّه لا یغنیکم ما عندکم و لا ینفعکم الّذی اخذتموه لأنفسکم ربّاً من دون اللّه اتّقوا الرّحمن ثمّ انطقوا بالحقّ الخالص فی هذا الأمر الّذی به خرقت حجبات الأوهام و الظّنون و نذکر اخاک الّذی فاز بما کان مسطوراً فی کتب اللّه انّه اقبل و حضر و رأی و سمع انّ ربّک لهو الحاکم علی ما یشآء بقوله کن فیکون و نذکر اخاک الآخر قد شهد له القلم الأعلی بأنّه فاز باللّقآء اذ توجّه الی انوار الوجه فی مقام محمود و نذکر امّک الّتی آمنت باللّه اذ اعرض عنه العباد الّذین نقضوا المیثاق و اتّبعوا کلّ جاهل موهوم کذلک ذکرناک و اریناک لآلئ البیان من هذا البحر المسجور انّا نذکر بنت اسمی الأصدق الّذی فدی روحه فی سبیلی و نبذ العالم فی حبّی و نذکر ابنک الّذی کان مذکوراً لدی المسجون و نذکر امائی فی هناک اللّائی اقبلن و سمعن و آمنّ باللّه الفرد الواحد العزیز المحبوب البهآء علیک و علی من معک من لدی اللّه مالک الوجود انتهی

این فانی جمیع را بشارت میدهد بعنایت حقّ جلّ جلاله و نعمت سابغه و رحمت سابقه‌اش انشآءاللّه اهل آن بیت طرّاً از کوثر استقامت بیاشامند و مقامات خود را باسم دوست یکتا حفظ نمایند چه که مقام نفوس مستقیمه بسیار عظیم و بزرگست مخصوص نفوسی که در سبیل محبّت الهی محلّ بلایا و رزایا واقع شده‌اند ای دوستان مقام خود را بدانید و قدر خود را بشناسید چه مقدار از نفوس شب و روز منتظر بودند و بعجز و ابتهال ادراک یوم الهی را طلب مینمودند و کل در حین ظهور محروم مشاهده گشتند طوبی لکم بما کسّرتم اصنام الأوهام بعضد الایقان نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید نطفۀ یکسالۀ یوم ظهور او اقوی است از کلّ بیان هنیئاً لکم و مریئاً لکم امید هست کلمات مؤتفکات انفس موهومه در ساحت اولیای حقّ جلّ اجلاله مفقود مشاهده شود الأمر بید اللّه ربّ العالمین

اینکه در بارۀ جناب سلیمان خان علیه بهآء اللّه نوشته بودند انشآءاللّه مؤیّد شوند بر ادای دیون

و اینکه در بارۀ جناب مرحوم مرفوع آقا فتح‌اللّه علیه بهآء اللّه و رحمته و ما بقی منه نوشته بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله تعالی انّا انزلنا الکتاب و امرنا الکلّ بالمعروف و ما یرتفع به شأن الانسان تعالی الرّحمن الّذی ظهر و اظهر ما اراد قد فصّلنا فیه تفصیل کلّ شیء و وصّینا الکلّ بما ینفعهم فی الآخرة و الأولی انّه لهو العزیز الوهّاب تمسّکوا بکتاب اللّه ثمّ اتّبعوا ما نزّل فیه من قلمی الأعلی الّذی ینطق انّه لا اله الّا انا العزیز المختار و نذکر من سمّی بفتح‌اللّه الّذی صعد الی الأفق الأعلی المقام الّذی جعله اللّه مقدّساً عن الذّکر و البیان انّا شهدنا له بما یکون نوراً امام وجهه فی کلّ عالم من عوالم اللّه کذلک احاطه فضل ربّه الرّحمن انّه ممّن فاز بحبّ اللّه علی شأن وجدنا عرفه و هذا من فضلی الّذی سبق الکائنات انتهی

در کتاب الهی حکم ارث نازل و از قلم اعلی ثبت شده ولکن در این مقام فرمودند هر قدر از آن مال بمبلّغین داده شود بسیار محبوبست چه که امر تبلیغ از اعظم امور عنداللّه مذکور بوده و هست طوبی لمن فاز به اینکه در بارۀ ارث اخوان و همشیرۀ جناب مرفوع مغفور حاجی علیه بهآء اللّه و رحمته نوشته بودند قبل از کتاب اقدس آنچه بشریعت فرقان عمل شد لدی الرّحمن مقبول بوده و هست

و اینکه در بارۀ بنت مهاجره علیها بهآء اللّه نوشته بودند معلوم است آنچه از ایشان برآید کوتاهی ننموده و نخواهند نمود امروز باید جمیع ناظر بیکدیگر باشند چه که کل اصابع یک دستند میفرماید قوله تعالی همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار انتهی ولکن باظهار محبّت و قیام بر خدمت و عمل فی اللّه و توجّه فی سبیل اللّه امتیاز حاصل میشود و مقامات واضح و معلوم میگردد از حقّ سائل و آمل که آن جناب همیشه مؤیّد باشند بر خدمت امر و محبّت با دوستان حقّ این عبد در حین حضور و عرض مطالب ذکر جناب دوست مکرّم آقا محمّد ک‌ر علیه بهآء اللّه و آنچه باین فانی مرقوم داشته بودند عرض شد و جواب در جواب مطالب دستخطّ آن محبوب نازل لذا این عبد بزحمت جدید راضی نشد و مکتوب مخصوص خدمت ایشان عرض ننمود امید عفو است و آن محبوب هم آنچه در بارۀ بنت مهاجره نوشته بودند تلقاء وجه عرض شد فرمودند ینبغی له ان یکون ساهراً فی ایّام اللّه و قائماً علی ما امر من لدن علیم حکیم انتهی

و اینکه در بارۀ جناب آقا شیخ محمّد مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد لعمر المحبوب قد نطق لسان العظمة بما ذابت به الصّخرة الصّمّآء و سالت به البطحآء این فانی قادر بر اینکه تمام آنچه اصغا نمود عرض نماید نبوده و نیست اشهد باللّه و کفی به شهیدا که مادون این خادم هم قادر نه وقت ناله و ندبه است و ربیع صیحه و ضجیج چه که نفسی که قادر بر تکلّم نبوده او را ربّ اخذ نموده‌اند و از سلطان مقتدری که جمیع من علی الأرض از ملوک و مملوک را در ایّامی که ظهر عالم از سطوت یوم مرتعش بود دعوت نمود غافل و محجوب این فانی متحیّر است که چه عرض نماید حال از همه میگذریم بآثار نظر نمایند شاید اشراقات انوار معانی را از الفاظ بیانات منزل آیات بیابند و منوّر گردند چندی قبل در یکی از الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل قوله تبارک و تعالی باین کلمۀ مبارکه که بمثابۀ آفتاب از افق سماء لوح الهی مشرق است ناظر باش فارجعوا الی الآثار یا اولی الأبصار انتهی از غفلت من علی الأرض امر بمقامی رسیده که شمس حقیقت بر اشراقات انوار خود دلائل ذکر میفرماید

یا الهی و اله الموجودات یا سلطانی و سلطان الکائنات اسألک باسمک الّذی به سرت نسائم ریاض بیانک فی ایّامک و بالکلمة الّتی بها قامت القیامة بین خلقک بأن تؤیّد عبادک علی الانصاف فی امرک و النّظر الی افقک ای ربّ لا تخیّبهم عن بحر جودک و لا تمنعهم عن باب فضلک تشهد و تری یا محبوب العالم بأنّ الأکباد ذابت بما ورد علیک من طغاة خلقک و بغاة بریّتک فاکتب لعبادک الضّعفآء ما یجعلهم اقویآء فی مملکتک لیعترفوا بما اعترف به لسان وحیک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الحکیم

باری تفصیل جناب شیخ و آنچه ذکر نمودند تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به اللّسان فی ملکوت البیان قوله تعالی

هو الأقدم الأقدس الأعظم

یا محمّد یوم بزرگ و امر بزرگ در جمیع کتب الهی و زبر ربّانی این یوم بیوم اللّه معروف اگرچه جمیع ایّام بحقّ منسوبست ولکن این یوم از قلم اعلی از قبل و بعد تخصیص یافته منظر اکبر ظاهر ولکن بصر کمیاب و ندا از سجن مرتفع ولکن آذان واعیه مفقود آثار حقّ بمثل وجودش ظاهر و باهر و هویدا ولکن اوهامات نفوس غافله ناس را از مشاهدۀ انوار یقین منع نموده بشنو ندای مظلوم را و به ما ینبغی الیوم قیام نما انشآءاللّه از رحیق بیان رحمن مردگان وادی نفس و هوی را زنده نمائی للّه بایست و للّه بگو شاید حجبات غلیظه خرق شود و ابصار بمشاهدۀ انوار فائز گردد بحر از غدیر ممتاز است بگو امروز روزیست که میزان به انا الممیّز العلیم ناطق خافوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اقبلوا بقلوب نورآء الی مشرق عنایة ربّکم مالک الوری و لا تتّبعوا ظنون الهائمین هذا یوم شهد له کتب اللّه من قبل و اخبر به الرّحمن یوم یقوم النّاس لربّ العالمین قل یا ملأ الأرض قد ظهر الوعد و اتی الموعود الملک للّه العلیم الخبیر دعوا ما عند العالم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه ربّ العالمین کم من عالم اعرض عن المعلوم و کم من جاهل سمع و سرع و قال لبّیک یا اله من فی السّموات و الأرضین کن ناظراً الی الأفق الأعلی و ناطقاً باسم ربّک مالک العرش و الثّری و متمسّکاً بالعروة الوثقی الّذی ینطق فی العالم و یدع الکلّ الی الاسم الأعظم و یبشّرهم بفرات رحمة ربّهم الکریم ان استمع ندآء المظلوم و قم باسمه القیّوم و خذ رحیقه المختوم ثمّ اشرب منه تارة باسمی و اخری بذکری رغماً للّذین کفروا باللّه العلیّ العظیم ان اطلع من افق الصّمت ناطقاً بهذا الاسم الّذی اذا ظهر ظهرت الزّلازل و ناحت القبائل و اخذ الدّخان سکّان السّموات و الأرض الّا من اخذته ید قدرة ربّک الغالب القدیر قل بأعلی النّدآء یا ملأ الانشآء هل فیکم من احد یجد حلاوة بیان الرّحمن و هل منکم من ذی بصر لینظر ما اشرق من افق البرهان و هل من ذی سمع لیسمع ندآء اللّه العزیز الفرید قل یا ملأ الفرقان قد اتی الرّبّ علی سحاب البیان و بشّرکم بالرّحمن ان انصفوا باللّه و لا تکونوا من الصّاغرین انّ الصّراط یدعوکم الی الحقّ و المیزان ینادی لک الحمد یا مقصود العالمین ثمّ ولّ وجهک شطر ملإ الرّوح قل تاللّه قد ظهر ما وعدتم به فی الانجیل من لدی اللّه العزیز الجمیل انّه اتی بسلطان لا یقوم معه من فی السّموات و الأرضین قد فاز اورشلیم بأنوار الوجه و انتم من الغافلین ان تریدوا الظّهور انّه ظهر بالحقّ و ان تریدوا الآیات قد ملئت منها الآفاق ایّاکم ان تمنعکم ما عندکم عن هذا الأمر العظیم قل یا ملأ التّوراة قد اتی منزل الآیات و ینادی الصّهیون قد ظهر الاسم المکنون ان اسرعوا و لا تکونوا من الغافلین هذا یوم فیه تنادی الأشیآء و یدع الکلّ الی البحر الأعظم ولکنّ الأمم استکبروا علی اللّه الّا من اتاه بقلب سلیم کذلک ماج بحر البیان و هاج عرف قمیص ربّک الرّحمن ان اشکر و کن من الذّاکرین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

انشآءاللّه جناب شیخ مؤیّد شوند بر قیام و ندا بشأنی که طنین ذباب ایشان را از تغرّدات عندلیب بقا منع ننماید این خادم خدمت ایشان تکبیر و سلام میرساند و عرض مینماید قسم بآفتاب حقیقت نفوسی که الیوم معرضند غافل بوده و هستند ابداً اطّلاع بر این امر نداشته و ندارند سبحان‌اللّه بشأنی اوهام آن نفوس را احاطه نموده که بالمرّه از انوار آفتاب بی‌نصیب و محجوب مانده‌اند اوّلاً بر هر نفسی لازم که خالصاً لوجه اللّه آنچه شنیده بگذارد و بآثار رجوع نماید و هم‌چنین در قوّت و قدرت و قیام و آنچه که از نفس ظهور ظاهر شده تفکّر کند امروز روزیست که ذکرش در جمیع کتب الهی بوده و هم‌چنین ذکر ظهور حقّ در این اراضی حضرت داود در زبور میفرماید رنّموا للرّبّ السّاکن فی صهیون و صهیون در این اراضی واقع و هم‌چنین میفرماید طوفوا بصهیون و دوروا حولها عدّوا ابراجها ضعوا قلوبکم علی متارسها تأمّلوا قصورها انتهی و هم‌چنین میفرماید یا فلسطین اهتفی علیّ من یقودنی الی المدینة المحصّنة انتهی باب فلسطین عکّا و هم‌چنین مدینۀ محصّنه میفرماید و آن عکّا و حصن اوست و بسیار محکم بنا شده و در الواح شتّی بحصن متین مذکور حضرت اشعیا میفرماید اصحاح ۲۴ ٢١ و یکون فی ذلک الیوم انّ الرّبّ یطالب جند العلآء فی العلآء و ملوک الأرض علی الأرض ٢٢ و یجمعون جمعاً کأساری فی سجن و یغلق علیهم فی حبس ثمّ بعد ایّام کثیرة یتعهّدون ٢٣ و یخجل القمر و تخزی الشّمس لأنّ ربّ الجنود قد ملک فی جبل صهیون و فی اورشلیم و قدّامه شیوخ مجد انتهی

یا اهل الأرض ببیانات الهیّه که از قبل در کتب سمائیّه نازل شده نظر نمائید و تفکّر کنید که شاید از بیوت عنکبوتیّه بمدینۀ محصّنه که الیوم مقرّ عرشست توجّه نمائید میفرماید خداوند در آن روز در علّیّین بر جنود علّیّین و هم‌چنین در زمین بر تمامی ملوک سیاست میفرماید چنانچه در ایّامی که مقرّ عرش باب اورشلیم واقع شد جمیع ملوک و مملوک را بأعلی النّدآء بافق اعلی دعوت فرمودند بشأنی که جمیع ملأ اعلی آن ندای احلی را اصغا نمودند و به لک الحمد یا اله العالمین ناطق گشتند از جمله لوحی بود که بحضرت سلطان ایران ارسال شد مع قاصد اگر نفسی در سور ملوک و هم‌چنین لوح حضرت سلطان نظر نماید و تفکّر کند بر سیاست حقّ مطّلع شود و بر قدرت و عظمتش گواهی دهد لعمر اللّه بشأنی بیانات رحمن او را جذب نماید که خود را از امکان و عالمیان فارغ و آزاد مشاهده کند و بکمال ایقان و اطمینان بوجه واحد بوجوه اهل بهاء توجّه نماید و ملأ انشاء را ببقعۀ نورا هدایت کند و هم‌چنین میفرماید جمیع بمثل اسیران جمع شده و بحبس‌خانه بسته خواهند شد حال ملاحظه نمائید در آنچه از قلم اعلی در اوّل ورود سجن نازل شده میفرماید عزّت از دو طائفه اخذ شد از ملوک و علما و این مضمون مکرّر نازل و نفوس عارفۀ مستقیمۀ فائزه دیده و شنیده‌اند طوبی للفائزین اثر آن یوماً فیوماً در ارض ظاهر چنانچه اگر نفسی ببصر حقّ ملاحظه کند ملوک را اسیر و محبوس مشاهده مینماید

در ملک پاریس تفکّر نمائید که چگونه اخذ شد آنچه در بارۀ او نازل حرف بحرف ظاهر گشت و هم‌چنین در امپراطور روس مشاهده کنید امر بمقامی رسید که یکی را بکمال ذلّت بر خاک انداختند و دیگری در قصر را بسته و مقرّ جلوس را وطن قرار داده و جرئت خروج نه مگر با حفّاظ و حرّاس کثیره لعمر اللّه قبر از آن قصر اولی و احسن است ای اهل ارض در قدرت حقّ مشاهده نمائید که چگونه ذلّت جمیع را احاطه نموده ای‌کاش سور ملوک و سورۀ مبارکۀ رئیس و الواح مقدّسه که در اوّل ورود در سجن اعظم نازل شده اهل عالم ملاحظه مینمودند تا بر قدرت و قوّت و عظمت و علم حقّ آگاه میشدند و بکمال استقامت بر خدمت امرش قیام میکردند امپراطور المانیا که امروز شخص اوّل عالم است بلسان خود در ملأ عام باین کلمه نطق نمود از برای ما در استقبال امنیّت باقی نمانده چه که مشاهده شد ملک اعظم امپراطور روس و رئیس جمهور امریکان را بکمال جرئت و جسارت بذلّت تمام بقتل رساندند و این اضطراب و اغتشاش در جمیع جهات سرایت نموده و مینماید طوبی از برای سلطانی که الیوم بحقّ توجّه کند و از حقّ جلّ جلاله طلب عزّت و قدرت و ثروت نماید من‌دون این فقره چاره‌ئی نبوده و نیست کتب الهی جمیع را آگاه مینماید اگر باو توجّه نمایند در این ظهور بکمال تصریح ذکر شده آنچه که ادراکش از قلب و بصر مستور بوده للّه درّ منصف انصف فی اللّه و قرأ ما انزله الرّحمن فی الکتب و الزّبر و الألواح انّه من اولی الأبصار لدی الحقّ العزیز المنیع و این قوّت و قدرت و عظمت در وقتی ظاهر که در قشلۀ عسکریّه جمال احدیّه محبوس و باب هم مسدود و ضبّاط قائم بشأنی که وقتی حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء اراده فرمودند که از باب قشله خارج آن را مشاهده نمایند ضبّاط عسکریّه منع نمودند لیتمّ ما نزّل من قبل فی کتب المرسلین آنچه واقع شده جمیع در کتب الهی مذکور و مسطور و این عبد چون باختصار ناظر لذا باین چند کلمه کفایت نمود

عظمت این یوم را بشأنی ذکر نموده‌اند که فی‌الحقیقه اسّ سکون متزعزع گشته از حقّ این فانی میطلبد که نَفَس آن محبوب را مؤثّر فرماید تا از میاه حکمت و بیان اشجار وجود را سقایه نماید که شاید بفواکه جنیّه و اثمار لطیفه مزیّن شوند و بمقام اظهار ثمره که منتها مقام است فائز گردند اینست که در عظمت ایّام و عظمت امر اشعیاء نبی میفرماید ادخل الی الصّخرة و اختبئ فی التّراب من امام هیبة الرّبّ و من بهآء عظمته انتهی مقصود از این اذکار آنکه جمیع بدانند که اخبار این ظهور اعظم حتّی ورود سجن و مشی بر مشارف ارض و امثال آن در کتب قبل نازل والّا باید باذن جان هدیر حمامۀ بیان را که بر اعلی غصن سدرۀ تبیان مرتفع است استماع نمود و بآن تمسّک جست قوله تعالی و قد کتبت جوهرةً فی ذکره و هو انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان انتهی اگر نفسی بانصاف در این فقره نظر نماید یعترف بما اعترف به اللّه و یشهد بما شهد به اللّه و الحقّ یقول انّه لن یعرف بدونه و لا یری ببصر غیره و الّذی اراد عرفانه ینبغی ان ینظر الیه بعینه و السّلام علی من اتّبع الحقّ منقطعاً عمّا عند الخلق

و اینکه ذکر مخدوم مکرّم جناب حاجی میرزا زین‌العابدین ب‌ر علیه بهآء اللّه فرمودید الحمد للّه بعنایت حقّ جلّ جلاله فائزند و از هنگامی که از ارض سرّ تشریف برده‌اند تا حین فراموش نشده‌اند و انشآءاللّه لازال عنداللّه مذکور بوده و هستند عریضۀ ایشان در این ایّام بساحت اقدس رسید جواب عنایت میشود از جانب این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر و سلام برسانید از حقّ منیع سائل و آمل که ایشان را مؤیّد فرماید بر آنچه که سزاوار یوم اللّه است این عبد هم خدمت ایشان معروض میدارد آنچه که حاکی از خلوص و محبّت قلبی این فانیست خدمت ایشان از حقّ تأیید میطلبم در جمیع احوال انّه هو ولیّنا فی الدّنیا و الآخرة و ولیّ الّذین کسّروا فی هذا الیوم اصنام التّقلید باسم ربّهم القویّ القدیر و اینکه مرقوم داشتید در امور دوستان منتهای جدّ و اجتهاد را مبذول میدارند الحمد للّه الّذی وفّقه علی ذلک سزاوار ایشان همین قسم است که نوشته‌اید انشآءاللّه مکافات اعمال ایشان از عنایات حقّ جلّ اجلاله خواهد شد انّه ولیّه فی الدّنیا و الآخرة لا اله الّا هو الشّاهد السّمیع البصیر

این عبد اراده داشت که آن محبوب را ببعض عرایض اخری مصدّع شود ولکن چون چند یوم قبل مزاحم شد لذا این کرّه بگمان خود باختصار تشبّث نموده مستدعی از آن محبوب آنکه دوستان آن ارض که در جبینشان نقش خاتم الملک للّه منطبع است از جانب این خادم فانی تکبیر و سلام برسانید امید هست که از استقامتشان هر مضطربی مطمئن و هر متزلزلی مستقیم و هر متحرّکی ساکن شود الأمر بید اللّه یفعل و یحکم و هو القویّ القدیر البهآء الظّاهر اللّائح المشرق المنیر علی حضرتکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بأیّام اللّه و عملوا بما امروا به فی کتابه العزیز

خ‌ادم

فی ٢ جمادی‌الثّانی

این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.