هو الحیّ القیّوم تبارک و تعالی شأنه
آفتاب حقیقی کلمۀ الهی است که تربیت اهل دیار معانی و بیان منوط باوست و اوست روح حقیقی و ماء معنوی که حیات کلّشئ از مدد و عنایت او بوده و خواهد بود و تجلّی او در هر مرآة بلون او ظاهر مثلاً در مرایای قلوب حکما تجلّی فرمود حکمت ظاهر شد و همچنین در مرایای افئدۀ اهل صنعت اشراق نمود صنایع بدیعۀ منیعه ظاهر و در افئدۀ عارفین تجلّی فرموده بدایع عرفان و حقایق تبیان ظاهر شده جمیع اهل عالم و آنچه در او ظاهر بانسان قائم و از او ظاهر و انسان از شمس کلمۀ ربّانیّه موجود و اسماء حسنی و صفات علیا طائف حول کلمه بوده و خواهد بود اوست نار الهی و چون در صدور برافروخت ما سوی اللّه را بسوخت افئدۀ عشّاق از این نار در احتراق و این نار حقیقت ماء است که بصورت نار ظاهر شده ظاهرها نار و باطنها نور و از این ماء کلّشئ باقی بوده و خواهد بود و من المآء کلّشئ حیّ از خدا میطلبیم که این ماء عذب الهی را از این کأس روحانی بیاشامیم و از عالم و عالمیان در سبیل محبّتش بگذریم و البهآء علی اهل البهآء
* * *
بسم اللّه الأقدس العلیّ الأبهی
آنچه از معنی بیت در آیات الهی نازل و از افق سماء حقیقت مشرق همان تمام است و فصل الخطاب لا ینکره الّا من کان من الجهلآء بیانی دیگر بلسان پارسی ذکر میشود تفضّلاً لک انّه یحبّ عباده الذّاکرین و آن اینکه اگر بخواهی کما هی این مقام را مشاهده نمائی در بحر آیات تکوینیّه متغمّس شو کلّ اشیاء در مقامی آیات الهی بوده و خواهند بود علی قدر مراتبها در مقام تجلّی سلطان مجلّی در ملکوت اسماء و صفات از برای کلّ اثبات آیتیّت میشود در اینصورت غیر آیات چیزی مشهود نه تا قرب و بعد تصوّر شود بعد از اشراق شمس معانی از افق این بیان کلّ از آیات الهی محسوب دیگر غیر تجلّی سلطان مجلّی امری ملحوظ نه تا آنکه ذکر شود و یا بقمیص عبارت درآید و اگر دست قدرت الهیّه آیتیّت اشیاء را اخذ نماید لا تری فی الملک من شیء چه قدر پاک و مقدّس است پروردگار تو و چه قدر عظیم است سلطنت و غلبۀ او آیات تکوینیّه و آفاقیّه که مظاهر اسماء و صفات او تعالی شأنه هستند در یک مقام مقدّسند از قرب و بعد تا چه رسد بذاته تعالی انشآءاللّه اگر از این خمر معانی که در خمخانه عزّ صمدانی بانامل قدس سبحانی تربیت شده بیاشامی از عالم و عالمیان درگذری و بشطر دوست من غیر اشاره توجّه نمائی
قسم بنیّر آفاق اگر جمیع ناس حلاوت کلمهئی از کلمات الهیّه که از مشرق فم مشیّت رحمانیّه اشراق فرموده ادراک نمایند کلّ از لذایذ دنیای فانیه منقطع شوند و بوجه باقی توجّه کنند بعد عباد بشأنی ملاحظه میشود که نفسی را که مقصود از دنیا و تعمیر آن ظهور او بوده در اخرب بلاد منزل دادهاند دیگر در اینصورت بچه استحقاق فضل الهی از سماء عزّ رحمانی نازل شود همچه مدان که نفسی بر حقّ قادر است قسم بمطلع اسم اعظم که اگر اراده فرماید جمیع را بکلمهئی معدوم نماید قبول این سجن اعظم نظر بخلاصی اعناق است از سلاسل نفس و هوی و قبول این ذلّت نظر بعزّت من فی الأرض بوده چه که این نفحۀ رحمانیّه از برای حیوة بریّه آمده و زود است که اشراق شمس کلمه را از جمیع اطراف مشاهده نمایند انّ ربّک لهو المقتدر القدیر ولکن مقصود شاعر از این بیت که
دوست نزدیکتر از من بمن است وین عجبتر که من از وی دورم
ترجمۀ آیۀ مبارکه بوده که میفرماید و نحن اقرب الیه من حبل الورید و فیالحقیقه بلسان پارسی خوب ذکر نموده و در این حین از خمر رحمت ربّ العالمین شارب چه که از لسان قدم ذکرش جاری شد چون حقّ فرموده که من بانسان نزدیکترم از رگ گردن او باو لذا میگوید با وجود آنکه تجلّی حضرت محبوب از رگ گردن من بمن نزدیکتر است مع ایقان من باین مقام و اقرار من باین رتبه من از او دورم یعنی قلب که مقرّ استواء رحمانی است و عرش تجلّی ربّانی از ذکر او غافل است و بذکر غیر مشغول از او محجوب و بدنیا و آلای آن متوجّه و حقّ بنفسه قرب و بعد ندارد مقدّس است از این مقامات و نسبت او بکلّ علی حدّ سوآء بوده این قرب و بعد از مظاهر ظاهر این مسلّم است که قلب عرش تجلّی رحمانی است چنانچه در احادیث قدسیّۀ قبلیّه این مقام را بیان فرمودیم لا یسعنی ارضی و لا سمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المؤمن و قلب که محلّ ظهور ربّانی و مقرّ تجلّی رحمانی است بسا میشود که از مجلّی غافل است در حین غفلت از حقّ بعید است و اسم بعید بر او صادق و در حین تذکّر بحقّ نزدیک است و اسم قریب بر او جاری و دیگر ملاحظه نما که بسا میشود که انسان از خود غافل است ولکن احاطۀ علمیّۀ حقّ لازال محیط و اشراق تجلّی شمس مجلّی ظاهر و مشهود لذا البتّه او اقرب بوده و خواهد بود چه که او عالم و ناظر و محیط و انسان غافل و از اسرار ما خلق فیه محجوب و هر ذی بصری بعین الیقین مشاهده مینماید که قرب و بعد بنسبتهما الی المظاهر ذکر شده و میشود و آن سلطان قدم مقدّس از قرب و بعد و اذکار و اسماء و صفات بوده و خواهد بود
باری قرب بحقّ در این مقام توجّه باو بوده و بعد غفلت از او مثلاً هر نفسی که الیوم از رحیق اطهر ابهی نوشید باعلی ذروۀ قرب و وصال مرتقی و مندون آن در اسفل درک بعد و انفصال بوده اگرچه در کلّ احیان بذکر رحمن ناطق و باوامرش عامل باشد چنانچه الیوم ملل مختلفه که در ارضند چون از صهبای احدیّه محرومند کلّ در تیه بعد سائر و قرب و بعد در ظهور مظهر الهیّه معلوم و مشهود هر نفسی که بحرم ایقان توجّه نمود او از اهل قرب محسوب و هر نفسی که اعراض نمود بعید بوده و خواهد بود قرب حقّ بعد ندارد اگر ناس بعید نمانند اصل شجرۀ قرب در ارض این بیان که از سماء رحمن نازل شده ثابت و فرعها احاط العالمین وقتی که شمس اسم قریب از مشرق لقا اشراق فرمود جمیع آفاق را احاطه نموده و قرب معنوی از قرب ظاهر اقدم و اقرب است چنانچه مشاهده میشود بسا از نفوس که با حقّ بودهاند و در عشیّ و اشراق در ظاهر مشرّف ولکن حقّ تصدیق قرب در حقّ آن نفوس نفرموده چه که از قرب معنوی محروم بودهاند و حقّ عالم و ساتر و اگر نفسی در اقصی بلاد ساکن و بحقّ ناظر باشد در حقّ او کلمۀ قرب نازل ولکن یا طوبی و یا حبّذا از برای نفسی که بهر دو مرزوق شود فوالّذی جعلنی ذلیلاً لعزّ العالمین و مسجوناً لعتق اهل العالم که اگر نفسی یکبار از روی خلوص وجه رحمانی را زیارت نماید مقابل است با حسنات اوّلین و آخرین بل استغفر اللّه عن ذلک چه که بذکر و بیان این مقام محدود نشود بر فضل این مقام احدی مطّلع نه مگر حقّ جلّ کبریائه و اگر نفسی در شطری که عرش ظهور در آن مستقرّ است وارد شود در جمیع عوالم لانهایه فیض و اجر این عمل او را مدد نماید تا چه رسد بنفسی که بلقا فائز شود و مقصود از جمیع آنچه از سماء عنایت نازل و در کتب الهیّه مذکور و مسطور لقآء اللّه بوده طوبی لمن فاز به و ورد شطر الّذی من افقه اضآء شمس جمال رحمة ربّه العلیّ العظیم و مسّ ترابه و استنشق هوائه انّه فاز بخیر الّذی لیس فوقه خیر و لا فضل و عنایة تاللّه یزورنّه اهل الفردوس و یجدنّ منه عرف اللّه المقتدر المهیمن العزیز القدیر
ای سائل انشآءاللّه بعنایت سلطان لایزالی از کوثر بیان اطهر ربّانی در این ایّام روحانی از اناء رحمت رحمانی بیاشامی و بشطر اللّه توجّه نمائی جمیع عوالم ما لا نهایۀ اذکار و الفاظ و بیان از نقطۀ اوّلیّه تفصیل شده و کلّ بآن نقطه راجع و آن نقطه بارادۀ قدمیّه ظاهر هر نفسی که الیوم باو و بحبّ او فائز شد صاحب جمیع اسماء حسنی و صفات علیا و صاحب علم و بیان بوده و خواهد بود ولکن احدی از زلال این بیان که از یمین عرش رحمن جاری است نیاشامد مگر اهل بهاء ای سائل مشاهدۀ رحمت و فضل الهی نما مع آنکه در سجن جالس و اعدا از کلّ جهات مترصّد معذلک تو را محروم ننموده و در این احزان بذکر دوستان الهی مشغول هل رأیت فضلاً اعظم من ذلک لا وربّک الرّحمن امروز روزی است که حبیب قد عرفناک میگوید و کلیم به قد رأیناک ناطق و خلیل به قد اطمئنّ قلبی ذاکر جهد نمائید شاید از فضل رحمن محروم نمانید و هر چه در این ایّام فوت شود تدارک آن ابداً ممکن نه طاهر و خفیف شوید چون نسائم ربیع روحانی بشطر رحمانی مرور نمائید اینست نصیحت رحمن اهل اکوان را و از ذکر اینکه کلّ اشیاء آیات الهی بوده توهّم نرود که نعوذ باللّه خلق از سعید و شقیّ و مشرک و موحّد در یک مقامند و یا آنکه حقّ جلّ و عزّ را با خلق نسبت و ربط بوده چنانچه بعضی از جهّال بعد از ارتقاء بسموات اوهام خود توحید را آن دانستهاند که کلّ آیات حقّند من غیر فرق و از این رتبه هم بعضی تجاوز نمودهاند و آیات را شریک و شبیه نمودهاند سبحان اللّه انّه واحد فی ذاته و واحد فی صفاته ما سواه معدوم عند تجلّی اسم من اسمائه و ذکر من اذکاره و کیف نفسه فواسمی الرّحمن که قلم اعلی از ذکر این کلمات مضطرب و متزلزل است از برای قطرۀ فانیه نزد تموّجات بحر اعظم باقی چه شأن مشاهده میشود حدوث و عدم را تلقاء قدم چه ذکری بوده استغفر اللّه العظیم از این چنین عقاید و اذکار
بگو ای قوم موهوم را با قیّوم چه مناسبت و خلق را با حقّ چه مشابهت که باثر قلم او خلق شدهاند و این اثر هم از کلّ مقدّس و منزّه و مبرّا و از این مقام گذشته در مقام آیات ملاحظه کن که شمس یکی از آیات الهی است آیا میشود او را با ظلمت در یک مقام ملاحظه نمود لا فونفسه الحقّ لا یتکلّم احد بذلک الّا من ضاق قلبه و زاغ بصره بگو در خود ملاحظه کنید اظفار و چشم هر دو از شما است آیا این دو نزد شما در یک رتبه و یک شأن بوده اگر گفته شود بلی قل کذبتم بربّی الأبهی چه که آن را قطع میکنید و این را مثل جان عزیز دارید تجاوز از رتبه و مقام جایز نه حفظ مراتب لازم یعنی هر شیء در مقام خود مشاهده شود بلی وقتی که شمس اسم مؤثّرم بر کلّ اشیاء تجلّی فرموده در هر شیء اثر و ثمری علی قدر مقدور ظاهر چنانچه ملاحظه میشود که سمّ با اینکه مهلک است معذلک در مقام خود اثری و نفعی از او مشهود و این اثر در اشیاء از اثر این اسم مبارک است سبحان خالق الأسمآء و الصّفات شجر یابس را بسوزانند و شجرۀ طریّۀ رطبیّه را در ظلّش مأوی گیرند و از اثمارش متنعّم شوند در احیان مظاهر الهیّه اکثری از بریّه بامثال این کلمات نالائقه ناطق چنانچه در کتب الهیّه و صحف منزله تفصیل آن نازل توحید آن است که در کلّ آیۀ تجلّی حقّ مشاهده کنند نه آنکه خلق را حقّ دانند مثلاً تجلّی شمس اسم ربّ را در کلّ ملاحظه نمائید چه که در کلّ آثار تجلّی این اسم مشهود است و تربیت کلّ منوط باو
و تربیت هم دو قسم است یک قسم آن محیط بر کلّ است و کلّ را تربیت میفرماید و رزق میدهد چنانچه خود را ربّ العالمین فرموده و قسم دیگر مخصوص بنفوسی است که در ظلّ این اسم در این ظهور اعظم وارد شدهاند ولکن نفوس خارجه از این مقام محروم و از مائدۀ احدیّه که از سماء فضل این اسم اعظم نازل ممنوعند چه نسبت است آن نفوس را مع این نفوس لو کشف الغطآء لینصعق من فی الأکوان من مقامات الّذین توجّهوا الی اللّه و انقطعوا فی حبّه عن العالمین و موحّد در این دو طائفه تجلّی این دو اسم را ملاحظه مینماید بقسمی که مذکور شد چه که اگر اخذ تجلّی شود کلّ هالک خواهند بود و همچنین در تجلّی شمس اسم احد ملاحظه کن که بر کلّ اشراق فرموده یعنی در کلّ آیۀ توحید الهی ظاهر چنانچه کلّ مدلّند بر حقّ و سلطنت او و وحدت او و قدرت او و این تجلّی رحمت او است که سبقت گرفته کلّ را ولکن نفوس مشرکه از این تجلّی غافل و از شریعۀ قرب و لقا محروم چنانچه مشاهده میشود جمیع ملل مختلفه بوحدانیّت او مقرّ و بفردانیّت او معترف اگر آیۀ توحید الهی در آن نفوس نمیبود هرگز مقرّ باین کلمۀ مبارکۀ لا اله الّا هو نبودند معذلک غافل و بعیدند و عنداللّه از موحّدین محسوب نه چه که سلطان مجلّی را ادراک ننمودهاند و در مقامی این تجلّی که در مشرکین ظاهر اثر اشراق موحّدین است لا یعرف ذلک الّا اولو الألباب ولکن موحّدین مظاهر این اسمند در رتبۀ اوّلیّه و ایشانند که خمر احدیّه را از کأس الوهیّه نوشیدند و بشطر اللّه توجّه نمودهاند کجا است نسبت این نفوس مقدّسه با آن نفوس بعیده و همچنین در تجلّی اسم قریب و امثال آن ملاحظه کن که در رتبۀ اوّلیّه مظاهر این اسماء اهل بهاء بوده و مادون آن معدوم و مفقود انشآءاللّه ببصر حدید در جمیع اشیاء آیۀ تجلّی سلطان قدم مشاهده نمائی و آن ذات اطهر اقدس را از کلّ مقدّس و مبرّا بینی این است اصل توحید و جوهر تفرید کان اللّه و لم یکن معه من شیء و الآن یکون بمثل ما قد کان لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العلیّ العظیم
ای سائل نظر بشأن عباد نما همین سؤال را در سنین قبل نفسی از مشرک باللّه نموده و جوابی بخطّ خود نوشته نزد حرف سین است فوالّذی انطقنی بذکره بین الأرض و السّمآء که معنی ظاهر این فرد را ادراک ننموده و سیّد محمّد اصفهانی تلقاء وجه حاضر و اظهار نمود این نوشته را امر فرمائید از سلمان اخذ نمایند جایز نه که باطراف ببرد و حاجی میرزا احمد و او در منزل کلیم بر مشرک باللّه ثابت نمودهاند که غلط معنی نموده معذلک ناس نسناس او را حقّ اخذ نمودهاند و بحقّی که جمیع امور بکلمۀ او معلّق و منوط باغوای آن مشرک مردود ظلم و اعتساف نموده و مینمایند حال بر تو لازم که آن نوشته را از حرف سین اخذ نمائی و متوکّلاً علی اللّه و خالصاً لوجهه بمتابعانش بنمائی لعلّ یتّخذنّ الی اللّه سبیلاً از قراری که استماع شد بعضی الواح ناریّۀ آن مشرک باللّه را حبّاً للّه سوختهاند اگرچه این فعل من غیر اذن واقع شده ولکن چون حبّاً للّه بوده عفا اللّه عمّا سلف ولکن ابداً محبوب نیست عنداللّه که کلمات احدی محو شود چنانچه حال بعضی از مکتوبات آن مشرک باللّه لازم است که در دست باشد چه که قدرش از کلماتش ظاهر بگو ای ناس گذشته از جمیع مراتب انصاف کجا رفته گیرم امر او را حقّ ستر فرمود آیا کلمات او را ندیدهاید فوا حسرة علیکم علی ما فرّطتم فی جنب اللّه نفسی که از عهدۀ معنی یک شعر برنیاید چگونه هادی اخذ نمودهاید معلوم نیست بعد از مشاهدۀ خطّ او که نزد حرف سین است بچه عذر معتذر خواهند شد کذلک اخذ اللّه سمعهم و بصرهم بلی آن نفوس را مثل آن مولی لازم دعهم بأهوائهم و اقبل الی مولاک القدیم
جهد کن که شاید نفسی را بشریعۀ رحمن وارد نمائی این از افضل اعمال عند غنیّ متعال مذکور و بشأنی بر امر الهی مستقیم باش که هیچ امری تو را از خدمتی که بآن مأموری منع ننماید اگرچه من علی الأرض بمعارضه و مجادله برخیزند مثل اریاح باش در امر فالق الأصباح چنانچه مشاهده مینمائی که اریاح نظر بمأموریّت خود بر خراب و معمور مرور مینماید نه از معمور مسرور و نه از خراب محزون و نظر بمأموریّت خود داشته و دارد احبّاء حقّ هم باید ناظر باصل امر باشند و بتبلیغ آن مشغول شوند للّه بگویند و بشنوند هر نفسی اقبال نمود آن حسنه باو راجع و هر نفسی که اعراض نمود جزای آن باو واصل و در حین خروج نیّر آفاق از عراق اخبار داده شد بطیور ظلمتیّه و البتّه از بعض اراضی نعیب مرتفع خواهد شد چنانچه در سنین قبل شده در کلّ احوال پناه بحقّ برده که مباد متابعت نفوس کاذبه نمائید قد انتهت الظّهورات الی هذا الظّهور الأعظم کذلک ینصحکم ربّکم العلیم الحکیم و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
آیات الهی عالم را احاطه نموده و نور فضلش قلوب موحّدین را منوّر داشته نیّر عدل از افق سماء سیاست کبری مشرق و لائح ولکن سبحات انفس غافله یعنی اعراض آن نفوس شریره انوارش را مستور داشته آیا سبب حرمان چه بوده و علّت منع چه شکّی نبوده و نیست که حضرت فیّاض جلّت عنایته و عظم فضله عالم را محض عرفان و ظهورات عدل و انصاف خلق فرموده لازال امطار جودش هاطل و آیات فضلش نازل در هر شیء عَلَم القدرة للّه منصوب و در هر مقام رایة العزّة للّه مرتفع معذلک موحّدین ضعیف و مشرکین قویّ مشاهده میشوند چنانچه دیده شد مدائن اهل توحید محاط و مدافع مشرکین محیط این نیست مگر از جزاء اعمال و افعال و الصّلوة المشرقة من افق سمآء رحمة اللّه علی جوهر خلقه و مطلع آثاره و مشرق وحیه و مصدر امره الّذی بنوره تنوّر العالم و باسمه استبرک الأمم هو الّذی به بدئ کلّ امر و ختم و به ظهر صراط اللّه المستقیم و امره العظیم لولاه ما ظهر اسم من الأسمآء و لا صفة من الصّفات و علی آله و اصحابه الّذین ما منعتهم حجبات المحتجبین و سطوة المشرکین نصروا دین اللّه حقّ النّصر بحیث اخذت سطوتهم من فی العالم و احاط اقتدارهم کلّ الأمم اولئک عباد ما خوّفهم شیء من الأشیآء و ما حجّبهم ذکر من الأذکار طلعوا من افق الاقتدار و سخّروا مدن الأشرار بهم اشرق نور التّوحید و ظهر حکم التّجرید
سبحانک یا سیّد العالم و مقصود الأمم اسألک بهم و بما ظهر منهم فی سبیلک بأن تؤیّد اهل التّوحید علی ما تحبّ و ترضی ثمّ انصرهم علی الّذین اعتدوا علیهم و اخذوا حقّهم انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر
و بعد قد بلغ الخادم کتابکم قرأت ما فیه و عرضت تلقآء الوجه قال المولی ارواحنا فداه نسأل اللّه تعالی ان یفتح علی وجوه عباده باب فضله و یقرّبهم الی بحر عرفانه و یزیّنهم بما یرتفع به امره و یکتب لهم من القلم الأعلی اجر الآخرة و الأولی انّه ربّ العرش و الثّری نشهد انّه لا اله الّا هو اقراراً لوحدانیّته و اعترافاً لفردانیّته لم یزل کان مقتدراً علی من فی الأرض و السّمآء لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن القیّوم انّا نسلّم من هذا المقام علی احبّائنا و نوصیهم بالحکمة و بما یرتفع به المقام بین الأنام انتهی
للّه الحمد نعمت محبّت که از اعظم نعماء الهی محسوبست موجود عالم بنارش مشتعل و بنورش منوّر اعتدالش روحست از برای هیاکل وجود و اگر فیالجمله تجاوز نماید معدوم نماید و مفقود سازد سبحاناللّه هم عمار عالم از او و هم خرابی این چه خلقی است که کل از وصفش حیران هم نحیب بکا از او مرتفع و هم سرور لایحصی از او ظاهر خادم از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که اعتدال را نصیب دوستان فرماید و عنایت کند طعم رحیق مختوم از او یافت میشود در مقامی اوست هادی و اوست واسطۀ فیض بعد از انبیا سلام اللّه علیهم و اوست مترجم در مقامی و مبیّن در مقامی سبحاناللّه وصفش بقلم تمام نمیشود در جمیع اشیاء هم این فضل علی حدّها ظاهر و مشهود چه که کل مدلّ بر حقّ جلّ جلالهاند و همچنین از صنع او قلم و مداد فارس این مضمار نه الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید
اینکه ذکر جناب حاجی سیّد مهدی علیه سلام اللّه را نمودند ذکرشان لدی المولی بشرف اصغا فائز فرمودند این مناجات را تلاوت نمایند انّها تهدیه الی صراط اللّه المستقیم
الهی الهی ترانی مقبلاً الیک و متوجّهاً الی مشارق وحیک و مطالع الهامک و مهابط علمک و مصادر اوامرک و احکامک اسألک باسمک الّذی به سخّرت العالم و هدیت الأمم و بسلطانک الّذی غلب الأشیآء و بآیاتک الّتی احاطت الأرض و السّمآء و بالّذین ذابت اکبادهم فی حبّک و انفقوا ارواحهم و ما عندهم فی سبیلک بأن لا تخیّبنی عمّا کتبته لأصفیائک و قدّرته لأولیائک ای ربّ تری المحتاج قائماً لدی باب کرمک و المسکین متمسّکاً بحبل عطائک قدّر لی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک انت الّذی شهدت الکائنات بعلوّک و سموّک و الممکنات بعظمتک و اقتدارک ای ربّ فأنزل من سحاب سمآء رحمتک ما یقرّبنا الیک ثمّ ارزقنا خیر ما انزلته فی کتابک اشهد یا الهی بوحدانیّتک و فردانیّتک و بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت فی علوّ العظمة و الاقتدار و لا تزال تکون بمثل ما قد کنت فی ازل الآزال لا تمنعک شؤونات الخلق و لا شبهات القوم انّک انت القیّوم الّذی لا تضعف جندک جنود العالم و لا صفوف الأمم تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انّک انت المقتدر العزیز الحمید الهی الهی تری العاصی اراد بحر غفرانک و البعید افق قربک و رضائک اسألک بنفحات آیاتک و النّسمات الّتی تمرّ من شطر عنایتک بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک و الاقبال الی افقک و النّظر الی آثارک و التّوجّه الی آیاتک یا اله العالم اسألک بالسّراج الأظهر الأقوم بأن تجعلنی من الّذین وصفتهم فی کتابک الّذی انزلته علی سلطان رسلک اولئک عباد مکرمون لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هل تمنعنی یا الهی بعد اذ سرعت الی فرات رحمتک و هل تخیّبنی یا مقصودی بعد اذ رفعت ایادی الرّجآء الی سمآء فضلک و مواهبک لا وعزّتک ما هذا ظنّی بک اشهد انّ بابک مفتوح و فضلک محیط و رحمتک سابقة لا تمنع جودک اعراض العباد و لا عطائک خطآء من فی البلاد فاغفر لی بجودک و احسانک ثمّ ایّدنی علی خدمة اصفیائک و اولیائک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم لا اله الّا انت الفرد الواحد العزیز الجمیل انتهی
الحمد للّه عنایت ظاهر و فضل باهر از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی مسئلت مینماید که ایشان را تأیید فرماید بر آنچه سزاوار است و موفّق دارد بر ذکر و ثنایش و الاعتراف بما نطق به قلمه الأعلی قبل خلق الأرض و السّمآء انّه لا اله الّا هو لم یلد و لم یولد و ما اتّخذ لنفسه صاحبةً و لا ولداً انشآءاللّه از رحیق بیان بیاشامند چه که هر نفسی بآن فائز شد بعرفان حقّ جلّ جلاله فائز اگر جمیع اهل عالم کلمۀ توحید را اصغا مینمودند حقّ اصغا هرآینه کل منقطعاً عن الکلّ الی اللّه توجّه میکردند شئونات و اشارات خادعۀ عالم امم را از فیض اعظم منع نموده مکافات و مجازات دو مرآتند از برای اعمال حسن و قبح آن در این دو ظاهر و هویدا قسم بسرّ وجود که اگر بکتاب الهی جلّ جلاله عمل مینمودند ذلّتهای مشهودۀ ظاهره دست نمیداد و ظاهر نمیشد امروز کل باید بکمال خضوع و ابتهال دستهای ظاهر و باطن را بسماء جود و فضل حقّ تعالی شأنه بلند نمایند و نصرت طلبند که شاید کل محروم نمانند و از بحر آگاهی و دانائی ممنوع نگردند باری جزاء اعمال ناس را منع نموده ولکن چون باب فضل مفتوح است امید هست که نالههای مؤمنین و موحّدین اثر نماید و عالم را بطراز عدل و انصاف مزیّن فرماید انّما السّؤال من العباد و الاستجابة من اللّه مالک یوم المعاد
خدمت محبوب مکرّم حضرت ح و س علیه بهآء اللّه و عنایته سلام میرسانم الحمد للّه فائز بوده و ذکرشان لدی المولی مذکور اسأله تعالی ان ینزل علیه من سمآء الفضل امطار الرّحمة و العطآء انّه هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون و همچنین خدمت محبوب مکرّم جناب کاف و راء علیه سلام اللّه و الطافه و سایر دوستان سلام اللّه علیهم سلام میرسانم و از برای هر یک توفیق و تأیید میطلبم انّ ربّنا الرّحمن هو السّامع المجیب السّلام و الثّنآء علیکم و علی عباد اللّه المخلصین
* * *
جناب میرزا آقا علیه بهآء اللّه
آیات نازل و بیّنات ظاهر ولکن عباد غافل و محجوب بفانی مشغولند و از حضرت باقی محروم امروز روز ذکر و ثناست طوبی از برای نفسیکه شبهات عالم او را از انوار یقین منع ننمود و محروم نساخت سبحاناللّه زخارف و الوان فانیۀ عالم ناس را از ملکوت باقی الهی غافل نموده عنقریب جزای اعمال کل را اخذ نماید انّ ربّک هو العادل الحکیم امروز حضرت قیّوم ظاهر و رحیق مختوم مشهود بگو ای عباد بشتابید شاید فائز شوید بآنچه که از برای او از عدم بوجود آمدهاید اینست وصیّت مظلوم اهل ارض را طوبی لمن سمع و اقبل و ویل للمعرضین الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
جناب حیدر قبل علی علیه بهآء اللّه الأبهی
ابصار را خبر مینمائیم و بشارت میدهیم خود را از مشاهدۀ آثار مقصود عالم و مالک امم منع منمائید یوم یوم شماست چه که از برای بینائی از عدم بوجود آمدهاید و مقصود از این بینائی در مقام اوّل و رتبۀ اولی مشاهدۀ آثار اللّه بوده و هست و آذان را بشارت میدهیم خود را از فیوضات فیّاض حقیقی در ایّام الهی محروم مسازید شکّی نبوده و نیست که از برای اصغاء ندا خلق شدهاید و مقصود از این اصغا در قیّوم اسماء شنیدن این ندا است که از افق اعلی در عشیّ و اشراق مرتفع
یا حیدر قبل علی و یا علی قبل حیدر این یوم را مثلی نبوده و نیست چه که بمثابۀ بصر است از برای قرون و اعصار و بمثابۀ نور است از برای ظلمت ایّام فیالحقیقه ایّامی که از تجلّیات انوار آفتاب حقیقت محرومست از لیالی محسوب بل اظلم کذلک نطق مالک القدم اذ احاطته الأحزان من الّذین نبذوا الأمانة ورائهم و قالوا ما ناح به الصّدق و عملوا ما صاح به الصّهیون اولیای الهی دانسته و میدانند که این مظلوم نظر برکن وفا که از اعظم ارکان نزد مالک امکان مذکور نصرت و اعانت حضرت سلطان را میطلبید ولکن از مقام دیگر و افق آخر نیّر نصر و ظفر اشراق نمود قل
الهی الهی اسألک بقیامک الّذی به قام النّبیّون و المرسلون و نصبت رایة لا اله الّا انت علی اعلی مقام الوجود ان تزیّن سلطان الایران بأنوار الفضل و الاحسان ای ربّ ایّده علی العدل الخالص لتستضیء به آفاق مملکتک ثمّ الهمه یا الهی ما اردت فی ارتفاع مقامه و حفظ مملکته ای ربّ وفّقه برحمتک ثمّ احفظه بجنود غیبک لیقوم علی ارتفاع کلمتک بین ملوک ارضک الّذین فوّضت الیهم امور خلقک ای ربّ زد فی قدرته و سلطانه و عزّه و اقتداره لیحکم بین العباد علی ما امرته به فی کتابک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال
باید این حزب مظلوم در لیالی و ایّام عدل حضرت سلطان را طلب نمایند و مسئلت کنند ولکنّ اللّه اظهر ما اراد و یظهر ما یرید البتّه عدل حضرت سلطان ایران از برای اهل آن افضل و احبّ است و امّا از افقی که این ایّام نور عدل اشراق نموده باید اجر آن و مکافات آن از نظر اولیای الهی محو نشود جوهر جمیع کتب سماوی مشعر و ناطق است بر مکافات محسنین و عاملین نسأل اللّه ان یوفّقکم علی اجرآء ما امرتم به من قلمه الأعلی انّه علی کلّ شیء قدیر
توجّه بدول خارجه جایز نه هذا ما حکم به المظلوم فی کتابه المبین چون ارادهها و دعاهای شما لوجه اللّه است البتّه بر حضرت سلطان ایّده اللّه تبارک و تعالی نیّر عدل اشراق مینماید
الهی الهی ایّده علی ابقآء اسمه فی کتابک و ارتقآء مقامه بین خلقک انّک انت المهیمن العزیز المختار
یا حیدر قبل علی علیک بهائی الأبدی باب فضل باز است و فرات جود از قلم لدنّی جاری فضل بمقامی رسیده که اگر از ذرّات کائنات سؤال شود لمن الفضل تقول للّه ربّ الأرباب اولیای الهی را بعنایتش بشارت ده و بفضل نامتناهیش آگاه نما لئلّا یحزنهم نقنق الضّفادع در هر حال بحبل رحمت متمسّک باشید و در بارۀ کل بفضل ناظر شما انهار جاریۀ منشعبۀ از بحر اعظمید باید خود را در راه ارتقاء اهل عالم فدا نمائید
یا علی قبل حیدر علیک بهآء اللّه مالک القدر اگرچه در ظاهر بزحمت افتادی ولکن در باطن در مقام ابر رحمت چه که آثار امانت و دیانت و عفّت و صدق و صفا در اطراف عالم بتو منتشر وصف این مقام خارج از بیان الأمر بید اللّه مالک الأنام اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان قل نوصیکم بأعمال یتنوّر العالم بأنوارها بذیل عدل تشبّث نمائید و بحبل حکمت تمسّک ضغینه و بغضای عباد این ایّام نظر بنادانی و عدم معرفت است والّا اگر بیابند که شما از برای چه ظاهر شدهاید و بچه مأمورید هرآینه کل سرّاً و جهراً بطواف مشغول گردند انّه یعلم و یقول و النّاس یقولون و لا یعلمون
یا حیدر قبل علی مخصوص ابناء خلیل ارض هاء و میم چندی قبل الواح مقدّسه از سماء اراده نازل و ارسال شد اگر جمیع اهل عالم بیک قطره از بحور مستورۀ در کلمات الهی فائز شوند از ما عندهم بگذرند بشأنی که اسباب عالم از اشیاء و زخارف و الوان ایشان را از نبأ اللّه محروم ننماید و از اثمار سدرۀ منتهی منع نکند اینکه مصلحت ندیدید جناب مذکور در امورات عین و شین داخل شود نعم ما عملت قد تزیّن رأیک فی هذا المقام بطراز القبول
و در بارۀ جمع الواح از لوح قبل خود و اشراقات و طرازات و تجلّیات و غیر آن و همچنین از الواحی که حکم منع سیف و فساد و جدال در آن نازل و امثال لوح برهان و الواحی که ناطق است بمحبّت و الفت و اتّحاد کل که ذکر نمودید این اراده مبارکست و محیط و نافذ و فیالحقیقه از سلطان اعمال نزد غنیّ متعال مذکور و محسوب طوبی للعاملین انشآءاللّه کاتب مذکور موفّق شود بر تحریر آنچه سبب بقا و علّت آسایش اهل عالم است انّا ذکرنا ابنآء الخلیل فی الواح شتّی و ابن من سمّی بیهودا و اوقدنا بذکرهم ناراً فی السّدرة المرتفعة فی الفردوس الأعلی تنطق انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم کبّر علیهم من قبلی و بشّرهم بما اشرق و لاح من افق اللّوح من نیّر عنایة ربّهم الغفور الکریم نسأل اللّه ان یمدّهم و یؤیّدهم علی الاستقامة الّتی بها ارتعدت فرائص المشرکین
ذکر هادی دولتآبادی را نمودید فیالحقیقه بیک قطره از بحر انصاف فائز نه اولیای ارض قاف و میم را در الواح شتّی ذکر نمودیم انشآءاللّه بشرف استقامت فائز شوند هادی باعتساف ظاهر و در اضلال ناس ساعی و جاهد اسامی اولیای ارض قاف و میم را ذکر نمودید مخصوص هر یک لوحی نازل و ارسال شد از حقّ میطلبیم نفوس آن ارض را بمثابۀ جبل ثابت و راسخ و مستقیم دارد نهرین از اوّل ایّام الی حین جاری قد سبقا فی الاقبال و التّوجّه علی اکثر العباد یشهد بذلک مالک الایجاد
ذکر کتب عقاید هادی را نمودی سبحاناللّه از یومی که اسم بابی را باو نسبت دادهاند الی حین آرام نگرفته بانواع حیله و تدبیر جان ناقابلش را حفظ مینماید معذلک با فوارس مضمار انقطاع عمل نموده آنچه را که هیچ ظالمی ننموده اهل سهده را از قبل مظلوم تکبیر برسان قل یا قوم انظروا الی آثار اللّه و رحمته و عزّه و عظمته و اقتداره و اذکروا ما ظهر من عندی قد کنت قائماً فی اوّل الأیّام امام وجوه العالم و بلّغت الأمرآء و العلمآء و العرفآء ما اردته فی اصلاح العالم و ارتقآء الأمم بحیث ما سترت وجهی فی اقلّ من آن ثمّ فکّروا فی الّذین انفقوا اموالهم و ارواحهم فی سبیلی ما منعتهم الثّروة و لا الزّینة و لا العزّة اقبلوا الی مقرّ الفدآء بوجوه نورآء و فازوا بکوثر الانقطاع و الانفاق فی حبّ اللّه المهیمن القیّوم بگو ای قوم هادی بمثابۀ یکی از علمای فرقان بر ترتیب حزبی مثل شیعه مشغول دعوه بقدرة اللّه ثمّ اسلکوا سبل الّذین ما منعتهم سطوة الظّالمین و لا شوکة المعتدین و لا جنود الأرض کلّها کذلک یذکّرکم القلم الأعلی فی سجنه الأعظم لتعرفوا و تکونوا من الشّاکرین امید آنکه از نفحات وحی و نار کلمه کل مشتعل شوند و بنور امر منوّر حیله و مکر سیّد مهدی نجفآبادی در ساحت اقدس مشهود قد انزلنا له من قبل آیاتاً بها تعطّرت مدائن الحکمة و البیان و العلم و العرفان و ما انجذبت به افئدة المقرّبین سبحاناللّه بمثابۀ صخرۀ صمّاء قابل اصغاء کلمة اللّه نبوده و نیست قل یا مهدی قد احاطت الآیات کلّ الجهات و اشرقت شمس البیّنات امام وجوه الأحزاب انّک لو تنکر فضل اللّه و آیاته و حجّة اللّه و برهانه بأیّ شیء تثبت ما عندک و بأیّ برهان تدعو النّاس الی ما عندکم من الأوهام و الظّنون نشهد انّه ما عرف السّبیل و لا الدّلیل یتّبع اهوائه کما اتّبع القوم اهوائهم الا انّه و من معه من الأخسرین فی کتاب اللّه العلیم الحکیم
اینکه ذکر اسم اللّه جیم را نمودی و همچنین استقامتشان را بر امر حقّ جلّ جلاله این ایّام مخصوص او از سماء عنایت نازل شد آنچه که لآلی بحور بیان و عرفان بآن معادله ننماید امروز باید کل بتألیف قلوب مشغول شوند و به ما اراده اللّه متمسّک گردند انّا نکبّر علیه من هذا المقام و نبشّره بما قدّر له من لدن مقتدر قدیر ایادی امر هر یک لدی المظلوم مذکورند و این معدود باید در لیالی و ایّام بحکمت و بیان در الفت و اتّحاد همّت را مبذول دارند هذا ما حکم به اللّه فی الزّبر و الألواح یا حیدر قبل علی هر هنگام آثار علوّ امر فیالجمله ظاهر از خلف استار بیانصافهای عالم بیرون آمدند و عمل نمودند آنچه را که شنیدید و دیدید این الانصاف و این العدل لو لا البهآء من یقدر ان یقوم امام الوجوه و من یقدر ان ینطق بین الأحزاب علم اللّه انّ المفترین و النّاعقین یعلمون و یعرفون بأنّا رفعنا الأمر بقدرة من عندنا و سلطان من لدنّا ولکن ینکرون اتّباعاً لأوهامهم و ظنونهم نسأل اللّه ان یرجع الکاذبین و المفترین الی بحر الصّدق انّه هو المقتدر المعطی العزیز الحکیم
توجّه جناب محمّد اسمعیل از قبل امضا شد و جناب حاجی سیّد اسداللّه را هم اذن میدهیم بشرط اقتضای حکمت و اگر از طریق دیگر توجّه نمایند احبّ و اولی است چه که در مدینۀ کبیره مفترین و خائنین مترصّدند در هر قلبی القای شبهه و ریب نموده و مینمایند مع آنکه خیانت آن نفوس نزد اهل آن مدینه ثابت و مبرهن گشت
یا حیدر علیک بهائی چندی قبل لوحی مخصوص ابن شهید علیهما بهآء اللّه الأبهی نازل و در آن لوح ذکر شهید الّذی فدی نفسه فی سبیل اللّه بوده و انزلنا له ما لا ینقطع عرفه و لا یتغیّر اثره و ما قدّر فیه انّ ربّک هو الغفور الرّحیم رعایت ابن بر کل لازم البتّه باید بکسب و شغلی اشتغال نماید بی اثر و ثمر نماند الحمد للّه الّذی زیّن رأسه باکلیل اسمی و هیکله بطراز نسبتی و نسأله ان یوفّقه علی حفظ هذا المقام الأعلی و المقرّ الأبهی
قد احزننا ما ورد علی ابن ابهر من القضآء المثبت قد کان لها شأن و مقام عند اللّه انّا ذکرناها من قبل و نذکرها فی هذا الحین یا امتی و یا ورقتی اشهد انّک اقبلت اذ ارتفع النّدآء من الأفق الأعلی و اخذت بیدک الیمنی کوثر الرّضآء و بالأخری سلسبیل البقآء و شربت منهما مرّةً باسمی الأعلی و اخری باسمی الأبهی نشهد انّک حملت الشّدائد و البلایا فی سبیل اللّه ربّ العرش و الثّری ما منعک اعراض الامآء و لا شماتتهنّ و لا ما خرج من فمهنّ اشهد انّک سبقت اکثر العباد فضلاً عن الامآء و اقبلت الی افق الظّهور اذ اعرض عنه رجال الجهات اوّل ضیآء ظهر من بحر النّور و اوّل تجلّی اشرق من افق الطّور علیک یا امة اللّه مالک یوم النّشور انت الّتی اجبت ندآء ربّک و فزت بآیاته و آثاره و ما ظهر من عنده نسأل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیک من سحاب فضله امطار رحمته و یکتب لک اجر اللّائی طفن حول العرش فی العشیّ و الاشراق و فی الغدوّ و الآصال یا ورقتی انت فی الأفق الأبهی و یذکرک المظلوم فی سجن عکّآء طوبی لک و نعیماً لک افرحی یا امتی بهذا الذّکر الّذی اذا خرج من فمی ماج بحر الغفران و هاج عرف الرّحمة و الاحسان من لدی الرّحمن طوبی لمن اقبل الیک و ذکرک بما نطق به لسان اللّه المهیمن القیّوم البهآء من لدنّا علیک و النّور من عندنا علیک و علی من تقرّب الیک و حضر امام تربتک و زارک بما نزّل من لدی اللّه مالک الغیب و الشّهود
ذکر جناب ابن ابهر علیه بهائی در ساحت اقدس بوده و هست و آنچه در مقامات جذب و شوق و اشتعال و تبلیغ ایشان ذکر نمودی بشرف اصغا فائز امید آنکه بانقطاع خالص و منتهی التّقدیس بتبلیغ امر الهی مشغول باشند انّا سمعنا ذکره و ندائه فی هذا الأمر المبرم و کنّا معه فی المجالس و المحافل انّ ربّک یسمع و یری و هو السّمیع البصیر چندی قبل جواب مطالب ابن ابهر از سماء عنایت نازل و ارسال شد ولکن نرسیده نسأل اللّه ان یشرّفه به و یجعله فائزاً بلقائه
یا حیدر قبل علی از حقّ بطلب مبعوث فرماید نفوسی را که منقطعاً عن العالم بر نصرت مظلوم قیام نمایند و ایادی امریّۀ موجوده را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب و علّت ورود عباد است در لجّۀ بحر توحید حقیقی ابن مریم میفرماید یا اغنام اللّه شما را مابین ذئاب میفرستم باید از ارضی که ارادۀ حرکت بارض دیگر نمائید تراب آن ارض هم با جامههای شما نباشد ولکن نظر بتغییرات اسباب و خلق باید انسان در آنچه سزاوار یوم است تفکّر نماید و عمل کند
ذکر بیشعوری بعضی از معرضین بیان را نمودی فیالحقیقه بحقّ ناطقی حضرت نقطه روح ما سواه فداه بأعلی النّدآء التماس مینماید و بکمال عجز میفرماید آن یوم به بیان محتجب ممانید معذلک هادی دولتآبادی با هر یک از مقبلین ملاقات مینماید بذکری از بیان قصد اضلال میکند و غافل از آنکه آن حین بمخالفت حضرت مشغول است از مالک وجود مسئلت نما انصاف عطا فرماید سبحاناللّه بمقدّمه مؤمنند و از اصل معرض بمبشّر قائلند و از سلطان ظهور محجوب فیالحقیقه مقام این کلمۀ علیاست یا حیدر قبل علی این ایادی غیر طاهره قابل تشبّث ذیل اطهر اقدس نبوده و نیست
الهی الهی فابتعث من عندک من یذکرک و ینصرک انّک انت المجیب و انّک انت السّمیع و انّک انت العلیم لا اله الّا انت المؤیّد المشفق الکریم
ذکر جناب میرزا محمّد باقر علیه بهائی را نمودید انّا ذکرناه فی مقامات شتّی و نسأل اللّه ان یحفظه و اولیائه من کلّ ظالم بعید و کلّ معتد اثیم اولیا طرّاً را وصیّت مینمائیم بمدارا و حکمت و بآنچه سبب جذب افئده و قلوبست در جمیع احوال از آنچه سبب ضوضا و اشتعال نار بغضا است نهی نمودیم چه که اکثری جاهلند و بمقصود آگاه نه لذا مشتعل میشوند
شهر محرّم الحرام لازال محترم بوده بالأخره بشهادت سیّدالشّهدآء علیه السّلام دارای مقام اعلی و رتبۀ علیا شد و در این ظهور نظر بظهور نقطۀ اولی و تولّد او مقام دیگر تحصیل نمود از اوّل جزع و فزع و نوحه و ندبه ظاهر و از ثانی فرح و سرور ولکن این فقره نزد حزب اللّه معلوم و واضح و نزد حزب دیگر مستور و مکنون لذا نظر برحمت الهی که سبقت گرفته و فضل و عطای ربّانی حزب اللّه باید در آن ایّام حرمت آن یوم را نگاه دارند حضرت نقطه هم حرمت آن یوم را ملاحظه میفرمودند
فی آخر القول امید آنکه اولیای الهی تمسّک نمایند بآنچه که سبب تقرّب احزابست و همچنین سبب اصلاح عالم و امم البهآء المشرق من افق سمآء الفضل و العطآء علیک و علی اولیائی الّذین نبذوا ما نهوا عنه و عملوا ما امروا به فی کتاب اللّه العلیم الحکیم الحمد للّه ربّ العرش العظیم
* * *
آقا و سرور معظّم جناب مبلّغ علیه من کلّ بهآء ابهاه
١۵٢١
هو الأقدس الأعظم الأبدع العلیّ الأبهی
احمد و اشکر من جعلنی فائزاً بنفحات بیانکم اسبّح و اقدّس من جعلنی مهتزّاً بظهورات ودّکم و شؤونات حبّکم و اثنی من لا یثنی بدونه بما جعل الخادم الفانی مشرّفاً بکتابکم الّذی دلّت و حکت کلّ کلمة منه بل کلّ حرف بخلوصکم للّه ربّ العرش و الثّری و حبّکم من کان مسجوناً بین الوری لعمرک یا من جعلک اللّه خلیلاً لنفسه و مبلّغاً لأمره انّ الخادم یحبّ ذکرکم و ثنائکم و البیدآء الّذی یجول فیه قلمکم علی شأن لا یقوم القلم بذکره و لا اللّسان ببیانه یشهد بذلک قلبی و قلبکم و عن ورائهما مولی الوری محبوبنا و محبوبکم اسأله تعالی بأن یجعل فرات عنایتکم ساریاً و مداد الطافکم سائلاً و عرف بیانکم متضوّعاً لیسترّ به قلبی و تقرّ به عینی انّه لهو المعطی المتعالی المجیب الکریم
کینونتی و ما وهبنی اللّه لذکرکم الفدآء بعد مدّة مدیدة و قرون طویلة و عهود لا تحصیه قد تشرّفت بما اردته فی اللّیالی و الأیّام و اذا فتحت و قرأت صعدت و عرضت تلقآء وجه اللّه المقتدر العلیّ العظیم فلمّا تمّ ذکرکم و مناجاتکم اذاً فتح لسان العظمة و قال جلّ اجلاله یا ایّها الخلیل قد ارتفع ندائک الی ان تشرّف باصغآء ربّک العلیّ الأبهی و کتابک بهذا المنظر الکریم انّا سمعنا ذکرک من لسان العبد الحاضر لدی العرش اذ کان قائماً و عرض ما نادیت به اللّه ربّ العالمین ان افرح بما یذکرک المحبوب من ملکوته الأعلی انّه لهو الکریم ولو انّ الغمام منع افق السّرور ولکنّ المحبوب فی بحبوحة البلآء یدع الوری انّه لهو الذّاکر الخبیر ان اطمئنّ بفضل اللّه و علمه انّه یعلم ما انت علیه و انا الخبیر انّه قبل ما عملته فی سبیله و ما اردته فی هذا الیوم الّذی فیه ینادی الملک و الملکوت بما تحرّک به قلمی الأعلی و انا السّمیع ان افرح بذکری ثمّ اقرأ ما نزّل من سمآء مشیّتی کذلک یذکرک المظلوم اذ کان بین ایدی الغافلین قل ما ورد علیّ من اعدائی انّه لهو السّبب الأعظم لارتفاع امری بین عبادی و ذکری بین خلقی و انا البصیر ان اذکر ایّامی ثمّ اشرب صافی کأس السّرور باسمی و عنایتی و انا المعین انّه معک فی کلّ الأحوال یشهد بذلک ما انزلناه باسمک انّ ربّک لهو الفضّال البدیع المنیع کبّر من قبلی علی من معک ثمّ اذکره بذکری الجمیل انتهی
اینکه مرقوم فرموده بودند خوبست چنینم واگذاشتهاند اشتعال را مددی نمیفرمایند الی آخر بیانکم مخصوصاً در ساحت امنع اقدس عرض شد اذاً نطق لسان العظمة بما طارت به الصّخرة قال و قوله الأحلی یا خلیلی انّا امددناک بأسباب السّموات و الأرض و نمدّک بما لا اطّلع به احد الّا اللّه المهیمن القیّوم قد اسمعناک ندائی و اریناک افق امری و سقیناک رحیق وحیی و اشعلناک من نار ما مسّها الدّخان انّ ربّک لهو الودود قد اجذبک صریر قلمی الأعلی الی افقی الأبهی و عرّفک ما هو المقصود من الغیب و الشّهود لعمری انّ لک المقام و انا المحمود انّا قد خلقناک و اظهرناک و ایّدناک و عرّفناک ما هو المستور عن الأبصار و انّک انت الشّاهد علی ذلک و انا المشهود اذا اسکرک خمر بیانی و کوثر کلامی قل
یا مالک ناصیتی و محبوب فؤادی اشهد انّ فضلک احاطنی و رحمتک سبقتنی و انت الّذی زیّنتنی بطراز اسمک الأبهی فی ملکوت الأسمآء یشهد بذلک کلّ الأشیآء و عن ورائها نفسک المهیمنة علی الملک و الملکوت
کذلک رشّحنا علیک من بحر عنایتی لتکون من الفرحین انتهی
و اینکه در بارۀ سرکار خان علیه بهآء اللّه مرقوم فرموده بودند و حکایت آن خائن طاغی لمیزل و لایزال از اینگونه خنّاس و نسناس مابین ناس بوده مع آنکه این عبد در بعض عرایض که خدمت دوستان الهی و شاربان رحیق محبّت رحمانی معروض داشته این فقرات را مفصّلاً عرض نموده که بسی از مردم که حقیقة کذب و کینونة خیانتند بطراز امانت و صدق مابین عباد ظاهر میشوند باید دوستان الهی فریب اینگونه اشخاص را نخورند و بادّعاهای محضه آنچه میگویند نپذیرند معذلک شخصی از احبّا از ارض حدبا بساحت اقدس توجّه نمود و شخص خادع مکّاری با او همراهی نمود و اظهار عبودیّت و ایمان و حبّ کرد بشأنی که فوق آن متصوّر نه و بعد در منزلی از منازل آنچه بود برداشته و قصد دیار اخری نمود ولکن در این ممالک نتوانست در هیچ محل بیرون بیاید ترس و خوف بشأنی او را اخذ نمود که قیمت آن اسباب را بتلغراف خبر دادند که تسلیم مینماید و تسلیم هم نمود معذلک چند یوم بعد شخص دیگر از احبّا با یکی از قاطعان طریق آشنا شد و آن خادع کذّاب اظهار دوستی و مودّت نمود و در همان شب اوّل آنچه با آن شخص بود برداشت و رفت از حقّ میطلبیم که جمیع را مؤیّد فرماید بر عمل بحکمت تا کل ببصیرت عمل نمایند و ببعض اقوال مطمئن نشوند
و اینکه در بارۀ آقا خان مرقوم فرموده بودید بساحت اقدس عرض شد فرمودند هذا ما اخبرک به الصّادق الأمین البتّه بعد از ظهور حجّت و برهان هر نفسی از محبوب عالمیان اعراض نماید بسزای عمل خود خواهد رسید عالم منقلب است و انقلاب او یوماً فیوماً در تزاید و وجه آن بر غفلت و لامذهبی متوجّه و این فقره شدّت خواهد نمود و زیاد خواهد شد بشأنی که ذکر آن حال مقتضی نه و مدّتی بر این نهج ایّام میرود و اذا تمّ المیقات یظهر بغتةً ما یرتعد به فرائص العالم اذاً ترتفع الأعلام و تغرّد العنادل علی الأفنان انتهی
و اینکه در بارۀ ملّا حسن مرقوم فرموده بودید عریضۀ ایشان در ساحت اقدس عرض شد و شمس بیان از افق ارادۀ محبوب عالمیان مشرق انشآءاللّه جناب مذکور بآن فائز شوند
و اینکه فقرات جناب ذبیح علیه بهآء اللّه را مرقوم فرموده بودند فیالحقیقه ایشان از اوّل امر تا حال بکمال استقامت بذکر حقّ مشغول بودهاند و مکرّراً هدف سهام بلا واقع شدهاند از حقّ جلّ و عزّ میطلبم که ایشان را در کلّ احوال مؤیّد فرماید و از شرّ باغین و طاغین محفوظ دارد
و امّا در بارۀ جناب ابابدیع علیهما بهآء اللّه که نوشته بودند طوبی له ثمّ طوبی له ایشان بکمال استقامت جان را در ره دوست نثار نمودند قد شرب من کأس فاز بها ابنه قبله قد نزّل له من القلم الأعلی ما فاحت به نفحة القمیص فی العالم چه قدر خوب واقع شد که در ابتدا از ایشان امری مغایر و مخالف حکمت ظاهر نشد و بعد از اخذ و حبس ظهر منه ما ظهر قد شهد بما هو علیه السن الأعدآء فضلاً عن الأحبّآء الّذین توجّهوا بوجوههم و قلوبهم الی وجه اللّه الباقی الدّائم العزیز المنیع
عرض دیگر آنکه شاربان کوثر معانی که در آن ارض حاضرند خدمت هر یک عرض فنا و نیستی معروض میدارم و از حقّ میطلبم از برای کل مقدّر فرماید آنچه را که سبب بقا و هستی وجود است انّه لهو المعطی الکریم
و جناب حاجی میرزا حسین انشآءاللّه در جمیع احوال موفّق و مؤیّد باشند و بر امر اللّه قائم و مستقیم امید چنانست که در جمیع احیان نفحات قلمیّۀ آن حضرت که فیالحقیقه مایۀ فرح و علّت ابتهاجست متضوّع باشد البهآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم للّه ربّ العالمین احبّا و طائفین حول هر یک عرض خلوص و فنای صرف خدمت آن حضرت معروض میدارند
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
بسم اللّه الأبدع الأمنع الأقدس الأبهی
اذاً نطق لسان اللّه فی کلّ شیء بأنّی حیّ فی هذا الأفق الّذی ظهر بالحقّ و سمّی فی ملإ الأعلی باسم العلیّ الأعلی ثمّ فی مداین الأسمآء باسم البهیّ الأبهی ثمّ بین ملإ الانشآء بهذا الاسم الّذی منه ارتفع الضّجیج عن کلّ من فی السّموات و الأرض الّا من عصمه اللّه بفضله و انقذه عن غمرات الوهم و الهوی و اصعده الی سدرة المنتهی فی هذا الحرم القصوی الّذی یطوفنّ فی حوله کلّ ما کان و ما یکون ولکنّ النّاس احتجبوا انفسهم عمّا اشرق بالحقّ و اظهر نفسه بین العالمین بسلطان کان علی الحقّ محیطاً قل یا قوم تاللّه الحقّ انّ هذا لبحر الّذی منه ظهرت البحور و الیه یذهب کلّها و منه اشرقت الشّموس و الیه یرجع کلّها و منه اثمرت سدرات الأمر بأثمار الّتی کلّ واحدة منها بعثت علی هیکل نبیّ و ارسل الی عالم من عوالم الّتی ما احصاها احد الّا نفس اللّه الّتی احاطت الموجودات بحرف من کلمة الّتی خرج من قلمه الّذی کان محکوماً تحت اصبعه الّذی کان علی الحقّ قویّاً کذلک یغنّ جمال القدم فی هذه الأیّام المظلم الصّیلم فیا لیت من ذی سمع لیسمع نغماته و ینقطع عن العالمین جمیعاً
ان یا عبد النّاظر الی شطر البهآء فی هذا الیوم الّذی اضطربت فیه انفس کلّ مشرک بعیداً فاعلم بأن حضر بین یدی الوجه ما الهمه اللّه فی صدرک و شهدناه ببصر الرّحمة و الجود و انزلنا علیک تلک الکلمات الّتی بها ظهر کلّ امر محتوماً و کلّ سرّ مستوراً ثمّ اعلم بأنّ اللّه قد غفرک بفضل من عنده و طهّرک عن المعاصی فی حین الّذی ذکرت فی کتابک هذا الذّکر الّذی منه اقشعرّت جلود کلّ غافل دنیّاً و هبّت علیک نسایم البقآء عن شطر ربّک العلیّ الأعلی و قلّبک الی شاطئ القصوی حین غفلتک عنه و کذلک تمّت علیک نعمة اللّه و فضله لتکون شاکراً فی نفسک و تکون علی الحقّ رضیّاً و لقد نزّلنا فی هذا اللّوح مائدة الأمر من سمآء الفضل تاللّه من یرزق منها لیشهد نفسه عن کلّ من فی الملک غنیّاً
و امّا ما سألت عن اللّه ربّک فیما نزّلناه من قبل علی محمّد عربیّاً فاعلم بأنّ اوّل ما بعثناه بالحقّ فهو علیّ قد اشرقناه عن افق الفارس و انزلناه علی ظلل الرّوح من سمآء عزّ علیّاً و آخر ما بعثناه فهو ایضاً علیّ و سمّیناه فی الملإ الأعلی باسمنا القدّوس ان انت بذلک علیماً و عزّزناهما بهذا الجمال الّذی ظهر بالحقّ و اشرق عن افق الأمر بسلطان مبیناً و انّا لو نرید ان نفسّر لک تلک الآیة لن یکفیه المداد و لا الأقلام ولکن اختصرنا بما فسّرنا لک لأنّا نکون فی تلک الأیّام فی امر عظیماً و لم نجد الفرصة و لو شآء اللّه و اراد لنفسّرها و نفصّلها رحمة من لدنّا علیک و انّ رحمتی علیک کثیراً ان استقم علی الأمر ثمّ ذکّر النّاس بالحکمة و الموعظة و لا تجادل مع احد کذلک امرک لسان القدس ان اعمل بما امرت و کن علی استقامة منیعاً
* * *
از باغ الهی با سدرۀ ناری آن تازه غلام آمد
های های هذا جُذَبٌ الّهی هذا خِلَعٌ یزدانی هذا قُمُصٌ ربّانی
با ابحر حیوانی با کوثر روحانی آن ربّ انام آمد
های های هذا عِذَبٌ سبحانی هذا لُطَفٌ رحمانی هذا طُرَزٌ عَذبانی
از مصر عمائی آن یوسف شیرازی با عشوه و نام آمد
های های هذا وُجَهٌ ازلانی هذا طُلَعٌ نورانی هذا بِدَعٌ قَدمانی
آن قاتل عشّاقان وان محیی محبوبان با سیف و سهام آمد
های های هذا سُیَفٌ عشقانی هذا رُمحٌ غمزانی هذا سُهَمٌ مژگانی
از خلف حجاب جان واز شهر لقای جانان با بخشش و انعام آمد
های های هذا لُمَعٌ قُدسانی هذا قِدَمٌ قِدمانی هذا کِرَمٌ بدّائی
آن جوهر ابقا از مخزن اسما با ظلّ غمام آمد
های های هذا خُزِنٌ کُنزانی هذا لُئَلٌ صَدفانی هذا صِفَتٌ اسمانی
آن فارس میدان وان قاتل محبوبان با تیغ و حسام آمد
های های هذا جُیَدٌ حَضرانی هذا صُدَرٌ الطافی هذا عُذَبٌ احسانی
آن موجد بیضا آن مظهر ابها در روز قیام آمد
های های هذا اُلَهٌ بدعانی هذا رُبَبٌ قدسانی هذا مِلَحٌ مزّائی
آن سرّ جمال اللّه وان صرف جلال اللّه با صوت و پیام آمد
های های هذا شُغَفٌ لمعانی هذا جُذَبٌ قدمانی هذا وَلَهٌ غِیْبانی
با رنّۀ ورقا با غنجۀ رَوْحا با کاسه و جام آمد
های های هذا هُکَلٌ غِلْمانی هذا حِکَمُ سبحانی هذا غُنَجٌ وَلْهانی
با ناز جهانسوز با راز جگردوز از مشرق لام آمد
های های هذا رُقَصٌ عجبانی هذا کَبدٌ شبّاکی هذا جگر حرّاقی
آن باز شکاری از ساعد سلطانی با طبل و خیام آمد
های های هذا طُیَرٌ رضوانی هذا صُعَدٌ قطرانی هذا وَرَقٌ خَضْرائی
هم مقصد مقصود عالم هم مظهر معبود آدم با جشن مدام آمد
های های هذا قُدَرٌ عظمانی هذا عُظَمٌ قدرانی هذا جُیَشٌ ابدانی
آن جوهر روح حق با صور انا الحق چون هادم اصنام آمد
های های هذا رُنَنٌ سِریانی هذا غُنَنٌ عِبرانی هذا لُحَنٌ فرقانی
با جُعدۀ افشانی با گیسوی ثعبانی با رحمت و الهام آمد
های های هذا غُفَرٌ ازّالی هذا کَرمٌ بَهّائی هذا هَبَةٌ رفعانی
آن سازج ارواح وان مُحرق اشباح با صولت ضرغام آمد
های های هذا حُرَقٌ ارواحی هذا عِلَمٌ وُجدانی هذا قِلمٌ ثعبانی
آن وجهۀ باقی چون صبح الهی در شام ظُلام آمد
های های هذا شُمُسٌ شرّاقی هذا قُمُرٌ لمعانی هذا نُجُمٌ طرزانی
یک موی ز گیسویش یک بوی ز هندویش از وی بمشام آمد
های های هذا بُعَثٌ نوّاری هذا حُشَرٌ ربّانی هذا وُهَبٌ الّهی
از صبح وفای حق از فجر لقای حق آن عیش بکام آمد
های های هذا وُلَدٌ شیرازی هذا سُرَجٌ مشکاتی هذا بُرَقٌ مصباحی
صد جام بدستش صد دام بشستش با غمز تمام آمد
های های هذا سُدَرٌ سَدرانی هذا شِجَرٌ عمرانی هذا غُمُزٌ فتّانی
با اصبع لاهوتی با اَنمِل یاقوتی با بُطری رام آمد با نطق کلام آمد با شور تمام آمد
های های هذا شُرَبٌ نوشانی هذا عُذَبٌ ولهانی هذا حُرَکٌ روحانی
آن شعلۀ ربّانی آن آتش فارانی با برد و سلام آمد
های های هذا مُلَحٌ بهّاجی هذا سُتَرٌ وهّاجی هذا اُلَهٌ معراجی
آن ظاهر مستور آن غایب مشهور از صحن ببام آمد
های های هذا عُشَوٌ طَرفانی هذا حاجبٌ قوسانی هذا شُعَلٌ روحانی
عیسی ز دمش زنده موسی ز غمش خسته کان شمس تمام آمد
های های هذا نُفَحٌ منّانی هذا رُوَحٌ روّاحی هذا کِلَمٌ تمّامی
آن قیصر سبحانی با افسر شاهنشاهی با تاج انا الّهی چون صبح ز شام آمد
های های هذا تُیَجٌ وهّابی هذا صُبَحٌ برّاقی هذا جُلَلٌ خلّاقی
از خلف حجاب قدس واز سَتْر نقاب اُنس آن یار دلارام آمد
های های هذا عُذَرٌ حورائی هذا کُئَسٌ بلّاری هذا عُیَنٌ غمّازی
با رقصۀ قدّوسی با غمزۀ سبّوحی با کوب مدام آمد
های های هذا طُیَرٌ فردوسی هذا شُهَقٌ طاوسی هذا نُغَمٌ ناقوسی
در ارض الهی آن سرو سمائی با مشی و خرام آمد
های های هذا طُوَرٌ الهامی هذا خُبَرٌ ذوقانی هذا سُطَرٌ سَطْرانی
آن سیف الهی با جوهر یزدانی بیرون ز نیام آمد
های های هذا سُیَفٌ قهّاری هذا عُتَبٌ غفّاری هذا بُطَشٌ جبّاری
آن بلبل گلزار از گلشن اسرار از دشت بدام آمد
های های هذا طَرَبٌ جبّاری هذا اثر ربّانی هذا نَفَسٌ رحمانی
محتجبانرا مرگی منجمدانرا دردی شاهنشه ایّام آمد
آن کنز تمام آمد آن غیب بنام آمد رغم دل انعام آمد
های های هذا شُکَتٌ سلطانی هذا کُکَبٌ محوانی هذا لُهَبٌ شعلانی
آن نار الهی از نفس رحمانی قرنها دمیده شد تا بلون دم عاشقان هوای صمدانی ظاهر گشت و بعد بروح ربّانی عهدها دمیده شد تا بلون جُعد نگار مشهود گشت و لا یعدّ و لا یحصی طائف حول کعبۀ قرب ذو الجمال و سالک سبیل حرم ذو الجلال شد تا بشرف ظهور در این لوح مذکور آمد و بهیاکل ارواح قدسی از عشق الهی بخضوع و خشوع و قیام و جلوس بهیئة کلمات مرقومه در آیات مشهوده مشهود گشت پس باید اطیار عرشی که قصد مقاصد معارج قدسی نمایند بوله و آهنگی تلاوت نمایند که جمیع من فی الملک را روح قِدَمی و حیات ابدی و زندگی دائمی بخشند لعلّ رشحات النّار علی صدور الابرار قد کان باذن اللّه مرشوشاً
* * *
اسمع یا اسمی ثمّ اسطع عن کثیب الحمرآء کسطوع المسک عن رضوان ربّک المنّان العزیز القدیر لیعطّر منک الممکنات و یضعنّ روایح الامکان و یقلبنّ الی وجه ربّک الرّحمن العزیز العلیم ان یا رحیم فاخرج عن غرف السّکون و کن منادیاً من لدنّا بین العالمین فانقطع عن نفسک فی سبیل ربّک ثمّ هاجر الی ایّ ارض ترید باسمی المرید الغالب العظیم و ان تکون واحداً فاستأنس بذکر ربّک المهیمن العزیز الحکیم و انّک لو تسمع ما علّمک جمال العلم تاللّه یؤثّر قولک علی کلّشیء بل علی کلّ جبل راسخ منیع قم عن مقامک ثمّ اشتعل بهذه النّار الّتی منها اشتعلت کلّ الأشیآء لیحدث منک حرارة حبّ اللّه فی قلوب الموحّدین تاللّه یا رحیم انّا وجدنا ملأ البیان فی وهم الّذی لن یقاس بوهم احد فی الملک لذا بکت عیون سرّی لنفسی الوحید الغریب قل یا قوم فانصروا الغلام و انّه لهو الّذی به رفع دینکم و علت اسمائکم و ظهرت قدرتکم و لاح جمال اللّه المقتدر العزیز البدیع ان یا قوم لا تحرموا انفسکم عن هذا الفضل الّذی ارتفع بالحقّ خافوا عن اللّه الّذی الیه منقلبکم و مثوی العالمین قم باذن اللّه ثمّ ذکّر النّاس بما یذکرک روح القدس فی هذا اللّیل المنیر
ان یا اسمی ان کنت فقیراً فی الضّعف فاستغن باسمی القادر و ان کنت علیلاً فی الجسد فاستشف باسمی الشّافی و ان کنت کلیلاً فی النّطق فاستنطق بسلطانی النّاطق العلیم الفصیح و انّک اذا اردت ان تبلّغ النّاس الی اللّه اذاً تنطق الرّوح علی لسانک و یجری عنک ینابیع الحکمة و البیان و کان اللّه علی ما اقول شهید کذلک یبشّرک ربّک لتبشّر النّاس برضوان قرب منیع
* * *
اسمعی اطوار ورقة البقآء فی سدرة المنتهی و قولی بلحن الورقآء سبحان ربّی الاعلی هذا الّذی یذکّرکم الی الوطن البهیّ الابهی قولی سبحان ربّی الاعلی و ینطق بالحقّ و یدعوکم الی اللّه و ما هذا الّا وحی یوحی فسبحان ربّی الاعلی و یصعد العارفین الی غیب البقآء و المعرضین الی درک السّفلی فسبحان ربّی الاعلی قل یا عبد لا تخف من احد و توکّل علی اللّه فی الآخرة و الاولی فسبحان ربّی الاعلی لئلّا یعترض علیک اصحاب الهدی و لعلّ یسری فلک النّار علی بحر التّقی فسبحان ربّک الاعلی و ان اعترض علیک من احد لا تحزن فارجع الی اللّه و انّ الیه الرّجعی فسبحان ربّی الاعلی فابذل علی اهل العمآء ما اعطیک ربّک فی ملأ العُلی فسبحان ربّی الاعلی لعلّ یجدون فواکه الاصفی من دوحة القصوی فسبحان ربّی الاعلی و لعلّ یشربوا المقرّبین من هذا الکأس الذّهبیّ الحمرآء عن جمال اللّه الابدیّ الاسنی فسبحان ربّی الاعلی قل لا یحجبکم الاشارات و لا یمنعکم الکلمات عن الّذین کفروا و اشقی ثمّ اعرضوا و اطغی فسبحان ربّی الاعلی قل یا قوم خافوا عن اللّه و لا تجاوزوا عمّا حدّد فی لوح البقآء من قلم الرّوحی فسبحان ربّی الاعلی قل هذا عبد من اللّه یعلّمکم من اسرار العظمی فسبحان ربّی الاعلی و یجزیکم باحسن الجزآء من عند اللّه العلیّ الاعلی فسبحان ربّی الاعلی و قدّر فی هذا اللّوح شرب من الخمر الحَیَوان للّذی آمن ثمّ هدی و حُدّد من زقّوم الظَّلْمآء لمن کفر و تولّی فسبحان ربّی الاعلی ١۵٢١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب حاجی میرزا علی اکبر نراقی
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و القدرة و الکبریآء
اشهد اللّه و ملائکته و انبیائه و اصفیائه و اولیائه و احبّائه و اودّائه بأنّ تنزیل الآیات من اللّه مالک الأسمآء و الصّفات بلغ الی مقام عجز المخلصون عن احصائها و الکاتبون عن تحریرها و انّها تنزل فی الصّباح و المسآء و فی آنآء اللّیل و اطراف النّهار و انّی مع عجزی و عجز ما دونی عن تحریرها کیف اقدر ان اشتغل الی شیء آخر و ازاحم احبّآء اللّه بکلماتی الّتی لا تغنی و لا تثمر لعمر اللّه انّ قلبی کان مشتاقاً بذکر احبّآء اللّه ولکن لن اجد الفرصة لأذکرهم بذکری الّذی یحکی عنّی و یلیق لنفسی لذا اطلب منهم العفو فی کلّ الأحوال لیعف اللّه عنهم فضلاً من عنده انّه لهو العفوّ الغفور
همیشۀ اوقات قلب و لسان و قلم مشتاقست بذکر دوستان و آقایان ولکن این عبد فانی بشأنی مشغولست که فرصت استماع ذکری او تحریر کلمهئی نمییابد لذا اگر در جواب تأخیری شود و یا تعطیلی رود امید عفو است مکاتیب آن جناب پی در پی وارد و چون بطراز ذکر مالک اسماء مزیّن بود کمال بهجت و انبساط دست داد ولکن از امورات واردۀ بر آن جناب حزن شدید روی نمود اگرچه فیالحقیقه ملاحظه شود آنچه لوجه اللّه و فی امر اللّه و فی سبیل اللّه و فی رضآء اللّه وارد شود نعمت باقیه بوده و خواهد بود چه که هیچ عملی بی مکافات و بی مجازات نبوده و نیست و مکافات اعمال طیّبه در کتاب الهی ثبت شده و بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد ماند لذا آن جناب باید از امورات وارده محزون نباشند
عرایض آن جناب در ساحت اقدس عرض شد هذا ما تکلّم به لسان العظمة ای علی قبل اکبر هنگامی که تلقاء عرش در منظر انور حاضر بودی ملکوت بیان الهی ترا بحکمت امر فرمود باید در کلّ احوال بآن ناظر باشی و هر نفسی بآنچه از مبدأ مشیّت ظاهر شده عامل شود من غیر فتنه و ضوضاء عباد بآنچه اراده نموده فائز گردد حکمت جوهریست جذّاب هر بعیدی را بمقرّ قرب جذب نماید و هر غریبی را بوطن کشاند نفوسی که بزخارف دنیا دل بستهاند و بمناصب فانیه مغرور گشتهاند متنبّه نشوند و از خواب غفلت بیدار نگردند مگر باسبابی که حقّ بآن عالم است و حکمت مذکورۀ در کتب و الواح اسّ این اساس بوده و هست انّ ربّک لهو العلیم الخبیر اگر دست قدرت حجاب این مقام را بردارد و ما عند اللّه مشهود شود کل شهادت دهند که آنچه از قلم اعلی جاری شد همان محبوب و موصل بمطلوبست قد قرئ کتابک لدی الوجه و اجبناک بهذه الکلمات الّتی بها اشرقت شمس علم ربّک طوبی لقوم یعلمون و ما یفوز به الّا المخلصون انتهی
و آنچه از تبلیغ امر مرقوم نموده بودید نسأل اللّه ان یوفّقکم علی هذا الأمر العظیم ای حبیب من قلب این فانی بمثابۀ نار مشتعل است چه که مشاهده میشود حقّ ظاهر و ملکوت بیان باهر و یوم اللّه مشهود و معذلک نفوسی که خالصاً لوجه اللّه ناس را متذکّر نمایند و بحقّ بخوانند مثل اکسیر احمر کمیاب مشاهده میشوند کم من ارض باتت من غیر زرع و حرث و کم من ارض زرعت و حرثت و باتت من غیر مآء و کم من ارض اتی وقت حصادها و لم یکن من حاصد لیحصدها ولکن از بدایع الطاف الهیّه و ظهورات عواطف رحمانیّه امید هست که نفوسی باخلاق ملکوتیّه ظاهر شوند و بتبلیغ امر اللّه و تربیت من فی العالم مشغول گردند آن جهتی که سبب و علّت جذب قلوب و تطهیر نفوس است انقطاع از ما سوی اللّه بوده طوبی از برای نفسی که از رحیق بیان الهی سرمست شد و در انجمن عالم بذکر دوست ناطق گشت این مستی بر شعور بیفزاید و هستی در نیستی آورد شرح این مقام را پایانی نه انّه لهو المبیّن العلیم الحکیم
در هر حال باید دوستان الهی و شاربان رحیق روحانی بحکمت ناظر باشند و به ما انزله اللّه فی الکتاب متمسّک دوستان و محبوبان ارض طاء را از قبل این فانی تکبیر برسانید و همچنین مظلومانی که فی سبیل اللّه بسجن مبتلا گشتهاند هنیئاً لهم دنیا را اعتباری نبوده و نیست و جمیع اعمال معدوم و فانی خواهد شد مگر اعمال نفوسی که لوجه اللّه بآن قیام نمودهاند آثار آن اعمال از دفتر ابداع محو نخواهد شد باید از بعد کمال مواظبت ملحوظ دارند تا امری که مغایر حکمت است ظاهر نشود چه که در اکثر الواح این فقره نازل و آنچه از قلم اعلی جاری شده آن مؤثّر و مطلع اثمار بوده و خواهد بود انشآءاللّه در جمیع احوال بخدمت امر مشغول باشید و به ما اراد به المقصود متمسّک اسامی دوستان الهی که در ورقۀ آن جناب مذکور بود کل لدی الوجه عرض شد طوبی لهم بما ذکرت اسمائهم فی المنظر الأکبر ثمّ هنیئاً لهم انّ لهم حسن مآب انشآءاللّه بر امر اللّه مستقیم باشند چه که این فقره بسیار عظیمست نه مثل بعضی که بهر ریحی متحرّکند و بهر هوائی متّبع و بهر نعیقی متوجّه خدمت جمیع از قول این خادم فانی تکبیر منیع برسانید نسأل اللّه ان یزیّنهم بأثواب الاستقامة و ینطقهم بثنائه بین البریّة انّه لهو المقتدر القدیر
مخدومزادۀ مکرّم آقا محمّد تقی را تکبیر برسانید انشآءاللّه بتحریر آیات اللّه همیشه موفّق باشند امری محبوبتر از آن نیست خطوطی که خواسته بودند خدمت حضرت غصن اللّه الأکبر روحی لتراب مقدمه الأطهر فدا عرض شد فرمودند تو خود شاهد و گواهی که از کثرت تحریر الواح الهیّه فرصت بالمرّه مفقود و غیر مشهود است و فیالحقیقه همین است که فرمودند چه که اگر گاهی هم بر سبیل تفرّج ببیرون شهر تشریف ببرند الواح همراهست و در آنجا هم مشغول میشوند مشاهده کنید حال از جمیع بلدان و از ارضها و از اطراف این ارض متّصلاً عرایض میرسد تحریر تنزیل مخصوص است باین عبد و تحریر الواح بحضرت غصن اللّه الأکبر روحی لحرکة قلمه الفدآء فیالحقیقه از قدرت حقّ است که فیالجمله از عهده برمیآئیم والّا بر حسب ظاهر بسیار مشکل بنظر میآمد نسأله التّأیید فی کلّ الأحوال انّه لهو المؤیّد الکریم
عرض کلّیّۀ این عبد آنکه باید آن جناب بکمال سعی و اهتمام در الفت و اتّحاد نفوس مشغول باشند اختلافی که در آن ارض واقع شد فیالحقیقه سبب تضییع امر اللّه بوده دوستان از آن محزون شدند و دشمنان از آن مسرور گشتند این فقره لدی اللّه بسیار عظیمست در هر حال باید جمیع بحبل اتّحاد متمسّک باشند بشأنی که احدی رایحۀ اختلاف از احبّای الهی استشمام ننماید الیوم که سیّد ایّام و سلطان ازمان و اوقات است باید از وجوه مؤمنین باللّه نضرۀ رحمن مشاهده شود باری فقرۀ اختلاف سبب حزن کلّی شد و عالم را تیره نمود انشآءاللّه این نار اختلاف بکوثر محبّت و اتّحاد فانی و معدوم شود تا کل به ما اراده اللّه فائز گردند البهآء علیکم
* * *
هو النّاطق فی ملکوت الذّکر و البیان
الأمر للّه الّذی امسک قلمه الأعلی فی اشهر معلومات بما اظلم افق الأمانة بما اکتسبت ایدی اهل الانشآء فلمّا قضت المدّة و تمّ المیقات حرّکه بأنامل الاقتدار لیجول فی مضمار الذّکر و البیان و یستنّ فی میدان العلم و العرفان تبارک الرّحمن الّذی امسک و اطلق و اذا امسک ناح به الملأ الأعلی و اذا اطلق اهتزّ من فی ممالک البقآء و تمایلت افنان سدرة المنتهی و تطاولت اغصان اشجار مدائن الأسمآء انّه لهو الفارس الّذی لا یمنعه نعاق الفجّار و لا نهاق الأشرار یرکض و یجول و ینادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء بما جعله اللّه روحاً للملإ الأعلی و نوراً لملکوت الانشآء انّه لهو الطّراز الّذی به تزیّن العالم و تضوّعت نفحة القمیص بین الأمم اسأل مالک القدم بأن یعرّف العباد فضل هذا الیوم الّذی ما قدّر له شبیه فی الابداع و لا نظیر فی الاختراع و اکبّر و اصلّی علی الّذین توجّهت وجوههم الی اللّه فاطر السّمآء و اقبلت قلوبهم الی الأفق الأعلی و نطقت السنهم بذکر اللّه مالک الأسمآء و انشرحت صدورهم من نفحات هذا الیوم الّذی جعله اللّه مطلعاً لاسمه الّذی به انکسر ظهر الأصنام و تزلزلت ارکان الأوهام لا اله الّا هو المقتدر العزیز العلّام
و بعد قد فاز الخادم بکتابکم و وجدت منه ما جعلنی مسروراً لأنّه کان مزیّناً بذکر اللّه و ثنائه و مطرّزاً بما ینبغی لکم فی ایّامه فلمّا اخذنی عرف الوداد من نفحات مدادکم صعدت و حضرت بین یدی اللّه مالک الایجاد و عرضت ما فیه اذاً نطق لسان العظمة قال جلّ کبریائه یا اسد انّا کنّا ماشیاً فی البیت اذاً حضر العبد الحاضر لدی العرش بکتابک و عرضه لدی الوجه فلمّا تمّ انزلنا الجواب من سمآء المشیّه و الاقتدار لتشکر و تکون من الفائزین یشهد قلمی الأعلی بأنّک اقبلت و سمعت و حضرت و عرفت و رأیت و فزت بلقآء اللّه و انّه لهو الشّهید ان انظر ثمّ اذکر اذ اسمعناک ندائی و اریناک منظری و اشهدناک جمالی و انا الجمیل هل تحزنک شؤونات العالم بعد الّذی وردت شاطئ بحر السّرور و انا الحزین انت الّذی شربت رحیق الوصال من ید عطآء ربّک و فزت بالفرح الأعظم انّ ربّک لهو العظیم ان اشکر اللّه بما ایّدک و رزقک لقائه انّه لهو الموعود فی کتب القبل انّ ربّک لهو العلیم کن خادماً لأمر مولاک لعمر اللّه انّه خیر لک عمّا علی الأرض کلّها کذلک یعلّمک قلمی و انا الخبیر قد قدّر لک بفضله ما یفرح به قلبک انّ ربّک لهو الکریم
ندای شما اصغا شد و آنچه در ثنای مالک اسماء از قلم جاری جمیع مشهود آمد انشآءاللّه در جمیع احوال بکمال حکمت و بیان بذکر حقّ ناطق باشید و بخدمتش مشغول الحمد للّه از بدایع الطاف الهی بساحت اقدس فائز شدی و قلم اعلی بعنایتی ناطق که ذکر آن بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد بود در لیالی و ایّام بآن ناظر باشید و چون جان محفوظش دارید حال خدمت امر بسیار لازم و افضل اعمالست انشآءاللّه بآن موفّق شده و میشوید انّه یری و یسمع و انّه لهو الحقّ المبین انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا علی اکبر علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض احوال ایشان شمس عنایت از افق فضل مشرق قال جلّ کبریائه یا علی نعیماً لک بما سمعت حفیف سدرة المنتهی و خریر کوثر الحیوان فی ملکوت الانشآء تمسّک بالعروة الوثقی و قل
لک الحمد یا مالک الأسمآء بما عرّفتنی و اسمعتنی و شرّفتنی بعرفانک بعد الّذی غفل عنه اکثر خلقک اسألک یا مالک الملکوت و المهیمن علی الجبروت بأن تجعلنی منجذباً بآیاتک و منقطعاً عن دونک و ذاکراً بثنائک بین عبادک بالحکمة الّتی امرتنی بها فی کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء باسمک القدیر
ان اشکر اللّه بما ذکرت فی السّجن الأعظم و ذکرک مولاک القدیم الّذی ینطق بأعلی النّدآء انّه لا اله الّا هو النّاطق و انا السّمیع انتهی
و اسامی آقایان که در کتاب آن جناب مذکور بود واحداً واحداً عرض شد و نسبت بکل اظهار عنایت فرمودند قوله جلّ جلاله
ان یا اسد یذکرک الفرد الأحد بآیات انفجرت منها ینابیع الحکمة بین البریّة لتفرح و تشکر ربّک العلیم
یا علی قبل نقی قد ذکرت لدی العرش و هذه مرّة اخری قل
یا مالک الأسمآء لک الحمد بما عرّفتنی و شرّفتنی و ذکرتنی اسألک بأن تجعلنی ثابتاً علی حبّک علی شأن لا تزلّنی اشارات الّذین کفروا بک اذ اتیتهم من سمآء الأمر بسلطان مبین
یا محمّد ان استمع ما ینادیک به المظلوم و یذکرک فی هذا المقام الکریم ان اشکر بما شربت کوثر البیان اذ اعرض عنه اکثر من فی الامکان قل
یا الهی الرّحمن اسألک بأن تؤیّدنی علی ما یرفع به ذکرک و یبقی به ذکری بدوام ملکوتک المنیع
ان یا اسم الجیم قد توجّه الیک وجه ربّک من هذا المقام الّذی زیّنه اللّه بطراز اسمه الأعظم الّذی به اضطرب الأمم الّا من شآء ربّک القدیر کن راسخاً ثمّ ثابتاً علی شأن یستقوی بهما کلّ ضعیف و یستقرب کلّ بعید و یستفرح کلّ حزین و یستیقن کلّ عبد مریب انّا ذکرناک مرّة بعد مرّه لتقوم علی خدمة الأمر و تذکر ربّک الحمید
یا اباتراب یذکرک الوهّاب لعمر اللّه ما احلی ذکرکم و ندائکم و ما ابهی اضعآء ربّکم السّمیع لکم ان تشکروا اللّه بما جعلکم من الفائزین
یا حسن انّا نذکرک فضلاً من لدنّا ان استمع و قل
لک الثّنآء یا مالک الأسمآء بما شرّفتنی و ایّدتنی و رزقتنی ما غفل عنه اکثر خلقک و انّک انت الغفور الرّحیم
انّا نذکر من سمّی بأیّوب لیفرح و یکون من الشّاکرین انت الّذی وجّهت و اقبلت و فزت یشهد بذلک قلمی السّریع ان اذکر اذ کنت لدی العرش و سمعت ندآء المظلوم و کنت من الفائزین
یا قلمی الأعلی ان اذکر من سمّی بمحمّد الّذی اقبل الی افقی الأبهی و اراد ان یشرب رحیق البقآء من ید عطآء ربّه الکریم لعمر اللّه لو تشرب منه باسمی لتجد لذّة النّعمآء کلّها و یأخذک سکر خمر العرفان علی شأن تدع من فی الامکان عن ورائک و تذکر ربّک علی شأن ینجذب به کلّ غافل بعید انّا نوصیک بالاستقامة الکبری لأنّ الأمر عظیم عظیم ان افرح بما یذکرک المظلوم فی السّجن الأعظم و توجّه الیک من هذا المقرّ البعید
یا یوسف ان استمع ما ینادیک به ربّک الأبهی من الأفق الأعلی لیبلغک النّدآء الی مقام تدع الوری عن ورائک و تشهد نفسک فی سرور مبین طوبی لک بما سمعت و اقبلت و ذکرت ربّک اذ اعرض عنه کلّ معرض مریب تمسّک بحبل عطآء ربّک و قل
اسألک بنفسک بأن تجعلنی مستقیماً علی امرک و لائذاً بحضرتک و متشبّثاً بذیلک المنیر
کذلک ذکرناک لتطّلع بألطاف ربّک و تکون من الرّاسخین
انّا نذکر فی هذا الحین من سمّی بعبدالحسین لیأخذه جذب نفحات الوحی فی هذا الیوم الّذی فیه استقرّ مالک القدم علی العرش الأعظم و ینطق انّه لا اله الّا انا البدیع لا یعادل بما ذکرت به لدی الوجه خزائن الأرض کلّها یشهد بذلک قلمی الأعلی و ما نزّل فی لوحی الحفیظ ان اذکر مولاک فی کلّ الأحیان و قل
یا اله الامکان اسألک باسمک المهیمن علی الأسمآء بأن تجعلنی راسخاً فی دینک و مستقیماً علی حبّک و ناطقاً بذکرک الجمیل اشهد انّ بک ماج بحر العرفان و هاج عرف القمیص بین الأدیان و انّک انت الّذی باسمک ارتفعت سمآء البیان و بذکرک تشرّفت کتب الرّحمن لا اله الّا انت الرّفیع
انّ الحمید یذکر عبده الحبیب لیجد کلّ ذی شمّ عرف عنایات ربّه الکریم یا حبیب انّا نذکرک من شطر هذا السّجن انّ ربّک لهو الرّحیم ان استمع آیات ربّک و خذها بقوّة من لدی اللّه و قل
لک الحمد یا اله العالمین اسألک بقدرتک و سلطانک و عظمتک و اجلالک بأن تجعلنی من الّذین نبذوا العالم باسمک یا مالک القدم انّک انت المقتدر علی ما تشآء تأخذ و تعطی و انّک انت المتعالی العزیز المنیع انتهی
اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد بیک مرقوم داشتید عرض شد قال و قوله الحقّ این ایّام نظر باختلافات و انقلابات و نیران حروب توجّه بشطر سجن جایز نه بگو ای دوستان حضرت دوست میفرماید الیوم باید جمیع احبّا بافق اتّحاد ناظر باشند و در هوای ذکر و بیان طیران کنند یعنی باید بکمال اتّحاد و یگانگی بتبلیغ امر بحکمت مشغول شوند این اعظم مثوبات عنداللّه بوده و خواهد بود انّه یکتب اجر اللّقآء لمن اراد انّه لهو المقتدر القدیر انتهی
و همچنین جناب آقا علی عسکر که مرقوم داشتید مخصوصاً عرض شد فرمودند جزاه اللّه احسن الجزآء و یقدّر له ما ینفعه فی الآخرة و الأولی و انّه مالک العرش و الثّری لا اله الّا هو السّامع البصیر انتهی
ذکر مسجونین که فرمودید تلقاء وجه عرض شد فرمودند لیس لهم ان یحزنوا فیما ورد علیهم فی حبّ اللّه و امره قد ورد علینا ما ورد علیهم انّ ربّک لهو المخبر العلیم انّ الّذین حبسوا فی سبیل اللّه سوف ینصرهم اللّه فضلاً من عنده و یجعل ذکرهم مخلّداً فی کتابه العظیم و کذلک ذکرناهم فی کتاب من سمّی بعلی قبل اکبر الّذی فاز بمنظر اللّه ربّ العالمین قل ان افرحوا بذکر اللّه ایّاکم انّه یحبّ من حمل الشّدائد فی سبیله انّه لهو العزیز الکریم انتهی انشآءاللّه عنایات لایتناهیه شامل حال ایشان خواهد شد
و امّا در بارۀ مانکجی صاحب که مرقوم داشته بودید عریضۀ ایشان از طرف ارض صاد رسید ولکن جایز نیست احدی اسم مرسل را بداند که کیست و زود هم رسید و جواب هم از سماء مشیّت همان ایّام نازل ولکن نظر بحکمت ارسال آن تعویق افتاد و همچنین عرایض این عبد که خدمت بعضی آقایان عرض شده بود و در حین ورود عریضۀ صاحب که تلقاء عرش عرض شد حضرت غصن اللّهه الأکبر روحی لتراب قدومه الفدآء حضور داشتند بایشان امر فرمودند که جواب عریضه را بنویس ایشان هم جواب مرقوم فرمودند و اینکه ارسال نشد نظر بآن بوده که در آن ایّام چون بعضی از نصاری بر مسلمین قیام نمودند و بکمال مکر و حیله بفساد اشتغال داشتند و در مکاتیب از طرف حکومت تفحّص میشد که مباد از مفسدین مکتوبی باطراف برود باین جهات و جهات اخری ارسال نشد تا در این کرّه شمس اذن از افق فضل مشرق و طالع و جواب ایشان ارسال شد انشآءاللّه بمعانی آن فائز شوند ای برادر حقیقی و دوست واقعی از حقّ جلّ جلاله بطلبید که نفوس بآذان واعیه و صدور منشرحه و نفوس زکیّه بکلمات الهیّه ناظر شوند جناب صاحب بعضی از مطالب سؤال نمودهاند از جمله از اختلاف مذاهب و این مطلبی است اگر بتفصیل نازل شود البتّه سبب انقلاب بعضی خواهد شد چه که اکثری از مردمان از شریعۀ بیان نیاشامیدهاند و بمعانی ما نزّل من لدی الرّحمن برنمیخورند و ملتفت نیستند و اکثری از عباد در اختلاف شرایع متحیّرند و حال آنکه این اختلافات سبب و علّت تربیت نفوس و ترقّی آن بوده و خواهد بود چه که بمقتضای وقت و زمان و عصر احکام الهیّه نازل شده مثلاً در اختلافات ساعات ملاحظه نمائید و در اختلافات فصول مشاهده فرمائید اگر نفس بصیر فیالجمله تفکّر نماید بیقین میداند که این اختلافات سبب اتّحاد عباد و علّت حفظ من فی البلاد بوده و هست از قبل فرموده السّفر قطعة من السّقر حال اگر گفته شود السّفر قطعة من الجنّة بأسی نبوده و نیست چه که اسباب تغییر کرده چنانچه مشاهده میشود که حال مسافر بکمال راحت در کالسکه مینشیند و بهر سمت که اراده نماید میرود در این دو قول شخص بصیر هیچ مخالفت مشاهده نمینماید و همچنین سرکار صاحب بیانات مذاهب را نمودهاند و استفسار فرمودهاند که کدام الیوم محبوبست و این مسئله بر حسب ظاهر صراحةً جواب آن نوشته نشد ولکن تلویحاً جمیع اجوبۀ ایشان از سماء مشیّت رحمن نازل و ارسال شد انشآءاللّه بحقایق آن پیبرند و بهیاکل معانی ساکنۀ در غرف کلمات آگاه شوند الیوم بهتر و مقبولتر که فیالحقیقه مربّی عالم و منوّر عالم و محیی عالمست بیانات حقّ بوده چنانچه اگر شخص منصفی همین لوح صاحب را ملاحظه کند اعتراف مینماید که سلطان بیان و ملیک کتب است و جامع کلّ معانی است و همین سؤالات که ایشان فرمودهاند از قبل جواب کل نازل علم اللّه ما بقی من شیء الّا و قد نزّل فی الکتاب در جمیع مطالب و امور از سماء مشیّت نازل شده آنچه که جمیع را کفایت نماید و بکمال آسایش برساند از حقّ میطلبیم ناس را مؤیّد فرماید بادراک ما هو المقصود خدمت سرکار صاحب از قول این عبد سلام برسانید و مذکور دارید انشآءاللّه باید بانوار محبّت الهی منوّر شوید و برضایش فائز و چون در عراق بشرف حضور فائز شدند انشآءاللّه باثر و ثمر آن مرزوق گردند انّه مظهر ما یشآء بسلطانه و انّه لهو المظهر القدیر
این عبد یک نسخه از لوح مبارک که باسم جناب صاحب نازل بخطّ نسق نوشته ارسال داشت که هر یک از دوستان بخواهد سواد بردارد از آن بردارد تا اصل محفوظ بماند و بدست صاحبش برسد در حین تحریر این عریضه این فقره بنظر آمد که دوستان آن ارض جدّ و جهد نمایند تا جناب صاحب بر اصل مطلب مطّلع شوند یعنی آگاه شوند بر اینکه مقصود حقّ جلّ جلاله نزاع و جدال و نعوذ باللّه اعمال شنیعه و افعال مردوده و سفک دماء و نهب و اخذ اموال ناس نبوده و نیست اگر فیالحقیقه بر این امور مطّلع شوند و مقصود از ما نزّل فی الکتاب را بیابند اینقدر میشود که بر بعضی از نفوس کلماتی القا نمایند که سبب اطمینان شود و اعزّه و امرا ادراک این مقام نمایند و بدانند که حقّ از جمیع نقایص مقدّس و مبرّاست این امر مثل شمس مشهود و واضحست و طریق آن ظاهر و سبیل آن مستقیم اگر در این کلمۀ جامعه که از مشرق قلم ربّانیّه جاری شده تفکّر نمایند بر علوّ امر اللّه و سموّ آن شهادت میدهند قال جلّ اجلاله لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم انتهی این النّاس و ما یقولون و این مقام امر اللّه المهیمن القیّوم انشآءاللّه باید آن جناب بکمال ملایمت و حکمت عباد را متذکّر نمایند و کمال سعی و جهد در اتّحاد احبّای آن ارض مبذول دارند علم اللّه هذا ما یفرح به کلّ الأشیآء انّ ربّنا الرّحمن وصّی فی اکثر الألواح احبّائه بالمحبّة و الاتّحاد لأنّ بهما ترتفع رایات النّصر و یلوح افق الأمر
و بعد از عرض عرایض آن جناب در ساحت اقدس و ما انزله الرّحمن فی الجواب مجدّداً این عبد را احضار فرمودند و فرمودند یا عبد حاضر بنویس باحبّا که قلم اعلی ابداً التفاتی بذکر اکسیر و ذکر علم آن نداشته و نخواهد داشت بعضی از نفوس از بعضی اقوال حکما و غیرهم سؤال نمودند مشاهده شد اگر جواب نازل نشود شاید سبب توهّمات شود لذا از مطلع علم ربّانی نازل شد آنچه نازل شد و کل را از عمل بآن نهی فرمودیم طوبی لمن سمع امر اللّه و نهی نفسه عن الهوی قسم بآفتاب افق علم که الیوم اکسیر اعظم و جوهر عالم کلمة اللّه است بگو ای دوستان این اکسیر اعظم را باسم مالک قدم بر وجود امم القا نمائید شاید تقلیب شوند و بمقام عرفان باللّه فائز گردند و در این مقام بیانات مشرقۀ منیرۀ لائحه از قلم اعلی جاری و از قبل و بعد باطراف ارسال شد نعیماً لمن سمع امر اللّه المهیمن القیّوم
یا اسد طوبی للّذین اجتمعوا لحبّ اللّه و امره و یتفکّرون و یتدبّرون فی امور احبّائه بشّرهم من قبلی بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت کلّ شیء آنچه در مشرق اذکار ذکر نمودی لدی العرش مقبول افتاد و همچنین ما ذکرت فی محلّ البرکة انّا نذکر الّذین اجتمعوا و یجتمعون لخدمة اللّه لیفرحوا و یکون من الشّاکرین علیهم بهائی و ذکری و ثنائی انّ ربّک لهو المقتدر الحکیم قد غفر اللّه الّذین اردت غفرانهم لعمری فی هذا الحین الّذی ظهرت هذه الکلمة من فم ارادة ربّک لماج بحر الغفران و هاج عرف قمیص رحمة ربّک الرّحمن انّه لهو الفضّال الکریم انتهی
استدعا از آن جناب آنکه احبّای آن ارض را که از کوثر محبّت الهی نوشیدهاند و بقمیص منیر استقامت مزیّنند از جانب این خادم فانی تکبیر بدیع منیع برسانید و فنا و نیستی این عبد را نزد هر یک مذکور دارید حقّ جلّ جلاله شاهد و گواهست که این بندۀ فانی در اکثر اوقات بذکر ایشان مشغولست انّه لهو الخبیر العلیم البهآء علیک و علیهم و علی الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده و استقاموا علی الأمر فی هذا الیوم الأعظم العظیم و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
الحمد للّه آفتاب کرم مشرق و بحر علم موّاج و آسمان فضل مرتفع ولکن کلّ غافل و محجوب مشاهده میشوند مگر نفوسیکه بعنایت مالک قدم از عالم و امم گذشتهاند و بدوست یکتا توجّه نمودهاند دنیا و آنچه در اوست فانی شده و خواهد شد نیکوست حال نفسیکه حجبات دنیا او را از مالک اسماء منع ننمود و باستقامت کبری فائز شد بشنوید ندای مظلوم را و به ما ینبغی لأهل اللّه عمل نمائید امروز روزیست که جمیع کتب الهی بذکر او ناطق باید اهل حقّ بکمال سکینه و وقار حرکت نمایند نزاع و جدال و امثالهما در کتاب الهی منع شده و نصرت امر بحکمت و بیان منوط و مشروط است طوبی لمن اخذ الکتاب بقوّة من عندنا و عمل بما امر به من لدن آمر حکیم
* * *
الحمد للّه از تجلّیات انوار نیّر اعظم افق عالم روشن و منیر است و فیوضات رحمانیّه از سماء مرحمت و مکرمت جاری و نازل طوبی از برای نفوسی که بوساوس انفس خبیثه از شاطی بحر احدیّه محروم نماندهاند و حجبات وهمیّه را بعنایات مالک بریّه خرق نمودهاند ایشانند نفوسی که خمر مرحمت را از ایادی فضل من غیر تأمّل گرفته و نوشیدهاند انّ لهم حسن مآب
ای طائران هوای رحمن و طائفان کعبۀ عرفان بشنوید ندای این مظلوم را که در منتهای شدّت و بلا شما را فراموش ننموده و در کلّ احیان احبّای رحمن را امر مینماید بآنچه خیر است از برای ایشان عمّا خلق فی السّموات و الأرضین اعظم از کلّ امور استقامت و اتّفاق بر کلمۀ جامعۀ الهیّه است انشآءاللّه از فضل رحمانی و عنایت سبحانی کلّ بآن فائز شوید این بسی واضح و معلوم است که آنچه ذکر میشود مقصود خلاصی نفوس است از سجن نفس و هوی و ارتقائهم الی الأفق الأعلی انشآءاللّه باید کلّ متمسّک بحبل محکم استقامت شوند و متشبّث بذیل اتّحاد و اتّفاق گردند باید بشأنی بر امر مستقیم باشند که نفحات آن مضطربین و متزلزلین را مستقیم نماید لیس هذا علی اللّه بعزیز
ان رأیتم الجیم قولوا له بأیّ حجّة اقبلت و بأیّ برهان اعرضت عن اللّه المقتدر العزیز الحکیم انّک اتّبعت اهوآء الّذی ما عرف الیمین عن الشّمال الا انّه من الأخسرین و الّذی اغواک قد اخذناه بذنبه اذاً فی بحر النّار یقول تبت الیک یا محبوب العالمین ضرب علی فمه من ید القدرة و قیل اصمت یا ایّها المشرک البعید انّک دعوت النّاس الی الّذی ما رأیته و ما عرفته و ما اطّلعت علی امره و انت تصدّقنی فی ذلک لو تکون من المنصفین یا عبد ارحم نفسک و انفس النّاس و لا تتّبع الّذین اتّبعوا الأوهام و جعلوها لأنفسهم ارباباً من دون اللّه دع ما عندهم ثمّ استقم بالاستقامة الکبری علی امر ربّک فاطر الأرض و السّمآء کذلک یأمرک مالک الأسمآء لو کنت من العالمین
بلسان پارسی القا کنید که شاید کلمات نصحیّۀ ربّانیّه را ادراک نماید و بشاطی بحر اعظم راجع شود عجب در اینست که بعد از امواج بدیعۀ منیعۀ ابحر الطاف الهیّه و اشراقات کلمات ربّانیّه باشارات عتیقۀ خلقۀ بالیۀ خلافت و امثال آن از شاطی بحر احدیّه ممنوع و محروم مشاهده میشوند قل اللّه یعلم ما فی قلوبکم و ما انتم به تنطقون و تتکلّمون در این ایّام روحانی باید کلّ بطراز بدع رحمانی فائز شوند مقدّساً عن کلّ ما فی ایدی النّاس و عن کلّ ما سمعوا تا چه رسد بخلافت مجعوله که از ناحیۀ کذبه ظاهر شده امثال این اذکار سبحات مجلّله بوده که اکثر بریّه از خرق آن عاجزند ولکن از برای حقّ عبادی است که بقدرت الهیّه کلّ را خرق نمودهاند و بدوست پیوستهاند الیوم آل اللّه نفوسی هستند که جمیع من فی السّموات و الأرض را معلّق بارادۀ حقّ دانند بشأنی که اگر بخواهد بحرکت اصبع اراده ذرّۀ تراب را باعلی ذروۀ ابداع رساند و همچنین اعلی ذروه را بادنی ذرّه راجع فرماید کلّ ما یقول هو حقّ و ما یحکم به ینبغی ان یکون محبوب العارفین بدیع من جمیع الجهات در این ظهور ظاهر لو کان النّاس فیه یتفکّرون
باری بعضی اهل بیان باقوال ارامل اهل فرقان ناس را از شریعۀ رحمن منع نمودهاند بحرف جیم و امثال او بگوئید بعین بصیرت مشاهده کنید هزار سال او ازید جمیع فرق اثنیعشریّه نفس موهومی را که اصلاً موجود نبوده مع عیال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محلّ معیّن نمودند و ساجد او بودند و اگر نفسی انکار او مینمود فتوای قتل میدادند الا انّهم من عبدة الأوهام فی کتاب ربّک العلیم الخبیر و بعد از تولّد نقطه در ارض معروفه نزد صاحبان بصیرت واضح شد که آنچه در دست قوم بوده کلّ باطل و بیمعنی بوده همین قسم در جمیع مطالبی که نزد آن قوم است مشاهده کنید انّی لا احبّ ان اخرق بعض الأحجاب طوبی لقویّ یخرق بأنامل الیقین لیری ما هو المراد عند ربّه مالک الایجاد کلّ در این ظهور مأمورند که در نفس ظهور و آثار او مقدّساً عن الکلّ مشاهده نمایند و این فضل مخصوص این ظهور بوده و همچنین میفرماید اذا ظهر یبدّل النّور بالظّلمة و الظّلمة بالنّور معذلک بنفسی که از مبدأ و منتهای او مطّلع نیستید از مطلع انوار احدیّه و مشرق آیات الهیّه محروم ماندهاید بگوئید قدری بیان فارسی را ملاحظه کنید لعلّکم تدعون الموهوم و ترون شمس اسم ربّکم القیّوم مشرقة بین السّموات و الأرضین بشنوید ندای ناصح امین را و قطع نظر از آنچه استماع نمودید در آیات الهیّه نظر نمائید و در ما ظهر فی الظّهور تفکّر کنید لعلّکم تدعون الهوی و تتوجّهون الی اللّه العلیم الحکیم ان تکفروا انتم و من علی الأرض جمیعاً انّه لهو الغنیّ الحمید
انتم یا احبّائی فی القاف دعوا هؤلآء ثمّ اقبلوا بالقلوب الی شطر اللّه المقتدر العزیز المحبوب کونوا علی شأن تستضیء بکم الآفاق و تتوجّه بکم الوجوه الی شطر ربّکم العزیز الودود احمدوا اللّه بما جرت اسمائکم من قلم الوحی و ینطق بأذکارکم لسان المسجون نسأل اللّه ان یؤیّدکم علی الاتّحاد فی امر ربّکم مالک یوم المعاد و یجعلکم من الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون اشربوا کأس الحیوان بالرّوح و الرّیحان رغماً للّذین کفروا بالرّحمن و کانوا عن لقائه هم معرضون طوبی لکم بما ذکرتم من لدن مالک القدم فی السّجن الأعظم و توجّه الیکم طرف اللّه المقتدر المهیمن القیّوم بایستید بر امر اللّه بشأنی که هر مضطربی مستقیم شود و هر عظم رمیمی بحرکت آید و جهد نمائید تا ظلمت امکان از انوار ذکر رحمن مستنیر شود انشآءاللّه کلّ به ما یلیق لشؤونکم و نسبتکم الی اللّه قیام نمائید سدرۀ منتهی تکلّم میفرماید بگوش جان بشنوید لسان رحمن در نطق است باصغای آن فائز شوید کذلک یذکّرکم ربّکم المتکلّم العلیم
یا امائی هناک افرحن بما ذکرتنّ من القلم الأعلی ثمّ استقمن علی امر اللّه مالک الأسمآء کذلک یعظکنّ ربّکنّ فی هذا اللّوح الّذی طرّز بطراز بیان اللّه العزیز المحمود ای اماء من انشآءاللّه لمیزل و لایزال از کوثر محبّت غنیّ بیزوال بیاشامید و بذکر و ثنایش ناطق باشید انّما البهآء علیکم یا احبّآء اللّه و علی الّذین یسمعون قولکم فی هذا الأمر الأبدع العظیم
* * *
جناب میرزا یوسف علیه بهآء اللّه من
بسمی الّذی به ماج بحر البیان فی الامکان
الحمد للّه از دریای عنایت الهی آشامیدی و بافق اعلی توجّه نمودی جمیع احزاب مختلفۀ ارض منتظر و چون آفتاب حقیقت از افق عالم طالع کل معرض الّا من شآء اللّه اگر الیوم مقامات نفوس موقنه ذکر شود بیم آنست از فرط سرور بعضی هلاک شوند نقطۀ بیان میفرماید نطفۀ یکسالۀ یوم ظهور او اقوی است از کلّ من فی البیان و همچنین میفرماید و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یشار باشارتی و لا بما نزّل فی البیان اگر نفسی در بحور مستورۀ در این کلمۀ علیا تفکّر نماید فیالجمله بر مقام این امر اعظم اقدس اعلی آگاه شود مقام ظهور که معلوم شد مقام طائفین معلوم و واضح است لعمر اللّه نفسی که از نفسی در این امر برآید معادله نمینماید باو کنوز ارض طوبی لمن فاز ویل للغافلین للّه الحمد آن جناب باین مقام فائز شدند انشآءاللّه بر حفظش مؤیّدند مکتوب آن جناب را عبد حاضر قرائت نمود طوبی لک بما اعترفت بما اعترف به اللّه و بما کان مسطوراً فی کتبه و زبره و الواحه اینکه در اجتماع نفوس ذکر نمودید انّا نذکر کلّ واحد منهم فضلاً من لدنّا انّه لهو الفضّال الکریم
یا ابن اسمی یشهد قلمی الأعلی بأنّک هاجرت فی اللّه الی ان حضرت لدی الباب و سمعت ندائه الأحلی و شربت رحیق عنایته منقطعاً عن الوری و درت البلاد لاعلآء کلمته العلیا و ارتفاع ذکره بین ملإ الانشآء طوبی لک و لمن سمع قولک فی هذا الأمر الّذی اذا ظهر تزعزع بنیان الّذین کفروا باللّه مالک الغیب و الشّهود
یا اسد یذکرک المظلوم الّذی ظهر باسمه القیّوم و دعا الکلّ الی الأفق الأعلی المقام الّذی منه اشرقت انوار الوجه بعد فنآء الأشیآء اشهد انّک فزت بما لا فاز به اکثر العباد قد سافرت فی سبیلی و نصرت امری و اخترت الغربة حبّاً لجمالی و شوقاً لاعلآء کلمتی نشهد انّک تحت لحاظ عنایة مولی الأنام و تحرسک عین اللّه الّتی لا تنام
یا حبیب ذکرناک من قبل و نذکرک فی هذا الحین لیأخذک جذب آیات ربّک علی شان لا تمنعک شؤونات العالم و لا حجبات الأمم طوبی لک و لبیت ارتفع فیه ذکری و اجتمع فیه اصفیائی الّذین اقبلوا الی افقی و نطقوا بثنائی و قاموا علی خدمة امری العزیز البدیع
یا حسن یذکرک مولی السّرّ و العلن و یوصیک بما یرتفع به امر اللّه بین عباده و خلقه تمسّک بما امرت به و قل
یا الهی اسألک بأنوار وجهک و آیات عظمتک بأن تؤیّدنی فی کلّ الأحوال علی ذکرک و ثنائک و خدمة اولیائک انّک انت المقتدر القدیر
کر یذکرک مولی الوری بما یقوم به الأموات بدوام الملک و یبشّرک بما رقم لک من قلم الارادة ما تقرّ به عیون اهل ملکوت الأسمآء و یأمرک بما ینبغی لهذا الیوم الّذی کان مذکوراً فی افئدة الأصفیآء و مسطوراً فی کتب اللّه مالک الرّقاب
یا نصراللّه لعمری من عرفنی قد نصر اللّه فی ازل الآزال و هذا حقّ النّصر یشهد بذلک لسان العظمة و عن ورائه حقائق الأشیآء کلّها ولکنّ النّاس اکثرهم فی حجاب عظیم
الحمد للّه نفوس مقبلۀ موقنۀ راضیه که در کتاب ذکر شده بود هر یک محلّ عنایت مخصوصه واقع شدند ان اشکر اللّه بهذا الفضل المبین و قل
سبحانک یا الهی و اله الأشیآء و محبوبی و محبوب افئدة الأصفیآء اسألک بالأکباد الّتی ذابت فی عشقک و حبّک و الأفئدة الّتی احترقت فی فراقک بأن تقدّر لی ما ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بحبل فضلک اسألک ان لا تخیّبنی عن بدائع جودک و ظهورات فضلک انّک انت الّذی خضعت لاسمک اعناق المقرّبین و خشعت اصوات الموحّدین لا اله الّا انت محبوب العارفین و مقصود من فی السّموات و الأرضین
* * *
محبوب فؤاد حضرت امین علیه بهآء اللّه الملک الحقّ المبین ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الشّکر لأولیائه و الثّنآء لأصفیائه الّذین ما بدّلوا نعمته و قاموا علی خدمته و انفقوا ما عندهم فی سبیله و سرعوا الی ما امروا به فی کتابه و سألوا من بحر جوده و سمآء عطائه کلمة رضائه اولئک ما منعهم شیء من الأشیآء عن اللّه فاطر السّمآء لا یسبقونه بالقول و لا یعملون الّا باذنه و لا یعترفون الّا ما نزّل من سمآء مشیّته
سبحانک یا مالک یوم الدّین و مربّی العالمین تری عبدک الأمین متمسّکاً بحبل رضائک و یراعی مقامات اولیائک و یذکرهم فی مراسلاته لیذکرهم الخادم فی المقام الأعلی و الذّروة العلیا ای ربّ ایّده و من اتّحد معه ثمّ انصرهما و امددهما بجنود الغیب و الشّهادة و برایات عظمتک و بیّنات ظهورک انّک انت الهنا و مقصودنا و معبودنا و قاضی حوائجنا و حوائج عبادک و خلقک انت الّذی یا الهی ثبت بالبرهان توحید ذاتک و تفرید صفاتک لا اله الّا انت القویّ القدیر و بالاجابة جدیر
نامههای آن محبوب الی دو هفتۀ قبل متواتر رسید رسیدن نسایم ربیع و جواب نوشته شد بمثابۀ امطار مع کثرت اشغال و کثرت تحریر که مشاهده کردهاند در جواب نامههای آن محبوب بهیچوجه تأخیر نرفت از حقّ میطلبیم آن محبوب را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب انتشار آثار اللّه و تقدیس و تنزیه امر اوست و در هر کرّه نامه در ساحت امنع اقدس عرض شد و لسان عظمت بکلماتی که ممزوج بعنایات مخصوصه و معطّر بنفحات رحمت حقّ جلّ جلاله بود نطق فرمود و در این لیلۀ مبارکه که شانزدهم شهر شوّال المکرّم است نامۀ آن محبوب که چند هفتۀ قبل رسیده بود مرّۀ اخری در ساحت امنع اقدس اعلی بشرف اصغا فائز قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهآء اللّه الملک الحقّ العدل المبین نامههای شما که بعبد حاضر ارسال نمودی در ساحت اقدس عرض شد اینکه در ذکر اولیای آن ارض نوشتی کل اصغا گشت للّه الحمد مؤیّد شدند بر آنچه که از برای آن از عدم بوجود آمدهاند جمیع اهل عالم طالب حقّ بوده و هستند از ملوک و مملوک و علما و فقها و سایرین و چون آفتاب حقیقت از افق سماء مشیّت اشراق نمود کل ممنوع و محجوب سبحاناللّه مع طلب محرومند و مع اشتیاق ممنوع اهل اروپ بکنائس و یهود بهیاکل و اسلام بمساجد و همچنین ملل اخری بصوامع و امثال آن متوجّه کل حقّ را میطلبند ولکن حقّ شهادت میدهد بر غفلت و بعد آن نفوس آمال ایّام محدوده و الوان آن کل را مشغول نموده و از آلاء باقیه و عنایات سرمدیّه محروم داشته یشهد بذلک لسان العظمة فی مقامه المحمود
یا امین در اتّحاد اولیا سعی بلیغ مبذول دار شمّر عن ساعد الجهد لظهور الاتّحاد بین اهل الوداد مخصوص نفوسی که بطراز تخصیص مزیّنند بگو یا اولیا هر نفسی لوجه اللّه خاضع و خاشع شود از برای یکی از احبّا لأجل ارتفاع کلمۀ اتّحاد آن خضوع و خشوع مرقاتیست از برای علوّ و سموّ یشهد بذلک امّ الکتاب فی ملکوت العلم و البیان
آنچه در بارۀ جناب علی حیدر علیه بهآء اللّه نوشتی ملاحظه شد للّه الحمد موفّقند بر خدمت لدی الوجه مذکور بوده و هستند بشّره بعنایتی اولیا طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان از قبل ذکر موقنین و مقبلین را که بطراز ایقان مزیّنند و بافق اعلی ناظر نمودی این مظلوم هم هر یک را از قبل ذکر نموده انشآءاللّه فائز شوند بآنچه که سبب اصلاح عالم و هدایت امم است البهآء من لدنّا علیک و علی من فاز بهذا الأمر العظیم انتهی للّه الحمد و الشّکر چه که اولیاء خود را لازال ذکر نموده و مینماید قسم بانوار وجه مقصودنا و محبوبنا اگر ثمرات ذکر حقّ جلّ جلاله بقدر سمّ ابره تجلّی فرماید کل از عالم و عالمیان منقطع شوند رجای یک کلمه که از قلم اعلی جاری گردد حال اکثر امور مستور ولکن عنقریب ظاهر شود آنچه که الیوم اکثری از او غافلند
ذکر حبیب روحانی جناب آقا علی حیدر و همچنین مخدوم مکرّم جناب نایب علیهما بهآء اللّه و عنایته را نمودند فیالحقیقه ایشان بحقّ متمسّکند و بر خدمت قائم این خادم فانی این شهادت را تلقاء عرش داده و میدهد
و اینکه در بارۀ دو مؤیّد و دو منفق و دو خادم و دو حبیب یعنی جنابان اخوان ندّافان علیهما بهآء الرّحمن مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی نیّر این کلمات اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهائی در توفیق و تأیید حقّ جلّ جلاله تفکّر نما من کان للّه کان اللّه له قسم بآفتاب حقیقت که نزد ملأ اعلی و سکّان سموات مشهورتر و معروفترند از نزد اهل ارض برکت من عند اللّه بوده و هست در اوّل ایّام سجن اعظم تفکّر نما برکت و نعمت و مائده بمثابۀ امطار نازل و هاطل ولکن چون خیانت بمیان آمد قطع شد چنانچه تجارات معطّل ماند و اکثری پریشان شدند ید قدرت الهی سجن را بلند نمود بمقامی که با فردوس اعلی و جنّت علیا برابری مینمود ولکن خیانت خائنین ابواب خیرات را مسدود نمود یا امین نفسین را از قبل مظلوم تکبیر و سلام برسان ذکرشان در کتب و صحف الهی مخلّد است آنچه در ذکر ایشان و اشتعال و انقطاعشان نوشتی حقّ لا ریب فیه نسأل اللّه ان یحفظهما و یجعلهما من الّذین اتّخذوا فی جوار رحمة ربّهم مقاماً فی کلّ عالم من عوالمه انّ ربّک هو المشفق الکریم اجرهما علی اللّه قد شهد القلم الأعلی باقبالهما و حبّهما و استقامتهما و خدمتهما هذه شهادة لا تعادلها ثروة العالم و لا خزائن الأمم انّ ربّک هو العلیم الخبیر انتهی للّه الحمد سراج بیان بدهن حکمت منوّر و جمیع مدائن عدل و انصاف را نور عطا مینماید و روشنی میبخشد این مصباح خاموشی نپذیرد اریاح مختلفه او را از نور بازندارد الأمر بیده یفعل کیف یشآء لا اله الّا هو المقتدر القدیر
و اینکه ذکر احبّای گوکچای و چکن را نمودند یک لوح امنع اقدس از سماء مشیّت ربّانی مخصوص ایشان نازل و ذکر آن محبوب هم در آن نازل شده از حقّ میطلبم ایشان را مؤیّد فرماید بر قرائت و ادراک معانی آن و همچنین ورقهئی مخصوص جناب اسمعیل بیک علیه بهآء اللّه ارسال شد
در یکی از دستخطها آن محبوب ذکر ملاقات حبیب روحانی جناب آقا علی حیدر و جناب سیّاح افندی را فرموده بودند و ذکر نموده بودند او طالب ملاقات شده هم با ایشان و هم با آن محبوب و همچنین مرقوم داشتند در این امور چه باید کرد و دستورالعمل خواسته بودند بعد از عرض این فقرات در افق اعلی و ذروۀ علیا لسان عظمت باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا امین تو مکرّر مظلوم را دیدهئی و در هر کرّه که بارض سجن وارد شدی اشهر متوالیات طائف بوده و در ظلّ قباب عظمت ساکن بالمواجهه شنیدی آنچه که سبب عمار عالم و اصلاح امم و ارتقاء نفوس و تطهیر قلوب بوده قلم اعلی منغیر ستر و حجاب میفرماید یا اولیائی یا حزب اللّه بیقین مبین بدانید این ظهور اعظم از برای اخماد نار ضغینه و بغضا که در افئده و قلوب مکنونست آمده معشر اولیا در اطراف باید جهد نمایند شاید بکوثر نصیحت و فرات موعظه عالم را مطهّر سازند تا نار مشتعله خاموشی پذیرد و آفاق بنور اتّفاق منوّر گردد هر امری که بقدر رأس شعری رایحۀ فساد و نزاع و جدال و یا حزن نفسی از او ادراک شود حزب اللّه باید از او احتراز نمایند بمثابۀ احتراز از رقشا این کلمۀ علیا در صحف و کتب و الواح بأعلی النّدآء ندا مینماید و باصرح بیان میگوید یا ملأ الأرض بشارة اللّه آمد وقت فرح و سرور و ابتهاج است چه که محاربه و مجادله و منازعه در الواح الهی منع شده یوم یوم اصلاح است نه فساد باید اهل بها که باسم قیّوم از رحیق مختوم آشامیدهاند بموعظۀ حسنه و اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه حقّ را نصرت نمایند قل هذا جند اللّه لو انتم تعلمون و هذا امر اللّه لو انتم تفقهون قل انّ قائد عساکری تقوی اللّه لو انتم تشعرون نصرت و ظفر در این ظهور اعظم بجنود مذکوره مقدّر گشته طوبی للعاملین و طوبی للفائزین بشأنی این فقره در الواح از قلم اعلی نازل شده که انسان از احصای آن بزحمت میافتد هذا هو الحقّ و ما بعده الّا الضّلال ولکن در بعضی از مواضع که نفی مطلب جهرة سبب اشتعال نار بغضا شود باید بحکمت تشبّث نمود باری در هیچ امری از امور این ظهور اعظم شریک فساد نبوده و نیست یشهد بذلک لسانی و قلبی و قلمی و زبری و صحفی و کتبی و الواحی یا امین علی حیدر علیه بهائی را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو الحمد للّه لدی المظلوم مذکوری و بعنایات مشرق رحمت الهی فائز اولیای آن ارض طرّاً را ذکر مینمائیم و باتّحاد و اتّفاق امر میکنیم و انا الآمر الحاکم القدیم انتهی
در سنین اوّلیّه بعضی از اهل بیان در اوّل امر باعمالی ظاهر که قلم و لسان حیا مینماید از ذکر آن در مال مردم تصرّف مینمودند من غیر اذن صاحبش و باعمال مردودۀ منهیّه مشغول بعد از توجّه مقصودنا و مقصودکم الی العراق در لیالی و ایّام نصیحت میفرمودند و موعظه مینمودند چه بقلم و چه بلسان تا آنکه فیالجمله بعضی به ما اراده اللّه فائز گشتند نظر بآن ایّام حال بعضی باوهامات قبل طلب مینمایند آنچه را که نزد حقّ مردود بوده و هست در این مقامات باید بحکمت تشبّث نمود چه اگر قبول شود مخالف است چه که فساد نهی شده نهیاً عظیماً فی الکتاب و اگر مأیوس کند فتنه احداث نماید فیالحقیقه انسان متحیّر است باری این خادم فانی از حقّ مسئلت مینماید نفوس را بطراز عدل و انصاف مزیّن فرماید تا محبّت ایّام فانیه از عنایات باقیۀ دائمه منع نکند انّ ربّنا و ربّکم و ربّ الأرض و السّمآء قد کان علی کلّ شیء قدیرا
اینکه تعریف و توصیف بلیغ منیع از احبّای الهی در ارض طاء نمودند این فقره بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی این کلمۀ علیا از امّ الکتاب ظاهر و نازل قوله تبارک و تعالی یا امین طوبی لک بما ذکرت اولیائی فی الطّآء کبّر علیهم من قبلی و ذکّرهم بأذکاری و بشّرهم بعنایتی نفوسی که از آن ارض بساحت اقدس توجّه نمودهاند در این حین لدی الوجه مذکورند قد فضّلنا بعضهم علی بعض و قدّرنا لهم خیراً کثیراً فی الکتاب انتهی این فانی هم خدمت کل سلام و ثنا و تکبیر میگویم و میفرستم و از حقّ جلّ جلاله از برای کل مدد میطلبم و توفیق میخواهم امید هست بنار محبّت مشتعل شوند و بحکمت و بیان اهل امکان را بافق رحمن هدایت نمایند
و اینکه مرقوم داشتند گاهی از قبل آن محبوب بزیارت فائز شوم این استدعا باجابت مقرون للّه الحمد این عبد موفّق شد بعمل و عمل مزیّن گشت بطراز قبول
و اینکه ذکر مخدوم مکرّم جناب آقا میرزا عبداللّه علیه بهآء اللّه و عنایته را نمودند بعد از عرض تبسّم فرمودند و فرمودند نعم ما عمل امین فی ذکره انّا ذکرناه من قبل و ارسلنا الیه لوحاً شهد بفضلی له و عنایتی ایّاه بشّره بما بشّرناک به قل لا تحزن ما توقّف عرف عنایتی و لا حرکة قلمی فی ذکرک انّ ربّک معک فی کلّ الأحوال انتهی فیالحقیقه فائزند بآنچه که شبه نداشته و ندارد هنیئاً له و مریئاً له
و ذکر جناب آقا میرزا حبیباللّه و جناب آقا میرزا محمّد تقی علیهما بهآء اللّه و همچنین ذکر اشتعالشان را بنار محبّت الهی نمودند امروز که ١۶ شهر مذکور است مخصوص این عبد خدمت جناب آقا میرزا محمّد تقی علیه بهآء اللّه مکتوبی نوشته در جواب دستخطّ ایشان و ذکر حبیب روحانی جناب آقا میرزا حبیباللّه علیه بهآء اللّه در آن شده و آن مکتوب حاوی آیات اللّه است و ذکر مغفرت بعضی از نفوس از قبل حقّ جلّ جلاله در آن مذکور
و اینکه ذکر حبیب معنوی جناب حاجی میرزا حسین علیه بهآء اللّه را نمودند که از آن محبوب خواهش نمودهاند که در ساحت اقدس مذکور آیند الحمد للّه بذکر الهی و عنایت ربّانی فائز گشتند هنیئاً له
نامۀ دیگر آن حضرت که رقم نهم ٩ و سلخ شعبان تاریخ آن بود بمثابۀ اناء مختوم وارد چون ختم برداشتیم مسک اذفر متضوّع چه که مزیّن بود بذکر محبوب عالمیان بعد از قرائت و اطّلاع در شبی از شبها در افق اعلی عرض شد قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا عبد حاضر للّه الحمد جناب امین موفّق شدند بر خدمت امر از حقّ میطلبیم او را تأیید فرماید بر اتّحاد قلوب و اتّفاق نفوس یا امین آنچه در بارۀ اتّحاد با جناب علی حیدر نوشتی از قبل و بعد جواب مرقوم داشتیم لازال حقّ اتّحاد و اتّفاق را دوست داشته و آنچه در بارۀ ج و ع و ع و سایر اولیای آن ارض و همچنین ذکر اشتعال و خضوع و خشوع و قیام بر خدمت امر اللّه جلّ جلاله نمودی بشرف اصغا فائز و هر یک از بحر بیان رحمن نصیب برداشت و قسمت کلّی برد کل را بشارت ده نسأل اللّه ان یقدّر لهم خیر کلّ عالم من عوالمه انّه هو الفضّال الکریم انتهی
اینکه در بارۀ اولیای آن ارض و اسرای بلاد مرقوم داشتید یعنی نفوسی که فی سبیل اللّه از کأس بلایا نوشیدند و ببأساء و ضرّاء مبتلا شدند و از ظلم ظالمین یعنی علمای جهلا از وطن خارج و بارض طاء که مطلع ظهور مالک اسماء و صفات بوده وارد تمام این فقرات و اسامی نفوس مهاجرین فی سبیل اللّه امام کرسیّ مقصود عالم عرض شد و بعد از اصغا بحر بیان رحمن بشأنی موّاج که اقلام عالم از ذکرش و وصفش قاصر قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه یا امین علیک بهائی طوبی لک بما ذکرت احبّائی الّذین هاجروا من وطنهم بما اکتسبت ایدی الظّالمین الّذین بدّلوا نعمة اللّه کفراً و نقضوا میثاقه و جادلوا بآیاته و قاموا علی اطفآء نوره قل موتوا بغیظکم سوف ترون انفسکم فی عذاب الیم و اولیائی فی الفردوس الأعلی و لن تجدوا لأنفسکم الی اللّه سبیلا کذلک نطق لسان العظمة فی هذا الحصن المتین انّا اردنا ان نذکر کلّ واحد منهم فضلاً من عندنا و انا المبیّن العلیم و انا المشفق الکریم
یا قلمی اذکر من سمّی باسمعیل قل طوبی لک بما اقبلت الی اللّه المهیمن القیّوم و فزت بآیاته و نفحات ایّامه و ورد علیک ما ورد علیه بما اکتسبت ایدی الّذین نقضوا المیثاق و العهود اسمع ندائی ثمّ افرح بذکری لعمر اللّه لا یعادله ذکر العالم طوبی لقوم یعرفون قد اخذتک الأحزان فی سبیلی یأخذک السّرور و الابتهاج بذکری انّ ربّک هو الفرد الواحد المقتدر العزیز الودود
یا (سیّد) محمود علیک بهائی نشهد انّک سمعت من اعدائی ما لا احببت ان تسمع اسمع فی هذا الحین ما خلق اللّه الخلق لاصغائه قل لک الحمد یا مقصود العالم اشهد انّ ذکرک سبب لفرح العالم یشهد بذلک عباد مکرمون ایّاک ان تحزنک حوادث الدّنیا ضع ما عند القوم متمسّکاً باسمی العزیز المحبوب قد نزّل لک و لأولیائی ما قرّت به العیون
یا سیّد محمّد اذا شربت رحیق الوحی من کأس بیانی قل
الهی الهی لک الحمد بما اسمعتنی ندائک الأحلی و صریر قلمک الأعلی اسألک باسمک القیّوم الّذی به قام من بشّر العباد بظهورک و ما یظهر من عندک بأن تجعلنی متوجّهاً الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال
یا (سیّد) محمّد رضا اذا تنوّرت بأنوار بیان ربّک الرّحمن و سمعت ندآء المظلوم قل
الهی الهی لک الحمد بما عرّفتنی و علّمتنی و هدیتنی اسألک بأن تجعلنی مستقیماً علی حبّک و شارباً رحیق العرفان من ید عطائک انّک انت الغفور الرّحیم
یا (میرزا) محمّد علی یا منظر یذکرک مالک القدر من شطر منظره الأکبر و یذکّرک بآیاته و یبشّرک بفضله قل
لک الحمد یا مولی العالم و لک الثّنآء یا فاطر السّمآء بما سقیتنی کأس حبّک و ایّدتنی علی الاقرار بما انزلته فی کتابک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بحبل جودک اسألک یا مالک الوجود بأن تکتب لی ما یحفظنی عن سهام اشارات النّاعقین و اسیاف شبهات الملحدین انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الفضّال
یا محمّد (نعیم) اذا اخذک رحیق بیانی و وجدت نفحات وحیی قل
الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی فی سجنک اذ کنت بین ایدی اعدائک اسألک بحروفات کلمتک الجامعة و بآیاتک المنزلة و بحرکة قلمک الأعلی و ظهورات قدرتک فی ناسوت الانشآء بأن تجعلنی ثابتاً علی حبّک و راسخاً علی امرک انّک انت الّذی ما خوّفتک جنود العالم و ما اضعفتک قوّة الأمم تأخذ و تعطی انّک انت القویّ القدیر
یا قنبر علی طوبی لعبد حمل الشّدائد فی حبّی و سمع شماتة الأعدآء فی سبیلی انّه من اخیر العباد عند ربّه المختار و من اعلی الخلق عند الحقّ یشهد بذلک امّ الکتاب فی مقامه الرّفیع
یا محمّد علی طوبی لعبد سافر فی سبیلی و اختار الغربة لاسمی و قبل البلایا لحبّی انّه من اهل فردوسی علیه بهائی و عنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین
یا محمّد قبل تقی قد ورد علیک ما ورد علینا لعمری انّ السّمّ فی سبیلی شهد و النّار نور و البلآء رحمة و البأسآء نعمة و الضّرّآء مائدة کذلک نطق لک قلمی الأعلی فی سجن عکّآء لتسمع و تکون من الشّاکرین
یا قلمی الأعلی اذکر من سمّی (حاجی) بسیّد میرزا قل طوبی لک بما اقبلت الی افقی و سمعت ندائی نعیماً لک بما اکرمت مثوی الّذین هاجروا من مقامهم بما اکتسبت ایدی الظّالمین طوبی لک و لمن راعهم و اکرمهم و اطعمهم و انعمهم انّا معهم نسمع و نری انّ ربّک هو السّمیع البصیر نسأل اللّه ان یؤیّدک و یمدّک و یقدّر لک ما ینفعک انّه هو المقدّر الحکیم انتهی
للّه الحمد کل بامواج بحر بیان رحمن فائز شدند بعد از عرض اسماء لسان عظمت بشأنی ناطق که هر سامعی متحیّر و هر ناطقی مبهوت نسبت بهر یک از نفوس مذکوره فراتی جاری و رحمتی ساری و همچنین در بارۀ نفوسی که بمهاجرین اظهار محبّت و مودّت نمودهاند آنچه از سماء مشیّت مخصوص هر یک نازل گواهی میدهد بر عمّان رحمت رحمن فیالحقیقه نفوس مقدّسه در مقامات خود این مقام را آمل و راجی بوده و هستند الأمر بیده یؤیّد من یشآء رحمة من لدنه و هو الغفور الرّحیم این فانی هم خدمت هر یک سلام و تکبیر میرسانم و از حقّ تعالی شأنه مدد میطلبم
عریضۀ جناب آقا میرزا ابوالحسن (عط) علیه بهآء اللّه رسید و در شب سهشنبۀ (٣) نوزدهم شهر شوّال المکرّم دو ساعت از شب گذشته در ساحت امنع اقدس عرض شد و بانوار نیّر قبول فائز گشت طوبی له و نعیماً له و یک لوح ابدع امنع ارفع ابهی از سماء مشیّت مولی الوری مخصوص ایشان نازل و ارسال شد از حقّ جلّ جلاله میطلبم ایشان را تأیید فرماید بر اخذ لوح مبارک بقوّة من عنده و قدرة من لدنه لیشرب من کؤوس بیان ربّه کوثر عرفانه انّ ربّنا و ربّکم هو المشفق الکریم
و اینکه در بارۀ صعود مرحومه ضلع علیها بهآء اللّه و رحمته و وصیّت او معروض داشتهاند فرمودند مغفورة خطایاها چون ذکرش در ساحت اقدس مذکور کلمۀ مبارکۀ عفو در بارهاش نازل و در بارۀ وصیّت او آنچه ناظراً الی الحکمة عمل نمودند بشرف قبول مزیّن و مابقی باید به امین برسد و او ببعضی از نفوس معیّنه برساند انتهی
و اینکه در بارۀ ضلع اخری علیها بهآء اللّه مسئلت عنایت نمودهاند بعد از عرض امام وجه یک لوح اعزّ اعلی مخصوص او نازل و ارسال شد فضله احاط و رحمته سبقت و نعمته سبغت ولکنّ القوم فی اعراض مبین زود است حجبات خرق شود و عباد بیابند آنچه را که الیوم از او غافلند و اقبال نمایند بآنچه که الیوم از او معرضند انّ ربّنا و ربّکم هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون
و اینکه در بارۀ والدین نوشتهاند بعد از عرض در ساحت فی قبضته ملکوت کلّ شیء این کلمات عالیات از سماء اراده نازل قوله تبارک و تعالی قل
الهی الهی ترانی منجذباً بآیاتک و متمسّکاً بحبل عطائک و مشتعلاً بنار حبّک و طائراً فی هوآء قربک اسألک بأیادی امرک و مطالع قدرتک و مشارق عظمتک و اقتدارک بأن تقدّر لی و لمن نسبته الی نفسی ما یقرّبنا الیک و یهدینا الی صراطک المستقیم و امرک العظیم ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک لا اعلم ما یضرّنی و ینفعنی انّک انت العلیم الخبیر قدّر لی یا الهی ما یقومنی علی خدمة امرک و ما ترتفع به کلمتک العلیا بین الوری انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم انتهی
عنایت حقّ جلّ جلاله ایشان را اخذ نموده و نازل شده آنچه که تغییر نیابد و تبدیل نشود انّ الفضل بیده یقدّر لمن یشآء و هو المقتدر المختار
و اینکه در بارۀ خروج روح و کیفیّت آن در عوالم اخری سؤال نمودهاند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس لسان عظمت باین کلمات عالیات ناطق قوله تبارک و تعالی یا ایّها الشّارب رحیق حبّی و الطّائر بأجنحة الایقان فی هوآء قربی در این مقام بیانات شتّی مکرّر از لسان مولی الوری در الواح نازل انبیا و مرسلین عرفان این مقام را ستر نمودهاند لأجل حفظ عالم فیالحقیقه اگر نفسی در آنچه از قلم اعلی در این مقامات جاری شده تفکّر نماید بیقین مبین میداند که مشعر ادراک آن عالم در این عالم گذارده نشده تا ادراک نماید و بر حقیقت عارف شود ولکن اینقدر ذکر میشود که ارواح مجرّده که حین ارتقا منقطعاً عن العالم و مطهّراً عن شبهات الأمم عروج نمایند لعمر اللّه انوار و تجلّیات آن ارواح سبب و علّت ظهورات علوم و حکم و صنایع و بقای آفرینش است فنا آن را اخذ ننماید و شعور و ادراک و قدرت و قوّت او خارج از احصای عقول و ادراک است انوار آن ارواح مربّی عالم و امم است اگر این مقام بأسره کشف شود جمیع ارواح قصد صعود نمایند و عالم منقلب مشاهده گردد انتهی
در این ایّام یکی از احبّای ارض قاف و واو این فقره را سؤال نمود و جوابی از ملکوت بیان ربّنا الرّحمن نازل بعینه در این مقام ذکر میشود تا اولیا از رحیق بیان الهی بیاشامند و بمقام استقامت کبری فائز شوند
و اینکه سؤال شده بود نفس بعد از فنای بدن باقیست یا نه و بر فرض بقا چه حالت خواهد داشت قوله تبارک و تعالی و امّا ما سألت عن الرّوح و بقائه بعد صعوده اعلم انّه یصعد حین ارتقائه الی ان یحضر بین یدی اللّه فی هیکل لا تغیّره القرون و الأعصار و لا حوادث العالم و ما یظهر فیه و یکون باقیاً بدوام ملکوت اللّه و سلطانه و جبروته و اقتداره و منه تظهر آثار اللّه و صفاته و عنایة اللّه و الطافه انّ القلم لا یقدر ان یتحرّک علی ذکر هذا المقام و علوّه و سموّه علی ما هو علیه و تدخله ید الفضل الی مقام لا یعرف بالبیان و لا یذکر بما فی الامکان طوبی لروح خرج من البدن مقدّساً عن شبهات الأمم انّه یتحرّک فی هوآء ارادة ربّه و یدخل فی الجنّة العلیا و تطوفه طلعات الفردوس الأعلی و یعاشر مع انبیآء اللّه و اولیائه و یتکلّم معهم و یقصّ لهم ما ورد علیه فی سبیل اللّه ربّ العالمین لو یطّلع احد علی ما قدّر له فی عوالم اللّه ربّ العرش و الثّری لیشتعل فی الحین شوقاً لذاک المقام الأمنع الأرفع الأقدس الأبهی بلسان پارسی بشنو یا عبدالوهّاب علیک بهائی اینکه سؤال از بقای روح نمودی این مظلوم شهادت میدهد بر بقای آن و اینکه سؤال از کیفیّت آن نمودی انّه لا یوصف و لا ینبغی ان یذکر الّا علی قدر معلوم انبیا و مرسلین محض هدایت خلق بصراط مستقیم حقّ آمدهاند و مقصود آنکه عباد تربیت شوند تا در حین صعود با کمال تقدیس و تنزیه و انقطاع قصد رفیق اعلی نمایند لعمر اللّه اشراقات آن ارواح سبب ترقّیات عالم و مقامات امم است ایشانند مایۀ وجود و علّت عظمی از برای ظهورات و صنایع عالم بهم تمطر السّحاب و تنبت الأرض هیچ شیء از اشیاء بی سبب و علّت و مبدء موجود نه و سبب اعظم ارواح مجرّده بوده و خواهد بود و فرق این عالم با آن عالم مثل فرق عالم جنین و این عالم است باری بعد از صعود بین یدی اللّه حاضر میشود بهیکلی که لایق بقا و قابل آن عالم است این بقا بقاء زمانیست نه بقاء ذاتی چه که مسبوقست بعلّت و بقاء ذاتی غیر مسبوق و آن مخصوص است بحقّ جلّ جلاله طوبی للعارفین اگر در اعمال انبیا تفکّر نمائی بیقین مبین شهادت میدهی که غیر این عالم عالمهاست حکمای ارض چنانچه در لوح حکمت از قلم اعلی نازل اکثری بآنچه در کتب الهی نازل قائل و معترفند ولکن طبیعیّین که بطبیعت قائلند در بارۀ انبیا نوشتهاند که ایشان حکیم بودهاند و نظر بتربیت عباد ذکر مراتب جنّت و نار و ثواب و عذاب نمودهاند حال ملاحظه نمائید جمیع در هر عالمی که بوده و هستند انبیا را مقدّم بر کل میدانند بعضی آن جواهر مجرّده را حکیم میگویند و برخی من قبل اللّه میدانند حال امثال این نفوس اگر عوالم الهی را منحصر باین عالم میدانستند هرگز خود را بدست اعدا نمیدادند و عذاب و مشقّاتی که شبه و مثل نداشته تحمّل نمیفرمودند اگر نفسی بقلب صافی و بصر حدید در آنچه از قلم اعلی اشراق نموده تفکّر نماید بلسان فطرت به الآن قد حصحص الحقّ ناطق گردد انتهی
و امّا دستخطّ آن حضرت رقم ١٠ که بیست و هشتم رمضان تاریخ آن بود باب جدید گشود و خبرهای جدیده آورد از جمله خبر صحّت و سلامتی و قیام آن محبوب بر خدمت امر الهی و همچنین ذکر سلامتی دوستان و اولیائی که بطراز تخصیص مزیّنند سبحاناللّه این قاصد بیلسان اینهمه حرفها گفته انشآءاللّه لازال متحرّک باشد تأنّی در هر مقام محبوبست مگر در این مقام چه که قاصدی که از جانب اولیای حقّ است باید بکمال تعجیل حرکت نماید و پی در پی برسد
اینکه در بارۀ ورقه کنیز الهی علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمۀ علیا از افق بیان حقّ اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهائی تو و منسوبانت از حقّ بوده و هستید هر یک را از قبل حقّ تکبیر برسان و بعنایت و رحمت و فضلش بشارت ده و امّا در بارۀ ورقه آنچه ذکر نمودی بطراز قبول مزیّن نسأل اللّه ان یوفّقهما علی ما یحبّ و یرضی انّه هو مالک العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الأولی انتهی
و همچنین دستخطّ آخر آن محبوب رقم ١ و ۶ شهر شوّال کتابی بود در ذکر و ثنای مقصود عالمیان و اولیا و اصفیائش صدهزار شکر حضرت مقصود را که شما را توفیق ذکر عطا فرمود و این عبد را توفیق استماع الأمر بیده و هو الآمر الحکیم
اینکه مرقوم داشتید مناجات حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی را ارسال داشتم تا در حضور عرض شود در این حین این عبد فانی در ساحت امنع اقدس حاضر و بعد از اذن عرض نمود و چون منتهی شد باب این بیان بمفتاح فضل مفتوح قوله تبارک و تعالی انّا سمعنا ندائک اجبناک مرّة بعد مرّة للّه الحمد در هر کتابی ذکرت بوده لازال نیّر فضل از افق سماء رحمت الهی مشرق و لائح فائز شدی بآنچه که عالم منتظرش بوده الفضل بیده و الجود فی قبضة قدرته انّه هو الفضّال المقتدر الغفور الرّحیم انتهی الحمد للّه آفتاب جود الهی عالم وجود را فراگرفته و عنایاتش بمثابۀ غیث هاطل در هر حین بر اولیائش نازل کِه قادر بر آنکه از عهدۀ شکرش برآید مگر اعانتش دست گیرد و عطایش آنچه ظاهر شده قبول فرماید اوست کریم و اوست توانا
عریضۀ جناب آقا ملّا محمّد (عط) علیه بهآء اللّه بعد از عرض در ساحت امنع اقدس یک لوح مقدّس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه از کوثر بیان بیاشامند و از انوار آفتاب معانی منوّر گردند و همچنین لسان بیان باین کلمات عالیات در بارۀ ایشان ناطق قوله تبارک و تعالی الحمد للّه باقبال و عرفان فائز شدند از حقّ میطلبیم او را باستقامت فائز فرماید چه که کذّابهای قبل از خلف حجاب بیرون آمدهاند و در ترتیب حزبی مثل حزب قبل سعی بلیغ نموده و مینمایند یا امین از حقّ بطلب عباد را از نیّر عدل و انصاف محروم نفرماید انّه علی کلّ شیء قدیر انتهی این عبد هم خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله میطلبد آنچه را که سبب و علّت استقامت و قیام بر خدمت امر است الحمد للّه بعنایت حقّ و مرحمت و مغفرت فائز گشتند و از قلم اعلی مذکورند هنیئاً له
اینکه ذکر جناب ملّا غلامرضای جاسبی علیه بهآء اللّه الأبدی را نمودند و همچنین ذکر اشتعال ایشان را بنار محبّت الهی فرمودند بعد از عرض امام وجه این کلمۀ علیا از قلم اعلی در ذکر ایشان جاری و نازل قوله تبارک و تعالی یا غلام قبل رضا علیک بهائی لازال مذکور بوده و هستی از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر آنچه که سبب اعلاء کلمه و استقامت عباد است از حقّ بطلب عباد خود را حفظ فرماید که شاید بمثل حزب قبل بظلمت اوهام و ظنون مبتلا نشوند و از انوار توحید حقیقی محروم نمانند اهل بیان تازه اراده نمودهاند حزب شیعه ترتیب دهند اعاذنا اللّه و ایّاکم من شرّ هؤلآء انّه هو المقتدر القدیر انتهی این عبد متحیّر که باین زودی چگونه محتجب گشتند و از آنچه دیده و میبینند غافلند آیا حزب قبل چه صرفه بردند و چه خدمتی در یوم جزا بحقّ نمودند جز آنکه بر منابر بلعن مشغول و بر سفک دمش فتوی دادند حال در بیبصری عباد تفکّر فرمائید قسم بآفتاب حقیقت که از سمع و بصر و فؤاد محرومند خدا بصر بخشد و انصاف عطا فرماید
و همچنین ذکر جناب مشهدی نصراللّه و جناب مشهدی حسین و جناب آقا محمّد صادق و اخوی ایشان علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض این فقره امام عرش این آیات از مشرق بیّنات اشراق نمود قوله تبارک و تعالی
یا نصراللّه علیک بهآء اللّه للّه میگویم و لوجه اللّه اظهار میدارم نیّر انصاف مستور و نور عدل غیر مشهود استقامت بمثابۀ عنقا مشاهده میشود یعنی مذکور و غیر موجود از حقّ بطلب ترا و اولیای خود را بر امرش راسخ و ثابت فرماید اوست قادر و توانا
یا مشهدی حسین علیک بهائی این مظلوم ترا در سجن ذکر مینماید که شاید از نفحات ذکر بحبل مذکور تمسّک نمائی تمسّکی که جمیع عالم قادر بر فصل نباشد اینست مقام انسان طوبی لمن تمسّک بعروة عنایة اللّه ربّ العالمین
یا محمّد صادق قلم اعلی ترا ذکر مینماید در حالتی که بین یدی غافلین مسجون و مظلومست و ترا وصیّت میفرماید باستقامت بر امرش هر نفسی از کوثر استقامت آشامید او از اهل سفینۀ حمرا از قلم اعلی مذکور و مسطور طوبی لک و لمن معک و آمن باللّه ربّ العالمین امروز استقامت از اعظم اعمال نزد غنیّ متعال مذکور طوبی لمن فاز و ویل للغافلین جناب امین ذکر هر یک را نموده لذا کل باثر قلم اعلی فائز گشتند انّا ذکرنا الّذین ذکرت اسمائهم لدی المظلوم و انزلنا لهم ما یقرّبهم الی اللّه مالک یوم الدّین طوبی لمن اقبل و ویل للمعرضین انتهی
این عبد هم خدمت هر یک سلام و تکبیر میرساند و بعنایت حقّ بشارت میدهد امروز روز اقبال و توجّه و استقامتست طوبی از برای نفوسی که همزات شیاطین ایشان را از افق اعلی منع ننمود و محروم نساخت البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم لوجه اللّه ربّ العالمین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
محبوب روحانی جناب آقا میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعزّ الأعظم الأبهی
الحمد للّه الّذی اسمعنا فصل الخطاب و انزل علینا الکتاب و اظهر لنا سرّ المبدأ و المآب و هدانا الی سوآء الصّراط اصلّی و اسلّم و اکبّر علی الّذین نبذوا الأوهام و اخذوا الأحکام و قاموا علی نصرة امر ربّهم مالک الأنام و الظّاهر فی الأیّام اولئک عباد بهم ظهر سرّ الأحدیّة و لاح افق الاستقامة و هدر العندلیب علی اغصان سدرة الالهیّة انّه لا اله الّا هو العزیز الوهّاب
سبحانک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و الظّاهر فیملکوت الانشآء و المشرق من الأفق الأعلی تعلم و تری انّ الخادم یراه عاجزاً عن ذکر هؤلآء الّذین توجّهوا الیک بوجوه نورآء و شاهدوا فی حبّک ما ناح به الملأ الأعلی و سکّان ملکوت الأسمآء اسألک بأن تقدّر لهم یا الهی کلّ خیر ثبت من القلم فی اللّوح الأعظم ثمّ اکتب لهم ما یشرّفهم بالشّهادة الکبری قبل صعود ارواحهم الیک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز المنّان
و بعد یا حبیب فؤادی قد فزت بکتابک الّذی ارسلته من الهآء و المیم و ذکرت ایّاماً کنتَ فی السّجن الأعظم و حضورک لدی الوجه و اصغائک ندآء محبوبنا و محبوبکم و محبوب من فی السّموات و الأرضین و بعدما قرأت و عرفت قصدت المقام و عرضت ما فیه تلقآء العرش فلمّا تمّ اقبل الیّ وجه القدم و قال یا عبد الحاضر خذ اللّوح و القلم فلمّا اخذت انزل من سمآء مشیّته لکلّ واحد من الأسمآء الّذین ذکرتهم فی کتابک آیاتاً لا تعادلها کنوز الأرض و لا خزائن السّمآء تعالی هذا الفضل العظیم و هذه الموهبة الکبری و الرّحمة العظمی یسأل الخادم ربّه بأن یوفّقه و جنابک علی خدمة الأمر بالرّوح و الرّیحان فیکلّ الأحیان انّه لهو الواحد العزیز المنّان
عرض میشود بعد از ورود دستخطّ آنجناب و عرض تلقاء باب مخصوص هر یک از نفوس مذکوره آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد باید بمقتضای مصلحت داده شود یعنی در نفوس اقبال مشاهده گردد اگرچه فیالجمله باشد و بعد داده شود از حقّ میطلبیم که ناس را از بحر فضل خود محروم ننماید انّه لهو المعطی الکریم دو لوح از الواح مخصوص حضرات ندّافها علیهما بهآء اللّه نازل شده زود برسانید و اینکه مرقوم داشته بودید که عهد نمودهاند بکمال قناعت گذران کنند و مابقی را بساحت اقدس ارسال دارند اینفقره عرض شد فرمودند باعتدال حرکت کنند بر خود سخت نگیرند انّا نحبّ ان یکونا فی عیشة راضیة و اگر بخواهند چیزی ارسال دارند بامّ حرم برسانند مقبول است از قبل هم آنچه تا حال دادهاند امّ حرم معروض داشته انتهی
و آنچه در بارۀ احبّای الهی در ارض هم مرقوم داشتند عرض شد و در جواب حضرت اسم اللّه زینالمقرّبین علیه منکلّ بهآء ابهاه ذکر کل شده و حسب الأمر بآن ارض ارسال میدارند و همچنین احتمال میرود مجدّداً بالواح بدیعۀ منیعه فائز شوند مخصوص آنطفل را ذکر فرمودهاند طوبی له و لأبیه
عرض دیگر آنکه چند یوم قبل عریضۀ مفصّلی اینعبد خدمت جناب اسم اللّه جمال علیه بهآء اللّه و همچنین خدمت جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه و همچنین خدمت جناب آقا سیّد ابوطالب و جناب ابن عطّار علیهما بهآء اللّه عرض نموده انشآءاللّه رسیده
عرض دیگر آنکه مدّتهاست ذکر جناب ذبیح علیه بهآء اللّه در دستخطهای مبارکۀ احبّای الهی دیده نشده استدعا آنکه ایشانرا ملاقات نمائید و از قبل اینفانی تکبیر بدیع منیع برسانید قل این اشتعالک و اشتیاقک و جذبک و انجذابک و حبّک و غرامک و ولهک و احتراقک فی اللّه ربّ العالمین اگرچه اینعبد موقن است باینکه جمیع آنچه ذکر شد موجود است ولکن چون مدّتهاست که گوش و چشم باستماع کلمات و مشاهدۀ آن مرزوق نگشته لذا این عرایض اظهار گشت
عرض دیگر آنکه حسب الأمر باید چند نفوس که بطراز امانت و دیانت و قناعت مزیّنند و دارای نطق و بیان باطراف توجّه نمایند و بکمال حکمت بتبلیغ امر مشغول شوند الواح بشأنی نازل شده که احصای آن ممکن نه باید از فارسی و عربی آنچه موافق این ایّام است جمع نمود و بمقتضای مقام و نفوس کلمات الهی القا شود انتهی انشآءاللّه حرارت نفوس مطمئنّه افسردگی و برودت انفس غافله را زایل نماید
عرض دیگر آنکه بعضی از الواح مبارکه را در این ایّام حسب الأمر اینعبد نوشته چه که در بعضی اوقات حضرت غصن اللّه روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء تشریف نداشتند از حقّ جلّ جلاله سائل و آملیم که آنجناب مؤیّد شوند بر ذکر حقّ و ثنای حقّ و تبلیغ امر حقّ لیقوم به کلّ قاعد و ینطق کلّ صامت و یقبل کلّ معرض و یری کلّ عمیّ و یتکلّم کلّ کلیل و یمشی کلّ مقعد و یطمئنّ کلّ مضطرب و یوقن کلّ مریب و یستقیم کلّ متزلزل انّه ولیّ من اقبل الیه و مجیب کلّ سائل خاضع خاشع منیب جمیع طائفین عرش خدمت آنجناب تکبیر میرسانند و همچنین اغصان سدرۀ الهیّه روحی و ارواح العالمین لهم الفدآء بذکر ابدع امنع ابهی آنجناب را ذاکرند البهآء علیکم و علی من معکم من احبّآء اللّه فی هناک
عدد الواح منزولۀ مرسوله بیست و یک است انشآءاللّه جمیع بآن فائز شوند
* * *
هو الغالب القادر القهیر القدیر القیّوم
الحمد للّه الّذی اشرق شمس البهآء عن مشرق البقآء و استضآء منه اهل ملإ العالین الّذینهم کانوا حول العرش لمن الطّائفین و انّه ما من اله الّا هو یحیی و یمیت ثمّ یمیت و یحیی و کلّ عنده فی لوح حفیظ
ان یا میر قبل محمّد اسمع ما یرنّ لک عندلیب الفراق حین الّذی التفّت السّاق بالسّاق و انفضّت کلّ المیثاق الّا میثاق اللّه ربّک الخلّاق و ابطلت کلّ الکتب و الأوراق الّا الواح ربّک الرّزّاق ان انقطع یا میر عن الدّنیا و ما فیها و ما بینها و ما علیها و لا تتّبع خطوات المشرکین ثمّ اتّکل الی اللّه ربّک و کن فی دین اللّه لمن المستقیمین ملّة هذا الغلام الالهیّ العراقیّ المبین و منه اثبتت کلّ الأدیان من اوّل الّذی خلق الآدم من المآء و الطّین و یثبت الی ابد الآبدین ان یا میر طهّر مرآة قلبک عن الکدورات لتجد فیه شبح هذا المظلوم الأسیر الّذی وقع تحت سیوف البغضآء عمّا اکتسبت ایادی هؤلآء المشرکین الّذین یقولون بألسنتهم تاللّه انّا آمنّا بعلیّ قبل نبیل و اذا جآء منزله بملیک من الأمر اذاً انکروه و کذّبوه الی ان افتوا علی قتله کما افتوا ملل القبل علی النّبیّین و المرسلین و یشهد بذلک لسان سرّهم بأنّهم الّذین یکذبون فی کلّ آن و فی کلّ حین قل یا قوم أ فمن کان ناظراً الی شطر اللّه کالّذی یعبد الأصنام او الّذی یتّبع المشرکین تاللّه یا میر اذاً تقول بهم یسودّ وجوههم و یلوون السنتهم فی افواههم و لن یقدروا ان یؤتون جوابک و انّ هذا لقول الصّدق لو انت من السّامعین ان یا میر أ تسرّ فی نفسک بعد الّذی بدّل سرور البهآء بحزن عظیم أ تستبشر فی روحک بعد الّذی غاب بشارة اللّه و جآء بحزن مبین أ تشرب المآء بعد الّذی کان جمال البهآء ظمآن فی الأعرآء و کان اللّه علی ما اقول لشهید قل یا میر تاللّه انّ الّذی اشتهر اسمه فی البلاد قام علی قتله و کان ان یکذّبه فی کلّ آن و فی کلّ حین الی ان وصل الأمر الی هذا المقام الّذی تشهد و تری ما ورد علی هذا المظلوم الأسیر الّذی سمّی فی ملکوت البقآء بالبهآء و هذا ما نزل من قلم قدس منیر و انّک یا میر فانصره بقوّة اللّه لتکون لجمال القدم لمن النّاصرین أ تسکن یا میر فی البیوت بعد الّذی وقع الحسین تحت سیوف اهل القنوت أ تنوم علی الفراش بعد الّذی کان نیّر الآفاق بین یدی هؤلآء الفسّاق و لن ینعس فی امر اللّه لا فی ازل الآزال و لا فی ابد الآبدین کذلک اخبرک بالصّدق لتکون مطّلعاً بما ورد علی هذا الجمال الدّرّیّ الأمین من ایادی ظلم هؤلآء الفاسقین ان یا میر طهّر النّظر عن حدودات البشر و لا تتّبع خطوات من مکر و غدر ثمّ انظر بهذا المنظر الأکبر لتطّلع بما هو المکنون فی خزاین قدس مبین ثمّ اقرأ هذا الدّعآء
فسبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک من انوار جمالک و باشراقات شمس فضلک و افضالک ان انقطعنی عمّا خلق فی السّموات و الأرض و تجعلنی خالصاً لوجهک البهیّ الأبهی و مخلصاً لدینک العلیّ الأعلی یا من کنت مقدّساً عمّا یعرف و یقال و عمّا یشهد بالمقال ثمّ اسألک یا الهی من سحاب جودک و مکرمتک و من غمام عنایتک و مرحمتک ان امطر علی ارض قلبی امطار عزّ رأفتک لینبت منه نبات علمک و حکمتک لیجعلنی متوکّلاً الی طلعة ابهائیّتک ای ربّ انّ المشرکون ما عرفوا جوهر ذاتک و غشوا اعینهم بغشوات الشّرک الی ان افتوا علی قتل مظهر نفسک البهیّ الأبهی و قاموا علی ذلک لیقومنّ النّاس علی هذا الفعل و زلّوا بعض النّاس من صراطک عمّا خرج قول الباطل عن افواههم اذاً انت یا محبوبی خذهم بعذابک الشّدیدة بما اکتسبت ایادیهم و انّک انت المقتدر علی ما تشآء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انّک انت المبدأ و المعید و انّک انت السّمیع المستجاب ثمّ اغفر لی یا محبوبی خطایائی ثمّ استرنی یا مسجودی عیوبی و لا تغفلنی بأقلّ من آن عن ذکر جمالک و انّک انت الحقّ لا اله الّا انت الیک المبدأ و المآب لن یعرف انّیّتک کلّ ذی عقل مستطاب
و انّک انت یا میر قبل محمّد اسمع ندائی و لا تکن من الغافلین ان انقطع عمّا خلق فی التّراب انّه یفنی و یبقی کلمات ربّک فی ابد العالمین و الرّوح و العلآء و الکبریآء علیک و علی من کان لقولی لمن السّامعین
* * *
هو الظّاهر النّاطق المقتدر العلیم الحکیم
الحمد للّه الّذی اظهر بسلطانه ما اراد و زیّن الیوم بنسبته الیه و سمّاه فی کتب السّمآء بیوم اللّه و فیه ظهر ما بشّر به رسله و کتبه و زبره فلمّا اتی الوعد اشرق نیّر الظّهور انّه هو مکلّم الطّور بسلطان ما خوّفته شوکة العلمآء و الأمرآء و ما منعته سطوة الجبابرة و لا ظلم الفراعنة قام امام الوجوه و قال تاللّه انا المکنون و انا المخزون و انا الّذی بذکری تزیّنت سمآء البرهان بأنجم البیان و الامکان بنور العرفان تعالی من اظهر نفسه و انزل برهانه و اسمع الکلّ آیاته البهآء و التّکبیر علی ایادی امره بین عباده الّذین جعلهم تراجمة وحیه و ما انزله فی کتابه و بهم ماج بحر العرفان بین الأدیان و اشرق نیّر العلم من افق الامکان و اضآءت بنوره الآفاق و اهتزّت به افئدة العشّاق فی یوم المیثاق
یا ایّها الطّائر فی هوآء العرفان و النّاظر الی افق رحمة ربّک الرّحمن انّا امسکنا القلم بما اکتسبت ایادی الأمم و اخذنا زمامه فی برهة من الزّمان بما احاطت بنا الأحزان من الّذین نبذوا البرّ و التّقوی و اخذوا البغی و الفحشآء اولئک اشتعلوا بنار الحرص و الهوی و خانوا فی اموال الوری من دون اذن من اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی قل
الهی الهی لا تطردنی عن بحر عطائک و لا تمنعنی عن ظلّ قباب فضلک وعزّتک یا سلطان الوجود و مالک ممالک الکرم و الجود ما اتّخذت لنفسی دونک سلطاناً و لا سواک ربّاً اسألک بخریر کوثر البیان و هزیز نسمات ظهورک فی الامکان و بآیاتک الکبری و حفیف سدرة المنتهی ان تؤیّد عبادک علی العدل فی امرک و الانصاف فی ظهورک ای ربّ تراهم معرضین عن ساحة عزّک و متمسّکین بأوهامهم فی ایّامک نبذوا بحر العلم ورائهم مقبلین الی غدیر الوهم لم ادر یا الهی بأیّ حجّة یتّبعون ما عندهم و بأیّ برهان ینکرون ما انزلت علیهم من سمآء فضلک و اظهرت لهم من اصداف بحر ارادتک اشهد بظهورک ظهر السّبیل و نزل الدّلیل و تمّت الحجّة و کملت النّعمة ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک اکون متوجّهاً الی انوار وجهک و متمسّکاً بحبل عنایتک و معترفاً ببحر بیانک و سمآء حکمتک و مقرّاً بما نطق به لسان عظمتک و ما انزلته فی کتبک ای ربّ ایّد الغافلین علی الاعتراف بما اظهرته بقوّتک و المعرضین علی الاقبال الی باب رحمتک و المنکرین علی الاقرار بوحدانیّتک و فردانیّتک ای ربّ وفّقهم علی الرّجوع الیک و القیام علی تدارک ما فات عنهم عند تجلّیات انوار نیّر ظهورک انت الّذی بارادتک نصبت رایة اسمک الوهّاب فی المآب و ارتفع خبآء مجدک امام وجوه الأحباب طوبی لغریب قصد ظلّک و لفقیر اراد بحر غنائک و طوبی لطالب تمسّک بحبل قربک و تشبّث بذیل عطائک و طوبی لقاصد قصد فرات رحمتک و مخزن کرمک و طوبی لمنقطع نبذ ما دونک و اخذ ما امر به فی کتابک المبین
بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنو نابالغهای عالم عمل نمودند آنچه را که هیچ ظالمی عمل ننموده و گفتهاند آنچه را که هیچ مشرکی نگفته نفوسی که در طین ظنون و اوهام غرقند قابل ادراک تجلّیات انوار آفتاب حقیقت نبوده و نیستند تا قلب از نار وهم فارغ نشود البتّه بنور یقین فائز نگردد کجایند آن نفوس کدرۀ موهومه و نفوسی که از عالم گذشتهاند و بر شاطی بحر انقطاع خرگاه افراختهاند
یا ایّها النّاظر الی الوجه چندی قلم را از تحریر منع نمودیم و سبب آن احزان وارده بوده چه که حضرت تقوی در تحت براثن نفس و هوی مشاهده شد آتش طمع و حرص بر هیکل تقدیس وارد آورد آنچه را که قلم از ذکرش عاجز و اوراق از حملش قاصر نفوس موجوده قابل ادراک مقامات نبأ عظیم نبوده و نیستند الّا من شآء ربّک پر امل قادر بر طیران در این فضای مقدّس مبارک نه قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الغافلین ضعوا ما سمعتم و رأیتم و اخذتم و خذوا ما اوتیتم من لدی اللّه ربّ العالمین لعمر اللّه لا یغنیکم ما عندکم و لا ینفعکم ما عند الأحزاب ضعوا الظّنون و الأوهام متوجّهین الی افق اشرق منه نیّر الایقان من لدی الرّحمن هذا ما امرتم به من قبل فی الواح شتّی و فی هذا اللّوح المبین
یا محمّد علیک بهائی امروز هر نفسی اراده نماید بآفتاب حقیقت که از افق سماء سجن اشراق نموده توجّه کند باید قوّۀ مدرکه را از قصص اولی مقدّس نماید و رأس عرفان را بتاج انقطاع و هیکل وجود را بطراز تقوی مزیّن دارد و بعد ارادۀ تغمّس در لجّۀ بحر احدیّه کند
یا علی علیک بهآء اللّه الأبدی امروز روز کلمۀ مبارکۀ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون است قاصدین باید حین قصد ذروۀ علیا در قدم اوّل از کوثر این آیۀ مبارکه بیاشامند و همچنین در قدم ثانی امام کعبۀ الهی این آیه را بلسان حقیقت تلاوت کنند انّی ترکت ملّة قوم لا یؤمنون باللّه و هم بالآخرة هم کافرون اگر طالب بآنچه ذکر شد فائز شود او لائق تقرّب و حضور و قابل طیران در این هواء مقدّس است والّا باید باوهام معرضین و مغلّین تأسّی نماید چنانچه نمودهاند
یا محمّد قبل علی هر خس و خاشاکی لائق این بساط نبوده و نیست باری اسباب توجّه بشاطی بحر معانی و تقرّب بانوار آفتاب حقیقی آنست که ذکر شد مندون آن السّبیل مسدود و الطّلب مردود بأعلی النّدآء کل را بافق اعلی دعوت نمودیم ولکن غافلین و معرضین نپذیرفتند از حقّ جلّ جلاله مسئلت نما شاید عباد را تأیید فرماید و قوّت و قدرت بخشد تا از مرقاة اسماء صعود نمایند یعنی بگذرند و قصد سماء معانی کنند هادی دولتآبادی را بنصایح مشفقانه و مواعظ حکیمانه نصیحت نمودیم که شاید از شمال وهم بیمین یقین توجّه کند و از موهوم بشطر قیّوم اقبال نماید و بانوار حضرت معلوم فائز شود نصایح قلم اعلی در صخرۀ صمّاء اثر ننمود و ثمری ظاهر نه حال جمعی بمثابۀ حزب شیعه ترتیب داده و باغوای آن نفوس غافله مشغول و بر اصنام اسماء معتکف سبحاناللّه حزب قبل از تجارت اسماء چه ربحی تحصیل نمودند و بچه فوزی فائز گشتند در یوم جزا کل از حفیف سدرۀ منتهی محروم مشاهده شدند و شجرۀ مبارکه را بایادی بغی و فحشا قطع نمودند و بر منابر بلعن و سب مشغول بوده و هستند انظر کیف جعل اللّه اعلاهم اسفلهم و اسفلهم اعلاهم نفسی از اهل سنّة و جماعت در جهتی از جهات ادّعای قائمیّت نموده و الی حین قریب صدهزار نفس اطاعتش نمودند و بخدمتش قیام کردند قائم حقیقی بنور الهی در ایران قیام بر امر فرمود شهیدش نمودند و بر اطفاء نورش همّت گماشتند و عمل نمودند آنچه را که عین حقیقت گریانست از ورود این مظلوم در زوراء الی حین بمثابۀ امطار الواح مقصود عالمیان بر اهل ایران باریده معذلک آگاه نشدند و در غفلت و شقاوت قدیم خود باقی و برقرار و اگر این عنایت از آن شطر باین جهات توجّه مینمود حال کل را مقبل الی اللّه مشاهده مینمودید انّه ینطق بالحقّ ولکنّ الخلق فی حجاب مبین اسمع النّدآء من شطر عکّآء و خذ بیدک الیمنی کأساً من رحیق بیان ربّک مولی الوری و بیدک الأخری کوباً من ذکری الأبهی رغماً لمن فی ناسوت الانشآء الّذین انکروا آیاتی الکبری بما اتّبعوا اهل البغی و الفحشآء و مظاهر النّفس و الهوی یا ایّها المتوجّه الی انوار الوجه باسم حقّ جلّ جلاله در هر حین از این رحیق مبین بیاشام این رحیق مطلع انبساط و نشاط است نه سکر و فساد قل
الهی الهی لک البهآء بما ذکرتنی من قلمک الأعلی و زیّنتنی بطراز عزّک و عطائک و نوّرت قلبی بنور معرفتک اسألک یا من باسمک طار الموحّدون فی هوآء قربک و انجذبت افئدة المخلصین من رشحات بحر بیانک ان تؤیّد عبادک علی الاقرار بما اظهرت لهم بجودک و کرمک و ما انزلت علیهم من سمآء عرفانک انّک انت الفضّال الکریم و المقتدر العزیز العظیم
اشکر اللّه ربّک ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع بما انزل لک ما یبقی به اسمک و ذکرک بدوام اسمائه الحسنی و صفاته العلیا انّه هو الفیّاض ذو الفیض العظیم و هو الفضّال ذو الفضل المبین لا اله الّا هو العلیم الحکیم
یا نبیل قبل علی خفّاشهای عالم عباد اللّه را بصدهزار اوهام و ظنون از تجلّیات آفتاب حقیقت منع مینمایند کوثر استقامت و بیان و رحیق اطمینان و ایقان نصیب نفسی است که ببصر حقّ بافق اعلی ناظر باشد و بسمع او باصغاء ندا توجّه نماید امروز امواج بحر بیان مقصود عالمیان امام وجوه ادیان ظاهر و تجلّیات انوار ظهور مکلّم طور مشهود و سدرۀ رحمن در قطب فردوس اعلی ناطق یا لیت قومی یعلمون یا لیت قومی یسمعون یا لیت قومی ینظرون این ایّام اغنام الهی بین ذئاب ارض مبتلا و این مظلوم تحت براثن بغضا ولکن شاکریم که حقّ عنایت فرمود و تأیید نمود بشأنی که مندون ستر و حجاب مابین احزاب اظهار نمودیم آنچه را که سبب اعظم است از برای اصلاح عالم و نجات امم با احدی مداهنه ننمودیم و در اجرای اوامر الهی توقّف نکردیم ظلم ظالمین و ضرّ معتدین قلم اعلی را از اظهار کلمۀ علیا منع ننمود هر هنگام نفسی از اصحاب جرائد و غیره بر اعراض قیام مینمود اعضا و اجزای دولت سرّاً و جهراً ترغیب مینمودند و تقویت میکردند باری در ظاهر و باطن در تضییع امر اللّه جاهد و ساعی ولکن این مظلوم منقطعاً عن العالم و الأمم ذکر نمود آنچه را که سبب تطهیر عالم است از ضغینه و بغضا و علّت اخماد نار بغی و فحشا ناصر و معینی مشهود نه از هر جهتی سهام مفتریات مغلّین و اسنّۀ ملحدین بر هیکل امر وارد این مظلوم در سنین متوالیات باین کلمات عالیات ناطق
سبحانک یا الهی لو لا البلایا فی سبیلک من این تظهر مقامات عاشقیک و لو لا الرّزایا فی حبّک بأیّ شیء تبیّن شؤون مشتاقیک وعزّتک انیس محبّیک دموع عیونهم و مؤنس مریدیک زفرات قلوبهم و غذآء قاصدیک قطعات اکبادهم و ما الذّ سمّ الرّدی فی سبیلک و ما اعزّ سهم الأعدآء لاعلآء کلمتک یا الهی اشربنی فی امرک ما اردته و انزل علیّ فی حبّک ما قدّرته وعزّتک ما ارید الّا ما ترید و لا احبّ الّا ما انت تحبّ توکّلت علیک فی کلّ الأحوال اسألک یا الهی ان تظهر لنصرة هذا الأمر من کان قابلاً لاسمک و سلطانک لیذکرنی بین خلقک و یرفع اعلام نصرک فی مملکتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم سبحانک اللّهمّ یا الهی قوّ قلوب احبّائک بقوّتک و سلطانک لئلّا یخوّفهم من فی ارضک ثمّ اجعلهم یا الهی مشرقین من افق عظمتک و طالعین من مطلع اقتدارک ای ربّ زیّنهم بطراز العدل و الانصاف و نوّر قلوبهم بأنوار المواهب و الألطاف انّک انت الفرد الواحد العزیز العظیم اسألک یا مالک القدم و مولی العالم و مقصود الأمم بالاسم الأعظم ان تبدّل اریکة الظّلم بسریر عدلک و کرسیّ الغرور و الاعتساف بعرش الخضوع و الانصاف انّک فعّال لما تشآء و انّک انت العلیم الخبیر
بگو یا حزب اللّه از هر شطر و جهتی اعدا با سیوف بغضا احاطه نمودهاند و معین و یاوری بر حسب ظاهر نبوده و نیست بعضی از نفوس غافلۀ موهومه باظهار عناد و مفتریات از برای خود مقام و اعتباری را راجی و آملند و چون این مظلوم را بی معین و ناصر دیدهاند با اسیاف بغض و عناد حمله نمودهاند سبحاناللّه چهل سنه بنصایح و مواعظ عباد را از نزاع و فساد و جدال منع نمودیم و از فضل الهی و رحمت رحمانی این حزب از سلاح باصلاح توجّه نمودند و ارادة اللّه را بر ارادههای خود مقدّم داشتند هر یوم از ظالمین ظلمی ظاهر و ناری مشتعل معذلک صبر نمودند و بحقّ گذاشتند در بعضی از اراضی ظالمین هر سنه بسفک دماء مشغول و حزب مظلوم باین کلمه که از قبل بآن نطق نمودیم متمسّک ان تقتلوا خیر لکم من ان تقتلوا للّه الحمد در سبیل الهی کشته شدند و نکشتند چه که بامر اللّه ناظر بوده و هستند در ارض صاد و عشقآباد ظالمین نار ظلم افروختند و خون اولیا ریختند قل
الهی الهی تری اولیائک تحت سیاط الظّالمین و اغنامک بین ذئاب ارضک اسألک بقدرتک الّتی غلبت الکائنات و بسلطانک الّذی احاط الموجودات ان تنوّر قلوب عبادک بنور عدلک و زیّنهم بطراز البرّ و التّقوی فی مملکتک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال
این ایّام طغیان مفترین و بغضاء خائنین از حدّ گذشته نفسی که در لیالی و ایّام بمناهی مشغول لأجل حفظ او او را طرد نمودیم رفته در مدینۀ کبیره با امثال خود متّحد شده و بتضییع امر اللّه مشغول و اتّخذوا الأختر لأنفسهم معیناً و ناصراً لنشر مفتریاتهم و نفس مطروده از ارض مقدّسه به شیخ محمّد یزدی پیوست و بفتوای اخوی بر ضرّ مظلوم و اکل اموال ناس قیام نمودند چون امرا و علمای ایران را مخالف و معرض میدانند لذا اختر و سائرین بر عناد قیام نمودند مخصوص اختر که محض اخذ دراهم و اعتبار تحریر نموده آنچه را که خود گواهی میدهد بر کذب آن لعمر اللّه انّه فی ضلال مبین البتّه مقامی را که اکثر اهل عالم انکار نمودهاند احدی از مطالع بغی و فحشا و ظلم و اعتساف در بارهاش بصدق تکلّم نکند و تمسّک نماید بآنچه که سبب فزع اکبر است ولکن این مظلوم بفضل اللّه و عنایته ما سوی اللّه را بمثابۀ کفّی از تراب مشاهده مینماید ضوضا و غوغا و زماجیرشان را بمثابۀ طنین ذباب میداند مگر نفوسی که از عنایت الهی بطراز عدل و امانت و صدق و صفا مزیّنند نه ملاحظۀ شأن و تزویر عرفا را مینمایند و نه ضوضای علما را امام وجوه کل امر اللّه را اظهار نمودیم لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا اگرچه این ایّام مطالع ظلم و اعتساف بر ضرّ این مظلوم قیام نمودهاند سوف یظهر اللّه کنوزه لنصرة امره و نبإه و این کنوز رجالند لا تمنعهم سطوة و لا تخوّفهم شوکة و لا تضعفهم الصّفوف و الألوف بحکمت و بیان امکان را مسخّر نمایند
قل یا حزب اللّه بیقین مبین بدانید فساد و نزاع و قتل و غارت شأن درندگان ارض است مقام انسان و شأنش بعلم و عمل است در اکثر الواح عباد را از ما یضرّهم منع و به ما ینفعهم امر نمودیم یا حزب اللّه با جمیع احزاب عالم بمحبّت و مودّت معاشرت نمائید فساد و شئونات آن طرّاً نهی شده نهیاً عظیماً فی کتاب اللّه ربّ العالمین اگرچه در اوّل ایّام از قلم اعلی نازل شد آنچه که ظاهرش مخالف امر جدید الهی است از جمله امثال این فقرات نازل قد طالت الأعناق بالنّفاق این اسیاف قدرتک یا قهّار العالمین ولکن مقصود از آن نزاع و فساد نبوده بلکه مقصود اظهار مراتب ظلم ظالمین بوده و شقاوت مشرکین تا کل بدانند که ظلم فراعنۀ ارض بمقامی رسیده که از قلم اعلی امثال این آیه نازل و حال وصیّت مینمائیم عباد اللّه را که از بعد ببعضی بیانات تمسّک ننمایند و سبب ضرّ عباد نشوند نصرت در این ظهور اعظم منحصر است بحکمت و بیان جند اللّه اعمال طیّبۀ طاهره و اخلاق مقدّسۀ مرضیّه بوده و هست و سردار این جنود تقوی اللّه مکرّر این بیان در صحف و کتب و الواح نازل خذوا یا قوم ما امرتم به من لدی اللّه المهیمن القیّوم انّه یأمرکم بما یحفظکم و ینفعکم انّه هو الفضّال الکریم
امروز استقامت از اعظم اعمال نزد غنیّ متعال مذکور سبحاناللّه بعضی از نفوس که سالها ادّعای استقامت مینمودند چون فیالجمله امتحان بمیان آمد فرّوا کحمر مستنفرة فرّت من قسورة چندی قبل مکتوبی از قریۀ منشاد بساحت اقدس ارسال نمودند و در آن مکتوب از حقّ جلّ جلاله خوارق عادات طلب کردهاند لأجل اطمینان نفوس و ایقان قلوب ولکن سائلین بعضی از علمای فرقان بودند مشاهده شد اگر باسم آن نفوس ذکر این ظهور و حجّت و برهانش شود شاید سبب ضوضای علمای فرقان گردد لذا اسناد را تحویل و تبدیل نمودیم و از ملکوت بیان نازل شد آنچه که هر منصفی اگر بقرائت آن فائز شود مادام الحیات به رجعت الیک یا مقصود العالم ناطق گردد و یکی از آن نفوس هم اظهار تصدیق مینمود و بعد از ملاحظۀ تحویل اسناد متزلزل مشاهده گشت لا یعزب عن علمه من شیء یسمع و یری و هو المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین امید آنکه از اضطراب باطمینان و از توقّف برجوع فائز شوند انّه هو التّوّاب الکریم مع آنکه اهل قریه در این ارض موجود و در ظاهر ظاهر هم امور آن ارض معلوم و واضح معذلک واقع شد آنچه که شایسته نبود کجاست شأن آن نفوس و نفوسی که از شبهه و ریب و ظنون و اوهام انام گذشتهاند و قصد بحر معانی نمودهاند نقطۀ اولی میفرماید اگر او بر سماء حکم ارض نماید و یا بر ارض حکم سماء لیس لأحد ان یقول لم و بم
باری بعضی از نفوس غافله در هر بلد بمثابۀ ابلیس در سرّ بتلبیس مشغولند ولکن لدی اللّه مشهود یا حزب اللّه لوجه اللّه شما را ذکر مینمائیم و نصیحت میفرمائیم که شاید از ارض ادنی قصد ذروۀ علیا نمائید و از اوهام بنور یقین توجّه کنید و به ما یظهر من عنده راضی باشید حقّ جلّ جلاله با علم یفعل ما یشآء آمده و رایت یحکم ما یرید امام وجهش منصوب بآن ناظر باشید و از دونش فارغ و آزاد بیقین مبین بدانید آنچه از او ظاهر شود حقّ است و صدق لا ریب فیه امید آنکه از فضل و عنایت حقّ جلّ جلاله اولیا یعنی نفوسی که از اصحاب سفینۀ حمرا و از اهل بهاء محسوبند شبهات اهل عالم ایشان را از رحیق مختوم و اسم قیّوم منع ننماید و محروم نسازد بعضی از خلق در هر حال نظرشان بر اعراض و اعتراض است چنانچه الی حین چند کرّه اهل بیان سؤال نمودهاند که حضرت داود صاحب زبور بعد از حضرت کلیم علیه بهآء اللّه الأبهی بوده ولکن نقطۀ اولی روح ما سواه فداه آن حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این فقره مخالف کتب و ما عند الرّسل است قلنا اتّق اللّه و لا تعترض علی من زیّنه اللّه بالعصمة الکبری و اسمائه الحسنی و صفاته العلیا سزاوار عباد آنکه مشرق امر الهی را تصدیق نمایند در آنچه از او ظاهر شود چه که بمقتضیات حکمت بالغه احدی جز حقّ آگاه نه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر
نفوس اربعۀ اهل منشاد را طلب نمودیم تا حاضر شوند لیسمعوا ما خلقت الآذان لاصغائه ولکن حاضر نشدند قد منعتهم الأوهام عن نور الیقین از حقّ میطلبیم کل را مؤیّد فرماید بر تسلیم و رضا انّه هو السّامع المجیب امروز بر حزب اللّه لازم و واجب که از بحر جود سلطان وجود و مالک غیب و شهود مسئلت نمایند که شاید عباد ارض باوهام حزب قبل مبتلا نشوند ولکن بعضی از نفوس مثل هادی دولتآبادی و مهدی نجفآبادی جمیع همّت را بر اضلال خلق مصروف داشتند و بخدعه و مکری ظاهر گشتند که سکّان مدائن بیان و عرفان متحیّر مشاهده میشوند ایکاش نفسی امثال آن سؤالات را از نفس ساکنۀ در جزیره مینمود لیظهر له ما نزّل بالحقّ فی هذا المقام العزیز المنیع قل یا اولیآء اللّه ندای مظلوم را بسمع فطرت بشنوید و در آثارش بعین حقیقت توجّه نمائید لعمری اذاً یظهر لکم ما کان مستوراً عن اعین العباد انّ اللّه هو النّاصح الفیّاض المشفق الکریم
یا ایّها المنجذب بآیاتی اسمع ما انزلناه لأحد اولیائی انّا ما اردنا فی الملک الّا الاصلاح یشهد بذلک مصباح العالم الّذی ما اتّخذ لحفظه زجاجاً و لا بلّوراً و لا حائلاً لعمر اللّه انّ البهآء ما نطق عن الهوی بل بما یقرّب النّاس الی مقام تطمئنّ به قلوبهم و تستریح به نفوسهم انت تعلم و اللّه یعلم ورائک انّی ما اتّخذت لنفسی معیناً و نصرت امر اللّه بقدرة عجزت عند ظهورها قدرة العالم و سطوة الأمم الّذین نبذوا التّقوی و اخذوا الفحشآء من دون بیّنة و برهان
بگو ای عباد وصایای مظلوم را بشنوید اوّل هر امری و ذکری معرفت بوده اوست ممدّ کل و مربّی کل و اوّل امری که از معرفت حاصل میشود الفت و اتّفاق عباد است چه که باتّفاق آفاق عالم منوّر و روشن و مقصود از اتّفاق اجتماع است و مقصود از اجتماع اعانت یکدیگر و اسبابی که در ظاهر سبب اتّحاد و الفت و وداد و محبّت است بردباری و نیکوکاریست در یکی از الواح باین کلمۀ علیا نطق نمودیم طوبی از برای نفسی که در لیالی در فراش وارد شود در حالتی که قلبش مطهّر است از ضغینه و بغضا و لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم و حصن محکم متین از برای حفظ نفس امّاره خشیة اللّه بوده و هست اوست سبب تهذیب نفوس و تقدیس وجود در ظاهر و باطن مکرّر گفتیم نصرتی که در کتب و صحف و الواح این مظلوم مسطور بحکمت و بیان بوده و همچنین باعمال و اخلاق لعمر اللّه اقوی جنود عالم اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه بوده و هست سیف تقوی احدّ از سیف حدید است لو کنتم تعلمون من غیر ستر و حجاب امام وجوه احزاب امر اللّه را ذکر نمودیم و کل را به ما یقرّبهم و یحفظهم و یرفعهم امر کردیم و از اوّل ایّام الی حین آنچه در سبیل دوست یکتا وارد شده حمل نمودیم و صبر کردیم و از فضل و رحمت الهی از امری که بقدر سمّ ابره رائحۀ فساد از آن استشمام شود مقدّس و منزّه بوده و هستیم امروز امری که لائق ذکر است امریست که سبب اتّحاد و اتّفاق و ارتقاء کل است عمل نیک بمثابۀ سدره مشاهده میشود و اثمار جنیّۀ لطیفه از آن ظاهر میگردد امروز روز اعمال طیّبه است و اخلاق مرضیّه نصایح مظلوم از نظر نرود امید آنکه مابین اولیا عرف محبّت و دوستی متضوّع گردد و با یکدیگر بمحبّت و شفقت معاشرت نمایند در یکی از الواح باین کلمه نطق نمودیم آسمان حکمت الهی بدو نیّر روشن و منیر مشورت و شفقت و خیمۀ نظم عالم بدو ستون قائم و برپا مجازات و مکافات امثال این امور بملوک عصر راجع ایشانند مظاهر قدرت الهی و مطالع عزّت ربّانی بعد از معرفت حضرت باری جلّ جلاله دو امر لازم خدمت و اطاعت دولت عادله و تمسّک بحکمت بالغه این دو سبب ارتفاع و ارتقاء وجود و ترقّی آن است از حقّ میطلبیم حضرت سلطان ایّده اللّه را بتجلّیات انوار نیّر عدل منوّر فرماید اگر علمای حزب شیعه بگذارند رأفت و شفقت سلطانی کل را اخذ نماید و بعدل و انصاف حکم فرماید این مظلوم وفا را دوست داشته و دارد و یا ملکی از ملوک ارض را بر اعانت مظلومهای عالم تأیید نماید صراط حقّ و میزانش عدل و انصاف بوده از حقّ جلّ جلاله سائل و آملیم عباد خود را از آنچه ذکر شد محروم ننماید علمای ایران سبب و علّت منع عبادند از صراط الهی قل یا معشر العلمآء ضعوا اقلامکم قد ارتفع صریر القلم الأعلی بین الأرض و السّمآء و ضعوا ما الّفتموه بأیادی الظّنون و الأوهام قد ماج بحر العلم و اشرق نیّر الیقین من افق ارادة اللّه ربّ العالمین انّا نوصی اولیآء اللّه مرّة اخری بالأمانة و الدّیانة و العفّة و بتقوی اللّه قائد جیوش العدل من لدی اللّه الآمر الحکیم
الهی الهی ایّد اولیائک علی عمل یتضوّع منه عرف رضائک و یکون مزیّناً بعزّ قبولک ای ربّ تسمع زفراتهم و تری عبراتهم و تعلم ما ورد علیهم من دون بیّنة من عندک انّک تعلم ما فی قلوب عبادک و لا یعزب عن علمک من شیء قد شهدت الممکنات بأنّک انت الحقّ علّام الغیوب
طوبی لنفس تمسّک بحبل الصّبر و الاصطبار فیما ورد علیه فی سبیل اللّه ربّ العرش العظیم قلم مظلوم در جمیع احیان عباد را به ما ینفعهم و یقرّبهم وصیّت نموده امید آنکه حقّ جلّ جلاله آذان عالم را مطهّر نماید تا بسمع قبول نصایح و مواعظ مظلوم را بشنوند و بآن عمل نمایند
الهی الهی ایّد عبادک الغافلین علی الرّجوع الیک انّک انت التّوّاب الفضّال الفیّاض الغفّار العلیم الحکیم
یکی از اولیا علیه بهآء اللّه که از کأس استقامت نوشیده و ما سوی اللّه نزدش معدوم بوده در ارض صاد با هادی دولتآبادی ملاقات نموده آن غافل ذکر نمود ماء نطفه را نقطۀ اولی حکم بطهارتش کردهاند لأجل حرمت نطفۀ من یظهره اللّه و در آن ایّام جمال قدم بیست و پنج ساله بودند و مقصودش از این کلمه ردّ ظهور اللّه و نفی او و اثبات اوهام خود بوده اوّلاً آنکه این کلمه از بیانست میفرماید در آن یوم بیان نفع نمیبخشد و بآن تمسّک ننمائید قال و قوله الحقّ انّه لا یشار باشارتی و لا بما نزّل فی البیان و بآنچه ذکر نمود مخالفتش با حضرت نقطه نزد متبصّرین واضح و ثابت چه که حضرت میفرماید ایّاک ایّاک ان تحتجب بما نزّل فی البیان بکمال تصریح مخالفت نموده و شاعر نیست قل لعمر اللّه لا یجد احد من البیان الّا عرف ظهور مکلّم الطّور الّذی ینطق بأعلی النّدآء الملک للّه مولی الوری یا هادی سبب اختلاف و اضلال مشو انوار آفتاب حقیقت عالم معانی و بیان را منوّر نموده و آیات الهی بمثابۀ امطار از سحاب فضل نازل و هاطل جمیع بیان الیوم طائف حول است لو کنتم تفقهون سبحاناللّه هادی ملتفت نیست که چه میگوید و از بیان حضرت نقطۀ اولی در بارۀ نطفه چه ادراک کرده ثانیاً بگو ای غافل نطفۀ من یظهره اللّه روح ما سواه فداه طاهر و مطهّر بوده و هست و آن نطفۀ مبارکه بذکر احدی محتاج نه اقسمک باللّه الّذی خلقک و سوّاک در یک آن قلب را از بغض مطهّر نما و بعد در آنچه ذکر نمودی تفکّر کن شاید بکلمۀ مبارکۀ تبت الیک یا مولی العالم موفّق شوی آیا پاکی و طهارت نطفۀ من یظهره اللّه معلّق بکلمۀ عباد اوست استغفر اللّه من هذا الوهم المبین استغفر اللّه من هذا الظّلم العظیم استغفر اللّه من هذا الخطإ الکبیر بگو یا هادی اگر در این حین سمع را از قصص کاذبه طاهر سازی از لسان حضرت نقطه انّنی انا اوّل العابدین اصغا نمائی من یظهره اللّه روح ما سواه فداه محیط بوده نه محاط مقام نقطه بقول او ثابت شده و میشود انّه هو غنیّ عمّن فی السّموات و الأرض کل باو محتاج و در این مقامات حضرت نقطه بکلمۀ مذکوره ناطق اسمع ثمّ انصف و لا تکن من الظّالمین و اگر بگوئی مقصود حضرت نقطه از ذکر نطفه آگاهی خلق بوده خلق اگر مثل تو مشاهده شوند هرگز آگاهی نیابند چه که بصر و سمع را از مشاهده و اصغا منع نمایند و اگر مقصود آگاهی نفوس منصفه بوده ایشان از ذکر من یظهره اللّه و کلمۀ او که نقطۀ اولی از آن اخبار نموده بقوله انّه ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه الی آخر الآیة مقام آن نطفۀ طیّبه و آن لطیفۀ طاهرۀ ربّانیّه را دانسته و میدانند باری مقصود آن حضرت از ذکر این اذکار اشتغال بذکر آن محبوب بوده اعرف و کن من الشّاکرین اعلم و کن من التّائبین انظر و کن من المنصفین میفرماید شجرۀ اثبات باعراض از او شجرۀ نفی میشود لعمر اللّه ندای بیان مرتفع و با ناله و حنین میفرماید یا قوم یوم یوم اللّه است و امر امر او بقطره از بحر ممنوع نشوید و بذرّه از آفتاب ظهور محروم نمانید لعمری یا هادی اخذت الغدیر و نبذت بحر اللّه ورائک اتّق اللّه ثمّ انصف فیما ظهر بالحقّ انّه یغنیک عن دونه و یهدیک الی نبإه العظیم یا هادی هل یقدر من اردته ان یستنّ مع الفارس الالهی فی میدان الحکمة و البیان لا وربّک الرّحمن خذ اعنّة هواک ثمّ ارجع الی مولاک انّ الیه مرجعک و مثواک یا هادی قل للمهدی لست انت من فرسان هذا المضمار اعرف مقامک و لا تکن من المتجاوزین طهّر قلبک من همزات الوری و بصرک عن رمد الهوی لتعرف من اتی من افق الاقتدار برایات الآیات و تکون من العارفین یا مهدی از برای این یوم خلق شدی بخدعه و مکر تمسّک ننما و سبب اضلال مشو و مخالفت حضرت نقطه مکن بحر بیان امام بصرت موّاج و آفتاب حقیقت فوق رأست مشرق و لائح انظر و قل
لک الحمد یا مقصود العالم و لک البهآء یا محبوب من فی السّموات و الأرضین
یا هادی انصاف ده در آنچه ظاهر شده تو هر یوم در حفظ جان خود تدبیر مینمائی و مردم را بدرهم و دینار و اقوال نالائقه از حقّ منع میکنی بر خود و مردم رحم نما در بیدانشی بمقامی رسیدهئی که طهارت نطفۀ من یظهره اللّه را معلّق بکلمۀ نقطه نمودهئی استغفر اللّه من هذا الوهم المبین استغفر اللّه من هذا الظّلم العظیم استغفر اللّه من هذا البغی الکبیر استغفر اللّه من هذا الخطإ الّذی لیس له شبیه و لا نظیر قسم بآفتاب برهان که الیوم از اعلی افق عالم مشرق و لائح است این مظلوم لوجه اللّه ترا نصیحت میفرماید لعلّک تتذکّر او تخشی تو با ما نبودی از اصل امر آگاه نیستی بآثار رجوع نما لعلّ یفتح علی وجهک باب العدل و الانصاف و تکون من الموقنین بعد از ذکر نطفه امام وجه شخص مذکور علیه بهآء اللّه و عنایته گفته پنجاه جلد کتاب از یحیی نزد منست امشب بمان و ببین مع آنکه آنچه اعتراض کرده جوابهای محکم شنیده ولکن بغضا او را از توجّه بافق اعلی منع نموده حقّ شاهد و عالم گواه که بکذب تکلّم کرده دو جلد از مناجات حضرت نقطه روح ما سواه فداه نزد یحیی بوده و مکرّر آنرا نوشته شاید آنچه نوشته به هادی سپرده و از این گذشته اگر صاحب هزار کتاب شود در این یوم او و امثال او را نفعی نبخشد یک قطعه الماس از صدهزار خروار حجر بهتر است صد رطل حدید و نحاس بیک یاقوت بهرمانی معادله ننماید از این امور گذشته معادل جمیع کتب سماوی از نقطه و قبل او الحال حاضر و موجود بیا و ببین و در حین تنزیل حاضر شو شاید نفحات وحی ترا جذب نماید و یا عرف الهام بمقصود رساند یا هادی اگر از حضور ممنوعی وکیل و نایب تعیین نما شاید بیابید آنچه را که الیوم از آن غافلید و اقبال نمائید بآنچه که از آن معرضید انّ المظلوم ینادی و یقول
الهی الهی لا تمنع عبادک عن شاطئ بحر عنایتک و لا تجعلهم من الّذین کفروا بک و بآیاتک و انکروا ما انزلته من قلمک الأعلی فی ایّامک ای ربّ عرّفهم نبأک و علّمهم صراطک و مقامک انّک انت العزیز التّوّاب
بگو یا هادی این مظلوم وقتی در زنجیر بود که تو در بستر بکمال راحت آرمیده بودی در لیالی و ایّام لأجل ارتفاع کلمة اللّه حمل بأساء و ضرّاء نمودیم زحمتهای این مظلوم و بلایای او خارج از حدّ احصاست ایّامی که از سطوت غضب علما و امرا عالم ظلمانی و تیره بود این مظلوم بقوّت ملکوتی و قدرت الهی منقطعاً عن العالم امام وجوه امم باظهار امر قیام نمود و از جهات نفحات متضوّع و تجلّیات انوار نیّر بیّنات مشرق و ساطع و لائح و چون فیالجمله آفتاب امر از افق هر مدینه اشراق نمود تو و امثال تو از خلف حجاب با اسیاف ضغینه و بغضا و کذب و افترا بیرون آمدید و قصد مظلوم نمودید من غیر حجّت و برهان اتّق اللّه یا هادی و لا تکن من الظّالمین انّا ندعوکم الی النّور و تدعوننی الی النّار ما لکم لا تتعقّلون و فیما ظهر لا تتفکّرون بشنو ندای مظلوم را ثمّ اجعل محضرک بین یدی اللّه ثمّ انصف فی هذا النّبإ الأعظم و لا تکن من الظّالمین بحضرت نقطه روح ما سواه فداه بچه حجّت اقبال کردی و تصدیق نمودی اعظم از آن را ببصر انصاف ملاحظه نما لعلّک تتّخذ اللّه لنفسک معیناً و تجد الیه سبیلاً قسم بامواج بحر بیان مقصود عالمیان از ایمان تو و امثال تو گذشتیم القای بغضا در قلوب منما نصیحت ناصح امین را بشنو و بآثار منقطعاً عن الکلّ رجوع نما لعمر اللّه انّها ترشدک و تهدیک الی صراط اللّه المستقیم هر یوم بوهمی تمسّک مینمائی و بر اعراض و اعتراض تشبّث نفسی از شما باین ارض آمده و ذکر نمود معرضین بیان مقبلین را منع مینمایند و از توجّه بشطر اللّه بازمیدارند و ذکر قتل و ظلم و امثال آن را القا میکنند و مقبلین را از صراط مستقیم محروم میسازند حقّ جلّ جلاله مقدّس و مبرّاست از ادراک و عقول معرضین باید در اثبات حقّیّت نظر نمود و بحجّت و برهان تمسّک جست اگر حقّیّت ثابت شد دیگر آنچه از جانب او ظاهر شود حقّ است شک و ریب را در آن ساحت مقرّ و مقامی نه چندی قبل این خطبۀ مبارکه از قلم اعلی جاری و نازل حال مجدّد ذکر میشود شاید بمرقاة انصاف صعود نمائی و در آنچه ظاهر شده تفکّر کنی و فائز شوی بآنچه که سبب اعظم است از برای نجات امم و اصلاح عالم
هو الذّاکر المعزّی العلیم البصیر
الحمد للّه الّذی استقرّ علی العرش بالعظمة و العزّة و الکبریآء و نطق بما نفخ فی الصّور و اهتزّ من فی القبور و انصعق من فی الأرض و السّمآء الّا من شآء اللّه مالک الأسمآء و به نصبت رایة انّه یفعل ما یشآء و ارتفع علم الملک یومئذ للّه مولی الوری و مالک الآخرة و الأولی انّه لهو الّذی لا یفارق عن ساحة عزّه حکم الصّدق ولو یحکم بالوجود لمن لا وجود له و لا یسمع من هوآء تقدیسه صوت اجنحة طیر العصیان ولو یحلّ ما حرّم فی ازل الآزال انّه لهو المعبود الّذی شهدت الذّرّات لعظمته و سلطانه و الکائنات لقدرته و اقتداره انّ القائم من قام علی ذکره و نطق بثنائه و القیّوم من فاز بالاستقامة علی امره تعالی تعالی من ینطق بالحقّ تعالی تعالی من ابتلی بین الخلق تعالی تعالی من یری نفسه بین الجمع وحیداً و بین القوم فریداً الحمد للّه الّذی جعل البلآء طرازاً لأولیائه و به زیّنهم بین خلقه و بریّته انّه لهو الحاکم الّذی ما منعته حجبات العالم و لا سبحات الأمم و ما اطّلع علی ما عنده احد الّا نفسه یشهد بذلک من عنده علم الألواح
مقصود آنکه ساحت عزّش از خطا و عصیان مقدّس و منزّه است و آنچه از ملکوت اوامر و احکامش ظاهر شود کل من غیر توقّف باید بآن تمسّک نمایند و عمل کنند اعمال این حزب نزد تو و اهل بیان طرّاً معلوم و واضح بوده و هست در سفک دماء و تصرّف در اموال ناس و ظلم و تعدّی مبالات نداشتهاند و بعد از اشراق نیّر ظهور از افق عراق کل را از اعمال مردوده و اخلاق مبغوضه منع نمودیم ذرّات کائنات گواه بوده و هست که در جمیع احوال عباد را به ما یرفعهم امر نمودیم و از آنچه سبب پستی و ذلّت بوده نهی کردیم مقصودی جز ارتفاع کلمة اللّه و اصلاح عالم و نجات امم نبوده و نیست هل من منصف ینصف فی هذا الأمر الأعظم و هل من عادل ینطق بالعدل فی هذا النّبإ العظیم نسأل اللّه ان یؤیّد عباده علی ما یرفعهم و یعرّفهم ما یقرّبهم الیه انّه هو الحقّ المقتدر المهیمن العلیم الخبیر چه میگوئی در ظهور خاتم انبیا روح ما سواه فداه که در سه یوم هفتصد نفس را گردن زدند در برّیّۀ شام و اطراف خلق کثیر را از طراز هستی منع نمودند باری حقّ مختار است در اعمال و افعال در آنچه ذکر شد تفکّر نما شاید آگاه شوی و بیابی آنچه را که سبب بقای ابدیست بعد از اثبات حقّیّت اعراض و اعتراض جائز نبوده و نیست معذلک ونفسه الحقّ در این مقام نازل شده آنچه که هر منصفی شهادت میدهد که مقصود این مظلوم حفظ ناس بوده و هست و اطفاء نار ضغینه در افئده و قلوب در کتب منزله و صحف مقدّسه و الواح منیره نظر نما شاید فائز شوی بآنچه که سبب ظهور عدل و انصافست للّه الحمد بعنایت حقّ جلّ جلاله و ارادۀ محیطهاش چهل سنه میشود که نار جدال و نزاع و فساد در ایران خاموش و مخمود است در امری که در عشقآباد واقع شده نظر نما یکی از اولیا را فئۀ طاغیۀ باغیه شهید نمودند و جراحات وارده از سی متجاوز بوده معذلک حزب اللّه تعرّض ننمودند و باین آیۀ مبارکه که مکرّر از قلم اعلی نازل گشته تمسّک جستند انّه هو السّتّار یأمرکم بالسّتر و هو الصّبّار یأمرکم بالصّبر الجمیل شفقت و محبّتشان بمقامی فائز که از قاتلین و ظالمین شفاعت نمودند هنیئاً لهم نشهد انّهم اخذوا کوثر الرّضآء من ایادی عطآء ربّهم الفیّاض الغفور الرّحیم اگر فضل این ظهور را شما انکار نمائید البتّه حقّ جلّ جلاله برانگیزاند نفوسی را که لوجه اللّه قیام کنند و بحقّ تکلّم نمایند در اعمال و افعال احبّای قبل تفکّر نما و همچنین در اعمال این ایّام شاید اعتساف را بسیف تقوی از میان برداری و بانصاف توجّه کنی قل
الهی الهی اشهد بأنّک اقبلت الیّ اذ کنت معرضاً و نادیتنی اذ کنت صامتاً اسألک یا مسخّر الأفئدة و القلوب باسمک المحبوب ان تؤیّد عبادک علی ما یرفعهم باسمک و یجعلهم اعلام هدایتک فی ارضک ای ربّ نوّر قلوبهم بأنوار نیّر العدل و الانصاف و قدّر لهم ما یزیّنهم بطراز عفوک و رضائک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال
یا حزب اللّه بافق ارادۀ حضرت موجود ناظر باشید و به ما ینبغی لأیّامه متمسّک یوم عظیم است و امر عزیز عجب است مع آنکه بعضی از عباد خود را از اهل بیان میشمرند باوهام حزب قبل مبتلا مشاهده میشوند امروز کتب عالم احدی را نجات نمیبخشد الّا بکلمهئی که از مشرق فم ارادۀ الهی اشراق نماید هر بیانی بآن مزیّن گشت او بعزّ قبول فائز امروز از کلمۀ مبارکه عرف توحید حقیقی متضوّع طوبی لمن وجد و ویل للغافلین قل یا حزب اللّه ضعوا ما عند المعرضین و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه ربّ العالمین لعمری کتب عالم بکلمهاش معادله ننماید حال بسمع طاهر مقدّس این آیۀ علیا را که از نقطۀ اولی ظاهر شده اصغا نما قوله عزّ ذکره اگر یک آیه از آیات من یظهره اللّه را تلاوت کنی اعزّتر خواهد بود عنداللّه از آنکه کلّ بیان را ثبت کنی زیرا که آن روز آن یک آیه ترا نجات میدهد ولی کلّ بیان نمیدهد حال در علوّ مقام و سموّ آن تفکّر نما شاید از شبهات مغلّین و اشارات معتدین از تقرّب الی اللّه محروم نمانی سبحاناللّه بعضی لفظ مستغاث را حجاب نمودهاند و بآن کلمه خلق را از حقّ منع کردهاند مع آنکه ذکر مستغاث هم از بیان است میفرماید به بیان از سلطان و منزل او محروم نمانید و از آن گذشته میفرماید چه کسی عالم بظهور نیست غیر اللّه هر وقت شود باید کل تصدیق بنقطۀ حقیقت نمایند و شکر الهی بجای آورند امروز اهل بهاء در ظلّ سرادق عظمت و عصمت حقّ جلّ جلاله مقرّ یافتهاند و از برای خود مقام گزیدهاند باستقامتی ظاهرند که شبه و مثل نداشته و ندارد فیالحقیقه هر بصیری متحیّر است و هر خبیری متعجّب چه که در این ظهور اعظم ظاهر شده آنچه که از اوّل ابداع الی حین ظاهر نگشته آفتاب قدرت امام وجوه مشرق و بحر علم ظاهر و سماء فضل مرتفع معذلک بادلّه و برهان عباد را بافق ظهور دعوت مینمائیم که شاید محروم نمانند فضل بمقامی رسیده که مالک ملکوت بیان در اثبات امرش بقول دیگران استدلال میفرماید بگو ای اهل بیان از حقّ بترسید بعدل و انصاف در آنچه ظاهر شده تفکّر نمائید و ملاحظه کنید شاید فائز شوید بآنچه که از برای آن خلق شدهاید حزب قبل در قرون و اعصار باوهام مشغول و آن اوهام سدّی شد حائل و ایشان را از کعبة اللّه محروم نمود و از عرفان مطاف مقرّبین و مخلصین منع کرد هر یوم حزبی را حزبی سب مینمودند و در اعراض و اعتراض شبه نداشته و ندارند
در ایّام طفولیّت روزی از روزها قصد ملاقات جدّۀ غصن اعظم را نمودیم در ایّامی که ضلع مرحوم میرزا اسمعیل وزیر بوده بعد از ورود مشاهده شد شخصی با عمامۀ کبیر نشسته و نفسی هم با او بوده از خلف حجاب مخصوص ورقۀ مؤمنۀ مقدّسه تحقیق مینمود از جمله ذکر نمود باید بدانیم و بفهمیم که جبرئیل بالاتر است یا قنبر امیرالمؤمنین این مظلوم با آنکه ببلوغ ظاهره نرسیده بود بسیار تعجّب نمود از عقل آن دو غافل باری شخص مذکور بخیال خود امثال این بیان را از معارف میشمرد و بگمان خود باعلی مقام عرفان ارتقا نموده غافل از آنکه از عبدۀ اسماء لدی اللّه مذکور و محسوب بعد از توقّف چند دقیقه این مظلوم ذکر نمود اگر جبرئیل آن است که در کتاب مبین میفرماید نزل به الرّوح الأمین علی قلبک آقای قنبر هم در آن مقام نبوده و هنگامی هم که توجّه بارض قم نمودیم همین شخص در آن ارض موجود مکرّر امثال این کلمات در چند مقام از او اصغا شد از جمله یومی ذکر نمود باید بدانیم سلمان بالاتر است یا عبّاس آیا از برای این گفتگو چه ثمر و اثری ملاحظه نمودهاند و حاصل این ذکرها چیست مقصود آنکه حزب اللّه بدانند که آن قوم عبدۀ اوهام بودهاند و باین جهت از عرفان حقّ جلّ جلاله در ایّام ظهور محروم گشتند رجا آنکه امثال این امور در این ظهور ظاهر نشود حقّ را حقّ و خلق را خلق دانند طوبی للمنصفین
از قرار مذکور این ایّام ابن باقر ارض صاد حسب الأمر حضرت سلطان در مدینۀ طاء وارد و در یکی از مجالس گفته باید سورۀ توحید را ترجمه نمائید و بهر یک از اهل مملکت بسپارید تا کل بدانند حقّ لمیلد و لمیولد است و بابیها بالوهیّت و ربوبیّت قائل سبحاناللّه آیا چه شده که ابن عمران در طور عرفان بعد از اصغای انّنی انا اللّه از سدرۀ مبارکه ذکری ننمود و دفتر توحید را ترجمه نفرمود باری اگر نفسی با او ملاقات نماید از قول مظلوم بگوید اتّق اللّه ندای ناصح امین را بسمع فطرت بشنو و چون کلیم آنچه را اصغا نمود و قبول فرمود تو هم از سدرۀ مبارکۀ انسان قبول نما لعمر اللّه کلمۀ مبارکۀ انّی انا الانسان نزد مظلوم اعظم است از جمیع آنچه ادراک نمودهاند قل یا ابن باقر در این ظهور تفکّر کن نفسی که بقدرت قلم اعلی ظاهر نمود آنچه را که اکثر عباد از ملوک و مملوک متحیّر البتّه چنین شخص دارای خزائن حکمت و بیان است باید بانصاف مزیّن شوید و قصد ادراک نمائید و بکمال تسلیم و رضا اقبال کنید که شاید بلآلی مکنونۀ در اصداف بحر اعظم فائز شوید از علوّ و سموّ ندا ارادۀ توجّه عباد بوده که بعد از اقبال و توجّه القا نمائیم آنچه را که هر نفسی خود را در ظلّ سدرۀ عطا غنی و مستغنی مشاهده نماید و کان سرّ الوجود علی ما اقول شهیداً قل یا ابن باقر مقامت را ادراک نما و از آن تجاوز منما انّه یهدیک و یرشدک بما یغنیک و یحفظک ینبغی لک ان تشکر ربّک الفضّال و ربّک الفیّاض و ربّک الکریم لوح برهان که از سماء مشیّت رحمن مخصوص والد نازل شده تحصیل نما و قرائت کن شاید از شمال وهم و اوهام بیمین یقین و ایقان توجّه نمائی و بنور عدل منوّر شوی یا محمّد قبل علی علیک بهائی و عنایتی بگو یا ابن باقر یک کلمه لوجه اللّه ذکر مینمائیم که شاید از عالم اعتساف و ظلم بگذری و بمرقاة توکّل و انقطاع قصد مدائن عدل و انصاف نمائی آیا در دنیا نوری و یا ظهوری ظاهر شد و یا اشراق نمود که تو و امثال تو قبولش کردند و ردّش ننمودند معیّن نما که بوده و نامش چه باری جسارت را بگذار و به ما حکم به اللّه راضی شو در لوحی از قبل این مناجات نازل قرائت نما شاید بر اختیار حقّ اقرار نمائی و قبول کنی آنچه را که از سماء مشیّت نازل گشته
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک باسمک الّذی به سخّرت من فی السّموات و الأرض ان تحفظ سراج امرک بزجاجة قدرتک و الطافک لئلّا تمرّ علیه اریاح الانکار من شطر الّذین غفلوا من اسرار اسمک المختار ثمّ زد نوره بدهن حکمتک انّک انت المقتدر علی من فی ارضک و سمائک ای ربّ اسألک بالکلمة العلیا الّتی بها فزع من فی الأرض و السّمآء الّا من تمسّک بالعروة الوثقی ان لا تدعنی بین خلقک و ارفعنی الیک و ادخلنی فی ظلال رحمتک و اشربنی زلال خمر عنایتک لأسکن فی خبآء مجدک و قباب الطافک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت المهیمن القیّوم
یا ابن باقر حقّ با علم یفعل ما یشآء ظاهر شده انکار و اقرار تو منوط نبوده و نیست ذکر الوهیّت و ربوبیّت از حقّ جلّ جلاله بوده و هست این مظلوم لازال باین کلمات عالیات ناطق
الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بعظمتک و سلطانک و بقدرتک و اقتدارک وعزّتک یا اله الممکنات و معبود الکائنات احبّ ان اضع وجهی علی کلّ بقعة من بقاع ارضک و علی کلّ قطعة من قطعاتها لعلّه یتشرّف بمقام تشرّف بقدوم اولیائک ای ربّ تسمع ندائی و ضجیجی و صریخی فی ایّامک و تعلم بأنّی ادعو عبادک الی النّور و هم یدعوننی الی النّار اسألک ان تؤیّد عبادک علی الرّجوع الیک و الانابة لدی باب فضلک انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب
ایکاش نفحات متضوّعۀ از آیات را ادراک مینمودی بشنو ندای مظلوم را از ظلم بعدل رجوع نما و از اعتساف بانصاف توجّه کن احضر امام الوجه لتری امواج بحر بیان ربّک الرّحمن و تجلّیات انوار نیّر البرهان ایّاک ان تمنعک الرّیاسة عن مشرق نور الأحدیّة ضع ما عندک و خذ ما امرت به من لدی اللّه ربّ العالمین عنایت این ظهور بمقامیست که هیچ منصف و عادلی انکار ننماید قریب چهل سنه میشود که این مظلوم عباد را از فساد و نزاع و جدال و قتل منع نموده در لیالی و ایّام قلم متحرّک و لسان ناطق و الحمد للّه نصح مظلوم را اولیای حقّ قبول نمودند و بآن عامل چنانچه در عشقآباد کشته شدند و نکشتند بلکه از ظالمها و قاتلها توسّط و شفاعت کردند و همچنین در ارض صاد و دیار اخری آنچه بر حزب اللّه وارد شد صبر نمودند و بحقّ گذاشتند و از قبل کل میدانند هر سنه نزاع و جدال جاری چه مقدار از نفوس که از طرفین کشته شدند یک سنه در طبری و سنۀ اخری در زنجان و سنۀ دیگر در نیریز و بعد از توجّه این مظلوم حسب الاجازۀ حضرت سلطان به عراق عرب کل را از فساد و نزاع منع نمودیم اگر تو منکری عالم شاهد و گواه اگرچه بعضی از مفترین و منکرین حسنات قلم اعلی را ستر نمودند و بهوی تکلّم نموده و مینمایند ولکن لعمر اللّه انّ البهآء ما ینطق عن الهوی بل نطق بما یقرّب النّاس الی الأفق الأبهی یا حزب اللّه در حقّ سلطان بحقّ تمسّک نمائید و از برای او بطلبید آنچه را که سزاوار بخشش اوست فیالحقیقه مکرّر نصرت نمودهاند و اغنام الهی را از ذئاب حفظ فرمودهاند البتّه کل شنیده و میدانید لذا باید از حقّ بطلبیم از انوار آفتاب عدلش عالم را منوّر نماید انّه علی کلّ شیء قدیر
الهی الهی تری طغیان بغاة عبادک و اشرار خلقک و ما ورد منهم علی اصفیائک و امنائک ای ربّ انصر حضرة السّلطان لینصرهم بعزّک و قوّتک و اقتدارک ثمّ افتح علی وجوههم ابواب عنایتک و رحمتک و عطائک ای ربّ نوّر آفاق القلوب بنور معرفتک و طهّرها عن الضّغینة و البغضآء بحکمتک الّتی احاطت علی الأشیآء ثمّ اکتب للّذین انفقوا ارواحهم فی سبیلک و اقبلوا الی سهام الأعدآء لاعلآء کلمتک اجر لقائک انت الّذی لا تعجزک قوّة العالم و لا تضعفک قدرة الأمم و لا یعزب عن علمک من شیء انّک انت المقتدر العزیز الحکیم
باید اولیا و اصفیا در لیالی و ایّام از برای کل تأیید طلب نمایند اگر مدّعیان محبّت الیوم بآنچه در الواح از قلم اعلی نازل شده تمسّک نمایند و عمل کنند عنقریب انوار آثار الهی بر کل تجلّی نماید یشهد بذلک لسان العظمة فی هذا الحین المبین
یا محمّد قبل علی قد ذکرت بما لا ینقطع عرفه و فزت بما یکون باقیاً بدوام الملک و الملکوت نسأل اللّه ان یجعلک من الّذین ما منعهم شیء من الأشیآء و ما خوّفتهم ضوضآء العلمآء و ما اضعفتهم سیوف الأعدآء
ای ربّ ایّد حزبک علی نصرة امرک بجنود البیان ثمّ اکتب لهم ما ترتفع به مقاماتهم بین عبادک و یقرّبهم الی بساط عزّک انّک انت المقتدر علی ما تشآء بقولک المبرم المحکم المتین
این مظلوم دو سنه فرداً واحداً غیبت اختیار نمود و در بیابانها و جبالها سائر و در ایّام غیبت هرج و مرج ظاهر بعضی را غفلت اخذ نمود بشأنی که از ما عند اللّه گذشتند و به ما عندهم تمسّک جستند بالأخره نار ظلم مشتعل و بحضرت دیّان وارد آوردند آنچه را که انجم سماء سرور ساقط و قمر عدل از نور ممنوع و شمس انصاف از ضیاء محروم در کتاب هیکل مخصوص حضرت دیّان از سماء عرفان نقطۀ بیان نازل قوله تعالی ان یا اسم الدّیّان هذا علم مکنون مخزون قد اودعناک و اتیناک عزّاً من عند اللّه اذ عین فؤادک لطیف یعرف قدره و یعزّ بهائه الی آخر بیانه عزّ بیانه و در رأس کتاب هیکل این کلمات عالیات مرقوم قوله تعالی ما نزّل لحضرة الأسد و الفرد الأحد المستشرق بالنّور الصّمد اسم اللّه الدّیّان و در مقام دیگر میفرماید ان یا مظهر الأحدیّة الی آخر بیانه و همچنین در مقامی مخاطباً ایّاه میفرماید ان یا حرف الثّالث المؤمن بمن یظهره اللّه و معنی این اسم جزادهندۀ یوم جزاست و او حرف سوّم بود که باقبال و ایمان و حضور فائز گشت و مقصود از کتاب هیکل ذکر این امر اعظم و نبأ عظیم بوده ولکن احدی ملتفت نه و در مقامی میفرماید هذا العلم عند اللّه لأعزّ من کلّ شیء مقصود آن بوده که منقطعین را بشارت عنایت فرماید بظهور کنز مخزون که از نوزده سنه تجاوز نمینماید و بعشرین نمیرسد حال باید منصفین انصاف دهند اگر مقصود این نبوده اقدمیّت آن بر سائر علوم و فضلش بر بیانات دیگر چه بوده باری غرض مرضی است انسان را از عدل و انصاف محروم مینماید حضرت دیّان را بظلمی شهید نمودند که سبب تبدیل فرح اکبر بحزن اعظم شد و بعضی از کتاب هیکل علم اکسیر و جفر را گمان کردهاند فباطل ما ظنّوا و هم یظنّون مقصود از کتاب بمثابۀ آفتاب ظاهر و واضح و لائح طوبی للمتبصّرین کذلک جناب میرزا علی اکبر را فتوی بر شهادتش دادند و شهیدش نمودند و همچنین آقا ابوالقاسم و سائرین را فیالحقیقه خطیئات آن نفوس از حدّ احصا خارج این مظلوم این اذکار را دوست نداشته و ندارد مقصود آنکه بعضی آگاه شوند و بحقّ نطق نمایند اسم دیّان را ابوالشّرور و جناب خلیل که در بیان میفرماید ان یا خلیلی فی الصّحف ان یا ذکری فی الکتب من بعد الصّحف ان یا اسمی فی البیان او را ابوالدّواهی نامیدند و بعد در صدد قطع سدرۀ مبارکه افتادند ولکنّ اللّه اطردهم بقدرته و سلطانه رغماً لأنفهم انّه هو الفضّال الفیّاض الحافظ الکریم
در لیالی و ایّام بنصرت قیام نمودیم بشأنی که اعراض احزاب عالم منع ننمود و مقصودی جز اصلاح و اخماد نار ضغینه و بغضا نبوده و نیست یشهد بذلک ما جری من قلمی امام وجوه الخلق و ما نطق به لسانی بین العباد نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یزیّن الکلّ بما یحبّ و یرضی و یؤیّدهم علی الانابة و الرّجوع الیه انّه هو القویّ القدیر
یا محمّد قبل علی نشهد انّک فزت بکتاب لا ینقطع عرفه و لا ندائه و لا ذکره لک ان تشکر اللّه فی اللّیالی و الأیّام بهذا الفضل المبین و تبشّر العباد بالحکمة و البیان بهذا النّبإ العظیم اولیا را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بتجلّیات انوار نیّر عنایت ربّانی بشارت ده انّا ذکرنا کلّ واحد منهم بما لا تعادله خزائن الأرض طوبی لمن عرف و فاز و ویل للغافلین
و اینکه از بعد سؤال نمودی انّه یظهر لک وعداً من اللّه ربّ العرش العظیم عریضۀ بعد بساحت اقدس فائز نحمد اللّه الّذی عرّفک امره و علّمک ذکره و هداک الی صراطه المستقیم ستفنی الدّنیا و ما فیها و یبقی لک عملک فی ایّام اللّه و ما جری من قلمک فی ثنآء المظلوم و ذکره نسأله ان یؤیّدک و یوفّقک و یمدّک بجنود البیان لتهدی النّاس و تقرّبهم الیه انّه هو المؤیّد المقتدر القدیر و الحمد للّه العزیز الحمید
* * *
الحمد للّه الّذی اظهر بکلمته العلیآء ما کان مکنوناً فی کنائز عصمته و مخزوناً فی خزائن حفظه انّه هو المقتدر الّذی بامر من عنده ماج بحر البیان فی الامکان و اشرق نیّر الفضل من افق سمآء البرهان و نُصب العلم امام وجوه العالم و به ظهر توحید اللّه و سلطانه و قدرته و اقتداره و الصّلوة و التّکبیر و البهآء علی ایادی امره الّذین قطعوا السّبل و المناهج لاعلآء امره و اثبات کلمته العلیا الّتی بها انجذبت حقائق الاشیآء و نادت سدرة المنتهی فی الفردوس الاعلی قد اتی المالک بامر لا یقوم معه السّموات و الارض و بسلطان غلب من فی ملکوت الامر و الخلق انّه هو الّذی بظهوره ابتسم ثغر امّ الکتاب فی المآب و دعا الکلّ الی اللّه مالک الرّقاب و علی الّذین سمعوا ندآئهم و اکرموا مثوىهم و عملوا بما اُمروا به فی کتاب اللّه ربّ الارباب
یا اولیآء اللّه و حزبه جناب بآء قبل ق الّذی لقّب بهائی فی کتابی الابدی حضر امام وجهی و ذکرکم لذا ذکرناکم و انزلنا لکم ما هاج به عرف بیانی و ماج بحر فضلی انّ ربّکم هو المشفق الکریم
یا افنانی فی البلدان علیکم بهآئی و عنایتی اسمعوا ندآئی منهذا المقام الاعلی و الذّروة العلیا انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن القیّوم نشهد انّکم فزتم بعرفان اللّه مالک ملکوت الاسمآء و آمنتم به و اقبلتم الی افقه اذ اعرض عنه العباد الّذین انکروا ظهور اللّه و برهانه و نطقوا بما لا نطق به الاوّلون
یا اولیآئی فی الطّآء اسمعوا ندآئی من شطر سجنی انّه اذ ارتفع ابتسم ثغر البیان و نطقت الارض و السّمآء قد اتی الوعد و اتی الموعود برایات الآیات من لدی اللّه مالک الوجود
یا ایادی امری طوبی لکم بما اقبلتم بوجوه نورآء و فزتم بعرفان ربّکم اذ ارتعدت فرائص الاسمآء اشهد انّکم شربتم رحیقی المختوم من کأس عطآء اسمی المخزون الّذی ینطق فی هذا الحین امام وجوه من فی السّموات و الارضین و نبشّرهم بما ظهر و لاح من افق سمآء رحمة اللّه مالک الغیب و الشّهود طوبی لمن احبّکم و سمع ذکرکم و قام علی خدمتکم انّه من الفائزین فی کتابی المبین
فی هذا الحین ارادت ارادتی ان تذکر القاف و المیم بآیات تنجذب بها افئدة الّذین آمنوا اذ سمعوا ندآء اللّه ربّ ما کان و ما یکون یا اولیآئی هناک نوصیکم بالاستقامة الکبری لئلّا تزلّ اقدامکم من همزات الّذین انکروا حجّة اللّه اذ نزّلت بالحقّ و کفروا بالّذی ینطق بینکم باعلی النّدآء انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب
یا ارض الکاف قد مرّت علیک نسائم الظّهور فی فجر یومه هل وجدت ام کنت من الغافلین یا اولیآئی هناک انّا سمعنا ندآئکم و رأینا اقبالکم و اعمالکم انّ ربّکم هو السّمیع البصیر طوبی لسمع فاز بالاصغآء و لبصر رأی آیاتی الکبری انّهما فی ظلّ عنایة ربّهما المقتدر القدیر
یا ارض الصّاد این اولیآئی و احبّآئی اشهد فیک اشتعلت نار البغضآء و احترقت بها اکباد الاصفیآء الّذین بهم اشرقت شمس الایقان من افق سمآء العرفان و نادی المناد من کلّ الجهات قد ظهر من کان مکنوناً و اتی من کان مخزوناً فی علم اللّه مالک هذا المقام الرّفیع یا اولیآئی هناک طوبی لکم بما سمعتم ندآئی و اقبلتم بالقلوب الی افقی و شربتم رحیق العرفان من ید عطآئی و اعترفتم بما نزّل فی کتابی العظیم انّا سترنا اسمآئکم حکمة من عندنا و رحمة من لدن علیم خبیر
یا اهل النّون و الجیم قد حضر الهائی امام وجهی و اراد من بحر جودی ذکرکم ذکرناکم بما اشرقت بنوره الارض و السّمآء یشهد بذلک من عنده لوح حفیظ یا اولیآئی هناک قد اتی ربیع البیان و امطرنا من سحاب رحمتی امطار عنایتی طوبی لقلب نبتت منه سنبلات حکمتی الّتی امرنا الکلّ بها فی لوحی العظیم هنیئاً لکم بما حملتم الشّدائد فی سبیلی و صبرتم فی البأسآء شوقاً لرضآئی نسئل اللّه ان یؤیّدکم علی الاستقامة و یکتب لکم من قلمه الاعلی کلّ خیر انزله فی کتابه انّه هو المنزل القدیم
یا قلمی ولّ وجهک شطر الالف و الرّآء و قل این ذکرکم و بیانکم و این اقبالکم و اشتعالکم و این انجذابکم و انقطاعکم ایّاکم ان تخوّفکم سطوة العلمآء او تضعفکم قوّة الاقویآء انصروا ربّکم الرّحمن بالحکمة و البیان و لا تکونوا من الصّامتین قد کان لکم شأن عند اللّه سوف یری کلّ مستقیم ما قدّر له من لدن علیم حکیم ما لی اریکم ساکتین و صامتین عن ذکر اللّه و بیانه هل اخذتکم الغفلة ام کنتم من الخائفین قوموا باسمی و خذوا کوب البقآء ثمّ اشربوا منه بذکری البدیع انّا خلقناکم و اظهرناکم لخدمتی ایّاکم ان تحجبکم حجبات النّاعقین انّا نوصیکم کما وصّیناکم من قبل بالامانة و الدّیانة و الصّدق و الوفآء و بما یرتفع به کلمة اللّه ربّ العالمین طوبی لمن نبذ الفساد و قام علی الاصلاح انّه من المقرّبین فی کتاب اللّه ربّ العرش العظیم یا اولیآئی انّا امرناکم بالبرّ و التّقوی و نهیناکم عن البغی و الفحشآء و عن کلّ ما یتکدّر به العباد فی ناسوت الانشآء و انا المشفق الکریم اجعلوا همّکم نصرة العباد و ما تفرح به افئدتهم انّ ربّکم یأمرکم بما ینفعکم و یمنعکم عمّا یضرّکم انّه هو الفضّال العزیز الحکیم یا اولیآئی فی الجهات قد تضوّع عرف البیان اذ تکلّم مکلّم الطّور طوبی لاذن سمعت و ویل لکلّ غافل بعید انصروا ربّکم الرّحمن ببیان تنجذب به العباد هذا ما امرناکم به من قبل و فی هذا الحین
یا اهل الدّال و الواو و ضواحیها افرحوا بما وجدنا منکم عرف محبّة اللّه ربّ هذا المقام الکریم نشهد انّکم اقبلتم الی اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع و ورد علیکم فی سبیله ما ناح به الفردوس الاعلی و الّذین طافوا حول العرش فی بکور و اصیل قد انزلنا لاولیآئی فی الصّحیفة الّتی انزلناها من سمآء مشیّتی لمن طار فی هوآئی و تمسّک بحبل حبّی و نطق بثنآئی بین عبادی و تشبّث بذیلی المنیر
و نذکر فی هذا الحین من سمّی بمحمّد انّه قام علی خدمة امری و تبلیغ ما نزّل فی کتابی نشهد انّه فاز بما لا فاز به اکثر العباد و انا المحصی العلیم
یا قلم ولّ وجهک شطر الخآء و الواو ثمّ اذکرهم بذکر تنطق به الاشجار بما نطقت به سدرة الطّور لموسی الکلیم یا اولیآئی نشهد انّکم فزتم بآیاتی و آثاری و نزّل لکم فی الالواح ما انجذبت به افئدة المقرّبین نسئل اللّه ان یؤیّدکم علی الاستقامة الکبری بحیث لا تزلّکم شبهات العلمآء الّذین منعوا النّاس عن التّقرّب الی نبأ اللّه العظیم یا اولیآء اللّه نشهد انّکم کنتم تحت لحاظ عنایتی قد نزّلت اسمآئکم من قلمی الاعلی فی الصّحیفة الحمرآء انّ ربّکم الرّحمن هو الفضّال المقتدر العلیم الخبیر و ما اظهرنا اسمآئکم و ما ذکرناها رحمة من عندی و حکمة من لدن حاکم علیم
یا اولیآئی فی المدن و القُری هذا یوم فیه ظهرت الآیات و برزت البیّنات ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عمّا ظهر بالفضل ضعوا الاوهام مقبلین الی هذا النّور الیقین هذا یوم فیه نصب المیزان و ظهر البرهان و مرّ الجبال کمرّ السّحاب هذا ما اخبر به الرّحمن فی الفرقان طوبی لمقبل اقبل و ویل للمعرضین یا حزب اللّه ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن البحر الاعظم الّذی ماج امام الوجوه باسمی المقتدر القدیر قد جرت انهار البیان و سرت نسائم السّبحان و الرّوح ینادی فی برّیّة الوفآء لبّیک یا مولی الوری و لبّیک یا من فی قبضتک زمام الاسمآء و لبّیک یا مقصود العارفین
یا اولیآئی فی الیآء قد اقبل الیکم المظلوم من شطر عکّآء و یذکرکم بما تبقی به اذکارکم و اسمآئکم فی کتب اللّه ربّ العالمین ایّاکم ان تحزنکم حوادث الدّنیا لعمری انّها ستفنی و یبقی ما قدّر لکم من لدی اللّه ربّ العرش العظیم قد احاطتنا البلایا من کلّ الجهات و ورد علینا من الظّالمین ما ناحت به الاشیآء و صاح کلّ عالم خبیر انّا اردنا لهم العنایة الکبری و هم ارادوا لنفسی الذّلّة العظمی نسئل اللّه ان یزیّنهم بطراز العدل و یوفّقهم علی الرّجوع انّه هو التّوّاب المشفق الغفور الرّحیم
* * *
بسمی المشرق من افق سمآء العرفان
الحمد للّه الّذی اظهر من بحر البیان لآلئ الحکمة و التّبیان هو المالک الّذی نصبت عن یمینه رایة الملک للّه و عن یساره علم یفعل ما یشآء لا تضعفه قوّة الأمرآء و العلمآء و لا تمنعه شوکة الأقویآء و العرفآء لا اله الّا هو فاطر السّمآء و مالک ملکوت الأسمآء و ربّ الآخرة و الأولی یا باقر یا بصّار علیک بهآء اللّه المقتدر الغفّار قد ذکرک اسمی علیّ قبل اکبر ذکرناک بهذا اللّوح المبین لتشکر ربّک الغفور الرّحیم از مصیبت وارده محزون مباش اقرء ما انزله الرّحمن فی الفرقان المال و البنون زینة الحیاة الدّنیا و الباقیات الصّالحات خیر عند ربّک ثواباً و خیر املاً این آیۀ مبارکه بعد از صعود ابناء رسول الی الرّفیق الأعلی نازل شده به یقین مبین بدان آنطفل نزد امین حقیقی محفوظ بوده و هست قد جعله اللّه کنزاً لک و ذخراً لک و شرفاً لک انّه هو ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین لا تحزن من شیء توکّل فی الأمور علی اللّه ربّ العالمین انّه معک و سمع ندائک و هو السّمیع البصیر منتسبین را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بعنایت حقّ جلّ جلاله بشارت ده نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدکم علی ما یحبّ و یرضی و یؤلّف بین القلوب انّه هو المقتدر العزیز المحبوب ذکر اولیا در ساحت مظلوم بوده و هست این ایّام نامۀ یکی از افنان سدرۀ مبارکه علیه بهآء اللّه الأبهی رسید و ذکر اولیا طرّاً در آن مذکور و هر یک بذکر الهی فائز نسئل اللّه ان یوفّقهم علی الاتّحاد و الاتّفاق و یقرّبهم الیه البهآء علیک و علی اولیائی و امائی اللّائی آمنّ بالفرد الخبیر
* * *
۱۵۲١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی انزل الآیات و اظهر البیّنات و انطق القلم الاعلی بین الارض و السّمآء انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم و الصّلوة و السّلام علی مبدء الوجود و منتهاه و غایة المقصود و ملجأه الّذی به تدندن صبح الظّهور و ترنّم العندلیب علی الطّور و علی آله و اصحابه الّذین بهم انار افق العالم و استقرّ هیکل الامر علی العرش الاعظم هم الّذین جاهدوا فی سبیل اللّه باموالهم و انفسهم الی ان سالت البطحآء بقوّتهم و ابتسم الزّورآء بعنایتهم
و بعد یا حبیبی دستخطّ عالی رسید معلوم است که چه اثر بخشید لعمر اللّه اثر روح چه که بذکر مقصود عالمیان مزیّن بود و بثنای محبوب امکان مطرّز اجرکم علی اللّه انشاء اللّه در جمیع احوال بذکر و ثنای حق جلّ جلاله مشغول باشید الواح را بمقتضای وقت بدهید چه میشود این ایّام بعضی خائف و بعضی مضطرب و بعضیهم نظراً الی الحکمة اعطاء آن جایز نه باید توقّف نمائید تا وقت آن برسد و وقت هم اسرع از برق میرسد مقصود آنکه تا بر احوالات دوستان مطّلع نشوید ذکر الواح منمائید هر نهالیکه در رضوان بیان مستحقّ فرات رحمت است ماء معانی بر او مبذول دارید و حق جلّ جلاله هنیئاً له میفرماید اینفقره حسب الامر در نظر آنمحبوب باشد
جمیع دوستانرا بصبر و سکون و وقار وصیّت نمائید و بگوئید یا اولیآء اللّه فی الارض باسم حق در جمیع عوالم الهی معزّزید ولکن در این دنیای فانیه که اقرب از آن منتهی میشود بذلّت مبتلا در سبیل خداوند یکتا شماتت شنیدید و اذیّت دیدید بحبس رفتید جان دادید ولکن بجهت ظلم چند نفس غافل نباید از حدود اللّه تجاوز نمائید یعنی نباید بنفسی تعرّض کنید آنچه بر شما وارد للّه بوده هذا حقّ لا ریب فیه و حال هم جمیع امور را باو راجع نمائید و بر او توکّل کنید و تفویض نمائید البتّه او هم شما را وانمیگذارد اینهم لا ریب فیه هیچ پدری اولاد را بسبُع نمیدهد و هیچ صاحب غنمی اغنام خود را بگرگ نمیسپارد البتّه در حفظش سعی بلیغ مبذول میدارد اگر چند یومی بمقتضای حکمت بالغه امور ظاهره بر خلاف مراد جاری شود بأسی نبوده و نیست مقصود آنکه کل بافق اعلی ناظر باشند و بآنچه در الواح نازل شده متمسّک در اقلیم فساد پا نگذارند و در عرصۀ جدال و نزاع قدم ننهند بجنود صبر و تسلیم و اخلاق و اعمال طیّبه و کلمات بدیعۀ منیعه حق جلّ جلاله را نصرت نمایند در این ایّام در لوحی از الواح اینکلمۀ علیا از قلم اعلی جاری قوله عزّ بیانه در کلّ حین متمسّک باشید بامریکه سبب اعلاء کلمة اللّه گردد اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه جند اللّهند در اینظهور اعظم و همچنین کلمۀ طیّبۀ مبارکه این جنود جذّاب قلوبند و فاتح ابواب مدائن این سِلاح احدّ از سلاح عالم است فاسئل اللّه بان یؤیّد الکلّ علی ما نزل من قلمه الاعلی فی الزّبر و الالواح انتهی
قسم بنیّر آسمان معانی که اگر دوستان بآنچه نازل شده عمل نمایند و یا مینمودند جمیع عالم بمثابۀ عیون ایشان را حفظ و حراست میکردند و عن ورآئهم جنود الغیب جمیع اشیا جند الهی بوده و هستند اریاح از جندش محسوب جبال از عسکرش محسوب موسی با یک عصا عالم را بر هم زد چه که بامر اللّه ظاهر و بر خدمتش قائم انشآء اللّه امید هست که عصای غیبی بحور نفس و هوی را بشکافد و کل را الی اللّه راه نماید انّه علی کلّشئ قدیر و بالاجابة جدیر
حسب الامر مبارک آنجناب باید در ارض ک امّ حرم علیها بهآء اللّه الابهی و همچنین عمّه و دختر عمّهها و منتسبین کلّهم اجمعین را تکبیر برسانند و بعنایات حق و ذکر مظلوم بشارت دهند فی الحقیقه در سبیل الهی بسیار زحمت کشیدهاند از نظر نرفته و نمیروند و در الواح از قلم اعلی مذکورند چندی قبل مخصوص هر یک لوح نازل و ارسال شد لذا این کرّه توقّف رفت
هر یک را از رجال و نسا تکبیر میرسانیم و بعنایات مخصوصۀ الهیّه بشارت میدهیم و همچنین سایر دوستان آن ارض را بذکر منظر اکبر مسرور دار جنابان ندّافها فی الحقیقه بخدمت فائزند طوبی لهما انّا نذکرهما و نبشّرهما بعنایات اللّه و رحمته
منتسبین جناب محمّدصادق علیهم بهآئی را از جانب مظلوم تکبیر برسان انشآء اللّه بما یحبّه اللّه ظاهر شوند و بما نزل فی الکتاب عامل و بجنود اعمال و اخلاق صفوف شیاطین را بردرند انشآء اللّه کل باصغای نداء اللّه فائز شوند و بصراطش متمسّک انتهی عرض این فانی آنکه خدمت هر یک از آقایان و دوستان که در آن ارض تشریف دارند تکبیر و سلام برسانید السّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
محبوب مکرّم حضرت علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأعلی
الحمد للّه الّذی انزل الکتب و ارسل الرّسل و جعلهم سرج هدایته بین خلقه و بهم فرّق بین الحقّ و الباطل و فصّل بین المعرض و المقبل و هم صراط اللّه المستقیم و امره المحکم المتین و بهم بشّر اللّه خلقه باسمه المکنون و سرّه المخزون و نبإه العظیم و نوره القدیم الی ان قضی المیقات و اتی الوعد و اشرق افق العالم بنیّر الظّهور و ارتفع ندآء مکلّم الطّور و تکلّم بکلمة انصعق منها من فی السّموات و الأرض الّا الّذین انقذتهم ایادی العنایة و وجدوا عرف القمیص اذ تضوّع بین البریّة اولئک فازوا بیوم فیه اشرقت الأرض بنور ربّها و غرّدت حمامة الفردوس بثنآء بارئها و ارتفع حفیف سدرة المنتهی و بشّرت الکلّ بظهور مقصودها و محبوبها و المنادی فیها الی ان بلغت الأیّام الی هذه الأیّام الّتی فیها اضطربت عقول العقلآء و تزعزعت بنیان الأقویآء و ارتعدت فرائص الأمرآء و تزلزلت افئدة العلمآء و الفقهآء الّا الّذین خلقتهم ایادی القدرة من جوهر الاستقامة و ربّتهم ارادة اللّه مالک البریّة فی مقام ما اطّلع به الّا علمه المحیط اولئک عباد لمّا وردوا فی السّجن قالوا ما قال الرّضوان عند دخول المقرّبین فی الجنّة العلیا قد اخذهم جذب محبّة اللّه علی شأن اختاروا السّجن علی الجنان حبّاً للّه ربّهم الرّحمن و اخذوا کأس البأسآء باسم مالک الأسمآء و شربوا منها بحبّ نطقا الصّبر و الاصطبار قد خلقنا اللّه بنور من انوار صبرکم و اصطبارکم لعمر مقصودنا نستحیی ان نظهر وجودنا امام وجوهکم بل ینبغی لنا ان نطوف حولکم بدوام ملکوت ربّنا المهیمن القیّوم
سبحانک یا من باسمک ماج بحر الحیوان و هاجت اریاح الامتحان و اشتعلت افئدة المخلصین و طارت عقول الموحّدین اسألک بنفوذ آیاتک و ظهور علاماتک و مظلومیّة نفسک بین عبادک و بالّذین اختاروا لأنفسهم السّجن رجآء ما عندک بأن تنزل من سمآء فضلک ما تقرّ به عیون الّذین تمسّکوا بحبل عنایتک و تشبّثوا بذیل رحمتک ای ربّ تری اولیائک و اصفیائک مقبلین الی افقک الأعلی و معترفین بما نطق به لسان عظمتک فی ملکوت الانشآء قدّر لهم یا الهی ما ینبغی لجودک و الطافک و ما یلیق لفضلک و کرمک ثمّ اکتب لهم یا مقصود العالم و مولی الأمم من قلم الارادة ما ینفعهم فی کلّ عالم من عوالمک ای ربّ قد ذاب کبد الخادم بما ورد علی الّذین ذکرت اسمائهم فی الصّحیفة الحمرآء من قلمک الأعلی و ذکرتهم بما ناح لهم اهل الملکوت و اصحاب الجبروت ای ربّ قرّبهم الیک فی کلّ عالم من عوالمک و قدّر لهم ما تقرّ به ابصار عبادک و تفرح افئدة المخلصین من خلقک انّک انت الّذی باسمک ماج بحر العطآء یا مالک الأسمآء و بذکرک تشهّق الطّاووس عند عرش عظمتک یا فاطر السّمآء اسألک بأن تنزل علی اصفیائک ما تظهر به مقاماتهم فی ملکوت الانشآء انّک انت مولی الوری و مالک العرش و الثّری لا اله الّا انت العزیز المحبوب
کلّ الخادم لسجنکم الفدآء دستخطّهای متواترۀ آن محبوب چه باسم این بنده و چه باسم حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی جمیع رسید و حزن و بهجت بیپایان رخ نمود و دلیل آن واضح است احتیاج بعرض نیست و بعد از قرائت و اطّلاع هر یک از آن وقتی از اوقات در ساحت امنع اقدس عرض شد و اظهار عنایت و الطاف از افق فضل رحمانی ظاهر و لائح بشأنی که این عبد فیالحقیقه عاجز است از ذکر آن بتمامه ولکن خود آن محبوب امواج بحر بیان رحمن و اشراقات آفتاب فضل را مشاهده فرمودهاند بهیچ وجه احتیاج بمترجم و مبیّن و مفسّر نبوده و نیست و همچنین در الواحی که با جناب محبوبی حک علیه بهآء اللّه و عنایته ارسال شد در بعضی از آن الواح هم ذکر آن محبوب نازل و دستخطّ آخر آن حضرت بعد از عرض در تلقاء عرش این بیان از ملکوت علم الهی نازل قوله عزّ کبریائه و جلّ بیانه
یا علی لازال تحت لحاظ عنایت حقّ جلّ جلاله بودهئی و از ملکوت فضل نازل شده از برای شما آنچه که خزائن ملوک و مملوک بل خزائن عالم بآن معادله ننماید ناس در ثروت و راحت غافل و مغرورند بشأنی که مابین حقّ و باطل و ظلم و عدل و انصاف و اعتساف تمیز نمیدهند نقمت را نعمت میشمرند و سراب را آب میپندارند غافل از آنکه بیک تغییر فرح بحزن مبدّل شود و نغمه بناله سبحاناللّه کل بتغییر و فنا آگاهند و بر آن گواه معذلک باعمالی که شبه آن دیده نشده مشغولند لعمر اللّه سوف یرون انفسهم فی خسران مبین در این ظهور اعظم حقّ جلّ جلاله ظالمین را مهلت نداده و نخواهد داد لو لا سبق الأمر من عنده لرأوا جزآء ما عملوا فی اقلّ من آن بحیث جعلتهم عاصفات القهر هبآءً منثورا حقّ با شما بوده و اعمال ظالمین و معتدین را مشاهده نموده و قلم اعلی آنچه واقع شده بعدم حکمت نسبت نداد و قبول فرمود فضلاً من عنده و یشهد لکم و لقیامکم و استقامتکم و ذکرکم و ثنائکم امام الوجوه و بمظلومیّتکم و بکلّ ما ورد علیکم فی سبیل اللّه بارئکم و خالقکم و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرض کذلک نطق القلم اذ استوی مالک القدم علی العرش الأعظم فی لیلة تنادی فیها المناد الملک للّه مالک المبدإ و المعاد طوبی از برای نفوسی که اولیای حقّ را خدمت نمودند و مؤانست جستند امروز یک ذرّه از اعمال حسنه مستور نماند و مکافات آن ظاهر گردد طوبی للّذین فازوا بحبّکم و خدمتکم فی سبیل اللّه ربّ العالمین آنچه بر شما وارد شده لوجه اللّه بوده در سبیل او شنیدید آنچه را که قابل اصغا نبوده و دیدید آنچه که لایق مشاهده نه این شهادت قلم اعلی اعظم است از دنیا و ما فیها لک ان تشکر ربّک الذّاکر الکریم دوستان را تکبیر برسان و بعنایت حقّ مسرور دار قل انّه معکم یسمع و یری و هو العلیم الخبیر البهآء المشرق من افق ملکوتی علیک و علی الّذین عملوا بما امروا به فی کتابی المبین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی
از صریر قلم اعلی مراتب و مقامات فضل و عنایت مشهود احتیاج بذکر این کلیل علیل نبوده و نیست قسم بآفتاب افق معانی اگر آذان عالم مقدّس و مطهّر بود باصغای این ندا مشتعل میشد اشتعالی که ذکرش از قلم و مداد خارج است یشهد بذلک مولی العالم و مقصود الأمم این فضل را شبه و نظیر نبوده و این رحمت را مانند نه از حقّ تعالی شأنه سائل و آمل که عنایت فرماید و عباد خود را بکلمۀ علیا از نوم غفلت نجات بخشد و بافق آگاهی کشاند نعم ما قیل
عقل اگر خواهی که ناگه در عقیلت نفکند
گوش گیرش در دبیرستان الرّحمن درآر
از حقّ میطلبم غافلین را آگاهی بخشد و از حلاوت بیان خود محروم نسازد انّه علی کلّ شیء قدیر
عرض دیگر آنکه هر قدر ارسال مراسلات مستور ماند احبّ است چه اگر اهل ظلم آگاه شوند البتّه در صدد منع برآیند بسا میشود بیحکمتی دوستان اخبار مینماید در هر حال حسب الأمر باید بحکمت متمسّک باشند و باو متشبّث مجدّد حینی که مناجات آن محبوب بتمامها در ساحت امنع اقدس لیس کمثله شیء عرض شد این بیان از مشرق عنایت محبوب امکان اشراق نمود قوله عزّ بیانه و جلّ ذکره
یا علی قد ورد علی البحر الأعظم انهار ذکرک و بیانک و اراد ان یقذف علیک لآلئ الذّکر و البیان ان اجمعها باسمه المقتدر القدیر قد سمعنا ثنائک و رأینا اثمار سدرة خلوصک و ذکرناک بهذا اللّوح البدیع طوبی لقیامکم و خدمتکم و سکونکم و وقارکم و استقامتکم و لصبرکم الجمیل نسأل اللّه بأن یجعلک علماً فی امره و یجذبک الی مقام لا تری ما عندک بل الی ما یرتفع به امر اللّه ربّ العالمین فاعلم بالحقّ الیقین انّه لا یعزب عن علمه من شیء و هو المشفق العزیز المنیع کذلک زیّنّا هیکلک بقمیص عنایتی و رأسک باکلیل فضلی الّذی لا یعادله شیء ان افرح و قل
لک الحمد یا مولی العالم بما ذکرتنی و علّمتنی و عرّفتنی و اشهدتنی و اریتنی و انطقتنی و جعلتنی فائزاً بلقائک و کوثر وصالک و اجتذبتنی علی شأن ما اضعفتنی قوّة الأقویآء و ما خوّفتنی شوکة الأمرآء ای ربّ اسألک بنفسک بأن تحفظنی و تقرّبنی الیک و تکتب لی ما ینبغی لسمآء جودک و شمس فضلک انّک انت الجواد الکریم لا اله الّا انت العلیّ العظیم انتهی
للّه الحمد اشراقات انوار آفتاب عنایت حقّ جلّ جلاله بمثابۀ وجودش ظاهر و باهر مع سحاب و سبحات که آفاق را اخذ نموده نور امر اللّه نزد مقرّبین و مخلصین اظهر از کلّ شیء له الحمد فی کلّ الأحوال یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد عباده علی الانصاف انّه لهو المؤیّد الحکیم الحمد للّه العزیز العظیم
و اینکه مرقوم داشتند ابن السّلطان که به وزیرنظام ملقّب است بسیار زخارف قول اظهار داشته که من با ایشان یعنی جمال قدم جلّ اجلاله مراود بودم و من خبر دارم کذب وربّ العرش و الثّری با ابناء سلطان موجود ملاقات واقع نشده بلی هنگامی که دربند شمیران قبل از ظهور منظر اکبر واقع شاهزادگان عظام از جمله مراد میرزا که به حسامالسّلطنه ملقّب و فرهاد میرزا و امام قلی میرزا که به عمادالدّوله ملقّب دو بار به دربند آمده حضور مبارک را ادراک نمودند مع سیفالدّوله پسر ظلّالسّلطان و امّا فریدون میرزا که به فرمانفرما ملقّب بوده یک بار جمال قدم بمنزل او رفته چه که در جوار ساکن بود مندون آن آنچه گفتهاند کذب بعضی از ذوی القربی با ایشان مراوده داشتند و بعضی هم بامورات بعضی مشغول بودند سبحاناللّه اگر قول آن نفوس را تصدیق نمائیم ظهور امر اعظم و اکبر و اعلی و ابهی مشاهده میشود و بر جمیع حجّت بالغه کامل و تمام باری یقولون ما قالوا من قبل فیالحقیقه انسان بیبصر و بیانصاف حکم معدوم بر او شده و میشود امرائی که باین صفات موصوف باشند بمثابۀ قبور فراعنه بوده و هستند ظاهر مکمّل و باطن غیر آن یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم علی الانصاف و یزیّنهم بطراز العدل و الصّدق اگرچه اعمال آن نفوس جمیع سبل و طرق را سد نموده مگر یک سبیل یشهد بذلک کلّ منصف بصیر در جواب حبیب فؤاد جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی از قبل در این امور از قلم اعلی نازل شده آنچه که هر منصفی ملاحظه نماید عرف بیان رحمن را ادراک مینماید
ذکر جناب آقا سیّد آقا بزرگ علیه بهآء اللّه را فرموده بودند ذکر ایشان لازال از لسان مبارک استماع شده مکرّر فرمودند قد ورد علی اهل المیم من ذرّیّة الرّسول ما لا ورد علی احد من قبل و این کرّه آنچه از احوالات مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی فرمودند صدق وربّ الآیات صدق وربّ البیّنات قد ورد علیهم اعظم عمّا ورد علینا اذ ادخلنا المشرکون فی بلدة سمّیت بآمل و کانت الضّوضآء مرتفعة فی کلّ الأحیان و فی کلّ یوم ینادی المناد هذا یوم فیه یسفک الدّم الأطهر طوبی لأهل المیم الّذین ورد علیهم ما ناح به سکّان الفردوس و الّذین طافوا عرش اللّه العظیم و ذکرنا العلی بذکر ناحت به الأشیآء کلّها و ذابت به الصّخرة و صاح به السّحاب و نذکر فی هذا الحین من صعد الی اللّه فی السّجن قد اعترف قلمی الأعلی بشهادته فی سبیلی طوبی له و نعیماً له لعمر اللّه حین ارتقآء روحه استقبله الملأ الأعلی من لدی اللّه مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و استبرکنّ به الحوریّات فی غرفات الجنان طوبی لأصفیآء اللّه و اولیائه و ویل للّذین ظلموا من دون بیّنة و برهان و نذکر کلّ من کسر سلاسل الأوهام و فاز بأنوار الیقین فی هذا الیوم الّذی فیه تنادی الذّرّات الملک للّه مالک الایجاد انتهی
صدهزار حمد و شکر مقصود عالمیان را که آنچه در سبیلش وارد بطراز قبول فائز زود است این حکومتها و ریاستها و ظلمها معدوم شود و هر ظالمی خسارت خود را مشاهده نماید سبحاناللّه مع آنکه معلوم نیست بقای آن نفوس در دنیا یک یوم او یومین او آن و آنین او دقیقة و دقیقتین معذلک خود را از انوار عدل محروم نمودهاند و عمل نمودهاند آنچه را که بدوام ملک و ملکوت جزای آن باقی است افّ لهم و بما اکتسبت ایادیهم فی ایّام اللّه بارئهم و خالقهم
خدمت جناب سیّد مذکور مظلوم علیه بهآء اللّه المهیمن القیّوم و سایر آقایان تکبیر عرض مینمایم و از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل مقدّر فرماید از برای ایشان آنچه که سبب و علّت حفظ مقامات ایشانست و همچنین خیر دنیا و آخرت را از برای ایشان میطلبم اوست قادر و توانا و اوست مشفق و کریم البهآء و الثّنآء و التّکبیر علی حضرتکم و علیهم من لدی اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرضین و الحمد للّه ربّ العالمین
فی ٢٩ ذیالحجّة الحرام سنة ١٣٠١
در این حین قصد مقصد اعلی نموده بعد از حضور فرمودند بنویس بجناب علی قبل اکبر علیه بهائی باید بکمال جدّ و اجتهاد در اتّحاد و اتّفاق قلوب مشغول باشی این مقام را اختلافات عالم ضرر نرساند اجرش در خزانۀ علم الهی مکنون و مخزون انّ ربّک لهو الصّادق النّاطق البصیر تمسّک بما امرت به لعمری انّه ینفعک فی کلّ عالم من عوالم ربّک الخبیر انتهی
عرض دیگر یک لوح امنع اقدس علیحده از سماء مشیّت مخصوص آن حضرت نازل و ارسال شد هذا فضل بعد فضل
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
الحمد للّه الّذی انطق ورقآء البیان علی افنان دوحة التّبیان بفنون الالحان علی انّه لا اله الّا هو قد ابدع الاکوان و اخترع الامکان بمشیّته الاوّلیّة الّتی بها خلق ما کان و ما یکون و الحمد للّه الّذی زیّن سمآء الحقیقة بشمس المعانی و العرفان الّتی رقم علیها من القلم الاعلی الملک للّه المقتدر المهیمن القیّوم الّذی اظهر البحر الاعظم المجتمع من المآء الجاری من عین الهآء المنتهیة الی الاسم الاقدم الّذی منه فصّلت النّقطة الاوّلیّة و ظهرت الکلمة الجامعة و برزت الحقیقة و الشّریعة و منه طار الموحّدون الی هوآء المکاشفة و الحضور و المخلصون الی منظر ربّهم العزیز الودود
و الصّلوة و السّلام علی مطلع الاسمآء الحسنی و الصّفات العلیا الّذی فی کلّ حرف من اسمه کنزت الاسمآء و به زیّن الوجود من الغیب و الشّهود و سمّی بمحمّد فی ملکوت الاسمآء و باحمد فی جبروت البقآء و علی آله و صحبه من هذا الیوم الی یوم فیه ینطق لسان العظمة الملک للّه الواحد القهّار
قد حضر بین یدینا کتابک و اطّلعنا علی ما فیه من اشاراتک نسئل اللّه ان یؤیّدک علی ما یحبّ و یرضی و یقرّبک الی ساحل البحر الّذی یموج باسم ربّک الاعلی و تنطق کلّ قطرة منه انّه لا اله الّا هو و انّه لخالق الاسمآء و فاطر السّمآء
یا ایّها السّائل اذا قصدت حظیرة القدس و سینآء القرب طهّر قلبک عن کلّ ما سواه ثمّ اخلع نعلی الظّنون و الاوهام لتری بعین قلبک تجلّیات اللّه ربّ العرش و الثّری لانّ هذا الیوم یوم المکاشفة و الشّهود قد مضی الفصل و اتی الوصل و هذا من فضل ربّک العزیز المحبوب دع السّؤال و الجواب لاهل التّراب اصعد بجناحی الانقطاع الی هوآء قرب رحمة ربّک الرّحمن الرّحیم قل یا قوم قد فصّلت النّقطة الاوّلیّة و تمّت الکلمة الجامعة و ظهرت ولایة اللّه المهیمن القیّوم قل یا قوم ءاشتغلتم بالغدیر و البحر العذب یتموّج امام وجوهکم فما لکم لا تفقهون اتنطقون بما عندکم من العلوم بعد ما ظهر من کان واقفاً علی نقطة العلم الّتی منها ظهرت الاشیآء و الیها رجعت و عادت و منها ظهرت حکم اللّه و العلوم الّتی کانت لم تزل مکنونة فی خزائن عصمة ربّکم العلیّ العظیم دعوا الاشارات لاهلها و اقصدوا المقام الّذی تجدون روایح العلم من هوآئه کذلک یعظکم هذا العبد الّذی یشهد کلّ جارحة من جوارحه و کلّ عرق من عروقه انّه لا اله الّا هو لم یزل کان فی علوّ العظمة و الجلال و سموّ الرّفعة و الاجلال و الّذین ارسلهم بالحقّ و الهدی اولئک مشارق وحیه بین خلقه و مطالع امره بین عباده و مهابط الهامه فی بریّته و بهم ظهرت الاسرار و شرعت الشّرایع و ظهر امر اللّه المقتدر العزیز المختار لا اله الّا هو العلیم الخبیر
یا ایّها السّائل فاعلم بانّ النّاس یفتخرون بالعلم و یمدحونه ولکنّ العبد اشکو منه لو لاه ما حبس البهآء فی سجن عکّآء بالذّلّة الکبری و ما شرب کأس البلآء من ید الاعدآء انّ البیان ابعدنی و علم المعانی انزلنی و بذکر الوصل انفصلت ارکانی و الایجاز صار سبب الاطناب فی ضرّی و بلآئی و الصّرف صرفنی عن الرّاحة و النّحو مَحا عن القلب سروری و بهجتی و علمی باسرار اللّه صار سلاسل عنقی مع ذلک کیف اقدر ان اذکر ما سئلت فی الآیات الّتی نزّلت من جبروت العزّة و العظمة و عجزت عن ادراکها افئدة اولی النّهی و ما طارت الی هوآء معانیها طیور قلوب اولی الحجی قد قرض جناحی بمقراض الحسد و البغضآء لو وجد هذا الطّیر المقطوعة القوادم و الخوافی جناحاً لیطیر فی هوآء المعانی و البیان و یغرّد علی افنان دوحة العلم و التّبیان بما تطیر به افئدة المخلصین الی سمآء الشّوق و الانجذاب بحیث یرون تجلّیات ربّهم العزیز الوهّاب ولکنّ الآن اکون ممنوعاً عن اظهار ما خزن و بسط ما قبض و اجهار ما خفی بل ینبغی لنا الاضمار دون الاظهار و لو نتکلّم بما علّمنا اللّه بمنّه و جوده لینفضّ النّاس عن حولی و یهربون و یفرّون الّا من شرب کوثر الحیوان من کأوس کلمات ربّه الرّحمن لانّ کلّ کلمة نزّلت من سمآء الوحی علی النّبیّین و المرسلین انّها ملئت من سلسبیل المعانی و البیان و الحکمة و التّبیان طوبی للشّاربین ولکن لمّا وجدنا منک رائحة الحبّ نذکر لک ما سئلته بالاختصار و الایجاز لتنقطع من اهل المجاز الّذین اعرضوا عن الحقیقة و سرّها و تمسّکوا بما عندهم من الظّنون و الاوهام بعد ما نزّل من قبل انّ الظّنّ لا یغنی من الحقّ شیئاً و فی مقام آخر انّ بعض الظّنّ اثم
ثمّ اعلم بانّ للشّمس الّتی نزّلت فی السّورة المبارکة اطلاقات شتّی و انّها فی الرّتبة الاوّلیّة و طراز الواحدیّة و القصبة اللّاهوتیّة القدمیّة سرّ من سرّ اللّه و حرز من حرز اللّه مخزون فی خزائن اللّه مکنون فی علم اللّه مختوم بختام اللّه ما اطّلع علیها احد الّا الواحد الفرد الخبیر لانّ فی ذلک المقام انّها هی نفس المشیّة الاوّلیّة و اشراق الاحدیّة تجلّت بنفسها علی الآفاق و استضآء منها من اقبل الیها کما انّ الشّمس اذا طلعت یحیط اشراقها علی العالم الّا الاراضی الّتی احتجبت بمانع فانظر فی الاراضی الّتی لیست لها عروش و جدار انّها تستضیئ منها و الّتی لها جدار تمنع من اشراقها کذلک فانظر فی شمس الحقیقة انّها تتجلّی بانوار المعانی و البیان علی الاکوان و الّذی اقبل الیها یستضیئ من انوارها و یستنیر قلبه من ضیآئها و اشراقها و الّذی اعرض لن یجد لنفسه نصیباً منها لانّه حال بینه و بینها حجاب النّفس و الهوی لذا بعد عن تجلّی شمس الحقیقة الّتی اشرقت عن افق سمآء الاسمآء
ثمّ فی مقام تطلق علی انبیآء اللّه و صفوته لانّهم شموس اسمآئه و صفاته بین خلقه لو لا هم ما استضآء احد بانوار العرفان کما تری انّ کلّ ملّة من ملل الارض استضآئت بشمس من هذه الشّموس المشرقات و الّذی انکر انّه صار محروماً عنها مثلاً عباد اتّبعوا المسیح هم استضائوا من شمس عرفانه الی ان اشرق نیّر الآفاق من افق الحجاز الّذین انکروه من النّصاری و ملل اخری جعلوا محرومین عن تلک الشّمس و انوارها و نفس انکارهم صار جداراً لهم و منعهم عن النّور المشرق عن افق امر ربّک العزیز المستعان
و فی مقام یطلق علی اولیآء اللّه و اودّآئه لانّهم شموس الولایة بین البریّة لو لا هم لاخذت الظّلمة من علی الارض کلّها الّا من شآء ربّک و لها اطلاقات شتّی لو یقوم عشرة کتّاب تلقآء الوجه و نلقی علیهم سنة او سنتین لیرون عجز انفسهم و لو لا انکار بعض الجهلآء لامددنا المدّة و جاوز قلم اللّه المحمود عن ذکر الحدود فاعلم بانّک کما ایقنت بانّ لا نفاد لکلماته تعالی ایقن بانّ لمعانیها لا نفاد ایضاً ولکن عند مبیّنها و خزنة اسرارها و الّذین ینظرون الکتب و یتّخذون منها ما یعترضون به علی مطلع الولایة انّهم اموات غیر احیآء ولو یمشون و یتکلّمون و یأکلون و یشربون فآه آه لو یظهر ما کنز فی قلب البهآء عمّا علّمه ربّه مالک الاسمآء لینصعق الّذین تراهم علی الارض کم من معان لا تحویها قمص الالفاظ و کم منها لیست لها عبارة و لم تعط بیاناً و لا اشارة و کم منها لا یمکن بیانها لعدم حضور اوانها کما قیل لا کلّ ما یعلم یقال و لا کلّ ما یقال حان وقته و لا کلّ ما حان وقته حضر اهله و منها ما یتوقّف ذکره علی عرفان المشارق الّتی فیها فصّلنا العلوم و اظهرنا المکتوم نسئل اللّه بان یوفّقک و یؤیّدک علی عرفان المعلوم لتنقطع عن العلوم لانّ طلب العلم بعد حصول المعلوم مذموم تمسّک باصل العلم و معدنه لتری نفسک غنیّاً عن الّذین یدّعون العلم من دون بیّنة و لا کتاب منیر
و فی مقام انّها تطلق علی الاسمآء الحسنی بحیث کلّ اسم من اسمآئه تعالی یکون شمساً مشرقة علی الآفاق مثلاً فانظر فی اسم اللّه العلیم انّه شمس اشرقت عن افق ارادة ربّک الرّحمن و یلوح علی هیاکل المعلوم انوارها و آثارها و اشراقها کلّ علم حقّ تراه عند العلمآء الّذین ما اتّبعوا النّفس و الهوی و اعترفوا برکن القضآء و تمسّکوا بالعروة الوثقی فاعلم بانّه حقّ و علمه اشراق من اشراقات هذه الشّمس انّا فسّرنا الاسمآء و بیّنّا اسرارها و اشراقها و انوارها و ظواهرها و بواطنها و اسرار حروفاتها و حکمة تراکیبها فی الکتاب الّذی کتبناه لاحد من احبّآئی الّذی سئل عن الاسمآء و ما فیها فاعلم بانّ کلمة اللّه تبارک و تعالی فی الحقیقة الاوّلیّة و الرّتبة الاولی تکون جامعة للمعانی الّتی احتجب عن ادراکها اکثر النّاس نشهد بانّ کلماته تامّات و فی کلّ کلمة منها سترت معانی ما اطّلع علیها احد الّا نفسه و من عنده علم الکتاب لا اله الّا هو المقتدر العزیز الوهّاب
ثمّ اعلم بانّ المفسّرین الّذین فسّروا القرآن کانوا صنفین صنف غفلوا عن الظّاهر و فسّروه علی الباطن و صنف فسّروه علی الظّاهر و غفلوا عن الباطن و لو نذکر مقالاتهم و بیاناتهم لتأخذک الکسالة بحیث تمنعک عن قرائة ما کتبناه لک لذا ترکنا اذکارهم فی هذا المقام طوبی للّذین اخذوا الظّاهر و الباطن اولئک عباد آمنوا بالکلمة الجامعة فاعلم من اخذ الظّاهر و ترک الباطن انّه جاهل و من اخذ الباطن و ترک الظّاهر انّه غافل و من اخذ الباطن بایقاع الظّاهر علیه فهو عالم کامل هذه کلمة اشرقت عن افق العلم فاعرف قدرها و اغل مهرها انّا نذکر المقصود تلویحاً فی اشاراتنا و کلماتنا طوبی لمن اطّلع علیه انّه من الفائزین قل یا قوم تاللّه قد غنّت الورقآء علی الافنان و دلع دیک العرش بالحکمة و البیان و انتشرت اجنحة الطّاوس فی الرّضوان الی مَ ترقدون علی فراش الغفلة و الغوی قوموا عن مراقد الهوی و اقبلوا الی مشرق رحمة ربّکم مالک البقآء و منزل الاسمآء ایّاکم ان تعترضوا علی الّذی یدعوکم الی اللّه و سننه اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من الغافلین ثمّ اعلم بانّه تبارک و تعالی اقسم لنبیّه بشمس الالوهیّة و شمس الولایة و شمس المشیّة و شمس الارادة و شمس الاسمآء و انوار هذه الشّموس و اشراقهنّ و تجلّیاتهنّ و ظهوراتهنّ و تأثیراتهنّ و بالشّمس الظّاهرة المشرقة عن افق هذه السّمآء المرتفعة
والقمر اذا تلاها و القمر رتبة الولایة الّذی تلا شمس النّبوّة ای یظهر بعده لیقوم علی امر النّبیّ بین العباد و انّا لو نذکر مقامات القمر لتری الکتاب ذا حجم عظیم
والنّهار اذا جلّىٰها و المقصود من النّهار فی الحقیقة الاوّلیّة کلّ یوم ظهر فیه نبیّ من انبیآء اللّه و رسله لاقامة ذکره بین عباده و اجرآء حدوده بین بریّته و فیه تجلّی مظهر الامر علی مظاهر الاشیآء و فی ذلک الیوم تظهر انوار الشّمس و انّه مجلّیها بهذا المعنی ای فیه و به اضآئت و لاحت شمس النّبوّة
واللّیل اذا یغشىٰها و المقصود من اللّیل هو حجاب الاحدیّة الّذی کان مستوراً خلفه النّقطة الحقیقیّة و انّها بعد تنزّلها عن مقامها استقرّت فی مقرّ الوحدانیّة رتبة الواحدیّة و کانت عنها الالف اللّینیّة و تحت حجاب الواحدیّة ظهرت بالالف المتحرّکة و هی الالف القائمة و المغشی الحجاب و المغشی النّقطة الحقیقیّة الّتی کانت حقیقة شمس النّبوّة
والسّمآء و ما بناها و للسّمآء عند اهل الحقیقة اطلاقات شتّی سمآء المعانی و سمآء العرفان سمآء الادیان سمآء العلم سمآء الحکمة سمآء العظمة سمآء الرّفعة سمآء الاجلال و ما بناها ای و الّذی خلق هذه السّموات المذکورة و ما تراه فی الظّاهر
والارض و ما طحىٰها و المقصود من الارض ارض القلوب انّها اوسع من الارض و السّمآء لانّ القلب العرش الاعظم لاستوآء تجلّی ربّک خالق الامم و مصوّر الرّمم و انّه ارض اودع اللّه فیها حبوب معرفته و حبّه لتنبت منها سنبلات العلم و الایقان قل یا قوم الیوم یوم الزّرع ازرعوا فی قلوبکم بایادی الیقین ما اوتیتم به من لدن ربّکم العلیم الحکیم و للارض معان لا تحصی و انّا اکتفینا بواحدة منها و ما طحىٰها ای و الّذی بسطها بید قدرته و سلطان امره
ونفس و ما سوّاها و للنّفس مراتب کثیرة و مقامات شتّی و منها نفس ملکوتیّة و نفس جبروتیّة و نفس لاهوتیّة و نفس الهیّة و نفس قدسیّة و نفس مطمئنّة و نفس راضیة و نفس مرضیّة و نفس ملهمة و نفس لوّامة و نفس امّارة و المقصود فیما نزل هی النّفس الّتی جعلها اللّه جامعة لکلّ الاعمال من الاقبال و الاعراض و الضّلالة و الهدایة و الایمان و الکفر و ما سوّاها ای و الّذی خلقها و اقامها
فالهمها فجورها و تقوىٰها ای علّمها و اخبرها فجورها ای الاعمال الّتی لا تنفعها و تبعدها عن مالکها و موجدها و تقوىٰها ای الهمها ما یقدّسها عمّا نهیت عنه ای خلقها و عرّفها سبیل الهدایة و الضّلالة و الحقّ و الباطل و النّور و الظّلمة ثمّ امرها بترکها ما نهیت عنه و اقبالها الی ما امرت به
قد افلح من زکّىٰها هذا جواب القسم ای فاز من زکّىٰها ای طهّرها عن النّقایص و الهوی و عن کلّ ما نهی عنه فی الکتاب فانظر فی الّذین زکّوا انفسهم فی هذه الایّام لعمری انّهم هم المفلحون انّهم رجال ما منعتهم الدّنیا و ما فیها عن التّوجّه الی السّبیل الواضح المستقیم انّهم مصادیق هذه الآیة المبارکة و جعلوا التّقوی سرابیلهم و تشبّثوا بذیل عنایة ربّهم فی هذه الایّام الّتی فیها زلّت الاقدام نشهد بما شهد اللّه و نعترف بما نزّل من عنده انّه هو الحقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال
و قد خاب من دسّىٰها ای و قد خسر من دسّىٰها ای من ضیّعها و ما زکّىٰها و ما منعها عمّا نهی عنه و ما امرها بما امر به
کذّبت ثمود بطغوىٰها و ثمود علی ما هو المذکور فی الکتب طائفة بعث اللّه علیهم صالحاً علیه السّلام و انکروه بعد الّذی امرهم بالمعروف و نهاهم عن المنکر و هم ما اتّبعوا امر اللّه و ما اطاعوه فیما امروا به و ترکوا امر اللّه و سننه الی ان عقروا النّاقة
فدمدم علیهم ربّهم بذنبهم ای غضب اللّه علیهم و جعلهم عبرة للعالمین ولکن فی الحقیقة کلّ من اعرض عن الحقّ فهو من ثمود من ایّ نسل کان فسوف یدمدم علیهم العذاب کما دمدم علی الاحزاب من قبلهم انّ ربّک لهو المقتدر القدیر و الحمد للّه ربّ العالمین
انّا ما ذکرنا ما قاله المفسّرون فی تفسیر السّورة المبارکة لانّ الکتب التّفسیریّة عند القوم موجودة من اراد ان یطّلع علی تفاسیرهم و بیاناتهم فلینظر الی کتبهم انّهم فسّروا الشّمس بالشّمس الظّاهرة و کذلک فی القمر الی آخر السّورة سلکوا سبیل الظّاهر و قنعوا بما عندهم ولکن انّا فسّرنا بما لم یذکر فی الکتب نسئل اللّه ان یجعل کلّ حرف عمّا ذکر کأس المعانی و المعارف و یسقیک منها ما تنقطع به عمّا یکرهه رضاه و یقرّبک الی المقام الّذی قدّره لاصفیآئه انّه لهو الغفور الرّحیم و الحمد للّه ربّ العالمین
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسئلک باسمک الّذی به ینطق کلّ شیئ بثنآء نفسک ان تفتح ابصار بریّتک لیروا آثار عزّ احدیّتک و تجلّیات شمس عنایتک ای ربّ لا تدعهم بانفسهم لانّهم عبادک و خلقک فاجذبهم بالکلمة العلیا الی مطلع اسمآئک الحسنی و مخزن صفاتک العلیا انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الحکیم
* * *
حبیب معنوی الّذی سمّی بجناب علی قبل محمّد علیه بهآء اللّه و نوره ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الأعظم الأقدم الأقدس العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تجلّی بأثر قلمه الأعلی علی من فی ملکوت الانشآء اذاً نطق کلّ کلیل و برئ کلّ علیل و استعلم کلّ جاهل و استغنی کلّ فقیر و قام کلّ مقعد و سرع کلّ متوقّف و به توجّهت الوجوه و اقبلت النّفوس و هدرت حمامة البیان علی اغصان سدرة البرهان انّه لا اله الّا هو العزیز المنّان البهآء المشرق من افق مشیّة الرّحمن علی مطالع العرفان و مشارق الایقان الّذین قاموا بأرجلهم و نطقوا بألسنهم و اومأوا بأکمامهم و اشاروا بعیونهم و حواجبهم الی اللّه بارئهم و خالقهم و رازقهم و محییهم و ممیتهم اولئک عباد شهد لهم القلم الأعلی باقبالهم و خلوصهم و خضوعهم و خشوعهم و قیامهم علی هذا الأمر الّذی به اندکّت الجبال و اسودّت وجوه اهل الضّلال الّذین اعرضوا عن المآل و اقبلوا الی کلّ غافل محتال
سبحانک اللّهمّ یا اله الأسمآء و مالک العرش و الثّری اسألک باسمک الّذی به تحرّک القلم علی اللّوح و ظهر منه عبادک و بریّتک بأن تؤیّد اصفیائک علی خدمة امرک علی شأن لا تمنعهم اعراض العلمآء و لا ظلم الأمرآء ثمّ قرّ یا الهی عیونهم بأنوار وجهک و نوّر قلوبهم بضیآء معرفتک ثمّ اظهر منهم فی الملک ما یبقی بدوام ملکوتک و جبروتک انّک انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم
و بعد یا مهجة قلبی و بهجة فؤادی قد تضوّع عرف الخلوص للّه الحقّ اذ فتحت کتابک لعمر المحبوب قد وجدت منه ما وجدت الأشجار من الأمطار فلمّا قرأت و عرفت اردت الغیب المکنون و الکنز المخزون فلمّا حضرت و تشرّفت اشرقت شمس الاذن و عرضت ما فیه تلقآء الوجه اذاً نطق لسان العظمة بما کان الرّوح للأبدان و النّور للأبصار و کوثر الحیوان للعطشان و رحیق العرفان لأهل الامکان قال جلّ کبریائه و عظم سلطانه یا ایّها الشّارب من کأس حبّی ان استمع ندائی من حول ضریحی انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد سمعنا ندائک و اجبناک فضلاً من عندنا و هذا اوّل کتاب منک احضره العبد الحاضر لدی العرش و قرأه امراً من عندنا انّ ربّک لهو القادر الحکیم للّه درّک یا من اقبلت الی الوجه و حضرت هذا المقام الّذی سمّی بالأسمآء الحسنی فی کتاب الأسمآء و سمعت ندآء المظلوم اذ کان ناطقاً باسمه المهیمن علی ما کان و ما یکون قد فزت بما یبقی به ذکرک بدوام الملک و الملکوت کن مشتعلاً بنار الأمر و مضیءً بهذا النّور الّذی به انار من فی ملکوت الغیب و الشّهود طوبی لک بما اردت خدمة مولاک و نطقت بین العباد بما سمعت و رأیت فی هذا المقام المحمود ذکّر النّاس بالاستقامة الکبری و بشّرهم بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت الوجود انّا نوصیهم بالاستقامة الکبری علی شأن لا یمنعهم کتاب السّجّین و اوراق الزّقّوم قل لو یأتیکم احد بکتاب الفجّار دعوه عن ورائکم ثمّ اقرؤوا ما انزله الرّحمن فی لوح محفوظ
جمیع دوستانرا از قبل مظلوم تکبیر برسان و بگو در اکثری از الواح ذکر امر و عظمت آن و ذکر استقامت و مقام آن شده تا جمیع بعنایت الهی بشأنی فائز شوند که عالم و شئونات آن و ظهورات آن و سطوت آن ایشانرا از افق رحمن منع ننماید ذکر ناعق و طیور لیل در احیان توقّف در عراق و در ارض سرّ و سجن اعظم در الواح نازل و باطراف ارسال شد تا کل مطّلع شوند و به ما اراد اللّه عامل گردند بعضی از نفوس مشاهده شد بمواء سنّور از تغرّدات عندلیب ظهور محروم ماندند مع آنکه مدّعی رتبۀ بلند استقامت بودند انشآءاللّه باید نفحات رحمن در آن دیار بشأنی متضوّع شود که از برای احدی مجال توقّف نماند کن قائماً علی خدمة مولاک و ناطقاً بذکره و ثنائه بین العباد کذلک یأمرک من عنده امّ الکتاب انتهی
یا حبیب فؤادی عجب در اینست که بعضی از نفوس مابین رائحۀ دفرا و عنبرسارا فرق نگذارند ملاحظه در اهل بیان که الیوم معرضند نمائید بعینه در سبیل اهل فرقان ماشیند و خود را از اهل بیان مینامند و بکمال خدعه و مکر در اضلال نفوس مقدّسه مشغولند از جمله میرزا احمد کرمانی که از اوّل کمال اقبال و خلوص را اظهار مینمود و بعد نظر بجنون و اعمال شنیعۀ مردوده واگذاشته شد در بعضی از مدن ارض خاء رفته و به ما امره النّفس و الهوی ناطق و چون اسرار باطنش ظاهر شد و خائب گشت رجوع نمود و چند عریضه بکمال ابتهال و انابه و استغفار بساحت اقدس ارسال داشت و بعد بارض هاء رفته و التجا بیکی از نفوس مقدّسه نموده و ایشان عریضه بساحت اقدس ارسال داشتند و توسّط نمودند بعد در مدینۀ کبیره رفته و نقض عهد نمود و بعضی کلمات واهیۀ شیطان را باطراف فرستاد لعمر اللّه انسان از چنین نفوس متحیّر میشود حال چند عریضۀ این بیانصاف موجود است و بقسمی اظهار عجز نموده که هر نفسی مشاهده نماید یقین میکند بر صدق و اقبال و ایمان او و هر جا رفته خود اعمال و اقوالش مترجم باطن او شده و حال از مدینۀ کبیره اخراجش نمودهاند اعاذنا اللّه و معشر الموحّدین من مکره و مکر امثاله نزد موافق بموافقت تمام ظاهر میشود و ادّعای ایمان و ایقان مینماید و نزد منافق بکمال اتّفاق ظاهر این ایّام کتابی از سجّین بدست آورده به آبادۀ شیراز فرستاده و از آنجا صورت کتاب سجّین را نزد یکی از دوستان این ارض فرستادند تفصیل بساحت اقدس عرض شد این بیان از لسان رحمن ظاهر قوله عزّ کبریائه نفوسیکه از ثمرۀ شجرۀ قلم اعلی مرزوقند کتب عالم ایشانرا از مالک قدم منع ننماید تا چه رسد باین هذیانات انتهی
و همچنین در لوح یکی از ابناء خلیل که در آن اراضی هستند اینکلمۀ محکمۀ مبارکه نازل قوله جلّ اجلاله در سنۀ اوّلیّه از صریر قلم اعلی اینکلمۀ مبارکه استماع شد طوبی از برای نفوسیکه امر بدیع را عارف شدند و بصراط بدیع توجّه نمودند و اینمقام بلند اعلی حاصل نمیشود مگر بمحو آنچه از قبل بوده و آذان اصغا نموده نعیماً لمن فاز بهذا المقام الأعزّ الأبهی انتهی
از حقّ میطلبم جمیع را تأیید فرماید بر اصغای کلمۀ الهیّه فوالّذی تفرّد بالبیان و توحّد بالکلام اگر همین دو فقره که ذکر شد نفوس عالم باصغای آن فائز شوند البتّه حلاوت بیان رحمن را بیابند و از حرارت محبّت مالک امکان بشأنی مشتعل شوند که ما سوی اللّه را معدوم و فانی مشاهده کنند حبّذا ذاک العرف اذ تضوّع بین الأمم یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد العباد علی عرفان هذا الأمر الّذی به تزعزع بنیان الوجود الّا من شآء اللّه مالک الغیب و الشّهود
در این آیۀ منزلۀ در کتاب اقدس که در اوّل ورود سجن اعظم نازل شده تفکّر نمائید که میفرماید قوله عزّ اجلاله ان یا ارض الکاف و الرّآء انّا نراک علی ما لا یحبّه اللّه و نری منک ما لا اطّلع به احد الّا اللّه العلیم الخبیر و نجد ما یمرّ منک فی سرّ السّرّ عندنا علم کلّشیء فی لوح مبین انتهی
صدق اللّه ربّنا و ربّ آبائنا و ربّ من فی السّموات و الأرض انّا آمنّا به و بعلمه الّذی سبق الکائنات و برحمته الّتی احاطت العالمین خود آنجناب میدانند وقتیکه کتاب اقدس از سماء مشیّت الهی نازل ذکر احمد هم در ظاهر نبود از تلویحات بیانات منزل آیات باید رفیق هم در آن ارض داشته باشد ولکن بعد لسان قدم بشارت میدهد آن ارض را بقوله تعالی لا تحزنی بذلک سوف یظهر اللّه فیک اولی بأس شدید یذکروننی باستقامة لا تمنعهم اشارات العلمآء و لا تحجبهم شبهات المریبین اولئک ینظرنّ اللّه بأعینهم و ینصرنّه بأنفسهم الا انّهم من الرّاسخین انتهی
طوبی لعین رأت و لأذن سمعت ما نطق به لسان العظمة فی اللّیالی و الأیّام در چند سنۀ قبل یومی از ایّام جناب امین علیه بهآء اللّه در ساحت اقدس حاضر بودند وجه قدم باو متوجّه و فرمودند انّا وجدنا رائحة دفرآء من ارض الکاف و الرّآء و اینعبد فانی اینفقره را چند سنۀ قبل در جواب یکی از دوستان نوشته سبحاناللّه چه مقدار این نفوس مریبه از صراط مستقیم بعید دیده میشوند مع آیات منزله و براهین ساطعه و بیّنات مشرقه و علامات مشهوده در تیه اوهام سایر و سالکند معنی یوم اللّه را ادراک ننمودهاند چه اگر ادراک نموده بودند اقلّ من آن محتجب نمیماندند و بچشم و سر ببحر اعظم توجّه مینمودند و میشتافتند گویا از نقرۀ کبری غافلند و از صور اعظم بیخبر
یکی از حروفات حیّ از نقطۀ اولی روح ما سواه فداه سؤال از آن نیّر اعظم و مولی الأمم که به من یظهر در بیان مذکور است نمود بقسمی جواب از مصدر امر صادر که هر منصفی ادراک مینماید که اینمقام بذکر و وصف و تعریف و ثنا محتاج نه بلکه مقدّسست از آنچه گفته شده و میشود چه که علم احدی باو احاطه ننموده و نخواهد نمود و ادراک نفسی باو پینبرده و نخواهد برد اینعبد متحیّر است که نفوس غافله چه ادراک نمودهاند و بچه متمسّکند باری نقطۀ اولی روح ما سواه فداه در جواب سائل باینکلمات عالیات تکلّم فرموده قوله عزّ ذکره
فقد سمعت کتابک و انّ ما فیه جوهر لو لا ما فیه ما اجبتک علی ذلک القرطاس و لا حینئذ بأعلی ما قدّر فی الابداع فما اعظم ذکر من قد سألت عنه و انّ ذلک اعلی و اعزّ و اجلّ و امنع و اقدس من ان یقدر الأفئدة بعرفانها و الأرواح بالسّجود له و الأنفس بثنائه و الأجساد بذکر بهائه فما عظمت مسئلتک و صغرت کینونیّتک هل الشّمس الّتی هی فی مرایا ظهوره فی نقطة البیان یسأل عن الشّمس الّتی تلک الشّموس فی یوم ظهوره سجّاد لطلعتها ان کانت شموساً حقیقیّة والّا لا ینبغی لعلوّ قدسها و سموّ ذکرها و لو لا کنت من الواحد الأوّل لجعلت لک من الحدّ حیث قد سألت عن اللّه الّذی قد خلقک و رزقک و اماتک و ابعثک فی هیکلک هذا بالنّقطة البیان فی ذلک الظّهور المتفرّد بالکیان فقل اوّلاً اذا اردت ان تخطر بعلمک ذکره سبحان اللّه ذو الملک و الملکوت تسعة عشر مرّة الی آخر قوله عزّ و جلّ
اگر اهل بیان و یا اهل عالم بنور انصاف منوّر شوند و باینکلمات درّیّات که از مشرق سماء علم الهی اشراق نموده نظر نمایند و تفکّر کنند البتّه جمیع بجان ببحر حیوان توجّه نمایند از جمیع بیان جوهری اخذ نمودهاند و آنرا بابدع بیان ذکر فرمودهاند فیالحقیقه اینکلمۀ مبارکه جوهر لا عدل له بوده و از کلمۀ لا نظیر لها فی الکتاب محسوبست یکتا لؤلؤ دریای عرفان است و یکتا کلمۀ ملکوت بیان قوله عزّ بیانه
و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان بلی وعزّته تلک الکلمة عند اللّه اکبر عن عبادة من علی الأرض اذ جوهر کلّ العبادة ینتهی الی ذلک فعلی ما قد عرفت اللّه فاعرف من یظهره اللّه فانّه اجلّ و اعلی من ان یکون معروفاً بدونه او مستشیراً باشارة خلقه و انّنی انا اوّل عبد قد آمنت به و بآیاته و اخذت من ابکار حدائق جنّة عرفانه حدائق کلماته بلی وعزّته هو الحقّ لا اله الّا هو و کلّ بأمره قائمون انتهی
با این بیانات واضحه و کلمات محکمه و آیات منیعه و براهین ثابته اهل بیان از ذکر الوهیّت اجتناب نموده و بر اعراض و اعتراض بشأنی قیام کردهاند که ذکر آن ممکن نه ملاحظه در علوّ امر و سموّ آن و عزّ او و مقام او نمائید و در پستی این خلق جاهل نادان بعینه مثل اهل فرقان اراده نمودهاند یک دو هزار سالی وصیّبازی بمیان آرند یک چند امام و همچنین نقبا و نجبائی تعیین نمایند قلم اعلی در اینظهور اعظم میفرماید هذا یوم اللّه ان انتم تعرفون و هذا یوم الظّهور ان انتم تشهدون لا یذکر فیه الّا اللّه وحده ان انتم تشعرون انّه قد اتی بالحقّ مقدّساً عن کلّ شاهد و مشهود و منزّهاً عن کلّ ما جری من القلم و ظهر من اللّسان ان انتم تعلمون انتهی
هر حزبی از احزاب بکلمهئی تشبّث نموده و از مالک آن و منزل آن و خالق آن اعراض کرده بعضی گفتهاند که مقام الوهیّت مقامیست بزرگ نمیتوان اینمقام را از احدی قبول نمود اولئک انکروا ما نطق به نقطة البیان و ما بشّر به کتب اللّه المهیمن القیّوم نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید انّه ینطق فیکلّشیء انّنی انا اللّه و همچنین میفرماید لو یستقرّ علی التّراب تنادی ذرّات التّراب علی انّ ذلک عرش قد استوی الرّحمن علیه انتهی
نقطۀ ظهور الیوم بلسان اهل بها باینکلمه ذکر میشود انّه قد کان مقدّساً عن ذکر الأسمآء و فوقها و دونها و اختها انّه لا یعرف بغیره و لا یوصف بدونه قد شهد کلّشیء بأنّه لهو المقدّس المنزّه عن الاشارات و البیانات و الدّلالات و الأحدیّات و الأبدیّات و برخی اعتراض نمودهاند بر اینکه باید در مستغاث ظاهر شود و حال وقت ظهور نبوده سلطان قدمی را که نقطۀ بیان در ذکرش میفرماید او مقدّسست از بیان و اشارۀ من این قوم بیحیا وقت از برای او معیّن میفرمایند این ذکر مستغاث که حضرت فرموده از برای آنست که خارج را منع نماید و اینکلمه وحدها را سبب امتحان خلق قرار فرموده نفسیکه بشهادت خود نقطۀ بیان بجمیع بیان معروف نمیشود چگونه بکلمۀ مستغاث معروف میگردد و مستغاث از بیان محسوبست و انّه لا یعرف بالبیان با اینکه میفرماید اگر این حین ظاهر شود بر کل لازم است اقرار بر آنشجرۀ مبارکه در کتاب هیاکل سرّ مستغاث مشهود است طوبی للعارفین و بهمین نفس سائل که حرف حیّ است و حال هم موجود است بشارت فرمودهاند که بشرف لقا فائز میشود قوله عزّ ذکره لعلّک فی ثمانیة سنة یوم ظهوره تدرک لقآء اللّه ان لم تدرک اوّلاً تدرک آخره ولکن ایقن بأنّ الأمر اعظم فوق کلّ عظیم و انّ الذّکر اکبر فوق کلّ کبیر انتهی
باید نفوسیکه متمسّک بذکر مستغاثند در اینکلمات عالیات تفکّر نمایند شاید بالفاظ از بحر معانی محروم نمانند و بذکر مستغاث از سلطان او ممنوع نگردند ای وربّی انّ الأمر اعظم فوق کلّ عظیم و انّ الذّکر اکبر فوق کلّ کبیر طوبی للعارفین و نعیماً للمتفرّسین و المتفکّرین این خادم فانی این اذکار را مکرّراً در نامههای دوستان ذکر نموده ولکن چون این ایّام نعیق ناعق که وعده داده شده بود مرتفع گشته و کتاب سجّین بمیان آمده مجدّداً ذکر شد تا آنمحبوب دوستانرا آگاه نماید و اهل بها خود را به ما ینبغی لهم مشاهده نمایند و باستقامت کبری ظاهر گردند انشآءاللّه باید کل بیانات حقّ را ملاحظه نمایند بلکه حفظ نمایند تا از حلاوت کوثر عرفان در کلّ احیان محظوظ باشند
اینکه مرقوم داشته بودید که بعد از فائز شدن بلقا دیدم مقام دیگر از استقرار طلعت مختار عنایت فرموده که جمیع آنجهات و شئونات استقامت قبل نسبت ببعد نفس تزلزل و حقیقت اضطراب بوده و همچنین از حقّ منیع جلّ کبریائه و عظم اجلاله سائل شدید که آنجنابرا بمقامی فائز فرماید که در سبیل حبّش از جان و روان و اسم و رسم و هستی و نیستی و نام و ننگ از کل بگذرند اینمراتب بتمامها در ساحت اقدس امنع اعزّ ابهی جلّت عظمته عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان انشآءاللّه بکمال تقدیس و تنزیه و ما ینبغی لیوم اللّه مشاهده شود و بمقام شهادت کبری فائز گردد الیوم خدمت امر از اعظم اعمال است باید نفوس مطمئنّه بکمال حکمت بتبلیغ امر اللّه مشغول شوند تا نفحات قمیص رحمانی در جمیع جهات متضوّع گردد این شهادت محدود بذبح و انفاق دم نبوده چه که میشود انسان با نعمت حیات از شهدا در کتاب مالک اسماء ثبت شود طوبی لک بما اردت انفاق ما لک و منک و عندک فی سبیلی انتهی
در اینمقام این خادم فانی بیان رحمن را که در ذکر مقام شهادت سلطانالشّهدآء ظاهر شده خدمت آنجناب ذکر مینماید تا جمیع دوستان لآلی بدیعۀ منیعه از دریای بیان الهی اخذ نمایند قوله عزّ کبریائه مخاطباً لعلی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر انشآءاللّه باید جمیع اصفیا به ما یرتفع به امر اللّه قیام نمایند و عامل شوند تفکّر نمایند الیوم کدام یک از اعمال سبب ارتقای عباد و ارتفاع امر است نزاع و جدال و فساد در اکثر از الواح منع شده و اینکلمۀ مبارکه از سماء اراده از قبل نازل نصرت امر اللّه بسیف حکمت و بیان است نه بسیف حدید و دون آن امثال این بیانات در آیات الهی بسیار است انشآءاللّه صاحبان ابصار دیده و دانستهاند در اینصورت باید اهل حقّ تفکّر نمایند که الیوم چه کشف حجابهای خلق نماید و سبب علوّ و سموّ امر الهی گردد یا علی در آنچه از قلم جاری شده تفکّر نما با زندگی خود را فدای سبیل حقّ کن این شهادتیست که بقلم و لسان و بیان و الواح منتهی نشود اسم حاء علیه منکلّ بهآء ابهاه باین شهادت کبری فائز شد قبل از شهادت ظاهره چه که از خود بهیچوجه اراده و مشیّت و خیالی نداشت جمیع اینمراتب را فدای دوست نمود و بعد هم بشهادت ظاهره فائز شد و جان را در ره محبوب حقیقی نثار نمود افسر حیات از سر برداشت و بر قدم دوست نثار نمود طوبی لمن عرف هذا المقام و طوبی لمن وجد عرف بیان الرّحمن هر نفسی فیالحقیقه خود را بحقّ سپرد و در سبیل حقّ از خود فانی شد او ملاحظۀ شأن و مقام و ننگ و نام خود را ننماید و ناظر بامر اللّه و ما یثبت به حکمه شود اقسم بشمس بیانی من فاز بما نطق به قلمی انّه ربح فی کلّ عالم من عوالمی ایّاکم ان یمنعکم شیء عن سبیلی المستقیم کل باید بکمال جهد تحصیل کلمۀ رضا نمایند ناس جاهلند و هم غافل مبیّن لازم است و اگر آن مبیّن بامر حقّ عامل شود البتّه نور بیانش عالم را منوّر نماید و امم را بشطر قدم کشاند یا علی چون نصرت امر را حقّ جلّ جلاله و عظم کبریائه مقدّس نموده از نزاع و جدال و سلّ سیف و امثال آن لذا باید بحبل اعمال طیّبه و اخلاق روحانیّه تشبّث نمود اگر نفسی للّه بآنچه ذکر شد عمل نماید البتّه در عالم اثر کند و خرق حجبات غلیظه نماید چه که آنچه را حقّ سبب و علّت نصرت و ارتفاع امر قرار فرمود نافذ و مؤثّر است یشهد بذلک کلّ عالم بصیر انتهی
اینعبد فانی از هنگام مقدّمۀ ارض صاد به یا لیتنی کنت معهم ذاکر است فیالحقیقه بمقامی فائز شدند که حسرت آن از برای مقرّبین و مخلصین و امثال اینعبد فانی باقی خواهد بود حال از حقّ منیع استدعا آنکه آنجناب و اینعبد را باین شهادت که از قلم اعلی جاری شد فائز فرماید تا در زندگی خود را نثار خدمت دوست نمائیم و به ما اراده اللّه فائز گردیم
و اینکه مرقوم داشته بودید که مشرقالأذکار در ارض طاء معیّن شده و همچنین در بلاد اخری بعنایت حقّ جاری شده و میشود اینمراتب در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان القدم فی الجواب طوبی لمحلّ و لبیت و لمقام و لمدینة و لقلب و لجبل و لکهف و لغار و لأودیة و لبرّ و لبحر و لجزیرة و لدسکرة ارتفع فیها ذکر اللّه و ثنائه این حکم محکم در کتاب اقدس نازل ولکن این امور معلّق بحکمت است در هر حال باید بافق حکمت ناظر شد چه که مفسدین و مغلّین در کمین بوده و هستند تا مستمسکی بیابند و بضوضا قیام نمایند از اصول احکام الهی و شریعة اللّه مابین اهل فرقان جز اسمی نمانده کل در بادیههای ظنون و اوهام سالک و بجهّال ارض متمسّک معذلک بکمال جدّ و جهد در اطفای نور الهی که از مشرق آسمان دانائی طلوع نموده بوده و هستند افّ لهم و للّذین تمسّکوا بهم قسم بانوار وجه باقی بعد فناء اشیاء که اهل بیان محتجبتر و خاسرتر و پستتر مشاهده میشوند چه که بعد از خرق حجبات و حرق اشارات و سبحات باوهام قبل تمسّک نمودهاند قد اتّخذوا لأنفسهم صنماً من دون اللّه الا انّهم من الأخسرین فی کتاب مبین ارتفاع مشارق الأذکار در مدن و دیار ارض خاء محبوبست چه که مطابق کتاب اللّه و سنن اوست و ستر آن از اعظم امور الّا از نفوس مطمئنّۀ مستقیمه طوبی لنفس قامت علی خدمة الأمر و طوبی لعبد دار البلاد لانتشار آثار مالک الایجاد ولکن در ارض طاء و یاء و ش و غیرها باید توقّف نمود و بحبل صبر تمسّک جست الی ان یطلع نیّر الأمر من افق الاذن چه که در این اماکن ظهور این امور از مقتضیات حکمت خارج است ای کاش ناس غافل منافع ظاهرۀ خود را ادراک مینمودند نراهم فی جهل عظیم هر نفسی خیر خود را ادراک نماید یک حرف از اوامر الهی را بجمیع عالم مبادله ننماید هیهات هیهات قد جعلتهم اعمالهم محرومین عن رحمة اللّه و عرفانه و اوامره انتهی
امّا فقرۀ محلّ البرکة بسیار محبوبست و حکم صریح هم از قبل از قلم اعلی نازل ولکن باید امرش در ستر باشد چه که بعضی از دوستان ضعیفند باندک وهنی و وهمی ذکر مینمایند و نفوس ظالمه هم منتظر اگر متعرّض نشوند شاید مطالبۀ وجه موجود را بنمایند اخذ وجه قابل نبوده و نیست ولکن امثال این امور شاید سبب احزان نفوس مقدّسه گردد لذا باید کمال حکمت در امور ملاحظه شود از حقّ میطلبیم آنجناب را بر خدمت امر مؤیّد فرماید انّه لهو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته ملکوت ملک السّموات و الأرضین ملاحظه نمائید این محلّ البرکة را حقّ قرار داده از برای خیر من علی الأرض معذلک اگر مطّلع شوند بنوحه و ندبه و واشریعتا قیام نمایند
و اینکه مرقوم داشته بودید که نامههای متعدّده ارسال فرمودهاند و جواب عرض نشده مدّتها گذشت بلکه عهدها و قرنها و خبری از آنجناب نرسید تا اینکه این ایّام متوالیاً متواتراً حضرت زینالمقرّبین علیه بهآء اللّه الملک الحقّ المبین دستخطهای آنجناب را که باسم این فانی بود فرستادند و مرقوم داشته بودند که مکاتیب در عرض راه مانده و همچنین جعبۀ کاغذ و قلم این روزها نوشته بودند جعبه هم رسیده مقصود آنکه بر حسب ظاهر خبر نرسید والّا در جواب اهمال نمیرفت انشآءاللّه از حرارت محبّت الهی بشأنی مشتعل شوید که سبب اشتعال انفس افسرده گردد تا اینمقام جواب یک نامۀ نامی آنجناب بود که عرض شد و بعد نامۀ دیگر مسرّتبخش خاطر غمگین گردید از نفحاتش بهجت تمام حاصل چه که مصدّر بود بذکر محبوبکم و محبوبنا و محبوب من فی السّموات و الأرض و بعد در ساحت اقدس عرض شد قوله عزّ کبریائه انشآءاللّه آنچه را از حقّ منیع مسئلت نمودهاند بآن فائز شوند طوبی له بما اقبل الی الأفق الأعلی و شرب کوثر البقآء و تسنیم اللّقآء من ید عطآء مالک الأسمآء و انشآءاللّه مقدّساً عنکلّ شیء بذکر حقّ ناطق و ذاکر باشند لعلّ نفوس مرده از نفحات ذکر زنده شوند و بمقام انّا الیه راجعون فائز گردند یوم ظاهر و این یومی است که جمیع بآن موعودند و انوار آفتاب حقیقت مشهود ولکن جهّال ارض از آن معرض چه که طبیعت خفّاشی در آن نفوس غلبه نموده اینست که از اشعّۀ شمس معانی محرومند دوستان ارض خاء را از قبل مالک اسماء تکبیر برسان انّا نبشّرهم بتکبیری و ذکری و عنایتی و نذکرهم فضلاً من عندی انّ ربّک لهو الغفور العطوف نفوسیکه بمعارج ایقان ارتقا نمودهاند و از سلسبیل حیوان در ایّام رحمن آشامیدهاند جمیع لدی المظلوم مذکورند بگو ای اشجار حدیقۀ محبّت الهی امطار رحمت در کلّ حین جاری و نازل است انشآءاللّه شئونات عالم و ظلم امم شما را از آن محروم ننماید لعمر اللّه دنیا فانی و ما فیها فانی جهد نمائید تا از فرات رحمت رحمن بیاشامید قسم بذات حقّ هر نفسی آشامید او بحیات ابدیّه و طراز باقی مزیّن است و یقوم علی خدمة مولاه علی شأن لا تأخذه لومة لائم و لا شماتة الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین ای دوستان بروح و ریحان و بکمال حکمت و بیان جمع شوید و از رحیق اطهر انور باسم مالک قدر بیاشامید و انّه لحبّی العزیز البدیع و بیانی العزیز المنیع و ذکری المقدّس المتعالی العزیز الرّفیع از حوادث دنیا محزون مباشید تاللّه بحر فرح لقای شما را آمل چه که هر خیری مخصوص شما خلق شده و باقتضای اوقات ظاهر خواهد شد کذلک یبشّرکم قلمی الأعلی من هذا السّجن الأعظم فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم انتهی
اینکه ذکر شده بود توجّه بارض خاء نمودید و وارد ارض باء شدید و توقّف آنجناب نه یوم کامل در آن ارض و ظهور نار محبّت مابین نفوس مقبله للّه الحمد و له المنّة که آنجناب را مؤیّد فرمود بذکر و ثنا و خدمت امر انشآءاللّه روایح اختلاف از جمیع جهات مقطوع شود و نفحات اتّحاد و اتّفاق مابین احباب متضوّع گردد آنچه سبب و علّت اعلای امر اللّه مابین عباد است اوّل اتّحاد و اتّفاق است و همچنین صفات و اخلاق انشآءاللّه جمیع بآن فائز شوند
و اینکه در بارۀ سادات شهمیرزاد علیهم بهآء اللّه و قیام ایشان بر ذکر و ثنا و خدمت امر مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه لازال باینمقام اعزّ ارجمند اعلی فائز باشند انّا نذکرهم کما ذکرناهم من قبل و نوصیهم بما یرتفع به امر اللّه فی المدن و الدّیار انتهی
و همچنین در ذکر ممالک و بلدان آنچه مذکور داشتید مایۀ فرح و مسرّت شد انشآءاللّه در هر حین بنار محبّت الهی بشعلهئی فوق شعلۀ اوّل ظاهر شوند و در صدد آن باشند که در هر یوم خود را صاحب مقامی که فوق مقام یوم قبل است در محبّة اللّه مشاهده کنند
و اینکه در بارۀ ابناء خلیل و دوستان آن ارض نوشته بودید جمیع در ساحت اقدس اعلی عرض شد قوله عزّ کبریائه یا احبّائی فی الخآء ان استمعوا ندآء اللّه ربّکم الأبهی انّه یذکرکم بما یبقی به اذکارکم و ارواحکم فیملکوت اللّه ربّ العالمین ان استبقوا فی خدمة اللّه و امره هذا ما ینفعکم فی الدّنیا و الآخرة انّ ربّکم الرّحمن لهو المخبر العلیم لا تحزنوا عمّا ترونه الیوم سیأتی یوم فیه تنادی السن الأمم الملک للّه المقتدر الفرد الواحد الخبیر کذلک نوّرنا افق سمآء البیان بهذا النّیّر المشرق المقدّس المنیر نوصیکم یا احبّائی بالأمانة و الصّدق و العمل بما امرتم به فی کتابی الکریم البهآء علیکم و علی من یحبّکم من لدی اللّه الفرد الواحد الحکیم انتهی
و اینکه مذکور داشتند بارض صاد تشریف بردند و عنایات الهیّه را از برای بقیّۀ آل اسم اللّه حاء علیه منکلّ بهآء ابهاه ذکر نمودند این معلوم و واضحست هر نفسی الیوم ببقیّۀ آل اظهار محبّت نماید لدی اللّه محبوبست الحمد للّه آنجناب موفّق بوده و هستند و در ساحت اقدس اعظم این عمل مبرور مقبول افتاد نعیماً لک و هنیئاً لک از جناب آقا میرزا اسم و جناب ابن شهید علیه بهآء اللّه عرایض رسیده و همچنین باینعبد هم مکتوبی مرقوم داشته بودند جواب ارسال شد الحمد للّه بطراز محبّت الهی مزیّنند و این ثوب موافق کلّ نفوس بوده و هست اگر اهل عالم بآن مزیّن گردند
و اینکه مرقوم داشته بودید از جانب اینفانی نیابت نمودید این منتهی آمال اینفانی بوده نشکر اللّه بذلک فیالحقیقه اینفقره از فوز اعظم است از حقّ جلّ جلاله سائل و آملم که اجر عظیم عنایت فرماید اشهد انّه لا اله الّا هو و الّذی زارهما کمن زار مالک القدم علی العرش الأعظم و اینکلمۀ مبارکه را اینعبد از لسان عظمت اصغا نمود و تمثال بیمثال در احسن احوال بساحت اقدس فائز و بانوار عرش منیر فرمودند هذا من افخر الهدایا قد حضر تلقآء وجه مالک الأسمآء طوبی له و للّذین حضرت اسمائهم لدی العرش کذلک یذکر اللّه عباده المقبلین انتهی
اگرچه این خادم فانی سبب زحمت آنجناب شده بقول اعجام بسیار درازنفسی نموده ولکن چون مقصود اوّلیّه و امل حقیقی ذکر مقصود عالمیان و دوستان او بوده بأسی نبوده و نیست جواب دوستان و آقایان آن ارض بعضی عرض شده و میشود و انشآءاللّه بتدریج ارسال میگردد چه که ارسال پاکت ضخیم موافق حکمت نبوده و نیست و همچنین بعضی الواح منیعۀ مبارکۀ مقدّسه از سماء مشیّت در جواب عریضۀ جناب الّاهور م علیه بهآء اللّه و اسماء مذکورۀ در عریضۀ ایشان نازل لو شآء اللّه از بعد ارسال میشود
عرض دیگر آنکه از طرف حدبا خبر رسید که جناب حبیب روحانی جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه مراجعت مینمایند لذا این کرّه چیزی خدمت ایشان عرض نشد اسأله تعالی بأن یؤیّده فیکلّ الأحوال و یقدّر له خیر الآخرة و الأولی عرایض ایشان در ساحت اقدس عرض شد و جواب هم نازل انشآءاللّه ارسال میشود خدمت حبیب مکرّم جناب ملّا علی علیه بهآء اللّه و همچنین خدمت جناب ابن شهید علیهما بهآء اللّه و جناب آقا خداداد و آقا عزیزاللّه و سایر آقایان علیهم بهآء اللّه عرض تکبیر و فنا و نیستی خود را معروض میدارم آنچه نزد اینعبد ارسال داشتند در ساحت امنع اقدس عرض شد و همچنین اینعبد هم خدمت بعضی جواب معروض داشت از حقّ توفیق میطلبم موفّق شوم بر ارسال آن از بعد
اینکه مذکور داشتند که جناب ملّا غلام رضا از شاهرود بآنجناب نوشتهاند قلیل وجهی از مال اللّه نزد این ذرّه هست و چند نفر مسکین و پریشانهم در این شهر هستند و علاوه بر این بعضی الواح و آثار هم لازم است که نوشته شود و باطراف این بلد ارسال گردد آیا جایز است که این وجه باینمصارف برسد انتهی امثال اینفقره از قبل بساحت اقدس عرض شده حکم محکم اینکه در هر بلد آنچه از حقوق اللّه موجود است و یا بشود باید در ساحت اقدس عرض شود آنچه حکم صادر معمول گردد تا هر امری منظّم باشد ولکن در این فقرۀ مخصوص اذن فرمودند که آنچه جناب ملّا غلام رضا اراده نموده عمل نماید و از بعد محبوب آنکه آنچه در کتاب اقدس نازل بآن عامل شوند تا جمیع بطراز ارادۀ محبوب عالمیان مزیّن باشد
ذکر مخدّره والده علیها بهآء اللّه و سایرین در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نطق به لسان القدرة و القوّة جمیع تحت لحاظ عنایت و ظلّ سدرۀ رحمت ساکن و مستریح باشند انّا نکبّر من هذا المقام علی وجوههنّ و نذکّرهنّ بآیات اللّه المهیمن القیّوم طوبی لهنّ بما فزن بآیات اللّه و ذکره و عرفانه فی ایّامه ان هذا الّا مقام عظیم البهآء علیهنّ و علی اللّائی آمنّ بالفرد الخبیر
انّا نذکر فی هذا المقام اخاک الّذی حضر کتابه لدی العرش بشّره بذکری ایّاه لیکون من الشّاکرین انّا قرأنا کتابه و اجبناه سوف نرسل الیه لو شآء اللّه لوح کریم لیجد منه عرف ذکری و بیانی انّ ربّک لهو الذّاکر العلیم البهآء علیه من لدی اللّه ربّ العالمین انتهی
عرض میشود حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه العزیز فدا چندیست بمحلّیکه دو یوم مسافت باین ارض است تشریف بردهاند انشآءاللّه بعد از مراجعت آنچه از مراتب خلوص و نیستی و فنا خدمت ایشان معروض داشته بودند عرض میشود و اظهار عنایتشان نزد آنجناب ارسال میگردد البهآء و الثّنآء علیکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بهذا الأمر العظیم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
الحمد للّه الّذی تجلّی بنقطة من الکتاب الأعظم علی اوراق العالم اذاً ظهرت الکتب و الصّحف و الزّبر و الألواح ثمّ تجلّی بنور من انوار المعانی علی عالم البیان اذاً لاح افق العرفان و انار فجر الأمر بنیّر العنایة و الفلاح
یا اسمی مهدی مکتوب جناب افنان الف و حاء علیه بهائی را عبد حاضر لدی العرش معروض داشت انشآءاللّه لمیزل و لایزال از صهبای معانی در این یوم نورانی بنوشند و بر مستحقّین مبذول دارند انّا وفّقناه علی خدمة الأمر و بذلک مننّا علیه و علی الأصفیآء من عبادی انّ ربّک لهو المعطی الکریم انّا نبشّره برحمة من لدنّا و نذکره بما استفرحت به افئدة المخلصین یا مهدی جمیع دوستان را بحکمت امر نمودیم و الواح الهی بر این فقره شاهد و گواه معذلک بعضی من غیر ستر و حجاب تبلیغ امر مینمایند اگرچه از برای حقّ عاملند و باسم حقّ ذاکر ولکن لدی الحقّ مقبول نبوده و نیست چه که به غیر ما اراده اللّه عمل مینمایند بعضی از خوف و اضطراب از حدّ اعتدال تجاوز نمودهاند و برخی از شوق و شعف بر منابر بذکر محبوب عالمیان ناطقند سبحاناللّه نفوس خائفه آیا چه ادراک نمودهاند و خود را از برای چه امر حفظ و ستر مینمایند قسم بآفتاب بیان که از افق سجن طالع است اگر تحت اطباق ارض مستور شوند و بجمیع وسائل و اسباب خود را حفظ نمایند از مخالب موت رهائی نیافته و نیابند انشآءاللّه اشجار وجود بی بهره و ثمر نمانند و از برای این دو روز خود را از بحر حیوان محروم ننمایند در هر امری حدّ اعتدال محبوبست چندی قبل این لوح امنع اقدس از قلم اعلی نازل قوله تعالی
یا معشر البشر تمسّکوا بالحبل المتین انّه ینفعکم فی الأرض من لدی اللّه ربّ العالمین خذوا العدل و الانصاف و دعوا ما امرکم به کلّ جاهل بعید الّذین زیّنوا رؤوسهم بالعمائم و افتوا علی الّذی به ظهر کلّ امر حکیم باسمی رفعت مقاماتهم بین العباد و اذا اظهرت نفسی افتوا علیّ بظلم مبین کذلک نطق القلم بالحقّ و القوم من الغافلین انّ الّذی تمسّک بالعدل انّه لا یتجاوز حدود الاعتدال فی امر من الأمور و یکون علی بصیرة من لدی البصیر انّ التّمدّن الّذی یذکره علمآء مصر الصّنایع و الفضل لو یتجاوز حدّ الاعتدال لتراه نقمة علی النّاس کذلک یخبرکم الخبیر انّه یصیر مبدأ الفساد فی تجاوزه کما کان مبدأ الاصلاح فی اعتداله تفکّروا یا قوم و لا تکونوا من الهائمین سوف تحترق المدن من ناره و ینطق لسان العظمة الملک للّه العزیز الحمید و کذلک فانظر فی کلّ شیء من الأشیآء ثمّ اشکر ربّک بما ذکرک فی هذا اللّوح البدیع الحمد للّه مالک العرش العظیم اگر نفسی فیالحقیقه در آنچه از قلم اعلی نازل شده تفکّر نماید و حلاوت آن را بیابد البتّه از مشیّت و ارادۀ خود فارغ و آزاد گردد و بارادة اللّه حرکت نماید طوبی از برای نفسی که باین مقام فائز شد و از این فضل اعظم محروم نماند امروز نه خائف مستور محبوبست و نه ظاهر مشهور باید بحکمت عامل باشند و بخدمت امر مشغول بر کل لازمست در احوال این مظلوم تفکّر نمایند از اوّل امر تا حین مابین احبّا و اعدا ظاهر بوده و هستیم و در احیانی که از کلّ جهات بلایا و رزایا احاطه نموده بود اهل ارض را بکمال اقتدار بافق اعلی دعوت نمودیم قلم اعلی دوست نداشته و ندارد در این مقام مصائب خود را ذکر نماید چه که البتّه مقرّبین و موحّدین و مخلصین را احزان اخذ کند انّه لهو النّاطق السّامع العلیم در اکثر ایّام بین ایادی اعدا بودیم و حال مابین حیّات ساکنیم این اراضی مقدّسه در جمیع کتب الهی موصوف و مذکور و اکثر انبیا و مرسلین از این اراضی ظاهر شدهاند اینست آن بیدائی که جمیع رسل به لبّیک اللّهمّ لبّیک ناطق بودند و وعدۀ ظهور اللّه در این اراضی بوده اینست وادی قضا و ارض بیضا و بقعۀ نورا در کتب قبل جمیع آنچه الیوم ظاهر مذکور است ولکن اهل آن در جمیع کتب الهی غیر مقبول بشأنی که در بعضی از مقامات باولاد افاعی ذکر شدهاند و حال این مظلوم مابین اولاد افاعی بأعلی النّدآء ندا مینماید و کل را بغایة قصوی و ذروۀ علیا و افق اعلی میخواند طوبی لمن سمع ما نطق به اللّسان فی ملکوت البیان و ویل لکلّ غافل بعید از حقّ بطلبید تا جمیع دوستان را مؤیّد فرماید بآنچه الیوم لدی اللّه مقبول است اگر نفسی بیک عمل پاک الیوم موفّق شود او از مقرّبین در کتاب الهی مذکور و مسطور است در جمیع امور بحبل مشورت متمسّک شوید این کلمۀ علیا در صحیفۀ حمرا از قبل نازل آسمان حکمت الهی بدو نیّر روشن و منیر است مشورت و شفقّت در امور بمشورت متمسّک شوید چه که اوست سراج هدایت راه نماید و آگاهی عطا کند کذلک یخبرکم الخبیر و هو العلیم الحکیم
ای اهل بها قدر این یوم امنع اقدس را بدانید و به ما یلیق لکم و ینبغی له قیام کنید و خود را از نعیق ناعقین و نعیب منکرین باسم حقّ جلّ جلاله حفظ نمائید لعمر اللّه معرضین از اهل بیان احجب از کلّ احزاب مشاهده میشوند بقدم اوّل راجع گشتهاند یتکلّمون بأهوائهم و یستدلّون بها علی اللّه المهیمن القیّوم عرف یوم الهی را ادراک ننمودهاند قل هذا یوم اللّه لا ینبغی لأحد ان یذکر دونه او یتوجّه الی سواه کذلک نطق لسان العظمة فی مقامه المحمود
انّا نذکر الأفنان مرّة اخری فی آخر الکتاب لیشکر مولی الوری الّذی ظهر و اظهر ما اراد بمشیّته المهیمنة علی العالمین انت الّذی سمعت ندآء ربّک و اقبلت الی الأفق الأعلی و کنت من المجیبین قل یا ملأ الأرض تاللّه لا ینفعکم ما عندکم دعوه باسمی المقتدر القدیر قل یا معشر العلمآء ضعوا ما عندکم من السّبحات و الحجبات ان استمعوا ما ینادیکم به القلم الأعلی فی هذا الیوم البدیع بظلمکم ناح الملأ الأعلی و اهل الفردوس و الّذین نطقوا انّه لا اله الّا هو العلیم الخبیر قد تغبّر العالم من ظنونکم و اضطربت افئدة المقرّبین من ظلمکم اتّقوا اللّه و کونوا من المنصفین یا معشر الأمرآء قد شغلتکم زخارفکم و ما عندکم سوف تأخذکم نفحات الفنآء من کلّ الجهات اذاً ترون انفسکم فی خسران مبین
انّا نکبّر من هذا المقام علی احبّائی و نوصیهم بما وصّیناهم به من قبل و انا النّاصح الحکیم قل ایّاکم ان تمنعکم شبهات من خرج من دیارکم او تخوّفکم شؤونات الغافلین و نوصیهم مرّة بعد مرّة بالحکمة الّتی نزلت فی الواح اللّه ربّ العرش العظیم
و ما ذکر فی محلّ البرکة قد فاز بطراز القبول من قبل من لدن مشفق علیم اگر بروح و ریحان واقع شود محبوبست حقّ نفوس موقنۀ ثابته را تأیید میفرماید و بمعروف امر نموده و مینماید طوبی لنفس فازت بعمل فی سبیل اللّه انّه من اهل الفردوس الأعلی فی کتابی الکریم
یا افنانی نشهد انّک عملت بالمعروف فیما امرت به من لدن آمر علیم انشآءاللّه لازال موفّق باشید بر آنچه سبب و علّت اعلاء امر اللّه است دقایق و ساعات و لیالی و ایّام کل اقرب من آن بفنا راجع و آنچه باقی و دائم ما ظهر فی حبّ اللّه و سبیله چه بسیار از نفوس که سائل و آمل این مقام بودند ولکن الیوم غافل و محتجب مشاهده میشوند یا افنانی قل
سبحانک یا اله الممکنات و مقصود الکائنات اسألک بمطلع آیاتک الکبری الّذی به انار الأفق الأعلی و ارتفع النّدآء بین الأرض و السّمآء بأن تؤیّد احبّائک و اصفیائک علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به ناحت الأصنام و تزعزعت بنیان الامکان ای ربّ تری ما اکتسبت ایادی الظّالمین و تسمع نعیق الجاهلین الّذین اعرضوا عن رحیقک المختوم اذ ظهر باسمک القیّوم ای ربّ انر ابصارهم بنور معرفتک و قلوبهم بتجلّیات انوار وجهک قد شهد کلّ شیء بقوّتک و اقتدارک اسألک بأن لا تخیّب عبادک عن صریر قلم وحیک و لا تمنعهم عن التّوجّه الی بحر رحمتک انّک انت الّذی لا تعجزک شؤونات الخلق و لا تخوّفک سطوة الّذین کفروا بک و بآیاتک لا اله الّا انت المقتدر القدیر
* * *
علیا حضرت ورقةالفردوس علیها من کلّ بهآء ابهاه ملاحظه فرمایند
١۵٢١
الحمد للّه الّذی تجلّی علی الممکنات باسمه القیّوم اذاً ظهر الانقلاب بین الأرض و السّمآء من النّاس من اعرض و منهم من اقبل طوبی لمن وفی بمیثاق اللّه و عهده و ویل لمن نقضه ظلماً من عنده انّه من المعتدین فی کتاب اللّه ربّ العالمین
و بعد قد فاز الخادم بما ظهر و لاح من افق سمآء حبّکم و خلوصکم و استقامتکم علی امر اللّه ربّنا و ربّکم و محبوبنا و محبوبکم و محبوب من فی السّموات و الأرضین فلمّا قرأت کتابکم و عرفت ما فیه قصدت المقصود و عرضت تلقآء الوجه اذاً نطق لسان الرّحمن بما لا تعادله کنوز الامکان قال جلّ کبریائه یا امتی یا ورقتی یا ایّها المنجذبة بآیاتی طوبی لک و لکلّ امة فازت بهذا المقام الأعلی انّه من اهل البهآء فی کتاب اللّه العلیّ العظیم انّا سمعنا ذکرک اجبناک من قبل و انزلنا لک ما یقرّبک الی العزیز العلیم کبّری من قبلی علی وجوه امائی و بشّریهنّ بذکری الجمیل انّا نوصی العباد و الامآء بالاستقامه الکبری علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام الأولیآء الّا من اخذته نسایم رحمة ربّه الکریم هذا یوم قام فیه القیّوم و قام النّاس تلقآء وجه ربّهم العزیز الحمید طوبی لمن عرف و فاز و ویل للمنکرین انشآءاللّه کلّ در این ایّام لا شبه له به ما اراده المحبوب قیام نمایند بشأنیکه نعیق عالم ایشان را از رحیق اسم اعظم منع ننماید قد ارتفع النّعیق و یرتفع النّعیق و یرتفع هذا ما اخبرناکم به من قبل انّه لهو الغفور الرّحیم جمیع باید بحکمت متمسّک باشند و بتبلیغ امر مشغول آنچه الیوم سبب ضوضای مشرکین و منکرین است از حکمت خارج ان اجتنبوا یا احبّائی عمّا نهیتم عنه فی کتاب اللّه العلیم الخبیر انتهی
اینکه در بارۀ نار محبّت اللّه در افئده و قلوب صافیه مرقوم داشتید طوبی لهم و نعیماً لهم انشآءاللّه بناری مشتعل شوند که اثر آن در عالم ظاهر گردد ولکن در جمیع احوال باید حکمت را از دست ندهند در این ایّام شخصی در یکی از اراضی من غیر ستر بر منابر اعلای کلمه نموده در ساحت اقدس این عمل مقبول نیفتاد فرمودند این فقره سبب ضوضا و اضطراب نفوس ضعیفه خواهد شد اهل بها باید در کلّ احیان از بحر حیوان بکمال حکمت بنوشند و بنوشانند تبلیغ امر الهی بحکمت محبوب است باید اراضی قلوب و نفوس را مستعدّ نمود از برای القای بذر و بعد بآنچه مقصود است پرداخت انتهی
و اینکه در بارۀ نفوسیکه بخدمت امر قیام نمودهاند مرقوم داشتید اسامی کلّ واحداً بعد واحد در ساحت اقدس عرض شد نسبت بهر یک شمس عنایت از افق ارادۀ الهی مشرق قوله جلّ کبریائه طوبی لکم یا اهل البهآء بما نبذتم قدح الفنآء و اخذتم باسمه قدح البقآء و شربتم منه بذکره المحبوب هنیئاً لکم و مریئاً لکم بما سمعتم و اقبلتم و عرفتم ما اعرض عنه اکثر العباد انّ ربّکم العلیم لهو المهیمن العزیز الودود ایّاکم ان تخوّفکم سطوة الأمرآء و تحزنکم اشارات العلمآء او شبهات الّذین کفروا باللّه مالک الوجود تمسّکوا بحبل خدمة ربّکم الرّحمن انّه یسمع و یری و هو الحقّ علّام الغیوب انّا کنّا معکم اذ قمتم علی خدمة الأمر و سمعنا ندائکم اذ دخلتم المقام المرقوم لعمر اللّه قد فزتم بما لا فاز به احد من قبل یشهد بذلک من تحرّک بأمره القلم الأعلی علی لوح محفوظ ندای کلّ بشرف اصغا فائز و اسامی کلّ در کتاب الهی مسطور و اعمال کلّ در پیشگاه حضور مشهود انشآءاللّه بامریکه لایق این یوم عزیز بدیع است قیام نمایند و بکمال استقامت و خلوص عمل کنند آنچه را سزاوار است و هر عملیکه الیوم سبب ضوضا شود لدی العرش ممنوع بوده و خواهد بود
جناب اسد علیه بهائی و عنایتی و همچنین جناب علی علیه بهائی تفصیل هر ارضی را بساحت اقدس عرض نمودهاند و بتوسطّ جناب اسد عرایض ارض خاء بمنظر ابهی فائز و جواب از قبل ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند ای حکمای ارض و صرّافان دیار کشف لآلی نزد بصیر محبوب است آنکه از چشم بیبهره مانده قدر او را نشناسد و بعرفان او فائز نگردد گوش لایق اصغاست ولکن کمیاب انشآءاللّه باسم حقّ بگشایند و کلمه القا نمایند انتهی
و اینکه مرقوم داشتید بیتیکه محلّ سکنای حضرت باب اعظم روح من فی ملکوت الأسمآء فداه بوده مشرق الأذکار نمودهاند لدی العرش بسیار مقبول افتاد و فرمودند قوله جلّ کبریائه او از اعلی البیوت لدی اللّه محسوب است و او احقّ است از بیوت دیگر باینمقام اعزّ امنع ولکن باید کلّ بقسمی حرکت نمایند که سبب اضطراب نفوس مقبله نشود یا ورقةالفردوس انّا قبلنا بیتک و زیّنّاه بطراز القبول فضلاً من عندنا و انا الفضّال الکریم طوبی لک و لبیتک و للّذین فازوا بما امروا به من لدی اللّه ربّ العالمین انتهی
و اینکه در بارۀ جناب بهآءاللّه نوشته بودید تحت لحاظ عنایت بوده و هستند اینفقره در ساحت اقدس عرض شد هذا ما انزله الوهّاب فی الجواب قوله عزّ کبریائه عنایت حقّ با او بوده الحمد للّه بعرفان حقّ و محبّت دوستان حقّ و خدمت امر حقّ فائز گشته و این از اموریست که لدی اللّه ضایع نشده و نخواهد شد این ارض در باطن مضطرب و در ظاهر ساکن و این فقره از قبل از قلم اعلی جاری لذا توجّه و توقّف در این ارض از حکمت خارج انّا قبلنا توجّهه و حضوره و قیامه و ذکره و ثنائه له ان یشکر اللّه بهذا الفضل العظیم و یحمده بهذه النّعمة الّتی سبقت الأشیآء البهآء علیه و علی ابیه الّذی فاز بأثر قلمی الأعلی فی هذا الیوم المبارک البدیع انتهی
و اینکه مرقوم داشتید مخدّرۀ روحانی علیها بهآء اللّه استدعا نمودهاند ذکر ایشان و جناب آقا محمّد رضا و امّ ایشان علیها بهآء اللّه در ساحت امنع اقدس معروض گردد حسب الاستدعا عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا روحانی قد کنت مذکورة لدی العرش فی سنین متوالیات و فزت بما ظهر من قلمی الأعلی فی الزّبر و الألواح انّا ذکرناک و نذکرک بما لا تبدّله حوادث العالم و لا تمنعه شئونات الأمم انّ ربّک لهو المقتدر المختار و نذکر من سمّی بمحمّد قبل رضا رحمة من عندنا لیفرح بما نزّل له من لدی اللّه ربّ الأرباب بشّریه من قبلی و کبّری علی وجهه انّ ربّک یفعل ما یشآء و یحکم ما اراد طوبی له و لک و لأمّک الّتی فازت بهذا الذّکر الّذی سرت به نسمة الرّحمن علی العباد انتهی
و در بارۀ ولد جناب مهاجر الّذی هاجر و فاز مرقوم داشتید لدی العرش عرض شد اذاً نطق لسان الرّحمن فی ملکوت البیان و قال عزّ کبریائه انشآءاللّه بعنایت الهی فائز بوده و هستند امروز جمیع نسبتها بحقّ محکم است امروز یومیست بزرگ و در جمیع صحف و کتب بیوم اللّه مذکور یک کلمه که در این روز پیروز در بارۀ نفسی نازل شود او از صدهزار اولاد و احفاد مقدّم بوده و خواهد بود و کلمۀ الهی بمثابۀ روح است و روح از کوثر زندگانی آشامیده و بحیوة باقیه فائز گشته هرچه در زمین مشاهده میشود البتّه بفنا راجع ولکن کلمۀ الهی در حدایق کتب سرسبز و خرّم و بدوام ملک و ملکوت بوده و خواهد بود جناب محمّد علی مرّة بعد مرّة بلقا فائز و باینمقام بلند که بطراز اذن مزیّن بود رسید نعیماً له انتهی و همچنین در بارۀ دو اخوی ایشان از سماء مشیّت آیات بدیعه نازل للّه الحمد هجرتشان بعد از عروج بطراز قبول مزیّن شد و برحمت نامتناهیۀ الهیّه فائز گشته
و اینکه در بارۀ ارث مرقوم داشته بودید عرض شد این حکم محکم از مصدر امر الهی جاری و نازل یک واحد آنرا آنورقه تصرّف نمایند و مابقی را حقّ بخود ایشان عنایت فرمود مابین خود قسمت کنند انّه لهو المعطی الکریم البهآء من لدنّا علیکم و علیها و علی من اقبل الی اللّه الفرد الواحد العلیم الحکیم انتهی
استدعای این خادم فانی آنکه در هیچ وقتی از اوقات از نظر عنایت دوستان الهی که از رحیق حقیقی آشامیدهاند و بانوار وجه ناظرند محو نشود و خدمت کلّ بتکبیر بدیع ذاکر است انشآءاللّه جمیع بکمال حکمت و اتّحاد در امر مالک ایجاد قیام نمایند بشأنیکه اثر آن از کلّ جهات ظاهر شود لیس هذا علی ربّنا القدیر بعزیز تأییدات منزل آیات ظاهر انشآءاللّه جمیع عباد را اخذ نماید و بصراط مستقیم و میزان محکم هدایت فرماید و این بهمّت و استقامت اولیای حقّ منوط بوده و خواهد بود امید هست که موفّق شوند بآنچه سزاوار این یوم امنع اقدس است البهآء المشرق من افق عنایة ربّنا الرّحمن علیکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بهذا الیوم الّذی فیه نصب الصّراط و وضع المیزان الحمد للّه المقتدر العزیز المنّان
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
۹١
حبیب مکرّم جناب ملّا علی بج علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
هو الأقدس الأعظم الأکرم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تجلّی للکائنات بالنّقطة الّتی کانت مقدّسة عن الجهات و النّقاط و انّها لهی الّتی لا یری فیها الّا اللّه منزل الآیات و تنطق فی کلّ الأشیآء لا اله الّا هو المهیمن علی من فی الأرضین و السّموات و انّها لهی الّتی طرّزت بها الألواح فی ملکوت الانشآء و زیّنت جبروت الأسمآء و الصّفات و حکت عن تلک النّقطة فی مقام الأسمآء عن نقطة تحت البآء البارزة عنها الهآء و اخبر عنها الکاظم بقوله الحمد للّه الّذی جعل کتاب الکینونة بالسّرّ البینونة بطراز النّقطة البارز عنها الهآء بالألف بلا اشباع و لا انشقاق و انّه قد اراد من النّقطة البآء و انّها اذا اتّصلت بالهآء ظهر الاسم الأعظم الّذی به ارتعدت فرائص الأمم و تزلزل من فی العالم و به انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من شآء اللّه مظهر البیّنات و انّه لمکلّم موسی من الشّجرة فی السّینا و ینطق من افقه الأبهی ظاهراً باهراً انّه لا اله الّا انا المقدّس عن الأذکار و الاشارات طوبی لمن نطق و عمل بما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله تعالی قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون هذا یوم لا یذکر فیه الأسمآء لأنّ الّذی ظهر بالحقّ لا یحکی الّا عن اللّه کما اخبر به نقطة البیان بقوله انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شیء انّنی انا اللّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم و هذا یوم اخبر اللّه به حبیبه الّذی تشرّف به المعراج قال و قوله الحقّ لمن الملک الیوم للّه الواحد القهّار انّ الّذی وجد عرف البیان انقطع عن الامکان و تمسّک باللّه وحده و شهد بما شهد لسان العظمة من قبل و من بعد و الّذی غفل و تمسّک بالظّنون انّه احتجب عن الکنز المخزون و السّرّ المکنون و یدور حول الأسمآء الّتی خلقت بالکاف و النّون تاللّه قد انتهت الأسمآء الی مبدئها و موجدها الّذی اذا اراد لشیء ان یقول له کن فیکون و الحمد للّه الّذی قد وفی بالوعد بظهور الموعود الّذی به محت الآثار و سقطت الأثمار و انصعقت الأسمآء و اصفرّت الأوراق و اندکّت الجبال و انفطرت السّمآء و کسفت الشّموس و خسفت الأقمار و تزلزلت الأرض و ما فیها من القوّات تعالت عظمته و جلّت قدرته و عظمت سلطنته الّذی انطق کلّ شیء بثنآء هذا الیوم الأبدع الأمنع الأقدس الموعود ولکنّ القوم اکثرهم لا یفقهون منهم من تمسّک بالأوهام و جعلها ارباباً لنفسه من دون اللّه و منهم من نبذها و نطق فی کلّ الأحیان اللّه اللّه قد آمنت بک منقطعاً عن الأسمآء و عمّا ظهر فی الانشآء نشهد انّه فاز بالتّوحید و کوثر التّجرید و عرف المقصود اذ اظهر نفسه لمن فی الملک و الملکوت
یا حبیب قلبی قد هزّتنی نفحات حبّکم و نسمات ودّکم بمشاهدة کتابکم مرّةً بعد مرّة و اخذت القلم ان اترجم ما فی قلبی من محبّة احبّآء اللّه و اصفیائه ولکن انّه یصیح و یقول هذا مضمار لن یقدر ان یجول فیه مثلی لأنّ هذا مقام اقرّت الألسن بعجزها عن ذکره و الأقلام بقصورها عن ثنائه ولکن مع الاعتراف بالقصور و العجز اذکر علی قدری و مسکنتی و اسأل اللّه ان یلهمنی ما ینبغی لأحبّائه و یلیق لأصفیائه انّه لهو الملهم المعلّم المقتدر الخبیر فلمّا فزت بکتابکم و اطّلعت بما فیه قصدت المقصد الأقصی و المنظر الأعلی و عرضت لدی العرش اذاً تکلّم لسان العظمة بما اشرقت به شمس العنایة و الألطاف قال و قوله الحقّ ای علی الحمد للّه بانوار فجر ظهور فائز شدی و بمقصود عالمیان توجّه نمودی و لدی الوجه مذکوری از حوادث دنیا محزون مباش آنچه حکمت بالغۀ الهی اقتضا نماید ظاهر میشود انّه یمدّکم بأسباب السّموات و الأرض انّه لهو المقتدر القدیر ولکن قلم اعلی ترا و سایر دوستان را وصیّت مینماید بحکمت و به ما انزله اللّه فی الکتاب الیوم لازم و واجبست متابعت احکام الهی و از اعظم احکام حکمت است جمیع بآن مأمورند و تفصیل آن در الواح عربی و فارسی نازل شده باید ملاحظه نمایند و بآن عامل گردند و باید بشأنی مابین خلق ظاهر شوند که کل عرف اخلاق الهیّه را از ایشان بیابند و آنچه سبب ارتفاع امر و تقدیس آنست بآن عامل گردند ای علی اگر نفوس مقبله از ارادههای خود میگذشتند و به ما اراده اللّه عمل مینمودند حال اکثری از خلق بعرفان حقّ فائز بودند از جمله در اکثر الواح کل را بحکمت امر نمودیم بغیر آن عمل نمودند و همچنین قلم اعلی کراراً و مراراً نهی فرمود عباد را از توجّه بشطر اقدس معذلک از امر اللّه غفلت نمودند آنچه لسان اللّه بآن تکلّم میفرماید آن خیر محض بوده و خواهد بود طوبی لمن نبذ ما اراد و تمسّک بارادة اللّه المهیمن القیّوم انتهی
عرض این خادم فانی آنکه دوستان حقّ باید در جمیع احوال بحبل حکمت متمسّک باشند چه که در کتاب الهی مکرّراً این امر محکم نازل شده اکثری از ناس سالها بظنون و اوهام تربیت شدهاند و خرق آن دفعةً واحده بسیار مشکل است رحمت حقّ جلّ کبریائه سبقت گرفته بر کل لذا باید نفوسی که از صهبای معانی آشامیدهاند و بکوثر علم ربّانی فائز شدهاند بکمال رأفت و شفقت بادویۀ مناسبه امراض نفوس غافله را مداوا نمایند تا ابصار از رمد اوهام مطهّر شود و قلوب از امراض ظنون فارغ گردد باید مثل آن جناب احکام الهی را بکل برسانند تا جمیع مطّلع شوند و به ما اراد اللّه عامل گردند الیوم بعضی از اهل بیان که بگمان خود خرق حجاب نمودهاند و بغایة قصوی رسیدهاند در کلمۀ مبارکۀ انّی انا اللّه که از مطلع ظهور ظاهر است توقّف نمودهاند بلکه بواسطۀ آن اعراض کردهاند حال ملاحظه نمائید چه قدر از صراط حقّ مستقیم بعیدند و از مقصود محروم و حال آنکه از قبل اخبار نمودهاند چنانچه در خطبۀ طتنجیّه میفرماید فتوقّعوا ظهور مکلّم موسی من الشّجرة علی الطّور و نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید او در هر شیء بأنّی انا اللّه ناطق است معذلک در بحور ریب متغمّسند و در هوای اوهام طایر تا چه رسد باحزاب مختلفه که هنوز ادراک یوم اللّه را ننمودهاند چه که در آن یوم جز حقّ جلّ کبریائه هیچ اسمی از اسماء مذکور نه مثلاً از اعلی مراتب آن تا ادنی مقام آن از ذکر نبوّت و ولایت و نقبا و نجبا و اوتاد جمیع از برای آن بود که ناس را بحقّ دعوت مینمودند و حال بعد از ظهور غیب مکنون و کنز مخزون اگر نفسی بغیر او ناظر باشد یا تمسّک نماید البتّه از مقام بلند توحید و رتبۀ اعلای تفرید محرومست یوم قیامت مسمّیات کلّ این اسماء فضل بدیع را راجی و مرتجیند چه که علم الملک للّه الواحد القهّار مرتفع است و رایت انّی انا اللّه در قطب عالم بر اعلی المقام منصوب قسم بآفتاب افق بیان اهل امکان غافلند اگر اقلّ از سمّ ابره به ما ظهر و لاح و اشرق و الاح مطّلع میشدند از ما سوی اللّه میگذشتند و بندای لبّیک لبّیک یا اله العالمین ناطق میشدند بلی این کوثر روحانی را هر نفسی سزاوار نبوده و نیست هنوز معنی خاتم النّبیّین که در فرقان نازل شده ادراک ننمودهاند چه که معلوم و واضحست که بعد از ختم نبوّت تلویحاً و تصریحاً در کتاب الهی ظهور اللّه مذکور و مسطور است شرح این مقام بتمامه از قوّه و احصا و احاطۀ این عبد و امثال این عبد خارج است بهتر آنکه این بیان را باین کلمۀ مبارکه ختم نمایم
یومی از ایّام بین اصحاب از مجاورین و مهاجرین لسان عظمت باین کلمه ناطق فرمودند امروز روزیست که از او اخبار دادهاند بقوله تعالی یوم یأتی ربّک متبصّرین از این بیان ادراک مینمایند که اگر نفسی در این یوم باسمی از اسماء متمسّک شود و یا تشبّث نماید در مقامی از مشرکین محسوبست انتهی بیش از این گفتن مرا دستور نیست باری مقصود آنکه اگر نفسی که باعلی رتبۀ ایقان و اطمینان فائز است امثال این بیانات را در اوّل مرتبه از برای طالب ذکر نماید البتّه او هلاک شود و بحیوة باقیه فائز نگردد باید برتبه و مقام او تکلّم نمود تا قابل استماع نغمۀ الهی گردد هر نفسی باندازه و مقدار او باید رحیق عرفان عطا شود مکرّراً از لسان عظمت این کلمه اصغا شد که باید شاربان رحیق معانی و بیان در صدد تربیت جمیع عالم باشند و این مقام بسیار بلند است بلکه اعلی من کلّ علوّ و اسمی من کلّ سموّ طوبی لمن فاز بهذا المقام الأعزّ الأقدس الأمنع الأعظم الأعلی
استدعا آنکه همیشه این خادم فانی را برشحات قلمیّه مذکور و مسرور دارند و نفوس مشتعلۀ آن دیار را از جانب این بندۀ فانی تکبیر منیع برسانید و بگوئید امروز روز استقامتست و امروز روز خدمت است جهد نمائید تا بامری فائز شوید که ذکر آن بدوام اللّه باقی و دائم بماند استقامت از اعظم امور است چه که مشاهده شد نفسی که خود را از اهل ایمان میشمرد و در هوای ایقان طایر بود بنعیب غرابی از حقّ جلّ و عزّ ممنوع گشت انشآءاللّه باید آن جناب بکمال سعی و اجتهاد ناس را باستقامت دعوت نمایند چه که از قبل خبر فرمودهاند کل را بنعاق ناعقین و ادّعای کاذبین و آنچه از قلم اعلی نازل شد البتّه ظاهر خواهد گشت سورۀ رئیس را تلاوت فرمائید و همچنین لوح ملک پاریس را که از اجزای سورۀ مبارکۀ هیکل است و همچنین لوح فؤاد که مخصوص یکی از احباب نازل شده و این لوح در وقتی نازل شد که فؤاد پاشا که وزیر خارجۀ روم بود بمقرّ خود راجع شده بود و سبب فتنۀ اخیره و مهاجرت از ارض سرّ به عکّا او شده بود دو نفر بودند که بعد از سلطان رئیس کل بودند یکی فؤاد پاشا و یکی عالی پاشا گاهی این صدر اعظم بود و آن وزیر دول خارجه و گاهی بالعکس در آن لوح میفرماید قوله عزّ کبریائه سوف نعزّل الّذی کان مثله و نأخذ امیرهم الّذی یحکم علی البلاد و انا العزیز الجبّار و همچنین در کتاب اقدس در نقطۀ واقعۀ بین البحرین ملاحظه نمائید که مقصود از آن نقطه اسلامبولست چه که از یک جهتش بحر ابیض است و جهة دیگر بحر اسود باری آنچه از قلم اعلی جاری کل ظاهر شده و اخبارهای دیگر هم که در الواح هست کل ظاهر خواهد شد نشهد انّه هو العالم المقتدر السّامع البصیر الخبیر لذا باید احبّای الهی آنچه در الواح نازل شده در نظر داشته باشند که مباد از نعیقی خود را از فیوضات لانهایه محروم نمایند از حقّ میطلبیم که جمیع احبّای خود را بآنچه اراده فرموده موفّق فرماید تا کل بکمال خضوع و خشوع و استغنا و تقدیس و تنزیه و اعمال حسنۀ طیّبه و اخلاق مرضیّه بثنای حقّ جلّ جلاله و تبلیغ امرش مشغول شوند انّما البهآء علیک و علی الّذین تزیّنوا بردآء الاستقامة فی امر اللّه المقتدر العلیم الحکیم
* * *
جناب آقا محمّد حسین علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
١۵٢١
هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تفرّد بالعزّة و توحّد بالعظمة قد نطق بالکلمة و ارتفعت بها سموات الأفئدة و القلوب ثمّ نطق بکلمة اخری اذاً سطع نور فلمّا اخذته اریاح الارادة تشتّت و تقبّب علی وجه السّمآء و بکلّ جزء منه تنوّر قلب کلّ من اقبل و فؤاد کلّ من توجّه انّه لهو الّذی یفعل ما یشآء بسلطانه و یحکم ما یرید بقدرته لا تعجزه شئونات العالم و لا اشارات الأمم و لا تخوّفه سطوة الّذین اعرضوا عن اللّه ربّ العالمین و الحمد للّه الّذی رفع سمآء اللّوح و زیّنها بشموس الکلمات و انجم الحروفات الّتی ماج فی کلّ واحدة منها بحر الحکمة و المعانی تعالی المالک الأبدیّ الّذی استوی علی العرش بقوّة ما اضعفتها قدرة العالم و ما اعجزتها شئونات الّذین قاموا علی الاعراض و ظهروا بنفاق ما ظهر شبهه فی الآفاق یشهد بذلک لسان النّاطق فی یوم المیثاق و انّه لهو الفرد الواحد المتعالی العلیم الحکیم و الحمد للّه الّذی اظهر من افق السّمآء ما انجذب به من فی ملکوت الانشآء اذاً تحرّک کلّشیء و توجّه کلّ وجه و شاخص کلّ بصر و اقبل کلّ قلب و سرع کلّ رجل اذاً اراد الامتحان و بذلک اشرقت من افق القضآء شمس البلآء و بذلک اضطربت النّفوس و تزلزلت الأرکان و من النّاس من اعرض بعد اقباله و منهم من خاف بعد اطمینانه و منهم من تقهقر بعد توجّهه و منهم من تبعّد بعد قربه و منهم من توقّف بعد سیره و منهم من ضعف بعد قدرته لیظهر بذلک من اراده منقطعاً عن الجهات اولئک ما منعتهم شئونات القضآء و لا ظهورات البلآء قالوا بلسان الظّاهر و الباطن باسمک یا محبوب العالم و مقصود الأمم و سرعوا الیه بل طاروا بأجنحة الایقان الی افق فضله و شربوا رحیق البیان من ید عطائه اولئک عباد الّذین وجدوا حلاوة الذّکر و اخذهم سکر کوثر العرفان الّذی ادارته انامل فضل ربّهم الرّحمن طوبی لهم ثمّ طوبی لهم و تعالی من ظهر بهذا الفضل العظیم و الجود العمیم اشهد انّه لا اله الّا هو لم یزل کان فی علوّه و سموّه مقدّساً عن وصف خلقه و ذکر عباده لا تدرکه الأفئدة و القلوب و عنده علم کلّشیء فی کتاب مبین
و بعد یا ایّها الشّارب من کأس البیان قد بلغ الخادم ما ارسلته بید احد من الأحبّآء قرأته و وجدت منه عرف حبّکم للّه ربّنا و ربّکم و اقبالکم الی اللّه مقصودنا و مقصودکم اسأله تعالی بأن یکتب لکم خیر الدّنیا و الآخرة و یرزقکم ما یرتفع به ذکرکم فی ایّامه انّه لهو الفرد الواحد المقتدر العزیز القدیر
بلسان پارسی عرض میشود تا مطالب در نزد هر یک از دوستان بی ستر و حجاب معلوم و واضح گردد که شاید بسعی آنجناب عبادیکه از سطوة ظلم و اعتساف متزلزل و مضطرب مشاهده میشوند بنور یقین و طراز اطمینان مزیّن گردند اینعبد بسیار متفکّر است چه که مشاهده مینماید دنیا در هر حین بلسان خود بر فنای خود شهادت میدهد معذلک از برای این دو روزۀ فانیه کل از ملکوت باقی محرومند مگر نفوسیکه از ید عطا رحیق یقین آشامیدهاند اولئک عباد مقرّبون و اولئک لا خوف علیهم و لا هم یحزنون از حقّ میطلبیم کل را آذان واعیه عطا فرماید تا باصغاء کلمات الهی فائز شوند اوست معطی حقیقی و فیّاض حقیقی اینست که در بعضی از الواح اینکلمه از سماء مشیّت ربّانی نازل قوله تعالی لو فاز احد باصغآء ندآء ربّه العلیّ الأبهی فی ملکوت الانشآء انّه لا یسکن فی مقامه یقوم بالحکمة و البیان علی ذکر ربّه العزیز الحمید و همچنین در الواح دیگر میفرمایند که مضمون آن بفارسی اینست اگر مردمان ارض بشنیدن نداء الهی فائز شوند کل بافق اعلی توجّه نمایند و از رحیق ابهی بیاشامند قسم ببحر علم الهی که اگر بگوش حقیقی نغمهئی از نغمات طیور عرش را ادراک کنند جان در ره دوست ایثار نمایند و از محلّ فدا زنده برنگردند چنانچه شاربان کوثر معانی برنگشتند و آنچه بود و نبود از مال و جان و اهل در سبیل آنشمس حقیقت دادند فنعم اجر العاملین اگر نفسی قطرهئی از بحر محبّت بیاشامد و یا برشحهئی از بحر انقطاع فائز شود جمیع عالم را شبه یک کفّ تراب مشاهده نماید و آنچه در آسمانها و زمین است او را از سبیل دوست منع ننماید چندی قبل لوحی از سماء مشیّت الهی نازل و اینفقره در آن لوح اقدس امنع از قلم اعلی مسطور یک تجلّی از تجلّیات شمس انقطاع بر ملوک افتاد از خود و غیر خود گذشتند و سر در بیابانها نهادند از جمله نعمان بود که در یکی از لیالی شمس کلمه که از مَشْرق انقطاع مُشْرق بود بر او تافت متفکّر شد و هم متحیّر و چون از سکر تحیّر برآمد خود او بخود او خطاب نمود که چه مصرف دارد اینهمه اموال و زخارف که جمع نمودی و فردا دیگری او را مالک شود و غیر تو بر کرسیّ تو نشیند در یک آن جذب رحیق انقطاع او را بمقامی رساند که از خزائن و دفائن و تاج و تخت و اسباب حشمت و سلطنت گذشت و در همان شب از بیت خارج شد و رو بصحرا نهاد و چون صبح طالع و امرا حاضر سریر سلطنت را بی مَلِک دیدند آنچه تفحّص کردند خبری از او نیافتند و اگر الیوم از برای جمیع من علی الأرض از اعلی و ادنی اینمقام تجلّی نماید کل را منقطع از ما سوی اللّه مشاهده نمائید چه که بر فنا و نیستی دنیا فیالحقیقه واقف شوند و بچشم بصیرت ملاحظه نمایند جمیع ناس بفنای دنیا شهادت دهند ولکن این شهادت حقیقت ندارد و بمقام ملکه نیامده چه اگر فیالحقیقه ادراک نمایند و ببصر حقیقی ملاحظه کنند هرگز خود را بسبب او از فیوضات نامتناهیۀ الهیّه محروم ننمایند اکثر دیدنها و گفتنها و شنیدنها و عرفانها عارضیست نه حقیقی هر بصیری این گفتار را گواهست و هر علیمی بر راستی آن شهادت داده و میدهد از حقّ میطلبیم جمیع ناس را بشنیدن کلمۀ مبارکۀ خود مؤیّد فرماید تا کل از کدورات دنیا و غفلت آن منزّه شوند و بقلب و فوأد بمطلع نور احدیّه توجّه نمایند انّه لهو المعطی المجیب الکریم
ای برادر نار اللّه مشتعل و نور اللّه از افق جود مشرق بحر عنایت در امواج و سلطان غیب و شهود بر عرش ظهور مستوی معذلک کل بیخبر و بیبهره و مخمود و بعید مشاهده میشوند این نفوس را منع ننموده مگر سیّئاتیکه بآن قیام نمودند و از قبل مرتکب شدند اگر نفسی بآیات ناظر باشد شرق و غرب ارض را پر نموده از برای احدی مجال اعراض و اعتراض نیست و اگر ببیّنات و معجزات ناظر باشد تشهد الأشیآء کلّها قد ظهر منه ما لا ظهر فی الابداع از اینها گذشته آنچه ظاهر شده و ظاهر بشود از قبل بچندین سنه از قلم اعلی نازل و جاری اینعبد نمیداند که آنجناب بمشاهدۀ آیاتیکه در ارض سرّ و عراق و سجن اعظم نازل شده فائز شدهاند یا نه سورۀ مبارکۀ رئیس حین خروج از ادرنه نازل اکثری از اصحاب شاهد و گواهند و آن لوح مبارک نزد اکثری موجود است بگیرید و مشاهده کنید آنچه در ارض واقع گشته یعنی در مملکت دولت عثمانی فقره بفقره بکمال تصریح در آن نازل و ثبت شده و همچنین در لوح پاریس که ذکر ملک آن ارض و ما یرد علیه از قلم اعلی بتفصیل در آن نازلست و از اینها گذشته آنچه انسان تفکّر نماید و یا بخیالش خطور کند از آن اعظمتر و کاملتر از هر قبیل در ارض ظاهر شده معذلک ناس نسناس بمثابۀ عنکبوت بیوت اوهامیّه میتنند قد اعرضوا عن الحقّ و تمسّکوا بالباطل من دون بیّنة و برهان حجّت الهی که جمیع ذرّات نزدش خاضعست انکار نمودهاند و از برهان او گذشتهاند و بمشارق ظنون و اوهام که بعضی از علمای جاهل عصر باشند تمسّک و تشبّث جستهاند افّ لهم و للّذین اتّبعوهم من دون بیّنة من اللّه العلیّ العظیم در فرقان حقّ جلّ و عزّ میفرماید یوم یأتی ربّک او بعض آیات ربّک و همچنین میفرماید یوم یقوم النّاس لربّ العالمین و امثال این بیانات در فرقان که فارق بین حقّ و باطل بوده بسیار است و در کتب قبل هم بوده و این عبد فانی در عرایضیکه بدوستان معروض داشته از قبل و بعد مکرّر آن آیات را نوشته و ارسال نموده لذا در این مکتوب باختصار قناعت رفت از حقّ میطلبیم ابصار قلوب و افئده را از رمد اوهام مقدّس نماید تا باشراقات انوار وجه بعد از فنای اشیاء فائز شوند طالب را یک کلمه کفایت مینماید و عرف حقّ از او استشمام میکند رایحۀ گل و دون آن واضح و مبرهن است هر ممیّزی تمیز میدهد ولکن در صورتیکه شامّه از شئونات عرضیّه تغییر نیافته باشد و اگر نعوذ باللّه شامّه معیوب شود ممیّز نخواهد بود این ایّامیست که رشحات بحر بیان اهل امکان را تازه و زنده نموده ولکن انسان که خود را افضل مخلوقات میداند اکثری از او دور ماندهاند و خبر هم ندارند اینست که فرمودهاند اگر انسان بانسانیّت ظاهر شود از ملک افضل است و دون آن از حیوان پستتر امید هست که آنجناب بمثابۀ سراج روشن و منیر شوند و سبب تذکّر نفوس غافله گردند
و اینکه مرقوم داشته بودند که در یکی از الواح که مخصوص یکی از عباد نازل این آیۀ مبارکۀ فرقان مذکور قوله تعالی و انّهم ظنّوا کما ظننتم ان لن یبعث اللّه من بعده احداً و در آیه لفظ منبعد نیست و شخص عالمی محض حاجت از چند نفر سؤال نموده که اگر لفظ منبعد در قرآن بود استدلال در حقّ اینظهور اعظم تمام بود و چون لفظ منبعد نیست چگونه استدلال میشود ای برادر یک کلمه عرض مینمایم اگر فیالجمله توجّه شود کفایت مینماید و افق شک بیقین مبدّل میشود و شمس امر بشأنی تجلّی میفرماید که آثار ظلمت در وجود نمیماند آنکلمه اینست که هر طالب و هر قاصد و هر عامل در اوّل امر باید قلب را از ظنونات و اوهامات ناس مقدّس و منزّه نماید و در صدد عرفان حقّ جلّ جلاله متوکّلاً علیه برآید تا حقّ جلّت عظمته را بصفات و آثار و علامات و حجج و براهین بقدر خود بشناسد و ادراک نماید چه که آن بحر قدم و شمس حقیقت و سماء کرم بکینونته و ذاته شناخته نشده و نمیشود قد اعترف النّبیّون بعجزهم و المخلصون بتحیّرهم و المقرّبون ببعدهم اینمقام بذکر و بیان محتاج نه چه که مسلّم کل است و جمیع ناس بآن مقرّ و معترفند و چون طیور ادراک و دانائی از صعود بآنمقام بلند اعلی عاجزند اینست که امر شده بآثار نظر نمایند که شاید هر کسی بمقام خود و مقدار خود بمؤثّر حقیقی پیبرد و هر نفسی باینمقام فائز شد و قطرهئی از دریای دانائی آشامید یعنی بعرفان حقّ فائز گشت و او را شناخت در اینصورت آنچه بفرماید مقبولست و حکمش مطاع و امرش نافذ اینکلمۀ مبارکه را ملاحظه نمائید که میفرماید یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید معترفین باینکلمۀ مبارکه از اهل حقّ محسوبند و آنها نفوسی هستند که از صهبای معانی آشامیدهاند و برحیق نورانی در بامداد رحمانی فائز گشتهاند ایشانند که در امر اللّه چون و چرا نگفته و نخواهند گفت امّا در ذکر آیه اوّلاً آنکه نفسی از کتاب الهی خبر ندارد که از پیش چه بوده و ثانی آنکه اگر قائل اوّل کلمۀ خود را و یا آیات خود را کم نماید و یا بیفزاید مختار بوده و هست چه که اوست مکلّم در شجره و اوست مکلّم در فرقان و اوست مکلّم در بیان و اوست مکلّم در کتب و صحف و زبر من اوّل الّذی لا اوّل له اگر نفسی بکتاب ایقان که در هنگام ظهور نیّر آفاق از افق عراق نازل شده نظر نماید و تفکّر کند خود را مستغنی مشاهده نماید قسم بآفتاب حقیقت که در آن کتاب مبارک لآلی علم الهی مخزونست و دریاهای عرفان مستور و مکنون نیکوست حال نفسیکه بانقطاع کامل باو توجّه نمود و بآن فائز گشت و مقصود از ذکر این آیۀ مبارکه این بوده که مردم این عصر بدانند و آگاه شوند که در اعصار ماضیه و قرون خالیه هم اهل آن قرون بمضمون این آیه تکلّم مینمودند که دیگر نبی نخواهد آمد و احدی برسالت مبعوث نشود و این مقصود حاصل میشود خواه لفظ منبعد بر حسب ظاهر مذکور باشد یا نباشد چه که معنی آیۀ مبارکه این میشود که ایشان گمان کردند همچنان که شما گمان کردید اینکه خدا مبعوث نمیکند احدی را و کلمۀ منبعد در باطن آیه بوده چنانچه در مقام دیگر بکمال تصریح میفرماید قوله تعالی و لقد جآءکم یوسف من قبل بالبیّنات فما زلتم فی شکّ ممّا جآءکم به حتّی اذا هلک قلتم لن یبعث اللّه من بعده رسولاً کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب مشاهده نمائید که معنی آن آیه بعینه در این آیه موجود منبعد در آنجا مقدّر و در اینجا ظاهر و مقصود از ذکر منبعد در این آیه این بوده که معرضین و معترضین بر امر اللّه ادراک نمایند که از قبل هم در هر عصر که آفتاب حقیقت از مشرق ظهور ظاهر شد عباد آن عصر اعراض نمودند و گفتند بعد از نبیّ ما و کتاب ما احدی مبعوث نمیشود باری ذکر لفظ منبعد از برای وضوح مطلب بوده و بعضی از آیات مبارکۀ فرقانیّه و کتب قبل ذکر آنچه مقدّر شده لازم میشود تا سامعین مقصود متکلّم را بیابند و معنی آیات الهیّه را ادراک نمایند مثلاً فرموده قوله تعالی و لقد خلقناکم ثمّ صوّرناکم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا و این مسلّمست که امر بسجود ملائکه قبل از خلق بوده اینست که علما چون خواستند طریقی از برای معنی آیه لأجل تفهیم و تفهّم ناس پیدا نمایند لفظ اباکم را گفتند مقدّر است که آیۀ مبارکه اینقسم میشود و لقد خلقنا اباکم ثمّ صوّرنا اباکم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا که معنی چنین میشود که ما حضرت آدم پدر شما را خلق کردیم و مصوّر نمودیم و بعد امر نمودیم ملائکه را که باو سجده نمایند اگر اینعبد بخواهد از این امثله از کلام مجید ذکر نماید یک رساله باید تألیف کند و آنجناب را زحمت دهد بر قرائت آن حال آنجناب بآنشخص عالم ذکر نمایند یعنی آنشخصیکه ذکر نموده اگر لفظ منبعد در آیۀ مبارکه بود استدلال در حقّ اینظهور اعظم بامعنا بود در آیۀ دویم ملاحظه نمایند که لفط منبعد ظاهر و باهر و مشهود است ای برادر آنچه عرض شد نظر بمحبّت بآنجناب بود والّا نفوسیکه الیوم مؤیّد شدهاند و یا فیالحقیقه طالب صراط مستقیم باشند باید حقّ را بحقّ بشناسند و بحبل محکم او تمسّک جویند چه اگر بغیر او متمسّک شوند هرگز ببحر عرفان فائز نگردند و از انوار آفتاب حقیقت که از مشرق سجن طالعست روشنی نیابند از جمیع ناس سؤال نما که چه میگویند در آیۀ مبارکه که میفرماید یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید حقّ هرچه بفرماید کتابست و جمیع باید باو ناظر باشند لسان از او بیان از او کتاب از او آنچه بفرماید حقّست و آنچه ذکر نماید حقّست و آنچه از او ظاهر شود حقّست و اگر نفسی توقّف نماید و یا لم و بم بگوید از صراط مستقیم الهی انحراف جسته انشآءاللّه باید آن عالمیکه ذکر نمودید ببصر انصاف در آنچه عرض شد ملاحظه نماید که شاید بوی ریحان ریاض علم حقیقی را استشمام کند و بمدینۀ طیّبۀ انّا للّه رجوع نماید در یکی از الواح مبارکه اینکلمۀ عالیه نازل میفرماید لیس الیوم یوم السّؤال ینبغی لکلّ نفس اذا سمع النّدآء یقول
لبّیک لبّیک یا فاطر السّمآء و اله الأسمآء اشهد انّک اظهرت مشرق وحیک و مطلع آیاتک و ما لا یعرفه الّا انت اسألک بأن لا تدعنی بنفسی و هوای ای ربّ یشهد کلّشیء بغنائک و فقری و انّک انت القویّ القدیر
این خادم فانی از حقّ سائل که جمیع عباد را تأیید فرماید بآنچه رضای او در اوست انّه لهو المعطی المجیب الکریم
جناب آقا سیّد علیاکبر علیه بهآء اللّه بسیار ذکر شما را نزد اینعبد نمودند امید است که انشآءاللّه موفّق شوید بر خدمت امر تا ظاهر شود از شما آنچه که در ملکوت الهی باقی و دائم بماند بسیار این بنده از ذکر جناب سیّد مسرور شد و از حقّ میطلبم توفیق آنجناب را در کلّ حین زیاد فرماید انّه ولیّ المحسنین
اینکه نوشته بودید که ملّا جعفر نراقی که قبل از ظهور خود را از حروفات حیّ بیان میدانست اظهار نمود که هر نفسیکه اهل بیان است باید بدقّت تمام حساب جمیع مایملک خود را بکند و خمس او را بدهد حتّی از ملبوس پوشش خود و بعضی از اهل آنزمان که قول او را سند داشته مبالغی که مقدور بوده دادند آیا جمال قدم آنچه داده شده از بابت حقوق اللّه قبول میفرمایند یا باید از اینظهور حساب کرده داده شود این تفصیل در ساحت اقدس عرض شد فرمودند ملّا جعفر از احدی اذن نداشته از روی هوی تکلّم مینمود و حکم میکرد ولکن چون نفوسیکه دادهاند لأجل اللّه و امره عمل نمودهاند لذا معفوّند دوباره مطالبۀ از ایشان جایز نه و این حقوق که ذکر شده و از افق سماء لوح الهی حکم آن اشراق نموده نفع آن بخود عباد راجعست لعمر اللّه اگر مطّلع شوند بر آنچه مستور است و آگاه گردند از بحر فضلیکه در این حکم مکنون است جمیع ناس آنچه را مالکند در سبیل ذکرش انفاق نمایند طوبی لمن فاز بما امر به من لدی اللّه العلیم الحکیم انتهی ای برادر از همان حکم ملّا جعفر معلوم میشود که از ریاض انقطاع بوئی نشنیده مثل او مثل نفوسیست که بتغسیل میّت مشغولند و در آنحین بغارت البسه متوجّه امر اللّه بروح و ریحان نازل شده طوبی لمن فاز به ویل للغافلین کتاب اقدس که از سماء مقدّس در سنین قبل ارسال شد مدّتی مستور بود و امر نفرمودند که ببلاد ارسال شود میفرمودند امر حقوق الهی در آن کتاب نازل شده و این نظر برحمت و شفقّت حقّ بوده و بعد از اطّلاع عباد به ما انزله الرّحمن فیه بر کل عمل بآن واجب میشود شاید از ادای آن تکاهل نمایند و یا چیزی در قلوب خطور نماید که لایق ایّام الهی نباشد و بعد از اکثر اطراف عرایض بساحت اقدس رسید و استدعای احکام نمودند و حسب الأمر اینعبد ارسال داشت ولکن امر فرمودند که احدی مطالبۀ حقوق ننماید بر هر نفسی در کتاب الهی فرض شده که خود او بکمال روح و ریحان ادا نماید اسأله تعالی بأن یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی
و اینکه در بارۀ فقرا نوشته بودید که میشود حقوق الهی را بآنها داد یا نه اینفقره منوط باذن است در هر محل که حقوق الهی جمع شد باید تفصیل آن و تفصیل فقرا عرض شود انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید چه اگر عموماً اذن داده شود خالی از اختلاف نخواهد بود و سبب زحمت خواهد شد
و اینکه در بارۀ حاجی میرزا احمد نوشته بودید تا حال عریضۀ شفاعت از جناب ذبیح علیه بهآء اللّه الأبهی بساحت اقدس نرسیده بلی عرایض ایشان بسیار رسیده ولی ذکر شفاعت در آنها مذکور نه و اینعبد زیاده بر این اطّلاع ندارد
و آنچه از حقوق الهی بارض صاد ارسال داشتند رسید و اینکه اراده نمودید بساحت اقدس توجّه نمائید عرض شد فرمودند در جمیع احوال باید بحکمت ناظر باشید چه که این امر محکم از سماء اوامر الهی نازل شده و در این سنه حکمت اقتضا نمینماید و بعد الأمر بیده انتهی اینعبد معبود حقیقی را شاکر است که آنجناب را بر عرفانش و خدمت امرش مؤیّد فرمود انّه لهو الفضّال المعطی الکریم البهآء علیکم و علی اهلکم من لدی اللّه ربّ العالمین
استدعا آنکه از قول این فانی دوستان آن ارض را تکبیر برسانید و مذکور دارید از سطوة ظالمین ارض محزون نشوید الحمد للّه بامری فائز شدهاید که معادله نمینماید باو آنچه در ارض مشهود است و آنچه مستور قدر مقامات خود را بدانید و او را از دست مدهید عنقریب نفوس ظالمه بصدهزار حسرت و ندامت بخاک راجع و از آنجا بمقام خود نازل بحکمت متمسّک باشید و بذکر اللّه مشغول از برای هر نفسی موت مقدّر و مکتوب و چون وقت آن رسید تأخیر نشود و این یک مرتبه واقع میشود و البتّه اگر باسم دوست و ذکر دوست و در ره دوست واقع شود احسن و اکمل و ابدع و ابهی و احلی خواهد بود آنکه از این شربت نوشیده عرض این عبد را بتمامه ادراک نماید و مذاق جانش را شیرین یابد مقصود از عرض اینفقرات آنکه با حکمت باشند نه بحدّیکه امر اللّه مابینشان بالمرّه مستور ماند و نار اللّه بالمرّه مخمود گردد چون صبح منیر باشند و چون روز روشن جهد نمایند باعمال طیّبه و اخلاق روحانیّه مابین بریّه ظاهر شوند چه که اعمال حسنه سبب علوّ امر اللّه بوده و خواهد بود و همچنین سبب تنبّه عباد البهآء الثّنآء علی احبّآء اللّه الّذین فازوا برحیق الاستقامة بین البریّة و آمنوا و اقبلوا الی اللّه الفرد الخبیر
سبحانک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء و یا مجذب من فی الانشآء بندائک الأحلی اسألک باسمک الّذی به انجذب الملأ الأعلی و طارت افئدة اهل مدائن البقآء بأن تنزل من سمآء عنایتک ما تفرح به قلوب احبّائک الّذین اجابوا اذ سمعوا ندائک و توجّهوا اذ عرّفتهم سبیلک و اقبلوا اذ هدیتهم الی صراطک و افق ظهورک ای ربّ انّهم عباد آمنوا بک و بآیاتک و حملوا الشّدائد فی سبیلک و تراهم یا محبوب الامکان تحت مخالب اهل الطّغیان الّذین نبذوا آیاتک و کفروا ببیّناتک و اعرضوا عن حجّتک و برهانک ای ربّ قد اخذتهم سطوة الظّالمین علی شأن اضطربوا فی ایّامک و احاطتهم البلایا من کلّ الجهات بعد تمسّکهم بحبل عنایتک ای ربّ فأشربهم من کوثر عطائک الّذی من شرب منه لا یأخذه الاضطراب و لا فزع من فی البلاد انّک انت مولی العباد و الحاکم فی یوم المعاد لا اله الّا انت الغالب المقتدر القویّ القدیر
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تفرّد بالمحبّة و توحّد بالوداد انّه لمولی العباد و مالک الایجاد و النّاطق بما اراد فی المبدإ و المعاد و النّفحة الّتی تضوّعت من قمیص اللّه و النّور المشرق من افق عنایته و السّلام الظّاهر اللّائح من ملکوت فضله علی الّذین قاموا علی اعلآء کلمته و اظهار امره و عملوا بما امروا به فی کتابه اولئک عباد بهم جرت الأوامر و الأحکام بین الأنام و ثبت حکم التّقدیس بین الأحزاب بهم رفعت الرّایات و ظهرت العلامات یصلّینّ علیهم الملأ الأعلی و عن ورائهم مالک الأسمآء و فاطر السّمآء
و بعد از جلوس راضیه علیها بهائی بحضور حاضر و بنیابت آنجناب بزیارت فائز خان نعمت گسترد و حاضرین را بار داد و ضیافت کاملی باسم آنجناب بعمل آمد فیالحقیقه ما تشتهی الأنفس و تلذّ الأعین حاضر و موجود بل ما ترید الآذان چه که اوراق از نسیم ارادۀ الهی متحرّک و از آنحرکت صوت خوشی مسموع و بکلمۀ مبارکی ناطق گویا از برای غائبین طلب حضور مینمودند و ابصار بمشاهدۀ آثار قدرت و صنع الهی در ازهار و اثمار و اشجار و اوراق و انهار محظوظ الحمد للّه الّذی ایّدک و ایّدها
یا علی الحمد للّه بصر عالم از کحل حکمت و بیان احبّای الهی روشنست اگرچه این روشنی را سحاب تیرۀ اوهام خلق از ظهور و بروز منع نموده ولکن البتّه اریاح اراده این ابر را متفرّق نماید اوست قادر و توانا و قدرتش الیوم مستور ولکن در سرّ بفتح مدائن قلوب مشغول بیان رحمن مفتاحی است قویّ و فاتح و آفتابیست مشرق و لائح و بحریست محیط بگشاید و نور بخشد و حیات عطا نماید طوبی از برای بصیری که شک و ریب و اوهام و ظنون و سطوت و غضب اهل عالم او را از ذروۀ علیا منع ننمود بیک کلمه عالم مضطرب و بکلمۀ اخری ساکن و مطمئن و بیک عمل مشتعل و بعمل آخر برد و سلام اینست که از قلم اعلی در زبر و الواح اخلاق روحانیّه و اعمال مرضیّه و کلمۀ طیّبه از جنود قویّۀ الهیّه ذکر شده از جمیع مراتب گذشته اگر ناس بانصاف تمسّک نمایند هم خود بانوار یقین فائز گردند و آثار و حجج و براهین حقّ جلّ جلاله را بمثابۀ آفتاب مشاهده نمایند و هم کرسیّ اقتدار حقّ مابین عالم ظاهراً باهراً مشاهده گردد
یا اکبر دوستان را تکبیر برسان و از قبل مظلوم القا نما شما از سایر اهل عالم باید ممتاز باشید و در جمیع احیان بشطر امتیاز ناظر قدر خود را بدانید و مقام اولیای حقّ را که از اوّل امر بخدمت قیام نمودهاند بشناسید قلم اعلی جمیع را ذکر فرموده و بخلع عنایت مزیّن داشته ولکن از الواح نفوس مستقیمۀ ثابته عرف امتیاز متضوّع طوبی لمن وجد و کان من العاملین
یا ایّها النّاظر الی اللّه اشهد انّک شربت رحیق حبّی فی اوّل ایّامی و اعترفت بما اعترف به اللّه و تمسّکت به و نشرت آثاره و کنت قائماً علی خدمته فی یوم فیه زلّت الأقدام کبّر من قبلی علی احبّائی فی الطّآء و من حولها و بشّرهم بعنایة اللّه ربّ العالمین انّا نوصیهم بالتّقوی الخالص و بما یرتفع به امر اللّه العلیم الخبیر قل ان ارحموا علی انفسکم و علی سدرة الأمر و علی الدّمآء الّتی سفکت لاعلآء کلمة اللّه المطاعة اتّقوا اللّه یا قوم و کونوا من المنصفین لا تضیّعوا اعمالکم و ما ورد علیکم فی هذا النّبإ العظیم لکم ان تفتخروا علی من علی الأرض انّکم فزتم بما لا فاز به احد من الخلق یشهد بذلک من نطق امّ الکتاب بذکره العزیز البدیع لا تجعلوا انفسکم ملعب جهلآء الأرض ینبغی لکلّ عمل ینسب الیکم ان یکون مشرقاً کالشّمس بین العالم کذلک یعظکم اللّه حقّ الوعظ رحمة من عنده انّه یحبّکم و یرید لکم ما ینبغی لمقاماتکم عند اللّه العلیّ العظیم ایّاکم ان تعملوا ما تتوقّف به الرّحمة فی سمآء المشیّة کذلک ینصحکم من کان اشفق بکم منکم انّ ربّکم الرّحمن لهو العلیم الحکیم البهآء المشرق من افق عنایتی و النّور اللّائح من سمآء رحمتی علیک و علی من معک و یحبّک فی سبیل اللّه مالک هذا الیوم المبارک المبین انتهی
انشآءاللّه جمیع دوستان الهی بقمیص تقدیس مزیّن شوند باید بشأنی ظاهر باشند که اگر در انجمن عالم بوعظ و نصح عباد قیام نمایند و بأعلی البیان تنطّق کنند نه خود در سرّ خجل باشند و نه من علی الأرض قادر بر اعتراض حال باید در لیالی و ایّام در تدبیر آن باشند که نفسی را هدایت نمایند و از رحیق عرفان بچشانند این ایّام ایّامی نیست که فکر مختلف گردد و اراده متوقّف و قصد مشوب و اعمال منافی و اخلاق خشن باید جمیع اعمال و افعال و اخلاق مثل نقطۀ واحده مشاهده شود یعنی مرجع کل معروف باشد تا مدلّ بر معروف حقیقی و حاکی از او گردد کل تحت لحاظ عنایت بوده و هستند ما من احد الّا و قد فاز باکلیل الذّکر من لدی اللّه المهیمن القیّوم حال آنچه لازمست باید احبّای الهی بآن تمسّک نمایند ایّام راحت و فرح و عزّت را هم البتّه مشاهده کنند لازال میفرمایند اگر منادی را بشناسند و لذّت بیان رحمن را بیابند عالم را معدوم شمرند و به ما یرتفع به الأمر ناظر و متشبّث و متمسّک گردند باری این عبد خدمت هر یک عرض سلام و تکبیر و فنا و نیستی میرساند و بکمال عجز و ابتهال از معادن جواهر محبّت الهی استدعا مینماید که بمقامات عالیۀ خود ناظر باشند و آنچه سزاوار است عمل فرمایند العرض و العجز من العبد و القبول من احبّآء اللّه العزیز المحبوب
اینکه ذکر نفسین مقبلین جناب آقا سیّد محمّد و استاد محمّد قلی علیهما بهآء اللّه فرموده بودند و همچنین ذکر عمل ایشان را فی سبیل اللّه در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد نسبت بهر یک آفتاب عنایت و قمر رأفت و نجم شفقت و کلمه علیا ظاهر و مشرق قوله جلّ و عزّ
یا محمّد قد ذکرت لدی المظلوم مرّةً بعد مرّة و ذکرناک فی کلّ مرّة ما یجد منه المخلصون عرف عنایتی ان افرح و کن من الشّاکرین و نذکرک فی هذا الحین کرّة اخری فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو العزیز الکریم ان احمد اللّه بما ذکر عملک فی الألواح و انزل لک ما یزیّنک بطراز الخلوص انّه لهو المقتدر القدیر قد فاز ما عملته فی سبیلی برضائی و طراز قبولی انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لک و لعملک و لمن عمل بما امر به فی کتابی المبین بقیامکم علی خدمتی و عملکم فی حبّی نطق الملأ الأعلی طوبی لمن وفی بمیثاق اللّه فی هذا الیوم المبارک البدیع البهآء المشرق الظّاهر اللّائح اللّمیع علیک و علی کلّ عبد مستقیم
و هذا ما نزّل من جبروت الفضل لجناب استاد محمّد قلی علیه بهآء اللّه قوله جلّ کبریائه
بسمی المهیمن علی الظّاهر و الباطن
یا محمّد قبل قلی یذکرک المظلوم من شطره و یذکرک بعهده و ینزل لک ما عملته متمسّکاً بکتابه طوبی لک بما وفیت و عملت بما امرت به فی حبّه کم من عبد تمسّک بسبل الأوهام معرضاً عن سبیله و کم من عبد نبذ العالم عن ورائه مقبلاً الی انوار وجهه ان افرح بما ایّدک علی العمل بما یقرّبک فی کلّ الأحوال الی نفسه نعیماً لک بما اقبلت الی اللّه و وجدت عرف قمیصه انّا ذکرناک من قبل و من بعد انّ ربّک یجزی من تمسّک بحبل عنایته البهآء المشرق من افق سمآء الفضل علیک و علی من اتّبع امره انتهی
طوبی لهما و نعیماً لهما چه که عرف خلوص از ایشان بشهادت اللّه متضوّع و بروح و ریحان عمل نمودند آنچه را بآن امر شدند انشآءاللّه این مقام اعلی را باسم حقّ جلّ جلاله حفظ فرمائید از حقّ منیع این خادم فانی سائل و آمل که ایشان را باستقامت کبری فائز فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر تکبیر و سلام خدمت ایشان منوط باراده و عنایت آن محبوبست
اینکه در بارۀ ورقۀ مخدّره حو علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید عرض شد فرمودند نعم ما عمل من المعروف فی حقّها انشآءاللّه مؤیّد باشند بر اعمال طیّبه و ما یکون حاکیاً عن الحکمة المحضة منتسبین انشآءاللّه بعنایت حقّ فائز باشند و باستقامت کبری مزیّن تا جلاجل داهیه ایشان را از صراط احدیّه منع ننماید
یا علی قبل اکبر علیک بهائی و رحمتی و عنایتی ان انظر ثمّ اذکر فی امة رجعت الی مقرّها انّها بدّلت النّور بالنّار و باعت ملک النّاس بقطعة من الألماس مع کمال محبّت و اقبال و ادّعای عرفان داهیه بیک گل الماس او را فریب داد از حقّ معرض و بغیر او مقبل اینست شأن دنیا و اهل آن از اوّل امر معرض بوده و ابداً اطّلاع نداشته و ندارد چه که با ما نبوده خضوع و خشوع بیمعنی حضرات ق آن نفوس را بر آن داشت که اظهار ایمان نمایند انّه یعلم ما فی الصّدور و ما فی القلوب و هو العلیم الخبیر اگر یک ورقه از اوراق در افعال و اعمال و حرکات او تفکّر نماید تنطق و تقول انّی بریئة منها و عن کلّ ما عندها و تحفظ وجهها عن وجهها آن جناب میدانند قلم اعلی در ذکر آن نفوس متوقّف بود ولکن نظر بظلم و تعدّی و شرارۀ نفس و هوی از قلم اعلی این کلمات جاری و نازل و این هم نظر بآنکه او را بشناسند و بر اعمال و افعال او اطّلاع یابند اعاذنا اللّه و ایّاکم منها و امثالها انتهی
این فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که دوستان آن ارض را بصراط مستقیم امانت و دیانت و صدق و صفا هدایت فرماید تا کل در ظلّ حقّ و عنایتش مستریح باشند وقتی این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء استماع شد فرمودند یا عبد حاضر از برای هر شیء مبدئی بوده و هست اینکه عوام گفته و میگویند بیمایه خمیر فطیر است حرفیست تمام و این قول حکیم عارف است الیوم اصحاب الهی مایۀ احزاب عالمند باید کل از امانت و صدق و استقامت و اعمال و اخلاق ایشان اقتباس نمایند از حقّ بطلب عرف آگاهی را بیابند و به ما یرتفع به شؤونهم و مقاماتهم تمسّک نمایند انتهی
اینکه بعضی از معرضین بیان اعتراض نمودهاند با ادّعای حقّیّت اصحابشان بفجور و فحشا عامل و اصحاب نقطۀ اولی بتقوی عامل و بطراز امانت و دیانت مزیّن این کلمه از صراط حقّ و راستی خارج چه که از ورود جمال قدم به عراق که این عبد مطّلع است متّصلاً آیات و کلمات در سرّ سرّ نازل و ارسال میشد و جمیع امر به ما اراده اللّه و نهی عمّا نهی عنه فی الکتاب چندی قبل لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق از عراق و ارض سرّ و ارض سجن متّصل اهل بیان را نصیحت نمودیم و به ما ینبغی لأمر اللّه امر فرمودیم هنوز بغی و فساد مرتفع نشده اکثری آلودهاند و بتقدیس و تنزیه فائز نه انتهی آن محبوب خود مطّلعند که چه اعمال شنیعه مابین این فرقه ظاهر فیالحقیقه انسان قادر بر تقریر نه احدی اختیار زن و فرزند و مال و اموال خود را نداشت اکثری باغی و یاغی و طاغی ولکن خود را از اصحاب خلّص الهی میدانستند معدودی مقدّس از شئونات و شبهات دیده شدند و آن هم در اوّل امر و بعد خود آن جناب شاهد و گواهند که چه کردند و چه شد بقسمی که حضرت اعلی روح ما سواه فداه اظهار حیرت فرمودند و در ظاهر چیزی نفرمودند چه که ناصر و معین موجود نه در ایّام آخر لوحی مرقوم داشتند و منتهای شکایت از آن نفوس فرمودهاند و از اکثری عدم رضایت اظهار نمودهاند ولکن ستر شد چه که اظهار آن مقتضی حکمت نه ناس ضعیفند چنانچه مشاهده شد با وجود اشراقات آفتاب حقیقت در وسط زوال و ظهور سدرۀ منتهی از یمین بقعۀ بیضا هر نفسی بهوای خود وهمی را بطراز یقین جلوه میداد
باری اگر در این مقامات گفتگو نمائیم اوراق و دفاتر کفایت ننماید و امّا در این ظهور اعظم حتّی اعدا شهادت داده و میدهند بر تقدیس و تنزیه و علوّ و سموّ یکی از علمای یزد گفته بود در اوّل هرج و مرج اعمال این طایفه خارج از وصف و بیان حال مشاهده میشود در محفلها جمع میشوند و تلاوت آیات مینمایند و مناجات میخوانند و بکمال امانت و دیانت ظاهر و مشهود معلوم میشود از امر رئیس جدید است ملاحظه فرمائید چه مقدار از نفوس در این ظهور رایگان شربت شهادت آشامیدند و چه بدست خود خود را فدا نمودند با آنکه حقّ راضی نبود حال هم نفوسی هستند از جمیع عیوبات مقدّس و منزّه و مبرّا انّ ربّنا العلیم لهو الشّاهد الخبیر
این عبد یک کلمه از امانت و وفای بعهد ذکر مینماید که شاید بعضی متنبّه شوند و بیقین بدانند که للّه تحت قبابه عباد اولی امانة عظیمة و اولی اعمال طیّبة و اولی اخلاق روحانیّة در اسکندریّه چند نفر از احبّای الهی حسب الأمر بکسب مشغول و کسب در این ظهور اعظم از عبادت محسوب شده نسأله بأن یوفّق الکلّ علی ما اراد و آن کلمه اینکه جناب آقا شیخ علی ابن جناب حاجی عبدالرّحیم علیهما بهآء اللّه به خرطوم تشریف بردند بجهت مؤانست با جناب محبوب قلب و فؤاد حاجی میرزا حیدر علی و جناب حبیب روحانی حاء و سین علیهما بهآء اللّه چه که اسمین مسجونین نوشته بودند و یک نفر از اصحاب را خواسته بودند لأجل مؤانست و اطّلاع بر امورات حادثۀ ارض مقصود و ما حولها و همچنین ایران جناب شیخ مذکور مصمّم شدند و لوجه اللّه حرکت نمودند مدّتی چون اوراق اشجار محبّت مجتمع و از هواء لطیف و آب نورانی خفیف تر و تازه بودند ناگاه باد خریف وزیدن گرفت و اسباب تفرقه بمیان آمد اسمین مذکورین علیهما ثنآء اللّه باین شطر توجّه نمودند و به ما هو المقصود فائز گشتند و جناب شیخ در همان ارض بکسب مشغول بعد از سنین متوالیات حسب الأمر مبرم جناب حاجی عبداللّه علیه بهآء اللّه بآن سمت توجّه نمودند لأجل مصاحبت با جناب شیخ و همچنین اعانت نماید ایشان را در اشغال ظاهره و تأیید کند در مراجعت ولکن نظر بتشتّت امور بطول انجامید تا آنکه حضرت شیخ علیه بهآء اللّه صعود فرمودند و بعد از صعود جناب حاجی عبداللّه مذکور در تمشیت امور پرداخت قنسل ایران که در آن مدینه بود تفصیل امورات مرحوم و همچنین امتعه و اموالش را بجناب کارپرداز اوّل دولت علیّۀ ایران که مقیم قاهره است نوشت ایشان هم رسمی که حسب القانون مجرا شده از اموال و ترکه طلب نمودند جناب اسمین اعلیین محمّد و علی علیهما بهآء اللّه از اسکندریّه نوشتند که آنچه حقّ شماست میرسد بعضی از تجّار قاهره که اقبال نمودهاند بجناب کارپرداز مذکور گفتند که این وجه بشما میرسد چه که قول حضرات صحیحست و مقدّس از شک و ریب بعد اسکندریّه منقلب و قاهره مضطرب و دمدمۀ مدافع مرتفع و طنطنۀ صفوف و الوف و بنادق ظاهر بشأنی که جمیع ناس مضطرب و خائف و اضطراب تجاوز نمود تا باین اراضی رسید لو لا فضل اللّه و رحمته لخسفت الأرض بمن علیها چه که نظر بغفلت و عصیان امّت مستحقّ بودند آنچه را که واقع شد
باری اسکندریّه در ساعات معدوده عالیها سافلها مشاهده گشت چنانچه از قبل در بعضی از عرایض این فانی ذکر نموده و همچنین از قلم اعلی نازل احبّای اسکندریّه و قاهره عریضه بساحت اقدس ارسال نمودند و تکلیف خود را خواستند و همچنین بحضرت اسم اللّه مه علیه من کلّ بهآء ابهاه که در آن اوقات در این ارض تشریف داشتند عریضه ارسال نمودند فرمودند احبّای الف و سین باقتضا حرکت نمایند و بشطر اقدس توجّه کنند و احبّای مصر در مقرّ خود ساکن و مستریح باشند و بعد حضرات بارض مقصود وارد و غافلین و خائنین اسکندریّه را آتش زدند و اموال ناس را از هر قبیل چه سوختند و چه بتاراج بردند و اموال دوستان هم جمیع بتاراج رفت و مخزن ایشان منهدم و ویران و طرف خرطوم هم نار وغی مشتعل و شخصی علم عصیان برافراخت نظر باغتشاش مصر آن اطراف جمیع منقلب و مضطرب و جناب حاجی عبداللّه در آنجا محصور تا آنکه حکم خروج رسید و متوکّلاً علی اللّه بیرون آمد و از صدهزار بلا حقّ جلّ جلاله حفظش فرمود و الحمد للّه بارض مقصود وارد و مشرّف
و امّا حضرات اسکندریّه مع آنکه کمال افلاس موجود و جناب کارپرداز قاهره هم معزول و خبر ورود کارپرداز جدید در اسلامبل واصل معذلک نظر بوعدهئی که شده بود جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه در صدد آن برآمدند که بوعده وفا نمایند و از فضل و عنایت حقّ وجهی موجود شد او را اخذ نمود و روانۀ مصر گشت و مبلغ پنجاه جنیۀ انگلیزی برد و تسلیم نمود مؤمنین تجّار و خود جناب کارپرداز بسیار متحیّر و متعجّب و اوّل کارپرداز از اخذ آن ابا نمود قسم یاد کرد که من حرفی ندارم این صفات شما مرا کافیست و در مدح و ثنای شما همین قدر بس که همان نفوسی که شما را دشمن میدارند بمدح شما ناطقند باری این فقره سبب اعلا شد در آن جهات و جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه نوشتهاند شرحی از محبّت دوستان مصر بقسمی که طیور حبّ در افئدۀ اولیا بحرکت و طیران میآید محبّت للّه فیالحقیقه حیات حقیقی بخشد و مرده را زنده نماید این وفای بعهد ایشان از سلطان اعمال عند غنیّ متعال مذکور و مسطور از حقّ جلّ جلاله میطلبم احبّای آن ارض و اراضی اخری را مؤیّد فرماید بر امانت و راستی
ارض سجن بمقامی مرتفع که جمیع اطراف باو ناظر بودند و هر یک از اصحاب اگر چیزی طلب مینمودند لأجل بیع و شری از مدن قریبه و بعیده بأنّه هو حاضر جواب میشنیدند و بعد بخیانت بعضی از نفوس و ظلمت ما فی قلوبهم از مقام اوّل بمقام ثانی راجع بل ثالث و معذلک نظر بآنکه مقرّ کرسی واقع علوّ و سموّ مقامات احباب علی قدر معلوم مابین عباد باقی و برقرار کار یک عیب دیگر پیدا کرده هر نفسی که بسیار خبیث واقع میشود در آخر مقام دعوی حقّیّت هم مینماید ید قدرت انشآءاللّه عباد خود را حفظ فرماید و به ما یحبّ و یرضی فائز نماید در جمیع احوال جمیع جوارح و اعضا باید بکلمۀ لا حول و لا قوّة الّا باللّه ناطق باشد
در این اثنا لدی العرش حاضر و مقصود غیب و شهود باین کلمه ناطق بنویس بجناب علی قبل اکبر علیه بهائی و رحمتی و عنایتی یا علی مر احبّائی بما یرتفع به مقاماتهم بأمری قل یا اولیآء الرّحمن فی البلدان سخّروا مدائن القلوب بجنود الأعمال و الأخلاق هذا ما حکم به مولی العالم حین استوائه علی العرش الأعظم طوبی لعبد انجذب بندائی و عمل بما امر به فی کتابی المبین انتهی از این قبیل بیانات محکمات لاتحصی از لسان مالک وری استماع شد طوبی للعاملین
اینکه در بارۀ محبوب فؤاد جناب حاجی میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و ذکر خدمات ایشان را فی سبیل اللّه فرمودند بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمه مکرّر از لسان عظمت جاری فرمودند علیه بهآء اللّه علیه بهآء اللّه خبر مازندران را آن محبوب بتفصیل مرقوم داشتهاند و این ایّام از هر شطری عرایض رسیده و حاوی ذکر خدمت ایشان در قو ولکن بعد از عرض بر حسب ظاهر چند یوم در این فقره امری از مطلع ظاهر نه و بعد یومی از ایّام این کلمۀ علیا از مشرق بیان مالک اسماء ظاهر قوله جلّت عظمته و جلّ کبریائه یا عبد حاضر اگر بگوئیم بحکمت واقع شده مشاهده میشود قباع خنازیر و ضوضای جهلا مرتفع و اگر تمام هم بجهت ضوضا ناظر باشیم ستر این خدمت باهر را دوست نداشته و نداریم لذا از مصدر امر الهی این حکم جاری میگوئیم بنطق و بیان ملجأ بوده و حقّ جلّ جلاله نظر بفضل و عنایت او را محل و مصدر اعلای کلمه فرموده و این اعلا اگرچه سبب ضوضا شد ولکن نظر بالجاء بأسی نبوده و نیست بلکه لدی العرش مقبول انّا زیّنّا عمله بطراز القبول و ذکرناه فی الواح شتّی انّ ربّک لهو العطوف الغفور الرّحیم الکریم انتهی
عرض این فانی آنکه صورت این عریضه اگر نوشته شود و بتصحیح فائز و باطراف ارسال گردد خالی از نفع نبوده و نیست چه که مزیّن است بآیات و کلمات حقّ جلّ جلاله که فیالحقیقه سبب اشتعال عالم و امم است شاید حلاوت آن را بیابند و به ما یحبّه اللّه قیام نمایند و شاید عرف اعمال و اخلاق طیّبه در اطراف متضوّع شود و ناس غافل را آگاهی بخشد الأمر بیده و ما انا الّا عبد منیب و آنچه از الواح مخصوص احبّای ارض میم خواستهاند همان ایّام نازل و نظر بانقلابات و حکمت در ارسال آن تأخیر رفت این ایّام امر بارسال فرمودند و انشآءاللّه ارسال میشود آنچه آن محبوب فؤاد در بارۀ ایشان مرقوم فرمودند فیالحقیقه سبب مسرّت قلب شد و عالم عالم محبّت ظاهر انشآءاللّه آن محبوب و ایشان در جمیع احیان به ما اراده اللّه ناطق و بر خدمت امر قائم باشند
و دستخطّ ثانی آن حضرت که تاریخ آن غرّۀ شهر رمضان المبارک بود گوش تازه بخشید و بنغمۀ جدیده در محبّت مالک احدیّه مترنّم و بعد از استماع و ادراک قصد مقام مقدّس از ذکر و بیان نموده و تفصیل بعد از اذن عرض شد اذاً جری فرات الرّحمة و الألطاف و ماج بحر الفضل علی شأن لا یذکر بالبیان قال و قوله الحقّ
یا ایّها النّاظر الی شطر السّجن و النّاطق بثنآء المقصود و الشّارب من رحیقی المختوم علیک بهآء اللّه المهیمن القیّوم قد حضر العبد الحاضر بما ارسلته الیه و عرض تلقآء المظلوم ما غنّت حمامة فؤادک فی ثنآء اللّه و ذکره طوبی للسانک و لبیانک و لمن یسمع قولک فی امر اللّه العزیز الودود قد انزلنا علی المقرّبین ما لو یلقی علی التّراب لتطلع منه شمس العلم و البیان کذلک نطقت یراعة الرّحمن و النّاس اکثرهم لا یفقهون انت الّذی حضرت و رأیت البحر و امواجه و الشّمس و انوارها و سمعت ما تکلّم به مکلّم الطّور اذ کان مستویاً علی عرش الظّهور انّ ربّک یذکر من اقبل الیه و نطق بثنائه و قام علی خدمة امره العزیز الممنوع لا تحزن عمّا یعملون المقبلون لعمری لو انصفوا و عرفوا لعملوا بما امروا به فی الواح شتّی من لدی اللّه مالک الوری کذلک نطق امّ الکتاب من قبل و اللّوح المحفوظ فی هذا المقام المحمود کبّر من قبلی احبّائی و ذکّرهم بما ینفعهم و یحفظهم و یرفعهم الی ملکوتی الّذی جعله اللّه مطاف من فی الغیب و الشّهود قل یا اولیائی انّا نوصیکم بأعمال یجد منها الملأ الأعلی عرف التّقدیس لعمری بها یرتفع امری و مقاماتکم فی ظلّ قباب عنایتی و خبآء مجدی و فسطاط رحمتی الّتی سبقت الوجود قل انّا نکون معکم فی کلّ الأحوال نسمع و نری و انا السّامع البصیر انّا نری و نستر نسمع و نصمت لو نفصّل لک ما ظهر و سیظهر تأخذک الأحزان فاسأل اللّه بأن یبدّله بسلطان من عنده انّ ربّک لهو القویّ القدیر البهآء و النّور علیک و علی اولیائی و علی الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده فی هذا الیوم العزیز البدیع انتهی
این فانی خدمت آن محبوب عرض مینماید که اگرچه جواب دستخطّها تأخیر میشود ولکن بعد جمیع مطالب واحداً بعد واحد از سماء مشیّت الهی نازل و ارسال میگردد از حسن حظّ آنکه سبب تأخیر خدمت آن حضرت مشهود و واضح و مبرهنست در هر حال امید عفو است و دیگر از آن حضرت این خادم فانی مطمئن است چه که مطّلع و آگاهند اینکه بشارت وصول الواح الهی را مرقوم داشتید و همچنین اجتماع دوستان و القاء آن بر ایشان و ذکر مراتب شوق و ذوق و جذب و انجذاب حزبه تعالی فیالحقیقه مسرّت بیاندازه عنایت فرمود انشآءاللّه در جمیع احوال از حلاوت بیان رحمن قسمت برند و بما ینبغی قیام نمایند چه قدر محبوبست از آن نفوس منجذبۀ مشتعله ظهور اعمال و اخلاق طیّبۀ مرضیّه آفاق عالم انسان باین انوار روشن و منیر عمل مقبل مستقیم بمثابۀ شجر است اصلش در ارض استقامت و فرعش الی ما شآء اللّه و اثمارش بدوام ملک و ملکوت فیالحقیقه جز مرآت علم الهی احصای این مراتب ننموده و نخواهد نمود هنیئاً لحضرتکم و لهم از حقّ میطلبیم جمیع اهل عالم را از این نعمت طیّبه و مائدۀ سمائیّه قسمت عطا فرماید و محروم ننماید انّه علی کلّ شیء قدیر
و اینکه اظهار تشکّر و بهجت و سرور از مائدۀ ثانیه و شمس جدیدۀ مشرقه و نعمت مکرّره فرمودند ارکان را بهجت بسیار لطیفی بل الطف عمّا یحصی عطا نمود در ذکر اشراق الواح الهی از افق عنایت مرّۀ اخری این کلمه را مرقوم داشتید قولکم دیگر این لاشیء این کرّه چنان جرعهنوش شده و از این عطیّۀ کبری محظوظ گشته که خود را مالک بر من علی الأرض یافته بعد از عرض این کلمه در ساحت امنع اقدس لسان الهی باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ و عزّ این بیان جناب علی قبل اکبر بمثابۀ شاخۀ محبّت است که بعشق الهی پیوند شده انتهی صدهزار روح و بحور آن فدای این کلمۀ مبارکه که بمثابۀ آفتاب از افق عنایت طالع شده سبّح بحمد ربّک و کن من الشّاکرین
و اینکه در ذکر دوستان الهی مرقوم داشتید که ایشان هم از کوثر بیان رحمن منجذب شدند بشأنی که مجذوبوار بثنای الهی ناطق گشتند و همچنین بنفی شعور و ادراک و انسانیّت از نفوس معرضۀ از اهل بیان بعد از عرض این فقره این کلمۀ تامّۀ مطاعه از مطلع بیان احدیّه اشراق فرمود فرمودند یا عبد حاضر انشآءاللّه دوستان الهی همیشه جمع باشند و بذکر و ثنای حقّ مشغول هر نفسی از بحر اعظم آشامید عالم را در ظلّ خود مشاهده نماید این طیور را پرواز حقّ آموخته و فوق طیور ادراک و عقول طیران نمایند طوبی لهم طوبی لهم انتهی فدای وجودی که حلاوت بیان را بیابد و شموس شفقت و الطاف را از آفاق سماء کلمات کتاب الهی مشاهده نماید و اینکه در بارۀ حرکت و مشورت مرقوم داشتند فیالحقیقه کون آن محبوب در آن ایّام در آن ارض لازم بود امید هست از عنایت حقّ جلّ جلاله که آن ارض مبارکه را از شئونات مردودۀ معرضین از اهل بیان مقدّس فرماید سبحاناللّه چه مقدار مردم غافلند هر ذی شعور و درایتی متحیّر است از آن نفوس مجعوله جهل را بر کرسیّ قلوب مقرّ دادهاند و علم و انصاف را خارج باب داشتهاند افّ لهم و لمن ضلّ و اضلّهم و لداهیة تمشی و لا تعرف الی من و لها هاویة تستعیذ الهاویة منها
و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا لطفاللّه علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید در پیشگاه حضور مالک قدم عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان قوله جلّ اجلاله
یا ایّها المقبل الی الوجه ایّام ایّام اللّه است بیک آن آن قرون و اعصار معادله نمینماید ذرّۀ این یوم بمثابۀ خورشید مشاهده میگردد و قطرهاش مانند دریا اگر نفسی یک نفس فی حبّ اللّه و لخدمته برآرد او از سیّد اعمال از قلم اعلی مسطور اگر فضائل این یوم ذکر شود کل منصعق مشاهده شوند الّا من شآء ربّک لذا محبوب آنکه در این یوم در صدد آن باشی که بانوار شمس رضای حقّ فائز شوی یک کلمه از صدهزار اولاد بهتر و برتر و پایندهتر است انشآءاللّه باین مقام بلند اعلی فائز گردی تا ذکرت بدوام ملک و ملکوت پاینده ماند در هیچ حال مأیوس مباش بذیل حقّ متشبّث باش و باو متوکّل قل یا الهی انا الّذی اقبلت الیک بروحی و ذاتی و نفسی و ما عندی و وضعت املی و رجائی و مشیّتی و ارادتی امام کرسیّ عظمتک ایّدنی علی ما اردته بجودک و فضلک انت تعلم بأنّی لا علم لی بما ینفعنی و یضرّنی قدّر لی ما هو خیر لی انّک انت الشّاهد العالم المشفق العلیم الحکیم انتهی
و اینکه در بارۀ جناب حاجی آقا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس این لوح مبارک از سماء مشیّت نازل انشآءاللّه از بحر بیان رحمن بیاشامند و بانوار معرفتش منوّر گردند قوله جلّ کبریائه
انّ النّور ینادی و النّار تنادی طوبی لأذن سمعت و فازت بما اراده اللّه فی یومه العزیز البدیع انّه اتی لحیوة العالم و الأمم ارادوا قتله فویل لهم انّ ربّک لهو الشّاهد الخبیر قل تاللّه انّ الطّور یطوف حولی و الأنوار سجدت لهذا النّور اللّمیع من النّاس من نطق بالهوی و منهم من قام علی الافترآء و منهم من تمسّک بالّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده کذلک قضی الأمر و انا من الشّاهدین یا ملأ الأرض دعوا ما عندکم رجآء ما عند اللّه کذلک یأمرکم من ینطق بالحقّ انّه لا اله الّا هو المقتدر القدیر طوبی لک بما ذکرت لدی المظلوم و نزّل لک من عنده ما یغنیک فی کلّ عالم من عوالم ربّک ان انت من الرّاسخین تمسّک بکتاب اللّه و ما نزّل من عنده انّ ربّک لهو المؤیّد الغفور الرّحیم قد شهدت الکتب لکتابی و هو هذا الهیکل الّذی استوی علی العرش رغماً لکلّ عالم بعید کذلک نطق قلمی الأعلی فضلاً من عندی ان افرح بهذا الفضل العظیم البهآء المشرق من افق ملکوتی علی الّذین نبذوا سوائی و تمسّکوا بعنایتی و تشبّثوا بذیلی المنیر انتهی انوار فضل احاطه فرمود و فجر عنایت دمید صدهزار طوبی از برای نفوسی که الیوم بمقصود فائز شدند و شئونات و ظهورات ایّام معدوده ایشان را از مقام باقی منع ننمود تکبیر و سلام این عبد خدمت جناب میرزا و ایشان و هر یک از دوستان الهی اگر ممکن شود در هر صباح و مسا بلکه در هر ساعت بل در هر آن معلّق بعنایت آن محبوبست
و اینکه ذکر جناب رضا قلی خان علیه بهآء اللّه فرموده بودند امام وجه من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد هذا ما نطق به لسان الشّفقة و الکرم و الفضل قوله جلّ شأنه و عظم کرمه یا علی قبل اکبر علیک رحمتی الّتی سبقت البشر حقّ جلّ جلاله جمیع عالم را از برای معرفت خود خلق فرموده و از برای کل راحت خواسته و اسبابی هم بمقتضیات حکمتش ظاهر فرموده لعمری اگر اهل ارض بانوار نیّر سماء علم منوّر شوند یعنی بآنچه از افق اعلی و ذروۀ علیا نازل تمسّک نمایند و عمل کنند کل خود را در کمال سرور و امنیّت و راحت مشاهده نمایند آنچه در بارۀ ایشان عمل نمودید لدی العرش محبوب از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو محزون مباش از آنچه بر تو وارد شد بر حقّ اعظم از آن وارد قسم بانوار وجه الهی این عالم باین عظمت که مشاهده میشود لایق یک نفر از دوستان الهی نبوده و نیست ان استقم علی الأمر انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انشآءاللّه در کلّ احیان باو ناظر باشند و بذیلش متشبّث انّه یقدّر له ما اراد و هو المشفق الکریم البهآء علیه و الصّبر له و الاصطبار لک و الأمر لی و انا الآمر الحکیم انتهی
اینکه در بارۀ جناب آقا سیّد محمّد طبیب علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و همچنین مراتب ذهن و ذکا و اقبال و کمال و استعداد ایشان این مراتب بتمامه در حین زوال یوم یکشنبه شهر صفر مقرّ عرش تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله جلّ کبریائه انشآءاللّه بعنایت حقّ فائز باشند و بانوار معرفتش منیر و از رحیقش مشروب و از مائدهاش مرزوق حبّذا هذا الیوم المبارک العزیز عرفش عالم را احاطه نموده و نسیمش بر کل مرور کرده طوبی لمن انتبه من هذا النّسیم و عرف و قام و قال مقبلاً الی الأفق الأعلی
قد کنت نائماً یا الهی هزّتنی نسمات عنایتک و اقامتنی امام افق فضلک اسألک بأن تؤیّدنی علی خدمتک و الاستقامة علی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الوجود من الغیب و الشّهود
یا علی لحاظ عنایت باو متوجّه بشّره بما نطق به المظلوم فی سجنه العظیم ترقّی از برای وجود بوده و هست در جمیع عوالم هذا حقّ لا ریب فیه البهآء علیک و علیه و علی من تمسّک بالمعروف و ما یرتفع به امر اللّه ربّ العالمین انتهی اینکه جواب سؤال ایشان مختصر از ملکوت اعلی نازل آن محبوب میدانند که در این مراتب و مقامات نازل شده آنچه که من علی الأرض را کفایت نماید و این ایّام قلم اعلی یحبّ ان ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل و آمل که ایشان را در جمیع احوال مؤیّد فرماید بر آنچه که سبب اعلای کلمة اللّه است
و اینکه در بارۀ جنابان آقا خداداد و آقا شاهویردی علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید فیالحقیقه ایشان بعنایت حقّ فائزند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی لسان کبریا باین کلمات عالیات ناطق قوله جلّ کبریائه
یا خداداد قلم اعلی شهادت میدهد بر اینکه هر هنگام ذکرت عرض شد بکلمۀ الهی و ذکرش فائز شدی از حقّ سائل شو ترا تأیید فرماید بر عرفان این مقام کریم کبیر از اوّل اقبالت بافق اعلی در هر یوم که ذکرت شده لوحی مخصوص نازل و من غیر آن لحاظ عنایت بتو متوجّه بوده ان اشکر اللّه ربّک و ربّ من فی الأرض و السّمآء الّذی اخذ یدک و انقذک من ظلمات الأرض و ادخلک فی ظلّ سدرة عنایته و رفع ذکرک بین عباده المقرّبین فضل و رحمتش لازال سبقت داشته و دارد انّه نجّاک و هداک الی سوآء الصّراط و سقاک خمر الطّهور بید عطائه و جعلک من اهل المقام کن قائماً علی خدمتی و ناطقاً بثنائی و متمسّکاً بفضلی الّذی احاط الآفاق انتهی
و همچنین این آیات مشرقات از سماء مشیّت حقّ جلّ جلاله در بارۀ جناب حاجی شاهویردی علیه بهآء اللّه نازل قوله جلّت عظمته
یا شاهویردی فائز شدی بآنچه که اهل عالم از آن غافل و محجوبند الّا من شآء اللّه سلکت و اقبلت و توجّهت الی ان بلغت الی مطلع الهدایة و سمعت ما تکلّم به لسان اللّه المقتدر العلیم الحکیم کم من ولیّ مات فی حسرة لقائی و کم من حبیب قصد مقامی و کم من امیر ناح فی فراقی و کم من انیس انفق روحه لوصالی و انّک قصدت و عزمت متوکّلاً علی اللّه الی ان حضرت فی ساحة طافه الرّوح الأمین و سمعت من المظلوم ما سمعت اذن المقرّبین ان اشکر اللّه بما ایّدک و قرّبک الی بحر الحیوان و انزل لک ما لا یعادله شیء من الأشیآء و اسمعک ما سمع الکلیم در عنایت حقّ تفکّر نمائید تا شما را از جمیع احزان محدودۀ دوروزه فارغ و آزاد نماید لایق این فضل توجّه است و لایق توجّه فراغت از احزان البهآء علیک و علی من معک انتهی
این خادم فانی لازال از برای جنابان که از قلم اعلی بابناء خلیل و ورّاث کلیم نامیده شدهاند خیر و برکت و عنایت و استقامت و فضل و ذکر جاودانی طلب نموده و مینماید و البتّه وقتی مقرون باجابت گردد چه که بشهادت قلم اعلی و شهادت آن محبوب اکثر اوقات را در خدمت امر مصروف داشته و دارند چنین نفوس را همۀ عالم ذاکر شده و خواهند شد این اشیاء متفرّقه و الوان مختلفه عنقریب معدوم و ما عند اللّه لیبقی طوبی لهم فیالحقیقه مؤیّدند از جمله تأیید آنکه آن محبوب از ایشان اظهار رضایت نمودهاند انشآءاللّه لازال موفّق باشند و اینکه جناب آقا خداداد علیه بهآء اللّه فرمودهاند قریب یک سنه میشود آنچه ارسال نمودهاند جواب از این عبد نرفته الأمر کما قال ولکن این عبد نظر باطمینان از ایشان و همچنین نظر بآنکه در اکثر از الواح ذکرشان از قلم اعلی جاری این عبد در جواب مراسلات بعضی که تازه بشریعه اقبال نمودهاند مشغول و خود ایشان نظر بخدمت و استقامتی که در امر دارند البتّه راضیند بآنچه واقع شده حقّ تعالی شأنه شاهد و گواهست که لازال ذکرشان و قیامشان و خدمتشان نصب عین بوده و هست و امید است از فضل الهی جواب هم ارسال شود
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد و آقا علی اصغر علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند الحمد للّه ایشان بذکر الهی از قبل و بعد فائز شدهاند قد نزّل ذکرهما من سمآء عنایة ربّنا و ربّکم و محبوبنا و محبوبکم و رقما من القلم الأعلی هذا من فضل مقصودنا و مقصودکم این کلمات عالیات در این مقام از لسان مالک وری جاری و نازل قوله جلّ و عزّ یا محمّد طوبی لک بما وفیت بعهدک و طوبی لمن عمل فیه ما کان مقبولاً لدی العرش قد زیّن عملک بطراز القبول فی هذا المقام العزیز المحمود ان اشکر اللّه بهذا الفضل و قل لک الحمد یا مالک الغیب و الشّهود و نذکر علی قبل اصغر و نکبّر علیه و نبشّره برحمتی الّتی سبقته طوبی له بما فاز بذکری من قبل و من بعد و شرب رحیقی المختوم انتهی عمل آن حضرت بسیار مقبول افتاد و عمل جناب آقا محمّد هم بطراز قبول فائز قد شهد بذلک آیات اللّه ربّنا و ربّ العالمین
اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا محمّد علی و اهل ایشان علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس امواج بحر بیان الهی بصورت این کلمات باهرات ظاهر و لائح قال جلّت عظمته
یا محمّد قبل علی قد سمعنا ذکرک فی کتاب من احبّنی و احبّه اللّه و انزلنا لک آیات لا تعادلها ما فی خزائن الملوک طوبی لمن فاز الیوم بعرفان اللّه الّذی اذا ظهر نطقت الأشیآء قد اتی الوعد و هذا هو الموعود انّا اظهرنا الأمر و انزلنا الآیات و دعونا الکلّ الی اللّه المهیمن القیّوم من النّاس من نبذ الهدی و اخذ الهوی بما اتّبع کلّ غافل محجوب قد ورد علی المظلوم فی سبیل اللّه ما ناح به الملأ الأعلی و سکّان مدائن الأسمآء ولکنّ القوم اکثرهم لا یفقهون فی کلّ الأحوال قمنا علی الأمر علی شأن ما منعتنا مدافع العالم و لا صفوف الجنود و اوّل من اعترض علینا علمآء الأرض قد نقضوا میثاق اللّه و عهده و قاموا علینا کما قاموا من قبل علی محمّد رسول اللّه و من قبله علی الرّوح ینادیهم المیزان و هم لا یسمعون و ینذرهم الصّراط و هم لا یشعرون قد تمسّکوا بالظّنون و الأوهام معرضین عن انوار الیقین کذلک یقصّ لک قلمی الأعلی فی هذا السّجن الممنوع ان احفظ آیاتی ثمّ اقرأها بربوات اهل البهآء هذا ما یأمرک من عنده کتاب محفوظ البهآء علیک و علی ضلعک الّتی فازت برحیق محبّة ربّها العزیز الودود انتهی
یا محبوب فؤادی حسب الأمر این آیات عظیمۀ منیعه را بر ایشان القا نمائید و از قبل حقّ تکبیر برسانید شاید از نفحات بیان سلطان امکان بفرح حقیقی فائز شوند و از فزع اکبر محفوظ مانند این عبد هم خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینماید
ذکر جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه از اهل خاء فرموده بودند و همچنین ذکر اشتعالشان را بنار محبّت الهی بعد از حضور و اذن و عرض آفتاب عنایت بصورت این کلمات عالیات تجلّی فرمود قوله جلّ اجلاله
کتاب انزله المظلوم لمن اقبل الی اللّه فی یوم بشّر به رسل اللّه من قبل و کلّ کتاب منزول یا علی فاذکر ما اقامک علی هذا الأمر و ما ایقظک فی هذا الیوم و من اسمعک ندآء المظلوم الّذی رأی فی سبیل اللّه ما ناح به المقرّبون و من اخبرک بهذا المسجون و من حدّثک هذا الأمر الّذی به ارتفع حفیف سدرة المنتهی و انار الأفق الأعلی و نطقت الأشیآء فی ملکوت الانشآء قد اتی من کان مستوراً فی علم اللّه و مسطوراً من قلم الأمر فی کتابه المختوم طوبی لک بما سمعت و عرفت و اقبلت الی من اتی من سمآء الأمر بسلطان مشهود دع النّاس بأهوائهم و تشبّث بذیل عنایة ربّک مالک الوجود انّا نوصیک و الّذین آمنوا بما یفرح به قلب المظلوم و یرتفع امر اللّه العزیز الودود انّه لو یجد عرف اخلاقه و ما امر به عباده فی کتابه لیفرح کذلک نطق لسان البیان فی ملکوت العرفان فضلاً من عنده و هو الحقّ علّام الغیوب البهآء علیک و علی من اشتعل بنار محبّة اللّه فی ایّامه و علی کلّ قائم نبذ القعود فی هذا الیوم الموعود ثمّ الذّکر و البهآء علی من انتبه من نسمات الوحی الّتی تمرّ من شطر سجنی العزیز المحبوب انتهی
در این حین مبارک بشأنی آیات نازل و بیّنات باهر که فیالحقیقه صدهزار مثل این عبد از ذکر و وصف و تحریر و تقریرش عاجز و قاصر العظمة للّه ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی الملک و الجبروت نمیدانم این خلق را چه سکری اخذ نموده امّت قبل استدلال مینمودند که چند فقره در کتاب نازل که حقّ جلّ جلاله از امور بعد خبر داده و این امور واقع گشته و نظر بوقوع آن او را از حجّت و برهان میشمردند و حال آن جناب و جمیع دوستان شاهد و گواهند که اموراتی که هیچ عاقلی تصوّر آن نمینمود از قلم اعلی بکمال تصریح نازل و جمیع واحداً بعد واحد از قوّه بفعل آمد و از باطن بظاهر جلوه نمود بلکه آنچه از بعد ظاهر شده و یا بشود واحداً بعد واحد ذکرش در کتاب نازل و در ظاهر ظاهر مشاهده شد این فقره هم محدود نبوده چه که از یک و دو و سه و فوق آن و فوق فوق آن ظاهر و باهر معذلک کلّ غافل نائم میّت الّا من حفظته ید الفضل آیا احدی میتواند بگوید در هیچ ظهوری آیاتش اکمل و یا بیّناتش اظهر و یا سدرۀ حجّت اثمر از این سدرۀ مبارکۀ باسقه بوده لا وربّی مگر بالمرّه از انصاف عاری باشد این خادم آنچه عرض نموده و یا مینماید در پرده بوده و هست چه که اذن بر عرایض بعضی از امور نداشته و ندارد ختم اللّه علی فمه الأمر بیده یفعل و یحکم کیف یشآء و هو المقتدر المختار
ذکر مخدوم معظّم حضرت زین بر الّذی هاجر الی اللّه و فاز فی ارض السّرّ فرمودید انشآءاللّه در جمیع احوال بعنایات مخصوصۀ حقّ و فیوضاتش فائز باشند لازال امام عین بوده و هستند هیچ وقت فراموش نشده و نخواهند شد انشآءاللّه در جمیع قرون و اعصار باسم حقّ و خدمت حقّ مذکور باشند بعض احیان مخصوص ذکرشان از لسان مالک قدم جاری یا محبوب فؤادی از جمیع مراتب گذشته شجر وفا شجر مبارکیست اثمارش محبوب و آثار و اسرارش باقی و دائم اگر خوب ملاحظه شود اوست قائد جنود حبّ و اوست پیشرو اهل ودّ و راستی از صمیم قلب خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینمایم عریضۀ ایشان خدمت حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء رسید و انشآءاللّه جواب عنایت میفرمایند اینکه در بعض امور توقّف رفته نظر بحکمت است ایّام ایّامیست که اگر امتیاز ظاهر شود بسا میشود سبب ضرّ گردد یعنی از برای نفس ممتازه اعدا نظر بآنکه حال بیقین مبین دانستهاند که حقّ جلّ جلاله فتنه و فساد و اذیّت و قتل را منع فرمودهاند لذا در بعض امور فیالجمله متوقّفند ولکن در سرّ سرّ مترصّد اگر فیالحقیقه نفسی را منشأ اثر کلّی در آن جهات بدانند بتشبّثات مختلفه تقصیری بر حسب ظاهر اثبات مینمایند مانند تقصیری که آن طیر ظالم از برای کبک بیچاره ثابت نمود و او را درید مقصود این فانی آنکه باین جهات بعض اوامر الهیّه متوقّف
اینکه در بارۀ امةاللّه هدهد علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید وقتی از اوقات مخصوص این فانی مجدّد ذکر ایشان را نموده و بطراز عنایت حقّ جلّ جلاله فائز شدند و لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق قوله تعالی یا ایّها النّاظر الی وجهی و القائم علی خدمة امری بشّرها من قبلی و کبّر علیها امراً من لدن ربّک المشفق الکریم انّا ذکرناها من قبل و بنت اسمی الأصدق الّذی اقبل و توجّه الی شطر اللّه امراً من عنده الی ان دخل السّجن و قام لدی الباب و سمع ندآء اللّه المقتدر العزیز الوهّاب انّا نکبّر علیها و علی امّها و علی امائی اللّائی اقبلن الی اللّه مالک الرّقاب و نوصیهنّ بالعمل الخالص و ما ینبغی لأیّام اللّه ربّ الأرباب کذلک ماج بحر البیان اذ یمشی الرّحمن فی اعلی المقام انتهی الحمد للّه فازت بما ارادت قد ذکرت و نزّلت لها و لبنتها ما تضوّع به عرف عنایة ربّنا الکریم
آخر دستخطّ آن محبوب جان بمناجات مع اللّه منتهی در حین عرض آن چون باین کلمۀ آن جناب رسید که عرض نمودهاند الهی و محبوبی معزّز بدار نفسی را که امر ترا معزّز بدارد و علّت اعزاز و اعلای امر تو گردد در این مقام شمس این بیان از افق ارادۀ مالک امکان اشراق نمود قوله جلّ اجلاله یا ایّها الشّارب رحیق بیانی انّا اعززناک و نصرناک و رفعناک و ذکرناک لتذکر امر ربّک العزیز الکریم این عزّت تغییر نیابد و جنود عالم بر ستر آن قادر نه چه که حقّ عنایت فرموده و از جانب حقّ است و زود است که آثارش در ارض ظاهر شود تمسّک بذکری و قم علی خدمة امری بالرّوح و الرّیحان و الحکمة و البیان کذلک یأمرک الرّحمن من هذا المقام العزیز المنیع آن جناب و بعضی از دوستان که صادق و محرمند و بطراز محبّت فیالحقیقه مزیّن مشورت نمائید و بآنچه سبب اتّحاد و اتّفاق است قیام کنید لعمری سوف یرفع اللّه من یحبّه و یظهر مقامه بین خلقه انّه ولیّ من والاه و ناصر من نصره فی یومه العزیز البدیع انتهی
در این مقام بحر بیان بشأنی موّاج که حفظ و خیال و قوّه از این عبد رفت انّا للّه و انّا الیه راجعون و الأمر بید اللّه دیگر نمیدانم کاد ان یطیر الجسد و کیف الرّوح بعد از عرض مناجات و تنزیل آیات و اظهار عنایات و ظهورات رحمت و بروزات فضل ذکر نفوس مقبلۀ مستقیمه علیهم بهآء اللّه و عنایته که در دستخطّ آن محبوب بود در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما اشرقت به شمس الحقیقة من افق سمآء البیان قوله جلّت عظمته و عظم احسانه و کبر کبریائه
بسمی المذکور فی الصّحف و الزّبر و الألواح
کتاب نزّل من لدی اللّه مالک القدم علی الأحزاب و الأمم طوبی لسمیع سمع و لبصیر رأی و ویل لکلّ منکر مرتاب ان یا قلمی الأعلی ان اذکر الّذین تشبّثوا بأذیال ردآء عنایة ربّک مالک الأسمآء بذکر تنجذب به القلوب و الأرواح ان اذکر عبدی العظیم الّذی اعترف بهذا النّبإ الأعظم و شرب رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّک الرّحمن الّذی ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب انّا ذکرناک من قبل من شطر البقعة البیضآء من سدرة المنتهی بذکر تضوّع منه عرف البقآء بین الأحزاب ان اشکر اللّه بهذا الذّکر الأعظم فی سجنی الأعظم و قل لک الحمد یا مطلع الوحی و منزل الآیات لعمری لا تعادل بحرف من آیاتی کنوز الأرض کلّها یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب قل یا ملأ الأحزاب تاللّه انّ الکتاب ینطق فی قطب العالم و یدع الأمم الی مالک القدم ولکنّ القوم فی نوم عجاب قل اتی من خضعت له کتب الأرض کلّها ان اعتبروا یا اولی الأبصار اتّقوا الرّحمن یا ملأ الامکان ان انصفوا فی هذا الأمر الّذی اذا ظهر نفخ فی الصّور و مرّت الجبال قل فأتوا یا ملأ الأرض بما عندکم و نزن ما عندنا و عندکم بهذا المیزان الّذی وضع بالعدل امراً من لدی اللّه ربّ الأرباب هذا یوم فیه ینادی المیزان بأعلی النّدآء بأنّی انا الممیّز العلیم من لدن مالک الأدیان
و نذکر من سمّی بحیدر من هذا المنظر الأکبر لیبشّره برحمتی و عنایتی و یقرّبه الی مقام جعله اللّه مطاف الفردوس الأعلی و اهل ملکوت الأسمآء فی العشیّ و الاشراق لعمری لو تطّلع بما عند ربّک لیأخذک الفرح و الابتهاج علی شأن تعجز عن ذکره الأقلام کن قائماً علی خدمة امری و ناطقاً بثنائی و ناظراً الی افقی و متشبّثاً بأذیال ردآء عنایتی کذلک امرناک من قبل و فی هذا اللّوح الّذی لاحت من افقه شمس الحکمة و البیان یا حیدر وصّ عبادی بأخلاقی و ما نزّل فی کتابی انّ ربّک لهو الآمر العزیز العلّام ایّاک ان تمنعک شؤونات الخلق عن الحقّ ضع ما سوائی ثمّ ولّ وجهک الی شطری و قل اشهد انّک کنت مسطوراً من القلم الأعلی و مکنوناً فی علم اللّه مالک الرّقاب ان احمد اللّه بما ذکرت لدی المظلوم و انزل لک ما انارت به الآفاق
یا علی قبل اکبر علیک بهائی و رحمتی ان افرح بما توجّه الیک البحر الأعظم من هذا المقام الأنور الأقدم و اراد ان یذکر عمّک و ابنه لیفرحا بذکر اللّه فی یوم فیه اسودّت الوجوه و زلّت الأقدام طوبی لمقبل سمع و اقبل ویل لمعرض اعرض عن الّذی ذکره فی اللّیالی و الأیّام انّا نبشّرهما و نکبّر من هذا المقام علیهما لیقوما علی خدمة امری الّذی خضعت له الأعناق و نذکر احبّآء اللّه و اولیائه فی ارض السّین و النّون و نبشّرهم بالشّمس و اشراقها و البحر و امواجه و السّمآء و ارتفاعها و الأنجم و انوارها و ما رقم لهم من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء کذلک یجزی اللّه عباده فضلاً من عنده و هو العزیز الفضّال
یا یحیی ان استمع النّدآء من شطر عکّآء عن یمین البقعة النّورآء من السّدرة انّه لا اله الّا انا الغنیّ المتعال هل تعرف من ینطقک و هل تعلم من اقبل الیک قل ای ونفسک انّ مکلّم الطّور ینطق لی و مالک الظّهور قد اقبل الی وجهی فضلاً من عنده و هو الغنیّ بالحقّ و انا الفقیر المحتاج یا یحیی وصّ عبادی بالأمانة و الصّدق و بما یرتفع به ذکر اللّه فی المدن و الدّیار ان افتحوا القلوب بجنود الأخلاق کذلک امرنا العباد من قبل و فی هذا الکتاب و کذلک زیّنّا دیباج کتاب الوجود بذکر المقصود لتشکر ربّک مالک الأنام
و نذکر من سمّی بمولی فی هذا المقام الأعلی بندائی الأحلی و انا المقتدر علی ما اراد قم علی الذّکر و الثّنآء و سبّح بحمد ربّک مالک المآب انّا ذکرناکم بذکر سالت به البطحآء و جری فرات رحمتی من کلّ الجهات قل یا قوم لا تمنعوا انفسکم عن بحر الحیوان اتّقوا الرّحمن الّذی اتی بجنود الوحی و رایات الآیات قل هل یبقی لکم ما ترونه الیوم لا ونفسی الحقّ سیفنی من علی الأرض و یبقی الملک لنفسه وحدها یشهد بذلک کلّ شجر و حجر و مدر و حصاة
و نذکر الهادی الّذی هدیناه الی سوآء الصّراط یا هادی انّ المظلوم یذکرک و یأمرک و الّذین آمنوا بالمعروف ان اتّبعوا ما امرتم به من لدن فالق الأصباح تاللّه یوم اللّه ینطق بالحقّ فی هذا القصر الّذی جعله اللّه المنظر الأکبر ان اعرفوا یا اولی الألباب قل ضعوا ما عند القوم قد اتی سلطان الوجود بأعلام الوحی و الالهام یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تحرموا انفسکم عن الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی الزّبر و الألواح خذوا کتاب اللّه بقوّة و لا تتّبعوا کلّ جاهل مرتاب کذلک نوّرنا افق سمآء العرفان بنور البیان طوبی لمن سمع و رأی و ویل لکلّ غافل مکّار
ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من سمع صریرک و اقبل الیک الّذی سمّی بیوسف لیفرح بهذا الذّکر الّذی اذا ظهر سجدت له الأذکار انّا ظهرنا و اظهرنا الأمر علی شأن اضطربت القلوب و شاخصت الأبصار الّا الّذین نبذوا الأوهام عن ورائهم مقبلین الی اللّه مطلع الأنوار طوبی لمن فاز باصغآء ندائی و وجد عرف قمیصی و انتبه من نسمات عنایتی اذ سرت فی الأسحار هذا یوم فیه انجذبت الأشیآء من ندآء مالک الأسمآء ولکنّ النّاس فی غفلة و نعاس نعیماً لمن وجد عرف البیان و قام علی خدمة الأمر فی الغدوّ و الآصال انّا سمعنا ذکرک ذکرناک و رأینا اقبالک اقبلنا الیک من مشرق الأذکار
و نذکر علی قبل محمّد و نبشّره و الّذین آمنوا فی هناک برحمتی و عنایتی و فضلی الّذی به شهدت الذّرّات توکّل فی کلّ الأمور علی مکلّم الطّور و تمسّک بما نزّل فی الکتاب من لدن مرسل الأریاح ایّاک ان تمنعک اوهام العلمآء عن فاطر السّمآء او تخوّفک سطوة الأمرآء عن مطلع الایقان لا تلتفتوا الی ایّام معدودات انّها ستمضی و یرون الموحّدون انفسهم فی اعلی الجنان انّا نأمرکم فی کلّ الأحوال بالحکمة لئلّا یرتفع ضوضآء الّذین کفروا بالمآل کذلک تضوّع عرف البیان فی الامکان طوبی لمن وجد و ویل لکلّ منکر مکّار
و نذکر احبّائی فی الشّین و الهآء و نبشّرهم باقبالی الیهم و نکبّر علی وجوههم من هذا المقام الّذی تزیّن بأنوار وجه ربّهم العزیز الغفّار یا احبّائی ان افرحوا بما نزّل لکم من سمآء الأمر ثمّ اشکروا ربّکم الرّحمن فی کلّ الأحیان انّه غفرکم و هداکم و فضّلکم علی اکثر العباد انّا ذکرنا کلّ من ذکر اسمه تلقآء الوجه ثمّ الّذین ما ذکرت اسمائهم انّه یفعل کیف یشآء بسلطان من عنده و هو المقتدر العزیز العلّام
و نذکر من سمّی بخانلر و نبشّره بعنایاتی الّتی لا یأخذها النّفاد ان افرح بما ذکرناک و الّذین آمنوا بآیات تفدی لها الأرواح ان اقتصر امورک علی ذکر اللّه و ثنائه اذا ورد علیک احد من اولیائه قم علی خدمته بالرّوح و الرّیحان ایّاک ان تحزنک شؤونات الدّنیا و ما یرد فیها دعها عن ورائک و تمسّک بحبل اللّه مالک الایجاد البهآء علیک و علی ابنائک و اهلک و علی کلّ موقن صبّار انتهی
آیا بعد از امواج بحر معانی و ظهورات انوار بیان الهی این عبد چه ذکر نماید و چه عرض کند وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء ظاهر فیالحقیقه قلب از آن محترق و زفرات متصاعد و عبرات نازل قوله جلّت عظمته یا عبد حاضر مشاهده مینمائی و اصغا میکنی که در لیالی و ایّام صریر قلم فضل مرتفع و ندای مظلوم بلند و جمیع از برای هدایت عباد و نجات من علی الأرض بوده ایکاش در جزای این موهبت کبری و شفقت عظمی بر امر الهی متّحد میشدند و بآنچه سبب و علّت سموّ و علوّ اوست متشبّث که شاید عرف خوشی از اعمال خالصه و اخلاق روحانیّه ساطع شود و عالم را اخبار نماید بآنچه ظاهر شده این عرف اگر مرتفع شود قاصدیست صادق و رسولیست کامل و مبیّن طوبی لمن فاز ببیانی و عرف ما اراد ملکوت مشیّتی انتهی این فقیر لازال در آنچه ظاهر شده متحیّر و مبهوت بیک طنین عنکبوت اقبال مینمایند و از صریر قلم اعلی اعراض رایحۀ کریهه را محبوب میشمرند و از عرف فردوس اعلی محروم جمیع امور ظاهر و مشهود سوف یراه حضرتک کذلک اخبرنی من عنده امّ الکتاب در این حین دستخطّ ثالث آن حضرت بمثابۀ نسیم ربیع حقیقی بر این جسد یابس مطروح عبور نمود بخششها فرمود و عنایتها اظهار داشت للّه الحمد بشیر محبّت در ظهور و مرور و انشآءاللّه این بشیر ممنوع نشود و از حرکت بازنماند و بعد از قرائت و اطّلاع بمقام لا عدل له توجّه نموده بعد از حضور و اذن مناجات آن محبوب بکمال روح و ریحان تلقاء عرش رحمن عرض شد هذا ما نطق به لسان القدم و مولی العالم قوله تبارک و تعالی
یا ایّها المتوجّه الی وجهی و المنجذب بآیاتی انّا سمعنا ندائک و ما ناجیت به اللّه ربّک و سمعنا زفراتک و رأینا عبراتک فی حبّ اللّه محبوبک و مقصودک و شاهدنا نار حبّک و اشتعال قلبک و خضوعک و خشوعک و اهتزاز ارکانک فی عشق اللّه و ودّه انّا کنّا معک فی المجالس و المحافل اذ کنت ناطقاً بهذا الاسم الأعظم و هذا النّبإ الّذی بشّرنا به النّبیّین و المرسلین نعیماً لک و للّذین ما منعتهم شؤونات الأوهام قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم کبّر من قبلی علی احبّائی قل تاللّه ینوح قلبی و تبکی عینی بما ورد علی امری العزیز البدیع تمسّکوا بحبل الاتّحاد و ما فات عنکم فی ایّام اللّه ربّ العالمین کذلک اوقدنا سراج النّصح بدهن الفضل و نار الحبّ ان لن تحفظوه عن الأریاح لا تکونوا سبباً لاطفائه اتّقوا الرّحمن و تفکّروا فی عنایة ربّکم الغفور الرّحیم قوموا علی خدمة الأمر انّه خیر لکم عمّا خلق فی السّموات و الأرضین انتهی
بصدهزار لسان این خادم فانی از دوستان الهی مسئلت مینماید که از جان بخروشند و جمعاً بکوشند که شاید اهل عالم مطّلع و آگاه شوند بآنچه که حقّ جلّ جلاله اراده فرموده اگر احصای اختلاف و احساس اعمال غیر طیّبه نمایند لعمر محبوبی و محبوبکم یفرّون و یستهزئون در یکی از الواح میفرماید باید دوستان بمثابۀ رگ شریان در جسد عالم متحرّک باشند لذا باید جمیع باعمال و اخلاقی ظاهر شوند که جمیع عالم بسبب آن اقبال نمایند و بحرکت آیند صدهزار جان فدای عاملین للّه کجایند نفوسی که حقّ را بر خود مقدّم دارند و در سبیلش عمل نمایند آنچه که سبب ترقّی و محبّت اهل عالم است از فضل حقّ امید هست که حبّههای عنایت مودعۀ در قلوب انبات نماید و باثمار لطیفه مزیّن گردد الأمر بیده و هو القویّ القدیر
ذکر جناب آقا شیخ عبّاس علیه بهآء اللّه از قلم آن حضرت مرقوم این فقره تلقاء عرش مطلع نور احدیّه عرض شد و این لوح امنع مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه از فرات جاریۀ در لوح الهی بیاشامند و باجر لقا و عنایت ربّنا مالک الأسمآء فائز گردند قوله عزّ بیانه و جلّ فضله و جلّت عظمته
یا عبّاس یذکرک المظلوم بذکر تنجذب به المقرّبون الی اللّه المهیمن القیّوم قد اتت السّاعة و ارتفع النّدآء و ظهرت الصّیحة و مرّت الجبال و القوم هم لا یشعرون قد انقلب العالم و استقرّ العرش و استوی علیه مالک الظّهور و مکلّم الطّور و النّاس اکثرهم لا یفقهون قد ظهرت امّ الکتاب و تنادی بین الأرض و السّمآء بأعلی النّدآء و تدع الکلّ الی المقام المحمود من النّاس من انکر و منهم من اعرض و منهم من جادل بآیات اللّه ربّ ما کان و ما یکون و منهم من نقض میثاق اللّه و عهده بظلم ناح به اهل مدائن الأسمآء و سکّان الملکوت فلمّا تفرّسنا وجدنا اکثر اعدائنا العلمآء کذلک یقصّ لک لسان الأبهی من الأفق الأعلی انّه لهو الحقّ علّام الغیوب انّا اظهرنا العلم لعرفان المعلوم فلمّا الاح افق الظّهور و اتی المعلوم انکره العلمآء فی اوّل الأمر الّا من شآء اللّه مالک الوجود قل یا معشر العلمآء ضعوا ما عندکم تاللّه قد ارتفع صریر القلم الأعلی و یبشّر الکلّ بظهور المعلوم الّذی توجّهتم الیه فی کلّ اصیل و بکور قل ما لی اراکم یا معشر الغافلین تقصدون البیت و تعرضون عن الّذی رفعه بأمر من عنده اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اتّبعوا من اتاکم بکتاب مشهود الّذی اذا ظهر خضعت له کتب العالم کلّها ان انصفوا یا قوم و لا تکونوا من الّذین کفروا بالشّاهد و المشهود هذا یوم وعدتم به فی صحف اللّه و کتبه و هذا امر اخذ عهده من عنده علم ما کان و ما یکون قل یا ملأ الظّالمین قد عملتم ما صاح به الملأ الأعلی و ناح اهل الفردوس و صعدت زفرات الجنّة العلیا و نزّلت عبرات الملائکة و الرّوح قل ان کان عندکم اعظم عمّا اتی من جبروت الارادة فأتوا به و لا تتّبعوا کلّ جاهل مردود قل تعالوا لأریکم ما غفلتم عنه فی هذا الیوم الّذی نسب الی اللّه العزیز الودود هذا یوم فیه تضوّعت رائحة الرّحمن و فاحت نفحات الوحی و نطق عندلیب الأمر علی الأغصان الملک للّه مالک الملوک یا عبّاس قم علی خدمة الأمر باسم ربّک مالک القدم و ذکّر النّاس بهذا النّبإ الأعظم الّذی اذا ظهر ارتعدت فرائص الأوهام و الظّنون ایّاک ان تمنعک عن مالک الأسمآء شوکة الأمرآء و شبهات العلمآء کن کالجبل الرّاسخ علی هذا الأمر المحتوم قل انّه اتی بالحقّ و لا یلتفت الی اقبالکم و اعراضکم ظهر و اظهر ما اراد رغماً لأنفکم لو انتم تعلمون انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العزیز المحبوب کذلک فتحنا علی وجهک باب الفضل بمفتاح العدل اذا فزت به قل لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود اشهد انّک نبذت الرّاحة لارتقآء الأمم و قبلت الذّلة لعزّ العالم و اخترت الغربة لبلوغ العباد الی الوطن الأعلی المقام الّذی جعله اللّه مقدّساً عمّا تدرکه العقول یا ایّها المتوجّه الی الوجه خذ الرّحیق المختوم باسم المظلوم ثمّ اشرب منه بهذا الذّکر الّذی به انجذبت الأرواح و القلوب انّا کتبنا لک اجر اللّقآء من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء ان افرح ثمّ اشکر ربّ البیت المعمور انّا قبلنا اقبالک و توجّهک و عملک فی سبیل اللّه طوبی لک بما زیّنت اعمالک بطراز القبول انتهی
یا محبوب فؤادی گویا بر هر کلمهئی از کلمات الهی یک منادی موجود و بأعلی النّدآء من فی الوجود را ندا مینماید سبحاناللّه عالم را چه واقع که از این فضل اکبر خود را محروم نمودهاند و به ما لا یسمن و لا یغنی مشغول گشتهاند باری الحمد للّه جناب مذکور بشرافت کبری فائز و بذکر قلم اعلی مشرّف انشآءاللّه قدر این مقام اعلی را بدانند و از سلسبیل و کوثر و تسنیم بیان الهی بنوشند و بنوشانند و آن محبوب و این عبد بکلمۀ هنیئاً ناطق شویم و مریئاً گوئیم حبّذا هذا العرف نمیدانم از کجا میآید الحمد لمظهره و مرسله و مبعثه و فاطره و خالقه و محدثه این فانی هم خدمت ایشان تکبیر و سلام معروض میدارد و دعای توفیق استدعا مینماید انّ ربّنا الرّحمن علی کلّ شیء قدیر
و ما ذکر حضرتکم فی جناب محمّد کریم الّذی هاجر فی سنة القبل قد فاز باصغآء ربّنا الرّحمن و نزّل له ما تفرح به افئدة العارفین قوله تمّت کلمته و کمل برهانه
بسمی الّذی به نزّل کلّ کتاب مبین
شهد اللّه انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و ارسلنا الرّسل لیبشّروا العباد بهذا الظّهور الّذی به ظهر ما کان مذکوراً بلسان الأنبیآء و مسطوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین اذا ظهر الأمر و نزّلت الآیات و استقرّ هیکل الظّهور علی العرش قام النّاس علی الاعراض الّا من حفظته ید الاقتدار من لدن قویّ قدیر یا کریم ان استمع ما ینادیک به المظلوم من شطر السّجن و یذکرک بما تجد منه عرف البقآء انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لوجه توجّه الی الأفق الأعلی و لرجل سلک سبیل اللّه العزیز الحمید انّا سمعنا ندائک اذ وجدت عرف قمیصی من شطر الحجاز المقام الّذی نوّرناه بأنوار وجه محمّد رسول اللّه و خاتم النّبیّین انّا سمعنا ذکرک من قبل و ذکرناک فی کتاب ما اطّلع به الّا الفرد الخبیر طوبی لمن نبذ الهوی و اتّبع ما امر به من لدی اللّه مالک الوری انّه من اعلی الخلق فی کتابه المبین نعیماً لک بما نبذت الأوهام عن ورائک مقبلاً الی مشرق وحی ربّک الرّحمن الرّحیم انّه ینصر من یشآء بسلطان من عنده و یهدی المقبلین الی صراطه المستقیم هذا یوم فیه ظهر ما لا ظهر فی ازل الآزال یشهد بذلک من ینطق بالحقّ فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا العلیّ العظیم انّک اذا فزت بکتابی و وجدت عرف بیانی سبّح بحمد ربّک ثمّ اشکره بهذا الفضل الّذی ما رأت عین الابداع شبهه یشهد بذلک کلّ عالم منصف و کلّ عارف بصیر لا تحزن من شیء قد قبل ما عملته فی سبیله انّه لا یضیع اجر المحسنین کذلک انار افق البیان بنیّر ذکر ربّک المشفق الکریم انتهی هذه نعمة اخری و رحمة اخری و فضل آخر لمن اقبل الیه و تقرّب الی ساحة قدسه و استنشق الهوآء الّذی کان مجاوراً هوآء هذا السّجن المنیع انشآءاللّه از نار محبّت الهی که از هر حرفی از حروفاتش ظاهر و باهر است مشتعل شوند و باستقامت تمام بحکمت و بیان بذکرش ناطق له الفضل و المنّة فی کلّ الأحوال و هو الفضّال فی ازل الآزال
و اینکه آن محبوب ذکر نفوس مقبله علیهم بهآء اللّه فرموده بودند در ساحت اقدس کان اللّه و لم یکن معه من شیء واحداً بعد واحد عرض شد و مخصوص هر یک از سماء مشیّت نازل شد آنچه که غریب را بوطن هدایت کند و تشنه را بسلسبیل و عاشق را بمعشوق رساند و طالب را بشطر مطلوب کشاند قال عظم احسانه و جلّ کبریائه و احاط فضله و علا سلطانه
بسمی المشرق من افق سمآء ملکوتی العظیم
یا سلیم یذکرک الکریم من شطر السّجن خالصاً لوجهه لتسمع صریر قلمی الأعلی و هدیر طیر البقآء علی اغصان سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا العلیم الخبیر طوبی لقلب انجذب بآیات اللّه و لوجه توجّه الیه و للسان نطق بذکره البدیع لا تنظر الی العلمآء و کبریائهم ان انظر الی من یذکرک فی هذا السّجن العظیم قل انّه ظهر بالحقّ و قام علی الأمر بسلطان ما منعته شؤونات الأوهام و لا حجّبته حجبات المعرضین کم من عالم منع عن فضل اللّه و رحمته و کم من امّیّ فاز بهذا الرّحیق المنیر ان اشکر اللّه بما عرّفک مطلع الأمر و مشرق الوحی و عصمک عن شبهات الّذین کفروا ببرهانه القویم ان استقم علی حبّ اللّه و امره علی شأن یجد منک الموحّدون عرف الاستقامة فی هذا النّبإ الّذی استبشر به الملأ الأعلی و اهل الفردوس علی مقام کریم
و هذا ما نزّل لمن سمّی بمیرزا ابوالحسن
یا اباالحسن ذکرت نزد مظلوم مذکور و سماء بیان رحمن بتو متوجّه این آسمانیست که سیّارات آن تا حین احصا نشده و نخواهد شد و شموس و اقمار آن لازال فی قطب الزّوال لائح و مشرق هر حکیمی از احصایش متحیّر و هر قویّ قادری از ادراک و تحدیدش عاجز و ترا وصیّت مینماید براستی و انصاف چه اگر جمیع خلق عالم بطراز انصاف مزیّن میشدند از عرفان اسم اعظم و مالک قدم محروم نمیگشتند این مظلوم بگمان اهل ظنون به غیر ما حکم به اللّه حکم نمود حضرت رسول و خاتم انبیا روح ما سواه فداه چه تقصیر بر او ثابت که در سنین متوالیات بر اذیّتش قیام نمودند برخی کاذبش گفتند و بعضی مجنون و حزبی ساحر و قومی مفتری جمیع آنچه ذکر شد آن عبد و سایر عباد شنیدهاند و دانستهاند از آن وجود مبارک گذشته در حضرت روح تفکّر نما که سبب چه بود که من علی الأرض بر انکارش قیام نمودند وارد شد بر مظاهر امر الهی آنچه که هر صاحب انصافی گریست و نوحه نمود سبب و علّت اعراض در هر عصر و قرن علمای آن زمان بودند که حبّ ریاست ایشان را از اقبال منع مینمود الا انّهم فی ضلال مبین امید هست که آن جناب در مامضی تفکّر نماید و بصراط مستقیم الهی پیبرد شک و شبههئی نبوده و نیست که این مظلوم للّه میگوید و الی اللّه میخواند لا یضرّه الاعراض و لا ینفعه الاقبال ظنون و اوهام خلق را بخلق گذار و بقلب منیر بحقّ جلّ جلاله توجّه نما که شاید باب معرفت بر وجهت بگشاید و از انوار وجه بعد فناء اشیاء ترا محروم نفرماید انّه یقول الحقّ و یهدی النّاس الی افقه المنیر
و هذا ما نزّل لجناب مشهدی نصراللّه
یا نصراللّه یذکرک مولی الوری اذ کان مسجوناً فی هذا المقام البعید و یبشّرک بفضل اللّه و رحمته انّه ما من اله الّا هو یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید ان اشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر قد ذکرت لدی المظلوم و نزّل لک هذه الآیات الّتی لا یعادلها ما خلق فی الأرض یشهد بذلک ربّک العلیم طوبی لک بما نبذت شبهات القوم و شربت من بحر الیقین ان اعرف مقام من هداک ثمّ اشکر ربّک المؤیّد الکریم ایّاک ان تحزنک شؤونات الخلق او تخوّفک الملوک و السّلاطین ینبغی لکلّ من اقبل الی افقی ان یترک الأرض و ما علیها لهم و یتوجّه الی فتح القلوب باسمی العزیز الحکیم انّ الأموال لأهل الجلال و القلوب للّه ربّ العالمین
و نذکر فی هذا المقام من سمّی بأبیالقاسم الّذی هاجر الی ان فاز بلقآء ربّه العزیز الکریم و نوصیه بالاستقامة علی هذا الأمر الأعظم و ندعو له ما ینبغی لفضل اللّه العلیّ العظیم البهآء علی اهل البهآء الّذین فازوا بذکری الجمیل انتهی این خادم فانی از رحمت و عنایت مقصود عالمیان امیدوار است که ید عنایتش کل را اخذ نماید و از جحیم سفلی بجنّت علیا کشاند انّه لا یعجزه من شیء و لا یعزب عن علمه من امر یعطی بالفضل و یمنع بالحکمة و هو المقتدر الآمر المرید
و اینکه در بارۀ ملّا محمّد علیه بهآء اللّه از اهل یاء مرقوم داشتید و همچنین ارتقاء ایشان بمرقاة البیان الی سماء عرفان ربّنا الرّحمن عرض شد این کلمات عالیات از مظهر علم الهی و مصدر امر ربّانی و فیالحقیقه مقام لایعرف و لایذکر در بارۀ ایشان ظاهر و نازل قوله تبارک و تعالی
یا محمّد از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر عرفان و ایقان و خدمت امرش بشأنی که اگر اهل عالم بر اعراض قیام نمایند قادر بر منع آن جناب نباشند امروز روح اللّه در برّیّۀ ارض مقدّسه ندا مینماید و نور اللّه از افق اراده مشرق و عرف قمیص متضوّع و نسمات وحی در مرور معذلک عباد در ضلالت خود باقی و برقرار جهد نما تا از کوثر عرفان رحمن بیاشامی و از مائدۀ منزله قسمت بری و بحکمت و بیان اهل امکان را بافق اعلی هدایت نمائی ناس غافلند مبیّن لازم بر خدمت امر حقّ قیام نما تا مخدوم عالم شوی و بنار حبّش مشتعل شو تا محبوب آفاق گردی اگرچه کشف بعضی از اسرار شده ولکن اکثری از آن در علم الهی مستور و مکنون چه اگر اسرار یوم اللّه و مقامات نفوس موقنۀ مطمئنّه اقلّ از سمّ ابره ظاهر شود جمیع ناس را طائف مطاف ماکان و مایکون مشاهده نمائی باسم حقّ بایست و بتدارک مافات قیام نما وقت بسیار عزیز است بل اعزّ از کبریت احمر ناس را باخلاق روحانیّه و اعمال طیّبه وصیّت نما طوبی از برای نفوسی که للّه عاملند و الی اللّه متوجّه
قل یا ملأ الأرض ایّاکم ان تمنعکم کتب العالم عن کتاب اللّه المهیمن القیّوم الّذی نزّل من سمآء الفضل من لدی الحقّ علّام الغیوب قل تاللّه لا ینفعکم ما عند النّاس اتّقوا الرّحمن ثمّ اقبلوا الیه بوجوه بیضآء و قلوب نورآء کذلک یأمرکم من فی قبضته زمام العلوم قل یا معشر العلمآء طهّروا قلوبکم عمّا عندکم لتسمعوا صریر القلم الأعلی و حفیف سدرة المنتهی من المقام المحمود هذا یوم لا تغنیکم کنوز العالم و لا صفوف الأمم دعوها عن ورائکم رجآء ما عند اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر الّذی به اضطربت ارکان الأسمآء الّا من شآء اللّه مالک الوجود کذلک ماج بحر بیانی و هاج عرف عنایتی انّک اذا رأیت و وجدت قم و قل
اشهد انّک قبلت اذی العالم لارتفاع امر اللّه و حملت البلایا فی حبّ اللّه فاطر السّمآء و مالک الأسمآء الی ان قبلت السّجن الأعظم لنجاة الأمم اسألک بالاسم الأعظم الّذی به سخّرت ملکوت الأسمآء بأن لا تخیّبنی عمّا عندک و لا تمنعنی عمّا قدّرته لأمنائک و اصفیائک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بحبلک اسألک بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام اکثر خلقک لا اله الّا انت المتعالی المشفق الغفور الکریم انتهی
انشآء اللّه مؤیّد شوند بر آنچه از لسان عظمت بآن مأمور شدند و از کئوس عنایت بیاشامند آشامیدنی که از منع ظالمین بازنمانند فیالحقیقه اگر انسان در این ایّام قسمت نبرد و از فیوضات فیّاض بینصیب ماند بچه چیز دلخوش و مسرور و مشغول بسیار حیف است این اوقات عزیزه بگذرد و انسان غافل باشد انشآءاللّه باید جمیع دوستان همّت بر خدمت گمارند اوّل کل بکمال تقدیس و تنزیه و انصاف و مشورت قیام نمایند آنچه را سبب تفریق مشاهده کنند اوّل باصلاح آن توجّه کنند و بعد بروح و ریحان و حکمت بخدمت مشغول گردند اصلاح امور ایشان و عالم همه خواهد شد و امثال این بیان مکرّر از لسان قدم استماع شده صدهزار نعیم و طوبی از برای نفوسی که قیام نمایند بر آنچه که سبب ارتفاع امر و راحت اهل عالم است و فیالحقیقه نفس ارتفاع نفس راحت است ولکن ناس جاهل از این فقره غافل انشآءاللّه آن محبوب و این عبد دعا میکنیم که شاید از شمال جهل بیمین دانائی فائز شوند
و اینکه در بارۀ اخت حضرت سلطانالشّهدآء روح ما سواه فداه مرقوم داشتید تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا علی لحاظ عنایت باو و منتسبین نورین بوده و خواهد بود و به اسم اللّه مهدی امر نمودیم که در بارۀ حقوق او بجناب صادق علیه بهائی سفارش کامل نماید و همچنین از قلم اعلی مرقوم اگر اخت حقّی دارد باید ادا نمائید بحقّ و عدل رفتار شود انّا نکبّر من هذا المقام علیها و نبشّرها بفضلی و رحمتی انتهی و امّا توجّه ایشان بشطر ص و قیام ورقهئی از اوراق علی ما یحبّه اللّه و یرضی این فقره بشرف اصغای مالک اسماء فائز فرمودند یا عبد حاضر طوبی لها ثمّ طوبی لها ینبغی ان ینزل علیها من سمآء عنایتی ما یبقی به ذکرها جزآء عملها و یکتب لها قلمی الأعلی و یبشّرها بقبول ما ظهر من عندها و نأمر الغصن بأن یکتب لأمتی و ورقتی ما نزّل من سمآء مشیّة موجدها و ظهر من افق عنایة بارئها لیکون ذخراً و شرفاً لها فی کلّ عالم من عوالم ربّها انتهی پرتو آفتاب عنایت عوالم غیب و شهود را منوّر نمود یا محبوب فؤادی مشاهده نمائید عمل مرغوب چه مقدار محبوبست عنداللّه اگر بحور اکسیر و کنوز عالم را احدی انفاق کند البتّه باین ذکر فائز نشود عملی ظاهر و بطراز قبول فائز بشأنی که از مطلع بیان رحمن ظاهر آنچه که نفحاتش بدوام ملک و ملکوت منقطع نشود از جانب این عبد تکبیر و سلام بآن ورقه برسانید علیها بهآء ربّها علیها بهآء ربّها و هذا ما نزّل لها من سمآء عنایة ربّنا الغفور الکریم
یا ورقتی علیک بهائی ان افرحی بما نزّل لک من القلم الأعلی انّه ذکرک و بشّرک بما ظهر منک فی سبیل اللّه المهیمن القیّوم ان اشکری و تشبّثی بذیل العنایة و قولی
لک الحمد یا اله الوجود و مالک الغیب و الشّهود بما ایّدتنی علی عمل فاز بطراز قبولک و تزیّن برضائک لعمرک یا محبوب قلبی لا یعادل ما اعطیتنی بما خلق فی سمائک و ارضک انّک انت المعطی الکریم انتهی
حقّ جلّ جلاله جمیع را مؤیّد فرماید بر آنچه نفحات رضایش از او متضوّع یک عمل مبرور الیوم معادلست با صدهزار عمل بل استغفر اللّه من هذا التّحدید و همچنین عمل غیر خیر وقتی از اوقات لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق قوله جلّ و عزّ یا عبد حاضر عنایات حقّ خلق را جسور نموده بشأنی که ذکرش محبوب نه باید نفوس مقبله را آگاه نمود الیوم چون آفتاب ظهور مشرقست و پرتو انوار وجه عالم را احاطه نموده لذا اکثری از اعمال نالایقه ستر شده و میشود انّه هو السّتّار الحکیم امروز روز شادیست و روز فرح اکبر است بحر عنایت موّاج و نسیم جود در مرور و آفتاب فضل مشرق ولکن حال مشاهده میشود که اعمال شنیعه بمقامی رسیده که نزدیک بآنست غبارش بذیل حقّ جلّ جلاله رسد و حجاب حرمت را بردرد جمیع آنچه از اوّل امر تا حال وارد شد و قبول نمودیم لأجل اعزاز کلمۀ الهی و ارتقاء نفوس مطمئنّۀ مستقیمۀ راضیۀ مرضیّه بود حال از اعمال بعضی بباد رفته و میرود مگر اینکه حقّ جلّ جلاله بقدرت کامله حفظ نماید چنانچه نمود
یا عبد حاضر بجناب علی علیه بهائی و عنایتی بنویس باید جمیع دوستان آن ارض را متذکّر دارد و به ما ینفعهم آگاه نماید شاید از ما فات عنهم رجوع نمایند و بحقّ تمسّک جویند و شاید آنچه سبب ضرّ گشته و علّت ذلّت نفوس شده بماء رجوع طاهر و مقدّس گردد انّه هو التّوّاب و هو الفضّال الکریم انتهی مکرّر این بیانات از لسان منزل آیات جاری و بعضی از اوقات این عبد وارد و جمال قدم را در کدورت و حزنی مشاهده مینمود که لرزه اندام این فانی را اخذ مینمود و حزن جمال قدم معلوم و واضحست که در چه بوده و هست احتیاج بذکر ندارد امروز اعمال طیّبۀ دوستان الهی منادی امرند بین عباد از این قبیل در الواح الهی مکرّر نازل شاید نفع بخشد و سبب تنبّه گردد والّا انّه لغنیّ عن العالمین چندی قبل بعضی از نفوس بر حسب ظاهر شکایت آغاز نمودند معذلک از ساحت اقدس جواب نازل نه فرمودند ستری سبق الکشف و صبری سبق العجل انتهی ولکن بیم آنست تجاوزات ما حجاب را بردارد و ستر را خرق نماید اتشبّث بذیل عنایته و اسأله بأن یؤیّد احبّائه علی ما یحبّ و یرضی و یمنعهم عمّا یضرّهم و یهدیهم الی ما ینفعهم انّه هو المقتدر المهیمن العطوف الغفور
حسب الأمر مهاجرین ارض صاد علیهم بهآء اللّه را از قبل حقّ تکبیر برسانید انشآءاللّه بنور اتّفاق منوّر باشند و بر خدمت امر قائم تا اثر نور در آفاق اشراق نماید و ظاهر شود جمیع فیالجمله برضای حقّ پیبردهاند بآن تمسّک نمایند و بآن عامل شوند اینست سبب رستگاری در دنیا و آخرت هجرت و بلایای شما لازال تحت لحاظ بوده انشآءاللّه محفوظ ماند انتهی
اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا آقا بابا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید ذکرشان در ساحت اقدس بوده و بانوار عنایت شمس حقیقت فائز طوبی له در این ایّام مکتوبی جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه از اهل یاء ساکن شاه بمصلحت جناب میرزا حی علیه بهآء اللّه و عنایته باین عبد ارسال داشتهاند و اسامی متعدّده در آن مذکور و از جملۀ اسامی جناب آقا میرزا آقا بابا علیه بهآء اللّه بوده مخصوص هر یک لوح امنع نازل و ارسال شد انشآءاللّه فائز میشوند فیالحقیقه امر بقسمی است که آن محبوب مرقوم داشتهاند چه که سفر جناب میرزا بآن سمتها سبب ارتفاع کلمه شد هذا یکفیه وربّ العالمین چون این کلمه از لسان محبوب استماع گشت ذکر شد والّا این عبد قابل آنکه ذکر خدمات ایشان را نماید نبوده و نیست
اینکه در بارۀ ورقه اهل جناب میرزا ح و سین علیهما بهآء اللّه و عنایته مرقوم فرمودند سبب حزن شد و اهل سرادق عصمت جمیع بکمال حزن مشهود و ظاهر و در ساحت اقدس هم مذکور خدمت جناب میرزا از جانب این فانی تعزیت بگوئید و انشآءاللّه خود این عبد هم عرض مینماید آنچه را که از ضعف و مسکنتش حاکی است
و اینکه ذکر صعود جناب حاجی میرزا حسن هراتی علیه بهآء اللّه نمودند در ساحت امنع اقدس عرض شد این کلمات عالیات محض فضل و عنایت مخصوص ایشان نازل قوله عزّ جلاله و عزّ ذکره و عزّ ثنائه
یا حسن یزورک المظلوم من مقامه الأعلی الّذی جعله اللّه مطاف اهل ذروة العلیا و یذکرک بذکر فاح به عرف العنایة بین البریّة طوبی لک و لصعودک و لتوجّهک و لورودک فی الرّفیق الأعلی و المقام الأبهی اشهد انّک اقبلت الی الغایة القصوی و الأفق الأعلی اذ ارتفع حفیف سدرة المنتهی بین الأرض و السّمآء و شهدت بما شهد به لسان الکبریآء و قبلت ما نزّل من عنده و ظهر من لدنه طوبی لک بما فزت بالغفران من لدی الرّحمن و وجد منک الملأ الأعلی عرف حبّی طوبی لمن یذکرک بما ذکرک المظلوم فی هذا المقام الممنوع قد کنت للّه و رجعت الی بحر رحمته ان هذا الّا من فضله العزیز المحبوب انتهی
الحمد للّه باین عنایت کبری مفتخر شدند طوبی از برای نفوسی که باین فیض اکبر فائزند و مقامش را میشناسند نفوس مستقیمۀ طاهرۀ مطمئنّه از سماء عنایت فیّاض قسمت داشته و دارند و من غیر تعطیل بر ایشان نازل و جاری چه در حیات و چه در ممات
و اینکه در صعود حضرت مرفوع مبرور آقا سیّد ابوطالب علیه من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتید چندی قبل از طرف حدبا حضرت اسم اللّه زین علیه من کلّ بهآء ابهاه ذکر ایشان و همچنین بعض مطالب از لسان اهل ایشان علیها بهآء اللّه بساحت اقدس ارسال داشتند و جواب بتفصیل نازل و ارسال شد و ذکرشان هم در آن لوح مبارک نازل له الحمد و المنّة فی کلّ الأحوال البهآء المشرق اللّائح من افق عنایة ربّنا علی حضرتکم و علی من معکم من الذّکور و الاناث
عرض میشود دو لوح امنع اقدس مدّتهاست مخصوص ابناء مرفوع مبرور جناب ذبیح علیه بهآء اللّه و بحر رحمته از سماء مشیّت نازل و این مدّت ارسال نشد و بتأخیر افتاد تا این ایّام ارسال گشت شاید بعنایات الهیّه متذکّر شوند و به ما ینبغی و یحبّه اللّه قیام نمایند خدمت هر نفسی در ساحت اقدس مذکور و منظور ولو بمقدار سمّ ابره مرفوع ذبیح علیه بهآء اللّه در اوّل ایّام بشرافت اقبال و ایمان فائز شدند لازال در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند بعد از استماع ندا اقلّ من آن توقّف ننمودند یشهد بذلک من عنده کتاب مبین لذا مراعات ایشان در هر حال شده و انشآءاللّه میشود و این فانی از حقّ جلّ جلاله تأیید ایشان را طلب مینماید آن محبوب هم باید بمهربانی ایشان را حفظ نمایند اوّل عمر است اریاح شباب را مهبّی دیگر است
عرض دیگر مخدّره خدیجه بیگم علیها بهآء اللّه چند کرّه باین عبد مکتوب ارسال داشته و این عبد نظر بانقلابات و محاربۀ اطراف جواب ارسال نداشت تا در این کرّه مکتوبی که چند شهر قبل نوشته شده بود ارسال داشت که آن محبوب برسانند
و همچنین جواب مکتوبی که جناب آقا محمّد کریم عط علیه بهآء اللّه بحضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال داشتند این فانی نوشته ارسال داشت انشآءاللّه از اقداح فلاح در جمیع احیان بیاشامند و به ما ینبغی لأیّام اللّه عامل باشند از اطراف خبر رسید که جناب ایشان به ما انزله اللّه فی الکتاب عامل شدند و مخصوص تبلیغ وکیل اخذ نمودند طوبی له و نعیماً له هر نفسی به ما اراده اللّه عمل نماید البتّه در دنیا و آخرت ثمر بخشد و اثر پدیدار نماید و در هر دو جهان بکار آید
دیگر دوستان آن ارض را مکرّر تکبیر و سلام عرض نموده بجناب علی پاشا خان علیه بهآء اللّه بشارت دهید چه که فرش ایشان رسید و یومی از ایّام گسترده شد و جمال قدم تشریف بردند در بستان و بقدوم حضرت مقصود روح من فی اللّاهوت لقدومه الفدآء مشرّف گشت و فائز شد و جناب حاجی غلامعلی مسافر علیه بهآء اللّه را احضار فرمودند و فرمودند اگر جناب پاشا علیه بهائی را دیدی او را بشارت ده بقبول آنچه ارسال داشته نعیماً له و هنیئاً له انشآءاللّه مشتعل باشند بشأنی که روشنیشان ظاهر و هویدا باشد این فانی از حقّ جلّ جلاله میطلبد اولیا و اصفیا را مؤیّد فرماید بر عرفان ما قدّر لهم چه اگر مطّلع شوند سیل عالم قادر بر اطفاء نار محبّتشان نباشد و روشنی آن را تاریکی اخذ ننماید
از جملۀ عنایات جدیده آنکه مخصوص اسامی مذکوره الواح بدیعۀ منیعه نازل هم بخطّ این فانی که در مکتوب ثبت شده و هم بخطّ مبارک حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء فیالحقیقه صاحبان الواح ذو المقامین و ذو اللّوحین و ذو الذّکرین شدهاند ینبغی ان نقول بکلّ جوارحنا و ارکاننا لک الحمد یا فضّال القدیم و لک العنایة یا مقصود العالمین النّور و البهآء من افق عنایة ربّنا مالک الأسمآء علی حضرتکم و علی من معکم و علی اولیآء اللّه و احبّائه
* * *
حبیب مکرّم جناب آقا محمّد باقر علیه بهآء اللّه و عنایاته ملاحظه فرمایند هم
هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تفرّد بالکبریآء و توحّد بالنّدآء و تعظّم بالاسم الّذی کان سلطان الأسمآء انّه لهو الحاکم علی ما یشآء لا اله الّا هو المقتدر العلیم الحکیم و الحمد للّه الّذی انزل الکتاب و زیّنه بأسطر الأوامر و الأحکام لینتفع بها الأنام الّذین نبذوا الأوهام و اقبلوا الی افق منه اشرقت شمس علم ربّنا العلیم الخبیر انّه ما اراد عن کلّ ما ظهر الّا اظهار جوده و فضله و کرمه لعباده انّه لهو المعطی الکریم
و بعد قد بلغ کتابکم الی هذا الخادم و قرأت ما فیه و حضرت به تلقآء العرش و عرضت لدی اللّه العزیز الحکیم اسأل اللّه ان یوفّقکم و یظهر امثالکم لیعترفوا بما اعترف به لسان القدم بین الأمم انّه لهو المقتدر القدیر عرض این فانی آنکه مکتوب آنجناب رسید و فرح بیاندازه از آن حاصل چه که نفحات محبّت رحمن از آن استشمام شد انشآءاللّه در جمیع احیان بتوفیقات حضرت رحمن موفّق باشید و بذکر سلطان حقیقی ذاکر و ناطق مناجاتیکه بساحت اقدس امنع عرض نمودید عرض شد فی الحین لوحی از سماء مشیّت نازل و ارسال گشت انشآءاللّه بزیارت آن فائز شوید و بنفحات آن معطّر
اینکه در بارۀ حقوق اللّه ذکر نمودید و نوشته بودید که عبدی مالک وجه نقدی و ملکی است و حقوق اللّه بر حسب حکم آن در نقدی معلوم ولکن عبد که مالک ملک است آن ملک در جائیست که نمیخرند تا حقوق اللّه از آن جدا شود و اگر بخواهد از نقدی بدهد کفاف نمیدهد و خود عبد هم از کسب میافتد و آنملک هم اجاره ندارد در اینصورت تکلیف چیست حکم اللّه آنکه ملکی که انتفاع از آن مقطوعست یعنی نفعی از آن حاصل نمیشود حقوق اللّه بر آن تعلّق نمیگیرد انّه لهو الحاکم الکریم
و اینکه در بارۀ اسم ابن مذکور داشتید بأسی نیست ولکن در ظاهر باسم ظاهر عبّاس حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء نامیده شود
و اینکه در بارۀ جناب آقا علی اکبر الّذی صعد الی اللّه نوشته بودید عرض شد و کلمۀ غفران از ملکوت بیان رحمن در بارۀ ایشان ظاهر طوبی له بما فاز بالذّکر فی حیاته و بغفران اللّه و رحمته بعد مماته و صعوده
اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد علی نوشته بودید ذکر ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد مناجات مختصری از سماء مشیّت الهی نازل و ارسال گشت قرائت نمایند هذه صورة ما انزله اللّه من سمآء المشیّة و الارادة
قل سبحانک اللّهمّ یا اله الأشیآء و خالق الأسمآء اسألک بالاسم الّذی به کسّرت الأصنام و زالت الأوهام بأن تغمّسنی فی بحر الایقان یا مالک الأدیان ای ربّ ایّدنی علی ما اردته بسلطانک و انزلته فی محکم کتابک ای ربّ هذا یوم تزیّنت به صحائف الامکان و الکتب الّتی انزلته علی سفرائک و اصفیائک اسألک بأن لا تمنعنی عن رشحات بحر فضلک و لا تطردنی عن الباب الّذی فتحته علی من فی سمائک و ارضک ای ربّ انا الضّعیف تمسّکت باسمک القویّ القدیر قدّر لی من فضلک ما ینفعنی فی الدّنیا و الآخرة انّک انت المعطی الباذل المقتدر العزیز الحکیم انتهی
انشآءاللّه بقرائت این کلمات منیعۀ مبارکه که از مشرق مشیّت رحمانیّه ظاهر شده فائز و مؤیّد شوند
عرض دیگر آنکه نفوسیکه در آن ارض و ارض نون و راء از کوثر الهی آشامیدهاند و بافق اعلی ناظرند جمیع را از جانب این حقیر فقیر تکبیر برسانید ای دوستان ای شاربان رحیق رحمت رحمن امروز روز بزرگیست قدرش عظیم و شأنش عظیم و ما یحدث فیه انّه لهو عظیم عظیم باید اوهامات نفوس غافله و ظنون هیاکل شرکیّه را معدوم و مفقود ملاحظه نمائید و از سلسبیل یقین در کلّ حین باسم مالک یوم الدّین بنوشید لسان از برای امروز خلق شده و بصر از برای این یوم مبارک از عرصۀ عدم بوجود آمده لعمر اللّه امروز روز آذان و قلوبست تا ببینند و بگویند و بشنوند و در خزینه محفوظ دارند بگو جهد نمائید که شاید از فیض فیّاض در مثل همچو روزی محروم نمانید اگرچه الحمد للّه در آن روضه گلهای معانی باسم محبوب ابدی شکفته و ازهار بیان باسم مقصود امکان ظاهر شده ولکن باید انشآءاللّه در کلّ حین از اثر کلمۀ الهیّه نارشان مشتعلتر و نورشان باهرتر دیده شود و از سلطان حقیقی اینعبد فانی سائل است که آن گلهای محبّت را از اریاح سمومیّه و بادهای بارده حفظ نماید تا همیشه با کمال طراوت و لطافت خندان باشند انّه لهو العزیز الکریم البهآء علیکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بعرفان اللّه و ایقنوا بلقائه العزیز المنیع
* * *
اسم الله الجمال علیه بهآء الله الأبهی
۱۵۲١
هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی توحّد بالجلال و تفرّد بالاجلال و تقدّس عن الملال و تنزّه عن الآمال و هو الّذی قدّر للأعمار الآجال و هو النّاطق فی ازل الآزال و الظّاهر فی المآل لا اله الّا هو الغنیّ المتعال و الحمد للّه الّذی قبل عمل الّذین انجذبوا من ندائه و اسکرهم رحیق وحیه و انطقهم بثنائه و عرّفهم شمس جماله و اظهرهم فی ایّامه و ایّدهم علی عرفان نفسه و وفّقهم علی رضائه انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المهیمن الفعّال الحمد للّه الّذی انار افق العالم بالنّیّر الأعظم و اذا استوی علی العرش بشّر النّاس بظهور بحر الطافه و شموس افضاله طوبی لراسخ نبذ ما منعه و سرع الی افقه الأعلی و ویل لمن توقّف بما اتّبع اوهام الّذین ظهروا بأثواب الرّجال اکبّر و اصلّی و اسلّم علی الّذین ما منعهم الهوی عن اللّه مالک الأسمآء و بهم اشرق نجم العرفان فی اکثر البلدان و هم عباد مکرمون و هم عباد عاملون و هم عباد مقرّبون و هم عباد مخلصون و هم عباد فائزون و هم عباد قائمون علی خدمة مولاهم و هم النّاطقون بین العباد بالحکمة و البیان اشهد انّهم فازوا بکوثر الحیوان الّذی جری عن یمین عرش الرّحمن و فازوا بما لا فاز به احد من قبل انّ ربّنا الرّحمن لهو الغنیّ الفضّال
روحی لقیامکم الفدآء و لاستقامتکم الفدآء قد کنت جالساً ساکناً متفکّراً فی امر اللّه و ما ورد علیه من عباده اذاً اتی احد من احبّآء اللّه بکتاب حضرتک فلمّا فککت وجدت رائحة حبّکم محبوبنا و محبوب من فی العالم و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرض و قرأته و عرفت ما فیه من خدمتکم و قیامکم و ثنائکم و ما حملتموه فی سبیل اللّه و بعد قصدت المقام الأعلی مقرّ عرش ربّنا الأبهی فلمّا دخلت و وقفت تلقآء الوجه عرضت ما نادیت به اللّه اذاً تبسّم ثغر المحبوب و قال لیس له من فضل فی ذلک انّا ایّدناه علی ذکری فذکرنی و عرّفناه افقی فتوجّه الی وجهی و وفّقناه علی خدمتی فقام علیها باذنی انّ الفضل کلّه لنفسی و انا الفضّال القدیم لو لم یکن رشحات بحر فضلی ما عرفنی و لو لم یکن جذب آیاتی من ملکوت بیانی ما توجّه الی سبیلی
یا اسمی الجمال تفکّر فی الملوک و الّذی کشفنا عنه لتطّلع بما نطق مولاک الحکیم انّ ملکاً من الملوک کان مستغرقاً فی بحور الملک و لازباً بالدّنیا و ما فیها من الزّخارف و الألوان و فی احد من اللّیال تجلّت علیه شمس الانقطاع من افق ارادتی و کشفنا عنه انّه ترک کلّ ما عنده و خرج عن البیت متوجّهاً الی البیدآء و ما اطّلع به احد الّا اللّه ربّک و ربّ العالمین و لو نکشف علی النّاس کما کشفنا عنک کلّهم یقومون علی خدمتی و ذکری و ثنائی کذلک نطق لسانی لتکون من الفرحین انّ ربّک یحبّ المزاح فی بعض الأحیان و یمزح انّه لهو الفعّال لما یرید لیس لأحد ان یعترض علیه فیما ظهر من عنده یشهد بذلک کتب اللّه العلیم الحکیم انتهی
و آنچه از مراتب عجز و نیستی و اعتراف بر معاصی و قصور اظهار نموده بودید فرمودند یا اسمی انّا عفونا عنک من قبل و قبلنا خدمتک و طاعتک و حضورک و لقائک و سمعنا حنینک و انینک و صریخک و ضجیجک و زفرات قلبک فی حبّ اللّه ربّک العزیز الحمید انتهی
و اینکه نوشته بودید خطای این مرتبه که توجّه بارض خاء باشد بر خطایای قبل افزود بعد از عرض این کلمه نطق لسان الرّحمن فی ملکوت البیان ما لا یقدر ان یعرفه احد من اهل الامکان لعمرک لا یقدر اقلام العالم ان یقوم بوصفه و لا افئدة العارفین بادراکه و در آخر بیان فرمودند بنویس باسم جمال علیه بهآء اللّه که این خدمتت قبول بوده و خواهد بود چه که جناب اسمی الحآء علیه بهآء اللّه بشما نوشتند و نشهد انّه ممّن اشتعل بنار محبّة اللّه و کان مستغرقاً فی بحر فضله و فی مثل تلک الحالة لمّا سمع ما ورد فی ارض السّجن صاح فی نفسه و اخبر النّاس بما ظهر انّ ربّک لهو العلیم الخبیر ان اطمئنّ انّا قبلنا ما عملته فی سبیل اللّه و کن من الشّاکرین انّ امطار الفضل من سمآء عنایتی کانت متوجّهة الیک و لحاظ رحمتی ناظرة الی حبّک ان اذکر ربّک فی کلّ الأحوال بالحکمة و البیان انّه یسمع و یری انّه لهو السّمیع البصیر
ای جمال بعضی از نفوس بافق اعلی ناظر و بکمال شوق و اشتیاق و جذب و انجذاب در سبیل الهی از هیچ شیء مضائقه ندارند و بتمام میل در خدمت امر سبقت میگیرند اولئک اهل البهآء فی صحیفتی الحمرآء و بعضی باین مقام بلند اعلی هنوز نرسیدهاند لذا از خطرات قلبیّه محفوظ نیستند انّ ربّک لهو العلیم لذا حین ورود اخبار مذکوره بارض اقدس امر از مصدر امر مشرق و حکم منع از سماء مشیّت الهی نازل از جمله باسم جواد علیه بهآء الله که طائف حول است امر شد که بارض تاء و قاف بنویسد که احدی چیزی مطالبه ننماید و همچنین بجناب اسم حاء علیه من کلّ بهآء ابهاه من لدی اللّه امر شد در بارۀ ارض خاء و کاف و طاء این فقرۀ منع مخصوص بارض خاء نبوده کمال عنایت نسبت باحبّای آن ارض از مشرق الطاف ظاهر قد نزّلت لهم آیات من قبل لو یقرأها احد یطّلع بفضل اللّه و رحمته علیهم انّ ربّک لهو الخبیر شکّی نبوده و نیست که هر نفسی از نفوس مذکوره که بخدمت قیام نمودند للّه بوده و فی سبیل اللّه عمل نموده لذا البتّه عملشان مقبول و اجرشان عنداللّه از قلم اعلی مسطور باید بکمال فرح و انبساط بذکر محبوب عالمیان مشغول باشند انّا نکبّر علی وجوههم و نذکرهم بما یبقی به اسمائهم فی ناسوت الانشآء و فی ملکوتی البدیع انتهی
عرض این عبد آنکه این امر مبرم در وقتی نازل که اسامی نفوسی که بخدمت امر موفّق شدند در ساحت اقدس بر حسب ظاهر مذکور نه و بعد از ذکر نفوس قبول شد و آنچه از وجوه رسیده بود امر شد مابین بعضی از احبّای الهی که در آن ارض ساکنند قسمت شود و صورت تقسیم را حسب الأمر جناب آقا میرزا محمّد علی علیه بهآء الله از اهل قائن ارسال داشتند باید قسمی نشود که سبب تکدّر نفوس مقبله گردد چه که جمیع عنداللّه معزّزند الیوم هر نفسی که بافق اعلی توجّه نمود کمال عنایت در بارۀ او بوده و هست چه که امر عظیم است از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم کل را بقمیص استقامت مزیّن فرماید و از رحیق اطهر در کلّ حین بنوشاند انّه لهو المعطی الکریم این بسی واضح و معلومست از یومی که کتاب اقدس از سماء مشیّت نازل شد در سنین معدوده مستور بود تا آنکه جمعی از نفوس مقبلۀ موقنه از اطراف از احکام الهی سؤال نمودند و بکمال عجز و ابتهال سائل شدند لذا امر بارسال کتاب اقدس شد و فرمودند احدی حقوق الهی را مطالبه نکند و این فقره معلّق باقبال خود نفوس بوده تا آنکه سنین منتهی شد بسنۀ قبل و امر از مصدر امر صادر که هر نفسی بخواهد ادای حقوق اللّه نماید از او اخذ نمایند و فیالحقیقه این هم فضل بزرگست در بارۀ عباد چه که سبب تطهیر و نعمت و برکت الهی است طوبی لمن عمل بما امر به فی الکتاب اگرچه آن حضرت معلومست بکمال حکمت و انقطاع عمل نمودهاند و حرفی هم که مغایر امر باشد از آن جناب ظاهر نشد ولکن چون مخصوص این فقره عازم شدند لذا حکم منع نازل چه که بعضی از ناس ضعیفند والّا فواللّه الّذی لا اله الّا هو که عمل شما مقبول و سعی شما مشکور بوده و خواهد بود یومی از ایّام از لسان مبارک این کلمه اصغا شد یا عبد الحاضر لدی العرش قد خلقنا الکلّ لخدمتی و ایّامی و نصرة امری و عرفان نفسی و التّوجّه الی وجهی و الحضور لدی باب رحمتی و ما عندهم هو کان رشحاً من بحر عطائی لو نطلب منهم ما اعطیتهم بفضلی لتشاهدهم غیر ما شهدتهم من قبل انّ ربّک لهو العلیم الخبیر
و همچنین بلسان پارسی فرمودند اگرچه این عبد قادر بر ذکر آنچه از ملکوت بیان اصغا نموده تماماً نبوده و نیست ولکن آنچه در نظر مانده ذکر میشود فرمودند مع آنکه جمیع عالم از حقّ است و کل هم باین مقرّ و معترف و آنچه هم باهل ارض داده شد از بخششهای بحر عنایت او بوده معذلک اگر امر بانفاق ما عندهم شود البتّه بعضی را قاصر و متوقّف مشاهده نمائی و بعضی هم از تجلّیات انوار شمس انقطاع بمقامی فائز که بکمال محبّت و خلوص فی سبیل اللّه انفاق نمودند آنچه را مالک بودند این هم مشاهده شد انتهی
عرض این خادم فانی آنکه قسمی بشود که اهل ارض خاء مکدّر نشوند و بطراز سرور باسم اللّه مزیّن گردند و این فقره عنداللّه محبوبست چه که کمال عنایت در بارۀ دوستان از افق فضل مشهود و لائحست و اینکه در بارۀ مشار الیه مرقوم فرموده بودید که هدیه خدمت آن جناب فرستاد و اظهار نمود خدمت قابلی نماید انشآءاللّه خدمت ایشان قبول شده در هر حال قسمی بفرمائید که احدی محزون نشود امری که نفی و اثبات آن للّه واقع شود البتّه محبوبست دیگر از برای احدی در این مقام حزنی باقی نخواهد ماند این قدر عرض میشود که این سفر شما للّه بوده و جمیع اعمال نزد حقّ مشهود و واضح
و اینکه مرقوم فرموده بودید حسب الأمر بارض خاء نوشتید که قبول نشد فرمودند این کلمه سبب حزن خواهد شد چه که گمان مینمایند که نزد حقّ مقبول نیستند باید قسمی بشود که جمیع مطّلع شوند بآنکه لحاظ عنایت بایشان بوده و انشآءاللّه خواهد بود انتهی و سبب آنست که از قبل عرض شد انشآءاللّه جمیع بعنایات الهیّه مسرور و فائز باشند
و اینکه مرقوم داشتید که بعض از آن نفوس که وجه دادهاند از بابت حقّ اللّه دادهاند فرمودند نعم ما عملوا لأنّ الحقوق کلمة انزلها الرّحمن فی الکتاب بر کل لازم که بآن ناظر باشند و عمل نمایند ولکن چون آنچه واقع شد بر حسب ظاهر روایح دیگر بعض از ضعفا از آن استنشاق مینمودند لذا حکم منع از سماء امر نازل انّه لهو الحاکم المختار یا اسمی الجمال انّا احببناک فضلاً من عندی و نحبّک بعنایتی المهیمنة علی العالم و نری الّذین زیّنهم اللّه فی ارض الخآء بطراز الخضوع و الخشوع و الخلوص انّ ربّک لهو العلیم المحیط هم الّذین فازوا برحیق الوحی و اسکرهم کوثر عنایة ربّک الکریم انّا نسمع و نری من نطق بذکری و عمل فی سبیلی المستقیم لا یعزب عن علم ربّک من شیء انّ ربّک لهو العالم الخبیر انّ الّذین طاروا فی هوائی و عملوا ما امروا به فی سبیلی سوف یرون انفسهم فی مقامات تعجز عن وصفها السن النّاطقین انّا نکبّر من هذا المقام الأعلی الّذی سمّی بالسّجن الأعظم فی کتاب الأسمآء علی وجوه الّذین آمنوا باللّه ربّ العالمین و اقرّوا و اعترفوا بما انزله من سمآء الفضل انّ ربّک لهو المعطی القدیم نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی الاستقامة الکبری لئلّا تزلّ اقدامهم عمّا یذکر فی الابداع و عن نعیق النّاعقین انتهی تا این مقام جواب دستخطّ عالی که از یزد ارسال فرموده بودند فقره بفقره عرض شد ان الحمد للّه ربّ العالمین
دستخطّ ثانی که از ارض صاد مرقوم داشته بودید در وقتی که این عبد خادم در خارج بلد بود رسید علم اللّه فتحته و قرأته وجدته مزیّناً مطرّزاً مشرّفاً مبارکاً معطّراً بذکر اللّه محبوبی و محبوبکم و مقصودی و مقصودکم و مقصود العالمین حقّ جلّ و عزّ شاهد و گواهست که این عبد نظر بنار مشتعله که از محبّت الهی در صدر آن حضرت در فوران مشاهده نمود مرّةً بعد مرّة قرائت کرد و بعد در وقتی مخصوص تلقاء عرش معروض گشت انّ ربّی لهو السّمیع العلیم اذاً توجّه وجه القدم الی الخادم و قال جلّت عظمته و کبریائه انّا سمعنا ذکر اسمی و ندائه و مناجاته و رأینا توجّهه و ابتهاله و انا مضرم نار حبّی فی صدره و انا المقتدر القدیر یا اسمی قد اخذتنی الأحزان علی شأن لو اذکر لک تنوح لی کنوح الفاقدین قد ظهر فی هذه الأرض ما لا ینبغی ان یظهر فی ایّام اللّه و ظهوره و انا المظلوم الفرید قد جعلنا ارض السّجن جنّة من الجنان و انزلنا فیها البرکة و اطلقنا سبیل الّذین کانوا فی حصن متین و فتحنا باب المدینة یخرج منه من یشآء و یدخل فیه من یرید فلمّا ظهر ما ظهر وجدوا انفسهم فی ضیق مبین انّک لا تحزن من شیء انّ ربّک مع ما احاطته الأحزان انّه علی فرح عظیم بشّر الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی بذکری و کبّر علی وجوههم من قبلی و انا الغفور الرّحیم انّا نذکر الّذین آمنوا باللّه فی اللّیالی و الأیّام انّ ربّک لهو الصّادق الخبیر کبّر من قبلی علی کلّ من نسب الیک من کلّ ذکور و اناث و من کلّ صغیر و کبیر انتهی و فقرات آخر مناجات آن جناب که مشعر بوصول لوح امنع و فرح و ابتهاج و شکر و حمد بود چون عرض شد اذاً نطق لسان العظمة مرّة اخری یا اسمی رأیناک متغمّساً فی بحر الرّضآء طوبی لک بما کنت فائزاً بهذا المقام الکریم کن فی کلّ الأحوال بمثل ما کنت کذلک یوصیک قلمی الأعلی فی هذا السّجن المبین انتهی
و اینکه در بارۀ لوح جناب ملّا علی جان علیه بهآء اللّه ذکر نمودید فیالحقیقه همان قسمست که مرقوم داشتید امثال این امورات سبب شد که مائدۀ سمائیّه قطع گشت چنانچه مدّتی بود که قلم اعلی متوقّف بود یا حبیب فؤادی اگر عباد بآنچه از مالک ایجاد مأمورند عمل نمایند لعمرک تری العالم غیر العالم بلکه زیاده از آنست که آن حضرت مرقوم داشتهاند چنانچه وقتی از اوقات لسان قدم متوجّهاً الی الخادم فرمودند بعضی از الواح الهیّه که از سماء مشیّت محض عنایت نازل شده حال در زیر تراب مانده شخصی که رافع آن بود از خوف آن را مستور داشته و الواح بعضی را بعضی ببعض دیگر دادهاند انّ ربّک لهو العلیم انتهی از این کلمۀ مبارکه مستفاد میشود که بسیار امورات غیر مقبوله در فقرۀ الواح واقع شده از حقّ جلّ و عزّ شما و این عبد و همۀ دوستان بخواهیم و بکمال عجز و نیاز بطلبیم و استدعا نمائیم که جمیع را بطراز استقامت و امانت و صدق و وفا مزیّن فرماید فوالّذی انطق الأشیآء باسمه الأعظم الأبهی اگر بنصایح مشفقۀ الهیّه عمل مینمودند حال اشراق شمس کلمۀ ربّانیّه از هر مدینه مشرق و ظاهر بود و از هر افقی طالع و لائح مشاهده میشد قد قضی الأمر و ینبغی لللّسان ان یکون علی صمت مبین انشآءاللّه از فضل و عنایت حقّ چنین دیده میشود که جمیع شاربان کوثر حقیقت بنار محبّت بشأنی مشتعل شوند که جز یگانگی و یکتائی نماند تا جمیع بیک لسان ناطق شوند و بیک دست عامل گردند اگر دعاهای این عبد نظر ببحور عصیان باجابت مقرون نشود امید هست که دعای آن جناب و سایر دوستان عنداللّه مقبول گردد انّه لهو الفضّال انّه لهو الجوّاد انّه لهو الرّحمن الرّحیم
عرض دیگر آنکه جناب زینالمقرّبین علیه بهآء اللّه الأبهی باین عبد مرقوم داشتند که شخصی از اهل مازندران باینجا آمده و ارادۀ شطر اقدس دارد و چون در ساحت اقدس عرض شد لوحی مخصوص جناب ملّا علی جان علیه بهآء الله در این ایّام نازل و همچنین در بارۀ آن شخص آیات مهیمنۀ منیعه از سماء مشیّت نازل و ارسال شد و مخصوص امر شد که لوح مخصوص را شخص حامل نزد شما بیاورد و بعد از زیارت آن حضرت لوح منیع را بصاحبش برساند
و عرض دیگر آنکه در وقتی از اوقات فرمودند که بجناب اسم جمال بنویس که توقّف زیاد در محلّی لازم نه بلکه باید مثل ستارۀ سحری از افق هر دیاری طالع شوی تا بعضی از دوستان که افسردهاند بنار محبّت الهی مشتعل شوند همچنان که غذا از برای اجساد لازمست همین قسم از برای ارواح واجب غذای روح مائدۀ منیعۀ لطیفۀ طریّه است که از سماء عنایت الهی نازل شده اگر غذای روح بآن نرسد البتّه ضعیف شود لذا گاهی بکمال حکمت ببعضی اطراف توجّه نمائید لأجل تبلیغ امر آنچه لازم و واجبست تذکّر نفوس مقبله است تا جمیع باعانت الهی بطراز استقامت و امانت و صدق و ما یرتفع به امر اللّه فائز شوند در این ایّام از سماء مشیّت مالک انام لوحی در انقطاع و مقام او نازل در این مقام ذکر میشود که شاید سبب تطهیر نفوس گردد و از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم که جمیع را از این رحیق بنوشاند و باین مقام اعزّ اعلی فائز فرماید و هر نفسی بطراز انقطاع فائز شد البتّه امین و صادق و مستقیم مشاهده شود یا حبّذا هذا المقام الأطهر یا حبّذا هذا المقام الأنور یا حبّذا هذا المقام الأسنی یا حبّذا هذا المقام الأعلی هذه صورة ما انزله اللّه فی الکتاب
الانقطاع شمس اذا اشرقت من افق سمآء نفس تنخمد فیها نار الحرص و الهوی کذلک یخبرکم مالک الوری ان انتم من العارفین انّ الّذی فتح بصره بنور العرفان ینقطع عن الامکان و ما فیه من الألوان یشهد بذلک ربّک الرّحمن فی هذا المقام العزیز الرّفیع ان انظر ثمّ اذکر النّعمان الّذی کان من اعزّ الملوک و من قبله احد من الکیان اذا تجلّت علی قلبهما شمس الانقطاع ترکا ما عندهما و خرجا عن بیتهما مقبلین الی العرآء و ما اطّلع بهما الّا اللّه العلیم انّ النّعمان کان مستویاً علی عرش الملک اذاً اسمعناه کلمة من کلماتی العلیا اهتزّ و تفکّر و تحیّر ثمّ انتبه و قام و قال مخاطباً الی نفسه لا خیر فیما ملکته الیوم و غداً یملکه غیرک کذلک نبّهناه و انا المقتدر القدیر فلمّا تنفّس الصّبح و طلع الشّمس وجد الأمرآء العرش متروکاً تحیّروا و تفحّصوا فی الأقطار الی ان یئسوا عمّا املوا انّه لهو العالم الخبیر لعمر اللّه لو نکشف الغطآء عن العیون کما کشفنا عنه لتری النّاس یدعون الدّنیا عن ورائهم و یترکون ما یمنعهم عن هذا الأفق المنیر طوبی لمن تنوّر بأنوار الانقطاع انّه من اهل السّفینة الحمرآء لدی اللّه ربّ العرش العظیم طوبی لمدینة اشرقت شمس الانقطاع من افقها و لأرض اضآءت من انوارها لعمری لو فازت هذه الدّیار بنور من اشراقها لما بلی البهآء بین الأعدآء کذلک یقصّ لک مالک الأسمآء لتکون من العارفین لو ابثّ لک ما ورد علی المظلوم لتنوح و تبکی کبکآء الفاقدین اذا فزت بلوح الله و اثره ان اقرأه مرّة بعد اخری ثمّ اقرأه علی الّذین تجد من وجوههم نضرة الله العزیز الکریم کذلک رشح البحر الأعظم لتفرح و تشکر ربّک العزیز الحمید اما الفرح بما توجّه الیک وجه الله من هذا المقام الکبیر و انزل لک ما یجذبک الی المقصود و یقرّبک الی مقامه المنیع البهآء علیک و علی من شرب کوثر البقآء من ایادی عطآء ربّه الرّحیم
حال اگر نفسی ببصر طاهر خالصاً لوجه اللّه در این لوح ملاحظه نماید و تفکّر کند یطّلع بما ینفعه و بما یستضیء به العالم یا حبیب فؤادی اکثری از ناس در دبستان جهل و نادانی تربیت شدهاند و در مفازۀ کذب و نفاق سایر کجاست بینا و کجاست شنوا این الأبصار الحدیدة و الآذان الواعیة نفسی که حرف ثالث مؤمن به من یظهره اللّه را بنصّ نقطۀ بیان روح من فی الامکان فداه بظلم و طغیان شهید نمود و همچنین شخصی که با او از ارض تاء به عراق آمد و همچنین نفوس دیگر هر یک را ببهانهئی فتوی بر قتلش داد معذلک نوشته که نفوس مقدّسه را میکشند و زورکی میخواهند ریاست نمایند حال ملاحظه نمائید که حرف ثالث من یظهره اللّه را از نفوس مقدّسه نشمرده و آقا جان مشهور به کجکلاه که خدای واحد شاهد است که از اعمال شنیعۀ او اهل این دیار بفریاد آمده بودند از ایران و استانبول و شام و این بلد استفسار نمایند تا حقیقت این نفس که خدمت شخص موهوم از نفوس مقدّسه شده معلوم گردد و آن شخص بزرگی که مرقوم داشته بودید که نفس موهوم مکتوبی باو نوشته ارسال داشته خوبست تفصیل آقا جان را از او سؤال نمایند چه که خواهر آقا جان در بیت نوّاب فریدون میرزا بوده و از جملۀ نفوس مقدّسۀ نفس موهوم رضا قلی بوده که خود آن جناب میدانند که برادرش در حضور آن حضرت ذکر مینمود که عدم ایمان من نظر بایمانیست که رضا قلی اخوی من ادّعا مینماید و من او را بهتر میشناسم و اعمال او را بهتر میدانم معذلک میبینم که او خود را یکی از اولیای این امر میداند دیگر تفاصیل او بر خود آن حضرت معلومست و مطّلع شدهاند که بچه جهت از ساحت اقدس طرد شد و اگر از اتباع یحیی بود در عکّا چه میکرد فواللّه الّذی لا اله الّا هو ورد منه و من اخته ما ناح به سکّان الملکوت اینها از نفوسی هستند که هر نفسی آنها را دیده شهد بکذبهم و نفاقهم هم الّذین نبذوا امر اللّه و احکامه و اخذوا ما امرهم به اهوائهم یشهد بذلک ما انزله الرّحمن فی الکتاب
لعمرک قد ذرفت العیون من اعمالهم و ذابت الأکباد بما ورد من ظلمهم علی امر اللّه و سفرائه یشهد بذلک کلّ من تزیّن بردآء الانصاف چه قدر محبوبست که شخصی از جناب مشیرالدّوله سبب رفتن سیّد محمّد را به استانبول سؤال کند تا معلوم شود نزد هر ذی بصری که این نفوس کذبۀ موهومه چه مقدار سبب تضییع امر اللّه شدهاند و از جمیع این امور گذشته خود آن جناب مطّلعند که احدی با آن نفوس معاشر نبود چند شهر بود که جمال قدم با احدی معاشرت نمینمود باب مسدود و لقا ممنوع و در آن ایّام واقع شد آنچه واقع شد انّ الخادم یسأل ربّه بأن یعرّف العباد ما عنده و یهدیهم الی صراطه المستقیم
تا این محل جواب دستخطّ آن حضرت است که از ارض صاد ارسال داشته بودند و چند شهر قبل جواب عرض شد ولکن چون مطوّل بود و حاوی هر قسم مطلب و بیانی و اطراف منقلب لذا ارسال نشد و تا الیوم که پنجم ماه مبارک رمضانست در عهدۀ تأخیر و تعویق ماند تا آنکه مجدّداً در این چند یوم دستخطّ دیگر آن حضرت که در خارج ارض طاء یعنی امامزاده حسن مرقوم داشتهاند علّت انبساط قلب و انشراح صدر گردید بعد از اطّلاع بساحت اقدس توجّه نمود تمام آن را معروض داشت قوله جلّت عظمته و کبریائه
یا جمال مرّةً نراک علی فرح مبین و طوراً علی حزن یکدّر به افئدة المخلصین اگر بفرح اعظم فائز شدید دیگر کدورت چه معنی دارد و اگر فیالحقیقه بفنای دنیا موقنید و بانبساط بساط مبسوطۀ حقّ مطّلع ذکر قبض از برای چه بیّن یا اسمی الجمال هل تعرف من یکلّمک انّه لهو الّذی انفق الکلیم روحه لندائه و الحبیب للقائه و الرّوح لعرف قمیصه هل تبقی لک الأحزان بعد هذه البیانات الّتی جرت من عیون رحمة ربّک الرّحمن الرّحیم نشهد انّک انت من الفائزین و انّک انت من الموقنین و انّک انت من المطّلعین ای جمال اوّلاً آنکه در ایّامی که بحر فرح در امواج است و اریاح سرور بظهور مظهر ظهور در هبوب لایق نیست نفوس مقبلۀ مستقیمه ذکر احزان نمایند مگر در مصیباتی که بحقّ راجع میشود و چون کدورات آن جناب از این جهت بوده لذا بأسی نیست ولکن احزان شما بعنایات حضرت دوست بسرور مبدّل میشود چه که معزّی اوست و مسلّی او حال احزان واردۀ بر مظلوم را چه باید کرد هل من معزّ یعزّیه او من مسلّ یسلّیه فیما ورد علیه لا ونفسه المهیمنة علی العالمین ای جمال ذکر احزان محبوب امکان دارای بحر تسلّی است طوبی للعارفین تفصیل این اجمال را حال وقت اقتضا نمینماید چه که عبد حاضر حاضر است و اراده آنکه مکتوب شما که فقره بفقره عرض نموده در ملکوت بیان جواب نازل شود که شاید آن جواب بمثابۀ روح حیّ حیوان در اجساد اهل امکان سرایت نماید و کل را بنفحات ایّام اللّه فائز کند انّه لهو المقدّر العلیم الحکیم ای جمال احبّا را که بافق رحمن توجّه نمودهاند و از رحیق عرفان محبوب امکان آشامیدهاند در کلّ احیان متذکّر دارید تا جمیع باخلاق طیّبه و صفات مرضیّه که سبب ارتفاع امر اللّه است ظاهر شوند ای جمال اگر ارض سجن بطراز امانت مزیّن بود محبوب عالم محزون مشاهده نمیشد باید دوستان را بامانت و صداقت دعوت نمائید که شاید باین دو نیّر اعظم که از افق سماء اوامر الهی مشرقست فائز شوند
در یکی از الواح پارسی این کلمه از سماء مشیّت الهی نازل امروز اعمال شایسته باید و افعال پسندیده شاید و هر عمل نیکی بنفسه مبلّغ امر است شاهد این مقال بیاناتیست که از قلم اعلی در الواح اخری ثبت شده اگر امروز نفسی بطراز امانت فائز شود عنداللّه احبّ است از عمل نفسی که پیاده بشطر اقدس توجّه نماید و بلقای حضرت معبود در مقام محمود فائز گردد امانت از برای مدینۀ انسانیّت بمثابه حصن است و از برای هیکل انسانی بمنزلۀ عین اگر نفسی از او محروم ماند در ساحت عرش نابینا مذکور و مسطور است اگرچه در حدّت بصر مانند زرقاء یمامه باشد ای جمال بعنایت الهی مطمئن باش و بر خدمت امر قائم بشأنی که حوادث زمان و کدورات امکان ترا از خدمت محبوب عالمیان منع ننماید بلی کدورت از صفات بشریّت است در هر صورت انسان را اخذ مینماید و افسرده میسازد ولکن در نفوس مقدّسه اثر کلّی نداشته و ندارد جسد محزون ولکن روح در رَوْح و ریحان چنانچه ابن مریم میگوید جسد محزونست و روح در فرح و سرور ای جمال این ذکر را بزرگ شمر چه که امطار رحمت رحمانی از سماء عنایت بر تو باریده ان اشکر و کن من الشّاکرین ان اشکر و کن من الحامدین انتهی
دیگر جای آن ندارد که این خادم فانی کلمهئی معروض دارد چه که سلطان کلمات آن حضرت را ذکر فرموده و ملیک معانی بر سریر عنایت مستوی گشته یا حبیب فؤادی و المذکور فی قلبی اگر جمیع عالم و عالمیان یک گوش شود باصغای یک حرف از کلمة اللّه تماماً فائز نگردد آن حضرت شنیدهاند و میدانند و النّاس فی انصعاق مبین چون ذکر امانت و صداقت از لسان احدیّه ظاهر شد لذا این عبد دو لوح از الواح اللّه که در این مقامات نازل شده ذکر مینمایم تا آن حضرت بحکمت و بیان بر دوستان القا نمایند که شاید منتشر شود و کل به ما اراده اللّه فائز گردند
قد کنّا تفکّرنا فی الأرض و سمعنا حدیثها و اخبارها اذاً طلعت من غرفة من غرفات الفردوس حوریّة نورآء و سارت الی ان قامت فی وسط الهوآء و نادت بأحسن الأصوات یا ملأ الأرض و السّموات انّی حوریّة سمّیت بالأمانة فی الصّحیفة المرقومة المستورة قد کشفت عن وجهی باذن مالکی لتنظروا حسنی و جلالی و جمالی و خَلْقی و خُلْقی و تشاهدوا عینی الکحیل و وجنتی الحمرآء و غرّتی الغرّآء و غدائری السّودآء اقسمکم یا ملأ الانشآء بمولی الوری و سلطان الآخرة و الأولی بأن لا تحجّبونی بحجبات الخیانة و الحرص و الهوی و لا تدعونی بین ایدیها لعمر اللّه انّ الخیانة من اعدائی و شأنها الضّغینة و البغضآء اسألکم بالفرد الأحد بأن لا تسلّطوا علیّ عدوّی الألدّ ان ارحمونی یا اهل الأرض و لا تکونوا من الظّالمین کذلک انزلنا لک الآیات و عرّفناک بالتّلویح ما ورد علینا فی السّجن الأعظم لتکون من العارفین انّا نحمد اللّه بما ورد علینا من البأسآء فی سبیله المستقیم انّک اذا قرأت اللّوح و عرفت ما فیه ذکّر احبّتی من قبلی و کبّر علی وجوههم من لدی المظلوم الغریب
کتاب الصّدق نزّل بالحقّ من لدن عالم خبیر انّه لرسول الصّدق الی البلاد لیذکّر النّاس الی مقامه الرّفیع و یعرّفهم شأنه الأعلی و مقرّه الأبهی و یریهم جماله الأبدع و مقامه الأرفع و سلطانه الأمنع الأعزّ البدیع لعمر اللّه انّه یمشی و عن یمینه یمشی الاقبال و عن یساره الاطمینان و عن امامه اعلام العزّة و عن ورائه جنود الوقار یشهد بذلک مجری الأنهار انّه بکلّ شیء علیم انّه ینادی و یقول یا معشر البشر انّی جئتکم من لدی الصّدق الأکبر لأعرّفکم علوّه و سموّه و جماله و کماله و مقامه و عزّه و بهائه لعلّ تجدون سبیلاً الی صراطه المستقیم تاللّه انّ الّذی تزیّن بهذا الطّراز الأوّل انّه من اهل هذا المقام المنیر ایّاکم یا قوم ان تدعوه تحت مخالب الکذب خافوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین مثله مثل الشّمس اذا اشرقت من افقها اضآءت بها الآفاق و انارت وجوه الفائزین انّ الّذی منع عنه انّه فی خسران مبین انّا نقول یا ایّها الرّسول هل تقدر ان تدخل المدن و الدّیار و هل تجد لنفسک فیها من معین انّه یقول لیس لی من علم انّک انت العلیم الحکیم انّا نزّلنا هذا اللّوح فضلاً من عندنا لتذکّر النّاس بما فیه من لدن آمر عظیم البهآء علیک و علی من یقرأ آیات الرّحمن بالرّوح و الرّیحان و یکون من الرّاسخین
در این سنه اکثر آیات از قلم اعلی جاری یعنی حقّ جلّ جلاله خود مرقوم فرمودند و ذکر انقطاع و امانت و وفا و صداقت و سایر صفات عالیه در اکثری از الواح ظاهر و مشهود است و چون بعض امورات غیر مرضیّه در این ارض واقع شد لذا قلم اعلی نظر بتربیت عباد در ذکر اعمال و اخلاق و صفاتی که سبب علوّ نفوس مقدّسه و ارتفاع امر اللّه و اطمینان اهل عالم و حفظ کل است مکرّر اظهار فرموده آن حضرت و این عبد باید بکمال تضرّع و ابتهال از حقّ تعالی سلطانه بطلبیم که عباد خود را بآنچه رضای اوست موفّق فرماید و بطرازی که لایق و سزاوار است مزیّن نماید انّه لهو المقتدر المتعالی المجیب الغفور الکریم
عرض دیگر آنکه نفوسی که ذکرشان در دستخطّ عالی بود بعد از عرض بساحت اقدس مخصوص هر یک آیاتی از سماء عنایت نازل انشآءاللّه جمیع بآن فائز شوند و بلسان ظاهر و باطن تلاوت نمایند هذا ما نزّل لأخت ضلع حضرتک
یا جمال ان افرح بما یذکرک الغنیّ المتعال فی هذا الیوم الّذی ینوح العدل کنوح الثّکلی بما اکتسبت ایدی الظّالمین تاللّه قد سکن هیکل العدل علی التّراب و هیکل الظّلم علی سریر العزّ بغرور مبین ولکن لعمرک انّ السّریر یضحک علیه و الهوآء یبشّره بالعذاب و المکان یستعیذ منه باللّه ربّک المقتدر القدیر ان انظر ثمّ اذکر الّذی جعله النّاس اماماً لأنفسهم من دون اللّه الّذی سمّی بالرّقشآء فی کتاب اللّه العلیّ العظیم قد ارتکبت ما ناح به الرّسول و صاحت به البتول ولکنّ القوم فی شقاق بعید انّ ربّک قد اخذها بسلطان من عنده و جعلها عبرة للّذین کفروا باللّه مالک هذا الیوم البدیع یا جمال لا تحزن فی شیء انّه قد اخذ فی هذا الظّهور کلّ ظالم ظلم و یأخذ الّذین تراهم الیوم علی ارائک الفتوی من دون بیّنة من لدی اللّه العلیم الخبیر یضحکون فی بیوتهم و ینوح من ظلمهم اهل الفردوس و الملأ الأعلی یشهد بذلک مالک الأسمآء فی هذا المقام الّذی سمّی بکلّ الأسمآء فی کتاب الأسمآء من لدی اللّه العزیز الحمید
ان یا قلم دع ذکر الرّقشآء ثمّ اذکر الّتی اقبلت و سمعت و آمنت و فازت الی ان طارت الی الرّفیق الأعلی و الجنّة العلیا المقام الّذی فیه ینادی لسان القدم الملک لجمالی القدیم یا جمال لعمری انّ الورقة طارت الی السّدرة و تشهد کما شهدت فی الأیّام الفانیة انّ ربّک لهو الرّقیب الشّهید یا ایّتها الورقة انّا نذکرک فضلاً من عندنا انّ ربّک لهو الفضّال الکریم اشهد انّک آمنت باللّه و اقبلت الیه فی یوم فیه ظهر الفزع الأکبر بما اکتسبت ایدی الغافلین البهآء علیک من لدنّا و علی اللّائی فزن بکلمة اللّه العزیز الجمیل ان افرحی فی الجنّة العلیا بما شهد لک اللّه اذ کان مستویاً علی عرشه العظیم
و نذکر فی هذا المقام من سمّی بالصّمد لیفرح بذکر اللّه الفرد الأحد الغفور الرّحیم یا صمد ان اطمئنّ بفضل اللّه و رحمته انّه ذکرک بالحقّ و یذکرک فضلاً من عنده لتکون من الشّاکرین تمسّک بکتاب اللّه و سننه ثمّ احمده بهذا الفضل الّذی لا یعادله ما خلق فی الأرض انّ ربّک لهو الصّادق الأمین انّا ذکرناک و ضلعک فی هذا اللّوح و نذکر امّها الّتی آمنت باللّه ربّ العالمین لا تحزنوا بما ورد علیکم لعمر اللّه ستفنی الدّنیا و ما فیها و یبقی ما قدّر لکم فی ملکوتی العزیز المنیع قد کنزت اسمائکم فی هذا الکنز الّذی سمّی باللّوح بلسان اللّه و انّه لیکون باقیاً ببقآء اسمائه یشهد بذلک کلّ عارف بصیر انتهی
عرض میشود این لوح از سماء مشیّت ربّانی مخصوص امةاللّه خدیجه که در لوح مبارک به ورقه نامیده شد نازل علم اللّه انّها فازت بما لا تعادله السّموات و الأرض فیالحقیقه در این لوح بدیع منیع حضرت شما و جناب عبد قبل صمد و ورقه و ضلع آن حضرت جمیع بعنایات مخصوصۀ الهی فائز شدهاند روح العالم لعنایته الفدآء و ذکر شهادت نورین نیّرین هم در آن شده و همچنین کاظم علیه و علیهما بهآء اللّه اگرچه مقدّمۀ ارض صاد سبب شعلۀ اکباد و نوحه و صیحۀ عباد شد ولکن انسان بصیر که درست تفکّر نماید و منقطعاً عن الامکان نظر کند مشاهده مینماید امری اعزّ از آنچه واقع شده نبوده و نیست چه که این عبد از اوّل تا حال از تفصیل امور نورین نیّرین مطّلع است ایشان در عراق بساحت اقدس فائز شدند و کمال عنایت در بارۀ ایشان ظاهر و این فقره در اوّل منافی خیالات بعضی واقع شد ولکن ید قدرت الهیّه ایشان را بلند نمود و بطراز عزّت مزیّن فرمود و از سماء مکرمت برکت بر ایشان مبذول داشت تا آنکه بمقامی رسیدند که آن حضرت دیده و شنیدهاند و بعد از مراجعت از ساحت اقدس بارض صاد دو عریضه معروض داشتند و همین امری که واقع شد بکمال عجز و ابتهال آن را از غنیّ متعال مسئلت نمودند حال ملاحظه نمائید الحمد للّه تا بودند از عنایت حقّ بکمال عزّت مابین عباد ظاهر و بقسمی القای حبّ ایشان در قلوب شد که احصای آن را جز حقّ قادر نبوده و نیست و در آخر عمر بشهادت کبری که خود خواسته بودند فائز گشتند و بعد هم مشاهده نمودهاید که از قلم اعلی در بارۀ ایشان چه نازل شده لعمر اللّه بما نزّل لهم تنوح الأشیآء و تصیح الصّخرة و یبکی اهل الفردوس اگر نفسی مالک جمیع دنیا باشد و انفاق نماید باین مقام فائز نخواهد شد و این مقامیست که جمیع مرسلین و مقرّبین آن را آمل بوده و هستند تا حال قریب صد لوح در این مصیبت کبری نازل شده بل ازید چه که در این ایّام هم مشاهده میشود در بعضی از الواح ذکر شهدا مذکور است حال کدام شأن اعلای از این شأن و کدام مقام اعظم از این مقام است وقتی از اوقات فرمودند یا خادم امثال این امورات حادثه اگرچه سبب و علّت احزان لاتحصیه بوده و هست ولکن علّت ارتفاع امر اللّه است باید از اموری شکایت نمود که سبب و علّت تضییع امر بوده از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم کل را هدایت فرماید و به ما یحبّ و یرضی مؤیّد نماید و فرمودند بنویس یا جمال امر اللّه در ارض سجن اعزّ از کلّ شیء مشاهده میشد و حال در مقامی واقف که ذکر آن سبب احزان جدیده میشود انّ ربّک لهو الصّابر الحلیم انتهی
اینکه مجدّداً ذکر ارض خاء فرموده بودید عرض شد هذا ما اشرق من افق البیان
یا جمال بشّرهم بفضلی و عنایتی و رحمتی الّتی سبقت العالمین انّا ذکرناهم و نذکرهم انّ ربّک لهو المعطی الکریم قد قبلنا ما ارسلوه بعد حضور اسمائهم لدی العرش انّه لهو الفضّال الحکیم انّ الّذین ذکرت اسمائهم فی کتابک قد ذکرناهم بذکر انجذبت به افئدة المخلصین و نکبّر من هذا المقام علی وجوههم و نبشّرهم بأنّ لهم مقام عزّ کریم انّ الفضل بیده یعطی من یشآء ما یشآء و یقدّر لمن اراد ما تقرّ به عیون النّاظرین انتهی
و اینکه در بارۀ جناب میرزا علی رضا مرقوم داشته بودید عرض شد هذا ما انزله الرّحمن فی الجواب
هو النّاطق بالحقّ فی ملکوت البیان
سبحان الّذی انزل النّعمة و اظهر الکلمة و انّها لهی الصّراط قد نصب بالحقّ من لدی اللّه المهیمن القیّوم و انّها لهی المیزان الأکبر ولکنّ القوم هم لا یفقهون و انّها لهی الصّور الأعظم الّذی نفخ فیه و انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من انقذته ید اقتدار ربّک العزیز الودود طوبی لک بما اقبلت الی الأفق الأعلی اذ اعرض عنه الوری انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب طوبی لقویّ کسّر اصنام الأوهام مقبلاً الی اللّه ربّ ما کان و ما یکون قد ذکر اسمک فی کتاب اسمی الّذی آمن بنفسی و اعترف بما اعترفت به فی ملکوتی و حضر تلقآء عرشی و طاف فی حولی و طار فی هوائی و حمل الشّدائد فی سبیلی و انّه سمّی بالجمال من لدی اللّه مالک الوجود و ذکرناک لتفرح و تکون من الّذین نطقوا بثنآء اللّه العزیز المحبوب انّا ذکرنا کلّ من اقبل الی الوجه لیکون ذکری کنزاً له فی ملکوتی الممتنع المرفوع کذلک ذکرناک و انزلنا لک ما قرّت به العیون انتهی
و همچنین در ساحت اقدس ذکر جناب بزرگ علیه بهآء الله که در دستخطّ آن حضرت بود معروض گشت هذا ما تکلّم به لسان العظمة
قل سبحانک یا من بیدک ملکوت الأسمآء و فی قبضتک زمام الأشیآء اسألک بالاسم الأعظم الّذی به اضطرب الأمم الّا من حفظته ید اقتدارک بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک علی شأن لا یمنعنی نعیق الجهلآء الّذین نبذوا احکامک عن ورائهم و جادلوا بآیاتک و جاحدوا امرک و اعرضوا عن جمالک ای ربّ فأنزل من سحاب رحمتک ما ینبت به نبات حکمتک و اوراد عرفانک فی صدور الّذین فازوا برحیق وحیک و کوثر الهامک ای ربّ ایّد کلّ مقبل علی نصرة امرک و الاستقامة علی حبّک انّک انت الّذی لم تزل کنت مقتدراً علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم ثمّ اکتب لی یا الهی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک انّک انت الفضّال القدیم لا یعزب عن علمک من شیء تسمع و تری و انّک انت السّمیع البصیر انتهی
و همچنین اسامی دیگر علیهم بهآء اللّه که در کتاب آن جناب بود فرداً فرداً عرض شد مخصوص هر یک آیات بدیعۀ منیعه نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند
یا نصر انّ المظلوم شاهد اقبالک و توجّهک الی اللّه و انزل لک ما تقرّ به عینک و یفرح به قلبک و قلوب السّامعین ان افرح بذکری ایّاک ثمّ اشکر ربّک الکریم انّه توجّه الیک من شطر سجنه الأعظم و ذکرک بما هو اعزّ من بحر الحیوان عند ربّک الرّحمن ان اشکر و قل لک الحمد یا مولی العالمین البهآء علیک و علی ضلعک الّتی آمنت باللّه الفرد الخبیر
ان یا قلم الأعلی ان اذکر من سمّی بمؤمن لیفرح بذکر اللّه مالک المآب انّا ذکرناک من قبل فضلاً من عندنا و انا العزیز الوهّاب طوبی لنفس اقبلت الی ملکوتی و شربت رحیق عنایتی من ایادی عطائی و نطقت بذکری البدیع قد کان ذکرک فی کتاب اسمی و نزّلت لک هذه الآیات الّتی لا تعادلها خزائن السّموات و الأرضین البهآء علیک و علی ضلعک الّتی فازت فی ایّام اللّه الفرد الخبیر
و نذکر من سمّی بعلی الّذی اقبل الی الأفق الأعلی و نوصیه بما یرتفع به امر اللّه مالک الایجاد یا علی ان استمع ندائی ثمّ افرح بذکر ربّک الّذی به انارت الآفاق طوبی لسمیع سمع ندآء المظلوم و لوجه انقطع فی سبیله عن کلّ الجهات البهآء علیک و علی ابنک الّذی آمن بالفرد الواحد المختار
انّا نذکر علی عسکر الّذی آمن باللّه مالک القدر فی یوم فیه اضطرب کلّ ذی فضل و اعرض کلّ فقیه و اعترض کلّ حکیم الّا من شآء اللّه ربّ العالمین کم من علم جعلناه ناراً لصاحبه و کم من علیم ترکناه و جعلناه عبرةً للنّاظرین و کم من غنیّ غرّه الغنآء الی ان اعرض عن مالک الوری و کم من فقیر فاز بکوثر البقآء فی ایّام اللّه الملک العزیز الحمید
و نذکر من سمّی بشیرعلی لیوقن کلّ مؤمن انّا نذکر من ذکر ربّه العلیّ العظیم ان استمع ندائی انّه ینادیک من شطر سجنه البعید فاسأل اللّه بأن یجعلک مستقیماً علی امره و ناطقاً باسمه العزیز البدیع
ان یا قلم ان اذکر من سمّی بمیرزا لیفرح بذکر مولاه و یکون من الرّاسخین یا ایّها العبد توکّل علی اللّه فی کلّ الأمور ثمّ اذکر ایّامی و بلائی و ما ورد علی نفسی و اصفیائی الّذین آمنوا بآیاتی و اقبلوا الی افقی المبین کذلک انزلنا الآیات فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو المنزل الکریم
یا محمّد قبل تقی ان استمع النّدآء من شطر عکّآء المقام الّذی سجن فیه هذا المظلوم الغریب قد احاط النّدآء من فی الأرض و السّمآء ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین طوبی لک بما نبذت الأوهام و اقبلت الی مالک الأنام الّذی اتی بسلطان مبین نعیماً لک بما اخذت رحیق العرفان و شربت باسم ربّک الکریم کم من عبد اعرض فی ایّام اللّه عن مطلع الوحی و کم من عبد اقبل و اخذ ما اوتی من لدی اللّه ربّ العالمین کذلک تنفّس صبح البیان اذ کان هیکل الرّحمن مستویاً علی عرشه العظیم البهآء علی من ذکرک فی کتابه و علیک و علی ضلعک الّتی نسبها اللّه الی اسمه انّه لهو العالم الخبیر
یا اسمی الجمال انّا نذکر احبّائی کلّهم اجمعین و نکبّر علی وجوههم من شطر سجنی و نصلّی علیهم و نذکرهم فی کلّ بکور و اصیل یا جمال بشّرهم ببحر عنایتی و سمآء فضلی و شمس رحمتی [الّتی] احاطت العالمین قل تاللّه انّ القلم الأعلی یتحرّک علی ذکرکم و وجه القدم توجّه الی وجوهکم من هذا المقام العزیز المنیع ان افرحوا بذکری ثمّ اشربوا باسمی العزیز البدیع انّا نأمرکم بالفرح و نذکر حزنی فی هذا الیوم الّذی فیه سمعت اذنی ما ورد علی اختی من معشر الظّالمین نشهد انّها اقبلت و فازت و طارت فی هوائی و سمعت ندائی و تحرّکت باذنی و ارادتی کذلک شهد القلم الأعلی ولکنّ القوم اکثرهم فی ریب مبین طوبی لمن زارها و توجّه الیها خالصاً لوجه ربّه المنعم المعطی الکریم
ای جمال نقطۀ بیان میفرماید کل از برای این بوده که در آن محضر اقدس انور اعلی مذکور آیند حال ملاحظه نمائید و قدر این فضل را بدانید که قلم اعلی در حینی که جمیع احزان او را احاطه نموده بذکر احبّای خود مشغول است لعمری لم تمنعنی جنود الامکان و لا حوادث الدّنیا قد نطقت فی کلّ الأحیان و دعوت الکلّ الی الفرد الخبیر جمیع دوستان را از قبل مظلوم آفاق تکبیر برسانید این سنه چند مصیبت واقع شده و در این آخر خبر اخت در ظاهر بساحت اقدس معروض افتاد و فیالحقیقه مظلومه بوده و سرّاً بر او وارد شد آنچه که غیر حقّ از احصای آن عاجز است طوبی لها و بهائی علیها بما صبرت فی اللّه و حملت الشّدائد فی سبیله المستقیم انتهی
عرض دیگر آنکه الواح متعدّده از سماء عنایت الهیّه مخصوص آن جناب ارسال شد از جمله بصحابت جناب آقا سیّد علی اکبر علیه بهآء الله لوحی مخصوص آن جناب و الواح اخری و همچنین مع جناب ابن اصدق المقدّس علیهما بهآء اللّه لوحی مخصوص آن جناب نازل و ارسال شد و حال هم لوح اعزّ امنع با پوسته ارسال شد مع این عنایات الهیّه و فضلهای ربّانیّه باید آن حضرت در کلّ احیان بکمال روح و ریحان بذکر محبوب عالمیان مشغول باشند بشأنی که بیهوشان بادۀ غفلت بهوش آیند و پژمردگان وادی اوهام تازه شوند و مردگان قبور اعراض زنده و پاینده گردند البهآء علیک و السّلام علیک و الرّحمة علیک و عنایة اللّه علیک
عرض دیگر آن حضرت استخبار فرمایند که ابن جناب مشکینقلم اگر در ارض طاء باشند و ممکن باشد باین جهات توجّه کنند البتّه باین سمت روانه نمایند که بروند نزد جناب مشکینقلم اگر این فقره مجرا شود بسیار محبوبست البتّه آن حضرت منتهای جهد را مبذول فرمایند
بکلّی فداک یا من کنت قائماً لخدمة امر الله المقتدر العلیّ الأعلی در دو پوستۀ قبل بحضور انورت عریضه قلمی و مذکور گردید و در این وقت هم این ورقۀ منیعه و لوح منیع ارسال ارض قاف خدمت جناب سمندر علیه بهآء الله گردید که ایفاد حضور مبارکت دارند الحمد لله بجوهر جواهر عنایات حضرت دوست مدام مفتخر و فائز بوده و انشآءالله خواهید بود یشهد بذلک ما ارسلته الی حضرتک چون نظر بثقلت پوسته در این ورقۀ مبارکه بهمین قدر اکتفا رفت تا معلوم باشد که وفا را و عهد را از نظر و قلب محو ننمودهام الفانی جواد محبوبان حقیقی آقایان معنوی روحی لتراب اقدامهم الأطهر فدا بذکر خیر آن دوست روحانی را ذاکر و کذلک احبّای این ارض
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
آقای معظّم و محبوب مکرّم حضرت افنان آقائی جناب آقا م آقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الأعظم الأقدس العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی توحّد بالکلام و تفرّد بالبیان الّذی خضعت بحور المعانی عندما تلفّظ به فم مشیّته و سجدت کتب العالم عند ظهور حرف من آیاته بحرکة من اصبعه تحرّک القلم الأعلی فی ملکوت الانشآء و ثبت حکم الآخرة و الأولی قد اعترف کلّ فصیح بالعجز عند ظهور بیانه و کلّ بلیغ اقرّ بالقصور عند بروز کلمته العلیا الّتی بها فصّل بین الوری انّها لهی سیف اللّه المسلول و میزانه الموضوع و صراطه الممدود و سراجه المنیر و انّها لهی الصّور الأعظم و النّاقور الأفخم تعالی من تزیّن باسمه کلّ الکتب و الصّحف و الزّبر انّه لهو الّذی سمّی بکلّ اسم من اسمائه الحسنی فی الصّحف الأولی و انّه لهو الّذی سمّی فی التّوراة بیهوه و فی الانجیل بالمعزّی و روح الحقّ و فی الفرقان بالنّبإ العظیم و سمّی بأسمآء اخری فی کتب ما اطّلع بها الّا اللّه مالک العرش و الثّری انّه لهو الّذی نزّل البیان لذکره و بشّر العباد بظهوره و قدومه طوبی لأذن سمعت ما نطق به النّقطة الأولی فی قیّوم الأسمآء فی هذا الظّهور الأظهر و السّرّ المستتر بقوله یا سیّد الأکبر ما انا بشیء الّا و قد اقامتنی قدرتک علی الأمر ما اتّکلت فی شیء الّا علیک و ما اعتصمت فی امر الّا الیک و انت الکافی بالحقّ هل من ذی شمّ لیجد عرف بیان الرّحمن فی الامکان و هل من ذی بصر لیری الحجّة و البرهان و هل من ذی سمع لیسمع ندآء مالک الأدیان الّذی اتی بقدرة و سلطان لعمر اللّه کلّ من علیها فان و هذا وجه ربّنا الرّحمن
سبحانک اللّهمّ یا من باسمک اشرقت شمس مشیّتک من افق السّمآء و سرت فلک الارادة علی بحر الکبریآء اسألک بالاسم الّذی به سخّرت الأشیآء و جعلته سلطان الأسمآء بأن تؤیّد احبّتک علی ما تحبّ و ترضی و تقدّر لهم من قلمک الأعلی ما یحفظهم عن الّذین اعرضوا عن آیاتک الکبری ای ربّ هم عباد اقبلوا الیک و نبذوا ما دونک و اخذوا ما امروا به فی ایّامک ای ربّ عرّفهم ما قدّرت لهم بجودک و احسانک ثمّ الهمهم ما کنزت لهم فی ملکوتک انت الّذی یا الهی لا تعجزک شؤونات الخلق و لا تضعفک قوّة الأقویآء و شوکة الأمرآء اسألک بذکرک الأعلی و کلمتک العلیا بأن تبارک علی افنان سدرة امرک الّذین نسبتهم الیک و جعلتهم اعلاماً بین خلقک و ذکرتهم فی اکثر الواحک هم الّذین سمّیتهم بالأفنان بلسان عظمتک و خصّصتهم بهذا الاسم بین خلقک و بریّتک ای ربّ فأنزل علیهم من سحاب رحمتک ما ینبغی لعظمتک و اقتدارک ثمّ انصرهم یا الهی بجودک و عنایتک ثمّ انزل علیهم برکة من عندک انت الّذی یا الهی دعوتهم بنفسک الیک و قدّرت لهم ما یعجز عن ذکره لسانی و السن عبادک انّک انت المقتدر الّذی لا یعجزک شیء و السّلطان الّذی لا یمنعک امر قد کنت فی ازل الآزال الهاً و لم یکن معک من شیء و تکون بمثل ما قد کنت من قبل و انّک انت الشّاهد النّاظر السّامع العلیم الخبیر
روحی لذکرکم الفدآء قد اسکرنی رحیق بیانکم الّذی ماج فی بحور کلماتکم الحاکیة عن حبّکم مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرضین و انّها لهی المترجم الّذی یقرأ اسرار القلوب و یترجم ما هو المستور علم اللّه انّ هذا لسکر لا یرید الصّحو و لا یحبّ الصّحو و لا یعتریه الصّحو یسأل الخادم ربّه بأن یزید هذا السّکر الّذی اخذنی من رحیق محبّة اولیآء اللّه و اصفیائه فلمّا فزت و قرأت و عرفت عرضته لدی الوجه اذاً نطق لسان العظمة یا افنانی یا ایّها الفائز بکوثر عنایتی و النّاظر الی افقی انّ الأمر عظیم عظیم و الخلق ضعیف ضعیف قد اظهرنا الأمر ولکنّ النّاس هم عنه معرضون و انزلنا الآیات و هم لا یسمعون قد انتهی المیقات و اتی مظهر البیّنات ولکنّ القوم هم لا یفقهون قد ظهر ما هو الموعود فی کتب اللّه ولکنّ النّاس هم عنه غافلون قد بیّنّا ما کان مستوراً فی علم اللّه و اظهرنا ما هو المخزون فی کنز اللّه ولکنّ القوم اکثرهم لا یشعرون قد تمّت الحجّة و نزّلت المائدة و اتی البرهان ولکنّ النّاس هم لا یعرفون قد نبذوا ما عند اللّه و اخذوا ما عند رؤسائهم الّذین اعرضوا عن اللّه المهیمن القیّوم هم العلمآء عندهم و جهلآء لدی الحقّ علّام الغیوب قد تمسّکوا بما یفنی معرضین عمّا یبقی کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم لا یعلمون قد اشتغلوا بالأیّام الفانیة غافلین عمّا عند اللّه ربّ ما کان و ما یکون لو عرفوا ناحوا علی انفسهم ولکنّ الیوم هم محتجبون لعمر اللّه هذا یوم القیام و هم قاعدون و یوم البیان و هم صامتون قل یا معشر العرفآء قد ماج بحر الحیوان و انتم عنه معرضون هذا یوم الایقاظ و انتم راقدون أ وجدتم نفحات الوحی و اعرضتم أ رأیتم الآیات و انکرتم ما لکم لا تشعرون قد انجذب من رحیق بیان الرّحمن من فی الفردوس الأعلی و انتم بأهوائکم تلعبون و لا تفقهون قل یا قوم تفکّروا فی القرون الأولی این الجبابرة و الفراعنة این صفوفهم و الوفهم و این رنّات سیوفهم و ربّات قصورهم و این زئیر ابطالهم و زفیر اهوائهم و اعمالهم و این معاقلهم و محافلهم قد تشتّت شملهم و جمعهم و تبدّد عزمهم و عزّهم قل خافوا اللّه یا قوم و لا تتّبعوا کلّ فاجر مردود قل ایّاکم ان تمنعکم شؤونات الخلق عن الحقّ سیفنی ما ترونه الیوم و یبقی ما قدّر من لدی اللّه العزیز الودود طوبی لک یا ایّها الطّائر فی هوائی و المقبل الی وجهی و المتمسّک بحبل فضلی اذ اعرض عنّی عبادی و بریّتی الّذین خلقوا من کلمتی المهیمنة علی ما کان و ما یکون انتهی انّ الخادم یشکر اللّه علی ما عرّفنا و انعمنا و انزل لحضرتک ما تفرح به القلوب و تقرّ به العیون
اینکه در بارۀ ورقۀ علیا حضرت حرم علیها بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشته بودید که با حضرت مبلّغ علیه من کلّ بهآء ابهاه مشورت نمودهاید این فقره محبوبست و لدی العرش مقبول و آنچه مصلحت و موافق حکمت دیده شد عمل نمائید اگر آن حضرت مع ایشان عازم شوند البتّه اقربست چنانچه چندی قبل این کلمه را این عبد از لسان قدم استماع نمود جمیع امور لدی العرش ظاهر و مشهود است انّه لهو العلیم الخبیر از حقّ جلّ جلاله این خادم مسئلت مینماید که عالم را مستعدّ فرماید از برای ظهور آنچه الیوم مستور است اکثری از ناس غافل مشاهده میشوند و بمصلحت خود هم عارف نیستند و اگر گفته شود و کلمۀ نصحی القا گردد ثمری نخواهد بخشید در بادیههای اوهام سالکند و باهواء خود مشغول از مصلحت ظاهرۀ خود هم بیخبر و غافل دیده میشوند یک فقره بنظر این عبد آمد خدمت آن حضرت عرض مینمایم تا درایج شعور ناس معلوم شود در ایّامی که جمال قدم جلّ کبریائه در مدینۀ کبیره تشریف داشتند روزی از روزها کامل پاشا که یکی از وزرای دولت علیّه بود بین یدی الوجه حاضر در بین عرایضی که معروض میداشت عرض نمود چندین لسان تعلیم گرفتهام و یک یک را معروض داشت از ده دوازده تجاوز نمود فرمودند ثمرۀ این السن متعدّده چیست عمر گرانمایه بسیار حیف است در چنین امور صرف شود آنچه از لآلی بیان از کنز علم رحمن ظاهر شد بکمال فرح و سرور تسلیم و تصدیق مینمود و معذلک از عمل بآن محروم مشاهده میشد اگر فیالحقیقه بآنچه از قلم اعلی جاری شده عامل شوند جمیع در جمیع عوالم بآسایش و راحت تمام فائز گردند در فقرۀ لسان از سماء مشیّت رحمن در کتاب اقدس نازل شد آنچه کل را کفایت مینماید و یک لوح امنع اقدس بلسان پارسی در این مقام نازل شده اگر عمل نمایند جمیع را کافیست و دیگر احتیاج تعلیم السن مختلفه نبوده و نیست عمر را ضایع و وقت را از دست میدهند و به ما یأمرهم اهوائهم مشغولند چه مقدار مشقّت را حمل مینمایند از برای افتخار نفس خود چنانچه الیوم بتعلیم السن مختلفه افتخار مینمایند در این مقام آنچه از قلم اعلی نازل شده اینست قوله عزّ کبریائه قد نزّلنا فی الکتاب الأقدس یا اهل المجالس فی البلدان ان اختاروا لغة من اللّغات لیتکلّم بها من علی الأرض و کذلک من الخطوط انّ اللّه یبیّن لکم ما ینفعکم و یغنیکم عن دونکم انّه لهو الفضّال العلیم الخبیر این امر مبرم از جبروت قدم از برای اهل عالم عموماً و اهل مجالس خصوصاً نازل شده چه که اجرای اوامر و احکام و حدودات منزلۀ در کتاب برجال بیوت عدلیّۀ الهیّه تفویض شده و این حکم سبب اعظمست از برای اتّحاد و علّت کبری است از برای مخالطه و وداد من فی البلاد ملاحظه میشود اکثری از امم از تشتّت لغات اهل عالم از مخالطه و معاشرت و کسب معارف و حکمت یکدیگر محرومند لذا محض فضل و جود کل مأمور شدهاند باینکه لغتی از لغات را اختیار نمایند چه جدیداً اختراع کنند و چه از لغات موجودۀ ارض انتخاب نمایند و کل بآن متکلّم شوند در این صورت جمیع ارض مدینۀ واحده ملاحظه میشود زیرا که کل از لسان یکدیگر مطّلع میشوند و مقصود یکدیگر را ادراک مینمایند اینست سبب ارتقای عالم و ارتفاع آن و اگر نفسی از وطن خود هجرت نماید و بهر یک از مدن وارد شود مثل آنست که در محلّ خود وارد شده تمسّکوا به یا اهل المجالس فی المدن و الدّیار اگر نفسی فیالجمله تفکّر کند ادراک مینماید که آنچه از سماء مشیّت الهیّه نازل شده محض فضل بوده و خیر آن بکل راجعست ولکن بعضی از عباد از ثدی جهل و غفلت میآشامند بشأنی که آنچه خیر است و رجحان آن عقلاً و نقلاً ظاهر و مشهود است از آن تجاوز مینمایند و بمزخرفات نفوس غافله از حکمت الهیّه که سبب و علّت ترقّی عالم و ارتفاع اهل آنست چشم پوشیده و میپوشند الا انّهم فی خسران مبین هر طایفهئی بلسان خود تکلّم مینماید مثل ترک بترکی و ایران بپارسی و عرب بعربی و اهل اروپا بالسن مختلفۀ خود و این السن مختلفه مابین احزاب متداولست و مخصوصست بطوایف مذکوره و یک لسان دیگر امر شده که اهل عالم عموماً بآن تکلّم نمایند تا کل از لسان یکدیگر مطّلع شوند و مراد خود را بیابند اوست باب محبّت و وداد و الفت و اتّحاد و اوست ترجمان اعظم و مفتاح کنز قدم چه مقدار از نفوس مشاهده شده که تمام اوقات را در تعلیم السن مختلفه صرف نموده بسیار حیفست که انسان عمری را که اعزّ اشیاء عالم است صرف اینگونه امور نماید و مقصودشان از این زحمات آنکه لسان مختلفه را بدانند تا مقصود طوایف و ما عندهم را ادراک نمایند حال اگر بآنچه امر شده عامل شوند کل را کفایت مینماید و از این زحمات لاتحصی فارغ میشوند لغت عرب ابسط از کلّ لغات است اگر کسی ببسط و وسعت این لغت فصحی مطّلع شود آن را اختیار نماید لسان پارسی هم بسیار ملیحست لسان اللّه در این ظهور بلسان عربی و پارسی هر دو تکلّم نموده ولکن بسط عربی را نداشته و ندارد بلکه اکثر لغات ارض نسبت باو محدود بوده و این مقام افضلیّت است که ذکر شد ولکن مقصود آنکه لغتی از لغات را اهل ارض اختیار نمایند و عموم خلق بآن تکلّم کنند هذا ما حکم به اللّه و هذا ما ینتفع به النّاس لو هم یعرفون و همچنین سوای خطوط مخصوصۀ طوایف مختلفه یک خطّ اختیار نمایند و خلق عموماً بتحریر آن مشغول شوند بالأخره جمیع خطوط بخطّ واحد و جمیع السن بلسان واحد منتهی شود و این دو سبب اتّحاد قلوب و نفوس اهل عالم گردد و قطعات مختلفۀ ارض یک قطعه مشاهده شود لعمر اللّه اگر اهل ارض بآنچه در کتاب نازل شد فائز شوند و آفتاب عدل از خلف سحاب اشراق نماید جمیع عالم نفس واحده مشاهده شوند اذاً لا تری فی الأرض عوجاً و لا امتاً یا ملأ الأرض انّه یعلّمکم ما هو خیر لکم تمسّکوا به انّه لهو الواعظ النّاصح المبیّن المدبّر المشفق العلیم الحکیم انتهی حال ملاحظه فرمائید اگر اهل ارض بآنچه از لسان عظمت جاری میشود عمل نمایند کل خود را غنی و فارغ و آزاد مشاهده کنند آنچه سبب آسایش اهل ارضست از آن غافل و آنچه علّت آلایش و زحمت و ابتلای نفوسست بآن متمسّکند ولکن آنچه از قلم اعلی جاری شده البتّه ظاهر خواهد شد عنقریب صاحبان درایت و عقول مشاهده مینمایند که مفرّی نیست مگر بعمل بآنچه در کتاب الهی نازل شده در سنین ماضیه ملاحظه فرمائید که بواسطۀ هواهای نفسانیّۀ چند نفس چه مقدار از بلایا و رزایا بر اهل ارض وارد شد هر یوم شدّت و بلا زیاد میشود تا آنکه بالأخره بآنچه از لسان عظمت در مراتب صلح نازل شده بآن متمسّک شوند و بآن عمل نمایند قوله جلّ کبریائه
عالم را بمثابۀ هیکل انسانی ملاحظه کن و این هیکل بنفسه صحیح و کامل خلق شده ولکن باسباب متغایره مریض گشته و لازال مرض او رفع نشده چه که بدست اطبّای غیر حاذقه افتاده و اگر در عصری از اعصار عضوی از اعضای او بواسطۀ طبیبی حاذق صحّت یافت عضوهای دیگرش بامراض مختلفه مبتلا بوده و حال در دست نفوسی افتاده که از خمر غرور تربیت یافتهاند و اگر هم بعضی از این نفوس فیالجمله در صحّت آن سعی نمایند مقصود نفعی است اسماً و یا رسماً بایشان راجع شود چنین نفوس قادر بر رفع امراض بالکلّیّه نبوده و نخواهند بود الّا علی قدر معلوم و دریاق اعظم که سبب و علّت صحّت اوست اتّحاد من علی الأرضست بر امر واحد و شریعت و آداب واحده و این ممکن نه مگر بهمّت طبیب حاذق کامل مؤیّد که مخصوص نظم عالم و اتّحاد اهل آن از شطر قدم بعرصۀ عالم قدم گذارد و توجّه نماید و هر هنگام که چنین نور از مشرق ارادۀ الهیّه اشراق فرمود و طبیب حاذق از مطلع حکمت ربّانیّه ظاهر شد اطبّای مختلفه بمثابۀ سحاب حجاب اشراقات و تجلّیات آن نور شدند لذا اهل ارض باختلافات خود باقی ماندند و مرض عالم رفع نشد و صحّت نیافت آن اطبّا که قادر بر این امر خطیر نبوده و این طبیب را هم از معالجه منع نمودند و حجابهای مانعۀ حایله شدند در این ایّام ملاحظه کن که جمال قدم و اسم اعظم کشف حجاب فرموده و نفس خود را لأجل حیات عالم و اتّحاد و نجات اهل آن فدا نموده معذلک کل بر ضرّش قیام نمودند تا آنکه بالأخره در سجنی که در اخرب بلاد واقعست مسجون شده و ابواب خروج و دخول را مسدود کردهاند یار را اغیار دانستهاند و دوست را دشمن شمردهاند مصلح را مفسد گمان نمودهاند ای اهل ثروت و قدرت حال که سحاب شدهاید و عالم و اهل آن را از اشراقات انوار آفتاب عدل و فیوضات لاتحصی منع نمودهاید و راحت کبری را مشقّت دانستهاید و نعمت عظمی را نقمت شمردهاید اقلّاً وصایای مشفقانۀ جمال احدیّه را در اموری که سبب نظم مملکت و آسایش رعیّت است اصغا نمائید در هر سنه بر مصارف خود میافزائید و آن را حمل بر رعیّت مینمائید و این بغایت از عدل و انصاف دور است این نیست مگر بسبب اریاح نفسانیّه که مابین در هبوب و مرور است و تسکین آن ممکن نه مگر بصلح محکم که سبب اعظم است برای استحکام اصول ابنیۀ ملّت و مملکت چاره اکنون آب و روغن کردنیست صلح و اتّحاد کلّیّه که دست نداد باید باین صلح اصلاح شود تا مرض عالم فیالجمله تخفیف یابد صلح ملوک سبب راحت رعیّت و اهل مملکت بوده و خواهد بود در این صورت محتاج بعساکر و مهمّات نیستند الّا علی قدر یحفظون بها بلدانهم و ممالکهم و بعد از تحقّق این امر مصروف قلیل و رعیّت آسوده و خود مستریح میشوند و اگر بعد از صلح ملکی بر ملکی برخیزد بر سایر ملوک لازم که متّحداً او را منع نمایند عجب است که تا حال باین امر نپرداختهاند اگرچه بعضی را شوکت سلطنت و کثرت عساکر مانع است از قبول این صلح که سبب آسایش کل است و این وهم صرف بوده و خواهد بود چه که شوکت انسان و عزّت او به ما یلیق له بوده نه باسباب ظاهره اهل بصر حاکم را محکوم مشاهده نمایند و غنی را فقیر و قویّ را ضعیف میشمرند در حکّام ملاحظه نمائید که حکومت و ثروت و قوّت ایشان برعیّت منوط و معلّق است لذا نزد صاحبان بصر این امور بر قدر انسان نیفزاید جوهر انسانیّت در شخص انسان مستور باید بصیقل تربیت ظاهر شود اینست شأن انسان و آنچه معلّق بغیر شد دخلی بذات انسانی نداشته و ندارد لذا باید بقلّت و کثرت و شوکت و عظمت ظاهره ناظر نباشند و بصلح اکبر بپردازند سلاطین مظاهر قدرت الهیّهاند بسیار حیف است که امثال آن نفوس عزیزه حمل امور ثقیله نمایند اگر فیالحقیقه زمام امور را بید نفوس مطمئنّۀ امینۀ عاقله بگذارند خود را فارغ و آسوده مشاهده نمایند طوبی از برای سلطانی که لنصرة اللّه و اظهار امره قیام نماید و عالم را بنور عدل روشن سازد بر کلّ من علی الأرض حبّ او و ذکر خیر او لازمست هذا ما جری من القلم من لدن مالک القدم نسأل اللّه بأن یوفّق الأمم بما ینفعهم و یعرّفهم ما هو خیر لهم فی الدّنیا و الآخرة انّه علی کلّ شیء قدیر کذلک اشرقت شمس البیان من افق مشیّة ربّکم الرّحمن ان اقبلوا الیها و لا تتّبعوا کلّ جاهل بعید انتهی
این لوح امنع اقدس در اوّل ورود سجن اعظم از سماء مشیّت مالک قدم نازل این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل است که بقدرت کامله اذن واعیه بخلق عطا فرماید تا کل باصغاء آیات الهی فائز شوند ولکن اعمال خلق مانع بوده و هست در ارض صاد ملاحظه فرمائید مع آنکه از اوّل ظهور جمال قدم جمیع را از نزاع و فساد و جدال منع فرمودند و این فقره را جمیع مطّلعند معذلک بآن دو مظلوم مع آنکه مال احدی را نبردند و ظلم و ستمی از ایشان نسبت بنفسی ظاهر نشد بلکه مطالع شفقت و مرحمت و عنایت بودند وارد آوردند آنچه قلم و لسان از ذکرش عاجز است این اعمال شنیعه سبب و علّت ظهور طاغی باغی عبیداللّه ثانی شده و میشود چه مقدار نفوس از میان رفت و چه مقدار ضرر بدولت و رعیّت وارد شد در این مقام کلمهئی از لسان مبارک استماع گشت که ذکر آن حال جایز نه باری از حقّ میطلبیم نفوس غافله را برجوع مؤیّد فرماید تا بآنچه واقع شده کفایت شود انّه لهو الغفور الرّحیم فیالحقیقه الیوم جمیع از نفخۀ صور منصعق دیده میشوند الّا من شآء اللّه عجب در آنست که بعضی از اهل بیان احجب از امم قبلند و بعضی بحیله و مکری ظاهر که شبه آن دیده نشده یعنی این خادم فانی در ایّام عمرش ندیده مثلاً میرزا احمد کرمانی که تفصیل آن را خود آن حضرت مرقوم داشته بودند بمکری ظاهر که انسان تحیّر مینماید قوله جلّ کبریائه فی الکتاب الأقدس ان یا ارض الکاف و الرّآء انّا نراک علی ما لا یحبّه اللّه و نری منک ما لا اطّلع به احد الّا اللّه العلیم الخبیر و نجد ما یمرّ منک فی سرّ السّرّ عندنا علم کلّ شیء فی لوح مبین انتهی این کلمات عالیات وقتی از سماء مشیّت الهی نازل شد که ذکر احمد هم در ظاهر نبود بعد از چند سنه عرایض متواتره از او رسید مرّة یقبل و اخری یعرض یتقلّب کالرّقطآء و یتلوّن کالحربآء در هر حین بلونی ظاهر و در هر آن بشاخهئی متمسّک اشهد انّه فی خسران مبین در ایّامی که در مدینۀ کبیره توقّف داشته عرایض متعدّده بساحت اقدس و همچنین مکاتیب عدیده نزد این عبد و جناب اسم اللّه مه علیه بهآء اللّه الأبهی فرستاده و جمیع مدلّ و مشعر بر توبه و انابه و رجوع و جزع و ابتهال بوده جواب از سماء عنایت نازل و آخر آن باین مضمون بعفو الهی فائزی لو تکون مستقیماً علی الأمر ولکن حالت او از قبل معلوم بوده و از آیۀ مبارکۀ کتاب اقدس هم حالت او مستفاد میشود و از تلویح بیان مقصود عالمیان همچه مفهوم شد که از برای او بقیّهئی در آن ارض موجود و مستور است العلم عند اللّه العلیم الخبیر در ایّام حرکت از عراق ذکر ناعقین و طیور لیل در الواح الهی مذکور و جمیع را اخبار فرمودند و همچنین در ارض سرّ در آیات منزله ذکر نفوس غافلۀ ملحده بوده و در بعضی از الواح این آیات بدیعۀ منیعه نازل اذا جآءکم ناعق بکتاب السّجّین او بأوراق النّار دعوها عن ورائکم ثمّ اعلموا بأنّه لهو النّاعق الموعود فی کتب اللّه العلیّ العظیم انتهی
آیات متعدّده باین مضمون نازل نسأله تعالی بأن یقوّی قلوب احبّائه و یظهرهم علی شأن لا یمنعهم ما ذکر فیما کان من قبل و یذکر فیما یکون من بعد انّه لهو الحافظ النّاصر المقتدر القدیر سبحاناللّه حقّ جلّ جلاله بشأنی ظاهر که از برای احدی از امم عالم مجال اعراض و اعتراض نمانده جمیع کتب الهی از قبل مشحونست باین ذکر اعظم و جمیع آنچه در این ظهور واقع شده و میشود در کتب قبل بوده در یکی از الواح لسان الهی باین کلمه ناطق میفرماید برّ الهی در برّ شام ظاهر و مشهود و ندایش از صهیون مرتفع و صهیون محلّی است در این اراضی اینست که اشعیا میفرماید و اجعل فی صهیون خلاصاً لاسرائیل و در این آیه که حضرت اشعیا فرموده ملاحظه فرمائید میفرماید ما اجمل علی الجبال قدمی المبشّر المخبر بالسّلام المبشّر بالخیر المخبر بالخلاص القائل لصهیون قد ملّک الهک روح الخادم لبیانه الفدآء خبر میدهد از قدوم مبشّر که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه باشد و خبر داده که مبشّر بر جبال ساکن که چهریق و ماکو باشد چنانچه کل عالمند و میفرماید مبشّر بسلام اخبار میدهد و از این کلمه دو معنی مستفاد میشود یکی دارالسّلام که مقرّ عرش بود و دیگر از سلام حقیقی لأجل کلّ عالم که در اوّل ورود جمال قدم در رضوان ظاهر شد سه ٣ آیه در اوّل ورود رضوان لسان عظمت بآن نطق فرمود یکی از آن این بود که حکم سیف در این ظهور مرتفع شد اینست سلام حقیقی که فیالحقیقه جمیع اهل عالم بآن فائز شده و میشوند و اینست که در مقامات دیگر میفرماید نصرت بحکمت و بیان و ما ینبغی للانسان بوده و خواهد بود لعمر المحبوب اگر یک آیۀ مبارکه را بسمع مقدّس از هوی اصغا نمایند کل بافق اعلی توجّه کنند و همچنین از مقرّ عرش در آخر آیه خبر میدهد بقوله القائل لصهیون قد ملّک الهک و حال علم اللّه بر صهیون منصوب و ندآء اللّه از آن و جمیع اراضی مقدّسه مرتفع و چه قدر ملیحست این کلمۀ این آیه که میفرماید المبشّر بالخیر و این خیریست که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید قوله عزّ ذکره ثمّ فی سنة التّسع کلّ خیر تدرکون اگر این عبد مجال مییافت بعضی از اشارات کتب الهی که از قبل در ذکر این ظهور اعظم نازل شده ذکر مینمود ولکن بهیچوجه وقت و فرصت دیده نمیشود و این فقره سبب خجلت این عبد شده چنانچه در عرض جوابهای لازمه تأخیر رفته و میرود ولکن چون جمیع مطّلعند که این عبد لیلاً و نهاراً مشغول است هر قدر هم تأخیر شود بشفقت و عنایت و عفو مقرون بوده و خواهد بود سبحاناللّه این خادم فانی متحیّر است بلکه تحیّر در این مقام منصعق دیده میشود اعظم از همۀ امور غریبۀ عجیبه و غفلت و طغیان بریّه حجبات اهل بیانست چه که حجابی خرق ننموده بصدهزار حجاب دیگر مبتلا شدهاند مع آنکه امر بقسمی ظاهر شده که از اوّل ابداع تا حال نشده و آیات بشأنی نازل گشته که شبه آن دیده نشده و بیّنات بقسمی ظاهر که از برای هیچ منصفی مجال توقّف نیست نقطۀ اولی روح ما سواه فداه جوهر کلّ بیان را در قمیص یک کلمه ظاهر فرمودهاند قوله عزّ ذکره و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان بلی وعزّته تلک الکلمة عند اللّه اکبر عن عبادة من علی الأرض اذ جوهر کلّ العبادة ینتهی الی ذلک فعلی ما قد عرفت اللّه فاعرف من یظهره اللّه فانّه اجلّ و اعلی من ان یکون معروفاً بدونه او مستشیراً باشارة خلقه و انّنی انا اوّل عبد قد آمنت به و بآیاته و اخذت من ابکار حدائق جنّة عرفانه حدائق کلماته بلی وعزّته هو الحقّ لا اله الّا هو کلّ بأمره قائمون لعمر اللّه این کلمۀ مبارکه یکتا لؤلؤ بحر بیانست و یکتا آفتاب جهان عرفان چه که سدّی است محکم از برای یأجوج جهل و مأجوج هوی و این کلمۀ مبارکه بشأنی ملیحست که جمال قدم جلّ کبریائه در لوح امنع اقدس که باسم حضرت مبلّغ علیه من کلّ بهآء ابهاه نازل شد ذکر فرمودهاند این کلمه از برای معرضین بیان بمثابۀ سیف است دیگر مجال اعتراض از برای احدی باقی نمیماند یا محبوب فؤادی کلّ عجب در اینست که احدی از اصل امر اطّلاع نداشته و ندارد و مع ذلک یتکلّمون بأهوائهم ما یتکلّمون پستی مقام را مشاهده کنید که بعضی از جهلا بمستغاث استدلال کردهاند و از مالک آن محروم شدهاند اشهد انّ منزل البیان تبرّأ منهم در باب خامسعشر از واحد ثالث بیان این کلمۀ مبارکه مسطور قوله جلّ شأنه چه کسی عالم بظهور نیست غیر اللّه هر وقت شود باید کل تصدیق بنقطۀ حقیقت نمایند و شکر الهی بجا آورند و همچنین میفرماید جمیع بیان بمثابۀ خاتم است در اصبع مبارک او و ورقهایست از اوراق جنّت او انتهی معذلک طنین ذباب مرتفع و جهّال ارض بآن متمسّک بحر حیوان امام وجوه ظاهر و قوم از آن غافل و محجوب و ببرکۀ منتنه متوجّه اینست شأن خلق و شأن الّذین اتّخذوه لهم ربّاً من دون اللّه گویا از یوم اللّه ذکری استماع ننمودهاند و عرفی از او استشمام نکردهاند اینست که بذکر اصنام و مطالع اوهام مشغولند نقطۀ اولی روح ما سواه فداه در مقامی میفرماید قوله جلّ شأنه ثمّ اعلم انّ فی ذلک الیوم لم یکن معروفاً غیر اللّه و لا معبوداً الّا ایّاه و لا موصوفاً سواه و لا محبوباً دونه و لا مقصوداً غیره انتهی
این کلمات مبارکه بأعلی البیان مابین زمین و آسمان ندا مینماید که امروز بحقّ وحده منسوبست و بیوم اللّه در کتب الهی مسطور و معروف لا یذکر فیه الّا هو و حال قومی باوهامات قبل که الیوم در ساحت اقدس ذکری از آن نبوده و نیست مشغولند و اراده نمودهاند بسحاب اوهامات قبل خورشید فضل را مستور دارند و باریاح دفرا سراج الهی را از نور منع نمایند امروز روز دیگر است و از برای او مقامی دیگر اسأله تعالی بأن یعرّف عباده ما ستر عنهم و یقرّبهم الیه و یرزقهم ما انزل من سمآء عطائه انّه ولیّ الذّاکرین و مجیب السّائلین این بیانات نقطۀ اولی روح ما سواه فداه که ذکر شد مکرّر این عبد فانی در عرایضی که بدوستان الهی معروض داشته ذکر نموده که شاید نفوس محتجبۀ موهومه اینقدر ادراک نمایند که این یوم از حدودات و حجبات و ما عند النّاس مقدّس و منزّه و مبرّاست او بخود معروف بوده و خواهد بود لا یعجزه شیء و لا یضعفه امر و لا یستره حجاب الیوم اکثری از بصر و سمع ممنوعند طوبی لمن یراه بعینه منقطعاً عن عینه و یعرفه بنفسه ملقیاً نفسه از مقصود یکتا سائل و آمل که عالم عرفان را بانوار آفتاب استقامت منوّر فرماید و آفاق قلوب را بنیّر بیان رحمن روشن نماید انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو العلیم الحکیم
و بعد این خادم فانی بدستخطّ دیگر آن حضرت که تاریخ آن هشتم شهر شعبان بود فائز شد الحمد للّه فرح بخشید و بهجت آورد و بعد در وقتی از اوقات در ساحت اقدس امنع عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب
یا افنانی انّا اردنا ان نلقی علیک ما نطق به قلمی الأعلی من قبل فی اوّل خطابی ایّاک انّ ربّک لهو العزیز الودود
قد اتی الوعد و ظهر الموعود و القوم فی اضطراب مبین قد ماج بحر الحیوان و هم الی الموت یسرعون قد هاج عرف الرّحمن و هم عنه معرضون قد اخذوا الغدیر و نبذوا السّلسبیل ما لهم کیف لا یشعرون قد اشتغلوا بالتّراب معرضین عن الوهّاب الا انّهم لا یفقهون لعمر اللّه انّ عیونهم عمیآء و آذانهم صمّآء لا یسمعون و لا ینظرون ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من اقبل الی النّور و توجّه الی وجه اللّه المهیمن القیّوم الّذی سمع النّدآء اذا ارتفع فی ملکوت الانشآء و سرع فی میادین الرّضآء الی ان عرف و قال لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود قل یا اهل البهآء أ انتم فی النّوم او اخذکم سکر الهوی و منعکم عن ذکر اللّه مالک الوجود قل هذا یوم القیام کیف انتم تقعدون و هذا یوم النّدآء و انتم صامتون قوموا باسمی ثمّ انطقوا بالحکمة و البیان لعلّ اهل الامکان یتوجّهون الی الرّحمن الّذی ینادی فی هذا المقام الممنوع قل هل سمعتم و صبرتم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الّذینهم لا یعرفون قل توجّهوا لتسمعوا لحن اللّه فی ملکوت البیان لعمری لو یسمعون لیأخذهم جذب الشّوق الی مقام یرقصون و لا یشعرون قل أ تدعون کوب البقآء و تأخذون صدید الفنآء من ید کلّ فاجر مردود قل أ علّمکم هذا معلّم الهوی او انفسکم فاصدقوا لی یا قوم و لا تتّبعوا کلّ کاذب محجوب قوموا بالحکمة و ذکّروا العباد بما امرکم مالک البریّة لعلّ یتوجّهون الی اللّه العزیز الودود کذلک نطق قلمی و تکلّم لسانی و بیّنت جوارحی طوبی لمن تقرّب و اخذ لوح اللّه بید القدرة و شرب منه ما رقم فی لوحی المحفوظ انّک یا ایّها الشّارب من کأسی و النّاطق باسمی ان اشکر بما ارسل الیک من سمآء العنایة هذا الکتاب المحتوم یا افنانی جمیع ذرّات از ندای الهی و صریر قلم ربّانی در وله و شوق مشاهده میشوند و عباد غافل در تیه اوهام و ظنون سالک قل لعمر اللّه انّه لا یعرف بغیره و لا یری ببصر دونه انّه لهو النّبأ الّذی ما اطّلع به احد من قبل و لم تحط به نفس الّا اللّه ربّ العالمین قل تاللّه انّ هذا لنبأ عظیم الّذی تزیّن بذکره کتب اللّه العلیم الخبیر قل لیس عنده ما عندکم و لا یمشی فی طرقکم قد اتی بالحقّ و اظهر صراطه المستقیم قد استقرّ عرشه فی اوّل الورود علی کوم اللّه بذلک ظهر ما کان مسطوراً فی کتب المرسلین قد تشرّف البرّ و البحر بقدومه و لقائه و نفحات قمیصه المنیر هذا یوم لا یذکر فیه الّا اللّه وحده و یوزن فیه کلّ شیء بمیزان اللّه الّذی یمشی و ینطق امام وجوه العالم قد اتی مالک القدم بسلطان مبین قل انّ البرهان یطوف حول العرش و الحجّة تنادی باسمه العزیز المنیع یا افنانی ان اشرب من کلّ حرف من آیات ربّک رحیق البقآء ثمّ اشکر ربّک المعطی الکریم ثمّ اذکر احبّائی من قبلی و بشّرهم بعنایتی و رحمتی و ذکّرهم بما انزله الرّحمن فی الفرقان و البیان و من قبلهما فی التّوراة و الانجیل تاللّه قد ترشّح من انآء بیانی رحیقی المختوم الّذی وصفه کتاب حکیم من لدن عزیز علیم انتهی الحمد للّه لسان عظمت مرّةً بعد مرّه اظهار شفقت و عنایت فرمود و در حین تنزیل بشأنی بحر بیان در امواج که این فانی مثل یک سمکۀ بسیار کوچک خود را مشاهده مینمود که بر سنگی چسبیده دیگر کجا قادر است بر آنچه لسان اللّه بآن تکلّم فرموده خدمت آقایان مذکور دارد در این آیات بدیعۀ منیعه ذکر میزان نازل لذا این عبد فانی اراده نمود که لوح میزان که از قبل نازل شده ذکر نماید تا کل بحلاوت بیان الهی فائز شوند قوله جلّ کبریائه
قد اتت السّاعة و نفخ فی الصّور و المیزان ینادی انا الممیّز العلیم ابیّن و اظهر امام وجه العالم اعمال الأمم و انا الشّاهد الخبیر لم یبق من ذرّة الّا و قد اظهرتها و انا العادل المستقیم قد جعلتنی مستویاً ید العدل فی ایّام اللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه ینطق النّاقور و یصیح النّاقوس و ینادی الصّور الملک للّه مالک هذا الیوم البدیع انّک یا ایّها السّامع اذا فزت باصغآء لوح ربّک ولّ وجهک شطر المظلوم و قل نفسی لبلائک الفدآء یا من انفقت ما انت علیه فی سبیل اللّه العلیّ العظیم انتهی این عبد فانی بمناسبت آنچه عرض مینماید هر چه از کلمات الهی و آیات ربّانی بنظر میآید دوست داشته و دارد که ذکر نماید چه که خادم مطمئن است از اینکه آن حضرت از قرائت و مشاهدۀ آن مسرور میشوند یوم یوم ذکر و بیانست ولکن غافلین را از آن قسمتی نبوده و نیست امروز روزیست که حضرت داود در زبور میفرماید الأنهار لتصفق بالأیادی الجبال لترنّم معاً امام الرّبّ لأنّه جآء لیدین الأرض جمیع کتب الهی مشحونست بذکر این یوم مبارک و ما ظهر فیه ولکن دیده میشود آنچه در کتب ذکر شده در قلوب صخرۀ صمّا اثری از آن ظاهر نشده بکمال تصریح ذکر یوم الهی و ظهور اللّه در کتب قبل بوده معذلک ناس غافل و محتجبند در بیان و اهل آن ملاحظه فرمائید نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید و فی سنة التّسع انتم بلقآء اللّه ترزقون و همچنین میفرماید ثمّ فی سنة التّسع کلّ خیر تدرکون معذلک بعضی از ظهور اللّه محتجب دیده میشوند و چه مقدار آن حضرت در این امر تأکید فرمودهاند بقسمی که میفرمایند به بیان و واحد بیان از آن شمس حقیقت محتجب نمانید قوله عزّ و جلّ ایّاک ایّاک یوم ظهوره ان تحتجب بالواحد البیانیّة فانّ ذلک الواحد خلق عنده و ایّاک ایّاک ان تحتجب بکلمات ما نزلت فی البیان الی آخر قوله عزّ و جلّ و در مقامی میفرماید قوله عزّ ذکره من ینظر الی تلک الشّجرة بغیر عین اللّه لم یستحقّ له حکم النّجاة حال ناس غافل ببصرهای محتجبۀ مرموده ارادۀ معرفة اللّه نمودهاند سبحانه عمّا یظنّون و همچنین در مقام دیگر لآلی این کلمات از بحر علم نقطۀ بیان روح ما سواه فداه ظاهر قوله عزّ و جلّ اینست که من فی البیان را نجات نمیدهد الّا مشاهدۀ من یظهره اللّه در کینونات خود نه مشاهدۀ من قد ظهر انتهی در این آیۀ مبارکه نظر فرمائید که چگونه ناس را تعلیم فرمودهاند بنصّ صریح میفرمایند باو ناظر باشید نه بنقطۀ بیان یکی از حروف حیّ از من یظهره اللّه جلّت عظمته و عظم کبریائه سؤال نموده اطرده لسان البیان بقوله جلّ و عزّ فما اعظم ذکر من قد سألت عنه و انّ ذلک اعلی و اعزّ و اجلّ و امنع و اقدس من ان یقدر الأفئدة بعرفانها و الأرواح بالسّجود له و الأنفس بثنائه و الأجساد بذکر بهائه فما عظمت سؤلتک و صغرت کینونتک هل شمس الّتی هی فی مرایا ظهوره فی نقطة البیان یسأل عن الشّمس الّتی تلک الشّموس فی یوم ظهوره سجّاد لطلعتها ان کانت شموساً حقیقیّة والّا لا ینبغی لعلوّ قدسها و سموّ ذکرها و لو لا ما کنت من واحد الأوّل لجعلت لک من الحدّ حیث قد سألت عن اللّه الّذی قد خلقک و رزقک و اماتک و ابعثک فی هیکلک هذا بالنّقطة البیان فی ذلک الظّهور المتفرّد بالکیان انتهی
حال ملاحظه فرمائید معرضین در چه مقالند و امر در چه مقام یشهد کلّ شیء بتقدیسه و تنزیهه عمّا ذکره لسان العالم و یذکر و هذه کلمة لا ینکرها الّا کلّ متوهّم مریب و میفرماید قوله عزّ و جلّ لعلّک فی ثمانیة سنة یوم ظهوره تدرک لقآء اللّه ان لم تدرک اوّلاً تدرک آخره ولکن ایقن بأنّ الأمر اعظم فوق کلّ عظیم و انّ الذّکر اکبر فوق کلّ کبیر و سائل جناب ملّا باقر حرف حیّ علیه بهآء اللّه بوده که باو میفرمایند شاید در سنۀ هشت بلقآء اللّه فائز شوی و اگر اوّل هشت این مقام اعزّ ارفع اعلی را درک ننمودی در آخر آن که منتهی باوّل تسع میشود بلقا فائز میشوی و همین حرف حیّ در سنۀ تسع لقآء اللّه را ادراک نمود و دو مرتبه هم بشطر سجن توجّه نمود و بلقا فائز گشت و در این ایّام برفیق اعلی صعود نمود علیه بهآء اللّه و بهآء الملائکة المقرّبین و همچنین جناب میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه را بشارت فرمودهاند که بلقاء من یظهره اللّه فائز میشوند و این خطاب مستطاب در بارۀ او نازل که میفرمایند و انّک انت یا ایّها الحرف الثّالث المؤمن بمن یظهره اللّه و در ایّامی که نیّر اعظم از افق عراق طالع بود بین یدی العرش حاضر و بشرف ایمان فائز گشت و بعد وارد شد بر او آنچه وارد شد الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین و تفصیل آن مظلوم در کتاب بدیع نازل و مسطور است حال ملاحظه فرمائید سلطان قدمی را که میفرماید جمیع بیان بمثابۀ خاتمی است در اصبع او یقلّب کیف یشآء لما یشآء بما یشآء و میفرماید بجمیع بیان و واحد آن از آن شمس حقیقت محتجب نمانید با این وصیّت محکمۀ متقنه بیک کلمۀ آن که اسم مستغاث باشد تمسّک جسته از مقصود عالم محروم ماندهاند این آذان واعیة و ابصار حدیدة و صدور منشرحة و قلوب منیرة میفرماید او را باو بشناسید نه بغیر او معذلک چه گفتهاند و چه کردهاند و هنوز ملتفت نشدهاند که بلفظی از بحر بیان ممنوعند و بکلمهئی از ملکوت کلام محروم و ابداً باعمال خود شاعر نیستند بعینه بلعب جابلقا و جابلسا مشغولند الیوم بیک کلمه اگر اراده فرماید آنچه در بیان حروف اثبات است بنفی راجع میفرماید یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا شآء انّه علی کلّ شیء قدیر چنانچه نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید قوله عزّ ذکره حلّ لمن یظهره اللّه ان یردّ من لم یکن فوق الأرض اعلی منه اذ ذلک خلق فی قبضته و کلّ له قانتون و همچنین قادر است بر آنکه جمیع من علی الأرض را برداء نبوّت فائز فرماید چنانچه میفرماید قوله عزّ ذکره فانّه لو یجعل ما علی الأرض نبیّاً لیکوننّ انبیآء عند اللّه انتهی جمیع اسماء باقبالهم الیه مفتخر و معزّز و مشرّفند والّا قابل ذکر نبوده و نیستند لسان احدیّه در ارض سرّ باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ کبریائه قل انّ النّبیّ من سمع نبأی و آمن بنفسی و الرّسول من بلّغ رسالاتی و الامام من قام امام وجهی و فاز بأیّامی و الولیّ من دخل حصن ولایتی و انقطع عن سوائی و الوصیّ من وصّی نفسه ثمّ العباد بحبّی و ذکری کذلک اشرقت شمس البیان من افق مشیّة ربّکم الرّحمن فی هذا الرّضوان المقدّس الممتنع المتعالی العزیز المنیع
در این مقام نقطۀ اولی روح ما سواه فداه مسئلت مینماید که آنچه از حروفات که در بیان دون کتاب علّیّین احصا فرمودی تبدیل نمائی و محو فرمائی و در مقام آن خلق نمائی از احرف نورانیّه بآنچه تو دوست میداری و بعد از بیانات عالیۀ متعالیه میفرمایند تا آنکه منتهی شود باسم اعظم جلّ کبریائه و اصل مناجات آن حضرت بسیار محبوبست که ذکر شود تا کل از کوثر بیان قسمت برند قوله جلّ و عزّ و لأسألنّک من فضلک یا الهی بأن تزیّن کلّ آثاری فی کتاب عظیم علی احسن خطّ منیع لم یکن اعلی منه فی علمک بشأن قد بدّلت کلّ احرف الّتی قد احصیتها فی دون کتاب العلّیّین بأن تمحونّها بقدرتک و تخلقنّ فی مقامها احرف نورانیّة علی ما تحبّ و ترضی فی منتهی ذروة الأعلی و فوق العلی الی منتهی رفرف الأعلی الی ان ینتهی الی اسمک الأرفع الأعزّ الأجلّ الأجمل الأعلی الأبهی انّک لعلی کلّ شیء قدیر انتهی لعمر اللّه هر نفسی که اقلّ من ان یحصی بانصاف و بصر فائز شود اشتعال نار محبّت نقطۀ اولی روح ما سواه فداه را در ذکر ظهور مالک اسماء مشاهده مینماید و ادراک میکند چه فائده که ناس را کسالت غفلت از مقصد اقصی و ذروۀ علیا و غایة قصوی منع نموده یا محبوب فؤادی فیالجمله ناری که در این خادم فانی مشتعل است او را بر این اذکار تأیید مینماید والّا حقّ جلّ جلاله مقدّس و منزّه است از آنچه ذکر شده و بشود و بشهادت نقطۀ بیان روح ما سواه فداه به ما فی البیان معروف نشده و نخواهد شد تعالت عظمته و ذکره و سلطانه و همچنین گمان میرود که بعضی از نفوس متوقّفه که در بیدای حیرت سالکند و بحجبات و اشارات محدود شاید متنبّه شوند و بصراط مستقیم الهی راه یابند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید
عرض دیگر آنکه جناب آقا محمّد خان علیه بهآء اللّه مع دو نفس دیگر وارد و بساحت اقدس فائز گشتند و سراجی که حاکی از قلوب اصفیا بود بتوسّط ایشان صحیح و سالم رسید ولکن تا حین جمال قدم ببستان توجّه نفرمودهاند انشآءاللّه حسب الفرمایش عمل خواهد شد چندی بود سجن اعظم مقرّ عرش واقع و حال یک شهر میشود که قصر بقدوم مبارک مشرّف و فائز است نسأل اللّه محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصودکم بأن یقدّر لحضرتکم ما ینبغی لاسمه الکریم انّه لهو الغفور الرّحیم البهآء علی حضرتکم من لدن عزیز علیم حضرت غصن اللّه الأعظم و حضرت غصن اللّه الأکبر ذاتی و کینونتی لتراب اقدامهما الفدآء آن محبوب را بذکر ارفع اعلی ذاکر و تکبیر اقدس ابهی ابلاغ میدارند و همچنین جمیع طائفین ارض سجن هر یک عرض فنا و نیستی خدمت آن حضرت معروض میدارند
عرض دیگر این فانی آنکه در جمیع احوال دوستان حقّ را بحکمت امر فرمائید که مباد از او غافل شوند و از ما اراد اللّه محروم گردند یوم قبل لسان عظمت باین کلمه ناطق ای عبد حاضر از آیات بدیعۀ منیعه مباد احدی بمقصود واقف نشود و گمان دیگر نماید به افنان بنویس که جمیع را اخبار نماید در جمیع احوال حکم حکمت ساقط نمیشود و اینکه در آیات نازل شده هذا یوم الایقاظ و انتم راقدون و هذا یوم القیام و انتم قاعدون مقصود تبلیغ امر الهی است که نفوس مستقیمه بحکمت بر آن قیام نمایند ونفسی المهیمنة علی الأشیآء که غیر این در نظر نبوده و نیست و در جواب یکی از دوستان این فقرات محکمۀ متقنه از سماء احدیّه نازل ذکر میشود تا کل بعنایت و رحمت و شفقت حقّ واقف شوند و به ما اراد اللّه ناظر گردند قوله جلّ کبریائه ایّاک ایّاک ان تعمل ما کتبته فی آخر کتابک این اعمال اعمال جهلاست و افعال غافلین قسم باسم اعظم که اگر نفسی از دوستان اذیّت بنفسی وارد آورد بمثابۀ آنست که بنفس حقّ وارد آورده نزاع و جدال و فساد و قتل و امثال آن در کتاب الهی نهی شده نهیاً عظیما تب الی اللّه عمّا قصدته فی نفسک ثمّ ارجع الیه و قل
یا الهی اسألک بالکلمة العلیا بأن تکتب لی کلمة الغفران لأنّی اردت ما لا اردته و نهیته فی کتابک اسألک بأن تکفّر عنّی سیّئاتی و تغمّسنی فی بحر غفرانک انّک انت الغفور الکریم
هر ظلمی که از ظالمی ظاهر شد او را بنفس حقّ واگذارید عدل الهی مهیمن و محیط است احتیاج بفساد و نزاع و جدال و قتل و غارت نداشته و ندارد نصرت امر ببیان بوده و خواهد بود و دون آن از هواهای نفسانیّه ظاهر شده و میشود اعاذنا اللّه و ایّاکم یا معشر المقبلین انتهی
و همچنین در لوح اسم اللّه جمال علیه من کلّ بهآء ابهاه این فقرۀ مبارکه نازل قوله عزّ کبریائه ونفسه الحقّ اگر قدرت ظاهره که فیالحقیقه نزد حقّ مقامی نداشته و ندارد بتمامها ظاهر شود و سیّافی در مقابل و ارادۀ سوء قصد از او مشاهده گردد البتّه متعرّض او نشویم و او را باو واگذاریم انتهی شخصی از دوستان الهی ارادۀ ضرّ در بارۀ یکی از آحاد ناس داشت و در مکتوبی که باین خادم ارسال داشت ذکر قصد خود را نموده بود این عبد در ساحت اقدس عرض نمود آیات منزلۀ مذکوره در جواب او از سماء مشیّت نازل و ارسال شد انشآءاللّه حقّ جمیع را تأیید فرماید تا از ارادۀ خود بگذرند و بارادة اللّه ناظر شوند انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل و الحمد للّه العزیز الجمیل
عرض دیگر آنکه پاکت جناب اسم اللّه الجمال علیه من کلّ بهآء ابهاه زود بایشان برسد تعجیل لازمست البهآء علیکم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
بسم ربّنا الأعظم الأقدم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی جعل النّصرة فی حکمته البالغة و امر بها کلّ البریّة الّذین آمنوا باللّه مالک الأحدیّة انّه لهو الّذی رفع بفضله حکم السّیف و وضع مقامه حکم البیان الّذی به تضوّع عرف اسمه الرّحمن بین الامکان تعالی تعالی ربّنا الّذی لا یوصف بما عند العلمآء و اهل العرفان نعیماً لمن تمسّک بما امر به فی کتاب اللّه مالک الأدیان و تبّاً لمن نبذ الحکمة و البیان و اخذ بأهوائه ما منع عنه فی الزّبر و الألواح و طوبی لمن قام علی نصرة امر ربّه بالأخلاق و الأعمال یشهد الخادم انّه من اهل الفلاح فی کتاب اللّه مرسل الأریاح و الحمد للّه الّذی انزل من قلمه الأعلی ما انجذب به المخلصون فی ملکوت الانشآء و انزل لمحبّیه ما طارت به الأرواح
و بعد قد فاز الخادم بما ارسلته من قبل کأنّ به فتح باب السّرور فلمّا قرأت و عرفت و علمت قصدت المقام المحمود و عرضته تلقآء عرش ربّنا العزیز الودود اذاً نطق لسان العظمة بما عجزت عن ذکره الأقلام و النّفوس و انزل لکلّ اسم کان فی کتاب حضرتک ما فاحت به نفحات العنایة بین السّموات و الأرض یشهد بذلک لوح الأحباب الّذی انزله الوهّاب و ارسله الیک لتقرأ و تلقی علی الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی و فازوا بالاستقامة الکبری لعمر المحبوب لا یعادله شیء عمّا خلق فی الأرض و السّمآء یشهد بذلک مالک الأسمآء الّذی استوی علی العرش فی هذا المقام الکریم فلمّا کنت مشتغلاً بتحریر هذه الورقة احضرنی محبوب العالم و قال جلّ کبریائه و عزّ بیانه
بنویس بجناب عندلیب یا عندلیب باین کلمۀ محکمۀ متقنۀ جامعۀ مبارکه که از افق سماء کتاب الهی مشرق است ناظر باش و جمیع را بآن وصیّت نما که شاید بیقین کامل بدانند که نصرت امر الهی بسیف و جدال و نزاع و فساد نبوده و نیست و آن کلمۀ مبارکه اینست که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت شده قد رفعنا حکم السّیف و وضعنا مقامه حکم البیان طوبی لأهل العرفان الّذین تمسّکوا بما انزله الرّحمن فی الکتاب مع این کلمۀ محکمۀ متقنه مشاهده میشود که بعضی تا حین در شکّ و ریبند و باوهامات نفسانیّه در تفسیر کلمۀ نصریّه مشغولند قل ما لکم لا تفقهون و لا تشعرون انّا وصّینا الکلّ بالرّأفة و الشّفقة و العنایة طوبی لمن فاز بمرادی و ویل للغافلین گویا ارادۀ خود را مقدّم بر ارادۀ حقّ میشمارند و یا آنچه از ملکوت بیان نازل آن را مزاح میدانند و یا نعوذ باللّه حقّ را عاجز و ضعیف مشاهده میکنند قل ویل لکم انّه لهو القویّ القدیر انّه لهو العزیز العظیم انّه لهو الغالب الحکیم انّه لهو القاهر فوق خلقه و هو بکلّ شیء علیم فاسأل اللّه بأن یؤیّد احبّائی علی الأعمال الحسنة و الأخلاق المرضیّة و ما حکم به کتاب اللّه النّاطق العلیم الخبیر امروز روز دیگر است و سماء دیگر مرتفع و بحر دیگر موّاج بقبل و بعد قیاس نشده و نخواهد شد بگو امروز آفتاب جود موجود و بحر عنایت امام وجوه در این هواء روحانی باجنحۀ روح حرکت نمائید و از کدورات و اشارات و غبارهای حوادث روزگار خود را فارغ و مجرّد و مقدّس دارید پرهای بگل آلوده لایق طیران نبوده و قابل صعود نه یا عندلیب بگو امروز قلب منیر باید و صدر منشرح و بصر حدید شاید آنچه شنیدهاید بگذارید و از آنچه میبینید حکایت نمائید انسان را شئونات انسانیّت لازم فآه آه الفاظ حمل این معانی ننماید و قلم خود را از مترجمی عاجز مشاهده کند الأمر بید اللّه مالک یوم الدّین الحمد له انّه ینطق بالحقّ و هو ارحم الرّاحمین یا عندلیب آنچه بعبد حاضر و جناب اسم جود علیهما بهائی از رسائل ارسال داشتی در ساحت اقدس عرض شد محض فضل حیّاً و میّتاً مخصوص جمیع نفوس مذکوره آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند ذکر اللّه حیوة للأموات و عنایة للأحبّآء قدر این فضل را بدان و بشکر و حمد الهی ناطق شو طوبی للسانک بما انشد و لقلبک بما انشأ و لفکرک بما ظهر منه ابکار العرفان فی ثنآء اللّه مالک الحجّة و البرهان انتهی
عنایت الهی بآن محبوب و دوستان حقیقی واضح و مشهود است انشآءاللّه کل فائز شویم بآنچه لدی الوجه محبوب است آن جناب که الحمد للّه بثنای حقّ در ایّام الهی فائز گشتند جمیع عالم از عهدۀ شکر این فضل اعظم عاجز بوده و هستند انشآءاللّه نفوس آن اراضی را بنار محبّت الهی مشتعل دارید کلمهئی که از قلب فارغ ظاهر شود مؤثّر بوده و خواهد بود هذا ما سمعت من فم ارادة ربّی المبیّن الحکیم کل را از قبل این خادم فانی تکبیر برسانید و ذکر نمائید ای آقایان امروز روز بزرگ است جهد نمائید تا در این خرابۀ فانیه آثار باقیه ودیعه گذارید تا فرصت باقی کل باید غنیمت شماریم و بآنچه لایق و سزاوار است مشغول گردیم آنچه الیوم فوت شود کی تدارک شود و که تدارک نماید ینبغی فی هذا الحین ان ینادی الخادم مولی العارفین و مقصود من فی السّموات و الأرضین و یقول
یا اله العالم و مقصود الأمم اسألک بالاسم الّذی به فتح باب فردوسک الأعلی علی من فی ملکوت الانشآء و به ظهرت الصّیحة بین الأرض و السّمآء بأن تؤیّد اصفیائک علی ذکرک و ثنائک و تلهمهم ما اردته بعلمک ای ربّ لا تحرمهم عن بحر رضائک و لا تبعّدهم عن مکامن قربک ای ربّ لا تنظر الیهم بما عندهم فانظر الی سمآء جودک و غنائک و عجز خلقک و احتیاج عبادک انّک انت المقتدر الّذی خضع ملکوت القدرة عند ظهوره و بروزه لا اله الّا انت المعطی المقتدر العزیز الکریم البهآء علیکم و علی الّذین انجذبوا من حلاوة النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و علی کلّ مقبل اقبل الی اللّه اذ اتی بسلطان مبین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
الحمد للّه الّذی خلق الخلق بکلمة من عنده و ارسل الیهم الرّسل و انزل علیهم الکتب لیهدیهم الی صراطه المستقیم نشهد انّه لا اله الّا هو اقراراً لعظمته و قدرته و سلطانه و اعترافاً لفردانیّته و وحدانیّته لم یزل کان فی علوّ العزّة و الارتفاع و لا یزال یکون فی سموّ العظمة و الامتناع لا اله الّا هو العلیم الحکیم
یا اهل الوفآء اذا حضرتم لدی رمس الورقة العلیا الّتی صعدت الی الرّفیق الأعلی قفوا و قولوا السّلام و التّکبیر و البهآء علیک یا ایّتها الورقة المبارکة المنبتة من السّدرة اشهد انّک آمنت باللّه و آیاته و اجبت ندائه و اقبلت الیه و تمسّکت بحبله و تشبّثت بذیل فضله و هاجرت فی سبیله و اتّخذت لنفسک مقاماً فی الغربة حبّاً للقائه و شوقاً لخدمته رحم اللّه من تقرّب الیک و ذکرک بما نطق القلم فی هذا المقام الأعظم نسأل اللّه بأن یغفرنا و یغفر الّذین توجّهوا الیک و یقضی لهم حوائجهم و یعطیهم من بدائع فضله ما ارادوا انّه هو الجواد الکریم الحمد للّه اذ هو مقصود العالمین و محبوب العارفین
* * *
سرور مکرّم جناب آقا میرزا حسین علیه بهاء اللّه و عنایاته من اهل تاء و فاء ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
الحمد للّه الّذی خلق القلم الاعلی و نفِخ فیه اذاً انصعق من فی الارض و السّمآء الّا من شآئت مشیّته النّافذة و ارادته المحیطة و هم عباد مکرمون الّذین ما خوّفتهم سیوف الابداع و لا جنود الاختراع هم الّذین وصفهم اللّه فی کتب القبل و البعد قد شهد لهم الفرقان و من قبله التّوراة و الانجیل و الزّبور و ما نزّل من لدی اللّه العزیز الودود الحمد للّه الّذی بعث منکلّ قطرة من دمآء اولیآئه خلقاً لا یحصی عدّتهم احد الّا نفسه و جعلهم مشارق حبّه و مطالع ودّه و هم ایادی الامر بین الخلق و هم الّذین نصروا اللّه فی کلّ الاعصار و قاموا علی ما اراد اللّه علی شأن ما اضطربوا من الملوک و سطوتهم و ما منعهم عن الحقّ صلیل سیوفهم و صهیل خیولهم قد نطقوا باعلی النّدآء بین الارض و السّمآء و دعوا الکلّ الی مولی الوری و مالک الآخرة و الاولی و ربّ العرش و الثّری اسئله تعالی بان یکتبنی من حزبهم و الّذین استظلّوا فی ظلّهم و شربوا رحیق الفضل بایادیهم انّه لهو المقتدر علی ما یشآء یفعل و یحکم و هو الحاکم المقتدر العلیم الحکیم
و بعد یا حبیب فؤادی قد سمع الخادم ما غنّ به عندلیب ثنآئکم علی اغصان دوحة الوفآء اذ حضر کتابکم الّذی دلّ علی حبّکم مقصود العالم و مالک القدم الظّاهر بالاسم الاعظم علم اللّه بعد اطّلاعی بما فیه قد اخذنی الفرح و السّرور علی شأن کَلَّ لسان القلم عن ذکره نسئله تعالی بان یوفّقکم و یجزیکم احسن الجزآء من بدایع فضله انّه لهو الفضّال الکریم فلمّا حرّکتنی نفحات حبّکم و فوحات آثارکم صعدت الی مقام القرب و القدس و الجمال و عرضت ما فیه تلقآء وجه ربّنا الغنیّ المتعال فلمّا انتهی نطقت سدرة المنتهی علی شأن خرج عن حدّی حکم الاحصآء قد کنت قائماً تلقآء العرش متحیّراً متفکّراً الی ان قال و قوله الاحلی یا عبد الحاضر ان اذکره من قِبلی و قل انّا ذکرناک فی اکثر السّنین و ارسلنا الیک ما قرّت به عیون الملأ الاعلی انّ ربّک لهو المعطی الکریم هذا یوم فیه نطق الملکوت الملک للّه الواحد الفرد الخبیر قم علی ذکر اللّه و ثنآئه ثمّ اذکره بذکر یتضوّع عرفه فی العالم لینجذب به کلّ قلب اقبل الی اللّه ربّ العالمین کم من ذکر به یهدی اللّه عباده الهائمین و کم من ثنآء به یرتفع ذکر اللّه بین الخلق و تنصب رایة الامر علی کلّ جبل رفیع قل یا قوم تفکّروا فی القرون الخالیة و القصور المشیّدة ما بقی من الاوّل من بشر و لا یُری من الآخر من اثر قد انهدم کلّ بنآء مرتفع و انعدم کلّ هیکل مزیّن اَیْن القیاصرة الّذین عمّروا القصور لانفسهم و اَیْن الفراعنة الّذین جعلوا انفسهم شرکآء لبارئهم قد ترکوا القصور قهراً و اخذوا القبور امراً من لدی اللّه المقتدر القدیر
یا حسین ان استمع ندآء المظلوم الّذی ینطق قلمه الاعلی فیکلّ الاحیان و یدعو من فی الامکان الی مقام لا تغیّره تغییرات الدّنیا و لا تبدّله شئونات الارض فی ملکوت الانشآء کذلک ذکرناک لتفرح و تذکر ربّک العلیم الحکیم یا حسین دع الکائنات عن ورآئک و الممکنات تحت قدمیک و خذ قدح البیان باسمی ثمّ اشرب منه بذکری البدیع ایّاک ان تحزنک شئونات الخلق ان افرح بما یذکرک الحقّ من هذا المقام المنیع لعمر اللّه هذا ما ینفعک فی کلّ عالم من عوالم اللّه یشهد بذلک ملأ ملکوتی و اهل سرادقی و الّذین یطوفون عرشی العظیم انّا نذکر فی هذا المقام من اظهره اللّه منک فضلاً من عنده و هو الفضّال العزیز الجمیل البهآء علیک و علیهم و علی الّذین سمعوا ندآء مکلّم الطّور و اجابوا مولی العالمین
کبّر من قِبلی علی وجوه احبّآئی الّذین نطقوا بذکری و ثنآئی و قاموا علی نصرة امری المحکم المتین قل طوبی لوجوهکم بما توجّهت الی الوجه و طوبی لعیونکم بما فازت و طوبی لقلوبکم بما اقبلت کذلک یذکرکم قلم الرّحمن و یبشّرکم لتفرحوا فی هذه الایّام الّتی فیها تنطق السّدرة بین البریّة انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر قل ایّاکم ان یمنعکم شئ عن اللّه خذوا ما اُمرتم به فی کتاب اللّه العزیز العلیم لا تلتفتوا الی العباد و سطوتهم و لا الی الامرآء و شوکتهم و لا الی العلمآء و احزابهم و لا الی العرفآء و اصحابهم دعوا من یدعوکم الی الظّنون و قولوا تاللّه قد انار افق الابداع بشمس العلم من لدی اللّه العلیم الخبیر قل هذا یوم الذّکر و البیان و هذا یوم فیه اخبرکم اللّه بظهوره ان اقرؤا کتب القبل لتطّلعوا بما نزّل فیها من لدن محصی علیم کذلک زیّنّا سمآء اللّوح بشموس الحکمة و البیان طوبی لمن شاهد و قال لک الحمد یا مقصود العالمین و یا محبوب العارفین انتهی
اینکه مرقوم فرموده بودید از اینعبد اظهاری نشده و آنجناب را بکلمات لا یسمنۀ لا یغنیه زحمت نداده الحقُّ مع حضرتکم ولکن حق تعالی و تقدّس شاهد و گواهست که این اهمال و یا تعطیل از کثرت شغل بوده و همچنین بامید آنکه جناب ملّا محمّدعلی که حامل دستخطّ عالی بود بزودی مراجعت مینماید و آنچه در دل مستور است از مراتب محبّت عرض میشود از قضا آمدن ایشان در عهدۀ تأخیر ماند و این تأخیر هم بسببی از اسباب بوده العلم عند اللّه ربّ العالمین و کثرت شغل این فانی بمقامی رسیده که در آنی مجال نبوده و نیست چه از اینممالک و چه از آنجهات از حق جلّ و عزّ میطلبم که بدعای آنحضرت این فانی را مؤیّد فرماید بر این خدمت عظیم اینکلمه که از افق قلم آنجناب اشراق نمود که بقول عرب انا دخیل سبب بهجت محبوب عالم گردید بسیار تبسّم فرمودند و بسیار اظهار عنایت از مشرق فضل ظاهر فی الحقیقه ینبغی لکلّ وجود ان یفدی روحه لفضله و مواهبه و الطافه
و اینکه مرقوم فرموده بودید که غلام هر چه پیر شود قدرش کمتر شود فرمودند که ما شهادت میدهیم که شما در ریعان شبابید من فاز بحبّی انّه لا زال فی ربیع الایّام و ربیع الزّمان انتهی
اینکه در بارۀ شخص معلوم مذکور داشتید بساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند انشآء اللّه بعنایت الهی موفّق باشند کوثر رحمت رحمن را در کلّ حین بنوشند و بنوشانند و اصنام ظنون انام را باسم خلیل ایّام بشکنند اهل اوهام را رحیق یقین عطا کنند و اصحاب جهل را سلسبیل علم گمگشتگان بادیۀ نادانی را ببحر دانائی دلالت کنند و پژمردگان روزگار را بفرات بیان تازه و خرّم نمایند لیس هذا علی اللّه بعزیز فی الحقیقه اگر نفسی الیوم موفّق شود و بافق اعلی توجّه نماید کلمۀ او مؤثّر است و البتّه در قلوب تأثیر نماید و اثرهای آن در ملک ظاهر شود کذلک یخبرک من عنده علم کلّشئ و انا الخبیر و کذلک یعلّمک من شهد بعلمه کتب اللّه من قبل و انا العلیم
و اینکه این امور را مستور داشتهاید این موافق حکمة اللّه است بعضی از نفوس در ظلّ قباب عزّند و ایشان در هر حین از بحر سرور میآشامند من دون آنکه اثری از لبها ظاهر باشد ما اطّلع بهم الّا اللّه وحده عنده علم کلّشئ فی کتاب عظیم و مقصود از این ستر تبلیغ امر اللّه بوده و خواهد بود چه اگر نفسی از اینمقام اعلی محروم ماند از ثمرۀ وجود محروم مانده طوبی از برای نفوسیکه باین امر اعظم قیام نمایند و اگر خود محروم باشند غیر خود را بر آن بدارند انّه یذکر ما ینتفع به عباده انّه لهو المعلّم الحکیم و لوحی مخصوص ایشان من غیر اسم ارسال شد برسانید انشآء اللّه از حروفات آن معانی مستوره ادراک نمایند و از کلماتش کوثر حَیَوان بیاشامند لعمر اللّه انّه نسمة اللّه فی البلاد و روح الامر للعباد طوبی لمن فاز به و فاز باللّئالی المستورة فی بحر بیانه انّه من اعلی الخلق لدی الحقّ المنیع کذلک ماج البحر و هاج العرف طوبی لمن وجد و ویل للغافلین انتهی
و اینکه در بارۀ عمل مکنون نوشته بودید بعد از تفصیل باید دو شئ مشاکل که دارای عناصر اربعه باشد تحصیل نمائید و این مشاکل که ذکر میشود مشاکلت فی الجمله بوده تا معلوم و واضح شود که آنچه از اضداد است امتزاج آن محال و آن دو شئ که فی الجمله مشاکلند بعد از تدبیر مشاکلت تمام ظاهر شود و اینمقام مقام تزویج است بعضی این را تزویج اوّل دانستهاند و بعضی ثانی گفتهاند اکثر امورات این صنعت مکتومه بدرایت و فراست عامل منوط و مشروط است آنچه ذکر شد در اوراق فارسیّۀ قلم اعلی بآن اشاره فرموده و فی الحقیقه اوست امّ البیان لمن فی الامکان قسم بجان آنحبیب که این از اسرار امر است که ابداً از قبل ذکر نشده و تا حال هر که در این امر داخل شده یعنی این مادّۀ مخصوصه را تفصیل کرده خواسته آن اجزا که فصل شده شئ واحد شود و این محال بوده و هست و بیشتر از این عقل احدی ادراک ننمود و فکر عباد قدمی پیشتر نرفت مع آنکه از قلم اعلی جاری شده که مشاکل و مشابه را اخذ نمائید مع ذلک آب قراح را گرفته مع دهن لزج سیاه و آن ارضیکه حاکی از اهل جهنّم است خواستهاند با یکدیگر متّحد نمایند هیهات هیهات چه که ما بین آب و دهن ضدّیّت تمام مشهود هرگز قابل امتزاج و اتّحاد نبوده و نیست و ارض هم که حقیقت آن اخذ شد و بمقام رمادی رسید البتّه قابل حیات نبوده و نخواهد بود بعضی از حکما ذکر رماد نمودهاند ولکن مقصود از آن رماد جسد است نه جسم چه که جسم روح آن اخذ شده و حیات او بعد از اخذ روح محالست و در جسد بقیّۀ روح موجود است ولکن مستور بعد از تدبیر حی و حَیَوان مشاهده میشود و مقصود از ماء ماء فرّار است یعنی شبیه بفرّار است باید او را تحصیل نمائید و همچنین قدری از دهن قبل از انجماد او و آن آب را در او تربیت نمائید تا منجمد شود و این دو جزء و دو عنصر صاحب اربعه بوده و هستند چه که در ماء برودت و رطوبت است و در دهن یبوست و حرارت و همین ماء در دهن منجمد میشود و او را حجر مکرّم مینامند اینست که حکما گفتهاند که ما لا یُری و ما لا یوجد فیما لا یُری و ما لا یوجد حال ملاحظه نمائید که بعضی از ناس گمان مینمایند که حجر موجود است و اختلافات لا تحصیه در او ظاهر هر حزبی شیئی از اشیا را حجر دانسته و بتدبیر آن مشغول شده و عمر را تلف کرده اینست که فرمودهاند العمل بعد العلم باری حجر مکنون و مخزون و مستور بوده و خواهد بود و بعد از تربیت او در عین شمس که دهن باشد یعنی حرارت دهن رطوبت زائدۀ او را جذب مینماید در اینصورت او منجمد میشود و مثل حجر رخام ملاحظه میگردد باید او را از دهن فارغ نمود و بعد از فراغ و غسل قدری از همان ماء که این حجر از او حاصل شده باید بر او مسلّط نمود و کم کم بآتشیکه مثل حرارت آفتابست او را تربیت نمود تا آنچه او از جوهر دهن اخذ نموده باین آب که مفتاح است حل شود و این دهن بکبریت احمر و ذهب حکما و ذهب ذو الجناحین معروفست بسا میشود این دهن سفید بر وجه آب مشاهده میگردد و بسا میشود که قرمز بسیار خوشرنگ مشاهده میشود آنهم که سفید است بفی الجمله تربیتی احمر مشاهده گردد انّه لهو الکبریت الاحمر و ما اطّلع به الّا اللّه مالک القدر الّذی ینطق فی المنظر الاکبر انّه لا اله الّا هو العلیم الحکیم
و اینکه در مشاکلت نوشتهاید مقصود دهنیّت ماء است یعنی آب تربیت شود تا دهنیّت باطنی او ظاهر گردد در اینصورت با دهن دیگر امتزاجش سهل است امّا تا صورت مائی در او موجود قابل امتزاج نبوده و نیست و این آب آبیست که بفرّار و ماء الهواء و نار الهواء و بسایر اسما نامیده شده اوست ماء الهی باری از قراریکه مذکور شد تحصیل دو عنصر که صاحب عناصر اربعه است لازم در اینصورت بزیبق شرق و غرب نامیده شدهاند اگر بخواهید جمیع آنحجر که بعضی از آن حل شده و بماء الهی متّحد گشته تمام آنرا حل نمائید ممکنست باید آن آب را از او اخذ نمود و مجدّد بمقدار باو رد نمود تا کم کم جمیع حل شود و اینفقره بآتش بسیار ملایم یا ببخار ملایم باید تمام شود و بعد که کُل یعنی حجر و آنچه از او ظاهر شد بصورت ماء جلوه نمود کم کم بحرارت رطوبت او بالمرّه تمام شود و بعد از تمامی عقد شود و این حل و عقد میشود در یکمرتبۀ عمل تمام شود و میشود در سه بار و بیشتر و بسا میشود همان دهن که از حجر مکرّم حاصل شد عمل و اَمل از او حاصل میشود و تمام میگردد اوست زیبق وحده و بعضی هم ارض حجر را با آن آب سحق و صلایه نمودهاند تا آنکه عمل را تمام کردهاند و بعد صبغ که همان دهنیست که بر وجه آب ظاهر شده باو دادهاند و عمل را تمام نمودهاند از این بیانات معرفت ملح هم حاصل میشود آنچه از رشحات بحر علم الهی در این عمل باینعبد رسید اینست که عرض شد ولکن مکرّراً از لسان اقدس اصغا شد که نظر بسؤال بعضی از دوستان قلم اعلی مشغول شد و در این علم تکلّم نمود و دوست نداشته که دوستان بآن مشغول شوند و سبب آنرا در بعضی از الواح ذکر فرمودهاند و دیگر آنکه البتّه آنچه این عبد عرض نموده یا بعد از مشاهده محو نمایند یا ستر کلّی و خود اینعبد تا حال مشغول باین عمل نشده آنچه از آیات منزلات الهی استنباط شده عرض شد و هر هنگام در آنچه در این علم از ملکوت بیان الهی نازل شده تفکّر و ملاحظه میشود بابی دیگر مفتوح مشاهده میگردد انسان متحیّر است سبحان من ظهر و اظهر ما اراد سبحان من نطق و انطق ما شآء سبحان من لا یعزب عن علمه من شئ سبحان من لا یعجزه من شئ انّه لهو المقتدر المتعالی العلیم الحکیم
و اینکه ذکر رؤیا فرموده بودید تلقاء وجه امنع اقدس عرض شد فرمودند ما در بیداری ایشانرا بشارت میدهیم بدولت پاینده لعمر اللّه قد قدّر لمن استقام ما لا تعادله خزائن الارض کلّها و از قلم اعلی در بارۀ ایشان جاری شد آنچه که عقول از ادراک آن قاصر است نسئل اللّه ان یویّده علی حفظ ما اعطیناه و نزّلنا له من ملکوتی المنیع هیچ عمل نیکی بی اجر نبوده و نخواهد بود انّه لا یضیع اجر العاملین و الحمد للّه ربّ العالمین
و اینکه مرقوم فرموده بودید که جناب آقای آقا میرزا عب علیه بهاء اللّه اینعبد فانی را مأمور نمودهاند که بوکالت ایشان بزیارت محبوب عالمیان فائز شود للّه الحمد مقصود حاصل و اینعبد بنیابت ایشان بطواف کعبۀ مقصود فائز گشت هنیئاً له و مریئاً لی انشآء اللّه لا زال بذکر محبوب بیزوال ناطق باشند و بافقش ناظر و بر امرش مؤیّد و در خدمتش قائم ذکر ایشان در ساحت اقدس عرض شد و شمس عنایت از افق فضل مشرق و لوح اقدس امنع مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشاء اللّه بزیارت آن فائز شوند و همچنین مخصوص جناب آقا سیّد اسداللّه و ابن ایشان و شخص آخر الواح بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد این خادم فانی خدمت هر یک فنا و نیستی خود را معروض میدارد و از حق میطلبد که ایشانرا مؤیّد فرماید بر آنچه بطراز رضا مزیّن است خدمت مخدومزادهها و من کان مع جنابک سلام و تکبیر معروض میدارم البهآء علیکم و علی من معکم و علی الّذین تمسّکوا بحبل اللّه المحکم المتین و الحمد اللّه ربّ العالمین آنچه با جناب آقا ملّا محمّدعلی علیه بهاء اللّه بود رسیده
عرض دیگر آنکه جناب آقا عظیم علیه بهآء اللّه برفیق اعلی صعود نمودند و از ترکۀ ایشان بقدر ده دوازده تومان میشود حسب الامر جناب اسم اللّه مهدی علیه بهآء اللّه الابهی جمع نموده ارسال میدارند نزد آنجناب که بورثه برسانند و در بارۀ او فقراتی از قلم اعلی نازل که فی الحقیقه هر نفس مستقیمۀ راضیۀ مرضیّه آنمقام را رجا مینماید بتمامه تبدیل شده بود و بمحبّتی ظاهر که اکثری حسرت میبردند انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر سبحان من خلقه و ایّده و عرّفه و جعله فائزاً بهذا المقام الکریم الّذی ثبت من قلمه الاعلی فی کتاب عظیم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
الی حضرة الأعزّ الأجلّ الأمجد جناب مح مص علیه بهآء اللّه الأبهی
١۵٢١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الکبریآء
الحمد للّه الّذی خلق المآء من بیانه الظّاهر فی ملکوت البقآء ثمّ نظر الیه انّه ارتعد فی نفسه و انجمد جزءاً منه اذاً ظهرت الأرض الغبرآء من قضائه المثبت فی عالم البدآء فلمّا انفصلا و تفرّقا نطق لسان العظمة بکلمة اخری اذاً تحرّک ذاک المآء المحدث من المشیّة الظّاهرة فی الامکان بنفس الامکان علی تلک الأرض المحدثة من ارادة الرّحمن و صعدت منهما حرارة لطیفة روحیّة نورانیّة بقوّتها الی الرّتبة العلیا لتفوز بالمقام الّذی فیه ینطق لسان ربّها الأبهی فلمّا بلغت الی منتهی مقامها اذاً توقّفت فی ذاک المقام الأعلی الّذی یذکر عند الانشآء بالفلک الأعلی ثمّ امتزج المآء بالأرض امتزاجاً جزئیّاً و صعدت منهما حرارة اخری و انّها من ضعفها ما بلغت الی الأوّل و توقّفت فی مقام آخر الّذی یذکر بالفلک الثّانی و کذلک صعدت منهما مرّة بعد اخری الی ان تمّت المقامات الّتی تذکر بالأفلاک اذا نطق لسان العظمة بکلمة اخری و دارت المقامات و الأفلاک و من شدّة الدّوران سطع نور و تقبّب علی وجه السّمآء اذاً ظهرت انجم زاهرات و کواکب درّیّات فلمّا احاطها هیمنة اسمه القیّوم من کلّ الجهات صار کلّ واحد منها مدوّراً کما یری فی الشّمس و القمر تعالی الصّانع المقتدر الحکیم الّذی جعل کلمته العلیا مبدأ خلق العلویّات و السّفلیّات و الأسطقسّات الأربعة و الطّبائع العوالی المحدثة اشهد انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المقتدر القدیر
روحی لحبّک الفدآء یا ایّها القائم علی خدمة امر اللّه قد تشرّف الخادم بکتاب حضرتکم و وجد منه عرف وصالکم و بذلک فرح قلبی و قرّ بصری و انشرح صدری نسأل اللّه بأن یوفّق حضرتکم فی کلّ الأحوال و یؤیّدکم فی کلّ الأحیان انّه لهو العزیز المنّان
و بعد اطّلاع الخادم بما فی کتاب حضرتک حضرت به لدی العرش و عرضته قد نزّل من سمآء العنایة و الألطاف لکلّ ما ذکرت ما یکفی به الآفاق قوله عزّ کبریائه قد حضر عبد الحاضر بکتابک و قرأه لدی الوجه و نزّل لک هذا اللّوح المبین و امّا ما ذکرت فی توجّهک الی الزّورآء و قیامک علی ظهور الألفة و الاتّحاد بین الأحباب هذا ینبغی لک فی هذا الیوم الّذی فیه ظهر الکنز و فصّل کلّ امر حکیم و ما ذکرت فی السّاسون و استقامته و انفاقه انّه جوهر من الجواهر الّتی اخذناها بأنبیق البیان من کلّ الأدیان انّ ربّک لهو المقتدر القدیر طوبی له بما آثر الأعطآء علی الامساک فی سبیل مولاک و ما منعه شحّ انفس الممسکین عن هذا الصّراط المستقیم تاللّه قد نزّل له ما یثبت به ذکره فی کلّ عالم من عوالم ربّک نسأل اللّه بأن یوفّقه علی الاستقامة علی ما کان علیه انّه لهو المؤیّد العلیم
ثمّ نذکر احبّائی فی الزّورآء یا احبّائی ان استمعوا ندآء الّذی ارتفع من شطر اسمی الجواد الکریم ثمّ اعملوا بما امرتم به فی الألواح و ما نصحتم به من لدن ناصح خبیر لا تنظروا الی منافعکم الشّخصیّة بل الی ما ینتفع به العالم کذلک یأمرکم مالک القدم انّه لهو الآمر السّمیع البصیر انّا نحبّ ان نری کلّ واحد منکم مبدأ کلّ خیر و مشرق الصّلاح بین العالمین آثروا اخوانکم علی انفسکم فانظروا الی هیکل اللّه فی الأرض انّه انفق نفسه لاصلاح العالم انّه لهو المنفق العزیز المنیع ان ظهرت کدورة بینکم فانظرونی امام وجوهکم و غضّوا البصر عمّا ظهر خالصاً لوجهی و حبّاً لأمری المشرق المنیر انّا نحبّ ان نراکم فی کلّ الأحیان فی جنّة رضائی بالرّوح و الرّیحان و نجد منکم عرف الألفة و الوداد و المحبّة و الاتّحاد کذلک ینصحکم العالم الأمین انّا نکون بینکم فی کلّ الأوان اذا وجدنا عرف الوداد نفرح و لا نحبّ ان نجد سواه یشهد بذلک کلّ عارف بصیر انتم اوراق السّدرة تمسّکوا بها ثمّ انصروا ربّکم الرّحمن بالأخلاق الرّوحانیّة و ما امرتم به فی لوحی الحفیظ کبّر من قبلی الأسمآء الّتی ذکرت فی کتابک و بشّرهم بذکری ایّاهم لیفرحنّ و یکوننّ من الشّاکرین هم المذکورون لدی العرش و النّاظرون الی وجهی الجمیل علیهم بهائی و عنایتی و رحمتی الّتی سبقت العالمین ثمّ اذکر احبّائی فی القری و بلّغهم التّکبیر الّذی ظهر من مطلع العنایة و الکبریآء لیشکرنّ ربّهم العزیز الکریم نسأله تعالی بأن یوفّقهم علی الأعمال الّتی بها تتضوّع رائحة مسک التّقدیس بین العالمین انّا نذکرهم فی اکثر الأحیان انّ فضلنا احاط العالم و رحمتنا سبقت الخلائق اجمعین قل طوبی لکم بما فزتم بما لا فاز به اکثر العلمآء و شربتم ما منع عنه اکثر الحکمآء انّ هذا لفضل عظیم سوف ترون الکلّ مقبلین الی اللّه و باکین علی ما فات عنهم فی ایّامه انّه لهو المبیّن العلیم انّهم یرون انفسهم فی حسرة و ذلّة و انتم ترون انفسکم فی مقام کریم طوبی لکم یا احبّائی فی الزّورآء و ضواحیها انّ لکلّ نصیب من هذا البحر العظیم نوصیکم بالاستقامة و نأمرکم بما یتوجّه به العباد الی اللّه ربّکم الرّحمن الرّحیم
و ما ذکرت فی الاسمین قد حضر کتابهما من قبل و من بعد و توجّه الیهما طرف اللّه ربّک ربّ العالمین یا محمّد ان استمع ندآء المظلوم من مطلع اسم القیّوم الّذی به اخذ الاضطراب سکّان ممالک الانشآء الّا من شآء ربّک العزیز الحمید انّ الّذی فاز بحقّ الاصغآء انّه قام علی نصرة امر اللّه مالک الأسمآء بالحکمة الّتی فصّلناها فی کلّ لوح بدیع طوبی لک بما سمعت النّدآء و اجبت مولاک القدیم و تمسّکت بحبل الرّضآء هذا ما ینبغی لأهل البهآء لعمری انّهم اهل هذه السّفینة الّتی لا تغرقها البحار و لا تضرّها الأحجار و انّها سفینة تسفن بهذا الأسم علی متن البحر و البرّ و الرّیاض و الغیاض و الجبال و الأتلال و انّها حیوان من روح ربّک الصّانع العلیم لا تحزن من شیء انّه یکتب لمن اراد اجر لقائه انّ الأمر بیده یفعل بسلطانه ما یشآء و یحکم ما یرید اذا فزت بآیات ربّک ذکّر النّاس لعلّ یتنبّهنّ و یتوجّهنّ الی الفرد الخبیر
یا عبدی الحسین ان استمع ما سمعه الکلیم اذ اخذه جذب الاشتیاق و الرّوح اذ کان راکضاً فی بیدآء الشّوق و الانجذاب انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب قد حضر لدی العرش کتابک و فاز بطرف اللّه مالک یوم المآب نسأل اللّه بأن یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی و یکتب لک ما کتبه لمن شرب رحیق الوصال من ایادی عطآء ربّه الغنیّ المتعال ان افرح بذکری ایّاک لو تنظر الیه بعین الفطرة لتوقن بأن لا یعادله ما خلق فی الأرض انّ ربّک لهو العزیز العلّام انّا نذکر من توجّه الینا و نقبل منه ما عمل فی سبیل اللّه ربّ الأرباب ان احمد بما ذکرت لدی العرش و نزّل لک ما یبقی به اسمک بدوام الملک و الملکوت انّ ربّک لهو المعطی الفضّال انّما البهآء علیک و علی الّذین عملوا بما امروا من لدی اللّه مالک الرّقاب
و ما ذکرت فی الصّالح قد حضر لدی الوجه ما انشأه و انشده و وجدنا منه عرف خلوصه للّه المهیمن القیّوم طوبی له بما فاز بثنآء مولاه بعد الّذی انکره کلّ جاهل مردود ان یا صالح انّا نذکرک بالفضل لیأخذک سکر کوثر البیان علی شأن تذکر ربّک الرّحمن بین الامکان و یجعلک مستقیماً علی هذا الصّراط الممدود کم من البلغآء منعوا عن کوثر البقآء و کم من الفصحآء ما افصحوا فی ذکر ربّهم مالک الأسمآء و انت قمت علی الثّنآء بین اهل الانشآء هذا من فضل اللّه علیک ان اشکر و قل لک الحمد یا مالک الوجود کم من بسیط قبض فی هذا الیوم و کم من حکیم منع عن هذا الرّحیق المختوم انّ الأمر بیده یختصّ من یشآء بفضل من عنده انّه لهو الحقّ علّام الغیوب اذا اخذک جذب رحیق الآیات تجد کلّ شعرة من شعراتک و کلّ عرق من عروقک مهتزّاً متحرّکاً من هذه الآیات الّتی بها سخّر اللّه من فی الغیب و الشّهود ان استقم علی ما انت علیه و توکّل علی الفرد العزیز المحبوب ان اشکر اللّه بهذا اللّوح ثمّ اذکره فی کلّ عشیّ و بکور
و امّا ما ذکرت فی من سمّی بالمقصود انّا نزّلنا له لوحاً بما حضر کتابه لدی العرش و ما ارسلناه الّا بعد حضور کتابک و لا نحبّ ان نسلّمه لأنّ مثله نراه فی کلّ ساعة علی غصن من الأغصان لیس له من قرار الّا من شآء ربّک انّه لهو المقتدر علی ما یرید ان وجدته علی یقین فألق علیه آیات ربّک العلیّ العظیم والّا ان اقرأه لأحبّائی الّذین وجدوا عرف قمیصی و توجّهوا الی وجهی و طاروا فی هوآء حبّی و فازوا ببحر عرفانی و استضاؤوا من انوار جمالی اللّمیع
ان یا مقصود ان استمع ندآء اللّه العزیز الودود من هذا المقام المحمود انّه لا اله الّا هو المهیمن علی من فی الغیب و الشّهود قد نطق لسان القدم بین العالم و لا تعادله صحف آدم و لا ما نزّل علی الخاتم توجّه بأذن قلبک لتجد حلاوة ما نزّل من لدی اللّه المهیمن القیّوم لیس هذا یوم الوقوف و لا التّوجّه بما عند النّاس دعهم بأوهامهم مقبلاً الی اللّه ربّ ما کان و ما یکون کن طائراً فی هوآء العرفان لا بأجنحة شبه اجنحة الطّیور و تقرّب الی المقصود لا برجل کرجل العباد بل بالحرکة الخفیّة الرّوحانیّة الحقیقیّة المحدثة من قوّة الرّوح تاللّه انّها لأسرع من البرق الّذی تخطف به الأبصار هذا ما نزّل فی الصّحیفة الحمرآء من قلمی الأعلی انّ ربّک لهو العزیز العلّام هذا یوم ینبغی لکلّ نفس اذا فاز بالنّدآء الّذی ارتفع من شطر العظمة و الکبریآء یدع ما عنده و یتوجّه الی الوجه و یقول آمنت بک یا من فی قبضتک زمام الکائنات خذ قدح الانقطاع فارغاً عن الابداع ثمّ اشرب باسمه المهیمن علی الامکان لو تتوجّه الی الطّیر المغنّیة علی افنان سدرة البیان لتسمع ما لا سمعته من قبل و یأخذک الاشتیاق علی شأن تنادی باسمه بین البلاد فاسأل اللّه بأن یؤیّدک علی ما ینفعک و یثبت به ذکرک فی الصّحف و الألواح اذا وجدت عرف اللّه عمّا نزّل بالحقّ ان احمد و قل لک الحمد یا ربّی الغنیّ المتعال
امّا ما ذکرت فی من سمّی بنصراللّه ان اذکره من قبل الحقّ قل انّ اللّه غفر اخاک انّه لهو الکریم انّه لهو الرّحیم لا تحزن فیه انّه احبّ مولاه و اجاب ندائه و قصد سبیلی الواضح المستقیم انّا وجدنا منه عرف الخلوص فی سنین معدودات و عفونا عنه فضلاً من لدنّا ان اشکر و کن من المطمئنّین من یؤمن باللّه و یخطأ فی امر انّه یعفو عنه انّه لهو العطوف الکریم یا نصراللّه ان افرح بفضلی و بما ذکرت من قلمی الأعلی و کن من الشّاکرین
مص قد حضر لدی الوجه کتابک الآخر و توجّه الیه طرف اللّه ربّ العالمین و قرئ ما فیه بلسان العبد الحاضر لدی العرش و اجبناک بهذا اللّوح البدیع
و امّا ما ذکرت فی من سمّی بیوسف الّذی انجذب من آیات ربّک و توجّه الی مشرق الوحی انّا نذکره فضلاً من لدنّا لیثبت به ذکره فی الألواح هذا خیر له عمّا تطلع الشّمس علیها انّ ربّک لهو الفضّال القدیم قل یا یوسف طوبی لک بما سمعت و عرفت و اقبلت الی الوجه بعد فنآء الأشیآء و ما منعک اعراض العلمآء عن هذا الکوثر البدیع ان اشربه مرّة بعد مرّة و کرّة بعد کرّة مرّةً باسمی الرّحمن و طوراً باسمی المهیمن علی العالمین ثمّ باسمی الأبهی رغماً للّذین کفروا باللّه اذ ظهر ببرهان احاط من فی السّموات و الأرضین طوبی لک بما خرقت الأحجاب بقدرة ربّک مالک المآب فاسأل اللّه بأن یؤیّدک علی کسر اصنام الأنام بعضد الذّکر و البیان انّ ربّک لهو المقتدر القدیر نوصیک بالحکمة انّها نزّلت من لدن علیم خبیر کن قائماً علی الأمر علی شأن لا یمنعک اعراض کلّ عالم و لا ضوضآء کلّ جاهل بعید انّا نقبل من اقبل الی الوجه و نذکر من ذکر ربّه العالم الحکیم لا تأسّف علی ما فات تمسّک بعروة الفضل و تشبّث بذیله الطّاهر المنیر انّه یقدّر لمن یشآء ما اراد و ینزل علیه من سمآء عطائه ما یعجز عن ادراکه افئدة العارفین ان استقم علی الأمر و قل لک الحمد یا من عرّفتنی مطلع امرک و مشرق وحیک اذ کان مسجوناً فی حصن الغافلین
مص انّا نوصیک بالحکمة ثمّ نوصیک بالحکمة ثمّ نوصیک بالحکمة لئلّا یحدث ما تضطرب به افئدة الضّعفآء هذا ما نزّل فی اکثر الألواح فضلاً من لدنّا علی کلّ صغیر و کبیر انّما البهآء علیک و علی من معک من احبّائی الّذین شربوا رحیق آیاتی المجذب المحیی الرّقیق اللّطیف انتهی
عرض میشود این ایّام شغل این عبد بمقامی رسیده که آنی فرصت و مجال نیست چه که از اطراف عرایض لاتحصی رسیده و جواب از سماء مشیّت نازل و این عبد بتحریر آیات اللّه مشغول لذا باید چند روزی که تأخیر در جواب نامه شده عفو فرمایند و لوح میرزا مقصود چندی قبل نازل یعنی بعد از حضور عریضۀ او که از حدبا ارسال داشته ولکن حسب الأمر در ارسال آن توقّف شد حال چون در کتاب آن جناب ذکر او بود صورت لوح منیع ارسال شد فرمودند مدّتهاست نظر بحکمت لوح مخصوص ارسال نشده چنانچه جواب مکتوب اخ جناب امین علیهما بهآء اللّه تا حال در عهدۀ تأخیر ماند و این کرّه لوحی مختصر از سماء مشیّت الهی نازل و ارسال شد فرمودند لو شآء اللّه لننزل من بعد ما اردناه انتهی
آنچه امر حال در ستر باشد خاصّه در آن ارض احسنست حکم تبلیغ در کلّ احوال جاری و نافذ ولکن بکمال حکمت و مقصود از امر بحکمت هم تلطّف بضعفا بوده و این مشهود است و اینکه لوح مخصوص ارسال نمیشود از برای بعضی نظر بآنست که اشتهار آن مصلحت نیست فرمودند سوف نری المصلحة و ننزّل کیف نشآء انّا کنّا قادرین انتهی
مجدّد در بارۀ لوح میرزا مقصود عرض میشود که دادن سواد آن بنفس مذکور جایز نه چه که هر دوستی را دوستی است و هر رفیقی را رفیقی اگر در غیر محل ذکر کند سبب ضرّ خواهد شد اگر خود او را مطمئن مشاهده فرمائید مخصوص او قرائت کنید والّا فلا
در بارۀ جناب شیخ محمّد مرقوم فرموده بودید بسیار اظهار خجالت از آن جناب مینماید یعنی بقسمی که مؤثّر واقع میشود و کتاب اقدس هم انشآءاللّه مخصوص آن جناب نوشته ارسال میشود جمیع احبّا را از لسان این خادم فانی تکبیر برسانید جناب امین علیه من کلّ بهآء ابهاه را ذاکر و مثنی بوده و هستم انّما البهآء علیکم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب آقا محمود عليه بهآء اللّه من ارض نر
بسم ربّنا الامنع الاقدس العلیّ الابهی
الحمد للّه الّذی خلق الکلّ بکلمة واحدة و جمعهم فی صقع واحد ثمّ ظهّر النّدآء من مکمن الکبریآء الست بربّکم منهم من اعرض بمجرّد الاصغآء و منهم من اقبل و قال بلی بلی یا مالک الاسمآء بلی بلی یا فاطر السّمآء انّ الّذین اقبلوا حین الاستماع اولئک اهل البهآء کلّت عن ذکرهم السن الاقلام اولئک عباد وصفهم اللّه فی کتبه و زبره و صحفه و السن انبیآئه و اصفیآئه و سفرآئه اولئک عباد لا یتکلّمون من عند انفسهم و لا یتحرّکون باهوآئهم بل تحرّکهم اریاح مشیّة اللّه کیف تشآء و تنطقهم ارادة اللّه بما اراد لعمر اللّه یتکلّمون بما نزّل فی الکتاب و یقصدون ما امروا به فی الالواح لا یتجاوزون عن حدودهم و شؤنهم و یقتصرون امورهم فی ذکر اللّه و خدمة امره طوبی لهم و نعیماً لهم بهم اضآئت الآفاق و ظهر المیثاق و بهم نصبت رایة العدل فی یوم الطّلاق اسئل اللّه تعالی بان یؤیّد کلّ احبّآئه کما ایّدهم و یوفّق عباده علی ما وفّقهم و ویل للّذین منعتهم الدّنیا عن اللّه مالک الاشیآء اولئک تمسّکوا باهوآئهم و اعرضوا عن بارئهم بظلمهم ناح سکّان مدائن الاسمآء و صاح الملأ الاعلی قد غفلوا عمّا خُلقوا له و تمسّکوا بما نهوا عنه یسئل الخادم ربّه القادر بان یحفظ الکلّ عن هؤلآء الّذین ضلّوا و اضلّوا بما اتّبعوا ظنون کلّ عالم افتی علی اللّه و کلّ عارف اعرض عنه اذ اتی بسلطان غلب من فی السّموات و الارضین الحمد للّه مالک یوم الدّین
و بعد قد تنفّس صبح الوصال اذ حضر کتابک و عسعس لیل الفراق بمشاهدة آثارک فلمّا فککت و رأیت و قرأت و عرفت اخذنی الفرح و السّرور علی شأن وجدت نفسی عاجزة عن ذکرهما لانّه کان مزیّناً بذکر اللّه و مطرّزاً بثنآئه و متضوّعاً منه عرف حبّه فلمّا عرفت طرت باجنحة الاشتیاق الی مقام تنوّر بانوار الاشراق فلمّا دخلت و حضرت توجّه الی الخادم وجه المحبوب و سئل عن المکتوب اذاً عرضت تلقآء العرش ما کان مسطوراً فیه فلمّا تمّ نطق لسان العظمة بما کان روحاً لجسد العالم و بصائر للامم قال جلّ کبریآئه یا محمود استمع ندآء ربّک العلیّ الابهی انّه ینادیک و یذکرک من مقامه المحمود هو الّذی ذکرک و اسمعک و عرّفک و انطقک بثنآئه اذ اعرض عنه کلّ عالم محجوب انّا ذکرناک و نذکرک فی هذا الحین الّذی استوی فیه المظلوم علی عرش اسمه القیّوم ان اشکر اللّه بما فتح لک باب السّمآء و عرفت مولىٰک اذ اتی بسلطان مشهود خذ کأس السّرور باسم مالک الظّهور ثمّ اشرب منه لیجعلک فارغاً عمّا ورد علیک من الاحزاب انّ ربّک الرّحمن لهو العطوف الغفور هل تحزنک شؤنات الارض و تسمع ندآء مالک السّمآء من شطر سجنه المعروف انّا نرىٰک و نتکلّم معک و سمعنا ما نطق به لسانک انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب
یا محمود انشآء اللّه از فرات رحمت رحمانی بیاشامی و از کوثر معانی قسمت بری بلایا و رزایا لا زال موکّل اصفیای الهی بوده تفکّر در آنچه بر اینمظلوم وارد شده نمائید قسم بلئالی بحر علم الهی ایّامیکه جمال قدم در دست نفوس غافله بود هر روز وارد میشد بر او بلایائیکه ذکر آن قلوب دوستانرا میگدازد در جمیع لیالی مشورت در سفک دم مظلوم مینمودند و در ایّام بکلمات نالایقه متکلّم بودند غافل از آنکه ید قدرت الهی کنز مخزون را حفظ میفرماید و غیب مکنون را قبل از اظهار بدست خائنین نمیدهد یا محمود آنچه بر تو وارد شد حق آگاهست و فی الحقیقه وارد شد بر تو آنچه بر محبوب عالم وارد شد ولکن این بلایا بجهت مقصد عظیم بسیار عظیم وارد شده باید آنجناب بصد هزار لسان شاکر باشند و بلسان سرّ باینکلمات عالیات که از مطلع علم الهی ظاهر شده ناطق گردند
الهی الهی سمعت ندآئک سرعت الیک و وجدت عرف قمیصک هاجرت عن وطنى الی ان فزت بلقآئک و وفّقتنی یا الهی علی شأن شربت کوثر وصلک قبل اظهار امرک و ظهورک اسئلک یا فاطر السّمآء و اله الاسمآء باسمک الّذی به تجلّیت علی من فی سمآئک و ارضک و هدیت العباد الی بحر عطآئک بان تقدّر لی ما ینفعنی فی عوالمک تری یا الهی قد مسّتنی البأسآء و اخذتنی الضّرّآء و انا متمسّک بحبل فضلک و اقول انّک انت المقتدر المتعالی المعطی الغفور الکریم فاکتب لی من قلمک الاعلی ما یسرّنی فی جوار رحمتک و ما یجعلنی فائزاً برضآئک انّک اعلم بی منّی و انّک انت العلیم الحکیم انتهی
و اینکه در بارۀ کربلائی مصطفی مرقوم داشته بودند عرض شد و این لئالی مکنونه از کنز بیان الهی ظاهر قوله عزّ اجلاله یا مصطفی یذکرک مالک الاسمآء فی سجن عکّآء لتفرح و تکون من الشّاکرین قد حضر کتاب من ارادنی و کان فیه ذکرک ذکرناک اذ ماج بحر رحمة ربّک الکریم ایّاک ان تمنعک شئونات الخلق عن الحقّ دع ما سوىٰه باسمی المقتدر القدیر انظر ثمّ اذکر ما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله یوم یقوم النّاس لربّ العالمین هذا یوم بشّرنا به عبادی بالسن النّبیّین و المرسلین قلنا ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و بشّرهم بایّام اللّه کذلک یذکر لک قلمی الاعلی لتکون من الرّاسخین تمسّک بکتابی الّذی نزل من سمآء مشیّتی ثمّ اعمل بما اُمرت به من لدن علیم حکیم
اذکر المصطفی الّذی استشهد فی ارض التّآء فی سبیل اللّه مظهر هذا الامر البدیع
یا قلمی الاعلی ولّ وجهک شطر من سمّی بمحمود و قل یا محمود انظر ثمّ اذکر عبدی فی ارض التّآء اذ اجتمع الظّالمون فی حوله و امروه ان یعرض عن اللّه و یتوب عن الامر الّذی خضع له من فی السّموات و الارضین انّه قام علی الامر و ظهر منه الاستقامة الکبری بامر من عندنا و قدرة من لدنّا علی شأن تحیّر منه الملأ الاعلی و الّذین سکنوا خلف قلزم الکبریآء انّ ربّک لهو الذّاکر الحکیم انّه یذکر من نطق باسمی و اخذته الشّدائد لاجلی قد سبقت رحمتی الکائنات ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین انّا تجلّینا علیه حین ارتقآئه الینا یشهد بذلک من عنده لوح حفیظ لعمری ما خوّفته سطوة کلّ ظالم نطق باسمی و سرع الی مقرّ الفدآء بحبّی العزیز المنیع البهآء المشرق من افق البقآء علیه و علی الّذین فازوا بمقامه الاعلی و لاذوا بحصن عنایة ربّهم العلیم الخبیر انتهی
اینکه در بارۀ جناب رضا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید مرّة بعد مرّة بایشان عنایت شد قد ورد علیه ما ورد علی المقرّبین و الموحّدین و المخلصین بل ما ورد علی اللّه مقصودنا و مقصوده و محبوبنا و محبوبه قد سمعت باذنی فی حقّه ما لا تعادله الخزائن و لا الکنائز از حق جلّ جلاله این خادم فانی سائل و آمل است که آنچه فی الحقیقه مصلحت ایشانست از افق غیب ظاهر فرماید انّه لهو المقتدر القدیر در هر حال ایشان بحکمت ناظر باشند و بآن تشبّث نمایند چه که در اکثری از الواح حکم حکمت نازل شده البتّه اگر آنچه از سماء علم الهی نازل شده بآن عمل شود ابواب یسر و فرح بر وجوه عباد باز گردد ایشان نباید دلتنگ باشند و البتّه هم با ابتهاج تمام مشاهده میشوند حق محبوس ایشان محبوس سوف یفتح باب السّجن کما فتح بالقوّة و القدرة انّه لهو القویّ الغالب العزیز الحکیم جمیع منتسبین ایشانرا یعنی کسانیکه بافق اعلی ناظرند از قبل خادم تکبیر برسانید
در بارۀ جناب اخوی علیه بهآء اللّه مرقوم داشته بودید دستخطّ ایشان متوالیاً رسیده و میرسد اسئله تعالی بان یعطیه احسن الجزآء و یؤیّده علی ما یحبّ و یرضی در این اوقات هم تازه ورقهئی از ایشان رسید و مایۀ سرور بیاندازه شد انشآء اللّه همیشه باین عمل مبرور موفّق باشند البهآء علیکم من لدی اللّه الغفور الرّحیم الحمد للّه العزیز الحکیم
* * *
۱۵۲١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی سخّر القلم و اظهر منه من البیان ما لا یعلم الّا من ایّده اللّه بأمر من عنده انّه لهو المقتدر المختار و الصّلوة و السّلام علی انبیائه و رسله و صفوته و علی الّذی زیّنه بطراز اسمائه و صفاته و جعله خاتماً لأنبیائه و علی آله و اصحابه الّذین تمسّکوا بعهده و میثاقه
و بعد روحی لذکرکم الفدآء دستخطهای متعدّدۀ آنحضرت چشم را نور و قوّۀ بیانیّه را تأیید نمود للّه الحمد علی ما انعم علینا من مائدة المحبّة و الوداد انّه لمولی العباد و الهادی الی الرّشاد ولکن بعد از قرائت و اطّلاع حزن بیاندازه حاصل چه که مشعر بود بر حزن آنحضرت و همچنین سایر دوستان
امّا در فقرۀ حرکت از آن ارض یومی از ایّام قبل از ذکر بعضی اخبارات فرمودند باید اصحاب آن ارض با کمال اتّفاق و اتّحاد و حکمت رفتار نمایند والّا مابین فتنه احداث شود و این لدی اللّه محبوب نه انتهی لازال اینکلمه استماع شد که میفرمایند آفاق بنور اتّفاق روشن و منیر گردد و بعد از ورود مخدوم مکرّم جناب ناظر علیه سلام اللّه استفسار از احوالات دوستان آن ارض شد ذکر نمودند بعضی اگر اذن داده شود ارادۀ حرکت نمودهاند بعد از عرض اینمطلب در حضور فرمودند اگر بحکمت یعنی واحد او اثنین از نفوس بسمت عراق یا بطرف ایران توجّه نمایند لدی المظلوم مقبول انتهی و بعد خبرهای غیر مرضیّه رسید از جمله ابناء بهیچوجه تابع آباء نیستند و از جمله شنیده شد که ابن جناب آقا میرزا عبداللّه بایشان بیاحترامی نموده اینفقره سبب حزن اینعبد گشت ولکن بعد از ورود او در این ارض اینعبد بعض کلمات بر او القا نمود فیالحقیقه اظهار ندامت و طلب عفو و غفران نمود اینعبد بسیار از او رضایت حاصل کرد چه که بکمال میل و محبّت آنچه اظهار شد قبول نمود گویا لسان سرّش باینکلمه ناطق باقی عمر ایستادهام بغرامت انشآءاللّه عرایض خادم را فراموش نکنند و در نظر باشد و بعد خبر اختلافات دوستانهم مابین اصحاب این ارض انتشار یافت بعد از عرض اینمطالب تلقاء وجه فرمودند یا عبد حاضر اهل آن دیار بسیار متعصّبند و از اینطائفه هم اطّلاع ندارند شاید گمان مینمایند دوستان حقّ هم بمثابۀ اعجام دیگر مشغولند بکلمات نالایقه و سب و شتم نفوس معروفه جمیع اعجام را رافضی میدانند با علم بر اینفقره و عدم اطّلاع از احوال دوستان اگر بر اموریکه سبب اختلاف مابین شده آگاه شوند البتّه اظهار ضغینه و بغضا نمایند و سبب فتنه شوند در اینصورت توقّف دوستان در آن ارض محبوب نه انتهی فیالحقیقه اگر آقایان آن ارض بحکمت و اتّحاد و اتّفاق تشبّث نمایند سبب اعلاء کلمه شود و کل آگاه شوند که این نفوس از قبیل اعجام مذکوره نبوده و نیستند ایشان بر اثر نور عدل مشی مینمایند و بافق فضل ناظرند و ذکر آنحضرت در این فقره بهیچوجه در میان نبوده و حرفی از لسان مبارک استماع نشد جز اظهار عنایت و الطاف یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب و در مقامی هم بکلماتی تکلّم فرمودند که عیناً آنکلمات را از قبل اینعبد نوشته ارسال داشت و جمیع اینفقرات فیالحقیقه متّحد المعنی بوده و هست و بکمال عنایت باین بیانات نطق فرمودند خود ابن جناب مخدوم مکرّم آقا میرزا عبداللّه علیه سلام اللّه و عنایته بر ظهور عنایت و شفقت و فضل آگاهند بیان حضرت مقصود واضح و معلوم است چه که هر ذی شمّی عرفش را ادراک مینماید از اوّل یوم ورود در سجن اعظم تا این حین این فانی از قلم و لسان حضرت مقصود روح ما سواه فداه جز عنایت و شفقت و مکرمت نسبت بآنحضرت نشنیده هر منصفی شهادت دهد و هر مسافری گواه و آگاهست و از ورای کل جمیع الواح شاهد و گواه اینمقال حال از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که امورات آن ارض را اصلاح فرماید یعنی نور اتّفاق مابین ساطع گردد انشآءاللّه کل باعمال طیّبه و اقوالیکه سبب تهذیب نفوس غافله شود مزیّن گردند آباء باید در دین ابناء و اتقان آن جهد بلیغ نمایند چه هر فرزندی از دین الهی خارج شود البتّه برضای ابوین و حقّ جلّ جلاله عمل ننماید جمیع اعمال حسنه بنور ایمان ظاهر و مشهود و در فقدان این عطیّۀ کبری از هیچ منکری اجتناب نکند و بهیچ معروفی اقبال ننماید انّ الخادم بلسان عجزه و افتقاره یسأل اللّه بأن یؤیّد اولیائه و یجعلهم مطالع اعمال الحسنة و مشارق ما نزّل فی کتابه من المعروف و الکلمة الطّیّبة باری عرض اینفانی آنکه عنایت در بارۀ دوستان آن ارض بوده و هست
در این حین که یوم ورود پوسته است اینعبد مشغول بتحریر نامۀ محبوب روحانی جناب آقا محمّد مصطفی علیه بهآء اللّه الأبهی رسید و حامل دستخطّ آنحضرت بود که بایشان ارسال داشته بودند و ایشانهم بسیار اظهار حزن فرموده بودند از اخبارات مذکوره فیالحقیقه حقّ با ایشانست بعد از عرض نامۀ ایشان فرمودند آنچه ما در بارۀ جناب زین اراده نمودیم تا حال از لسان جاری نشده له ان یطمئنّ بفضل اللّه و عنایته و شفقته و رحمته و نسأله تعالی بأن یرزقه خیر الآخرة و الأولی اگر اینمظلوم در بارۀ او امری اراده نماید البتّه بخود او ابلاغ میدارد دوستان آن ارض را از قبل مظلوم سلام برسانند از برای کل میطلبیم آنچه را که لایق شأن ایشانست اگر گاهی از ایشان امری ظاهر شده که لایق شأن ایشان و امر نبوده ولکن بسیار بلایا هم در سبیل حقّ بر ایشان وارد گشته که جز حقّ بر آن آگاه نه از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید بر آنچه سبب علوّ و سموّ امر و مقامات ایشانست اماء آن ارض را هم سلام برسانند و بذکر مظلوم مسرور دارند انتهی
و ذکر نفوسیکه فرموده بودند کل عرض شد و جمیع بذکر بدیع منیع فائز گشتند ذکر ابن مرفوع علی نور علیه عنایة اللّه فرموده بودند تلقاء وجه عرض شد فرمودند انّا سألنا اللّه تعالی و نسأله ثمّ نسأله ثمّ نسأله ان یغفر اولیائه الّذین حبسوا و سجنوا فی ارض الطّآء و یطهّرهم عنکلّ ما لا ینبغی لهم و یرزقهم خیر الآخرة و الأولی و یقدّر لهم ما ینبغی لجوده و کرمه انّه لهو العزیز الوهّاب انّا نذکره و نذکر اخاه الّذی سمّی بزینالعابدین و نوصیه بالعمل الخالص و بما انزله اللّه فی الکتاب انتهی
و اینکه در بارۀ حضرت اسم اللّه جم علیه منکلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتند دستخطّ خود ایشان رسید یک کرّه جواب ارسال شد و مبشّر بود بعنایت و شفقت و فضل مجدّد هم نامۀ ایشان رسید حال فرصت جواب نه انشآءاللّه از بعد امید عرض هست
ذکر تقسیم وجه را فرموده بودند بطراز قبول فائز فرمودند انشآءاللّه بغنای حقیقی و ظاهری فائز شده و میشوند
و اینکه در بارۀ منتسبین جناب صفی علیه فضل اللّه و رحمته مرقوم داشتند عرض شد فرمودند ذکر ایشان نزد مظلوم بوده و انشآءاللّه الواح مخصوص ایشان ارسال میشود میهمان مسرور باشد نسأل اللّه بأن یوفّقهم و یوفّق اولیائه کلّهم علی الاستقامة علی حبّه انّه علی کلّشیء قدیر انتهی
ذکر جناب آقا محمّد باقر علیه بهآء اللّه از اهل نر فرموده بودند تلقاء وجه عرض شد فرمودند للّه الحمد بطراز عنایت مزیّنند و بذکر دوست یکتا ناطق انّا نسأل اللّه بأن یقدّر له ما یجعله منجذباً مشتعلاً قائماً ناطقاً بالحکمة و البیان انتهی آنچه در بارۀ ایشان از لسان مقصود جاری شده ظاهر و باهر خواهد شد انّ الخادم یسلّم علی جنابه
ذکر جناب آقا محمّد علیه سلام اللّه از اهل هم فرموده بودند بعد از عرض فرمودند توجّه باین ارض در این ایّام جایز نه بتجارت خود مشغول باشند و بذکر حقّ تعالی شأنه ناطق و بر خدمتش قائم و بمعروف عامل ضعف عباد و غفلت ایشان سبب محرومی دوستان گشته ولکن از حقّ میطلبیم در مکافات این محرومی خیر کثیر از برای ایشان مقدّر فرماید اوست قادر و توانا انتهی
عرض جناب آقا میرزا عبدالوهّاب باصغای محبوب فائز فرمودند انشآءاللّه ثابت و راسخ باشند بر آنچه عرض نمودهاند طوبی لأبیه الّذی ما منعته شماتة الأعدآء و لا ظلم الأشقیآء زیّن هیکله بطراز العبودیّة للّه الحقّ و کان متمسّکاً بالمعروف فیکلّ الأحوال این وهّاب هم انشآءاللّه بمثابۀ آن وهّاب موفّق شود بر اعمال طیّبه و اقوال لایقه انتهی
و ذکر جناب آقا ابوالقاسم از اهل نج بشرف اصغا فائز فرمودند یا زین لک ان تسأل اللّه بأن یوفّق عباده علی ادآء حقوقه دنیا فانی عمرها قلیل در اینصورت هر نفسی موفّق شود بر ادای آنچه بر او واجب شده البتّه اقرب بتقوی بوده و هست یا زین انّا ذکرناه و بشّرناه و امرناه بما نزّل فی کتاب اللّه ربّ العالمین بر کل فرض است عمل بما نزّل فی کتاب اللّه جلّ جلاله سلام مظلوم را باو برسان و همچنین بدوستان آن ارض یعنی ارض ن و ج انشآءاللّه کل فائز شوند بآنچه که لدی اللّه محبوبست انتهی
ذکر جناب حبیب مکرّم آقا سیّد محمّد علی علیه بهآء اللّه را فرموده بودند عرض شد فرمودند باو سلام میرسانیم و از حقّ میطلبیم او را موفّق فرماید بر آنچه خیر او در اوست للّه الحمد حاضر شدند و فائز گشتند له ان یشکر اللّه فی اللّیالی و الأیّام انتهی
و جناب آقا محمّد جواد و آقا محمّد صادق علیهما بهآء اللّه از اهل ن و ر ذکرشان در مقام بشرف اصغا فائز و اظهار عنایت مخصوص هر دو از افق شفقت ظاهر و باهر للّه الحمد فائز شدند بآنچه که فضائلش محدود نشده مؤیّد گشتند بتوجّه و اقبال و عرفان و استقامت این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که ایشانرا مؤیّد فرماید و موفّق دارد و ذکر مرفوع حضرت اسم اللّه الأصدق علیه منکلّ بهآء ابهاه از لسان مبارک جاری هنیئاً له و السّلام علیکم و رحمة اللّه
عرضیکه لازم بود عرضش آنکه میرزا حسین بیک کذّاب که دعوی محبّت و اقبال مینمود و مال جمعی از اولیا را تلف نمود آن غاصب کاذب چیزها به آستانه نوشته و دوستان صادق بیاطّلاع هر خائن کذّاب را امین میدانند و اهل دین میشمرند باری آن کاذب بسزای خود رسید حال دوستان ملتفت باشند هر کاذبی را صادق ندانند بدل آن غیر مرحوم شخص دیگر وارد و این از نفوسی است که سالها در آستانه در سفارت بوده اگرچه در ظاهر اینفانی از احوال او آگاه نه ولکن در هر صورت در تفحّص بوده و هست تا چیزی بدست آرد و بر مظلومین بتازد باید دوستان حقّ غافل نشوند و باظهار ایمان قناعت ننمایند بالمرّه امور دین را در اینصفحات از کل ستر نمایند چه که ضرّش بشجره راجع ذکر و بیان در این اطراف جایز نه مکرّر اینکلمه از لسان مبارک شنیده شد مجدّد غفلت ننمایند و خارج را از داخلین محسوب ندارند عجب است که حضرت اسم اللّه جمال هم گمان مینمودند که او از اهل ایمانست فیالحقیقه لیس العلم عند احد کلّه عند اللّه المهیمن القیّوم یا محبوب فؤادی اگر اولیای حقّ بنصایح مشفقانۀ حضرت مقصود عمل مینمودند نظم کلّیّه در امور ظاهر و باهر میگشت و بساط فرح و انبساط گسترده میشد و کل بکلمۀ رحم اللّه امرء عرف شأنه و مقامه ناظر میگشتند و در خضوع و خشوع از یکدیگر سبقت میگرفتند انسان بمثابۀ پولادی است که جوهرش مستور باشد بذکر و بیان و نصیحت و تربیت جوهر آن ظاهر و هویدا گردد و اگر بحال خود بماند زنگ مشتهیات نفس و هوی او را معدوم سازد در جمیع مقامات بیاناتی ظاهر که سبب حفظ و نجات و فلاح است از حقّ جلّ جلاله سائل که اولیای خود را مؤیّد فرماید بر آنچه امر فرموده انّه علی کلّشیء قدیر و بالاجابة جدیر لا اله الّا هو العلیم الخبیر
دستخطّ دیگر آنحضرت که بتاریخ ١٧ جمادیالأولی بود بساط قلب را انبساط بخشید و فرح لانهایه عطا فرمود اینکه مرقوم داشتند و اظهار تحیّر فرمودند حسب الأمر باید آنحضرت در جمیع امور مترصّد امر باشند یعنی امریکه مخصوص از قلم جاری شود والّا گفتگو در عالم بسیار است و اکثر آن لایسمن و لایغنی بوده و هست
و اینکه در بارۀ کتاب جناب آقا شاهویردی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند عرض شد فرمودند نعم ما عملت یا زین لعمری قد احزننی حزنک نسأل اللّه بأن یبدّله بفرح عظیم انتهی
در بارۀ جناب ملّا محمّد علی علیه بهآء اللّه مرقوم فرمودند بعض الواح او از شطر ارض تاء ارسال شد انشآءاللّه مسرور باشند چه که در حین حرکت نظر بحکمت امانت او داده نشد لذا با کدورت تمام توجّه بآن اشطار نمودند از حقّ سائل و آمل که عنایت فرماید و ایشانرا بما ینبغی فائز نماید و حزن را بسرور تبدیل فرماید
و امّا جناب آقا سیّد ابراهیم مصلحت ایشان آنست که در هر ارضی توقّف نمایند بکسبی مشغول شوند این ایّام توجّه باین ارض بهیچوجه جایز نه از حقّ جلّ جلاله میطلبم ایشانرا برضای خود مزیّن فرماید الأمر بیده و هو الغفور الکریم
در بارۀ وصلت حبیب روحانی جناب آقا میرزا حبیباللّه علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشته بودند نعم ما عمل انشآءاللّه مبارکست حسب الأمر تهنیت بفرمایند و از قبل خادم تکبیر برسانند
و امّا در بارۀ جناب آقا محمّد حسن علیه بهآء اللّه و الطافه آنچه آنحضرت ذکر فرمودهاند عرض شد فرمودند یا حسن علیک سلامی در هر حال سکون مقدّم بر حرکت است و گاهی اسباب عکس مینماید یعنی اسباب سبب میشود که حرکت ترجیح مییابد حکم صریح اخرجوا از لسان ظاهر نه هر نفسی بروح و ریحان توقّف نماید مقبول و یا بروح و ریحان خارج شود آنهم مقبول الحمد للّه بعنایت حقّ فائز بوده و هستید جمیع منتسبین خود را از لسان مظلوم تکبیر برسان انشآءاللّه مؤیّد باشید بر ذکر و ثنا و باعمال و اقوالیکه سبب ارتفاع مقام گردد انتهی تفصیل امور در توقّف و خروج ذکر شد فیالحقیقه اولیای آن ارض باید در جمیع احوال مشورت نمایند و آنچه را آنحضرت قبول فرمایند بآن عامل شوند از حقّ میطلبم اهل آن ارض را مزیّن فرماید بطرازیکه احدی را مجال گفتگو نماند اوست بر هر شیء قادر و توانا
و اینکه در بارۀ جناب آقا علی اکبر علیه بهآء اللّه از اهل ک مرقوم داشتید و همچنین ذکر جناب میرزا بدیع علیه بهآء اللّه عرض شد فرمودند یا زین سمعنا ذکر البدیع و رأینا اقباله نسلّم علیه من هذا المقام و نذکره بذکر جمیل و نسأله تعالی بأن یوفّقه و یقدّر له خیر ما نزّل فی کتابه المبین و نذکر علی اکبر الّذی فاز و زار البیت و تمسّک بحبل اللّه المتین ولکن توجّه باین ارض جایز نه انتهی
و همچنین ذکر جناب آقا علی خرّمآبادی نمودهاند للّه الحمد بذکر محبوب فائز شدند ولکن ملاقات جایز نه چه که اکثری از نفوس بغبار ضغینه و بغضا مشاهده میشوند از حقّ بخواهید کل را تأیید فرماید و از کوثر تقدیس کأسی عطا نماید عیون را حجبات نفس از مشاهدۀ نور حقیقت منع نموده باوهام متمسّک و بظنون متشبّثند مقرّی را که جز ذکر حقّ نبوده نسبت دادهاند بآنچه که انسان از ذکرش شرم مینماید باری چندی قبل در جواب اهل بر و اطراف آن و همچنین مخصوص دوستان آن دیار الواح معیّن ولکن تا حال ارسال نشد و بعد الأمر بیده
و اینکه مرقوم داشتند که بعض از امور نظر بآنکه اینعبد مغایر میداند با احکام شرع لذا از ترک آن بعضی گله و شکایت دارند فرمودند یا زین حقّ جلّ جلاله در کتاب کریم ناس را بمعروف امر فرموده و از منکر نهی و از اوامر و احکام آنچه که سبب وصول و بلوغ انسانست بذروۀ علیا و افق اعلی نازل لذا آنجناب باید بکتاب الهی ناظر باشند و بآن عامل رد و قبول اهل ارض لاشیء صرفست قابل اعتنا نبوده و نیست طوبی لک و هنیئاً لک یشهد المظلوم باقبالک و عملک فی سبیل اللّه ربّ العالمین در اطاعت اوامر منزلۀ در کتاب الهی اگر جمیع عالم مخالفت آنجناب نمایند ضرّی نداشته و ندارد ان افرح بما نطق به المظلوم و کن من الشّاکرین انتهی
عرض آخر آنکه خدمت آقایان و دوستان آن ارض اینفانی سلام و تکبیر میرساند امیدوارم جمیع مزیّن شوند بآنچه سزاوار ایشانست انّ الخادم یختم القول بذکر اللّه و یقول الحمد للّه ربّ العالمین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
هو المنادی بالحقّ امام وجوه الخلق
الحمد للّه الّذی سخّر شمس البیان بقدرته و قمر البرهان بسلطانه الّذی بأمره طوی ما انبسط فی ستّة ایّام ثمّ ارتفعت سموات العرفان اقرب من لمح البصر و ظهر المنظر الأکبر بما استوی مکلّم الطّور علی عرش الظّهور و نطقت السّدرة امام الوجوه و به ارتفع النّدآء من الأرض و السّمآء هذا ظهور ابتسم به ثغر الوجود من الغیب و الشّهود و قرّت العیون و تنوّرت الأبصار الأمر للّه الواحد المقتدر المختار تاللّه قد اتی الیوم و القوم فی ریب عجاب نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد عباده علی التّقرّب الی مشرق الأنوار و یوفّقهم علی الرّجوع الی باب فضله و علی تدارک ما فات عنهم فی سیّد الأیّام و الصّلوة و السّلام و التّکبیر و البهآء علی ایادی امره الّذین ما منعتهم ضوضآء الأنام عن التّقرّب الی اللّه ربّ الأرباب نبذوا ما سواه و اقبلوا الیه باستقامة انکسر بها ظهر الأشرار ما منعهم اعراض المعرضین و اعتراض المشرکین الّذین یتکلّمون بأهوائهم لیصدّوا النّاس عن سوآء الصّراط قل انّه اتی بما یجذبکم الی الأفق الأعلی و یقرّبکم الی مقام تنوّر بأنوار بیان ربّکم مولی الأنام
یا عندلیب علیک بهائی و عنایتی هنیئاً لک بما شربت رحیق البقآء من ید العطآء و قمت علی خدمة الأمر بقیام اضطربت به اصحاب القعود و ناحت به الأحزاب الّا من شآء اللّه ربّک مالک یوم القیام الحمد للّه در جمیع احوال بذکر و ثنا مشغولی و بر خدمت قائم
اینکه در بارۀ اعتراضات جناب سیّد علی ذکر نمودی بشرف اصغا فائز قل اعلم بعلم الیقین بأنّ اللّه امر الکلّ بتبلیغ امره و ما ترتفع به کلمته المطاعة بین البریّة بعد از این حکم محکم که از سماء ارادۀ مالک قدم نازل کل باطاعت مکلّفند اگر باوامر الهی فائز شدند و بما ینبغی عمل نمودند عنداللّه مقبول والّا الأمر یرجع الی الأمر و الغافل فی خسران مبین حقّ در کتب قبل جمیع عباد را ابن خود خوانده و این نظر بتجلّیات انوار نیّر رحمتی است که بر کل سبقت گرفته و بسیاری از آن ابناء مخالفت نمودند و هر منصفی گواهی داده و میدهد بر آنچه از قلم اعلی جاری شده آیا در شیطان چه میگویند که با جلالت قدر و مقام از مواقع و مکامن قرب و لقا محروم ماند بقول بعضی معلّم ملکوت بوده آیا این مقام را که عطا فرمود و در یک آن از اعلی مقام ملکوت باسفل مقام عالم ناسوت مقرّ یافت و از جمیع فیوضات ممنوع و محروم با یفعل ما یشآء چه میتوان گفت وقتی قابل عنایت و رحمت بود و هنگامی سزاوار غضب و نقمت در بارۀ حرم رسول اللّه تفکّر نمایند آن حضرت روح ما سواه فداه فرموده کلّمینی یا حمیرآء کلّمی و این کلمۀ علیا که از مشرق فم ارادۀ مولی الوری جاری بر کمال عنایت و شفقت حضرت حاکیست و حال حزب شیعه میگویند در بارهاش آنچه را که کل میدانند آیا آن قبول را سبب چه و این ردّ حزب شیعه را علّت چه یکی از مطارنۀ انطاکیّه گفته نفسی که در انتها مردود میشد در ابتدا رسول شما چرا او را قبول فرمود و محرم فراش نمود قل تفکّروا یا قوم ثمّ انصفوا فیما نطق به مکلّم الطّور اذ استوی علی عرش الظّهور و لا تکونوا من الظّالمین یکی از اجلّۀ انصار که موسوم به طعمه بود بعد از طلوع نیّر حجاز از افق یثرب آنچه داشته با مهاجرین مساوات نموده و بعد مع کمال تقرّب ظاهر شد از او آنچه که عین حقیقت گریست بعد از ظهور عمل مردود یهود اجتماع نمود و حضرت متفکّر و متحیّر چه که در اوّل امر چنین امور سبب اضطراب و انقلاب عباد است در آن حین جبرئیل نازل و این آیه را تلاوت نمود انّا انزلنا الیک الکتاب بالحقّ لتحکم بین النّاس بما اراک اللّه و لا تکن للخائنین خصیماً باری به ما انزله الرّحمن فی الفرقان رجوع نمایند
در بارۀ خلقت انسان میفرماید بل هم فی لبس من خلق جدید این حین غیر حین قبل و بعد است قل تفکّر لعلّک تتّخذ الانصاف لنفسک معیناً از این امور گذشته دو جهت در انسان موجود جهتی الی اللّه و جهتی الی نفسه وقتی که لحاظ عنایت بجهت اوّل ناظر ذکر مینماید در بارۀ او آنچه را که فوق آن در عالم خلق موجود نه یا عندلیب علیک بهائی بگو در حضرت اسمعیل ابن حضرت صادق چه میگوئی این همان اسمعیل است که حضرات اسمعیلیّه باو متمسّک و متشبّثند آن حضرت او را امام و وصیّ فرمود و حکم در این فقره ثابت بعد عزلش نمودند و این سبب اضطراب اصحاب شد و زراره که از اجلّۀ اصحاب آن حضرت بود عرض نمود آیا میشود امام عزل شود در جواب فرمودند بدا شد راوی این حدیث کلینی و معترض زراره هر دو نزد اصحاب رجال موثّقند قل انظروا لتعرفوا ما نطق به القلم الأعلی فی هذا المقام العزیز البدیع دیگر معلوم و واضحست که معرضین و معترضین در این مقام چه گفتهاند منهم من قال اگر قابل نبود از اوّل چرا پیشوای خلق قرار فرمود و اگر قابل بود عزلش چرا مقام امام مقام هدایت خلق است در رتبۀ اولی و در عقیدۀ شما آن حضرت دارای علوم اوّلین و آخرین است لذا نباید چنین امری که مخالف و مغایر است از ایشان ظاهر شود باری ذکر این فقرات نظر بعقاید خود آن حزبست یشهد بذلک کلّ منصف و کلّ عالم و کلّ صادق امین در هر صورت جمعی از عباد در هر قرن و عصری اعتراض مینمودند بعد از غزوۀ احد اعراب اطراف بتهنیت قریش رفتند سلاقه که شوهر و پسرانش در محاربه کشته شده بودند به سفیان گفته اگر کسی قاتل شوهر و اولاد مرا بکشد صد نفر شتر باو میدهم از این کلمه نار طمع و حرص در سفیان مشتعل از مکّه هفت تن از اعراب را فرستاد در مدینه خدمت حضرت رسیدند و بر حسب ظاهر کسب اسلام نمودند و عرض کردند یا رسول اللّه جمعی از ما بایمان فائز شدند و بوحدانیّت حقّ و رسالت تو مقرّ و معترفند استدعا آنکه بعضی از اصحاب را امر نمائی با ما بیایند و احکام الهی را از حلال و حرام تلقین نمایند از جمله عاصم را با بعضی دیگر طلب نمودند حضرت هم از میان اصحاب ده تن اختیار کرده فرمان داد که با آن جماعت بمیان قبائل شده تعلیم قرآن و شرایع کنند عاصم و من معه حسب الأمر عازم آن حدود شدند و بعد از توجّه و ورود وارد شد آنچه که سبب حزن اکبر شد از برای اهل یثرب و بعضی از منافقین بشماتت قیام نمودند که خدای محمّد چرا او را خبر نداد که این جمع بنفاق مسلمانی گرفتند و در آنچه واقع شد حکم بر جهل و عدم علم آن حضرت نمودند
یا ایّها النّاظر الی الوجه معترض لازال بوده و خواهد بود و در یک مقام هم نفس مذکور بصدق تکلّم نموده چه که اعمال این حزب در اوّل ایّام نعوذ باللّه منکر فیالحقیقة انسان نمیتوانست حمل نماید ولکن در بارۀ این مظلوم بانصاف تکلّم ننموده چه که آن جناب و مظاهر عدل و انصاف و صدق گواهی میدهند که این مظلوم بهمّت تمام در لیالی و ایّام بعد از ورود عراق باذن حضرت سلطان بتهذیب نفوس و تطهیر افئده و قلوب برخاست و از فضل و عنایت حقّ جلّ جلاله نزاع و فساد و جدال را منع نموده منعاً عظیماً فی الکتاب و عباد را باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه امر نمودیم قریب چهل سنه میشود که در هیچ محل نار حرب مشتعل نشده بلکه بکوثر نصائح الهی و حکمت ربّانی علی قدر مقدور سکون و خاموشی پذیرفت امید آنکه از بعد آثار فساد و نزاع و جدال در عالم نماند نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤلّف بین قلوبهم و یؤیّدهم علی تهذیب نفوس العباد و اصلاح البلاد انّه علی کلّ شیء قدیر یا عندلیب علیک بهائی در بارۀ شخص مذکور از حقّ جلّ جلاله بطلبید آنچه را که علّت ظهور عدل و انصافست این مظلوم هم از برای او میطلبد آنچه را که سبب رجوع الی اللّه است
الهی الهی ایّد عبادک علی اعمال یتضوّع منها عرف قبولک و علی اقوال تکون مزیّنة بعزّ رضائک و وفّقهم علی اخلاق تنتشر بها رائحة ایّامک ثمّ قدّر لهم الرّجوع الیک و الانابة عند امواج بحر عفوک انّک انت المقتدر علی ما تشآء بارادتک المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین
و آنچه آن جناب در جواب القا نمودند بطراز قبول فائز هر یوم اعتراضات غافلین بر حضرت و اصحابش بوده ولکنّ اللّه اخذهم بقدرته و الارادة محت آثارهم بسلطانه و المشیّة اخذتهم اخذ عزیز مقتدر بعضی از اعتراضات را ذکر ننمودیم امثال این امور از حدّ احصا خارج اگر بصر عباد از رمد هوی و قلبشان از نار بغضا فارغ و طاهر شود مشاهده نمایند آنچه را که الیوم از آن محرومند قل اعلم انّا امرنا الکلّ بالتّبلیغ و انزلنا فی شرائط المبلّغین ما ینصف بها کلّ بصیر علی فضل هذا الظّهور و عزّه و عطائه و مواهبه و الطافه ینبغی لکلّ نفس اراد ان یتوجّه الی الأفق الأعلی ان یطهّر ظاهره و باطنه عن کلّ ما نهی فی کتاب اللّه ربّ العالمین و فی اوّل القدم یتمسّک و یعمل بما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون و یری ما سوی اللّه کقبضة من التّراب کذلک اشرق نور الأمر فی المآب من افق سمآء ارادة اللّه المقتدر العزیز الوهّاب و فی قدم آخر یتوجّه بکلّه الی الوجه و بلسان السّرّ و الحقیقة مقبلاً الی البیت الأعظم یقوم و یقول ترکت ملّة قوم لا یؤمنون باللّه و هم بالآخرة هم کافرون اذا فازت نفس بالمقامین و الأمرین انّها کانت مرقومة من اهل البهآء من القلم الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء طوبی از برای نفسی که امام کعبۀ الهی قیام نمود و عمل نمود بآنچه از آمر حقیقی و مشرق وحی الهی در این حین نازل شد
یا عندلیب علیک بهائی نیّر شرائط مبلّغین بمثابۀ آفتاب از آفاق سموات الواح الهی ساطع و لائح و مشرق عجب است الی حین ملتفت نشدهاند حکم تبلیغ از سماء امر مخصوص کل نازل یعنی کل بآن مأمورند و همچنین شرائطی که ذکر شده از حقّ بطلب کل را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است بعضی از سائلین که در مجالس وارد میشوند مقصودشان اطّلاع بر احکام الهی است و برخی محض استهزاء و القاء شبهه در قلوب بعضی انّ ربّک معهم یسمع و یری و هو السّمیع البصیر و در مقامی این کلمات عالیات نازل ینبغی لمن اراد ان یبلّغ امر مولاه ان یزیّن رأسه باکلیل الانقطاع و هیکله بطراز التّقوی و فی مقام آخر ینبغی لکلّ مبلّغ ان یدع ما عنده و ما عند القوم ناظراً الی ما عند اللّه المهیمن القیّوم این مظلوم مکرّر در این مقامات ذکر نموده آنچه را که هیچ منصفی آن را رد ننموده لعمر اللّه اگر معدودی بآنچه حقّ اراده نموده عمل مینمودند هرآینه انوار آثار قلم اعلی عالم را احاطه مینمود از بعضی از نفوسی که خود را بحقّ نسبت داده و میدهند ظاهر شده آنچه که سبب فزع اکبر است قلنا و قولنا الحقّ لیس البلیّة سجنی و ما ورد من اعدائی بل من الّذین ینسبون انفسهم الی نفسی و یرتکبون ما ینوح به قلبی و قلمی و کلّ عالم خبیر و کلّ عارف بصیر مکرّر امثال این آیات از سماء عنایت الهی نازل ولکن آذان آلودۀ بقصصهای موهومه از اصغاء کلمات عالیات محکمات محروم و ممنوعند اگر یک آیه از آیات منزله را فیالحقیقة اصغا نمایند البتّه از ما عندهم به ما عند اللّه راجع شوند و شهادت دهند بر فضل و عنایت و عدالت حقّ جلّ جلاله در بارۀ کل باید عدل و انصاف را مسئلت نمائید قل
الهی الهی ایّد عبادک علی الرّجوع الیک و المشاهدة فی آثار قلمک الأعلی بعینک ای ربّ لا تمنعهم عن بحر جودک و شمس عطائک و لا تبعّدهم عن ساحة قدسک ای ربّ اسألک بنور امرک الّذی عند ظهوره محت آثار الشّرک و النّفاق ان تبدّل اریکة الجهل بسریر العلم و العرفان و عرش الظّلم و الاعتساف بکرسیّ العدل و الانصاف انّک انت المقتدر العزیز المنّان
و در یک مقام این آیۀ مبارکه نازل و هر صاحب سمعی حنین قلب این مظلوم را از آن اصغا مینماید انّک قد خلقت لنصرتی و خدمة امری ولکن نصرت اعدائی بعمل کان اقوی من جنود الملوک و السّلاطین فیالحقیقة الیوم عمل نالایق از حزب اللّه ناصر اعدا است نه ناصر اولیا یا عندلیب لآلی حکمت و بیان را محض صاحبان بصر از خزائن قلم اعلی ظاهر فرمودیم که مظاهر عدل و انصاف را بذروۀ علیا جذب فرماید از حقّ بصر و سمع باید طلب نمود قد ظهر ما لا ظهر فی العالم لا من قبل و لا من بعد یشهد بذلک امّ الکتاب فی ملکوت البیان طوبی للسّامعین و طوبی للفائزین این خلق را دیدهئی و میشناسی اکثری بطنین ذباب مشغول و از تغرّدات حمامات فردوس اعلی ممنوع و محروم در معرضین بیان تفکّر نما که باجنحۀ اوهام در هوای اوهام طائرند الی حین آگاه نشدهاند ربّی را که اخذ نمودهاند که خلق نموده بعینه بمثابۀ حزب شیعه بروایات متوهّمین مشغولند و از حقیقت امر غافل و محجوب القای کلمه از حقّ بوده و هست دیگر عمل بعاملین راجع من عمل فلنفسه و من اسآء فعلیها بگو ای عباد حقّ با کلمۀ یفعل ما یشآء آمده و اعتراضات عالم نزد این کلمه معدوم و مفقود میفرماید انّه لو یحکم علی الأرض حکم السّمآء او علی السّمآء حکم الأرض لیس لأحد ان یعترض علیه اگر سمع و بصر یافت میشد نازل میشد آنچه که کرۀ خاک را از افلاک بگذراند ولکن از برای متوهّمین طنین لایق کتاب مبین لازم نه بگو ای اذن عالم این یک کلمه را بشنو حضرت نقطه یعنی مبشّر روح ما سواه فداه در جواب سؤال یکی از حروفات حیّ علیه بهآء اللّه الأبهی در ذکر من یظهره اللّه جلّ جلاله و عمّ نواله و روح الأمر و الخلق فداه میفرماید قوله عزّ ذکره اگر یک آیه از آیات من یظهره اللّه تلاوت کنی اعزّتر خواهد بود عنداللّه از آنکه کلّ بیان را ثبت کنی زیرا که آن روز آن یک آیه ترا نجات میدهد ولی کلّ بیان نمیدهد انتهی حال ملاحظه کن چه مقامی را باوهام و ظنون تارکند و بچه مقامی متمسّک ذرهم فی خوضهم ذرهم فی غفلتهم ذرهم فی اوهامهم ذرهم فی ظنونهم یلعبون لا اله الّا هو المقتدر المهیمن القیّوم
اینکه در بارۀ اختر ذکر نمودی بعنادی ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و ندارد بدراهم نالایقه و آمال لاتغنی عمل نمود آنچه را که حقیقت وجود نوحه نمود آن جناب و جمیع اصحاب میدانند اصفهانی بیانصاف مال افنان و سائر احباب را بظلم تصرّف نمود و بآتش حرص و هوی بشأنی مشتعل که غیر حقّ از احصای آن عاجز و قاصر در این ایّام حکومت از او اخذ نمود ولکن الی حین بصاحبش نرسیده تا از بعد چه شود و حرص و طمع چه ناری ظاهر نماید در اکثری از الواح کل را بامانت و دیانت و صدق و صفا امر نمودیم ولکن بعضی مقام امانت و عفّت و صدق بخیانت و مفتریات تمسّک جستند لأجل اکل اموال النّاس بالباطل و بعضی در این ارض باعمال ناشایسته مشغول محض حفظ آن نفوس را امر بخروج نمودیم ولکن عمل نمودند آنچه را که هیچ غافلی عمل ننموده مقصود از خروج حفظ و عنایت بوده و لکن عداوت احداث نمود انّا اردنا لهم النّور و الحفظ و هم ارادوا لنا الظّلم و الافترآء و ما دعآء الظّالمین الّا فی ضلال باری اعراض و اعتراض تخصیص به اصفهانی و رفیق او نداشته حاجی محمّد کریم خان کرمانی در هر سنه یک کتاب رد نوشته و همچنین سائر جهلا که باسم علم معروفند و صاحب ناسخالتّواریخ در بارۀ حضرت اعلی نوشته آنچه را که هیچ زندیقی ننوشته از حقّ میطلبیم عباد را مؤیّد فرماید تا بعدل و انصاف در آثار و ما ظهر من عنده ملاحظه و تفرّس نمایند و اگر باین توفیق فائز گردند کل بکلمۀ مبارکۀ ترکت ملّة قوم اعرضوا عنک و جادلوا بالباطل ناطق گردند انّ التّأیید فی یده و التّوفیق فی قبضته یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید ولکن اعمال عباد ایشان را از مشاهدۀ امواج بحر بیان مقصود عالمیان منع نموده ابصار از مشاهده و آذان از اصغا ممنوعند انشآءاللّه از بعد فائز شوند بآنچه که سزاوار است امروز اخلاق و اعمال ناصر و معینند باید آن جناب کل را بطراز اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه بیارایند و بعدل و انصاف متذکّر دارند لعمر اللّه انّ المظلوم فی فم الثّعبان یذکّرهم و ینصحهم لوجه اللّه و ما اراد منهم جزآءً و لا شیئاً و یری نفسه فی خطر عظیم چه که ستر ننمودیم و بکمال تصریح کل را بآنچه سبب ارتفاع و ارتقاء است امر نمودیم
اینکه در بارۀ محبوسین و انفاق بعضی ذکر نمودید للّه الحمد ایشان را موفّق نمود بر عملی که بعزّ رضا فائز و بطراز قبول مزیّن نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یفتح علی وجوههم ابواب الفضل و العطآء و یقرّبهم الیه و یؤیّدهم علی نصرة امره بجنود الحکمة و البیان و الأعمال و الأخلاق انّه علی کلّ شیء قدیر
یا عندلیب هل تری من یجد حلاوة بیانی او ینصف فیما ظهر من عندی و هل تری من یطیر بأجنحة الانقطاع فی هذا الهوآء قل یا قوم اگر این امر اعظم را انکار نمائید چه امری لایق اقرار است و یا قابل اثبات بگو این اثبات را محو اخذ ننماید و این قیام مقدّس از جلوس و قعود بوده و هست و آنچه از قلم اعلی جاری البتّه ظاهر شده و خواهد شد و لا یبقی من حرف الّا و قد یراه المنصفون مستویاً علی عرش الظّهور انّ ربّک یعلم و یقول و النّاس اکثرهم لا یعلمون
اینکه در باب نشر الواح و انتشار آثار و ذکر غصن اکبر نمودید کل بمشاهده و اصغا فائز گشت الحمد للّه آن جناب را مؤیّد فرمود بر آنچه سبب تهذیب نفوس و ارتقاء کلمة اللّه المطاعة بوده غصن اکبر چندی قبل بجهت اجرا توجّه نموده نسأل اللّه ان یؤیّده علی نصرة امره و ارتفاع کلمته و ارتقآء عباده و یوفّقه علی تطهیر القلوب و تنزیه النّفوس انّه هو المقتدر العزیز الوهّاب
ذکر ابن جناب مرحوم مرفوع میرزا آقا علیه بهآء اللّه الأبهی را نمودید للّه الحمد از افکارش ابکار ذکر و ثنا بزیور فصاحت و بلاغت مزیّن چون در ذکر مقصود اخیار ناطق لدی العرش مذکور و بنور قبول منوّر نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقه علی ما یحبّ و یرضی و یفتح به ابواب القلوب باسمه العزیز المحبوب
یا نصراللّه قد ذکرک من طار فی هوائی و تمسّک بحبلی ذکرناک بذکر به توجّهت الوجوه الی مالک الکرم و الجود اشکر و قل
لک الحمد بما ذکرتنی و انزلت لی ما ینادی کلّ حرف منه بعنایتک و رحمتک و فضلک و عطائک ای ربّ ترانی منجذباً بآیاتک و مشتعلاً بنار محبّتک اسألک ان تجعلنی ثابتاً راسخاً فی امرک الّذی به اضطربت الأفئدة و العقول لا اله الّا انت الفرد الواحد العزیز الودود
یا نصراللّه علیک بهآء اللّه و عنایته اذکر من قبلی امّک انّها فازت بذکری من قبل طوبی لها نشهد انّها فازت بجوهر لا عدل له و بلؤلؤ جعله اللّه مقدّساً عن الأشباه و الأمثال و هما حبّی العزیز البدیع ذکّرها من قبلی و بشّرها بعنایتی و نوّرها بأنوار نیّر معرفتی انّ ربّک هو المشفق الکریم
یا عندلیب نفوس مذکورۀ در نامۀ آن جناب بذکر فائز الحمد للّه الّذی ایّدهم علی الاقبال فی یوم فیه اشتعلت نار الاعراض و فازوا بالاصغآء اذ منع عنه اکثر العباد طوبی لقلوب تنوّرت بنور العرفان و لوجوه توجّهت الی انوار وجه ربّها الرّحمن و لعیون قرّت بنور الایقان و لآذان فازت باصغآء النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی الاستقامة الکبری علی امره الأعزّ الأرفع الأعلی بحیث لا تمنعهم جنود الأرض و لا صفوفها و لا تخوّفهم ضوضآء الجهلآء و لا عرفائها و یقدّر لهم نوراً یمشی امام وجوههم فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو العزیز الکریم و هو الغفور الرّحیم انّا ما ذکرنا اسمائهم حکمة من عندنا و انا الآمر الحکیم النّور السّاطع من افق سمآء رحمتی علیهم و علی اللّائی اقبلن و آمنّ بالفرد الخبیر مخلصین و مخلصات و قانتین و قانتات و ذاکرین و ذاکرات و مقبلین و مقبلات کل در ساحت مظلوم مذکورند و آن جناب ایشان را باین بشارت عظمی منوّر و مسرور دارند اینکه شخصی در بارۀ حجاب ذکر حکم و انزال لوح نموده اکثری باصغا اکتفا مینمایند و بما تشتهی النّفس و الهوی تمسّک میجویند
یا عندلیب اگر مقدّساً عن البغی و الفحشآء و مزیّناً بالبرّ و التّقوی مشاهده میگشتند کل بتجلّیات انوار نیّر اطمینان و ایقان و غنی منوّر میشدند اخذوا ما عند القوم و نبذوا ما عند اللّه جزآء لأعمالهم تو شاهد و عالم گواه که این مظلوم بعد از اشراق نیّر آفاق از افق عراق بدو قاصد حقیقی و پیک معنوی در لیالی و ایّام اهل ایران را بافق عنایت مقصود عالمیان دعوت نمود و آن دو پیک آمه و خامه بوده در جمیع احیان کوثر نصح از قلم جاری و سلسبیل بیان باراده امام وجوه ظاهر و مقصودی جز اصلاح عالم و تهذیب نفوس امم نبوده در اوائل امر اعمال بقسمی منکر مشاهده میشد که هر بصیری بحقّ پناه میبرد و هر سمیعی در لیالی و ایّام بعجز و ابتهال نجات میطلبید تا آنکه از فضل و عنایت بتحریر و بیان فیالجمله اعمال شنیعه باعمال طیّبه و اخلاق غیر مرضیّه بمرضیّه تبدیل گشت از حقّ بطلب ناس را تأیید فرماید بر عرفان مقصود این مظلوم چه اگر آگاه شوند خود اقرار نمایند آنچه را که حال منکرند نسأل لهم التّوفیق فی کلّ الأحوال انّه هو الغنیّ المتعال
ذکر مرحوم مرفوع حسن خان را نمودند که در سجن معرضین و منکرین بافق ابهی و رفیق اعلی صعود نموده طوبی له و نعیماً له لعمری قد فاز بما لا فاز به احد من قبل یراه المقرّبون فی هذا الحین علی مقام کریم انّا کنّا معه اذ اراد الحضور و اللّقآء و ذکرناه بما ماج به بحر الغفران فی الامکان و هاج عرف عنایة اللّه ربّ العالمین و انزلنا له ما قرّت به اعین العارفین و ارسلناه الی ارض الطّآء انّ رحمة ربّک احاط الوجود من الغیب و الشّهود ویل للّذین ما عرفوا مقامه و عملوا ما ناح به کلّ منصف و ذرفت به دموع العاشقین هل یبقی الّذین ظلموا او یجدون لأنفسهم حین الأخذ من مفرّ او من مهرب لا وبیانی الّذی به انجذبت حقائق الملإ الأعلی و الفردوس الأبهی و الجنّة العلیا قل
الهی الهی الّف بین قلوب عبادک و عرّفهم ما اردت لهم بجودک لو یعرفون لینوحون علی انفسهم و یبکون علی ما فات عنهم فی ایّامک ای ربّ لا تدعهم بأنفسهم و لا تمنعهم عن التّقرّب الی شمس عرفانک انّک انت المقتدر علی ما تشآء ثمّ اجعل اجر الّذین نقلوه کنزاً لهم عندک انّک انت الفضّال الأمین و الحافظ الحارس المعین
ذکر نفوس اخری هم که با او بوده در الواح از قلم الهی جاری و نازل هنیئاً لهم
ذکر ضلع جناب قاسم خان علیه بهآء اللّه را نمودند فلمّا اردنا ذکرها سمعنا النّدآء من شطر العظمة و الکبریآء ورودها فی الجنّة العلیا و استقرارها فی غرفة رقم علی فوق بابها قد بنیت هذه الغرفة لأهل البهآء نسأل اللّه ان ینزل علیها فی کلّ حین ما تقرّ به عینها و یفرح به قلبها انّه هو الغفور الرّحیم
ذکر امّ و اختین را نمودید طوبی لهنّ و نعیماً لهنّ انّ المظلوم فی السّجن الأعظم اراد ان یذکرهنّ بما تبقی به اسمائهنّ بدوام ملکوت اللّه العزیز الحمید طوبی لک یا امتی و ورقتی بما اظهر اللّه منک من قام علی خدمة امری و ذکری بین عبادی و ثنائی بین خلقی قد وفّقه اللّه تبارک و تعالی علی نشر آثاره الّتی بنورها اشرقت الأرض و السّمآء و تنوّرت الأفئدة و القلوب و قدّرنا لک بعض اجره فی تبلیغ الأمر و اظهار الکلمة بالحکمة و البیان یا عندلیب کبّر علیها من قبلی و بشّرها بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الأشیآء و نوری الّذی انار به الوجود
و نذکر اختک فی هدا الحین و نبشّرها بعنایة اللّه ربّ العرش العظیم یا ورقتی علیک بهائی و رحمتی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یزیّنک بقمیص العرفان و ینوّرک بأنوار الایقان و یقدّر لک ما قدّره لامائه اللّائی طفن العرش انّه هو السّامع المجیب
و نذکر امتیالآخری طوبی لأذن سمعت ندآء یا امتی و یا عبدی و لقلب اقبل الی اللّه مالک یوم الدّین افرحی بذکری ایّاک و سبّحی بحمد ربّک العزیز العظیم
و نذکر امائی فی الأطراف و نبشّرهنّ بما قدّر لهنّ من لدی اللّه الفرد الخبیر انّ الّتی فازت بالاقبال انّها من اعلی الرّجال عند اللّه طوبی للفائزات و الفائزین الحمد للّه ربّ العالمین
ذکر جناب غلامعلی را نمودید یا غلام قبل علی هل تقدر ان تسمع بیانی باستقامة تفتح به ابواب آذان من فی الامکان و هل تقدر ان تنطق ببیان تنطق به السن العالم قل لا ونفسک الّا بحولک و قوّتک و للّه خزائن البیان لو ینزل آیة منها او یظهر لؤلؤ منها لتری النّاس سکاری من رحیق بیان اللّه مولی الوری انّ ربّک هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفضّال الکریم قد ذکرک من قام علی خدمة امری و طار فی هوآء حبّی ذکرناک بآیات ظاهرها نور و باطنها رحمة و فی باطن باطنها ما ینادی بهذا النّبإ العظیم البهآء علیک و علی الّذین ما خوّفتهم سطوة کلّ غافل مریب
یا عندلیب نفوسی که اقبال نمودند و بمحبّت با آن جناب معاشرت کردند و بقبول ما نطقت فی هذا الأمر الأعظم فائز گشتند و همچنین امائی که کسب رضا نمودهاند و طلب ذکر از مولی الأذکار کردهاند کل بتجلّیات انوار آفتاب عنایت مقصود عالمیان فائز امروز بحر موّاج و شمس مشرق و نور ساطع هر نفسی اقبال نمود و بخدمت اولیا فائز گشت او از اهل بهاء در قیّوم اسماء از قلم اعلی مذکور و مرقوم اولیای آن ارض را سلام و تکبیر برسان و همچنین اماء موقنات را در ظاهر اسامی مستور ولکن در باطن ظاهر و مشهود این ایّام حکمت الهی سبقت گرفته انّه هو العلیم الخبیر عنده علم کلّ شیء فی کتاب مبین
ذکر جناب حاجی علی را نمودید و همچنین توجّهش بشطر اقدس اوامر و احکام الهی هر یک بمقتضیات حکمت مشروط جناب حاجی علی علیه بهائی باید در آنچه از قلم اعلی جاری شده ملاحظه نماید اگر مطابق بحرکتست حرکت نماید و اگر موافق سکونست ساکن باشد از آن گذشته باید که اوّل مصروف راه را معیّن نماید و بعد حرکت کند بیع املاک هم نزد مظلوم محبوب نه مگر در ادای دیون بسیاری از نفوس لأجل ادای حقوق اللّه ارادۀ بیع نمودند و منع نمودیم
یا عندلیب بلایای این مظلوم سبب اعظمش اجتماع نفوس در حول بوده در سجن جمعی از هر قبیل موجود حال از صغیر و کبیر و اناث و ذکور قریب سیصد نفس موجودند دیگر باقی معلوم و واضحست بعضی بمثابۀ جبل ثابت و راسخ و برخی بمثابۀ نور منیر و بعضی هم یعلو مرّة و یسفل اخری و حقّ با کل بعنایت کبری سلوک میفرماید بیست و یک سنه با این جمع در سجن ساکن قل القدرة للّه ربّ العالمین الحکمة للّه مقصود العارفین الرأفة للّه معبود من فی السّموات و الأرضین الشّفقة للّه مولی الأوّلین و الآخرین جلال در توجّه اذن داشته و امّا دو نفس دیگر بعد از ورود در پرتسعید طلب اذن نمودند و از بحر فضل محروم نماندند انّ ربّک هو السّامع المجیب
باری شرایط نفوسی که باذن فائزند اینست اوّل صحّت مزاج و صحّت بدن ثانی اسباب سفر از نقد و غیره و شرطی که اعظم شرائطست تحصیل اذنست در محل و مقام و اگر کل موجود باشد و حکمت اقتضا ننماید حرکت و توجّه جائز نه حقّ میفرماید و للّه علی النّاس حجّ البیت و بعد میفرماید من استطاع الیه سبیلاً از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید تا عمل نمایند آنچه را که بآن مأمورند از مطلع امر ظاهر نمیشود مگر آنچه سبب علوّ و سموّ و محبّت و الفت و اتّحاد عباد است انّه هو الآمر الحکیم
اینکه در بارۀ توجّه عباد و اشتعال ایشان ذکر نمودی که در هر سنه جمع کثیری نظر بتشویق چاوشها قصد افق اعلی و ذروۀ علیا مینمایند این مقام مقام شکر است چه که نفوذ قلم اعلی عباد را باین مقام آورده مع اعراض کل جواهر وجود را بارادۀ مطلقه اخذ کرده مع آنکه در ایّامی ظاهر شده که از هر جهتی صفوف و الوف و مدافع و سیوف موجود معذلک منقطعاً عن العالم کل را دعوت نمودیم بآنچه سبب ارتفاع وجود و ارتقاء نفوس و راحت عباد و تعمیر بلاد است این ظهور ظهور رحمت کبری و عنایت عظمی است چه که حکم جهاد را از کتاب محو نموده و منع کرده و بمعاشرت با جمیع ادیان بروح و ریحان امر فرموده آن جناب دیده و میدانند آنچه از قلم اعلی در زبر و الواح نازل شده فساد و نزاع و جدال ممنوع و همچنین امر نمودیم بقرائت کتب قوم جمیع این امور عنایتی است بزرگ از برای عباد چه که از قبل ممنوع بودند و بجهاد مأمور استعمال لباس اجنبیّه و ملاحظۀ کتب آن قوم از قبل ممنوع و آثار منع در کتب موجود و مشهود ولکن در این ظهور اعظم سدّ منع برداشته شد و بجای آن حرّیّت عطا و عنایت گشت انشآءاللّه آن جناب بفتح مدائن قلوب بروح و ریحان مؤیّد شوند و بانتشار آثار بحکمت و بیان موفّق انّه یمدّک بجنود البیان انّه علی کلّ شیء قدیر و نبشّرک فی هذا الحین بحضور ما ولد من ابکار افکارک و اشرق من افق خلوصک و خضوعک و خشوعک و قرئ امام الوجوه نسأل اللّه ان یعطیک اجراً فی کلّ عالم من عوالمه و یقدّر لک ما یکون باقیاً ببقآء ملکوته انّه هو الفضّال الکریم و المؤیّد العزیز الخبیر اولیای هر محل را از قبل مظلوم سلام و تکبیر برسان و بانوار نیّر بیان رحمن منوّر دار استدلالیّۀ آن جناب بساحت اقدس فائز این ایّام انشآءاللّه ملاحظه میشود نسأل اللّه ان یظهر لک فی ذکره و ثنائه ما تنجذب به القلوب انّه هو المقتدر العزیز المحبوب النّور المشرق من افق سمآء بیانی علیک و علی من یسمع قولک فی هذا النّبإ الأعظم و هذا الأمر العظیم
* * *
جناب میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه
بسم ربّنا الأقدس العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی سرّ خادمه بنفحات بیان اولیائه الّذین کرّم وجوههم عن التّوجّه الی غیره و حفظهم بقدرته و سلطانه فی یوم ینادی المناد من کلّ الجهات یا ملأ الانشآء طهّروا قلوبکم و آذانکم و السنکم و عیونکم لمشاهدة جمال اللّه مالک الأسمآء و اصغآء آیاته الکبری هذا یوم الذّکر و الثّنآء قد شهد بذلک فاطر السّمآء طوبی لموقن اقبل الی اللّه فالق الأصباح و ویل لمن غفل و اعرض عن لقآء ربّه اذ اتی بقدرة و سلطان
سبحانک یا من بک سرع کلّ کلیل الی ملکوت البیان و کلّ عطشان الی کوثر الحیوان اسألک باسمک الرّحمن بأن تکتب لأولیائک ما یقرّبهم الیک و ینطقهم بثنائک و یؤیّدهم علی ذکرک و یعرّفهم سبیلک و یوفّقهم علی خدمة امرک ای ربّ تراهم قائمین علی اظهار ما اردته فی ایّامک و ناطقین ببدایع ذکرک ای ربّ فاجذبهم بالکلمة العلیا علی شأن لا تحزنهم سبحات العلمآء و لا اشارات العرفآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک ملکوت الأسمآء لا اله الّا انت المقتدر القدیر
الحمد للّه از عنایات نامتناهیۀ الهی مقبلین فائز شدند بمقامی که اهل عالم از ذکر آن عاجز و قاصر است ایشانند نفوسی که جمیع کتب و صحف بر علوّ و سموّ ایشان شهادت داده و ایشانند آن عبادی که راهها را از خار و خاشاک پاک نمودهاند و ناس را بصراط مستقیم هدایت کردهاند فیالحقیقه هر نفسی الیوم بخدمت امر فائز شد او از مقرّبین در کتاب مبین مذکور و مسطور است امروز هر صاحب سمعی از کلّ اشیاء ذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله را اصغا مینماید و هر صاحب بصری اشراقات انوار وجه را در هر شیء ملاحظه میکند این شأن بلند اعلی این یوم امنع اقدس را کفایت مینماید که میفرماید بقوله تعالی الملک یومئذ للّه
و بعد یا حبیب فؤادی و المذکور فی قلبی علم اللّه ذکرت مسرّتانگیز است و خیالت بهجتبخش مراسلات آن جناب که باسم حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه و عنایته بود در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله تبارک و تعالی یا حیدر شدائد عالم و مکاره امم را قبول نمودیم و کل را بغایت قصوی و ذروۀ علیا بأعلی النّدآء دعوت کردیم ولکن ما فاز بها الّا المنقطعون آنچه بطائف حول نوشتی لدی المظلوم مذکور للّه الحمد و المنّة که آن جناب را مؤیّد فرمود بر ذکر و ثنا و خدمت امرش قلم اعلی مرّةً بعد مرّة شهادت داده بر آنچه فی سبیل اللّه از شما ظاهر شده حبّاً للّه حمل بلایا و رزایا نمودی و بالقای کلمه مؤیّد گشتی هر کلمهئی که للّه ظاهر شود البتّه تأثیر آن در ارض وقتی از اوقات ظاهر خواهد شد انشآءاللّه بر کسر اصنام ظنون و خرق حجبات اوهام موفّق باشی ناس غافل باوهام قبل از یوم مشاهده و لقا محروم ماندهاند هر حزبی بموهومی تشبّث نموده مخصوص معرضین اهل بیان تازه بحجابهای لانهایه محجوب مشاهده میشوند مشتی از خار و خاشاک علوم علمای فرقان را جمع نمودهاند و اسمش را معرفة اللّه و اطاعة اللّه گذاشتهاند ویل لهم و للّذین اتّبعوهم من دون امر من لدن آمر علیم لعمر اللّه از جمیع احزاب و ملل ابعد مشاهده میشوند و طالب آنکه از حقّ چیزی اخذ کنند و یا ادراک نمایند نبوده و نیستند و اذا اراد احد ان یلق علیهم من آیات ربّه یجعلون اصابعهم فی آذانهم کما جعلوا من قبل الا انّهم من الأخسرین فی کتاب مبین ایّامی که جمیع از خوف مستور بودند صاحب امر بنفسه قیام فرمود و بکمال قدرت و قوّت و غلبه ناس موهوم را باسم قیّوم دعوت نمود و جواهر وجود را اخذ فرمود و چون فیالجمله نفحات قمیص متضوّع شد و آفاق قلوب بعضی از عباد بانوار وجه روشن و منیر گشت از خلف ستر نعیب و طنین ظاهر کذلک سوّلت لهم انفسهم الا انّهم من المشرکین فی کتاب عظیم باید آن جناب بشأنی بر تبلیغ امر قیام نماید که حجبات و اشارات و کدورات او را منع ننماید ان اشرب فی کلّ الأحیان سلسبیل الحیوان باسم ربّک منزل الأدیان اگر در سبیل الهی حمل زحمات نمودی و بغربت مبتلا شدی و شماتت شنیدی کأس عنایت هم از ایادی عطا مرّةً بعد مرّة و کرّةً بعد کرّة آشامیدی لا تعادل بقطرة منها کنوز الأرض کلّها یا حیدر قبل علی ان افرح بما ذکرک المظلوم من شطر السّجن بما تجد منه عرف عنایة اسمه الرّحمن فی الامکان انّ ربّک لهو المشفق العطوف ان انظر ثمّ اذکر اذ کنت معکم علی اعلی الأتلال و شربنا عندکم من ورق الصّین انّه لا یعزب عن علمه من شیء یشهد بذلک عباد منصفون ثمّ اذکر اذ کنت حاضراً فی البستان المقام الّذی فیه استقرّ عرش ربّک الرّحمن و سمعت ما نطق به لسان اللّه المهیمن القیّوم ایّاک ان تمنعک شبهات العالم عن مالک القدم ان اذکر ربّک بما تنجذب به القلوب انا کنّا معک اذ کنت ناطقاً بذکر ربّک طوبی للسانک بما نطق بالحقّ و لوجهک بما توجّه الی مقامی المحمود کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی الّذین شربوا من ید عطائی رحیقی المختوم قل هذا یوم الذّکر و الثّنآء لو انتم تعلمون و هذا یوم الأعمال لو انتم تفقهون و هذا یوم اللّه لو انتم تعرفون و هذا یوم الاستقامة الکبری تمسّکوا بها باسم ربّکم المهیمن علی ما کان و ما یکون و هذا یوم البیان لو انتم بالحکمة تنطقون و بشّرهم بذکری و رحمتی و عنایتی و ما قدّر لهم فی کتابی المحتوم البهآء علیک و علیهم و علی من یحرّر فی هذا الحین تلقآء عرش ربّه مالک الوجود انتهی للّه الحمد که آن جناب بعنایت حقّ فائز بوده و هستند در شبی از شبها که این آیات مقدّسۀ ممتنعۀ متعالیه از سماء مشیّت الهیّه مخصوص آن جناب نازل میشد ذکر تل را بلسان پارسی هم ذکر فرمودند و همچنین ضیافت شما و حضور دوستان بعینه در کتب الهی از قبل هم مذکور و مسطور است میفرماید بر بلندیها و رؤس جبال ضیافتهاست از برای ربّ جنود آنچه در این ارض ظاهر شده حرف بحرف در کتب الهی از قبل بوده طوبی للفائزین طوبی للعارفین و در جمیع کتب ذکر ظهور در این ارض موعود است و همچنین در اطراف آن و جمعی هم از ممالک اخری آمده و در اطراف این ارض مقدّسۀ مبارکه ساکن شدهاند و میگویند ظهور نزدیک است و ما آمدهایم تا بآن فائز شویم و ادراک نمائیم معذلک در غفلت عظیم مشاهده میشوند رئیسشان چند سنه قبل اراده نمود بحضور فائز شود در ساحت اقدس این عرض مقبول نیفتاد ولکن لوح امنع اقدس از سماء عنایت مخصوص او نازل و در آن لوح ثبت شد آنچه که هر منصفی را نجات بخشد و هر قاصدی را بمقصود کشاند معذلک مصداق کلمۀ مبارکۀ لا یمسّه الّا المطهّرون ظاهر باری بقطرهئی از بحر معانی آن فائز نشدند و هنوز منتظرند کما انتظر قوم قبلهم و معهم صدهزار حسرت و افسوس که از فیض فیّاض و رحمت نامتناهی الهی ممنوع و محرومند الأمر بید اللّه یعطی و یمنع و هو المقتدر القدیر
اینکه ذکر جناب استاد حسین فرموده بودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این کلمات عالیات از مطلع ظهور آیات نازل قوله عزّ کبریائه یا حسین انّا ذکرناک من قبل و نذکرک فی هذا اللّیل الّذی تنوّر بأنوار الوجه اذ یمشی جمال القدم فی سجنه العظیم قد اقبلت الینا و اقبلنا الیک ان اشکر و کن من الذّاکرین ان احفظ ما ظهر من القلم الأعلی کما تحفظ روحک و بصرک انّ ربّک لهو الآمر الحکیم کن ناطقاً بذکر ربّک و قائماً علی خدمة اولیائه کذلک یأمرک من عنده کتاب ما اطّلع به الّا اللّه ربّ العالمین قد ذکرک من احبّنی و صار اسیراً فی سبیلی ذکرناک بما لا یأخذه الفنآء یشهد بذلک کلّ منصف بصیر قل یا قوم ضعوا کؤوس الظّنون و خذوا الأقداح باسم ربّکم المعطی الکریم ان احمد بما توجّه الیک وجه القدم و انزل لک هذا الذّکر المبین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی
و همچنین در بارۀ جناب آقا سیّد آقا علیه بهآء اللّه که ذکر ایشان در کتاب آن جناب بود این آیات محکمات از سماء مشیّت الهی نازل قوله عزّ کبریائه
یا سیّد آقا یبشّرک مالک الأسمآء من شطر السّجن و یذکرک بذکر تجد منه المخلصون عرف اللّه المهیمن القیّوم طوبی لاسم تحرّک علیه قلمی و للسان نطق بثنائی و لقلب اقبل الی ملکوتی العزیز المحبوب قد ذکرک من طاف حولی ذکرناک فضلاً من لدی الحقّ علّام الغیوب ان احفظ آیات ربّک ثمّ اقرأها بالرّوح و الرّیحان انّها تنفعک فی الآخرة و الأولی یشهد بذلک من عنده لوح مسطور ضع المریبین بأهوائهم و خذ ما امرت به من لدی اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّا امرنا الکلّ فی الکتاب بما ینفعهم فی الآخرة و الأولی یشهد بذلک قلمی الأعلی و عن ورائه مالک الوری الّذی ینطق فی السّجن انّه لا اله الّا انا العزیز الودود انّا نوصی عبادنا بالأمانة الکبری و نأمرهم بما امروا به فی کتاب اللّه مالک الوجود البهآء علیکم و علی امائی اللّائی سمعن النّدآء و فزن بالیوم الموعود
و فی هذا المقام یا حیدر قبل علی یذکرک لسان اللّه مالک الوری مرّة اخری لتشکر و تکون من الفرحین کن متوجّهاً بوجهک و مقبلاً بقلبک و مشیراً باصبعک و قل یا ملأ العالم تاللّه قد ظهر من کان مکنوناً فی خبآء العظمة و مخزوناً فی سرادق العصمة و مسطوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض و لا تنکروا من یدعوکم الی اللّه العزیز العظیم انشآءاللّه بجمیع قلب و لسان و جوارح و چشم بنصرت امر اللّه مشغول باشید ذکر شما و آنچه بر شما وارد شده از دفتر عالم محو نشده و نخواهد شد جناب اسم جود علیه بهائی الّذی کان معی و یطوف الیوم حول عرشی قد ارسل ما ارسلته الیه فلمّا قرئ لدی الوجه نزّل هذا اللّوح المبین انشآءاللّه بحکمت و بیان جمیع من فی الامکان را بافق رحمن دعوت نمائی باید آنچه ارسال میشود جمیع را نوشته و در بعض قری و مدن بکمال حکمت از برای بعضی که سزاوارند قرائت نمائی حال در جمیع ایّام و لیالی الواح نازل و باطراف ارسال میشود و کل را از نزاع و جدال و فساد و ما تکرهه العقول و النّفوس منع صریح نمودیم و بآنچه سبب ارتفاع کلمه و ظهور مقام انسان است امر فرمودیم آنچه از آیات و الواح که ارسال میشود باید صورت آن را بعضی ثبت نمایند و محفوظ دارند انتهی فیالحقیقه در حفظ آیات الهی باید کمال جدّ و جهد مبذول گردد بعضی از دوستان اگر نفسی از مشرکین وارد بیتشان شود جمیع نوشتجات قبل از تجسّس بدستش میآید و این از حکمت بغایت خارج بوده و هست و ارسال الواح از این شطر باید مستور باشد مگر از نفوس مطمئنّۀ امینۀ ثابته چه اگر منکرین و مشرکین مطّلع شوند شاید بمنع و فساد قیام نمایند این عبد این عرایض را بر حسب ظاهر چون موافق و مطابق حکمت است معروض میدارد والّا العلم عند اللّه و ما انا الّا جاهل بعید اینکه مرقوم داشته بودید که الواح الهی را بصاحبانش رساندید صدهزار بار هنیئاً لجنابکم و لکلّ نفس فازت بلوح اللّه و اثره معلومست آن جناب در خدمت امر کمال سعی را مبذول داشته و دارند این فقره اظهر من الشّمس در پیشگاه حضور ظاهر و باهر و هویداست
ذکر جنابان ندّافها علیهما بهآء اللّه را نموده بودید جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه مکرّراً در ساحت اقدس عرض نمودهاند و آیات بدیعۀ منیعه در بارۀ ایشان نازل انشآءاللّه بآن فائز شده و میشوند و همچنین دو لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و بجناب شیخ سل عنایت شد که برساند فیالحقیقه در خدمت امر بهیچوجه کوتاهی ننمودهاند از حقّ میطلبیم ایشان را از ضوضای غافلین و نعاق ناعقین و شبهات بعضی از اهل بیان که فیالحقیقه از اهل تابوتند حفظ فرماید یا محبوبی این عبد بسیار متحیّر است چه که این اهل بیان که الیوم از سلطان بیان و منزله و مرسله غافل و معرضند ابداً از اوّل این امر و اصل آن اطّلاع نداشته و ندارند معذلک در صدد اضلال نفوس مقبله بوده و هستند و خود را نزد هر کس از نفوسی قلم دادهاند که در اوّل امر مؤمن بوده و از جمیع امور مطّلع و آگاهند بعضی از عباد بیچاره چون که مطّلع نیستند شاید بمکر و تزویر و فریب آن نفوس بعیدۀ محتجبه از صراط الهی ممنوع مانند و محجوب شوند فوالّذی نطق و انطق الأشیآء بذکره و ثنائه شبه این نفوس این عبد فانی ندیده و نشنیده یسأل الخادم ربّه بأن یحفظ عباده من شرّ هؤلآء الّذین نبذوا امر اللّه عن ورائهم و اتّبعوا کلّ شیطان مرید باری حضرات ندّافها علیهما بهآء اللّه تلقاء وجه مذکورند طوبی لهما و نعیماً لهما و آنچه بمخدّرۀ علیا امّ حرم علیها بهآء اللّه ارسال داشتهاند رسیده و بساحت اقدس معروض داشتهاند
و اینکه ذکر جناب آقا میرزا محمود و اهل ایشان علیهما بهآء اللّه را نمودید در ساحت امنع اقدس عرض شد مخصوص ایشان در این ایّام لوح بدیع منیع از سماء رحمت رحمانی نازل و حامل آن جناب شیخ س که همین چند روزه بآن جهات توجّه مینماید و همچنین مجدّداً در این لیل انور از سماء مشیّت مالک قدر لوح جدید نازل و ارسال میشود انشآءاللّه رحیق معانی از بحر بیان الهی بنوشند و بنوشانند این عبد فانی خدمت ایشان تکبیر بدیع منیع که مقدّس از شئونات و اشارات و کلمات این عبد است میرساند و از حقّ جلّ جلاله میطلبم ایشان را مؤیّد فرماید بر تبلیغ امر و همچنین بر استقامت کبری انّ ربّنا الرّحمن لهو المؤیّد المقتدر القدیر
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد ابراهیم (ابن جواهری قمی) مذکور داشتید از حقّ این خادم فانی میطلبد که ایشان را بر صراط مستقیم خود مستقیم دارد تا مفتاحی باشند از برای ابواب قلوب عباد انشآءاللّه باسم حقّ بگشایند تا تجلّیات انوار آفتاب ظهور کل را فراگیرد و احاطه نماید از فضل و عنایت مقصود عالمیان امید است که ایشان بمثابۀ سراج در آن مدینه روشن و منیر مشاهده شوند تا کل از آن روشنی بافق اعلی راه یابند و بغایت قصوی که معرفت حقّ جلّ جلاله است فائز گردند باری ذکر ایشان در ساحت اقدس اعلی عرض شد یک لوح اعزّ امنع اقدس مخصوص ایشان از ملکوت بیان رحمن نازل و ارسال شد انشآءاللّه از کؤوس کلمات منزل اسماء و صفات و مظهر آن رحیق معانی بنوشند و سرمست شده در انجمن عالم باسم مالک قدم بهدایت عباد مشغول گردند در جمیع احوال حکمت را از دست ندهند جمیع امور لدی اللّه بحکمت معلّق و منوط است مثلاً اگر حکمت اقتضا ننماید تبلیغ جایز نه این کلمهایست که مکرّر این خادم فانی از لسان عظمت اصغا نموده طوبی لمن نبذ مشیّته و تمسّک بمشیّة اللّه المهیمن القیّوم
و اینکه در بارۀ شاهآباد مرقوم داشتید و اشتعال احبّا و همچنین اقبال نفوس معدوده و اجتماعشان بر کلمۀ جامعۀ الهیّه جمیع در ساحت اقدس عرض شد و این آیات باهرات از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل قوله عزّ کبریائه
هو الأقدم الأعظم العلیّ الأبهی
کتاب نزّل بالحقّ من لدی المهیمن القیّوم للّذین کسّروا اصنام الظّنون و الأوهام باسم اللّه مالک ما کان و ما یکون یا احبّائی فی البلاد ان استمعوا النّدآء انّه ارتفع بالحقّ طوبی لقوم یسمعون ان افرحوا بما ذکرتم من قلمی الأعلی فی هذا الیوم الّذی فیه استوی هیکل الظّهور علی العرش الأعظم و نطق انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب باید جمیع بکمال روح و ریحان بحکمت منزلۀ در الواح بتبلیغ امر مشغول باشند اگر نفسی در ظاهر صاحب بیان نباشد مبیّن را اعانت نماید بسیار حیف است الیوم عباد از خدمت امر محروم شوند چه که عمل این یوم از اعظم اعمال لدی اللّه مذکور است انشآءاللّه کل مؤیّد شوند بآنچه که سبب و علّت ارتفاع کلمۀ الهی است لحاظ مظلوم متوجّه اولیا و دوستان خود بوده و خواهد بود انّه معهم یسمع و یری عنقریب دنیا و آنچه در او مشهود است بعدم راجع گردد و آنچه از قلم اعلی در بارۀ اهل بها نازل شده بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده خواهد بود ای دوستان جهد نمائید تا برحیق استقامت فائز شوید و از کوثر یقین بیاشامید جمیع احزاب بظنون و اوهام تربیت شدهاند اینست که از اشراقات انوار آفتاب حقیقت محروم و ممنوعند در معرضین از اهل بیان ملاحظه نمائید مع آنکه خود را عارف و ناجی میشمردند حال نزد حقّ از جمیع امم ارض پستترند چه که باوهامی متمسّک شدهاند که شبه آن از قبل نبوده و بکمال جدّ و جهد در اضلال نفوس مقبله مشغولند بصاحب بیان اظهار ایمان مینمایند و بر مرسل و منزل او وارد آوردند آنچه را که هیچ ظالمی وارد نیاورده و گفتهاند آنچه را که هیچ مشرکی نگفته اعاذنا اللّه و ایّاکم من شرّ هؤلآء قولوا
سبحانک یا من بحلاوة بیانک سرع الموحّدون الی فنآء بابک و بأنوار وجهک توجّه المخلصون الی افق فضلک اسألک بالاسم الّذی به سخّرت الملک و الملکوت بأن تؤیّدنا علی ذکرک و ثنائک و خدمة امرک فی بلادک انت الّذی یا الهی عرّفتنا بحر علمک و سمآء حکمتک و شمس ظهورک اسألک بأن لا تجعلنا محرومین عن الاستقامة علی امرک ای ربّ انت الکریم ذو الفضل العظیم فاکتب لنا من قلمک الأعلی ما کتبته للّذین ما منعتهم شبهات العلمآء عن التّوجّه الیک و لا ظنونات اهل البیان عن النّظر الی افق عنایتک ای ربّ فارزقنا من کأس الاستقامة علی شأن لا تمنعنا حجبات العالم عن التّوجّه الیک و لا سبحات الأمم عن الاقبال الی شطرک لا اله الّا انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم انتهی
یا حبیب فؤادی صدهزار حیف که قوّۀ شامّه و مدرکه در عالم بمثابۀ کبریت احمر کمیابست فوالّذی خلقنی و اظهرنی و عرّفنی و قرّبنی و جعلنی خادماً لنفسه که اگر جمیع عالم بعرف بیان رحمن فائز شوند هرآینه کل طائف حول مشاهده گردند صدهزار افسوس که از فضل لا شبه له محروم گشتهاند سبب و علّت محرومی عباد علمای عصرند که عباد بیچاره را از سلسال بیمثال بیزوال حضرت لایزال منع نمودهاند و بکلمات و اشارات نالایقه مشغول کردهاند حقّ جلّ جلاله در کلمات مکنونه میفرماید ای بظاهر آراسته و بباطن کاسته مثل شما مثل آب تلخ صافیست که در ظاهر کمال لطافت و صفا از او مشهود شود و چون بدست صرّاف ذائقۀ احدیّه افتد قطرهئی از آن را قبول ننماید مثل این علما مثل شخصی است که حصاة بسیاری جمع نموده باشد و گمان نماید آنچه نزد اوست از جواهر است و آنچه جمع نموده از اوّل عمر الی آخره بیک قیراط الماس معادله ننماید ولکن بیچاره از این غافل و بیخبر است این خادم فانی از حقّ جلّ و عزّ سائل که ابصار را بگشاید و بنور معرفت منوّر دارد انّه لهو المقتدر القدیر
خدمت جناب حسن آقا علیه بهآء اللّه از جانب این فانی تکبیر برسانید انشآءاللّه موفّق باشند بر ذکر حقّ و خدمت حقّ و استقامت بر امر حقّ قسم بآفتاب وجود که جمیع عالم را فنا اخذ نماید جز عملی که در سبیل الهی ظاهر شده و بشود و همچنین خدمت جناب میرزا حسین علیه بهآء اللّه عرض خلوص میرسانم و از حقّ میطلبم ایشان را فائز نماید بآنچه الیوم محبوبست انشآءاللّه باستقامت کبری فائز شوند و بنار محبّت الهی مشتعل بشأنی که مشرکین و منکرین اهل بیان قادر بر اطفای آن نباشند از قول این عبد تکبیر برسانید و مذکور دارید لعمر اللّه بعضی از نفوس خائنۀ باطلۀ کاذبه در صدد اضلال نفوس مقبله افتادهاند مع آنکه از اصل این امر بهیچوجه اطّلاع نداشته و ندارند و در این صباح نورانی ناس را از صهبای معرفت رحمانی محروم کردهاند آن جناب باید باسم حقّ از کأس استقامت بنوشند نوشیدنی که تشنگی آن را اخذ ننماید و ما سوی اللّه را معدوم صرف و مفقود بحت بیند مکرّر این فانی این فقره را از لسان احدیّه استماع نموده قوله عزّ کبریائه هذا یوم اللّه لا یذکر فیه الّا هو طوبی لمن اقبل و فاز ویل للمعرضین
و همچنین خدمت جناب ملّا میرزا محمّد علیه بهآء اللّه تکبیر و سلام میرسانم امید آنکه بکمال استقامت بر خدمت امر قیام نمایند قیامی که اهل ارض قادر بر منع نباشند الحمد للّه ذکرشان از قلم اعلی از قبل و بعد جاری و نازل شده و لحاظ عنایت باو متوجّه باید بشأنی مشتعل باشند که آثار آن در ارض ظاهر شود ولکن در جمیع امور باید بحکمت ناظر باشند بشأنی که ضوضای جهلا که باسم علما معروفند مرتفع نشود ارض را بسنجند و تخم حکمت ودیعه گذارند اینکه بعضی بر حسب ظاهر مابین موافق و منافق بتبلیغ مشغولند این فقره لدی العرش محبوب نیست میقات اظهار جهرةً گذشت بعد از شهادت حضرت بدیع علیه بهآء اللّه و رحمته کل بحکمت مأمور شدهاند باید در جمیع احوال باو ناظر باشند چه که بعضی از دوستان نزد ظهور افتتان مضطرب و مکدّر و مخمود مشاهده میشوند و ربّنا الرّحمن لهو المشفق الکریم روحی و نفسی و ذاتی لشفقته الفدآء و لرحمته الفدآء و لعنایته الفدآء ای دوستان این خادم فانی بکمال عجز و نیستی معروض میدارد قدر این یوم را بدانید جمیع مقرّبین و مخلصین بکلمۀ یا لیتنی ناطق بودند و از حقّ در کلّ احیان سائل و آمل که باین شرافت کبری و موهبت عظمی فائز شوند و شما الحمد للّه از فضل نامتناهی الهی فائز شدید و از رحیق مختوم آشامیدید حال باید این عبد و آقایان بکمال اتّحاد و اتّفاق بشکر و ثنای حقّ جلّ جلاله ناطق باشیم و قدر این نعمت کبری را بدانیم و بآنچه الیوم سبب ارتفاع امر است عامل شویم در جمیع کتب و صحف و زبر و الواح و رقاع نصرت را بصبر و سکون و وقار و اخلاق روحانیّه و اعمال طیّبه معلّق و منوط فرمودهاند از حقّ عمّ نواله میطلبیم که جمیع را مؤیّد فرماید باوامر منزلۀ در کتاب اوست قادر و غالب در مبدأ و مآب
و اینکه در بارۀ دوستان سلطانآباد مرقوم داشتید و همچنین در بارۀ جناب ملّا ابراهیم و استاد حسین علیهما بهآء اللّه ذکر نمودید جمیع در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد لسان عظمت باین کلمات عالیات محکمات ناطق قال عزّ کبریائه
ای دوستان ایّام ایّام رحمن است و کوثر حیوان از مطلع کرم جاری و ساری انشآءاللّه بقلوب نورا و وجوه بیضا و غرر غرّا از ید عطا اخذ نمائید و باسم دوست یکتا بیاشامید اگر در کلمات مشرقه از افق قلم اعلی تفکّر نمائید کل را وله و شوق بشأنی اخذ نماید که ما سوی اللّه را مفقود مشاهده کنید و بتمام جوارح و ارکان بر خدمت دوست بایستید باستقامتی که شبهات و اشارات علما و جهلا شما را منع ننماید و از این خیر اکبر و فضل اعظم بازندارد
یا حیدر قبل علی ذکّر العباد بما نزّل من سمآء مشیّة ربّک الرّحمن و بشّرهم بفضله العظیم قل یا احبّآء الرّحمن تمسّکوا الیوم بما ینبغی لأمر اللّه ربّ العالمین ایّاکم ان تمنعکم شبهات الخلق عن الحقّ تشبّثوا بذیل عنایة ربّکم الغفور الکریم لعمر اللّه هذا یوم لا تعادله الأیّام ان اجهدوا لیظهر منکم ما یقرّبکم الی الفرد الخبیر انّا نکبّر من شطر سجنی الأعظم علی احبّائی فی هناک و نوصیهم بما یرتفع به اسمائهم بین السّموات و الأرضین هذا یوم الأعمال و هذا یوم الأخلاق وربّکم الخلّاق المصوّر العلیم الحکیم
یا ابراهیم ان استمع ندآء المظلوم اذ احاطته الأحزان بما اکتسبت ایدی الغافلین کن ثابتاً راسخاً قائماً علی خدمة هذا النّبإ الّذی به اضطربت افئدة العرفآء و زلّت اقدام العلمآء الّا من شآء اللّه المقتدر القدیر لا تعادل بذکری ایّاک زخارف الأرض کلّها ان اعرف قدره ثمّ اشکر ربّک العزیز العظیم
و نذکر الحسین بعد استاد لیجذبه ندآء مالک العباد فی یوم المعاد علی شأن یقوم و یقول بالحکمة و البیان یا ملأ الامکان تاللّه قد اتی الرّحمن بسلطان مبین ان احمد اللّه بما ذکرت لدی المظلوم اذ کان مسجوناً فی هذا الحصن المتین ایّاک ان تحزنک شؤونات العالم دعها لأهلها و خذ ما امرت به فی کتاب اللّه مقصود العارفین
یا حیدر قبل علی بلّغهم ذکری و عنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت العالمین لعلّ یظهر منهم ما اراده اللّه فی هذا الیوم المقدّس البدیع کذلک اظهرنا من غرف الکلمات حوریّات المعانی و البیان طوبی لمن شهد و رأی و عرف آیات ربّه الکبری فی المبدإ و المنتهی و ویل للغافلین و ویل للمعرضین و ویل للرّاقدین انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا محمّد حکیم علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و همچنین اقبالشان را بافق اعلی در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قال و قوله الحقّ یا محمّد ندای مظلوم را از شطر سجن بشنو ترا بحقّ دعوت مینماید و بمقامی میخواند که ذکرش در کتب و صحف و زبر الهی از قبل و بعد بوده یا محمّد در ایّامی که از کثرت بلایا و رزایا روز از شب امتیاز نداشت این مظلوم فرداً واحداً بر امر قیام نمود قیامی که ضوضای اهل ارض او را از ما اراده اللّه منع ننمود بأعلی النّدآء اهل ملکوت انشاء را بافق اعلی هدایت نمود سبیل مستقیم الهی را ظاهر و آشکار فرمود تا احزاب ارض از فیض فیّاض حقیقی محروم نمانند و چون صراط ظاهر و امر حقّ باهر و افق عالم از انوار ظهور مشرق کل بتمام اعراض قیام نمودند الّا من شآء اللّه ربّک و ربّ من فی السّموات و الأرضین حقّ جلّ جلاله شاهد و گواهست که آنی خود را ستر ننمودم و بحفظ جسد نپرداختم در جمیع احوال ارتفاع امر الهی و اعلاء کلمۀ علیا منظور نظر ظاهر و باطن بوده جمیع اهل بیان در آنچه ذکر شد شاهد و گواهند مگر نفوسی که از بحر انصاف محرومند و از افق اعلی ممنوع و چون نسیم عنایت رحمانی مرور نمود و نفحۀ قمیص ربّانی فیالجمله متضوّع شد جمعی بنفاق برخاستند و بآفاق دویدند که شاید نفوس مشتعلۀ بنار محبّت را مخمود نمایند اینست شأن عباد در یوم معاد سبحاناللّه از بصیر علیم غافل شدند و بنفوسی که ابداً از اصل امر اطّلاع نداشته و ندارند توجّه نمودهاند آن جناب باید بکمال روح و ریحان اهل امکان را آگاه نمایند که شاید بعنایت کوثر حیوان از شئونات نفس و هوی مطهّر شده بملکوت اعلی متوجّه شوند قدر و مقام این یوم معروف بسیار عظیمست و ناس بسیار غافل مشاهده میشوند انشآءاللّه از ندای احلی از نوم غفلت برخیزند و بدریای آگاهی توجّه نمایند یا محمّد ان استمع ندآء المظلوم انّه یذکرک لوجه اللّه و یأمرک بما ینفعک فی کلّ عالم من عوالمه انّ ربّک لهو الفیّاض الکریم ضع ما سمعت من الّذین لا یعرفون الیمین عن الشّمال و خذ ما امرت به فی کتاب اللّه ربّ العالمین خذ الرّحیق المختوم باسمی القیّوم انّه یجذبک الی مقام لا تمنعک شؤونات العالم عن مالک القدم انّ ربّک لهو المقتدر القدیر وصّ العباد بالاستقامة الکبری امراً من لدن مالک الوری انّه یأمرهم بما ینفعهم فی الآخرة و الأولی یشهد بذلک من عنده کتاب مبین انتهی از آیات و بیانات مالک اسماء و صفات عنایت و فضل الهی نسبت بعباد ظاهر و هویداست حقّ شاهد و گواهست که این عبد در اکثر احیان خود را متحیّر مشاهده مینماید چه که آفاق عوالم معانی و بیان از نیّر ظهور روشن و منیر است ولکن عباد در کمال غفلت و بعد دیده میشوند از خمر غرور بشأنی مستند که ما ینفعهم را از ما یضرّهم امتیاز نمیدهند در وادی برهوت سرگردان و مبهوت بوده و هستند انشآءاللّه نفوسی که بطراز ذکر حقّ جلّ جلاله در این اوراق فائز شدهاند مؤیّد شوند بر خدمت امر و تربیت عباد و احیای اموات این خادم فانی خدمت هر یک تکبیر عرض مینماید و بأذکار قلم اعلی بشارت میدهد انشآءاللّه حقّ ایشان را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار این یوم مبارکست انّه یؤیّد من یشآء امراً من عنده و هو المقتدر العلیم الخبیر و اینکه مرقوم داشتید که اگر غیر آن جناب شخصی بآن سمتها توجّه نماید سبب و علّت اشتعال نار محبّت شود این فقره واضح و مشهود است ولکن جناب علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر و همچنین جناب ابن اسم اللّه الأصدق المقدّس علیهما بهآء اللّه و جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه و عنایته هر که را مصلحت دانند با الواح ممتنعۀ مقدّسه ارسال نمایند شاید نفحات رحمن قلوب اهل آن اراضی را اخذ نماید و بدریای دانائی کشاند در این فقره باید جهد بلیغ مبذول دارند تا نفحات وحی از مدن و دیار قطع نشود و آذان از ندا محروم نماند در ارسال نفوس و تبلیغ امر توقّف جایز نه باید نفوس را بر سبیل تبلیغ امر الهی آگاه نمود تا بحکمت تمام مابین انام تکلّم نمایند و از مقصود حقیقی و نتیجۀ امر الهی ناس را آگاهی بخشند در این صورت شموس استقامت از آفاق قلوب اشراق نماید و عالم را منوّر سازد طوبی للعارفین طوبی للعاملین
و اینکه در بارۀ جناب حاجی سیّد ابوالفضل مرقوم داشتید عرض شد لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند و به ما اراده اللّه عامل
و همچنین ذکر جناب محمّد قبل حسین علیه بهآء اللّه ابن لط و جناب سمیّ ایشان نموده بودید الحمد للّه جناب مذکور در این امر اعظم اقدم از اوّل ایّام مقرّ و معترف بودند و بردای عنایت حقّ جلّ کبریائه مزیّن حال از اوّل ثابتتر و مشتعلتر دیده میشوند این خادم فانی از حقّ باقی جلّ جلاله سائل و آمل است که ایشان را بمثابۀ علم بر اتلال بین عباد خود ظاهر فرماید و در هر حین بر مقامشان بیفزاید یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بروح و ریحان تلاوت نمایند و از کوثر جاریه که در غیاهب کلمات الهی مستور است بیاشامند هنیئاً له و مریئاً له و امّا سمیّ ایشان ذکرشان در مراسلهئی که باین عبد فرستاده بودند مذکور و همچنین در مکتوب آن جناب که بجناب اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال داشته بودند ذکر اقبال و توجّه و استقامتشان بوده هر دو در ساحت اقدس امنع اعزّ اعلی عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان قوله جلّ کبریائه الحمد للّه بعرفان کلمۀ الهی فائز شد و اقرار و اعتراف نمود بآنچه لسان عظمت بآن ناطق مراتب شوق و اشتیاقشان لدی الوجه ظاهر و مشهود انشآءاللّه بحکمت تمام از کوثر بیان مالک امکان بنوشند انتهی و یک لوح امنع اقدس هم مخصوص ایشان از سماء مشیّت رحمن نازل انشآءاللّه از بحور معانی و بیان که در کلمات مالک ادیان مستور است بنوشند و بنوشانند
و اینکه در بارۀ جناب استاد حسن صبّاغ علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید در ساحت اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قد ذکرناه من قبل من قلمی الأعلی و نذکره فی هذا الحین مرّة اخری لیشکر ربّه العزیز الکریم انشآءاللّه مؤیّد باشند بآنچه سزاوار این یوم ابدعست و موفّق باشند به ما یرتفع به امر اللّه العلیّ العظیم یا حیدر قبل علی کبّر من لدنّا علی وجهه و ذکّره بآیات ربّه المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین و نذکر فی هذا المقام ابنه الّذی سمّی بنصراللّه و نبشّره بمواهبی و الطافی لیحمد و یکون من الشّاکرین و نوصیه بالاستقامة الکبری و بما نزّل فی کتابی المبین انتهی
و اینکه در بارۀ زیارت نورین نیّرین علیهما من کلّ بهآء ابهاه و من کلّ نور انوره مرقوم داشتید بتفصیل در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما تکلّم به لسان اللّه المهیمن القیّوم قوله عزّ اجلاله یا حیدر قبل علی علیک بهائی و عنایتی یشهد لسان بیانی فی ملکوت علمی بأنّک فزت بما کان من افضل الأعمال عند الغنیّ المتعال انّا کنّا معکما نسمع و نری و انا السّامع البصّار قد قبلنا توجّهکما و ما عملتما فی سبیل اللّه مالک الأدیان عدم بلوغ مکتوب و تأخیر جواب سبب عدم قبول نبوده انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر ان افرح بفضل مولاک انّه لهو الفضّال الکریم آنچه لوجه اللّه ظاهر شود نزد حقّ معلوم و بطراز قبول فائز طوبی از برای نفوسی که خالصاً لوجه اللّه فائز شوند بآنچه شما فائز شدید یا غلام قبل علی بشنو ندای مظلوم را و بیقین بدان که آنچه در سبیل الهی از تو ظاهر شد لدی الوجه مقبول افتاد عمل هیچ عاملی لدی اللّه ضایع نشده و نخواهد شد کن موقناً بما نطق به قلمی الأعلی و کن من الشّاکرین اشهد انّک سمعت النّدآء و اقبلت الی اللّه مالک الأسمآء و زرت مقاماً لم یزل کان تحت لحاظ عنایة ربّک الغفور الکریم لعمر اللّه قد زاره الملأ الأعلی و قبیل من الملائکة و سوف تتوجّه الیه قبائل الأرض انّ ربّک لهو العلیم الخبیر ان اشکر اللّه بما ایّدک و عرّفک سبیله الواضح المستقیم مکافات اعمال حسنه و کلمۀ طیّبه لدی اللّه مکنون و مخزون است یشهد بذلک لسان الرّحمن ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین انتهی از آیات محکمۀ الهی عنایت حقّ ظاهر و مشهود است براستی عرض مینمایم از هر کلمهئی شمس فضل مشرق نعیماً لحضرتک و لمن کان معک الحمد للّه باین نعمت کبری فائز شدید و از اهل سفینۀ حمرا در کتاب الهی مذکور و مسطور فیالحقیقه این مقام از اوصاف ظاهره که از قلم جاری میشود مقدّس و مبرّاست چه که از لسان عظمت ذکر آن جاری و نازل صدهزار طوبی از برای نفسی که باین مقام اعلی فائز شد
و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا حبیباللّه علیه بهآء اللّه نوشته بودید عرض شد اظهار عنایت فرمودند و یک لوح امنع اقدس اعزّ ابهی مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه چشمشان بمشاهدۀ آن روشن و قلبشان بزیارت آن مسرور خواهد شد قد فاز بلآلئ بحر بیان ربّه انّ الخادم یبشّره بهذا اللّوح البدیع و یهنّئه بهذا الفضل العظیم
و اینکه در بارۀ نفوس مطمئنّۀ مقبله علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتید اسامی کل لدی العرش عرض شد و مخصوص هر یک آیات باهرات از سماء رحمت ربّ الأرباب نازل این خادم فانی عاجز است از ذکر آن بتمامه ولکن بعض از آن که بلسان پارسی نازل شد ذکر میشود تا کل ببیان رحمن فائز شوند و به ما ینبغی للانسان عامل قوله عزّ کبریائه قلم اعلی شاربان رحیق ابهی را تکبیر میرساند و میفرماید امروز روز خدمت و نصرت امر است خود را از فضل این ایّام و نفحات آن محروم ننمائید بکمال حکمت و استقامت و رفق و مدارا ناس را متذکّر دارید که شاید از کوثر عطای الهی بحیات تازه فائز شوند و از کلمۀ ربّانی بغایت قصوی و ذروۀ علیا رسند امروز آفتاب فضل مشرق جهد نمائید تا بعملی که لایق و قابل یوم الهی است فائز گردید ذکرتان لدی المظلوم مذکور و از برای هر یک نازل شد آنچه که بمثابۀ کنوز باقیه است نزد امین علیم جمیع اشیای عالم باین کلمۀ مبارکه معادله ننماید ان اشکروا ربّکم الغفور الرّحیم باید باعمال حسنه و کلمات طیّبه و حکمت منزله ناس را هدایت نمائید و انشآءاللّه باخلاق روحانیّه و صفات پسندیده بنصرت امر مشغول شوید انّا نکبّر من هذا المقام علیکم و نبشّرکم بفضل اللّه و رحمته و نأمرکم بما نزّل فی کتاب اللّه ربّ العالمین باید بقوادم اتّحاد در این هوای مقدّس طیران نمائید و بکمال محبّت و وداد مابین خلق ظاهر باشید انّه یکون معکم فی کلّ الأحوال انّه لهو الحقّ علّام الغیوب جمیع اماء بذکر الهی فائزند ای ورقات سدرۀ مبارکه بشما توجّه نموده و میفرماید باید کل بطراز تقدیس فائز باشید و باثواب تنزیه مزیّن از حقّ منیع بخواهید تا رؤس اعمال را باکالیل عصمت منوّر فرماید اوست مقتدر و توانا ادراک نمودید ایّامی را که مقرّبین و موحّدین و مخلصین لقای آن را از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل بودند از امورات ظاهره و شئونات دنیای فانیه مکدّر و محزون نباشید دار فانی قابل ذکر نبوده و نیست عنقریب اهل ارض بحسرت تمام و خسران مبین بمقام خود راجع شوند آنچه در دفتر این عالم و دفاتر عوالم اخری بدوام اسماء حسنی باقی و پاینده است ذکریست که الیوم از قلم اعلی در صحیفۀ حمرا ثبت شود جهد نمائید تا بآن فائز شوید و باسم حقّ حفظش نمائید جز حقّ از ذکر این مقام عاجز بوده و خواهد بود بر جمیع شکر و ثنای حقّ در کلّ احیان لازم طوبی لعبد فاز و لأمة فازت و لعبد اعترف و لأمة اعترفت بما نطق به لسان العظمة قبل خلق السّموات و الأرض انّه لا اله الّا انا الخبیر البصیر انتهی
اینکه مرقوم داشته بودید جناب آقا عبدالحسین الموسوم بالیاهو در ارض ک بودند و فرقۀ عنود بر ایشان شوریدهاند لیس هذا اوّل ظلم ظهر من الظّالمین فی هذه الأیّام و لیس هذا اوّل انآء کسر فی سبیل اللّه و لیس هو اوّل رجل ابتلی بشماتة الأعدآء باری تفصیل ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه جمیع عالم بطراز عرفان مالک قدم مزیّن شوند و بحکمت و بیان بر نصرت امر رحمن قیام نمایند امروز اشتغال بحرف و صنایع از عبادت محسوبست بر کل لازم بلکه واجب است که بشغل و عملی مشغول باشند کسالت و قعود و انزوا و بیکاری و تنبلی لدی الحقّ محبوب نبوده و نیست انشآءاللّه جمیع به ما امر به اللّه فائز شوند و عامل گردند انتهی
از جانب این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر برسانید و مذکور دارید و بگوئید اشتغال بامور هم در مقامی از خدمت محسوبست انشآءاللّه نفوس مقبله باستقامت کبری فائز شوند و استقامت کبری مقامیست که هر نفسی بآن فائز شد غیر اللّه را معدوم و مفقود مشاهده نماید ولو یأتی بما عند النّاس
و اینکه مرقوم داشته بودند که در مکاتیب این عبد لفظ مالک یوم الطّلاق بطاء نوشته شده و بنظر میآید بتاء منقوط باشد هر دو صحیح است چه که یوم الطّلاق بطاء مؤلّف یوم قیامت است چه که یوم فصل است و چون فصل اکبر در آن یوم واقع لذا در بعض مقام بطاء نوشته شده و همچنین بتاء منقوط بمعنی تلاقی است و چون آن یوم اعظم یوم تلاقی است لذا در بعض از مقامات بتاء مسطور این یومیست که احزاب مختلفه در یک مقام جمع میشوند و شئونات متضادّه بیک معین توجّه مینمایند هذا یوم اللّقآء و هذا یوم التّلاقی و هذا یوم الالتقآء و هذا یوم الطّلاق و هذا یوم الفصل الأکبر و هذا یوم الجمع لعمر محبوبی و محبوبک و محبوب من فی السّموات و الأرض اتت القارعة و قرعت و ظهرت الحاقّة و الحقت و برزت السّاعة و قضت در ایّامی که نیّر ظهور از افق عراق مشرق ولکن نظر بعدم اکمال میقات خلف سبحات حکمت مستور یومی از ایّام جمال قدم از حرم بیرون تشریف آوردند و در بیرونی جناب حاجی محمّد تقی از اهل نیریز علیه بهآء اللّه مع این عبد حضور داشتیم و در آن ایّام احدی از اصل امر مطّلع نه و کل غافل و از غایت ستر جمیع ممنوع مع آنکه ونفسه الحقّ امر از آفتاب واضحتر بود ولکن بیانات نفس حقّ ناس را متحیّر داشت در آن ایّام اموری ظاهر که اگر عرض شود جمیع بکلمۀ واشوقا ناطق شوند باری در آن حین لسان قدم مخاطباً لجناب حاجی محمّد تقی ناطق فرمودند حاجی محمّد تقی نشسته بودم دیدم ساعت موعود راه میرود فرمودند ای حاجی محمّد تقی آن ساعت موعود بیان باین قسم راه میرفت و مشی میفرمودند و مکرّر میفرمودند حاجی ببین ببین همین قسم مشی مینمود همین قسم مشی مینمود سبحاناللّه مع این ظهور اعظم چون اراده بر ستر تعلّق گرفته بود احدی در آن ایّام آگاه نه الّا معدودی و آن معدود هم علی قدر مقدور لا علی ما هو علیه جلّ جلاله و عمّ نواله و عظم شأنه و لا اله غیره
اینکه مرقوم داشته بودند که الواح بدیعۀ منیعه که در معنی نصرت از قلم اعلی نازل شده سواد نمودهاند و همراه دارند تا جمیع مشاهده نمایند و بر نصرت امر الهی و معنی آن آگاه شوند این فقره فیالحقیقه خدمت بزرگیست بامر حقّ ولکن از قبل هم در معنی نصرت از قلم اعلی نازل شده آنچه که سبب هدایت و تذکّر من علی الأرض است انشآءاللّه آنها را هم بدست آورده ضمّ نمائید بآنچه که نوشتهاید تا کل ادراک نمایند که ظهور حقّ جلّ جلاله از برای اصلاح عالم است نه قتل و غارت و فساد و نفاق و اذیّت و امثال آن
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد هاشم (از اهل ک) و سایر دوستان الهی نوشته بودید در ساحت امنع اقدس عرض شد مخصوص هر یک آیات بیّنات از افق مشیّت الهی نازل انشآءاللّه نفحات آن را بیابند چه اگر جمیع من علی الأرض عرف کلمهئی از کلمات الهی را فیالحقیقه بیابند خود را مقدّس و منزّه و فارغ و آزاد مشاهده کنند طوبی از برای نفسی که باین مقام اعظم اعلی فائز شد هذا ما نزّل لجناب محمّد قبل هاشم
ذکر من لدنّا لمن فی العالم لیقرّبهم الذّکر الی مقام جعله اللّه مقدّساً عن شبهات الّذین کفروا بیوم الدّین یا هاشم ان افرح بما یذکرک من قام باسمه القیّوم و کسّر اصنام العلوم باسمه المقتدر القدیر انّا قدّرنا العلم لعرفان المعلوم و ما ینتفع به العباد لا ما ینطق به کلّ جاهل موهوم طوبی لوجه توجّه الی وجه اللّه و لأذن سمعت النّدآء و للسان نطق بهذا الاسم العظیم ایّاک ان تمنعک شبهات البشر عن مالک القدر دع ما عند النّاس و خذ ما اوتیت به من لدن مشفق کریم انّا نذکر اهلک و من معک فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو الفضّال القدیم و نکبّر من هذا المقام علیهم و علی الّذین تمسّکوا بهذا الحبل المتین
و هذا ما نزّل لجناب میرزا سها (من سلطانآباد)
مالک اسماء میفرماید جهد نما تا از عنایت حقّ جلّ جلاله بشهاب نامیده شوی یعنی شهاب منیر مبین وجود اولیا و استقامتشان بر امر مالک اسماء نور است از برای مقبلین و نار است از برای مشرکین انشآءاللّه بمثابۀ ستارۀ سحری از افق سماء محبّت الهی مشرق و لائح باشی امروز روزیست که هر نفسی میتواند تحصیل نماید آنچه را که سبب علوّ و سموّ است چه مقدار از نفوس که طالب این یوم بدیع منیع بودند ولکن چون فجر یوم اللّه ظاهر شد کل معرض مشاهده گشتند از حقّ بخواه تا کل را از ذلّت نفس و هوی مقدّس فرماید و بافق اعلی کشاند اینست نعمت حقیقی و مائدۀ سماوی طوبی لمن فاز بها و ویل لمن جعل نفسه محروماً عن نعمة اللّه و آلائه و عنایة اللّه و الطافه از حقّ جلّ جلاله بخواه تا ترا مؤیّد فرماید بر امری که بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده است البهآء من لدی المظلوم علی الّذین فازوا بهذا المقام العظیم
و هذا ما نزّل لجناب استاد حسین ک
یا حسین یذکرک المظلوم من شطر السّجن و یدعوک الی اللّه العزیز الوهّاب انّا دخلنا السّجن و نزّلنا الآیات علی شأن لا یحصیها الّا اللّه ربّ الأرباب کن ناطقاً بثنآء ربّک و عاملاً بما انزله الوهّاب فی الکتاب طوبی لقویّ ما اضعفته شؤونات الخلق و لمقبل ما منعته اشارات اهل الحجاب تمسّک بحبل عنایة ربّک و سبّح فی العشیّ و الاشراق ان احمد بما فزت برشحات قلمی الأعلی الّذی اذا تحرّک ناد المناد قد اتی سریع الحساب کذلک ماج لک بحر عنایتی فضلاً من عندی و انا العزیز الفضّال
انّا نذکر من سمّی بهاشم و نبشّره بهذا الذّکر الّذی نزّل بالحقّ من لدی اللّه مالک الرّقاب و نذکر من سمّی بمحمّد لیفرح بعنایة ربّه الغنیّ المتعال
و هذا ما نزّل لجناب آقا حسین (ک) الّذی فاز فی الزّورآء
کتاب انزله مالک الوجود من مقامه المحمود لمن آمن باللّه العزیز الودود طوبی لقاصد عرف المقصود و لطالب اجاب المطلوب و لعالم آمن باللّه المهیمن القیّوم کم من عالم اعرض عن الصّراط و کم من جاهل عرف و سرع و قال لک الحمد یا مالک الغیب و الشّهود تاللّه قد انار افق العالم بالنّیّر الأعظم ولکنّ النّاس اکثرهم لا یشعرون انّ الحقّ یمشی امام وجوه الخلق یشهد بذلک من نطق فی قطب الامکان انّه لا اله الّا انا المقتدر علی ما کان و ما یکون طوبی لمقبل اقبل و فاز باللّقآء و ویل لکلّ معرض اعرض عن اللّه بما اتّبع کلّ غافل مردود
و هذا ما نزّل لمن سمّی بجناب سیّد باقر ک
امروز جمیع اشیاء از نار کلمۀ الهیّه مشتعلند و جمیع ذرّات کائنات به قد اتی منزل الآیات ناطق طوبی از برای نفسی که ندای مکلّم طور را از شجرۀ ظهور اصغا نمود و بتمام جان و روان بر امر محبوب عالمیان قیام کرد ذکر این یوم عزیز بدیع در کتب الهی اظهر از آفتابست در وسط آسمان طوبی از برای چشمی که بمشاهده فائز شد و از برای قلبی که بافق اعلی اقبال نمود یا باقر اگر بدوام ملک و ملکوت حقّ را شکر نمائی هرآینه باین لوح امنع اقدس معادله ننماید قدر کلمات رحمن را بدان و چون جان حفظش نما انّا نکبّر من هذا المقام علیک و علی ابیک و علی الّذین فازوا بهذا المقام العظیم
یا سیّد قبل رضا مالک اسماء میفرماید جهد کن تا برضای حقّ جلّ جلاله فائز شوی این مقام را شبه و نظیر نبوده و جمیع موحّدین و مقرّبین و مخلصین طالب آن بوده و هستند انّ ربّک ینطق بالحقّ و یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم و الحمد للّه العزیز الحکیم
هذا ما نزّل لجناب من سمّی بملّا محمّد رضا ک
یا محمّد رضا آسمان جود مرتفع و شمس ظهور از افقش مشرق و لائح اینست آن یومی که کتابهای آسمانی کل را باو وعده و مژده داده امروز روز آگاهی است دانای یکتا میفرماید باب فضل مفتوحست و دریای رحمت امام وجوه ظاهر جهد نمائید تا از فیض فیّاض قسمت برید و محروم نمانید در قرون اولی تفکّر کنید و در آنچه بر انبیا و سفرای الهی وارد شده نظر نمائید هر هنگام که مطلع وحی الهی از افق سماء مشیّت ظاهر شد کل بر اعراض و اعتراض قیام نمودند و بر آن جوهر وجود وارد آوردند آنچه را که اقلام عالم از ذکر آن عاجز است بگو ای دوستان آب حیات باسم منزل آیات جاری و ساری طوبی لنفس عرفت و شربت و ویل للغافلین الحمد للّه ربّ العالمین
و هذا ما نزّل لجناب من سمّی بمحمّد قبل جعفر
بسمی المهیمن علی من فی الأرض و السّمآء
ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من فی ملکوت الانشآء لعلّ الذّکر یقرّبهم الی مقام کان فی الکتاب مذکورا لیس الیوم یوم الوقوف و الصّمت ینبغی لکلّ انسان ان ینطق بالحکمة و البیان فی هذا الأمر الّذی کان من افق الفضل مشهودا یا احبّآء اللّه و اصفیائه ان استمعوا النّدآء من شطر البقعة النّورآء انّه یبشّرکم بما نزّل فی کتاب کان من قلم اللّه مسطورا ایّاکم ان تمنعکم شبهات الخلق عن الحقّ دعوا ما عند النّاس ثمّ اقبلوا بوجوه نورآء الی افق کان بلسان اللّه موعودا قد تمّت الحجّة و کملت النّعمة و ظهر ما کان فی سرادق العزّ مستورا قد انفطرت السّمآء و سرت السّفینة الحمرآء علی بحر الکبریآء بأمر کان من سمآء الوحی منزولا کذلک نطقت السّدرة و دلع الدّیک و غنّت حمامة الأمر علی غصن کان باسم اللّه معروفا انّا نوصیک و احبّآء اللّه بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام العلمآء انّ ربّک کان علی ما اقول شهیدا انتهی فیالحقیقه فضل و عنایت و کرم و رحمت حقّ بمقامی است که احدی از عهدۀ شکر آن برنیاید در لیالی و ایّام آیات الهی من غیر تعطیل نازل و جمیع مرایائی هستند حاکی از جود و کرم و شفقت محبوب عالمیان این خادم فانی از حقّ سائل و آمل است که اولیایش را موفّق فرماید بر عملی که لایق این فضل امنع اقدس است از جانب این فانی خدمت شاربان رحیق معانی تکبیر بدیع منیع منوط بعنایت آن محبوب است انشآءاللّه کل کأساً بعد کأس و غرفةً بعد غرفة و قدحاً بعد قدح از رحیق عنایت حقّ بیاشامند البهآء علی جنابک و علیهم و علی کلّ ناطق نطق و کلّ قائم قام و کلّ سالک سلک صراطه المستقیم و الحمد للّه ربّ العالمین
عرض دیگر آنکه چندی قبل مخصوص دوستان و اولیای ارض ک الواح بدیعۀ منیعه نازل مع جناب شیخ ارسال شد و همچنین این ایّام چند لوح امنع اقدس که مخصوص جناب آقا محمّد حسین نوّ و دو سمیّ ایشان و جناب آقا غلامعلی علیهم بهآء اللّه از سماء مشیّت نازل از طریق پوسته ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند
و اینکه از قبل قبل از برای دوستان قمصر و اطراف آن الواح خواسته بودند و تعویق افتاد این نظر بتعویق نامۀ آن محبوب بوده و حال بعضی الواح از سماء عنایت نازل با اسم و بی اسم در کرّۀ دیگر ارسال میشود چه که در این کرّه ارسال آن خارج از حکمت است بعد از وصول آن جناب بهر کس مصلحت دانند اذن عطا شد که اسم او را نوشته بدهند تا کل بعنایت الهی فائز گردند الأمر بیده یقدّر لمن یشآء ما یشآء و یثبت لمن اراد ما یرید و هو المقتدر العزیز الحمید
* * *
محبوب معظّم حضرت اسم اللّه زین علیه من کلّ بهآء ابهاه بلحاظ انور ملاحظه فرمایند
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی ظهر بالحکمة و اظهر امره بالحکمة و امر الکلّ بالحکمة و جعل النّصر فی البیان و الحکمة تعالی مولی الحکمة و مظهر الحکمة الّذی جعلها احدّ من السّیوف و اهزّ من الرّماح و انفذ من السّهام الحمد للّه الّذی اذا استوی علی العرش فی الحدیقة الموسومة بالرّضوان نطق بثلاثة آیات محکمات من اوّلها رفع حکم السّیف و وضع مقامه الذّکر و البیان و بثانیها تجلّی بکلّ الأسمآء علی کلّ الأشیآء تعالی فاطر السّمآء الّذی نطق بما انجذبت به الأرض و من علیها الّا الّذین اخذوا ما عندهم و نبذوا ما عند اللّه مالک الأنام اصلّی و اسلّم و اکبّر علی الّذین عملوا بما امروا و اتّبعوا ما انزله اللّه فی الزّبر و الألواح روحی لذکرکم الفدآء قد فاز الخادم بما لاح و اشرق من افق قلمکم الّذی لم یتحرّک الّا علی ذکر اللّه و ثنائه و اظهار امره و اعلآء کلمته فلمّا انار قلبی من ذلک النّور اللّائح قصدت مقرّ العرش فلمّا حضرت عرضت ما فی کتابکم اذاً نطق لسان العظمة فی ملکوت البیان و انّه لهو البرهان لمن فی الامکان قوله عزّ کبریائه
یا اسمی ان استعدّ لاصغآء ندآء ربّک انّ القیّوم یذکرک بأعلی الذّکر و المحبوب ینادیک بأحلی النّدآء و المذکور یذکرک بأبهی الأذکار و المقصود توجّه الیک بوجهه الباقی بعد فنآء الأشیآء تعالی مولی الأسمآء الّذی اذا استوی علی العرش نطق بکلمة اهتزّت بها الأرض و ما فیها الّا کلّ غافل تمسّک بصنم من الأصنام قل یا ملأ الایران قد اتی الرّحمن لیقرّبکم و یعرّفکم ما ینبغی للانسان انتم اعرضتم و کفرتم الی ان افتیتم علی الّذی به قرّت عیون السّفرآء الّذین ارسلهم اللّه الی العباد قل انّه امرکم بالمعروف و انتم اخذتم المنکر و ظهر منکم ما ناحت به الأشجار قل تاللّه قد اتی مکلّم الطّور انّه هو الّذی وعدتم به فی الزّبر و الألواح قل ایّاکم ان تمنعکم شؤوناتکم عن اللّه ربّ الأرباب دعوا ما عندکم و تمسّکوا بما نطق به امّ الکتاب امام الوجوه امراً من لدی اللّه المقتدر المختار یا زین کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی الّذین نبذوا سوائی و شربوا رحیق رحمتی من ید عطائی ثمّ أمرهم بما نزّل من سمآء مشیّتی و ملکوت ارادتی انّ ربّک لهو العزیز الوهّاب انّا وصّیناهم بالحکمة و بما یرتفع به مقاماتهم فی الامکان قل کونوا امنآء اللّه فی الأرض و اعلام الذّکر بین الأنام عاشروا مع العباد بالرّوح و الرّیحان علی شأن لا یحزن منکم قلب احد و لا تضطرب افئدة الّذین خلقهم اللّه بأمر من عنده انّه لهو العزیز الغفّار
یا احبّائی فی الحدبآء و فی دیار اخری لعمر اللّه انّ القلم الأعلی توجّه الیکم و یذکرکم بأبهی الأذکار و یظهر لکم لآلئ قلزم حکمة ربّکم مالک الأیّام طوبی لمن جعل اللّه له نصیباً فیما ظهر من عمّان فضله الّذی سبق من فی الأرضین و السّموات البهآء علیک و علیهم و علی الّذین عرفوا حکم المبدإ و المآب یا زین انشآءاللّه بعنایت الهی منیر و روشن باشی الحمد للّه در خدمت امر و انتشار آثار الهی غفلت ننمودی این مقام بسیار عظیمست ان اشکر ربّک العلیم یا زینالمقرّبین جمیع عباد را بافق اعلی دعوت نمودیم و بدریای دانائی الهی هدایت فرمودیم و همچنین جمیع را بنصرت امر امر کردیم و نصرتی که در کلمات الهی نازل شده بأظهر البیان ذکر نمودیم معذلک مشاهده میشود بعضی از معنی نصرت و ما اراد به اللّه غافلند یعنی اطّلاع نیافتهاند صدهزار افسوس که اهل بها الی حین آگاه نیستند بعضی نصرت را بهواهای خود معنی نموده و مینمایند مع آنکه از قلم اعلی لاتحصی این کلمۀ ابهی نازل نصرت امر الهی بحکمت و بیان بوده نه بایذا و فساد جمیع را از نزاع و فساد منع نمودیم معذلک ممنوع نشدند چه که از مقصود آگاه نیستند و نفوسی هم که للّه قیام نمایند و ناس را متذکّر دارند کمیاب بوده و هست لذا اکثری در اوهام خود ماندهاند اهل نون و جیم را باوامر الهی اخبار نما حقّ آنچه را بیان میفرماید باید جمیع بآن متمسّک باشند و ارادة اللّه را بر ارادۀ خود مقدّم دارند و مشیّة اللّه را بر مشیّت خود مهیمن و غالب دانند وقتی حقّ جلّ جلاله بیک کلمه عالم را منقلب و مقهور نماید هر نفسی بقرائت سورۀ رئیس و امثال آن فائز شد بر قدرت الهی فیالجمله آگاه میشود و وقتی نفس حقّ را اذیّت مینمایند و حقّ ساکن و صابر ملاحظه میگردد جمیع امورات بر وفق حکمت جاری میشود ولکن چون عباد مطّلع نیستند لذا گاهی راضی و گاهی شاکی ملاحظه میگردند در این ظهور اعظم حکم سیف و فساد و نزاع و جدال و امثال آن نهی شده نهیاً عظیماً فی الکتاب اگر نفسی الیوم سوء قصدی از او در بارۀ مظلوم ظاهر شود البتّه متعرّض او نشویم در این ظهور دریای شفقت موّاج و بحر فضل مشهود و آفتاب جود مشرق بعضی از دوستان در ارض نون و جیم از این مراتب اطّلاع ندارند از قبل حقّ بایشان تکبیر برسان و معنی نصرت را تا کل بآنچه لدی اللّه محبوبست مطّلع شوند اگرچه از اعمال ظالمین قلوب احبّا مجروحست قد ارتکب الرّقشآء و الذّئب ما ناح به الرّسول فی الفردوس الأعلی و البتول فی الجنّة العلیا و القلم الأعلی فی هذا المقام الأبهی ولکن اطاعت امر اللّه و تسلیم در اوامرش لازم و واجبست باید جمیع آذان و ابصار مترصّد باشد تا از افق امر چه ظاهر گردد و از لسان عظمت چه امر صادر و اگر نفسی بغیر ما اراد اللّه و ما امر به فی ظاهر الظّاهر ارتکاب امری نماید ضرّش بنفس حقّ راجع است اگر نفسی الیوم بیکی از اعدای الهی تعرّض نماید و یا اذیّت کند حقّ را نصرت ننموده و از ناصرین در کتاب محسوب نمیشود چه که مخالفت امر اللّه نموده و همچنین سبب ضرّ حقّ و دوستان او شده جمیع امور بتصدیق و قبول حقّ منوط و مشروط ضعوا یا احبّائی ما شئتم و اردتم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه المهیمن القیّوم توکّلوا علی اللّه فیما ورد علیکم و تمسّکوا بالصّبر و الاصطبار هذا خیر لکم یشهد بذلک کتابه الحکیم انتهی چندی قبل در جواب یکی از دوستان که بگمان خود قصد نصرت نمود که فیالحقیقه سبب تضییع امر بود این کلمات عالیات از مشرق ارادۀ مالک اسماء و صفات نازل و ارسال شد قوله عزّ کبریائه ایّاک ایّاک ان تعمل ما کتبته فی آخر کتابک این اعمال اعمال جهلاست و افعال غافلین قسم باسم اعظم که اگر نفسی از دوستان اذیّت بنفسی وارد آورد بمثابۀ آنست که بنفس حقّ وارد آورده نزاع و جدال و فساد و قتل و امثال آن در کتاب الهی نهی شده نهیاً عظیماً تب الی اللّه عمّا قصدته فی نفسک ثمّ ارجع الیه و قل
یا الهی اسألک بالکلمة العلیا بأن تکتب لی کلمة الغفران لأنّی اردت فی نفسی ما لا اردته و نهیته فی کتابک اسألک بأن تکفّر عنّی سیّئاتی و تغمّسنی فی بحر غفرانک انّک انت الغفور الکریم
هر ظلمی که از ظالمی ظاهر شد او را بنفس حقّ واگذارید ید عدل الهی مهیمن و محیط است احتیاج بفساد و نزاع و جدال و قتل و غارت نداشته و ندارد نصرت امر ببیان بوده و خواهد بود و دون آن از هواهای نفسانیّه ظاهر شده و میشود اعاذنا اللّه و ایّاکم یا معشر المقبلین انتهی و امثال این کلمات عالیات در این ایّام بسیار نازل که شاید جمیع دوستان بر ارادۀ الهی مطّلع شوند و ارتکاب ننمایند امری را که سبب تضییع امر اللّه و ضرّ اولیا و اصفیا گردد انّه یعلم و یحکم و هو الحقّ علّام الغیوب
در باب من صعد الی الرّفیق الأعلی و ما بقی منه مرقوم داشتید این مراتب در ساحت اقدس عرض شد فرمودند ما قبول نمودیم و بجناب زین عنایت فرمودیم یفعل فیه ما یشآء و همچنین فرمودند وجه منیر علیه بهائی و نوری آن را هم بجناب زین واگذاشتیم هر دو فقره بطراز قبول فائز و بآن جناب راجع الأمر بیده و هو الآمر الحکیم
اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد حسین ذکر نمودید ذکر ایشان از قبل در ساحت اقدس مذکور و لوح اعزّ امنع مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل مع الواح ارض هم که از طرف ارض قاف ارسال شد ارسال شده انشآءاللّه بآن فائز شوند و مجدّد هم ذکرشان در ساحت اقدس معروض و شمس عنایت از افق فضل مشرق و لائح انشآءاللّه باین بشارت هم فائز شوند
و همچنین ذکر جناب آقا عبدالوهّاب هم در ساحت اقدس اعلی معروض گشت هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان
یا وهّاب یذکرک المظلوم الّذی نطق بما امر به من لدی اللّه ربّ العالمین قد انار العالم من نیّر الظّهور ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین منهم من سمع و انکر و منهم من رأی و اعرض و منهم من اقبل الی اللّه بیقین مبین طوبی لقلب فاز بالاقبال و لعین رأت افقه المنیر تمسّک بحبل الأمر علی شأن لا تمنعک اشارات المشرکین ان اعمل ما امرت به فی کتاب اللّه انّه یؤیّدک و یکون معک انّ ربّک لهو العلیم الخبیر
انّا نذکر من سمّی بالألف و القاف (آقا جان) لیسمع ما سمعته آذان المقرّبین الّذین نبذوا العالم و اقبلوا الی مالک القدم بیقین مبین اولئک عباد ما منعتهم السّیوف و ما خوّفتهم السّهام فی هذا الأمر المبرم الحکیم انّک اذا فزت بکتاب ربّک خذه بقوّة من لدی اللّه القویّ القدیر هذا یوم فیه ظهرت الأثمار و برزت الأسرار ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین هذا یوم الجزآء ولکنّ النّاس اکثرهم من المعرضین طوبی لمن اقبل الی اللّه اذ ارتفع النّدآء من مقامه الکریم البهآء المشرق من افق الفضل علی الّذین آمنوا باللّه العزیز العظیم انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد جواد علیه بهآء اللّه مرقوم داشته بودند هذا ما نطق به لسان العظمة
یا محمّد قبل جواد انّا قد نری الأمرین فی السّرّین الأظهرین مرّة ذکرنا ارض الصّاد بما افترّ به ثغر العالم و اخری بما ناح به مولی الأمم فانظر فی رحمة اللّه و فضله و فیما ارتکبت الرّقشآء انّ ربّک لهو العلیم الخبیر یا ارض الصّاد نوصیک فی امانات اللّه و اصفیائه کذلک وصّیناک من قبل اذ یتحرّک و ینوح قلمی الأعلی علی ما ورد علی الأمر من الّذین ظلموا و انکروا حقّ اللّه اذ اتی بسلطان مبین قل یا احبّائی قد اخذتکم الأحزان بما ورد علیکم ان افرحوا الیوم بما توجّه الیکم وجه القدم من افقه الأعلی و یذکرکم بما انجذبت به افئدة المخلصین کذلک نطق لسانی فی ملکوت بیانی فضلاً من عندی و انا الفضّال الکریم البهآء علیک و علی احبّائی الّذین هاجروا فی سبیلی و حملوا الشّدائد فی حبّی و علی کلّ موقن مستقیم انتهی
و در بارۀ آن دو امه که مرقوم فرموده بودید بما اکتسبتا در ساحت اقدس عرض شد جواب از مطلع امر صادر نشد و بعرض مطلب آخر امر فرمودند لذا این عبد متحیّر که آیا از بعد بکلمۀ غفران فائز شوند یا نه الأمر بید اللّه المقتدر القدیر
در فقرۀ ضلع مرفوع جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید عرض شد قال عزّ کبریائه انّه فاز بالغفران انّا ذکرناه من قبل بذکر جمیل حال از کدورات دنیای غبارآلوده فارغ و بکمال روح و ریحان در رفیق اعلی سایر و ساکن علیه بهآء اللّه و رحمته و ثنآء اللّه و ذکره انتهی
و همچنین در بارۀ کربلائی آقا جان این آیات بیّنات از سماء عنایت نازل قوله عزّ کبریائه
یا حرف القاف بین الألفین ان استمع ندآء مجمع البحرین من هذین الاسمین الأعلیین اللّذین اذا ظهرا انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و ارتفعت الصّیحة بالحقّ و تزلزل کلّ قائم مستقیم بهما ظهر القائم و بشّر النّاس بالقیّوم الّذی اذا ظهر هدرت الأطیار علی الأشجار قد اتی اللّه بأمر لا یقوم معه جنود الأرض کلّها کذلک نطق لسان العظمة فی سجنه العظیم قل باسمی ظهر ملکوت الأسمآء و بندائی ارتفع النّدآء من مطلع الکبریآء و بأمری انصعق من فی السّموات و الأرضین الّا من حفظناه و انقذناه و نجّیناه و انا المقتدر علی ما اشآء و انا القدیر کذلک صفّت جنود الوحی علی هیئة الکلمات فی هذه الأسطر الّتی ظهرت فی هذا اللّوح المنیر انّک اذا فزت بکتابی ان افرح و قل لک الحمد یا مقصود العالمین آنچه در ارض صاد از اموال بغارت بردند و از هر قطرۀ خونی که در آن ارض بغیر حقّ چکید خلق لایحصی از ارض رفته و میرود و کذلک اموال حقّ را نوم اخذ نکرده و نمیکند بیدار و آگاهست و البتّه ظالمین بثمرات اعمال خود معذّب خواهند شد از ظهور یک عمل از اعمال رقشآء عبیداللّه ثانی ظاهر شده و ارتکاب نمود آنچه را که عبیداللّه اوّل از آن اجتناب نموده الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین بی سبب و اثر هیچ امری ظاهر نشده و نمیشود تفکّر نما چه مقدار از نفوس از میان رفت و چه مقدار از بلاد و دیار که بتراب راجع و الیوم قاعاً صفصفا مشاهده میشوند قسمت امروز اینست و از بعد حقّ عالم است که چه واقع شود گمان نکنید که احبّا هم در این میان از سیوف ظالمان کشته شدهاند قسم بآفتاب ملکوت صدق که هر نفسی از دوستان الهی که در آن واقعه شربت شهادت آشامید برفیق اعلی صعود نمود و در ظلّ قباب رحمت الهی ساکن و مستریح گشت اگر آن مقامات بقدر سمّ ابره تجلّی نماید کل بندای یا لیتنی کنت معه ناطق میگردند و هر نفسی از دوستان که خسارت ظاهره بر او واقع شده آن ربح کامل بوده و هست اهل بها در ربح عظیم بوده و هستند اگر در یومی از ایّام و وقتی از اوقات نظر بمقتضیات حکمت الهیّه خسارتی واقع شود نباید از او محزون بود البتّه حقّ او را بطراز ربح اعظم مزیّن فرماید انّه لهو الحقّ المقتدر العلیم الحکیم انتهی
اینکه مرقوم داشته بودید که جناب آقا عزیزاللّه از ارض خاء خواهش نموده که آن جناب ذکر ایشان را در ساحت اقدس معروض دارند و از برای دوستان ارض خاء جناب ملّا علی و آقا میرزا کاظم و آقا خداداد و آقا شاهوردی و سایر علیهم بهآء اللّه طلب عنایت نمایند جمیع در ساحت اقدس عرض شد در این ایّام مخصوص هر یک از سماء مشیّت لوح امنع اقدس نازل و همچنین آیات بدیعۀ منیعه در بارۀ احبّای ارض خاء از قلم اعلی جاری حال دو پوسته مخصوص ارض خاء رفته و در این هفته هم خواهد رفت و همچنین هفتۀ بعد یا بعد بعد بلی از قبل مدّتها تأخیر شد حکمة من عنده و هو العلیم الخبیر فرمودند جناب زین بشارت الواح و ما نزّل لهم را بایشان بدهند
عرض دیگر آنکه در بارۀ آن دو امه که بعد از عرض باظهار عنایت فائز نشدند در این حین لسان رحمن باین بیان ناطق یا عبد الحاضر بجناب زین وقتی اظهار داشتیم که اگر از اشقی النّاس شفاعت نماید قبول نمائیم لذا عفو الهی شامل حال ایشان شد انّه لهو الغفور الکریم انتهی عرض میشود که فیالحقیقه عملشان بسیار منکر بوده محض عنایت بآن حضرت کلمۀ غفران از فم فضل رحمن استماع شد له الحمد و المنّة
عرض دیگر آنکه فرمودند بجناب زین بنویس که بسیار حکمت را منظور کند قوّت اسلام رو بضعف نهاده این نبوده و نیست مگر از غفلت غافلین و ظلم ظالمین احدی در تدارک آن برنیامده و سهل است علّت ضعف را هم نفهمیدهاند بخیال خود حمیّت جاهلیّه و تعصّبات لایسمنۀ لایغنیه را زیاد نمودهاند لذا باید بسیار ملاحظه نمود بعضی از نفوس را باسم دوستی و محبّت و اقبال داخل مینمایند تا بر امر مطّلع شوند در هر حال مفتّش گذاشته و میگذارند حکمت را جمیع دوستان ملاحظه نمایند هر قائلی را تصدیق نکنند و هر مقبلی را قبول ننمایند و از هر واردی مطمئن نباشند و بر هر مدّاحی کشف نکنند کذلک یعظ المظلوم احبّائه و اولیائه عنایةً من عنده انتهی در این فقرات بسیار باید ملاحظه نمود اگر بنظر انصاف ملاحظه نمایند و طرف حقّ را منظور دارند جمیع بخضوع تمام باین امر امنع اقدام کنند ولکن چون بپر هوی طائرند و بنظر اعتساف ناظر لذا ستر آیات و علامات اولی و انسب حال درد را میدانند چه که میبینند ولکن از طبیب و درمان غافلند عدل محض را ظلم دانستهاند و خیر محض را شرّ کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم لا یشعرون
ذکر جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه الأبهی در ساحت اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا علیّ قبل اکبر مکلّم طور در این ظهور باین کلمه ناطق لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم و شمس این کلمه از قبل از افق سماء لوح الهی اشراق فرمود طوبی للعارفین یا علی جمیع را آگاه نما تا کلّ معنی کلمۀ نصرت که در کتاب الهی از سماء مشیّت نازل شده بیابند و ادراک نمایند فساد را اصلاح ندانند و قتل و غارت را از شئونات نصرت نشمرند نصرت ببیان و ما انزله الرّحمن فی الکتاب بوده در جمیع احوال کمال جهد را مبذول دارید تا روایح اختلاف بالمرّه مقطوع شود و آفتاب الفت و اتّحاد از آفاق قلوب اشراق نماید انشآءاللّه ثمر این امر ظاهر شود و اثر آن بجدّ و اجتهاد باهر گردد یا زین در این ایّام مخصوص جناب مذکور لوح ابدع امنع نازل و ارسال شد انشآءاللّه مطلع ما یحبّ و یرضی واقع شوند و بشهادت حقیقی در یوم الهی فائز گردند بشّره من قبلی و اذکر له ما نطق به لسانی فی ملکوت بیانی انتهی
اینکه در بارۀ جناب حاجی کاظم و میرزا حسن و آقا علی علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتید عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن
یا کاظم قد حضر ذکرک لدی المظلوم و نزّل لک هذا اللّوح المحکم المنیع قد ذکرناک من قبل و نذکرک فی هذا الحین فضلاً من لدن علیم حکیم لا تحزن من شیء ان افرح بما یذکرک القلم الأعلی من هذا المقام الرّفیع الیوم باید هر نفسی بخدمت امر مشغول شود و خدمت امر و نصرت امر تبلیغ بوده و خواهد بود و همچنین اتّحاد و اتّفاق احباب و مراعات و مدارای با هم یا کاظم تمسّک بما اراده اللّه انّه خیر لک عمّا اردته انّ ربّک لهو الحاکم الخبیر انشآءاللّه باستقامت کبری بخدمت امر اللّه مشغول باشی الیوم این خدمت مقدّم است بر کلّ اعمال کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین یا کاظم انّا نذکر الکاظم الّذی استشهد فی سبیلی و فدی نفسه لحبّی لعمر اللّه قد فاز بمقام عجزت عن ذکره السن العارفین
یا حسن قد ورد علی هذا الاسم ما ناح به الحسین فی ملکوت الأعلی و ذرفت عیون اهل الفردوس ولکنّ الظّالمین فی فرح مبین سوف تأخذهم نفحات العذاب من لدی اللّه ربّ العالمین طوبی لزائر زاره و لقاصد قصد رمسه الشّریف انّا نذکره و اخاه فضلاً من عندنا و انا الذّاکر العلیم انشآءاللّه بعنایت الهی فائز باشی و به ما اراده اللّه عامل توجّه باین ارض نظر بانقلاب این ممالک محبوب نه متوکّلاً علی اللّه در اراضی ایران بذکر محبوب امکان مشغول باشید انّه یکتب لمن تمسّک بالمعروف اجر الفائزین البهآء علی من سمع ندائی و عمل بما امر به من عندی
یا علی اسمی زین علیه بهائی تو را ذکر نمود و قلم اعلی از این مقام ابهی بتو توجّه فرمود که شاید از نار محبّت الهی مشتعل شوی بشأنی که از اراده و مشیّت و خواهش خود آزاد گردی و بارادۀ حقّ تمسّک نمائی بکمال روح و ریحان بذکر مقصود عالمیان مشغول باش توجّه باین اراضی از حکمت خارج است هر نفسی با حقّ باشد حقّ با او خواهد بود اینست یکتا لؤلؤ دریای عرفان قولی من قبل کن لی لأکون لک کذلک نطق اللّسان فی ملکوت البیان طوبی لمن سمع و شکر
یا علی قبل اکبر ایّاک ان تمنعک ارادتک عن ارادة اللّه المقتدر العزیز العلّام انّه یعلم و یحکم و یری و یذکر انّ ربّک لهو السّمیع البصّار کن فانیاً عند ظهورات امره و راضیاً بما حکم اللّه فی الکتاب لک ان تتحرّک بارادتی و تمشی علی صراطی کذلک یعلّمک منزل الآیات ان اشکر اللّه بما انزل لک هذه الآیات الّتی بها انارت الآفاق لعمر اللّه لا یعادل بکلمة منها ما خلق فی الأرض یشهد بذلک من نطق انّه لا اله الّا انا الواحد المختار انتهی
و اینکه مطالب جناب ملّا علیجان علیه بهآء اللّه را ذکر فرمودید انشآءاللّه از بعد آنچه در این مقامات نازل شد مع دو ورقۀ سؤالات که از کتاب اقدس و کتاب مناجات نموده بودید ارسال میشود حال این عبد در خارج بلد تلقاء وجه مشغول است و آنچه هم در این مقامات نازل شده در نظر نیست
اینکه در بارۀ جناب حاجی محمّد که از منتسبین جناب میهمان علیها بهآء اللّه است مرقوم داشتید قد عرضت و سمعت من لسان العظمة ما یکفیه بدوام الملک و الملکوت انّ الخادم یکبّر علیه و یبشّره بعنایة اللّه المقتدر المهیمن الغفور الکریم
و ما ذکرتم فی ضلع جناب محمّد قبل علی علیه بهآء اللّه قد عرضته لدی الوجه و اجاب المقصود بما خضع له ما نطق به السن العالم و تحرّک علیه القلم فی ازل الآزال و هذا ذکر یظهر علی شأنی والّا ما لی و ذکر من لم یعرفه احد من الممکنات تعالی تعالی عن وصفی و وصف فوقی آن ورقه را بشارت دهید بذکر الهی
قد حضر الخادم لدی الوجه و عرض ما عرضه من سمّی بمحمّد قبل صادق فلمّا سمع المقصود قال و قوله الأحلی طوبی له بما نطق بالمعروف و ذکر ما ینبغی ذکره نعیماً له و لمن توجّه به فی سبیل اللّه یا زین امثال این عمل لدی المظلوم بسیار محبوبست کبّر علیهما من قبلی و بشّرهما بذکری قل یا خادمی علیک بهائی یا حسن انّک سمعت و عملت ما نطق به لسان اللّه من قبل بقوله احسن کما احسن اللّه الیک انّا نذکر احبّآء اللّه فی هناک و نکبّر علیهم و نصلّی علی من تمسّک بالتّقوی و عمل بما امر به فی الکتاب بشّرهم و ذکّرهم انّ ربّک لهو العزیز الوهّاب البهآء علیک و علیهم و علی امائی اللّائی آمنّ باللّه ربّ الأرباب انتهی
عرض دیگر چون مخصوص جناب آقا میرزا عبداللّه علیه بهآء اللّه و الطافه لوح امنع اقدس از سماء مشیّت نازل دیگر این عبد جسارت ننمود و البتّه این عذر مقبول است نسأله تعالی بأن یؤیّدنا علی خدمة امره فی کلّ الأحوال خدمت ایشان و دوستان و اسرآء اللّه آن ارض ذکر فنا و نیستی از این عبد معلّق و منوط بعنایت آن حضرتست انشآءاللّه کل بکمال فرح و سرور و ایقان و اطمینان از بحر عرفان بنوشند و بذکر دوست یکتا مشغول باشند البهآء علی حضرتکم و علی الّذین یسمعون قولکم و بیانکم فی امر اللّه مالک الوجود
عرض دیگر در بارۀ حضرت اسم اللّه اصدق علیه من کلّ بهآء ابهاه این بیان امنع اقدس در این حین نازل قوله عزّ کبریائه انّا نذکر اسمنا الأصدق الّذی دار البلاد الی ان حضر لدی الباب و سمع ما سمعه الکلیم فی طور العرفان من لسان عنایة ربّه الرّحمن طوبی له و لمن ذکره بما نزّل من القلم الأعلی من لدی اللّه فاطر السّمآء و مالک الأسمآء انتهی
* * *
حضرت افنان آقای معظّم آقائی جناب آقا میرزا آقا علیه من کلّ بهآء ابهاه بلحاظ اطهر ملاحظه فرمایند
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی ظهر و اظهر ما هو المستور فی ازل الآزال و نطق بثنآء نفسه اذاً انجذب المخلصون الی ساحة القرب و القدس و الجمال و البهائیوّن الی مقام انقطعت عن ذکره الأقلام و لا یحویه المقال تعالی من سخّر الأشیآء من حرکة قلمه الأعلی و اقام الأمر علی اساس لا تزعزعه اریاح النّفاق من الّذین کفروا باللّه ربّ الآخرة و الأولی البهآء المشرق من افق فضل ربّنا الأبهی علی افنان السّدرة الّذین شربوا رحیق الأصفی من ید عطآء ربّهم مالک الأسمآء و علی الّذین نبذوا اهوائهم و تمسّکوا بالعروة الوثقی الّتی ظهرت بین الأرض و السّمآء بارادة قویّة الّتی ما منعتها سطوة الأشقیآء الّذین اعرضوا عن ملکوت البقآء و اقبلوا الی ما هو یفنی نسأل اللّه ربّنا و ربّ ما خلق بین الأرض و السّمآء بأن یؤیّد الکلّ علی عرفانه و الاقبال الی ما ینفعهم فی عوالم ربّهم العلیّ الأبهی
روحی لنفحات قلمکم الفدآء لعمر اللّه قد وجد الخادم من عرف بیانکم ما قرّت به عین کلّ عارف و قام به کلّ قاعد و نطق به کلّ کلیل و سمع کلّ اصمّ و تقرّب کلّ غریب و بعید لأنّه مرّ من روض نبتت باسم اللّه و محبّته و ذکر اللّه و مودّته و ثنآء اللّه و عظمته قال عزّ ذکره فی مقام طوبی لقلم تحرّک علی ذکری و ثنائی و لعین توجّهت الی مشرق فضلی و مطلع انواری و للسان شهد بما شهد به لسانی و لقلب فاز بحبّی و لید اخذت کتاب اوامری و احکامی و لرجل مرّت عن الدّنیا و قامت علی صراطی و لنفس شربت کوثر الاستقامة فی امری کذلک نطق لسانی فی ملکوت بیانی لیفرح به کلّ قلب فی هذا الیوم العزیز البدیع انتهی فیالحقیقه این خادم فانی از دستخطّ عالی کمال بهجت و مسرّت و فرح حاصل نمود چه که هر کلمۀ آن مدلّ بود بر رضای آن حضرت و تسلیم آن حضرت و عرفان آن حضرت و این کلمه چه قدر ملیح است که از قلم آن حضرت جاری شده که مرقوم داشتهاید و ما قضی و یقضی و امضی و یمضی انّه هو خیر لأحبّائه و اصفیائه عن ملکوت ملک السّموات و الأرضین لأنّه اعلم بهم منهم یا لیت علم العالم ما ورآء حجب الظّهور و وقف الأمم بما هو المضمر المستور الی آخر بیانکم بعد از عرض این بیان بساحت اقدس لسان عظمت باین کلمۀ مبارکه ناطق یا خادم اگر ناس بآنچه از قلم افنان علیه بهائی که در این چند سطر ثبت شده ناظر و عامل شوند کل خود را غنی و مستغنی از ما سوی اللّه مشاهده نمایند و بر ارائک سرور و انبساط و اطمینان متّکئ شوند یا خادم اگر نفسی فیالجمله تفکّر نماید و باستقامت تمام بعروۀ امر متمسّک شود بیقین میداند مقامی از او فوت نمیگردد و بعنایاتی فائز میشود که حال ادراک مدرکین باو صعود ننماید و عرفان عارفین خود را عاجز مشاهده کند و بعد از فوز باین مقام اعلی دیگر احزان و کدورات عالم او را مکدّر نسازد طوبی لأفنانی الّذی نطق بما تضوّع منه عرف العرفان بین الامکان لعمری انّه نطق بما ینبغی له انّا نذکره و ذکرناه من قبل مرّة بعد مرّة کأنّه کان قائماً لدی الباب فی العشیّ و الاشراق انتهی
یا محبوب فؤادی این عبد در کلّ آن در بحر حیرت متغمّس چه که ملاحظه مینماید انوار ظهور عالم را احاطه نموده و تجلّیات آفتاب حقیقی جمیع ارض را اخذ فرموده معذلک کل در فراش غفلت نائم و یا در تیه جهل سائر الّا من شآء ربّی صدهزار افسوس که نفوس از بحر سرور محرومند از حقّ جلّ سلطانه سائلم که جمیع اهل امکان را بخلع غفران مزیّن فرماید و کل را به ما انزله فی الکتاب کما هی آگاهی عطا فرماید چه اگر آگاه شوند واللّه الّذی لا اله الّا هو از خود و عالم بگذرند و به ما یلیق لهذا الیوم قیام نمایند
عرض دیگر آنکه عریضۀ آن حضرت که بساحت اقدس معروض داشته بودند این عبد فانی بالمحبّة و القوّة اخذ نمود و بافق اعلی فائز شد و بعد از حضور در منظر ابهی معروض داشت هذا ما انزله الوهّاب فی الجواب
یا افنانی قد قرأ العبد الحاضر ما ناجیت به ربّک المظلوم الغریب الّذی یدع الکلّ الی اللّه ربّ العالمین انّا سمعنا ما نطق به لسانک و ما تحرّک به قلمک و شاهدنا توجّه قلبک و عینک و اذنک الیه و الی جماله و ندائه المرتفع فی کلّ حین فوالّذی جعل مقرّ عرشه فی السّجن الأعظم لو اطّلع العالم علی رشح من بحر فضلی لنبذوا سوائی و اخذوا صراطی المستقیم یا افنانی مع آنکه جمیع بشر در کلّ حین فنای ارض و آنچه در اوست مشاهده مینمایند معذلک باو متمسّکند و از ملکوت باقی معرض چه بسیار از بیوت که در شب نغمات مفرّحه از آنها مرتفع و در صباح نوحه و زاری ظاهر و مسموع چه مقدار از اسباب فرح و سرور و عیش که در آنی بعزا مبدّل شد و چه مقدار از زخارف و نعما که صاحب آن از آن محروم گشت و جمیع این امورات را خلق غافل مشاهده نموده و مینمایند معذلک محجوب و غافل و معرض ملاحظه میشوند دریای شیرین مقابل چشمها ظاهر و موّاج و کل ببرکۀ ملحیّۀ اجاجیّه مشغول الحمد للّه اثر حرارت محبّت الهی از لسان و قلب و ارکان آن جناب ظاهر و هویداست بجان محبوب صدهزار عالم باین مقام معادله نمینماید اگر وسعت عالم اقتضا مینمود ثمرات اعمال ظاهر میشد انشآءاللّه لمیزل و لایزال بعنایات مخصوصۀ ربّانیّه فائز باشند و بذکرش مشغول و مسرور نفوسی که از کوثر بیان آشامیدهاند و بافق رحمن ناظرند جمیع را تکبیر برسانید و بذکر حقّ مسرور دارید انتهی
اینکه اظهار افسردگی فرموده بودند انشآءاللّه امید است که از نفحات بیان ربّنا الرّحمن که مخصوص آن حضرت نازل شده افسردگی رفع شود و بطراز سرور مزیّن گردند و بر حسب حکم الهی باید آن حضرت بتجارت مشغول شوند و انشآءاللّه اسباب آن فراهم خواهد آمد و آنچه از قلم اعلی در الواح قبل نازل شده ظاهر خواهد شد انّه لهو المخبر العلیم الحکیم البهآء علی حضرتکم و علی الّذین عملوا بما امروا به فی کتاب اللّه ربّ العالمین
و عرض دیگر مبلغ ۱۴ عدد جنیه بتوسّط آقائی جناب اسم اللّه مه علیه بهآء اللّه الأبهی رسید
غصنین اعظمین روحی و ارواح العالمین لتراب اقدامهما العزیز فدا بذکر ابدع اعلی و تکبیر اقدس ابهی آن حضرت را ذاکر و مکبّرند
* * *
۱۵۲١
الحمد للّه الّذی عرّفنا نفسه و علّمنا امره و اوضح لنا مناهج الحقّ و الیقین و اظهر ما ینبغی لجوده علی العالمین نشکره فی کلّ الأحوال بشکر نطق به فی کتابه و علّمنا بجوده و سلطانه و التّکبیر و البهآء علی الّذین استقاموا علی امره و نطقوا بثنائه و فازوا باصغآء ندائه و اقبلوا الی افق فضله و تقرّبوا الی بحر اسمه العظیم
الحمد للّه الّذی فصّل بین الانشآء بالکلمة العلیا و بها غاض الموهوم و فاض بحور العلوم تعالی القیّوم الّذی نوّر العالم بالاسم الأعظم و اشرع للأمم ما یقرّبهم الی ساحة العزّة و العظمة و الجلال و مطلع القدرة و القوّة و الاجلال انّه لم یزل کان مقدّساً عن الذّکر و الثّنآء و لا یزال یکون منزّهاً عمّا یتکلّم به اهل الانشآء فلمّا کان السّبیل الیه مقطوع و الدّلیل الیه مردود نصفه بما وصف ذاته بذاته لذاته و اذکره بما ذکر نفسه بنفسه لنفسه انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم و بعد قد فاز الخادم بکتابکم الّذی کان مدلّاً لحبّکم محبوب العالمین و توجّهکم الی مقصود العارفین و حمدت اللّه بما ایّدکم علی ذکره بین خلقه و قیامکم علی انتشار آثاره فی مملکته و نسأل ربّنا الرّحمن بأن یسمعنا فی کلّ الأحیان ما تهدر به الورقآء بین الأرض و السّمآء و یقدّر لکم خیر الآخرة و الأولی تفصیل مراسلۀ آن جناب در ساحت اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه به ما تنجذب به القلوب و تطیر به النّفوس ناطق باشند و در هوای معانی و بیان طائر مادّۀ اشتعال عالم ارادۀ حقّ و کلمۀ حقّ است و اوست کبریت احمر که سبب اشتعال هر شیء بوده و خواهد بود انشآءاللّه قلوب باردۀ انفس غافله باین کبریت الهی مشتعل شوند و بشطر رحمن توجّه نمایند انتهی
و اینکه در ذکر رسالۀ سلوک که بلسان پارسی نازل شده مرقوم فرموده بودید این رساله قبل از ظهور بلسان قوم نازل شده و سبب تنزیل آن آنکه شخصی که هم عالم بود و هم عارف از اهل سنّت و جماعت عریضهئی در عراق بساحت اقدس فرستاد لذا نظر بحکمت الهیّه این رساله بطریق متداولۀ بین قوم نازل شد و الیوم نفسی که بافق اعلی توجّه نمود و بحقّ عارف گشت بآنچه در او ذکر یافته از هفت وادی و یا هفت مقام بجمیع فائز است چه که در این ظهور موهومات خرق شده جمیع بعد از عرفان حقّ مأمورند باکتساب علوم نافعه و ترک شئون موهومه نسأل اللّه بأن یوفّق عباده علی ما اراد لهم من بدایع جوده و کرمه و احسانه انّه ولیّ المقبلین و مولی المخلصین این بیانات از لسان حقّ استماع شده طوبی للفائزین
جناب محمّد مصطفی ممّن ایّده اللّه علی القیام علی خدمته و سوف ینبت ما زرع فی العراق انّه لهو المنبت الحکیم در بارۀ دکّان و ما یتعلّق به آنچه واقع شد انشآءاللّه خوبست و از حقّ میطلبیم نتیجۀ حسنه از او ظاهر فرماید بر جمیع احبّای آنجا لازمست که بکمال جدّ و جهد در تمشیت امورات شما سعی نمایند اگرچه حقّ کافی بوده و هست ولکن خیر اعمال حسنه بخود نفوس عامله راجعست نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی محبّتک و ما یسرّ به قلبک اللّطیف الشّریف
و دیگر این عبد فانی از حال همشیره اطّلاعی نداشته و ندارد و از لسان قدم هم در بارۀ او کلمهئی استماع ننموده که دلیل بر جهات اقبال و یا غیر آن باشد در یکی از لیالی مقدّسه لدی العرش حاضر لوحی مخصوص جناب محمود اخوی آن جناب نازل و در آن لوح این آیۀ مبارکه نازل قوله جلّ کبریائه انّا ذکرناک و نذکرک بالحقّ لأنّا نحبّ الوفآء و جعلناه من اعظم الأسمآء تفکّر فیما نزّل من القلم الأعلی لتجد منه عرف المحبوب انتهی این عبد در حضور تحریر مینمود ناگاه اشتعالی در قلب این عبد ظاهر چه که خاطر آوردم شبی را که در بیت جناب ذبیح علیه بهآء اللّه بودم او در آنجا بود و اوّل ذکر محبوب را از او شنیدم این ابیات که از مطلع بیان منزل آیات نازل شده تلاوت مینمودند رشح عما از جذبۀ ما میریزد الی آخر بشوق و شعف و انجذابی تلاوت مینمودند که از نفحات تغنّیاتش گویا عظام رمیمه از جذب بیان الهیّه بحرکت میآمدند و این بنده چنان مشاهده مینمود که جذب آن آواز جمیع اهل انشاء را احاطه مینمود و کل را بمقرّ ظهور هدایت میفرمود از قول این عبد فانی تکبیر باو برسانید و بفرمائید چه شد آن الحان بدیعه و آن نغمات منیعه و آن اشتیاق و احتراق در حبّ نیّر آفاق چون آیۀ وفا از مصدر مالک اسماء نازل شد این عبد نظر بوفا این جسارت را نمود که شاید بشأنی از بدایع نغمات الهیّه و الحان طیور عرشیّه بجذب و شور آئید که جمیع اماء رحمن را مجذوب نمائید و بشطر دوست کشانید و دیگر بخاطر آوردم آن یومی را که سیف گرفته بودند و بیحجاب میخواستند از خانه بیرون بروند صائحة باسم اللّه و اهل آن بیت او را گرفتند و منع نمودند بفرمائید امروز روز آن جذب و شوقست چه که نوروز روزهاست و سیّد ایّامهاست ای جهان از جان بجوش و از سینه بخروش و از تن بکوش و از لب خمر ذکر محبوب را بنوش برخیز بمحبّتش و نوشانوش گو تا هوش از سرها برود و سروش غیبی در قلبها بذکر محبوب ناطق گردد این کلمات را ناظراً الی الوفآء عرض نمودم چه که رسم وفا را چون در اوّل خمر بیان رحمن را از ساغر ذکر او نوشیدم خواستم حال این بنده از این ساغر ابدع امنع اقدس احلی باو بنوشانم
عجب است که در این یوم اعظم که جمیع عالم بنار کلمۀ مالک قدم مشتعلند از آن دیار خبری نیست و حرارتی ظاهر نه ولکن انشآءاللّه آن محبوب احباب را بذکر ربّ الأرباب مشتعل دارند یعنی آن نفوسی که بنفحات جعلیّۀ جعفریّه از شاطی احدیّه محروم شدهاند بگو شما کلمۀ حقّ را ادراک نکردید و حقّ را از باطل تمیز ندادید این قدر هم تفکّر ننمودید که آن وعدههای ملّا جعفر که هر سه ماه یک مرتبه باولیای خود وعدۀ ظهور جعفری میداد که ظهور خودش باشد چه شد و کل این فقره را میدانند معذلک متنبّه نشدهاند ای محبوب ناس را باین اذکار متذکّر دار که شاید از عنایت مالک قدم در این یوم اعظم محروم نمانند خلق ضعیفند و حجاب غلیظ کو اصبع یقین که باسم ربّ العالمین کل را بردرد و از خلف حجاب نور قلب بدرخشد باری آن محبوب دست از تبلیغ بحکمت و بیان برندارند دنیا عنقریب تمام و فانیست انشآءاللّه باید بتأییدات الهی بخدمت قیام نمائید و اثر آن در ابداع ظاهر شود نسأل اللّه بأن یؤیّد الّذین اقبلوا ثمّ توقّفوا و لا یحرمهم عن البحر الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین آن بیچارها مطّلع نیستند روایات کذبه آن نفوس مقبله را بعید نمود ولکن امیدواریم که کل از کأس قرب بنوشند و از صهبای یقین بیاشامند هنیئاً لهم ثمّ هنیئاً لهم مریئاً لهم ثمّ مریئاً لهم
حسب الأمر آنکه بوصیّت مرحوم جناب حاجی علیه بهآء اللّه و رحمته و عنایته و الطافه عمل شود چه که دوست نداریم بعد از او بغیر رضای او عمل شود بذلک ینزل الخیرات علیکم من سمآء عطآء ربّکم الکریم و در آنچه وصیّت نکرده است رجوع بکتاب الهی یعنی کتاب اقدس نمایند و به ما نزّل فیه عامل شوند انتهی
اینکه نوشته بودند که اگر اقتضا نماید بعض بیانات عالیه که سبب تربیت ناس و تشویق نفوس باشد نوشته ارسال شود تا در جریدۀ مذکوره طبع شود این بنده عرض مینماید آنچه فیالحقیقه سبب تربیت و علّت ترقّی ناس بوده لمیزل و لایزال از قلم اعلی جاری ولکن اکثری از آن غافل بوده و هستند و از گلزار معانی که مایۀ ترتیب و اعتدال است دماغ عالم قسمتی نبرده و حال بالفاظی که سبب ابتلا و هرج و مرج و تنگی عالمست بآن ناطق و بآن افتخار مینمایند اگرچه وجه عالم در این ایّام بر بیباکی و بیپروائی و بیمذهبی است ولکن عنقریب ابصار حدیده و اذن واعیه در عالم ملک ظاهر خواهد شد و بساط مبسوطه منطوی خواهد گشت کما طوی من قبل الفاظی مابین ناس در ممالک اجنبیّه و غیرها مذکور میشود و جمیع از عالم و جاهل بآن تکلّم مینمایند و جمیع هم دارائی آن مقامات را مدّعی از جمله لفظ تمدّن و حرّیّت و انسانیّت و وداد و اتّحاد و مواسات و آزادی و برابری و شرح و بسط طویل و عریض در ذکر آن الفاظ و تفاسیر آن در جرائد عالم مذکور در این مقام لسان صدق را سزاوار است که باین کلمه ناطق شود فأتوا بعمل ان انتم من الصّادقین آنچه الیوم ملاحظه میشود اینست که سدرهئی را که ظهورات انسانیّت و فوق آن در ظلّ آن مذکور اگر بدست قوم افتد البتّه قطع نمایند و بسوزانند از حقّ جلّ و عزّ طلوع نیّر انصاف را از آفاق قلوب ناس مسئلت مینمائیم که شاید بحقّ ناطق شوند و بحقّ عامل گردند
و اینکه از جناب میرزا ایّده اللّه تعالی مذکور داشتید انشآءاللّه بنصایح مشفقانۀ ایشان اصحاب جحیم جهل و اعتساف بنعیم عدل و انصاف فائز شوند و نسأله تعالی بأن یجعل الأختر مرآةً لأهل البصر لیشاهدوا فیها الحال وجه ما هو المستور فی حجاب الاستقبال
و دیگر تفصیل مکتوب آن جناب در ساحت اقدس عرض شد فرمودند آنچه باید از قلم ظاهر شود ظاهر شد و هر چه باید گفته شود گفته شد و هر چه باید در انجمن عالم هویدا گردد لو شآء اللّه خواهد گشت حال صبر و صمت محبوبتر و از افضل اعمال محسوب انتهی
عرض میشود کتاب آن جناب که فیالحقیقه دفتر محبّت مالک ایجاد و صحیفۀ وداد و اتّحاد بود بصر این احقر عباد را منوّر و قلب را تازه و خوشنود نمود نفحات اذکارش دماغ جان را قوّت بخشید و فوحات اخبارش روح را بهجت عطا فرمود و این بنده را گمان آن بود که در جواب آن جناب شرح مبسوطی که مشعر و مدلّ بر مراتب خلوص و مودّت و اتّحاد و محبّت است معروض دارد ولکن از عدم فرصت از این فیض محروم ماند دیگر جناب سمندر علیه بهآء اللّه تفصیل را ذکر مینمایند در لیالی و ایّام این عبد مشغولست لذا این مرتبه مختصراً این نامه عرض شد امید عفو است
و همچنین مخدومی جناب ملّا عبدالرّزّاق علیه بهآء اللّه مکتوبی باین بنده مرقوم داشتهاند ابداً فرصت جواب علیحده نشد جمعی که در ساحت اقدس وارد و فائز شدند کل شاهد و گواهند لذا خدمت ایشان تکبیر و ذکر و سلام این عبد میرساند انشآءاللّه در کلّ احیان بنصرت امر رحمن بحکمت و بیان مشغول باشند
و دیگر مکتوب جنابان میرزا سمیع خان و میرزا رحیم خان علیهما بهآء اللّه رسید الحمد للّه از سماء مشیّت الهیّه لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد و همچنین لوحی مخصوص احبّای الهی که در ککن ساکنند نازل جناب ایشان مخصوص احباب آنجا تلاوت نمایند
و دیگر در فقرۀ قراری که در آنجا شد مخصوص مسافرین جناب اسم جود علیه بهآء اللّه معروض داشتند قبول فرمودند معلومست این گونه امور که متعلّق بخیرات و حسناتست لمیزل لدی العرش مقبول بوده مخصوص این فقره و خاصّه که در بیت آن جناب واقع شده محبوب بوده و خواهد بود ولکن حسب الأمر آنکه نفسی از احباب از کسی مطالبه ننماید هر نفسی خود سبقت نمود و باین فیض فائز شد هنیئاً له سوف یعوضه اللّه ضعف ما انفق فی سبیله انّه لهو الغفور الکریم جمیع دوستان را تکبیر بلیغ برسانید و از قول این فانی معروض دارید کوثر حیات جاری هی بنوشید هی بنوشید و نعمت حقیقی نازل هی تناول نمائید هی تناول نمائید بحر الطاف موّاج هی بجوشید هی بخروشید و در انجمن اهل بهاء که از صهبای ذکر و ثنا مدهوشند و از حرقت فراق در خروش این فقیر خادم را بجرعهئی مسرور فرمائید البهآء علیکم یا اهل البهآء
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
برادر مکرّم جناب آقا سیّد مصطفی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی عطّر العالم من نفحات وحیه و نوّر افئدة المخلصین بنور معرفته الصّلوة و السّلام و التّکبیر و البهآء علی اولیائه و اصفیائه الّذین قاموا علی خدمة امره و ما منعتهم سیوف اعدائه و لا سطوة المعرضین من عباده قاموا بقوّة الانقطاع و نصروا اللّه مالک الابداع ما اضعفتهم قوّة و لا قدرة اولئک عباد الّذین بهم ثبت حکم التّوحید و ارتفعت رایات التّجرید و اشرق نیّر البرهان بظهور اسمه العزیز البدیع
سبحانک اللّهمّ یاالهی و سیّدی و سندی طهّر آذان عبادک بکوثر فضلک لاصغآء ندائک و نوّر ابصارهم بمشاهدة افق ظهورک ای ربّ تری حزب الشّیعة کانوا ان یفتخروا بعلومهم و فنونهم و ما عندهم فلمّا اتی الوعد و سطع نور الأمر انکروا حقّک و جادلوا بآیاتک الی ان افتوا علی سفک دم مشرق فضلک و مطلع بیّناتک و مصدر اوامرک و احکامک ای ربّ قدّس افئدة مخلصیک من قصصهم و اذکارهم ثمّ زیّنهم بطراز ما جری من قلم عدلک و یراعة بیانک ای ربّ فضلک احاط و سبق و رحمتک احاطت و سبقت قدّر للمریدین من احبّائک و المقرّبین من خلقک ما یجعلهم منقطعین عن دونک و متمسّکین بما امرتهم به فی کتابک انّک انت المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر
و بعد نامههای آن برادر مکرّم رسید هر کدام ذکری بود مبین و گواهی بود امین از برای توجّه و تمسّک و اقبال الی اللّه ربّنا الغنیّ المتعال و بعد از قرائت قصد مقام نموده امام وجه مولی الوری عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نطق به لسان البیان فی ملکوت العرفان قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
یا مصطفی علیک سلام اللّه مالک الأرض و فاطر السّمآء قد حضر لدی المظلوم العبد الحاضر بکتابک و عرضه امام الوجه سمعناه و اجبناک بآیات بیّنات انّها تقرّبک الی اللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه ینادی المناد فی کلّ حین الملک للّه مالک یوم الدّین هذا یوم فاز به کلّ مستقیم و سمع کلّ اذن و شاهد کلّ ذی بصر ما ظهر و اشرق و لاح و سطع من افق ارادة اللّه ربّ العرش العظیم انّه ما اراد الّا تقدیس العباد و تنزیههم عن البغی و الفحشآء و المنکر و الطّغی انّه هو ارحم الرّاحمین انّک اذا سمعت النّدآء من الأفق الأعلی و شربت رحیق البیان من کأس عطآء مالک ملکوت الأسمآء قل
الهی الهی اشهد انّک ما خلقت العباد الّا لعرفان مشرق آیاتک و مطلع بیّناتک و ما خلقت الآذان الّا لاصغآء صریر قلمک و لا الأبصار الّا لمشاهدة انوار افق ظهورک و لا الأیادی الّا لأخذ کتابک بقدرة من عندک و سلطان من لدنک و لا القلوب الّا للاقبال الی کعبة عرفانک و عزّک و امرک و لا الأرجل الّا للوصول الی صراطک اسألک بالوجوه الّتی احمرّت من الدّم فی سبیلک و الصّدور الّتی تشبّکت من سهام الأعدآء لاعلآء کلمتک و بالأفئدة الّتی ما منعتها سطوة الظّالمین و ما خوّفتها مدافع المشرکین اقبلوا باسمک الی مظهر نفسک و طافوا حول ارادته شوقاً للقائک بأن تؤیّدنی فی کلّ الأحوال علی التّمسّک بحبل امرک و القیام علی خدمتک و ذکرک بین عبادک ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک اجد نفسی متحیّرة فی ظهورک و طلوعک و آثارک الّتی احاطت ارضک و سمائک اسألک بأن تجعل رأسی مزیّناً باکلیل الانقطاع و هیکلی مطرّزاً بطراز الخضوع و الخشوع لدی ظهور اوامرک و احکامک ای ربّ ایّدنی بجودک و کرمک علی الحکمة الّتی امرتنی بها فی صحفک و الواحک ثمّ وفّقنی علی الاستقامة الّتی انزلت حکمها من سمآء علمک و حکمتک ای ربّ قوّ عبدک هذا علی القیام علی خدمتک بالحکمة و البیان ثمّ انصره بالقدرة الّتی احاطت الکائنات و بالقوّة الّتی غلبت الممکنات وعزّتک یا اله العالم و مقصود الأمم لا تطمئنّ نفسی الّا بعنایتک و الطافک و لا تقرّ عینی الّا بمشاهدة آثارک اسألک باسمک الأعظم بأن تکتبنی من اصحاب السّفینة الحمرآء الّتی بشّر بها مبشّر امرک بین الوری و جعلتها مخصوصة لأهل البهآء اشهد انّک ما خیّبت قاصدیک و لا تخیّب آملیک لا اله الّا انت الغفور الرّحیم
یا مصطفی بلغة نورا ندای مظلوم را بشنو امروز ندا مرتفع و نور ساطع و عرف بیان متضوّع و کعبة اللّه مشهود و باب فضل مفتوح طوبی از برای نفوسی که خود را از اوهامات حزب قبل و ما عندهم من القصص و التّماثیل مقدّس نمودند و بسمع پاک و بصر مقدّس در آنچه ظاهر شده توجّه و تفرّس کردند اگرچه این ایّام آذان واعیه و ابصار حدیده بمثابۀ عدل و انصاف کمیابست بلکه نایاب اوّل امری که از برای سالک صادق لازم است تقدیس و تنزیه است از قصص و ادلّه و براهینی که حزب شیعه بآن تمسّک جستهاند لعمر اللّه انّهم فی ضلال مبین اذکارهم مفتریات غفلت بمقامی رسیده که بر منابر مظاهر صفات و اسماء الهی را لعن مینمایند و شاعر نیستند عاملند آنچه را که ظالمهای ارض از آن پناه بحقّ برده و میبرند از حقّ میطلبیم آن جناب را آگاه فرماید و بر نصرت امر تأیید نماید و نصرت آنچه در کتاب بهاء از قلم اعلی نازل شده باعمال و اخلاق بوده و هست این جنود اقدر و اشجع از جنود عالم مشاهده میگردد اولیا را تکبیر برسان بگو جند اللّه امروز اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه است بآن تمسّک نمائید لعمری باین جنود مدائن افئده و قلوب مسخّر شده و میشود در این ظهور اعظم فضل اعظم ظاهر و عنایت کبری مشهود کل را از سب و لعن منع نمودیم و همچنین از اعمالی که سبب حزن و علّت هم و غم است یا مصطفی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی ما یبقی به ذکرک بین الأذکار و اسمک بین الأسمآء و یزیّنک بکلمة رضائه انّه هو العزیز الفضّال لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر الفیّاض انتهی
للّه الحمد در این لیله که لیلۀ پانزدهم ١٥ شهر شعبان المعظّمست بآثار قلم اعلی فائز شدند و همچنین بامواج بحر بیان ربّنا الرّحمن ایکاش اهل عالم بقطرهئی از دریای عدل الهی فائز میگشتند و باشراقات انوار نیّر انصاف منوّر میشدند سبحاناللّه کینونت عدل ظاهر و حقیقت فضل امام وجوه مشهود ولکن بیانصافهای عالم یعنی اهل ایران باوهام مقبلند و از مالک انام معرض بخطا از عطای دائمی گذشتهاند و بظلم از عفو و عدل الهی محرومند خود را از بهترین بشر و افضلترین امم میشمردند و میدانستند و چون اصبع قدرت پرده برداشت عکس آن ظاهر و باهر از صفات بشر محرومند و از اصحاب سقر در منظر اکبر مذکور حقّ شاهد و گواه هر زمان این خادم فانی در عنایات الهی ملاحظه میکند حزن او را اخذ مینماید بشأنی که قریب بهلاکت میگردد چه که هر نفسی طالب خیر و آمل فضل بوده و هست معذلک محروم و ممنوع مشاهده میگردد
الهی الهی ایّد عبادک علی عرفان ما اردت لهم بجودک و کرمک و الهمهم ما قصدت لهم بفضلک و عطائک اسألک بأنوار وجهک و اسرار علمک بأن لا تخیّبهم عن بدائع فضلک و کرمک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام من فی السّموات و الأرضین
و اینکه ذکر نفوس مذکوره علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این کلمات عالیات از مشرق ارادۀ مالک اسماء و صفات مشرق و لائح هذا ما نطق به لسان المقصود فی ذکر جناب ابوالظّفر صاحب علیه بهآء اللّه قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
بسم اللّه الفرد الواحد العلیم الحکیم
یا اباالظّفر یذکرک المظلوم فی السّجن بما یجذبک الی اللّه ربّ العالمین انّه انزل فی الکتاب ما یهدی الأحزاب الی صراطه و یعلّمهم ما یقرّبهم الیه انّه هو الفضّال الکریم انّ النّصر فی المقام الأوّل هو الایمان باللّه و الاقرار بمطلع آیاته و مشرق وحیه و مهبط علمه المحیط قد حضر العبد الحاضر بکتاب من سمّی بمصطفی علیه بهآء اللّه و رحمته و کان فیه ذکرک ذکرناک بذکر تنجذب به افئدة المقبلین انّ المظلوم یوصی اولیائه بما ترتفع به مقاماتهم بین العباد طوبی لمن سمع النّدآء و عمل بما امر به من لدن آمر حکیم انّا ذکرنا الّذین اقبلوا الی الوجه قبل اقبالهم و بعد اقبالهم یشهد بذلک کلّ منصف بصیر
و هذا ما نطق به لسان المحبوب لمن سمّی بخیرالدّین صاحب و خبیره علیه بهآء اللّه
یا ایّها المقبل قد حضر اسمک فی السّجن ذکرناک بما تجد منه نفحات عنایة ربّک الخبیر قل
الهی الهی لک الحمد بما سقیتنی کوثر العرفان من ایادی فضلک و ذکرتنی من قلمک الأعلی بما لا یعادله ما خلق فی الأرض باسمک القدیر اسألک یا من بکلمتک العلیا انجذبت الأسمآء و باسمک الأبهی سخّرت من فی الأرض و السّمآء بأن تجعلنی ناطقاً بذکرک بین خلقک و متکلّماً بثنائک بین عبادک ثمّ اجعلنی مستقیماً علی حبّک بحیث لا تمنعنی سبحات الجبابرة و سطوة الفراعنة ای ربّ تری الضّعیف تمسّک باسمک القویّ و البعید باسمک القریب و الفقیر باسمک القویّ الغالب القدیر ای ربّ انا الّذی نبذت ما دونک متمسّکاً بک و بما انزلته فی کتابک اسألک ان لا تخیّبنی عمّا عندک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز العظیم
و هذا ما نزّل لجناب محمّد اسمعیل صاحب علیه بهآء اللّه
یا اسمعیل در احزاب مختلفۀ عالم تفکّر نما که بچه مؤمنند و بکدام حجّت و برهان متمسّک حزب شیعه وصایای الهی را نپذیرفتند بهوی مشغول و از مولی الوری ممنوع حضرت مقصودی را که در قرون و اعصار منتظرش بودند چون ظاهر شد بر کفرش فتوی دادند و بظلم شهیدش نمودند و حال مجدّد معرضین بیان بهمان اوهام متمسّک و بهمان ظنون متشبّث قل
الهی الهی اسألک بالقدرة الّتی عند ظهورها محت قدرة العالم و بنور وجهک الّذی به اضآء الأمم بأن تؤیّد عبادک علی التّقرّب الی بحر علمک و التّوجّه الی مطلع فضلک و مخزن حکمتک انّک انت الفیّاض المقتدر الغفور الرّحیم
یا سیّد مصطفی هر یک از نفوس مذکوره فائز شد بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد و سایر اولیا را از قبل مظلوم سلام برسان و بتجلّیات انوار نیّر فضل حقّ جلّ جلاله بشارت ده لیفرحوا و یکونوا من الشّاکرین کل را وصیّت مینمائیم بامانت و دیانت و صفا و وفا جنودی که ناصر حقّ و سبب اعلاء کلمة اللّه است اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه بوده مکرّر این کلمۀ علیا از قلم مظلوم جاری و ظاهر طوبی از برای نفوسی که همّشان اصلاح عالم و تهذیب امم است انّه هو المبیّن العلیم لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین انتهی
یا حبیب فؤادی در جمیع احوال باید آن جناب ناظر بحکمت باشند لئلّا یظهر ما تضطرب به النّفوس حکمت سبب نجات عباد است و همچنین علّت حفظ و حراست از حقّ میطلبم اولیای خود را بانوارش منوّر دارد و بآثارش مزیّن انّ ربّنا هو النّاطق الأمین و النّاصح المبین دوستان آن ارض هر یک را باذکار لطیفۀ روحانیّه ذکر مینمایم و سلام میرسانم و میطلبم از برای ایشان آنچه را که سبب علوّ و علّت سموّ است انّ اللّه ربّنا هو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر
در جواب عریضۀ محبوب مکرّم جناب حاجی سیّد مهدی علیه بهآء اللّه الأبدی و ضلع ایشان علیها بهآء اللّه دو لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد انشآءاللّه از کوثر بیان بنوشند و بنوشانند اغصان سدرۀ مبارکه روحی لتراب قدومهم الفدآء مخصوص سلام میرسانند و اظهار عنایت میفرمایند البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی من معکم من الّذین شربوا رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّهم المعطی الکریم
* * *
جناب مشهدی حیدر ص علیه بهآء اللّه
هو النّاطق الذّاکر العلیم الحکیم
الحمد للّه الّذی فتح ابواب العرفان بمقالید البیان و اظهر ما کان مکنوناً فی ازل الآزال و مستوراً عن الادراک و الأبصار التّکبیر و الثّنآء و السّلام و البهآء علی ایادی امره الّذین وجدوا عرف یوم اللّه و اقبلوا الیه بقلوب نورآء و اخذوا اقداح الفلاح باسمی الأبهی من ایادی العطآء اولئک عباد وصفهم اللّه فی کتبه و صحفه و زبره و الواحه و جعلهم ایادی امره فی بلاده علیهم رحمة من عنده و عنایة من لدنه انّه هو الفضّال الفیّاض العزیز الوهّاب
یا حیدر قد حضر کتابک فی المنظر الأکبر المقام الّذی فیه نطق مالک القدر و ذکر اولیائه و انزل لهم ما تبقی به اسمائهم و اذکارهم و ارواحهم و ما ظهر منهم فی هذا السّبیل المستقیم علیهم بهآء اللّه ربّ العالمین یا حیدر افرح ثمّ اشکر بما فاز کتابک باصغآء المظلوم اذ احاطته الأحزان منکلّ الجهات بما اکتسبت ایادی الّذین نقضوا المیثاق و کفروا بآیات اللّه العلیم الخبیر طوبی لعبد اقبل و قام امام العباد باستقامة اضطربت بها افئدة المعتدین قل یا حزب اللّه ضعوا الفساد و الاعتساف و خذوا العدل و الانصاف لعمری انّکم خلقتم لاصلاح العالم و تهذیب نفوس الأمم انّه یفعل ما یشآء و یحکم کیف یشآء و فی قبضته زمام الأمور لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر القدیر کبّر من قبلی علی اولیائی الّذین شربوا رحیق العرفان من ایادی عطائی و قاموا علی خدمة امری العزیز الحکیم یا اولیائی هناک اسمعوا ندائی من شطر سجنی انّه یحفظکم و یهدیکم الی اللّه ربّکم و ربّ السّموات و الأرضین
یا حیدر قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه ثمّ انصفوا فیما ظهر بالحقّ و لا تکونوا من الظّالمین قد کنت صامتاً انطقنی اللّه و کنت ساکناً حرّکتنی ارادته لتشهد بذلک کتب اللّه العزیز العلیم ضعوا الاعتساف و خذوا الانصاف انّه یحفظکم و یکون معکم فیکلّ عالم من عوالم اللّه انّه ولیّ من اقبل الیه و ولیّ المخلصین قد خلقنا الخلق لهذا الیوم ولکنّ القوم فی وهم مبین یرون و ینکرون یسمعون و یعرضون الا انّهم من الأخسرین فی لوحی المبین
انّا اردنا فی هذا الحین ان نذکر احبّائی الّذین کانت اسمائهم فی ورقة بیضآء انّ ربّک هو المشفق الکریم یا حسین قبل علی قد اقبل الیک وجه المظلوم من هذا المقام الرّفیع و ذکرک بما انجذب به الملأ الأعلی و سکّان الفردوس طوبی للمنصفین قل انّ البیان یطوف حوله و الکتاب امام وجهه ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین قل به ماج بحر البیان و هاج عرف الرّحمن لو انتم من العارفین قل انّه بالقلم سبق اسیاف الأمم و منع النّزاع و القتال و حکم الجهاد انّه هو ارحم الرّاحمین هذا هو المکنون الّذی شهدت له الکتب و هذا هو النّبأ الّذی بشّر به محمّد رسول اللّه و من قبله کلّ رسول امین
یا زینالعابدین انّ القلم من هذا السّجن اقبل الیک و انزل لک ما صاحت به الأشیآء و نادت الملک و الملکوت و العظمة و الجبروت للّه مالک هذا الیوم العزیز البدیع انّا ذکرناک و اباک بما یکون باقیاً ثابتاً فی کتاب اللّه المنزل القدیم اشکره بهذا الفضل الأعظم و قل
لک الحمد یا مالک القدم بما زیّنتنی بطراز العرفان و هدیتنی الی مطلع البیان اسألک بقدرة آیاتک و نفوذها ان تجعلنی مستقیماً علی حبّک بحیث لا یمنعنی ظلم الظّالمین و لا سطوة المشرکین الّذین نبذوا عهدک و اخذوا ما ظهر من مطالع الظّنون و الأوهام ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک اسألک بمشارق علمک و مطالع حکمتک ان تجعلنی مؤیّداً علی نصرة امرک بجنود الأمانة و الدّیانة انّک انت الحاکم علی ما تشآء بأمرک المحکم المتین
یا علی قد رجع حدیث الطّور بما ظهر مکلّمه و نادت السّدرة الملک للّه ربّ هذا المقام الرّفیع طوبی لأذن فازت بندائی و لقلب اقبل الی افقی المنیر طوبی لبصر ما منعه الهوی عن النّظر الی الأفق الأعلی و لید اخذت کتاب اللّه بقدرة عجزت عند ظهورها قدرة من فی السّموات و الأرضین قل یا اولیآء اللّه هل تسمعون و تصبرون این حنین قلوبکم و ضجیج نفوسکم هل عرفتم ما ظهر بالحقّ ام کنتم من المتوقّفین قل
الهی الهی و سیّدی و سندی و مقصودی و معبودی و غایة املی وعزّتک و جلالک و عظمتک و اقتدارک احبّ ان اضع وجهی علی کلّ بقعة من بقاع ارضک لعلّ یتشرّف بمقام تشرّف بقدوم اولیائک ایربّ اغفر جریرات عبادک و اولیائک و قدّر لهم ما یحفظهم عن دونک فی ایّامک اشهد انّک انت الکریم و انّک انت الرّحیم لا یعزب عن علمک من شیء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید لا اله الّا انت المقتدر العزیز العظیم
یا قلم اذکر من سمّی بیداللّه و ذکّره بما جری من لسان العظمة فی ملکوت البیان لیشکر و یکون من الحامدین نسأل اللّه ان یؤیّدک علی اخذ کتابه بقوّة لا تمنعها قوّة العالم و باستقامة لا تزلّها شبهات الأمم انّ ربّک هو المقتدر علی ما یشآء بهذا الاسم الّذی به ارتعدت فرائص العالم الّا من شآء اللّه الغفور الرّحیم
یا روحاللّه قد ارسلنا الرّوح من قبل و بشّر النّاس بهذا النّبإ الّذی به انقلبت الأرض و السّمآء و اضطربت افئدة المعتدین و من قبله ارسلنا الکلیم بآیات بیّنات و امرناه ان یخبر النّاس بیوم اللّه العزیز العظیم هذا الیوم الّذی فیه استوی مکلّم الطّور علی عرش الظّهور و ینادی بأعلی النّدآء یا ملأ الأرض و السّمآء تاللّه قد ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و اتی من قرّت بظهوره اعین المقرّبین کذلک اشرق نیّر البیان فی هذا المقام الّذی بنی باسمی المقتدر القدیر
یا نصراللّه قد اتی النّصر و القوم فی حجاب غلیظ انّ الظّالم بالمکاره یهدّدنی و اللّه بالنّصر یعدنی انّه هو اصدق القائلین قل انّه اظهر امره بسلطان لا تضعفه جنود العالم و لا تمنعه ضوضآء الجهّال الّذین منعوا العباد عن شریعة اللّه المهیمن المقتدر علی کلّ صغیر و کبیر
یا لسان العظمة اذکر من سمّی بسیّد محمّد الّذی طار بأجنحة الاشتیاق الی نیّر الآفاق الی ان ورد فی مقام جعله اللّه مطاف المخلصین یا محمّد اذکر اذ قصدت الغایة القصوی و الذّروة العلیا و قطعت السّبیل اذ فزت بالدّلیل فی ایّام ربّک العزیز الحمید و قطعت البرّ و البحر الی ان دخلت المدینة المحصّنة الّتی اخبر بها الزّبور و من قبله کتب اللّه ربّ العرش العظیم و قمت لدی الباب الّذی فتح بمفتاح الفضل علی من فی السّموات و الأرضین شهدت و سمعت النّدآء و فزت بما کان مسطوراً من القلم الأعلی فی کتب النّبیّین و حضرت امام کرسیّ الرّبّ و سمعت ندائه و رأیت افقه یشهد بذلک هذا اللّوح المبین طوبی لک و لسمعک و بصرک نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی الاستقامة الکبری و یقدّر لک ما قدّره للّذین شربوا رحیق الشّهادة من ایادی عطائه انّه یذکر من ذکره و یحبّ من احبّه و هو الفضّال الغفور الرّحیم و نشهد انّک شربت رحیق الوصال اذ منع عنه العباد الّا من شآء اللّه المهیمن القیّوم قل
الهی الهی و سیّدی و سندی و مقصودی و معبودی و محبوبی احبّ ان اذکرک فی قطعات ارضک و انادیک فیکلّ الأیّام باسمک بین عبادک ای ربّ اسألک بسلطانک الّذی غلب الوجود من الغیب و الشّهود و بأمرک الّذی به سخّرت العالم و افئدة الأمم ان تجعلنی ناطقاً بذکرک و منادیاً باسمک بالحکمة و البیان ثمّ اسألک بسلطانک الّذی به ارتعدت فرائص کلّ جاهل و اضطرب فؤاد کلّ معرض ان تقدّر لی من قلم الفضل ما ینبغی لبحر جودک و سمآء کرمک انّک انت الفضّال المقتدر الغفور العطوف
انّا اردنا فی هذا الحین ان نذکر من وجدنا منه عرف محبّة اللّه ربّ هذا المقام الرّفیع و نحبّ ان نختم الکتاب بذکره لیجذبه رحیق البیان الی مقام ارتفع فیه النّدآء امراً من لدن آمر قدیم انّا اصبحنا الیوم و اردنا ارضاً اخری فلمّا وردنا شاهدنا صفصافها مصفوفة و سکنّا تحت اذیاله الطّویلة المعلّقة کلّما تحرّکها اریاح الارادة الی الیمین یسمع من حفیفها قد اتی الرّحمن بسلطان مبین و الی الیسار یسمع منها قد ظهر المکنون باسمه القیّوم و کان ان یبشّر اشجار العالم بهذا الأمر الّذی ظهر من مشیّة اللّه العزیز الحمید یا ابن الهآء اسمع النّدآء الّذی ارتفع من طور العرفان عن یمین بقعة البرهان من سدرة البیان انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العزیز الکریم نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدک علی عرفان ما منع عنه اکثر العباد انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین انّا اظهرنا الأمر و انزلنا فی کتب شتّی ما یظهر من بعد فی القرون و الأعصار عند ربّک علم کلّ شیء ولکنّ النّاس فی ریب عجاب یرون و ینکرون یسمعون و یعرضون الا انّهم من اهل الضّلال لدی الغنیّ المتعال قل انصفوا یا قوم ثمّ انصروا ربّکم بالحکمة و البیان کذلک قضی الأمر من لدی اللّه ربّ الأرباب قل قد کملت النّعمة و تمّت الحجّة اتّقوا الرّحمن یا معشر العباد فی البلاد نسأل اللّه ان یفتح علی وجهک باب البیان و یؤیّدک علی تبلیغ امره بالحجّة و البرهان ایّاک ان تحزنک شماتة الأعدآء او تخوّفک سطوة الّذین کفروا باللّه مالک المبدإ و المآب قل
الهی الهی لک الحمد بما سقیتنی کأس عرفانک من ید عطائک و نوّرت قلبی بنور الایقان بجودک و عنایتک ای ربّ ترانی مقبلاً الی سمآء فضلک و متشبّثاً بأذیال ردآء رحمتک و سائلاً لدی باب کرمک و راجیاً بدایع جودک اسألک بالدّمآء الّتی سفکت فی سبیلک و بالصّدور الّتی تشبّکت لاعلآء امرک و اظهار کلمتک ان تؤیّدنی بجنود الغیب و الشّهادة لأنصر امرک بین عبادک و اذکرک بأذکار تنجذب بها افئدة خلقک ای ربّ انا عبدک الّذی اعترف بجریراتی عند امواج بحر عفوک و بخطیئاتی عند تجلّیات نیّر غفرانک کم من لیال کنت نائماً علی الفراش غافلاً عن ظهورک و اصغآء ندائک الأحلی اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و کم من ایّام کنت مشتغلاً فیها بأموری متوقّفاً فی امرک ای ربّ انا الّذی اعترف بمسکنتی و فقری و افتقاری عند ملکوت غنائک و عفوک و عطائک وعزّتک استحیی ان اذکرک و اصفک الّا بأن تجعل رأسی مزیّناً باکلیل عفوک و هیکلی مطرّزاً بطراز غفرانک آه آه عمّا فات عنّی فی ایّامک ای ربّ تری العاصی قائماً لدی باب فضلک اسألک بأنوار وجهک و مشارق وحیک ان تجعلنی ثابتاً راسخاً فی نبإک الّذی به زلّت اقدام خلقک الّا من انقذته ید کرمک لا اله الّا انت الفرد الواحد القویّ الغالب الغفور الرّحیم
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی فتق بین مآء الفرقان و البیان باسمه الّذی اذ ظهر خضعت الأدیان و هو نفسه و انّه ظهر بالبرهان الّذی به تزعزعت بنیان الأرکان و هو المقتدر العزیز المنّان
و بعد در این فجر روحانی قصد سماء معانی نموده بعد از فوز حضور توجّه الیّ وجه القدم و نزّل هذه الکلمات العالیات من لدی مطلع القوّة و الاقتدار قوله جلّ جلاله و عزّ کبریائه و عزّ بیانه یا ابن ابهر علیک بهآء اللّه مالک القدر ولّ وجهک شطر المظلوم منقطعاً عمّا علی الأرض کذلک امرناک من قبل و فی هذا الحین نسأل اللّه ان یوفّقک علی الحضور و یفتح علی وجهک باب اللّقآء و یحفظک فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم انتهی
عرض این بنده آنکه چندی قبل هم از مصدر اذن در ایّامی که دستخطّ حضرت اسماللّه علیه من کلّ بهآء ابهاه رسید امر صادر بتوجّه آن جناب بشطر مقصود حال مجدّداً این امر امنع اقدس از سماء مشیّت نازل هنیئاً لجنابکم و للّذین فازوا بهذه النّعمة العظمی و الموهبة الکبری و مائدة السّمآء نسأله تعالی ان یجمع بیننا و یجعلنا من الفائزین الحمد للّه ربّ العالمین آقایان آن ارض را تکبیر و سلام عرض مینمایم البهآء المشرق من افق عنایة ربّنا علی جنابکم و علی من تشبّث بذیل ربّنا الکریم
* * *
۹١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی نصر امره بالأعدآء الّذین استقرّوا علی سرر الظّلم فی ناسوت الانشآء و ارتکبوا ما ناح به الملأ الأعلی و اهل الجنّة العلیا الحمد للّه الّذی جعل کلّ ما یظهر فی الأرض سبباً لاعلآء کلمته و ارتفاع امره و ظهور عظمته بین عباده انّه لهو الّذی ما منعه البلآء عمّا اراد و لا البأسآء و الضّرّآء عمّا شآء قد نطق بکلمة و انفطرت منها سموات الأدیان و انشقّت اراضی العرفان و محت آثار الّذین کفروا بنفسه الرّحمن تعالی من اظهر کذب کلّ ذی عمامة تمسّک بالأوهام انّه لهو الّذی لا تعجزه صفوف العالم و لا الوف الأمم سوف یرون مقاماتهم فی النّیران و ما فات عنهم فی ایّام اللّه ربّ ما یکون و ما قد کان و الصّلوة و السّلام الظّاهر المشرق من افق دارالسّلام علی الّذین ما منعتهم حجبات الغافلین عن التّوجّه الی اللّه ربّ العالمین و ما خوّفتهم سیوف الظّالمین عن النّبإ العظیم قاموا و قالوا یا معشر العلمآء بأیّ ذنب قمتم علینا و بأیّ جرم افتیتم علی اصحاب السّفینة الحمرآء الّذین نطق بثنائهم لسان الکبریآء فی الأفق الأعلی و شهد بعرفانهم سدرة المنتهی الّتی تنطق بین الأرض و السّمآء انّه لا اله الّا هو مالک الوری و ربّ العرش و الثّری
سبحانک یا من باسمک ماج بحر العلم و ظهرت لآلئه بین العباد و سرت نسائم ظهورک فی البلاد اسألک بأن تؤیّد اصفیائک الّذین شربوا من ید عطائک ما انقطعت عنه السن الأوصاف و الأذکار علی خدمة امرک علی شأن یرتعد به ظهر الأصنام انّک انت مولی الأنام و مالک الأیّام ای ربّ تری اصفیائک متشتّتین فی بلادک و متفرّقین فی دیارک ای ربّ شتّت شمل الّذین شتّتوا شملهم و اخذوا ما عندهم و عملوا ما تبرّأ منه اهل فردوسک الأعلی و حظائر قدسک یا مولی الأسمآء ای ربّ اسألک بأنوار وجهک و ظهورات عظمتک بأن تفرغ علیهم صبراً من عندک و ثبّت اقدامهم علی شأن لا تزلّهم شؤونات خلقک و اعتساف عبادک ای ربّ تری سحاب الاعتساف تکدّر افق العدل و الانصاف و غبرة الظّلم منعت انوار عدلک و ظهورات کرمک اسألک بأن تنصر المظلومین من اصفیائک الّذین تسمع حنینهم من سجن الطّآء و دیار اخری انّک انت الّذی شهد کلّ ذی علم بقدرتک و اقتدارک و کلّ ذی بصر بقوّتک و عظمتک و استعلائک لا اله الّا انت المقتدر المهیمن العزیز الجبّار
و بعد قد فاز الخادم بکتابکم الّذی کان ینادی و یصیح و یشهد بحبّکم و ودّکم و اقبالکم و خضوعکم و خشوعکم و تبلیغکم و استقامتکم و ذکرکم و ثنائکم لأمر اللّه ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم فلمّا اخذنی عرف بیانکم و سکر رحیق تبیانکم و ظهر لی سرّکم و نجواکم فی اللّه و فی امره قصدت من لا یعزب عن علمه شیء و بعدما حضرت و عرضت نطق لسان المقصود بآیات لا یعرفها احد الّا هو و لا یقدر ان یذکرها الّا هو و تضوّع منها عرف عنایته علی شأن تعطّرت منه الآفاق و انّی اقرّ و اعترف بعجزی عن ذکرها و اظهارها ولکن اذکر لحضرتکم ما انطبع فی مرآة قلبی علی قدری قال عزّ بیانه یا حیدر قد سمع المظلوم ندائک فی امر اللّه و سرورک فی حبّه و حزنک بما ورد علی اولیائه لعمر الرّحمن انّ الأحزان اخذت الامکان و النّاس فی مریة و نفاق قد احاط الأعدآء حزب اللّه مالک الأسمآء علی شأن ناح به الفردوس الأعلی و سکّان الجنّة العلیا و الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق یا علی انّ الأحزان ما منع ربّک الرّحمن انّه قام علی الأمر علی شأن ما خوّفته سطوة العالم و لا ظلم الأمم ینادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء و یقول قد اتی یوم المیعاد و مالک الایجاد ینطق انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب یا علی انّ الصّبیان ارادوا ان یطفئوا نور اللّه بأفواههم و یخمدوا نار السّدرة بأعمالهم قل سحقاً لکم یا مظاهر الأوهام اتّقوا اللّه و لا تنکروا هذا الفضل الّذی به اضآءت الآفاق قل قد ظهر مطلع الاسم المکنون ان انتم تعلمون قد اتی من کان موعوداً فی کتب اللّه ان انتم تعرفون قد انار افق العالم بهذا الظّهور الأعظم ان اقبلوا بقلوب نورآء و لا تکونوا من الّذینهم لا یشعرون قد اتت السّاعة و نری النّاس صرعی یشهد بذلک عباد مکرمون یا حیدر قبل علی تاللّه قد نفخ فی صور البیان امراً من لدن ربّک الرّحمن و انصعق به من فی الأرض و السّمآء الّا الّذین انقطعوا عن العالم متمسّکین بحبل اللّه مولی الأنام هذا یوم فیه اشرقت الأرض بنور ربّک ولکنّ القوم فی غفلة و حجاب انّا اردنا حیاة اهل العالم و هم ارادوا قتلی کذلک سوّلت لهم انفسهم فی هذا الیوم الّذی تنوّر بأنوار وجه ربّه المقتدر العزیز المختار امّ الکتاب ینطق و القوم هم لا یسمعون و اللّوح المحفوظ قد ظهر بالحقّ و النّاس اکثرهم لا یقرؤون اولئک کفروا بنعمة اللّه بعد انزالها و اعرضوا عن الحقّ علّام الغیوب قد تشبّثوا بأذیال الظّنون معرضین عن اسم اللّه المکنون قل یا معشر العلمآء ان انصفوا باللّه ثمّ اتوا بما عندکم من الحجّة و البرهان ان انتم من اهل هذا المقام المحمود قل ان اقبلوا الی مشرق وحی اللّه لنریکم معادل ما عندکم و عند الأحزاب من آیات اللّه و بیّناته و حججه و برهانه اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الّذین حقّت علیهم العذاب من لدی اللّه مالک الوجود هذا یوم فیه ینادی بحر العلم و اظهر لآلئه ان انتم تعرفون و سمآء البیان ارتفعت بالحقّ من لدی اللّه المهیمن القیّوم لعمر اللّه کینونة العلم تنادی و تقول قد اتی المعلوم الّذی تزیّنت به کتب اللّه العزیز الودود قد ظهر منه کلّ فضل و خیر و الیه یعود اتّقوا اللّه یا معشر الجهلآء و لا تظلموا علی الّذین ما ارادوا الّا ما اراده اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان انتم تسمعون سیفنی ما ترونه الیوم و تنوحون علی ما فرّطتم فی جنب اللّه یشهد بذلک هذا اللّوح المسطور ان افرح بما ذکرناک من قبل و فی هذا الحین بما لا ینقطع عرفه و لا یتغیّر بدوام اسمآء اللّه ربّ العالمین انّا قبلنا ذکرک و ثنائک و تبلیغک و خدمتک فی هذا النّبإ العظیم و سمعنا ما نطق به لسانک فی المجالس و المحافل انّ ربّک هو السّمیع البصیر انّا زیّنّاک بطراز رضائی فی ملکوتی و نادیناک من شاطئ الواد الأیمن فی البقعة النّورآء خلف قلزم الکبریآء من سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا اللّه العلیم الحکیم قد خلقناک لخدمتی و اعلآء کلمتی و اظهار امری تمسّک بما خلقت له من لدن آمر قدیم
و نذکر اولیائی فی هذا الحین و نبشّرهم بعنایات اللّه و ما قدّر لهم فی کتابی المبین قد سمعتم شماتة الأعدآء فی حبّی و رأیتم ظلم الأشقیآء فی سبیلی و انا الشّاهد العلیم کم من ارض تزیّنت بدمائکم فی سبیل اللّه و کم من مدینة ارتفع فیها ضجیجکم و حنینکم و کم من سجن ساقکم الیه جنود الظّالمین فاعلموا بالیقین انّه ینصرکم و یرفعکم فی العالم و یظهر مقاماتکم بین الأمم انّه لا یضیع اجر المقرّبین ایّاکم ان تحزنکم اعمال مطالع الأوهام و ما ارتکب کلّ ظالم بعید خذوا کوب الاستقامة باسم اللّه ثمّ اشربوا منه بسلطانه القویّ القدیر کذلک لاحت من افق سمآء اللّوح شمس شفقتی و عنایتی لتشکروا ربّکم العزیز الکریم البهآء المشرق من افق ملکوت بیانی علیک و علی الّذین اقبلوا الیک و سمعوا ما نطق به لسانک فی هذا الأمر العزیز العظیم انتهی
الحمد للّه حفیف سدرۀ منتهی بشأنی مرتفع که قلوب اهل عالم اگر فیالجمله اقبال نمایند منجذب و مشتعل شوند بلکه کلّ اشیاء ولکن شئونات نفس و هوی عموم اهل عالم را از مالک وری محجوب نموده افّ للّذین منعتهم انفسهم و اهوائهم عن اللّه ربّ العالمین این خادم فانی باید بعدد کلّ اشیاء شکر و حمد نماید محبوب حقیقی را چه که از قلم اعلی حکم رضا مخصوص آن محبوب روحانی نازل کلّ الخیر لمن فاز بهذا المقام الأعلی و الرّتبة العلیا انّ ربّنا الرّحمن لهو الباذل الکریم در این ایّام مکرّر ذکر آن محبوب از لسان عظمت جاری و ظاهر انشآءاللّه بزیارت هر یک فائز میشوید
اینکه ذکر آقایان و دوستان و اولیای ارض ش را فرمودید للّه الحمد بطراز حبّ اللّه مزیّنند و باسمش در ملأ اعلی مذکور و معروف این فقره وقتی مخصوص در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و هر یک بذکر محبوب عالمیان فائز گشتند و این کلمات عالیات از مطلع امر منزل آیات و مظهر بیّنات نازل قوله تبارک و تعالی
یا حیدر قبل علی دوستان آن ارض بذکر مظلوم عالم فائز شدند و در ساحت امنع اقدس مذکورند قد ذکرنا الحآء و السّین فی الواح شتّی و فی الصّحیفة الحمرآء الّتی ما اطّلع بها الّا اللّه ربّ الأرباب و انزلنا له ما خضعت له الآیات یشهد بذلک امّ الکتاب و ذکرنا العلی بذکر انجذبت منه الأشیآء و عن ورائها کلّ ذی اذن فاز بنفحات هذه الأیّام یا علی کن علی شأن لا تحزنک نعیق الّذین کفروا باللّه و لا نعیب الّذین انکروا هذا الأمر الّذی به زلّت الأقدام و ذکرنا من سمّی بغلام قبل حسین مرّة بعد مرّة یشهد بذلک من ینطق فی هذا الحین انّه لا اله الّا انا العزیز الغفّار طوبی لک و لاسمک الّذی یجد منه المخلصون عرف خلوصک للّه مالک الرّقاب انّا نوصیک بالعمل الخالص للّه وحده و بما یرتفع به الأمر بین العباد و ذکرنا من سمّی بمحمّد قبل باقر و نبشّره بعنایة اللّه و بما نزّل له فی هذا المقام ان افرحوا یا احبّائی فی ایّامی قد ارسلنا الیکم من قبل ما یشهد لکم فی السّرّ و الاجهار تمسّکوا بعروة اللّه و حبله ثمّ انصروه فی ایّامکم بجنود الحکمة و البیان انّا نکبّر علی اولیائی فی هناک و نوصیهم بالأعمال و الأخلاق و بما نزّل من قلمی الأعلی فی اللّیالی و الأیّام انّا جعلنا سلاح المقرّبین بیان اللّه مالک یوم التّناد خذوه باسم ربّکم لعمر اللّه به یسخّر من فی الآفاق کذلک اوقدنا سراج العرفان فی مشکاة البیان و انا المقتدر العزیز المنّان یا اولیائی علیکم بهائی و رحمتی و عنایتی قد رأیتم ما لا رأت عین و سمعتم فی سبیلی ما لا سمعت آذان العالم یشهد بذلک مشرق الوحی و مطلع البرهان قد سمعتم زماجیر الأعدآء فی حبّی ان استمعوا فی هذا الحین ندائی الأحلی انّه لا یعادله شیء من الأشیآء یشهد بذلک من یدع العالم الی اعلی المقام انتهی فیالحقیقه فائزند بآنچه که ناس از آن محرومند الّا من شآء اللّه انشآءاللّه بکلّهم بر خدمت امر قیام نمایند و تکلّم کنند بآنچه که مقناطیس است از برای جذب عالم و آن بیانات حقّ جلّ جلاله است قسم بمحبوب عالم اگر ناس در دقایق معدودۀ محدوده بیانات الهی را اصغا نمایند البتّه از عالم و عالمیان مقدّس شده بر خدمت امرش قیام کنند بشأنی که حوادث ایشان را منع ننماید و محروم نسازد در این ظهور اعظم میفرماید سلاح جنود الهی اخلاق مرضیّه و اعمال شایسته و کلمۀ طیّبه بوده و هست این سلاح هرگز کند نشود و بصیقل محتاج نگردد هذا ما سمع الخادم من لسان ربّه المبیّن الحکیم این خادم فانی خدمت محبوب مکرّم معظّم حضرت انیس الّذی جعله المشرکون اسیراً و داروا به الدّیار سلام و تکبیر عرض مینماید حقّ واحد شاهد که لازال امام عین بوده و هستند و در هر حال از برای ایشان این خادم فانی تأیید میطلبد و همچنین آقایان مذکور سلام اللّه علیهم خدمت هر یک این خادم فانی تکبیر و سلام عرض مینماید و منتها خجلت از برای این عبد حاصل چه که جناب شیخ سل علیه بهآء اللّه عازم بودند و این عبد موفّق نشد بر ذکری و یا ثنائی و اظهار خلوصی و حبّی و ودادی حقّ شاهد و گواهست بشأنی این فانی بتحریر مشغول کاد ان یضلّ النّوم سبیل عینی و چون این خدمت راجع بحقّ جلّ جلاله است و اثمارش از برای کل لذا البتّه عذر فانی مقبول و مجری است و از حقّ تعالی شأنه تأیید میطلبم که فانی را موفّق فرماید بر تدارک آنچه فوت شد انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر
اینکه ذکر حضرت افنان جناب آقا میرزا ابراهیم علیه بهآء اللّه الأبهی فرمودند وقتی مخصوص در حضور من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد اذاً افترّ ثغر البیان و نطق بما عجز عن ذکره الامکان انّ الخادم یذکر علی قدر معلوم قوله عظم بیانه و عزّ برهانه
کتاب انزله المظلوم من شطر السّجن لمن آمن باللّه المهیمن القیّوم انّه یدع الکلّ الی اللّه و یهدیهم الی صراطه الممدود قد اتی الوعد و نسفت الجبال و انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و ینطق علی غصن البیان مکلّم الطّور یا افنانی علیک بهائی انّا نذکرک و الّذین تمسّکوا بالعروة الوثقی و نوصیهم بما ینبغی لهذا الأمر الّذی کان مستوراً فی علم اللّه و مسطوراً فی لوحه المحفوظ طوبی لک و لمن شرب رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّه الغفور قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوآء الّذینهم لا یفقهون خذوا ما امرتم به من لدی اللّه و لا تتّبعوا کلّ جاهل مردود قل یوصیکم اللّه بالبرّ و التّقوی ان اعملوا ما امرتم به و لا تکونوا من الّذینهم لا یشعرون کن قائماً علی الأمر علی شأن لا تحجبک حجبات الأرض و لا تمنعک ضوضآء کلّ غافل محجوب انّا زیّنّاک بنسبتی هذا من فضل لا یعادله ما خلق فی الأرض یشهد بذلک عباد مخلصون انّا نکبّر علیک و علی احبّائی فی هناک الّذین توجّهوا الی الوجه اذ اشرقت انواره من افق العالم و اجابوا اذ ارتفع النّدآء من مقامه المحمود یا حزب اللّه فی هناک ان استمعوا من امواج هذا البحر انّه لا اله الّا انا العزیز الودود ان انصروا ربّکم بسلاح البیان بالحکمة الّتی امرتم بها فی لوحی المسطور لا تحزنوا عن الّذین ظلموا و لا تطمئنّوا من الّذین یدّعون الایمان کم من غافل جعل الاقرار شرکاً لآماله و کم من شقیّ یعترف لیعرف ما انتم علیه کذلک وصّاکم اللّه من قبل انّه لهو الحقّ علّام الغیوب البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی اولیائی فی هناک و علی الّذین ما نقضوا میثاق اللّه و عهده و علی امائی اللّائی آمنّ باللّه ربّ ما کان و ما یکون انتهی للّه الحمد آن حضرت بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز گشتند این فانی خدمت ایشان اظهار فنا و نیستی مینماید و از حقّ میطلبد در هر آن بر مقامات افنانش بیفزاید انّه علی ما یشآء قدیر
اینکه در توجّه بارض خضرا و آن اطراف مرقوم داشتند این فقره عرض شد فرمودند حال توجّه بآن اطراف جایز نه وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان عظمت شنیده شد فرمودند یا عبد حاضر نفوسی که بعنایت حقّ فائزند و مقدّمند بر کل معدود بوده و هستند و باید ایشان نفوس معروفه را ستر نمایند و اقبال و ایمانشان را مستور دارند و آنچه از ایشان در امر اللّه ظاهر شود نظر بحکمت باید مستور باشد از اعین و ممنوع باشد از آذان انتهی فیالحقیقه این فقره مهمّ است تفکّر در آن لازم چه که میشود سبب فتنههای عظیمه و ضرّ کلّی شود مثلاً شخص معزّز معروفی اگر مشاهده نماید ذکرش انتشار یافته و این سبب ذلّت و پستی مقامش میگردد بکمال ظلم قیام نماید تا بر رتبه و مقام و عزّش نقصی راه نیابد فیالحقیقه مراعات این فقره لازم حقّ جلّ جلاله الهام فرماید آنچه را که مصلحت کل است
ذکر جناب آقا میرزا عبدالکریم علیه بهآء اللّه نموده بودند عریضۀ ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد و یک لوح از سماء مشیّت الهی مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند و از عرفش اهل آن دیار را معطّر نمایند هذا ما نطق به لسان العظمة فی لیلة دلمآء قوله عزّ بیانه و جلّ کبریائه
تاللّه قد ظهر امّ الکتاب و یدع الکلّ الی اللّه ربّ العالمین و البحار تنادی قد ظهر البحر الأعظم الّذی یسمع من امواجه انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر و الأشجار تصیح و تقول یا ملأ الأرض قد ارتفع حفیف سدرة المنتهی و صریر القلم الأعلی ان استمعوا و لا تکونوا من الغافلین و الشّمس تنادی یا معشر العلمآء قد انفطرت سمآء الأدیان و انشقّ القمر و کلّ فی حشر بدیع اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اتّبعوا من شهد له کتب اللّه العلیم الحکیم قد رجع حدیث الطّور فی هذا الظّهور و المکلّم یقول قد اتی المقصود و استقرّ علی عرش الایقان ان انتم من العارفین و وصّی الکلّ بما یرتفع به امر اللّه و یهدی الکلّ الی صراطه المستقیم کم من مملوک انجذب من ندآء اللّه و کم من مالک قام علی الظّلم علی شأن ناح به سکّان الفردوس الأعلی و اهل هذا المقام الکریم کم من فقیر شرب رحیق الوحی و کم من غنیّ اعرض و انکر الی ان کفر باللّه مالک هذا الیوم المبارک البدیع قل خافوا اللّه ثمّ انصفوا فی هذا النّبإ الّذی اذا ظهر خضع له کلّ نبإ عظیم قل یا معشر الجهلآء ان تنکروه بأیّ برهان یثبت ایمانکم برسل اللّه من قبل و بما نزّل من ملکوته العزیز المنیع هل یغنیکم ما عندکم و هل یحفظکم اموالکم لا ونفس اللّه المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین ضعوا ما الّفتموه بأیادی الظّنون و الأوهام و خذوا کتاب اللّه الّذی نزّل بأمره المبرم المتین قد حضر کتابک لدی المظلوم و انزل لک هذا اللّوح الّذی تضوّع منه عرف عنایة ربّک المشفق الکریم نسأل اللّه بأن یجعلک علماً فی مدینة ذکره و یرفع مقامک فی هذا الأمر الّذی یری المخلصون قبائل الأرض فی ظلّه انّ ربّک لهو العلیم الخبیر و نسأله بأن یرزقک خیر ما فی کتابه انّه لهو السّامع المجیب کن قائماً علی نصرة امره بجنود الحکمة و البیان کذلک قضی الأمر من لدی اللّه العزیز الحمید طوبی لمقبل اقبل الیوم و لمستقیم ما خوّفته جنود الظّالمین البهآء الظّاهر اللّائح من افق ملکوت البیان علیک و علی الّذین اخذوا رحیقه المختوم باسمه القیّوم و شربوا منه رغماً للّذین کفروا بالّذی آمنوا به و انکروا هذا النّبأ الّذی شهد له اللّه فی کتابه العزیز القدیم و نذکر الّذین آمنوا من ذوی قرابتک و نبشّرهم بفضل اللّه و رحمته الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین انتهی
حمد مقصود عالمیان را چه که امواج بحر عنایتش متتابع و اریاح فضلش مترادف یا محبوب فؤادی مع آنکه احزان از کلّ جهات احاطه نموده قلم اعلی در لیالی و ایّام متحرّک و مشغول روح من فی العالمین لأثر قلمه الفدآء این خادم فانی هم خدمت جناب مذکور تکبیر میرساند از عرف آیات الهی که از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل امید هست فائز شوند بآنچه که نفاد او را اخذ ننماید و تغییر راه نیابد الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر مع جناب شیخ سل هم لوحی باسم ایشان نازل و ارسال شد ذکر جناب یوسف خا علیه بهآء اللّه نموده بودند الحمد للّه بعنایت حقّ جلّ جلاله فائزند این فانی خدمت ایشان تکبیر میرساند مخصوص ایشان الواح متعدّده نازل و ارسال شده انشآءاللّه بآثار قلم اعلی فائز شوند و به ما ینبغی لأیّامه عامل گردند ذکرشان در ساحت امنع اقدس بوده و هست هذه بشارة من الخادم الیه
اینکه ذکر جناب آقا محمّد حسین (با) علیه بهآء اللّه فرموده بودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس لآلی ذکر بر شکل این کلمات از بحر بیان لایزالی ظاهر قوله تبارک و تعالی
یا محمّد قبل حسین کن مستعدّاً لنزول عنایة اللّه ربّ العالمین انّ الرّحمن اراد ان یقذف لک لآلئ العرفان من بحر فضله العزیز المنیع هل من ذی بصر یشهد و یری و هل من ذی سمع یسمع ندائی الأحلی من الأفق الأعلی و هل من ذی قلب یقبل الی سدرة المنتهی علی شأن لا تضعفه سطوة الملوک و لا ضوضآء المملوک ینطق بالحکمة و البیان فی الامکان و یشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو القویّ الغالب المقتدر العلیم الحکیم
یا حسین قد ذکر ذکرک لدی المظلوم فی السّجن الأعظم و انزل لک ما لا تعادله کتب العالم یشهد بذلک مالک القدم ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین انّا نادینا من افق البرهان من فی الامکان منهم من اخذه عرف بیان ربّه علی شأن نبذ ما عند النّاس شوقاً للقآء اللّه ربّ العرش العظیم و منهم من تحیّر و توقّف و منهم من سرع و طار و اجاب مولاه القدیم و منهم من اعرض و انکر الی ان کفر باللّه العزیز الحمید و منهم من افتی علیه بظلم ناح به کلّ عارف بصیر انّا دعوناهم الی کوثر الحیوان و هم حکموا علی سفک دمی بظلم مبین کذلک اشرقت شمس التّبیان من افق سمآء بیان ربّک الرّحمن انّک اذا فزت بأنوارها سبّح بحمد ربّک و قل لک الحمد یا اله العالمین طوبی لک و للّذین ما منعتهم الدّنیا و زخارفها عن هذا الأفق المنیر کبّر احبّائی من قبلی انّا نوصیهم بالحکمة الّتی انزلنا حکمها فی کتابی البدیع انتهی
و همچنین ذکر جناب آقا داراب و مشهدی باقر علیهما بهآء اللّه نموده بودند هذا ما نزّل لهما من ملکوت فضل ربّنا الرّحمن الرّحیم قوله عزّ بیانه و جلّت عظمته
ان یا قلم الأعلی ایّاک ان یحزنک ظلم العلمآء او سطوة الأمرآء او ضوضآء کلّ همج رعاع کلّما زاد البلآء امرناک بالنّدآء اعظم عمّا نادیت من قبل انّ ربّک لهو الآمر المختار دع الأطفال لیلعبوا بالتّراب کذلک یأمرک الوهّاب فی هذا الحین الّذی یذکر عبده داراب کن راکضاً مرّة الی الیمین و قل یا اصحاب الیمین قد قرّت عیونکم بما اشرقت شمس الظّهور و اخری الی الشّمال و قل یا اصحاب الشّمال موتوا بغیظکم قد اتی المکنون و ظهر المخزون و ینطق امامه امّ الکتاب یا اهل البهآء ایّاکم ان تمنعکم شؤونات الأعدآء عن مالک الأسمآء سوف یفنی ما ترونه الیوم و یبقی لکم ما نزّل من لدی اللّه فی المآب هذا یوم فیه تغرّدت حمامة البیان علی غصن العرفان و ظهر الصّراط و سکّرت الأبصار کذلک دارت افلاک البیان بحرکة اصبع ارادة ربّک الرّحمن و سرت السّفینة الحمرآء علی قلزم الکبریآء امراً من لدی اللّه ربّ الأرباب
و نذکر من سمّی بباقر و الّذین معه لیفرحوا بعنایة اللّه و رحمته انّه لهو المشفق العزیز الوهّاب
یا اولیائی نوصیکم بما ینبغی لمقاماتکم و لهذا الأمر الّذی جعله اللّه مقدّساً عن الأذکار خذوا لوح اللّه بقوّة من عنده ثمّ اذکروه فی اللّیالی و الأیّام و فی العشیّ و الاشراق طوبی لمن خرق الحجاب الأکبر و سمع حفیف السّدرة من شطر المنظر الأکبر انّه من اهل الفردوس الأعلی فی الزّبر و الألواح البهآء علیکم و علی الّذین نبذوا اوهام النّاس عن ورائهم متشبّثین بأذیال ردآء ربّهم مالک الایجاد انتهی
یا محبوبی عالم را آمال از عرفان مآل منع نموده و اموال از غایة قصوی محجوب ساخته بقطره متمسّک و از بحر غافل و بکتاب متشبّث و از امّ الکتاب محروم آیا چه سکری است که عالم را احاطه نموده بشأنی که فیالحقیقه شمس را از ظلّ تمیز نمیدهند العظمة للّه القدرة للّه فیالحقیقه این خادم فانی خود را در منتها درجۀ تحیّر مشاهده مینماید چه که ملاحظه میشود امری که حقّیّتش از ظهور آفتاب و بحر و سماء و ارض واضحتر و لائحتر است کل از آن محجوب و محروم از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی طلب مینماید که بید مبارک از بحر عنایت بر مردگان مبذول فرماید آنچه که سبب حیات کل است تا کل لذّت حیات و لذّت بیان رحمن و لذّت عنایتش را بیابند و بمثابۀ روح در عالم حرکت نمایند انّه لهو السّمیع المجیب و هو الغفور الکریم
و اینکه مرقوم داشتید در آن سمتها دوستان الهی وجهی معیّن نمودهاند مخصوص اهل سجن ارض ط یشکر الخادم ربّه انّه ایّدهم علی ما ینبغی لهم فی مثل هذه الأیّام و هذه الحوادث
و اینکه مرقوم فرمودید قدری را نگاه داشتند تا در حرکت زحمت بر حضرت مذکور (اف) علیه من کلّ بهآء ابهاه وارد نیاید این فقره بعد از عرض در ساحت امنع اقدس مقبول افتاد بشأنی که فرمودند طوبی له و نعیماً له بما یکون ناظراً فی الأمور الی عزّ امر اللّه و سلطانه و ارتفاع کلمته و اعلآء حکمه یا عبد حاضر از حقّ بطلب مبلّغین در جمیع احوال ناظر باشند بآنچه که سبب و علّت تضوّع عرف تقدیس است بین عباد طوبی لحیدر قبل علی انّا اعترفنا برضائنا عنه و شهد بذلک قلمی الأعلی فی هذا المقام و مقامات اخری باید مبلّغین بقدر ضرورت از حقوق اخذ نمایند و آنهم اگر بروح و ریحان واقع شود انتهی
اگرچه در شرایط مبلّغین از قلم اعلی جاری شد آنچه که کافیست ولکن در این ایّام در عریضهئی که این عبد خدمت یکی از افنان سدره عرض مینمود این کلمۀ علیا از لسان عظمت استماع شد قوله عزّ کبریائه و جلّ شأنه از حقّ میطلبیم ایشان را مؤیّد فرماید بر خدمت امر و تبلیغ ما انزله الوهّاب فی الکتاب بشأنی که ما یشهد و یری حجاب نشود و منع ننماید انشآءاللّه بثوب تقوی و رداء زهد و اکلیل انقطاع مزیّن شود آنچه ذکر شد بمثابۀ سلاحست از برای مبلّغین بل احدّ و احکم و انفذ انتهی
جناب محبوب فؤاد آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه الأبهی هم سنۀ قبل در این فقره مرقوم داشته بودند و مقصودشان آنکه هر مبلّغی که من عند اللّه موفّق و مأمور است باین امر عظیم باید بقدر کفاف با او باشد و در هر ارض که وارد میشود کمال انقطاع از او ظاهر باشد و فیالحقیقه این فقره مرقاة اعظم است از برای ارتقا و صعود و اقبال و توجّه امم زهد و انقطاع دو جناحند از برای صعود اسیرهای نفس و هوی الی هوآء القرب و اللّقآء للّه الحمد آن حضرت عمل فرموده آنچه را که عنداللّه مقبول بوده این مقامیست بزرگ و شأنیست عظیم حضرت افنان اح علیه من کلّ بهآء ابهاه و بعضی از ایشان بسیار زحمت کشیدهاند فیالحقیقه آنچه از ایشان برآمد عامل شدهاند و در اعلاء کلمه و ارتفاع امر و انفاق کوتاهی ننمودهاند آن حضرت خود چون راضی بزحمت ایشان نشدهاند باید احبّاء الهی را هم بکمال روح و ریحان آگاه نمایند که شاید از بعد آقایان افنان علیهم من کلّ بهآء ابهاه مستریح شوند اگرچه حقّ جلّ جلاله عطا میفرماید آنچه را که سزاوار است ولکن چون در این ایّام دستگاه تجارت ایشان را خسارتی رسیده لذا چندی فارغ باشند اقرب بتقوی است یا محبوب فؤادی عنایت بزرگی در بارۀ ایشان شده اگرچه حال از ایشان و غیر ایشان این فقره کما هو حقّه مستور است ولکن یظهره اللّه ربّنا المقتدر العلیم الحکیم
اینکه مرقوم فرمودند در منزل جناب حاجی میرزا فضلاللّه علیه بهآء اللّه تشریف داشتند مع دوستان الهی علیهم بهآء اللّه ذکرش در ساحت اقدس عرض شد هذا ما نطق به محبوب العالمین و المذکور فی افئدة النّبیّین و المرسلین قوله عزّ کبریائه یا فضلاللّه فضل حقّ جلّ جلاله در بارهات مشهود و ظاهر چه که بذکرش فائز شدی و در سجن اعظم از قلم اعلی اسمت نازل جمیع انبیا و اولیا و اصفیا باعظمیّت این فضل گواهی داده و میدهند ان افرح بهذا الفضل المبین احبّای الهی که در آن مجمع حاضر بودند هر یک را ذکر نمودیم و در کتاب الهی از قلم اعلی اسم هر یک ثبت شده طوبی لهم انّا نکبّر من هذا المقام علیهم و علی اصفیائی و اولیائی هناک و فی دیار اخری و نوصی الکلّ بالصّبر و الاصطبار فیما ورد علی الأبرار و بما یرتفع به امر اللّه العلیم الحکیم انتهی
و اینکه مرقوم داشتید ورقه علیها بهآء اللّه اخت محمّد قا خا بافق اعلی توجّه نموده لدی العرش عرض شد و همچنین عریضهاش معروض و هذا ما نطق به لسان الکبریآء فی الجواب قوله عزّ بیانه و جلّ ذکره
یا امتی و ورقتی ان افرحی بما صعد ندائک الی سدرة المنتهی و انّها اجابتک من الأفق الأعلی انّه لا اله الّا انا المظلوم الغریب قد ظهرنا و اظهرنا الأمر و هدینا الکلّ الی صراط اللّه المستقیم و شرعنا الشّرایع و امرنا الکلّ بما ینفعهم فی الآخرة و الأولی و هم افتوا علی سفک دمی بذلک ناحت الحور و صاح الطّور و بکی الرّوح الأمین قد منعوا انفسهم عن فیوضات الأیّام بما اتّبعوا کلّ جاهل بعید قد نبذوا بحر العلم عن ورائهم متوجّهین الی الجهلآء الّذین یدّعون العلم من دون بیّنة من اللّه ربّ العالمین طوبی لک بما نبذت الأوهام و تمسّکت بحبل اللّه المتین در فضل حقّ جلّ جلاله ملاحظه نما چه بسیار از ملوک و ملکههای عالم بعد از طلب و آمال و انتظار از مقصود عالمیان محروم ماندند و تو بآن فائز شدی انشآءاللّه فائز شوی بعملی که عرفش بدوام اسماء حقّ جلّ جلاله باقی و پاینده ماند لعمر اللّه بکلمۀ یا امتی معادله نمینماید آنچه در ارض مشهود است زود است چشمهای عالم بمشاهدۀ آنچه از قلم اعلی نازل شده روشن و منیر گردد طوبی لک و لأمّ رضعتک قدر این مقام را بدان و بایست بر خدمت امر بشأنی که شبهات و اشارات مریبین ترا از قیام بازندارد آفتاب یقین مشرق و ناس بظنون متمسّک بحر علم موّاج و قوم بذیل جهلا متشبّث این امراض مزمنه را دریاق رفع ننماید مگر بعنایت حقّ جلّ جلاله اماء آن ارض را تکبیر برسان و بفضل و رحمت الهی بشارت ده انّا اردنا لک مقاماً ان احمدی ثمّ اشکری ربّک الفضّال الکریم الحمد للّه العلیّ العظیم انتهی
للّه الحمد بما انعم و اکرم امطار ربیع رحمانی نصیب قاصدین و طالبین و قانتات صادقات بوده و هست اشعّۀ آفتاب کرم بشأنی دیده میشود که اگر جمیع کائنات فیالجمله اقبال نمایند ببحر عنایتش فائز شوند از دریاهای کرم و جودش سائل و آمل که کل را بانوار هدایت مزیّن فرماید و از این فضل لا مثل له محروم نسازد انّه لهو الفضّال الکریم
و دستخطّ دیگر آن محبوب که بتاریخ ۱۵ شهر ذیالقعدة الحرام بود عالمعالم فرح بخشید و مسرّت عنایت نمود انشآءاللّه لازال بعنایت حقّ جلّ جلاله مسرور باشید
و اینکه در بارۀ جناب مش علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید چندی قبل لوح امنع اقدس مخصوص ایشان بصحابت جناب شیخ سل علیه بهآء اللّه ارسال شد انشآءاللّه مؤیّد باشند بر خدمت امر اگرچه خطاهای کبیره از ایشان ظاهر ولکن عفا اللّه عنه فضلاً من عنده حال لحاظ عنایت بایشان متوجّه و امید هست از فضل بیمنتهای حقّ جلّ جلاله آنچه مصلحت ایشانست از سماء عنایت نازل فرماید و از قلم تقدیر مقدّر نماید لا یعلم الانسان ما یضرّه و ما ینفعه هو یعلم و یعمل ما ینبغی لعنایته لأحبّائه لکن آنچه این خادم فانی از برای ایشان طلب نموده اینست که در این ایّام عامل شوند للّه و فی سبیل اللّه آنچه را که بدوام ملک و ملکوت عرف بقا از او متضوّع باشد باری در هر حال از حقّ میطلبم آنچه را که خیر عباد در اوست
و اینکه مرقوم فرموده بودند اجلالاً لأمر اللّه من غیر اطّلاع حرکت فرمودند این فقره لدی العرش بسیار مقبول افتاد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله جلّ اجلاله و لمثله ینبغی ان یعمل ما عمل و لمثله یلیق ان یبلّغ امر ربّه انتهی
و وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مالک وری و ربّ عرش و ثری شنیده شد قوله عزّ کبریائه زهد و انقطاع بمثابۀ نیّرین اعظمینند از برای سماء تبلیغ طوبی لمن فاز بهذا المقام الأکبر و المقرّ الأطهر الأعظم انتهی
اینکه الواح خواسته بودند بااسم و بیاسم ارسال شد و همچنین مخصوص اولیای آباده علیهم بهآء اللّه مالک الأحدیّة الواح بدیعۀ منیعه از سماء مشیّت الهیّه نازل و ارسال شد طوبی لهم طوبی لهم و لهم حسن المبدإ و المآب
اینکه در بارۀ جناب حاجی میرزا شک (تر) علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید للّه الحمد بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز شدند و مکرّر ذکرشان در ساحت اقدس شده و لوح امنع اقدس هم مخصوص ایشان ارسال گشت یسأل الخادم ربّه بأن یجعله مستقیماً علی هذا الأمر الأعظم علی شأن یشار الیه بالبنان حرکت و توجّهشان حال از حکمت خارج لو شآء اللّه یکتب له من قلمه الأعلی اجر لقائه هذه کلمة سمعها الخادم من لسان ربّه المشفق الکریم البهآء علیه
اینکه در بارۀ قطعاتی که مخصوص جناب خان علیه بهآء اللّه ارسال شده مرقوم داشتند تفصیل آنکه آن قطعات مال سرکار خان نبوده شخصی خواسته بود لذا ارسال شد و حال دادن باو هم جایز نه حسب الأمر باید بآن جناب برسد مطالبه فرمایند حینی که ذکر محبوب فؤاد حضرت شیخ عل الّذی فاز فی اوّل الأیّام قبل اکثر الأنام و همچنین ذکر آقایان اف علیهم من کلّ بهآء ابهاه در ساحت امنع اقدس اعلی مطابق دستخطّ آن محبوب عرض شد این کلمات عالیات از مشرق امر مشرق قوله عزّ کبریائه یا حیدر قبل علی نار سدره مشتعل و مکلّم طور ظاهر و ناطق لعمر اللّه اگر دوستان الهی فیالجمله توجّه نمایند حلاوت بیان رحمن ایشان را بشأنی جذب نماید که آثارش ارض را احاطه کند و همچنین از نار سدره بشأنی مشتعل شوند که اثر حرارت در کل ظاهر گردد و این اشتعال و جذب نظر باسباب گاهی ظاهر و هنگامی مستور یعنی وقتی در ظلّ اسم ظاهر ظاهر و زمانی در ظلّ اسم باطن باطن علی علیه بهائی و همچنین افنانی علیهم بهائی از اقبال و توجّه و اشتعالشان افئده و قلوب مشتعل و آثار آن اشتعال در عالم موجود ولکن حال مستور سوف یری العالم جذبهم و اشتعالهم و آثار ما عملوا فی سبیل اللّه ربّ العالمین لهم ان یشکروا اللّه بهذا الفضل الّذی لیس له مثل فی العالم و ما ادرکه الأمم صدهزار حسرت و خسارت از برای نفوسی که محجوب ماندهاند و باقوال کذبۀ مفتریه از افق اعلی و ذروۀ علیا ممنوع گشتهاند کذلک زیّنّا سمآء عنایتی بنیّر بیانی لأولیائی الّذین ورد علیهم فی سبیلی ما خزن اجره فی علم اللّه العلیم الخبیر انتهی
الحمد للّه حضرت محبوب فؤاد جناب شیخ عل علیه بهآء اللّه الأبهی در ایّامی فائز شدند که افق آفتاب حقیقت از سحاب خالی نه و فرات رحمت الهی در سرّ سرّ جاری و وجه امر از ابصار و عیون مستور صدهزار طوبی از برای ایشان که در مثل آن ایّام ببحر اعظم رسیدند و از انوار آفتاب حقیقت قسمت بردند و همچنین آقایان عظام حضرات اف علیهم من کلّ بهآء ابهاه فائزند بمقامی که این عبد از ذکر آن عاجز است چه که حقّ جلّ جلاله ایشان را بشرافت نسبت خود مزیّن داشته جمیع عالم بیک کلمۀ یا افنانی معادله نمینماید دیگر آیاتی که مخصوص ایشان نازل شده بأفصح البیان تشهد لهم امام وجوه العالم هنیئاً لهم و مریئاً لهم
و همچنین آقایان و اولیای حقّ جلّ جلاله که ذکرشان را فرموده بودند هر یک مکرّر بعنایت الهیّه فائز گشته اجر کل عنداللّه ضایع نشده و نمیشود قسم بآفتاب ظهور یک نفس که در محبّت الهی برآوردهاند عنداللّه مذکور و در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی مسطور است اگر هر یک را بخواهم ذکر نمایم و مقامش را اظهار دارم باید بدفاتر متعدّده و تألیف کتب عدیده مشغول شوم حقّ خود ظاهر میفرماید این خادم از حقّ میطلبد ایشان را در جمیع احوال تأیید فرماید بر استقامت و خدمت و خلوصی که جمیع اشیاء بر آن گواهی دهد و آثارش در عالم ظاهر و هویدا گردد
اینکه ذکر جناب محمّد قبل با (خا) و جناب میرزا ابو علیهما بهآء اللّه نموده بودند که الحمد للّه در اوّل شباب بافق اعلی توجّه نمودهاند این فقره در منظر اکبر عرض شد هذا ما نزّل لهما من لدی اللّه العلیّ العظیم قوله تبارک و تعالی
کتاب انزله الرّحمن من ملکوت البیان لمن فی الامکان طوبی لمن سمع و اجاب و ویل لکلّ غافل مرتاب هذا یوم تنوّر بأنوار الوجه و فیه ینادی لسان العظمة الملک للّه مالک یوم المآب قد ذکر ذکرک فی هذا المقام انزلنا لک ما عجزت عن ذکره السن الأنام ان افرح بما ذکرت فی السّجن الأعظم و توجّه الیک وجه القدم من اعلی المقام انّا انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و دعونا الکلّ الی سوآء الصّراط من النّاس من اعرض و انکر و منهم من افتی علینا من دون بیّنة و برهان و اوّل من اعرض عنّا علمآء الأرض فی هذا العصر الّذین یدعوننی فی اللّیالی و الأیّام باسمی یتّکئون علی الوسائد العلیا و اذا اظهرت نفسی قاموا علیّ علی شأن صاحت به الحصاة طوبی لک بما سمعت النّدآء و اقبلت الیه و اجبت مولاک اذ اتی بقدرة و سلطان و هذا ما نزّل للآخر قوله عزّ کبریائه
سبحان الّذی ظهر و اظهر امره علی شأن نطقت الأشیآء قد جآء الوعد و اتی الموعود الّذی شهدت الذّرّات انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم قد قرّت عیون المقرّبین من هذا الظّهور الّذی به نطقت سدرة الطّور و انار الدّیجور و هدرت حمامة الأمر علی اغصان دوحة البیان انّه لا اله الّا هو العزیز الودود کم من عبد اقبل الی الأفق الأعلی و کم من ملک اعرض عن اللّه مالک الملوک طوبی لقلب اقبل و لوجه توجّه و لأذن سمعت هذا النّدآء الّذی ارتفع من هذا المقام المحمود انّک لا تحزن من شیء توکّل علی اللّه فی کلّ الأمور قل
لک الحمد یا الهی بما ذکرتنی فی السّجن و عرّفتنی ما کان مکنوناً فی علمک و مسطوراً فی کتبک اسألک بأن تجعلنی مستقیماً علی امرک و متشبّثاً بذیل عنایتک انّک انت المقتدر العزیز الغفور انتهی
و اینکه ذکر ورقه اخت جناب آقا غلامحسین علیهما بهآء اللّه نموده بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل لها و للأوراق الّتی اقبلن و آمنّ باللّه الفرد الخبیر قوله جلّ کبریائه و عزّ بیانه
یا امتی و یا ورقتی حمد کن محبوب عالمیان را که باین فیض اعظم فائز شدی در ایّامی که اکثر علما و رجال ارض از آن محرومند ترا باسم ورقه ذکر نمودیم تا بمثابۀ اوراق از اریاح ارادۀ حقّ جلّ جلاله متحرّک باشی چنانچه اوراق اشجار ارض از هبوب اریاح ان اشکری ربّک بهذا الذّکر المبین اگر حلاوت کلمۀ یا امتی را بیابی از عالمیان خود را فارغ مشاهده نمائی و در لیالی و ایّام بذکر مقصود یکتا مشغول شوی اوراق و امائی که از فرات رحمت رحمانی آشامیدند و بشطر اللّه ناظرند هر یک را بابدع بیان ذکر نمودیم طوبی لهنّ و نعیماً لهنّ سوف یظهر اللّه مقامهنّ فی مقام لا یذکر بالأذکار و لا یوصف بالأوصاف و ترا وصیّت مینمائیم بآنچه سبب ارتفاع امر اللّه است مابین عباد و اماء ندای دوستان را میشنود و اعمال را مشاهده میفرماید انّه هو السّمیع البصیر البهآء علیک و علیهنّ من لدی اللّه المقتدر العلیم الحکیم انتهی
و اینکه ذکر سیّدۀ کبیره علیها بهآء اللّه که به حاجیه معروفند نموده بودند عرض شد و یک لوح امنع اقدس مخصوص او نازل یا محبوب فؤادی امواج بحر فضل الهی نه بشأنیست که انسان بتواند تعقّل نماید و یا از عهدۀ شکر برآید کینونت حمد و ثنا و شکر در این عرصه خود را فانی مشاهده مینماید و عاجز و قاصر میبیند در ایّامی که از سماء بغضا سهام بلا اغزر از امطار نازل و ظلمت ضغینه از جمیع جهات محیط قلم اعلی بشأنی ناطق که صدهزار جوهر روح منصعق مشاهده میگردد بصدهزار عجز و ابتهال عرض مینمایم غافلین را آگاه فرماید و از دریای دانائی بنوشاند اوست باذل اوست معطی اوست بخشنده اوست کریم اوست توانا و بینا از مطلب دور افتادم هذا ما نزّل لها قوله جلّ جلاله
ای کنیز خدا بشنو ندای مالک اسماء را که در سجن بتو توجّه نموده و ترا ذکر مینماید هر قاصدی را اعانت نموده و هر ندائی را جواب عطا فرموده و هر طالبی را راه داده امروز سبیل مستقیم ظاهر و میزان عدل منصوب و انوار آفتاب فضل مشرق ولکن ظلمت انفس ظالمه بمثابۀ غمام مابین آفتاب فضل و اهل عالم حجاب شده و حایل گشته طوبی از برای کسی که حجاب را خرق نمود و بانوار آفتاب ظهور منوّر گشت چه بسیار از نفوس که خود را از عقلا و اهل دانش میشمردند و در یوم الهی از جمیع فیوضات محروم و ممنوع گشتند یا ورقتی یا امتی قدر این فضل را بدان و همچنین رحمتی که بر تو سبقت گرفت و ترا بافق اعلی هدایت نمود اماء قانتات را از لسان مظلوم تکبیر برسان و بعنایتش مسرور دار انتهی
و هذا ما نزّل لضلع جناب الأنیس علیهما بهآء اللّه
یا ورقتی ان استمعی ندائی من شطر سجنی انّه لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب انّا انزلنا من سمآء الظّهور ما انارت به الوجوه و قرّت به العیون قد اتی الوعد و القوم لا یشعرون قد ظهر الموعود و هم لا یفقهون قد اتی من خضع له العالم و تزعزعت ارکان الأمم الّذین نقضوا المیثاق و العهود قد اتاهم من یذکرونه فی اللّیالی و الأیّام و هم اعرضوا عنه و افتوا علیه بظلم ناح به روح الأمر و صاح العرش فی مقام مرفوع ان اشکری ربّک بما اختارک لعبده الّذی کان اسیراً بأیدی المشرکین فی سنین معدودات و نجّاه امراً من عنده و هو المقتدر علی ما کان و ما یکون یا ورقتی حمد کن مقصود عالم را که چشمت را روشن نمود بنور معرفت خود و اذنت را فائز فرمود باصغاء ندائه الأحلی ندائی که در لیالی و ایّام و عشیّ و اشراق مرتفع است ید فضل دستت را گرفت و از ظلمات اوهام بمشرق یقینت آورد از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر آنچه که لایق این مقام بلند است انّه غفرک و امّک انّ ربّک لهو الفضّال الکریم انّا نبشّرک و ایّاها برحمتی و عنایتی و نذکر ضلع اخیک و نبشّرها بفضلی الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی
اشراقات انوار آفتاب حقیقت اولیا و احبّا و قانتات و ورقات را اخذ نموده لعمر محبوبنا و محبوب من فی السّموات و الأرض اگر بگوش حقیقت آیات الهی را اصغا نمایند کل مشتعل شوند بشأنی که عالم را مشتعل نمایند یعنی هر نفسی که در او بقیّۀ روح باقی بزندگانی حقیقی فائز میشود انّه علی کلّ شیء قدیر
در این وقت بمنظر اعلی توجّه نموده الی ان دخلت المقام اذاً نطق لسان العظمة قال و قوله الأحلی یا خادم بچه مشغول بودی عرض شد بتحریر جواب مراسلات جناب میرزا و ذکر اولیا در آن حین این کلمۀ علیا از لسان مالک وری نازل قوله جلّ کبریائه و عظم اقتداره انّا نحبّ ان نذکر انجم سمآء العرفان مرّة اخری و نوصیهم بما یرتفع به امر اللّه المهیمن القیّوم طوبی لهم بما اقبلوا و سمعوا و اجابوا و فازوا بما غفل عنه علمآء الأرض و عرفائها الّا من شآء اللّه ربّ العالمین باید باتّحاد و اتّفاق تشبّث نمایند بشأنی که اختلافات عالم سبب تشتّت نشود و فصل ننماید بکمال همّت بر اصلاح عالم قیام کنند و در جمیع اوقات بحکمت و بیان ناس غافل را ببحر دانائی هدایت نمایند که شاید آگاه شوند و از ما سوی اللّه فارغ و آزاد گردند و امر مینمائیم دوستان خود را بحفظ مقامات خود لعمری از برای هر یک مقامی مقدّر که اقلام عالم از ذکرش عاجز است طوبی لهم طوبی لهم انتهی
فیالحقیقه امروز روز اعمال و افعال و حکمت و بیان است در لوحی از الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل قوله عزّ بیانه در جمیع امور بحکمت ناظر باشید حکمت دریاق اعظم است بسا میشود معرض را مقبل مینماید و دشمن را دوست تمسّک باو لازم چه که در اکثری از الواح این فقره از سماء مشیّت مطلع نور احدیّه نازل طوبی للعاملین در کلّ حین متمسّک باشید بامری که سبب اعلاء کلمة اللّه گردد اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه جند اللّهند در این ظهور اعظم و همچنین کلمۀ طیّبۀ مبارکه این جنود جذّاب قلوبند و فاتح ابواب این سلاح احدّ از سلاح عالم است فاسأل اللّه بأن یؤیّد الکلّ علی ما نزل من قلمه الأعلی فی الزّبر و الألواح انتهی در جمیع احوال از حقّ جلّ جلاله تأیید میطلبم بی عنایاتش هیچ شیء از اشیاء ثمری نداشته و ندارد له الفضل و الجود و الکرم و له ما یعجز عن ذکره الأمم
دستخطّ دیگر آن محبوب که بتاریخ ٢٣ شهر شعبان المعظّم بود فیالحقیقه آب قوس بود از برای تشنۀ قلب الأسد للّه الحمد مسرّت کلّی حاصل هر هنگام نفحهئی از شطر محبّت آن محبوب متضوّع میشود فیالحقیقه نافۀ مشکی است از برای این خادم فانی دماغ جان معطّر و قلب با قوّت جدید ظاهر چه که تمام آن مزیّن است بذکر و ثنا و خدمت و محبّت محبوب عالم و در آن مرقوم آنچه که بر حزب اللّه در ارض میم و الف وارد شده تعالی تعالی عمل العلی و ذکر العلی و بیان العلی و استقامة العلی و شهادة العلی و محو العلی و صحو العلی و صعود العلی و علوّ العلی لعمر محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصودکم قد ظهر منه من الاستقامة ما تزیّنت به سمآء الاقتدار و من المظلومیّة ما ناحت الحوریّات فی الغرفات و اهل الفردوس الأعلی فی مقامات عالیات فیالحقیقه همچه دمّی حیف بود هدر برود و در بساط منجمد شود حسن کار این بود که احدی از ایشان مغایری ندید و خلاف حکمتی واقع نه خالصاً لوجه اللّه اغلی و اعزّ اشیاء عالم را انفاق کرد هنیئاً له یک عالم هنیئاً از برای او لفظ و بیان و ذکر این عبد قابل این مقام نه ولکن از قلم اعلی نازل آنچه که سزاوار است له الحمد فی کلّ الأحوال این ایّام هم توجّه آن حضرت بآن اطراف جایز نه و مخصوص اسرای آن ارض که بسجن طاء وارد شدند آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد ذکر آن دیار و اسرای آن دیار و شهدای آن دیار در ساحت اقدس بوده و هست توجّه بارض طاء هم این سنه جایز نه چه که از داخلی هم اطمینان کامل حاصل نه انّ ربّنا الرّحمن لهو السّتّار الکریم
اینکه ذکر جناب مشهدی حسین علیه بهآء اللّه فرموده بودند آنچه اراده نمودهاند در ساحت امنع اقدس عرض شد و مقبول افتاد ولکن فرمودند ذکرش حال جایز نه چه که مفسدین ارض در حرکتند و مترصّد دستآویز و همچنین فرمودند خدمات او در این سبیل در نظر بوده و هست و مدّتهاست یک لوح امنع اقدس مخصوص او نازل ولکن ارسال نشده این ایّام ارسال میشود و یک لوح دیگر هم این دو یوم نازل شد انشآءاللّه بهر دو فائز میشوند
اینکه در بارۀ جناب حاجی علی و ضلع ایشان علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما تکلّم به مکلّم الطّور قوله عزّ کبریائه و جلّ جلاله این فقره لدی الوجه مقبول افتاد نعم ما عمل به الحاجّ المذکور یعنی در تزویج بنت ذبیح علیه و علیها بهآء اللّه انّا ذکرناه من قبل و فی هذا الیوم بما قرّت به العیون و طارت به الأرواح بشّره من قبلی و ذکّره من لدی المظلوم بما نزّل من لدی اللّه مالک الرّقاب انشآءاللّه بروح و ریحان و الفت و اتّحاد ایّام بگذرانند و بذکر و ثنای مقصود عالمیان در عشیّ و اشراق مشغول باشند انتهی فیالحقیقه ماندن در ارض طاء در این ایّام مثمر ثمری نه انشآءاللّه ابن حضرت ذبیح علیهما بهآء اللّه بمعروف تمسّک مینمایند و سبب تفریق نمیشوند اگر محض تفرّج هم باشد توجّه بارض جناب حاجی نمایند محبوبست یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی و السّلام علی من اتّبع الهدی
عرض دیگر آنکه جناب محبوبی امین علیه بهآء اللّه ذکر آن حضرت را مکرّر نموده فیالحقیقه بحقّ ناظرند و بحقّ ناطق معروف را از دست نداده و انشآءاللّه نمیدهند باری ذکر خیر آن حضرت مکرّر از ایشان شنیده شد حقّ توفیق عنایت فرماید تا کل موفّق شوند بآنچه که لایق این یوم مبارک است
نفوس مذکورۀ در دستخطّ آن حضرت فیالحقیقه از بحر محبّت آشامیدهاند و بافق عنایت ناظرند این معدوم فانی شهادت میدهد در حقّ ایشان و از حقّ جلّ جلاله توفیق میطلبد چندی قبل مخصوص کل الواح مقدّسۀ منیعه از سماء مشیّت الهیّه نازل و انشآءاللّه ارسال میشود از حقّ منیع سائل و آمل که کل بنفحات آیات مقصودنا و مقصود من فی العالم فائز شوند
اینکه در بارۀ حقوق مرقوم داشتند که جناب حاجی مذکور ارادۀ ادای آن دارند هذا من فضل اللّه یؤتیه من یشآء للّه الحمد مؤیّد گشتند به عمل بما نزّل فی الکتاب وجهی که قرار شد در این سنه بدهند حسب الأمر قسمت شد صورت آن بنظر میرسد از حقّ میطلبم ایشان را بر اعمال عظیمه موفّق فرماید و از سماء فضل برکت عطا نماید انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر
و اینکه در بارۀ بقعۀ مبارکۀ حضرت ورقۀ علیا و مخدّرۀ کبری و حضرت افنان حضرت خال معظّم علیهما من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتید و رجای جناب من فاز و نفوس اخری علیهم بهآء اللّه در ساحت امنع اقدس مالک الوری عرض شد و باجابت مقرون فیالحقیقه این عنایت بسیار عالیست چه که محو باو راه ندارد عزل باو نمیرسد از قلم اعلی در ایّام ظهور چنین عنایتی ظاهر شود معلوم است شأن و مقام آن فیالحقیقه بخلع باقیه و طراز دائمه فائز شدند نعیماً لهم و مریئاً لهم و طوبی لهم این ذکر در کتاب الهی مخلّد و عرفش مابین عباد متضوّع این بدء مقدّس از ختم و نهایت است در این مقام بیاناتی از لسان عظمت شنیده شد از جمله این کلمۀ علیا قوله عزّ کبریائه آفتاب بیان الهی را افول اخذ ننماید و غروب از پی درنیاید انتهی اینست مقام خلود یشهد بذلک ربّنا العزیز الودود و مخصوص لوح امنع اقدس هم در این مقام نازل یعنی در تفویض تولیت بقاع مبارکۀ مخصوصۀ در آن بقعه الی جناب الفضل الّذی فاز بلقآء اللّه فی السّجن و نفوس اخری الّذین نزّلت اسمائهم فی اللّوح امراً من لدن آمر علیم هذه صورة ما نزّل من ملکوت الأمر قوله عزّ بیانه
یا فضلاللّه انّا ولّیناک و الأربعة المعروفة المذکورة لدی الوجه علی البقعة الورقة العلیا و البقاع المنسوبة الینا هناک و جعلنا التّولیة فی کفّکم عزّاً لکم و لذرّیّاتکم بدوام الملک و الملکوت ان اشکروا اللّه بهذه الدّولة الباقیة و العنایة الدّائمة انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المهیمن القیّوم قوموا بقیام ثابت راسخ علی خدمة فوّضت الیکم من لدی اللّه مالک ما کان و ما یکون انتهی
و همچنین لوحی از سماء عنایت در ذکر قبول بیت و بستان جناب حاء و سین علیه بهآء اللّه نازل قوله جلّ اجلاله و عظم کبریائه
یا حسین انّا قبلنا بیتک و بستانک و زیّنّاهما بطراز القبول و قرّرناهما مقرّاً للأولیآء الّذین یسافرون و یدورون البلاد لتبلیغ الأمر و اعلآء کلمة اللّه المطاعة و جعلناک موکّلاً علیهما و خادماً لهما و قدّرناهما لک ذکراً باقیاً دائماً لتشکر ربّک السّامع المجیب انتهی
للّه الحمد دو آفتاب از افق کرم مالک قدم ظاهر و مشرق یعنی دو لوح از سماء مشیّت مقصود عالمیان نازل و هر یک بافصح بیان بعنایت حقّ جلّ جلاله ناطق انشآءاللّه بآن فائز شوند و بآنچه مأمورند عامل گردند و همچنین حقوق الهی که جناب حاجی عل علیه بهآء اللّه بادای آن موفّق شدند کل بطراز قبول فائز و این کلمۀ مبارکه از ملکوت بیان رحمن نازل قوله تبارک و تعالی انّا قبلنا ما اراده فی سبیل اللّه طوبی لمن فاز بأدآء ما علیه من حقوق ربّه و بعد از قبول حسب الأمر قسمت شد عدد خمسین مخصوص محبوسین راء و شین و اربعین مخصوص محبوسین ارض طاء و خمسین هم از جناب شیخ سل مخصوص بعضی از مسافرین اخذ شد باید از آن وجه بایشان برسد و خمسین هم بساحت اقدس ارسال دارند و یک سنه را هم بخود جناب حاجی عل علیه بهآء اللّه عطا فرمودند یعنی بخشیدند فیالحقیقه این عنایتی است بزرگ و فضلی است عظیم از برای نفسی که الیوم مؤیّد شود بر خدمت امر و ادای حقوق الهی چه که اثر و ثمرش بدوام ملک و ملکوت باقی است نسأل اللّه بأن یوفّقنا علی ذکره و ثنائه و علی العمل الصّالح و الکلم الطّیّب و الأخلاق الطّیّبة الرّاضیة المرضیّة و القیام علی خدمة امره المبرم المتین این خادم فانی از حقّ تعالی شأنه سائل و آمل که عظمت وقت و مقام آن را الهام فرماید تا کل قدر وقت را بدانند و بما ینبغی قیام نمایند انّه لهو المؤیّد المقتدر القدیر البهآء المشرق من افق سمآء العنایة علی حضرتکم و حضرة الأنیس و علی اولیآء اللّه و اصفیائه فی هناک الّذین ما نقضوا میثاق اللّه و عهده و ما خوّفتهم الصّفوف و الجنود و الحمد للّه مالک هذا الیوم الموعود
الحمد للّه مرّۀ اخری بدستخطّ آن حضرت فائز اینکه در بارۀ محبوبی جناب انیس و آقایان جناب آقا میرزا سیّد علی و آقا غلامحسین و آقا میرزا محمّد باقر علیهم بهآء اللّه و عنایاته مرقوم داشتید در لیلۀ هفتم شهر صفر یک ساعت و بیست و پنج دقیقه از شب گذشته قصد ذروۀ علیا و مقرّ عرش نموده آنچه مرقوم فرمودند امام وجه مالک قدم عرض شد آیۀ مبارکۀ منزلۀ در کتاب اقدس را قرائت فرمودند قوله عزّ بیانه و جلّ ذکره تزوّجوا یا قوم لیظهر منکم من یذکرنی بین عبادی هذا من امری علیکم ان اتّخذوه لأنفسکم معینا و بعد این کلمۀ علیا از ملکوت اعلی ظاهر قوله عزّ اجلاله یا عبد حاضر جمیع امور در قبضۀ قدرت الهی بوده و هست و آنچه امر نماید او محبوبست هر یک از نفوس مذکوره را ذکر نمودیم بشأنی که جمیع اشیاء از بادۀ ذکر مجذوب و بثنای مذکور ناطق هذا من فضل اللّه یؤتیه من یشآء بنویس بایشان فقر بنفسه احتشام میطلبد لعمر اللّه فقر حقیقی بمثابۀ بحر است و احتشام عالم مانند قطره ولکن احتشام دوست لازال بخضوع و خشوع دوستان ناظر و بایشان متوجّه و با ایشان جالس انتهی
بعد از عرض شعر و ذکر عهد جناب آقا میرزا سیّد علی و همچنین رجای آقایان دیگر لسان عظمة باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ کبریائه باید آنچه در کتاب اقدس از ملکوت مشیّت الهی نازل شده عمل نمایند و قلم اعلی اجر لقا از برای هر یک در صحیفۀ حمرا ثبت میفرماید به نصبت رایة یفعل ما یشآء و هر چه اراده فرماید جاری مینماید لیس لأحد ان یقول لم و بم انتهی این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینماید که بعد از عنایت کبری یعنی اجر لقا اسبابی ظاهر شود که در ظاهر هم ایشان بشرف لقا فائز شوند و از کوثر وصال بیاشامند دیگر تا کی این عنایت ظاهر شود و شمس اذن اشراق فرماید ولکن حمد مقصود عالمیان را که از فضل بیمنتهایش عنایت فرمود آنچه را که هیچ شیء از اشیاء باو معادله ننماید اجر لقا نعمتی است عظیم و اوست مائدۀ دائمۀ باقیه للّه الحمد بآن فائز شدند صدهزار حسرت از برای نفوسی که از عنایت امروز غافلند و از انوار آفتاب حقیقت محجوب و بیخبر
و اینکه مرقوم داشتید در ارض ص در مضجع مطهّر مقدّس حضرت سلطانالشّهدآء و محبوبالشّهدآء روحی لهما الفدآء بیتوته بعمل آمد لعمر محبوبنا و محبوبکم آن حضرت عمل فرمودند آنچه را که از سیّد اعمال است و این فقیر لاشیء چگونه از عهدۀ این شکر برآید و یا اولیای دیگر که در این ارض ساکنند این عبد از قبل خود و ایشان بعجز و قصور اعتراف مینماید و در حینی که کمال تحیّر دست داده بود و در بحر فکر متغمّس بنظر آمد که مقرّ کان اللّه و لم یکن معه من شیء را بوکالت ایشان زیارت نمایم و این عملی است که صد هزار هزار عالم ربح فوق ربح از برای آن محبوبست فوراً بحمد و ثنای محبوب یکتا مشغول گشتم و طلب اذن نموده بعد از اشراق آفتاب اذن از افق اراده امام وجه حاضر و بزیارت فائز و بطراز قبول مزیّن اینست عملی که از برای او شبه و نظیر تصوّر نشده و نمیشود له الحمد و المنّة و له العنایة و الکرم و الرّحمة
و اینکه ذکر اهل بیت علیهم من کلّ بهآء ابهاه را نموده بودند و عنایات و محبّتشان که نسبت بآن جناب ظاهر شد فیالحقیقه سزاوار این مقامند لازال بخدمت حقّ مشغول بودهاند و کمال محبّت را در بارۀ اولیائش اظهار مینمودند آنچه از ظلم ظالمین یعنی ذئب و رقشا بر ایشان وارد شد از محبّت الهی ممنوع نشدند باستقامت فائزند و این مقامیست بسیار بزرگ از حقّ جلّ جلاله میطلبم ایشان را موفّق و مؤیّد دارد انّه علی کلّ شیء قدیر
و اینکه در بارۀ جناب حاجی محمّد صادق خا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید یک لوح امنع اقدس از سماء عنایت مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و از کوثر بیان رحمن بیاشامند آشامیدنی که انتهای آن از حدود مقدّس و منزّه هی بیاشامند و بنوشانند امثال آن نفوس اگر بحکمت رفتار نمایند و در حبّ الهی ثابت و مستقیم شوند تأیید حقّ جلّ جلاله بایشان میرسد باید بکمال حکمت بتبلیغ مشغول شوند که شاید اهل آن جهات عرف ظهور را بیابند و ندای دوست را بشنوند و به ما ینفعهم عامل گردند
هذا ما نزّل من سمآء مشیّة ربّنا الرّحمن لجناب خا علیه بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی
بسمی الظّاهر النّاطق من الأفق الأعلی
انّ المظلوم یذکر من اقبل الی الفرد الخبیر و اعترف بوحدانیّته کما اعترف به القلم الأعلی اذ جال فی مضمار البیان طوبی لنفس فازت بعرفان ربّها و ویل لکلّ غافل مریب انسان بمثابۀ شجر است اگر باثمار مزیّن گشت لایق مدح و ثنا بوده و هست والّا شجر بیثمر قابل نار است اثمار سدرۀ انسانی بسیار لطیف و پسندیده و محبوب اخلاق مرضیّه و اعمال حسنه و کلمۀ طیّبه از اثمار این شجره محسوب ربیع اشجار ظاهره در هر سنه ظاهر و مشهود ولکن ربیع اشجار انسانیّه ایّام ظهور حقّ جلّ جلاله بوده اگر در این ربیع الهی سدرههای وجود باثمار مذکوره مزیّن شوند البتّه انوار آفتاب عدل من علی الأرض را احاطه نماید و کل خود را فارغ و مستریح در ظلّ حضرت مقصود مشاهده کنند آب این اشجار کوثر بیان محبوب امکان است در یک آن غرس میشود و در آن دیگر از امطار رحمت رحمانی فرعش در سماء مشاهده میگردد شجرۀ یابسه قابل ذکر نبوده و نیست طوبی از برای مقبلی که بطراز همّت مزیّن شد و بر خدمت امر قیام نمود او بمقصود فائز و بآنچه از برای او خلق شده عارف صدهزار افسوس از برای نفوس غافله فیالحقیقه ایشان بمثابۀ اوراق یابسۀ مطروحۀ بر ارضند عنقریب باد اجل هر یک را بمقرّ خود راجع نماید غافل آمدند و غافل زیستند و غافل بمقام خود رجوع نمودند عالم در هر حین بأعلی النّدآء ندا مینماید و میگوید من فانیم و ظهورات و الوان من فانی از اختلافات و تغییرات محدثۀ در من پند گیرید و متنبّه شوید معذلک بصر موجود نه تا ملاحظه کند و سمع مشهود نه تا بشنود سمع حقیقی امروز ندا مینماید و میگوید هنیئاً لی امروز روز من است چه که ندآء اللّه مرتفع است و کینونت بصر میگوید مریئاً لی روز روز من است چه که جمال قدم از افق اعلی مشرق و لائح باید اهل بهاء از مالک اسماء در کلّ احیان سائل و آمل شوند که شاید اهل انشاء از فیوضات ایّامش محروم نمانند جمیع علما باین کلمه ناطق بودند و مکرّر در زمان طفولیّت نفس حقّ اصغا نموده میگفتند آیا آن کلمۀ قائم چه کلمهایست که نقبا از آن فرار اختیار مینمایند بگو آن کلمه حال ظاهر و شما قبل از استماع فرار نمودهاید و ملتفت نیستید و آن کلمۀ مبارکۀ مکنونۀ مخزونۀ مصونه اینست هو در قمیص انا ظاهر و مکنون به انا المشهود ناطق اینست آن کلمهئی که فرائص مشرکین از آن مرتعد شده سبحاناللّه در جمیع کتب قبل عظمت این یوم و عظمت ظهور و عظمت آیات و عظمت کلمه و عظمت استقامت و عظمت شأن و مقام ذکر شده معذلک خلق از او غافل و محتجب انبیا لقای این یوم را آمل بودند داود میفرماید من یقودنی الی المدینة المحصّنة مدینۀ محصّنه عکّاست و حصنش بسیار محکم و مظلوم در او مسجون و همچنین در فرقان میفرماید ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و بشّرهم بأیّام اللّه در اکثری از صحف و کتب الهی ذکر این یوم بکمال تصریح مذکور و مسطور علمای عصر ناس را از این مقام اعلی و ذروۀ علیا و غایة قصوی منع نمودهاند طوبی از برای آن جناب که ظلمت اوهام از نور یقین منعت ننمود و سطوت ایّام شما را از مالک انام بازنداشت قدر این مقام را بدان و از حقّ جلّ جلاله حفظش را بخواه در هر حال دولت باقیه مخصوص حقّ و اولیائش بوده و خواهد بود البهآء المشرق من افق البقآء علیک و علی الّذین تمسّکوا بحبل اللّه المتین انتهی
الحمد للّه اشراقات انوار آفتاب عنایت کل را فراگرفته و بخششی ظاهر که هر ذکر بدیعی از ذکرش اظهار عجز نموده از حقّ جلّ جلاله این فانی سائل و آمل که کل را یعنی دوستان و آقایان را از شرّ خادعین و خائنین و ماکرین محفوظ دارد اوست مهیمن بر کل و قادر بر کل و محیط بر کل
و اینکه در بارۀ آقا میرزا عبّاس علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید که در اوّل ایّام عمر بنار محبّت مشتعلند و بخدمت قائم این فقره هم در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن قوله جلّ و عزّ
انشآءاللّه نهالهای جدیده از امطار رحمت الهی باوراق و اثمار بدیعۀ جنیّه فائز شوند امروز پرتو آفتاب فضل عالم را احاطه نموده طوبی از برای نفسی که باو فائز شد و ویل لکلّ غافل مرتاب نعیم از برای اشجاری که از اریاح ارادۀ حقّ جلّ جلاله حرکت نمایند در اوّل ایّام بعرفان حقّ و خدمت دوستانش فائز شدی انشآءاللّه در جمیع احوال و ایّام حیات بافق اعلی ناظر باشی و بنار حبّش مشتعل و از انوار وجهش منیر الأمر بید اللّه العلیم الخبیر البهآء علیک انتهی
این عبد فانی هم خدمت کل مرّة بعد مرّة عرض خلوص میرساند دیگر از تحریر خجلت میبرم چه که بسیار مزاحم شدم ای کاش هر دقیقه از دقایق این ایّام هزار دقیقه و هر ساعتی هزار ساعت میشد و این عبد هم مؤیّد میگشت و بذکر و ثنای اولیای حقّ مشغول میشد اگرچه باز کما ینبغی از عهده برنمیآمد ولکن امید هست که این رجا مقام عمل ظاهر شود و مقرّ گیرد انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر البهآء المشرق من افق سمآء عنایة ربّنا علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم و یسمع قولکم و یعینکم و ینصرکم فی اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی
عرض دیگر آنکه جمیع اولیاء الهی از عباد و اماء که در دستخطّهای آن حضرت مذکور بودند مخصوص هر یک لوح ابدع امنع اقدس از سماء عنایت نازل و ارسال شد هم این عبد در اصل مکتوب ثبت نموده و هم علیحده لوح نوشته ارسال گشت للّه الحمد مکرّر مذکور گشتند و آنچه بطرز لوح نیست یعنی بعضی فقرات منزله است باید آن محبوب سواد آن را از برای صاحبان آن ارسال فرمایند و همچنین یک لوح امنع اقدس اعزّ ابهی مخصوص آن محبوب نازل فضلاً علی ما نزّل فی المکتوب ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز گردند و عدد اسم اعظم الواح بدیعۀ منیعه بلااسم ارسال شد حسب الاستدعای آن حضرت و آنچه الواح مخصوص اولیای ارض ش نازل نزد محبوب روحانی جناب انیس علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال شد که برسانند و آنچه مخصوص اولیای آباده است نزد آقائی حضرت افنان جناب آقا میرزا آقا علیه من کل بهآء ابهاه ارسال شد که ارسال دارند انشآءاللّه عرف آیات الهیّه و کلمات قدسیّه که از خزائن علم ظاهر شده جمیع را اخذ نماید و به ما یحبّ و یرضی مؤیّد فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر الحمد للّه الواحد العزیز الفرید
* * *
جناب حاجی میرزا ابوالقاسم ش علیه سلام اللّه
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی نطق بکلمة من کلماته العلیا و بها فصّل بین العباد فی ناسوت الانشآء و بها اظهر سلطانه و ابرز اقتداره و بها ماجت بحور المعانی و البیان فی الامکان و نطق الکتاب الأعظم بین الأمم
یا ملأ الأرض و السّمآء تاللّه قد اتی مشرق الایقان و معه الفرقان الّذی به فرّق بین الحقّ و الباطل بذلک ارتعدت فرائص القبائل الّا من شآء اللّه ربّ العالمین و مقصود العارفین
سبحانک یا الهی و سیّدی و سندی اسألک بنورک السّاطع المبین و بحبلک المتین و بتجلّیاتک فی یوم الدّین ان تنوّر قلوب اولیائک بنور معرفتک ثمّ ارزقهم کوثر الاستقامة من ایادی عطائک ای ربّ قد خلقتهم لاعلآء امرک و اظهار کلمتک تراهم منقطعین عن دونک و مسرعین الی شاطئ بحر توحیدک بحیث نبذوا الأوهام و الظّنون الّتی بها منع عبادک عن التّقرّب الی ساحة عزّک و بساط عظمتک قدّر لهم یا مقصود العالم ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأمور لا اله الّا انت مالک یوم النّشور
و بعد یا حبیبی قد طار قلب الفانی اذ سمع هدیر عندلیب ثنائک فی وصف اللّه ربّنا و ربّک و مقصودنا و مقصودک و اخذ زمام السّکون عن کفّی بحیث نطقت امام الوجوه الملک لمن اجتذب بندائه عباده فی الأعصار و القرون وعزّة اللّه و عظمته قد اخذنی الفرح من کلّ الجهات بما خرق حضرتک الحجبات الّتی بها منع العباد عن التّوجّه الی الأفق الأعلی و الذّروة العلیا کأنّی سمعت من آثار قلمکم آیات انجذابکم و اشتعالکم و اشتیاقکم الی اللّه المقتدر الغفور العطوف فلمّا قرأت و اطّلعت قصدت المقام و عرضت امام الوجه قال المولی ارواحنا فداه یا اباالقاسم علیک سلام اللّه و عنایته قد حضر العبد الحاضر امام الوجه و عرض کتابک وجدنا منه نفحات حبّک و اقبالک و خلوصک و ایقانک و استقامتک و خشوعک للّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ العرش العظیم لعمری لو یتوجّه احد بسمع الفطرة لیسمع من الصّخره الملک و الملکوت و العزّ و الجبروت للّه ربّ العالمین طوبی لأذنک بما سمعت النّدآء و لبصرک بما رأی الأفق الأعلی و لقیامک امام کرسیّ العدل و لذکرک و ثنائک فی یوم فیه احاط المشرکون مدن اللّه مالک ما کان و ما یکون
یا ایّها الطّائر فی هوآء محبّة اللّه ینبغی لک و للموحّدین ان یتشبّثوا بأذیال ردآء عنایة اللّه و یسألوا من سمآء فضله و بحر عطائه ان یحفظهم من شرّ المشرکین و یبدّل ضعفهم بالقوّة و عجزهم بالاقتدار انّه هو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته زمام الأسمآء لا اله الّا هو المقتدر العزیز الحمید انّک اذا سمعت ندآء المظلوم ولّ وجهک شطر کعبة اللّه المهیمن القیّوم و قل
لک الحمد یا الهی بما هدیتنی الی صراطک المستقیم و بشّرتنی بظهور نبئک العظیم و نوّرت قلبی بنور توحیدک و انطقت لسانی بما انزلته فی کتبک و صحفک و الواحک سبحانک یا مرسل الأریاح و فالق الأصباح اسألک بمصباحک الّذی احاطته عواصف فراعنة العباد و قواصف جبابرة من فی البلاد ان تؤیّد من اقرّ بتوحیدک و اعترف بما انزلته فی کتبک ای ربّ تسمع حنینی فی حبّک و شوقی و شغفی من نفحات وحیک اسألک ان توفّقنی لأبشّر العباد بظهور آیاتک و بروز بیّناتک انّک انت المقتدر الفضّال الکریم لا اله الّا انت العلیم الحکیم انتهی
این فانی متحیّر که فضل و عنایت و عدل و عطای حقّ جلّ جلاله چه تصرّفی در عالم وجود داشته و دارد مقتضیات حکمت آن حضرت را مؤیّد فرمود بر حضور در مقامی که کل از آن اعراض نمودهاند و موفّق نمود بر اصغای بیانی که جمیع از آن ممنوع و محرومند الّا من شاءت مشیّته النّافذة و ارادته الغالبة فیالحقیقه عالم جدید شده اسرار بیان بارادۀ مقصود عالمیان از غیب بشهود و از ستر بظهور آمده چون این عنایات بر حسب ظاهر از برای آن حضرت ظاهر شده و کشف نقاب نموده امید هست قائد جنود اللّه یعنی بر و تقوی گردند اخلاق مرضیّه از اقوی جنود عالم نزد مالک قدم مذکور انشآءاللّه باین جنود مدائن حکمت و بیان را تصرّف نمایند و عالم را بنور معرفت منوّر دارند این امر لدی اللّه صعب نبوده و نیست بیک کلمه گوهر پاک عدل را جذب نمود و بر سموات برتری داد هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون از همّت آن حضرت اطمینان حاصل که جمعی از غافلین را بافق دانائی دعوت نمایند و فائز فرمایند بآنچه که السن حقایق بکلمۀ مبارکۀ الملک للّه ناطق گردد اولیای آن ارض طرّاً نزد مولی مذکور بوده و هستند و این فانی از برای هر یک طلب نموده نعمتهائی را که از احصا خارجست و از تحدید فارغ
اینکه در بارۀ ذکری که سبب آگاهی عباد است مرقوم فرمودند در آن اراضی حسب الأمر جایز نه چه که اکثری از عباد مابین مفسد و مصلح فرق نگذاشتهاند بلکه مصلح را مفسد و مفسد را مصلح دانسته و میدانند ارکان انصاف را سستی اخذ نموده و کذلک عدل را باید این عبد و آن جناب از حقّ بطلبیم عباد خود را بطراز انصاف مزیّن دارد امری که سبب فرح و علّت سرور است اینست که آن حضرت از بحر عنایت محروم نگشتند و نوشیدند آنچه را که ذکرش الیالأبد باقی و برقرار است و لازال مذکورند مدد غیبی اعانتش را ظاهر فرماید چه که حرکت و نیّت لوجه اللّه بوده و هست یسأل الخادم ربّه ان یقرّبکم و یوفّقکم و یؤیّدکم علی ذکره و ثنائه بالحکمة و البیان انّ ربّنا هو المقتدر العزیز المستعان
اینکه ذکر جناب حاجی میرزا ابوطالب ایّده اللّه را نمودند چون قبل از اطّلاع بر امر ظاهر شده بأسی نبوده و نیست اسأل اللّه ان یقدّر له ما قدّره لأمنائه و اصفیائه انّه هو المقتدر المختار امید آنکه از بعد بذکر مولی مذکور آیند و از بحر اعظم محروم نمانند
و اینکه در بارۀ کتاب مبارک ایقان مرقوم داشتند لو شآء اللّه تمام آن بآن جناب میرسد طائفین حول طرّاً سلام میرسانند و از حقّ جلّ جلاله از برای آن جناب تأیید میطلبند السّلام و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی عباد اللّه الصّالحین
* * *
هو النّاطق علی العرش امام وجوه العالم
الحمد للّه الّذی نوّر العالم بنیّر لاح و اشرق من فجر الظّهور فی افق سمآء بیان الرّحمن و بذلک غرّدت حمامة البهآء علی عمود النّور فی الفردوس الاعلی تاللّه قد اتی مکلّم الطّور و ظهر ربّ النّار فی سدرة الوجود و ینطق انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العلیم الخبیر و الحمد للّه الّذی زیّن سمآء المحبّة بانجم الاتّحاد و الاتّفاق و جعل سبب الاعظم لظهور ما اراد بین الامم حکم الاقتران فی الامکان و انّه عمّر الممالک و البلدان و اظهر الصّنائع و ما ترونه الیوم و سمعتموه من قبل من عباده الحکمآء تعالی مولی الاسمآء الّذی حکم بالتّزویج لراحة عباده و خلقه و سکونهم و اطمینانهم فی مملکته و بذلک انزل من ملکوته المقدّس فی کتابه الاقدس و فی کتبه و صحفه من قبل و من بعد انّه لهو المقتدر علی ما اراد و هو الفرد الواحد المختار
سبحانک یا اله العالم و مقصود الامم یشهد لسان ظاهری و باطنی و اعضائی و اجزآئی و ارکانی بوحدانیّتک و فرادنیّتک و بانّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت مقدّساً عنکلّ ذکر و وصف و ثنآء و لا تزال تکون بمثل ما کنت فی ازل الآزال
ای ربّ اسئلک بنسائم فجر ظهورک الّتی بها احییت الکائنات و بامطار سمآء فضلک و لئالی بحر علمک و حکمتک بان تؤیّد الّذی اقبل الیک و اظهرت له فضلک و عنایتک و وهبته امة من امآئک الّتی کانت قائمة علی خدمتک فی سنین معدودات اظهاراً لجودک و ابرازاً لفضلک ای ربّ الّف بینهما باسمک الّذی به سخّرت القلوب و اجتذبت النّفوس انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام من فی السّموات و الارضین و الحمد لک یا اله العالمین و مقصود العارفین
* * *
هو المقتدر المتعالی المقدّس العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی نوّر العالم من النّور الّذی اشرق من افق اسمه الأعظم اذاً اضطربت الأمم منهم من مات و رجع الی الفنآء و منهم من انصعق علی الأرض الغبرآء و منهم من اجتذبه النّور الی الأفق الأعلی البقعة المبارکة الّتی تنطق فیها السّدرة المنتهی انّه لا اله الّا ربّ الآخرة و الأولی و الحمد للّه الّذی زیّن الأشیآء بطراز النّقطة الظّاهرة تحت البآء و رکّبها بالهآء اذاً هدرت الورقآء و دلع دیک السّنآء و غرّدت حمامة البیان علی غصن البقآء انّه لا اله الّا هو و انّه لهو الکنز المخزون و الاسم المکنون الّذی به زیّنت الزّبر و الألواح و انّه لنار اللّه لمن اعرض و طغی و نور اللّه لمن اقبل و هدی و به فصّل اللّه بین الأخیار و الأشرار و به ادارت ایادی العطآء کوثر البقآء طوبی لمن نبذ الهوی و شرب منه باسم ربّه الأبهی و ویل لمن انکر و کفر باللّه مالک الأسمآء و فاطر الأرض و السّمآء
و بعد قد بلغ الخادم کتابکم الّذی کان مزیّناً بذکر اللّه و ثنائه و معطّراً بالعرف الّذی کان متضوّعاً من قمیص خلوصکم لسلطانه و حضرته نسأل اللّه بأن یقرّبکم الیه فی کلّ الأحیان و ینطقکم بما یجتذب به اهل الأدیان انّه لهو المقتدر المتعالی العزیز المستعان
مکتوب آن جناب واصل الحمد للّه عرف محبّت محبوب عالمیان از آن ساطع و آنچه از اقبال و اتّفاق و اتّحاد احبّا ذکر نموده بودند کمال فرح روی داد چه که الیوم کلّ مخصوص عرفان اللّه و اتّحاد و اتّفاق در امرش خلق شدهاند طوبی لهم انّ لهم حسن مآب و آنچه از بلایای وارده مرقوم داشتند اگرچه بظاهر سبب حزن و اندوه شد ولکن چون لوجه اللّه وارد شده نور علی نور بوده و خواهد بود دنیا فانیست چنانچه مشاهده میشود در کلّ دقایق در تغییر و تبدیل است و همین تغییر لوحی است که در او فنای آن از قلم قدرت ثبت شده یا طوبی للمتبصّرین عنقریب بساط ظلم پیچیده شود چنانچه از قبل شده و بساط نتایج اعمال مخلصین گسترده گردد اگر این مقام تفصیل داده شود لعمر اللّه جمیع قلوب اهل عالم طائف حول احبّای حول حقّ گردند نسأل اللّه ان یفتح الأبصار و یقرّها بالنّظر الی ما طلع و اشرق و لمع و ابرق من الأفق الّذی کان سلطان الآفاق لمن فی الابداع
ای برادر روحانی ناس را غفلت و نادانی از ملکوت باقی الهی منع نموده باید حذّاق اطّبای معنوی بتدابیر حکمت و بیان ایشان را تربیت نمایند و بکمال محبّت و شفقت کوثر معانی را بنوشانند و این کوثر در هر مقامی بظهوری ظاهر در مقامی خمر لذّة للشّاربین و در مقامی لبن لم یتغیّر طعمه و در مقامی ماء غیر آسن و در مقامی عسل مصفّی و این مقامات اربعه از قبل نازل ولکن از قلم ربّنا الأبهی بعدد اسم اعظم نازل گشته یا بشری للشّاربین و یا طوبی للشّاربین و هنیئاً للشّاربین
و اینکه مرقوم فرموده بودند بارض زاء توجّه نمودند و با احبّای آن ارض مجالست فرمودند و بعضی از نفوس قابله را بشطر احدیّه دعوت نمودند این فقره بسیار محبوب بوده و هست طوبی لقلبک بما قصد خدمة اللّه و لرجلک بما سرع الی ارض الزّآء لتبلیغ امر اللّه و للسانک بما نطق بذکر اللّه و لوجهک بما توجّه الی الأحبّآء خالصاً لوجه اللّه و طوبی از برای نفوسی که از کوثر محبّت و عرفان آشامیدهاند و بافق رحمن توجّه نمودند بعضی که من دون اللّه از برای خود اله اخذ نمودهاند بر اصل امر مطّلع نبوده و نیستند و بتوهّمات نفوس غافله در وادی ضلالت مبتلا و حیران ماندهاند اگر بر تفصیل امورات نفسی که او را معبود دانستهاند مطّلع شوند قسم بآفتاب افق تقدیس که صدهزار فرسنگ فرار نمایند و بندای یا لیتنا ما اتخذّت فلاناً خلیلا ناطق گردند و صیحه زنند از حقّ بطلبید انشآءاللّه جمیع مردگان را از کوثر حیوان معارف و بیان در این یوم که سیّد ایّام است زنده فرماید طوبی از برای نفوسی که بذکر آن جناب صنم وهم را بعضد یقین شکستند و بمالک یوم الدّین پیوستند علیه بهآء اللّه و رحمته انشآءاللّه ثابت و مستقیم بمانند چه که اکثری از ناس بمثل اوراق رقیقۀ یابسه مشاهده میشوند و بهر ریحی حرکت مینمایند این القلوب الصّافیة و این الآذان الواعیة و این الأبصار الحدیدة چه اگر نفسی الیوم در آنچه از مشرق امر الهی ظاهر شده تفکّر نماید جمیع عالم را معدوم مشاهده کند و بعروۀ وثقی تمسّک نماید بشأنی که جمیع قادر بر فصل نباشند
و اینکه نوشته بودید که بعضی از دوستان فتنۀ حادثۀ در آن ارض را سبب و علّت ذهاب آن جناب دانستهاند ابداً وجود آن جناب سبب آن فتنه نبوده بلکه سبب امری دیگر بوده قد شهد بذلک ربّنا المقتدر المبیّن العلیم الخبیر باید جمیع اهل آن ارض از احبّای الهی مسرور باشند بعمل آن جناب و اسامی نفوس مقبله و اماء مقبلات که در مکتوب آن جناب بود بساحت اقدس معروض شد طوبی لهم و لهنّ بما ذکرت اسمائهم و اسمائهنّ فی المقام الّذی جعله اللّه مقرّ عرشه و مشرق وحیه و مطلع ظهوره و سلطانه بین العالمین کلّ بعنایات الهی فائز شدند چه که هیچ امری اعظم از آن نیست که ذکر نفسی تلقاء عرش مذکور آید اگر بعظمت این مقام و شرافت آن مطّلع شوند هرآینه از بهجت و سرور هلاک گردند و لوحی از سماء مشیّت الهیّه مخصوص جمیع احبّای آن ارض نازل و بعنایتی مظلومین آن ارض در آن لوح مفتخر گشتهاند که تاللّه لا یعادلها ما فی الامکان انّا نشکر ربّنا الرّحمن بالموهبة الّتی ظهرت و لاحت من افق فضله المهیمن العزیز البدیع
و اینکه از حین ارتفاع امر اللّه سؤال نموده بودید انّ له وقت مخصوص فی کتاب اللّه ولکن این ایّام افضل بوده و هست چه که ظلم ظالمین و انکار علما و اعراض و اعتراض جهلا بمنزلۀ مصفّی است آنچه خالص است وارد میشود و اجرام از دخول ممنوع قدر این ایّام را باید بدانیم محبّت و الفت و عرفان این ایّام را لذّت دیگر و رَوْح دیگر است در ایّام ارتفاع امر و غلبۀ ظاهره هر نفس مردودهئی ادّعای ایمان مینماید چنانچه مشاهده میشود در این ایّام که فیالجمله رایحۀ عزّ در بعض بلدان مرور نموده بعضی از ماکرین و خادعین ادّعای محبّت و ایمان نموده و بهواهای نفسانیّه عامل و ناطقند چنانچه اوامر الهیّه را لعب صبیان انگاشتهاند و به غیر ما اذن اللّه تکلّم نمودهاند نسأل اللّه بأن یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی آنچه در الواح الهیّه نازل باید کلّ بآن ناظر باشند و بآن عامل هر نفسی بغیر آن تکلّم نماید از حقّ نبوده و نیست انّه بریء من الّذین یفسدون فی الأرض و یأکلون اموال النّاس و یرتکبون ما نهوا عنه فی الزّبر و الألواح ولکن آن جناب محزون نباشند از ذلّت واردۀ این ایّام همین ذلّت نفس عزّت خواهد شد زود است که امر اللّه مهیمن بر کلّ ظاهر شود لا رادّ لأمره و لا مانع لحکمه یفعل بسلطانه ما یشآء و یحکم بقدرته ما یرید اگر نفسی الیوم درست مشاهده نماید شمس امر را در قطب زوال ملاحظه کند مع آنکه جمیع امرا مخالف و جمیع علما معرض و جمیع ملوک بر حسب ظاهر متّحد و جمیع اخبار برّاً و بحراً متّصل و جمیع صفوف منتظم حقّ جلّ جلاله در سجن اعظم مع وحدته بشأنی ظاهر که فوق آن ممکن نه تعالی تعالی سلطانه تعالی تعالی اقتداره تعالی تعالی کبریائه و اگر دوستان حقّ بآنچه مأمور بودند عمل مینمودند حال مشاهده مینمودید که اکثر بلدان باعلام ایمان و عرفان مزیّن بودند از حقّ میطلبیم که دوستان را تأیید فرماید بر آنچه بآن مأمورند
و اینکه مرقوم داشته بودید که در محبّت اللّه انفاق جان محبوبتر است یا ذکر حقّ بحکمت و بیان لعمر اللّه انّ الثّانی لخیر چه که بعد از شهادت جناب بدیع علیه من کلّ بهآء ابهاه کلّ را بحکمت امر فرمودند باید امثال آن جناب بکمال حکمت بتبلیغ امر مشغول باشند که شاید گمراهان سبیل حقیقی الهی را بیابند و بمقام قدس قرب که مرجع من فی السّموات و الأرض است فائز گردند شهادت در سبیل محبوب از افضل الأعمال محسوب فیالحقیقه شبه و ندّی نداشته و نخواهد داشت ولکن اگر خود واقع شود محبوبست جمیع امور معلّق بقبول حقّ است و حقّ کلّ را بحکمت امر فرموده اگر نفسی بآن ناظر و عامل گردد و از او فساد و اعمال شنیعه که سبب تضییع امر اللّه است ظاهر نشود و بعد بحدوث فتنهئی شربت شهادت بیاشامد این مقام اعلی المقام بوده و هست و فیالحقیقه این مقام سلطان مقامهاست لا یقدر البیان ان یصفه و لا القلم ان یکتبه عجب است از بعض نفوس که در چنین احیان مضطرب و متزلزل میشوند اصل این است که انسان به ما امره اللّه عامل گردد بعد از فوز باین مقام آنچه واقع شود محبوب بوده و خواهد بود باید آن جناب و جمیع احباب در کلّ احوال بحبل حکمت متمسّک باشند چه که اکثری ضعیفند بمجرّد ارتفاع ضوضا مضطرب و خائف و محتجب مشاهده میشوند قد سبقت رحمة ربّنا العالمین
و اینکه در اشعار شیخ بهائی مرقوم داشته بودید این عبد شهادت میدهد که اسراری که الیوم در وسط آسمان و زمین کشف شده و آن جناب بر آن مطّلع گشته صدهزار مثل شیخ مرحوم و فوق فوق آن بآن عارف نبوده و مطّلع نگشته چنانچه مشاهده نمودهاید که علمای اعلام چه اوهاماتی در ظهور قائم مجسّم نمودهاند و چه مقدار از اوراق لطیفۀ ممرّده را بذکر ظنونات لایسمنۀ لایغنیه سیاه نمودهاند کتب متعدّده در این مقام نوشتهاند و کلمهئی از آن را ادراک ننمودهاند عجب در این است که بعضی از اهل بیان مثل های هاویه که در ارض قاف ساکنست باوهامات اذکار قبل هنوز محتجب و در قبر جهل و نادانی ساکن است باید بکمال روح و ریحان و حکمت و بیان مشغول بتبلیغ امر باشند چنانچه الحمد للّه بودهاند اینقدر بدانید توجّه شما بارض زاء و ذکر شما در آن ارض لدی العرش مقبول افتاده هذا یکفیک وربّ العالمین جهد نمائید تا احبّای الهی باخلاق مرضیّه و اعمال حسنه و کلمات طیّبه عامل و ناطق گردند از حقّ جلّ کبریائه میطلبم که آن جناب را در کلّ احوال تأیید فرماید شما از نفوسی محسوبید که لدی العرش مذکور بوده و هستید و لوحی از سماء عنایت مخصوص آن جناب و همچنین لوحی مخصوص مخدّره امّ علیها بهآء اللّه نازل و ارسال شد انشآءاللّه بزیارت آن فائز شوند
و اینکه از عسر احبّای الهی مرقوم داشته بودند بلی جمیع عالم مخصوص حقّ و احبّای حقّ خلق شده و این امریست که کلّ رسل و جمیع کتب بر آن گواهند معذلک خلق جاهل غافل نفس حقّ را بظلم مبین در این حصن متین حبس نمودهاند و البتّه در این حبس و ظهور عسر و شدائد حکمتهای بالغۀ الهیّه مستور است جمیع عنایات الهیّه و قوّات صمدانیّه و غنای ربّانیّه متوجّه احبّای الهی است نظر بعدم اسباب ظاهر نشده عنقریب ظاهر خواهد شد و در الواح مبارکۀ منیعه که از سماء مشیّت ربّانیّه نازل شده علّت و سبب ضیق و تنگی احباب در آن مذکور دیگر احتیاج بعرض این بنده نیست ولکن اینقدر عرض میکنم که خیر کل در این فقر و عسر است اگر احبّا بر آنچه مخصوص ایشان مقدّر شده مطّلع شوند تاللّه لا یلتفتون الی الدّنیا و عسرها و شدّتها و مکارهها انّها ظلّ زایل سیطوی بساطها و یبقی ما قدّر لهم من لدی اللّه العلیم الحکیم و این عسر ظاهره هم انشآءاللّه بیسر مبدّل خواهد شد و شدّت برخا و اضطراب باطمینان انّه لهو المقدّر العلیم جمیع احبّای الهی را از جانب این خادم فانی تکبیر برسانید و بگوئید الیوم یومیست که باید بکمال سرور و ابتهاج رغماً لأنف العالم از کؤوس محبّت مالک قدم پی در پی بیاشامید و بذکر اللّه مشغول باشید قدر این ایّام را بدانید و چون عنادل بستان معانی بکمال شوق و اشتیاق در این ربیع الهی بسرائید و در هر مجلس و مجمع که کوثر ذکر الهی بدور آید این خادم فانی را فراموش ننمائید انّما البهآء علیک و علی احبّآء اللّه فی هناک
* * *
الحمد للّه الّذی کان باقیاً ببقآء کینونیّته و دائماً بدوام ازلیّته الّذی خلق الموجودات بکلمة امره و اظهر الممکنات لتجلّی انوار حبّه و جعل قلوب اولیائه عرشاً لاستوآء جمال احدیّته و مرآتاً لتحکّی جلال سلطنته و الصّلوة و السّلام علی اوّل نقطة ظهرت من غیب الأحدیّة و اوّل حرف بها تمّت کلمة الجامعة و اوّل نور اشرق من فجر الهویّة و اوّل نسیم هبّت من ریاض الالهیّة الّذی جعله اللّه فی عالم الأمر مظهراً لظهور جمیع اسمائه و صفاته و فی عالم الخلق سمّاه محمّداً بین عباده و علی آله و صحبه و سلّم تسلیماً کثیراً
یا ایّها المتعارج الی جبروت التّوحید و المتصاعد الی ملکوت التّفرید قد وصل الیّ کتابک و عرفت ما ذکرت فیه عن مسئلة الّتی تذهل عنها العقول و تحیّرت منها النّفوس و کأنّ جنابک اردت من هذا الفانی تفسیرها و کشف رموزها و هتک قناعها و غطائها مع انّی ما ادّعیت شئونات العلمیّة و البلوغ الی معارج الحکمة من اسرار اللّه المودعة فی هیاکل البشریّة مع ذلک و ما سمعت ضوضآء المشرکین و غوغآء المنافقین فیما قالوا فی حقّی و ارادوا علی نفسی کیف یقدر ان یدلع هذا الدّیک الالهی فی حدیقة المعانی او ان تطیر هذه الحمامة فی ریاض الفصاحة ولکن لمّا وجدت فی وجهک انوار المحبّة و فی قلبک حبّ اسرار الالهیّة اجری علیک شطّاً من هذا البحر الأعظم الموّاج و من هذا الغمام الهاطل اللّجلاج لیکون دلیلاً لحبّی ایّاک من حینئذ الی یوم الّذی تحشر العاشقون تحت لوائه و تجمع العارفون عند اشراق انواره فاعلم بأنّ العرفآء الّذین بلغوا الی لجج ابحر العنایة و عرفوا اسرار البدایة فی النّهایة یتکلّمون بکلام فی الظّاهر و یریدون منه المعانی فی الباطن و هذا من سننهم و عادتهم لذا یکفّرونهم بعض الجهّال و یسبّونهم اصحاب الجدال و یحاجّون بهم اهل الضّلال فی المقال و من [جملة] کلماتهم هذه الکلمة و انّها تکون نوراً و رحمةً للأبرار و نقمةً و غضباً للفجّار و لمّا وصلنا الی هذا المقام من الکلام اردنا ان نذکر بعض المقامات لیظهر لجنابک السّبیل قبل القآء الدّلیل من هذا العبد الذّلیل الّذی ابتلی فی هذه الظّلمات الطّویل و یسمع من قلبه العویل کلّ من سکن فی دیار الخلیل و دخل فی سرادق الأحدیّة عند مکاشفة انوار الجلیل فاعرف بأنّ اوّل اشراق شمس الالهیّة فی العوالم الملکیّة استوائه علی عرش الرّحمانیّة و من هذا التّجلّی ظهرت انوار الرّحمة من سلطان الأزلیّة علی الممکنات و هذه الرّحمة انقسمت علی قسمین قسم سمّیت بالرّحمة المنبسطة و الرّحمة الکلّیّة و الرّحمة الجامعة و الرّحمة المخزونة و الرّحمة الاطلاقیّة و الرّحمة المحیطة و امثال ذلک ممّا ذکر فی کتب العارفین قدّس اللّه تعالی اسرارهم و ارواحهم و هی رحمة الّتی تعطی من دون سؤال و تنفق علی الممکنات و الموجودات من البدایات و النّهایات من غیر الاظهار اعمّ من ان یکون بالاضمار او بالاجهار و هذه من رحمة الّتی سبقت کلّ شیء ممّا کان و عمّا یکون فی عوالم المصنوعات و المخلوقات و بهذه الرّحمة المنبسطة تظهر ربوبیّة الکلّیّة من مربّی الحقیقی علی کلّ من فی السّموات و الأرض و بها یرزق کلّ شیء و ینفق کلّ شیء و یعطی کلّ شیء قبل طلبه و مشیّته و ارادته کما انّ جنابک سمعت و عرفت عن آدم الأولی علی نبیّنا و علیه الصّلوة و التّسلیمات بأنّ اللّه تبارک و تعالی لمّا خلقه بقدرته و نفخ فیه من روحه و صوّره علی صورته هیّأ له اسبابه و کلّ ما کان محتاجاً الیه و کذلک فانظر فی الأطفال بأنّ اللّه تبارک و تعالی قدّر لهم رزقهم و کلّ ما یحتاجون به قبل ظهورهم و تولّدهم و انّهم حین خروجهم عن بطون امّهاتهم لیجدون ارزاقهم من غیر ان یسئلوها او یطلبوها لأنّهم ما کانوا فی الدّنیا حتّی یسئلون شیئاً و یطلبون امراً و لمّا جری مآء هذه الرّحمة عن بحر الأحدیّة فی عالم الصّمدیّة لذا جعلها اللّه مقدّسة عن الحدود و الجهات و منزّهة عن الطّلب و السّؤالات و لذا سمّی اللّه نفسه ربّ العالمین و انّی لو اذکر هذا المقام العالی و هذا الأمر المقدّس المتعالی بدوام عمری و بقآء کینونتی ما یفرغ حبّ قلبی عن هذا المقام الأعظم و هذا الرّمز المنمنم الأکرم ولکن اختصرت فی ذکره لئلّا تکسل فی مطالعته و ملاحظته و نسئل اللّه بأن یوفّقک بالوصول الی اسراره و البلوغ الی مواقعه و انّه هو فعّال لما یشآء و انّه هو العزیز الکریم و قسم سمّی بالرّحمة المحدودة و الرّحمة التّقییدیّة و امثال ذلک و من هذه الرّحمة ینزل من غمام العدل غیث العطآء بعد طلب العباد فی عالم الایجاد و هذا مقام العدل ای اعطآء کلّ ذی حقّ حقّه و هذا مقام هندسة الایجاد بعد الانوجاد و مراتب القدر فی الاشهاد و الانشآء کما نزّل من جبروت البقآء علی خاتم الأنبیآء صلّی اللّه علیه و سلّم و ان من شیء الّا عندنا خزائنه و ما ننزّله الّا بقدر معلوم و من ذلک المقام تموّجت ابحر القدریّة فی عوالم الملکیّة و اشرقت شمس الرّبوبیّة فی سمآء الجودیّة
و هیّج الرّیح موجاً یقذف الدّررا
و هذا مقام الّذی زلّت فیه اقدام العرفآء و زلعت ارجل البلغآء کما سئل احد من الأولیآء عن هذا المقام الأظهر و هذا المنظر الأکبر و اجابه بأنّه بحر زخّار لا تلجه و فی مقام آخر لیل دامس لا تسلکه و بعد قال القدر سرّ من سرّ اللّه و حرز من حرز اللّه مختوم بختام اللّه مطویّ فی علم اللّه رفع اللّه عن العباد عرفانه و وضعه فوق شهاداتهم لأنّهم لا ینالون بسرّ الصّمدانیّة و لا بتجلّی الرّحمانیّة الی آخر القول و کما تشهد الیوم اختلافات الأمم [لم یکن] الّا من عدم عرفانهم بهذا الأمر الأکرم والّا لو وصلوا الی هذا المقام الکبری و هذا الرّمز العظمی لن یعترض احد احداً و لن یلم نفس نفساً کما غرّد الورقآء علی اغصان سدرة البقآء عجب لمن اشتغل بعیوب النّاس و هو غافل عن عیوب نفسه و فی هذا المقام ینبغی بأنّ کلّ احد یتوجّه بنفسه و یهذّبها عمّا نهاه اللّه عنه و لا یعترض علی احد بهواه و یسئل کلّ ما یرد علیه من امر دینه عن الّذینهم کانوا مرایا علم اللّه و مظاهر امره و مطالع حکمه و مواقع نهیه و لهؤلآء النّقبآء حقّ بأن یأمروا النّاس بالمعروف و ینهوا العباد عن المنکر و هم الّذین یسارعون فی الخیرات و یرکضون الی الحسنات و لیس لدونهم من هذا الکأس نصیب و لغیرهم الیها من سبیل فوعمرک لو لا خوفی عن نمرود ارض النّفس و ملئه لألقی علیک من معارف الالهیّة ما تقرّ به عیناک و تبلغ الی کلّ ما اردت عن هذا الحوت المتبلبل فی التّراب ولکن مع ابتلائی بین یدی هؤلآء الفسقة الفجرة لن اقدر ان افتح علیک باب العلم و العرفان بمفاتیح الحکمة و البیان و اذکر لک من تغنّیات طور البقآء علی اغصان شجرة الایقان و انّ جنابک احصیت بعض ما ورد علیّ من رمی الشّقاق و ما ضرب علی فمی من ایادی الغلّ و النّفاق و انّهم فی کلّ یوم یشاورون فی امری علی ما هم یریدون و انّا نسئل اللّه بأن یجری علینا ما یحبّ و یرضی من حکم القضآء فی عوالم الامضآء و سیظهر ذلک و بعض ما ارادوا لأنّی انفقت روحی و نفسی و جسدی فی سبیل محبوبی و اشتیاقی الی اللّه کاشتیاق العین الی الجمال و الحوت الی الزّلال بل ازید من ذلک و اعلی عمّا یحصی من القلم علی الألواح ولکن لا تظهر ما اشرناک حتّی یظهر لک ما القینا علیک اذاً ترکنا القول و رجعنا الی ما کنّا فی ذکره فاعلم بأنّ فی ذلک المقام ای مقام القدر یجری کلّ الأمور علی التّرتیب الطّبیعیّ و المیزان الأصلیّ علی ما قدّر من تقدیر الأزلیّ و لکلّ شیء فی ذلک المقام مقدار و حدود و تکلیف لو یتجاوز عنه اقلّ من سمّ الابرة لیخرج عن حصن اللّه الّذی بناه بأیدی امره لحفظ عباده و من خرج عن حصنه فلیس له الیه من سبیل و لا الی حیاض رحمته من دلیل الّا بأن یتوب و یرجع الیه و انّ جنابک لو تشهد بعیون سرّک لتری بأنّ هذه الشّریعة المطهّرة فی الحقیقة حصن اللّاهوت فی ارض النّاسوت لیتحصّنوا فیه عباد مکرمون الّذین لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون و غیرهم من العباد الّذین ارادوا ان یدخلوا فی حصون شداد و من یدخل فی هذا الحصن لن یأخذه رمی الشّبهات و الظّنونات و لا یمسّه من نصب و لا من کره و من خرج عنه یأخذ السّارق ثیاب معرفته و ردآء ایمانه و شعار توکّله و دثار توسّله و یترک عریاً عن اثواب الجمیلة الّتی نسجها اللّه بأیدی نبیّه و رسوله و صفوته اعاذنا اللّه و ایّاکم من شرّ هذه السّرقآء الّذین لا یکتفون بالأموال و لا بما یتعلّق بالجلال فی عالم التّفصیل بعد الاجمال بل یأخذون من النّاس کلّ ما اعطاهم اللّه من قمص عنایته و اثواب مکرمته و فی هذا المقام یصدق علیهم الفقر الّذی یورث سواد الوجه فی الدّارین کما غنّت عندلیب الأحدیّة فی ریاض الصّمدیّة الفقر سواد الوجه فی الدّارین و کاد ان یکون کفراً فوعمری لو اذکر لک اسرار هذه الاشارات لتنقطع عن کلّ من علی الأرض و تطیر الی مدینة الصّفات عند تجلّی انوار الذّات ولکنّ القلم یمنعنی عن ذلک و اللّوح یصدّنی عن هذا و نسئل اللّه بأن یظهر ایّاماً یستشرق فیها شمس العلم عن افق الحکمة و یطلع فیها قمر الأسرار من اللّه المقتدر العزیز الغفّار فلمّا ثبت حکم الاعطآء لکلّ من فی السّموات و الأرض علی قدر استعداداتهم و مراتبهم فاعرف بأنّ السّالک الّذی سافر الی اللّه و هاجر الیه و انقطع عن الوطن الفانیة و اراد العروج الی الوطن الباقیة لتنکشف له اسرار المکنونة و الحقایق المخزونة و تظهر له جراثیم الأحدیّة و ظهورات الصّمدیّة و اذا وصل الی ذلک المقام الرّفیع و هذا الوطن المنیع حقّ علیه بأن یکون امیناً لخزائن علم اللّه و معتمداً للآلئ اسرار حکمته و ینبغی له بأن یکون حافظاً لهذه المعارف المودعة فی اوعیة قلوب المنیرة من عند اللّه خالق البریّة و یحفظها بمثل عینیه و یکتمها فی صدره و انّه لو یکشف حرفاً من هذه الأسرار لغیر اهله یجری علیه ثلاثة جنایات الأوّل الخیانة لأنّه خان اللّه فی افشآء اسراره لغیر اهله و الثّانی الظّلم لأنّه اعطی هذا المقام لغیر اهله و حمل علیه ما لا یطیقه و لن یقدر ان یحمله لذا یثبت علیه حکم الظّلم و ایّ ظلم اکبر عن ذلک و الثّالث القتل لأنّه اضلّ هذا المسکین و قتله قتلاً ایمانیّاً لأنّه لمّا لا یقدر ان یعرف هذه المعارف الالهیّة تزلّ قدماه عمّا کان علیه فی امر مبدئه و معاده لذا یصدق علیه حکم المقتول و یجری علی قاتله حکم القصاص و هذا القتل عند اهل الحقیقة اعظم و اکبر من قتل الجسد لو انتم بطرف الفؤاد تنظرون کما تدلّ بذلک ما نزّل من ملکوت الأحدیّة علی طلعة الأحمدیّة روحی و روح من فی لجج الأنوار فداه فی حقّ حمزة سیّدالشّهدآء و ابوجهل أ و من کان میّتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی النّاس کمن مثله فی الظّلمات و لیس بخارج منها اذاً تفکّر فی هذه الآیة المبارکة ان کان المقصود من الموت موت الظّاهریّة و الحیوة حیوة الظّاهریّة لن یصدق علی الحمزة حکم الموت و لا الحیوة لأنّه فی الظّاهر کان حیّاً بحیوة العنصریّة الظّاهریّة بل المقصود من الموت فی الآیة الشّریفة و الکلمة الالهیّة موت الایمانیّة و الموت القلبیّة فانّ الحمزة رضی اللّه تعالی عنه لمّا آمن باللّه و آیاته و برسوله الّذی ارسله بالحقّ صار حیّاً بحیوة الایمان و شرب عن کأس الحیّ الحیوان من عین الایقان یصدق علیه حکم الموت ای عن العوارض الحدّیّة و الحیوة ای الحیوة الباقیة الایمانیّة و بالعکس یجری الحکم علی ابوجهل و هذه الحیوة الایمانیّة یبقی و لا یفنی و یدلّ بذلک قوله تعالی فلنحیینّه حیوةً طیّبةً و امّا الحیوة الظّاهریّة تفنی کلّ نفس ذائقة الموت و بذلک ثبت بأنّ الموت الایمانیّة اعظم من موت الظّاهریّة فلمّا ثبت ذلک یثبت بأنّ القتل الایمانیّة ایضاً اعظم عن قتل الجسدیّة و لذا یجری علی هذا القاتل حکم القصاص فلمّا اثبتنا حکم القصاص علی العارف المکاشف بدلائل واضحة و براهین متقنة فاعرف بأن لن یقدر احد ان یجری علیه القصاص الّا الّذینهم شربوا الرّاح عن ساقی الجمال فی عالم الأرواح قبل ظهور الخلق فی عالم الأشباح و لهؤلآء الأقطاب ینبغی ان یجری علیه الحکم لأنّه ینبغی ان یجری علیه حکم القصاص من لا جری علیه حکم الحدّ لا کلّ همج رعاع الّذین لا یعرفون الحقّ عن الباطل و لا الظّلمة عن النّور اذاً نکتفی بما ذکرناه لک و نختم الکلام بأن الحمد للّه ربّ العالمین و السّلام علی من اتّبع الهدی
* * *
محبوبی ابن اسم اللّه اص جناب علی قبل نبیل علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی کان فی علوّ الرّفعة و العظمة و الجلال و یکون بمثل ما قد کان فی ازل الآزال انّه لا یوصف بالمقال و لا ینعت بما عند الرّجال و هو الغنیّ المتعال
یا محبوب فؤادی قد ورد علی دین اللّه ما ناح به سکّان الفردوس الأعلی و اهل الجنّة العلیا قد احاطت الأعدآء من کلّ الجهات و ارادوا اطفآء النّور الّذی اشرق من افق البطحآء انّ الخادم یسأل ربّه بأن یحفظ اولیائه و اصفیائه و یشرّفهم بلقائه فی یوم فیه اسودّت الوجوه و شاخصت الأبصار
بلسان پارسی عرض میشود اسکندریّه که فیالحقیقه تاج مدن اسلامیّه بود و بمثابۀ عروس بود مابین ممالک و دیار از سطوت مدافع انگلیس از اثواب امنیّت و اطمینان و طراز عزّت و عمار عاری مشاهده شد در ده ساعت عالیها سافلها بظهور رسید اهل وطن در کمال ضعف و اجنبیّه بغایت قویّ و غالب القدرة و الغلبة للّه الفرد الخبیر اینست بقیّۀ ظهورات ما انزله اللّه فی الکتاب طوبی للعارفین الفائزین در این ایّام نامۀ مفصّلی در جواب دستخطّ آن محبوب روحانی نوشته شد ولکن چون امورات پوسته منقلب است لذا ارسال آن در عهدۀ تعویق ماند و این ورقه بکمال اختصار عرض شد و امید هست که آن هم از بعد ارسال شود چون دول اجنبیّه بر سر مصر هجوم نمودهاند لذا این دیار هم خالی از اغتشاش نیست احبّای الهی که در اسکندریّه بودند جمیع باین ارض راجع شدند و آنچه داشتند مع اموال ناس کل بغارت رفت البلیّة اذا عمّت طابت اسکندریّه و ما فیه خراب و سوخته و منهوب ولکن عنایت حقّ دوستان را حفظ نمود نحمده فی کلّ الأحوال از قبل هم نامۀ مفصّلی ارسال شد و تا حین خبر آن نرسیده انشآءاللّه تا حال حضور و مشاهده را ادراک نموده
و اینکه در بارۀ جناب مس علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید از قبل لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد و در مکتوب مفصّلی که این عبد بآن محبوب نوشته تفصیلی ذکر نموده و حال مجدّداً آن تفصیل عرض میشود باری در جمیع احوال از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که آن محبوب را حفظ فرماید و جناب مس علیه بهآء اللّه را بر آنچه سبب و علّت بقاء دائمی است مؤیّد نماید انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر ذکر ایشان مکرّر در ساحت اقدس شده و چون خواهش نموده بودند که مؤیّد شوند بر امری که سبب و علّت ذکر ابدی دائمی شود امر فرمودند وکیلی معیّن نمایند در بنای بیت رفیع عالی و این فقره امریست که بدوام اسماء حسنی باقی و پاینده است و اثمارش از صدهزار اولاد اعظم و اکبر و احسن است ولکن بعد از نامۀ ثانی آن محبوب که مرقوم داشته بودند ایشان ارادۀ حقوق الهی دارند بعد از عرض این مطلب فرمودند اگر حقوق ادا شود و از آن این بنا مرتفع گردد لدی اللّه اقرب و احسن است و بطراز قبول فائز در این صورت حرّیّت مطلقه حاصل است انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو الآمر العامل المختار انتهی فیالحقیقه این فضلی است عظیم در بارۀ ایشان باید در لیالی و ایّام بحمد و شکر الهی مشغول شوند و بکمال روح و ریحان و تسلیم و رضا بآنچه امر شد عمل نمایند هنیئاً له
جوابهای دو دستخطّ آن محبوب تماماً در مکتوب مفصّل نوشته شده و همچنین جواب دستخطّ قبل آن محبوب که حاوی مطالب متعدّده بوده نوشته ارسال شد انشآءاللّه آن رسیده و این هم از بعد میرسد کلّ عسر یتزیّن بردآء الیسر اذا شآء و اراد و ذکر منتسبین آن محبوب هم بتفصیل شده استدعا آنکه جمیع منتسبین و اولیا و اصفیا را از جانب این خادم فانی تکبیر برسانید امید هست که کل فائز شوند بعنایت و رحمت و شفقت حقّ جلّ جلاله البهآء علی حضرتکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بعرفان اللّه ربّ العالمین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
اسم اللّه حضرت زین علیه من کلّ بهآء ابهاه بلحاظ انور ملاحظه فرمایند
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی کان و یکون بمثل ما قد کان و هو الّذی انعم و اکرم و عرّف و علّم و الهم البیان انّه لهو الرّحمن لا اله الّا هو النّاطق فی کلّ الأحیان
و بعد عرض این فانی خدمت حضرت عالی آنکه جناب آقا میرزا ابوالفضل گلپایگانی علیه بهآء اللّه مکتوبی باین فانی نوشتند و مقصود آنکه عرض شود و جواب ارسال گردد حال مکتوبی از این عبد مع الواح منیعۀ مبارکه ارسال شد اگر مجال هست آن حضرت ملاحظه فرمایند و سواد بردارند والّا اگر پوسته میرود ارسال دارند چه که زود باید بایشان برسد
حسب الأمر آنکه اگر نفسی به ارض نجفآباد و اردستان میرود و یا مکتوب آن جناب میرسد من غیر آدم بنویسید ناعقین و طیور لیل و کتاب سجّین و اوراق نار که از عراق و ارض سرّ و عکّا در الواح الهی مذکور بود ظهور آن در جمیع اماکن شده و میشود انشآءاللّه نفوس مطمئنّه مؤیّد شوند بر استقامت کبری و بقسمی ظاهر شوند که معرضین را مجال اعراض نماند یعنی بقوّۀ آیات منزله و بیّنات ظاهره حجبات اوهام را خرق نمایند و البتّه مظاهر ظنون ببلاد رحمن توجّه کنند کتاب سجّین و الواح نار هم همراه دارند لعمر اللّه انّ الّذی کتبها و ارسلها افتری علی اللّه المهیمن القیّوم لا ینبغی له ان یتکلّم بکلمة کذلک نطق لسان العظمة و القوم اکثرهم لا یشعرون بجاهای دیگر هم مصلحت بدانید اخبار نمائید البهآء علیک و علی من معک انتهی
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الکبریآء
الحمد للّه بعنایت مالک قدر یوم قبل جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه بنفحات آیات الهیّه متوجّه آن صوب گشتند و حال جناب ابابدیع علیه بهآء اللّه عازمند لذا مجدّداً این خادم فانی باین عریضه مصدّعست هنوز مسافرین قبل نرفتهاند جناب ملّا محمّد علی مع نفوس معدوده وارد از حقّ میطلبیم که قاصدان و مهاجران را تأیید فرماید بر آنچه الیوم سبب ارتفاع کلمة اللّه است و در هر مدینه و دیار که وارد میشوند سبب تذکّر نفوس و الفت و اتّحاد قلوب شوند و فیالحقیقه ناس از ایشان عرف اخلاق اللّه را بیابند باید هر یک نفحۀ حیوة باشند از برای اجساد ناس و رشحات بحر محبّت الهی باشند از برای اهل بلاد و البتّه امثال این نفوس قلیل بوده و هستند چنانچه از قبل فرمودهاند مثل اکسیر احمرند و اکسیر احمر کمیابست و روایت قبل که میفرماید و المخلصون فی خطر عظیم شاهد این مقالست ولکن نظر بآنکه عنایت امروز را مثل و مانند نبوده و نیست این عبد امیدوار است که جمیع احبّا و دوستان حقّ به ما هو المقصود فائز شوند و به غیر ما اراد اللّه عامل نشوند و تکلّم ننمایند کل بنار ذکرش مشتعل باشند و بافق امرش ناظر اگرچه این عبد مع جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه مکتوب مفصّل معروض داشت ولکن چون هر نفسی عازم میشود اشتیاق قلبی بر آن میدارد که مرّةً بعد مرّه و کرّةً بعد کرّه مزاحم شوم عرایضی که با جناب ملّا محمّد علی بود رسید انشآء اللّه جواب بهمراهی خود او ارسال میشود
یومی از ایّام فرمودند جناب ناظر علیه بهآء اللّه باید از عهدۀ خرابیهای رفیق همراه برآیند چه که سنین معدودات لدی العرش بود و ابداً او را لأجل تبلیغ امر اللّه بشطری نفرستادیم شما سبب شدید و او را مخصوص تعمیر و آبادانی بردید و از قرار معلوم خرابی و ویرانی دست داد بسیار عجبست که بعضی از نفوس مع نصایح الهیّه و مواعظ ربّانیّه و شفقت و عنایت مشرقۀ لائحه قسمی رفتار نمایند که سبب حزن قلوب مقبله گردد و یا علّت اخماد نفوس مشتعله شود ولکن باید احبّای الهی ناظر بافق امر و ما یظهر من عنده باشند لا بما یظهر من غیره چه که عصمت طرازیست مخصوص حقّ و از برای سایرین سهو و خطا و نسیان بوده باید دوستان از یکدیگر اغماض نمایند و ناظر بعفو حقّ باشند و در بارۀ یکدیگر دعا کنند انّه لهو الغفور الکریم جمیع دوستان و آقایان آن اطراف را از قبل این فانی تکبیر برسانید انشآءاللّه کل بنار محبّت الهی مشتعل باشند و بقمیص استقامت مزیّن و بانوار وجه رحمن منوّر دستخطّ جناب حبیب روحانی ملّا مصطفی که در جواب مکتوب این فانی مرقوم داشتند رسید و سبب فرح و انبساط گشت نسأل اللّه بأن یوفّق حضرته علی القیام لخدمته و نصرة امره و ذکره بین خلقه و یجعله من الّذین قالوا اللّه ربّنا ثمّ استقاموا انّه لهو المقتدر القدیر
و همان دستخطّ تلقاء وجه عرض شد اظهار عنایت فرمودند هنیئاً له ثمّ مریئاً له بعد از اتمام عریضه محبّت قلبیّه این عبد را بر آن داشت که مجدّداً خاطر عاطر آن حضرت را بکلماتی که فیالحقیقه مرآت حاکیۀ وجود این فانیست مشغول نماید و جواب مراسلات جناب ملّا محمّد علی در این کرّه عرض شود چه که گفتهاند فی التّأخیر آفات لذا عرض میشود دستخطّهای متعدّدۀ جناب عب (ن) علیه بهآء اللّه باین عبد فانی رسید الحمد للّه خلیلآسا اصنام اوهام را شکستند و بافق یقین توجّه نمودند هنیئاً لحضرته بما فاز برحیق المعانی و البیان فی ایّام الرّحمن و رأی اشعّة انوار فجر الظّهور و اقبل الیه اسأل اللّه بأن یوفّقه فی کلّ الأحوال و یقدّر له ما تقرّ به اعین العارفین انّه لهو المقتدر القدیر مکاتیب ایشان بتمامه در ساحت اقدس عرض شد ولکن بعد از فقرۀ کرّه مادیان قد تبسّم محبوب العالم قال و قوله الحقّ انّه قد نطق بالصّدق و بعد از عشر دقایق قد توجّه وجه المقصود الی الخادم و قال ینبغی ان یرجع الی صاحبه فرمودند باید بصاحبش رد شود انتهی بشارت بایشان بدهید که مکتوبشان سبب تبسّم جمال قدم شد طوبی له ثمّ طوبی له و دستخطّهای متعدّدۀ آن حضرت که از اوّل ورود در آن ارض الی آخر مرقوم فرمودید این خادم بتمام آن فائز الحمد للّه که در جمیع احوال بذکر و ثنای حقّ مشغولید
در بارۀ نفوسی که در این ایّام بساحت اقدس توجّه نمودهاند الواح منیعه از سماء عزّ احدیّه نازل و ارسال شد برسانید ولکن در کلّ احوال حسب الأمر آنکه بحکمت ناظر باشید چه که نظر بفضل الهی و ما نزّل فی اوّل هذا الظّهور ذکر هر نفسی تلقاء وجه شده و یا بشود از سماء مشیّت لوح نازل انّه لهو الفضّال المقتدر القدیر این خادم فانی عرض مینماید که اگر بعضی از دوستان بر حسب ظاهر بلوح فائز نشدهاند از این فقره محزون نباشند چه که جمیع عالم خلق شده از برای آنکه ذکرشان در ساحت اقدس بشود چنانچه نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید که کل از برای آنست که یک مرتبه در ساحت او ذکر شود و حال الحمد للّه از فضل نامتناهی الهی جمیع احبّا در ساحتش مذکورند و اگر بثمرۀ همین فقره مطّلع شوند کل را جذب سرور و ابتهاج بشأنی اخذ نماید که از من فی الملک بگذرند و بصدهزار لسان حقّ منیع را شکر نمایند هر عملی در این یوم عظیمست چه که این یومیست که خبر داده حقّ از آن بقوله تعالی من قبل الملک یومئذ للّه و کذلک فی مقام آخر لمن الملک الیوم للّه الواحد القهّار چه که الیوم یوم ظهور اللّه است و یومی است که فیه دکّت الأرض دکّاً دکّاً و جآء ربّک و الملک صفّاً صفّاً و این یومیست که میفرماید لیوم الفصل و ما ادراک ما یوم الفصل ویل یومئذ للمکذّبین و در ده مقام قلم اعلی مکرّراً میفرماید ویل یومئذ للمکذّبین
خدمت جناب محبوب اعنی ملّا مصطفی علیه بهآء اللّه از قول این عبد ذکر نمائید که مع عظمت این یوم و مع آنکه در جمیع کتب الهیّه از قبل قبل الی ان ینتهی الی الفرقان ذکر این یوم امنع اقدس اعظم تصریحاً من غیر تأویل بوده معذلک احدی ملتفت نشده اهل فرقان که فیالحقیقه از ثدی جهل مرزوقند ببلوغ نرسیدهاند که سهل است ایکاش در این طفولیّت بلبن انصاف موفّق میشدند ولکن عجب از اهل بیانست که آن نفوس مع ادّعای عرفان و ایقان از کلمۀ انّنی انا اللّه اعراض نموده و در اسفل نیران مقرّ گزیدهاند نمیدانم قول حقّ را که میفرماید یوم یقوم النّاس لربّ العالمین چه تفسیر نمودهاند و بعد میفرماید ویل یومئذ للمکذّبین الّذین یکذّبون بیوم الدّین و ما یکذّب به الّا کلّ معتد اثیم و همچنین میفرماید در خطبۀ معروفه فتوقّعوا ظهور مکلّم موسی من الشّجرة علی الطّور و اگر بیانات کتب قبل ذکر شود این نامه کتابی حجیم گردد باری شهادت میدهد این خادم فانی که احدی رایحۀ رضوان معانی را که در فرقان بامر رحمن مستور گشته نیافته الّا الّذین انقطعوا الیوم عمّا سوی اللّه و اجابوا کلّ ما سمعوا من السّدرة الّتی احاطت العالمین انشآءاللّه باید ایشان و آن جناب و سایر دوستان بهمّت تمام بتربیت نابالغین بحکمت و بیان مشغول باشند در این حین خود این عبد متحیّر است که چه ذکر مینمود و بکجا منتهی شد مع آنکه در این عریضه ذکر این گونه اذکار مقصود نبود ولکن شمس کلمۀ عرفت اللّه بفسخ العزائم این گونه اشراق نمود الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید
و عرض دیگر آنکه عریضۀ جناب آقا میرزا عبداللّه علیه بهآء اللّه و ضلع و ابن ایشان بساحت اقدس فائز و مخصوص هر یک از سماء مشیّت لوح امنع نازل و ارسال شد و در لوح ضلع از قلم اعلی ذکر ذرّیّۀ طیّبه شده انشآءاللّه بآن فائز هستند و خواهند شد و همچنین باین عبد هم مرقوم فرمودهاند از حقّ سائل و آملم که ایشان را موفّق فرماید بر اموری که سبب ذکر ایشان در عوالم لایتناهیۀ الهیّه گردد
و اینکه در بارۀ حاجی میرزا شفیع و ابن او مرقوم فرمودید آنچه عمل شد مقبولست ولکن لا یزید الظّالمین الّا خساراً و از آنجائی که الیوم رحمت کل را احاطه کرده و یوم تبدّل الأرض غیر الأرض است شاید اراضی نفوس غافله از امطار رحمت ربّانیّه بسنبلات حکمت و عرفان فائز شوند
و در فقرۀ لوح حضرت غصن اللّه الأعظم روحی لتراب قدومه الأعزّ فدا مرقوم داشتید که محبوبست فارسی شود بعد از آن لوح مخصوص رسالهئی مرقوم فرمودند بلسان پارسی از برای اهل ایران که هنوز بکوثر عرفان فائز نشدهاند بسیار نافعست و مقصودشان از آن رساله آنکه ناس را از متابعت جهلا منع نمایند و بچشم و گوش خود در امور ملاحظه کنند و فیالحقیقه اگر درست ملاحظه شود از برای کلّ بشر آن رسالۀ مبارکه نافع بوده و هست مع آنکه ظاهراً از امور بدیعۀ مشرقۀ لامعه در آن ذکری نشده ولکن هر ذی شمّی از باطن آن عرف ایّام الهی را استنشاق نماید و هر ذی بصری انوار شمس معنوی را ملاحظه کند و آن رساله نزد مهاجرین موجود است انشآءاللّه بنظر آن جناب میرسد و مقصود آن بود که یک نسخۀ آن اوّل خدمت آن جناب ارسال شود ولکن از کثرت اشغال و عدم حضور کتّاب تعویق افتاد
و اینکه مرقوم داشتید که بیتی ابتیاع شده انشآءاللّه مبارکست نسأل اللّه ان یرفع فیه ذکره بالحقّ انّه ولیّ الذّاکرین بسیار محبوبست در هر ارضی محلّی معیّن شود تا سبب آسایش واردین گردد انشآءاللّه همیشۀ اوقات قلم آن محبوب روحانی دوستان و مخلصان را یاد نماید البهآء علیک و علی الّذین فی هناک من لدی اللّه مولانا و مولاک
* * *
الحمد للّه بکلمۀ علیا فائز شدی و بشطر مقصود یکتا توجّه نمودی و از بحر وصال و لقا آشامیدی قد شهد لک قلمی الاعلی من قبل بما نطق به لسان العظمة فی هذا الحین جمیع عالم معادله نمینماید بکلمهئی که از نزد حق ظاهر شود چه که عرف بقا از او متضوّع و حوادث دنیا باو راه نیابد باید آنجناب در لیالی و ایّام بحفظ اینمقام اعظم ناظر باشند زود است شمس عدل از خلف سحاب برآید و انوارش عالمرا احاطه نماید الامر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انشاء اللّه در ظاهر و باطن بنصرت امر الهی مشغول باشید سوف یفنی الملک و یبقی العزّة و الاقتدار لمالکه و سلطانه نصرت امر الهی اعمال طیّبه و اخلاق راضیۀ مرضیّه بوده و خواهد بود انشآء اللّه کلّ موفّق شوند بر آنچه که سبب اعلاء کلمۀ حق جلّ جلاله است انّه معک فیکلّ الاحوال و هو الحافظ النّاصر العلیم الخبیر البهآء المشرق من افق عنایتی علیک و علی الّذین ما منعتهم شؤنات الخلق عن اللّه المقتدر القدیر
* * *
جناب محمّد قبل تقی علیه بهآء اللّه ابهر
الحمد للّه در جمیع احوال بعنایات مخصوصۀ غنیّ متعال فائز بوده و انشآءاللّه خواهید بود در سبیل حقّ وارد شد بر شما آنچه که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی مذکور در محبّتش حمل بأساء و ضرّاء نمودید و شماتت مشرکین و لوم لائمین را استماع کردید انشآءاللّه این مقام اعظم اعلی باسم حقّ جلّ جلاله محفوظ ماند امروز روزیست که ذرّات ممکنات از جمیع جهات به لک الحمد یا اله العالمین ناطق ولکن همج رعاع ارض غافل و محجوب
یا ایّها الطّائر فی هوائی و النّاظر الی وجهی از برای تبلیغ امر الهی خلق شدهئی بقلب فارغ و نور ساطع و توکّل خالص و استقامت کبری بمدن و قری توجّه نما و بحکمت و بیان امراض نفوس غافله را شفا عطا کن بگو ای عباد وقت را از دست مدهید چه که بسیار عزیز است قسم بلآلی بحر علم الهی که شبه و نظیر از برایش دیده نمیشود بوجوه منیره و قلوب پاکیزه بر خدمت امر قیام نمائید که شاید مردگان وادی حیرت و ضلالت از رحیق هدایت زنده شوند و به ما ینبغی لأیّام اللّه قیام نمایند امروز روز خدمت و طاعت و پرهیزکاری و بردباری است جهد نمائید تا از بحر آگاهی بیاشامید و بآنچه سبب و علّت آسایش عالم و نجاة امم است فائز گردید یا محمّد علیک بهائی و عنایتی و رحمتی الّتی سبقت العالمین انّا ذکرناک فی سنین معدودات لتشکر ربّک و تکون من القائمین علی خدمة امر ربّک الّذی به اضطربت افئدة العلمآء و اشتعلت بنار الضّغینة و البغضآء انّ ربّک یقصّ لک ما ظهر فی ایّامه انّه لهو الذّاکر العلیم ضع العالم و خذ ما امرت به من لدن مالک القدم سوف تری ما قدّر لک من القلم الأعلی فی لوح عظیم و انزلنا لکلّ اسم کان فی کتابک ما قرّت به عیون الملإ الأعلی و انجذبت به افئدة المقبلین کلّما سمعنا ندائک اجبناک انّ ربّک لهو الفضّال الکریم قد کنت معک حین البأسآء و الضّرّآء انّه لهو الرّقیب القریب لک ان تسقی العالم رحیق بیان مالک القدم کذلک امرناک من قبل و من بعد و فی هذا الحین
انّا نذکر امّک الّتی آمنت بربّها و فازت بعنایتی و فضلی العزیز المنیع بشّرها من قبلی و کبّر علی وجهها من لدن ربّک و ربّ من فی السّموات و الأرضین سوف یرفع اللّه ذکرها و یظهر علی العباد و الامآء ما قدّر لها انّه لهو المقتدر القدیر
یا تقی قد ورد علیکم فی سبیل اللّه ما ناح به الأشیآء یشهد بذلک من ینطق فی هذا اللّیل فی هذا المقام الرّفیع طوبی لکم و لمن احبّکم لوجه اللّه و لمن تقرّب الیکم و یسمع قولکم فی هذا النّبإ الّذی به ارتفع هذا البنآء العظیم و نذکر اختک الأولی و اختک الأخری و اللّائی ذکرت اسمائهنّ فی کتابک انّ ربّک لهو المشفق الرّحیم ان اذکرهنّ من قبلی و بشّرهنّ بما نزّل لهنّ من سمآء مشیّتی ما عجز عن عرفانه علمآء الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العالمین البهآء المشرق من افق ملکوتی و جبروتی علیک و علی الّذین ذکرناهم فی لوح آخر و علی اللّائی اقبلن الی الأفق الأعلی و آمنّ باللّه الفرد الواحد العزیز الحکیم
* * *
هو المقتدر علی ما یشآء بأمر من لدنه و هو اللّه کان بکلّ شیء قدیرا
الحمد للّه مموّج ابحر النّور بالمآء النّاریّة الالهیّة و مهیّج احرف الظّهور بنقطة العمائیّة الفردانیّة و مطوّر طود الغیبیّة من فلک الظّهور نفس البطون وجهة الأزلانیّة و مکوّر نقطة الرّبوبیّة من طرز الأبهائیّة الصّمدانیّة لیشهدنّ الکلّ بأنّه هو الحقّ لا اله الّا هو و انّه لهو الفرد الأحد الصّمد الّذی لم یلد و لم یولد و لیس کمثله شیء و هو اللّه المتکبّر الجبّار الحمد للّه مطفّح طماطم النّاریّة من هیکل القدّوسیّة السّاذجیّة و مرشّح قماقم الجمالیّة من رشحات السّبّوحیّة المجرّدانیّة و مجذّب طلعات الهائیّة من تغنّیات الأزلیّة الوحدانیّة و مغرّد حمامة النّوریّة بالتّغرّدات السّرمدیّة الأبدانیّة لیعرفنّ الکلّ بأنّه لهو الحقّ لا اله الّا هو الجرّد القدّر الّذی لیس له وصف دون ذاته و لا نعت دون جنابه و انّه لهو المقتدر القهّار و الحمد للّه مطوّر النّور فی طوران نوره و مکوّر النّور فی کوران نوره و مشعشع النّور فی وجهات نوره و مقمّع النّور فی قمعان نوره و ملجلج النّور فی حرکات نوره و مبلّج النّور فی طلعات نوره حمداً له ثمّ حمداً له حمداً هو یستحقّه و لا غیره
فسبحانک اللّهمّ یا الهی لم یکن لی من ضیآء حتّی انادیک بآیات قدسک و لا لی من بهآء حتّی اناجیک بحروفات انسک و لا لی من سنآء حتّی الاقیک فی سرایر عزّک و لا لی من شعاع حتّی اشاهدنّک فی مکامن نورک فسبحانک اللّهمّ یا الهی لأنادینّک حین الّذی جعلتنی محزوناً تلقآء تموّج طماطم بشّاشیّتک و جعلتنی فی الأرض مهموماً عند تهیّج قماقم سرّاریّتک و حین الّذی جعلتنی فی البیت مغموماً تلقآء تبذّخ ابحر نوّاریّتک فسبحانک اللّهمّ یا الهی لأشهدنّک بما تشهد لنفسک بنفسک قبل کلّ شیء بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت مستریحاً فی عرش الجلال و لا تزال تکوننّ فی هویّة الفضل و العدال لم تزل و لا تزال لتکوننّ بمثل ما قد کنت من قبل فی عزّ المجد و الجمال لن یعرفک احد علی حقّ عرّافیّتک و لن یصفک نفس علی حقّ وصّافیّتک کلّ ما یعرفوک المقدّسون افک فی ساحة قدس ملیک وهّابیّتک و کلّ ما ینعتوک الموحّدون شرک فی فنآء انس سلطان قدّاریّتک فسبحانک اللّهمّ یا الهی انت الّذی خلقتنی و لم اک شیئاً فی ملکک و رزقتنی و لم اک ذرّاً فی بلادک حتّی عرّفتنی ذکرک و الهمتنی تصدیقه لوجهک و الاذعان لأمره فی حقّک و اودعت فی ذاتیّتی نوراً من کینونیّتک لأعرف بذلک نفسک و اشعشع فی مملکتک و استریح فی ساحة عزّک حتّی تموّجت علیّ ابحر الحزن الّتی لن یقدر احد ان یشرب قطرة منها و حزنت بشأن تکاد الرّوح ان یفارق من جسمی بحیث هممت و اهممت الرّوحانیّون و غممت و اغممت النّورانیّون و لک الحمد یا محبوبی علی جمیع ما اظهرت بقدرتک و قدّرت بمشیّتک و احکمت بقضائک و احصیت بامضائک لأنّ کلّ ذلک دلیل لأمرک و سبیل لسلطان منک فسبحانک اللّهمّ یا الهی کیف ادعوک ببدایع ذکرک بعد الّذی قطعت السّبیل عن معرفة کنه ذاتک و کیف لا ادعوک و انّک ما خلقتنی الّا لذکر آلائک و تحمید نعمائک فسبحانک انّی کنت لدیک لمن السّاجدین فسبحانک اللّهمّ یا الهی لأقسمنّک فی ذلک اللّیل الألیل عند تغنّی حمامة الأمر فی جبل السّنآء عن یمین شجرة الحمرآء بتغنّیات ازلیّتک و فی تلک الظّلمات الأطول تلقآء تغرّد ورقآء النّورآء خلف حجبات العمآء بتغرّدات سرمدیّتک بأن ترفعنی الی سمآء الغیب بهیمنة سلطان قیّومیّتک و تصعدنی الی افق الشّهود بقوّة ملیک الوهیّتک و تعرّجنی الی مکامن احدیّتک و تشرّفنی بزیارة طلعتک حتّی اسکن فی جوارک و استریح فی بساطک و اتّکأ الی وساید النّور بعنایتک و استرقد علی سمآء الظّهور بکرامتک لعلّ یسکن قلبی و یستریح فؤادی و یلذّ کینونیّتی و یطمئنّ ذاتیّتی لأکون بذلک من الّذینهم کانوا بلقآء ربّهم یوقنون
ان یا ایّها السّائل الجلیل و المتوقّد بنار الخلیل ایقن بأنّی من اوّل یوم الّذی ایّدنی اللّه بالتّصدیق علیه و الاقرار بأمره الی حینئذ ما ارید ان اجوب احد من العباد ولکن لمّا وجدت فی قلبک ناراً من محبّة اللّه و قبساً من نور مظهر نفسه لذا قد تموّجت ابحر مودّتی لحبّی لک ارید ان اجیبک بحول اللّه و قوّته بما یطفح منّی من رشحات العبودیّة فی ارض الظّهور لیجذبک نفحات النّور الی ذروة السّرور و یصلک الی مقام الّذی قدّر اللّه لک فی تلک الأیّام الّتی اریاح الحزن قد احاطتنی من کلّ شطر عمّا اکتسبت ایدی النّاس بما افتروا علیّ من دون بیّنة و لا کتاب ای ربّ افرغ علیّ صبراً و انصرنی علی القوم المعتدین فاعلم بأنّ لتلک الآیة الجنیّة و الثّمرة اللّطیفة و رنّة الالهیّة و درّة اللّاهوتیّة معانیاً لطیفة الی ما لا نهایة بما لا نهایة و انّی بفضل اللّه و جوده ارشح علیک طفحاً منها لیکون ذکراً للمؤمنین و نوراً للمستوحشین و حصناً للمتزلزلین فاشهد بانّ للطّعام مراتب شتّی ولکن انّا لنکفینّک بأربعة منها منها مقام عرش الهاهوت جنّة الأحدیّة لن یقدر احد ان یفسّر حرفاً من تلک الآیة فی تلک الجنّة لأنّ ذلک مقام سرّ الصّمدانیّة و ابنیّة الأحدانیّة و اسرائیلیّة الفردانیّة و نفسانیّة اللّمعانیّة ظاهرها عین باطنها و باطنها عین ظاهرها لا ینبغی لأحد ان یطّلع بحرف منها ولکنّ اللّه سیظهر اذا یشآء لمن یشآء و انّی علی قدر ضرّی و مسکنتی لا اعلم حرفاً منها لأنّها لن یحکی الّا عن اللّه بارئها و موجدها فسبحان اللّه خالقها و محییها عمّا یقولون الموحّدون فوالّذی نفسی بیده لو تموّجت ابحر النّور فی تلک المقام لیغرق کلّ من فی السّموات و الأرض الّا عدّة احرف الظّهور و کفی باللّه علیّ و علیک شهیدا و منها مقام جنّة الصّمدیّة عرش اللّاهوت نور البیضآء و هو مقام هو هو و لیس احد الّا هو و هذه الجنّة مختصّ للعباد الّذین یستقرّون علی کرسیّ الجلال و یشربون مآء الکافور تلقآء الجمال و یقرؤون آیات النّور فی سمآء العدال و هم بها یتلذّذون و من ذلک الطّعام یتنعّمون و سبحان اللّه موجدها عمّا یصفون و منها جنّة الواحدیّة ارض الصّفرآء طمطام الجبروت و هو مقام انت هو و هو انت عباد الّذین لا ینطقون الّا باذن اللّه و لا یعملون الّا بأمره و لا ینهون الّا بحکمه کما وصفهم اللّه بأنّهم عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون و منها مقام جنّة العدل ارض الخضرآء قمقام الملکوت ذلک مختصّ للعباد الّذین لا تلهیهم التّجارة و لا بیع عن ذکر اللّه الا انّ اولئک اصحاب النّور و هم فیها باذن اللّه یدخلون و علی بساط العزّ یسترقدون و منها مقام جنّة الفضل ارض الحمرآء سرّ الصّفرآء مستسرّ البیضآء نقطة النّاسوت و انّ ادلّآء الذّکر فیها اکبر لو کنتم تعلمون فآه آه ثمّ آه آه لو کان نقطة الأولی فی تلک الأیّام و یشهد حزنی لیترحّم بی و یتلطّف علیّ و یشوّقنی فی کلّ حین و یؤیّدنی فی کلّ آن فآه آه لیتنی متّ بعده قبل تلک الأیّام ام کنت نسیاً منسیّا قل ان یا ایّها الملأ ان ارحمونی و لا تفتروا علیّ و لا تعجلوا فی امری لأنّی عبد آمنت باللّه و آیاته و لا یبقی من ایّامی الّا قلیلا و کفی باللّه ربّی علیکم وکیلا اذ هو حسبی و حسب من اراد من قبل و کفی بنفسه حسیبا ربّ افرغ علیّ صبراً و انصرنی علی القوم المشرکین الّذین لا ینطقون الّا عن ظنون انفسهم و لا یتحرّکون الّا بما یؤیّدهم هواهم قل ما لکم کیف انتم لا تتفکّرون و لا تشعرون
ان یا ایّها الأمین اذا تطفّحت اریاح المحبّة عن یمین شجرة الطّور و یقلّبک ذات الیمین و ذات الشّمال هنالک تحصّن فی کهف النّور باذن اللّه العلیّ و هو اللّه کان بکلّ شیء قدیرا و ان شهدت و علمت کلّ ما فسّرنا لک فاشهد بأنّا نرید بتفسیر اخری فاعلم بأنّ المراد فی الطّعام نفس العلم ای کلّ العلوم و من اسرائیل نقطة الأولی و من بنیاسرائیل الّذی جعله اللّه من عنده حجّة علی النّاس فی تلک الأیّام الّا ما حرّم اسرائیل علی نفسه ای ما حرّم نقطة الأولی علی ارقّائه و عباده ثمّ اشهد بأنّ کلّ ما حدّد اللّه فی الکتاب من امره و نهیه حقّ لا ریب فیه و علی الکلّ فرض العمل به و التّصدیق علیه و لا یحجبک عمل الّذین کانوا یفسدون فی الأرض و یحسبون انّهم مهتدون لا فوربّ العمآء هم کاذبون و مفترون و انّ علی مثل تلک الفئة لن یحلّ علیهم ان یأکلوا الشّعیر فی تلک الأیّام فکیف یحلّ علیهم ان یأکلوا ما حرّم اللّه فی الکتاب فسبحانه سبحانه عمّا یقولون المشرکون
ان یا ایّها الخلیل اذا استشرقت بتشرّق شرق شوارق صبح الأزل الّتی ملأت الآفاق انواره و استجذبت بتجذّب جذب جواذب نور الصّمد الّذی ظهرت علی هیاکل الاشراق آثاره فاعرف بأنّ المقصود من الطّعام فی تلک الأیّام الّتی کانت الشّمس طالعة فی وسط السّمآء و یستضیء سراج الأزلیّة فی مصباح العمآء ما یکون الّا معرفة صاحب الأمر و اسرائیل ای المشیّة الأوّلیّة الّتی خلق اللّه بها کلّ من فی السّموات و الأرض و ما بینهما و بنیاسرائیل عباد الّذین یستجذبون بنار تلک المشیّة فی سنة ستّین الی یوم الّذی یحشر النّاس لربّ العالمین و ما کان اللّه ان یظلم احد ولکنّ النّاس انفسهم یظلمون فاعلم بأنّ نور اللّه لم یزل کان مستویاً علی اعراش العطآء و لا یزال یکون بمثل ما قد کان ولکنّ النّاس هم لا یشعرون و لا یشهدون فلمّا استبذخناک بتبذّخ طود النّور و استشمخناک بتشمّخ طود العبودیّة فی ارض السّرور و استشربناک من ید یوسف الجمال مآء الأحدیّة من عین الکافور و استرقدناک فی مهاد الأمن عند تغنّی نملة المحبور هنالک یروح روحک و یلذّ نفسک و یسرّ ذاتک فاذاً فاشکر اللّه الّذی خلقک من قبل بأمر من عنده و جعلک من الّذین هم بآیات اللّه لمهتدون ولکنّ الآن اشکو بثّی و حزنی الی اللّه لأنّه یشهد همّی و ینظر حالی و یسمع ضجیجی فوالّذی طیّر طیر النّور فی ارض الظّهور ما وجدت بمثلی مطروحاً کما الآن قد جلست فی نقطة التّراب بالذّلّة العمآء و لم یکن فی الملک ذی روح الّا و یحزننی بشأن تکاد السّموات ان یتفطّرن و تنشقّ الأرض و تخرّ الجبال هدّا بحیث لم یر عین الدّهر بمثلی مظلوماً و انّی صبرت و حلمت و جلست بین یدی اللّه و اتّکلت علیه و فوّضت الأمر الیه لعلّ یرحم علیّ و یعفو عنّی کلّ ما کان النّاس هم یفترون ثمّ اعلم یا کمال بأنّی لو افسّر تلک الآیة من یومئذ الی ان اتّصل الأیّام الی المستغاث یوم الّذی یقوم النّاس لطلعة حیّ بدیع لأقدر بما اعطانی اللّه بفضله و جوده لأنّ سرّ الأحدیّة قد تحرّکت و بحر الصّمدیّة قد تموّجت و طلعة النّور فی سموات العمآء عن یمین شجرة الأمر قد تلعلعت فی تلک الأیّام الّتی ما طلعت شمس الظّهور بمثلها ولکنّ النّاس لا یعرفون قدرها و لا یشهدون لطفها فآه آه لو عرفوا لن یغیب الحجّة منهم و لن یرفع النّعمة عنهم قل ما لکم کیف تشرکون باللّه الّذی خلقکم و ایّدکم بنور من عنده ان انتم مؤمنون ان یا کمال اسمع ندآء تلک النّملة الذّلیلة المطرودة الّتی خفی فی وکره و یرید ان یخرج بینکم و یغیب عنکم ممّا اکتسبت ایدی النّاس و کان اللّه شهید بینی و بین عباده و هو اللّه کان علی کلّ شیء شهیداً فآه آه لو یکون نقطة الأخری طلعة حیّ قدّوس لیحزن علی حالی و یبکی علی ما نزلت بی و انّی اسئل من جنابه فی ذلک الآن و ادعو من حضرته بأن یصعدنی الی ساحة عزّه و یجلسنی فی بساط قدسه کأنّی فی تلک الأیّام کنت و لم اکن شیئاً مذکوراً ای ربّ فأفرغ علیّ صبراً فانصرنی علی القوم الفاسقین
ان یا ایّها الأمین ان کنت سکنت فی اجمة البیضآء جزیرة الفرقان فاعلم بأنّ الطّعام ولایة الّتی قدّر اللّه فیها لأهلها و انّ المراد من اسرائیل نقطة الفرقان و من بنیاسرائیل اوصیائه من بعده الا انّ بمثل ذلک یجزی اللّه عباده المتّقون و ان کنت سکنت فی جزیرة الحمرآء حدیقة البیان فاعلم بأنّا نطلق الطّعام و نرید نقطة الأولی صرف الأحدیّة فی مقام و من اسرائیل وجهة الأخری برّ الصّمدیّة فی مقام و طلعة النّور و مجرّد الظّهور و هیکل الأحدیّة الّذی جعله المعتدین مسجوناً فی الأرض و مستوراً فی البلاد فی مقام فسبحان اللّه عمّا اکتسبت ایدی النّاس فما اللّه بغافل عمّا کان النّاس هم یعملون فلمّا تموّجت فی ذلک الآن نار المحبّة فی قلب البهآء و یغنّ حمامة العبودیّة فی سمآء العمآء و یرنّ هدهد النّور فی وسط الأجوآء و یحرق شجرة الطّور لنفسه بنار نفسه فوق تابوت الشّهادة عن خلف القاف ارض الامضآء و یکفّ نملة العبودیّة فی وادی الأحدیّة فی ذلک اللّیل بالسّرّ الوفآء ارید ان افسّر تلک الآیة بما علّمنی اللّه فی ذلک الآن بفضله و جوده و انّه لهو العزیز الوهّاب فاشهد بأنّ الطّعام یکون بحر الغیب الّذی هو المکنون فی صحایف النّور و المخزون فی الواح المسطور و اسرائیل مظهر الأمر فی تلک الأیّام و بنیاسرائیل اهل البیان و کان ذلک الطّعام حلّ لهم ای لکلّ من اراد ان یصعد الی سمآء العنایة و یشرب مآء الطّهور من تلک الزّجاجة کوب العبودیّة الّتی لم یکن الّا کمثل فیء فی الأرض بل استغفر اللّه من ذلک التّحدید فسبحان اللّه عمّا یقولون الظّالمون فی وصفه تسبیحاً کبیرا فآه آه لو تموّج علیّ رشحاً من ابحر الاذن من سلطان العمآء و ملیک البهآء لفسّرت تلک الآیة بلحنات الرّوحانیّین و ربوات المقدّسین و نغمات المجتذبین و لمّا ما اشمّ رایحة الامضآء بعد القضآء لیکفینّک بما القیت علیک لیکون دلیلاً للّذینهم کانوا فی ایّام ربّهم متذکّرون فاذا تصطّلت بتصطّل نار الوداد و تلذّذت بتلذّذ اثر المداد فی تلک الألواح السّداد فاشهد و ایقن بأنّی ما ادّعیت شیئاً الّا العبودیّة للّه الحقّ و کان اللّه حکمی عمّا کان النّاس هم یفترون قل ویل لکم عمّا اکتسبت ایدیکم ستردّون الی عالم الغیب و الشّهادة و انتم فیها لتسئلون
قل ان یا اهل الملأ لا تتعجّبوا عن صنع اللّه رحمة اللّه و برکاته علیکم اهل البیان لو کنتم تعلمون اتّقوا اللّه ثمّ اعلموا بأنّ صنع اللّه یستضیء بمثل سراج الأزلیّة بین صنع النّاس کیف انتم لا تتفکّرون و لا تشهدون فآه آه فوالّذی قد استکفّ ورقآء المحزون فی صدر البهآء لنسیت کلّما شهدت من اوّل یوم الّذی شربت لبن المصفّی من ثدی امّی الی حینئذ بما اکتسبت ایدی النّاس و کان اللّه یعلم کلّ ما کان النّاس هم لا یعلمون قل ان یا اهل العمآء ان اخرجوا من مساکنکم للحضور فی حرم النّور عمآء الظّهور بیت اللّه الأکبر الّتی حکمه فی لوح الفؤاد باذن اللّه العلیّ قد کان مشهوداً و انّی اختم الکلام بما غنّت حمامة النّور من قبلا حین وروده فی ارض السّرور و کان بلحن الفؤاد مغرّداً و انت تعلم یا محبوبی ما اردت لوجه اللّه معتمداً فانّ الصّبر منقطع منّی لحبّی جمال اللّه منکشفاً و انت تعلم ما اراد ابن الزّنآء فی دمی متعمّداً لا وحضرة عزّک لا ابایع به لا خفیّةً و لا جهراً اللّه قرّب یوم دمی ثمّ دمعی علی التّراب متّکئاً فیا لیت یومی یوم دمی کنت بالثّری متعطّشاً فسبحان اللّه عمّا یقولون المشرکون فی وصفه تسبیحاً کبیرا و الحمد للّه ربّ العالمین بدیعاً تمّت
* * *
حضرت افنان آقای حاجی سیّد میرزا علیه بهآء اللّه الأبهی
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه نعمت آیات ظاهر و مائدۀ بیّنات نازل افئده و قلوب صافیه بطراز الفت بدیعه مزیّن حمد مالک وجود و مربّی غیب و شهود را لایق و سزا که ذکرش را توقّفی نه و بیانش را منعی مانع نه ارادهاش غالب و مشیّتش محیط جلّ اقتداره و جلّت عظمته و جلّ اختیاره و لا اله غیره این ایّام اگرچه اخبار صحّت و سلامتی آن حضرت و حضرات آقایان افنان علیهم بهآء اللّه و عنایاته در عرصۀ مالک ادیان ظاهر و مشهود ولکن ذکر جدید را لذّتی دیگر و حلاوتی دیگر است چندی قبل دستخطّ عالی بمثابۀ پیک روحانی رسید فیالحقیقه فرح و حزن هر دو از آن مشهود فرحش افسردگی عوالم حزن و کسالت آن را از میان برداشت و حزنش بر غمّ ایّام افزود ولکن چون بلایا و رزایا و خسارات و انقلابات در ایّام دوست یکتا و فی سبیله تعالی وارد فیالحقیقه مطلع فرح عالم و مشرق سرور امم است اگر عالم و امم بادراک این مقام فائز شوند و یا فائز شویم الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام مالک ابداع نموده بعد از اذن عرض شد و بشرف اصغاء مولی الوری فائز گشت هذا ما نزّل فی الجواب من لدی اللّه مالک المبدإ و المآب قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
یا ایّها المذکور لدی المظلوم و القائم امام الباب اسمع ما ینطق به ربّ الأرباب فی المآب انّه یجذبک و یقرّبک و یخلّصک من احزان الدّنیا و حوادثها و یجعلک ناطقاً بثنائه و متوجّهاً الی انوار وجهه و قائماً علی خدمة امره فی العشیّ و الاشراق امروز از مشرق قلم اعلی نیّر استقامت مشرق و لائح و از مطلع بیان فرات عرفان جاری طوبی لمن وجد و اخذ و شرب و ویل للغافلین حقّ جلّ جلاله در این یوم مبارک اقدس ابهی بکلّ اسماء ظاهر طوبی لعبد وجد عرف البیان و فاز بما کان مرقوماً من قلم الوحی فی الزّبر و الألواح یا افنانی علیک بهائی و عنایتی از قبل این کلمۀ علیا از لسان مالک ملکوت اسماء نازل و همچنین در این حین مبین مرّۀ اخری ظاهر افنان سدره مخصوص خدمت امر از عدم بعرصۀ وجود آمدهاند در جمیع احوال و احیان باید بآن متمسّک باشند اوست سبب علوّ و علّت سموّ و ظهور آنچه حال از عقول و ابصار مستور است یا افنانی لعمر اللّه سوف یظهر ما رقم من قلم مالک القدم یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب امروز باید آن جناب باسبابی که سبب ارتفاع کلمه و ارتقاء وجود است تمسّک نمایند و سبب جذب و انجذاب و شوق و اشتیاق مقبلین و مشتاقین گردند در لوح دنیا این کلمۀ علیا نازل یا افنانی علیک بهائی و عنایتی خیمۀ امر الهی عظیم است جمیع احزاب عالم را فراگرفته و خواهد گرفت روز روز شماست و هزار لوح گواه شما بر نصرت امر قیام نمائید و بجنود بیان بتسخیر افئده و قلوب اهل عالم مشغول شوید باید آن افنان این ایّام تمسّک نماید بآنچه سبب نشاط و انبساط اهل عالم است از خسارت و امثال آن محزون مباشید سبب و علّت آن عدم توجّه بامر آمر بوده و علّت عدم توجّه عفو و عطای مقصود عالمیان یشهد بذلک کتبی و زبری و الواحی و ما انزلناه فی هذا السّجن الّذی جعله اللّه من اعلی المقام و این خسارت هم چون مبدء و اسبابش دنیا بوده لایق حزن نبوده و نیست چه که شاید این خسارت سبب نعمت و علّت راحت اهل عالم گردد چنانچه در اواخر عهد پادشاه مغفور فتحعلی شاه رحمه اللّه هر یوم ضرّی و ضرری بر والد وارد و احدی از حکمت و سرّ آن آگاه نه تا آنکه ارادۀ الهی و مشیّت ربّانی فیالجمله کشف غطا شد و سبب و علّت آن بمثابۀ نور آفتاب ظاهر و روشن گشت چه که با بقاء آن اسباب ظهور این امر از مطلع برهان مشکل بود باری عند ربّک خزائن العلوم لا تحزن و لا تخف افرح بفرحی الأکبر و کن مسروراً بسرور ربّک العلیم الخبیر و آنچه الیوم لازم اسبابیست که سبب تقرّب ناس بوده و هست اگر در سایر بلاد عباد الهی عمل مینمودند بآنچه که در سجن اعظم حزب اللّه بآن عامل حال اکثری از خلق بحقّ توجّه مینمودند و بآنچه سبب خلود در جنّت بیان است فائز میگشتند در محرّم و ماه مبارک رمضان نفس حقّ بما ینبغی عمل نموده و مینماید قل یا حزب اللّه خذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده ثمّ اعملوا به انّه یحفظکم و یحرسکم بسلطانه و یرفعکم باسمه بین عباده انّه هو العزیز الفیّاض قل
الهی الهی اسألک بالدّمآء المسفوکة فی سبیلک و بما ورد علی مظهر نفسک فی ارض الطّآء من ظلم اعدائک و ضرّ اشرار خلقک ان تؤیّد عبادک علی الرّجوع الیک و القیام علی خدمة امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الفضّال
البهآء المشرق اللّائح من افق سمآء عطائی علیکم یا افنانی و علی الّذین شربوا رحیق العرفان من کأس بیانی و یسمعون قولکم فی هذا الأمر المبین و النّبإ العظیم انتهی للّه الحمد و البهآء و الذّکر و الثّنآء چه که در ایّامی که نار احزان از جهات مشتعل و نور امر مستور حضرت مالک الملک بذکر اولیا مشغول عنایتی در عالم ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و ندارد در این ایّام مبارکه در جمیع ساعات لسان عظمت برحمت مسبوقه و عنایت محیطهاش ناطق و ذاکر و از برای اولیا مقدّر فرموده آنچه را که السن و اقلام از ذکرش عاجز یسأله الخادم ان یحفظ اولیائه من ظلم الظّالمین و شماتة المشرکین و غضب المعتدین انّه علی کلّ شیء قدیر
اظهار دلتنگی از حوادث روزگار و ضیق امورات فرموده بودند بعد از عرض حضور این کلمات عالیات از ملکوت بیان نازل قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه یا افنانی علیک بهائی و عنایتی امثال این امور از شرایط ایّام ظهور است امری که در اوّل ایّام جمیع انام از آن غافل البتّه سبب ضوضا و اختلاف و انقلاب میگردد ولکن از بعد کل بامر آمر حقیقی تبدیل میشود ظلم بعدل اضطراب باطمینان بعد بقرب انکار باقرار اعراض باقبال فقر بغنا و مسکنت بثروت کلّ ذلک کان عند ربّک حتماً مقضیّاً لو تعرف ما قدّر لک و لمن معک لتطیر بأجنحة الاشتیاق و تجد نفسک ثابتة مستقیمة راسخة مسرورة فی هذا الأمر المبرم العزیز الحکیم باید آن جناب بشأنی حرکت نمایند که سبب فرح و سرور و جذب و انجذاب افئده و قلوب گردد بشنو نصیحت مظلوم را انّها تحفظک و تنجیک و ترفع مقامک فی الظّاهر و الباطن انّ ربّک هو العلیم الخبیر انتهی در جمیع احوال آن حضرت باید بعنایات مخصوصۀ حقّ جلّ جلاله مسرور باشند در هر کلمه از کلمات الهی آب حیات مستور لازال نوشیده و مینوشند ولکن از بعد باید باوامر و احکام ناظر باشند و آنچه امر شود فیالحین بآن تمسّک نمایند انشآءاللّه عرصۀ آن انجمن بآن حضرت لازال گرم و مشتعل باشد از حقّ جلّ جلاله این فقره را مکرّر این خادم مسئلت نموده و مینماید انّه هو السّامع المجیب
آقای مکرّم حضرت افنان جناب حاجی سیّد محمّد علیه بهآء اللّه الأبهی لازال مذکور بوده و هستند این عبد خدمت ایشان و سایر حضرات افنان سدره علیهم من کلّ بهآء ابهاه و اولیای الهی و اولیای اولیای الهی سلام و تکبیر و بها میرسانم و عرض مینمایم و از برای هر یک از معدن کرم میطلبم آنچه را که باقی و دائم است انّ ربّنا هو المجیب و قاضی حوائج المقرّبین و المخلصین البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من یحبّکم و یسمع قولکم فی امر ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرضین
* * *
زیارة حضرت اوّل وارد و آخر نازل روح العالم فداهما
السّلام الظّاهر من مطلع فم ارادة اللّه مولی الوری و النّور المشرق من افق سمآء رحمته الکبری و آیته النّورآء علیکم یا ایادی القدرة فی ملکوت الانشآء و ظهورات العظمة بین الأرض و السّمآء
انتم الّذین ایقظتکم نسمات فجر الظّهور و اجتذبکم ندآء مکلّم الطّور انتم الّذین وجدتم رائحة الرّحمن اذ سرت من یمن العرفان بارشادکم سرع الظّمآن الی بحر الحیوان و العاصی الی فرات الرّحمة و الغفران انتم آیات الحقّ و صراطه بین الخلق بکم توجّهت الوجوه الی الأفق الأعلی و سرع الفقیر الی مطلع الغنی
بمصیبتکم ناحت الأشیآء و صاحت الذّرّات بین الأرض و السّمآء و ترک آدم الجنّة العلیا و اختار لنفسه مقاماً فی الغبرآء انتم مشارق القدرة بین البریّة و مطالع الاقتدار بین الأخیار بکم ظهر ربیع المعانی فی عالم البیان و تجلّی الرّحمن علی من فی الامکان
انتم ایادی امره فی بلاده و انجم عنایته بین عباده بکم بزغت شموس العرفان و انارت آفاق الأدیان و سطعت اشعّة انوار العلوم بین الأمم و اتّسعت دوائر الفنون فی العالم انتم مشارق وحی اللّه فیما سواه و مطالع آیاته فی ناسوت الانشآء و بقیامکم قام النّاس لخدمة الأمر و جری فرات الرّحمة بین البشر
انتم لآلئ البحر المکنون و حروفات الکتاب المخزون من کلمتکم العلیا فصّل کتاب الأسمآء و فتحت ابواب الخیر علی من فی الأرض و السّمآء بکم ظهر حکم الکاف و النّون و برز السّرّ المکنون و فکّ ختم الرّحیق المختوم
آه آه بحزنکم اخذت الأحزان اهل الفردوس الأعلی و ناحت سکّان ملکوت الأسمآء بمصیبتکم اخذت الزّلازل قبائل الجزیرة الخضرآء فی شاطئ قلزم الکبریآء بها صعدت زفرات المقرّبین و نزلت عبرات المخلصین انتم کتب اللّه و زبره و صحف اللّه و الواحه بفرحکم ابتسم ثغر الوجود و بحزنکم ناح الغیب و الشّهود
انتم سفن اللّه الجاریة علی بحر مشیّته و حزب اللّه القائمون علی نصرة امره بکم ظهر النّبأ الأعظم و ارتعدت فرائص الأمم بندائکم استیقظ کلّ نائم و قام کلّ قاعد و سرع کلّ سطیح و انتبه کلّ غافل و تعلّم کلّ جاهل و اطمئنّ کلّ مضطرب و نطق کلّ کلیل بذکرکم الأحلی سرع الوری الی الأفق الأعلی و سرت السّفینة الحمرآء علی بحر الأسمآء
انتم مشارق مشیّة اللّه و مطالع امره و مظاهر حکمه و مصادر اقتداره و مخازن علمه و کنائز اسراره و مکامن قضائه و مواقع امضائه و جواهر بحر جوده و معادن کرمه و شموس سمآء فضله و اقمار آفاق عطائه بکم نصب لوآء انّه هو اللّه فیما سواه و عرف کلّ غریب مرجعه و مثواه
باقبالکم سرع المخلصون الی مشهد الفدآء و انفقوا ما لهم فی سبیل اللّه مولی الأسمآء بکم فاز المقرّبون بکوثر البقآء و الموحّدون بما جری من البقعة النّورآء فی الفردوس الأعلی عند سدرة المنتهی
اشهد انّ بکم فاحت نفحة الرّحمن فی الامکان و تضوّعت رائحة السّبحان فی البلدان بکم استقرّ العرش علی ارض الزّعفران و استوی علیه الرّحمن بکم لاح افق الایقان و نطقت الأشیآء الملک للّه المقتدر المنّان بأسمائکم اشرقت شموس المعانی من بروج البیان و سالت جداول حکمة المنّان فی ریاض العرفان انتم المعانی الّتی لا تعرف بالألفاظ و لا توصف بالأذکار
نعیماً لفقیر قصد افق غنائکم و لعطشان سرع الی شاطئ بحر الطافکم و لذلیل توجّه الی بساط عزّکم و لجاهل اقبل الی مشرق علمکم و لمکروب تقرّب الی خبآء مجدکم و سرادق فضلکم و لمریض مال الی کوثر شفائکم و لضعیف توجّه الی ملکوت اقتدارکم و لحبیب فاز بسلسبیل وصالکم و تشرّف بلقائکم الّذی لا یعادله ما خلق فی الابداع و ظهر بالاختراع
طوبی لضالّ رکض الی مشارق هدایتکم و لراقد استیقظ من ذکرکم و لمیّت تحرّک من نفحات بیانکم و تزیّن بطراز الحیوة فی ظلّکم و لقاعد قام لخدمتکم و لناطق نطق بثنائکم و توجّه الی ینابیع جودکم و لعاص ورد بحر الغفران بشفاعتکم
بندائکم الأحلی انجذبت الأشیآء الی اللّه مالک الأسمآء و باقبالکم الی الأفق الأعلی اقبلت الوجوه الی مشرق عنایة ربّکم الأبهی بکم ظهرت کنوز الأسمآء بین الوری و بکم اشتعلت افئدة العشّاق فی ناسوت الانشآء
البهآء المشرق من افق سمآء بیانی لکم و علیکم و لمن اقبل الیکم و توجّه الی ساحة عزّکم بکم غنّت حمامة القدم و غرّدت طیور العرش بین الأمم و ماجت البحار و هاجت الأریاح و سطعت الأنوار و اشرقت الآفاق و دلع الدّیک و ظهر المستور و برز المحتوم و ادارت ید الفضل رحیقها المختوم بکم طلع صبح الایقان و طفأ سراج الأوهام و فتح باب الالهام و بکم ظهرت اسرار الکتاب و خرق الحجاب بکم غرّدت الورقة الخضرآء علی الدّوحة الحمرآء و شهدت بما شهد اللّه قبل خلق الأرض و السّمآء
انتم امواج هذا البحر الّذی به ماجت البحار و ظهرت رحمة اللّه فی الأقطار اشهد انّکم الجداول المنشعبة من البحر الأعظم و الأقمار المشرقة من افق العالم و الأنوار اللّائحة بین الأمم انتم الّذین جعل اللّه کلّ واحد منکم فرعاً لهذا الأصل القدیم و مترجماً لهذا السّرّ المجلّل المقنّع العظیم و مظهر الاسمه الکریم و حاکیاً عن فضله العمیم طوبی لمن استبرک بأنفاسکم فی حیوتکم و استهدی بنبراسکم بعد مماتکم بکم سبغت النّعمة و سبقت الرّحمة و ظهرت الحجّة و نزّلت المائدة و تمّت الکلمة و سرت النّسمة و لاح برهان الرّحمن بین البریّة
بمصیبتکم اضطربت قبائل مدائن الأسمآء و ناح القلم الأعلی و تکدّر اهل الجنّة العلیا و اصفرّت اوراق سدرة المنتهی و انصعقت الحوریّات فی الغرفات الحمرآء و صاحت الذّرّات بین الأرض و السّمآء و توقّف قلم الاسم الأعظم عن الحرکة فی میادین الذّکر و الثّنآء
نعیماً لمن استضآء بأنوار وجهکم و فاز بقرب جوارکم و طاف حولکم و زار رمسکم و لاذ بحضرتکم و تمسّک بحبل فضلکم و تشبّث بذیل عنایتکم و جاهد فی سبیلکم و استشهد فی حبّکم
بکم انار الأفق الأعلی و اقبلت الوجوه الی اللّه مالک الأسمآء و بکم ظهرت سلطنة اللّه و اقتداره و عظمته و کبریائه انتم انوار الملکوت و اسرار الجبروت و مطالع امر اللّه فی عالم النّاسوت بکم اشرق نیّر البیان و ظهر بحر العرفان و ارتفعت سمآء الایقان و استقرّ عرش الرّحمن فی الامکان
طوبی لکم و لأوّلکم و آخرکم و ظاهرکم و باطنکم و لمن تقرّب الیکم و زار قبرکم و تمسّک بحبل الطافکم و تشبّث بأذیال ردآء مواهبکم
سبحانک یا اله الوجود و مالک الغیب و الشّهود اسئلک بأمطار رحمتک الّتی بها ظهرت نعمک و آلائک لعبادک و بأسرار علمک و لآلئ بحر عرفانک ان تغفر لی و لوالدیّ و لکلّ عبد تمسّک بهذا المقام الشّریف و سرع الی هذا المقرّ المنیف
ای ربّ اسئلک بالکلمة الّتی بها سخّرت افئدة الأولیآء ان تقضی لی حوائجی ثمّ اجعلنی مستقیماً علی امرک و ناظراً الی افقک منقطعاً عن الّذین کفروا بک و بآیاتک
ای ربّ تری عبدک سرع الی بحر غفرانک و ما اراد الّا ما کتبته لأولیائک انّک انت المقتدر الّذی لا یعجزک شئونات العباد و لا تمنعک ضوضآء من فی البلاد تفعل بقدرتک ما تشآء و تحکم ما ترید انّک انت القویّ الغالب القدیر
* * *
جناب محبوب فؤاد ابن حضرت اسم اللّه الأصدق المقدّس علیهما بهآء اللّه الأبهی
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
اللّه لا اله الّا هو الّذی ینطق فیکلّ شیء انّه لا اله الّا هو له العزّة و الجلال و القدرة و الجمال و هو الّذی فصّل بکلمة بین الحقّ و الباطل و الظّلمة و النّور و الجهل و العلم و الاقبال و الاعراض انّه هو المقتدر الّذی اقرّ بقدرته کلّ الأشیآء و بثنائه من فیملکوت الأمر و الخلق انّه هو العزیز المختار العزّة و الثّنآء و العظمة و البهآء و التّکبیر و العلآء علی ایادی امره الّذین ما نقضوا عهده و میثاقه و وردوا فی المدائن و القری لاعلآء کلمته و هدایة خلقه و اظهار امره و انتشار آثاره یسئل الخادم ربّه ان یؤیّدهم و یوفّقهم و یحفظهم و یحرسهم و ینصرهم و یمدّهم و یلهمهم ما یقرّب العباد الی افق العنایة و الألطاف
یا محبوب فؤادی آثار قلم که از فؤاد رقیق لطیف بر ورقه القا شد فیالحقیقه فتح باب لقا نمود و ایّام حضور آنمحبوب را یادآوری فرمود و در مقامی مبشّر بود علم اللّه از هر کلمه از کلماتش عرف محبّت محبوب عالمیان بشأنی متضوّع که از برای احدی جز کلمۀ فتبارک اللّه ملهم احبّائه ما تنجذب به افئدة المقبلین مجالی نه و توقّفی نه جلّ بارئنا و حافظنا و ناصرنا و بعد از اطّلاع و قرائت قصد مقام اعلی و مقرّ اقدس انور اسنی نموده امام وجه مالک اسماء عرض شد و بعزّ اصغا فائز گشت هذا ما نطق به مولی الآخرة و الأولی قوله جلّ جلاله
قد حضر اسمک و سمعنا ندائک و وجدنا عرف حبّک و خلوصک و اقبالک الی اللّه العزیز العظیم قد عرض العبد الحاضر ما ناجیت به اللّه الّذی اتّخذ لنفسه فی السّجن مقاماً و فیه رفع ندائه و اظهر امره و سلطانه و نطق امام وجوه عباده و فتح باب فضله و رفع سمآء بیانه و زیّنها بأنوار آیاته انّه هو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته زمام البیان و هو الفرد العزیز المنّان
یا ابن اسمی علیک بهائی و عنایتی یعرف المجرمون بسیماهم امروز است و تظهر خافیة الصّدور و خائنة الأعین امروز است در مدینۀ کبیره ظاهر شد آنچه که مستور بود بمفتریاتی تمسّک جستهاند که شبه نداشته و ندارد یحیی و شیخ محمّد بمثل خودی تشبّث نمودهاند و بفساد مشغولند هر نفسی باین ارض توجّه نماید فوراً خبر سیّالۀ برقیّه میرسد که فلان وجهی را سرقت نموده و به عکّا رفته از جمله جناب افنان آقا سیّد احمد علیه بهآء اللّه الأبهی چندی قبل بعد از توجّه او بشطر اقدس قبل از ورودشان به بیروت خبر سیّاله رسید که سیّد احمد و من معه مبلغی سرقت نموده بآنجهت متوجّه کذلک سوّلت لهم انفسهم مقامی را که جمیع منصفین شهادت میدهند بر تقدیس و تنزیهش مطالع ظلم اراده نمودهاند بغبار مفتریات بیالایند مشیرالدّوله میرزا حسین خان غفر اللّه ورود مظلوم و رفتار و گفتار و کردار او را در مدینۀ کبیره ادراک نمود و فهمید و در مجمع اصحاب دولت و ملّت ذکر نمود الحمد للّه الّذی اظهر ما کان مستوراً فی افئدة الغافلین و المشرکین و نسئله ان یجعل اولیائه طائفین حول ارادته باستقامة تضطرب بها افئدة الظّالمین و المعتدین امروز امر الهی بمثابۀ آفتاب روشن و لائح و بقدرتی ظاهر که شبه آن دیده و شنیده نشده معذلک ظالم دولتآبادی بمجرّد آنکه اصغا مینماید نفسی اقبال نموده بتعجیل تمام خود او و یا کذّابی مثل او بانواع حیل در صدد اضلال برمیآید قل الهی الهی نوّر قلوب عبادک بنور معرفتک ثمّ الق علیهم ما یحفظهم من شرّ اعدائک بیانصافی بمقامی رسیده که فضل اینظهور را انکار نمودهاند یحیی بفرار مشغول و او در بیت مستور و مظلوم امام وجوه کل قائم گاهی در حبس و هنگامی تحت سلاسل چون تجلّیات انوار نیّر بیان الهی فیالجمله اشراق نمود از خلف حجاب بیرون آمدند و عمل نمودند آنچه را که حقایق اشیاء بنوحه و ندبه مشغول و روح الأمین با ناله مشهود
از جمله در سبزوار با خلیل ملاقات نموده و گفته آنچه که حقّ بر آن آگاه ولکن عجب از خلیل که مثل آنغافل را راه داده بگو یا خلیل بدان اعمال هادی اوّل خدعه و تزویر است که در این امر وارد شده طهّر ذیلک من همزاته و همزات امثاله در صدر اسلام امثال این نفوس غافله عمل نمودند آنچه را که ثمر آن در یوم جزا آن شد که مالک وجود را آویختند و شهید نمودند یا خلیل براستی میگویم امثال آن نفوس با ما نبوده و از اصل امر آگاه نه بآثار رجوع نما لیظهر لک الحقّ امروز نفحات آیات عالم را احاطه نموده ختم رحیق مختوم باسم قیّوم برداشته شد خود را محروم مکن بقدرت و قوّت الهی بر امر قیام نما عالم فانی و ما عند اللّه باقی از اوّل اسلام الی حین نفسی از علما بر کیفیّت ظهور آگاه نه و نزد حزب شیعه جز لعن و سب چیزی نبوده یا خلیل اطلع من افق البیت باسم ربّک قل یا قوم اسمعوا اسمعوا تاللّه قد ارتفع صریر القلم الأعلی من سجن عکّآء انظروا انظروا انّ النّور اشرق و سطع من افق سمآء مشیّة اللّه ربّ العالمین یا خلیل لا تسئل من احد انّا ارسلنا الیک من قبل آیات لا تعادلها خزائن الملوک و لا ما عند العباد یشهد بذلک مالک الایجاد فیهذا المقام العزیز البدیع یا خلیل انشآءاللّه بعنایت حضرت جلیل مجدّد ببئر اوهام مبتلا نشوی در حزب شیعه از عالم و جاهل تفکّر نما خود را اکبر و اعظم و اعلم و اتقی از اهل ارض میشمردند و سبب نفسی مثل هادی بوده یا خلیل در عمارتهائیکه بایادی ظنون و اوهام بنا نهادهاند و تعمیر کردهاند تفکّر نما دیگر راضی مشو که امثال آن اوهام بمیان آید آه آه آن اوهام بظلم تبدیل شد و فزع اکبر ظاهر گشت و شنیدی که چه وارد آوردند و الی حین علما بر منابر بسب و لعن مشغولند سبب آنرا تفکّر نما شاید از ید عطای مقصود عالمیان رحیق ایقان بیاشامی و راضی نشوی مجدّد حزبی مثل حزب قبل در ارض ظاهر شود احفظ العباد امراً من لدن آمر قدیم یا خلیل ایّامیکه ظلمت سطوت عالم را اخذ نموده بود غیر اینمظلوم احدی ظاهر نه و چون فیالجمله نور امر مشرق بر اینمظلوم با اسیاف بغضا حمله نمودند آنچه الیوم لازمست بر آنجناب اینست که بکمال خضوع و خشوع برخیزی و مقبلاً الی کعبة اللّه باینکلمات عالیات ناطق شوی
الهی الهی سیّدی و سندی اسئلک بأمواج بحر بیانک و بالأسرار المکنونة فی کتابک و بالآیات المنزلة من سحاب فضلک ان تؤیّدنی علی الانقطاع عن دونک و التّمسّک بحبل عنایتک ای ربّ ایّدنی علی الاستقامة الکبری و التّوجّه الی بابک الّذی فتحته علی من فی الأرض و السّمآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الآمر العلیم الحکیم ای ربّ احفظ عبادک من همزات المفترین و نعاق النّاعقین الّذین نقضوا عهدک و میثاقک و کفروا بآیاتک و جادلوا بحجّتک و برهانک انّک انت الفضّال المقتدر القدیر لا اله الّا انت الفیّاض المشفق الکریم
یا خلیل علیک بهآء اللّه در سنین قبل مکرّر مخصوص آنجناب آیات از سماء عنایت نازل و بتوسّط جناب ابن اصدق علیه بهائی ارسال شد اقرأها منقطعاً عن العالم انّها تجذبک الی اللّه ربّ العرش العظیم در حزب قبل خوب تفکّر نمائید که جزای اعمالشان در یوم قیام چه بود و چه شد شاید مجدّد بدام نیفتید اهل سنّة و جماعت که مبغوض کلّ اهل ایران بودند بدون تبلیغ بمجرّد ملاقات جمعی اقبال نمودند و شخصی در سودان ادّعای مهدویّت نمود صدهزار نفر دورش جمع شدند و شیعۀ ظالم بیانصاف عمل نمود آنچه را که از برای لسان قدرت بیان نمانده امروز روز این آیه است که میفرماید یوم یقوم النّاس لربّ العالمین و همچنین میفرماید و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا ان اخرج قومک من الظّلمات الی النّور و ذکّرهم بأیّام اللّه انّ فی ذلک لآیات لکلّ صبّار شکور اگرچه ایّام ظهور مظاهر هم از ایّام اللّه محسوب ولکن این ایّام مخصوص است بایّام اللّه در کتب الهی یا خلیل آن نفوس مثل هادی و غیره نزد مؤمن اوّل من آمنند و نزد کافر اوّل من کفر لعمر اللّه انّه لیس من فوارس مضمار العلم و العرفان براستی میگویم خذ الکتاب بقوّة لا تمنعک الجنود و الصّفوف و بقدرة لا تضعفها ظلم الظّالمین و ضوضآء المعتدین انتهی
له المنّة و الفضل و العطآء بما اظهر لعباده لآلئ کنوز عرفانه و جواهر خزائن بیانه انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفضّال الکریم فیالحقیقه هر منصفی متحیّر و هر صاحب عدلی مبهوت چه که حزبیکه خود را افضل و اعلای اهل عالم میشمردند در یوم جزا از ایشان ظاهر شد آنچه که از اوّل عالم الی حین نشده وقتی از اوقات فرمودند یا عبد حاضر ناله و حنین منابر ایران مرتفع و بلسان افصح ندا مینمایند و میگویند الها سیّدا سندا مقصودا محبوبا ما را از برای ذکر و ثنایت خلق فرمودی و ترتیب عنایت نمودی حال محلّ اعادی نفس تو شده توئی سمیع و توئی بصیر میشنوی که چه میگویند و مشاهده نمودهئی که چه کرده و چه میکنند و حال مجدّد بعضی بترتیب چنین حزبی مشغول انتهی
اینعبد نظر بمحبّت و همچنین اخلاصیکه بجناب ایشان بوده لازم دانستم بعضی امورات وارده را ذکر نمایم چه که ملحدین بحیله و تزویر تمسّک نمودهاند و هر نفسی را که شنیدهاند با او گفتگوئی شده باو توجّه مینمایند جمیع آگاهند که آن نفوس سالها از سطوت ایّام مستور بودهاند و چون بقوّت مالک ممالک علم و عرفان امر مرتفع شد و ندا از هر شطری ظاهر و نیّر بیان از هر جهتی ساطع با سیوف ضغینه و بغضا بیرون آمدند البتّه ایشان آگاهند که چه مقدار نفوس از جذب بیان مقصود عالمیان قصد مقرّ فدا نمودند و جان رایگان در قدوم مولی الأنام نثار کردند امّا میرزا هادی بمجرّد آنکه شنید او را بابی گفتهاند اضطراب ارکانش را اخذ نمود و از برای زندگانی دو یوم دنیا از حیات ابدی و زندگی سرمدی گذشت و بر منبر گفت آنچه که سزاوار خود او بود لعمر مقصودنا نطق بما ناح به الرّوح الأمین در هر مقام بر منبر رفته و کلمهئی گفته بر یکمنبر تبرّی نموده و خود را از کشتن نجات داده یا حبیب فؤادی بقاء وجودش گواهست بر نفاقش و نورین نیّرین و جناب اشرف و من قبلهم جناب کاظم علیهم منکلّ بهآء ابهاه شهادت هر یک شاهدیست مبین بر ایمان و عرفان و استقامت و ایقانشان صاحبان بصر و سمع اگر خود بعین انصاف و سمع عدل در آنچه از اوّل اینظهور اعظم الی حین ظاهر شده تفکّر نمایند و مشاهده کنند کل بکلمۀ اقبلنا الیک یا اله العالم ناطق گردند سبحاناللّه مع انفاق نفوس مقدّسه ارواح و اموال خود را و همچنین قیام بر خدمت امر امام وجوه خلق متوهّمین در بیداء غفلت و هیماء اوهام سائر و سالکند مع آنکه کل میدانند او و امثال او اطّلاع بر اصل این امر نداشته و ندارند چه که با حقّ نبودهاند اینعبد قریب چهل سنه بخدمت حاضر بوده و کل بر اینفقره آگاهند معذلک هیچ از اینعبد سؤال ننمودهاند که شاید بنور صدق منوّر گردند و در اینظهور ظاهر نشود آنچه که مجدّد سبب بلایای لاتحصی و رزایای لاتعدّ گردد باری اینفانی لوجه اللّه عرض نموده و مینماید که آنحضرت آگاه باشند و بیقین مبین بر امر قیام نمایند قیامیکه قعود آنرا نیابد و بآن تبدیل نشود حضرت مقصودیکه بقدرت الهی و قوّت حضرت باری امام وجوه امرا و علما قیام فرمود ستر اخذ ننمود و بحجاب تمسّک نجست و احکام و اوامر الهی را القا فرمود از او احتراز نمودهاند چه که عبدۀ اوهامند و آنحضرت میدانند لوح حضرت سلطان که از ساحت اقدس ارسال شد شنیدهاند و همچنین نامههای ملوک را یا محبوب فؤادی معرضین بظلمی ظاهر شدهاند که شبه نداشته و ندارد و در سنین قبل مکرّر الواح مخصوص آنحضرت نازل و ارسال شد و جناب ابن اسم اللّه اصدق علیه بهآء اللّه الأبهی مأمور بتبلیغ آن بوده خذ زمام الأمر بقدرة من عند اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم ثمّ اهد النّاس الی صراطه المستقیم و نبأه العظیم حال قریب صد جلد آیات و بیّنات از سماء مشیّت نازل در مفتریات بمقامی رسیدهاند که هر صاحب صدق و عدل و انصافی شهادت میدهد بر ظلم آن نفوس غافله یک حکایت لوجه اللّه عرض مینمایم تا آنکه فیالجمله مقام مفترین و کاذبین معلوم شود یومی از ایّام حضرت مرفوع جناب حاجی سیّد جواد علیه بهآء اللّه الأبهی معروف به کربلائی بحضور فائز عرض نمودند خال حضرت جناب حاجی میرزا سیّد محمّد و خال دیگر علیهما بهآء اللّه الأبهی بزیارت نجف و کربلا فائز شدهاند و حال مراجعت نمودهاند و ارادۀ رجوع بوطن دارند جمال قدم فرمودند بایشان چیزی گفتهئی عرض کرد خیر فرمودند چرا شما باید بتبلیغ امر اللّه مشغول باشید حال برو از قول ما سلام برسان و ایشان را بحضور آور کن دلیلهما الی ساحة العزّ و الجلال تشریف بردند یوم دیگر مع حضرت خال راجع شدند و بحضور فائز ولکن جناب خال کبیر تشریف آوردند مندون اخوی دیگر بعد از حضور امواج بحر بیان مقصود عالمیان بشأنی ظاهر که احدی قادر بر احصا نبوده بالأخره فرمودند ما دوست نداریم که شما از سدرۀ مبارکه که مابین شما روئیده و باثمار حکمت و بیان مزیّن محروم مانید عرض نمود مولای هزار و دویست سال شنیدیم که حضرت قائم در مدن معروفۀ مشهوره ساکنند و اولادهای آنحضرت هر یک بکمال عزّت و عظمت در آنمدن موجود و هر نفسی کلمهئی در تولّد آنحضرت ذکر مینمود فیالحین اخذش مینمودند و خونش میریختند و از این گذشته حکایت ناحیۀ مقدّسه چه شد ذکر بحر و غالیچه کجا رفت و همچنین از جمیع علمای حزب شیعه شنیدهایم که آنحضرت میآید و ظاهر میشود و دیون شیعیان را ادا میفرماید و جمیع ارض را مسخّر مینماید و همچنین ذکرهائیکه اینعبد از ذکرش عاجز است چه که مطلب بطول میانجامد بالأخره عرض نمودند مع عظمت و جلال و ذکر خوارق عادات حال میگویند خواهرزادۀ شماست اینعبد چگونه قبول نماید آنچه از قبل گفته شده حال خلاف آن بمثابۀ آفتاب روشن و ظاهر تکلیف اینعبد چیست نمیدانم بعد لسان عظمت باینکلمۀ علیا ناطق یا خال حال بمقرّ خود توجّه نمائید و اخبار و شبهات مذکوره و آنچه که سبب توقّف شماست درست در آن تفکّر کنید و معیّن نمائید مع جناب اخوی تشریف بیاورید لو شآء اللّه یبدّل الشّبهات بآیات محکمات انّه علی کلّ شیء قدیر یوم بعد من غیر اخوی تشریف آوردند و یک یک شبهات را ذکر نمودند و جواب نازل و آنچه نازل شد مابین عباد برسالۀ خال معروف و نظر بحکمت بالغه از بعد اسم خال را برداشتند و بکتاب ایقان موسوم گشت حال همین میرزا هادی بامثال خود گفته کتاب ایقان از میرزا یحیی است جمیع افنان موجود شما تفحّص نمائید تا کذب مفترین معلوم و واضح گردد امید آنکه آنحضرت از اقوال ناشایستۀ آنقوم بگذرند و بآثار توجّه نمایند امر بمثابۀ آفتاب از برای آنحضرت واضح شود
الهی الهی هذا عبدک و خادمک تعلم و تری انّه ما یتکلّم من عنده بل بما عرّفته بفضلک و علّمته بسلطانک اسئلک یا مقصود العالم و الظّاهر بالاسم الأعظم ان تؤیّد عبادک علی الرّجوع الیک و الانابة لدی باب فضلک ثمّ وفّقهم علی التّدارک علی ما فات عنهم فی ایّامک انّک انت المقتدر العزیز المختار لا اله الّا انت المالک فی المبدء و المآل
حسب الأمر آنمحبوب فؤاد آنچه باسم میرزا هادی دولتآبادی نازل شده و نزد اولیا موجود جمع نمایند و بنویسند و بید امینی بجناب خلیل علیه بهآء اللّه برسانند تا ملاحظه نمایند و همچنین کتب آیات و بعد اخذ نمایند چند سنه میشود باسم ایشان لوحی مخصوص نازل نشده اگرچه از قبل مکرّر باسم ایشان آیات نازل و ارسال شد و هر یک حجّتی بود لائح و برهانی بود ساطع از برای اثبات امر عنقریب از جمیع اقطار عالم ندای بلی بلی و لبّیک لبّیک مرتفع خواهد شد چه که مفرّی از برای احدی نبوده و نیست نسئل اللّه ربّنا و ربّ العرش و الثّری ان یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی
ذکر حضرت مرفوع مغفور مرحوم جناب فائز علیه بهآء اللّه الأبهی را فرمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی اینکلمات عالیات محکمات مخصوص ایشان نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی فاز فی ایّامه انّه هو الفائز و سمّی به من لسانه المقدّس العزیز البدیع نشهد انّه فاز بالایمان فی اوّل الأیّام و شرب رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّه الرّحمن انّه هو الّذی زیّنه اللّه بطراز الاستقامة الکبری بحیث ما منعته ضوضآء العباد و لا زماجیر الّذین انکروا حکم المآب یا فائز علیک بهائی و عنایتی و رحمتی افرح فی الفردوس الأعلی بما ذکرک مولی الوری فی سجن عکّآء طوبی للسانک بما اقرّ بتوحید اللّه ربّ العرش و الثّری و اعترف بما انزله القلم الأعلی فی الأفق الأبهی و طوبی لقلبک بما اقبل الی افق الظّهور و لسمعک بما سمع ندآء مکلّم الطّور اذ ارتفع بالحقّ الّذی به نفخ فی الصّور و قام اهل القبور و ظهر یوم النّشور و طوبی لبصرک نشهد انّه فاز بآثار اللّه و بمشاهدة الّذین نبذوا الوری ورائهم مقبلین الی مشرق آیاته و مطلع بیّناته و مصدر احکامه و طوبی لوجهک بما توجّه الی شطره و لسمعک بما سمع ندائه الأحلی اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء نسئل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیک من سمآء کرمه امطار رحمته و یرزقک من اثمار سدرة المنتهی فیکلّ صباح و مسآء و یفتح علیک فیکلّ الأحیان ابواب العنایة و الفضل و الاحسان انّه هو المشفق العزیز المنّان
سبحانک اللّهمّ یا الهی و سیّدی و سندی و مقصودی و محبوبی اشهد بتوحید ذاتک و تقدیس نفسک عن المثل و الأمثال و اعترف بقدرتک و سلطانک و عظمتک و اقتدارک اسئلک یا اله الکائنات و مقصود الممکنات برایات آیاتک و اعلام هدایتک و بالنّور السّاطع اللّامع الّذی اشرق من افق ارادتک بأمرک و عزّک و بحفیف سدرة المنتهی و خریر کوثر الحیوان فی الفردوس الأعلی و بهذا التّرب الأطهر و هذا الرّمس المطهّر ان تقض لی حوائجی و تغفر لی و لأبی و امّی و الّذین آمنوا بک و بآیاتک ای ربّ قدّر لی خیر الآخرة و الأولی و ما قدّرته لعبادک الأصفیآء الّذین ما منعتهم شبهات العالم و لا اشارات الأمم عن التّوجّه الی بساط عزّک و التّقرّب الی ساحة مجدک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الرّحیم انتهی
للّه الحمد بعد از ذکر صعود حضرت مرفوع علیه بهآء اللّه الأبهی امام وجه امواج بحر عنایت و غفران را این خادم در ساحت اقدس مشاهده نمود از جمیع جهات رحمت کبری و عنایات عظمی بحضرت مرفوع متوجّه امید آنکه ابناء مقام ایشان را اخذ نمایند و بآنچه سزاوار ایّام است تمسّک کنند ذکر ایشانهم در ساحت اقدس مذکور الشّکر للّه و العظمة له و العنایة له چه که از لسان عظمت ظاهر شد آنچه که تلافی ما فات عنه را نمود این خادم از حقّ جلّ جلاله میطلبد آنچه را که سبب توفیق و تأیید است تعالی فضل هذه الأیّام و عنایته و رحمته و فضله
مخصوص جناب مرحوم از لسان عظمت ظاهر شد آنچه که ببقاء ابدی و عنایت سرمدی فائز گشته هنیئاً له و مریئاً له حسب الأمر ابناء و منتسبین علیهم بهآء اللّه را ذکر نمایند و بصبر و اصطبار وصیّت کنند انّه هو المشفق الغفور الرّحیم
اسامی مذکورۀ در نامۀ آنمحبوب فؤاد امام کرسیّ حقّ جلّ جلاله عرض شد و هر یک فائز شد بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد هذا ما نزّل لجناب رفیع خا علیه بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی
هذا یوم فیه اثمرّت اشجار الفردوس الأعلی بأثمار الحکمة و البیان و ارتفع خریر مآء الحیوان باسم اللّه مالک الامکان و سطع النّور من افق الظّهور بما استوی مکلّم الطّور علی عرش البیان تعالی الرّحمن الّذی اتی بقدرة و سلطان یا رفیع علیک بهائی البدیع افرح بما اقبلنا الیک من هذا الشّطر الّذی منه اضائت الآفاق و ذکرناک بذکر اذ ظهر من اللّسان خضعت له الأذکار کن متمسّکاً بحبل العطآء و متشبّثاً بذیل رحمة ربّک مالک ملکوت الأسمآء ایّاک ان تحزنک مقالات الغافلین او تحجبک شبهات الّذین کفروا باللّه مولی الأنام خذ الکتاب بقوّة من عندنا انّه یقرّبک الی الأفق الأعلی المقام الّذی فیه ناد المناد الملک للّه مالک الرّقاب قل
لک الحمد یا مولی الوری و لک الثّنآء یا مالک الآخرة و الأولی و لک البهآء یا ربّ العرش و الثّری بما هدیتنی و قرّبتنی و انزلت لی ما یکون باقیاً بدوام اسمائک و صفاتک انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب
و هذا ما نزّل لجناب یوسف خا علیه بهآء اللّه
هذا کتاب یمشی و یقول قد اتی الوعد و هذا هو الموعود الّذی اذ ظهر نطقت الأشیآء کلّها تاللّه قد ظهر محبوب من فی السّموات و الأرضین هذا یوم فیه ظهر ما کان مستوراً فی ازل الآزال یشهد بذلک من نطق امام الوجوه الملک للّه ربّ العالمین یا یوسف خا قد ذکرک من احبّنی و شرب رحیق البیان من کأس عطائی ذکرناک بآیات لا تعادلها ما کان مشهوداً علی وجه الأرض و مکنوناً فی طبقاتها کذلک نطق لسان العظمة فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم خذ قدح البیان باسم محبوب الامکان ثمّ اشرب منه انّه یجذبک الی مقام تنطق فیه الذّرّات الملک و الملکوت و العظمة و الجبروت للّه المقتدر العزیز الحمید
و هذا ما نزّل لجناب میرزا هدایت علیه بهآء اللّه
بسمی المقتدر المهیمن علی الأسمآء
طوبی لک یا هدایت بما هداک اللّه الی نبأه المبین و صراطه المستقیم قد اخذ فرح الظّهور ممالک الغیب و الشّهود و القوم اکثرهم من الغافلین قد نبذوا ما امروا به فی الکتاب و اخذوا ما نهوا عنه بما اتّبعوا کلّ شیطان مریب طهّر قلبک بمآء الانقطاع و لسانک من کوثر البیان و قل
الهی الهی لک العطآء بما سقیتنی کوثر البقآء و لک البهآء بما هدیتنی الی افقک الأعلی اشهد انّ فضلک احاط الأرض و السّمآء اسئلک بأنوار عرشک و اسرار کتابک و بالّذی به ارتعدت فرائص عبادک ان تجعلنی مستقیماً علی حبّک بحیث لا تمنعنی الأسمآء عن التّقرّب الی بساطک و لا الأشیآء عن التّوجّه الی انوار وجهک ای ربّ تری عبدک هذا متمسّکاً بحبل جودک و منتظراً ظهورات عفوک و عطائک اسئلک ان لا تخیّبه عمّا عندک انّک انت المقتدر الغفور الرّحیم
و هذا ما نزّل لجناب میرزا محمّد حسین مس ابن علیه بهآء اللّه
یا ایّها النّاظر الی الوجه انّا اردنا ان نذکرک فیهذا الحین فیهذا السّجن العظیم لیأخذک جذب ندآء ربّک و یقرّبک الیه انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفیّاض الغفور الکریم اذا سطع النّور و تکلّم مکلّم الطّور اعرض عنه العباد منهم من منعته الأسمآء عن موجدها و منهم من غرّته الدّنیا و الوانها و منهم من اخذ الکتاب بقوّة لا تضعفه جنود الأرض و ما فیها تبارک اللّه مولی العالم الظّاهر بالاسم الأعظم الّذی به نطقت الأشجار الملک للّه مالک هذا المقام الکریم یا محمّد قبل الحآء و السّین اسمع ندآء اللّه ربّ العالمین انّه یذکرک بما یقرّبک الیه انّه هو ارحم الرّاحمین توکّل فیکلّ الأمور علی اللّه المقتدر القدیر و بلّغ النّاس بالحکمة و البیان و عرّفهم صراط اللّه المستقیم ایّاک ان یمنعک ما عند القوم عن اسمی القیّوم و ایّاک ان تضعفک قوّة کلّ ظالم بعید ضع العالم و ما فیه و خذ ما نزّل فی کتابی المبین کذلک غنّت حمامة البیان علی الأغصان امراً من لدن آمر حکیم
هذا ما نزّل لجناب شیخ اسمعیل علیه بهآء اللّه
قد ظهر الصّراط و وضع المیزان الأمر للّه المقتدر العزیز المنّان قد اخذ اهتزاز الظّهور من فی القبور و ظهر کلّ امر مستور فضلاً من لدی اللّه ربّ الأرباب انّا سمعنا ندائک نادیناک عن یمین البقعة النّورآء من السّدرة الخضرآء اللّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر الغفّار یا شیخ یا اسمعیل اعلم انّ النّورین الأنورین الحسن و الحسین قصدا مقرّ الفدآء شوقاً للقائی سرعا و حضرا و فازا بما قدّر لهما من لدی اللّه مالک الایجاد ما منعتهما الدّنیا و الوانها و الأشجار و اثمارها قد اقبلا و انفقا ارواحهما فی سبیل اللّه مالک یوم القیام کم من عبد اقبل الی مقرّ الفدآء و ما رجع بما فدی روحه فی حبّ اللّه مطلع الأنوار اذا فزت بندائی و شربت رحیق بیانی قل
الهی الهی لک الحمد بما نوّرت قلبی بنور معرفتک و هدیتنی الی مشرق وحیک و مطلع الهامک اسئلک به و بسلطانه و بعزّه و بهائه ان تجعلنی ناصر امره و القائم علی خدمته بحیث لا تزلّنی شبهات العالم و اعراض الأمم انّک انت المقتدر المهیمن العزیز العلّام
هذا ما نزّل لجناب حاجی محمّد عر علیه بهآء اللّه
قد اتی الأمر و ظهر ما کان مستوراً عن الأبصار و نزّلت الآیات و برزت البیّنات و القوم فی غفلة و ضلال الّا الّذین نبذوا الأوهام ورائهم مقبلین الی اللّه مولی الأدیان قد اتی مشرق وحی اللّه الّذی به ناحت القبائل و ظهرت الزّلازل کذلک قضی الأمر من لدی اللّه مالک المبدء و المآب یا محمّد اشکر بما ذکرک الفرد الأحد من شطر السّجن بما انجذبت به افئدة العباد قل یا ملأ الأرض اسمعوا النّدآء انّه ارتفع فی الأفق الأعلی ایّاکم ان تمنعکم اوهام الّذین انکروا امر اللّه اذ اتی بالحجّة و البرهان یا قوم هذا یوم اللّه و هذا یوم کان مذکوراً فی الکتب و الزّبر و الألواح ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن هذا الأمر الّذی به تضوّع عرف البیان فی الامکان کذلک نطق الکتاب اذ یمشی فی اعلی المقام من النّاس من قال هل الکتاب یمشی قل ای وربّ الأرباب یمشی و ینطق بل یأکل رغماً لکلّ منکر مرتاب نسئل اللّه ان یوفّقک علی استقامة تستقیم بها ارجل الأنام و یوفّقک علی ذکره و ثنائه و ینطقک بما تنجذب به افئدة اولی الألباب
و هذا ما نزّل لجناب آقا میرزا احمد نها علیه بهآء اللّه
سبحاناللّه نور ظهور مکلّم طور عالم را منوّر نموده و آیات و بیّنات الهی احاطه فرموده بشأنیکه از برای منصفین مجال اعراض و انکار نمانده طوبی از برای منصفیکه بسمع و بصر خود بمشاهده و اصغا فائز گشت سبحاناللّه غفلت بمقامی رسیده که حروف را بر امّ الکتاب مقدّم داشتهاند بگو ای ملأ بیان ضعوا الظّنون و الأوهام تاللّه الحقّ قد اشرق نیّر الایقان من افق ارادة اللّه ربّ العالمین خود را از سلاسل اسماء فارغ نمائید و بآزادی قصد مقام اعلی و ذروۀ علیا کنید امروز نفحات آیات الهی متضوّع و اسرار مستوره ظاهر و مشهود خود را محروم منمائید و از ما عندکم به ما عند اللّه توجّه نمائید امروز بحر عطا موّاج و آسمان فضل مرتفع طوبی از برای نفسیکه اعراض ارباب عمائم او را از تقرّب منع ننمود و از توجّه بازنداشت کذلک ذکرک المظلوم فی هذه اللّیلة الدّلمآء لتشکر و تقول لک الحمد یا مقصود من فی السّموات و الأرضین انتهی
الحمد للّه هر یک از اسامی مذکوره برحیق بیان مقصود عالمیان فائز شد امید آنکه بیاشامند و بر خود حتم نمایند که بقدر قوّه عباد را از اوهام حزب شیعۀ غافله حفظ کنند باسماء از مالک آن محروم نمانند هزار و دویست سنه یا وصیّ گفتند و از حقّ جلّ جلاله ممنوع و محروم بالأخره اعمال و افعال و اقوالشان ثمرهئی که بخشید سفک دم اطهر بود یا علی گفتند و مالک وجودیکه بکلمهاش هزار علی خلق میشود شهید کردند باری یوم یوم اللّه است طوبی از برای نفسیکه از این کأس بیاشامد منقطعاً عمّا سواه و التّأیید من اللّه مالک الأسمآء و الصّفات
ذکر محبوب فؤاد حضرت حیدر قبل علی علیه بهآء اللّه الأبدی را نمودند حسب الأمر مأمور شدند که دیدنی از اولیا نمایند و مراجعت کنند باید آنمحبوب فؤاد در لیالی و ایّام بر خدمت قائم باشند و بذکر و ثنای حقّ ناطق اصحاب اینظهور اعظم باید بشأنی مستقیم باشند که عالم و ما فیه من العباد و الأشیآء و الألوان و الزّخارف و الکتب ایشانرا از افق اعلی منع ننماید شاید کنوز حقیقی ظاهر گردد و آن رجالی هستند که غیر اللّه را معدوم صرف شمرند ناعقین بسیارند در هر شهر و دیار ظاهر شوند این از اخباری است که در عراق و ارض سرّ و اوّل سجن اعظم از قلم اعلی جاری این ارض هم خالی از ناعقی نبوده و نیست خدمت حضرت محبوب جان جناب حیدر قبل علی علیه بهآء الرّحمن و عنایته تکبیر عرض مینمایم و از حقّ جلّ جلاله از برای ایشان مدد میطلبم للّه الحمد در حضور مذکورند و بعنایت فائز اولیای آن ارض را تکبیر و ذکر و ثنا میرسانم و از برای ایشان میطلبم آنچه را که سبب ارتفاع کلمة اللّه و ارتقاء مقام است
ذکر جناب حبیب روحانی آقا احمد علیه بهآء اللّه و عنایته را فرمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این آیات عالیات محکمات مبارکات مخصوص ایشان از سماء مشیّت مالک اسماء و صفات نازل قوله جلّ بیانه و عزّ برهانه
حمد و ساذج آن شکر و جوهر آن سزاوار بساط قرب قدس حضرت مقصودیست که خلق بدیع را بارادۀ مطلقۀ نافذۀ جاذبه از عدم بحت بطراز وجود ظاهر فرمود و مزیّن داشت این خلق از ما عند القوم یعنی حزب قبل و بیان و ما عندهم مقدّس و منزّهند چه که مندون این حکم بدیع در مقام اوّل و رتبۀ اولی صادق نه طوبی از برای صدریکه باسم یا طاهر مقدّس از نقشهای عالم است و از برای اذنیکه مطهّر از قصصهای کاذبۀ امم است ایشانند اهل بها و اصحاب سفینۀ حمرا که از قلم اعلی در قیّوم اسماء ذکرش نازل و راسخ و ثابت و مرقوم یا احمد علیک بهائی و عنایتی لازال مذکور بوده و هستی نامههای شما که بعبد حاضر ارسال داشتی هر یک بشرف اصغا فائز و بلحاظ عنایت مخصوصه مشرّف طوبی لک و لأبیک الّذی زیّن اللّه ظاهر الأرض بوجوده و باطنها بجسده لعمری قد انزلنا له ما لا تعادله زخارف الدّنیا کلّها و لا بیانات العلمآء و لا زفرات العرفآء و لا آه آه الحکمآء مقصود از علما و عرفا و حکما در اینمقامات نفوسی هستند که باسباب ظاهره خود را میآرایند و در باطن سدود مانعهاند از برای احزاب عالم والّا عارف حقیقی و عالم معنوی و حکیم الهی در عرصۀ ظهور بیان مالک ادیان بر سرر ایقان متّکی و مستوی یا احمد انشآءاللّه بمثابۀ نار مشتعل و بمثابۀ نور لائح و ساطع باشی بشأنیکه کل از حرارت محبّتت سبیل الهی را بیابند و حقّ را از باطل تمیز دهند و باستقامتی فائز گردند که حرکت عالم آنرا حرکت ندهد و ضوضای امم آنرا نلغزاند اولیای آن ارض و اطراف را از قبل مظلوم تکبیر و سلام برسان قل افرحوا بما اقبل الیکم مالک الوجود و سلطان الغیب و الشّهود و ذکرکم بذکر جعله سلطان الأذکار و امّها لهم ان یقولوا
لک الحمد یا محبوب الأرض و السّمآء و لک الثّنآء یا مالک الفردوس الأعلی و لک الشّکر یا من باسمک خضعت الجنّة العلیا نسئلک یا محبوب العالم و مقصود الأمم ان تؤیّدنا علی القیام علی خدمة امرک بحیث لا تمنعه الجنود و الصّفوف ای ربّ ترانا منقطعین عن دونک و متمسّکین بحبل قدرتک قدّر لنا ما ینبغی لجودک و عطائک و رحمتک و الطافک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی یمینک ازمّة من فی السّموات و الأرضین
البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی الّذین نسبهم اللّه الیک و علی الّذین یحبّونکم لوجه اللّه مالک هذا المقام العزیز المنیع انتهی
اینفانیهم خدمت ایشان سلام و ثنا و تکبیر و بها میرساند حقّ شاهد و گواه که از نظر نرفتهاند و لازال در بساط بیان مقصود عالمیان دارای مقام بودهاند امید آنکه از سدرههای وجود اثمار طیّبۀ طاهره که سبب اعلاء کلمة اللّه است ظاهر شود و عالم بنعمت قرب متنعّم گردد انّ ربّنا هو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر
اینکه در بارۀ ابن جناب مرفوع مرحوم ملّا غلام رضا علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم فرمودند چندی قبل مخصوص ایشان لوح امنع اقدس و همچنین زیارت از لسان عظمت نازل و ارسال شد فیالحقیقه تجلّیات انوار نیّر عنایت حقّ جلّ جلاله نسبت بایشان و جناب ابن بمثابۀ نور ساطع و لائح له الحمد و له الشّکر و له الثّنآء و له البهآء از حقّ از برای ایشان تأیید و توفیق میطلبم و بعد از عرض ذکر اسم ایشان امام کرسیّ بیان مقصود عالمیان این آیات محکمات نازل قوله تبارک و تعالی یا مهدی علیک بهائی و عنایتی چندی قبل از جهة عرش اعظم آیاتی نازل الّتی بها ماج بحر الغفران و هاج عرف عنایة ربّک الرّحمن و بها اشرق نیّر الفضل و ظهر ما یکون باقیاً بدوام ملکی و ملکوتی انّ ربّک هو الغفور الرّحیم قد ظهر ما لا نفاد له لتشکر ربّک المبیّن العلیم مکرّر ذکر من صعد الی الأفق الأعلی از قلم ابهی جاری و نازل اشکر و قل
لک الحمد یا بحر العطآء و لک الشّکر یا مالک البقآء اسئلک ان تؤیّدنی علی خدمة امرک بحیث لا یمنعنی منع المانعین و ضرّ الظّالمین و نار المعتدین و اعراض المعرضین
و امّا ما سئلت فی البیت لک ان تؤدّی به دیون من صعد الینا هذا ینبغی لک و لمن تمسّک بهذا الحبل المتین قل لک الحمد یا اله من فی السّموات و الأرضین
یا ابن اسمی الأصدق المقدّس قد فاز من صعد الی الأفق الأبهی بما لا فاز به اکثر العباد بشّر المهدی علیه بهائی و من معه بعنایة اللّه ربّ العالمین للّه الحمد لحاظ عنایت بتو متوجّه منتسبین هر یک فرداً فرداً را بفضل و عطای حقّ بشارت ده کل در ساحت اقدس مذکورند و بعنایت مخصوصه مزیّن و فائز قد قدّر لهم ما لو یظهر منه اقلّ من سمّ الابرة لینصعق العباد الّا من شآء اللّه ربّ العرش العظیم باید آنجناب بعدل ظاهر شوند که صیتش آنجهات را احاطه نماید هذا ینبغی لک و لنسبتک بهذا الأمر الأقدس الأعظم العزیز المبین کن کالنّار بین الأخیار لیجد منک کلّ نفس حرارة محبّة اللّه ربّ العرش و الکرسیّ الرّفیع قد فزت مرّة بعد مرّة و سمعت کرّة بعد کرّة ما لو یلقی علی الجبل لطار شوقاً لذکر اللّه العلیم الحکیم کذلک نطق لسان عنایتی فضلاً من عندی لیأخذک جذب البیان و یجعلک متحرّکاً منجذباً طائراً فی هوآء محبّة ربّک الرّحمن الرّحیم انتهی
اینعبد هم خدمت هر یک از منتسبین سلام و تکبیر و بها میرساند و از بدائع فضل و رحمت نامتناهی الهی از برای ایشان میطلبد آنچه را که اثمار وجود از آن ظاهر شود امید آنکه این استدعا بشرف قبول فائز و عالم از این اثمار منتفع گردد چه که ایّام ظهور است و عنایت و نعمت و مائده محیط انّ ربّنا هو المعطی الکریم و هو السّمیع المجیب الرّوح و الثّنآء و الذّکر و البهآء و التّکبیر و العلآء علی حضرتکم و علی من نسب الیکم و علی من یحبّکم و علی اصحاب السّفینة الحمرآء الّذین لن یذکر عندهم الأسمآء و ملکوتها و لا المرایا و شموسها اولئک اهل البهآء حقّاً حقّاً فی کتاب اللّه ربّ العالمین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
النّور للّه و العزّة للّه و الأمر للّه و البهآء للّه و القدرة للّه اوست قادریکه بکلمۀ علیا من علی الأرض را از غفلت محض بافق آگاهی هدایت نمود و بشاطی بحر دانائی راه نمود کلمهاش اکسیریست اعظم در تقلیب ممکنات و ارتقاء حقائق موجودات جلّت سلطنته و جلّت قدرته و جلّ سلطانه و عزّ برهانه یا علی علیک بهائی اسمی علی قبل اکبر نامه و عریضۀ شما را بمنظر الهی و مصدر فیوضات سبحانی ارسال نمود بلحاظ و اصغا فائز گشت در این حین یکی از اغصان سدرۀ مبارکه حضرت ضیا امام وجه حاضر امرناه بأن یحرّر هذا اللّوح الّذی سطع من افق سمائه نور رحمة اللّه ربّ العالمین لازال مذکور بوده و هستی نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقک و اولیائه علی ما یرتفع به امره بین عباده انه هو المقتدر العزیز الفضّال اولیای آن ارض را تکبیر برسان انّا نوصیک و اولیائی بالأمانة و الدّیانة و الصّدق و الصّفآء انّ ربّک هو النّاطق باسمه الأعزّ الأبهی بین الوری یا علی جناب مهدی را از قبل مظلوم تکبیر برسان انّا ذکرناه من قبل بآیات لا تعادلها الأذکار قل لا تحزن من حوادث الدّنیا و عسرها و ضیقها و نعمتها نسئل اللّه ان یفتح علی وجهک ابواب الفضل و العطآء انّه هو مالک العرش و الثّری و هو السّامع المجیب البهآء علیکم
* * *
بسم اللّه البهیّ الباهی الأبهی
الها معبودا محبوبا مقصودا بکدام رو بملکوت ابهایت توجّه نمایم و بکدام لسان طلب مغفرت و آمرزش کنم نفسی خالصاً لوجهک از قفس تن برنیاوردم و گامی جز بکام نفس بر نداشتم خدایا چنان مستغرق عصیان شدم که از نفس عصیان خجلم دیگر تا چه رسد در پیشگاه اقدست الها چگونه شکر نعمای و آلای وافرۀ دائمهات بجا آورم معدوم بحت و باتّی را بعرصۀ شهود و هستی درآوردی و بشرف ظهور لقای خود که آمال جمیع انبیا و اولیا بود مشرّف داشتی از ذکرت غافل شدم و تو از من غافل نشدی عصیان تو را کردم رحمت منبسطۀ خود را از من بازنگرفتی خدایا در این حین و در این هنگام دستم از چاره کوتاه مغفرتت را آمل و سائلم اسئلک بحرمة آیاتک و آثارک ان تغفر لی و لأبی و امّی و انّک انت ارحم الرّاحمین لا اله الّا انت المشفق الکریم
* * *
الهی الهی ارحم عبادک و امائک و لا تمنعهم عن فرات رحمتک الّذی جری فی ایّامک فی حدیقة المعانی بأمرک ای ربّ انّهم عباد اقبلوا الیک منقطعین عن دونک ای ربّ تری ملأ البیان نقضوا عهدک و کسّروا میثاقک و اعرضوا عن جمالک اسئلک بالبحر الأعظم الّذی ماج باسمک و بعرف قمیصک الّذی هاج فی ایّامک بأن تحفظ عبادک و امائک بقدرتک و سلطانک لا اله الّا انت المقتدر القدیر
* * *
نفوسی که از بحر عنایت الهی شفا طلب نمودهاند و یا بنمایند باین کلمات علیا که از مشرق فضل اشراق نموده ذاکر شوند
الهی الهی اسألک ببحر شفائک و اشراقات انوار نیّر فضلک و بالاسم الّذی سخّرت به عبادک و بنفوذ کلمتک العلیا و اقتدار قلمک الأعلی و برحمتک الّتی سبقت من فی الأرض و السّمآء ان تطهّرنی بمآء العطآء من کلّ بلآء و سقم و ضعف و عجز ای ربّ تری السّائل قائماً لدی باب جودک و الآمل متمسّکاً بحبل کرمک اسألک ان لا تخیّبه عمّا اراد من بحر فضلک و شمس عنایتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الکریم
* * *
الهی الهی اشهد هذا الیوم یومک الّذی کان مذکوراً فی کتبک و صحفک و زبرک و الواحک و اظهرت فیه ما کان مکنوناً فی علمک و مخزوناً فی کنائز عصمتک اسئلک یا مولی العالم باسمک الاعظم الّذی به ارتعدت فرائص الامم بان تؤیّد عبادک و امآئک علی الاستقامة علی امرک و القیام علی خدمتک
انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الاشیآء تحفظ من تشآء بقدرتک و سلطانک انّک انت القویّ الغالب القدیر
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الهی الهی اشکرک فی کلّ حال و احمدک فی جمیع الاحوال
فی النّعمة الحمد لک یا اله العالمین و فی فقدها الشّکر لک یا مقصود العارفین
فی البأسآء لک الثّنآء یا معبود من فی السّموات و الارضین و فی الضّرّآء لک السّنآء یا من بک انجذبت افئدة المشتاقین
فی الشّدّة لک الحمد یا مقصود القاصدین و فی الرّخآء لک الشّکر یا ایّها المذکور فی قلوب المقرّبین
فی الثّروة لک البهآء یا سیّد المخلصین و فی الفقر لک الامر یا رجآء الموحّدین
فی الفرح لک الجلال یا لا اله الّا انت و فی الحزن لک الجمال یا لا اله الّا انت
فی الجوع لک العدل یا لا اله الّا انت و فی الشّبع لک الفضل یا لا اله الّا انت
فی الوطن لک العطآء یا لا اله الّا انت و فی الغربة لک القضآء یا لا اله الّا انت
تحت السّیف لک الافضال یا لا اله الّا انت و فی البیت لک الکمال یا لا اله الّا انت
فی القصر لک الکرم یا لا اله الّا انت و فی التّراب لک الجود یا لا اله الّا انت
فی السّجن لک الوفآء یا سابغ النّعم و فی الحبس لک البقآء یا مالک القدم
لک العطآء یا مولی العطآء و سلطان العطآء و مالک العطآء اشهد انّک محمود فی فعلک یا اصل العطآء و مطاع فی حکمک یا بحر العطآء و مبدء العطآء و مرجع العطآء
* * *
الهی الهی بهجرک ذابت الأکباد و بفراقک احترقت افئدة العباد الهی الهی قد ارتفع ضجیج العشّاق من الآفاق و صریخ الأصفیآء فی الفراق قد اظهرت یا الهی مشرق آیاتک و مطلع ظهوراتک لیتشرّف بلقائه من فی سمائک و ارضک ولکنّ المشرکین و المعرضین حالوا بینهم و بین اشراقات نور وجهک ای ربّ تری الوجوه متوجهة الی بوارق انوار وجهک و القلوب مقبلة الی افق ظهورک و الألسن ناطقة بثنائک و ذاکرة بما ورد علیها من نار فراقک و الأبصار منتظرة بدایع رحمتک و ظهورات قربک و لقائک أ تمنعهم یا الهی بعدما ماج بحر الوصال باسمک و امرک و لاح افق اللّقآء بنیّر جودک و فضلک ای رب تری ایادی الرّجآء متشبّثة بأذیال عطائک اسألک بنفحات وحیک و لآلئ بحور علمک و ظهورات سلطنتک بین خلقک بأن تقدّر لأولیائک لقائک و وصالک ثمّ اسمعهم ندائک الأحلی امام عرشک او تکتب لهم من قلمک الأعلی اجر الحضور لدی باب عظمتک الّذی فتحته علی وجه من فی مملکتک
الهی الهی تعلم و تری بأن حضر لدی المظلوم فی سجنه الأعظم ورقة و کانت فیها اسمآء احبّائک الّذین شربوا رحیق العرفان من کؤوس مواهبک و سلسبیل الایقان من ایادی فضلک اسألک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء باسمک الّذی به بدّلت النّار بالنّور و کشفت الحجبات عن الأفئدة و القلوب بأن تؤیّدهم علی الاستقامة الکبری لئلّا تزلّ اقدامهم من شبهات المعتدین و اشارات المعرضین الّذین نقضوا عهدک و میثاقک و جادلوا بآیاتک و کفروا ببرهانک و اعرضوا عن حجّتک بعد اذ احاطت ارضک و سمائک اسألک یا مالک القدم و سلطان الأمم بأن تؤیّدهم علی عرفان مصدر احکامک و مظهر نفسک ثمّ اذکر الّذین حضرت اسمائهم امام وجهک لیفرحوا بذکرک و اقبالک و توجّهک انّک انت اکرم الأکرمین و ارحم الرّاحمین انّ الفضل فی قبضتک و الجود فی یمینک تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انّک انت العزیز الحمید
یا غلام رضا یذکرک المظلوم من شطر السّجن و یوصیک بما یرتفع به امر اللّه المهیمن القیّوم خذ الکتاب بقوّة من عندنا علی شأن لا تمنعک سبحات الّذین کفروا باللّه مالک الوجود قم بالاستقامة الکبری علی امر ربّک مولی الوری و قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه ربّ العرش و الثّری و لا تکونوا من الّذین انکروا نعمة اللّه اذ نزّلت بالفضل اقبلوا بقلوب نورآء الی الأفق الأعلی هذا ما امرتم به من قبل و من بعد یشهد بذلک من نطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب قل تاللّه قد انار افق الایقان بنیّر البرهان اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا مطالع الأوهام و الظّنون قد ظهر من کان مکنوناً فی العلم و مذکوراً فی افئدة الأنبیآء و مسطوراً من القلم الأعلی فی کتب اللّه مالک الغیب و الشّهود کذلک اظهرنا لک البرهان و انزلنا ما تقرّ به عینک و عیون الّذین فازت بالمکاشفة و الشّهود
یا حیدر قبل علی یذکرک القلم الأعلی و یوصیک بما انزله فی الکتاب کن ناطقاً بذکری و ثابتاً علی امری و ناظراً الی افقی و متمسّکاً بصراطی و متشبّثاً بأذیال ردآء فضل ربّک مالک الایجاد لا یعادل بحرف من آیات ربّک ما یشهد و یری یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب طوبی لنفس فازت بأیّامی و لقلب اقبل الی وجهی و لرجل قام علی امری و لعین رأت الأنوار
یا عبدالکریم یذکرک المظلوم و یبشّرک بعنایة اللّه مولی الأنام و یوصیک بما ینبغی لأیّام اللّه ربّ الأرباب لا تلتفت الی الدّنیا و شؤوناتها و ما حدث فیها سیفنی ما فیها و یبقی ما نزّل من قلم وحی ربّک المهیمن علی من فی الأرضین و السّموات انّا انزلنا الآیات و ارسلناها الی الّذین آمنوا اذ اتی اللّه بقدرة و سلطان نعیماً لمن فاز بعرفان ربّه و ویل لکلّ غافل مرتاب
یا قلم اذکر من سمّی بمحمّد ثمّ انزل له ما یقرّبه الی العزیز الوهّاب الّذی ظهر و اظهر ما اراد هو الّذی نطق و انطق الأشیآء انّه لا اله الّا انا المقتدر المختار اذا فزت بآیاتی و وجدت عرف بیانی قل
لک الحمد یا الهی بما ایّدتنی علی عرفانک و عرّفتنی من کان مخزوناً فی خزائن قدرتک اسألک ان تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء لا اله الّا انت الغنیّ المتعال
یا شیخ (محمّد) اسمع ندائی ثمّ اذکر ایّامی و ما ورد علی نفسی من طغاة عبادی الّذین انکروا ظهوری و بروزی و اشراقی و آیاتی الّتی احاطت الآفاق انّا نذکرک و نوصیک بما یظهر به مقام الانسان بین الأدیان تعالی الرّحمن الّذی خلقک و عرّفک هذا الأمر الّذی به زّلت الأقدام ایّاک ان تحزنک شبهات المعرضین او سطوة الّذین کفروا باللّه منزل الآیات کن مستقیماً علی امر ربّک و ناطقاً باسمه بین العباد کذلک تضوّعت نفحات الوحی فی العالم ولکنّ الأمم اکثرهم فی غفلة و حجاب
یا باقر اسمع النّدآء من یمین البقعة النّورآء عند سدرة المنتهی انّه لا اله الّا هو العزیز الغفّار طوبی لتائب رجع الی اللّه و لخاضع خضع لهذا الأمر الّذی به زلّت الرّقاب ایّاک ان تحجّبک حجبات العالم او تخوّفک سطوة الّذین کفروا بالمبدإ و المآب
یا رضا اسمع النّدآء انّه ارتفع بین الأرض و السّمآء و یدع الکلّ الی اللّه مظهر البیّنات تاللّه قد اتی من خضعت له الآیات و طافت حوله مظاهر الأمر من لدی اللّه ربّک ربّ الأرباب کن مستقیماً علی الأمر علی شأن تضطرب به افئدة الفجّار الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه و ارتکبوا ما صاح به السّحاب کذلک نطق قلمی الأعلی علی غصن البقآء طوبی لمن سمع و ویل لکلّ منکر کفّار
یا (ملّا) علی یذکرک المولی الّذی اتی بالحقّ بقدرة و سلطان تاللّه لا تمنعه الفراعنه و لا تخوّفه الجبابرة قد ظهر و اظهر ما اراد انّه لهو المنادی فی المآل انظر فی اثر قلمی الأعلی و فکّر فیه انّه یقرّبک الی الأفق الأبهی و یفتح علی وجهک باب الفرح و الابتهاج ایّاک ان تمنعک ضوضآء اهل البیان عن مشرق وحی ربّک الرّحمن او تحزنک اعمال الّذین کفروا باللّه مالک الأیّام قل یا قوم انصفوا فی امر اللّه و لا تتّبعوا الّذین نبذوا کتاب اللّه ورائهم متمسّکین بالظّنون و الأوهام کذلک نطق الحقّ فضلاً من عنده و هو المهیمن علی ما یکون و ما قد کان
یا محمّد قبل حسین قد سلّت بغاة الأرض سیوف البغضآء علی وجه اللّه المهیمن القیّوم قد ارتکبوا ما ناح به سکّان الفردوس الأعلی و هذا المقام المحمود قل یا ملأ البیان اتّقوا الرّحمن و لا تتّبعوا الّذین انکروا ما نزّل من القلم الأعلی فی هذا اللّوح المسطور قد نزّلت الآیات و ظهرت البیّنات و القوم هم لا یفقهون طوبی لمقبل اقبل بقلبه الی الأفق الأعلی و لوجه توجّه الی وجه اللّه ربّ ما کان و ما یکون کذلک تحرّک القلم اذ استوی مالک القدم علی العرش الأعظم و نطق انّه لا اله الّا انا العزیز الودود
یا محمّد قبل حسن قد ارتفع حفیف سدرة المنتهی و جری مآء الحیوان فی ناسوت الانشآء طوبی لمن سمع و شرب و ویل لکلّ غافل محجوب ایّاک ان تحجبک حجبات العلمآء خذ کأس عنایتی ثمّ اشرب منها رحیقی المختوم کم من عالم منع عن المعلوم و کم من جاهل اقبل و قال لک الحمد یا مالک الغیب و الشّهود بما اظهرت نفسک و انزلت آیاتک و هدیت عبادک الی صراطک الممدود
یا علی یذکرک المظلوم فی هذا الحین المبین و یدعوک الی اللّه ربّ العالمین ایّاک ان یمنعک شیء عن اللّه مالک الأسمآء او تحجبک اشارات الغافلین الّذین نبذوا الحقّ ورائهم مقبلین الی کلّ جاهل بعید ضع ما عند القوم و خذ ما امرت به من لدی اللّه العزیز الحمید کذلک انزلنا الآیات و صرّفناها بالحقّ امراً من عندنا و انا المقتدر القدیر
یا حسین اسمع صریر قلمی الأعلی انّه ارتفع بین الأرض و السّمآء و به تضوّعت نفحات الوحی فی کلّ الأحیان قد ورد علی المظلوم فی سبیل اللّه ما انقطعت الأشجار عن الأثمار و بحر المعانی عن الأمواج ولکن مکلّم الطّور ینطق و یقول یا ملأ الأرض ضعوا ما عندکم و خذوا ما اوتیتم من لدی اللّه ربّ الأرباب قد قمنا علی الأمر علی شأن ما منعتنا الضّوضآء عن ذکر اللّه مالک الرّقاب قلنا امام وجوه العالم قد اتی الوعد و هذا هو الموعود یدعوکم الی اللّه اقبلوا الیه و لا تکونوا من الّذین کفروا بنعمة اللّه و جادلوا بآیاته الّتی احاطت الآفاق کذلک دلع الدّیک و غرّدت حمامة الأمر علی الأغصان
یا (ملّا) حسن قلم اعلی در آنی توقّف ننموده یتحرّک و یقول و بحرکته تحرّکت الأشیآء و ظهرت الممکنات جمیع عالم از برای این ظهور اعظم خلق شدهاند در کتب قبل و بعد این ذکر بوده و حال موجود حضرت مبشّر یعنی نقطۀ اولی جوهر بیان را اخذ نمودهاند و باین کلمات عالیات ظاهر فرمودهاند قوله و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما نزّل فی البیان این کلمه جوهر بیانست بل سلطان بیان مع آنکه این ظهور اعظم بشهادت کلّ کتب محتاج بذکر و دلیل غیر نبوده و نیست آیاتش عالم را احاطه نموده و ظهورات قدرتش واضح و هویدا طوبی از برای بصری که مشاهده نمود و از برای سمعی که باصغا فائز شد
یا اباالقاسم (من ش) مظلوم ترا ذکر مینماید از اوّل ایّام تا حین در لیالی و ایّام مقابل عیون انام حقّ جلّ جلاله را ذکر نمودیم فرات رحمت از قلم مشرق آیات در کلّ حین جاری و چون فیالجمله اثرش ظاهر قومی بر اعراض قیام نمودند اشدّ از اعراض حزب قبل که سیّد عالم را شهید نمودند و بعضی سخنهای زاید از حدّ خود گفتند نفوس غافله ادّعاها نموده و مینمایند حزب اللّه باید بیدار و آگاه باشند امر اللّه لعب جهّال نبوده و نیست اگر هر یوم نفسی ادّعا نماید امر الهی مابین ناس معطّل و معوّق مشاهده گردد نزد اهل بصر این فقره واضح و معلوم است انشآءاللّه کل متّحد شوند و باتّفاق آفاق را بنور این اشراق منوّر دارند
یا حبیب (میرزا حبیباللّه من ش) بشنو ندای حقّ را که از شطر سجن مرتفعست لعمر اللّه کلمهاش سلطان کلمات و بیانش مالک بیان اگر آذان من علی الأرض بحقّ اصغا شوند کل بافق اعلی توجّه نمایند و از ما عندهم به ما عند اللّه راجع گردند آفتاب حقیقت مشرق و دریای معانی موّاج و سماء علم مزیّن این یوم غیر ایّامست و این ظهور غیر مظاهر طوبی از برای نفوسی که اقبال نمودند و بعرفان حقّ فائز گشتند قدر ایّام الهی را بدانید لعمری لا تعادلها الخزائن و لا ما فی الأرض انّه هو الفضّال الکریم
یا علی (من بیرجند) انشآءاللّه بر امر اللّه مستقیم باشی و بنبأ عظیم متمسّک تمسّکی که عالم قادر بر منع نباشد
طوبی لأهل خآء الّذین سمعوا النّدآء و اجابوا ربّهم النّاطق العلیم اهل آن دیار را مکرّر ذکر نمودهایم از حقّ میطلبیم کل را مشتعل فرماید اشتعالی که اهل عالم بحرارة محبّة اللّه فائز شوند یکی از اهل خاء موسوم به محمّد (من خوسف) تلقاء عرش حاضر انّه سمع ما سمع عباد مقرّبون از حقّ میطلبیم او را حفظ نماید و مؤیّد دارد بر ذکر و ثنایش
یا قلم اذکر من حضر کتابه لدی العرش و سمّی ببابا (میرزا) انّا ذکرناه و اولیائی الّذین آمنوا باللّه ربّ العالمین یا حزب اللّه ایّاکم ان یمنعکم شیء او تضعفکم جنود العالم قوموا بالاستقامة الکبری علی امر اللّه مولی الوری انّه ایّدکم و عرّفکم و قرّبکم و هو المشفق الکریم یا بابا هر یک از اسماء اولیا که در کتابت مذکور ذکرش از قلم اعلی جاری و ارسال شد تا کل مشتعل شوند و تمسّک نمایند به ما یحبّ و یرضی کل را وصیّت مینمائیم بعمل بآنچه در کتاب الهی از قلم امر نازل شده انّه ارشدکم الی سوآء الصّراط و امرکم بما یرتفع به مقامکم بین الأدیان البهآء علیک و علیهم و علی امتی و امتی الأخری (حاجیه بیکم و زهرا) بشّرهما بعنایتی و فضلی و رحمتی انّ ربّک هو الغفور الرّحیم و هو السّمیع البصیر و هو الظّاهر المجیب
* * *
١۵٢١
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
الهی الهی تری عبدک اقبل الیک و اراد ان یتشرّف بما امرته به فی کتابک قدّر له من قلمک الاعلی ما یقرّبه الی الذّروة العلیا انّک انت مربّی العالم و مولی الامم و انّک انت القویّ الغالب القدیر
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
الهی ترانی فی فم الثّعبان و تشهد کیف یلدغنی فی کلّ حین و حان اما تنصرنی یا الهی بعد الّذی تمسّکت بذیل عطایاک اما ترحمنی یا محبوبی بعد الّذی تشبّثت بردآء عزّ افضالک و قضایاک اذاً یا الهی فانصرنی بسلطان نصرک ثمّ احفظنی عن هذا البلآء یا من بیدک ملکوت الانشآء و انت بکلّ شیء علیم ۱۵۲١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
اوست باقی و از افق ابهی ظاهر و هویدا
الواح عربی منیع بسیار مشاهده شد حال بلسان پارسی بدایع کلمات قدس الهی القا میشود فطوبی للسّامعین لمیزل حقّ جلّ ذکره مقدّس از ظهور و بروز بوده و خواهد بود غیب لا یعرف و مستور لا یدرک و باطن لا یظهر و کنز لا یبرز و سرّ لا یشهد چه که اسم غیب صادق مادامیکه مشهود نه در اینصورت ظاهر نیست تا معروف گردد و بعد از شهود اسم غیب موجود نه تا معلوم شود لذا غیب لایعرف بوده و خواهد بود طوبی از برای نفسیکه در این کلمۀ تامّۀ محکمۀ الهیّه تفکّر نماید و بگوهر مقصود که در آن کنز مودع است فائز شود و اگر نفسی ادّعای عرفان غیب من حیث هو غیب نماید کاذب بوده و خواهد بود آنجمال قدم اعظم از آنست که بدون خود معروف گردد و عالیتر از آنست که بدون ذات مقدّس خود موصوف آید چه که آنچه را مخلوق در منتهی مراتب عرفان خود ادراک نماید این عرفان در مخلوق وهمیست که بأنفسهم لأنفسهم احداث شده فتعالی من ان یعرف القدم بالحدوث
و چون ابواب عرفان و ادراک مسدود و منتهی رتبۀ عرفان عباد مردود محض فضل و جود سلطان وجود مظاهر احدیّه و مطالع عزّ صمدیّه را از افق انّنی انا الظّاهر فوق کلّ شیء ظاهر فرمود تا جمیع ناس بعرفان آن شموس مشرقۀ از افق حقیقت بعرفان اللّه فائز شوند و باطاعت آن ذوات مقدّسه برضی اللّه و طاعته مرزوق گردند و بمقتضای عدل و ظهور فضل بهر یک از مظاهر عزّ باقیه حجّتی و برهانی عنایت فرمود تا برای نفسی مجال اعراض و اعتذار نماند و بر کل حجّت الهی بالغ و کامل گردد و مقصود از این فضل اکبر آنکه ناس را تربیت نمایند که شاید بمملکت وجه داخل شوند و بمقام یبقی وجه ربّک که مقام سدرۀ منتهای وجود انسانیست فائز گردند و باقی مانند قسم بجمال قدم که اگر نفسی یکبار از این دنیا طاهر و مقدّس شده برفیق اعلا ارتقا جوید ابداً فنا نهبیند بهستی اندر هستی رسد و ابداً نیستی و فنا را باین هستی و بقا راه نه ولکن چه فایده که این ناس با قلوب غیر طاهره این نغمۀ الهی را ادراک ننمایند
باری اینظهورات عزّ احدیّه از اوّل لا اوّل بوده تا آنکه زمان منتهی شد بظهور بدیع اوّل در قمیص آخر و طالع شد از مشرق اعلی نقطۀ اولی جلّت عظمته و علت آثاره و عزّ کبریائه و ناس را بشریعۀ بقا هدایت فرمود و جمیع عباد تمسّک برؤسای خود از علما جسته ابداً بساذج عزّ احدیّه اقبال ننمودند مع آنکه ظاهر شد بحجّتیکه کل از اتیان مثل آن خود را عاجز مشاهده نمودند بعد بمعارضه برخاستند و خوارق عادت طلب نمودند آن ذات قدم رسالۀ استدلالیّه که بدلائل سبعه معروفست مرقوم فرمودند و جمیع حجّت و دلیل را بآیات منتهی نمودند و از قلم قدس جاری که الیوم این آیات که از سحاب عزّ نازل شده حجّت است بر شرق و غرب عالم و حجّتی فوق آن نبوده و نخواهد بود چنانچه ولیعهد آنجوهر صمد را در مجلس خود حاضر نمود و حجّت خواست آنجمال قدم فرمودند آیات الیوم حجّت است بالأخره نپذیرفتند و کل بر قتل آنساذج قدم فتوی دادند الّا معدودی که بآیات الهی موقن شده و از مغرب کفر و ضلال بمشرق ایمان و اقبال توجّه نمودند
و بعد آن ذات قدم در کلّ الواح منزله جمیع را باین ظهور اعظم بشارت داده چنانچه سطری از بیان نازل نشده مگر آنکه این ذکر امنع در او مذکور و جمیع را نصیحت فرموده که مباد در حین ظهور مثل امّت فرقان بحروفات بیان و کلمات منزلۀ در آن از جمال رحمن محتجب مانید مع این وصایا و اینظهور اعظم و طلوع قدس اکرم که بتمام قدرت الهیّه و جمیع حجج مطالع عزّ باقیه ظاهر شده کل اعراض نمودهاند ایکاش بآنچه ملأ فرقان ارتکاب نمودهاند کفایت مینمودند چه که ملأ فرقان همان فتوی بر قتل جمال رحمن دادهاند ولکن این طایفه بر قطع سدرۀ الهیّه جهد نموده چون خود را عاجز مشاهده نمودند زبان افترا گشودند و البتّه تا حال نعیق مشرکین بآن ارض رسیده ولکن حمد خدا را که اموری باین ساذج اطهر نسبت دادهاند که هر نفسی که اقلّ من شعیر صاحب شعور باشد و اقلّ از ذرّ صاحب نظر ادراک مینماید که این مفتریات از منبع غلّ و مخزن حسد و معدن بغضا ظاهر شده اذاً یتکلّم السن کلّ الذّرّات بأن لعن اللّه اوّل ظالم ظلم نقطة الأولی فی ظهوره الأخری و حارب بنفسه و جادل بآیاته و کفر بلقائه ثمّ افتری علیه
باری ای عبد اینست شأن این عباد نالایق نابالغ بیست سنه جمال قدم در دست اعدا مبتلی بشأنیکه در کلّ حین در معرض هلاک بوده گاهی در سجن اعدا و گاهی در سلاسل و اغلال و گاهی اسیر فجّار معذلک نسبت دنیا و حبّ آن باین ساذج روح دادهاند مع آنکه جمیع دنیا و ما فیها خلق او بوده و اگر بر ارض الماس هیکل عرش مستقرّ شود سزاوار بوده بلکه خدّام درگهش را لایق و حال آنکه قسم بسلطان قدم که طائفین حولش از دنیا و ما فیها مقدّس بوده و خواهند بود چنانچه اگر نفسی مشاهده نماید فلسی از دنیا و اسباب متعلّقۀ بآن نزد مهاجرین نخواهد یافت حمد محبوبرا که کل را صابر و شاکر خلق فرموده و این سخنان و امثال آنرا ذکر ننمودهاند مگر آنکه القای شبهه در قلوب نمایند دیگر غافلند از اینکه فعل حقّ چون شمس مشرق و لائحست و هر ذی بصری ادراک نموده و مینماید
ای عبد به پر معنوی بسماء قدس الهی پرواز کن و خود را از اشارات ما سوی اللّه مطهّر نموده بمنظر اکبر ناظر شو قسم بحقّ که ضرّم اعظم از آنست که ذکر شود و بلایم اکبر از آن که بقلم مرقوم گردد انّما اشکو بثّی و حزنی الی اللّه و انّه لنعم المولی و نعم النّصیر انشآءاللّه در این ایّام از بدایع افضال سلطان لایزال محروم نمانید و از رحیق بیمثال ذو الجلال ممنوع نشوید و البهآء علیک و علی من معک من کلّ مؤمن موقن ثابت صابر شکور
* * *
هو الباقی علی عرش الأمر باسمه الأبهی
الیوم آنچه لدی العرش محبوب تبلیغ امر اللّه است و کذلک قضی الأمر من لدی المختار ولکن تبلیغ ببیان حسنه و اذکار منیعه محبوب نه بمجادله و محاربه احسنوا کما احسن اللّه الیکم نصرت امر مخصوص شده ببیان و ذکر لسان کذلک قدر الأمر من لدی الرّحمن ای احبّای حقّ چنان حرکت نمائید در ارض که از شما آثار او ظاهر شود بشأنیکه کلّ عباد از اعمال و از افعال و اقوال شما آثار حقّ مشاهده نمایند و بمقصود عزّ باقی شتابند و آنجناب لازال تلقاء عرش مذکور بوده فطوبی لک بما فزت بأمر ما فاز به اکثر العباد و بعد معلوم آنجناب بوده که زود است که شیطان در قمیص انسان در آن ارض وارد شود و اراده نماید که احبّای جمال سبحان را بوساوس نفسیّه و خطوات شیطانیّه از صراط عزّ مستقیم منحرف سازد و از شاطی قدس سلطان احدیّه محروم نماید اینست از خبرهای مستوره که اصفیا را بآن آگاه فرمودیم که مبادا بمجالست امثال این هیاکل بغضیّه از مقام محمود ممنوع شوند پس بر جمیع احبّآء اللّه لازم که از هر نفسیکه رایحۀ بغضا از جمال عزّ ابهی ادراک نمایند از او احتراز جویند اگرچه بکلّ آیات ناطق شود و بکلّ کتب تمسّک جوید چه که مقصود از آیات و کتب عرفان نفس رحمن بوده و خواهد بود پس در کمال حفظ خود را حفظ نمایند که مبادا بدام تزویر و حیله گرفتار آیند اینست نصح قلم تقدیر که تحریر یافت من اطاع فلنفسه و من اعرض فانّ اللّه لا یحبّ المعرضین و این شیاطین بر چند قسم مشاهده میشوند قسمی از آن نفوسی مشاهده میشوند که در همان بلد فی الحین بنفس شیطانی در قمیص انسانی ظاهر میگردند و قسمی دیگر از مبدأ جحیم سفلی بر هیکل قاصدین وارد میشوند و قسمی هم بظلمت صرف بر هیکل لوح مبعوث میشوند باری الیوم شیطان بکلّ صور ظاهر شده و خواهد شد که شاید بشأنی از شئون و قسمی از اقسام ناس را از مبدأ امر محتجب نماید چنانچه الیوم اکثری را باین حجاب محتجب ساخته و اگر بصر منیر حدید یافت شود از صورت ظاهریّۀ اعدآء اللّه قهر جحیم را ملاحظه مینماید بسیار در حفظ نفوس خود سعی نمائید چه که شیاطین بلباسهای مختلفه ظاهر شوند و بهر نفسی بطریق او برآیند تا آنکه او را بمثل خود مشاهده نموده بعد او را بخود واگذارند و الیوم از اعدای نفس سبحان لابدّ بر اینست که از اهل بیان ظاهر شوند چه که جواهر صافیۀ این طایفه که بقمیص اعلی مفتخر شدهاند و از رحیق ابهی نوشیدهاند بهترین خلق عنداللّه مذکور بوده و خواهند بود و اجساد کدرۀ اینطایفه اشرّ جمیع مخلوقات و ابعد کلّ نفوس عنداللّه مذکورند لهذا این ظهور محیط لایح مبین را اشرار این طایفه باید بمحاربه برخیزند چه که هرچه ظهور نورانیتر حجبات غلیظتر مشهود آید و هرچه شمس جمال سبحان لایحتر معرضین در اعراض قویّتر کذلک نزّلنا لکم الأمر و قصصنا ما هو المستور عنکم لتطّلعوا به قبل وقوعه و بعد وقوعه و تکوننّ من المطّلعین لعلّ لا یمسّکم ذلّة النّفوس و کذبهم بما یخرج منهم من الأقوال و الآثار و تکوننّ من العارفین و علی امر ربّکم لمن المستقیمین پس الیوم احبّای الهی باید بشأنی ظاهر شوند که اگر کلّ من فی العالم باسیاف برهنه بر ایشان اجتماع نمایند ابداً اعتنا نفرمایند و جمیع را بقدرت پروردگار خود کأن لم یکن شیء مذکورا شمرند پس تو ای عبد مؤمن بشنو آنچه بر این لوح منیع ذکر شده و این کلمات منزلۀ پارسیّه را بجمیع احبّای الهی برسان و تبلیغ کن تا جمیع آگاه شوند کذلک نصحناکم بالحقّ لتکوننّ من العاملین
* * *
الیوم اعظم امور ثبوت بر امر اللّه بوده و هست چه که شیاطین از جمیع اشطار ظاهر و بتمام مکر در تخریب حصن امر مشغول بر هر نفسی از نفوس مطمئنّه لازم که در کلّ احیان پناه بخداوند متعال برند که شاید محفوظ مانند بر آنجناب لازم است که بقدر قوّه در حفظ امر سعی نمایند که مبادا فراعنه بر جنود الهیّه غلبه نمایند این قول نظر بتکلیف آنجناب ذکر میشود والّا جند اللّه غالب بوده و خواهد بود فاستقم علی الامر و لا تلتفت الی احد فتوکّل علی اللّه المهیمن القیّوم
ان یا ورقة الاحدیّة تمسّک بهذه الشّجرة لئلّا تسقط حین الّذی تهبّ اریاح النّفاق عن کلّ ماکر لعین
باری در این ایّام شیطان باسم رحمن دعوت مینماید و سامری بذکر ازلی ندا میکند و ابلیس بنهایت تلبیس مشغول گشته ففرّوا عنه یا ملأ الارض لعلّ انتم بلقآء اللّه ترزقون انشآء اللّه امیدواریم که از بدایع الطاف لا یزالی و عنایات ابهائی از صراط امر نلغزی و در کنف عصمة اللّه مستریح شوی و اللّه یقول الحقّ و هو یهدی السّبیل
باری این چند کلمه با قلم شکسته مرقوم شد و الرّوح علیک و علی من معک و علی الّذی سمّی بالکریم من لدن عزیز حکیم
* * *
الیوم باید دوستان الهی بحکمت ناطق باشند و بما ینبغی ذاکر حقّ آگاه گواهست که آنچه از قلم اعلی جاری شده و میشود مقصود ارتقای خلق و فراغت و آزادی بوده و خواهد بود باید صاحبان لسان و بیان که بحق منسوبند بحکمت تمام اطفال ارض را تربیت نمایند گفتار باید بمثابۀ نسیم ربیع باشد تا اشجار وجود از او سرسبز و خرّم شوند یک کلمه اثرش مانند اریاح ربیعست و کلمۀ دیگر بمثابۀ سموم بگو ای دوستان در جمیع بیانات عربیّه و فارسیّه از قلم اعلی امر بحکمت نازل شده مع ذلک مشاهده میشود بعضی از او غافلند یا ایّها المتوجّه الی الوجه ان افرح بما ذکرک المظلوم و امر العباد بما ینفعهم فی کلّ عالم من عوالم ربّهم العلیم الحکیم انشاء اللّه کل بما انزله الوهّاب فی الکتاب عامل باشند و بآنچه سبب علوّ و سموّ و اشتعال است تکلّم نمایند البهآء علیک و علی الّذین عملوا بما امروا به
* * *
ضلع جناب ورقا علیهما بهآء اللّه
الیوم سدرۀ مبارکۀ ذکر در ملکوت بیان باین کلمه ناطق طوبی لعبد اقبل و آمن و لأمة سمعت و فازت انّها من فوارس مضمار العرفان یشهد بذلک لسان الرّحمن فی مقامه الرّفیع یا ورقتی طوبی لک بما سمعت ندائی اذ ارتفع بالحقّ و اعترفت بظهوری اذ کان الرّجال فی وهم مبین قد فزت بعنایة ربّک من قبل و من بعد ان اشکری و سبّحی بحمده انّه مع امائه المقبلات و عباده المقبلین البهآء المشرق من افق ملکوتی علیک و علی من هداک الی صراطی المستقیم
* * *
جناب میرزا آقا علیه بهآء اللّه
امروز از امواج بحر بیان مقصود عالمیان این کلمه اصغا شد یا حزب اللّه و اصفیائه انصروا ربّکم بما انزله فی کتابه ایّاکم ان تمنعکم ضوضآء الجهلآء عن التّقرّب الی اللّه ربّ العالمین طوبی از برای سمعیکه باصغای کلمة اللّه فائز گشت و باستقامت کبری متمسّک بعضی نابالغهای عالم باسماء از مالک آن محرومند در مدینۀ کبیره ظاهر شد آنچه که هر صاحب بصری بر اعمال مقبلین و معرضین آگاه گشت از حقّ بطلب عباد را از اوهامات حزب قبل حفظ فرماید در کور فرقان نزاع و جدال بر اسماء واقع باسم امام و وصیّ و نقیب و نجیب و رکن رابع و امثال آن بمحاربه و لعن و سب و رد مشغول و در یوم جزا یک عمل پاک از علما و عرفای آنحزب ظاهر نه کل آگاهند که آنحزب اعراض نمودند و بالأخره بر سفک دم اطهر مشرق آیات الهی فتوی دادند قل
الهی الهی اسئلک بقدرتک الّتی غلبت الکائنات و بسلطانک الّذی احاط الموجودات و بسلطان الأسمآء الّذی به سخّرت الأرض و السّمآء بأن تزیّن عبادک بتجلّیات انوار نیّر العدل و الانصاف انّک انت مالک المواهب و الألطاف ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و منقطعاً عن دونک قدّر لی ما ینبغی لسمآء عطائک و بحر فضلک انّک انت المقتدر العزیز العلّام
سؤال از مرج البحرین نمودند در سنین اولی قلم اعلی در تفسیر و تأویل کتب الهی و همچنین در کشف رموزات و اشارات اصحاب بیان و معانی مرقوم داشته آنچه را که هر ذی علمی ببحر علم لدنّی گواهی داده ولکن این ایّام مایل بتفسیر و تأویل نبوده و نیستیم و این آیات از سماء مظهر بیّنات نازل لیس الیوم یوم السّؤال و الجواب بل ینبغی لکلّ نفس اذ سمع النّدآء من الأفق الأعلی یقوم و یقول لبّیک یا مولی الأسمآء و لبّیک یا من فی قبضتک زمام من فی السّموات و الأرضین این ایّام آنجناب و اولیای حقّ باید بکمال روح و ریحان باسبابیکه سبب اعلاء کلمه است تمسّک نمایند آنجناب الحمد للّه مؤیّد شدند بر اقبال و توجّه و اصغا در ایّامیکه اکثر اهل عالم معرض مشاهده گشتند محزون مباش نسئل اللّه ان یفتح علی وجهک باباً من ابواب فضله و رحمته انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الغفور الکریم البهآء من لدنّا علیک و علی من سمع النّدآء و قال بلی بلی یا مالک ملکوت الأسمآء و الظّاهر باسمک الأعظم الأبهی
* * *
اولیآء اللّه فی الألف و السّین ثمّ المیم و الصّاد
امروز امّ الکتاب امام وجوه احزاب ذکر مبدأ و مآب میفرماید فیالحقیقه ایّام ایّامیست که شبه و مثل نداشته و ندارد طوبی از برای نفوسی که زماجیر قوم ایشان را از حقّ منع ننمود بر صراط قائمند و بامانت و دیانت که از شرائط تقوی اللّه است مزیّن جناب عبدالبهاء علیه بهائی و عنایتی قصد جهات اولیا نموده و با طلب کامل و استدعای فاضل از سماء فضل و عطا از برای هر یک مسئلت نموده آنچه را که سبب و علّت ذکر ابدی و ثناء سرمدیست لذا بحر بیان بامواج برهان و فضل مقصود عالمیان ظاهر هر موجی بذکری ناطق موج اوّل میفرماید یا معشر الأولیآء بایّامی فائزید که اکثر کتب عالم بذکرش مزیّن امروز باید بنور اتّحاد بشأنی ظاهر باشید که جمیع عالم از شرق و غرب بآن نور منوّر گردد و موج دوم میفرماید یا قوم امروز احسن طراز عنداللّه امانت است فضل و عطا از برای نفسی که باین زینت کبری مزیّن گشته موج سوم میفرماید روحاً لکم یا اهل البهآء لکم ان تظهروا بما یثبت به تقدیس ذاته عن المثل و الأمثال و تنزیه کینونته عمّا قیل و قال موج چهارم میفرماید یا معشر الأحباب ضعوا ما ینزّلکم و خذوا ما یرفعکم بهذا الاسم الّذی به هاج عرف اللّه المقتدر المهیمن القیّوم
سبحانک یا الهی و سیّدی و سندی احفظ اولیائک من شرّ اعدائک ثمّ انصرهم بجنود قدرتک و سلطانک ثمّ اجعل کلّ عمل من اعمالهم سراجاً بین اعمال من فی ارضک لتبدّل الظّلمة بالنّور انّک انت مالک الظّهور و الحاکم فی یوم النّشور لا اله الّا انت الحقّ علّام الغیوب
* * *
امروز باید شاربان رحیق معانی در کلّ احیان بافق رحمن ناظر باشند و بکمال استقامت و حکمت کوثر بیان را بر اهل امکان مبذول دارند قسم ببحر اعظم که در انفاس نفوس مقدّسه تأثیرات کلّیّه مستور است علی شأن یؤثّر فی الاشیآء کلّها ای دوستان تا وقت باقی دولت بیزوال را از دست مدهید آنچه مشاهده میشود فانی و معدوم خواهد شد مگر امریکه للّه ظاهر شود و نَفَسیکه للّه برآید عالم عالم جهد باید و عالم عالم توجّه تا عَلَم کلمۀ علیا بر اعلام مرتفع شود اگرچه بفضل اللّه مرتفع بوده و خواهد بود و حق بنفسه نصرت امرش نموده و خواهد نمود ولکن مقصود آنکه نفوسیکه از ملأ اعلی محسوبند بشرافت کبری فائز شوند و از هیچ فضلی محروم نمانند انّه لهو النّاصح المبیّن العلیم
ندایت اصغا شد و آنچه خواستی باجابت مقرون انّه غفر الّذین اردت لهم الغفران و قبل حضورک فی السّجن انّه لهو المعط الکریم الحمد للّه العزیز العلیم
* * *
امروز بیان ناطق و مراتب عشّاق عنداللّه فوق مقامات اهل عالم مشهود جذب و شوری در مدینۀ انقطاع از عشّاق ظاهر سبحاناللّه مشرکین بظلم متمسّک و آن را سبب اطفاء نور دانسته و میدانند ولکن غافل از آنکه ید قدرت الهی آن را بدهن تبدیل نماید و بر نور مصباح بیفزاید جلّ الکریم ذو العزم العظیم الّذی یفعل ما یشآء بأمره المحکم المتین یا علی قبل محمّد قد ذکرک غصنی امام وجهی ذکرناک بهذا الکتاب المبین از حقّ میطلبیم در جمیع احوال ترا بر خدمت امر و خدمت افنان مؤیّد فرماید اوست سامع و مجیب و اوست قادر و توانا
* * *
جناب خلیل عطّار علیه بهآء اللّه
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
امروز ثنا و سلام و ذکر و بیان مخصوص اولیاء حقّ جلّ جلاله است که شبهات اهل عالم ایشان را از سبیل رحمن منع ننمود عرف قمیص را یافتند و بشطر دوست شتافتند منع مانعین و سطوت ظالمین و مکر ماکرین و اعراض علما و اغماض فقها ایشان را از انوار وجه مالک اسماء منع ننمود از اقداح عرفان راح فلاح را باسم مسخّر اریاح نوشیدند نوشیدنی که ایشان را از انهار و جداول عالم غنی و بینیاز نمود لعمر محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرض ایشانند آن نفوسی که در کتب قبل و بعد مذکورند تعالی الّذی ایّدهم و عرّفهم و اظهرهم و اقامهم علی خدمة امره ایشانند کاسر اصنام اوهام و مخذل اعدآء مولی الأنام یسأل الخادم ربّه ان یؤیّدهم و یوفّقهم و یرزقهم خیر ما عنده انّه هو العزیز الوهّاب
سبحانک یا منزل الأمطار و مجری الأنهار اسألک بجواهر خلقک الّذین وفوا بعهدک و میثاقک بأن تؤیّد احبّائک علی استقامة لا تزلّها جنود الظّنون و الأوهام و لا تمنعهم امرآء الأنام ای ربّ تری ملأ البیان و تسمع ما تنطق به السنهم و تعلم اعمالهم و اعراضهم عن المقام الّذی به ثبتت حجّتک فی ازل الآزال و ظهرت آیات قدرتک بالعظمة و الاجلال اسألک یا مسخّر العالم و محیی الرّمم بأن تؤیّدهم علی الرّجوع انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم ثمّ اجعل یا الهی و مقصودی عبدک الخلیل من النّاصرین لأمرک و النّاطقین بثنائک ای ربّ ایّده فی کلّ الأحوال انّک انت العلیّ المتعال
و بعد نامۀ آن جناب که معطّر بود بذکر و ثنای محبوب عالمیان عین را کحلی بود هویدا و قلب را وجدی بود آشکار از حقّ جلّ جلاله میطلبم آن جناب را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام اعلی نموده امام وجه عرض شد و بشرف اصغا فائز هذا ما نزّل من ملکوت حکمة ربّنا و ربّکم و ربّ من فی الأرض و السّمآء قوله جلّ جلاله
یا خلیل اهل عالم بمثابۀ صبیان مشاهده میشوند نیست بر احدی که از این کلمۀ علیا تعجّب نماید چه که کل مشغولند باموری که خود بر فنا و زوال آن شاهد و گواهند و بایادی خود از برای خود میافروزند آنچه را که از اطفائش عاجز و قاصرند اوهام کل را اخذ نموده و ظنون جمیع را از ما ینفعهم منع کرده الّا من شآء اللّه از برای حقّ نَفْسی نَفَسی برنیارد و گامی للّه برندارد بمثابۀ اغنامی مشاهده میشوند که راعی را گم کردهاند متفرّق و متشتّت در هیماء غفلت و نادانی سائرند و شاعر نیستند از حقّ جلّ جلاله مسئلت نمائید قطرهئی از دریای دانائی بر عباد خود مبذول دارد و عنایت فرماید اوست بخشنده و توانا در ملأ بیان تفکّر نما مع آنکه بر حزب شیعه و اعمال و ثمرات آن مطّلع گشتند چنانچه بچشم دیدهاید و بگوش شنیدهاید معذلک بهمان اوهامات مجدّد تمسّک نمودهاند بوهم از سلطان یقین محرومند و بغدیر از بحر اعظم ممنوع قل
الها معبودا مسجودا شهادت میدهم بوحدانیّت تو و فردانیّت تو و بخششهای قدیم و جدید تو توئی آن کریمی که امطار سحاب سماء رحمتت بر شریف و وضیع باریده و اشراقات انوار آفتاب بخششت بر عاصی و مطیع تابیده ای رحیمی که ساذج رحمت بابت را ساجد و جوهر عنایت کعبۀ امرت را طائف از تو سؤال مینمایم و فضل قدیمت را میطلبم و جود جدیدت را میجویم که بر مظاهر وجود رحم فرمائی و از فیوضات ایّامت محروم نسازی جمیع محتاج و فقیرند و انت الغنیّ الغالب القدیر انتهی
للّه الفضل و المنّة بحر بیان نه بشأنی موّاج که این خادم فانی از عهدۀ ذکر و یا وصف برآید معدوم را نزد حضرت موجود شأنی نه و بیانی نه با کمال عجز و انکسار باذیال رداء کرمش متشبّث که آن جناب را در جمیع احوال موفّق دارد و عبادش را از فضل ایّامش محروم نفرماید انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر
اینکه مرقوم داشتند در بارۀ جناب آقا میرزا علی اخ جناب آقا میرزا محمّد خان علیهما بهآء اللّه نامۀ ایشان رسید و امام وجه محبوب عالمیان عرض شد یک لوح امنع اقدس بشأن آیات و یک لوح ابدع احلی بشأن پارسی از سماء عنایت و فضل نازل نوشته ارسال شد از حقّ میطلبم ایشان را فائز فرماید بلقاء آن تا از بحر بیان رحمن بیاشامند آنچه را که سبب حرکت و علّت اشتعال گردد و بر خدمت امر قیام نمایند یعنی بتبلیغ این عبد خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله تأیید میطلبد تأییدی که آثار آن در اقطار ظاهر و هویدا شود اوست بخشنده که حجبات عالم و سبحات امم او را منع ننموده و ننماید لازال ید قدرتش ظاهر و عین عنایتش مبسوط طوبی از برای نفوسی که در این مطلع ایّام خود را از اشراقات انوار آفتاب عنایت محروم ننمودند انّ ربّنا الرّحمن هو المعطی الکریم و هو الجواد الکریم لا اله الّا هو العلیّ العظیم
اینکه ذکر حضرات اولیا جناب آقا میرزا محمود و جناب آقا میرزا محمّد خان و جناب آقا محمّد حسن خان علیهم بهآء اللّه را فرمودند کل در ساحت امنع اقدس مذکورند للّه الحمد بعد از عرض اسامی مخصوص هر یک از سماء فضل نازل آنچه که عرفش بدوام اسماء حسنی و صفات علیا باقی و دائم و این فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که هر یک را بمثابۀ علم بر امرش مرتفع و ظاهر و باهر فرماید اوست قاضی حوایج سائلین و اوست امل آملین و مقصود قاصدین البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابک و علی الّذین ما منعتهم الأوهام عن اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأضین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
جناب میرزا آقا الّذی حضر و فاز
امروز جذب اعمال عشّاق آفاقرا اخذ نموده و جمیع اشیاء بذکر و ثنای منقطعین ناطق و ذاکر در مدینۀ عشق نغمهاست و آوازها طوبی از برای نفسیکه باصغا فائز گشت و بنور تقوی و انقطاع منوّر شد بشارت عظمی که از قلم اعلی جاری و نازل آنکه ولکنّه رسول اللّه و خاتم النّبیّین بکلمۀ مبارکۀ یوم یقوم النّاس لربّ العالمین منتهی گشت یا اولیآء اللّه و حزبه ایّاکم ان تحزنکم سطوة الظّالمین و ظلم المعتدین سوف یفنی ما یشهد و یری و یبقی لکم ما نزّل من القلم الأعلی فی حیفا طوبی لکم و لمن یحبّکم لوجه اللّه العزیز الحمید
* * *
جناب ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
امروز حفیف سدرۀ منتهی مرتفع و آفتاب بیان از افق سماء معانی مشرق و لائح صراط بافصح بیان ناطق و میزان باتمّ کلمات ذاکر معذلک رایة لیس فی الملک الّا هو منصوب و مرتفع چه که عالم مخمود و افسرده بل مرده گوشی نه تا اصغا نماید و چشمی نه تا مشاهده کند الّا معدودی که سبحات اسماء و حجبات اشارات و کلمات ایشان را منع ننمود غیر حقّ را گذاشتند و باو پیوستند ندا را شنیدند و رحیق را نوشیدند و بر امر قیام نمودند قیامی که سبب و علّت اضطراب قلوب معتدین و تزلزل اقدام مشرکین گشت فیالحقیقه هر گوشی لایق استماع نه و ابصار مرمودۀ غیر حدیده قابل مشاهده نه امروز روز ذکر و ثناست کِه را اولیا آنان که بکمال استقامت بر امر قائمند و بذکر مقصود عالم ناطق هر ذکر و هر ثنائی آن نفوس مطمئنّۀ راضیۀ مرضیّه را سزاوار
سبحانک یا من ناح المقرّبون فی فراقک و صاح المخلصون فی هجرک اسألک بأنوار صبح ظهورک الّذی به احییت عبادک و خلقک و بشّرت من فی البلاد بوصالک و لقائک بأن تؤیّد اولیائک علی ما ترتفع به ظهورات قوّتک و شؤونات قدرتک ای ربّ زیّن بأسمائهم دفاتر العالم و کتب الأمم انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المؤیّد المعطی المقتدر العلیم الحکیم یا الهی و اله العالم و مقصودی و مقصود الأمم اسألک بندائک الأحلی الّذی ارتفع بین الأرض و السّمآء و باشراقات انوار وجهک من الأفق الأعلی بأن تحفظ من قام علی خدمة امرک و نطق بثنائک ثمّ ایّده بجنود الغیب و الشّهادة ثمّ انصره بقبیل من الملائکة و الرّوح انّک انت المقتدر الّذی لا تعجزک قدرة الأمرآء و لا سطوتهم و لا شبهات العلمآء و اشاراتهم لا اله الّا انت المهیمن المقتدر العزیز العظیم
یا محبوب فؤادی کنت ناظراً متفکّراً متحیّراً متفرّساً فی ظهورات قدرة ربّنا و فیما ورد علیه و ما ظهر من الأحزاب اذاً فتح الباب و دخل من کان حاملاً کتابکم الّذی وجد منه کلّ ذی شمّ عرف خلوصکم و حبّکم و اقبالکم الی اللّه ربّنا و ربّکم و قیامکم علی خدمة الأمر فی ایّام فیها اخذت سطوة الغافلین سکّان مدائن الأسمآء الّا من حفظه اللّه مولی الوری و سلطان الآخرة و الأولی فلمّا قرأت وجدت من کلّ حرف من حروفاته ما علّمنی ما عندکم و عرّفنی ما انجذب به فؤادکم و عروقکم و ظاهرکم و باطنکم امر اللّه الّذی تمسّکتم بحبله و تشبّثتم بذیله لاعلآء کلمته و هدایة عباده و خلقه فلمّا عرفت طرت بأجنحة الاشتیاق الی اللّه مالک المیثاق حضرت و عرضت الی ان انتهی اذاً ارتفع حفیف سدرة المنتهی و نطق مولی الوری بما لا یقدر الخادم ان یذکره حقّ الذّکر اسأله بأن یمدّنی بفضله و جوده هل یقدر کاتب ان یحصی امواج البحر اذ ظهرت و ارتفعت لا ونفسه الحقّ الّا بتأیید من عنده و فضل من لدنه لا اله الّا هو محصی کلّ شیء فی کتاب مبین و فی آخر بیاناته روح من فی ملکوت الأمر و الخلق فداه قال عزّ بیانه و جلّ برهانه
هو النّاظر الشّاهد العالم السّمیع البصیر
سدرة البیان فی قطب الامکان تنادی انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم سدرة المنتهی علی الأرض النّورآء خلف قلزم الکبریآء تنادی تاللّه قد اتی المکنون بسلطان مشهود سدرة الایقان المغرسة علی ارض الزّعفران تنادی قد اتی المالک الملک للّه مالک الوجود شجرة البرهان علی البقعة البیضآء تنطق قد تضوّع عرف القمیص و اشرق النّور من افق الظّهور اسرعوا یا ملأ الارض و لا تتّبعوا کلّ جاهل محجوب هذا یوم فیه خضعت الجبال اذ اتی الغنیّ المتعال برایة الاقتدار و علم انّه لا اله الّا انا مالک الغیب و الشّهود قل یا ملأ الایران اتّقوا الرّحمن و لا تکونوا کالّذین هم لا یعلمون انّا نفخنا فی الصّور و هو قلمی الأعلی و احیینا به من کان فی علمی المحفوظ قل یا ملأ البیان هل سمعتم و انکرتم و هل رأیتم و اعرضتم اتّقوا اللّه و انصفوا فی هذا الأمر الّذی اذ ظهر اضطربت النّفوس الّا من اخذه اللّه و انقذه من ظلمات الأوهام و رفعه الی مقام سمع ندآء الملکوت
یا ورقآء اسمع النّدآء کما سمعت من قبل و من بعد قد حضر العبد الحاضر بکتابک فلمّا قرأه لدی المظلوم تحرّک قلم ربّک القیّوم و انزل لک ما افترّ به ثغر البیان و اخذ الاهتزاز من فی القبور قد انزلنا لک ما کان نوراً لکتب العالم و صراطاً مستقیماً لأهل الأدیان و رکناً عظیماً لمن اقرّ بهذا النّبإ العظیم قل یا ملأ المعرضین اسمعوا ثمّ انصفوا لعمر اللّه انّ النّدآء یجذبکم الی مقام تضعون ما عندکم رجآء ما عند اللّه العزیز الودود قل هذا مضمار البرهان فأتوا بما عندکم لعمر اللّه لا تجول فیه الّا فوارس الایقان الّذین نبذوا العالم مقبلین الی اللّه مالک الیوم الموعود کذلک اظهر البحر اصداف الحکمة و البیان و السّدره اثمارها ولکنّ القوم لا یعلمون
بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنو ظاهر شد آنچه مکنون بود و نازل شد آنچه در سماء مشیّت لازال مخزون و در لوح محفوظ محفوظ ولکن جزاء اعمال کل را از فیوضات یوم مآل محروم ساخت چنانچه در حزب فرقان اعمال و جزاء آن دیده شد مخصوص حزب شیعه یا ورقا در عدم درایت نفوس موهومۀ اهل بیان تفکّر نما مع آنکه حجبات خرق شد و ظنون و اوهام و کفر و نفاق و ظلم و اعتساف حزب قبل را ببصر ظاهر مشاهده نمودند حال مجدّد در ترتیب حزب شیعه مشغولند میخواهند قومی را شیعه نمایند باری اوهام و اسماء ناس را از بحر معانی محروم نمود و از توحید حقیقی بیبهره ساخت فیالحقیقه در یک مقام اسماء اصنامند چنانچه مشاهده شده و میشود الی حین حزب قبل متنبّه نشدند و از نوم غفلت برنخاستند هر یوم نار ظلم مشتعلتر و آتش ضغینه و بغضا روشنتر امروز بر کل لازم و واجب که بر نصرت امر قیام نمایند و آن حفظ نفوس ضعیفه است از ظنون و اوهام اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسانید بگو جهد نمائید شاید بانوار آفتاب توحید حقیقی فائز شوید هر نفسی بآن فائز شد او خود را از عالم فارغ و آزاد مشاهده نماید هنیئاً للعاملین و هنیئاً للعارفین البهآء الظّاهر اللّائح من افق سمآء ملکوتی علیک و علی من یسمع قولک فی امر اللّه ربّ العالمین انتهی
یا محبوب فؤادی آفتاب بیان رحمن بشأنی مشرق و لائح که بیان عالم از اوّل ابداع تا حین عند ظهور و نزولش خاضع و خاشع دیگر این مفقود چه عرض نماید و چه اظهار دارد این خادم فانی متحیّر که ناعقین چه میگویند و بچه متمسّکند حال قدر و مقام بعضی معلوم میشود مع آنکه کل جسارت حزب قبل را ببصر ظاهر مشاهده نمودهاند و شرک و غفلت و نفاق و ظلم آن نفوس را دیدهاند معذلک گاهی مرآت گاهی وصیّ گاهی وکیل و نجیب و نقیب و امثال آن ذکر مینمایند سبحاناللّه هر چه مخالف اهواء نفوس معرضه از قبل نازل شده او را انکار نمودهاند بیان فارسی که فیالحقیقه از اعظم کتب نقطۀ اولی روح ما سواه فداه است بالمرّه انکار کردهاند گفتهاند تحریف شده باید کل بنوحه مشغول شویم و وااسفا گوئیم کذبهای قبل مبعوث شده و مفتریات قبل بمیان آمده انّا للّه و انّا الیه راجعون
یا محبوب فؤادی بر عظمت ظهور و احاطهاش و همچنین ما نزل من سمآء مشیّته منصفین و متبصّرین عالم و عارفند و بمثابۀ آفتاب انوار ظهور مالک الرّقاب را مشاهده مینمایند معذلک این قوم نسناس مکدّرۀ مغبرّۀ کثیفه مثل علماء حزب شیعه که در زاویههای مدارس بکثافت اظهار زهد مینمودند و بخباثت ادّعای علم و ایمان مشاهده میشوند فیالحقیقه لایق این بساط نبوده و نیستند الحمد للّه الّذی قدّس بساطه عن لقائهم و نوره عن مشاهدتهم و ظهوره عن عرفانهم و ندائه عن اصغائهم بمکر و تزویر و خدعه تمسّک نمودهاند بعضی اعمال از آن نفوس غافلۀ جاهله ذکر نمودهاند که هر صاحب عقلی متحیّر اعاذنا اللّه و ایّاکم من شرّ هؤلآء
اینکه مرقوم داشتند مراسلات این عبد کمتر در حرکت است فیالحقیقه تصدیق مینمایم این کلمه را چه که باید در کلّ حین ارسال نمایم آنچه را که عرف عنایت و شفقت محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الارض از آن متضوّع باشد ولکن یا محبوب فؤادی بشأنی از اطراف نامهها رسیده و میرسد که فیالحقیقه این عبد فرصت اینکه ما فی الضّمیر را نزد اولیا اظهار نماید نبوده و نیست دو سنه گذشته و جواب بعضی از آقایان علیهم بهآء اللّه و عنایته در عهدۀ تعویق بوده و هست از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که تأیید فرماید و توفیق عطا نماید اوست قادر و توانا ولکن جواب دستخطّهای آن حضرت غالباً اظهار شده خدای واحد شاهد هر هنگام رقیمۀ آن محبوب رسیده فرح و انبساط جدیدی حاصل و از آن گذشته چندیست در این ارض هم بعضی گفتگوها بمیان آمده حکمت هم گاهی ملاحظه میشود و از همه گذشته آن حضرت میدانند که لیلاً و نهاراً در حضور بتحریر آیات الهی مشغول ولکن از خدمات این عبد آن محبوب هم قسمت و نصیب دارند اینکلمه بشهادت مقصود عالمیان مزیّن هنیئاً لحضرتک و لی
ذکر محبوبی جناب امین علیه بهآء اللّه و عنایته را فرموده بودند خود ایشان هم مکتوبی باین بنده مرقوم داشتهاند لازال در جمیع مکاتیب ذکر آن حضرت را نمودهاند فیالحقیقه خیرخواه اولیا بوده و هستند از حقّ سائل و آمل که ایشان را در جمیع احوال مؤیّد فرماید انّه هو المشفق انّه هو الکریم
اینکه بشارت ترک عادات مضرّۀ بعضی از دوستان الهی را فرمودند بعد از عرض این فقره در ساحت امنع اقدس فرمودند از حقّ جلّ جلاله تقدیس و تنزیه کل را میطلبیم امروز اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه جند اللّهند در ارض و باین جند حقّ نصرت فرموده و میفرماید یا ایّها النّاطق باسمی و النّاظر الی افقی و الطّائر فی هوآء حبّی اولیای آن ارض را مکرّر از قبل این مظلوم تکبیر برسان فرداً فرداً در ساحت حقّ مذکورند و ذکرشان از قلم اعلی جاری
جناب میم و صاد علیه بهآء اللّه را تکبیر برسان از حقّ میطلبیم او را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار یوم او است و همچنین بر عملی که عرفش منقطع نشود للّه الحمد باقبال فائز شدند و بذکر قلم اعلی مزیّن انتهی این فانی هم از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینماید که ایشان را از شئونات عرضیّه مقدّس فرماید و بشئوناتی مزیّن نماید که سبب اعلاء کلمة اللّه گردد ارواح از برای این خلق شده و اجساد از برای این ظاهر گشته و آفتاب و ماه و اشیاء کل از برای این خدمت بوجود آمده انشآءاللّه بذکر و ثنا و تبلیغ امر موفّق شوند تکبیر و سلام خدمت ایشان میرسانم و از حقّ از برای ایشان تأیید میطلبم
اینکه ذکر جناب سهراب و توجّه ایشان را بافق اعلی فرمودند در ساحت امنع اقدس بشرف اصغا فائز قوله جلّ ثنائه و عزّ برهانه یا سهراب معزّی آمد تا نگفتهها را بگوید و نشنیدهها را بشنواند و آنچه گفته شده او را تمام کند حمد کن محبوب عالمیان را که بذروۀ علیا و غایة قصوی که عرفان نفس حقّ جلّ جلاله است توجّه نمودی خرق کن سبحات موهومه را و بشکن اصنام ظنون را تا بانوار آفتاب حقیقت و ایقان منوّر شوی و فائز گردی اب شفیق آمد ابنا نشناختند او را و از عرفانش محروم الّا معدودی چند که شبهات بطارقه و مطارنه و اساقفه و خوارنه ایشان را از مطلع نور احدیّه منع ننمود ندا مرتفع و لسانی که بکلمۀ بلی فائز شود نایاب از حقّ بطلب آگاهی عطا فرماید و دانائی بخشد انّه هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون انتهی
و اینکه در بارۀ حبیب روحانی جناب ع و باء علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتند للّه الحمد ایشان بنفحات ایّام فائز گشتهاند در کتاب الهی مذکور و در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی مسطور این فضل را هیچ فضلی معادله ننماید و این مقام را هر مقامی خاضع از حقّ جلّ جلاله و عمّ نواله سائل و آمل که ایشان را تأیید فرماید بر حفظ این مقام اعلی و رتبۀ علیا نعیماً له و هنیئاً له و مریئاً له و طوبی له و این مراتب در پیشگاه حضور مالک ظهور عرض شد این بیان از ملکوت عنایت محبوب عالمیان ظاهر قوله جلّت عظمته و عزّ سلطانه
انّا ذکرناه بذکر لا تغیّره حوادث الامکان و لا تبدّله القرون و الأعصار یکون مخلّداً فی کتاب اللّه ربّ العالمین لعمری قد قدّر له ما لا تعادله الأرض و خزائنها یشهد بذلک امّ الکتاب فی هذا القصر الّذی تنطق ذرّاتها تاللّه قد استوی مکلّم الطّور علی عرش الظّهور و نطق اللّسان الملک و الملکوت ثمّ العزّة و الجبروت ثمّ المقام و اللّاهوت لنفسی العزیز القدیم نسأل اللّه ان یفتح علی وجهه ابواب العنایة و الألطاف و یقرّبه الیه فی کلّ الأحوال انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفضّال الکریم قد ذکرناه فی لوح آخر لیفرح و یکون من الشّاکرین کذلک اظهرت الرّحمة امطارها و القلم اسراره و شمس المعانی اشراقها انّه هو المقتدر الغفور الرّحیم البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیه و علی الّذین آمنوا باللّه العزیز الحمید انتهی بحر خود شاهد خود است و امواجش دلیل بر او آفتاب خود مبیّن مقام خود است و اشراقاتش برهان او دیگر این خادم فانی چه ذکر نماید و چه عرض کند که لایق و سزاوار باشد
ذکر جناب خلیل علیه بهآء اللّه را نمودند للّه الحمد موفّق بوده و هستند ذکرشان در ساحت امنع اقدس بوده این فانی از حقّ جلّ جلاله میطلبد ایشان را موفّق فرماید بر خدمت امرش انّه هو السّامع المجیب یا محبوب فؤادی آثار قلم اعلی اکثری در مقدّمۀ طاء بدست معاندین افتاد هر که را اخذ نمودند مع کتب و زبر و الواح بوده باید آن محبوب حزب اللّه را آگاه فرمایند تا کل در حفظ و اعزاز الواح و آثار جهد بلیغ مبذول دارند و کمال سعی را منظور طوبی از برای دیاری که عرف صریر قلم اعلی در او متضوّعست حفظ الواح منیعۀ ممتنعۀ مبارکه بسیار لازم و عنداللّه محبوبست که مباد صفحه و خطوط بطراز خود باقی نمانند طریق حفظ را بفرمائید و تعلیم نمائید آنچه ذکر شد در این مقام حسب الأمر اقدس اعلی بوده طوبی للعاملین
ذکر جناب میرزا محمّد حسین خا و جناب عبّاسقلی خا علیهما بهآء اللّه فرموده بودند بعد از عرض امام حضور دو لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد از حقّ جلّ جلاله میطلبم بسماء مرتفعۀ در لوح فائز شوند و از انوار شموس و اقمار آن منوّر گردند بشأنی که حوادث ایّام آن را تغییر ندهد و ظلم فراعنۀ عصر و جبابرۀ بلاد آن را محجوب ننماید لیس هذا علی اللّه ربّنا و ربّکم بعزیز قول الرّبّ تعالی و تقدّس
هو النّور المشرق من افق العالم
هذا یوم فیه ینادی المقصود و یبشّر النّاس بأمره المحتوم و رحیقه المختوم طوبی للّذین اقبلوا بوجوه بیضآء و قلوب نورآء و اخذوا کأس العطآء من ید مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و شربوا باسمه المهیمن القیّوم قد ظهرت النّار من السّدرة و نطق مکلّم الطّور من افق سمآء الظّهور یا ملأ الأرض تاللّه قد اتی الوعد و الموعود من مقامه المحمود یدعوکم الی اللّه مالک الغیب و الشّهود قد تجلّی الرّحمن علی من فی الامکان و ظهر المنظر الأکبر و مالک القدر یقول یا معشر البشر اقبلوا الی الأفق الأبهی ثمّ استمعوا صریر قلمی الأعلی انّه یهدیکم الی صراط اللّه ربّ ما کان و ما یکون یا ایّها المذکور لدی المظلوم انّا سمعنا ذکرک ذکرناک بما لا یعادله ما عند الأمم و لا ما عند الأمرآء و الملوک طوبی لک بما فزت بآثار قلمی الأعلی و نطق باسمک المظلوم اذ کان مستویاً علی عرش اسمه الودود انّا انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و خرقنا الحجبات امام الوجوه بحیث ما منعتنا سطوة العالم یشهد بذلک من عنده کتاب مرقوم قد احاطتنا البلایا من کلّ الأشطار و الرّزایا من الأقطار و قلم المختار کان ینطق فی العشیّ و الاشراق و فی البکور و الآصال انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب طوبی لمن سمع ندائی و اقبل الی افقی و نطق بثنائی و قام علی خدمة امری و تمسّک بحبلی الممدود انّک اذا اجتذبتک نفحات آیاتی و اخذک کوثر بیانی قل
الهی الهی تری البعید اراد قربک و الفقیر بحر غنائک و العطشان کوثر عطائک اسألک بانوار نیّر بیانک و اسرار کتابک و بافقک الأعلی و ما کان مخزوناً فی خزائن قلمک و کنائز علمک یا مولی الأسمآء و فاطر السّمآء بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک و القیام علی خدمتک ای ربّ ترانی مقرّاً بما نطق به لسان عظمتک فی ملکوت بیانک و معترفاً بما نزل من سمآء مشیّتک قوّ یا الهی قلبی و جوارحی بحیث لا تضعفها قوّة الأقویآء و لا شبهات العلمآء ثمّ اجعلنی مشتعلاً بنار سدرتک و منوّراً بأنوار عرشک اسألک یا مسخّر الآیات بأمرک الّذی به نصبت رایات ظهورک فی الآفاق و اعلام نصرک فی البلاد بان تکتب لی من قلم فضلک ما یکون معی فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید لا اله الّا انت الفرد الواحد المهیمن العزیز الفضّال انتهی
و هذا ما نزّل لجناب عبّاسقلی خان علیه بهآء اللّه قول الرّبّ تعالی و تقدّس
در این حین سدرۀ بیان که در فردوس اعلی بید عنایت الهی غرس شده باین کلمه ناطق یا اهل الأرض دعوا ما عندکم من الأوهام و الظّنون هذا یوم فیه فکّ ختم الرّحیق المختوم باسم اللّه المهیمن القیّوم اقبلوا ثمّ اشربوا منه رغماً لکلّ غافل مردود و کلّ عالم محجوب طوبی از برای نفسی که ندایش را شنید و بحلاوت بیانش فائز گشت قسم بانوار نیّر معانی که از افق سماء بیان مشرقست هر نفسی باصغا فائز شود مشتعل گردد اشتعالی که اعراض عالم و اعتراض امم او را منع ننماید و محروم نسازد و آثارش ظاهر و هویدا گردد از اوّل ایّام تا حین من غیر ستر و حجاب امام وجوه امرا و علما و فقها ندا نمودیم ندائی که آذان از برای اصغاء ان از عدم بوجود آمده ولکن عباد را زخارف ظاهره و الوان فانیه از نعمتهای باقیۀ سرمدیّه منع نمود و محروم ساخت انّک اذا سمعت نغمات طیور المعانی علی اغصان البیان طهّر قلبک و صدرک بمآء التّوجّه و الانقطاع و قل
الهی الهی لک الحمد بما اظهرت صراطک بین عبادک و دعوت النّاس الی مشرق وحیک و مطلع الهامک و مصدر اوامرک و احکامک اشهد انّک اظهرت السّبیل و انزلت الدّلیل و امرت الکلّ بما یقرّبهم الیک و ینفعهم فی کلّ عالم من عوالمک اسألک یا مالک الوجود بأمواج بحر جودک و انوار شمس فضلک بأن تؤیّدنی فی کلّ الأحوال لأکون ناطقاً بذکرک و مشتعلاً بنار حبّک و متذکّراً بآیاتک و طائراً فی هوائک و متمسّکاً بحبل عطائک و متشبّثاً بذیل کرمک ای ربّ تری عبدک مقبلاً الی افقک الأعلی و معترفاً بوحدانیّتک و فردانیّتک و مقرّاً بعظمتک و سلطانک اسألک بالّذی سرع الی مقرّ الفدآء شوقاً للقائک و اقبل الی سهام البلآء حبّاً لجمالک بأن ترزقنی نعمتک الّتی انزلتها من سمآء امرک و المائدة الّتی ارسلتها من ملکوت بیانک انّک انت الّذی لا تمنعک صفوف العالم و لا جنوده تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید لا اله الّا انت العزیز الحمید ثمّ اسألک یا مالک القدم بالاسم الأعظم الّذی به نوّرت العالم بأن تقدّر لی خیر الآخرة و الأولی انّک انت مالک الأسمآء و فاطر السّمآء لا اله الّا انت المقتدر العزیز الوهّاب انتهی
العنایة للّه الفضل له و العطآء له هر نفسی که در ساحت اقدس حاضر و یا اسمش مذکور نازل شده از برای او آنچه که در هر کلمۀ آن بحور فضل و عنایت مستور طوبی از برای بصری که بآن فائز شد و قلبی که از آن نوشید این عبد خدمت هر یک از جنابان تکبیر و سلام میرسانم و از حقّ باقی میطلبم ایشان را تأیید فرماید بر خدمت امرش تا باسمش مدائن افئده را تصرّف نمایند ونفسه الحقّ سیف بیان احدّ است و نفوذ کلمه مقدّس از احصا در هر حال حسب الأمر باید حکمت ملاحظه شود این حکم مقدّمست بر اکثری از احکام چه که در الواح شتّی از قلم اعلی نازل و جاری طوبی للعاملین
اینکه مرقوم داشتند جناب آقا خلیل (عط) علیه بهآء اللّه و عنایته در اوّل با نفسین مذکورین در القای کلمه اقدام نموده بعد از عرض این فقره در ساحت امنع اقدس یک لوح مخصوص ایشان از سماء فضل نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و بحور بحور از بیان مقصود عالمیان قسمت برند قول الرّبّ تعالی و تقدّس
قد انزلنا ما کان مکنوناً فی ملکوت البیان و اظهرنا ما کان مخزوناً فی کتب اللّه ربّ العالمین من النّاس من وجد عرف البیان و اقبل الی الرّحمن و منهم من اعرض و انکر ما اتی من سمآء الفضل من لدی اللّه العلیم الحکیم نعیماً لمن سمع النّدآء و انجذب بآیات اللّه و سحقاً لکلّ غافل بعید انّ الّذین وجدوا حلاوة البیان انّهم من اهل البهآء فی کتاب اللّه العزیز الحمید یا ایّها الخلیل یذکرک المظلوم من شطر السّجن و یبشّرک بعنایات ربّک و یذکّرک بآیاته انّه هو الفضّال الکریم قد انزلنا لک و للّذین حضرت اسمائهم لدی الوجه ما یغنیهم عن کتب العالم یشهد بذلک هذا اللّوح المبین الّذی نزّل فی هذا الحین من قلم اللّه مالک یوم الدّین انّک اذا شربت رحیق الوحی من کأس البیان و اخذک جذب آیات ربّک الرّحمن قل
الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بما جری من قلمک الأبهی و نزل من افقک الأعلی اسألک یا مقصود العالم و محبوب الأمم باسمک الأعظم الّذی جعلته نوراً للمقرّبین من عبادک و المخلصین من خلقک و ناراً لمن اعرض عنک و عن آیاتک و اعترض علیک فی ایّامک بأن تؤیّد عبدک هذا علی خرق حجبات عبادک و سبحات خلقک و وفّقه فی کلّ الأحوال علی ما یتضوّع به عرف رضائک و اسألک یا مولی الوری و ربّ العرش و الثّری بأن تجعلنی منقطعاً عن دونک و قائماً علی نصرة امرک و ناطقاً بما یقرّب عبادک الی ساحة عزّک وجمالک یا مطلع الجمال وجلالک یا مشرق الجلال لا احبّ الوجود الّا لذکرک و ثنائک و لا ارید الّا ما قدّرته لی من قلم تقدیرک ای ربّ ایّدنی علی ما ینبغی لأیّامک و ظهورک و ما انزلته فی کتابک اسألک بآثار قلمک و نفوذ مشیّتک و اقتدار ارادتک بأن تؤیّد عبادک علی الرّجوع الیک و الانابة لدی باب فضلک و الخضوع عند ظهورات عظمتک ای ربّ لا تمنعهم عن امواج بحر بیانک و لا عن مشاهدة آثار قدرتک فی ایّامک انت الّذی لا تمنعک شؤونات العالم و لا اعراض الأمم و انت الّذی یا الهی اظهرت الکلیم من بیت فرعون رغماً له و لأعدائک و نجّیت الخلیل من نار ذات الوقود اظهاراً لقدرتک و سلطنتک اسألک بآیات امرک و رایات عزمک بأن تقدّر لأولیائک خیر الآخرة و الأولی و ما یقرّبهم الیک یا مالک الأشیآء لا اله الّا انت المقتدر القدیر انتهی
از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که جناب مذکور علیه بهآء اللّه را مؤیّد فرماید و موفّق دارد بر خدمت امر بروح و ریحان و حکمت و بیان انّ ربّنا الرّحمن هو المقتدر علی ما یشآء و هو المشفق الکریم
ذکر جناب آقا میرزا عبداللّه خا علیه بهآء اللّه که بهدایت حبیب روحانی جناب هدی علیه بهآء اللّه و عنایته بافق اعلی توجّه نمودهاند در پیشگاه حضور مالک ظهور بشرف اصغا فائز و یک لوح امنع اقدس مخصوص نازل و ارسال شد قول الرّبّ تعالی و تقدّس
کتاب انزله المظلوم لمن اراد ان یشرب الرّحیق المختوم من ایادی عطآء ربّه المهیمن القیّوم لیقرّبه النّدآء الی الأفق الأعلی و یؤیّده علی الذّکر و الثّنآء طوبی لمن سمع و فاز و ویل لکلّ غافل محجوب انّا سمعنا ذکرک ذکرناک من قبل و فی هذا الحین فضلاً من لدی اللّه مالک الغیب و الشّهود قد حضر العبد الحاضر امام الوجه بکتاب من احبّنی و تمسّک بحبلی و طار فی هوآء حبّی و قام علی نصرة امری بین عبادی و کان فیه اسمک انزلنا من سمآء الفضل آیات لا یعادلها شیء من الأشیآء لتشکر ربّک مالک الوجود ایّاک ان تمنعک حوادث العالم عن مالک القدم او تحجبک شبهات الأمم عن هذا الأمر المحتوم قل یا معشر البشر قد انار افق الظّهور بمالک القدر و ظهر ما کان مکنوناً فی کتب اللّه العزیز الودود ضعوا ما عندکم خذوا ما امرتم به من لدی الحقّ علّام الغیوب
از لغة فصحی بلغة نورا توجّه نمودیم امروز عالم بانوار ظهور منوّر و جمیع اشیاء بذکر و ثنا و فرح و سرور مشغول در کتب الهی از قبل و بعد بیاد این یوم مبارک عیش اعظم برپا طوبی از برای نفسی که فائز شد و بمقام یوم آگاه گشت امروز صریر قلم الهی مرتفع و افقش مشهود طوبی از برای نفسی که شبهات و اشارات اهل عالم او را از مالک قدم منع ننمود و از بحر اعظم محروم نساخت طوبی لک و لمن بشّرک و هداک الی صراطی المستقیم و نبئی العظیم کذلک اسمعناک ندائی الأحلی و ارسلنا الیک ما قرّت به اعین المقرّبین و نذکر فی هذا المقام ضلعک و نذکّرها بآیاتی و نبشّرها بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علیها و علی الّذین ما خوّفتهم جنود الفراعنة و صفوف الجبابرة عن اللّه ربّ العالمین الحمد للّه الملک الحقّ العدل المبین انتهی ذکر جناب ایشان از قبل هم شده این خادم فانی از حقّ تعالی شأنه سائل و آمل مدد فرماید ایشان را تا بتمامه بر خدمت امرش قیام نمایند و در این ایّام فانیه کسب مقامات باقیه فرمایند اوست مقتدر و توانا
و همچنین خدمت جناب هادی یعنی هدی علیه بهآء اللّه الأعلی تکبیر و سلام میرسانم للّه الحمد بخدمت مشغولند و بعنایت فائز نسأل اللّه ربّنا و ربّکم ان یودع فی بیانه ما یجذب النّاس الی افقه المبین و امره العظیم و همچنین ذکر جناب حس خا و جناب میرزا محمّد خا علیهما بهآء اللّه را فرمودند عرض شد و مخصوص هر یک لوح بدیع از افق سماء فضل اشراق نمود و ارسال گشت لتقرّ بهما عیناهما و یشکرا ربّهما المشفق الکریم این بنده هم خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله از برای ایشان تأیید میطلبد انّه علی کلّ شیء قدیر
ذکر دوستان ارض یاء علیهم بهآء اللّه را فرموده بودند در ساحت اقدس عرض شد واحداً بعد واحد بذکر حقّ جلّ جلاله فائز و این آیات از افق اراده مشرق قوله جلّ جلاله و عمّ نواله
یا اولیائی فی یاء در این حین که مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی پیک بیان از حدیقۀ معانی این کلمه آورد یا اهل البهآء زیّنوا هیاکلکم بطراز الأعمال و الأخلاق لتستضیء بها الآفاق هذه کلمة انزلناها فی لوح آخر و ذکرناها لکم فی هذا الکتاب المبین اسمعوا ندائی من شطر سجنی انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر قد اظهرت نفسی و دعوت العباد الی بحر فضلی منهم من اقبل و منهم من اعرض طوبی لمقبل ما منعه اعراض المعتدین انّا ذکرناکم من قبل بآیاتی و فی هذا الحین بما انجذبت به افئدة العارفین انّا قدّرنا النّصرة بتقوی اللّه طوبی لمن تمسّک به ویل للغافلین انصروا ربّکم الرّحمن بجنود الأخلاق هذا ما امرتم به فی الواح شتّی و انا الآمر الحکیم خذوا اقداح الفلاح باسم فالق الأصباح ثمّ اشربوا منها بذکری العزیز البدیع قولوا یا ملأ الامکان قد احاطتکم انوار البیان اتّقوا الرّحمن و لا تکونوا من المعرضین اقبلوا الی اللّه سیفنی ما ترونه الیوم و ترون انفسکم من الأخسرین فی محضر اللّه العزیز العظیم این الأکاسرة و ابنائهم و الفراعنة و آثارهم انظروا ثمّ اذکروا اذ اتی محمّد رسول اللّه اعترضتم علیه و اردتم اطفآء نوره ولکنّ اللّه حفظه بجنود الغیب و الشّهادة و رفع امره کیف شآء انّه هو المقتدر علی ما یشآء و الحاکم علی ما یرید لا اله الّا هو العزیز الحمید یا احبّائی یا اولیائی اشکروا اللّه بما اسمعکم ندائه و اراکم آثار قلمه و هداکم الی صراطه المستقیم طوبی لکم و نعیماً لکم بما فزتم بما لا فاز به علمآء الأرض و فقهائها احفظوا هذا المقام الأعلی باسم ربّکم النّاطق فی هذا المقام الرّفیع کذلک نطق القلم اذ یمشی مالک القدم فی سجنه العظیم البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیکم و علی من اقبل الی اللّه الفرد الخبیر انتهی للّه الحمد کل بآثار فائز و بانوار شمس بیان منوّر از حقّ میطلبم کل را توفیق عطا فرماید و بر تبلیغ امر مؤیّد نماید و اسأله تعالی ان یمدّهم بجنود البیان انّه هو المقتدر العزیز المستعان
دستخطّ دیگر آن محبوب فؤاد که نیّر اتّحاد از افقش طالع رسید و کار خود دید ذکرش نافذ و کلمهاش مسری للّه الحمد نفحهاش فرح آورد و عرفش بساط انبساط گسترد و بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این بیان از ملکوت الهی نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس
بسم الّذی به فتح باب الملکوت علی الملوک و المملوک
علیک بهآء اللّه و عنایته و رحمته انّی اذکر نفسی فی هذا الحین من قبلک و نصفه بما ینبغی لی و یلیق لساحة اقدس جزآء اعمالک فی سبیلی و انفاقک روحک و جسدک و لسانک و قلمک فی ذکری و ثنانی و خدمة امری العزیز المنیع لک کنز عند اللّه انّه یوفّی اجرک انّه ولیّک فی الآخرة و الأولی و هو المشفق الکریم البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی من معک و علی الّذین ما منعتهم شؤونات العالم عن امر ربّهم العلیم انتهی دو آیه از سماء عنایت کبری نازل فیالحقیقه دو دنیا باو معادله نمینماید هنیئاً لحضرتکم مریئاً لجنابکم
اینکه ذکر اجتماع اولیای الهی را در بیت جناب آقا میرزا سلیمان و آقا میرزا مهدی علیهما بهآء اللّه الأبدی فرمودند که از جانب جناب امین علیه بهآء اللّه الأبهی مدعوّ بضیافت بودند بعد از عرض این مراتب و ذکر اسامی مجتمعه در ساحت امنع اقدس اعلی این آیات از افق سماء عنایت حقّ جلّ جلاله اشراق فرمود قول الرّبّ تعالی و تقدّس
هو الذّاکر اولیائه بذکر لا تعادله الأذکار
اح انّ المظلوم من شطر السّجن توجّه الیک و یقول
لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود بما ایّدت عبدک علی الاقبال الیک و التّوجّه الی انوار وجهک و النّظر الی افقک و التّمسّک بحبلک اسألک بأن تؤیّده علی الاستقامة علی امرک و تجعل عمله کنزاً له عندک ثمّ اغفر له فضلاً من لدنک انّک انت الفضّال الکریم
یا نبیل قبل بآء انّ المظلوم ذکرک فی الواح شتّی و انزل لک فی هذه الأیّام ما لو یتضوّع عرفه لتنجذب به افئدة العارفین قل الحمد للّه ربّ العالمین
جو قد فزت بذکری و آثار قلمی اعرف قدر هذا المقام الأعلی و قل
لک الحمد یا مولی الوری بما ایّدتنی علی الاقبال الیک و الاقرار بما نطق به لسان عظمتک اسألک بأن تؤیّدنی علی حفظ ما اعطیتنی بجودک و کرمک انّک انت الجواد الکریم
یا اباطالب انّ المطلوب یذکرک و المظلوم توجّه الیک طوبی لطالب فاز بالمطلوب و لعارف عرف المعروف و لعالم اقبل الی المعلوم خذ کتاب اللّه بقوّة من عنده رغماً للّذین انکروا حجّته و برهانه الا انّهم من الأخسرین عند ملإ الأعلی فی هذا المقام الکریم
یا محمّد علی مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی و اسمعک ندائه و انزل لک آیاته و ارسل الیک ما عجز عن ذکره کلّ عالم علیم و کلّ عارف خبیر
یا علی مظلوم در سجن ترا ذکر مینماید بگو ای اهل عالم امروز نیّر این کلمه از افق سماء نصح الهی مشرق و لائح خذوا سبیلی ضعوا سبل سوائی طوبی از برای نفسی که باصغا فائز شد و از کأس استقامت آشامید اشکر اللّه بما ذکرک انّه یذکر من احبّه انّه هو الذّاکر العلیم
یا محمّد قبل علی بآثار قلم اعلی فائز شدی للّه الحمد حجبات اوهام را باسم مالک انام شقّ نمودی امروز میزان اعظم امام وجوه عالم منصوب و ینادی بأعلی النّدآء انّی انا الممیّز العلیم طوبی لمن ما منعته قدرة و ما خوّفته سطوة و اقبل الی الأفق الأعلی باستقامة کبری انّه من اهل البهآء فی لوح مبین
یا رضا طوبی از برای نفسی که امروز بکلمۀ رضا فائز شد او از اهل فردوس اعلی مذکور عباد را اوهام آمال از مآل منع نموده بایّامی معدوده از ملکوت باقی محروم و ممنوع ذرهم فی خوضهم و قل
لک الحمد یا الهی بما ایّدتنی علی الاقبال و انطقتنی بثنائک الجمیل اسألک بأن تقدّر لی ما یقرّبنی الیک انّک انت السّامع المجیب
یا (حاجی) علی قبل اکبر (می) در منظر اکبر ذکرت مذکور و بعنایت حقّ فائز امروز دیباج کتاب عدل باین کلمۀ علیا مزیّن ای اهل عالم شما قطرههای یک بحر و اوراق یک شجرید اختلاف و نفاق را بگذارید باتّحاد و اتّفاق تمسّک نمائید هذا ما امرتم به من لدی اللّه مالک یوم التّلاق ولکن آذان اهل عالم از اصغا محروم و از تقرّب ممنوع چه که زمام کل در قبضۀ جهلا بوده و هست الّا من شآء اللّه طوبی لک بما عرفت المقصود اذ انکره المشرکون یا علی اکبر (می) امروز نیّر ذکر از افق سماء قلم اعلی مشرق و لائح مقصود آنکه نفوس در ظلّ امر تربیت شوند و بر اطفاء نار بغضا که در صدور احزاب مختلفۀ عالم مشتعل است قیام نمایند شاید بصر عالم بچنین یومی فائز شود عناد سبب خراب و اتّحاد علّت عمار بوده و هست از حقّ بطلب نفوسی که خود را بافق اعلی نسبت میدهند باصغاء حقیقی فائز شوند و عمل نمایند آنچه را که بآن مأمورند طوبی لک بما سمعت النّدآء و اجبت مولاک
یا محمّد (ق) امروز عالم بانوار ذکر اعظم فائز و منوّر و مظلوم بأعلی النّدآء عباد را آگاه فرمود و راه نمود طوبی از برای نفوسی که بیوم فائز شدند و مقصود را شناختند از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید و از نفحات آیاتش محروم ننماید
یا (کربلائی) صادق صدق مبین را معرضین بیان انکار نمودند نفوسی که از مبدأ و منتها غافل بر ضرّ امر قیام کردند و بجمیع اسباب متمسّک که شاید بآمال خود که وبال دنیا و آخرتست برسند از حقّ میطلبیم اولیای خود را مستقیم فرماید بشأنی که ضوضای عالم ایشان را منع ننماید و محروم نسازد
یا محمّد مهدی اذا اخذک جذب ندائی و فزت برحیق بیانی قل
الهی الهی زد نور بصری لمشاهدة افقک الأعلی و قوّة سمعی لاصغآء صریر قلمک الأبهی ای ربّ انا الّذی توکّلت علیک و فوّضت امری الیک قدّر لی خیر الآخرة و الأولی لا اله الّا انت القویّ القدیر
یا مهدی هادی آمد انکارش نمودند حقّ آمد تکذیبش کردند سمع باطل قابل اصغاء ندای حقّ نه و بصر عاطل لایق مشاهده نه للّه الحمد معشر اولیا بابصار جدیده فائز گشتهاند ایشانند نفوسی که میفرماید اوتوا بصائر من اللّه شنیدند و دیدند و فائز شدند بآنچه که مقصود از آفرینش بوده
یا ورقا علیک بهائی و عنایتی منتهی شد اذکار بذکر تو طوبی لک و نعیماً لک لازال در ساحت اقدس مذکوری و بعنایات لانهایۀ مقصود عالمیان فائز عزیز و روح را من قبل اللّه تکبیر برسان و آثار شفقت و عنایت و ظهورات مرحمت از قبل مظلوم اظهار نما تا بعنایت حقّ نموّ نمایند و ثمر دهند انّه هو المشفق الکریم و هو الغفور الرّحیم انتهی للّه الفضل و العطآء انجم سماء عرفان هر یک کسب ضیاء نموده و از انوار نیّر اعظم منوّر و روشن این اذکار و اوصاف فیالحقیقه حاکی از حدود نفوسست چگونه قابل این مقام آنچه از خادم ظاهر قابل بساط اللّه نبوده و نیست له الحمد و الثّنآء و له الشّکر و البهآء که مقامات و مراتب عجز و نیستی را القا فرمود و قبول نمود این مقام را هیچ عمل و هیچ ذکر و هیچ فکر چه از عالم ظاهر و چه از عالم باطن معادله نمینماید
ذکر امآء اللّه علیهنّ بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در حضور هر یک بطراز ذکر مزیّن و بعنایات ملکوت بیان فائز نسأل ربّنا و ربّ الأرض و السّمآء ان یقدّر لهنّ خیر الآخرة و الأولی سبحاناللّه سرّ امر و حکمت بالغه از نظر مستور عالمی که سالها بگمان خود طلب علم نمود از برای معرفت معلوم و چون انوار وجه معلوم مشرق معرض مشاهده شد و ورقات و امآء اللّه که در دبستان وارد نشدهاند و از علوم بر حسب ظاهر بهره نبردهاند بنور عرفان منوّر و از کأس استقامت مرزوق گشتند انّ الفضل بیده و فی قبضة اقتداره یعطی و یمنع و هو العزیز المختار
و اینکه مرقوم داشتند از انفسی که موعود بوده و بعد بواسطۀ تکسّر مزاج نیامد و رجای ذکر اسم در محضر انور نمود جناب آقا علی میلانی علیه بهآء اللّه میباشند بعد از عرض این فقره امام وجه مولی البریّه این آیات از ملکوت بیان رحمن نازل
قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا علی ذکرت مذکور و کتاب مبین بتو متوجّه و ناطق قبول نمودی آنچه را که کل از او معرضند و اعتراف نمودی آنچه را که قوم منکرند رحیق عرفان را در یومی آشامیدی که اهل عالم از او محروم و محجوب حال فکر نما که چه لسان باید و چه بیان شاید که از عهدۀ شکر برآید قل
لک الحمد یا الهی و لک الفضل یا موجدی و رجائی اشهد انّک انزلت النّعمة و ارسلت المائدة و اظهرت الحجّة اسألک یا موجد العالم بالاسم الأعظم بأن تؤیّدنی علی ما یقرّبنی الیک علی شأن لا تمنعنی عن ساحة القرب ضوضآء خلقک و لا تبعدنی عن الحضور شبهات عبادک ای ربّ ترانی متمسّکاً بحبل جودک اسألک بأنوار نیّر علمک و اسرار کتابک بأن تکتب لی ما یکون باقیاً ببقآء ملکوتک و جبروتک لا اله الّا انت المعطی الباذل العلیم الحکیم انتهی
و همچنین ذکر مجلس آخر بیت جناب خلیل علیه بهآء اللّه را نمودند و ذکر جناب آقا ملّا مصطفی علیه بهآء اللّه و جناب آقا میرزا عباداللّه علیه بهآء اللّه فرمودند بعد از عرض لسان عظمت باین آیات مشرقات ناطق قوله تبارک و تعالی
یا مصطفی علیک بهائی سدرۀ باقیۀ ابهی در فردوس اعلی باین کلمۀ علیا ناطق طوبی لمن عرف مقام یوم ربّه و عمل بما ینبغی له للّه الحمد ندای الهی را اصغا نمودی و بافق اعلی اقبال کردی همّت را بلند نما انّه معک و یؤیّدک علی ذکره و ثنائه و خدمة امره قل
الهی الهی انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک اشهد انّک خلقت لسانی لذکرک و بصری لمشاهدة آثارک و اذنی لاصغآء ندائک و قلبی لعرفانک و یدی لأخذ کتابک و رجلی للاستقامة علی صراطک ای ربّ ایّدنی علی ما یتضوّع به عرف رضائک هذا خیر لی عمّا فی الآخرة و الأولی انّک انت مولی الوری و ربّ العرش و الثّری لا اله الّا انت المبیّن الحکیم انتهی
و هذا ما نزّل لجناب آقا میرزا عباداللّه علیه بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی
حقّ جلّ جلاله مبشّر فرستاد و مژده داد تا اهل ارض بطراز فرح و سرور مزیّن گردند و با کمال انبساط قصد بساط حقّ نمایند ولکن چون افئدۀ عباد باوهام مشغول از انوار صبح یقین محروم ماندهاند و این مژدۀ جانبخش سبب احزان شد چه که قلب بغیر مشغول و آذان بأنکر الأصوات مأنوس سبحاناللّه فرات شیرین امام وجوه جاری و نیّر اعظم از اعلی افق عالم مشرق معذلک خلق غافل در هر حال باید از حقّ جلّ جلاله مسئلت نمود عباد خود را محروم نفرماید حمد کن مقصود عالمیان را که بشارتش جان عطا فرمود و ترا بر توجّه و اقبال و عرفان تأیید نمود انّه هو الفضّال الکریم لا اله الّا هو المقتدر العلیم الحکیم انتهی
این عبد فانی هم خدمت هر یک سلام میرساند و تکبیر معروض میدارد و از حقّ از برای کل مسئلت مینماید آنچه را که ذکرش باقی و دائمست ذکر حبیب روحانی جناب عب علیه بهآء اللّه الأبهی را فرمودند و همچنین ذکر اشیاء مرسلۀ ایشان را للّه الحمد رسید و چون بنیّت خالص ارسال شده بود هر یک بمقام خود فائز و ذکر حبیب مرسل مکرّر در ساحت اقدس و انجمن طائفین مذکور جناب محبوبی امین علیه بهآء اللّه مکرّر ذکر فرمودند و بیدمشک که فیالحقیقه اکلیل عطریّات عالم بود در ساحت امنع اقدس و اهل سرادق عفّت و عصمت صرف شد و محبوبی جناب امین علیه بهآء اللّه هم عمل نمود بآنچه که محبوب بود این فانی بصدهزار لسان میطلبد که بشکر و حمد الهی ناطق شود چه که ایشان را تأیید فرمود و در ساحت اقدس بقبول فائز گشت حقّ جلّ جلاله اولیای خود را حفظ فرماید و به اعلی ما یمکن فائز نماید انّه علی کلّ شیء قدیر فیالحقیقه آن محبوب فؤاد مع فرداً فرداً آن اشیاء امام وجه حاضر این کلمهایست که آن حضرت رجا نموده بودند للّه الحمد بنور اجابت منوّر گشت
ذکر جناب کربلائی عبدالصّمد علیه بهآء اللّه از اهل مر فرموده بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد و همچنین مناجاتی که از لسان مقصود جاری و از آن حضرت مسئلت نمود که از قبل او بساحت اقدس معروض دارند مطابق مسئلت ایشان واقع شد چه که در شبی از شبها این تفصیل عرض شد و همچنین مناجات قرائت گشت هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قوله جلّ اجلاله
یا صمد علیک بهائی قد ذکرک من احبّنی و ارادنی و تمسّک بحبلی و تشبّث بذیلی و نطق بثنائی بین عبادی و قام علی نصرة امری ذکرناک بآیات لو تلقیها علی الجبل لتسمع منه لبّیک لبّیک یا مقصود الملإ الأعلی و یا محبوب من فی السّموات و الأرضین یا صمد اذکر اذ کنت حاضراً لدی العرش و سمعت بأذنک ندآء ربّک و رأیت بعینیک افق ظهور اللّه ربّ العالمین قل
الهی الهی لک الحمد بما اسمعتنی ما خلقتنی له انت الّذی یا الهی ایقظتنی اذ کنت راقداً و اقمتنی اذ کنت قاعداً و علّمتنی اذ کنت جاهلاً و قرّبتنی اذ کنت بعیداً و سقیتنی رحیقک المختوم و آویتنی فی جوار اسمک القیّوم اسألک بظهورات قدرتک و شؤونات عظمتک بأن تجعلنی مستقیماً علی امرک و ثابتاً علی حبّک و راسخاً فی کلمتک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم انتهی
فیالحقیقه جناب صمد علیه بهآء اللّه را فضل تازه رسید و عنایت احد مدد نمود هنیئاً له و لمن فاز بعنایة ربّه المشفق الکریم دستخطّ دیگر آن محبوب باب فرح گشود و بساط انبساط گسترد صدهزار آفرین بر فرح و سروری که از شطر اولیا ظاهر میشود آن فرح ملک الأفراحست و آن سرور سَرْور سرورهای عالم و نور بهجتهای امم سبحاناللّه قلم مکث نکند فکر قطع نشود میترسم کثرت تحریر آن محبوب را از امور لازمه بازدارد یعنی از تحریر آیات و اظهار بیّنات و تذکّر عباد الحمد للّه آن حضرت موفّقند بر ذکر و ثنا و خدمت شاهد این مقال قول خود آن محبوب که مرقوم داشتند آنچه بافتخار اولیای این ارض علیهم بهآء اللّه بود در سه مقام که با ملاحظۀ حکمت حضور بهم رسانیدند تلاوت شد و هر یک بتمام وجود بشکر و ثنای حضرت مقصود جلّ فضله و عزّ عطائه شاکر و ذاکر گردیدند و آنچه بافتخار اصفیای بلاد اخری بود فرداً فرداً سواد برداشته ارسال داشت و سوادی هم ناتمام از مکتوب برداشته که بجمیع بلاد بعد از اتمام ارسال شود چون در این ایّام غیر از این فانی کسی نیست که مشغول تحریر باشد الی آخر بیانکم صدهزار فرح معادله نمینماید باین فرح که حاصل شد چه که از فضلهای نامتناهی الهی بصر و سمع و لسان و ید و قلم و مداد آن محبوب کل بخدمت مشغول و باعلاء کلمه متوجّه از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که از عمل هر عضوی اعضای عالم بر اعمال مأموره قیام نمایند و عامل شوند
اینکه در بارۀ رسالۀ استدلالیّه که از یراعة اللّه نازل شده ذکر فرمودند معلومست آن حضرت عرف بیان رحمن را ادراک مینمایند شامّۀ عالم مسدود است الّا من شآء ربّنا ربّ الأرض و السّمآء و آن نفوس اربعه را مخصوص احضار فرمودند تا لدی العرش حاضر شوند ولکن موفّق نشدند و یکی از آن اربعه جناب آقا ملّا محمّد علیه بهآء اللّه بوده لأجل حکمت با آن نفوس بوده و آن سۀ دیگر در ظاهر از اهل فرقان محسوب ولکن لدی العرش بشجرۀ اعراض نسبت داده شده اگر جمیع عالم خالصاً عن الأغراض اصغا نمایند همان اوراق مبارکۀ معدوده کل را هدایت نماید و ببحر اعظم کشاند از حقّ میطلبم کل را از اغراض نفسانیّه مطهّر فرماید تا لایق اصغا و قابل مشاهده گردند
اللّهمّ یا الهی و سیّدی و ربّی و مقصودی قوّ قلب من اراد ذکرک و خدمة امرک و زد فی طلاقة لسانه فی ثنائک و حفظه فی قراءة آیاتک و رجله علی القیام علی اجرآء حدودک انّک انت القویّ القدیر
اینکه این عبد را وکیل فرمودند که از قبل آن محبوب و جناب عین قبل باء علیه بهآء اللّه الأبهی بزیارت فائز شوم در شبی از شبها قصد مقصد اقصی نموده تلقاء وجه حاضر و بزیارت فائز و لسان عظمت بکلمۀ قبول ناطق هنیئاً لحضرتکم و له و لهذا العبد دستخطّ دیگر آن حضرت که مطلع ضجیج و صریخ بود در فراق محبوب عالمیان و مشعر بر مراتب شوق و اشتیاق و جذب و بهجت و ابتهاج حالت تحسّر حاصل و از حقّ جلّ جلاله آمل و سائل که در جمیع احوال این حالات را باین عبد فانی عنایت فرماید له الحمد و العطآء چه که عنایت فرموده آنچه را که شبه و مثل نداشته هم ذکر فراق آن محبوب در قلب نار وداد مشتعل نمود و هم شوق وصال و لقا نور ابتهاج پدید آورد له الحمد فی کلّ الأمور و فی کلّ الأحوال هر حرفی مدلّ بر عنایتش و هر کلمهئی گواه بر فضلش
ذکر حضرت اسم اللّه الجمال علیه من کلّ بهآء ابهاه را فرمودند و آنچه از قلمش در ذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله جاری امام بحر اعظم عرض شد و بشرف اصغا فائز و چون منتهی گشت لسان عظمت در ملکوت بیان باین آیات باهرات ناطق قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا ورقآء یا ایّها الشّارب رحیقی المختوم و المتمسّک باسمی القیّوم و القائم علی امری المحتوم بحر عنایت در این حین موّاج و عمّان سرور در اعلی مقام امکان ظاهر چه که عرف محبّت کبری از آنچه ذکر شد در اظهار خضوع و خشوع و استقامت و تضرّع و ابتهال اسمی جمال علیه بهائی ساطع و متضوّع یا جمال اظهار عجز نمودی تلقاء قدرت حقّ جلّ جلاله حال قدیر ترا ذکر مینماید و قادر بتو توجّه نموده و اظهار نیستی نمودی حقّ مطلق از شطر سجن بتو اقبال فرموده عجزت در این مقام فخر قدرتهای اهل ارضست و نیستیت اکلیل هستیهای امم قد ذکرک و ذکر ذکرک من طار فی هوآء قربی و حبّی و عنایتی و ارسله الی سجنی و عرضه عبد حاضری و اجابک لسان عظمتی رشحی طلب نمودی قد انهدر الیک بحری قطرهئی خواستی هطلت علیک امطار رحمتی طوبی لمن ذکرک در نیستی و مقام آن تفکّر نما که مطلع این عنایت کبری شده و در اظهار فقر و ثمراتش ناظر باش چه که ملکوت غنا را بتو متوجّه نموده هم ذکر حبّ تو من احبّنی را و ذکر او ترا از این دو ذکر نوری در عوالم محبّت و وداد و الفت و اتّحاد ساطع هنیئاً لکما و مریئاً لکما از حقّ میطلبیم از این نور آفاق قلوب اولیا را منوّر فرماید تا کل بحبل اعظم حبّ الهی تمسّک نمایند اینست کوثر حیوان که از قلم حضرت رحمن جاری و ساریست البهآء علیکما الرّحمة علیکما العنایة علیکما الفضل علیکما انتهی
مقام اتّفاق و اتّحاد مخصوص نفوسی که از ایادی امر محسوبند لدی اللّه مرغوب و محبوب بلکه بعد از قرائت نامۀ حضرت اسماللّه علیه بهآء اللّه الأبهی که بآن محبوب نوشته بودند و همچنین ذکر آن محبوب آن نامه را ابتسم ثغر المحبوب از آنچه نازل شد در این مقام گواهیست امین و شاهدیست مشهود بر علوّ مقام اتّفاق و اتّحاد عند اللّه مالک الایجاد این عبد فانی خدمت حضرت ایشان سلام و تکبیر عرض مینماید لازال از غنیّ متعال مسئلت نمودهام آنچه را که سبب علوّ و سموّ اولیای اوست انّ ربّی هو السّامع المجیب
ذکر سمیّ حضرت مقصود ابن من صعد الی اللّه (آقا میرزا محسن طبیب) علیهما بهآء اللّه و اخوی ایشان جناب آقا میرزا جعفر علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض امام عرش فرمودند قول الرّبّ تعالی و تقدّس علیک بهائی و عنایتی انّا نذکر ابن من فاز بحبّی و عاش بحبّی و صعد بحبّی از قبل مظلوم باو تکبیر برسان بگو یا سمیّ مقصود للّه الحمد نیّر فضل از افق سماء عطا اشراق نموده اشراقی که عالم را احاطه کرده از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بر اعمالی که هر ذی شمّی عرف رضای الهی از او استشمام نماید باب فضل مفتوح و کرسیّ بیان در قطب امکان مشهود و خطیب الهی بر آن مستوی در لیالی و ایّام بأعلی النّدآء بآیاتی که سبب عزّ وجود و نصایحی که علّت علوّ بوده ندا فرمود و وصیّت نمود یا ورقا غبار اوهام بعضی را اخذ نموده انّ ربّک یعلم خائنة الأعین و خافیة الصّدور
میرزا جعفر را ذکر مینمائیم فضلاً من عندنا و انا الفضّال الکریم یا جعفر خذ ما نزّل فی الکتاب و ضِع ما عند الأحزاب بعضی از نفوس موهومه باغوا مشغول و برخی بمفتریات ناطق و حزبی باوهام و ظنون متمسّک حقّ مقدّس از ادراک و عرفان و امرش اظهر از آفتاب از حقّ میطلبیم سمع و بصر را محروم ننماید و کوثر بیان را از من علی الأرض منع نکند باید اولیای الهی باخلاق و آداب و اعمال ناس را هدایت کنند و ببحر اعظم راه نمایند انتهی هر ذی بصر و سمع و فؤادی متحیّر که چه سکری عباد را اخذ نموده که مابین آفتاب و کرم شبتاب فرق نمیگذارند و تمیز نمیدهند
وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از مطلع نور بقا اشراق نمود قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا عبد حاضر الی حین نمیتوان حقّ مبین را ذکر نمود مع صریر قلم اعلی و ندای مالک اسماء سمع و بصر حقیقی مشاهده نشد تا قابل مشاهده و یا لایق اصغا گردد در حزب بیان ملاحظه کن مع آنکه حزب شیعه ضلالت و گمراهی و خسارتشان واضح و آشکار مجدّد بترتیب چنین حزبی مشغولند لعمر اللّه آن حزب رائحۀ توحید را نیافتهاند عبدۀ اصنام و اوهام بوده و هستند حقّ الی حین باندازه نطق فرموده چه که عباد ضعیفند در قرون و اعصار باوهام تربیت شدهاند عیون مرموده لایق مشاهدۀ انوار آفتاب نه نفوس موهومه قابل تجلّیات نیّر یقین نه مبدئهم الظّنون و منتهاهم الأوهام کذلک نطق لسان ربّک العزیز العلّام انتهی
ذکر جناب آقا سیّد فرجاللّه علیه بهآء اللّه از قلم آن محبوب جاری بعد از عرض لدی العرش نیّر این بیان از افق سماء برهان مشرق یا فرج علیک بهائی ذکرت مذکور و اسمت مسطور دیدیم و شنیدیم و باین بیان در ملکوت برهان نطق فرمودیم این ایّام مکرّر ذکرت از قلم اعلی جاری اشکر ربّک از حقّ بطلب ترا تأیید فرماید بر ذکر و ثنا و ترویج امر انّه علی کلّ شیء قدیر اهل آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان و به ما ینبغی لأیّام اللّه متذکّر دار انتهی
و همچنین ذکر جناب آقا میرزا آقا (ش) علیه بهآء اللّه نمودند بعد از عرض این آیات نازل قوله تبارک و تعالی شماتت اعدا و ظلم اشقیا و بلایای دنیا کل را لأجل خلاص عالم قبول نمودیم و حمل فرمودیم ولکن کل غافل الّا من شآء اللّه انّک احمد ربّک بما ایّدک و علّمک و عرّفک و سقاک کوثر العرفان من ایادی الفضل و العطآء نسأله بأن یوفّقک علی الاستقامة علی امره المبرم المتین انتهی
از توجّه جناب آقا میرزا مجید علیه بهآء اللّه بآن جهت و همچنین استقامت و اشتعال ایشان ذکر فرمودند بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمات نازل قوله تبارک و تعالی
یا مجید عالم را اوهام اخذ نموده و اسباب نزاع و فساد از هر شطری مشهود در این قرن عالم جرائد را رونقی پدیدار و صاحبان آن آن را علّت عمار عالم و تربیت امم و ترقّی و تهذیب و دانائی و آگاهی عباد میدانند فیالحقیقه اسباب حشر و نشر است یوم تحدّث الأرض اخبارها مشهود و مسموع و الأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة ظاهر و آشکار ارض در سرّ حدیثهای بدیعۀ منیعه دارد و باخبارهای جدیده و عتیقه ناطق و در ظاهر هم طیر اخبار بکلّ جهات طائر ولکن اسف در اینکه بعضی از جرائد اخبارات مجعوله را هم من غیر تحقیق نشر مینمایند هر نفسی آنچه بگوید میگویند و آنچه بنگارد مینگارند چنانچه مطالع اوهام بجرائد اوهامات خود را نشر مینمایند یا مجید در یوم تأتی السّمآء بدخان مبین تفکّر نما این ایّام کذب را رونق عظیمی است غبار اوهام انام را از مالک ایّام منع نموده از حقّ میطلبیم نفوسی برانگیزاند بحقّ نطق نمایند و سد و صدّ عباد ایشان را از یوم معاد محروم نسازد طوبی لمن سمع ندائی و قام علی خدمتی و خدمة اولیائی و نطق بثنائی الجمیل الحمد للّه الفرد الواحد العزیز الجلیل انتهی فیالحقیقه جرائد گاهی طیّ الأرض مینمایند و هنگامی بقوادم اخبار در طیران و وقتی تغییر اسم مینمایند و سیّالۀ برقیّه میشود تتطایر منها الأذکار و الأخبار و الآثار ولکن از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینمایم صاحبان آن را تأیید فرماید تا کل بآنچه سزاوار است عمل نمایند گمان نمیرفت که بعضی از جرائد اروپا من غیر تحقیق ذکری نماید و یا تابع گفتههای مجعولۀ عباد شود مظاهر اوهام در لیالی و ایّام بجرائد مکتوب میفرستند و من غیر تحقیق طبع میشود چون بعضی طالب اخبار تازه هستند طبع مینمایند از حقّ میطلبم کل را تأیید فرماید علی العمل بقوله تعالی لا تصدّقوا کلّ قائل و لا تطمئنّوا من کلّ وارد مکرّر از هر محل بعضی از نفوس اراده نمودهاند شرحی نوشته و ارسال شود تا در کتب و جرائد نشر نمایند مقبول نیفتاد الی حین کلمهئی داده نشد الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید
در بارۀ رضائین مرقوم داشتند بعد از عرض یک لوح امنع اقدس مخصوص جناب آقا محمّد رضای میلانی علیه بهآء اللّه از سماء عنایت الهی نازل و ارسال شد فرمودند هذا افضل من الأوّل و انا الفضّال الکریم
مخصوص جناب آقا میرزا حسن علیه بهآء اللّه که مرقوم داشتند یک لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد از حقّ میطلبم ایشان را موفّق فرماید بر حفظ این عنایت کبری انّه هو المجیب
در بارۀ ابن جناب مرحوم آقا میرزا عب علیه بهآء اللّه آنچه مرقوم داشتید ملاحظه شد بعد از عرض در ساحت اقدس فرمودند لوحی در بارۀ او نازل اگر مقتضی است برسانند والّا فلا ولکن آن محبوب باید بسیار بحکمت حرکت فرمایند چه که امثال آن نفوس را اگر انسان پند بگوید و یا نصیحت نماید همان کلمه سبب بغضا شود و سبب فساد گردد
آنچه در آخر این نامه از خضوع و خشوع و ابتهال و مناجات با حقّ جلّ جلاله ذکر شده بود بشرف اصغا فائز قوله تبارک و تعالی انّا سمعنا منک ما ینبغی لساحة عزّی و عرش کبریائی طوبی للسانک انّه نطق بما تضوّع منه عرف عنایتی و فضلی و رحمتی و لعینک بما شهدت و رأت و لأذنک بما سمعت ندآء اللّه النّاطق العلیم الحکیم قد فاز بالقبول توجّهک و حضورک و اقبالک و ابتهالک فی ایّام اللّه ربّ العالمین نسأل اللّه ان یمدّک و یؤیّدک علی نشر امره و اعلآء کلمته و انتشار احکامه انّه علی کلّ شیء قدیر انتهی بعد از عرض مناجات و مراتب خضوع و ابتهال آن محبوب فرات رحمت جاری و آفتاب عنایت از افق سماء فضل مشرق بشأنی بحر بیان رحمن موّاج که این عبد فانی از ذکرش عاجز و قاصر از بدایع فضلش میطلبیم رشحی از این فضل بر عالمیان مبذول فرماید تا کل فائز شوند بآنچه که سبب بقاء ابدی و حیات سرمدیست
در دستخطّ دیگر آن محبوب بعد از مراتب ذکر و ثنا و ارتقاء بسماء عرفان مالک اسماء ذکر حبیب روحانی جناب نوری علیه بهآء اللّه الأبهی را نمودند و همچنین فقرات مذکورۀ ایشان را مرقوم داشتند بعد از عرض حضور لسان عظمت باین آیات ناطق قوله تبارک و تعالی عب لازال مذکور بوده و هستی ذکرش ذکرت تعلیم نمود عنایتش یدت را اخذ فرمود رحمتش راه نمود و فضلش احاطه فرمود دانش عطا کرد بینش بخشید مدد فرمود تأیید نمود للّه الحمد فائز شدی بآنچه که شبه از برای او نبوده و نیست در جمیع نامههای ورقا علیه بهائی و عنایتی ذکرت بوده نسأله تعالی بأن یمدّک و یؤیّدک علی ما یحبّ و یرضی و یقدّر لک ما یکون نوراً امام وجهک فی کلّ عالم من عوالمه انّه علی کلّ شیء قدیر انتهی خبر ایشان و صحّت و سلامتی پی در پی از ارض طاء رسیده احبّای آن ارض ذکر خیر ایشان را مکرّر نمودهاند فیالحقیقه بحقّ ناطقند و بخدمت قائم
ذکر جناب اخوی (آقا میرزا حسین) علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت اقدس این آیات از ملکوت بیان رحمن نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا حسین علیک بهائی انشآءاللّه فائز شوی بآنچه که سزاوار است و از نهالهای باثمر باشی که ظهوراتش در ایّام الهی ظاهر شود حقّ بید عنایت نهالهای جدیده کشته و بآب عنایت سقایه فرموده که شاید ثمر دهند و سایه بخشند طوبی لمن فاز بهذا المقام الأسنی قل
یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء لک الحمد بما شرّفتنی و اریتنی و اسمعتنی اسألک بأن تؤیّدنی علی ما تحبّ و ترضی انّک انت مولی الوری و ربّ الآخرة و الأولی انتهی
این عبد هم خدمت ایشان سلام و تکبیر میرساند و از حقّ توفیق و تأیید میطلبد
اینکه در بارۀ جناب استاد حسین علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید که تازه بشریعۀ عرفان وارد شده بعد فوز ذکره باصغاء مولی الوری نیّر فضل از افق ملکوت بیان مشرق و این آیات نازل قوله جلّ جلاله و عمّ نواله احمد اللّه بما ایّدک علی الاقبال فی یوم اخذ فیه الدّخان سکّان الأرض و علّمک اذ کان العباد علی جهل مبین قل
لک البهآء یا مولی الأسماء و لک العنایة یا مولی البریّة بما ایّدتنی علی عرفان بحر بیانک و سمآء عطائک و نوّرتنی بأنوار شمس ظهورک ای ربّ ایّدنی علی الاستقامة علی امرک ثمّ وفّقنی علی ذکرک و ثنائک انّک انت المقتدر العزیز القدیر و بالاجابة جدیر انتهی
و این کلمات درّیّات از مشرق ارادۀ مولی الأسمآء و الصّفات مخصوص دو ابن جناب ملّا مصطفی و آقا غلامحسین علیهم بهآء اللّه نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا ابنآء الانسان جهد نمائید از شما ظاهر شود آنچه لایق ایّام الهی است این مظلوم شما را وصیّت میفرماید بآنچه که سبب علوّ و سموّ است زیّنوا هیاکلکم بطراز الأعمال و رؤوسکم باکلیل الأخلاق لتستضیء بهما الآفاق نور ظاهر و مشرق و نیّر امر مشهود و لائح دیوان یعنی نفوس غافله در کمین انسان بوده و هستند خود را باسم حقّ حفظ نمائید آگاه باشید بیدار باشید اینست وصیّت او طوبی للعاملین انتهی شکر مقصود عالم را عنایتش کل را شامل نیسان رحمتش لازال بر اراضی قلوب من غیر توقّف هاطل و نازل جودش وجود را احاطه نموده و فضلش عطا فرموده آنچه را که شبه و مثل نداشته ولکن آن محبوب فؤاد و این عبد باید از حقّ جلّ جلاله بطلبیم تا حجبات مانعه را خرق فرماید شاید ببینند و بشناسند
اینکه در بارۀ مخدّرۀ مرفوعه امّ حبیبان جناب آقا میرزا سلیمان و جناب آقا میرزا مهدی علیها و علیهما بهآء اللّه ذکر نمودند بعد از عرض در پیشگاه حضور این کلمات عالیات از مطلع ارادۀ حقّ جلّ جلاله نازل و ظاهر قوله جلّ بیانه و عزّ برهانه یا قلم اذکر الورقة الّتی خرجت من دیارها مقبلة الی الأفق الأعلی لتحضر امام الوجه و تقوم لدی الباب و تسمع ندآء المظلوم و تری افق الظّهور اشهد انّها سمعت ندآء ربّها و آمنت به و اقبلت الیه و شهدت بما شهد به لسان العظمة طوبی لک یا امتی و یا ورقتی انت الّتی فزت بذکری قبل صعودک و بعده طوبی لک بما فزت بأیّام اللّه و آثاره فی یوم فیه اعرضن امآء الأرض و ملکاتها انّا وجدنا منک عرف حبّی و التّوجّه الی انوار وجهی نسأل اللّه تعالی ان یدخلک فی الفردوس الأعلی و یزیّنک بالاکلیل المزیّنة باسمه الأبهی و ینزل علیک فی کلّ حین رحمةً من عنده و نوراً من لدنه انّه هو المقتدر الغفور الکریم البهآء من لدنّا علیک و علی الامآء اللّائی یذکرنک بما نطق به القلم الأعلی فی هذه اللّیلة الدّلمآء انتهی فیالحقیقه این ایّام ایّامیست که انسان از یک جهت تفکّر مینماید موت میطلبد چه که بعد از ارتقا بآثار قلم اعلی فائز میشود و از جهت آخر بقا میطلبد بامید آنکه خدمتی از او ظاهر شود ولکن حقّ آنکه هر چه محبوب اراده فرموده آن محبوبست والسّلام خیر ختام مخصوص فرمودند جناب میرزا سلیمان و میرزا مهدی علیهما بهائی را تسلّی میدهیم و ذکر مینمائیم بآنچه که ابواب فرح بگشاید و حزن بسرور اکبر تبدیل شود در حین صعود از قلم اعلی در بارۀ او نازل شد آنچه که باقی و دائمست انتهی از قبل هم در بارۀ مخدّرۀ مذکورۀ از قلم اعلی نازل شد آنچه که عرفش بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده است هنیئاً لها
آنچه در بارۀ جناب آقا میرزا محمود (مراغه) علیه بهآء اللّه ذکر فرمودند باجابت مقرون و این عبد فانی بنیابت آن حضرت و ایشان در وقتی مخصوص بحضور فائز و بقبول مزیّن اسأله تعالی ان یجعل قطرة عملی بحراً من عنده انّه علی کلّ شیء قدیر
و همچنین ذکر جناب آقا میرزا مهدی شقاقی علیه بهآء اللّه را فرمودند و استدعای عنایت مخصوص نمودند بعد از عرض لسان عظمت باین آیات ناطق قول الرّبّ تعالی و تقدّس
حقّ جلّ جلاله در جمیع احیان بذکر دوستان مشغول لسان عظمت ناطق و قلمش متحرّک لعمر اللّه بآثار قلمش معادله نمینماید آنچه ظاهر و مشهود است یا مهدی اشکر ربّک بهذه الکلمة العلیا انّک اذا وجدت نفحات بیان الرّحمن قل
الهی الهی اشهد انّک خلقتنی لعرفانک و التّوجّه الی انوار وجهک و الاقبال الی افق ظهورک و القیام لدی باب عظمتک و الحضور فی ساحة عزّک اسألک بآیاتک الکبری و ظهورات قدرتک فی ناسوت الانشآء و ببحر فضلک و سمآء علمک بأن تجعلنی مستقیماً علی امرک و منادیاً باسمک ای ربّ اکتب من قلم جودک لعبدک هذا ما یقرّبه الیک فی کلّ عالم من عوالمک ثمّ اکتب له ما کتبته لعبادک الّذین ما نقضوا عهدک و میثاقک و شربوا رحیق الوحی فی ایّامک من ایادی عطائک انّک انت المقتدر المهیمن العزیز الحکیم انتهی
و دستخطّ آن محبوب فؤاد که باسم حبیب مکرّم جناب الف و حاء علیه بهآء اللّه و عنایته ارسال شد بشرف اصغاء مقصود عالمیان فائز قوله تبارک و تعالی الحمد للّه الّذی ایّد الألف و الحآء علی الاقبال الیه و التّمسّک بحبل فضله و التّشبّث بأذیال رحمته و القیام علی خدمة امره انّه هو المشفق المؤیّد الغفور الکریم یا ورقآء علیک بهائی و عنایتی قلم اعلی شهادت میدهد بر اقبال و توجّه و خدمت او در ایّامی که از سطوت و طغیان اهل ارض فرائص وجود مضطرب او بحقّ مقبل و بعرفانش فائز و بذکرش ناطق و بکلمهاش مقرّ و معترف طوبی له و نعیماً له بشّره من قبلی و ذکّره بما نزّل من قلمی لیفرح و یکون من الشّاکرین انتهی
جناب محبوب روحانی امین علیه بهآء اللّه موافق ارادۀ ایشان عمل نمودند مکرّر ذکر ایشان و ذکر ابناء ایشان و ذکر آقا میر علی اکبر و آقا میر علی اصغر علیهم بهآء اللّه را نموده و همچنین اولیای دیگر را از اهل میم و یاء و سیسان جمیع را ذکر نموده و در اکثر نامههای ایشان ذکر آن حضرت هم بوده از حقّ میطلبم ایشان را تأیید فرماید در جمیع احوال بمحبّت اولیائش انّه هو المؤیّد المقتدر العلیم الحکیم
ورقۀ اخری که از سدرۀ محبّت محبوب عالمیان روئید بصورت و هیئت نامه رسید آفرین بر آن خامه و آمه که آب معنوی از او جاری و از آن آب که از عین محبّت جاری چون بر ارض اوراق رسید ازهار خلوص مخصوص و خضوع و خشوع و ذکر و ثنا روئید صدهزار آفرین بر آن خامه و بر آن آمه و آن نامه و بعد از استشمام ازهار و اطّلاع بر آثار قصد مقام اعزّ اعلی نموده بشرف اصغا فائز قول الرّبّ تعالی و تقدّس
بسم الّذی به حمل اللّوح و تحرّک القلم
علیک بهائی و عنایتی و رحمتی عبد حاضر با نامه حاضر ندای لسان فؤاد بشرف اصغا فائز شنیدیم و دیدیم طوبی لقلبک بما اقبل الی افقی المنیر و للسانه بما نطق بثنائی الجمیل و لوجهه بما استضآء من انوار الوجه و لذاته بما تذوّت بحبّی العزیز المنیع یا ورقآء علیک عنایة اللّه و رحمته ایّام حضورت لازال در پیشگاه حضور مذکور قد قمت فی اوّل ایّامک علی خدمة امری و هدایة عبادی الی صراطی و تهذیب النّفوس بآیاتی و تطهیرهم بمآء عنایتی الّذی جری من سحاب سمآء مشیّتی طوبی لک و نعیماً لک و لمن احبّک لوجه اللّه ربّک و ربّ العالمین البهآء علیک و علی من معک انتهی له الحمد و الشّکر چه که در این لیلۀ مبارکه عنایت مخصوصه شامل و آن حضرت بطراز مخصوص مزیّن انشآءاللّه مؤیّد و موفّق باشید بر تربیت عباد و تهذیب نفوس و تجذیب افئده و قلوب بعد از عرض مناجات امام وجه بحر اعظم بموجی ظاهر که این عبد از ذکرش عاجز در آخر لسان عظمت باین کلمۀ مبارکه ناطق ورقآء علیه بهائی و عنایتی بوجه قلب و لسان قلب و قلب قلب و ذات قلب توجّه نمود انّه اشتعل بنار حبّ ربّک و فاز بکوثر ذکره الجذّاب الفضّال المبعث المحیی المحرّک العلیم الحکیم و بعد باین کلمۀ مبارکه ختم شد فرمودند هنیئاً له
در بارۀ فقرۀ معلوم آنچه واقع شد صحیح و مقبول بلی امثال آن نفوس را نباید مأیوس نمود و همچنین نباید متابعت اهوا نمود بینبین باید نگاه داشت عجب در اینکه الی حین جناب حرف سین هم بر مقصود آگاه نه و حال آنکه دو کرّه در سجن اعظم فائز و هر کرّه مدّتی در جوار ساکن از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که او را بر مقصود آگاه فرماید وقتی از اوقات فرمودند از حقّ بطلبید او را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب حفظ او و نجات اوست تقرّب در خدمت ملوک چون از حدّ تجاوز نماید بیم ضرّ است انتهی این خادم فانی از حقّ میطلبد حضرت معین را مؤیّد فرماید بر اعلاء کلمه و انتشار امر اگر باین مقام توجّه فرمایند البتّه تأیید الهی و رحمت رحمانی مدد نماید و آنچه سزاوار است عطا کند
ذکر مخدوم مکرّم جناب میرزا فض علیه بهآء اللّه نموده بودند چندی قبل یک لوح امنع اقدس از سماء فضل مخصوص ایشان نازل و ارسال شد از هر حرفی از آن لوح مبارک نفحات عنایات لایزالی متضوّع للّه الحمد مؤیّدند بر استقامت و خدمت و ذکر و ثنا خدمت ایشان سلام و ثنا و تکبیر و بهاء میرسانم انشآءاللّه آثار فضل ایشان از اشطار و اقطار بامر مقتدر مختار ظاهر و هویدا گردد جمیع حاضرین و طائفین تکبیر میرسانند و سلام میگویند و بثنا ذاکرند
و در باب فقرۀ معهود باید بروایت شیعه بحدیث قبل عمل نمود که فرمودهاند لا جبر و لا تفویض بل امر بین الأمرین سبحاناللّه الی حین نزد حضرات عنایت و شفقت و مرحمت حقّ جلّ جلاله معلوم نه مع آنکه جمیع الواح شاهد و گواهست یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم علی عرفان ما اراد انّه هو السّامع المجیب
ذکر قرّۀ عین الموسوم به ولیّاللّه علیه بهآء اللّه در ساحت اقدس معروض این آیات باهرات مخصوص آن قرّۀ عین و سایر قرر عیون علیهم حفظ اللّه و عنایته نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس
طوبی لک بما اقبلت فی اوّل ایّامک الی ربّک ربّ العرش العظیم قل
الهی الهی ترانی مقبلاً الی سمآء ظهورک و ناطقاً بثنائک و آیاتک و معترفاً بما اشرق من افق ملکوت عرفانک اسألک بأن تجعلنی مؤیّداً علی نصرة امرک و اعلآء کلمتک بحیث ترتفع رایات امرک فی مدنک و دیارک انّک انت مولی العالم و مربّی الأمم لا اله الّا انت القویّ القدیر
و هذا ما نزّل لعزیزاللّه علیه بهآء اللّه
بسمی المشرق من افق سمآء البرهان
قد سمع المظلوم ندائک و اجابک بما کان للأراضی الطّیّبة المبارکة رذاذ الرّحمة و لریاض المعرفة نسمة العنایة و لسمآء البیان شمس الایقان و للعطشان کوثر الحیوان و لأهل البهآء رائحة الرّحمن اشکر قلمی الأعلی انّه ذکرک بما یکون باقیاً بدوام ملکوت اللّه ربّ العالمین
هذا ما نزّل لروحاللّه علیه بهآء اللّه
بنام آنکه پنهانست در حینی که ظاهر و هویداست
آنچه لسان فؤاد بآن نطق نمود بشرف اصغا فائز قل
الهی الهی لک الحمد بما خلقتنی بکلمتک العلیا و اظهرتنی فی ایّامک یا مولی الوری و ربّ العرش و الثّری اسألک بالسّفینة الّتی استوی علیها البحر الأعظم و بأمرک الّذی به سخّرت العالم بأن تجعلنی ساکناً فی ظلّ قباب رحمتک و سمآء فضلک ثمّ قدّر لی ما یقرّبنی الیک فی کلّ الأحوال و یؤیّدنی علی نصرة امرک انّک انت الغنیّ المتعال لا اله الّا انت العزیز الفضّال انتهی
للّه الحمد قرر عیون بعنایات مقصود عالمیان فائز گشتند از برای هر یک نعمت باقیه و مائدۀ معنویّه از سماء فضل نازل هنیئاً لهم در حین عرض تبسّم فرمودند و بحر عنایت بموجی بدیع و اوجی عظیم ظاهر و هویدا له الحمد و الثّنآء و له الشّکر و البهآء و مولود جدید علیه بهآء اللّه العزیز الحمید که بطراز اسم بدیعاللّه مزیّن در آن حین بشرف امضا مشرّف نعیماً له این خادم از حقّ سائل و آمل که هر یک را تأیید فرماید تأییدی که از آیات منزله واضح و مشهود و اینکه ذکر نمودند یکی از ابناء را بمقرّ فدا فی سبیل اللّه بفرستند بعد از عرض هذا ما نطق به لسان العظمة یا ورقآء علیک بهائی و عنایتی للّه الحمد آن جناب خود باین شرافت کبری فائزند و باین موهبت عظمی مزیّن یشهد بذلک لسان عظمتی و لسان فضلی و لسان عنایتی و لسان بیانی البدیع انتهی هذا فضل آخر و نعمة اخری و رحمة اخری و موهبة اخری من لدی اللّه ربّنا و ربّ من فی السّموات و الأرضین
اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا آقا (ش) علیه بهآء اللّه و ارادۀ توجّه ایشان بانوار وجه محبوب و اشتعالشان بنار فراق مرقوم داشتند این مراتب بسمع من خلقت الآذان لاصغآء ندائه فائز هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قول الرّبّ تعالی و تقدّس
قد سمعنا ندائک و رأینا توجّهک و اقبالک و اشتعالک فی هجر مولاک انّا ذکرناک من قبل بما فاحت به نفحة الرّحمن فی الامکان نسأل اللّه ان یؤیّدک و یوفّقک علی ذکره و ثنائه و خدمة امره انّه هو المقتدر المهیمن القیّوم انّک اذا شربت رحیق الوحی من کأس بیانی و وجدت عرف الرّحمن من کلماتی قل
الهی الهی هجرک اهلکنی و فراقک احرقنی و ظهورک حیّرنی و آیاتک اشعلتنی و بیّناتک جذبتنی اسألک بالکلمة الّتی بها سرع المقرّبون الی مقرّ الفدآء بأن تکتب لی من قلمک الأعلی اجر لقائک و الحضور امام وجهک و القیام لدی باب عظمتک ای ربّ ترانی منجذباً من نفحات وحیک و طائراً فی هوآء حبّک اسألک بأمطار فجر ظهورک و انوار وجهک بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال متمسّکاً بحبل فضلک و عاملاً بما امرتنی به فی کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر
حقّ اولیای خود را دوست داشته و دارد و از برای لقا و ظهورات عنایت و مرحمت آمده ولکن ظلم ظالمین و غفلت غافلین حایل شده چندیست ارض سجن مضطرب مشاهده میشود چه که نفسی از اهل بغضا مدّتی بر سریر حکومت جالس اگرچه بسقر راجع یعنی عزل شد ولکن الی حین ارض ساکن نشده لذا در اظهار کلمۀ اذن توقّف نمودیم انّه هو الفضّال الکریم و هو الغفور الرّحیم از او میطلبیم آنچه را که خیر دنیا و آخرت در آنست انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر انتهی للّه الحمد فائز شدند بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد تفصیل این ارض البتّه الی حین بسمع آن جناب رسیده این عبد هم خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله خیر دنیا و آخرت میطلبد
اینکه مجدّد در بارۀ جناب حاجی محمّد علی (مر) علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند یوم ورود دستخطّ آن محبوب آنچه اراده نمودند در ساحت اقدس عرض شد و بشرف امضا فائز هنیئاً له و جناب محبوب فؤاد امین علیه بهآء اللّه هم در ساحت اقدس مطالب ایشان را عرض نمودند و امضا را باذن خود شنیدند و همچنین لوحی هم مخصوص ایشان از قبل نازل و ارسال شد یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد اولیائه علی ما یحبّ و یرضی و یقدّر لهم خیر ما نزل فی کتابه المبین
و اینکه در ذکر الوهیّت مرقوم فرمودند که شخصی را از شنیدن آن پریشانی دست داد بعد از عرض این فقره این کلمات عالیات از مشرق اراده ظاهر و مشرق قوله تبارک و تعالی یا ورقآء علیک بهائی و عنایتی ناس ضعیفند الی حین قلم اعلی بما ینبغی ذکر ننموده مکلّم طور مع آنکه آیاتش عالم را احاطه نموده خود را صامت مشاهده مینماید و الی حین جهل اهل فرقان بتمامه ذکر نشده لعمر اللّه از کأس توحید محرومند و از قدح تفرید ممنوع الی حین مقام توحید حقیقی مستور و این ستر فضلی است بزرگ از برای بعضی از نفوس که اقبال نمودهاند اگرچه نفحۀ این مقام از قلم اعلی متضوّع مقصود آنکه آذان مستعدّه لاصغآء ندآء اللّه و ابصار حدیده لمشاهدة ما ظهر من خزائن القلم قلیل مشاهده میشود آن جناب باید مدارا نمایند و باذکاری ناطق شوند که سبب توجّه و اقبال و انجذابست چه که مراتب و مقامات اولیای فرقان و مراتب آنچه سزاوار ظهور است اگر از بعضی مستور ماند اقرب بتقوی است حال محبّت و اقبال کافیست و بعد از اقبال و توجّه اکثری بحبل بیان ارتقا مینمایند و بقدر استعداد بر مراتب واقف میشوند قدّرنا لک خیراً کثیراً فی الکتاب انتهی
یا محبوب فؤادی اکثری رضیعند شیر میطلبند قابل فوق آن نبوده و نیستند نسأل اللّه تعالی ان یؤیّد عباده علی ذکره و ثنائه و الاقبال الیه و التّوکّل علیه انّه هو السّامع المجیب و هو الفرد الواحد العزیز الحمید عرایضی که بساحت اقدس ارسال شد جواب نازل از حقّ میطلبم از اشراقات انوار آفتاب حقیقی که از افق لوح مشرقست اولیای آن دیار طرّاً منوّر شوند و از نار بدیعۀ منیعه مشتعل گردند و باتّحاد و اتّفاق قیام نمایند و با صدور منیرۀ مطهّرۀ از ضغینه و بغضا باصلاح عالم پردازند تا نور اتّفاق عالم را اخذ نماید و عداوتهای مکنونۀ در صدور ساکن شود و زایل گردد امید هست که اهل بهاء روح العالم فداهم کمر همّت را محکم نمایند و فساد و نزاع و جدال و سفک دماء را از عالم بردارند تا عالم بیچاره نفس راحتی برآرد من این را میگویم ولکن هیهات هیهات میشنوم چه که بعضی از نفوس امر اللّه را سهل شمردهاند یلعبون و لا یعرفون و یقولون ما لا یشعرون در جمیع احوال این خادم فانی تأیید میطلبد و توفیق میخواهد انّ ربّنا الرّحمن هو المشفق الکریم و هو العلیم الحکیم
و امّا فقرۀ خطوط دو قسم حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی لتراب قدومه الفدآء مرقوم فرمودهاند بسیار خوبست تفصیل را خود حضرتشان مرقوم میفرمایند اینکه مرقوم فرمودند که یکی از دوستان سؤال از غیبت نموده ... این مراتب در الواح الهی بمثابۀ آفتاب ظاهر و لائح این ایّام باید کل بنار کلمه مشتعل شوند و بخدمت امر مشغول وقت را غنیمت شمارند و بحکمت و بیان اهل امکان را آگاه کنند هر نفسی الیوم باعتراف بما انزله اللّه فی الکتاب موفّق گشت او از اهل فردوس اعلی مذکور و محسوب امروز سیّد ایّام است و مالک ظهورات بر عرش بیان مستوی طوبی للفائزین ایّام مظاهر الهی در مقامی بیوم اللّه مذکور ولکن این ایّام در جمیع کتب مخصوص است بظهور غیب مکنون و سرّ مخزون الّذی ینطق بأعلی النّدآء امام وجوه العالم در کتب قبل و فرقان عظمت این ایّام مذکور و مسطور است حضرت مبشّر یعنی نقطۀ اولی روح ما سواه فداه در ایّام توجّه به ماکو بر حسب ظاهر مستوراً عن الکلّ بشرف لقا فائز و جناب قدّوس علیه بهائی و عنایتی مکرّر فائز در سفر ارض خاء مخصوص او را طلبیدیم و اشهر معدودات در حضور بلقا فائز ایشان و جناب باب اعظم را حضرت نقطه روح ما سواه فداه باسم اوّل و آخر نامیده و همچنین باوّل وارد و آخر نازل تعبیر فرموده و بشارت این ظهور را بهر یک داده و بجناب سیّاح علیه بهائی مخصوص فرمودهاند برو شاید بیابی مظاهر کلّیّه قبل از ظهور آگاه بودهاند ایشانند مطالع علم الهی نسأل اللّه ان یؤیّد اولیائه علی عرفان ما انزله فی کتابه المحکم المبین بعضی اذکار سبب احتجاب میشود و همچنین علّت اخماد نار سدره در وجود البهآء علی من اقتصر النّظر علی التّوجّه الی الأفق الأعلی منقطعاً عن الظّنون و الأوهام یا محبوب فؤادی فیالحقیقه بعضی از اذکار سبب غفلت و کسالت میشود مخصوص اذکار ما لم یرض به اللّه امید هست کل از رحیق بیان رحمن بنوشند و در انجمن عالم بطراز امتیاز ظاهر شوند البتّه حزب اللّه باید از دونش ممتاز باشند خدمت اولیای آن ارض تکبیر و سلام از قبل و بعد عرض شده و میشود و این خادم فانی از حقّ باقی سائل و آمل که جمیع را تأیید فرماید بر آنچه سزاوار است
و در فقرۀ معهود بسی واضح و معلومست که عنداللّه امری که سبب ضرّ کسی و ابتلای نفسی بلکه سبب احزان و کدورات نفوس شود در این ظهور اعظم مردود و غیر مقبول و آنچه سبب ارتقا و علوّ و سموّ و علّت فرح و انبساط قلوب اهل عالم است مقبول و محبوب ولکن نظر بحکمت باید بقسمی رفتار شود که رائحۀ یأس مرور ننماید انّ ربّنا الرّحمن قد منع الکلّ عن الفساد و النّزاع و امرهم بالمحبّة و الشّفقة و الوداد ولکن حکمت مقتضی مدارا بوده و هست از حقّ میطلبم حضرت مذکور (معین) را تأیید فرماید بر حفظ اغنام در این صورت اعانت الهی در بارۀ او البتّه میرسد انّه یحفظ من اقبل الیه و یقدّر له خیر الآخرة و الأولی و یرفعه بجوده و رحمته و سلطانه و ینصره بجنود الغیب و الشّهادة انّه هو المقتدر القدیر
و امّا فقرۀ اذکار حسب الاستدعای محبوب مکرّم جناب میرزا فض علیه بهآء اللّه از سماء عنایت نازل و ارسال شد و همچنین جواب حبیب روحانی جناب آقا میرزا جلیل علیه بهآء اللّه و سایر اولیا علیهم بهآء اللّه آن محبوب فؤاد بعد از زیارت و اطّلاع بصاحبانش برسانند اینکه اذکاری مخصوص نوم و یقظه مسئلت نمودند بعد از عرض امام عرش این اذکار مشرقات از افق بیان الهی اشراق فرمود قوله جلّت عظمته و عظمت قدرته
یا الهی و سیّدی و مقصودی اراد عبدک ان ینام فی جوار رحمتک و یستریح فی ظلّ قباب فضلک مستعیناً بحفظک و حراستک ای ربّ اسألک بعینک الّتی لا تنام بأن تحفظ عینی عن النّظر الی دونک ثمّ زد نورها لمشاهدة آثارک و النّظر الی افق ظهورک انت الّذی ضعفت کینونة القدرة عند ظهورات قدرتک لا اله الّا انت القویّ الغالب المختار
لک الحمد یا الهی بما ایقظتنی بعد نومی و اظهرتنی بعد غیبتی و اقمتنی بعد رقدی اصبحت متوجّهاً الی انوار فجر ظهورک الّذی به انارت آفاق سموات قدرتک و عظمتک و معترفاً بآیاتک و موقناً بکتابک و متمسّکاً بحبلک اسألک باقتدار مشیّتک و نفوذ ارادتک بأن تجعل ما اریتنی فی منامی امتن اساس لبیوت حبّک فی افئدة اولیائک و احسن اسباب لظهورات فضلک و عنایتک ای ربّ قدّر لی من قلمک الأعلی خیر الآخرة و الأولی اشهد انّ فی قبضتک زمام الأمور تبدّلها کیف تشآء لا اله الّا انت القویّ الأمین انت الّذی بأمرک تبدّل الذّلّة بالعزّة و الضّعف بالقوّة و العجز بالاقتدار و الاضطراب بالاطمینان و الرّیب بالایقان لا اله الّا انت العزیز المنّان لا تخیّب من سألک و لا تمنع من ارادک قدّر ما ینبغی لسمآء جودک و بحر کرمک انّک انت المقتدر القدیر
الهی الهی کیف اختار النّوم و عیون مشتاقیک ساهرة فی فراقک و کیف استریح علی الفراش و افئدة عاشقیک مضطربة من هجرک ای ربّ اودعت روحی و ذاتی فی یمین اقتدارک و امانک و اضع رأسی علی الفراش بحولک و ارفع عنه بمشیّتک و ارادتک انّک انت الحافظ الحارس المقتدر القدیر وعزّتک لا ارید من النّوم و لا من الیقظة الّا ما انت ترید انا عبدک و فی قبضتک ایّدنی علی ما یتضوّع به عرف رضائک هذا املی و امل المقرّبین الحمد لک یا اله العالمین
یا الهی اصبحت فی جوارک و الّذی استجارک ینبغی ان یکون فی کنف حفظک و حصن حمایتک ای ربّ نوّر باطنی بأنوار فجر ظهورک کما نوّرت ظاهری بنور صباح عطائک
اصبحت یا الهی بفضلک و اخرج من البیت متوکّلاً علیک و مفوّضاً امری الیک فأنزل علیّ من سمآء رحمتک برکة من عندک ثمّ ارجعنی الی البیت سالماً کما اخرجتنی منه سالماً مستقیماً لا اله الّا انت الفرد الواحد العلیم الحکیم انتهی
آفتاب فضل الهی لازال مشرق و لائح دلیله نفسه و ظهورات عنایته آیاته هو الدّلیل و هو الظّاهر و هو الشّاهد و هو المبیّن عنایتش شامل و رحمتش محیط احتیاج باستدلال نداشته و ندارد
در بارۀ جناب حاجی علی عسکر (می) علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند بعد از عرض در ساحت اقدس اذن رجوع نازل با بودن عیال البتّه باید بکتاب اقدس عمل نمایند صدهزار طوبی از برای عاملین
اینکه در بارۀ مسجون تفلیس (مشهدی اسمعیل علیه بهآء اللّه) مرقوم داشتند در حضور عرض شد و بعنایت و شفقت الهی فائز ذکرش از لسان عظمت جاری و فرمودند بنویس باو محزون مباش مولی العالم در سجن اعظم قل
الهی الهی توکّلت علیک و فوّضت امری الیک قدّر لی ما ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت العلیم الخبیر انتهی
ذکر جناب آقا محمّد صادق الّذی هاجر و فاز فرمودند مخصوص ایشان لوح امنع اقدس از سماء مشیّت نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر معانی بیاشامند این عبد هم خدمت ایشان سلام و تکبیر میرساند و توفیق میطلبد
در بارۀ آنچه که رحمت عالم از او ظاهر و همچنین غضبش مرقوم داشتند یعنی مرکّب که مراکب عالم از او جاری و ارکان امم از او محکم فیالحقیقه اگر اقلام عالم بخواهند اولاد این امّ را احصا نمایند خود را عاجز مشاهده کنند فکر باو نرسد دفاتر او را کفایت نکند باری اگر بر جمیع اوراق فیالحقیقه وصف او ذکر شود نزد تصرّفات عالیۀ قاهرۀ او معدوم و مفقود است باری آنچه باین اوصاف و فوق آن مذکور رسید و بسیار خوب و مرغوب لذا هی رحمت از او ظاهر
سبحانک یا اله الممکنات و مقصود الکائنات انت الّذی اودعت فی قطرة شیء حالک ما اهتزّ به اهل القبور به احییت و به اخذت و قبضت اسألک بقدرتک المهیمنة علی العالم بأن توفّق الأمم علی قبول امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت المهیمن القیّوم ثمّ اسألک یا الهی ببحر عنایتک و سمآء فضلک بأن تنزل علی من احبّک و ذکر خادمک بهآء من عندک و سلام من لدنک و روح من جانبک انّک انت المقتدر الّذی لا یمنعک ما یشهد و یری و انّک انت مولی الوری و ربّ العرش و الثّری لا اله الّا انت العلیّ الأبهی
* * *
جناب آقا میرزا ایّوب علیه بهآء اللّه
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
امروز حمد و شکر مخصوص اولیاست یعنی نفوسی که برحیق مختوم رسیده و میرسند و از اجل محتوم نمیترسند جان را در سبیل مقصود عالمیان رایگان انفاق نمودهاند نه از سطوت امرا خوفی و نه از ظلم علما ترسی بافصح بیان امام ادیان قد اتی الحقّ گفتهاند سبحاناللّه حیرت اندر حیرتست که اعمالی که از عشّاق زمان در این ظهور ظاهر شده عباد ارض پند نگرفتهاند و متنبّه نشدهاند انصاف کجا رفته عدل چه شده آن یکی در حین شهادت هنیئاً لی گفته و دیگری به انفقت روحی للّه ناطق و آخر در مقابل بیت بدست خود جان را نثار نمود ان تعدّوا شهدآء اللّه فی هذا الظّهور لا تحصوهم فیالحقیقه از احصا خارجست هر یک بشأنی جان داد که اهل ملأ اعلی فتبارک اللّه گفتند و اهل جنّت علیا به الجذب للّه متکلّم جلّت عظمة ربّنا لا اله الّا هو المقتدر القدیر
یا محبوب فؤادی نامۀ نامی رسید فرح مفقود را موجود نمود و سرور مکنون را بعرصۀ شهود آورد للّه الحمد حامل بشارت صحّت آن محبوب بود و بعد از فرح و انبساط قصد بساط اعلی و مبدأ نشاط ارض و سماء نموده امام وجه مولی العالم عرض شد و باصغا فائز گشت و بعد لسان عظمت باین آیات متکلّم قول الرّبّ تعالی و تقدّس
یا ایّها المذکور لدی المظلوم سمعنا ندائک و اجبناک بکلمة یجد منها کلّ حزب اعظم ما عنده بحیث یجد منه اهل الفرقان نفحات الرّحمن و اهل الانجیل بیانات الجلیل و اصحاب التّوراة تغرّدات حمامة الأمر علی اعلی الأغصان و ملأ البیان ما تنجذب به الأفئدة و العقول کذلک اظهر امّ الکتاب بیانه و امّ البیان آیاته و البحر الأعظم امواجه و شمس الوجود جوده و اشراقه طوبی لنفس صعدت و سمعت و رأت ویل للغافلین قد کنتَ حاضراً لدی المظلوم و سمعت ندائه و عرفت انّه ما اراد الّا اصلاح العالم و تهذیب نفوس الأمم ولکنّ القوم اعرضوا عنه و انکروا ظهوره و ما ظهر من عنده بغیاً علی اللّه ربّ العرش العظیم تاللّه هذا یوم فیه اهتزّ الطّور متبسّماً لأنّه فاز بمکلّمه و السّدرة تنادی بأعلی النّدآء قد اتی من انطقنی اتّقوا اللّه یا قوم و لا تنکروا الّذی به جری فرات البیان فی الامکان و ماج بحر العرفان امام الأدیان انصفوا فی امر اللّه و ظهوره و لا تکونوا من الّذین جادلوا بآیاته و کفروا بنعمته و ارتکبوا ما ناح به کلّ عالم بصیر و کلّ عارف خبیر قل یا معشر البشر قد تزیّن المنظر الأکبر بمالک القدر و ظهر کلّ امر مستتر اقبلوا بوجوه نورآء الی الأفق الأعلی و لا تتّبعوا الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه اذ اتی بأمر عظیم و سلطان مبین قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه امام الوجه انزلنا لک ما کان نعمةً للأبرار و نوراً للأخیار و کوثر الحیوان للأحزاب نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی الاقبال و یوفّقهم علی ما ینبغی لهذا الیوم المقدّس العزیز البدیع انّک اذا اخذک جذب بیانی و سکر رحیق بیانی قل
الهی الهی نفسی لندائک الفدآء و روحی لاقبالک الفدآء و لذکرک الفدآء قد اقبلت الیّ من شطر السّجن و ذکرتنی اذ کنت صامتاً عن ذکرک و نادیتنی اذ کنت راقداً اشهد انّ رحمتک سبقتنی و نور امرک احاطنی اسألک بأنوار ملکوتک و اسرار جبروتک و بالکلمة الّتی بها انجذبت افئدة عبادک و حقائق خلقک بحیث سرعوا الی مقرّ الفدآء شوقاً للقائک و بالعنق الّذی فاز بحبل الأعدآء فی ارض الصّاد اظهاراً لقدرتک و ابرازاً لانقطاعه عن دونک بأن تؤیّد عبادک علی الانصاف فی امرک ثمّ وفّقهم علی خرق سبحات الأوهام الّتی منعتهم عن التّقرّب الی ساحة عزّک و عن اصغآء ندائک الأحلی الّذی ارتفع من قلمک الأعلی ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بما انزلته فی کتابک و اظهرته لارتقآء خلقک الی مقام قدّرته لهم بجودک و کرمک ای ربّ اسألک بأن تکتب لی ما کتبته لأصفیائک الّذین ما نقضوا عهدک و میثاقک و ما منعتهم سطوة الملوک و ثروة المملوک عن النّظرا لی افقک و التّمسّک بحبلک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الکریم انتهی
تبارک اللّه عجب ذکری و نیکو وقتی حین ارتفاع ندای مالک اسماء و فاطر سماء ندای جمیع اشیاء مرتفع شد امواج بحر بیان بشأنی ظاهر که دریاهای عالم گویا کل گوش شدند از برای اصغا و همچنین اشجار آن عجب جذبی در این حین عالم را اخذ نموده گویا کلمات بدیعه روح بخشیده و جان تازه عطا نموده هر یک ببشارتی ناطق و بکلمهئی متکلّم ولکن چه فائده خلق بیانصاف کل محروم و ممنوع آیا اگر از این امر اعظم بگذرند چه امری قابل تمسّک است و اگر انکار نمایند چه امری لایق اقرار در هر حال دعا لازم است نه جفا چه که نزاع و جدال و فساد در این ظهور اعظم نهی شده نهیاً عظیماً فی کتاب ربّنا ربّ العرش العظیم ای کاش بر مقصود حضرت مقصود عارف میگشتند جمیع عباد را در جمیع احوال بصبر و اصطبار امر فرمودهاند و اولیا باین کلمۀ مبارکه بشأنی تمسّک جستهاند که کشته میشوند و نمیکشند و بد میشنوند و نمیگویند این بیانصافهای عالم مطمئن شدهاند و هر یوم وارد شده و میشود آنچه که عین عدل میگرید نوری که سبب روشنی عالم است در اطفائش میکوشند و این سیفها و سنانها اگرچه در ظاهر باین عباد است ولکن در باطن بنفوس ظالمه راجع نسأل اللّه ان یعرّف الکلّ ما منعوا عنه الیوم بالأوهام و الظّنون انّا للّه و انّا الیه راجعون
اینکه اظهار عجز و انکسار در ساحت اقدس نمودند بعد از عرض فرمودند قوله تبارک و تعالی این عجز و انکسار آن جناب نزد حقّ جلّ جلاله از عظمت و اقتدار صاحبان اقتدار اعظم و احبّست طوبی للسانک انّه نطق بالحقّ نسأل اللّه ان یقدّر لک خیر الآخرة و الأولی و یکتب لک ما یبقی به ذکرک فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو المقتدر القدیر یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انتهی
ذکر جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض امام عرش یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان از یمین عرش نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر بیان رحمن بیاشامند آنچه را که سرمست شده در انجمن عالم به الملک للّه مالک الملکوت ناطق گردند این عبد تکبیر میرساند و از حقّ میطلبد توفیق عنایت فرماید فیالحقیقه ذکر آن محبوب از برای قلب فرحی است تازه و از برای سمع نغمهایست جدید و از برای ادراک معینی است امین للّه الحمد که آن محبوب فائز شدند بذکر و ثنا و توجّه و محبّت و اقبال انّه هو المشفق الکریم و هو المؤیّد الحکیم
قرّۀ عین و فرح قلب لقمان علیه بهآء الرّحمن را فرمودند یک لوح امنع اقدس هم مخصوص ایشان از افق سماء برهان نازل امید آنکه درظلّ عنایت حقّ جلّ جلاله تربیت شوند و بآنچه سبب بقا و ذکر ابدیست فائز گردند ذکرش فرحانگیز بود و این دلیل است بر عنایت و رحمت حقّ انّ الخادم یسأل ربّه بأن یقدّر له ما هو خیر له انّه هو المقتدر القدیر
خدمت دوستان آن ارض تکبیر میرسانم و آنچه سبب علوّ و سموّ است از حقّ جلّ جلاله از برای هر یک میطلبم انّه هو السّامع المجیب
* * *
جناب آقا محمّد رحیم الّذی هاجر و فاز
امروز مظلوم از شطر سجن اعظم اهل عالم را ندا مینماید و ببحر اعظم دعوت میکند امرش اظهر از آفتاب و بیانش بمثابۀ انوار هیچ منصفی این فضل اکبر را انکار ننماید و هیچ عادلی این عطیّۀ کبری را نفی نکند امروز روز اقرار و اعتراف است چه که حقّ جلّ جلاله بر عرش عرفان مستوی و بما ینبغی ناطق و متکلّم این است آن ظهوری که در کتب قبل و بعد مذکور و از قلم الهی مسطور اولیا را تکبیر برسان و بعنایت حقّ جلّ جلاله بشارت ده قسم بامواج بحر بیان رحمن کل نزد مظلوم مذکورند و بعنایت فائز از حقّ میطلبیم جمیع را بر استقامت کبری مؤیّد نماید و از مائدۀ ابدیّه و نعمت باقیه عباد خود را محروم نسازد اهل باء و دال را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو ای دوستان بحبل حکمت تمسّک نمائید و باندازه تکلّم کنید یک کلمه بمثابۀ نار میسوزاند و یک کلمه بمثابۀ نور روشن و منیر میفرماید برفق و مدارا تشبّث نمائید حقّ رحیم است و رحمتش سبقت گرفته و حقّ کریم است و کرمش احاطه نموده بعضی ضعیفند باید بدریاق ذکر و بیان علاج نمائید و قوّت بخشید اعتدال در جمیع مراتب لازم چه اگر قوّت تجاوز نماید بضعف تبدیل گردد ای دوستان قلم اعلی شما را نصیحت میفرماید و امر مینماید بآنچه که سبب اعلاء کلمه و ارتفاع نفوس است در جمیع احوال باعتدال تمسّک نمائید و در امور بانصاف تکلّم کنید اعدا بنار جهل مشتعلند باید ببردباری تشبّث جست که شاید بیفسرد و ساکن شود نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدکم علی ما یحبّ و یرضی و یوفّقکم علی ما امرتم به فی الکتاب
یا رحیم اگر بارض خضرا رسیدی قل این اشجارک و اثمارک و این اسرارک و اورادک یا خضرآء این برّک لا تحزنی عمّا ورد علیک سوف یظهر اللّه منک ما قدّر لک انّه هو المقتدر القدیر اولیای آن ارض را تکبیر میرسانیم و از حقّ میطلبیم ایشان را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است شاید از رحیق مختوم عباد را باسم قیّوم حیات بخشند و زندگی عطا کنند اهل دیار را از قبل مظلوم ذکر نما بگو حمد کنید مقصود عالم را که شما را مؤیّد فرمود و بایّامش فائز نمود قدر این مقام را بدانید للّه الحمد از کلمۀ علیا بتجلّیات انوار نیّر توحید فائز گشتید و علمای ارض از کلمه فرار اختیار نمودند و از صراط الهی لغزیدند حزب اللّه را در ارض میم و شین تکبیر برسان شاید از نفحات بیان مقصود عالمیان مؤیّد شوند بر عملی که ذکرش بدوام ملک و ملکوت در کتاب اللّه باقی و پاینده ماند حکمت مقتضی ستر اسماء بوده و هست هذا ما نطق به فاطر السّمآء اذ استوی علی عرش اسمه السّتّار الحکیم یا اولیائی عنقریب آنچه مشهود مفقود بتدارک مشغول شوید و مستعدّ گردید از برای صعود انّه یؤیّدکم و یأمرکم بما یقرّبکم و یرفعکم انّه هو الفضّال الکریم
یا اولیائی فی العین و الشّین مکرّر بآثار قلم اعلی فائز شدید و بانوار بیان مقصود عالمیان مزیّن قدر این مقام را بدانید و بخدمت امر تمسّک جوئید امروز فرات رحمت جاری و بحر فضل ظاهر
یا ناظر علیک بهائی لازال تحت لحاظ عنایت بوده و هستی از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بر خدمتی که ذکرش غافلین را متذکّر نماید لیس هذا علی اللّه بعزیز جناب علی قبل اکبر مذکور بوده و هستند للّه الحمد موفّقند بر ذکر و ثنای مظلوم آفاق لازال در سجن اعظم لسان ناطق قلم متحرّک وجه متوجّه لیظهر من العباد ما یجعله اللّه کنزاً لهم عنده انّه هو الغفور الرّحیم البهآء من لدنّا علیک و علی من سمع خریر کوثر بیانی و اقبل و اخذ و شرب باسم اللّه المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین
* * *
امری که لمیزل و لایزال مقصود نبیّین و غایة رجای مرسلین بوده بارادۀ مطلقه و مشیّت نافذه ظاهر شده اوست موعودی که جمیع کتب الهی باو بشارت داده معذلک اهل ارض از او غافل و محجوب مشاهده میشوند بگو ای اولیای حقّ جهد نمائید شاید بعرفانش فائز گردید و بما ینبغی عامل اینست امری که اگر یک قطره در سبیلش کم شود صدهزار بحر مکافات آن را مشاهده نماید یعنی مالک شود بگو ای دوستان این شأن عظیم را از دست مدهید و از این مقام بلند غافل مشوید عباد عالم بتصوّر موهوم چه مقدار جانها انفاق نموده و مینمایند و شما الحمد للّه بمقصود فائزید و بموعود رسیدهاید باعانت حقّ جلّ جلاله این مقام را حفظ نمائید و بآنچه سبب و علّت ارتفاع امر است تمسّک جوئید انّه یأمرکم بالمعروف و بما یرتفع به مقام الانسان فی الامکان تعالی الرّحمن منزل هذا اللّوح البدیع ان احمد بما توجّه الیک المظلوم من شطر السّجن و انزل لک ما تجد منه عرف عنایته الّتی تضوّع بین السّموات و الأرضین الحمد له اذ هو محبوب العارفین البهآء علیک و علی ابنک و اهلک و علی الّذین تمسّکوا بهذا الأمر المبرم المتین
* * *
ان استمع ما یلهمک لسان اللّه عن جبروته المقدّس العزیز المنیع لعلّ تسمع ندآء ربّک و تخرق الحجبات و تطلع عن ردآء السّتر باسمی العزیز الممتنع المنیع و لعلّ تکون بین النّاس کالشّمس الّتی تستضیء بها الممکنات او کشجرة الّتی تثمرّ فی کلّ حین او تکون ملکاً و تصیح بین السّموات و الأرض بأنّ هذا لجمال الأولی قد ظهر فی ردآء الکبریآء مرّة اخری و اعترضوا علیه اولی النّهی ثمّ هؤلآء المشرکین الّذینهم کفروا باللّه جهرةً و اعرضوا عن آیاته بعد الّذی نزلت بالحقّ و کذلک ینزل حینئذ من لدن علیم خبیر قل تاللّه قد ارتفعت سحاب الجود و ظهرت غمام الفضل و تمطر فی کلّ حین بآیات بیّنات الّتی تذهل عنها عقول الموحّدین قل تاللّه لو یلقی حرفاً منها علی قبور الممکنات لیخرجن عن الأجداث خشّعاً للّه المقتدر العزیز المنیع و لو یلقی حرفها الأخری اذاً یرجعون الی ما کانوا و کذلک قدّرنا الکلمة سیف اللّه و نفصل بها بین الموحّدین و المشرکین و الّذینهم استحیوا بکلمة اللّه اولئک اصحاب البقآء و یطیرنّ فی هوآء الرّوح بأجنحة المنقطعین و یصلّون علیهم ملائکة الأمر ثمّ الّذینهم کانوا فی اجمة اللّاهوت ثمّ فی ستر ثیاب الملکوت ثمّ فی هوآء الجبروت ثمّ فی ارض النّاسوت ان انتم من العارفین و الّذینهم فرّوا عن کلمة اللّه و خرجوا عن ظلّها و ماتوا عن نغمات القدس اولئک مثلهم کالرّماد ان انتم من الشّاهدین کما انّ الرّماد لن یحرّک من شیء اولئک لن یحرّکن من کلمة اللّه و صوره ثمّ من نفحات اللّه و عزّه کذلک نلقی علیک اسرار ما کان لتکوننّ من العالمین و انّک انت یا اسمی فاخرج عن سبحات الأرض ثمّ غشوات الملک ثمّ اطلع عن مطلع الأسمآء باسمی الغنیّ المقتدر البدیع ثمّ بلّغ امر مولاک الی الشّرق و الغرب و لا تصبر فیه و لا تکن من السّاکنین کن کشعلة النّار او کعمود من النّور بحیث لو تظهر من جهة یظهر اشراقک عن جهة اخری کذلک یحکم علیک قلم القدس من لدن عزیز حکیم و انّا لمّا نرید ان نعزل نفسنا عن بین هؤلآء لذا نزّلنا علیک ما یجعلک به منقطعاً عن العالمین و اکتفینا بهذه الآیات لعلّ تکون متذکّراً فی نفسک و تذکّر النّاس بأیّام الّتی ما رأت بمثلها عیون الأرباب فکیف عیون المحتجبین و لقد نزّلنا علیک من قبل لوحاً و قد کنز فی کلّ حرف منه رائحة الّتی لو یهبّ علی الممکنات لیقومنّ عن تراب الغفلة و یتوجّهنّ بوجوههم الی وجه اللّه المهیمن المقتدر العزیز القدیر ولکن ما ارسلناه الیک الی ان یأتی وقته لأنّ کلّ الأمور معلّقة بامضآء الّذی یرجع الی القضآء الّذی یرجع الی القدر الّذی یرجع الی الارادة الّتی یرجع الی المشیّة الّتی یخلق بأمری المقتدر العالی المتعالی العزیز المنیع کذلک بشّرناک به لتکون مستبشراً فی نفسک الی ان یتجلّی علیک بسلطان الحروفات و الکلمات و انّ هذا فضلی علیک و علی العالمین و انّ الّذین ذکرت اسمائهم فی کتابک بلّغهم من لدنّا سلاماً و رحمةً و تحیّةً و عنایةً و تکبیراً و روحاً و ریحاناً لیستبشرنّ فی انفسهم و یکوننّ من الرّاجعین الی اللّه الّذی یرجع الیه کلّ الأمور فی یوم الّذی تزلّ فیه اقدام المخلصین قل تاللّه انّ الیوم قد ظهر بالحقّ فی هیکل الغلام فتبارک اللّه ابدع الأبدعین و مظهر کنائز الغیب کیف یشآء و انه لهو الفرد العزیز المقتدر الکریم
* * *
قد نزل لمحمّد قبل علی الّذی کان فی ارض الطّآء بحبّ اللّه معروفا
ان استمع یا عبد ما یوحی الیک عن شطر القدس و لا تلتفت الی الّذینهم کفروا و اشرکوا فاکف بربّک ثمّ انقطع عن العالمین جمیعا انّه یحرسک عن رمی الشّیطان و یقرّبک الی شاطئ قدس محمودا ذکّر نفسک فی کلّ حین لئلّا یحجبک الاشارات و کذلک یأمرک قلم الأمر من هذا الاصبع الّذی خرج عن جیب القدرة بسلطان مبینا ان اتّحد مع احبّآء اللّه و کن ناصراً لأمره و لا تغفل عنه اقلّ من حینا و لقد ارسلنا الیک من قبل لوحاً ثمّ هذه الورقة الّتی جعلها اللّه عن غصن القدس مشهودا و اذا بلغت الیک خذها بروح و ریحان ثمّ اقرأها بنغمات عزّ بدیعا و انّها لقمیصی قد ارسلناه الیک لتجد منه روایح عزّ محبوبا قم علی الأمر بحکمة من لدنّا لئلّا تحدث الفتنة و یرجع الضّرّ الی اصل الشّجرة و کذلک امرت من لدن عزیز حکیما خذ کأس الحیوان من انامل الرّحمن و لا تلتفت الی مظاهر الشّیطان فی هذه الأیّام الّتی قام علی مکر جدیدا تاللّه تحیّرت عن مکره سکّان السّموات و الأرض و کان اللّه علی ذلک شهیدا ثمّ ذکّر من لدنّا عباد الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته و ما منعهم همسات الشّیطان عن جمال الرّحمن و کانوا علی الأمر مستقیما و من دون هؤلآء لم یکن لهم من شأن عند اللّه دع ذکرهم لأنّ یومئذ لم یکن اسمائهم عند ربّک مذکورا کذلک القیناک قول الحقّ لتتّبع امر مولاک و تتّخذ لنفسک الیه سبیلا و لقد نزّلنا لأخیک لوحاً و ارسلناه الیه لتقرّ به عیناه و یکون علی الأمر مستقیما
* * *
جناب آقا سیّد ابراهیم اخ من استشهد فی سبیل اللّه
ان یا ابراهیم ان استمع ندآء ربّک الکریم من ملکوت بیانه الممتنع القدیم لا اله الّا انا الرّحمن الرّحیم قم بین العباد ثمّ اذکر ربّک بذکر تشتعل به افئدة العالم و تنجذب به ارواح المخلصین و انظر ثمّ اذکر اذ توجّه من سمّیناه بمحبوب الشّهدآء الی مشهد الفدآء و انفق روحه حبّاً للّه الملک العزیز الحمید تاللّه حین ارتقآء روحه استقبله الملأ الاعلی و وجدوا منه عرف قمیص ربّک الابهی و صعدوا معه الی الرّفیق الاعلی انّ ربّک لهو العزیز العلیم لو نذکر مقامه و ما رأی من بدائع الطاف ربّک لیأخذ الشّوق و الاشتیاق من فی الآفاق علی شأن یفدون انفسهم فی هذا السّبیل المستقیم فلمّا امرنا العباد بالحکمة سترنا ذکر ذاک المقام انّ ربّک لهو المدبّر الحکیم کذلک اختصصناه فضلاً من عندنا و آثرناه علی اکثر الخلق انّا کنّا قادرین ینبغی لک و لمن آمن باللّه ان یذکروه بما ذکره اللّه فی لوح حفیظ کبّر من قِبَلی علی ذوی قرابته من الّذین آمنوا باللّه ربّ العالمین ثمّ کبّر علی وجوه احبّآئی فیهناک و بشّرهم بذکری الجمیل
* * *
ان یا احبّائی فی المعمور ان استمعوا ندآء مطلع الظّهور من شطر بیته المعمور الّذی جعله اللّه مطاف الملإ الأعلی و مشارق الأمر فی ازل الآزال لیسرّکم ندآء اللّه و یقدّسکم عن الدّنیا و احزانها و یقرّبکم الی مطلع العظمة و الاقتدار انّا ذکرنا الّذین توجّهوا الی الوجه و جعلناه کنزاً لهم فی عوالمنا الّتی ما اطّلع بها احد الّا نفسه المهیمنة علی الامکان طوبی لکم یا احبّائی بما فزتم بالمقصود اذ اعرض عنه العلمآء و الأمرآء و سقیتم کوثر الحیوان اذ منع عنه کلّ غافل مرتاب انتم الّذین ما منعتکم حجبات النّاس و ما حجّبتکم اشارات الّذین کفروا باللّه مالک الرّقاب قد توجّهتم الی الأفق الأعلی بوجوه بیضآء و سمعتم ندآء مالک الأسمآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء ان افرحوا ثمّ اشکروا ربّکم العزیز الوهّاب کم من ملک اراد اللّقآء و کم من عالم ناح لأیّام الوصال و اذا قضی المیقات و انار افق الظّهور بعدوا عنه و تمسّکوا بما عندهم من الأقوال قد خلق العالم لیوم الأکبر انّه اتی بالحقّ ولکنّ القوم فی مریة و شقاق قد فاز العالم بظهور اسمنا الأعظم من النّاس من عرف و منهم من لم یعرف طوبی لمن سمع و ادرک و قال لک الحمد یا مطلع الآیات توجّهوا یا احبّائی بقلوب نورآء الی مقرّ عرش ربّکم مالک الأسمآء ثمّ انصروه بالذّکر و البیان قد سدّت الأبواب و قام البوّاب لو شآء اللّه یفتحها بمفتاح اسمه الأعظم و یطردهم بسلطانه الّذی غلب الکائنات اذا احد اراد ان یحضر لدی العرش یتکلّمون فیه ما ینوح به سکّان الفردوس و الملأ الأعلی انّه لهو العزیز العلّام
انّا منعنا النّاس عن الحضور لدی العرش بما اکتسبت ایدی الّذین غفلوا عن الأمر و اتّبعوا کلّ مشرک غرّار ینبغی لکلّ ان یعمل بما امر به من لدی اللّه الواحد المختار ایّاکم ان یحزنکم البعد انّ الّذی فاز الیوم بالاقبال و عمل بما امر به انّه من اهل القرب فی امّ الألواح تفکّروا فی فضل اللّه و الطافه انّه یذکرکم بالفضل فی هذا الحصن الّذی بنی من صخرة صمّآء و یرسل الیکم ما تقرّ به الأبصار ان اتّبعوا اوامر اللّه و سننه و تشبّثوا بذیل رحمة ربّکم فالق الأصباح تمسّکوا بحبل الاتّحاد فی سبیل اللّه مالک الایجاد باتّحادکم تضطرب افئدة الّذین کفروا بالمبدإ و المآل و علّموا ابنائکم لیقرؤوا آیات اللّه بالعشیّ و الاشراق قد کتب اللّه لکلّ اب تربیة اولاده من الذّکر و الأنثی بالعلم و الآداب ثمّ الصّناعة و الاقتراف کذلک علّمناکم فی کتابنا الأقدس الّذی نزّلناه من ملکوتنا المقدّس طوبی لمن اخذه بقدرة من عندنا انّه من اهل هذا المقام ان اجهدوا لیظهر منکم ما ینبغی لأیّام ربّکم مالک الرّقاب انّما البهآء علیکم و علی الّذین فازوا بما فزتم و شربوا کوثر الحیوان من ایادی فضل ربّکم مالک الأدیان
* * *
جناب ملّا احمد مع علیه بهآء اللّه
ان یا احمد انّا نحبّ ان نذکرک بذکر یستضیء به العالم و نرید ان نسقیک مآء الحیوان من کوثر فم رحمة ربّک المعطی العلیم قد ارسلنا الیک من قبل قدح العرفان و شربت منه بهذا الاسم الّذی به سخّر من فی العالمین و من قبله ارسلنا الیک کأساً و اخذتها و شربت منها و قلنا مریئاً لک یا من تزیّن قلبک بعرفان اللّه و تشرّف لسانک بذکری العزیز البدیع لو نعدّ لک ما ارسلناه الیک من الأقداح و الکؤوس لیملأ الألواح انّ ربّک لهو المفصّل العلیم الخبیر قد قرأنا کتابک قبل حضوره لدی العرش و نزّلنا لک هذا اللّوح الّذی منه یمرّ عرف الرّحمن فی الامکان لتجد منه ما یفرح به قلبک و یؤیّدک علی ذکری العزیز المنیع
ان اجمع احبّائی فی هناک ثمّ اقرأ ما نزّلناه لک لیطیرنّ بأجنحة العرفان فی هوآء محبّة ربّهم المقتدر القدیر قل لا تحزنوا ان افرحوا بالفضل الّذی احاط الآفاق لعمری لا یفوت عنکم من شیء لو تفکّرون فی هذه الکلمة لترون انفسکم فی سرور لا یعتریه الظّنون و لا تأخذه کدورات الامکان یشهد بذلک کلّ عارف متفکّر متفرّس بصیر انتم تحت قباب الفضل و فسطاط الجود و قدّر لکم ما تقرّ به ابصار النّاظرین کبّر علی وجه کلّ واحد منهم من قبلی و بشّرهم بهذا الذّکر الجمیل انّا جعلناک نجم الهدایة للبریّة نوّرهم بأنوار وجه ربّک المشرق الظّاهر العزیز البدیع ثمّ أمر النّاس بما نزّلناه من جبروتنا المقدّس فی کتابنا الأقدس لیعملنّ بما نزّل فیه من احکام ربّک العلیم قل انّه لمطلع الفضل لکم و روح الحیوان لابقائکم تمسّکوا به بقدرة لا تمنعها اشارات الغافلین من عمل به انّه فاز بأمر اللّه و رضائه و الّذی غفل انّه من الجاهلین به یمرّ عرف القمیص بینکم و یقرّبکم الی الغفور الرّحیم و انّه لفلک اللّه بینکم و الآیة الکبری لأهل الوری نعیماً لمن تمسّک بها انّه من اهل هذا المقام المنیع البهآء علیک و علی الّذین اتّبعوا امرک فی هذا الأمر المبین
* * *
ان یا احمد قد ذکرناک من قبل و عرّفناک سبیل اللّه الواضح المستقیم انّ المظلوم یذکر من توجّه الیه و صبر فیما ورد علیه فی سبیل اللّه الملک العزیز الحکیم لا تحزن عمّا ورد علیک و انظر ثمّ اذکر ما ورد علی احبّآء اللّه فی الأعصار الخالیة انّه لهو المبیّن الخبیر طوبی للّذین صبروا فی البأسآء ابتغآء لمرضاة اللّه الا انّهم من الفائزین ان اذکروا ربّکم الرّحمن فی کلّ الأحیان منقطعین عن الّذین غفلوا عن اسمه العظیم ایّاکم ان تحجبکم شئونات البشر عن المنظر الأکبر دعوهم بأنفسهم و توکّلوا علی اللّه المقتدر القدیر
* * *
یصل الی آقا محمّد حسین اخ من هاجر الی اللّه المهیمن القیّوم
ان یا اسم الّذی سمّیت باسمی فی ملکوت الأسمآء اسمع ما یلقیک الرّوح من سمآء عزّ بدیعا ثمّ استقم علی حبّ اللّه و دینه لأنّا شهدنا النّاس فی تلک الأیّام علی وهم کان علی سرّ السّطر غلیظا و انّک فاخرق سبحات الأوهام بأنامل القدرة من لدن عزیز قدیرا ایّاک ان لا تلتفت الی الّذین یأمرون النّاس بالشّرک فی هذا الغلام الّذی ینطق الرّوح فوق رأسه بأنّ تاللّه هذا جمال یطوفنّ فی حوله ملکوت قدس رفیعا کذلک اذکرناک فی اللّوح لتذّکر النّاس باللّه ربّک و تدخلهم فی شاطئ اسم بهیّا قل تاللّه کلّ ما انتم سمعتم من دونی هو خلقی و کان اللّه بذلک شهیدا و ما انتم سمعتم بین النّاس هو من امری و ما اطّلع به الّا نفسی الحقّ و عن ورائی انفس معدودا فلمّا اخذهم الغرور و استکبروا علی اللّه اذاً کشفنا الحجاب و اظهرنا الأمر لیکون النّاس فی دین ربّهم تقیّا و انّک انت فاشکر اللّه بما ستر عنک ما ورد علی جمال اللّه من عباده و کن علی شکر عظیما تاللّه لو تطّلع لتبکی فی روحک و تنقطع عن کلّ من یمشی علی وجه الأرض و لا تجلس مع احد و لا تأنس مع نفس و تتّخذ لنفسک مکاناً بعیدا و بلغ الظّلم الی مقام الّذی یقتلوننی بأسیافهم ثمّ یرجعوه الی انفسهم لیدخلوا به البغضآء فی قلوب العباد و کذلک یمکرون فی امر ربّک قل انّه لأشدّ مکراً و اعظم تنکیلا ایّاک ان لا تستقرّ علی مقامک ثمّ ادع النّاس الی جهة العرش و کن فی تبلیغ مبینا و ان یمسّک من ضرّ فاصبر ثمّ اصطبر لأنّ ربّک یأتیک بسرور جمیلا قل یا قوم ان تکفروا بما نزل من جهة العرش فبأیّ حدیث آمنتم باللّه اذاً فأتوا به و لا توقّفوا اقلّ من حینا کذلک امرناک ما نزل من جمال القدم علی هذا القلم الّذی کان فی الابداع باذن اللّه مشهودا و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی الّذین وردوا علی بقعة عزّ بدیعا ایّاک ان لا تحزن فی امّک فانّها قد رفعت الی الرّفیق الأعلی مقرّ قدس منیعا و دخلت فی غرفات الفردوس مقام الّذی کانت الأنوار عن افقه مشروقا و اخذتها هبوب اریاح الفضل و طهّرتها عن العصیان و کذلک احاطها فضل ربّک الرّحمن و انّ فضله قد کان علی العالمین محیطا فهنیئاً لها بما شربت عن کأس القدس و زارت جمال اللّه علی فردوس عزّ مکینا و حین استرقائها الی سدرة البقآء استقبلتها الحوریّات عن غرفات الأبهی و معهنّ من الملائکة قبیلا کذلک یرزق اللّه ما یشآء و ینزل الفضل علی عباده و انّه کان بأحبّائه لغفوراً رحیما
* * *
قد نزل من غمام الجود لاسمنا الصّادق و کذلک کان الجود من لدی اللّه علی العالمین محیطاً
ان یا اسمی اسمع ندآء اللّه عن مطلع کلّ اللّسان بانّی انا اللّه ربّک و ربّ کلّ شیئ و ربّ العالمین ثمّ استمع لما یوحی الیک عن شطر البیان نفسی الرّحمن الرّحیم بانّه لا اله الّا انا العزیز الحکیم قم ثمّ انذر العباد بما فرّطوا فی جنب اللّه ثمّ بشّرهم برضوان اللّه العلیّ المقتدر العظیم قل یا قوم اتعجّبون بان جآئکم جمال الاولی مرّة اخری فی هذا القمیص المشرق المنیر قل انّ فی هذا الظّهور لآیات للعارفین و بیّنات للمقرّبین و اشارات للمتفرّسین ان یا اسمی ولّ وجهک شطر الحرم تاللّه انّ هذا لَحَرم اللّه فیکم و حلّ القدس بینکم و مشعر الامر بین السّموات و الارضین دع الاسم عن ورآئک ثمّ الرّسم تحت قدمک ثمّ الملک علی اهله لانّ ربّک احبّ ان یشهدک عریّاً عن کلّ الاثواب لیزیّنک بطراز امره بین العالمین ثمّ اعلم بان نصب بیننا و بین العباد سُلّم و له ثلٰثة درجات الاولی تذکر بالدّنیا و زخرفها و الثّانیة تذکر بالآخرة و ما قدّر فیها و الثّالثة تذکر بالاسمآء و ملکوتها و من جاز عن هذه المقامات یصل الی ملیک الاسمآء و الصّفات اقرب من حین ایّاکم یا اهل البهآء لا تعطّلوا انفسکم علی هذه المواقف ثمّ مرّوا عنها کمرّ السّحاب و کذلک ینبغی لعبادنا المقرّبین و الّذی یمرّ عنها و یکون ثابتاً فی حبّی لو یرفع رأسه الی الفوق لیشهد ملکوتی و یسمع نغماتی و یکون من الفائزین
قل یا ملأ البیان لا تحرموا انفسکم عن فضل تلک الایّام فاغتنموها ثمّ ارتقبوا امری المشرق العزیز البدیع قل خلّصوا انفسکم یا قوم ثمّ طهّروها عن التّوجّه الی غیری و بذکری یطهّر کلّ شیئ ان انتم من العارفین قل الیوم لو یخلّص کلّ الاشیآء عن حجبات النّفس و الهوی لیلبس اللّه کلّها قمیص یفعل ما یشآء فی ملکوت الانشآء لیظهر آیة سلطانه فی کلّ شیئ فتعالی من هذا السّلطان المقتدر المهیمن العزیز القدیر ان اقرأ یا عبد ما وصل الیک من آثار اللّه بربوات المقرّبین لتستجذب بها نفسک و تستجذب من نغماتک افئدة الخلایق اجمعین و من یقرأ آیات اللّه فی بیته وحده لینشر نفحاتها ملئکة النّاشرات الی کلّ الجهات و ینقلب بها کلّ نفس سلیم ولو لن یستشعر فی نفسه ولکن یظهر علیه هذا الفضل فی یوم من الایّام کذلک قدّر خفیّات الامر من لدن مقتدر حکیم
ان یا خلیل تاللّه اذاً یحرّک القلم علی اللّوح ولکن یبکی و یصح فی نفسه و یضجّ معه السّراج بین یدی العرش بما ورد علی جمال القدم من الّذینهم بعثوا بارادة من عنده و کان اللّه علی ذلک لشهید و علیم و من یطهّر اذنه من نعیق المشرکین و یتوجّه الی الاشیآء لیسمع ضجیجها ثمّ صریخها فیما مسّتنا الضّرّآء من عبادنا المشرکین کذلک القیناک ذکراً من مصایبنا لتطّلع بما ورد علی نفسی و تکون فیما ورد علیک لمن الصّابرین ان انصر ربّک فی کلّ شأن و کن من النّاصرین ثمّ ذکّر النّاس بما نطق الرّوح فی هذا اللّوح الدّرّی المبین
قل یا قوم لا تفسدوا فی الارض و لا تحاربوا مع احد ان اصبروا فی کلّ الامور و توکّلوا علی اللّه و کونوا من المتوکّلین ان انصروا ربّکم الرّحمن بسیوف الحکمة و البیان و انّ هذا شأن الانسان و من دون ذلک لا ینبغی للّه الملک السّبحان ولکنّ النّاس غفلوا عن ذلک و کانوا من الغافلین ان افتحوا یا قوم مصاریع القلوب بمفاتیح الذّکر من هذا الذّکر الحکیم ما اراد اللّه من الارض و ما علیها الّا قلوب عباده و جعلها عرشاً لظهور تجلّیاته اذاً قدّسوها عن دونها لیرتسم علیها ما خلقت لها و انّ هذا لَفضل عظیم قل یا قوم زیّنوا لسانکم بالصّدق و نفوسکم بالامانة ایّاکم یا قوم لا تخانوا فی شیئ و کونوا امنآء اللّه بین بریّته و کونوا من المحسنین انّ الّذین یرتکبون البغی و الفحشآء اولئک ضلّ سعیهم و کانوا من الخاسرین ان اجهدوا یا قوم بان تکون عیونکم ناظرة الی شطر رحمة اللّه و قلوبکم متذکّراً ببدایع ذکره و نفوسکم مطمئنّة بمواهبه و فضله و ارجلکم ماشیة علی سبل رضآئه و هذا وصیّتی علیکم ان انتم من العاملین و من لن تهبّ منه روایح الامر و اثر مولاه انّه لن یذکر عند اللّه الملک العالم الخبیر قل الیوم لن ینسب احد باللّه و مظهر نفسه الّا بان یکون علم الهدایة بین العباد بحیث یظهر من افعاله ما یهتدی به المریدین و یشهد من وجهه نضرة الرّحمن و یسمع من قلبه و لسانه ذکر اللّه العلیّ العالم العلیم کذلک علّمکم قویّ الامر فی هذا اللّیل الّذی تغنّ فیه حمامة الامر بآیات حزین
ثمّ اعلم یا ایّها الموقن باللّه بانّ ربّک اختارک لحبّه و منّ علیک فی کثیر من المواضع و نجّاک عن الغفلة و ایّدک لعرفان نفسه و فضّلک علی کثیر من بریّته و جعلک من العارفین و علم ما ورد علیک فی سبیله و ما حملته من الشّدائد فی حبّه و رضآئه و انّ عنده علم السّموات و الارض و لن یغادر عن لوح القضآء ذرّة من اعمال الخلایق اجمعین فهنیئاً لک بما صبرت فی ایّام اللّه و فزت بها و کنت من المدرکین اذاً فاسع فی نفسک لتکون ثابتاً علی الامر بحیث لا یزلّک السن العالمین ثمّ قم علی ثنآء مولاک و بلّغ رسالاته الی الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته ثمّ اثبتهم علی الامر و کن من الثّابتین ١۵٢١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
ان یا اسمی ان احمد اللّه بما جعلناک امطار الفضل لما زرعناه فی الأراضی الطّیّبة المبارکة و جعلناک ربیع العنایة لما غرسناه من الأشجار البدیعة المنیعة هذا فضل لا یعادله ما خلق فی الامکان و سقیناک رحیق البیان من قدح الطاف ربّک الرّحمن و هو هذا الفم المقدّس الّذی اذا فتح اهتزّت الممکنات و تحرّکت الموجودات و نطقت الورقآء هذا لکوثر الحیوان لمن فی الابداع و ارسلنا الیک فی اکثر الأحیان عرف الرّحمن من هذا الفرع المتحرّک علی متن ربّک العزیز المختار تاللّه الحقّ لو یتوجّه الیه الوجود من الغیب و الشّهود لیراه طائراً الی المقصد الأقصی مقام الّذی فیه تنطق سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب طوبی لک بما کنت سائراً فی بلاد اللّه و کنت آیة الفرح و الاطمینان لأهل البهآء الّذین انقطعوا عمّا سواه و توجّهوا بالقلوب الی هذا الشّطر الّذی منه اضآءت الآفاق و رشحت علیهم ما ترشّح علیک من امواج هذا البحر الّذی احاط من فی الأکوان انت الّذی عرفت نصر اللّه و قمت علیه بالحکمة و البیان قل انّ نصری هو تبلیغ امری هذا ما ملئت به الألواح هذا حکم اللّه من قبل و من بعد قل ان اعرفوا یا اولی الأبصار انّ الّذین خرجوا عن الحکمة اولئک ما عرفوا نصر اللّه الّذی نزّل فی الکتاب قل اتّقوا اللّه و لا تفسدوا فی الأرض خذوا ما امرتم به من لدن ربّکم العزیز العلّام انّه علم النّصر و علّمکم ببیان لن یعتریه ظنون الّذین هاموا فی هیمآء الشّبهات
ان یا اسمی ان اسق الممکنات مرّةً اخری من هذا القدح الّذی به سجّرت البحار ثمّ اضرم فی قلوبهم النّار المشتعلة الملتهبة من هذه السّدرة الحمرآء لیقومنّ علی الذّکر و الثّنآء بین ملإ الأدیان قد حضر منک لدی العرش کتب شتّی قرأناها بفضل من عندنا و نزّلنا لکلّ اسم کان فیها ما اهتزّت به العقول و طارت الأرواح و اسمعناک فی اکثر الأحیان اطوار الورقات و تغنّیات العنادل الّتی تغنّ علی الأفنان کذلک تحرّکت یراعة اللّه علی ذکرک لتذکّر النّاس بهذا البیان الّذی جعله اللّه مطلع الآیات طوبی لأرض ارتفع فیها ذکر اللّه و لآذان فازت باصغآء ما نزّل من سمآء عنایة ربّک الرّحمن وصّ العباد بما وصّیناک لیمنعوا انفسهم عمّا نهوا عنه فی امّ البیان انّ الّذین یرتکبون ما تحدث به الفتنة بین البریّة انّهم بعدوا عن نصر اللّه و امره الا انّهم من المفسدین فی لوح جعله اللّه مطلع الألواح قل انّا لو نرید لننصر الأمر بکلمة من عندنا انّه لهو المقتدر القهّار لو اراد اللّه لیخرج من عرین القوّة غضنفر القدرة و یزأر زئیراً یحکی هزیم الرّعود القاصفة فی الجبال انّه لمّا سبقت رحمتنا قدّرنا تمام النّصر فی الذّکر و البیان لیفوز بذلک عبادنا فی الأرض هذا من فضل اللّه علیهم انّ ربّک لهو الغنیّ المتعال قل خافوا اللّه و لا ترتکبوا ما یجزع به احبّائی فی الملک کذلک یأمرکم هذا القلم الّذی منه تحرّک القلم الأعلی فی مضمار الحکمة و العرفان کبّر من قبلی علی وجوه الّذین تجد منها نضرة البهآء ثمّ ذکّرهم بهذا الذّکر الّذی به قرّت عیون الأبرار انّما البهآء علیک و علی من تمسّک بحبل اللّه منزل الآیات
یا اسمی بعضی از ناس معنی نصر را ادراک ننمودهاند چه که مشاهده میشود هنوز صلاح و فساد نزد بعضی مجهول است یعنی تمیز ندادهاند در اکثری الواح از فساد و نزاع و جدال و اموراتی که سبب احداث فتنه و ضوضاء بریّه بوده تصریحاً منع شدهاند معذلک باموری قیام نمودهاند که سبب اضطراب افئده و قلوب شده گویند یکی از ملوک عرب بیکی از ندما گفته که آیا میشود نفسی فالوده را نخورده باشد و نشناسد آن ندیم عرض نمود که بلی بسا از نفوس هستند که نخوردهاند و نمیدانند تا آنکه یومی از ایّام عربی وارد بر ملک شد ندیم عرض نمود گمانم اینست که این از آن نفوسی باشد که ادراک فالوده ننموده و نمیداند چیست ملک ذکر نمود اگر چنین باشد یک بدرۀ زر بتو عطا خواهم نمود بعد امر ببسط طعام نمود از هر قبیل اطعمه موجود شد فالوده را نزد عرب گذاردند شروع در اکل نمود از طریق خوردن او ادراک نمودند که نمیداند ندیم از او پرسید که این چیست گفت در قرآن حقّ جلّ و عزّ ذکر نخل و رمّان فرموده نخل در بلاد ما هست گمانم اینست که این رمّان باشد ندیم عرض نمود ای ملک باید دو بدرۀ زر عطا کنی چه که رمّان را هم نشناخته این حکایت مقطوع الأوّل و الوسط ذکر شد چه که آنچه مدلّ بر مطلب بود بیان نمودیم
باری جمیع من فی البلدان را از امور مهیّجه و فساد و نزاع و شئوناتی که سبب حدوث فتنه میشود منع فرمائید آنچه الیوم مطلوب است تبلیغ امر بوده مثلاً نفوسی که بخیال بعضی از امور قیام نموده و مینمایند اگر بر تبلیغ امر قیام کنند عنقریب کلّ اهل آن دیار بردای ایمان فائز شوند یک آیه در لوح جناب نبیل اهل قائن نازل اگر کسی بحلاوت آن آیه فائز شود معنی نصر را ادراک نماید قل انّ البیان جوهر یطلب النّفوذ و الاعتدال امّا النّفوذ معلّق باللّطافة و اللّطافة منوط بالقلوب الفارغة الصّافیة و امّا الاعتدال امتزاجه بالحکمة الّتی نزّلناها فی الزّبر و الألواح یا اسمی بیان نفوذ میطلبد چه اگر نافذ نباشد مؤثّر نخواهد بود و نفوذ آن معلّق بانفاس طیّبه و قلوب صافیه بوده و همچنین اعتدال میطلبد چه اگر اعتدال نباشد سامع متحمّل نخواهد شد و در اوّل بر اعراض قیام نماید و اعتدال امتزاج بیان است بحکمتهائی که در زبر و الواح نازل شده و چون جوهر دارای این دو شیء شد او است جوهر فاعل که علّت و سبب کلّیّه است از برای تقلیب وجود و این است مقام نصرت کلّیّه و غلبۀ الهیّه هر نفسی بآن فائز شد او قادر بر تبلیغ امر اللّه و غالب بر افئده و عقول عباد خواهد بود
یا اسمی شمس بیان از مطلع وحی رحمن بقسمی در زبر و الواح اشراق فرموده که ملکوت بیان و جبروت تبیان از او در انبساط و اهتزاز و اشراق است ولکنّ النّاس اکثرهم لا یفقهون اینکه مکرّر مقام نصر و انتصار از قلم قدر جاری شده و میشود مقصود آن است که مباد احبّآء اللّه باموری که منشأ فتن و فساد است قیام نمایند جمیع باید در صدد نصرت امر اللّه برآیند بقسمی که ذکر شد و این از فضل او است مخصوص احبّای او تا کلّ بمقامی که میفرماید من احیا نفساً فقد احیا النّاس جمیعاً فائز شوند و غلبۀ ظاهره تحت این مقام بوده و خواهد بود و از برای او وقتی است معیّن در کتاب الهی انّه یعلم و یظهر بسلطانه انّه لهو القویّ الغالب المقتدر العلیم الحکیم و باید نفوس مقدّسه تفکّر و تدبّر نمایند در کیفیّت تبلیغ و از کتب بدیعۀ الهیّه در هر مقام آیاتی و کلماتی حفظ نمایند تا در حین بیان در هر مقام که اقتضا نماید بآیات الهی ناطق شوند چه که او است اکسیر اعظم و طلسم اکبر افخم بشأنی که سامع را مجال توقّف نماند لعمری این امر بشأنی ظاهر شده که مغناطیس کلّ ملل و وجود خواهد بود اگر نفسی درست تفکّر نماید مشاهده مینماید که از برای احدی مفرّی نبوده و نیست و کتاب اقدس بشأنی نازل شده که جاذب و جامع جمیع شرایع الهیّه است طوبی للقارئین طوبی للعارفین طوبی للمتفکّرین طوبی للمتفرّسین و بانبساطی نازل شده که کلّ را قبل از اقبال احاطه فرموده سوف یظهر فی الأرض سلطانه و نفوذه و اقتداره انّ ربّک لهو العلیم الخبیر
ان یا اسمی ان استمع ندائی من شطر عرشی انّه یحبّ ان یذکرک فی کلّ الأحوال بما وجدک قائماً علی ذکره بین الرّجال انّ ربّک یحبّ الوفآء فی ملکوت الانشآء و قدّمه علی اکثر الصّفات انّه لهو المقتدر القدیر ثمّ اعلم انّا سمعنا ما اثنیت فی مناجاتک مع اللّه ربّک العلیّ العظیم طوبی لک بما اقتصرت امورک علی هذا الأمر المبرم العزیز الحکیم نسأل اللّه بأن یجعل ندائک مغناطیس الأسمآء فی ملکوت الانشآء لیسرعنّ الیه الکائنات من غیر قصد و ارادة انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المتعالی الأمنع الأقدس الأرفع الأعزّ الأجلّ الأکرم العلیم الخبیر
* * *
قد نزل بالحقّ من جبروت عزّ قدیم للّذی سمّی بأشرف لیکون شرفاً له و ذکری للآخرین
ان یا اشرف اسمع ما یلقیک لسان القدم و لا تکن من الغافلین و انّ استماع نغمة من نغمات ربّک لیجذب العالمین لو یتوجّهنّ الیها بسمع طاهر بدیع و انّ الأسمآء لو یخلّصنّ انفسهم عن حدودات الانشآء لیصیرنّ کلّها اسم الأعظم لو انت من العارفین لأنّ جمال القدم قد تجلّی علی کلّ الأشیآء بکلّ الأسمآء فی هذه الأیّام المقدّس العزیز المنیع و انّک فاسع فی نفسک بأن تکون محسناً فی امر ربّک وخالصاً لحبّه لیجعلک من اسمائه الحسنی فی ملکوت الانشآء و انّ هذا لفضل کبیر فوعمری لو یرفع الیوم ایادی کلّ الممکنات خالصاً عن الاشارات الی شطر الرّجآء من ملیک الأسمآء و یسألنّه خزاین السّموات و الأرض لیعطینّهم بفضله العمیم قبل ان یرجعنّ ایادیهم الیهم و کذلک کان رحمته علی العالمین محیط قل یا قوم لا تمنعوا انفسکم عن فضل اللّه و رحمته و من یمنع و انّه علی خسران عظیم قل یا قوم أ تعبدون التّراب و تدعون ربّکم العزیز الوهّاب اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من الخاسرین قل قد ظهر کتاب اللّه علی هیکل الغلام فتبارک اللّه احسن المبدعین انتم یا ملأ الأرض لا تهربوا عنه ان اسرعوا الیه و کونوا من الرّاجعین توبوا یا قوم عمّا قد فرّطتم فی جنب اللّه و ما اسرفتم فی امره و لا تکوننّ من الجاهلین هو الّذی خلقکم و رزقکم بأمره و عرّفکم نفسه العزیز العلیّ العلیم و اظهر لکم کنوز العرفان و عرّجکم الی سمآء الایقان فی امره المحکم العزیز الرّفیع ایّاکم ان لا تمنعوا فضل اللّه علی انفسکم و لا تبطلوا اعمالکم و لا تنکروه فی هذا الظّهور الأظهر الأمنع المشرق المنیر فأنصفوا فی امر اللّه بارئکم ثمّ انظروا الی ما نزل عن جهة العرش و تفکّروا فیه بقلوب طاهر سلیم اذاً یظهر لکم الأمر کظهور الشّمس فی وسط السّمآء و تکوننّ من الموقنین قل انّ دلیله نفسه ثمّ ظهوره و من یعجز عن عرفانهما جعل الدّلیل له آیاته و هذا من فضله علی العالمین و اودع فی کلّ نفس ما یعرف به آثار اللّه و من دون ذلک لن یتمّ حجّته علی عباده ان انتم فی امره لمن المتفکّرین انّه لا یظلم نفساً و لا یأمر العباد فوق طاقتهم و انّه لهو الرّحمن الرّحیم قل قد ظهر امر اللّه علی شأن یعرفه اکمه الأرض و کیف ذی بصر طاهر منیر و انّ الأکمه لن یدرک الشّمس ببصرها ولکن یدرک حرارة الّتی تظهر منها فی کلّ شهور و سنین ولکن اکمه البیان تاللّه لن یعرف الشّمس و لا اثرها و ضیائها ولو تطلع فی مقابلة عینه فی کلّ حین
قل یا ملأ البیان انّا اختصصناکم لعرفان نفسنا بین العالمین و قرّبناکم الی شاطئ الأیمن عن یمین بقعة الفردوس مقام الّذی فیه تنطق النّار علی کلّ الألحان بأنّه لا اله الّا انا العلیّ العظیم ایّاکم ان لا تحتجبوا انفسکم عن هذه الشّمس الّتی استضآءت عن افق مشیّة ربّکم الرّحمن بضیآء الّذی احاط کلّ صغیر و کبیر ان افتحوا ابصارکم لتشهدوها بعیونکم و لا تعلّقوا ابصارکم بذی بصر لأنّ اللّه ما کلّف نفساً الّا بعد وسعها و کذلک نزل فی کلّ الألواح علی النّبیّین و المرسلین ان ادخلوا یا قوم فی هذا الفضآء الّذی ما قدّر له من اوّل و لا من آخر و فیه ارتفع ندآء اللّه و تهبّ روایح قدسه المنیع و لا تجعلوا اجسادکم عریّاً عن ردآء العزّ و لا قلوبکم عن ذکر ربّکم و لا سمعکم عن استماع نغماته الأبدع الأمنع العزیز الأفصح البلیغ
ان یا اشرف فاشکر اللّه بما شرّفک بلقائه و دخّلک تلقآء العرش مقعد عزّ عظیم فطوبی لعینک بما رأت جمال اللّه ربّک و ربّ الخلایق اجمعین فطوبی لأذنک بما سمعت نغمة اللّه المقتدر العلیم الحکیم ثمّ اعلم بأن تمّت میقات وقوفک لدی العرش قم ثمّ اذهب بلوح اللّه الی عباده المریدین الّذین احترقوا الأحجاب بنار الانجذاب و صعدوا الی اللّه الملک العزیز الحمید ثمّ ذکّرهم بما ورد علینا من الّذینهم خلقوا بأمر من لدنّا ثمّ بشّرهم برضوان اللّه لیکوننّ من المستبشرین ان اقصص لهم من قصص الغلام لیطّلعنّ بها و یکوننّ من الذّاکرین قل یا احبّآء اللّه قوموا علی النّصر و لا تتّبعوا الّذینهم جادلوا بنفس اللّه و انکروا حجّة الّتی جعلها اللّه برهان امره بین السّموات و الأرضین و بغوا علی اللّه علی شأن قاموا علی الاعراض فی مقابلة الوجه و ما استحیوا عن اللّه الّذی خلقهم بأمر من عنده و کذلک ورد علی جمال القدم من هؤلآء الظّالمین و بلغ الاعراض الی مقام قاموا علی قتلی بما القی الشّیطان فی صدورهم و کان اللّه علی ذلک لعلیم و شهید و لمّا شهدوا انفسهم عجزآء عند سلطنة اللّه و قدرته اذاً قاموا علی مکر جدید کذلک ورد علینا من الّذینهم خلقوا بأمر من عندنا و انّا کنّا قادرین انتم یا احبّآء اللّه کونوا سحاب الفضل لمن آمن باللّه و آیاته و عذاب المحتوم لمن کفر باللّه و امره و کان من المشرکین قل یا قوم لا تسمعوا قول المشرکین فی اللّه و مظهر نفسه اتّقوا من یوم کلّ یسألون عمّا فعلوا فی محضر ربّهم العلیّ العظیم و یجزون بما کسبوا فی الحیوة الباطلة و هذا ما قدّر علی الواح عزّ حفیظ و لا تکونوا من الّذین یتّخذون فی کلّ حین لأنفسهم امراً و یکفرون به فی حین آخر اتّقوا اللّه یا ملأ المؤمنین ان اتّخذوا ما نزل علیکم عن جهة العرش و دعوا ما دونه و کونوا علی الأمر لمن الرّاسخین
و ان رأیت الّذی سمّی بمحمّد قبل علیّ ذکّره من لدنّا و بلّغه ما امرت به لیقوم علی الأمر و یکون مستقیماً بحیث لا یزلّ قدماه عن صراط اللّه العزیز الحمید قل یا عبد تاللّه کلّما سمعت و عرفت قد ظهر من لدنّا و ما دونی قد خلق بأمری ان انت من العارفین و کلّما اشرنا به الی دونی هذا لحکمة من لدنّا و ما اطّلع بذلک احد الّا الّذین عرّفناهم مواقع الأمر و ایّدناهم بروح الأمین و انّک شقّ حجبات الأوهام لیستشرق علیک شمس الایقان عن مشرق اسمی الرّحمن و یجعلک من المخلصین قم علی خدمة ربّک و لا تلتفت الی الّذینهم کفروا باللّه و کانوا من المنکرین ان اذکر النّاس بالحکمة و الموعظة و لا تجادل مع احد فی امر ربّک لیتمّ حجّة ربّک علی العالمین کن متّحداً مع احبّآء اللّه ثمّ اجمعهم علی مقرّ الأمن فی ظلّ اسم ربّک العزیز العلیم ان احفظ العباد بأن لا یزلّهم همزات الشّیطان حین الّذی یرد علی ارضکم بمکر عظیم و معه ما یمنعکم عن حبّ الغلام کذلک نبّأناک من نبإ الغیب لتطّلع به و تکون من الثّابتین ان انقطع عن کلّ الأشطار ثمّ ولّ وجهک شطر الحرم مقرّ عرش ربّک الغفور الرّحیم ثمّ اعلم بأنّا اذکرناک فی الألواح من قبل و من بعد و ما وجدنا منک ما ینبغی لک ایّاک ان لا تمنع نفسک عمّا قدّرناه لک علی الواح قدس حفیظ خلّص نفسک عن کلّ ما یمنعک عن اللّه ثمّ اذکره بقلب خاشع منیر فینبغی لک بأن تکون مستقیماً علی الأمر علی شأن لو یجادلنّ معک کلّ من فی السّموات و الأرضین لن یقدرنّ ان یزلّنّک عن الأمر و یشهدنّ انفسهم عجزآء کذلک ینبغی لمن ینسب نفسه الی اللّه فی تلک الأیّام الّتی غرقوا فیها اکثر العباد فی غمرات الظّنون و الأوهام و کانوا من الهالکین
و اذا رأیت ابابصیر فاحضر هذا اللّوح تلقآء وجهه لیقرأه و یکون من العارفین و کبّر من لدنّا علی وجهه لیستبشر ببشارات الرّوح من لدن عزیز حکیم قل یا عبد انّا نزّلنا علیک الآیات و ارسلناها الیک رحمة من لدنّا لتذّکر الّذینهم کانوا فی ارضک لیقومنّ عن رقدهم و یقبلنّ بقلوبهم الی قبلة الّتی عند ظهورها خرّت وجوه اهل ملإ العالین ثمّ ذکّر من لدنّا احبّآء اللّه الّذین ما منعهم الأحجاب عن الدّخول فی لجّة بحر رحمة ربّک المعطی الکریم کذلک امرناک و القیناک و الهمناک لتشکر اللّه ربّک فی کلّ الأحیان و تکون من الشّاکرین و الرّوح و العزّ و البهآء علیکم یا اهل البهآء و علی الّذین ارادوا الوجه و کانوا من المقبلین
* * *
این توقیع منیع بجهت امة اللّه در ارض قاف نازل شده تا جمیع اماء اللّه تلاوت نمایند و در جمیع بلاد انتشار دهند
ان یا امة اللّه اتصبرین علی مقعدک بعد الّذی کان قمیص الغلام محمرّاً بدم البغضآء بین الارض و السّمآء و ینادی فی کلّ حین بندآء حزین و کلّما یستغیث من احبّآئه یتقرّبون الیه بسیوف الحسد و کذلک کان الامر ان انت من العارفین اذاً قد وقع جمال البهآء فی غیابت الجبّ و انّکِ ان وجدتِ سیّارة العمآء فارسلیه لعلّ یدلی دلو الوفآء فی هذا البئر الظّلمآء و یرفع به الغلام و یستضیئ بلحاظه کلّ العالمین ان یا امتی اتصبرین علی محلّک بعد الّذی ابتلی الخلیل بید النّمرود و لن یجد لنفسه ناصراً الّا اللّه العزیز الجمیل ان یا امتی اتشربین المآء بعد الّذی کان الحسین ظمآناً فی ارض الطّفّ و کان ان یمصّ من عرقه قطرات دمّ منیر اتسیرین فی الرّضوان بعد الّذی کان جمال السّبحان متغیّراً بما اصابته البأسآء من جنود الشّیاطین ان یا امتی اتفرحین بعد الّذی بدل فرح اللّه ربّک بالحزن الکبری و بذلک استدمّت قلوب الممکنات ثمّ افئدة المقرّبین عن ورآء حجبات عزّ بدیع اتأکلین من نعمة اللّه ربّک بعد الّذی یأکل الغلام من قطعات کبده بما اکتسبت ایدی المنافقین قولی یا ملأ البیان ءاسترحتم فی بیوتکم بعد الّذی تغرّب جمال القدم و حلّ فی دیار الّتی لن یعرفه احد من اهلها لا من وضیعهم و لا من شریف اتضحکون بعد الّذی کان الرّوح بین یدی الیهود و یلدغوه کالثّعبان فی کلّ حین فوا حسرتاً علیکم بما نسیتم عهد اللّه و میثاقه و نبذتم امر اللّه و اخذتم ما امرکم هوىٰکم یا ملأ المنافقین
ان یا امآء اللّه اتکحلن عیونکنّ بعد الّذی یبکی عیون القدم و یجری الدّموع علی خدوده کما یمطر سحاب الفیض علی خدود ارض بدیع اتزیّنّ اجسادکنّ بعد الّذی کان ردآء اللّه مشبّکاً من رماح المنکرین اتدخلن فی حجرات السّرور بعد الّذی انقطعت نفحات السّرور عن رضوان اسمی العظیم ان یا امآئی اتحمّرن وجوهکنّ و اصفرّ وجه اللّه من لطمات البغضآء من الّذینهم ما آمنوا باحد من رسل اللّه بما انکروا هذا الفضل العزیز المنیع
یا امتی فاعلمی بانّ محبوب الرّحمن قد ابتلی بین ملأ البیان کما ابتلی علیّ بین ملأ الفرقان تاللّه بل اعظم من ذلک لو انت من الشّاهدین و انّ یوسف الجمال ینادی حین الّذی وقع تحت اظفار الذّئب و یستنصر من احبّآئه لعلّ یقوم احد علی نصره و یکون من النّاصرین اذاً فاضربن علی فخوذکنّ ثمّ علی ترائبکنّ ثمّ علی رؤسکنّ بما اراد الغلام ان یخرج عن بین هؤلآء بما ورد علیه ما لا یحصیه احد من العالمین تاللّه اهتزّت شجرة القصوی ثمّ انقعرت بجذعها علی وجه الارض بما هبّت علی سدرة المنتهی روایح السّموم عن شطر القلوب من عبادنا المشرکین ان یا امتی اتسترین رأسک بعد الّذی ارتفع رأس الغلام علی سنان البغضآء و بذلک عرّت الحوریّات رؤسهنّ فی غرفات البقآء و قلعن شعراتهنّ بما شهدن سلطان الابهی بین یدی الاشقیآء الّذینهم اعترضوا علی اللّه و کانوا من المعترضین علی جمال عزّ قدیم
ان یا جمال القدم ذکّر العباد بما اذکرناه لک خلف سرادق العصمة ثمّ اکشف جمال الاسرار عن حجبات الاستار اقلّ من ان یلتفت بذلک احد الّا کلّ فطن طاهر علیم لعلّ یعرفون بما نزّلنا حکمه فی التّورىٰة و جعلناه عبرة للسّامعین لانّ فی ذلک لآیات للعارفین و بیّنات للموقنین و دلالات لکلّ مجاهد امین الّذین لن یمنعهم اشارات الکلمات عن الورود فی مقابلة العرش هذا المقرّ المقدّس الّذی بترابه یستبرکون اهل ملأ القدم علی مکامن قدس رفیع قل انّا خلقنا البلعام من قبل بقبضة من الطّین ثمّ البسناه قمیص الاسمآء بحیث اشتهرنا اسمه بین عبادنا المقرّبین و ارفعنا ذکره الی مقام الّذی کان ان یذکره النّاس فی اکثر الدّیار و احاطته امطار الفضل من سحاب امرنا المبرم العزیز القدیر فلمّا قضت ایّام بعثنا بعده الکلیم بآیات بیّنات و ارسلناه الی بلده اذاً انکره و غرّته الرّیاسة الی ان حارب بالّذی بحرف منه خلق السّموات و ما دونها و الارضین و ما علیها و جعلناه مظهر نفسی العلیم الحکیم ان یا عبد خذ زمام القلم ثمّ اکف بما اجریت من فمه من رحیق القدس و تسنیم المنیر ان اختم الکلام فی هذا المقام ثمّ ابتدأ بذکر اصفیآئی لیکون ذکراً و شرفاً للذّاکرین
قل ان یا اهل البهآء ان ارکبوا سفینة البقآء الّتی جرت علی بحر الحمرآء انّ اللّه ما قدّر للمشرکین نصیباً منها لانّها لا تحمل الّا اهل التّقی من اصحاب هذا الفتی الّذی رکب رفرف الاستجلال و یصح بین السّموات و الارض و یدعو النّاس الی وجه اللّه لعلّ یکوننّ من المتوجّهین و انتم یا اهل البهآء ان وجدتم احداً ان یحلّ الالماس و یجریه علی الالواح فاکتبوا به ما نزل فی هذا اللّوح ثمّ انشروه فی کلّ البلاد لیظهر آثار اللّه بین عباده الموقنین و ان لن تجدوا فاکتبوه بالذّهب الخالص ایّاکم ان لا تجاوزوا عمّا اُمرتم به و لا تکوننّ من الصّابرین قل انّ اللّه قد اشرق عن افق تلک الکلمات شموساً مشرقات و لا یعلم عدّتها الّا اللّه المحصی العلیم و یربّی بکلّ واحد منها عالماً من عوالمه الّتی ما اطّلع بها احد من الممکنات الّا اللّه العالم الخبیر فطوبی لمن قابلها و استضآء بها و یخرّ بوجهه عند اشراقها و لا یکوننّ من المستکبرین و انّ حرفاً من هذا اللّوح لیکفی فی الحجّیّة و البرهان کلّ من فی السّموات و الارض و لا یعرفها الّا کلّ منصف بصیر و لو یضعها احد علی کلّ شیئ او تتلی علی السّموات و الارض لیجدها خاضعاً لوجه ربّک و تلک الکلمات نلقیها علی العباد لعلّ النّاس یکوننّ من المقبلین و یستقیمنّ علی الامر و ینصرنّ هذا العبد الوحید الوتر الفرید
اینکلمات در شرح توقیع مبارک نازل شده ولکن معانی الفاظ آن بلسان پارسی شرح شده و بر حقیقت معانی آن احدی آگاه نه الّا نفسه المقتدر العزیز القدیر
ای کنیز خدا آیا صبر را در صدر قرار دهی و یا اصطبار را بر اضطراب اختیار نمائی بعد از آنکه قمیص این غلام الهی و ثیاب این جمال روحانی مرشوش و محمرّ گشته بدم بغضا در بین ارض و سما و در کلّ حین بنداء حزین ندا فرماید و هر گاه از دوستان استغاثه نماید و یا از محبّان استعانت جوید بشمشیرهای حسد تقرّب جویند و به تیغهای رشک و غضب اجابت نمایند این چنین بوده است امر این جمال مظلوم اگر هستی تو از عارفین و در اینوقت جمال ابهی در بئر ظلما مسجون گشته و در جنح بلا محبوس شده پس اگر یافتی تو سیّارۀ عما را او را بر سر این بئر ظلمانی دلالت نما و بر نصرت این یوسف مصر رحمانی هدایت کن که شاید دلو وفا را در این بئر ظلما فرود آرد و نزول دهد و این جمال الهی صعود کند و بلحظات و نظرات او مستضیئ شوند عالمیان ای کنیز من آیا در محلّ خود صابر شوی و بر مسکن خویش ساکن گردی و آسایش طلبی بعد از آنکه خلیل رحمن در دست نمرود ملک طغیان مبتلا گشته و از برای نفس خود ناصری نیابد و معینی مشاهده ننماید مگر خداوندی که عزیز و جمیل است ای کنیز من آیا از ماء عذب فرات بنوشی بعد از آنکه حسین مظلوم کبد مبارکش از نار عطش سوخته و خدّ منیرش از حرارت ظمأ برافروخته بشدّتیکه از عروق مبارکش قطرات دم میمکد ای کنیز من آیا رخت طلب را بساحت گلستان طرب کشانی و یا بجهت سیر و سیاحت خود را برضوان سرور و بهجت رسانی بعد از آنکه جمال الهی از ایذا و اذیّت جنود شیاطین نفسانی متغیّر و پژمرده گشته و نار طلعتش خاموش و افسرده شده ای کنیز من آیا سرور و شادمانی جوئی و یا فرح و کامرانی طلبی بعد از آنکه فرح و مسرّت پروردگار بحزن و کدورت عظمی تبدیل گشته و بدینجهت قطعات کبد ممکنات و افئدۀ مقرّبین از وراء حجبات بدمّ حمرا تقلیب شده ای کنیز خدا آیا از نعمت پروردگار خود تمتّع جوئی و برخورداری طلبی بعد از آنکه غلام الهی از قطعات کبد خود تناول نماید بسبب آنچه اکتساب کرده ایادی منافقین پس بندای بلند اعلی و حنین کبری ندا کن ای ملأ بیان آیا مستریح شوید در بیوت خود بعد از آنکه جمال قدم از ممالک قرب غروب نمود و در ملکی نزول فرموده که نشناسد او را احدی از اهل او نه از وضیع و نه از شریف ای کنیز من آیا متبسّم شوی و یا خنده نمائی بعد از آنکه روح در دست یهود افتاده و بزخم حسود و دار عنود مقتول و مصلوب گشته و چون ثعبان کین او را در کلّ حین بگزند پس حسرت باد بر شما بجهت آنکه عهد و میثاق حضرت ذو الجلال را فراموش کردید و نسیان نمودید و امر الهی را ترک نمودید و بطوع و رغبت قبول نمودید آنچه امر کرد شما را هوای نفسانی خود ای ملأ منافقین ای کنیزان خدا آیا چشم را بزینت کحل مکحول نمائید بعد از آنکه عیون قدم گریان است و دموع او بر خدود او چون امطار نیسان در فیضان و آیا اجساد خود را زینت دهید بعد از آنکه رداء محبوب مشبّک گشته از رماح انکارکنندگان و یا در حجرات سرور درآئید و یا در محافل فرح و ظهور حاضر شوید بعد از آنکه نفحات سرور مقطوع و شئونات بهجت و ظهور ممنوع شده از رضوان اسم عظیم من ای کنیزان من آیا خدود را چون گل حمرا بلون شقرا مشّاطه نمائید با آنکه جمال ابهی از لطمات بغضا بلون صفرا مشهود گشته از ظلم کسانیکه باحدی از رسل پروردگار ایمان و اقرار ننمودهاند و این فضل عزیز منیع را انکار نمودهاند ای کنیز من بدان که محبوب رحمن بین ملأ بیان چون نقطۀ اولی در بین ملأ فرقان مبتلا گشته قسم بجمال ذو الجلال که بلایاء این جمال اعظمتر و اکبرتر است از بلایاء اوّلین و آخرین اگر هستی تو از گواهان و در اینوقت یوسف جمال در تحت اظفار الذّئب بندای حزین ندا فرماید و از احبّاء خود طلب نصرت نماید که شاید نفسی بقدرت و سلطنت الهیّه بر این امر قیام نماید و این جمال مظلوم را نصرت نماید ای کنیزان من در این هنگام چون غلام روحانی اراده نموده که جمال نورانی را از انظار محبّین و مغلّین بپوشاند دست افسوس و حسرت را بکمال تأسّف و حیرت بر سر و سینه زنید و با نالۀ زار همراز گردید و بضجیج و حنین دمساز شوید تا از چشم چشمۀ خون موج زند و از قلب جیحون دم جاری و ساری گردد قسم بخدا که شجرۀ قصوی در مکامن اعلی باصل خود بزمین افتاد زیرا که وزید بر این سدرۀ منتهی و جمال ابهی اریاح سموم از قلوب کسانیکه مشرک باللّه بوده و خواهند بود ای کنیز من آیا سر را بمقنعههای الوان مستور و مزیّن نمائی بعد از آنکه رأس غلام مصر بقا بر سنان بغضا مرتفع گشته و باین سبب حوریّات فردوس که در غرفات بقا ساکن و مستریحند برهنه نمودند سرهای خود را و پریشان نمودند موهای خود را زیرا که مشاهده نمودند که سلطان ابهی در دست اشقیا مبتلا گشته و در کلّ حین بر این جمال قدیم اعتراض مینمایند
در این حین جمال ابهی به بیانات قدس روحانی و کلمات عزّ سبحانی میفرماید که ای اصحاب بها بر سفینۀ بقا راکب شوید و بر بحر حمرا در اینمدینۀ کبریا حرکت نمائید و در اینمقام قدر خود را دانسته که احدی در این موهبت عظمی و مکرمت کبری شریک نبوده و نخواهد بود چه که الیوم جمیع کشتیها در غمرات طمطام فنا مبتلا گشتهاند مگر این فلک قدس سبحانی و سفینۀ عزّ رحمانی که هر که باو تمسّک یافته از فتنۀ ایّام محفوظ ماند و مقدّس فرموده او را پروردگار از حمل مشرکین و قعود معرضین و اینست فضل پروردگار که مخصوص است باوراق سدرۀ تقدیس که از جیب قمیص ابهی بضیاء ابدع اصفی ظاهر گشتهاند پس قدر این فیض بدیع و فضل منیع را دانسته که مبادا مظاهر شیطان شما را از ظلّ سدرۀ رحمان منع نمایند و در ارض از محرومشدگان محسوب شوید پس شما ای بندگان من و مرایای جمال من اگر یافتید نفسی را اینکه قادر باشد که الماس را حل نماید و جریان دهد پس بنویسید این کلمات بدیع منیع را بمداد الماسیّه و نشر دهید او را در هر بلاد تا آنکه آثار الهی در ما بین عباد او انتشار یابد و اگر نیافتید و قادر بر او نگشتید پس بنویسید آنچه از سماء تقدیس نازل شده بذهب خالص و بفرستید بمدینهها و دیارهای من که شاید اهل دیار بجمال مختار راه یابند و هدایت شوند و از سلسبیل قدس منیع و تسنیم عزّ بدیع بیاشامند اینست وصیّت پروردگار شما اگر هستید از شنوندگان و بدرستیکه اشراق فرموده از افق این کلمات پروردگار عالمیان آفتابهای عزّ صمدانی را که احدی بر احصای اعداد آنها قادر نبوده و نخواهد بود مگر پروردگار شما که او است احصاکننده و دانا و تربیت میفرماید بهر یک از این آفتابها عالمی از عوالمهای خود را که اطّلاع بآن عوالم نیافته احدی از ممکنات مگر نفس او که عالم و دانا و محیط است بر جمیع عوالم خود پس بشارت باد کسی را که مرآت صدر خود را مقابل نماید باین آفتابهای عزّ تمکین که از مشرقهای امر ربّ العالمین طلوع نمودهاند و اشراق فرمودهاند و بیفتد بوجه خود بر تراب در نزد طلوع این شموس معانی و نباشد از تکبّرکنندگان
این کلمات در شرح آیات عزّ صمدانی بلسان فارسی ذکر شد تا هر نفس از معین قدس حیوان که از فم رحمان جاری و ساری گشته طلب حیات باقی نماید و بعضی از آیات این توقیع منیع ترجمه نشده بادراک قارئین منوط و مشروط گشته تا چه ادراک نمایند فعلی اللّه قصد السّبیل یهدی من یشآء الی صراطه العزیز المستقیم
* * *
قد نزل لورقةالرّضوان من لدی اللّه العزیز الرّحمن
ان یا امةاللّه ان ابکی فی نفسک بما وقع الغلام فی بئر الحسد و کان ذلک عن انظر النّاس خفیّا ان ابکی فی نفسک لهذا الغریب الّذی ابتلی بین یدی الحزبین فی هذا السّجن الّذی کان عن ورآء مدائن و جبال عظیما ان استقمی علی امر اللّه و حبّه و لا تنسیه و کونی فی حول النّار علی قطب المآء بالسّرّ الأمر مستقیما لا تضطربی عن الّذین هم کفروا و اشرکوا و کانوا عن مقرّ القرب علی الاعراض بعیدا
ذکّری من لدنّا ذبیح الأکبر ثمّ بشّریه برضوان الّذی کان عن جهة العرش فی بدع هذه الأیّام بالحقّ مخلوقا انّا ما نسیناه و اذکرناه فی الألواح من قلم الّذی کان منه الأسرار علی الرّمز مرقوما و نسأل اللّه بأن یثبته علی الأمر و یرزقه من ثمرات الّتی کانت من سدرة القدس باذن اللّه مشهودا
ذکّری من لدنّا امآء اللّواتی آمنّ باللّه ربّهنّ و کنّ بذکر اللّه فی هذا الذّکر الأعظم علی الحقّ مسرورا
* * *
هذه سورة القمیص قد نزّلناها بالحقّ و جعلناها مظهر هیکلی بین العالمین
بسم اللّه الأقدس الأقدس و بسمه البهیّ الأبهی
ان یا اهل البقآء فی الملإ الأعلی اسمعوا ندآء اللّه عن هذا النّسیم المتحرّک فی هذا الهوآء الخفیف تحت هذا السّمآء الرّقیق اللّطیف و انّه لمؤذّن النّاس بالحجّ الأعظم فی هذه الکلمة الأکبر الّتی کانت علی هیکل السّطر فی هذا الکتاب من قلم العزّ بالفضل مسطوراً قل انّه لکتاب الأعظم الّذی کان مختوماً بختام اللّه و مکنوناً خلف حجبات الغیب و مخزوناً فی خزاین العزّ و قد ظهر بالفضل علی هیئة العدل فی ایّام الّتی کانت علی الحقّ موعوداً
ان یا قرّة الرّوح فأنزل علی الممکنات من سمآء فضلک ما یغنیهم عمّا بین الأرضین و السّموات لأنّهم کانوا فقرآء فی سرّ السّرّ و فی فنآء هذا القباب عند مطلع هذا الجمال قد کانوا باذنک موقوفاً
ان یا قرّة الرّوح انّ المشرکین قد کانوا علی ریب فی امرک بعد الّذی انطقناک علی لحن الذّکر عند مطلع النّور فی هذا الظّهور الّذی اشرق فی هذا الطّور الّذی قد ارتفع علی هذین الاسمین فی هذین الشّمسین المشرقین فی الجمالین و انّک لا تحزن فاصبر ثمّ اصطبر فانّ ربّک الرّحمن یحرسک عن جنود الشّیطان و انّه قد کان علی العالمین حکیماً ان اخرق الحجبات عن وجهک ثمّ السّبحات عن جمالک ثمّ اطلع عن مطلع الفردوس علی هیکل النّور فی هیئة الرّوح و لا توجّه الی احد و لا ترتدّ بصرک الی وجوه المشرکین و توجّه الی جهة العرش شطر ربّک و انّه یکفیک عن العالمین جمیعاً و انّه ینصرک بالحقّ و یؤیّدک فی کلّ حین کما ایّدک بالفضل بحیث انطق الرّوح فی صدرک و جعلک علی العالمین ضیآءً منیراً قل تاللّه انّی لمنظر الأکبر فی الملإ الأعلی و الجمال الأطهر فی الأفق الأبهی و الکلمة الأظهر عند الشّجرة القصوی و النّبأ العظیم عند سدرة المنتهی و الطّلعة الغیب فی جبروت القضآء و سرّ اللّه و امره فی ملکوت البدآء و باشارة من قلمی قد ظهر حکم الکاف بین الأرض و السّمآء و امر النّون فی مداین الأسمآء و انّ ربّک الکریم قد فضّلک بالحقّ و جعلک علی العالمین رکناً شدیداً قل انّی انا الرّکن الأعظم و الکلمة الأتمّ و من تمسّک بی فقد تمسّک بحبل اللّه المتین فی هذا النّبإ المبین الّذی کان خلف سرادق العصمة عن ورآء حجبات العظمة بالحقّ مستوراً
ان یا قرّة البقآء فی مطلع السّنا تاللّه انت الحاکم فی هذا السّمآء فاحکم کیف تشآء بما ثبت من عندک احکام القضآء بالامضآء فانّ الشّموس و الأقمار و النّجوم مسخّرات بأمرک الا لک الأمر فی جبروت البقآء و لک الخلق فی ملکوت الأرض و السّمآء فانّ ربّک الّذی لا اله الّا هو قد جعلک للعالمین بالحقّ الخالص ناصراً و ظهیراً
ان یا اهل الأرض أ حسبتم ان تدخلوا الجنّة فی هذا العدن الّذی قد ظهر علی هیکل الرّضوان فی هذا الجنان من غیر حبّ هذا الغلام الأبدیّ الأحدیّ الأزلیّ السّرمدیّ العجمیّ العربیّ الالهی فبئس ما ظننتم فی انفسکم فانّ مثوی الظّالمین قد کان فی نار الّتی کانت فی اسفل الجحیم بالعدل موقوداً قل انّا نزّلنا فی قلوب المشرکین الرّعب علی العدل و فی قلوب الموحّدین سکینة بالفضل من هذا الکتاب الّذی کان عن سمآء الغیب علی العالمین بالفضل منزولاً
ان یا اهل الامکان اسمعوا نغمات اللّه فی قطب جنّة الفردوس من سدرة القدس الّتی کانت فی ارض الزّعفران بأیدی الرّحمن مغروساً قل تاللّه بنغمة منها تجلّی النّور علی الطّور الرّفیع فی سینآء القدس خلف لجّة الأنس لموسی الکلیم فی رفرف البقآء عند شجرة القصوی من هذه النّار المشتعلة الصّفرآء انّی انا اللّه ربّک و ربّ آبائک الأوّلین و انّه قد کان علی العالمین محیطا و بنغمة منها تحرّکت الأرواح فی اجساد الممکنات و تغرّدت دیک العرش بین الأرض و السّموات و نطقت روح القدس بلسان بدع ملیحاً و بها ظهرت حکم الکاف و النّون و تمّت نعمة اللّه علی من فی السّموات و الأرض و ظهر جمال اللّه بطراز الّذی انصعق عنه کلّ من فی الملک جمیعاً
یا اهل الأرض ان لن ترضوا بهذا الجمال الأطهر فی هذا الرّضوان الأکبر موتوا بغیظکم انّه قد ظهر بالحقّ و قد جعله اللّه نوراً للموحّدین و ناراً للمشرکین و انّه کان بکلّ شیء بصیراً قل لن یرفع الیوم ندآء احد الی اللّه الّا من دخل فی جنّة الخلد فنآء هذه الکلمة الّتی تنطق بالحقّ علی هذا الطّور الّذی کان علی الأمر رفیعاً قل انّه لکتاب اللّه و انّه لصحیفة المختومة الممهورة الّتی کانت تحت کنائز القدرة فی حجبات العصمة بالحقّ محفوظاً یا ملأ الأرضین و السّموات هل تقدرون ان تنفذوا من اقطار هذا الحصن الّذی قد کان من زبر الحدید عن ورآء جبل العزّ مرفوعاً و هل تستطیعون ان تخرجوا من ارض اللّه لا فوالّذی لا اله الّا هو لن تقدروا علی النّفوذ و لن تستطیعوا علی الخروج اذاً تمسّکوا بهذا الخیط الصّفرآء فی هذا الهوآء الّذی اشرق فی هذا السّمآء الّذی تجلّی علی هذا العمآء الّذی استظهر بلون الحمرآء فی قطب هذا البقآء الّذی ما ادرکه عیون اهل السّنآء لتکوننّ من اهل الفردوس فی رضوان القدس من قلم اللّه مکتوباً
ان یا ملأ البیان أ تقولون کما قالوا من قبل بأنّ ید اللّه مغلولة ام تظنّون فی انفسکم بأن سدّت ابواب الفضل بعد الّذی لم یزل کانت مفتوحة علی وجه السّموات و الأرض قل تاللّه اذاً قد فتح باب القدس عن یمین الفردوس و طلع عنه جمال القدم بسلطان مبیناً و هذا هو الّذی جعله اللّه بشیراً للموحّدین و نذیراً للمشرکین و انّه لسراج اللّه بین السّموات و الأرض یوقد بذاته لذاته من دهن نفسه و یستضیء منه اهل ملإ الأعلی ثمّ اهل لجّة الحمرآء ثمّ اهل قلزم القدس خلف لجج الکبریآء و کذلک کان الأمر من قلم القضآء علی لوح الامضآء بالحقّ مکتوباً
ان یا قرّة البقآء لا تمنع بدایع فیضک عن الممکنات و لا تحتجب من حجبات الاشارات فاخرج عن غرف الیاقوت ثمّ انفق خمر الحیوان فی هذا الرّضوان من کؤوس الرّحمن عن ید هذا الغلمان الّذی کان عن افق القدس بطراز اللّه مشهوداً ایّاک ان تغمض عیناک عن الفضل و تمنع کوثر الجود عن العباد لا تنظر الیهم و لا بما عندهم فانظر بالمنظر الأکبر مقام عزّ محموداً فارحم علیهم ثمّ ارتفع فی هذا السّمآء سحاب العزّ و البقآء ثمّ امطر علی الممکنات امطار فضل محبوباً لأنّک انت الکریم فی ملکوت الأسمآء و ذو الفضل القدیم فی جبروت البقآء و ذو الجود العظیم فی لاهوت العمآء و انّک انت قد کنت فی الملإ الأعلی فوق العرش بالفضل مشهوراً قل قد ظهر جمال الرّحمن و طلعة السّبحان فی هیکل الانسان فتبارک اللّه الّذی ارسله بالحقّ و علّم هذا القلم فی سرّ السّطر حکم البیان و انّه قد کان بکلّ شیء قدیراً
ان یا قرّة الرّوح حدّث النّاس بنعمة الّتی اعطیناک قبل خلق الموجودات فی ذرّ البقآء و قبل ان زیّنت هیاکل الأشیآء بقمیص الأسمآء حین الّذی کان آدم البقآء فی طین القضآء بالأمر مکنوناً و ان یرد علیک اعراض المشرکین لا تحزن فسوف نقدّس ذیل ردائک عن الاشارات من مظاهر الأسمآء و الصّفات کما طهّرناک عن عرفان کلّ مشرک شقیّاً فاستقم علی الأمر ثمّ انطق بین الأرض و السّمآء بما انطقنا الرّوح فی صدرک فتوکّل علی اللّه ربّک فی عشیّ القدس و اشراق القرب فانّه یکفیک بالحقّ عن کلّ ظالم اثیماً فأقبل الی اللّه ربّک ثمّ اعرض عمّا سواه و انّا نحرسک بسلطان القدرة و القوّة و نحفظک بعصمة الّتی ما ادرکها الخلایق جمیعاً فسوف یظهر امرک و نرفع اسمک فی الملإ الأسمآء و نذکرک فی سرادق القدس بلسان صدق امیناً کذلک نلقی علیک من آیات الأمر و نصرّف لک الآیات لتکون الحجّة من عند ربّک بالغة علی العالمین جمیعاً
ان یا ذکر اللّه الأکبر کیف اذکر بدایع ذکرک بما الهمتنی بعد الّذی احاطتنی المشرکون من کلّ الأشطار و انّک کنت بذلک شهیداً تاللّه قد ضللت رأس الخیط فی امری و صرت متحیّراً لما بدت البغضآء فی صدور الّذین ما آمنوا بک فی طرفة عین و انّک قد کنت بهم علیماً و اذا انظر الی بدایع مواهبک و عطایاک فی حقّی و التّقرّب الی نفسک یهتزّ روحی شوقاً للقائک و اذا ارتدّ البصر الی ابتلائی بین بریّتک تضطرب کینونتی خوفاً لقضائک و انت العالم بالحقّ فی کلّ شیء و کنت بکلّ شیء خبیراً
ان یا قرّة البقآء لا تحزن من شیء و لا تخف من احد ثمّ انفق علی اهل رفرف اللّاهوت من کؤوس البقآء و علی ملإ قدس الجبروت من خمر الحمرآء و علی اهل سرادق الملک و الملکوت من کؤوب البیضآء من هذا اللّبن الخالص الأصفی ثمّ علی اهل النّاسوت من اباریق القضآء و علی اهل البهآء ما ینقطعهم عن کلّ شیء و یجذبهم الی مکمن قدس قدیماً ایّاک ان تنظر الی المشرکین و بما اکتسبت ایدیهم ثمّ انظر بالمنظر الأعلی الی جمالک القدمیّ الأبدیّ الّذی اشرق بالحقّ عن افق اسم علیّاً و انّه یکفیک عن کلّ شیء و یحرسک عن رمی الشّیاطین و یرفعک بالعدل الی مقام عزّ بدیعاً لأنّک انت الحسین فی جبروت الأسمآء و بالعلیّ قد کنت فی حول العرش مذکوراً و اذا اشتدّ علیک الأمر لا تحزن فی نفسک ثمّ اصطبر فی سبیلی فانّ اجر الصّابرین قد کان فی امّ الکتاب من قلم القدس مکتوباً قل قد جآء القضآء من هذا الامضآء و یحکم ما یشآء علی من فی السّموات و الأرض من لدن عزیز حکیماً
یا اهل الأرض أ تدعون اسمآء الّتی سمّیتموها انتم و آبائکم و ما جعل اللّه لها من سلطان و تذرون الّذی جآءکم بسلطان عظیماً اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا ما یأمرکم به انفسکم فاتّبعوا امر اللّه و سننه بما نزل فی البیان ان الحکم الّا من عنده و انّه کان بکلّ شیء علیماً و لا تبخلوا بما اتاکم اللّه من فضله ثمّ انفقوا ما رزقتم به ان کنتم فقرآء یغنیکم اللّه من فضله انّه کان علی کلّ شیء قدیراً فسوف یجزی اللّه الّذین آمنوا ثمّ انفقوا احسن الجزآء من عنده و یدخلهم فی رضوان قدس قدیماً انّا لمّا اردنا ان نختم القول سمعنا النّدآء بین الأرض و السّمآء بأن یا جمال الکبریآء فی قمص الأبهی لا تمنع الآذان عن نغمات قدسک و لا الأبصار عن کحل عرفان جمالک و لا الشّموس عن بوارق انوار افضالک و لا القلوب عن نفحات حبّک و لا الممکنات عن رشحات فیض رحمتک الّتی کانت علی العالمین محیطاً و انّ حوریّات الفردوس و اهل حظایر الأنس ثمّ الّذینهم کانوا خلف العرش فی مواقع القدس نزلوا عن غرف البقآء و وقفوا فی الهوآء فوق الرّأس فی هذا الفضآء الأقدس الأطهر و یریدنّ ان یسمعنّ تغرّداتک الأحلی فی هذا المقام الأسنی تاللّه انّ الصّمت محبوب الّا عن نغماتک البدیع و کان العصمة مطلوب الّا فی امرک المنیع و الاصطبار ممدوح الّا عن جمالک الدّرّیّ العزیز اللّمیع و انّک قد کنت بعلمک الحقّ علی ما اقول علیماً تاللّه الحقّ بربواتک المحزونة قد تشبّکت الأکباد من اولی الوداد و رجعت الآیات الی جبروت السّداد و عرت هیاکل الأسمآء عن خلع الصّفات و حشرت الأشیآء بأثواب الحزن بین الأرضین و السّموات و انّک انت القادر بالحکم تفعل ما تشآء بسلطانک و انّک قد کنت علی کلّ شیء قدیراً و انّا لمّا سمعنا منادی الرّحمن عن جهة الرّضوان انتهینا لحن الأولی و ابتدأنا بلحن اخری لعلّ اهل السّکرآء من اولی البغضآء ینصفون فی هذا الأمر البدیع الأبدع الأعلی اقلّ من ذرّة الّتی تتحرّک فی هذا الهوآء و یشهدنّ قدرة ربّهم فی السّرّ و الاجهار فسبحان الّذی نزّل الآیات بالحقّ کما نزل علی علیّ بالحقّ و من قبله علی محمّد رسول اللّه و من قبله علی الرّوح و من قبله علی الکلیم علی انّه لا اله الّا هو له الأمر فی جبروت البقآء یحیی و یمیت ثمّ یمیت و یحیی و انّه هو باقی لا یفنی و سلطان لا یعلی و ملیک لا یبلی و ظاهر لا یخفی و باطن لا یبدی بیده ملکوت کلّ شیء و انّه لهو العزیز المختار
یا قوم اتّقوا اللّه و لا تکفروا بآیات اللّه و لا بالّذی یفتخر بلقائه سکّان السّموات و الأرض و من دونهما اهل ملإ القرب الّذین یرزقون فی کلّ حین بما یستشرق علیهم انوار الجمال من وجه اللّه المقتدر النّوّار قل یا قوم هذا نفس اللّه بینکم و سلطانه فیکم ایّاکم ان تجاحدوا بآیات اللّه بعد الّذی تنزل بالحقّ کما تنزل الأمطار و انّ الأمطار یمطر و یسکن ولکنّ الآیات تنزل فی کلّ حین بحیث لا یأخذها النّفاد و الّذین اوتوا بصائر القدس یشهدون بأنّها نزلت من جبروت اللّه المهیمن الجبّار یا قوم ان تکفروا بآیات اللّه فبأیّ حدیث آمنتم باللّه فی یوم الّذی فیه زلّت اقدام کلّ عارف و اقشعرّت جلود کلّ موقن و خطفت فیه الأبصار اتّقوا اللّه یا ملأ البیان و لا تجادلوا بالّذی آمنتم به من قبل فأنصفوا فی انفسکم و لا تختلفوا فی الّذی به رفعت اسمائکم و لا تعقّبوا کلّ مشرک مکّار قل أ تتّخذون لأنفسکم ارباباً من دون اللّه و تفعلون کما فعلوا امم الفرقان فویل لکم و بما اکتسبت ایدیکم فسوف ترجعون الی مثواکم فما مثوی الظّالمین الّا النّار قل انّ الّذین یصغون کلمة اللّه و ینصعقون شوقاً لها اولئک یسقون رحیق القدس من ید هذا الغلام الأحدیّ الأبدیّ الأزلیّ السّرمدیّ الالهیّ الّذی جآءکم علی سحاب الأمر بسلطنة و اقتدار
یا ملأ البیان أ تقرؤون الآیات و تکفرون منزلها تاللّه الحقّ ما فعل احد بمثل ما فعلتم و ما ارتکبت ملل مثل ما ارتکبتم فویل لکم یا ملأ الأشرار و انّکم خبتم فی انفسکم بحیث نسیتم عهد اللّه و نکثتم میثاقه و اعرضتم عن الّذی بأمره خلقتم و خلقت السّموات و الأرض انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر ینزل لمن یشآء ما یشآء و کلّ عنده بمقدار قل انّا وصّیناکم فی البیان بأن لا تکفروا بآیات اللّه اذا نزلت بالحقّ و انّا ما نزّلنا البیان الّا لهذا النّبإ الّذی کان مسطوراً برحیق القدس علی الواح الّتی ما ارتدّت فیه الأبصار فلمّا جئناکم عن مشرق الرّوح تارة اخری تولّیتم عن الصّراط و کفرتم بنعمة اللّه و اتّبعتم کلّ منکر مرتاب تاللّه الحقّ لن یعرفنا الیوم الّا الّذین صفت مرآة قلوبهم و طهرت انظارهم عن النّظر الی غیر اللّه اولئک اصحاب الأعراف یعرفون بارئهم فی کلّ شأن و یتمسّکون بعروة الوثقی فی هذا الحبل المحکم الأصفی کذلک نصرّف لکم الآیات و نلقی علیکم ما یغنیکم عن کلّ مشرک غدّار قل یا قوم انّی لن اخاف من نفسی بل علی الّذی یأتی من بعدی فی یوم الّذی توقد فیه النّار و تستضیء فیه الأنوار تاللّه الحقّ یا ملأ البیان تفعلون به ما لا فعل امّة الفرقان بعلیّ و لا النّصاری بمحمّد و لا الیهود بعیسی و لا الّذینهم کانوا من قبل قبل الی رسل اللّه و یشهد بذلک ما فعلتم بهذا العبد بعد الّذی جآءکم بسلطان الأمر و معه حجّة یعجز عنها کلّ ذی علم و اقتدار
ان یا ملأ البیان أ نسیتم حین الّذی جآءکم العلیّ بسلطان من الأمر و انکروه علمآء الفرقان الی ان افتوا علیه و قتلوه بشأن بکت علیه السّموات و الأرض و ناحت المقرّبون ثمّ اهل حجبات القرب و القدس و من ورائهم الأحجار و الأشجار و آمن به قلیل منکم اذاً رجع مرّة اخری لیمتاز الصّادق عن الکاذب اذاً کذّبتم و انکرتم الی ان کفرتم بما آمنتم به من قبل و کفی اللّه شهیداً بیننا و بینکم و من عنده علم الأسرار قل انتم فی الملإ الأعلی لمعروف بالکذب و فی جبروت البقآء بالشّرک و فی ملکوت الأسمآء بالکفر لأنّکم کفرتم بآیات اللّه بعد الّذی استدللتم بها لدونکم کذلک یظهر اللّه خائنة النّفوس و ما تخفی الأصدار و من المشرکین من قال هذه الآیات ما نزلت علی الفطرة تاللّه الحقّ انّ الفطرة حینئذ قد ظهرت علی هیکل خادم و قامت لدی الباب بخضوع و اناب یضجّ و یقول فویل لکم یا معشر المغلّین تاللّه انّی قد خلقت بأمر من لدنه کذلک تشهد لنفسها ولکن لا یفقهون هؤلآء الأشرار تاللّه انّها لتفتخر بنسبتها الی نفسنا الحقّ و انّا لم یزل کنّا غنیّاً عنها قد خلقناها و کلّ شیء بأمر من لدنّا و لا ینکر ذلک الّا کلّ منکر کفّار کذلک صفت لهم السنتهم الکذبة بحیث یقولون ما لا یشعرون و یفترون علی اللّه قل فمن اظلم ممّن افتری علی اللّه و کذّب بآیاته بعد الّذی نزلت فی اللّیالی و الأسحار قل موتوا بغیظکم لا مفرّ لکم الیوم الّا بأن تنکروا بما عندکم او تقرّوا بما نزل من جبروت الأمر من لدن عزیز مختار قل أ تقولون کما قالوا علمآء الفرقان اما تستحیون عن اللّه الّذی خلقکم و رزقکم و عرّفکم مظهر نفسه بآیات الّتی عجزت عنها العقول و الأفکار انتم یا جند اللّه طهّروا قلوبکم عن ذکر هؤلآء ثمّ قوموا علی نصر اللّه و امره ثمّ خذوا کتاب اللّه بقوّة من عندنا و لا تلتفتوا الی المشرکین و ما یقولون لأنّ الیوم ما بقی لهم من حجّة و لن ینفعهم شیء الّا ضرب الأعناق من سیوف اللّه العزیز المقتدر السّخّار تاللّه انتم یا ملأ الأحباب سیوف اللّه لو تشربون من هذا الکأس الّتی تنقطع بها النّفوس عن کلّ ما سواه و یرفعهم الی مقام لن یخافنّهم شیء عمّا فی السّموات و الأرض و لن یضطربنّهم قلّتهم و لا کثرة الفجّار فواللّه الّذی لا اله الّا هو لو یقوم واحد منکم علی نصرة امرنا لیغلّبه اللّه علی مائة الف و لو ازداد فی حبّه لیغلّبه اللّه علی من فی السّموات و الأرض کذلک نفخنا حینئذ روح القدرة فی کلّ الأشطار لیستقدرنّ به سکّان الفردوس فی ایّ شطر کان و ینصرنّ اللّه بارئهم فی کلّ لیالی و انهار ثمّ اعلموا بأنّ الّذین کانت قلوبهم متعلّقة بشیء عمّا فی السّموات و الأرض لن یقدرنّ ان یدخلنّ ملکوتی لأنّ اللّه قدّس هذا المقام عن دونه و جعله موطن الأبرار اذاً فاسعوا الی هذا المقام و لا تحرموا انفسکم عن هذا الفضل و لا تکوننّ اصحاب النّار انّ الّذینهم کفروا باللّه و سلطانه اولئک ترهقهم ذلّة و ما لهم من اللّه من عاصم فسوف یأخذهم سیاط القهر من لدی اللّه القادر القهّار کذلک نزّلنا لکم الآیات و صرّفنا الأمر و سخّرناه بما اظهرنا من هذا القلم الأعلی لیکون تذکرة للأحبار ثمّ اعلموا یا قوم بأنّ اللّه قد جعل کلّ الحروفات من هذه الکلمات لرضوان اوسع عمّا یحصیه اهل الامکان ثمّ الّذینهم سکنوا عن خلف حجبات النّور عند ظهورات هذا الظّهور عمّا یتجلّی علیهم من انوار السّبحان و جلسن فیها حوریّات المعانی و البیان من اسرار هذا الفتی الالهیّ الّذی استقرّ علی عرش الغفران و لو تکشف الجمال واحدة منهنّ علی اهل السّموات و الأرض کلّ ینصعقنّ بل ینعدمنّ الّا من تمسّک بحبل هذا الجمال الّذی تفرّد فی الأکوان بنفسه المنّان و ینطق جمال الغیب فی صدره فی کلّ الأحیان بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت المهیمن السّخّار و لمّا اردنا ان نختم القول قد سمعنا ندآء الرّحمن مرّة اخری عن جهة العرش فوق الرّضوان بأن یا جمال القدم اقسمک بجمالی ثمّ ضیائی ثمّ امری بأن لا تصمت عن نغماتک الأحلی ثمّ صرّف الآیات علی لحنک الأخری لأنّ اهل الغیب من عوالم العمآء یریدنّ ان یسمعنّ نغماتک الجذبآء و انّک انت القادر علی ما تشآء و انّک انت المقتدر العزیز المنیع
ان یا قرّة الأمر ذکّر فی ظلل الأنوار عبادنا الأخیار فی کلّ الأشطار لعلّ نغمة الجبّار یثبّتنّهم علی الأمر بحیث لا یبدّلنّ خلع المختار عن هیاکلهم و یقومنّ علی النّصر باسمی النّاصر المقتدر الغالب القدیر قل انّ ذکر اللّه احبّائه لیکون احلی عن کلّ حلو و اعزّ عن کلّ ما خلق بین السّموات و الأرضین فواللّه لو یعرفون النّاس قدر ما ینزل علیهم من آیات اللّه المهیمن العزیز المنیع لیفدون انفسهم و ینفقون اموالهم رجآء حرف من آثار ربّهم و کذلک نلقی علیکم من حکمة اللّه لتکوننّ من العارفین
ان یا اسمی اسمع ندآء ربّک حین الّذی استوی علی العرش بسلطان الّذی احاط الممکنات لتستقیم علی الأمر و تکون من الفائزین ثمّ اعلم بأنّا ابتلینا تحت مخالیب البغضآء و لن اجد لنفسی ناصراً الّا اللّه ربّی و ربّ العالمین و ورد علینا ما لا ورد علی اصفیآء اللّه من قبل و ما سمع شبهه اذن الخلایق اجمعین کذلک انبأناک من نبإ الرّوح لعلّ تنصره بما استطعت علیه و تکون فی امره لمن الرّاسخین قل انّه لن یحتاج بأحد و انّ النّصر کلّه فی قبضته ینصر من یشآء بأمر من عنده و انّه لهو العزیز المقتدر الحکیم و انّه لو یأمر النّاس بالنّصر هذا من فضله علیهم لیبلغهم الی ما اراد و انّه لغنیّ عن العالمین و بیده ملکوت کلّ شیء و فی یمینه جبروت الأمر و الخلق یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید ان استقم یا عبد حین الّذی یغشی النّاس سکر الأمر من هذا النّبإ الأعظم العظیم بحیث یفرّون الی الیمین و الشّمال و یجعلون اصابعهم فی آذانهم لئلّا یسمعوا نغمات الّتی بها استجذبت افئدة ملإ الأعلی و تحیّرت عقول الموحّدین کذلک احصینا الأمر فی الواح القضآء عن خلف حجبات العصمة و اخبرناک به فی هذا اللّوح المبین قل یا قوم تلک رحمة اللّه علیکم الّتی احاطت الذّرّات و هل رأیتم ابدع منها لا فوربّک الرّحمن ولکنّ النّاس اکثرهم فی حجبات عظیم قل تلک نسمة القدس الّتی تهبّ عن مشرق الأمر و هل احصیتم احسن منها لا فونفسی المنّان ان انتم من الموقنین
قل یا ملأ البیان انّا آمنّا بما نزل من عند اللّه فی کلّ الأعصار و بعلیّ و بما نزل علیه من آیات اللّه العزیز العالم العلیم و من قبله بمحمّد رسول اللّه و من قبله بأصفیآء اللّه و رسله الّذینهم خرقوا سبحات الأکوان و طلعوا عن افق الرّحمن بسلطان مبین و برهان لایح منیر قل انّا آمنّا بهم و بما عندهم من سنن اللّه و دینه ثمّ شرایع اللّه و امره انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ عنده فی الواح عزّ حفیظ کذلک شهد العبد لنفسه و یشهد علی ذلک کلّ الوجود من الغیب و الشّهود ان انتم من الشّاهدین قل یا قوم تاللّه هذا لعلیّ بالحقّ قد ظهر بسلطان الّذی ما ادرک شبهه عیون الّذینهم اعتکفوا فی خیام المجد عن ورآء حجبات النّور فکیف اعین هؤلآء المستضعفین و قد جرت عن یمینه بحور الحیوان و عن یساره جنود الرّحمن فتعالی من هذا الانسان الّذی ظهر فی قطب الامکان بجمال السّبحان فتعالی من هذا الجمال الأبدع الأمنع الأقدم القدیم
ان یا جمال القدم ذکّر فی الکتاب رضیالرّوح لیکون راضیاً عن نفسه و عمّا رشّحت علی فؤاده سحاب القدس من امطار عزّ بدیع لعلّ یحترق الحجبات بنار الّتی تجلّت فی قطب الامکان و یخرق سبحات الوهم بسلطانی المقتدر العزیز القدیر قل یا عبد لا تخف من احد فی سبیل ربّک خذ کأس الحیوان علی کفّک الیمنی ثمّ انفق بها علی الّذین تجدهم علی جهة الرّضوان فی هذا الجنان الّذی ظهر عن یمین الرّحمن و ان شهدت نفسک عاجزاً عن حمل الکلمة من هذا الثّقل الأکبر فاستقدر باسمی القادر العلیم الخبیر و ان احصیت بصرک ضعیفاً عن نقع الأوهام فاستبصر باسمی البصیر النّاظر العلیم الحکیم قم علی الأمر ثمّ خذ عصا الّذی اعطیناک فی سرّ تلک الکلمات ثمّ افلق بها بحر الأوهام فی تلک الأیّام الّتی اخذت الرّخوة کلّ من فی السّموات و الأرض الّا من شآء ربّک الرّحمن و انّه لیحفظ من یشآء و انّه لعلی کلّ شیء قدیر قل تاللّه قد ظهر جمال الأولی مرّة اخری و تجلّی من نور من انوار وجهه اقلّ من سمّ الابرة علی من فی السّموات و الأرض اذاً انصعقت الطّوریّون علی الطّور الرّفیع من هذا الجمال المشرق المنیع بعد الّذی اخبرناهم بهذا الأمر فی الواح عزّ حفیظ و انّک انت فاقرأ ما نزل من جمالنا الأولی فی قیّوم الأسمآء لتعرف سرّ الأمر فی هذا السّرّ الّذی تقنّع بالأسرار و کان خلف الأستار بما اکتسبت ایادی الظّلم من هؤلآء الأشرار و لا یعلم ذلک الّا اللّه العزیز المنیع و انّک ان اطّلعت فی الکتاب من اسرار ربّک و عرفت حکم الکرّة بعد کرّة الأولی ایّاک ان تظهر لأحد و لا تحرّک به لسانک لأنّ اهل لجّة البقآء لن یقدرنّ ان یسمعنّ بل ینعدمنّ فی الحین ایّاک ایّاک فاستر جمال الأمر عن الّذینهم کفروا و اشرکوا و انّک فاشهد جمال القدم فی مرآة قلبک ثمّ استأنس به و کن من الشّاکرین فاستر جمال اللّه عن عیون المشرکین ثمّ اسراره عن قلوب المغلّین تاللّه الحقّ تلک ایّام فیها امتحن اللّه کلّ النّبیّین و المرسلین ثمّ الّذینهم کانوا خلف سرادق العصمة و فسطاط العظمة و خبآء العزّة و کیف هؤلآء المشرکین الّذین اتّخذوا الههم انفسهم و اذا یظهر علیهم سلطنة اللّه و اقتداره ثمّ عظمته و اجلاله یجعلون کفّ الاعراض علی ابصارهم ثمّ یسرعون فی المکر لیشتبهنّ علی العباد کذلک نلقی علیک ما یحفظک عن رمی هؤلآء الشّیاطین و انّک ان ترید ان تشرب من هذه الشّرعة الّتی جرت عن یمین الفضل و بما وعدت به فی قطب الرّضوان من الکافور و السّلسبیل فانقطع عن کلّ من فی السّموات و الأرض و عن کلّ ما جری علیه حکم الأسمآء فی ملکوت البدآء لیفتح علی قلبک ابواب المعانی و البیان و تطّلع بأسرار الرّحمن فی هذا الرّضوان و تکون من الموقنین ان یا رضیالرّوح تفکّر فیما نزل علیک من لدن عزیز علیم لعلّ تعرف ما اراد اللّه عرفانه لنفسک و تصل مقام الّذی قدّر لک فی الواح عزّ کریم و انّا ارسلنا الیک هذا القمیص الّذی کان مرشوشاً بدم صادق لعلّ تطّلع بما هو المستور عن انظر العالمین الّا من شآء ربّک الّذین لا یمنعهم الحجبات و لا الاشارات و لا منع کلّ مانع ولو یظهر علی صور الصّافین و الکروبیّین لأنّهم ینظرون بالمنظر الأکبر فی هذا الجمال الأظهر و یعرفون الحجّة بنفسها لا بغیرها لأنّ دلیله آیاته و وجوده اثباته کذلک کان الأمر من قبل و من بعد ان انتم من العارفین
ان یا قرّة البقآء قل تاللّه انّا ما نزّلنا فی الألواح کلمة علی لحن البدیع عمّا القینا علی القلم من اسرار القدم لأنّا وجدنا ملأ البیان فی سکر و غفلة و وهم لن یقاس بملل الأخری لذا ستر عنهم هیکل الکبریآء جماله الأنور الأعلی بألف الف حجاب من النّور لئلّا یرتدّ الیه الأبصار من هؤلآء الخائنین اذاً فابک بما ورد علیّ من الّذینهم کفروا و اشرکوا و کانوا فی انفسهم لمن المحتجبین فواللّه ما مسّنا من الأحباب لأشدّ و اعظم عمّا مسّتنا من الکافرین تکاد ان تنفطر السّمآء و تنشقّ الأرض و تنسف الجبال و تنعدم قوایم العرش و تنهدم ارکان الفردوس و تحرق افئدة المقرّبین اذاً یبکی قلم الأمر و تضجّ ورقآء البقآء و تصیح حمامة العمآء بما اراد اللّه ان یثبت لعباده ایمانه بعد الّذی کلّ خلقوا بأمره و یشهد بذلک کلّ ما خلق بین السّموات و الأرضین قل یا قوم انّا آمنّا برسل اللّه و صفوته و بما نزل علیهم من آیات اللّه العزیز المنزل الکریم فبأیّ ذنب انکرتم هذا الفیض الّذی ما حمل مثله سحاب الأمر و لا ادرکه غمام الجود و ما اشهده عیون المقرّبین ان یا قرّة البقآء صرّف القلم عن ذکر هؤلآء و لا تدخل الخائنین تحت سرادق ذکرک الأحلی تاللّه کلّ ما یجری من مدادک هو محبوب عند اهل ملإ الأعلی لذا عزیز علیّ بأن یحرّک اناملک العزیز علی غیر ذکرک البدیع العظیم اذاً فاختم ذکر المشرکین ثمّ ابتدئ بذکر الموحّدین من احبّائک لعلّ یثبّتنّهم بدایع لحناتک المنیع علی صراطک العزیز الرّفیع لأنّ المشرکین من اولی النّفاق ارادوا ان یدخلنّ البغضآء فی قلوب الأحبّآء الّذین مرّ علیهم مرسلات البقآء عن شطر البهآء و کذلک احصینا الأمر فی کتاب مبین
ان یا رضیالرّوح ذکّر اصفیآء اللّه الّذینهم کانوا فی ارضک هناک لیسرّنّ فی انفسهم بما حرّک علی اسمائهم قلم اللّه العزیز القادر العلیم
و منهم من سمّی بمحمّد ذکّره بذکر من لدنّا لیفتخر بذلک بین العالمین قل یا عبد فامح عن قلبک کلّ ذکر دون ذکری العزیز المنیع فاجعل حصنک حبّی ثمّ ردائک امری ثمّ درعک ذکری ثمّ انیسک جمالی ثمّ اقترافک التّوکّل علی نفسی المنّان المقتدر المتعالی العلیم
ثمّ ذکّر الّذی سمّی باسمی لیکون اسمه باقیاً فی جبروت العمآء و ملکوت البقآء و یکون من المتذکّرین قل یا عبد فاشکر اللّه بما جعلک سمیّ نفسه و ارسل علیک نفحات الرّضوان حین الّذی کنت حاضراً بین یدی العرش علی مقعد الصّدق عند ملیک مقتدر قدیر اذاً فاجهد بأن یظهر منک فی ایّامک ما یلیق لهذا الاسم الطّاهر المرتفع المنیع ذکّر نفسک ثمّ ذکّر العباد بهذا الاسم المبارک المنیر
ثمّ ذکّر الحآء و السّین بسلطان الذّکر لیخرّ بوجهه علی التّراب لوجه اللّه ربّک و ربّ من فی الملک اجمعین قل یا حسن احسن کما احسن اللّه الیک ثمّ طهّر نفسک لتجلّی نفسه و قلبک عن خطوات المشرکین دع الدّنیا و من فیها و علیها فی ظلّک ثمّ استظلّ فی ظلّی الّذی احاط الممکنات و سکن فی جواره ملأ المقدّسین
ثمّ ذکّر الزّمان بآیات الرّحمن الّتی ینزل عن جهة عرش عظیم قل یا زمان اوّلاً فانقطع عن الزّمان و ما فیه لتقدر ان تعرج الی معارج السّبحان بین یدی ربّک المنّان العزیز المقتدر القدیم تاللّه لن ینفعک الیوم شیء الّا حبّی فتمسّک به و کن من الموقنین و ان یأخذک الذّلّة لاسمی لا تحزن فتوکّل علی اللّه و انّه یعصمک عن ضرّ الشّیاطین ان استقم علی حبّ مولاک بحیث لا یزلّک شیء عمّا خلق و یخلق و انّ هذا سجیّة المستقیمین ثمّ ذکّر ابنک من لدنّا ثمّ زیّن هامته بتاج القرب من هذا القلم الدّرّیّ المتین
ثمّ بشّر الرّضا ببشارات الرّوح الّذی استجار فی ظلّ ربّه فی شهور و سنین قل یا عبد لا تحزن عن الفراق و انّا بعثناک بین یدینا و کتبنا اسمک فی الواح القرب مع المقرّبین ایّاک ان تنس نغمات ربّک و نفحاته و انوار جماله حین الّذی یستشرق بینکم و یستضیء منه اهل ملإ العالین ثمّ ذکّر ابیه و ابنه ثمّ اخیه و من معه الّذینهم حضروا بین یدی ربّهم و تجلّی علیهم الوجه بأنوار قدس لمیع قل انّا فجّرنا لکم من جبل القدس فی سرّ هذا الرّضوان ینابیع من الکوثر و السّلسبیل اذاً انتم یا ملأ البیان لا تحرموا انفسکم ثمّ تقرّبوا الیه و لا تکوننّ من الصّابرین تاللّه الحقّ قد فزتم بما لا فاز احد من قبلکم ان تعرفوا نعمة اللّه الّتی نزلت علیکم من غمام القدس و تکوننّ من الرّاسخین کذلک مننّا علیکم و انزلنا علیکم الفضل من کلّ الجهات و عن هذا الشّطر المقدّس المتعالی المنیع
ان یا قلم القدس ذکّر التّراب لیتذکّر فی نفسه و یقبل الی وجه ربّه و یکون من المنقطعین قل یا عبد قم عن التّراب و عمّا یخرج منه لتستطیع ان تعرف ربّک العلیّ الأولی و تکون من الفائزین تاللّه الحقّ الیوم لم یکن لأحد مفرّ و لا مستقرّ الّا فی ظلّ وجهی العزیز المنیر و علی باب هذا الرّضوان ملائکة الأمر لموقوفون علی اسمی الحافظ السّمیع العلیم و ان یجدن من احد روایح الدّنیا و عمّا ظهر بین السّموات و الأرض یمنعنه عن الدّخول فی هذا الرّضوان و عن الوقوف بین یدی ربّک المنّان القدیم کذلک یعلّمک الورقآء و الّذینهم آمنوا باللّه العزیز المتوحّد الفرید
ثمّ ذکّر الحسین بما یذکره روح الأمین بآیات قدس مبین لیطیرنّ فی هوآء القرب و یعرفنّ اللّه ربّه و ربّ العالمین فی تلک الأیّام الّتی ما خلّص وجهه احد لوجه ربّه و کلّ یعبدون الأوهام کما عبدوا عباد قبلهم و کذلک کان و یکون و کان نفسی الرّحمن علی ما اقول شهید
ثمّ اذکر فی الکتاب ذکر عبادنا الأخری فی الملإ المقدّسین قل انّ الحسن ثمّ علیّ قبل نبیل ثمّ الحسن کلّ من الصّالحین ثمّ محمّد قبل علیّ ثمّ العبد قبل علیّ ثمّ علیّ قبل رضا ثمّ عبادنا الأخیار کلّ من المخلصین و لکلّ قدّر فی الواح القدس ما لا یحصیه احد من العالمین اللّه الّذی خلقهم و ایّدهم علی امره و عرّفهم مظهر نفسه و جعلهم من المؤمنین و یصلنّ الی هذا المقام ان لن یغیّروا نعمة اللّه علی انفسهم و ان یغیّروا یغیّر اللّه علیهم انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ عنده فی امام علیم قل ان یا احبّآء الرّحمن ان اخرجوا عن خلف حجبات الامکان و سبحات الأکوان بقوّة ربّکم المنّان ثمّ استقیموا علی الأمر بین السّموات و الأرض بحیث لو یجتمعنّ علیکم کلّ ما کان و ما یکون بکلّ ما عندهم لیبدّلنّکم علی ما کنتم علیه لن یکوننّ قدرآء بل یشهدنّ انفسهم عجزآء عن ذلک کذلک یحقّق اللّه الحقّ بکلماته و یثبت الأمر بآیاته ان انتم من العارفین اذاً خلّصوا مرایا قلوبکم لتجلّی الأنوار من هذا الجمال الّذی اشرق فی قطب الاستجلال و یستضیء فی مرکز الزّوال بضیآء الّذی استضآء منه کلّ من فی السّموات و الأرضین الّا الّذینهم کفروا بآیات اللّه ثمّ انکروا برهانه و جاحدوا آثاره و اعرضوا عن جماله و کانوا من المغلّین قل تاللّه قد انصعقت الطّوریّون علی سینآء الأمر و فرّت العمائیّون عن هذا القسورة الالهی و سیموتنّ الرّوحیّون فی هذا الفزع الّذی فیه یجزع کلّ شیء الّا من اخذه ید الفضل من لدن عزیز قدیر
قل یا قوم فاقرؤوا کلمات اللّه علی احسن النّغمات لیستجذب منها اهل الأرضین و السّموات تاللّه الحقّ لو احد یتلو ما نزل من جبروت البقآء من جمال اللّه العلیّ الأبهی فقد یبعثه اللّه فی جنّة الخلد علی جمال الّذی یستضیء من انوار وجهه اهل ملإ الأعلی و یزورنّه اهل سرادق القدس و اهل خبآء الخفآء الّذین ما وقعت علی وجوههم اعین الّذینهم کفروا بآیات الرّحمن فی هذا الزّمان الّذی استعلی علی الممکنات بجبروته الّذی احاط کلّ الذّرّات ان انتم من الشّاهدین کذلک قدّر اللّه لکلّ نفس یقرأ آیاته و من دون ذلک یبعثها عند مطلع کلّ ظهور لیتمّ نعمته علیه و علی العالمین کذلک یجزی اللّه عباده الّذین یذکرونه احسن الجزآء من عنده و انّه ولیّ المحسنین ثمّ اعلم بأنّ الّذینهم حضروا بین یدی العرش اولئک فازوا بما لا فاز به احد دونهم کذلک یمنّ اللّه علی من یشآء من خلقه انّه ما من اله الّا هو یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید له الجود و الفضل یختصّ من یشآء بفضله لا اله الّا هو المعطی العزیز الجمیل و الّذین اذکرنا اسمائهم فی اللّوح منهم من طار الی مواقع القدس و منهم من وقف لدی عقبة الدّنیا لکلّ نصیب عند ربّهم و کلّ عنده فی الواح عزّ عظیم و الّذین ما اذکرنا اسمائهم انت ذکّرهم بأذکار الرّوح من لدن ربّک العزیز الغالب القدیر و انّک ان فزت بهذا اللّوح الّذی فیه فصّلت اسرار ما کان و ما یکون قم عن مقامک ثمّ ضعه علی رأسک و قل
سبحانک اللّهمّ یا الهی اشهد بلسانی و قلبی بأنّ نعمتک البدیعة احاطت کلّ الذّرّات عمّا خلق بین الأرضین و السّموات بحیث ما بقی من شیء الّا و قد تمّت علیه حجّتک و لاح له برهانک و بلغت به کلمتک و ظهر له سلطانک و نزلت الیه آیاتک و بدت له آثار فیضک اذاً یا الهی انقطعت عن کلّ ما سواک و قمت لدی خیام مجدک و خبآء فضلک بحیث طهّرت قلبی و لسانی عن حبّ غیرک و ذکر دونک اذاً یا الهی فأدخلنی فی ظلّ شجرة فردانیّتک و سدرة عزّ سلطان وحدانیّتک ثمّ ارزقنی حلاوة آیاتک و ما ستر فیها من لآلئ علمک عمّا اردته لعبادک و لا تحرمنی یا الهی عن نفحات قدسک الّتی تهبّ علی هیئة المبشّرات عن شطر لقائک و علی صور الآیات عن منبع افضالک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت المعطی العزیز الرّحیم ثمّ استقمنی یا الهی علی امرک الّذی لا یقوم علیه احد الّا الّذینهم انقطعوا عن کلّ ما فی السّموات و الأرض ثمّ اجعل لی یا الهی قدم صدق علی حبّک و مقعد عزّ عند ظهور انوار وجهک ثمّ الحقنی بعبادک المخلصین
کذلک علّمناک و عرّفناک بعدما الهمناک و اشهدناک بعدما انبأناک لتشکر اللّه ربّک فی قلبک و تکون علی فرح و جذب بدیع فوجمالی لو یأخذک جذوة من نار الشّوق الّتی اوقدناها فی سدرات القدس علی سینآء تلک الکلمات لیجذبک الی مقام الّذی تشهد فی ظلّک ملکوت الأسمآء و الصّفات و تجد نفسک فی علوّ الّذی لن یبلغ الیه سکّان الأرضین و السّموات کذلک الهمک قلم القدم فی هذا الطّراز الأقدم لتکون من الثّابتین
ان یا حرف الجیم اذهب بقمیصی هذا ثمّ الق علی وجه الممکنات لعلّ مطالع الصّفات یخرجنّ عن خلف الحجبات و یطلعنّ عن ورآء السّبحات و یعرفنّ الّذی جآءهم عن شطر البقآء بسلطان مبین و انّک انت یا ذلک الحرف اوّلاً طهّر نفسک ثمّ طهّر النّاس عن دنس الأکبر من هذا الکوثر الأطهر الّذی اجریناه من عیون المعانی لتکون مبشّراً من لدنّا علی الخلایق اجمعین و کن خالصاً للّه ربّک بحیث لن یجد منک احد روایح دونه کذلک یأمرک لسان صدق علیم و انّک لو تسمع نصح ربّک لیجری اللّه من فمک مآء الحیوان و یحیی به کلّ عظم رمیم کذلک مننّا علیک مرّة اخری لتکون من المنقطعین و الحمد لمن یعرف مولاه فی هذا القمیص الدّرّیّ المبین
* * *
ابراهیم جناب سائل الّذی سأل ربّه من قبل و اجابه اللّه بفضل من عنده و انّه لهو المسئول المجیب
ان یا ایّها السّائل فاعلم بأن حضر بین یدینا کتاب من الّذی اشتعل بنار اللّه و وجدنا فیه ذکرک لذا رشّ علیک من رشحات طمطام البقآء عن شطر الفردوس لیطهّرک عن ریب الخلایق کلّها و ینقطعک بکلّک الی اللّه و ینطقک بثنآء نفسه بین العالمین ثمّ اعلم بأنّا اجبناک فیما سألت عن اللّه ربّک من قبل بالحجب و الأستار مرّة اشهدناک انوار الوجه عن خلف سبعین الف حجاب و مرّة غطّیناها لأنّا وجدنا فی ذلک الأیّام عرفان العباد فی مقام النّطفة و ما وجدنا احداً ان یحمل امانة اللّه الملک المقتدر القدیر لذا امسکنا القلم و ما اطلقنا زمامه الّا علی قدر مقدور و ربّینا عدّة معدودات بسلطان القدرة و الاقتدار فلمّا بلغوا الی ما اراد ربّک اذاً کسوناهم لحم الایقان و اتینا بخلق آخر فی حبّ ربّک فتبارک اللّه سلطان المقتدرین و احسن الخالقین ان من شیء الّا و له میقات عند ربّک فلمّا جآء الوعد یظهره بالحقّ و ینزل علیه ما قدّر له و انّه لهو المقتدر علی ما یرید ولو انّ کلّ کلمة عمّا نزّلت من لدنّا انّها لهی بالغة علی الممکنات و فیها کنزت لآلئ الحکمة فهنیئاً لمن یدلی فیها دلو العرفان و یصعد به غلام المعانی و یستغنی به عن العالمین و قدّرنا للعباد من کلّ کلمة نصیب علی ما هم علیه فطوبی لمن یأخذ نصیبه و لا یجعل نفسه من المحرومین ولکن قدّرنا ظهور الکلمة و ما قدّر فیها بین العباد علی مقادیر الّتی قدّرت من لدن علیم حکیم و جعلنا حجاب وجهها نفسها و کذلک کنّا قادرین و انّها لو تتجلّی علی العباد بما فیها لن یحملنّها احد بل یفرّنّ عنها کلّ من فی السّموات و الأرضین فانظر الی ما نزّل علی محمّد رسول اللّه و انّه حین النّزول قدّر له کنوز المعانی علی ما ینبغی له من لدن مقتدر قدیر ولکنّ النّاس ما عرفوا منه الّا علی مراتبهم و مقاماتهم و کذلک انّه ما کشف لهم وجه الحکمة الّا قدر حملهم و طاقتهم فلمّا بلغ النّاس الی البلوغ تجلّی علیهم بما فیه فی سنة السّتّین حین الّذی ظهر جمال القدم باسم علیّ قبل نبیل مع انّک تشهد الکلمة علی شأن واحد بحیث ما نقص عنها شیء و لا زاد علیها شیء و انّا لو نفصّل هذا المقام لن یکفیه الألواح و لا الأقلام و کان ربّک علی ذلک شهید و انّک ایقن بأنّ ربّک فی کلّ ظهور یتجلّی علی العباد علی مقدارهم مثلاً فانظر الی الشّمس فانّها حین طلوعها عن افقها تکون حرارتها و اثرها قلیلة و تزداد درجة بعد درجة لیستأنس بها الأشیآء قلیلاً قلیلاً الی ان یبلغ الی قطب الزّوال ثمّ تنزل بدرایج مقدّرة الی ان یغرب فی مغربها کلّ ذلک من حکمة اللّه ان انتم من العارفین و انّها لو تطلع بغتةً فی وسط السّمآء یضرّ حرارتها الأشیآء کذلک فانظر فی شمس المعانی لتکون من المطّلعین فانّها لو تستشرق فی اوّل فجر الظّهور بأنوار الّتی قدّر اللّه لها لیحترق ارض العرفان من قلوب العباد لأنّهم لن یقدرنّ ان یحملنّها او یستعکسنّ منها بل یضطربنّ منها و یکوننّ من المعدومین لذا یستشرق علیهم علی قدر قبولهم و استعدادهم کما شهدتم فی اوّل الظّهور ظهور ربّکم العلیّ الأعلی فی سنة السّتّین و انّه قد ظهر فی اوّل ظهوره بقمیص البابیّة و فی هذا المقام عرّج نطفة القبول و الاستعداد من کلّ شیء الی العلقة ثمّ بدّل القمیص بالولایة و اصعد الممکنات الی المضغة و انتهی الدّرایج بسلطانه الی ان بلّغهم الی مقام خلقاً آخر اذاً تجلّی علیهم باسم الرّبوبیّة و نطق بأنّی انا اللّه لا اله الّا هو العزیز المقتدر المتعالی العلیم ولکنّ الیوم قد ظهر فضل لو یقابلنّه کلّ الموجودات اقلّ من حین لیبلغنّهم الی مقام یعجز عن ذکره قلم الامکان ثمّ السن العالمین و لمثل هذا الرّبّ ینبغی التّسبیح من ملإ البقآء و التّکبیر من اهل ملإ الأعلی و التّقدیس من ملإ المقرّبین ثمّ اعلم بأنّ ربّک لو یرید ان یبلغ الممکنات من النّطفة الی البلوغ اقرب من لمح البصر لیقدر بقدرته الغالب المحیط ولکن احبّ ان یجری الأمور بأسبابها و درایجها الّتی قدّر لها لحکمة الّتی ما اطّلع بها احد الّا نفسه المهیمن الخبیر
ثمّ اعلم بأنّ اللّه ربّک لم یزل کان علی حالة واحدة لن ینزل و لن یصعد و کذلک مظهر نفسه فی ذلک المقام فتعالی عمّا یشیرنّ الیه العباد بما عندهم فتعالی عن وصف کلّ واصف خبیر و کلّ الکلمات عنده فی حدّ سوآء یرفعها فی وقت و ینزلها فی وقت و لا یسأل عمّا شآء و انّه لهو المقتدر القدیر و انّه حین الّذی یقول انّی عبد یربّی به مظاهر العبودیّة و کذلک فانظر فی البابیّة و فوق ذلک الی ان ینتهی بأنّی انا اللّه الملک العدل الحکیم و نسبة هذه المقامات الی نفسه تعالی فی حدّ سوآء بل لو تشهد بعین اللّه لتشهد کلّها خلق فی ملکه و ظهرت بأمره الغالب القادر الحکیم و انّک تفکّر فی هذا اللّوح و اذا وصلت الی ما کنز فیه قم ثمّ ابشر العباد لعلّ یقومنّ عن النّوم و یکوننّ من العارفین
ان یا خلیل لمّا تمّت میقات السّتر کشفنا من سرّ المستسرّ المقنّع بالسّرّ علی الحقّ الخالص سرّاً اقلّ من ان یحصی اذاً انصعقت مظاهر الأسمآء و فزع کلّ من فی السّموات و الأرض الّا الّذین اطمأنّت قلوبهم من انوار اللّه و فتحت ابصارهم بنور الیقین قل یا قوم لا تنظروا الیّ الّا بعینی ان تریدنّ ان تعرفنّ اللّه و قدرته و من دون ذلک لن تعرفونی ولو تفکّروا فی امری بدوام الملک و تنظرون الأشیآء ببقآء اللّه الملک القادر الباقی الحکیم کذلک بیّنّا الأمر لعلّ النّاس یستشعرنّ فی انفسهم و یکوننّ من العارفین و انّک فانظر شأن هؤلآء بعد الّذی شهدوا کلّهم بأنّی فدیت نفسی و اهلی فی سبیل اللّه و حفظاً لایمانهم و کنت بین الأعدآء فی ایّام الّتی اضطربت کلّ النّفوس و ستروا وجوههم عن الأحباب و الأعدآء و کانوا بحفظ انفسهم لمن المشتغلین و اظهرنا الأمر و بلّغناه الی مقام کلّ اعترفوا بسلطنة اللّه و قدرته الّا الّذین کان فی صدورهم غلّ الغلام و کانوا من المشرکین و مع هذا الظّهور الّذی احاط الممکنات و هذا الاشراق الّذی ما سمعوا شبهه فی الآفاق اعترضوا علیّ ملأ البیان و منهم من اعرض عن الصّراط و کفر بالّذی آمن به و بغی علی اللّه المقتدر المهیمن العلیّ العظیم و منهم من توقّف لدی الصّراط و علّق امر اللّه بساذجه بتصدیق الّذی خلق بقولی و بذلک حبط اعماله و ما کان من الشّاعرین و منهم من قاس نفس اللّه بنفسه و غرّته الأسمآء الی مقام حارب بوجهی و افتی علی قتلی و نسبنی بکلّ ما کان فی نفسه اذاً اشکر فی بثّی و حزنی الّذی خلقنی و ارسلنی و احمده فی قضایاه و فی وحدتی ثمّ ابتلائی بین هؤلآء الغافلین و صبرت و اصبر فی الضّرّآء متّکلاً علی اللّه و اقول
ای ربّ فاهد العباد الی شطر جودک و مواهبک و لا تحرمهم عن بدایع فضلک و الطافک لأنّهم لا یعلمون ما اردت لهم من رحمتک الّتی سبقت العالمین ای ربّ هؤلآء ضعفآء فی الجهر و ایتام فی السّرّ و انّک انت الکریم ذو الفضل المتعالی العظیم لا تقهر یا الهی علیهم ثمّ انظرهم الی میقات الّتی ینبغی لبدایع رحمتک لعلّ یرجعنّ الیک و یستغفرنّ عمّا ارتکبوا فی جنبک و انّک انت الغفور الرّحیم
و انّک یا ایّها الخلیل ذکّر وحدتی و غربتی ثمّ سجنی و ابتلائی و کن من الذّاکرین ثمّ ذکّر النّاس خالصاً لوجه اللّه لعلّ بک یحیی قلوب الّذینهم ماتوا من سطوة الأمر و اذاً یکوننّ من المیّتین کذلک امرناک و بلّغناک بتبلیغ مبین و البهآء علیک و علی من معک علی امر اللّه القادر العزیز العلیم
* * *
ان یا ایّها السّالک فی صراط المحبّة و الشّارب عن کأس المرحمة فاعلم قد وصل الینا کتابک و عرفنا ما فیه من اشارات حبّک و بیانات خلوصک و اطّلعنا بما انت علیه و ما اخذتک نار الاشتیاق و حرقتک من ایّام الفراق عن بعدک عن لقآء محبوبک مع انّه معک فی کلّ حینک و انّک ان تراه فهنیئاً لک و ان لن تراه فانّه هو یراک و ان عرفته فقرّت عیناک و ان ما عرفته و انّه هو یعرفک فی منقلبک و مثواک و انّه لن یغفل عنک و لن ینساک و یسمع ضجیجک و نجواک و امّا ما ذکرتَ من ذکر النّیاز فاعلم بانّ نیازک حبّک انوار الجمال و ورودک فی شاطی بحر الجلال و تطهیر نفسک عن کلّ المقال عمّا یحدث من اهل الجدال لتهبّ علیک نسمات القدسیّة و تصلک الی مکمن الاحدیّة لتجد رایحة الحبّ عن قمیص الصّمدیّة و هذا هو اصل النّیاز لکلّ من فاز و دخل فی هذا الرّیاض و من دون ما ذکرنا لن یفید و لن یذکر ولو تملأ کلّ من فی السّموات و الارض من الذّهب الحمرآء و الفضّة البیضآء و کلّ ما سمعت من النّیاز فی قواعد الاولیآء هذا لم یکن الّا لظهور محبّة الحبیب الی المحبوب و بروز خلوص العاشق الی المعشوق لیظهر انقطاع العبد الی مولاه و اقتدآئه به فی آخرته و دنیاه والّا هم مقدّسون عن الدّنیا و زخرفها و زینتها و منزّهون عن کلّ ما یرجع الیها و قدر فیها لانّهم فی هوآء القدس یطیرون و فی قباب الرّوح ساکنون لن یأخذهم شئونات العرضیّة و لن یدرکهم افئدة المحدودة فی عوالم الملکیّة اذاً فاغمس فی هذا البحر الّذی جری من شطر المداد لتجد روایح الوداد و تطّلع علی اسرار العشق فی المبدأ و المعاد ثمّ اعلم بانّا قبلنا عنک نیازک و وجدنا من اورادک ما لا ینبغی ذکره و نسئل اللّه بان یرزقک من خمر البقآء الّتی فجّرت من عیون البهآء لیجذبک سکره و یأخذک صعقه و هذا من سکر الّذی لن یزول ابداً و لن یحول سرمداً
* * *
بسم اللّه الأمنع الأرفع الأقدس الأبهی
ان یا ایّها العبد اسمع ندآء اللّه ثمّ اعمل بما تؤمر من لدن ربّک و لا تکن فی دین اللّه من الّذینهم اذا اشرقت شمس الجمال عن افق الجلال اتّخذوا لأنفسهم ظلمةً و کانوا فی شکّ و ارتیاب ایّاک ان تشرک بالّذی کان لم یزل واحداً فی ذاته و ما اتّخذ لنفسه شریکاً و لا شبیهاً و یشهد بذلک کلّ ما نزّل من قبل من لدن عزیز وهّاب انّ الّذی سمّی بمحمّد قبل علیّ و نسبه اللّه الی نفسه انّه لورقة من اوراق تلک الشّجرة تاللّه الحقّ لو نأخذ عنه فی اقلّ من الحین فیوضات الأمر لیصفرّ و یسقط علی التّراب ان یا عبد هل تلعب فی امر اللّه و تحبّ ان تکون من الّذینهم یتّخذون فی کلّ حین ربّاً من دونی و الهاً سوائی و معبوداً غیری و محبوباً عن ورائی تاللّه قد زلّت اقدامهم و اسودّت وجوههم اذاً فاعتبروا یا ملأ الأحباب فاعلم بأنّی وحده قد کنت محبوب کلّ شیء و اله کلّ من فی السّموات و الأرض و ما اتّخذت لنفسی شریکاً فی الملک و کذلک کنت من قبل القبل و اکون الی آخر الّذی لا آخر له و انّک فاشهد بما شهد اللّه و لا تکن فی مریة و حجاب و انّا خلقنا الابن بأمر من لدنّا و قدرة من عندنا و انطقناه بثنآء نفسنا لیتذکّر به اولی الألباب و یشهدنّ قدرة ربّهم و یوقننّ بأنّه لهو المقتدر علی کلّ شیء ینطق من یشآء بسلطان من عنده و انّ الیه یرجع حکم المبدإ و المآب انّ الّذینهم ما حضروا تلقآء العرش و ما سمعوا نغمات اللّه و ما اشرقت علیهم انوار الجمال لو یتکلّمون بأهوآء انفسهم و یحتجبون بالأوهام لعلّ یغفرهم اللّه بعد رجوعهم الیه لأنّهم ما اطّلعوا بأصل الأمر و کانوا فی ستر و حجاب ولکن انت یا عبد کنت حاضراً تلقآء العرش و رأیت ببصرک و عرفت بقلبک بأنّ کلّ ذی شمس سجّاد لطلعتی و کلّ ذی عزّ معزّز بذکری و کلّ ذی ضیآء مشرق بعنایتی و کلّ ذی نور یطوف فی حولی و کلّ ذی امر قد ظهر بأمری تاللّه لو تفکّ بصرک لتشهد بأن خرّت لعظمة ربّک کلّ الأرباب کلّ الأمواج الّتی تشهد من هذا البحر تذکر فی مقامها و علّة ظهورها عنایة هذا البحر الّذی احاط الممکنات خف عن اللّه و لا تفسد فی الأرض بعد اصلاحها فأقبل بکلّک الی اللّه ثمّ اجتنب عن الذّئاب الّذین خرجوا من ایکات النّفاق ببغض اللّه و غلّه و اشرکوا به کذلک نعلّمک بالحقّ فضلاً من لدنّا علیک لتنقطع عن العالمین و تستظلّ فی ظلّ هذا القباب
ان یا عبد لا تقترن بذکری ذکر احد من الممکنات و لا بنفسی نفس احد من الموجودات لأنّ ما سوائی قد خلق باشارة من اصبعی اما شهدت کیف انفطر کلّ سمآء و انشقّ کلّ ارض و خسف کلّ قمر و مرّت الجبال کمرّ السّحاب و اما شهدت بأنّ کلّ الوجود فانی عند ظهورات عزّی و کلّ ذی قدرة فی اضطراب من خشیتی اتّق اللّه و لا تتّخذ امر اللّه هزؤاً و کن من الّذین دعوا کلّ من فی السّموات و الأرض عن ورائهم و اقبلوا الی هذا الوجه الّذی ظهر بالحقّ بخضوع و خشوع و اناب تب الی اللّه و لا تحزن الّذین تجد من قلوبهم نفحات حبّی ثمّ اخفض بین یدیهم جناح الذّلّ خالصاً لوجهی و انّا عرفنا بأنّک انت احزنت الّذی احبّ اللّه ربّه و عندنا علم السّموات و الأرض و علم کلّ شیء فی صحف و کتاب ایقن بأن لن یعزب عن علمنا من شیء لا فی السّموات و لا فی الأرض و لن یحرّک من ذرّ الّا بعد امری و کلّ شیء یحضر فی کلّ حین تلقآء عرشی و یقصّ ما فیه و له و ورد علیه و ظهر عنه کذلک کان امر ربّک و یشهد بذلک عباد الّذین انقطعوا عن کلّ الجهات و خرقوا بسلطنتی کلّ الأحجاب ان یا عبد انّا اجبناک من قبل و امرناک بأن تعاشر مع الأحباب بخضوع و خشوع و تذکّرهم بهذا المظلوم الّذی قاموا علیه عباد الّذینهم کفروا باللّه و اشرکوا بجماله و حاربوا بنفسه لعلّ یتذکّرنّ فی انفسهم باللّه الّذی خلق کلّ شیء بأمر من عنده و انّ الیه یرجع الأمر فی یوم الحساب و انّا امرناک بأن تخرق حجبات الأوهام و انّک زدت فی بعض النّفوس ما زدت اذاً طهرّ نفسک و روحک و ذاتک عن کلّ ما سوائی ثمّ ذکّر النّاس بالموعظة الحسنة فی هذا الجمال الّذی استوی علی عرش الأحزان فی تلک الأیّام و لم یجد لنفسه ناصراً الّا نفسه العزیز الوهّاب و البهآء علیک و علی من اتّبع امر مولاه و استقرّ الیه بعد الّذی اخذت کلّ النّفوس رجفة و اضطراب
ای رحیم بشنو نغمات ابدع احلی را از مقرّ حزن کبری و بکمال سلوک و مدارا با عباد اللّه رفتار نما بانقطاع خالص حرکت کن بشأنی که آثار حقّ از تو ظاهر شود لا تجادل مع احد و ذکّر النّاس بموعظة و حکمة ان یا عبد تخلّق بأخلاقی لأنّا ارفعنا حکم النّزاع و الجدال و اظهرنا الأمر بقدرة و اقتدار من غیر ان یلتفت به احد من العالمین لأنّ القدرة فی ارادتی لا فی المحاربة و الجدال کذلک یعظک لسان ربّک عن جهة عرش الجلال لتکون من الموقنین امر اللّه را همچه مدان که در هر روزی و ساعتی هر نفسی بخواهد اظهار نماید و ادّعا کند زینت ده نفست را بعبودیّت للّه الحقّ وحده و لا تکن من الّذین یمشون فی کلّ حین علی سبیل جدید و البهآء علیک
* * *
ان یا ایّها المذکور لدی المسجون ان استمع ندآء اسم المکنون الّذی ظهر بالحقّ و ینطق باعلی النّدآء فی ملکوت الانشآء انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم لا تلتفت الی القوم و قواعدهم فانظر الی ما اتی به القیّوم بسلطان احاط ما کان و ما یکون لا ینبغی لمثلک ان یلتفت الی الاشارات بل الی اللّه منزل الآیات انّه یدعوک الی الافق الاعلی انّ ربّک لهو العزیز الودود انّ الآیات تنزل مرّة علی شأن لا تکدّرها قواعد العلوم و لم یصل الیها ما تدرکه النّفوس و مرّة تنزل علی قواعد القوم انّ ربّک لهو المقتدر علی ما اراد بقوله کن فیکون لو تنظر بعینی لتری کلّها علی قواعد متقنة و تشکر ربّک العزیز المحبوب لنا قواعد فی النّحو ما اطّلع بها احد الّا من شآء اللّه ربّک مالک الوجود فاسئل الّذین حضروا لدی العرش عند تموّجات بحر الآیات لعمری انّها تنزل علی شأن لا یقدر ان یکتبها من فی الملک ولکنّ النّاس اکثرهم لا یعلمون دع کلّ ما عند القوم و قم علی خدمة مولیک قل یا قوم تاللّه قد ظهر ما لا ظهر فی الابداع و اتی الرّحمن بملکوت البرهان توجّهوا الیه و لا تتّبعوا کلّ عالم محجوب هذا لمبدء الّذی منه ظهرت العلوم و کلّ امر محتوم قل ایّاکم ان یمنعکم الهوی عن الافق الاعلی او یحجبکم ما عند النّاس عن اللّه مالک الوجود ان اعرف قدر هذه الایّام ثمّ ابتغ فضل ربّک المهیمن علی من فی الغیب و الشّهود ینبغی لک ان یظهر منک ما یثبت به ذکرک فی لوحنا المحفوظ لا تحزن عن الخلق و ضوضآئهم ان افرح بذکر الحقّ الّذی یذکرک من هذا المقام المحمود
* * *
ان یا ایّها النّاظر الی الوجه فاعلم بأنّا وردنا مع سبعین انفس فی حصن العکّا و انّها اخرب البلاد کلّها و عند خروجنا عن مدینة السّرّ قطع احد حنجره عوضاً للفدآء و فی حین الدّخول فی هذه الأرض نبذ احد نفسه فی البحر حزناً للفراق و ظهر من فعلهما فزع الأکبر فی المقامین فسبحان من یقلّب العباد کیف یشآء و یقدّس من اراد بفضله و انّه لهو العزیز المقتدر الوهّاب
* * *
ان یا باقر قد سمعت ضجیج قلبک و صریخ فؤادک و تزلزل سرّک و تبلبل جسدک و اجبناک حینئذ بهذه الکلمات لیکون نوراً لک و رحمة علی العالمین و انّک لا تحزن فی شئ فتوکّل علی اللّه و لا تکوننّ من القانطین و انّ رحمة ربّک وسعت کلّ من فی السّموات و الارض و سیأخذک بامر من عنده انّه کان علیک وکیل و انّه یعلم غیب السّموات و الارض و یعلم ما سرّک و سیقضی علیک ما قدّر لک فاصبر و لا تحزن فانّه یوفّی اجور الصّابرین و اشهد حینئذ بانّک آمنت باللّه و آیاته و اتّبعت احبّآئه و احببت الّذینهم آمنوا به و کذلک کنت من الموقنین سیرفع اللّه درجات الّذینهم اتّقوا و صبروا فی جنبه و یذکرهم بمثل ما اذکرناک حینئذ علی احسن ذکر جمیل لا تخف من احد و لا تحزن قدر شئ اقبل الی اللّه بکلّک و توکّل علیه بتمامک و لا تکن من الخائفین و ذکّر من عندنا کلمة الفتح و بشّره برحمة من اللّه و اجر عظیم و سینزل علیه ما یرضی به فؤاده لیکون من المتّقین و کبّر فی وجهه و اذکره بالحبّ من لدی اللّه العزیز المنیر
فسبحانک اللّهمّ یا الهی هذا الّذی انقطع عن دیاره و سافر عن وطنه و هاجر فی سبیلک و جاهد فی حبّک حتّی وصل الی مقعد نفسک و مکمن جمالک و مخزن اجلالک و سمع نغماتک و شهد انوارک و زار حرم لقآئک و کعبة وصالک و دخل بذلک فی حصن عنایتک و حدیقة افضالک فاجره یا الهی فی ظلّ عطوفتک و مدینة مکرمتک ثمّ ارزقه من ثمرات شجرة ربّانیّتک ثمّ ارجعه الیک اذ انّک انت المقتدر العزیز الجمیل
* * *
بسم الّذی کلّ فی ظهوره مضطربون الّا عباد مکرمون
ان یا بقیّة آلی اسمع ندائی عن شطر عرشی لتجذبک نغمات الرّحمن الی مقام کان عن عرفان العالمین مرفوعا فطوبی لک بما اخذتک نفحات الرّوح فی ایّامه و حضرت بین یدی الحبیب الّذی استشهد فی سبیلی و استعرج الی سرادق القدس مقرّ الّذی کان عن انظر المشرکین مستورا و انّا کنّا معک فی اضطرابک و اطمینانک و قد محونا الاضطراب و اثبتنا الاطمینان فی لوح کان فی کنف الحفظ محفوظا و قبلنا ما اخذتک من البأسآء و الضّرّآء فی سبیل ربّک العلیّ الأعلی و احییناک من کوثر الّذی جری عن یمین العرش و اسقیناک من هذه الکأس الّتی کانت بأیدی اللّه مأخوذا ان اشرب غرفة اخری باسم ربّک الأبهی و لا تخف من ملأ الانشآء تاللّه انّ ربّک یحفظک کما حفظک بالحقّ و انّه علی کلّ شیء قدیرا حرّک لسانک بذکری ثمّ زیّن قلبک بحبّی ثمّ هیکلک بردآء الاختصاص بهذا الاسم الّذی منه ظهر ملکوت الأسمآء و غنّت ورقآء البقآء علی افنان سدرة الّتی کانت بأیدی اللّه مغروسا طهّر نفسک عن شئونات الأرض و من علیها ثمّ اصعد فی کلّ حین الی سمآء الّتی کانت باسم اللّه مرفوعا ذکّر النّاس بهذا الذّکر الأعظم ایّاک ان یمنعک شیء عن ذلک لأنّک قد کنت من الفائزین فی الواح القدس من قلم الأمر مرقوما ان لا تمنعک نفسک من انوار هذه الشّمس الّتی اشرقت عن افق البقآء بأنوار کانت علی العالمین محیطا فاشکر اللّه بما دخلت فی حزبه و ادرکت لقآء الحبیب فی ایّام الّتی اضطربت فیها سکّان الأرض و السّمآء و نزّلت جنود الوحی برایات کانت علی العالمین مشهودا طوبی لک و للّذین تشرّفوا بلقائه و حضروا بین یدیه و سمعوا نغماته و استظلّوا فی ظلّه و طافوا فی حوله و شربوا من کوثر بیانه و نصروه بما استطاعوا الی ان استشهدوا فی سبیله و طاروا فی هوآء الّذی قدّسه اللّه عن کلّ مشرک مردودا
ان یا بقیّة آل اللّه تاللّه قد ورد علی الحبیب ما لا ورد علی احد لأنّه شرب کأس البلآء من الأحبّآء و الأعدآء و انّک اطّلعت ببعض ما ورد علیه من الّذین کانوا فی حوله ولکنّ اللّه عفا عنهم بما استشهدوا فی سبیله و زیّنهم بطراز الغفران و انّه کان عطوفاً غفورا ولکن ورد علی محبوبه فی تلک الأیّام ما لا ورد علیه و لا علی احد من قبل تاللّه بذلک بکت الأشیآء کلّها و ناحت سکّان مداین البقآء و بکت عیون العظمة و الکبریآء و اضطربت افئدة النّبیّین و المرسلین فی رضوان قد کان بحبّی مخلوقا لأنّ المحبوب قد ابتلی بین یدی الّذی کان باسمه بین العالمین مذکورا قل تاللّه انّ الّذی یشتاق لقائه اهل الفردوس و یستبرک بتراب بابه اهل ملأ الأعلی و بحرکة من قلمه خلقت الممکنات قد ابتلی بین یدی مشرک الّذی کان من الموحّدین بین ملأ الشّرک معروفا اذاً فابک علیّ ثمّ ضجّ لابتلائی و صح فی نفسک لضرّی و لا تکن من الّذینهم یصبرون فی امر اللّه و لا یبالون بما ورد علیّ و یکوننّ علی مقاعدهم مسرورا کذلک اخبرناک و اذکرناک لتطّلع بما ورد علی المحبوب و تکون من المتبصّرین فی الألواح مذکورا و الرّوح و البهآء علیک و علی الّذین عرفوا اللّه باللّه فی هذا الظّهور الّذی به فصّل بین الحقّ و الباطل و ظهر جمال القدم بسلطان کان علی الحقّ عظیما
* * *
یصل الی جناب ملّا محمّد جعفر لیکون ناظراً الی منظر الأکبر
ان یا جعفر فاخرق حجبات الوهم لأنّا اخرقناها بسلطان من عندنا و قدرة من لدنّا و انا المقتدر علی ما اشآء و انا القادر العلیم الحکیم ثمّ افتح عیناک ثمّ انظر الی کلمات ربّک تاللّه لن یعادل بحرف منها کلّ ما خلق بین السّموات و الأرضین دع الدّنیا و ما علیها فی ظلّک ثمّ اخرج عن خلف السّبحات باشراق مبین ثمّ فکّر فی نفسک بأنّک لو تکفر بتلک الآیات فبأیّ حدیث یثبت ایمانک باللّه المهیمن العزیز القدیر ایّاک ان لا یحجبک الرّیاسة عن ذکر ربّک الرّحمن الرّحیم قم علی خدمة اللّه و ضع رجلک علی رأس الملک ثمّ اسرع الی شاطئ الأمر فی هذه البقعة المبارکة الّتی تنطق ذرّاتها بأنّه لا اله الّا انا العزیز الجمیل طیّر بخوافی القدس عن الأسمآء و ملکوتها ثمّ عن الصّفات و جبروتها ثمّ ادخل مقعد الأمن مقرّ الّذی یوقد فیه النّار من سدرة ربّک العزیز المختار و هذا ما قدّرناه لک ان انت من العارفین هل تستغنی بالکأس و ما فیها عن غمرات هذا البحر الأعظم تاللّه هذا لا ینبغی لک لأنّا قدّرنا لک مقام قدس کریم تاللّه من یتنفّس بنفس وحده فی هذا الأمر لیکون خیر له عن کنایز السّموات و الأرض و هذا تنزیل من لدن عزیز حکیم هل بعد ظهور اللّه ینفع احداً شیء لا فونفسی العلیم الخبیر کسّر اصنام التّقلید و ان تجد فی نفسک من ضعف فاستقدر باسمی الغالب القدیر و ان لن تؤمن باللّه و آیاته ایّاک ان لا تنکرها ثمّ خذ ید الضّرّ عن امر اللّه المهیمن الغالب المحیط تاللّه انّک لو تلتفت الی الأشیآء بسمع الفطرة لتسمع من کلّ الذّرّات ما سمع اذن الکلیم و تشهد بأنّه لا اله الّا هو و انّ هذا لسلطان القدم قد استقرّ علی عرش عظیم ان یا اسمی تاللّه لا انطق عن الهوی بل الرّوح ینطق فی صدری ان هی من عندی بل من لدن مقتدر قدیر خف عن اللّه الّذی خلقک و سوّاک و لا تنکر ما ثبت به ایمانک باللّه ربّک و ربّ العالمین اسمع ما وصّیت به فی الألواح و لا تدع حکم اللّه عن ورائک و لا تکن من الغافلین ذق من کوثر البقآء عن ید البهآء و لا تحرم نفسک عن حرم الخلد و لا تکن من المحتجبین قل یا معشر العلمآء من ملإ البیان أ تفعلون کما فعلوا علمآء الفرقان حین الّذی اشرق جمال الأمر باسمه العلیّ العلیم تاللّه هذا ظلم منکم علی اللّه بارئکم و یشهد بذلک کلّ فطن بصیر ایّاک ان لا تلتفت الی الدّنیا و زخرفها فسوف یفنی الملک و یبقی وجه ربّک العزیز الجمیل کذلک القی الرّوح علیک من آیات الأمر لعلّ تشهد قدرة ربّک و تکون من الموقنین
و ان ورد علیک الّذی سمّی بأحمد ذکّره بذکر من لدنّا لعلّ یجذبه نفحات الفضل و یقرّبه باللّه العزیز الکریم قل یا عبد انّا وصّیناک حین خروجک عن تلقآء العرش بأن لا تتکلّم الّا علی الصّدق الخالص و لا تستر جمال التّوحید بحجاب الوهم و التّقلید و انّک ترکت امر اللّه و کنت من التّارکین ان یا عبد فاجعل محضرک محضر الانصاف و العدل ثمّ تفکّر بما آمنت به باللّه العزیز القدیر و انّک ان وجدت ما آمنت به بین یدی العبد هذا اذاً لا تکفر بآیات ربّک و لا تکن من الممترین و ان یقول احد هذه الآیات ما نزلت علی الفطرة کما قالوا و ما استحیوا عن اللّه الّذی خلقهم و خلق کلّ شیء و بذلک بکت عیون العظمة و هم ما استشعروا فی انفسهم و کانوا من الفرحین قل تاللّه یا قوم انّ هذا لهو الّذی بأمر من قلمه قد خلقت فطرة کلّ نفس و فطرة السّموات و الأرضین اذاً قام روح القدس تلقآء العرش و یقول یا ملأ البیان خافوا عن اللّه و لا تقولوا ما یحترق عنه افئدة المقرّبین تاللّه انّی و من فی الفردوس الأعظم خلقنا بارادة من هذا الجمال تاللّه حینئذ یطوفنّ فی حوله اهل ملإ الأعلی ان انتم من النّاظرین و من دون ذلک ان تریدوا ان یستشرق شمس الحقّ عن افق فجر منیر اذاً فاجمعوا من الّذین اوتوا الفرقان و من دونهم من کلّ ملل اخری ثمّ اقرؤوا ما عندکم و ما نزل من جبروت البقآء من لدن منزل علیم و ان وجدوا الفرق بینهما اذاً انتم علی امر من الأمر لا فوالّذی نفسی بیده لن یجد الفرق الّا انفس المشرکین تاللّه انّ روح الأعظم شقّ ثیابها بما ورد علی مظهر نفس اللّه من عباده المستضعفین قل یا قوم الی متی تکوننّ واقفاً علی ارض الاشارات فاصعدوا عن هذا المقام ثمّ استبلغوا ببلوغ الأمر لعلّ تکوننّ من البالغین و من طهّر شمّ الانصاف عن زکام البغضآء لیجد رایحة الحقّ من هذه المرسلات کما یجد رایحة فارة المسک و یکون من الموقنین کذلک علّمناک و الهمناک حبّاً لک ان اقبلت فلنفسک و ان اعرضت فانّ ربّک لغنیّ عن العالمین و الحمد للّه محبوبی و محبوب العارفین
* * *
بسم اللّه الأقدس الأرفع الأطهر الأظهر الأعلی
ان یا حامل امانة حبّ ربّک العلیّ المقتدر العظیم فی یوم الّذی فزع کلّ شیء عن حملها و اضطربت ارکان الممکنات عن التّقرّب الیها و کلّ انصعقوا من سطوة الأمر و خشیة اللّه المقتدر المهیمن العزیز العظیم قل بلسان الّذی قدّر اللّه فیک و لا تخف من احد و انّه یحفظک عن ضرّ الشّیاطین الملک یومئذ للّه المقتدر الغفّار العظمة یومئذ للّه المتجبّر المتسخّر المتقهّر المقتدر القهّار السّلطنة یومئذ للّه العزیز المتعالی المتظاهر العلیم العلّام و لن یتحرّک شیء عن موضعه الّا بعد اذنه و لن تهبّ نفحة عن جهة الّا بأمره و ارادته و کذلک کان مقتدراً علی من فی السّموات و الأرض و محیطاً علی العالمین ثمّ اعلم بأن حضر بین یدی العرش کتابک و اطّلعنا بما سطر فیه من آیاتک اذاً تحرّک قلم اللّه علی ذکرک و توجّه وجه اللّه الیک و هذا من فضل الّذی جعلک مخصوصاً به بین بریّته لتشکر ربّک و تکون من الشّاکرین ذکّر القوم بالحکمة و الموعظة و لا تصبر فی امر ربّک و انّه یخلق منک ما یشآء بأمره کما خلق بالحقّ و انّه لهو المقتدر علی ما یشآء و انّه علی کلّ شیء قدیر و من شربک رحیق البقآء اسقینا العباد ما قدّرنا لهم فضلاً من عندنا انّا کنّا مقتدرین و من توجّهک الی وجه ربّک وجّهنا وجوه عبادنا الی هذا الشّطر المشرق العزیز المقدّس المنیع قل لو شآء اللّه لیبعث من نفس کلّ ما کان و ما یکون ثمّ یرجع الیها ثمّ یبعث منها مرّة اخری و کان ذلک علی اللّه ربّک اسهل من کلّ شیء و انّه یفعل کلّ ذلک بحکم من عنده و یبعث ما یرید
فطوبی للسانک بما تحرّک علی ذکر ربّک فی ایّام الّتی خرست فیها السن النّاطقین و شهدت عینک جمال الأمر حین الّذی عمت فیه ابصار الخلایق اجمعین و سقی قلبک خمر الحیوان من یدی الرّحمن فی یوم الّذی منع کلّ القلوب عن تسنیم الّذی جری عن یمین العرش من منبع اسمی الرّحمن الرّحیم و عرفت نفسک نفس اللّه فی زمان الّذی غشت النّفوس حجبات الوهم و الهوی بحیث کلّ اعرضوا و اضطربوا و ضجّوا و صاحوا الّا عدّة الّذینهم انقطعوا عن کلّ وهم و کسّروا کلّ صنم ثمّ احترقوا کلّ حجاب غلیظ تبارکت یا مظهر الجود بأن وردت علی شاطئ اسم المحبوب و اقبلت الی نیّر الآفاق بعد الّذی کان فی حوله جنود الشّرک و یرمونه برمی الشّقاق و ما استحیوا عن الّذی خلقهم بأمر من عنده و بشّرهم بلقآء نفسه العلیّ المقتدر العلیم کذلک اختصّک اللّه بفضل من عنده و شرّبک من کأس البقآء و دخّلک فی رضوان الأمر حین غفلة النّاس عنه و کذلک سبقک فضل ربّک و طهّرک عن دنس الخلایق اجمعین اذاً بشّر فی نفسک ببشارة الّتی ما سبقتها بشارة بما فزت بهذا المقام الّذی ماتوا علی حسرته عبادنا المقرّبین
قل یا ملأ المغلّین موتوا بغیظکم قد اشرقت شمس العظمة عن افق الأمر و استضآء بضیائها کلّ الوجود و انتم غفلتم عنها و کنتم من الغافلین اذاً فارحموا علی انفسکم و لا تکفروا بالّذی آمنتم به و لا تکوننّ من المسرفین تاللّه الحقّ ان تکفروا بهذا الأمر فقد یضحک علیکم کلّ الملل لأنّکم استدللتم بینهم فی اثبات امرکم بآیات اللّه المهیمن المقتدر العزیز العلیم فلمّا نزلت مرّة اخری بسلطنة عظمی اذاً کفرتم بها فویل لکم یا ملأ الغافلین أ ظننتم فی انفسکم بأنّکم مکسف الشّمس و ضیائها لا فونفسی لن تقدرنّ و لن تستطیعنّ ولو یجتمع علیها انتم و ما دونکم عمّا خلق بین السّموات و الأرضین خافوا عن اللّه و لا تبطلوا اعمالکم ثمّ اسمعوا کلمات اللّه و لا تکوننّ من المحتجبین قل تاللّه انّی لن ارید لنفسی شیئاً بل ارید نصر اللّه و امره و کفی بنفسه علی ما اقول شهید و انتم لو تطهّرنّ ابصارکم لتشهدنّ فعلی شهیداً علی قولی ثمّ قولی دلیلاً علی فعلی عمت عیونکم اما رأیتم قدرة اللّه و سلطنته ثمّ عظمته و کبریائه فویل لکم یا معشر المغلّین اسمعوا قولی و لا تصبروا اقلّ من آن و کذلک امرکم جمال الرّحمن لعلّ تنقطعنّ عمّا عندکم و تصعدنّ الی هوآء الّذی تشهدنّ فی ظلّ الأمر کلّ العالمین قل لا مهرب لأحد و لا ملجأ لنفس و لا عاصم الیوم من قهر اللّه و سطوته الّا بعد امره و هذا امره قد ظهر علی هیکل الغلام فتبارک اللّه من هذا المنظر المشرق العزیز البدیع خلّصوا انفسکم عن دونی ثمّ توجّهوا الی وجهی و انّ هذا خیر لکم عمّا عندکم و یشهد بذلک لسان اللّه علی لسانی النّاطق العالم العلیم قل أ زعمتم بأنّ باقبالکم یزیده شیئاً لا فونفسی او باعراضکم ینقص عنه شیء لا فوذاتی الغالب الممتنع المنیع
ان اخرقوا حجبات الأسمآء و ملکوتها فوجمالی قد ظهر سلطان الأسمآء الّذی بأمره خلقت الأسمآء من اوّل الّذی لا اوّل له و یخلقها کیف یشآء و انّه لهو المقتدر الحکیم ایّاکم ان لا تعرّوا اجسادکم عن خلع الهدی ثمّ اشربوا عن کأس الّتی یحرّکها غلمان الظّهور فوق رؤوسکم و کذلک امرکم الّذی کان ارحم بکم من انفسکم و لن یطلب منکم اجراً و لا جزآءً ان امره الّا علی الّذی ارسله بالحقّ و جعله لنفسه حجّة علی الخلایق اجمعین و اظهره بکلّ الآیات اذاً فارتدّوا ابصارکم لتشهدوا ما نطق علیکم لسان القدم لعلّ تکوننّ من المطّلعین هل سمعتم من آبائکم و آبآء آبائکم الی ان ینتهی الی آدم الأولی بأن اتی احد علی ظلل الأمر بسلطان لائح مبین و حرّک عن یمینه ملکوت اللّه و عن یساره جبروت القدم و عن قدّامه جنود اللّه المقتدر الغالب القدیر و تکلّم فی کلّ حین بآیات الّتی تعجز عن عرفانها افئدة العارفین و لم یکن من عند اللّه اذاً تبیّنوا ثمّ تکلّموا علی الصّدق الخالص ان انتم من ذی لسان صادق منیع قل قد نزل معادل ما نزل علی علیّ من قبل و من کان فی ریب علی ما نطق علیه الرّوح حینئذ ینبغی له بأن یحضر تلقآء العرش لیسمع آیات اللّه و یکون علی بصیرة منیر قل تاللّه قد تمّت نعمة اللّه و بلغت کلمته و لاح وجهه و احاط سلطانه و ظهر امره و سبق احسانه العالمین فوعمری یا جواد لو لم یکن خوفی من نمرود الظّلم و اضطراب الأعدآء لأمرنا بأن یحضر کلّ نفس تلقآء عرش ربّک لیشهدنّ ما لا شهده عیون احد من قبل و یسمعنّ ما لا سمعه اذن المقرّبین ولکن لمّا وجدنا الملأ فی الاضطراب لذا منعنا النّاس عن الحضور و جلسنا فی البیت وحده متّکلاً علی اللّه ربّی و ربّک و ربّ الخلایق اجمعین قل ما انا الّا مبلّغ امر ربّی و بما ینطق الرّوح فی صدری تاللّه هذا لم یکن من عندی بل من لدن سلطان مقتدر قدیر ان ارحموا یا قوم علی انفسکم و انفس النّاس و لا تحتجبوا عن الّذی باشارة من اصبعه قد شقّت الأستار فی کلّ عهد و عصر و بارادة من قلمه قد بعث حقایق المقدّسین قل کلّ الأمور فی قبضة قدرة ربّی المختار و لا ینبغی ان یتصرّف احد فی شیء الّا بعد اذنه و لا ان یتکلّم فی عرفان اللّه الّا بعد حبّه کذلک فصّلنا الآیات و صرّفناها بالحقّ لتکون حجّةً من لدنّا و برهاناً من عندنا علی عبادنا المریدین و الضّیآء الّذی اشرق عن منظر ربّک العلیّ الأعلی علیک و علی الّذین سمعوا قولک فی اللّه ربّک و ربّ العالمین و الحمد له اذ هو فعّال لما یرید
* * *
یصل الی اسم الأعظم جناب حبیب فی ارض الصّاد لیطّلع بما ورد علی الغلام و یکون من العارفین
ان یا حبیب انّا ارسلنا الیک من قبل الواحاً و فیها ما یغنی العالمین جمیعا و ما حضر بین یدینا اثر منک لذا امسکنا القلم اتماماً لمیقات ربّک فلمّا تمّت نزّلنا الیک الآیات من جبروت قدس علیّا ان یا حبیب عرّج الی المعراج و لا تخف من احد فتوکّل فی کلّ حین الی جمال عزّ منیعا ثمّ اخرق الأحجاب بأمر من عندنا و قم بین السّموات و الأرض علی هذه الکلمة الّتی کانت عن جهة العرش مذکورا فاخرق حجبات النّاس بما اعطاک اللّه لعلّ یشتعل بذلک نار اللّه فی کلّ ما سواه و ینطق الرّوح فی کلّ شیء بأنّه لا اله الّا انا المقتدر علی ما اشآء و انّی قد کنت عن العالمین غنیّا ثمّ اعلم بأنّا لمّا وجدنا النّاس فی وهم الجهل و سکر الهوی ارفعنا ذیل السّتر بأنامل الأمر اقلّ عمّا یحصی اذاً ارتفعت ضجیج الطّوریّون علی سینآء الوقوف و شقّت استار الأبرار و انصعقت کلّ اسم معروفا و قاموا علیّ عباد الّذینهم خلقوا بأمری و رجعوا الی ما کانوا و کذلک کان الشّیطان عن نفس الرّحمن محجوبا و انّک انت فاخرج عن خلف قمیص السّتر ثمّ افتح اللّسان علی البیان و انّ الرّوح یؤیّدک من لدن عزیز قیّوما ثمّ اعلم بأنّ الّذینهم کانوا محجوباً خلف الحجاب خوفاً لأنفسهم فلمّا ارفعنا الأمر و هبّت روایح الاطمینان عن شطر الرّحمن اذاً قاموا علیّ بسیوف البغضآء و ما استحیوا عن اللّه الّذی خلقهم من حمأ مسنونا کذلک کان بغیهم علیّ و طغیانهم علی اللّه الّذی خلق کلّ شیء بأمر من عنده و انّه کان علی کلّ شیء محیطا قل یا قوم تاللّه انتم و من علی الأرض لم یکن عند اللّه الّا کسواد عین نملة او اقلّ من ذلک و کفی بنفس ربّک علی ذلک شهیدا انّ الّذین اشتعلت فی صدورهم نار البغضآء اولئک اتّخذوا الرّیاسات لأنفسهم ارباباً من دون اللّه فما لهؤلآء القوم لا یکادون ان یفقهون حدیثا ان یا حبیب فلمّا نزلت جنود الهام ربّک فی قمص الآیات اذاً اسودّت وجوه الّذینهم استکبروا علی اللّه و کانوا عن خبآء الأمن بعیدا و غرّتهم الرّیاسة فی انفسهم الی ان کفروا بما آمنوا و کانوا علی طغیان مبینا و انّک انت خذ زمام الأمر بقدرة من لدنّا و لا تصبر و لا تصمت لأنّ الصّمت محبوب الّا فی ذکر ربّک کذلک کان الأمر من سحاب الفضل منزولا قدّس ذیل التّقدیس عن مسّ المشرکین ثمّ استقم بین السّموات و الأرض بقدرة منیعا تاللّه من یثبت علی حبّی ینزل روح الأعظم علی قلبه و ینطق روح القدس علی لسانه و یؤیّده فی کلّ حینا
قل یا ملأ البیان فاجعلوا محضرکم بین یدی اللّه ثمّ انصفوا فی انفسکم و کونوا علی الأمر تقیّا انتم ان تکفروا بهذه الآیات فبأیّ حجّة یثبت ایمانکم باللّه و مظاهر نفسه فأتوا بها ان انتم علی ذلک قدیرا اذاً تجد فی وجوههم غبرة النّار من قهر ربّهم المختار و یقولون ما قالوا امّة الفرقان حین الّذی اتی علیّ علی ظلل الأنوار من لدن عزیز حکیما ان یا حبیب قم علی الأمر ثمّ ادر رحیق الأطهر قبل ان یرتفع نعیق الأکبر و کذلک امرناک بالحقّ فی هذا اللّوح الّذی کان من اصبع العزّ مرقوما ذکرّ النّاس بهذا الذّکر الأکبر و لا تخف من احد و انّه یحرسک بجنود القدرة و الاقتدار و یؤیّدک بالرّوح و ینطقک بین السّموات و الأرض بألحان الورقآء فی قطب البقآء و کذلک کان الحکم عن افق الأمر مشهودا تاللّه یا حبیب انّک لو تفحّص فی جسد البهآء لن تجد فیه محلّاً الّا و قد وقع علیه سهم القضآء من اولی البغضآء و بذلک بکت عیون اهل البقآء علی سرادق عزّ مستورا یقتلون نفس اللّه بأسیاف غلّهم ثمّ یقرؤون آیاته قل ما لکم الیوم فی محضر اللّه من ذکر ولو تأتون بعمل العالمین مجموعا و منهم من غرّته اسم المرآتیّة و منهم من اخذته حجبات الوهم و انّک فاخرق هذین الحجابین بسلطان القوّة و القدرة و کن فی تقدیس کان علی الحقّ رفیعا دع الأسمآء و ملکوتها ثمّ اصعد بخوافی القدس الی مقام الّذی تشهد الممکنات فی ظلّک و تری نفسک فی علی المقام مقرّ قدس ممنوعا و ان وجدت نفسک وحیداً فی حبّی لا تحزن لأنّ هذا من امر الّذی لن یقدر ان یحمله الّا من کان منقطعاً عن کلّ من فی السّموات و الأرض و کذلک طهّر اللّه ذیل التّقدیس عن مسّ کلّ مشرک مردودا آنس بربّک ثمّ انس ما سواه ثمّ بلّغ النّاس بما یعلّمک الرّوح من لدن مهیمن قیّوما ثمّ اعلم بأنّ غلام الرّوح قد وقع فی بئر البغضآء و لم یکن سیّارة البقآء لیدلی دلو الوفآء الّا نفسه العلیّ الأعلی فسوف یرفعه بالحقّ و ینصره بأمر الّذی کان علی العالمین محیطا و انّک لو توجّه بسمع الفطرة لتسمع ضجیج کلّ الأشیآء علی هذا الجمال الّذی کان بین المشرکین مظلوما کذلک القینا علیک حرفاً من الواح القضآء لتطّلع بما هو المستور و تکون علی بصیرة منیرا و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی من معک من الّذینهم ایّدهم اللّه علی حبّه و جعلهم علی الأمر مستقیما
* * *
ان یا حبیب قد عرفت ما جری علیک و قضی علی وجهک و سمعت لحنات سرّک و جزعات روحک فی خلف سرادقات قلبک و اطّلعت بما نزل علیک و ورد بک و احصیت صبرک فی اللّه و اصطبارک فیه فاعلم بانّ کلّ ما قضی علیک لم یکن الّا لاتّباعک اولیآء اللّه فیما قضی علیهم من سنّة اللّه الّتی لا تبدیل لها فیما مسّتهم من الشّداید و المکروهات و ورد علیهم ما لا یحصیه احد الّا اللّه و کلّ ذلک ما ورد علیهم الّا لعدم اقبالهم بالدّنیا و زینتها و زخرفها ثمّ اعلم بانّ الدّنیا لو یکون لها شأناً عند اللّه ما یترک لاهلها و لا تلقوا الاصفیآء انفسهم بین ایدی الاشقیآء لیفعلوا بهم ما یشاؤن و یجری علیهم ما یریدون کذلک فاعرف قدر البلآء فی سبیل مولاک فواللّه لو اکشف الغطآء عن وجه الامر لتشهد سهم القضآء و رمح الامضآء لاحبّ عند اللّه عن ملک الآخرة و الاولی لانّ بذلک یظهر جوهر الانقطاع و انوار الاختراع و عروج الارواح الی رفرف البقآء و سدرة المنتهی فی ملأ الاعلی و انّک انت فاعرف قدر ما اکرمک اللّه بجوده و اعطاک باحسانه فیما اشرق علیک من انوار فجر الاحدیّة و بدایع ظهورات الصّبح من افق الالهیّة و ارفعک حتّی مشیت علی الهوآء و وصلت الی مقام الّذی شربت عن کأوس الایقان و استدرکت جوهر المعانی فی حدیقة البیان قطب الجنان و عرجت بجناحین الحبّ الی اقصی مراتب القرب و سمعت بشارات الوصل عن مکمن العزّ و القدس کانّک ادرکت لحنات الهویّة عن حمامات السّرمدیّة بحیث استغرقت فی انوار الجمال و استفرغت عن سبحات الجلال و وردت فی مقاعد الرّوح و الجذب و الوصال فوعمرک انّک لو تلبس من هذا القمیص الّذی نسج من حدید الکلمات و زبر الاشارات لتکون غنیّاً عن کلّ من فی السّموات و الارض و عن کلّ ما یظهر من افئدة المخلوقات و عقول المجرّدات و یحفظک عن رمی الشّبهات و سهم الظّنونات و عن کلّ بلآء و مکروه و عن کلّ ما یظهر فی ملکوت الانشآء و جبروت الادنی
و امّا ما شهد حرف الصّاد فی نومه ایّاک هذا دلیل علی علوّ قدرک و اطاعتک ربّک و خضوعک بارئک کما امرناک من قبل فی عرش اللّقآء و القیناک من جواهر العلم و الهدی لتکون سالکاً فی مناهج العزّ و الرّضا و ماشیاً علی صراط الصّبر و التّقی و تکون صابراً فی البأسآء و شاکراً فی الضّرّآء و مصطبراً فی موارد الهلکآء و مستصبراً فی نزول القضآء و مستبصراً فی ظهور البدآء لتکون فانیاً عن نفسک و باقیاً باللّه ربّک و الرّوح علیک و علی من یحبّک و علی الّذین کانوا معک
* * *
ان یا حرف الحیّ فاسمع ندآء ربّک مرّة اخری فی هذا الجبروت المقدّس الابهی ثمّ ذکّر بما یوحی الیک حینئذ عن جهة العرش فوق سدرة المنتهی لعلّ تکون متذکّراً فی نفسک بما اذکرناک من قبل بلسان اللّه مرّة اولی اذاً فکّر فیما بقی منه لتکون اهل الآخرة فی هذا الاولی قل تاللّه قد ظهر حکم التّسع و اشرق جمال الثّمانین و انّک ما ادرکت اوّلها فاجهد فی نفسک لعلّ تدرک آخرها لتکون من اولی النّهی اذاً فاستقم علی امر ربّک ثمّ ذکّر النّاس بما یذکرک الورقآء حینئذ من ملکوت اللّه الاسنی ایّاک ان لا تخف من شیئ و لا تصبر فی امر ربّک و لا تکن من اهل العمی فاخرج عن خلف الصّمت ثمّ اطلق لسانک فی ذکر ربّک لتکون من اصحاب الهدی و لتذکر النّاس بذکرک لعلّ بک تحدث فیهم ما اختاره اللّه لهم و کذلک مننّا علیک مرّة اخری لتکون موقناً فی امر ربّک و تخرق الحجبات عن وجه الذّکری قل تاللّه انّ الرّوح حینئذ بین یدیه تسعی و الشّمس استضآء من غرّته الغرّآء و جمال الغیب ینطق فوق رأسه بندآء تجذب منه افئدة اولی النّهی بانّ هذا لهو الّذی ظهر فی السّتّین و هذه من آیاته الکبری و انّ هذه لَلَئالی الّتی اظهرناها عن صدف القدس و اقذفناها من بحر الکبریآء لعلّ تجدون ما قدّر لکم من ربّکم العلیّ الاعلی و انّ هذا لجمال اللّه قد اشرق عن خلف الحجبات بسلطان لا یغطئ و لا یخفی و انّ هذا لبحر الّذی یتموّج فی نفسه و تلک امواجه ان انتم من اصحاب الحجی و انّ هذا لنسایم اللّه بالحقّ و تلک هبوبها قد هبّت فی هذا الضّحی قل قد صنع نوح القدس سفینة البقآء و جرت علی قلزم الکبریآء فسبحان ربّک الاعلی و انّک توجّه الیها و تمسّک بها لتکون من اصحاب جنّة المأوی و انّ هذا لصوت اللّه قد رفع بین السّموات و الارض اذاً فاخلع نعلین الهوی لتکون متوجّهاً الی سینآء الرّوح فی هذا الفضآء القصوی ایّاک ان لا یمنعک شیئ ولو یعارضک کلّ من فی الملک ثمّ استمع ندآء ربّک لتکون ممّن سمع و نادی کذلک القیناک و الهمناک ما ینقطعک الی اللّه ربّک لتسرّ فی نفسک و تکون ممّن آمن و هدی قل تاللّه قد ظهر جمال الاولی فی نقطة الاخری تاللّه هذا لربّک الاعلی و من اعرض عنه و کفر بآیاته انّه قد ضلّ و طغی کذلک نادیناک مرّة اخری لتسمع ندآء ربّک فی جبروت البقآء و تهتزّ فی نفسک و تقوم علی امر ربّک باستقامة کبری قل تاللّه من توقّف فی امره فسوف یرجعه اللّه الی درک السّفلی و کذلک اخبرناک و علّمناک لتکون متذکّراً بذکر ربّک و تکون من الّذی دنی فتدلّی
* * *
ان یا حرف الحیّ لقد سمعت اذن اللّه ندائک و لاحظت عین اللّه کتابک و ینادیک حینئذ عن جهة العرش بآیات نفسه المهیمن القیّوم فطوبی لک بما کسّرت صنم النّفس و الوهم و خرقت احجاب الظّنون بقدرة ربّک المهیمن العزیز المحبوب فاذاً یصدق فی حقّک بأنّک من حروف الّتی سبقن الحروفات و لذا اختصّک اللّه من قبل بلسان علیّ بالحقّ الّذی اشرقت من نور وجهه کلّ ما کان و ما یکون و انّک انت فاحمد اللّه ثمّ اشکره بما ایّدک علی امر الّذی اضطرب عنه سکّان السّموات و الأرض و ضجّت من فی ملکوت الأمر و الخلق و بلت السّرایر عمّا هو المکنون فی الصّدور اذاً یخاطبک ربّک العلیّ فی الأفق الأعلی و یقول فطوبی لک یا حرف الحیّ بما آمنت بنفسی و ما خجّلتنی بین اهل ملإ الأعلی و وفیت بمیثاقک و اخرجت نفسک عن حجبات الوهم و اقبلت الی اللّه ربّک و ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ البیت المعمور و انّی رضیت عنک بما وجدت وجهک مشرقاً فی یوم الّذی اسودّت فیه الوجوه
قل یا ملأ البیان اما وصّیناکم فی کلّ الألواح و فی کلّ زبر مکنون ان لا تتّبعوا انفسکم و هواکم فانظروا بالمنظر الأکبر فی حین الّذی ینصب فیه میزان الأعظم و یرتفع نغمات الرّوح عن یمین عرش ربّکم المهیمن العزیز القدّوس و نهیناکم عن کلّ ما یمنعکم عن جمالی فی ظهور بعدی ولو یکون مظاهر الأسمآء و ملکوتها و مطالع الصّفات و جبروتها فلمّا اظهرت نفسی اذاً کفرتم و اعرضتم و کنتم من الّذینهم کانوا بآیات ربّهم یلعبون فوجمالی لن یقبل منکم الیوم شیء ولو تسجدون ببقآء سلطنة اللّه او تکوننّ من الّذینهم یرکعون لأنّ کلّ الأمور معلّق بأمره و کلّ الأعمال منوط باذنه و کلّ حینئذ بین یدیه ککفّ طین مقبوض و لن یرفع الیوم ندآء احد الی اللّه الّا بعد حبّه و هذا من اصل الدّین لو انتم تعرفون أ رضیتم بسراب بقیعة و اعرضتم عن بحر الّذی جعله اللّه عذباً سایغاً فویل لکم بما بدّلتم نعمة اللّه و کنتم من الّذینهم کفروا بنفسی اوّل مرّة ان انتم فی انفسکم تفقهون اذاً قوموا بین یدی اللّه و تدارکوا ما فرّطتم فی جنب ربّکم و هذا امری علیکم ان انتم تسمعون فوعمری ما فعل امّة الفرقان کما فعلتم و لا ملأ التّوریة و الانجیل و الزّبور و انّی بذلت نفسی لاثبات امره و بشّرناکم فی کلّ الألواح بظهوره فلمّا ظهر بردآء الکبریآء علی هیکل البهآء بتجلّی اخری اذاً قمتم علی المحاربة بنفسه المهیمن القیّوم ایّاکم یا قوم فاستحیوا عنّی و عمّا ورد علیّ فی سبیل اللّه و لا تکوننّ من الّذینهم کفروا بما نزل علیهم من سمآء عزّ مرفوع ان یا حرف الحیّ کذلک نطق حینئذ ربّک فی الرّفیق الأعلی بلّغ کلمات ربّک الی العباد لعلّ یستشعرون فی انفسهم و یتوبون الی اللّه الّذی خلقهم و سوّاهم و ارسل الیهم هذا الجمال الدّرّیّ المقدّس المشهود
و امّا ما کتبت فی ذکر اسمنا الجواد بأنّک اعتکفت عنده و عرفت بأنّ رضائه رضآء ربّک فنعم ما عرفت و کنت من الّذینهم یعرفون توقّف هناک ثمّ ذکّر الّذینهم یأتونک ثمّ بلّغهم ما بلّغ اللّه الیک و کن من الّذینهم فی امر ربّهم ینطقون فاسع فی نفسک بأن تکون ثابتاً علی حبّ مولاک فسوف تهبّ روایح الاختلاف عن کلّ شطر اذاً لا تضطرب ثمّ اتّخذ فی ظلّ عصمة ربّک مقاماً محمود کذلک علّمناک و فضّلناک لتشکر اللّه ربّک و تکون من الّذینهم یشکرون و البهآء علیک و علی الّذینهم انقطعوا عن کلّ شیء و توجّهوا بقلوبهم الی هذا المنظر المقدّس المحبوب
* * *
ان یا حرف المیم اسمع ندآئی و لا تکن من الغافلین قل انّ طیر البقآء قد طار بالحقّ و بذلک احترقت اکباد المقرّبین قل انّ عندلیب الرّوح قد طارت عن غصن العراق و ارادت غصن اخری بما قضت اسرار القضآء فی الواح قدس حفیظ قل یا ملأ الارض تاللّه الحقّ انّ هذا لحمامة تنادی فی کلّ حین و ما تخاف من احد سوی اللّه ربّ العالمین و انّها ما توجّه الی نفس و لا تلتفت الی کلّ من فی السّموات و الارضین لانّ من توجّه الی اللّه لن یتوجّه الی غیره و هذا من سجیّة المخلصین فوا حسرتا علیکم یا اهل الارض بما غفلتم عن تلک الایّام و کنتم من الغافلین و ما سمعتم نغمات الرّوح و انّ هذا لغفلة عظیم قل انّ الّذینهم ما حضروا فی تلک الارض قد کانوا علی غبن مبین ثمّ اعلم بانّ اللّه قدّر فی هذه الهجرة لحکمة لا یعلمها الّا اللّه العزیز الحکیم انتم یا ملأ البیان لا تحزنوا عن ذلک فتوکّلوا علی اللّه و انّ علیه فلیتوکّلن الموحّدون ثمّ ذکّر من لدنّا عباد الّذینهم صبروا فی اللّه و کانوا من الصّابرین و الرّوح علیکم یا احبّآء اللّه و علی الّذینهم کانوا فی الامر لراسخین ١۵٢١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
بسم اللّه الأقدس العلیّ الأبهی
ان یا حسین لیس الیوم یوم الأحزان ان استبشر بین ملإ الأکوان ثمّ اصعد بجناحین الاطمینان الی هوآء رحمة ربّک الرّحمن قل
ای ربّ لک الحمد بما زیّنت رأسی باکلیل البلآء فی سبیلک یا فاطر السّمآء و بذلک افتخر بین ملإ الأسمآء و انّک انت العلیم الحکیم
ان اتّبع سجیّتی فی کلّ الأمور بحیث لا یمنعک الهمّ عن مالک الأمم و لا یحجبک البلآء عن الأفق الأعلی سوف یأتی ایّام یذکرون الموحّدون اسمائکم و ینوحون علی ما حملتم فی سبیل ربّکم المقتدر القدیر انّه ما منعه البلآء عن ذکر مولاه انّ ربّک لهو العلیم الخبیر و الحمد للّه العزیز العظیم
* * *
ان یا سلیمان اسمع ندآئی عن جهة سجنی لتجذبک نغماتی و تنقطعک عن سوآئی و تطیرک فی هوآئی و تقرّبک الی مطلع جمالی و تنطقک بثنآئی بین عبادی و تشربک کوثر البقآء من سلسبیل رحمتی و تسنیم القدس من فرات مکرمتی و انّ نفحاتی یهدی المشتاقین الی رضوان ذکری و فوحاتی ترشد الطّالبین الی فنآء وصلی و لقآئی کذلک یذکرک الغلام فی تلک الایّام الّتی احاطته الانعام من فسقآء هؤلآء الانام
یا ابن الانسان قل یا اولی الادیان من اهل الاکوان انّ الّذی صعد الی السّمآء قد اتی علی ظلل من غمام الحمرآء بربوات قدسه و تمشی ملکوت اللّه قدّامه و عن ورآئه جنود الوحی لو انتم تعلمون قل قد اتی معزّی الّذی وعدتم به فی کلّ الالواح و قد جآئکم لیتمّ لکم الحکمة و البیان اذاً تفحّصوا فی اقطار العالم لعلّ تجدونه و ان وجدتموه ایّاکم ان تصلبوا هیکل الموعود کما صلبوا ملأ الیهود من قبل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکوننّ من الظّالمین
فطوبی لعین تقع علی جماله و لسمع تسمع نغماته و للسان تنطق بثنآئه و لرجل یمشی فی مسالک رضآئه و لقلب ملأ من عرفان نفسه و لنفس حملت امانة حبّه کذلک دلع دیک العرش لعلّ اهل الآفاق یبدّلون النّفاق بالوفاق ایّاکم ان ترجموه بالاحداق بعد الّذی یهدیکم الی الوثاق قل انّه انفق روحه کما انفق من قبل جسده و لا یخاف من احد عمّا خلق بین السّموات و الارض و یهدی النّاس الی اللّه ربّ العالمین
قل یا اهل الارض ان اجتمعوا علی مائدة ربّکم الرّحمن و انّها قد نزلت مرّة اخری من جبروت الامضآء بعد القضآء و انّها قد ظهرت علی هیکل الانسان فی قطب الامکان انتم یا ملأ الاکوان لا تحرموا انفسکم عمّا قدّر لکم من لدی اللّه المقتدر العزیز المنّان قل یا قوم طهّروا قلوبکم عن الغلّ و البغضآء و زکّوا نفوسکم عن البغی و الفحشآء ثمّ زینّوا ابدانکم بردآء الوفآء ثمّ لسانکم بالصّدق فی ارض الانشآء کذلک امرکم قلم الاعلی فی جبروت القضآء ان انتم من العارفین
قل بنفحاته قد اهتزّت حقایق الاشیآء شوقاً للقآئه و طلباً لوصاله انتم یا قوم لا تحرموا انفسکم عن حرم عرفانه و لا تختلفوا فیه لتکوننّ من الموحّدین طوبی لک بما شربت کوثر الحیوان من ید الطاف ربّک العزیز المنّان نسئل اللّه بان یثبّتک علی حبّه و یستقرّک علی امره و انّه لعلی کلّ شیئ قدیر قل به احیی اللّه العالم و خلق العالم لنفسه ولکن ظلموه اهل العالم و ما عرفوه و کانوا من الغافلین
و لو ترید ان تطّلع بامری و ما ورد علی نفسی فاعلم بانّ البلایا قد بلغت الی مقام خرجت عن الذّکر و البیان و ما اطّلع بمصایب الغلام الّا ربّه العزیز العلّام و نشکر اللّه بما قدّر لنا بامر من عنده و نصبر کما صبرنا من قبل و ما استنصرنا من احد و ما النّصر الّا من لدن ربّک العزیز الوهّاب
این لوح بدیع ارسال شد ولکن آن عبد طالب باید بکمال حکمت حرکت فرمایند که ابداً احدی از مشرکین مطّلع از مبدء امر قبل از ظهور نشوند و آنچه نوشته بودید که از سماء عنایت نازل و باطراف داده شود فسوف یأتی وقته و زمانه و انّه لهو المقتدر علی ما یشآء یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید
* * *
هذه سورة الاحزان قد نزلت من لدی الرّحمن للّذی توجّه الی شطر السّبحان فی هذا الزّمان الّذی کلّ انفضّوا عن ظلّ اللّه و رحمته و اتّخذوا الشّیطان لانفسهم معیناً
بسم اللّه الامنع الاقدس الاعزّ الابهی
ان یا سیّاح الاحدیّة سبّح فی قلزم الکبریآء الّذی ظهر باسمی الابهی و جرت علیه سفن البقآء و رکب علیها عباد الّذینهم انقطعوا عن الدّنیا و طاروا بجناحین القدس الی فضآء هذا الهوآء الّذی ظهر فی هذه السّمآء الّتی ارتفعت فی هذا العمآء و کذلک احاطهم فضل ربّک لیشکرنّ اللّه و یکوننّ من الشّاکرین فی الالواح مسطوراً و انّک انت قل بسم اللّه و باللّه ثمّ ادخل عریّاً فی غمرات هذا البحر الّذی ما وصل المقرّبون الی ساحله و کیف الدّخول فیه کذلک امرک لسان المحبوب ان افعل و لا تخف من احد فتوکّل علیه و انّه یحفظک کما حفظک من قبل و انّه کان علی کلّ شیئ قدیراً تاللّه الحقّ الیوم یومک ان اخرج عن خلف حجبات الصّمت ثمّ انطق بین السّموات و الارض و بشّر النّاس بهذا النّبأ الّذی انشقّت منه اراضی الکبر و انفطرت سموات الاعراض و اندکّت جبال الغلّ و انهدمت بیت البغضآء و اقشعرّت منه جلود کلّ مشرک عمیّاً و انّک انت فانظر الی المشرکین و ما یخرج من افواههم منهم من یقول هل اللّه کان ظاهراً و هل الشّمس اشرقت عن افق القدس قل ای وربّی انّها قد اشرقت بسلطان کان علی العالمین محیطاً و انّک انت یا اکمه الارض فافتح بصراک لتشهدها مشرقاً مضیئاً منیراً و انّها لم یزل کانت ظاهرة فی قطب الزّوال بسلطان العظمة و القدرة و الاجلال و لن یسترها اعراض کلّ معرض و لا شرک کلّ مشرک و کذلک کان الامر علی الحقّ مشهوداً و منهم من یقول هذا لهو الّذی افتری علی اللّه قل فویل لک یا ایّها المشرک ان هذا الّا وحی یوحی علّمه اللّه عند سدرة المنتهی و رأی من آیات ربّه ما رأی تاللّه لن یزلّ قدماه عن کلّ ما خلق بین الارض و السّمآء و انّه مرّة ینطق علی لحن علیّ فی جبروت القصوی ثمّ علی لحن محمّد فی ملکوت الانشآء ثمّ علی لحن الرّوح فی سمآء البقآء ثمّ علی لحن الکبریآء فی هذا الجمال الّذی اشرق علی کلّ شیئ و ظهر من تجلّیاته علی صور الممکنات هیئة انّه لا اله الّا هو و انّه لهو المحبوب فی کبد المقصود و انّه لهو المعبود فی کلّ ما کان و ما یکون ولکنّ النّاس اکثرهم احتجبوا عنه بعد الّذی ظهر بکلّ الآیات و ما ظهر من عنده قد کان علی نفسه شهیداً فیا لیت انّک کنت حینئذ حاضراً لدی العرش و سمعت لحنات البقآء کیف یظهر عن هیکل البهآء تاللّه الحقّ لو یطهّر آذان الممکنات و یسمعنّ نغمة منها لینصعقنّ کلّهم علی التّراب بین یدی ربّک العزیز الوهّاب ولکن لمّا اعترضوا علی اللّه جعلهم اللّه محروماً عن بدایع فضله و ما کانوا حینئذ بین یدی ربّک الّا ککفّ طین مطروحاً و انّک لو تفکّر فیما یخرج من افواههم تاللّه تسمع ما لا سمعت من الیهود حین الّذی ارسلنا الیهم الرّوح بکتاب مبیناً و لا من ملأ الانجیل حین الّذی اشرقنا علیهم شمس البقآء عن افق البطحآء و ارسلناه الیهم بانوار کانت علی العالمین مشهوداً و لا من ملأ الفرقان حین الّذی شقّت سمآء العرفان و اتی اللّه علی ظلل اسمه الرّحمن بجمال علیّ بالحقّ فلمّا بلغنا الی هذا الاسم المبارک الامنع الارفع الاقدس الّذی کان بالحقّ بدیعاً قد ظهر فی نفسی حالتان اشاهد بانّ قلبی اشتعل من نار الاحزان بما ورد علی جمال الرّحمن من ملأ الفرقان کانّ کلّ ارکانی یشتعل حینئذ بنار الّتی لو اُلقی زمامها لتحرق کلّ من فی الملک و کان اللّه علی ذلک شهیداً و کذلک اشاهد بان یبکی عینی ثمّ کلّ جوارحی حتّی یمطر من شعراتی قطرات الدّموع بما مسّته البأسآء من هؤلآء الاشقیآء الّذینهم قتلوا اللّه و ما عرفوه و فی حین الّذی افتخروا باسم من اسمآئه علّقوه فی الهوآء و ضربوا علیه رصاص البغضآء فیا لیت ما خلق الابداع و ما ذوّت الاختراع و ما بعث نبیّ و ما ارسل رسول و ما حقّق امر بین العباد و ما ظهر اسم اللّه بین الارض و السّمآء و ما نزلت صحائف و لا کتب و لا زبر و لا الواح و لا رقاع و ما ابتلی جمال القدم بین هؤلآء الاشقیآء و ما ورد علیه من الّذینهم کفروا باللّه جهرة و ارتکبوا ما لا ارتکبه احد من العالمین جمیعاً تاللّه الحقّ یا علیّ لو تنظر فی کلّ ارکانی و جوارحی و کبدی و قلبی و حشآئی لتجد اثر رصاص الّذی ورد علی هیکل اللّه فآه آه اذاً بقی منزل الآیات عن الانزال و هذا البحر عن الامواج و هذه السّدرة عن الاثمار و هذه السّحاب عن الامطار و هذه الشّمس عن الانوار و هذه السّمآء عن الارتفاع و کذلک کان الامر حینئذ مقضیّاً فیا لیت کنت فانیاً و ما ولدتنی امّی و ما سمعت ما ورد علیه من الّذینهم عبدوا الاسمآء و قتلوا منزلها و خالقها و محقّقها و مرسلها فافّ لهم و بما اتّبعوا انفسهم و هوىهم و ظهر منهم ما خرّت الحوریّات عن غرفاتهنّ و وضع الرّوح وجهه علی التّراب بما ورد علی ربّ الارباب من هؤلآء الذّیاب اذاً یبکی کلّ شیئ لبکآئی لنفسه و یضجّ کلّ الاشیآء لضجیجی لفراقه قد بلغت فی الحزن علی مقام لن یخرج من فمی نغمات البقآء و لا عن قلبی نفحات الرّوحی و لو لا عصمتی نفسی لانفطرت ارکانی و کنت معدوماً و اذاً یبکی ظهور قبلی فی افق الابهی و یخاطبک ان یا علیّ تاللّه الحقّ لو تنظر الی قلبی و کبدی و حشآئی ثمّ سرّی و جهری و ظاهری و باطنی لتجد آثار رماح البغضآء الّتی ورد علی ظهوری الاخری باسمی الابهی اذاً انوح و ینوح کلّ من فی الملأ الاعلی ببکآئی علیه و اصیح و یصیح کلّ من فی سرادق الاسمآء لصیحتی و اضجّ و یضجّ کلّ من فی مدائن البقآء لضجیجی لهذا المظلوم الّذی وقع بین ملأ البیان تاللّه فعلوا به ما لا فعلوا امّة الفرقان بنفسی فآه آه عمّا ورد علیه و علی ما مسّته من هؤلآء اذاً خرّت کلّ الوجود من الملک و الملکوت علی التّراب بما ورد علی هذا الجمال الّذی استقرّ علی عرش الاقتراب فافّ لهم و بما اکتسبت ایدیهم فی کلّ بکور و عشیّاً اذاً ینادی جمال القدم بان یا قلم الاعلی غیّر الذّکر من هذا الذّکر الّذی به حزن کلّ الممکنات و کلّ ما وقع علیه اسم شیئ ثمّ اجر علی ذکر آخر فارحم علی اهل ملأ الاعلی تاللّه الحقّ تکاد ان تنهدم العرش بعظمته و الکرسیّ برفعته و انّا لمّا سمعنا النّدآء انتهینا ذکر الاحزان و رجعنا الی ما کنّا فی ذکره لتکون بذلک علیماً و انّک انت یا علیّ لا تحزن عمّا القیناک من مصائب الّتی وردت علی ظهورنا الاولی ثمّ الاخری فاشدد ظهرک لنصرة امر اللّه و قم علی الامر بقوّة و استقامة منیعاً ثمّ انظر شأن هؤلآء و ما یخرج من افواههم فی تلک الایّام الّتی اشرقت الشّمس بکلّ الانوار و استضآء منه کلّ مقبل امیناً تاللّه تسمع من هؤلآء ما لا سمعت من احد لانّهم یستدلّون فی اثبات امرهم بآیات الّتی نزّلناها علی الّذی ارسلناه بالحقّ و جعلناه رحمة لمن فی الملک جمیعاً فلمّا تتلی علیه اعظم عمّا سمعوا اذاً یعترضنّ و یفرّنّ و ان یجدنّ فی انفسهم من قدرة لیقتلنّ الّذی یقرء علیهم الآیات کذلک فاعرف شأن هؤلآء لتکون بما عندهم بصیراً
قل یا قوم انّ الّذی ظهر بالحقّ قد شهدتم عنه قدرة اللّه و سلطنته ثمّ ظهور اللّه و عظمته و من دون ما شهدتم من بدایع القدرة و القوّة قد نزل من سمآء فضله معادل ما نزل فی البیان اتّقوا اللّه یا قوم و کونوا فی الامر تقیّاً اتحاربون مع الّذی به اشرقت الشّموس و نوّرت الاقمار و زیّنت النّجوم و جرت الانهار و موّجت البحار و رفعت السّمآء و انبسطت ارض القدس و اثمرت الاشجار فافّ لکم و بالّذی امرکم بان تکفروا باللّه و تشرکوا بجمال الّذی استوی علی العرش بسلطان کان علی العالمین محیطاً تاللّه یا ایّها النّاظر الی اللّه قد ورد علیّ من هؤلآء ما لا سمعت الآذان و لا شهدت الابصار اذاً یبکی علیّ عیون الممکنات و ینوح لضرّی کلّ القبائل من ملکوت الاسمآء و الصّفات و عیون العظمة عن ورآء حجبات عزّ منیعاً تاللّه الحقّ انّ الّذی یفرّ من الثّعلب و یستر وجهه خلف الدّنان خوفاً من نفسه فلمّا شهد بانّا ارفعنا الامر بسلطان القدرة و القوّة و اشتهر اسم اللّه بین المشرق و المغرب اذاً ندم عن ستره و خرج عن خلف القناع ببغضآء عظیماً و شاوَرَ مع احد من خدّامی علی قتلی و اراد ان یسفک هذا الدّم الّذی لو یترشّح علی الممکنات رشح منه کلّهنّ ینطقن بانّی انا اللّه لا اله الّا هو و کذلک مکرَ فی نفسه بعد الّذی ربّیناه و علّمناه فی کلّ بکور و اصیلاً فلمّا نزلت جنود وحی اللّه و حفظنی عن شرّه و مکره اذاً قام علی مکر اخری و به تحیّرت اهل لجج الاسمآء ثمّ اهل ملأ الاعلی و کان اللّه علی ما اقول شهیداً و نسب الی نفسی اموراً لو تسمعها من ذی بصر لتعرف ما ورد علی هذا المظلوم من هؤلآء الّذین قاموا علیه بظلم کان فی کلّ الالواح کبیراً
ان یا قلم الاعلی ذکّر لمن تحبّه ما نادی به احد من حزب الشّیطان فی شطر العراق بان یا ملأ البهآء لِمَ تبلّغون امر اللّه ربّکم و تدعون النّاس الی اللّه الّذی خلق کلّ شیئ بامر من عنده لانّ منتهی رتبة العباد بلوغهم الی مقام الازل و انّه لمّا ینزل عن مقامه و یؤخذ ما اوتی به کیف ینفع العباد تبلیغکم و ذکرکم کذلک سوّلت له نفسه و تکلّم بما اشتدّ به غضب اللّه و سخطه علی نفسه و علی الّذین یقولون ما قال و جعل انفسهم عن شاطی العرفان محروماً قل فویل لک یا ایّها المشرک باللّه ما توهّمت فی اسم الازل انّا خلقناه کما خلقنا کلّ الاسمآء لیدلّنّ علی موجدهم و صانعهم و یکوننّ فی امر اللّه مستقیماً کلّ الاسمآء عند اللّه فی حدّ سوآء یعطی و یأخذ و لا یسئل عمّا شآء و انّه کان علی کلّ شیئ حکیماً و کلّ فضل انتم عرفتموه فی النّفوس یبقی فی ایمانهم باللّه و اقبالهم عند ظهوره و توجّههم الی شطر الّذی کان فی ازل الآزال محبوباً بیّن یا ایّها الشّقیّ کیف صار الدّیّان دنیّاً و لن یتغیّر دونه ان یا واحد العین فکّر فی نفسک اتشهد عیوب النّاس و تکون غافلاً عمّا فی نفسک فویل لک بما علّمک الشّیطان الّذی کفر باللّه و جعلناه ظاهره عبرة للخلائق جمیعاً قل یا ایّها الکافر باللّه فیا لیت رأیت و عرفت الّذی اتّخذته ربّاً من دون اللّه تاللّه الحقّ لو رأیته و عرفته لفررت منه الف فراسخ بل اکثر من ذلک و کان اللّه علی ذلک علیماً قل یا ایّها الحمیر انّا حفظناه و ربّیناه و وصفناه و اذکرناه و انت عرفت کلّ ذلک و کنت علی ذلک شهیداً و انّه حارب بنفسی و انکر آیاتی اذاً ینبغی لک بان تعترض علیه لا علی الّذی خلقک و ایّاه من مآء مهیناً و تسئل منه بایّ حجّة آمنت بنقطة الاولی و من قبله برسل اللّه و بایّ برهان کفرت بالّذی ظهر بکلّ الآیات و افتیت علی قتله و کنت فی الاعراض قویّاً و من دون ذلک یا ایّها المشرک لم یزل کان من سنّتنا بان نأخذ و نعطی اما رأیت حجر الّذی امرنا العباد بان یطوفنّ فی حوله کیف انزعنا عن هیکله ردآء القبول و اعطینا هذا الفضل بمقام آخر لو انت بذلک علیماً اذاً فانصف فی نفسک ولو انّا علمنا بانّک لا تنصف ابداً و عندنا علم السّموات و الارض نعلم ما علّمک ابیک فی اللّیالی و الایّام و وسوس فی صدرک و نفخ فیک من روح الّتی بها ینقلب کلّ انسان و یصیر حمیراً اذاً فاسئل عن الّذی اتّخذته ربّاً من دونی قل یا ایّها المعرض فانصف فی نفسک هل سمعت ظهوراً فی الابداع اعظم عمّا ظهر و ینطق حینئذ فی قطب البقآء بانّی انا ربّکم العلیّ الاعلی فی هذا الافق المقدّس الابهی و هل رأیت کلماتاً اعظم عمّا نزلت بالحقّ من جبروت البقآء من هذا الفتی النّاطق فی سمآء القضآء لا فوجمالی الّذی کان علی العالمین مشرقاً و مضیئاً و مع ذلک انت اتّبعت هذا الّذی خلق بحرکة من قلمی و افتی علی نفسی بعد الّذی حفظناه فی کلّ شهور و سنیناً یا ایّها البصیر العمی بحیث تری نفسک و لن تشهد مولاک الّذی بامر منه خلقت الاسمآء و ملکوتها ثمّ الصّفات و جبروتها ثمّ الخلائق جمیعاً هل رأیت فی المرآت الّتی انحرفت عن الشّمس علی وجهها من نور او ضیآء او اثر لا فونفسی الرّحمن لو انت بذلک بصیراً و کذلک فانظر فی مرایا الاسمآء ان یدخلن فی ظلّ ربّهنّ و یقبلن بتجلّیات الّتی یتجلّی بها شمس البقآء یستضیئن بانوارها و ضیآئها و من دون ذلک یمنعن و یکوننّ محروماً عن تجلّیات الّتی کانت علی الحقّ مضیئاً اما رأیت فی ظهور قبلی بانّ علمآء الّذینهم عمروا فی الدّنیا و ارتقوا الی معارج العرفان و عبدوا اللّه فی اللّیالی و الایّام نزل علیهم حکم الشّرک و الکفر و نزع عن هیاکلهم ردآء الایمان و الّذین یکنسون البیوت و ما عرفهم من احد البسهم اللّه ردآء الولایة و النّبوّة کذلک فاشهد قدرة ربّک و لا تکن جبّاراً شقیّاً هل ینبغی للّذینهم کانوا علی الارض بان یعترضوا علی اللّه بانّ هؤلآء الّذینهم عمروا فی دین اللّه و عبدوه و سجدوه و خضعوا لامره و کانوا علمآء الارض و رجعوا الی النّار انّا کیف نصل الی مقام رفیعاً قل یا ایّها المشرک تقول کما قالوا المشرکون من قبل فی زمن کلّ ظهور و لن تستشعر ما تقول فسوف یضربن علی فمک ملئکة العذاب من لدن مقتدر قدیراً ثمّ اعلم بانّ حین الظّهور کلّ الاسمآء فی صقع واحد من صعد الی اللّه یصدق علیه کلّ الاسمآء من اسمآئنا الحسنی و من وقف علی الصّراط لن یذکر عند اللّه ابداً و کذلک نزّلنا الامر فی کلّ الالواح ان انت بذلک خبیراً و انّا لو نأخذ کفّاً من الطّین و ننفخ فیه روح الحیوان و نجعله مظهر کلّ الاسمآء و الصّفات لنقدر و ما کان ذلک علی اللّه عزیزاً و یکون باقیاً فی هذا المقام ما دام الّذی یکون فی ظلّ مولاه فاذا خرج یسلب عنه کلّ ما اوتی به و یرجع الی التّراب بحسرة عظیماً قل انّک انت یا حمیر ما اطّلعت باصل الامر و لو یرد علیک ما لا تدرکه فاسئل عن الّذی یجری عن قلمه بحور العلم و المعانی لیبیّن لک ما غفلت عنه و یعلّمک من بدایع العلم لتکون فی دین ربّک مستقیماً لا فوعمری یا علیّ انّهم ما ارادوا ان یعرفوا ما ستر عنهم و انّک فاشهدهم کاغنام یذهبون و لا یعرفون راعیهم بل لو تنظر الیهم بنظر الفطرة لتجدهم ذیاباً یریدنّ ان یتفرّقنّ اغنام اللّه و یمصّنّ دمآئهم کذلک احصینا امرهم فی هذا اللّوح الّذی نزل من جبروت عزّ علیّاً و انّک انت فاحفظ نفسک عن هؤلآء ثمّ انطق بلحن البقآ بین الارض و السّمآء ثمّ اذکر هذا الاسم الاعظم الّذی منه انفطرت سمآء الاسمآء و لا تخف من احد فتوکّل علی اللّه و انّه یحفظک عن کلّ مشرک مردوداً و یؤیّدک علی امره و ینطق الرّوح فی صدرک و یهتزّک نفحات الرّضوان عن شطر ربّک الرّحمن و انّه کان علیک حسیباً ایّاک ان لا تحزن فی شیئ لانّا ما نسیناک و نحبّ ان نرىک و نسئل اللّه بان یجمع بیننا بالحقّ و انّه لمن دعاه مجیباً فیا لیت کنت معنا فی السّجن و عرفت ما ورد علی جمالی المظلوم من الّذین لن یقدرنّ ان یتکلّمنّ فی محضری و خلقت حقائقهم بارادة من قلمی و تشهد ما کان علیک مستوراً اسمع ما امرک به قلم الاعلی و لا تسکن فی بیتک و لا تسترح فی نفسک ان ادخل مقرّ المشرکین من ملأ البیان بنبأ اللّه و امره و قل یا قوم قد جئتکم ببرهان کان علی الحقّ عظیماً ان کان عندکم اعظم عمّا عندنا فاتوا به و ان شهدتم ببصرکم اعظم عمّا شهدنا من قدرة اللّه و سلطنته بیّنوا و لا تصبروا اقلّ من حیناً و ان شهدتم انفسکم عجزآء عن ذلک خافوا عن اللّه و لا تجادلوا بالّذی به رفع امر اللّه و علت اسمآئکم و ظهرت حجّة الّتی بها تستدلّون لدونکم لاثبات امرکم خافوا عن اللّه و لا تکوننّ فی الملک کفّاراً اثیماً
ان یا سبّاح بحر المعانی قد تموّجت حینئذ قلزم الکبریآء باسمی الابهی و یقذف منه علی الممکنات لئالی ذکر ربّک العلیّ الاعلی تاللّه ما شهدت عین الابداع کشبهها و لا بصر الاختراع کمثلها فیا لیت وجدنا من امین لنودعها عنده او من بصیر لنشهدها او من خبیر لنذکر له اوصافها او ظهوراتها او تجلّیاتها اذاً لمّا صعدنا الی سمآء القضآء ما شهدنا احداً و بقینا فی نفسنا متحیّراً و حزیناً و انّک فاسرر فی نفسک بما رشح علیک من رشحات هذا البحر و طهّرک عن روائح الّذین لن تجد فی وجوههم الّا غبرة النّار و کفروا باللّه فی کلّ عهد و عصر و کانوا عن نفحات الرّحمن محروماً قل تلک شطوط یذهب الی بحر القدم کما انشعبت منه فطوبی لمن شرب منها و استغنی بها عمّا علی الارض جمیعاً قل انّ بحر القدم و ما یخرج منه و یذهب الیه موج من امواج قلزم الکبریآء الّذی خلق باسمی الابهی کذلک کشفنا لک سرّاً من اسرار الّتی کانت عن اعین العالمین مستوراً و قد خلق فی شاطی هذا البحر بیدآء ما احاط احد اوّلها و آخرها و فیه ارتفع ندآء اللّه عن کلّ الاشطار و ما مرّ علیه من نبیّ و لا من رسول الّا و قد اخذته نفحات اللّه فی هذا الواد و اذا وصلوا الی قبّة الابهی الّتی خلقت من نور الذّات فی وسط هذا الواد خرّوا بوجوههم علی التّراب خضّعاً لهذا الجمال الّذی ظهر بالحقّ فی هذا القمیص الّذی یجدنّ المخلصون منه رائحة الرّحمن و کذلک کان الامر مقضیّاً ان یا علیّ تاللّه الحقّ ما انقطع و لن ینقطع من هذا البیدآء ندآء ربّک العلیّ الاعلی یسمع فی کلّ حین من رضراضها و کثیبها انّه لا اله الّا هو و انّ الّذی قد ظهر باسمی الابهی هو محبوب الابداع و مقصود من فی ملأ البقآء لم یزل کان و یکون و کان اللّه علی ذلک علیماً فطوبی لرجل مشی فیه و لسمع یسمع نغمات الّتی یظهر من اقطارها و یطّلع بما ستر فیه من اسرار الّتی لم یزل کانت خلف سرادق العزّ مقنوعاً فیا لیت من ذی حبّ یتوجّه الیه و من ذی استقامة یستقیم علیه و من ذی فؤاد یسرع فیه و ینقطع عن العالمین جمیعاً ان یا علیّ تاللّه الحقّ انّ الامر اعظم من ان یذکر و اظهر من ان یستر و اعلی من ان یصل الیه اعراض کلّ معرض او مکر کلّ ماکر عنیداً
قل یا قوم لا تفضحوا انفسکم ان استحیوا عن اللّه الّذی ما اراد لکم الّا فضلاً من عنده و نزل علیکم فی کلّ حین من سدرة القدس اثمار عزّ جنیّاً کلوا من نعمة اللّه حیث شئتم اتّقوا اللّه و لا تکوننّ مفسداً فی الارض و لا تجعلوا انفسکم عن مقاعد القرب بعیداً تاللّه الحقّ انّ الورقآء لن یمنع من نغماته ولو تلهث کلاب الارض کلّها او تعوی الذّیاب باجمعها و کذلک نزّلنا الآیات بالحقّ تنزیلاً من لدن عزیز حکیماً فمن کفر الیوم بهذا الامر فقد یلعنه کلّ الذّرّات ثمّ نفسه و ذاته و یده و لسانه و هو اصمّ فی نفسه لن یسمع بما غشت اذنه حجبات الغفلة و کذلک کان الامر حینئذ عن افق الحکم مشهوداً فطوبی لکم بما لن تجدنّ لانفسکم شریکاً فی هذه الثّمرات الّتی اثمرت من سدرة ربّکم العلیّ الاعلی و جعلها اللّه مخصوصاً بکم و لمن توجّه الیها بقلب طاهر سلیماً و انّک انت ذق من تلک الاثمار و کن شاکراً فیما اوتیت من بدایع فضل ربّک و کن علی فرح مبیناً و انّ اللّه قد جعلها مختصّاً للمقرّبین من عباده و جعل المشرکین عن هذا الفضل محروماً کذلک بذلنا علی فؤادک و روحک و قلبک رائحة الرّحمن من یمن السّبحان لیجعلک حیّاً بحیوته و باقیاً ببقآئه و ناطقاً بثنآئه و ذاکراً بذکره و متوجّهاً الی وجهه و ناظراً الی جماله و انّ فضله لم یزل قد کان علیک کبیراً ثمّ بدیعاً ثمّ منیعاً ثمّ عظیماً و الکبریآء علیک ثمّ العظمة علیک ثمّ البهآء من طلعة البقآء الّذی ظهر باسمه الابهی و منه علا کلّ دانی و دنی کلّ عالی و انعدم کلّ وجود و حُیَّ کلّ مفقود و اظلم کلّ شموس و خسف کلّ اقمار و سقط کلّ نجوم و اضطرب کلّ موقن و اضمحلّ کلّ متعالی و تزلزل کلّ ثابت و تحرّک کلّ ساکن و خمد کلّ نار و اشتعل کلّ مخمود و قبح کلّ محمود و حمد کلّ قبیح و ظهر کلّ مستور و طلع کلّ مقنوع و خرق کلّ غطآء و بعث کلّ رماد و قرع کلّ باب و نطق کلّ کلیل و عزّ کلّ ذلیل و برئ کلّ مریض و طهر کلّ سقیم و شفی کلّ علیل و بصر کلّ عمیّ و برز کلّ کنز و تزلزل کلّ ارض و انفطر کلّ سمآء و انشقّ کلّ ارض و فسق کلّ عادل و عدل کلّ فاسق و جهل کلّ عالم و علم کلّ جاهل و فرّ کلّ شجاع و شجع کلّ خائف و سقی کلّ عطشان و نفخ کلّ صور و ظهر کلّ ساعة و نقر کلّ ناقور و اظلم کلّ نور و نوّر کلّ مظلم و سقط کلّ ثمر و یبس کلّ خضر و اخضرّ کلّ یابس و هبّت نسمة اللّه الّتی بها احیت الممکنات من قبل و یحیی الموجودات من بعد و کذلک کان فضل ربّک علی نفسک و علی روحک و علی فؤادک و علی جسدک و علی جسمک محیطاً
* * *
ان یا صغیر السّن انّ ربّک یدعو نفسه بلسانک و یقول
یا من بیدک ملکوت الاشیآء و جبروت الاسمآء ترانی صرت غریباً فی حبّک اسئلک بجمالک بان تجعل هذه الغربة سبباً لتقرّب عبادک الی مصدر امرک و مشرق وحیک ای ربّ ادعوک بلسان ما عصاک و اسئلک بسلطنتک و اقتدارک بان تحفظنی فی ظلّ رحمتک و توفّقنی علی خدمتک و خدمة ابویّ انّک انت المقتدر المهیمن القیّوم
* * *
ان یا طالب انّ المطلوب ینادیک و یقول دع الوری عن ورائک ثمّ اشرب حمیّا المعانی من کأس محیّا ربّک و اذا تعاطیت الأقداح و اخذتک حرارة خمر معارف ربّک فالق الأصباح قم بین ملأ الأرض و قل الیّ الیّ یا اهل الفلاح لأقرّبکم الی المنظر الأکبر و اعرّفکم ربّکم مالک القدر الّذی به کسفت الشّمس و انشقّ القمر ایّاکم ان تجعلوا انفسکم محروماً عمّا خلقتم له دعوا الهوی و تمسّکوا بمالک العرش و الثّری هذا خیر لکم و یشهد بذلک لسان القدم فی سجنه الأعظم و من عنده علم الکتاب طوبی لک بما فزت بالعرفان و تمسّکت باللّه ربّک العزیز المقتدر المنّان
* * *
ان یا طلعة الحبّ قد عرفنا شوقک الی اللّه فی رفرف البقآء علی قربک فی میادین اللّقآء بین یدی ربّک و کذلک احصینا کلّ شیء فی کتاب کان فی اللّوح قضیّا فاعرف بأنّک اقبلت الی حرم الجمال و زرت کعبة القدس فی جنّة الفردوس علی فاران الحبّ کذلک قضینا امرک فی لوح کان عن الطّاغین حفیظا الّا تحزن فی شیء و لا تکن همیماً من مکاره الدّنیا سیبعثک اللّه فی مقام الّذی کان بالحقّ علیّا لأنّ الدّنیا و زخرفها و زینتها سیمضی اقلّ من طرفة عینک فاجهد فیما یبقی لک فی ملکوت الأعلی لتکون فی عوالم الرّوح حول شجرة الخلد بقیا اسمع بسمع قلبک ما یغرّد الورقآء فی قطب البقآء فیما علّمک سبل الحقّ فی صراط الّذی کان علی النّور رفیعا فاقرأ هذا اللّوح بلسان الرّوح لتکون من نار الحبّ لمیعا اتّق اللّه و لا تلتفت الی الّذین کفروا و لا تعقّب الّذین اعرضوا عن اللّه و لن یجدوا لأنفسهم الی الحقّ سبیلا و کن مستقیماً علی الحبّ و راسخاً فی الأمر بحیث لن یزلّ قدماک ولو یعترضوا علیک کلّ من علی الأرض جمیعا اذاً فألق ما فی یمینک ثمّ ابتغ رضواناً من اللّه لتجد فی مرکز الجنان عند ابحر البقآء مقاماً عظیما و کذلک کتبنا فی اللّوح تفصیل کلّ شیء و اذکرناک فیه لتصل الی مقام الّذی کان عن الحزن عقیما فواللّه انّک لو تشمّ هذا القمیص لتجد نسمات الهویّة و تفیض عیناک من الدّمع فی شوقک الی اللّه و تکون فی امر ربّک بصیرا و الرّوح علیک و علی الّذین کانوا حول القرب فی نار الوصل طویّا
* * *
ان یا عبد النّاظر الی اللّه فاعلم بأن اتی القضآء و امضی ما نزل فی الواح مالک الأسمآء و اخرجوا الغلام من ارض السّرّ بظلم مبین و لمّا خرجنا بکت علینا من کلّ الملل و ظهر فزع الأکبر فی ذلک الیوم العظیم و ما مررنا علی شجر و حجر و ارض و مدر الّا و قد اودعنا فیه سرّ من اسرار اللّه المهیمن العزیز القدیر فسوف یظهر بالحقّ و انّ ربّک لعلیم و حکیم و قد نزلت فی کلّ حین آیات و ظهرت فی کلّ آن بیّنات استضآءت منها وجوه اهل ملإ الأعلی تاللّه بها استجذبت افئدة المقرّبین انّا وجدنا اهل السّموات فی سرور مبین و حزن عظیم امّا الحزن بما ورد علینا فی سبیل اللّه و امّا السّرور بما رأوا اشراق شمس الاستقامة عن افق العظمة و الکبریآء کذلک فصّلنا لک تفصیلاً عمّا ورد علینا من الغافلین و کنّا طایراً فی هوآء الاشتیاق الی ان وردنا فی شاطئ البحر اذاً استوی بحر الأعظم علی الفلک و جرت علی البحر الأبیض و سرنا الی ان بلغنا مقابل مدینة الّتی سمّیت بالاسکندریّة قد دخل علینا فتی من اهل الابن و حضر تلقآء الوجه بکتاب عربیّ مبین الّذی کتبه احد من اسقف النّصاری وجدنا منه رایحة رحمة ربّک العزیز العظیم و قد امرنا عبد الحاضر لدی العرش بأن یرسل الیک صورة کتابه لتعرف کیف قلّبه قدرة ربّک و اخذه بأیدی الفضل و جعله منقطعاً عن العالمین فکّر ثمّ انظر فی تلک الأیّام الّتی احاطتنا البلایا انّه اشتعل بنار حبّی و ذکری علی شأن ما منعته القضایا کأنّه خلق من کوثر رحمة ربّک الغفور الرّحیم ینبغی لکلّ نفس بأن یکون ثابتاً فی حبّ مولاه بحیث لا یمنعها ما یظهر فی الابداع کما ما منعته هذه الفتنة الدّهمآء و استضآء فی ظلمتها کذلک کان ربّک مقتدراً علی ما یشآء و انّه لهو الحاکم علی ما یرید لو نذکر لک کلّ ما ورد علینا لتحزن ولکن فاعلم بأنّا نکون فی فرح مبین و فی کلّ ما ظهر لحکمة فسوف یظهرها اللّه بالحقّ و یحیی العالم بهذا المآء الّذی عذب منه الکوثر و السّلسبیل قد ارسلنا الیک الواحاً ما ذکر فیها اسم احد فاعط کلّ واحد منها لمن تجد فی وجهه نضرة الغلام و ما سترنا الأسمآء الّا لحفظ انفسهم و ربّک بکلّ شیء علیم
مخصوص ارض کاف لوح ارسال نشد ما هذا الّا لحکمة فسوف نرسل ولکن شما خبر بفرستید
* * *
هو الأقدس الأرفع الأمنع الأعلی
ان یا عبد قد حضر بین یدینا کتابک و عرفنا بما فیه و کان اللّه علی ما فی قلبک علیماً لن یعزب عن علمه من شیء یعلم ما ستر عن الأنظار و ما خفی عن الأفکار و انّه کان عن العالمین غنیّاً و امّا ما ذکرت فی الالهین ایّاک ایّاک ان لا تشرک باللّه ربّک لم تزل کان واحداً احداً فرداً صمداً وتراً باقیاً دائماً قیّوماً ما اتّخذ لنفسه شریکاً فی الملک و لا وزیراً و لا شبیهاً و لا نسبةً و لا مثالاً و یشهد بذلک کلّ الذّرّات و عن ورائها الّذینهم کانوا فی الأفق الأبهی علی منظر الأعلی و کانت اسمائهم حینئذ لدی العرش مذکوراً ان اشهد فی نفسک بما شهد اللّه لذاته بذاته بأنّه لا اله الّا هو و انّ ما سواه مخلوق بأمره و منجعل باذنه و محکوم بحکمه و مفقود عند شؤونات عزّ فردانیّته و معدوم لدی ظهورات عزّ وحدانیّته و انّه لم یزل و لا یزال کان متوحّداً فی ذاته و متفرّداً فی صفاته و واحداً فی افعاله و انّ الشّبیه وصف خلقه و الشّریک نعت عباده سبحان نفسه من ان یوصف بوصف خلقه و انّه کان وحده فی علوّ الارتفاع و سموّ الامتناع و لن یطرأ الی هوآء قدس عرفانه اطیار افئدة العالمین مجموعاً و انّه قد خلق الممکنات و ذرأ الموجودات بکلمة امره و ما خلق بکلمة الّتی ظهرت من قلم الّذی حرّکه انامل ارادته کیف یکون شریکاً او دلیلاً علیه سبحانه من ان یشار باشارة احد او یعرف بعرفان نفس و ما دونه فقرآء لدی بابه و عجزآء عند ظهور عزّه و ارقّآء فی ملکه و انّه کان عن العالمین غنیّاً و کلّما ینسب العباد بالعبودیّة لاسمه المعبود او ینسب المخلوق الی اسمه الخالق هذا من فضله علیهم من دون استحقاقهم بذلک و یشهد بذلک کلّ موقن بصیراً فاعلم بأنّ کلّ شیء یربّی فی ظلّ اسم من اسمآء ربّک و انّه قد خلق الاسم بارادة الابداعیّة الّتی قدّرها اللّه فی نفس الابداع اذاً فاشهد سلطانه و قدرته ثمّ عظمته و اقتداره ثمّ رفعته و استعلائه لتطّلع بما کان الیوم من اعین العالمین مستوراً تمسّک باللّه ثمّ انقطع عمّا سواه لیشربک خمر العرفان من هذه الکأس الّتی یدورها انامل الرّحمن فی هذا الرّضوان الّذی کان فی علی الفردوس باذن اللّه مرفوعاً طهّر قلبک عن رجس الّذینهم آمنوا ثمّ کفروا و کانوا حینئذ من المعرضین عند ربّک مذکوراً دع الدّنیا و ما خلق فیها عن ورائک لیفتح اللّه علی وجه قلبک ابواب العلم و المعانی و یصعدک الی مقام تشهد کلّ من فی السّموات و الأرض فی ظلّ اسم من اسمآء ربّک کذلک اشرقت شمس البیان عن افق اللّسان من مهیمن قیّوماً و انّا لمّا احببناک اجبناک فیما ذکرت فی کتابک والّا فوالّذی توحّد بالعزّة و الجلال قد ورد علیّ من الرّزایا ما لا یحصیه احد الّا اللّه و بذلک منع القلم عن الذّکر و هذا الظّلم کان فی امّ البیان عظیماً انّ الّذی حارب بنفسی تاللّه قد خلقناه بقولی و الّذینهم اوتوا بصر الحدید یعلمون بأنّ هذا حقّ لا ریب فیه ولکنّ الّذینهم اخذتهم الأوهام اتّخذوه من دونی لأنفسهم وکیلاً و انّک دع النّاس بأنفسهم و هواهم ثمّ اذکر ربّک و لا تخف من احد فتوکّل علی اللّه و انّه یحفظک بسلطان مبیناً و البهآء علیک و علی کلّ قلب منیراً
* * *
جناب آقا سیّد باقر فی ارض الیآء
ان یا عبد قم و ناد بین العباد بالحکمة و الموعظة قل یا قوم هل ینبغی لأحد بعد ظهور اللّه و سلطنته بأن یتمسّک بشیء عمّا خلق بین السّموات و الأرض لا فوجمال اللّه المشرق المنیر و هل یلیق لنفس بعد اشراق الشّمس و وقوفها فی قطب الزّوال بأن یتکلّم عن المرآة ولو یکون مرآةً حقیقیّةً لا فونفس اللّه العلیم الحکیم قل المرآة افتخارها بما تجلّی علیها الشّمس من انوارها و هذا التّجلّی یکون فیها و یظهر منها ان لن یحول بینها و بین مجلّیها حجبات النّفس و الهوی و کذلک کان الأمر ان انتم من الشّاهدین و بعد الحجاب لن یحکی عن سلطان الشّمس ابداً و ینقطع عنها انوار اللّه و فضله و عنایة اللّه و احسانه و هذا من عندها لأنّها احالت بینها و بین الشّمس ما منعها عن انوار اللّه العزیز الرّحیم قل لو تقابلنّ الیوم مرایا الموجودات کلّهنّ هذه الشّمس الّتی اشرقت عن افق القدس لینطبع فی کلّهنّ تجلّی اللّه المهیمن العزیز القدیر و هذا التّجلّی یبقی فی اقبالهنّ الی الشّمس و بعد الاعراض یرجع النّور الی مقرّه و ینتهی المخلوق الی شکله و مثله ان انتم من العارفین قل اللّه خلق المرایا کما خلق کلّ شیء و یخلق کیف یشآء بأمر من عنده و انّه لهو المقتدر القدیر و قدّر لکلّ اسم مقادیراً فی ملکوت الأسمآء یرفع و ینزل و کذلک یمحو اللّه ما یشآء و یثبت و عنده علم کلّ شیء فی الواح عزّ حفیظ قل انّ قیام کلّ شیء باللّه و قیامه بنفسه لو انتم من الشّاعرین و انّ ضیآء کلّ شیء بضیآء الشّمس و ضیائها بنفسها ان انتم من الموقنین قل انّ افتخار کلّ اسم بموجده و افتخاره بنفسه المهیمن العلیم الحکیم یا قوم لا تشرکوا باللّه و لا تتّخذوا لأنفسکم ارباباً من دونه اتّقوا اللّه یا قوم و لا تعتدوا فی امر اللّه و لا تکوننّ من الظّالمین قل الیوم کلّ شیء فی حدّ سوآء بحیث رفع الفرق عن بین الموجودات فمن اقبل الی اللّه فهو من اعلی الخلق و من اعرض فلیس له ذکر عند اللّه الملک الجمیل و انّما المرآة الیوم من انقطع عن نفسه و هواه و توجّه الی مقرّ القدس هذا المنظر المشرق المنیر و من دون ذلک لن یصدق علیه حکم الوجود فی جبروت البقآء فکیف هذا المقام ان انتم من العالمین قل یا قوم فانظروا مرایا الظّاهرة لو تقابلونهنّ الشّمس لتشهدنّ فیهنّ هیئتها و بعد انحرافهنّ لن تجدوا فیهنّ اثراً من الشّمس کذلک یعلّمکم قلم الأمر لئلّا تزلّ اقدامکم علی الصّراط و هذا من فضلی علیکم و انا الفضّال القدیم و کذلک فانظروا فی مرایا الأسمآء لتکوننّ من الرّاسخین ولو انّ المرآة تدّعی فی نفسها رتبة الشّمس و مقامها ولکن الشّمس تعرف بأنّها تکذب فی نفسها کما نزّل حکم ذلک من قبل ان انتم من الشّاهدین
و للخلق عند اللّه مراتب شتّی و منهم من یبعثه اللّه فی ملکوت الأسمآء و یشتهر اسمه بین العالمین و له مقام عند ربّه علی ما هو علیه ان لن یتجاوز عن حدّه و یکون مستقرّاً فی ظلّ الاثبات و ان یزلّ قدمه لیرجع فی الحین الی اسفل السّافلین انّ الّذین تسمع اسمائهم عن کلّ نفس و لن تجد منهم ما تستقرّ به افئدة الّذینهم آمنوا و لن یظهر منهم آثار اللّه الخالق البارئ القدیم اولئک بعث اسمائهم من دون کینوناتهم و فی ذلک لحکمة لا یعقّلها کلّ جاهل بعید و منهم من یبعث اللّه کینوناتهم من دون الأسمآء کما تشهد الّذین یستضیء وجوههم و یهبّ منهم روایح القدس ولکن لن یعرفهم الّا کلّ فطن بصیر یمشون بین النّاس کأحد منهم و فی قلوبهم تستدفّ حمامة الذّکر فی شوقهم الی اللّه و اشتیاقهم الی مقرّه المقدّس المنیع و عرّفنا الکلیم من قبل واحداً من هؤلآء اذاً تحیّر فی نفسه و کان من المتحیّرین و عندنا علوم لو نکشف حرفاً منها لتضطرب افئدة الموحّدین و منهم من یبعث اللّه اسمه و کینونته و کلّ ما فیه کذلک فصّلنا لک الأمر لتعرف کلّ نفس فی حدّها و شأنها و تکون من المتبصّرین و لو انّا نفصّل مقامات البعث و مراتبه علی ما قدّرنا له لتطّلع بکلّ الأسرار ولکن لکلّ ذکر میقات عند ربّک و اذا جآء الوعد ینزل من جبروت قدس رفیع قل ان یا مظاهر الأسمآء لا یغرّنّکم الدّنیا بغرورها و لا الأسمآء برفعتها خافوا عن اللّه و لا تستکبروا علی الّذی خلقکم بقوله المحکم البدیع ان افتحوا ابصارکم لتعرفوا شأنکم و الّذی خلقکم من مآء مهین اتّقوا اللّه و لا تفتروا علی اللّه بارئکم و لا ترتکبوا الفحشآء فی انفسکم الّا تحرموا ذواتکم عمّا قدّر لکم من لدن مقتدر علیم
و انّک فانظر ملأ البیان و حجباتهم و بما تمسّکوا بعد الّذی امرناهم بأن لا یتمسّکوا حین الظّهور بشیء عمّا خلق بین السّموات و الأرضین قل ان تکفروا بهذا الأمر فما حجّتکم فی ایمانکم بظهور قبلی الّذی سمّی بعلیّ قبل نبیل ایّاکم ان لا تحرموا انفسکم عن الّذی بأمره نزّلت الآیات فی کلّ عهد و ظهرت قدرة اللّه و احاطت رحمته العالمین اتّقوا اللّه ثمّ انظروا بطرف اللّه الی اصل الأمر و ما حقّق به کلّ امر حکیم و کنتم من قبل استدللتم لدونکم فی امرکم بآیات اللّه المنزل العزیز الکریم تاللّه قد نزّلت فی تلک الأیّام معادل ما نزّل من قبل علی المرسلین و انتم لو تکفرون بها فما الفرق بینکم و ملل القبل الّذینهم کفروا باللّه فی یوم شقّت فیه السّحاب و اتی اللّه بسلطانه و قضی الأمر من لدن مقتدر قدیر یا قوم ان ارحموا علی انفسکم و لا تدحضوا الحقّ بما عندکم و انّ هذا لظلم عظیم ان اخرقوا سبحات الجلال بسلطان اسمی الغالب المحیط فیا لیت کنتم مطّلعاً بأصل الأمر تاللّه کلّ ما سمعتم فی غیری هو من عندی و ما اطّلع بذلک الّا نفسی العلیم الخبیر و انتم لو تنظرون الی الأمر بعیون طاهر منیر لتعرفوا ما لا عرفتم من قبل و تجدنّ انفسکم علی استقامة عظیم و انّک انت یا عبد دع الأحجاب عن ورائک ثمّ ذکّر النّاس فی هذا الأمر و لا تخف من احد فتوکّل علی اللّه العزیز الجمیل قم علی الأمر ثمّ ناد بین العباد و لا تکن من الصّابرین و انّ هذا خیر لک عن کلّ ما یطلق علیه اسم شیء و بذلک یشهد کلّ شیء ان انت من الشّاهدین
فیا الهی و سیّدی و محبوبی انت تعلم بأنّی ما قصّرت فی تبلیغ امرک و اظهرت لعبادک اعظم ما عندهم امراً من عندک و انّک انت المقتدر المرید اذاً یا الهی فافتح عیونهم ثمّ طهّر قلوبهم لیعرفنّ نفسک و ینقطعنّ عن دونک و انّک انت ذو الفضل العظیم
* * *
قد نزّل لعلیّ اکبر الّذی هاجر الی اللّه و دخل تلقآء العرش و کان من الفائزین
ان یا علیّ اسمع ندآء اللّه ربّک عن یمین العرش بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم و قد بعثنا الرّسل من قبل و ارسلناهم الی الّذین هم فرّطوا فی امر اللّه لیهدینّهم الی مقرّ قدس محمود و من النّاس من کفر برسل اللّه و ما آمن بهم فی کلّ عصر و انقلب عن الوجه و کان من الّذین هم منقلبون و منهم من آمن ثمّ ارتقی الی مقام الّذی انفق روحه فی سبیل ربّه و کان من الّذین هم فی کلّ حین لیستعرجون و کم من رسول بلّغوا النّاس رسالات ربّهم و بذلک مسّتهم البأسآء و الضّرّآء الی ان قتلوا فی سبیل اللّه العزیز المتعالی المحبوب و استشهدوا علی شأن بکت علیهم کلّ الأشیآء بل ما کان و ما یکون و کلّما اشتدّت علیهم البلایا زاد اشتیاقهم بحیث ما استراحوا علی مقعد الأمن و بذلک یشهد عباد مکرمون و قضت الأیّام الی ان انتهت بسلطان الأیّام و ظهر جمال علیّ بالحقّ عن مطلع اسمه المکنون و قال یا قوم قد جئتکم عن مشرق الأمر ببرهان واضح و حجّة لایح من لدی اللّه العزیز المهیمن القیّوم یا قوم لا تکفروا بآیات اللّه و لا تکوننّ من الّذین هم استکبروا علی جمال القدم و کانوا ان یجحدون اذاً قام علیه العلمآء بأسیاف الرّدّ و البغضآء و نهوا النّاس بالتّقرّب الی شاطئ قدس مبروک و فی کلّ یوم اتّخذوا آیة فی الکتاب و روایة من الّذین هم مضوا من قبل و بها استدلّوا علی ردّ اللّه و مظهر نفسه و کذلک فسدوا و افسدوا النّاس و اتّبعوا ما امرهم هواهم کذلک نقصّ ما فعلوا لیطّلع به الّذین هم آمنوا فی تلک الأیّام و یکون ذکری للّذین هم یأتون الی ان کفّروه العباد فی کلّ البلاد الّا عدّة معدود فلمّا شهد الأمر کذلک وصّی هؤلآء الّذین هم آمنوا فی الواح عزّ مسطور و قال یا قوم انتم لا تفعلوا کما فعلوا الّذین هم اشرکوا باللّه و حاربوا بنفسی و کفروا بآیاتی و کذّبوا حجّتی المهیمن العزیز المشهود و ان یأتیکم احد لا تحتجبوا بواحد الأوّل و لا بالمرایا و لا بکلّ ما خلق بین السّموات و الأرض ایّاکم ان لا تفرّقوا کلمة اللّه العزیز المحبوب تاللّه انّه لنفسی و بهائی و عظمتی و سلطانی و ما فی البیان ذکر له و دلیل علیه ان انتم توقنون یا قوم لا تفعلوا به کما فعلوا ملّة الفرقان علی نفسی المظلوم و یا قوم اذا سمعتم ذکره حین سجودکم او رکوعکم او طوافکم حول البیت فاقطعوا عمّا کنتم علیه ثمّ اسرعوا الیه لأنّ فی ذلک الیوم لن یقبل عمل الخلایق الّا بعد اذنه و عرفان نفسه العلیّ المقتدر المحمود تاللّه انّ الأعمال کلّها حقّقت بکلمة الّتی جرت من قلمه القیّوم و کلّ شیء خلقناه لنفسه و بشّرناه لظهوره فی کلّ الألواح و فی لوح محفوظ و بلّغ العباد ما اراد الی ان قاموا علیه و قتلوه بظلم الّذی بکت علیه الأشیآء و ناح روح القدس و ضجّت افئدة الّذین هم کانوا فی حول العرش ان یسبّحون فیا لیت ما خلقت الدّنیا و ما فیها و ما ظهر هذا الظّلم الّذی به ناح اللّه علی عرش الکبریآء و شقّ ثیاب الاصطبار کلّ ما کان و ما یکون فیا لیت ما ولدت من امّی و لمّا وُلدتُ ما رُضعت فلمّا رُضعت ما کبر اشدّی لئلّا سمعت ما ورد علی جماله المقدّس المطهّر المتعالی العزیز المحبوب و قضت الأیّام الی ان وقع امر الشّین اذاً افتروا علینا عباد الّذین هم کفروا و نسبوا هذا الأمر بنفسی و اخذونی بالظّلم و طرحونی فی السّجن اربعة اشهر معلومات و ورد علیّ فیه ما لا یحصیه احد و یعجز عن احصائه المحصون فلمّا تمّت میقات السّجن بما قدّر علی الواح قدس محفوظ اخرجونی عنه و اطردونی مع اهلی عن الوطن فی ایّام الشّتآء الّتی فیها اشتدّ البرد علی شأن کان الزّمهریر استبرد منه و ورد علینا ما لا یذکر بالبیان و ما اطّلع به الّا اللّه العزیز العالم القیّوم و قطعنا السّبیل الی ان وردنا العراق و سکنّا فیه اشهر معدودات و ما وجدنا رایحة الأمر من الأشطار و لا من المدینة الّتی کنّا فیها اذاً بکت عین سرّی و جهری و کان اللّه شهیداً علی ما اقول ولکنّ النّاس هم لا یشهدون و کلّما خرجت عن البیت و مررت علی اعین النّاس کانوا ان ینظروا علیّ نظر المغشیّ و یحرّکوا رؤوسهم مستهزئاً علی نفسی الغریب المغموم و اشتدّ الأمر الی مقام ضاقت علیّ الأرض و کنّا فی تلک الحالة فی اشهر معدود و فی تلک الأیّام ما سمعنا ذکراً من الأحباب و ما وجدنا رایحة الحبّ من احد الّا علی قدر مقدور و اخذ السّکر کلّ من دان بالبیان و اخذهم الاضطراب علی شأن ستروا وجوههم عن الأحباب و الأعدآء و اتّخذ کلّ نفس لوجهه نقاباً حفظاً لنفسه الّا قلیل من عبادنا الشّکور تاللّه ما وجدنا احداً لینصر دین اللّه و امره و شهدنا نار اللّه مخمودة فی الصّدور اذاً قمنا بنفسنا علی الأمر و کشفنا الوجه و اشرقنا عن افق القدس بسلطنة اللّه المهیمن القیّوم و فتحنا باب البیت علی وجه من فی السّموات و الأرض و نصرنا الأمر بشأن لا ینکره الّا کلّ منکر مردود الی ان ظهرت رایات الأمر فی کلّ البلاد و اشتعلت النّار فی صدور الّذین هم انقطعوا و کانوا من الّذین هم منقطعون فلمّا اشتهر امر اللّه و ظهر برهانه و لاحت حجّته و احاطت آثاره و تمّت کلمته و علت سلطنته و اشرق وجهه اذاً قام علیّ الحزبان حزب من الأحبّآء و حزب من الأشقیآء و کم من لیالی نامت العیون و ما نامت اهلی خوفاً لنفسی و یشهد بذلک کلّ من سکن فی العراق ان انتم تسألون و بلغ الأمر الی مقام قام علیّ کلّ الملل بکلّ الحیل و قمت فی مقابلة هؤلآء وحده و نصرت اللّه ربّی مرّة بلحظاتی و مرّة بلسانی و مرّة بیدی و مرّة بنفحات قلبی و مرّة بجنود الوحی و الالهام و مرّة بنفس اللّه المقتدر العلیّ الحکیم و ما استنصرت من احد فی سبیل اللّه ربّی و یشهد بذلک کلّ نفس و عن ورائها لسان اللّه الملک الصّادق الأمین و فی تلک الأیّام اضطربت انفس المحبّین لنفسی علی شأن کانوا ان یصیحنّ فی بیوتهم لابتلائی بین ایادی المشرکین ثمّ ارتفعت صریخ اهلی عن البیت فی کلّ حین و انّ الغلام مرّة توجّه الی الحرم بلحاظ هاطل شدید و قلت یا امآء اللّه ان اسکنّ علی مقاعدکنّ ثمّ اصبرن و اصطبرن لوجه اللّه المقتدر العزیز البدیع و مرّة توجّهت الی حزب اللّه و امرناهم بالسّکون و الوقار و منعناهم عن الاضطراب و کذلک کنّا عاملین و انّی بنفسی ما توقّفت فی نصرة امر اللّه فی حین و ما تداهنت مع احد و کنت مشرقاً بین الأعدآء بأنوار قدس منیر و من المشرکین من نادی بأنّه یؤخذ فی تلک الأیّام و یرسل الی ملک العجم لیفعل به ما یشآء و منهم من قال بأنّه یقتل فی تلک الأرض و منهم من قال فسوف یأخذونه مع اهله و یذهبون بهم الی دیار اخری و منهم من ینادی سیغرقونهم فی الشّطّ و کذلک کانوا قائلین فواللّه فی تلک الأیّام تحیّر فی امری اهل ملإ الأعلی و کلّهم نزلوا عن مقاعدهم القصوی و کانوا قائماً فوق رأسی و ناظراً الی هیمنتی و سلطانی و سامعاً ما یخرج من فمی من کلمات اللّه و آیاته بین ملإ المشرکین و کان الغلام یمشی بین النّاس و ینطق ما نطق الرّوح فی صدره جهرة من غیر ستر و حجاب کما سمعتم و کنتم من السّامعین و فی حین الّذی کنت ماشیاً بین العباد یمشی ملکوت اللّه قدّامی و جبروته عن یمینی و سلطانه عن یساری و قدرته عن ورائی ولکنّ النّاس کانوا غافلاً عن کلّ ذلک لأنّهم احتجبوا ابصارهم فی حجبات غلیظ الّا عدّة احرف حبّ نفسی العلیّ العظیم فوالّذی نفسی بیده لو اذکر ما ورد علیّ فی یوم الّذی خرجت وحده عن البیت و کنت ذاهباً الی محضر الظّالمین الی ان دخلت علیهم بسلطان مبین لتحترق اکباد الّذین هم یجدون رایحة اللّه عمّا ینزل من عنده و لذا سترنا ذکره و امسکنا القلم عنه و اودعناه فی مشیّة اللّه المقتدر العلیم الی ان یأتی زمانه و یجری من قلم مقتدر قدیر و کنّا فی تلک الحالة الی ان ارفعنی اللّه بأمره و نصرنی بنفسه و خسر الّذین هم کفروا و اشرکوا و کانوا من المنکرین و حضر بین یدی العرش احد من الوزرآء برسایل عدید و ذکر تلقآء الوجه ما ذکر و حقّق حکم الخروج و خرجنا عن المدینة بسلطنة اللّه المقتدر العلیّ الغالب القدیر و هبّت روایح الاعزاز عن کلّ الجهات و اشتهر امر ربّک الرّحمن الرّحیم و خضعت کلّ الوجوه لوجه اللّه و ذلّت کلّ النّفوس لسلطانه و کذلک کنّا من الشّاهدین فلمّا شهدوا الّذین کان فی قلوبهم غلّ الغلام فی سرّ السّرّ بأنّ ما مسّنی الضّرّ فی ظهوری بین العباد و اعلائی فی البلاد ندموا عن سترهم و حجابهم و قاموا علیّ بمکر الّذی تاللّه الحقّ لن یقاس بمکر الأوّلین و الآخرین و فی کلّ الأحیان لدغونی کالثّعبان و یشهد بذلک لسان الرّحمن علی عرش عظیم و انّا لمّا اشهدناهم علی ما هم علیه ترکنا الأمر و لذا مسّتنا الضّرّآء الی ان وردنا فی هذا السّجن البعید و بعدما وردنا فی هذه الأرض کان اللّه محصی ما ورد علینا من الّذین هم خلقوا بأمر من لدنّا و حفظناهم عن ضرّ کلّ ذی ضرّ عنید الی ان افتوا علی قتلی من دون بیّنة و لا حجّة مبین و بلغ الأمر الی مقام خرجت عن بین الأحباب کلّها لیخمد نار الحسد فی قلوب المبغضین فلمّا خرجنا عن بینهم و شهدوا انفسهم مأیوساً عمّا ارادوا قاموا علی الافترآء کذلک قصصنا حرفاً من قصص الغلام و اختصرنا فی الذّکر لئلّا یکسل انفس القارئین و الّذین اوتوا بصائر الحدید یعرفون عمّا اذکرناه فی اللّوح ما لا کشفناه لهم لأنّهم یخرجون من التّلویح حقایق التّصریح و یکفیهم الاشارة فی البیان من لدن علیم حکیم و اذاً فی قعر هذا الجبّ فی هذا السّجن انادی احبّآء اللّه المخلصین لعلّ یقومنّ علی نصر الغلام و یخرجنّه عن هذا البئر العمیق
و انّک انت یا علیّ قبل اکبر خذ هذا اللّوح ثمّ ارجع الی دیار اللّه لعلّ النّاس یطّلعنّ بما ورد علی هذا المظلوم من هؤلآء الظّالمین و ما النّصر الّا من عند اللّه ینصر من یشآء بسلطانه و انّ نصره کان علی المؤمنین قریب فطوبی لک یا عبد بما هاجرت عن نفسک و سافرت الی اللّه و دخلت مقرّ عرش ربّک العلیّ الحکیم و حضرت تلقآء الوجه و کنت من الّذین هم فازوا بلقآء اللّه العزیز الجمیل فسوف یظهر اللّه اجر ما حملت فی سبیله و انّه لا یضیع اجر المحسنین ان تکون مستقیماً علی حبّ اللّه و امره و تکون من الرّاسخین و ان وجدت فی کلّ مدینة مقبلاً الی اللّه ذکّره من قبلی لأنّ رحمتی سبقت العالمین و من دون ذلک دعهم بأنفسهم و احترز منهم ثمّ اتّخذ فی ظلّ عصمة ربّک مقاماً امین و اذا وردت فی الخآء ان احضر محضر اسمنا محمّد ثمّ اذکر له ما سمعت و عرفت من نبإ الغلام علی صدق مبین کذلک امرناک بالحقّ لتکون من العاملین ان یا علیّ عاشر مع النّاس بروح اللّه و ریحانه ثمّ اتّحد مع الّذین تجد فی قلوبهم حبّ اللّه ربّک و ربّ العالمین زیّن لسانک بالصّدق ثمّ قلبک بالذّکر ثمّ ایدیک بالأمانة ثمّ نفسک بالتّسلیم و وجهک بالخشوع و جسدک بالخضوع کذلک نصحناک حینئذ بالحقّ اذاً خذ ما امرت به من لدن مهیمن قدیر ایّاک ان لا تحزن فی شیء و ان یصبک الضّرّآء ذکّر ما ورد علی نفسی ثمّ اصبر و کن من الصّابرین فسوف یبدّل اللّه الضّرّ لمن یشآء و ینزل علیه من فضله ما یرید و انّه لأقدر الأقدرین و الرّحمة الّتی تهبّ عن جهة العرش علیک و علی عباد اللّه الموقنین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
ان یا علیّ فاشهد بأنّی ظهور اللّه فی جبروت البقآء و بطونه فی غیب العمآء و جمال القدم فی ملکوت البهآء و ساذج الرّوح فی قمص الأعلی و کلّ خلقوا بأمری و یطوفنّ فی حولی و کلّ بأمری لمن العاملین و کلّ سجدوا لوجهی و تمسّکوا بذیل عنایتی ولو لن یستشعروا بذلک فی انفسهم فی هذا الهیکل البدیع قل انّ هذه لنقطة الّتی منها فصّلت کلمات اللّه و ظهرت صحایف قدس تجرید و الواح عزّ حفیظ قل انّه لکلمة اللّه الّتی منها ظهرت النّقاط و الیها اعادت ثمّ بها تحدث فی الحین قل انّ منها ظهر البرهان فی کلّ الأعصار و تمّت کلمة اللّه و حجّته علی العالمین قل انّه لو یظهر بحرف لیکون ابدع عن کلّ ما ذکر فی الملک فی ازل الآزال و عن کلّ ما جری من القلم علی الواح عزّ مبین قل تاللّه انّها لأحلی عن کلّ ما تکلّمت بها السن القدس و تنطّقت بها اهل ملإ الأعلی و تفوّهت بها خلف سرادق العصمة اهل لجج المسبّحین قل تاللّه بنغمة منها تغرّدت الورقآء علی الأفنان و لاح برهان الرّحمن بسلطان عظیم قل یا ملأ المغلّین قد جآءکم عذاب اللّه و قهره اذاً موتوا من نار الّتی احدثها اللّه فی نفوسکم ثمّ اجعلوا اصابع الاعراض فی آذانکم ثمّ ارجعوا الی اسفل النّار فی قعر الجحیم قل انّها لصاعقة اللّه قد ظهرت من غمام القدرة و معها شهاب مبین لیمنع الشّیاطین عن استماع هذه الأسرار الّتی کانت تحت حجاب القدرة و یبعّدهم عن التّقرّب الی اللّه العزیز الحمید قل تاللّه لیس لأحد مفرّ فی هذا الیوم الّا بأن یؤمن بهذا البرهان اللّایح الکریم و هذه الحجّة الکافی الأتمّ البدیع المنیع او یکفر بحجج اللّه من قبل و آیاته و رسله و صفوته ان انتم من العارفین قل لن یقبل اللّه الیوم من احد شیئاً ولو یسجده فی ابد الآبدین او یذکره بکلّ ما نزل من سمآء العزّ فی زمن المرسلین الّا بأن یدخل فی هذا السّرادق الّذی ارتفع بالحقّ و دخل فی ظلّه اهل ملإ العالین و من لن یدخل فی ظلّ هذا الوجه فقد خرج عن ظلّ اللّه و لن یستثن عن هذا الحکم احد من العالمین قل انّا کنّا بینکم فی سنین من الدّهر و استرنا وجهنا عن کلّ بصر بصیر لئلّا یعرفنا من احد من اهل الأرض و کان اللّه علی ذلک شهید و علیم فلمّا عادوا المشرکون ارفعنا برقع السّتر عن وجه الجمال و اظهرناه کالشّمس فی قطب الزّوال فتبارک اللّه موجد الخلایق اجمعین قل قد جآءت الفتنة من شطر اللّه المقتدر المتعالی العظیم و قد ظهر المیزان بالعدل و به یوزن کلّ الأعمال ان انتم من الشّاهدین قل یا ملأ الأرض ان تریدوا ان تسمعوا نغمات اللّه فاسمعوا هذه النّغمات البدیع الملیح و ان تریدوا ان تشهدوا جمال اللّه فاشهدوا هذا الجمال العزیز المنیر قل تاللّه لن یقدر الیوم احد ان یسمع ندآء اللّه الّا بأن یطهّر اذنیه عن کلّ ما سمع من النّاس و یحرق الحجبات بأسرها و یدع الدّنیا و من علیها فی ظلّه اذاً یقدر ان یقرب بسدرة العزّ و یسمع ندآء اللّه عن نار المشتعلة من هذا الشّجر المرتفع المنیع
ان یا علیّ قل تاللّه انّ الرّوح قد رجع بالحقّ فی هذا الجمال الأزلیّ الأبدیّ السّرمدیّ الصّمدیّ الأحدیّ القدمیّ و یدعوکم الی اللّه العلیّ و بما نزل فی البیان من لدن سلطان عزّ عظیم و یبشّرکم برضوان اللّه و یهدیکم الی شاطئ قدس کریم فاستبقوا یا قوم بهدایة اللّه و لقائه و لا تفعلوا به کما فعلتم برسل اللّه من قبل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکوننّ من المفسدین و یا قوم لا تمنعوا غمام اللّه عن فیضه و لا نسمة اللّه عن هبوبها و لا جماله عن هذا الطّراز المنیر اذاً فأنصفوا فی انفسکم یا ملأ البیان ان لن تؤمنوا بهذه الآیات فبأیّ شیء آمنتم من قبل ان انتم من المنصفین هل ترضون فی انفسکم بأن تفعلوا بمثل ما فعلوا امم الفرقان فوا حسرة علیکم یا ملأ الغافلین أ نسیتم حین الّذی جآءکم سلطان الرّسل باسم علیّ بالحقّ و معه بیضآء منیر و کتاب مبین و لوح عظیم اذاً قاموا علیه المشرکون باعراض الّذی لن یقاس بشیء عمّا خلق بین السّموات و الأرضین و فعلوا به ما لا اقدر علی ذکره و لن یقدر ان یسمعه اذن الموحّدین کذلک نلقی علیک عمّا قضی من قبل لعلّ النّاس یستشعرون فی انفسهم و لن یفعلوا بعبده ازید عمّا فعلوا و یکوننّ من الرّاجعین الی اللّه الّذی الیه منقلبهم و مثواهم فی یوم الّذی فیه تحشر الخلایق اجمعین
ان یا فارس الجلال ذکّر للعباد ما اشهدناک فی سفرک حین الّذی سافرت عن مشرق العمآء الی مطلع البقآء فی رفارف الأعلی و کنت بحبل القدس فی هوآء الرّوح متحرّکاً قل انّا سافرنا الی ان بلغنا ورآء جبل المسک فی بقعة السّنا شهدنا قوماً من المقدّسین حول هذه البقعة علی اسم من الأسمآء موقوفاً و کانوا ان یقدّسوا اللّه عمّا ظهر فی عوالم الأسمآء و الصّفات و عن کلّ ما یعرفه اعلی حقایق الممکنات مجموعاً اذاً قمنا فی مقابلة عیونهم و مکثنا بینهم و تجلّینا علیهم بطراز اللّه و کذلک کان الأمر فی وادی العزّ بالحقّ مقضیّاً و کنّا فی تلک الحالة فی المدّة الّتی لن یحدّ بالقلم بما سبقت رحمتنا بالفضل علی العالمین جمیعاً لعلّهم یلتفتون بالّذی کانوا ان یقدّسوه فی ایّامهم و یعرفون بارئهم و مولاهم بعد الّذی کانوا ان یدعوه فی کلّ زمن قدیماً فلمّا وجدناهم متمسّکاً بحبل الأسمآء و غافلاً عن سلطان المسمّی سترنا الوجه عنهم و عرجنا عن بینهم و امضینا عنهم الی ان وردنا فی فاران القدس ورآء جبل الیاقوت فی بقعة قدس محبوباً اذاً وجدنا قوماً کانوا ان یعبدوا اللّه بقیامهم و قعودهم و رکوعهم و سجودهم و توجّهنا الیهم بجمال قدس مشهوداً لعلّ یعرفون مولاهم القدیم و یشرّفون بلقائه و یدخلون فی ظلّ کان الوجه فیه کالشّمس عن افق العزّ مشروقاً فلمّا وجدناهم متمسّکاً بحبل العبادات و غافلاً عن سلطان الممکنات الّذی بحرف منه شرّعت شرایع الأمر فی انهار الحکم اذاً ترکناهم فی هواهم و عرجنا الی مقاصد قدس مستوراً و سیّرنا فی هوآء القرب الی ان وصلنا الی منتهی المقام فی الامکان وادی عزّ مبروکاً وجدنا قوماً من الموحّدین و کانوا ان یوحّدوا اللّه فی السّرّ و الجهر و یشهدوا صنع اللّه فی آفاق الممکنات و انفسهم و کذلک کان الأمر بالحقّ مشهوداً کأنّهم بلغوا فی التّوحید الی غایة القصوی مقام الّذی لن یطیر فوقه اجنحة اولی النّهی الّا ان یشآء اللّه ربّک و ربّی و ربّ العالمین جمیعاً و کأنّهم ما شهدوا من شیء الّا و قد شهدوا اللّه علیه مستویاً و قیّوماً و استقرّوا علی اعراش المشاهدة و المکاشفة و اکراس عزّ تفریداً و کانوا فی ذلک المقام الی ان جآءهم الامتحان و الافتتان بما قدّر فی الألواح و کان من قلم القضآء علی لوح الأمر مرقوماً اذاً هبّنا علیهم بأنفاس الرّحمن و ارسلنا الیهم رایحة القمیص من هذا الغلام لعلّ یجدون هذه النّفحات الّتی کانت عن رضوان اللّه مرسولاً و وجدناهم فی صقع الغفلة عن هذه المرسلات الّتی بنفحة منها تقلّبت الموجودات الی ساحة قرب محموداً و بعد ذلک وردنا بنفسنا الحقّ بینهم بجمال قدس محبوباً لعلّ بوارق الوجه تذکّرهم و تهدیهم الی الّذی کانوا ان یوحّدوه فی ایّامهم و تدخلهم فی لجّة الوصال مقام الّذی کانت اعین المقرّبین عن فراقه مدموعاً و مکثنا فوق رؤوسهم شهوراً غیر معدوداً و سنیناً غیر محدوداً و ما وجدناهم فی اقلّ من الذّرّة علی شعور کذلک احصینا اعمالهم فی هذا اللّوح الّذی کان علی فخذ اللّه حینئذ منصوباً فلمّا سبقت رحمتنا العالمین ما ترکناهم و حرّکنا بعد اولی عن فوق رؤوسهم و توجّهنا الی مقابلة عیونهم و صبرنا و مکثنا فی ذلک المقام فی مدّة الّتی کانت عن تحدید العالمین مرفوعاً لعلّ لا یحرموا عمّا خلقوا له و کانوا ان یوحّدوه فی ایّامهم و فی سنین معدوداً اذاً وجدناهم فی سکر من الأمر و غفلة عن الّذی کانوا بحرف منه فی عوالم الأسمآء مخلوقاً فلمّا وجدناهم فی تلک الحالة بکینا علیهم و علی وحدتی و غربتی و مضینا عنهم کمضی الصّبا عن رضوان قدس معموراً الی ان وردنا فی وادی النّبیل هذا المعین الّذی منه یجری السّلسبیل علی هذا الاسم الّذی منه ظهرت ملکوت الأسمآء و کان عن وصف العالمین منزوهاً و وجدنا قوماً استقبلونا بوجوه عزّ درّیّاً و بهیاکل قدس احدیّاً و کان بأیدیهم اعلام النّصر و کان مکتوب علیها من قلم یاقوت حمریّاً تاللّه هذه لأعلام نصر اللّه الّتی کانت بدوام اللّه فی ظلّ هذا الاسم مرفوعاً و اولئک کانوا ان یحبّوا اللّه فی سرّهم و جهرهم کأنّهم ما اطّلعوا بغیر ذلک و ما کان دونه عندهم مسموعاً و کانوا ان یعبدوا اللّه فی سرّ السّرّ علی هذا السّرّ المجلّل بالسّرّ علی الرّمز الخفیّ مرموزاً و کذلک اشهدناهم و احطنا امرهم الّذی کان فی کلمات اللّه ممدوحاً و کأنّ اعمالهم و انفسهم صارت نفس امر اللّه من دون فرق و فصل مفصولاً و کانوا ان یذکروا اللّه فی هذه الکلمة الأتمّ الأکبر الأعلی الأبهی فی هذا المقام الّذی کان عن الجهات مقطوعاً اذاً نادی المناد فسوف یبعث اللّه من یدخل النّاس فی ظلّ هذه الأعلام بسلطنة من عنده و قدرة من لدنه لیکون الفضل فی هذا الفصل عن رضوان الکلمة علی العالمین منزولاً کذلک نلقی علیک ما شهدناه فی سفرنا هذا لتطّلع بذلک علی الأسرار الّتی کانت فی سرادق الأمر خلف حجاب النّور بالحکمة مستوراً
قل یا قوم اتّقوا اللّه ثمّ اعرفوا الّذی جآءکم من قبل فی قمیصه الأخری ثمّ اسمعوا نغماته من هذه النّغمات الّتی کانت علی لحن اللّه بین العالمین مرفوعاً قل تاللّه ان لن تعرفوه فی هذا الجمال و لن تسمعوا آیاته فی هذه الآیات لن یصدق علیکم عرفان نفسه فی یوم الّذی جآءکم بالحقّ و یأتیکم بما وعدتم به فی الواح قدس محفوظاً قل یا قوم هذا غلام اللّه و عبده و خادمه و حجّته و سلطانه و جماله و عزّه و کبریائه و برهانه و دلیله و فضله علی اهل السّموات و الأرض و کذلک کان الأمر حینئذ من سمآء الأمر علی هذا اللّوح بالحقّ مسطوراً فمن شآء فلیسرع الی محضر اللّه بقلبه او برجله فمن شآء فلیرجع الی قهر کان من نار الکفر بأمر اللّه موقوداً هل یقدر احد بأن یعترض بهذه الآیات و یدّعی الایمان فی نفسه لا فوالّذی نفسی بیده بل یکون مشرکاً باللّه و آیاته و رسله و صفوته و بذلک یشهد هذا اللّوح الّذی ینطق بالحقّ و من ورائه لسان قدس مشهوداً
و ان یمسّک الذّلّ لاسمی فاصبر و لا تحزن و توکّل علی اللّه ربّک و انّه یکفیک عن العالمین جمیعاً و ان رأیت اسم اللّه جواد فانشر کتابک بین یدیه لیقرأه بقلبه و لسانه ثمّ ذکّره من لدنّا بذکر جمیلاً ثمّ ذکّر الّذی کان معه لیکون ذکر اللّه علیهما و علی النّاس بالحقّ مسبوقاً ثمّ ذکّر الّذین هم کانوا فی ارضک من الّذین هم آمنوا باللّه و کانوا علی الحبّ مستقیماً و الرّوح و النّور و البهآء علیک و علی من معک من کلّ صغیر و کبیراً
* * *
ان یا غفّاری ان یا ایّها الغریق فی بحر حبّی و الطّایر فی هوآء قربی و النّاظر الی وجهی فوالّذی انطقنی بذکره بفعلک تحیّرت افئدة اولی النّهی و طارت طیور العقول الی السّدرة المنتهی طوبی لک بما اخذک جذب ربّک المختار الی افق الّذی منه اشرقت شمس العظمة و الاقتدار ایّاک ان یمنعک الأحزان من ربّک الرّحمن او یقلّبک السّجن عن شطر اللّه المقتدر العلیم الحکیم و الحمد للّه مالک یوم الدّین
* * *
ان یا غلام اسمع ندآء هذا الغلام عن جهة العرش لیجذبک ندآء الرّحمن الی رضوانه الممتنع العزیز المنیع ثمّ اعلم بأنّ هذا الغلام کلّما یکون ناظراً الی نفسه یجدها احقر الوجود و کلّما یرتدّ البصر الی تجلّیات الّتی ظهرت منها یجدها سلطان الغیب و الشّهود فسبحان الّذی بعث مظهر نفسه بالحقّ و ارسله علی کلّ شاهد و مشهود و اقامه مقام نفسه و انطقه بثنائه علی شأن ما منعته ضوضآء الملل و لا سطوة الملوک قل انّه لهو المالک بالحقّ کلّ الملوک مملوک له و انّه لهو العزیز الودود طوبی لک بما آمنت باللّه و مظهر نفسه و آنست مع الّذین منهم ارتفعت هذه السّدرة المبارکة علی هذا المقام المحمود انّه لا یضیع اجرک فی خدمتهم و یجزیک اللّه جزآء لا یعادله ما هو الموجود و المفقود فاصعد فی هوآء حبّ ربّک ثمّ انقطع عن الّذینهم کفروا باللّه العزیز الودود و البهآء علیک و علی من استقام فی امر مولاه و انقطع عن الدّنیا فی هذه الأیّام المعدود
* * *
یصل الی فتحالأعظم فی ارض الف لیکون من العارفین
ان یا فتحالأعظم انّا قد احصینا فی نفسک نصر نفسنا الحقّ و نفخنا فیک روحاً من القوّة و الاقتدار حین الّذی حضرت بین یدی العرش فی العراق و کان اللّه علی ذلک شهیدا فوجمالی لو انت ترید بقدرة الّتی اعطیناک لتقلّب العالمین الی وجه ربّک لتقدر بسلطان الّذی احاط العالمین جمیعا ان استقم فی امر ربّک و لا تضطرب من فتنة الّتی اضطرب منها کلّ من فی السّموات و الأرض بحیث وضع الامکان حمله و تری النّاس سکرآء علی ارض الفنآء و غبرآء فی برّیّة الوهم و الهوی و کذلک کان امر ربّک علی الحقّ شدیدا و انّا اردنا حین الّذی کنت تلقآء العرش بأن نلقی علیک من امر المقنّعة المغطّئة المحجّبة عن کلّ الأنظار ولکن صبرنا اتماماً لمیقات اللّه فلمّا تمّت المیقات اظهرنا منه رمزاً اذاً تزلزلت سکّان الأرض و انصعقت الطّوریّون علی سینآء الأمر و ضجّت افئدة اولی النّظر من هذا الفزع الأکبر و اظلمت کلّ شمس بازغ منیرا ایّاک ایّاک ان لا تمنع عن نفسک قدرة ربّک ثمّ اتّخذ فی ظلّ عصمة الأمر علی الحقّ الأکبر مقاماً رفیعا لئلّا یأخذک سهم الاشارات من اولی الکلمات و یمنعک عن رحیق الحیوان فی هذا الرّضوان الّذی کان عن یمین العرش مشهودا دع الاشارات عن ورائک ثمّ ارتدّ البصر الی منظر اللّه الأکبر لتعرف ربّک بنفسه و تکون من العارفین فی امّ الألواح من قلم اللّه مرقوما
ان یا کلمة الأمر فلمّا نزّلت جنود وحی اللّه بالرّوح الأعظم فی قمص الآیات اذاً ضاقت صدور اهل الاشارات و منعوا آذانهم عن نغمات ربّهم لذا جعلناهم عن شاطئ الفضل محروما اذّن النّاس بالحجّ الأکبر الی هذا الجمال الّذی تطوف فی حوله بیت اللّه الأعظم ثمّ الحّل و الحرم ثمّ هیاکل القدم الّذین ما سجدوا الّا لوجه الّذی کان عن افق القدس مشروقا ضع قدمک علی رأس الاشارات و عن کلّ ما یمنعک عن الورود فی ساحة عزّ محبوبا قم بقیام ربّک ثمّ انصر هذا المظلوم و لا تخف من الّذین یقولون ما لا یشعرون و یحسبون انّهم مهتدون لا فونفسی الحقّ اولئک لم یکونوا الیوم عند ربّک مذکورا أ نسیت ما القی الرّوح علیک حین الّذی دخلت علی سرادق الخلد مقام عزّ مبروکا تاللّه قد جآء فصل الأکبر و فصّل بین کلّ الذّرّات اذاً انصعقت الأرواح من کلّ نفس الّا عدّة وجه ربّک و هم هیاکل معدودا تاللّه لو ترتدّ بصر الّذی اعطیناک لتشهد بأنّ السّحاب یبکی علیّ و الغمام ینوح لی و السّمآء تحنّ لنفسی الّتی کانت بین العالمین مظلوما و ورد علیه ما لا یحصیه احد الّا اللّه ربّی و لو کشف الغطآء عن وجهه لتنقطع عن الرّوح و تصیح بین الأرض و السّمآء بصیحة کان علی الحقّ عظیما ولکن سترنا و صبرنا الی ان یأتی اللّه بأمره و یظهر طلایع النّصر اذاً ینصر الغلام بجنود الغیب کما نصره اوّل مرّة حین الّذی کان فی سجن الظّلم و اخرجه بالحقّ بسلطان من عنده و انزل علیه سکینة من لدنه و کان نصر ربّک بالحقّ قریبا قل یا قوم هذا الّذی منه استضآء کلّ الممکنات و طارت طیر الأمر الی مقام الّذی استظلّ فی ظلّها کلّ الذّرّات و هل ینکر هذا الفضل احد لا فوالّذی نفسی بیده الّا کلّ مبغض مردودا
قل یا قوم لا تتّبعوا هواکم ان اتّبعوا ملّة الرّوح و لا تجعلوا انفسکم بحجبات النّفس محجوبا فسوف تمنعون عن حبّ اللّه و مظهر نفسه و تدعون الی العجل و هذا من سرّ الغیب اخبرناکم به لتکوننّ من الّذین اوتوا بصر العرفان و کانوا علی الأمر خبیرا ایّاکم یا قوم لا تکفروا بآیات اللّه اذا نزلت بالحقّ و لا تحاربوا مع الّذی به استشرقت شمس العزّ عن افق عزّ منیرا و لا تبطلوا اعمالکم ثمّ انظروا فی کلمات اللّه لأنّکم خلقتم لاصغائها و انّها تستضیء بین کلمات النّاس کاشراق الشّمس بین انجم مبزوغا کسّروا اصنام التّقلید بقدرة ربّکم و ان وجدتم فی انفسکم من ضعف فاستقدروا بسلطانی الّذی کان علی العالمین محیطا قل یا ملأ البیان اذاً یتکلّم لسان اللّه فی افق الأعلی و یقول یا ملأ الأرض بأیّ حجّة آمنتم بعلیّ من قبل حین الّذی جآء بسلطان من الأمر و فی حوله من جنود عزّ مبینا ان کنتم آمنتم به بما نزّل علیه من جبروت البقآء آیات قدس بدیعا تاللّه هذا نفسی و تلک آیاتی ملأت الآفاق اشراقها فلم کفرتم بما آمنتم به و کنتم علی شفا حفرة من الاعراض بعد الّذی وصّیناکم فی کلّ الألواح بل فی کلّ سطر حفیظا بأن لا یحجبکم حین الظّهور شیء عمّا خلق بین السّموات و الأرض و انتم احتجبتم بکلّ شیء و اعرضتم عن جمال عزّ مشهودا ایّاکم یا قوم قوموا علی خدمة اللّه و امره ثمّ تدارکوا ما فات عنکم و کونوا علی صراط قدس مستقیما و یا قوم لا یغنیکم الیوم اموالکم و لا اولادکم و لا اعمالکم الّا بعد حبّی و کذلک نطق الرّوح عن جهة العرش ان انتم سمیعا
ان یا اسمی کذلک ورد علیّ من الّذینهم قاموا تلقآء وجهی و خلقوا بأمری و ما اطّلع بذلک الّا نفسی الحقّ و کان اللّه علی ذلک شهیدا و لو وجدنا ذا اذن واعیة لألقیناه ما یجعله بصیراً لیطّلع بما هو المستور عن انظر الغافلین جمیعا ان یا اسمی دع کلّ ما یحتجب به النّاس ثمّ ادع العباد الی رضوان الأعظم لعلّ یحدث فی قلوبهم ما یجذبهم الی جمال عزّ معروفا دع المشرکین و ما عندهم و لا تقعد مع الّذین تجد فی قلوبهم غلّ الغلام و لا تأنس بهم لأنّ مثلهم مثل الثّعبان بل اشدّ ضرّاً ان انت بذلک علیما فاجعل درعک حبّی و حصنک امری و ذکرک اسمی اذاً لن یضرّک السّموم و لن یحرقک النّار و لا یغرقک المآء و لن یؤثّر فیک نفس کلّ ملحد بغیّا تاللّه اذاً لو یجادلک کلّ من فی السّموات و الأرض لیجعلک اللّه غالباً علیهم بسلطانه الّذی کان علی الأمر قویّا ایّاک ان لا یمنعک شیء عن حبّ مولاک لأنّک سمعت ما لا سمع احد و رأیت ما شاخصت عنه ابصر کلّ غافل ممنوعا قل یا قوم انّ هذا لوجه اللّه اشرق فوق رؤوسکم أ تمنعون الأنظار عنه و انّ هذا لظلم علی انفسکم و کان الظّلم مذموما تاللّه انّ ملکوت اللّه یمشی قدّامکم اذاً فاسرعوا الیه و لا تکوننّ عنه محروما کذلک القیناک و الهمناک من حکمة الّتی کانت تحت قناع اللّه مکنونا
* * *
ان یا فتنة البقآء فانتظری فتنة اللّه المهیمن القیّوم بانّها سیأتیکم بالحقّ فها قد اتاکم حینئذ بالحقّ فاشهدون و انّها لفتنة یفصّل بین الکاف و النّون و یمیّز بین الکلّ من یومئذ الی یوم الّذی یظهر مرّة اخری فی ایّام بدع موعود بظهور غیب ذاته و کنه بقآئه فی سنة المستغاث و انّ هذا لحقّ محتوم و انّ ذلک من فتنة یأخذ کلّ الممکنات من کلّ غیب و شهود قل انّ ذلک من فتنة تضطرب فیها النّفوس و تذهل فیها العقول و تنفطر الاسرار ثمّ تنصعق بها ارواح المخلصون قل انّ ذلک من فتنة تنفطر بها سموات العلم و الحکمة و تنشقّ اراضی العزّ و القدرة ثمّ تندکّ بها جبال المجد و النّور قل انّ ذلک من فتنة یزلزل بها اعراش العظمة و ینقلب بها اهل سرادق الرّفعة ثمّ یتحیّر بها فی قدس البقآء ملأ الرّوح قل انّ ذلک لمن فتنة تظلم بها شموس الضّیآء و تخسف اقمار العمآء ثمّ تسقط بها فی سموات الامر انجم العلوم قل انّ ذلک من فتنة یمتحن اللّه بها کلّ الذّرّات ثمّ کلّ الموجودات ثمّ کلّ من فی الارضین و السّموات ثمّ کلّ العالمون و انّ ذلک من فتنة یفتن بها عباد مکرمون ثمّ عباد مخلصون ثمّ ملائکة المقرّبون ثمّ اهل ملأ العالون قل انّ ذلک من فتنة یمحّص فیها کلّ من یدّعی المحبّة و الایمان باللّه المهیمن العلیّ المحبوب بهذا الجمال الممتنع البهیّ المحبوب و انّ ذلک من فتنة ینخمد بها نار القدس ثمّ ینجمد مآء الحقیقة ثمّ یهتزّ سدرات النّور و یموتنّ الطّوریّون قل انّ ذلک من فتنة یأخذ کلّ عارف سلیم و کلّ بالغ حکیم و کلّ مدبّر علیم و کلّ ملک امین ثمّ کلّ نبیّ مرسول
قل انّ ذلک من فتنة تضطرب بها کلّ الآفاق و یمحّص بها النّاس کلّهم اجمعون و یفرق بعض عن بعض کفرق الارض و السّمآء بل اشدّ من ذلک فتعالی اللّه مُظهر هذه الفتنة المحتوم و بذلک فرّق ما فرّق فی زمن کلّ النّبیّون و المرسلون و من قبلهم فی زمن الّتی لن یحیط بها علم البالغون و سیفرّق بذلک کلّما یفرّق فی زمن الآخرون و انّ هذا لسرّ غیب مکنون قد ستر فی کنائز قدس محفوظ و لا یعرف ذلک الّا من آتاه اللّه بصراً کان عن ابصار الحدید لمستور و انّ ذلک من بصر لو تبصرون بها اهل عوالم الحقیقة ثمّ اهل مکامن الامر فی سرائر العزّة لیشهقون فی انفسهم و یقشعرّون فی ذواتهم و لن یستطیعنّ ان یشهدون تاللّه الحقّ انّ من هذه الفتنة تخطف ابصار قلوب الغیوب و تبرق انظار القدس و الرّوح ثمّ تخسف بها فی سمآء الامر اقمر الرّبوب قل تاللّه فی هذه الفتنة تزلّ اقدام العارفین الّذینهم یعرفون اللّه باللّه و هم فی اسرار الامر و الحقّ فی کلّ حین ببصر الحدید ینظرون قل انّ ذلک لفتنة تهتک فیها استار المستّرات و تنکشف اسرار المسرّرات ثمّ تظهر بها کنائز الصّدور
قل تاللّه سیفتنون فی هذه الفتنة و یلقون فی النّار عباد الّذین ما خطرت ببالهم باقلّ من ذرّة انّهم غیر اللّه یعبدون قل تاللّه لیفتن فی هذه الفتنة حقایق الّذین لن یغفلون عن اللّه و امره فی طرفة عین و هم کانوا فی کلّ حین ان یتذکّرون فکیف عباد الّذینهم ما عرفوا من هذا الامر الّذی ینصعق فیه کلّ المظاهر علی قدر ما یعرف النّملة من ذنابتیه و اولئک هم من جوهر الغفلة عند اللّه لمشهود قل تاللّه الحقّ یزلّ فی هذه الفتنة اقدام کلّ العارفین من اهل ملأ العالین من قبل ان یلتفتون انفسهم او یفقه قلوبهم او یمیّزون فی ساذج عرفانهم باعلی جواهر العقول فبعد ما یکشف لهم عمّا هم فیه یفرطون اذاً یصیحون فی انفسهم و یتنعّرون فی ذواتهم ثمّ یبکون و یضجّون ثمّ یصرخون ولو یکون لهم ملأ السّموات و الارض من الرّوح و البقآء یریدون ان یفدون و باقلّ من آن عن هذا الجمال المنیع لا یحتجبون تاللّه انّ روح القدس تضطرب فی تلک الایّام و نور الانس یرتعب و سرّ السّرّ تقشعرّ ثمّ فی لاهوت العزّ ملائکة العرش یشفقون قل تاللّه فی هذه الفتنة تفتن الاریاح حین هبوبها بنفس هبوبها ثمّ تمتحن المیاه حین شربها و جریانها ثمّ النّار حین الّذی تشتعل و تفور تاللّه قد یفتن کلّ الاراضی و السّموات ثمّ الشّموس و الانجم ثمّ الاقمار ثمّ الابحار بکلّ سفائنها و امواجها و قطراتها و ما قدّر فیها من عجایب صنع اللّه المهیمن القیّوم تاللّه تفتن کلّ شئ فی کلّشئ من کلّشئ الی کلّشئ بنفس شئ و لن یخرج منه ذرّات الهوآء و ذلک سرّ ما نزّل من قبل علی حبیب الاوّل من جبروت اللّه العلیّ العالم المعلوم و هو ذلک الآیة حین ما وصّی اللّقمان لابنه ان یا بُنیّ انّها ان تک مثقال ذرّة من خردل فتکن فی صخرة او فی السّموات او فی الارض یأت بها اللّه و اللّه یشهد بما هم کانوا ان یعملون تاللّه لو تنظرون تشهدون بانّ سراج الّذی توقد فی اللّیالی تلقآئکم یفتن فی حین ما یشتعل ثمّ طیر الّذی یطوف حوله ثمّ انوار الّتی تجلّی منه و احاطت اطرافه و القت علی جهات مشهود تاللّه انّ الفتنة هو یفتن و المحکّ یمحّک و التّمحیص یمحّص و الغربال یغربل و الاشعار ینشقّ کلّ واحد بالف شقّة ثمّ یمتحن الشّقوق کلّ ذلک من ظهور هذه الفتنة الاعظم الّتی یظهر عن هذا الشّطر المهیمن الاقدم و قد هبّت اریاحها حینئذ فسیأتی من قریب فی سنة الشّداد و یأخذ کلّ البلاد و کلّ فیه یستغیثون
تاللّه و مظهر هذا الجمال القدیم بذاته لذاته فی ذاته لو یکشف اللّه حجاباً عمّا هو المستور لیقع اذاً زلزلته فی قوائم الاعراش و یضطربون حوامل العرش و کاد ذواتهم یتفرّقون و انّی لو اذکر هذا النّبأ الاعظم و ظهورات فِتَنه و امتحاناته الاقوم من یومئذ الی ابد الآباد فی سرمد الدّهور تاللّه لن ینفد ذکرها و لن یبید وصفها ولو یجری من بعد ما خلق اللّه کلّ البحور سبعین الف الف بمثل کلّ ذلک فتعالی اللّه هذا قلیل محدود
ای شمس از کسوف وهم و هوی درآ و ملاحظه کن نیّر منیر اظهر انور ابها را در قطب سماء بقا بضیاء انواری که اگر جمیع ذرّات وجود من الغیب و الشّهود باقلّ من آن تقابلی باشعّهئی از اشعّات انوار آن نمایند هرآینه کل بنداء انّی انا اللّهی فائز گردند ای شمس ملاحظه کن از جهتی تشعشع انوار فضلش را که بیک اشراق جمیع سموات غیب عظمت را بشموس عزّت زینت بخشیده و جبال قدس احدیّت بظهور معادن غیبیّه مفتخر فرموده و از جهتی شهاب ثاقب عدلش جمیع اعراش علو و رفعت را منهدم فرموده و شموس بلند سماء عظمت را بر تراب ذلّت ساقط نموده ولکن ای شمس چه ذکر نماید این ذرّۀ فانی که از ارتفاع و ظهور این نیّر عظمی چه رایات غل و بغضائی از اولو القضآء من البیان در مقابل این جمال رحمن برافراختهاند قسم بذات مقدّس یکتا که چنین مقدّمهئی تا بحال در عالم ابداع ظاهر نگشته کسیکه وجود او بقولی خلق گشته تا بحال چندین دفعه اراده نموده که این آفتاب جمال سبحانی را باکمام غل و حسد بپوشد و جمال مطهّرش را از افق امکان مستور نماید ولکن یَدِ قدرت و غلبۀ صمدانی کید و مکر او را ظاهر نمود و حفظ فرمود جمال بهاء خود را بملائکۀ ذات مقدّس ممتنع منیع خود ای شمس کسیرا که در مدّت بیست سنه ارتفاع و اشتهار اسم او را در کلّ بلاد بقسمی فرمود که جمیع عباد او را بربوبیّت پرستش نمودند و او را مسجود خود دانستند حال چون ارتفاع امر اللّه را دید تنّور حسد و بغضا بفوران آمده چند مرتبه بانواع و اقسام بر سفک دم مطهّرش قیام نموده چون از این اراده مأیوس شد در پی مکرهای دیگر افتاده تا در آخر چون ملاحظه فرمودند که این نار بغضا را جمیع بحور ننشاند و این آتش غل و حسد را میاه امکان و اکوان ساکن نگرداند بالاخره عزلت از کل اختیار فرمودند و در بیتی فرداً وتراً وحیداً جالس گشتند که شاید باین سبب قدری نائرۀ حسد اولو البغضاء ساکن گردد باینهم کفایت ننموده و راضی نشده از همه جهت و همه سمت آتش فتنه و فساد افروختهاند و بهر قسم شورش و انقلابی در میان کل انداخته و حال در صدد جمیع مذهب و ملل و دول که القای بغضائی بواسطۀ آنها از این جمال مظلوم ظاهر نمایند و مقصود خود را بعمل آورند ای شمس تفصیل حالات این سنۀ شداد زیاده از آنست که باذکار اوّلین و آخرین مذکور گردد صد هزار عالم اسرار و مجال یک حرف گفتار آن نه ای شمس عنقریب میشنوی نعقیق کفر و نفاق را که در اطراف آفاق منتشر میگردد و آنچه خود بر او قیام نمودند بنفس خود راجع نمایند و فریاد مظلومیّت برآورند
این ورقه در سنۀ قبل در جواب خطّ شما نوشتم البتّه پنج مقابل از این که نوشته شده زیاده است ولکن بجهت ملاحظۀ اسرار مقدّرۀ در ملکوت قضا ارسال نشد تا اینکه این ایّام ملاحظه شد که نعیق کبری برخواسته و فتنۀ عظمی طلوع نموده اراده نمودم که بخطّی که بتوان خواند ارسال نمایم چون بطرزی که اوّل نوشتهام درست خوانده نمیشد هنوز یکصفحه تمام نشده که صد هزار بحر از طماطم بلا بر وجه ابها نازل گشت بقسمیکه قلم از تحریر و لسان از تقریر بازماند
و در این ایّام هم خطّی از شما و جناب معظمّ اسم اللّه الذّبیح رسید ارادۀ جواب مفصّل خدمتشان داشتم ولکن تفصیل حال اینست که عرض شده بساذج تکبیرات اعلی مذکّر جمالشان میباشم
* * *
ان یا قرّتی هلمّی و تعالی لتقرّ عیناک بجمالی ان یا اختی تصاعدی الی نغمات الرّوح من فمائی ان یا ولهتی فاسلکی فی مناهج حبّی طلباً لجمالی ان یا جذبتی لا تسکنی فاسرعی الیّ شوقاً للقائی ان یا بهجتی قمی و قالی امشی الی غایة رجائی لاشرب مآء الحیوان من عیون جنانی ان یا قرّتی تعالی فارکضی لتفوزی الی رفرف وصالی و لتدخلی فی جنّة الفردوس مسکنی و مقامی لاقبّل فماک و لتقبّلی فمآئی و لاستأنس بک و تستأنسی ببهآئی ان یا قرّتی فاحضری لتسمعنی نغماتک و اسمعک نغماتی و تستلذّی بنغمات الحجازی من فتی العراقی ان یا اختی فاحضری لتمشی مقابل وجهی و قدّامی قمی یا قرّتی لتدخلی فی میادین جلالی لاشمّ روایح الطّیب عنک و تشمّی نسمات القدس عن شعراتی حرّکی یا مسرّتی برجلاک لآخذک بایدآئی فالبسی یا حبیبتی ثوب طلبتی و افتقاری لالبسک من خلع غنائی فاصعدی الی ظاهر ذلّتی لتشهدی غیب اعتزازی فاسرعی یا اختی لاسکن فی قلبک و تسکنی فی فؤادی ان یا حبیبتی احبّ ان اشرب الخمر من شفتاک و انت تقبّلی خیط الحمرآء من شفتائی ان یا قرّتی فاضربی بانامل حبّک و تکلّمی بهذا المقالی سأرکض الیک متحافیاً رجلائی و اعرّی فی شوقک مرغولاتی و امشی فی العرآء بغیر زادی لافدی علیک روحی و قلبی و فؤادی ١۵٢١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب ملّا علی اکبر فی ارض الألف
ان یا قلم الأعلی ذکّر الّذی غرق فی ابحر الظّنّ و الهوی لعلّ یخلّصه ما یجری عنک و یطهّره عن رجس المتوهّمین قل یا عبد المتوقّف علی ارض الحیرة و المتدندن حول النّار قل بسم اللّه الأعزّ الأقدس الأبهی ثمّ ادخل فیها و لا تخف من احد فتوکّل علی اللّه المقتدر القدیر و انّه یجعلها نوراً لک و رحمةً علیک و سلاماً علی العالمین ایّاک ایّاک خف عن اللّه الّذی خلقک بأمر من عنده و لا تکن مریباً فی الّذی نزّل البیان و ما فیه لعرفان نفسه الرّحمن الرّحیم و احیا اللّه کلّ شیء للقائه و هذا ما نزّلناه فی کلّ الألواح ان انت من العارفین کلّ الأمور فی قبضة قدرته و کلّ الوجوه منقاد لسلطنته و کلّ خلق بأمره المحکم الحکیم أ تشکّ فی الّذی کلّ ذی شمس سجّاد لطلعته و کلّ ذی بهآء خشّاع لعظمته و کلّ ذی نور خضّاع لسلطنته و کلّ ذی علم جاهل عند علمه و کلّ ذی غنآء فقیر لدی بابه و کلّ ذی عزّ ذلیل عند ظهورات عزّه و کلّ ذی اقتدار عاجز لدی شؤونات قدرته و کلّ ذی ساذج محدود فی ساحة قدسه و کلّ ذی بقآء فانی عند بروزات انوار بقائه و کلّ ذی ضیآء مظلم لدی اشراق وجهه المقدّس المنیر أ توقّف فی الّذی به نزّل کلّ کتب و ظهر کلّ صحف و خلق کلّ اسم متعالی رفیع أ تسأل عن الظّلّ من الشّمس و ضیائها ان افتح بصرک ثمّ اشهدها لتجدها فی قطب الزّوال بسلطان العظمة و الاستجلال بأنوار الّتی استضاءت منها اهل ملإ الأعلی و سکّان لجج الأسمآء و کلّ ما کان و ما یکون ان انت من الشّاهدین و ان منع بصرک رمد الأوهام عن مشاهدة انوار جمال ربّک العلیّ الأعلی فاستشف باسمی الشّافی الکافی الظّاهر البدیع أ تسأل عن قطرة الّتی بقت قعر بئر الظّلمآء من البحر و امواجه ثمّ سلطانه تاللّه هذا ظلم من نفسک علی نفسک و علی اللّه ربّک العزیز العلیم هل یلیق لذی بصر یسأل عن شمس السّمآء بعد اشراقها لا فوربّ العالمین ایّاک ایّاک لا تعلّق امر ربّک بتصدیق ما سواه و لا باقبال احد من الموجودات لأنّ ما دونه مخلوق بأمره و منجعل بارادته و خلقهم کخلق نفسک و لا فرق الیوم بینک و بین ما سواک الّا من ایّده اللّه بأمره و عرّفه مظهر نفسه و انّه من اعلی الخلق فی الواح قدس حفیظ
قل انّه لم یزل کان معروفاً بنفسه لا بشهادة احد من العباد و اقبالهم و لا یزال یکون بمثل ما قد کان و لا ینکر ذلک الّا کلّ منکر عنید ان یا عبد فأنصف فی نفسک أ کان اللّه مقتدراً فی امره ام انت مقتدر فی تعیین ظهوره فی وقت من الأوقات ان اعترفت بأنّه کان مقتدراً بارتفاع قیّومیّته انّه اظهر نفسه کما شآء و لا یسأل عمّا شآء و ان تظنّ بأنّک مقتدر فأت برهانک و لا تکن من الصّابرین ایّاک ان لا تجعل امر اللّه محدوداً بحدود نفسک و لا بحدود احد من بریّته ثمّ اعلم بأنّ ما سواه عجزآء عن عرفان نفسه و کیفیّة ظهوره الّا بما یعرّفهم فضلاً من عنده و رحمةً من لدنه و انّه هو ارحم الرّاحمین و من ظنونک تکاد ان تهبّ قواصف القهر و عواصف الغضب علی الممکنات خف عن اللّه ثمّ استغفر سبعین مرّةً لعلّ یغفرک بفضل من عنده و انّه لجواد کریم طهّر قلبک عن اشارات ما عندک من کلمات اولی الفرقان ثمّ اصعد الی هوآء الّذی فیه یستضیء انوار وجه ربّک الرّحمن لتشهد نفسک غنیّاً عن کلّما سمعت و تجدها فارغاً عن العالمین تاللّه یا عبد قد تمّت حجّة اللّه فی هذا الظّهور الأعظم العظیم من قبل ان تظهر حرف من آیاته الّتی عجزت عن عرفانها کلّ عالم علیم و بعد الظّهور انّک فانظر بطرف البدء الی حجّة الّتی بها ثبت ایمانک من قبل ایّاک ان تسأل فی ذلک من احد ثمّ اقنع بما یظهر من عند ربّک و انّها یکفیک عن دونه
و قل سبحان اللّه الملک العرش العظیم و ربّ مسئول یکون محتجباً فی حین الظّهور بحجبات نفسه و یکون من الغافلین و مثل الّذی یسأل عن مثل هؤلآء کمثل اکمه الّذی یسأل عن اکمه آخر هل یغنیه من شیء لا فونفس ربّک العلیّ الحکیم ایّاک ان لا تکن مثل الّذین تمسّکوا بذیل رؤسائهم حین الّذی اتی اللّه علی سحاب الأمر باسمه العلیّ العظیم و اعرضوا عن اللّه باعراضهم و بذلک حقّت علیهم کلمة العذاب و رجعوا الی مثواهم فبئس مثوی المعرضین ضع حجبات الوهم تحت قدماک ثمّ عرّج الی مقرّ العزّ و القدس و الجلال لتشهد کلّ شیء فی ظلّ کلمة الّتی ظهرت من قلمه فکیف نفسه العلیّ البدیع ان یا عبد انّا وجدنا منک روائح اشارات القبل من الّذین اوتوا الفرقان من ذکر الوصایة و دونها و بذلک حزنت و حزنت مظاهر الأسمآء فی ملکوتها و مطالع الصّفات فی جبروتها لأنّا امرنا العباد فی البیان بأن یقدّسوا انفسهم عمّا عندهم لأنّ ما عندهم ما اغناهم یوم القیامة و احتجبهم عن لقآء اللّه و جعلهم محروماً من نفحات قدسه کما شهدت و کنت من الشّاهدین اما سمعت بأنّه هو حیّ فی الأفق الأبهی و هل یحتاج بعد ظهوره بوصیّ قل سبحان اللّه عمّا ظننت فی نفسی و ظلمت و کنت من الظّالمین و لم یکن عنده من اشیآء الفانیة لیقسمه وصیّه بین الوارثین و انّ امره هو معه و لن یفارق منه ایّاک ان تتّخذ لنفسه وکیلاً او وصیّاً او حسیباً او وزیراً او نظیراً و کن من التّائبین و انّه یکفی بنفسه کلّ الممکنات و لا یکفی عنه شیء لا فی السّموات و لا فی الأرضین ان انت من المستشعرین بلی و لنفسه مرایا یتجلّی علیهنّ بأنفسهنّ لأنفسهنّ ان یقابلن الشّمس و اشراقها و هذا ما تشهده فی المرایا الظّاهرة ان انت من النّاظرین و یحکین عن اشراق الشّمس ان یقابلنها و یستقیمن علی ما کنّ علیه و بعد الانحراف یرجع النّور الی اصله و مقرّه و یبقی الحجاب للمرایا و کذلک بیّنّا لک ما کنت غافلاً عنه لتکون من الموقنین و لم یکن هذا المقام مخصوصاً بأحد دون احد تاللّه الحقّ لو یقابلن الیوم کلّ الممکنات الی انوار هذه الشّمس الّتی اشرقت عن افق القدس بطراز اللّه المقتدر العلیّ العظیم لیرتسم فیها تجلّی انوار الشّمس و لا ینکر ذلک الّا کلّ جاهل بعید و من دون ذلک اما سمعت یا عبد بأنّ ظهور الّذی ظهر فی السّتّین هو ظهور اللّه و ختم النّبوّة بظهور محمّد رسول اللّه و انّ اللّه ربّک مقدّس عن کلّ ذکر و اشارة و دلالة و نسبة و ربط و انّه لم یزل کان مستویاً علی عرش التّقدیس و منزّهاً عن الخلائق اجمعین و لا ینبغی لأحد ان یجعل له وصیّاً و انّما الوصیّ للأنبیآء الّذین هم خلقوا بقوله اذاً قل فتبارک اللّه احسن الخالقین فتبارک اللّه احسن المبدعین و انّا ارفعنا مثل تلک الأسمآء فی البیان و کسّرنا اصنام الأوهام لئلّا یحتجب احد بها عن اللّه ربّک و ربّ آبائک الأوّلین ایّاک ان لا تنظر الیّ بعین احد سوائی و انّک ان ترید ان تعرفنی فانظر بعینی و من دون ذلک لن تعرفنی ولو تفکر فی عرفانی الی آخر الّذی لن یحصیه احد من المحصین
و ان اردت ان تصل الی ذروة الفضل و تبلغ الی مقرّ الأعلی و یقدّر لک کلّ خیر فی سمآء القضآء من لدن ربّک العلیّ الأبهی فانقطع عن کلّ شیء ثمّ توضّأ بمآء صافی طاهر کما امرت فی البیان من لدن منزل قدیم
ای ربّ طهّرنی عمّن سواک ثمّ استعدّنی للقاک فی یوم ظهور جمالک و قیام نفسک ثمّ قدّسنی عمّا احتجبنی عن جمالک المنیر و خلّصنی یا الهی لعرفان نفسک العلیّ العلیم
ای ربّ هذا وجهی اغسله کما امرتنی بهذا المآء اذاً یا الهی اسألک باسمک الّذی احتجب عنه العباد الّا الموحّدون من بریّتک بأن تغسل وجهی بمآء رحمتک الّذی جری عن یمین عرش عظمتک لیکون خالصاً لوجهک المقدّس المشرق اللّمیع ای ربّ فاحفظه عن التّوجّه الی غیرک و الاقبال الی الّذین هم کفروا بآیاتک الکبری فی ظهور نفسک العلیّ الأعلی باسمک الأقدس الأمنع الأبدع الأبهی و لا تجعلنی یا الهی محروماً عن لحظات اعین عنایتک و لا مأیوساً عن نفحات قدس الطافک و انّک قد کنت لمن دعاک مجیب و لمن طلب لقاک قریب و انّک انت ذو الفضل العظیم ای ربّ فاجعله مستضیئاً فی یوم الّذی تسودّ فیه الوجوه و مشرقاً بأنوار وجهک الکریم
و ان تقرأ بعد التّغسیل لا بأس علیک فضلاً من لدن ربّک العلیم و بعد الاتمام فاستعمل العطر ثمّ البس احسن ثیابک ثمّ ولّ وجهک شطر حرم اللّه الّذی یطوفه حینئذ ارواح الوجود من الغیب و الشّهود ثمّ ارواح الّذین ما امروا بأمر و لم یزل کانوا ناظراً الی وجه ربّک المتعالی العزیز المنیع
ثمّ قم مستقرّاً علی مقامک ثمّ ارفع یدیک الی اللّه بسکون و وقار مبین قل
ای ربّ اسألک باسمک الّذی به تجلّیت علی الممکنات و استعلیت علی الکائنات بأنّک کما عطّرتنی بهذا عطّرنی من نفحات رضوان قدس رحمانیّتک و فوحات الّتی تأتی بها رائحة قمیص نفسک العزیز المنیر لئلّا یجد احد منّی الّا روائح قدس فضلک و احسانک و اکون بکلّی مقبلاً الیک و منقطعاً عن دونک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت الکریم الرّحیم ای ربّ یا محبوبی و رجائی و مالک ذاتی و نفسی فأنزل حینئذ علی عبدک ما ینبغی لسلطان عنایتک و اکرامک و ما یلیق لبدائع فضلک و امتنانک و لا تحرمنی یا الهی عمّا قدّرته فی سمآء مشیّتک و سحاب ارادتک لأصفیائک الّذین اختصصتهم لنفسک العزیز الجمیل ای ربّ انا الفقیر قد تمسّکت بحبل غنائک و انا الذّلیل قد تشبّثت بخیط عزّک و اجلالک و انا الضّعیف قد استقربت الی خیام عزّ اقتدارک و خبآء مجد حکومتک و سلطانک فها انا یا الهی قمت بین یدیک راجیاً فضلک و ناسیاً سواک و هارباً عن دونک و مقبلاً الی حرم وصلک و کعبة رضاک هل لدونک من وجود لأتوجّه الیه او لسواک من ظهور لأقبل الیه لا فوجمالک بل کلّ ذی ظهور معدوم عند ظهورات انوار قدس کبریائک و کلّ ذی علوّ مفقود لدی شؤونات عزّ علوّک و ارتفاعک فأنزل یا الهی علی عبدک ما یجعله غنیّاً عمّا خلق بین السّموات و الأرضین و انّک انت ارحم الرّاحمین
اذاً فامش ثلاثة اقدام متوجّهاً الی شطر اللّه و فی قدم الأوّل قل
ای ربّ تجلّ علیّ فی هذا المقام ما تجلّیت به علی الکلیم فی فاران حبّک و حوریب عنایتک و سینآء عزّ رحمانیّتک العزیز المنیع ثمّ انقطعنی یا الهی عن الأسمآء و ملکوتها لئلّا احتجب بها عن الّذی خلقها بأمر من عنده و انّک انت علی کلّ شیء قدیر ثمّ اسمعنی یا الهی ندائک عن کلّ الأشجار کما اسمعته من سدرة امرک عبدک الّذی اصطفیته و ارسلته علی العالمین
ای ربّ تجلّ علیّ فی هذا المقام کما تجلّیت علی الرّوح لأقوم علی ثنآء نفسک و انطق بآیاتک بین عبادک الغافلین لعلّ بذلک یطهّر قلوبهم عن الشّکّ و الرّیب فی امرک الّذی به انصعق کلّ من فی جبروت الأسمآء الّا معدود قلیل ای ربّ قدّسنی فی ذلک المقام عن الصّفات و جبروتها الّتی یکون حائلاً بینی و بین مشاهدة انوار الذّات ثمّ اسقنی یا الهی کأس البقآء من ایادی ذکر اسم ربّی العلیّ الأعلی فی هذه الکرّة الأخری و انّک انت لذو فضل عظیم ای ربّ ذقنی من کوثر الحیوان لأشتعل من حرارة حبّک علی شأن یشتعل منّی عبادک ثمّ اجر من فمی سلسبیل العرفان فی عرفان نفسک الرّحمن لأستدلّ به علی بریّتک الّذین اضطربوا علی صراطک الواضح اللّائح المستقیم
ای ربّ تجلّ علیّ فی هذا المقام کما تجلّیت علی انبیائک و اصفیائک المقرّبین ثمّ انقطعنی یا الهی عن الدّنیا و الآخرة ثمّ ادخلنی فی جنّة لقائک و رضوان بهائک العزیز المنیر ای ربّ فامح عن قلبی کلّ ذکر دون ذکرک لأقوم بثنآء نفسک بین السّموات و الأرضین ای ربّ فاغفر جریراتی الکبری و خطیئاتی العظمی و ما فرّطت فی جنب ربّی العلیّ الأعلی و توقّفت علی صراط الّذی احاط العالمین ای ربّ فألبسنی ثوب الغفران و خلع الایقان و انّک قاضی حوائج الطّالبین
ثمّ اخرر بوجهک علی التّراب و قل
لک الحمد یا الهی علی بدائع احسانک و ظهور الطافک فی حقّی بحیث علّمتنی سبل عرفانک و مناهج هدایتک اذاً یا الهی اسألک بنور وجهک الّذی به استضآء الممکنات و استنار الکائنات بأن لا تجعلنی من الّذین سمعوا ندائک و ما اجابوک و اظهرت لهم نفسک بأعلی ظهورک و ابهی طلوعک و ما اطاعوک ثمّ اجعل لی مقعد عزّ فی جوار اسمک الرّحمن فی رضوان الّذی خلقته فی قطب الجنان ثمّ الحقنی بعبادک المقرّبین ثمّ انزل علیّ کلّ خیر فی علمک ثمّ ابتعثنی یوم القیامة بین یدی مظهر نفسک المتعالی العلیّ القدیر
اذاً فارفع وجهک عن التّراب لأنّک اتممت عملک الّذی امرت به فی هذا اللّوح المبین فوعمر من یظهره اللّه من یعمل هذا العمل خالصاً لوجه ربّه و منقطعاً عن دونه فقد یقضی اللّه حوائجه و یبعثه یوم البعث بطراز یتحیّر عنه ملائکة المقرّبین و کذلک علّمناک و اذکرناک لعلّ تدرک لقآء ربّک و لا تکون محروماً عمّا هو خیر لک عن کنائز السّموات و الأرضین ان عملت فلنفسک و ان ترکت فانّ ربّک لغنیّ عن العالمین
* * *
ان یا قلم الأعلی نحبّ ان نذکر من فاز بأنوار الوجه اذ کان خلف الحجاب انّه ممّن فاز بلقآء اللّه اذ ماج بحر الوصال فی الزّورآء امراً من لدی اللّه العزیز العلّام قد خرج من بیته مقبلاً الی الأفق الأعلی الی ان دخل و سمع و فاز بما کان موعوداً فی کتب اللّه الغنیّ المتعال
یا کمال ان افرح بما یذکرک المظلوم من شطر السّجن بما یجذبک الی مقام القرب و القدس و الجمال ان انظر ثمّ اذکر اذ کنت حاضراً لدی العرش و سمعت ندآء مکلّم الطّور الّذی اذ اتی من سمآء الأمر نطقت الأشیآء قد اتی مالک یوم المعاد ان افرح بهذا الفضل الأعظم لعمر اللّه لا تعادله کنوز العالم یشهد بذلک من کان راکباً علی السّحاب و ماشیاً علی مشارف الأرض بقدرة و سلطان
کمال الیوم مقامات عنایات الهی مستور است چه که عرصۀ وجود استعداد ظهور آن را نداشته و ندارد ولکن سوف یظهر امراً من عنده انّه لا تضعفه قوّة الجنود و لا سطوة الملوک ینطق بالحقّ و یدع الکلّ الی الفرد الخبیر جمیع از برای اصلاح عالم خلق شدهاند لعمر اللّه شئونات درندههای ارض لایق انسان نبوده و نیست شأن انسان رحمت و محبّت و شفقّت و بردباری با جمیع اهل عالم بوده و خواهد بود بگو ای دوستان این کوثر اصفی از اصبع عنایت مالک اسماء جاری بنوشید و باسمش بنوشانید تا اولیای ارض بیقین مبین بدانند که حقّ از برای چه آمده و ایشان از برای چه خلق شدهاند
مراسلات شما در این ایّام رسید و جمیع در ساحت اقدس عرض شد و بالطاف و عنایت مظلوم آفاق فائز شدی امروز استقامت از اعظم امور لدی اللّه بوده چه که مظاهر ظنون و مطالع اوهام در صدد اضلال عباد بوده و هستند بگو ای دوستان سلسبیل استقامت که از معین کلمات الهی جاری و ساریست بگیرید و باسمش بیاشامید تا خود را دارای مقامی مشاهده نمائید که اگر کلّ عالم بجمیع کتب و زبر و صحف ظاهر شوند معدوم صرف مشاهده نمائید کذلک نطق اللّسان فی ملکوت البیان لتشکر ربّک العلیم الخبیر
البهآء علیک و علی ضلعک و علی ابنائک و اختیک و علی اللّائی آمنّ باللّه العلیّ العظیم مخصوص دوستان آن ارض از سماء مشیّت الواح بدیعۀ منیعه نازل انشآءاللّه برسد و بآن فائز شوند البهآء للمخلصین الثّابتین و النّور للسّامعین الرّاسخین
* * *
قد نزل للّتی سمّیت بمریم انّها اشتعلت بنار حبّ ربّها قبل ان تمسسها و انّا سترنا شأنها فی حیوتها فلمّا ارتقت الی الرّفیق الاعلی کشف اللّه الحجاب و عرّفها عباده و من اراد ان یزور الطّآء الکبری الّتی استشهدت من قبل فلیزر بهذه الزّیارة
ان یا قلم الاعلی ما اخذک السّرور فی ایّام ربّک العلیّ الاعلی لتغنّ به علی افنان سدرة المنتهی بنغمات البهآء ولکن مسّتک المصیبة العظمی اذاً ضجّ بین الارض و السّمآء ثمّ اذکر ما ورد علیک من شئونات القضآء لیجری دموع من فی لجج الاسمآء فی هذه المصیبة الّتی فیها اهتزّ الرّضوان و تزلزلت الاکوان و اضطربت حقایق الامکان و بکی عین العظمة علی عرش اسمه الرّحمن و قل اوّل رحمة نزلت من سحاب مشیّة ربّک العلیّ الابهی و اوّل ضیآء اشرق من افق البقآء و اوّل سلام ظهر من لسان العظمة فی ملکوت الامضآء علیک یا آیة الکبری و الکلمة العلیا و الدّرّة النّورآء و الطّلعة الاحدیّة فی جبروت القضآء کیف اذکر مصایبک یا ایّتها الورقة الحمرآء تاللّه من سقوطک عن شجرة الامر سقطت اوراق سدرة المنتهی و انکسرت افنان دوحة البقآء و یبست اغصان شجرة طوبی و احترقت قلوب الاولیآء و اصفرّت وجوه الاصفیآء و تشبّکت افئدة الاتقیآء فی الجنّة المأوی و ناح الرّوح الامین علی محضر الکبریآء و صاحت سکّان الارض و السّمآء انت الّتی کنت لوجنة الامآء شامة الهدی و لجبین التّقوی غرّة الغرّآء و بک شقّت سبحات الاوهام عن وجه الامآء و بک زیّنت هیاکلهنّ بطراز ذکر مالک الارض و السّمآء انت الّتی اذا سمعتِ ندآء اللّه ما توقّفت اقلّ من آن و سرعتِ الیه منقطعة عمّا سواه و آمنت به و بآیاته الکبری و عرفتِ مظهر نفسه فی ایّامه بعد الّذی فزع من فی السّموات و الارض الّا الّذین امسکهم ید ارادة ربّک العلیّ الابهی و نجّاهم من غمرات النّفس و الهوی انت الّتی کنت غریبة فی وطنک و اسیرة فی بیتک و بعیدة عن ساحة القدس بعد اشتیاقک و ممنوعة عن مقرّ القرب بعد شوقک و توجّهک انت الّتی لم تزل حرّکتک اریاح مشیّة ربّک الرّحمن کیف شآء و اراد و ما کان لک من حرکة و لا من سکون الّا بامره و اذنه طوبی لک بما جعلت مشیّتک فانیة فی مشیّة ربّک و مرادک فانیاً فیما اراد مولاک انت الّتی ما منعتک اشارات اهل النّفاق عن نیّر الآفاق و لا اعراض اهل الشّقاق عن مالک یوم التّلاق و قد وفیت المیثاق فی یوم تشاخصت فیه الابصار و انفضّ الفجّار عن حول مظهر نفس ربّک المختار الّا قلیلاً من الاخیار
فآه آه فی مصیبتک مُنع القلم عن الجریان و مرّت روایح الاحزان علی اهل الجنان و بها انفصلت ارکان کلمة الجامعة و ظهرت علی صُوَر الحروفات المقطّعات فی اوایل سور الکتاب و بها اخذ العقول حُکم القیود فی عالم الجبروت و لبس الهیولا ثوب الصّورة فی ملکوت القضآء
فوحقّک یا ایّتها الورقة البقآئیّة صعب علیّ بان اری الدّنیا و لا اراک و اسمع هدیر الورقآء و لا اسمع نغماتک فی ذکر ربّک العلیّ الابهی تاللّه بحزنک حزنت الاشیآء عمّا خلق فی ملکوت الانشآء و لبس مطالع الاسمآء اثواب السّودآء فکیف اذکر یا حبیبة البهآء ایّام الّتی فیها تغنّیت علی الافنان بفنون الالحان فی ذکر ربّک الرّحمن و بنغماتک فی ثنآء ربّک العزیز المنّان ارتفع حفیف سدرة البیان و هدیر ورقآء العرفان و خریر مآء الحیوان و هزیز اریاح الجنان و زقآء دیک العرش فی ذکر ربّک العزیز المستعان انت الّتی بتسبیحک سبّح کلّ الوجود ربّه العزیز الودود و بعدک تکلکلت الورقآء و رکدت الاریاح و خبت مصابیح الفلاح و جمدت میاه النّجاح عمت عین ما شهدت فی وجهک نضرة الرّحمن و ما بکت بما ورد علیک من الاحزان و خرست لسان لا یذکرک بین ملأ الاکوان فیا بشری لایّام فیها تحرّکت علی الشّجرة و تغنّیتِ علیها بآیات الاحدیّة و استجذب به فؤاد کلّ امة خاشعة خاضعة الّتی ارادت ربّها بوجهة ناضرة ضاحکة مسبتشرة فواحزنا لتلک الایّام الّتی فیها غطئ وجهک و ستر ظهورک و منع لقآئک
فآه آه یا ایّتها الورقة الاحدیّة و الکلمة الاوّلیّة و السّاذجة القدمیّة و الثّمرة الالهیّة و الطّلعة العمآئیّة و الآیة اللّاهوتیّة و الرّوح الملکوتیّة فی مصیبتک منعت البحار عن امواجها و الاشجار من اثمارها و الآیات من انزالها و الکلمات من معانیها و السّمآء من زینتها و الارض من انباتها و المیاه من جریانها و الاریاح من هبوبها و انّی لو اذکر رزایاک علی ما هی علیها لیرجع الوجود الی العدم و یرتفع صریر قلم القدم لم ادر ایّ رزایاک اذکره بین ملأ الاعلی ءاذکر ما ورد علیک من احبّآئک او ما ورد علیک من اعدآء اللّه ربّ الآخرة و الاولی انت الّتی حملت فی سبیل مولاک ما لا حملته امة من القانتات و به جرت دموع القاصرات فی الغرفات و خررن حوریّات الفردوس علی وجه التّراب و عررن رؤسهنّ طلعات الافریدوس یا ورقة الحمرآء بمصیبتک تغیّر وجه الظّهور و بدّل السّرور و اضطربت ارکان البیت المعمور و طوی رقّ المنشور فآه آه بمصیبتک قبل کلّ الوجود من الغیب و الشّهود حکم الموت بعد الحیوة و لبس مشیّة الاوّلیّة ردآء الاسمآء و الصّفات و لمّا انصبّت رزایاک علی نهر الاعظم الّذی کان مقدّساً عن الالوان تفرّقت و صارت اربعة انهار و اخذته الالوان المختلفة و الحدودات العرضیّة فلمّا القیت علی رکن الاوّل من کلمة التّقوی تأخّرت فیها حرف الاثبات لحزنها و استقدمت حرف النّفی و ظهر منها ما احترق به قلب البهآء و کبد البهآء فلمّا قرئت علی النّقطة الاوّلیّة صاحت و اضطربت و تزلزلت الی ان تنزّلت و ظهرت علی هیئة الحروفات فی الصّفحات فلمّا سمعت نقطة العلم ضجّت و ناحت و اختلفت و تفرّقت و فصلّت و ظهرت منها علوم متفرّقات و مظاهر مختلفات و بها استکبرن مرایاها علی اللّه فی یوم فیه شهد کلّ الذّرّات بانّ الملک للّه الواحد المقتدر القهّار تاللّه بما ورد علیک من اعدآئک کاد ان یستبق العدل فضل ربّک و القهر رحمة الّتی سبقت کلّ الاشیآء
فآه آه یا کلمة البهآء و المستشهد فی سبیل البهآء کم من لیالی بکیت علی الفراش شوقاً للقآء البهآء و کم من ایّام احترقت بنار الاشتیاق طلباً لوصال البهآء و توجّهاً الی وجه البهآء الّذی لا یری فیه الّا اللّه العلیّ الاعلی و انّک انت ما اردت من وجهه الّا وجه ربّک و یشهد بذلک اهل ملأ الاعلی ثمّ اهل جبروت البقآء عمت عین ما شهدت فیک آیة التّوحید و ظهور التّفرید یا ایّها المذکور بلسان البهآء تاللّه حکم التّأنیث یخجل ان یرجع الیک یا فخر الرّجال طوبی لک یا مظهر الجمال طوبی لک بما طهّرک اللّه فی ازل الآزال عن شبهات اهل الضّلال و حفظک عن الزّلزال و انّه لهو العزیز المتعال و الیه یرجع حکم المبدء و المــٔـال اشهد بانّک کنت ورقة لم تزل حرّکتک اریاح مشیّة اللّه و ما اخذتک اشارات اهل النّفاق الّذین نقضوا المیثاق و کفروا باللّه مالک یوم الطّلاق طوبی لامة انست بک و سمعت ذکرک و تمسّکت بحبل حبّک و استقربت بک الی اللّه موجدک و خالقک و الّتی ما ذاقت حبّک خالصاً لوجه ربّک انّها صارت محرومة من عنایة الّتی اختصّک اللّه بها و الجنّة لمن اقبل الیک و بکی علیک و زارک بعد موتک یا ایّتها المستورة فی اطباق التّراب انّ جسدک ودیعة اللّه العزیز الوهّاب فی بطن الارض و روحک استرقی الی الافق الابهی و الرّفیق الاعلی
اللّهمّ یا الهی وال من والاها و عاد من عاداها و انصر من نصرها و ارزق من زارها خیر الدّنیا و الآخرة و ما قدّرته للمقرّبین من خلقک و المخلصین من بریّتک و انّک انت مالک الملوک و راحم المملوک و فی قبضتک ملکوت ملک الارض و السّمآء تفعل ما تشآء لا اله الّا انت ربّ العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الاولی
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسئلک بمظهر نفسک العلیّ الاعلی و بظهوراتک الکبری و بآیاتک الّتی احاطت الارض و السّمآء ثمّ بهذا القبر الّذی جعلته اوعیة حبّک و مقرّ ورقة من اوراق سدرة ظهورک بان لا تطردنی عن بابک و لا تجعلنی محروماً عمّا قدّرته لاصفیآئک ای ربّ اسئلک بک و بها و بمظاهر الاسمآء کلّها بان لا تدعنی بنفسی و هوآئی و لا تجعلنی من الّذینهم اعترضوا علیک و اعرضوا عنک فی یوم الّذی فیه استویت علی عرش رحمانیّتک و تجلّیت علی کلّ الاشیآء بکلّ اسمآئک فاشربنی یا الهی من سلسبیل عرفانک و کوثر عنایتک لاُجعل به منقطعاً عمّا سواک و مقبلاً الی حرم وصلک و لقاک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المتعالی العزیز الوهّاب
ای ربّ اسئلک بنار الّتی اشتعلتها فی صدر هذه الورقة الّتی تحرّکت من اریاح مشیّتک و نطقت علی ثنآء نفسک بان تشتعل قلوب عبادک من نار حبّک لینقطعنّ عن الّذینهم کفروا و یقبلن الی وجهک ثمّ انزل یا الهی علیّ و علی عبادک المنقطعین و احبّآئک الثّابتین خیر الدّنیا و الآخرة ثمّ اغفر لنا و لآبآئنا و امّهاتنا و اخواننا و اخواتنا و ذرّیّاتنا و ذوا قرابتنا من الّذین آمنوا بک و بآیاتک و کانوا مقرّاً بوحدانیّتک و معترفاً بفردانیّتک و مذعناً بامرک و ناطقاً بثنآئک انّک انت الّذی لم تزل کنت قادراً و لا تزال تکون حاکماً لا یمنعک اسم عن اسم و لا صفة عن صفة کلّ الاسمآء خادمة لنفسک و طائفة فی حولک و منقادة لسلطنتک و خاشعة عند ظهور آثار قدرتک و خاضعة لدی بوارق انوار وجهک و انّک لم تزل کنت و تکون مقدّساً عن خلقک و بریّتک و بذلک یشهد نفسی و کلّ الذّرّات و کینونتی و کینونات من خلق بین الارضین و السّموات لا اله الّا انت المقتدر المتعالی العزیز المنّان
* * *
ان یا قلم قد اتتک مصیبة کبری و رزیّة عظمی الّتی بها ناحت اهل الفردوس الاعلی و الجنّة العلیا بها صعدت الاحزان الی ان بلغت اذیال ردآء الرّحمن طوبی لقاصد قصد خدمتها فی حیوتها و زارها بعد صعودها و عروجها و لامة قصدت مقامها و تقرّبت الی اللّه بها البهآء المشرق من افق غرّتی الغرّآء و النّور الظّاهر اللّائح من سمآء اسمی الابهی علیک یا ثمرة سدرة المنتهی و الورقة المبارکة النّورآء و انیسة من ابتسم بظهوره ملکوت البقآء و ناسوت الانشآء نشهد انّک اوّل ورقة فازت بکأس الوصال فی الوثاق و آخر ثمرة اسلمت روحها فی الفراق انت الّتی ذاب کبدک و احترق فؤادک و اشتعلت ارکانک فی بعدک عن الحضور فی مقام جعله اللّه مشرق آیاته و مطلع بیّناته و مظهر اسمآئه و مصدر احکامه و مقرّ عرشه یا ورقتی و عرف جنّة رضآئی انت فی الرّفیق الاعلی و المظلوم یذکرک فی سجن عکّآء انت الّتی وجدت عرف قمیص الرّحمن قبل خلق الامکان و تشرّفت بلقآئه و فزت بوصاله و شربت رحیق القرب من ید عطآئه نشهد انّ فیک اجتمعت الآیتان قد احیتک آیة الوصال فی الاولی و اماتتک آیة الفراق فی الاخری کم من لیل صعدت فیه زفراتک فی حبّ اللّه و جرت عبراتک عند ذکر اسمه الابهی انّه کان معک و یری اشتعالک و انجذابک و شوقک و اشتیاقک و یسمع حنین قلبک و انین فؤادک یا ثمرة سدرتی فی مصیبتک ماج بحر الاحزان و هاجت اریاح الغفران اشهد انّ فی اللّیلة الّتی صعدتِ الی الافق الابهی و الرّفیق الاعلی و یومها قد غفر اللّه کلّ عبد صعد و کلّ امة صعدت کرامة لک و فضلاً علیک الّا الّذین انکروا حقّ اللّه و ما ظهر من عنده جهرة کذلک اختصّک اللّه یا ورقتی بهذا الفضل الاعظم و المقام الاسبق الاقدم طوبی لک و لزائریک و لمجاوریک و لطائفیک و لمن توسّل و یتوسّل بک الی اللّه انت الّتی بمصیبتک ناحت الحور و تکدّرت اوراق سدرة الظّهور انت الّتی اذا سمعت النّدآء الّذی ارتفع من لسان مالک ملکوت الاسمآء قد اقبلت الیه و اجتذبک علی شأن کاد ان یخرج الاختیار من کفّک یا ورقتی یا ایّتها الطّائرة فی هوآء حبّی و المتوجّهة الی وجهی و النّاطقة بثنآئی قد انزلنا لک ذکراً لا تمحوه شئونات القرون و لا ظهورات الاعصار انّا خلّدنا ذکرک من قلمی الاعلی فی الصّحیفة الحمرآء الّتی ما اطّلع بها الّا اللّه موجد الاشیآء و ذکرناک فی هذا اللّوح بما یذکرک به المقرّبون و یتوجّه الی رمسک الموحّدون طوبی لک و نعیماً لک و لمن یحضر تلقآء قبرک و یتلو ما انزله الوهّاب فی المــٔـاب
* * *
هذه سورة الدّم قد رشّحناها من بحر الغیب لیکون آیة ظهوری بین الخلایق اجمعین
هو الباقی فی العرش باسمی البهیّ الأبهی
ان یا محمّد اسمع ندآء ربّک عن هذا المقام الّذی لن یصل الیه ایدی الممکنات و لا افئدة الموجودات و لا حقایق الّذینهم نعسوا فی اقلّ من آن فی هذا الأمر المقدّس العزیز المستور قل یا قوم فاسرعوا الی حرم اللّه و کینونته و بیت اللّه و انّیّته و ظهور اللّه و سلطنته و لا تکوننّ من الّذینهم یذکرون اللّه بألسنهم ثمّ بآیاته یعترضون قل یا قوم هذا مقام الّذی یطوفنّ فی حوله اهل ملإ الأعلی ثمّ اهل سرادق البقآء ثمّ الّذینهم سکنوا خلف لجج الکبریآء ان انتم تفقهون قل هذا لمشعر اللّه و شطره و وجه اللّه و عظمته ان یا اهل ملإ اللّاهوت ثمّ اهل مواقع الجبروت ثمّ اهل العزّ فی رفارف الملک و الملکوت ان اخرجوا عن اماکنکم لتزورنّ مقام الّذی ما فاز به الّا الّذینهم انقطعوا عن کلّ من فی السّموات و الأرض و عن کلّ ما یذکر علیه اسم و رسم و جهة و اشارة ان انتم تعرفون قل یا قوم هذا مقام اللّه و فنائه ثمّ رضوان اللّه و فردوسه ثمّ خبآء اللّه و سرادقه ایّاکم ان لا توجّهوا الی غیره فاسرعوا الیه لعلّ انتم بثمرات الرّوح ترزقون و یا قوم هذا مقام الّذی توقّفت فیه الأبرار و الّذینهم طافوا فی حول العرش کما انتم تشهدون
و انّک انت یا محمّد فاعمل ما یوصیک حینئذ لسان ربّک ثمّ اعمل بما تؤمر من لدی اللّه المهیمن العزیز المحبوب اوّلاً فاخرق حجبات الموهوم عن وجه قلبک بسلطانی العزیز المقتدر المعلوم ثمّ ادخل مصر الرّحمن باسمی العزیز السّبحان و لا تلتفت الی ما کان و ما یکون و لو تشهد بأنّ الشّیطان جلس علی بابه و یمنعک عن الدّخول فاغمض عیناک عنه ثمّ استعذ بجمالی المبارک المهیمن المحبوب و ایّاک ان لا تجلس مع الّذین تجد آثار غلّهم کأثر الحرارة فی الصّیف او کأثر البرودة فی السّموم و انّک فرّ عنهم و عن مثلائهم و لا تنظر الیهم و بما عندهم بل الی امری الّذی یکون خیراً عن کلّ شیء لو انتم تشعرون و ان ترید ان تمرّ علی البلاد فاستشرق علیها بأنوار ربّک ثمّ تفکّر فیما تری من صنع ربّک لتکون من الّذینهم یتفکّرون و کن متخلّقاً بأخلاقی بحیث لو یبسط علیک احد ایادی الظّلم انت لا تلتفت الیه و لا تتعرّض به دع حکمه الی ربّک القادر العزیز القیّوم کن فی کلّ الأحوال مظلوماً تاللّه هذا من سجیّتی و لا یعرفها الّا المخلصون ثمّ اعلم بانّ تأوّه المظلوم حین اصطباره لأعزّ عند اللّه عن کلّ عمل لو انتم تعلمون ان اصبر فیما یرد علیک فتوکّل فی کلّ الأمور علی اللّه ربّک و انّه یکفیک عن ضرّ ما خلق و یخلق و یحفظک فی کنف امره و حصن ولایته و انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ به یستنصرون و ان یغتبک نفس انت لا تفعل به کما فعل لئلّا تکون مثله ثمّ اعرض عنه و توجّه الی خبآء القدس فی هذا السّرادق المقدّس المرفوع کن بین النّاس کتلال المسک لتفوح منک روایح القدس بینهم لعلّ تجذبهم الی فنآء قدس محبوب ان وجدت معیناً لنفسک من احبّآء اللّه فاستأنس به فی کلّ عشیّ و اشراق و فی کلّ سنین و شهور فاقتد فی کلّ الأمور باللّه ناصرک ثمّ امش بین العباد بوقاره و سکینته ثمّ بلّغهم امر مولاک علی قدر الّذی یقدرون ان یسمعون
و انّک انت یا هدهد السّبا اذهب بکتابی الی مداین اللّه و ان یسألک الطّیور عن طیر القدس قل انّی ترکتها حین الّذی کانت تحت مخالیب الانکار و منسر الأشرار و ما کان عنده من ناصر الّا اللّه الّذی خلقه و سوّاه و جعله سراج جماله بین السّموات و الأرض ان انتم توقنون و ان وجدت احداً من احبّائی و یسأل منّی قل تاللّه انّی خرجت عن مدینة السّجن حین الّذی کان الحسین مطروحاً علی الأرض و کان رکبة الشّین علی صدره و یرید ان یقطع رأسه و کان السّنان واقفاً تلقآء الرّأس و ینتظر بأن یرفعه علی السّنان کذلک کان الأمر فی سرّ السّرّ ان انتم تشعرون و فی تلک الحالة رأیت شفتاه یتحرّک و ینظر بطرفه الی السّمآء بلحاظ تقطّع عنه القلوب و عن ورائها قلب اللّه المهیمن العزیز القیّوم و انّی تقرّبت رأسی الی شفتاه سمعت بأنّه تحت السّیف یقول یا قوم تاللّه ما نطقت بینکم عن الهوی بل بما نطق منطق الطّور فی صدری المقدّس الأصفی تاللّه لن تشتبه آیات اللّه بشیء عمّا قدّر فی جبروت القضآء و عمّا کان فی الآخرة و الأولی و انتم یا ملأ الشّرک فاستنشقوا هذه الآیات الّتی نزلت من جبروت الذّات من مالک الأسمآء و الصّفات ان وجدتم منها رایحة القمیص عن یوسف العزیز اذاً فارحموا علیه و لا تقتلوه بأسیاف الغلّ ان انتم تشهدون بعین الانصاف ثمّ فی انفسکم تنصفون و یا قوم تاللّه انّی سددت ابواب الفردوس فی عشرین من السّنین لئلّا یخرج من شفتای ما یشتعل به نار البغضآء فی صدورکم و بذلک یشهد لسان العظمة ثمّ قلم الأمر علی الواح قدس محفوظ و یا قوم انّی لعلیّ و هذه لکرّة الأخری بعد الأولی و اظهرت لکم اعظم ما اظهرته من قبل و قد جئت عن منبع العظمة و الجلال و مخزن الرّفعة و الاجلال بآیات الّتی ما ظهرت حرف منها فی الملک و هذا اللّوح برهانی بینکم و لکم و علیکم ان انتم تعقلون
و یا قوم تاللّه کنت ساکناً فی البیت و صامتاً عن کلّ الألحان و لکنّ الرّوح اهتزّنی و انطقنی بالحقّ و ظهرت آثاره فی وجهی ان انتم فی جمالی تتفرّسون و اغلقت ابواب البیان فی مذ من السّنین ولکن لسان اللّه فتح لسانی ان انتم تعلمون أ تقتلون الّذی بأمره رفعت السّموات و موّجت البحار و اثمرت الأشجار و کشفت الأسرار و ظهر جمال المختار عن خلف الأستار انتم یا ملأ البیان اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من الّذینهم بآیات اللّه هم یجحدون و یا قوم تاللّه لست انا من الّذینهم کفروا بآیات اللّه ولو انتم تقتلوننی بکلّ الأسیاف او بکلّ السّهام فی کلّ حین تضربون و انطق فی ملکوت السّموات و الأرض و لن اخاف من احد و هذا مذهبی ان انتم تشعرون تاللّه هذا مذهب کلّ الرّسل و بما نزل علی علیّ فی کلّ الألواح و لم ادر انتم بأیّ مذهب تذهبون و اذا بلغت نغمات القدس الی ذلک المقام سکت لضعف الّذی اخذه و کان فی تلک الحالة فی مدّة فلمّا افاق فتح عینتاه ثمّ التفت الی شطر القدس بلحاظ الأنس و قال
ای ربّ لک الحمد علی بدایع قضایاک و جوامع رزایاک مرّةً اودعتنی بید النّمرود ثمّ بید الفرعون و وردا علیّ ما انت احصیته بعلمک و احطته بارادتک و مرّةً اودعتنی فی سجن المشرکین بما قصصت علی اهل العمآء حرفاً من الرّؤیا الّذی الهمتنی بعلمک و عرّفتنی بسلطانک و مرّةً قطعت رأسی بأیدی الکافرین و مرّةً ارفعتنی الی الصّلیب بما اظهرت فی الملک من جواهر اسرار عزّ فردانیّتک و بدایع آثار سلطان صمدانیّتک و مرّةً ابتلیتنی فی ارض الطّفّ بحیث کنت وحیداً بین عبادک و فریداً فی مملکتک الی ان قطعوا رأسی ثمّ ارفعوه علی السّنان و داروه فی کلّ الدّیار و حضروه علی مقاعد المشرکین و مواضع المنکرین و مرّةً علّقونی فی الهوآء ثمّ ضربونی بما عندهم من رصاص الغلّ و البغضآء الی ان قطعوا ارکانی و فصلوا جوارحی الی ان بلغ الزّمان الی هذه الأیّام الّتی اجتمعوا المغلّون علی نفسی و یتدبّرون فی کلّ حین بأن یدخلوا فی قلوب العباد ضغنی و بغضی و یمکرون فی ذلک بکلّ ما هم علیه لمقتدرون و مع ذلک انت یا الهی و محبوبی اودعتنی تحت ایدی هؤلآء المشرکین اذاً یا الهی فاشهدنی علی التّراب و تحت اسیاف اعدائک فوعزّتک یا محبوبی اشکرک حینئذ فی تلک الحالة و علی کلّ ما ورد علیّ فی سبیل رضائک و اکون راضیاً منک و من بدایع بلایاک ولکن یا الهی اقسمک بأسمائک المکنونة و جمالک الظّاهر المستور المطروح علی تراب المذلّة بأن تدخل فی قلوب عبادک حبّک ثمّ استقرّهم یا الهی علی بساط رحمانیّتک ثمّ استظللهم فی ظلّ شجرة فردانیّتک و لا تحرمهم عن نسمات قدسک الّتی تهبّ عن رضوان جمالک و تفوح عن شطر افضالک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت المهیمن القیّوم
و انّک انت یا محمّد فاعرف قدر ما القیناک من جواهر الأسرار ثمّ تفکّر فیما علّمناک من بدایع علمنا الّذی کان مستوراً خلف ظلل الأنوار لتطّلع بما ورد علینا و تکون من الّذینهم کانوا من اسرار الأمر هم مطّلعون ثمّ قل بلسان روحک فی سرّک هل من ناصر ینصر جمال الأولی فی طلعة الأخری و هل من معین یعین نقطة الأخری فی جماله البهیّ الأبهی لعلّ بذلک یبعث اللّه احداً لینصر الغلام فی هذه الأیّام الّتی اخذ السّکر سکّان السّموات و الأرض الّا الّذینهم کانوا الی جهة القرب فی هذا الجمال هم ینظرون ولکن یا محمّد تاللّه سوف تجد اعراض المعرضین و استکبارهم و قیامهم فی کلّ الجهات علی بغض هذا الغلام الّا من شآء ربّک العزیز القیّوم
ان یا محمّد اسمع ما یأمرک قلم الامضآء فی جبروت القضآء فی هذا الهوآء الّذی قدّسه اللّه عن هیاکل البغضآء و طهّره عن مسّ المشرکین و عرفان المغلّین و انّک انت فاخرق السّبحات ثمّ اطلع عن مشرق الأمر بسلطان مبین ثمّ اذّن بین النّاس بهذا الجمال المشرق العزیز المنیر ثمّ ادخل علی اسم الهآء ثمّ الق علیه ما القی علیک روح اللّه المقتدر العزیز الکریم لعلّ یتذکّر فی نفسه و ینقطع الی مولاه و یکون من المهتدین قل یا عبد انّا نزّلنا لک الواحاً و صحایفاً لا یعلمها الّا اللّه و فیها ما یغنیک عن کلّ ما خلق فی الابداع و عمّا فی السّموات و الأرضین ولکن ما ارسلناها الیک لأنّا ما وجدنا منک رایحة العلّیّین فی هذا الغلام العربیّ المبین قل تاللّه سیفنی ما عندک و لا یبقی الّا ما هو عند ربّک خلف سرادق عزّ منیع دع الدّنیا لأهلها ثمّ انقطع عمّا خلق فیها ثمّ توجّه بوجه ربّک المنّان القدیم قل انّ هذا لعلیّ بالحقّ قد ظهر مرّة اخری فی هذا الجمال الأطهر الأظهر الأبهی و ینطق بالحقّ فی جبروت البقآء و ملکوت الأعلی ان انتم من السّامعین قل انتم یا ملأ البیان لن ینطق روح التّبیان فی قلوبکم الّا بعد حبّی و هذا من اصل الدّین ان انتم من الموقنین
قل یا ملأ الفرقان تاللّه قد جآءکم الحقّ و ما یفرق به الأدیان و یفصل به بین الحقّ و الباطل اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من المعرضین قل ان یا اهل الکنایس لا تضربوا علی النّاقوس بما ظهر ناقوس الأعظم فی هذا النّاقور الّذی ظهر علی هیکل الآیات بین الأرضین و السّموات و یصیح بالحقّ علی هذا الاسم المشرق الظّاهر اللّمیع قل انّه هو الّذی نزلت الآیات بأمره و سطّر کلّ الألواح باذنه و یشهد بذلک ما یفوح من هذا المسک الّذی جری عن عین الکافور من هذا القلم الأقدم القدیم قل انّه لینطق فی کلّ حین بآیات الّتی یعجز عنها عقول العقلآء و عرفان العرفآء و افئدة البالغین قل هذا ما وعدتم به فی کتب اللّه ان انتم من العارفین و هذا ما حقّق به الحقّ فی ازل الآزال و یحقّق به الی ابد الآبدین
ان یا محمّد فاغمض عیناک عن کلّ من فی السّموات و الأرض لتستطیع ان تدخل فی حصن ربّک المنّان القدیر فاضرم من هذا النّار فی اشجار الممکنات لینطقنّ کلّ بما نطق النّار علی هیئة النّور فی طور الظّهور کذلک یمنّ علیک جمال القدم و یأمرک علی الأمر لتنقطع عن کلّ شیء و تتمسّک بعروة عزّ منیع و الرّوح و التّکبیر و البهآء علیک و علی الّذین یسمعون قولک فی هذا النّبإ العظیم
* * *
ان یا محمّد قد مضی ایّام و ما سمعنا عن طیر قلبک نغمات الحبّ و ما وجدنا منک روایح الشّوق و الودّ کانّک نسیتنا و نسیت مقامات الوصل فیما هبّت علیک من نسمات الفضل و انّک ان انسیتنا انّا ما انساک و انّک ان غفلت عن ذکرنا انّا ما نغفل عنک اذاً فارجع الی ما کنت من قبل لانّ ما ینفعک الدّنیا و لا زخرفها و لا زینتها و انّ ما ینفعک هو الانقطاع عمّا سواه و اقبالک الی اللّه فاسمع منّی و لا تحرم روحک عن معانی الالهیّة و لا سمعک عن استماع نغمات الاحدیّة و لا عینیک عن النّظر الی جمال الهویّة و لا رجلاک عن الاستقامة علی امر اللّه المنزلة و لا ایداک عن الارتفاع الی سمآء العنایة اذاً فکّر فی امرک ثمّ اختر لنفسک ما ترید ولیکن ان تسمع منّی فاختر ما یقرّبک بلقآء محبوبک و یصلک الی مولاک و مقصودک و السّلام علی من اتّبع الهدی
* * *
هو الأعزّ الأقدس الأمنع الأبهی
ان یا مصطفی قد حضر بین یدینا کتابک و قرأناه و انّا کنّا قارئین و سمعنا حنین قلبک فی اللّه ربّک و ربّ العالمین و اجبناک فی هذا اللّوح بکلمات لن یعادل بحرف منها کلّ ما خلق فی الابداع ان انت من العارفین و اذا تشرّفت بلقائه خذه بأیدی التّسلیم ثمّ ضعه علی عینک ثمّ اقرأه بلحنات المجتذبین ثمّ ذکّر حزنی و همّی و غمّی و بلائی و ابتلائی و غربتی و بکائی و حرقتی و سجنی فی هذه الأرض البعید ان یا مصطفی تاللّه لو تطّلع بما ورد علی جمال القدم لتنوح فی العرآء و تضرب علی رأسک و تصیح کصیحة السّلیم فاشکر اللّه بما سترنا عنک اسرار القضایا الّتی نزّلت من سحاب مشیّة ربّک المقتدر القدیر تاللّه ما قمت عن الفراش الّا و قد شهدت جنود البلآء واقفاً علی فنآء بابی و ما نمت علیها الّا و قد کان قلبی محزوناً عمّا ورد علیه من جنود الشّیاطین فاذاً لا یأکل جمال القدم من طعام الّا و قد یکون معه من البلایا و لا یشرب قطرة مآء الّا و قد یکون معه جواهر القضایا و اذا امشی یمشی جنود الهمّ قدّامی و عساکر الغمّ عن ورائی و کذلک فاشهد حالی ان انت من الشّاهدین و انّک انت لا تحزن بما قضی اللّه علینا ثمّ ارض برضائه لأنّا کنّا لم یزل راضیاً بما نزّل من عنده و بما قدّر من لدنه لذا فاصبر انت فی نفسک و لا تجزع و لا تکن من المضطربین فامش علی اثری و توکّل علی اللّه فیما یرد علیک و لا تخف من جنود المشرکین
ثمّ اعلم بأنّ فی تلک الأیّام ارتفع ندآء الکاذبین کأنّهم ما تکلّموا فی عمرهم بکلمة من الصّدق کذبوا و اکذبوا ثمّ افتروا علی جمال القدم لیدخل به غلّ الغلام فی صدور الممرّدین انّک دع ذکرهم و فکرهم و ما یظهر من عندهم عن ورائک ثمّ استقم علی الأمر بقوّتی الّتی احاطت الممکنات و انّ هذا لأمر من لدنّا علیک فاعمل بما امرت و کن من العاملین ذکّر النّاس بالموعظة الحسنة و لا تجادل مع احد لأنّا اودعنا الدّنیا و ما فیها و علیها لأهلها و ما اردنا لنفسنا هو قلوب عبادنا المقرّبین طهّر قلبک لحبّی ثمّ لسانک لذکری ثمّ عینک لمشاهدة انوار الّتی تستشرق علیک من هذا الفجر المقدّس المنیر و من کان له الیوم بصر اقلّ من ان یحصی او شعور اقلّ من خردل تاللّه لیشهد فیما کتبوا فی شأنی عباد الّذین اعرضوا و کانوا من المعرضین عظمة کذبهم و شدّة غلّهم و کثرة بغضائهم لهذا الجمال المقدّس العزیز المنیر و البهآء علیک و علی ضلعک و علی ابنک و علی من کان ثابتاً علی امر اللّه المقتدر العلیّ العظیم
* * *
هذا لوح الحقّ قد نزل من جبروت الامر و من یقرئه و یتفکّر فیه یبعثه اللّه فی قطب الرّضوان بطراز الّذی یستشرق منه انوار الرّحمن و یستضئ منها اهل ملأ العالین
هو الحقّ قد کان عن افق الحقّ علی الحقّ بالحقّ مشهوداً
ان یا ملأ الحقّ قد ظهر الحقّ عن افق الحقّ فی هذا الحقّ الّذی طلع عن مطلع الحقّ و ینطق بالحقّ و یذکّرکم علی الحقّ ایّاکم ان لا تنسوا الحقّ حین الّذی اخذ عنکم عهد نفسه الحقّ و لا تکوننّ من الّذینهم اعرضوا عن الحقّ و کانوا من المعرضین قل تاللّه انّ الحقّ حینئذ ینادی فی امامه و یخبر الموجودات بانّ هذا لهو الحقّ قد ظهر علی الحقّ و انّه لهو الحقّ الّذی به حقّق الحقّ من قبل و یحقّق الحقّ من بعد و انتم یا ملأ الحقّ فانظروا الحقّ بما استشرق من شمس جماله ثمّ اسمعوا نغمات الحقّ عمّا یخرج عن شفتائه ثمّ استشربوا من تسنیم الحقّ عمّا یعطیکم من کأس عنایته و کلوا من نعمة الحقّ عمّا نزلت من سمآء عزّ سلطانه و غمام قدس افضاله ثمّ استظلّوا فی ظلّ شجرة الحقّ هذا الغلام الّذی لو یحرّک فی نفسه لیحرّک به ظهورات الحقّیّة و شموسات الاحدیّة و اذا یسکن فی نفسه لیستقرّ جمال الحقّ ثمّ هیکله علی عرش قدس منیع و انتم یا ملأ الحقّ لو تصفّون ابصارکم عن غبار الممکنات و ما یحدث منها ممّا لا یلیق لسلطان الاسمآء و الصّفات لتشهدوا بانّ مظاهر الحقّ و مطالعه و مشارقه و مکامنه لیطوفنّ فی حول هذا الحقّ الّذی ظهر بالحقّ ثمّ استوی بالحقّ علی العرش الّذی یسجد عند ظلّه کلّ من فی السّموات و من فی الارض ولو انّهم لا یعرفون ذلک و لا یستشعرون فی انفسهم و یکوننّ من الغافلین عن هذا الحقّ الّذی لو یشقّ برقع الجلال عن وجه الجمال لینطقنّ کلّ الاشیآء و یؤیّدهم روح القدس بما ایّده نفس البهآء فی عالم البقآء بانّی انا الحقّ لا اله الّا هو و انّا کلّ عند ظهور هذا الحقّ لنکوننّ من السّاجدین و انّ هذا لهو الّذی یمشی عن اَمامه مظاهر الحقّ و عن ورآئه مطالع الارباب و عن یمینه جواهر السّبحان و عن یساره هیاکل الرّحمن و کلّهم ینطقنّ و یصحنّ و ینادینّ بان یا ملأ البیان تاللّه قد کذّبکم السن الرّحمن بما تدّعون فی انفسکم الایمان باللّه المهیمن العزیز القدیر لانّکم انتم ادّعیتم فی انفسکم بانّکم آمنتم باللّه و مظهر نفسی الّذی سمّی بعلیّ قبل نبیل فلمّا جآء مرسله بسلطان من الامر علی غمام القدس فی فردوس الاعلی اذاً انکرتموه و کذّبتموه الی ان افتیتم علی قتله کما افتوا علمآء الفرقان علی علیّ من قبل مظهر نفسه العلیّ المتعالی المقتدر المهیمن القدیر اذاً ما تمرّون علی شیئ الّا و قد یکذّبکم و یبرأ منکم و یستعیذ باللّه من لقآئکم فواللّه لو تنصفون فی انفسکم تشهدون بانّ نَفَسَ الّذی یخرج منکم لیکذّبکم و سمآء الّتی رفعت فوق رؤسکم لیبرأ منکم و کلّ ما یمطر من السّحاب ینکر ما یخرج من السنتکم لو انتم من السّامعین و بکم منعت غمام الرّحمة و الفضل و بدّلت عیش اهل ملأ الاعلی ثمّ اصفرّ وجه الکبریآء لانّکم فعلتم ما لا فعل احد من قبل و انّا سترناه بفضل من لدنّا و انا الفضّال المقتدر الحکیم و ما اظهرنا بین العباد هذا رشح من ترشّحات بحور اعمالکم والّا لو انطق علی الحقّ فیما فعلتم لیرجع امر ما یکون الی ما کان و یرجع الوجود الی عدم البحت الباتّ و یبدّل کلّ ما یشهد فی الملک الی التّراب و کذلک نزل الامر من لدن عزیز وهّاب ان انتم تکوننّ من المتنبّهین
* * *
ان یا مهدی ان انظر من افق البدآء انوار وجه ربّک العلیّ الابهی ثمّ استمع النّدآء من هذا القلم الاعلی انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم ان انزع قمایص الاحزان مطمئنّاً بفضل ربّک الرّحمن ثمّ اظهر بجذب تنجذب منه الافئدة و العقول کن علی شأن توقد بک نار اللّه فیما سواه هذا ینبغی لنسبتک الی اللّه مالک الغیب و الشّهود کن مطلع فرح ربّک و مظهر هذا الابتهاج الّذی لا تعتریه الهموم لا تشتغل بما یحزنک بل بما یجعلک طایراً فی هوآء السّرور لو یشتدّ حزنک تفکّر فیما ورد علی هذا المظلوم کن مطمئنّاً بعنایة ربّک بحیث یستشرق من افق قلبک شمس الاطمینان هذا ینبغی لک وعزمی الثّابت المحتوم
قد حضر بین یدینا کتاب المیم و اطّلعنا بما فیه من ذکر اللّه العزیز المحبوب طوبی له بما استقام علی الامر و قام علی حبّ مولاه بعد الّذی اعرض عنه کلّ مشرک مردود انّا ولو ارسلنا الیه القمیص تلک مرّة بعد اخری انّ ربّک لهو العزیز الغفور لیشتعل من حرارة بیان ربّک علی شأن لا تأخذه برودة الّذینهم غفلوا عن ذکر ربّهم و اتّبعوا الاوهام و الظّنون نسئل اللّه بان یؤیّده فی کلّ الاحوال و یلهمه ما تستنیر به الصّدور و ما ذکر فی عبدی و ما ورد علیه فی سبیلی قد کنّا معه اذ قام علیه المشرکون قل لا تحزن بذلک قد اقتدیت بمولاک اذ احاطه الظّالمون قد شرب ما شربت طوبی لی و له لعمری هذا لرحیق مختوم کلّ ما یرد علینا فی سبیل اللّه انّه لهو المحبوب واسمی المشرق علی ما کان و ما یکون لو کان المرض انّه شفآء لو کان السّمّ انّه لدریاق و لو کان الموت انّه حیوة ولکنّ النّاس هم لا یعرفون لو شئنا لنسفع ناصیة کلّ ظالم ولکن ترکناهم فی ایّام معدودات الی وقت معلوم سوف نأخذ الّذین ظلموه انّ ربّک لهو الشّاهد علی ما هم یعملون انّهم فعلوا ما لا فعل عباد الّذین بغوا علی اللّه من قبل الا انّهم هم الخاسرون قد نزل للاثیم من لدن ربّک الشّدید ما ینبغی له و ما ارسلناه الی الحین سوف یری قهر ربّه و یجد نفسه فی اسفل الجحیم و قد ذکر فی کتابه الصّادق علیه بهآء اللّه الملک العزیز الجمیل قد ارسلنا الیه ما یفرح به قلبه و یقوم علی نصرة هذا الغریب طوبی لاحبّآئی فی هناک الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده و استقاموا علی هذا الامر العظیم
ان یا اسمی مهدی قد حضر لدی الوجه ما انشأه ابن اخیک فی ثنآء مولاه و عرفنا منه الشّوق و الاشتیاق و نزّلنا له ما یحدث به الشّغف و الاحتراق فی حبّ اللّه مالک یوم الطّلاق طوبی لمن یقرء و یتفکّر فیما نزل من لدی اللّه المقتدر القدیر
قد احترق المخلصون من نار الفراق این تشعشع انوار لقآئک یا محبوب العالمین
قد ترک المقرّبون فی ظلمآء الهجران این اشراق صبح وصالک یا مقصود العالمین
قد تبلبل اجساد الاصفیآء علی ارض البعد این بحر قربک یا جذّاب العالمین
قد ارتفعت ایادی الرّجآء الی سمآء الفضل و العطآء این امطار کرمک یا مجیب العالمین
قد قام المشرکون بالاعتساف فی کلّ الاطراف این تسخیر قلم تقدیر ک یا مسخّر العالمین
قد ارتفع نباح الکلاب من کلّ الجهات این غضنفر غیاض سطوتک یا قهّار العالمین
قد اخذت البرودة کلّ البریّة این حرارة محبّتک یا نار العالمین
قد بلغت البلیّة الی الغایة این ظهورات فرجک یا فرج العالمین
قد احاطت الظّلمة اکثر الخلیقة این انوار ضیآئک یا ضیآء العالمین
قد طالت الاعناق بالنّفاق این اسیاف انتقامک یا مهلک العالمین
قد بلغت الذّلّة الی النّهایة این آیات عزّتک یا عزّ العالمین
قد اخذت الاحزان مطلع اسمک الرّحمن این سرور مظهر ظهورک یا فرح العالمین
قد اخذ الهمّ کلّ الامم این اعلام ابتهاجک یا بهجة العالمین
تری مشرق الآیات فی سبحات الاشارات این اصبع قدرتک یا اقتدار العالمین
قد اخذت رعدة الظّمأ من فی الانشآء این فرات عنایتک یا رحمة العالمین
قد اخذ الحرص من فی الابداع این مطالع الانقطاع یا مولی العالمین
تری المظلوم فریداً فی الغربة این جند سمآء امرک یا سلطان العالمین
قد ترکت وحدة فی دیار الغربة این مشارق وفآئک یا وفآء العالمین
قد اخذت سکرات الموت کلّ الآفاق این رشحات بحر حیوانک یا حیوة العالمین
قد احاطت وساوس الشّیطان من فی الامکان این شهاب نارک یا نور العالمین
قد تغیّر اکثر الوری من سکر الهوی این مطالع التّقوی یا مقصود العالمین
تری المظلوم فی حجاب الظّلام بین اهل الشّام این اشراق انوار صباحک یا مصباح العالمین
ترانی ممنوعاً عن البیان من این تظهر نغماتک یا ورقآء العالمین
قد غشت الظّنون و الاوهام اکثر الانام این مطالع ایقانک یا سکینة العالمین
قد غرق البهآء فی بحر البلآء این فلک نجاتک یا منجی العالمین
تری مطلع آیاتک فی ظلمات الامکان این شمس افق عنایتک یا نوّار العالمین
قد خبت مصابیح الصّدق و الصّفآء و الغیرة و الوفآء این شئونات غیرتک یا محرّک العالمین
هل تری من ینصر نفسک او یتفکّر فیما ورد علیها فی حبّک اذاً توقّف القلم یا محبوب العالمین
قد کسرت اغصان سدرة المنتهی من هبوب اریاح القضآء این رایات نصرتک یا منصور العالمین
قد بقی الوجه فی غبار الافترآء این اریاح رحمتک یا رحمن العالمین
قد تکدّر ذیل التّقدیس من اولی التّدلیس این طراز تنزیهک یا مزیّن العالمین
قد رکد بحر العنایة بما اکتسبت ایدی البریّة این امواج فضلک یا مراد العالمین
قد غلق باب اللّقآء من ظلم الاعدآء این مفتاح جودک یا فتّاح العالمین
قد اصفرّت الاوراق من سموم اریاح النّفاق این جود سحاب جودک یا جوّاد العالمین
قد تغیّر الاکوان من غبار العصیان این نفحات غفرانک یا غفّار العالمین
قد بقی الغلام فی ارض جدبآء این غیث سمآء فضلک یا غیاث العالمین
ان یا قلم الاعلی قد سمعنا ندآئک الاحلی من جبروت البقآء ان استمع ما ینطق به لسان الکبریآء یا مظلوم العالمین
لو لا البرودة کیف تظهر حرارة بیانک یا مبیّن العالمین
و لو لا البلیّة کیف اشرقت شمس اصطبارک یا شعاع العالمین
لا تجزع من الاشرار قد خُلقتَ للاصطبار یا صبر العالمین
ما احلی اشراقک من افق المیثاق بین اهل النّفاق و اشتیاقک باللّه یا عشق العالمین
بک ارتفع علم الاستقلال علی اعلی الجبال و تموّج بحر الافضال یا وله العالمین
بوحدتک اشرقت شمس التّوحید و بغربتک زیّن وطن التّجرید ان اصطبر یا غریب العالمین
قد جعلنا الذّلّة قمیص العزّة و البلیّة طراز هیکلک یا فخر العالمین
نری القلوب ملئت من البغضآء و لک الاغضآء یا ستّار العالمین
اذا رأیت سیفاً ان اقبل اذا طار سهم ان استقبل یا فدآء العالمین
اَتَنوح او انوح بل اصیح من قلّة ناصریک یا من بک ارتفع نوح العالمین
قد سمعت ندآئک یا محبوب الابهی اذاً انار وجه البهآء من حرارة البلآء و انوار کلمتک النّورآء و قام بالوفآء فی مشهد الفدآء ناظراً رضآئک یا مقدّر العالمین
ان یا علی قبل اکبر ان اشکر اللّه بهذا اللّوح الّذی تجد منه رائحة مظلومیّتی و ما انا فیه فی سبیل اللّه معبود العالمین
لو یقرئه العباد طرّاً و یتفکّرون فیه لیضرم فی کلّ عرق من عروقهم ناراً یشتعل منها العالمین
* * *
قد نزل لاسم اللّه محمّد الّذی سافر بأمر اللّه و کان عند ربّه رضیّاً
ان یا نبیل الأعظم اسمع ما ینادیک به لسان القدم عن جبروت اسمه الأکرم و انّه ینطق حینئذ فی ملکوت الأعلی و یغنّ فی قلب کلّ الأشیآء بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا لم یزل کنت سلطاناً مقتدراً و لا یزال اکون ملیکاً مهیمناً و انّ برهانی قدرتی ثمّ سلطانی بین العالمین جمیعاً ان اشهد فی نفسک بأنّه لا اله الّا انا قد بعثت الممکنات بارادة من قلمی و ارجعتهم الی نفسی ثمّ نبعثهم مرّة اخری وعداً من عندنا و کذلک کان الأمر من قلم الفضل علی لوح العدل بالحقّ مرقوماً ان استمع ما یغنّ روح القدس یومئذ فی ملکوت کلّ شیء بأنّ تاللّه قد ظهر محبوبی و محبوب کلّ النّبیّین و المرسلین و انّی افدی نفسی لمن یحبّه و ارتدّ الیه لحظات مالک الأسمآء و الصّفات عن منظر اسم بهیّاً
ان یا اسمی طوبی لک بما رکبت علی فلک البهآء و کنت سایراً فی بحر الکبریآء بسلطانی الأعلی الأعلی و کنت من الفائزین من اصبع اللّه مکتوباً و شربت کأس الحیوان من هذا الغلام الّذی یطوف فی حوله مظاهر السّبحان و یستبرکنّ بلقائه مطالع الرّحمن فی کلّ اصیل و بکوراً عزّاً لک بما سافرت من اللّه الی اللّه و دخلت بقعة البقآء مقرّ الّذی کان عن ذکر العالمین منزوهاً و اهتزّک اریاح القدس فی حبّ مولاک و طهّرک مآء العرفان عن دنس کلّ مشرک مردوداً و بلغت الی رضوان الذّکر فی هذا الذّکر الّذی کان علی هیکل الانسان مشهوداً اذاً فاشکر اللّه بما ایّدک علی امره و انبت فی ریاض قلبک سنبلات العلم و الحکمة و کذلک کان فضله علیک و علی العالمین مسبوقاً ایّاک ان لا یحزنک شیء عمّا خلق بین الأرض و السّمآء عرّ نفسک عن کلّ الاشارات و دع عن ورائک کلّ الدّلالات من اهل الحجبات ثمّ انطق بما یلهمک روح الأعظم فی امر ربّک لتقلّب الممکنات الی شطر قدس محموداً بلّغ رسالات ربّک الی شرق الأرض و غربها و لا تصبر اقلّ من حین و انّ هذا امر من لدن عزیز حکیماً کسّر اصنام الوهم بقوّة من لدنّا و قدرة من عندنا ثمّ اطلع عن افق العلم ببیان بدیعاً ان اتّحد احبّآء اللّه و اصفیائه علی الأمر ثمّ اجتمعهم علی فرات عذب منیعاً تحرّک بین العباد بوقار اللّه و سکینته ثمّ استقم علی الأمر بشأن یستقیم بک کلّ مضطرب ضعیفاً
ثمّ اعلم بأن حضر بین یدی العرش کتابک و اخذناه بید الفضل و قرأناه بلسان القدس و توجّهنا الیه بلحظات الرّحمة فضلاً من لدنّا و رحمةً من عندنا علیک و قدّرنا لک فی امّ البیان خیراً قد کان عند الرّحمن عظیماً و اطّلعنا بما فیه و بما بلّغت رسالة ربّک الی جهة الشّرق فیا حبّذا لک بما فزت بأمر کان فی امّ الألواح من قلم اللّه مذکوراً و نزل عن جهة العرش لکلّ نفس ذکر فی کتابک لوح کان علی الحقّ منیعاً تاللّه لو تذکر کلّ الأسمآء عمّا خلق فی ملکوت الانشآء لننزّل عن سحاب الفضل لکلّ واحد منها لوحاً الّذی یکفی حرف منه کلّ العالمین جمیعاً کذلک مننّا علیک مرّة بعد مرّة لتخرج النّاس عن ظلمات الوهم و تبشّرهم بأنوار الیقین و تذکّرهم بأیّام الرّوح تاللّه انّ الأیّام قد کان علی احسن الجمال من نفحات اللّه یومئذ بالحقّ مبعوثاً ان اخرق حجبات الوهم باسمی الأعظم و کذلک امرک قلم القدم من جبروت اسم علیّاً ان احفظ نفسک غایة الحفظ لئلّا یمسّک من ضرّ و عاشر مع النّاس بحکمة من لدن ربّک المختار لئلّا یظهر الفساد بین العباد و یصبک الضّرّآء من کلّ مشرک اثیماً ثمّ اعلم بأنّا ارفعنا حکم السّیف و قدّرنا النّصر باللّسان و ما یظهر من البیان و کذلک کان الأمر عن جهة الفضل مقضیّاً قل یا قوم لا تفسدوا فی الأرض و لا تحاربوا مع نفس لأنّ ربّک اودع مداین الأرض کلّها بید الملوک و جعلهم مظاهر قدرته علی ما هم علیه و ما اراد لنفسه من الملک شیئاً و کان نفسه الحقّ علی ذلک شهیداً بل اراد لنفسه مداین القلوب لیطهّرهم عن دنس الأرض و یقرّبهم الی مقرّ الّذی کان عن مسّ المشرکین محفوظاً ان افتحوا یا قوم مداین القلوب بمفاتیح البیان و کذلک نزّلنا الأمر علی قدر مقدوراً تاللّه انّ الدّنیا و زخرفها و ما فیها من آلائها لم یکن عند اللّه الّا ککفّ من التّراب بل احقر لو کان النّاس فی انفسهم بصیراً طهّروا انفسکم یا ملأ البهآء عن الدّنیا و ما فیها تاللّه انّها لا ینبغی لکم دعوها لأهلها و توجّهوا الی منظر قدس منیراً و ما ینبغی لکم هو حبّ اللّه و مظهر نفسه و اتّباعکم بما یظهر من عنده ان انتم بذلک علیماً قل زیّنوا نفوسکم بالصّدق و الأدب و لا تحرموا انفسکم من خلع الحلم و العدل لیهبّ من شطر قلوبکم علی الممکنات روایح قدس محبوباً قل ایّاکم یا ملأ البهآء لا تکونوا بمثل الّذین یقولون ما لا یفعلونه فی انفسهم ان اجهدوا بأن یظهر منکم علی الأرض آثار اللّه و اوامره ثمّ اهدوا النّاس بأفعالکم لأنّ فی الأقوال یشارکون اکثر العباد من کلّ وضیع و شریفاً ولکنّ الأعمال یمتازکم عن دونکم و یظهر انوارکم علی من علی الأرض فطوبی لمن یسمع نصحی و یتّبع ما امر به من لدن علیم حکیماً
ان یا نبیل الأعظم قم علی الأمر ثمّ بلّغ نصحی الی الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته لعلّ یتّخذنّ نصح اللّه لأنفسهم معیناً ثمّ اعلم بأنّا ارسلنا الیک الواحاً و منها ما وصل الیک و منها علّق فی مشیّة اللّه فسوف یصل الیک وعداً من لدن عزیز عظیماً ثمّ اعلم بأنّ المحبوب قد وقع بین یدی النّمرود و لن یجد لنفسه ناصراً الّا اللّه و یکون یومئذ فی سجن البغضآء من هؤلآء الأشقیآء بالظّلم مسجوناً و قام المشرکون علی مکر الّذی لم یکن له شبه فی الابداع ولکنّ اللّه ربّک قد کان اشدّ مکراً و اعظم تنکیلاً کبّر من لدی البهآء عباد الّذینهم دخلوا فی حزب اللّه و طهّر اللّه وجوههم عن التّوجّه الی کلّ منکر شقیّاً
* * *
بسم اللّه الأمنع الأقدس الأبهی
ان یا ورقة الحبّ اسمعی ندآء ربّک عن شطر هذا السّجن لتجذبک نغمات الرّحمن الی مقرّ الّذی فیه استضآء وجه الّذی فیه کتب من قلم اللّه هذا لوجه اللّه المقتدر المهیمن العزیز القیّوم ان اشکری یا ورقة بما هبّت علیک روائح المحبوب و جعلک اللّه من اوراق سدرة الّتی استظلّت فی ظلّها عباد منقطعون ان اذکری ربّک فی کلّ الأیّام و لا تغفلی عنه و انّه یکفیک عن الّذین هم کفروا و اشرکوا باللّه العزیز المحبوب ذقی من اثمار تلک الشّجرة و لا تمنعی نفسک عنها ثمّ توکّلی علی اللّه ربّک فی کلّ الأمور ثمّ اجهدی فی نفسک بأن یظهر منک ما ینبغی لنسبتک الی اللّه و لا تکونی من الّذین هم ینسبون انفسهم الی نفس اللّه ثمّ فی مناهج الرّضا هم لا یسلکون ان اقنتی ثمّ اذکری ربّک فی تلک الأیّام الّتی اتّخذوا النّاس لأنفسهم ربّاً من دون اللّه و هلکوا فی مناهج البغی و الضّلال و هم لا یشعرون کذلک القیناک قول الحقّ لتفرحی بذکر المحبوب و تکونی من امآء اللّواتی هنّ بذکر ربّهنّ یفرحون و البهآء علیک و علی الّذین هم آمنوا باللّه ربّهم و انقطعوا عن کلّ عجل مسحور
* * *
هذه صحیفة اللّه المهیمن القیّوم لأحبّآء اللّه فی خلجآباد
انّا اردنا ان نذکر اولیائی فضلاً من عندی و انا الفضّال القدیم لیجذبهم النّدآء الی الأفق الأعلی و یقرّبهم الی مقام لا یری فیه الّا اللّه و آثاره کذلک نطق القلم اذ کان مالک القدم فی سجنه العظیم
یا باقر قد انزلنا علیک الآیات و اظهرنا لک ما شهد بعنایتی و فضلی و جودی و کرمی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین بشّر عبادی بذکری و ما نزل لهم من سمآء مشیّتی لیشکروا ربّهم الفیّاض الغفور الرّحیم انّا ذکرناهم من قبل و زیّنّاهم بآثار قلمی الأعلی و انا المشفق العزیز الحمید
یا علی قبل اکبر رأینا ذکرک ذکرناک و سمعنا ندائک اجبناک بهذا الکتاب المبین الّذی یشهد کلّ حرف من حروفاته بوحدانیّة اللّه و فردانیّته و بما نزل فی لوحه العزیز البدیع اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم و قل
لک الحمد یا مولی العالم بما هدیتنی الی صراطک المستقیم و جعلتنی مقبلاً الی افقک اذ کان القوم فی اعراض مبین ایّاک ان تمنعک شبهات الّذین کفروا بیوم الدّین قم علی الأمر و ذکّر النّاس بآیات اللّه المقتدر القدیر کذلک ماج بحر البیان و هاج عرف الرّحمن طوبی لمن وجد و اقبل و ویل لکلّ غافل بعید
یا علی اصغر اذا تنوّرت بأنوار نیّر البیان و شربت رحیق الحیوان من کتاب ربّک الرّحمن قل
الهی الهی قربک رجائی و ظلّک مقصدی و جوارک مطلبی و حضورک املی و لقائک منتهی منیتی و وصالک بغیتی اسألک ان لا تخیّبنی بفضلک و رحمتک یا ارحم الرّاحمین
یا سمیّ المقصود اذا اشعلتک نار السّدرة فی طور البیان و اخذک جذب ندآء ربّک الرّحمن قل
الهی الهی ندائک اجتذبنی و نار حبّک اشعلتنی و هجرک اخذ الاصطبار عن کفّی ارحمنی یا موجدی و مقصودی قدّر لی الحضور امام وجهک و القیام لدی باب عظمتک او قدّر لی اجر لقائک انّک انت المقتدر القدیر
یا علی قبل اکبر اذا فزت بکوثر البقآء الّذی جری من قلمی الأعلی قل
الهی الهی لک الحمد بما سقیتنی کوثر بیانک و هدیتنی الی صراطک و انزلت لی آیاتک اسألک بأنوار صبح ظهورک و آیات توحیدک و رایات قدرتک بأن تقدّر لی ما یقرّبنی الیک انّک انت المقتدر المهیمن القیّوم
یا قلمی اذکر من سمّی بلطفعلی و بشّره بعنایتی و نبّئه بما ظهر و لاح فی ایّام اللّه ربّ العالمین انّ ذکرک مصباح الفلاح لأهل العالم و آیة القدم بین الأمم طوبی لمن فاز ویل للغافلین
یا سیّد محمّد اذا رأیت امواج بحر بیانی و اخذتک نفحات آیاتی قل
الهی الهی طوبی لسبیل نسب الیک و لدلیل نزل من سمآء عنایتک و طوبی لأرض تشرّفت بقدومک و لمقام فاز بلقائک و لعبد سمع ندائک و اقبل بقلبه الی افقک الأعلی ای ربّ اسألک بأمرک الّذی به ظهرت کنائز العلوم و الفنون و جری فرات البیان فی الامکان بأن تقدّر لی ما یجعلنی راضیاً برضائک و معترفاً بما جری من قلمک الأعلی و لا اقول فی امر من اوامرک لم و بم ای ربّ احبّ ان اکون خاضعاً خاشعاً راضیاً لدی ظهورات قدرک و قضائک انّک انت العزیز الکریم
یا سیّد علی قد فاز اسمک بلحاظ عنایة مولاک و انزل لک ما لا تحرقه النّار و لا یأکله التّراب و لا یغیّره الهوآء و لا تبدّله القرون و الأعصار یکون لک باقیاً بدوام ملکوتی و ذکری بین عبادی احفظ هذا المقام باسمی انّ ربّک هو المبیّن العلیم الحکیم
یا احمد اذا سمعت تغنّیات عنادل بیانی علی اعلی الأغصان و تغرّدات حمامة عرفانی من اعلی المقام قل
الهی الهی لک الثّنآء یا مولی الأسمآء و مالک ملکوت البقآء و لک البهآء یا من فی قبضتک زمام الأشیآء اسألک بنور امرک و حفیف سدرة ظهورک و خریر کوثر بیانک و هزیز الأریاح فی حدیقة فضلک بأن تقدّر لی ما قدّرته لأصفیائک الّذین انفقوا صدورهم فی سبیلک و عیونهم لحبّک و ارواحهم لارتفاع کلمتک العلیا و اجسادهم لاظهار امرک یا مولی الوری و ربّ العرش و الثّری انّک انت المقتدر بارادتک و المهیمن بسلطانک لا اله الّا انت الآمر القدیم
یا قلم اذکر الحسن الّذی سمع و اقبل و اراد ان یشرب کوثر البیان من ید عطآء ربّه الرّحمن و یقوم علی خدمة امره و خدمة اولیائه الّذین بهم انتشرت آیات اللّه المهیمن القیّوم
یا حسین توجّه الیک وجه القدم من السّجن الأعظم و یوصیک و اولیائه بالعدل و الانصاف و بالأمانة الّتی بها سطع نور العزّة و الانقطاع فی الابداع اشکر اللّه ربّک انّه ایّدک و شرّفک بآثار قلمه الأعلی انّه هو المقتدر فی المبدإ و المآب
یا حبیباللّه قد اتی الحبیب اعرض عنه العباد و اعترض علیه من فی البلاد و اشتدّ الأمر الی ان نزلت آیة الهجرة من سمآء المشیّة فلمّا خرج ناح البیت لفراقه و ابتسم ثغر یثرب للقائه یا حزب اللّه انظروا ثمّ اذکروا ما ورد علی سفرآء اللّه و اصفیائه و ما قالوا فی حقّ من ارسلهم و ما ورد علیه من قوم سوء اخسرین
یا محمّد جعفر یذکرک المظلوم لوجه اللّه لعلّ تجد عرف البیان و تکون مستقیماً علی امر ناح به کلّ مغلّ و اضطرب کلّ غافل و زلّ قدم کلّ جاهل و اشتعلت نار الضّغینة فی قلب کلّ عالم بعید و کلّ ظالم عنید نسأل اللّه ان یؤیّدک و اولیائی علی الاستقامة علی هذا الأمر العظیم
یا محمّد کاظم هل المذکور فی القصر او تحت ارادة کلّ ظالم اعرض و کفر و هل المحبوب بین الأحباب ام بین انیاب الذّیاب قد استوی هیکل الظّلم علی سریر الاعتساف و ارتکب ما لطمن به علی وجوههنّ طلعات الفردوس الأعلی کذلک قضی الأمر فی هذا السّجن المبین و ما منعنا ظلمه عن اظهار العدل و کفره عن اعلآء الکلمة و لا شرکه عن توحید اللّه الفرد الواحد العلیم الخبیر و ما منعتنا سطوته و لا شوکته و ما خوّفتنا جنوده یشهد بذلک من حضر لدی الوجه و کلّ صادق امین
یا علی مراد مراد العالم ینوح علی نفسه و یقول انّ الأحزاب یدخلون الهیاکل و الکنائس و المساجد و الصّوامع لاسمی و هم غافلون عن نفسی و معرضون عن لقائی و عاملون ما ضاق به صدری و ناح به قلبی و قلمی و اهل خبآء مجدی و سرادق عظمتی کذلک اخذتهم الغفلة من کلّ الجهات نسأل اللّه ان یکشف لهم فضلاً من عنده و یهدیهم الی سوآء الصّراط
یا محمّد هاشم ندا بسیار بلند است ولکن منافذ آذان فی ضیق مبین از حقّ بطلبید عباد خود را محروم نفرماید للّه الحمد نفوس مقبله هر یک بانوار نیّر بیان فائز گشتند و از ید عطا کوثر بقا آشامیدند یا حزب اللّه شما از اثمار سدرۀ دانشید این مقام بلند را از دست مدهید بآنچه لایق و سزاوار است تمسّک نمائید
یا محمّد حسین بشنو ندای مظلوم را کل را وصیّت مینماید بآنچه سبب و علّت رضای حقّ جلّ جلاله است امر عظیم است باید حزب اللّه در جمیع احیان بافق رحمن ناظر باشند و از او طلب نمایند حفظ خود را از شبهات ناعقین و اشارات معتدین نسأل اللّه ان یحفظک و اولیائه من شرّ الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و جادلوا بآیاته و انکروا حجّته و برهانه انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفرد الواحد الحافظ العلیم الحکیم
یا محمّد علی اذا سمعت ندآء اللّه ربّ الأرباب و شربت رحیق البیان فی المآب ولّ وجهک شطر اللّه المهیمن القیّوم و قل
الهی الهی قد نبذت دونک آخذاً حبل عنایتک اسألک بنفحات آیاتک و حفیف سدرة المنتهی و صریر قلمک الأعلی و بالکلمة الّتی بها طار الموحّدون الی هوآء قربک و رضائک و المخلصون الی ساحة عزّک و عظمتک بأن تقدّر لی ما قدّرته للمنجذبین من عبادک الّذین اخذهم سکر بیانک الأحلی بحیث غفلوا عن دونک متوجّهین الی انوار وجهک ای ربّ ترانی ناظراً الی افق امرک و منتظراً بدایع فضلک فأنزل علیّ رحمة من عندک انّک انت الّذی باسمک ماج بحر الکرم فی العالم لا اله الّا انت الغفور الکریم
یا غلامحسین مظلوم از افق سجن ندا میفرماید و کل را راه مینماید سبحاناللّه انوار ظهور عالم را احاطه نموده و امر اللّه بمثابۀ آفتاب ظاهر و هویدا معذلک اهل عالم بما عندهم مشغول و از امطار رحمت رحمانی و نیسان مکرمت یزدانی محروم و ممنوع ظنون عباد را از مکنون منع نموده و اوهام از حضرت قیّوم محروم ساخته طوبی لمقبل ما منعه اعراض القوم و لقویّ ما اضعفه ظلم العباد اگر نفسی الیوم این امر اعظم را انکار نماید بر اثبات چه امری موفّق خواهد شد لا واللّه معرض از این امر ظاهر هویدا لازال از حقّ معرض بوده یشهد بذلک قلمی الّذی بصریره انجذبت الأشیآء و نطقت قد اتی الوعد و الموعود ظهر بسلطان مبین
یا احمد حضرت فرد احد برایات آیات آمد و با اعلام بیّنات ظاهر شد معذلک احزاب امم از او محروم و ممنوع هر حزبی بحبلی متمسّک و بوهمی متشبّث الوان عالم و زخارف امم سدّیست حائل طوبی از برای مقتدری که بعضد یقین سبحات را خرق نمود و سد را از میان برداشت در لیالی و ایّام لسان قدم امم را بنصائح مشفقانه و مواعظ حسنه ذکر نموده و مینماید و متذکّر میفرماید از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید و بمطلع انوار راه نماید اوست قادر و توانا
یا ایّها القلم الأعلی اذکر امائی اللّائی سمعن النّدآء و اقبلن الی الأفق الأعلی و آمنّ بالّذی اتی من افق الاقتدار برایات الآیات نسأل اللّه ان یؤیّدهنّ و یوفّقهنّ و یقدّر لهنّ ما یقرّبهنّ الی اللّه ربّ الأرباب یا امائی و اوراقی حمد کنید مقصود عالم را که شما در سجن اعظم بکلمۀ یا امتی فائز گشتید آذان اولیای الهی لازال منتظر این کلمۀ مبارکه بوده و اکثری در حسرت اصغاء کلمۀ یا عبدی نالهها نمودهاند زمام فضل در ید اقتدار حقّ بوده و هست یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا یفعل انّه هو المقتدر المختار طوبی از برای شما ایّام ظهور را ادراک نمودید و بعرفان مقصود حقیقی فائز گشتید هنیئاً لکنّ و مریئاً لکنّ و از حقّ بطلبید اماء خود را بمثل اماء حزب شیعه باوهام مبتلا نفرماید انّه هو السّمیع البصیر و بالاجابة جدیر
* * *
محبوب فؤاد حضرت علی قبل نبیل ابن حضرت اسم اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
انسان بصیر لازال منفعل و خجل چه که وصف مینماید مقصودی را که جمیع ارکان و اعضا بکلمۀ لایوصف مقرّ و ذکر مینماید مقامی را که بکلمۀ لایذکر معترف هر خبیری از وصف رایحۀ تحدید استشمام مینماید و از ذکر و ثنا رایحۀ عرفان بعد از اصغا و ایقان و اعتراف بآنکه سیّد لولاک ما عرفناک فرموده فیالحقیقه مقام ذکر و وصف اگرچه نزد متغمّسین بحر عرفان بیانتهاست ولکن در مقامی حکایت از تحدید و عرفان مینماید و مقرّبین و مخلصین از این کلمه رایحۀ غرور استشمام مینمایند لذا استغفر اللّه مرّةً اخری استغفر اللّه کرّةً اخری استغفر اللّه آه آه من خجلتی و انفعالی و عدم حیائی لأنّی ایقنت بأنّ ذکری ایّاه یدلّ علی وجودی تلقآء القدم و اظهار مقامی لدی تجلّیات انوار مالک الأمم و مقصود العالم ایضاً استغفر اللّه
الهی الهی تری ضعفی عند ظهورات قدرتک و عجزی لدی شؤونات اقتدارک و فقری تلقآء بحر غنائک وعزّتک حین ذکرک تأخذنی الحیرة و الخجلة علی شأن ارید ان استر نفسی تحت اطباق تراب ارضک فآه آه من جهلی عند تجلّیات نیّر علمک اشهد انّی فی هذا المقام حین ما انطق بذکرک ترتعد فرائصی و ارکانی من خشیتک فآه آه اری عملی مخالفاً بما یخرج من فمی تلقآء ملکوت بیانک و فی مقام ینادینی ظاهری و باطنی و اساریری و عروقی و شعراتی لا تحزن بذلک لأنّه جلّ جلاله لمّا ماج بحر فضله و هاج عرف عطائه اذن لعباده بذکره و ثنائه وعزّتک و جلالک فی مقام آخر انّک خلقت اللّسان لذکرک و العیون لمشاهدة انوار ظهورک ای ربّ اسألک بأسرار اسمک الأعظم و بنور امرک الّذی اشرق به العالم بأن تبدّل ما لا یلیق لک و لأیّامک بما یلیق لظهورک و سلطنتک انا عبدک و ابن عبدک اعترفت باقتدارک و اختیارک و برحمتک الّتی سبقت عبادک و خلقک ای ربّ قدّر لعبدک و لأولیائک ما یقرّبهم الیک و یقدّسهم عن کلّ ما لا ینبغی لساحة عزّک و بساط قربک انّک انت المقتدر علی الرّدّ و القبول و علی المنع و البلوغ و انّک انت المقتدر المهیمن علی ما کان و ما یکون
و بعد دستخطّ آن محبوب فؤاد مکرّر رسید و مکرّر تلقاء کرسیّ ربّ باصغا فائز و کرّةً بعد کرّة امواج بحر فضل بکمال اوج ظاهر و از لسان عظمت جاری شد آنچه که هیچ قلمی احصا نتواند و هیچ مدادی از عهده برنیاید ولکن تأخیر جواب از کثرت تحریر بوده ذلک تقدیر من لدن علیم خبیر و خود آن محبوب بر آنچه ذکر شد شاهد و گواه تا آنکه نامهها باین نامه که بتاریخ چهارم شهر شعبان المعظّم بود منتهی گشت عوالم علم سرمدی گواهیست صادق که آنچه از قلم آن محبوب جاری گشت فرح اکبر را منبع بود و سرور اعظم را مطلع چه که از هر حرف و هر کلمۀ آن عرف ذکر و ثنا و اقبال و توجّه و استقامت بر امر محبوب عالمیان استشمام گشت و بعد از قرائت قصد مقام نموده امام وجه مولی الأنام عرض شد اذاً تحرّک ملکوت البیان و انزل ما انجذبت به افئدة اهل مدائن العلم و العرفان قول الرّبّ تعالی و تقدّس
یا ابن اسمی علیک بهائی و عنایتی در امر مظلوم تفکّر نما و فیما ورد علیه من البلایا و الرّزایا در جمیع احیان از افق سماء فضل اشراق نمود آنچه که عالم رجا و طلب را منوّر فرمود و از قلم اعلی جاری شد آنچه که اهل قبور را برانگیخت و بحیات تازۀ جدیدۀ منیعه فائز نمود یا ابن اصدق اگر صاحب اذن حقیقی یافت شود اصغا مینماید آنچه را که مخلصین و مقرّبین در طور عرفان اصغا نمودند و مقصود از ظهور و ذکر و بیان آنکه نفاق برخیزد و بجایش اتّفاق مقام اخذ نماید و کل بصفات و اخلاق مبارکۀ ممدوحه که سبب حفظ و علّت ارتفاع است مزیّن گردند ولکن در بعضی عکس آن ظاهر مقام اتّفاق نفاق مشهود و مقام امانت خیانت از حقّ بطلب عباد خود را مؤیّد فرماید تا از کأس انقطاع بنوشند و بطراز تقوی مزیّن گردند نصح الهی را فراموش نمودند بعضی باعمالی ظاهر شدهاند که سبب تضییع امر اللّه مابین غافلین و تارکین شده بیدانشهای دنیا هر امر منکری را که از مدّعیان محبّت مشاهده مینمایند بحقّ نسبت داده و میدهند بذلک ناح قلمی الأعلی فی الذّروة العلیا و بکت العیون فی الفردوس الأبهی اولیا را از قبل مظلوم تکبیر و سلام برسان تکبیری که کل را مشتعل نماید و از برای اصغاء نداء مکلّم طور مستعدّ فرماید قل یا اولیآء اللّه فی الأرض اسمعوا ندآء المظلوم و زیّنوا رؤوسکم بأکالیل التّقوی و هیاکلکم بأثواب الانقطاع ثمّ انصروا ربّکم بالأعمال هذا ما امرتم به من لدی اللّه الغنیّ المتعال امروز اعمال و اخلاق ناصر و معین حقّ جلّ جلالهاند طوبی از برای رجالی که لوجه اللّه باین دو تمسّک نمودند تقوی سراجی است منیر اوست سبب روشنی عالم و علّت هدایت امم اگر از اوّل امر مدّعیان محبّت الهی باوامر و احکامش تمسّک میجستند حال عالم بنور ایمان منوّر مشاهده میگشت این ایّام از مدّعیان محبّت وارد شد آنچه که از اعدا وارد نشده لعمر اللّه انّ المظلوم فی حزن مبین انتهی
لازال مواعظ حسنه و نصایح مشفقانه که فیالحقیقه سبب قرب و لقا و علّت فیوضات لاتتناهی مولی الوری است از لسان عظمت جاری و نازل و بشأنی نازل که قلم و مداد از احصای آن عاجز و قاصر معذلک از بعضی ظاهر شده آنچه که عین عدل و انصاف میگرید و قلوب ناله میکند باید این عبد و آن محبوب و اولیا کل از سماء عفو و عطای حقّ جلّ جلاله مسئلت نمائیم غافلین را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است و کل را توفیق رجوع عطا نماید تا بر تدارک ما فات عنهم قیام کنند و در این یوم اقدس انور خود را از فیوضات و عنایات مقصود عالمیان محروم نسازند انّ ربّنا هو العطوف الغفور
ذکر توجّه باطراف را لأجل اعلاء کلمة اللّه نمودند و همچنین ورود در مقامی که از لسان عظمت به فروغ نامیده شده بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این آیات از سماء فضل نازل قوله تبارک و تعالی
یا اولیائی فی فروغ اسمعوا ندآء اللّه المقتدر العزیز الودود انّه ذکرکم بذکر اشتعلت منه الأفئدة و القلوب و به شهدت الأشیآء و من فی ملکوت الأسمآء انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد ذکرناکم مرّةً بعد مرّة فضلاً من لدنّا و انا الفضّال فی ممالک الغیب و الشّهود و انزلنا لمن زیّنّاه بطراز التّخصیص و ابنائه و من معه ما انجذبت به حقائق الموجودات و توجّهت الوجوه الی اللّه مالک الیوم الموعود نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی ذکره و ثنائه و تبلیغ امره العزیز المحبوب بذلک اشرقت شمس البیان من افق سمآء عنایة اللّه مالک الملک و الملکوت طوبی لمن شهد و رأی و ویل لکلّ غافل محجوب البهآء من لدنّا علیکم و علی امائی اللّائی آمنّ باللّه اذ اتی من سمآء الأمر بسلطان مشهود انتهی
و هذا ما نزّل لأحبّآء اللّه فی حصار
یا اولیائی فی حصار افرحوا بما توجّه الیکم من شطر السّجن وجه ربّکم المختار و ذکرکم بما انجذبت به افئدة الأبرار اسمعوا النّدآء من شطر السّجن انّه یقرّبکم الی اللّه ربّ الأرباب انّا ذکرنا من احبّنی الّذی صعد الینا بنور اشرقت منه الآفاق قد استقبله حین العروج قبیل من الملإ الأعلی و اهل الجنّة العلیا یشهد بذلک من اتی من سمآء الفضل برایات الآیات و ذکرنا الّذین نسبهم اللّه الیه و قدّرنا لهم فی الصّحیفة الحمرآء ما غرّد به العندلیب و قرّت به الأبصار نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی و یکتب لهم ما کتبه لأصفیائه انّه هو العزیز الوهّاب
انّا اردنا ان نذکر من سمّی بمیر قبل حسن (حاجی میر حسن بیک) لیفرح بعنایة ربّه فی هذا الیوم الّذی فیه نادی المناد من کلّ الجهات
و نذکر من سمّی باللّهیار (بیک) لیتمسّک بحبل المختار و یشهد لسان ظاهره و باطنه بما شهد به مکلّم الطّور اذ استوی علی عرش الظّهور و یطوف حول الأمر باستقامة لا تمنعه فراعنة الأرض و لا جبابرة البلاد
و اردنا ان نذکر من سمّی بمحمود (کربلائی) فی کتاب الأسمآء و انا العزیز الغفّار یا محمود خذ کأس البیان باسم مالک الأدیان ثمّ اشرب منها امراً من لدنّا و قل یا قوم تاللّه قد نزل من سمآء البرهان ما قام به اهل القبور و نفخ فی الصّور و نطقت الأشیآء الملک للّه فالق الأصباح
یا جهانکیر (بیک) اسمع ندآء اللّه المقتدر القدیر من السّدرة الحمرآء المغروسة فی الفردوس الأعلی من ید ارادة مولی الوری و قل
سبحانک اللّهمّ یا الهی لک الحمد بما هدیتنی الی صراطک و سقیتنی کوثر بیانک و عرّفتنی اذ کان القوم فی نوم عجاب
یا اسمعیل اشکر اللّه ربّک بما جعلک فائزاً باصغآء ندائی الأحلی الّذی کان امل المقرّبین و المخلصین فی ازل الآزال اشهد بجودک الّذی سبق الوجود و بأمرک الّذی سخّرت به الأحزاب
یا اولیائی فی نامق انّا ذکرناکم من قبل و فی هذا الحین بما اشرق به نیّر البیان من افق سمآء رحمة ربّکم مالک الایجاد انّا ذکرنا الّذی شرب رحیق الشّهادة فی سبیل ربّه امام العیون و الأبصار و بذلک فاز بما لا فاز به احد الّا من شآء اللّه مالک الرّقاب
یا ابن الشّهید طوبی لک بما تمسّکت بعروتی و تشبّثت بذیل رحمتی اذ کان القوم فی غفلة و ضلال نسأل اللّه ان یقرّبک الیه و یقدّر لک من قلمه الأعلی ما ارتفع به النّدآء بین الأرض و السّمآء الملک للّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ مشارق الأذکار
یا اباالقاسم قد حضر اسمک امام الوجه اقبل الیک وجه اللّه من هذا المقام و انزل لک ما اشتعلت به النّار فی الأشجار و نطقت انّه لا اله الّا هو المقتدر المهیمن العزیز الجبّار ذکّر النّاس بآیات ربّک و بشّرهم بما نزّل من القلم الأعلی فی اعلی المقام انتهی
للّه الحمد در این ایّام بعضی مکرّر بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز شدند نامهها و عرایض متتابع رسیده و میرسد و در هر یک اماکن و دیار آن اطراف مذکور و هر یک از اولیا فائز شده بآنچه که گواهی میدهد بر عنایت و شفقت و فضل حقّ جلّ جلاله صدهزار طوبی از برای نفوسی که در این ایّام بعنایت اللّه فائز گشتند چه که کلمة اللّه را فنا اخذ ننماید و تغییر راه نیابد یشهد بذلک لسان العظمة کما شهد من قبل انّه هو المقتدر علی ما یشآء فی المبدإ و المآب
ذکر بجستان را نمودند بعد از عرض امام وجه این آیات از سماء عطا نازل قوله جلّ جلاله و عزّ برهانه
یا بجستان افرح ثمّ احمد سبّح ثمّ اشکر بما ذکرک الّذی بکلمة منه خلقت السّموات و الأرض کم من عالم ما ذکر لدی المظلوم و کم من عارف انکر المعروف و کم من رجل منع عن بحر الحیوان فی ایّام ربّه الرّحمن و انت فزت بعنایة اللّه و رحمته و ذکرک من کان مذکوراً فی افئدة المقرّبین و المخلصین انّا ذکرنا علیّاً فی الکتاب و فی الزّبر و الألواح مرّةً بعد مرّة ثمّ الّذین آمنوا باللّه ربّ العرش العظیم نسأل اللّه ان یبعث منک رجالاً ینصرون ربّهم فی الأعمال و یعظوا النّاس بالأخلاق و نوصیهم بالمحبّة و الوداد انّه هو العلیم الحکیم انّا سمعنا ندآء الّذین اقبلوا و اجبناهم بلوح یشهد لهم فی کلّ عالم من عوالم اللّه الملک الفرد العزیز الحمید یا ابن اسمی کبّر علی وجوه عبادی فی بلادی ثمّ اتل علیهم آیات اللّه ربّک و ربّ آبائک الأوّلین قد انزلنا لک فی هذه الأیّام ما ابتسم به ثغر البیان انّ ربّک هو الغفور الرّحیم
و هذا ما نزّل لأولیآء اللّه فی فاران قوله جلّ جلاله و عظم شأنه للّه الحمد اولیای آن ارض فائز شدند بنور ایمان فاران خوب اسمیست از آن عرف محبّت استشمام میشود لهم ان یفتخروا بهذا الاسم الّذی خرج من فم مشیّة اللّه ربّ العالمین انشآءاللّه آثار این اسم بارادة اللّه در اولیای آن ارض ظاهر و مشهود گردد کل را در این حین ذکر مینمائیم نفوسی که قصد کعبة اللّه نمودند و رحیق لقا را از ایادی عطا آشامیدند کل در ساحت اقدس مذکورند للّه الحمد آن نفوس بذکر و حضور و لقا فائز گشتند و همچنین سایر اولیا در این ایّام مکرّر ذکرشان از قلم اعلی جاری یا ابن اصدق علیک بهائی و عنایتی حال اراده آنکه نفوس مذکورۀ در نامه را ذکر نمائیم لتعرّف اولیائی بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین
هذا ما نزّل لجناب میر آقا حسین بیک علیه بهآء اللّه
یا حسین علیک بهائی در این حین مصباح الهی باین کلمۀ مبارکه ناطق یا حزب اللّه خذوا کأس الفلاح من ید عطآء ربّکم مسخّر الأریاح ثمّ اشربوا منها باسمی العزیز البدیع طوبی لک بما تمسّکت بحبل اللّه و اقبلت الیه اذ کان الظّالمون فی ظلم عظیم و اعراض مبین نسأل اللّه ان یؤیّدک علی ما اردته فی سبیله الواضح المستقیم
ما نزّل لجناب حاجی میرزا عبدالعلی علیه بهآء اللّه
یا عبدالعلی علیک بهآء اللّه الأبدی اشکر اللّه بما توجّه الیک وجه القدم من شطر سجنه الأعظم و انزل لک ما انجذبت به افئدة الأمم الّذین وفوا بعهد اللّه و میثاقه و اخذوا الکتاب بقوّة من لدنه انّه هو المؤیّد العلیم طوبی لک و لمن فاز برحیق بیانی و کوثر عرفانی و سلسبیل ذکری العزیز المنیر البهآء من لدنّا علی اهل البهآء الّذین اقبلوا بالقلوب الی هذا النّبإ العظیم
و هذا ما نزّل لجناب استاد علی اکبر علیه بهآء اللّه
یا علی قبل اکبر علیک بهائی در کتاب قبل بشارت داده میفرماید کل باسماء ذکر میشوند حمد کن محبوب عالم را که ترا فائز فرمود بآنچه که مظاهر جلال و مطالع کمال از آن محرومند مقصود از این کمال اموریست که نزد مظاهر اوهام مقبول سبحاناللّه حزب غافل اسم منکر را معروف گذاشتهاند و جهل را علم نسأل اللّه ان یعرّفهم خسرانهم و ما فات عنهم فی هذا الیوم الّذی بذکره نطقت الأوراق فی الأشجار قد اتی المختار و معه فرات العلم و الحکمة اقبلوا و لا تکونوا من الغافلین
هذا ما نزّل لجناب کربلائی حسن علیه بهآء اللّه
یا حسن علیک بهائی حسین را علمای عصر بر شهادتش فتوی دادند چنانچه در این عصر بر مالکش فتوی دادند کتب الهی از ظلم علمای آن عصر و این عصر نوحه مینماید ولکن آذان از اصغا ممنوع احفظ لؤلؤ محبّة اللّه فی خزینة قلبک ثمّ استره من اعین الخائنین و قل لک الحمد یا اله العالم و معبود من فی السّموات و الأرضین
و هذا ما نزّل لجناب میر احمد بیک علیه بهآء اللّه
یا احمد علیک بهآء اللّه الفرد الأحد بگو یا قوم امروز روز ذکر و ثناست چه که جمال قدم و محبوب امم بر عرش عطا مستوی خود را از این فیض اعظم و فضل اکبر منع منمائید جهد نمائید شاید فائز شوید بآنچه که بعزّ قبول فائز گردد و بدوام ملک و ملکوت باقی ماند عالم منتظر این یوم بوده و چون ظاهر شد اهلش بعدم راجع طوبی لمن عرف المقصود و تمسّک بالمعروف انّه من المقرّبین عند اللّه ربّ العالمین
هذا ما نزّل لجناب میر غلام رضا بیک علیه بهآء اللّه
یا غلام قبل رضا مقصود یکتا از سجن عکّا بتو اقبال نموده و ترا ذکر مینماید لیجذبک ذکره الی مقام تسقی بید العطآء اهل البهآء کوثر البقآء انّه هو مولی الوری یذکر اولیائه بما تبقی به اسمائهم بدوام اسمائه و صفاته انّه ولیّ المقبلین و مقصود العارفین انّا نوصی عبادنا و امائنا بتقوی اللّه ربّ العرش العظیم طوبی لمن تمسّک بحبلی و نطق بثنائی بین عبادی انّه من المخلصین فی لوحی المبین
و هذا ما نزّل لجناب محمّد هاشم علیه بهآء اللّه
یا محمّد قبل هاشم علیک بهائی و عنایتی مکرّر ذکرت از قلم اعلی نازل انّه معک و سمع ندائک فی ذکره و ثنائه و هو السّمیع البصیر و هو العلیم الحکیم انشآءاللّه در جمیع احوال و احیان بنار حبّش مشتعل باشی و بنور عرفانش منوّر اولیا را تکبیر برسان و بضیاء سراج الهی مشتعل نما تا کل بحکمت و بیان عباد را بشریعۀ مقصود عالمیان فائز نمایند یوم یوم حکمت است و خدمت و خدمت حقّ جلّ جلاله در رتبۀ اولی تبلیغ امرش بوده و هست از حقّ میطلبیم اولیای خود را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب ارتفاع کلمه و ارتقای مقام است البهآء علیک من لدن مشفق کریم انتهی
این یوم الحمد للّه یوم ابصار مخلصین و آذان مقرّبین است چه که جز ابصار حدیده و آذان واعیه لایق مشاهدۀ امواج بحر بیان الهی و اصغاء حفیف سدرۀ ربّانی نبوده و نیست هنیئاً لهم و مریئاً لهم هم باصغا فائز و هم بمشاهده فائز یوم یوم اولیاست و وقت وقت اصفیا فیالحقیقه ساعت موعوده متحیّر چه که مقام مقامیست که جز حقّ آگاه نه و جز اراده و علمش محیط نه یسأل الخادم ربّه بأن یقدّر لأحبّائه ما قدّر للّذین فازوا بکوثر الانقطاع فی ایّامه اولئک عباد زیّن اللّه السن الملإ الأعلی بذکرهم و ثنائهم من یقدر ان یصفهم حقّ الوصف او یعرفهم حقّ العرفان اولئک رجال استقرّوا فی ظلّ قباب العظمة و الاجلال امراً من لدی اللّه الغنیّ المتعال
ذکر توجّه بارض باء و شین و قریه را نمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این آیات بیّنات از لسان عظمت ظاهر و نازل قوله جلّ جلاله و عمّ نواله
بسمی الّذی به انجذب اهل مدائن العلم و العرفان
اولیای ارض باء و شین لدی اللّه مذکور بوده و هستند در این ایّام مکرّر ذکرشان از سماء مشیّت نازل و هر یک بامواج بحر بیان مقصود عالمیان فائز للّه الحمد از کأس عرفان و ایقان آشامیدند و لدی اللّه از اصحاب سفینۀ حمرا مذکور و مسطور انّه یحبّ اولیائه هناک و ذکرهم من قبل بذکر احیا اللّه به عباده و یذکرهم فی هذا الحین بما فاحت به نفحات الوحی فی الامکان انّه هو العزیز المنّان لا یعزب عن علمه من شیء یشهد و یری و هو العزیز البصّار یا اولیائی اسمعوا ندائی من شطر سجنی ثمّ اذکروا ما ورد علی المظلوم من الّذین یدّعون العرفان فی انفسهم و یرتکبون ما ارتفع به حنین الملإ الأعلی یشهد بذلک من اتی بالحقّ بملکوت الآیات انّا نبشّر کلّ واحد منهم من القانتین و القانتات بما قدّر لهم من لدی اللّه ربّ الأرباب البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیکم و علی الّذین سمعوا النّدآء و قالوا لک الحمد یا من فی قبضتک زمام من فی الأرضین و السّموات
و نذکر اولیائی فی خیرالقری و نذکّرهم بآیات اللّه مولی الأنام یا (ملّا) محمّد قبل رفیع قد ذکرک من قام علی خدمتی ذکرناک بلوح تضوّع منه عرف عنایة اللّه ربّ الأرباب طوبی لک و لمن اتّخذ لنفسه مقاماً فی ایّام اللّه مالک المبدإ و المآب احمد اللّه بما ذکرک من نطقت الأشیآء عند ظهوره قد اتی المخزون بأمر لا یعادله ما کنز فی الأراضی و الجبال
لک الحمد یا الهی بما ذکرتنی مرّةً بعد مرّة و ایّدتنی علی الاستقامة علی امرک اشهد انّک انت العزیز الفضّال اسألک بأن تنزل علیّ و علی عبادک من سحاب رحمتک امطار العنایة و الألطاف انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب
یا ابن اصدق قد ذکرنا من صعد الی اللّه الّذی سمّی بمحمّد قبل علی ثمّ الّذین نسبهم اللّه الیه انّ ربّک هو المشفق العزیز الفیّاض انّا نذکرهم فی هذا الحین و نکبّر علی وجوههم و نسأل لهم ما یقرّبهم الی الغنیّ المتعال انتهی
ذکر هر یک از اولیا که در محضر مولی الوری عرض شد بعنایت کبری فائز گشت مقصود از خلقت آنکه در حضور مذکور آیند تا بخدمتی فائز شوند امطار رحمت از سحاب فضل و عنایت من غیر تعطیل و تعویق نازل ما ذکر من اسم الّا و قد نزّل له ما یکون باقیاً باسمه الباقی طوبی از برای نفوسی که در این ایّام موجودند و لدی الوجه مذکور
ذکر ورقه بنت محبوب فؤاد جناب حاء و سین و همچنین ورقه بنت اخت ایشان علیه و علیهنّ بهآء اللّه را نمودند للّه الحمد از سنین گذشته الی حین عنداللّه مذکور بودهاند و بذکر و عنایت و الطاف و شفقت سدرۀ مبارکه مزیّن و مرزوق و مخصوص هر یک این ایّام لوح اقدس ابدع انور ابهی نازل نزد جناب محبوب فؤاد حاء و سین علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال شد یسأل الخادم ربّه بأن یجعلهما من اللّائی طفن العرش فی العشیّ و الاشراق و یسبّحن ربّهنّ فی الغدوّ و الآصال و یقدّر لهما ما تقرّ بهما الأبصار فیالحقیقه اولیای باء و شین در هر سنه بلکه در هر شهر بلکه در هر یوم در پیشگاه حضور مذکور بودهاند متنعّمند بنعمتهای ذکر و بیان و حکمت و عرفان مجدّد بعد از عرض باء و شین در ساحت امنع اقدس اعلی این آیات از مشرق اراده اشراق نمود قوله جلّ جلاله و عمّ نواله و عظم سلطانه
یا امتی یا ورقةالفردوس قد فزت بآیات قد خلق اللّه بکلّ حرف منها عوالم ما اطّلع بها الّا نفسه انّ ربّک هو العلیم الخبیر قد فزت فی اکثر الأیّام بندآء اللّه مقصود العارفین انّا ذکرناک ثمّ اللّائی آمنّ باللّه ربّ العالمین قد توجّه الیک ملکوت البیان و انزل لک و لمن معک ما شهدت به الذّرّات بفضل اللّه و عنایته و رحمته و عطائه انّه هو الفضّال الکریم
یا روحانی علیک بهائی و عنایتی نطقت بالحقّ اذ اقبلت الی اللّه مقصود المخلصین قد فاز ما جری من فؤادک و لسانک باصغآء ربّک ربّ العرش العظیم تشهد بعنایتی لک کتبی و صحفی و ما جری من قلمی العزیز البدیع طوبی لک و لمن احبّک و ذکرک و لأمة سمعت قولک فی هذا النّبإ المبین قد فاز عملک بطراز القبول نسأله ان یؤیّدک علی ما یبقی به ذکرک و ذکره بدوام امری المحکم المتین
یا غلام قبل رضا قد فاز اولیائی هناک بذکری مرّةً بعد مرّة و فی هذه الأیّام ذکرناهم کرّةً بعد کرّة بذکر انجذب به الملأ الأعلی و سکّان هذا المقام الرّفیع اشکر اللّه بما توجّه الیک الوجه و زیّن عملک و عمل اولیائی بطراز تنوّرت بها مدائن الأعمال فکّر فیما جری من قلمی الأعلی لتجد حلاوة ذکری و ما نزّل من ملکوتی و سمآء عنایتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین
یا محمّد قبل علی قد ناح قلبی و قلمی بما ورد علیّ من جنود الغافلین الّذین ینسبون انفسهم الی نفسی و یأکلون اموال النّاس بالباطل الا انّهم من الأخسرین فی کتابی العظیم قد ارتکبوا فی المدینة الکبیرة ما صاحت به الصّخرة و ناحت به الأشجار و ذرفت دموع العارفین نسأل اللّه ان یوفّق الکلّ علی العدل و الانصاف و یؤیّدهم علی الرّجوع انّه هو المقتدر القدیر الحمد للّه الّذی ایّدک و اولیائی علی خدمة امره و ما یرتفع به ذکره انّه هو المؤیّد الحکیم
یا (حاجی میرزا) حسین انّ المظلوم اقبل الیک و ذکرک بما انجذبت به مدائن الأذکار منهم من قال یا اولیآء اللّه قوموا ثمّ اقبلوا بقلوب طاهرة و نفوس زکیّة و وجوه منیرة و آذان واعیة و ارجل مستقیمة تاللّه قد ارتفع ما طارت به الأشیآء و ظهر ما خضع عند ظهوره من فی السّموات و الأرضین قد انزلنا لک ما یجد منه المقرّبون عرف حبّی طوبی لک و لمن فاز بأیّام اللّه و سمع ما ارتفع من الفردوس الأعلی انّه من المخلصین یشهد بذلک کلّ منصف خبیر کبّر من قبلی علی وجوه اولیائی و بشّرهم برحمتی و فضلی انّ ربّک هو المشفق الغفور الرّحیم البهآء من لدنّا علیک و علی ابنک و علی الّذین ما منعتهم ضوضآء الغافلین عن صراطی المستقیم
یا عبدالوهّاب اسمع ندآء مالک الرّقاب الّذی ارتفع فی المآب رغماً لکلّ عالم بعید قل هذا یوم فیه استوی مالک القدم علی عرش اسمه الأعظم و نطق بما هدی الأمم الی منظره المنیر طوبی لعین رأت و لأذن سمعت و لقلب فاز بالاقبال الی مشرق آیات ربّه النّاطق البصیر
و نذکر فی هذا الحین امائی اللّائی شربن رحیق البیان من کأس عطائی و سمعن النّدآء من شطر سجنی و تمسّکن بحبلی و تشبّثن بذیل اللّه المقتدر العزیز الحکیم یا ورقتی یا امّ مهاجری انّ المظلوم لا ینساک قد ذکرک و یذکرک بدوام ملکوته العزیز الجمیل
و نذکر امة الأخری انّه یحبّ اولیائه و امائه الّذین نبذوا العالم فی حبّه و رضائه و اخذوا ما امروا به فی کتابه الّذی اذا نزل خضع له ما عند الأمم انّ ربّک هو المبیّن الخبیر و نوصی الکلّ مرّةً اخری بالأمانة الکبری لعمری قد ظهرت فی المدینة الکبیرة خیانة بها ناح عباد مکرمون انّا للّه و انّا الیه راجعون
یا قلم الأعلی اذکر اولیائک فی سرایان و بشّرهم بعنایة اللّه ربّ الأرباب یا محمّد قبل طاهر انّا ذکرناک من قبل و الّذین آمنوا فی المدن و الدّیار تاللّه قد سرت نسمة الرّحمن فی البلدان و القوم اکثرهم فی غفلة و ضلال هل تعرف ما منعهم قل اهوائهم و هل تعرف بأیّ شیء یتحرّکون قل بشبهات الّذین کفروا بالمبدإ و المآب ذکّر احبّائی من قبلی و نوّرهم بما سطع و لاح من افق لوح اللّه مالک الرّقاب قد فتح باب السّمآء و اتی الموعود بنور ما منعه السّحاب قل
لک الحمد یا مولی العالم و لک الثّنآء یا منزل الآیات اشهد انّک ظهرت و اظهرت ما هدی النّاس الی سوآء الصّراط
یا مسعود اسمع ندآء اللّه العزیز الودود قد حضر اسمک من قبل امام وجه مالک الفضل و اجابک رحمة من عنده و هو العزیز المحبوب قد ظهر کلّ سرّ و برز کلّ امر و نطق کلّ لسان الملک لمالک الوجود قد حضر اسمک مرّةً اخری ذکرناک کرّةً بعد کرّة امراً من عندنا و انا المقتدر المهیمن القیّوم طوبی لک بما سمعت و اقبلت و ویل لکلّ غافل مردود نوصیک و الّذین آمنوا بما تشتعل به الأفئدة و القلوب و بالأمانة و العفّة و الاتّحاد طوبی لمن سمع و عمل بما امر به فی لوحی المحتوم طوبی لمن اقتصر اموره علی تألیف قلوب الأولیآء و طوبی لمن تمسّک بحبله الممدود ذکّر اولیائی من قبلی و بشّرهم بما نزّل لهم من لدی اللّه ربّ الجنود لعمری من اقبل الیّ من العباد و الامآء قد تحرّک علی ذکره القلم و فاز بعنایة مالک القدم الّذی نطق امام وجوه الأمم الملک للّه مالک الملک و الملکوت انتهی
یا اولیآء اللّه و احبّائه از برای هر یک از دوستان از سماء بیان نازل شده آنچه که سبب حیات عالم و امم است عالم از نفحۀ الهی تازه و خرّم لعمر ربّنا و ربّکم هر یوم کتابی نازل و هر لیل حجّتی باهر ولکن قوم غافل از حقّ میطلبم اولیای خود را بر تبلیغ امرش مؤیّد فرماید یعنی بحکمت و بیان عالم را برهان احاطه نموده و نور ظهور منوّر داشته ولکن غافلین بیخبرند آیا سبب بیخبری چه بوده علمه عند ربّنا العلیم الخبیر
و هذا ما نزّل من سمآء مشیّة ربّنا مالک الایجاد لأولیائه فی کاخک و جناباد قوله تبارک و تعالی
یا محمّد سمع اللّه ندائک و انزل لک ما لا یعادله ما عند القوم یشهد بذلک کتاب اللّه المهیمن القیّوم طوبی لأذن فازت باصغآء ندائی و لوجه توجّه الی شطری و لعین رأت آثار قلمی و لید اخذت کتاب اللّه ربّ ما کان و ما یکون فضائل ایّام الهی خارج از تحدید و فیوضاتش مقدّس از انتها و احصا طوبی از برای نفسی که ضوضا و زماجیر و غوغا و نعاق او را از نیّر آفاق منع ننمود بوجه منیر اقبال نمود و بعین مقدّس از رمد و اذن منزّه از مانع قصد مقام اعلی و ذروۀ علیا کرد یشهد لسان العظمة بأنّه هو اهل البهآء المستقرّ علی السّفینة الحمرآء کذلک اشرق نیّر العطآء من افق سمآء عنایة مولی الوری طوبی لقوم یعرفون طوبی لک بما اقبلت و سمعت اذ منع عن الاقبال اکثر الامآء و الرّجال نسأل اللّه ان یوفّقک علی خدمة امری و یکتب لک خیر کلّ عالم من عوالمه انّه هو المشفق العزیز الودود
یا اسمعیل اسمع ندائی من ملکوت بیانی انّه یجذبک الی افق اشرق منه النّور و اضآء به الدّیجور قد ذکرک من احبّنی و قام علی خدمتی ذکرناک بآیات لا یذکر عندها ذکر الخزائن و الکنوز نعیماً لک و لمن عمل بما امر به فی لوحه المحفوظ انّا زیّنّا سمآء البرهان بأنجم الذّکر و البیان طوبی لمن سمع و فاز انّه من الّذین وصفهم اللّه فی الفرقان بقوله لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون
و نذکر امائی اللّائی اقبلن الی الأفق الأعلی و عملن ما امرن به فی کتابی المحتوم یا امائی و اوراقی فی المدن و الدّیار اسمعوا ندآء ربّکم المختار انّه اتی من افق الاقتدار بسلطان احاط الغیب و الشّهود و ذکر کلّ عبد اقبل الیه و کلّ امة اقبلت و سمعت و قالت
لک الحمد یا اله الأسمآء بما هدیت عبادک الی افقک و اوراقک الی سدرة امرک اسألک بأمرک الّذی سخّر العالم و الأمم بأن تغفر لهم و تؤیّدهم علی ما یقرّبهم الیک فی کلّ الأحوال انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الحقّ علّام الغیوب البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علی عبادی و ورقاتی اللّائی آمنّ به و بآیاته فی یوم فیه نصب المیزان و نفخ فی الصّور
یا (استاد) محمّد قبل باقر قد توجّه الیک المظلوم من شطر اللّه المهیمن القیّوم انّه یدعوک بما یقرّبک الیه و یلقی علی العالم ما یؤیّدهم علی خدمة مالک القدم هذا الاسم الأعظم الّذی به حدّثت الأرض اخبارها و اظهرت کنوزها و خزائنها طوبی لمن سمع و رأی و ویل للغافلین احفظ ما نزل لک و قل لک الحمد یا من فی قبضتک زمام الوجود من الغیب و الشّهود انّ الکتاب ینطق و القوم لا یسمعون و النّور اشرق و القوم اکثرهم لا یفقهون قد اتی المیقات و سلطان الآیات استوی علی العرش و قال العزّة للّه مالک الوجود
یا اولیائی فی الجیم و النّون قد انجز اللّه وعده و اظهر ما اراد بقوله کن فیکون ما منعته ضوضآء العباد و لا صفوف الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه و قالوا ما لا قاله الأوّلون یا محمّد قبل باقر (یاء) لعمر اللّه قد تبدّلت الأرض و النّاس فی ریب عظیم و نطقت الأشجار و القوم اکثرهم من الرّاقدین قد سمعوا النّدآء و انکروه و احاطت الجهات حجّة ربّک و هم لا یشهدون اذا قیل لهم بأیّ حجّة آمنتم برسل اللّه یقولون الکتاب فلمّا نزّل امّه کفروا و قالوا ما ناح به المقرّبون لعمر اللّه لا یعرفون ما یخرج من افواههم اولئک همج رعاع اتّبعوا اهوائهم فی یوم فیه نادی المناد من الأفق الأعلی یا ملأ الانشآء قد استقرّ العرش فی عکّآء اسرعوا هذا خیر لکم عمّا خلق فی الأرض ان انتم تعلمون اذا اخذک کوثر بیانی قل
الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و لک الشّکر بما ذکرتنی و لک البهآء بما القیت علیّ ما قرّبنی الیک اشهد انّک انت مولی العالم قد ظهرت و اظهرت ما کان مکنوناً فی العلم و مخزوناً عند اللّه مالک الملکوت البهآء من لدنّا علی اهل البهآء الّذین سمعوا و قالوا لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود
یا اولیائی فی خیرآباد لا اشکو بثّی و حزنی ولکن ذکر مینمائیم آنچه را که سبب تنبّه و بیداری و آگاهیست هر بلد و هر مدینه که الیوم بلقاء اهل بهاء فائز او بسبب و علّت ظهور خود آگاه گشته و از فائزین عنداللّه مذکور و محسوب ولکن اهل بهاء نفوسی هستند که بارادة اللّه تمسّک نمودهاند و بذیل مشیّتش تشبّث ایشانند مطالع عفّت و امانت و مشارق عهد و وفا قسم بمالک یوم که اگر نفسی الیوم ندا نماید آیا وصایای الهی در چه وقت نازل و در کدام ورق مسطور در آن وقت الواح لاتحصی از اطراف عالم ندا نماید مائیم حامل نصایح الهی و مواعظ ربّانی و بر هر نفسی القا نمودیم آنچه را که سبب نجات ابدی و عزّت سرمدیست ولکن بعضی از مدّعیان محبّت هیکل امانت را اخذ نمودند و بزنجیرش کشیدند آن ظالم بیوفا در صباح و مسا از ضرب سیاط جفا معذّبش دارد ظلم بمقامی رسیده که حنین حصاة بلند شده و نواة وااسفا میگوید ینبغی لکلّ نفس ان یقول
الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و ایّدتنی علی عرفان بحر آیاتک و سمآء رحمتک اسألک بأن تؤیّد عبادک علی ما تحبّ و ترضی و زیّن هیاکلهم بطراز الأمانة و الوفآء بدّل یا الهی کذبهم بالصّدق و اعراضهم بالاقبال و انکارهم بالاقرار و ظلمهم بالعدل و اعتسافهم بالانصاف ای ربّ وفّقهم علی الرّجوع الیک و الانابة لدی باب عفوک انّک انت التّوّاب الغفور الرّحیم و الفضّال العزیز الکریم انتهی
از فضل نامتناهی و رحمت لاتحصی هر یک از اسماء که در ورقۀ آن محبوب فؤاد بود فائز شد بما لا عدل له اگر باب انصاف و عدل بر وجه عباد باز شود کل شهادت دهند از آنچه نازل گشته بر عنایت و شفقت و فضل حقّ جلّ جلاله چه بسیار از لیالی که کل در مهاد راحت بودهاند و لسان مقصود عالمیان بذکر احبّائش ناطق و ذاکر آیا کدام حمد و شکر لایق این عنایاتست ما یظهر من الخلق لم یکن لایقاً للحقّ جلّ کرمه و جلّ فضله و جلّ جوده الّذی احاط الوجود
الهی الهی بچه لسان و بچه استعداد میتوانیم تدارک عملهای ناکرده را نمائیم پا در گل غفلت فرو رفته و ید را اوهام و آمال از اخذ کتاب بازداشته مقام اعراض اقبال فرمودهاند و بعنایت خفیّه ستر نمودهاند غیر او که را داریم تا از او مسئلت نمائیم آنچه را که سبب تدارک ما فات عنّا گردد ولکن نظرِ بانحصار مبتلا و بحدود محدود کجا لایق مشاهده و یا قابل عمل است و چون سبیلی جز سبیلش نه و راهی جز راهش نه با حمل کبائر و صغائر باو راجعیم چه که غیر او نداریم و نشنیدیم و ندیدیم پس باید دست توسّل بذیل اطهرش بلند نمائیم و بحبل رحمتش تمسّک جوئیم اوست قادر یکتا و بخشندۀ یکتا و عالم یکتا و کریم یکتا بصدهزار لسان مسئلت مینمائیم که کل را مؤیّد فرماید بر عمل بآنچه تعلیم داده و اخبار فرموده
ای پروردگار ما بمثابۀ اطفالیم تربیت لازم داریم از دریای کرمت مسئلت مینمائیم که ما را بایادی ارادهات تربیت نمائی و بمقام بلوغ که انقطاع از غیر و توجّه بفناء باب تو است مزیّن و فائز فرمائی قدّر لنا فی کلّ الأحوال ما یقرّبنا الیک و یطهّرنا عن دونک انّک انت الفضّال الکریم و تمنعنا عمّا لا یلیق لعظمتک و سلطانک و قدرتک و اقتدارک لا اله الّا انت الفرد الواحد القویّ القدیر
ذکر زاوه و اولیای الهی را در آن ارض نمودند مخصوص ذکر جناب آقا سیّد جواد علیه بهآء اللّه و عنایته و ذکر اشتعال و توجّه و قیامشان را بر خدمت امر بعد از عرض این فقره در ساحت امنع اقدس ابهی یک لوح مبارک از سماء مشیّت مالک رقاب نازل و ارسال شد یسأل الخادم ربّه بأن یشرّفه بلقآء لوحه و یرزقه ما کان مستوراً فی کلماته المطاعة امید آنکه از نار سدره و نور احدیّه آن جهات را مشتعل نمایند و منوّر دارند انّ ربّنا الرّحمن هو المبیّن العلیم و هو المشفق الکریم این عبد از برای ایشان توفیق و تأیید میطلبد تا بحکمت و بیان اهل امکان را راه نمایند و بمقصود رسانند
در لوح حکمت این کلمات عالیات از سماء مشیّت منزل آیات نازل قوله تبارک و تعالی انّ البیان جوهر یطلب النّفوذ و الاعتدال امّا النّفوذ معلّق باللّطافة و اللّطافة منوطة بالقلوب الفارغة الصّافیة و امّا الاعتدال امتزاجه بالحکمة الّتی نزّلناها فی الزّبر و الألواح انتهی
اکثری غیر بالغ مشاهده میشوند لذا باید بایادی محبّت و رفق و مدارا اهل آن اطراف را از نوم غفلت برانگیزانند و ببحر اعظم هدایت فرمایند انّ اللّه یمدّه و یؤیّده فضلاً من عنده و رحمةً من لدنه و هو الجواد الغفور الرّحیم
و هذا ما نزّل من سمآء مشیّة ربّنا الرّحمن لأولیائه هناک قوله عزّ برهانه و عزّ بیانه
یا شیخ قاسم احمد اللّه تبارک و تعالی بما ایّدک علی التّوجّه الیه و الاقرار بما انزله فی کتابه فی یوم فیه اعرض عنه اکثر خلقه و انکروا ما سطع و لاح من افق سمآء قلمه الأعلی طوبی لقویّ ما اضعفته الشّبهات و ما منعته اشارات الّذین کفروا بیوم الدّین افرح بما جری ذکرک و اسمک من لسان العظمة فی هذا السّجن البعید و انزل لک ما یبقی بدوام الملک و الملکوت من لدن علیم حکیم لا یعادل بکلمة من کلماته ما عند القوم یشهد بذلک من عنده لوح حفیظ نسأل اللّه تعالی ان یوفّقک علی ذکره و ثنائه و یمدّک بجنود البیان انّه هو المقتدر القدیر اذا سمعت النّدآء من هذا الأفق الأعلی قل
الهی الهی لک الحمد بما زیّنت هیکلی بطراز الاقبال الیک و رأسی باکلیل حبّک و عینی بمشاهدة آثارک و قلبی بالاقبال الی ساحة عزّک اسألک بجودک الّذی احاط الوجود و باسمک الّذی به سخّرت من فی الغیب و الشّهود بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب
و هذا ما نزّل لجناب شیخ سمیّ حضرة المقصود
یا شیخ یا من سمّیت باسم ربّک قد توجّه الیک وجه المظلوم و ذکرک بما تضوّع به عرف الفضل اشکر و قل
لک الحمد یا مقصود العالم اسألک بالأکباد الّتی ذابت فی هجرک و فراقک و بنور وجهک الّذی به اشرقت مدائن علمک و حکمتک و ببحر فضلک و عمّان آیاتک ان تقدّر لی خیر الآخرة و الأولی ای ربّ لا تمنعنی عن فیوضات ایّامک و لا تجعلنی محروماً عمّا قدّرته لأصفیائک الّذین بهم نصبت رایة ظهورک فی طور العرفان و ارتفعت اعلام هدایتک بین الأنام بأن تجعلنی من الّذین نصروا امرک بالحکمة و البیان و طافوا حول ارادتک منقطعین عن اراداتهم و اخذوا کتابک بقوّة من عندک و سلطان من لدنک ای ربّ انت الّذی ایقظتنی و اسمعتنی و هدیتنی الی صراطک المستقیم و امرک المحکم المتین لا اله الّا انت المقتدر القدیر
ما نزّل لجناب ملّا رجبعلی علیه بهآء اللّه
هو الظّاهر المستوی علی عرش البیان
یا رجب قبل علی علیک بهائی قد اتت الأیّام الّتی فیها قصد القاصدون بیت اللّه الحرام و طافوا حوله بأمره و عملوا ما امرهم به فی کتابه طوبی لطائف انقطع عن دونه و فاز بما فاز به المقرّبون بفضله و عطائه اسأله ان یقدّر لهم من قلمه الأعلی ما تقرّ به عیون الوری انّه یشهد و یری و هو بالمنظر الأبهی لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم قم علی ذکر ربّک و بشّر العباد بالحکمة و البیان بما نزّل لهم لیشکروا ربّهم ربّ من فی السّموات و الأرضین هذا یوم المشاهدة و الاصغآء طوبی لأذن ما منعتها القصص الأولی و لعین ما حجّبتها حجبات الغافلین کبّر من قبل المظلوم علی وجوه احبّائی و نوّرهم بما اشرق و لاح من افق سمآء عنایة ربّک الکریم کذلک انزلنا الآیات و ارسلناها الیک لتشکر و تقول
لک الحمد یا مقصود العارفین بما نوّرت قلبی فی ایّامک و هدیتنی الی صراطک الأعظم العظیم
ما نزّل لمن سمّی بمحمّد قبل حسین علیه بهآء اللّه
یا محمّد قبل حسین انّا ذکرنا اولیآء اللّه و احبّائه من قبل و من بعد انّه اقبل الیهم قبل اقبالهم الیه و ذکرهم قبل اذکارهم و توجّه الیهم قبل توجّههم انّ ربّک هو الفیّاض ذو الفضل العظیم و فی مقام اقبل الیهم بعد اقبالهم و ذکرهم بعد اذکارهم انّه فی کلّ حین فی شأن بدیع لا یشغله شأن عن شأن و لا تمنعه جنود الظّالمین به ظهر حکم الاثبات و نزّل کلّ امر حکیم انصروا ربّکم بالحکمة و البیان لئلّا ترتفع ضوضآء الغافلین انّه ظهر بالفضل و اظهر ما کان مکنوناً فی علم اللّه ربّ العالمین طوبی لبصیر ما منع عن مشاهدة آثاری و لسمیع سمع ندآء اللّه ربّ العرش العظیم کذلک ماج بحر البیان فضلاً من لدی اللّه لتشکر و تقول لک الحمد یا مقصود المقرّبین بما هدیتنی الی ساحة عزّک و سقیتنی کأس حبّک و نوّرتنی بنور معرفتک و ذکرتنی فی سجنک و انزلت لی ما انجذبت به افئدة المخلصین
و هذا ما نزّل لجناب ملّا حسین علیه بهآء اللّه
یا حسین فکّر فیما ورد علی هذا الحسین بعد القائم و هذا القیّوم الّذی قام امام الوجوه بسلطان مبین قد ورد علینا من علمآء ایران ما ناح به سکّان الفردوس یشهد بذلک من انصف فی هذا النّبإ العظیم قل انّه هو الّذی وعدتم بظهوره بعد القائم لعمر اللّه لولاه ما ظهر النّقطة و ما نزّل البیان اتّقوا اللّه یا قوم لا تنکروا الّذی به ظهر کلّ برهان و ثبت کلّ حجّة و تنوّر کلّ افق و نزّل کلّ آیة و ماج کلّ بحر و هاج عرف اللّه العلیم الخبیر قل یا ملأ الأدیان طهّروا آذانکم من القصص الأولی لتسمعوا صریر القلم الأعلی من الأفق الأبهی هذا ما امرتم به من قبل و فی هذا الحین من لدن عزیز حکیم ایّاکم یا قوم ان تمنعوا انفسکم عن رحیق عنایة ربّکم اقبلوا باسمه و خذوه بحبّه ثمّ اشربوا بذکره العزیز البدیع قل تاللّه لا یغنیکم الیوم ما عند القوم ضعوا مظاهر الأوهام و مطالعها مقبلین الی اللّه ربّکم و ربّ آبائکم الأوّلین کذلک نطق القلم اذ کان الاسم الأعظم فی سجنه العظیم
قل یا معشر العلمآء من الأعجام قد اخذتم زمام العباد باسمی و تقعدون علی الصّدور بنسبتکم الی امری فلمّا اظهرت نفسی اعرضتم و عملتم ما جرت به دموع العارفین سوف یفنی ما عندکم و یبدّل عزّکم بالذّلّة الکبری و ترون جزآء اعمالکم من اللّه الآمر الحکیم طوبی لک بما نبذت الموهوم و اخذت القیّوم معیناً لنفسک انّه مع من احبّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر انتهی
این بنده هم خدمت هر یک تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله میطلبد بر اشتعال ایشان بیفزاید لیشتعل به المتوقّفین و یسرعون الی اللّه العزیز العلیم
ذکر اولیای ارض خاء را نمودند للّه الحمد هر یک بعنایت و فضل و رحمت الهی از قبل و بعد فائز شده و میشود حبیب روحانی جناب ابن شهید علیهما بهآء اللّه و عنایته از بحر ذکر الهی قسمت کلّی بردهاند چه که مکرّر ذکرشان مذکور انّ ربّنا هو المشفق الکریم و حبیب فؤاد جناب عین و لام علیه بهآء اللّه و عنایته مکرّر نامۀ ایشان رسیده و جواب از کثرت تحریر در عهدۀ تأخیر ماند امید هست این ایّام بایشان چیزی عرض شود آن محبوب میدانند و دیدهاند که در جواب دستخطّ آن محبوب چه مقدار عرض میشود و ارسال میگردد و همچنین از اطراف متّصل میآید و جواب باید برود فیالحقیقه این عبد متحیّر است از قدرت و اقتدار آنچه ظاهر شده و میشود و در هر جواب اسامی متعدّده مذکور و از برای هر یک نازل شده آنچه که شبیه و نظیر نداشته عنایت بمقامی رسیده که هیچ مقبلی محروم نمانده و هیچ سائلی ممنوع نه کل بعنایت و آثار اللّه فائز کدام قلم لایق ذکر این مقام و کدام لسان قابل وصف این اکرام معذلک مشرکین بیان کل را انکار نمودهاند هرگز گمان نمیرفت از ایشان چنین ظلمی ظاهر شود وصیّتهای نقطۀ اولی روح ما سواه فداه از میان رفته التماس و تدبیرشان محو شده فرقی که کرده اینست که همان اوهامات حزب شیعه محکمتر بمیان آمده هزار و دویست سنه یا وصیّ گفتند و حضرت مقصودی که هزار وصیّ بقولش خلق میشود شهیدش نمودند فاعتبروا فاعتبروا فاعتبروا فاعتبروا فاعتبروا یا اولی الأبصار یا اولی الأنظار یا اولی الألباب یا اولی العرفان یا اولی الاقبال عالم متحیّر بر منابر حرفی از حروفات را ذکر میکنند و نوحه مینمایند و بر خالق و رازق و محیی و ممیت و مبعثش لعن مینمایند و از منبر بزیر میآیند اینست شأن این قوم غافل ظالم
و حبیب روحانی جناب حاجی محمّد علیه بهآء اللّه مکرّر بذکر و عنایت و فضل و رحمت حقّ جلّ جلاله فائز گشتهاند الحمد للّه الّذی عمّت عنایته و کملت حجّته و احاط برهانه بعد از عرض فقرات مذکوره امام وجه مولی البریّه مخصوص هر یک لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم جمیعاً علی عرفان ما کان مستوراً فی کلماته و مخزوناً فی حروفاته
الهی الهی ایّدهم علی اخذ الواحک بقوّة من عندک و ارزقهم لقائها بجودک و کرمک ثمّ اشربهم الکوثر الّذی قدّر فیها بأمرک و اقتدارک انّک انت المقتدر القدیر
امید هست از رحمت مسبوقه آنچه در این ایّام از بحر جود مالک وجود ظاهر شده غافلین را آگاه نماید و کل را بافق هدایت کشاند ما من اسم الّا و فاز بذکره و ما من عبد الّا و قد احاطه ما ظهر من ملکوت بیانه انّه هو الفضّال بالفضل و الحاکم بالعدل لا اله الّا هو النّاصح الرّحیم و هو النّاطق العلیم از حقّ جلّ جلاله میطلبم بر نور ابصار بیفزاید و همچنین بر قوّۀ اصغا تا بشنوند و بیابند آنچه را که از برای آن از عدم بوجود آمدهاند انّ ربّنا هو المقتدر القدیر و هو المشفق العطوف الکریم
ذکر جناب ملّا محمّد علیه بهآء اللّه را نمودند و همچنین اشتعال ایشان را در امر حقّ و توجّهشان باطراف لاعلآء کلمة اللّه بعد از عرض این مراتب در افق اعلی یک لوح اقدس اظهر ابهی از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل و ارسال شد لیشرب من بحر الآیات ما یجعله ساقی سلسبیل البیان بین الأدیان و قائد العباد الی اعلی الجنان و نسأل له التّأیید و التّوفیق فی کلّ الأحوال انّه هو الغنیّ المتعال
و ذکر جناب آقا میرزا محمود علیه بهآء اللّه بعزّ اصغا فائز للّه الحمد مکرّر از قلم اعلی مذکور و کرّةً بعد کرّة ذکرشان از لسان عظمت جاری و همچنین سفرهای ایشان لاعلآء کلمة اللّه و در این ایّام هم در الواح شتّی ذکر ایشان نازل و اینکه اذن توجّه از سماء عنایت الهی طلب نمودهاند بعد از عرض فرمودند در همان اطراف لوجه اللّه منقطعاً عن دونه بتبلیغ مشغول گردند در آستانۀ علیّه شخص اصفهانی مع آنکه کمال عنایت در بارهاش ظاهر با عدوّ اللّه متّحد شده و بعضی اراذل را تحریک نمودهاند مقبلین را شتم مینمایند عمل کردهاند آنچه را که هیچ ظالمی عمل نکرده نار حرص و طمع اخذشان نموده مبالغی مال عباد را بادّعای آنکه سرقت شده از میان بردهاند باری از امانت گذشتهاند و بخیانت تشبّث جستهاند و حال در فساد مشغولند نسأل اللّه ان یزیّنهم بالانصاف و یؤیّدهم علی الرّجوع قسم بآفتاب حقیقت ارتکاب نمودهاند آنچه را که شبه و مثل نداشته حکم اللّه آنکه تعرّض باحدی ننمایند ولکن با نفوس معرضه که اعراضشان ظاهر شده معاشرت و تکلّم و ملاقات جایز نه هذا حکم قد نزّل من سمآء ارادة آمر قدیم طوبی لمن نبذ ما اراد و اخذ ما اراده اللّه ربّ العالمین انتهی
ذکر منتسبین ارض طاء را نموده بودند چندی قبل از آن ارض ذکرشان و مراتب اقبال و محبّت و توجّهشان را بتفصیل نوشته بودند و در ساحت اقدس بعزّ اصغا فائز و همچنین آن محبوب فؤاد از قبل ذکر نمودهاند آنچه را که مشعر بر محبّت و مودّت و استقامت ایشان بوده لذا دو لوح امنع اقدس از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل و بخطّ ابهی مسطور چند یوم قبل ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شدهاند و از بحر آیات الهی قسمت کامل اخذ نمودهاند منتسبین آن محبوب لازال بعزّ ذکر الهی فائزند و این کرّه هم دو لوح اقدس مخصوص دو ورقۀ مذکوره علیهما بهآء اللّه از افق سماء فضل نازل و لائح ارسال شد یسأل الخادم ربّه بأن ینزل علیهما و علی امّهما و امّ امّهما ما ینبغی لبحر جوده و سمآء عطائه انّه هو الکرّام الفضّال النّوّار العلّام الفیّاض المقتدر القدیر
اینکه در بارۀ توجّه بعضی از بستگان مرقوم داشتند این ایّام توجّه جایز نه چه که سارقین مدینۀ کبیره قاطعین طریق شدهاند محض محبّت حضرات آقایان افنان علیهم بهآء اللّه الأبهی بنفس اصفهانی که حال در مدینۀ کبیره موجود اعانت نمودند و چون تجارت محکم شد و محلّ رجوع احباب از اطراف گشت بنار حرص و طمع مشتعل و مقصودش آنکه جناب نبیل ابن نبیل حاجی شیخ محمّد علی علیه بهآء اللّه را از میان بردارد و بعد با نفسی مثل خود که البتّه تفصیل او را شنیده و یا میشنوید متّحد شد در فساد و مبلغی مال مردم را از میان برد و فریاد برآورد که سارقین بردهاند و چون این افترا از او پذیرفته نشد بر اعراض قیام نمود و بهتک حرمت امر پرداخت در نزد جمیع اعجام مدینۀ کبیره مذکور داشته بابیها آمدند و مال مرا سرقت نمودند مقصود از این ذکر آنکه آن محبوب و اولیا آگاه باشند که احدی بشطر مدینۀ کبیره توجّه ننماید شقاوت آن نفسین بدرجۀ اعلی رسیده حرمت امر اللّه را نزد اعجام ضایع کردند یسأل الخادم ربّه بأن یبعث من یعرّف النّاس بکذبهم و افترائهم انّه علی کلّ شیء قدیر
و اینکه در ذکر جناب حاجی سیّ وفّقه اللّه علی ما یحبّ و یرضی مرقوم داشتند در حضور مکرّر ایشان را نصیحت و موعظه فرمودند و از آنچه رایحۀ فساد از آن استشمام شود بتصریح تمام منع نمودند معذلک ایشان باوهامات خود متمسّک تمسّکی که فصل آن بنظر محال آمد و بعد در ظاهر راضی و در باطن شاکی از اینجا تشریف بردند واقعۀ رشت و مازندران نظر بمعاشرت او با اصحاب واقع شد چه که بعضی از معاشرت ظاهرۀ او با اصحاب همچه گمان نمودند که اهل اللّه با مولای او متّحدند باری باین جهت وارد شد آنچه که وارد شد معاشرت او در ظاهر ابداً جایز نه ولکن تکدّر او هم نظر بآشنائی قبل محبوب نه صاحب یک وجه نبوده و نیستند چون از قبل اظهار محبّت مینمودند از حقّ جلّ جلاله میطلبم عالم خیال ایشان را از غبار و ظلمت فساد و نزاع و ما تتکدّر به النّفوس مقدّس فرماید سبحاناللّه نزد هر نفسی صلاح مقدّم است بر فساد باری در بارۀ ایشان باید دعا نمود و از حقّ طلبید آنچه را که سبب حفظ اوست انّه هو السّامع المجیب
و اینکه در ذکر ناعق که در لوح خضرا بوده مرقوم داشتند ناعقین نفوسی هستند که ناس را از صراط منحرف میسازند و بغیر حقّ دعوت مینمایند سبحاناللّه کاظم مذکور علیه بهآء اللّه الأبهی امام وجوه بحقّ ناطق است و بر خدمت قائم جای شبهه نبوده و نیست بعد از عرض این کلمات عالیات از سماء مشیّت نازل قوله تبارک و تعالی
الهی الهی طهّر قلوب اولیائک عمّا لا ینبغی لأیّامک و الّف بین افئدتهم و عقولهم و نفوسهم لئلّا ینطق احد بغیر رضائک و عرّفهم ما انزلته من قبل عباد مکرمون الّذین لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون کل باید باین کلمه ناظر باشند و در قول سبقت نگیرند زمام امر در یمین اوست و قبضۀ قدرت او طوبی لمن انصف فی الأمور و تمسّک بالعدل انّه من الفائزین فی کتابی المبین انتهی
و امّا حکایت کردستان در چند سنۀ قبل بعضی از نفسی شکایت نمودند و در شکایت صادق بودند ولکن قلم اعلی هتک ستر ننمود باشارات ذکریّه اکتفا رفت و این سنه شکایت عظیم کردند از نفس دیگر آن هم مستور است انّ ربّنا هو السّتّار الحکیم این فقره بنفوس موقنۀ معدوده که حال در آن ارض موجودند راجع نبوده و نیست باید این عباد دعا کنیم و از حقّ بطلبیم نفوسی که خود را بحقّ نسبت میدهند بمثابۀ روح خفیف حرکت نمایند و لطافت روح از ایشان ظاهر شود بقسمی که در هر بیت وارد میشوند سبب تقدیس و تنزیه و ارتفاع و ارتقا و اطمینان اهل آن بیت گردند بخود نپردازند بلکه باولیا توجّه نمایند در این مقامات از قلم اعلی نازل شده آنچه که مجدّد بذکر محتاج نه انّه هو المبیّن العلیم
صفحۀ مناجات که از قبل اولیا بساحت اقدس ارسال شد باصغا فائز جناب ابن شهید علیهما بهآء اللّه و عنایته الی آخر اسماء از اولیا و اوراق علیهم بهآء اللّه هر یک از بحر بیان مقصود عالمیان قسمت بردند و بعنایت مخصوصه فائز گشتند ولکن نظر بفقدان وقت و مجال باختصار ذکر شد فیالحقیقه آنچه از لسان عظمت جاری عظیم و محیط بوده و هست این عبد هم خدمت هر یک تکبیر و ثنا میرساند و توفیق و تأیید مقدّس از ادراک و عقول از برای هر یک طلبیده و میطلبد انّ ربّنا هو الجواد الکریم لا اله الّا هو العلیم الحکیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی من معکم و یحبّکم و یسمع قولکم فی امر اللّه ربّ العرش العظیم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
انشآءاللّه از بادۀ ارادۀ الهیّه بنوشید بشأنیکه جمیع ارادههای عالم را در ظلّ ارادۀ حقّ فانی و معدوم مشاهده نمائید بسیار محبوبست نیستی محض عند هستی مطلق تفکّر نمائید که چه مقدار از بلایا و رزایا که متتابعاً و مترادفاً بحقّ و احبّای او در این ظهور اعظم وارد شده و از حمل این مشقّات مقصود ارتفاع امر الهی و ارتقاء ظهور ارادۀ سبحانی بوده حال باید دوستانیکه از کوثر محبّة اللّه نوشیدهاند بکمال جدّ و جهد در اثبات ما حکم به المقصود قیام نمایند و ناس را از ظنون و اوهام قبلیّه بکوثر ذکر الهیّه مطهّر نمایند تا کل به ما اراد اللّه فائز شوند مشاهده در قلّت ادراک ناس نمائید بعضی از الواح الهیّه جز کاغذ و مداد مشاهده نمینمایند نعم ما قال که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا لعمر اللّه اگر نفسی در یک لوح از الواح بدیدۀ بصیرت ملاحظه کند مشاهده مینماید که بحور حیوان از او جاری و ساریست و هر قطرهئی از آن محیی اشیاء انّ ربّک لهو العالم المبیّن العلیم الخبیر باید بکمال توکّل و انقطاع ناس را از ظلمات وهم و اختلاف نجات داد تا بمشرق امر الهی توجّه نمایند طوبی للعاملین قل ان الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
هو المشرق من افق سمآء البیان باسمه الرّحمن
انشآءاللّه بعنایت حقّ جلّ جلاله از رحیق عرفان بیاشامی و بافق اعلی ناظر باشی نامهات بتوسّط عبد حاضر رسید و آنچه در او مسطور بود نزد مظلوم ذکر نمود از حقّ میطلبیم سمع جدید و بصر حدید بآن جناب عطا فرماید چه که فیالحقیقه امروز روز مشاهده و اصغا است هم ندای الهی مرتفع است و هم انوار وجه از افق ظهور مشرق و لائح باید جمیع آنچه شنیده شد محو نمود و بعدل و انصاف در آیات و بیّنات و ظهورات ناظر شد امروز عظیم است چه که در جمیع کتب بیوم اللّه معروف جمیع انبیا و اصفیا طالب لقای این یوم بدیع بودهاند و همچنین احزاب مختلفۀ ارض و چون آفتاب ظهور از سماء مشیّت الهی اشراق نمود کل منصعق و مدهوش مشاهده گشتند الّا من شآء اللّه یا ایّها الذّاکر حجاب اکبر بشر را از مشاهده منع نمود و از شنیدن ندا بازداشت انشآءاللّه آفاق بنور اتّفاق منوّر شود و در جبین جمیع من علی الأرض نقش خاتم الملک للّه منطبع گردد از حقیقت حقّیّت من یظهر سؤال نمودی سبحاناللّه این مقام ببیان نیاید و اقلام عالم احصای ثنای آن نکند جمیع انبیا و اصفیا بعجز مقرّند و جمیع اولیا بتقصیر معترف این مضماری است لا یجول فیه فوارس العرفان و البیان و الادراک و العقول انّه لا یعرف بدونه و لا یوصف بسواه احدی باین سرّ مکنون و رمز مخزون احاطه ننموده و نخواهد نمود آنچه ذکر شده بمثابۀ ظلّ است نزد انوار آفتاب حقیقت ولکن نظر بعنایت کبری و فضل لایحصی باین کلمۀ علیا قلم اعلی ناطق باین کلمۀ مبارکه که بمثابۀ شمس از افق سماء لوح الهی مشرقست ناظر باش فارجعوا الی الآثار یا اولی الأبصار اگر نفسی ببصر انصاف در آثار و ظهورات و بیّنات که در این ظهور امنع اقدس ظاهر شده تفکّر نماید البتّه بکلمۀ آمنت بک یا مقصود العالمین ناطق گردد آنچه ذکر شد رشحی از بحر حقیقت بود لعمر اللّه از برای این بحر کران نبوده و نیست و هیچ غوّاص ماهری بعمق آن نرسیده و اگر ناظر به بیان باشید میفرماید هو الّذی ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه لا اله الّا انا جمیع اسامی که شنیده شد بکلمۀ این ظهور اعظم خلق شده و میشود تفکّر لتعرف و تکون من العارفین معذلک اهل بیان این مقامات را انکار نمودهاند و باوهام متشبّثند بمثابۀ حزب طاغیۀ باغیه یسرعون الی الوهم و الظّنّ معرضین عن نور الیقین این مظلوم در هنگامی که از سطوت معتدین احدی قادر بر تکلّم نبود بر امر قیام نمود و جمیع من علی الأرض را بافق اعلی هدایت کرد قسم بآفتاب کلمۀ الهی جمیع بلایای ارض را محض حیات و اصلاح عالم قبول نمودیم و در سنین متوالیه وارد شد آنچه که اهل فردوس اعلی بنوحه و ندبه قیام نمودند معذلک این خلق افسردۀ پژمرده از نسمة اللّه و عرف قمیص بحرکت نیامدند قل
سبحانک یا من فی قبضتک ملکوت الأسمآء و فی یمینک زمام من فی الانشآء اسألک بهزیز اریاحک فی الفردوس الأعلی و هدیر عندلیبک علی اغصان سدرة المنتهی بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال قائماً علی امرک و ناطقاً بثنائک و طائراً فی هوآء حبّک و عاملاً بما امرتنی به فی کتابک ای ربّ انا الفقیر المحتاج و انت الغنیّ الوهّاب ترانی یا الهی قائماً لدی باب فضلک الّذی فتحته باصبع قدرتک علی وجه من فی ارضک و سمائک اسألک بأن لا تخیّبنی عمّا عندک و عرّفنی ما اردته ببدائع جودک و الطافک و وفّقنی علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام اکثر خلقک الّذین نبذوا میثاقک و اعرضوا عن جمالک و جادلوا بآیاتک و جاحدوا ما ظهر من عندک انت الّذی لم یسبقک شیء و لم یمنعک امر تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انت العزیز الفرد الواحد الغالب القادر العلیم الحکیم
* * *
انشآءاللّه در کلّ احیان از رحیق حیوان بیاشامید و بذکر محبوب عالمیان مشغول باشید اوامر الهیّه از سماء عزّ احدیّه نازل باید کلّ بآن عامل شوید امتیاز و ترقّی و فوز خلق بآن بوده و خواهد بود هر نفسی که بآن عمل نمود رستگار شد بعد از عرفان مطلع توحید و مشرق تفرید دو امر لازم اوّل استقامت بر حبّش بشأنی که نعاق ناعقین و ادّعای مدّعین او را از حقّ منع ننماید و کأن لم یکن شیئاً انگارد و ثانی اتّباع اوامر او است که لمیزل مابین ناس بوده و خواهد بود و باو حقّ از باطل ممتاز و معلوم است انشآءاللّه جهد نمائید تا بر عمل بما اراد اللّه موفّق شوید انّه لهو النّاصح العلیم
* * *
من سمّی بالرّفیع علیه بهآء اللّه
انشآءاللّه لمیزل و لایزال از زلال سلسال معارف محبوب لایزال بنوشی و بنوشانی کتابت لدی العرش حاضر و عین عنایت بآن ناظر طوبی لک بما ذکرت لدی العرش مرّة بعد مرّة و نزّل لک ما تفوح به رائحة الألطاف بدوام الملک و الملکوت آنچه الیوم لازم و بر آن جناب واجبست اینست که بخدمت حقّ قیام نمائی و منقطعاً عن کلّ ما کان بتبلیغ امر مالک امکان مشغول شوی و رحیق مختوم که باصبع قیّوم مفتوح شده بر اهل عالم مبذول دارید رشحات وحی متتابعاً مترادفاً از اوراق سدرۀ منتهی ترشّح میفرماید و بصورت کلمات در الواح الهیّه ظاهر و باهر است طوبی لمن فاز بها و وجد عرفها و نطق بثنآء موجدها و قام علی خدمة خالقها و بارئها
اینکه از حجّیّة کتاب سؤال نموده بودید حجّیّة ما نزّل فی هذا الظّهور اظهر از آنست که بدلیل محتاج باشد دلیله نفسه و برهانه ذاته هر ذی شمّ منصفی عرفش را استنشاق نموده و مینماید ملاحظه نمائید در این ظهور کل عالمند که بمدارس نرفته و تحصیل علم ننموده و از بیت اهل علم هم ظاهر نشده و اکثر ایّام عمرش مبتلا و در سجنهای متعدّده مسجون بوده معذلک قلمش معین فرات علوم نامتناهی ربّانی گشته و اگر بدیدۀ منزّه از رمد هوی مشاهده شود در هر قطرۀ آن بحر علم و حکمت را موّاج بیند و همین قسم که علم حقّ محیط است همین قسم در سایر اسماء و صفات حقّ ملاحظه نمائید و این آیات یک ظهور از ظهورات حقّ است اگر تفصیل این مقامات ذکر شود این الواح کفایت ننماید اگر جمیع علمای ارض در حین نزول آیات حاضر باشند یقین بدانید که کل تصدیق مینمایند چه که مفرّ و مهربی مشاهده نمینمایند الّا اللّه المتکلّم النّاطق السّمیع البصیر زود است که نفوذ کلمۀ الهیّه و احاطۀ قدرتش را ملاحظه مینمائید اگرچه حال هم مشهود و واضحست مع آنکه در سجن بین ایدی غافلین بوده ظاهراً باهراً تصریحاً من غیر تأویل از ملوک و مملوک کل را بکمال اقتدار بشطر مختار دعوت فرموده و نظر بضعف عباد شأن این ظهور ذکر نشده الّا علی قدر مقدور ما قدروا اللّه حقّ قدره و بعضی از ضعفا چون بمقام بلند عرفان بتمامه فائز نشدهاند و بر عظمت آیات الهیّه مطّلع نگشتهاند اینست که بعضی کلمات ترکیب نموده و ادّعاهای باطله نمودهاند و شأن حقّ را منحصر بآن دانستهاند چنانچه نازل شده و منهم من ظنّ انّ الآیة تطلق علی کلمات تنتهی بالعلیم او بالحکیم او باتّصال الف فی آخرهما او بزیادة نون علی امثالهما و ظنّ انّها کلمات انزلها الرّحمن فی صدره لا واللّه بل اوحی الشّیطان فی قلبه قد خسر الّذین کفروا بالبرهان و تجاهروا بالعصیان انتهی و اگر فیالحقیقه ناس طالب حقّ بودند و بحقّ عارف میشدند از جمیع عالم و عالمیان میگذشتند و بشطر رحمن توجّه مینمودند انشآءاللّه آن جناب باید در کلّ حین بخدمت امر مشغول باشند و ناس را متذکّر دارند تأییدات الهیّه بوده و هست چنانچه مشاهده مینمائید بر حسب ظاهر مع آنکه در سجن ساکنست بذکر شما مشغول و این لوجه اللّه بوده و هست که شاید بخدمت امر قیام نمائید و گمگشتگان بادیۀ ضلالت را بافق هدایت دلالت کنید و همین قسم تأییدات باطنیّه را مشاهده نمائید که در کلّ حین متوجّه اولیا بوده و خواهد بود اکثری از ناس رضیعند باید ایشان را اوّلاً بلبن حکمت و باغذیۀ لطیفه تربیت نمود و بعد باغذیۀ قویّه کذلک تقتضی الحکمة انّ ربّک لهو المربّی العلیم از قبل لوح امنع اقدس مخصوص آن جناب نازل و با این لوح ارسال میشود ان اطمئنّ بفضل مولاک انّه یذکرک کما ذکرک من قبل ان اجهد لاحیآء الأموات بهذا المآء الّذی جعله اللّه علّة حیاة العالمین قل ان الحمد للّه ربّ العالمین
نفوسی که در کتاب آن جناب مذکور بود کل بذکر اللّه فائزند بشّرهم بذکرنا ایّاهم و کبّر علی وجوههم لیفرحنّ بتکبیر ربّهم العلیّ الغالب المقتدر القدیر انّما البهآء علیک و علیهم و علی الّذین فازوا بهذا النّبإ العظیم
* * *
انشآءاللّه لمیزل و لایزال از کوثر عرفان محبوب امکان بیاشامید و در ظلّ سدرۀ امر ساکن باشید ای امةاللّه چه بسیار از علما و عرفا بهواهای نفسیّه و غرور علوم ظاهره از شطر احدیّه محروم ماندند و تو بعرفان سدرۀ منتهی که الیوم مابین ارض و سماء ندا مینماید فائز شدی از بحر عرفان آشامیدی و از رحیق محبّت رحمن چشیدی ان اشکری ربّک بهذا الفضل العظیم قسم بآفتاب حقیقت که ذکر شما در کتاب الهی از قلم جلیّ ثبت شده و نزد ملأ اعلی و سکّان فردوس ابهی مذکوری چه که در سبیلش دیدی و شنیدی آنچه را که قانتات در اعصار قبل دیدند و شنیدند زود است که نام ظلمکنندگان از عالم محو شود و اسامی شما بمثابۀ ستارۀ سحری از آفاق سماء بیان لائح و منیر مشاهده گردد البهآء علیک و علی اللّواتی ما منعتهنّ الشّؤونات عن منزل الآیات و ترکن ما عندهنّ و اخذن ما امرن به من لدی اللّه ربّ العالمین
* * *
انشآءاللّه لمیزل و لایزال بعنایات مشرقه از افق امر سلطان بیزوال فائز و مسرور باشید در کلّ احیان بنصرت امر رحمن مشغول ای عبد ناظر الی اللّه کمر خدمت را محکم ببند بشأنی که بخدمة اللّه بین ما سواه مذکور و معروف باشی دنیا و آنچه در او مشهود عنقریب مفقود خواهد شد و آنچه باقیست ما قدّر من لدی الحقّ لأحبّائه بوده و خواهد بود الیوم باید از احبّای الهی نفحات استقامت بشأنی مرور نماید که احدی نتواند آن نفوس مشتعله را از شطر احدیّه منع کند بگو ای عباد خود را حفظ نمائید و بحقّ جلّ ذکره پناه برده که مباد نعیب غراب شما را از ربّ الأرباب منع نماید چه که در اکثر بلدان ندای مدّعیان کذبه مرتفع خواهد شد و این خبریست که حین مهاجرت از عراق بآن اخبار نمودیم و در الواح متعدّده از قلم مالک بریّه تفصیل آن نازل شده قل خذوا کأس الاستقامة باسم ربّکم ثمّ اشربوا منها بهذا الذّکر الحکیم باید الیوم کلّ باخلاق روحانیّه مابین بریّه ظاهر شوند تا جمیع ناس نفحات تقدیس و تنزیه از منتسبین حقّ استشمام نمایند حمد کن خدا را که تلقاء وجه مذکور و قلم امریّۀ الهیّه در ذکرت جاری بسیار عظیم است اینمقام طوبی لمن یعرف قدره و یکون من الحافظین
ای طایر هوای حبّ الهی بشنو ندای این مسجون را جمیع احبّا را من قبل اللّه تکبیر برسان طوبی لهم بما آمنوا و اقبلوا و سمعوا و اجابوا فی یوم فیه نسفت الجبال و اقشعرّت الجلود انشآءاللّه باید کلّ بنصایح مشفقانه که از افق ارادۀ مالک بریّه ظاهر شده عامل شوند و جمیع را بحکمت امر نمودیم چه که فساد و نزاع و جدال و تصرّف در اموال ناس من غیر اذن کلّ در اینظهور اعظم منع شده بگو ای عباد بشنوید ندای قلم اعلی را که مابین ارض و سماء ندا میفرماید جهد نمائید که شاید بعنایت رحمانیّه و الطاف ربّانیّه آنچه لایق اینظهور اعظمست از شما ظاهر شود باید کلّ متّحد باشید و باعمال و اخلاق و آداب ناسرا از بیدای ظلمانیّه بفضای خوش روحانیّه کشانید و جذب نمائید لازمۀ انسان انسانیّت است طوبی لمن ظهر منه انّه من الفائزین انسان نباید جمیع همّت را در خیال خود مصروف دارد باید در تمشیت امور یکدیگر بکمال سعی توجّه نمایند اینست حکم محکم مالک امم که از قلم قدم جاری شده لوحی از سماء مشیّت در تربیت کلّ نازل ولکن این ایّام ارسال نشد چه که وقت اقتضا ننموده اذا جآء الحین نرسله الیکم لعمری انّه کتاب مبین نزّل من لدن ربّکم ربّ العالمین
ایدوستان حقّ همّتتان خدمت احبّای حقّ باشد ملاحظۀ ضعفا لازم و اعانت فقرا از الزم امور لدی الغفور بوده و خواهد بود قسم بآفتاب عزّ تقدیس که از مشرق سجن طالع است که ندای مظلومین از احبّای حقّ و فقرای از دوستان او مؤثّر بوده و خواهد بود اگر ناس شأن حقّ را ادراک مینمودند و بشطر اللّه متوجّه میگشتند هرآینه امری ظاهر میشد که سبب غنای کلّ گردد قد ستر بما منعوا انفسهم عمّا اراد ربّهم العلیم الخبیر ان استمع ما یوحی الیک مالک القدر من شطر منظره الأکبر انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر قم علی الأمر و استقم بحول اللّه و قوّته ثمّ بلّغ ما امرت من لدن عزیز علیم قل یا قوم قد اشرقت شمس الجمال من افق امر ربّکم العزیز الحمید و نطق کلّشیء الملک للّه الواحد الفرد العلیم الحکیم قل هل انتم من الأموات بلی وربّی لو کانت فیکم نفحة الحیوة سمعتم ندآء ربّکم و اقبلتم و قلتم روحی لبلائک الفدآء یا محبوب العالمین انت الّذی حملت الشّدائد فی سبیل اللّه لاحیآء ما سواه الی ان حبست فی سجن عظیم لو تجدون حلاوة ما جری من القلم الأعلی و تسمعون ما ینادی به لسان العظمة و الکبریآء لتدعون ما عندکم و تسرعون الی مقرّ العرش بخضوع مبین خافوا عن اللّه و لا تمنعوا انفسکم من نفحات الأیّام ان اقبلوا بقلوب نورآء و وجوه بیضآء کذلک یأمرکم ربّکم المقتدر المتعالی العزیز الجمیل
ان یا ایّها النّاظر ان افرح بذکر اللّه ایّاک و لا تلتفت الی الّذین یقولون ما لا یفقهون البهآء علیک و علی ابنک و من معک من الّذین اقبلوا الی الوجه الا انّهم هم الفائزون و الحمد للّه العزیز المحبوب
* * *
جناب سیّد قبل رضا علیه بهآء اللّه
انشآءاللّه لمیزل و لایزال بخدمت غنیّ متعال مشغول باشید و از زلال کوثر بیزوالش بیاشامید لعمری باطن باطن باطن الی ما لا نهایة له بصورت کأس ظاهر تا محلّ این ماء طهور که از یمین عرش مالک ظهور جاریست واقع شود ثمّ استمع بلحن آخر انّ باطن الباطن الباطن الی ما شآء اللّه قد ظهر علی صورة کأس لیکون حاملاً لفرات رحمة ربّک الّذی جری من جهة عرش اسمی العلیّ العظیم انشآءاللّه از این ماء بیاشامید و از این کوثر بخلق مبذول دارید لو تبلغ الی مقام الّذی ذکرناه لتجد نفسک فی انجذاب تعجز السن من فی الامکان عن ذکره و تصل الی مقام تطیر من الشّوق فی هوآء حبّ ربّک العزیز العلیم ما یحکم به لعباده فی الظّاهر انّه لحقیقة یطوف حولها الباطن و ربّک مقدّس عمّا قیل و یقال انّه لهو العزیز الکریم
محبوب آنکه آنجناب بکمال همّت بر خدمت امر قیام نمایند و در حال این مسجون مظلوم که مابین حزبین مبتلا شده تفکّر کنند و تأسّی باو جویند عالم حادث و ما فیه فانی کل باید بخدمت باقی قیام نمائیم که شاید عمر ضایع نشود و خدمتی از دست برآید اصل امور اتّحاد عباد است بر شریعۀ واحده مشاهده در ملّت اسلام و ضعف آن نمائید و در سبب و علّت آن تفکّر کنید این ضعف نبوده مگر بجهة اختلافاتی که در آن واقع شده چنانچه مشاهده میشود هر حزبی طریقی اخذ نمودهاند و در سبیلی مشی مینمایند و اگر نفسی بگوید الطّرق الی اللّه بعدد انفس الخلائق و این سبیلها از سبیل اعظم منشعب شده بر فرض تصدیق این مقام البتّه اگر نفسی در سبیل اعظم و طریق اکبر سالک شود احسن بوده و خواهد بود و اقرب بتقویست در این مقامات بیانات لایحصی بوده و هست ولکن نظر باحزان وارده باین قدر اکتفا نمودیم و فیالحقیقه اصل مقصود ذکر آنجناب بوده که همچه ندانند که ذکرشان از منظر اکبر محو شده همیشه مذکور بودهاید و انشآءاللّه خواهید بود نسأل اللّه بأن یظهر منک ما تحیی به افئدة النّاس و تنجذب به القلوب و تطیر به الأرواح و یقوم کلّ عظم رمیم انّما البهآء علیک و علی الّذین اقبلوا الی قبلة من فی السّموات و الأرضین
* * *
ما عاشقان روی تو ما عاکفان کوی تو ما بستگان موی تو
میخام رضای تو میخام لقای تو ای من فدای تو
هی هی از خدا طلب هی هی از بها طلب
ما آهوان دشت تو ما ماهیان شصت تو ما طالبان رسم تو
میخام جمال تو میخام جلال تو جانها نثار تو
هی هی از خدا طلب هی هی از بها طلب
ما قاصدان قصر تو ما طایفان شهر تو ما خادمان امر تو
میخام وصال تو میخام بهای تو ای من فدای
هی هی از خدا طلب هی هی از بها طلب
ما کشتگان عشق تو ما مردگان هجر تو ما فانیان اسم تو
میخام بلای تو میخام قضای تو جانها نثار تو
هی هی از خدا طلب هی هی از بها طلب
ما طایران رام تو ما ماهیان دام تو ما ساقیان جام تو
میخام وفای تو میخام جفای تو ای من فدای تو
هی هی از خدا طلب هی هی از بها طلب
ما طایفان سجن تو ما حارسان مصر تو ما حافظان سرّ تو
میخام ندای تو میخام هوای تو جانها نثار تو
هی هی از خدا طلب هی هی از بها طلب
ما شاربان کأس تو ما حاملان عرش تو ما ناظران وجه تو
میخام ثنای تو میخام نوای تو ای من فدای تو
هی هی از خدا طلب هی هی از بها طلب
ما والهان غمز تو ما خازنان کنز تو ما واقفان رمز تو
* * *
انّ المذکور یقول یا ملأ الامکان قد خلقتم لذکری لو انتم تعلمون قوموا علی البیان فی ذکر ربّکم الرّحمن هذا ما ینفعکم ان انتم تفقهون ان اتّبعوا من اتاکم بالحقّ من لدی اللّه المهیمن القیّوم انّه خیر لکم عمّا خلق فی الأرض طوبی لقوم یعرفون کونوا سرج الهدایة بین البریّة هذا ما امرتم به من لدی اللّه العزیز المحبوب انّ الّذی سکت الیوم عن ذکر ربّه انّه ترک فی بیدآء الضّلال و کان من الّذینهم میّتون قد اخذت الأحزان نفس الرّحمن و النّاس هم فی فرح و سرور طوبی لمن اوتی بصر الحدید و توجّه بقلبه الی هذا الأفق المحمود یا ایّها المقبل الی اللّه قم علی ذکر مولاک قل یا ملأ الامکان هذا یوم العطآء اذ اتی فاطر السّمآء بملکوت الأسمآء ایّاکم ان تمنعکم اهوائکم عن هذا الفضل الّذی احاط الغیب و الشّهود ان اسرعوا بالقلوب الی شطر المحبوب و لا تتمسّکوا بما تمسّک به المعتدون ان انصروا امر مولاکم باستقامة تتحیّر بها الأرواح و العقول کذلک زیّنّا اللّوح بطراز الالهام طوبی لقوم یقرؤون
* * *
انّ الکتاب ینطق فی الأفق الأعلی و یقول یا ملأ الانشآء تاللّه فتح باب السّمآء و اتی مالک ملکوت الأسمآء بسلطان لا تضعفه قوّة العالم و لا تخوّفه اسیاف الأمم قام امام وجوه الأمرآء و العلمآء و انزل لهم ما انجذب به الملأ الأعلی و اصحاب الجنّة العلیا طوبی لذی بصر ما منعته حجبات الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین قد تضوّع عرف البیان فی الامکان و سرع المقرّبون الی مقام فیه استوی الرّحمن علی عرش اسمه العظیم یا ملأ الأرض تاللّه انّ المظلوم ما نطق عن الهوی قد اتی من افق الاقتدار بسلطان مبین انّه یدعوکم لوجه اللّه و ما اراد منکم جزآء یشهد بذلک سکّان الفردوس الأعلی ان کنتم من المنصفین اتّقوا اللّه یا قوم و لا تتّبعوا الّذین اعرضوا عن البرهان اذ ارتفع ندآء مظهر الظّهور فی طور العرفان انصفوا فی الأمر لوجه اللّه و لا تکونوا من المعتدین انظروا ثمّ اذکروا ما ورد علی الغلام فی اللّیالی و الأیّام من الّذین نبذوا کتاب اللّه ورائهم متمسّکین بالأوهام و التّماثیل انظروا ما انزله الرّحمن فی الفرقان و لا تکونوا من الغافلین انّه بشّرکم بأیّام الظّهور و عرّفکم صراطه المستقیم فی هذا الذّکر الحکیم بظهوره ناحت مظاهر الأوهام و بسلطانه ارتعدت فرائص الظّالمین ایّاکم ان تحجبکم حجبات القوم فی هذا الیوم الّذی فیه تنادی الذّرّات الملک للّه العزیز الجمیل
یا حسن اسمع النّدآء من مطلع الکبریآء انّه یقرّبک الی افق منه اشرق و لاح نیّر بیان ربّک العلیم الحکیم هذا یوم فیه ظهر ما اخبر به رسول اللّه من قبل و بشّر به المسیح ما من رسول الّا و اخبر النّاس بهذا الظّهور الّذی انجذب به من فی الأرض و السّمآء و ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مسطوراً من قلم القدم ولکنّ القوم اکثرهم من المشرکین نبذوا التّوحید ورائهم متمسّکین بما عندهم من الظّنون و الأوهام یشهد بذلک البحر الأعظم فی هذا المقام الرّفیع یا ملأ الأرض لعمر اللّه ما اردت لکم الّا نجاتکم و ما ارید الّا تقرّبکم الی اللّه العزیز الحمید لا تمنعوا انفسکم عمّا ظهر بالحقّ ضعوا ما عند القوم و خذوا ما امرتم من لدی اللّه ربّ هذا السّبیل المستقیم یا حزب اللّه فی الدّیار اعلموا انّا اردنا لکم نوراً تمشون به فی ظلمات الأرض و یکون معکم فی عوالم ربّکم المهیمن علی کلّ صغیر و کبیر طوبی لنفس فازت بکلمة اللّه و شهدت بما شهد اللّه قبل خلق الأشیآء انّه هو اللّه لا اله الّا هو له العظمة و الکبریآء و له العزّة و الاقتدار لا تمنعه حوادث الدّنیا و لا تخوّفه نار الوغی قد حکم بالحقّ و بما ترتفع به مقامات الانسان اذ استوی علی العرش امام وجوه المقرّبین
یا اولیآء اللّه فی الشّین و الألف و الهآء انّ الکلمة الّتی خرجت من خزائن عنایة ربّکم الرّحمن انّها تکون کنزاً لکم عند فضّال امین انّا نوصیکم و الّذین آمنوا بما ترتفع به مقاماتکم بین الأحزاب انّه هو المشفق الآمر العلیم ینبغی للانسان ان یظهر منه ما یکون ذکره باقیاً ببقآء الملک و الملکوت و یستضیء به الوجوه فی کلّ عالم من عوالم ربّها المقتدر القدیر افرحوا بآیات اللّه و ذکره انّه ذکرکم فی السّجن الأعظم بما لا یعادله شیء من الأشیاء یشهد بذلک کلّ صادق بصیر
یا اهل مجد اسمعوا ندآء المظلوم انّه یهدیکم الی مقام ارتفع بالحقّ من لدی اللّه ربّ الأرباب قد نصب خبآء المجد علی اعلی المقام طوبی لکم بما نبذتم الأوهام آخذین ما امرتم به من لدی اللّه مولی الأنام انّا ذکرنا الّذین اقبلوا الی الوجه و الامآء اللّائی آمنّ باللّه فالق الأصباح ایّاکم ان تمنعکم الأوهام عن الاتّحاد او النّفاق عن الاتّفاق خذوا ما امرتم به من لدی اللّه منزل الآیات نعیماً لمن فاز بآیاته و نطق بثنائه و توجّه بوجهه و اقبل بقلبه الی مشرق الأنوار
و اردنا ان نذکر اولیآء اللّه فی الخآء و اللّام لیجدوا نفحات الوحی و یتّخذوا لأنفسهم سبیلاً الی اللّه مالک یوم المآب و نذکر فیه من احبّنی و اراد مولاه لیجذبه الذّکر الی المقام الأعلی و یبشّره بما قدّر له من لدی اللّه مظهر البیّنات و نذکر اولیائی هناک و نبشّرهم بما قدّر لهم و نذکّرهم بآیات لا تعادلها الأذکار ایّاکم ان تمنعکم وساوس الملحدین و شبهات النّاعقین قوموا علی الأمر باستقامة تضطرب بها افئدة کلّ مشرک مرتاب و نوصیکم بتقوی اللّه و بما انزله فی الألواح لا تحزنوا عمّا سمعتم من المشرکین انّهم ارتکبوا ما ارتکب قوم قبلهم سوف یرون جزآء اعمالهم وعداً من لدی اللّه المقتدر المختار البهآء من لدنّا علیکم و علی امآء اللّه اللّائی سمعن و آمنّ فی یوم القیام
انّ المظلوم اراد ان یذکر احبّائه فی ارض السّلطان لیفرحوا بذکره و یتذکّروا بآیاته و یطمئنّوا بفضله و تستضیء وجوههم من نور اشرق و لاح من افق ارادة اللّه مالک الأدیان انصروا ربّکم بجنود الحکمة و البیان و الأعمال و الأخلاق هذه من سنّة اللّه فی هذا الظّهور الأعظم یشهد بذلک مکلّم الطّور الّذی به ارتفعت سمآء العرفان ایّاکم یا اولیائی ان تعترضوا علی احد توکّلوا علی اللّه فی کلّ الأمور انّه مع احبّائه فی کلّ الأحوال لا یعزب عن علمه من شیء یشهد و یری و هو المقتدر البصّار کونوا متمسّکین بحبل اللّه الأعظم بحیث لا یمنعکم اصحاب الضّلال
یا قلم انّ مالک القدم اراد ان یذکر اولیائه فضلاً من عنده و هو العزیز الفضّال یا اولیائی فی نظام اتّبعوا امر اللّه و سننه ثمّ انصروه بأخلاق تستضیء بها الآفاق ینبغی لکلّ نفس بأن ینصر اللّه بما یرتفع به امره بین العباد قد حرّم فی الکتاب حکم الجدال یشهد بذلک امّ الکتاب فی اعلی المقام طوبی لفقیر اقبل بقلبه الی بحر الغنآء و لعلیل اراد الشّفآء و لقاعد قام علی خدمة امر اللّه بخضوع و اناب لعمر اللّه قد ظهر ما کان مسطوراً فی کتب اللّه و مستوراً عن الأبصار انصروا ربّکم بالأعمال و بما ترتفع به مقاماتکم بین الأحزاب کذلک تحرّک قلم العدل و نطق بما یقرّبکم الی مطلع البیان قد حضر اسمائکم لدی المظلوم و انزل لکم من سمآء العطآء ما عجزت عن ذکره الأقلام طوبی لکم و لأمة آمنت باللّه فی هذا الیوم الّذی اتی الحقّ بالحجّة و البرهان
یا اهل الهآء و المیم انّ المظلوم اقبل الیکم فی هذا الحین من شطر السّجن و یذکّرکم بآیات اللّه المهیمن القیّوم قد ذکرناکم فی الواح شتّی بذکر تضوّعت منه رائحة الرّحمن لو کنتم تعلمون قد ذکرکم الأمین مرّة بعد مرّة و اراد لکم ما یؤیّدکم علی عمل یکون باقیاً فی الأعصار و القرون اشکروا ربّکم الرّحمن انّه انزل لکم ما یجد منه المخلصون عرف اللّه العزیز الودود ایّاکم ان یمنعکم شیء من الأشیآء عن اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّ الفضل کان بینکم و ذکرکم نسأل اللّه ان یؤیّده و یؤیّدکم علی ما یحبّ و یرضی انّه هو الحقّ علّام الغیوب
بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنوید جناب امین علیه بهائی و جناب فضل علیه عنایتی اولیای آن ارض را ذکر نمودهاند نفوس مطمئنّۀ مستقیمۀ راضیه لازال لدی اللّه مذکور بوده و هستند لعمر اللّه از قلم اعلی ذکرشان در صحیفۀ حمرا مذکور این ذکر را محو اخذ نکند و تغییر راه نیابد هر بصیری آگاه و هر خبیری گواه آنچه از قلم اعلی جاری شده شبه و مثل نداشته و ندارد ولکن مفترین اهل بیان فوق حزب قبل باوهام تشبّث جستهاند و تمسّک نمودهاند بعضی از دوستان الهی بمقتضیات حکمت بالغه ذکرشان بر حسب ظاهر مذکور نه ولکن در کتاب مذکور و بخاتم عزّ مختوم هنیئاً لهم و مریئاً لهم انّه یشهد و یری و هو السّمیع البصیر جمیع احبّا را بفضل و عنایت حقّ بشارت میدهیم و همچنین ابناء خلیل و ورّاث کلیم را عنداللّه هر یک مذکور از صغیر و کبیر و اناث و ذکور بر کل لازم است تمسّک نمایند بآنچه سبب تقدیس نفوس و اقبال عباد است قلم نصح الهی در لیالی و ایّام ذکر فرموده آنچه را که فرات رحمت از او جاری و انوار فضل از او مشهود طوبی از برای نفوسی که بآن تمسّک جستند و ویل لکلّ غافل مردود البهآء من لدنّا علیکم و علی الّذین شهدوا بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرضین الحمد له اذ هو مقصود العارفین و محبوب افئدة المخلصین یا حسن اذا وجدت عرف رحیق بیانی و رأیت امواج بحر حکمتی قل
الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و عرّفتنی و اسمعتنی ندائک الّذی به انجذبت افئدة المخلصین من عبادک و الموحّدین من خلقک و اخذتنی عنایاتک من کلّ الجهات بأسبابک یا مسبّب الأسباب الی ان وردت البقعة النّورآء المقام الّذی جعلته مشرق آیاتک الکبری و مطلع صفاتک العلیا و اریتنی ما کان امل المقرّبین من قبل و من بعد و مطاف الکرّوبین فی هذا الحین الّذی فیه تنادی الأوراق و الأشجار و الأثمار و ما خلق فی الأرض و السّمآء تاللّه قد ظهر ما کان مکنوناً فی ازل الآزال اقبلوا بقلوبکم و لا تتّبعوا کلّ مشرک مرتاب ای ربّ اسألک بلآلئ بحر عرفانک و تجلّیات انوار شمس فضلک ان تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک بحیث لا تمنعنی اسیاف العالم و لا ضوضآء الأمم ای ربّ تری الذّلیل قائماً امام عرش عزّتک و الفقیر متمسّکاً بحبل غنائک اسألک ان لا تخیّبنی عمّا عندک قدّر لی و لأولیائک ما یقرّبهم الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال
* * *
انّ فی ابتلآء مالک الامکان فی کلّ الأحیان لآیات لمن فی الأکوان قد قبل الشّدّة لرخآء البریّة و المشقّة لراحة من فی الامکان نفسی لفضله الفدآء و کینونتی لرحمته الفدآء و روحی لعنایته الّتی احاطت الآفاق ما اصبح الّا و احاطته ظلمات الاشارات من الّذین کفروا باللّه منزل الآیات و انّه لا یمنعه شیء عمّا اراد فی امر اللّه مالک یوم التّناد مرّةً ینادی بلسانه المبین و طوراً یشیر باصبع الیقین و یدع الکلّ الی اللّه مالک الرّقاب لو نذکر ما ورد علینا لتنفطر السّمآء و تخرّ الجبال انّ الّذین کفروا افتخروا بما عندهم من الألقاب انّ الأخرس سمّی نفسه بالقدّوس و ادّعی فی نفسه ما ادّعی الخنّاس و الآخر سمّی نفسه بسیف الحقّ و قال انّی انا فاتح البلاد قد بعث اللّه من ضرب علی فمه لیوقننّ الکلّ بأنّه ذنب الشّیطان قطع من سیف الرّحمن قد کان ان ینتظر ایّام عزّه و ظهوره بما وعده من کفر باللّه فالق الأصباح کذلک یأخذ اللّه من اعرض عنه و قام علی تضییع امره بین العباد فلمّا هلکوا سرت اریاح الرّبیع و فتحت ابواب السّمآء و امطر السّحاب طوبی لمن فاز بعرفان اللّه فی ایّامه و انقطع بکلّه عن کلّ الجهات قل أ و لم یکفکم ربّ السّموات و الأرض انّه قد اتی بالحقّ باسمه المهیمن علی الابداع انّک نوّر قلبک بمصباح الأعظم الّذی اوقده مالک القدم ثمّ استقم علی الأمر بسلطان ربّک المقتدر المختار
* * *
بسمه المذکور الّذی کان مقدّساً عن الأذکار
انّ فی تغمّس البهآء فی بحر البلآء و تقمّصه قمیص القضآء لآیات لأولی الأبصار ان یا اولی النّظر لو تنظرون بالبصر الأنور الی هذا المنظر الأکبر ترون قمیص مالک القدر مرشوشاً بدمآء البغضآء من اولی الفحشآء تاللّه بأعمالهم ناحت الأعمال و بأفعالهم تغیّر طراز اللّه بین السّموات و الأرضین یدّعون ما لا یفعلون و یقولون ما لیس فی قلوبهم الا انّهم من الصّاغرین اذا یرون الرّاسخین یقولون انّا آمنّا باللّه الملک الحقّ المتعالی العزیز المنیع و اذا یقعدون مع امثالهم یشربون ما ارادوا و یتکلّمون بأهوآء انفسهم الا انّهم من المغرقین یفرحون بما عندهم ان عرفوا ناحوا سوف یأخذهم قهر اللّه و غضبه انّه اشدّ المنتقمین لعمری رحمتی سبقت غضبی و اصطباری احاط العالمین ان یا اهل البهآء ان استمعوا النّدآ من شطر الکبریآء من سدرة القضآء علی البقعة البیضآء انّه لا اله الّا هو المقتدر القدیر انّ فی صبری لحکمة و لحلمی حکم اخری ما اطّلع بها احد الّا اللّه العزیز الحکیم قوموا علی الذّکر و الثّنآء بین ملإ الانشآء هذا خیر لکم ان انتم من العارفین یا ایّها المذکور لدی العرش ان اشکر ربّک بما تحرّک علی ذکرک قلم اللّه العزیز الحمید کن علی شأن تلوح من وجهک نضرة المحبوب و تفوح من اعمالک نفحات امر ربّک العزیز البدیع
* * *
انّا اخبرنا النّاس بأیّام الشّداد و ما یحدث فیها فی لوح عزّ مسطور الّذی سطر فیه ما قضی من لدن مهیمن قیّوم لئلّا یضطرب احد حین ظهور ما قدّر فیها فضلاً من لدنّا علی المخلصین فلمّا اشرقت شمس البلآء عن افق القضآء وجدنا المخلصین علی خطر عظیم قل فأنصفوا یا قوم انّ الموت یأتیکم و هذا حقّ لا ریب فیه و یأخذ کلّ صغیر و کبیر و لمّا کان الأمر کذلک أ تفدون فی سبیل اللّه خیر او الموت علی الفراش فتبیّنوا یا ایّها المنصفین قل انّ الرّوح خلق للفدآء لو انتم من العارفین قل انّا نسأل اللّه بذلک لو انتم من الکارهین تاللّه لو لم یکن مخالفاً بما نزل فی الألواح لقبّلت ید الّذی یسفک دمی فی سبیل محبوب العالمین و قدّرت عمّا ملّکنی اللّه له ارثاً ولو انّه یستحقّ بذلک نقمة اللّه و سخطه ثمّ قهره و غضبه بدوام اللّه الملک العادل الحکیم انّ الّذینهم قتلوا و ما قتلوا اولئک حینئذ فی الرّفیق الأعلی مع النّبیّین و المرسلین انّ اللّه لو یکشف الغطآء عن ابصار الّذینهم غفلوا کلّهم یفدون ارواحهم حبّاً لذلک المقام ولکن ستر عنهم و کشف لقوم آخرین فضلاً من لدنه لعباده المنقطعین
انّک یا ذبیح اذا اردت مشهد الفدآء لا ترض البدآء ان افد جسدک حبّاً الی الملإ الأعلی مقام الّذی لا یذکر بالبیان فوربّک الرّحمن قد جعل اللّه ذکره بکراً ولو ذکر بألسن العالمین انّه ما ذکر ابداً لأنّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ یدرک ما خلق فی هذا العالم و عن ورائه لا یطیر طیور افئدة العارفین الّا من جعل اللّه بصره مقام بصره انّه یشهد و یستر حکمة من لدن عالم حکیم و الّذی آمن بهذا الظّهور انّه فدی فی سبیل اللّه و انّا کنّا شاهدین ان اطمئنّ فی نفسک انّ اللّه کتب لک اجر من استشهد فی سبیله و یعصمک عن حدّ الحدید ان تکون ثابتاً علی امره و تبلّغ امره بالحکمة علی ما تستطیع به و انّه ما یکلّف نفساً فوق طاقتها انّه غفور رحیم و انّی لأشکونّ الیک عن الّذین یسفکون الدّمآء بعد الّذی انت تعلم بأنّا نهینا العباد عن ذلک فی کلّ الألواح و کان اللّه لشهید و خبیر قل یا قوم قد بعثنی اللّه للألفة و الاتّحاد اتّقوا اللّه و لا ترتکبوا ما یرجع به الضّرّ الی اصل الأمر و انّ هذا لظلم عظیم انّ الّذینهم یدعون امر اللّه عن ورآء ظهورهم و یرتکبون ما نهوا عنه اولئک فی غفلة مبین قل ان تحبّون الجهاد فی سبیل اللّه جاهدوا مع انفسکم و انّ هذا لجهاد کبیر انّک اسمع قولی طهّر قلبک و قلوب العباد عن اشارات المشرکین کلّها ثمّ استقم علی سریر الایقان فی ظلّ ربّک الرّحمن و انّه یکفیک عن المحتجبین و انّا علمنا بأن غشّت الهآء حجبات الوهم و منعته الأسمآء عن الورود فی ملکوت اللّه و کان من الرّاقدین و ما نفعه الذّکری انّه لا یزید الظّالمین الّا خسران مبین انّه یسترضع من ثدی الوهم ما جآء حین فطامه فکیف بلوغه لذا منع عمّا وعد فی الکتاب و صار محروماً من نفحات اللّه العلیم الحکیم فسوف یقول وا حسرتا علیّ بما فرّطت فی جنب اللّه و کنت من الغافلین قل بعد اعراضک عن هذه الآیات هل تحسب نفسک من الّذی آمن بما نزل فی البیان تاللّه اذاً یضحک علیک کلّ الأشیآء و یتبرّأ منک کلّ العالمین طوبی لبصیر یشهدهم فی بحر الغفلة و یقول الحمد للّه الّذی عصمنی بفضل من عنده و انقذنی من غمرات الوهم و جعلنی من الفائزین کذلک القینا ما ینفعک رحمة من لدنّا علیک و علی الموقنین و البهآء علیک و علی ابنک نسأل اللّه بأن یرزقه و ایّاک خیر ما قدّر للمقرّبین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
انّا انطقنا النّبیل قبل علیّ فی صغره لیشهدنّ النّاس قدرتی و سلطنتی ثمّ عظمتی و کبریائی ولکن احبّائی الجهلآء اتّخذوه شریکاً لنفسی و فسدوا فی البلاد و کانوا من المفسدین ملاحظه نما که چه قدر ناس جاهلند نفوسی که تلقاء حضور بودهاند معذلک رفتهاند و چنین سخنها انتشار دادهاند قل انّه عبد من عبادی قد خلقناه بقدرتی و انطقناه لثنآء نفسی بین العالمین و اگر آنی از ظلّ امر منحرف شود معدوم صرف خواهد بود قل یا قوم انّ ما سوائی قد خلق بقولی انّه و امثاله من الّذین انبتهم اللّه من هذا الشّجرة هم سحائب الرّحمة و غمائم الفضل و سرج الهدایة و ادلّائی بین البریّة ان یکوننّ ثابتاً علی امری و انّ ربّک ما اتّخذ لنفسه شریکاً و لا شبیهاً و لا وزیراً و لا نظیراً و لا ندّاً و لا ضدّاً و لا مثالاً کذلک اشرق الحکم و قضی الأمر من لدی اللّه العلیّ العظیم
* * *
انّا فی بحبوحة البلآء دعونا اهل الانشآء الی اللّه مالک الآخرة و الأولی یشهد بذلک عباد مخلصون و اذا اظهرنا الأمر اضطربت افئدة الأقویآء و تزلزلت ارکان الأمرآء ولکنّ القوم فی حجبات انفسهم میّتون قد ورد علینا ما لا ورد علی احد بذلک ناحت القلوب و تذرّفت العیون لن یحصی احد بلایای الّا الحقّ علّام الغیوب قد قضت ایّامی اکثرها فی سجون البلاد و کنّا شاکراً فی کلّ الأحوال و راضیاً بما ورد علینا فی سبیل اللّه المهیمن القیّوم کم من فجر طلع و سمع ندائی و کم من اصیل وجدنی ناطقاً بذکر اللّه العزیز الودود و کم من لیل ما ادرکنی نائماً بل ناح لضرّی و بلائی و ما ورد علیّ فی هذا السّبیل الممنوع ینبغی لکلّ من آمن باللّه ان یتّبع مولاه علی شأن لا تمنعه حجبات العباد و لا تخوّفه جنود غافلون
* * *
بسمی النّاطق الظّاهر العلیم الحکیم
انّا نحبّ ان نذکر و نقرأ ما انزلناه علی محمّد رسول اللّه أ لم یأن للّذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر اللّه سبحاناللّه در لیالی و ایّام آیات الهی و بیّنات صمدانی بمثابۀ غیث هاطل از سماء اراده نازل معذلک کل غافل الّا من اخذته ید الاقتدار و انقذته عن طین الأوهام امروز ظاهر شده آنچه که در جمیع کتب قبل و بعد قلم اللّه کل را بآن بشارت داده و ذکر نموده آیا چه شده که آذان عباد از اصغاء ممنوع و ابصار از مشاهده محروم ید عطای ربّانی در این ایّام نورانی رحیق بیان و کوثر عرفان را مبذول داشته هیچ مقبلی از این فیض اعظم و عنایت کبری بینصیب نماند یا حزب اللّه یوم یوم انبساط و نشاط است در یکی از الواح این کلمات عالیات از قلم اعلی نازل قلنا روز روز نشاط و انبساط است نشاط از چه از صهبای محبّت الهی در این فجر روحانی طوبی از برای نفسی که خود را از کوثر بیان مقصود عالمیان مقدّس نمود و باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام فرمود قیامی که عزّت اعدا و ثروت اشقیا آن را حرکت ندهد و از استقامت حقیقی بازندارد بگو یا حزب اللّه یوم یوم اللّه است دعوا ما عند القوم و عزّهم و ثروتهم و قدرتهم و فنونهم و علومهم و غنائهم ورائکم متمسّکین بما اشرق و لاح و سطع و فاح من افق سمآء ارادة اللّه ربّ العالمین براستی میگویم اگر نفسی فیالحقیقه لوجه اللّه بر تبلیغ امر قیام نماید البتّه در جمیع اشیاء بیانش نافذ و ذکرش متصرّف و ندایش محیط انّه هو المقتدر المهیمن العزیز الوهّاب
یا ابن ابهر علیک بهآء اللّه و نوره جناب اسد علیه بهائی حاضر و مکرّر شما را ذکر نموده و از فیّاض حقیقی طلب عنایت کرده و نامههای آن جناب را بساحت اقدس ارسال داشته هر کلمۀ آن گواهی داده بر توجّه و استقامت و خدمت آن جناب اصلاح بعضی امورات را ذکر نمودی بطراز قبول و عزّ رضا فائز و مزیّن نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی اعلآء کلمته بین الغافلین من عباده انّه علی کلّ شیء قدیر این ایّام من غیر ستر و حجاب و تعویق و تأخیر سفینۀ بیان بر بحر معانی متحرّک و جاری بگو یا حزب اللّه توجّه نمائید یوم یوم نصرت است خود را محروم منمائید سبحاناللّه بعضی از نفوس معرضۀ غافله از اصغاء ندای الهی و مشاهدۀ جواهر و لآلی خزائن قلم اعلی محروم و ممنوعند آیا بچه حجّت و برهان بحضرت مبشّر ایمان آوردهاند و از مرسل و منزل او غافل و محجوبند امروز جمیع مرسلین از فردوس اعلی و جنّت علیا ندا مینمایند و میفرمایند یا ملأ الأرض خود را از وساوس نفس و هوی مطهّر نمائید و قصد افق اعلی کنید امروز مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی و ندایش از جمیع جهات مرتفع یا ابن ابهر بشنو ندای مظلوم را کمر خدمت را محکم کن و بذکر و ثنای حضرت مقصود مشغول باش شاید نفوس بعیده قصد قرب نمایند و گمراهان سبیل الهی را بیابند ظاهر شده آنچه که از اوّل ظهور ابوالبشر الی حین شبه و مثل نداشته طوبی لأذن سمعت ندآء اللّه المهیمن القیّوم و لبصر رأی منظره العزیز المحبوب کتاب اللّه ینطق امام الوجوه یمشی و یبشّر العباد الی افق لاح منه نیّر عنایة ربّهم الغفور قل یا ملأ المعرضین ذروا ما عندکم تاللّه قد اتی الموعود بسلطان مشهود به ماج بحر البیان و هاج عرف العرفان و ظهرت اسرار ما کان و ما یکون انظروا انظروا قد جری من بیانه فرات البرهان و ظهر کنز اللّه العزیز المکنون لعمری لا تمنعه شبهات الّذین اعرضوا عن الوجه و لا اشارات کلّ غافل محجوب اذکر من قبلی اولیائی و بشّرهم بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الوجود من الغیب و الشّهود قل أ فی اللّه شکّ ام فیما نزّل من سحاب الاراده ام فی سلطانه الّذی احاط الجنود و الصّفوف قل انّه ما اراد الّا اظهار امر اللّه المهیمن القیّوم و ارتفاع مقاماتکم یشهد بذلک من عنده علم کلّ شیء فی کتابه العزیز المخزون قل یا اولیآء اللّه و احبّائه افرحوا بما جرت اسمائکم من لسان العظمة و اذکارکم فی لوحه المبارک العزیز المحتوم کذلک اشرقت شمس البیان من افق سمآء البرهان فضلاً من عند اللّه منزل هذا الرّقّ المنشور البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علی اولیائی و احبّائی و علی کلّ ثابت راسخ متمسّک بحبل اللّه العزیز الودود
ذکر بعضی که من غیر شعور نطق مینمایند نمودی باید در جواب گفته شود الحمد للّه که مثل آن نفس غافلۀ ظالمۀ مفتریه مابین اهل حقّ نبوده و نیست این مقام شکر است نه شکایت بقای او از اوّل الی حین دلیل است بر نفاق و تزویر و کذبش چه اگر بصدق تکلّم مینمود بمثابۀ نورین نیّرین و اصفیای قبل و بعد عروج نموده بود لعمر اللّه بر منبر ارض صاد و حضور ابن شیخ باقر تکلّم نموده بآنچه که اکباد مقرّبین و مخلصین محترق حال در شهادت و انفاق و تسلیم و رضای نفوس مطمئنّۀ مقدّسه تفکّر نمائید و همچنین در نفوس مفتریۀ کاذبه هر یوم مشاهده مینمائید که بچه دسائس متمسّکند نزد معرض معرض و نزد مقبل مدّعی ایمان لعمر اللّه عالم صدق و صفا را آلوده نموده هر یوم بتدبیری وجود مضطرب خود را حفظ مینماید بگو ای دوستان امروز آفتاب حقیقت از افق سماء سجن عکّا ظاهر و باهر و ناطق ما منعه ظلم الجبابرة و لا سطوة الفراعنة و لا شبهات الّذین کفروا بیوم الدّین للّه الحمد در آنی خود را ستر ننمودیم من غیر ستر و کتمان امر اللّه را تبلیغ نمودیم من شآء فلیؤمن و من شآء فلیکفر انّ اللّه هو الغنیّ الحمید
این ایّام فکر جدیدی بخاطر آن نفوس مجعولۀ خائنه رسیده اراده کردهاند کتاب اللّه را سرقت نمایند و محو کنند قل ویل لکم یا اعدآء اللّه و ظهوره و امره اتّقوا و لا تکونوا من الظّالمین بیان پارسی کتابیست عظیم چه که مشعر و مدلّ بظهور حقّ جلّ جلاله است فیالحقیقه انسان متحیّر است نسأل اللّه ان یأخذهم بقهره و یمنعهم بسلطانه یا ایّها النّاظر الی الوجه بعینه کلمات قبل ظاهر شده بمثابۀ حزب موهوم با یکی از اصحاب مکالمه نمودهاند انّ الموقن تمسّک بالبیان طرف مقابل ذکر نمود بیان شما صحیح نیست گفت آن بیانی که خدمت شماست فأت به گفت آنهم صحیح نیست گفت بیان صحیح کجاست گفت در جزیره است مقصود معلوم حال ملاحظه کنید چه عرف مکروهی از آن کلمه منتشر است نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی الرّجوع و الصّدق و یوفّقهم علی الانابة لدی باب فضله انّه هو الجواد الکریم
ذکر بعضی را طلب نمودی انشآءاللّه کرّۀ اخری ارسال میشود اطمئنّ بفضل مولاک و کن من الفرحین
* * *
انّا ندع الامم الی مطلع القدم و نبشّر العالم بهذا الاسم الّذی به فکّ ختم رحیق البقآء و انجذب اهل مدائن الاسمآء لعلّ النّاس یتنبّهنّ و یتوجّهنّ الی اللّه المهیمن القیّوم قد اضآء العالم من انوار وجه ربّه الرّحمن ولکنّ الامکان اکثرهم لا یشعرون قد اصبحت الشّمس مغطّیة بسحاب الاوهام بما ورد علیها من الّذینهم لا یفقهون قل یا قوم خافوا اللّه و لا تمنعوا الحقّ عمّا اراد لکم ان اقبلوا بوجوه بیضآء ثمّ استمعوا ما یأمرکم به فیهذا المقام الممنوع قد ذکرناک من قبل و تلک مرّة بعد اخری فضلاً من عندنا لتشکر مولی العالم و تذکره بهذا الاسم المحبوب
* * *
انّا ندع الامم الی مطلع القدم و نبشّر العالم بهذا الاسم الّذی به فکّ ختم رحیق البقآء و انجذب اهل مدائن الاسمآء لعلّ النّاس یتنبّهنّ و یتوجّهنّ الی اللّه المهیمن القیّوم قد اضآء العالم من انوار وجه ربّه الرّحمن ولکنّ الامکان اکثرهم لا یشعرون قد اصبحت الشّمس مغطّیة بسحاب الاوهام بما ورد علیها من الّذینهم لا یفقهون قل یا قوم خافوا اللّه و لا تمنعوا الحقّ عمّا اراد لکم ان اقبلوا بوجوه بیضآء ثمّ استمعوا ما یأمرکم به فیهذا المقام الممنوع قد ذکرناک من قبل و تلک مرّة بعد اخری فضلاً من عندنا لتشکر مولی العالم و تذکره بهذا الاسم المحبوب
* * *
انّا نذکر من اراد الوجه و نطق بثنآء اللّه مالک الوجود هذا یوم فیه قام النّاس للّه المهیمن القیّوم و هذا یوم اخبر به اللّه و بشّر به العباد بقوله ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و ذکّرهم بأیّام اللّه کذلک قضی الأمر من لدی اللّه ربّ ما کان و ما یکون هذا یوم فیه مرّت الجبال و القوم اکثرهم لا یفقهون قد حضر کتابک لدی المظلوم و سمعنا ما نادیت اللّه ربّ البیت المعمور قد فاز حنینک بالاصغآء و انزلنا لک ما لا یعادله شیء من الأشیآء و لا کنز من الکنوز تمسّک بالحبل الأعظم و تشبّث بذیل اللّه ربّ المقام المرفوع الّذی فیه نطق لسان العظمة و دعا الکلّ الی مقرّه المحمود من النّاس من اخذه جذب آیات ربّک علی شأن نبذ العالم مقبلاً الی اللّه مالک القدم اقبل و سمع و اجاب و فاز بما کان مذکوراً فی افئدة الأنبیآء و مسطوراً من القلم الأعلی فی لوحی المحفوظ قد اردت الغفران من عمّان رحمة ربّک الرّحمن انّا طهّرناک فضلاً من عندنا بمآء العنایة و الألطاف انّ ربّک هو المشفق العطوف انّک اذا وجدت عرف کلماتی و فزت بأثر قلمی ذکّر ایّامی و ما ورد علیّ من اعدائی الّذین نبذوا امر اللّه عن ورائهم بما اتّبعوا کلّ عالم مردود و کلّ جاهل متروک قد افتی علینا الّذین عند ذکرنا قاموا و قالوا ما قالوا و لمّا اظهرنا الأمر اعرضوا عنّا و اعترضوا علینا بظلم ناح به اهل الملکوت انّا نوصیک بما یرتفع به امر اللّه هذا ما ینبغی لمن اقبل الی الأفق الأعلی فی هذا الیوم الموعود البهآء علی اهل البهآء الّذین تمسّکوا بعهد اللّه و میثاقه و عملوا بما امروا فی لوحه المسطور الحمد للّه مالک الملوک و سلطان الجبروت
* * *
انّا نذکر من اقبل الی اللّه و تمسّک بالعروة الوثقی الّتی اظهرناها بهذا الاسم العظیم طوبی لقاصد قصد المقصود و لطالب توجّه الی اللّه ربّ العالمین قد سبقت رحمتنا العالم و احاط کرمنا من فی السّموات و الأرضین انّا نأمرک بالاستقامة الکبری علی حبّ ربّک مولی الوری تمسّک بها منقطعاً عن المریبین قد تضوّعت رائحة القمیص و هاج عرف اللّه بین کلّ صغیر و کبیر نعیماً لمن فاز به و ویل للغافلین ان افرح بذکر المظلوم ایّاک انّه یذکر احبّائه بعد الّذی یکون بین ایدی الظّالمین کذلک ارتفع صریر قلمی و ماج بحر رحمتی فضلاً من عندی علیک ان اشکر و قل لک الحمد یا مطلوب الطّالبین
* * *
انّا نذکر من اقبل الی الوجه و آمن باللّه الفرد الخبیر ان یا طالب انّ المطلوب ینادیک من سجنه العظیم و یذکرک بذکر لاح به افق البیان و تزیّن کلّ هیکل بطراز اسمی الحکیم ان افرح بما توجّه الیک البحر الأعظم من هذا المقام البعید و یدعوک الی اللّه خالصاً لوجهه یشهد بذلک کلّ الأشیآء ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین لعمر اللّه قد ربح من اقبل الی الأفق الأعلی و خسر کلّ من اعرض فی هذا الیوم البدیع طوبی لمن توجّه بسمعه الی السّدرة الّتی تنادی بین العالم و لبصر رأی هذا المنظر الکریم قل
یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء اسئلک بأن تجعلنی من الّذین شربوا رحیق الاستقامة من ایادی عطائک و قدّرت لهم خیر الآخرة و الأولی فی صحائف امرک ای ربّ انا الّذی توجّهت الیک و قصدت کعبة لقائک و افق وصالک فاکتب لی ما ینبغی لجودک و احسانک انّک انت المقتدر المتعالی المعطی الکریم
* * *
انّا نسمع فی هذا الحین النّدآء الّذی ارتفع بین الارض و السّمآء کانّ المنادی هو اللّه ربّ العالمین فلمّا توجّهنا الیه بسمعنا الاطهر سمعنا یقول یا معشر البشر تاللّه قد ظهر المنظر الاکبر و جعله اللّه مقرّ عرشه العظیم یا اهل الامکان قد ظهر الرّحمن بالبرهان توجّهوا و لا تکونوا من الغافلین انّا ذکرنا لک ما اسمعنا اسمنا القیّوم الّذی هو هذا النّاطق الامین لتحمد و تشکر من خلقک و عرّفک هذا الیوم المنیر البهآء علی اهل البهآء من لدی اللّه العزیز الجمیل
* * *
انّا نشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو اقراراً بوحدانیّته و اعترافاً بفردانیّته و عظمته و سلطانه و نشهد انّک ارسلت الی المظلوم ما لا یعادله الکنز المختوم و کان احبّ عندی من کلّ الأشیآء المشهودة فی ملکوت الانشآء نسأله تعالی بأن یجزیک احسن الجزآء فی الآخرة و الأولی انّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ العرش و الثّری و ارسلنا الیک ما تشرّف باللّقآء لتجد منه عرف الشّفقة و العنایة لعمری انّ عرفه یجذبک الی مقام لا یذکر بالبیان الأمر بید اللّه مالک الامکان و مربّی الأدیان
* * *
انّه هو حینئذ حیّ فی هذا الأفق العزیز المنیر یشهد و یری و یقول مخاطباً لملإ المقرّبین طوبی لکم بما فزتم بلقآء اللّه و عرفانه و کسّرتم اصنام الوهم و الهوی و فزتم بأنوار الوجه فی هذه الأیّام الممتنع المنیع قل من عرف اللّه انّه فاز بلقائه و دخل جنّة الّتی کان قصر من قصورها معادل السّموات و الأرضین طوبی لهم بما استقرّوا علی فلک البهآء و انقطعوا عن الّذینهم کفروا باللّه العلیّ العظیم قل من اقبل الیه فقد اقبل الی اللّه و سفرائه و من اعرض عنه فقد اعرض عن مبدعه ثمّ عن المرسلین قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا الّذینهم نکثوا میثاق اللّه و نکصوا علی عقبیهم بالاعراض تاللّه انّهم ناکسوا رؤوسهم فی تلک الأیّام فی محضر ربّهم العزیز العلّام کذلک کان الأمر ولکنّ النّاس هم فی حجاب عظیم انّه لهو الّذی نطق فی کلّ شیء بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا العزیز الکریم و ینطق حینئذ فی کلّ شیء بأنّی انا محبوب العارفین و مقصود العالمین و بهآء من فی السّموات و الأرضین
قل کلّ ما یخرج من فمه انّه لمحیی الأبدان لو انتم من العارفین کلّ ما انتم تشهدون فی الأرض انّه قد ظهر بأمره العالی المتعالی المحکم البدیع اذا استشرق عن افق فمه شمس اسمه الصّانع بها تظهر الصّنایع فی کلّ الأعصار و انّ هذا لحقّ یقین و یستشرق هذا الاسم علی کلّ ما یکون و تظهر منه الصّنایع بأسباب الملک لو انتم من الموقنین کلّ ما تشهدون ظهورات الصّنعیّة البدیعة کلّها ظهر من هذا الاسم و سیظهر من بعد ما لا سمعتموه من قبل کذلک قدّر فی الألواح و لا یعرفها الّا کلّ ذی بصر حدید و کذلک حین الّذی تستشرق عن افق البیان شمس اسمی العلّام یحمل کلّ شیء من هذا الاسم بدایع العلوم علی حدّه و مقداره و یظهر منه فی مذ الأیّام بأمر من لدن مقتدر علیم و کذلک فانظر فی کلّ الأسمآء و کن علی یقین منیع قل انّ کلّ حرف تخرج من فم اللّه انّها لأمّ الحروفات و کذلک کلّ کلمة تظهر من معدن الأمر انّها لأمّ الکلمات و انّ لوحه لأمّ الألواح فطوبی للعارفین و هذا ما نزل فی ظاهر الأمر و من کان ناظراً الی حکم الباطن یوقن بأنّ فی کلّ حرف نزلت من سمآء بیان ربّکم الرّحمن لکنز روح الأوّلین و الآخرین و لا یعادلها کلّ ما خلق بین السّموات و الأرضین
کذلک نزّلنا علیک الآیات بالحقّ لأنّ لک قدّر شأن من الشّؤون ان تستقیم علی امر هذا المسجون الغریب الّذی حبس فی هذه الأرض و اعترضوا علیه عباده المستضعفین الّذین آمنوا به فی ظهور قبله فلمّا ظهر فی قمیص آخر کفروا به الا لعنة اللّه علی الکاذبین انّهم کانوا ان یستروا وجوههم خوفاً من انفسهم فلمّا اظهرنا الأمر بسلطان مبین خرجوا عن السّتر و الکتمان و حاربوا باللّه ربّهم الرّحمن الرّحیم کذلک یظهر اللّه خافیة صدور الّذینهم کانوا فی مریة و نفاق عظیم انّک انت کن راعی اغنام اللّه ثمّ احفظهم من ذیاب الأرض و لا تکن من الغافلین لأنّ الذّئب یعوی عن خلفهم و ینتظر لیجد من فرصة کذلک بیّنّا لک الأمر لتکون من العالمین ان اجتمع عباد اللّه ثمّ احفظهم عن رمی الشّیاطین فسوف یظهر فی کلّ ارض آثارهم و هیاکلهم اذاً تجنّب منهم و توکّل علی اللّه العزیز المنیع بذلک اخبرنا عبادنا من قبل و نخبرک حینئذ فضلاً من لدنّا علیک و علی عبادنا الموقنین
قل یا قوم هذا علیّ بالحقّ قد جآءکم بآیاته ثمّ ببیّناته ثمّ ببرهانه الأعظم العظیم و ینطق کما نطق من قبل و یشهد بذلک کلّ منصف بصیر اتّقوا اللّه و لا ترتکبوا ما نهیتم عنه فی کلّ الألواح و لا تجادلوا بالّذی بارادة من عنده خلقتم و خلق اهل ملإ الأعلی ثمّ اهل سرادق العظمة و البقآء ثمّ اهل السّموات و الأرضین و انّه اشرق عن افق الأبهی فسبحان نفسه العلیّ الأعلی و جری عن یمینه انهار عزّ منیع من شرب قطرة منها لن یمت ابداً و هذا ما رقم من قلم القدرة علی لوح عزّ حفیظ قل یا قوم لا تحرموا انفسکم عمّا قدّر لکم و لا تکوننّ من الغافلین قل انّ الغلام ما اراد منکم شیئاً و یشهد بذلک کلّ منصف علیم و انفق روحه حبّاً لمن فی السّموات و الأرض لیطهّرهم عمّا یمنعهم عن الصّعود الی ملکوت اللّه المقتدر العلیم الخبیر و ورد علیه فی کلّ حین ما لا ورد علی سفرآء اللّه من قبل و انتم تصدّقوننی لو تکوننّ من المنصفین قل یا ملأ البیان یکفینی ملل القبل الّذین اعترضوا علیّ و وردوا فی کلّ حین ما بکت عنه عیون المقرّبین انتم فارحموا علی نفسی ثمّ علی انفسکم اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من الظّالمین قم علی الأمر بقدرتی و سلطانی و لا تخف من احد لو یعترض علیک کلّ الخلائق اجمعین أ تحبّ نفسک ازید عن نفس اللّه تاللّه هذا لا ینبغی لک لأنّک انت من الّذین کتبت اسمائهم علی الواح اللّه العلیم الحکیم انّ الدّنیا ستفنی لا ینبغی لأحبّائی بأن یلتفتوا الیها طهّر نفسک عنها و کن فی انقطاع مبین طیّر فی کلّ حین الی سمائی لتسمع نغماتی و تشرب عن کوثر حیوانی و تسیر فی ممالک انسی و افلاک قدسی و تطّلع بخفیّات امری کذلک یأمرک هذا القلم الأعلی لتستفرح فی نفسک و تکون علی استقامة بدیع فألق التّکبیر من قبل اللّه علی وجه امّک و اختک ثمّ بشّرهما ببشارات الرّوح لتکونا من المبشّرات فی لوح عزّ عظیم
ثمّ ذکّر من لدنّا عبدنا البا و کبّر علی وجهه من لدی اللّه ربّک و ربّ العالمین قل یا عبد أ تسکن فی البیت و کان المحبوب فی بلآء عظیم أ تستریح فی نفسک و کان الرّوح تحت اظفار المشرکین ایّاک ان تغفل عن ذکر ربّک و انّ بذکره تشتعل افئدة المخلصین الّذین قاموا علی حبّ اللّه و امره تاللّه انّهم لعباد الّذین یکبّرنّ علیهم اهل ملإ الفردوس ثمّ ملائکة المقرّبین قل انّ نصره فی تبلیغ امره ایّاکم ان تجاوزوا منه یا ملأ الموحّدین انّ الّذین یسفکون الدّمآء اولئک فی غفلة عظیم قل یا قوم لو تریدون ان تجاهدوا مع اعدآء اللّه اذاً جاهدوا مع انفسکم هذا اقرب بالتّقوی لو انتم من العالمین لو تقدرون فی انفسکم فأحیوا عبادنا المیّتین لیقومنّ بروح الایمان علی امر اللّه ربّهم و ربّ آبائهم الأوّلین قل یا قوم لا تسفکوا الدّمآء انّه حرّم علیکم فی الکتاب من لدن عزیز حکیم قل انّ اللّه قد بعثنی للایتلاف و الاتّحاد اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض و لا تکوننّ من الظّالمین من یعمل سوء یرجعه المشرکون الی نفسی المظلوم الفرید اتّقوا اللّه و لا ترتکبوا ما یرجع به الضّرّ الی سدرة اللّه الممتنع العزیز الرّفیع انّک انت فاطمئنّ بفضل اللّه و رحمته و انّ رحمته سبقت العالمین من یستقیم علی هذا الأمر انّه من اعلی الخلق عند اللّه و یطوف فی حوله اهل ملإ العالین و التّکبیر من اللّه علی ضلعک لتحمد اللّه ربّها و تکون من الشّاکرات فی لوح قدس حفیظ
ثمّ ذکّر من لدنّا عبدنا مهدی لیفرح بذکر اللّه و یکون من الرّاسخین علی هذا الأمر الّذی به انصعق کلّ من فی السّموات و الأرض الّا من عصمه اللّه بفضل من عنده و انّه لعلی کلّ شیء قدیر ان یا عبد قم علی امر اللّه و انّ قیامک علی امره لخیر لک عمّا خلق بین السّموات و الأرضین لا تمنع نفسک عن هذا الکوثر الّذی جری بالحقّ من اصبع ربّک العادل القدیم ثمّ اشرب منه باسمنا الأبهی و لا تخف من المشرکین الّذین اذا یروا کوثر الحیوان لم یشربوا منه و اذا یجدون مآء الصّدید لیکوننّ من الشّاربین طهّر نفسک عمّا یکرهه اللّه ربّک ثمّ تجنّب من اعدائه و تمسّک بهذه العروة المتین ان اجعل مرادک ما اراد اللّه ثمّ ارض بما قدّر لک و انّه لهو ارحم الرّاحمین ثمّ ذکّر من لدنّا ضلعک لتسرّ فی نفسها بذکر اللّه العلیّ العظیم و الرّوح علیک و علیها و علی ابنک و بنتک من لدن غفور کریم
ان یا محمّد بلّغ رسالات ربّک صدقاً و عدلاً ثمّ ذکّر النّاس بهذا النّبإ الأعظم العظیم لیقومنّ الکلّ علی ثنآء بارئهم بین الخلائق اجمعین کذلک غنّت الورقآء علی افنان دوحة البقآء لتجذبکم نغماتها و تقرّبکم الی اللّه ربّکم و ربّ العالمین و ینقطعکم عمّا سوی اللّه و یبلغکم الی مقرّ الّذی فیه استضآء وجه الرّحمن عن افق نفسه العلیّ العظیم طوبی لمن بلغ الی هذا المقام و سمع آیات ربّه و شرب من هذا الکوثر الّذی جری عن یمین العرش و یشربنّ منه عباد اللّه المنقطعین و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی الّذینهم انقطعوا عن کلّ شیء و طاروا فی هوآء محبّة ربّک الغفور الرّحیم
* * *
انّی انا اللّه لا اله الّا انا الرّحمن الرّحیم انّی انا اللّه لا اله الّا انا السّلطان العظیم انّی انا الّذی خلقت الموجودات بأمری و ذرئت الممکنات جوداً من عندی و انا المقتدر علی ما اشآء و انا العلیم الحکیم و بأمری اشرقت الشّمس عن افق السّمآء و غنّت عندلیب القدس بأنّ هذا لجمال اللّه فی ناسوت البدآء و ظهور اللّه فی ملکوت العلی و بطون اللّه فی جبروت البقآء و ساذج القدم فی هذا القمص المنیر البیضآء کذلک کنت من اوّل کلّ اوّل الهاً فرداً احداً وتراً صمداً باقیاً دائماً حیّاً مریداً مقتدراً عزیزاً قیّوما و اکون سلطاناً ملکاً حکماً عالماً قادراً ازلاً ابداً حیّاً دائماً کائناً معبودا
* * *
جناب ملّا رضا علیه بهآء اللّه زو
اوّل فجر برخواستیم و بارضیکه باسم حق مذکور است توجّه نمودیم و چون داخل شدیم جمیع را از کوثر لقا مسرور یافتیم از هر یک از اشجار و ازهار و اوراق و اثمار ندای الملک للّه اصغا نمودیم یا ایّها المقبل الی افقی سکر بیان رحمن بشأنی اشیای بستانرا اخذ نموده که هر ذرّهئی از ذرّات ترابش بترنّمات بدیعۀ منیعه بذکر حق جلّ جلاله مشغولند امروز روزیست که جمیع مقرّبین و مخلصین لقای او را از حق جلّ جلاله مسئلت مینمودند و کتب الهی بر این گفتار شاهد و گواه طوبی از برای نفوسیکه باصغای ندا فائز شدند و بمشاهدۀ افق مفتخر گشتند چشم از برای امروز است و گوش از برای این ایّام چه که ندای محبوب عالمیان مرتفعست و افق جمال بنور وجه منوّر جناب مسافر شما را ذکر نمود و این لوح امنع اقدس که جمیع عالم بحرفی از او معادله نمینماید نازل تا بآن مسرور شوی و بذکر حق جلّ جلاله ناطق گردی الامر بیده و هو الآمر الحکیم اگر دوستی یافتی از قبل مظلوم تکبیر برسان و بگو ایّاک ایّاک ان تمنع نفسک فی ایّام اللّه دع العالم بالاسم الاعظم انّه یحفظک و یهدیک الی صراط اللّه العزیز الفرد الواحد العلیم
* * *
اگر این عبد بخواهد ذکر احزان وارده نماید ممکن نه و احدی جز حقّ بر احصای آن قادر نه لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا حمد خدا را که اخوی را ملاقات نمودید و بر وضع حرکت و تفصیل او مطّلع شدید فواللّه الّذی لا اله الّا هو که آنچه در امر شنیدید جمیع از این عبد بوده و احدی مطّلع نه جز میرزا احمد که او هم خدمت شما رسیده و دیگر یکی از اخوان که به کلیم معروف است و در این ارض حاضر و مصلحت ذکر و انتشار اسم او را این دو دیدند چه که این عبد بسیار معروف بوده و اکثری از اهل مناصب بعداوت ثابت لذا اسم او مذکور شد و چه مقدار در وصفش ذکر و تحریر شده و کل باسم نقطۀ اولی مشهور و از این مراتب گذشته چه مقدار در تعلیم و تربیت و حفظش جهد و سعی مبذول شد و در موارد بلایا مستور و در مواقع قضایا منهزم و این عبد مابین اعدا مبتلا و آن جناب استماع نمودهاند که چه مقدار ظلم و اعتساف تحمّل نمودم فواللّه شبی آسوده و مطمئن نیاسودم و کفی باللّه شهیدا البتّه اجتماع اهل عراق و علمای عجم را استماع نمودید که چگونه بر عناد قیام نمودند تا آنکه بفضل اللّه دست قدرت الهی جمیع را مخذول نمود و باین ارض وارد شدیم اخوی چون از نفس خود مطمئن شد و این ارض را ساکن دید در سرّ یکی از خدّام را بر قتلم گماشت فلمّا اظهر اللّه خافیة صدره مضطرب شده انکار نمود و بخود آن خادم نسبت داد بعضی از مکاتیب بخطّ او ظاهر شد که حال موجود است و بعد این عبد از کل خارج شد و متوکّلاً علی اللّه در بیت ساکن و معذلک نار غضبش ساکن نشد باطراف الواحی نوشته و فرستاده و آنچه را خود عامل بوده باین عبد نسبت داده چه که از همج رعاع ارض مطمئن است که آنچه بگوید محقّق و ثابت است اگرچه این مسئله را درست فهمیده چنانچه اکثری او را ندیدهاند و آنچه شنیدهاند از این عبد بوده معذلک بمحاربه با جمال احدیّه برخاستهاند فافّ لهم و علی الّذین اتّخذوهم لأنفسهم اولیآء من دون اللّه و هر ذی بصری از آنچه نوشته شأن و مقام او را ادراک مینماید باری اموری مرتکب شده که هیچ نفسی ارتکاب ننموده انّما اشکو بثّی و حزنی الی اللّه انشآءاللّه امیدواریم که آن جناب در ظلّ سدرۀ امر ساکن باشید و از جمیع منقطع و البهآء علیک و علی من معک
در فقرۀ حاجی میرزا احمد مرقوم داشتید فجزاک اللّه جزآء حسناً لا یعقبه البدآء و انّه کان علی کلّ شیء قدیر
* * *
* * *
اگر شمس جهانی اشراق انوار بهجتت کو و اگر قمر رضوانی ابتهاج ضیاء اسرار قدست کو و اگر از قاصرات غرفات جنّات احدیّتی جذبه و شوقت کو و اگر از طلعات سرادقات ربوبیّتی وله و ذوقت کو آخر هر مقامی را نشانی هست و هر رتبه را آیتی در کار مشک ختای احدیّه بی روحات دلکش معلوم نگردد و طیب سنای سبای صمدیّه بی نفحات دلپذیر چه کار آید اگر صورت بی معنی مراد است تصویر هندی بسیار است و در بغداد صفحۀ آن را در سوق الحراج بعشر عشر دینار میدهند و اگر معنی مطلوب و مقصود است آن را ظهور و بروزی باید تا نسایم شمال قدس عما از مجعّدات گیسو قسمت بردارد و نفایس مرغولات عزّ ضیا از معطّرات شمامۀ مجد او نصیب یابد اینست شأن جواهر مجرّدات و سواذج مقدّسات طوطی بینطق از صعوه کمتر بنظر آید و شمس بی نور و بها البتّه از ذرّه پستتر پای محبّت مستقیم کن تا سر رفعت برافرازی قلم نیستی بر لوح منیر دل بکش تا علم هستی فوق جبل قدرت بر پا نمائی ولکن کلّ ذلک من فضل اللّه یؤتیه من یشآء غیر ساذج وجود را از این نعمت قسمتی نیست و جز جوهر نفوس را از این حوض نصیبی نه و انّه هو معطی ما یشآء لما یشآء
جناب ملیحاللّه که عوالم وجود حقیقی را بی ملح خوش طعم او طعمی نیست و مزه نه بوفور تکبیر مکبّر شوید
* * *
اگرچه دفتر عاشقان ببیان طی نشود و نامۀ مشتاقان بقلم امکان اتمام نپذیرد ولکن اگر بحری از وصال دست ندهد بنمی از اذکار باید قانع شد مدّتی است که از مدینۀ قرب سبا طیری نپریده و بلبلی بگلذار رو ننموده گویا رسم وفا از اهل بقا زایل شده و یا آزادگان را غم هجران بدل نمانده و یا دوستان بساط معنوی را قاصد مقصود نگردد و حجاب بعد محجوب نگرداند بی قاصد نامه فرستند و بدل راز گویند بی قلم رقم زنند و بی لقا وصال جویند و در عین بعد بقرب رسند بلی اینمراتب حق است ولکن این قسمت دل باشد نه نصیب آب و گل روح اگر از غذاهای معنوی مسرور است ولکن جسد را اطعمۀ ظاهری درخور گوش ظاهر را نغمۀ ظاهری باید و گوش معنوی را رنّۀ الهی شاید چشم سرّی جمال باقی ملاحظه نماید و چشم سَری جلال آفاقی مشاهده کند پس مقبول آن است که جمیع مراتب را باندازه قسمت بخشد و نصیب دهد
* * *
مظهر صدق اللّه فی الحقّ و الخلق جناب ملّا محمّدصادق ملاحظه فرمایند
اگرچه مدّتها است که هبوب عنایتی از شطر آنجناب بر قلب این مسکین نوزیده و قلم محبّت باسم این فانی رقم نزده ولکن این عبد بمقتضای اینکه المؤمنون نفس واحده و روح واحد و جسد واحد لذا مراتب حب و اتّحاد که در نفس خود و آنجناب مشاهده مینمودم کذلک آنجنابرا هم بهمین قسم حمل نموده تا آنکه در این ایّام جناب شیخ روّح اللّه روحه بشطر محبوب توجّه نموده در تلقاء عرش بین یدی مقصود حاضر شد مع دو نفس دیگر جناب آقا علیاکبر و جناب آقا سیّد اشرف و چون میقات وقوف در جوار رحمت سلطان رؤف باتمام رسید و اذن رجوع از سماء مشیّت نازل لذا این عبد بر خود لازم شمرده که در محضر آنجناب خود را بوسیلۀ مراسله مذکور دارم تا مراتب حبّ مستورۀ در دل در عالم ظاهر جلوه نماید و باطن بقمیص ظاهر و ظاهر بطراز باطن ظاهر و هویدا گردد چه که لا زال محبوب ذو الجلال دوست داشته که جمیع اعمال عاملین که خود را منسوب بحق دانستهاند بتمام عمل ظاهر شوند یعنی آنچه از ایشان صادر میشود قابل امورات ظاهریّه و شئونات باطنیّه هر دو باشد لیدلّ ظاهرهم علی باطنهم و باطنهم علی ظاهرهم
و بعد آنکه اگر این عبد بخواهد از قضایای وارده و بلایای نازله که در این ارض بر جمال احدیّه وارد شده ذکر نماید البتّه خود را قاصر مشاهده نماید و بر حزن آنجناب هم بیفزاید لذا این عبد باین اذکار نپرداخته و بعهدۀ راجعین گذارده که بقدر وسع خود آنچه ادراک نمودهاند البتّه معروض خواهند داشت ولکن خدمت آنجناب معروض میدارم که آنقدر معلوم آنحضرت بوده که این ایّام را شبهی و نظیری و مانند نبوده و نخواهد بود و بر هر نفسی لازم که بقدر وسع در اثبات امر الهی و تبلیغ ظهور عزّ صمدانی تقصیر ننماید و بجمیع ارکان در نصر امر که تبلیغ محض است بکوشند
و دیگر چه عرض نمایم از احتجاب بعضی با آنکه شمس عزّ اقبال از افق قدس اجلال بشأنی اشراق فرموده که جمیع عالمرا احاطه نموده و بکمال قدرت و سلطنت ظاهر شده و مع ذلک بعضی باوهام تشبّث جسته و از عرفان جمال ملیک علّام دور ماندهاند زهی حسرت بر چنین نفوس با وصایای شافیه و مواعظ بالغه که از مصدر عزّ احدیّه در صحف منزله نازل شده مع ذلک ابعد از ملل قبل و اغفل از کلّ من علی الارض ملاحظه میشوند باید در کلّ حین پناه بخدا برده که شاید از بدایع عنایت محیطه و رحمت منبسطۀ خود این عباد را از شاطی عزّ قدمیّه محروم نفرماید و بر صراط امریّه که الیوم جمیع عالمرا احاطه نموده مستقیم و مستقر دارد
در این حین از یمین عرش نازل که بنویس ببقیّة آل اللّه فی الارض که ای مظهر صدقم اگر بر فراش آرمیدهئی سر بردار و اگر نشستهئی بقوّۀ اسمم برخیز و اگر ایستادهئی بشوق جمالم طیّر و اگر در طیرانی بسلطان قدرتم عرّج و اگر در عروجی بملیک امرم قف علی مقرّک فی هوآء الرّوح ثمّ افتح شفتاک باسمی الفتّاح ثمّ حرّک لسانک باسمی المحرّک ثمّ انطق علی لحنی قل یا ملأ الارض و السّمآء تاللّه الحقّ قد ظهر ملیک البقآء و اشرق عن افق البدآء بسلطانه العلیّ الاعلی ثمّ بدّل قمیص اسمه و ظهر باسمه الابهی فوق منظر الاعلی مقرّ الّذی یطوفنّ فی حوله ملکوت الصّفات و الاسمآء ان یا قوم ان تریدنّ ان تشهدنّ قدرة اللّه فاشهدنّ قدرته الّتی احاطت کلّشئ و ان تریدنّ ان تنظرنّ سلطنة اللّه فانظرنّ سلطنته الّتی غلبت کلّشئ و ان تقصدنّ ان تلاحظنّ رحمة اللّه فانظرنّ الی رحمته الّتی سبقت کلّشئ و ان تریدنّ ان تنظرنّ الی عظمة اللّه و هیمنته حوّلنّ البصر الی عظمته الّتی قامت علی کلّشئ و ان تریدنّ ان تسمعنّ نغماته فلتسمعنّ کلمته الّتی خلقت بامره و ارتفعت علی کلّشئ و ان تریدنّ ان تشرّفنّ بلقآئه تاللّه هذا جماله قد ظهر علی کلّشئ کذلک نطق لسان القدم حینئذ ان استمع لما اوحی الیک ثمّ بلّغه الی العباد لعلّ تطهّرنّ انفسهم عن دنس الاوهام و یبلغنّ الی مقام الّذی قدّر لهم و کذلک امرک قلم الامر حینئذ من لدی اللّه المقتدر المهیمن العزیز القیّوم
پس ای مظهر صدقم جهد نما که مطابق باین اسم در ارض ظاهر شوی و صدقیکه عند اللّه محبوب بوده آنست که بثناء نفسش قیام نمائی و بذکر امرش مشغول شوی چه که هیچ صدقی با کلمهئی که للّه بآن تکلّم میشود برابری ننموده و نخواهد نمود پس خوشا حال آن نفوسیکه باین رتبۀ بلند اعلی فائز شوند و از برای صدق مراتب لا یحصی عند اللّه مقرّر است که ذکر آن در این ورقه نگنجد و از جملۀ آن مراتب صدقی است که در میانۀ ناس معروفست و باین رتبه که انشآء اللّه فائز شده پس سزاوار آنکه جهد منیع مبذول داری که بصدق اعظم که طائف حول منظر اکبر است فائز شوید و مرزوق گردید فهنیئاً للواصلین انتهت کلمات اللّه
و اینعبد در آخر عریضه معروض میدارد که انشآء اللّه لا زال آنجناب بذکر محبوب مشغول بوده بشأنیکه اثرش در تمام عالم ظاهر شود و ما من کلمة الّا و لها اثر عند ربّک و کذلک قدّر من لدن عزیز قدیر و از خدا میطلبم که بلقا مرزوق شوم تا از اسرار خفیّه و رموزات مستوره بی لسان و بیان معروض و مذکور دارم
جناب ابن که منظور نظر حق جلّ اعزازه بوده از لسان این عبد ببدایع ذکر منیع اظهار خلوص فرمائید و مراتب حبّ این بنده در آنحضرت اظهر از آنست که بذکر ظاهر شود و یا ببیان ثابت گردد و کان اللّه عالم بما فی قلبی و انّه لهو العلیم الخبیر
و دیگر احباب آن ارض یعنی آنانکه از کأس تجرید نوشیدهاند و از جام تفرید مرزوق گشتهاند بذکر لا نهایه از جانب این عبد متذکّر فرمایند و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی الّذینهم کانوا معک ثمّ علیهم جمیعاً
* * *
ای احزاب مختلفه باتّحاد توجّه نمائید و بنور اتّفاق منوّر گردید لوجه اللّه در مقرّی حاضر شوید و آنچه سبب اختلاف است از میان بردارید تا جمیع عالم بانوار نیّر اعظم فائز گردند و در یک مدینه وارد شوند و بر یک سریر جالس این مظلوم از اوّل ایّام الی حین مقصودی جز آنچه ذکر شد نداشته و ندارد شکّی نیست جمیع احزاب بافق اعلی متوجّهند و بامر حقّ عامل نظر بمقتضیات عصر اوامر و احکام مختلف شده ولکن کل من عند اللّه بوده و از نزد او نازل شده و بعضی از امور هم از عناد ظاهر گشته باری بعضد ایقان اصنام اوهام و اختلاف را بشکنید و باتّحاد و اتّفاق تمسّک نمائید این است کلمۀ علیا که از امّ الکتاب نازل شده یشهد بذلک لسان العظمة فی مقامه الرّفیع آن جناب و سایر اولیا باید باصلاح عالم و رفع اختلاف امم تمسّک نمایند و جهد بلیغ مبذول دارند انّه هو المؤیّد الحکیم و هو المشفق الکریم
* * *
ای احمد ندایت شنیده شد و توجّهت لدی المظلوم مذکور آمد یعنی بلسان ملأ اعلی در سبیل حقّ بلایای متعدّده دیدی و رزایای کثیره حمل نمودی حرفی از دهن خارج نمیشود مگر آنکه آذان واعیۀ علم الهی آن را اصغا مینماید و عملی در عالم احداث نه مگر آنکه صورت آن در مرآت علم مشاهده میشود پس بیقین بدان آنچه بر تو و برادر تو در سبیل حقّ وارد شده در کتاب اسماء از قلم اعلی ثبت گشته شاید آسمان ظاهر منفطر و معدوم شود ولکن ذکری که از قلم قدم جاری فنا آن را اخذ ننماید و بدوام اسماء الهی باقی و دائم خواهد ماند طوبی لک بما ایّدک اللّه علی ذلک و فزت بهذا اللّوح الّذی فیه شهد الرّحمن باقبالک الیه انشآءاللّه مؤیّد شوی بر آنچه لدی الحقّ محبوب است ان اذکر ربّک و قل
لک الحمد یا من ایّدتنی علی ما ورد علیّ فی سبیلک و الاصطبار فی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم
البهآء علیک و علی اخیک الّذی فاز بأیّام ربّک و آمن بالفرد الخبیر
* * *
ای امةاللّه استقامتت بر امر اللّه در الواح مذکور و از قلم قدم مسطور حمد کن محبوب عالم را که بحبّش فائز شدی و بذکرش ذاکر بسی از رجال الیوم از ذکر غنیّ متعال و عرفان او محروم و ممنوع شدهاند و بسی از نساء که بافق اعلی ناظرند و بقمیص محبّت محبوب عالم مزیّن گشتهاند هذا من فضل اللّه یعطیه من یشآء قسم بمطلع اسرار قدم نفسی لحبّ اللّه برنمیآید مگر آنکه نفحۀ معطّرش در پیشگاه حضور مالک ظهور حاضر اجر هیچ عملی ضایع نشده و نخواهد شد طوبی لک ثمّ طوبی لک تو از امائی محسوبی که محبّت نسبت ترا از شاطی بحر عنایت و مکرمت منع ننمود انشآءاللّه لمیزل و لایزال در ظلّ الطاف رحمن مستریح باشی و بفضلش مطمئن بذکر حقّ مشغول باش و بعنایتش مسرور
دنیا در مرور و آنچه باقی حبّ الهی انشآءاللّه در کلّ عوالم طائف حول حقّ باشی و از دونش فارغ و آزاد طوبی لابنک الّذی آمن باللّه المقتدر العزیز الحکیم کبّر من قبلی علی وجهه انّا نذکره بالحقّ انّ ربّک لهو الغفور الکریم ینبغی له ان یستقیم علی شأن لا تضطربه اوهام الّذین کفروا و لا کلمات المشرکین انّ الّذین انقطعوا فی سبیله اولئک من اصحاب الیقین یصلّینّ علیهم اهل الرّضوان انّ ربّک لهو العلیم الخبیر
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
ای امین بعنایت ربّ العالمین بافق مبین فائز شدی و باشراقات انوار جمال قدم در این نیّر ایّام موفّق گشتی امر در قبضۀ قدرت حقّ بوده و خواهد بود بسا از نفوس را بعد از اقبال از ادنی مقام باعلی ذروۀ امتناع که مقرّ تجلّی انوار وجه است کشاند و بافق ابهی رساند و بعضی را از اعلی علوّ بما اکتسبت ایدیهم به پستترین مقام مقرّ دهد انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید نیکو است حال نفسی که از کأس انقطاع در ایّام مالک ابداع نوشید و بخلوص تمام بخدمت سلطان انام قیام نمود چنانچه مشاهده مینمائی که بعضی از افق انقطاع بشأنی طالع شدهاند که جز حقّ را مفقود و معدوم شمردهاند و از ما عندهم لما عند اللّه گذشتهاند این نفوس اگرچه اقلّ از کبریت احمر بوده و خواهند بود ولکن در این ایّام بفضل رحمانی و عنایت ربّانی معدودی مشاهده میشوند که بکمال همّت در خدمت امر کمر بستهاند قدر این نفوس الیوم معلوم نه ولکن ونفسی الحقّ یجعلهم اللّه فی الظّاهر و الباطن مرجع کلّ ذکر خیر انّه لهو المقتدر القدیر
من قبل المظلوم جمیع احباب را تکبیر برسانید وصیّت مینمایم جمیع بریّه را بر استقامت بر امر و دیانت و امانت که لمیزل و لایزال محبوب بوده طوبی لمن زیّن هیکله بقمیص الأمانة باید کلّ باین قمیص منیر فائز شوند تا جمیع من علی الأرض از عمل احبّای حقّ مهتدی گردند نفس عمل خیر هادی عباد بوده چنانچه مشاهده شد که از بعضی از احبّای الهیّه که بعضی اعمال حسنه ظاهر بنفس آن اعمال ناس اقبال نمودند و بشاطی بحر احدیّه متوجّه شدند شیئی بیرائحه خلق نشده از برای کلّ اشیاء عرفی بوده و خواهد بود طوبی لنفس یتضوّع منها عرف قمیص التّقدیس انّها من خیرة الخلق لدی الحقّ انّ ربّک لهو العلیم الخبیر نعیماً لک یا امین بما اقبلت و دخلت و حضرت و فزت و رأیت و سمعت ندآء ربّک العلیّ العظیم باید بحرارت محبّت الهی در هر بلدی چنان ظاهر و مشتعل باشی که کلّ از آن حرارت بحرکت آیند و بقلوب بشطر محبوب توجّه نمایند چه که سبیل رجل مقطوع است بما اکتسبت ایدی الظّالمین ای امین علّت حرکت حرارت بوده و علّت حرارت کلمة اللّه لذا باید احبّا بنار کلمۀ الهیّه عباد را از شمال ظنون بیمین یقین کشانند و از حرارت کلمۀ ربّانیّه چنان بحرکت آیند که از عوالم نفسیّۀ فانیه بمعارج منیعۀ باقیه عروج نمایند ای امین اگر ناس بآداب و اخلاق ربّانیّه که در الواح منزله ثبت شده عامل میگشتند هرآینه مشاهده مینمودی من علی الأرض را مقبلاً الی اللّه ربّک و ربّ العالمین
و مقام تقدیس و تنزیه و اقبال و قرب و لقا با امورات ظاهره منافات نداشته و نخواهد داشت در این ظهور اعظم کلّ بکسب و اقتراف و صنائع متوکّلاً علی اللّه المهیمن القیّوم مأمورند و این حکم در الواح مؤکّداً نازل طوبی لمن فاز بما امر من لدن ربّه الحکیم العلیم افرح یا امین بما زیّنّاک بقمیص الأمانة ثمّ احفظ هذا المقام قل لک الحمد یا اله العالمین نسأل اللّه ان یوفّقک فی کلّ الأحوال و یؤیّدک علی ما اراد انّه ولیّ المحسنین ببعضی از بلایای این مسجون مطّلع شدهئی بر هر ذی بصری مبرهن است که در بحر بلایا متغمّسیم و تحت ایادی ظالمین جالس چه که با احدی از اعلی العباد من اهل الظّاهر و ما دونهم مداهنه در امر اللّه ننمودیم چنانچه از الواح منزله که برؤسای ارض ارسال شده مستفاد میشود لذا بر هر منصف بصیری واضح و معلوم است که جمیع آن نفوس سرّاً با کمال کین در قصد این ناطق مبین بوده و هستند و مع این امور در کلّ احیان ناس را بحقّ خوانده و میخوانیم اگر اقلّ من آن ناس در ما ظهر تفکّر نمایند بیقین میدانند که این امر بقدرة اللّه ظاهر شده و بکمال سلطنت و اقتدار الهیّه باهر گشته و ابداً بآسایش و راحت و خلاصی خود ناظر نبوده و نخواهد بود مثل او مثل عندلیبی است که تحت مخالب ظلم گرفتار شده
ای اهل ارض بشنوید ندای این مظلوم را که خالصاً لوجه اللّه ندا مینماید و قدری در دنیا و حوادث و عواقب آن تفکّر نمائید و همچنین در ما اشرق من افق الأمر و ما ظهر فی ایّامه شاید اینقدر ادراک نمائید که صاحب ندا للّه میفرماید و بامر اللّه تکلّم مینماید تا از نعاق غافلین و ظنون متوهّمین چه نفوسی که باسم حقّ مذکورند و چه دون آن از مقامات باقیه ممنوع و محروم نمانید این مسجون را مثل هدف مشاهده نمائید و از جمیع اطراف سهام متوالیاً متواتراً بر او میآید ولکن از عنایت الهیّه تا حال محفوظ مانده و بعد الأمر بیده انّی احبّ ما احبّه و ارید ما اراده و اشتاق ما قضی اللّه لی لأنّ ما یظهر من عنده هو محبوبی و محبوب قلبی انّه خیر لی انّه لهو الغفور الرّحیم
ای امین آنچه در حضور القا شد باید بکمال حکمت معمول داری اذا تمرّ علی البلاد قل
یا الهی و سیّدی و محبوب فؤادی و رجآء قلبی و المذکور فی ظاهری و باطنی اسألک باسمک الّذی انفق نفسه فی سبیلک و حمل البلایا فی حبّک و اظهار امرک ان ترسل علی هذه الدّیار نفحات قمیص رحمتک و الطافک ای ربّ هؤلآء عبادک و هذه دیارک ولو انّهم احتجبوا بأهوائهم و بها منعوا عن التّوجّه الی شطر فضلک و الاقبال الی کعبة عرفانک ولکن انت الّذی سبقت رحمتک الکائنات و احاط فضلک الممکنات اسألک باسمک الباطن الّذی ظهر بسلطانک و جعلته مهیمناً علی من فی ارضک و سمائک ان لا تدع هؤلآء بأهوائهم انزل علیهم ما یجعلهم مقبلین الی شطر عنایتک و ناظرین الی وجهک فانظر الیهم یا الهی بلحظات رحمانیّتک و خذ ایادیهم بقدرتک و سلطانک اخرج یا الهی من جیب عنایتک ید قدرتک و بها اخرق الحجبات الّتی حالت بینهم و بینک لیسرعنّ کلّ الی شریعة قربک و یطوفنّ حول ارادتک و مشیّتک لو تطردهم من یخلّصهم من النّار یا نور السّموات و الأرضین
و حسب الأمر هر یک از احبّای الهی را ملاقات نمودی متوجّهاً الی هذا الشّطر البتّه من قبل الحقّ امر برجوع نمائید چه که امر این ارض بسیار صعب شده و بیاذن هم حاصلی نخواهند برد این است حکم محکم امریّه که از قلم اراده باذن مالک بریّه جاری شده و البهآء علی من اتّبع الحقّ و سمع ما امر به
* * *
ای اهل بها بشنوید وصیّت قلم اعلی را از ارادۀ خود بگذرید و بارادۀ او ناظر باشید چه که نفسی بضرّ و نفع خود آگاه نبوده و نیست ولکن حقّ تعالی شأنه عالم و محیط بوده و هست آنچه مصلحت است البتّه جاری خواهد فرمود تمام عمر را در اصلاح امور خود صرف ننمائید در صدد آن باشید که عالم را اصلاح نمائید اینست مقام اهل بها که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت شده با جمیع اهل عالم و احزاب مختلفۀ امم بکمال محبّت سلوک نمائید هر نفسی باین عمل نمود او از سالکین سبیل حقّ محسوبست و حقّ جلّ جلاله شاهد و گواه و الیه منقلبه و مثواه
* * *
ای اهل حقّ انشآءاللّه در این روز فیروز که فیالحقیقه سیّد روزهاست بعنایت الهیّه و فیوضات الطاف ربّانیّه مسرور و خرّم باشید غیر دوست دشمن است از او بگریزید و غیر از یار مار است از او فرار نمائید کژدمهای کین در کمین و ثعبانهای حسد در انتظار باسم اعظم خود را حفظ نمائید و بکمال قدرت و اقتدار ظاهر شوید قسم بآفتاب افق امرم که اگر نفسی باطمینان کامل بایستد بر کل فایق شود آفتاب جود موجود و سحاب کرم مشهود نیکو کسی که بانوار آن فائز گشت و مبارک نفسی که از فیوضات این محروم نماند امروز روز ذکر و بیانست نه روز خاموشی و روز جهد و کوشش است نه هنگام وقوف و کاهلی پس باعانت دوست یکتا آهنگ شهر باقی و عالم جاودانی نمائید بگفتار آئید و از اشرار مترسید و بکمال رأفت و رحمت عباد را بشطر مالک یوم معاد دعوت کنید که شاید از این نسیم جانبخش بحرکت آیند
* * *
ای اهل عالم بعد از کشف حجاب جمعی بآیات متمسّک آیات نازل نمودیم و برخی ببیّنات متشبّث آنرا اظهار داشتیم و حزبی باحکام متوجّه شطری اعظم از آن ظاهر فرمودیم آنچه خواستند مجری شد و هر چه گفتند باصغا فائز مقصود از جمیع آنچه ظاهر شد آنکه گوشها مستعدّ شود از برای اصغای یک کلمۀ علیا و آن اینست یا ملأ الأرض لا تجعلوا دین اللّه سبباً للبغضآء اگر اینکلمه در عالم محل اخذ نماید کل خود را فارغ و مستریح مشاهده نمایند بگو لعمر اللّه مذهب الهی و دینش از برای اتّحاد و اتّفاق آمده نه از برای اختلاف و نفاق یشهد بذلک امّ الکتاب و القوم هم لا یسمعون البهآء المشرق من افق سمآء ملکوتی علیک و علی الّذین نبذوا الأوهام متمسّکین بأنوار الیقین
* * *
ای بلبلان ای بلبلان فصل گل و گلزار شد
ای عارفان ای عارفان آن غیب در اظهار شد
ای عاشقان ای عاشقان معشوق رخ بنمود عیان
ای طالبان ای طالبان مطلوب در دیدار شد
صبح جمال حقّ دمید انوار مطلق شد پدید
از حبس تن باید رهید تا در هوا سیّار شد
آن دلبر پردهنشین وان خسرو چرخ برین
چون یوسف مصری کنون در کوچه و بازار شد
آن غیب در قاف بقا پوشیده بد صد دهرها
اینک چه خورشید سما بر دشت از کهسار شد
بازار جمله عاشقان از زلف مشک ترفشان
وز شکر لعلش عیان چون دکّۀ عطّار شد
خمها همه در جوش شد عقل و نهی مدهوش شد
زهر کشنده نوش شد تا جام حقّ سرشار شد
تسبیح زنّار آمده تزویر بر باد آمده
زاهد ز عشق روی او در کوچۀ خمّار شد
تقوی بیکسو شد نهان سالوس آمد لبگزان
تا سرو قدّش در جهان چون کبک در رفتار شد
کنز خفی ظاهر شده سیمرغ جان طایر شده
کشف همه اسرار شد خرق همه استار شد
* * *
هو الأرفع الأحسن الأقدس الأعلی
ای حسن ایّام ایّام امتحان کبری است و افتتان عظمی بحبل عنایت متمسّک شو و بذیل رحمت متشبّث قلب را از صور سجّینیّۀ ظلّیّه مقدّس و طاهر نما و بفضای عزّ احدیّه وارد شو جز حقّ معدوم دان و ماسوایش را مفقود شمر ببصر اطهر بمنظر اکبر ناظر شو الیوم کلّ ابصار محجوب و کلّ انظار ممنوع مگر نفوسیکه بعنایت الهی و بدایع مکرمت سبحانی حجبات را خرق نمودند و بسرادق ملیک اسماء و صفات وارد شوند بگو ای عباد حقّ بدونش معروف نبوده و نخواهد بود بلکه ماسوایش باو معروف بوده و هر نفسیکه از امرش اعراض نمود از اهل نار و سجّین بین یدی اللّه مذکور ولو از اجلّۀ زمان باشد و هر نفسیکه بعرفانش فایز شده از اهل جنّت اعلی و رضوان ابهی محسوب ولو از پستترین خلق باشد این است فضل الهی و رحمت او بر دوستانش و البهآء علیک
* * *
ای حسین بذکر اللّه مأنوس شو و از دونش غافل چه که ذکرش انیسیست بینفاق و مونسیست با کمال وفاق میهمانیست بیخیانت و همدمیست بی ضرّ و جنایت مجالسیست امین و مصاحبی است با ثبات و تمکین رفیقیست باوفا بشأنیکه هر کجا روی با تو آید و هرگز از تو نگسلد غم را بسرور تبدیل نماید و زنگ غفلت بزداید الیوم یومیست که کلمۀ جذبیّۀ الهیّه مابین سموات و ارض معلّق و جذب میفرماید جواهر افئدۀ ممکنات را و آنچه از نفوسیکه از امکنۀ ترابیّه صعود ننمودهاند حکم ملل قبل و نفی بر آن نفوس من عند اللّه جاری قسم بآفتاب معانی که اگر مقدار ذرّهئی از جوهر بل اقلّ در جبلی مستور باشد البتّه کلمۀ جذبیّه و فصلیّه آن ذرّه را جذب نماید و از جبل فصل کند چنانچه در ملأ بیان ملاحظه مینمائید که آنچه از قلوب صافیه و نفوس زکیّه و صدور طاهره در این قوم بود بمکمن اعزّ اعلی و مقرّ سدرۀ منتهی متصاعد شدند و آنچه از نفوس غیر مطهّرۀ کدره باصل خود راجع گشتند بوهمی از سلطان یقین اعراض نمودهاند و بظلّ فانی از جمال باقی غافل شدهاند مردودترین عالم و محدودترین ناس الیوم بین یدی اللّه مشهودند چه که بحجّتیکه خود بآن موقن شده و بر سایر ملل افتخار مینمایند حال باعظم و اتمّ و اکبر آن کافر و معرض شدهاند کذلک یبطل اللّه اعمال الّذینهم کفروا و اشرکوا و کانوا فی مریة عن لقآء ربّهم بعد الّذی ظهر بکلّ الآیات و سلطان عظیم ای حسین کأس بقا و فنا هر دو باتمّ ظهور و اظهر بروز بایادی ملائکۀ جنّت و نار در دور آمده پس نیکو است حال نفسیکه از کأس بقا مرزوق شود و کأس فانی را باهلش گذارد ای حسین امر حقّ را الیوم چون شمس ملاحظه نما و جمیع موجودات را مرایا و هر یک از مرایا که بشمس توجّه نمود و مقابل گشت صورت او در او ظاهر و هویدا و الیوم هر قلبیکه مقابل شد با جمال الهی انوار وجه در او ظاهر و مشهود و من دون ذلک محروم بل مفقود و الیوم مقابل نشده مگر معدودی و ایشانند جواهر وجود عنداللّه قلم قدم میفرماید جز سمعم کلماتم نشنود و جز چشمم بجمالم عارف نگردد بصر که برمد هوی علیل شده چگونه بمنظر اکبر ناظر شود طبیب جمله علّتها حبّم بوده و شافی جمیع امراض ودّم خواهد بود حبّ الهی را مطهّر دان در هر محل که وارد شود رجس نماند علّت را بصحّت و جرم را برحمت تبدیل نماید طوبی برای نفوسیکه باین فضل لا عدل له فائز شوند پس تو ای عبد موقن باللّه حمد کن که از حروفات باقیه عنداللّه مذکوری سحاب رحمت رحمانیش بر تو باریده و غمام مکرمت سبحانیش بر تو امطار مرحمت مبذول داشته در وطن اصلی و مقام محمود که مدینۀ حبّ الهیست مقرّ گرفتهئی انشآءاللّه جهد نما که در کلّ حین از رحمت بدیعش که مخصوص آن حین است فائز شوی و مرزوق گردی چه که در هر آنی جمال الهی بتجلّی ابدع تجلّی فرماید اهل وقوف را از این فضل معروف قسمت نه بایست مستقیم بر امر اللّه و بقدر وسع در تبلیغ امرش جهد نما که الیوم اقرب قربات در نزد سلطان اسماء و صفات این رتبۀ بلند اعلی است ای حسین بر اثر قدم غلام قدم گذار و مشی کن و ابداً از امورات وارده محزون مباش فوالّذی نفسی بیده که اگر عوالم لایتناهی الهی منحصر باین عالم بوده و نعیمش مخصوص آنچه در دنیا عند اهلش مشهود است ابداً خود را در بلایای لایحصی معذّب نمیساختم فکر در انبیای مقرّبین نما و در ضرّیکه بر هر یک در سبیل الهی وارد شده قسم بقلم قدم که در هر نفسی اقلّ من ذرّ شعور باشد بذکر این بیان و تفکّر در آن ابداً بدنیا اعتنا ننماید و از وجود و فقدانش محزون نگردد و همچنین موقن شود بامریکه احدی باو موقن نشده الّا من ایّده اللّه علی عرفانه و فتح بصره لمشاهدة اسراره و اگر از ضرّ وارده در این مدینه ذکر نمایم البتّه محزون شوی ولکن اینقدر بدان که فوالّذی دلع لسان الفجر لثنائه که از اوّل ابداع تا حال چنین ظلمی ظاهر نشده و بر احدی شبه آنچه بر جمال احدیّه وارد شده نشده و بذلک ناح کلّ شیء و هم لا یشعرون و اقول لن یرد علینا الّا بما اراد اللّه لنا علیه توکّلنا و انّ علیه فلیتوکّلنّ المقرّبون و جناب نبیل قبل علیّ عندنا فاطمئنّ من نفسه ثمّ اشکر اللّه بما جعله معاشر نفسه فی العالمین حمد خدا را که بچشم بمنظر اکبر ناظر است و بسمع در استماع کلمات اللّه مشغول و بقلب متوجّهست بذکر او فطوبی له و لکم احبّآء اللّه را از قبل این مظلوم ذکر ذکر برسانید
* * *
* * *
که جهان و امکان چه تو نوری نزاد
سبز و خرّم کن ز لطف این کاه را
این بیان از گفت و لفظ و صوت نیست
این بیان جان است و او را موت نیست
جان فدایش کن که این جان هم از اوست
نالهها دارد که سوزد مغز و پوست
چون که این خار از گلستانت دمید
چون تو هستی این زمان در دام گل
چون که ظلمت رفت و نورش مشرق است
چون که لیلت رفت و صبح آمد پدید
زانکه اینجا این زبان نامحرم است
محرم و نامحرم اینجا چون هم است
آنچه بود از اسم و رسم این جهان
پس تو با این گوش و چشم ای بیبصر
پس تو ای جان این معمّا گوش دار
غرق کن این نفس و حفظ خود مخواه
حفظ خواه از شاه و از کشتی مخواه
این نه آن بیضا که ز امر آمد پدید
چون که نور از او گرفته چشم جان
چون که غیرش نیست در بیت ای پسر
پس تو چشم و گوش و دست از او بدان
چون که دانستی یقین ز اسرار جان
وارهی از کبر و ناز و شرّ و شور
که شده بی چند و چون در تو عیان
بنده گشت و آنگه افتاد او به بند
* * *
ای دوست بشنو کلمۀ دوست را و بجان اصغا نما صعبست بر دوست مفارقت دوست ولکن دوست چنین خواسته دوست را چه لایق تسلیم و رضای دوست دوست میفرماید دوست من آنچه من دوست دارم البتّه دوست داری پس برضای دوست و آنچه از اوست راضی شو ای دوست علّت حرکت حرارت و سبب صعود خفّت انشآءاللّه نار حبّ الهی که در کلمات نظمیّهات مودعست سبب صعود و علّت حرکت خواهد شد و دوستان را بدوستان ملحق خواهد ساخت
* * *
این لوح ابدع امنع اقدس از سماء مشیّة رحمانی مخصوص اهل قریۀ زیرک نازل ورقۀ فردوس یعنی اخت الباب ملّا محمّد و اصحاب آن قریه را بخواهد و برایشان بخواند
ای دوستان جمال رحمن من غیر ستر و کتمان از افق اکوان مشرق و لائح بشأنیکه احدی از اهل بصر را مجال انکار باقی نمانده مگر آنکه لایق ادراک منظر اکبر نبوده چنانچه مشاهده میشود شمس مشرق و مضیء ولکن اعمی از مشاهدۀ آن محروم و بینصیب است پس خوشا حال نفوسیکه الیوم بمقرّ اطهر و منظر اکبر ناظرند قسم بانوار فجر تقدیس که آن نفوسند که اعزّ از کبریت احمر مذکورند لمیزل هبوبات اریاح افتتان و امتحان از مشرق عدل رحمن در مرور بوده و خواهد بود تا تفصیل دهد معرض را از مقبل ولکن طوبی از برای نفوسیکه در حین هبوب مضطرب نشوند جمیع ناس را از قبل بایّام شداد و فتنۀ آن اخبار نمودیم که شاید در حین اهتزاز اریاح قضا از توجّه بشطر دوست محروم نمانند و سراج حبّ الهی را بزجاجات توکّل و انقطاع از اریاح مختلفه حفظ نمایند معذلک در حین نزول اکثری از ناس غافل الّا من شآء ربّه بشأنیکه زجاجات مکسور و سرج مخمود و قلوب مضطرب و نفوس متزلزل مشاهده شد مع آنکه این بسی واضح است که حسن روح و قدر آن مخصوص آنست که در راه دوست انفاق شود مبارک نفسیکه انفاق نماید و دوست قبول فرماید چون بصر قلب بحجبات نفس و هوی محتجب مانده لذا از ادراک اینمقام محروم گشته و اگر نفسی ببصر اطهر ناظر شود صدهزار جان بمنّت انفاق نماید انشآءاللّه باید کل در صراط امر الهی بشأنی مستقیم باشند که از اعراض و اعتراض کلّ من علی الأرض نلغزند و در احیان هبوب اریاح امتحان عاشقان جمال رحمن از اهل خسران ممتاز میشوند و نفوسیکه در این ایّام مستقیمند از اهل جنّت لا ظلّ لها عنداللّه مشهود و مذکورند
شما ای احبّای الهی بشنوید ندایش را از جهة سجن و در جمیع احیان پناه بحقّ برده که از شرّ ایّام و ما یحدث فیها من مظاهر الشّیطان محفوظ مانید لازال نظر عنایت حقّ بشما بوده و خواهد بود این چند روز فانیه دلتنگ نباشید و بذکر و ثنایش مشغول شوید و بیادش مسرور باشید بسجایای حقّ مابین عباد حرکت نمائید تا جمیع ناس نفحاتش را از افعال و اعمال و اقوال شما استشمام نمایند و بشطر دوست توجّه کنند هر شجری را ثمری لایق و سزاوار است چه که اگر شجر مقطوع الثّمر شد لایق نار بوده و خواهد بود پس اشجار نفوس انسانی در این زمن الهی باید باثمار بدیعه ظاهر شوند و ثمرۀ این اشجار عرفان اللّه و اعمال حسنۀ مرضیّه بوده و خواهد بود انشآءاللّه باید کل بطراز انقطاع مزیّن گردید و در این ربیع رحمن بخلع قبول مفتخر آئید و از سلسبیل عنایت و مکرمت محروم نمانید قسم بآفتاب معانی که بابی از ابواب رضوان مفتوح شده که از قبل و بعد نشده و نخواهد شد پس قدر این ایّام را بدانید و از دون اللّه منقطع شوید بشأنیکه احدی قادر نشود بر آنکه در قلوب تصرّف نماید چه که در این ایّام مظاهر قدسیّۀ الهیّه بکمال تقدیس و تنزیه ظاهرند و همان قسم مظاهر شیطانیّه در نهایت مکر و خدعه مشهود و مشغول و مابین ناس بصورت انسان ظاهر پس بحقّ توجّه نموده که از فضل و رحمتش از شرّ آن نفوس نسناسیّۀ خنّاسیّه محفوظ مانید اگر عالم هستی و بقا را ادراک نمائید در راه دوست از نیستی و فنای ظاهره مضطرب و متزلزل نشوید باین فضای تنگ فانی دل مبندید در هوای بافضای روح طیران کنید تا در مقرّی وارد شوید که جمیع عالم و اهل آنرا مفقود و معدوم مشاهده کنید نسایم فضل از یمین عرش رحمن در هبوب و مرور است بشأنیکه اگر اهل اکوان فیالجمله اقبال نمایند جمیع را از رجس دنیای فانیه مطهّر نماید و بشطر اطهر راجع کند بدبخت نفوسیکه در این ایّام غافل و مهجور ماندهاند و شما ای دوستان حمد کنید محبوب امکان را که اریاح مکرمتش بر شما مرور نموده و بشهر احدیّتش هدایت فرموده پس قدر این نعمت را بدانید و در کلّ احیان بشکرش مشغول باشید کلّ امور در پیشگاه حضور مشهود است و از قلوب احبّایش باخبر و انّه بکلّشیء علیم نسئل اللّه بأن یحفظکم عن شرّ الّذینهم کفروا و یشربکم کأس حبّه فی کلّ حین و انّه علی کلّشیء قدیر
سبحانک اللّهمّ یا الهی هؤلآء عبادک الّذین توجّهوا الی بوارق انوار وجهک و استضائوا من ظهورات عزّ فردانیّتک فی ایّامک اسئلک باسمک الّذی به ظهر الزّلزال بین ملأ الانشآء و اخذ السّکر عباد الّذینهم غفلوا عن ذکرک و لقائک و به قام المخلصون علی ذکرک و ثنائک بأن لا تجعل هؤلآء محروماً من نفحات وحیک و الهامک و ظهورات عزّ فردانیّتک و شئونات قدس وحدانیّتک ثمّ احفظهم یا الهی عن رمی الشّبهات و سهم الاشارات و طهّرهم من کوثر الطافک و تسنیم مواهبک لئلّا یتحرّکوا الّا باذنک و امرک و لا یتکلّموا الّا بثنآء مظهر نفسک العلیّ الأبهی و انّک انت الفعّال لما تشآء لا اله الّا انت المقتدر المتعالی المهیمن العزیز المختار
* * *
ای رضا این اسم از عالم غیب بعرصۀ شهود آمد تا جمیع عباد بآنچه مقصود از این اسم است فائز گردند الیوم هر نفسی برضای الهی فائز نشد از معرفت این اسم قسمت نبرده و نخواهد برد و رضای محبوب عالمیان حاصل نشود الّا بمعرفت مطلع وحی و مشرق علم و مهبط الهام او طوبی از برای نفسی است که از بحر عرفان نوشید و بافق ظهور مالک ادیان توجّه نمود او است اهل سفینۀ حمرا که در کتاب اسماء از قلم اعلی مذکور و مسطور است انشآءاللّه باید جهد بلیغ مبذول دارید که شاید بعرفان این مقام بلند اعلی فائز گردید نسأله تعالی بأن یوفّقک و یقدّر لک ما ینفعک انّه لهو المقتدر العزیز الکریم
* * *
ای سلمان از شهر جان بنسایم قدس رحمن بر اهل اکوان و امکان مرور نما و بقدم استقامت و جناحین انقطاع و قلب مشتعل بنار محبّة اللّه سایر شو تا برد شتا در تو اثر نکند و تو را از سیر در وادی احدیّه منع ننماید ای سلمان این ایّام مظهر کلمۀ محکمۀ ثابتۀ لا اله الّا هو است چه که حرف نفی باسم اثبات بر جوهر اثبات و مظهر آن مقدّم شده و سبقت گرفته و احدی از اهل ابداع تا حال باین لطیفۀ ربّانیّه ملتفت نشده و آنچه مشاهده نموده که لم یزل حروفات نفی علی الظّاهر بر احرف اثبات غلبه نمودهاند از تأثیر این کلمه بوده که منزل آن نظر بحکمتهای مستورۀ در این کلمۀ جامعه نفی را مقدّم داشته و اگر ذکر حکمتهای مقنّعۀ مغطّئه نمایم البتّه ناس را منصعق بل میّت مشاهده خواهی نمود آنچه در ارض مشاهده مینمائی ولو در ظاهر مخالف ارادۀ ظاهریّۀ هیاکل امریّه واقع شود ولکن در باطن کلّ بارادۀ الهیّه بوده و خواهد بود اگر نفسی بعد از ملاحظۀ این لوح در کلمۀ مذکوره تفکّر نماید بحکمی مطّلع شود که از قبل نشده چه که صورت کلمات مخزن حقّند و معانی مودعۀ در آن لئالی علمیّۀ سلطان احدیّه و ید عصمت الهیّه ناس را از اطّلاع بآن منع میفرماید و چون ارادة اللّه تعلّق گرفت و ید قدرت ختم آن را گشود بعد ناس بآن ملتفت میشوند مثلاً در کلمات فرقان ملاحظه نما که جمیع خزائن علمیّۀ جمال قدم جلّ و عزّ بوده و جمیع علما در کلّ لیالی و ایّام قرائت مینمودند و تفاسیر مینوشتند مع ذلک قادر بر اینکه حرفی از لئالی مستورۀ در کنوز کلماتیّه ظاهر نمایند نبودهاند و اذا جآء الوعد دست قدرت ظهور قبلم ختم خزائن او را علی شأن النّاس و استعدادهم حرکت داد لذا اطفال عصر که حرفی از علوم ظاهره ادراک ننموده بر اسرار مکنونه علی قدرهم اطّلاع یافتند بشأنی که طفلی علمای عصر را در بیان ملزم مینمود اینست قدرت ید الهیّه و احاطۀ ارادۀ سلطان احدیّه اگر نفسی در این بیان مذکوره تفکّر نماید مشاهده مینماید که ذرّهئی از ذرّات حرکت نمیکند مگر بارادۀ حقّ و احدی بحرفی عارف نشده مگر بمشیّت او تعالی شأنه و تعالی قدرته و تعالی سلطنته و تعالی عظمته و تعالی امره و تعالی فضله علی من فی ملکوت السّموات و الارض
ای سلمان قلم رحمن میفرماید در این ظهور حرف نفی را از اوّل اثبات برداشتم و حکم آن لو شآء اللّه از سماء مشیّت نازل خواهد شد و بعد ارسال خواهیم داشت ای سلمان احزان بشأنی احاطه نموده که لسان رحمن از ذکر مطالب عالیه ممنوع شده قسم بمربّی امکان که ابواب رضوان معانی از ظلم مشرکین مسدود گشته و نسایم علمیّه از یمن عزّ احدیّه مقطوع شده ای سلمان بلایایم علی الظّاهر از قبل و بعد بوده منحصر باین ایّام مدان نفسی را که در شهور و سنین بید رحمت تربیت فرمودم بر قتلم قیام نمود اگر از اسرار قبل ذکر نمایم مطّلع میشوی که لم یزل بعضی از عباد که بکلمۀ امریّه خلق شدهاند با حقّ بمعارضه برخوستند و از بدایع امرش تخلّف نمودند ملاحظه در هاروت و ماروت نما که دو عبد مقرّب الهی بودند از غایت تقدیس بملک موسوم گشتند بارادۀ محیطه از عدم بوجود آمدند و در ملکوت سموات و ارض ذکرشان مذکور و آثارشان مشهور و بشأنی عند اللّه مقرّب بودند که لسان عظمت بذکرشان ناطق بود تا بمقامی رسیدند که خود را اتقی و اعلی و ازهد از کلّ عباد مشاهده نمودند بعد نسیمی از شطر امتحان وزید و باسفل نیران راجع شدند و تفصیل این دو ملک آنچه ما بین ناس مذکور است اکثری کذب و از شاطی صدق بعید است و عندنا علم کلّ شیئ فی الواح عزّ محفوظ و مع ذلک احدی بر حقّ اعتراض ننمود از امم آن عصر که حقّ جلّ کبریآئه بعد از بلوغ این دو ملک بمقامات قدس قرب چرا اینمقام را اخذ فرمود ای سلمان بگو باهل بیان که سلسال باقیۀ الهیّه و کوثر دائمۀ ربّانیّه را بماء ملحیّه تبدیل مکنید و نغمات عندلیب بقا را از سمع محو منمائید در ظلّ سحاب رحمت منبسطه مشی کنید و در سایۀ سدرۀ فضل ساکن شوید ای سلمان لم یزل حقّ بظاهر بین ناس حکم فرموده و جمیع نبیّین و مرسلین مأمور بوده که ما بین بریّه بظاهر حکم نمایند و جز این جایز نه مثلاً ملاحظه نما نفسی حال مؤمن و موحّد است و شمس توحید در او تجلّی فرموده بشأنی که مقرّ و معترف است بجمیع اسما و صفات الهی و شهادت میدهد بآنچه جمال قدم شهادت داده لنفسه بنفسه و در این مقام کلّ اوصاف در حقّ او جاری و صادق است بلکه احدی قادر بر وصف او علی ما هو علیه الّا اللّه نبوده و کلّ این اوصاف راجع میشود بآن تجلّی که از سلطان مجلّی بر او اشراق فرموده در اینمقام اگر نفسی از او اعراض نماید از حقّ اعراض نموده چه که در او دیده نمیشود مگر تجلّیات الهی مادامی که در اینمقام باقی است اگر کلمهئی دون خیر در بارۀ او گفته شود قائل کاذب بوده و خواهد بود و بعد از اعراض آن تجلّی که موصوف بود و جمیع این اوصاف راجع باو بمقرّ خود برگشت دیگر آن نفس نفس سابق نیست تا آن اوصاف در او باقی ماند و اگر ببصر حدید ملاحظه شود آن لباسی را هم که پوشیده آن لباس قبل نبوده و نخواهد بود چه که مؤمن در حین ایمان او باللّه و اقرار باو لباسش اگر از قطن خلقه باشد عند اللّه از حریر جنّت محسوب و بعد از اعراض از قطران نار و جحیم در اینصورت اگر کسی وصف چنین نفسی را نماید کاذب بوده و عند اللّه از اهل نار مذکور ای سلمان دلایل این بیان را در کلّ اشیا بنفسه لنفسه ودیعه گذاشتهام مع ذلک بسیار عجب است که ناس بآن ملتفت نشدهاند و در ظهور اینگونه امور لغزیدهاند ملاحظه در سراج کن تا وقتیکه روشن و منیر و مشتعل است اگر نفسی انکار نور آن نماید البتّه کاذب است ولکن بعد از آنکه نسیمی بوزد و او را منطفی نماید اگر بگوید مضیئ است کاذب بوده و خواهد بود مع آنکه مشکوة و شمع در حین ضیا و دون آن یکی بوده و خواهد بود ای سلمان الیوم کلّ اشیا را مرایا مشاهده نما چه که خلق بیک کلمه خلق شدهاند و در صقع واحد بین یدی اللّه قائمند و اگر جمیع باین شمس عزّ باقی که از افق قدس ابهی اشراق فرموده توجّه نمایند در جمیع تجلّی شمس بهیئته مرتسم و منطبع در اینصورت جمیع اوصاف و صفات شمس بر آن مرایا صادق چه که دیده نمیشود در آن مرایا مگر شمس و ضیاء آن و بر عارف بصیر مبرهن است که این اوصاف مرایا لنفسه بنفسه نبوده بلکه کلّ اوصاف راجع است بآن تجلّی که از مشرق عنایت شمس در آن مرایا ظاهر و مشرق شده و مادامی که این تجلّی باقی اوصاف باقی و بعد از محو آن تجلّی از صور مرایا وصف واصفین آن مرایا را کذب صرف و افک محض بوده و خواهد بود لانّ الاسمآء و الصّفات یطوفنّ حول تجلّی الّذی اشرق من الشّمس لا حول المرایا بنفسهنّ لنفسهنّ ای سلمان عزّت کلّ اسما و رفعت آن و عظمت و اشتهار آن بنسبتها الی اللّه بوده مثلاً ملاحظه نما در بیوتی که بین ملل مختلفه مرتفع شده و جمیع آن بیوت را طائفند و از اماکن بعیده بزیارت آن بیوت میروند و این واضح است که احترام این بیوت بعلّت آن بوده که جمال قدم جلّ اجلاله بخود نسبت داده با آنکه کلّ عارفند که جمال قدم محتاج به بیتی نبوده و نخواهد بود و نسبت کلّ اماکن بذات مقدّسش علی حدّ سوآء بوده بلکه این بیوت و امثال آن را سبب فوز و فلاح عباد خود قرار فرموده تا جمیع ناس را از بدایع فضل خود محروم نفرماید فطوبی لمن اتّبع امر اللّه و عمل بما اُمر من لدنه و کان من الفائزین و این بیوت و طائفین آن عند اللّه معزّزند مادامیکه این نسبت منقطع نشده و بعد از انقطاع نسبت اگر نفسی طائف شود طائف نفس خود بوده و از اهل نار عند اللّه محسوب و همچنین در بیوت انفسیّه ملاحظه نما که بعد از اعراض حکم صنم بر او جاری و عاکفانش عند اللّه از عبدۀ اصنام بوده و خواهند بود حال تفکّر نما که این بیوت در حین نسبتها الی اللّه و بعد از انقطاع نسبت بیک صورت بوده و خواهند بود و صورت ظاهرۀ این بیوت در دو حالت بیک نحو مشاهده میشود بشأنیکه در ظاهر این بیوت چه در حین نسبت و چه در دون آن ابداً تغییر ملحوظ نه ولکن در حین قطع نسبت روح خفیّۀ مستوره از آن بیوت اخذ میشود و لا یدرکه الّا العارفون و همچنین در کلّ مظاهر اسما که بیوت انفسیّهاند ملاحظه کن ای سلمان در کلمات رحمن بقلب طاهر و بصر مقدّس مشاهده نما و تفکّر کن که لعلّ بمراد اللّه فایز شوی
ای سلمان در حین خروج از عراق لسان اللّه جمیع را اخبار فرمود که سامری ظاهر خواهد شد و عجل بندا آید و طیور لیل بعد از غیبت شمس البتّه بحرکت آیند آن دو که ظاهر شدند ولکن عنقریب طیور لیل بدعوی ربوبیّت و الوهیّت برخیزند ولکن نسئل اللّه بان یعرّف النّاس انفسهم لئلّا یتجاوزوا عن حدّهم و شأنهم و یذکرون اللّه بهذا الذّکر الاعظم و ینصرون اللّه بکلّ جوارحهم و ارکانهم و یکوننّ کالاعلام بین السّموات و الارضین ان اسکنوا یا قوم فی ظلّ اللّه ثمّ استقرّوا علی مقاعدکم بسکینة اللّه و وقار عظیم و تمسّکوا بحبل العبودیّة للّه الحقّ انّها لشأن لا یعادله ما خلق بین السّموات و الارضین و بها یظهر امر اللّه بین عباده و بریّته و من تمسّک بها فی تلک الایّام لنصر اللّه حقّ النّصر و من تخلّف عنها فقد استکبر علی اللّه و لن یستکبر الّا کلّ معتد اثیم انشآء اللّه جمیع در ظلّ جمال قدم ساکن و مستریح باشند و بشطر او ناظر و انّ هذا لفضل عظیم
و اینکه از معنی شعر سؤال نمودی اگرچه قلم امر اقبال بر اینکه بر معانی شعر حرکت نماید نداشته چه که الیوم بحور معانی بکینونتها و اصلها ظاهر شده دیگر احتیاج بکلمات قبل نبوده و نیست بلکه کلّ ذی علم و حکمت و عرفان از قبل و بعد محتاج باین بحور متموّجۀ بدیعه بوده و خواهند بود ولکن نظر بخواهش تو مختصری ذکر میشود و از قلم قدم علی ما اراد اللّه جاری میگردد سؤال
ای سلمان عرفا را در امثال اینمقالات بیانات بسیار است بعضی حقّ را بحر و خلق را امواج فرض گرفته و اختلاف امواج را میگویند از صور است و صور حادث است و بعد از خلع صور جمیع ببحر راجع یعنی حقیقت بحرند و در صور هم بعضی بیانات دیگر نمودهاند که ذکر آن در اینمقام جایز نه و همچنین حقّ را مداد و سایر اشیا را بمنزلۀ حروفات ذکر نمودهاند و گفتهاند همان حقیقت مداد است که بصور مختلفۀ حروفات ظاهر شده و این صور در حقیقت مداد واحد بوده و اوّل را مقام وحدت و ثانی را مقام کثرت گفتهاند و همچنین حقّ را واحد و اشیا را بمنزلۀ اعداد و حقّ را آب و اشیا را بمنزلۀ ثلج چنانچه گفتهاند
و ما الخلق فی التّمثال الّا کثلجة
باری جمیع اشیا را مظاهر تجلّی ذاتی حقّ میدانند و تجلّی را هم سه قسم ذکر نمودهاند ذاتی و صفاتی و فعلی و قیام اشیا را بحقّ قیام ظهوری دانستهاند و اگر این مطالب بتمامها ذکر شود سامعین را بشأنی کسالت اخذ نماید که از عرفان جوهر علم محروم مانند و همچنین بکون اعیان ثابته در ذات قائل شدهاند چنانچه یکی از حکمای عارف گفته حقایق الاشیآء کائن فی ذاته تعالی بنحو الاشرف ثمّ افاضها چه که معطی شیئ را فاقد شیئ ندانستهاند و میگویند محال است چنانچه ابن عرب در اینمطلب شرحی مبسوط نوشته و حکمای عارفین و متأخّرین بمثل صدرِ شیرازی و فیض و امثالهما در رضراض ساقیۀ ابن عرب مشی نمودهاند فطوبی لمن یمشی علی کثیب الاحمر فی شاطی هذا البحر الّذی بموج من امواجه محت الصّور و الاشباح عمّا توهّموه القوم فیا حبّذا لمن عرّ نفسه عن کلّ الاشارات و الدّلالات و سبح فی هذا البحر و غمراته و وصل بحیتان المعانی و لئالی حکمة الّتی خلقت فیه فنعیماً للفائزین و هر نفسیکه معتقد بر بیانات عرفا بوده و در آن مسلک سالک شده موسی و فرعون هر دو را از مظاهر حقّ دانسته منتهی آن است که اوّل را مظهر اسم هادی و عزیز و امثال آن و ثانی را مظهر اسم مضلّ و مذلّ و امثال آن و لذا حکم جدال ما بین این دو محقّق و بعد از خلع تعیّنات بشریّه هر دو را واحد دانستهاند چنانچه در اصل جمیع اشیا را واحد میدانند و مجمل آن از قبل ذکر شد این مطالب قوم که بعضی از آن مجملاً بیان شد ولکن ای سلمان قلم رحمن میفرماید الیوم مثبت و محقّق این بیانات و مبطل آن در یکدرجه واقف چه که شمس حقیقت بنفسها مشرق و از افق سما لا یزال لایح است و هر نفسیکه بذکر این بیانات مشغول شود البتّه از عرفان جمال رحمن محروم ماند ربیع تحقیق اوهام زمان غیبت است و الیوم ربیع مکاشفه و لقا قل ان ارتعوا یا قوم فی تلک الایّام فی ریاض المکاشفة و الشّهود ثمّ دعوا الاوهام کذلک امرکم قلم اللّه المهیمن القیّوم
ذکر جمیع علوم برای عرفان معلوم بوده و بیان ادلّه مخصوص اثبات مدلول حال الحمد للّه که شمس معلوم از افق سماء قیّوم مشرق و قمر مدلول در سماء امر ظاهر و لایح قلب را از کلّ اشارات مقدّس کن و شمس معانی را در سماء قدس روحانی بچشم ظاهر مشاهده نما و تجلّیات اسمائیّه و صفاتیّهاش را در ما سواه ملاحظه کن تا بجمیع علوم و مبدء و منبع و معدن آن فایز شوی ای سلمان قسم بجمال قدم که این ایّام در هر حین از سماء عرفان ربّ العالمین معارف جدید نازل فطوبی لمن وصل الی هذا المعین و انقطع عمّا عنده ای اهل جذب و شوق انصاف دهید در این بیانات که از قول عرفا مختصر ذکر شده کتب لا یحصی حال ما بین ناس موجود اگر انسان اراده نماید جمیع را ادراک کند دو عمر کفایت ننماید ای سلمان قل اللّه ظاهر فوق کلّ شیئ و الملک یومئذ للّه ثمّ ذر النّاس بما عندهم باری معارف قبل را بقبل بگذار موسی که از انبیای اعظم است بعد از ثلٰثین یوم که بقول عرفا در عشرۀ اوّل افعال خود را در افعال حقّ فانی نمود و در عشرۀ ثانی صفات خود را در صفات حقّ و در عشرۀ ثالث ذات خود را در ذات حقّ و گفتهاند چون بقیّۀ هستی در او باقی بود لذا خطاب لن ترانی شنید و حال لسان اللّه ناطق و میفرماید یکبار ارنی گو و صد هزار بار بزیارت ذو الجلال فایز شو کجا است فضل این ایّام و ایّام قبل باری ای سلمان آنچه عرفا ذکر نمودهاند جمیع در رتبۀ خلق بوده و خواهد بود چه که نفوس عالیه و افئدۀ مجرّده هر قدر در سماء علم و عرفان طیران نمایند از رتبۀ ممکن و ما خلق فی انفسهم بانفسهم تجاوز نتوانند نمود کلّ العرفان من کلّ عارف و کلّ الاذکار من کلّ ذاکر و کلّ الاوصاف من کلّ واصف ینتهی الی ما خلق فی نفسه من تجلّی ربّه و هر نفسی فی الجمله تفکّر نماید خود تصدیق مینماید باینکه از برای خلق تجاوز از حدّ خود ممکن نه و کلّ امثله و عرفان از اوّل لا اوّل بخلق او که از مشیّت امکانیّه بنفسه لنفسه لا من شیئ خلق شده راجع فسبحان اللّه من ان یعرف بعرفان احد او ان یرجع الیه امثال نفس لم یکن بینه و بین خلقه لا من نسبة و لا من ربط و لا من جهة و اشارة و دلالة و قد خلق الممکنات بمشیّته الّتی احاطت العالمین حقّ لم یزل در علوّ سلطان ارتفاع وحدت خود مقدّس از عرفان ممکنات بوده و لا یزال بسموّ امتناع ملیک رفعت خود منزّه از ادراک موجودات خواهد بود جمیع من فی الارض و السّمآء بکلمۀ او خلق شدهاند و از عدم بحت بعرصۀ وجود آمدهاند چگونه میشود مخلوقی که از کلمه خلق شده بذات قدم ارتقا نماید ای سلمان سبیل کلّ بذات قدم مسدود بوده و طریق کلّ مقطوع خواهد بود و محض فضل و عنایت شموس مشرقه از افق احدیّه را بین ناس ظاهر فرموده و عرفان این انفس مقدّسه را عرفان خود قرار فرموده من عرفهم فقد عرف اللّه و من سمع کلماتهم فقد سمع کلمات اللّه و من اقرّ بهم فقد اقرّ باللّه و من اعرض عنهم فقد اعرض عن اللّه و من کفر بهم فقد کفر باللّه و هم صراط اللّه بین السّموات و الارض و میزان اللّه فی ملکوت الامر و الخلق و هم ظهور اللّه و حججه بین عباده و دلائله بین بریّته ای سلمان منقطع شو از کلّ آنچه ما بین عباد مشهور است و بجناحین انقطاع بسماء قدس ابهی طائر شو تاللّه لو تطیر الیها و تصل الی قطب المعانی فیها لن تری فی الوجود الّا طلعة حضرة المحبوب و لن تری المعرضین الّا کیوم لم یکن احد منهم مذکوراً ذکر اینمقام را لسانی دیگر باید تا ذکر نماید و سمعی دیگر شاید تا استماع کند
ای سلمان حال خوشتر آنکه اسرار جان و بدایع اذکار جانان را در سماء مشیّت رحمن ودیعه گذاریم و در معنی شعر شروع نمائیم بدان مقصود صاحب مثنوی از ذکر موسی و فرعون ذکر مثل بوده نه آنکه این دو در ذات یکی بودهاند نعوذ باللّه عن ذلک چه که فرعون و امثال او بکلمۀ موسی خلق شدهاند لو انتم تعرفون و همان اختلاف ظاهره که ما بین بوده دلیل بر این است که در کلّ عوالم با یکدیگر مخالف بودهاند و این بیانی است خفیّ لا یعرفه الّا کلّ عارف بصیر و صاحب مثنوی جمیع عباد را در ملکوت اسما موسی فرض نموده چه که کلّ از تراب خلق شده و بتراب راجع خواهند شد و همچنین کلّ بحروف موسومند و در عالم ارواح که عالم یکرنگی است ابداً جنگ و جدال نبوده و نیست چه که اسباب جدال مشهود نه ولکن بعد از دخول ارواح در اجساد و ظهور آن در این عالم اسباب نزاع بمیان میآید چه حقّ و چه باطل و این نزاع و جدال اگر لاثبات امر ذو الجلال واقع شود حقّ بوده و خواهد بود و من دون آن باطل و این نزاع و جدال و حبّ و نفاق و اقبال و اعراض جمیع طائف حول اسبابند مثلاً ملاحظه نما یک سبب از مسبّب ظاهر میشود و این سبب واحد بوده ولکن در هر نفسی بما هو علیه منقلب میشود و آثار آن ظاهر میگردد ولکن در هر مقام بظهوری ظاهر مثلاً در اسم مغنی الهی ملاحظه نما که این اسم در ملکوت خود واحد بوده ولکن بعد از تجلّی در مرایای وجود انسانی در هر نفسی باقتضای او اثر آن تجلّی ظاهر میشود مثلاً در کریم کرم و در بخیل بخل و در شقیّ شقاوت و در سعید سعادت ظاهر میشود چه که در حالت فقر نفوس و آنچه در او است مستور است مثلاً نفسیکه فلسی نزد او موجود نه کرم و بخل او مستور است و همچنین سعادت و شقاوت در اینمقام غیر مشهود و بعد از غنا در هر نفسی آنچه در او است ظاهر و مشهود میگردد مثلاً نفسی آنچه را مالک شد فی سبیل اللّه انفاق مینماید و نفسی اسباب محاربه ترتیب میدهد و با حقّ بمعارضه و مجادله قیام مینماید و نفسی جمیع را حفظ مینماید بشأنیکه خود و دون او از مال او محرومند حال ملاحظه کن از یک تجلّی چه مقدار امور مختلفۀ متغایره ظاهر میشود ولکن قبل از تجلّی جمیع این نفوس در اماکن خود مخمود و مستور و افسرده بوده و بیک تجلّی شمس اسم مغنی این نفوس را چگونه محشور نمود و آنچه در باطن مستور بود ظاهر و مشهود فرمود و اگر بچشم بصیرت در این بیان ملاحظه نمائی بر اسرار مستوره مطّلع شوی ملاحظه در فرعون زمان کن که اگر غنا و قدرت ظاهره نبود ابداً بمحاربه با جمال احدیّه قیام نمینمود چه که در فقدان اسباب عاجز بوده و خواهد بود و کفر در او مستور پس خوشا حال نفوسیکه اسیر رنگ دنیا و ما خلق فیها نشدهاند و بصبغ اللّه فایز گشتهاند یعنی برنگ حقّ در این ظهور بدیع درآمدهاند و آن تقدیس از جمیع رنگهای مختلفۀ دنیا است و جز منقطعین بر این رنگ عارف نه چنانچه الیوم اهل بها که بر سفینۀ بقا راکبند و بر قلزم کبریا سایر یکدیگر را میشناسند و دون این اصحاب احدی مطّلع نه و اگر هم عارف شوند همان مقدار که اعمی از شمس ادراک مینماید ای سلمان بگو بعباد که در شاطی بحر قدم وارد شوید تا از جمیع رنگها مقدّس گردید و بمقرّ اقدس اطهر و منظر اکبر وارد شوید ای سلمان جمیع عباد را رنگهای مختلفۀ دنیا از شاطی قدس ابهی منع نموده مثلاً در نفس معروف که بمحاربه برخواسته ملاحظه نما قسم بآفتاب افق معانی که لیلاً و نهاراً طائف حولم بوده و در اسحار که در فراش بودم تلقاء رأس قائم بوده و آیات اللّه بر او القا میشد و در تمام لیل و نهار بخدمت قائم و چون امر مرتفع شد و ملاحظه نمود اسمش مشهور لون اسم و حبّ ریاست چنان اخذش نمود که از شاطی قدس احدیّه محروم ماند فوالّذی نفسی بیده که در ابداع شبه این نفس در حبّ ریاست و جاه دیده نشده فوالّذی انطق کلّ شیئ بثنآء نفسه که اگر جمیع اهل ابداع اراده نمایند که حسد و بغضای نفسش را احصا کنند جمیع خود را عاجز مشاهده نمایند نسئل اللّه بان یطهّر صدره و یرجعه الی نفسه و یؤیّده علی الاقرار باللّه المقتدر العلیّ العظیم
ای سلمان ملاحظه در امر اللّه نما که یک کلمه از لسان مظهر احدیّه ظاهر میشود و آن کلمه در نفس خود واحد بوده و از منبع واحد ظاهر شده ولکن بعد از اشراق شمس کلمه از افق فم اللّه بر عباد در هر نفسی علی ما هو علیه ظاهر میشود مثلاً در یکی اعراض و در یکی اقبال و همچنین حبّ و بغض و امثال آن و بعد این محبّ و مبغض بمحاربه و معارضه قیام مینمایند و هر دو را رنگ اخذ نموده چه قبل از ظهور کلمه با یکدیگر دوست و متّحد بودهاند و بعد از اشراق شمس کلمه مقبل بلون اللّه مزیّن شده و معرض بلون نفس و هوی و اشراق همین کلمۀ الهیّه در نفس مقبل بلون اقبال ظاهر شده و در نفس معرض بلون اعراض مع آنکه اصل اشراق مقدّس از الوان بوده در شمس ملاحظه نما که بیک تجلّی در مرایا و زجاجات تجلّی مینماید ولکن در هر زجاج بلون او در او جلوه مینماید چنانچه مشهود است و جمیع دیدهاید باری سبب جدال معرض و مقبل لون و رنگ شده ولکن ما بین این دو رنگ فرقی است لا یحصی این بصبغ اللّه ظاهر شده وآن بصبغ هوی و صبغ مؤمن مقبل مجاهد صبغ رحمن بوده و صبغ معرض منافق صبغ شیطان آن رنگ سبب و علّت تطهیر نفوس است از رنگ ما سوی اللّه و این علّت آلایش نفوس است برنگهای مختلفۀ نفس و هوی آن حیوة باقیه عنایت فرماید و این موت دائمه آن منقطعین را بکوثر بقا هدایت فرماید و این محتجبین را زقّوم فنا چشاند از آن رایحۀ رحمن در مرور و از این روایح شیطان و مقصود صاحب مثنوی در این کلمات آن نبوده که موسی و فرعون در یکدرجه بودهاند فنعوذ باللّه عن ذلک چنانچه بعضی از جهّال چنین فهمیدهاند فعل موسی بر دین او گواهی است صادق چه که جدال او للّه بوده و مقصود آنکه فرعون را از الوان فانیه نجات بخشد و بلون اللّه فایز نماید و خود در سبیل دوست شربت شهادت چشد ولکن جدال فرعون برای آنکه جان خود و سلطنت خود را حفظ نماید مقصود موسی اشتعال سراج اللّه بین ما سواه و مقصود فرعون اخماد آن افمن ینفق روحه فی سبیل اللّه کمن یحفظ خلف سبعین الف نقاب فما لهؤلآء لا یکادون یفقهون بیاناً من اللّه العالم الحکیم بلکه مقصود صاحب مثنوی آنکه سبب جنگ موسی و فرعون رنگ شده ولکن رنگ موسی رنگی بوده که اهل ملأ اعلی خود را فدای آن رنگ نمودهاند و رنگ فرعون رنگی که اهل جحیم سفلی از آن احتراز نموده خود صاحب مثنوی در مواضع عدیده ذکر فرعون نموده اگر ملاحظه کنید ادراک مینمائید که مقصود او این نبوده که بعضی نسبت میدهند و چه مقدار اظهار اشتیاق نموده که با احبّای الهی مأنوس شود و خدمت دوستان حقّ فایز گردد اینست که در مقامی ذکر مینماید
باری ای سلمان بر احبّای حقّ القا کن که در کلمات احدی بدیدۀ اعتراض ملاحظه منمائید بلکه بدیدۀ شفقت و مرحمت مشاهده کنید مگر آن نفوسی که الیوم در ردّ اللّه الواح ناریّه نوشته بر جمیع نفوس حتم است که بر ردّ من ردّ علی اللّه آنچه قادر باشند بنویسند کذلک قدّر من لدن مقتدر قدیر چه که الیوم نصرت حقّ بذکر و بیان است نه بسیف و امثال آن کذلک نزّلنا من قبل و حینئذ ان انتم تعرفون فوالّذی ینطق حینئذ فی کلّ شیئ بانّه لا اله الّا هو که اگر نفسی در ردّ من ردّ علی اللّه کلمهئی مرقوم دارد مقامی باو عنایت شود که جمیع اهل ملأ اعلی حسرت آن مقام برند و جمیع اقلام ممکنات از ذکر آن مقام عاجز و السن کائنات از وصفش قاصر چه که هر نفسی الیوم بر این امر اقدس ارفع امنع مستقیم شود مقابل است با کلّ من فی السّموات و الارض و کان اللّه علی ذلک لشهید و علیم
ان یا احبّآء اللّه لا تستقرّوا علی فراش الرّاحة و اذا عرفتم بارئکم و سمعتم ما ورد علیه قوموا علی النّصر ثمّ انطقوا و لا تصمتوا اقلّ من آن و انّ هذا خیر لکم عن کنوز ما کان و ما یکون لو انتم من العارفین اینست نصح قلم اعلی عباد اللّه را باری ای سلمان بدانکه هرگز احدی از عباد که فی الجمله شعور داشته قائل باین نشده که مقبل و معرض و موحّد و مشرک در یکمقام و درجه باشند و اینکه شنیدهاید و یا در بعضی از کتب قبل دیدهاید مقصود در ساحت قدس حقّ است و اینکه ذکر شد اسما در ملکوت اسما واحدند ملکوت را موهوم مدان ملکوت و جبروت و لاهوت الیوم طائف عرشند و از افاضۀ اینمراتب و عوالم که در اینمقام مشهود است عوالم لاهوت و جبروت و ملکوت و فوق آن در مواقع خود موجود و برقرارند تفصیل اینمقامات حال جایز نه و در سماء مشیّت معلّق الی ان ینزله اللّه بالفضل و انّه علی کلّ شیئ قدیر باری در ساحت حقّ کلّ اسما واحد بوده و خواهند بود و این قبل از ظهور کلمۀ فصلیّه است مثلاً ملاحظه کن که الیوم جمیع مظاهر اسما در ملکوت خود بین یدی اللّه مشهود و همچنین مطالع صفات و کلّ ما کان و بمقتضای استوای هیکل قدم بر عرش عدل عنایتش نسبت بجمیع علی حدّ سوآء بوده ولکن بعد از القای کلمه تفریق و تفصیل ما بین عباد موجود و مشهود چنانچه هر نفسیکه بکلمۀ بلی موفّق شد بکلّ خیر فایز قسم بحزن جمال ذو الجلال که از برای مقبل مقامی مقدّر شده که اگر اقلّ من سمّ ابره از آنمقام بر اهل ارض ظاهر شود جمیع از شوق هلاک شوند اینست که در حیوة ظاهره مقامات مؤمنین از خود مؤمنین مستور شده و هر نفسیکه موقن نشد بذکر بلی عند اللّه غیر مذکور فنعوذ باللّه عمّا قدّر له من عذاب الّذی لا عدل له ای سلمان بر عباد کلمات رحمن را القا کن و بگو خود را از ذیاب ارض حفظ نمائید و بسخنهای مزخرف که بعضی بآن ناطقند گوش مدهید سمع را برای اصغای کلماتم مطهّر دارید و قلب را برای عرفان جمالم منزّه کنید از کلّ آنچه خلق شده
ای سلمان القا کن که بسا از اسحار که تجلّی جمال مختار بر قلوب شما مرور نمود و شما را بدون خود مشغول یافت و بمقرّ قرار خود راجع شد ای سلمان بگو ای عباد بر اثر حقّ مشی نمائید و در افعال مظهر قدم تفکّر کنید و در کلماتش تدبّر که شاید بمعین کوثر بیزوال ذو الجلال فایز شوید و اگر مقبل و معرض در یکمقام باشند و عوالم الهی منحصر باین عالم بود هرگز ظهور قبلم خود را بدست اعدا نمیگذاشت و جان فدا نمینمود قسم بآفتاب فجر امر که اگر ناس برشحی از شوق و اشتیاق جمال مختار در حینی که آن هیکل صمدانی را در هوا آویختند مطّلع شوند جمیع از شوق جان در سبیل این ظهور عزّ ربّانی دهند باری شکر بطوطی دادهاند و زبل بجعل زاغ از نغمۀ بلبل بینصیب و خفّاش از شعاع شمس در گریز
ای سلمان ابتلایم در بین ملل و دول دلیلی است قویّ و حجّتی است محکم در مدّت بیست سنه شربت آبی براحت ننوشیدم و شبی نیاسودم گاهی در غل و زنجیر و گاهی گرفتار و اسیر و اگر ناظر بدنیا و ما علیها بودیم هرگز باین بلایا گرفتار نمیشدیم طوبی از برای نفسیکه از اثمار اینمقام مرزوق شود و از حلاوت آن بچشد از خدا بصر بخواهید و ذائقۀ سالم طلب کنید چه که نزد بیبصر نقش یوسف و ذئب یکسان است و در ذائقۀ مریض حنظل و شکر در یکمقام ولکن امیدوارم که از نفحات مقدّس این ایّام نفوسی ظاهر شوند که عالم و ما فیها را بفلسی نخرند و عری از کلّ ما سواه بشطر اللّه ناظر شوند و جان دادن در سبیل رحمن را اسهل شیئ شمرند و از اعراض معرضین از صراط نلغزند و در ظلّ دوست مقرّ گزینند فیا طوبی لهؤلآء فیا بشری لهؤلآء و یا عزّا لهؤلآء و یا شرفا لهؤلآء تاللّه حوریّات غرفات اعلی از شوق لقای این نفوس نیارامند و اهل ملأ بقا از اشتیاق نیاسایند کذلک اختصّ اللّه هؤلآء لنفسه و جعلهم منقطعاً عن العالمین
ای سلمان احزان وارده قلم رحمن را از ذکر مقامات احدیّه منع نموده ضرّ بمقامی رسیده مقرّ عزّی را که اگر جمیع ما کان بر خوان نعمتش حاضر شوند و الی آخر لا آخر له از آنچه موجود است متنعّم گردند ابداً کسی را حرفی نه نسبت بخل دادهاند و باطراف نوشته که شهریّۀ ما را قطع کردهاند رزالت و پستفطرتی را ملاحظه کن که برای جلب زخارف از ناس و افترای بجمال قدم اینگونه مفتریات باطراف نوشته و فرستادهاند با اینکه تو در اینجا بوده و دیدهئی که ابداً این عبد شهریّۀ این قوم را بچشم خود ندیده و آنچه هست در بیرون قسمت شده بهر نفسی داده میشود مع ذلک محض تضییع امر اللّه و اخذ دینار این قسم معمول داشتهاند که شنیدهئی قسم بجمال قدم که اوّل ضرّی که بر این غلام وارد شد این بود که قبول شهریّه از دولت نمود و اگر این نفوس همراه نبودند البتّه قبول نمیکردم و تو مطّلع شدهئی که چه مقدار امر بر مهاجرین صعب شده و مع ذلک جمیع شاکریم و در قضای الهی راضی و صابر لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا علیه توکّلنا فی کلّ الامور و این قوم که باطراف شکایت شهریّه مینمایند و تکدّی میکنند ادّعای ربوبیّت مینمایند و از حقّ معرض دیگر در شأن آن نفوس که متابعت این گروه نمودهاند ملاحظه کن افّ لهم و لمن اتّبعهم فسوف یأخذهم زبانیة القهر من لدن عزیز مقتدر قیّوم و لن یجدنّ لانفسهم من معین و لا ناصر کذلک نزل بالحقّ من جبروت اللّه المهیمن العزیز المحبوب و البهآء علیک یا سلمان و علی الّذین ما باعوا کلمات اللّه بتوهّمات مردود
* * *
ای سلمان در هر امور اقتدا بحقّ کن و بقضایای الهی راضی باش ملاحظه کن که این غلام مع آنکه از جمیع جهات بر حسب ظاهر امور بر او سخت شده و ابواب ظاهره مسدود گشته و در کلّ حین شیاطین بر اطفاء سراج اللّه و اخماد نار او مشغولند چنان منیر و مستضیء است که به اشرقت السّموات و الأرض و چنان مابین ناس مشهود که گویا ابداً ضرّی بر او وارد نشده از علوّ و دنوّ و عزّت و ذلّت دنیا منال در کلّ احوال بمآل ناظر باش چه که کلّ آنچه مشهود مفقود خواهد شد اینکه مشاهده مینمائی که بعضی از ناس بعزّت دنیا مسرورند و بعلوّ آن مغرور این از غفلت آن نفوس است و هر ذی بصر و ذی نظری شهادت میدهد که این قول حقّ است و این بیان از مشرق تبیان اشراق نموده چه که کلّ عالمند باینکه جمیع این امورات غیر معتبر و غیر ثابت است و چون رسول موت وارد شود جمیع متغیّر لذا معلوم و محقّق است که نفوسی که باین امور دل بستهاند غافلند و از غفلت است که باین اسباب ظاهره مشغول شدهاند
در لوحی از الواح نازل که از جمله علامت بلوغ دنیا آن است که نفسی تحمّل امر سلطنت ننماید سلطنت بماند و احدی اقبال نکند که وحده تحمّل آن نماید آن ایّام ایّام ظهور عقل است مابین بریّه مگر آنکه نفسی لاظهار امر اللّه و انتشار دین او حمل این ثقل عظیم نماید و نیکو است حال او که لحبّ اللّه و امره و لوجه اللّه و اظهار دینه خود را باین خطر عظیم اندازد و قبول این مشقّت و زحمت نماید اینست که در الواح نازل که دعای چنین سلطان و محبّت او لازم است
ای سلمان دنیا در مرور است و عنقریب کلّ من علی الأرض از آنچه مشاهده مینمائی بتراب راجع خواهند شد از خدا میطلبیم که جمیع احبّای خود را مؤیّد فرماید که استنشاق طیب گلزار معنوی نمایند و هر نفسی بآن فائز شد ابداً بغیر اللّه ناظر نبوده و نخواهد بود و بقضایای او راضی و صابر و شاکر خواهد شد محزون مباش که بلقا فائز نشدی قد کتب اللّه لک اجر من حضر بین یدیه انشآءاللّه سعی کن که از تو اعمال حقّ ظاهر شود و بناری مشتعل باشی که جمیع از تو کسب حرارت کنند ان اقبل الی اللّه بقلب طاهر و نفس زکیّة و لسان صادق و بصر مقدّس ثمّ ادعوه فی کلّ الأحوال انّه معین من اقبل الیه و انّه لهو الغفور الرّحیم
قد سمعنا ضجیج الأسرآء من اهلی و احبّتی للّه الحمد بما جعلونی و اهلی و احبّتی اساری فی سبیله لو تزول الشّمس لا یزول هذا الذّکر فسوف یظهر اللّه ما اراد انّه لهو العزیز القدیر از برای احدی از اسراء الّا اسم اللّه میم علیه بهآء اللّه نظر بحکمت لوح نازل نشد ولکن جمیع را تکبیر برسانید و امور کلّ مشهود است یک لوح مخصوص جناب عبدالوهّاب نازل شد برسانید ولو نزل بلسان القوم و قواعدهم الظّاهرة ولکن یکفی من علی الأرض لو هم یشعرون در الواح اطراف اسم معیّن نشده ولکن عنداللّه معلوم و مشهود و هر یک از الواح باقتضا نازل طوبی لمن یعرف و یکون من الشّاکرین یک جعبه نبات بجهت حضرات موصل داده شد برسانید
نسألک اللّهمّ بالّذین جعلهم الأشقیآء اساری من الزّورآء الی الحدبآء و بنسبة الّتی کانت بینهم و بین مظهر امرک بأن تثبّت احبّائک علی حبّک ثمّ استقمهم علی ما کانوا علیه فی انتشار امرک فیا الهی انت تری و تعلم ما ورد علیهم فی حبّک و رضائک بحیث بکت علیهم عیون اصفیائک و اهل سرادق مجدک اسألک بأن لا تحرمهم من عواطفک و الطافک ثمّ اسکنهم فی جوار رحمتک فی الدّنیا و الآخرة انّک انت علی کلّ شیء قدیر
* * *
ای علی بلقآء اللّه فایز شدی و بضیاء وجه مستنیر و این فضلی است کبیر ان یا علی فانقطع عن کلّ من فی السّموات و الأرض ثمّ اذهب بروح اللّه و رضائه الی المدینة ثمّ اخبر اهلها بما رأیت و شهدت و عرفت من ضرّ الّذی ورد علی جمال القدم من المشرکین ای علی باخلاقم متخلّق شو و با احبّایم بخضوع تمام معاشر باش ای علی آنچه تلقاء عرش نصایح محکمه از لسان اللّه اصغا نمودی فراموش مکن ای علی در ابکار بذکر جمال مختار مشغول باش و در اسحار بیادش مأنوس ای علی ذکرم شفای قلوب و ضیاء صدور بوده و خواهد بود بدنیای فانی از طلعت باقی غفلت مکن و از شداید آن محزون مشو در کلّ امور بسلطان ظهور توکّل کن اگر بوصایای الهی عامل شوی بخیر اکبر و منظر اظهر فایز گردی ای علی برسولم مأنوس باش چه که لحظات عنایتم لازال باو متوجّه بوده کذلک امرک جمال القدم لتکون من العاملین
* * *
ای مادر نوشتۀ تو را بزبان پارسی مینویسم تا شیرینزبانی طیر الهی را از لسان عراقی بشنوی و آوازهای خوش حجازی را فراموش کنی و اقرار کنی که بلبل معنوی بجمیع لسان در باغهای روحانی بر شاخسارهای قدسی در ذکر و بیان است تا از این آوازهای ظاهر آوازهای باطن بشنوی ای مادر از دل بگذر و بدلدار رو آور و از جان بگذر و بجانان فایز شو نهر قلب را ببحر مقلّب متّصل کن و رشتۀ حبّ را بریشۀ قرب محبوب محکم دار جان بی جانان بدرهمی نیرزد و دل بی دلدار بفلسی مقابل نه سر بی سرور در خاک به و دل بی درد سوخته به و گردن بی رشته بشمشیر بریده به بگو ای دوستان رو بدوست بخوابید و در فراش بخیال معشوق راحت گیرید و از گلها بوی محبوب بشنوید و از نارهای روشن نور رخ یار در نظر آرید قسم بجان دوست که اگر پیراهن یوسفی ببوئی و بمصر دوستی خدائی درآئی مادر همۀ مقرّبین شوی پس بجان در حبّ بکوش و بدل در منزل یار درآ غم روزگار را باهلش واگذار هیچ اعتنا بایّام دوروز دنیا مکن تا این پیراهن کهنۀ دنیا از بدن فرو افتد و بر سریر باقی جاوید مسکن گیری و استبرق الهی درپوشی و از جام محبوب بادۀ حبّ بنوشی و بشمع حبّ برافروزی و جامۀ حبّ بردوزی اینست آن امری که هرگز تغییر نمیکند پس بدان که همۀ احکام الهی در هر عهد و عصر باقتضای وقت تغییر میکند و تبدیل میشود مگر شریعۀ حبّ که همیشه در جریان و هرگز تغییر باو راه نیابد و تبدیل او را نجوید این است اسرار بدایع الهی که ذکر نموده برای عباد خود و او است بر همه بخشنده و مهربان
* * *
ای مجید بشنو ندای این محزون را که قسم بآفتاب افق عزّ تجرید که از اوّل ابداع تا حال چنین ظلم بر احدی وارد نشده چرا آسوده نشستهئی آیا نغمات بدعم را فراموش نموده و یا معاشرت ناس آن جناب را غافل نموده تو صبر و حلم و سکونم را دیدهئی حال تفکّر نما که چه وارد شده که سبب ضجیج و صریخ و ندبۀ جمال احدیّه شده فواللّه الّذی لا اله الّا هو که اگر شربت شهادت از اشرّ ناس مینوشیدم البتّه نزدم ارجح از این بوده که این امور که سبب ذلّت امر بوده مابین ناس شایع شود فواللّه یبکی نفسی و عینی و قلبی و قلمی و من زفراتی ینوح سکّان الفردوس ولکنّ النّاس هم لا یشعرون و لا یسمعون ای مجید تو میدانی که چه مقدار در علوّ امر الهی بجان ایستادم تا آنکه امر بمقامی رسید که ملاحظه نمودی و بعد اوّل محبّتی که باین مظلوم شد این بوده که بر قتلم ایستاده و در قطع شجرۀ ربّانیّه کمال جهد نمودهاند و چون اشتهار یافت این غلام خارج منفرداً عن الکلّ در بیت دیگر ساکن که شاید نار غلّ و بغضا ساکن شود بعد قاصد گرفته بجمیع اطراف نوشته که کمر قتل مرا بستهاند و آنچه را مرتکب شده و در نفسش بوده بسدرۀ لایعرف نسبت داده و حال آنکه تو میدانی که اگر این عبد ارادۀ ضرّش مینمود ابداً موجود نبود و چون نوشتۀ او ملاحظه شد تکلیف دیده که ناس را اخبار از امور نمایم که مبادا از کلمات جعلیّه که مسطور داشته عباد از سبیل منیر منحرف شوند فوالّذی توحّد بالعظمة و الکبریآء که اگر بعد از خروج این عبد ساکن میشد ابداً این عبد ذکر نمینمود و از جمله نوشته که برای نان از من خارج شدهاند رذالت و پستی نفس را ملاحظه کن که چه گفته و چه کرده خود آن جناب تأمّل نماید و این غلام را سالها دیده و معاشرت نمودهئی با تقدیس کبری و تنزیه عظمی اینگونه مفتریات بمالک اسماء و صفات لایق است لا فونفس اللّه المهیمن القیّوم ذکر مصایبم از لسان و قلم هر دو خارج شده انّما اشکو بثّی و حزنی الی اللّه باری در اعراض آن جناب از امر اللّه کمال تدبیر خواهند نمود ای صفی تو در مابین کلّ عباد در اوّل امر بنفس اللّه فایز شدی و بین یدی الوجه مؤمن شدی بایست بر امر بشأنی که از استقامتت کل مستقیم شوند
* * *
ای محمّد قبل علی بشنو ندای محبوب باوفا را که از شطر ابهی ندا میفرماید و میفرماید ای بندۀ من و پسر کنیز من ندایت را اصغا نمودیم و نجوایت را شنیدیم در کلّ اوان طرف عنایت بمتوجّهین ناظر بوده و خواهد بود نفسی از نفسی بدوستی برنیامد مگر آنکه بساحت دوست حقیقی وارد شد ای محمّد قبل علی اگر روایح عطریّه که از شطر رحمت مالک بریّه مرور مینماید استشمام کنی بتمام جان و روان باین کلمه ناطق شوی و مابین عباد باسمم صیحه زنی یا عباد قسم بجمال محبوب اینست رحمتی که همۀ ممکنات را احاطه نموده و اینست یومی که در آن فضل الهی جمیع کائنات را فراگرفته ای علی عین رحمتم در جریان است و قلب شفقتم در احتراق چه که لازال دوست نداشته که احبّایش را حزنی اخذ نماید و یا همّی مسّ کند اگر اسم رحمانم مغایر رضا حرفی از احبّایم استماع نمود مهموماً مغموماً بمحلّ خود راجع شد و اسم ستّارم هر زمان مشاهده نمود نفسی بهتکی مشغول است بکمال احزان بمقرّ اقدس بازگشت و بصیحه و ندبه مشغول و اسم غفّارم اگر ذنبی از دوستانم مشاهده نمود صیحه زد و مدهوش بر ارض اوفتاد ملائکۀ امریّه بمنظر اکبر حملش نمودند ونفسی الحقّ یا نبیل قبل علی احتراق قلب بها از تو بیشتر است و نالۀ او عظیمتر هر حین که اظهار عصیان از نفسی در ساحت اقدس شده هیکل قدم از حیا ارادۀ ستر جمال خود نموده چه که لازال ناظر بوفا بوده و عامل بشرایط آن چون کلماتت تلقاء وجه مذکور شد قد تموّج بحر وفائی و مرّت نسمات غفرانی و اهتزّت سدرة عنایتی و دارت سمآء فضلی قسم بآفتاب افق باقی که از حزنت محزونم و از همّت مهموم آهت از سرادق ابهی نفوذ نمود و بمقرّ امنع اقدس اعلی فائز شد نالهات استماع گشت و نوحهات بسمع مالک قدم رسید طوبی لک ثمّ طوبی لک اقرارت در مکمن مختار بهیکل بدیع ظاهر و اعترافت در منظر غفّار بطراز منیع باهر انت تعترف و انا المعترف و انت تقرّ و انا المقرّ چه که اعتراف مینمایم بخدمات تو و شدّتهای واردۀ بر تو که در سبیلم حمل نمودی یشهد بحبّی ایّاک کلّ الذّرّات ای علی این ندایت بسیار محبوب است بنویس و بگو و بخوان ناس را بشطر پروردگار عالمیان بحرارت و جذبی که جمیع را مشتعل نماید قل
یا الهی و محبوبی و محرّکی و مجذبی و المنادی فی قلبی و محبوب سرّی لک الحمد بما جعلتنی مقبلاً الی وجهک و مشتعلاً بذکرک و منادیاً باسمک و ناطقاً بثنائک ای ربّ ای ربّ ان لم تظهر الغفلة من این نصبت اعلام رحمتک و رفعت رایات کرمک و ان لم یعلن الخطآء کیف یعلم بأنّک انت السّتّار الغفّار العلیم الحکیم نفسی لغفلة غافلیک الفدآء بما مرّت عن ورائها نسمات رحمة اسمک الرّحمن الرّحیم ذاتی لذنب مذنبیک الفدآء بما عرفت به اریاح فضلک و تضوّعات مسک الطافک کینونتی لعصیان عاصیک الفدآء لأنّ به اشرقت شمس مواهبک من افق عطائک و نزلت امطار جودک علی حقایق خلقک ای ربّ انا الّذی اقررت بکلّ العصیان و اعترفت بما لا اعترف به اهل الامکان سرعت الی شاطئ غفرانک و سکنت فی ظلّ خیام مکرمتک اسألک یا مالک القدم و المهیمن علی العالم بأن تظهر منّی ما تطیر به الأرواح فی هوآء حبّک و النّفوس فی فضآء انسک ثمّ قدّر لی قوّة بسلطانک لأقلّب بها الممکنات الی مطلع ظهورک و مشرق وحیک ای ربّ فاجعلنی بکلّی فانیاً فی رضائک و قائماً علی خدمتک لأنّی احبّ الحیوة لأطوف حول سرادق امرک و خیام عظمتک ترانی یا الهی منقطعاً الیک و خاضعاً لدیک فافعل بی ما انت اهله و ینبغی لجلالک و یلیق لحضرتک
ای علی بعنایت ربّ العالمین فائز بوده و هستی بحول و قوّۀ او بایست مابین عباد بر نصرت امرش و اعلای ذکرش محزون مباش از اینکه صاحب علوم ظاهره و خطّ نیستی ابواب فیوضات کل در قبضۀ قدرت حقّ است بر وجه عباد گشوده و میگشاید انشآءاللّه این نفحۀ لطیفه در کلّ اوان از شطر قلبت در عالم مرور نماید بشأنی که ثمرات آن در کلّ دیار ظاهر شود او است مقتدر بر هر شیء انّه لهو المقتدر العزیز القدیر
* * *
ای مریم مظلومیّتم مظلومیّت اسم اوّلم را از لوح امکان محو نموده و از سحاب قضا امطار بلا فی کلّ حین بر این جمال مبین باریده اخراج از وطنم سببی جز محبوب نبوده و دوری از دیارم علّتی جز رضای مقصود نه در موارد قضایای الهی چون شمع روشن و منیر بودم و در مواقع بلایای ربّانی چون جبل ثابت در ظهورات فضلیّه ابر بارنده بودم و در اخذ اعدای سلطان احدیّه شعلۀ فروزنده شئونات قدرتم سبب حسد اعدا شد و بروزات حکمتم علّت غلّ اولی البغضا هیچ شامی در مقعد امن نیاسودم و هیچ صبحی براحت از فراش سر برنداشتم قسم بجمال حق که حسین بر مظلومیّتم گریست و خلیل از دردم خود را بنار افکند اگر درست مشاهده نمائی عیون عظمت خلف سرادق عصمت گریانست و انفس عزّت در مکمن رفعت نالان و یشهد بذلک لسان صدق منیع
ای مریم از ارض طا بعد از ابتلای لا یحصی بعراق عرب بامر ظالم عجم وارد شدیم و از غُلِّ اعدا بِغِلِّ احبّا مبتلی گشتیم و بعد اللّه یعلم ما ورد علیّ تا آنکه از بیت و آنچه در او بود و از جان و آنچه متعلّق باو گذشته فرداً واحداً هجرت اختیار نمودم و سر بصحراهای تسلیم نهادم بقسمی سفر نمودم که جمیع در غربتم گریستند و جمیع اشیا بر کُربَتم خون دل بباریدند با طیور صحرا موانس شدم و با وحوش عرا مجالس گشتم و چون برق روحانی از دنیای فانی گذشتم و دو سنه او اقل از ما سوی اللّه احتراز جستم و از غیر او چشم برداشتم که شاید نار بغضا ساکن شود و حرارت حسد بیفسرد
ای مریم اسرار الهی را اظهار نشاید و رموزات ربّانی را اجهار محبوب نه و مقصود از اسرار کنوز مستورۀ در نفسم مقصود است لا غیر باری تاللّه حملت ما لا یحمله الابحار و لا الامواج و لا الاثمار و لا ما کان و لا ما یکون و در اینمدّت مهاجرت احدی از اخوان و غیره استفساری از این امر ننموده بلکه خیال ادراک هم نداشته مع آنکه اعظم بود این امر از خلق سموات و ارض فواللّه نَفَسی فی سَفَری لیکون خیراً من عبادة الثّقلین با اینکه آن هجرت حجّتی بود اعظم و برهانی بود اتم و اقوم بلی صاحب بصر باید تا بمنظر اکبر ملاحظه نماید و بیبصر از حسن جمال خود محروم است تا چه رسد بجمال قدس معنوی ظل از مظل چه ادراک نماید و مشتی گل از لطیفۀ دل چه فهم کند تا آنکه قضای الهی بعضی از عباد روحانی را بفکر غلام کنعانی انداخت با دستهئی مکاتیب از همه جا و همه کس در جستجو افتادند و در کهف جبلی نشانی از این بینشان یافتند و انّه لهادی کلّشیٴ الی صراط مستقیم قسم بآفتاب حقیقت صمدانی که از حضور واردین این مهجور مسکین مبهوت و متحیّر شد بقسمیکه از ذکر آن این قلم عاجز و قاصر است شاید که قلم حدیدی از خلف عالم قِدم بیرون خرامد و خرق استار نماید و جمیع اسرار را بصدق مبین و حقّ یقین اظهار نماید و یا یک لسانی به بیان آید و لئالی رحمانی را از صدف صمت بیرون آورد و لیس هذا علی اللّه بعزیز باری ختم اسرار را یَدِ مختار گشود ولکن لا یعقّل الّا العاقلون بل المنقطعون تا آنکه نیّر آفاق بعراق راجع شد نفْسی چند مشاهده شد بیروح و پژمرده بلکه مفقود و مرده حرفی از امر اللّه مذکور نبود و قلبی مشهود نه لهذا این بندۀ فانی در مراقبت امر اللّه و ارتفاع او بقسمی قیام نمود که گویا قیامت مجدّداً قائم شد چنانچه ارتفاع امر در هر شهری ظاهر و در هر بلدی مشهود بارتفاعیکه جمیع ملوک بمدارا و سلوک عمل نمودند
ای مریم قیام این عبد در مقابل اعدا از جمیع فرق و قبایل سبب ازدیاد حسد اعدا شد بشأنیکه ذکر آن ممکن و متصوّر نه کذلک قدّر من لدن عزیز قدیر
ای مریم قلم قدم میفرماید که از اعظم امور تطهیر قلبست از کلّ ما سوی اللّه پس قلبت را از غیر دوست مقدّس کن تا قابل بساط انس شوی
ای مریم از تقیید تقلید بفضای خوش تجرید وارد شو دلرا از دنیا و آنچه در او است بردار تا بسلطان دین فائز شوی و از حرم رحمانی محروم نگردی و بقوّت انقطاع حجاب وهم را خرق کن و در مکمن قدس یقین درآ
ای مریم یک شجر را صد هزار ورق و صد هزار ثمر مشهود ولکن جمیع این اوراق و اثمار بحرکتی از اریاح خریف و شتا معدوم و مفقود شوند پس نظر را از اصل شجرۀ ربّانیّه و غصن سدرۀ عزّ وحدانیّه منصرف منما ملاحظه در بحر نما که در محلّ خود بسلطان وقار و سکون ساکن و مستریحست ولکن از هبوب نسیم ارادۀ محبوب بیزوال امثال و اشکال لا یحصی بر وجه بحر ظاهر و جمیع این امواج مغایر و مخالف مشاهده میشوند و حال جمیع ناس بامواج مشغول و از اقتدار بحر البحار که از هر حرکت او آیات مختار ظاهر محجوب گشتهاند
ای مریم با نَفَس رحمان موانس شو و از مجالست و مجانست شیطان در حفظ عصمت منّان مقر گیر که شاید یَدِ الطاف الهی ترا از مسالک نفسانی بفضای عزّ ابهائی کشاند
ای مریم از اظلال فانیه بشمس عزّ باقیه راجع شو وجودِ جمیع اظلال بوجود شمس باقی و متحرّک بقسمیکه اگر در آنی اخذ عنایت فرماید جمیع بخیمۀ عدم راجع شوند زهی حسرت و ندامت که نفسی بمظاهر فانیه مشغول شود و از مطلع قدس باقی ممنوع ماند
ای مریم قدر این ایّام را دانسته که عنقریب غلام روحانی را در سرادق امکانی نهبینی و در جمیع اشیا آثار حزن ملاحظه نمائی فسوف تضعنّ انامل الحسرة بین انیابکم و لن تجدوا الغلام ولو تحسّسوا فی اقطار السّموات و الارض و کذلک نزّل الامر من ملکوت عزّ علیّا بلی زود است که انامل وجود را از حسرت غلام در دهان بینی و در تمام آسمانها و زمینها تفحّص نماید و بلقای غلام فائز نشود باری امر بمقامی منتهی شد که این عبد ارادۀ خروج از ما بین یأجوج نموده متفرّد از کلّ جز نسوانی که لا بد باید با عبد باشند حتّی خدمۀ حرم را هم همراه نمیبرم تا بعد خدا چه خواهد غلام حرکت مینماید در حالتیکه معینم قطرات دموع منست و مصاحبم زفرات قلب و انیسم قلمم و مونسم جمالم و جندم توکّلم و حزبم اعتمادم کذلک القینا علیک من اسرار الامر لتکوننّ من العارفین
ای مریم جمیع میاه عالم و انهار جاریۀ آن از چشم غلامست که بهیئة غمام ظاهر شده و بر مظلومیّت خود گریسته باری این جان و سَر را فی ازل الآزال در راه دوست دادیم و هر چه واقع شود بآن راضی و شاکریم وقتی این سر بر سر سنان بود و وقتی در دست شمر وقتی در نارم انداختند و وقتی در هوایم معلّق آویختند و کذلک فعلوا بنا المشرکون
باری ای مریم این لوح را بنالۀ بدیعه و گریۀ ربیعیّه نام نهادیم و نزد تو ارسال داشتیم تا براحت نوحه نمائی و در حزن با جمال قدم شریک باشی
و دیگر آنکه چون جناب بابا در سنۀ اوّلیّه در حضور بودند بر بعضی از امور مطّلعند انشآء اللّه روح القدس صدق و یقین بر لسان او نطق مینماید و برشحی از قضیّۀ غلام عالم میشوید
حُسنی خانم و صغری خانم را ذاکریم
خدیجه خانم را متذکّر باذکار حق که مقدّس از تحدید بشر است نمائید و مدّتیست که ارادۀ مکتوب مخصوص برای او در نظر بوده ولکن در حمل پوسته آیات عزّ صمدانیّه خالی از عسرت نیست لهذا معوّق ماند آقا را ذاکریم بنات و بنین حوّا خانم جمیع را بقمیص ذکر منیع مذکور دارید
و هر نفسیکه خمر حبّ الهی را از کأس مقدّس ربّانی نوشیده جمیع را ذکر نموده متذکّر دارید و بگوئید هنیئاً لکم بما شربتم عن کأس الّتی ما فاز به احد من العالمین ولکن این خمر ربّانیّه و بادۀ صمدانیّه را هر که مرزوق شد باید در خزانۀ دل مستور نماید تا اغیار مطّلع نشوند فهنیئاً للشّاربین
* * *
ای مهربان دوستی از دوستان یادت نمود یادت نمودیم
امروز آنچه دیده میشود گواهی میدهد و بندگان را بخداوند یکتا میخواند بگو امروز آفتاب بینائی از آسمان دانائی هویدا نیکوست کسی که دید و شناخت آنچه از پیش گفته شد در این روزگار پدیدار
بگو ای دوستان خود را از دریای بخشش یزدانی دور منمائید چه که او بسیار نزدیک آمده آنکه پنهان بود آمده و خوب آمده بر یک دستش آب زندگانی و بر دست دیگر فرمان آزادی بگذارید و بگیرید بگذارید آنچه در جهان دیده میشود و بگیرید آنچه را که دست بخشش میبخشد آمده آنچه چشم روزگار مانند آن ندیده ای دوستان بشتابید بشتابید بشنوید بشنوید
کردار دستوران مردمان را از کردگار دور نموده بجای نیاز آز نمودار راه خداوند خدا را گم کردهاند گمراهند و خود را دارای راه میدانند پیشوایان را گواه نمودیم و آگاه کردیم تا در این روز گواهی دهند و بندگان را بپاک یزدان رسانند
بگو ای دستوران از خواب برخیزید و از بیهوشی بهوش گرائید آواز بینیاز را بگوش جان بشنوید و بآنچه سزاوار روز خداوند است رفتار نمائید
امروز مهتر کسی است که دید و آگاه شد و کهتر کسی که گفتار دانا را نیافت و دوست تازه را در جامۀ تازه نشناخت
دریای دانائی پدیدار و آفتاب بینائی نمودار بشنوید ندای گویندۀ پاینده را و خود را از آنچه سزاوار نیست پاک و پاکیزه نمائید تا شایستۀ بارگاه آفریدگار شوید بگو امروز خداوند در انجمن سخن میفرماید نزدیک شوید و گفتارش را بیابید گفتار پیک دیدار اوست شما را از تاریکی رهاند و بروشنائی رساند
نامت را شنیدیم و در نامه یادت نمودیم این یاد مانند نهالیست که بدست بخشش کشتیم زود است که با برگ و بار تازۀ بیاندازه پدیدار شود خداوند خدا چنین فرموده و راه نموده
* * *
ای واصل بفراق مبتلی شدی و انا الفرّاق و لا ابالی و انا المفرّق و لا اخاف
ان ترید ان تعرفنی فاعلم بانّی انا الّذی امنع المشتاقین عن الورود فی ساحة قدسی و ابعّدهم عن مقرّ عرشی و انا الّذی احترق قلوب العشّاق من نار الفراق و اترکهم فی بوادی الآفاق و انا الّذی اذا دُعیت ما استجبت و اذا ذُکرت ما توجّهت و انا الّذی غنآئی لن یسمع ضجیج الفقرآء و عزّی لن یعتنی الی الضّعفآء و الاذلّآء هذا حین استوآئی علی عرش اسمی القهّار
و حین استوآئی علی عرش اسمی الرّحمن اهدی المضلّین الی کوثر لقآئی و ادخلهم جنّة وصالی و لن اخرجهم ابداً انا الّذی ادخلنّ الفقرآء فی رضوان غنآئی و الضّعفآء تحت خبآء قدرتی و الاذلّآء فی مدینة عزّی القدیم انا الّذی اذا دعیت استجبت و اذا ذُکرت ذکرت و لم یزل کنت مجیب دعوة المضطرّین انا الّذی استجبت قبل السّؤال و اعطیت من دون الاستحقاق
و هذا سجیّتی انا الّذی ابکی من بکآء المحبّین و اتقرّب بالمستقربین و فتحت ابواب عنایتی علی وجه من فی السّموات و الارض طوبی للواردین
ان یا ایّها الحاضر لدی العرش قد سمعت ندآئک و ضجیجک فی الفراق و حزنت بما ورد علیک من القضآء و نسئل اللّه بان یدخلک فی مقرّک و انّه ارحم من کلّ رحیم
دوستان الهی را ذکر بدیع میرسانم جناب رحیم و جناب منشی الامر را تکبیر برسانید جناب عبد الغفّار بذکر اللّه المختار مشغول باشند لوحی مخصوص حاجی مذکور نازل و ارسال شد برسانید
* * *
ای ورقه انشآء اللّه از نسایم ارادۀ رحمانیّه از سدرۀ ربّانیّه متمایل و متحرّک باشی لم یزل و لا یزال از کأس محبّتش بنوشی و از قدح رحمتش بیاشامی در کلّ احیان افتتان و امتحان الهی موجود و ظاهر بسیار جهد باید تا غیر دوست ترا از دوست منع ننماید و ما سوی اللّه ترا از حق محروم نسازد ملاحظه در امۀ منتسبه نما که باقوال کذبۀ موهومه از شطر احدیّه محروم ماند و حبّ دنیا او را از مالک اسما منع نمود و عاقبة الامر از دنیای خود ثمری نبرد و بمقرّ نالایق راجع گشت انشآء اللّه باید آن ورقه در جمیع احیان بذکر رحمن مشغول باشند و بمحبّة اللّه بشأنی ظاهر گردند که احدی نتواند او را از فیوضات نامتناهیۀ الهیّه منع نماید دنیا را بقائی نبوده و نیست در کلّ حین در انقلاب و اختلاف بوده و خواهد بود باصل شجره متمسّک باش تمسّکیکه اقوال و اعمال نفوس موهومه ترا از مقام عزّ باقی بازندارد البهآء علیک و علی من معک من احبّآء اللّه
* * *
ای پسر عمّ حمد کن خدا را که این نسبت کبری قطع نشد و سبقت گرفتی از جمیع ذوی القربی تا آنکه در سجن اعظم بزیارت جمال قدم فایز شدی این فضل را غنیمت شمار چه که باو معادله نمیکند آنچه در آسمان و زمین خلق شده بحول و قوّۀ رحمانی و اذن و اجازۀ الهی بوطن راجع شو و بذکر دوست ذاکر باش باید بشأنی رفتار نمائی که رایحۀ قمیص مختار را جمیع اهل دیار از تو بیابند نسبت خود را حفظ کن و در وعاء توکّل و انقطاع و صدق و صفا محفوظ دار بسجایای الهیّه مابین بریّه ظاهر شو تا جمیع ناس از تو مشاهده نمایند آنچه را که لدی الحقّ محبوب است از دنیا و امورات محدثۀ در آن محزون مباش چه که باقی نبوده و نخواهد بود و ما هو الفانی لا یلتفت الیه عباد مکرمون بسا از اهل عزّت که آنی بذلّت مبتلا شدند و بسی از صاحبان غنا که بفقر راجع گشتند پس امری طلب کن که عزّت او را ذلّت از پی نباشد و غنای او را فقر ادراک ننماید لعمری انّه هو التّمسّک باسمی و التّشبّث بذیلی المقدّس المنیر احبّای حقّ از ذوی القربی و دون آن کل را از قبل این مسجون تکبیر برسان
و اگر جناب اسم معروف را ملاقات نمودی تکبیر برسان قل لم منعت عن الّذی فدی فی سبیله الملأ الأعلی بأرواحهم و قرّت به عیون المقرّبین چه شده شما را که بکمال خوف و اضطراب مشاهده میشوید تفکّر در حالت نفسی نما که بروح القدس امر مبعوث شد و فرداً واحداً بلوح الهی بمقرّ معهود توجّه نمود و بکمال قدرت و اطمینان رسالات رحمن را تبلیغ نمود و ابداً سطوت و غضب او را مضطرب ننمود هل تخاف من نفسک او عمّا عندک استمع ندائی من شطر البلآء و لا تمنع نفسک عمّا قدّر فی ملکوت البقآء اقبل بکلّک الی اللّه و لا تخف من الّذین ظلموا و لو ترید ابقآء نفسک فاسأل اللّه ربّک انّه یحفظک لو تکون فی قطب البحر او فی اودیة النّار او فی فم التّمساح او بین سیوف الظّالمین تاللّه الحقّ لا تتحرّک ورقة الّا بعد اذنه و لا تمرّ الأریاح الّا بارادته و لا یتنفّس ذو نفس الّا بمدده دع الأوهام و تمسّک بربّک العزیز العلّام انّا نصحناک خالصاً لوجه ربّک لأنّا لا نحبّ ان یقطع حبل نسبتک الی اللّه العزیز الحکیم و اذکر اذ کنت فی السّجن و نصرک اللّه بالحقّ و حفظک بجنود الغیب و الشّهادة الی ان اخرجک بسلطانه و جعلک من الفرحین انّا کنّا معک فی السّجن و وجدنا منک رائحة الاقبال علی قدر لذا نجّیناک کما نجّینا من اردنا اذ کان بین ایدی الغافلین فکّر فیما القینا علیک لعلّک تنتبه بذکری و تذکر فضل ربّک بین العباد انّه لهو العلیم الخبیر کن علی شأن لا یشغلک المال عن المآل و لا الأسباب عن مسبّب الأسباب استمع قول من یحبّک و یرید لک ما اراد لنفسه ضع الدّنیا کلّها و خذ ما اوتیت من لدن مقتدر قدیر هل رضیت بالحیاة الفانیة و ترکت الحیاة الباقیة لعمری هذا لا ینبغی لک لو کنت من العارفین فیا لیت فدیت فی حبّ اللّه مرّة بعد مرّة و صبغ کلّ آن کلّ ارض بدمی فی سبیل اللّه ربّک و ربّ العالمین آخر چرا تفکّر نمینمائید ایّام گذشت و عمر بانتها رسید حال خود انصاف ده در آخر ایّام انسان در فراش بزحمت امراض و شدّت اوجاع جان بدهد بهتر است یا آنکه آن چند یومی که از عمر باقی مانده در سبیل الهی فدا نماید قسم بجمال قدم الأوّل خسران و الآخر روح و ریحان زهی حسرت و ندامت که نفس انسانی چند نفسی که از جان عاریتی باقی مانده در ره دوست فدا ننماید و در فراش غفلت بعد از آشامیدن دواهای مکروهۀ منتنۀ ردیّه تسلیم نماید فاصدقنی ایّ الأمرین احقّ قل الکلمة الأولی وربّی الأعلی و مالک العرش و الثّری مقصود آنکه احبّای حقّ نباید مضطرب و خائف باشند بلکه باید شهادت را در سبیل دوست فوز عظیم شمرند اگر واقع شود نه آنکه خود را در مهالک اندازند چه که در این ظهور کل بحکمت مأمورند بشنو ندای مظلوم را که در منتهای شدّت و بلا و هموم و غموم تو را بحقّ میخواند از عالم و عالمیان منقطع شو و در ظلّ رحمتش مأوی گیر ثمّ اعلم بأن حضر تلقآء الوجه احد و ادّعی بأنّه رءاک و قال انّک قلت بأنّا لا نرسل الیک لوحاً من بعد اذاً بکت عین شفقتی لنفسک فوالّذی انطقنی بثنآء نفسه بین الأرض و السّمآء لو وجدت عرف القمیص و قرأت لوحاً من الواح ربّک الّتی ارسلناها الیک لفدیت بنفسک و ما عندک لکلمة منها و رضیت بأن تقتل فی کلّ حین الف مرّة و لا ینقطع عنک عرف قمیص القدم و نسمة اللّه الّتی تمرّ من شطر اسمه الأعظم لم ادر بأیّ شیء منعت عن هذا الفضل الأکرم و ترکت بین الظّنون و الأوهام تدارک یا اخی ما فات عنک و اقبل الی قبلة العالمین و قل
اقبلت بکلّی الیک یا فاطر السّموات و الأرضین فاعف عنّی ما غفلت فی جنبک انّک انت مولی العالمین
ایّاک ان تمنعک الحمیّة عن مالک البریّة دع الهوی و تمسّک بربّک الأبهی هذا خیر لک و کان اللّه علی ما اقول شهیدا
و دیگر اهل قریه هر که را مقبل الی اللّه دیدی من قبل اللّه ذاکر شو و بگو محزون مباشید از آنچه بر شما وارد شده چه که بر جمال قدم اعظم از آن وارد و حال در سجن اعظم ساکن و بشأنی امر شدید است که باب خروج و دخول را مسدود نمودهاند ولکن در کمال روح و ریحان بذکر رحمن مشغولیم محزون مباشید از آنچه بتاراج رفت زود است که جمیع من علی الأرض بذکر شما ذاکر شوند اجر هیچ نفسی ضایع نشده و نخواهد شد آنچه از زخارف دنیویّه در سبیلش از شما اخذ شد البتّه در دنیا عطا خواهد فرمود و در عقبی مقاماتی که اگر یکی از آنها بر اهل ارض ظاهر و هویدا شود انفس خود را در سبیل دوست فدا نمایند رجای آنکه بآن مقرّ اقصی فایز گردند بشنوید وصیّت جمال قدم را که از شطر سجن اعظم شما را ندا میفرماید بغی و طغی را بگذارید و بتقوی متمسّک شوید نفوس خود را از اعمال شیطانیّه مقدّس نمائید و بطراز الهیّه مزیّن دارید فساد و نزاع شأن اهل حقّ نبوده و نخواهد بود از اعمال شنیعه اجتناب نمائید و در مسالک تقدیس و تسلیم و رضا سالک شوید جهد نمائید تا صفات و اخلاق الهیّه از شما ظاهر شود و بکمال استغنا و سکون مابین بریّه مشی نمائید و با کمال عدل و انصاف با یکدیگر معامله کنید خیانت را بامانت و غیبت را بتزکیۀ نفس و ظلم را بعدل و غفلت را بذکر تبدیل نمائید اینست نصح رحمانی که از فم بیان مشیّت ربّانی ظاهر شده سعی نمائید که بلکه باعانت الهیّه آنچه در ملکوت تقدیر مقدّر شده باعمال شنیعه تغییر نیابد و تبدیل نشود در کلّ احیان از مقصود عالمیان آمل و سائل باشید که شما را از فضل و عنایت خود محروم نفرماید و در ظلّ شجرۀ اثبات و سدرۀ اسماء و صفات منزل دهد و السّلام علیکم من لدی اللّه مولاکم القدیم و الحمد للّه العلیّ العظیم
* * *
ای کریم انشآء اللّه بعنایت کریم در ظلّ سدرۀ ربّ العالمین مستریح باشی و بفیوضات منزلۀ از سماء فضل فائز ذکرت لدی العرش بوده و خواهد بود و این از اعظم عنایات الهیّه محسوب ای کریم کمر خدمت را محکم کن که شاید نفوس ضعیفه از ذکر مالک بریّه بکمال حب و قدرت قلبیّه ظاهر شوند بشأنیکه دنیا و ما فیها آن نفوس را از حق منع ننماید کل باخلاق الهیّه در این ایّام نورانیّه ظاهر شوند
ای کریم بادۀ روحانیّۀ معنویّه آماده و ساقی احدیّه موجود ولکن اکثر بریّه ممنوع و محروم مشاهده میشوند حق بکمال ظهور ظاهر و خلق در نهایت اشتیاق مشتاق مع ذلک عشّاق از معشوق محروم و در تیه فراق در احتراق لذا هادی و ناصح و معلّم لازم دارند تا بدانند که سبب منع چیست و علّت بعد چه بعضی از عباد بتعلیم محتاج نیستند ایشان بمنزلۀ عیون مشاهده میشوند و عین را دیدن نباید آموخت و همچنین گوش را شنیدن حینیکه باعانت روح مفتوح شد خود مشاهده مینماید ولکن در کلّ احیان باید بطلعة رحمن پناه برد که مباد رَمَد و یا علّت اخری حادث شود و حایل گردد ایشانند عبادیکه بعد از ارتفاع ندا بافق اعلی توجّه نمودهاند و بشأنی مستقیمند که احدی قادر بر انحراف آن نفوس مطمئنّه از شطر احدیّه نیست از سلسبیل بیان رحمن در کلّ احیان نوشیده و مینوشند و بکلمات الهیّه مأنوس و مشتاقند و ما دون این نفوس بمواعظ حسنه و نصایح مشفقانه محتاج لذا باید احبّای الهی بحکمت و بیان بر این امر خطیر اقدام نمایند بعضی را باقوال و بعضی را بافعال و اعمال و بعضی را باخلاق تبلیغ نمایند و بشطر احدیّه کشانند اعمال حسنه و اخلاق روحانیّه بنفسها مبلّغ امرند بعضی از این محزون نباشند که عالم نیستند و کسب علوم ظاهره ننمودهاند ملاحظه در زمان رسول نما که بعد از ظهور آن نیّر اعظم جمیع علما و اُدَبا و حکما از آن شریعۀ عرفان رحمن محروم ماندند و ابوذر که راعی غنم بود بمجرّد اقبال بغنیّ متعال بحور حکمت و بیان از قلب و لسانش جاری و حال جمیع علما را نزد ذکرش خاضع مشاهده مینمائی و حال آنکه در اوّل امر احدی باو اعتنا نداشته تعالی القدیم ذو الفضل العظیم انّه هو الحاکم علی ما اراد انّه لهو المقتدر القدیر لذا هر یک از احبّای الهی که بافق باقی فی الحقیقه اقبال نمود باو افاضه میشود آنچه سبب هدایت بریّه باشد بگو ای احبّای من شما اطبّای معنوی بوده و هستید باید بحول و قوّۀ الهیّه بدریاق اسم اعظم امراض باطنیّۀ اُمَم و رمد عیون اهل عالم را مداوا نمائید و شفا بخشید تا کل بشاطی بحر اعظم در ایّام مالک قدم توجّه نمایند لذا باید کل بقمیص امانت و رداء دیانت و شِعار صدق و راستی ظاهر و باطن خود را مزیّن نمایند تا سبب علوّ امر و تربیت خلق گردد
این ظهور از برای اجرای حدودات ظاهره نیامده چنانچه در بیان از قلم رحمن جاری بلکه لاجل ظهورات کمالیّه در انفس انسانیّه و ارتقاء ارواحهم الی المقامات الباقیة و ما یصدّقه عقولهم ظاهر و مشرق شده تا آنکه کل فوق ملک و ملکوت مشی نمایند لعمری لو اخرق الحجاب فی هذا المقام لتطیرنّ الارواح الی ساحة ربّک فالق الاصباح ولکن چون بحکمت امر نمودیم لذا بعضی از مقامات را مستور داشتیم تا جذب مختار زمام اختیار را اخذ ننماید و کل بآداب ظاهره ما بین بریّه مشی نمایند و سبب هدایت ناس شوند بعضی عقول شاید که بعضی حدودات مذکورۀ در کتب الهیّه را لاجل عدم اطّلاع بر مصالح مکنونۀ در آن تصدیق ننمایند ولکن آنچه از قلم قدم در این ظهور اعظم در اجتماع و اتّحاد و اخلاق و آداب و اشتغال بما ینتفع به النّاس جاری شده احدی انکار ننموده و نمینماید مگر آنکه بالمرّه از عقل محروم باشد اگر احبّای الهی بطراز امانت و صدق و راستی مزیّن نباشند ضرّش بخود آن نفوس و جمیع ناس راجع اوّلاً آن نفوس ابداً محلّ امانت کلمۀ الهیّه و اسرار مکنونۀ ربّانیّه نخواهند شد و ثانی سبب ضلالت و اعراض ناس بوده و خواهند بود و عن ورآئهما قهر اللّه و غضبه و عذاب اللّه و سخطه
ای کریم ندای رحمانی را از قلم روحانی بلسان پارسی بشنو لعمری انّه یجذبک الی مقام لا تری فی الملک الّا تجلّیات هذا الامر الّذی اشرق من افق الطاف ربّک العلیم الحکیم اگر جمیع بریّه حجبات مانعه را خرق نمایند و صریر قلم اعلی را که در بقعۀ نورا باذن مالک اسما مرتفعست اصغا کنند کل بجان بشطر رحمن توجّه نمایند قد منعتهم اهوآئهم و هم الیوم منصعقون ای کریم شمس کلمۀ الهیّه که از مشرق اراده مُشرق و طالع شد هر صاحب بصری ادراک آن مینماید و آن کلمه بمثابۀ شمس ظاهره روشن و مضیئ است ما بین کلمات عالمین الیوم یومی نیست که قلم اعلی باین اذکار مشغول شود ینبغی لکلّ نفس فی هذا الیوم اذا سمع النّدآء من الافق الاعلی یَدَع الوری عن وراه یقوم بحول اللّه مقبلاً الی مولاه و یقول لبّیک یا محبوب من فی السّموات و الارضین لسان رحمن در روضۀ بیان باین کلمۀ مبارکه ناطق میفرماید لا زال ذکر آن نیّر اعظم لا اله الّا انا ان یا خلقی ایّای فاعبدون بوده و خواهد بود و آنچه در اینمقامات از قلم مبدع اسما و صفات جاری شده نظر برحمت سابقه بوده که جمیع ممکنات را احاطه فرموده که شاید اهل امکان از کوثر حیوان که از یمین رحمت رحمن جاریست محروم نمانند انّه لهو الغفور الرّحیم بعد الّذی کان غنیّاً عن العالمین
بعضی از اهل فرقان و بیان که در عقبۀ وقوف و یا عقبۀ ارتیاب و امثال آن توقّف نمودهاند این نظر بتوهّماتیست که از قبل ما بین قوم بوده بگو ای عباد امروز روزیست که باید خرق جمیع احجاب نمائید و جمیع اوهام را محو کنید و بکمال اقبال بافق جمال قلباً توجّه نمائید چه که سبیل رجل بما اکتسبت ایدی الظّالمین ممنوع شده و بامری جز بما ظهر من الظّهور ناظر نباشید چه که ما بین ناس کلمات موهومۀ لا یغنیه بسیار و همان موهومات بعضی از اهل بیان را از نیّر رحمن که از افق امکان طالع شده منع نموده و محروم ساخته و آن نفوس بغایت بی درایت و عقل مشاهده میشوند بگو ای گمگشتگان وادی ضلالت کدام یک از موهومات محقّقۀ نزد شما صدق بوده و رایحۀ صدق از او استشمام نمودهاید لا ونفسی الحقّ کلّها رجعت الی حقایقکم الموهومة و بقی الامر للّه المهیمن القیّوم
هزار سنه او ازید نفس موهومی را در شهر موهوم با جمعی از نسا و اولاد مقر داده بودید و بآن اوهام معتکف تفکّر نما که در آن الف سنه بچه متمسّک بودند فوالّذی انطقنی بالحقّ قلم شرم مینماید از ذکر آن نفوس موهومۀ محتجبه آنچه در ذکر آن نیّر اعظم یعنی قائم ما بین آن قوم بوده حرفی از آن تحقّق نداشته و عند اللّه مذکور نبوده چنانچه بعد از ظهور بر کل معلوم و مبرهن شد این یکی از موهومات آن نفوس بوده بعد از آنکه ید قدرت الهیّه خرق حجاب نمود بعضی مطّلع شدند و همچنین موهومات دیگر که ما بین آن قوم است و تا حال خرق نشده باید بهمان قسم مشاهده نمایند عسی اللّه ان یخرقها لمن یشآء صدر ممرّد و قلب منیر باید مقدّساً عن کلّ الاشارات و الکلمات بشطر امر توجّه نماید بگو الیوم یوم ریب و ارتیاب نیست ان اخرقوها بنار کلمة ربّکم العزیز الوهّاب
ای احبّای من آخر ببصر انصاف مشاهده نمائید این مظلوم در فم ثعبان و در جمیع احیان بلایائی بر او وارد که احدی غیر اللّه مطّلع نه و نفسش را انفاق نموده که شاید از افق انقطاع طالع شوید تا ممالک ابداع و اختراع از شما روشن و منیر گردد قدر خود را بدانید و از اموراتیکه سبب تضییع امر شود ما بین ناس احتراز نمائید قل یا لیت عرفتم تموّجات هذا البحر و ما سُتر فیه من لئالی حِکَم ربّکم العزیز الحمید
ای کریم اگرچه تغنّیات قلم اعلی را انتها نه ولکن بلحن دیگر توجّه نمودیم
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسئلک باسمک الّذی به نزلت امطار رحمتک و ظهرت آیات قدرتک و طلعت شمس مشیّتک و احاطت رحمتک من فی ارضک و سمآئک بان تلبس الّذینهم آمنوا اثواب الامانة و الانقطاع ثمّ اجذبهم الی مطلع الّذی منه اشرقت شمس الامتناع لیظهر بهم تقدیس امرک بین عبادک و تنزیه احکامک فی مملکتک ای ربّ انت الغنیّ و هم الفقرآء لا تأخذهم بما غفلوا فارحمهم ثمّ اغفر لهم لانّهم حملوا الشّداید فی سبیلک ان غفلوا عن بعض اوامرک ولکن سرعوا بقلوبهم و ارجلهم الیک لا تنظر الی خطیئاتهم فانظر الی انوار الّتی اشرقت من آفاق قلوبهم و بلایا الّتی وردت علیهم فی سبیلک ثمّ ایّدهم بعد ذلک علی ما یرتفع به اعلام امرک فی بلادک و رایات عظمتک فی دیارک انّک انت المقتدر علی ما تشآء فی قبضتک ملکوت الانشآء لا اله الّا انت المتعالی المهیمن العلیّ العظیم
ای کریم وصایای الهیّه را از برای هر نفسی ذکر نمائید و تلاوت کنید که شاید بما اراد اللّه عامل شوند ذکّر من قِبلی من معک من کلّ اناث و ذکور قل لک الحمد یا ربّی العزیز الغفور
* * *
ای کلیم بشنو ندای جمال قدیم را و بایست بر امر اللّه بقیامیکه ارجل مضطربین از قیامت مستقیم شوند بگو ای عباد قسم بمظهر ایجاد و سلطان یوم معاد که آنچه از فم اللّه باذن خود استماع نمودید ابداً از احدی استماع نخواهید نمود اگرچه لازال در صحراهای آمال سایر شوید و سالک گردید قدر ایّام لقا مستور بوده چه که کل در هوای هوی طایر بودند و در بیدای وهم و عمی سالک کلیم آفاق چون از افق عراق غایب شد اکثری به سامری و ما صنعه گرویدند با آنکه از قبل بجمیع امورات بعد اخبار نمودیم چنانچه در الواح مهاجرت از قلم قدرت مسطور گشته و همچنین جمیع وقایع این ارض را در لوحیکه در وشّاش از اصبع قدرت مرقوم شد مذکور آمد فأفّ لملأ البیان چه زود نعمت الهیّه را تغییر دادند لم ادر فی ایّ واد هم یسلکون بگو ای عباد هر طیری قادر بر طیران در فضاهای خوش رحمن نه امر الهی را بر خود مشتبه منمائید چه که امرش از دونش ممتاز و ظاهر و هویدا آیا هدیر ورقا و صریر قلم اعلی با نغمۀ غراب بیدا مشتبه میشود لا فونفس اللّه العلیّ الأعلی جهد نمائید که خلق را حقّ مدانید و او را منزّه از ماسوایش دانید نور ایّام از ظلام شام بسی واضح و ممتاز است دل بدنیا مبندید و بشجرۀ فنا توجّه منمائید که حقیقت دنیا بوده و خواهد بود بگو ای عباد در ایّام افتتان محبوبست که در سبیل رحمن بقدم ایقان مشی نمائید والّا در ایّامیکه نسیم عزّ از رضوان سبحان بوزیدن آید مدّعیان ایمان بسیار خواهند بود ولکن آن ایمان را اعتباری نه و معلّق است بکلمۀ فصلیّۀ اخری باری ای کلیم عنقریب است که اکثری را سقیم مشاهده نمائی و از کأس جحیم مشروب بینی و از جنّة النّعیم معرض ملاحظه کنی انشآءاللّه آنجناب لازال شارب تسنیم بقا و ساقی آن عنداللّه مشهود آیند که شاید کوثر معارف الهیّه را هیاکل فانیه از انامل حبّیّۀ آنجناب بنوشند و سرمست شده بشطر منزل الست ناظر شوند ای کلیم شکر کن حقّ را که بطراز ایمان مزیّن شدی و بمولود جدید مرزوق و هذا ما اخبرناک به من قبل فی الواح عزّ حفیظ و اینست از آنجمله خبری که در ملکوت تقدیر مقدّر شده و بعد از اتمام میقات نازل و ظاهر شد الواح قبل را ملاحظه نما تا درست مطّلع شوی و توقن بأنّ عنده علم کلّ شیء و علم الّذی ما اطّلع به احد الّا نفس اللّه العلیم الخبیر اگرچه بفضل اللّه موقن بوده و انشآءاللّه خواهی بود فنعم ما لقّبته و سمّیته و قد قبلنا ما ظهر منک اذاً فاشکر و کن من الشّاکرین انشآءاللّه در جمیع احیان مسرور باشید و اگر مسّ کند شما را حزنی بیقین بدان که بعد از آن سروری مقدّر است باری فضل الهی در بارۀ آنجناب لایعدّ و لایحصی بوده و اگر بعضی امور نقصی وارد شده سبب اهمال خود آنجناب بوده در امورات خود و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی من معک و علی الّذینهم تواصوا بهذا الأمر المبرم المحکم المتین
* * *
این ایّام الف قائمه که از قیامش عالم قیام نموده نوحه مینماید و هاء مسکین از دو چشم میگرید و حالت باء از ذکر خارج ما اطّلع علی اسرار اللّه الّا نفسه اوست عالم و دانا و قادر و توانا معادل جمیع کتب قبل و بعد از قلم اعلی امام وجوه نازل معذلک هر یک را بغافلی نسبت دادهاند نفسی که لعمر اللّه از ادراک آیات الهی عاجز و قاصر است باو نسبت داده و میدهند مباهله در ارض سرّ امام وجوه کلّ ظاهر آن را انکار نمودهاند جمعی از هر قبیل از داخل و خارج در آن یوم حاضر امر بمثابۀ آفتاب مشرق و لائح معذلک بحجبات اوهام آن را ستر نمودهاند
یا حیدر علیک بهائی و عنایتی یحیی مع هفتاد نفر در سفر همراه بوده ببعضی نوشته و حضور خود را انکار کرده و متوهّمین قبول نمودهاند بر قدم شیعۀ شنیعه مشی نموده و مینمایند ذرهم فی ضلالتهم و اوهامهم سبحاناللّه از قبل گفتهاند بنت رسول اللّه روح ما سواه فداه در بیت عثمان نبوده یکی از اجنّه بهیئت او ظاهر و با عثمان بوده اگر نفسی سؤال نماید آن ورقۀ مبارکه چه شده و کجا رفته فبهت الّذی کفر علمای قبل و بعد آن حزب چه در قبور خاک و چه در قبور نفس و هوی کلّ منتظرند که موعود از مقامهای موهومه ظاهر شود اینست شأن آن عباد غافل بسیار حیف است انسان معبود و یا مقصود امثال آن قوم واقع شود
نامههای شما هر هنگام رسید بعضی جواب بتفصیل از سماء بیان مقصود عالمیان نازل و برخی در عهدۀ تأخیر ماند الأمر بیده با یفعل ما یشآء چه میتوان گفت در هر حال تسلیم و رضا محبوب بوده و هست
ذکر نفوس موقنۀ در قمصر را نمودهاند هر یک بذکر فائز و بآثار قلم اعلی مفتخر این ذکر را اذکار عالم معادله ننماید انّا نکبّر من هذا المقام علی وجوههم و نذکّرهم بآیاتی و نبشّرهم بعنایتی و نوصیهم بالاستقامة الکبری و بالأمانة الّتی جعلها اللّه شمس الأعمال
یا حیدر علیک بهآء اللّه مالک القدر در یکی از الواح این کلمۀ علیا بلسان پارسی نازل ناصح امین میفرماید یا اولیآء اللّه تمسّک نمائید بآنچه سبب ارتفاع کلمه و علّت انتشار امر است امروز نصرت بجنود اعمال و اخلاق مقرّر گشته و از قلم اعلی در زبر و الواح ثبت شده هذه من سنّة اللّه فی هذا الظّهور الأعظم و لن تجد لسنّته تبدیلاً و لا تحویلاً هذا حکم جعله اللّه محفوظاً من کلمة یمحو اللّه ما یشآء و مزیّناً بطراز یثبت و عنده امّ الکتاب طوبی از برای نفسی که باین حکم محکم تمسّک نمود و بصر و سمع و لسان و قلب را از آنچه نهی شده محفوظ داشت قل یا قوم لعمر اللّه بصر از برای مشاهدۀ آثار و لسان از برای اذکار و سمع از برای اصغا و قلب از برای اقبال خلق شده اعرفوا و لا تکونوا من الغافلین قدر ایّام الهی را بدانید لعمر اللّه مثل آن دیده نشده و از عدم بوجود نیامده
و همچنین اولیای ارض کاف را ذکر نمودند نشهد انّهم فازوا بعرفانی و نطقوا بثنائی و اقبلوا الی افقی نسأل اللّه ان یمدّهم بجنود الغیب و الشّهادة و یؤیّدهم علی الاستقامة و یقرّبهم الیه فی الدّنیا و الآخرة انّه هو الغفور الرّحیم کبّر من قبل المظلوم علیهم و بشّرهم بما انزل لهم فی هذا الحین المبین
جناب امین علیه بهائی و عنایتی در هر کرّه ذکر شما را نموده و طلب مدد و عنایت و رحمت کرده للّه الحمد آن جناب فائزند بآنچه که عرف رضا از آن متضوّع و همچنین ذکر حزب اللّه را در دولتآباد نمودهاند مکرّر ذکر ایشان از قلم جاری اسامی مذکوره هر یک بذکر و توجّه مظلوم فائز نسأل اللّه تعالی ان یوفّقهم و یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی و یجعلهم من الّذین ما منعتهم شبهات العمائم و اشارات الّذین کفروا بیوم الدّین
یا حیدر معرضین بیان تفکّر ننمودهاند که در قرون و اعصار قبل بچه تمسّک نمودهاند و جزا در یوم جزا چه بود قد خسر الّذین کذّبوا بأیّام اللّه و اعرضوا عن الحقّ بما اتّبعوا کلّ مشرک بعید خاصّه مجدّد این قوم بیوفا متابعت هادی دولتآبادی و باقر اصفهانی که در ارض طاء موجود است نمودهاند مع آنکه این دو غافل از اصل امر بیخبر و محجوبند ایکاش بمثل خودی تمسّک مینمودند و خلق بیچاره را بخود میگذاشتند بگو یا هادی اتّق اللّه و لا تستر الأمر و لا تتمسّک بما تشتهیه نفسک ستر مکن جزیره رفتی و دیدی بر خود مشتبه منما ریاست منعت ننماید خرق کن حجاب غفلت را و بعضد یقین صنم وهم را بشکن قسم بآفتاب حقیقت که از اعلی افق عالم اشراق نموده لوجه اللّه میگویم تو آگاه نیستی در قبل تفکّر نما که راوی وجود قائم یکی از اناث بوده چند نفر از اهل عمائم با او اتّفاق نموده جعفر را تکذیب نمودند و ناحیۀ مقدّسه و جابلقا و جابلصا ترتیب دادند و ناس بیچاره را از نفحات وحی ربّانی در ایّام الهی محروم نمودند طوبی از برای نفوسی که از جمیع جهات منقطع و بافق اعلی وحده توجّه نمودهاند ایشانند مظاهر تقوی و مشارق امانت و صدق و وفا
یا حیدر قبل علی امر این مظلوم عظیم است چه که نه با امرا مداهنه نمود و نه با علما حقّ و امرش را ستر نفرمود در سجن اعظم ظاهراً باهراً اظهار داشت آنچه را که مخالف نفس و هوای اهل ارض است الّا من نبذ ما سوی اللّه و اخذ ما امر به من لدن علیم حکیم
ذکر جناب اشرف علیه بهائی و عنایتی را نمودی در آخر لوح او را ذکر مینمائیم جناب افنان الّذی یطوف حولی نامۀ ایشان را بحضور فرستاد آن نامه که در جواب احمد غافل نوشته بود مکرّر از قبل و بعد باصغا فائز طوبی له و نعیماً له قد نطق بالحقّ یشهد بذلک اهل مدائن العدل و الانصاف و اهل الجبروت و الملکوت نسأل اللّه ان یوفّقه فی کلّ الأحوال و به یفتح ابواب القلوب انّه هو المقتدر المهیمن القیّوم کبّر من قبلی علی وجهه و علی ابنه الّذی سمّی بالحسین فی کتاب اللّه ربّ العالمین یا ایّها الطّائر فی هوائی دوستان را فرداً فرداً از قبل مظلوم تکبیر برسان و بفضل و عنایت و رحمت حقّ بشارت ده انّه هو الفضّال الکریم و هو الغفور الرّحیم البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی الّذین سمعوا النّدآء و اقبلوا الی الأفق الأعلی بوجوه بیضآء و قلوب نورآء الا انّهم من المخلصین فی کتاب اللّه العزیز العظیم
یا حیدر قبل علی مرّة اخری صریر قلم اعلی را بشنو انّه یجذب القلوب و ینوّرها بنور معرفة اللّه ربّ العالمین کن مبشّراً باسمی و ناطقاً بین عبادی بذکری الحکیم اشهد انّک فزت بعرفان اللّه و تبلیغ امره و ظهر منک ما انجذبت به افئدة المقبلین قد حضر کتابک الّذی ارسلته الی اسم الجود و عرضه العبد الحاضر لدی الوجه اجبناک بما ینادی بین السّموات و الأرضین تاللّه قد اتی سلطان البیان و منزله و مرسله انّه هو احکم الحاکمین طوبی لعبد ما منعه المعرضون عن الاقبال الی الفرد الخبیر و طوبی لعبد نبذ العالم متمسّکاً بتوحید اللّه ربّ العرش العظیم انّا انزلنا لک ما لا یحصیه احد اشکر ربّک بهذا الفضل المبین و امّا ما ذکرت عباد اللّه فی الطّآء و الرّآء نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی و یجعلهم من الّذین ما منعتهم مفتریات العلمآء عن التّوجّه الی اللّه العزیز الحمید نبذوا ما عندهم و اخذوا ما امروا به فی کتاب اللّه المقتدر القدیر
یا اهل طار بشنوید ندای مظلوم را قسم بآفتاب حقیقت لوجه اللّه نطق مینماید وارد شد بر او آنچه که بر احدی وارد نه بلایای ارض را فی سبیل اللّه لأجل نجات عالم و تهذیب امم قبول نمود آنی خود را ستر ننمود و بأعلی النّدآء امر اللّه را من غیر ستر و حجاب بر کلّ عرضه داشت بعضی قبول نمودند و برخی نظر باوهامات حزب قبل از صراط لغزیدند از قبل مظلوم عباد را تکبیر برسان بگو
یا قوم اگر اهل بیانید جوهرش این کلمۀ علیاست که از لسان نقطۀ اولی روح ما سواه فداه جاری و نازل شده میفرماید و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان و اگر اهل فرقانید میفرماید ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و ذکّرهم بأیّام اللّه و اگر اهل بصرید منظر اکبر بمثابۀ آفتاب مشرق و لائح و سدره باثمار لاتحصی امام وجوه ظاهر و مرتفع و بحر بامواج برهان مشهود بشنوید ندای ناصح امین را و بمثابۀ حزب قبل خود را از معرفة اللّه و توحید حقیقی محروم منمائید سالها یا حقّ گفتند و چون از افق عالم ظاهر و مشرق بر اطفاء نورش کمر بستند و بر ضرّش قیام نمودند و بالأخره بنار بغضا و سیف جفا شهیدش کردند سبب و علّت علمای حزب قبل بوده و هستند چنانچه مشاهده نموده و مینمائید عمل نمودند آنچه را که هیچ ظالمی عمل ننمود از بر و تقوی گذشتند و بنفس و هوی مشغول نیّر عدل و انصاف از ظلم آن نفوس خلف حجاب غلیظ مبتلا از حقّ میطلبیم عالم را بتجلّیات انوار نیّر عدل منوّر فرماید
ذکر جناب غلامعلی علیه بهائی مذکور طوبی له و لابنه ذکّرهما بما نزل من قلمی و بشّرهما برحمتی و عنایتی نسأل اللّه ان یؤیّد الغلام علی خرق حجبات اوهام الأنام و یجعله من الّذین نصروا امر اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع چندی قبل نامۀ او که باسمی مهدی علیه بهائی نوشته بود در ساحت اقدس حاضر و بلحاظ عنایت فائز للّه الحمد عرف خضوع و خشوع و استقامت از هر کلمهئی از کلماتش متضوّع انّا ذکرناه فی الواح شتّی و ایّدناه علی الحضور و قرّبناه الی مقام کان امل المخلصین و المقرّبین از حقّ میطلبیم او را تأیید فرماید بشأنی که در لیالی و ایّام بخدمت مشغول باشد نشهد انّه خلق لذلک
یا حیدر قبل علی انّا امضینا ما ذکرته فی الضّیافة انّه هو الفیّاض الکریم و نذکر الصّاد علیه بهائی و عنایتی الّذی فاز بما کان مسطوراً فی صحف اللّه للّه الحمد در سجن اعظم مذکورند و بعنایت فائز نسأل اللّه ان یرفعه باسمه و یجعله ذکراً بین عباده انّه هو المقتدر القدیر این ایّام نامههای ایشان هم رسید انشآءاللّه جواب ارسال میشود لیفرح و یکون من الشّاکرین اهل بیت در جمیع مقامات عالیه و جنّات مرتفعه مذکور بوده و هستند طوبی لهم و ویل للغافلین
یا حیدر قبل علی امانت باید باو راجع شود هذا ما حکم به المظلوم من قبل و فی هذا الحین اسمع و کن من العاملین ذکر ابناء خلیل و ابناء زردشت علیهم بهآء اللّه و عنایته را در ارض ک نمودید که بهدایت نفسین محمّد و حسین علیهما بهآء اللّه و رحمته فائز گشتهاند و بشطر سجن اقبال کردهاند طوبی لهما و نعیماً لهما قد فازا ما امرا به فی الزّبر و الألواح بشّرهما ثمّ الّذین آمنوا بذکر المظلوم و اقباله الیهم لیفرحوا و یکونوا من الّذین طاروا بأجنحة الاشتیاق فی هوآء محبّة اللّه مالک یوم الدّین
یا حیدر قبل علی بعضی از آن نفوس للّه الحمد بنور عرفان منوّرند و بامر اللّه متمسّک و برخی صاحب دو وجهند انّ ربّک یعلم و یستر و هو السّتّار الغفور الرّحیم
انّا نذکر من سمّی بآقا بابا و نسأل اللّه ان یجعله من الّذین آثروا احبّآء اللّه علی انفسهم و عملوا ما امروا به فی الکتاب امراً من لدن علیم حکیم انشآءاللّه مؤیّد شود بر آنچه سبب اعلاء کلمة اللّه است اگر مالک بود جمیع عالم را و در راه دوست انفاق مینمود باین کلمات منزلات معادله نمیکرد له ان یشکر اللّه ربّه فی العشیّ و الاشراق و فی البکور و الأصیل
اولیای مازگان را از قبل مظلوم تکبیر برسان انّا ذکرناهم من قبل بذکر لا یفنی و لا ینفد کبّر علیهم من قبلی و بشّرهم بآیاتی و فضلی و رحمتی نسأل اللّه ان یمدّهم و یؤیّدهم علی الاستقامة الکبری انّه علی کلّ شیء قدیر
و نذکر من سمّی بملّا میرزا و الّذین آمنوا باللّه الفرد الخبیر طوبی لمن طهّر نفسه بمآء الانقطاع و زیّن رأسه باکلیل التّقوی و قام علی تبلیغ الأمر بالحکمة و البیان لعمری انّه من اهل البهآء فی قیّوم الأسمآء الّذی نزل فی هذا الذّکر العظیم و الأمر المحکم المتین نسأله تعالی ان یکتب له اجر من قام امام الوجه لینفق ایّامه فی ذکر ربّه و یکون من الفائزین
یا مشهدی حسن ذکرک من احبّنی و فاز بذکری و خدمتی و لقائی علیه بهائی و علی الّذین اعترفوا بما نطق به جمال القدم فی هذا المنظر المنیر یا مشهدی حسن اسمع ندآء المظلوم انّه ظهر باسمه القیّوم و نطق بین العباد بما امر به من لدی اللّه فاطر الأرضین و السّموات افرح بذکری ایّاک و قل
لک الحمد یا مقصود العالم بما ذکرتنی اذ کنت فی اخرب البلاد اسألک ان تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک و الاستقامه علی امرک الّذی به احترقت افئدة الأشرار
یا حیدر قبل علی اولیای هر ارض را از قبل مظلوم تکبیر و سلام برسان بعنایتش مسرور دار و بنور امرش منوّر انّه مع اولیائه اینما کانوا یشهد بذلک لسانی و قلمی و الّذین طافوا عرش اللّه الأعظم انّ ربّک هو الغفور الرّحیم و البهآء من لدنّا مرّة اخری علیک و علی من یسمع قولک فی امر اللّه العزیز الحمید
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الکبریآء
این ایّامیست که قلم و لسان جز بذکر شهدا ساکن نه و دوست نداشته و ندارد بذکری مشغول شود مگر بذکر نفوسیکه در انجمن عالم در سبیل اسم اعظم جان و روان و جسم و جسد و مال و منال و اهل جمیعرا بکمال تسلیم و رضا انفاق نمودند انّ السّمآء تبکی و الغمام ینوح و الجبال تصیح و القلوب تفور یا لیت کنت معهم و فزت بما فازوا قسم بآفتاب افق بیان که در امکان چنین مصیبتی ظاهر نگشته و بچنین فضل احدی فائز نشده سوّد اللّه وجوه الّذین کفروا و اعرضوا و قاموا و ذبحوا الّذین ناح فی مصیبتهم سیّد الأنبیآء فی الجنّة العلیا و النّقطة الأولی عند سدرة المنتهی صدهزار حسرت و افسوس که این فانی بچنین فیض اعظم فائز نشد قسم بجمال قدم که این حسرت در دل مانده از قلم اعلی در بارۀ آن نفوس مقدّسه کلماتی ثبت شده که نورش بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد ماند تاللّه قد احترقت اکباد اهل الفردوس بما نزّل فی هذه المصیبة الکبری من قلم اللّه مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرضین در هر حین صدهزار بار اینخادم دوست داشته که بکلمۀ یا لیتنی کنت معهم ناطق گردد تعالی من خلقهم و تعالی من عرّفهم و رفعهم و عزّزهم مشاهده کنید و تفکّر نمائید که نورین نیّرین و نفسین زکیّتین قبل از ورود به زوراء ذکری از ایشان در مدن و دیار نبوده و بعد از آنکه بطراز ایمان فائز شدند و بلقای رحمن مشرّف آمدند حقّ جلّ جلاله ایشان را بقدرت کاملۀ خود بردای عزّت و رفعت مفتخر نمود چنانچه شنیدید و دیدید محلّشانرا مأوای مخلصین قرار فرمود و خودشانرا ملاذ واردین و بعد چون از قبل از حقّ جلّ جلاله آمل شدند که بشهادة کبری در سبیل مالک اسماء فائز شوند لذا در آخر عمر فائز شدند بمقامیکه واللّه الّذی لا اله الّا هو کلّ مرسلین و مخلصین و مقرّبین طالب و آمل آنمقام بوده و هستند
ای برادر کلّ فضل در ید محبوب حقیقی است هر کس را بخواهد به ما هو المقصود فائز میفرماید لیس لأحد ان یعترض او یقول لم او بم انّه لهو المختار المقتدر القدیر و از قلم اعلی در این مصیبت کبری نازل شده آنچه که معادله نمینماید بحرفی از آن آنچه در زمین مشهود است و آنچه در آسمان ظاهر و مستور است گاهی این عبد تفکّر در مصیبات واردۀ بر آن نفوس مقدّسه مینماید میخواهد بصیحه و نوحه و ندبه مشغول شود و گاهی بفضلیکه شامل حال ایشان شده نظر میکند به یا لیتنی کنت معهم ناطق میگردد و بفرح لایحصی خود را مشاهده مینماید طوبی لهم ثمّ طوبی لهم حال تفکّر نمائید از برای هر نفسی در هر صورت موت مقرّر و ثبت است و البتّه جان در سبیل رحمن مابین ملأ امکان صعود نماید صدهزار بار افضل است از موتیکه بر فراش واقع شود چه فائده که اکثری از ناس از اینمقام بلند اعلی غافلند یسأل الخادم ربّه المقتدر العلیّ الأبهی بأن یقدّر لکلّ نفس ما یقرّبه الیه و یعرّفه اسرار حکمته فیما ظهر و یظهر انّه لهو الفرد الواحد المبیّن العلیم الحکیم
ایدوست مهربان دو مکتوب از شما رسید اوّل و ثانی هر دو از دار الأحباب یعنی ارض قاف ارسال شده بود مکتوب اوّل مزیّن بود بذکر الهی و خدمت امرش و سلامتی آنجناب و جناب امین علیه بهآء اللّه و همچنین مکتوب ثانی الحمد للّه که آنجناب بخدمت امر فائز شده و بکمال صدق و صفا و امانت مابین خلق ظاهر گشته هر نفسی الیوم بصفات مرضیّه ظاهر شود او مبلّغ امر است چه که افعال پسندیده و اخلاق و صفات شایسته بنفسها مروّج امر محبوب عالمست چنانچه این معنی از قلم اعلی بعبارات شتّی در الواح نازلشده طوبی للعاملین و نعیماً للفائزین اینخادم فانی از قبل آنجناب و جناب امین علیک و علیه بهآء اللّه در کلّ حین شکر مینماید و فیالحقیقه مقام شکر و حمد است چه که هر نفسی مؤیّد نشده بآنچه شما مؤیّد شدهاید انّ الخادم یحمد اللّه بذلک و یقول بلسانکم انّ الحمد لک یا مقصود العالمین و الشّکر لک یا محبوب العارفین و فی هذا المقام یقول لسان ظاهری و باطنی الحمد للّه ربّ العالمین و بعد از اطّلاع این عبد بآنچه در مکتوب آنجناب بود بمقام اقدس انور ابهی توجّه نمود تلقاء وجه جمیع آنچه ذکر نموده بودید معروض داشت فرمودند انشآءاللّه لمیزل و لایزال در ظلّ رحمت الهی ساکن باشند و بخدمتش مشغول و فرمودند ایخادم از حقّ بخواه تا ایشانرا بر خدمت خود مستقیم فرماید و در جمیع اوان و احیان بطراز امانت مزیّن دارد و این خلعت اعزّ ابهی را از ایشان منع ننماید انّه لهو المقتدر القدیر انتهی
و اینکه در بارۀ نفسین مقبلین در ارض قاف و میم نوشته بودید بساحت اقدس عرض شد هذا ما انزله الرّحمن من ملکوت البیان یا اباالحسن انّا سمعنا ندائک و ما کتبت فی النّفسین طوبی لک و لهما من لدی اللّه الفرد الواحد المجزی الحکیم انّا سمعنا ندائهما و رأینا ما عملا فی سبیل اللّه ربّ العالمین و قبلنا ما اظهر منهما فی سبیله المستقیم
انّا نذکر محمّد قبل حسین الّذی فاز بعرفان اللّه فی یوم فیه اضطربت افئدة العارفین ان یا حسین ان افرح بما ذکرت لدی العرش و نزّل لک من ملکوت عنایة ربّک ما تقرّ به عیون النّاظرین قد قبل المقصود ما عملته فی سبیله انّه لهو المختار العزیز البدیع
و نذکر من سمّی بمحمّد قبل رضا و نبشّره بهذا الذّکر المبین الّذی به ماجت البحار و هاجت الأریاح و تضوّعت رائحة القمیص بین السّموات و الأرضین ان افرح بذکری و بشّر نفسک بهذا الکتاب الکریم انّا قبلنا ما ظهر منک فی ایّام اللّه انّه یجزیکما احسن الجزآء انّه لهو المقتدر القدیر انتهی
و اینکه نوشته بودید که بآن نفوس ذکر شده بود که حقوق اللّه را بهر نفسی نمیتوان داد اینکلمه حقّ بوده باید حقوق اللّه نزد نفوس امینه جمع شود و بعد بید امنای الهی بساحت اقدس ارسال گردد و آنچه بحضرت آقا جمال علیه بهآء اللّه و شما رسیده لدی الحقّ مقبولست و همچنین بامّ حرم علیها بهآء اللّه از حقّ میطلبیم جمیع احباب را بطراز دیانت و امانت فائز فرماید در این سنه نظر ببعضی امورات وارده در ارض سجن از سماء مشیّت الهی در ذکر انقطاع و امانت و امثال آن آیاتی نازل که اگر بر جبال عرض شود تخضع لأمر اللّه عجبست که بعضی قدر و مقام امانت را ندانستهاند و مراعات شأن خود ننمودهاند خود که شأنی ندارند ولکن شأن اللّه را بین عباد تغییر دادند انشآءاللّه امیدواریم از بعد بآنچه از ایشان فوت شده قیام نمایند و تدارک اعمال کنند باید در جمیع احوال بافق عنایت غنیّ متعال ناظر باشند و بخدمت امر مشغول
و آنچه در فقرۀ ارض ه و م در بارۀ جناب آقا محمّد باقر علیه بهآء اللّه نوشته بودید بساحت اقدس عرض شد و بطراز قبول فائز ایشان فیالحقیقه بخدمت امر قیام نمودهاند اسأله تعالی بأن یؤیّده فیکلّ الأحوال و یرفعه بالحقّ انّه لهو المقتدر القدیر
و همچنین در بارۀ جناب آقا محمّد حسن علیه بهآء اللّه ذکر نموده بودند فرمودند طوبی له بما فاز بما انزله اللّه فی الکتاب الحمد للّه از نفوس مطمئنّۀ طیّبه در آن ارض نفحات محبّت محبوب عالمیان متضوّعست انشآءاللّه کل بافق اعلی فائز شوند و بذکر و ثنای حقّ ناطق قل
سبحانک یا اله الغیب و الشّهود و مالک الوجود اسألک بالموعود الّذی استوی علی عرش عظمتک و قام مقام نفسک بأن تؤیّد العباد علی الاقبال الی بحر علمک الّذی ماج باسمک و سلطانک و طهّر یا الهی قلوبهم من الظّنون و الأوهام فیهذا الیوم الّذی فیه اشرقت شمس الیقین من افق الاقتدار ایربّ نحن فقرآء ببابک و عجزآء عند ظهورات قدرتک اسألک یا مالک الامکان باسمک الرّحمن بأن تقرّب الغافلین الی افق ظهورک و توصّلهم ولو بالسّلاسل و الأغلال الی شطر مواهبک ایربّ هم غفلوا عن ایّامک بما اتّبعوا مطالع الظّنون الّذین کفروا بآیاتک وعزّتک لو تکشف الغطآء عن وجههم یسرعون الی مقرّک و یصیحون فی العرآء فی فراقک ثمّ انزل یا الهی علی احبّتک ما یطمئنّ به قلوبهم و یقرّ به عیونهم و ینشرح به صدورهم انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القادر المهیمن العلیم الحکیم انتهی
نسأل اللّه بأن یوفّقک و جناب الأمین علی ما یرتفع به امر اللّه و ذکره انّه لهو المقتدر القدیر البتّه اخبار خود و جناب امین علیه بهآء اللّه بفرستید جمیع احبّای آن ارض یعنی نفوسیکه از ما سوی اللّه منقطعند و فی اللّه ناطق و باللّه متمسّک و الی اللّه راجع و فی سبیل اللّه سالک از جانب اینفانی تکبیر برسانید و بگوئید هذا یوم الخدمة و الذّکر و الثّنآء طوبی لأهل البهآء و الرّوح و البهآء علیک و علیهم و علی من فاز بالمقام الأعلی
* * *
این جزو در مصیبت حروفات عالین نوشته شده ولکن این ایّام بنفسی تخصیص یافت بعد جمعی طالب شرح و تفسیر شدند که بلسان فارسی نوشته شود لهذا مرقوم گشت و از جواهر کلمات ظاهر و هویدا گشت ولکن چون ترجمۀ کلمه بکلمه مطابق فطرت اصلیّه ملاحتی نداشت آنچه بقلم جاری شد مسطور آمد اگرچه صاحبان بصیرت در حرفی از آن کلّ حقائق معانی را از دقائق روحانی و معانی ربّانی استنباط مینمایند ولکن چون بعضی را که در عالم طبیعت بشری مأوی است دیدۀ اعتراض باز است لهذا باظهار این بیان تبیان رفت بر سر و صدر اوراق مرقوم شود
سبحانک اللّهمّ یا الهی کیف یتحرّک القلم و یجری المداد بعدما انقطعت نسائم الوداد و اشرقت شمس القضآء من افق الامضآء و خرج سیف البلآء من غمد البدآء و ارتفعت سمآء الأحزان و نزل من سحاب القضآء رماح الافتتان و سهام الانتقام بحیث افلت انجم السّرور فی قلوب احبّائک و انعدمت مقادیر البهجة فی افئدة اصفیائک و تتابعت الرّزایا حتّی وصلت الی مقام لن یقدر احد ان یحملها و لن تطیق نفس ان تقربها بحیث اغلقت ابواب الرّجآء و انقطعت نسائم الوفآء و هاجت روائح الفنآء وعزّتک یبکی القلم و یضجّ المداد و انصعق اللّوح و ارتعشت الأبدان و انهدمت الأرکان فآه آه عمّا قضی و امضی و ذلک من عنایتک الأولی
پاک و مقدّسی تو ای پروردگار من چگونه حرکت نماید قلم و جاری شود مداد بعد آنکه منقطع شد نسیمهای مرحمت و غروب نمود لطیفههای مکرمت و طلوع نمود آفتاب ذلّت و خواری و بیرون آمد شمشیر بلا از نیام و سماء حزن مرتفع شد و از غمام قدرت تیرها و نیزههای فتنه و انتقام ببارید بقسمی که علامتها و انجم سرور از قلوب غروب نمود و مقدارهای بهجت از افئدۀ روزگار زائل شد و ابواب رجا بسته گشت و عنایت نسیم صبا از حدیقۀ وفا مقطوع گردید و بادهای تند فنا بر شجرۀ بقا بوزید قلم بناله مشغولست و مداد بصیحه و ندبه معروف و لوح از این خروش مدهوش و جوهر هوش از چشیدن این درد و الم در جوش و عندلیب غیب در این سروش که وای وای از آنچه ظاهر و هویدا گشت و این نیست مگر از مرحمتهای مکنونۀ تو ای پروردگار من
و انت الّذی اوقدت سرج المحبّة فی مشکوة العنایة و ربّیتها بدهن العلم و الحکمة حتّی اضآءت و استضآءت و بنورها اشرقت انوار احدیّتک فی مشکوة عزّ سلطنتک و استحکمت ارکان بیت ازلیّتک فی ریاض قدس هویّتک و حفظتها بزجاجة فضلک و بلّور رحمتک لئلّا تهبّ علیها الأریاح المکدّرة و بعد ذلک اقمصتها بقمیص جودک و رأفتک و اظهرتها من ملکوت صفاتک علی هیکل اسمائک فلمّا تمّ خلقها و طاب خُلقها هبّت علیها اریاح الفنآء و انقطعت عنها نسمات البقآء حتّی اخذت حیوتها و انکسرت مشکوتها و فنت انوارها فآه آه عمّا قضی و امضی و ذلک من قضایاک الأخری
و توئی ای پروردگار من که روشن فرمودی شمع مرحمت و چراغهای هدایت خود را در محلهای عنایت و مکرمت و تربیت فرمودی بروغنهای علم و حکمت خود تا اینکه بضیاء او روشن شد چراغهای هدایت در غرفههای عزّت تو و باو ظاهر شد نورهای احدیّت تو از مصباحهای بزرگی و حکومت تو و حفظ فرمودی او را از بادهای تند خاموشکننده تا آنکه محفوظ بماند در سایههای رحمت تو و بعد پوشانیدی او را از خلعتهای باقی خود و ظاهر فرمودی او را از ملکوت صفات در هیکل اسمی از اسماء خود و چون تمام شد خلق او و نیکو گشت خُلق او وزید بر او بادهای مخالف فنا و بسته شد بروی او درهای بقا بحدّی که خاموش شد روشنی او و شکست فانوس او و خالی شد محلّ او و فانی شد نور او پس وای وای از آنچه قضا شد و هویدا گشت و اینست از امر مبرم تو ای پروردگار من
کیف اذکر یا الهی بدائع صنعک و اسرار حکمتک بحیث خلقت من جواهر النّعمآء المآء الدّرّیّ و اجریته من اصلاب الآبآء و نقلته من صلب الی صلب حتّی انتهی فی ظهر احد من عبادک ثمّ نزّلت هذا المآء اللّطیف الصّافی فی صدف امة من امائک و ربّیته فیه بأیادی سرّک و لطائف رأفتک و دبّرته بتدابیر حکمتک حتّی صوّرته فی بطن الأمّ علی هیکل التّکریم و احسن التّقویم ثمّ بعد ذلک اخرجته و ارضعته و انعمته و غذیته و سقیته و اکرمته و اعلیته و قوّمته و کبّرته حتّی اوصلته الی الغایة الّتی لا غایة لها فی خلقک و العلوّ الّذی لا منتهی له فی بریّتک بحیث عرّجته الی سمآء امرک و هوآء عزّ قدسک و اوصلته الی معارج الأسفار بین یدیک و قطعته عن کلّ الجهات و رجّعته منک الیک حتّی ورد علیک و نزل بک ولکن یا الهی حین وروده علیک عرّیت جسده لأنّک ما احببت غیره و اخذت ثیابه لأنّک ما اردت دونه و اسکنته فی بیت لم یکن فیه من رفیق و لا من شفیق و لا من مصاحب و لا من انیس و لا من سراج و لا من فراش و بقی فیه مسکیناً فقیراً فریداً مستجیراً فآه آه بذلک انقطعت نسائم الشّرف عن طرف البقآء و کلّت ورقآء الأمر عن نغمات الوفآء و شقّ الوجود عن هیکله الثّیاب الصّفرآء و القت الحور علی وجهها الرّماد و بکت عیون العظمة فی سرائر الامکان بالمدامع الحمرآء فآه آه قضی ما امضی و ذلک من مصائبک الکبری
چگونه ذکر نمایم ای محبوب من و مقصود من حکمتهای بالغۀ ترا در ظهورات صنع تازۀ تو و اسرارهای سلطنت و تدبیر تو که مستور شده از مشاهدۀ عیون و منزّه گشته از ادراک عقول بقسمی که خلق فرمودی از جواهر نعمتهای خود آب لطیف نورانی و جاری نمودی او را در صلبهای روحانی و نقل نمودی از صلبی بسوی صلبی و از محلّی بسوی محلّی تا اینکه منتهی شد و مقرّر گردید در ظهر یکی از عباد تو و بعد نازل فرمودی از ظهر او در صدف یکی از اماء خود و تربیت نمودی او را بدستهای باطنی خود و لطیفههای بخشش و رحمت خود تا اینکه خلق فرمودی او را در بطن امّ بر هیکل کرامت و بزرگی و ببهترین صورت او را زینت دادی و از عیون صافیه شیر دادی او را و از قدرت کامله حفظ فرمودی او را تا آنکه بزرگ شد در جوار رحمت تو و ساکن شد در دیار حکومت تو و چشید از خمرهای مکرمت تو و نوشید از چشمههای لطف تو تا آنکه بحدیقۀ عرفان وارد شد و بمحلّ ایقان مستریح گشت و در ریاض قرب و مشاهده سائر بود و در بساط وصل و مکاشفه میخرامید تا آنکه بشرف لقا مشرّف شد و از خمر بقا مرزوق گشت و ثمرۀ قرب را از شجرۀ وصال اخذ نمود و آب زلال را از چشمۀ جمال بنوشید و زلال معارف الهیّه را از طلعت بیمثال حضرت لایزال ادراک نمود و طیّ نمود سفرهای ممالک عشق را و راههای مهالک صبر و طلب را تا آنکه وارد شد بر تو و راجع شد بسوی تو و بازگشت نمود نزد تو و ساکن شد در قطب لامکان مقابل جمال تو در این وقت بموج آمد بحر قضای تو و بهیجان آمد بادهای تند در هوای بلاهای تو پس عریان نمودی بدن او را و ذلیل فرمودی جسد او را و منزل دادی او را در خانهئی که نه فرشی در او گسترده بود و نه چراغی در او آماده شده بود و نه رفیق و مونسی که مصاحبت نماید با او و نه دوست و انیسی که انس گیرد با او پس وای وای مسدود شد علامات سرور و لال شد عندلیب ظهور و شقّ نمود جوهر وجود ثیاب خود را و ریخت حوریّۀ فردوس بر سر خود خاک سیاه را و جاری شد از چشمههای قدرت انهار ذلّت پس وای وای از آنچه ظاهر شد و هویدا گشت و اینست از مصیبتهای بزرگ تو ای پروردگار من
سبحانک اللّهمّ یا الهی بعدما اصعدته الی میادین الهآء عرش البقآء و فنائه عن نفسه و بقائه بالنّور الأعلی فی رفارف البدآء و وصوله الیه و عرفانه نفسه و ابلاغه نوره و ادراکه جماله سقیته من بدائع العیون الصّافیة من جواهر علمک المکنونة و البسته من ردآء الهدی و اشربته من کؤوس التّقی حتّی سمع نغمة الورقآء فی مرکز العمآء و وقف علی المنظر الأکبر و قام لدی حرم الکبریآء و استمسک بالعروة الصّفرآء فی البقعة الحمرآء و استغنی بکینونته و استبقی بذاتیّته و شاهد بعینه ما شاهد و عرف بقلبه ما عرف و عرج بتمامه الی المقام الّذی لن یسبقه احد فی حبّه ایّاک و رضائه فی قضائک و تسلیمه فی بلائک و کان فی ذلک الشّأن الأعلی و المقام الأعزّ الأوفی حتّی نفخت علیه من نفحات قضائک و اریاح بلائک و اخذت منه کلّ ما اعطیته بجودک بحیث منعت رجلاه عن المشی و یداه عن الأخذ و بصره عن مشاهدة جمالک و سمعه عن استماع نغماتک و قلبه عن عرفان مواقع توحیدک و فؤاده عن الایقان بمظاهر تفریدک و ما اکتفیت بذلک حتّی نزعت عنه خلع عنایتک و نزّلته من قصور العزّة الی تراب الذّلّة و من مخزن الغنی الی مکمن الفقر و سکن فی بطن الأرض وحیداً غریباً عریاناً محروماً مهجوراً فآه آه عمّا قضی و امضی و ذلک من رزیّتک الکبری
عجب در اینست که بعد از دخول در حدیقۀ بقا و استسقاء کؤوس بقا و طیران در سماء بقا و وصول بمکامن بقا و ورود در مقامی که جز بقا چیزی مشهود نه و جز صرف قدم امری موجود نه عساکر فنا از جمیع جهات احاطه نمود تا آنکه اخذ نمود او را فتفکّروا فیه یا اهل البیان خمسین الف سنة ان انتم فی علم اللّه لراسخون لا فوربّی لا تعرفون ان انتم فی ازل الآزال تتفکّرون
پاک و منزّهی تو ای مقصود من بعد از آنکه بلند فرمودی او را بمقامهای عزّ فردوس و وارد نمودی او را در گلزارهای بقای قدس که درهای فنا بروی او باز نگشته تا آنکه فانی شد از نفس خود و باقی ماند ببقای تو و داخل گشت در حدیقۀ وصال و نوشید از چشمۀ جمال و ادراک نمود جواهر علوم و سواذج حکمت را از چشمههای مکنونه و پوشید از جامههای هدی و چشید از کأسهای تقی و شنید نواهای ورقاء الهی را از چنگ و بربطهای صمدانی و از همه برید و بحضرت تو پیوست و سر تسلیم در صحراهای قرب تو گذاشت تا آنکه در بیابانهای طلب جان درباخت و بعد گرفتی از او آنچه عطا فرموده بودی تا آنکه پای او از مشی بازماند و دستهای او از حرکت افتاد و چشمهای او از مشاهدۀ جمال محجوب شد و گوشهای او از شنیدن بیان تو ممنوع گشت و اخذ نمودی از او خلعتهای مرحمت خود را تا آنکه افتاد برهنه و عریان بر روی خاک و از قصرهای بلند عزّت بر بیت ذلّت مسکن گرفت و از مراتب بلند غنی بر ارض فقر مقرّ گزید و باقی ماند در میان زمین تنها و غریب و وحید و فقیر پس وای وای از آنچه ظاهر شد و هویدا گشت و اینست از بلاهای بزرگ تو ای پروردگار من
و انت الّذی اغرست شجرة طیّبة فی ارض مبارکة لطیفة و اشربتها مآء الکافور من عیون الظّهور و ربّیتها باقتدار سلطنتک و حفظتها بأیدی قدرتک حتّی ارتفعت و علت و جعلت اصلها ثابتاً فی ارض مشیّتک باسم من اسمائک و فرعها فی سمآء ارادتک و استقرّت و ارتفعت و صارت ذات افنان متعالیة و ذات اغصان مرتفعة و ذات دوحة قویّة و ذات قضبان منیعة عظیمة و سکنت علی افنانها ارواح عزّ هویّتک و رقدت علی اغصانها حمامات قدس ازلیّتک و قفصات النّور علیها معلّقات و فیها من طیور العزّ مغنّیات و حمامات القدس مغرّدات کلّهنّ یذکرن اللّه ربّهنّ باللّسان البدیع فی الألحان و بالکلمة المنیعة علی الأغصان و من نغماتهنّ تولّهت افئدة المخلصین و استقرّت انفس المقرّبین فلمّا بلغت الی اعلی مقامها اخذتها صواعق قهرک و قواصف بلیّتک حتّی کسرت اغصانها و اصفرّت اوراقها و سقطت اثمارها و انکسرت اقفاصها و طارت طیورها حتّی وقعت بأسرها و اصلها و فرعها کأنّها ما غرست و ما خلقت و ما ظهرت و ما علت و ما رفعت فآه آه قضی و امضی و ذلک من اقتدار سلطنتک العظمی
و تو ای پروردگار من غرس فرمودی شجرۀ لطیف نیکو را در زمین مبارک مرغوب و بدستهای مهربانی و عنایت تربیت فرمودی او را و در جوار قدرت و غلبه حفظ فرمودی او را تا اینکه بلند شد شاخههای او و بثمر آمد غصنهای او و اصل او ثابت شد در ارض معرفت و فرع او بلند شد تا سماء علم و حکمت تو و ساکن شد بر اوراق او ارواح قدس عنایت تو و مستریح شد بر غصنهای او انوار مجد مکرمت تو و بر شاخههای او ساکن شد طیرهای جذب و شوق و عندلیبهای عشق و ذوق که جمیع نفوس مقدّسین و ارواح مقرّبین از تغنّیات حجازی و نغمات عراقی و نواهای قدس الهی مدهوش گشتند و از حدود وجود رستند و چون تمام شد مدّت او احاطه نمود او را صاعقههای قهر تو بقسمی که شکست اغصان او و زرد شد اوراق او و از هم پاشید ثمرهای او و منهدم شد قفصهای او و پرید طیرهای او و افتاد بر وجه ارض گویا که خلق نشده بود و ظاهر نگشته بود و بثمر نیامده بود پس وای وای از آنچه قضا شد و هویدا گشت و اینست از ظهورات سلطنت تو ای پروردگار من
و انت الّذی نزّلت حکم القدرة من جبروت العزّة و اشرق باذنک حکم القضآء بالامضآء فی ملکوت البدآء لاستوآء بقعة العظمة علی اوتاد من الحدیدة المحکمة المتقنة و سوّیتها من تراب العنایة من جنّة ازلیّتک و بنیتها علی اربعة ارکان من هیاکل عزّ احدیّتک و زیّنتها بشموس صمدیّتک و طرّزتها من صافی ذهب مرحمتک و جعلت ابوابها مزیّنة من الیاقوتة الحمرآء فی اسمک العلیّ الأعلی و جدارها مرصّعاً من لآلئ صفاتک العلیا فی ذکرک الأکبر الأبهی و جعلت سقفها و عرشها من الألماس الرّطب الأصفی فی الذّکر الأتمّ الأقدم الأوفی سبحان اللّه خالقها و موجدها و مظهرها و مقدّرها و بعد بلوغها الی غایتها و ظهورها علی احسن خلقها کانت باقیة الی ان تمّ میقاتها اذاً ارتفعت سمآء بلائک فی لاهوت سطوتک و نطقت علیها ملائکة قهرک بکلمة بطشک تحرّک اساس البیت حتّی وقعت ارکانها و سقطت عروشها و انهدمت ابوابها و انعدم جدارها و محت علامتها کأنّها ما بنیت علی ارضک و ما رفعت فی دیارک و ما ظهرت فی بلادک بحیث تفرّق ترابها و نسی ذکرها و محت آثارها فآه آه قضی ما امضی و ذلک من بدائع تقدیرک الأعلی و لک الحمد علی حسن قضائک الأحلی
و تو ای مالک من و رجای من از ملکوت عزّت نازل فرمودی حکم محکم قضا را و از سرادقات قدرت امر مبرم قدر را بر ساختن بیتی تا در او ساکن شود نفوس مضطربه و در او مستریح شود عقول مجرّده و بنا فرمودی او را از خاکهای پاک و پاکیزه که از ذرّهئی از آن تراب خلق شد حقائق عالین و افئدۀ مقدّسین و بر ارکان ربوبیّه مستقرّ فرمودی رکنهای او را و بآفتابهای مشرقه از افق جمال زینت بخشیدی او را و مطرّز فرمودی او را بذهب صافیه و ابواب او را مزیّن فرمودی بیاقوت بدیعه که از جوهر هویّه خلق شده بود و مرصّع فرمودی دیوارهای او را بلآلی منیعه که از لطیفۀ بحر احدیّه ظاهر گشته بود و چون تمام شد بنای او و ظاهر شد آیات او و هویدا شد علامات او امر فرمودی که جمیع آنچه در آسمانهای قدرت تو سائر بودند و در هواهای عزّت تو حرکت مینمودند طائف شوند حول او را و زائر شوند تراب او را و مقبل شوند ابواب او را مردود شد هر که مکث نمود و مقبول شد هر که اقبال نمود پس چون تمام شد وقت او و منقضی شد امر او ابرهای بلا از مشرق سطوت و غضب برخاست و ملائکۀ قهر بحرفی ناطق شد که لرزه بر ارکان بیت افتاد بقسمی که منهدم شد ارکان او و برو افتاد سقفهای او و منعدم شد علامتهای او گویا هرگز بنا نشده بود و بلند نگشته بود بحدّی که فراموش شد اسم او و متفرّق شد تراب او و معدوم شد رسم او پس وای وای از آنچه ظاهر شد و هویدا گشت اینست از بدائع تقدیرهای بلند تو ای آقای من و حمد میکنم ترا بر نیکوئی قضای شیرین تو ای پروردگار من
وعزّتک یا الهی لا اشکو الیک فیما ورد من عندک و نزّل من جنابک بل استغفرک فی کلّ ما ذکرت و حکیت و نطقت من اجتراحاتی الّتی لن تحکی الّا عن غفلتی من ذکرک و اعراضی عن ریاض قربک لأنّی عرفت مواقع حکمتک و اطّلعت علی تدابیر عزّ ربوبیّتک و ایقنت بأنّک بسلطان فضلک لن تعامل بعبادک الّا ما ینبغی لعزّ جلالک و یلیق لبدائع افضالک و ما قضی حکم الرّجوع من افق قدرتک و جبروت ارادتک الّا بما یوصل العباد الی غایة فضلک و منتهی مراتب جودک و فیضک و اعلم بأنّ الّذی عرج الیک و نزل علیک ارتقی الی سموات عزّ ازلیّتک و سکن فی جوار قدس ربوبیّتک و استقرّ علی کرسیّ الافتخار عند اشراق انوار جمالک و رقد فی مهد البقآء لدی ظهور عزّ الوهیّتک کأنّی اشاهد فی هذا الحین بأنّه یطیر بجناحی العزّة فی هوآء قدس مرحمتک و یسیر فی مدائن روح احدیّتک و یشرب عن کأوب وصلک و لقائک و یغتذی بنعمآء قربک و وصالک فیا روحا لذلک الشّرف الأبهی و العنایة الکبری و انّک لمّا اخفیت عن بریّتک ما کشفته لعبدک لذا صعب علی العباد حکم الفراق و مستصعب علی الأرقّآء ظهور الفصل من افق الطّلاق و عزیز علی الأحبّآء ظهور الفنآء فی هیاکل البقآء و بذلک نزل علی احبّائک ما نزل بحیث لن یحصیه احد و لن تحیطه نفس و لن تطیقه افئدة و لن تحمله عقول و منها هذه الرّزیّة النّازلة و هذه المصیبة الواردة الّتی بها احترقت الأکباد و اشتعل العباد و اضطربت البلاد و ما بقت من عین الّا و قد بکت و ما من رأس الّا و قد تعرّی و ما من نفس الّا و قد تبلبلت و ما من فؤاد الّا و قد تکدّر و ما من نور الّا و قد اظلم و ما من روح الّا و قد انقطع و ما من سرور الّا و قد تبدّل فآه آه عمّا قضی و امضی و ذلک من قضائک المثبت فی الشّجرة الحمرآء
قسم بعزّت و بزرگواری تو ای مولای من و مقتدای من و حبیب من که شکایت نمیکنم بسوی تو از آنچه وارد شد از حضرت تو و ظاهر شد از جانب تو بلکه سرهای عاشقان تو طالب کمندهای محکم است و گردنهای طالبان روی تو منتظر شمشیرهای برنده و سینههای منیره از جذب و شوق مترصّد تیرهای زهرآلوده زهرهای کشنده نزد عاشقان از خمرهای حیوان نیکوتر و زخمهای هلاککننده از شربتهای لطیف پاکیزهتر پس معدوم شود نفسی که در راه عشق تو جان نبازد و مفقود شود وجودی که در طلب وصل تو سر نیندازد و بمیرد قلبی که بذکر تو زنده نگردد و دور شود هیکلی که بجان طالب قرب نشود و مشقّتهای بادیۀ عشق را نچشد ولکن ای سیّد من بازگشت و توبه مینمایم بآنچه مشغول شدم در ساحت قدس تو باین کلماتی که ظاهر نشده مگر از غفلت این عبد از مقامات قرب و وصل زیرا که هر که بتو رسید از غیر تو بازماند و هر که از تو گذشت بغیر تو مشغول شد پس وای بر کسی که از تو برید و بغیر تو پیوست و در وادی حیرت نفس سرگردان بماند و بمرد و از مدینۀ حیات باقیه و زندگانی دائمه محروم ماند و بعزّت و جلال تو ای پروردگار من که مشاهده میکنم دوستان و محرمان کعبۀ وصال ترا و سرمستان خمر جمال ترا که مشعوفند ببدائع قضای تو و مسرورند ببلاهای نازله از نزد تو اگرچه قهر صرف باشد و یا غضب بحت زیرا که این قهر مالک لطفهاست و این غضب سلطان مهرها و این سم محیی جانها جبروت عزّت طائف این ذلّت است و ملکوت غنی طالب این فقر و تو ای مولای من راجع فرمودی این طیر را از جسد ظلمانی بلاهوت معانی و از غذاهای روحانی مرزوق گشته و بنعمتهای صمدانی محظوظ شده و بتو راجع گردیده و بر تو وارد آمده و ارتقا برفارف قدس تو جسته و در جوار رحمت تو مستریح گشته و بر کرسیّ افتخار مقرّ گزیده و در هواهای عزّ روح طیران مینماید و از بادههای وصال احدیّه مینوشد و از شرابهای لقای صمدیّه میآشامد و چون بحکمتهای بالغه مستور فرمودی این مراتب را در پردههای قدرت خود لهذا صعب گشته بر عباد حکم فراق و سخت است بر ایشان امر طلاق و بجزع میآید نفوس از ملاحظۀ آن و بفزع میآید عقول از مشاهدۀ آن و از جملۀ آن بلایای مقدّره و مصیبتهای جلیّۀ مستوره این مصیبت بدیعه و این بلیّۀ جدیده است که باو محترق شد اکباد و مشتعل شد حقائق عباد و مضطرب گشت اهل بلاد پس نماند چشمی مگر آنکه خون گریست و باقی نماند قلبی مگر آنکه کأس الم بچشید و رؤس عالین برهنه و عریان شد و نفوس راضین از غم نالان گشت فؤادها مکدّر شد و نورها تاریک و مظلم گشت و منقطع شد روح از اماکن خود و تبدیل گشت سرور از محافل خود پس وای وای از آنچه ظاهر شد و هویدا گشت و اینست از قضاهای ثابت تو در شجرۀ ظهور تو ای پروردگار من
و انّک انت یا الهی و محبوبی و رجائی تعلم بأنّ الرّزایا قد اشرقت من افق القضآء و احاطت الامکان و ما فیه و غلبت الأکوان و ما لها و بها ولکن اختصصتها فی هذه الأزمان للطّلعتین و سمّیت اولاهما باسم الّتی اختصصتها و جعلتها امّ الخلائق اجمعین و الأخری باسم الّتی اصطفیتها علی نسآء العالمین و نزّلت علیهما حین اذ لم تکن لهما من امّ لتشقّ ثیابها او تلقی الرّماد علی رأسها او توافق معهما او تبکی بما ورد علیهما او تعرّی رأسها بما نزل بهما و لا لهما مؤنسات لیأنسن بهما و یمنعنهما عن بکائهما و لا مصاحبات لیجفّفن الدّموع عن خدّیهما و لا بتولات لیسترن شعراتهما و لا مشفقات لیسکنّ اضطرابهما او یبکین فی مصائبهما او یخضبن ایدیهما او یمشطن شعراتهما بعد عزائهما اذاً یا الهی لمّا قضیت بأمرک ما قضیت و امضیت بحکمک ما امضیت فأکرمهما ثمّ البسهما من ثیاب الحریر و الحلل المنیرة علی کلمة التّکبیر لتقرّ عیناهما ببدائع رحمتک و یتبدّل حزنهما بجواهر سرورک و انوار النّور فی مشرق طورک ثمّ اسمعهما نغمات هویّتک من سدرة عزّ ازلیّتک و دوحة قدس احدیّتک و التّرنّمات الّتی تنصعق العقول عن استماعها و تهتزّ النّفوس لدی ظهورها و تنجذب الأرواح عند بروزها ثمّ ارزقهما من اثمار شجرة ربّانیّتک و اذقهما خمر الحیوان من عیون صمدانیّتک ثمّ انزلهما فی شریعة قربک و مدینة وصلک و اسکنهما فی جوار مرحمتک فی ظلّ حدیقة لقائک و وصالک ثمّ افرغ علیهما صبراً من عندک ثمّ اجعلهما و اللّواتی کنّ معهما متّکلات علیک و منقطعات عن دونک و مشغولات بذکرک و مؤانسات باسمک و مشتاقات لجمالک و مسرعات الی وصلک و لقائک و مرزوقات من کأس عطائک و طائفات حول ذاتک و راقدات فی مهد قربک و طائرات فی سمآء حبّک و ماشیات فی اراضی رضائک و راکضات الی مکمن انوارک و طالبات حسن قضائک و راضیات عند نزول بلائک و صابرات فیک و راضیات عنک لتکون ابصارهنّ منتظرة لبدائع رحمتک و قلوبهنّ مترصّدة لظهور مکرمتک لأنّهنّ ما اخذن لأنفسهنّ ربّاً سواک و لا محبوباً دونک و لا مقصوداً غیرک و اسألک بالّذی اظهرته من قبل و تظهره من بعد بأن لا تحرمهنّ و عبادک عن حرم کبریائک و لا تردّهم عن ابواب المدینة الّتی نزل فی فنائها کلّ من فی السّموات و الأرض و قاموا لدی بابها و ما دخلوا فیها الّا الّذین اختصصتهم بجودک و جعلتهم مرایا نفسک و مظاهر ذاتک و مطالع عزّک و مشارق قدسک و مغارب روحک و مخازن وحیک و مکامن نورک و بحار علمک و امواج حکمتک و کذلک کنت مقتدراً علی ما تشآء و حاکماً علی ما ترید و انّک انت المقتدر القیّوم ثمّ اصعد یا الهی هذا الضّیف الّذی ورد علیک فوق ما اصعدته بجودک حتّی یرد فی قباب العظمة خلف سرادقات الأحدیّة فی جوار اسمک الأبهی و ذاتک العلیا عند الشّجرة القصوی و جنّة المأوی و روحک الأسنی لتأخذه روائح القدس من النّقطة الأولی و المرکز الأعلی و الجوهر الأحلی لیدور حول جماله و یطوف حرم کبریائه و یزور نور صفاته فی کعبة اسمائه ثمّ البسه من خلع السّرور لیسترّ بذلک فی ملإ الظّهور و یسمع لحنات القرب عن شجرة الکافور لتنطق بذلک الحمامة البیضآء بلحن الجذب فی هذه الورقة الحمرآء و فی کلّ الأشجار بلحن الجبّار من هذه الشّعلة الموقدة عن هذه النّار بأنّه لا اله الّا هو الملک المقتدر العزیز الجبّار و بأنّه هو اللّه العزیز المهیمن القهّار و عند ذلک یختم القول بأن الحمد للّه المتفرّد القدّار و ستقضی یا الهی ما ترجی و هذا من عطائک الأتمّ الأقدم الأوفی
و بدرستی که تو ای محبوب من مشاهده میفرمائی که رزایا و بلایا از مشرق قضا ظاهر گشته و امطار قهر از جمیع جهات باریدن گرفت و اریاح حزن بوزیدن آمد بسی جانهای بیشمار که در راه دوست نثار شد و چه سرهای نامدار که بر دار مرتفع گشت و در آنی راحتی دست نداد و در شبی عیشی میسّر نشد کمند عشق تو سرهای عارفان را بسته و تیر حبّ تو جگرهای عاشقان را خسته چهارده سنه میگذرد که آسایش مقطوع گشته و ابواب راحت مسدود شده نه نعیمی از نعمت ملک برداشتند و نه نسیمی از رحمت روح ادراک نمودند گاهی در ذلّت حبس مبتلا و گاهی در بادیۀ هجر مختفی از هر وطنی مردود شدند و از هر دیاری مطرود گشتند و از هر راحتی محروم ماندند چه خیطهای محکم که گسسته شد و چه عروههای مستحکم که مقطوع گشت از هر نصیبی بینصیب شدند و از هر قسمتی بیبهره ماندند نعمتهای ممالک بنقمتهای مهالک تبدیل شد و شمس مشارق الوهیّه بمغارب خفا مختفی گردید و سراج ربوبیّه در زجاج صدور مکتوم گشت و نار ازلیّه در شجرۀ سرّ مستور ماند و لؤلؤ صمدیّه در صدف غیب مخزون و مطلع الوهیّه در حجاب قدس مکنون دیگر قلم کجا تواند رقم زند و یا بیان قدم بردارد و تو ای سیّد من و آقای من مطّلعی که باین عبد چه وارد شده و چه نازل گشته در آنی بمقرّ امنی نیاسوده و زمانی بر مقعد عزّی مستقرّ نگشته جز خون دل آبی نیاشامیده و جز قطعۀ کبد بطعامی مرزوق نشد گاهی اسیر کفّار و بشهرها سائر و گاهی بغل و زنجیر معاشر خاصّه این ایّام که هدف سهام فرقتین شده و محلّ انتقام حزبین گشته دوستان را از ذلّتم عزّتی و از حزنم سروری حاصلست و دشمنان را از وجودم غلّی در دل است بسی غلها که در صدور پنهان گشته و چه بغضها که در قلوب کتمان شده از حبس ظاهر بیرون آمده و بسجن نفوس مشرکه مسجون گشته و تیرهای ظنونات از کلّ جهات میریزد و اسیاف حسد از جمیع اطراف بمثل باران ریزنده میبارد ولکن با همۀ این بلایا و محن و رزایای محکم متقن امید هست که از خدمت بازنماند و رجل از استقامت نلغزد و عیون بجای پا بخدمت بایستد در این وقت که دموع از خدّم جاری و دم حمرا از قلبم ساریست ندا میکنم ترا که قلب حزینم را از غیر خود غافل گردانی و بخود مشغول نمائی تا از همه مقطوع شود و بتو دربندد زیرا که بستۀ تو هرگز نگسلد و مقبول تو هرگز مردود نشود سلطان است اگرچه محکوم عباد شود و منصور است اگرچه نفسی او را یاری ننماید و محبوبست اگرچه مردود باشد در این وقت مشعل توحید برافروزد و مرآت تفرید از هیکل تجرید حکایت نماید و مزمار عراقی بلحن حجازی آیۀ کلّ شیء هالک الّا وجهه بنوازد زیرا که دستهای عارفین کوتاه و تو در مکمن بلند عزّت مستقرّ و قلوب عاشقین مضطرب و تو در کمال استقلال بر مخزن رفعت مستقیم خیال کجا راه یابد تا در آن سماء بافضا طیران نماید و فکر کجا بار یابد تا در عرصۀ فناء قدس قدم گذارد توهّمات عباد بمنزلۀ غبار است و غبار تیرۀ مکدّر کجا بذیل قدس مطهّر رسد و یا نظرۀ محدود بر روی منیر تو وارد آید لمیزل و لایزال غیر معروف بودهئی اگرچه از هر ظهوری ظاهرتری و همیشه مستور خواهی بود اگرچه در کلّ شیء از نفس شیء مشهورتری اینست غیب تو در اجهار و ظهور تو در اسرار بلی ای محبوب من هر صدری قابل حبّ تو نیست و هر قلبی لایق ودّت نه حبّ تو ناری مشتعل و اجساد عباد حطبی یابس حطب را بمقاربت نار کجا قراری و استقراری ماند مگر آنکه عنایت قدیمت قدمی بردارد و علم برداً و سلاماً برافرازد تا قلم قدرت بر لوح منیر دل رقم حبّت نگارد و ذلک من فضلک القدیم تؤتیه من تشآء من عبادک قسم بعزّت تو ای پروردگار که جمیع این بلایا از هر شهدی شیرینتر است و از هر روحی نیکوتر زیرا که طالبان کعبۀ وصال تا از حدود جلال نگذرند بظهور جمال مسرور نگردند و تا از کأس فنا ننوشند بشریعۀ بقا وارد نگردند و تا قمیص فقر در سبیل رضای تو نپوشند بردای بلند غنی مفتخر نشوند و تا از درد عشق مریض نشوند بسرمنزل شفا پینبرند و تا از وطن ترابی نگذرند بوطن قدس الهی عروج ننمایند تا در بیدای طلب سرمدی نمیرند بحیات باقی ازلی فائز نشوند و تا در ارض ذلّت مأوی نیابند بر سماء عزّت راه نجویند و تا سمّ فراق نچشند بشهد بقا مرزوق نگردند و تا بادیههای بعد و هجر را طیّ نکنند بمصرهای قرب و وصل مستریح نشوند
اگرچه ای پروردگار من بلایا جمیع احبّا را احاطه نموده ولکن در این ایّام تخصیص یافته بدو کنیز تو یکی باسم حوّا نامیده شده و دیگری باسم مریم و وارد شد این مصیبت کبری در حینی که نبود با کنیزان تو مادری تا شقّ نماید جامۀ خود را و بریزد بر سر خود خاک سیاه را و بگرید بر حزنی که نازل شد بر ایشان و نبود با ایشان مصاحباتی تا آنکه خشک نماید روهای ایشان را از آبهای چشم و بپوشاند موهای ایشان را از غبارهای تیره و نبود مشفقاتی تا اینکه تسلّی دهد حزن ایشان را و بسرور آورد قلوبشان را و نبود از مونسات که انس گیرد بایشان و بعد از مصیبت خضاب نماید دستهایشان را و شانه زند مرغولاتشان را و از شرابهای خون نوشیده بودند و از طعامهای غم مرزوق گشته و چون قضا فرمودی تو ای پروردگار من آنچه را که اراده نمودی و جاری فرمودی امر مبرم قدر را در آنچه خواستی پس ای محبوب من بپوشان بر ایشان از جامههای صبر و شکیبائی و ثیابهای رحمت و بردباری تا آنکه روشن شود چشمهای ایشان برحمتهای تازۀ تو و ساکن شود قلوبشان از لطفهای بیاندازۀ تو و وارد فرما ایشان را در رودخانههای قرب و شهرهای وصال و منزل ده بیمنزلان را در جوار رحمت خود و در سایههای خوش مغفرت و آمرزش خود و آسایش ده این مضطربان را در محفلهای مقدّس خود و بچشان این تشنگان را از آبهای کوثر مکنون و از خمرهای حیوان مخزون و بوز بر ایشان از نسیمهای یَمَن حبّ خود و وارد فرما ایشان را در مصرهای بقای انس خود تا از غیر تو دور شوند و بتو نزدیک شوند و بذکر تو مشغول آیند و بیاد تو مشعوف گردند و شجرۀ حبّت را در زمینهای منیر دل بکارند و از آبهای عشق تو سیراب نمایند تا بلند شود قامت او و بثمر آید شاخههای او تا در حبّت ثابت شوند و مستقیم گردند و تا در ارض رضای تو مشی نمایند و در مهدهای قرب تو مقرّ گیرند و در بیابانهای وصل تو سیر نمایند و در آسمانهای لقای تو طیران نمایند و از شئونات تحدید بگذرند و بر محفلهای توحید مشرّف گردند و بنفحات تفرید در عالم تجرید سرافراز شوند تا چشم از همه دربندند و بتو بگشایند و از همه بگریزند و بتو وارد آیند پس ای مولای من عنایت فرما بایشان و باین مهمان جدیدی که بر تو وارد شد از آنچه ذکر شد و از آنچه ترک شد و از امری که از این دو جهت مقدّس و مبرّاست و زود است که عطا میفرمائی آنچه را که بآن خوانده شدی اینست از عنایت تمام تو که پیشی گرفته همۀ موجودات را ای پروردگار من
* * *
این عبد فقیر معروض میدارد که اگرچه تفصیل حرکت از ارض سرّ و بلایای وارده در آن ایّام از ذکر و بیان و خامه و بنان خارج است لم یحصیها الّا اللّه ربّی و ربّ کلّ شیئ ولکن حسب الامر مختصر عرض میشود که شبی از شبها پنج ساعت گذشته امر فرمودند که جناب اسم اللّه جمال با دو نفر همراه ایشان که قاصد حرم مقصود بودند در همانوقت از شب بروند مال بگیرند و از آن ارض خارج شوند این بنده متحیّر که سبب چیست حسب الامر مأمور شد و حضرات علی الصّباح خارج شدند بعد از چند ساعت از حین خروج ایشان آمدند و استفسار احوالشان نمودند که چه شدند و کجا رفتند جواب مختصری ذکر شد و رفتند یوم بعد بغتة ساعت هشت جمیع احبّا را از تاجر و غیره که در سوق مشغول بودند جمیع را گرفته بباب بردند و حبس نمودند و اطراف بیت را بغتة ضبّاط عسکریّه گرفتند و از باب شخصی آمد خدمت غصن اعظم معروض داشت که حسب الحکم باید بِگَلیبُولی تشریف ببرند دیگر چه عرض کنم که چه واقع شد بقسمیکه جمیع آنچه در بیت بود باسم هراج بتاراج رفت و بعد در سرایه باصحاب ذکر کردند که هر که بخواهد در محلّ خود برود و بکسب و تجارت خود مشغول شود دوازده نفر که در خدمت حضرت ابهی بادرنه وارد شدهاند باید در خدمتشان بروند باقی خود مختارند نفسی قبول توقّف ننمود و جمیع از اشیا و اسباب و اوضاع خود گذشتند و مفارقت اختیار ننمودند مخصوص چند نفر تاجر بودند که سنۀ قبل وارد ارض سرّ شده بودند کلّ از اسباب خود گذشتند و ضرر کلّی بر آن نفوس وارد شد و مبلغی اسباب را بقیمت بسیار نازل فروختند و نفوسیکه خریدند در دادن وجه تعلّل نمودند و ایشان معطّل نشدند از مال گذشتند و بجنود اجلال ملحق شدند و یکنفر هم خود را فدا نمود که ولوله در شهر افتاد و اکثری از قناسل دول بحضور آمدند و بسیار سخنها بمیان آمد فرمودند که این سفر حتم است و باید برویم علی اللّه فی کلّ الامور توکّلی باری اگر بخواهم تفصیل بیانات حضرات را معروض دارم بطول خواهد انجامید ولکن بسیار بمحبّت آمدند و تفصیل امور را کلّاً و طرّاً بجمیع دول نوشتند و در روز حرکت غوغای غریبی بر پا شد با هفتاد و دو نفر از ارض سرّ بارض سجن توجّه فرمودند دیگر چه عرض کنم که در راه چه حالت خوشی دست داد واللّه جمیع بمثل آنکه بعیش میروند و دیگر چه عرض کنم از آیات بدیعه که در هر حین ظاهر و هویدا میگشت فیا لیت کنت معنا و بعد وارد گلیبولی شدیم عمر افندی مینباشی مخصوص با پنج نفر اونباشی وارد شدند معروض داشت باید بعکّا تشریف ببرید بعد در بابور لمسه متوجّه سمت عکّا شدیم قرب بمدینه فلک ایستاد و بقایق تشریف آوردند و چهار نفر را از حضور منع نمودند جناب سیّاح و جناب مشکینقلم و آقا محمّدباقر و آقا عبد الغفّار عمر افندی مذکور داشت که مأمورم این چهار نفر را بقبرص ببرم حضرات بناله آمدند بعد از چند دقیقه مفارقت جناب آقا عبد الغفّار خود را از عرشۀ کشتی ببحر انداخت فیا روحا من حبّه و انقطاعه و توکّله و استقامته و بعد بعکّا وارد شدیم در قشلۀ عسکریّه منزل دادند و شب ورود چیزی در حرم نبود پاشا شام فرستاد و آنهم باطفال داده شد و هوا در شدّت حرارت و گرمی و آب شور و غذاهای مخالف دیگر معلوم است که چه گذشته ولکن از فضل الهی در کمال روح و ریحان بوده و هستیم فسوف ینصر اللّه عباده بالحقّ و انّه موفی وعده و انّه بکلّ شیئ علیم چنانچه هر چه در الواح قبل در تفصیل انقلاب ارض سرّ مرقوم کلّ ظاهر شد آنچه هم از نصرت که مرقوم شده البتّه ظاهر خواهد شد و سه نفر در این ارض غربت و سجن فدا شدند دو برادر جناب باقر و اسمعیل علیهما رحمة اللّه و عنایته دست بگردن هم در یک شب فدا شدند از اوّل ابداع تا حال چنین امری واقع نشده که دو برادر باین قسم متّحداً متّفقاً از ارض تیره بمقرّ اطهر منیر طیران نمایند طوبی لهما و لاصلاب حملهما و لرحم خرجا منه تفصیل عنایاتی که در بارۀ ایشان ظاهر شد حال نمیتوانم عرض کنم چه که السّبیل مقطوع و القلم ممنوع و همچنین جناب آقا ابوالقاسم از اهل سلطانآباد با همۀ این بلایا فی الحقیقه در کمال راحت و روح و ریحان بودیم چه که بلقا فایز بودیم ولکن محزون از طرف احبّای عراق چه که از حضور دور بودند و ببلای دیجور مبتلا ولکن چونکه للّه و فی اللّه بوده بأسی نیست و حزنی نه
و امّا آنچه در بارۀ جناب آقا سیّد مهدی نوشته بودید در حین رجوع مشافهة بایشان امر شد که در کمال ستر باشند باین جهت معاشرت نکردهاند و دیگر در ثبوت بعضی از احباب نوشته بودید نحمد اللّه و نشکره بما جعل اولیآئه ثابتاً علی امره و راسخاً فی حبّه
و در بارۀ جناب زین دستور العمل خواسته بودید فرمودند الیوم تکلیف کلّ صبر بر قضایا و انتشار ذکر الهی است ما بین عباد بحکمت محضه و قضاهای متوالیه و بلاهای متواتره نفوسی را که فی الحقیقه از کوثر حیوان آشامیدهاند منع ننماید اگرچه زحمت ایشان فوق قوّه واقع شده ولکن چون مرجع امور بحق است آنچه وارد شده سهل است بهر محل از بلاد که مصلحت بدانند مکتوب بنویسند و بفرستند و چون اصل شجره از اریاح قضائیّه در نموّ است لذا اوراق هم در حرکت احزان کلّ و بلایای کلّ معلّق باصل شجره است فسوف ینزل ما یفرح به قلوب احبّآئه
جمیع را فرداً فرداً تکبیر و سلام برسانید مخصوص نفوسی که آثار استقامتشان منتشر شده و عند اللّه مذکور گشته اگر ممکن بود بکلّ توقیع ارسال میشد ولکن این ایّام مقتضی نیست چنانچه مشاهده میکنید و دیگر بهر مدینه که رسیدی احبّای الهی را تکبیر برسان و بگو که الیوم یوم ثبوت و نصرت است بهیچوجه محزون نباشید چه که آنچه وارد شد از قضاهای محتومه بوده و در الواح قبل ذکر شده فسوف یظهر حکمة ما ظهر و نحن فی شکر مبین
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و البیان
این مظلوم بین انیاب ذئاب بوده و هست در این حالت صریر قلم اعلی قطع نشده و ندای مقصود عالم توقّف ننموده در جمیع احیان اهل امکان را بافق رحمن دعوت نمودیم و چون اشراقات انوار آفتاب ظهور عالم را احاطه نمود حزبی با سیف و سنان قصد مقصود عالمیان نمودند میگویند آنچه را که هیچ مشرکی نگفت و هر یوم جاهلی کلمهئی گفته و میگوید باری عبدۀ عجل بسیار در این اراضی هم شاید ظاهر شود چه که نعاق ناعقین را از قبل اخبار نمودیم و در هر بلدی ظاهر شده و میشود از حقّ میطلبیم اولیاء خود را از شرّ آن نفوس حفظ نماید و قلوب را بانوار الفت و اتّحاد منوّر دارد یا حزب اللّه بشنوید ندای مظلوم را در ناعقین قبل تفکّر نمائید چه مقدار از نفوس را بظنون و اوهام مبتلا نمودهاند حقّ گفتند و شهیدش نمودند یا قائم گفتند و بر منابر سب و لعنش کردند اینست شأن عباد غافل عمل نمودند آنچه را که عالم عدل گریست و اقلیم انصاف نوحه نمود غافلی در این ارض وارد ظاهراً اظهار وفاق و ایمان در باطن کفر و نفاق ولکن ستّار ستر فرمود و ذکر نفرمود او حقّ را غافل دانسته از عدم اظهار عدم اطّلاع گمان نموده غافل از آنکه اسم ستّار بذیل مختار تشبّث جست و ستر طلب فرمود ای دوستان بر امر ثابت و راسخ باشید اگر نفسی کلمهئی بگوید در جواب بگوئید ظاهر شد آنچه که بیک تجلّی از تجلّیات انوار امرش عالم را روشن و منوّر نمود و یک بیان از بیان منزل از سماء مشیّتش کل را از کتب عالم و بیان امم بینیاز کرد طوبی لمن فاز باللّه و آیاته و اعرض عن کلّ ناعق بعید باری هر نفسی الیوم ذکری نماید که سبب اختلاف شود لدی اللّه مردود بوده و هست لعمر اللّه امر تمام و کامل و ظهورات منتهی لکن نفوس محیله مثل نفوس قبل موجود و اختلاف را دوست داشته و میدارند نسأل اللّه ان یوفّقهم و یؤیّدهم علی نصرة امره العزیز البدیع و یمنعهم عمّا یختلف به النّاس و یحفظهم من همزات الشّیاطین
یا سمندر نامۀ شما که بجناب اسم جود علیه بهائی نوشتی در ساحت اقدس حاضر و ذکر جمعی از اولیا را نمودی للّه الحمد از اوّل امر تا حین موفّقی بذکر و ثنای حقّ و همچنین بذکر اولیا اقبال نمودی توجّه کردی و بر خدمت قائمی من یقدر ان ینکر ما نطق به لسان المظلوم فی سجنه المبین جناب نبیل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر از قرار مذکور لأجل تبلیغ بجهات اخری توجّه نمودهاند نسأل اللّه ان یمدّه و یوفّقه علی ما یحبّ و یرضی جناب جواد علیه بهآء اللّه او و منتسبین بذکر و ثنا و خدمت امر مشغولند ذلک من فضل اللّه علیه انّه هو الفضّال الکریم
ذکر جناب معلّم را نمودی ذکرناه من قبل و من بعد بذکر بدیع و همچنین ذکر نفوس اخری هر یک فائز شد بآنچه که در جمیع کتب و صحف الهی مذکور و مسطور است یا استاد قبل علی قل
الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و اسمعتنی و عرّفتنی و علّمتنی سبیلک الّذی اعرض عنه اکثر عبادک و خلقک اسألک بالنّقطة الّتی بها فصّلت الکتب و الزّبر و الألواح و اظهرت منها صحائف مجدک و اسرار امرک ان تجعلنی ثابتاً علی حبّک بحیث لا تمنعنی شبهات من یأتی و یوسوس العباد بالنّفاق فی یوم التّلاق و انّک انت مالک الآفاق و مؤلّف القلوب باسمک العزیز الوهّاب
یا حسن اسمع النّدآء من شطر السّجن انّه لا اله الّا هو الفرد الخبیر اذا رأیت انجم سمآء بیانی و شربت رحیق العرفان من کأس عطائی قل
الهی الهی لک الحمد بما ایقظتنی و ذکرتنی فی سجنک و ایّدتنی علی الاقبال الیک اذ اعرض عنک اکثر عبادک اسألک بقیام مشرق امرک و مصدر احکامک و قعوده و نطقه و صمته و ظهوره و ضیائه و سکونه و حرکته ان تجعلنی فی کلّ الأحوال منادیاً باسمک بالحکمة و البیان و ثابتاً علی امرک بین الأدیان ای ربّ لا تمنعنی عن کوثر عنایتک و لا عن قدح عطائک قدّر لی ما یجعلنی منقطعاً عن دونک و متمسّکاً بحبلک انّک انت المقتدر القدیر
یا محمّد رضا ندا مرتفع و مظلوم لازال بین ایادی اعدا بوده ظلم ظالمین و اعراض منکرین و سطوت معتدین و ضغینۀ علما و بغضای امرا او را از ذکر مالک اسماء و فاطر سماء منع ننموده امام وجوه بأعلی النّدآء کل را دعوت نمودیم ولکن قوم کلمۀ حقّ را نپذیرفتند و باوهام مشغولند مخصوص معرضین اهل بیان مقام تصدیق تکذیب نمودند و مکان شکر شکایت آغاز کردند از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بر استقامت و حفظ آنچه عطا فرموده اوست بخشنده و مهربان
یا قلمی الأعلی سیّد عبدالغنی را ذکر نما تا ذکر او را بمشرق نیّر استقامت جذب فرماید ای قلم روز گفتار است بگو آنچه باید گفت دوستان الهی را از رحیق حقیقی محروم منما و از دریای بخشش ربّانی منع مکن یوم یوم تو است از خزائن معانی و بیان عنایت فرما آنچه را که سزاوار ایّام است بگو ای دوستان نور الهی از اعلی افق عالم ساطع اوست شمس حقیقت و خورشید دانائی آفتاب ظهور بهر اسمی نامیده شده بلکه اسماء حسنی و صفات علیا طائف حولش بوده و هست بابصار حدیده نظر نمائید و بقلوب فارغه توجّه کنید بصر مغناطیس است از برای باب دانش آگاهی و دانائی عقل از بینائی بصر است طوبی از برای نفسی که راه راست را شناخت و باو تمسّک نمود انّا نذکر فی هذا المقام اباک الّذی صعد الی الرّفیق الأعلی امراً من لدی اللّه ربّ الأرباب انّا طهّرناه من کوثر العفو و الغفران و ادخلناه فی مقام عجزت عن ذکره الأقلام البهآء من لدنّا علیه و علی الّذین ذکروه بما نطق به القلم الأعلی فی هذا المقام الرّفیع قد اخذته نسائم العنایة و الألطاف من کلّ الجهات هذا من فضل اللّه مالک الرّقاب انّا نذکر فی هذا المقام ضلعه و الّذین آمنوا باللّه مالک الأدیان کذلک نطق القلم اذ کان مالک القدم فی سجنه الأعظم بما اکتسبت ایدی الظّالمین
یا سمندر ذکر اولیای ارض راء و شین و اطراف مکرّر از قلم اعلی جاری لآلی صدف عرفان لازال بایادی مقبلین ارسال گشته جمیع را از قبل مظلوم ذکر نما و تکبیر برسان شاید نفحات بیان رحمن ایشان را از احزان وارده مطهّر نماید و بفرح اکبر فائز فرماید
ذکر جناب آقا سیّد احمد را نمودی از قبل مظلوم تکبیر برسان از حقّ میطلبیم امطار رحمت را که از سماء فضل نازل و جاریست منع ننماید یا احمد بآثار فائز شدی جهد نما که شاید باعمالی فائز شوی که عرفش از عالم قطع نشود کنوز عالم بکلمۀ الهی برابری ننماید قدر کلمة اللّه را بدان باو تمسّک نما ناعقین بسیار از حقّ حفظ طلب کن اوست سامع و اوست مجیب
انّا اردنا ان نذکر من سمّی بالحسین الّذی صعد الی اللّه ربّ العالمین قسم بآفتاب افق سماء معانی که آنچه از قلم اعلی در بارۀ نفوسی که بافق ابهی صعود نمودهاند جاری و نازل میشود همان حین آن ارواح مجرّده را قوّت عطا فرماید و همچنین بر عزّت و رفعت و نعمت و راحتشان بیفزاید حکمت بالغه این مقامات را ستر فرموده لحفظ عباد هر آیهئی از آیات این ظهور کتابیست مبین از ذکر نقطۀ موصوفۀ در الواح مقام آیات و حروفات و کلمات نزد متبصّرین معلوم و واضح و ظاهر است للّه الحمد حسین علیه بهائی از آیۀ مبارکه فائز شد بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد
یا سمندر فضل الهی عباد را اخذ نموده و اسم غفّار و ستّار عنایات خود را اظهار فرموده بشأنی که عدل مستور و نیّر فضل از افق سماء عنایت مشرق و لائح طوبی از برای نفوسی که در این بحر سیر نمایند و بیابند آنچه را که سزاوار دانائیست
یا غلامعلی بشنو ندای مظلوم را و در امر اللّه مستقیم باش بقسمی که خود را بعنایت حقّ از دونش مستغنی مشاهده نمائی اگر باین مقام فائز شوی از نعاق ناعقین و محبّین فتنه و اختلاف محفوظ مانی حمد کن مقصود عالمیان را که ترا ذکر نمود و بآثار قلم اعلی فائز فرمود اوهام و ظنون لائق متوهّمین بوده و هست بانوار یقین ناظر باش و بحبل استقامت متمسّک مکرّر ذکر اولیا در ساحت مظلوم بوده و از برای کل استقامت میطلبیم اوست مشفق و مهربان
یا اباتراب ذکرت نزد مظلوم مذکور و بذکر قلم اعلی فائز گشتی از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بشأنی که حوادث عالم و ضوضای امم و اشارات جهلا و گفتار ضعفا و شبهات علما شما را محزون ننماید باسم حقّ مسرور باشی و باو مأنوس در جمیع احیان از رحیق محبّت محبوب عالمیان بیاشامی و بیادش عالم را فراموش کنی و تقی علیه بهائی را از قول مظلوم تکبیر برسان و باشراقات انوار نیّر کرم بشارت ده شاید این بشارت سبب انتباه اهل عالم گردد بر اقتدار قلم اعلی و نفوذ کلمۀ علیا احدی آگاه نه هر بیان که از افق سماء ارادۀ مقصود عالمیان ظاهر میشود عرفش عالم را اخذ مینماید و معطّر میسازد طوبی از برای نفوسی که ببینند و بیابند البهآء من لدنّا علیکما و علی الّذین سمعوا النّدآء اذ ارتفع من الأفق الأعلی و قالوا لک الحمد یا مقصود العارفین و محبوب المخلصین
یا سمندر قلم اعلی در سجن عکّا محض فضل و عنایت اراده نموده میم و لام و کاف علیه بهائی را ذکر نماید و باشراقات انوار آفتاب بیان رحمن مسرورش دارد
یا محمّد قبل صادق اسمع ندآء المظلوم انّه ینادی فی کلّ الأحیان امام وجوه الأدیان و یدعوهم الی اللّه ربّ العالمین و نذکرهم من قلمی و نذکّرهم بآیاتی و نبشّرهم بعنایة اللّه مالک یوم الدّین قد قمنا امام الوجوه فی ایّام زلّت فیها اقدام العلمآء یشهد بذلک من عنده کتاب مبین سمعنا ندائک ذکرناک و اقبلنا الیک لتشکر ربّک المشفق الکریم قد انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و فتحنا علی وجوه العباد ابواب العنایة و الألطاف من لدی اللّه العزیز الحمید و امرناهم بما یقرّبهم الیه و ایّدناهم بفضله الّذی احاط العالم و رحمته الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین انّک اذا وجدت عرف بیانی و شربت رحیق الوحی من کأس عطائی قل
الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی و انزلت لی ما لا ینقطع عرفه بدوام ملکوتک اشهد یا الهی بوحدانیّتک و فردانیّتک اسألک بنفوذ مشیّتک و احاطة ارادتک و بأمواج بحر بیانک و انوار نیّر برهانک ان تجعلنی منقطعاً عن دونک و متوجّهاً بکلّی الیک الهی الهی تری اقبالی الیک و توسّلی بحبلک نوّر ظاهری و باطنی بأنوار معرفتک ای ربّ لا تجعلنی محروماً عمّا قدّرته لأصفیائک و لا ممنوعاً عمّا انزلته فی کتابک ای ربّ اسألک بالکلمة الّتی بها نسفت جبال الأوهام و انفطرت سمآء الأدیان ان تجعلنی ثابتاً علی امرک و راسخاً فی حبّک بحیث لا یمنعنی نعاق النّاعقین عن الاقبال الی افقک و لاسطوة الظّالمین عن اخذ کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم
و نذکر فی هذا المقام من سمّی بلطفعلی لیشکر الّذی ذکره اذ کان بین ایدی الظّالمین یا لطفعلی سمندر علیه بهائی ذکرت را نمود و این کلمات مخصوص تو از امّ الکتاب نازل تا روح را تازه نماید و ارکان را قوّت بخشد و بر امر الهی ثابت و مستقیم مانی چه بسیار از نفوس باوهام متمسّکند و بحرفی اعراض نموده و مینمایند از حقّ جلّ جلاله بطلب کل را تأیید فرماید و قوّۀ شامّه عطا کند و همچنین قوّۀ سامعه و باصره تا بیابند و ببینند و بشنوند
یا مهدی اهل بیان حزب شیعه و اوهام و ظنون و همچنین اعمال و مقامشان در یوم جزا کل را مشاهده نمودند معذلک در ترتیب همچه حزبی مشغولند اینست شأن عباد اعرف و کن من المتبصّرین للّه الحمد اولیای مذکورۀ در کتاب سمندر هر یک بفیوضات فیّاض حقیقی فائز گشتند
و نختم الکلام بذکر الخلیل و من معه لعمر اللّه انّه کان مذکوراً لدی المظلوم بذکر لا ینفد نوره و لا تغیّره حوادث العالم و لا قاصفات الأمم و لا حجبات المعتدین یا خلیل اسمع النّدآء انّه هو اللّه لا اله الّا هو قد ظهر و اظهر امره المحکم المتین ما منعته قصص العالم و لا ظلم الّذین کفروا بیوم الدّین یا خلیل اخسر اهل عالم حزب ایران بوده و هستند قسم بآفتاب بیان که از اعلی افق عالم مشرقست حنین منابر آن دیار در کلّ حین مرتفع و اوّل ایّام در ارض طاء این حنین اصغا شد چه که ترتیب منبر از برای ذکر حقّ جلّ جلاله بوده و حال در ایران مقرّ سبّ مقصود عالمیان شده ملاحظه نما اخسر احزاب چه کرده و چه گفته معرضین بیان هم بر اثر آن حزب مشی مینمایند جناب حیدر قبل علی علیه بهائی و عنایتی از ارض صاد نوشته که متوهّمین این ارض ناس را بکتاب ایقان بمطلع اوهام دعوت مینمایند اینست شأن عباد کو عدل و کجاست انصاف ذرهم فی خوضهم یلعبون
و نذکر محمّداً قبل کریم و نبشّره بعنایة اللّه العزیز الحمید ذکّره بآیاتی و بشّره برحمتی الّتی سبقت و بفضلی الّذی احاط الوجود انشآءاللّه بنار سدره مشتعل باشند و بنورش منیر و باغصانش متمسّک بشأنی که عالم را معدوم و مفقود شمرند البهآء علیک و علیه و علی من معکما و علی کلّ ثابت مستقیم
و نذکر من سمّی بیحیی الّذی حضر و فاز و ایّده اللّه علی الانصاف فی هذا النّبإ العظیم یا یحیی حضرت و سمعت و رأیت اذ نطق القلم الأعلی اذ کان مستویاً علی عرشه الرّفیع هنیئاً لمن شرب رحیق الالهام من ایادی عطآء ربّه مالک الأنام و تمسّک بالحکمة الّتی انزلناها فی الواح شتّی و بما امرنا العباد به فی کتابی المبین
* * *
این مظلوم لوجه اللّه مقبلین را ذکر مینماید و بما ینفعهم و یرفعهم امر میفرماید انسان باید ناظر باشد بآنچه که سبب عزّت و علوّ و سموّ اوست و آن حاصل نشود مگر باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه مکرّر این کلمه از قلم جاری بیک کلمه و یک عمل پاک کرۀ خاک از افلاک گذشت امید آنکه کل فائز شوند بآنچه که سبب اقبال نفوس و الفت قلوبست یا محمّد قبل حسن جناب زین المقرّبین علیه بهآئی و عنایتی نامهات را بساحت مظلوم ارسال نمود و این لوح باسمت نازل اشکر ربّک بهذا الفضل العظیم و قل
الهی الهی لا تمنعنی عن سمآء جودک و لا عن شمس فضلک اسئلک بالکلمة الّتی بها سخّرت الغیب و الشّهود ان تؤیّدنی و اولیآئک علی ما یرتفع به امرک بین عبادک و فی بلادک ثمّ قدّر لی کلّ خیر انزلته فی کتابک انّک انت المقتدر الغفور الکریم
البهآء علیک و علی ابنک و علی الّذین آمنوا باللّه الفرد الخبیر
* * *
جناب اعزّ اجلّ ملّا محمّد ملاحظه دارند
این نامه از این عبد حزین غمین بشطر مشفق امین ارسال میشود که ای یار از اغیار رخ عرفان بپوش و در مقابل وجه نگار بگشا از جان بگذر و بذکر جانان در مابین زمین و آسمان بیان بی ستر و کتمان برآر حجاب صمت شقّ نما و سحاب سکون خرق کن لسان ذو الجلال از جهة عرش فرموده که بنویس
ای محمّد عاشق جمال دوست قرار نجوید و در ذکرش اصطبار ننماید چون سمندر نار شعله در دیار افکند بشأنی که جمیع حجبات و سبحات را از جمیع ذوات محترق و معدوم سازد ای محمّد چنان از خلف ستر و سکون بیرون خرام که جمیع جهانیان از حرکتت مهتزّ شده بهیجان آیند بقسمی که جمیع حوریّات مستورۀ در قمایص سندسیّه و جوهریّات افئدۀ محتجبه از غرف ستر و سکون بی حجاب و نقاب بذکر ربّ الأرباب ناطق شوند ای محمّد قسم باسم اعظم که قدرتی ظاهر شده که اگر ایادی رجای جمیع ممکنات بیمین اعطایش بلند شود جمیع باکفّ مشرق بیضا از سینای فضل و عنایت کبریا راجع شوند پس کفّ منیره را از جیب امریّه باذن خالق بریّه بیرون آر و گمراهان وادی نفس و هوی را برضوان قدس ابهی و فردوس عزّ اعلی دلالت نما و از فقدان ثابتین و اعراض معرضین محزون مباش چه که بدعاً خلقی مبعوث شوند که قدم انقطاع بر کلّ من فی الأرضین و السّموات گذارند و آستین تقدیس بر کلّ ما خلق من المآء و الطّین برافشانند و بی سر و پا بقدم دوست بشتابند
در سنۀ ستّین ملاحظه نما که چه قدر از ناس بحجبات اشارات که در ظهور قائم از رؤسای قوم در دست بود محتجب بودند و چون ظهور نیّر اقدس امنع ارفع ابهی از افق عزّ اعلی ظاهر و مشرق گشت خلقی مبعوث شدند که جمیع آن اشارات مشهوره را از صدور محو نمودند و قدم بر صراط عزّ مستقیم بسلطان وقار و تسلیم و تسکین گذاردند و بهیچ حجابی محجوب نشدند و بهیچ نهیبی منهیّ و ممنوع نگشتند کذلک یخلق الخلق بسلطان امره ولکنّ النّاس هم لا یعرفون بلکه بشأنی از کلّ شیء منقطع شدند که ذکر خاتم که نصّ کتاب بود بتصریح اتمّ من غیر تلویح بآن هم ممنوع نشده بساحت مرفوع و مقام محمود بین یدی سلطان مقصود وارد شدند و حال شهادت میدهند سرّاً و جهراً که نبیّ از اوّل لا اوّل بوده و الی آخر لا آخر خواهد بود حال مشاهده فرما که چه قدرتی ظاهر شد که بصر را از جمیع این کلمات برداشت و بمنظر اکبر دلالت فرمود باری بگل حسد مغلّ چشمۀ خورشید و اشعّۀ شمس تفرید و تجرید آلوده نشود و از فیض خود ممنوع نگردد زود است عبادی ظاهر شوند که بهیچ عبارتی محتجب نگردند و بهیچ کلماتی از ساذج قدم محروم نمانند
قل یا ملأ البیان بعد اشراق جمال ذو الجلال فی وسط الزّوال لن ینفع شیء شیئاً ولو یکون اعظم فی الأنظار و اثقل عمّا خلق بالاجهار جز دوست را معدوم و مفقود شمرند و بسلطان معلوم توجّه نمایند چند سور لأجل آن جناب از سماء قدم نازل شد یکی به عراق ارسال شد و سورۀ دم بارض ط و همچنین لوح منیع دیگر انشآءاللّه رسیده و میرسد باری این عبد فانی عرض مینماید که ای جان جانی من و ای طبیب دل غمگینم از جان بخروش خروشیدنی که جمیع عالم را از نوم غفلت بیدار نماید دیگر تا چه کند قدرت لسانت و آتش قلب منیرت
و در این پوسته که نوشتۀ آن جناب نبود بسیار حزن وارد شد انشآءاللّه بعد بر خلاف این کرّه معمول دارند و آن لوح که به عراق ارسال شد آن لوح اعظم معهود است که از قبل ذکر شده و بعد فوزک به تشهد بأنّه لنفسه دلیل علیه و وصفه ما کان فیه و دونه یعجز عن بیانه ولو یکون السن الخافقین
لوحی از آقائی آقای آقا میرزا محمّد علی ارسال گشت بزیارت آن فائز آیند
* * *
این نامهایست از مظلوم بسوی مظلومی که از کأس بلا آشامید و از کوب بأساء چشید وارد شد بر تو آنچه بر ما وارد شد محزون مباش عنایت حقّ ترا احاطه نمود نجات بخشید حقّ جلّ جلاله شاهد و گواه که در کلّ حین تحت لحاظ بوده و هستی از عاقبت امور احدی الّا اللّه آگاه نه لذا نباید در امورات حادثه مکدّر باشی اگر لذّت بیان رحمن را بیابی و عنایتش را آگاه شوی خود را بر سریر اطمینان و فرح مشاهده کنی قد بدّل اللّه اضطرابک بالاطمینان و ذلّک بالعزّ انّه یکون معک فی کلّ الأحوال قل
الهی الهی فرّج همّی بجودک و عطائک و ازل کربتی بسلطنتک و اقتدارک ترانی یا الهی مقبلاً الیک حین اذ احاطت بی الأحزان من کلّ الجهات اسألک یا مالک الوجود و المهیمن علی الغیب و الشّهود باسمک الّذی به سخّرت الأفئدة و القلوب و بأمواج بحر رحمتک و اشراقات انوار نیّر عطائک ان تجعلنی من الّذین ما منعهم شیء من الأشیآء عن التّوجّه الیک یا مولی الأسمآء و فاطر السّمآء ای ربّ تری ما ورد علیّ فی ایّامک اسألک بمشرق اسمائک و مطلع صفاتک ان تقدّر لی ما یجعلنی قائماً علی خدمتک و ناطقاً بثنائک انّک انت المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر ثمّ اسألک فی آخر عرضی بأنوار وجهک ان تصلح اموری و تقضی دینی و حوائجی انّک انت الّذی شهد کلّ ذی لسان بقدرتک و قوّتک و ذی درایة بعظمتک و سلطانک لا اله الّا انت السّامع المجیب
* * *
این کتابیست از مظلوم آفاق بیکی از دوستانش که از مقام خود هجرت نموده تا آنکه بافق اعلی فائز گشته و کوثر وصال را از ایادی عطاء مالک اسماء آشامیده طوبی له و لأبیه الّذی فاز بالدّخول فی هذا المنظر الکریم ای عبداللّه انشآءاللّه بعنایت محبوب عالمیان موفّق شوی بر اموری که سبب اعلاء کلمة اللّه شود مابین عباد او در کلّ احیان بافق رحمن ناظر باش و بکمال صدق و صفا و امانت و دیانت مابین ناس مشی نما قسم بآفتاب وحی که از مشرق بیان طالع شده که افعال مرضیّه و اعمال پسندیده سبب اعلا و استعلاء وجود عباد است طوبی لمن تزیّن بردآء الأخلاق الّتی انزلها اللّه فی الکتاب حسب الاذن باین سفر توجّه مینمائی انشآءاللّه باید بما ینبغی عامل شوی از حقّ میطلبیم در جمیع احوال ترا مؤیّد فرماید بآنچه رضای او است البهآء علیک و علی الّذین اقبلوا الی افق الأمر و آمنوا باللّه العلیّ العظیم
* * *
اینست بدایع نصایح الهی که بلسان قدرت در مکمن عظمت و مقعد قدس رفعت خود میفرماید پس بگوش جان بشنوید و خود را از اصغای نصایح محبوب محروم و ممنوع ننمائید ای مؤمن مهاجر عطش و ظمأ غفلت را از سلسبیل قدس عنایت تسکین ده و شام تیرۀ بعد را بصبح منیر قرب منوّر گردان بیت محبّت باقی را بظلم شهوت فانی خراب مکن و جمال غلام روحانی را بحجبات تیرۀ نفسانی مپوش تقوای خالص پیشه کن و از ما سوی اللّه اندیشه منما و معین قلب منیر را بخاشاک حرص و هوی مسدود مکن و چشمۀ جاریۀ دل را از جریان بازمدار بحقّ متمسّک شو و بحبل عنایت او متوسّل باش چه که دون او احدی را از فقر بغنا نرساند و از ذلّت نفس نجات نبخشد ای عباد اگر از بحور غنای مستورۀ احدیّه مطّلع شوید از کون و امکان هر دو غنیّ و بینیاز گردید نار طلب در جان برافروزید تا بمطلب رفیع منیع که مقام قرب و لقای جانان است فایز گردید
ای احمد از ابحر متموّجۀ ملتطمۀ مستوره خود را منع مکن و از صراط واضحۀ مستقیمه محروم مباش چشم را منیر کن و بنور لایح روشن نما تا بسینای مبارکۀ طیّبه که محلّ ضیا و استضیاء سنای الهیّه است وارد شوی و بتجلّیات انوار لانهایه منوّر گردی و ندای جانفزای انظر ترانی از مشرق بیان سبحانی من غیر تعطیل بشنوی جمال غیب در هیکل ظهور میفرماید
ای احمد نفحهئی از عرف گلستان قدس روحانیم بر عالم هستی وزیده و جمیع موجودات را بطراز قدس صمدانی مزیّن فرموده و رشحی از طمطام یمّ عنایتم بر عالمیان مبذول گشته و جمیع را سرمست از این بادۀ قدس الست از عدم محض فانی بعرصۀ وجود باقی کشیده
ای احمد دیده را پاک و مقدّس نما تا تجلّیات انوار لانهایات از جمیع جهات ملاحظه نمائی و گوش را از آلایش تقلید منزّه کن تا نغمات عندلیب وحدت و توحید را از افنان باقی انسانی بشنوی
ای احمد چشم ودیعۀ من است او را بغبار نفس و هوی تیره مکن و گوش مظهر جود من است او را باعراض مشتهیۀ نفسیّه از اصغاء کلمۀ جامعه بازمدار قلب خزینۀ من است لآلی مکنونۀ آن را بنفس سارقه و هوس خائن مسپار دست علامت عنایت من است آن را از اخذ الواح مستورۀ محفوظه محروم منما بگو ای عباد فیض رحمت بیمنتهایم از سماء مکرمت بیابتدایم چون غیث هاطل در نزول و جریان است با دیدۀ مقدّس و گوش منزّه و استقامت تمام باین رحمت سبحانی و فیض رحمانی بشتابید بگو ای بندگان من بتحدید نفس و تقلید هوی خود را مقیّد و مقلّد مسازید چه که مثل تقلید مثل سراب بقیعه در وادی مهلکه است که لمیزل تشنگان را سیراب ننموده و لایزال سقایه نخواهد نمود از سراب فانی چشم برداشته بزلال سلسال لازوال بیمثالم درآئید لؤلؤ قدرت ربّانی را از لؤلؤ مصنوعی فرق دهید و تمیز گذارید چه که مصنوعی آن بملاقات آب فانی و معدوم شود و قدرتی آن بملاقات آب صافی و منیر گردد پس جهد بلیغ و سعی منیع نمائید تا لؤلؤ قدس صمدانی را مندون اشاره بدست آرید و آن معرفت مظهر نفس من بوده و خواهد بود و لمیزل بآب عنایت من زنده و حیّ و باقی خواهد بود
ای بندگان من جمال قدم میفرماید که از ظلّ هوی و بعد و غفلت بظلّ بقا و قرب و رحمت بشتابید و چون ارض تسلیم شوید تا ریاحین معطّرۀ ملوّنۀ مقدّسۀ عرفانم از ارض وجود انبات نماید و چون نار مشتعل شوید تا حجبات غلیظه را محترق نمائید و اجساد مبرودۀ محجوبه را از حرارت حبّ الهی زنده و باقی دارید و چون هوا لطیف شوید تا در مکمن قدس ولایتم درآئید
ای بندگان من از مدینۀ وهمیّۀ ظنّیّه بقوّۀ توکلّ بیرون آمده بمدینۀ محکمۀ مشیّدۀ یقین وارد شوید و در جمیع احوال از رحمت واسعه و عنایت محیطه مأیوس مباشید که همۀ هیاکل موجودات را محض جود و کرم از نیستی محض بملک هستی آوردم بیطلب عنایت فرمودم و بیسؤال اجابت فرمودم و بیاستعداد منتهای فضل و جود را مبذول داشتم جمیع شما اشجار رضوان قدس منید که بدست مرحمت خود در ارض مبارکه غرس فرمودم و بنیسان رحمت بیزوال خود تربیت نمودم و از حوادث کونیّه و خطرات ملکیّه بملائکۀ حفظیّه حفظ فرمودم حال از مغرس و حافظ و مربّی خود غفلت ننمائید و دون او را بر او مقدّم و مرجّح مدارید که مبادا اریاح سمومیّۀ عقیمیّه بر شما مرور نماید و جمیع را از اوراق بدیعه و اثمار جنیّه و افنان منیعه و اغصان لطیفه محروم نماید کلمات حکمتم را از لسان ظهور قبلم شنو که بپسر مریم فرمودم که هر مالک بستانی شجرۀ یابسه را در بستان باقی نگذارد و البتّه او را قطع نموده بنار افکند چه که حطب یابس درخور و لایق نار است پس ای اشجار رضوان قدس عنایت من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه که معاشرت بمشرکین و غافلین است حفظ نمائید تا اشجار وجود از جود معبود از نفحات قدسیّه و روحات انسیّه محروم نگردد و لازال در رضوان قدس احدیّه جدید و خرّم ماند
ای بندگان بنیان مصر ایقان حضرت سبحان را بنقر وهم و ظنون منهدم مکنید چه که ظنّ لمیزل مغنی نبوده و لایزال نفسی را بصراط مستقیم هادی نگشته ای عباد ید قدرت مبسوطۀ ممدودۀ مرتفعۀ سلطنتم را مغلول فرض گرفتهاید و رحمت منزلۀ مسبوقۀ غیر مقطوعهام را مقطوع داشتهاید و سحاب مرتفعۀ متعالیۀ جود و کرمم را ممنوع و غیر مهطول فرض نمودهاید آیا بدایع قدرت سلطان احدیّتم مفقود شده و یا نفوذ مشیّت و احاطۀ ارادهام از عالمیان ممنوع گشته اگر نچنین دانستهاید چرا جمال عزّ قدس احدیّتم را از ظهور منع نمودهاید و مظهر ذات عزّ ابهی را از ظهور در سماء قدس ابقی ممنوع داشتهاید اگر چشم انصاف بگشائید جمیع حقایق ممکنات را از این بادۀ جدیدۀ بدیعه سرمست بینید و جمیع ذرّات اشیاء را از اشراق انوارش مشرق و منوّر خواهید یافت فبئس ما انتم ظننتم و سآء ما انتم تظنّون
ای بندگان بمبدأ خود رجوع نمائید و از غفلت نفس و هوی برآمده قصد سینای روح در این طور مقدّس از ستر و ظهور نمائید کلمۀ مبارکۀ جامعۀ اوّلیّه را تبدیل منمائید و از مقرّ عزّ تقدیس و قدس تجرید منحرف مدارید بگو ای عباد غافل اگرچه بدایع رحمتم جمیع ممالک غیب و شهود را احاطه نموده و ظهورات جود و فضلم بر تمام ذرّات ممکنات سبقت گرفته ولکن سیاط عذابم بسی شدید است و ظهور قهرم بغایت عظیم نصایح مشفقهام را بگوش مقدّس از کبر و هوی بشنوید و بچشم سر و سرّ در بدیع امرم ملاحظه نمائید از امواج بحر رحمتم که جمیع ابحر لانهایه قطرهایست نزد او محروم مشوید و از معین قدس عذب فرات سایغم خود را ممنوع مسازید قسم بذات غیبم که اگر اقلّ از ذرّ بشعور آئید بسینه بسینای روح بشتابید و بعین خود بمعین قدسیّۀ منوّرۀ واضحه وارد گردید و نداء روح القدس را از سدرۀ ناطقه در صدر منیره بشنوید و غفلت منمائید
ای احمد از تقیید تقلید بروضۀ قدس تجرید و فردوس عزّ توحید بخرام بگو ای عباد باب رحمتم را که بر وجه اهل آسمانها و زمین گشودم بدست ظلم و اعراض مبندید و سدرۀ مرتفعۀ عنایتم را بجور و اعتساف قطع منمائید براستی میفرمایم قلب مخزن جواهر ممتنعۀ ثمینۀ منست محلّ خزف فانیۀ دنیای دنیّه مکنید و صدر محلّ انبات سنبلات حبّ منست او را بغبار تیرۀ بغضا میالائید بصفاتم متّصف شوید تا قابل ورود ملکوت عزّم شوید و در جبروت قدسم درآئید جمیع اشیاء کتاب مبین و صحف محکم قویم منند بدایع حکمت لدنّیم را بچشم طاهر مقدّس و قلب نورانی منزّه مشاهده نمائید
ای بندگان من آنچه از حکم بالغه و کلم طیّبۀ جامعه که در الواح قدسیّۀ احدیّه نازل فرمودم مقصود ارتقای انفس مستعدّه است بسموات عزّ احدیّه والّا جمالم مقدّس از انظر عارفین است و اجلالم منزّه از ادراک بالغین در شمس مشرقۀ منوّرۀ مضیئه ملاحظه نمائید که اگر جمیع عباد از بصیر و اعمی چه در وصف منتهی مبالغه نمایند و یا در دون آن منتهی جهد مبذول دارند این دو رتبه از اثبات و نفی و اقبال و اعراض و مدح و ذمّ جمیع در امکنۀ حدودیّه بخود مقبل و معرض راجع بوده و خواهد بود و شمس در مقرّ خود بکمال نور و اعطای فیض و ضیای خود مندون تغییر و تبدیل مشرق بوده و خواهد بود و همچنین در سراج مضیئه در لیل مظلمه که در محضر شما روشن است مشاهده نمائید آیا آنچه از بدایع اوصاف منیعه و یا جوامع صفات ذمیمه در حقّ او ذکر شود هیچ بر نور او بیفزاید و یا از ضیاء او بکاهد لا فوالّذی نفسی بیده بلکه در این دو حالت مذکوره او بیک قسم افاضۀ نور مینماید و این مدح و ذمّ بقائلین راجع بوده و خواهد بود چنانچه مشهود ملاحظه میشود حال ای عباد از سراج قدس منیر صمدانی که در مشکاة عزّ ربّانی مشتعل و مضیء است خود را ممنوع ننمائید و سراج حبّ الهی را بدهن هدایت در مشکاة استقامت در صدر منیر خود برافروزید و بزجاج توکّل و انقطاع از ما سوی اللّه از هبوب انفاس مشرکین حفظش نمائید
ای بندگان مثل ظهور قدس احدیّتم مثل بحریست که در قعر عمق آن لآلی لطیفۀ منیره ازید از احصا مستور باشد و هر طالبی البتّه باید کمر جهد و طلب بسته بشاطی آن بحر درآید تا قسمت مقدّره در الواح محتومۀ مکنونه را علی قدر طلبه و جهده اخذ نماید حال اگر احدی بشاطی قدسش قدم نگذارد و در طلب او قیام ننماید هیچ از آن بحر و لآلی آن کم شود و یا نقصی بر او وارد آید فبئس ما توهّمتم فی انفسکم و سآء ما انتم تتوهّمون
ای بندگان تاللّه الحقّ آن بحر اعظم لجّیّ و موّاج بسی نزدیک و قریب است بلکه اقرب از حبل ورید بآنی بآن فیض صمدانی و فضل سبحانی و جود رحمانی و کرم عزّ ابهائی واصل شوید و فایز گردید ای بندگان اگر در بدایع جود و فضلم که در نفس شما ودیعه گذارهام مطّلع شوید البتّه از جمیع جهات منقطع شده بمعرفت نفس خود که نفس معرفت منست پیبرید و از دون من خود را مستغنی بینید و طمطام عنایت و قمقام مکرمتم را در خود بچشم ظاهر و باطن چون شمس مشرقه از اسم ابهائیّه ظاهر و مشهود بینید این مقام امنع اقدس را بمشتهیات ظنون و هوی و افکیّات وهم و عمی ضایع مگذارید مثل شما مثل طیری است که باجنحۀ منیعه در کمال روح و ریحان در هواهای خوش سبحان با نهایت اطمینان طیران نماید و بعد بگمان دانه بآب و گل ارض میل نماید و بحرص تمام خود را بآب و تراب بیالاید و بعد که ارادۀ صعود نماید خود را عاجز و مقهور مشاهده نماید چه که اجنحۀ آلوده بآب و گل قادر بر طیران نبوده و نخواهد بود در این وقت آن طایر سماء عالیه خود را ساکن ارض فانیه بیند حال ای عباد پرهای خود را بطین غفلت و ظنون و تراب غلّ و بغضا میالائید تا از طیران در آسمانهای قدس عرفان محروم و ممنوع نمانید
ای عباد لآلی صدف بحر صمدانی را از کنز علم و حکمت ربّانی بقوّت یزدانی و قدرت روحانی بیرون آوردم و حوریّات غرف ستر و حجاب را در مظاهر این کلمات محکمات محشور نمودم و ختم اناء مسک احدیّه را بید القدرة مفتوح نمودم و روایح قدس مکنونۀ آن را بر جمیع ممکنات مبذول داشتم حال مع جمیع این فیوضات منیعۀ محیطه و این عنایات مشرقۀ لمیعه اگر خود را منع نمائید ملامت آن بر انفس شما راجع بوده و خواهد بود
ای اهل بیان الیوم مقصود از آفرینش و خلق خود را دانسته چه که جواهر جبال مرتفعۀ الهیّهاید و لآلی ابحر فضل احدیّه و دون شما از آنچه در سموات و ارض مشهود است در ظلّ شما محشور و بالتّبع مرزوق و متنعّمند مثلاً ملاحظه در ارض طیّبۀ منبته نمائید که مقصود زارع از سقایه سقایۀ زرع خود است و بسا حجر صلدۀ صلبه که در آن کشت و زرع بالتّبع مشروب میشوند پس مقصود از نزول فیض فیّاض مزارع احبّای او بوده که محلّ انبات نبات علم و حکمتند و مندون آن از اعدا و غافلین که احجار متروکۀ ارضند بالتّبع برشحات فضلیّه و قطرات سحابیّه مرزوق و مشروبند ای اهل بیان با جمیع این مراتب عالی و مقامات متعالی از خود غفلت مجوئید و از حقّ عزلت مگیرید و از مراقبت امر اللّه در جمیع احوال غافل مشوید و جهد نمائید که کلمات الهی را بدون آن قیاس ننمائید
ای بندگان اگر صاحب بصرید بمدینۀ بینایان وارد شوید و اگر اهل سمعید بشهر سامعین قدم گذارید و اگر صاحب قلبید بحصن موقنین محلّ گزینید تا از مشاهدۀ انوار جمال ابهائیّه در این ایّام مظلمه محجوب نمانید چه که این سنه سنۀ تمحیص کبری و فتنۀ عظمی است
ای عباد وصایای روح را با قلم تسلیم و مداد اذعان و ایقان بر لوح صدر خود مرقوم دارید و در هر آن توجّه بآن نموده که مباد از حرفی از آن تغافل نمائید و بجدّ تمام اقبال بحقّ جسته و از دون آن اعراض نموده که اینست اصل ورقۀ امریّۀ منبته از شجرۀ الهیّه
ای عباد نیست در این قلب مگر تجلّیات انوار صبح لقا و تکلّم نمینماید مگر بر حقّ خالص از پروردگار شما پس متابعت نفس ننمائید و عهد اللّه را مشکنید و نقض میثاق مکنید باستقامت تمام بدل و قلب و زبان باو توجّه نمائید و نباشید از بیخردان دنیا نمایشی است بیحقیقت و نیستی است بصورت هستی آراسته دل باو مبندید و از پروردگار خود مگسلید و مباشید از غفلتکنندگان براستی میگویم که مثل دنیا مثل سرابی است که بصورت آب نماید و صاحبان عطش در طلبش جهد بلیغ نمایند و چون باو رسند بیبهره و بینصیب مانند و یا صورت معشوقی که از جان و روح عاری مانده و عاشق چون بدو رسد لایسمن و لایغنی مشاهده نماید و جز تعب زیاد و حسرت حاصلی نیابد
ای عباد اگر در این ایّام مشهود و عالم موجود فیالجمله بر خلاف رضا از جبروت قضا واقع شود دلتنگ مشوید که ایّام خوش رحمانی آید و عالمهای قدس روحانی جلوه نماید و شما را در جمیع آن ایّام و عوالم قسمتی مقدّر و عیشی معیّن و رزقی مقرّر است البتّه بجمیع آنها رسیده فایز گردید اگر قمیص فانی را بقمیص باقی تبدیل نمائید و بمقام جنّت ابهائیّه که مقرّ خلود ارواح عزّ قدسیّه است وارد شوید جمیع اشیاء دلیل بر هستی شما است اگر از غبار تیرۀ نیستی بدرآئید از زحمت ایّام معدوده دلتنگ مباشید و از خرابی تن ظاهر در سبیل محبوب محزون مشوید چه که بعد هر خرابی عمارتی منظور گشته و در هر زحمتی نعیم راحت مستور
ای بندگان سلسبیل عذب صمدانی را از معین مقدّسۀ صافیه طلب نمائید و اثمار منیعۀ جنّت احدیّه را از سدرۀ مغرسۀ الهیّه اخذ کنید چه که در وادی جرز یابس تسنیم خوش تسلیم و کوثر قدس تکریم بدست نیاید و از شجرۀ یابسه ثمرۀ لطیفۀ منیعه ملحوظ نگردد
ای طالبان بادۀ روحانی جمال قدس نورانی در فاران قدس صمدانی از شجرۀ روحانی بیحجاب لن ترانی میفرماید چشم دل و جان را محروم ننمائید و بمحلّ ظهور اشراق انوار جمالش بشتابید کذلک ینصحکم لسان اللّه لعلّ انتم الی شطر الرّوح تقصدون
* * *
هذا ما ظهر و اشرق من افق البیان
اینکه در بارۀ انقلاب و اختلاف ایران مذکور نموده بودید هذا ما وعدنا به فی الألواح ای طبیب قبل از ارسال بدیع حجّت الهی بر اهل آن دیار کامل و بالغ نه چه که رئیس از تفصیل بتمامه مطّلع نبوده و نفسی هم جهرةً کلمۀ حقّی بر او القا نکرده ولکن بعد از ظهور بدیع بقدرت منیعۀ الهیّه و ابلاغ کلمۀ ربّانیّه و کتاب الهی حجّت و برهان کامل و بالغ شده چون بنعمت معنویّه اقبال ننمودند از نعماء ظاهره هم ممنوع گشتند حتم بود این بلا من لدی اللّه مالک الأسمآء حال باید تفکّر نمود که سبب چه بوده که رشحات بحر غضب الهی رئیس را مهلت داده و سایرین را اخذ نموده عند ربّک علم ما کان و ما یکون انّه لهو العلیم الخبیر اگر ناس در امور وارده و این بلیّۀ کبری تفکّر مینمودند کلّ را بشاطی عزّ احدیّه متوجّه مشاهده مینمودی ولکن قضی ما اراد انّه لهو المراد ای طبیب ناس را اوهام از ربّ انام منع نموده مشاهده در اهل فرقان نما که بکلمات مزخرفۀ موهومه از سلطان کلمه محروم گشتهاند دو مطلب مابین آن قوم محقّق و ثابت بوده بشأنی که ایّام و لیالی بذکر آن دو مشغول بودند یکی ذکر قائم و یکی ذکر وصایت در بارۀ قائم مشاهده نمودی که آنچه در دست آن قوم بود وهم صرف بوده حال اهل فرقان را بگذار و بعضی اهل بیان را مشاهده کن که مجدّداً باوهامات قبلیّه تمسّک جسته و متشبّثند چنانچه خبیث اصفهانی هر نفسی را که دیده ذکر وصایت نموده که شاید نظر باوهامات قبل ناس را از شاطی عدل محروم نماید و حال آنکه خود آن خبیث میداند که ذکر وصایت ابداً در بیان نبوده و نیست و از این گذشته بر امر یحیی مطّلع نبوده معذلک بوسوسه مشغول او و اتباعش باین اذکار ناس را از طلعت مختار منع مینمایند اینست که ناس هنوز بالغ نشدهاند اگر بالغ بودند باین اذکار از مذکور ممنوع نمیگشتند و از حقّی که بیک کلمۀ او صدهزار ولیّ خلق میشود بعید نمیماندند طوبی از برای نفسی که حجبات اوهام را بکلّها خرق نماید و ببصر حدید بمطلع عزّ تفرید ناظر شود مع آنکه اهل بیان مشاهده نمودند که آنچه از قبل در دست بود جمیع موهوم صرف بوده معذلک بتوهّمات انفس مشرکه از مالک بریّه محجوب ماندهاند الیوم اگر نفسی جمیع این مقامات را معدوم و مفقود نشمرد عنداللّه از انسان محسوب نه تا چه رسد بمقامات عالیه باذن جان ندای رحمن را بشنو که میفرماید انّ السّالک فی المنهج البیضآء و الرّکن الحمرآء لن یصل الی مقام وطنه ای مقام لقآء ربّه الّا بکفّ الصّفر عمّا فی ایدی النّاس و عمّا یتکلّم به السن النّاس و عمّا توهّمت به افئدة النّاس یا حبّذا لمن فاز بهذا المقام الأسنی و الغایة القصوی و الذّروة العلیا و الفلک الحمرآء و العزّ الأقصی و الطّلعة النّورآء و الأفق الأعلی منقطعاً عن اوهام من فی السّموات و الأرضین معرضین اهل بیان بضرّی قیام نمودهاند که شبه آن در عالم ظاهر نشده چه اگر ببصر انصاف مشاهده مینمودند و به ما اراد اللّه توجّه میکردند عرف قمیص الهی کل را اخذ مینمود فوالّذی انطقنی بالحقّ بشأنی بیانصاف و غافل مشاهد میشوند که فوق آن متصوّر نه فاسأل اللّه ان یؤیّدهم علی عرفان هذا البدع الّذی ما رأت عین الابداع ابدع منه قل تاللّه انّه لبدیع السّموات و الأرض و انّه لسراج اللّه للعالمین
و امّا ما ذکرت فی المیم انّه قد تعدّی سوف یری خسرانه بما ارتکب الّا ان یتوب و یرجع انّه لهو الحاکم العزیز العلیم انّا امسکنا القلم عمّا هو علیه لأنّه لیس له رأی بل کان محکوماً بما یحکم به من فی حوله کذلک قضی الأمر فی لوح عظیم لا تحزنوا بذلک سوف ینصر اللّه احبّائه و یأخذ الّذین ظلموا انّ هذا لحقّ یقین
یا طبیب نسمع حنین البیت انّه یقول
ربّ نجّنی من القوم الظّالمین یا الهی فابتعث من یأخذنی و یخلّصنی و یعمّرنی انّک انت المقتدر علی ذلک و انّک انت العزیز القدیر الی متی اکون فی تصرّف الّذین کفروا بک و بآیاتک الکبری ای ربّ خلّصنی من هؤلآء المشرکین الّذین ما سمعوا ندائک و ما اجابوک قد اخذتهم الأوهام علی شأن اعرضوا عنک و اعترضوا علیک بعد اذ جئتهم من مطلع الفضل بسلطان مبین
اگر نفسی در آنجا یافت میشد که علیالعجاله اجاره هم مینمود محبوب بود الأمر بید اللّه انّه لهو الحاکم علی ما یرید کبّر من قبلی احبّائی و بشّرهم بذکری ایّاهم نسأل اللّه ان یوفّقهم علی الاستقامة علی حبّه لأنّها لا یعادلها شیء فی الابداع انّ ربّک لهو العلیم الحکیم
کبّر عبدالرّحیم نسأل اللّه ان یؤیّده علی حبّه علی شأن یضع الأوهام تحت رجله و یکسّر صنم الظّنون باسم ربّه العزیز الحکیم و یوفّقه علی خدمته و طاعته و یقدّسه عن نفحات المغلّین و یجعله ذاکر نفسه بین عباده انّه ولیّ من توجّه الیه لا اله الّا هو المقتدر القدیر انّما البهآء علیک و علیه و علیهم من لدن عزیز حکیم
* * *
محبوب فؤاد حضرت سمندر علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
ایّام ایّام احزانست و امواج ضغینه و بغضا در افئدۀ دشمنان شرارۀ کبر و غرور و دخان حرص و طمع عالم فرح را تیره نموده سبحاناللّه مع ظهور عنایات و بروز فضل و الطاف وارد شد آنچه که بر حسب ظاهر هیچ نفسی شبه آن را گمان نمینمود یسأل الخادم ربّه ان یبسط بساطاً آخر و یطهّر افئدة عباده بمآء الکوثر و ینوّرها بأنوار منظره الأکبر انّه هو السّمیع المجیب و هو العلیم الخبیر یا محبوب فؤادی دستخطّ حضرت عالی که بنام این خادم فانی بود و همچنین نامههای متوالی که باسم حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی بود کلّ بشرف حضور و اصغاء مکلّم طور فائز قوله تبارک و تعالی
بسمی المنادی بین الأرض و السّمآء
هذا کتاب من لدی المظلوم الی الّذی آمن باللّه المهیمن القیّوم قد احاطت الأحزان مولی الامکان و اولیائه بما ورد علیه من مظاهر الأوهام و الظّنون لعمر اللّه ناح القلم الأعلی فی الأفق الأبهی و صاح الصّهیون و نسف کوم اللّه بما اکتسبت ایادی الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه بعد اقرارهم و کفروا بالشّاهد و المشهود قد اشتعل الظّالم بنار الحرص و الهوی و البغی و الفحشآء و ارتکب ما ناحت به الأمانة و بکی عباد مکرمون قد اتّفق مع عدوّ اللّه فی التّصرّف فی اموال النّاس انّ القلم عجز عن ذکر اعمالهما و ما ورد منهما علی امر اللّه ربّ ما کان و ما یکون
بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنو سبحاناللّه نفسی که عنایت کبری بر حسب ظاهر در بارهاش منظور و اسباب تجارت از هر جهت از برایش موجود چون دارای زخارف دنیا شد اوّل سیف جفا بر معین و ناصر و مؤیّد خود وارد آورد و بعد بر اولیا و دوستانش آن بیانصاف در اموال افنان و سایر دوستان طمع نمود واویلا برآورد که مال مرا بردند و عمل نموده آنچه را که سبب تضییع امر بوده قلم اعلی در این مقام باین کلمات مشغول تا سمندر ناری از احزان وارده و امورات نازلۀ بر نبیل قبل علی محزون نشوند و افسرده نگردند در این احزان شریک بزرگی از برایت موجود یا سمندری لا تحزن عمّا ورد علیّ و علیک من کلّ ظالم بعید و کلّ فاجر عنید کن مشتعلاً بنار محبّتی و طائراً فی هوآء عنایتی و ناطقاً بما تنجذب به الأفئدة و القلوب اولیا هر یک را بنور بیان مقصود عالمیان منوّر دار و بنار سدره مشتعل نما هر یک امام وجه حاضر و بلسان عنایت مذکور نظر بمقتضیات حکمت ذکر اسم نشده ولکن امام وجه غائب نبوده و نیستند یشهد بذلک بحر بیانی و سمآء عطائی و عن ورائهما لسان العظمة فی مقامه المحمود قل
الهی الهی تری ما ورد علی اولیائک من اعدائک قد کفر بک من رفعته بأیادی فضلک و انکر حقّک بما اتّحد مع مطلع البغضآء فی ایّامک ای ربّ تری الظّالم اتّخذ عدوّک لنفسه ناصراً و معیناً و ارتکب ما اخذت به الأحزان اهل سرادق عصمتک و خبآء عظمتک ای ربّ اسألک بأنوار وجهک بأن تحفظ اولیائک من شرّهما و مکرهما انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأمور لا اله الّا انت العطوف الغفور انتهی
یا محبوب فؤادی فیالحقیقه امر عجیبی ظاهر محمّد علی اصفهانی در سنین قبل با جناب آقا عبدالرّحیم علیه بهآء اللّه باین ارض وارد چندی در سجن ساکن بعد اذن توقّف در مدینۀ کبیره را مسئلت نمود بعد از اشراق نیّر اذن بآن جهت متوجّه و در آن ارض متوقّف و ساکن تا ایّامی که محبوب روحانی جناب حاجی شیخ اخوی علیه بهآء اللّه الأبهی قرار شد در آنجا بتجارت مشغول گردند محمّد علی مذکور بضاعتش مزجاة بود لذا در اعانت او اشارت رفت بعضی از حضرات آقایان افنان علیهم بهآء اللّه الأبهی هر یک مبلغ صد لیره تسلیم نمودند و همچنین از اشیاء صین و هند متواتر نزدش ارسال داشتند تا در این سنه خبر انقلاب تجارت آن ارض بمسامع صاحبان مال رسید قصد توجّه بمدینه نمودند لأجل اطّلاع و تحصیل آن ظالم بمجرّد اصغا با مطلع بغضا متّحد شد یومی از ایّام فریاد برآورد صندوق را شکستند و سیصد و پنجاه لیره بردند هر یوم بنفسی نسبت میداد و بالآخره سیّدی را متّهم نمود و بحکومت عارض شد و آن بیچارۀ فقیر را حبس کردند بعد از چندی چون کذبش ظاهر شد حکومت سیّد را رها نمود در آخر این تهمت بر جناب ناظر مسکین علیه بهآء اللّه وارد آورد چه که همچه گمان نمود که جناب ناظر در آنجا وارد شد شاید امر تجارت آن محلّ باو راجع شود باین توهّم این نسبت را باو داد و مجلسها برپا نمود و باطراف نوشت و بهر معرض منکری که میرسید میگفت بابیها آمدند و مال مرا سرقت کردند و بردند باری با عدوّ اللّه متّحد گشت و نزد اکثری از تجّار گفتند آنچه را که سبب تضییع امر اللّه شد باری از اوّل ایّام الی حین چنین لطمهئی بر امر وارد نشده سرکار معینالملک ایّده اللّه تعالی بحضرات فرموده سیّد میگوید محمّد علی کاذب است صاحبان مال مالشان را طلب نمودهاند و او باین بازیها و لعبها تمسّک نموده و من هم شریک قول این سیّد هستم از دفترش کذبش بمثابۀ شمس ظاهر و هویدا و بعد مکتوبی باین فانی و بحضرت اسم اللّه مه علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال نمود و مذکور داشت محض حفظ امر اللّه این عبد ذکر سرقت را ننموده و اگر اذن عنایت شود ثابت مینمایم که این مال را جناب ناظر سرقت نموده از مصدر امر اذن صادر که البتّه ثابت کن و مالت را اخذ نما چندی گذشت و خبری در این فقره از او نرسید حضرت افنان علیه بهآء اللّه الأبهی هم در آن ارض از او طلب اثبات فرمودند که خود نوشته حال از عهده برآی بعذرهای نالایقۀ کذبه متمسّک بعد بحضرت اسماللّه نوشته مال مرا بردهاند میگوئی بیا اثبات کن و حال آنکه خود او مکرّر این فقره را اظهار کرده از این کلمه باقی قول و عملش معلوم و واضحست فیالحقیقه بظلمی ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و بعد معلوم شد که قبل از اظهار باین ارض بهمه جا نوشته باری نذر کرده که یک کلمه صدق در عالم نگوید نهر کذب و نفاق ببحر کفر و شقاق پیوست انّا للّه و انّا الیه راجعون
اخبار تازه آنکه حضرات آقایان افنان سدرۀ مبارکه با کمال روح و ریحان در نیمۀ ماه مبارک رمضان وارد و بحضور و لقا فائز و حال از فضل الهی و رحمت رحمانی در ظلّ قباب عظمت مقرّ گرفتهاند و ساکنند هنیئاً لهم و مریئاً لهم حقّ شاهد و گواه که اکثر اوقات ذکر آن محبوب فؤاد از لسان جان ظاهر ذکرت فرحانگیز و یادت روحانگیز مکرّر در این ایّام این کلمۀ علیا از لسان مولی الوری جاری قال و قوله الحقّ قد ورد علی سمندری ما ورد علی نفسی این ایّام در احزان شریکست ولکن پاینده نبوده و نیست سوف یزول و تبقی العزّة و الفرح و السّرور لی و له و لأولیآء اللّه و اصفیائه و امنائه انتهی
للّه الحمد حضرت شیخ علیه بهآء اللّه و عنایته اکثر ایّام بحضور و لقا فائز است ابن آن حضرت با کمال خضوع و مسرّت مشهود و امام کرسیّ ربّ قائم و موجود فیالحقیقه گوش از ذکر خالص آن محبوب مهتزّ و بصر بلقای منتسبین با فرح اکبر یسأل الخادم ربّه بأن یعزّ حضرتک بعزّته و یرفعک و من معک بقدرته و سلطانه انّه هو خیر ناصر و خیر معین و هو ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین
اینکه در بارۀ حبیب روحانی جناب آقا شیخ محمّد عرب علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشتند فیالحقیقه بخدمت قائمند و بعنایت مولی فائز مکرّر ذکرشان از لسان عظمت جاری و نامهها که باین عبد ارسال داشتهاند جمیع در ساحت اقدس بعزّ اصغا فائز و مخصوص اولیا و احبّا که ذکر نمودهاند کلّ بنفحات وحی و ذکر حقّ جلّ جلاله فائز گشتند عنایت در بارۀ ایشان بوده و هست و الواح مقدّسه بخواهش ایشان ارسال شده آن محبوب فؤاد امواج بحر عنایت را دیدهاند و میدانند بحر فضل را کرانی نه و نور نیّر کرم را حدّی نه یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد المقرّبین علی عرفان ما کان مکنوناً فی آیاته و مخزوناً فی کلماته انّه علی کلّ شیء قدیر بشارت کبری و مژدۀ عظمی کلمۀ مبارکیست که لسان عظمت من غیر ستر و حجاب در یومی از ایّام بجناب نبیل ابن نبیل علیه بهآء اللّه الأبهی فرمودند و آن اذن حضور آن محبوب فؤاد است انّ الخادم یحمده علی ذلک و یشکره شکراً لا ینتهی بدوام نعمته و لا یتغیّر ببقآء اسمائه ولکن معلّق بحکمت فرمودند باید بمقتضیات آن ناظر بود و اینکه جناب شیخ در بارۀ تعیین مذکور داشتهاند آن محبوب میدانند گاهی موجود و گاهی مفقود وقتی آفتاب غنا مشهود و هنگامی افلاس ولکن در بارۀ جناب شیخ علیه بهآء اللّه فرمودند بجناب آقا علی حیدر علیه بهآء اللّه حواله شود که برساند تعویق و تأخیر امثال این امور از عدم وجود شیء مذکور است لاغیر و جناب شیخ هم باید با جناب امین علیه بهآء اللّه و عنایته بمحبّت رفتار نمایند حال جناب امین نسبت ابوّت دارند بر اکثری و از اوّل امر الی حین بر خدمت قائمند و بذکر خیر عامّۀ احبّای الهی مشغول فیالحقیقه ذکر خیر همین جناب شیخ علیه بهآء اللّه را مکرّر نمودهاند و بساحت اقدس فرستادهاند اگر گاهی نظر بحکمت یا نصیحت کلمهئی بگویند نباید مکدّر شوند در ذکر این مقامات این کلمۀ علیا از لسان مولی الوری ظاهر قوله تبارک و تعالی
یا سمندری علیک بهائی و عنایتی امواج بحر عنایت الهی و اشراقات نیّر فضل ربّانی متوجّه اولیا بوده و هست للّه الحمد الی حین هر عمل جزئی که از اولیا ظاهر شد و یا قبل از ظهور لحاظ عنایت بآن توجّه نموده انّه لا یضیع اجر المحسنین باید کلّ بما ظهر من عنده ناظر باشند و هو الفرد الواحد العلیم الخبیر انتهی
فیالحقیقه ذکر جناب شیخ علیه بهآء اللّه صحیح است و لدی المولی مقبول چه که نفوسی که از شئونات ظاهره و زخارف فانیه مقدّسند اقوال و اعمالشان مؤثّر واقع میشود در اکثری از مقامات در شرایط مبلّغین فرمودهاند آنچه را که نزد آن محبوب واضح و مبرهنست لحاظ عنایت بایشان بوده و هست انقطاع سبب ارتفاع است و تقوی علّت ارتقا باری آنچه در مقامات قناعت و تقوی ذکر نمودهاند در ساحت اقدس مقبول یسأل الخادم ربّه بأن یمدّ جنابه بأسباب تکون علّة لاقبال النّاس و توجّههم الی وجه ربّهم مالک الایجاد
ذکر جناب حاجی درویش آقا علیه بهآء اللّه را فرمودند بعد از عرض امام حضور این کلمات عالیات از امّ الکتاب ظاهر قوله تبارک و تعالی یا درویش آقا علیک بهآء اللّه فاطر السّمآء اهل طریقت عهدها و قرنها بذکر وثنای مولی مشغول و خود را مابین عباد اهل حقیقت میشمردند و مراتب توحید و تجرید و انقطاع را ذکر مینمودند و چون سیّد عالم باسم اعظم ظاهر کلّ انکار نمودند الّا من شآء اللّه از حقّ میطلبیم آن جناب را مؤیّد فرماید بر اقبالی که سبب اقبال اهل طریق گردد خذ باسمه القیّوم رحیق البقآء من ایادی العطآء ثمّ اشرب بذکره المبین
بگو ای اهل عالم امروز حجج مقرّبین و مرسلین امام وجه اسم اعظم حاضر و بذکر و ثنا و طواف مشغول ضعوا الأوهام لأهلها و خذوا ما قدّر من لدن مقتدر قدیر و عالم خبیر در احزاب مختلفه تفکّر نما و همچنین در حجج باقیه لیظهر لک الحقّ و سلطانه و قدرته و اقتداره و آیاته و بیّناته و تکون من الفائزین انتهی
امید آنکه از نفحات بیان مقصود عالمیان بتمام همّت بر خدمت قیام نمایند و رحیق مکنون در آیات الهی را بیابند و بیاشامند الأمر بیده یؤیّد من یشآء بجنود الغیب و الشّهادة و هو المقتدر العزیز الحکیم
ذکر جناب حاجی میرزا فضلاللّه و ورقه ضلع ایشان را فرمودهاند بعد از عرض در ساحت اقدس مخصوص هر یک نازل شد آنچه که مطاف کتب ارض است اسأل المحبوب ان یؤیّدهما علی اصغآء بیانه حقّ الاصغآء آمین آمین یا مقصود العارفین آمین آمین یا محبوب من فی السّموات و الأرضین ذکر برادر مکرّم جناب آقا میرزا ابراهیم علیه بهآء اللّه را نمودهاند همچنین ذکر نامۀ ایشان را که بآن حضرت ارسال داشته و ارسال فرمودهاند در ساحت اعزّ اقدس اعلی بعزّ اصغا فائز و یک لوح مبارک از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل و ارسال گشت یسأل الخادم ربّه ان یوفّقه علی ما یحبّ و یرضی و یقدّر له لقآء لوحه الّذی لاح من افقه نیّر العنایة و العطآء انّه هو فعّال لما یشآء و هو الفرد الواحد المقتدر القدیر
اولیای آن ارض هر یک را ذکر مینمایم و از حقّ جلّ جلاله میطلبم در هر آن رحیق بیان بر ایشان مبذول دارد هی بنوشند و به لک الحمد ناطق گردند فیالحقیقه نفوس مطمئنّۀ موجوده گوی سبقت را از عالم و عالمیان ربودهاند و بفیوضات حضرت فیّاض در ایّامش فائز گشتهاند که تواند از عهدۀ شکر برآید جز عجز چارهئی نه و جز اقرار بر تقصیر مفرّی نه الأمر بیده و الحکم فی قبضة قدرته و هو المقتدر المختار
ذکر جناب معلّم علیه بهآء اللّه را نمودهاند که مع تهیّۀ اسباب نظر بتنهائی آن حضرت و موافقت توقّف شد این موافقت در ساحت امنع اقدس ابهی مقبول افتاد بقسمی که اجر لقا مخصوص ایشان از لسان قدم جاری و نازل و در آخر بیان لسان رحمن باین کلمه ناطق طوبی از برای او و از برای نفسی که اسباب او را فراهم آورد انّا سترنا ذکر اسمه حکمة من عندنا و انا المختار انتهی البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتک و علی من معک و من فی بیتک و یحبّک و یسمع قولک لوجه اللّه ربّ الأرباب و الحمد له اذ هو مالک الایجاد و مولی العباد
سه قطعه ارسال شد یکی مخصوص جناب نفس مذکور ایّده اللّه تبارک و تعالی و دو دیگر یکی مخصوص آن حضرت و آخر مخصوص حبیب فؤاد جناب آقا محمّد جواد علیه بهآء اللّه ١۵٢١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
ایّام ایّام امتحان و ابحر اختلاف و ابتلا در هیجان و رایات مشتبهات از هر گوشه و کنار در فساد و خسران معلوم است که هیچ احتجابی اشدّ از احتجاب از حقّ نیست و هیچ ناری احرّ از بعد او نه در هر آن پناه بخدا بر مظهر نفس او برده و عامل بآنچه رضای او است بوده که اینست ثمرۀ وجود و سرّ مقصود و بعد بر رفارف مرتفعه و مکامن ممتنعه مستریح باشید شبهه نیندازد شما را ندای بعضی از عساکر نفی و از حقّ غفلت ننمائید که در هر ظهور اینگونه اختلافات ظاهر گشته لکن اللّه یثبت امره و اللّه یظهر نوره ولو کره المفسدون در جمیع ایّام مراقب امر اللّه بوده و از نفی احتراز و در ارض اثبات ساکن باشید کینونتی را ساجد باشید که لمیزل و لایزال بر مسند عزّت مستریح بوده و هست و ستایش ننموده ذات مقدّس او را هیچ منزّه و مقدّسی پس بجوهر عزّ خود واصف عزّ بوده و بهویّة جود خود ناعت جود خود خواهد بود و کلّ جودها نزد جود او ساجد بودهاند و جمیع عزّها عند بروزات عزّ او خاضع خواهند بود زیرا که هر شیء بعزّ جود او موجود خواهد گشت فسبحانه سبحانه عمّا یقول الظّالمون
* * *
محبوب روح و فؤاد حضرت ورقا علیه بهآء اللّه الابهی ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
ایّام ایّام فرح جدید است چه که در مدینۀ عشّاق عاشقی بکام دل رسید و بما هو المحبوب فائز گشت اگرچه در یکمقام مقام حزن و مرثیه و نوحه است چه که مشاهده میشود عطش ظالمین الی حین ساکن نشده در هر یوم در لهیب تازه و شعلۀ بیاندازه ملاحظه میشوند ولکن چون قاصدی قصد وطن اعلی نمود و عاشقی ارادۀ فدا فرمود و بکمال میل و محبّت از کأس فنا فی سبیل مولی البقآء نوشید نوشیدنیکه ملائکۀ مقرّبین و کرّوبین هنیئاً مریئاً گفتند و از وراء ایشان لسان عظمت در عرش جلال بکلمۀ نعیماً نعیماً له ناطق اینمقام مقام فرح اکبر و سرور اعظم است چه که عاشقی از مدینۀ عشّاق فائز شد بآنچه که منتهی اَمَل راجین و مقرّبین بوده و در این ایّام عرصۀ حضور مالک انام بذکرش معطّر و بنور بیان منوّر ای کاش این کأس نصیب میشد و عنایتش عطا میفرمود آنچه را که بمخلصین و مقدّسین عطا فرموده له الحمد و الثّنآء و له الشّکر و العطآء لا اله الّا هو العلیّ الابهی
یا محبوب فؤادی و بهجة قلبی دستخطّ حضرت عالی بمثابۀ شکوفۀ ربیع روحانی از سدرۀ لوح رسید و مشاهده گشت کوثر محبّت اللّه از هر کلمۀ آن جاری چه که عرف انقطاع و خلوص و محبّت مولی العالم و مالک القدم از آن متضوّع و منتشر نسئل اللّه ان یؤیّد قلمکم و خزینة حبّکم الّتی منها ظهر ما قرّت به العیون و تنوّرت به القلوب
و بعد از ملاحظه و قرائت قصد افق اعلی نموده امام وجه بعد از اذن عرض شد قوله تبارک و تعالی یا ورقآء علیک بهآئی و عنایتی و رحمتی این ایّام ایّام دیگر است چه که عرف استقامت عالم را اخذ نموده و مسک بیان مجدّد از سدرۀ بیان مقصود عالمیان متضوّع گشته عاشقانرا شور دیگر بر سر و منجذبانرا نغمۀ دیگر نسیم فجر ظهور طور را مؤیّد نموده بر ندای آخر و جذبۀ اخری و رنّۀ احلی و غنّۀ ابهی این غنّه در مقامی مجدّد عالم و مفرّح امم است در اینمقام لسان فضل باینکلمۀ علیا ناطق ثمرۀ مبارکه قصد سدرۀ منتهی نمود و ورقۀ طیّبه ارادۀ فردوس اعلی کلمۀ مبارکۀ کتاب بامّ الکتاب راجع و ندای قد ظهر الحقّ بسدرۀ طور وارد اینمقام را بیان بآخر نرساند و طیر ادراک در این هوا طیران نکند آنچه ذکر شد رشحی است از بحر محبّت اللّه و در مقام دیگر لسان عظمت باینکلمه ناطق یا ورقآء علیک بهآئی و عنایتی انّ الثّعبان فاغر فاه و بلع مولاه سبحان اللّه ظلم بمقامی رسیده که عدل نوحه مینماید و صبر منصعق شده و اصطبار هزیمت نموده ولکن این تعدّیها و ظلمهای لا تحصی سبب و علّت ظهور عدل اکبر است و این احزان وارده علّت فرح اعظم صاحبان بصر مشاهده مینمایند و نفوس مقبله ادراک میکنند سوف یطهّر اللّه الارض من دنس هؤلآء انّه هو الحاکم فی الآخرة و الاولی
نامۀ جناب الف و حاء علیه بهآئی و عنایتی باصغا فائز گشت و لحاظ مظلوم و طرف محبوب بآن متوجّه لا زال ندایش باصغاء حضرت مقصود فائز یَدِ عنایت کبری و موهبت عظمی ظاهر فرمود از برای ایشان آنچه را که وصفش از مداد و قلم و ورق خارج است مخصوص ایشان اشجار منیعۀ لطیفه غرس شده چه مقدار از عباد که از اوّل ایّام و بعد ارادۀ نصرت و خدمت نمودند و بآن فائز نگشتند و ایشان اراده نمودند و فائز گشتند و رسیدند بآنچه که اَمَل مقرّبین و رجای مخلصین بوده یا ورقا قلم اعلی شهادت داده و میدهد فکّر فی عنایة اللّه و رحمته و قل
لک الحمد یا مقصود العالم و لک الثّنآء یا مولی الاسمآء و لک البهآء یا محبوب من فی السّموات و الارضین
اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بنفحات آیات منزلۀ مرقومه از شمال حزن بیمین فرح جذب نما انّ ربّک هو الغفور الرّحیم و هو العلیم الحکیم
قد حضر العبد الحاضر اَمام الوجه و عرض فی الحضور ما نادیت به اللّه ربّ الجود و مالک الوجود طوبی للسانک بما اقرّ و لقلمک بما اعترف و لقلبک بما اقبل نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی اعلآء ما اراد و اظهار ما منع عنه من فی البلاد عالم متحیّر از این قوم غافل در هر حین دنیا ندا مینماید و خبر میدهد و مینماید مع ذلک کل محجوب و غافل الّا من شآء اللّه اولیای حق باید امروز بکمال صبر و اصطبار و سکون و وقار بنصرت حق مشغول شوند و بآنچه سزاوار است عامل قل لعمر اللّه یوم یومیست که قرون و اعصار نزد ظهورش خاضع و ساجد یا اولیآء اللّه و حزبه جهد نمائید که شاید اهل قبور را از رحیق مختوم برانگیزانید امروز روز قیام است نه قعود ولکن قیام بحکمت و بیانست طوبی از برای نفسیکه باسم حق جلّ جلاله از کوثر بیانش ظاهر و باطن را از غبار ظنون و اوهام مقدّس نمود و بقلب پاک بشطر اللّه اقبال کرد او اگر در نوم باشد عند اللّه قائم و شنوا و گویاست چه که جمیع ارکان و اعضا و شعراتش بمحبّت حق ظاهر شده و از فضل و عنایتش قوّت اخذ نموده و بر خدمت ایستاده این قیام را ضوضاء عالم منع نکند و این لسان را زماجیر اهل امکان از بیان بازندارد اَمام وجوه فرموده و میفرماید قد اتی الیوم و القوم فی نوم عجیب کذلک اظهر الشّمس ضیآئها و نورها و البحر امواجه و السّدرة اثمارها و القلم آثاره انّا نکبّر فی هذا الحین من شطر السّجن علی اولیآئی الّذین وصفهم الرّحمن فی الفرقان عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون و بما انزله الرّحمن فی هذا الحین اولئک عباد لا تضعفهم قوّة العالم و لا تمنعهم جنود الامم یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر العزیز الحمید البهآء المشرق من افق سمآئی و الموج الظّاهر من بحر عنایتی و النّور اللّائح من افق غربی علیک و علی اولیآئی هناک و علی کلّ ثابت مستقیم لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم انتهی
سبحان اللّه جماد از نفحات بیان مالک ایجاد متحرّک و منجذب و مسرور ولکن انام کل محروم الّا من شآء ربّنا و ربّ العرش و الثّری جمیع عالم و احزاب امم از حق جلّ جلاله سائل و آمل که آذان بکلمۀ مبارکۀ یا عبدی و یا کلمهئی که عرف نسبت از آن متضوّع آید بوده و هستند و این ایّام که در هر حین کلمۀ مبارکۀ عبدی و ورقتی و ثمری و المتوجّه الی انوار وجهی و یا حبیبی و مریدی اصغا مینمایند التفات ندارند چه که از بحر دانائی محرومند و از مشاهدۀ انوار ملکوت ممنوع مصباح عنایت اَمام وجوه روشن و منیر و تجلّیات انوار آفتاب حقیقت از هر افقی ظاهر و مشهود جمیع عنایات الهی و عطایای صمدانی را گذاردهاند و باسماء عتیقه مشغول وهم را از برای خود سراج اخذ نمودهاند و ظن را علاج استغفر اللّه العظیم از اعمال آن نفوس غافله و عقاید آنشرذمۀ مردوده زود است که ید اقتدار سبحات را کشف نماید و حجبات را از میان بردارد آنحین معرضین بعذابی مبتلا که شبه آنرا گوش نشنیده و چشم ندیده عمل این ایّام البتّه بسمع آنمحبوب رسیده در ارض صاد ابن ذئب چه کرده و چه میکند قد سبق اباه فی الظّلم و الکفر و النّفاق و الاعتساف باری این خادم از حق جلّ جلاله مسئلت مینماید و عرض میکند و میطلبد آنچه را که سبب کشف احجاب و ارتفاع سبحاتست انّ ربّنا هو القویّ القدیر و هو الفرد الواحد العزیز العظیم
اینکه ذکر جناب کربلائی زینل علیه بهآء اللّه را فرمودند و همچنین ارادۀ ایشانرا بعد از عرض اینفقره در ساحت عزّ احدیّه اینکلمۀ مبارکه از لسان عظمت جاری و نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا زینل علیک بهآء اللّه مالک العلل ولّ وجهک شطر البیت ثمّ اقبل الیه بانقطاع یتوجّه معک الموجودات کذلک اشرق نیّر البیان من افق ارادة ربّک الرّحمن انّه هو السّامع المجیب انّا اذنّاک فیما اردت فی سبیل اللّه ربّک ربّ الارباب قل
لک الحمد یا الهی بما هدیتنی و اذنت لی ما سئلت من عمّان جودک و کرمک تشهد ارکانی و جوارحی و ظاهری و باطنی بانّک انت الغفور الرّحیم انتهی
للّه الحمد بعد از عرض شمس اذن از افق سماء مشیّت الهی مُشرق و لائح نعیماً له و طوبی له این خادم خدمت اولیای آن ارض طرّاً سلام و تکبیر میرساند و از کل سائل و آمل که از برایش از حق تأیید طلب نمایند و توفیق بخواهند انّ ربّنا هو المقتدر علی ما یشآء یسمع و یری لا اله الّا هو السّامع البصیر
مخصوص زائرین علیهم بهآء اللّه یعنی نفوسیکه بحضرت الف و حاء علیه بهآء اللّه الابهی منتسبند الواح بدیعۀ منیعه نازل و هر یک بطراز ختم مالک یوم الدّین مزیّن و منوّر صد هزار هنیئاً در اینمقام قلیل است بل اقل حسب الامر باید بحکمت تمسّک نمود ناس هم جاهلند و هم غافل در هر صورت مدارا لازم و حکمت الزم انتهی فی الحقیقه جناب مخدوم مکرّم حضرت حاجی علیه بهآء اللّه الابدی در ایّام ظهور عمل نمودند آنچه را که اهل عالم از آن محرومند این شهادتیست که این خادم مکرّر باُذُن خود از لسان عظمت استماع نموده
عرض دیگر آنکه نوّاب اشرف والا حضرت ولیعهد دولت الی حین بر حسب ظاهر داخل خون اینطائفه نشدهاند و این موهبت و عنایت حق جلّ جلاله است در بارۀ ایشان ای کاش حضرت نوّاب والا باین فیض عظمی آگاه میشدند اگر یکی از مأمورین پاکطینت منصف عادل باینفقره ملهم شود و اظهار دارد بسیار خوبست چه که بتوفیق و عنایتیکه الی حین در بارۀ ایشان شده آگاه میشوند و قدر این نعمت عظمی و عطیّۀ کبری را مییابند از حق تعالی شأنه میطلبم حضرت ایشانرا از این ظلم مبین حفظ فرماید و الحمد له الی حین فرموده و بعد هم میفرماید انّه علی کلّشیئ قدیر و بالاجابة جدیر این امر را باید نفسی از غیر اینحزب مؤیّد شود و بگوید انّه یلهم من یشآء ما یشآء و هو العلیم الخبیر
سبب شهادت حضرت معلوم علیه منکلّ بهآء ابهاه و من کلّ سنآء اسناه در ارض صاد در این ایّام عدم فساد بوده چه که نفوسیکه ارادۀ فساد داشتند ارادۀ ایشان طرد شد و بقبول فائز نگشت خود حق جلّ جلاله عالم است بر عنایات و عطایایش الحمد له و الثّنآء له قد امر الکلّ بالاصلاح و منعهم عن الفساد و بالعنایة الکبری و عدم ظهور الضّغینة و البغضآء انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو الحاکم العالم المهیمن القیّوم
اینکه در بارۀ دو کتاب مقدّس ذکر شده بود ایشان مأمور بودند که جلدین را نزد آنحضرت بیاورند و آنحضرت نسخ متعدّده از آن بردارند و بعد حضرت الف و حاء علیه بهآء اللّه الابهی و هر یک از ثابتین مستقیمین اخذ نمایند آن دو مجدّد در حضور قرائت شده و بتصحیح فائز از قبل این آیات نزد هر که باشد باید محو نماید چه که صحیح نیست
و اینکه ذکر جناب نقّاشباشی علیه بهآء اللّه الابهی و ارادۀ ایشانرا فرمودند در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله تبارک و تعالی نعم ما اراد للّه الحمد اثر و ثمر و عمل ایشان امام وجه حاضر فی الحقیقه اینعمل ایشان لا عدل له است و الی ابد الآباد در کتاب الهی مخلّد گشته و اذن میدهیم معدودی از آن ابوالجمال و ابوالحُسْن را مخصوص آنجناب و یک دو نفر از اولیا بنگارد انّه من عنایة اللّه و فیضه الاعظم و عطآئه الاکمل الاتمّ البهآء من لدنّا علیه و علی ابنه و ضلعه و علی الّذین شهدوا بما شهد اللّه ربّ العرش العظیم معدود آن جایز اگر زیاد شود محبوب نه و وجهش معلومست الحمد للّه موفّقند و مؤیّد و همچنین طالبین و فائزین بآن
اغصان سدرۀ مبارکه روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومهم الفدآء بکمال عنایت آنمحبوب را ذکر میفرمایند و سلام و تکبیر میرسانند البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یسمع قولکم فی هذا الامر الاعظم العزیز الممنوع
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
باز بلند مکنت پرواز نمود و غراب غیرت از مغرب جان متصاعد و باوج عماء قدرت متمکّن شد و از صعود آن صعوۀ خاموش حدیقۀ عزّت بخروش آمد و بلبل ریاض قدس در ملکوت انس بحرفیکه منزّه از حرف و صوتست مغرّد گشت از لحنی از آن حجبات عظمت خرق شد و سرادقات رفعت منهدم آمد و از لحن دیگر آن روح بقا از مدینۀ وفا راحت بخشید و نور لقا لطایف نعمت را از جذبۀ ورقا بچشید و مصباح احدیّه سراجی از کافور برافروخت و صرف عدم علم قدم فوق جبل ظهور برافراخت و نور صمدیّه در بلّور وجود غیبیّه نار احدیّه بعد از تقدیس از مشکاة اسمیّه مشتعل فرمود چه مبارک نفسی که بآن نور مهتدی شود و چه فرّخ وجودی که بآن نار مصطلی گردد حینئذ قل
قلباً طاهراً فاخلق فیّ یا الهی سرّاً ساکناً جدّد فیّ یا منائی و بروح القوّة ثبّتنی علی امرک یا محبوبی و بنور العظمة فاشهدنی علی صراطک یا رجائی و بسلطان الرّفعة الی سمآء قدسک عرّجنی یا اوّلی و باریاح الصّمدیّة فابهجنی یا آخری و بنغمات الازلیّة فاسترحنی یا مُونسی و بغنآء طلعتک القدیمة نجّنی عن دونک یا سیّدی و بظهور کینونتک الدّائمة بشّرنی یا ظاهر فوق ظاهری و الباطن دون باطنی
* * *
بازآ و بده جامی این ساقی عطشانرا
زان ساغر باقی ده این فانی دورانرا
این هیکل فانیرا برسوز و برو خندان
تا از روزن جان بینم رخسارۀ جانانرا
پاکم کن از آلایش دردم ده از آسایش
وانگاه بهم درپیچ این دفتر هجرانرا
هم نفحۀ عیسیئی هم سدرۀ موسیئی
نار اللّه حمرائی کاتش زدی امکانرا
در ظلّ فنا ده جا این سرور بیسامانرا
دنیا و عقبی را جمله براهت دادم
بازآ برهت ریزم هم جان و روانرا
گر پرده براندازی عالم همه بگدازی
کار همه برسازی بر هم زنی ایمانرا
شمشیر بکف آمدی ای عشق اینک سر و اینک دل
زخمی زن و محکم زن این زندۀ بیجانرا
با ابروی خونریزت خون من بیدل ریز
پس با لب جانبخشت روحی بدم ارکانرا
افعی گیسویت خون دل و جان خورده
پس با کف بیضایت برگیر تو ثعبانرا
گر تیغ تو بر فرقم ور تیر تو بر صدرم
ناید همی اندر پی حاصل چه بود مستانرا
* * *
بحر وحی که در قلم اعلی مستور است بصورت این کلمات ترشّح فرموده ای جمال بمقرّ اقدس وارد شدی و بمنظر اکبر فائز گشتی امواج بحر معانی الهیّه را بچشم ظاهر مشاهده نمودی و کلمات تامّات که هر یک مخزن لئالی حکمت و بیان بود بگوش خود اصغا کردی و فیوضات منبسطۀ رحمانیّه و رحمت واسعۀ الهیّه را نسبت بکلّ بریّه بقدریکه عرفان آن ممکن است علی ما ینبغی لک ادراک نمودی ای جمال الیوم باید بمحبّت و مرحمت و خضوع و خشوع و تقدیس و تنزیهی ظاهر شوید که احدی از عباد از اعمال و افعال و اخلاق و گفتار شما روائح اعمال و گفتار امم قبل استشمام ننماید که بمجرّد استماع کلمهئی یکدیگر را سبّ و لعن مینمودند انّا خلقنا النّفوس اطواراً بعضی در اعلی مراتب عرفان سائرند و بعضی دون آن مثلاً نفسی غیب منیع لا یدرک را در هیکل ظهور مشاهده مینماید من غیر فصل و وصل و بعضی هیکل ظهور را ظهور اللّه دانسته و اوامر و نواهی او را نفس اوامر حقّ میداند این دو مقام هر دو لدی العرش مقبول است ولکن اگر صاحبان این دو مقام در بیان این دو رتبه نزاع و جدال نمایند هر دو مردود بوده و خواهند بود چه که مقصود از عرفان و ذکر اعلی مراتب بیان جذب قلوب و الفت نفوس و تبلیغ امر اللّه بوده و از جدال و نزاع صاحبان این دو مقام تضییع امر اللّه شده و خواهد شد لذا هر دو بنار راجعند اگرچه بزعم خود باعلی افق عرفان طائرند
ای جمال غیب منیع لا یدرک ینوح و یبکی چه که استشمام نمینماید آنچه را که الیوم محبوب است اهل حقّ باید باخلاق او ظاهر شوند انّه هو ستّار العیوب و علّام الغیوب و غفّار الذّنوب امروز روزی است که بحر رحمت ظاهر است و آفتاب عنایت مشرق و سحاب جود مرتفع باید نفوس پژمرده را بنسائم محبّت و مودّت و میاه مرحمت تازه و خرّم نمود احبّای الهی در هر مجمع و محفلی که جمع شوند باید بقسمی خضوع و خشوع از هر یک در تسبیح و تقدیس الهی ظاهر شود که ذرّات تراب آن محلّ شهادت دهند بخلوص آن جمع و جذبۀ بیانات روحانیّۀ آن انفس زکیّه ذرّات آن تراب را اخذ نماید نه آنکه تراب بلسان حال ذکر نماید انا افضل منکم چه که در حمل مشقّات فلّاحین صابرم و بکلّ ذی روح اعطای فیض فیّاض که در من ودیعه گذارده نموده و مینمایم مع همۀ این مقامات عالیه و ظهورات لا تحصی که جمیع ما یحتاج وجود از من ظاهر است باحدی فخر ننموده و نمینمایم و بکمال خضوع در زیر قدم کلّ ساکنم
ملاحظه در علما و عرفای قبل نمائید مع آنکه در هوای توحید طائرند و بذکر مراتب تجرید و تحمید ناطق کلمهئی از آن نفوس لدی الکلمة مقبول نیفتاد و نفسیکه از تکلّم لفظ کلمۀ توحید عاجز بود چون بمقرّ ظهور موقن شد اعمال نکردهاش مقبول شد و ثنای نگفتهاش محبوب افتاد فاعتبروا یا اولی الابصار
قسم بامواج بحر معانی که از ابصار مستور است که احدی قادر بر وصف این ظهور اعظم علی ما هو علیه نبوده و نیست لذا باید کلّ با یکدیگر برفق و مدارا و محبّت سلوک نمایند و اگر نفسی از ادراک بعضی مراتب عاجز باشد یا نرسیده باشد باید بکمال لطف و شفقت با او تکلّم نمایند و او را متذکّر کنند من دون آنکه در خود فضلی و علوّی مشاهده نمایند اصل الیوم اخذ از بحر فیوضات است دیگر نباید نظر بکوچک و بزرگی ظروف باشد یکی کفی اخذ نموده و دیگری کأسی و همچنین دیگری کوبی و دیگری قِدری امروز نظر کلّ باید باموری باشد که سبب انتشار امر اللّه گردد حقّ شاهد و گواه است که ضرّی از برای این امر الیوم اعظم از فساد و نزاع و جدال و کدورت و برودت ما بین احباب نبوده و نیست اجتنبوا بقدرة اللّه و سلطانه ثمّ الّفوا بین القلوب باسمه المؤلّف العلیم الحکیم
از حقّ جلّ جلاله بخواهید که بلذّت اعمال در سبیل او و خضوع و خشوع در حبّ او مرزوق شوید از خود بگذرید و در سایرین نگرید منتهای جهد را در تربیت ناس مبذول دارید امری از حقّ پوشیده نبوده و نیست اگر برضای حقّ حرکت نمایند بفیوضات لا تتناهی فائز خواهند شد اینست کتاب مبین که از قلم امر ربّ العالمین جاری و ظاهر شد تفکّروا فیما نزل فیه و کونوا من العاملین نفوسیکه الیوم من عند اللّه مأمورند به تبلیغ امر و تخصیص داده شدهاند بعنایات مخصوصۀ او کلّ باید نسبت بایشان خاضع باشند چه که آن خضوع للّه واقع میشود چون بامر حقّ است بحقّ راجع است ولکن آن نفوسیکه تخصیص داده شدهاند باید کمال اتّحاد ما بینشان مبرهن و ظاهر باشد دیگر درایج عرفان و مراتب آن نفوس عند اللّه مشهود بوده و خواهد بود کذلک اوقدنا سراج البیان بین الامکان طوبی لمن اقتبس من مشکاته و استضآء بانواره انّه من الفائزین المکرّمین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
بدایات کلام و غایات ختام ذکر سلطان عما و ملیک بهاست جلّ عنایته و عظم احسانه و لا اله غیره و بعد عرض میشود که مثل جناب شما که از اوراق شجرۀ الهیّه و از اثمار سدرۀ کینونیّه ظاهر شدید و از کؤوس سنا مرزوق و از کأوب حمرا مشروب گشتهاید چرا باید از سرائر امور الهیّه و ظواهر کلمات صمدانیّه محجوب گردید و از مقصود اصلی و مطلوب روحانی دور شوید همچه گمان نشود که غرضی در هویّت این کلمات مستور و خیالی در سرّ اشارات مکنون است قسم بخدائیکه این عبد را بر بساط حبّ جالس نمود و بر نمارق ودّ مستریح فرمود که آنچه ذکر شده از جواهر عنایت و سواذج مکرمتست منزّه از ملاحظۀ غیریّت و مقدّس از مشاهدۀ کیفیّت است انظر الی قرون الأولی و فکّر فیما نزّل اللّه فیها علی اهلها لم وقع الخلاف بینهم و بم اعرضوا عن وجهته و ابعدوا عن صراطه و افسدوا فی امره و اشرکوا مع سلطان وحدته و صاروا من الهالکین أ سمعت ان یمحو دین اللّه من قبل ان یثبت او ینسخ حکم اللّه من قبل ان یظهر قل ما لکم کیف لا تعرفون و لا تشعرون لا فوربّی ربّ السّموات و الأرض لن یقدر احد ان ینسخ حرفاً ممّا نزّل فی البیان من عند اللّه المهیمن القیّوم و کتب علی نفسه بأن یثبت کلّ ما حدّد فی الکتاب من عنده ولکنّ النّاس لا یعلمون و لا یفقهون ان یا حبیب انصف باللّه ثمّ اجعل محضرک بین یدیه هل کتبت البیان کما امرک اللّه محبوبک محبوب العارفین لا فوعمرک ما کتبته و ما اطعته فیما امرت من عنده و صرت من المتوقّفین بل اردت ان تبعد النّاس عن امره و نهیه و تکون من المبعدین أ رضیت بالّذی استهزء باللّه و اعرض عن حضرته و ابعد عن صراطه و اغفل عن ذکره و صار من المعرضین قل اما تستحی عن اللّه الّذی خلقک و ربّاک و جعلک ملکاً لتذکّر النّاس بأیّام اللّه و تکون من الذّاکرین و اتّبعت بما تهوی نفسک و تولّیت عن حکم اللّه ربّی و ربّک ربّ العالمین فاقرأ علیهم ما نزّل من قبل ان تکفرون انتم و من علی الأرض جمیعا انّ اللّه لغنیّ حمید فوربّ السّموات و الأرض لو اجتمع کلّ من فی السّموات علی الألوهیّة و کلّ من علی الأرض علی الرّبوبیّة لن یقدرنّ و لن یستطیعنّ ان ینزلنّ حرفاً ممّا نزّل اللّه فی الکتاب قل ما لکم کیف لا تتنبّهون و لا تعرفون فوالّذی نفسی بیده ما ارید فی تلک الکلمات الّا حبّی لنفسک و ودّی لجنابک والّا ما لی و شأنی بأن اتذکّر من کان هو خیر المذکورین ولکن لمّا شاهدت نسیانک عن عهدک لذا القیت علیک ما لا یلقیک احد من العالمین لتعرف حقّ اللّه فی تلک الأیّام و تدارک ما فاتک و تکون من المحسنین و الحمد للّه ربّ العالمین در هر حال این ایّام رضای ایشان محبوب است و کل در قبضۀ قدرت اسیرند مفرّی برای نفسی نیست و امر اللّه را باین سهلی ندانید که هر کس هوسی در او اظهار نماید حال از اطراف چندین نفس همین ادّعا را نمودهاند زود است که خواهید دید که شجرۀ استقلال بسلطان جلال و ملیک جمال خود لمیزل و لایزال باقی خواهد بود و کلّ اینها فانی و مفقود بل معدوم کأن لم یکن شیئاً مذکورا هباء خواهند گردید اذا انّا للّه و انّا الیه راجعون
و اگر مصلحت بدانید از قول این عبد خدمت جناب میرزا تکبیر برسانید و بعد عرض کنید که آیا رایات اختلاف از کلّ جهات مرتفع نشده و فساد این اصحاب عالم را فاسد نهنموده همین بس نیست چگونه جمع اینها ممکنست اینست که در کلّ کتب و کلّ رسل مکتوب و مقرّرست لا تشرک بعبادة ربّک احداً مثل شما باید بجمیع مراتب ناظر باشید دیگر مختارید ما انا الّا ناصح امین و السّلام علی الموقنین
* * *
بلحاظ اطهر انور قبلة الموحّدین جناب زینالمقرّبین علیه بهآء اللّه الأبهی مشرّف گردد
بسم اللّه الأقدس الأعظم الأبهی
بروحی و کینونتی لک الفدآء یا حبّذا بما فزت بکتابک الّذی کان رأسه مزیّناً باکلیل ذکر ربّنا العلیم الخبیر و هیکله مطرّزاً بطراز حبّ محبوب العالمین قد اجتذبنی ظاهره بما مرّت منه نسایم الایقان فی امر ربّنا الرّحمن و سقانی باطنه خمر الحیوان الّتی عصرت من انامل الاستقامة فی ثنآء اللّه المقتدر القدیر اذا فزت و وجدت و عرفت قمت و حضرت تلقآء العرش و قرأت امام وجه ربّک الرّحمن بعد الّذی اشرق شمس الاذن من افق ارادة ربّک المتعالی العزیز المنیع نفسی لنفسک الفدآء یا من اقبلت الی قبلة العارفین روحی لروحک الفدآء یا من اذا سمعت النّدآء قلت لبّیک یا اله من فی السّموات و الأرضین طوبی لعرفانک الّذی به فزت الی الأیّام الّتی فیها فاض معین العنایة و الجود باسم ربّک العزیز البدیع طوبی لقلمک بما جری علی ذکره و ثنائه بعد الّذی غفلت عنه اکثر من علی الأرض یا روحا لهذا المقام العظیم لو اقول انّه سراج اری بأنّ السّراج یضیء ظاهر الأشیآء و سراج ذکرک فی وصف ربّنا الأبهی یضیء قلوب المقرّبین کینونتی لنارک الفدآء یا من انجذبت بنار اللّه المشتعلة بین العالمین حقیقتی لمائک الفدآء یا من احییت بمآء عرفان ربّک کلّ عظم رمیم
بکتب عدیدۀ آن حضرت فائز شدم و کمال مسرّت و ابتهاج از زیارت آن روی داد و اینکه جواب تأخیر شد سبب ناامنی سبیل بوده اگرچه حال هم بهمان ناامنی باقیست چون جناب مشتعل بنار اللّه و القائم علی صراط الاستقامة و الهدی جناب محمّد مصطفی علیه من کلّ بهآء ابهاه و همچنین جناب مهاجر فی سبیل اللّه و حامل الشّداید فی حبّ مولاه اعنی جناب مصطفی علیه من کلّ سنآء اسناه عازم آن جهت بودند لذا باین عریضه مشغول شدم که شاید ذکری از این فانی در خدمت آن حضرت و احبّآء اللّه مذکور آید
در یک کتاب آن حضرت که ذکر ورود جناب شیخ نبیل علیه بهآء اللّه مذکور بود بعضی عرایض مرقوم فرموده بودند که تلقاء عرش اعظم عرض شود از جمله سؤالات مشهدی رضای صبّاغ در کیفیّت حضرت ابراهیم و اسمعیل و قربانی و کیفیّت جبریل هذا ما اشرق من افق بیان ربّک الرّحمن قوله عزّ اعزازه و جلّ کبریائه ان یا رضا قد ذکر لدی العرش ذکرک و هذا جواب ما اردته فی سؤالک ینبغی لک بأن تطیر من الشّوق فی هوآء حبّ ربّک المتعالی العزیز المنّان انّا فدینا الابن و ما اطّلع بما اراد ربّک لا جبریل و لا الملائکة المقرّبین فاعلم انّا کتبنا لعبدنا الخالق الّذی کان من ملإ الرّوح کلمة نلقیها علیک مرّة اخری فضلاً من لدن ربّک العزیز الغفّار نزّلنا له اذ سأل مسئلة یا ایّها النّاظر الی المنظر الأبهی لیس الیوم یوم السّؤال اذا سمعت ندآء ربّک قل لبّیک یا محبوب العالمین فی کلّ سنة من هذا الظّهور بعثنا اسمعیلاً و ارسلناه الی مشهد الفدآء و ما فدیناه بذبح کذلک قضی الأمر من لدن ربّک العزیز المختار منهم اسمعیل الّذی سرع مسرعاً الی مقرّ الفدآء فی العراق بعد الّذی انجذب بکلمة من لدنّا و فدی نفسه منقطعاً عن الأکوان و منهم اشرف الّذی کان ذاکراً بین العباد بذکر ربّه مالک یوم التّناد و کلّ ما منعوه ازداد شوقه الی اللّه الی ان فدی نفسه و طار فی هوآء القرب و دخل مقعد الأمن مقام الّذی جعلناه اعلی المقام و منهم البصیر علیه ثنآء اللّه و ذکره لعمری انجذب بندائه حقایق الأشیآء اذ طلع من افق بیته بثنآء ربّه و کان منادیاً بین العباد بهذا الاسم الّذی منه اضطربت البلاد الی ان شرب کأس الشّهادة و فاز بما لا فاز به احد قبله کذلک نزّلنا الأمر فی الألواح و منهم من فدی نفسه فی الطّآء و منهم من قطع حنجره اذ رأی نفسی مظلوماً بین ایدی الفجّار و منهم من اخذه حبّ اللّه علی شأن نبذ نفسه فی البحر قل ان اعتبروا یا اولی الأبصار لم ادر ایّ ذبیح اذکر لک یا ایّها المذکور بلسان ربّک فی هذه اللّیلة الّتی یطوف حولها النّهار و منهم فخرالشّهدآء الّذی احضرناه لدی الوجه و خلقناه بکلمة من لدنّا ثمّ ارسلناه بکتاب ربّک الی الّذی اتّبع هواه و فصّلنا فیه ما تمّت به حجّة اللّه علیه و برهانه علی من فی حوله کذلک قضی الأمر من لدن مقتدر الّذی کینونة القدرة ینادی عن ورائه لک العظمة و الاقتدار
ای سائل لسان قدم میفرماید بقول ناس سر بریده فراوان بود بخانۀ ما محبوبتر آنکه در این ذبایح فکر کنی و در جذب و شوق و وله و اشتیاق این نفوس مذکوره و مقامات ایشان سیر نمائی و ایشان نفوسی هستند که بمیل و ارادۀ خود در سبیل محبوب آفاق جان ایثار نمودند و از مشهد فدا برنگشتند اینهمه اسمعیل نقد داری و خود بر احوال بعضی مطّلع این نقد ترا کافیست و چه مقدار نفوس دیگر که بعد از اخذ بمنتهای استقامت ظاهر شدند بشأنی که تا حین خروج روح از جسد بذکر اسم اعظم جهرةً ذاکر بودند و امثال این نفوس در ابداع ظاهر نشده لو تتفکّر تخرّ علی التّراب و تقول لک العظمة و الجلال یا محیی من فی العالمین و ما سمعت فی خلیل الرّحمن انّه حقّ لا ریب فیه مأمور شدند بذبح اسمعیل تا آنکه ظاهر شود استقامت و انقطاع او در امر اللّه بین ما سواه و مقصود از ذبح او هم فدائی بود از برای عصیان و خطاهای من علی الأرض چنانچه عیسی ابن مریم هم این مقام را از حقّ جلّ و عزّ خواستند و همچنین رسول اللّه حسین را فدا نمودند احدی اطّلاع بر عنایات خفیّۀ حقّ و رحمت محیطۀ او نداشته و ندارد نظر بعصیان اهل عالم و خطاهای واقعۀ در آن و مصیبات واردۀ بر اصفیا و اولیا جمیع مستحقّ هلاکت بوده و هستند ولکن الطاف مکنونۀ الهیّه بسببی از اسباب ظاهره و باطنه حفظ فرموده و میفرماید تفکّر لتعرف و کن من الثّابتین
و امّا ما سألت من الجبریل اذاً جبریل قام لدی الوجه و یقول یا ایّها السّائل فاعلم اذا تکلّم لسان الأحدیّة بکلمته العلیا یا جبریل ترانی موجوداً علی احسن الصّور فی ظاهر الظّاهر لا تعجب من ذلک انّ ربّک لهو المقتدر القدیر آنچه سؤال شده و میشود جمیع در الواح اللّه از قبل و بعد تلویحاً و تصریحاً نازل و الیوم نغمۀ قلم قدم لا اله الّا انا المهیمن القیّوم است هذا ما وعدتم به فی البیان من لدی الرّحمن لو انتم تعلمون انتهی
آنچه در بارۀ آقا محمّد ابراهیم خبّاز که ذکر فرموده بودید که بعد از رجوع الی اللّه و اعراض از معرضین طلب مغفرت از حقّ نموده و همچنین ابن آن جناب و دیگر برات نام که جمیع طلب مغفرت و رحمت از حقّ نمودهاند کل تلقاء عرش معروض شد بلسان ابدع پارسی نازل هر نفسی که بساحت اقدس توجّه نمود در آن حین نسایم غفران بر او مرور نموده و مینماید و بطراز رحمت رحمن مزیّناً لدی الحقّ مشاهده میشود ولکن باید انشآءاللّه باقبال تمام بقلوب منیره متوجّه بمقصود باشند و جهد نمایند که باستقامت کبری مابین بریّه ظاهر شوند و کل باصلاح ناظر باشند و از فساد و ما یتعلّق به بالمرّه خارج شوند طوبی لهم بما ذکر اسمائهم لدی العرش و اشتغل بأذکارهم قلم ربّک العزیز المختار انتهی
و دیگر در بارۀ محمّد رحیم از اهل ص که مرقوم فرموده بودند تلقاء وجه معروض شد مخصوص لوح منیع نازل و ارسال شد ارسال فرمایند
و آنچه در بارۀ قضای حوائج بعضی مرقوم فرموده بودند بهمان تفصیل لدی العرش معروض شد و هذا ما نزل فی الجواب قوله جلّ اجلاله ان استمع ما تنطق به شمس التّبیان من افق ارادة ربّک الرّحمن و بشّر النّاس بفضل اللّه و جوده و کرم اللّه و عنایته انّه لهو المعطی العزیز الجوّاد هر نفسی ارادۀ هر مطلبی نموده و از ساحت عرش خواسته البتّه مستجاب شده و خواهد شد بلی اگر از برای بعضی ظهور آن بحسب ظاهر تأخیر شده نظر بحکمتهای بالغه و مصالح بریّه بوده تعالی تعالی فضله تعالی تعالی عظمته تعالی تعالی کرمه تعالی تعالی عطائه تعالی تعالی جوده و سخائه در یکی از الواح منزله به نبیل اعظم نازل ای نبیل بعضی عباد از حقّ سمّ قاتل طلب نموده و مینمایند و بگمان خود شهد فائق خواستهاند آیا رضیع اگر سم طلب نماید اعطای آن از بالغ جایز لا ونفسی ولو یصیح و یبکی چنانچه شنیدهاید و مشاهده نمودهاند که بعضی در عراق تلقاء وجه حاضر و از حقّ جلّ شأنه خواستند آنچه را خواستند و بعد از اعطا ظاهر شد از ایشان آنچه سبب خسران شد از جمله مردان چون مخصوص جمال قدم از محلّ خود حرکت نمود لذا اذن حضور داده شد مع جمعی از اهل عراق بین یدی حاضر و بعد مطالبی چند معروض داشت مع آنکه باو اظهار شد که اگر به ما قدّر لک راضی باشی اقرب بصلاحست ولکن چون عجز و کمال اصرار از او ظاهر کلمهئی باو القا شد بشرایطی چند و بعد مافوق آنچه خود اراده داشت بآن فائز اگرچه در خدمت فقرا و احبّای حقّ بکمال استقامت مشغول بود ولکن کثرت زخارف دنیویّه و اشتغالات امور ظاهریّه او را بشأنی غافل نمود که بجمیع اعمال شنیعه مشغول شد تا آنکه بمقامی رسید که در دو سنۀ قبل از مهاجرت چند مرتبه لدی الباب حاضر و اذن حضور نیافت اگرچه قلبش از طراز حبّ رحمانی محروم نبود و لسانش بثنای حقّ ناطق ولکن نظر باشتغال دنیا از اعلی المقام مهجور ماند ولکنّ اللّه عفا عنه و وهبه فی الملکوت ما یکون خیراً عمّن علی الأرض کلّها انّ ربّک لهو الحاکم علی ما یرید و نفوس دیگر بعد ان وصلوا بما ارادوا بالمرّه از حقّ اعراض نمودند بعضی از آن راجع و بعضی بکمال طغیان باقی انّ ربّک لهو العلیم الخبیر در بعضی از الواح منزله که قبل از میقات ظهور اعظم از سماء مشیّت مالک امم نازل تفصیل این مراتب مذکور مقصود آنکه احبّای الهی از تأخیر ما ارادوا من ربّهم الکریم مکدّر و محزون نباشند چه که آن مبدأ کرم و مخزن جود و مبدأ فیوضات لانهایه و مصدر عنایات غیر متناهیه لمیزل و لایزال معطی و باذل بوده و خواهد بود انّه لهو العزیز الکریم انتهی ما اشرق من افق البیان
امانتی باسم جناب آقا حسن علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال شده برسد بایشان بستۀ مخصوص باسم جناب خلیل علیه بهآء اللّه الملک الجلیل ارسال شد برسانند و تکبیر ما لا نهایه از قبل کل ابلاغ فرمائید نسأل اللّه بأن یجعله غضنفر الاستقامة فی امر مالک البریّة
نه لوح مخصوص ن از سماء قیّوم نازل و لوحی هم مخصوص جناب آقا عبدالکریم الّذی فاز بلقآء اللّه العزیز الحمید در بستۀ علیحده ارسال شد اسامی معیّن نشده بمصلحت آن حضرتست ولکن باید جناب آقا عبدالکریم حامل آن باشند و همچنین لوحی بجناب آقا یوسف از سماء امر نازل مخصوص از یمین عرش نازل من قبل حقّ تکبیر بایشان برسانید و این خادم فانی باین کلمه ذاکر ای ربّ ایّده و احبّائک علی خدمة امرک و ذکرک و ثنائک بین عبادک انّک ولیّ الذّاکرین
وصیّت الهی آنکه احبّای او از اماکنی که رایحۀ اختلاف استشمام کنند اجتناب نمایند چه که الیوم اختلاف ضرّ اعظمست از برای اصل شجره نسأل اللّه بأن یعرّف النّفوس نفسه لیعلموا انّهم عجزآء لدی شؤونات قدرته و عدمآء لدی ظهورات سلطنته انّه علی ما یشآء قدیر انتهی
و دیگر بستۀ مخصوص اهل خاء باسم جناب نبیل قبل علی علیه ذکر اللّه و بهائه باید بایشان برسد و باید بکمال حکمت و احتیاط حمل فرمایند و این امورات باید از کل مستور باشد از داخل و خارج چه که بعضی هستند من غیر غرض کلمهئی تکلّم مینمایند و آن سبب ابتلا میشود
دیگر طائفان حول عرش رحمن جمیعاً عرض تکبیر خدمت جمیع میرسانند خدمت جناب مولای مفخّم معظّم جناب طبیب علیه بهآء اللّه و بهآء کلّ شیء بذکر نیستی و فنا ذاکرم جمیع مکاتیب ایشان که باین ارض رسیده مایۀ فرح و نشاط بوده مخصوص در نامهئی مذکور فرموده بودند که حضرات نهی الهی را بقدر عطسه اعتنا ننمودند آن نامه تلقاء عرش معروض شد تبسّم فرمودند و این کلمه از مشرق کلمه مشرق و نازل هر نفسی نصح جناب طبیب علیه بهآء اللّه را نپذیرفت لدی العرش مقبول نیفتاد انتهی بر خود آن نفوس هم مشقّتهای بسیار وارد عجبست که مع نهی صریح و اخبار از سیّالۀ برقیّه ممنوع نشدهاند این بسی واضحست اگر این ارض محلّ امنی بود و خارج از ضرّ جمیع را طلب میفرمودند محلّیست این ارض که کسب و تجارت در او بسیار مشکل شده و دیگر کموسعت است یک نفر که وارد میشود نمایانست و جمیع در تفحّص حال او و این بسی واضح است که سبب فساد ادرنه اجتماع اصحاب بوده و دیگر دو سنه است که کلّ یوم اریاح قحط استشمام میشود این ایّام که بسیار بر ناس سخت شده کلّ یتضرّعون و لا یعرفون الی من یتوجّهون
و دیگر وصیّت الهی آنکه جمیع احبّا بکلمهئی تکلّم ننمایند که سبب وحشت من علی الأرض شود و یا مخالفت ملوک و غیره از آن استشمام گردد جمیع باید بحکمت و بیان حرکت نمایند و بکمال صلاح و سداد منقطعاً عن الفساد در بلاد باسم مالک ایجاد ذاکر و مشهور و معروف باشند مخصوص نفوسی که از ساحت مقصود مراجعت نمودهاند باید بکمال آداب ظاهره و باطنه و حکمت منزله بین بریّه عمل نمایند انتهی
و ایضاً اشرق من افق الارادة ان یا احبّائی فی حدبآء علیکم ذکری و بهائی و ثنآء کلّ الأشیآء و ثنآء من فی جبروت الابداع و ملکوت الاختراع انتم الّذین حملتم الشّداید فی سبیلی و الرّزایا فی حبّی لعمری سوف نرفع اسمائکم و نعلو مراتبکم و مقاماتکم و نظهر بین الأمم ما ورد علیکم فی سبیل ربّکم لم یزل کان طرفی الیکم و لا یزال یکون بمثل ما قد کان طوبی لکم بما اقترن اسمائکم بهذا الاسم الأعظم العظیم ایّاکم ان تجزعوا فی شیء ان احفظوا مقاماتکم و ایّاکم ان یظهر منکم ما یبدل به ما قدّر لکم من لدن علیم حکیم ان اعتصموا بحبل اللّه و عنایته ثمّ انقطعوا عمّا یکرهه رضاه هذا خیر لکم عمّا ترونه فی الأرض انّه ولیّکم و ولیّ من والاکم و ولیّ من یحبّکم و یذکر ما ورد علیکم هذه کلمة بها زیّنّا الواح کینوناتکم لو انتم تعرفون و طرّزنا بها دیباج انفسکم لو انتم تفقهون و یبقی اثره فی الظّاهر و الباطن فی الملکوت کذلک نطق ربّکم العلیم الخبیر البهآء علیکم یا احبّائی فی هناک ان اجتمعوا علی امری و ذکری و ثنائی بین عبادی ثمّ اشربوا اقداح الفلاح باسمی و ذکری کذلک نزّل لکم من لدن منزل قدیم و الحمد للّه ربّ العالمین انتهی ما نزّل من سمآء الفضل و العنایة
روحی فداک از آن حضرت ملتمسم که تلقاء وجوه جمیع آن وجوهات منیرۀ منوّرۀ باشراقات انوار حبّ الهیّه علیهم بوارق انوار الّتی اشرقت من افق جبین المحبوب ذکوراً و اناثاً صغیراً و کبیراً از قبل این خادم فانی عرایض مشتاقانه و اذکار بهیّۀ منیعه و ساذج حبّ و صرف خلوص برسانید علیهم بهآء اللّه و ثنائه و ثنآء من فی العالمین
* * *
بسا اشجار که باثمار بدیعۀ الهیّه تزیین یابد و ما در تحت تراب مسجون باشیم و چه مقدار از ریاض خرّم که در ارض ظاهر شود و این ابصار موجوده از دیدنش ممنوع بسا طیور که بر افنان اشجار بتغنّی آیند و این آذان از استماعش محروم لذا باید این ایّام معدوده را غنیمت شمرد و از ذکر اللّه و ثنای او غافل نشد در جمیع احوال پناه بخدا برده و مراقب بوده که مباد بهمسات شیطان از نفحات رحمن محروم مانی سعی نما که باخلاق حسنه و افعال محموده بین بریّه ظاهر شوی و از تو نسایم تقدیس و انقطاع بوزد که شاید قلوب مردگان از مؤانست و مجالستت بحیات ابدی فائز شوند و بکوثر تسلیم و رضا مرزوق گردند اگرچه جاهل را پند عاقل ثمر نبخشد چنانچه در جمیع الواح نصیحت نمودیم که نفسی متعرّض نفسی نشود از زمان توقّف در عراق تا حین ناس را از شهوات نفسانیّه و مجادله و محاربه مع بریّه منع نمودیم معذلک عامل شدند آنچه را که در جمیع اوراق و الواح ممنوع بوده و ضرّ اعمال جهّال باین عبد مسجون راجع شده و نفوسیکه کلّ اعمال شنیعه را مرتکب بودهاند حال خود را بلباس زهد جلوه دادهاند و جمیع آنچه را عامل شدهاند باین عبد نسبت دادهاند اینست که در کتب قبل نازل شده که ذیاب بلباس اغنام ظاهر شوند و بفریب ناس مشغول گردند باری در جمیع احوال بحقّ ناظر باش و از دونش منقطع ذکرش را غنیمت دان و امانت حبّش را بخائن و سارق منما و در کمال حفظ محفوظش دار در کلّ حین شکر نما که هجرت بوصل تبدیل شد و بعدت بقرب و بعرفان اللّه در ایّامی که اکثری محجوبند فائز شدی و الرّوح علیک
* * *
بعد از اتمام این مکتوب دستخطّ حضرت محبوب فؤاد جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه و عنایته رسید الحمد للّه فرح و بهجت آورد و همچنین دو دستخطّ از محبوب فؤاد جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه در همین روز رسید از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل است که موفّق شود جواب را زود عرض نماید و ارسال دارد و همچنین دستخطّ محبوب فؤاد جناب ابن ابهر علیهما بهآء اللّه و رحمته رسید سه فقره تا حال باسم ایشان الواح ممتنعۀ مقدّسه نازل و ارسال شد یک فقرۀ آن هنوز باقیست نظر بحکمت یکمرتبه ارسال نشد ولکن در همان ایّام که دستخطّ ایشان رسید جمیع الواح نازل و موجود از قول این فانی خدمت هر یک از آقایان و محبوبان مجدّداً تکبیر منیع بسته بعنایت آن جنابست
* * *
جناب استاد آقا جان علیه بهآء اللّه
بعضی از احزاب عالم همّت بر آن گماشتهاند که بلسانهای مخصوصۀ خود تکلّم نمایند و این فقره را سبب علوّ و سموّ خود دانستهاند چنانچه اهل ایران که بطراز قابلیّت و استعداد مزیّنند اراده نمودهاند بلسان قدیم تکلّم نمایند و آنچه از خارج داخل شده خارج نمایند ولکن نزد مظلوم محبوب آنکه جمیع عالم را یک وطن مشاهده نمایند و در ترویج یک لسان یا دو چنانچه از قبل گفته شد همّت گمارند تا جمیع آفاق بنور اتّفاق فائز شود و اهل ارض از آفتاب دانائی و دریای بینائی قسمت برند و آنچه سبب اتّحاد عالم و امم بوده از قلم اعلی در الواح متفرّقه جاری و نازل شده انشآءاللّه عباد بطراز انصاف مزیّن شوند و بعدل موفّق گردند تا آنچه ذکر شد ثمرات آن را بیابند و گواهی دهند بآنچه حقّ جلّ جلاله بآن امر فرمود اوست راهنما و اوست دانا و بینا شکر کن محبوب عالم را که ترا مؤیّد فرمود و بآنچه از اکثر ابصار مستور است راه نمود انّه لهو الحقّ علّام الغیوب لا اله الّا هو العزیز المحبوب
* * *
بنام آنکه بیم از اوست و امید از او
نخستین گفتار کردگار اینست با سینۀ پاک از خواهش و آلایش و دل پاکیزه از رنگهای آفرینش پیش دانا و بینا و توانا بیائید و آنچه سزاوار روز اوست بیارید امروز روز دیدار است چه که یزدان بیپرده پدیدار و آشکار بجان پاک بشتابید شاید برسید و بآنچه سزاوار است پیبرید از آب پرهیزکاری خود را از آز و کردارهای ناشایسته پاک نمائید تا راز روز بینیاز را بیابید روشنی نخستین در روز پسین پدیدار به سه چیز دیدار دست دهد و رستگاری پدیدار شود پاکی دل و دیده و پاکی گوش از آنچه شنیده بگو ای دوستان راهنما آمد گفتارش از گفتارها پدیدار و راهش میان راهها نمودار راه راه او است بیابید گفتار گفتار اوست بشنوید امروز ابر بخشش یزدان میبارد و خورشید دانائی روشنی میبخشد و بخود راه مینماید جوانمرد آنکه راههای گمان را گذاشت و راه خدا گرفت ای دوستان دست توانای یزدان پردههای گمان را درید تا چشم ببیند و گوش از شنیدن بازنماند امروز روز شنیدنست بشنوید گفتار دوست یکتا را و بآنچه سزاوار است رفتار نمائید از گفتار پارسی بگفتار تازی آغاز نمودیم
یا ایّها المقبل اسمع النّدآء انّه ارتفع فی سجن عکّآء و یدع العباد الی اللّه مالک الایجاد تفکّر فیما ظهر لتری ما لا رأت عین الابداع انّ ربّک هو العزیز الفضّال ایّاک ان یمنعک ما فی العالم عن مالک القدم دع الظّنون و مظاهرها و الأوهام و مشارقها مقبلاً الی اللّه مالک المبدإ و المآب هذا یوم البصر لأنّ المنظر الأکبر تشرّف بأنوار ظهور مالک القدر الّذی اتی من سمآء البیان بالحجّة و البرهان و هذا یوم السّمع قد ارتفع فیه صریر القلم الأعلی بین الأرض و السّمآء اسمع و قل لک الحمد یا مقصود العالم و لک الثّنآء یا مالک الرّقاب
یا ایّها السّائل امروز نور ناطق و نار متکلّم و خورشید حقیقت مشرق جهد نما شاید فائز شوی بآنچه سزاوار یوم اللّه است اگر در آنچه ظاهر شده تفکّر نمائی خود را غنیّ و مستغنی از سؤال مشاهده کنی حقّ مقدّس است از ظنون و اوهام و مشیّت و ارادۀ انام با علم یفعل ما یشآء و رایة یحکم ما یرید آمده حجّت و برهان فوق مقامات اهل امکان ظاهر فرموده آیاتش در کتب و صحف و زبر و الواح موجود و مشهود و بیّناتش در سور ملوک و رئیس ظاهر و هویدا لیس لأحد ان یجرّب الرّبّ انّه یمتحن العباد کیف یشآء اگر فیالحقیقه ببصر انصاف در آنچه ذکر نمودیم مشاهده نمائی و بسمع عدل اصغا کنی بکلمۀ مبارکۀ رجعت الیک یا مولی العالم منقطعاً عن الأمم ناطق شوی بشنو ندای مظلوم را قدم از مقامات ظنون و اوهام اهل امکان بردار و بر لامکان گذار لتسمع تغرّدات طیور العرش و تغنّیات عنادل العرفان علی اعلی الأغصان نسأل اللّه ان یؤیّدک و یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی انّه هو مولی الوری و ربّ العرش و الثّری لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم اذا اخذک جذب النّدآء من الأفق الأعلی قل
الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بعزّک و عظمتک و سلطانک انا عبدک و ابن عبدک قد اقبلت الیک منقطعاً عن دونک و راجیاً بدائع فضلک اسألک بأمطار سحاب سمآء کرمک و بأسرار کتابک ان تؤیّدنی علی ما تحبّ و ترضی ای ربّ هذا عبد اعرض عن الأوهام مقبلاً الی افق الایقان و قام لدی باب فضلک و فوّض الأمور الیک و توکّل علیک فافعل به ما ینبغی لسمآء جودک و بحر کرمک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم اشهد یا الهی بأنّک اعلم بی منّی قدّر لی ما یقرّبنی الیک و ینفعنی فی الآخرة و الأولی انّک انت مولی الوری و فی قبضتک زمام الفضل و العطآء لا اله الّا انت الفضّال الکریم البهآء علی اهل البهآء الّذین ما منعتهم ضوضآء الأمم عن مالک القدم قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم
* * *
هو الشّافی الکافی المعین الغفور الرّحیم
بک یا علیّ بک یا وفیّ بک یا بهیّ انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا سلطان بک یا رفعان بک یا دیّان انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا احد بک یا صمد بک یا فرد انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا سبحان بک یا قدسان بک یا مستعان انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا علیم بک یا حکیم بک یا عظیم انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا رحمن بک یا عظمان بک یا قدران انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا معشوق بک یا محبوب بک یا مجذوب انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا عزیز بک یا نصیر بک یا قدیر انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا حاکم بک یا قائم بک یا عالم انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا روح بک یا نور بک یا ظهور انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا معمور بک یا مشهور بک یا مستور انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا غائب بک یا غالب بک یا واهب انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا قادر بک یا ناصر بک یا ساتر انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا صانع بک یا قانع بک یا قالع انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا طالع بک یا جامع بک یا رافع انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا بالغ بک یا فارغ بک یا سابغ انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا نافع بک یا مانع بک یا صانع انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا جلیل بک یا جمیل بک یا فضیل انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا عادل بک یا فاضل بک یا باذل انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا قیّوم بک یا دیموم بک یا علّوم انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا عظّوم بک یا قدّوم بک یا کرّوم انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا محفوظ بک یا محظوظ بک یا ملحوظ انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا عطوف بک یا رؤف بک یا لطوف انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا ملاذ بک یا معاذ بک یا مستعاذ انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا غیاث بک یا مستغاث بک یا نفّاث انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا کاشف بک یا ناشف بک یا عاطف انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا جان بک یا جانان بک یا ایمان انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا ساقی بک یا عالی بک یا غالی انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا ذکر الأعظم بک یا اسم الأکرم بک یا رسم الأقدم انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا سبّوح بک یا قدّوس بک یا نزّوه انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا فتّاح بک یا نصّاح بک یا نجّاح انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا حبیب بک یا طبیب بک یا جذیب انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا جلال بک یا جمال بک یا فضّال انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا واثق بک یا عاشق بک یا فالق انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا وهّاج بک یا بلّاج بک یا بهّاج انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا وهّاب بک یا عطّاف بک یا رأّف انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا ثابت بک یا نابت بک یا ذاوت انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
بک یا نافذ بک یا لاحظ بک یا لافظ انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
یا ظاهر مستور یا غائب مشهور یا ناظر منظور انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک بجودک الّذی به فتحت ابواب الفضل و العطآء و به استقرّ هیکل قدسک علی عرش البقآء و برحمتک الّتی بها دعوت الممکنات الی خوان مکرمتک و انعامک و بعنایتک الّتی بها اجبت فی نفسک من قبل کلّ من فی السّموات و الأرض فی حین ظهور عظمتک و سلطنتک و طلوع عزّ حکومتک بکلمة بلیک و بهذه الأسمآء الحسنی الأعظم و بهذه الصّفات العلیا الأکرم و بذکرک العلیّ الأعلی و بجمالک الألطف الأصفی و بنورک الخفیّ فی سرادق الأخفی و باسمک المتقمّص بقمیص البلآء فی کلّ صباح و مسآء ان تحفظ حامل هذه الورقة المبارکة ثمّ الّذی یقرأها ثمّ الّذی یلقی علیها ثمّ الّذی یمرّ فی حول بیت الّتی هی فیها ثمّ اشف بها کلّ مریض و علیل و فقیر عن کلّ بلآء و آفة و مکروه و حزن ثمّ اهد بها کلّ من یرید ان یدخل فی سبل هدایتک و مناهج فضلک و غفرانک
و انّک انت العزیز الکافی الشّافی الحافظ المعطی الرّؤف الکریم الرّحیم
* * *
بگو ای دوستان کذب قبل محبوب بعد را آویخت و برصاص ظلم شهید نمود تفکّر در نفوس کاذبۀ خائنه که باسم صدق و امانت و زهد و ورع مابین ناس ظاهر بودند نمائید تا از فزع این یوم اکبر محفوظ مانید یکی ذکر جابلقا نمود و دیگری به جابلصا اشاره کرد و کاذب دیگر هیکل موهومی ترتیب داد و بر عرش ظنون مقرّ معیّن نمود بیانصافی ناحیۀ مقدّسه ذکر کرد و بیانصاف دیگر کلماتی باو نسبت داد و این امور منکرۀ کاذبه سبب و علّت شد که سلطان مدینۀ احدیّه را بتمام ظلم شهید نمودند اگر ید قدرت الهی جمیع حجبات را خرق نماید امور تازه مشاهده نمائید و کلمات بدیعه اصغا کنید حال یک کلمه میفرماید که شاید آن کلمه سدّی شود مابین صدق و کذب و آن کلمه اینست طهّروا آذانکم عمّا یتکلّم به الّذین ینسبون انفسهم الی البیان و یکفرون بمنزله و سلطانه و مرسله چه که این نفوس محتجبه بعینه بر قدم آن نفوس حرکت مینمایند طوبی از برای چشمی که ببیند و ادراک نماید او از اقوی النّاس و اقدرهم لدی الحقّ مذکور است استمعوا ما نطق به مبشّری من قبل قال و قوله الحقّ نطفۀ یکسالۀ یوم ظهور او اقوی است از کلّ بیان محض عنایت و شفقت این اذکار از قلم مختار جاری احفظ و قل لک الحمد یا اله العالمین حزب شیعه که خود را فرقۀ ناجیۀ مرحومه میشمردند و افضل اهل عالم میدانستند بتواتر روایاتی نقل نمودند که هر نفسی قائل شود باینکه موعود متولّد میشود کافر است و از دین خارج این روایات سبب شد که جمعی را من غیر تقصیر و جرم شهید نمودند تا آنکه نقطۀ اولی روح ما سواه فداه از فارس از صلب شخص معلوم متولّد شدند و دعوی قائمی نمودند اذاً خسر الّذین اتّبعوا الظّنون و الأوهام و امر بمثابۀ انوار آفتاب بر عالمیان ظاهر شد معذلک آن حزب غافلۀ مردوده اعراض نمودند و بر قتل آن جوهر وجود قیام کردند ای اهل بهاء مالک اسماء میفرماید در این امور تفکّر نمائید که شاید اصنام ظنون و اوهام را فیالحقیقه بشکنید و باوهام تازه که معرضین بیان بآن متمسّک و متشبّثند مبتلا نشوید بقوّت و قدرت الهی بر امر قیام نمائید و عباد را از ظلم نفوس مشرکه و ظنون انفس کاذبۀ غافله حفظ کنید در اسرار مستوره تفکّر نمائید تا حین ظهور اهل فرقان یعنی حزب شیعه از یوم اللّه و کیفیّت ظهور مطّلع نبودند گویا از بحر آگاهی بالمرّه بینصیب بودند و از اشراقات آفتاب معانی محروم و ممنوع آنچه را بظنون و اوهام خود ادراک نمودند و بآن متمسّک بودند امر الهی بر غیر آن جاری و ظاهر شد و آن نفوس موهومه که خود را اتقای خلق و ازهد عالم میشمردند بظلمی قیام نمودند که ملأ اعلی و اهل مدائن اسماء و ملکوت انشاء کل متحیّر ماندند کذلک نطق القلم الأعلی فضلاً من عنده لتطّلعوا علی ما ستر عنکم و تشاهدوا ما کان خلف الحجاب بما اکتسبت ایدی الّذین هاموا فی هیمآء الظّنون و الأوهام و افتوا علی الّذی اتی بالحقّ من لدی اللّه المهیمن القیّوم
ای شاربان رحیق مختوم اسم قیّوم میفرماید در فرقهئی که خود را ناجیه و مرحومه میشمردند ملاحظه کنید که عند ظهور امتحان از فرقۀ طاغیۀ باغیۀ منکرۀ مردوده محسوب شدند و در کتاب الهی از قلم اعلی از مظاهر نفی مذکور و مسطورند انشآءاللّه باید اهل بهاء که از اصحاب سفینۀ حمرا در قیّوم اسماء مذکورند باستقامتی ظاهر شوند که لائق این امر اعظم و یوم مبارکست امروز روز خدمت و استقامت است اگر طفلی بر این امر مستقیم ماند او اقوی از کلّ بیانست بشهادة اللّه و شهادة من ظهر من قبل و بشّر النّاس بهذا النّبإ العظیم در الواح عراق و ارض سرّ و سجن اعظم دوستان الهی را آگاه نمودیم و بظهور عجل و ناعقین و طیور لیل و کتاب سجّین و الواح نار اخبار دادیم تا کل بشأنی مستقیم شوند که اهل عالم و ما عندهم قادر بر تحریف آن نفوس ثابتۀ مستقیمه نباشند باید بمثابۀ جبال مشاهده شوند نه مانند اوراق که بهر ریحی متحرّکند و باندک نسیمی منقلب کذلک علّمکم العلیم و عرّفکم العارف الخبیر و هداکم الی صراطه المستقیم جهد نمائید و بکمال عجز و ابتهال از قویّ قدیر مسئلت کنید تا شما را مؤیّد فرماید بر امری که بطراز رضا مزیّن است و همچنین موفّق دارد بر عملی که ذکر آن بدوام ملک و ملکوت در کتاب الهی باقی و پاینده ماند فرصت را از دست مدهید و وقت را ضایع مگذارید قسم بدریای علم لدنّی که آنی از این ایّام افضل است از قرون و اعصار یشهد بذلک ربّکم المختار فی هذا المقام الکریم انشآءاللّه بنار محبّت رحمن حجبات مانعه را بسوزانید و بنور وجهش قلوب را منوّر دارید امروز روز این کلمۀ محکمۀ مبارکه است که از قبل لسان احدیّه بآن تکلّم نموده کلّ شیء هالک الّا وجهه امروز یوم اللّه است و حقّ وحده در او ناطق لا یذکر فیه الّا هو این الأبصار الطّاهرة الحدیدة و این القلوب المنیرة الفارغة امروز روز ابصار و آذان و قلوبست از حقّ بخواهید تا این سه را مالک شوید و از حجبات مقدّس دارید چه که حجاب رقیق بل ارقّ بصر را از مشاهده و آذان را از اصغا و قلب را از تفقّه منع نماید باین کلمۀ علیا که از قبل از قلم اعلی نازل شده نظر نمائید
ای پسران دانش چشم سر را پلک بآن نازکی از دیدن جهان و آنچه در اوست بیبهره نماید دیگر پردۀ آز اگر بر چشم دل فرود آید چه خواهد نمود
ای دوستان امروز باب آسمان بمفتاح اسم الهی گشوده و بحر جود امام وجوه ظاهر و موّاج و آفتاب عنایت مشرق و لائح خود را محروم ننمائید و عمر گرانمایه را بقول این و آن تمام مکنید کمر همّت محکم نمائید و در تربیت اهل عالم توجّه کنید دین الهی را سبب اختلاف و ضغینه و بغضا ندانید لسان عظمت میفرماید آ نچه از سماء مشیّت در این ظهور امنع اقدس نازل مقصود اتّحاد عالم و محبّت و وداد اهل آن بوده باید اهل بهاء که از رحیق معانی نوشیدهاند بکمال روح و ریحان با اهل عالم معاشرت نمایند و ایشان را متذکّر دارند بآنچه که نفع آن بکل راجعست اینست وصیّت مظلوم اولیا و اصفیای خود را عالم بمحبّت خلق شده و کل بوداد و اتّحاد مأمورند باین کلمۀ مبارکه که از افق فم سلطان احدیّه اشراق نموده ناظر باشید و ذکر نمائید کنت فی قدم ذاتی و ازلیّة کینونتی عرفت حبّی فیک خلقتک و القیت علیک مثالی و اظهرت لک جمالی
ای اهل بهاء شما در اوطان و این مظلوم در سجن اعظم در حینی که در دریای احزان منغمس است هر یک از شما را بکلمات و بیاناتی ذکر مینماید که اگر حرفی از آن کلمات بر مرایای وجود ممکنات تجلّی نماید در کل کلمۀ انت المحبوب ظاهر شود بشأنی که جمیع بیابند و قرائت نمایند این فضل بیمنتها را از دست مدهید و آنچه در سبیل الهی بر این مظلوم و شما وارد شده از آن غافل نشوید قدر خود را بدانید و مقامات خود را باسم حقّ حفظ نمائید چه که مشرکین و منکرین و خائنین بلباس توحید و اقبال و امانت ظاهر شدهاند و بکمال جدّ و جهد در اضلال نفوس مشغولند انّ ربّکم الرّحمن یقول الحقّ و یخبرکم بالفضل و یهدیکم صراطه المستقیم سبل ناس را بگذارید و راههای غافلین را معدوم شمارید و بگوئید انّه لا یمشی فی طرقکم و لا یعمل ما عندکم قد ظهر و اظهر صراطه المستقیم و عرّف الکلّ منهجه القویم طوبی لنفس سرعت الی بحر رحمة ربّها و لأذن سمعت صریر قلمه الأعلی و لعین رأت آیاته الکبری و للسان نطق بثنائه الجمیل قل ان ارحموا علی انفسکم و لا تتّبعوا الّذین کفروا باللّه و آیاته و انکروا حجّته و برهانه و قاموا علی الاعراض بظلم مبین انّه فی السّجن الأعظم دعا الملوک و المملوک الی الاسم الأعظم الّذی کان مکنوناً فی علم اللّه و مذکوراً فی صحف المرسلین
ای دوستان ذکر جمیع در کتب الهی بوده و خواهد بود و اگر بعضی از اولیای حقّ بلوح علیحده فائز نشوند بیقین مبین بدانند که اسمشان و توجّهشان و اقبالشان علی مراتبهم از قلم اعلی در کتاب مذکور و مسطور است از حقّ تأیید بخواهید تا بامری که سبب و علّت ذکر پاینده باشد فائز گردید انّه یری و یسمع و هو العلیم الخبیر دنیا را شأنی نبوده و نیست عنقریب من علی الأرض بقبور راجع شوند فوالّذی انطق کلّ شیء بثنآء نفسه که این دنیا و آنچه در او مشهود است نزد صاحب بصر بیک کلمه از کلمات الهی معادله نمینماید چه که او زائل و فانی بوده و خواهد بود و این بدوام اسماء و صفات دائم و باقی خواهد ماند هیچ عاقلی بملاحظۀ یوم او یومین نعمت باقیۀ الهیّه را از دست نمیدهد براستی میگویم جان لمیزل و لایزال آهنگ گلشن مکاشفه و لقا داشته و دارد ولکن اوهام و آمال لاتغنی او را از ملکوت قرب منع نموده باید بنار ایقان و نور ایمان حجبات را بسوزانید و قلوب و افئده را منوّر دارید جهد نمائید تا از کوثر ایقان که از یمین عرش الهی جاریست بنوشید هر نفسی بآن فائز شد او از اهل بقا در صحیفۀ حمرا مذکور است الحمد للّه عنایت حقّ و الطافش مقبلین را بصراط مستقیم راه نموده و بعطیّۀ کبری و موهبت عظمی فائز فرموده قدر مقام خود را بدانید و در کلّ احوال آگاه باشید چه که گمراهان در کمین هادیان بوده و خواهند بود انّ ربّکم الرّحمن لهو العلیم الحکیم آیا در ارض طالب صادقی مشاهده شد که از فیض فیّاض محروم شود یا قاصدی دیده شد که بصدق تمام مقصد اقصی را اراده نماید و از او ممنوع گردد لا ونفسه الحقّ و اگر بعضی از موحّدین و مقرّبین و مخلصین بر حسب ظاهر امری را طلب نمودند و بآن فائز نشدند این نظر بحکمتهای بالغۀ الهی بوده باید محزون نباشند چه که از برای هر امری میقاتی مقرّر و مقدّر است اذا جآء الحین یظهر بالحقّ من لدی اللّه ربّ العالمین افرحوا یا اولیآء اللّه و اصفیائه بما یذکرکم قلمی الأعلی فی هذا اللّیل الّذی فیه ینطق لسان العظمة انّه لا اله الّا هو المؤیّد النّاصح الفرد العزیز الحمید طوبی لمن فاز بالاستقامة الکبری انّه من اهل الفردوس الأعلی فی کتاب اللّه مالک الأسمآء و فاطر السّمآء الّذی ظهر بالحقّ بسلطان مبین ایّاکم ان تمنعکم حجبات الأسمآء عن سلطانها و منزلها و مبدعها تمسّکوا بحبل عنایة ربّکم الرّحمن و تشبثّوا بذیله المنیر من عمل ما امر به یصلّینّ علیه الملأ الأعلی و اهل جنّة العلیا و الّذین سکنوا فی قباب العظمة امراً من اللّه العزیز الحمید کذلک ذکرکم المظلوم اذ کان فی السّجن الغافلین و علّمکم ما یقرّبکم فی کلّ الأحوال الی اللّه المقتدر المهیمن العزیز الفرید انّا نوصی الکلّ بالحکمة و البیان فی امر ربّهم الرّحمن کما وصّیناهم من قبل انّه لهو النّاصح الأمین تلک کلمة انزلناها فی الواح شتّی ینبغی لکلّ من آمن باللّه فی هذا الظّهور ان یتمسّک بها و یکون من الرّاسخین و نهینا الکلّ عن کلّ ما لا یحبّه اللّه و امرناهم بما تفرح به افئدة الأمم انّه لهو المشفق الکریم عاشروا یا احبّائی بالرّوح و الرّیحان کلّ الأدیان ایّاکم ان تجعلوا کلمة اللّه علّةً لاختلافکم او سبباً لاظهار البغضآء بینکم قل اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض و لا تکونوا من الغافلین انّه یأمرکم بما تجدون منهم عرف الرّوح لو کنتم من العارفین البهآء علیکم و علی من معکم و یحبّکم و یخدمکم و یسمع منکم ما رقم من القلم الأعلی فی هذا الأمر المبرم الظّاهر المبین
* * *
بسم اللّه الأقدس العلیّ الأبهی
تاللّه بالبلآء زاد حبّ البهآء علی شأن ما منعه عن ذکر مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و فی کلّ الأحیان یدعو اهل الأکوان الی ربّهم الرّحمن فیا حبّذا هذه النّار الّتی کلّما یمسّها المآء یزداد لهیبها فی حبّ ربّه المقتدر العلیّ العلیم و قبل الذّلّة لعزّ من علی الأرض و اختار السّجن لنجاة العالمین سیّاحی امری عظیم عظیم لا یمنعه جنود السّموات و الأرضین لو تجد حلاوة ذکر ربّک فی آیة من آیاته لتنصعق فی الحین و اذا قمت تقول
اشهد یا الهی بأن سبق ظهورک مطالع الوحی و مشارق الالهام و فی کلّ حرف عمّا یخرج من فمه ستر ما یحیی به العالمون ای ربّ انّه سکن فی اخرب البلاد بعد الّذی باسمه عمرت السّموات و الأرض کذلک ارتکبوا عبادک الظّالمون
ان اشتعل بحرارة حبّی علی شأن ینبغی لهذا الظّهور الّذی به اضآءت وجوه المقرّبین و اذکر من قبلی من ارادنی ثمّ اشربه کوثر فضلی من انامل عنایتی لیجذبه الی افق رحمتی و مطلع اسمائی و مقرّ عرشی العظیم و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
جناب اسم اللّه الجمال علیه من کلّ بهآء ابهاه
١۵٢١
هو المشفق العطوف الغفور الرّحیم
تاللّه یا اسمی الجیم قد قرئ لدی العرش کتابک و وجدت منه نفحات حبّک للّه یشهد بذلک قلمی الأعلی فی هذا اللّیل الّذی فیه ینطق جمال القدم بما تضوّع منه عرف الحیوة بین العالمین و انّک اذا فزت به قم و قل لک الحمد یا اله العالمین
ان یا اسمی المیم ان استمع النّدآء من شطر السّجن لعمری انّ لسانی یشهد بحبّک للّه و باقبالک الیه ان اطمئنّ بفضل ربّک و قل لک الثّنآء یا محبوب العالمین
ان یا اسمی الألف تشهد الف الابداع بأنّک انت الّذی سمعت النّدآء و اقبلت الی الأفق الأعلی و تمسّکت بالمعروف و استقمت علی حبّ مولاک اذ کان مضطرباً کلّ قویّ امین
ان یا اسمی اللّام انّ ربّک العلّام ینادیک من مقرّ عرشه العظیم و یشهد لک بما تقرّ به عینک و یسترّ به قلبک و یأخذ عرف العنایة کلّ صغیر و کبیر لا تحزن من شیء انّه یسمع و یری و ینزل لک ما تفرح به قلوب العارفین لعمری لو تجد نفحات هذه الآیات لتطیر من الاشتیاق و تصیح فی البیت لک الفضل یا من فی قبضتک ملکوت السّموات و الأرضین انّا خلقناک و ربّیناک و اسمعناک و اریناک منظری الکریم
یا اسمی الجمال علیک بهآء اللّه فی کلّ حین و بعد حین و قبل حین انت الّذی تمسّکت بالحبل الأعظم و حملت الرّزایا فی حبّ اللّه ربّ العالمین انّا کنّا معک اذ دخلت فی السّجن و کانت معک انفس معدودات انّ ربّک لهو البصیر الخبیر
ان اذکر من سمّی بعلی قبل اکبر انّه ممّن وفی بمیثاق اللّه و عهده و استشهد فی سبیلی المستقیم انّا نذکره فی هذا الحین و نقول علیک بهآء اللّه و بهآء من فی الملإ الأعلی و بهآء الّذین فازوا بهذا الأمر البدیع یا علی قبل اکبر انّک انت دخلت الرّمس و محبوب العالم یذکرک فی هذا المقرّ الرّفیع انت الّذی توجّهت الی وجه مولاک و قطعت البرّ و البحر الی ان دخلت شاطئ البحر الّذی ینادی کلّ قطرة منه قد تمّ المیقات و اتی الرّحمن بسلطان مبین و اقبلت الی افق الظّهور و قمت لدی الباب و فزت بأنوار الوجه و سمعت ندآء اللّه المهیمن العزیز الحمید و کنت فی جوار رحمته ایّاماً معدودات ثمّ رجعت باذنه و دخلت السّجن فی حبّه انّ ربّک لهو الشّاهد السّمیع طوبی لمن یذکره بعده بما نطق به القلم الأعلی فی هذا المقام المنیع نشهد انّه ممّن انفق روحه فی حبّ مولاه فی یوم فیه زلّت اقدام العارفین انّا نذکره و الّذین معک لیشهد الکلّ بفضل اللّه و رحمته انّه لهو المعطی الغفور الکریم ثمّ نبشّرک بفضل آخر انّ ربّک لهو المبشّر الخبیر انّا قد غفرنا اخاک الّذی صعد الی اللّه و نشهد انّه ممّن اقبل الی الأفق الأعلی و بلغ الغایة القصوی کلّ ذلک من فضلی علیک لتکون من الشّاکرین انّه فی الأفق الأبهی یشهد بذلک لسان عظمتی فی هذا المقرّ المنیر
انّا نذکر فی هذا المقام من سمّی بعلی قبل نقی لیبقی ذکره بدوام اسم اللّه الملک المقتدر العزیز الحمید ان یا قلم الأعلی ان اذکره بالرّوح و الرّیحان ثمّ اشهد له بما شهد له الرّحمن انّ ربّک لهو المعلّم الأمین قل طوبی لک یا من صعدت الی الرّفیق الأعلی و توجّهت الی المقام الأسنی اشهد انّک قد سمعت النّدآء و اقبلت و آمنت و کنت من الفائزین انت الّذی ما منعتک شؤونات الخلق عن الحقّ قمت علی الذّکر و الثّنآء بین ملإ الانشآء و توجّهت بوجهک الی وجه اللّه المشرق من هذا الأفق المنیر طوبی للّذین فازوا بهذا المقام و نعیماً لکلّ مقبل اقبل الی اللّه العزیز الجمیل
ثمّ نذکر من سمّی بعندلیب الّذی طار فی هوآء محبّة الرّحمن و فاز بظهور اللّه فی یومه البدیع انّا نذکره بأحسن الذّکر و نرسل الیه نفحات الآیات من هذا المقام الّذی فیه ینطق لسان العظمة الملک للّه العزیز المنیع یخاطبه جمال القدم و یقول علیک ثنآء اللّه یا من کنت ناطقاً بذکر ربّک و علیک بهآء اللّه یا من کنت ناظراً الی مشرق فضل ربّک العلیم کذلک ذکرنا الّذین سمعوا ندآء اللّه و اقبلوا الیه بقلوبهم و شهدوا بما شهد الرّحمن اذ استوی علی عرشه العظیم نعیماً لهم و طوبی لهم بما فازوا فی هذا الحین بکوثر ذکر ربّهم المقتدر القدیر هل تعادل بهذا الفضل کنوز العالم لا واسمی الأعظم ولکنّ النّاس اکثرهم من الرّاقدین
بشارة بعد بشارة بما توجّه وجه القدم من شطر سجنه الأعظم الی من سمّی بمحمّد قبل علی الّذی فاز بعرفان اللّه مالک الایجاد انّا نذکره بلحن اللّه ربّ الآخرة و الأولی بذکر تمرّ به رائحة القمیص بین العالم و یتضوّع عرف الرّحمن فی الامکان انت الّذی اقبلت الی قبلة الآفاق و آمنت بالّذی اعرض عنه اکثر العباد طوبی لک بما فزت برحیق الحیوان الّذی ادارته انامل عطآء ربّک الرّحمن بین الامکان اشهد انّک تقرّبت و توجّهت و عرفت و اخذت و شربت باسم اللّه مالک الأدیان هل من ذی اذن لیسمع لحن اللّه هل من ذی بصر لیشاهد انوار الوجه هل من ذی شمّ یجد رائحة الفرع الّذی علّق علی ظهر اللّه المقتدر العزیز المنّان انت فی الرّفیق الأعلی و ربّک الأبهی یراک و یذکرک لیکون ذکره آیة لمن فی الابداع
یا جمال قد سمعنا منک ما کان شاهداً لخضوعک للّه و خشوعک لوجهه و عجزک و ابتهالک لدی اللّه المقتدر العزیز الوهّاب انّه یکون معک فی کلّ الأحیان و یذکرک و الّذین معک انّه لهو العزیز البصّار و نکبّر من هذا المقام الأعلی و المقرّ الأسنی علی اهلک و من نسب الیک انّ ربّک لهو المبیّن المختار لا یعزب عن علمه من شیء یذکر من یشآء بما یبقی به ذکره بدوام ملک اللّه مالک الأنام ای جمال کتابت بلحاظ مالک اسماء فائز و جواب آن از سماء مشیّت الهی نازل بشأنی که هر کلمۀ آن شهادت میدهد بر فضل محبوب عالم و عنایت او ان اشهد و کن من الشّاکرین و مخصوص هر یک از اسماء که در کتاب آن جناب بود آیات بدیعۀ منیعه نازل ای جمال قسم بشمس محبّت که از افق عالم مشرقست و بأعلی الضّیآء و ابهی النّور ظاهر و باهر که اگر جمیع ناس در ساعتی از ساعات بقلوب مقدّسۀ مطهّره توجّه نمایند و ندآء اللّه را اصغا کنند و اطوار اوراق سدرۀ منتهی را مشاهده نمایند البتّه کلّ از فیض بحر اعظم محروم نمانند و در این فجر منیر بعنایت حقّ فائز گردند ولکن انّهم فی غفلة و ربّک هو الشّاهد الخبیر اهل خانه و منتسبین شما جمیع لدی العرش مذکورند و جمیع بعنایت الهی فائز شده و میشوند لا تحزن من شیء قد قدّر لک ما تفرح به القلوب انّ ربّک لهو الصّادق المخبر الأمین
یا اسمی الجمال قد توجّه فی هذا الحین وجه ربّک الی من سمّی ببزرک لیجد نفحات الوحی و ینطق بثنآء ربّه الخبیر انّ الّذی توجّه الی اللّه انّه یتوجّه الیه فضلاً من عنده و انا العلیم من نطق بهذا الاسم الأعظم یوقن بأنّه کان مذکوراً لدی العرش یشهد بذلک ربّک و انا الشّهید کبّر من قبلی علی وجهه قل تاللّه قد فزت بالفوز الأعظم اذ ذکرک مالک القدم فی هذا اللّوح الحفیظ ان افرح بفضل مولاک ثمّ اشکره انّ ربّک لهو السّمیع هذا یوم فیه انجذبت الأشیآء من ندآء مالک الأسمآء و یسمع من کلّ ذرّة من الذّرّات تهلّل و تکبّر و تتحرّک شوقاً الی ظهور اللّه فی هذا المقام المبین یا جمال ان اشهد ثمّ انظر ثمّ اذکر ما رأیت بعینک اذ کنت قائماً لدی الباب و کان متوجّهاً الیک وجه اللّه ربّ العالمین ان افرح بفضلی ثمّ عنایتی ثمّ مواهبی و رحمتی الّتی سبقت الأشیآء و بحر کرمی الّذی احاط العالمین و ما ذکرت فی الّذین اقبلوا الی المظلوم بشّرهم بذکری ایّاهم لیکوننّ من الفرحین قد عرض لدی العرش العبد الحاضر کلّ اسم کان مذکوراً فی کتابک و نزّلنا له ما فاح به عرف الفضل بین السّموات و الأرضین طوبی لهم بما فازوا بعرفان اللّه فی ایّامه و تمسّکوا بحبله المنیر
یا اهل الطّآء لعمر اللّه انّ المقصود یذکرکم و ینادیکم من هذا المقام البعید و یدعوکم الی مقام لا یأخذه الفنآء انّ ربّکم العلیم لهو الشّاهد الأمین قد ذکرناکم مرّةً بعد مرّة ان افرحوا بفضل ربّکم و کونوا من الشّاکرین ان ابشروا بما توجّه الیکم وجه اللّه من هذا الأفق البدیع قولوا لک الحمد یا اله العالم و مالک القدم بما تحرّک باسمنا قلمک الأعلی و تضوّع منه عرف عنایتک لهؤلآء العباد نشهد انّک انت الفضّال و نحن من السّائلین
و ما ذکرت فی اهل الهآء و المیم انّا نزّلنا لهم الآیات فضلاً من لدنّا و انا الکریم و نزّلنا لملّة الکلیم فی هناک ما اردته من فضل ربّک الرّحیم و نذکر اهل الشّین و السّین و المیم الّذین فازوا برحیق البقآء الّذی فکّ ختمه باصبع ارادة مالک الانشآء طوبی لهم ثمّ طوبی لهم و حسن مآب ان یا احبّائی فی الشّین تاللّه قد ذکرکم مالک الأسمآء بآیات لا یراها المحو فی ممالک الابداع انّ مالک الاختراع یشهد بذلک و عن ورائه کلّ عارف علّام
یا رضا قد سمعت النّدآء مرّةً بعد مرّة ان استمع فی هذه الکرّة الأخری و توجّه بالوجه الأطهر الی المنظر الأکبر و بالقلب الأنور الی افق ظهور ربّک العزیز الوهّاب قل
لک الثّنآء یا مالک البقآء و لک الذّکر یا من بیدک زمام الایجاد اشهد انّک قد قرّبتنی و شرّفتنی و عرّفتنی و اسمعتنی ندائک الأحلی فی ملکوت الانشآء و انّک انت الکریم الفضّال اسألک بالاسم الأعظم بأن تجعلنی ناطقاً بذکرک و تؤیّدنی علی الاستقامة الکبری علی امرک الّذی به انقلبت الأسمآء و ناحت قبائل الأرض کلّها الّا من شآء کرمک الّذی احاط الامکان
و نذکر الّذین فی هناک لیحرّکهم عرف آیات ربّهم الرّحمن و نکبّر من هذا المقام علی وجوههم و نوصیهم بما ینبغی لهذه الأیّام
ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من سمّی بطالب لیفرح بذکری و یکون قائماً علی خدمة هذا الأمر الّذی به زلّت الأقدام یا طالب ان استمع ندآء المظلوم تاللّه انّه ما اراد لک الّا ما یقرّبک الی اللّه ربّ الغیب و الاجهار ان اعمل بما وصّیناک من قبل بلسان الصّدق ثمّ تشبّث بذیل رحمة ربّک فالق الأصباح قل
ای ربّ لک الحمد بما عرّفتنی و علّمتنی و اشهدتنی قد توجّهت الیک بکلّی و اسألک بأن لا تدعنی بنفسی و انّک انت المقتدر المنّان
و نذکر احبّائی فی السّین قل ان افرحوا بذکری و ثنائی لعمر اللّه یبقی لکم ما جری من هذا القلم الّذی شهد انّه لا اله الّا انا المقتدر العزیز الفضّال انّا نراکم فی حبّ اللّه و امره و نوصیکم بالاستقامة الکبری لأنّ بها ترتفع اعلام النّصرة بین الأرض و السّمآء و یغرّد عندلیب البقآء فی الأجوآء انّه لا اله الّا هو المقتدر علی الأکوان خذوا رحیق البیان باسمی ثمّ اشربوا منه بذکری الّذی احاط الجهات طوبی لکم بما تشرّفتم بذکر اللّه و توجّهتم فی یوم فیه زلّت الأقدام
یا قلمی توجّه الی اهل المیم الّذین شربوا رحیق العرفان فی ایّام الرّحمن و فازوا بهذا الذّکر الجمیل انّا سمعنا ندآء کلّ واحد منکم و نراکم علی ما انتم علیه فضلاً من لدی اللّه العلیم الخبیر
انّا نذکر من سمّی بعلی (ملّا علی جان) فی ملکوت الأسمآء لیسمع ندآء ربّه الکریم ان یا علی ان استعدّ لاصغآء ندآء ربّک الأبهی الّذی ارتفع من هذا الأفق الأعلی و المنظر الأسنی لتشهد بما شهد الملأ الأعلی انّ ربّک لهو المبیّن العزیز الحمید قم علی خدمة مولاک علی شأن یتحیّر به ما سواک کذلک یأمرک قلم الأمر من هذا المقام المنیر تمسّک بالعروة الاستقامة و تشبّث بذیل رحمة ربّک و قل
یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء و المهیمن علی الأشیآء اسألک باسمک الّذی به انکسر ظهر الأصنام بأن تجعلنی ناطقاً بذکرک و ذاکراً بین خلقک ثمّ ایّدنی علی خدمة امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم
ان یا علی اذا ارتفع نعیق ناعق فی هناک دعه بنفسه و توجّه بقلبک الی افق ظهور ربّک العزیز الحمید کذلک جری اسمک من لسان المظلوم و نزّل لک ما یبقی به اسمک بین السّموات و الأرضین
و نذکر من سمّی بالبآء و الزّآء ثمّ الرّآء و الکاف (سیّد آقا بزرک) لیأخذه جذب آیات ربّه علی شأن یقوم و ینادی تاللّه قد ظهر المحبوب و اتی الرّحمن بعرشه العظیم قل یا قوم لا تضیّعوا امر اللّه بینکم دعوا ما عندکم و خذوا ما اتاکم من لدی اللّه ربّ العالمین هذا یوم لا تنفعکم خزائن العالم و لا اعانة الأمم توکّلوا علی اللّه و توجّهوا الی افقه المنیر کذلک یعلّمک ربّک لتذکره بین عباده و تکون من الرّاسخین
توجّه وجه القدم الی ارض النّون و یذکر الّذین آمنوا باللّه ربّ ما کان و ما یکون یا محمّد (شیخ محمّد) ان افرح بما یذکرک الفرد الأحد من هذا المقام الأعلی لتقوم علی ذکر مولاک الّذی سجن فی سبیل اللّه المهیمن القیّوم قل تاللّه قد جعل اللّه السّجن قصراً من الیاقوت و ینطق فیه مالک الملکوت انّه لا اله الّا انا العزیز المحبوب کن مستقیماً علی حبّ مولاک لأنّ النّاعق ینعق بین العباد دعه بنفسه و تمسّک بحبل اللّه ربّ الغیب و الشّهود کذلک جری من قلم الرّحمن مآء الحیوان ان اشرب و قل لک الحمد یا اله العالم و لک الشّکر یا مالک الوجود
ان یا محمود یذکرک ربّک من هذا المقام المحمود و ینادیک بندآء لو یجد من فی الوجود عرفه لیدعنّ ما عندهم و یطیرنّ فی هوآء محبّة ربّک العزیز الودود اذا فزت بآیات اللّه ان احفظها ثمّ اقرأها فی اللّیالی و الأیّام لعمر اللّه تستضیء بها الآفاق و تستنیر بها القلوب ایّاک ان تحزنک شؤونات العالم کن ناظراً فی کلّ الأحوال الی هذا الأفق الّذی منه ینادی الاسم الأعظم الملک للّه مالک الملوک قل یا عباد الرّحمن هل بینکم من ذی سمع لیسمع ندآء اللّه و هل بینکم من ذی بصر لینظر ما ظهر فی یوم الموعود قل انّه یکتب لمن اراد اجر لقائه کذلک قضی الأمر فی لوح محفوظ کم من عبد تقرّب و ما فاز و کم من عبد فاز باللّقآء اذ کان فی مقام بعید کذلک یعلّمکم اللّه فضلاً من عنده انّه لهو العلیم الحکیم
انّا نذکر الّذین آمنوا باللّه فی ارض زیّنت باسم المیم (مازندران) فی هذا اللّوح المنیع یا اهل المیم و الزّآء ان افرحوا بذکر اللّه و توجّهوا بقلوب نورآء الی مشرق الطّور الّذی فیه ینادی مالک الظّهور الملک للّه الفرد الواحد العلیم الخبیر انّا نذکر الّذین شربوا رحیق الوحی و فازوا بعرفان اللّه فی هذا الفجر المنیر طوبی لکم بما سمعتم و اقبلتم و آمنتم باللّه ربّ العالمین انتم فی مقاعدکم و لسان المظلوم یذکرکم من هذا المقرّ الّذی یطوفه الملأ الأعلی ثمّ اهل مدائن الأسمآء و الّذین یطوفون حول عرش عظیم هنیئاً لکم و مریئاً لکم یا اصفیآء اللّه و احبّائه طوبی لوجوهکم بما توجّهت و لقلوبکم بما اقبلت و لنفوسکم بما طارت و لعیونکم بما رأت و لألسنکم بما نطقت بثنآء اللّه الملک الحقّ المبین انّا نوصیکم بالاستقامة علی امر اللّه لأنّها تنفعکم فی الدّنیا و الآخرة انّ ربّکم الرّحمن لهو العلیم خذوا کأس الحیوان باسمی الرّحمن رغماً للّذین کفروا بالبرهان اذ ظهر من لدی اللّه العزیز الجمیل ثمّ اشربوا منه تارةً باسمه و طوراً بذکری البدیع المنیع کذلک یذکرکم من سجن فی سبیل اللّه و کذلک یذکّرکم من استقرّ علی هذا المقام الکریم البهآء علیکم من لدی اللّه مقصود العارفین و الحمد للّه ربّ العالمین
١۵٢۲
روحی لحبّکم الفدآء و لخدمتکم الفدآء بعد از زیارت کتاب آن حضرت که فیالحقیقه مطلع سرور و مشرق ابتهاج بود لدی العرش حاضر و جمیع تلقاء وجه عرض شد و فیالحقیقه نفحات محبوبه از آن نامۀ مبارکه در هبوب بود دیگر احتیاج دلیل و برهان نیست نفس آیات منزلۀ از سماء مشیّت الهیّه شاهد و گواهست بر فضل اکبر و عنایت کبری لذا باید در کلّ احیان بکمال فرح و سرور محبوب امکان را ستایش نمائید این عبد که بعد از نزول آیات منیعه بزبان کلیل عوض آن حضرت نیستی و فنا و عدم استحقاق این عباد عطایای لایحصیۀ الهیّه را اظهار نمودم و بصدهزار لسان شکر مینمایم محبوب عالم را چه که کمال الطاف نسبت بآن حضرت ظاهر فرمود انّ الخادم یشکره بلسان کلّ الأشیآء و ذرّات العالم و رمول البیدآء و بصدهزار عجز و نیاز استدعا مینمایم که لدی اللّه مقبول واقع شود باری فضل حقّ نسبت بآن جناب زیاده از ذکر این فانی بوده و خواهد بود و بهر یک از اسامی که در نامۀ آن حضرت بود واحداً بعد واحد آیات بدیعۀ منیعه از سماء عنایت رحمانیّه نازل و ارسال شد انشآءاللّه بصاحبانش برسد تا از سلسبیل وحی بنوشند و از کوثر بیان رحمن قسمت برند هنیئاً لهم و از برای بعضی از نفوس مذکوره الواح الهیّه متتابعاً مترادفاً رفته و مخصوص جناب ملّا علی جان یک لوح بدیع منیع از سماء بیان نازل و از قبل ارسال شد ولکن عجبست از بعضی از نفوس که در اخذ الواح مخصوص احبّای الهی بسیار ساعی و جاهدند و بعد از اخذ بعضی میرسانند و بعضی نگاه میدارند از حقّ میطلبم کل را بدیانت و امانت موفّق فرماید فآه آه ثمّ آه آه عین الخادم تبکی بما ورد علی هیکل الأمانة بین البریّة لو کنت مأذوناً لذکرت ما ینوح به العالم ولکن استر و اصبر انّ ربّی لهو السّتّار الصّبّار الغفور الکریم
و عرض دیگر آنکه جواب عریضۀ مانکجی صاحب از سماء مشیّت نازل و ارسال شد و چون بلسان پارسی نازل شده شاید در بعضی اثر نماید و ثمر آن ظاهر شود این عبد از روی آن سوادی بخطّ نسق نوشته و ارسال داشت که هر یک از دوستان بخواهند از روی آن سواد بردارند تا اصل لوح بی نقص و عیب بصاحبش برسد باری اگر سواد آن نوشته شود و تصحیح شود و ببعضی داده شود شاید ثمر نماید ولکن در جمیع احوال بمقتضای حکمت عمل فرمائید قسم بعرف قمیص که اگر جمیع ناس مستعدّ بودند همین یک لوح کفایت مینمود
و اینکه مرقوم داشته بودید که جهرةً حرکت فرمائید و یا در ستر باشید تلقاء عرش عرض شد فرمودند ستر بهتر است و آسودهترید عجبست که هنوز مردم مطّلع نشدهاند که مطلع وحی الهی و مشرق امر ربّانی مقصودش فساد و نزاع و جدال نبوده و نیست ایکاش عرف ارادۀ حقّ را اقلّ من سمّ الابرة ادراک مینمودند در این صورت یقین مینمودند که آنچه اراده فرموده اعزّ از کبریت احمر و اعلی عمّا خلق فی الأرض بوده چون بوئی از گلزار ارادۀ حقّ نبردهاند اینست که خوفاً لأنفسهم متعرّض اولیای حقّ شده و میشوند در جمیع امور و احوال ناظر بحکمت باشید و شایسته نیست نسبت بدولت حال احدی بکلمۀ نالایقه تکلّم نماید فیالحقیقه با اعراض علما و قساوتی که آن نفوس را اخذ نموده حضرت سلطان بسیار خوب سلوک فرموده در هر صورت دولت رعایت اهل ملّت را مینماید چه که ارتکاب امری که سبب ضوضاء عامّۀ خلق شود نزد دولت مقبول نبوده و نیست چه که باید حفظ تخت و بخت خود نماید این قدر معلوم آن جناب بوده که در منظر اکبر ذکر سلطان بنیکوئی شده اگر یکی از این علمای مظلوم سلطان میشد آن وقت قدر همۀ سلاطین نزد شما معلوم و واضح میگشت کاش شیخ حسین ظالم و مظلوم شیراز را میدیدید یکی اسمش مظلوم که صدهزار ظالم پناه برده و میبرد بخدا از شرّ او و ظلم او کذلک یکلّمک ربّک و یمزح لتفرح و یفرح کلّ عبد بصیر انتهی
و اینکه در بارۀ محمّد تقی نوشته بودید بلی چند یومی بساحت اقدس وارد و مشرّف شد و در هنگام رجوع مخصوص باو فرمودند که متوجّه باش تا شیاطین ترا از علّیّین بسجّین نبرند یعنی مضمون کلام مبارک این بود و حال این عبد امیدوار است که راجع شود اگر کسی او را دید بگوید تو بندۀ خدا و من بندۀ خدا با کمال فقر و نیستی میگویم که قسم بآفتاب تقدیس که بر تو مشتبه شد و فریب خوردی و از تو میطلبم که رجوع نمائی و چندی در آن ارض با آن نفوس معاشرت کنی ولکن با کمال بصیرت باشی تا بر تو معلوم شود آنچه بر تو مجهولست الیوم آن مرتبه رفتی ولکن ملتفت نشدی این عبد دوازده سنه با او بوده و بامر حقّ بخدمت او مشغول یا لیت کنت معی و عرفت ما عرفته و این چند کلمه للّه ذکر شد که شاید رحیق اصفی را تبدیل ننمائی و بکأس غبرا معاوضه نکنی و الأمر بید اللّه یسقی و یمنع انّه لهو المقتدر علی ما یشآء
و اینکه مرقوم فرموده بودید اگر عرایض قبل جواب دارد ارسال شود آنچه از سماء عنایت نازل قبل و بعد و حین همه را کفایت خواهد نمود و اینکه مرقوم فرموده بودید که الواح ناریّه از برای بعضی آورده بود اگر همان الواح را صاحبانشان در آن تفکّر نمایند شهادت بر غفلت کاتب میدهند و ملتفت میشوند
و ذکر آقا علی عسکر و شیرعلی و میرزا که در آخر کتاب آن حضرت بود عرض شد و نسبت بهر یک عنایات الهیّه ظاهر و مشرق نسأل اللّه بأن یؤیّدهم و یوفّقهم و یرزقهم خیر ما عنده انّه لهو المعطی الکریم
حسب الأمر آنکه در ستر امور و ارسال پوسته بسیار جهد نمائید چه اگر شیاطین داخل و خارج مطّلع شوند که از ساحت اقدس اخبار میرسد البتّه فساد نمایند و شاید بعضی اظهار خدمت بخیالشان خطور نماید و ببعضی از امرا و وزرا اخبار دهند که شاید مقرّب شوند در هر حال ستر لازم و واجبست و تأخیر جواب عرایض را سبب کلّی این بوده و خواهد بود انتهی اگر قسمی شود این فقره مستور ماند همیشه الواح منیعۀ بدیعه مخصوص دوستان ارسال شود
عرض دیگر آنکه خدمت دوستان الهی یعنی نفوسی که بافق اعلی ناظرند و از رحیق استقامت آشامیدهاند هر یک را از قبل این خادم فانی تکبیر ابدع اعلی برسانید ابن جناب عط علیه و علی ابیه بهآء اللّه که ذکرش در کتاب آن حضرت بود تکبیر لایحصی از این عبد معلّق بالطاف آن حضرت است و همچنین جناب کربلائی مهدی و سایر دوستان علیهم بهآء الرّحمن و البهآء الأبهی علی حضرتکم و علی من معکم اهل سرادق عصمت ربّانیّه بابدع اذکار و اعلاها و ابهاها آن حضرت را ذاکر و بتکبیر امنع اقدس مکبّر و همچنین دوستان ارض سجن کلّاً و طرّاً عرض خلوص خدمت آن حضرت معروض میدارند
* * *
بسمی المنادی بین الأرض و السّمآء
تبارک الّذی انزل الآیات و جعلها آیةً من عنده و حجّةً من لدنه و برهاناً من جانبه انّه هو المقتدر علی ما یشآء یعطی و یمنع و هو الفرد الواحد العزیز المختار تبارک الّذی اظهر ما کان مکنوناً فی العلم و بعث من نطق بالحقّ امام وجوه العباد هو الّذی انطق عبده فی السّجن بذکره و ثنائه بحیث ما خوّفه ظلم ظالم و لا نعاق کلّ ناعق انکر حقّ اللّه فی المبدإ و المآب
یا ابن ابهر قد حضر لدی المظلوم ما ارسلته الی من قام علی خدمة امر اللّه ربّ الأرباب طوبی لنفس حملت البلایا فی سبیل اللّه مالک یوم التّناد طوبی للسانک بما نطق بالحقّ و لوجهک بما توجّه الی اللّه منزل الآیات هذا یوم فیه ظهر کلّ مستور و برز کلّ مکنون و نطق کلّ صامت رغماً للّذین کفروا باللّه و انکروا حجّته الّتی احاطت من فی الأرضین و السّموات
یا ایّها النّاطق باسمی و القائم علی خدمة امری اسمع ندائی من شطر سجنی انّه یقرّبک و یهدیک الی النّبإ الأعظم الّذی به انصعق الوجود و اندکّت الجبال و انفطرت سمآء الأدیان اشکر اللّه بما وفّقک فی السّجن علی ذکره و ثنائه و اظهر ما کان مستوراً عن الأبصار یا ابن ابهر صدهزار حمد مقصود عالم را که باسم اعظم ابواب افئدۀ امم را گشود باسمش خوف را باطمینان و بعد را بقرب و ظلمت را بنور تبدیل فرمود اوست آمری که ضوضای معتدین منعش ننماید و شبهات مریبین او را از مشیّتش بازندارد لعمر اللّه این عبد و اولیایش خود را در بحر سرور مشاهده مینمایند چه که در ضوضای این ایّام از هر حزبی حزنی بر حضرت سلطان وارد جز این حزب که پاس حرمت و ادب را از دست ندادند فیالحقیقه از برای ادب نزد ربّ مقامیست عظیم طوبی از برای نفسی که بآن فائز گشت و محروم نماند این مظلوم در لیالی و ایّام متحیّر و متفکّر آیا چه شده که علمای انام و فقهای ایّام و حکمای عصر عمل نمودند آنچه را که سبب حزن موحّدین و منقطعین گشت یا ابن ابهر مقام ظهور شکر و بروز حمد این ایّامست که این حزب بعد از فضل الهی و عنایت ربّانی و رحمت مسبوقۀ رحمانی ترک ادبی از ایشان ظاهر نه مع آنکه مدّعیها در شب و روز بدسیسه و خدعه مشغول قل لک الحمد یا الهی بما حفظت حزبک بقدرتک و سلطانک مع اعدا و ظهور اشقیا از ایشان بر وجود مبارک سلطان چیزی وارد نه اگر در این ایّام این فقره انکار شود بعد البتّه آثارش و ظهوراتش عالم را احاطه نماید و کل اقرار نمایند بظهور فضل و رحمت الهی انّه لا یضیع اجور العاملین آن جناب و سایر اولیا مجدّد عباد را بصبر و اصطبار دعوت نمایند و از اعمال بعضی مکدّر نشوند بافق امر ناظر باشند نه باقوال و اعمال عباد بر حضرت سلطان و امیر الأمرآء اصل امر و حسن نیّت این حزب مستور نه اگر نظر بحکمت از حضرت آمر امری ظاهر شود باید بحبل صبر تمسّک جست این مظلوم از حقّ میطلبد این حزب را محفوظ دارد و حراست فرماید که مباد امری ظاهر شود که اعمال و اصطبار چهلساله را بر باد دهد هیچ نعمتی و هیچ مائدهئی لذّتش بر لذّت صبر غلبه ننماید از این حزب آنچه ظاهر شود لوجه اللّه است و لحاظ کل بشطر عنایت او متوجّه اوست موفّی اجور سائلین لا اله الّا هو العلیم الحکیم از حقّ بطلبید از برای حضرت سلطان و حضرت امیر الأمرآء کشف فرماید تا بر نیّت این مظلوم و آمالش آگاه شوند تاللّه اذاً یجدان انفسهما ساکنتان علی فلک لا تحرّکها الأریاح و لا تضرّها الأمواج کذلک نطق المظلوم فضلاً من عنده علیک انّه لهو الفضّال المشفق الکریم لازال مذکور بوده و هستی خذ العروة الوثقی باسم مولی الوری و قل
الهی الهی اسألک بمطلع آیاتک و مشرق بیّناتک ان تکشف لعبادک ما کشفت لنا بقدرتک و سلطانک انّک انت الّذی باسمک نصبت رایة الاختیار امام وجوه الأبرار و الأشرار لا اله الّا انت المقتدر علی ما تشآء بأمرک المبرم الحکیم
* * *
تبارک الیوم الّذی فیه انار افق البیان و استوی الرّحمن علی عرش العظمة و الاحسان و نطق فی الامکان بما انجذب به المخلصون و طار به الموحّدون و نطق به المقرّبون انّه لا اله الّا هو لم یزل کان مقدّساً عن الأمثال و لا یزال یکون بمثل ما قد کان لا اله الّا هو العزیز المتعال هذا یوم فیه ظهر الاسم الأعظم و استضآء به العالم طوبی لمن اقبل الیه و شرب کأس البلایا فی سبیله و الرّزایا فی حبّه انّه ممّن فاز بعرفانه و طار فیهوآء قربه یصلّینّ علیه الملأ الأعلی و یستبرکنّ به ملکوت الأسمآء نعیماً ثمّ نعیماً لمن تردّی بردآء البلآء فی سبیل اللّه مالک الأسمآء طوبی ثمّ طوبی لمن اُخذ و مُنع و سُجن و بُلی فی حبّ اللّه فاطر الأرض و السّمآء لعمر اللّه یخاطبه جواهر الوجود فی غرفات الکلمات و یذکره حقائق الأسمآء فی قصور الأذکار و الصّفات علم اللّه یثنی علیه کلّ الأشیآء و یستقربنّ به العباد الی اللّه منزل الآیات یا لیت کان الخادم مع احبّآء اللّه اذ دخلوا فی السّجن و ذاقوا کأس البلآء بما اکتسبت ایادی اهل النّفاق فسوف یأخذهم اللّه بقهر من عنده و یزیّن هیاکل اولیائه بطراز لا یبلی و عزّ لا یفنی و جمال لا یستره غطآء الانشآء و نور لا تحجبه ظلمات من اعرض عن الأفق الأعلی کذلک یجزی اللّه المخلصین من عباده و الموحّدین من خلقه و المخلصین من اصفیائه انّه لهو المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا هو العزیز المحبوب
یا حبیب فؤادی کیف یقدر ان یذکر قلمی الکلیل من شرب رحیق الوحی من ید عطآء ربّه و حمل الشّدائد فی سبیله لعمرک انّی اکون معترفاً بعجزی و قصوری عن ادآء ذکر ما انت علیه فی حبّ اللّه مولاک و مولای و مولی العالمین ولکن استفرح بذکری لأنّ به اری نفسی واقعاً بین صفوف الّذین یذکرون اصفیآء اللّه و احبّائه و اولیآء اللّه و اودّائه
و بعد عرض میشود که بعد از اصغاء ثناء حضرتک محبوب العالم و عرفان ما تغرّد به حمامة قلمک فی ذکر اللّه مالک القدم اذاً وجدت بیتی رحیباً و قلبی وسیعاً و صدری منشرحاً و فؤادی طائراً الی المقصد الأقصی و المنظر الأبهی حضرت و عرضت ما فی کتابکم اذاً توجّه الیّ وجه المحبوب و نطق بما انجذبت به القلوب تعالی تعالی بیانه من ان یصفه عباده کأنّی رأیت بأنّ ملکوت البیان یطوف حول ما یخرج من لسان عظمته و کینونة الغیب و الشّهود تهرول عند ما یتفوّه به فم اقتداره قال جلّ کبریائه یا علی قبل اکبر انّا نذکرک من شطر منظری الأکبر لتسمع ندائی و تجد نفسک فی فرح عظیم لعمری قد کنت معکم اذ دخلتم فی السّجن طوبی لکم ثمّ طوبی لکم بما حملتم البلایا فی سبیلی و الرّزایا فی اعلآء کلمتی و ارتفاع امری انّ ربّک لهو البصیر طوبی للّذین دخلوا حصن عرفانی و طاروا فی هوآء حبّی و شربوا رحیق وحیی و اخذهم سکر خمر بیانی علی شأن انقطعوا عن سوائی و توجّهوا الی وجهی و اقبلوا الی افق فضلی و تمسّکوا بحبل عنایتی و تشبّثوا بذیل کرمی انّهم من الّذین یذکرهم السن العالم و یخضع لأسمائهم کلّ الأمم یشهد بذلک لسان عظمتی و ملکوت بیانی و هذا القلم الّذی یستنّ فی مضمار العرفان و انا الخبیر انّ الّذین فازوا بالسّجن قد فازوا بذکر قلمی الأعلی و انّه لأعزّ الأشیآء لعمر اللّه لا یعادل به ما خلق بین الأرض و السّمآء طوبی ثمّ طوبی لمن تشرّف بطراز الاستقامة انّه من اعلی الخلق فی کتاب اللّه انّ ربّک لهو العلیم کبّر من قبلی علی وجوههم قل طوبی لوجوهکم بما توجّهت الی وجه اللّه و لقلوبکم بما تقرّبت الی الغایة القصوی و لنفوسکم بما اقبلت الی الأفق الأعلی قد ذقتم فی سبیلی کأس البلایا ان اشربوا الیوم من ید عطائی رحیقی الأبهی و کوثری الأصفی لأقول هنیئاً لکم و مریئاً لکم فی ملکوت الانشآء کذلک یذکرکم اللّه بأحسن الذّکر انّه لهو الکریم ان افرحوا باسمی ثمّ اشربوا بذکری انّا توجّهنا الیکم و نکبّر علی وجوهکم من هذا المقام الجمیل قد کنت محزوناً بحزنکم و نفرح فی هذا الحین بما یذکرکم اللّه بنفسه جزآء ما عملتم فی سبیله المستقیم لو یجدون احبّائی لذّة البلایا فی سبیلی لیقدّموا الهدایا باسمی لأعدائی جزآء ما عملوا بهم لأنّ بهم بلغوا هذا المقام الّذی یذکرهم جمال القدم فی هذا السّجن العظیم قد اشتروا لأنفسهم مقاماً فی السّقر و لکم مقاماً فی منظری الأکبر تعالی من لا یضرّ محبّیه ضرّ العالم و ظلم الأمم فیا بشری لنفس عرفت ما نطق به لسانی العزیز انتهی
یا بهجة قلبی مشاهدۀ عنایات الهیّه نمائید قسم بآفتاب افق بیان اگر جمیع اهل امکان در این آیات منزوله تفکّر نمایند و در رأفت و شفقّت و عنایت حقّ جلّ کبریائه تعقّل کنند هرآینه جمیع ببحر کرم توجّه نمایند و بافق فضل ناظر گردند چه فایده که سکر هوی من فی الانشآء را اخذ نموده الّا من حفظته ید قدرة ربّنا المقتدر القدیر
اینکه در بارۀ ورقۀ کبری حضرت اخت علیها من کلّ بهآء ابهاه نوشته بودند بساحت اقدس عرض شد حسب الأمر آنکه هر نفسی بخواهد حقوق اللّه را ادا نماید و از آن وجه بایشان برسد بقدر کفاف و ادای دین لدی الحقّ مقبول است ولکن مطالبه نمودن حقوق از نفسی جایز نه از حقّ بخواهید احبّا را مؤیّد فرماید بر ادای حقّ اللّه چه که اینفقره سبب پاکی مال و حفظ آن و خیرات و برکات بوده و خواهد بود انتهی
و اینکه ذکر اسامی احبّآء اللّه فرمودند یعنی نفوسیکه لمحبّة اللّه وارد سجن شدند یشهد الخادم ما انزله الرّحمن فی حقّهم لیکفی العالم و ینطق السن الأمم علی ذکرهم و ثنائهم وقتی از اوقات ذکر آن نفوس از لسان عظمت اصغا شد بعنایت کبری ذکر هر یک را فرمودند و بعد فرمودند از حقّ بخواهید که اینمقام اعلی و نعمت کبری را باسم حقّ و محبّت او حفظ نمایند و از توهّمات عباد مضطرب نشوند باید بکمال سعی و اجتهاد اینمقام ارفع اعلی را ناظر باشند و در کلّ حین بشکر الهی ناطق
اینکه در بارۀ جناب آقا میر عبدالباقی و دو نفر دیگر علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتند بساحت اقدس عرض شد فرمودند طوبی لهم و لهم المقام الأسنی فی کتاب ربّهم العزیز الحکیم انّا زیّنّا الّذین مسّتهم البأسآء فی سبیل اللّه مالک الأسمآء بما یبقی به ذکرهم فی ملکوت اللّه ربّ العالمین قل ان اصبروا کما صبر مولاکم و انّه معکم و ینصرکم کیف یشآء لا اله الّا هو المقتدر القدیر علیهم بهآء اللّه و رحمته کذلک یذکرکم محبوب العالم فی هذا السّجن المبین ما ینبغی لکم الیوم ان تسألوا ربّکم الرّحمن بأن یکنز لکم ما عملتم فی سبیله و یحفظکم علی ما انتم علیه لعمری هذا لفضل الأکبر یشهد بذلک مالک القدر طوبی لکلّ سامع بصیر انتهی
باری بعد از عرض تفصیل مسجونین در ساحت اقدس کمال عنایت در بارۀ ایشان ظاهر چنانچه از آیات منزله مستفاد میشود هنیئاً لهم و انشآءاللّه عنقریب نجات خواهند یافت اگرچه فی الحقیقه در نجات کبری هستند چه که فی سبیل اللّه واقع شده حسب الأمر آنکه جمیع احبّای الهی باید بکمال سکون و وقار حرکت کنند و در جمیع احوال بحبل حکمت متمسّک باشند و بمنتهای روح و ریحان اهل امکانرا از رحیق حیوان زنده نمایند و فرمودند در آیات منزله این مضمون نازل که اگر احبّا لذّت بلایای فی سبیل اللّه را بیابند هرآینه تقدیم هدایا نمایند از برای کسانیکه ایشانرا باین فیض اعظم فائز نمودند حال این معلومست که مقصود اظهار علوّ اینمقام و سموّ این رتبه بوده حال اگر نفسی بر حسب ظاهر تقدیم هدایا نماید البتّه از حکمت خارج شده چه که این سبب تحریک و ضوضا و نعاق خواهد شد بگو ای دوستان لسان رحمن میفرماید متمسّک شوید باموریکه سبب بهجت و سرور و سکون عباد گردد در اکثری از الواح نازل که اطفال روزگار را باید بلبن که رقیق و لطیف است تربیت نمود تا ببلوغ فائز شوند البتّه غذای ثقیل را حمل نتوانند نمود انّه یذکّرهم بما ینفعهم و انّه هو خیر الذّاکرین و البهآء علیکم و علی الّذین توجّهوا و فازوا باستماع آیات اللّه ربّ العالمین
یا علی مرّة اخری ینطق قلمی الأعلی و یوصی احبّائه بالاتّحاد فی امر اللّه لعمری به تفتح ابواب الخیرات انّ ربّک لهو المبیّن العلیم طوبی لمن یجعل هذه الکلمة نصب عینیه نشهد انّه من الفائزین انتهی
نفوس مذکوره اگرچه الطاف الهیّه نسبت بایشان در آیات منزله بشأنی ظاهر که فوق آن متصوّر نیست بعد از زیارت آنجناب هم شهادت میدهند بآنچه عرض شد ولکن معذلک حین تنزیل آیات کلمهئی از لسان عظمت شنیده شد که مشعر بود بر اینکه مخصوص آن نفوس الواح منیعه هم نازل میشود ولو بیک آیه باشد طوبی لهم بما فازوا بعنایة ربّهم اذ کان النّاس اکثرهم محرومین عن هذا الفضل الأقدس الأعزّ الأعظم البدیع المنیع
عرض دیگر آنکه جمیع دوستان یعنی نفوسیکه از بادۀ ذکر الهی مستند و بیاد دوست خرسند از قبل این فانی تکبیر بدیع منیع برسانید و بفرمائید امروز روزیست که همۀ نبیّین و مرسلین منتظر آن بودهاند و از حقّ جلّ و عزّ ملاقات آنرا سائل و آمل هذا یوم فیه جآء اللّه و هذا یوم فیه نطق الفرقان الملک یومئذ للّه و اینست آن یومیکه بذکر آن جمیع کتب مزیّن شده باید احبّای الهی با کمال اتّحاد و یکتائی و یگانگی بر امر اللّه ثابت و مستقیم باشند فرمودند بنویس بجناب علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه که امروز باید نفوس مقبله را از کأس عرفان پی در پی نوشاند و بمائدۀ بدیعۀ منیعه تربیت نمود تا در امر اللّه مستقیم و ثابت شوند بقسمیکه احدی از اهل عالم قادر بر تغییر و تبدیل آن نباشد ناس ضعیفند و بعضی حرفهای لایسمنه و لایغنیۀ اهل فرقان در گوش و جان ایشان باقی مانده لذا بعضی موهومات را شاید اصغا نمایند قل لیس الأمر کذلک لو یکشف لکم ما ستر عنکم لتدعون الدّنیا و ما فیها من الکلمات و الاشارات و تتمسّکون بالکلمة الّتی احاطت العالم ای دوستان از اوهامات و ذکر قبل قلب را طاهر و مقدّس نمائید شاید بانوار بدیعه فائز و منوّر گردید تفکّر و تدبّر نمائید در آنچه گفتهاند و در آنچه واقع شده در اینصورت بر کذب روات که در طبقۀ اوّل قائم بودهاند مطّلع و واقف شوید لعمر اللّه اذاً ترون شمس الاطمینان مشرقة من آفاق قلوبکم و قمر الایقان لائحاً من سموات وجودکم و تجدون انفسکم علی مقام لا یبلغه غیرکم و ترون ما دونکم من ملأ البیان فی اسفل المقام قل یا احبّائی دعوهم بأوهامهم و بما تنطق به السنتهم الکذبة لعمر اللّه هذا یوم لا یذکر فیه ما عندهم یشهد بذلک القلم الأعلی و لسان اللّه فیملکوت الانشآء انّه لهو المبیّن الخبیر انشآءاللّه باید دوستان محبوب عالمیان در این فقرات و فقرات دیگر که از قلم وحی جاری و نازل شده تفکّر نمایند در اینصورت جمیع نفوس را یعنی آنانکه از رحیق حقیقی محروم و ممنوع شدهاند معدوم صرف و مفقود بحت مشاهده کنند وحقّ المحبوب انسان سمیع از کلمات نفوس مشرکۀ طاغیۀ کاذبۀ موهومه قدرت حقّ را مشاهده نماید که چگونه بعد از خرق حجبات موهومه مجدّداً باوهامات دیگر مبتلا شدهاند قسم باسم اعظم که از یوم اللّه چیزی ادراک ننمودهاند و از بحر بیان الهی قطرهئی نیاشامیدهاند ذرهم فی خوضهم یلعبون ولکن باید احباب را تربیت نمود تا صدهزار مثل آن نفوس موهومه را معدوم و فانی ملاحظه نمایند تازه ارادۀ بئر جدید نمودهاند و به جابلقا میخواهند تشریف ببرند بگو یک ناحیۀ مقدّسهئی هم تشکیل بنمائید و گاهگاهی هم تواقیع متعدّده از آنجا اظهار نمائید بگو آفرین بر ادراک و شعور شما که هنوز نفهمیدید که آنچه در دست داشتید و بآن افتخار مینمودید عنداللّه مذکور نبوده معدودی برخاستند و زمام ناس بیچاره را اخذ نمودند و چه قدر مجعولات و موهومات از آن نفوس که خود را رؤسای قوم و نقبای ارض میشمردند منتشر شده اگر نفسی منصف باشد مشاهده مینماید که سبب شهادت نقطۀ اولی روح ما سواه فداه آن نفوس کذبه بودهاند یا لیت کنت مأذوناً من اللّه و عرضت و ذکرت ما هو المستور عنهم و عن اکثر النّاس الأمر بیده یأمر و یمنع و لا یسأل عمّا یفعل و هو السّائل المقتدر القدیر حال مشاهده نمائید آنچه عرض شد کلّ اهل بیان بآن مطّلع معذلک نمیتوان اینمقام را واضح ذکر نمود چه که مضطرب و متزلزل مشاهده میشوند حال قوّت اوهام را ملاحظه فرمائید که نفوس موهومه را چگونه احاطه و اخذ نموده بفرمائید اگر در تعمیر سردابی هم مشغول میشدید بسیار خوب بود چه که بقول شخصی باید مابعد به ماقبل مطابق باشد لا شکّ فی ذلک انّ الموهوم یطابق الوهم بالوهم فویل لهم و لمن اتّبعهم قد شهد الرّحمن بأنّ هذا امر بدیع قد جعله اللّه مقدّساً عن المثل و الأمثال و عن القبل و البعد و انّه لهو بدع السّموات و الأرض طوبی للعارفین باری باید آنحضرت بکمال حکمت تکلّم فرمایند چه که بعضی از بیانات هست که مثل شمس واضح و لائح و مشرقست معذلک اگر انسان بآن تفوّه نماید سبب اضطراب قلوب گردد اسرار معانی و بیان را نمیتوان مابین مظاهر حیوان ذکر نمود انشآءاللّه آنچه سعی و قوّه هست بحکمت و بیان در خدمت امر رحمن مبذول دارید
* * *
تری یا الهی اشراق شمس کلمتک من افق سجنک بما ارتفع فیه ذکرک بلسان مظهر ذاتک و مطلع نور احدیّتک و بذلک تضوّعت نفحات محبوبیّتک فی بلادک و احاطت اهل مملکتک یا الهی لمّا اظهرت فضلک لا تمنع عبادک عن التّوجّه الیه لا تنظر یا الهی الی مقاماتهم و شؤونهم و اعمالهم فانظر الی عظمتک و مواهبک و قدرتک و الطافک وعزّتک لو تنظر بعین العدل کلّ یستحقّون غضبک و سیاط قهرک خذ یا الهی ایادی الخلق بأیادی فضلک ثمّ عرّفهم ما هو خیر لهم عمّا خلق فی ملکوت الانشآء نشهد یا الهی بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت و ما کان احد دونک و لا تزال تکون و ما یکون غیرک اسألک بالأبصار الّتی یرونک مستقرّاً علی عرش التّوحید و کرسیّ التّفرید بأن تنصر احبّتک باسمک الأعظم ثمّ ارفعهم الی مقام یشهدون بذواتهم و السنهم بأنّک انت الواحد الفرد الأحد الصّمد ما اتّخذت لنفسک شریکاً و لا شبیهاً انّک انت العزیز المستعان
* * *
محبوب مکرّم معظّم حضرت نبیل اعظم علیه بهآء اللّه الابهی بلحاظ انور ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
تعالی الرّحمن الّذی اجتذب بکلمته العلیا من فی الارض و السّمآء و هدی الکلّ بها فی یوم فیه تزعزع بنیان مدائن الاسمآء هو الّذی سخّر الاشیآء من قلمه الاعلی و به فتح باب اللّقآء علی من فی ملکوت الانشآء و نطقت حمامة الامر علی اغصان دوحة البقآء تعالی تعالی من تنوّر باسمه العالم و زلّت به اقدام الامم الّذین نبذوا صراط اللّه عن ورآئهم و اتّبعوا اهوآئهم اولئک عباد ضلّوا و اضلّوا الی ان افتوا علی الّذی فطرهم و خلقهم کذلک سوّلت لهم انفسهم یشهد الخادم و اولیآء اللّه فی الارض بانّهم فرّطوا فی جنب اللّه اذ نُصبت رایة هو الحقّ علی اعلی المقام و تعالی من اجری من لسان اصفیآئه فرات العلم و البیان انّهم سُرُج الهدایة بین الانام اولئک عباد نطق کلّ کتاب بثنآئهم و کلّ لسان بذکرهم هم الویة العرفان فی الامکان و اعلام البیان من لدی الرّحمن تعالی تعالی من خلقهم و عرّفهم و انطقهم و قرّبهم و اصطفیهم لخدمة امره بین عباده و انطقهم بذکره بین خلقه و جعلهم ایادی امره فی مملکته بهم دلع الدّیک و صاح السّحاب الملک للّه المقتدر العزیز الوهّاب
سبحانک یا من باسمک ظهرت لئالی العرفان من عمّان رحمتک و هاج عَرْف القمیص بامرک و ارادتک اسئلک بارادتک الّتی تبدّل الظّلمة بالنّور و الهموم بالسّرور بان تنزل من سمآء فضلک علی اصفیآئک و اولیآئک ما یقرّبهم الیک فی کلّ الاحوال و یحفظهم عن الّذین کفروا بالمبدء و المآل لا اله الّا انت الغنیّ المتعال
روحی لاستقامتکم الفدآء قد اسمعتنی طیور عرفانکم من هوآء ایقانکم ما وجدت منه عَرف خلوصکم و استقامتکم علی امر محبوبنا و محبوبکم فلمّا اجتذبنی صریر قلمکم و سرّنی بیانکم طِرت بقوادم الاشتیاق الی ان فزت مقام القرب و القدس و الجمال و لمّا حضرت عرضت ما فی کتابکم اذاً نطق لسان العظمة بما نُصب به المیزان و مرّت به الجبال قوله عزّ کبریآئه
یا ایّها الشّارب کوثر بیانی و الطّائر فی هوآئی ان استمع ندآئی انّه یجذبک الی ملکوتی و جبروتی لعمری انّ الکلمة الّتی احیینا من نفحاتها ملکوت الانشآء انّها تنوح لحزنی و ما ورد علیّ من الّذین نقضوا عهدی و میثاقی و اتّخذوا لانفسهم محبوباً سوآئی کذلک نطق لسانی لتطّلع بما ورد علی المظلوم من جنود الظّالمین قد جری من کلّ کلمة من کلمات ربّک فرات الحجّة و البرهان ولکنّ النّاس فی ریب مبین قد ماج بحر الحکمة امام الوجوه و القوم اکثرهم من الغافلین ان انظر ثمّ اذکر اذ کنت معی و رأیت امواج بحر بیان ربّک العلیم الخبیر فانظر فی ملأ البیان انّهم یدّعون الایمان فی انفسهم و ینکرون من انزل البیان من ملکوته الممتنع المنیع قد انار العالم من شمس کلمتی العلیا ولکنّ القوم فی حجاب غلیظ انّ الکلمة مرّة تغنّ و اخری تنوح الاولی بما فیها و الاخری بما علیها من الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین هذا یوم بشّر به الآدم و من بعده النّوح و من بعده الهود الی ان اتی محمّد رسول اللّه بکتاب مبین و انزلنا علیه الفرقان فی ذکر هذا الذّکر الحکیم و بشّرنا الکلّ فیه بهذا الیوم الّذی کان سیّد القرون و الاعصار من لدی اللّه المقتدر القدیر انّه بشّر الکلّ بایّام اللّه و نطق بثنآء هذا الظّهور الّذی اذا قام قام النّاس لربّ العالمین
یا ایّها النّاظر الی وجهی هل الآذان تسمع لا وعمر ربّک النّاطق البصیر هل الابصار تنظر لا وجمالی المقدّس المنیر لعمر اللّه لو یسمع احد ندآء ربّک الابهی من الافق الاعلی و یجد حلاوة بیانه لیطیر بقوادم الانقطاع فی هذا الهوآء الّذی یسمع منه المقرّبون انّه لا اله الّا انا العلیّ العظیم ذکّر النّاس بآیات ربّک الکبری لعلّ یَدَعون ما عندهم مقبلین الی اللّه مالک یوم الدّین طوبی لناطق نطق بهذا الذّکر الاعظم و لسامع سمع النّدآء و لقلب اقبل الی اللّه العزیز الحمید لک ان تنطق بما تطیر به طیور الایقان فی الاقطار و الامصار کذلک یأمرک من سقاک کوثر المعانی باسمه الغفور الکریم کبّر من قِبلی احبّآئی الّذین اعرضوا عن سوآئی و تمسّکوا بحبلی المتین البهآء علیک و علی من فاز بهذا المقام العزیز البدیع انتهی آفتاب فضل نه بشأنی روشن و منیر است که نفسی بخواهد بدلائل و براهین او را ثابت نماید الحمد للّه لا زال آنمحبوب در محضر انور و منظر اکبر مذکور بوده و هستند علّت کلّیّه در تأخیر عریضه حرکت و سیر آنحضرت بوده چه که دستخطّهای متوالیۀ آنحضرت و سایر دوستان از حرکت و ارادۀ حرکت اخبار مینمود این خادم فانی از حق جلّ جلاله میطلبد که او را مؤیّد فرماید تا در باقی عمر بذکر مشغول باشد و بما فات قیام نماید
و اینکه در دستخطّ آخر مرقوم فرموده بودید در منزل جناب کربلائی عبد الباقی علیه بهآء اللّه شاربان رحیق معانی جمع بودند و بذکر محبوب عالمیان مشغول هنیئاً لحضرتک و لهم و للّذین فازوا بعرفان اللّه ربّ ما کان و ما یکون اینفقره هم در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فیملکوت البیان قوله عزّ کبریآئه
چون آفتاب آسمان معانی در مرءات علم تجلّی نمود کلمۀ مبارکۀ اَنَا الظّاهر فوق کلّشئ ظاهر در هر کرّه بیانی ظاهر و کلمهئی مشهود امر الهی مهیمن بوده و خواهد بود و عنقریب آثار آن در عالم مشاهده شود مراتب محبّت و اقبال و استقامت آنجناب لدی المظلوم معلوم و واضحست انشآء اللّه از کوثر بیان رحمن مردگان وادی غفلت و نادانی را زنده نمائید تا کل از فرات رحمت رحمانی بیاشامند و بافق اعلی توجّه نمایند امروز روزیست که از برای او شبه و مثلی نبوده انشآء اللّه مقرّبین و مخلصین باعمالی موفّق شوند که آنهم از شبه و مثل مقدّس باشد در جمیع احوال دوستان را از نفحات قمیص رحمن تازه و خرّم دار قسم بجان محبوب امکان که اقلام عالم و السن امم از وصف و ثنای این یوم بدیع عاجز و قاصر است آنچه در کتب قبل بود امروز ظاهر و هویدا قل تاللّه قد ظهر من جعل الفجر ظلاماً و مشی علی مشارف الارض کن ساقیاً بین عبادی ثمّ اشربهم کوثر عنایتی و رحیق فضلی مرّة باسمی و اخری بذکری و تارة بحبّی العزیز المنیع عنقریب این ایّام منطوی شود و اکثر ناس خود را در خسران مبین مشاهده نمایند جهد نما تا مشتی تراب از سلسبیل بیان زندگی پاینده یابند امروز هر نفسی قادر است مالک شود چیزی را که بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند طوبی از برای نفوسیکه بیوم فائز شدند و صاحب آنرا شناختند قل اَیْن الجنود و الاحزاب و اَیْن من اعرض عن ربّ الارباب اَیْن الصّفوف و الاعلام و اَیْن الاکالیل و الاعراش قل اَیْن فرح الکسری و نوح الثّکلی فاسئل اللّه بان یوفّق الکلّ علی ما ینبغی لظهوره و ایّامه و یؤیّدهم علی ذکره و ثنآئه و خدمة امره العزیز العظیم باید بعنایت حق ناطق شوی بآنچه عالم را مشتعل نماید و در هر حین کوثر استقامت بخشد تا من علی الارض از رجس ظنون و اوهام مطهّر شوند و بطراز علم و یقین مزیّن گردند انّه یأمرک بما ینتفع به العباد انّ ربّک لهو الآمر الحکیم انتهی
و همچنین اینکلمات عالیات از منزل آیات در بارۀ جناب آقا عبد الباقی علیه بهآء اللّه که بیتشان محلّ اجتماع احبّای الهی واقع شد نازل قوله عزّ کبریآئه
یا عبد الباقی در محضر رحمن حاضر شدی و ندای الهی را شنیدی و افق اعلی را مشاهده نمودی قسم بآفتاب افق سماء امر الهی که اینمقام از ذکر من علی الارض مقدّس و مبرّاست ولکن باید باسم دوست حفظش نمائی و از سارقین و خائنین مستور داری یا عبد الباقی وصایای مظلوم را فراموش مکن انّه وصّی الکلّ بما ینفعهم فی الدّنیا و الآخرة انّ ربّک لهو العلیم الحکیم انّه معک یسمع و یری و هو السّمیع البصیر طوبی از برای نفسیکه الیوم بخدمت امر بحکمت قائمست و از برای بیتیکه ذکر الهی از او مرتفعست انّا نذکر الّذین اجتمعوا فیهناک و نبشّرهم بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الوجود من الغیب و الشّهود طوبی لالسنهم بما نطقت بثنآء اللّه ربّ العالمین و لآذانهم بما سمعت ذکر اللّه المقتدر العلیم الحکیم
یا نبیل یا محمّد علیک بهآء اللّه الفرد الاحد کبّر من قبلی علی وجوه احبّآئی الّذین ذکرتهم فی کتابک و بلّغهم ذکری و ثنآئی و ذکّرهم بآیاتی و ما نزّل من قلمی قل تاللّه هذا لهو الّذی بارادته نُزّل امّ الکتاب و بحرکة قلمه تحرّک القلم الاعلی و بندآئه ارتفع النّدآء من مطلع الکبریآء الملک لمن ینطق بالحقّ طوبی لمن شرب من کأس بیانه و ویل للغافلین کذلک فتحنا باب ملکوت البیان باصبعی و انا المقتدر القدیر لعمر اللّه اگر عَرْف یک آیه از آیات الهی را جمیع من علی الارض فی الحقیقه بیابند کل بمطلع امر توجّه نمایند و از ما عندهم غافل و بما عند اللّه اقبال کنند انتهی یا محبوب قلبی ملکوت بیان از بیان الهی در اهتزاز ولکن ناس غافل بلکه پژمرده بل مرده از کوثر بقا که از قلم اعلی امام وجوه جاریست قسمت نبردهاند و نصیب برنداشتهاند
وقتی از اوقات اینکلمۀ مبارکه از افق بیان مالک احدیّه ساطع و نازل مخاطباً لاسم من اسمآئه اگرچه اصل بیان رحمن در نظر نیست ولکن مضمون آن آنکه از حقّ منیع مسئلت نما تا نفحاتی متضوّع شود که عَرْف آن نفحات افئده و ارواح را بمقاماتی جذب نماید و عوالمی را بخاطر آرد که اذکار و شئونات این عالم نزد او نسیاً منسیّاً گردد باید اولیای حق بمقام و شأنی فائز شوند که شئونات جبابره و اشارات فراعنه که در مقامی بعلمای منکرین و در مقامی بمعرضین اهل بیان نامیده میشوند ایشانرا از کوثر الهی منع ننماید هر چه امر عظیم و بزرگست بلایا و محن او بزرگ ولکن امروز بلایا و محن دیده نمیشود چه که سماء فضل مرتفع است و بحر عنایت ظاهر اگر از جهتی کئوس بلایا و رزایا مشاهده شود از جهت اخری طلعة ابهی با ید بیضا کوثر بقا عطا میفرماید اگر نعیق مرتفع است رحیق هم جاری و ساری
در یکی از الواح این بیانات از منزل آیات نازل قوله جلّ اجلاله و عزّ اعزازه بگو ای اولیای حق از شماتت معرضین و انکار منکرین محزون نباشید چه که این امور لم یزل و لا یزال دلیل بر حقّیّت حق جلّ جلاله بوده اگر از شخص نادان غافل جاهلی کلمۀ نالایقی اصغا نمائید بأسی نبوده و نیست چه که او و آنچه با اوست عنقریب بفنا راجع و شما الیوم از کوثر بیان رحمن میآشامید و کلمۀ انتم منّی اصغا مینمائید در این حین ملکی از ملائکۀ مقرّبین که طائف حول است عرض نمود یا الهی و سیّدی و مقصودی و محبوبی و محبوب من فی السّموات و الارض از بحر جود و شمس فضل تو سائلم که صد هزار سب و طعن و لعن در محبّتت بشنوم و یکبار این گوش باصغای کلمۀ احلی انّک انت من اهل البهآء فائز شود انتهی اکثر من علی الارض الیوم از حق معرضند و از بحر آگاهی بینصیب گفته و میگویند آنچه را که اهل فردوس اعلی و نبیّین و مرسلین از آن در نوحه و ندبهاند لیس هذا اوّل امر ظهر فی الامکان اولیای حق باید در کلّ احوال بکمال همّت و استقامت بخدمت امر مشغول باشند جناب رومی علیه الرّحمه میگوید مه فشاند نور و سگ عوعو کند باید نظر جمیع باصلاح عالم باشد و بما ینبغی لحضرة الانسان البتّه نفسیکه بقایش مخالف امر اللّه باشد او را اخذ نموده و مینماید از حکمت بالغه کسی آگاه نبوده و نیست
در این حین که بتحریر اینعریضه خادم مشغول بود از مصدر اعلی امر حضور صادر و بعد از ورود در ساحت امنع اقدس لسان عظمت باینکلمۀ مبارکه ناطق قوله عزّ کبریآئه بنویس بجناب نبیل علیه بهآئی و عنایتی باسم حق و عنایت حق و قدرت حق بر خدمت حق قیام نما قیامیکه کینونت استقامت تهلّل عن ورآئه از نار محبّت افئده و قلوب را مشتعل نما و از نور معرفت وجوه را منوّر دار تا افئده و قلوب مخلصین از جمیع شبهات و شئونات و اشارات مقدّس شوند و فارغ و آزاد در ممالک و دیار الهی بذکر و ثنا و تبلیغ امرش مشغول گردند بگو ای تشنگان فرات رحمت جاری و ای مشتاقان بحر وصال موّاج ای منتظران حضرت مقصود ظاهر و آشکار چشم را از برای چه روز نگاه داشتهاید و قلب را از برای چه وقت و لسان و آذان را از برای چه هنگام امروز بصر باعلی النّداء میگوید یوم یوم منست چه که مقصود عالم بکلمۀ اُنظُر ترانی ناطق گوش میگوید تاللّه انّ الوقت وقتی چه که ندای احلی از شطر کبریا مرتفع است و لسان در ملکوت بیان بانّ الیوم یومی متکلّم صد هزار طوبی از برای نفسیکه شئونات عالم و تلوّنات اعراض او را از جوهر الجواهر منع ننمود و اشیای فانیه او را از ملکوت باقی بازنداشت انتهی بیاناتی در آنحین از مطلع وحی الهی ظاهر که واللّه الّذی لا اله الّا هو اینعبد منصعق و متحیّر ماند و فی الحقیقه از اظهار کلمهئی از آن خود را عاجز مشاهده نمود اگر تأییدات حق جلّ جلاله اعانت ننماید کجا اینعبد قادر بر تحریر است و یا لایق تحقیق استدعا آنکه آنحضرت و جمیع اولیا از حق جلّ جلاله مسئلت نمایند که اینعبد را تأیید فرماید بر این خدمت اکبر اعظم انّه مؤیّد العالم و فی قبضته زمام الامم لا اله الّا هو المقتدر القدیر
مراسلهئی محبوب مکرّم جناب سمندر علیه بهآء اللّه بجناب اسم جود علیه بهآء اللّه ارسال داشتند و ایشان بساحت اقدس فرستادند تمام آن عرض شد جواب بعضی از فقرات از سماء فضل نازل ولکن کرّۀ بعد ارسال میشود الامر بیده یفعل ما اراد و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید فی الحقیقه ایشان در خدمت امر کوتاهی ننمودهاند انشآء اللّه در کلّ احوال مؤیّد باشند ذکرشان در ساحت اقدس بوده و هست انشآء اللّه بجواب مراسلۀ مذکوره فائز میشوند هنیئاً له و لجناب نبیل ابن نبیل اینعبد در جمیع اوقات دوست داشته و دارد که بذکر و ثنای اولیای حق مشغول شود ولکن وقت نمییابد و فرصت مفقود است در هر پوسته ملاحظه فرمائید از اکثر جهات عرایض و مراسلات میرسد بسیار شده که اینعبد از عدم فرصت کمال خجلت را حاصل نموده از یکجهت بتحریر آیات الهی در حضور مشغول از جهت دیگر باخذ سواد آن متوجّه و از آن گذشته جواب مراسلات و دستخطّهائیکه بخود اینعبد آقایان مرقوم میدارند و از اینمراتب گذشته حسب الامر بعضی از الواح هم بخطّ اینفانی ارسال میشود در جمیع احوال از حق جلّ جلاله تأیید میطلبم و توفیق میخواهم که آنچه از ایّام باقی مانده بخدمات مأموره بگذرد انّه ولیّ التّوفیق لا اله الّا هو العزیز الحمید
دستخطّی جناب سرور مکرّم جناب کد علیه بهآء اللّه باینفانی مرقوم داشتهاند و همچنین عریضهئی بساحت اقدس ارسال نمودهاند تلقاء عرش عرض شد شمس عنایت از افق فضل مشرق و لائح و لسان عظمت باینکلمۀ مبارکه ناطق قوله عزّ اجلاله
یا ایّها المذکور لدی المظلوم ندایت باصغای مالک اسما فائز انشآء اللّه بعنایت حق در جمیع لیالی و ایّام بذکر اللّه مشغول باشی و بر خدمت امر قائم این یوم بدیع منسوب باوست فانظر ما انزله الرّحمن فی الفرقان الملک یومئذ للّه انّ المیزان یمشی و یقول انا الممیّز العلیم و الصّراط ینادی قد ظهر صراطه المستقیم و القیّوم ینادی باعلی النّدآء قد اتی المعلوم و قام النّاس لربّ العالمین طوبی لمن عرف و سمع و اقبل و وجد عَرف بیان الرّحمن اذ اتی بسلطان مبین ذکّر من قِبلی احبّآئی و بشّرهم بذکری و رحمتی و عنایتی و بلّغهم تکبیری العزیز البدیع بگو در جمیع کتب قبل و بعد این یوم بیوم اللّه نامیده شده ولکن مظاهر ظنون و مطالع اوهام از او غافل و محجوبند و بمثابۀ خراطین در طین جهل مطروح و مشغول انشآء اللّه اهل بها بطرازی ظاهر شوند که لایق و قابل این امر عظیم باشد کذلک ذکرناک من قبل و فیهذا الحین و نذکرک من بعد بلوح تلوح منه شمس عنایة ربّک المشفق الکریم انتهی اینعبد فانیهم انشآء اللّه جواب دستخطّ ایشان را معروض میدارد
و هذا ما نزّل من مطلع الآیات لمن سُمّی بمحمّد قبل جواد فی یوم التّناد قوله عزّ کبریآئه
هذا یوم فیه تنادی الذّرّات المُلکُ لمنزل الآیات و ینادی الرّوح من شطر العرش العظمة للّه ربّ الارباب طوبی لک و للّذین تزیّنت رؤسهم باکالیل عنایة ربّهم مالک المآب ستمضی الایّام و اللّیالی و یبقی لک ما نزّل من هذا القلم الّذی اذا تحرّک سجدت له الاقلام ان افرح بذکری ایّاک انّه لا تعادله خزائن الملوک و لا ثروة التّجّار انّا نوصیک و الّذین آمنوا بما یرتفع به امر اللّه فالق الاصباح و نذکر امآئی فیهناک اللّائی طفن حول ارادة ربّهنّ مالک الرّقاب و نذکر ضلعک الّتی وجدنا منها عَرف الاستقامة علی هذا الامر الّذی اذا ظهر نکثت العهود و نکست الاعلام طوبی لها ثمّ طوبی لها نشهد انّها فازت بما منع عنه اکثر العباد
یا احمد یذکرک الفرد الاحد اذ یمشی علی اعلی المقام قل یا معشر الاموات قوموا ثمّ استمعوا ما نطق به مکلّم الطّور علی سینآء الظّهور بهذا الاسم الّذی به ناح الطّاغوت و نسفت الجبال ایّاک ان تحزنک شئونات الدّنیا ولّ وجهک شطر الکریم و قل
قدّر لی ما ینفعنی یا من فی قبضتک زمام الکائنات انت الّذی تدیر العالم باصبع ارادتک و ملکت ناصیة السّیاسة باصبعک الآخر انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب
البهآء علیک و علی ابیک و امّک و علی الّذین معکم من احبّآء اللّه مالک الایجاد انتهی
مخصوص جمیع دوستان آن ارض آیات بدیعۀ منیعه از لسان الهی جاری و نازل فرات رحمت جاری اینقطره قادر بر احصا نه یا لیت اهل العالم یعلمون و یا لیت یسمعون و یا لیت ینصفون
و در آخر بیانات سلطان اسما و صفات اینکلمات عالیات مخصوص جناب فیضاللّه علیه بهآء اللّه نازل قوله عزّ کبریآئه
یا فیضاللّه لسان فضل میفرماید ابر رحمت مرتفع و از سحاب عنایت امطار مکرمت جاری نیکوست حال نفسیکه امروز از فیض فیّاض حقیقی محروم نماند انشآء اللّه قلوب بدریای فرح الهی متّصل شود تا از کدورات و احزان عالم فارغ و آزاد گردد از کأس بیان رحمن مرّة بعد مرّة آشامیدی انشآء اللّه بر حفظ اینمقام اعلی مؤیّد باشی آنچه بر کل الیوم لازم و واجب آنکه کمال جد و جهد را در تحصیل رضای الهی مصروف دارند تا باین نعمت کبری و عطیّۀ عظمی فائز شوند و اینمقام حاصل نشود مگر بفنای محض در اراده و مشیّت حق انشاء اللّه کل بتسلیم و رضا موفّق شوند و بما امره اللّه شاکر دوستان آن ارض را از قِبل مظلوم تکبیر برسان نیکوست حال نفسیکه بذکرش فائز شد و بر خدمتش قیام نمود الامر بیده یعطی و یمنع و هو المقتدر القدیر انتهی
و اینکه مرقوم داشته بودید بدوستان الهی در ارض خاء مراسلات مفصّله که حاوی مواعظ و نصایح بود فرستادید این تفصیل در ساحت اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فیملکوت البیان قوله عزّ اجلاله نعم ما عمل انشآء اللّه باید در جمیع اوقات من لدی الحقّ مبشّر باشند اهل ارض را مربّی لازم و همچنین مبیّن تا کل در این صباح روحانی از صهبای محبّت الهی بنوشند و بما اراد اللّه لهم فائز گردند طوبی لاهل خآء الّذین نبذوا الهوی و تمسّکوا بمولی الوری انّا نبشّرهم بفضل اللّه و رحمته و نقرّبهم الی مقام کان من قلم اللّه مذکوراً کبّر من قبلی علی وجوههم و ذکّرهم بایّامی الّتی کانت فی الالواح موعوداً قد جری ذکرهم من قلمی الاعلی یشهد بذلک امّ الکتاب الّذی ینطق فی السّجن الاعظم بین الامم بما یؤیّدهم علی امر کان فی الکتاب مسطوراً انشآء اللّه کل بعنایت الهی فائز باشند انتهی
و آنچه از شخص معروف مرقوم داشتید عرض شد فرمودند انّا حفظناه و اخاه فی مواقع عدیدة انّ ربّک لهو الفضّال الحافظ الکریم و کتبنا لهما خیر الدّنیا و الآخرة انّه لهو المقتدر القدیر انشآء اللّه در یوم الهی فائز شوند بآنچه که ایشانرا از کدورات عالم نجات بخشد از حق جلّ جلاله بطلبید که مؤیّد شوند بر حفظ آنچه بایشان عطا شده انّ ربّک ینطق بالحقّ و هو العلیم الخبیر و یظهر منهما ما یبقی به ذکرهما بدوام الملک و الملکوت هذا ما ینبغی الیوم لمن اقبل الی الفرد الحکیم البهآء علیه و علی من معه من الّذین اقبلوا الی افقی المنیر انتهی اینعبد فانی از حق جلّ جلاله مسئلت مینماید که اولیای خود را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار یوم الهی است
عرض دیگر آنکه مخصوص نفوس مجتمعۀ در بیت جناب کربلائی عبد الباقی علیه بهآء اللّه که مرقوم داشتید آیات بدیعۀ منیعه از سماء مشیّت الهی نازل انشآء اللّه جمیع بآن فائز شوند
ولکن در آخر دستخطّ ذکر جناب آقا محمّدعلی علیه بهآء اللّه از ارض اش فرموده بودید بعد از عرض در ساحت اقدس شمس بیان بصورت اینکلمات عالیات تجلّی فرمود قوله جلّ و عزّ
انّا نذکر من اراد ذکر ربّه و نأمره بما ینبغی لایّام اللّه المهیمن القیّوم فی اللّیالی یرتفع صریر قلمی الاعلی و فی الایّام ینطق لسان عظمتی انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب کلّ السّاعات یشهد بذکری و کلّ الاوان یقول ما انقطع النّدآء من شطر مالک الاسمآء یذکر طوراً بقلمه و تارة بلسانه و مرّة بقلبه المقدّس عمّا کان و ما یکون ان افرح یا محمّد قبل علی بذکری ایّاک و عنایتی لک و اقبالی الیک من مقامی المحمود نکبّر من هذا المقام علی وجوه احبّآئی فی ارضک لیفرحوا بهذا التّکبیر الّذی به تضوّع عرف عنایة اللّه فی الغیب و الشّهود البهآء المشرق من افق البقآء علیهم من لدی اللّه مالک الوجود انتهی عرض اینفانی در آخر عریضه آنکه جمیع دوستان آن ارض و آقایان را که از کوثر بیان رحمن آشامیدهاند و بافق اعلی ناظرند تکبیر عبد خاضع خاشع ابلاغ فرمائید انشآء اللّه کل بفیوضات حضرت فیّاض فائز باشند و بر خدمتش قائم البهآء علی حضرتک و علیهم و علی الّذین شهدوا بما شهد اللّه ربّ العالیمن
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
مخدّره ورقه حبیبه بنت بنت حضرت ازغندی علیه و علیهما بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
تعالی تعالی من رفع الفرق و وضع الاتّفاق تباهی تباهی من اخذ الاختلاف و حکم بالاثبات و الایتلاف للّه الحمد قلم اعلی فرق مابین عباد و اماء را از میان برداشت و کل را در صقع واحد بعنایت کامله و رحمت منبسطه مقرّ و مقام عطا فرمود ظهر ظنون را بسیف بیان قطع نمود و خطرات اوهام را بقدرت غالبۀ قویّه محو فرمود این عنایت را السن کائنات از شکرش عاجز و افئدۀ ممکنات از احصائش قاصر جلّ فضل ربّنا و جلّت عنایته الکاملة و رحمته الشّاملة و کرمه المحیطة و جوده الظّاهرة المشرقة
سبحانک یا اله الوجود و ربّ الملکوت و سلطان الجبروت اسألک بأمرک الّذی به خلقت الکائنات و اظهرت الموجودات و امرت الکلّ بما یقرّبهم الیک و ینفعهم فی عوالمک و یکون معهم فیکلّ الأحوال ای ربّ تری الخادم اراد ان یذکر امة من امائک و ورقة من اوراقک الّتی ایّدتها بجودک و کرمک و جعلتها مقبلة الی افق ظهورک فی ایّامک و معترفة بما انزلتها من سمآء عنایتک لعبادک و خلقک اسألک یا اله الغیب و الشّهود و هادی الکلّ علی التّوجّه الی اسمک الودود بأن تؤیّدها بجنود غیبک علی ذکرک و ثنائک بین امائک انّک انت القویّ القدیر و الفرد الواحد السّامع المجیب
و بعد نامههای آنمخدّره رسید و از هر یک نعمت ایمان و عرفان مشهود الحمد للّه فائزید بذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله و بعد از قرائت و ملاحظه قصد افق اعلی و مقرّ اعلی و مقام اعلی نموده امام وجه مولی الوری نامۀ آنمخدّره عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
یا امتی و ورقتی سمع المظلوم ندائک و ما نطق به لسان قلبک و ظاهرک فی ثنآء مولاک لعمر اللّه لا یعادل بثنائه الیوم ما عند القوم و خزائن الأرض و ما عند الأمرآء و الملوک یشهد بذلک مالک الملکوت فی هذا الحین المبین و سمعنا حنینک و انینک اجبناک بلوح ینادی بین الأرض و السّمآء و یذکرک بما یبقی به ما ظهر منک فی حبّه و خدمته و ذکره و ثنائه و جعل کلّ ما خرج من فمک امانة لک عنده انّه هو الفضّال الکریم لو تسمعین ما نزّل لک فی هذا الحین من قلمی الأعلی حقّ الاستماع لتطیرین بأجنحة الاشتیاق فی هوآء محبّة مالک یوم المیثاق و تقولین فی ایّام حیاتک لک الحمد یا مقصود العالم و لک الثّنآء یا محبوب العارفین کلّ الوجود لعنایتک الفدآء و ما کان و ما یکون لکلمتک الفدآء یا ایّها المظلوم بین الأعدآء و یا من فی قبضتک زمام من فی السّموات و الأرضین ای کنیز من و فرزند کنیز من ندای مظلوم را بلسان پارسی بشنو لازال منتسبین مرحوم مغفور الّذی بذکره تعطّر العالم از ذکور و اناث باکلیل عنایت و طراز ذکر و شفقت مزیّن حقّ وفا را دوست داشته و نظر بعنایت مخصوصه که متوجّه من صعد الی اللّه بوده نفوس منتسبۀ باو اسمشان و ذکرشان از صحیفۀ حمرا محو نشده و از قلم اعلی در آن مذکور و مسطور کل باید قدر این نعمت عظمی و عطیّة کبری را بدانند و بمثابۀ قلب و جان و بصر و روان حفظش نمایند اینمظلوم از بحر فضل و عطا سائل که اهل آن بیت را مؤیّد فرماید بر عمل بآنچه در کتاب از قلم امر نازل شده و همچنین موفّق دارد بر آنچه سبب انتشار آثار اوست انّه هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون یا بنت بنت من احبّنی افرحی انّه غفر اباک و امّک فضلاً من عنده امروز هر نفسی بذکر کلمهئی از کلمات الهی فائز شد او بخیر اکبر و عنایت کبری فائز است انشآءاللّه مؤیّد شوی بر آنچه لایق و سزاوار ظهور الهی و امر ربّانیست
جناب میرزا محمّد تقی علیه بهائی و عنایتی لازال مذکور بوده و هست از حقّ میطلبیم او را تأیید فرماید بر اعمال و اخلاقیکه سبب ارتفاع کلمة اللّه و مقام اوست انّا نکبّر علیه فی هذا الحین و نبشّره بما نزّل له من قبل و من بعد انّ رحمة ربّه سبقت الوجود در هر حال نفوس آن ارض باید اهل آن بیت را مکرّم و معزّز دارند چه که شأن و مقام حضرت ازغندی عنداللّه عظیمست
و نکبّر فی هذا الحین علی من سمّی بعبدالحسین انّا سمعنا ذکره فی هذا الذّکر الأعظم و ثنائه فی هذا النّبأ المبین انشآءاللّه ایّام جوانی خود را در ذکر و ثنا و توجّه صرف نماید انّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر
البهآء من لدنّا علی الّذین سمعوا النّدآء و عملوا بما امروا به من لدن آمر حکیم انتهی للّه الحمد برشحات بحر عنایت الهی فائز شدید امروز ید عنایت فرق را از میان برداشته عباد و اماء در صقع واحد مشهود طوبی از برای عبدیکه به ما امره اللّه فائز گشت و همچنین از برای ورقهئی که باریاح اراده حرکت نمود این عنایت بزرگست و اینمقام کبیر فضل و عطایش در هر حین ظاهر و باهر من یقدر ان یشکره علی عطایاه المتواترة و عنایاته المتوالیة در هر حال بذیل عنایتش متشبّثیم و بحبل فضلش متمسّک و از او میطلبم جناب آقا میرزا حبیباللّه علیه بهآء اللّه الّذی فاز باللّقآء را مؤیّد فرماید بر محبّت و شفقت اوست مؤیّد یکتا و معین یکتا لا اله الّا هو العلیّ الأبهی امروز باید کل بنور امر منوّر شوند و بنار سدره مشتعل و بکمال محبّت و وفا قدح اعلی را از ساقی ابهی اخذ نمایند و رغماً للأعدآء بنوشند و بیاشامند و بذکر مقصود یکتا و معبود یکتا مشغول گردند
حبیب روحانی جناب آقا میرزا محمّد تقی علیه بهآء اللّه انشآءاللّه مؤیّدند بر اتّحاد و اتّفاق نفوس خدمت ایشان تکبیر میرسانم و از برای ایشان توفیق میطلبم
و همچنین از برای قرّۀ عین جناب عبدالحسین علیه بهآء اللّه الحمد للّه در اوّل ایّامش بذکر مولی الأنام مؤیّد شده انّ ربّنا هو الکریم و هو الرّحیم و هو المؤیّد و هو الموفّق و هو المعین و هو ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین نظم آن قرّۀ عین امام وجه مقصود عالمیان عرض شد و بعزّ قبول فائز گشت طوبی از برای لسانیکه بثنا ناطق و قلبیکه بنار حبّ مشتعل در هر حال عنایت از اوست و تأیید از او میطلبم از برای نفوس مذکوره آنچه را که سزاوار بخشش اوست انّه هو الغفور الرّحیم و السّامع المجیب المقتدر الحکیم البهآء علیک و علی امائه القانتات و عباده القانتین و الحمد للّه ربّ العالمین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
تعلم یا الهی بأنّ مطلع الظّهور طلع من بیته المعمور متوجّهاً الی بیت اخیه الّذی سمّی بالکلیم و اعتکف فیه ثمانیة ایّام بلیالیها و اتممناها بلیل آخر فضلاً من لدنّا و فیه فتحنا ابواب اللّقآء علی وجه الأحباب و سقینا الکلّ من بحر وصالک و مناهل قربک و رضائک بحیث قد حضر من اراد فی کلّ یوم لدی عرش رحمانیّتک و فی کلّ لیل تلقآء وجهک و اشرقت علیهم فی کلّ الأحیان انوار وجهک و شموس عظمتک و اقتدارک ای ربّ اجعل هذا اللّقآء کوثر الاستقامة لأنفسهم و رحیق الاطمینان لذواتهم ای ربّ نوّر قلوبهم و قدّس نفوسهم و ثبّت اقدامهم لأنّ صراطک دقیق دقیق بل ارقّ من کلّ رقیق اسألک یا فالق الأصباح و مسخّر الأریاح باسمک الّذی به اشرق نیّر الفلاح لأهل مملکتک بأن تجعلهم منقطعین عن سوائک و لائذین بحضرتک و متشبّثین بأذیال رحمتک ثمّ وفّقهم یا الهی علی القیام علی خدمتک ای ربّ عرّفهم فضیلة ایّامک لئلّا یمنعهم شیء عمّا قدّر لهم فی ملکوتک و جبروتک ثمّ انزل علیهم برکة من عندک و نعمة من سمآء عطائک انّک انت الجواد الکریم انت تعلم یا الهی بأنّ الکلیم قد قام فی هذه الأیّام الّتی نوّرت بیته بأنوار شمس وجهک علی خدمتک و الطّواف حول عرشک ای ربّ قدّر له و للّذین معه ما ینبغی لفضلک و الطافک و جودک و عنایتک انّک انت الّذی باسمک ارتفعت رایات الکرم علی العلم و الویة النّصر بین الأمم تفعل ما تشآء بسلطانک و تحکم ما ترید لا اله الّا انت الغفور الرّحیم
* * *
تعلم یا الهی بأنّی ما اردت فی الملک الّا اصلاح العالم و تهذیب نفوس الأمم لعلّ تنخمد نار البغضآء بمآء تدبیرک و یسطع نور الاتّحاد بتربیتک و حکمتک ای ربّ ایّد امرآء الأرض و علمائها علی القبول علی ما تأمرهم بجودک و عنایتک و علّمهم یا الهی ما اردت لهم بفضلک و عرّفهم سبیلک الواضح المستقیم و امرک اللّائح المبین ای ربّ قدّر لأولیائک من قلمک الأعلی ما ینفعهم فی الآخرة و الأولی انّک انت مولی الوری و ربّ العرش و الثّری
* * *
جناب آقا رضی زاده اللّه عزّاً و شرفا
تلک آیات الأمر نزلت من جبروت البقآء و لا یعقلها الّا الّذینهم طاروا بجناحین الانقطاع الی سمآء عزّ مرفوعا و فیها ما ینقطع عنه افئدة المرسلین و یجری الدّموع علی خدود قدس منیرا و من یفتح اللّه له بصر الأمر لیشهد کلّ حرف من هذه الآیات علی هیکل الانسان فتبارک اللّه الّذی اظهره علی احسن صورة محبوبا و تبکی فی غرف الکلمات بمدامع الحمرآء و لا یعرف ذلک الّا کلّ عارف بصیرا و فیها یذکر حبیبی الّذی نسبه اللّه بنفسی و انّ هذا من فضل اللّه علیه لو یکون علی ذلک خبیرا
ان یا اخی اسمع ندآء ربّک عن جهة العرش ثمّ توجّه الیه بسمع طاهر منیعا لتطّلع بأسرار الأمر فی تلک الأیّام الّتی غشّت النّفوس حجبات وهم غلیظا ان استمع ما یلقیک الرّوح عن جهة العرش ثمّ اخرق الأحجاب بأنامل قدس قویّا لتدخل خلف الحجاب و تشهد ما تقرّ به عیناک و تفرح به قلبک لأنّ عن ورائه ما لا ادرکه الخلایق مجموعا تاللّه یا اخی لو تنظر ببصر الرّوح لتشهد بأنّ ملکوت اللّه یطوف فی حول الکلمات من هذه الآیات الّتی نزّلت عن سمآء عزّ رفیعا و تبکی لنفسها و تبکی سکّانها عمّا ورد علی جمال القدم من هؤلآء الّذینهم اعترضوا علی اللّه بعد الّذی خلقوا بأمر من عنده و کذلک کان الأمر من قلم القدس فی امّ الألواح مذکورا و عن ورائها تبکی عیون اللّه علی مقرّ القصوی بصریخ ینفطر عنه ارکان کلّ عارف معروفا و بذلک تبکی کلّ الذّرّات و کلّ من دخل فی ظلّ الأسمآء و الصّفات و کذلک نخبرک بالحقّ لتکون علی علم بدیعا و لو تشهد ببصر آخر لتجد هذا المداد علی لون الدّم فلمّا احترق فی کبد الحزن قد ظهر علی لون السّودآء بین الأرض و السّمآء و کفی بذکری علی ذلک شهیدا و انّک انت اردت من قبل بأن تطّلع علی ما ورد علینا اذاً فاستمع لما یوحی الیک من سدرة النّار عن ورآء قلزم الأمر علی بقعة الّتی کانت فی ازل الآزال عن مسّ المشرکین محفوظا لتعرف ما ورد علی اخیک بعد الذّی جعله اللّه مظهر سلطانه فی الأرض و مطلع اقتداره فی الملک و مخزن وحیه بین العالمین جمیعا
ثمّ اعلم بأنّ اخی الّذی کان معروفاً بینکم قد اورد علیّ فی هذا السّنین ما لا یحصیه احد الّا اللّه تاللّه لو انطق به او اتکلّم علی الصّدق لن یقدر ان یسمعه اذن الابداع و کان اللّه علی ما اقول علیما و انّک لو تقدر ذکّره فیما فرّط فی اخیه لعلّ یتّخذ فی نفسه الی الرّوح سبیلا قل یا اخی الّذی قمت علیّ بسیف البغضآء و افتریت علیّ بما کنت قادراً علیه بعد الّذی ربّیناک بالحقّ و احفظناک عن کلّ ظالم مردودا تاللّه یا اخی ما کان الأمر کما سمعت فی اوّل الأمر ولکن انّا سترناه لحکمة کان عن العیون مستورا و علّمناه و ایّدناه فی کلّ حین و ما اطّلع بذلک الّا عدّة احرف ذکر اسم ربّک و هم انفس معدودا و انت تعلم ما ورد علیّ فی اوّل الأمر الی ان اخذونی بالسّلاسل و الأغلال و حبسونی فی ارض الطّآء الی ان تمّت میقات ربّک فی اربعة اشهر متوالیات اذاً ظهر طلایع النّصر و نصرنی اللّه بالحقّ بجنود الغیب و الشّهادة و انزل علیّ سکینة من عنده و اخرجنی من السّجن بسلطان کان علی العالمین مشهودا ثمّ اخرجونی عن المدینة مع انفس معدودات و قطعنا السّبیل الی ان دخلنا العراق و کذلک کان الحکم من قلم القضآء علی اللّوح مقضیّا فلمّا دخلنا العراق و قضت ایّام معدودات و دخل علینا اخی و کان معنا فی اشهر کان فی الألواح مذکورا و اراد ضلعاً منّا و اخذنا له ما سکنت بها نفسه و یکون فی الأرض مستریحا فلمّا استراح فی نفسه قام علینا فی سرّ السّرّ بما لا حمله السّموات و الأرض و کان اللّه علی ما اقول شهیدا و انّا کنّا نذکره بین العباد اعزازاً لکلمة اللّه و انّه لو یجد من نفس لیدخل فی قلبه بغض الغلام الی ان ترکنا الأرض لنفسه و خرجنا عن بین هؤلآء وحده اذاً بکت علیّ عیون القدم فی سرادق عزّ مرفوعا و انّا لو نذکر لک ما ورد علیّ بعد هجرتی لتبکی و یبکی کلّ من فی الملک جمیعا فلمّا قضت میقات اللّه فی سنتین اذاً ارجعونا احبّآء اللّه بفزع به ارتفع فزع الأکبر فی جبروت الأمر و الخلق الی ان دخلنا البیت بحزن مبینا و وجدنا الأمر غیر مذکور بین العباد بحیث اخذت الذّلّة کلّ الأحباب من کلّ وضیع و شریفا کأنّ جنود وحی ربّک انقطعت عن النّزول و منعت سحاب الفضل عن امطار رحمة الّتی کانت علی العالمین منزولا و اشهدنا اخینا فی ذلّة لن یقاس بذلّة اذاً اخذنا قوائم الأمر و ارفعنا خبآء الذّکر الی مقام الّذی کان عن ایدی الظّالمین مرفوعا فلمّا اشتهر ذکر اللّه فی الأطراف و اشتعلت نار البغضآء فی صدور النّاس من اعلاهم و اسفلهم و قاموا علیّ بأسیاف شاحذ حدیدا و قمت فی مقابلة هؤلآء بنفسی وحده فی تلک الأیّام الّتی اضطربت فیها کلّ النّفوس و زلّت کلّ رجل مستقیما و کم من ایّام کان اخی مستریحاً علی بساطه و کان اهلی مضطرباً من سطوة الأیّام و تبکی عیونهم فی کلّ بکور و اصیلا و اشتدّ الأمر علی شأن اضطربت علی ضرّی و ابتلائی اکثر اهل العراق کما سمعت و کنت علی ذلک علیما و بلغ الضّرّ الی مقام تزلزلت کلّ نفس لنفسی و بکت کلّ عین بما مسّتنی البأسآء من کلّ الأشطار و احاطتنی ذیاب الشّرک و عن ورائها کلّ نفس شریرا و مع ذلک ما تداهنت مع احد فی امر اللّه و کنت ناطقاً فی قلب کلّ شیء بأنّه لا اله الّا هو و انّه کان علی کلّ شیء محیطا
اذاً یخاطب قلم الأمر اخیه و یقول ان یا اخی الّذی فعلت بأخیک ما لا فعل احد بأحد و وردت علیه ما بکت عنه عیون ملإ البقآء علی غرفات عزّ منیرا و کنّا ان نؤیّدک فی کلّ الأحیان و احفظناک عن ایادی الظّلم و انّک کنت بسیف البغضآء عن ورائی لتجد الفرصة و تفعل ما تنعدم عنه ارکان عرش عظیما و کنّا ان نرسل الی الدّیار لتحضر بین یدیک من القانتات و تستأنس بهنّ و تکون علی راحة مبینا و کنت ان تنقطع فی السّرّ عن وجهی نفحات السّرور و کذلک احصینا کلّ شیء فی امام قد کان علی هیئة اللّوح فی هیکل الرّوح مشهودا و کنت ان تطلب منّی ما تسرّ به نفسک الی ان اجتمعت فی حولک عدّة من الامآء و عیّشت بهنّ فی نفسک و فی السّرّ ارسلت الی احبّائک الواحاً و فیها ذکرت ذکر السّجن لیدخل بذلک بغضائی فی قلب کلّ جاهل بغیّا اذاً جری النّهرین من العینین فی هذین الاسمین الأعلیین اللّذین کانا فی ازل الآزال علی العدل فی حول العرش موقوفا و انّا علمنا فعلک و ما فی قلبک و سترنا ذلک بعد علمنا لحکمة الّتی کانت من اصبع الرّحمن علی لوح الامکان بالسّرّ السّطر مرقوما تاللّه یا اخی لو کان الأمر بیدی لسترت وجهی عن کلّ من فی السّموات و الأرض و خرجت عن بین العباد و سکنت علی کثیب الحمرآء عن ورآء قلزم الکبریآء لئلّا یبقی ذکری بین احبّائی فکیف هؤلآء الّذینهم کفروا باللّه و حاربوا مع سلطانه و کانوا من قوم سوء اخسرینا تاللّه کلّما ارید ان اخرج عن بین هؤلآء و اصمت عن بدایع الألحان فی هذا الرّضوان اذاً نفحات الرّحمن یأخذنی و روح القدس ینطقنی و روح البقآء یحرّک لسان البهآء ان هی من تلقآء نفسی بل من لدن مقتدر قیّوما ان یا اخی فکم من لیالی کنت مستریحاً علی الفراش مع ازواجک و انّی کنت بنفسی حافظاً لنفسک الی ان اشرقت شمس النّهار عن افق قدس منیرا فکم من ایّام کنت فی العیش و انّی کنت حاضراً فی مقابلة الأعدآء لئلّا یصبک الضّرّآء من کلّ منکر عنیدا و انّک کنت فی سرّ السّرّ فی ضرّی لکی تجد وقتاً لتفعل بی ما ینقطع به الأرواح عن جسد کلّ اسم قدیما تاللّه بما جری من قلمک قد خرّت وجوه العظمة علی رماد السّودآء و شقّت ستر حجب الکبریآء فی جنّة المأوی و تشبّکت اکباد المقرّبین علی مقاعد القصوی و اضطربت افئدة کلّ فطن بصیرا الی ان سافرت معی فی هذا السّفر الّذی به جرت مدامع اهل غرف الفردوس علی وجوه قدس لمیعا مع کلّ ما سألت منّی و استأذنت عنّی ما تکلّمت بحرف لأنّی اطّلعت منک ما لا اطّلع به احد من العالمین جمیعا الی ان دخلت معی فی تلک الأرض اذاً قمت علیّ فی کلّ الأیّام بل فی کلّ حینا تاللّه ما بقی من جسدی من محلّ الّا و قد ورد علیه رماح تدبیرک و انّک لو تنکر یشهد بذلک لسان صدق علیما الی ان افتیت علیّ فلمّا اظهر اللّه خافیة نفسک و اطّلع بها عباد الّذین هاجروا الی اللّه اذاً ارتفع ضجیجهم و انّک کنت فی نفسک علی غفلة عظیما فلمّا شهدنا فعلک و ما خرج من فمک اذاً خرجنا عن بینکم فرداً واحداً من دون ناصر و معینا حتّی لم یکن معی من یخدمنی او یخدم هؤلآء الّذین ارفع اللّه عنهم قلم الأمر اذاً بکت علینا کلّ عین بصیرا و انّک بعد ذلک ما استرحت فی نفسک ثمّ انتشرت فی البلاد فعلک باسمی لیدخل غلّی فی صدور من اراد ربّه علی هیکل اسم علیّا و خرج من لسانک و قلمک ما یستحیی ان یذکره قلم العالمین جمیعا و ما فعلت ذلک الّا بأن ظننت فی نفسک بأنّک کلّ ما تقول یسلّموا منک عباد الّذینهم کانوا عن شاطئ الأمر بعیدا تاللّه لا تطمئنّ بذلک لأنّ للّه عباد یشهدنّ الأمر بنفسه و لن یحجبهم حجبات الوهم و لن یمنعهم الاشارات عن صراط قدس رفیعا ذکّر فیما نزل من قبل انّک لو تبسط یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی لأقتلک کما بسطت و ما بسطنا بعد قدرتنا علیک و کان اللّه علی فعلک شهیدا
قل ان یا اخی تاللّه سیفنی انت و من معک و ترجع الی التّراب و یبقی الملک للّه ربّک و ربّ الخلایق جمیعا تاللّه یا اخی لم یکن فی قلبی بغضک و لا بغض احد من الممکنات اسمع قولی ثمّ ارجع عمّا انت علیه و توجّه الی ربّک بخضوع منیعا و انّک لو تکون علی ما انت علیه و یسجدک کلّ من علی الأرض هل یغنیک فی شیء لا فوالّذی بیده نفس البهآء اذاً فارجع ثمّ اتّخذ الی عرش ربّک سبیلا و لو یعترض کلّ العباد علی اللّه ربّهم بقولک و یبغضوننی فی انفسهم هل ینفعک ذلک فی امر لا فوربّک ان انت بذلک خبیرا اذاً یبکی قلمی و عینی و کلّ من فی السّموات و الأرض ان انت بذلک علیما دع الدّنیا و زخرفها عن ورائک و لا یغرّنّک الرّیاسة عن ذکر ربّک ثمّ اسلک سبل الانصاف و لا تجعل نفسک عن حرم القرب محروما و مع ذلک ما اکتفیت فی نفسک الی ان کتبت الی حاکم البلد بالذّلّة الّتی ضیّعت بها حرمتی و کذلک احصینا اعمالک فی لوح الّذی ما غادر عنه حرف من الأعمال من کلّ صغیر و کبیرا و انّک کنت ساتراً وجهک خلف الحجاب خوفاً من نفسک فلمّا اظهرنا الأمر و هبّت روایح الاطمینان و اطمأننت خرجت عن خلف السّتر و اعترضت علیّ بما کنت مقتدراً علیه و وردت علیّ ما تشبّکت عنه افئدة کلّ موقن ذکیّا ثمّ اتّفقت فی الأعراض مع الّذی لم تزل کنت تبغضه و هو یبغضک و سمعت منه بأذنیک ما اشتکیت به تلقآء الوجه و مع ذلک لمّا وجدت فی قلبه بغض الغلام اتّحدت معه و اخذته لنفسک معینا تاللّه یا اخی لو تنصف لتبکی علی نفسک ثمّ علی نفسی و تنوح فی ایّامک الی ان یغفر اللّه لک و یجعلک من التّائبین فی امّ الکتاب مذکورا فانظر الی اوّل الدّهر انّ الّذی قتل اخیه الأکبر الّذی سمّی بهابیل هل نفعه ذلک فی شیء اذاً فأنصف و لا تکن عن صراط الصّدق بعیدا ایّاک ان لا یحجبک ما اعطیناک من جبروت الأسمآء لأنّها قد خلقت بأمر من عندنا و انّا کنّا علی کلّ شیء لمقتدرا
ان یا قلم الأمر طهّر نفسک عن کلّ ذکر الّا عن ذکر ربّک دع النّاس بأنفسهم و لا تلتفت الیهم و کن فی عصمة منیعا و انّ ربّک یکفیک عن دونه و کفی اللّه بنفسه علیک معینا ثمّ ذکّر اخیک الّذی سمّی بالرّضی فی ملکوت الأسمآء ثمّ ارسل الیه هذا اللّوح لیجد منه روایح قدس محبوبا و لیقرّ بذلک واحد من عینیه و یبکی الأخری بما مسّ اخیه ضرّ العالمین جمیعا و لیطّلع من امر الغلام و بما ورد علیه من سهام البغضآء تاللّه حینئذ یکون فی بئر الحسد و یرفع منه ندآء ضعیف حزینا و یقول هل من ناصر ینصر الغلام و یدفع عنه رمح کلّ مغلّ اثیما و فی لحن آخر یقول تاللّه ما استنصر من احد الّا اللّه و کذلک کنّا فی مقابلة ملإ الأرض وحیدا و الرّوح و التّکبیر و البهآء علیک و علی الّذین یقرؤون آیات اللّه و یتفکّرون فی اسرارها و یجدون نفحاتها فهنیئاً لهم و لکم و لکلّ ذی شمّ لطیفا
* * *
تلک آیات الأمر نزّلت بالحقّ من لدن مقتدر قیّوما و فیها ارتفعت صریخ اللّه بما مسّته انامل البغضآء من کلّ مشرک مبغوضا قل یا قوم لا تقطعوا عضد اللّه بسیوف الغلّ و لا رأسه بصمصام البغضآء اتّقوا اللّه و لا تخمدوا نار اللّه بینکم و لا تجعلوا انفسکم عن رشحات هذا الفضل محروما انّ الّذین ینکرون رحمة الّتی نزلت من سحاب الأمر اولئک اتّخذوا الأصنام لأنفسهم ارباباً من دون اللّه و کان الجمال عن اعینهم مستورا و انّهم لو یشهدون لا یشهدون کذلک خلقناهم صمّآء من غیر بصر و جعلناهم بکمآء علی ارض الذّلّ محشورا قل انّ الّذینهم اعترضوا علی نفس ذات ربّک ثمّ یذکرون نقطة البیان اولئک فی فجوة من النّار و اولئک یومئذ خلف حجاب الهوی علی تراب النّفس مطروحا قل یا قوم أ تذکرون سلطان البیان و تکفرون بذاته فویل لکم بما القی الشّیطان فی انفسکم اتّقوا اللّه حقّ التّقی ثمّ قدّسوا نفوسکم عن مسّ الشّیطان و اتباعه انّه کان للانسان عدوّاً مشهودا انّ الّذین تجد فی قلوبهم رایحة النّفاق من نیّر الأمر اولئک لن یجدوا لأنفسهم فی امّ الکتاب نصیباً مفروضا قل ان انتم تحبّون نقطة البیان لم تصرّفتم فی حرمه و کفرتم بآیاته بعد انزالها و حرّفتم کلمة الّتی کانت فی کلّ الألواح من قلم اللّه مرقوما ان انتم الّا اتّخذتم الوهم لأنفسکم ربّاً من دون اللّه بعد الّذی کنتم فی ارض الأسمآء باسم اللّه مشهودا ان اصغوا یا قوم کلمة اللّه ثمّ استسقوا من رحیق القدس ثمّ اصطلوا من نار الّتی کانت عن جهة العرش موقودا قل یا قوم تاللّه الحقّ انّا اخذنا کفّاً من الطّین و نفخنا فیه روحاً من امرنا و زیّنّاه بقمیص الأسمآء بین الأرض و السّمآء و جعلناه بین العالمین معروفا فلمّا کبر اشدّه قام علینا ثمّ اعترض و بغی علی اللّه الّذی خلقه بأمر من عنده الی ان افتی علیه و کذلک کان الانسان بربّه کفورا
ان یا اسمی ذکّر النّاس بما نطق روح الأعظم تلقآء عرش ربّک ثّم استقم علی الأمر فی تلک الأیّام الّتی کانت مظاهر الأسمآء علی عقبة الوقوف لدی الصّراط موقوفا تاللّه کلّ ما سمعت من هذا الأمر و اشرنا به الی غیرنا هذا لحکمة من اللّه ربّک و ما اطّلع بذلک الّا انفس معدودا انّ الّذین یذکرون ما یذکرون ان هم الّا یرتعون فی ریاض الجهل و هاموا فی برّیّة الشّرک و اولئک کانوا یومئذ عن ریاض العلم محروما قل یا ملأ العمیآء داووا ابصارکم بکحل ذکر ربّکم الرّحمن لعلّ تدرکون ما لا ادرکه ابصر الخلایق مجموعا ان یا اسمی تاللّه قد کنت فی مقابلة الأعدآء فی عشرین من السّنین و الّذینهم الیوم بغوا علی اللّه اولئک کانوا خلف الحجبات خوفاً لأنفسهم محجوبا فلمّا ارفعنا الأمر بسلطانی و قدرتی و هبّت روائح الاطمینان و العزّ اذاً خرجوا عن خلف القناع و سالّوا سیف البغضآء علی وجه الّذی بلحاظه اشرقت الأرض و السّمآء اذاً لو تتوجّه الیه بسمع القدس لتسمع ما تحترق به الأکباد خلف خبآء عزّ مرفوعا فسوف تشهد ملأ البیان کلّ ما شهدت فی ملإ الفرقان بحیث یتمسّکون بما عندهم من الرّوایات و یحتجبون بها عن موجد الأسمآء و الصّفات و یقولون کما قالوا و یستدلّون کما استدلّوا بل تجد هؤلآء اشدّ احتجاباً عن ملل القبل و کذلک نزّلنا علیک ما کان من سمآء الفضل منزولا لتکون علی بصیرة فی امر ربّک ثمّ استقامة بحیث لا یزلّک وساوس الشّیطان علی صراط الّذی کان علی فردوس الأمر باذن اللّه ممدودا ایّاک ان لا تضطرب فی تلک الأیّام الّتی یضطرب فیها النّفوس و تذهل فیها العقول و یرفع فیها خوار العجل بصریخ عظیما تمسّک بعروة الأمر لئلّا یحرّکک الأریاح من مظاهر الأشباح ثمّ اتّخذ فی ظلّ عصمة ربّک مقاماً محمودا قل یا ملأ البیان اما وصّیتم فی الکتاب بأن لا تکفروا بآیات اللّه اذا نزلت بالحقّ و لا تدحضوها بظنونکم و هواکم فلم اعترضتم عنها و کفرتم بالّذی آمنتم به فأفّ لکم بما نقضتم میثاق اللّه و عهده و کنتم عن شاطئ الاشراق عن هذا الجمال محروما و یا قوم فانظروا فی حجج النّبیّین و المرسلین و ما نزل فی البیان لعلّ تدارکوا ما فرّطتم فیه و تتّخذوا الی ذی العرش سبیلا قل ان کنتم آمنتم بنقطة البیان تاللّه هذا نفسه و تلک آیاته قد نزلت من ملکوت عزّ علیّا ان یا اسمی تاللّه انّ هؤلآء ضیّعوا حرمة اللّه بینهم بما اتّبعوا الّذینهم خلقوا بأمری و کان اللّه بذلک شهیدا و بلغ الأمر الی مقام الّذی کتبوا باسم نقطة البیان الواحاً کذبة علی ردّی ثمّ نشروها بین النّاس لیصدّنّهم عن سبیل الّذی کان عن جهة العرش ملحوظا قل تاللّه انّ بحر الأعظم لن یتغیّر بما مسّته الکلاب و انّ جمال الشّمس لن یکسف بحجاب هذا السّحاب الّتی حالت بینهم و بین ربّ الأرباب تاللّه انّها اشرقت بسلطان الجلال و وقفت فی قطب الزّوال فمن اهتدی فلنفسها فمن اعرض فانّ ربّک غنیّ عن کلّ معرض مردودا و انّا نشکر اللّه بأن طهّر قمیص التّقدیس عن مسّ المشرکین و جعل ایدی الکافرین عن هذا الذّیل مقطوعا و انت قم بنفسک ثمّ قل یا ایّها الملأ خافوا عن اللّه و لا تکفروا ببرهانه بعد الّذی ظهر بالحقّ ان کنتم آمنتم بعلیّ من قبل بما نزّل علیه من آیات ربّکم اذاً فاقرؤوا ما عندکم و انّا نقرأ لوحاً من اثر هذا الظّهور تاللّه اذاً یستشرق شمس الایقان عن افق فجر منیرا اذاً تجد رؤوسهم ناکسة و یرهقهم سیاط القهر من لدن عزیز قیّوما کذلک القیناک لتلقی علی صدور الّتی وجدتها عن الرّیب منزوها و الرّوح علیک و علی من معک من کلّ اناث و ذکورا
ای دوست من حزن بقسمی این عبد مظلوم را احاطه نموده که ذکر آن قلب را میگدازد دنیا محلّ افتتان و امتحان بوده و خواهد بود از کأسش جز زهر قاتل احدی ننوشیده و از جامش جز سمّ مهلک نفسی نچشیده لازال بلایای آن نصیب مریدان حقّ بوده و رزایای او قسمت قاصدان او خواهد بود زینهار بحزنش محزون نشوی و از ذکر رحمن در این ایّام تغافل ننمائی در جمیع امور بحقّ توکّل نما و از دونش دل بگسل و در این ایّام شداد که سکر جمیع ایجاد را احاطه نموده از ملکوت سداد حبّش غفلت مکن و چون شمس باشراقات حبّ سلطان اسماء و صفات مشرق باش تا انوار جمال مختار از تو در بین عباد ظاهر شود و کمر همّت در استقامت بر امر محکم بند و از کلّ ماسوی آزاد و فارغ باش دنیا را وفا نیست و عنقریب آنچه بر ارض مشهود در قعر آن مستور آیند و الرّوح علیک
و منع آن دوست از قرب لقا سبب هبوب اریاح اختلاف بوده و بعد از تفصیل کبری و سکون آن انشآءاللّه بمقتضای وقت اظهار میشود
* * *
تلک آیات الرّوح نزلت بالحقّ لعلّ النّاس یستشعرون فی انفسهم ثمّ بآیاته فی ایّام الرّوح یهتدون قل یا قوم قد اتت السّاعة بالحقّ و غنّت الورقآء و دلع دیک العرش و اتی اللّه بمظهر نفسه فی ظلل من الغمام و المؤمنون هم بفرح القرب یفرحون و انتم ما استشعرتم بشیئ من ذلک و اتّخذتم لانفسکم ارباباً من دون اللّه و اعرضتم عن جمال عزّ محبوب اذاً فاسمعوا قولی و توجّهوا الی حرم الجمال ثمّ بنعمة اللّه فی ذکره الاکبر لا تکفرون و هذا خیر لکم عن کلّ ما انتم فی الملک تشهدون و تعرفون سیفنی الدّنیا و ما فیها و انتم ترجعون الی مقرّ سلطان عزّ قیّوم و تسئلون عمّا اکتسبتم فی ایّامکم الباطلة و تجزون بما کسبتم او تکسبون و لن ینفعکم شیئ و لن یرحمکم نفس و لن یخلّصکم احد و کلّ من سطوة الامر مضطربون ارحموا علی انفسکم و تدارکوا ما فرّطتم فی جنب اللّه ثمّ فی امره تتفکّرون و انّک انت فاشهد فی نفسک بانّه لا اله الّا هو الملک المقتدر القیّوم و ان سمعت خروجی عن تلک الارض لا تحزن و لا تضطرب لانّ فیه اسرار لا یعقلها الّا الّذینهم کانوا ببصر اللّه فی امره یتفرّسون ثمّ اعلم بانّا انفقنا کلّ ما لنا و علینا فی سبل اللّه العزیز المحمود و لن اخاف من احد و نوفی بما عهدنا فی ذرّ البقآء ان انتم تعلمون و انّک فاجهد فی روحک لتکون بمثل ما کنّا بحیث لا یزلّک وساوس الشّیطان عن امر ربّک و تکون بانوار العزّ الی میادین التّوحید لمن الرّاجعین و انّا نشکر اللّه بما ورد علینا من قبل و بما یرد علینا من بعد و انّا کلّ عباد له و کلّ الیه لراجعین و الرّوح علیک و علی عباد اللّه المخلصین ١۵٢١
قل سبحانک اللّهمّ یا الهی اسئلک باسمک الّذی به تغنّیتَ علی افنان سدرة ربّانیّتک بان تنزل علیّ من کلّ خیر اتمّه و کلّ فضل اقدمه و کلّ ذکر اکبره ثمّ اصلح یا الهی اموری فی الدّنیا و الآخرة و انّک انت علی کلّ شیئ قدیر
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
تلک آیات الرّوح نزلت بالحقّ من عبد منیب لتسمع نغمات الامر و تکون من الّذینهم کانوا بانوار العزّ لَمِنَ المهتدین ایّاک ان لا تنس فضل اللّه علیک و لا تکن من الغافلین قدّس نفسک عن کلّ من فی السّموات و الارضین فاعلم بانّ الدّنیا و زخرفها یفنی و یبقی الملک للّه الملک المتعالی العزیز القدیر قل انّ الطّیر قد طارت عن افنان العراق و ارادت فنون اخری بما اکتسبت ایدی الظّالمین و هذه من سنّة اللّه الّتی قد خلت علی عباده المقرّبین قل انّ فی هذا الخروج لَاِعلآء لامر اللّه العلیم الحکیم و فیه ستر اسرار الحکمة و لا یطّلع بها الّا اللّه ربّ العالمین فسوف یظهر الامر بالحقّ و یرفع اسم اللّه العلیّ العظیم ذکّر العباد بما استطعت و لا تکن من الصّابرین فتوکّل علی اللّه و انّه یکفیک عن دونه و انّ علیه فلیتوکّلنّ المخلصون قل یا ملأ البغضآء موتوا بغیظکم لانّ شجرة القدس اثمرت باوراق عزّ لطیف و طالت افنانها الی مقام الّذی انقطعت عنها ایدی المغلّین و انّ الّذینهم یفرحون بخروج هذه الطّیر تاللّه انّهم علی غفلة مبین فسوف یبدّل اللّه سرورهم بالحزن و یأخذهم عذاب یوم عقیم قل انّ هذا العبد انفق روحه للّه محبوب العارفین و لن یخاف من احد ولو یجتمع علیه ملوک الارض و من ورآئهم هؤلآء المبغضین لانّه اقبل الی اللّه و توکّل علیه و انّه یکفیه عن کلّ من فی الملک اجمعین و الرّوح علیک و علی من تمسّک بحبل اللّه العلیّ العظیم ۱۵۲١
انشاء اللّه امیدوارم که بر خلاف سابق و لاحق حرکت فرمائید و بالمرّه از نفس و شئونات او طاهر شده بفضای خوش روح قدم گذارید جز صدق تکلّم ننمائید و جز در سبل انصاف مشی نفرمائید قلب را مقدّس فرمائید و دل را منزّه دنیا عنقریب میگذرد و ظهورات آن را بقائی نباشد فی آخر القول اسمع ندآئی و لا تکن من الغافلین و لن ینفعک شیئ فی الملک الّا ما القیناک بالحقّ ولو یسجدک کلّ الخلایق اجمعین و الرّوح علیک لو تسمع ندآء هذا المهاجر الغریب ۱۵۲٢
* * *
تلک آیات اللّه الملک الحقّ العدل المبین نزلت بالحقّ من جبروت فضل عظیم و انّها لحجّة اللّه بین خلقه و برهانه بین الخلائق اجمعین و انّها لتنزیل من لدن عزیز علیم قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تعقّبوا کلّ جاهل مریب ان اتبّعوا الّذی ما اراد لکم الّا بأن یقرّبکم الی مقرّ القرب مقام الّذی ارتفعت فیه نغمات ربّکم الرّحمن الرّحیم
انّک انت یا ایّها النّاظر الی شطر الأمر ان استمع ما یوحی الیک عن جهة السّجن هذا المقرّ الّذی فیه حبس الغلام بما اکتسبت ایدی الظّالمین بأنّه لا اله الّا هو فی قبضته ملکوت الأمر و الخلق یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید طوبی لک بما اشتعلت من نار محبّة اللّه و توجّهت بقلبک الی شطر بیت عظیم قم علی امر اللّه و حبّه و لا توقّف اقلّ من حین بلّغ النّاس ما القی الرّوح علی فؤادک و لا تکن من الصّامتین و لو یسألک احد من هذا الغلام قل تاللّه انّه لنبأ اللّه فی الواح الأمر و جماله قد ظهر بالحقّ بسلطان عظیم و انّه لعلیّ قد جآءکم بآیات ربّکم لو انتم من العارفین و انفق روحه فی سبیل اللّه لیقرّبکم الی مقرّ عرش عظیم ایّاکم یا قوم ان تدحضوا الحقّ بما عندکم و ما عندکم لو یکون علی الحقّ انّه قد نزل من لدنّا و قدّر من عندنا لو انتم من العارفین ان استنشقوا کلّ ما یظهر من عنده لو وجدتم رائحة المحبوب خافوا عن اللّه و لا تکوننّ من الظّالمین یا قوم لا تظلموا علی الّذی اجتمع علیه ملل الأرض کلّهم اجمعین یا قوم ان تکفروا بهذه الآیات فبأیّ حدیث آمنتم بعلیّ من قبل ثمّ بآیات اللّه فی زمن المرسلین ان استقم علی الأمر ثمّ بلّغ النّاس هذا النّبأ الأعظم العظیم ان اجتمع احبّائی علی شریعة حبّی و هذا من امری علیک ان اعمل بما امرت و لا تکن من الصّابرین ان افتح اللّسان بالبیان فی ذکر ربّک الرّحمن لیقومنّ بذکرک عبادنا الرّاقدین قل یا قوم قد ظهر بحر الأعظم و استضآء سراج الأمر و اشرقت شمس البقآء عن افق هذا الفجر المنیر ایّاکم ان تمنعوا انفسکم من انوارها و الّذینهم منعوا انّهم قوم سوء اخسرین قل یا قوم ان تریدوا ان تسمعوا نغمات اللّه ان استمعوا ما رقم فی هذا اللّوح الحفیظ و ان تریدوا ان تتصاعدوا الی معراج القرب ان اقرؤوا ما نزل فیه و لا تکوننّ من الصّامتین یا قوم فارحموا علی انفسکم و لا ترتکبوا ما ارتکب الّذین کانوا من قبلکم و کفروا بآیات اللّه و سفرائه الی ان صبغت الأرض من دمائهم و بذلک لعنوا فی الدّنیا و الآخرة و کانوا من المشرکین خذ کأس الّتی ظهرت علی هیکل الکلمة و ملئت من کوثر عرفان ربّک العلیّ العظیم ثمّ اشرب منها باسمی ثمّ ادرها بین ملإ المحبّین لیستجذبنّ کلّ من هذا الکوثر البدیع المنیع و من شرب منه قطرة لن یمت ابداً و یکون باقیاً ببقآء ربّه العزیز الباقی الحکیم کذلک وصّاک هذا المسجون لتنصره بالحقّ و تکون من القائمین علی هذا الأمر الّذی فزع منه من فی السّموات و الأرض الّا الّذینهم انقطعوا عن کلّ شیء و توجّهوا الی هذا الشّطر العزیز المنیر
ذکّر من لدنّا الّذی سمّی بکاظم لیکون متذکّراً بذکر اللّه ربّه و ینصره بالبیان هذا ما قدّر لکلّ نفس فی هذا الظّهور من لدن عزیز حکیم طوبی لأبیک بما فاز بلقآء اللّه و کان مع الحبیب الی ان فدی فی سبیل اللّه محبوب العالمین و انّا احببناه علی شأن لن یذکر بالبیان طوبی له و لأیّامه و لکلّ ما یکون متعلّقاً به و انّه حینئذ فی الرّفیق الأعلی مع ربّه العلیّ الأبهی لو انتم من العارفین و انّک انت یا عبد فامش علی اثره کذلک نصحناک من قبل و حینئذ امراً من لدی اللّه ربّک و انّه بکلّ شیء علیم لا یعزب عن علمه من شیء و عنده غیب السّموات و الأرض و انّه علی کلّ شیء محیط
ثمّ کبّر من لدنّا الّذی سمّی بابرهیم لیری ملکوت السّموات و الأرض و یکون من الموقنین ان اتّبع ملّة الخلیل فی حبّ هذا الغلام قل یا قوم فاجعلوه بضاعة لأنفسکم و لا تشتروه بالدّرهم و الدّنانیر قم علی خدمة اللّه و نصره و قل یا قوم دعوا ما یأمرکم به انفسکم و اهوائکم ثمّ خذوا سنن اللّه بقوّة من لدنّا و لا تکوننّ من الغافلین
ثمّ کبّر من لدنّا علی وجه الّتی کانت معک و بشّرها من لدن هذا الغلام الّذی سجن فی سبیل اللّه الملک العادل العزیز الحکیم و انّا نحبّ ان یتّحدنّ اهل ذلک البیت و یکوننّ کنفس واحدة کذلک یأمرکم هذا المظلوم حبّاً لأنفسکم ان انتم من العارفین ان ارفعوا الاختلاف ثمّ اتّحدوا علی حبّی و ذکری و ثنائی و انّ هذا خیر لک عمّا خلق فی السّموات و الأرضین
ثمّ کبّر من لدنّا علی وجه الّتی استشهد صاحبها فی سبیل اللّه و استرقی الی الرّفیق الأعلی فی جوار رحمة ربّه العلیّ العظیم و انّه ولو ارتکب ما نهی عنه ولکنّ اللّه عفا عنه و هبّت علیه روایح الغفران و طهّره عن العصیان و اسکنه فی رضوانه العزیز البدیع
انّک انت یا علیّ بلّغ رسالات ربّک و لا تکن من الخائفین ینبغی لأحبّائه بأن ینقطعنّ عمّا سوی اللّه و یقومنّ علی الأمر علی شأن لا یمنعهم ضوضآء الظّالمین کلّما تنزل الافتتان من غمام الامتحان انّهم علی روح و ریحان بما اشرقت علیهم شمس البیان من هذا الأفق المشرق المنیر قل الیوم لو ینقطع احد عن کلّ من فی السّموات و الأرض و یتوجّه بقلبه الی شطر القدس لیسخّر الممکنات باسم من اسمآء ربّه العلیم الحکیم قل قد اشرقت الشّمس باشراقات ما اشرقت بمثلها فی اعصار القبل ان استضیؤوا یا قوم من انوارها و لا تکوننّ من الصّابرین قل ان ارحموا علی انفسکم و لا تجعلوها محروماً عن نفحات تلک الأیّام و لا تکوننّ من الصّاغرین اتّقوا اللّه ثمّ اعرفوا قدر ما نزل علیکم من سحاب رحمة ربّکم الرّحمن توجّهوا الیه بقلب طاهر منیر کذلک القیناک بالحقّ لتلقی النّاس ما القی الرّوح فی صدرک لعلّ یقومنّ النّاس عن رقد الغفلة و الهوی و یستقربنّ اللّه الی الّذی خلقهم و خلق کلّ شیء و یکوننّ من الفائزین و البهآء علیک و علی الّذینهم کسّروا اصنام الأوهام بقوّة الخلیل الّذی حینئذ یقول الحمد للّه مقصود العالمین
* * *
هو اللّه الأمنع الأعزّ الأسبق الأطهر الأبهی
تلک آیات اللّه قد نزلت بالحقّ عن جهة ایمن العرش و جعلها اللّه هدی و ذکری للعالمین و فیها فتحت ابواب الرّضوان و جری کوثر الحیوان من معین اسمی الرّحمن الرّحیم لیشربنّ منه عبادنا الّذینهم انقطعوا عن کلّ من فی السّموات و الأرض و توجّهوا بقلوبهم الی هذا الأفق المشرق المنیر
ان یا ملأ البیان لا تکونوا کملإ الفرقان و لا تکفروا بآیات اللّه و برهانه ثمّ حجّته و آثاره و لا تحرموا انفسکم عن هذا الفضل الّذی ظهر بکلّ خیر و تجذب الممکنات عن کلّ الجهات ان یقبلنّ الی وجه المحبوب فی هذا القمیص البدیع خافوا عن اللّه و لا تبدّلوا نعمة اللّه بما عندکم ثمّ افتحوا ابصارکم فأنصفوا فی الّذی ظهر بالحقّ بسلطان مبین و یمشی عن یمینه سدرة المنتهی ثمّ عن یساره شجرة السّینآء ثمّ قدّامه جنود وحی اللّه الملک المقتدر العلیّ الحکیم ایّاکم یا قوم لا تقنعوا بغرفة من مآء اجاج ثمّ اسرعوا الی بحر اللّه الأعظم الّذی یتموّج فی ذاته لذاته بذاته و بموج منه ظهرت ملکوت الأسمآء و الصّفات و بموج اخری ظهر کلّ امر مبرم حکیم ان ارفعوا سرادق الانقطاع فی شاطئ قلزم الکبریآء و لا تلتفتوا بمآء الغدیر و انّکم لو غفلتم عن اللّه فی هذا الظّهور الّذی ظهر بکلّ الآیات ولکن انّا لم یزل سبقت رحمتنا کلّ شیء ما نسدّ ابواب السّمآء علی وجوهکم و نطعمکم خالصاً لوجهی المشرق المقدّس الممتنع المتعالی المنیر و ما نرید منکم جزآءً ان اجری الّا علی الّذی فطرنی و خلقنی و ارسلنی علی الخلائق اجمعین و انّا قد جعلنا میقاتاً لکم فاذا تمّت المیقات و ما اقبلتم الی اللّه لیأخذنّکم عن کلّ الجهات و یرسل علیکم نفحات العذاب عن کلّ الأشطار و کان عذاب ربّک لشدید یا قوم ان اخرقوا حجبات الأوهام ثمّ توجّهوا بوجه ربّکم العزیز العلّام و لا تکوننّ من الخاسرین الّذین عبدوا اصنام انفسهم و هواهم و اعرضوا عن الّذی خلقهم و ربّاهم بأیادی قدرته المتعالی المحیط
ان یا یوسف اسمع ندآء اللّه عن هذا الغلام الّذی ینطق فی کلّ شیء بأنّه هو اللّه لا اله الّا انا الرّحمن الرّحیم و اذا وصل الیک آیات اللّه فی هذا القرطاس الّذی کتبه عبد الحاضر لدی العرش اذاً غسّل کما امرت فی الکتاب ثمّ خذه بأیدیک و ضعه علی رأسک ثمّ اقرأه و تفکّر فیه لتصل الی ما کنز فیه من اسرار اللّه المقتدر المتعالی العلیم الحکیم فوعمری لو تطهّر نفسک عن حبّ ما سوی اللّه ربّک لیفتح اللّه علی وجه قلبک ابواب المعانی و البیان و یعلّمک من بدایع العلم ما یغنیک عن دونی و انّ فضله قد کان علیک کبیر ان تستقیم علی امره و تنقطع عن دونه و تذکّر النّاس بهذا النّبإ الأعظم الأفخم العظیم
ثمّ اعلم بأن حضر لدی العرش کتاب الّذی فیه ذکرک و توجّهت الیه لحظات اللّه ربّک و ربّ العالمین و سألت فیه ما لا ینبغی لشأنک و شأن کلّ من فی السّموات و الأرضین أ تسأل عن الّذی بأمره ظهر کلّ ما کان و ما یکون عن الّذی خلق بقوله کن فیکون ان انت من العالمین هل تقترن ذکر ربّک بذکر ما سواه تاللّه انّ هذا ذنب لا یعادله ذنب اهل السّموات و الأرض و کان نفسی الحقّ علی ما اقول شهید هل تسأل عن الّذی بحرکة من قلمه بعثت النّبیّین و المرسلین بأنّک انت انت بعد الّذی هذه حروفات ظهرت من قلمک الّذی حرّکته اناملک تاللّه انّ هذا لغفلة اخذتک و احجبتک عن هذا المنظر المشرق الکریم هل یلیق لأحد ان یسأل ما سألت عن الّذی کان ظاهراً فوق کلّ شیء و قائماً علی کلّ نفس و اظلمت عند ضیآء وجهه شموس الأوّلین و الآخرین ایّاک ایّاک یا ایّها العبد لا تکن من الّذین شکّوا فی امر اللّه بعد الّذی ظهر بتمام الظّهور و البطون و قام لدی فنآء بابه هیاکل المقرّبین و المخلصین أ تکون مریباً فی هذه الشّمس الّتی کلّ الشّموس سجّاد لطلعته و کلّ الرّبوب خضّاع لحضرته و کلّ الأصفیآء منقاد لسلطنته و کلّ الأولیآء منجذب بارادته و کلّ الأشیآء متحرّک بأمره المحکم المتین ایّاک ایّاک طهّر قلبک عن اشارات القوم کلّها و دع الدّنیا و ذکرها و ما خلق فیها عن ورائک لینطبع علی وجه قلبک انوار هذه الشّمس الّتی اشرقت عن افق البقآء باشراق لائح عظیم اما تکفیک ما نزّلنا علیک الآیات من قبل و ارسلناها الیک و ما شهدت من ظهور اللّه و سلطنته و ما سمعت من قدرته الّتی احاطت کلّ الوجود من الأوّلین و الآخرین و اما تکفیک تلک الآیات الّتی ملأت شرق الأرض و غربها تاللّه لو تشهد بعین الفطرة لتشهد تجلّیاتها علی کلّ الأشیآء و تکون من الموقنین فکّر فی نفسک بأیّ حجّة آمنت برسل اللّه من قبل ثمّ بعلیّ قبل نبیل تاللّه یا ایّها العبد النّاظر الی الوجه قد ظهر ما لا ظهر فی الابداع و یشهد بذلک کلّ الذّرّات ولکنّ النّاس بما اخذتهم الأحجاب منعوا عن هذا الوجه و کانوا فی ضلال مبین و انّک انت تب الی اللّه الّذی خلقک و سوّاک فیما اقترنت ذکره بذکر احد من عباده الّذی خلق بقوله و کذلک امرک ربّک حبّاً لنفسک لتکون من العاملین و انّک تعلم بأنّا احببناک من قبل و لذا نبّأناک فی هذه الکلمات لتذکّر فی نفسک و تکون علی بصیرة منیر و تعرف امر مولاک لأنّ بعرفانه تطهّر النّفوس عن دنس کلّ مشرک عنید ثمّ اعلم بأنّ کلّ ما سمعت فی هذا الأمر قد ظهر باذنی ولکن انّا سترناه لحکمة من لدنّا و وهبنا الاسم لغیرنا امراً من لدنّا و انّا کنّا علی کلّ شیء لقادرین و بذلک امتحنّا نفسه و انفس العباد و انّه لمّا اطمئنّ من نفسه بما ارفعنا الأمر و هبّت عن شطر امرنا روایح العزّ خرج عن خلف القناع و افتی علی نفس اللّه المهیمن العزیز القدیر و امنعه جنود الوحی و الالهام فلمّا شهد عجز نفسه تاللّه قد اخذ القلم و افتری فی حقّی ما یستحیی القلم ان یذکره و من کان له اقلّ من الشّعر شعوراً ليعرف بما جری من قلمه شأنه ثمّ کذبه ثمّ عظمة هذا الأمر المبرم العظیم انّک لا تحتجب بهذه الحجبات فانظر الی اصل الأمر و ما ظهر من ناحیة القدس من هذا الجمال الظّاهر المشرق العزیز العلیم ان احفظ نفسک بأن لا یزلّک عواصف الامتحان و لا قواصف الافتتان و تکون علی امر ربّک مستقیم کذلک اذکرناک و القیناک و امرناک و علّمناک لتسرّ فی نفسک و تذکر هذا المسجون الّذی وقع فی هذا البئر العمیق و الکبریآء علیک ان تکون مستقیماً علی امر ربّک و علی من احبّک و یسمع قولک فی ذکر ربّک العلیّ المقتدر العظیم
لسان اللّه بکلمات فارسی تکلّم میفرماید ای یوسف حجّتم بر کلّ من فی السّموات و الأرض قبل ان اعرّف نفسی تمام بوده و بالغ شده چه که بظهوراتی ظاهر و بشئوناتی باهر که احدی را مجال توقّف و اعراض نه تفکّر در امم قبل کن که بچه سبب از شاطی بحر احدیّه محروم شدهاند و از جمال عزّ باقیه ممنوع و اگر ببصر حدید مشاهده کنی ادراک مینمائی که کل بحجبات کلماتیّه و اشارات وهمیّه و دلالات حادثه از منبع فیض احدیّه ممنوع شدهاند و در ایّام اللّه که جمال الهی چون شمس در وسط سماء مشرق و مضیء است کل بحجبات وهمیّه محتجب مع آنکه در کلّ الواح وصیّت شدهاند باینکه در حین ظهور بشیئی از آنچه خلق شده مابین سموات و ارض تمسّک نجویند و باصل امر و به ما یظهر منه ناظر باشند معذلک کل از سبیل مستقیم منحرف شده و عرفان حقّ را که لازال مقدّس از دونش بوده بتصدیق و تکذیب عباد او معلّق نمودهاند فأفّ لهؤلآء ثمّ سحقاً لهم بما ارادوا ان یعرف اللّه بغیره و هذا لن یمکن ابداً چه که آن ذات قدم بنفس خود معروف بوده و هر معروفی بذیکری که از قلم امرش جاری شده معروف گشته بین عباد فتعالی شأنه من ان یعرف بسواه لأنّ ما سواه مخلوق کخلق نفسک
باری الیوم کلّ من فی السّموات و الأرض در صقع واحد عنداللّه مشهودند و هر نفسی که از ماسوای او منقطع شد و بسموات عرفان نفسش طیران نمود او از اصفیای حقّ و اولیای او بوده و خواهد بود اگرچه نزد احدی معروف نباشد و همچنین نفسی که معرض شد از پستترین خلق بین یدی اللّه مذکور اگرچه از رؤسای قوم باشد چه که حقّ جلّ ذکره را نسبت و ربطی با احدی از ممکنات نبوده و نخواهد بود و کل بنفحۀ امر او علی حدّ سواء خلق شدهاند و این بلندی و پستی و علوّ و دنوّ بعد از القای کلمه در انفس خود عباد ظاهر شده هر نفسی که بعد از استماع کلمۀ الهی بکلمۀ بلی موفّق شد از اهل علّیّین و اثبات و جنّت ابهی محسوب و مندون آن از اهل جحیم و هاویه مذکور پس الیوم هر نفسی که منسوب سازد خود را بشجرۀ امر باید از کلّ من فی السّموات و الأرض منقطع شود و بقلب طاهر و نفس زکیّ و فؤاد منیر بمنظر اکبر راجع گردد و اگر نفسی اراده نماید که حقّ جلّت عظمته را بغیر او عارف شود ابداً موفّق نشود و عارف نگردد چه که غیر او محدودند بحدود امکانیّه و حادثند بمشیّة اختراعیّه و بحادث و محدود ذات قدم شناخته نشده و نخواهد شد بشنو وصایای ربّانی و نغمات قدس صمدانی را و از شمال وهم و ظنّ بیمین یقین راجع شو و ببصر خود در ظهورات الهیّه و شئونات قدس صمدانیّه ملاحظه کن پاک کن بصر را از اشارات لایغنیه تا ظهورات عزّ احدیّه را در کلّ شیء مشاهده نمائی و گوش را از کلمات قوم مطهّر ساز تا نغمات قدس الهیّه را از کلّ جهات استماع نمائی و قلب را از اشارات کلمات قبلیّه منزّه کن تا اشارات کلمات منزلۀ بدیعه را ادراک نمائی و بمعین قدس بیزوال و زلال خمر بیمثال فائز شوی اینست وصیّت جمال قدم آن عبد را
و امّا آنچه سؤال نمودی از مبدأ و معاد و حشر و نشر و صراط و جنّت و نار کلّها حقّ لا ریب فیها و موقن بصیر در کلّ حین این مراتب و مقامات را بچشم باطن و ظاهر مشاهده مینماید چه که هیچ آنی از فضلی ممنوع نه و از امری محروم نخواهد بود اگر بسموات فضل الهی طیران نمائی در هر آنی امورات محدثۀ در کلّ اوان را چه از قبل و چه از بعد مشاهده کنی چه که فضلش مخصوص بشیئی دون شیئی نبوده و نخواهد بود ولکن مقصود الهی از حشر و نشر و جنّت و نار و امثال این اذکار که در الواح الهیّه مذکور است مخصوص است بحین ظهور مثلاً ملاحظه نما که در حین ظهور لسان اللّه بکلمهئی تکلّم میفرماید و از آن کلمۀ مخرجه عن فمه جنّت و نار و حشر و نشر و صراط و کلّ ما انت سألت و ما لا سألت ظاهر و هویدا میگردد هر نفسی که بکلمه موقن شد از صراط گذشت و بجنّت رضا فائز شد و همچنین محشور شده در زمرۀ مقرّبین و مصطفین و عنداللّه از اهل جنّت و علّیّین و اثبات مذکور و هر نفسی که از کلمة اللّه معرض شد در نار و از اهل نفی و سجّین و در ظلّ مشرکین محشور اینست ظهورات این مقامات که در حین ظهور بکلمهئی ظاهر میشود ولکن آن نفوسی که موفّق شدهاند برضی اللّه و امره بعد از خروج آن ارواح از اجساد باجر این اعمال در دار اخری فائز خواهند شد چه که آنچه در این دنیا مشهود است استعداد زیاده از این در او موجود نه اگرچه کلّ عوالم الهی طائف حول این عالم بوده و خواهد بود ولکن در هر عالمی از برای نفسی امری مقدّر و مقرّر و همچه تصوّر مکن که آنچه در کتاب اللّه ذکر شده لغو بوده فتعالی عن ذلک قسم بآفتاب افق معانی که از برای حقّ جنّتهای لا عدل لها بوده و خواهد بود ولکن در حیوة اولی مقصود از جنّت رضای او و دخول در امر او بوده و بعد از ارتقای مؤمنین از این دنیا بجنّات لا عدل لها وارد و بنعمتهای لایحصی متنعّم و آن جنان ثمرات افعالیست که در دنیا بآن عامل شدهاند آیا ملاحظه نمینمائید که یکی از عباد او که خدمت نفسی نماید و زحمتی برای او تحمّل کند اجر و مزد خود را اخذ مینماید چگونه میشود کریم علی الاطلاق امر فرماید عباد را باوامر خود و بعد عباد خود را از رحمت خود محروم فرماید فسبحانه سبحانه عن ذلک و تعالی تعالی عمّا یظنّون العباد فی حقّه باری الیوم جمیع این مراتب مشهود است پس نیکو است حال نفسی که بجنّت ابهائیّه که اعلی الجنان بوده و خواهد بود فائز شود و اگر آذان مطهّره و نفوس بالغه مشهود میشد هرآینه از بدایع فضلهای الهی ذکر میشد تا جمیع از کلّ آنچه ادراک نموده و عارف شده و مشاهده نمودهاند فارغ و مطهّر شده بمنظر اکبر اطهر توجّه نمایند ولکن چه فایده که با تربیت نقطۀ بیان روح ما سواه فداه این عباد از مقام علقه بمضغه نرسیدهاند تا چه رسد بمقام اکتسای لحم و من دون ذلک مقاماتی که ابداً ذکر آن نشده فوا حسرةً علی هؤلآء الّذین غیّروا نعمة اللّه علی انفسهم و بوجودهم منعت سمآء المعانی عن ظهوراته و شؤوناته کذلک فاشهد شأن هذا الخلق و کن من الشّاهدین
باری جنّت و نار در حیوة ظاهره اقبال و اعراض بوده و خواهد بود و بعد از صعود روح بجنّات لا عدل لها و همچنین بنار لا شبه لها که ثمرۀ اعمال مقبل و معرض است بآن خواهند رسید ولکن نفسی جز حقّ ادراک آن مقامات ننموده و نخواهد نمود و از برای مؤمن مقاماتی خلق شده فوق آنچه استماع شده از بدایع نعمتهای الهی که در جنّتهای عزّ صمدانی مقدّر گشته و همچنین از برای معرض فوق آنچه مسموع شده از عذابهای دائمۀ غیر فانیه و اذاً نشهد بأنّ الصّراط قد رفع بالحقّ و انّ المیزان قد نصب بالعدل و انّ الظّهورات حشرت و البروزات برزت و النّاقور نقر و الصّور نفخ و النّار اشتعلت و الجنّة قد ازلفت و المنادی قد ناد و السّموات قد طویت و الأرض انبسطت و نسمة اللّه قد هبّت و روح اللّه ارسلت و الحوریّات استزینت و الغلمان استجملت و القصور حقّقت و الغرف رصّعت و المیاه سیّلت و القطوف دنیت و الفواکه جنیت و الآیات نزلت و اعمال المعرضین قد محت و افعال المقبلین قد ثبتت و اللّوح المحفوظ قد ظهر بالحقّ و لوح المسطور قد نطق بالفضل و مقصود الابداع ثمّ محبوب الاختراع ثمّ معبود من فی الأرض و السّمآء قد ظهر علی هیکل الغلام اذاً تنطّق السن کلّ شیء بأن تبارک اللّه ابدع المبدعین
ای عبد من ای یوسف بشنو نغمات الهی را و الیوم را قیاس بیومی مکن و کلمات ابدع احلی را قیاس بکلماتی منما بعین خود در امورات ظاهره نظر کن و باحدی در عرفان نیّر اعظم متمسّک مشو
و الیوم بر کلّ احبّای الهی لازم که آنی در تبلیغ امر ظهور تکاهل ننمایند و در کلّ حین بمواعظ حسنه و کلمات لیّنه ناس را بشریعۀ عزّ احدیّه دعوت نمایند که اگر نفسی الیوم سبب هدایت نفسی شود اجر شهید فی سبیل اللّه در نامۀ عمل او از قلم امر ثبت خواهد شد این است فضل پروردگار تو در بارۀ عباد مبلّغین ان اعمل بما امرت و لا تکن من الصّابرین و البهآء علیک و علی من معک ان تستقیم علی هذا الأمر الأعظم العظیم
* * *
قد نزل لاحمدقلی الّذی اذکره اللّه من قبل من قلم عزّ بدیع
تلک آیات اللّه قد نزلت بالحقّ و انّها لکتاب مبین و جعلها برهاناً من لدنه ثمّ ذکری للعالمین و بها قدّرت مقادیر الامر و فصّل کلّ امر حکیم و جعلها حجّة باقیة لمن فی السّموات و الارض و لا ینکرها الّا کلّ غافل بعید و انّها لخمر الحیوان الّتی بها یحیی افئدة الخلایق اجمعین و انّها لکوثر الرّحمن و من سقی منها لن یظمأ ابداً فطوبی للشّاربین و بها فصّل اللّه بین الحقّ و الباطل و النّور و الظّلمة فی قرون الاوّلین و یفصّل بها الی آخر الّذی لا آخر له و کذلک قضی الامر علی الواح عزّ عظیم
ان یا عبد ان استمع ما یوحی الیک عن جهة عرش ربّک العلیّ العظیم بانّه لا اله الّا هو قد خلق الخلق لعرفان نفسه الرّحمن الرّحیم و ارسل الی کلّ مدینة رسولاً من عنده لیبشّرهم برضوان اللّه و یقرّبهم الی مقعد الامن مقرّ قدس رفیع
و من النّاس من اهتدی بهدی اللّه و فاز بلقآئه و شرب من ایادی التّسلیم سلسبیل الحیوان و کان من الموقنین و منهم من قام علی الاعراض و کفر بآیات اللّه المقتدر العزیز العلیم
و قضت القرون و انتهت الی سیّد الایّام یوم الّذی فیه اشرقت شمس البیان عن افق الرّحمن و طلع جمال السّبحان باسم علیّ عظیم اذاً قام الکلّ علی الاعراض و منهم من قال ان هذا الّا رجل افتری علی اللّه العزیز القدیم و منهم من قال به جنّة کما تکلّم بذلک احد من العلمآء فی محضری و کنّا من الشّاهدین و منهم من قال ما نطق علی الفطرة بل سرق کلمات اللّه و رکّبها بکلمات نفسه و بما خرج من افواههم قد بکت عیون العظمة و هم کانوا علی مقاعدهم لمن الفرحین
و قال یا قوم تاللّه قد جئتکم بامر اللّه ربّکم و ربّ آبآئکم الاوّلین و یا قوم لا تنظروا الی ما عندکم فانظروا بما نزل من عند اللّه و انّه خیر لکم عن کلّ شییٴ ان انتم من العارفین و یا قوم فارجعوا البصر الی ما عندکم من حجّة اللّه و برهانه و ما نزل یومئذ لیظهر لکم الحقّ بآیات واضح مبین و یا قوم لا تتّبعوا خطوات الشّیطان ان اتّبعوا ملّة الرّحمن و کونوا من المؤمنین هل بعد ظهور اللّه ینفع احداً شییٴ لا فونفسی المقتدر العلیم الحکیم
کلّما زاد فی النّصح زادوا فی البغضآء الی ان قتلوه بالظّلم الا لعنة اللّه علی الظّالمین
و آمن به قلیل من النّاس و قلیل من عبادنا الشّاکرین و وصّی هؤلآء فی کلّ الالواح بل فی کلّ سطر جمیل بان لا یعتکفوا حین الظّهور بشییٴ عمّا خلق بین السّموات و الارضین و قال یا قوم انّی قد اظهرت نفسی لنفسه و ما نزّلت البیان الّا لاثبات امره اتّقوا اللّه و لا تتعرّضوا به کما اعترضوا علیّ ملأ الفرقان و اذا سمعتم ذکره فاسعوا الیه و خذوا ما عنده لانّ دونه لن یغنیکم لو تتمسّکوا بحجج الاوّلین و الآخرین
فلمّا قضت اشهر معلومات و سنین معدودات قد شقّت سمآء القضآء و اتی جمال علیّ بالحقّ علی غمام الاسمآء بقمیص اخری اذاً قاموا علی النّفاق بهذا النّور المشرق عن شطر الآفاق و نقضوا المیثاق و کفروا به و حاربوا بنفسه و جادلوا بآیاته و کذّبوا ببرهانه و کانوا من المشرکین الی ان قاموا علی قتله کذلک کان شأن هؤلآء الغافلین
فلمّا شهدوا انفسهم عجزآء عن ذلک قاموا علی المکر و یأتون فی کلّ حین بمکر جدید لیضیع به امر اللّه قل فویل لکم تاللّه بذلک یضیع انفسکم و انّ ربّکم الرّحمن لغنیّ عن العالمین و لن یزیده شییٴ و لن ینقصه امر ان آمنتم فلانفسکم و ان کفرتم یرجع الیکم و کان ذیله مقدّساً عن دنس المشرکین
ان یا عبد المؤمن باللّه تاللّه لو ارید ان اذکر لک ما ورد علیّ لن تحمله النّفوس و لا العقول و کان اللّه علی ذلک شهید و انّک انت فاحفظ نفسک و لا تعقّب هؤلآء و کن فی امر ربّک لمن المتفکّرین ان اعرف ربّک بنفسه لا بدونه لانّ دونه لن یکفیک بشییٴ و یشهد بذلک کلّ الاشیآء ان انت من السّامعین
ان اخرج عن خلف الحجاب باذن ربّک العزیز الوهّاب ثمّ خذ کأس البقآء باسم ربّک العلیّ الاعلی بین الارض و السّمآء ثمّ اشرب منها و لا تکن من الصّابرین تاللّه حین الّذی یصل الکأس الی شفتاک لیقولنّ اهل ملأ الاعلی بانّ هنیئاً لک یا ایّها العبد الموقن باللّه و اهل مداین البقآء بانّ مریئاً لک یا ایّها الشّارب من کأس حبّه و ینادی لسان الکبریآء بانّ بشری لک یا ایّها العبد بما فزت بما لا فاز به الّا الّذینهم انقطعوا عن کلّ من فی السّموات و الارض و کانوا من المنقطعین
کذلک القیناک و الهمناک لتسرّ فی نفسک و تتّبع امر مولاک القدیم و البهآء علیک و علی الّذین آمنوا باللّه العلیّ العظیم
* * *
هذا ما نزّل من جبروت البقآء لعباده و منهم من طار الی سمآء الأمر و منهم من وقف و کذلک نزّلنا الأمر رحمة من لدنّا لعبادنا الموقنین هذه سورة السّلطان قد نزّلت من جبروت الرّحمن بآیات مهیمن مبرم قدیم
تلک آیات اللّه قد نزّلت بالحقّ من جبروت البقآء و جعلها اللّه حجّةً من عنده و برهاناً من لدنه علی من فی السّموات و الأرض من یومئذ الی یوم الّذی فیه تنعدم رایات النّفاق و یستضیء نیّر الآفاق عن مشرق اسمه الرّحمن الرّحیم اذاً یخطف ابصار الّذینهم کفروا و اشرکوا و یضطرب النّفوس و یأخذ السّکر کلّ من فی ملکوت الأمر و الخلق بحیث یضع انامل الحیرة بین انیابهم کلّ ما کان و ما یکون و فیه تبلی السّرائر من کلّ ذی روح ان انتم من العالمین
قل یا قوم خافوا عن اللّه الّذی خلقکم و رزقکم و جعلکم کبرآء فی الأرض و ارسل علیکم من السّمآء ما ینبت منه الأرض بفواکه قدس منیع ایّاکم یا ملأ الأرض لا تکفروا بنعمة اللّه و لا تختلفوا فی امره ان اتّبعوا ما نزّل علیکم من سمآء الأمر آیات عزّ بدیع و یا قوم قد جآءکم الفرج من عند اللّه ربّکم و یأمرکم بالبرّ و التّقوی و یمنعکم عن کلّ ما یأمرکم الی الهوی اتّقوا اللّه و کونوا من المتّقین قل انّ فرجکم فی استواء هذا الجمال علی عرش عزّ مبین ان انتم من العارفین قل انّه قد ظهر بشأن تحیّرت عن سلطانه کلّ العالمین و انّکم انتم ما عرفتم فرج الّذی وعدتم به فی کلّ الألواح و کنتم من الغافلین قل تاللّه لو انتم تتفکّرون فی امر الّذی ظهر بالحقّ لتشاهدوا فرج ربّکم الرّحمن فیما یظهر من هذا القلم الدّرّیّ العزیز المنیع اذاً یا قوم فاستشعروا فی انفسکم لعلّ تعرفون بارئکم فی تلک الأیّام الّتی ما عرفه احد من الممکنات الّا من شآء ربّکم المقتدر العزیز القدیر بل قاموا المشرکون علیه و یجادلون معه فی آیات اللّه و یعترضون علی ما نزّل علیه کما اعترضوا امّة الفرقان علی اللّه العزیز الممتنع الرّفیع حین الّذی شقّت سحاب الفضل و طلع جمال القدم عن خلفها علی اسم علیّ بالحقّ بآیات عزّ مبین و یا قوم تاللّه انّ الّذی خلقتها بکفّ ارادتی قد بغی علیّ بمثل ما بغی الفرعون بین یدی اللّه ربّکم و ربّ الخلائق اجمعین و قال انا ربّکم الأعلی بعد الّذی ما کان قادراً بأن یخلق الذّباب فی الأرض و یشهد بذلک کلّ ذی بصر منیر و من خلق بقولی اعترض علیّ بشأن بکت السّموات و الأرض ثمّ عیون الّذینهم طافوا حول حرم الکبریآء بمدامع الحمرآء و عن ورائهم عیون المقدّسین قل انّ ابن مریم صعد الی جبل الأمر و غطّاه غمام القدس اذاً شهد رشحات الدّم علی قمیصه تحیّر فی نفسه و سأل منه و کان من السّائلین فأخبره الغمام عمّا یرد علی الغلام اذاً صاح فی ذاته و انقطع عن العالم و ما فیه و صعد الی مقرّ القدس بین یدی اللّه ربّه و ربّ کلّ شیء و ربّ العالمین و انّی لو انطق بکلمة عمّا ورد علیه لینشقّ ستر حجاب العظمة و تنعدم ارکان البیت و تضطرب قوائم عرش عظیم ولکن سترنا و صبرنا الی ان یأتی اللّه بسلطان نصره و یعرّف جماله بین السّموات و الأرضین ثمّ اعلم بأنّ المشرکین لمّا شهدوا آیات اللّه اعترضوا علیها و کفروا بما آمنوا به من قبل و بذلک حبطت اعمالهم و ما استشعروا بذلک و کانوا من الغافلین و بذلک یلعنهم کلّ الذّرّات و کلّ ما کان خلف حجبات القدرة و هم علی مقاعدهم یلعبون و یکوننّ من الفرحین کذلک یظهر اللّه خافیة القلوب و خائنة الّذینهم یدّعون الایمان بألسنتهم و یکفرون بالّذی بأمره قدّر مقادیر الایمان من لدن عزیز حکیم و منهم من اعرض و طغی فی نفسه و بغی علی اللّه جهراً و کان من المشرکین و منهم من اراد بأن یمکر فی امر اللّه و به یدخل غلّ الغلام فی صدور الّذینهم آمنوا لیزلّهم عن الصّراط و یبعّدهم عن الشّاطئ المقدّس المنیر و بذلک اجتمعوا علی ما وسوس الشّیطان فی صدورهم و مکروا مکراً فسوف یظهر اللّه مکرهم لمن یتّبع امر ربّه و یکون علی بصیرة من اللّه المقتدر القدیر و منهم من اطمأنّ بأنّه لو یعترض علی الغلام لیعترض علیه الّذین اتّبعوه فی غلّه لأنّه یشهد فی نفسه الرّیاسة قل فویل لکم یا معشر المنکرین و للّه عباد لن یمنعهم الاشارات و لا الدّلالات و لا یصدّهم منع مانع و لا اعراض معرض ولو یجتمع علیهم الخلائق اجمعین اولئک الّذین ما صدّهم اشارات القبل فی ذکر القیامة و ما منعهم ما نزّل فی الفرقان ولکنّه رسول اللّه و خاتم النّبیّین و خرقوا تلک الحجبات بسلطان القدرة من لدنّا و دخلوا حرم القدس مقرّ ربّهم العلیّ الأعلی بصدق مبین و اعترفوا فی انفسهم بأن لا ینقطع النّبوّة من حینئذ الی آخر الّذی لا آخر له و کذلک نفخ الرّوح فی صدورهم روح الاطمینان من لدن عزیز جمیل اولئک یعرفون اللّه باللّه و بما یظهر من عنده و یمنعون آذان القدس عن نعاق المشرکین ولو یکوننّ من عظمآء القوم و اشرافهم لأنّ شرفهم فی اتّباعهم امر بارئهم و السّجود بین یدی اللّه العزیز العالم العلیم قل یا قوم خافوا عن اللّه و لا تجادلوا بآیات اللّه و لا تدحضوا الحقّ بما عندکم فاستحیوا عن الّذی خلقکم بقوله اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکوننّ من الظّالمین و ان لن تؤمنوا بالّذی جآءکم عن مشرق الرّوح بآیات الّتی بها تثبت ما عندکم لا تفتروا علیه و لا تکوننّ من المفترین ان یا ملأ البیان تاللّه هذا لعلیّ بالحقّ و یتلی علیکم من آیات اللّه اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض و کونوا من المنصفین ان تعترضوا بما نزّل علیکم حینئذ فبأیّ برهان تسکن انفسکم و تکوننّ من المستریحین قل لن یقبل الیوم ایمان احد و لا عمل نفس الّا بأن تتّبع هذا الأمر المبرم العزیز الحکیم و انتم ان لن تؤمنوا فسوف یبعث اللّه قوماً و یسمعهم نغمات الأمر و یدخلهم فی هذا الرّضوان الّذی جعله اللّه آیة کبریائه بین السّموات و الأرضین اولئک یعرفون بارئهم بنفسه و بما نزّل من عنده من آیات اللّه المهیمن العزیز الغالب المنیر و یدعون کلّ ما عند النّاس عن ورائهم ولو یکون کتب الأوّلین و الآخرین انّ الّذینهم عرفوا سلطنة البحر و غمراته و لآلئه هل یلتفتون الی الأمواج لا فوربّک العزیز المنّان لو انتم من العارفین و الّذی شرب من کوثر القدس عن ید الغلمان هل یقنع بملح اجاج لا فوربّکم الرّحمن لو انتم من الموقنین و من عرف الشّمس لن یشتغل بأظلالها کذلک نلقی علی افئدتکم ما یقرّبکم الی اللّه مولاکم العزیز المتعالی المنیع لعلّ اهل الفؤاد یرتقون عن التّراب و یصعدنّ الی جبروت السّداد مقرّ عزّ مکین و انّک اذا وردت ارضک مدینة الّتی سمّیت باسمی السّلطان بشّرها و اهلها من الّذین آمنوا بما حرّک علیهم قلم القدس من اصبع اللّه لتکوننّ من المستبشرین قل یا قوم انتم کنتم رقدآء علی وسائد السّکون و کان هیکل الأمر فی صریخ و حنین و یا قوم ان انصروا اللّه و امره فی تلک الأیّام و لا توقّفوا فی شیء و کونوا من النّاصرین و انّ نصره هو تبلیغ امره علی العباد و الاستقرار علی حبّه فی تلک الأیّام الّتی اضطربت فیها ارکان العارفین و یا قوم لا تبدّلوا نعمة اللّه بینکم و لا تنکروا ما یثبت به ایمانکم باللّه المقتدر المهیمن العزیز القدیر اتّقوا اللّه یا قوم و لا تدعوا امر اللّه عن ورائکم و لا تتّبعوا خطوات الشّیاطین و یا قوم ان تکفروا بسلطان الأمر فبأیّ وجه انتم تتوجّهون فی هذه الأیّام الّتی غشت غبرة النّار اکثر العباد و اخذ السّکر سکّان السّموات و الأرضین الّا الّذین هم اتّکلوا علی اللّه و انقطعوا عن کلّ نسبة و تمسّکوا بحبل اللّه العزیز الجمیل
ان یا روح الأعظم ذکّر فی الکتاب ابوالقاسم الّذی سافر الی اللّه و مسّته فی السّبیل شدائد الغربة لیستبشر فی نفسه و یستقیم علی امر ربّه حین الّذی تزلّ فیه اقدام کلّ عارف بصیر ان یا عبد لا تحزن عن شیء و لا تلتفت الی الّذینهم کفروا و اعرضوا و کانوا علی غفلة مبین ان اصبر فیما ورد علیک ثمّ توکّل علی اللّه ربّک و ربّ کلّ شیء و ربّ العالمین
ان یا فرج انّک ان لن تمرّ علی دیارک فأرسل هذا اللّوح لعبادنا المقرّبین انّا جعلنا هذا اللّوح قمیص الأمر لیهبّ منه رائحة الغلام علی الممکنات لعلّ بذلک یبعث اللّه قوماً لا ینظرون الّا الی اللّه ربّهم و لا یحجبهم اشارات المعرضین لعلّ یجد عبدنا ابرهیم عن هذا القمیص روایح التّقدیس و یقوم علی الأمر بین السّموات و الأرضین
ان یا ابرهیم فاخرج عن خلف السّکوت باسمی النّاطق المتکلّم العلیم الحکیم ان یا خلیل قدّس نفسک عن الاشارات ثمّ ناد بندآء الرّوح بین الأرض و السّموات لعلّ بذلک تشتعل النّار فی صدور الأبرار و یقومنّ علی الأمر بسلطان من لدنّا و امر من عندنا و انا المقتدر علی ما اشآء و انا المعطی المتعالی العزیز الرّحیم قم علی خدمة اللّه و نصره و لا تخف من احد و انّ هذا امر اللّه علیک و قضی من قلم عزّ مبین قل الیوم لا ینفع احداً شیء ولو یأتی بصحف السّموات و الأرض الّا بأن یدخل فی ظلّ ربّه العلیّ الأعلی فی ظهوره الأخری تاللّه هذا لجماله بالحقّ ثمّ ظهوره فی ملکوت الأمر و الخلق و سلطانه بین الخلائق اجمعین قل یا قوم أ تکتبون البیان و تکفرون منزله فویل لکم یا معشر الغافلین أ تذکرون اللّه ثمّ تقتلون نفسه فوا حسرتا علیکم یا ملأ المشرکین قل انّه ظهر فی تلک الأیّام علی شأن ذلّت له رقاب کلّ شیء ان انتم من العارفین و ظهر امر اللّه بنفسه وحده کما انتم سمعتم و کنتم من السّامعین قل تاللّه قد اشرق الأمر کالشّمس فی وسط الزّوال و لن ینکره الّا کلّ اکمه رجیم ان یا خلیل عرّ نفسک عن اشارات القوم ثمّ زیّن هیکلک بردآء عزّ منیر لأنّا جعلناک منادی امرنا فی هناک لتبلّغ النّاس بما الهمک الرّوح من لدنّا و تکون علی ذکر بدیع فوجمالی من کان فی قلبه حبّ شیء عمّا خلق بین السّموات و الأرض لن یقدر ان یحمل هذا الأمر المبرم العزیز المنیع طهّر نفسک من هذا التّسنیم الّذی جری عن معین القدم ثمّ طهّر به افئدة المریدین اذاً بشّر فی نفسک بما سمّیناک بمنادی الأمر ثمّ ادر خمر الحمرآء باسمی الأبهی بین الأرض و السّمآء لیحیی بها ارواح الّذین اذا یتلی علیهم من آیات ربّهم العلیّ الأعلی یخرّنّ بوجوههم علی التّراب خضّعاً للّه المهیمن العزیز القدیر ثمّ اعلم بأنّ کلّما سمعت فی هذا الأمر قد ظهر بأمری و ما دونی خلق بقولی و ما اطّلع بذلک الّا نفسی العلیم الخبیر و انّا لمّا اردنا اعزاز الأمر بین ملل القبل لذا اشرنا فی الکلمات الی غیرنا حکمة من لدنّا و انّا کنّا حاکمین و ارفعنا الأمر الی مقام الّذی سمعتم انتشاره و اعلائه الی ان ملئت الکلمة و ذکرها بین السّموات و الأرضین فلمّا ظهر الأمر و برز ثمّ لاح و اشرق قاموا علیّ عباد الّذینهم خلقوا بأمری و کذلک کانوا من المعتدین ان یا منادی الأمر انّ الّذینهم کانوا ان یقنعوا وجوههم خلف القناع خوفاً لأنفسهم فلمّا هبّت رائحة الاطمینان خرجوا کالثّعبان و کذلک نقصّ علیک ما هو المستور عن اعین النّاظرین و لتطّلع بما ورد علی جمالی و تکون علی بصیرة من اللّه و تکون من العالمین فهنیئاً لک یا منادی الأمر بما حضرت بین یدی العرش حین الّذی اشرقت شمس الآفاق عن شطر العراق تاللّه بذلک فزت بما لا فاز به احد و هذا تنزیل من لدن عزیز علیم فاشکر اللّه بما رزقک لقائه و ایّدک بزیارة مظهر نفسه فی ایّام الّتی ما عرفها احد من العباد بما اخذتهم الأوهام و کانوا علی غفلة مبین ثمّ اعلم بأن یأتیکم الشّیطان عن شطر الطّغیان و معه ما یمنعکم به عن جمال الرّحمن ثمّ قم علی الأمر و دع ما عنده عن ورائک ثمّ اعرض عنه ثمّ اقبل الی وجهی المشرق العزیز المنیر قل یا ایّها الشّیطان فاخرج عن بین ملإ الرّوح لأنّا وجدنا منک روایح البغضآء من اللّه العزیز الکریم و حملت یا ایّها الملعون ما یلعنک به کلّ من فی السّموات و الأرض و سکّان ملکوت الأمر و الخلق و کلّ ما کان و ما یکون ولکن انت غفلت عن ذلک و کنت من الغافلین تاللّه ما مررت علی شیء الّا و هو لعنک بلسان سرّه و انّک لمّا کنت صمّآء ما سمعت ندائه و کنت من الجاهلین و کذلک نقصّ علیکم من انبآء الغیب لتوقننّ بأنّ عندنا علم السّموات و الأرض و علم کلّ شیء فی الواح عزّ حفیظ
ان یا لسان القدم ذکّر الحسین فی الکتاب ثمّ بشّره بأنوار العرش لیقلّبه الی شطر البقآء منظر ربّه العلیّ الأعلی و یقرّبه الی شاطئ الفردوس مقرّ الّذی توقد فیه النّار عن سدرة المختار و ینطق بأنّه لا اله الّا انا الرّحمن الرّحیم ان یا عبد الی متی تکسل فی نفسک اذاً فاشتعل بهذه النّار ثمّ ناد بین الأخیار بما علّمک ربّک العزیز الغالب القدیر ایّاکم ان لا تختلفوا بینکم و لا تدعوا امر اللّه عن ورائکم و کونوا بین النّاس کأنوار الشّمس بحیث یستضیء وجوهکم بین العالمین فواللّه یا عبد لو تطّلع علی ما مسّنی البأسآء لتبکی و تنوح بدوام عمرک و انّ هذا لحقّ مبین ولکن انّا سترنا الأمر لئلّا یحیط الأحزان مظاهر الرّحمن و یحترق به اکباد المقرّبین لذا صبرنا و سترنا الأمر لئلّا یشقّ ستر الحجاب عن وجه العالمین
ان یا منادی الأمر ذکّر عبدنا الّذی سمّی بکلمة الأوّل من اسمی لیشکر فی نفسه و یکون من الشّاکرین قل یا ابن فاشکر اللّه بما استشهد ابیک فی سبیله و کان من المستشهدین تاللّه الحقّ حین الّذی ارتقی روحه الی الرّفیق الأعلی اذاً استقبله اهل ملإ الأعلی بأباریق القدس و اکواب من رحیق الفردوس و یستبرک بلقائه جنود غیبنا العالین و لو نکشف الغطآء عن ابصر النّاس و یشهدنّ مقامه فی رضوان الأبهی لیفدینّ انفسهم لیصلنّ الی مقامه المتعالی اللّمیع المنیر اذاً یستبقن حوریّات الفردوس علی خدمته و انّه کان جالساً عن یمین الرّضوان و علی رأسه تاج البقآء من اسمی الأعظم الأبهی و کذلک احاطه فضل ربّه الغفور الرّحیم و انّک یا ابن لا تحرم نصیبک لأنّ لک شأن من الشّأن عند ربّک العزیز المقتدر القدیر فامش علی اثر ابیک ثمّ اقتد بهداه لأنّه لو یقطع ارکانه لن یجد احد فیها الّا حبّی کما شهدتم و کنتم من الشّاهدین و کذلک اخبرناک بما هو المستور عن افئدة النّاس لتستقرّ علی امر ربّک و تکون فی امره لمن الرّاسخین
ثمّ ذکّر الّذی سمّی بمحمّد قبل علیّ ثمّ بشّره من لدنّا بما اذکره اللّه فی اللّوح و جری اسمه من اصبع القدس و هذا من فضل لن یعادله فضل الأوّلین و الآخرین و کلّ من فاز بذلک فقد فاز بکلّ الخیر من لدن ربّه العزیز الکریم ان یا عبد لا تحزن عن الدّنیا و شدائدها لأنّ کلّما یقضی علی العباد من اسطر القضآء ولو یکون من السّوء و هو خیر لهم ان تکون من العارفین لأنّ اللّه قد ستر عواقب الأمور عن انظر النّاس و انّه ما من اله الّا هو یحکم ما یشآء و یفعل ما یرید و کم من شدّة یصل العبد الی معین الرّخآء و کم من رخآء یصله الی الشّدّة ان انتم من الشّاهدین مثلاً انّک لو کنت علی ما کان علیه جدّک من العزّة و الاقتدار لعلّ الرّیاسة یمنعک عن الهدایة و کذلک یلقیک جمال الأحدیّة لتکون فی کلّ الأحوال علی سرور و فرح بدیع فاشکر اللّه بما اخذ عنک ما یحجبک عن عرفانه لأنّ ما ینفع العبد هذا و من دون ذلک لن ینفعه ولو یکون ملآء السّموات و الأرض من قطعات یاقوت ثمین او لؤلؤ قدس منیر تاللّه ما یغنی به العباد فی تلک الأیّام هو عرفان ربّهم ثمّ حبّ الغلام و من دونهما لا یسمن و لا یغنی ولو یکون عندهم خزائن السّموات و الأرضین کذلک یعظک قلم الأمر لتستقیم علی حبّی بحیث لن یضطربک شیء ولو تضرب بسیوف شاحذ حدید ایّاک قم علی خدمة اللّه علی استقامة لو یقوم علیک کلّ من فی السّموات و الأرض لن یزلّ قدماک عن صراط اللّه العزیز الحمید تاللّه لو یقوم احد فی تلک الأیّام علی حبّی و یجادله کلّ من علی الأرض لیغلّبه اللّه علیهم لأنّ روح القدرة قد هبّت عن شطر الاقتدار علی الموحّدین ثمّ بلّغ امر ربّک بروح و ریحان بحیث لا تحدث الفتنة علی الأرض لأنّها ترجع الی اصل الشّجرة لو انتم من العارفین
ثمّ ذکّر الیعقوب ببدائع الذّکر من ربّه العلیم الحکیم قل انّ بصر الیعقوب قد ارتدّ من روائح القمیص عن یوسف العزیز و کان من النّاظرین و انّا ارسلنا الیک قمیص ربّک العلیّ الأعلی علی هیئة اللّوح لتجد منه روائح القدس و تقرّ بصر قلبک بحیث تشهد انوار عرش عظیم و تستقرّ علی حبّ مولاک فی ایّام الّتی تضطرب فیها نفس السّکون و الاستقرار و تندکّ جبال الأوهام و تنشقّ حجاب المتوهّمین اذاً تجد ملأ البیان فی سکران من الأمر و یأخذهم سیاط الأمر من کلّ الأشطار و هم یفرحون فی انفسهم و یکوننّ من الغافلین اذاً انتم لا تلتفتوا الیهم ففرّوا الی اللّه الّذی خلقکم و سوّاکم ثمّ اتّخذوا علی شطر الأیمن مقعد عزّ امین ان یا احبّائی زیّنوا اجسادکم بردآء الأدب و الانصاف و لا تفعلوا ما یکرهه عقولکم و رضاکم اتّقوا اللّه و کونوا من المتّقین و انّک انت یا یعقوب لو تشهد بعین القلب قمیص ربّک الرّحمن لتجده محمرّاً بدم البغضآء بما ورد علیه سهام الأشقیآء و کان اللّه یشهد ما انتم عنه لمن الغافلین
ثمّ ارسلنا رحمتنا عن شطر القدم الی الّذی سمّی برحمةاللّه لیسترحم فی نفسه و یکون من الرّاحمین و انّ رحمته علی نفسه هو عرفان ربّه و هذا اصل الرّحمة و هل رأیتم احسن منها لا فونفس البهآء لو انتم من الموقنین ان یا عبد لا تمنع هبوب رحمة ربّک علی نفسک و لا عن ذاتک نفحات ربّک الرّحمن الرّحیم دع کلّ ذکر عن ورائک ثمّ تمسّک بذکر ربّک العلیّ العلیم و ان یمسّک من ضرّ لا تحزن ثمّ تفکّر فی ضرّی و قل کما اقول ای ربّ قد مسّنی الضّرّ و انّک انت ارحم الرّاحمین و ان یمسّک من اضطرار فاصبر و قل کما اقول ای ربّ فأفرغ علیّ صبراً و انّک خیر النّاصرین و ان یصبک من قضآء فاصطبر و قل ای ربّ فأنزل علیّ رحمة و انّک انت خیر المنزلین
ان یا جمال القدم فاستشرق عن شطر البقآء باشراق اسمک الأبهی علی من سمّی بمحمّد فی ملکوت الأسمآء لیستجذب فی نفسه بما اخذه تجلّی الأمر عن شطر اللّه المهیمن العزیز القدیر ان یا عبد لو یکون لک الف روح و تفدیها بما جری اسمک من قلم اللّه لیکون احقر من کلّ شیء فی جنب هذا الفضل العظیم و انّک لو تدقّ بصرک لتشهد بأن لا یعادله شیء عمّا خلق بین السّموات و الأرضین ایّاک ان لا تنس فضل ربّک و لا تکن فی دین ربّک لمن الممترین ان استقم علی الأمر ثمّ اثبت و لا تضطرب عن نعیق المشرکین فسوف یرفع ضجیج السّامریّ ثمّ صریخ العجل بین العالمین کذلک نخبرکم بالحقّ لتطّلعوا بما یظهر فی الخلق و لا یحجبکم نفحات المشرکین
ثمّ استشرق باشراق اخری علی الّذی سمّی باسمعیل لیستروح بروحات ربّه و یکون من الفرحین ان یا ذبیح فاحفظ نفسک عن کلّ ما یکرهه ربّک العزیز العلیم و لا تلتفت الی الدّنیا و زخرفها و ما قدّر فیها لأنّها لن ینفعک فی شیء و ما ینفعک ما قدّر لنفسک علی الواح عزّ عظیم ایّاک ان لا تحرم ذاتک عن حرم القدس و لا نفسک عن کعبة الأنس و لا لسانک عن ذکر اللّه الغالب المقتدر القدیر ان یا عبد فابک علی نفس اللّه و وحدته ثمّ ابتلائه و غربته فی هذا الأرض الّتی انقطعت عن ورودها ارجل القاصدین قل یا قوم فارحموا علی الّذی نصرکم حین الّذی کنتم فی ذلّة و خوف مبین و قام بنفسه بین الأعدآء و نصرکم بجنود الغیب و کذلک کان نصره علی المؤمنین قریب ایّاکم یا قوم لمّا اطمأننتم من انفسکم لا تجاوزوا عن حدّکم و لا تحاربوا مع ربّکم الرّحمن و لا تجادلوا بما نزّل علیکم من سمآء اسم عظیم و یا قوم لا تدحضوا الحقّ بما عندکم تاللّه کلّما انتم به تستدلّون لغیرکم قد خرج عن لسانی ثمّ جری من قلمی العلیم الحکیم ایّاکم ان لا تأخذونی بذلک لأنّ روح الأعظم تنطق فی صدری و روح البقآء یحرّک قلم البهآء کیف یشآء ان هذا من عنده بل من لدن علیم خبیر تاللّه لو کان الأمر بیدی لسترت وجهی عن کلّ من فی الأرضین و خرجت عن بین هؤلآء و سکنت علی جبل لن یذکر ذکری بین احبّائی فکیف هؤلآء المغلّین فواللّه کلّما ارید ان اصمت عن بدائع الذّکر روح الذّکر ینطق فی ارکانی و یقومنی علی امره و یؤیّدنی فی کلّ حین
ان یا اخی الّذی افتریت علیّ بما کنت مقتدراً فی نفسک بعد الّذی ربّیتک بنفسی و حفظتک عن ضرّ العالمین فکم من لیالی انت کنت مستریحاً علی الفراش و انّی قد کنت فی حول بیتک لمن الحافظین فکم من ایّام انت کنت فی العیش مع ازواجک و انّی کنت حاضراً علی محضر الظّالمین لئلّا یمسّک من ضرّ و لا یرد علیک ما یحزنک و تکون من المحزونین و انّک مع کلّ ذلک لکنت فی سرّ السّرّ عن ورائی لکی تجد فرصة علیّ و تفعل ما ینعدم عنه ارکان عرش عظیم و انّا کنّا ان نرسل الی الدّیار لیحضر بین یدیک ما یسرّ به نفسک و یفرح ذاتک و تکون من الفرحین و انّک فی کلّ حین قد کنت فی ضرّی بحیث لو تجد من نفس لتلقی فی قلبه ما احترقت عنه اکباد ملإ العالین تاللّه انّی قد کنت عالماً بکلّ ذلک ولکن سترنا بعد علمنا علی ما انت علیه و کذلک کان ربّک لغفور رحیم تاللّه بما جری من قلمک فی الأخلاق قد خرّت وجوه العزّ علی تراب الأرض و شقّت ستر حجب الکبریآء فی رضوان البقآء و تشبّکت احشآء المقرّبین الی ان سافرتَ معی فی هذا السّفر الّذی به جرت دموع اهل غرف العزّ علی خدود عزّ منیر مع کلّما سألتَ منّی و استأذنتَ عنّی ما تکلّمتُ بحرف لأنّی اطّلعتُ منک ما لا اطّلع به احد من العالمین الی ان سافرتَ و دخلتَ فی هذه الأرض اذاً قمتَ علیّ فی کلّ یوم بل فی کلّ حین تاللّه ما بقی فی جسدی من محلّ الّا و قد ورد علیه سهماً من سهام تدبیرک و انّک لو تنکر فی نفسک لیشهد لسان اللّه الملک العلیم الی ان افتیت علیّ من دون بیّنة و لا کتاب منیر فلمّا اطّلعوا بذلک هؤلآء المهاجرین قد ارتفعت ضجیجهم ثمّ صریخهم و انّک کنت فی بیتک علی روح و ریحان عظیم فلمّا شهدنا فعلک و ما خرج من قلمک اذاً خرجتُ عن بینکم وحده من دون ناصر و معین حتّی لم یکن عندی من یخدمنی او یطبخ لهؤلآء الأطفال ما قدّر لهم من ملکوت ربّهم المعطی الباذل الرّحیم و انّک بعد ذلک ما استرحت فی نفسک ثمّ انتشرتَ فی البلاد فعلک باسمی لتدخل غلّی فی صدور المحبّین و خرج من لسانک و قلمک ما یستحیی ان یذکره قلم العالین فاسمع ما نزّل من قبل و انّک لو تبسط یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی لأقتلک و کان اللّه علی ما اقول شهید ان یا اخی تاللّه ستفنی انت و من معک و ترجع الی التّراب و یبقی الملک للّه المقتدر القدیر تاللّه یا اخی لم یکن فی قلبی بغضک و لا بغض احد من الممکنات اذاً فاسمع قولی ثمّ طهّر نفسک و لا تکن من الغافلین و انّک لو تکون علی ما کنت علیه و یسجدک کلّ من فی السّموات و الأرض هل یغنیک فی شیء لا فونفسی العلیم الحکیم و لو یبغضنی کلّ العباد بقولک هل ینفعک ذلک فی امر لا فوربّک المهیمن العزیز القدیم اذاً یبکی قلمی و عینی ثمّ کلّشیء لو انت من الشّاهدین دع الدّنیا و زخرفها عن ورائک و لا یغرّنّک الرّیاسة عن ذکر ربّک و عن الخضوع لعباد اللّه المتّقین و مع کلّ ذلک ما اکتفیت الی ان کتبت الی رئیس المدینة بالذّلّة الّتی بها ضیّعت حرمتی بین الخلائق اجمعین ثمّ الفت مع الّذی تبغضه و هو یبغضک و سمعت منه بأذنک ما اشتکیت به تلقآء وجهی و کنت من الشّاکین فلمّا قام علی بغضی و اشتعلت فی قلبه نار الغلّ اذاً اتّخذته لنفسک معیناً و کذلک کنت من الفاعلین فسوف یظهر لک ما فی قلبه و قد حتم اللّه بأن یظهره بالحقّ و انّه لهو الفاعل لما یرید تاللّه یا اخی لو تنصف لتبکی علی نفسک ثمّ علی نفسی و تنوح فی ایّامک و تکون من التّائبین الی اللّه الّذی خلقک بأمر من عنده انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ عنده فی الواح قدس منیع فانظر الی اوّل الدّهر انّ الّذی قتل اخیه الأکبر الّذی سمّی بهابیل هل بقی علی الأرض لا فواللّه الملک العزیز الحکیم بل رجع الی التّراب ثمّ بعثه اللّه بالحقّ و سأل عمّا فعل ثمّ ارجعه الی مقرّه و کذلک فانظر فی الأمر ثمّ تفکّر فیه و کن من المتفکّرین ایّاک ان لا تحتجب عمّا اعطیناک من ملکوت الأسمآء لأنّها قد خلق بأمر من عندنا و انّا کنّا علی کلّ شیء لمن الآمرین
ان یا جمال الأعظم حرّک القلم علی ذکر ربّک ثمّ طهّره عن ذکر ما سواه ایّاک ان لا تشتغل بأحد و کن فی ذکر ربّک العلیّ المقتدر العلیم ثمّ انظر الّذی کان واقفاً تلقآء الأمر بلحظات عزّ رأفتک العزیز المهیمن المحیط الّذی سمّی بعلیّ بعد الشّعبان لیقوم عن رقده و یکون من الذّاکرین قل یا عبد قد ارتفعت سدرة الذّکر فی هذا الذّکر الحکیم و تنطق الورقات المعلّقات المتحرّکات علی اغصانها بأنّه لا اله الّا انا العزیز الفرید و انّ هذا لبهآء اللّه بین السّموات و الأرض و ضیائه فی جبروت الأمر و الخلق و سلطانه علی ما کان و ما یکون ان انتم من العارفین و به اشرقت شمس العزّة و الجلال و استضآءت وجوه المقرّبین لولاه ما ظهر فی الابداع من شیء و ما نطق الرّوح علی غصن البقآء بأنّه لا اله الّا انا العزیز المقتدر العلیم ان یا عبد تخلّق بأخلاقی ثمّ امش علی اثری و انّ هذا لفضل لن یقابله فضل العالمین ثمّ زیّن لسانک بالصّدق ثمّ هیکلک بردآء الانصاف ان انت من العاملین کذلک علّمک شدید القدرة من آیات ربّک العزیز الحکیم ثمّ زیّن هیکل الخلیل بردآء ذکر ربّک الجلیل لعلّ یکسّر اصنام الهوی بسلطانی العلیّ الأعلی و یکون من المستقیمین فی ایّام الّتی تضطرب فیها نفوس الّذینهم استقرّوا علی سرر الأسمآء و یضع کلّ ذی امر امره و تری النّاس سکرآء من صاعقة الأمر و کذلک نلقی علیک من آیات القدس لتکون من العارفین ان استقم یا عبد علی حبّ اللّه و مظهر نفسه و انّ هذا اصل الدّین ان انت من العاملین دع النّفس و الهوی ثمّ طیّر بقوادم القدس الی هذا الهوآء الّذی انبسط فی هذا السّمآء الّتی احاطت العالمین ایّاک ان لا تحتجب لسانک بحجاب الکذب لأنّه یخزی الانسان بین الخلائق اجمعین قل یا قوم وفوا بما عاهدتم و لا تحرموا الفقرآء عمّا عندکم لأنّ بذلک تمنع الخیر من سحاب فضل رفیع ثمّ اتّبعوا ما قدّر لکم فی الکتاب و کونوا فی الفعل ازید من القول تاللّه هذا سجیّتی و سجیّة المقدّسین قل یا قوم قد ارتدّت الیکم لحظات اللّه و انتم لا ترتدّون البصر الیه اذاً تکوننّ فی غفلة عظیم و قد اشرق وجه اللّه فوق رؤوسکم ایّاکم لا تمنعوا ابصارکم عن النّظر الیه و انّ هذا فضل قد کان لدی العرش کبیر و قامت ملکوت اللّه امام وجوهکم ایّاکم ان لا تحرموا انفسکم عن ظلّها و لا تکوننّ من الغافلین کذلک یأمرکم سلطان الأمر بما هو خیر لکم عمّا خلق فی العالمین
ان یا منادی الأمر فأمر الّذی سمّی بالرّضا لیوجّه مرآة قلبه الی منظر اللّه الأکبر هذا المقام الأطهر الأظهر و یکون من الموقنین قل یا عبد ان اخرق حجبات الظّنّ بقدرة من لدنّا ثمّ ادخل شریعة الیقین ثمّ اعلموا بأنّ کلّ الملل احتجبوا بحجاب الوهم فی ازل الآزال فلمّا اردنا خرقها ارسلنا مظهراً من مظاهر نفسنا لیخرق سبحات الأکوان بقدرة الرّحمن اذاً ارتفعت الضّجیج عن بین السّموات و الأرض و فزعت انفس المشرکین الی ان حقّق اللّه الحقّ بآیاته و بطل اعمال الّذینهم احتجبوا عن جمال الأمر و کانوا من الغافلین و مع لم یکن بینهم الّا الوهم کبر علیهم خرقه و کانوا من الصّارخین و فی تلک الأیّام بعثنا کلّ الأوهام علی هیکل بشر و زیّنّاه بقمیص اسم من اسمائنا ثمّ اشتهرنا ذکره بین العباد و کذلک کنّا فاعلین فلمّا استکبر علی اللّه ربّه و حارب معه و جادل به نزعنا عنه ثوب الأسمآء و اشهدناه ککفّ من الطّین فطوبی لمن یخرق هذا الحجاب الأعظم الّذی ما ظهر شبهه فی جبروت العالمین فیا بشری لنفس ما احجبه کبر الوهم و یشقّه بأنامل القدرة من لدن عزیز قدیر فیا روحا لمن لا یمنعه سبحات الجلال عن الدّخول فی ظلّ ربّه العلیّ المتعال و یکون من الّذینهم دعوا عن ورائهم کلّ ما یحجبهم عن ذکر ربّهم العزیز القادر الحکیم
ان یا قلم القدم فی جبروت الأعظم حرّک باذن ربّک علی ذکر من سمّی بعلیّ قبل خان لیجذبه نفحات الرّحمن من هذا الرّضوان الّذی ینطق ورقاتها بأنّه لا اله الّا انا الغالب العادل الفرد الحکیم ان استمع ما یغنّ روح الأعظم فی جبروت القدم لعلّ یستریح بذلک نفسک و تکون من الّذین اخذهم فرح الأمر من کلّ الجهات و یکوننّ من المفرحین یا قوم کونوا من انوار الوجه بین العباد و مظاهر الأمر فی البلاد لیظهر منکم آثار اللّه بین بریّته و اقتداره بین الخلائق اجمعین ایّاکم زیّنوا انفسکم بآداب اللّه و امره و کونوا ممتازاً عن دونکم اذاً یصدق علیکم انتسابکم الی ربّکم الرّحمن الرّحیم و من دون ذلک لن یصدق علی نفس حکم الوجود فکیف هذا المقام المرتفع الرّفیع کذلک ینصحکم قلم النّصح من لدن عزیز کریم
ان یا منادی ناد من لدنّا عبدنا السّلیمان و بشّره بنفس الرّحمن لیکون من المستبشرین ان یا سلیمان فاحفظ نفسک من مظاهر الشّیطان ثمّ ابن مسجد الأقصی بزبر الحبّ من هذا الغلام الأبهی ثمّ عمّره بأیدی الانقطاع ثمّ زیّنه بذهب الذّکر فی ذکر هذا الجمال الّذی ارتفعت به رایة الاستجلال علی سمآء الاستقلال و بذلک ورد علیه ما بکت عنه عیون الأوّلین و الآخرین یا قوم فادخلوا مسجد الأقصی الّذی بناه اللّه بأیدی الفضل فی قلوبکم ایّاکم ان لا تخربوه بجنود النّفس و الهوی ثمّ احفظوه من ذکر الشّیاطین قل تاللّه انّی لمسجد الأقصی فی ملإ الأعلی و بیت المعمور فی ملإ الظّهور و حرم الکبریآء عند سدرة المنتهی و حلّ الأمر علی مشعر البقآء و مقام القدس فی هذا الفردوس الرّفیع المنیع قل یا ملأ البیان اتّقوا اللّه و لا تخربوا بیت امره بأیادی البغضآء و لا تنعدموا ارکانها بوساوس النّفس و الهوی خافوا عن اللّه الّذی خلقکم بمظهر نفسه و ارسل الیکم ما قرّت بجماله عیون القدم ولکن انتم فی حجبات انفسکم لمن المیّتین و یا قوم لا تنقضوا میثاق اللّه و لا تدعوا عهده من ورائکم و لا تکوننّ بآیاته لمن المستهزئین کما استهزؤوا فی تلک الأیّام عباد الّذین خلقت حقایقهم بأثر من قلمه و کذلک کانوا من المعتدین
ثمّ ذکّر فی الکتاب مهدیّ لیهتدی بهدی اللّه ربّه و یکون من المهتدین ان یا مهدیّ خذ هدایة اللّه بقوّة من عندنا و دع عن ورآء ظهرک هدایة الّذین یذکرون اللّه بألسنهم و یعترضون بنفسه و یحاربون بذاته و لا یکوننّ من الشّاعرین و اذا یدخل علیهم احد یقعدون مربّعاً ثمّ یخرجنّ رؤوس اناملهم من عبّهم و یتحرّکنّ السنهم بالوقار فی ذکر ربّک المختار و هذا ما یفعلون علی ظاهر الأمر و فی الباطن یفتون علی اللّه حفظاً لریاساتهم و لا یبالون فی ذلک اقلّ من النّقیر قل تاللّه الحقّ انتم لو تذکرون اللّه علی قدر الّذی یقطع السنکم و تعبدونه علی شأن الّذی ینحنی اظهارکم لن ینفعکم الّا بعد حبّی و کذلک نزّل الأمر من جبروت عزّ قدیر هل ینفع الّذین اوتوا الفرقان لو یعبدون اللّه بعبادة الثّقلین لا فوربّ العالمین و کذلک فانظر الیوم فی الملإ البیان ان انتم من العارفین و کذلک شقّت انامل القدرة ستر الحجاب و یظهر الحقّ و ینطق الرّوح بالصّدق الخالص بین السّموات و الأرضین لعلّ النّاس یعرفنّ بارئهم و لا یحجبنّ عمّا یکون بین العباد عن ذکر ربّهم الرّحمن الرّحیم
ثمّ اراد قلم الأمر بأن یذکر الرّسول فی اللّوح لیکون فعله مطابقاً باسمه و یکون من العاملین ان یا رسول بلّغ رسالات ربّک اوّلاً علی نفسک ثمّ بلّغ النّاس لیؤثّر قولک فی قلوب القاصدین ثمّ ارسل علی العباد ما ارسلناه الیک من شطر الرّحمن روائح السّبحان لعلّ یجذبهم الی عرش الرّضوان هذا المقرّ المقدّس المنیر قل یا قوم فأصغوا کلمة اللّه ثمّ اقرؤوها فی ایّامکم و قد قدّر اللّه لتالیه خیر الدّنیا و الآخرة و یبعثه فی الجنان علی جمال یستضیء منه کلّ من فی العالمین فهنیئاً لمن یقرأ آیات ربّه و یتفکّر فی اسرارها و یطّلع بما کنز فیها من جواهر علم حفیظ
ثمّ ذکّر الّذی زار بیت العتیق لیستبشر بما ذکر من اثر اللّه فی هذا الخطاب المبرم المحکم المتین قل تاللّه انّا بعثنا الحرم علی هیکل التّعظیم فی هیئة التّکریم علی صورة الغلام فی هذه الأیّام فتبارک اللّه احسن الخالقین و من یطوف فی حوله فقد یطوفنّه اهل ملإ الأعلی ثمّ هیاکل المسبّحین ولکنّ اللّه قبل من احبّائه ما فات عنهم فضلاً من عنده و انّه لأرحم الرّاحمین فسوف ینزل جنود سلطنة اللّه فی هناک و ینصرنّ امره و یرفعنّ ذکره و یقرؤنّ آیاته فی کلّ بکور و اصیل
ان یا منادی الأمر ذکّر من لدنّا عباد الّذین ما حرّک قلم اللّه علی اسمائهم لیأخذهم نفحات الذّکر من لدن غفور رحیم قل انّا اثبتنا اسمائکم فی الواح القدس الّذی کان مکنوناً تحت حجبات الأمر و مخزوناً فی کنائز عصمة ربّک الحاکم الحکیم ان اجتمع احبّآء اللّه علی امره علی شأن لا یحدث بینهم ما یختلفهم و یکوننّ کنفس واحدة کذلک امرناک و ایّاهم لتکوننّ من العاملین ثمّ ذکّر امآء اللّه اللّواتی آمنّ باللّه بارئهنّ ثمّ اللّواتی اصابتهنّ المصائب قل ان اصبرن و لا تحزنّ بذلک لأنّ اللّه قدّر لکنّ و للّذین استشهدوا فی سبیله ما لا یدرکه عقول العاقلین و الرّوح و العزّ و البهآء علیکم یا جنود اللّه فی الأرضین ان انتم فی امر ربّکم لمن الرّاسخین
* * *
هذه سورة الاعراب قد نزّلت من لدن منزل قدیم
هو المقدّس المتعالی العلیّ الابهی
تلک آیات اللّه قد نزّلت بالحقّ من سمآء عزّ بدیع و جعلها اللّه حجّة من عنده و برهاناً من لدنه علی العالمین و فیها یذکر عباد اللّه الّذینهم عرفوا اللّه بنفسه و ما احتجبهم عوی المشرکین و دخلوا فی ظلّ عنایته و سکنوا فی جوار رحمته الّتی سبقت الممکنات و انّ هذا لفضل عظیم اولئک هم الّذین یصلّون علیهم اهل ملأ الاعلی ثمّ ملـئکة المقرّبین اولئک الّذین اذا استشرقت علیهم شمس البقآء عن افق العلی مرّة اخری خرّوا بوجوههم سجّداً للّه العلیّ العظیم
ان یا احبّآء اللّه من الاعراب اسمعوا ندآء اللّه من هذه الشّجرة الّتی ارتفعت بالحقّ و تنطق کلّ ورقة من اوراقها فی کلّ شیئ بانّی انا اللّه لا اله الّا هو المقدّس العزیز الکریم ان یا قوم ان اسرعوا الی سدرة اللّه ثمّ استظلّوا فی ظلّها تاللّه الحقّ لو تفحّصنّ فی اقطار السّموات و الارض لن تجدنّ مقرّ الامن الّا فی ظلّ هذه الشّجرة الّتی ارتفعت علی العالمین و تهبّ من خلالها نسمة اللّه الّتی بها یحیی کلّ عظم رمیم توجّهوا الیها و کلوا من اثمارها لیطهّر بها قلوبکم من اشارات کلّ مکّار اثیم ان اشکروا اللّه بما عصمکم عن تیه النّفس و الهوی و انقذکم من غمرات الوهم و العمی فی یوم الّذی فیه اتی اللّه بملکوت امره و اظهر سلطانه علی من فی السّموات و الارضین و عرّفکم نفسه و اظهر علیکم جماله و کلّم معکم ظاهراً مشهوداً و جعلکم من عباده العارفین ان استقیموا علی الامر لانّ الشّیطان قد ظهر بجنوده و یأمرکم فی کلّ حین بان تکفروا باللّه الّذی خلقکم بامر من عنده و جعلکم من الفائزین ان احمدوا اللّه بما اختصّکم لنفسه بحیث لمّا غابت شمس القدم عن وطنها اشرقت عن افق العراق ارضکم و انّ هذا من فضله علیکم و لن یعادله شیئ عمّا خلق بین السّموات و الارضین و کان وجه اللّه بینکم مشرقاً مضیئاً من غیر ستر و حجاب و یتلو علیکم من آیات ربّکم فی کلّ شهور و سنین و کان یمشی بینکم جمال القدم بوقار اللّه و سکینته و یتجلّی علیکم فی کلّ حین بتجلّی آخر و بذلک تمّت نعمة اللّه و رحمته علیکم لتکوننّ من الشّاکرین فینبغی لکم بان تفتخروا علی قبائل الارض کلّها لانّ دونکم ما فازوا بما فزتم ان انتم من العارفین اذاً ینبغی لکم بان تخلّقوا باخلاق اللّه لتهبّ من شطر قلوبکم روائح القدس علی الممکنات و یظهر منکم آثار ربّکم الرّحمن الرّحیم و انّه لمّا اصطفاکم عن بین بریّته فاجهدوا بان یظهر منکم ما لا ظهر من دونکم لیُبرهَنَ اختصاصکم بنفسه بین العالمین کونوا کالنّجوم بین ملأ الارض لیهتدی بکم عباد الّذینهم احتجبوا عن عرفان اللّه و مظهر امره و کانوا من الغافلین کونوا امنآء علی انفسکم و انفس النّاس ثمّ فی اموالهم و انّها لصفة الّتی احبّها اللّه من قبل ان یخلق الآدم من المآء و الطّین و انتم ان لا تکونوا امنآء فی الارض لن تطمئنّوا من انفسکم و لا النّاس منکم کذلک ینصحکم اللّه بلسان مظهر امره و انّه لذکری لکم و للخلائق اجمعین طهّروا صدورکم عن الحسد و البغضآء ثمّ نفوسکم عن البغی و الفحشآء ثمّ اعملوا بما امرکم اللّه و انّه ما امر العباد الّا بما هو خیر لهم عن خزائن السّموات و الارضین ایّاکم ان لا تجادلوا لما خلق فی الدّنیا مع احد دعوها لاهلها لتستریح انفسکم و تکوننّ خالصاً لوجه ربّکم العلیّ العظیم و انّ ملکوت الغنآء بید ربّکم الرّحمن یغنی من یشآء بامر من عنده و انّه لهو المقتدر العزیز الکریم
ثمّ اعلموا بانّ اللّه اودع الارض بید الملوک و جعلهم ظهورات قدرته بین الخلائق اجمعین ان یدخلن فی ظلّ سدرة الامر و من دون ذلک الامر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انّه لم یزل ما اراد لنفسه شیئاً اودع الدّنیا و زخرفها لاهلها و قدّس اولیآئه عن التّوجّه الیها لانّه ما اراد لهم الّا ما هو یبقی بدوام نفسه العلیّ العظیم و ما اراد من الدّنیا هو قلوب احبّآئه لیقدّسهم عن کلّ ما سوىٰه و یعرّجهم الی مقرّ الامن مقام الّذی لن یشهد فیه الّا بوارق الوجه و لن یذکر الّا ذکری العزیز البدیع ان افتحوا یا قوم مدائن القلوب بسیف اللّسان باسم ربّکم المقتدر العزیز المنّان و کذلک امرکم لسان الرّحمن من قبل و حینئذ ان اعملوا بما امرتم و لا تجاوزوا عن حدود اللّه ربّکم و ربّ العالمین ایّاکم ان لا تجادلوا فی امر اللّه مع احد لانّا ارفعنا حکم السّیف و قدّرنا النّصر بالحکمة و البیان فضلاً من لدنّا علی الخلائق اجمعین ان اشتعلوا یا قوم بحرارة حبّ اللّه لتشتعل منکم افئدة النّاس و انّ هذا حقّ النّصر لو انتم من العارفین انّه لم یزل کان مقدّساً عن الدّنیا و ما خلق فیها و علیها و لو اراد لیسخّر الارض و من علیها باسمه المقتدر العزیز القدیر ان اصبغوا یا قوم بصبغ اللّه ثمّ اجتنبوا عن صبغ المشرکین انّ اللّه یأمرکم بالبرّ و التّقوی ان اتّقوا فی دین اللّه و لا ترتکبوا البغی و الفحشآء کونوا من الّذین یُشْهَدُ من وجوههم انوارُ ربّکم المختار و یظهر منهم اثر اللّه و وقاره کذلک ینبغی لکم اهل البهآء فی هذه الایّام الشّدید
ان یا اعرابی اسمعوا ندآئی ثمّ امشوا علی اثری ثمّ اذکروا ایّام لقآئی و وصالی ثمّ هجرتی و غربتی و سجنی لیذکرکم اللّه فی ملکوت عزّ کریم دعوا کأس الفنآء من الّذینهم اتّبعوا النّفس و الهوی ثمّ خذوا کأس البقآء من انامل البهآء باسم ربّکم العلیّ الاعلی فی هذه الکرّة الاخری و انّ بها تستغنی النّفوس عن العالمین
ان یا قلم القدم ذکّر عبادنا الاعراب الّذین اختصّهم اللّه بنفسک و جعلهم ناظراً الی شطر رحمتک و انقطعهم عن المشرکین لیفرحوا فی انفسهم و یستقیموا علی امر الّذی انفطرت منه سمآء الاعراض و اندکّت کلّ جبل شامخ رفیع قل یا قوم انّا اخبرناکم حین الخروج عن العراق بانّ السّامریّ یظهر و العجل ینادی و تتحرّک طیور اللّیل بعد غیبة الشّمس ایّاکم ان لا تنسوا کلمات اللّه کونوا فی عصمة منیع تاللّه یا اعرابی لو تنظروننی لن تعرفونی و قد ابیضّ مسک السّود من تتابع البلایا و ظهرت الف الامر علی هیئة الدّال من توالی القضایا ثمّ اصفرّ هذا الوجه المحمرّ المنیر یا اعرابی لا تنسوا ذکری و بلآئی و لا کربتی و ابتلآئی فوعمری انّ عینی یمطر و قلبی ینوح علی نفسی بین هؤلآء المشرکین تاللّه انّ جمال المشیّة قد تغیّر من ظلم الاعدآء و هیکل الارادة قد استقرّ علی الرّماد و القدر شقّ ثیاب الصّبر و القضآء منع عن الامضآء بما ورد من جنود الاشقیآء علی اللّه العلیّ الاعلی فی ظهوره الاخری و کذلک قضی الامر ان انتم من السّامعین هل من ناصر ینصر جمال اللّه باللّسان و یحفظ هیکل امره من سیوف اهل البیان و یکون من الّذین ما منعتهم حجبات الاسمآء عن الورود فی طمطام الاعظم هذا الذّکر الحکیم و هل ذی رحم یرحم علی هذا المظلوم و یستقیم علی نصره و ینقطع عن العالمین ان یا اعرابی انّ الّذی لن یقدر ان یتکلّم فی محضری قد قام علی قتلی بعد الّذی خلقناه و ربّیناه و علّمناه و حفظناه فی شهور و سنین تاللّه لو اقصّ لکم من قصص یوسف البقآء و ما ورد علیه من ذیاب البغضآء لتنقطعنّ عن انفسکم و ارواحکم و تتوجّهنّ الی البیدآء و تنوحنّ الی ان تفارق الرّوح من اجسادکم ولکن امسکنا القلم عن البیان حفظاً لانفسکم یا معشر المخلصین یا اعرابی نوحوا لوحدتی و غربتی و سجنی و بلآئی و لا تکوننّ من الغافلین انّ الّذین جعل اللّه ظاهرهم عبرة فی الارض قد قاموا علی الاعراض علی شأن عجز عن ذکره قلم العالمین یا اعرابی اسمعوا قولی و لا تقربوا الّذین تهبّ منهم روائح النّفاق تجنّبوا عن مثل هؤلآء و کونوا فی عصمة منیع کذلک امرکم جمال الرّحمن حین الّذی احاطته الاحزان من جنود الشّیطان ان انتم من العارفین و الضّیآء الّذی اشرق عن ناحیة البقآء علیکم یا اهل البهآء بدوام الملک المقتدر العلیّ العظیم
* * *
هذا مدینة التّوحید فادخلوا فیها یا ملأ الموحّدین لتکونوا ببشارة الرّوح لمن المستبشرین
هو العزیز الوحید العالی العلیّ الفرید
تلک آیات الکتاب فصّلت آیاته بدعیّاً غیر ذی عوج علی آیات اللّه و هدی و نوری و ذکری لمن فی السّموات و الأرضین و فیه ما یقرّب النّاس الی ساحة قدس مبین و انّه لکتاب فیه یذکر کلّ امر حکیم و نزّل بالحقّ من لدن حکیم علیم و فیه ما یغنی النّاس عن کلّ شیء و یهبّ منه روائح القدس علی العالمین و یغنّ بأنّه لا اله الّا هو یفعل ما یشآء بأمره و یحکم ما یرید قل انّ فیه ما یضیء الصّدور و فیه تفصیل کلّ شیء من لدی اللّه العزیز القدیر و ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر یحیی و یمیت ثمّ یمیت و یحیی و انّه هو حیّ فی جبروت البقآء یحکم ما یشآء و لا یسئل عمّا شآء و فی قبضته ملکوت الانشآء لا اله الّا هو العزیز الجمیل و انّه لهو الحقّ لا اله الّا هو لم یزل کان مقدّساً عن دونه و متعالیاً عن وصف ما سویه و لا یسبقه احد فی العلم و انّه علی کلّ شیء محیطا و لا یزال ما اقترن بعرفان کینونته احد من خلقه و لن یصل الیه ایقان موقن و لا عرفان نفس و انّه لهو الغنیّ الحکیم و کان واحداً فی ذاته و واحداً فی صفاته و واحداً فی افعاله لم یزل کان متوحّداً فی عرش الجلال و لا یزال یکون متفرّداً علی کرسیّ الاجلال و انّه هو الصّمد الّذی لن یخرج عنه شیء و لن یقترن به شیء و هو العلیّ المقتدر العظیم ما وحّده احد دون ذاته و ما عرفه نفس دون کینونته و کلّ ما خلق فی الابداع و ظهر فی الاختراع خلق بکلمة من امره لا اله الّا هو العزیز الکریم و انّ ما یعرفه العارفون فی اعلی مقاماتهم و انّ ما یبلغه البالغون فی اقصی مراتبهم هو عرفان آیة تجلّیه بنفسها لنفسها و هذا غایة العرفان ان انتم الی معارج العلم لمن القاصدین فلمّا سدّت ابواب الوصول عن ذاته الأزلیّة و انقطعت جناحین العرفان عن الطّیران الی ملکوت امره ارسل الرّسل من عنده و انزل علیهم الکتب من لدنه و جعل عرفانهم عرفان نفسه و هذا ما قبل عن الممکنات جوداً من عنده و فضلاً من لدنه علی من فی الملک اجمعمین و من اقرّ بهم کأنّه اقرّ علی اللّه و توحّد ذاته و من تقرّب الیهم کأنّه تقرّب الی ساحة قدس مبین و من اطاعهم اطاع اللّه و من اعرض عنهم اعرض عن وجه اللّه العزیز المقتدر الحیّ الرّفیع و قدّر اللّه عرفان نفسه فی عرفان انفسهم و هذا ما قدّر فی الواح الأمر من لدن مقتدر قدیر و هذا مبلغ العارفین فی منتهی معارجهم ان انتم من العالمین و ما قدّر اللّه فوق ذلک لأحد نصیب و لا لنفس سبیل الیه و هذا ما کتب علی نفسه الحقّ ان انتم من العارفین هل یقدر الضّعیف ان یصعد الی قویّ قدیم قل سبحان اللّه کلّ فقرآء الیه و کلّ عن عرفانه لعاجزین و هل ینبغی للفانی ان یطیر فی جبروت الباقی قل سبحان اللّه کلّ عجزآء عنده و کلّ فی مظاهر امره لحایرین و انّک انت یا سلمان فاشهد فی نفسک و روحک و لسانک و جمیع جوارحک بأنّه لا اله الّا هو و کلّ عباد له و کلّ له لعابدین ثمّ یا سلمان سلّم فی نفسک لأمر اللّه و بما امرت فی الکتاب و لا تکن من الغافلین ثمّ اعرف قدر تلک الأیّام و لا تنس الفضل فی نفسک و کن من الشّاکرین ثمّ انقطع عن نفسک و هواک لیلهمک اللّه بفضله ما یخلّصک عن العالمین و ایّاک ان لا تحرم نفسک عن نسمات هذا الرّوح و انّ هذا لغبن مبین ثمّ قرّب بتمامک الی اللّه الملک الحیّ المقتدر القدیم قل هذا فصل من فصول اللّه قد ظهر بالفضل و لن یغیّره شیء عمّا فی السّموات و الأرضین قل تاللّه هذا لربیع الّذی زیّن بطرازه الفردوس و لن یعقّبه الخریف فی ابد الآبدین و انّ هذا فصل ما سبقه فصل فی الأرض لأنّه استظلّ فی ظلّ علیّ عظیم
یا ملأ الفردوس خذوا نصیبکم من هذا النّسیم الّذی به جدّد هیاکل العالمین و فیه نفخ روح الحیّ الحیوان علی عظام رمیم و ان یا اهل لجّة الأحدیّة فانقطعوا عن عرفانکم و عن کلّ ما وحّدتم به بارئکم و وحّدوا اللّه فی هذه الأیّام بما فصّل لکم بالحقّ و لا تکوننّ من الغافلین ثمّ خذوا حظّکم فی هذا الفصل الّذی فیه یصبغ کلّ شیء بصبغ اللّه العزیز الحمید و ان یا ملأ البقآء فانقطعوا عن کلّ ما اخذتم لأنفسکم ثمّ اقبلوا الی رضوان الّذی فتح باسم اللّه العلیّ فی سرّ قدس بدیع و ان یا اهل السّموات سبّحوا اللّه باسم الّذی منه اقترن الکاف برکنه الرّآء و المیم ثمّ اسمعوا نغمات الرّوح من هذا الطّیر الّذی تغنّ بکلّ الألحان فی کلّ حین قل ان یا اهل الأرض تاللّه هذه لحمامة یذکرکم احسن الذّکر لتکوننّ من الذّاکرین و ما اراد منکم شیئاً و لن یرید منکم جزآءً و ما جزائه الّا بأن یستشهد لحبّ اللّه العزیز العلیم قل فواللّه من لن یطلب لنفسه ما ذکرت حینئذ بالحقّ انّه علی خسران مبین قل انّ الّذین یفرّون من الموت فی سبیل بارئهم اولئک فی ریب من لقآء اللّه و اولئک هم الغافلین و اولئک ما وجدوا روایح القدس من هذا القمیص المنیر و ناموا علی فراش الغفلة و اعرضوا عمّا هو خیر لهم عن ملکوت ملک العالمین قل سوف یطوی اللّه الأرض و من علیها و یحشرکم بالحقّ فی مکمن قدس مکین اذاً تشهدون اسرار الأمر و تطّلعون بما قدّر من لدی اللّه العلیم الحکیم و تقولون فی انفسکم یا حسرتا علینا فیما غفلنا عن ذکر اللّه و کنّا علی ضلال مبین فواللّه لو یکشف الغطآء عن وجه العباد و یطّلعون بما اکتسبت ایدیهم فی ایّام اللّه لینقطع الرّوح عن اجسادهم و هذا لحقّ یقین
و انّک انت یا سلمان فاستنصح بما انصحناک بالفضل و امرناک بالعدل و لا تکن من الرّاقدین ثمّ ذکّر نفسک و انفس العباد فیما نزّلناه علیک بالحقّ لعلّ النّاس ینقلبون بقلوبهم الی مقعد عزّ کریم
و امّا ما سئلت فی آیة التّوحید و کلمة التّجرید فاعلم بأنّ هذا فوق شأنی و ما انا الّا عبد ذلیل هو الّذی بیده ملکوت العلم و فی قبضته جبروت الحکمة یعلّم من یشآء فیما شآء لا اله الّا هو العزیز الجمیل و له الأمر فی کلّ من فی السّموات و الأرض یفعل کیف یشآء و هو الملک السّلطان العزیز القدیر لن یعزب عن علمه شیء و لن یعجزه شیء لا یسئل عمّا یفعل و انّه لهو الغالب القاهر العزیز الرّفیع ولکن انّی مع عجزی و ضرّی و فقری و افتقاری لمّا احبّ فی نفسی اظهار ما اعطانی اللّه بفضله لئلّا اکون من الّذینهم قال اللّه فی وصفهم فی کتاب عزّ حفیظ قال و قوله الحقّ الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل و یکتمون ما اتاهم اللّه من فضله لذا القی علیک ما یجری اللّه علی قلمی لتفتخر بما اختصصناک به بین النّاس و لعلّ تکوننّ من المنقطعین و لتشکر اللّه فیما اعطاک بفضله و انزل علیک آیات الّتی تتحیّر عنها العارفین فاعلم ثمّ اعرف بأنّ للتّوحید مراتب و عوالم و مقامات شتّی لا یعلم احد و ما احصاه نفس الّا اللّه الملک المقتدر العزیز الجلیل و انّی لو ارید ان افصّل لک فی هذا المقام ما علّمنی اللّه بفضله لا یحمله الألواح و لن تکفیه البحور لو یجعل مداداً لهذه الکلمات المقدّس المتعالی العزیز الکریم لأنّ اللّه لم یکن لفیضه من تعطیل و لا لأمره من تعویق و هو الّذی فصّل من نقطة الأوّلیّة علم ما کان و یکون ان انتم من العارفین و سیفصّل فی طراز هذه النّقطة علوم الّتی ما سمعها اذن احد و لن یعرفها احد من العالمین قل انّه لو یرید ان یطوی کلّ العلوم عمّا فصّل فی الملک من اوّل الّذی لا اوّل له لیقدر و یکون ذلک اقرب من لمح البصر لا اله الّا هو السّلطان المقتدر القدیر هو الّذی فی قبضته ملکوت علم السّموات و الأرض یمحو ما یشآء بأمره و یثبت ما اراد بقدرته و عنده للوح قدس حفیظ قل انّه هو الّذی لم یزل کان مقدّساً عن کلّ ما علمتم و یأتی فی کلّ شأن بعلم بدیع قل انّ جواهر التّوحید و التّحدید عنده فی حدّ سوآء ولکنّ النّاس اکثرهم علی فراش الجهل لراقدین قل لو یمحو آیات التّوحید و یحکم بالتّحدید هذا لحقّ مبین و لیس لأحد ان یقول لم او بم لأنّ الأمر ما یظهر من عنده و الحکم ما یحکم علیه من لدنه و هو القویّ القدیر فاشهد یا سلمان فی نفسک بأنّ فی خزائن علم اللّه لعلوم لن یذکر عند حرف منها علم احد و لا توحید الّذی به یوحّدون اللّه عباده و لا اعلی جواهر التّفرید ولکن لمّا سبقت رحمته کلّ العباد یقبل منهم بما یأمرهم فی زمن کلّ رسول و عهد کلّ نبیّ فضلاً من لدنه علی الخلائق اجمعین فاشهد بأنّه لا اله الّا هو لن یعرفه احد و لن یصل الی بدایع علمه نفس و لا یدرکه کلّ من فی الملک ان انتم فی اسرار الأمر لمن المتفرّسین فیا لیت لیوجد حمامات قدسیّة و افئدة مجرّدة لیطیرنّ مع هذا العبد فی هوآء هذا العلم الّذی احترقت من تقرّبها اجنحة المقرّبین فسوف یظهر اللّه فی الأرض عباداً ما یمسکهم منع المغلّین و یطیرنّ بجناح القدس و یسیرنّ فی ممالک البقآء و یدخلنّ فی سرادق عزّ منیر و لا یشغلهم شأن فی الملک و لا یلهیهم زخارف الأرض عن ذکر اللّه العلیّ المقتدر العزیز و اذا یسمعون نغمات الرّوح تفیض عیونهم من الدّمع و یستبشرون بروح اللّه و یقلّبون الی جمال قدس بدیع و لن یبدّلوا آیات اللّه بشیء ولو ینفقون بکلّ من فی السّموات و الأرضین و کلّما یسمعون نغمات اللّه یمیلون الی وطن القرب و یفدون انفسهم فی کلّ حین حینئذ ینبغی بأن ابتدء فی ذکر ما اردت من قبل و اختم هذا الذّکر الّذی لن یبلغه اعلی افئدة البالغین
فاعلم یا سلمان بأنّا نشهد فی مقام توحید الذّات بأنّه واحد فی ذاته و لم یزل کان مستویاً علی عرش التّوحید و کرسیّ التّفرید و لم یکن معه من شیء و لن یذکر عنده من احد و هو الباقی القائم العزیز الکریم و لم یزل کان فی قیّومیّة ذاته و لم یکن معه لا ذکر شیء و لا عرفان نفس و لا توحید احد و الآن یکون بمثل ما قد کان فی ازل الآزال لا اله الّا هو الفرد الحکیم و انقطعت عن هذا المقام عرفان العرفآء و بلوغ البلغآء لأنّ دونه معدوم عنده و مفقود لدیه و موجود بأمره الا له الأمر و الخلق و انّه کان علی کلّ شیء خبیر انّه هو اللّه لا اله الّا هو الّذی ما اتّخذ لنفسه ولیّاً و لا نصیراً و لا شریکاً و لا شبیه و لا وزیراً لا اله الّا هو العزیز القادر المحیط ثمّ نشهد بأنّه کان واحداً فی صفاته و انقطعت کلّ الصّفات عن ساحة قدسه و هذا ما قدّر لنفسه ان انتم من العارفین ثمّ اعلم بأنّ کثرات عوالم الصّفات و الأسمآء لن یقترن بذاته لأنّ صفاته تعالی عین ذاته و لن یعرف احد کیف ذلک الّا هو لا اله الّا هو العزیز المتعالی الغفور الرّحیم و یرجع کلّ ذلک الأسمآء و الصّفات الی انبیائه و رسله و صفوته لأنّهم مرایا الصّفات و مطالع الأسمآء والّا انّه تعالی غیب فی ذاته و صفاته و یظهر کلّ ذلک فی انبیائه من الأسمآء الحسنی و الصّفات العلیا لئلّا یحرم نفس عن عرفان الصّفات فی جبروت الأسمآء و انّ هذا لفضل من عنده علی العالمین و للموحّد فی ذلک المقام حقّ بأن یوقن فی نفسه بأنّ ظهور تلک الصّفات فی رسل اللّه لم یکن الّا صفاته تعالی بحیث لن یشهد الفرق بینه و بینهم الا انّ صفاتهم ظهرت بأمره و خلقت بمشیّته و هذا حقّ التّوحید فی هذا المقام قد القیناکم بالفضل لتکوننّ من الرّاسخین و لن یشهد العارف شیئاً لا فی السّموات و لا فی الأرض الّا و قد یری اللّه قائماً علیه و یشهد کلّشیء بلسان سرّه بأنّه لا اله الّا هو العزیز العظیم و یرتقی العارف الی مقام یشهد آثار تجلّی اللّه فی کلّ شیء بحیث لو یأخذ انوار هذا التّجلّی عن الممکنات لن یبقی فی الملک شیء و بذلک ثبت علی نفسه بأنّه کان و لم یکن معه من شیء فسبحانه و تعالی عمّا یقولون هؤلآء المشرکین و للموحّد حقّ بأن لا یفرّق کلمات اللّه و یشهد بذاته و نفسه بأنّ کلّ الآیات نزّلت من عنده و کلّما نزّلت علی المرسلین حقّ لا ریب فیها و فصّلت من لدی اللّه المهیمن القدیر و کلّ الشّرایع فصّلت من نقطة واحدة و شرع من لدی اللّه و ترجع الیه و لا فرق بینها ان انتم من الموقنین و مع اختلافها فی کلّ اعهاد و اعصار لا اختلاف فیها لأنّ کلّها ظهرت من امر اللّه و الأمر واحد فی ازل الآزال و هذا ما رقم حینئذ من قلم قدس منیر و ایّاکم یا ملأ التّوحید لا تفرّقوا فی مظاهر امر اللّه و لا فیما نزّل علیهم من الآیات و هذا حقّ التّوحید ان انتم لمن الموقنین و کذلک فی افعالهم و اعمالهم و کلّما ظهر من عندهم و یظهر من لدنهم کلّ من عند اللّه و کلّ بأمره عاملین و من فرّق بینهم و بین کلماتهم و ما نزّل علیهم او فی احوالهم و افعالهم فی اقلّ ممّا یحصی لقد اشرک باللّه و آیاته و برسله و کان من المشرکین و کذلک نعلّمکم سبل العلم و الحکمة لعلّ انتم فی سرادق العزّ لتکوننّ من الدّاخلین و کلّما ذکرنا الأمر بینهم من جواهر التّوحید و حقایق التّفرید هذا لم یکن الّا فی مقام التّنزیل لأنّ کلّهم بدئوا من عند اللّه و یعیدوا الیه و حکموا بأمره و نطقوا باذنه لذا یثبت حکم التّوحید علیهم فی هذا المقام و کذلک نصرّف لکم الآیات لتکوننّ من الموقنین ولکن فی مقام الفرق فضّل اللّه بعضهم علی بعض کفضل المولی علی العبید و فی هذا المقام فاشهد مقام بعضهم کالنّقطة فی صدر الحروفات و کما انّ الحروف یفصّلنّ عن النّقطة و یدورنّ حولها کذلک فاعرف مراتب النّبیّین و نشهد بأنّ الّذی جائکم باسم علیّ هو النّقطة و تدور فی حولها ارواح المرسلین اذاً قل فی نفسک فتبارک اللّه احسن الخالقین و نشهد فی مقام الأفعال بأنّ کلّها ظهرت بأمره و خلقت بقوله و بعثت بقضائه و یرجع الی مقام الّذی قدّر لها من عنده ذلکم اللّه ربّی و ربّکم و ربّ آبائکم الأوّلین هل یمکن لأحد ان یحرّک فی الملک بغیر ما قضی اللّه له فی الکتاب قل سبحان اللّه کلّ الأشیآء محرّکة بأمره و کلّ الیه لراجعین ما من اله الّا هو یقبض ما یشآء لمن یشآء و یقدّر لکلّ شیء ما یرید و هو المقتدر العلیم و ما من شیء الّا و قد احاط علمه قبل ظهوره و بعد ظهوره و قدّر له ما هو خیر له عن کلّ ما فی السّموات و الأرض و هذا ما رقم من قلم حکم قدیر
ایّاکم یا ملأ البیان لا تشتبه علیکم بأنّ الأفعال لو یظهر من عنده کیف یعذّب عباده العصات فی طبقات الجحیم فاعلموا بأنّه تعالی ارسل الرّسل بالحقّ لیأمروا النّاس بالبرّ و التّقوی و ینهوهم عن البغی و الفحشآء و یبشّروهم بلقآء اللّه فی یوم الّذی فیه تشرق الأنوار من مقعد عزّ منیر و هذا ما قضی علی الحقّ من عنده علی العالمین و بهم عرّفهم اللّه سبل الهدایة و الضّلالة و بیّن لهم بلسان رسله کلّما اراد لهم بحیث ما ترک من خیر الّا و هو فی کتاب مبین فلمّا بیّن لهم الحقّ و اوضح لهم سبل القدس و اظهر لهم مناهج الفردوس امرهم بکلّ ما یبلّغهم الی هذه المقامات القدسیّة و یقرّبهم الی اللّه العزیز الحمید و انهاهم عن کلّ ما یضرّهم و لذا یرفع المطیعین الی رفرف القرب و یضع المستکبرین ثمّ اختارهم فی هذین السّبیلین بعد علمهم و عرفانهم سبل الهدایة و الضّلالة و یمدّهم فی کلّ ما یختارونه لأنفسهم و هذا عدل من عنده علی کلّ من فی الملک اجمعین اذاً فاشهد فی نفسک بأنّ اللّه ما ظلم نفس علی قدر خردل و لن یظلم و انّه لهو المعطی الواهب الکریم فلمّا ظهر للعباد سبل الحقّ عن الباطل و مناهج الهدایة عن الضّلالة یسعدهم فیما یریدون و یجری علیهم القضآء بعد اراداتهم و کذلک نصرّف لکم الآیات و نلقی علیکم کلمات الحکمة لتستبشر بها قلوبکم و قلوب المقرّبین و انّه تعالی لو یمسک عباده عن فعل و یجبرهم علی فعل آخر لیکون ظلماً من عنده فسبحانه و تعالی من ان یظلم نفس علی قدر نقیر و قطمیر و انّه بعد قدرته علی کلّ شیء و جریان قضائه فی کلّ شیء یمدّ کلّ الممکنات فی افعالهم بعد عرفانهم بالنّور و الظّلمة و هذا لفضل من عنده لو انتم ببصر الحکمة فی اسرار الأمر لمن النّاظرین و من قال بغیر ما الهمناک او یقول بغیر ما القیناک فهو مجرم بنصّ الکتاب و کان اللّه بریئاً منه الّا بأن یتوب و یرجع الی اللّه و یکون من المستغفرین انّه یغفر من یشآء و یعذّب من یشآء و یعطی لمن یشآء و یمنع عمّن یشآء و لا یسئل عمّا شآء و بیده ملکوت الأمر و الخلق و فی قبضته جبروت السّموات و الأرض یحیی و یمیت ثمّ یمیت و یحیی و انّه هو حیّ لا یموت و لا یفوت عن علمه شیء و احاط فضله کلّ الممکنات و سبقت رحمته کلّ الکائنات و یعلم خائنة القلوب و ما ظهر منها لا اله الّا هو العالم الغالب الحاکم اللّطیف الخبیر
ثمّ اعلموا یا ملأ البیان بأنّ اللّه ما اراد لعباده الّا ما یقلّبهم الی رفارف القصوی فی جبروت البقآء و ما قدّر لهم الّا ما یخلّصهم عن النّفس و الهوی لیبقی الملک لنفسه الحقّ و یطهّر الأرض و من علیها من دنس هؤلآء المشرکین و نشهد فی مقام توحید العبادة بأن کلّها یرجع الی اللّه العزیز المتعالی العلیم و کلّها ظهرت من امر واحد من لدن حکیم قدیر و بدئت من اللّه و سیعود الیه و کلّ الیه لراجعین و الیه واللّه یصعد الکلم الطّیّب و کلّ لوجهه لساجدین و یعبده کلّ من فی السّموات و الأرض و ما من شیء الّا و قد یسبّح بحمده و یخاف من خشیته لا اله الّا هو العزیز القیّوم کلّ الأعناق منقادة لسلطنته و کلّ القلوب خاشعة لأمره و ذاکرة بذکره و هو الّذی عبده کلّ شیء و یعبده کلّ من فی السّموات و الأرضین انّ الّذینهم استقرّوا علی کرسیّ التّوحید و مقاعد التّفرید یشهدون فی انفسهم بأنّ کلّ ما یعبد به العباد بارئهم فی صوامعهم و مساجدهم نزّل من عند اللّه و یرجع الیه لأنّ المعبود واحد سبحانه و تعالی انّا کلّ له عابدین ولو انّ العباد یغفلون فی عباداتهم و ینسون بارئهم ولکن نفس العبادات و الأذکار یسرعون الی بارئهم و خالقهم و کلّ الیه لسارعین و کلّ ما انتم تشهدون فی ملل الأرض و عباداتهم و اذکارهم کلّها فصّلت من لدی اللّه فی عهد رسله و سفرائه و کلّ بأمره لعابدین ولکن لمّا احتجبوا عن المقصود و ما قدّر اللّه لهم لذا احتجبوا عمّا اختار اللّه لهم فی تلک الأیّام الّتی فیه تغنّت لسان الأحدیّة بکلّ الحان جذب بدیع فلمّا اعرضوا عن اللّه بعد انتظارهم و اختاروا لأنفسهم هذا جری علیهم حکم القضآء و کان ذلک فی صحایف قدس حفیظ و نشهد حینئذ بأنّ مقامات التّوحید و مراتب التّفرید کلّها ظهرت فی جمال عزّ بدیع الّذی ظهر فی السّتّین بأمر اللّه المقتدر الحکیم العلیم و انّه هو الّذی کان واحد فی ذاته و صفاته و افعاله و لم یکن له شبه و لا ندّ و لا ضدّ و کلّ خلقوا بأمره و کلّ بأمره لقائمین و لن یقدر احد ان یشارکه فی امره و لا یعارضه فی حکمه لا یسئل عمّا فعل و کلّ فی محضره لراجعین فاستمع یوم یناد المناد فی قطب البقآء و یغنّ حمامة الحجاز فی شطر العراق و یدعو الکلّ الی الوثاق و فیه یفتح ابواب الفردوس علی وجه الخلایق اجمعین و هذا یوم لن یعقّبه ظلمة اللّیل و کانت الشّمس یستضیء منه لأنّه استنار من انوار وجه منیر فواللّه حینئذ یبسط بساط قدس بدیع من لدی اللّه العزیز المقتدر المنیع قل فواللّه انّه لیوم لن یحمل فیه عرش ربّک الّا نفسه الحقّ و انّا کنّا بذلک لشاهدین و فیه یکشف مقامات لن یذکر فیها التّوحید و لن یصل الیها حقایق التّفرید و لن یطیر فی هوائها اعلی معارف العارفین الّا من شآء ربّک فهنیئاً لمن قرّت عیناه فی هذا الیوم بلقآء اللّه الملک المتعالی العزیز
قل یا ملأ المشرق و المغرب انّ هذه لنغمات یذکر من الحآء حین الّذی مرّت علی وادی السّنآء فی سینآء الرّوح بقعة الّتی لن یذکر فیها الّا اللّه العزیز اللّطیف و اذا وردت فیها اخذت حرف السّین من وادی الأولی لحبّ الّذی اتّصل بینهما فی ذرّ البقآء اذاً ظهرت حروفات المجتمعات فی عوالم الأسمآء بأمر من لدی اللّه العزیز الجمیل قل هذه لمدینة لو یدخل فیها المریض لیشفی و یطیب اقرب من ان یجری علی اللّسان اسم الحین و لو یمرّ علیها ملکوت الأسمآء لتصیر کلّها اعظماً و تحکی کلّها عن اللّه بحیث باسم منها ینقلب کلّ من فی السّموات و الأرضین و انّک انت یا سلمان فاجهد فی نفسک لتدخل فی هذه المدینة و ان لن تقدر علی الدّخول فاسع بروحک لعلّ تمرّ فی حولها و یهبّ علیک من نسایم الّتی یخرج منها فواللّه هذا خیر لک عن ملک الأوّلین و الآخرین و هذا امری علیک و علی الّذینهم صعدوا الی مقرّ سلطان مبین و اذا دخلت ارض الصّاد ذکّر حرف الزّآء بأذکار قدس منیع قل فاستمع ما تغنّ علیک حمامة القدس حین الّذی تطیر من هوآء الی هوآء عزّ رفیع و لا تضطرب عن ذلک لأنّ فیه ستر اسرار الأمر ان انت من المستبصرین فتوکّل علی اللّه فی امرک و لا تخف من احد و لا تکن من الخائفین هذا ما اخبرناک به من قبل فی الواح قدس حفیظ قلّب بوجهک و قلبک الی اللّه الملک العزیز الکریم فواللّه لن ینقطع ندآء اللّه فی وقت و ینادی بأعلی الصّوت فی کلّ حین و من طهّر اذناه عن کلمات الخلق یسمع النّدآء عن جبروت العزّة و لن یلتفت الی احد فی الملک و یستجذب من ندآء اللّه و یقلّب الی مکمن قدس مکین و کذلک ذکّر المیم من لدنّا بأذکار عزّ بدیع و اذا وردت ارض الشّین فانشر تلک الألواح بین یدی الّذینهم آمنوا بها لیتذکّرنّ بها و یکوننّ من المتذکّرینّ فمن یتذکّر بها لیکون خیر له عن کلّ ما خلق من ایدی القدرة فی جبروت عزّ مبین لأنّ فیها لن یشهد الّا اللّه وحده و ما دونه خلق بحرف منها ان انتم من العارفین و کذلک مننّا علیک یا سلمان بما القیناک قول الحقّ و بیّنّا لک اسرار التّوحید و هدیناک الی هذا السّبیل الّذی فیه جری السّلسبیل من هذا المعین و لا ینفد بدوام اللّه و لا یبید فی ابد الآبدین ثمّ اعلم یا سلمان بأنّ الّذینهم ما اتّصفوا بصفات التّوحید لن یصدق علیهم اسم الموحّد ان انتم من الشّاعرین و لن یتمّ لأحد حکم التّوحید بالقول و انتم یا ملأ البیان فاجهدوا فی انفسکم لتکونوا بصفات اللّه لمن المتّصفین و من لن یهبّ منه نسمات اللّه و صفاته لن یفوز بهذا المقام و لن یعدّ من الموحّدین اذاً نختم القول بأنّه لا اله الّا هو و انّا کلّ عباد له و کلّ الیه لراجعین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
تلک آیات ظهرت فی خدر البقآء و هودج القدس حین ورود اسم الاعظم عن شطر السّبحان فی ارض الصّامصون یمّ بحر عظیم اذاً نزلت جنود وحی اللّه بطراز الّذی انصعقت عنها کلّ من فی السّموات و الارضین و اشرقت قدّامهم شمس الجمال فی هیکل قدس لطیف و خاطب الفلک بما جری من قلم اللّه من قبل فی لوح الّذی خاطبنا فیه ملّاح القدس بندآء حزن خفیّ و بما نزل حینئذ فی هذا اللّوح من قلم قدس منیر و من یرید ان یطّلع باسرار الامر من لدن حکیم علیم فلینظر فی اللّوحین لیعرف اسرار اللّه و تقرّ بها عیناه و یکون من الموقنین
قد تمّ میقات الاستوآء فی هودج القدس و خرج جمال الهویّة بمنظر عزّ کریم قل قد انتهی سفر التّراب الی ساحل بحر عظیم اذاً یبکی هودج الخلد و یستبشر سفینة قدس منیر ان یا ملّاح القدس قد جآء الوعد فیما وعدناک بلسان صدق علیم فاستعدّ فی نفسک لتحوّل نفس اللّه علی فلک ما سواه بهذا الامر المحدث القدیم سیظهر علیک کلّما وعدناک بالحقّ ان انت من الصّابرین و اخبرناک من قبل کلّما یقضی و ما التفت به احد من العالمین و اغفلناهم عن ذلک بما اکتسبت ایداهم و انّ هذا لعدل مبین فواللّه انّ الّذین یدخلون فی ظلّک ستأخذهم عذاب فتنة عظیم قل تاللّه هذا محکّ اللّه قد استقام بالعدل و یفصل بین الحقّ و الباطل و الشّکّ عن الیقین ولکن انت طهّر النّظر عن حدودات البشر و لا ترتدّ البصر عن هذا المنظر المنیر و هبّ علیهم من روایح الفضل لعلّ تخلّصهم عن ظنونهم و تقلّبهم الی اللّه العزیز الحکیم و تطهّر قلوبهم عن هواهم و تبلّغهم الی وطن قدس بدیع و لعلّ تحترق بذلک حجبات التّقلید و یستشرق جمال التّوحید فی مشکوة افئدة لطیف و لا تزن العباد بمیزان اللّه لانّهم یزنون فی کلّ حین و یکوننّ من الزّانین فاعف عنهم و تجاوز عن جریراتهم لانّک انت الکریم ذو الفضل العمیم اذاً لمّا اغمضت عیناک عن العصیان و فتحتها بالاحسان هبّ علی اهل الاکوان من نسمات قدس کریم لعلّ یستشعرون فی انفسهم بما فضّلهم اللّه علی الخلایق اجمعین و جعلهم معاشر نفسه و شرّفهم بلقآئه و انزل علیهم ثمرات الوصل من شجر قدس مبین و اقمصهم قمیص الاختصاص و فضّلهم علی خلق ما کان و ما یکون و کتب اسمآئهم فی الواح عزّ حفیظ کلّ ذلک یصدق علیهم لو لن یغیّروا نعمة اللّه علی انفسهم و یعرفون ما انعم اللّه علیهم و یشکروه فی کلّ حین
و انّک انت یا فلک الامر فاحمل هؤلآء ثمّ اجر علی البحر باذن من اللّه العزیز القدیر ان یا سفینة القدس فابشری فی نفسک بما ورد فیک جمال عزّ منیع ان یا بحر البقآء قرّ عیناک بما ورد علیک بحر روح لطیف لذا خُلقتَ قبل البحار ان تکون من المستشعرین اذاً فاکرم ضیوف اللّه عباد الّذینهم رکبوا علیک و وردوا فیک و لا تکن من المضطربین فاحفظ امانات اللّه و لا تخان فی نفسک و لا تکن من الخائنین ان یا حیتان البحر فاستبشروا فی انفسکم ثمّ اذکروا بارئکم بما فزتم بلقآء اللّه فی ایّام الّتی اشرقت شمس الجمال عن مطلع اسم قدیم ان یا هوآء البحر هبّ علی اجساد الطّیّبة المنیرة الّتی خلقهم اللّه من نور ذاته قبل خلق السّموات و الارضین و سرّ فی نفسک ثمّ ابشر فی روحک بما رزقک اللّه من هوآء روح خفیف فواللّه اذاً استبشرت سکّان اهل البحر و صحت سکّان البرّ بما خرج جمال الهویّة عن هودج البقآء و استقرّ علی فلک قرب رفیع
قل یا اهل السّرّ و الشّهادة و الغیب و الظّهور لا تحزنوا عن شیئ ثمّ افرحوا بفرح اللّه المقدّس المتعالی العلیم قل انّ هذا لَفَرح الّذی اخذ الموجودات کلّها و احاط کلّ من فی العالمین و لن یأخذ احداً دون احد ان یتوجّهون الی منظر اللّه المقدّس العزیز المنیر قل هذا لَفَضل یقلّب کلّ الذّرّات الی جمال الهویّة اقرب من ان یذکر المحبوب اسم الحبیب و کذلک نلقی من آیات الرّوح و نبسط بساط الفضل علی کلّ من فی الملک اجمعین
و انّک انت انادیک یا لجّة القدس فی آخر القول بما ورد علیک لجّة اللّه المهیمن الغالب القویم ان یا طمطام الاحدیّة فاسرر فی ذاتک بما استوی علیک طمطام السّرور و انّ هذا لَفَضل عظیم ان یا قمقام العزّ فابهج فی روحک بما ورد فیک قمقام اللّه المتعالی العزیز القدیر فهنیئاً لک بما استحضر فی حولک ارواح المقرّبین و استقبلوا حینئذ کلّ الذّرّات و قاموا فی هواک و کانوا من المنظرین لیمرّ علیهم نسایم القدس عن شطر الاحدیّة من هذا الرّضوان المقنّع المغطّأ المستور المشهود الظّاهر الخفیّ فطوبی لهم و لمن دخل فی ظلّه و شرّف بلقآئه و شرب عن کأسه و تمسّک بحبله المحکم القویم و بذلک اتممنا الفضل علی الاوّلین و الآخرین و انزلنا من سحاب القدس ما یطهّر به افئدة العارفین و قدّرنا لکلّ الاشیآء قمیص الهدایة ان یقبلنّ الیه و یکوننّ من المتّقین و کذلک قدّرنا فی سمآء الامر ما یغنی به العالمین
* * *
هو اللّه الملک السّلطان العزیز المقتدر القیّوم
تلک لآیات اللّه المهیمن القیّوم الی الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته و هم من فزع الشّرک هم آمنون قل یا قوم لم تنکروننی و قد تشهدون بأنّی قد جئتکم بآیات الّتی تنصعق عنها افئدة الّذینهم آمنوا و تذهل عنها العقول و یا قوم أ نسیتم حکم اللّه بما نزل فی البیان من لدن عزیز محبوب و اخذ عنکم العهد فی کلّ کتاب بل فی کلّ رقّ منشور بأن لا تجاحدوا بآیات اللّه اذا نزلت بالحقّ و لا تجادلوا بالّذی یأتیکم بألواح عزّ محفوظ و ان لم تؤمنوا به لا تعترضوا علیه خافوا عن اللّه ثمّ بجماله لا تکفرون و لقد نزّلنا من قبل علی محمّد رسول اللّه ان انتم تفقهون لا یجادل فی آیات اللّه الّا الّذینهم کفروا کذلک نزل من قبل من لدی اللّه المهیمن القیّوم قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تستکبروا علی الّذی کلّ من سطوته مشفقون ایّاکم ان لا تبطلوا اعمالکم و لا تتمسّکوا بما عندکم بل بما نزل بالحقّ من لدن عزیز قیّوم قدّس نفسک ثمّ ذکّر العباد بما القی الرّوح علیک و لا تخف من احد و لا تحزن عمّا اصابتک البأسآء و الضّرّآء و توکّل علی اللّه ربّک و لا تکن من الّذینهم فی آیات اللّه لا یتفکّرون فواللّه لو تقوم بنفسک علی حبّ اللّه و غلامه لینصرک اللّه علی من علی الأرض کلّها انّه ما من اله الّا هو ینصر من یشآء بقوله کن فیکون کذلک نتلی علیکم من آیات اللّه و نلقی علیکم ما تطمئنّ به قلوبکم و قلوب الّذینهم لن ینظروا الّا بالمنظر الأکبر فی هذا الجمال الدّرّیّ المکنون و انّک انت فاخرق حجبات الوهم ثمّ اطلع عن خلف السّحاب بقوّة من عندنا و قدرة من لدنّا لتشهد ما لا شهد احد من الخلق و هذا ما اشهدناک بالحقّ فی هذا المقام المقدّس المحمود ایّاک ان لا تکن بمثل الّذینهم لا یتّبعون الّا هواهم و هم فی وادی الوهم یحبرون
و امّا ما سألت عن الفطرة فاعلم بأنّ کلّ النّاس قد خلقوا علی فطرة اللّه المهیمن القیّوم و قدّر لکلّ نفس مقادیر الأمر علی ما رقم فی الواح عزّ محفوظ ولکن یظهر کلّ ذلک بارادات انفسکم کما انتم فی اعمالکم تشهدون مثلاً فانظر فیما حرّم علی العباد فی الکتاب من شیء کما انتم فی البیان تنظرون بحیث احلّ اللّه ما اراد بأمره و حرّم ما شآء بسلطانه قل کلّ ذلک فی الکتاب أ فلا تشهدون ولکنّ النّاس بعد علمهم عمّا نهوا عنه هم یرتکبون هل ینسب هذا الی اللّه او الی انفسهم ان انتم تنصفون قل ما من حسنة الّا من عند اللّه و ما من سیّئة الّا من انفسکم أ فلا تعرفون و هذا ما نزل فی کلّ الألواح ان انتم تعلمون بلی انّه عالم بأعمالکم قبل ظهورها کما هو عالم بعد ظهورها و انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ عنده فی الواح قدس مکنون و هذا العلم لم یکن علّة الفعل فی خلقه کما انّ علمکم بشیء لم یکن علّة لظهوره فیما اردتم او تریدون و علمتم او تعلمون کذلک نلقی علیک من آیات البدع و نصرّفها بالحقّ لعلّ النّاس کانوا بآیات ربّهم موقنون اذاً تفکّر فی نفسک فیما سألت لعلّ یفتح اللّه علی قلبک ابواب العلوم و الحکمة و یشهدک خلق کلّ شیء و یعرّفک اسرار ما کان و ما یکون فواللّه کلّ ذلک عنده لأسهل عن کلّ شیء یعطی علی ما یشآء من خلقه بأمر من عنده و انّه لهو المقتدر العزیز المحبوب و انّک انت طیّر فی فضآء القدس فی هذا الهوآء الّذی فیه یتحرّک نسائم الحیّ الحیوان ایّاک ان تکن من اهل الوقوف فاسع فی نفسک بأن ترتقی فی کلّ حین الی سمآء اخری و فضآء اخری لتطّلع فی کلّ آن بأسرار بدع مستور لأنّ لم یکن لسمآء فضله من نهایة و لا لأرض فیضه من بدایة لیتمّ بالقدم او بالجناح او بادراک العقول فاخرق الحجبات باسمی العزیز المحبوب و لا تلتفت الی احد الّا اللّه ربّک و توجّه الی وجه الدّرّیّ المشهود بحیث لم یمنعک کبر العمایم عن الدّخول فی حرم اللّه المهیمن العزیز القدّوس لأنّا وجدنا ملأ البیان بمثل ملإ الفرقان بل اشدّ احتجاباً ان انتم تعلمون بحیث یقولون بمثل ما قالوا و یفعلون کما فعلوا امم القبل فسوف تعرفون و انّک فاجهد فی نفسک لئلّا تمشی علی قدمهم بل علی قدم اللّه ربّک فی هذا الصّراط المنیر المبارک الممدود و لو تسأل عنهم ما الفرق بینکم و بینهم اذاً یقولون ما لا یشعرون کذلک سوّلت لهم انفسهم و قست قلوبهم بما کانوا ان یکسبون
و امّا ما سألت عنّی فاعلم بأنّی عبد آمنت باللّه و آیاته و رسله و کتبه و لا نفرّق بین احد منهم و بذلک امرت من لدی اللّه المهیمن القیّوم و آمنت بکلّ ما نزل من عنده و ما ینزل حینئذ من سمآء قدس محبوب و اتّبع ما امرت به فی الکتاب بحول اللّه و قوّته و لن احبّ ان اتجاوز عن حرف منه و یشهد بذلک ذاتی و کینونتی ثمّ لسانی ان انتم تشهدون و احلّ علی نفسی کلّ ما حلّله اللّه فی البیان و احرّم ما حرّم من لدنه و اعتقد بکلّ ما نزل فیه ان انتم تعتقدون انّ الّذین یحلّلون ما حرّم اللّه علیهم و یحرّمون ما احلّه اللّه فی الکتاب اولئک لا یفقهون شیئاً و لا یعرفون ولکن هذا السّؤال لا ینبغی لأحد من النّاس لأنّ هذا مقام لن یحرّک علیه القلم و لن یجری علیه المداد ان انتم تعرفون و لو کان هذا السّؤال من غیرک ما اجبناه بحرف ولکن لمّا اردنا لک شأناً من الشّؤون لذا اجبناک لعلّ تستدرک فی نفسک و تکون من الّذینهم مهتدون فی هذه الأیّام الّتی اخذت کلّ نفس سکرها و کلّ کانوا عن جماله معرضون الّا الّذینهم انقطعوا بکلّهم عن کلّ ما سمعوا و کانوا بعین القدس هم یشهدون ثمّ ینظرون تاللّه الحقّ قد سألت عن مقام الّذی کان اکبر من خلق السّموات و الأرض و جعله اللّه فوق شهادات عباده لن یعقلها الّا العارفون بلی انّ النّاس یعرفون علی قدر مراتبهم و مقدارهم لا علی ما قدّر له فسبحانه سبحانه عمّا انتم تسألون و انّک ان تکشف الحجاب عن بصرک و تصعد الی هوآء القدس فی هذا الهوآء الّذی یهبّ فی هذا السّمآء و تنقطع عن کلّ من فی السّموات و الأرض و عن کلّ امر ممدود لیلقی الرّوح فی صدرک من هذا المقام الّذی یغنیک عن کلّ ما خلق و یخلق و یکفیک عن کلّ شیء عمّا کان و عمّا یکون کذلک یتلو علیک قلم الأمر من حکمة اللّه المهیمن القیّوم و یلقی علیک ما یقرّبک الی مقام عزّ محمود الّذی منعت عن الدّخول فی فنائه اکثر العباد و لن یصل الیه احد الّا الّذینهم کانوا علی ارائک الخلد هم یتّکئون
و امّا ما سألت عن ابنی فاعلم بأنّ ابنائی ان یتّبعون احکام اللّه و لا یتجاوزون عمّا حدّد فی البیان کتاب اللّه المهیمن القیّوم و یأمرون انفسهم و انفس العباد بالمعروف و ینهون عن المنکر و یشهدون بما شهد اللّه فی محکم آیاته المبرم المحتوم و یؤمنون بمن یظهره اللّه فی یوم الّذی یحصی زمن الأوّلین و الآخرین و فیه کلّ علی اللّه ربّهم یعرضون و لن یختلفوا فی امر اللّه و لن یتعدّوا عن شرعه المقدّر المسطور اذاً فاعلموا بأنّهم اوراق شجرة التّوحید و اثمارها و بهم تمطر السّحاب و ترتفع الغمام بالفضل ان انتم توقنون و هم عترة اللّه بینکم و اهل بیته فیکم و رحمته علی العالمین ان انتم تعلمون و منهم تهبّ نسمة اللّه علیکم و تمرّ علی المقرّبین اریاح عزّ محبوب و هم قلم اللّه و امره و کلمته بین بریّته و بهم یأخذ و یعطی ان انتم تفقهون و بهم اشرقت الأرضین بنور ربّک و ظهرت آیات فضله علی الّذینهم بآیات اللّه لا یجحدون اذاً من اذاهم فقد اذانی و من اعرض عنهم فقد اعرض عن صراط اللّه المهیمن القیّوم فسوف تجد اعراض المعرضین و استکبارهم علینا و بغیهم علی انفسنا من دون بیّنة و لا کتاب محفوظ قل یا قوم انّهم لآیات اللّه فیکم ایّاکم ان لا تجادلوا بهم و لا تقتلوهم و لا تکوننّ من الّذینهم یظلمون و لا یشعرون و هم اسرآء اللّه فی الأرض و وردوا تحت ایدی الظّالمین فی هذه الأرض الّتی وقعت خلف جبال مرفوع کلّ ذلک ورد علیهم حین الّذی کانوا صغرآء فی الملک و لم یکن لهم من ذنب بل فی سبیل اللّه القادر المقتدر العزیز المحبوب و الّذی منهم یظهر بالفطرة یجری اللّه من لسانه آیات قدرته و هو ممّن خصّه اللّه علی امره انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و انّا کلّ بأمره آمرون و نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی طاعته و یرزقهم ما یرضی به فؤادهم و افئدة الّذینهم الی شطر اللّه هم فی کلّ حین یتوجّهون و یتجاوز عن جریراتهم و یجعلهم من الّذینهم یتوارثون جنّة الفردوس من لدی اللّه العزیز المهیمن القیّوم کذلک مننّا علیک فی هذا اللّوح و کشفنا لک ما ستر عن دونک فضلاً من لدنّا علیک و علی الّذینهم بهدایة اللّه فی هذا الفجر هم مهتدون و انّک انت فاحفظ هذا اللّوح کعینک ایّاک ان لا تکشف لأحد الّا لأهله کذلک یأمرک امر اللّه بما هو المکنون و لا تجاوز عمّا امرت به لأنّا وجدنا ملأ البیان اشدّ احتجاباً عن ملل الأرض الّا من شآء ربّک و کذلک احصینا الأمر ان انتم تحصون و نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی امره لیخرقوا الحجبات و یخرجوا عن خلف السّحاب بسلطان من لدی اللّه المقتدر القدّوس
ثمّ اعلم بأنّا اجبناک مسائلک حین الّذی حضر بین یدینا کتابک بلسان عجمیّ مبین فلمّا ما وجد من رسول لنرسله الیک محوناه فی الیمّ بأمر من لدنّا لئلّا یرفع به ضوضآء المشرکین و بیده ملکوت کلّ شیء و یمحو ما یشآء و یثبت و عنده الواح قدس حفیظ اذاً اجبناک فی ثلاثة منها بلسان عربیّ بدیع و امسکنا القلم عن الاثنین بحکمة الّتی لا ینبغی ان یطّلع بها احد الّا اللّه ربّک و ربّ العالمین و یجری القلم فی حینه اذا جآء الأمر من افق قدس منیع اذا شآء اللّه و اراد انّه لا اله الّا هو یحکم ما یشآء و یظهر ما یرید کلّ الرّوح و التّکبیر و البقآء علیک ان تکون فی امر ربّک لمن الرّاسخین
* * *
توحید بدیع مقدّس از تحدید و عرفان موجودات ساحت عزّ حضرت لایزالی را لایق و سزا است که لمیزل و لایزال در مکمن قدس اجلال خود بوده و فی ازل الآزال در مقعد و مقرّ استقلال خود و استجلال خود خواهد بود چه قدر غنی و مستغنی بوده ذات منزّهش از عرفان ممکنات و چه مقدار عالی و متعالی خواهد بود از ذکر سکّان ارضین و سموات از علوّ جود بحت و سموّ کرم صرف در کلّ شیء ممّا یشهد و یری آیۀ عرفان خود را ودیعه گذارده تا هیچ شیء از عرفان حضرتش علی مقداره و مراتبه محروم نماند و آن آیه مرآت جمال او است در آفرینش و هر قدر سعی و مجاهده در تلطیف این مرآت ارفع ابدع امنع شود ظهورات اسماء و صفات و شئونات علم و آیات در آن مرآت منطبع و مرتسم گردد علی مقام یشهد کلّ شیء فی مقامه و یعرف کلّ شیء حدّه و مقداره و یسمع عن کلّ شیء علی انّه لا اله الّا هو و انّ علیّاً قبل نبیل مظهر کلّ الأسمآء و مطلع کلّ الصّفات و کلّ خلقوا بارادته و کلّ بأمره یعملون و این مرآت اگرچه بمجاهدات نفسانی و توجّهات روحانی از کدورات ظلمانی و توهّمات شیطانی بحدایق قدس رحمانی و حظایر انس ربّانی تقرّب جوید و واصل گردد ولکن نظر بآنکه هر امری را وقتی مقدّر است و هر ثمری را فصلی معیّن لهذا ظهور این عنایت و ربیع این مکرمت فی ایّام اللّه بوده اگرچه جمیع ایّام را از بدایع فضلش نصیبی علی ما هی علیه عنایت فرموده ولکن ایّام ظهور را مقامی فوق ادراک مدرکین مقرّر داشته چنانچه اگر جمیع قلوب من فی السّموات و الأرض در آن ایّام خوش صمدانی بآن شمس عزّ ربّانی مقابل شوند و توجّه نمایند جمیع خود را مقدّس و منیر و صافی مشاهده نمایند فتعالی من هذا الفضل الّذی ما سبقه من فضل فتعالی من هذه العنایة الّتی لم یکن له شبه فی الابداع و لا له نظیر فی الاختراع فتعالی عمّا هم یصفون او یذکرون اینست که در آن ایّام احدی محتاج باحدی نبوده و نخواهد بود چنانچه ملاحظه شد که اکثری از قاصدین حرم ربّانی در آن یوم الهی بعلوم و حکمتی ناطق شدند که بحرفی از آن دون آن نفوس مقدّسه اطّلاع نیافته و نخواهد یافت اگرچه الف سنه بتعلیم و تعلّم مشغول شوند اینست که احبّای الهی در ایّام ظهور شمس ربّانی از کلّ علوم مستغنی و بینیاز بودهاند بلکه ینابیع علم و حکمت از قلوب و فطرتشان من غیر تعطیل و تأخیر جاری و ساری است
ای هادی انشآءاللّه بانوار صبح ازلی و ظهور فجر سرمدی مهتدی شده تا قلب از نفوس مظلمۀ فانیه مقدّس شود و جمیع علوم و اسرار آن را در او مکتوب بینی چه که او است کتاب جامعه و کلمۀ تامّه و مرآت حاکیه کلّ شیء احصیناه کتاباً ان انتم تعلمون
و بعد سؤال از انقطاع شده بود معلوم آن جناب بوده که مقصود از انقطاع انقطاع نفس از ما سوی اللّه است یعنی ارتقا بمقامی جوید که هیچ شیء از اشیاء از آنچه در مابین سموات و ارض مشهود است او را از حقّ منع ننماید یعنی حبّ شیئی و اشتغال بآن او را از حبّ الهی و اشتغال بذکر او محجوب ننماید چنانچه مشهوداً ملاحظه میشود که اکثری از ناس الیوم تمسّک بزخارف فانیه و تشبّث باسباب باطله جسته و از نعیم باقیه و اثمار شجرۀ مبارکه محروم گشتهاند اگرچه سالک سبل حقّ بمقامی فایز گردد که جز انقطاع مقامی و مقرّی ملاحظه ننماید ولکن این مطلب را ذکر ترجمان نشود و قلم قدم نگذارد و رقم نزند ذلک من فضل اللّه یعطیه من یشآء باری مقصود از انقطاع اسراف و تلف اموال نبوده و نخواهد بود بلکه توجّه الی اللّه و توسّل باو بوده و این رتبه بهر قسم حاصل شود و از هر شیء ظاهر و مشهود گردد او است انقطاع و مبدأ و منتهای آن اذاً نسأل اللّه بأن ینقطعنا عمّن سواه و یرزقنا لقاه انّه ما من اله الّا هو له الأمر و الخلق یهب ما یشآء لمن یشآء و انّه کان علی کلّ شیء قدیر
و دیگر سؤال از رجعت شده بود این مسئله در جمیع الواح مفصّل و مبسوط ذکر شده ببیانات شتّی و حکم لایحصی انشآءاللّه رجوع بآن فرمایند تا بر کیفیّت آن اطّلاع بهم رسانند بدء کلّ من اللّه بوده و عود کلّ الی اللّه خواهد بود مردّی از برای احدی نیست رجوع کل بسوی حقّ بوده ولکن بعضی الی رحمته و رضائه و بعضی الی سخطه و ناره و در الواح فارسیّه و عربیّه این مطالب بأسرها و اتمّها ذکر شده فارجعوا الیها ان انتم تریدون ان تعرفون و همچنین نقطۀ اولی جلّت کبریائه در بیان فارسی بتفصیل مرقوم داشتهاند رجوع بآن نمایند که حرفی از آن کفایت میکند همۀ اهل ارض را و کان اللّه ذاکر کلّ شیء فی کتاب مبین و همچنین مشاهده در بدء خود نما که من اللّه بوده و الی اللّه خواهد بود کما بدئتم تعودون و الیه ترجعون
و امّا ما سألت فی حدیث المشهور من عرف نفسه فقد عرف ربّه معلوم آن جناب بوده که این بیان را در هر عالمی از عوالم لانهایه باقتضای آن عالم معانی بدیعه بوده که دون آن را اطّلاع و علمی بآن نبوده و نخواهد بود و اگر تمام آن کما هو حقّه ذکر شود اقلام امکانیّه و ابحر مدادیّه کفایت ذکر ننماید ولکن رشحی از این طمطام بحر اعظم لانهایه ذکر میشود که شاید طالبین را بسرمنزل وصول رساند و قاصدین را بمقصود اصلی کشاند و اللّه یهدی من یشآء الی صراطه العزیز المقتدر القدیر مثلاً ملاحظه در نفس ناطقه که ودیعۀ ربّانیّه است در انفس انسانیّه نمائید مثلاً در خود ملاحظه نما که حرکت و سکون و اراده و مشیّت و دون آن و فوق آن و همچنین سمع و بصر و شمّ و نطق و مادون آن از حواسّ ظاهره و باطنه جمیع بوجود آن موجودند چنانچه اگر نسبت او از بدن اقلّ من آن مقطوع شود جمیع این حواسّ از آثار و افعال خود محجوب و ممنوع شوند و این بسی واضح و معلوم بوده که اثر جمیع این اسباب مذکوره منوط و مشروط بوجود نفس ناطقه که آیۀ تجلّی سلطان احدیّه است بوده و خواهد بود چنانچه از ظهور او جمیع این اسماء و صفات ظاهر و از بطون آن جمیع معدوم و فانی شوند حال اگر گفته شود او بصر است او مقدّس از بصر است چه که بصر باو ظاهر و بوجود او قائم و اگر بگوئی سمع است مشاهده میشود که سمع بتوجّه باو مذکور و کذلک دون آن از کلّ ما یجری علیه الأسمآء و الصّفات که در هیکل انسانی موجود و مشهود است و جمیع این اسماء مختلفه و صفات ظاهره از این آیۀ احدیّه ظاهر و مشهود ولکن او بنفسها و جوهریّتها مقدّس از کلّ این اسماء و صفات بوده بلکه دون آن در ساحت او معدوم صرف و مفقود بحت است و اگر الی ما لا نهایه بعقول اوّلیّه و آخریّه در این لطیفۀ ربّانیّه و تجلّی عزّ صمدانیّه تفکّر نمائی البتّه از عرفان او کما هو حقّه خود را عاجز و قاصر مشاهده نمائی و چون عجز و قصور خود را از بلوغ بعرفان آیۀ موجودۀ در خود مشاهده نمودی البتّه عجز خود و عجز ممکنات را از عرفان ذات احدیّه و شمس عزّ قدمیّه بعین سر و سرّ ملاحظه نمائی و اعتراف بر عجز در این مقام از روی بصیرت منتها مقام عرفان عبد است و منتها بلوغ عباد و اگر بمدارج توکّل و انقطاع بمعارج عزّ امتناع عروج نمائی و بصر معنوی بگشائی این بیان را از تقیید نفس آزاد و مجرّد بینی و من عرف شیئاً فقد عرف ربّه بگوش هوش از سروش حمامۀ قدس ربّانی بشنوی چه که در جمیع اشیاء آیۀ تجلّی عزّ صمدانیّه و بوارق ظهور شمس فردانیّه موجود و مشهود است و این مخصوص بنفس نبوده و نخواهد بود و هذا لحقّ لا ریب فیه ان انتم تعرفون ولکن مقصود اوّلیّه از عرفان نفس در این مقام عرفان نفس اللّه بوده در هر عهد و عصری زیرا که ذات قدم و بحر حقیقت لمیزل متعالی از عرفان دون خود بوده لهذا عرفان کلّ عرفا راجع بعرفان مظاهر امر او بوده و ایشانند نفس اللّه بین عباده و مظهره فی خلقه و آیته بین بریّته من عرفهم فقد عرف اللّه و من اقرّ بهم فقد اقرّ باللّه و من اعترف فی حقّهم فقد اعترف بآیات اللّه المهیمن القیّوم کذلک نصرّف لکم الآیات لعلّ انتم بآیات اللّه تهتدون
ان یا هادی فاهتد بهدایة اللّه ربّک و ربّ کلّ شیء ثمّ اشدد ظهرک لنصرة امر اللّه و لا تعقّب الّذین اتّخذوا السّامریّ لأنفسهم ولیّاً من دون اللّه و یستهزئون بآیات اللّه سخریّاً و یکوننّ من المعتدین و اذا تتلی علیهم آیات ربّک یقولون هذه حجبات قل فبأیّ حدیث آمنتم باللّه ربّکم فأتوا بها ان انتم من الصّادقین حال امر بمقامی رسیده که فوالّذی نفسی بیده که کلّ من فی السّموات و الأرض بعین سرّ بر مظلومیّت این عبد نوحه و ندبه مینمایند و نحن توکّلنا علی اللّه ربّنا و ربّ کلّ شیء و لن اشاهد کلّ من فی الملک الّا ککفّ من الطّین الّا الّذینهم دخلوا فی لجّة حبّ اللّه و عرفانه و کذلک نذکر لک لتکون من العارفین
و امّا ما سألت فیما ورد فی الحدیث بأنّ المؤمن حیّ فی الدّارین بلی ذلک حقّ بمثل وجود الشّمس الّتی اشرقت فی هذا الهوآء الّذی ظهر فی هذا السّمآء الّذی کان فی هذا العمآء ان انتم من العارفین بل انّک لو تثبت فی حبّک مولاک و تصل الی مقام الّذی لن یزلّ قدماک یظهر منک ما یحیی به الدّارین و هذا تنزیل من لدن عزیز علیم اذاً فاشکر اللّه بما رزقک من هذا الکوثر الّذی تحیی به ارواح المقرّبین و رفعک بالحقّ و انزل علیک الکلمات الّتی بها تمّت حجّة اللّه علی العالمین فواللّه لو یبذل قطرة منه علی اهل السّموات و الأرض لتجد کلّها باقیة ببقآء ربّک العزیز القدیر معلوم آن جناب بوده که کلّ اسماء و صفات و جمیع اشیاء از آنچه ظاهر و مشهود است و از آنچه باطن و غیر مشهود بعد از کشف حجبات عن وجهها لن یبقی منها الّا آیة اللّه الّتی اودعها اللّه فیها و هی باقیة الی ما شآء اللّه ربّک و ربّ السّموات و الأرضین تا چه رسد بمؤمن که مقصود از آفرینش وجود و حیات او بوده و چنانچه اسم ایمان از اوّل لا اوّل بوده و الی آخر لا آخر خواهد بود و همچنین مؤمن باقی و حیّ بوده و خواهد بود و لمیزل و لایزال طائف حول مشیّة اللّه بوده و او است باقی ببقآء اللّه و دائم بدوام او و ظاهر بظهور او و باطن بامر او و این مشهود است که اعلی افق بقا مقرّ مؤمنین باللّه و آیات او بوده ابداً فنا بآن مقعد قدس راه نجوید کذلک نلقی علیک من آیات ربّک لتستقیم علی حبّک و تکون من العارفین چون جمیع این مسائل مذکوره در اکثر از الواح مفصّل و مبسوط ذکر شده دیگر در این مقام بنهایت اختصار مذکور گشت انشآءاللّه امیدواریم که بمنتها افق قدس تجرید فائز شوی و بحقیقت اسفار که مقام بقای باللّه است واصل گردی و مثل شمس در عالم ملک و ملکوت مؤثّر و مضیء و منیر شوی و لا تیأس من روح اللّه و انّه لا ییأس من جوده الّا الخاسرون
ثم ذکّر من لدنّا مصاحبک الّذی سمّی بالرّضا ثمّ بشّره بما اراد اللّه له لیکون من الفرحین ثمّ ذکّر العباد بأن لا یضلّوا اذا اتاهم امر عظیم قل کونوا مستقیماً علی امر اللّه و ذکره و لا تتعدّوا عن حدود اللّه و لا تکوننّ من المعتدین
باری الیوم بر جمیع لازم که بمقامی واصل و ثابت شوند که اگر جمیع شیاطین ارض جمع شوند که ایشان را از صراط اللّه منحرف نمایند نتوانند و خود را عاجز مشاهده نمایند قل کونوا یا قوم قهر اللّه لأعدائه و رحمته لأحبّائه و لا تکوننّ من الّذین غلبت علیهم رطوبات الهوائیّة و لن یبقی فیهم اثر الذّکر و الأنثی و یکوننّ من الکاهلین قوموا یا قوم عن مراقد الغفلة بنار الّتی لو یقابلها کلّ من فی السّموات و الأرض لتجدوا اثرها و انّ هذا ما یوصیکم اللّه به لتکوننّ من العالمین
و اذا وردت مدینةاللّه ذکّر اهلها ثمّ بشّرهم بذکر اللّه فی ذکراهم لتکوننّ من المستبشرین ثمّ ذکّر البیت و اهلها و الّذین تجد منهم روایح القدس من هذا المنظر المقدّس الکریم ثمّ بشّر الرّضا و الّذینهم معه من احبّآء اللّه ثمّ ذکّرهم من لدنّا بذکر جمیل ثمّ اقصص لهم ما ورد علینا من الّذین ارادوا ان یفدوا انفسهم فی سبیلنا و کان فی صدورهم غلّ اکبر عن کلّ جبل باذخ رفیع کذلک یظهر اللّه ما فی قلوب الّذینهم کفروا و اشرکوا باللّه ربّ العالمین و منهم من اعرض ثمّ تاب ثمّ کفر ثمّ آمن الی ان انتهی بمبدإه فی اسفل الجحیم
ان یا ملأ البیان خافوا عن اللّه ثمّ اتّقوا فی انفسکم بحیث لا تعاشروا معه و لا تستأنسوا به و لا تجالسوا ایّاه و لا تکوننّ من الغافلین ففرّوا منه الی اللّه ربّکم لیحفظکم اللّه عنه و عن شرّه و عن جنوده کذلک نخبرکم بالعدل لیکون رحمة من لدنّا علیکم و علی الخلایق اجمعین فواللّه لو یکون لکم نظرة الایمان لتجدوا من وجهه اثر الجحیم فواللّه یهبّ منه روایح الکره الّتی لو یهبّ علی الممکنات لیقلّبهم الی اسفل السّافلین کذلک نتلو علیکم من آیات اللّه و نلقی علیکم من کلمات الحکمة و نعلّمکم سبل التّقوی خالصاً لوجه اللّه العزیز المقتدر القدیر فواللّه یشهد بکفره وجهه و علی نفاقه بیانه و علی اعراضه هیکله ان انتم من الشّاعرین و هو یدّعی فی نفسه جوهر الانقطاع کما ادّعی الشّیطان و قال خلّصت وجهی للّه ربّ العالمین و لذا ما سجدت الآدم من قبل و لن اسجد لأنّی لو اسجد غیر اللّه لأکون اذاً لمن المشرکین قل یا ملعون انّک لو آمنت باللّه لم کفرت بعزّه و بهائه و نوره و ضیائه و سلطنته و کبریائه و قدرته و اقتداره و کنت من المعرضین عن اللّه الّذی خلقک من تراب ثمّ من نطفة ثمّ من کفّ من الطّین فواللّه یا قوم انّه لو یذکر اللّه لن یذکر الّا لمکر الّذی کان فی صدره اتّقوا اللّه و لا تقربوا به یا ملأ الموحّدین و انّه لو یأمرکم بالمعروف یأمرکم بالمنکر لو انتم من العارفین ایّاکم ان لا تطمئنّوا به و لا بما عنده و لا تقعدوا معه فی مجالس المحبّین فواللّه ما اردنا فیما ذکرناه لکم الّا لحبّی بکم یا معشر المخلصین و انتم یا معشر البیان فانصروا الرّحمن بقلوبکم و نفوسکم و السنکم و ابدانکم و ما لکم و علیکم و لا تکوننّ من الصّابرین فواللّه یا جنود اللّه و حزبه قد فعل بنا هذا المنافق ما لا فعل الشّیطان بآدم و لا النّمرود بابرهیم و لا الفرعون بموسی و لا الیهود بعیسی و لا ابوجهل بمحمّد و لا الشّمر بحسین و لا الدّجّال بقائم و لا السّفیانی باللّه المقتدر المهیمن العزیز الکریم فواللّه یبکی علینا غمام الأمر ثمّ سحاب الجود ثمّ اعین المقرّبین کذلک ورد علینا فی دیار الغربة فی سجن الأعدآء قد اخبرناکم بحرف منه بل اقلّ منها لتکوننّ من المطّلعین و لعلّ تحدث فی قلوبکم نار المحبّة و تنصرنا فی کلّ شأن و لا تکوننّ من الغافلین
ثمّ ذکّر المهدیّ الّذی ورد علیه ما یحزن عنه قلوب العارفین قل یا عبد ان اصطبر فی امر اللّه و حکمه ثمّ استقم فی کلّ شأن و لا تکن من المضطربین و ان مسّتک الذّلّة لاسمی لا تخمد فی نفسک ثمّ استقم فی حبّک ثمّ ذکّر ایّام الّتی کان ان یهبّ بینکم روایح اللّه العلیّ المقتدر العظیم ثمّ انقطع بنفسک و روحک و ذاتک عن مثل هؤلآء و کن فی الملک من عبادنا المستقیمین
ثمّ ذکّر المجید من لدنّا ثمّ الّذین معه من اصفیآء اللّه و احبّائه لتکوننّ من الفرحین قل ایّاک ان لا تجمع مع اعدآء اللّه فی مقعد و لا تسمع منه شیئاً ولو یتلی علیک من آیات اللّه العزیز الکریم لأنّ الشّیطان قد ضلّ اکثر العباد بما وافقهم فی ذکر بارئهم بأعلی ما عندهم کما تجدون ذلک فی ملإ المسلمین بحیث یذکرون اللّه بقلوبهم و السنتهم و یعملون کلّ ما امروا به و بذلک ضلّوا و اضلّوا النّاس ان انتم من العالمین فلمّا جآءهم علیّ بالحقّ بآیات اللّه اذاً اعرضوا عنه و کفروا بما جآء به من لدن حکیم خبیر کذلک یلقی اللّه علیکم ما یحفظکم عن دونه رحمة من عنده علی العالمین ثم ذکّر الرّحیم من لدنّا لیکون متذکّراً فی نفسه و یکون من الذّاکرین
قل یا عبد ذکّر العباد بما علّمک اللّه ثمّ اهد النّاس الی رضوان اللّه ثمّ امنعهم عن التّقرّب الی الشّیاطین قل فواللّه فی ذلک الیوم لم یکن میزان اللّه الّا حبّ اللّه و امره ثمّ حبّی ان انتم من العارفین انّ الّذینهم اعرضوا عنّی فقد اعرضوا عن اللّه و انّ هذا حجّتی لو انتم من النّاظرین و یا قوم قدّسوا ابصارکم ثمّ قلوبکم ثمّ نفوسکم لتعرفوا وجه اللّه عن وجوه المشرکین ثمّ ذکّر الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته ثمّ نوره و بهائه ثمّ بالّذی یظهر فی المستغاث لیکون رحمة من لدنّا علیهم و ذکری للعالمین و من اعرض عنّی فأعرضوا عنه و لا تقبلوا الیه ابداً و انّ هذا ما رقم فی الواح عزّ حفیظ و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
۱۵۲١
ثمّ اذکر محمّد الّذی اتّصل الرّکن الأوّل من اسمه باسم ربّه العزیز العظیم قل انّا سمعنا ندآء سرّک و توجّهک الی اللّه العلیم الخبیر قل
یا الهی لک الحمد بما اخذنی عرف عنایتک و قلّبتنی نفحات رحمتک الی شطر الطافک ای ربّ اشربنی من انامل عطائک الکوثر الّذی من شرب منه انقطع عمّا سواک طائراً فی هوآء انقطاعک و ناظراً الی شطر رأفتک و مواهبک ای ربّ اجعلنی فی کلّ الأحوال مستعدّاً للقیام علی خدمتک و الاقبال الی کعبة امرک و جمالک لو ترید اجعلنی نبات ریاض فضلک لتحرّکنی اریاح مشیّتک کیف تشآء بحیث لا یبقی فی قبضتی اختیار الحرکة و السّکون انّک انت الّذی باسمک ظهر السّرّ المکنون و الاسم المخزون و فکّ الانآء المختوم و تعطّر به ما کان و ما یکون ای ربّ قد سرع الظّمآن الی کوثر افضالک و اراد المسکین الانغماس فی بحر غنائک فوعزّتک یا محبوب العالمین و مقصود العارفین قد اخذنی حزن الفراق فی الأیّام الّتی فیها اشرقت شمس الوصال لبریّتک فاکتب لی اجر من فاز بحضورک و دخل ساحة العرش باذنک و حضر لدی الوجه بأمرک ای ربّ اسألک باسمک الّذی به انارت الأرضون و السّموات بأن تجعلنی راضیاً بما قدّرته فی الواحک بحیث لن اجد فی نفسی مراداً الّا ما انت اردته بسلطانک و مشیّةً الّا ما انت قضیته بمشیّتک الی من اتوجّه یا الهی بعدما لم اجد سبیلاً الّا ما بیّنته لأصفیائک یشهد کلّ الذّرّات بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت مقتدراً علی ما تشآء و حاکماً علی ما ترید قدّر لی یا الهی ما یجعلنی فی کلّ الأحوال متوجّهاً الی شطرک و متمسّکاً بحبل فضلک و منادیاً باسمک و منتظراً ما یجری من قلمک ای ربّ انا الفقیر و انت الغنیّ المتعال فارحمنی ببدائع رحمتک ثمّ ارسل علیّ فی کلّ آن ما احییت به قلوب الموحّدین من خلقک و المخلصین من بریّتک انّک انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب حیدر قبل علی علیه بهاء اللّه الابهی
جذب و ولهی در مدینۀ عشّاق ظاهر چه که جوهری از جواهر ثمینه قصد کان خود نموده و عاشقی از عشّاق سبقت گرفته و خود را در سبیل مقصود عالمیان فدا کرده انّ الذّئب افترس و الظّالم عقر و الثّعبان فاغر و بلع سبحان اللّه اعمالیکه سبب حیرت ملأ اعلی است در عباد جاهل تأثیر ننموده جذب ایّام و ظهور انوار و بروز اسرار امام وجوه مشهود ولکن بیاثر مشاهده میشود و بیثمر ملاحظه میگردد چه که عصیان سدرۀ استحقاق را قطع نموده و رجا را از قلوب محو کرده الی حین در وجود عباد نور امر و لطافت آن و جوهریّت آن ظاهر نه از حق بطلب تبدیل فرماید تغییر دهد انّه هو الجواد الکریم
حی علیک نور اللّه و رحمته و عزّ اللّه و عنایته واقعۀ ارض صاد را سبب عدم فساد بوده ارادۀ ظالمین و قصدشان چون مقبول نیفتاد بر ظلم قیام نمودند آنجناب شاهد و مقرّبین و مخلصین گواه که اینمظلوم بجنود مواعظ و نصایح و حکمت و بیان آن نفوس را حفظ نمود ولکن نظر بعدم ذکر این عنایت کبری مستور مانده و سترش عند اللّه اولی از جهر انّهم بریئون ممّا اعمل و انا برئ ممّا یعملون ولکن اولیا طرّاً را بصبر و اصطبار وصیّت مینمائیم باید کل بافق اعلی ناظر باشند امور را بحق جلّ جلاله تفویض کنند طوبی للمتوکّلین الّذین توکّلوا فی الامور علی اللّه مالک یوم النّشور بیقین مبین بدان این ظلمهای واردۀ عظیمه تدارک عدل اعظم مینماید ظلم فرعون عدل موسی را تدارک نمود و ید اقتدار از بیت او ظاهر کرد آنچه را که بتمام جد و جهد از آن احتراز مینمود و در رفعش میکوشید شوکة اللّه فوق شوکتهم و امر اللّه فوق اوامرهم و ارادة اللّه فوق اراداتهم
نامۀ آنجناب که باسم جود ارسال نمودید در ساحت مظلوم حاضر و آنچه مذکور باصغا فائز طلب شهادت نمودید و مقامش را از حق جلّ جلاله از قبل و بعد سائل شدهاید و قلم اعلی شهادت میدهد بر شهادت شما اشکر ربّک بهذا الفضل المبین
در بارۀ سلطان الشّهدا قبل از شهادت ظاهره قلم اعلی بر شهادتش شهادت داده و باینکلمۀ علیا ناطق انّ الشّهید یمشی و یتکلّم و یخدم امر مولاه چند سنه قبل از صعود در دفتر شهدا اسمش از قلم اعلی مذکور و مسطور امروز خدمت شما و نصرت امر اعظم است از هر عملی سبحان اللّه کورهای عالم از مشاهده محرومند و کرها از اصغا ممنوع یا ایّها النّاطق باسمی و الذّاکر بثنائی اغنام الهی ما بین ذیاب محصورند حارس و حافظی جز حق نداشته و ندارند و آنجناب باید بکمال حکمت حرکت نماید و بآنچه الیوم لازمست تمسّک جوید اوّل آنکه در قری و مداینیکه نار فتنه مشتعل توجّه بآنشطر جایز نه عدل و انصاف در ایران بمثابۀ عنقا شده مدّتی بود که حضرت سلطان در حفظ اغنام الهی همّت گماشته بود در هر صورت از سایر عباد رجحان داشته و دارند شفقت و رحمت و عنایتش نسبتی بسایرین نداشته و ندارد از ارض صاد مفتریاتی ذکر نموده و ارسال داشتهاند انّا لا نحبّ ان نظهر ما هو المستور خلف سرادق العلم و ثانی اولیاییکه در بأسا و ضرّا مضطرب و خائف مشاهده میشوند بأسی بر آن نفوس نه چگونه است حال مرغیکه عقاب بیند و حال غنمیکه از اطراف ذیاب مشاهده کند کمال مرحمت را باید در بارۀ آن نفوس مبذول داشت و اگر هم امر خلافی و یا کلمۀ نالایقی از ایشان ظاهر شود باید بصبر جمیل تمسّک جست و بستر اکبر که از نتایج اسم ستّار الهی است تشبّث نمود چه اگر ترک اولی از بعضی ذکر شود سبب حزن آن بیچاره و انفعال او شود و این لدی اللّه محبوب نه حالت اینمظلوم بر کل معلوم است و ارادهاش واضح و هرگز ملاحظۀ حفظ خود ننموده و نمینماید در لوح حضرت سلطان اینکلمۀ علیا از قلم اعلی نازل که معنی آن بفارسی اینست اینمظلوم جالس است در تحت سیفیکه بخیطی یا بشعری معلّق معلوم نیست حال وارد شود و یا ساعت دیگر و یا یوم دیگر بکرّات در حبس رفتیم و در کوچهها و بازارها مثل اسرا ما را گرداندند و جمیع آنچه وارد شد و حمل نمودیم مقصود آنکه عموم اهل عالم از ضغینه و بغضا مقدّس شده بنور محبّت و مودّت و اتّفاق منوّر گردند باری این ایّام توجّه بارض شین و صاد جایز نه نفوس مقبلۀ ثلٰثه و رابع علیهم بهاء اللّه را دوست و دشمن هر دو موجود شیاطین ارض و ذیاب آن در صدد بوده و هستند لذا ورود آنجناب در آن ارض مصلحت نه در ارض صاد باید حال نفسی از اهل آن ارض بر خدمت قیام نماید و بحکمت تمسّک جوید و بنور بیان افئده و قلوب را منوّر نماید نسئل اللّه ان یبعث فیها من یذکرنی و ینصرنی و لا یمنعه الظّلم عن العدل و لا الضّوضآء عن الاستقامة علی نبأ اللّه ربّ العرش العظیم
و این ایّام ذکر اسامی اولیا بر رؤس الواح مقدّسه جایز نه ولکن من غیر اسم عدد اسم اعظم الواح منزله بخطّ غصنین و خادم و عدد ها بخطّ غصن اکبر ارسال شد باسم جود امر نمودیم تفصیل اعطاء الواح را مذکور دارد
ذکر جناب میرزا مهدی خا علیه بهاء اللّه را نمودید انّه معه یشهد و یری و هو السّمیع البصیر بعنایت حق مطمئن باشند و بفضلش موقن للّه الحمد از اوّل ایّام از کوثر بیان آشامیدند و از رحیق مختوم قسمت عظیم بردند او و اولیای آن ارض را سلام و تکبیر میرسانیم و بانوار تجلّیات آفتاب حقیقت بشارت میدهیم در این ایّام مجدّد ذکرشان از قلم اعلی نازل لو نشآء نرسله فضلاً من عندنا انّ ربّک هو الفضّال الکریم
اولیای آن اطراف طرّاً را از قبل مظلوم ذکر نما بگو از ظلم ظالمین محزون مباشید نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یعرّفکم مقامات الّذین اقبلوا و اجابوا اذ ارتفع النّدآء بین الارض و السّمآء و شربوا رحیق الاستقامة من هذه الکأس الّتی تفتخر علی البحور
الهی الهی عندک کنوز الابصار و الآذان اسئلک بعینک الّتی لا تنام و باسمک الّذی به سخّرت الانام و ببحر آیاتک و ملکوت بیانک بان لا تحرم عبادک عن المشاهدة و الاصغآء انّک انت مولی الوری لا اله الّا انت الفضّال البصّار صلّ اللّهمّ یا الهی علی اصفیآئک و امنآئک الّذین ما خوّفتهم اسیاف العالم و ما منعتهم سبحات الّذین کفروا بیوم الدّین انّک انت المقتدر العلیم الحکیم
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
جمیع انبیا و اولیا از نزد حقّ جلّ جلاله مأمور بودهاند که اشجار وجود انسانی را از فرات آداب و دانائی سقایه نمایند تا از کلّ ظاهر شود آنچه که در ایشان بنفس ایشان من عند اللّه ودیعه گذاشته شده هر درختی را ثمری مشهود چنانچه مشاهده میشود شجر بیثمر لایق نار است و مقصود از آنچه فرمودهاند و تعلیم دادهاند حفظ مراتب و مقامات عالم انسانی بوده طوبی از برای نفسیکه در یوم الهی باصول اللّه تمسّک جست و از قانون حقیقی انحراف نجست اثمار سدرۀ وجود امانت و دیانت و صدق و صفا و اعظم از کلّ بعد از توحید حضرت باری جلّ و عزّ مراعات حقوق والدین است در جمیع کتب الهی این فقره مذکور و از قلم اعلی مسطور ان انظر ما انزله الرّحمن فی الفرقان قوله تعالی و اعبدوا اللّه و لا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً ملاحظه نمائید احسان بوالدین را با توحید مقترن فرموده طوبی لکلّ عارف حکیم یشهد و یری و یقرأ و یعرف و یعمل بما انزله اللّه فی کتب القبل و فی هذا اللّوح العظیم یا قاسم انشآءاللّه موفّق باشی بر آنچه که رضای دوست در او است جناب والد از نفوسی است که در اوّل ایّام عرف صبح ظهور را ادراک نمود مکرّر بلقا فائز شد قدرش را بدان و رضای او را تحصیل نما تا برضای محبوب عالمیان فایز شوی اذا فزت بأثر قلمی الأعلی ولّ وجهک شطر السّجن و قل
اسألک باسمک الّذی به ارتعدت فرائص الأسمآء و اضطربت افئدة العلمآء و الأمرآء بأن تؤیّدنی علی ما امرتنی به فی کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الجواد الکریم الحمد لک یا محبوب من فی السّموات و الأرضین
* * *
جمیع اهل عالم از برای معرفت حقّ تعالی شأنه و سلطانه خلق شدهاند و جمیع هم بیوم ظهور وعده داده شدهاند ولکن چون آفتاب معرفت از افق ظهور طالع و مشرق شد و بحر بیان بامواج باهر گشت کل غافل و از او محجوب مشاهده شدند مگر نفوسیکه سلاسل اوهام را باسم حقّ شکستند ایشانند که از چشمۀ صافی یقین نوشیدند و از عالم لفظ و ظنون گذشتند و ببحر معانی فائز گشتند تفکّر در اعصار قبل نمائید هر وقت و هنگام که مشارق الهام در ارض ظاهر شدند نفوس غافله بر اعراض و اعتراض قیام نمودند و اکثری را باسیاف غل و بغضا شهید کردند الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین قد خسر الّذین کفروا و اشرکوا و غفلوا و ظلموا و ربح الّذین استشهدوا فی سبیل اللّه ربّ العالمین از حقّ میطلبیم آنجنابرا تأیید فرماید تا در این یوم که بانوار ملکوت عرفان منوّر است بآنچه حقّ منیع اراده فرموده فائز شوند و از اشراق آفتاب فضل محروم نگردند فنای عالم بر هر کسی واضحست احتیاج بذکر نیست لذا باید در طلب مقامی که مقدّس از ظنون و اوهام و منزّه از شئون و الوان است بود قل
یا اله العالم و سلطان الأمم اسألک بأبدیّة ذاتک و ازلیّة نفسک بأن تؤیّدنی علی الاقبال الی افقک الأعلی و مقامک الأسنی ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و ناطقاً بثنائک اسألک بأن تجعلنی قائماً علی خدمتک و منقطعاً عن دونک ثمّ اکتب لی یا الهی ما کتبته لأصفیائک الّذین فازوا بعرفان مطلع آیاتک و مظهر بیّناتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم
* * *
جمیع عالم منتظر یوم اللّه و بکمال خضوع و خشوع از حقّ جلّ جلاله ظهور موعود را در لیالی و ایّام سائل بودند و چون آفتاب حقیقت از افق ظهور مشرق و لوح محفوظ از سماء عنایت نازل کل باوهام خود متشبّث و از سلطان یقین معرض مشاهده شدند الّا من اتی اللّه بقلب سلیم منیر موقن مستقیم ای دوستان جهد نمائید و بمبارکی اسم اعظم در این یوم الهی مقامی را مالک شوید که بمثابۀ شمس از افق بقا طالع و مشرق باشد بآنچه سزاوار این روز مبارکست عامل شوید از قلیل و کثیر مقرّ فانی و دریوزۀ فانیه چشم بردارید و ببحر لا اوّل و لا آخر له ناظر باشید بگو ای دوستان بمثابۀ اطفال بالوان مختلفه مسرور نشوید و مشغول نگردید با عزم ثابت و قلب راسخ و بصر حدید و نور یقین با کمال امانت و اخلاق حسنه مابین ناس ظاهر باشید انّا وجدناک مقبلاً الی کعبة الوجود ارسلنا الیک هذا الکتاب الّذی لا یعادله ما ستر فی البحر و ما خزن فی الأرض و ما کنز فی الجبال انّ ربّک ینطق بالحقّ و انّه لهو الغنیّ المتعال
* * *
جناب احمد فائز و عملش لدی اللّه مقبول جمیع عالم بشهادتی که در این لوح از قلم اعلی جاری شده معادله نمینماید انشآءاللّه مؤیّد شود بر اموری که لایق ایّام اللّه است و این مقام اعلی را باسم مالک وری حفظ نماید یا علی قبل اکبر فضل و عنایت الهی در بارۀ شما بوده و آنچه در سبیلش وارد شده در کتاب اسماء از قلم امر جاری و ثابت در سبیل حقّ وارد شد بر شما آنچه که لسان عظمت آن را ذکر فرموده محزون مباش و بکمال روح و ریحان بذکر حقّ مشغول باش چه که آنچه وارد شده للّه و فی سبیل اللّه بوده کدام مقام اعظم از اینست و کدام امر اعزّ و احسن لا ونفسه الحقّ از برای نفوس مقبلۀ مستقیمه مقاماتیست که قلم و لسان و بیان از او عاجز و قاصر است دو حرف از شما بکتاب راجع و دو طیر بآشیان اعلی و دو نفس بوطن ابهی توجّه نمودند لعمر اللّه انّهما فی الرّفیق الأعلی ینظران و یسمعان ما نطق به لسان الفضل فی هذا الحین لو ینظر احد مقامهما لینصعق ان افرح بهذا الفضل العظیم
و نذکر فی هذا المقام اخاک الّذی سمّی بمحمّد قبل علی و صعد الی اللّه نشهد انّه اقبل الی الأفق الأعلی و اجاب مولی الأسمآء اذ نادی من ملکوت البیان انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد کنّا معه حین صعوده و استقبله قبیل من الملائکة المقرّبین البهآء علیه و علی من ذکره بما نطق به قلمی فی هذا المقام الرّفیع لا تحزن من شیء انّ ربّک معک انّه ایّدک علی الاقبال و عرّفک ما غفل عنه ابطال الرّجال انّ ربّک لذو فضل علی اولیائه ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین للّه الحمد بفضل عظمی فائز شدید چه که رحمت حقّ و عنایتش شما را احاطه نموده و آثار آن بمثابۀ شموس مشرقه از آفاق الواح مشرق و لائح از برای حرفین محزون مباش دو حرف بودند از کتاب محبّت الهی و بأمّ الکتاب راجع گشتند در این فضل تفکّر نما که علمای عصر مع آنکه در قرون و اعصار منتظر ظهور حقّ بودهاند چون فجر یوم اللّه طالع و عالم از انوار آفتاب حقیقت منوّر کل بحجبات اوهام محروم ماندند و از دریای کرم ممنوع و اطفال شما بمقامی فائز که از قلم اعلی ذکرشان جاری رغماً لأنفهم و انف الّذین کفروا بما وعدوا فی کلّ کتب و کلّ صحف و کلّ زبر و کلّ لوح عظیم انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین ثمّ الّذین معک و الّذین سمعوا و اجابوا مولاهم المظلوم الغریب
* * *
جناب سلمان انتهای شب است و ابتدای طلوع صبح که این عبد قلم برداشته تا رشحی از ابحر حبّ که در قلب موّاج است از مجرای قلم باعانت مداد بر لوح سداد جاری گردد ولکن قلم امکان را طاقت اظهار نه و الواح وجود را گنجایش این فضل مشهود نیست اگرچه در این ایّام که رایحۀ رحمانی از یمن قدس روحانی در هبوبست جمیع این مراتب حبّ بقلب راجع است و نفحات قلبیّه و نسایم روحیّه در عبور و مرور فهنیئاً للفائزین باری بقوّة الهی چون شعلۀ نار بکلّ آفاق و دیار گذر کن و حجبات غافلین را بانامل ذکر و یقین خرق کن چه که اکثری از نفوس محتجبه از کیفیّت و کمّیّت امور غافل و از خفیّات اسرار بکلّی جاهل و تو در مطلع انوار جمال مختار حاضر شدی و از تفصیل مطّلع لئن یهدی بک نفساً خیر لک من حمر النّعم ای سلمان بعنایات جمال منّان مسرور باش از هیچ امری محزون مشو چه که کل فانی الّا الطاف ربّک الباقی در استقامت بر امر اللّه چون اوتاد وجود باش و در حبّ اللّه چون شمس در سماء شهود ای سلمان از الطاف خفیّۀ الهیّه که لمیزل بر تو سبقت داشته مستریح باش که لمیزل تلقاء وجه حاضری کمال مرحمت در حقّ تو بوده و خواهد بود در اینصورت باید چون باز در پرواز باشی و چون شمع در هر جمع بذکر حقّ برافروزی و انشآءاللّه بصحّت و سلامت وارد بغداد شدهاید در ارسال پوسته قدری تأخیر رفت لا بأس و ذلک من تقدیر ربّک العزیز الکریم و در خصوص تفسیر آن دو بیت فوالّذی نفسی بیده از آن حین تا بحال آنی فرصت ننمودم و حال هم نزدیک صبح است که توانستم که این دو کلمه را مرقوم دارم بجان تو از آن روزی که از حضور مرخّص شدی تا بحال همان یک شب را که نظر نموده بودم در فراش خواب وارد شدم انشآءاللّه اگر ملاقات شد از عهدۀ جمیع اینها خلاص میشوم و جناب عبدالکریم و محمّد حسن و علی آقا را بکمال حبّ ذاکر شوید و جمیع احبّآء اللّه را از صغیر و کبیر تکبیر برسانید باقی همیشه در ابحر حبّ اللّه مستغرق باشید
* * *
جناب میرزا مهدی برحمت محیطه مخصوص بوده و در جمیع حال از استکتاب کلمات اللّه و ارسال آن بدیار تغافل ننموده و در کمال انقطاع بر رفرف امتناع مستریح باشند و در نهایت اتّحاد با مظاهر حبّ ایّام بگذرانند دنیا در گذر و مرور است و اگر مقامی در او مشهود میگشت البتّه ساذج صرف خود را بمهالک لایحصی مبتلا نمینمود فاعتبروا حرم را ذکر منیع برسانید و در استرضای او تغافل ننمائید چه که بسیار ضرّ باو وارد شده ولکن در سبیل محبوب سهل است جناب آقا محمّد علی تفصیل امور ذکر مینماید و موقن میشوید بآنکه ضرّ جمیع عالم در جنب ضرّم مفقود صرف میهمان را ذاکر شوید از جناب منیب خبری نرسید و الرّوح علیکم بجناب محمّد حسین معروف که در ارض کاف توطّن نموده لوحی ارسال شد و بجناب آقا سیّد مهدی مرقوم شد که برساند و اگر سواد بعضی از الواح و سور باو برسد محبوب است
* * *
جواهر توحید و لطائف تحمید متصاعد بساط حضرت سلطان بیمثال و ملیک ذو الجلالیست که حقایق ممکنات و دقایق و رقایق اعیان موجودات را از حقیقت نیستی و عدم در عوالم هستی و قدم ظاهر فرمود و از ذلّت بعد و فنا نجات داده بملکوت عزّت و بقا مشرّف نمود و این نبود مگر بصرف عنایت سابقه و رحمت منبسطۀ خود چنانچه مشهود است که عدم صرف را قابلیّت و استعداد وجود نشاید و فانی بحت را لیاقت کون و انوجاد نباید و بعد از خلق کلّ ممکنات و ایجاد موجودات بتجلّی اسم یا مختار انسانرا از بین امم و خلایق برای معرفت و محبّت خود که علّت غائی و سبب خلقت کائنات بود اختیار نمود چنانچه در حدیث قدسی مشهور مذکور است و بخلعت مکرمت لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم و برداء عنایت و موهبت فتبارک اللّه احسن الخالقین مفتخر و سرافراز فرمود زیرا کینونت و حقیقت هر شیئی را باسمی از اسماء تجلّی نمود و بصفتی از صفات اشراق فرمود مگر انسان را که مظهر کلّ اسماء و صفات و مرآت کینونت خود قرار فرمود و باین فضل عظیم و مرحمت قدیم خود اختصاص نمود ولکن این تجلّیات انوار صبح هدایت و اشراقات انوار شمس عنایت در حقیقت انسان مستور و محجوبست چنانچه شعله و اشعّه و انوار در حقیقت شمع و سراج مستور است و تابش و رخشش آفتاب جهانتاب در مرایا و مجالی که از زنگ و غبار شئونات بشری تیره و مظلم گشته مخفی و مهجور است حال این شمع و سراج را افروزندهئی باید و این مرایا و مجالی را صیقلدهندهئی شاید و واضح است که تا ناری مشتعل ظاهر نشود هرگز سراج نیفروزد و تا آیینه از زنگ و غبار ممتاز نگردد صورت و مثال و تجلّی و اشراق شمس بیامس در او منطبع نشود و چون مابین خلق و حقّ و حادث و قدیم و واجب و ممکن بهیچوجه ربط و مناسبت و موافقت و مشابهت نبوده و نیست لهذا در هر عهد و عصر کینونت ساذجی را در عالم ملک و ملکوت ظاهر فرماید و این لطیفۀ ربّانی و دقیقۀ صمدانی را از دو عنصر خلق فرماید عنصر ترابی ظاهری و عنصر غیبی الهی و دو مقام در او خلق فرماید یکمقام حقیقت که مقام لا ینطق الّا عن اللّه ربّه است که در حدیث میفرماید لی مع اللّه حالات انا هو و هو انا الّا انا انا و هو هو و همچنین قف یا محمّد انت الحبیب و انت المحبوب و همچنین میفرماید لا فرق بینک و بینهم الّا انّهم عبادک و مقام دیگر مقام بشریّت است که میفرماید ما انا الّا بشر مثلکم و قل سبحان ربّی هل کنت الّا بشراً رسولاً و این کینونات مجرّده و حقایق منیره وسایط فیض کلّیّهاند و بهدایت کبری و ربوبیّت عظمی مبعوث شوند که تا قلوب مشتاقین و حقایق صافین را بالهامات غیبیّه و فیوضات لاریبیّه و نسائم قدسیّه از کدورات عوالم ملکیّه ساذج و منیر گردانند و افئدۀ مقرّبین را از زنگار حدود پاک و منزّه فرمایند تا ودیعۀ الهیّه که در حقایق مستور و مختفی گشته از حجاب ستر و پردۀ خفا چون اشراق آفتاب نورانی از فجر الهی سر برآرد و علم ظهور بر اتلال قلوب و افئده برافرازد و از این کلمات و اشارات معلوم و ثابت شد که لابدّ در عالم ملک و ملکوت باید کینونت و حقیقتی ظاهر گردد که واسطۀ فیض کلّیّه و مظهر اسم الوهیّت و ربوبیّت باشد تا جمیع ناس در ظلّ تربیت آن آفتاب حقیقت تربیت گردند تا باینمقام و رتبه که در حقایق ایشان مستودع است مشرّف و فائز شوند اینست که در جمیع اعهاد و ازمان انبیا و اولیا با قوّت ربّانی و قدرت صمدانی در میان ناس ظاهر گشته و عقل سلیم هرگز راضی نشود که نظر ببعضی کلمات که معانی آن را ادراک ننموده این باب هدایت را مسدود انگارد و از برای این شموس و انوار ابتدا و انتهائی تعقّل نماید زیرا فیضی اعظم از این فیض کلّیّه نبوده و رحمتی اکبر از این رحمت منبسطۀ الهیّه نخواهد بود و شکّی نیست که اگر در یک آن عنایت و فیض او از عالم منقطع شود البتّه معدوم گردد لهذا لمیزل ابواب رحمت حقّ بر وجه کون و امکان مفتوح بوده و لایزال امطار عنایت و مکرمت از غمام حقیقت بر اراضی قابلیّات و حقایق و اعیان متراکم و مفیض خواهد بود اینست سنّت خدا من الأزل الی الأبد ولکن بعد از ظهور این طلعات قدسیّه در عالم ظهور و شهاده بعضی از نفوس و برخی از ناس که گروهی بظلمت جهل که ثمرات افعال خودشانست مبتلا گردند و گروهی بزخارف فانیه مشغول شوند و چون آن جمال غیبی جمیع ناس را بانقطاع کل و انفاق کل دعوت مینماید لهذا اعراض نمایند و بایذا و اذیّت دست دراز نمایند و از آنجائیکه این سلاطین وجود در ذرّ عما و عوالم ارواح بکمال میل و رغبت جمیع بلایا را در سبیل حقّ قبول نمودند لهذا خود را تسلیم در دست اعدا نمایند بقسمیکه آنچه بتوانند از ایذا و اذیّت بر اجساد و اعضا و جوارح این کینونات مجرّده در عالم ملک و شهاده ظاهر سازند و چون مؤمنین و محبّین بمنزلۀ اغصان و اوراق این شجرۀ مبارکه هستند لهذا هرچه بر اصل شجره وارد گردد البتّه بر فرع و اغصان و اوراق وارد آید اینست که در جمیع اعصار اینگونه صدمات و بلایا از برای عاشقان جمال ذو الجلال بوده و خواهد بود و در وقتی نبوده که این ظهورات عزّ احدیّه در عالم ملکیّه ظاهر شده باشند و اینگونه صدمات و بلایا و محن نبوده ولکن اگرچه در ظاهر اسیر و مقتول و مطرود بلاد گشتند امّا در باطن بعنایت خفیّۀ الهیّه مسرورند و اگر از راحت جسمانی و لذّت جسدی مهجور ماندند ولکن براحت روحانی و لذایذ فواکه معانی و ثمرات جنیّۀ قدسی ملتذّ و متنعّم گردند و اگر ناس بدیدۀ بصیرت ملاحظه نمایند مشهود شود که این محن و بلایا و مشقّت و رزایا که بر مخلصین و مؤمنین نازل و وارد است عین راحت و حقیقت نعمت است و این راحت و عزّت معرضین از حقّ نفس مشقّت و عذاب و زحمت است زیرا که نتیجه و ثمرۀ این بلایا راحت کبری و علّت وصول برفرف اعلی است و پاداش و اثر این راحت زحمت و مشقّت عظمی است و سبب نزول در درک سفلی پس در هیچ وقت و احیان از نزول بلایا و محن محزون نباید بود و از ظهورات قضایا و رزایا مهموم و مغموم نشاید شد بلکه بعروة الوثقای صبر باید تمسّک جست و بحبل محکم اصطبار تشبّث نمود زیرا اجر و ثواب هر حسنه را پروردگار باندازه و حساب قرار فرموده مگر صبر را که میفرماید انّما یوفّی الصّابرون اجرهم بغیر حساب
آقا میرزا اسمعیل را بکمال شوق و اشتیاق طالب و ذاکرم انشآءاللّه همیشه در ظلّ عنایت حقّ ساکن و مستریح باشی
* * *
جوهر تسبیح و ساذج تقدیس سلطان بدیع منیع قیّومی را سزاست که از رشحات طفحات ابحر عنایت و مکرمت خود هویّات موجودات و کینونات ممکنات را از ذلّت عدم و نیستی بر عرش عزّت و هستی جالس فرمود و باسرافیل قدرت و سلطنت نفخۀ حیات را بر اجساد جواهر مجرّدات و سواذج مشهودات دمید و مرایای لطایف معلومات امکان را از بدایع لمعان انوار رحمت بالغۀ خود منوّر نمود و نفایس طرایز مجرّدات اکوان را از افق جمال مستشرق و هویدا ساخت تا جمیع ذرّات مخلوقات از افق سموات عالیات الی ارض مربوبات شهادت دهند بر اینکه او است سلطان وجود در اعراش ممکنات و او است ملیک مقصود در هویّات معلومات منزّه است ذات مقدّس او از هر وصف ساذجی و مقدّس است کینونت منزّه او از هر نعت مجرّدی بسلطان وحدت خود بر عرش تفرید جالس است و بملیک عزّت بر کرسیّ مکرمت خود ساکن
و بعد طمطام رأفت کبری بجوش آمد و قمقام عنایت عظمی در خروش ابحر فضل بتلاطم آمد و انهر جود بطماطم تا آنکه قمیص جلال از طلعت جمال برداشت فوراً مرآت قدسیّه و بلور صمدیّه بجوهر وجود و مجرّد شهود علم هستی برافراخت و غطاء نورانی از طلعت احدانی کشف نمود تا اینکه مبشّر باشد از هویّۀ نور و وجهۀ ظهور و نقطۀ احدیّه در اعراش طور که جمیع من فی الملک مترصّد امر اللّه و طلعة اللّه باشند تا سراج ازلیّه در زجاج افئدۀ عباد مستضیء شود و مصباح صمدیّه در مشکاة صدور ناس مستنیر گردد که مستحکی شوند از سلطان عما و مستجلی شوند از ملیک سنا معزّز فرمود این دقیقۀ ربّانی و لطیفۀ صمدانی را بطلعت ثالث کما اشار عزّ شأنه بشأن عجزت الموحّدون عن ادراکها و قصرت المقدّسون عن عرفانها و هو هذا اوّل ما نزّلنا فی الکتاب ذکر منیع و آخر ما اظهرنا امر عجیب فکذّبوهما فعزّزناهما بهیکل الثّالث ذکراً من لدی اللّه العزیز الجمیل اینست که سموات ازلیّه مرتفع شد و انجم صمدیّه باهر گشت و اقمر احدیّه طالع آمد جذبۀ سرور برنّات محبور مزیّن گشت و حمامات شهور بر اغصان شجرۀ کافور مغرّد شد و عندلیب سنا بر افنان سدرۀ سینا بترنّم آمد و ورقاء بیضا بر اوراق دوحۀ غنا بتغنّی آمد و فلک بهجت در سموات رفعت متحرّک و فلک قدم بر بحر عظم جاری و ساری گشت سلطان امر بر سریر حکم جالس و متمکّن شد کما استغرد ورقآء السّنآء فی خطبة النّورآء و استرنّ بلبل الوفآء علی افنان دوحة العمآء بأنّ جلوسه خیر من عبادة الثّقلین الا انّ بذلک فلیتنافس المتنافسون الا انّ بذلک فلیستدفّ ورقآء المخلصون
قسم بجوهر سنا و نقطۀ امضا بر عرش قضا که جلوس آن نیّر اعظم اعظم است از آنچه در سموات و ارضین است این ناری است که بنفس مبارک در نفس خود موقد شد از غیر آنکه مسّ کند او را ناری بلکه این ظهور شمس عما بخاطر احدی از مقرّبین و مخلصین نگذشته چنانچه نقطۀ اعلی و طلعت ابهی روح من فی اعراش الظّهور فداه در حقّشان میفرماید لن یخبره الأخبار و لن یفکره الأفکار و لن یبلغ الی بساط عزّه اعلی جواهر افئدة الموحّدین و لن یصل الی ساحة قدسه ابهی مجرّد عقول المقدّسین مفخر ظهوراتند و مظهر شئونات من عند اللّه خالق الأرض و السّموات متفرّدند از اشباه و امثال و مقدّسند از اشراک و اجلال سبحاناللّه از این خیالات مفقودۀ معدومه و از این بیانات خبیثۀ مردوده
ای اهل بیان بشنوید ندای مرا و از کینونات فانی خود رجوع کنید بطلعت باقی و از افکار عدمیّه متصاعد شوید بسوی سموات قدمیّه که شاید نسیم رحمت و عنایت بوزد و انوار الهی شما را فروگیرد و بعد بر خیام رفعت و قباب عظمت جالس شوید و بر فسطاط مکرمت و اکراس مرحمت مستریح باشید تا نداء سروش غیب را از گوش هوش بشنوید و از سکر غفلت بهوش آئید و جلوس سلطان ازلی را از یمین قوّت و قدرت مشهوداً مشاهده نمائید که اینست نتیجۀ اعظم و لطیفۀ افخم و دقیقۀ اقوم اگر عامل شوید بآنچه ذکر شده در اینورقۀ مبیّضۀ منیره خواهید شنید ندای غنّات طیور را بر اغصان شجرۀ کافور که بساذج جذب و جوهر وله از جمیع جهات میخوانند شما را و کفّات طلعات سرور را بر اعراش محبور ملاحظه مینمائید که چگونه طائفند شما را پس بجبال افئدۀ صافیۀ منیره متصاعد شوید که تا نسایم رحمت الهی از مشرق جان میوزد و نفحۀ عبیر از شمال شعر محبوب میآید قسمت عمر را بردارید و نعمت جاوید نامتناهی را اخذ نمائید اینست حیات ابدی و عنایت سرمدی قدر این ایّام را بدانید همیشه طلعت امر ظاهر نیست سیخفی الجمال فی قمص الجلال انتم حینئذ تتضرّعون و تصرخون پس تا عیون مرحمت جاری است و سحاب مکرمت مرتفع و بحار مودّت متموّج است سعی نمائید که از رضای مبارکشان غافل نشوید و از اوامر و نواهی بازنمانید
این عبد فانی دانی قسم بخدا که خائف و متزلزلم که چگونه از شرایط عبودیّت برآیم و علم خدمت برافرازم در کلّ آن بر کلّ ارض ساجدم طلعت مبارکشان را و بکلّ لسان سائل و آملم رحمتشان را ان اشهدوا بأنّی ما خلّیت من ارض الّا و قد وقعت وجهی علیها سجّداً للّه المقتدر العزیز الحمید و ما ترکت من لسان الّا و قد نادیت به اللّه و کان اللّه علی ما اقول علیم نیستم مگر عبد ذلیل در ساحت قدسشان چشمهای غافلین در خواب است و چشم این بنده از خوف پیوسته منتظر رحمت است و جمیع نفوس آرمیدهاند و این جسد بر ذلّت خاک مترصّد عنایت اینست که در عرایض بایشان عرض شده
سبحانک اللّهمّ یا الهی تری بأنّ کلّ العیون نائمون علی فراشهم و عیون البهآء منتظرة لبدایع رحمتک و کلّ العباد مسترقدون علی بساط عزّهم و طلعة الرّجآء علی وجه التّراب مشتاقة لطرایز رأفتک
سبحاناللّه کجا از برای غیر تلقاء ظهور وجودی است که ذکر شود چه شأن است از برای عدم تلقاء تظهّر آیات القدم و چه ذکری است از فانی در عرش باقی و کجا است عبد مفقود در ساحت سلطان وجود و چه مقام است از برای مملوک در نزد مالک یا از برای ذلیل نزد عزیز یا از برای دانی نزد عالی بل استغفراللّه از آنچه ذکر شده و میشود کلّ معدوم صرفیم و مفقود بحت و لا نملک لأنفسنا نفعاً و لا ضرّاً و لا حیوةً و لا نشوراً کلّ در قبضۀ قدرت اسیریم و در نزد غنای بحت فقیر زیرا که کلّ من فی الملک در ارض وجودند و ارض در قبضۀ اقتدار مقتدر و الأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السّموات مطویّات بیمینه سبحانه عمّا انتم تصفون
چه لطیف است این رنّۀ طور از حمامۀ سرور و چه بدیع است این خمر طهور از طلعت محبور و چه ملیح است این غنّۀ ابهی از حنجر روحا و چه رقیق است این جذبۀ حمرا از وجهۀ بیضا تا نار مخموده بفوران آید و تراب مجموده بذوبان و کینونت افسرده ملتذّ شود و جسد پژمرده مهتزّ گردد و بعد حدود اللّه را حبّاً للّه عامل شوید که اعظم از کلّ خیر است و اعلی از کلّ علم زیرا که آنچه از مراتب علم من عند اللّه حکم شده نفس معلوم است و معلومی احسن از رضای خدا و اوامر او نیست و با یکدیگر در کمال رحمت و رأفت سلوک نمائید اگر خلافی از نفسی صادر شود عفو فرمائید با کمال حبّ او را متذکّر دارید سخت مگیرید و بر یکدیگر تکبّر و عجب نکنید که قسم بخدا که از لوازم نفس غفلت است و منتهای غفلت بر هلاکت پناه میبرم بخدا از شرّ او و از مکر او شما هم پناه برید که شاید اسکندر عما سدّی از زبر سنا مابین حایل گرداند تا از یأجوج هوی و مأجوج عمی آسودگی حاصل شود هذه ورقة تحکی عن سرّ الجذب لو انتم تعلمون لتقرؤنّها و لتشهدنّ بأنّه لهو الحقّ لا اله الّا هو و انّا کلّ له عابدون و توقننّ بأنّی عبد آمنت باللّه و آیاته ان انتم قلیلاً ما تفقهون
همین ذلّت کلّ اهل بیان را کفایت میکند که سلطان امر در سرادق کون مکنون است و در خزاین ستر مخزون کسی نیست که بداند در چه ارض ساکنند و در کدام دیار سایر اذاً صاح الورقآء فی قطب فلک العمآء و تزلزلت ارکان عرش عظیم و تقمّصت قمص السّودآء طلعات الأبهی علی اکراس عزّ رفیع و تغرّدت حمامة الحزن فی سرّ الکلمات بندآء سرّ خفیّ فلتبکینّ القاصرات فی عرش الغرفات بآیات بدع حزین و لیجرینّ دموع المحمّرات من عیون الطّاهرات علی خدود مجد لمیع حینئذ لمّا سمعت صریخ البکآء من ملکوت الأشیآء ترکت القول و رجعت الی ذکر اللّه العزیز الحمید الّذی له ملک الآخرة و الأولی و کلّ له راجعین و الحمد للّه ربّ العالمین
از اهل بیان یک توقّع دارم و استدعا مینمایم ثمّ اقسمهم باللّه المقتدر المتعالی المهیمن القیّوم بأن لا یذکرونی لا بالحبّ و لا بالودّ و لا بالبغض و لا بالکره گویا رضای خدا هم در این باشد و کفی باللّه بینی و بینهم بالحقّ شهیدا ثمّ علیّ وکیلا
کتاب نور ارسال نشد با اینکه بسیار تأکید و مبالغه شد اهمال نفرمائید بسیار لازم است از برای کلّ اهل بیان جناب ملّا زینالعابدین صلوات اللّه علیه باید سعی بلیغ در اتمام آن مبذول فرمایند فوربّ السّموات و الأرض انّه لکتاب عزّ محبوب و آیات مهیمن قیّوم ان اکتبوه بأحسن الخطّ علی کمال ما انتم تستطیعون ان تکتبون ثمّ اقرؤوها بالحبّ ان تحبّون الی سموات الجذب تعرجون و الی عمآءات القدس تصعدون
* * *
حبیب روحانی جناب آقا میرزا غلامعلی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
جوهر حمد و بیان و ساذج شکر و تبیان بساط امنع اقدس مالک امکان را لایق و سزاست که در بحبوحۀ اشتعال نار بغضا کوثر بقا عطا مینماید و بنور افق اعلی هدایت میفرماید اوست مقتدری که بلایای ارض او را منع ننمود و ظلم خلق او را از ماینبغی بازنداشت در لیالی و ایّام لسان عظمت ناطق و کوثر بیان جاری و ساری طوبی از برای نفوسی که با قلب طاهر و صدر مقدّس و وجه منیر بوجه الهی توجّه نمودند امروز زمین و آسمان از اشراقات انوار وجه منوّر قد اخبر بذلک ربّنا الرّحمن فی الفرقان بقوله تعالی و اشرقت الأرض بنور ربّها امروز اهل ملأ اعلی و جنّت علیا با کئوس و اباریق طواف مینمایند و بر مقبلین عطا میفرمایند صدهزار افسوس از برای نفوسی که در غرقاب ظنون و اوهام ماندهاند سبحاناللّه منظر اکبر منوّر و مالک قدر ناطق ولکن عباد غافل از خمر غرور محجوب این عبد خالصاً لوجه اللّه در مسا و صباح خلق عالم را بکمال عجز و ابتهال ذکر مینماید و از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که کل را تأیید فرماید و بمطلع ظهور راه نماید اوست مقتدر بر آنچه اراده فرماید و قادر بر آنچه بخواهد
سبحانک یا من باسمک ماج بحر البیان فی الامکان و سرع المقرّبون الی مشرق العرفان اسألک بالاسم الّذی به قام اهل القبور و ارتفع النّدآء من الطّور بأن تؤیّد احبّائک علی الاستقامة علی امرک و نوّر قلوبهم بأنوار معرفتک ای ربّ تراهم مقبلین الی افقک الأعلی و متمسّکین بحبل فضلک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء اسألک بنفسک و بمشارق وحیک و مطالع علمک بأن تنزل علیهم من سمآء جودک ما یقرّبهم الیک ای ربّ لا تمنعهم عن رحیقک المختوم و اسرار اسمک القیّوم انت الّذی لا یعزب عن علمک من شیء و لا یعجزک من شیء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید اشهد یا الهی عند تجلّیات انوار وجهک و ظهورات قدرتک و قوّتک فی ایّامک بما شهد به لسان عظمتک قبل خلق عبادک و قبل سمائک و ارضک بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت الفرد الواحد العلیم الحکیم صلّ اللّهمّ یا الهی علی الّذین وجدوا عرف بیانک و سمعوا ندائک و قاموا علی خدمة امرک فی ایّام فیها اضطرب کلّ ساکن و فزع کلّ صابر و خاف کلّ مطمئنّ و تزلزل کلّ مستقیم و ناح کلّ قبیلة ای ربّ تری احبّائک تحت مخالب البغضآء و اصفیائک تحت سیوف الأعدآء اسألک یا حافظ العالم و منجی الأمم بأن تخلّصهم من طغاة بریّتک و بغاة اهل مملکتک ثمّ اکتب لهم من قلمک الأعلی خیر الآخرة و الأولی لا اله الّا انت المقتدر العزیز العظیم
و بعد زمزمههای طیر حبّ که از شطر آن حبیب قصد مقصد اعلی نمود این خادم فانی را اخذ فرمود قسم بمقصود عالمیان که نفحات حبّ مردههای بیدای غفلت را زنده نماید و نهالهای یابسۀ پژمرده را تازه و سرسبز کند طوبی از برای نفسی که بایّام الهی عارف شد و بنفحات قمیص فائز گشت او اگر در صفّ نعال قائم در صدر مجلس عالم ملاحظه گردد این سلسله هر قدر کشیده شود از قلم محبّت بانتها نرسد لازال مدد غیبی و عنایت سرّی الهی برسد باری بعد از ملاحظۀ نامه و اطّلاع بر مراتب محبّت و وداد و شوق و انجذاب آن حبیب مکرّم قصد ذروۀ علیا نموده تلقاء عرش عرض شد هذا ما انزله الرّحمن من ملکوت البیان قوله جلّ و عزّ
یا ایّها النّاظر الی شطری و المقبل الی افقی ان استمع ندائی من حول عرشی انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر قد اظهرت نفسی لاصلاح العالم و دعونا الکلّ الی الأفق الأعلی و القوم یدعوننی الی النّار ما لهؤلآء القوم لا یفقهون حدیثاً من اللّه ربّ العالمین قد انزلنا لک من قبل ما جری منه فرات البیان فی الامکان تعالی الرّحمن الّذی خلقک و سوّاک و عرّفک ما احتجب عنه کلّ عالم کبیر و نذکرک فی هذا الحین اذ کان المظلوم مستویاً علی عرش السّجن بما اکتسبت ایدی الظّالمین طوبی لأذن فازت باصغآء ندائی و لعین تشرّفت بمشاهدة انوار وجهی الباقی العزیز البدیع
قد حضر العبد الحاضر بکتابک فی لیلة بلمآء تلقآء الوجه و فاز ما کتبته باصغآء ربّک السّامع المجیب قد سمعنا ندائک و رأینا اقبالک اقبلنا الیک من هذا المقام العزیز الرّفیع بشّر احبّائی من قبلی بالحکمة و البیان ثمّ الق علی کلّ مستقیم ما نزّل من سمآء الفضل فضلاً من لدنّا و انا المنزل القدیم انّا عفونا عن الّذین اخذهم الاضطراب اذ نعب الغراب و اخذت الزّلازل احبّآء اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع یا اولیائی لا تحزنوا عمّا ورد علیکم ان اقرؤوا ما انزله الرّحمن فی الفرقان ربّ افرغ علینا صبراً و ثبّت اقدامنا و انصرنا علی القوم الظّالمین قل ایّاکم ان تحزنکم شؤونات الخلق قد ورد علیکم فی سبیل اللّه ما ورد علی النّبیّین و المرسلین لعمری لا تعادل بحزنکم فی سبیلی ثروة العالم و لا کنوز الملوک و السّلاطین توکّلوا فی کلّ الأمور علی اللّه ربّکم و ربّ آبائکم انّه یسمع و یری و هو المقتدر القدیر قل ان اطمئنّوا بفضل اللّه و رحمته انّه معکم و یأخذ من ظلمکم کما اخذ من قبل طوبی للمتفرّسین این الرّقشآء و این الذّئب و این ملک الرّوم الّذی امر بسجن المظلوم من دون بیّنة و لا ذنب یشهد بذلک من فی قبضته زمام الأرض کلّها و فی یمینه ملکوت الأمر و الخلق انّ ربّک لهو المقتدر القویّ الغالب القدیر
و نذکر الذّبیح الّذی فاز بعرفان اللّه فی اوّل الأیّام و شرب رحیق المعانی من ید عطآء ربّه المشفق الکریم انّه کان قائماً علی ذکر اللّه و ثنائه و نصرة امره العزیز البدیع انّا ذکرناه فی الواح شتّی و انزلنا له ما جعله اللّه حجّة لمن فی السّموات و الأرضین انّه فی الرّفیق الأعلی یسمع ما ینطق به مکلّم الطّور فی مقامه العزیز المنیع البهآء علیه و علیک و علی امّک و اخویک و اختیک و علی من سمّی بعلیّ فی کتاب مبین انّا کنّا معه اذ کان ناطقاً بثنائی الجمیل و انزلنا له ما یجد منه المقرّبون عرف البقآء طوبی له و لمن فاز بهذا المقام العزیز المنیع انتهی للّه الحمد کل بامواج بحر معانی فائز شدند و از اشراقات انوار آفتاب حقیقت منوّر گشتند از آیات منزله عنایات الهیّه مشهود و واضح این فانی در جمیع احیان از برای آن حبیب روحانی و سایرین تأیید و توفیق میطلبد الحمد للّه منتسبین حضرت ذبیح علیه بهآء اللّه الأبهی تحت لحاظ عنایت بوده و هستند سوف یظهر اللّه ما هو المستور عن العیون انشآءاللّه جمیع به ما ینبغی لأیّام اللّه عامل باشند
اینکه ذکر مخدّره خدیجه بیگم علیها بهآء اللّه فرمودند تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله جلّ و عزّ یا خدیجه انشآءاللّه بطراز نسبت حقیقی مزیّن شوی و این مقام بسیار عظیم است و این حاصل نمیشود مگر بانقطاع عن کلّ منکر و منکرة اعرض و اعرضت عن اللّه العلیّ العظیم ذکرت نزد مظلوم مذکور و در سنین متوالیه باسمت جاری شد آنچه مدلّ و مشعر بر عنایت حقّ جلّ جلاله است ان اشکری ربّک بهذا الفضل العظیم یا غلام بشّرها من قبلی نسأل اللّه بأن یؤیّدها علی الاستقامة الکبری فی هذا الأمر المحکم المتین در الواح شتّی ذکر او شده و الواح بدیعۀ منیعه در بارهاش نازل انشآءاللّه بما ینبغی ذاکر باشد و بذکر و ثنای حقّ ناطق ینبغی لکلّ نفس ان ینظر الی الأفق الأعلی وحده طوبی لعبد فاز بهذا المقام الأعلی و لأمة فازت انتهی این فانی هم تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله میطلبد از برای او آنچه سزاوار ایّام اوست مکرّر این عبد باو مراسلات ارسال داشته امید هست گاهی بآنها رجوع نمایند چه که سبب ازدیاد محبّت میشود و در این ایّام یک لوح امنع اقدس مخصوص او نازل و ارسال شد انشآءاللّه از فرات رحمتش بیاشامند و از رحیق معانیش قسمت و نصیب برند
و همچنین ذکر مخدّره خانم سلطان علیها بهآء اللّه را نمودند در پیشگاه حضور عرض شد هذا ما نطق به ملکوت البیان یا امتی ذکرت در سجن اعظم نزد مظلوم مذکور لذا مطلع ظهور الهی و مشرق وحی ربّانی از این مقام بعید بتو توجّه نموده و ترا بافق اعلی دعوت فرموده و میفرماید بگیر باسم پروردگار عالمیان رحیق استقامت را و بنوش بذکرش و حبّش لعمر اللّه هر نفسی بآن فائز شد ضوضاء عالم او را از مالک قدم منع ننمود امروز نسبت کل بحقّ جلّ جلاله بوده و هست تمسّکی بحبل نسبة ربّک منقطعة عمّن فی السّموات و الأرض کذلک یأمرک امّ الکتاب فی المآب انتهی
اینکه ذکر جناب آقا سیّد نعمةاللّه و جناب آقا سیّد فتحاللّه علیهما بهآء اللّه نمودند عریضۀ ثانی نزد این فانی حاضر و در ساحت من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد و یک لوح امنع اقدس از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل و ارسال شد و امّا اوّل که ذکرش در نامۀ آن جناب بود وقتی از اوقات امام وجه مالک ایجاد عرض شد این آیات باهرات مخصوص ایشان از ملکوت فضل نازل قوله جلّ جلاله و عظم برهانه
یا نعمةاللّه من فاز بهذا الأمر انّه فاز بنعمة اللّه و المائدة المنزلة من سمآء اسمه الکریم قل تاللّه قد اتی النّبأ الأعظم و به ظهر صراط اللّه المستقیم طوبی لمن سمع النّدآء و اقبل الی الکلمة العلیا الّتی خرجت من فم ارادة ربّه النّاطق العلیم ایّاک ان تخوّفک شؤونات الخلق تمسّک بذیل الحقّ منقطعاً عمّن فی السّموات و الأرضین کذلک نطق لسان الوحی اذ کان مستویاً علی عرش عظیم انتهی این بسی واضح و معلوم است که عنایت حقّ جلّ جلاله کل را احاطه نموده و رحمتش سبقت گرفته ولکن ای حبیب روحانی من شما و این عبد و سایر دوستان باید بکمال عجز و ابتهال از حقّ متعال مسئلت نمائیم که دوستان خود و عباد خود را از فیوضات ایّامش محروم نفرماید ناس اکثری غافلند نمیدانند چه شده و چه ظاهر گشته و چه عالمی است یا لیت فاز الخادم بالاذن و ذکر فی العالم ما تنجذب به افئدة العباد
و اینکه ذکر جناب آقا میرزا حسین علیه بهآء اللّه نموده بودند عریضۀ ایشان امام عرش عرض شد و یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل هنیئاً له و مریئاً له
و اینکه در بارۀ حضرت ذبیح الّذی صعد الی الرّفیق الأعلی مرقوم داشتند و همچنین ذکر رجای ایشان را در شهادت این فقره لدی الغنیّ المتعال عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله تبارک و تعالی یا غلام انّ اباک فاز بالاقبال فی اوّل الأیّام و شرب رحیقی المختوم باسمی القیّوم انّه ممّن اقبل و آمن و قام علی خدمة الأمر الی ان استشهد فی سبیل اللّه ربّ العالمین قد رقم اسمه من قلمی الأعلی من الشّهدآء فی الصّحیفة الحمرآء و سمّیناه بالذّبیح فی کتابی المبین علیه بهائی و بهآء من فی السّموات و الأرضین انتهی فضل مقصود عالمیان ایشان را احاطه نموده لازال بذکر مقصود فائز و بر خدمت امر قائم طوبی لحضرته و للّذین معه و لمن احبّه لوجه اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ الغیب و الشّهود
اینکه ذکر مخدّرۀ مکرّمه و ورقه امّ جناب عط و اخته علیه و علیهما بهآء اللّه و رحمته و عنایته نموده بودند مخصوص هر یک لوح امنع اقدس که فیالحقیقه عرف عنایت حقّ از آن متضوّع است نازل و ارسال شد در این فتنۀ ارض طاء بعضی از اوراق اقوی از بعضی از رجال مشاهده شدند و این کلمهایست که خادم باذن خود از لسان مبارک استماع نمود طوبی لهنّ و نعیماً لهنّ این عبد خدمت هر یک تکبیر و سلام میرساند و از حقّ میطلبد از برای هر یک مقدّر فرماید آنچه را که سزاوار عنایت و بخشش اوست
ذکر حبیب روحانی جناب علی پاش خا علیه بهآء الرّحمن نموده بودند للّه الحمد ذکرشان در ساحت امنع اقدس بوده و هست مکرّر این عبد ذکر ایشان را از لسان قدم استماع نموده هنگامی که نامۀ آن جناب تلقاء عرش عرض شد باسم ایشان که رسید این کلمات علیا بمثابۀ شمس از افق سماء بیان رحمن اشراق نمود قوله عزّ بیانه و جلّ فضله و عظم احسانه
یا علی علیک بهائی و عنایتی آنچه بر تو در فتنۀ ارض طاء از احزان وارد شد نزد مظلوم مذکور انّه کان معک و یشهد و یری و هو السّمیع البصیر معشر غافلین بر اطفاء نور الهی قیام نمودهاند و شرذمۀ مغلّین بر اخماد نار محبّت ربّ العالمین منتهای جدّ و جهد را مبذول داشتهاند آیا فرعون چه ربح برد و از اعمالش چه ثمر دید و از ظلمش چه اثر یافت با تمام همّت بر سفک دماء اطفال قیام نمود عاقبت ید قدرت و تربیت الهی کلیم را در بیت او تربیت نمود و ظاهر فرمود ارادۀ الهی بر کل غالب است در شفقت حقّ جلّ جلاله و ظلم اعدا تفکّر نما سی و دو سنه او ازید حزب اللّه را از نزاع و جدال و فساد منع نمودیم سحاب قضا امطار بلا بر ایشان ریخت معذلک صبر نمودند کلمات سخیفه شنیدند و جواب نگفتند کمال ذلّت را دیدند و اعتراض ننمودند کشته شدند و نکشتند معذلک خلق بیانصاف دست برنداشتند اسماللّه را دیدهاید صبر و سکون و حلم و شفقت و محبّت و وقار ایشان را اکثری دیده و میدانند معذلک او را مفسد قلم دادهاند و بر ضرّش قیام نمودهاند اینست شأن خلق حقّ از ظلم ظالمان چشم نپوشیده و نخواهد پوشید مخصوص در این ظهور که هر یک از ظالمین را جزا داده در رئیس روم از قبل و طائفان حولش تفکّر نما قد اخذهم اللّه اخذ عزیز مقتدر چه که من غیر جهت آل اللّه را بسجن اعظم فرستاد و همچنین در رقشا و ذئب تفکّر نمائید کاذب ارض طاء را که به صادق معروف ملاحظه کنید معذلک خلق غافل بشعور نیامدهاند و از بحر آگاهی و دانائی بالمرّه محرومند
آن جناب باید در جمیع احوال بافق اعلی ناظر باشد و بر خدمت امر قائم قسم بآفتاب افق سماء معانی هر نفسی که از شما در سبیل الهی برآمد لدی اللّه مخزون و مکنون این گلپارههای عالم که بجنود و صفوف و ظلم فخر مینمایند بملاقات آب قلیلی از هم بریزند بیک تب شعلۀ نار غرور بیفسرد و آتش حرص و هوی منطفی گردد سبحاناللّه معذلک متنبّه نشده و نمیشوند من غیر جهت قصد نفوس راسخۀ مطمئنّه نمودهاند اولیای الهی را مندون جرم و گناه بظلم مبین اخذ و حبس کردهاند لعمر اللّه سجن را جنّت دانستهاند و ظلم را از آیات عدل شمردهاند چه که در سبیل حضرت محبوب بر ایشان وارد شده آنچه وارد شده طوبی لمن یحبّهم و یذکرهم و یخدمهم و یتقرّب الیهم انّه من اهل الفردوس الأعلی فی کتاب الأسمآء یشهد بذلک مظلوم الآفاق الّذی ینطق فی السّجن انّه لا اله الّا انا العلیم الحکیم البهآء علیک و علی من معک و علی الّذین ما زلّتهم اشارات القوم عن صراطی المستقیم انتهی قد فاز الیوم کلّ مقبل بما لم یفز به احد من قبل و ادرک ما لم یدرکه الخلق قبل هذه الأیّام یسأل الخادم ربّه بأن یکون باب فضله مفتوحاً علی وجوه المقبلین و الموحّدین و المقرّبین و المخلصین انّ ربّنا الرّحمن علی کلّ شیء قدیر و هو الغفور الرّحیم
و ذکر جناب حاجی علی علیه بهآء اللّه و عنایته را نموده بودند بعد از عرض تلقاء وجه بحر علم باین امواج ظاهر و باهر قوله جلّ جلاله و عمّ نواله
یا علی یشهد لک قلمی الأعلی بأنّک اقبلت الی اللّه و فزت برحیق حبّه اذ اعرض عنه کلّ غافل بعید انت الّذی اجبت مولاک اذ سمعت ندائه و عملت بما امرت به اذ عرفته و شهدت بما شهد لسان القدم قبل خلق العالم انّه لا اله الّا انا العلیم الحکیم قد تزیّن الطّور بأنوار الظّهور و البطحآء تنادی و الحجاز تبشّر العباد بما اشرق من افق اللّه ربّ العالمین قد اخذ الفرح کلّ العالم و الأمم فی خسران مبین الّا الّذین نبذوا ما منعهم عن اللّه و تمسّکوا بحبلی المتین یا علی قد فزت بلوحی من قبل و انزلنا لک فیه ما یقرّبک الی الأفق الأعلی و یجذبک الی وجهی المنیر طوبی لعبد ادرک ایّامی و لنفس فازت بهذا الأمر العزیز البدیع قل
یا الهی اشهد انّی کنت راقداً اقامتنی ید فضلک و کنت غافلاً عرّفتنی بدائع الطافک و کنت متوقّفاً اسرعنی ندائک الأحلی اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و کنت میّتاً حیّتنی نسمات فجر عنایتک اسألک یا محبوب العالم و مقصود الأمم باسمک الّذی به هدیت عبادک الی صراطک المستقیم و انزلت علیهم ما جعلهم اقویآء فی ایّامک بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی یمینک زمام الأرض و السّمآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم انتهی
الحمد للّه جناب مذکور فائز شدند بآنچه که شبه و نظیر از برای او نبوده و نیست چندی قبل هم دستخطّ حضرت محبوب فؤاد جناب حاجی میرزا حی عل علیه بهآء اللّه و عنایته باین عبد رسید و ذکر ایشان مفصّلاً در آن مذکور و بعد از عرض تلقاء وجه یک لوح امنع اقدس از سماء رحمت نامتناهی مخصوص ایشان نازل و ارسال شد از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که ایشان را موفّق فرماید بر آنچه که اثرش از عالم محو نشود انّه لهو المقتدر علی ما یشآء و هو القویّ القدیر
اینکه در بارۀ اذن توجّه ایشان مرقوم داشتید عرض شد فرمودند این سنه توقّف اولی و بعد اگر حکمت اقتضا نماید اذن عنایت میشود در هر حال باید بحکمت ناظر باشند کل باین مأمورند در ایّام فتنه آنچه للّه و فی سبیل اللّه گفته شد بطراز قبول فائز و اگر هم از نفوس معدوده فیالجمله فتوری و یا غفلتی ظاهر شد بطراز عفو حقّ جلّ جلاله مزیّن گشتند قال عزّ ذکره خذوا الحکمة امراً من عندنا و حکماً من لدنّا و انا الآمر و انا الحکیم انتهی
این فانی حقّ را شاکر است و حامد و در لیالی و ایّام بذکرش ذاکر چه که محض فضل نفوسی ظاهر فرمود که بطراز محبّتش مزیّنند و بذکرش ذاکر آنچه قابل ذکر است فیالحقیقه این مقام است الأمر بیده و هو المقتدر العزیز العظیم البهآء اللّائح من افق سمآء عنایة ربّنا علی جنابک و علی الّذین فازوا بذکر اللّه ربّ العالمین
* * *
مخدوم مکرّم جناب حاجی محمّد علی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
جوهر حمد و ساذج ثنا و حقیقت ذکر ساحت امنع اقدس ارفع ابدع حضرت مقصودی را لایق و سزاست که فناء بابش لازال مقرّ مقرّبین و ملجأ موحّدین و مخلصین بوده و هست اوست مقتدری که نباح کلاب ارض و قباع خنازیر بلاد او را از ارادهاش منع ننمود سیوف و صفوف عالم او را از مشیّتش بازنداشت گاهی از بر و هنگامی از بحر و حینی از جبال ندایش مرتفع بشأنی که هر صاحب سمعی اصغا نمود و هر صاحب قلبی آگاه شد هر قدر عباد غافل بر ضرّش افزودند امرش اظهر و ندایش مرتفعتر نفوسی که باسمش معزّز و معروف بودند در اوّل ظهور باعراض و اعتراضی قیام نمودند که شبهش در عالم دیده نشده و سبب و علّت اعراض و اعتراض در رتبۀ اوّلیّه علمای عصر بودند و ناس جاهل بایشان اقتدا نمودند و بشأنی بر ضرّ قائم که جمیع اشیاء بصیحه و ندبه مشغول و بشأنی بر اولیای الهی امر سخت شد که مقرّ امن و محلّ اطمینان از برای ایشان مفقود مع بلایای وارده و رزایای نازله نفوس مستقیمه هر یک از افق سماء استقامت بمثابۀ نیّر اعظم روشن و منیر چه که عالم بقدر پرّ پشه بل احقر نزدشان قدر و شأنی نداشته هم ایادی امر اللّه و آیاته بین عباده و رایاته فی بلاده اولئک عباد خضعت اعناقهم لوجه اللّه مولی الوری و خشعت اصواتهم عند ذکر اسمه الأبهی و ذرفت عیونهم بما ورد علی اللّه من الّذین نقضوا میثاقه و عهده و نبذوا کتابه و جادلوا بآیاته الی ان حاربوا بنفسه و ارسلوه بظلم مبین الی هذا المقام الّذی سمّی بالسّجن الأعظم بلسان مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرضین
سبحانک یا من باسمک نصبت الرّایات و ظهرت العلامات و غرست اشجار البیان فی روض العرفان و جری کوثر الحیوان فی الامکان اسألک بأن تؤیّد الّذین ما منعتهم الأشیآء عن ذکرک یا مالک الأسمآء و ما حجّبتهم قوّة الأقویآء عن الأفق الأعلی ثمّ اسألک یا مالک الوجود و سلطان الغیب و الشّهود بأن تنصر احبّتک بجنود الحکمة و البیان انّک انت المقتدر العزیز المنّان لا اله الّا انت الفرد الواحد المستعان
و بعد نامههای آن جناب رسید و هر یک گواهی بود صادق و شاهدی بود ناطق بر ذکر و ثنای محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصودکم و معبود من فی الأرض و السّمآء فیالحقیقه عرف محبّت آن مخدوم از او متضوّع هنیئاً لجنابک و مریئاً لجنابک چه که از کأس محبّت رحمن آشامیدند و از رشحات بحر ایقان قسمت بردند این عبد از کلماتش مسرور و منبسط بشأنی که قلم از عهدۀ ذکرش برنیاید چه که این بسی واضح و معلوم است که هر ذکر و بیانی که عرف محبّت محبوب عالمیان از او متضوّع است جان را تازه و روان را فرح بیاندازه عطا مینماید فیالحقیقه این مقام از وصف خارج و از نعت مقدّس است صدهزار طوبی از برای آن جناب که فائز شدند بآنچه که عالم بعد از انتظار از او غافل مشاهده شد الّا من شآء اللّه
باری بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام کان اللّه و لم یکن معه من شیء نموده بعد از حضور و صمت اذن حاصل عریضه و نامۀ آن جناب بتمامه عرض شد و این کلمات عالیات در جواب از ملکوت بیان حقّ جلّ جلاله نازل قوله عزّ اقتداره و عظم شأنه
یا محمّد قبل علی این ایّام در هر حین از خریر کوثر معانی که از یمین عرش الهی جاری کلمهئی اصغا میشود و این کلمۀ علیا در این حین باصغاء مالک اسماء فائز طوبی لمن سمع و اجاب و قام علی خدمة امر اللّه ربّ العالمین لعمر المقصود من فاز به یشتاقه الفردوس الأعلی و اهل الجنّة العلیا و الّذین طافوا عرشه العظیم یا محمّد قبل علی قد سمعت ندآء المظلوم مرّةً بعد مرّة و هذه کرّة اخری فضلاً من عنده و هو الفضّال المشفق الکریم قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء الوجه اذ کان المظلوم فی حزن مبین لعمر اللّه لیس حزنی من سجنی و ما ورد علیّ من اعدائی بل من الّذین ینسبون انفسهم الینا و یرتکبون ما ذرفت به اعین العارفین هذا یوم ینبغی لکلّ نفس اقبل الی الوجه ان یتخلّق بأخلاقی و یتمسّک بما نزّل فی کتابی البدیع
بلسان پارسی بشنو لازال حزن حقّ از اعمالی بوده که از دوستانش ظاهر شده سجن اسمی مهدی و الّذین معه و ما ورد علیّ فی سبیل اللّه سبب و علّت حزن نبوده و نیست بلکه این مقام مقام فرح اعظم است و بهجت اکبر و سرور اتمّ امروز در یکی از الواح این آیۀ کبری از قلم اعلی جاری و نازل طوبی للّذین دخلوا السّجن فی سبیلی و مسّتهم البأسآء لاسمی لعمر اللّه لا یعادل بذلّهم عزّ العالم و لا بفقرهم ثروة الأمرآء و لا کنوز الّذین شغلتهم الأموال عن المآل
یا محمّد قبل علی اعراض و اعتراضات امرا و علما و فقها بمثابۀ آبست از برای سدره و اریاح ربیع است از برای او اثرش ظاهر و ثمرش باهر ولکن اعمال و اخلاق غیر طیّبه که مخالف است با کتاب الهی بمثابۀ سموم مشاهده میشود چه که ناس غافل آن را بحقّ نسبت میدهند امروز باید بجنود اخلاق روحانیّه و کلمۀ طیّبه و اعمال راضیۀ مرضیّه امر اللّه را نصرت نمود این جنود اقوی از جنود عالم بوده و هست
یا محمّد براستی میگویم هر کلمه که از مشرق بیان الهی اشراق مینماید بمثابۀ آفتابست و هر حرفی بمثابۀ بحر نیکوست حال نفسی که از اشراقات انوار آفتاب بیانش منوّر شد و از بحر معانی آشامید یا علی ناس غافل در دبستان آگاهی قدم نگذاشتهاند و از بحر دانائی ننوشیدهاند انامل قدرت از زبر بیان درع ایقان مهیّا نموده و اهل امکان اکثری از طراز اوّل گذشته باثواب ظنون و اوهام تشبّث نمودهاند افّ لهم و للّذین اتّبعوهم من دون بیّنة من لدنّا و برهان من عندنا
اولیای آن اطراف و آن محل را بعنایت و شفقت حقّ جلّ جلاله مسرور دار بگو قدر ایّام الهی را بدانید و بما ینبغی قیام نمائید امروز میزان ظاهر و صراط مشهود و صیحه مرتفع و امّ الکتاب ناطق جهد نمائید شاید بکلمۀ رضا از قلم اعلی فائز گردید و یا بعملی مؤیّد شوید که عرفش منقطع نشود قسم بآفتاب حقیقت که از افق سجن اعظم مشرق و لائح است اگر نفسی اقلّ از خردل بمکافات اعمال حسنه آگاه شود رایگان جان را در تحصیل آن انفاق نماید ای دوستان این ایّامی است که قرون و اعصار طائف اوست و این وقتی است که جمیع وقتهای عالم نزدش خاضع و خاشع بالوان مختلفۀ دنیا خود را از فیض ابدی و نعمتهای باقیۀ دائمه محروم منمائید از حقّ جلّ جلاله میطلبیم مدن و دیاری که منظر اولیائش واقع از اشراقات انوار آفتاب دیانت و صداقت و امانت بینصیب نفرماید اوست مقتدری که حجبات عالم او را منع ننمود و سطوت امم او را از ارادهاش بازنداشت انّک لا تحزن من شیء ان افرح بهذا اللّوح الأعظم الّذی وجد منه الملأ الأعلی عرف عنایة ربّک مولی الوری البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی اولیائی الّذین انتبهوا من النّدآء و اجابوا ربّهم الغفور الکریم انتهی
لسان بیان رحمن ناطق خود مبیّن و خود معرّف اذکار و بیانات و عرایض این فانی بمثابۀ عدم است تلقاء قدم و بمثابۀ کلیل است تلقاء ملکوت بیان ولکن چون یوم یوم فضل اکبر و عنایت کبری است هر نفسی باطمینان بذکر حضرت دوست مشغول اگر رحمت سبقت نگرفته بود و یا فضل مشاهده نمیشد این فانی جسارت بر ذکر حرفی نمینمود در جمیع احوال از حقّ جلّ جلاله عفو میطلبم و از اولیائش رجا مینمایم در احیان ذکر و فکر و فراغت قلب این عبد را فراموش نفرمایند آنچه از لسان عظمت جاری شده مراتب محبّت و رحمت و عنایت و شفقت حقّ جلّ جلاله نسبت بآن جناب واضح و مشهود است للّه الحمد فائز شدید بآنچه مثل از برای او نبوده و نیست باید آن مخدوم و این فانی و سایر دوستان از حقّ مسئلت نمائیم تا عالم را بنور عدل و انصاف مزیّن فرماید و معتدین را هدایت نماید اوست بر هر شیء قادر و توانا
اینکه ذکر رضوان و وصول آیات الهی و فرح و سرور دوستان را مرقوم داشتید این مراتب تلقاء عرش بشرف اصغاء مالک اسماء فائز قوله عزّ کبریائه مرّةً اخری
یا ایّها المقبل طوبی لمن فاز برضائی فی رضوانی و عمل بما امر به فی کتاب اللّه المهیمن القیّوم قد سمعت النّدآء من قبل و من بعد ان استمع فی هذا الحین الّذی نطق فیه جمال القدم انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العزیز الودود وصّ احبّائی بالحکمة و البیان لئلّا یظهر ما تضطرب به افئدة الضّعفآء هذا ما نزّل هذا الحین و من قبل فی الواح ربّک مالک الغیب و الشّهود قل یا اهل القریة ان اعملوا ما امرتم به فی کتابی انّه یکون معکم فی کلّ عالم من عوالم ربّکم ان انتم تعلمون ان افرحوا بذکری ایّاکم انّه لا یعادله ما خلق فی الأرض یشهد بذلک عباد مکرمون لیس لأحد ان ینطق بما یرتفع به الضّوضآء بین المدن و القری انّه ینصحکم فضلاً من عنده و هو النّاصح العطوف انتهی طوبی از برای نفوسی که برضوان اللّه فائز شدند یعنی برضایت او در رضوان هنیئاً لهم و مریئاً لهم لازال عنایت این کأس منع نشود و اولیا از فیض این قدح محروم نمانند انّه لهو الباذل المشفق الکریم
اینکه تمنّای طواف و توجّه بافق اعلی را نمودند این دو فقره در ساحت عزّ احدیّه عرض شد امّا طواف بشرف اذن فائز و این فانی بوکالت آن جناب بعمل بآن مفتخر للّه الحمد فی کلّ الأحوال قسم بمحبوب عالم اگر این عبد عرض نماید یک طواف حول بر عبادة ثقلین زیادتی نموده حقّ است بلکه خود را در این ذکر خاطی و قاصر میداند چه که اجر این عمل محدود نبوده و نیست و جز علم الهی احدی او را احاطه ننموده چنانچه حضرت اعلی روح ما سواه فداه میفرماید مخاطباً لجناب العظیم علیه من کلّ بهآء ابهاه قال و قوله الحقّ جلوس ساعة فی محضره خیر من عبادة الثّقلین
و امّا در بارۀ لقا بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمۀ علیا از افق اعلی ظاهر قوله جلّ جلاله و عظم کبریائه
یا محمّد قبل علی قد خلق اللّه العالم للتّوجّه الی وجهی و القیام لدی بابی و النّظر الی افقی و التّکلّم بثنائی الجمیل فلمّا انار افق العالم بالنّیّر الأعظم اعرض عنه الأمم الّا من شآء اللّه ربّ العالمین قد نطقت کتب اللّه بهذا الاسم و بشّرت الکلّ بهذا الیوم الّذی فیه ینطق مکلّم الطّور انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر قد ارتفعت الصّیحة و نادت السّدرة و قرعت القارعة و ظهرت الحاقّة و ارتفع ندآء الصّور و ظهر السّرّ المستور ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین قد قاموا علی الاعراض علی شأن انکروا ما نزّل فی کتب اللّه العلیّ العظیم قد نقضوا میثاق اللّه و نبذوا کتابه عن ورائهم الا انّهم من الأخسرین فی کتاب مبین
یا محمّد قبل علی بلسان پارسی احلی بشنو جمیع عالم از برای لقا و عرفان این یوم مبارک خلق شدهاند و هیچ عملی با این عمل معادله نمینماید این عمل بر سریر عزّت مستوی و در صدر عالم مقرّ گزیده معذلک قوم قدر یوم و ما ظهر فیه را ندانسته وارد آوردند آنچه را که ذرّات کائنات و اهل غرفات و مظاهر آیات کل بنوحه و ندبه مشغول لعمر اللّه سبیل لقا واضح و مشهود و اولیا طالب ولکن عباد غافل حایل اهل بهاء را از افق اعلی منع نمودهاند و اصحاب سفینۀ حمرا را از حرکت بازداشتهاند ظلمت ظلم عالم را احاطه نموده و تا این ظلم موجود ملوک و مملوک امرا و غیرهم راحت نیابند هر یوم عسر جدیدی و فساد جدیدی احداث شود چنانچه دیده و شنیدهاید این ایّام نظر بفتنۀ ارض طاء در این ارض هم فیالجمله گفتگوهای نالایقه بمیان آمده لذا در اذن توقّف نمودیم و از حقّ جلّ جلاله میطلبیم اجر لقا را از قلم اعلی مرقوم فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر انتهی
انسان صدهزار چشم میخواهد تا بگرید چه که وارد شده بر نفس حقّ جلّ جلاله آنچه که جمیع کائنات و موجودات از ذکرش عاجزند بحر اصلاح را بفساد نسبت دادهاند و مطلع انوار باقیه را بغیر عدل سبحاناللّه این چه غفلتی است که عوالم دانائی از او متحیّر است در هر حال چون رحمت حضرت مقصود سبقت گرفته باید بکمال تضرّع و ابتهال از حقّ متعال بطلبیم عباد خود را محروم ننماید و از دریای بینائی قسمت عطا فرماید شاید بشعور آیند و بما ینبغی قیام کنند اوست کریم و اوست رحیم و اوست بخشنده و مهربان لا اله الّا هو العزیز المستعان
اینکه در بارۀ حمّام و مشرقالأذکار نوشتید در ساحت من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد هذا ما نطق به لسان المختار فی مشرقالأذکار قوله جلّت عظمته و جلّ اقتداره
حمد کن مقصود عالم را که ترا مؤیّد فرمود بر خدمت امرش و مع ضوضای اهل عالم و فتنه و فساد و قیام کل بر اطفاء نور ذکر الهی از شما و اولیا ظاهر و هویدا گشت
این بنا را ذکر جاودانی همراه چه که باسم حقّ در ایّام حقّ بنا شده و بطراز امضا مزیّن گشته از حقّ بطلبید کل را مؤیّد فرماید بر خدمت امر و استقامت و ما انزله اللّه فی الکتاب
دنیا فانی زود است کل بعدم راجع و یبقی ما قدّر من القلم الأعلی من لدی اللّه المهیمن القیّوم انتهی
و امّا در بارۀ حمّام و مدد دوستان آن ارض که ذکر نمودید این بیان از مطلع وحی ظاهر قوله تبارک و تعالی
طوبی از برای نفوسی که بمعروف عمل نمودند و در ایّام الهی بر خدمت امر قیام کردند طوبی از برای آنان که زحمت کشیدند و آنان که مدد نمودند کل را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو مکافات اعمال حسنه عنداللّه مکنون و مخزون است ان افرحوا بهذه الکلمة العلیا انّ ربّکم الرّحمن لهو المبشّر العلیم هر عملی الیوم فی سبیل اللّه ظاهر شود او از سلطان اعمال در کتاب اسماء مذکور و از قلم اعلی مسطور طوبی للعاملین و طوبی للعارفین ان الحمد للّه ربّ العالمین انتهی دوستانی که الیوم عملشان لدی العرش مذکور و ذکرشان از لسان عظمت جاری لعمر محبوبنا و محبوبکم آن نفوس در مقام اوّل قائمند و از اعلی الخلق لدی الحقّ مذکور امید از فضل و عنایتش آنکه این فانی و سایر آقایان و دوستان را مؤیّد فرماید بر تدارک ما فات عنّا فی ایّام اللّه یک جهان لسان باید تا ذکر نماید آنچه را که از عیون مستور است مقتضیات حکمت بالغه را احدی آگاه نه انّ ربّنا الحکیم هو العلیم الخبیر
بشارت دیگر آنکه ذکر والدین آن جناب تلقاء وجه عرض شد و کلمۀ غفران از لسان مقصود ظاهر انّ الخادم یحمده و یشکره علی بدائع فضله و عنایته لمن اقبل الیه و قام علی خدمته
اینکه در بارۀ ضلع و اخت و سایرین مرقوم داشتید لدی العرش عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قوله جلّ جلاله
یا محمّد قبل علی بشّر ضلعک من قبلی و ذکّرها بآیاتی انّ ربّک یجیب من ناداه و یذکر من ذکره و یتوجّه الی من توجّه الیه فضلاً من عنده و هو الغفور الکریم انّا ذکرناها و ذکرنا الأخت رحمة من لدن ربّک الرّحمن الرّحیم نعیماً لعبد آمن باللّه فی الیوم الآخر و لأمة اقبلت و فازت بأنوار العرش الّذی استوی علیه ربّک العلیّ العظیم کبّر من قبل المظلوم علیهما و علی اللّائی آمنّ باللّه ربّ العالمین کم من ملک وجدناه غافلاً عن الیوم و کم من امة فازت بهذا الأمر الّذی به زلّت اقدام العلمآء الّا من شآء اللّه العزیز الحمید سوف یفنی ما عند الملکات و یبقی ما نزّل لامائی من لدن منزل قدیم البهآء علیک و علیهنّ و علی کلّ امة ما منعتها ضوضآء المشرکین انتهی
فضل بعد فضل رحمت بعد رحمت عنایت بعد عنایت شفقت بعد شفقت ظاهر و مشهود کدام حامد از عهدۀ حمد برآید و کدام شاکر از عهدۀ شکر در هر شفقت صدهزار نعمت مستور و هر نعمتی را صدهزار شکر لازم استغفراللّه از این تحدید بیمعنی بلکه شکر نامتناهی قابل نبوده و نیست تا چه رسد بشکر محدود معدود من یقدر ان یشکره حقّ الشّکر و من یقدر ان یثنیه حقّ الثّنآء لا ونفسه الحقّ کلّ عاجزون و کلّ قاصرون
و اینکه در بارۀ وصیّت مرحومۀ مرفوعۀ مصعوده مخدّره ورقه بنت اخت ورقةالفردوس علیها بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس کان اللّه و لم یکن معه من شیء این بیان آن جناب باصغا فائز فرمودند طوبی لها انّها شربت کوثر محبّتی و طارت فی هوائی و نطقت بثنائی و فازت باصغآء ندائی و خضعت لأمری و اقبلت بقلبها الی افقی انّا ذکرناها بذکر یجد منه المقرّبون عرف البقآء یشهد بذلک مولی الوری فی هذا السّجن المبین از منتسبین ورقه قبول نمودیم اعمالی را که از قوّه بفعل نیامده قلنا من قبل نیّة المؤمن خیر من عمله نیّت آن مخدّره علیها بهآء اللّه و رحمته بطراز قبول مزیّن طوبی لها و نعیماً لها انّا ذکرناها من قبل و نذکرها فی هذا الحین لیشهد کلّ ذی اسم بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین یشهد لها لسان العظمة کما شهد من قبل و انّها سمعت ندآء ربّها و اقبلت الیه و اجابت مولاها العزیز الکریم لا یعادل بشهادتی ما یراه الخلق یشهد بذلک من ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر طوبی لمن یقرأ ما نزّل لها من سمآء عنایتی نشهد انّه من الفائزین البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیها و علی اللّائی اقبلن اذ اتی المقصود بأمر عظیم انتهی ذکر آن جمع در ساحت امنع اقدس از یوم اوّل الی حین بوده یشهد الخادم بأنّهنّ و انّهم فازوا بما نزّل فی کتب اللّه ربّ العالمین و از حقّ میطلبم ایشان را حفظ فرماید و مؤیّد نماید بر آنچه سبب ارتفاع امر است انّه علی کلّ شیء قدیر و همچنین خدمت هر یک تکبیر میرسانم و بکمال عجز و ابتهال مستدعیم که از برای این فانی تأیید بطلبند که شاید از عهدۀ این خدمت عظیم برآید
و اینکه مرقوم داشتند معلوم نیست ذکر بعض امور در ساحت امنع اقدس جایز است و یا نه البتّه جایز بل لازم چه که حکم بر حسب ظاهر جاری میشود و امورات اولیا مخصوص نفوسی که تحت لحاظ فضل الهی بوده و هستند البتّه باید ذکر شود تا حکم از مصدر امر جاری و نازل گردد ذکر جناب آقا میرزا محمّد حسین علیه بهآء اللّه را فرمودند در ساحت امنع اقدس عرض شد و یک لوح منیع مخصوص ایشان از سماء فضل نازل و ارسال شد انشآءاللّه از مائدۀ معنویّهاش قسمت برند و از بحار معانیش نصیب اخذ نمایند انّ ربّنا الرّحمن لهو الغفور الکریم همچنین مخصوص جناب آقا ابوالحسن لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد هذه عطیّة اخری فضلاً من لدن ربّنا و ربّ الأرض و السّمآء طوبی لمن فاز و ویل للغافلین
و امّا مخصوص اهل قریه این آیات باهرات نازل قوله عزّ بیانه و جلّت عظمته
ان یا قلم الأعلی ان اذکر من قبلی اهل قریتی الّذین سمعوا و اقبلوا و اجابوا ربّهم الرّحمن الرّحیم انّا ذکرناکم من قبل بذکر اذا خرج من فم مشیّتی خضعت له اذکار العالم یشهد بذلک من عنده کتاب مبین هذا یوم فیه جرت انهار البیان باسم ربّکم العزیز الکریم طوبی لکم بما سمعتم ندآء ربّکم من الأفق الأعلی و اقبلتم الیه بخضوع خضع له الکائنات و عن ورائها کلّ عالم بصیر ایّاکم ان تخوّفکم سطوة الأمرآء او یحجبکم اعراض الجهلآء الّذین یدّعون العلم من دون بیّنة من اللّه العلیم الحکیم خذوا کأس البیان باسم ربّکم الرّحمن ثمّ اشربوا منها بالحکمة الّتی انزلناها فی الواح شتّی و فی هذا اللّوح البدیع هذا امر اذ ظهر ناحت به الأصنام و انصعق کلّ جبّار عنید طوبی لناطق نطق بما شهد به اللّه و لسامع سمع ما نزّل من ملکوته المنیع کذلک نطق لسان القدم فی سجنه الأعظم فضلاً من لدنه للّذین اقبلوا الیه بوجوه نورآء و عملوا بما امروا به من لدی اللّه العزیز یا اهل القریة علیکم بهائی و علیکم عنایتی و علیکم رحمتی بدوام ملکوتی و جبروتی و اهل مدائن عزّی الّتی ما اطّلع بها الّا من ینطق فی هذا الحین انّه لا اله الّا انا الحقّ المبین انتهی
این عبد فانی خدمت هر یک از اهل قریه تکبیر و سلام میرساند و عرض مینماید باید کل بکمال حکمت بخدمت امر مشغول باشند و آنچه فوت شده الیوم بتدارکش قیام نمایند چه که ایّام دیگر ممکن نه از حقّ سائل و آمل که اعمال و افعال و اخلاق طیّبۀ روحانیّۀ دوستان خود را در کنائز عصمت خود حفظ فرماید و از برای هر یک ذخیره نماید اوست عادل و اوست امین خود فرموده انّه لا یضیع اجر المحسنین جهد نمائید شاید از شما اعمالی ظاهر شود که فنا و سهو و نسیان عالم ملک او را محو ننماید و از نظر ستر نکند اوست بر هر امری مقتدر و توانا
و همچنین یک لوح امنع اقدس مخصوص جناب آقا ملّا حسن علیه بهآء اللّه نازل انشآءاللّه مؤیّد شوند بر قرائت آن بقراءته تنشرح الصّدور و تقرّ العیون
و اینکه بعضی از عباد اللّه و امائه علیهم و علیهنّ بهآء اللّه موفّق شدند بر ادای حقوق و ارسال نمودند رسید للّه الحمد مؤیّد گشتند بآنچه در کتاب از قلم اعلی نازل و بعضی از برکهای مرسوله بمقصوده و مقصود العالم فائز یعنی بمساس بدن مبارک مزیّن نعیماً لمرسلیها و ناسجیها و لها هر شیء از اشیاء که امروز بحضور فائز شد او بثمرۀ وجود خود فائز حسب الأمر آن جناب هر یک را تکبیر برسانند و بکلمۀ قبول مسرور دارند البهآء و الثّنآء و التّکبیر علی جنابکم و علی الّذین فازوا بأیّام اللّه ربّ العالمین
مخصوص بعضی الواح منیعه ارسال شد و از بعد هم لو شآء اللّه ارسال میشود و بعضی از الواح بخطّ این عبد ارسال شده و میشود
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
١۵٢١
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
جوهر حمد و لطیفۀ ثنا و ساذج شکر بساط اقدس اعزّ حضرت محبوبی را لایق و سزاست که اولیای خود را از کوثر اطهر زندگانی بخشید و بر خدمت امر قائم نمود تا بکمال روح و ریحان و استقامت کبری عالم را از نفحات بیان رحمن معطّر نمایند اولئک عباد قد انزل اللّه ذکرهم و ثنآئهم فی کتبه و زبره و صحفه و الواحه هم الّذین ما منعتهم شئونات الخلق عن الاقبال الیه و القیام علی خدمته یصلّین علیهم الملأ الاعلی و اهل الجنّة العلیا و الّذین یطوفون العرش فی صباح و مسآء
سبحانک یا الهی و محبوبی و مقصودی ایّد اولیآئک علی ذکرک و ثنآئک علی شأن یرتفع به رایات امرک ای ربّ وفّقهم علی خدمتک ثمّ انصرهم بجنود الغیب انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر
عرض اینفانی خدمت آنمحبوب مکرّم آنکه دو پاکت یکی باسم جناب محبوبی ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه و دیگری باسم جناب ابن اسم اللّه الاصدق علیهما بهآء اللّه ارسال شد انشآء اللّه آنمحبوب کمال جد و جهد را در وصول آن مبذول دارند هر چه زودتر برسد احبّست عند اللّه از حق میطلبم که آنجناب را مؤیّد فرماید بر خدمت امر خود الحمد للّه مؤیّد بوده و هستید و عنقریب آثار آن ظاهر خواهد شد انّه لا یضیع اجر المحسنین از قبل عرض شده بود مکتوبی این خادم فانی در جواب دستخطّ عالی ارسال میدارد تعویق آن تا حال سبب خجلت شده و حال هم چنین اتّفاق افتاد که این عبد در خارج سجن بارسال جواب مراسلات جنابین مذکورین مشغول بود و جواب آنمحبوب از قبل نوشته در شهر مانده و مجال هم نبود اینعبد تدارک آن نماید و ارسال دارد امید عفو بوده و هست انشاء اللّه دفعۀ دیگر ارسال حضور میشود دستخطّی حضرت غصن اللّه الاکبر روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الاطهر فدا مخصوص آنمحبوب مرقوم داشتند ارسال شد خدمت جمیع اولیا و دوستان آن ارض که از کوثر استقامت آشامیدهاند و بافق امر ناظرند تکبیر معروض میدارم و از برای کل از حق جلّ اجلاله توفیق و تأیید میطلبم انّه لهو المؤیّد الموفّق العلیم الحکیم و الحمد للّه ربّ العالمین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
هو اللّه تعالی جلّت عظمته و جلّ برهانه
حبّذا ید ارادۀ حقّ جلّ جلاله مساعد و نجوم از ظلمت سماء سجن فارغ و بازغ و منیر و مشرق اگر سجن بسماء نامیده شده بأسی نه چه که محلّ اولیای حقّ واقع و للحقّ وارد و الی الحقّ راجع و من الحقّ ناطق حمد ساحت امنع حضرت مقصودی را سزاست که از سجن مخلصین آیۀ مبارکۀ کلّ یوم هو فی شأن را تفسیر فرمود باسم سجن دوستان خود را بمقامی مرتفع نمود که السن عالم از ذکرش قاصر یعطی و یمنع و هو العلیم الحکیم یرفع حزباً بسلطان من عنده و یضع الآخرین انّه علی کلّ شیء قدیر قدرتش از نار سرّ نور ظاهر فرماید و از نور نتیجۀ نار عصیان اهل عالم از رحمتش نکاهد و ایقان اهلش بر او نیفزاید اگر اسم کریمش اقلّ از سمّ ابره تجلّی فرماید آثار عصیان در امکان نماند و اگر اسم عدلش تجلّی فرماید قامتهای عالم از وزر عصیان خم مشاهده گردد اوست کریمی که از غفلت منع نعمت ننماید و از عاصی روزی بازنگیرد رحمتش چون فرات جاری و کرمش چون کلمۀ امرش نافذ و مسری له الحمد فی کلّ الأحوال و هو الغنیّ المتعال
و بعد دستخطّهای آن حبیب روحانی که بجناب عبد حاضر علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند رسید و در ساحت امنع اقدس ابهی بشرف اصغا فائز هذا ما نطق به لسان ربّنا الرّحمن فی ملکوت البیان قوله عزّ اعزازه و عظم مقامه
یا ایّها المسجون فی سبیلی ان استمع ندائی انّه یذکرک فی حین احاطته الأحزان من کلّ الأشطار انّه اخرجکم من السّجن لیعلم الغافلون انّهم غیر معجزی اللّه انّه یبشّرهم فی هذا الحین بعذاب الیم لا تحزن من الّذین کفروا و اعرضوا سوف یرون ما قدّر لهم من لدن مقتدر قدیر لعمر اللّه لا ینفعهم حنینهم و بکائهم سوف یجدون انفسهم فی عذاب اللّه من غیر ناصر و معین انّ الغافلین استنصروا علینا بجنودهم و صفوفهم و سیوفهم و خیولهم و نحن استنصرنا علیهم باللّه القویّ الغالب المقتدر القدیر
قد حضر کتابک و قرأه من کان حاضراً لدی العرش اجبناک بآیات لا تعادلها ما فی العالم یشهد بذلک هذا الکتاب المبین قد ورد علیکم فی سبیلی ما ناح به قلمی و صاح من طاف حول عرشی العظیم طوبی لک و للّذین صبروا و شکروا فی البأسآء و الضّرّآء الا انّهم من المقرّبین عند اللّه ربّ العالمین انّا ذکرناک و الّذین سجنوا من قبل بذکر یجد منه المقرّبون عرف البقآء کذلک قضی الأمر من لدی اللّه العلیم الحکیم خذ کتابی بقوّة من عندی انّه یؤیّدکم و یقرّبکم انّه هو الغفور الرّحیم قد انزلنا الآیات و القوم هم لا یسمعون و اظهرنا البیّنات و النّاس هم لا یشعرون قد نبذوا العلم ورائهم مسرعین الی وهم مبین الّذی اعرض عن اللّه اذ ظهر بالحقّ و اتی بسلطان عظیم قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تجعلوا الوهم لأنفسکم ربّاً من دون اللّه ضعوا ما عندکم خذوا ما امرتم به من لدن علیم خبیر انّا ذکرناک و الّذین ذکرت اسمائهم و کتبنا لکلّ واحد منهم ما یکون معهم فی عوالم ربّهم المشفق الکریم و نوصیهم بحفظ ما فازوا به انّ ربّک هو النّاصح الأمین
یا علیّ قبل اکبر قد رحب المنظر الأکبر بذکر اللّه و ثنائه و تقدیسه و تنزیهه و عظمته و کبریائه و ثنآء اولیائه و اصفیائه و ادلّائه و اودّائه قد سمع المظلوم ندائک و حنینک و ما نطق به لسان فؤادک فی ذکر اللّه موجدک و مؤیّدک و خالقک و رازقک و معینک ذکرتنی اذکرک شکرتنی اشکرک انّ ربّک هو الفیّاض العزیز العظیم طوبی لک و للّذین ما اضعفتهم قوّة الأقویآء قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ من فی السّموات و الأرض اولئک عباد وصفهم اللّه فی کتبه من قبل و من بعد و هم عباد اعترف لسان اولیائه بعلوّهم و سموّهم بقوله طوباهم افضل من طوبانا کذلک نطق لسان العظمة فی هذا المقام العزیز المنیع البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی الّذین فازوا بحفظ امانات اللّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ هذا المقام الرّفیع انتهی
اشراقات شموس عنایت حقّ از کلمات درّیّات واضح و مبرهن است قسم بمقصود من فی السّموات و الأرض این کرّه در بارۀ مسجونین نازل شد آنچه که هر ذی وجودی رجای حبس نمود و از حقّ جلّ جلاله در کلّ حین سائل و آمل که از این فیض محروم نمانند انّه هو الفیّاض الکریم للّه الحمد کلّ خسارت بمعتدین راجع و جمیع ربح بمقرّبین یعنی مسجونین این از بدایع فضل پروردگار عالمیانست اگر این عبد در ظاهر لیتنی کنت معکم نگفته ولکن قلب لازال به یا لیتنی ناطق بوده الحمد للّه از جمیع جهات خبر فرح رسید کلّ از ورود در سجن محزون و از خروج از آن مسرور این نعمتی بود بجمیع امزجۀ عوالم معانی و بیان موافق رغماً للّذین کفروا بآیات اللّه مالک هذا الیوم العزیز البدیع تازهتر از کلّ ظهور رأفت و شفقت حضرت سلطان از لسان عظمت در خباء مجد مکرّر این کلمه شنیده شد فرمودند از حضرت سلطان معروف عظیمی ظاهر از حقّ تأیید و توفیق از برایش میطلبیم مشابۀ این کلمۀ علیا مکرّر نطق فرمودهاند له الحمد و المنّة حضرت سلطان را مؤیّد فرمود باین خیر بزرگ از حقّ میطلبیم باب حقیقت را بر وجهشان مفتوح نماید و بانوار آفتاب عدل منوّر فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر
اینکه مرقوم داشتند نامههای متعدّده بنام حضرت خادم علیه من کلّ بهآء ابهاه ارسال داشتهاند و جواب نرسیده حال حضرت ایشان چند یومست اوّل طلوع ببستان توجّه مینمایند و بعد از غروب مراجعت گاهی بغرس اشجار و گاهی بقلع مشغولند از ده تا پانزده یوم اذن حاصل نمودهاند ولکن بنظر حقیر نمیآید در جواب آن حضرت اهمال کنند و یا در جواب مطلبی توقّف نمایند این مدّت هر چه از هر جا رسیده عرض نموده و جواب کلّ را فقره بفقره نوشته مع آنکه از جمیع جهات رسائل بمثل امطار وارد بقدر قوّه کوتاهی نشده اگر عنایت حقّ جلّ جلاله شامل نشود کجا میتوان از عهدۀ این شغل عظیم خطیر برآمد با تأییدش جمیع مشکلها آسان و مندون آن هر آسانی مشکل للّه الحمد ذکر آن حبیب روحانی در ساحت امنع اقدس بوده و هست در ایّام سجن اولیا جواب گاهگاهی صادر و نازل و این نظر بحکمت بوده چه که وقتی این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء شنیده شد فرمودند تا در سجن هستند باقلّ واجب باید عمل نمود چه که اولیای الهی محاطند و معتدین بحسب ظاهر محیط حکمت بالغه ارسال الواح را تصدیق نمینماید الّا علی قدر مقدور شاید باین جهت هم جواب بعضی از نامهها تأخیر شده باشد در هر حال آنچه یک بار برسد کافیست چه که در هر بار کتابی ارسال شده و میشود از حقّ میطلبیم آنچه از الواح و صورت آن بر باد رفته جمع شود اهل ظلم غافلند و شئونات ظاهره بقسمی مغرورشان نموده که جز بمشتهیات نفسانیّه توجّه نداشته و ندارند هر عملی را عامل و هر عصیانی را تابع از حقّ جلّ جلاله میطلبیم آنچه را بظلم اخذ نمودهاند یعنی آیات الهی بصاحبانش راجع شود
و اینکه در بارۀ اخوان جناب آقا عبدالعظیم و آقا حیدر علیّ علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل لهما من ملکوت حکمة ربّنا العلیم الحکیم قوله عزّ بیانه یا علیّ قبل اکبر عظیم و حیدر در منظر اکبر بذکر مالک قدر فائز لعمری ذکرناهما بما لا یعادله ما یری فی الأرض و ما ستر فیها یشهد بذلک امّ الکتاب فی هذا المقام کبّر علیهما من قبلی و ذکّرهما بلسانی و بشّرهما برحمتی الّتی سبقت الآفاق بگو امروز روزیست بر عظمتش حقّ در جمیع قرون و اعصار شهادت داده صحف و کتب و زبر کلّها بر فضلش ناطق و بر مقامش معترف و مقرّ دنیا را شأنی نبوده و نیست باید در محبّت الهی بمثابۀ نار مشتعل باشند و در معرفتش بمثابۀ نور بازغ و روشن بشأنی که عرف استقامت متضوّع باشد نفس مطمئنّه و روح فارغ از کلمۀ مبارکۀ حقّ جلّ جلاله پرواز مینماید و فوق عالم سیر میکند نه قوّت معتدین او را ضعیف مینماید و نه سطوت ظالمین او را از حقّ بازمیدارد لکلّ نفس ذائقة الموت مردن یک بار است و زندگی ابدی در عقب یا لیت قومی یعلمون از حقّ میطلبیم ایشان را مؤیّد فرماید و موفّق دارد با کمال حکمت مابین عباد مشی نمایند و بذکر و ثنای حقّ مشغول باشند آنچه پاینده است اینست که ذکر شد کان اللّه علی ما اقول شهیدا
جمیع منتسبین را تکبیر برسان و بطراز ذکر الهی مزیّن دار انّه مع کلّ ذاکر و کلّ مقبل و کلّ متوجّه و کلّ متمسّک و کلّ متشبّث و کلّ ناظر الی افقه الأعلی و الذّروة العلیا البهآء الظّاهر من افق سمآء فضلی علیهما و علیهنّ و علی الّذین تمسّکوا بعروتی الوثقی و تشبّثوا بذیلی المنیر انتهی له العنایة و الجود و الکرم و له الفضل و العطآء علی من فی العالم فیالحقیقه جمیع متحیّر چه که آفتاب فضل بشأنی اشراق نموده که قطرهئی از ذکر را یک بحر اجر عطا فرموده و ذرّهئی خیر را مکافات طراز خورشید بخشیده و این مخصوص عموم مشاهده شده و میشود ولکن امثال آن حضرت و بستگان ایشان فائزند بآنچه که ذکر و فکر از احصای آن عاجز و قلم قاصر من یقدر ان یصف من قام علی خدمة من لا وصف له چندی قبل این عبد در حضور قائم و همچنین عبد حاضر علیه من کلّ بهآء ابهاه لسان عظمت خدمات ورقه ضلع آن حضرت و همچنین منتسبین اخری را ذکر میفرمودند این عبد شهادت میدهد که هیچ یک فراموش نشدهاند خدمات کلّ عند مالک ازمّۀ علوم ظاهر و باهر و هویدا طوبی از برای نفسی که بخدمت فائز شد و بذکر حقّ جلّ جلاله مشرّف این ذکر را مقامیست که بوصف درنیاید لعمر مقصودنا و مقصودکم و محبوبنا و محبوبکم انّ البقآء یستحیی ان ینسب الیه فیالحقیقه از برای ذکر حقّ جلّ جلاله مقامیست ادراک بآن نرسد و فهم انسان پینبرد الّا باعانته تبارک و تعالی این عبد خدمت کلّ سلام و تکبیر میرساند از حقّ میطلبد کلّ را فائز فرماید بآنچه لایق ایّام اوست
و آنچه در بارۀ حقوق مرقوم داشتند بعد از عرض در پیشگاه عرش رحمانی این کلمات باهرات از افق سماء الهی اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا علیّ قبل اکبر علیک بهائی الیوم بر هر نفسی ادای حقوق واجب و لازم اخذ آن را امر نمودیم در صورتی که بروح و ریحان واقع شود یعنی عباد رحمن بصرافت طبع و بکمال خوشی و خوشوقتی ادا نمایند اگر مندون این واقع شود اخذش لازم نه در سنین معدودات امنا را از اخذ آن منع نمودیم بعد نظر بمقتضیات حکمت ضرورت اقتضا نمود امر باخذ فرمودیم بشرائط مذکوره طوبی از برای نفسی که فائز شد بادای آن لعمر اللّه نفعش بخود نفوس راجعست لو هم یعرفون باید اخذ شود و بامر الهی صرف گردد جمیع باید بآنچه ذکر شد عمل نمایند من غیر اذن تصرّف در آن جائز نه مقصود از این بیانات آنکه هرج و مرج واقع نشود و امور از قانون الهی تجاوز ننماید ایادی امر باید در اجراء قانون و اصول احکام الهی ساعی و جاهد باشند تا کلّ باوامر اللّه مطّلع و آگاه گردند
و آنچه جناب عظیم علیه بهائی داده بشرف قبول فائز طوبی له ثمّ طوبی له انّا غفرناه و طهّرناه فضلاً من عندنا انّ ربّک هو الفضّال الکریم آنچه در بارۀ آن جناب عمل نموده لدی الوجه مقبول بشّره بهذا الذّکر الحکیم و آنچه رسیده از حقوق محسوب گشته و این خدمت در کتاب از قلم اعلی مذکور و مسطور انتهی امروز روزیست هیچ عملی در او ضایع نشده و نخواهد شد اگر انسان تفکّر نماید در آنچه در شأن عمل جناب عظیم نازل شده بمعرفت یوم و معرفت اولیا و مقام اعمال فائز میگردد آنچه در بارۀ آن حبیب روحانی صرف نمودهاند از حقوق محسوب شده الحمد للّه الّذی ایّده علی ادآء حقوقه و اطاعة امره المبرم فی کتابه المبین
و اینکه در بارۀ اخت علیها بهآء اللّه مرقوم داشتند قد فازت بأمر عظیم الحمد للّه الّذی ایّدها و وفّقها علی امر ذکره الملأ الأعلی و اهل الجنّة العلیا و الّذین طافوا و یطوفون العرش العظیم ذکر اخت در الواح متعدّده نازل خلعت هم مخصوص ایشان ارسال شد امام وجه قدم مذکور بوده و هستند طوبی لها و لامرأة عملت فی سبیل اللّه ما ذکره القلم الأعلی فی مقامه الرّفیع للّه الحمد این کرّه اخوان آن جناب کلّ بعنایات مخصوصه فائز گشتند از حقّ سائل و آمل که کلّ را بر خدمت امرش تأیید فرماید و موفّق دارد
و اینکه در بارۀ لقا مرقوم داشتند بعد از عرض این کلمات عالیات از سماء اراده نازل قوله عزّ اعزازه این ایّام در این ارض امور جدیده احداث شده لذا در اذن توقّف نمودیم و بعد هم بمقتضیات حکمت ربّانیّه عمل میشود جمیع را مجدّداً از قبل مظلوم تکبیر برسان لیقرّبهم الفرح و السّرور الی مقام لا تحزنهم اعمال المعتدین و قباع الظّالمین و نباح الملحدین من کان للّه کان اللّه له این کلمۀ مبارکه نوشته شد تا اولیا بیقین مبین بدانند حقّ با ایشان بوده و هست و اگر در ظاهر لقا از برای بعضی حاصل نشود اجرش در کتاب از قلم وهّاب جاری و نازل این کلمه بشارتیست از برای نفوسی که للّه عمل نموده و مینمایند انتهی
اینکه در بارۀ احبّای ارض طال و الف و شین و دیار اخری علیهم بهآء اللّه و عنایته و رحمته و الطافه مرقوم داشته بودند این تفصیل در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل لهم من سمآء العظمة و الاقتدار قوله جلّت عظمته یا حزب اللّه فی الطّآء قد سمعتم النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء ان استمعوه مرّةً اخری من هذا المقام الأبهی الّذی یطوفه الملأ الأعلی فی الغدوّ و الآصال قد ورد علیکم ما ناح به الرّوح و صاح به القلم الأعلی فی مقام قدّسه اللّه عن الأوصاف یبشّرکم اهل الفردوس و الجنّة العلیا و سکّان القصر فی العشیّ و الاشراق یا علیّ قبل اکبر کبّر من قبلی علی وجوههم و ذکّرهم بما نزّل لهم من ملکوت بیان ربّک المختار قل ایّاکم ان تخوّفکم سطوة الّذین یدخلون بیوتهم فی الأصیل و فی الاشراق تسوقهم ملائکة العذاب الی بئس القرار انتم الّذین سمعتم شماتة الأعدآء و ما ناح به الرّوح و سلطان الرّسل فی اعلی الغرفات قد فزتم فی سبیلی بما انزله مالک الأسمآء من قلمه الأعلی ان افرحوا بذلک یا اولی الألباب کذلک انزلنا لکم الآیات فضلاً من لدنّا لیجذبکم الی مقام لا تحزنکم اشارات الّذین کفروا بربّ الأرباب البهآء علیکم و علی من فاز بهذا الأمر الّذی به نادت الأشیآء الملک للّه الواحد الغفّار انتهی
و هذا ما نزّل من سمآء عنایة ربّنا المتعال لأهل الطّال قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه
یا اهل طال علیکم بهآء اللّه الغنیّ المتعال مظلوم عالم در سجن اعظم محض فضل بشما توجّه نموده جمیع امرا و علما و فقها و ادبا طالب این یوم و از حقّ در لیالی و ایّام لقایش را طالب و آمل چون نیّر اعظم از افق سماء ظهور طالع و لائح و مکلّم طور ناطق و ذاکر کلّ محجوب مشاهده گشتند الّا معدودی قلیل لعمر اللّه انّه نطق بکلمة و انصعق من فی السّموات و الأرض الّا عدّة احرف وجه اللّه المهیمن القیّوم للّه الحمد شما باین فیض اعظم و موهبت کبری فائز گشتید حال از حقّ بطلبید تا باستقامت کبری مؤیّد شوید در علمای شیعه و آن حزب تفکّر نمائید کلّ عجّل اللّه میگفتند چون امطار علم و عرفان از سحاب عنایت مالک ظهور نازل کلّ بنقمة اللّه راجع گشتند در اعمال آن فئۀ خبیثه تفکّر نمائید شاید از بعد محفوظ مانید مجدّد بامثال آن اذکار از سبیل مستقیم و راه واضح مبین محروم نمانید البهآء علیکم و الرّحمة لکم و علی من معکم انتهی
هذا ما نزّل لأهل الألف و الشّین
یا حزب اللّه فی الألف و الشّین جناب امین علیه بهائی ذکر شما را از قبل نموده مجدّد جناب علیّ قبل اکبر علیه بهائی الّذی سجن لاسمی از بعد شما را ذکر نموده لذا قلم اعلی بذکر شما مشغول از حقّ میطلبیم کلّ را مؤیّد فرماید بر آنچه در کتاب الهی از قلم ابدی جاری و نازل شده ایّام در مرور است و عنقریب ما فی الدّنیا بفنا راجع و یبقی لکم ما نزّل لکم و یشهد لکم فی کلّ عالم من عوالم ربّکم ان اشکروا اللّه بهذا الفضل العظیم عنایت حقّ شامل بوده و فضلش با شما خواهد بود جهد نمائید تا فائز شوید بعملی که فنا او را اخذ ننماید و بدوام ملک و ملکوت پاینده ماند ذکر کلّ در ساحت اقدس بوده و خواهد بود البهآء علیکم و علی من معکم و یحبّکم
یا محمّد تفکّر نما در آنچه شده تا بر آنچه مشرکین تازه اراده دارند آگاه شوی فرقۀ شیعه که خود را اقدم خلق و اعظم عباد و اهذب نفوس میدانستند لدی الوجه از ادنی النّفوس و اشقی العباد مذکور گاهی بذکر وصیّ مغرور و هنگامی بذکر ولیّ مشغول وقتی به جابلقا و جابلصا و ناحیۀ کذبه متباهی چه مقدار از نفوس که باین اوهامات کشته شدند و سیّد عالم بسیوف کذب آن نفوس شهید شد حال هم جمعی در ارض کاف و راء یافت شدهاند و فرس ظنون را بسرج هوی آراسته و ارادۀ جابلقا و جابلصا نمودهاند اعاذنا اللّه و ایّاکم یا معشر المخلصین باری مجدّد آن کذبها بمیان آمده تا حین عارف نشدهاند که الیوم یوم اللّه است و ذکری دون ذکر او محبوب نه آیا از گفتهای پیش آن حزب غافل چه ثمر بردند که این نفوس مجدّد اراده کردهاند افّ لهم و بما اکتسبت ایادیهم بحقّ جلّ جلاله متمسّک باش و از دونش فارغ و آزاد امروز کتب عالم نجات نمیبخشد الّا بهذا الکتاب المبین اهل آن دیار را از قبل مظلوم تکبیر برسان که شاید از کوثر استقامت بیاشامند و از ما سوی اللّه بگذرند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید انتهی
و اینکه در بارۀ اهل میم مرقوم داشتند و همچنین مسجونین کلّ لدی العرش مذکور و بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز جمیع را بشارت دهید و بعنایت الهی مطمئن نمائید
و امّا ما ذکر جنابک فی اهل السّین و الشّین بعد از عرض در منظر اکبر این آیات واضحات از سماء مشیّت مالک قدر نازل قوله عزّ ذکره و عزّت عظمته
انّه ینطق فی هذا الحین بما نطق لسان العظمة قبل خلق السّموات و الأرضین انّه لا اله الّا انا العلیم الحکیم
یا اولیائی فی السّین ان استمعوا ندائی من شطر سجنی ثمّ اذکروا ما ورد علیّ و علی اولیائی من الّذین نبذوا الحقّ ورائهم مقبلین الی کلّ مشرک مریب قد منع العلمآء اهل الانشآء عن التّقرّب الی اللّه مالک الأسمآء اذ اتی من السّمآء بسلطان عظیم کذلک سوّلت لهم انفسهم الا انّهم من الأخسرین فی کتاب اللّه ربّ العالمین قد ماج البحر الأعظم و انار افق البیان بشمس عنایة ربّکم المقتدر القدیر انّا نوصیکم بما یرتفع به الأمر و بالأمانة الّتی ذکرناها من قبل امراً من لدنّا و انا الآمر العلیم قولوا یا قوم خافوا اللّه و لا تجحدوا الحقّ بما عندکم لعمر اللّه لا ینفعکم کتب العالم و لا صحف الأمم اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض و لا تکونوا من الغافلین قد ظهر من کان مکنوناً فی حضرة العلم و مسطوراً فی کتب اللّه العزیز الحمید قد ارتفع النّعاق و ظهر ما اخبرناکم به من قبل انّه هو الحقّ علّام الغیوب سوف یأتیکم ناعق بکتاب الفجّار لیمنعکم عن صراطی المستقیم مرّةً یری بخضوع و اخری بمکر کبیر کلّ را از قبل وصیّت نمودیم و بناعق اخبار فرمودیم طوبی از برای نفسی که ناعقین از او عرف استقامت کبری بیابند بشأنی که فرائص شرک مرتعد شود و افئدۀ منافقین مضطرب هر نفسی الیوم غیر ذکر الهی بذکری ناطق شد او لدی اللّه مردود بوده و هست بعد از زحمتهای زیاد و حمل شدائد و نفی دیار بدیار فیالجمله آفتاب ظهور اشراق نمود و تجلّیاتش احاطه فرمود جمعی از خلف ستر و حجاب بیرون آمده و باضلال اولیای حقّ کمر را محکم نمودند هر نفسی در ثمرۀ اعمال فرقۀ فرقان تفکّر نماید و همچنین در روایات کذبهئی که ناس بیچاره را بآن روایات از صراط مستقیم منع نمودهاند بهیچ وجه بآن نفوس تقرّب نمیجوید و هذیانات آن گروه را قابل اصغا نمیداند نسأل اللّه بأن یوفّقکم و یقرّبکم و یرزقکم خیر الآخرة و الأولی انّه علی ما یشآء قدیر یا اهل السّین قدر ذکر الهی را بدانید و بر لوح قلب بقلم استقامت ثبت نمائید تا از نظر نرود و سارقین و خائنین بآن راه نیابند انتهی
ما نزّل لأولیآء اللّه فی الشّین
یا اهل الشّین محبوب عالم شما را تأیید فرمود بر توجّه و اقبال و فائز نمود شما را بر عرفان امری که انبیا و مرسلین عرفان و لقایش را سائل و آمل بودند این فضل عظیمست و این مقام کبیر در حفظش جهد بلیغ لازم این روزیست که خلیل را بآن بشارت دادیم و کلیم را آگاه نمودیم و اشعیا و یوحنّا و مسیح را بآن راه نمودیم و خاتم انبیا کلّ را بر عظمت آن اخبار فرموده اگر وصفش را از کتب الهی اخذ نمایند کلمهئی باقی نمیماند لکن عارفین بر این مقام مطّلع و آگاهند از اوّل امر تا حین جمیع بلایای ارض را لوجه اللّه قبول نمودیم در لیالی و ایّام قلم اعلی متحرّک و فرات رحمت از یمین عرش جاری چون عالم باین طراز بدیع مزیّن و جدید شد منافقین بکمال خدعه و مکر در اضلال نفوس ساعی و جاهد وصیّت قلم اعلی اولیای خود را آنکه بافق اعلی وحده ناظر باشند و گوش را از حکایات قبل و بعد مقدّس دارند تا باصغاء حقیقی فائز شوند نسأل اللّه ربّ العرش و الثّری بأن یوفّقکم و یقرّبکم و یرزقکم کوثر الاستقامة انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر انتهی این فانی از حقّ باقی سائل و آمل که اهل آن دیار را از رحیق مختوم و عنایت حضرت قیّوم محروم نفرماید و ایشان را مؤیّد فرماید بر استقامت کبری تا جمیع خائنین و ماکرین و ناعقین خود را از منع عاجز مشاهده نمایند انّ ربّنا الرّحمن لهو القویّ القادر العلیم الحکیم و خدمت کلّ ذکر تکبیر و سلام منوط بجناب عالیست
ذکر امةاللّه مریم در ساحت امنع اقدس معروض هذا ما نزّل لها من سمآء عنایة ربّها الغفور
یا علیّ قبل اکبر انّا نذکر فی هذا المقام من سمّی بیحیی و نبشّره بعنایات ربّه الغفور الرّحیم انّا ذکرنا الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی و شربوا رحیق الوحی من ید عطآء ربّهم الکریم یا یحیی طوبی لک اخذت الکتاب بقوّة من عند ربّک و نوصیک فی هذا الحین بحفظ هذا المقام العظیم و نذکر امتی الّتی زیّنّاها بطراز حبّی و سقیناها کوثر ذکری الجمیل انّها ذکرت ربّها حین الصّعود و ذکرناها فضلاً من عندنا و ادخلناها فی ظلّ سدرتی الّتی تنطق اوراقها انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر انّا غفرناها رحمة من لدنّا و انا الغافر الحکیم انتهی
اینکه مرقوم داشتند اگر اذن حاصل شود بارض میم مخصوص تسلّی اولیای آن ارض توجّه نمایند عرض شد قوله تبارک و تعالی یا علیّ قبل اکبر این فقره بسیار محبوبست لازمست نفسی باین خدمت عظیم قیام نماید و مظلومان وادی ظلم را بنور عدل منوّر سازد تسلّی بدهد و بحر رحمتی که در قمیص لفظ نیاید از قبل حقّ بر آن مظلومان نثار نماید یا علیّ کلّ بعنایت حقّ فائز شدند و کلمۀ عفو از برای کلّ نازل بعضی را خوف اخذ نمود و سطوت ظلم مضطرب ساخت بلا عظیم بود و نار ظلم مشتعل و قلوب معتدین قاسی عمل نمودند آنچه را که قلم از ذکرش حیا مینماید ولکن عمر دنیا کوتاهست محزون نباشند چه که آنچه واقع شده للّه بوده و فی سبیل اللّه وارد گشته این عذاب در کام عشّاق عذب بوده و هست لکن توجّه آن جناب باید در آن ارض مشورت نمایند و بآن عامل شوند بسیار حکمت باید لئلّا یحدث ما حدث من قبل باید بکمال حکمت حرکت نمود ناس جاهل مترصّد ضوضا بوده و هستند ولکنّ اللّه یحفظ عباده انّه علی کلّ شیء قدیر بعد از مشورت اگر عازم شدند آن وجه را هم خرج سبیل نمایند کذلک امرناک انّ ربّک هو الآمر العلیم الحکیم انتهی
لوحی از قبل مخصوص آن حضرت نازل و ارسال شد و همچنین لوح امنع اقدس دیگر نازل و در ارسال آن تأخیر رفت حال حسب الأمر آن هم ارسال شد انشآءاللّه از بحر معانی مستورۀ در آیات منزله و الواح مبارکه بنوشند و بنوشانند هنیئاً لجنابک و لمن شرب من یدک کأس عطآء ربّنا و ربّک و دو لوح مذکور در ایّامی که در حبس تشریف داشتند از سماء عنایت نازل فیالحقیقه فضل و عطا را احدی قادر بر احصا نه له الحمد فی کلّ الأحوال حضرت غصن اعظم و همچنین حضرت غصن اکبر روحی لهما الفدآء تکبیر میرسانند و اظهار عنایت از قبل و بعد از ایشان ظاهر با حزن شریک بودند و با سرور شریک جمیع اهل سرادق عظمت و عصمت بآن حضرت و ورقه ضلع و اخت و منتسبین آن جناب از رجال و اماء تکبیر میرسانند و اظهار محبّت میفرمایند فیالحقیقه این حبس جدید غیر حبسهای قبل واقع شد چه که مطلع حزن اکبر و همچنین فرح اکبر بود للّه الحمد و المنّة علی کلّ ما یفعل یضع و یرفع و هو المقتدر القدیر تعالی الّذی کان محموداً فی فعله و مطاعاً فی امره و هو العزیز الحکیم السّلام و التّکبیر و البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی من معکم و علی من شرب رحیق الوحی منقطعاً عن الّذین کفروا و غفلوا و اشرکوا و اعرضوا عن اللّه المقتدر العلیم الخبیر
حسب الأمر بابن جناب اصدق المقدّس تکبیر برسان تأخیر جواب عرایض او سبب انقلاب این ارض بوده از حین انقلاب ارض طاء تا حین در این ارض گفتگو بمیان آمده از هر چیزی تفحّص مینمایند و همچنین جواب عرایض جناب میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه انشآءاللّه در این ایّام میرسد و اهل جناب حرف عین و همچنین اصحاب آن ارض را از قبل مظلوم مجدّد تکبیر میرسانی و بعنایات حقّ جلّ جلاله بشارت میدهی بگو حقّیّت شما بمثل آفتاب واضح و هویدا شد چه که تا الیوم یعنی از اوّل ابداع تا حین بر اهل حقّ وارد شده آنچه بر شما وارد شد آنها گواه شما هستند و شما گواه آنها و حقّ گواه هر دو یا علیّ قبل اکبر علیک بهائی و عنایتی باید کلّ بحکمت عمل نمایند و بآن متمسّک باشند معنی حکمت را القا نما تا کلّ به ما امروا به من عند اللّه عامل شوند اینست خیر عظیم البهآء و التّکبیر علیهم و علی عباد اللّه الرّاسخین
* * *
محبوب مکرّم جناب آقا میر محمّد حسین بک علیه بهآء اللّه و عنایته ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حبّذا یوم اللّه ظاهر و عرف قمیص متضوّع و سدره ناطق امروز از حفیفش اینکلمۀ علیا ظاهر العزّة و القدرة و العظمة لمن اتی بالحقّ بجنود الوحی و الالهام در جمیع احیان آیات الهی نازل و بیّناتش ظاهر امروز روز توحید خالص است للّه الحقّ جلّ جلاله چه که یوم یوم اوست و لا یذکر فیه الّا هو رغماً لأهل البیان الّذین نبذوا ما امروا به فی کتاب اللّه مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بقدم اوّل راجع شدهاند لعمر محبوبنا و محبوب من فی الأرض و السّمآء پستتر از حزب شیعه مشاهده میشوند در آنی تفکّر ننمودند آیا ثمر آنقوم چه بود و حاصل عقاید و اعمالشان چه جز آنکه فتوی بر قتل سیّد عالم و اولیای الهی دادند و بر منابر و مساجد بسب و لعن مشغول فضّ اللّه فاهم و الصّلوة و السّلام علی اولیآء اللّه فی هذه الأیّام نفوسیکه اسماء ایشان را منع ننمود و اعراض و اعتراض قوم ایشانرا از توجّه بازنداشت باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام نمودند ایشانند نفوسیکه کتب قبل و بعد بذکرشان ناطق و بر مقامشان گواه صدهزار طوبی از برای آن نفوس که بحقّ ناظرند و از غیرش منزّه و مقدّس و مبرّا علیهم سلام اللّه و تکبیره و رحمة اللّه و فضله اسأل اللّه بهم ان یجعلنی و اولیائه قائمین ثابتین راسخین علی شأن لا یمنعنا نعاق کلّ ناعق و مکر کلّ ماکر غدّار
و بعد یا حبیبی چندی قبل نامۀ آنجناب رسید عرف توجّه و اقبال و استقامت از او متضوّع بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام اعلی نموده حضرت و عرضت تلقآء الوجه فلمّا تمّ نطق لسان العظمة بما لا یعرف بذکری و ذکر امثالی اسأله فیکلّ الأحوال بأن یؤیّدنی علی حفظ ما ینطق به لسان العنایة فیملکوت البیان قوله تبارک و تعالی بسمی النّاطق فی السّجن الأعظم انّه یهدی الأمم الی اللّه مالک القدم و یقرّبهم الیه فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم
یا ایّها النّاظر الی الأفق الأعلی قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء الوجه و انزلنا لک ما تجد منه عرف عنایتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرض یشهد بذلک امّ الکتاب فیهذا المقام الرّفیع وجدنا منک عرف حبّی و الاستقامة علی امری طوبی لک و لمن فاز بهذا المقام العظیم فانظر ثمّ اذکر ما نطق به اهل البیان الّذین اعرضوا عن الحقّ و کفروا باللّه ربّ العالمین یدّعون الایمان بنقطة البیان و کفروا بالّذی ارسله بالحقّ و جعله مبشّراً لهذا النّبإ الّذی به اضطربت ارکان العلمآء و اخذت الزّلازل کلّ القبائل الّا من شآء اللّه ربّک العزیز الحمید لم ادر بأیّ برهان آمنوا باللّه من قبل و بأیّ امر اعرضوا عن هذا الأفق المنیر
بلسان پارسی ذکر میشود تا کل بیابند و بر خدعه و مکر و غفلت نفوس مشرکه آگاه شوند سلطان وجودیکه معادل جمیع کتب الهی بل ازید از ملکوت مشیّتش نازل چنانچه عالم را احاطه نموده او را انکار نمودهاند و بگمان خود خود را از اهل ایمان میشمرند لعمر اللّه نقطۀ بیان از ظلم آن نفوس بنوحه و ندبه مشغول است امروز حقّ جلّ جلاله در اثباتش بهیچ امری محتاج نه انّه یستدلّ بما انزل من عنده و اظهر من لدنه دوستان آن ارض را تکبیر برسان و بعنایت و الطاف حقّ جلّ جلاله بشارت ده سوف تقرّ عیونهم بما وعدهم اللّه انّه هو ارحم الرّاحمین و المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین انتهی
صدهزار حمد و شکر مقصود عالمیان را که دوستان خود را از عرف محبّت یکدیگر مسرور میفرماید و همّ و غم را ببهجت و ابتهاج تبدیل مینماید یک کلمه که از قلب طاهر پاک ظاهر میشود عالم خلق را تربیت مینماید و به شطر دوست میکشاند له الحمد و المنّة فیکلّ الأحوال و از او سائل و آمل که آنجناب را از اعلام منصوبه محسوب فرماید و بشأنی توفیق عنایت نماید که از برای احدی مجال اعراض و اعتراض نماند نالۀ این عبد و حنینش از نفوسی است که آفتاب را مشاهده مینمایند و بر ستر آن همّت گماشتهاند ونفسه الحقّ بیم آنست مجدّد بظنون و اوهام قبل خلقرا محجوب نمایند و هزار و دویست سنۀ دیگر بل ازید بمجادلۀ با یکدیگر مشغول شوند امّید آنکه حزب اللّه ناس را حفظ نمایند جاهلانرا آگاهی بخشند و غافلان را متنبّه سازند طوبی لمنصف انصف فیما ظهر و ویل للغافلین و التّارکین
اینکه در بارۀ علیا مخدّرۀ معظّمه ورقةالفردوس علیها بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة جمیع اهل عالم از برای عرفان نفس حقّ و خدمت امرش خلق شدهاند ولکن حبّ زخارف و اشتغال بآن کل را از عنایات مخصوصۀ حقّ جلّ جلاله منع نموده و محروم ساخته بشأنیکه در اداء حقوقیکه بنفس حقّ راجعست متوقّفند و حال آنکه ثمرهاش بخود آن نفوس راجع طوبی از برای نفوسیکه بنار محبّت مشتعلند و بما نزّل فی الکتاب عامل تا حین بقدریکه در نصرت امر صرف شود مؤیّد نشدهاند لعمری کل غافلند الّا من شآء اللّه چه اگر بر مقام اعمال این ایّام مطّلع شوند جان رایگان ایثار نمایند تا چه رسد باموال فانیه انتهی این خادم فانی از حقّ میطلبد جمیع را مؤیّد فرماید تا کل حجبات را خرق نمایند و بر خدمت امر قیام کنند
و اینکه مرقوم داشتند امر صادر شود بر تسلیم حقوق الی الورقة علیها بهآء اللّه و عنایته حسب الأمر باید نفسی عباد را للّه متذکّر نماید که شاید بر اداء حقوق موفّق شوند و تحصیل مقام عالی و اجر باقی نمایند نزد امینی جمع شود و اخبار نمایند تا بارادة اللّه عمل شود و از آنوجوه مقداریکه بحضرت ورقه علیها بهآء اللّه از قبل میرسید برسانند و تفصیل را بنویسند امّید هست که ورّاث حضرت میرزای مرفوع علیه بهآء اللّه و رحمته موفّق شوند و بر اثر قدم والد مشی نمایند حال که بعضی محجوب و بعضی متوقّف و بعضی متدندن امّید هست که نیّت خالص آنمرفوع مرحوم سبب و علّت فیوضات کلّیّه گردد و ابنا را از اجر جزیل و خلق جمیل و انفاق فی سبیل اللّه محروم نفرماید از حقّ میطلبم ایشانرا مؤیّد فرماید بر آنچه سبب ارتفاع کلمه است انشآءاللّه حزب الهی موفّق شوند بر آنچه در کتاب نازل شده
و اینکه در بارۀ نهال بستان عرفان و اوراق سدرۀ محبّت رحمن علیهم بهآء اللّه که بآنجناب منسوبند مرقوم داشتند در پیشگاه حضور عرض شد و بشرف اصغا فائز هذا ما نزّل للابن ولیّ آقا علیه بهآء اللّه
ذکر من لدنّا لمن فاز بأنوار الملکوت اذ اتی مولی الجبروت بسلطان مبین قل
سبحانک یا من باسمک ماجت بحار الحکمة و العرفان و بنور وجهک اشرق افق البرهان اسألک بأمّ الکتاب و نفحات وحیک فی المآب بأن تجعلنی مؤیّداً بتأییداتک و مستقیماً علی امرک و ناظراً الی افقک و ناطقاً بثنائک بین عبادک لک الحمد یا الهی بما اظهرتنی فی ایّامک من صلب احد من اولیائک اسألک بقدرتک و قوّتک ان لا تجعلنی محروماً عمّا عندک و لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأصفیائک و امنائک انا الّذی اعترفت یا الهی بوحدانیّتک و فردانیّتک و بما انزلته فی کتابک لا اله الّا انت المقتدر المهیمن علی ما کان و ما یکون انتهی
و هذا ما نزّل للبنت نوریّة علیها بهآء اللّه
یا ورقه ندای الهی را از طور معانی بشنو از اوّل خلق عالم تا حین چنین ندائی مرتفع نشده لعمری بندائی الأحلی انجذب من فی السّمآء و سکّان ملکوت الأسمآء طوبی از برای امّیکه ترا شیر داد و از برای ابیکه ترا تربیت نمود قدر و مقامش را بدان چه که اوست واسطۀ وجود تو و اوست سبب اقبال تو جمیع عالم طالب و چون انوارش از افق ظهور لامع و ساطع کل اعراض نمودند و تو از اوراقی محسوبی که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی مذکورند قدر اینمقام اعلی را بدان و حقّ جلّ جلاله را شاکر باش البهآء علی ابیک و امّک و علیک و علی اللّائی آمنّ باللّه المهیمن القیّوم
و هذا ما نزّل لبنت اخری علائیّه علیها بهآء اللّه
امروز هر نفسی بمعرفت حقّ جلّ جلاله فائز شد او از اهل فردوس اعلی در کتاب مذکور و مسطور و هر نفسی غفلت نماید او از اهل سجّین در کتاب مبین طوبی از برای نفسیکه دنیا او را از مالک وری منع ننمود لعمر اللّه او اگر از اوراق است از اقوی الرّجال محسوب و اگر از اضعف عباد است از ابطال عند غنیّ متعال معروف طوبی لورقة ما منعتها اریاح عاصفات عن اللّه ربّها از حقّ میطلبیم اهل آن بیت را بر امرش مستقیم فرماید و باسمش معروف اوست مقتدریکه ضوضاء عالم و ظلم امم او را منع ننماید ارادهاش قاصم ارادههای عالم و مشیّتش قاطع مشیّات انّه لهو الفرد الواحد المقتدر القدیر انتهی
و هذا ما نزّل للأخت علیها بهآء اللّه
کتاب انزله المظلوم فی السّجن الأعظم و فیه یذکر امة من امائه و ورقة من اوراقه لتأخذها حلاوة بیانی و تقرّبها الی ملکوتی العزیز المنیع انّا ذکرناک بهذا الذّکر البدیع نسأل اللّه بأن یجعله کنزاً لک عنده انّه علی کلّ شیء قدیر
و هذا ما نزّل للأخت اخری علیها بهآء اللّه
سبحان من انزل الآیات و اظهر البیّنات و نطق فیکلّ شأن انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد سمع کلّشیء ندآء ربّه و القوم هم لا یفقهون انّا اظهرنا ما کان مکنوناً فی العلم و مخزوناً فی کتب اللّه مولی الوجود طوبی لأمة فازت بالایمان و آمنت بربّها اذ اتی بسلطان مشهود خذی کتاب اللّه بقوّة من عنده ثمّ اشکری ربّک العزیز الودود کذلک انزلنا الآیات و ارسلناها الیک لتذکری ربّک مالک الیوم الموعود
و هذا ما نزّل للضّلع علیها بهآء اللّه
کتاب انزله مالک الملوک و فیه یذکر امائه اللّائی آمنّ باللّه الفرد الخبیر قد خلقنا کلّشیء لاصغآء ندائی و عرفان نفسی المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین من النّاس من فاز بالعرفان منقطعاً عن الامکان و منهم من اتّخذ الشّیطان لنفسه ربّاً من دون اللّه الا انّه من الصّاغرین فی کتاب اللّه العلیّ العظیم خذی کتاب اللّه بقوّة من عنده ثمّ اشکری ربّک العزیز الحمید انّا ذکرنا کلّ عبد اقبل الی اللّه و کلّ امة اقبلت الی افقه المنیر البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی کلّ امة ما منعتها شبهات العلمآء و لا اشارات المعرضین انتهی عنایت حقّ جلّ جلاله بمقامیست که جمیع السن عالم از شکرش عاجز و قاصر ولکن عباد غافل از اینمقام بلند ارجمند آگاه نه باوهام خود مشغول یا حبیب فؤادی فیالحقیقه عالم از نار ظنون و اوهام سوخته و خلق را از حقّ منع نموده امروز یک کلمه که از قلم اعلی در بارۀ نفسی جاری و نازل او بعنایت سرمدی فائز است اکثری از خلق از عرفان اینمقام بیبهره و بینصیب مع آنکه کل میدانند جز حقّ جلّ جلاله معین و ناصر نبوده و نخواهد بود عنایت و آثارش عالم فانی را بطراز باقی مزیّن فرماید در جناب مستوفی مرفوع علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمائید در دنیا بسیار زحمت کشید اولادش را بر چشمهایش ترجیح میداد معذلک بعد از او قدر و مقام او را ندانستند و بر قدمش مشی ننمودند لعمر مقصودنا آنچه با اوست و سبب فوز ابدی او آیاتی بود که از قلم اعلی مخصوص او نازل شد بیک آیۀ آن هزار وارث و صدهزار اولاد معادله نمینماید علاوه بر الواح منیعه یک لوح امنع اقدس در زیارتش نازل لعمر اللّه لا یعادله شیء من الأشیآء از حقّ میطلبیم اولاد ایشانرا هم مؤیّد فرماید که شاید از بحر حیوان محروم نمانند و از فضائل پدر قسمت برند انّه علی کلّ شیء قدیر
اینکه در بارۀ مخدّرۀ مرفوعۀ مبروره والده علیها بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشتید عرض شد هذا ما نزّل لها من ملکوت مشیّة ربّنا العلیم الخبیر
سبحانک یا من باسمک امطرت السّمآء و نبتت الأرض و اشرقت الشّمس و ظهرت الأسرار و برزت الآثار اسألک ببحر رحمتک و نفحات وحیک و ظهورات آیاتک بأن تغفر امتک الّتی صعدت الیک و ارادت فضلک و جودک و مواهبک و الطافک ای ربّ فأنزل علیها من سحاب الکرم ما ینبغی لفضلک یا مالک القدم ایربّ هذا یومک و فیه هاج عرف قمیص جودک و تضوّعت رائحة بیانک اسألک بأن تفعل بها ما ینبغی لک و لأیّامک و یلیق لعزّک و سلطانک انّک انت الّذی لا یعجزک شیء و لا یمنعک امر لا اله الّا انت المقتدر الغفور الکریم انتهی للّه الحمد مخدّرۀ مرحومه را از جمیع جهات رحمت الهی احاطه نمود ینبغی لنا ان نشکره فی کلّ الأحوال و نحمده فی الغدوّ و الآصال
و همچنین ذکر صعود جناب ملّا محمّد حسن علیه بهآء اللّه تلقاء عرش رحمانی باصغا فائز هذا ما نزّل له من سمآء الفضل و العطآء قوله تبارک و تعالی
بسمی الّذی به ماج بحر الغفران فی الامکان
سبحان الّذی انزل الآیات بالحقّ و اظهر الدّلیل و اوضح السّبیل و نطق و انطق الأشیآء علی انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی بالحقّ انّه مالک الظّهور و مکلّم الطّور و المذکور فی کبد البهآء بالسّرّ المستور و المرقوم من القلم الأعلی فی الفرقان و الانجیل و التّوریة و الزّبور به ظهر الصّراط و نصب المیزان و نفخ فی الصّور و رجع کلّ امر الی اللّه مالک یوم النّشور
ان یا قلم اذکر من سمّی بالحسن بذکر یتضوّع منه عرف عنایة اللّه ربّ ما کان و ما یکون طوبی لک یا حسن بما شهدت بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرض و اعترفت بما اعترف به لسان العظمة فی مقامه المحمود اشهد انّک اقبلت الی اللّه اذ اعرض عنه العباد و اجبت مولاک اذ ارتفع النّدآء بین الأرض و السّمآء انت الّذی فزت بلوح اللّه و ذکره و ایّام اللّه و ظهوره طوبی لک و لمن تقرّب الی رمسک و زارک بما انزله الرّحمن من سمآء الایقان انّه من المحسنین فی کتاب اللّه ربّ الملک و الملکوت انت الّذی زیّنک اللّه بنور الایمان و غفرک فضلاً من عنده و ادخلک فی الجنّة العلیا و سقاک کوثر العطآء باسمه المهیمن علی الغیب و الشّهود
سبحانک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء تعلم و تری انّه سمع ندائک و اقبل الی افقک و اشتعل بنار حبّک فی ایّام فیها اعرض عنک العلمآء و العرفآء و الأدبآء ایربّ زیّنه بطراز الغفران بین اهل الجنان و نوّره بنور الموهبة و العطآء یا من فی قبضتک ناسوت الانشآء و ملکوت البقآء لا اله الّا انت المقتدر المهیمن العزیز العظیم الحمد للّه العلیم الحکیم انتهی
طوبی له و نعیماً له و هنیئاً له فائز شد بآنچه که این عبد و ملأ مقرّبین و مخلصین آنرا راجی و آملند قسم بآفتاب افق بیان این ایّام موت بسیار محبوبست اگر باثر قلم اللّه فائز شود ولکن زندگی را هم این خادم بسیار طالب چه که شاید خدمتی از او ظاهر شود که لایق و قابل ذکر باشد شهادت میدهم این خدمتیکه باین فانی راجعست عظیم و بسیار عظیمست از حقّ جلّ جلاله توفیق میطلبیم و از آنجناب هم التماس دعا مینمایم که شاید موفّق شوم و از عهده برآیم
و اینکه در بارۀ جناب ابوطالب بیک و جناب خلیل آقا علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند چند شهر قبل جناب آقا عزیزاللّه علیه بهآء اللّه و عنایته نوشته بودند که جناب ابوطالب بیک چندی قبل قصد طبس نمودند و جناب میر علیه بهآء اللّه الأبهی او را تبلیغ نموده و بشرف ایمان فائز گشته و او جناب خلیل آقا را و این تفصیل از قبل در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و دو لوح مخصوص ایندو از قلم اعلی نازل و نزد جناب آقا عزیزاللّه علیه بهآء اللّه ارسال شد که برسانند و این کرّه هم که عرض شد اینکلمات عالیات در بارۀ این دو نازل قوله تبارک و تعالی
یا میر انّ القدیر ینادیک فیهذا الحین الّذی استوی علی سریر الایقان و یدع الکلّ الی افقه المنیر اذکر من سمّی بأبیطالب الّذی اوضحت له السّبیل و دعوته الی اللّه الفرد الخبیر انّا ذکرناه من قبل بلوح لاحت من افقه شمس عنایة ربّک المشفق الکریم طوبی لک بما سقیته کوثر العرفان و عرّفته سبیلی المستقیم انّا نوصیه بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر البدیع و نذکر الخلیل الّذی اقبل الی الجلیل فی یوم اعرض عنه کلّ جاهل مریب انّا ذکرناه و الّذین آمنوا بما یجد منه المقرّبون عرف عنایة ربّهم العزیز الحمید طوبی از برای ابوطالب که سلاسل قوم را در یوم الهی باسم حضرت قیّوم شکست و بافق اعلی توجّه نمود اهل طریق در اینظهور اکثری غافل مشاهده گشتند طوبی از برای نفسیکه بعرفان مکلّم طور فائز شد نسأل اللّه بأن یوفّقه و یقرّبه و یؤیّده علی محو ما سمع من قبل و صحو ما یسمع الیوم من شطر السّجن الّذی اشرقت من افقه شمس البیان امراً من لدن مقتدر قدیر البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علیه و علی الخلیل و علی کلّ ثابت راسخ مستقیم انتهی اینفانی از حقّ سائل و آمل که ایشانرا مؤیّد فرماید بر آنچه سبب ارتفاع امر اوست امروز استقامت از اعظم اعمال لدی اللّه مذکور چه که شیاطین بکمال خدعه و مکر در اضلال نفوس مقدّسه ساعی و جاهدند مع آنکه از اصل امر بیخبر و غافلند این عبد هم خدمت ایشان سلام و تکبیر میرساند و از برای هر یک توفیق و تأیید میطلبد
اینکه در بارۀ حضرت افنان جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتند ایشان و حضرت افنان کبیر و اخوی و امّ و اخت و بنین اخت و من معهم حال در جوار ساکن و این کرّه کرّۀ سیّم است که حسب الاذن بسجن فائز و در ظلّ سدره مستریح قد جعل اللّه التّوفیق رفیقهم و اسکنهم فی جواره و رزقهم ما کان مسطوراً من القلم الأعلی و مذکوراً فی کتب المرسلین اینفانی تبلیغ ذکر آنحضرت را نمود و ایشانهم بذکر آنجناب ناطق حاملین و طائفین و مهاجرین و مسافرین کل سلام و تکبیر میرسانند حبّذا هذا المقام العزیز المنیع لازال اینعبد از محبوب بیزوال مسئلت نموده که آنحضرت را تأیید فرماید بر تألیف قلوب و اشتعال نفوس بنار محبّة اللّه و کل موفّق شوند بحکمت هذا امر من لدی اللّه با کمال شوق و اشتیاق و شعف و اشتعال متمسّک باشند و متشبّث این فضلی است از برای ضعفا باید اقویا ملاحظه نمایند البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و علی الّذین اعترفوا بما اعترف به لسان العظمة انّه لا اله الّا هو العزیز المحبوب
عرض دیگر ذکر مرفوع مبرور جناب آقا محمّد علی علیه بهآء اللّه که در جدّه صعود فرمودند در دو مقام از قلم اعلی نازل یکی در لوح مخدّره امّ ایشان و آخر در لوح جناب ملّا غلامحسین قد فاز بما کان امل الخادم و آمال المقرّبین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
حرّک یا عبد هذا القلم السّنا علی هذا اللّوح الدّرّیّ البیضآء لیحکی عمّا یغنّ الرّوح فی قلبک من الحان الهویّة فی هذا الجنّة البدیعة علی هذا الدّوحة الصّمدیّة لتستبشر بذلک عباد مکرمون الّذین فیهم غرس شجرة الرّبّانی و اشرقت شمس الصّمدانی و النّور السّبحانی و الظّهور القدمانی و بهم فجّرت عیون الالهیّة و استورقت سدرة العمائیّة و اثمرت ورقة الکافوریّة و منهم استقرّ جوهر الهویّة علی عرش القدم و تغرّد الورقآء فی هیکل المکرّم و طلعت انوار الصّبح من شمس الهویّة فی قمص المفخّم و بهم ظهرت الموجودات و الیهم اعادت و منهم طلعت الممکنات و الیهم رجعت و بهم لبس هیکل الفنآء ردآء البقآء و تثوّب جوهر الفقر قمیص الغنآء و ساذج الذّلّ ثوب الکبریآء
فسبحانک اللّهمّ یا الهی لم ادر ما اذکرک حینئذ اذکرک بما تنطق فی صدری او بما تلهم فی قلبی او اذکرک بما وفیت بعهدک فی حقّی و حقّ عبادک کما وعدت من قبل فی محکم کتابک و متقن آیاتک قلت و قولک الاحلی و وعدک الصّدق فی ملکوت الاعلی یوم یغنی اللّه کلّ من سعته اشهد حینئذ بین یدیک بانّک وفیت بکلّ ما وعدت و ادّیت بکلّ ما حتمت و قضیت کلّما ثبتّ بحیث جعلت کلّ شیئ مکمن غنآئک و معدن افضالک فیما عرّفتهم مناهج امرک و سبل احکامک و جواهر حکمتک و ساذج علمک و معانی آیاتک و کشفت عن وجهک براقع الجلال لیشهدن الکلّ من انوار الجمال فی هیکل ذکرک و قمص عزّک و جوهر علمک و مخزن وحیک و معدن امرک و مکمن نورک حتّی استغنیت به عن دونه و استکفیت به عن کلّ ما سواه و استفرغت به عن کلّ من فی السّموات و الارض بحیث کلّ العباد یطلبون قربک و جوارک و الطّوف فی کعبة ذاتک و الورود فی حرم لقآئک ولکن انّی فوعزّتک ما عرفت بعدک حتّی اطلب قربک و وصالک و ما شهدت فراقک لکی اتمنّی وصلک و لقآئک فما ظنّی بک یا الهی و ما همّ العباد الیک یا محبوبی لانّک کنت قائماً فوق کلّ شیئ و باقیاً علی کلّ شیئ فاسئلک حینئذ بشمس ازلیّتک و انوار عزّ قدس ربوبیّتک بان تجعل هؤلآء من آیات عزّ سلطنتک و من اثمار شجرة فردانیّتک و من اوراق سدرة کینونتک ثمّ اشتعل یا الهی فی قلوبهم سراج محبّتک و مشکوة عنایتک و مصباح ولایتک لتحرق اکبادهم شوقاً للقآئک و حبّاً لوصالک و طلباً لزیارة جمالک اذ هذا شأن لم یکن فی الملک شأن اعظم من ذلک و لتحرّکهم اریاح القدس عن شمال الحدّیّة الی یمین الاحدیّة لیقدرن علی الصّعود الی رفرف العمآء خلف سرادق المجد فی ملکوت السّنا و جبروت البقآء فی حدیقة الکبری عند قمیص العُلی فی هیکل الاعلی ثمّ استقرّهم یا الهی علی مقام الّذی خلقت لهم بهم بانفسهم ثمّ البسهم من خلع هدایتک و قمیص الّذی نسجته من ایادی قدرتک و انامل عزّتک ثمّ اثبت یا الهی علی الواح قلوبهم من قلم الامضآء ممّا ینبغی لاهل القضآء و انّک فعّال لما تشآء و انّک انت علی کلّ شیئ قدیر ۱۵۲١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب میرزا ابوالقاسم علیه بهآء اللّه
حضرت خاتم انبیا روح ما سواه فداه از مشرق امر الهی ظاهر و با عنایت کبری و فضل بیمنتهی ناس را بکلمۀ مبارکۀ توحید دعوت نمودند و مقصود آنکه نفوس غافله را آگاه فرمایند و از ظلمات شرک نجات بخشند ولکن قوم بر اعراض و اعتراض قیام کردند وارد آوردند آنچه را که معشر انبیا در جنّت علیا نوحه نمودند در انبیای قبل تفکّر نما هر یک باعراض قوم مبتلا گشتند بعضی را بجنون نسبت دادند و برخی را سحّار گفتند و حزبی را کذّاب بمثابۀ علمای ایران سالها از حق جلّ جلاله ظهور این ایّام را میطلبیدند و چون افق عالم منیر و روشن گشت کل اعراض نمودند و بر سفک دم اطهرش فتوی دادند انّک اذا سمعت تغرّدات حمامة بیانی علی اغصان دوحة عرفانی قل
الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بان لیس لک شریک فی ملکک و لا شبیه فی مملکتک اسئلک بامواج بحر قدرتک و اشراقات انوار شمس احدیّتک بان تحفظنی من شرّ اعدآئک و تقرّبنی الیک ای ربّ ترانی مقبلاً الی افقک معرضاً عن دونک اسئلک بنار سدرتک و نور امرک ان تکتب لی ما کتبته لاصفیآئک انّک انت المقتدر الغفور الکریم لا اله الّا انت العلیم الحکیم
* * *
حضرت رحمن انسان را بینا و شنوا خلق فرموده اگرچه بعضی او را عالم اصغر دانستهاند ولکن فیالحقیقه عالم اکبر است و مقام و رتبه و شأن هر انسانی باید در این یوم موعود ظاهر شود
قلم اعلی در کلّ احیان بکمال روح و ریحان اولیای حقّ را ذکر نموده و متذکّر داشته طوبی از برای نفسی که شئونات مختلفۀ دنیا او را از مطلع نور توحید منع ننموده باستقامت تمام باسم قیّوم از رحیق مختوم آشامیده انّه من اهل الفردوس فی کتاب اللّه ربّ العالمین
انشآءاللّه حلاوت بیان رحمن را بیابی و باستقامت کبری بر امرش ثابت و راسخ و مستقیم مانی انّه یحفظک و یقرّبک و یسقیک و یهدیک الی صراطه المستقیم لا اله الاّ هو العلیم الحکیم
* * *
جناب آقا میرزا اسداللّه ابن نجّارباشی علیه بهآء اللّه
حقّ جلّ جلاله اهل عالم را بحیات دائمه میخواند ولکن عباد او را بظنون و اوهام غفلت بشأنی ناس را احاطه نموده که در لیالی و ایّام بغیر حقّ مشغولند و شاعر نیستند در کلّ حین عذاب مبین از برای خود مهیّا مینمایند عنقریب ثمرات اعمال خود را مشاهده کنند و بر خسران خود گواهی دهند طوبی از برای نفسیکه زخارف فانیه و الوان مختلفه و اقتدار فراعنه او را از مطلع نور احدیّه منع ننمود بحقّ متمسّک و باو متشبّث از حقّ میطلبیم عباد خود را محروم نسازد و از رحیق مختوم قسمت عطا فرماید
* * *
حقّ عزیز میفرماید ای کنیز من ذکرت لدی العرش مذکور و لسان الهی باین لوح ناطق تا از بدایع فیوضات رحمت محیطهاش مسرور شوی و بعنایاتش مطمئن در کلّ احیان بذکر محبوب امکان مشغول باش و از دونش فارغ آنچه مقصود از آفرینش بوده عرفان اللّه است الحمد للّه بمعرفتش فائز شدی و از بحر محبّتش آشامیدی این نعمت بزرگ را غنیمت دان و سهل مشمر و از سارقین و منکرین و شیاطین حفظش نما چه که لؤلؤ ثمین را سارقین از کلّ جهات در کمین بوده و خواهند بود انشآءاللّه بتأییدات اسم اعظم الهی مکنون و محفوظش داری
* * *
حقّ جلّ جلاله از برای ظهور جواهر معانی از معدن انسانی آمده الیوم دین اللّه و مذهب اللّه آنکه مذاهب مختلفه و سبل متعدّده را سبب و علّت بغضا ننمائید این اصول و قوانین و راههای محکم متین از مطلع واحد ظاهر و از مشرق واحد مشرق و این اختلافات نظر بمصالح وقت و زمان و قرون و اعصار بوده
ای اهل بهاء کمر همّت را محکم نمائید که شاید جدال و نزاع مذهبی از بین اهل عالم مرتفع شود و محو گردد حبّاً للّه و لعباده بر این امر عظیم خطیر قیام نمائید ضغینه و بغضای مذهبی ناری است عالمسوز و اطفاء آن بسیار صعب مگر ید قدرت الهی ناس را از این بلاء عقیم نجات بخشد در محاربۀ واقعۀ بین دولت علیّه و روس ملاحظه نمائید طرفین از جان و مال گذشتند چه مقدار قریهها کأن لم یکن مشاهده شد
مشکوة بیان را این کلمه بمثابۀ مصباح است ای اهل عالم همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار بکمال محبّت و اتّحاد و مودّت و اتّفاق سلوک نمائید قسم بآفتاب حقیقت نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد حقّ آگاه گواه این گفتار بوده و هست
جهد نمائید تا باین مقام بلند اعلی که مقام صیانت و حفظ عالم انسانی است فائز شوید این قصد سلطان مقاصد و این امل ملیک آمال ولکن تا افق آفتاب عدل از سحاب تیرۀ ظلم فارغ نشود ظهور این مقام مشکل بنظر میآید و سحاب تیره مظاهر ظنون و اوهامند یعنی علمای عصر گاهی بلسان شریعت و هنگامی بلسان حقیقت و طریقت نطق نمودیم و مقصد اقصی و غایة قصوی ظهور این مقام بلند اعلی بوده کفی باللّه شهیدا
ای اهل بهاء با جمیع اهل عالم بروح و ریحان معاشرت نمائید اگر نزد شما کلمهئی و یا جوهری است که دون شما از آن محروم بلسان محبّت و شفقت القا نمائید اگر قبول شد و اثر نمود مقصد حاصل والّا او را باو گذارید و در بارۀ او دعا نمائید نه جفا لسان شفقت جذّاب قلوب است و مائدۀ روح و بمثابۀ معانی است از برای الفاظ و مانند افق است از برای اشراق آفتاب حکمت و دانائی
اگر اهل فرقان بشریعت غرّا بعد از حضرت خاتم روح ما سواه فداه عمل مینمودند و بذیلش تشبّث بنیان حصن امر متزعزع نمیشد و مداین معموره خراب نمیگشت بلکه مدن و قری بطراز امن و امان مزیّن و فائز از اختلاف امّت مرحومه و دخان انفس شریره ملّت بیضا تیره و ضعیف مشاهده میشود اگر عامل میشدند از انوار آفتاب عدل غافل نمیگشتند سبحاناللّه حضرت نون در کمال عداوت و بغضا و نون دیگر معین و یاور او و هر دو بر حسب ظاهر با جنود و عساکر ایشان در قلعۀ حدید ساکن و مظلوم در بیتی که جدار آن بمثابۀ قرطاس الأمل مقطوع الّا من اللّه انّه لو یشآء یجعل القرطاس حدیداً اغلظ من الجبل و الحدید رقیقاً ارقّ من جفن العین لعمر اللّه ادعوهم الی النّور و یدعوننی الی النّار و ما دعآء الظّالمین الّا فی ضلال اردت لهم العزّة و ارادوا لی الذّلّة الکبری از اوّل ایّام در دست غافلین مبتلا گاهی به عراق و هنگامی به ارض سرّ و از آنجا به عکّا که منفای قاتلین و سارقین بوده من غیر جهت ما را نفی نمودند و از این سجن اعظم معلوم نیست بکجا و چه جا محل گیریم العلم عند اللّه ربّ العرش و الثّری و ربّ الکرسیّ الرّفیع ما در هر کجا باشیم و هر چه بر ما وارد شود باید حزب اللّه بکمال استقامت و اطمینان بافق اعلی ناظر باشند و باصلاح عالم و تربیت امم مشغول گردند آنچه وارد شده و بشود سبب و علّت ارتفاع امر بوده و هست خذوا امر اللّه و تمسّکوا به انّه نزل من لدن آمر حکیم
با کمال شفقت و رحمت اهل عالم را به ما ینتفع به انفسهم دلالت کردیم و راه نمودیم قسم بآفتاب حقیقت که از اعلی افق عالم اشراق نموده حزب اللّه جز عمار و اصلاح عالم و تهذیب امم مقصودی نداشته و ندارند با جمیع ناس بصدق و صفا بودهاند ظاهرشان عین باطن و باطن نفس ظاهر حقیقت امر پوشیده و پنهان نه امام وجوه ظاهر و هویدا نفس اعمال گواه این مقال امروز هر صاحب بصری انوار صبح ظهور را مشاهده کند و هر صاحب سمعی ندای مکلّم طور را اصغا نماید امواج بحر رحمت الهی بکمال اوج ظاهر بشأنی که مشرق آیات و مطلع بیّنات با جمیع احزاب بی پرده و حجاب جالس و مؤانس چه مقدار از اهل آفاق بنفاق داخل و بوفاق خارج باب فضل بر وجوه کل مفتوح با عاصی و مطیع در ظاهر بیک قسم معاشر که شاید بدکاران بدریای بخشش بیپایان پیبرند تجلّیات اسم ستّار بقسمی ظاهر که بدکار گمان مینمود از اخیار محسوب هیچ قاصدی محروم نماند و هیچ مقبلی ممنوع نه اعراض و اجتناب ناس را سبب علمای شیعه و اعمال ناشایسته بوده سبحاناللّه در کودکی میشنیدیم فلان عالم در کلمۀ قائم سخن میگوید که از احادیث و اخبار بما رسیده یوم ظهور آن حضرت بکلمهئی تکلّم میفرماید و نقبا کل از آن کلمۀ علیا اجتناب مینمایند و فرار اختیار میکنند آیا آن کلمه چیست که اعلی الخلق از حقّ اعراض مینمایند ای معشر جهلا آن کلمه اینست و در این حین میفرماید هو در قمیص انا ظاهر و مکنون به انا المشهود ناطق نشنیده فرار نمودید بگو این است آن کلمهئی که از سطوتش فرائص کل مرتعد الّا من شآء اللّه مقصود از علما در این مقامات نفوسی بوده که ناس را از شاطی بحر احدیّه منع نمودهاند والّا عالم عامل و حکیم عادل بمثابۀ روحند از برای جسد عالم طوبی از برای عالمی که تارکش بتاج عدل مزیّن و هیکلش بطراز انصاف
قلم اعلی حزب اللّه را وصیّت میفرماید و بمحبّت و شفقت و حکمت و مدارا امر مینماید مظلوم امروز مسجون ناصر او جنود اعمال و اخلاق بوده نه صفوف و جنود و تفنگ و توپ یک عمل پاک عالم خاک را جنّت علیا نماید ای دوستان باخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه حقّ جلّ جلاله را نصرت نمائید الیوم هر نفسی ارادۀ نصرت نماید باید به ما له ناظر نباشد بل به ما عند اللّه لیس له ان ینظر الی ما ینفعه بل بما ترتفع به کلمة اللّه المطاعة قلب باید از شئونات نفس و هوی مقدّس باشد چه که سلاح فتح و سبب اوّلیّۀ نصر تقوی اللّه بوده و هست او است درعی که هیکل امر را حفظ میکند و حزب اللّه را نصرت مینماید لازال رایت تقوی مظفّر بوده و از اقوی جنود عالم محسوب بها فتح المقرّبون مدن القلوب باذن اللّه ربّ الجنود
عالم را ظلمت احاطه نموده سراجی که روشنی بخشد حکمت بوده و هست مقتضیات آن را باید در جمیع احوال ملاحظه نمود و از حکمت ملاحظۀ مقامات است و سخن گفتن باندازه و شأن و از حکمت حزم است چه که انسان نباید هر نفسی هر چه بگوید قبول نماید از قبل نوشتیم لا تطمئنّوا من کلّ وارد و لا تصدّقوا کلّ قائل در جمیع احوال از حقّ جلّ جلاله بطلبید عبادش را از رحیق مختوم و انوار اسم قیّوم محروم نفرماید
یا حزب اللّه قلمی الأعلی یوصی العباد بالأمانة الکبری لعمر اللّه نورها اظهر من نور الشّمس قد خسف کلّ نور عند نورها و ضیائها و اشراقها از حقّ میطلبیم مدن و دیارش را از اشراقات شمس امانت محروم نفرماید جمیع را در لیالی و ایّام بامانت و عفّت و صفا و وفا امر نمودیم طوبی از برای عاملین از اوّل ایّام که انوار آفتاب امر از افق عراق اشراق نمود تا حین قلم بیان از حرکت بازنماند بکمال روح و ریحان اهل امکان را باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه وصیّت نمود در لیالی و ایّام صریر قلم مرتفع و لسان ناطق تا آنکه مقابل سیف کلمه قائم و مقابل سطوت صبر و مقام ظلم تسلیم و حین شهادت تفویض ظاهر سی سنه و ازید آنچه بر این حزب مظلوم وارد صبر نمودهاند و بخدا گذاشتهاند هر صاحب عدل و انصاف بر آنچه ذکر شد شهادت داده و میدهد این مظلوم در این مدّت بمواعظ حسنه و نصایح شافیۀ کافیه تشبّث نمود تا بر کل ثابت و واضح شد که حقّ از برای ظهور کنوز مودعۀ در نفوس آمده نزاع و جدال شأن درندههای ارض بوده و هست اعمال پسندیده شأن انسان تبارک الرّحمن الّذی خلق الانسان علّمه البیان بعد از همۀ زحمتها نه امراء دولت راضی و نه علمای ملّت یک نفس یافت نشد که للّه امام درگاه حضرت پادشاه کلمهئی بگوید لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا بمعروف عمل ننمودند و در اظهار منکر کوتاهی نرفت انصاف بمثابۀ عنقا شد و صدق مانند کبریت احمر نفسی بخیر تکلّم ننمود گویا عدل بمثل اهل حقّ مبغوض عباد و مطرود بلاد گشته سبحاناللّه در فتنۀ ارض طاء احدی به ما حکم به اللّه تکلّم ننمود نظر باظهار قدرت و ابراز خدمت در حضرت سلطان معروف را منکر و مصلح را مفسد گفتهاند امثال آن نفوس قطره را دریا نمایند و ذرّه را آفتاب بیت گلین را حصن متین گویند و از حقّ مبین چشم پوشند جمعی مصلحین عالم را بتهمت فساد اخذ نمودند لعمر اللّه آن نفوس جز عزّت دولت و خدمت ملّت قصدی و املی نداشته و ندارند للّه گفته و للّه میگویند و فی سبیل اللّه سالکند
ای دوستان از مقصود عالمیان مسئلت نمائید حضرت سلطان را تأیید فرماید تا از انوار آفتاب عدل جمیع ممالک ایران بطراز امن و امان مزیّن گردد از قرار مذکور بصرافت طبع بستگان را گشود و مقیّدین را آزادی بخشود بعضی از امور عرضش امام وجوه عباد فرض است و اظهارش از سجیّۀ ابرار تا اخیار مطّلع شوند و آگاه گردند انّه یلهم من یشآء بما اراد و هو المقتدر الآمر العلیم الحکیم از آن ارض کلمهئی بسمع مظلوم رسید که فیالحقیقه سبب حیرت شد نوّاب والا معتمدالدّوله فرهاد میرزا در بارۀ مسجون فرموده آنچه ذکرش محبوب نه این مظلوم با ایشان و امثال ایشان بسیار کم ملاقات نمود آنچه در نظر است دو بار در مرغمحلّۀ شمیران که مقرّ مظلوم بود تشریف آوردند کرّۀ اوّل طرف عصر یومی کرّۀ ثانی یوم جمعه صبح تشریف آوردند نزدیک مغرب مراجعت فرمودند ایشان عالم و آگاهند نباید بغیر حقّ تکلّم نمایند اگر نفسی خدمت ایشان رسید این کلمات را امام وجه از قبل مظلوم مذکور دارد
یا ابن الملک حضرتک رأیتنی من قبل کأحد من النّاس لو تتوجّه الیوم ترانی بنور لا یدری احد من اظهره و بنار لا تدری نفس من اشعلها ولکنّ المظلوم یدری و یعرف و یقول اظهرته ید ارادة اللّه ربّ العالمین و اوقدتها ید القدرة تسمع من زفیرها تاللّه قد اتی الوعد و مکلّم الطّور ینطق فی سدرة الظّهور و القوم اکثرهم من الغافلین یا امیر قد کنت ساتراً امری اظهرنی ربّی و کنت راقداً ایقظتنی نسمة اللّه فلمّا رفعت رأسی سمعت من کلّ الجهات یا ایّها النّاطق فی السّدرة طوبی لأرض تشرّفت بقدومک و لنفس فازت بندائک و لوجه توجّه الیک قم و قل یا ملأ الأرض لیست افکاری افکارکم و لا امشی فی طرقکم اذکروا ما وعدتم به فیما نزل من قبل و فی کتابی المبین اذاً قمت و نطقت بما امرت به لیس هذا من عندی بل من لدن مقتدر قدیر اسأل من حضرتک العدل و الانصاف فی هذا النّبإ العظیم و هذا البنآء الکریم لحضرتک ان تسأل الأمر الّذی فی سبیله سفکت الدّمآء و نصبت الرّؤوس و تشبّکت الصّدور و ذابت الأکباد و انصعق العباد الّا من شآء اللّه ربّ العالمین لیس الأمر بیدی بل بیده انّه هو القویّ الغالب القدیر قد نطق اللّسان علی قدر مقدور و هو المقدّر الحکیم
طوبی از برای نفسی که شبهات اهل هوی او را از مولی الوری منع ننمود و از افق اعلی بازنداشت عظمت امر و عظمت ایّام در کتب الهی مذکور و مسطور است طوبی لعین رأت و لأذن سمعت ما نطق به لسان ارادة الرّحمن علی الأغصان و ویل لکلّ غافل بعید
ای دوستان جناب حیدر قبل علیّ و محمّد قبل حسین علیهما بهائی ذکر اولیای الهی را نمودند شهر شهر و خانه خانه قصّه کرد بل قصّهها گفتند و از عدم حضور کل لدی الباب غصّهها خوردند یا حزب اللّه فی المدن و الدّیار قد ذکرت اسمائکم لدی الوجه و نزل لکم ما انقطع عنه ایادی التّغییر و الفنآء و یوصیکم بحفظ ما اوتیتم به من لدی اللّه ربّ العالمین این مقام اعلی را باسم مالک اسماء حفظ نمائید از حقّ بخواهید کل را مؤیّد نماید بر امری که عرفش و ذکرش بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند
و فی آخر الکتاب نوصیکم مرّة اخری بالعفّة و الأمانة و الدّیانة و الصّدق و الصّفآء ضعوا المنکر و خذوا المعروف امراً من لدی اللّه العلیم الحکیم در این حین قلم اعلی نوحه مینماید و نطق میکند آنچه در کتب الهی از قبل و بعد بود ظاهر لعمر اللّه ظاهر شد آنچه که چشم عالم شبه آن را ندیده معذلک مشاهده میشود بعضی از دوستان از گفتههای اهل بیان توقّف مینمایند و یا از ضوضاء منافقین مضطرب میشوند اینست آن امری که بنفسه ظاهر است و بر کل لازم که وجه امر را بچشم او ملاحظه نمایند شأن انسان آنکه اگر جمیع عالم اراده نمایند او را از افق اعلی منع کنند یا از صراط مستقیم منحرف سازند خود را عاجز مشاهده نمایند از قبل کل را بنعیق ناعقین و ضوضاء معتدین اخبار نمودیم حزب الهی باید بسیف این کلمۀ مبارکه که از مطلع فم نقطۀ اولی روح ما سواه فداه اشراق نموده که میفرماید و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما نزل فی البیان و بدرع کلمۀ مبارکۀ اخری که میفرماید ایّاک ایّاک ان تحتجب بالواحد البیانیّة و ایّاک ایّاک ان تحتجب بما نزل فی البیان خود را از مفسدین اهل بیان حفظ نمایند در ظهور خاتم انبیا روح ما سواه فداه و امورات بعد آن تفکّر نمائید و پند گیرید و راضی نشوید مجدّد ناحیۀ کذبه و بئر موهومه و جابلقا و جابلسای ظنونیّه بمیان آید و ناس بیچاره را گمراه سازد بافق اعلی ناظر باشید و از دونش فارغ و منقطع و آزاد از اوّل امر تا حین آنچه گفته شد امام وجوه بوده حقّ جلّ جلاله آگاه و عمل گواه لا حول و لا قوّة الّا باللّه البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیکم و علی من یذکرکم و یحبّکم و علی کلّ مقبل ثابت مستقیم و الحمد للّه العلیّ العظیم
* * *
حقّ جلّ جلاله اهل عالم را مخصوص معرفت خود خلق فرموده و جمیع را بطراز دانائی و بینائی مزیّن نموده تا از رحیق حیوان که معرفت حضرت رحمن است محروم نمانند و اسبابیکه سبب و علّت علوّ وجود و سموّ نفوس بوده بلسان رسل ذکر شده ولکن بعضی را هواهای نفسانیّه منع نموده چنانچه مشاهده مینمائید مع آنکه خلق باعتقاد کلّ مخصوص عرفان اللّه خلق شدهاند از او محجوبند و بغیر او متوجّه اعاذنا اللّه و ایّاکم عن شرّ الّذین اعرضوا عن اللّه و غفلوا عمّا امروا به فی کتابه العظیم باید آنجناب متوکّلاً علی اللّه بآنچه الیوم سبب ارتفاع امر و علّت تذکّر عباد است مشغول باشند این کلمهایست که از قبل و بعد حقّ جمیع را بآن امر فرموده طوبی للعاملین جمیع دوستان آن اراضی را اگر ملاقات نمودید از قبل مظلوم سلام و تکبیر برسانید البهآء علی من استقام علی امر اللّه و اتّبع ما انزله اللّه من ملکوته العزیز المنیع
* * *
جناب حیدر قبل علی علیه بهآء اللّه الأبهی
بسمی الّذی ینطق فی بحبوحة الأحزان
حقیقت مدح و جوهر ثنا اهل بها را لایق و سزا که ثروت و زینت و الوان ناسوت انشاء ایشانرا از توجّه بافق اعلی منع ننمود اقتدار جبابره و اختیار فراعنه حائل نشد بنور تقوی و نفوذ کلمۀ علیا عالم را بحیات تازه و زندگی پاینده مزیّن نمودند ایشانند رجالیکه تجارت عالم ایشانرا مشغول نساخت و از توجّه بمالک قدم بازنداشت در بلایا صابرند و در رزایا ساکن چه که از خلق بریدهاند و بحقّ پیوستهاند تعالت مقاماتهم و تعالی اصطبارهم نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یرفعهم بین عباده و یزیّنهم بطراز العدل فی مملکته و یقدّر لهم ما یجعلهم حروفات کتابه و کلمات الواحه انّه هو الحاکم علی ما یشآء و الآمر بما اراد لا اله الّا هو مالک الایجاد و المهیمن علی من فی البلاد
یا حیدر قبل علی علیک بهائی لازال در ساحت مظلوم مذکور بوده و هستی للّه الحمد فائز شدی بآنچه که در کتب الهی از قلم ابدی مرقوم و مسطور آنچه در بارۀ توجّه و اشتعال اولیای ارض الف و راء ذکر نمودی باصغا فائز للّه الحمد از اوّل ایّام نور ایمان از افق سماء آن ارض طالع و لائح و ساطع و مخصوص در این کرّه از سماء عطاء مالک نور احدیّه آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد نسأل اللّه ان یسقیهم من کؤوس آیاته کوثر عرفانه و من کئوب بیانه سلسبیل حبّه و رضائه و نسأله ان یؤیّدهم علی ما یرتفع به امر اللّه فیما سواه
اینکه ذکر رجوع از ارض صاد از قلم اعلی نازل مقصود آنکه در مدینهئی که ذئب در آنست توقّف زیاد جائز نه و قبل هم اینکلمه از ملکوت امر الهی جاری اکثری از امرا و رؤسا در ظاهر اظهار محبّت مینمایند و در باطن بتحریک مشغول سبحاناللّه الی حین اعمال عظیمه و عنایت کبیرۀ اینمظلوم معلوم نه و احدی بآن آگاه نه قریب چهل سنه حزب اللّه را از نزاع و فساد و قتل و غارت و اعمال و افعال مردوده منع نمودیم چنانچه کل اگر بانصاف آیند شهادت میدهند که فضل اعظم از اینمظلوم ظاهر و هویداست از قبل در هر سنه نار حرب مشتعل چنانچه دیدهاند و شنیدهاند و بعد از ورود اینمظلوم در عراق عرب احدی بغیر ما اراده المظلوم حرکت ننمود مع عناد غافلین و بغضای ناعقین نفسی بر تلافی و دفاع قیام نکرد نصایح الهی و مواعظ ربّانی چنان تأثیر نمود که اولیا را کشتند و شهید نمودند و ایشان نکشتند و بحقّ گذاشتند معذلک نه دولت و نه ملّت اظهار رضایت ننمودند گویا از اینعمل غافلند و الی حین باین رحمت کبری و عنایت عظمی آگاه نگشتهاند از حقّ بطلبید آگاهی بخشد و انصاف عطا فرماید در اکثری از الواح حضرت پادشاه ایّده اللّه را ذکر نمودیم و از برایش حفظ و حراست از حقّ مسئلت کردیم باری معروف اینمظلوم مستور چه که مظاهر انکار بیشمار آیا چه شده که وزرا و امرا در تدبیریکه سبب حفظ و حراست و راحت عالم و امم است توجّه نمینمایند امروز میتوان باموریکه سبب بقاء دولت و ترقّی ملّت است تمسّک نمود ولکن ایّام بعد را این فضیلت نبوده و نیست یشهد بذلک من عنده نور المعرفة و البیان
یا حیدر قبل علی اگر چند یومی بارض خاء توجّه نمائی و بحکمت ناظر باشی شاید ثمریکه سبب نجات خلق است از سدرۀ امید بروید و ظاهر گردد صحیفۀ منزله که باسم جناب نبیل اکبر نازل و همچنین صحیفۀ اخری که مخصوص جناب محمّد قبل علی از سماء بیان نازل اگر با شما باشد خوبست فیالحقیقه این دو صحیفه یکی است باید در یکجلد جمع شود و همچنین سور و الواحیکه سبب جذب و ابتهاج و علّت هدایت و انبساطست ولکن در جمیع احوال ملاحظۀ حکمت اعظمست از جمیع امور از قبل در حفظ الواح بآنجناب نوشته شد آنچه که تکرار ذکر لازم نه در خضرا دو سنۀ قبل شخصی که نزد اینمظلوم معروف بوده ملاقات با یکی از اولیا را طلب نمود و مقصودش آنکه ادراک نماید و بیابد آنچه را که مقصود اینظهور اعظمست و با یکی از اولیا ملاقات نمود ولکن از آنملاقات ثمری حاصل نه چه که بستر و کتمان مجلس بآخر رسید و نظر بحکمت مطلب مستور ماند از برای حکمت اندازه و مقداریست معلوم چه اگر این قسم حکمت عمل شود ناس ممنوع و محروم مانند در هر امری اعتدال لازم حال اگر آنجناب قصد آن اطراف نمایند لأجل زیارت و ملاقات اولیا اثر ظاهر شود البتّه عملیکه لوجه اللّه ظاهر گردد آثار بدیعۀ منیعه از عدم بوجود آید و بطراز تأثیر فائز شود بعضی از کتب منزله و آیات و الواح را اگر بعضی مشاهده نمایند عنداللّه محبوب و مقبول چه که اکثری از خلق از اصل امر آگاه نه بمفتریات کاذبین و روایات ناعقین از تقرّب الی اللّه منع شده و میشوند آنچه بر کل الیوم لازم و واجب اینست که للّه ببصر خود در آنچه ظاهر شده و نازل گشته ملاحظه نمایند و فی سبیل اللّه در حفظ عباد توجّه کامل مبذول دارند که شاید حزب اللّه باوهامات حزب شیعه مبتلا نگردند اسماء اصنام عباد گشته باید بعضد قدرت و قوّت آنرا بشکنند و بریزند و مقصود از قدرت و قوّت قدرت و قوّت حکمت و بیان است لعمر اللّه این قوّت غالب بوده و هست و صفوف عالم و سیوف امم آنرا منع ننماید و ضعیف نسازد انّ ربّک یعلم و یقول و النّاس اکثرهم لا یعلمون از حقّ بطلب کنوز مودعۀ در ارض را ظاهر فرماید و هم رجال لا تضعفهم قدرة و لا تعجزهم قوّة و لا تمنعهم حجبات الأرض و لا سبحاتها ینصرون الأمر باللّسان و البیان نشهد انّهم اولیآء اللّه فی ارضه و اصفیائه فی بلاده طوبی لمن سمع و اجاب و لمن عمل بما امر به فی الکتاب
از برای نفوسیکه از قبل الواح طلب نمودی بعضی از قبل ارسال شد و حال مخصوص نفوس الف و راء ابناء مرحوم فا و همچنین ابناء مرفوع را الواح مقدّسه ارسال شد نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدهم علی ذکره و ثنائه و خدمة امره انّه علی کلّ شیء قدیر لازال اهل آن ارض در ساحت مظلوم مذکور ولکن کشف کامل و ستر کامل محبوب نه چه که انّ الذّئب یعوی و الکلب ینبح یا حیدر قبل علی از برای کل تأیید طلب نما در آن ارض بذر حکمت و بیان ودیعه گذارده شده سوف یظهر ما اراده اللّه ربّ العالمین در هر ارض که وارد شدی اولیا را از قبل مظلوم ذکر نما لتنجذب افئدتهم من ذکر اللّه المهیمن القیّوم اولیای شاهرود را ذکر نما لحاظ عنایت بایشان متوجّه از حقّ میطلبیم کل را از سموم رقشا حفظ فرماید در پستفطرتی هادی تفکّر نما تازه باذکاری ناطق که اذن واعیه ابداً اصغای آنرا دوست نداشته و ندارد تازه مرآت و وصیّ و امثال آن ظاهر شده بگو بریزید این اسماء مانعه را و به ما ینبغی لأیّام اللّه تمسّک جوئید امروز مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی و ناطق و سدره باثمار جنیّه مزیّن و مشهود قل
الهی الهی اسألک بآیاتک الکبری و حفیف سدرة المنتهی و صریر قلمک الأعلی ان تؤیّد اولیائک علی استقامة لا تمنعها جنود الشّبهات و لا صفوف الاشارات و لا الأسمآء و الصّفات اهل بها بحقّ ناظرند و از دونش فارغ و آزاد سستعنصرهای عالم بمفتریات قبل تمسّک جستهاند از بحر معرضند و بغدیر متمسّک از تشعشعات آفتاب ممنوعند و بمطلع ظلمت مقبل انصاف و عدل در ایران مرحوم شده و از عیون و ابصار مستور یا حیدر قبل علی اینمظلومها در ارض صاد و عشق کشته شدند و تعرّض نکردند و دست درنیاوردند و بصبر و اصطبار تمسّک جستند معذلک عناد اهل ایران نسبت بقبل بمراتب زیادتر و کاملتر مشاهده میشود در مراجعت عمل نموده آنچه را که دموع مقرّبین جاریست نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یزیّن بلاده بمواهبه و الطافه و جوده و احسانه انّه علی کلّ شیء قدیر چهل سنه میشود حضرت پادشاه را بر حسب ظاهر اینمظلوم بارادۀ حقّ جلّ جلاله حفظ نمود معذلک ثمری ظاهر نه و اثری هویدا نه نشکر و نحمد و نقول
یا نوّار الوجود و ستّار الأمور اسألک بمشرق ظهورک و مطلع آیاتک و مخزن لآلئ علمک و حکمتک ان تؤیّد الغافلین علی التّوجّه الی بحر عطائک و شمس فضلک ثمّ قدّر لهم یا الهی ما قدّرته بجودک و عنایتک انّک انت المقتدر المختار
یا حیدر قبل علی آنچه الیوم لازم منع عباد است از توجّه بافق اعلی براستی میگویم و بلسان حقیقت ذکر مینمایم هر نفسی از عشّاق که مشتعل بنار اشتیاق و حضور است باید بآنچه از قبل ذکر شد عمل نماید لعمر اللّه در اینصورت از اهل حضور و لقا و اصحاب مشاهده و اصغا در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت میشود بشّر العباد بذلک آنچه از قلم اللّه نازل و جاری باقی و ثابت است بشأنیکه محو آنرا اخذ ننماید و تغییر نپذیرد انّ ربّک هو المبیّن المشفق العزیز الوهّاب سبیل بعید و مشقّتهای آن بسیار امروز باید کل بکلمۀ الهی متمسّک باشند و بارادۀ او متشبّث آنچه از ملکوت امر نازل آن محبوب و مطاعست طوبی للعارفین و للعاملین اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان مخصوص من طار فی هوآء محبّتی و اشرق من افق الانقطاع فی ایّامی و شرب رحیق الوحی من کأس عطائی الّذی سمّی بعلی قبل حیدر علیه بهآء اللّه مالک القدر و المنظر الأکبر فیالحقیقه عمل نمودند آنچه را که در این عصر از احدی ظاهر نه از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید بر آنچه که سزاوار آنعمل مبرور مشکور است نامۀ جناب امین علیه بهائی و عنایتی رسید ولکن هنگامیکه بر حسب ظاهر وقت باقی نه لذا جواب معلّق است بکرّۀ اخری لازال در ساحت مظلوم مذکورند و بر خدمت مؤیّد انشآءاللّه در جمیع احوال بحر عطا باشند از برای وری و فرات شفقت و محبّت نسبت بکل از قبل فرموده خلقنا النّفوس اطواراً لذا باید ایادی امر مدارا نمایند چه که ایّام ظهور است رحمت و عنایت سبقت گرفته جناب امین از اوّل ورود در لجّۀ احدیّه الی حین مدارا نمودهاند نسأل اللّه ان یوفّقه و یؤیّده بجنود الغیب و الشّهادة علی ذکره و ثنائه و خدمة امره المحکم المتین جناب ابن ابهر در آن ارض بماند نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یجعله مبلّغ امره بحیث تنطق السن الکائنات بذکره و قیامه و استقامته و خضوعه و خشوعه للّه ربّ العالمین انّا نکبّر علیه من هذا المقام الأعلی و نبشّره بما نزّل فی هذا اللّوح المبین یا ابن ابهر علیک بهآء اللّه مالک القدر بیت معهود مذکور بطراز قبول فائز بشّرهما من قبلی و نسأل اللّه ان یوفّقهما و یقدّر لهما ما یقرّبهما الیه انّه هو السّمیع البصّار البهآء المشرق من افق سمآء بیانی علیکم یا اولیائی و علی امائی اللّائی اقبلن و سمعن و آمنّ باللّه الفرد الواحد العزیز النّوّار
* * *
محبوب فؤاد حضرت امین جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد بساط حضرت موجودیرا که وجود را موجود فرمود و عالم را بانوار اسم اعظم منوّر نمود در عالم معنی و معنی معنی و معنی معنی معنی سرّی و مطلبی و کلمهئی باقی نه مگر آنکه از قلم اعلایش جاری و ساری و ظاهر و هویدا جلّ جلاله و عمّ نواله و عظم شأنه و لا اله غیره و الصّلوة و السّلام و التّکبیر و البهآء و الذّکر و الثّنآء علی اولیائه الّذین ما نقضوا عهده و میثاقه و قاموا علی خدمة امره العزیز البدیع
و بعد یا محبوبی این نامۀ ششم است که ارسال میشود دستخطهای آنمحبوب نمرۀ اوّل ١٧ ربیعالأوّل و ثانی دهم جمادیالأوّل و ثالث پنجم جمادیالثّانی رسید رسیدن ارمغان بیان در حدیقۀ معانی آنچه در او مذکور مکرّر قرائت شد نفحات محبّت از او ساطع و فوحات خلوص از او در هبوب هر کلمۀ آن شاهدی بود صادق و گواهی بود امین بر اقبال و توجّه و خدمت حضرت امین و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقصد اعلی نموده امام وجه بعد از اذن عرض شد و باصغاء محبوب عالم فائز گشت هذا ما انزله الرّحمن فی الجواب قول الرّبّ تعالی و تقدّس
یا امین طوبی از برای کلمهئی که در ایّام اللّه باصغاء مقصود فائز گشت و طوبی از برای حرفیکه در محضر اقدسش حاضر شد و طوبی از برای لفظیکه در مدینهاش ظاهر گشت قل ان تعدّوا نعمة اللّه لا تحصوها ظاهر شد و ظاهر فرمود آنچه را که از قلوب و عیون مستور بود راهش نمودار امرش پدیدار من غیر تعطیل و تعویق اشراقات انوار آفتاب عنایتش رسیده و میرسد سرج امر باسمش ظاهر و آیات عظمت بامرش نازل اوست قادر یکتا و گویندۀ یکتا حزب اللّه را از ذکور و اناث که در بلاد حقّ جلّ جلاله ساکنند یعنی مدائن ایمان و ایقان هر یک را تکبیر و سلام برسان و بانوار آفتاب بخشش الهی بشارت ده و بآثار قلم اعلی متذکّر دار طوبی لک یا امین شهد قلمی الأعلی بأنّک فزت بالحضور و اللّقآء و المشاهدة و الاصغآء کن سحاباً للبلاد و نیسان العنایة للعباد از حقّ میطلبیم حزب خود را بطراز انقطاع مزیّن فرماید بشأنیکه بتمام همّت بر خدمت قیام نمایند و بهدایت من علی الأرض توجّه کنند
بگو ای اهل عالم ندای مظلوم را بشنوید و بآنچه سزاوار است تمسّک نمائید بر هر نفسی راه خدا معلوم و واضح بمثابۀ آفتاب نورش مشرق و اشراقش ظاهر هر نفسی بر خدمت قیام نماید ذرّات عالم و اهل فردوس اعلی و جنّت علیا از حقّ تأییدش را میطلبند و توفیقش را میخواهند بعنایت حقّ جلّ جلاله قدم را از مکان بردارید و بر لامکان گذارید و آن مقام انقطاع از کل و قیام بر خدمتست امروز نور ندا مینماید و طور بشارت میدهد اثمار میگوید یا اشجار روز روز شادیست و یوم فرح و سرور است چه که محبوب ظاهر و مشهود است عجب جذبی عالم را اخذ کرده و عجب شوری بین ملأ اعلی بساط ابتهاج بکمال انبساط مبسوط طوبی از برای لسانیکه بذکرش ذاکر و سمعیکه بترنّمات اشیاء فائز ای صاحبان سمع اطیار فردوس اعلی در تغنّی ای صاحبان بصر انوار اسم اعظم مشهود خود را محروم منمائید قدر ایّام را بدانید قلم اعلی در لیالی و ایّام بذکر حزب اللّه مشغول طوبی لهم و لهم حسن مآب و للّه الأمر فی المبدء و المعاد انتهی الحمد للّه فائز شد آنمحبوب بآنچه که امل مقرّبین و امل مخلصین بوده
اینکه در ذکر مخدّرۀ مکرّمه عمّه و بنت علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند و همچنین ذکر حاجیهای ارض کاف علیهم بهآء اللّه و ذکر ضیافت ورقه خدیجه سلطان علیها بهآء اللّه کل بشرف عرض امام حضور ربّ فائز و هر یک از لسان عظمت مذکور این نعمت عظیم است مقامش را بدانید چندی قبل حضرت اسم اللّه مه علیه منکلّ بهآء ابهاه ذکر ضیافت نمودند و بعد از قبول عمل فرمودند در همان لیله ذکر ایشان از قلم اعلی جاری و ارسال شد
اینکه در بارۀ جناب آقا سیّد فرجاللّه علیه بهآء اللّه و محبّت و استقامت ایشان نوشته بودند بعد از عرض آفتاب عنایت از افق سماء فضل مشرق و از قبل هم حضرت اسماللّه از جانب ایشان عمل نمود آنچه را که ذکر شده بود و اینکه در بارۀ ابناء خلیل و ورّاث کلیم علیهم بهآء اللّه در ارض هاء و میم مرقوم داشتند در ایّامیکه آنمحبوب بشرف حضور فائز بودند یک صحیفۀ مبارکه از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل نظر بحکمت الی حین ارسال نشد و حال ارسال میشود از حقّ میطلبم ایشانرا مؤیّد فرماید بر استقامت کبری چه که ناعقین و ناهقین کالجراد المنتشر در مدن و دیار متفرّق شدهاند نسئل اللّه ان یحفظ الکلّ بفضله و جوده انّه هو جواد کریم
اینکه مرقوم داشتند مکتوب اینعبد که تاریخ آن ٢۶ ربیعالأوّل بود رسیده و قبل آن نرسیده صورت آنچه ارسال شد موجود یازدهم ربیعالأوّل مکتوب اینعبد که مزیّن بود بآیات الهی مع عدد تسع ٩ اوراق وصول ارسال شده امید است که تا حال رسیده باشد
اینکه در بارۀ حبیب روحانی جناب آقا یحیی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند هر صاحب بصر و انصافی اگر ملاقات نماید میگوید آنچه را که جناب آقا یحیی گفته ولکن نظر بحجبات نفس و هوی و حبّ ریاست و اختلاف و فتنه و نفاق میگویند آنچه را که سبب اضلال خلق بیچاره است بمثابۀ مفتریات قبل که چند نفس غافل نظر بحبّ ریاست از حقّ گذشتند و ببیانات موهومه عباد بیچاره را در بیدای حیرت و اختلاف و کذب مبتلا نمودند آنچه گفتهاند جمیع کذب مثل ناحیه و جابلقا و جابلسا و امثال آن چنانچه بکرّات اینفقرات در نامههای اولیا ذکر شده که شاید بعضی متنبّه شوند و مرّۀ اخری باوهامات قبل مبتلا نگردند این ایّام احمد کرمانی ابن ملّا جعفر و آقا خان بجزیره رفتهاند و با مطلع اوهام تدبیرات کردهاند و مراجعت نمودهاند حال ملاحظه نمائید اگر آن نفوس فیالجمله منصف بودند و یا للّه حرکت مینمودند باید باین ارض که از اوّل امر الی حین ندای حقّ بأعلی النّدآء مرتفعست بیایند به حاجیۀ از اهل کاف و راء علیها بهآء اللّه گفتهاند که به عکّا هم میآئیم معذلک نیامدهاند سبحاناللّه بخدعه و مکری ظاهر شدهاند که غیر از حقّ از احصای آن عاجز حقّ شاهد و اولیائش گواه که آن نفوس ابداً از اصل امر آگاه نبوده و نیستند باری ذرهم فی خوضهم یلعبون مقصود از تحریر اینکلمات اطّلاع آنمحبوب بوده لا غیر
در این حین تلقاء وجه حاضر و لسان عظمت باینکلمه ناطق قوله جلّ جلاله یا امین علیک بهائی لازال در نامههای تو که بعبد حاضر ارسال نمودی ذکر اتّحاد و اتّفاق و الفت و محبّت و وداد حزب الهی بوده مخصوص نفوسیکه مابین عباد اختصاص یافتهاند و بشرف عنایت مخصوصه فائزند ولکن الی حین آنچه سزاوار است مشاهده نگشت زهی حسرت اگر بنصایح قلم اعلی لوجه اللّه منقطعاً عن ملهمات النّفس و الهوی عمل مینمودند ارض غیر ارض و عباد غیر عباد مشاهده میگشت از حقّ میطلبیم و بطلب تا ظاهر شود آنچه که سزاوار است امروز انقطاع و تقوی معین و ناصر امرند طوبی لمن فاز بهما فاسئل اللّه ان یمدّهم بجنود الذّکر و یلهمهم ما ینبغی لهم فی ایّام ربّهم المبیّن العلیم الحکیم
یا محبوب فؤادی اینعبد در این حین از حزن جمال قدم بشأنی محزون که فیالحقیقه عدم را بر وجود ترجیح دادم چه که حالتی مشاهده شد که لسان یارای ذکر و قلم یارای بیان ندارد و کفی باللّه شهیدا و اینکه مرقوم داشتند دوستان الهی را در هر ارضی ملاقات نمایند بعد از عرض اینفقره در ساحت اقدس فرمودند امین علیه بهائی سبب تذکّر عبادند و در جمیع احوال خیرخواه کل از حقّ میطلبیم او را تأیید فرماید انشآءاللّه در جمیع احوال بعزّ امر ناظر باشند ادای حقوق بر کل واجب و نفع آن بانفس عباد راجع ولکن قبول آن معلّق است بروح و ریحان و رضای نفوس عادلۀ عامله در اینصورت اخذ جایز والّا فلا انّ ربّک هو الغنیّ الحمید انتهی
اینکه در بارۀ محبوب روحانی جناب عندلیب علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشتید للّه الحمد موفّقند بر خدمت امر حضرت محبوب فؤاد جناب سمندر علیه بهآء اللّه الأبهی مکرّر ذکر ایشانرا نمودهاند و این ایّام نظم و نثر ایشان در حضور عرض شد و ورقۀ نظم را التفات فرمودند باهل سرادق عصمت و عظمت انّ ربّنا هو الفضّال الکریم بایشان بشارت بدهید لازال ذکر ایشان و تبلیغ ایشان و خدمت ایشان مذکور یسئل الخادم ربّه ان یؤیّده فیکلّ الأحوال
اینکه مراتب خلوص و محبّت و اشتعال مخدّره ورقه ضلع مرفوع مرحوم آقا محمّد جعفر علیهما بهآء اللّه و همچنین ذکر اشتعال جناب حاجی ابوالقاسم علیه بهآء اللّه و توجّه ایشانرا مرقوم داشتند هنیئاً لهما الحمد للّه بعنایت حقّ جلّ جلاله فائزند و مخصوص ذکرشان از لسان عظمت جاری کل را بعنایت الهی بشارت دهید اینعبد هم خدمت هر یک سلام و تکبیر میرساند و از حقّ تعالی شأنه از برای هر یک میطلبد آنچه را که باقی و پاینده است ذکر جناب آقا میرزا مهدی علیه بهآء اللّه و محبّت و استقامت ایشانرا فرموده بودند و همچنین ذکر من معه الّذی سمّی باسمه الحمد للّه این ایّام در ساحت اقدس مذکورند و ذکر ایشان در آیاتیکه مخصوص حضرت محبوب فؤاد جناب ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی از سماء مشیّت نازل شده نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شده و میشوند و باشراقات انوار نیّر بیان الهی مزیّن میگردند انّ ربّنا الرّحمن هو المبیّن العلیم و هو المشفق الکریم حسب الاستدعای آنمحبوب این خادم بنیابت بزیارت فائز نسئل اللّه تعالی ان یجعل حرف عملنا و آمالنا کتاباً من عنده انّه علی کلّشیء قدیر
اینکه در دستخطّ دیگر آنمحبوب ذکر ورود به راء و شین و ذکر اولیای آن ارض و اشتعال و استقامتشانرا در محبّت الهی مرقوم داشتند بعد از عرض حضور مالک یوم النّشور این آیات از مطلع عنایت اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا اولیائی فی الرّآء و الشّین اسمعوا ندآء اللّه الملک الحقّ المبین انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر امروز اشیاء مترنّم و عنادل بیان بر اغصان سدرۀ عرفان مغرّد امروز هر یک از اشیاء محلّی اختیار نموده و در آنمحل بذکر حقّ جلّ جلاله مشغول از عرف آیات مالک اسماء و صفات و شوق ظهور مظهر بیّنات کل منجذب آیات سرور و ابتهاج کل را اخذ نموده ولکن معشر عباد اکثری غافل یا حزب اللّه اگرچه السن عالم از ذکر مالک قدم علی ما ینبغی عاجز و قاصر است ولکن چون کل را امر بذکر و ثنا فرموده لذا مقبول عنایت حقّ جلّ جلاله نسبت بشما بمثابۀ آفتاب روشن و منیر خلق فرمود تربیت نمود بصراط مستقیم راه داد و از کأس محبّت قسمت عطا فرمود لعمر اللّه ملأ اعلی در جمیع احیان بذکر اهل بها مشغول یشهد بذلک لسان العظمة فی مقامه المحمود نسئل اللّه ان یوفّقکم و یؤیّدکم علی ما امرتم به فی الکتاب و یمدّکم بأسباب الأرض و السّمآء و یقرّبکم الیه و یوصیکم بالمحبّة و الاتّحاد و بالحکمة و البیان انّه هو الآمر الحکیم کل بکمال اتّحاد و اتّفاق رفتار نمائید و حکمت را از دست مدهید فساد و نزاع مردود است یا حزب اللّه انصروا المظلوم بالأعمال و الأخلاق هذا ما نزّل فی الواح شتّی من لدی اللّه مولی الوری البهآء من لدنّا علیکم و علی الّذین ما منعهم ظلم العالم عن اللّه مولی الأمم انتهی
و همچنین ذکر سادات خمس علیهم بهآء اللّه را نمودند هذا ما نزّل لهم من جبروت عنایة ربّنا المشفق الکریم قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا امین علیک بهائی للّه الحمد سادات مذکوره علیهم بهائی مکرّر بآثار قلم اعلی فائز بشّرهم بذکری فی هذا الحین انّا ذکرنا الّذین اقبلوا الی اللّه ربّ العالمین نسئل اللّه ان یوفّقهم و یکتب لهم ما ینفعهم فی الآخرة و الأولی انّه هو السّامع المجیب انتهی
و همچنین ذکر جناب آقا محمّد حسین (صرّ) علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض این آیات از مطلع عنایت ربّنا الرّحمن نازل قوله تبارک و تعالی انّا ذکرناه من قبل و من قبل قبل و ایّدناه علی الاقبال الی اللّه الفرد الخبیر لازال در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند این ایّام لوحی مخصوص او نازل و بتوسّط اسم اللّه مه ارسال شد بشّره بعنایتی و فضلی و رحمتی انتهی فیالحقیقه ایشان در ایّامیکه فارس تشریف داشتند بذکر ناطق بودند و بر خدمت قائم انّه لا یضیع اجر المحسنین اینعبد هم خدمت ایشان سلام و ثنا میرساند و تکبیر عرض مینماید
ذکر ارض قاف و اولیای حقّ و ضیافتهای ایشان و همچنین ضیافت جناب حاجی محمّد جواد علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت اقدس این بیان از ملکوت برهان نازل قوله تبارک و تعالی طوبی از برای نفوسیکه بخدمت اولیای الهی مشغولند للّه الحمد اولیای ارض قاف هر یک بعنایت فائز و بانوار آفتاب استقامت منوّر کل را ذکر مینمائیم و بشارت میدهیم یا جواد علیک بهائی جناب امین ذکر شما را نموده از حقّ میطلبیم در جمیع احوال شما را تأیید فرماید و از اثمار ایقان اشجار بدیعه در ارض طیّبۀ مبارکه برویاند و از آن اشجار اثمار دیگر و اوراق دیگر ظاهر فرماید اوست قادر و توانا لا اله الّا هو العلیّ الأبهی یا جواد افرح بذکری ایّاک و اقبالی الیک من شطر السّجن انّه لا یعادل بذکری شیء من الأشیآء یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب انتهی
اینکه در بارۀ محبوب فؤاد حضرت حاجی میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتند و همچنین مراتب خدمت و توکّل و انقطاع و اشتغال و قیام و استقامت ایشانرا فیالحقیقه ایشان همان قسمند که آنمحبوب نوشتهاند للّه الحمد باخلاق طیّبه مزیّنند و بر امر مستقیم و بنور منیر و بنار سدره مشتعل از حقّ تعالی شأنه از برای ایشان میطلبم آنچه را که از افق کتاب الهی محو نشود
اینکه ذکر شیخ محمّد کرمانشاه نمودید او از معرضین کبار است بیچاره کورکورانه میدود از امور اطّلاع ندارد آنچه از غافلین شنیده بآن تمسّک جسته حاجی ابراهیم اهل قاف لیلاً و نهاراً با منافقین معاشر یا محبوب فؤادی استقامت بمثابۀ عنقا ذکرش موجود و هیکلش مفقود اکثری بهر ریحی متحرّک از حقّ میطلبم بصر انصاف را بگشاید و راستی عطا فرماید بسیار حیف است این ایّام عباد از بحر بیان محروم مانند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید
اینکه در بارۀ وجوهاتیکه حواله شده بود ببعضی برسانند مرقوم داشتید فیالحقیقه این امورات هر یک بابیست از برای خیرات مع ضیق و تنگی این ارض و مصارف لاتحصی آنچه برسد ارادۀ حقّ جلّ جلاله آنکه بنفوس راضیۀ مرضیّه برسد تا باستغنای کامل بتعلیم و اصلاح و تهذیب قبائل مشغول شوند در این حین اینکلمۀ علیا از مطلع عنایت کبری نازل قوله تبارک و تعالی هر نفسی الیوم ارادۀ نصرت امر نماید یعنی بتبلیغ مشغول شود باید اوّلاً بطراز انقطاع مزیّن گردد از حقّ میطلبیم کل را موفّق فرماید بر آنچه لایق ایّام اوست انتهی
اینکه در ذکر ورقه ثمره علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس لسان عظمت باینکلمۀ مبارکه ناطق قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهائی وجه هدهد علیها بهائی را امر نمودیم به ثمره برسد که او برساند چه که واسطه او بوده امّا وجه میرزا محمّد را مخصوص نوشتیم باید بدست خود او برسد اینفقره معلّق بمشورت کسی نبوده آنچه از سماء مشیّت نازل باید بآن تمسّک نمایند تا مطابق امر مبرم الهی واقع شود مقصود آنکه اینفقره اشتهار نیابد ستر این امور نزد حقّ محبوب بوده و هست انّه هو السّتّار یأمرک بالسّتر الجلیل و هو الصّبّار یأمرک بالصّبر الجمیل انتهی
اینکه در بارۀ برات معلوم مرقوم داشتند و همچنین ردّ آنرا که مصلحت ندیدهاند بلی باید مدارا نمود سبحاناللّه عالم شاهد و گواه که در الواح الهی مطلب واضح و هویدا معذلک الی حین مقصود معلوم نه مکرّر از لسان عظمت اینکلمۀ علیا استماع شد قوله جلّ جلاله یا عبد حاضر اینظهور از برای اصلاح عالم و الفت امم آمده که شاید بکوثر بیان که از قلم رحمن در کلّ احیان جاری نار ضغینۀ مکنونۀ در صدور بیفسرد و هیکل عالم از این مرض ادهم طاهر شود و شفا یابد و همچنین هنگامی دیگر اینکلمۀ مبارکه از لسان مبارک شنیده شد فرمودند لعمر اللّه اگر ضرّ بر نفس حقّ وارد شود نزد مظلوم اولی و احسنست از آنکه بغیر واقع گردد مکرّر امثال این بیان از لسان رحمن استماع شد و نفس کتب و زبر و الواح ناطق و مبیّن طوبی للنّاظرین میتوان ببعضی معاذیر تمسّک نمود که هم ایشان فارغ شوند و هم معین مطمئن این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که مخدوم مکرّم جناب سی را مؤیّد فرماید بر آنچه که خیر و صلاح کل در آنست اگر راضی شوند بآنچه که در حضور القا شده البتّه حقّ جلّ جلاله نصرت نماید و اعانت فرماید و این نصرت و اعانت باسباب ظاهره معلّق نبوده و نیست بل مسئلت عبد است از حضرت باری جلّ جلاله و عمّت نعمائه و احاط فضله و کرمه و ملاقات آنمحبوب با نفوسیکه ذکر نمودند جایز نه هر قدر از آن نفوس مستور باشید اولی و احبّست
و اینکه در بارۀ جناب آقا علی حیدر علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید ایشان لازال لدی الوجه مذکورند اجر عاملین در کتاب از قلم اعلی مسطور بعد از عرض ذکر ایشان امام عرش اینکلمۀ علیا از لسان مولی الوری ظاهر قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهائی جناب علی قبل حیدر بذکر حقّ فائز لازال حقّ اعانت فرموده و او را بخدمت امر فائز نموده آنچه در بارۀ او و خدمتش و همچنین اشتعالش بنار محبّت الهی ذکر نمودی صحیح ولکن مرقاة را پلّه بسیار است و عرفانرا مراتب لانهایه از حقّ میطلبیم در هر یوم بر او بیفزاید و تأیید نماید لیصل الی مقام تکون اعماله کلّها ذکراً واحداً و یجد منه المخلصون عرف عنایة اللّه ربّ العالمین البهآء من لدنّا علیه و علی الّذین ما غرّتهم الدّنیا و ما منعتهم عن التّقرّب الی الغنیّ المتعال انتهی اینعبد فانیهم خدمت ایشان تکبیر و سلام میرساند در لیالی و ایّام مذکورند من کان للّه کان اللّه له آنچه از ایشان مشهود است خدمت امر الهی است یشهد الخادم بما یری و الأمر بید اللّه مولی الوری
و اینکه ذکر احبّآء اللّه سیسان علیهم بهآء اللّه را فرمودند لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد و همچنین لوح امةاللّه ضلع جناب آقا محمّد قلی و یک صحیفۀ مبارکه مخصوص ابناء خلیل علیهم بهآء اللّه در ارض هاء و میم و همچنین اوراق وصول آنچه آنمحبوب نوشتهاند و طلب نمودهاند ارسال شد اولیا و دوستان الهی در هر ارض و بلد که ساکنند اینعبد خدمت هر یک سلام و تکبیر میرساند ربّ مطلوب و ایشان طالب ایشان سائل و حقّ مجیب لذا استدعا آنکه عباد خود را بنار محبّت مشتعل فرماید و بنور معرفت منوّر اوست خداوند یکتا و المقتدر علی ما یشآء شاید از ذکر این خادم فانی متذکّر شوند و به ما ینفعهم قیام نمایند السّلام و الثّنآء و الذّکر و التّکبیر و البهآء علی حضرتکم و علیهم و علی کلّ ثابت راسخ مستقیم و کلّ قائم ناطق مبیّن علیم و الحمد للّه المقتدر العزیز الحکیم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
هو الشّاهد السّامع العلیم الخبیر
حمد حضرت قیّوم را لایق و سزاست که بایادی عطا رحیق مختوم را بر عالمیان مبذول داشت امواج دریای غضب رحمتش را منع ننمود و زماجیر ملوک و سلاطین لسان عظمتش را از نطق بازنداشت اوست مکلّم طور و مالک ظهور که بکلمۀ علیا اصحاب قبور را حیات تازه بخشید و بخدمت بازداشت و لا یعرفهم الّا من ینطق فی السّجن الاعظم امام وجوه الامم قد اتی المالک الملک للّه المهیمن القیّوم
التّکبیر و البهآء و النّور و الضّیآء علی ایادی امر اللّه الّذین نصروا امره فی البلاد و الدّیار اولئک عباد جعلناهم مفاتیح ابواب العلم و العرفان فی الامکان تعالی الرّحمن الّذی ایّدهم علی القیام علی خدمة امره المحکم المتین
قد حضر حضرة غصنی بکتابک الّذی ارسلته الی الحبیب علیه بهآئی و عنایتی و قرأه امام وجهی اجبناک بآیات انجذبت بها الاشیآء و نادت الذّرّات امام الوجوه الملک للّه المقتدر العزیز المختار لو یسئلک احد عن البهآء قل لعمر اللّه انّه تحت براثن البغضآء و یذکر اولیآئه بما لا ینقطع عرفه بدوام اللّه مالک السّرّ و الاجهار یا فضلاللّه اسمع النّدآء من افق عکّآء انه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العزیز العلّام لا یعزب عن علمه من شئ یشهد و یری و هو العزیز الوهّاب طوبی لک بما ذکرت ربّک فی حین احاطته الاحزاب من کلّ الجهات قل هذا یوم النّصر انصروه بالذّکر و البیان هذا ما حکم به الرّحمن فی الزّبر و الالواح قد بکت عیون الاصفیآء فی الفردوس الاعلی بما ورد علی اولیآء اللّه فی مدینة الیآء کذلک قضی الامر من لدی اللّه ربّ الارباب لعمر اللّه بذلک نصر اللّه امره و رفعه الی مقام انقطعت عنه الاذکار سوف یرون المخلصون قدرة اللّه و سلطانه کذلک نطق لسان العظمة اذ کان یمشی فی قصر جعله اللّه مشرق الانوار
یا علی قبل محمّد انّا ذکرناک من قبل بلوح فاحت به نفحات اللّه فی الاشطار قد کنت مذکوراً لدی العرش بآیات زلّت بها الاقدام الّا الّذین احاطتهم عنایات ربّهم مالک الرّقاب نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤلّف بک بین القلوب و یؤیّدک فی کلّ الاحوال اقرء ما انزلناه فی کتابنا الاقدس و بشّر به عبادی الّذین قاموا علی خدمة امری و طاروا فی هوآئی و نطقوا بما نطق به لسان عظمتی فی اعلی المقام قل یا قوم هذا یوم التّبلیغ ضعوا ما عندکم متمسّکین بحبل اللّه مالک یوم القیام البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین یحبّونک لوجه اللّه المهیمن علی المشعر و المقام
یا محمّد قبل حسن اولیای ارض هاء و میم لا زال در نظر بوده و هستند ما بین مظلوم و ایشان حجابی نه یشهد بذلک امّ الکتاب و عن ورآئه لسان اللّه العزیز الفیّاض یا اولیائی امروز روز نصرتست و روز بیانست بتبلیغ امر الهی مشغول شوید و در جمیع احوال بروح و ریحان و حکمت و بیان از رحیق مختوم که باصبع عنایت حضرت قیّوم باز شده عطا نمائید شاید غافلهای عالم بدریای آگاهی راه یابند و بر خدمت قیام کنند یا حزب اللّه و اولیآئه و اصفیآئه آنچه را که از آن رائحۀ فساد استشمام شود از آن اجتناب نمائید و بطراز صبر و اصطبار خود را مزیّن دارید لعمر اللّه حقوق اعمال شما باطل نشده و نمیشود و نزد امین مکنون و مخزونست افرحوا بهذه الکلمة الّتی لا تعادلها کلمات العالم یشهد بذلک مالک القدم فی هذا الحین المبین
انّا اردنا ان نذکر فی هذا الحین من سمّی بجواد فی کتاب اللّه النّاطق فی المــٔـاب یا جواد ظاهر شد آنچه که شبه آن را عین عالم ندیده و سمع امکان نشنیده ولکن بعضی از متوهّمین مشاهده میشوند بمثابۀ اهل بیان و فرقان بحبل ظنون متمسّکند و از انوار نیّر ایقان محروم بگو ای قوم امروز بحر معانی موّاج و آفتاب علم الهی مشرق و لائح بر خود و امر رحم نمائید مجدّد سبب اختلاف مشوید بافق ظهور وحده ناظر باشید اینست مقام توحید حقیقی و نور حکمت ربّانی حزب قبل هر یوم ربّی اخذ نمودند و ثمر آن در یوم جزا آن شد که دیدید و شنیدید طوبی لک و لمن نبذ الاوهام فی ایّام اللّه ربّ الارباب اولیا را از قبل مظلوم ذکر نما و بآنچه از سماء رحمت رحمانی و فضل سبحانی نازل شده بشارت ده لیجذبهم بیان الرّحمن و یقرّبهم الیه فی کلّ الاحیان
یا قلم اذکر من احبّنی و نبذ ما سوآئی متمسّکاً بما نزل فی الزّبر و الالواح انّا نحبّ ان نختم البیان فی هذا اللّوح بذکره لیفرح بعنایة ربّه مالک الایجاد نشهد انّه فاز بما کان مذکوراً مرقوماً من القلم الاعلی فی کتاب اللّه العزیز الوهّاب یا ایّها النّاظر الی الوجه ندای مظلوم را بلسان پارسی بشنو این ایّام وارد شده آنچه که قلب عالم محزون مشاهده میشود شهادت نفوس مطمئنّه سبب اعلای کلمه بوده و هست و امّا بر بعضی افزود آنچه را که لایق ذکر نه سبحان اللّه نفوسیکه خود را مطلع استقامت میدانستند مشرق اوهام مشاهده میشوند دعا در حقّ اینمظلوم لازم
یا حیدر قبل علی لو یسئلک احد عن المصباح قل تاللّه بین الاریاح و لو یسئلک احد عن السّدرة قل تحت اسیاف الضّغینة آیا کتاب اقدس را قرائت ننمودهاند و آیا عرف آیات را نیافتهاند ذلّت و زحمت و شهادت و نقمت و عذاب در سبیل الهی شهدیست احلی و نعمتی است عظمی ولکن ظنون بعضی از اولیا قلب را گداخت لعمری قد ذابت الاکباد بما احاطت امواج البغضآء سفینة اللّه مولی الوری
اولیای حقیقی را تکبیر و سلام و ذکر و بها برسان از حق میطلبیم کل را تأیید فرماید بر آنچه سبب اعلای کلمۀ اوست اوست مقتدر و توانا در جمیع احوال بتهذیب نفوس مشغول باشید انّه یعلّمکم و یحفظکم و ینصرکم بصفوف الحکمة و البیان من لدی اللّه العزیز المنّان البهآء المشرق من افق سمآء ملکوتی علیک و علی اولیآئی الّذین نبذوا الوری ورآئهم و قاموا امام الوجوه و قالوا اللّه ربّنا و ربّ آبائنا و ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع
طوبی لعلیّ قبل اکبر الّذی اخبرناه من قبل باسره و ما یرد علیه من جنود الظّالمین اسیری آن نفس مطمئنّۀ راضیه از قبل از قلم اعلی جاری انّا اخبرناه بذلک فضلاً من لدی اللّه المقتدر القدیر طوبی لمن یذکره و یعینه و یحبّه فی هذا الیوم المبارک العزیز البدیع کبّر من قبلی علی ضلعه و بشّرها بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الاشیآء لا اله الّا هو العلیم الحکیم
و نذکر فی هذا الحین من سمّی بامین فی کتابی المبین نسئل اللّه ان یحفظه من شرّ الغافلین و ینصره بجنود العالین و یقرّبه الیه فی کلّ حین انّه هو ارحم الرّاحمین الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
محبوب فؤاد حضرت ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد حضرت مقتدری را لایق و سزاست که بنقاط قلم اعلی صفوف اقتدار را بیاراست و حروف و کلمات را بطرز جدید و طور بدیع ترکیب نمود و از آن علم کلمۀ انّه هو اللّه را برافراخت و با معدودی محدود امام جنود اعدا سطوت کبری ظاهر فرمود ناصرش در رتبۀ اولی قلم اعلی و در رتبۀ اخری مظاهر تقوی جلّ بیانه و عظم سلطانه و التّکبیر و البهآء علی المخازن المکنونة فی ناسوت الانشآء الّتی منها ظهرت صفوف الحکمة بأعلام البیان اولئک عباد ما اخذهم سکر الهوی بل نشاط الهدی قاموا امام الوجوه و دعوا الکلّ بأمر اللّه المحتوم الی الرّحیق المختوم طوبی للّذین فازوا و ویل للّذین انکروا و کفروا اولئک من اصحاب النّار لدی اللّه العزیز المختار
یا محبوب فؤادی آثار خامۀ محبّت و وداد بهیئت اثمار سدرۀ وفا ظاهر اوراق سدره بنغمات بدیعۀ مجذبه مغرّد و اثمارش بذکر آثار قلم اعلی ناطق بعد از استماع و اصغا و وجد و طرب قصد مقام مولی الأنام نموده و بعد از حضور امام مکلّم طور قال روح من فی ملکوت الأمر و الخلق فداه ما فی یدک بعد العرض امرنی بالقراءة عرضت و قرأت امام الوجه فلمّا تمّ و انتهی نطقت سدرة المنتهی بآیاتها الکبری قوله تبارک و تعالی
یا ایّها النّاطق بذکری و القائم علی خدمة امری و النّاظر الی افقی اسمع ندائی انّه ارتفع من مقام احاطته احزان العالم بما اکتسبت ایادی الّذین ادّعوا قربی و حبّی و ارتکبوا ما ناحت به یراعة اللّه المهیمن القیّوم قد فتح باب فی المدینة الکبیرة لیکون مهبط الأمانة و العفّة و الوفآء و الدّیانة و الصّدق و الصّفآء ولکنّ الظّالم جعله محلّاً للسّرقة و الخیانة و الظّلم و الجفآء بذلک صاح المقرّبون و ناح المخلصون ثمّ الّذین طافوا العرش الأعظم و شهدوا بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن علی ما کان و ما یکون
یا ورقآء ینوح البهآء و ینطق بما ورد علی هیکل الأمانة ضربة و علی وجه الصّدق لطمة من الّذی شقّ بأصابع الظّلم ستر الحرمة و عمل ما ظهر منه الفزع الأکبر فی مدینة عدل اللّه مالک الوجود انّا اردنا له المعروف و هو اراد لنا المنکر بذلک فتح باب الشّماتة و الاستهزآء علی اللّه ربّ الغیب و الشّهود انّ المظلوم ینادی و یدع الکلّ الی الوفاق و الاتّفاق ولکنّ الّذین نقضوا المیثاق قاموا بنفاق ارتفع به صریخ الأشیآء من الآفاق و القوم اکثرهم لا یسمعون قد راج سوق الکذب بما اکتسبت یداه و الصّدق فی حزن ما اطّلع به الّا الحقّ علّام الغیوب لعمری قد نبذ التّقوی و اخذ الفحشآء بعدما منعناه و اولیائی عنه فی الواح شتّی یشهد بذلک عباد مخلصون انّا اردنا له التّجارة و الغافل اراد لنا الخسارة قل خذ المعروف و ضع المنکر امراً من لدی اللّه ربّ الجنود ربح المظلوم هو العدل و الانصاف لا الزّخارف الّتی بها فتح باب الحرص و الهوی علی وجوه الوری قل ایّاکم یا قوم اتّبعوا عدل اللّه بینکم و لا تتّبعوا الأوهام و الظّنون
یا ورقا علیک بهآء اللّه مولی الوری در مدینۀ کبیره وارد شد آنچه که کبد عدل را سوخت نفسی که کمال عنایت در بارهاش مجرا شد نار حرص و طمع بشأنی در قلبش مشتعل که حقّ جلّ جلاله و نعمت و عنایتش را فراموش کرد در لیالی و ایّام با عدوّ اللّه محشور و مأنوس قد ارتکب ما ناح به الأفئدة و القلوب اعلم یا ورقآء انّ المحبوب فی ضرّ مبین و فی حزن مبین و فی غمّ مبین و فی جمیع الأحوال الحمد للّه ربّ العالمین انتهی
از نفحات بیان مقصود عالمیان حالت این عبد معلوم چندی قبل آن محبوب ذکر نفسی را فرمودند که از مدینۀ کبیره مکتوبی بآن شطر فرستاده آن غافل نزد مؤمن مؤمن نزد منکر منکر نزد کافر کافر نار نفاق در قلبش مشتعل با نفس دیگر در جلب زخارف و خیانت متّحد گشت مبالغی مال مردم از میان رفت و حال بنفاق ظاهر چه که تصدیق خیاناتش نشده و نمیشود و طغیان بمقامی رسیده مع آنکه حقّ جلّ جلاله عاشروا مع الأدیان فرموده از معاشرت او و منافقین اولیای خود را منع نموده از حقّ میطلبم آتش طمع را بماء قناعت ساکن نماید و شعلۀ حرص را تسکین عطا کند مع آنکه کمال عنایت امام وجوه در بارهاش مجرا اولیا از برایش محل معیّن نمودند و باموال مدد کردند معذلک از او ظاهر شد آنچه که ذکر از ذکر آن در گریز است در لیالی و ایّام از حقّ جلّ جلاله میطلبم آنچه را که سزاوار است
اینکه در ذکر اولیای آن ارض و اطراف آن و اشتعالشان را بنار محبّت الهی مرقوم داشتند بعد العرض امام الوجه فی الأفق الأعلی لسان بیان در ملکوت عرفان باین آیات محکمات ناطق قوله تبارک و تعالی یا اولیائی فی التّآء و ضواحیها اسمعوا ندآء المظلوم به خلق عالم البیان و عالم الآذان یشهد بذلک هذا الکتاب الأعظم المبین هذا ندآء کان اصغائه منتهی امل المقرّبین و المخلصین ذکرکم من کان مشتعلاً بنار حبّی و ناطقاً بثنائی الجمیل ذکرناکم بآیات تنجذب بها افئدة الملإ الأعلی و اهل خبآء المجد و سرادق عصمة اللّه ربّ العالمین انّا نبشّرهم بعنایتی و نذکّرهم بآیاتی و انا المشفق الکریم قد اثبتنا اسمائهم من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء الّتی ما اطّلع بها الّا اللّه مالک هذا الیوم البدیع طوبی لکم بما اخذتم کوثر بیانی من ید عطائی و شربتم منه باسم اللّه الملک الحقّ العدل المبین
یا ورقا علیک بهائی و رحمتی قل لا تعادل بقطرة منه بحور العالم طوبی لمن فاز به و ویل للغافلین عباد بیچاره را علمای ایران از عرفان مقصود عالمیان در یوم ظهور منع نمودند ایشانند حجاب اعظم خود و امم هر دو را محروم داشتند اولیا را بشارت ده چه که هر یک فائز شد بآنچه که شبه و مثل نداشته در این حین کعبة اللّه بایشان توجّه نموده و ظهور اللّه بآن اشطار ناظر نسأل اللّه ان یجعلهم مخازن حبّه و کنائز استقامته و مطالع جوده بین عباده و نوره فی بلاده انّه علی کلّ شیء قدیر سوف نفتح ابواب اللّسان بذکرهم و ثنائهم و نؤیّد القلوب بتوجّهها الیهم انّ ربّهم الرّحمن هو السّامع النّاظر العلیم البصیر البهآء من لدنّا علیهم و علی الّذین ما منعتهم الضّوضآء عن التّوجّه الی الأفق الأعلی و ما خوّفتهم جنود الّذین کفروا باللّه العزیز الحمید انتهی
ربّنا و سیّدنا و مولانا نشکر بدائع فضلک و نحمد ظهورات الطافک و عطائک و مواهبک اسألک یا مولی العالم و سیّد الأمم بأن تحفظ المقبلین من شرّ المعرضین و المقرّین من ظلم المنکرین و المقرّبین من اعتساف الّذین کفروا بک و بآیاتک فی یومک المقدّس العزیز المنیر
امید هست عنقریب در آن ارض و اطراف ظاهر شود آنچه که کل را بصراط مستقیم و نبأ عظیم هدایت نماید انّ ربّنا هو المقتدر القدیر
اینکه در بارۀ توجّه و اقبال جناب آقا سیّد مهدی علیه بهآء اللّه الّذی فاز بالرّحیق المختوم فی هذا الیوم المبارک المحتوم مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی یک لوح ابدع ابهی از سماء عنایت مولی الوری مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه از رحیق بیان که در کلمات مالک ادیان مکنون و مستور است بیاشامند و بحکمت و بیان عباد غافل را آگاه فرمایند شاید از فیوضات حضرت فیّاض از این ایّام محروم نمانند انّه هو الفضّال الکریم
ذکر جناب حاجی علی عسکر علیه بهآء اللّه را فرمودند للّه الحمد فائز شدند بآنچه که امل مخلصین بوده و مخصوص اولیای میلان علیهم بهآء اللّه هم لوح منیع ارسال گشت انشآءاللّه الی حین رسیده و ابصار بنورش منوّر گشته مکرّر از لسان عظمت ذکر مهاجرین و فائزین ارض میلان جاری مخصوص نفوسی که بمحبوب مکرّم حضرت حاجی الف و حاء علیه بهآء اللّه الأبهی منسوبند کل مذکورند و بعزّ عنایت اللّه فائز هنیئاً للّذین شربوا رحیق حبّه و فازوا بالاقبال الی افقه یسأل الخادم ربّه بأن یحفظهم و یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی این ایّام مکرّر از ابناء ایشان که در تاء و فاء تشریف دارند نامه رسیده و ذکرشان تلقاء وجه مذکور صدهزار شکر که تأیید فرمود و توفیق بخشید و فائز نمود احبّای خود را بآنچه که در کتب و صحف و زبر از برایش شبه و مثل ذکر نشده انّه هو الفیّاض و هو الفضّال و هو الغفور و هو الکریم
و اینکه ذکر امةاللّه ضلع جناب حاجی علی عسکر علیهما بهآء اللّه را فرمودند و همچنین توجّه و حضور را بعد از عرض امام کرسیّ ربّ این کلمۀ علیا از مصدر امر مالک الرّقاب نازل قوله تبارک و تعالی یا ورقا علیک بهائی امةاللّه را از قبل مظلوم تکبیر برسان او را بشارت ده چه که ارادهاش امام نیّر ارادۀ الهی مشهود و واضح و لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق یا امتی علیک بهائی از حقّ جلّ جلاله میطلبیم ترا مؤیّد نماید و ارادهات را که حال در عالم قول است بعمل مزیّن فرماید و قبول نماید آنچه را که طلب نمودی و مقدّر فرماید از برای تو اجر امائی که قصد مقصد اقصی نمودهاند و بحضور و اصغا و مشاهده فائز گشتهاند اشکری ربّک بهذا الفضل الّذی احاط العالم ثمّ احمدی مولاک بهذه الرّحمة الّتی سبقت الأمم قولی قولی
لک الحمد بما هدیتنی و عرّفتنی و قدّرت لی اجر من شرب رحیق قربک و فاز بأنوار نیّر لقائک ای ربّ انت الکریم لا اله الّا انت الغفور الرّحیم اسألک بأن تقدّر لی فی کلّ عالم من عوالمک کلّ خیر قدّرته لامائک القانتات انّک انت المقتدر العزیز العظیم انتهی
طوبی از برای نفسی که بچنین مقامی فائز شده و یا بشود چه که از فضل و رحمتش عالم قصد بمقصود واصل و از مقام طلب بمقام فعل آمد ان تعدّوا عنایاتها لا تحصوها این بنده هم از برای آن مخدّره میطلبد آنچه را که سبب فلاح و نجاح است انّ ربّنا هو الغفور الکریم
و همچنین ذکر جناب مشهدی اللّهویردی علیه بهآء اللّه بساحت اقدس فائز و این جواب از سماء عطا نازل قوله تبارک و تعالی
یا اللّهویردی طوبی لک و لاسمک چه که این اسم مدلّ و مشعر است بر دریاهای فضل و عطا و بخشش و عنایت مولی الوری حمد کن مالک قدم را که ترا تأیید فرمود بر فضل و عنایتش و قرب و عرفانش بگو
الهی الهی اشهد انّک خلقت الوجود بقطرة من بحر جودک و اظهرت منه من نیسان رحمتک ما اردته بقدرتک و فضلک ای کریم توئی آن مقتدری که حجبات عالم ترا از ارادهات بازنداشت و سبحات امم حایل نشد باصبع اقتدار شقّ استار فرمودی و اولیا را بخباء مجد راه نمودی باب کرم بر وجوه امم مفتوح و سبیل رستگاری امام عیون عالم مشهود ای کریم افئده و قلوب را از نفحات وحیت محروم مفرما و ابصار و آذان را از مشاهده و اصغا منع منما توئی آن قادری که بدو حرف نیست بحت را طراز هستی بخشیدی و فانی باتّ را بعالم باقی دعوت فرمودی ای رحیم این عبد فانی را از کوثر بقا قسمت عطا کن و از دریای دانائی آنچه سزاوار بخشش تو است روزی نما توئی بخشنده و مهربان و فی قبضتک زمام من فی الامکان انتهی
و ذکر جناب حاجی محمّد علی (مر) علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این کلمات مبارکات از امّ الکتاب ظاهر قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا ایّها القائم علی خدمتی و النّاطق بثنائی بشّره من قبلی بعنایتی و رحمتی انّا ذکرناه من قبل و من بعد و ایّدناه علی الاقبال و سقیناه کوثر عرفانی من ید عطائی و انا الجواد الکریم نسأله تعالی ان یجعله حرفاً من حروفات کتابه و علماً باسمه بین خلقه انّه هو المقتدر القدیر
و نذکر فی هذا المقام ابن الدّخیل الّذی اخذه سکر بیانی و اجتذبه الی افقی و انطقه بثنائی الجمیل بین عبادی الّذین شربوا کوثر العرفان من ایادی فضل ربّهم الرّحمن الرّحیم انتهی للّه الحمد لازال اولیا مذکور بوده و هستند فضل احاطه نموده و اسباب تأیید فرموده تا آنکه افئدۀ مقدّسه بنور معرفت منوّر و بنار سدره مشتعل اشتعالی که امید است سبب اشتعال عالم گردد باری این عبد خدمت هر یک تکبیر و سلام میرساند و از حقّ میطلبد آنچه را که سبب حیات کل است یا محبوب فؤادی قسم بآفتاب حقیقت اگر ناس بر عنایت و فضلش علی قدر سمّ ابره آگاه شوند کل خود را از دونش فارغ و آزاد مشاهده نمایند طوبی لمن شرب الرّحیق و فاز بما فاز به المقرّبون و المخلصون
و همچنین ذکر جناب کربلائی محمّد جعفر علیه بهآء اللّه باصغا فائز و بعد از عرض در حضور این کلمۀ علیا از افق سماء طور مشرق و نازل قوله تبارک و تعالی یا جعفر لعمر اللّه مظلوم حمل نموده آنچه را که عالم از حملش عاجز بوده و هست و مقصود آنکه از بیان و ارادۀ حقّ جلّ جلاله در این فجر ظهور نسیم عنایتی مرور نماید ظاهر را بطراز عدل و انصاف مزیّن دارد و باطن یعنی افئده و قلوب را از ضغینه و بغضای اهل عالم مطهّر فرماید آنچه سبب ارتقاء وجود و ارتفاع نفوس است ببیان واضح صریح در زبر و الواح از قلم اللّه نازل و جاری ولکن آذان واعیه و ابصار حدیده و صدور منشرحه و افئدۀ منیره اقلّ از کبریت احمر مشاهده میشود یا حزبی همّ این مظلوم و بلا و حزنش از ما ورد علیه من الأعدآء نبوده و نیست ولکن از مدّعیان محبّت ظاهر شد آنچه که صخره صیحه زد و سحاب نوحه نمود و ما سوی اللّه بکلمۀ وااسفا ناطق گشت بهتر آنکه این مقام مستور ماند لئلّا تتکدّر قلوب اولیائی و اصفیائی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقک و یؤیّدک علی ما یرفعک بین العباد انّه هو العزیز الفضّال انتهی
از ذکر و بیان عنایت مقصود عالمیان نسبت باولیا واضح و مشهود از حقّ میطلبم اولیا را بشأنی از نار بیان و نور تبیان منوّر فرماید که جمیع آفاق منوّر گردد تا اهل عالم بظهور اعمال و اخلاق طیّبۀ روحانیّه بصراط مستقیم و نبأ عظیم توجّه نمایند و خود را از کدورات و غبار شبهات و اشارات قوم مقدّس و مبرّا ملاحظه کنند رحمتش احاطه نموده و فضلش بمثابۀ آفتاب از افق هر حرفی از حروفات کتابش مشرق و لائح انّ ربّنا هو المعین المعطی الکریم انشآءاللّه قطعۀ مقطّعۀ مذکوره مخصوص جناب آقا میرزا عبدالحسین علیه بهآء اللّه ارسال میشود لتقرّ بها عین من ارادها و یک قطعۀ مبارکه هم از خطّ حضرت غصن اللّه الأکبر روحی لتراب قدومه الفدآء مخصوص جناب ابن دخیل علیه بهآء اللّه و عنایته ارسال میشود
و اینکه در بارۀ وصول و ایصال الواح مبارکه مخصوص اولیای بناب و میاندوآب مرقوم داشتهاند فیالحقیقه بشارتی بود مشهود و بر قوّت باصره افزود الحمد للّه آن اشطار فائزند وقتی از اوقات این کلمۀ مبارکۀ علیا از لسان مولی الوری استماع شد قوله جلّ جلاله یا عبد حاضر اگر ما در مملکت دیگر بودیم و این الواح که بمثابۀ امطار بر ایران بارید بر ممالک دیگر این کرم مبذول میشد هرآینه اکثری از اهل مدن و دیار خارجه بمطلع نور احدیّه توجّه مینمودند انتهی فیالحقیقه اینست آن محبوب میدانند چه مقدار آیات نازل چه مقدار بیّنات ظاهر هر لوح از الواح الهی مفتاح اعظم بود از برای کنوز معانی و شأن و مقامش را احدی انکار ننموده این ایّام نفسی از اخیار باین کلمۀ مولی الوری ناطق و از ارض طاء نوشته که عباد در نزد ظهور لآلی حکمت و بیان که از خزانۀ قلم اعلی ظاهر خاضعند و احدی ملاحظه نشد که انکار نماید و یا نپسندد معذلک سکر نفس و هوی بشأنی اخذشان نموده که در حین اقرار منکر مشاهده میشوند چه که قول مسموع و مشهود و عمل مفقود چه اگر بعمل فائز میگشتند حال قطعات عالم یک قطعه مشاهده میشد و از جنّت ابهی محسوب میگشت صدهزار افسوس و دریغ که الی حین بر خسارت و ربح حقیقی پینبردهاند و آگاه نگشتهاند اشهد انّهم من الغافلین
اینکه در بارۀ جناب ملّا حسین (می) علیه بهآء اللّه مرقوم داشتهاند بعد از عرض در ساحت اقدس فرمودند یا حسین خذ کتابی بقوّة لا تمنعک قوّة العالم و بقدرة لا تضعفک ضوضآء الأمم و باستقامة لا تزلّک شبهات المریبین و لا ضوضآء النّاعقین و لا کرّ الملوک و لا فرّ السّلاطین انّا اقبلنا الیک فی هذا الحین و انزلنا لک ما لا تعادله خزائن السّموات و الأرضین افرح و قل لک الحمد یا مولی العالم و لک البهآء یا محبوب افئدة المخلصین انتهی
و امّا در بارۀ حقوق بطراز عفو حقیقی فائز شدند عفا اللّه عنه فضلاً من عنده انّ ربّنا هو الفضّال الکریم ولکن امید آنکه بهدایت خلق مشغول شوند که شاید بحکمت مقدّره و بیانات منزله نفوس غافله را آگاه سازند و از کوثر معرفت مرزوق دارند انّ ربّنا هو المؤیّد الحکیم انتهی
و هذا ما نزل لجناب اخیه ملّا احمد علیه بهآء اللّه یا احمد علیک بهآء اللّه ربّ العالمین در ظهور و آثارش تفکّر نما امطار حکمت و بیان در جمیع احیان از سماء رحمت رحمانی و سحاب حکمت لدنّی نازل و آفتاب قدرت و عظمت و اقتدار از اعلی افق عالم امام وجوه امم مشرق و لائح و لآلی عرفان در کلّ احیان از خزانۀ قلم اعلی ظاهر و مشهود نور ساطع بحر موّاج معذلک کل محجوب و مخمود الّا من شآء ربّک یا احمد ندای مظلوم را بگوش جان بشنو و از عالم و عالمیان بگذر لازال باین کلمۀ علیا که از افق امّ الکتاب مشرقست ناظر باش قوله تبارک و تعالی یا اولیآء اللّه فی ارضه و اصفیائه فی بلاده و حزبه بین خلقه طهّروا قلوبکم من القصص الأولی الّتی بتمسّکها زلّت اقدام حزب القبل الّذین افتخروا علی العالم و الأمم یا احمد انّا اردنا ان نسقیک کوثر البیان لیقدّسک عن الظّنون و الأوهام الّتی بها منعت الشّیعة عن مطلع نور الأحدیّة اسمع النّدآء من افق هذه السّمآء و خذ ما امرت به انّه ینجیک فضلاً من عنده و یعرّفک نبأه العظیم یا احمد اهل سنّة فتوی بر شهادت سیّد عالم ندادند و بجابلقای موهوم و جابلسای ظنون تمسّک نجستند و یهود طلعت ظهور را رد ننمودند و بر سفک دم اطهرش فتوی ندادند یا احمد خوب تفکّر نما قلمی که از آن نصح اللّه جاری و کلمة اللّه ظاهر حال بتو توجّه نموده و ترا ذکر مینماید بگو ای مردم اگر بنور ایمان فائز نمیشوید از ظلمت حزب شیعه خود را خارج نمائید لعمر اللّه اعمال غیر اعمال رسول و همچنین اقوال عمل نمودند آنچه را که عبدۀ اصنام علی قولهم و عبدۀ اوهام عمل ننمودند ایکاش ضجیج منابر ایران را اصغا مینمودی بلسان فصیح ذاکر و هر یک در هر آن بکلمهئی ناطق میگوید الهی الهی خلقتنی لذکرک و ثنائک اذاً تسمع من الّذی ارتقی علیّ سبّک و سبّ اولیائک یا لیت ما غرست و ما خلقت یا احمد ادّعای آن حزب چه بود و عمل چه شد فکّر لتکون من الرّاسخین یا احمد اگر از این بحر قطرهئی ظاهر شود و یا از صحیفۀ مکنونه که بصحیفۀ حمرا مذکور است کلمهئی بمیان آید و گفته شود بید خود عنقت را قطع نمائی باری حقّ از برای حیات ابدی آمده نه از برای موت کل را بحفظ امر نموده نفس حقّ شاهد و الواح گواه قل
الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی اذ کنت فی السّجن و اقبلت الیّ اذ کنت غافلاً عن ظهورک و طلوعک و اقتدارک اسألک بأمرک الّذی جعلته علّة وجود العالم و ظهور الأمم بأن تجعلنی ثابتاً فیما ظهر و متمسّکاً بحبلک المتین و نبإک المبین انتهی
ذکر حبیب روحانی جناب آقا محمّد صادق علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت اقدس این عطیّۀ کبری از افق سماء عطا نازل قوله تبارک و تعالی الف و حاء و منتسبین کل فائزند بآنچه که سبب اعظمست از برای هدایت امم اسمشان در اراضی معارف غرس شده اغصان و افنان و اوراق و اثمارش بدوام ملک و ملکوت باقی و برقرار طوبی لهم و نعیماً لهم نشهد انّهم من الفائزین فی کتابی المبین کل را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بعنایات لاتتناهی الهی بشارت ده
و امّا در بارۀ اسم اولیا را از قبل اذن دادیم باسمین اعلیین یا اسامی اغصان نسأل اللّه ان ینزل علیهم رحمة من سمآء عطائه و برکة من لدنه انّه هو الفیّاض الفضّال انتهی
اینکه مرقوم داشتند جناب آقا علی (می) علیه بهآء اللّه رجا نموده که هر گاه فرشی یا چیز دیگر که بقدر چهل پنجاه تومان بشود لازم باشد امر و عنایت فرمایند و هر گاه وجه الزم لدی الاشاره ارسال میشود بعد از عرض این فقرات در ساحت امنع اقدس قوله تبارک و تعالی انّا عفونا عنه فضلاً من لدی اللّه العزیز الحمید نسأل اللّه تعالی ان یجعله مستقیماً علی امره و ناطقاً بثنائه للّه الحمد بخدمت فائز شد و آنچه ظاهر شده لدی اللّه مذکور و مخزون انّا نبشّره بعنایتی و نذکّره بآیاتی لیأخذه الفرح الأکبر فی ایّام اللّه مالک القدر و موجد البشر انشآءاللّه بنار محبّت الهی نفوس افسرده را مشتعل سازد و بظهور انوار نیّر اعظم راه نماید انتهی این عبد هم خدمت ایشان و سایر اولیا تکبیر و سلام میرساند الحمد للّه از نفوس قائمه لدی اللّه مذکورند امید آنکه هر یک از اولیا بر هدایت عباد قیام نماید و نطق بگشاید ولکن بحکمت باید در جمیع احوال بحکمت تمسّک نمایند نفوسی که بساحت اقدس فائز گشتهاند عمل اغصان سدرۀ مبارکه و اصحاب را دیدهاند و آگاه گشتهاند اقرار و اعتراف منع شده بعد از اربعین سنه او ازید که مطالع اوهام بدسایس و خدعه مشغول و خلف دنان مستور یکی از آن نفوس این ایّام ظاهر و شأنش باهر و آن میرزا هادی دولتآبادی است که در ارض صاد ساکنست باری در این ایّام بعد از شهادت حضرت اشرف روح المقرّبین له الفدآء او را باسم بابی ذکر نمودند خوف اخذش نمود و اضطراب او را بر آن داشت که بر منبر ارتقا جست و از اوّل امر الی حین تبرّا نمود آن نفس ظالمه از برای حیات دو یوم ارتکاب کرد آنچه را که حقیقت وجود نوحه نمود حال در نفوسی که متابعت امثال او مینمایند تفکّر فرمائید خسر الطّالب و المطلوب و آن غافل ظالم مجدّد در اضلال ناس مشغول است حال شهادت اشرف شهید و حیات آن غافل دو شاهد عظیمند بر حقیقت مقام و اعمال آن دو این فقره مکرّر ذکر شده چه که از برای تنبّه خوبست لعلّ الغافل یتذکّر او یخشی چه مقدار از نفوس که در این ظهور اعظم رایگان جان نثار نمودند العلم عند اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم
اخبار جدید آنکه جمعی از حضرات افنان و اوراق سدره و حضرت امین علیهم بهآء اللّه ربّ العالمین در بیستم شهر رمضان حاضر و بمطاف ملأ اعلی فائز جناب امین مکرّر ذکر آن محبوب را نموده فیالحقیقه مخلصین و مقرّبین را بسیار دوست میدارد هنیئاً له
جناب آقا محمّد حسین اسکوئی علیه بهآء اللّه الأبدی ذکرش در این حین در ساحت اقدس ابهی مذکور و باصغا فائز و هذا ما تحرّک به لسان العظمة اذ کان مستویاً علی کرسیّ العطآء قوله تبارک و تعالی
یا محمّد قبل حسین ذکرک من احبّنی ذکرناک بما اشرق به نیّر العطآء من افق لوح اللّه المهیمن القیّوم قد لاح به النّور و ظهر ما کان مکنوناً فی علم اللّه مالک الوجود هذا یوم فیه ظهرت الأسرار من کنز حکمة اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّه ظهر بالفضل و حکم بالعدل طوبی لعبد ما منعته حجبات العلمآء و ما خوّفته سبحات الّذین انکروا ما نزّل من لدی الحقّ علّام الغیوب قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ جاهل مردود قد خرقت الأحجاب و هتکت الأستار من اصبع الاقتدار امراً من لدن مالک الغیب و الشّهود طوبی لسمیع سمع النّدآء و لبصیر فاز بمشاهدة آثار اللّه الملک العزیز الودود انّک اذا اخذتک نفحات الآیات قل
سبحانک اللّهمّ یا مظهر البیّنات و مالک الأسمآء و الصّفات اسألک بنورک الّذی سطع من افق ظهورک و استضآء به آفاق مدائن فضلک و عطائک و بأمرک الّذی احاط الأشیآء و بسلطانک الّذی غلب من فی الأرض و السّمآء بأن تؤیّدنی علی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر کرمک ای ربّ تری الجاهل اراد بحر علمک و الخاطئ قلزم عفوک و عطائک اسألک ان لا تخیّبه بجودک و کرمک انت الّذی بندائک نادت الأشیآء و لاسمک خضع من فی الأرض و السّمآء لا اله الّا انت المهیمن العزیز الفضّال انتهی
حسب الأمر این لوح مبارک بخطّ حضرت غصن اللّه اکبر روحی لتراب قدومه الفدآء هم نوشته ارسال شد امید آنکه از آیاتش عبرات مشتاقین نازل گردد این بکا بکاء شوقست و محبوبست و از صدهزار فرح افضل دیگر عشّاق این مقام را یافتهاند هنیئاً لهم
ذکر جناب آقا میرزا محمّد ابن مرحوم مغفور علیهما بهآء اللّه را نمودند للّه الحمد و المنّة مجدّد ذکرشان در انجمن مقرّبین و مخلصین مذکور آمد این عبد لازال از حقّ متعال طلب نموده او را مؤیّد نماید بر خدمتی که سبب اعلاء کلمه و علّت ظهور انقطاعست باری بعد از عرض این فقره در ساحت امنع اقدس یک لوح مقدّس مخصوص ایشان از سماء عنایت مقصود عالمیان نازل و ارسال شد اسأله تعالی ان یجذبه بآیاته و یقرّبه بفضله و یقدّسه عمّا لا ینبغی لأیّامه انّه هو السّامع المجیب
و ذکر جناب میرزا محمّد خا و میرزا علی علیهما بهآء اللّه بعد از عرض امام وجه این آیات بیّنات از سماء مشیّت نازل قوله عزّ بیانه و عزّ برهانه
بسمی الظّاهر امام وجوه الأدیان
یا محمّد علیک بهائی آیات الهی عوالم غیب و شهود را احاطه نموده و تجلّیات انوار آفتاب ظهورش بر کل پرتو افکنده لعمری بحر بیان بامواجی ظاهر که از اوّل دنیا الی حین شبه آن دیده نشده معذلک عباد بیشعور خود را در این ظهور از فیوضات مکلّم طور محروم نمودهاند بهوی متمسّکند و از تقوی معرض و از حقّ بعیدند و باوهام خلق متشبّث از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید تا باستقامت تمام بر خدمت امرش قیام نمائی و از رحیق عنایتش بیاشامی سبحاناللّه جمیع احزاب بذکر مالک رقاب مشغول و بثنایش ناطق ولکن اکثری غافل از حقّ در جمیع احوال از برای کل میطلبم آنچه را که وجود را مرّةً اخری موجود فرماید و بطراز ابدی مزیّن دارد اوست قادر و توانا
و هذا ما نزل لجناب آقا میرزا علی علیه بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی
یا علی ماکان گذشت و مایکون از بعد میآید باید این حین را غنیمت شمرد و بما ینبغی تمسّک جست امروز هر شجری را ذکریست و هر مدری را بیانیست قسم بآفتاب حقیقت اذن واعیه از جمیع اشیاء ندای الملک للّه مولی الوری اصغا مینماید در شرق ظاهر و آثارش از غرب هویدا و در غرب بر سریر بیان مستوی و از شرق ندایش مرتفع از حقّ میطلبیم اولیای خود را مدد فرماید و از اشراقات انوار نیّر بیان محروم ننماید اوست بخشنده و اوست عطاکننده و هو الکریم الفیّاض انتهی باسم هر یک سلسبیلی جاری و کوثری ساری از شیء میانخالی چه مقدار لآلی حکمت و بیان ظاهر شده و میشود طوبی لذی بصر لینظر و لذی سمع یسمع ندآء اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ هذا المقام الکریم
بعد از عرض ذکر سمیّ حضرت مقصود ابن من صعد الی اللّه علیهما بهآء اللّه الأبهی من لدی اللّه مولی الوری این کلمات عالیات از بحر فضل و عطا و مطلع صفات و اسماء نازل قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا ایّها المذکور لدی المظلوم مکرّر ذکرت مذکور و از قلم اعلی باسمت نازل شد آنچه که شهادت میدهد بر فضل و رحمت و عنایت حقّ جلّ جلاله هر صاحب شمّی از آیات عرف عنایات استشمام نموده و هر صاحب بصری از مشاهدۀ آثار بافق اعلی راه یافته نسأل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیک من سمآء العطآء ما یقرّبک الیه و یکتب لک من قلمه الأعلی اجر الحضور و اللّقآء انّه هو المشفق الکریم و هو الفیّاض الغفور الرّحیم
و اردنا ان نذکر ضلعک الّتی آمنت باللّه الفرد الخبیر یا امتی و یا ورقتی قد ذکرک من احبّنی و طاف حول امری ذکرناک بهذا الذّکر الأعظم لیقرّبک الیه انّه هو السّامع المجیب اشکری ربّک انّه سمع ندائک و انزل لک ما یکون باقیاً ببقآء اسمه المهیمن علی الأسمآء انّ ربّک هو الذّاکر العلیم افرحی بعنایتی و قولی
لک الحمد یا من نوّرت قلبی بنور معرفتک و ایّدتنی علی الاقبال فی یوم فیه اضطربت افئدة المریبین من عبادک انّک انت القویّ الغالب القدیر
البهآء علیک و علی ابنیک و بنتیک من لدی اللّه منزل هذا الذّکر المبین انتهی
له الحمد و البهآء و له العنایة و الثّنآء نفوس مذکوره هر یک به ما لا عدل له فائز و این عبد هم از حقّ جلّ جلاله از برای هر یک میطلبد آنچه را که نهر ابدی از آن جاری و عرف سرمدی از آن ظاهر انّ ربّنا هو المقتدر علی ما یشآء بقوله المبارک العزیز البدیع
در بارۀ لقا سبیل بعید و حایل و مانع هم موجود لذا در اذن توقّف رفت از ورود حاکم کُرد الی حین مابین ناس بعضی سخنها مذکور نسأل اللّه ان یرفع المانع بقدرته انّه هو القویّ القدیر
در آخر نامه ذکر قرر عیون علیهم بهآء اللّه و رحمته و عنایته امام حضور مذکور و هر یک بامواج بحر فضل فائز یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم علی خدمة امره لینصروا المولی بجنود الحکمة و البیان انّه هو العزیز المنّان
ذکر حبیب روحانی جناب عین و باء علیه بهآء اللّه الأبهی و نوره الأسنی لازال بوده و هست و این ایّام خبر ایشان بتفصیل رسیده للّه الحمد بر امر مستقیمند و بر خدمت قائم علیه بهآء اللّه ربّ الغیب و الشّهود البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یسمع قولکم فی هذا الأمر العزیز البدیع و الحمد للّه المقتدر الفرد المنیع
عریضۀ جناب آقا میر علی اصغر (اسکوئی) علیه بهآء اللّه بعد از عرض در پیشگاه اذن توجّه عنایت شد یسأل الخادم ربّه ان یؤیّده علی التّوجّه و الاقبال انّه هو الغنیّ المتعال و همچنین توجّه جناب مشهدی حسن علیه بهآء اللّه اگر بحکمت واقع شود در هر حال باید بحکمت ناظر باشند خلاف آن محبوب نه البهآء علیهما
* * *
شطر الاسمین جناب مح علیه بهااللّه الابهی
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
حمد حضرت مقصود را سزاوار که بکلمۀ مبارکۀ طیّبۀ طاهره عباد نورانی شفقتلی مرحمتلی خلق فرمود بجمیع لسان آشنا و در جمیع آن صادق دسایس و وساوس در شریعت ایشان مردود با صدق مؤانسند و از دونش در گریز آنچه از ایشان ظاهر شود گواهیست صادق بر صدق نیّتشان و اخلاص حقیقتشان امید آنکه از انوار وجوه مخلصین و مقرّبین عالم منوّر گردد و این کدوراتیکه بمثابۀ طین سبب آلایش وجود گشته از کوثر بیان مقصود عالمیان طاهر شود و سبیل واضح و طریق لایح گردد این خادم فانی از حق جلّ جلاله میطلبد قلوب اولیای آن ارض را متّحد فرماید و الفت بخشد و بنور توکّل و تفویض روشن و منیر دارد انّه علی کلّ شئ قدیر
یا محبوب فؤادی دستخطّهای سامی و نامههای عالی هر یک چون نجم سحری آفاق قلوب را منوّر نمود و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام نموده امام وجه عرض شد و بعزّ اصغا فائز گشت فرمودند یا محمّد علیک سلامی امریکه الیوم امام آمر حقیقی مقبول و مرغوب حفظ صیت اولیای الهی است در آن ارض که از فضل حضرت باری و مقتضیات اسم رحمانی و ربّانی صیتشان عالم را احاطه نماید و هر جهتی از جهات کسب امانت و دیانت و صدق و صفا از مشارق آن ارض نمایند شأن دنیا معلوم و واضح و فنای آن نزد هر صاحب بصر و ادراکی ظاهر و مشهود در شهر عشق یک امر ظاهر و آن شهادت حضرتِ مذکورِ در الواح بوده و اولیا نظر بِنَهْیِ تعرّض که از قلم اعلی نازل شده تعرّض ننمودند و بصبر جمیل و ستر جلیل تشبّث جستند سبحان اللّه بمظلومیّت کبری حق جلّ جلاله امرش را نصرت نمود و شرق و غرب را اخبار فرمود امید آنکه جمیع اولیا بما اراده اللّه تمسّک نمایند انشآء اللّه نفوس مطمئنّۀ مستقیمه سبب اعلاء کلمه و ارتقاء وجود گردند و در هر محل و مقام نار ضغینه و بغضا و بغی و فحشا را بماء صافی صبر و اصطبار و توکّل و انقطاع افسرده نمایند و اطفا کنند این ایّام قلیله را لدی اللّه و اولیای او شأنی نبوده و نیست انسان بصیر البتّه خود را بحبّ آن آلوده ننماید و ذیل اطهرش را نیالاید طوبی از برای نفوسیکه برَوْح آمدند و بریحان گذران نمودند و بتوکّل کامل بحضرت مقصود راجع گشتند یا محمّد اولیای آن ارض و اطراف نزد مظلوم مذکورند و بنور بیان منوّر کل را سلام برسان و بتجلّیات انوار نیّر مواهب و الطاف الهی مسرور دار انّه یمدّک و یؤیّدک و ینصرک بجنود الحکمة و البیان لا اله الّا هو المقتدر العزیز المنّان انتهی
حمد خدا را که این بیبضاعت را توفیق عطا فرمود و قدرت بخشید تا در لیالی و ایّام بخدمت امرش مشغول و از دونش غافل للّه درّ عمل المقرّبین و المخلصین چه که رایحۀ طلب آمال از آن مقطوع و ممنوع له الفضل و العطآء و له الجود و البهآء قدرت عالم و آمال امم او را منع ننمود و از ارادۀ قویّۀ غالبه بازنداشت تعالی سلطانه و تعالت قدرته بیک کلمه روح بخشید و بکلمۀ اخری اخذ فرمود من یقدر ان یقول لم و بم الّا من یخرج عن سلطانه و یفرّ من حکومته لیس له مقام و لا ذکر و لا وصف فی الحقیقه امثال این وجود نزد مستقرّین سفینۀ حمرا معدوم و مفقود باری در جمیع احوال این خادم از خداوند یکتا از برای آنحضرت میطلبد آنچه را که سبب حیات ابدی است انّه هو القادر البصیر و هو السّامع المجیب لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الخبیر
نامهئی در این کرّه حسب الامر بجناب آقا علی علیه سلام اللّه و عنایته نوشته شد و نزد آنمحبوب حقیقی ارسال شد تا ملاحظه نمایند و اگر مصلحت بینند بدهند نسئل اللّه ان یحفظه بقدرته و سلطانه و یجعله من النّاصرین
اینکه در توجّه بپرت سعید و مصر و مقامات دیگر مرقوم داشتند از لقای آنمحبوب فؤاد در هر ارضی انشاء اللّه از آن ثمری ظاهر و نور محبّتی ساطع در هر امری از امور و هر شئی از اشیا از قدرت کاملۀ الهیّه اثری و کنزی مکنون ولکن باسباب ظاهرۀ بعد یوماً فیوماً ظاهر میشود و نفس آثار عباد را آگاه مینماید و خبر میدهد انّ اللّه علی کلّ شئ قدیر انشاء اللّه از حرارت محبّت آنمحبوب آثار حرارت در اطراف ظاهر گردد حضرت افنان علیه الابهی لا زال مذکور بوده و هستند فی الحقیقه سبب ارتفاع امرند نسئل اللّه ان یؤیّده و یوفّقه بسلطان من عنده انّه هو القادر الحکیم
حضرت وزیر ایّده اللّه تبارک و تعالی الحمد للّه از ما لا ینبغی مقدّسند و بما ینبغی و یلیق مزیّن انشاء اللّه مؤیّد شوند بر اعلاء این امر اعظم حسب الامر باید آنمحبوب در جمیع احوال بحکمت و بیان متمسّک باشند خود لقا من غیر حرف در بعضی از نفوس مستعدّه مؤثّر واقع میشود بی لفظ هدایت مینماید و بی وصف راه نشان میدهد باید قدر همچه وزیری را دانست و بقدر مقدور محبّت و مودّت و صدق و صفا بایشان لازم باید اینحزب از حق بطلبند عزّت و رفعت ایشانرا انّ اللّه هو السّامع البصیر و جناب خان وفّقه اللّه انشاء اللّه در عمل محمودند و در ذکر محمود و در بیان محبوب شکر خدا را که از برای او عبادی هست که بطراز صدق و صفا و محبّت و وفا مزیّنند
ذکر جناب حاجی و تفصیل حضور در آنمحضر مبارک را نمودند و البتّه مبارکست چه که مجمع اولیا واقع هر بقعه از بقاع ارض که در آن ذکر حق میشود آن بر سایر بقاع افتخار مینماید هذا حقّ لا ریب فیه اگرچه آن بقعه در آن ایّام محزون چه که بحزن حضرت حاجی و من معه علیهم بهاء اللّه اولیا و آشنا را صاحبان ابصار حدیده محزون مشاهده مینمودند ولکن الواح منزله که از افق هر یک شمس عطا مشرق جمیع کدورات را بفرح و سرور و نشاط و انبساط مبدّل نمود
و اینکه مرقوم داشتند بعد از قرائت سجدۀ شکر بعمل آوردند سبحان اللّه عرف این شکر یقین است که صعود نمود و بمقام اعلی فائز گشت فرمودند اینکلمه را ذکر نما قسم بآفتاب حقیقت که عوالم عدل و انصاف و افئده و قلوب اصحاب را منوّر نمود اگر کشف حجاب شود و آنمقام را ملاحظه نمایند بفرحی ظاهر شوند که در عالم شبه نداشته و ندارد انّها فازت و صعدت الی مقام حین ورودها نادت الحوریّات من الغرفات قد تضوّع عرف ورقة السّدرة المبارکة بشّرن بلقآئها ثمّ افرحن بحضورها باری لعمر اللّه جذب این ندا در جنّت ابهی و فردوس اعلی همه را اخذ نمود انّ اللّه هو الفضّال الکریم و هو الغفور الرّحیم انتهی
حضرت محبوب فؤاد جناب آقا سیّد علی علیه سلام اللّه و عنایته را سلام میرسانم فی الحقیقه اذکار محبّتیّۀ ایشان جذّاب افئده و قلوبست و مُجَدِّدِ وجود از حق جلّت عنایته از برای ایشان میطلبم آنچه را که سبب نزول رحمت و عنایتست از سحاب کرم و فضلش و از برای خود تأیید میطلبم که هر کرّه ذکر نمایم آنچه را که در قلب مستور است سایر اولیای آن ارض را ذکر مینمایم و از حق از برای هر یک توفیق میطلبم چه قدر محبوبست عند اللّه ظهور محبّت احباب با یکدیگر هنگامیکه ذکر جناب حاجی عبّاس علیه سلام اللّه عرض شد که در ایّام مصیبت در بیت حضرت حاجی بمحبّت مشتعل و بهمّت تمام بر خدمت قائم مکرّر فرمودند هنیئاً له ثمّ هنیئاً له باید در لیالی و ایّام بشکر و حمد مشغول باشیم که عنایت فرمود راه نمود عزّت عطا کرد ذلّت کبری که در ایران مخصوص اینحزب بود حال الحمد للّه بعضی ادراک نمودهاند که اینحزب را نیّت دیگر است و امل دیگر جز راحت امم و عمار عالم خیالی نداشته و ندارند هر بصیری تصدیق مینماید و هر سمیعی اعتراف میکند و اگر بعضی از کلوخهای عالم بمقتضای عدم انصاف و عدل سخنی گفته و یا بگویند خارج از دبیرستان عدل حق است عنایات و الطاف و شفقت بمقامی است که السن عالم از ذکرش عاجز
یومی از ایّام ببستان توجّه فرمودند و در محلّ جدید خباء مجد مرتفع و حسب الامر اولیا در آنمقام حاضر و مجتمع و بعد از تعلّق اراده و حضور جمع از بستان اوّل مع اغصان سدرۀ مبارکه بآنمحل توجّه فرمودند و بعد از جلوس و قرائت حروفات عالین ذکر مصیبت جدیده را بقسمی فرمودند که کل متأسّف گشتند و بعد بکلمۀ اخری ذکری فرمودند که فی الحقیقه ارواح مجرّده قصد عروج نمودند که بعد از عروج بچنین مجلسی فائز شوند و در دو یوم که فی الحقیقه آفتاب عنایت از افقش طالع ظاهر شد آنچه که از عنایت کبری و شفقت عظمی حکایت مینمود و در حضور عمل شد آنچه سزاوار بود انّ اللّه ربّنا و ربّکم هو الفیّاض الکریم و هو المشفق الغفور الرّحیم
و همچنین ذکر اعمال خیریّۀ آنمحبوب فؤاد مکرّر از لسان مبارک جاری فی الحقیقه اجر احدی علی قدر سمّ ابره ضایع نشده و نمیشود فرمودند جناب محمّد از اوّل ایّام الی حین بخدمت قائم و بحبل فضل متمسّک و از ایشان در اینمدّت مدیده امری ظاهر نشد که مخالف رضا باشد هذا وصف یرجوه الفردوس الاعلی و الجنّة العلیا ینبغی فیهذا المقام ان نقول الحمد للّه الّذی ایّد حضرتکم و وفّقکم و اظهر منکم ما وصفه مالک الوجود و سلطان الغیب و الشّهود نسئل اللّه ان یجعل حضرتکم مفتاحاً لکلّ باب و قائماً علی کلّ امر و ذاکراً فیکلّ حین انّه هو اقدر الاقدرین لا اله الّا هو المهیمن علی من فی السّموات و الارضین
دیگر ارمغانهای آنحضرت محبوب رسید چون بتوجّه و ذکر آنمحبوب فائز شدهاند البتّه مقبول واقع شود چون نسبتش بحق جلّ جلاله است هر ورقی از اوراقش رشک جنانست از حق جلّ جلاله میطلبم اجر آنرا در حدیقۀ معانی و بیان ثابت فرماید و ظهوراتش را در بستان مذکور لیس هذا علیه بعزیز یشهد الخادم بقدرته و سلطانه و عزّه و اقتداره و یسئله ان یقدّر لحضرتکم خیر کلّ عالم من عوالمه انّه هو المقتدر العزیز الحکیم
خدمت نور فؤاد حضرت حاجی سیّد جواد علیه بهاء اللّه مالک الایجاد سلام و ثنا عرض مینمایم و بکمال خلوص از حق جلّ جلاله میطلبم که ایشانرا در جمیع اوان و احیان مؤیّد فرماید بر خدمتش خدمتیکه لازال گواهی دهد بر توجّه و تشبّث و محبّت و استقامت ایشان در انجمن عشّاق ذکرشان بوده و هست امید آنکه در ایّام باقیه بهیئت اجتماع بر خدمت قیام نمائیم و بما اراده اللّه مشغول شویم انّه هو المؤیّد العلیم الخبیر الحمد للّه نامه بذکر ایشان ختم شد این ختم با بدء توأم است بلکه در مقامی میتوان گفت سبقت دارد چه که مقام حضرت خاتم روح ما سواه فداه از بدیع اوّل که بدء بوده زیاده از وصف و بیانست این است ذاکر و اینست گواه الذّکر و الثّنآء من اللّه علیکم یا مهابط الحبّ و الوداد و معادن المحبّة و الاتّحاد لا اله الّا هو العزیز الفیّاض
اولیا و اصفیای آن ارض در قلب مذکور و بحراست عنایت حق جلّ جلاله محفوظ عالم محبّت مقتضیاتش در هر حین ذکر و ثنای اولیا بوده و هست خاصّه نهالهائیکه در ظلّ رحمت تربیت شدهاند و پرورده گشتهاند و از رحیق تازه مرزوقند چنین نفوس را لسان طاهر باید ذکر نماید و قلب مقدّس شاید که اظهار حبّ نماید باری در نقطۀ قلب مذکورند و بحرارت فؤاد مشتعل الحمد للّه فائزند بآنچه که ضد نداشته و از نِد مقدّس ذکرشان مفتاح کنوز است و حبّشان باب فتوح کلّ ذلک من عنایة اللّه و فضله و جوده و نسئله ان یجمعهم فی ظلّه و یرفعهم باسمه و ینطقهم بثنآئه الجمیل السّلام و الذّکر و البهآء ثمّ العزّة و الرّفعة و العلآء علی حضرتکم و علی من یحبّکم و یسمع قولکم فی امر اللّه ربّ العالمین
* * *
حضرت افنان جناب حاجی سیّد علی علیه بهآء اللّه الأبهی
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
حمد حضرت مقصودی را سزاست که بانوار آفتاب حقیقت مدن و دیار را بنور معرفت مزیّن فرمود و آذان طاهرۀ مقدّسه را باصغاء ندا مؤیّد ساخت من فاز بالاصغآء فاز بالاستقامة مقصود از اصغا حقّ الاصغآء بوده و هست چنانچه مشاهده شد از قبل قد سمعوا و اعرضوا و یسمعون و یعترضون و الصّلوة و السّلام علی حبیبه و صفیّه الّذی اختاره لاظهار امره و ابراز احکامه و اوامره و علی آله و اصحابه الّذین بهم تمّت حجّة اللّه علی خلقه و ظهرت سطوة اللّه بین عباده
روحی لذکرکم الفدآء و لاستقامتکم الفدآء دستخطّ مبارک رسید فیالحقیقه حامل مژدهها بود چه که صحّت و سلامتی مزاج عالی را مبشّر و همچنین مراتب و مقامات خلوص و انقطاع و تشبّث و توسّل را مخبر خبیری بود دانا و حنیفی بود ناطق و توانا و بعد از مشاهده و قرائت قصد مقام نموده امام وجه عرض شد فرمودند نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقه علی ما ینبغی و یفتح علی وجهه ابواب البرکة و العنایة و یظهر منه ما یهدی النّاس الی صراطه و یزیّنهم بطراز الأمانة و العفّة انّه علی کلّ شیء قدیر
و نذکر افنانی من اهل الوفآء الّذی سمّی بسیّد آقا و نبشّر من سمّی بمحمّد قبل رضا و نسأل اللّه تعالی ان یکتب لهما من قلمه الأعلی ما لا ینفد و یکون باقیاً ببقآء اسمائه الحسنی و صفاته العلیا و نذکر اولیائی هناک و نسأل لهم البرکة و العافیة من اللّه مولی البریّة و نقول الهی الهی فاجعل عاقبة امورهم خیراً انتهی
این خادم فانی لازال از حقّ جلّ جلاله از برای هر یک از افنان طلب نموده آنچه را که سبب فیض اعظم است از برای امم انّه مالک العالم و هادی عباده الی اسمه الأقدم الأکرم و همچنین از برای اولیا علیهم سلام اللّه طلب نموده آنچه را که سزاوار بخشش اوست انّه هو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر
ذکر محبوب روحانی جناب آقا میرزا ابوالفضل علیه بهآء اللّه را نمودند و همچنین حبیب روحانی جناب آقا میرزا عبدالکریم و اولیای آن ارض یعنی عشقآباد را فرمودند بعد از عرض فرمودند آنچه را که امطار ربیع عنایت است از برای نهالهای وجود و نسیم مکرمت است از برای نفوس مستعدّه از غیب و شهود از قبل دو ورق از بیانات که از هر کلمۀ آن عرف فضل و رحمت و عنایت متضوّع بود بتوسّط آقای مکرّم حضرت افنان علیه بهآء اللّه الأبهی بآن ارض ارسال شد و در ثانی هم چون آن حضرت ارادۀ ذکر فرمودند امر بارسال سیّالۀ برقیّه شد یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی و یوفّقهم علی ما ترتفع به مقاماتهم بین الأحزاب انّه هو المقتدر علی ما اراد و هو الآمر الحکیم
امّا فقرۀ جناب ملّا محمّد علی (تفتی) علیه بهآء اللّه بعد از عرض فرمودند جناب مذکور حین ورودش در سجن آنچه داشت ارسال نمود و امر باخذ شد ولکن الی حین تصرّف ننمودیم و حال نظر باینکه ایشان مجدّد ارادۀ ارسال مقداری نمودهاند آن وجه را قبول مینمائیم که او هم این وجه ثانی از جانب ما قبول نماید هذه عنایة من عندنا از قبل مظلوم باو سلام برسان و بعنایات لاتحصی بشارت ده افنان میدانند و مطّلعند قبول این مظلوم وجه قبل را محض محبّت بایشانست الی حین از اکثری قبول نشده و از ایشان مرتبۀ اوّل بطراز قبول فائز لیقبل منّا فقرة الثّانیة نسأل اللّه ان یفتح علی وجهه ابواب عنایته و فضله و برکته و یجعله من الّذین فازوا بذکره فی بلاده و نصرة امره بین عباده بالحکمة و البیان انّه هو المقتدر العزیز المنّان انتهی
مجدّد در ذکر اولیای ارض عین و شین فرمودند یا اولیائی هناک انتم مفاتیح ابواب الاستقامة بین البریّة و رایات الهدایة بین الخلیقة بکم یثبت توحید ذاته و تنزیه کینونته نوصیکم یا اولیآء اللّه بالحکمة و بما ترتفع به مقاماتکم و شؤونکم طوبی لکم و لمن یحبّکم خالصاً لأمر اللّه ربّ الأرض و السّمآء و ربّ العرش العظیم ایّاکم ان تخوّفکم ضوضآء القوم الّذین نبذوا العدل ورائهم متمسّکین بالظّلم الا انّهم فی عذاب مهین لیس لهم ناصر و لا معین سوف تأخذهم نفحات العذاب من کلّ الجهات انّه هو الأحد المقتدر القدیر آنچه لازم است اتّحاد و اتّفاق و حکمت و اعتدال در امور است طوبی للّذین تمسّکوا بحبل الاتّحاد و عملوا بما امروا به من لدن علیم حکیم
و امّا فصل در هیچ احوال جایز نه فصل در آن ارض سبب اشتعال نار بغضا میشود در جمیع بلاد ایران آن ارض چون متعلّق بدولت دیگر است اسباب حرّیّت بدست میآید ولکن این حرّیّت سبب رقّیّت سایر احبّا است در بلاد ایران باری در جمیع احوال باعتدال و اسبابی که سبب تقرّب و انجذاب قلوبست باید تمسّک نمود و این فقره منوط باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه است که سبب هدایت و تقرّب نفوسست انّه معکم یشهد و یری و هو السّمیع البصیر انتهی
در بارۀ جناب میر محمّد حسین بیک علیه بهآء اللّه و بعض عرایض آن جهات مرقوم داشتند چندی قبل مخصوص ایشان نازل شد آنچه که حجّت باقیه است از برای عالم و اهل آن و ارسال گشت یسأل الخادم ربّه بأن یقرّ الأبصار بمشاهدته و الآذان باصغائه انّه هو المؤیّد الحکیم لازال محبوبی میر و اولیای آن اطراف از ذکور و اناث در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند مقامشان از الواح الهی معلوم و واضحست هنیئاً لهم آن حضرت جواب نامههای ایشان را مرقوم فرمایند و اظهار عنایت از قبل حقّ مذکور نمایند
در بارۀ امورات علیّه مرقوم داشتند در جمیع احوال از حقّ سائل و آمل اعزاز امرش را در مدن و دیار و نصرت حضرت افنان را انّه مجیب السّائلین
و امّا در بارۀ قرآن باید با قرآن از آقا حسینعلی اخذ شود با نوشتۀ معتبری بمهر جمعی و تفصیل در آن مذکور گردد و در ارض طاء نزد جناب حاجی میرزا حسن علیه بهآء اللّه ارسال شود و این فقره بسیار لازم است چه که بسیار ذکر نمودهاند و مفتریاتی نسبت دادهاند ولکن بدوستی از آقا حسینعلی خواهش نمایند طرف معارضه واقع نشوند با هر نفسی لوجه اللّه محبّت و شفقت لازم مگر نفوس معرضه این حکم در کتاب اقدس از سماء امر نازل طوبی للعاملین السّلام و الذّکر و البهآء علی حضرتکم و علی من یحبّکم و یسمع قولکم
* * *
حمد حضرت مقصودی را لایق و سزاست که آن جناب را مؤیّد فرمود بر اقبال و توجّه و نصرت و تبلیغ و بکلمۀ مبارکۀ الملک لی اشراط ساعت و اسرار قیامت را ظاهر نمود له الحمد و الثّنآء و له الشّکر و البهآء از اوّل ایّام اقبال نمودی و از کأس اقرار امام وجوه اخیار و اشرار آشامیدی و باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام نمودی در ایّامی که اوهام کلّ را از افق اعلی محروم داشت باصبع یقین خرق حجبات ظنون نمودی و بعضد ایقان ظهر اصنام را شکستی از حقّ میطلبیم در جمیع احوال بتأییدات بدیعۀ جدیده شما را مؤیّد فرماید حتّی یجعل اعمالک کلّها ذکراً واحداً عند ربّک و یتضوّع منها ما یهدی النّاس الیه انّه هو المقتدر القدیر چندی قبل اسم جود علیه بهائی نامۀ شما را نزد مظلوم ارسال داشت وجدنا منه ما ابتسم به ثغر الحبّ انّ ربّک هو الغفور الرّحیم یا ایّها الشّارب رحیق الوحی من کأس عطائی اسمع ندائی من شطر سجنی انّه ینادیک فضلاً من عنده و یذکرک رحمةً من لدنه انّه هو الفضّال الکریم
یا سمندر در اقتدار حقّ جلّ جلاله تفکّر نما و همچنین در مظاهر ظنون و اوهام حضرت مبشّر نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان ایکاش این یک کلمه را ادراک مینمودند و بآن تمسّک میجستند با ذکر این کلمۀ محکمۀ مطاعه که بشهادت حقّ جوهر بیان است آیا جایز است اهل بیان الیوم از منزل و مرسل آن محجوب و غافل شوند هر منصفی در این ایّام صمت اختیار مینماید تا از صریر قلم اعلی اصغا نماید آنچه را که عرف امر اللّه از آن متضوّع است حضرت نقطه در رفیق اعلی بکلمۀ مبارکۀ انّنی انا اوّل العابدین ناطق قل یا قوم اتّقوا اللّه انظروا افقه ثمّ اسمعوا ندائه لا یشتبه ذکره بأذکار العالم و لا ما ظهر من عنده بما ظهر بین الأمم آسمان برهان الهی الیوم مزیّن است بشموس حکمت و بیان و انجم اوامر و احکام اقبلوا الیها و لا تکونوا من المعرضین این ظهور اعظم محیط بوده نه محاط حضرت مبشّر ذکر فرموده آنچه را که شبه و مثل نداشته و از ظهور و بروز خود مقصود اعلاء این کلمه بوده و این در یک مقام ذکر میشود و در مقام دیگر لا یعرفه الّا هو هذا حقّ لا ریب فیه تاللّه الحقّ این امر اعظم و حجّت کبری در اثبات ظهور بامری محتاج نبوده و نیست بحر بیان امام وجوه ادیان ظاهر و آفتاب برهان فوق رئوس مشرق و لائح سدرۀ منتهی باثمار بدیعۀ منیعه و اوراق جدیدۀ لطیفه باهر و هویدا قل ضعوا ما یمنعکم عن اللّه ربّ العالمین و خذوا ما امرتم به من لدن مقتدر علیم حکیم امروز بیان بقبول این ظهور اعظم معلّق و منوط انّا انزلنا لمبشّری ما قرّت به عیون کتب اللّه المهیمن القیّوم و ارسلناه الیه فلمّا حضر و قرأ انجذب من نفحات الوحی علی شأن طار بکلّه فی هوائی و قصد الحضور امام وجهی قد هزّته الکلمات بحیث لا ینتهی ذکره بالقلم و المداد و لا باللّسان یشهد بذلک امّ الکتاب فی المآب انّا سترنا اصل الأمر لحفظه حکمة من عندنا و انا العزیز المختار انّه یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا شآء و هو المقتدر العزیز العلّام
یا سمندر خراطینهای طین لایق صعود و طیران نبوده و نیستند و حزب قبل یعنی شیعه فیالحقیقه بظنون و اوهام تربیت شدهاند لعمری بر امری از امور آگاه نبوده و نیستند الی حین اسرار ظهور معلوم نه بیک اسم و یک لفظ دین اسلام ضعیف شد و از دست رفت یا سمندر حروفات هر ظهوری باید در ایّام ظهور حاضر باشند و بشرف لقا فائز گردند فکّر ثمّ استر و کن من الحافظین الی حین معنی توحید را ادراک نکردهاند ینبغی ان ندع ذکرهم و نذکر ما یهتزّ به الجبال فضلاً عن العباد انّه هو المقتدر القدیر
ذکر نفوسی که ارادۀ اقبال ببحر اعظم کردهاند نموده بودید یا سمندر ابصار و آذانی که قابل و لایق اصغا و مشاهده باشد چون کبریت احمر کمیاب ولکن امید هست از یمن خلوص آن جناب و قیامش بر خدمت کلمه نفوذ نماید و عباد را بافق اعلی هدایت کند از حقّ میطلبیم ایشان را مؤیّد فرماید بر ادراک حزب شیعه و اعمال و اقوالی که مخالف امر اللّه بوده چه اگر هر نفسی فائز شود باین مقام خود را ثابت و راسخ مشاهده کند بشأنی که اسماء او را از حقّ منع نکند و قصص کذبۀ اولی او را محروم نسازد اولیای آن ارض هر یک را از قبل مظلوم ذکر نما کلّ تحت لحاظ عنایت بوده و هستند نسأل اللّه ان یوفّقهم علی اظهار امره بالحکمة و البیان و ینزل علیهم من سمآء عطائه فی کلّ حین ما یقرّبهم الیه انّه هو العزیز الفضّال اذا اخذک جذب ندائی اقبل الی شطری و قل
الهی الهی تری اقبالی و تمسّکی و توجّهی و تشبّثی اسألک بعروتک الوثقی و اذیال ردآء عنایتک یا مولی الوری و بنور امرک الّذی به اشرقت الأرض و السّمآء ان تجعلنی فی کلّ الأحیان مقبلاً الی افقک و ناطقاً بثنائک و مبلّغاً امرک بالحکمة و البیان انّک انت العزیز المنّان ای ربّ نوّر افئدة عبادک بنور معرفتک ثمّ افتح ابواب قلوبهم بمفاتیح جودک و عطائک ای ربّ تراهم هائمین فی هوآء الحیرة و الضّلال خلّصهم باسمک القدیر و انقذهم باسمک القویّ ثمّ انصرهم یا الهی بآیاتک و بیّناتک و عرّفهم سبیلک و علّمهم ما یرفعهم الی سمآء عزّک و قبولک انّک انت المقتدر الّذی لا تمنعک حجبات المعتدین و لا اعراض المعرضین و لا شماتة المشمتین انّک انت العلیم الحکیم
ذکر ملاقات با حاجی میرزا ابوالفضل را نموده بودید یا سمندر در ایّامی که نیّر اعظم از افق سماء ارض سرّ مشرق و لائح بعد از ارسال الواح و انزال آیات ملّا اسمعیل به عبد حاضر نامهئی ارسال نمود و در آن نامه اقرار و اعتراف خود را بمن یظهر اظهار داشت و بعد باین کلمۀ غیر لایقۀ ناقابله نطق نمود که اگر این مقام را در ارض قاف اظهار نمایم نان مرا ملّا هادی قطع مینماید حال ملاحظه نما سمع الطف ابهی چگونه امثال این کلمه را اصغا نماید ولکن فی سبیل اللّه شنیدیم و بصبر و اصطبار امر نمودیم یک لوح امنع اقدس در جواب آقا سیّد موسی علیه بهآء اللّه از سماء عنایت نازل و ارسال شد لیجد منه عرف اللّه المهیمن القیّوم انّا للّه و انّا الیه راجعون
* * *
جناب حاجی میرزا محمّد افشار علیه بهآء اللّه
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد حضرت مقصودی را لایق و سزاست که از حرکت قلم اعلی اهل ناسوت انشاء را مسخّر نمود و از کوثر مکنون در آن عظام رمیمه را بحیوة جدیدۀ بدیعه فائز فرمود تعالی تعالی فضله و تعالت رحمته و تعالت عظمته و سلطنته من یقدر ان یحصی بدائع عنایاته و جوامع اوامره و الطافه هو الّذی جعل کلمة من کلماته علم الهدایة من عنده و رایة امره بین عباده و بها اظهر القیامة و اسرارها و السّاعة و اشراطها طوبی لعارف عرف ما ظهر من عنده و لعالم شاهد ما اشرق من افق سمآء جوده البهآء و الذّکر و الثّنآء علی اولیائه و اصفیائه الّذین سمعوا ندائه الأحلی و فازوا بکلمة بلی بلی یا فاطر السّمآء و مالک ملکوت الأسمآء اولئک عباد فائزون و عباد مکرمون و عباد مستقیمون و هم انصار اللّه و ایادی امره و مطالع اسمائه الحسنی و صفاته اخذوا الرّحیق من ید عطائه رغماً لأعدائه و شربوا باسمه امام وجوه خلقه انّه هو مؤیّد اولیائه و مشیّد ارکان امره و رافع احبّائه و مظهر مقاماتهم و شؤونهم فی مملکته انّه هو القویّ الغالب العلیم الحکیم
دستخطّ عالی با ارمغان بیان و معانی باین خادم فانی رسید فیالحقیقه هر کلمهاش کأسی بود مملوّ از سلسبیل محبّت و وداد چه که مزیّن بود بذکر و ثنای مالک ایجاد و مولی العباد مکرّر قرائت شد و از هر کرّه عرف جدیدی بمشامّ حقیقی رسید سبحاناللّه نفحاتش بساط سرور گسترد و فوحاتش فرحی مقدّس از مقام عباد آورد و بعد قصد جنّت علیا و فردوس اعلی نموده امام مولی الوری عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت اذاً ماج بحر بیان ربّنا الرّحمن و نطق مکلّم الطّور اذ کان مستویاً علی عرش الظّهور بما ظهر به کنوز العرفان فی الامکان امام وجوه الأدیان و نادی المناد من شطر السّجن اسمعوا ندآء اللّه المرتفع من اعلی المقام قوله تبارک و تعالی
هو النّور اللّامع السّاطع من افق سمآء العرفان
مح افرح بما اراد ان تتحرّک علی ذکرک یراعة اللّه المهیمن القیّوم انّا ذکرناک مرّةً بعد مرّة و ارسلنا الیک الواحاً شتّی الّتی ماج فی کلّ کلمة من کلماتها بحر بیان ربّک المهیمن علی الغیب و الشّهود و لاحت من آفاقها شموس المواهب و الألطاف انّ ربّک یرید من اراده و یحبّ من احبّه و یذکره بما یبقی به اسمه و اثره بدوام الملک و الملکوت انّ المظلوم یذکرک فی بحبوحة الأحزان فضلاً من عنده علیک لتشکر ربّک مالک الوجود لم یمنعه ظلم الأعدآء و لا سطوة کلّ آمر محجوب کنّا مستویاً علی اریکة العدل ورد العبد الحاضر بکتابک و قرأه امام الوجه وجدنا منه عرف خضوعک و خشوعک و توجّهک الی اللّه ربّ هذا المقام المحمود طوبی لأذنک بما سمعت ندآء اللّه و لعینک بما فازت بمشاهدة آثاره و للسانک بما نطق بثنائه بین عباده انّ ربّک هو الحقّ علّام الغیوب اشهد انّه بالبلآء رفع اسمه الأبهی و اظهر ما کان مکنوناً فی کنز علمه العزیز المحبوب انّا امرنا الکلّ بالأمانة و الدّیانة و الصّدق و الوفآء من النّاس من نبذ امر اللّه ورائه و ارتکب ما ناح به المقرّبون اخذ البغی و الفحشآء و نبذ البرّ و التّقوی و نطق بمفتریات ما سمعت اذن الدّنیا شبهها یشهد بذلک من ینطق فی هذا البیت المعمور قل
الهی الهی تری اغنامک بین ذئاب الأرض و امنائک تحت براثن الخیانة ای ربّ اسألک ببحر آیاتک و انوار فجر ظهورک و بندائک الّذی جعلته کوثر الحیوان لأهل الامکان و باسمک الّذی به اضطربت افئدة الأدیان ان تزیّن عبادک بطراز الصّدق و الانصاف وفّقهم علی هدایة ما فات عنهم عند تجلّیات انوار شمس ظهورک ثمّ ایّدهم علی الرّجوع الی بساط عفوک و غفرانک و القیام لدی باب جودک و کرمک ای ربّ خلّص عبادک من ظلم الظّالمین و سطوة المعرضین ثمّ احفظهم بجنود الغیب و الشّهادة انّک انت المقتدر علی ما تشآء و المهیمن علی الأشیآء لا اله الّا انت الفیّاض الفضّال العلیم الخبیر
یا ایّها الشّارب رحیق بیانی قد سمعت ندائی الأحلی باللّغة الفصحی و نحبّ ان نذکرک باللّغة النّورآء لازال این مظلوم در دست اعدا بوده وارد آوردند آنچه را که جز حقّ از احصای آن عاجز و قاصر این ایّام ذئاب ارض احاطه نموده و در سرّ سرّ بضرّ این مظلوم مشغول ولکنّ اللّه یعلم خائنة الأعین و خافیة الصّدور آنچه در سبیل الهی وارد شود محبوبست کلمۀ یعقوب را بِلا ملحق نمودیم اگرچه این ایّام منغیر ناصر و معین مشاهده میشویم سوف یبعث اللّه کنائز ارضه و یظهر خزائنها و آن رجالی هستند که مبعوث میشوند بنصرت نبأ عظیم بشأنی که هیچ منعی و هیچ سدّی حائل نشود ایشانند مشارق قدرت و مظاهر قوّت الهی هیچ امری از امور این جواهر لامعۀ مشرقه را منع نکند و ستر ننماید سبحاناللّه اهل بیان الی حین نفحات یوم را ادراک ننمودهاند احجب از حزب قبل مشاهده میشوند قل
اسألک یا مالک ملکوت الأسمآء وفاطر السّمآء بمصباحک الّذی ما اراد الّا اصلاح العالم و ما اتّخذ لنفسه زجاجاً و لا بلّوراً و لا حافظاً دونک ان تنوّر افئدة عبادک بنور معرفتک و زیّن رؤوسهم بأکالیل العدل و الانصاف ای ربّ تری الظّالمین اتّحدوا فی تضییع امرک و مقامات امنائک اسألک بارادتک المحیطة و مشیّتک النّافذة ان تحفظهم من شرّ هؤلآء الّذین نقضوا عهدک و میثاقک و کفروا بآیاتک الکبری و بیّناتک العظمی لا اله الّا انت العلیّ الأبهی
اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان تکبیری که نفحاتش افئده و قلوب را جذب نماید و بافق منیر اِلّا رساند و کل را از قبل مظلوم وصیّت نما بامانت و دیانت و تقوی اللّه مالک الوجود و مربّی الغیب و الشّهود مکرّر فرمودیم در این ظهور اعظم نصرت بحکمت و بیانست نه بسیف و سنان در هر حال باید بتألیف قلوب و اتّحاد نفوس مشغول باشند اعمال طیّبه جند اللّه بوده و هست و اخلاق مرضیّه هادی عباد آنچه سبب اجتناب و احتراز عباد است بعزّ قبول فائز نه و بطراز رضا مزیّن نه اگرچه در محرّم نقطۀ اولی از ملکوت اعلی ظاهر البتّه این فقره محبوب جانست و علّت فرح و انبساط و سبب سرور و نشاط ولکن اکثری از عدم آگاهی اگر فرحی در آن ایّام مشاهده نمایند نعوذ باللّه حمل بر ضغینه و بغضا کنند لذا از مقتضیات حکمت حرمت آن یوم لازم چنانچه این مظلوم در عراق در ایّام محرّم مصائب آن حضرت را ذکر مینمود و در بعضی از مجالس مصیبت حاضر میشد رحمةً للعباد و شفقةً لهم و حضرت اعلی روح ما سواه فداه هم حرمت آن ایّام را ملاحظه میفرمودند آنچه سبب تقرّب ناس و علّت اقبال و توجّه است باید بآن تمسّک نمود الی ان یظهر الأمر لهم این حکم محکم را بعباد برسانید تا کل آگاه شوند و به ما اراده اللّه تمسّک نمایند البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی من معک و یحبّک و یسمع قولک فی امر اللّه المقتدر العلیم الحکیم انتهی امید آنکه اولیای الهی با قلوب طاهرۀ مقدّسه و جنود مذکوره که اخلاق و اعمال طیّبه است بر نصرت امر قیام نمایند از افق هر لوحی نیّر حکمت و بیان مشرق و لائح و کل بآن مأمورند انشآءاللّه آن محبوب نفوس غافله را از اوامر و نواهی الهی آگاه نمایند اگر الی حین به ما اراده اللّه عمل میشد ایران بل ممالک اخری هم بنور امر ساطع و لائح مشاهده میگشت این خادم فانی لازال عرض مینماید
الهی الهی ایّد اولیائک علی ما یظهر به عنایاتک علی خلقک و امواج بحر عطائک فی مملکتک ای ربّ طهّر افئدة المقبلین من کوثر بیانک و قدّر لهم ما یزیّنهم بطراز العدل و الانصاف فی ایّامک لا اله الّا انت الفضّال العزیز الحکیم
و امّا استدلالیّۀ محکمۀ آن جناب باصغا فائز و قبول فرمودند لو شآء اللّه این ایّام ارسال میشود و اذن طبع هم از افق بیان طالع یسأل الخادم ربّه ان یفتح بخلوصکم و خضوعکم و اقبالکم و ذکرکم و بیانکم ابواب افئدة النّاس انّه اله النّاس و مربّیهم باسمه المربّی الحکیم صدهزار شکر مقصود عالمیان را که هیچ مقبلی را از تجلّیات نیّر کلامش محروم ننمود و عرض جدید آن محبوب امام وجه مالک ملکوت بیان بشرف اصغا فائز و بنور قبول منوّر و مخصوص هر یک از اسامی مذکوره لوح امنع اقدس از سمای عطا نازل و ارسال شد الحمد للّه آن محبوب واسطۀ فیض فیّاض گشتند و همچنین سبب نزول امطار رحمت فضّال شدند امر نزول آیات بشأنیست که کل از احصایش عاجز و از جمیع جهات در لیالی و ایّام عرایض میرسد و جواب عنایت میگردد و اگر گاهی تأخیر شود دو جهت دارد اوّل آنکه از فضل حقّ جلّ جلاله آن حضرت در مقام اعلی یعنی اطمینان و ایقان ساکن لذا در تأخیر بأسی نه و ثانی کثرت تحریر در جواب عرایضی که بدعاً فائز شدهاند و البتّه آن محبوب راضی و شاکرند چه که بمائدههای سماوی و نعمتهای حقیقی مکرّر فائز گشتهاند هنیئاً لحضرتکم وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مالک ملکوت اسماء در ذکر آن جناب استماع شد قوله عزّ بیانه یا عبد حاضر جناب میم و حاء بر خدمت قیام نموده انّا جعلناه ساقی کوثر بیان اللّه ربّ العالمین انتهی
سبحاناللّه فضل بمقامیست که صاحبان السن و اقلام از عهدۀ ذکرش برنیایند تشهد بذلک اوراق جنان اللّه المبیّن العلیم الحکیم اولیای آن ارض را اگر حکمت اقتضا مینماید و اجازه میدهد از جانب این خادم تکبیر و ثنا برسانید حقّ آگاه که در اکثری از احیان از مقصود عالمیان میطلبم آنچه را که در امّ الکتاب مخلّد است انّه هو السّامع المجیب و هو المقتدر القدیر البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی من معکم و یسمع قولکم فی امر اللّه المهیمن القیّوم انّا للّه و انّا الیه راجعون
* * *
محبوب فؤاد جناب ابن ابهر علیهما بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد حضرت موجودی را لایق و سزاست که بانوار ملکوت عالم ناسوت را از برای القاء کلمۀ حکمت و بیان مؤیّد نمود و مستعدّ فرمود و بعد از القاء کلمه خلقی موجود و بکلمۀ اخری تغییر حاصل جمعی بشطر احدیّه توجّه نمودند چه که نفحۀ دوست را ادراک کردند و برخی بتفحّص مشغول و شرذمهئی بر اعراض و اعتراض قائم و ناطق ولکنّ اللّه ربّنا و مقصودنا اظهر ما اراد رغماً لهم انّه هو المقتدر المختار و التّکبیر و البهآء و السّلام و العطآء علی اولیآء اللّه و اصفیائه الّذین انفقوا ارواحهم فی سبیله اولئک عباد ذکرهم فی کتبه و امرهم باصلاح العالم و تهذیب نفوس الأمم و انهاهم عن الخیانة و الضّغینة و الفساد تعالی اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرضین
یا محبوب فؤادی در این حین بحضور فائز و در ید مبارک عریضۀ آن محبوب که بحضور اطهر آقائی و مولائی حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی لتراب قدومه الفدآء ارسال داشته بودند و بعد از فوز بلحاظ اقدس اعلی این کلمات عالیات از منزل آیات ظاهر و نازل قوله تبارک و تعالی
یا بن ابهر مالک قدر از منظر اکبر بآن شطر توجّه نمود و ترا ذکر مینماید هل تقدر ان تسمع هذا النّدآء الّذی ارتفع من هذا المقام الأعلی باصغآء تظهر من التّراب آذان واعیة و ابصار حدیدة و افئدة منیرة للمشاهدة و الاصغآء قل لا ونبإک العظیم الّا بفضلک و جودک و عنایتک و عطائک و ان ترید ان تذکرنی لک ان تذکر بذکر تنطق به السن العالم بذکر ربّک الّذی به ظهرت الأسرار و جرت الأنهار و نطقت الأشجار الملک للّه ربّ العالمین انّا ذکرناک من قبل بآیات احاطت شرق الأرض و غربها أ نسیت ام تقول زدنی بیاناً یا مولی العارفین انّا نحبّ ان نراک قائماً فی الجمع و ناطقاً بذکری الجمیل و نحبّ ان نراک غافلاً عن دونی و منادیاً باسمی و متمسّکاً بعروة عنایتی و متشبّثاً بذیلی المنیر انّا خلقناک و القیناک ما یقرّبک الی اللّه و ینطقک بما تنجذب به افئدة المقبلین ضع ما سوائی و خذ ما امرت به فی کتابی المبین هذا یوم فیه انصعق الطّوریّون اذ ارتفع النّدآء بین الأرض و السّمآء و نادی المناد الملک للّه ربّ العرش العظیم هذا یوم فیه تنطق البحار بأمواجها و الکتاب بآیاته و الشّموس بأنوارها و السّمآء بأنجمها و الأشجار بأثمارها و الأرض بآلائها ولکنّ القوم اکثرهم لا یسمعون یرون و ینکرون الا انّهم لا یشعرون انّا نراهم من عبدة الظّنون و الأوهام یشهد بذلک عباد مکرمون نبذوا البحر الأعظم ورائهم مسرعین الی النّهر الا انّهم لا یعلمون یا بن ابهر اسمع النّدآء بأذن قلبک انّه یجذبک و یقرّبک الی مقام لا یعتریه التّغییر و الزّوال کذلک نطق لسان العظمة انّه هو الحقّ علّام الغیوب انّا زیّنّا رأسک باکلیل الاقبال و هیکلک بطراز العرفان لتبلّغ امر ربّک بالحکمة و البیان انّه هو المشفق العطوف انّک قمت لدی باب عظمتی و سمعت ندائی و رأیت امواج بحر بیانی و شموس سموات حکمتی بشّر بما اریناک و اسمعناک فی هذا المقام الأقدس الأمنع العزیز المرفوع کذلک هطلت امطار رحمتی و اشرق نیّر فضلی من افق سمآء عطائی قل
الهی الهی لک الحمد بما نوّرت افق رجائی و سقیت ظمأ فؤادی و بدّلت همّی و غمّی اسألک یا مالک القدم بأنوار عرشک الأعظم ان تؤیّدنی فی کلّ الأحوال لظهورک و ایّامک و بروزک و اقتدارک ای ربّ ترانی منادیاً باسمک بین عبادک و ناطقاً بذکرک فی بلادک و اعترفت فی اوّل الأیّام بوحدانیّتک و فردانیّتک و صرت منجذباً بآیاتک و طائراً فی هوائک و قائماً علی خدمتک ارحمنی یا الهی برحمتک الکبری ثمّ انطقنی بذکرک الأحلی انا الّذی یا الهی ندائک حیّرنی و اخذ زمام الاختیار عن کفّی ادعوک یا الهی باسمک الکریم و انادیک باسمک الرّحیم و اقسمک باسمک العلیم ان تقدّر لأولیائک ما یقرّبهم الی بساط عزّ احدیّتک و ساحة قدس فردانیّتک ثمّ افتح بهم ابواب قلوب عبادک و انر بهم یا الهی افئدة خلقک ثمّ اکتب لی و لهم اجر من فاز بلقائک و شرب رحیق الوصال من ید عطائک انّک انت الّذی لا یمنعک شیء و لا یعجزک امر تفعل ما تشآء بسلطانک و تحکم ما ترید بقدرتک ثمّ اسألک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء بلآلئ بحر حکمتک و تجلّیات انوار نیّر فضلک ان تقدّر لأمتک الّتی صعدت الیک اجر لقائک ثمّ ادخلها یا الهی فی جوار رحمتک و اسمعها نغمات حمامات احدیّتک علی اغصان سدرة عرفانک ثمّ اشربها یا مقصودی کوثر بیانک من ید عطائک ثمّ انزل علیها من سحاب رحمتک امطار جودک و کرمک اشهد یا الهی انّها سمعت ندائک و اجابت خطابک و امرک و تمسّکت بحبلک بحیث ما منعتها شبهات المریبین و لا اشارات النّاعقین و لا سطوة المشرکین و لا ظلم الظّالمین و اخذها جذب ندائک علی شأن اشتعل قلبها بنار محبّتک و حقیقتها بحرارة مودّتک قد ورد علیها فی سبیلک ما انت اعلم به من دونک اغفر یا الهی لها و لمن احبّها و ذکر ایّامها و زار رمسها و ما نزّل من قلمک الأعلی انّک انت المقتدر علی ما تشآء بأمرک ماج بحر الغفران و هاج عرف عنایتک یا من فی قبضتک زمام الامکان لا اله الّا انت العزیز المنّان
انّا اردنا ان نذکر فی هذا الحین امتنا الّتی صعدت الی الرّفیق الأعلی بما جری علیها حکم القدر و القضآء من لدی اللّه مالک ملکوت الأسمآء و فاطر السّمآء یا امتی و یا ورقتی نشهد انّک اخذت کأس البیان من ید عطآء ربّک الرّحمن و شربت منها رغماً للامآء اللّائی منعتهنّ الأوهام و الظّنون عن اللّه المهیمن القیّوم یا ایّتها المذکورة لدی المظلوم انت فی الفردوس الأعلی و مقصودک فی سجن عکّآء اشکری ربّک بهذا الفضل الّذی اذ اشرق نوره خضعت له الأسمآء و الصّفات نشهد انّک سمعت النّدآء و اقبلت و قلت بلسان سرّک بلی بلی یا مولی الوری لبّیک لبّیک یا من فی قبضتک زمام الأشیآء انت الّتی خرقت حجبات الضّلال و سبحات الجلال و فزت بعرفان ربّک فی ایّام فیها انکره الرّجال و الاناث الّا من انقذته ید عنایة اللّه ربّ العالمین طوبی لک بما اعترفت بوحدانیّة اللّه و فردانیّته و ما انزله فی کتابه و بما نطق به لسانه کم من ایّام فیها صعدت زفراتک و نزلت عبراتک فی حبّک للّه ربّک ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی انت الّتی احرقتک نار الفراق و اضعفتک سطوة الهجر فی ایّام ربّک منوّر الآفاق و اخذتک الأحزان و بها ذاب کبدک و اضطرب قلبک و تزلزلت ارکانک و انفطر وجودک و لو لا حفظ ربّک لتشتّت اعضائک و جوارحک و تتفرّق عروقک و اساریرک طوبی لک یا ایّتها الورقة المتمسّکة بسدرة المنتهی و یا ایّتها المذکورة عند اهل البهآء فی ناسوت الانشآء بحزنک احاطت الأحزان اهل مدائن العرفان و بمصیبتک ناح سکّان حدیقة البیان نسأل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیک فی کلّ الأحیان ما ینبغی لسمآء جوده و بحر کرمه و شمس عطائه انّه هو المقتدر العزیز المختار السّلام و البهآء و الذّکر و الثّنآء علیک و علی اوّلک و آخرک و ظاهرک و باطنک و رحمة اللّه و برکاته و عزّه و نعمته و آلائه انّ العنایة فی قبضته و الفضل فی یمینه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر المهیمن العزیز الوهّاب انتهی للّه الحمد از برای آن ورقۀ طیّبه از سحاب رحمت الهی نازل شد آنچه که ذکرش باقی و عرفش باقی و نورش باقی صدهزار شکر که در ایّام اللّه صعود نمود ایّامی که جمیع انبیا و اصفیا بآن بشارت دادهاند و از برای خود خواستهاند که حاضر باشند و فائز باشند یا محبوب فؤادی قدرت یفعل ما یشآء را اشیاء ارض و سماء منع ننماید هر قسم اراده فرماید ثابت و محتوم الأمر للّه ربّنا المهیمن القیّوم باری فضلش احاطه کرد و رحمتش سبقت گرفت و آن زفراتها که در لیالی و ایّام در فراق مالک انام از ایشان ظاهر اثرش را ظاهر نمود انّه لا یضیع اجر المحسنین و اجر المحسنات تا آنکه در این ایّام مبارکه ظاهر شد آنچه که شبه نداشته و ندارد الحمد له فی کلّ الأحوال
ذکر جناب آقا سیّد ابوتراب علیه بهآء اللّه را نموده بودند و خدمت و توجه و محبّت ایشان را بعد از عرض در ساحت امنع اقدس لسان عظمت باین آیات ناطق قوله تبارک و تعالی یا الف و البآء یذکرک فی هذا الحین من احاطته اشرار العباد من کلّ الجهات منهم من انکره و منهم من اعرض عنه و منهم من اعترض علیه و منهم من تمسّک بالظّلم و الاعتساف و مفتریات ناح بها سکّان الملکوت و الجبروت و الملأ الأعلی و الجنّة العلیا کذلک قضی الأمر و نحن فی فرح مبین نسأل اللّه ان یؤیّدک علی ما یرتفع به مقام الانسان و یمدّک بأسباب الأرض و السّمآء و یقدّر لک من سمآء عطائه و سحاب رحمته ما تفتح به ابواب القلوب انّه هو المقتدر العزیز المحبوب خذ کوب البقآء باسمی الأبهی انّه یجذبک الی مقام تسمع ندآء الأشیآء فی ذکر هذا النّبإ الأعظم الّذی به اضطربت ارکان الأمم الّا من شآء اللّه ربّ العرش العظیم انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین لتفرح و تکون من الشّاکرین نسأل اللّه ان یجعل اجورک فی احبّائه کنوزاً عنده انّه هو المقتدر الحافظ الأمین انتهی
و همچنین ذکر جناب مشهدی رحیم (ص) و جناب آقا محمّد رحیم (عط) و آقا محمّد علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض این اسامی در ساحت امنع اقدس اعلی این کلمات عالیات از سماء منزل آیات نازل قوله جلّ جلاله یا مشهدی رحیم قد اتی الوعد و الأمر للّه المهیمن القیّوم انّه ظهر و اظهر امره و انجز وعده و نطق بما یقرّب النّاس الی اللّه مالک الوجود یا اولیائی انّا سمعنا ندائکم و رأینا حبّکم اقبلنا الیکم من هذا الشّطر الممنوع و انزلنا لکم ما فاح به عرف عنایة اللّه مالک الوجود یا محمّد قبل رحیم اشکر ربّک بما ذکرک فی السّجن بآیات لا ینقطع عرفها و لا تتغیّر بدوام الملک و الملکوت قل
لک العزّة یا الهی و لک العظمة یا سیّدی و لک الفضل یا محبوبی بما عرّفتنی مشرق آیاتک و مطلع بیّناتک اسألک بأن تجعلنی فی ایّامک نهراً جاریاً باسمک و جبلاً راسخاً فی حبّک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الغیب و الشّهود
انّا سمعنا نظمک و ما انشأته فی ذکر هذا الأمر الّذی اذ ظهر انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و اضطرب قلب کلّ غافل محجوب افرح بما اقبلنا الیک من هذا المقام و انزلنا لک ما انجذبت به حقائق الأشیآء و افئدة عباد مقبلون البهآء علیک و علی الّذین تمسّکوا بهذا الحبل الممدود یا محمّد طوبی لک بما ذکرت لدی الوجه و اقبلت الی من اعرض عنه العباد الّا من شآء اللّه مالک هذا المقام المحمود انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالأمانة و العفّة و الوفآء طوبی لمن نبذ ما عند القوم و اخذ ما عند اللّه ربّ الملائکة و الرّوح انتهی
اینکه ذکر جناب آقا میرزا رضا (من ارض کاف و راء) علیه بهآء اللّه را نمودند و همچنین ذکر اشتعال و علوّ ادراک و سموّ عرفانشان را مرقوم داشتند بعد از عرض این فقرات امام کرسیّ ربّنا منزل الآیات این بیان از سماء مشیّت مقصود عالمیان نازل قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
قد انزلنا کتاباً حین نزوله خضعت له کتب العالم یشهد بذلک الاسم الأعظم الّذی به ارتعدت فرائص الأمم الّا من شآء اللّه ربّ العالمین قد جرت انهار المعانی و البیان فی حدیقة العرفان طوبی لمن سمع خریرها و حفیف اشجارها و ویل لکلّ غافل مریب یا میرزا رضا اسمع النّدآء الّذی ارتفع فی سجن عکّآء عن یمین البقعة النّورآء من السّدرة المبارکة الحمرآء اللّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العلیم الحکیم قل یا ملأ البیان اتّقوا الرّحمن ثمّ انصفوا فیما ظهر بالحقّ و لا تکونوا من الّذین انکروا ظهور اللّه و سلطانه و نقضوا عهده و جاحدوا ما ظهر من عنده الا انّهم من المعرضین فی کتاب اللّه العزیز العظیم یا رضا هل تقدر ان تدع ما عند القوم ورائک و هل تقدر ان تنادی بین العباد بهذا الاسم المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی اعلآء کلمته و اظهار امره باستقامة لا تزلّها جنود الأوهام و لا ظنون المعرضین و یجعلک قائد عباده و یرفعک باسمه المهیمن علی کلّ صغیر و کبیر قل یا قوم هذا یوم فیه ینادی المناد من کلّ الأشطار و یدعو الکلّ الی صراط اللّه المستقیم انّک اذا اخذک جذب آیاتی و شربت رحیق البیان من کأس عطائی قل
لک الحمد یا الهی و لک الفضل یا مقصودی بما هدیتنی الی افق ظهورک و اسمعتنی النّدآء الّذی ارتفع بین عبادک و اریتنی آثارک ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک متمسّکاً بحبل جودک و متشبّثاً بذیل فضلک اسألک ان لا تجعلنی محروماً عن امواج بحر بیانک و لا ممنوعاً عن النّظر الی تجلّیات انوار شمس عطائک ای ربّ تری السّائل قائماً لدی باب عظمتک و خبآء مجدک اسألک ان لا تخیّبه عمّا قدّرته للمخلصین من عبادک و المقرّبین من خلقک ای ربّ انر قلبی بأنوار ملکوتک و وفّقنی علی اعمال یتضوّع منها عرف قبولک و رضائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر انتهی
من یقدر ان یحصی ما ظهر من ملکوت بیان اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم هل یقدر احد ان یحصی قطرات البحار او رمول العرآء او اوراق الأشجار لا ونفسه الّا بحوله و قوّته قد نزّلت آیات اللّه علی شأن عجز القلم عن تحریرها و اللّسان عن ذکرها و القوّة المدرکة عن احصائها یسأل الخادم ربّه ان یزیّن عباده بخلع العدل و الصّدق انّه هو اقدر الأقدرین لا اله الّا هو مالک یوم الدّین
ذکر بعضی از نفوس مقبلۀ موقنۀ مطمئنّه علیهم بهآء اللّه و تأییده را نمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این آیات محکمات از مشرق عنایت اللّه مالک الجهات نازل قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه یا ایّها الطّائر فی هوائی قد حضر لدی المظلوم اسمآء الّذین ذکرتهم اردنا ان نذکرهم بما یبقی به ذکرهم بین الأذکار انّ ربّک هو العزیز المختار
یا لسانی کن منادیاً فی ملکوت بیانی لعلّ یجذب النّدآء من فی ناسوت الانشآء و یقرّبهم الی الأفق الأعلی المقام الّذی جعله اللّه مطاف الجنّة العلیا و الفردوس الأبهی انّ ربّک هو الآمر العلیم الحکیم یا اولیآء اللّه و احبّائه علیکم بهائه و رحمته قد حضرت اسمائکم لدی المظلوم ذکرناکم بذکر جری من کلّ حرف من حروفاته نهر الحیوان لحیوة العالم انّ ربّکم الرّحمن هو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته زمام من فی السّموات و الأرضین خذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده و قدرة من لدنه بحیث لا تمنعکم ضوضآء الجهلآء الّذین یدّعون العلم من دون بیّنة من اللّه العلیم الحکیم اولئک عباد انکروا حجج اللّه من قبل و من بعد یشهد بذلک کتابه المبین اقرؤوا ما انزله الرّحمن فی الفرقان لتطّلعوا علی ما ورد علی مشارق آیاته و مطالع ظهوراته و مهابط وحیه و مصادر امره المحکم المتین بهم ناح الرّسول و صاحت البتول و بکی الرّوح بما ورد علیهم من هؤلآء الظّالمین باسمهم غصبوا مقامهم الا انّهم من الأخسرین فی کتاب اللّه العزیز الحمید یذکرون اللّه بألسنهم و یفتون علی سفک دمآء اصفیائه و لا یشعرون یتصرّفون فی اموال النّاس بالباطل و لا یفقهون قولوا موتوا بغیضکم انّه اتی من افق الاقتدار برایات الآیات لاصلاح العالم و تقرّب الأمم یشهد بذلک امّ الکتاب فی هذا المقام المرفوع لعمر اللّه ما منعتنا حوادث الأیّام و ظلم الأنام و لا سجن ارض الطّآء و لا العکّآء قمنا امام الوجوه و دعونا الکلّ الی اللّه المهیمن القیّوم قد نبذوا امر اللّه ورائهم متمسّکین بما عندهم الا انّهم لا یعلمون ستفنی الدّنیا اذاً یرون جزآء اعمالهم و یستغیثون و لا یغاثون کذلک اظهر القلم کنوزه و البحر امواجه طوبی لقوم یعرفون البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیکم یا مشارق حبّی و علی الّذین ما منعتهم شبهات کلّ غافل محجوب انتهی للّه الحمد از تجلّیات انوار نیّر بیان منوّر گشتند ذکر اسامی ستر شد نظر بمقتضیات حکمت بالغه این خادم از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که آن نفوس فائزه را تأیید فرماید و مقدّر نماید آنچه را که سبب بقاء ابدی و عزّ سرمدیست سبحاناللّه انسان متحیّر چه که مشاهده مینماید بسبب دو یوم اکثری از نعمتهای ابدیّۀ الهی و عنایات سرمدیّۀ ربّانی خود را محجوب مینمایند زهی خسارت امید آنکه از توجّه و عنایت مقصود عالمیان حجبات جمیع اهل ایران خرق شود و کل فائز شوند بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد انّ ربّنا هو الفضّال الکریم و هو الغفور الرّحیم
یا محبوب فؤادی یک فقره از فقرات نامۀ آن محبوب که در پیشگاه حضور مکلّم طور عرض شد بعزّ قبول فائز و بعنایت رضا مزیّن و حسب الأمر در این مقام آن فقره ذکر میشود قولکم و ذکرکم الهی الهی عالمی و واقفان اسرارت میدانند که این مظلومان بتربیت و تعلیم قلم اعلایت جز فرح و اطمینان عباد و ترقّی و ارتقای من فی البلاد در ظلّ مرحمت و عطوفت همین سلطان ناصری که گاهی بقهر و سطوت اتّباعاً للجهلآء المعتدین و حال بشفقت و مرحمت بمیل و ارادۀ خودشان بر نصرت دین مبینت قیام داشتهاند امری را نخواستهایم و غیر از ظهورات اعمال طیّبۀ طاهره و اخلاق مرضیّۀ فاضله از عالمیان چیزی نمیخواهیم و میخواهیم مدّعیان ایمان اهل امکان را طرّاً در این داری که جمیع شئونش را فنا احاطه دارد اهل بقا و اصحاب جنّت علیا نمایند پس الهام فرما بصرف فضل و عطا بایشان آنچه را که مقدّسشان گرداند از شئونات نفس و هوی و مؤیّدشان دارد بر عصمت و عفّت و بر و تقوی و ما ظهر من عندک فی زبرک و الواحک لا اله الّا انت مولی الوری و ملیک العرش و الثّری و انّک انت الرّحمن ذو الفضل العظیم امید آنکه آنچه آن محبوب مسئلت نموده باجابت مقرون گردد و اولیای حقّ جلّ جلاله مؤیّد شوند بر آنچه که سبب اقبال اهل عالم است وقتی از اوقات این کلمۀ مبارکۀ علیا از لسان مالک اسماء ظاهر قوله تبارک و تعالی باید همّ اولیا علیهم بهائی و عنایتی بر تقدیس و تنزیه نفوس باشد نه ترتیب امور خود از حقّ میطلبیم چشم روزگار را بمشاهدۀ چنین نفوس منوّر و فائز فرماید انتهی
ذکر جناب آقا میرزا محمّد تقی و جناب آقا میرزا علی علیهما بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض امام عرش مقصود عالمیان بجواب فائز قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا محمّد تقی علیک بهائی یوم یوم مبارکست انشآءاللّه اهل بهاء از کوثر استقامت بیاشامند لئلّا تمنعهم الأسمآء عن ملکوتها وخالقها و لا الدّنیا و ثروتها و زخرفها انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین بذکر خضعت له الأشیآء کلّها یشهد بذلک امّ البیان فی هذا المقام المنیر و نذکر من سمّی بعلی لیسمع و یکون من الشّاکرین یا علی قد ذکر اسمک لدی المظلوم انزل لک ما فاحت به نفحات البیان فی الامکان نسأل اللّه ان یؤیّدک علی الاقبال بکلّک و یرفعک باسمه انّه علی کلّ شیء قدیر انّا اردنا ان نذکر فی هذا الحین اباکما فضلاً من عندنا و انا الفضّال الکریم نسأل اللّه ان ینزل علیه فی هذا الحین رحمة من عنده و یدخله فی الفردوس الأعلی و یقدّر له کلّ نعمة و کلّ مائدة قدّرها لأصفیائه و امنائه انّه هو العزیز العلّام قد سبقت رحمته و احاط کرمه لا اله الّا هو المقتدر الفیّاض انتهی
ذکر جناب ربیع علیه بهآء اللّه مذکور و معروض و این آیات مخصوص ایشان از سماء فضل نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا ربیع الحمد للّه در ربیع الهی باوراد معانی اقبال نمودی و از میاه جاریۀ روحانی قسمت بردی انّا نوصیک بحفظ هذا المقام الأعلی و نسأل اللّه ان یحفظک من شبهات المریبین و سهام المعتدین و یمدّک بجنود البیان انّه هو العزیز المنّان قد نزلت الآیات و ظهرت البیّنات ولکنّ القوم فی ریب عجاب طوبی لک بما نبذت الأوهام و اخذت سبیل الایقان من لدی اللّه مالک الأدیان و نذکر فی هذا المقام من سمّی بمجید الّذی اقبل الی افقی و سمع ندائی الأحلی الّذی انجذب به الملأ الأعلی و فاز بما کان مرقوماً فی کتب اللّه ربّ الأرباب یا ربیع ان رأیته بشّره من قبلی نسأل اللّه ان یؤیّده علی ذکره و ثنائه و الاستقامة علی هذا النّبإ العظیم انّا ذکرناه من قبل بآیات لا یعادلها شیء من الأشیآء وذکرناه بذکر لا ینقطع عرفه بدوام ملکوت اللّه العزیز الوهّاب انّه شرب رحیق البیان من ید عطائی و فاز بما لا فاز به اکثر العباد البهآء من لدنّا علیه و علیک و علی کلّ مقبل اقبل الی مالک الرّقاب انتهی
ذکر قرر عیون اثرین حضرت مرفوع مرحوم حاجی میرزا کمالالدّین علیه بهآء اللّه الأبهی باصغاء مقصود عالمیان فائز هذا ما نزّل لهما من سمآء عطآء ربّنا المجیب قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
یا نورالدّین قد شرب کمالالدّین من ید عطآء ربّ العالمین رحیق البیان و فاز بلقآء اللّه العزیز المنّان انّه من الّذین فازوا بما انزله اللّه فی البیان و فی سنة التّسع انتم کلّ خیر تدرکون نشهد انّه فاز و ادرک کلّ الخیر و نزل له تفسیر ما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله تعالی کلّ الطّعام کان حلّاً لبنی اسرائیل کذلک احاطه فضل ربّه المقتدر الغفّار یا نور رأینا اسمک ذکرناک فضلاً من عندنا لتقرّ به عینک و تشکر ربّک الفضّال نسأل اللّه ان ینزل علیک عنایة من عنده و برکة من لدنه انّه هو الفرد الواحد المقتدر الجبّار و نذکر اخاک الّذی سمّی بعلی انّه کان مذکوراً لدی المظلوم و ناطقاً بهذا الاسم الّذی به سخّر اللّه افئدة العباد قل
لک الحمد یا الهی بما ذکرتنی فی السّجن و انزلت لی ما قرّت به الأبصار ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک قد عرّفتنی صراطک و هدیتنی الی مقامک اشهد انّ فی قبضتک زمام من فی الأرضین و السّموات
کذلک اظهر المصباح انواره و الکتاب آیاته و النّور اشراقه فضلاً من لدی اللّه العلیم الحکیم انتهی ندا من جمیع جهات مرتفع و آثار منتشر ولکن قوم غافل و محجوب الّا من شآء اللّه ربّنا ربّ من فی السّموات و الأرضین در جمیع احوال از حقّ جلّ جلاله از برای عباد تأیید میطلبم شاید در این یوم مبارک از امواج بحر عنایت محروم نمانند و فائز شوند بآنچه که عرفش ابدیست انّه هو المقتدر علی ما یشآء یشهد و یری و هو السّامع المجیب
و همچنین ذکر قرّۀ عین جناب آقا میرزا عطآءاللّه ثمر حبیب روحانی جناب آقا محمود علیه بهآء اللّه و عنایته را نمودند بعد از عرض در افق اعلی امام کرسیّ مولی الوری این بیان از ملکوت عنایت ظاهر قوله تبارک و تعالی یا عطآءاللّه انّ المظلوم یذکرک و اقبل الیک فی هذا الحین بذکر تضوّع منه عرف رحمة ربّک فی العالم یشهد بذلک الاسم الأعظم فی هذا المقام المنیع
و نذکر المحمود الّذی اقبل اذ ظهر الأمر و اخذه جذب النّدآء علی شأن سرع الی مطلع الآیات و قطع البرّ و البحر الی ان حضر امام الوجه و شهد بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرض طوبی له و نعیماً له نشهد انّه من الفائزین فی کتابی المبین البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیه و علیک و علی الّذین یحبّونکم لوجه اللّه ربّ العالمین انّه یذکر من ذکره و یحبّ من اقبل الیه انّه لا یضیع اجر المحسنین الحمد للّه مولی العارفین انتهی این عبد فانی خدمت هر یک تکبیر و سلام میرساند و در لیالی و ایّام اولیا را ذکر نموده و مینماید و از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که قرر عیون و اصفیا و اولیای آن ارض را فائز فرماید بآنچه که سبب اعلاء کلمۀ اوست و همچنین علّت ارتقاء عباد او لیس هذا علی ربّنا بعزیز چه بسیار از عباد که بمجرّد قبول کلمۀ مبارکه باعلی مقام نصر و ظفر فائز گشتند و چون نار سدره مشتعل کل بآن شعلۀ منوّرۀ مقدّسه مشتعل گشته بهدایت عباد مشغول شدند و آنچه از آن نفوس مقدّسه ظاهر از نفوذ اسیاف عالم انفذ بوده امید آنکه در این ظهور اعظم هم اولیای حقّ باین مقام فائز شوند و راقدین را بکلمه آگاه سازند و بنورش هدایت نمایند انّ ربّنا هو المقتدر القدیر
و همچنین ذکر جناب سینا و نیّر علیهما بهآء اللّه و قیامشان را بر خدمت و توجّهشان را بحکم تبلیغ نمودند این مراتب امام وجه مالک غیب و شهود عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله تبارک و تعالی یا بن ابهر انّا ذکرناهما من قبل بآیات تضوّع منها عرف عنایة اللّه المهیمن القیّوم نسأل اللّه ان یحفظهما بفضله و ینصرهما بجنود الغیب و الشّهود و یؤیّدهما علی جذب الأفئدة و القلوب طوبی لهما و لمن تمسّک بحبل الاقبال فی هذا الیوم الموعود نعیماً لید ارتفعت الی سمآء فضله و لوجه توجّه الی افق عنایته و لعین رأت ما منع عنه بصر کلّ غافل محجوب هذا یوم فیه ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و برزت اسرار ما کان و ما یکون انّا ذکرناهما بجودی و بشّرناهما برحمتی الّتی سبقت الوجود نسأل اللّه ان یظهر بهما ما یقرّب النّاس الی افقه و یسقیهم رحیقه المختوم البهآء المشرق من افق ملکوت عنایتی علیهما من هذا المقام المرفوع انتهی
در بارۀ ابن حضرت شهید از قبل نازل شد در حقّ منفقین آنچه که بدوام ملک و ملکوت ذکرش باقی و دائم است طوبی لنفس تمسّک فی امره بالمعروف و لعبد انفق له ما تیسّر انّه لا یضیع اجر المحسنین
آنچه در بارۀ جناب فخرالدّین ابن اخ و اخت و اخت اخری علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتند امام وجه مولی العالم عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نزّل لهم من سمآء ارادة اللّه ربّ العالمین قوله تبارک و تعالی
یا فخرالدّین قد اتی اللّه بسلطان مبین و ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مستوراً عن اعین الغافلین یا فخرالدّین قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ غافل بعید هذا یوم اخبر به الرّسل و شهدت له کتب اللّه ربّ العالمین قل لا تنفعکم علمائکم و ما عندهم اما سمعتم النّدآء الّذی ارتفع فی اوّل الأیّام من لدی اللّه قال و قوله الحقّ یا معشر العلمآء ضعوا اقلامکم قد ارتفع صریر القلم الأعلی و ضعوا ما الّفتموه بأیادی الظّنون و الأوهام قد اتی الأمر و اشرق نیّر الایقان من افق سمآء ارادة اللّه العزیز الحمید یقرؤون الکتاب و یکفرون باللّه الا انّهم من الأخسرین فی کتابی العظیم قد حضر اسمک لدی المظلوم و انزلنا لک ما تفرح به افئدة العارفین اذا وجدت نفحات آیاتی و اخذک جذب ندائی قل
الهی الهی تری الفقیر قصد بحر کرمک و اراد بدائع فضلک و ظهورات عطائک اسألک بالکوثر الّذی احییت به العباد و بالنّور السّاطع الّذی نوّرت به البلاد ان تجعلنی من الّذین ما الهتهم ثروة العالم و لا زینة الأمم و لا خزائن الملوک ای ربّ اقبلت بکلّی الیک و تمسّکت بحبلک اسألک ان لا تخیّبنی عمّا اردته من سمآء عطائک و بحر جودک انّک انت المقتدر علی ما تشآء باسمک العزیز القدیر
و هذا ما نزّل للورقة اخت علیها بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی یا ورقتی و یا امتی انّا ذکرناک بآیات لا ینفد ذکرها و لا تنخمد حرارتها انّ ربّک هو الفضّال الکریم قد نزل اسمک فی اوّل الأیّام من لسان اللّه ربّ هذا المقام العظیم قد احاطک فضلی و سبقتک رحمتی یشهد بذلک هذا الکتاب المبین و ذکرنا امّک اذ صعدت الی الأفق الأعلی و انزلنا لها ما یجد منه کلّ ذی شمّ عرف اللّه العلیم الحکیم نسأل اللّه ان ینزل علیها فی کلّ الأحیان مائدة من سمآء عطائه و رحمة من سحاب فضله انّه هو مقصود العارفین و محبوب العاملات و العاملین
و نذکر اختک الأخری فضلاً من لدنّا و رحمةً من عندنا و انا المشفق الغفور الرّحیم یا امتی و یا ورقتی قد حضر اسمک و ماج بحر العطآء و هاج عرف عنایة اللّه العلیم الخبیر انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین بآیات انجذبت بها افئدة المقرّبین اشکری ربّک و سبّحی بحمده انّه ذکرک بما لا ینفد ذکره بدوام ملکوتی العزیز البدیع البهآء من لدنّا علیک و علیها و علی کلّ امة آمنت بالفرد الخبیر انتهی کینونة الفضل ینادی و یقول
لک الحمد یا مقصود العارفین و محبوب من فی السّموات و الأرضین قد نوّرت آفاق قلوب احبّائک بنور معرفتک و عرّفتهم ما منع عن عرفانه اکثر عبادک اسألک ببحر عطائک و سمآء جودک ان تقدّر لعبادک و امائک ما یجعلهم من الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ثمّ ایّدهم علی ما ترتفع به اعلام هدایتک و ظهورات رحمتک بین خلقک انّک انت المشفق المعطی العلیم الخبیر
ذکر حبیب روحانی جناب آقا میرزا جلیل علیه بهآء اللّه را نمودند چندی قبل عریضۀ ایشان بساحت اقدس فائز و اسامی مذکورۀ در آن واحداً بعد واحد بامواج بحر عنایت و بیان الهی مزیّن هنیئاً لهم و مریئاً لهم و هذا ما نزّل لجناب الجلیل علیه بهآء اللّه فی هذا الحین قوله تبارک و تعالی
یا بن ابهر اذکر من قبلی عبدی الجلیل انّا ذکرناه و الّذین آمنوا بآیات احاطت الوجود من الغیب و الشّهود لا تمنع ربّک حوادث العالم و لا تخوّفه سطوة الجنود قد ظهر و اظهر ما اراد امراً من لدنه انّه هو المهیمن القیّوم انصروا ربّکم بالحکمة و البیان انّه یمدّکم بأعمال و اخلاق تنجذب بها العقول و القلوب کذلک نطق المظلوم فی هذا اللّیل الّذی اراد فیه ان یؤلّف بین امة من امائه و ورقة من اوراقه و بین ذکراً من کتابه الّذی سمّی بعبدالبهآء فی الأفق الأعلی و فی کتاب الأسمآء علیهما بهائی و عنایتی الّتی سبقت ما کان و ما یکون نسأل اللّه ان یؤیّد احبّائه علی خرق الأحجاب انّه هو المقتدر علی ما یشآء بأمره کن فیکون انتهی این لیله شبی است مبارک چه که حسب الارادة ذکر حضرت سلطانالشّهدآء روح المقرّبین فداه بمیان آمد و فجر این لیل مابین ورقۀ مخدّره و حضرت محبوب فؤاد جناب عبدالبهآء علیهما بهآء اللّه الأبهی الفت و اتّحاد از عالم باطن که عالم قضای حقّ جلّ جلاله است بر حسب ظاهر بامضا فائز و مزیّن میگردد فیالحقیقه ملاحظۀ اهل بیت ارض صاد بر کل لازم وارد شد بر ایشان آنچه که بر احدی وارد نه خوف آن ایّام اطفال صغار را از نشو و نما منع نموده ضعیف مشاهده میگردند ولکن الحمد للّه بحضور و لقا فائزند محل ظلّ قباب شراب کوثر لقا غذا مائدۀ سماء البسه و اثواب مواهب و الطاف مالک ملکوت اسماء یسأل الخادم ربّه ان یزیّنهم فی کلّ الأحیان بما یقرّبهم الیه انّه هو السّمیع المجیب
اهل بیت محبوب فؤاد جناب عین و طاء علیه بهآء اللّه الأبهی لازال مذکور بوده و هستند و در این حین این کلمات عالیات از مشرق عنایت مولی الأسمآء و الصّفات نازل قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه لازال اهل بیت عین و طاء در ساحت اقدس مذکور انّا نذکرهم بآیاتی و نبشّرهم بعنایتی و ننزّل لهم ما یتضوّع منه عرف عطائی یا ابن ابهر علیک بهائی و رحمتی ذکر اهل آن بیت از اراده و مشیّت و قلم و لسان جاری جناب عین و طاء علیه فضلی و رحمتی را از قبل مظلوم تکبیر برسان هنیئاً له قد شهد له لسان العظمة باقباله و توجّهه و حبّه و انفاقه و انفاق امّه و ما عمل به من صعد الینا فی هذا السّبیل المستقیم و هذا النّبإ العظیم جناب امین علیه بهائی مکرّر ذکر اختین علیهما بهائی و ذکر عین و طاء و سایرین را نموده فیالحقیقه اهل آن خانه از اوّل ایّام اقبال نمودهاند و بذکر و ثنا و خدمت امر فائزند نذکر بنت اسمی علیهما بهائی و عنایتی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدها علی التّمسّک بحبل حبّی فی کلّ الأحیان البهآء علیها و علی من معها من لدی اللّه المشفق الکریم و نذکر من فاز بلقائی و ضلعه الّتی عملت بما امرت به فی کتابی المبین طوبی لهما و نعیماً لهما نشهد انّهما من الفائزین فی محضر ربّهم الآمر الحکیم البهآء من لدنّا علیهم اهل ذاک البیت و الّذی شرب کوثر اللّقآء من ید العطآء فضلاً من لدن فضّال فیّاض کریم
و نذکر ابن الذّبیح و ضلعه لیحمدا ربّهما و یکونا من الشّاکرین انّا نبشّرهما کما بشّرناهما من قبل و نسأل اللّه ان یقرّبهما الیه انّه ولیّ المحسنین
یا ابن ابهر جناب حاجی سیّد نصراللّه علیه بهائی نزد مظلوم مذکور بشّره باقبالی الیه من شطر السّجن و نوّره بأنوار بیانی البدیع قد شهدنا باقباله و توجّهه و قیامه علی خدمة امر اللّه ربّ العالمین
انا نحبّ ان نذکر فی هذا المقام اوراقی و امائی نشهد انّهنّ شربن رحیق الوحی من ایادی العطآء و شهدن بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرضین انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر القدیر فیالحقیقه اوراق مذکورات یعنی عمّه و بنتها خدیجه و بنتها الأخری بذکر و ثنا و خدمت و خضوع و خشوع و استقامت فائز بوده و هستند هنیئاً لهنّ من لدی اللّه العلیم الحکیم الحمد للّه ابناء عمّه هم فائز شدند بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد نسأل اللّه ان یحفظهم من اعدائه و یحرسهم بسلطانه و ینزل علیهم برکة من عنده انّه علی ما یشآء قدیر لا اله الّا هو العزیز العظیم انتهی این عبد هم خدمت هر یک از اوراق و اولیا تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله میطلبد از برای هر یک بمفتاح اسمی از اسماء حسنی بابی بگشاید تا کل بذکرش ذاکر و بثنایش ناطق و بر خدمتش قائم گردند امید است که بحر رحمت آنچه مسئلت شد باجابت مقرون فرماید اوست فضّالی که فضلش احاطه نموده و فیضش پیشی گرفته یظهر ما اراد فی الملک رغماً للّذین کفروا به و بآیاته و انکروا ظهوره و سلطانه المبین
نامۀ جناب اخوی علیه بهآء اللّه و عنایته که بآن جناب نوشتهاند و ارسال داشتهاند آن نامه هم تلقاء وجه مولی الوری عرض شد و باصغا فائز گشت امید آنکه مخصوص ایشان هم از بعد از سماء عنایت نازل شود آنچه که ایشان را از کدورات عالم مقدّس فرماید تا بنار محبّت جدیده آن اطراف را مشتعل نمایند حال این عبد بنقد خدمت ایشان سلام و ثنا و ذکر و بهاء میرساند امید آنکه اساس این دو یوم ایشان را از توجّه بعالم ابدی و نعمتهای سرمدی الهی منع ننماید بقوّۀ ایقان بر منبر انقطاع بکلمۀ مبارکۀ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون ناطق گردند
یا محبوب فؤادی در قدرت قلم اعلی تفکّر فرمائید که در جمیع سرهای عالم ندا را وارد نموده فیالحقیقه اگر نفوس عالم بانصاف تکلّم نمایند بجمیع ارکان حتّی شعرات بکلمۀ مبارکۀ انّه هو اقدر الأقدرین ذاکر شوند سبحاناللّه ندای باین بلندی که در این ایّام شخص بزرگ معروفی در یکی از مدن کبیره ذکر نموده که از مشایخ و عرفای عالم امری که قابل ذکر باشد مشهود نه فیالحقیقه امروز ندا از عکّا مرتفع و حال آنکه بر حسب ظاهر نه بشرف لقا فائز و نه بآثار معذلک ناس غافل و محجوب اگر بیک قطره از بحر انصاف مرزوق شوند جمیع بکلمۀ النّدآء للّه نطق نمایند منقطعین عمّا علی الأرض کلّها طوبی للمنصفین و طوبی للمتبصّرین للّه الحمد اسامی مذکوره کل فائز شدند و از بحر بیان مقصود عالمیان مرزوق گشتند
و بعد از اتمام اسماء قال و قوله الحقّ انّا نحبّ ان نختم البیان بذکر ایّوب علیه بهائی و عنایتی و من معه یا ایّوب اسمع النّدآء من الجهة العلیا و الأفق الأعلی ثمّ اشکر من اقبل الیک و انزل لک ما طارت به الأفئدة و العقول انّا نحبّ الوفآء و نذکر من ذکرنی و اقبل الی وجهی و عمل فی سبیلی ما تضوّع به عرف الرّضآء انّ ربّک یسمع ندآء اولیائه و یری توجّههم الیه انّه هو الحقّ علامّ الغیوب قد ذکرناک من قبل و فی هذا الحین المبین نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یحفظک من طغاة عباده و یحرسک بجنود الغیب و الشّهود قل
الهی الهی اسألک بمصباحک الّذی تنوّرت به افئدة اولیائک و استضآء منه ما کان و ما یکون ان تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک بالحکمة و البیان و نصرة امرک بین الأدیان انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأمور ای ربّ لا تمنعنی عن بحر عطائک و لا تحرمنی من اللّآلئ المخزونة فی خزائن قلمک الأعلی انّک انت مالک ملکوت الأسمآء و فاطر السّمآء قد شهد کلّ لسان بقدرتک و اقتدارک و بعظمتک و سلطانک لا اله الّا انت الفرد الواحد المقتدر العلیم الحکیم انتهی
لحاظ عنایت لازال متوجّه اولیا بوده و هست اگر خدای نکرده سهوی بر ما وارد شود حقّ بنفسه یادآوری فرماید و ذکر نماید نسأله فی هذا الحین ان یؤیّد اولیائه و عباده و امائه و اوراقه علی الاستقامة علی امره و القیام علی خدمة اولیائه انّه هو المقتدر العزیز الفضّال این عبد خدمت کل باین کلمه ناطق البهآء و الذّکر و الثّنآء و التّکبیر الّذی فاز بعزّ القبول فی منظر ربّنا الأبهی علیکم یا اولیآء اللّه و امائه و اوراقه و اسأل لهم ما یزیّن اعمالهم بطراز القبول و یعزّها ببقآء الملکوت انّه علی کلّ شیء قدیر لا اله الّا هو الآمر الحاکم الخبیر
* * *
بسم الّذی هو منفخ الرّوح فی اجساد الکلمات بروح قدس منیر
حمد خدا را که عیون حیوان غیبی که در حجبات ستر الهی مستور بود بتأییدات روح القدس علوی از حقایق کلمات جاری و ساری گشت بلی چشمۀ حیوة مشهور که بعضی از عباد در طلب او شتافتند حیوة ظاهری عنصری بخشد و این چشمۀ حیوة که در کلمات سبحانی جاری و مستور است حیوة باقی و روح قدسی بخشد مبدء و محلّ آن چشمه ظلمات ارض است و مبدء و سبب این چشمه جعد محبوب چون حور معانی که ازل الآزال خلف سرادق عصمت صمدانی مستور بود وقتی از ساحت قدس سلطان لا یزالی اذن خواست که از غرفات خلوت روحانی بانجمن رحمت ربّانی درآید و یک تجلّی از تجلّیات مکنونه بر عوالم قدس احدیّه اشراق فرماید در این حین منادی از مصدر الوهیّت کبری و مخزن ربوبیّت عظمی ندا نمود که خلقی که قابل این تجلّی و اشراق شوند مشهود نه امر بخلق جدید و صنع بدیع گشت جمیع اهل ملأ اعلی و سکّان رفارف بقا متحیّر گشتند که این خلق بدیع از چه عنصری مخلوق شوند و از چه حقیقتی موجود آیند در این حین نسیم صبای قدسی از سبای فردوس معنوی بوزید و غبار لطیف معطّری از گیسوی آن حوری روحانی آورد و در آن ساعت چند قطره شراب نورانی از کوثر جمال حضرت رحمانی در آن غبار چکید و دست قدرت صمدانی از کنز غیب رحمت سلطانی ظاهر شد و آن غبار روحانی را بماء عذب نورانی عجین فرمود و بعد نَفَسی از نفس قدمانی در او دمید اذاً قاموا خلق لو ینظر احد منهم بطَرف طَرْفه علی اهل السّموات و الارض لینعدمن کلّهنّ و ینقلبن و یرجعن الی عدم قدیم و بعد امر مبرم از سماء امر الهی شد که اهل سرادق عظمت و اهل حجبات قدرت و ملأ کروبین و حقایق صافین جنّت خلد را بانوار جمال تزیین نمایند و بفرش سندس و استبرق قدسی فرش نمایند و بعد اذن خروج از سماء ظهور رسید و آن حوریّۀ روح از خلف سرادق کبری بیرون آمد و بر سکّان اهل سموات و ارض بذل روح حقیقی فرمود و بعد از قیام بر فراش سندسی حرکتی فرمود و از آن حرکت از شعرات او چند نقطۀ سودا که حاکی از آن ظلمت نورا بود بر ارض استبرقی چکید و از آن نقطههای معدوده این کلمات بدیعه تزیین یافت و کوثر حبّیّه در ظلمات عیون این کلمات مستور گشت پس ای همپران هوای قدسی از توجّه بدنیای فانی خود را از این سلسبیل باقی ممنوع ننمائید که شاید برفارف بقای لقای جمال ذو الجلال اذن دخول یابید و کذلک نذکر لکم الاسرار فیما ستر علی عقولکم و قلوبکم فی مآء الّذی ذکر فی کلّ الالواح بالحیوان لعلّ انتم الی هذا المآء فی هذا المعین بعد انقطاعکم عن کلّ من فی السّموات و الارض تصلون و الی بدایع فیض فضله ترجعون
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد خداوند یکتا را لایق و سزا که عالم ملک و ملکوت را بوجود انسان کامل بیاراست بعدل امر فرمود تا اصل شجرۀ ظلم را از زمین برآرد و به ما ینبغی له و قدّر له راجع فرماید سبحانه سبحانه ما اعظم سلطانه و اعزّ بیانه حکمت بالغهاش در هر شیء ظاهر و هویدا و نیّر امرش فوق کلّ شیء باهر و مهیّا طوبی لمقبل اقبل الیه و لناصر قام علی نصرته و لمعین اعانه فی ایّام سجنه و الصّلوة و السّلام علی ایادی امره الّذین داروا البلاد لاعلآء کلمته و ما نقضوا عهده و میثاقه و فازوا برحیق الوحی فی ایّامه انّهم من اعلی الخلق فی کتابه یصلّی علیهم الملائکة و الرّوح باذنه نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقهم و یؤیّدهم علی ما ینبغی لنسبتهم الی امره المحکم المتین انّا کلّ الیه لمن الرّاجعین
روحی لذکرکم الفدآء دستخطّ حضرت عالی از بادکوبه و از جهات دیگر بمثابه نور ساطع و سبب و علّت روشنی قلب مبتلای بظلمت احزان گردید ذکر و یاد افنان مائدهایست حقیقی چه که قوّت ارکان از آن حاصل نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد افنانه علی ما ینبغی لأیّامه انّه هو منزل الآیات و قاضی الحاجات و بعد از قرائت قصد مقام اعلی نموده و بعد از حضور و اذن تمام آن امام وجه مولی العالم عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان قوله تبارک و تعالی
یا افنانی علیک بهائی و عنایتی نظر بعدم استعداد اهل عالم حوادث لاتحصی امم را احاطه نموده این مظلوم کل را به ما یحفظهم و یرفعهم آگاه فرموده رشحات بحر اعظم الهی در ایّام ظهورش بر خلق مبذول حقّ جلّ جلاله گواه که این مظلوم جز نصرت امر و اعلای کلمه و هدایت بریّه اراده نداشته و ندارد براستی میگویم و لوجه اللّه میگویم امروز باید اهل بهاء بر نصرت امر قیام نمایند و بروح و ریحان و حکمت و بیان خلق افسرده و پژمرده را تازه و خرّم دارند و از ما عندهم به ما عند اللّه توجّه کنند و بآنچه سبب تقرّب عباد است تمسّک جویند آن جناب و افنان طرّاً میدانند که اعمال این حزب از قبل چه بود و از بعد چه شد و مشرکین و متوهّمین اهل بیان حال برعکس سابق بظاهر تمسّک نمودهاند بآنچه که سبب حضور و لقا است
جناب حیدر قبل علی نوشته هادی دولتآبادی در ارض طاء وارد و در ایّام جمعه بر منبر بذکر مصیبت سیّدالشّهدآء مشغول و در عراق بعضی به غیر ما اذن اللّه لهم در اوّل محرّم بفرح و سرور و عیش که منافی جمیع احزاب عالم است عمل نمودند و الی حین اهل آن بلد بعضی همچه گمان نمودهاند که این حزب نعوذ باللّه به سیّدالشّهدآء علیه السّلام محبّت نداشته و ندارند بلکه قلوبشان بنار ضغینه و بغضا مشتعل فیالحقیقه این فقره سبب لغزش عباد است چه که عارف نیستند بر عنایت و فضلی که در آن یوم ظاهر شده و از آن گذشته این اصحاب بیقین مبین آگاهند که آن حضرت باذن الهی از قبر برخاسته لذا ملأ اعلی و اهل فردوس ابهی و جنّت علیا کل با آن حضرت بفرح و سرور مشغول باری تا حجاب جهل و عدم آگاهی موجود باید بقواعد قوم لأجل قرب و هدایت عباد تمسّک جست خلق اکثری جاهلند و احداث جهل هم از عدم تربیت حاصل شده ارباب عمائم بیانصاف در ایران گفتهاند آنچه را که از وهم و ظنون متولّد شده و حال اکثری قادر بر خرق احجاب نبوده و نیستند مگر فضل الهی مدد فرماید و این فقرا را نجات بخشد اهل بیان دیگر از آن نفوس احجب مشاهده میگردند خود معترفند بر اینکه بعد از قائم ظهور حسینی است و جمیع انبیا در زیر علم آن حضرت جمع میشوند معذلک یرون و ینکرون یشهدون و لا یعرفون
باری دلایل حقّیّت فوق احصاست ولکن آذان واعیه مفقود نفوسی که بمنکر متمسّک بودند حال اظهار معروف مینمایند حیله و مکر بمقامی رسیده که قلم از ذکر آن عاجز است و این مظلوم از اوّل الی حین کل را باعمالی که سبب هدایت عباد و تقرّب ایشانست امر نموده و مینماید و دو یوم محرّم را به حسین ابن علی علیه السّلام اوّل بوکالت نقطۀ اولی و ثانی بالاصالة طوبی لنفس عملت بما امرت به فی الکتاب یا حزب اللّه باخلاق طیّبه و اعمال مرضیّه تمسّک نمائید چه که این دو افئده و قلوب عالم را جذب نماید حقّ جلّ جلاله در این ظهور این دو را ناصر و معین قرار فرموده اهل بهاء باید بهمّت کامل باین دو تمسّک نمایند و بتسخیر افئده و قلوب مشغول گردند نسأل اللّه تعالی ان یوفّقهم و یؤیّدهم علی ما یرتفع به امره بین عباده فیالحقیقه اصحاب عشق علیهم بهآء اللّه و رحمته و عنایته فائز شدهاند بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد امید آنکه از بعد بمثابه پدر مشفق مهربان با عباد رفتار نمایند و در حفظ صیت طیّب طاهر جهد بلیغ مبذول دارند
یا علی یا افنانی اولیا طرّاً را از قبل مظلوم ذکر نما و بعنایت و رحمت حقّ بشارت ده و از حقّ میطلبیم از شما ظاهر فرماید آنچه که سبب انقطاع اهل عالم شود از ارض طاء عرایض متعدّده رسیده ولکن قائم بر خدمت اظهار تسلیم و رضا نموده بهیچ وجه شکایتی از او ظاهر نشده بلکه بهمّت تمام بر عدم ورود این اخبار در ساحت اقدس قائم طوبی له و نعیماً له باید جمیع افنان و اولیا بر مکافات این عمل مبرور نادر الوجود برخیزند انّ اللّه هو المؤیّد الحکیم و هو الموفّق العلیم انتهی حقّ شاهد و گواهست که از عمل قائم بر امر ظاهر شده آنچه که سبب فرح و سرور مقرّبین و مخلصین است این خادم فانی یقول
الهی الهی خذ ایادی افنانک و اولیائک و ایّدهم علی خدمة امرک تراهم یا الهی متمسّکین بک و بحبلک المتین فأنزل علیهم امطار رحمتک من سحاب عنایتک ثمّ افتح علی وجوههم ابواب جودک و کرمک انّک انت المقتدر الآمر الحکیم
نظر بعملی که از جناب قائم بر امر ظاهر شده یقین است که این عمل طاهر مقدّس را مکافات الهی خواهد رسید و در دنیا و عقبی این عمل را بخلع ابدی و قبول سرمدی فائز فرماید انّ ربّنا هو الفضّال الکریم این ایّام مکرّر از لسان عظمت ذکر این عمل مبرور استماع شده لابدّ فضل احاطه نماید و رحمت عنایت فرماید و ید قدرت اعانت کند انّه علی کلّ شیء قدیر یجیب من دعاه و یعطی من سأله لا اله الّا هو الغفور الرّحیم
اینکه در بارۀ اولیای بادکوبه علیهم بهآء اللّه مالک الأحدیّه مرقوم داشتید فیالحقیقه مشتعلند و ذکرشان مکرّر در ساحت اقدس بوده و هست مخصوص مبلّغین که سبب اقبال عباد و توجّهشان بمبدأ و معاد است از حقّ سائل و آمل که بر همّت و استقامتشان بیفزاید بشأنی که مابین اهل عالم بخدمت امر معروف و مذکور باشند نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یرفع اولیائه هناک و یثبّت اقدامهم علی الصّراط انّه هو العزیز الوهّاب فی قبضته زمام الأمور و فی یمینه ملکوت ملک الأرضین و السّموات
آنچه در بارۀ توجّه جناب کربلائی قاسم علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض فرمودند این ایّام برودت هوا و انقلاب بحر مقتضی توجّه نیست ولکن اذن عنایت شد هر هنگام صولت سرما رفع شود در توجّه بشطر سجن بأسی نبوده و نیست هذا ما امر به الآمر الحکیم انتهی
اینکه در بارۀ توقّف محبوب فؤاد جناب ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتید چندی توقّف نمایند فیالحقیقه الیوم جمیع باید بخدمت امر مشغول باشند و خدمت امر تبلیغ است و انشآءاللّه کل موفّق شوند فرمودند یا ورقآء علیک بهآء اللّه مولی الوری انشآءاللّه بوصایای الهی متمسّکید و منقطعاً عن دونه متشبّث این مقام فخر مقامها و سبب اقبال قلوب و توجّه وجوه است للّه الحمد بحضور و لقا و مشاهده و اصغا مکرّر فائز شدی انّه یعینک و یؤیّدک و هو الفضّال الکریم و هو الغفور الرّحیم ابناء امام وجه مذکورند و بفضل و رحمت مرزوق نسأل اللّه ان یوفّقهما علی ذکره و ثنائه و خدمته العزیز الرّفیع انتهی
انشآءاللّه آن محبوب فؤاد بآیات الهی و ما ظهر من عنده عباد را آگاه نمایند و از نوم غفلت بیدار فرمایند این ایّام عباد از قبل بهتر مشاهده میشوند اکثری ارادۀ ادراک این امر را نمودهاند حال باید آن محبوب فؤاد مادامی که در آن ارض تشریف دارید بهدایت خلق بروح و ریحان مشغول گردید مکرّر تبلیغ را بحکمت معلّق فرمودهاند که مباد امری حادث شود که سبب تزلزل ضعفا گردد در سجن حضور داشتهاید و حکمتی که اولیا بآن مأمورند دیدهاید و مشاهده نمودهاید امید آنکه اولیای آن ارض کل بحکمت تشبّث کنند و عمل نمایند آنچه را که سبب تقرّب عباد است انّ ربّنا هو المشفق الکریم
قرر عیون عزیزاللّه و روحاللّه علیهما بهآء اللّه که فیالحقیقه در قلب و لسان هر دو مذکورند و امام وجه مشهود نسأل اللّه ربّنا ان یقدّر لهما ما ینبغی لعظمته و الطافه و کرمه و مواهبه انّه هو السّامع المجیب انشآءاللّه این دعاها باجابت مقرون انّ ربّنا هو الغفور الرّحیم
اینکه در بارۀ جناب افنان آقا میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتید وارد و بشرف لقا و حضور فائز و بضیافت لیلۀ قبل مزیّن و مشرّف نسأل اللّه ان یوفّق جنابه و یقدّر له العزّة و الغنآء انّه هو مولی الوری و هو المقتدر القدیر
اینکه در مراجعت اذن طلب فرمودید که اگر بشود نفس او نفسین همراه بیاورید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس بعزّ قبول فائز نفسی لفضله الفدآء امید آنکه از آن حضرت ظاهر شود آنچه که سزاوار است تا صیتش عالم را احاطه نماید و کجیهای دنیای بیوفا را راست فرماید این فقره بسیار عزیز و مرغوبست و البتّه تأییدات الهی مدد فرماید و ظاهر نماید انّه هو الکریم ذو الفضل العظیم
آنچه در بارۀ ارض غرس مرقوم داشتید انشآءاللّه تدارک و عمل میشود این ایّام قریب یک شهر تمام بل ازید آسمان از غفلت غافلین و ظلم ظالمین هم گریه کرده و هم نوحه نموده لذا سبل مسدود و طرق ممنوع و چون فضل الهی مدد فرماید و عرصۀ طرق و سبل از نسایم ربیع رحمانی معتدل شود بوصایای آن حضرت عمل میشود انّ ربّنا هو المؤیّد الموفّق المقتدر الحکیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من یحبّکم و یسمع قولکم فی امر اللّه ربّنا ربّ ما یری و ما لا یری ربّ العالمین و الحمد له اذ هو مالک یوم الدّین
اینکه در بارۀ ارسال اشجار و اقلام آن و اثمار مکنونۀ در آن که فیالحقیقه نفس اسرار است ذکر فرمودید فیالحقیقه این امور دارای ذکر و ثنای ابدی است چه که مقصود حضور اثمار جنیّۀ لطیفۀ مبارکه است امام وجه مقصود و اولیا و اصفیا و عباد او لذا هر صاحب اقتداری بقدر قوّه باید ملاحظه فرماید مخصوص افنان سدرۀ مبارکه علیهم بهآء اللّه الأبهی که خود منتسبند البتّه در خدماتی که باسم حقّ جلّ جلاله است توقّف نکرده و نخواهند کرد نسأل اللّه ان یوفّقهم و یرفعهم و یؤیّدهم و یفتح علی وجوههم ابواب العنایة و الثّروة و العزّة انّه هو المعطی الغفور العزیز العظیم و نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّق معیّنها و آخذها و مرسلها و حاملها الّذی یأخذ و یؤدّی الی مقام قدّره اللّه لغرسها ثمّ نسأله تعالی ان یقدّر للمرسل ما ینبغی لجوده و کرمه و یجعل ذکره باقیاً ببقآء الأشجار و اثمارها فی الأرض انّه هو ولیّ الّذین قصدوا من اعمالهم و افعالهم منفعة العباد و عمار البلاد انّه یسمع صوت من ناداه و ذکر من ناجاه و قاضی الحوائج من قبل و من بعد انّه هو الفرد الواحد المقتدر العزیز المختار
* * *
حمد ساحت امنع اقدس حضرت مقصودی را لایق و سزا که اسرار قلوب را ظاهر فرمود و مکنونات ضمائر را هویدا ساخت آه آه عمّا ورد علی هیکل التّقدیس و التّنزیه و الأمانة و الوفآء سهام الحرص و الطّمع و الهوی نفس مذکور مع محبّتهای حضرات افنان عمل نمود آنچه را که هر امینی نوحه نمود و هر صادقی گریست بامانت نصحیت نمودیم خیانت نمود و بصدق وصیّت کردیم بکذب خود را بیاراست انصاف را باعتساف تبدیل نمود و امانت را بخیانت در اعمال آن غافل هر آگاهی متحیّر مقام محبّت عداوت ظاهر و محلّ شکر شکایت نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی و یعرّفهم ما ینفعهم و یقرّبهم انّه هو العزیز الوهّاب
نامۀ جناب میرزا عبدالکریم علیه سلام اللّه ملاحظه شد و عرف محبّت از کلماتش متضوّع و همچنین نور استقامت ساطع و از شطر آخر نامۀ جناب فضل علیه سلام اللّه و عنایته رسید انّه قام علی خدمة الأمر و نطق بثنآء مولاه و آنچه از شهادت مرحوم ذکر نمودهاند اصغا شد هنیئاً له بما سقاه اللّه من کأس الوفآء جرعة و من قدح الانقطاع غرفة و من بحر الشّهادة شربة و حین صعوده استقبلته الأرواح المجرّدة و الحقایق المنوّرة بعد اذ احاطته انوار العفو و الغفران نعیماً له و لمن ذکره و یذکره بالخیر انّ اللّه هو الغفّار و هو الفضّال الکریم و سبب ظهور این امر امور حادثۀ در محرّم الحرام بوده بعد از وقوع واقعه آنچه ذکر نمودهاند از اخبار بحکومت و حاکم مملکت مقبول اطّلاع آمرین بر امثال این امور لازم ولکن در سؤال و جواب باید گفته شود اسلام حقیقی ما بوده و هستیم ولکن اختلافی مابین واقع و آن اینکه بظهور قائمی از اولاد رسول موعود بودهایم و این حزبی که معروفند به بابی میگوئیم آن حضرت ظاهر شده و حزبی از احزاب اسلام که خود را شیعه میدانند منکر این ظهورند و میگویند باید از جابلقای موهوم و جابلسای ظنون که اسم دو مدینه است بعلامات مجعوله آن حضرت ظاهر شود این فقره سبب اختلاف شده و آن قائمی را که ما بظهورش قائل شدیم او را شهید نمودند و این فقره هم سبب ضغینه و بغضای کلّی گشت و در سنین اوّلیّه در ایران نزاع و جدال مکرّر واقع شد و آن قائم ما را بشارت بظهور اسم قیّوم داد که بعد ظاهر میشود و این ظهور مبارک کلّ را از نزاع و جدال نهی فرمود نهیاً عظیماً فی الکتاب و بمعاشرت و محبّت با جمیع ادیان امر نمود امراً محکماً فی الألواح چنانچه در کتاب اقدس فرموده عاشروا مع الأدیان بالرّوح و الرّیحان در مقام دیگر فرموده ان تقتلوا خیر لکم من ان تقتلوا و همچنین بلسان پارسی میفرماید اگر نزد شما لؤلؤ ثمینی و یا جوهر منیری باشد بنمائید و عرضه دارید اگر قبول شد مقصود حاصل والّا او را باو واگذارید و در بارۀ او دعا نمائید نه جفا و حال قریب چهل سنه میشود نزاع و جدال بفضل اللّه و عنایته بکلّی مرتفع گشته و در این سنین متوالیات در هر بلدی مکرّر از این حزب مظلوم شهید نمودهاند و ایشان تعرّض نکردهاند و بحقّ گذاشتهاند و شهادت این مظلوم که در این ایّام واقع شده گواهی است صادق بر مظلومیّت این حزب و ظلم اعدا این حزب مظلوم از برای کلّ از حقّ راحت و نعمت و عزّت و سلامتی میطلبند ولکن اعدا در مقابل بقتل و نهب مشغول بوده و هستند و حال از حقّ تعالی شأنه سائل و آملیم از برای این حزب مظلوم ناصر و معین ظاهر فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر و سبب این قتل و نهب بعضی از علمای ایران بودهاند که من غیر دلیل و برهان فتوی بر شهادت این حزب دادهاند و حضرت سلطان ایران ایّده الرّحمن هم چند سنه میشود باین حزب تعرّض نفرموده و بلکه حمایت فرموده و در بعضی از مواقع این حزب را از شرّ جهلا حفظ نموده نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد حضرته علی حفظ المظلومین من مطالع الظّلم و الاعتساف انّه هو السّامع المجیب
و در مقرّ و محلّ ذکر عکّا وحدها کافی است مکرّر در شهر محرّم الحرام این امور واقع حین خروج از عراق عرب کلّ را وصیّت نمودیم بحکمت و بآنچه سبب فلاح و نجاح کلّ است ولکن بعد از توجّه مظلوم به مدینۀ کبیره در ماه محرّم بعضی عمل نمودند آنچه را که سبب ضوضای عظیم شد چه که عامّۀ خلق بقطرهئی از بحر آگاهی فائز نشدهاند همچه گمان مینمایند نعوذ باللّه عقاید این حزب و یا محبّتشان نسبت بآن حضرت کم شده و یا سستی پذیرفته حاشا و کلّا بلکه فرح آن ایّام نظر بآنست که رجعت فرمودهاند و ظاهر گشتهاند موافق عقیدۀ حزب شیعه چه که از اخبار محقّقه آنکه در ظهور قائم ائمّۀ فرقان از قبور برمیخیزند و ظاهر میشوند غافل از آنند که در این ایّام امر دیگری ظاهر شده و کنز مکنون باهر گشته این امور در مثل این ایّام جایز نه چه که خارج از حکمت است اکثری از خلق غافل و محجوبند از حقّ غافل و بخود ناظر لذا آنچه سبب فصل است عنداللّه محبوب نه فصل سبب اجتناب و بعد است اصبروا یا حزب العدل زود است ایّامی ظاهر شود که کلّ مقصود را ادراک نمایند و بر خدمت قیام کنند
جناب شهید الّذی احاطته رحمة ربّه من کلّ الجهات از اشراقات نیّر محبّت و تجلّیات نور مودّت مراعات حکمت را علی ما ینبغی ننموده لذا واقع شد آنچه واقع شد عنده علم کلّ شیء فی کتاب مبین امروز باید باسبابی تمسّک نمود که سبب تقرّب و توجّه عباد گردد یا اولیآء اللّه تمسّکوا بما تنجذب به الأفئدة و القلوب اعمالی که سبب انقلاب و اشتعال نار بغضاست جایز نه و بعزّ قبول فائز نه این ظهور از برای وصل کلّ است نه فصل و آنچه الی حین ظاهر شده در آن بأسی نبوده و نیست و استقامت بعضی از نفوس هم ظاهر از حقّ میطلبیم در جمیع احوال کلّ را تأیید فرماید و آنچه الیوم لازم اتّحاد و اتّفاق اولیاست بر کلّ لازم در این فقره جهد بلیغ مبذول دارند ذکر اولیای آن ارض را نمودهایم ولکن نظر بحکمت ارسال نشد سوف نرسله انّه هو المشفق الغفور الرّحیم السّلام و الذّکر و البهآء علیکم و علی الّذین عملوا بما امروا به فی کتاب اللّه ربّ العرش العظیم یا احبّائی ملاحظۀ حکمت و متابعت دولت از اوامر محتومۀ الهی است تمسّکوا بهما امراً من لدن ناصح امین
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد ساحت امنع اقدس حضرت مقصودی را لایق و سزاست که بکلمۀ علیا در یوم میثاق نفاق مستورۀ در قلوب اهل شقاق را ظاهر فرمود و بهمان کلمۀ مبارکه وفاق اصحاب اتّفاق را اوست مقتدری که نعمتش را برای مشرکین نقمت نموده و نورش را نار بیک کلمه حساب کل را رسیده و بمیزان سنجیده نه اقبال مقبلین بر او افزاید و نه اعراض معرضین از او بکاهد لمیزل مستغنی از ذکر و بیان بوده و لایزال خواهد بود جمیع خلق در صقع واحد حاضر و خطاب صادر از شطر کبریا شامل کل و بعد باعمال و اقوال مقامات مختلف و شئون متشتّت من اقبل و صدّق بالحسنی انّه من اهل السّفینة الحمرآء و من کذّب و تولّی انّه من اهل النّار فی کتاب اللّه ربّ العرش و الثّری و الصّلوة و السّلام و التّکبیر و الثّنآء علی الّذین ما بدّلوا نعمة اللّه و ما انکروا سلطانه اولئک ما خوّفتهم جنود العالم و لا صفوف الأمم و ما منعتهم اشارات القوم الّذین جادلوا بآیاته و انکروا بیّناته و حاربوا بنفسه یسأل الخادم ربّه بأن یفتح الأبصار و یؤیّد الکلّ علی العدل و الانصاف انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المهیمن القیّوم
و بعد نامۀ آن جناب مکرّم و دوست معظّم رسید قد وجد الخادم منه عرف خلوصکم و اقبالکم للّه و الی اللّه ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرضین و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام مالک ابداع نموده فلمّا حضرت عرضت تلقآء الوجه هذا ما نزّل فی الجواب من لدن ربّنا العزیز الوهّاب قوله جلّ جلاله و عمّ نواله
مطلع آیاتی را که معادل جمیع کتب الهی از قبل و بعد از ملکوت بیانش نازل و آنچه از بعد ظاهر شد بتصریح مبین از آیاتش مشهود و ظاهر انکار نمودهاند و بوهم صرف تمسّک جستهاند اینست شأن عباد تازه باوهامات بر اعتراض قیام نمودهاند بگو ای بیانصافان از یفعل ما یشآء چه ادراک نمودهاید لعمر اللّه باسمی رفعت رایة انّه لا اله الّا هو و نصب علم یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید اگر متوهّمین در این کلمۀ مبارکۀ علیا تفکّر نمایند صیحه زنند و بکلمۀ تبنا الیک یا اله العالم و محبوب الأمم ناطق شوند ولکن ظنون و اوهام حائل گشته و حجاب شده و ایشان را از انوار آفتاب عدل محروم ساخته سوف یعرفون ما فات عنهم فی ایّام اللّه المهیمن القیّوم در این ظهور هر کلمهئی که از افق ارادۀ حقّ جلّ جلاله اشراق نمود جمیع اذکار بل جمیع کتب نزدش خاضع است این البصر لیری و این السّمع لیسمع و این القلب لیفقه شأن غافلین آنکه باوهامات خود لعب نمایند چنانچه هزار و دویست سنه بل ازید بآن مشغول بودهاند نفسی که از غدیر اوهام آشامیده لایق تقرّب ببحر اعظم نبوده و نیست الّا بفضل من لدی اللّه ربّ العالمین انتهی
از روی عدل و انصاف عرض میکنم اگر نفسی فیالجمله بطراز انصاف مزیّن باشد شهادت میدهد که آنچه در این حین از قلم اعلی نازل کل را کافیست و اقلام عالم از تفصیلش عاجز و قاصر اگر حقّ را یفعل ما یشآء میدانند دیگر اعتراضات چه معنی دارد و اگر منکر این کلمۀ مبارکهاند امر ثابت و رجعت الآیة الی مطلعها و مبدإها و مرجعها دیگر گفتگو لازم نه ای برادر من هزار و دویست سنه و ازید امثال آن نفوس بمعارضه و جدال و نزاع مشغول بودند و در حین مباحثه برگهای گردن بمثابۀ خرطوم بر سر هم میکوفتند و یکدیگر را انکار مینمودند بلکه لعن و شتم از هر حزبی بحزب دیگر ظاهر و مشهود مع آنکه در یوم امتحان جمیع اهل سقر و در آن مقرّ یافتند و عقاید و اعمال هیچیک بکار نیامد و ثمری از او ظاهر نشد بگوئید آخر فکر نمائید حزب شیعه که خود را در اعمال و عقاید سیّد احزاب عالم و اعلم امم میشمردند ثمرات اعمالشان چه بود و حاصل عقایدشان چه این عبد میداند و خوب میداند ثمر آن آنکه سیّد عالم را شهید نمودند آن نفوس و امثالهم در قرون و اعصار باوهام تربیت شدهاند کجا میتوانند در مقامی که میفرماید طوریّون منصعق میشوند درآیند و یا تقرّب جویند هیهات هیهات الّا بکفّ الصّفر عن کلّ ما سمعوا و رأوا امر عظیم است و یوم عظیم غافلین اهل بیان بهمان اوهامات فرقۀ شیعه متمسّکند و بحبال ظنون در اضلال نساء و رجال مشغول چنانچه از قبل بودهاند بگوئید قدری در کذبهای قبل تفکّر نمائید شاید متنبّه شوید در مقامی این کلمۀ علیا از ملکوت بیان مالک اسماء نازل قوله جلّ جلاله یا عبد حاضر طوبی از برای نفسی که اسماء او را از مالک آن منع ننماید و اوهام او را از انوار فجر یقین محروم نسازد بگمان خود این ایّام را بمثابۀ ایّام قبل فرض گرفتهاند قل لا ونفسی هذا یوم یقوم النّاس لربّ العالمین هذا یوم بشّر به الکلیم و انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله تعالی ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و ذکّرهم بأیّام اللّه اگرچه ایّام ظهور مظاهر الهی در مقامی یوم اللّه بر او صدق مینماید ولکن این یوم اعظم مخصوصست و نبأ عظیم در او ظاهر قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تدحضوا الحقّ بأهوائکم اذا وجدتم عرف بیانی و رأیتم انوار افقی و سمعتم ندائی قوموا و قولوا لبّیک یا مقصود العالم لبّیک لبّیک یا محبوب من فی السّموات و الأرضین انتهی
ای برادر انسان متحیّر است چه ذکر نماید و چه بگوید نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید اگر بر سماء حکم ارض بفرماید و بر ارض حکم سماء لیس لأحد ان یعترض او یقول لم و بم و من قال فقد کفر در این ظهور اعظم ذکر هر اسمی که در ساحت اقدس عرض شد مخصوص او از سماء مشیّت الهی آیات نازل و این نظر بوعدهایست که در لوح حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی میفرمایند اگر بعدد ذرّات اسماء در ساحت اقدس حاضر شود مخصوص کل آیات الهی نازل میگردد ولکن از برای مقبلین و مستقیمین و راسخین این فضل محقّق و ثابت و هر نفسی اعراض نمود یرجع النّور الی اصله و هو یبقی فی خسران مبین این اعتراضات کل از عدم بصیرت و انصاف ظاهر در عراق لوحی باسم سیّد محمّد اصفهانی نازل بعد از مدّتی یومی از ایّام بآن جانب تشریف میبردند و این عبد بمسافتی از عقب میرفت در وسط جسر بغتةً فرمودند من غیر آنکه باین عبد نظر فرمایند و یا رأس مبارک را بجهتی میل دهند این لوح از این محمّد نیست محمّد نامیست که در سههزار سال بعد بآن فائز میشود بفرمائید از برای خدا بر خود و عباد رحم نمائید اوهامات قبل را مجسّم مکنید و سبب قتل اولیای الهی مشوید دنیا را وفائی نه شما از اصل امر آگاه نبوده و نیستید حجّتی که معادل جمیع حجج الهی و براهین صمدانی ظاهر فرموده اگر انکار نمائید چه اثبات میکنید ملّا عبدالخالق که از مشایخ شیخیّه بود در اوّل امر که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه در قمیص بابیّت ظاهر اظهار اقبال نمود و عریضه معروض داشت از مصدر عنایت کبری ذکرش نازل و بر حسب ظاهر کمال عنایت نسبت باو مشهود تا آنکه لوحی مخصوص او ارسال فرمودند و در او این کلمۀ علیا نازل قوله تعالی انّنی انا القائم الحقّ الّذی انتم بظهوره توعدون بعد از قرائت صیحه زد و باعراض تمام قیام نمود و جمعی در ارض طاء بسبب او اعراض نمودند بگوئید ای منصفین امروز این اعتراضات لایق نه شما از اسرار مطّلع نیستید علم الهی محیط بوده و هست آنچه از بعد ظاهر شده از قبل از قلم اعلی بتصریح تمام در سور نازل و کل آگاه و گواهند که این فانی بصدق تکلّم مینماید آیا سورۀ رئیس را ندیدهاند و یا سور ملوک را نخواندهاند چندی قبل این عبد اوراقی خدمت یکی از اولیای الهی معروض داشت ولکن از کثرت مشاغل تا حین موفّق بر اتمام آن نشده از حقّ میطلبم مؤیّد شوم البتّه آن جناب سبب را میدانند در لیالی و ایّام بتحریر مشغول از جمیع جهات مراسلات میرسد و در جواب الواح از سماء عنایت نازل و این عبد بتحریر مشغول و چه مراسلاتی که باسم این عبد میآید و باید جواب عرض نماید و از این امر خطیر عظیم گذشته مدّتیست شغل دیگر احداث شده و این فانی را مشغول نموده باید در حقّ نفوس غافله دعا نمود فیالحقیقه بسیار بعیدند آگاه نیستند باید آن نفوس در آنچه از قبل واقع شده تفکّر نمایند و متنبّه شوند یسأل الخادم ربّه بأن یوفّقهم علی ما یحبّ و یرضی و یجعلهم من المنصفین و من التّائبین و من الرّاجعین
و اینکه ذکر نمودند بعضی از نفوس ثابتۀ مستقیمه مضطرب مشاهده میشوند و همچنین بعضی نعوذ باللّه نفی علم از حقّ جلّ جلاله مینمایند این فانی عرض مینماید ایشان خوبست چندی الواح منزله را قرائت نمایند شاید بقطرهئی از بحر علم الهی آگاه شوند هیهات هیهات لا یعزب عن علمه من شیء یشهد بذلک ما نزّل من لدن ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرض ای برادر هر نفسی قابل این بساط نبوده و نیست و هر کسی محرم اسرار حقّ نه غفلت بعضی بمقامیست که تا حین بر جهل خود آگاه نشدهاند چه اگر آگاه میشدند نفی علم از منبع آن نمینمودند حیرت اندر حیرتست امروز مستقیمین و ثابتین نفوسی هستند که اگر کلّ من علی الأرض مطالع اسماء و مظاهر صفات شوند و در این امر اعظم و نبأ عظیم اقلّ من آن توقّف نمایند کل را معدوم و مفقود مشاهده کنند طوبی للثّابتین یا حبیبی این الثّابتین و این الرّاسخین و این المستقیمین از حقّ سائل و آمل عالم را از انوار وجوه مستقیمین و راسخین و ثابتین و قائمین و قانتین و عاملین محروم نفرماید و اینکه نوشتهاند در آیات آن شخص نازل شده انّا ذکرناک بذکر خضعت له الأذکار هر حرفی که از لسان ارادۀ مالک غیب و شهود ظاهر میشود حروفات عالم و اذکار امم و ما عندهم کل نزدش خاضع است این شرافت راجع است بذکر حقّ و کلمۀ منزلۀ از سماء مشیّت همۀ عالم لدی الحقّ مذکورند هر نفسی الیوم بذکر حقّ فائز شد او بکلّ خیر فائز است ولکن این مقام معلّق و منوط است باستقامت و در اکثر الواح این فقره نازل اگر جمیع عالم الیوم اقبال نمایند در جمیع اثر تجلّی حقّ ظاهر این مقام باقی تا اقبال باقی والّا یرجع التّجلّی الی المجلّی و هو یرجع الی اصله این امور واضح و مبرهنست چنانچه در کتاب بدیع و کتب دیگر و همچنین الواح این مقامات بکمال وضوح و تصریح نازل شده آن آیات دو سنۀ قبل نازل و آن تغییرات از بعد واقع بگوئید ای مظاهر اوهام بشکنید اصنام را بعضد یقین و بحقّ جلّ جلاله تمسّک نمائید و متشبّث شوید در این حین کلمهئی نازل میشود در حقّ شخصی و حین دیگر نسخ میفرماید یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید در ناسخ و منسوخ فرقان تفکّر نمائید این عبد اگر بخواهد این مراتب را بتمامه ذکر نماید از اموری که صدهزار بار اعظم از این اذکار است بازمیماند و آنچه عرض شد و ذکر شد نظر بمحبّتی است که با آن جناب بوده و هست بگوئید از خدا شرم نمائید اقلّاً ساکت باشید لعلّ تجدون الی الحقّ سبیلا بگوئید اگر مقصود نفی علم است خود بآن اولی یشهد بذلک کلّ منصف بصیر باری اگر بنفی علم خود مشغول شوند اولی و انسب است اولیاء آن ارض را از لسان این فانی تکبیر برسانید نمیدانم چه شده نفوسی که ابداً اطّلاع نداشته و ندارند قول آن نفوس مسموع و نفوسی که لازال با شخص معهود بوده غیر مسموع البتّه این فقره از درایج عالیۀ عرفانست خدا حفظ فرماید بشارت آنکه چندی قبل یک لوح امنع اقدس مخصوص آن جناب نازل ارسال شد لتقرّ به عینکم و تجد منه عرف محبوبنا و محبوبکم و این نامه را بهر نفسی دادن جایز نه چه که دست بدست بمشرکین میرسد و آن نفوس آنچه از آثار بدستشان آید جمع مینمایند از آیات حقّ جلّ جلاله بسیار سرقت نمودهاند انّه هو العلیم الحکیم از برای هر نفسی قرائت نمائید لیعلم کلّ نفس مقداره
اینکه در بارۀ اعیاد ذکر نمودند اوّل و ثانی شهر محرّم الحرام است ولکن حال حکمت اقتضا نمینماید چه که حزب غافل یعنی شیعه گمانهای دیگر نموده و مینمایند لذا این حکم و احکام دیگر از برای ایّام بعد است و زمانش خواهد آمد هذا ما نطق به لسان ربّنا العلیم الحکیم و ما ذکرت فی النّیروز آن یوم عید است تحویل چه اوّل نهار واقع شود و چه آخر آن چه که تجلّی شمس آن یوم جمیع ساعات آن را فراگرفته لذا آن یوم از صبح از عید محسوبست و همچنین عید اعظم سی و دو یوم از نوروز گذشته همان عصر یوم سی و دوم ابتدای عید است طوبی از برای نفسی که نفحات این یوم مبارک بدیع را بیابد و از انوارش محروم نماند در یکی از مناجاتها این کلمۀ علیا از قلم مالک اسماء نازل قوله تبارک و تعالی ای ربّ هذا یوم قد جعلت نوره مقدّساً عن الشّمس و اشراقها اشهد انّه تنوّر من نور وجهک و اشراق انوار صبح ظهورک و در کتب مقدّسۀ الهی این مقام مذکور این عبد باین مقدار ختم نمود اینقدر هم که ذکر شده و میشود بر بغضای غافلین بیفزاید چه که فرموده نعمةً للأبرار و نقمةً للفجّار تا امروز نشنیدیم اگر فضل الهی نفسی را اخذ نماید سبب اعراض او شود این شکّی نبوده و نیست که احدی بنفسه سزاوار ذکر حقّ نبوده و نخواهد بود این مراتب که قلم مقصود عالم بذکر عباد مشغول میشود این از اشراقات انوار آفتاب فضلست فرمودند یا عبد حاضر اگر اسم ستّار آنچه در نفسی است ستر نماید و اسم فضّال او را بخیر ذکر فرماید آیا این محلّ اعتراض است لعمری اگر نفسی بنفحۀ این فضل فائز شود طرف یمین وجه را بر تراب بگذارد و به تبت الیک یا فضّال الکریم ناطق شود انصاف کو شامّه کو از حقّ میطلبیم او را موفّق فرماید بر تلاوت و قرائت همان آیات با قلب منیر و بصر حدید که شاید نفحۀ قمیص را بیابد و محروم نشود انتهی
حقّ شاهد و گواهست که این کلمۀ مبارکه کبد را میگدازد حال فضل و عنایت حقّ را ملاحظه نمائید در چه مقامست و اوهامات ما در چه درجه از حقّ اصلاح میطلبیم و عنایت میجوئیم و فضل میخواهیم اگر نیّر عدلش در یک آن تجلّی فرماید جمیع عالم مستوجب عذاب دائمی و اگر آفتاب فضلش بقدر سمّ ابره اشراق فرماید اسم عصیان از امکان محو و فانی
بار الها پروردگارا ضعیفیم و بفضلت امیدواریم بحبل کرمت متمسّکیم و باذیال رداء جودت متشبّث ما را بخود وامگذار ای قویّ دست ضعیفان را بگیر و از غرقاب ظنون و هوی نجات بخش توئی معین و توئی مقتدر مائیم مانده و مائیم ضعیف روح را بی عنایتت رَوْحی نه و جان را بی بخششت اثری نه ای کریم اعمال نالایقه را بطراز قبول مزیّن فرما و اقوال ناشایسته را بحلمت ستر نما جز تو نداریم و جز تو نخواهیم ما را در پناه عصمت مأوی ده و در ظلّ قباب عظمت مسکن عطا فرما و از نار نفس و هوی و ظنون و طغی حفظ فرما جز تو حافظی نداریم بباب فضلت متوجّهیم و بدایع رحمتت را منتظر آن کن که لایق بزرگی تو است و سزاوار جود و کرم تو لا اله الّا انت الغفور الکریم
اینکه در بارۀ خاتم مبارک ذکر نمودید این فقره بتمامه در ساحت امنع اقدس عرض شد تبسّم فرمودند و فرمودند بنویس انشآءاللّه فائز میشوی ان اصبر حتّی یأتیک اللّه بعنایته الأخری انّه مولی الوری و ربّ الآخرة و الأولی انتهی
ذکر حبیب روحانی جناب آقا طاهر علیه بهآء اللّه که در سنین قبل حاضر و فائز شدند در ساحت اقدس بوده و هست در این حین هم فرمودند باو تکبیر برسان و از قبل مظلوم ذکر نما لیفرح بذکری و یکون من الشّاکرین انتهی این عبد هم خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله تأیید میطلبد مخصوص ایشان آیات بدیعۀ منیعه نازل و همچنین ذکر بعضی که در نامۀ ایشان بوده لو شآء اللّه این ایّام ارسال میشود از حقّ میطلبم از بحر عنایت بیاشامند و از انوار آفتاب فضل منوّر گردند یعنی از معانی مستورۀ در آیات الهی که فیالحقیقه مائدۀ سماء و روح ملکوت بقاست قسمت برند البهآء و التّکبیر و الثّنآء علی جنابکم و علی الّذین قاموا بالاستقامة الکبری و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش و الثّری
در این یوم نامۀ جناب دوست مکرّم آقا محمّد حسن علیه بهآء اللّه رسید خدمت ایشان تکبیر برسانید انشآءاللّه جواب ایشان هم میرسد رنگ و حنای مرسوله رسید یسأل الخادم ربّه بأن ینزل له ما تقرّ به عینه انّه هو الجواد الکریم
* * *
اسمین محمّد و حسین علیهما بهآء اللّه
حمد مالک اسماء و فاطر سماء را لایق و سزاست که بکلمۀ علیا نطق فرمود فی الحین ماج بحر العرفان و هاج عرف الرّحمن و سطع نور الایقان من افق البرهان تعالی تعالی هذا الفضل الأعظم و تعالی هذا الجود الّذی احاط الوجود و تعالی هذا الکرم الّذی احاط الأمم
یا حزب اللّه یوم یوم استقامت کبری است اهل بهاء نفوسی هستند که از خلیج اسماء گذشتهاند و در شاطی بحر حقیقت علم توحید حقیقی برافراختهاند اسماء بمثابۀ حزب شیعه ایشان را از نور احدیّه منع ننمود بحقّ وحده متمسّک و ناظرند ایشانند از اهل سفینۀ حمرا که در قیّوم اسماء ذکرشان از قلم اعلی جاری
یا محمّد قد اقبل الیک وجه القدم من شطر سجنه الأعظم و ذکرک بما یبقی به ذکرک فی کتاب اللّه ربّ الأرباب هذا یوم بذکره زیّن کتب اللّه من قبل و من بعد طوبی لمن عرف و فاز بفیوضاته و ویل لکلّ غافل مرتاب قل یا قوم تاللّه قد اتی الیوم و القیّوم فتح ختم رحیقه المختوم اقبلوا ثمّ اشربوا منه باسمه المهیمن علی من فی الأرضین و السّموات
یا حسین اسمع ندآء المظلوم انّه یذکّرک بما یقرّبک الی اللّه مشرق الأنوار اذا وجدت عرف بیان الرّحمن قل
لک الحمد یا الهی بما سقیتنی کوثر عرفانک من کأس عطائک و نوّرت حقیقتی بنور معرفتک و عرّفتنی سبیلک الواضح المستقیم و نبأک العظیم اسألک بالرّایة الّتی نصبت بأمرک علی اعلی بقاع ارضک و بالعلم الّذی ارتفع باسمک و ینطق امام وجوه خلقک ان تقدّر لی ما ینبغی لبحر کرمک و سمآء عطائک ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک اسألک ان لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأصفیائک و امنائک الّذین انفقوا اموالهم و ارواحهم فی سبیلک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الفضّال
از حقّ میطلبیم شما را مؤیّد فرماید و همچنین اولیایش را بر استقامت چه که امر الهی در این ظهور بسیار عظیم است اکثری از مقبلین الی حین از اصل امر آگاه نه یشهد بذلک امّ الکتاب فی هذا المقام الرّفیع انوار ظهور مکلّم طور عالم را احاطه نموده ولکن ابصار مرمود و از مشاهده ممنوع نسأل اللّه ان یؤیّد الکلّ علی ما یقرّبهم الیه فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفیّاض البهآء المشرق من افق سمآء ملکوتی علی ابن الشّهید و علیکما و علی من سمّی بمیرزا آقا و علی کلّ ثابت مستقیم و راسخ امین
* * *
جناب استاد علی اکبر علیه بهآء اللّه
هو النّاطق امام وجوه الأمرآء و العلمآء
حمد مالک فضل و عطا را لایق و سزا که بکلمۀ مبارکۀ علیا بحر جود موّاج و مشرق ظهور بر کرسیّ عدل مستوی و نور رحمت ظاهر و محیط طوبی از برای نفوسی که ظهورات نفس و هوی و شئونات بغی و فحشا ایشان را از توجّه بافق اعلی منع ننمود بقوّت الهی و قدرت صمدانی ما فی الامکان را گذاردند و کتاب الهی را بقوّتی فوق احصا برداشتند اولئک عباد لم تمنعهم الوان العالم و لا سطوة الأمم و لا جنود الأمرآء و لا منع العلمآء نسأل اللّه ان یحفظهم بقدرته و یحرسهم باقتداره و ینزل علیهم فی کلّ الأحیان آیات فضله و بیّنات رحمته الّتی سبقت الوجود من الغیب و الشّهود
یا علی قبل اکبر علیک بهائی اسمی علیه بهائی نامهات را که بذکر شهداء ارض یاء مزیّن بود بساحت اقدس فرستاد اگرچه آنچه واقع شد سبب احزان ملأ اعلی و جنّت علیا و سرادق ابهی گشت ولکن در سرّ سرّ ارتفاع عظیم و ارتقاء مبین از آن ظاهر لعمر اللّه در سرّ سرّ آن بشارت علیا مکنون و مخزون سوف یظهرها اللّه فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم امید آنکه جمیع اولیای الهی بر نصرت امر قیام نمایند و در جمیع احوال از فساد و نزاع و جدال فارغ و آزاد باشند امروز جمیع اشیاء بآنچه واقع شده ناطق و ذاکر اگر آمرین باصغاء سطری از آن موفّق شوند خود را بدست خود هلاک نمایند یا لیت کشف لهم الغطآء و عرفوا ما عملوا فی ایّام اللّه العزیز الحمید
جناب محمّد قبل کاظم علیه بهائی از قبل ارسال نمود آنچه را که ناطق بود باقبال و استقامت اولیا علیهم بهآء اللّه در آن ارض مبارکه انّ المظلوم یسأل اللّه ان یقدّر لهم خیر الآخرة و الأولی و یقرّبهم الیه فی کلّ الأحوال انّه هو العزیز الفضّال النّور المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علی احبّائی و اصفیائی الّذین ما منعتهم سطوة العالم عن التّقرّب الی اللّه ربّ العرش العظیم
* * *
جناب آقا میرزا حسن علیه بهآء اللّه الابهی
بسمی الّذی به ماج بحر البیان و هاج عَرْف الرّحمن
حمد مالک ملک و ملکوت را سزا که بکلمۀ علیا ارض و سما را بطراز هستی مزیّن فرمود و عَلَم یفعل ما یشآء را بر اعلی عَلَمِ عالم برافراخت سطوت اُمَرا و ظلم و جهل علما او را از ذکر افق اعلی منع ننمود تعالی سلطانه و تعالی برهانه و تعالت حجّته و عظمت سلطنته هذا یوم فیه نطقت السّدرة اَمام وجوه البریّة ولکنّ النّاس فی حجاب غلیظ قل تاللّه قد اتی الیوم و القوم فی ضلال مبین اخذوا اوهامهم و نبذوا الههم اَلا انّهم من الغافلین قد ارتفع النّدآء من افق عکّآء و النّاس اکثرهم فی بُعد مبین
یا ایّها المذکور لدی المظلوم لعمر اللّه آذان و ابصار از برای مشاهده و اصغاء آنچه در این ایّام از افق اعلی ظاهر و مرتفع است خلق شده ولکن ممنوع مشاهده میشوند قد منعتهم اعمالهم و حجّبتهم اوهامهم و هم لا یفقهون از قبل در یکی از الواح اینکلمۀ علیا از قلم مظلوم جاری یا ابن اسمی اگر عالم روح بتمامه بقوّۀ سامعه تبدیل شود میتوان گفت لایق اصغاء این نداست که از افق اعلی مرتفع والّا این آذانهای آلودۀ بقصص کاذبه لایق اصغا نبوده و نیست از حق بطلبید کل را مؤیّد فرماید بر آنچه که از برای آن از عدم بوجود آمدهاند ندا بشأنی مرتفع که از برای احدی مجال انکار نه از اوّل ایّام الی حین من غیر ستر و حجاب ناس را بما یقرّبهم و یعرّفهم و یرفعهم و یعزّهم دعوت نمودیم ظلم عالم حجاب نشد و ضرّش حایل نگشت و چون نور امر از آفاق عالم فی الجمله اشراق نمود نفوسی از خلف حجاب با اسیاف بغضا بیرون آمده قصد آفتاب حقیقت نمودند کذلک سوّلت لهم انفسهم لعمری انّهم لا یفقهون هزار و دویست سنه حزب قبل باسما متشبّث و بر اصنام هوی عاکف و در یوم جزا ظاهر شد از ایشان آنچه که قلم اعلی گریست و لوح بندبه مشغول
از صدر اسلام الی یومنا هذا علمائیکه خود را هادی ناس و حافظ شریعة اللّه میشمردند احدی از ایشان از کیفیّت ظهور آگاه نه حال بر آنجناب و نفوس مقدّسۀ مطمئنّه لازم و واجب که عباد بیچاره را حفظ فرمایند که مباد مجدّد باوهامات قبل مبتلا شوند اینمظلوم جمیع بلایا را حمل نمود لاجل تطهیر قلوب و تزکیۀ نفوس که شاید مقصود را بیابند و از اثمار سدرۀ مبارکه که امام وجوه عالم مرتفع است محروم نمانند امروز حفیف سدرۀ منتهی مرتفع و خریر کوثر بقا مسموع ولکن عباد اکثری غافل و محجوب در لیالی و ایّام بایادی ظنون و اوهام شهرها بنا نمودند و نفوسی ذکر کردند و جمیع ناس منتظر که امور مذکوره ظاهر شود و فوز و فلاح خود را در ظهور هیاکل موهومه میدانستند و خلق بمفتریات مذکوره مشغول لذا چون فجر ظهور دمید و تجلّیات انوار نیّر حقیقت از افق ارادة اللّه مشرق کل اعراض نمودند الّا معدودی از اصحاب حضرت شیخ علیه بهآء اللّه الابهی ایکاش بآن اکتفا میکردند بالاخره علمای بلاد مع تابعین بسب و لعن ناطق و همچنین فتوی بر سفک دم اطهر دادند مقصود از این اذکار اینکه آنجناب لوجه اللّه قیام نمایند بر آنچه که سبب حفظ عباد است از ظنون کاذبین و مفترین حال مجدّد جمعی بترتیب حزبی مثل حزب قبل مشغولند نسئل اللّه ان یحفظ عباده من ظنونهم و اوهامهم و یقرّبهم الیه انّه علی کلّ شیئ قدیر امروز امّ الکتاب ظاهر و ناطق عالم را از قبل و بعد بکمال تصریح تبلیغ فرموده و باین آیات باهرات محکمات ناطق یا معشر العلمآء ضعوا اقلامکم قد تحرّک القلم الابهی فی الافق الاعلی و ذروا ما الّفتموه بایادی الظّنون و الاوهام تاللّه الحقّ قد فتح باب العرفان بمفتاح الایقان و انّه کتاب انزله الرّحمن فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم و همچنین در بارۀ ملوک اینکلمۀ علیا و آیۀ کبری نازل یا معشر الملوک قد اتی المالک و الملک للّه المهیمن القیّوم و باین آیات محکمات کل را دعوت نمودیم
نور الانوار من افق سمآء الاسرار علی السّرّ المستسرّ و السّرّ المقنّع بالسّرّ قد کان علی هیئة الالف القائمة فی دیباج الکتاب الاعظم بعد البآء و الهآء بالحقّ مشهوداً بها دارت افلاک المعانی و البیان و استوی الرّحمن علی عرش البرهان و اظهر ما کان عن الابصار بالعدل مستوراً طوبی للّذین طاروا باجنحة الایقان فی هذا الهوآء الّذی یسمع من هزیز اریاحه قد اتی الموعود بسلطان کان فی امّ الکتاب من قلم الوهّاب بالحقّ مسطوراً یا ملأ الارض ضعوا الکتب و الاقلام قد ظهر امّ الکتاب فی المآب امام وجوه الاحزاب و القلم ینطق بالحکمة و البیان و یتحرّک علی ذکر الّذین نزّل لهم فی قیّوم الاسمآء ما انجذب به فؤاد من کان فی سرّ السّرّ امام الوجه بالحقّ مذکوراً کذلک اظهرنا من خزائن قلمی الاعلی لئالی الذّکر و الثّنآء بامواج بحر علمی الّذی کان امام الابصار من غیر السّتر مشهوداً
انظروا یا اهل البهآء آیاته الکبری ثمّ انصروه بجنود العدل و الانصاف و لا تکونوا من الّذی کان عن بحر الفضل بالعدل محروماً کذلک خرق القلم الاعلی حجبات ملأ الانشآء و اسمعهم ما قرّبهم الی مقام کان عن العرفان مرفوعاً سبحان الّذی انزل الآیات و اظهر البیّنات و عرّف العباد نبأه الاعظم الّذی به اضطربت افئدة الامم الّا من انقذته ید الاقتدار بسلطان کان علی العالمین محیطاً قل یا ملأ العرفان تاللّه انفطرت سمآء الاوهام و اتی الرّحمن بامر لا تقوم معه جنود الارض و السّمآء یشهد بذلک امّ الکتاب الّذی خضع له رقاب الّذین شربوا رحیق الوحی من قدح کان علی سریر النّور اَمام الظّهور مشهوداً
یا ایّها الطّائر فی هوآئی و النّاظر الی وجهی و القائم علی خدمة امری اسمع ندآئی مرّة بعد مرّة انّ ربّک کان معک و ذکرک بما یکون باقیاً بدوام الملک و الملکوت یشهد بذلک لسان العظمة انّه کان علی کلّ شیئ حکیماً شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی بالحقّ انّه بحر العرفان لمن فی الامکان و الکتاب الاعظم بین الامم و سلسبیل الثّنآء لاهل الانشآء و رحیق البیان للادیان طوبی لمن نبذ الاوهام و اقبل بقدرة الایقان و آمن باللّه مولی الاحزاب قل یا ملأ الارض انّ السّدرة تنادی بالحقّ اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الغافلین ایّاکم ان یمنعکم ما عند القوم ضعوه ورآئکم مقبلین الی اللّه الفرد الخبیر انّه اتی بآیات لا ینکرها الّا الّذین اعرضوا عن الحقّ فی یوم فیه اقبل کلّ عالم بصیر و کلّ عارف خبیر لعمر اللّه لا ینفعکم ما عندکم یشهد بذلک قلم اللّه الاعلی فیمقامه الرّفیع اسمعوا یا ملأ الارض ما ارتفع من شطر السّجن ثمّ انظروا ما اشرق و لاح من هذا الافق المنیر قد سرت نسمة الفضل و هیکل العدل ینادی اَمام وجوه من فی السّموات و الارضین ارحموا علی انفسکم و لا تتّبعوا کلّ جبّار عنید قل انظروا بعین العدل الی السّدرة و اثمارها و الی الالواح و آیاتها و الی الکتب و اسرارها و الی البحر و امواجه و النّور و اشراقه و لا تکونوا من الغافلین
یا ایّها المذکور لدی المظلوم بعد از خروج از ارض طاء در لیالی و ایّام حزب اللّه را بمعروف امر نمودیم و از منکر نهی تا آنکه سِلاح باصلاح تبدیل شد حال قریب چهل سنه میشود نزاع و جدال مرتفع گشته بشأنیکه در بعضی از مُدُن کشته شدند و نکشتند و قبل از اربعین آنجناب میدانند و شنیدهاند در هر سنه محاربه واقع و جمع کثیری از نفوس مقتول جمیع اشیا شاهد و گواه که اینمظلوم عمل نمود آنچه را که سبب خیر و حفظ اهل ارض بوده ولکن ملّت و دولت هیچیک آگاه نگشتند و ملتفت نیستند چندی قبل واقعۀ عظیمی در عشقآباد ظاهر یکی از اولیای حق را بقسمی شهید نمودند که آثار مظلومیّتش بر دول خارجه تأثیر نمود و نفسی از اینحزب تعرّض نکرد و بر قصاص قیام ننمود بلکه از قاتل شفاعت نمودند مع ذلک مشاهده میشود بغضای معرضین اعظم از قبل ظاهر سبحان اللّه انصاف بمثابۀ عنقا معدوم و نیّر عدل تحت سحاب ظلم مستور نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد عباده علی الرّجوع الیه و الانابة لدی باب فضله انّه علی کلّ شیئ قدیر البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیکم و علی من معکم و علی کلّ ثابت مستقیم و کلّ راسخ امین
* * *
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
حمد مالک ملک و ملکوت را لایق که از کلمۀ علیا حقایق وجود را بطراز اقبال و قلوب را بنور معرفت منوّر و مزیّن فرمود امروز الحمد للّه آفتاب توحید حقیقی از افق ارادۀ الهی اشراق نموده ولکن متوهّمین باینمقام نرسند و فائز نشوند از حقّ بطلبید وجوه و قلوب را خالصاً لوجهه تأیید فرماید بشأنیکه امور حادثۀ دنیا و زخرف و الوان آن از افق اعلایش منع نفرماید و بر دین مبین مستقیم دارد انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم
دستخطّ عالی که بمثابۀ انائی بود که حامل عطر محبّت بود چون ختمش گشوده شد عرفش ساحت وجود را معطّر نمود حمد خدا را تأیید عطا فرمود و باسباب لا تحصی توفیق عرفان و اقبال و توجّه کرم نمود جودش وجود را موجود نمود و بصراط عدلش دلالت فرمود بعد از توجّه وقرائت و فرح و انبساط قصد بساط اعلی و ذروۀ علیا نموده امام وجه مالک اسما بعد از اذن عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة بعد الاصغآء قوله جلّ بیانه و عزّ برهانه و لا اله غیره
بسمی الّذی به ماج بحر علم اللّه المهیمن القیّوم
یا ایّها النّاظر الی الوجه و النّاطق بین العباد قل یا ملأ الارض تاللّه الحقّ انّ النّدآء ارتفع من سجن عکّآء انّه ندآء مات فی حسرة اصغآئه خلق کثیر یشهد بذلک لسانی فیهذا المقام العزیز البدیع هذا یوم فیه ماج بحر بیان اللّه ربّ العالمین طوبی لمن اقبل و شرب باسمه العزیز الکریم قل یا قوم لا تمنعوا انفسکم عن هذا الفضل الّذی زیّن اللّه بذکره دیباج کتبه و صحفه و لوحه المقدّس العزیز المنیر ضعوا ما عندکم مقبلین الی الافق الاعلی و کسّروا اصنام الاوهام بجنود الحکمة و البیان هذا خیر لکم عمّا عندکم کذلک نطق اللّسان فیملکوت البیان طوبی للسّامعین
یا ایّها الطّائر فیهوآئی بهمّت تمام غافلین را بافق دانائی هدایت نما طوبی از برای صدریکه از نقشها و قصصهای قبل مقدّس شده بامّ الکتاب اقبال نمود امروز فرات حکمت و بیان از یمین عرش رحمن جاری و از خزینۀ قلم اعلی لئالی علم و جواهر عرفان ظاهر و باهر بگو ای قوم انصاف دهید و خود را باقوال کذبۀ نالایقه و قصصهای جعلیّه میالائید قسم بآفتاب عرفان که از اعلی افق بیان مشرق و لائح از اوّل عالم الی حین شبه اینظهور ظاهر نه اوست مکلّم طور که بر عرش ظهور مستوی اوست نَبأیکه در کتب قبل ذکرش مذکور و انبیا و رسل احزاب را بظهورش بشارت دادهاند خذوا یا قوم کتاب اللّه بقوّة من عنده و لا تکونوا من الغافلین قد قُدّر للمقبلین من لدی اللّه ربّ العالمین ما عجزت الالسن و الاقلام عن ذکره و احصآئه اتّقوا اللّه ثمّ اقبلوا بوجوه بیضآء امراً من هذا الآمر الحکیم
یا میم علیک بهآئی و عنایتی انصر امر اللّه بجنود الحکمة و البیان و بما یقرّب النّاس الی افقه العزیز البدیع انّه یکون معک و یؤیّدک بسلطانه و یمدّک بجنوده انّه علی کلّ شیئ قدیر طوبی لقلمک بما جری منه ما فاز بطراز القبول رحمة من لدی اللّه العزیز الحمید امور حزب شیعه نزد آنجناب معلوم فی الحقیقه آنچه ذکر نمودی سبب اقبال و هدایت ناس است لو تکونوا من المنصفین اینمظلوم بقدرت و قوّت الهی امام وجوه اعالی و ادانی من غیر ستر و حجاب ذکر نمود آنچه را که سبب هدایت و نجات و راحت خلق بوده منع مانعین و سطوت ظالمین او را از اظهار اسرار منع ننمود در جمیع احوال بنصایح و مواعظ تکلّم نمودیم و چون تجلّیّات انوار نیّر برهان از آفاق قلوب اشراق نمود کل بر اطفاء آن نور ساطع لائح قیام نمودند الّا من شآء اللّه مع آنکه در کتب و صحف و زبر و الواح نزاع و فساد و جدال را منع نمودیم و بآنچه سبب نجات و تقرّب الی اللّه و افعال طیّبه و اخلاق مرضیّه بود امر فرمودیم سبحان اللّه مع آنکه آفتاب حقیقت مشرق و لائح و بحر علم و معرفت موّاج و انهر عنایت جاری و سدرۀ مبارکۀ مقدّسه ناطق کل محجوب مشاهده میگردند مگر قلیلی و قلیل من عبادی الشّکور قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم اتّبعوا من اتیکم بسلطان مبین
در مدینۀ کبیره معدودی بر عناد قیام نمودهاند و بتضییع کلمۀ علیا مشغول نفسیکه چهل سنه و ازید در ظلّ قباب عظمت ساکن و مستریح الیوم با معدودی متّحد و بظلم لا حدّ له ظاهر هر یوم عمل نمودهاند آنچه را که سبب احزان مقرّبین و مقدّسین بوده از مفتریات جنودی اخذ نمودهاند و از اکاذیب صفوفی و بمحاربه مشغولند کذلک اظهر اللّه خافیة صدورهم و خائنة اعینهم جناب افنان الف و حاء علیه بهآئی و عنایتی باین شطر توجّه نمود از عقب بسیّالۀ برقیّه خبر دادند که سیّد احمد و من معه مبلغی نقد و همچنین اوراق نقدیّه سرقت نمودهاند و بعکّا رفتهاند و جناب افنان کبیر علیه بهآء اللّه الابهی که در این ارض جز اعتکاف خیالی نداشته و ندارند در بارۀ ایشانهم نوشتهاند آنچه را که خود گواهی میدهند بر کذبش این امور ظاهر شد تا کل یحیی را بشناسند و بر آنچه بر اینمظلوم وارد شده آگاه گردند اسرار سورۀ لقمن در این ایّام ظاهر و مشهود ولکن این امور و امثال آن معدوم صرف بوده و هست ذکرش نظر بحکمت بالغه است تا اولیا بیابند و بشناسند قل یا قوم تاللّه انّ السّدرة تنطق و النّار تتکلّم و النّور یذکر و ینادی قد اتی محبوب من فی السّموات و الارضین عند ذلک ارتفع النّدآء من کلّ الجهات طوبی لک یا عکّآء بما جعلک اللّه مشرق وحیه و مطلع الهامه و شرّفک بقدومه و نعیماً لک یا عکّآء بما ارتفع فیک النّدآء و ظهر ما کان مکنوناً مخزوناً فی العلم و مستوراً عن الابصار
منتسبین هر یک را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بآیات منزله از سماء احدیّه بشارت ده تا کل از ما عند القوم خود را فارغ و آزاد مشاهده نمایند و بما عند اللّه توجّه کنند البهآء المشرق من افق سمآء العطآء علیک و علی من معک و یحبّک و یسمع قولک فی هذا الامر الّذی جعله اللّه مقدّساً عن الشّبه و المثل و جعله طالعاً مشرقاً من افق الفضل لمن فی السّموات و الارضین انتهی
صد هزار شکر مقصود عالمیان را که بنفحات آیات افئده و قلوب را مستعد فرمود و الفت بخشید سبحانه سبحانه له العظمة و الاقتدار و القدرة و الاختیار اوست قادریکه صدور مخلصین را بنور عنایت منوّر نمود و قلوب را بحرارت محبّت مشتعل داشت این اشتعال را تأثیرهاست حزبی را بمشهد فدا میفرستد و برخی را بر سریر انقطاع مقر عطا میفرماید در لیالی و ایّام لسان عظمت بما یؤلّف القلوب ناطق چه بسیار از شبها که عین عظمت حبّاً لاولیآئه نیاسود و نوم اخذش ننمود آیات بمثابۀ غیث هاطل نازل سبحان اللّه بیانصافهای عالم الی حین غافل و محجوب نار سدره و نار نفس و هوی را امتیاز نمیدهند سجیّتهم الاعراض و عملهم الاغماض فی الحقیقه حیرت اندر حیرتست حزب فرقان بکتاب اللّه متمسّک و کل مشاهده نمودهاند و قرائت کردهاند و اصحاب روح علیه سلام اللّه و بهآئه بانجیل متمسّک و کل دیدهاند که جمیع بیان آن مبیّن علیم از جزوی تجاوز نمینماید و حال در هر حین نازل میشود آنچه که اقلام عالم از تحریرش عاجز و السن امم از احصایش قاصر حال بکمال عجز عرض مینمایم
الها محبوبا کریما رحیما عبادت را خلق نمودی و از برای معرفتت از عدم بوجود آوردی حال محروم منما توئی آن صانعیکه صنایع عالم و الاسباب الظّاهرة بین الامم کل بر توانائیت گواهند و بعنایت و فضلت مقر و معترف اگر ایشانرا منع نمائی من الّذی یعترف باقتدارک و یقرّ باختیارک ای پروردگار شهادت میدهد هر ذی درایتی بر قدرت و سلطنت و عظمت تو اولیائت را بایادی کرم از طین اوهام نجات ده و بجنود وحی و الهامت حفظ فرما توئی توانا و عالم و دانا
اظهار شکر و خلوص و فنا و نیستی که تلقاء ظهور مکلّم طور روح من فیملکوت الامر و الخلق لذکره الفدآء نمودید فی الحقیقه عرف انقطاع و صفا و خضوع و خشوع و وفا از آن متضوّع و بعد از عرض اینفقره در ساحت امنع اقدس این بیان از لسان محبوب عالمیان ظاهر و مشرق قوله عزّ بیانه و عزّ برهانه
یا ایّها الطّائر فیهوآئی و النّاظر الی افقی و المتوجّه بانوار وجهی و النّاطق بثنآئی و المتمسّک بحبل عطآئی اسمع ندآئی فیهذا الیوم الّذی سُمّی بیوم اللّه فی الزّبر و الالواح قل یا قوم اسمعوا اسمعوا قد ارتفع النّدآء من شطر عکّآء و ماج بحر البیان امام وجوه الادیان و اشرق نیّر البرهان بنور خضعت عند ظهوره الانوار یا قوم اتّقوا اللّه ثمّ انصفوا فیما ظهر بالحقّ انّه یجذبکم الی اعلی المقام یا قوم لا تنکروا حجّة اللّه و برهانه اقبلوا بالقلوب الی اللّه ربّ الارباب انّا سمعنا ما نادیت به اللّه و وجدنا منه عرف حبّک و اقبالک و توجّهک الی العزیز الوهّاب سبحان اللّه حزب فرقان بشهادت ما ظهر من لسان العظمة ولکنّه رسول اللّه و خاتم النّبیّین نفحات وحی و فوحات الهام بعد از آنحضرت منقطع است و اینکلمۀ مبارکه منتهی میشود بقوله تعالی یوم یقوم النّاس لربّ العالمین بشهادت فرقان یوم یوم اللّه است و ظهور ظهور اللّه مع ذلک احدی ادراک ننموده مطلع جهل و کذب و نزاع و فساد گفته سورۀ توحید را باید ترجمه نمود چه که بابیها بربوبیّت و الوهیّت قائلند بگو یا قوم انصاف دهید اگر نفحات وحی منقطع هادی عباد کِه و کِه بوده اگر قول مخبر صادق را اصغا مینمائید بعد از خاتمیّت ظهور اللّه است و جمیع کتب بر این شاهد و گواه و همچنین گفتهاند دعائیکه در اسحار ماه مبارک رمضان قرائت میشود و باین اسم مزیّن ترک آن لازم مع آنکه بقول او بشارت دادهاند که اسم اعظم در این دعا موجود و مذکور جمیع عالم را آیات و ظهورات و اشارات اینظهور اعظم احاطه نموده مع ذلک قوم بما عندهم از ما عند اللّه محجوب باری فضیلت این دعا را انکار نمودهاند و قرائتش را نهی کردهاند اینست شأن علما دیگر شأن جهلا معلوم نشهد انّهم هم الجهلآء و ما دونهم افضل منهم نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید انّه ینطق فیکلّ شأن انّنی انا اللّه لا اله الّا انا ربّ کلّشیئ و انّ ما دونی خلقی ان یا خلقی ایّای فاعبدون در اوّل بیان ذکر من یظهر را بآنچه ذکر شد بیان فرموده طوبی للنّاظرین و للفائزین یا ایّها النّاظر الی الوجه بر شما و بر کل لازمست که زمام امر را باذن اللّه اخذ نمائید شاید اینحزب باوهام حزب قبل مبتلا نشوند این از افضل اعمال نزد غنیّ متعال مذکور انتهی
ذکر جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در افق اعلی این آیات از افق ارادۀ الهی اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا احمد آذان عالم از برای اصغاء این ندا خلق شد این ندا نوری است ساطع دوستان را آگاه کند و راه نماید و ناری است مشتعل یک تجلّی از تجلّیات آن بر سدرۀ طور زد ندای انّنی انا اللّه مرتفع و بر روح زد از عالم جسم و جسمانی قصد مقام ابدی نمود و فلک چهارم مقرّ استوا شد یا احمد یوم اللّه را ندانستند و از آفتاب حقیقت محرومند امّا حزب شیعه چه میگویند اگر اعمال مطابق اقوال بود ثمرش کو و اگر سدرۀ اقبال غرس شد اوراق و افنانش کو یوم یقوم النّاس را قرائت مینمایند و از آن محرومند اقرء ما انزله الرّحمن فی الفرقان انّها ان تک مثقال حبّة من خردل فتکن فی صخرة او فی السّموات او فی الارض یأت بها اللّه انّ اللّه لطیف خبیر یا احمد فرعون ایّام با سیف بغضا از خلف سحاب بیرون آمده البتّه تفصیل را شنیده مظلوم آفاق کل را وصیّت مینماید بر حفظ عباد که شاید مجدّد سبحات اوهام حائل نشود و مردم را از تجلّیات نیّر ظهور منع ننماید انّه علی کلّ شیئ قدیر قل یا قوم خافوا اللّه قد ظهر ما لا ظهر فی الابداع و اتی من کان مرقوماً من القلم الاعلی ضعوا ما عند القوم مقبلین الی اللّه المهیمن القیّوم نسئل اللّه ان یؤیّدک و یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی انّه ولیّ المحسنین قل
لک الحمد یا الهی بما جری اسمی من قلمک اشهد انّک ظهرت و اظهرت ما کان مخزوناً فی العلم و مکنوناً فی کنز عصمتک انّک انت المقتدر القدیر اسئلک یا مقصود العالم و محیی الامم بالنّور الّذی ما منعته حجبات الامم ان تؤیّدنی علی القیام علی خدمتک و نصرة امرک بالحکمة و البیان انّک انت العلیم الحکیم
اینعبد هم خدمت ایشان تکبیر و ثنا و ذکر و بها عرض مینماید امید آنکه حجبات خلق را باصبع استقامت خرق نمایند شاید فائز شوند بآنچه که از برای آن بطراز وجود مزیّن شدهاند الامر بید اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم
و امّا در بارۀ طبع للّه الحمد بقبول فائز حضرت غصن اللّه الاعظم روحی و ذاتی لتراب قدومه الفدآء حسب الامر ملاحظه فرمودند فی الحقیقه نادانی و گمراهی حزب قبل از آنچه ذکر شد واضح و هویدا طوبی لمن انصف فیما ظهر و طوبی للفائزین البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم و یسمع قولکم فی اثبات ظهور اللّه ربّ العالمین
در این حین خادم بحضور فائز قد اقبل الیه جمال القدم و قال نحبّ ان نذکر ابن من احبّنی الّذی اقبل و فاز و ورد و اخذ و شرب کوثر البیان من ید عطآء ربّه مالک الانام انّا ذکرناه من قبل و فی هذا الحین و نشهد انّه من الفائزین یا محمّد علیک بهآء اللّه کبّر علیه من قبلی و بشّره بعنایتی انّه فاز بالقیام الّذی اخبر به الفرقان یوم یقوم النّاس لربّ العالمین انتهی
اینعبد هم خدمت ایشان تکبیر و بها میرساند و از مشرق عنایت عنایت کبری از برای ایشان طلب مینماید انّ ربّنا هو السّامع و هو المجیب و هو العزیز الحمید و فاز ما ارسله بطراز القبول فضلاً من لدن ربّنا و ربّکم و ربّ هذا السّجن المعمور البهآء و الذّکر و الثّنآء علیک مرّة اخری و علیه و علی کلّ صبّار شکور
* * *
جناب آقا سیّد نصراللّه علیه بهآء اللّه
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
حمد مالک وجود و سلطان غیب و شهود را لایق و سزاست که بیک تجلّی از تجلّیات نیّر اسم قیّومش اسرار کلمۀ مبارکۀ و نُفخ فیه اخری اذا هم قیام ینظرون ظاهر یوم عظیم است و شرایطش اعظم امروز خافیۀ صدور و خائنۀ عیون اَمام وجوه مشهود
یا نصر علیک بهآء اللّه مالک القدر از حق بطلب عباد را از فیوضات مالک ایجاد در معاد محروم نفرماید حیات انسان در عالم بمثابۀ نسیمی است که از دری وارد شود و از دری خارج باید امروز اولیای مقصود عالمیان که از بحر عرفان نوشیدهاند و بافق رحمن ناظر بکمال محبّت و روح و ریحان و حکمت و بیان غافلین را آگاه نمایند و نائمین را بیدار بگو ای دوستان امروز بامداد یوم داد است جهد نمائید تا مظاهر و مطالع و مشارق اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّۀ روحانیّه گردید در این ایّام انسان قادر است بر تحصیل آنچه سبب بقای ابدی و حیات سرمدیست
جناب اسد علیه بهآئی با نامۀ آنجناب حاضر للّه الحمد عرف خدمت و استقامت از آن متضوّع امروز هر امری از امور که رائحۀ عدل و انصاف و معروف از آن ساطع باید بآن تمسّک نمود خالصاً لوجه اللّه مالک الوجود و الآمر فی یوم الموعود لا زال این امر مبرم از آمر حکیم علیم ظاهر و گواه آن کتب الهی کل را امر فرموده ببر و تقوی و نهی نموده از بغی و فحشا طوبی لمدینة ما منعتها الحوادث عن نور الدّیانة و الامانة و العفّة اینکلمۀ مبارکه بمثابۀ نیّر اعظم از افق سماء الواح الهی مُشرق و لائح طوبی لمن عرف و عمل و ویل للغافلین
یا نصر تو آگاهی که کمال عنایت بر حسب ظاهر در بارۀ نفسیکه در آستانه موجود مجری گشت ولکن آن بیوفا بآتش حرص و هوی امانت را گداخت و ضرب قوی بر عدل و انصاف وارد عمل نمود آنچه را که شبه نداشته و ندارد لا زال خیانتش ظاهر و باهر ولکن اسم ستّار ستر فرمود تا بالاخره باغوای عدوّ الهی ستر را درید حال در مدینۀ عدل الهی نالهها مرتفع چه که ضرّ اعمالش بنفس سدره وارد حضرات افنان اعانتش نمودند و از هر جهتی از جهات تجارت احباب باو راجع مع ذلک حرص را بر قناعت ترجیح داد و همچنین ظلم را بر عدل قسم بآفتاب حقیقت که از افق سماء اراده اشراق نموده دیناری از آن دو مخزن نسبتش بحق نبوده اینفقره را لاجل انتفاع او تصدیق نمودیم یعنی تجارت او را در آستانه و همچنین لاجل ظهور نیّر امانت ما بین امّت ولکن آن بیانصاف در لیالی و ایّام بکذب و خیانت مشغول تا بالاخره بایادی طمع و حرص ناری مشتعل نمود که اکباد امانت و دیانت و صدق و صفا را گداخت سبحان اللّه مقام وفا جفا ظاهر و مقام امانت خیانت نسئل اللّه ان یؤیّده علی الانابة و الرّجوع انّه هو التّوّاب الغفور الکریم خیانت و حرص و اعتساف بمقامی رسیده که مَحو آن ممکن نه الّا بارادة اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الاولی
اینکه در بارۀ مجلس شور و اولیای آن ذکر نمودید بعزّ قبول فائز اولیای الهی در جمیع احوال باید بآنچه سبب تهذیب نفوس و ارتقاء وجود و ارتفاع کلمة اللّه است مشغول باشند و ظهور آن منوط و معلّق است بمشورت اُمَنای بیت عدل طوبی از برای نفوسیکه همّت بر خدمت عالم نمودهاند آثار آن نفوس عالم را از زحمت براحت و از فقر بغنا و از ذّلت بعزّت رساند نسئل اللّه ان یوفّقهم علی البرّ و التّقوی و یفتح علی وجوههم ابواب العنایة و الرّحمة و البرکة و الغنآء انّه هو فعّال لما یشآء و فی قبضته زمام الاشیآء یفعل و یحکم و هو الآمر القدیم و الحاکم العلیم
للّه الحمد جناب محمّد قبل علی موفّق گشتند بر خدمت اهل عالم انشآء اللّه نفس اراده نافذ و مؤثّر است و از آن ثمرات کلّیّه ظاهر خواهد شد کل باید در جمیع احوال باینکلمۀ علیا ناظر باشند یا اهل البهآء انصروا الرّبّ بالاعمال و الاخلاق اثر اعمال انفذ است از اثر اقوال اعمال طیّبه و اخلاق روحانیّه هر یک منادی حق است ما بین عباد نصرت امر اللّه باین جنود معلّق و منوط شاید نفوسی لوجه اللّه ظاهر شوند و عباد را از ظلم درندههای ارض نجات بخشند تا فساد باصلاح تبدیل شود و حرب بصلح و نفاق بوفاق قل
الهی الهی زیّن عبادک بطراز صفاتک و اخلاقک لیظهر ما اردت لهم بجودک و کرمک
یا نصر لعمر اللّه اینمظلوم فی فم الثّعبان کل را بافق رحمن دعوت مینماید قل تمسّکوا یا قوم بذیل التّقوی انّه ینجی العباد و یقرّبهم الی اللّه مالک الایجاد اولیآء اللّه در آنجهات باید بقدر مقدور جناب مذکور را اعانت نمایند هر عملی امروز ظاهر شود آن از سیّد اعمال مذکور و از قلم اعلی مسطور طوبی للعاملین
ذکر جناب میرزا محمّد علیه بهآئی را نمودید للّه الحمد مؤیّدند بر ذکر و ثنا و بما ینتشر به حبّ اللّه فی الاطراف نسئله تعالی ان یوفّقه و یؤیّده علی الاستقامة الکبری مفسدین آستانه بانتشار اخبار کذبۀ مفتریه مشغول سبحان اللّه هر صاحب بصری متحیّر خیانت وجودیکه بمثابۀ آفتاب ظاهر و هویداست اظهار دیانت و امانت هم مینماید حال مال جمعی از اصحاب در قبضۀ خیانت خائن معذّب و مبتلا یا نصراللّه در دیار غربت در سجن بر اینمظلوم وارد شده آنچه که قلم و مداد از احصای آن عاجز است اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بعنایت حق جلّ جلاله بشارت ده هر یک بانوار نیّر فضل فائز است در ذکر اسامی نظر بمقتضیات حکمت توقّف نمودیم ولکن اصحاب سفینۀ حمرا لدی الوجه حاضر و لدی الباب قائم طوبی لهم و همچنین اماء آن ارض را بعنایات مخصوصه مسرور دار قل
الهی الهی لک الحمد بما اظهرت لعبادک امواج بحر بیانک و تجلّیات نیّر ظهورک اسئلک یا سلطان الوجود بحبلک المتین و بیانک المبین و بالکلمة العلیا الّتی احییت بها المقرّبین من عبادک مرّة اخری بان تؤیّد اولیآئک و اصفیآئک علی استقامة لا تزلّها شبهات الامم و ضوضآء النّاعقین و سطوة الّذین کفروا بیوم الدّین ای ربّ وفّقهم بالحکمة الّتی انزلتها فی کتبک و زبرک و صحفک ثمّ انزل علیهم من سمآء رحمتک امطار الفضل و العطآء و قدّر لهم ما یقرّبهم الی ساحة عزّک و بساط انسک انّک انت المقتدر القدیر لا اله الّا انت الفرد الواحد العلیم الخبیر
* * *
حمد مالک وجود و سلطان غیب و شهود را لایق و سزاست که بانوار اسم اعظم عوالم افئده و قلوب را منوّر فرمود و بافق اعلی در سجن عکّا راه نمود اوست مقتدری که قوّت عالم ضعیفش ننمود و از ارادهاش بازنداشت جلّت عظمته و علت سلطنته سبحاناللّه مدّعیان محبّت الهی نقض عهد نمودهاند و باعدا پیوستهاند نصائح مشفقانه و مواعظ حکیمانه اثر ننمود از حقّ جلّ جلاله سائل و آملیم عباد خود را بطراز عدل و انصاف مزیّن فرماید اوست قادر و توانا لا اله الّا هو العلیّ الأعلی اولیا را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو چون قضیّۀ مظلوم علّت غصّه است لذا از ذکرش صرف نظر نمودیم سفینۀ الهی را امواج احاطه نموده و مصباح ربّانی را اریاح از حقّ میطلبیم ظاهر فرماید آنچه را سبب و علّت صدق و امانت و دیانت و عدل و انصافست عالم و امم گواهند که این مظلوم جز اعلای کلمه و ارتقاء وجود اراده نداشته و ندارد طوبی لمن زیّن رأسه باکلیل العدل و هیکله بطراز الانصاف و ویل للمعرضین و المنکرین
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد محبوب امکان و مقصود عالمیان را لایق و سزا است که اولیای خود را مؤیّد فرمود بر نصرت امر و اعلای کلمه و موفّق فرمود بر اجراء اوامر و احکام که سبب نظم عالم و حفظ امم است ایشانند ایادی امر و حروف کتاب بایشان قدرت و غلبه در عالم ملک ظاهر شد و باهر گشت ایشانند انجم سماء ظهور و اعلام نصر من لدی اللّه مالک النّشور بهم امطرت السّمآء و اشرقت الشّمس و انارت الآفاق
دستخطّ آن حضرت فیالحقیقه کتابی بود که عشّاق جمال بیمثال را جذب مینمود چه معطّر بذکر محبوب عالم و منوّر بشمس اسم مبارکش بود علم اللّه نرجس و نسترن را این عرف نباشد و کذلک عنبر و یاسمن را بعد استشمام آن و اطّلاع بما فیه بآسمان آسمانها توجّه نموده مراتب عرض شد هذا ما نطق به لسان القدم جلّ جلاله
یا اسد علیک بهآء اللّه الفرد الأحد الحمد للّه بذکر حقّ مشغولی و بخدمت امر قائم بگو ای عباد امروز روز دیگر است لسان دیگر باید تا قابل ثنای محبوب عالم شود و عمل دیگر باید تا مقبول درگاه گردد جمیع عالم طالب این یوم بودند که شاید موفّق شوند بآنچه لایق و سزاوار است طوبی از برای نفسی که امورات دنیا او را از مالک الوری منع ننمود غفلت ناس بمقامی رسیده که از خسف مدینه و نسف جبل و شقّ ارض آگاه نشده و نمیشوند اشارات و علامات جمیع کتب ظاهر و در هر حین صیحه مرتفع معذلک جمیع از خمر غفلت مدهوشند الّا من شآء اللّه هر روز ارض در بلای جدیدی مشاهده میشود و آناً فآناً در تزاید است از حین نزول سورۀ رئیس تا این یوم نه ارض بسکون فائز است و نه عباد باطمینان مزیّن گاهی مجادله گاهی محاربه گاهی امراض مزمنه مرض عالم بمقامی رسیده که نزدیک بیأس است چه طبیب ممنوع و متطبّب مقبول و مشغول در این اطراف در بعض بلدان آثار خسف ظاهر امورات عجیبه ظاهر شده و میشود ولکن غافلین در حجاب مبین آیا تفکّر نمینمایند کجا است صدر اعظم ایران و عزّت و ثروت او کجا است قدرت و قوّت او غبار نفاق قلوب را اخذ نموده و ابصار را احاطه کرده سوف یرون ما عملوا فی ایّام اللّه کذلک ینبّئک الخبیر من لدن مقتدر قدیر انشآءاللّه بذکر حقّ و بثنای حقّ و خدمت امر حقّ لازال مؤیّد باشی بشأنی که آثار آن از آفاق عالم و آفاق قلوب امم ظاهر شود اولیای حقّ جلّ جلاله را باسم ابهی رحیق بقا بنوشان و کل را بذکر حقّ و عنایتش مسرور دار بگو جهد نمائید تا از ملکوت بیان بکلمهئی فائز گردید انتهی للّه الحمد که کوب وصال در راه است بقول اهل پارس پی در پی میرسد از حقّ میطلبم این کأس همیشه در دور باشد چه که بظَلْم حبیب ممزوج است و باسم محبوب مشهور انشآءاللّه این نعمت را زوال اخذ نکند و ایادی معتدین تغییر ندهد هی خادم بنوشد و هی هنیئاً بشنود
دو دستخطّ آن جناب که بتاریخ ٩ ذیقعده و ٢۴ آن مرقوم بمثابۀ دو شمس بازغ بود از برای قلب فانی انشآءاللّه امثال آن شموس همیشه بازغ و طالع و مشرق و لائح باشد این عبد از حقّ سائل و آمل که در عرض جواب مؤیّد شود و تأخیر نرود چه در هر کرّه از اطراف میرسد آنچه که از اداء جواب آن عاجز است در جمیع احوال تأیید از حقّ جلّ جلاله است انّه لهو المؤیّد القدیر
اینکه در بارۀ جناب صاحب علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند از قبل جواب آن در دو مکتوب عرض شد تا حال رسیده انشآءاللّه مؤیّد شوند بآنچه که اثر آن بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند الحمد للّه که آن جناب در جمیع احوال بحکمت مؤیّدند اینکه ورود قم و معاشرت با دوستان حقّ جلّ جلاله را مرقوم داشتند این تفصیل عرض شد هذا ما نطق به لسان المقصود قوله عزّ اجلاله انشآءاللّه لازال بخدمت امر مشغول باشند و بهدایت غافلین موفّق انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد ابرهیم و همچنین ندّافها علیهم بهآء اللّه و اشتعالشان مرقوم داشتند انشآءاللّه همیشه مشغول باشند طوبی لهم و لهم حسن مآب
و اینکه مرقوم فرمودند گاهی اگر نفسی بآن اطراف توجّه نماید محبوب است هذه کلمة یصدّقها کلّ عالم خبیر و کلّ عارف حکیم لازال از لسان مبارک شنیده شد که باید نفوس چندی که باخلاق مزیّنند و بمقتضیات وقت و حکمت ناظر بآن جهات توجّه نمایند و روح حیوان مبذول دارند نسایم بیان رحمن باید همیشه در مرور باشد این فقره حسب الأمر لازم و واجب طوبی للعاملین
اینکه در بارۀ جناب نائب علی اکبر بیک علیه بهآء اللّه مرقوم داشته بودید جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه در دو مراسله که باین فانی ارسال داشتند ذکر ایشان و مراتب محبّت ایشان را نوشته بودند و همچنین ذکر یک مرکوب را بتفصیل نوشته بودند ایشان در این امورات تا حال کمال ملاحظه را نمودهاند و آنچه بایشان از هر کسی رسیده بساحت اقدس رساندهاند هذا ما شهد به الخادم علی قدره و مقامه و العلم عند اللّه العالم الخبیر
اینکه در دستخطّ دیگر ذکر احبّآء اللّه قم علیهم بهآء اللّه مرقوم بود بعینه همان فقرات مذکوره در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله عزّ کبریائه
یا اسد علیک بهائی سکر غفلت عالم را احاطه نموده مبیّن لازم نفس دوستان حقیقی الهی بمثابۀ نسائم لطیفۀ ربیع است در هر بلاد که مرور نماید اشجار وجود را خرّم فرماید و باثمار بدیعۀ منیعه فائز کند ان احمد اللّه ربّک و ربّ من فی ملکوت الأمر و الخلق بما ایّدک علی خدمة امره و عرّفک ما کان مستوراً عن الأبصار الّا من شآء اللّه جناب احمد و ابرهیم و ندّافها علیهم بهآء اللّه و سایر دوستان آن ارض را تکبیر میرسانم انشآءاللّه بمقامی فائز شوند که سطوت غضب نفوس ظالمه ایشان را از مطلع نور احدیّه منع ننماید بگو ای دوستان امروز روز پرواز و روز ذکر و بیان است باید باسم حقّ بقوادم ایقان در هواء محبّت رحمن طائر و سائر باشید نسائم رحمت در مرور است و کأس رحیق بایادی عطا امام وجوه موجود ان اشربوا منها باسم ربّکم مالک الغیب و الشّهود قدر این ایّام را بدانید یکبار مرگ محتومست اگر در سبیل حقّ واقع شود احبّ بوده و خواهد بود اهل بها باید باخلاق حسنۀ مرضیّه و آداب ملأ اعلی ظاهر باشند و بحکمت ناظر در این صورت آنچه وارد شود لعمر اللّه احسن است از حیوة عالم ای دوستان وقت را از دست مدهید بکمال وقار و تمکین به ما امرتم به فی الکتاب تمسّک نمائید انّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر انتهی
و اینکه مرقوم داشتید که جناب آقا محمّد ابرهیم علیه بهآء اللّه در آن ارض مشتعلند لوح امنع اقدس مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند قوله عزّ کبریائه
یا ابرهیم یذکرک الخلیل الّذی دعا الکلّ الی اللّه ربّ العالمین انّ المظلوم سمع ذکرک و اشتعالک بنار محبّة اللّه ذکرک بهذا اللّوح المنیر انّا دخلنا السّجن الأعظم و اظهرنا ما اراده اللّه العزیز الحکیم من النّاس من نبذ ما عند القوم و اقبل الی الأفق الأعلی و آمن بالفرد الخبیر و شرب کوثر الحیوان من ایادی عطآء ربّه الرّحمن و منهم من اعرض و استکبر علی اللّه العزیز الحمید طوبی لعین رأت بیّنات ربّها و لسمع سمع آیاته الکبری و للسان نطق بذکره الجمیل خذ الکتاب بقوّة من عندنا علی شأن لا تمنعک حجبات العلمآء و لا تخوّفک شؤونات الظّالمین قل یا ملأ الأرض تاللّه قد فتح باب السّمآء و اتی مالک الأسمآء بسلطان عظیم و اراد ان یحیی الأرض بعد موتها اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الغافلین بظلمهم ناح الملأ الأعلی و ذرفت عیون المقرّبین سوف تفنی الدّنیا و ما عند النّاس و یبقی لک ما نزّل فی هذا المقام الکریم انّا نذکر احبّائی فی هناک الّذین تمسّکوا بما امروا به فی الکتاب من لدن آمر حکیم قل لو یأتیکم احد بغیر ما اراده اللّه دعوه بنفسه متوکّلین علی اللّه المقتدر القدیر یا احبّائی انّا نذکرکم لوجه اللّه لیبقی به اسمائکم فی لوحه الحفیظ کذلک نطق لسان المظلوم اذ کان بین ایدی المعرضین ان افرحوا فی ایّام ربّکم تاللّه قد ماج بحر الفضل و انار افق الظّهور بشمس ذکری المقدّس العزیز البدیع انتهی انشآءاللّه بزیارت این لوح امنع اقدس فائز شوند بنورش منیر و بحرارتش مشتعل گردند بشأنی که آثار آن در ملأ اعلی ظاهر شود تا چه رسد باهل ارض ولکن در جمیع احوال باید بحکمت ناظر باشید که مباد نعیق مرتفع شود و رحیق مستور ماند و مخصوص جناب آقا سیّد احمد و جنابان ندّافها علیهم بهآء اللّه از قبل الواح منیعۀ مقدّسه نازل شده انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر بیان رحمن بیآشامند
و اینکه مرقوم فرمودند بارض جاسب توجّه نموده احباب الهی را ملاقات فرمودند مکتوبی این خادم فانی در جواب مراسلۀ جناب ملّا غلام رضا نوشته و در آن مکتوب یک لوح امنع اقدس از سماء مکرمت مخصوص جناب ایشان نازل و همچنین نفوس مذکورۀ در کتاب ایشان از برای هر یک لوح مبارک نازل تعالی تعالی فضل محبوبنا و عنایة مقصودنا و رحمته الّتی سبقت من فی الوجود اسم هر یک از دوستان که تلقاء وجه عرض شد حیّاً میّتاً نازل شد آنچه که شاهد و مدلّ و گواه است بر عنایت و شفقت و رحمت انشآءاللّه اهل بها بر مقامات خود مطّلع شوند و حفظش نمایند للّه عمل الّذین اعترفوا بما نطق به لسان العظمة صدهزار طوبی از برای نفسی که بتبلیغ امر اللّه قیام نمود و از برای نفوسی که باصغا فائز شدند و بکمال ثبوت و رسوخ بر امر قیام نمودند یسأل الخادم ربّه بأن یوفّق من فی العالم و یعرّفهم ما فات عنهم فی هذه الأیّام الّتی ما رأت العیون شبهها و نظیرها و مثلها
و اینکه توجّه بارض بادقان و ذکر جناب آقا میرزا محمود علیه بهآء اللّه و اشتعال ایشان را بنار محبّة اللّه نموده بودید ذکر ایشان در مکتوب جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه بوده و این عبد این فقره را عرض نمود یک لوح امنع اقدس از سماء مرحمت مخصوص جناب ایشان و احبّای آن ارض نازل نزد جناب مذکور ارسال شد که برسانند آن محبوب باید بشارت لوح مبارک را بایشان بدهند تا بتأییدات الهی بیشتر از پیش بخدمت امر مشغول باشند و مخصوص جناب آقا محمّد ابرهیم علیه بهآء اللّه از اهل قم هم لوح امنع اقدس نازل نزد جناب حاجی میرزا ابوالحسن ارسال شد که برسانند چه که ایشان ذکر جناب مذکور را نموده بودند و چون آن محبوب هم ذکر نمودهاند یک لوح اعزّ امنع مرّةً اخری نازل و تفصیل آن عرض شد انشآءاللّه آن محبوب میرسانند جناب مذکور صاحب دو لوح شدهاند انشآءاللّه این دو لوح دو جناح شود از برای پرواز ایشان در هواء محبّت رحمن
و اینکه در بارۀ نراق و احبّای آن ارض مرقوم داشتید تلقاء وجه عرض شد و ذکر هر یک از انفس مذکوره از لسان مبارک جاری و فرمودند الحمد للّه جناب اسد علیه بهائی فائز شدند بخدمت حقّ و ذکر و ثنایش امری که الیوم اهمّ است و لدی اللّه از رکن اعظم تبلیغ است و او بکمال روح و ریحان بآن مشغول است طوبی له و لمن یسمع منه ما انزله اللّه فی الکتاب احبّای ارض ن و راء تحت لحاظ عنایت بودهاند انشآءاللّه موفّق شوند بآنچه سزاوار یوم اللّه و مؤیّد گردند بآنچه سبب و علّت بقای ذکر است فرات جاری و بحر ظاهر طوبی للفائزین انتهی این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر و ثنا معروض میدارد امید از فضل عمیم حقّ جلّ جلاله که جمیع را مؤیّد فرماید بر اتّفاق و اتّحاد و بر آنچه الیوم سبب ارتفاع امر اللّه است
و اینکه مرقوم داشتید در حین نوشتن جناب آقا میر علیه بهآء اللّه از اهل فتحآباد هم استدعا نمودند که ذکر ایشان بشود این فقره عرض شد هذا ما نطق به لسان المحبوب فی الجواب قوله عزّ کبریائه یا میر انشآءاللّه انوار یوم ظهور در کلّ حین شما را منوّر دارد و بذکر دوست یکتا مشغول مشاهده در ناس نما عالمی را که کل بفنایش مقرّ و معترفند او را معبود اخذ نمودهاند و از معبود حقیقی و انوار آفتاب معنوی محجوب و ممنوع شدهاند یا میر ندای این اسیر را بشنو انّه یؤیّدک و یقرّبک الی اللّه الفرد الخبیر ذکر نفوس مستقیمه از قلم اعلی جاری و نازل انشآءاللّه به ما اراده اللّه متمسّک شوند و از دونش فارغ و آزاد جمیع دوستان آن ارض و دیار اخری را تکبیر میرسانم و بآنچه سبب علوّ و سموّ مقام انسان است وصیّت مینمایم طوبی للعاملین و ویل للغافلین البهآء المشرق من افق ارادة ربّکم الرّحمن علیک و علیهم و علی کلّ صبّار شکور الحمد للّه العطوف الغفور انتهی
ذکر جناب حاجی محمّد رضا علیه بهآء اللّه از ارض صاد را مرقوم داشتند ذکرشان در ساحت من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد و این کلمات عالیات از سماء مشیّت منزل آیات مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحور معانی آن بیآشامند آشامیدنی که اثر آن در ملک باقی و پاینده ماند قوله تعالی
هو الشّاهد السّامع العلیم الخبیر
یا محمّد قبل رضا حمد کن محبوب عالم را که بعنایت اسم اعظم تو را تأیید نمود و بآنچه که الیوم اکثر اهل ارض از آن غافل و محجوبند هدایت فرمود سبیل الهی واضح و آیاتش نازل و بیّناتش ظاهر معذلک کلّ غافلند الّا من شآء اللّه قدر این ایّام را بدان و بذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله مشغول باش حشمت جبابره و سطوت فراعنه و شوکت اکاسره و ثروت قیاصره کل فانی و معدوم مشاهده شد و آنچه هم الیوم مشهود است البتّه بفنا راجع خواهد گشت سزاوار اینکه انسان متشبّث شود بامری که پاینده و باقی است ان احمد ربّک بما عرّفک مشرق وحیه و مطلع آیاته و مظهر نفسه و انزل لک ما لا تعادله ممالک الأرض کلّها انّ ربّک لهو الغفور الکریم ثمّ اسأله بأن یؤیّدک علی ما ینبغی لأیّامه انّه لهو السّامع المجیب الحمد للّه مالک هذا الیوم البدیع انتهی انشآءاللّه در کلّ احیان از کلمات الهی اخذ نمایند آنچه را که سبب حیوة و بقا است انّ الخادم یحبّ ان یذکر من اقبل الی اللّه و فاز بعرفانه و خضع لسلطانه و نطق بثنائه اینکه مرقوم فرموده بودند بنیابت آن محبوب بزیارت فائز شوم دو ساعت از شب سهشنبه ٢۵ ربیعالأولی قصد محضر مالک الوری نموده و بعد از حضور و اذن زیارت و طواف بعمل آمد و الحمد للّه بطراز قبول فائز شد هنیئاً لحضرتک
ولی اینکه ذکر ارض کاف و جناب نوّاب علیه بهآء اللّه و جناب حاجی سیّد محمّد و جنابان آقا سیّد نصراللّه و آقا سیّد هاشم علیهم بهآء اللّه فرموده بودند این باصغاء مالک اسماء فائز و نسبت بهر یک تجلّیات آفتاب عنایت مشرق و لائح چندی قبل خدمت جناب نو تفصیلی این عبد نوشته ارسال داشت و همچنین لوح امنع اقدس مخصوص ایشان ارسال شد و همچنین مخصوص جناب حاجی سیّد محمّد و سایر دوستان بهمراهی جناب شیخ س علیه بهآء اللّه الواح بدیعۀ منیعه ارسال شد این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل است که کل را بشأنی مؤیّد فرماید که اشیاء متلوّنۀ این دوروزۀ دنیا از مالک اسماء منع ننماید موفّق شوند بآنچه که سزاوار است و مؤیّد گردند بآنچه که بطراز بقا مزیّن است و همچنین دستخطّ دیگر آن محبوب که بتاریخ ٢٧ ذیالحجّة الحرام مرقوم فیالحقیقه دریاق بود از برای این خادم علیل چه که مزیّن و معطّر بود بعرف خلوص آن محبوب للّه الفرد العزیز الودود
و اینکه ذکر مراجعت بارض قمص و همچنین ملاقات با جناب حاجی سیّد ابرهیم علیه بهآء اللّه فرموده بودند ذکر ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد یک لوح مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل و همچنین مکتوب این عبد جناب آقا میر عبدالرّحیم علیه بهآء اللّه و مخصوص ایشانهم در مکتوب این عبد لوح امنع اقدس نازل و همچنین مخصوص نفوس مذکورۀ در مکتوب ایشان فرداً فرداً از افق سماء فضل الواح بدیعۀ منیعۀ ممتنعه اشراق نمود انشآءاللّه بآن فائز شوند و همچنین مخصوص جناب ملّا غلام رضا علیه بهآء اللّه از ارض جاسب و نفوس مذکورۀ در مکتوب ایشان که باین عبد نوشته بودند و همچنین مخصوص جناب شیخ حسن علیه بهآء اللّه و نفوس مذکورۀ در مکتوب ایشان الحمد للّه در بارۀ جمیع اسامی مذکورۀ در پاکتهای آن محبوب اظهار فضل و عنایت کبری از مشرق رحمت مالک اسماء مشهود و لائح آن محبوب ملاحظه فرمایند و بعد از اخذ صورت اصل را ارسال دارند نزد جناب حاجی سیّد ابرهیم علیه بهآء اللّه و ایشان بعد از ملاحظه بصاحبانش یعنی نفوس مذکوره برسانند
و اینکه در ذکر حقوق مرقوم داشته بودند بیع املاک حسب الأمر جایز نه نفوسی که حقوق بر ایشان تعلّق گرفته در صورت استطاعت بادای آن فائز شوند فرمودند املاک را بخود آن نفوس واگذاشتیم لهم ان یتصرّفوا فیها کیف یشاؤون انتهی خیر اعمال حسنه بخود نفوس عامله راجع است مخصوص نفسی که بادای حقوق اللّه موفّق گردد این امری است که باید بکمال اعزاز جاری شود هر نفسی اقبال نماید و بکمال میل و رضا ادا کند امنا از او بپذیرند والّا انّه غنّی عن العالمین
این کلمۀ علیا از قلم اعلی مخصوص ابوالحسن اردکانی صادر از جمیع دنیا بگذرید و از یک ذرّه اعزاز امر اللّه نگذرید انتهی طوبی از برای نفوسی که فیالحقیقه الیوم بخدمتی قیام نمودهاند و بما ینبغی مؤیّد گشتهاند
و اینکه در بارۀ مبلّغین مرقوم داشتند در ساحت اقدس مقبول افتاد فیالحقیقه باید هر نفسی که بر این امر خطیر اعظم قیام نماید بجمیع صفات ظاهره و باطنه مزیّن باشد و بقدر کفاف با او باشد و در هر ارض که وارد شود عرف انقطاع از او متضوّع گردد فیالحقیقه آن محبوب در این مقام بیان مرغوبی فرمودهاند انشآءاللّه آن محبوب در جمیع احوال مؤیّد و موفّق باشند بر اموراتی که سبب اعزاز امر اللّه است فرمودند زاد مبلّغین دو قسم است و هر دو لازم الأوّل التّوکّل علی اللّه و الثّانی باید آنچه از حقوق اللّه حاصل بعضی بایشان یعنی بمبلّغین داده شود انتهی و از سنین قبل در شرایط مبلّغین از قلم اعلی نازل شده آنچه کافی است فیالحقیقه این امر بسیار عظیم است طوبی لمن فاز به انّه ممّن نصر اللّه ربّه بکمال ما یمکن فی الابداع انشآءاللّه نفوس متموّلۀ باثروت موفّق شوند بر ادای حقوق تا این امورات بکمال روح و ریحان در ارض جاری شود لو عرفوا لأنفقوا ارواحهم و ما عندهم فی سبیل اللّه و دیگر خود آن محبوب در اخذ حقوق مأذونند الحمد للّه تجلّیات آفتاب عنایت آن جناب را اخذ نموده له الحمد فی کلّ الأحوال و هو العطوف الکریم و قرار آن محبوب در امر حقوق فیالحقیقه درست و محکم بود ولکن چون این فقره معلّق بعمل نفوس کثیره است در مدن و قری البتّه انتشار یابد و انتشار آن سبب ضوضای غافلین و جاهلین گردد لذا باید به ما حکم به اللّه عمل نمود و در بارۀ دو واحد در حقوق که ذکر فرموده بودند حسب الأمر عدد اسم اعظم خود جناب حاجی سیّد ابرهیم تصرّف نمایند و در اعیاد صرف کنند و یا بفقرا بدهند هر دو لدی الوجه محبوب است و مابقی بآن محبوب یا بجناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه میرسد
اینکه ذکر جناب آقا محمّد هاشم و سه نفس دیگر که برحیق ایمان فائز شدند مرقوم داشتند تلقاء وجه عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب من ملکوت اللّه مالک المآب قوله عزّ کبریائه
یا هاشم قد ذکرک من قام علی خدمتی و اقتصر اموره علی نصرة امری نذکرک فضلاً من لدنّا و انا الفضّال الکریم طوبی لبیت فیه ارتفع ذکری و لعبد تزیّن بطراز حبّی العزیز البدیع ان احمد اللّه بما ایّدک علی عرفانه و هداک الی صراطه المستقیم لک ان تشکر اللّه فی کلّ الأحیان انّ ربّک لهو السّامع المجیب
و نذکر محمّد الّذی اقبل الی الأفق الأعلی و فاز بهذا الأمر الّذی اعرض عنه من علی الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العالمین یا محمّد ان اسمع النّدآء من شطر السّجن و قل لک الحمد یا الهی بما عرّفتنی و شربتنی کوثر البیان من ایادی العطآء اشهد انّ فضلک سبق العالم لا اله الّا انت الغفور الرّحیم
و نذکر امةاللّه الّتی اقبلت و ارادت ان تشرب کوثر البیان فی ایّام ربّها الرّحمن طوبی لکلّ امة فازت بهذا المقام الکریم و نذکر امة اخری و نبشّرها بفضلی و عنایتی و نأمرها و امائی بالاستقامة علی الأمر و العمل بما ینبغی لأیّام اللّه الفرد الواحد الخبیر انتهی
استدعای جناب آقا محمّد هاشم تلقاء وجه عرض شد لسان عنایت باین کلمۀ مبارکه ناطق نسأل اللّه تعالی بأن یقدّر لها ما ینفعها فی الآخرة و الأولی انّه یعلم ما عنده و هو الشّاهد السّامع العلیم انتهی
و اینکه مرقوم داشتند که جناب آقا محمّد هاشم از اهل ص بیت خود را اراده نمودهاند باسم حقّ فائز شود و محلّ عبور و مرور احبّآء اللّه واقع گردد این مراتب عرض شد هذا ما نطق به لسان مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرض قوله عزّ اجلاله یا اسد علیک بهائی انّا قبلنا ما کتبته بشّر من قبلی من سمّی بمحمّد قبل هاشم لیشکر اللّه ربّه بهذا الفضل العظیم طوبی از برای نفوسی که مقام یوم الهی را ادراک نمودند و بفیوضات حضرت فیّاض فائز گشتند جمیع انبیا و مرسلین لقای این یوم را از حقّ جلّ جلاله آمل و سائل بودند و این امر در جمیع کتب و صحف الهی مذکور و مسطور است معذلک فائز نشد مگر اهل سفینۀ حمرا که از قلم اعلی در قیّوم اسماء ذکر آن نازل انشآءاللّه بتأییدات حضرت مقصود نفوسی که بضغینه و بغضا آلوده نشدهاند نفحات وحی را ادراک نمایند و بآنچه مقصود است فائز شوند کبّر من قبل احبّائی فی المدن و الدّیار و بشّرهم بفضل اللّه و عنایته و رحمته الّتی احاطت الملک و الملکوت انتهی
یا محبوب فؤادی نفوسی که نفحات محبّت محبوب عالمیان در ایشان ساطع و متضوّع است فیالحقیقه عدل و مثل و شبه نداشته و ندارد و این خادم فانی لازال ذکر ایشان را دوست داشته و دارد بشأنی که اگر جمیع ایّام و لیالی بذکر ایشان مشغول شود معذلک اقلّ از ذرّ بنظر میآید از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل است که مقامات لا مثل لها از برای ایشان مقدّر فرماید انّه لهو الغفور الرّحیم
و اینکه ذکر جناب محمّد حسین ابن مرفوع آقا محمّد باقر علیهما بهآء اللّه فرمودید این فقره در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله جلّ و عزّ
یا محمّد قبل حسین امروز روز اقبال و توجّه و ذکر و ثنا و خدمت است انشآءاللّه از نسائم ربیع بهار الهی تازه و خرّم باشی و بذکر محبوب عالمیان ناطق قسم بآفتاب افق ظهور یک ذکر الیوم اعزّ است عنداللّه از ذکر خلق کثیر که در غیر این ایّام واقع شود تمسّک بحبل عنایة ربّک و توکّل علیه انّه یؤیّد من یشآء امراً من لدنه و هو الفضّال الکریم از حقّ جلّ جلاله بطلب تا تو و اهل آن ارض را از نعیق ناعقین و ضوضاء کاذبین و خادعین حفظ فرماید انّه هو المقتدر العلیم الحکیم انّا نکبّر من هذا المقام علیک و علی احبّائی الّذین اجابوا اذ سمعوا ندائی العزیز البدیع انتهی
الحمد للّه هر نفسی که از قلم آن محبوب ذکرش جاری شد بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز گشت انشآءاللّه قدر این مقام اعزّ اعلی را بدانید و باسم محبوب امکان حفظش نمائید اکثر امور الیوم مستور است یا لیت وجدت نفحات الاذن و ذکرت لأولیآء اللّه ما قدّر لهم من لدی اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرضین
اینکه در بارۀ جناب حاجی میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند که بحکم مشاورت قرار شد در ارض ک بمانند و در هر چندی باطراف آن عبور نمایند و ناس را بامر الهی متذکّر دارند این فقره لدی الوجه مقبول افتاد انشآءاللّه باین خدمت اعظم فائز شوند و به ما اراده اللّه عامل و در جمیع احوال باید بحکمت ناظر باشند اگرچه الحمد للّه خدمات ایشان بمثابۀ آفتاب روشن است احتیاج بعرض این خادم نبوده و نیست ولکن این عرض نظر بتأکید جمال قدم است یومی از ایّام این کلمۀ علیا از لسان مبارک ظاهر فرمودند مهاجرین للّه که مخصوص تبلیغ امر بمدن و دیار توجّه مینمایند اگر امام وجوه ناس به بیت یکی از احبّای الهی که معروف است وارد شوند این از حکمت خارج است و از این بیان محبوب امکان اهمّیّت حکمت معلوم و واضح است و همچنین فرمودند باید از برای ایشان از حقوق الهی بقدر احتیاج معیّن شود و اینکه حال هم بسمت مازندران توجّه نمودهاند آنهم لدی اللّه مقبول است انشآءاللّه نفوسی مخصوص این خدمت بزرگ مبعوث شوند و بکمال زهد و ورع و تقوی بمدن و دیار توجّه نمایند که شاید عظام رمیمه از رشحات بحر بیان الهی زنده شوند تا کل بطراز انّا للّه و انّا الیه راجعون مزیّن گردند
و دستخطّ چهارم آن حضرت که بتاریخ ۶ محرّم الحرام سنۀ ١٢٩٩ مرقوم شده بود غم برد و بهجت آورد للّه الحمد فی کلّ الأحوال و بعد از قرائت و اطّلاع قصد اعلی المقام نموده و در منظر اکبر تلقاء وجه تمام آن عرض شد قوله عزّ اجلاله یا اسد علیک بهائی صریر قلم اعلی در لیالی و ایّام قطع نشده انشآءاللّه خلق عالم باصغاء آن فائز شوند امروز آفتاب حقیقت در جمیع احوال در وسط الزّوال مشاهده میشود ابصاری که قابل مشاهده باشد بسیار کمیاب انشآءاللّه آن جناب بکحل حکمت رمد ابصار را رفع نمایند شاید در این ایّام که سلطان ایّام است محروم نمانند مکرّر میگوئیم دوستان الهی را در هر دیار که ملاقات شد از قبل مظلوم تکبیر برسان شاید بنفحات تکبیر الهی فائز شوند و به ما یرتفع الأمر مشغول گردند انتهی مکرّر در این دستخطّ آن حضرت هم ذکر حقوق بوده در این فقره آنچه از لسان مبارک اصغا شد عرض شد حقّ جمیع را مؤیّد فرماید که هر وقت قدرت و قوّت ظاهر شد ادا نمایند طوبی للعاملین و طوبی للفائزین
و اینکه در بارۀ جناب اخوی علیه بهآء اللّه و مراتب اقبال و خلوص و خضوع و خشوع ایشان را مرقوم داشتید سبب و علّت سرور جدید گردید در الواح الهی در بارۀ ایشان نازل شده آنچه که ثمر آن ظاهر شده و میشود و آنچه آن محبوب در این مقام مرقوم داشتند در شبی از شبها این خادم فانی بتفصیل تلقاء وجه عرض نمودم تبسّم فرمودند و بعد باین کلمۀ مبارکه نطق فرمودند قوله عزّ کبریائه انشآءاللّه بتأییدات الهی مؤیّدند قد انزلنا له ما لا یعادله شیء انّا نکبّر من هذا المقام علیه و نبشّره بما اراده اللّه ربّ العالمین انّ الأمور کلّها فی قبضة قدرته یفعل ما یشآء بسلطانه لا اله الّا هو المقتدر القدیر انتهی الحمد للّه آثار فضل و عنایت و رحمت در بارۀ آن جناب و بستگان ظاهر و هویدا است هم از او میطلبیم ایشان را مؤیّد فرماید بر آنچه باقی و دائم است و مقدّر فرماید از برای ایشان خیر دنیا و آخرت را انّه هو القویّ الحکیم این فانی خدمت ایشان تکبیر میرساند انشآءاللّه بخیر ظاهر و باطن فائزند و از نظر این فانی نرفته و نخواهند رفت
و اینکه در دستخطّ دیگر ذکر خدمت بعضی و عدم قبول اعزازاً لأمر اللّه مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد این کلمۀ علیا از لسان مطلع امر ظاهر قوله تعالی للّه درّه و درّ من یسمع قوله آنچه نوشتهاند صحیح و تمام است انتهی
و اینکه در بارۀ جناب ملّا غلام رضا علیه بهآء اللّه از اهل فاران و حکایت اسب مرقوم داشتید فرمودند عمل او للّه بوده و عدم قبول آن البتّه سبب و علّت حزن میشد انّا نذکره فی هذا الحین و فی هذه السّاعة هذا اللّیل و فی هذا السّجن و فی هذا المقام الّذی عجز الألسن عن ذکره و الأقلام عن ثنائه و نبشّره بقبول ما عمل فی سبیلی و نذکره کما ذکرناه من قبل و انا الذّاکر العلیم انتهی انشآءاللّه آن محبوب فائزند بآنچه لدی العرش محبوب است و عاملند بآنچه سبب عزّت امر است
و اینکه مرقوم داشتید که ارادۀ توجّه بارض الف و راء و ص و نج و اطراف فرمودهاند این مراتب بتمامه عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة انشآءاللّه بمثابۀ نسیم سحری بر دیار الهی مرور نمایند و جمیع را متذکّر دارند که شاید اشجار بستان معنوی باثمار بدیعۀ منیعه یعنی اعمال طیّبۀ حسنه مزیّن شوند انتهی
عرض این فانی اینکه اهل خاء یعنی جناب آقا خداداد و آقا عزیزاللّه علیهما بهآء اللّه و سایر دوستان الهی ذکر شما را نمودهاند چنانچه خود آن جناب هم در این باب سبقت گرفته و ذکر اولیا و دوستان ارض خاء را بتفصیل از قبل نوشتهاند در این ایّام بعضی مسئلت نمودهاند که آن جناب بآن سمت توجّه نمایند مخصوص جناب آقا عزیزاللّه انشآءاللّه بتأییدات الهی باراضی مذکوره کلّها توجّه نمائید و جمیع را متذکّر دارید عرض دیگر این فانی خدمت محبوبی جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر عرض خلوص و فنا و نیستی این فانی منوط بعنایت آن محبوب است دستخطّ ایشان الحمد للّه علّت فرح و انبساط شد و همچنین دستخطّی که بجناب آقا حسین علیه بهآء اللّه مرقوم داشته بودند در ساحت اقدس عرض شد کمال عنایت ظاهر و فیالحقیقه سبب تذکّر بعضی واقع گشت کلمۀ حقّ در هر حال مؤثّر است و همچنین مراسلهئی هم بجناب اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال داشته بودند آنهم در ساحت اقدس معروض گشت و این عبد باطمینان اینکه در ارض طاء تشریف دارند در ارسال جواب این کرّه تعویق نمود انشآءاللّه کرّۀ بعد امید هست این فانی بعرض جواب موفّق شود
عریضۀ جناب آقا میرزا صادق ابن جناب آقا میرزا محمود علیهما بهآء اللّه بساحت اقدس فائز و تلقاء عرش عرض شد هذا ما نزّل من ملکوت بیان ربّنا الرّحمن قوله تعالی
یا صادق قد حضر کتابک و سمعنا منه ندائک وجدنا عرف حبّک طوبی لأبیک و امّک و لمن رزقه اللّه ذرّیّة طیّبة نطقت بثنآء المحبوب و قامت علی خدمة امره المبرم الحکیم ان افرح بما اجبناک بما یقرّبک الی اللّه ربّ العالمین انّا ذکرنا اباک و اخته من قبل بآیات لا یعادلها شیء من الأشیآء انّ ربّک لهو النّاطق العالم الخبیر و ارسلناه مع السّلمان الّذی دار البلاد بألواح ربّه المقتدر القدیر البهآء علیک و علی من کتب کتابک (کمالالدّین) و علی من اقبل الی الأفق الأعلی المقام الّذی فیه ینطق لسان العظمة الملک للّه مالک هذا الیوم البدیع
و نذکر من سمّی بنصراللّه الّذی ذکرنی و انا الذّاکر العلیم قل ایّاک ان تمنعک شؤونات العالم عن مالک القدم دعها و خذ ما امرت به من لدن عزیز حکیم قد سمعنا ندائک اجبناک و اقبلنا الیک من هذا المقام البعید البهآء علیک و علی الّذین ذکرت اسمائهم فی کتاب من سمّی بصادق الّذی توجّه الی وجه ربّه العزیز الحمید ان افرحوا یا احبّائی انّه اتی ببحر الفضل و غفر الّذین ارادوا الغفران انّه لهو الغفّار الفضّال العطوف الکریم انتهی
انشآءاللّه نفوس مذکوره بآیات بدیعه فائز شوند الحمد للّه ذکرشان در مقام لیس کمثله شیء معروض گشت و نسبت بهر یک شمس بخشش حقّ جلّ جلاله مشرق
عرض دیگر این فانی آنکه محبوب فؤاد ابن جناب اسم اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه و عنایته دو دستخطّ باین عبد ارسال داشتهاند جواب دستخطّ اوّل عرض شد و اراده بود که این کرّه ارسال شود بعد دستخطّ ثانی رسید این عبد فانی اراده نمود که جواب آن را هم عرض نماید و یکمرتبه ارسال دارد و دستخطّ ثانی وقتی رسید که پوسته عازم بود و وقت غیر موجود عرض فنا و نیستی خدمت ایشان بسته بمرحمت آن محبوب است انشآءاللّه در خدمت محبوب عالمیان بمثابۀ برق متحرّک و منیر باشند و بمثابۀ شریان در هیکل عالم نبّاض الأمر للّه المقتدر العزیز الفیّاض مکتوب آخر رسید و افسردگی دست داد چه که حقّ شاهد حال است زمانی که بذکر آقایان یعنی نفوس قائمۀ بر امر اللّه مشغولم حرارت محبّت ارکان را اخذ مینماید بکمال شوق و شعف و شغف عرض میشود و قریب بانتها حزن دست میدهد یسأل اللّه الخادم الفرح و الفرج و السّرور لحضرتک و لمن فاز بخدمة الأمر فی ایّام اللّه ربّ العالمین استدعا اینکه در هر دیار که وارد میشوید سلام و تکبیر این فانی را خدمت دوستان الهی برسانند انشآءاللّه جمیع بکمال اتّحاد و اتّفاق که فیالحقیقه اکسیر اعظم است از برای هیاکل نحاسیّۀ عالم موفّق شوند البهآء علی حضرتکم و علی احبّآء اللّه و اولیائه فی الأقطار انّه لهو السّامع البصّار
* * *
حمد محبوبی را لایق و سزا است که لم یزل بوده و لا یزال خواهد بود رحمتش جمیع من فی الوجود را احاطه نموده و سبقت یافته و این رحمت در رتبۀ اوّلیّه اظهار برهان است که از مشرق عنایت رحمن ظاهر میشود تا کلّ بعرفان آن بحر قدم که مقصود اصلی از خلق عالم است فائز شوند و در رتبۀ ثانیه اوامر الهیّه بوده تا کلّ باین مرقاة اکبر اعظم بمکامن قدس تجرید و مواقع عزّ توحید ارتقا جویند طوبی از برای نفوسیکه الیوم باخلاق روحانیّه و اعمال طیّبه بنصرت امر مالک بریّه قیام نمایند انشآء اللّه باید جمیع احباب با کمال محبّت و وداد باشند و در اعانت یکدیگر کوتاهی ننمایند و معنی مواساة که در کتاب الهی نازل شده این است که هر یک از مؤمنین سایرین را مثل خود مشاهده نمایند یعنی خود را اعلی نشمرند و اغنیا فقرا را از مال خود محروم ننمایند و آنچه از برای خود از امورات خیریّه اختیار مینمایند از برای سایر مؤمنین هم همان را اختیار کنند اینست معنی مواساة حدّ مواساة تا اینمقام بوده و تجاوز از آن از شئونات هوائیّه و مشتهیّات نفسیّه عند اللّه مذکور اعاذنا اللّه و ایّاکم عن کلّ ما لا یحبّه انشآء اللّه باید جمیع بکمال تقدیس و تنزیه بذکرش ذاکر باشند انّه لهو الآمر السّمیع العلیم
* * *
مخدوم مکّرم جناب آقا میرزا محمّد تقی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد محبوبی را لایق و سزاست که حین استوای بر عرش در بستانی که به رضوان نامیده شده بسه آیۀ مبارکه تکلّم فرمود بیک آیه نزاع و جدال و قتل و غارت را از عالم برداشت و ببیان واضح مبین فرمود نصرت امر بحکمت و بیان مقدّر شده طوبی از برای نفوسی که باستقامت کبری بآنچه مأمور شدهاند عاملند قد شهد مالک القدر فی مقام آخر انّی جئت للألفة و الاتّحاد بین العباد و امثال آن که از قلم اعلی در زبر و الواح نازل شده معذلک دیده میشود بعضی از امر مبرم محکم الهی بیخبرند و اطّلاع ندارند فیالحقیقه اگر نفسی الیوم ارادۀ اذیّت نفسی نماید آن اذیّت بنفس حقّ وارد است و این کلمهایست که این خادم فانی مکرّر از لسان قدم استماع نموده امروز یوم فرح اکبر است و یوم نطق و بیانست ولکن بالحکمة الّتی انزلها الرّحمن فی کتابه العظیم باید قلوب اهل بهاء از انوار نیّر ظهور منیر و روشن باشد با جمیع اهل عالم بکمال محبّت حرکت نمایند در این کلمۀ مبارکه که فیالحقیقه یکتا گوهر بحر معانیست تفکّر نمائید قوله عزّ کبریائه لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم صدهزار جان فدای این کلمۀ الهیّه که در هر حرف آن بحر عنایت موّاج و فرات شفقّت جاری چندی قبل لوحی بحضرت اسم اللّه جمال علیه من کلّ بهآء ابهاه از سماء مشیّت نازل و این فقرۀ مبارکه بلسان پارسی از قلم اعلی جاری قوله جلّت عظمته ونفسه الحقّ اگر قدرت ظاهره که فیالحقیقه نزد حقّ مقامی نداشته و ندارد بتمامها ظاهر شود و سیّافی در مقابل و ارادۀ سوء قصد از او مشاهده گردد البتّه متعرّض او نشویم و او را باو واگذاریم انتهی
حیف است قلوب منیره باین غبارهای تیره از لطافت خود بازماند و محروم گردد اگر ارض مستعدّه یافت شد باید بکمال روح و ریحان بذر حکمت رحمن را در او ودیعه گذاشت والّا انّه غنیّ عن العالمین هذا یوم فیه اشرقت الأرض بنور ربّها و فیه جآء ربّنا و الملک صفّاً صفّاً باید انسان به ما ینبغی له در ایّام الهی عامل شود لعمر اللّه قد خلقه اللّه لعمار العالم از برای آبادی آمده نه از برای خرابی حقّ یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید است از قبل در زمان رسول اللّه روح ما سواه فداه حکم جهاد نازل و در این ظهور اکبر اعظم آن حکم مرتفع لا یسأل عمّا اراد انّه هو الآمر السّائل العلیم الحکیم نفسی لشفقته الفدآء و روح العالم لألطافه الفدآء باید امروز کل به ما انزله اللّه فی الکتاب ناظر باشند و بالسن صادقه و اعمال مقدّسه و اخلاق روحانیّه بنصرت امر قیام نمایند تا از نفحات اعمال طیّبۀ طاهره اهل ارض بنور اقبال فائز شوند و بافق اعلی توجّه نمایند الحمد للّه الّذی ظهر و اظهر صراطه المستقیم و هدی النّاس الی افقه المبین و اسمه الأعظم العظیم الیوم بر کل لازم است که بر دوستان القا نمایند آنچه را که عنداللّه محبوب و مقبولست که مباد نفسی از غفلت سبب و علّت ضرّ جمعی شود انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل لا اله الّا هو العزیز الجمیل
و بعد قد فاز الخادم بکتابکم الّذی کان یحکی عن اقبالکم و خضوعکم و خشوعکم و رسوخکم و استقامتکم علی امر مولانا و مولاکم الّذی به تزعزع بنیان علوم العلمآء و اصول ابنیة معارف العرفآء الّا من شآء اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرضین فلمّا قرأت و اطّلعت عرضته بعد الاذن تلقآء الوجه قوله عزّ کبریائه انشآءاللّه لازال از رحیق بیان رحمن بیاشامند و بآنچه الیوم لایق و سزاوار است عمل نمایند مخصوص بعضی از نفوس مذکوره آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد که شاید بقرائت آن فیالحقیقه فائز شوند و به ما یحبّ و یرضی موفّق گردند امروز روز فضل اعظمست اگر جمیع عالم اظهار محبّت نمایند ولو از حقیقت عاری و محروم باشند از ساحت اقدس اظهار عنایت شده و میشود که شاید نفحات آیات دستگیری نماید و از عالم ظنون بملکوت یقین کشاند و از مجاز بحقیقت فائز نماید عند ربّک علم کلّ شیء فی کتاب مبین و اگر از برای بعضی بر حسب ظاهر لوح امنع اقدس نازل نشد این نظر بحکمت بوده و ما اطّلع بها الّا اللّه وحده و از برای نفوس مستقیمۀ ثابته از سماء مشیّت ربّانیّه نازل میشود آنچه که سبب علوّ و سموّ است و اگر ظاهراً نظر بحکمت در ارسال الواح توقّف رود البتّه فیوضات سحاب رحمت الهی در باطن و باطن باطن مدد فرماید انّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر یعطی و یمنع و هو المقتدر القدیر طوبی للّذین ما منعتهم القصص الأولی عن اللّه مالک الوری قل انّه لبدیع السّموات و الأرض و انّه لهو الّذی لا یعرف بدونه قد شهد بذلک مبشّری ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین قد انزلنا لک هذه الآیات و عن ورائها نزّل لوح منیع لو تقرأه بلسان الحقیقة یجذبک الی مقام لا تأخذک الأحزان فی الامکان یشهد بذلک مالک الأدیان من هذا الأفق المنیر
یا محمّد قبل تقی انّا نذکر الّذی ذکرته فی کتابک و نستر اسمه حکمةً من عندنا انّ ربّک لهو العلیم الحکیم نسأله تعالی بأن یؤیّده علی ما یبقی به ذکره بدوام اسمائه الحسنی انّ ربّک لهو الفضّال الکریم له ان یذکر اللّه بما نطق به القلم الأعلی
سبحانک یا الهی و اله الأسمآء و فاطری و فاطر السّمآء اسألک بالاسم الّذی به سرت سفینة امرک علی البرّ و البحر بارادتک و به اضطرب کلّ عالم و ارتعد کلّ غافل و تزعزع کلّ بنیان متین بأن تؤیّدنی علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام العلمآء و العرفآء و الأدبآء الّا من انقذته بجودک و الطافک ای ربّ اسألک بأن لا تخیّبنی عمّا عندک و لا تجعلنی محروماً عن بحر علمک و شمس فضلک ثمّ ارزقنی یا الهی کوثر الاستقامة بأیادی عطائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا تمنعک الصّفوف و السّیوف و لا تعجزک الشّؤون و الألوف تفعل ما تشآء بسلطانک و تحکم ما ترید انّک انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم
انّا نذکر من سمّی بمحمّد قبل تقی لیفرح بهذا الذّکر الّذی به نطقت الأشیآء الملک للّه المهیمن القیّوم انّ المظلوم یذکر عباد اللّه فی الأرض و یدعوهم الی اللّه مالک الوجود طوبی لبصیر عرف مولاه و لسمیع اذا سمع النّدآء عن ورآء قلزم الکبریآء قال لبّیک لبّیک یا اله الغیب و الشّهود قل انّ المظلوم ما نطق عن الهوی یشهد بذلک مالک العرش و الثّری ولکنّ القوم اکثرهم لا یفقهون هذا یوم انزله الرّحمن فی الفرقان الملک یومئذ للّه ولکنّ القوم اکثرهم لا یشعرون قد نبذوا کتاب اللّه عن ورائهم و اتّبعوا کلّ عالم مردود قل هذا یوم الظّهور لو انتم تعلمون و هذا یوم البیان و انتم صامتون قوموا عن رقد الهوی ثمّ اقبلوا الی الأفق الأعلی الّذی انار بهذا الاسم الّذی به فتح باب السّمآء و نزّلت قبائل الرّوح البهآء علی اهل البهآء الّذین سمعوا و اجابوا اذ اتی الحقّ علّام الغیوب
ان یا قلم الأعلی ان اذکر من سمّی بزینالعابدین لیجذبه ذکر المظلوم الی مقام یشهد بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرضین انّا نبشّر الّذین نبذوا الأوهام عن ورائهم مقبلین الی اللّه الواحد الفرد الخبیر یا قوم ان افرحوا بهذا الظّهور الّذی کان موعوداً فی کتب اللّه و به ظهر ما کان مستوراً فی حجب الغیب انّ ربّکم الرّحمن ینطق بالحقّ انّه لهو العزیز العظیم کذلک نطق اللّسان و ظهر البرهان طوبی لنفس سمعت و اجابت و ویل للغافلین
یا احمد انّا نلقی علیک ما ینفعک فی کلّ عالم من عوالم ربّک ان احمد و کن من الشّاکرین ایّاک ان تمنعک زخارف الدّنیا عن مالک الأسمآء سیفنی الملک و یبقی ما قدّر من لدن مقتدر قدیر تمسّک بحبل عنایة ربّک و تشبّث بأذیال رحمته و قل
یا مالک القدم و سلطان الأمم اسألک باسمک الّذی جعلته سلطان الأسمآء فی ملکوت الانشآء بأن تؤیّدنی علی الاقبال الیک و التّوجّه الی افق امرک ای ربّ انت الکریم و انا السّائل ببابک و انت الغفور و انا العاصی الرّاجی رشحات بحر غفرانک فأنزل علیّ من سحاب جودک ما یطهّرنی عن دونک و یقدّسنی عن سوائک و ینطقنی بذکرک و ثنائک بین خلقک انّک انت المقتدر المتعالی الغفور الکریم انتهی
این چند لوح مبارک از سماء مشیّت نازل و در این مکتوب ثبت شد و بعد امر فرمودند مجدّداً صورت آن در الواح دیگر ثبت شده ارسال شود تا هر یک از آن نفوس بلوح علیحده فائز گردند و اسم یک نفر از آن نفوس در اوّل لوح نظر بحکمت ذکر نشد باید آن جناب ملاحظه نمایند اگر موافق حکمت است الواح را بدهند چه که بعضی از عباد اهل تفتیشند داخل میشوند تا اطّلاع یابند لذا کمال حکمت باید ملاحظه شود
و اینکه در فقرۀ اتّحاد و قیام بر خدمت امر مرقوم داشتید انشآءاللّه همیشه بر این امور مؤیّد باشید این مراتب هم تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان اللّه فی ملکوت البیان انشآءاللّه باید بخدمت امر بشأنی قیام نمائی که رائحۀ اختلاف در آن ارض نماند این کلمه یکتا لؤلؤ بحر اوامر الهی است طوبی لمن قام علی هذا الأمر العظیم هر نفسی الیوم سبب اتّحاد و اصلاح شود او لدی اللّه از اوتاد و افراد مذکور انتهی
اینکه در بارۀ بعضی از اصحاب حضرت روح روح العالمین فداه نوشته بودید بعد از عرض بساحت اقدس فرمودند الیوم حضرت مسیح در بیداء اشتیاق راکض و ناطق ولکن اصحابش محروم مشاهده میشوند الّا من شآء اللّه بسیار مشکل است آن نفوس بافق اعلی توجّه نمایند و از ما عندهم به ما عند اللّه ناظر گردند اکثر آن نفوس بمثابۀ اهل فرقان مشاهده میشوند از اوهام ظاهر و باوهام ناطق و الی الأوهام راجع عجبست از بعضی از نفوس که بکلمات نالایقۀ آن نفوس موهومه توجّه نموده و مینمایند لعمر اللّه لیس عندهم ما یکون لائقاً للاصغآء و الاستماع حرفی که لایق شنیدن باشد نزد آن نفوس نبوده و نیست انتهی
و اینکه در بارۀ جناب رستم علی نوشته بودید و تعهّد لوح منیع از برای او فرمودند در مقام امنع اقدس اعلی عرض شد و لوح بدیع منیع مخصوص او از سماء مشیّت نازل و مخصوص دو اخت آن جناب هم لوح اعزّ امنع از سماء فضل نازل ذکر ورقه مخدّره امّ علیها بهآء اللّه در ساحت اقدس بوده کمال عنایت نسبت باو ظاهر آنچه بر او در سبیل الهی وارد شد نزد محبوب عالمیان مشهود ذکرشان کرّةً بعد کرّه از سماء مشیّت الهی نازل انّ ربّنا الرّحمن لهو المشفق الکریم و هو النّاطق البصیر
مخصوص جمیع اسامی که در دستخطّ آن جناب بود و همچنین نفوسی که عریضه عرض نمودند الواح بدیعۀ منیعه از سماء عنایت نازل انشآءاللّه کل بآن فائز شوند و بتبلیغ امر بالحکمة المحضة مشغول گردند عنایت حقّ جلّ و عزّ بمقامی رسیده که آنچه از نفوس ذکر شده و یا بشود حیّاً و میّتاً مخصوص کل الواح منیعه از سماء مشیّت نازل از حقّ بطلبید تا نفوس از حرارت نار مشتعلۀ در سدره مشتعل شوند و بمحبّت اللّه ظاهر و بخدمت امره عامل مشاهده گردند ای دوستان الهی امروز روزیست که در همۀ کتب و صحف و زبر و الواح مذکور و مسطور است لعمر اللّه انّه اعزّ من کلّ شیء عند اللّه ربّ العالمین نیکوست حال نفوسی که باو عارف شدند و به ما ینبغی له عمل نمودند انشآءاللّه کل باین مقام بلند اعلی فائز شوند و از نفحات ایّام قسمت برند انّ ربّنا الرّحمن لهو الغفور الکریم و انّه لهو المؤیّد المدبّر النّاصح الحکیم
و لوحی مخصوص جناب الف و حاء عکّاس نازل اگر ممکن باشد بایشان برسانند والّا نزد امّ ایشان امانت بگذارند در این کرّه بعضی از این الواح منیعه را این عبد خادم از اصل تنزیل نقل نموده و ارسال داشته چه که حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الأطهر فداه تشریف نداشتند
عریضهئی از جناب اسم هاء علیه بهآء اللّه بساحت اقدس فائز و جمعی توقّف آن جناب را در آن ارض طلب نمودهاند عرضشان لدی الحقّ مقبول افتاد فرمودند اگر بروح و ریحان واقع شود نیکوست لو شآء اللّه لیجمع ما تشتّت رجای این فانی آنکه تکبیر این عبد فانی را خدمت حضرت اسم اللّه جمال علیه من کلّ بهآء ابهاه و جناب من سمّی لدی منظر الأکبر بعلی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر برسانید این فانی خدمت جمیع دوستان عرض خلوص و نیستی اظهار مینماید جناب ذبیح علیه بهآء اللّه و جناب آقا میرزا ابوطالب علیه بهآء الله و جناب حیدر قبل علی علیه بهآء اللّه و جناب اسم هاء علیه بهآء اللّه الحمد للّه بعنایات الهیّه فائز شدند و مخصوص هر یک لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد خدمت ایشان و سایر دوستان که بلوح الهی فائز شدند عرض فنا و نیستی این عبد را برسانید و همچنین نفوسی که ذکرشان در ساحت اقدس بوده و هست انشآءاللّه از کأس اتّحاد بنوشند و به ما ینبغی لهذا الیوم عامل باشند امروز روز ذکر و بیانست امروز روز خدمت است انشآءاللّه کل بآن فائز شوند باید جمیع ما الیوم بآنچه سبب علوّ امر است ناظر باشیم از ما عند النّاس معرض و به ما عند اللّه اقبال کنیم ای دوستان همیشه باب سماء مفتوح نه و ابر رحمت مرفوع نه باید انشآءاللّه جهد کنیم و بآنچه از ما در ایّام این ظهور اعظم که در کلّ کتب الهی مذکور و مسطور است فوت شده بتدارک آن قیام نمائیم جمیع باید بایادی رجا باذیال کرم متشبّث شویم انّه لهو الغفور الکریم انّه لهو المعطی الباذل العطوف الرّحیم
عرض دیگر آنکه خدمت حضرت اسم اللّه جواد علیه بهآء اللّه الأبهی عرض فنا و نیستی برسانید و همچنین خدمت جناب زین علیه بهآء اللّه از اهل بر در این ایّام عریضهئی از ایشان بساحت اقدس رسیده امید است جواب از سماء عنایت نازل و ارسال شود انشآءاللّه امورات کل بر وفق مرام ظاهر شده و میشود اگر تا حال بآنچه از قلم اعلی جاری شده عمل میشد کل خود را در مهد امن و امان و راحت کبری مشاهده مینمودند البهآء علیک و علیهم من لدی اللّه العلیم الحکیم
عرض میشود الواح منزله در این کرّه جمیع ارسال نشد چه که حکمت مقتضی نه لذا عدد واحد ١٩ الواح ممتنعۀ منیعه در این پوسته ارسال شد و ما بقی لو شآء اللّه در کرّۀ بعد ارسال میشود
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
حمد مشعشع مطرّز متلامع مترافع متصاعد هواء قرب قدس حضرت محبوبی است که بیک رنّه از رنّات حمامۀ ملکوتی و بیک غنّه از غنّات دیک سرمدی و بیک نفحه از نفحات طایر هاهوتی کلّ عمائیان را بتنوّر انوار بهاء قدس خود منوّر فرموده و جمیع جرزات مطروحه را بتشعشع جمال انس خود مطرّز نموده و یک نقطه از کتاب بهاء خود بیش ظاهر نفرموده که کل مغرور شده مفقود گشتهاند و از وصاید و سرایر رفرف خضر و عبقریّ حسان بازماندهاند و یحسبون انّهم مهتدون و محسنون لا فوربّ السّموات هم کاذبون و مفسدون حال که نوّاریّت صبح وفا در هویّۀ غیب فرو رفته و ظلمانیّت لیل عما صحن زمین را احاطه نموده کدورات احباب چنان بر صفحۀ مداد نازل گشته که ذکر آن موجب کدورت غیب و شهود گشته سبحان اللّه بشدّتی که طراز حزن از طلعت ظاهر گشته انّا للّه و انّا الی ربّنا لمنقلبون بگو ای اهل بیان اگر فی الجمله بشعور بیائید و قدری متصاعد بسماء قدس سلطان ازلی شوید ملتفت میشوید که کلمۀ جامعۀ مبارکۀ ازلیّه را چگونه تفریق نمودهاید بحقّ مربّی غیب و شهود و سلطان وجود و مقصود که آنچه کسب نموده ایدی و السن شما عند من لا یعزب عن علمه من شیئ فی ملکوت السّموات و الارض مبرهن و واضح است و ثمر آن را عنقریب خواهید دید و همین افعال و اعمال شما هنگام رجع بشما رجعت خواهد نمود انّا للّه و انّا الیه راجعون
فیا الهی و سیّدی و محبوبی لم ادر ایّ امر اردت فی حقّی و ایّ شیئ قضیت علی طلعتی اترید ان تخذلنی بین طغاة العباد فانّی لدیک حاضراً بالوفآء او ان تقبض روحی فی البیت بالذّلّة الکبری فوعزّتک ما اطلب ملجأ الّا جمالک الجذبا فسبحانک یا محبوبی لاشهدنّک فی ذلک الحین بین یدی طلعة حضرة ملیک وهّابیّتک و لانادینّک فی سرایر القدس تلقآء حضرة سلطان اقدوسیّتک بانّک انت اللّه لا اله الّا انت وحدک لا شریک لک لم یزل کنت مستقیماً فی سرّ البهآء و لا یزال انّک انت قد کنت مستریحاً فی عرش العمآء و لن یقدر احد ان یتصاعد الی جوّ هوآء ملیک جذّابیّتک و لا یمکن لاحد بالتّعارج الی بساط سلطان قیّومیّتک و کلّ یرید وصلک و لقآئک و لا لاحد سبیل بالطّیران الی سمآء عزّ فردانیّتک و لا لاحد دلیل بالورود فی بساط انس ملیک هاهوتیّتک فسبحانک یا الهی و سیّدی لمّا لا اجد حظّاً الّا فی تغرّد آیاتک و لا عزّاً الّا فی ذکر آلآئک لاجترح فی ذلک اللّیل بین یدیک بثنآء ذاتک ذاتک و نعات نفسک نفسک لعلّ یسکن قلبی عند تموّج اریاح الحزن عن احبّتک و یستریح فؤادی عند تظهّر رایات الهمّ من اهل صفوتک فسبحانک یا الهی انت تشهد حالی فی تلک البیت الوحدا و یفعلون الاحبّآء علی طلعتک ما یشآءون ءانت تعلم سرّی عند احرف العمآء و یعملون الاصفیآء علی بهآئک ما یحبّون ءانت تسمع ضجیجی بالذّلّة الکبری و الاتقیآء یظنّون فی حقّک ما یریدون فسبحانک سبحانک ما اری کلّ ذلک الّا من فعلک بی و احسانک علیّ فلک الحمد فی جمیع ذلک فلک الشّکر فی جمیع هذا اذ انّک انت الحقّ لا اله الّا انت و انّا کلّ بذلک مؤمنون
و الحمد للّه الّذی قد اغنّ البهآء بالسّرّ الوفآء فلقد اجلسه علی سریر الحمرآء فلقد اغرده بآیات الجذب فی ذلک اللّیل الحزنا ولکنّ النّاس اکثرهم لا یشهدون و لا یشکرون و الحمد للّه الّذی قد اقام النّور فی سرّ البهآء فلقد اشهده من هاهوت الامر بین طلعات العمآء فلقد ابتلاه بین ایدی المشرکین فی ارض الانشآء ولکنّ النّاس اکثرهم لا یشهدون و لا یعرفون و الحمد للّه الّذی قد ارکبنی علی براق النّور فلقد اقامنی علی رفرف صفر الجبروت فی مستسرّات هویّات الابهی ولکنّ النّاس اکثرهم لا ینظرون و لا یعقلون و الحمد للّه الّذی قد اصعدنی الی ساحة عزّ الهآء فلقد ابدعنی فی الوجود عند تشعشع طلعة البآء فلقد ادخلنی فی بیت الهویّة باستار الکبری ولکنّ النّاس اکثرهم لا یشکرون و لا یفهمون ثمّ بعد ذلک ینکرون و یقولون ما لا یعلمون و یحکمون ما لا یشعرون
ان یا حمامة الازلیّ و دیک الاحدیّ و طایر الابهائی و تظهّر الالهی و تشعشع الجمالی قل ان یا اهل الکتاب لم تکفروننا بم تجحدوننا السنا آیات السّرور السنا تغرّد الرّبّ فی جبل الطّور لم تؤذوننا کیف تحزنوننا السنا مستسرّ النّزول فی الزّبور السنا طلعة حیّ غفور السنا عمآء الکافور السنا بیّنات الاحدیّة بالظّهور کیف تخرجوننا عن دیارنا لم تحبسوننا فی بیوتنا السنا جمال العزّ فی ظلمات الدّیجور السنا المحبوب فی کبد الهآء بالسّرّ المستور السنا الحبیب فی قلب البهآء برنّات النّشور السنا المرنّم فی لاهوت الفؤاد برنّات الطّیور لم تعرضوننا و تقتلوننا و تخذلوننا تاللّه الحقّ سینزل علیکم اخذ عزیز مقتدر و سیظهر علیکم بطش شدید مقتهر فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و ما لکم عن اخذنا مفرّ
فسبحانک سبحانک یا محبوبی و مونسی و مشهودی استغفرک فی ذلک الآن من اجتراحاتی بین یدیک و من تغرّداتی فی مملکتک و ایقنت بانّ کلّ ما نزلت و تنزل کان وصف نفسک لا سواک و سمة رحمتک لا دونک و یا الهی و سیّدی کیف استغفرک بجریراتی العظمی و خطیئاتی الکبری بعد علمی بانّ کلّ ذلک ما کان الّا من تغرّد حمامة ازلیّتک فی قلبی و من تموّج رشحات محبّتک فی صدری و من تظهّر طلعة هویّتک فی فؤادی فسبحانک یا الهی ما انا بوجود حتّی الجّ بین یدیک و ما انا بشیئ حتّی اذکر نفسی تلقآء مدین عزّک و ما انا بطلعة حتّی اشعشع فی مملکتک و ما انا بقائم حتّی اظهر رایات نصرک و ما انا ببهآء حتّی الألأ فی سمآء ظهورات مجدک و ما انا بمنتظر حتّی انتظر ایّام ظهورک و ما انا بجالس حتّی اقیم علی امرک و ما انا بوجهة حتّی اباقی فی بیت بهآئک لانّ کلّ ذلک کان آثار انّیّتک فی ملکک و علامات نفسانیّتک فی بلادک و لن یتعارجوا الی سمآء هویتّک و لن یتصاعدوا الی عمآء احدیّتک فسبحانک انّی لکنت لدیک من المذنبین و اوّل التّائبین و اوّل العابدین
ابداً محزون نشوید که جایز نیست جناب جناب صلوات اللّه علیه مفقود شده پیدا نیست و جناب اکبر میرزا و اسمعیل میرزا را ذاکرم حبّ دیگر نبات را قسمت کنید خدمت ایشان بدهید حضرت املح الاملحین را کمال حسن وداد هست این نوشته بعضی از شما است بعضی شکایت از احبّا که دخلی بشما ندارد
* * *
جناب میرزا ابوالفضل علیه بهآء اللّه
حمد مقدّس از ذکر و بیان مقصود امکان را لایق و سزاست که بیک کلمۀ مبارکۀ علیا عالم را بمیزان عدل سنجید و جزا بخشید این کلمه گاهی کوثر بقا از او جاری و هنگامی نفحۀ روح القدس از آن متضوّع اوست بحر حیوان لمن فی الامکان و اوست آیت قدم مابین امم و مطلع الهام لجذب انام تعالت قدرتها و تعالت سلطنتها و احاط نورها بظهورها نفخ فی الصّور و قام من فی القبور و بتوجّهها توجّهت الکائنات الی انوار الوجه و بحرکتها تحرّکت الممکنات فی ساحة العرش
یا فضل علیک بهآء اللّه مالک العدل در جمیع احوال در سجن اعظم از قلم و لسان مالک قدم مذکور بوده و هستی للّه الحمد از ید عطا رحیق بیان را باسم مالک ادیان آشامیدی روز روز نصرتست طوبی لناصر ما منعته فراعنة القوم و لا جبابرة الیوم انت الّذی ما منعک ضوضآء النّاعقین و لا سطوة الظّالمین نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یجعلک ناصر دینه و حافظ ذکره و القائم علی خدمة امره المتین کذلک نطق لسان الایقان فی ملکوت البیان فضلاً من لدی اللّه مالک هذا الیوم البدیع انّک اذا فزت بلوحی و وجدت منه عرف بیانی قل
الهی الهی لک البهآء بما هدیتنی الی افق ظهورک و نوّرتنی بأنوار فضلک و رحمتک و انطقتنی بثنائک و اریتنی آثار قلمک
اسألک یا مالک ملکوت الأسمآء و فاطر الأرض و السّمآء بحفیف سدرة المنتهی و ببیانک الأحلی الّذی به انجذبت حقائق الأشیآء ان ترفعنی باسمک بین عبادک انا الّذی طلبت فی اللّیالی و الأیّام القیام لدی باب فضلک و الحضور امام کرسیّ عدلک ای ربّ لا تطرد من تمسّک بحبل قربک و لا تمنع الّذی قصد مقامک الأعلی و الذّروة العلیا و الغایة القصوی المقام الّذی فیه تنادی الذّرّات بأفصح البیان الملک و الملکوت و العظمة و الجبروت للّه المقتدر العزیز المنّان
یا فضل علیک بهائی و عنایتی اولیا را آگاه نما یوم یوم بیانست باید بجنود حکمت و برهان اهل امکان را هدایت نمود و بشاطی بحر عرفان راه فرمود امر اللّه اعظم است از کلّ عظیم و در لوح دنیا این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل از حرکت قلم اعلی روح جدید معانی بامر آمر حقیقی در اجساد الفاظ دمیده شد و آثارش در جمیع اشیای عالم ظاهر و هویدا اینست بشارت اعظم که از قلم اسم اعظم جاری شده طوبی للمتبصّرین انّک اذا وجدت نفحات الوحی و اخذتک انوار الوجه قل
لک الحمد یا الهی بما هدیتنی الی افق ظهورک و جعلتنی مذکوراً باسمک اسألک بتجلّیات انوار شمس عطائک و تموّجات بحر کرمک ان تجعل فی بیانی اثراً من آثار کلمتک العلیا لتنجذب به حقائق الأشیآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء بقولک العزیز البدیع
* * *
بسمه الظّاهر النّاطق فی ملکوت البیان
حمد مقدّس از ادراک عقول ساحت امنع اقدس حضرت محبوبی را لایق و سزاست که بیک کلمۀ علیا که از مشرق سماء امّ الکتاب اشراق نمود بحر بیان ظاهر و امواجش باهر و سماء علم مرتفع و بشموس و اقمار مزیّن و بها انشقّت الأرض و انفطرت سمآء الأوهام و تزلزلت ارکان الجبت و ناح الطّاغوت و اخذت الزّلازل قبائل الأرض کلّها الّا من انقذته ید عطآء اللّه ربّ العالمین طوبی از برای نفسی که باصغاء آن فائز شد و باو تمسّک نمود او از جواهر وجود لدی اللّه مذکور و از قلم اعلی مسطور
یا احمد علیک بهائی و عنایتی نامههای متعدّدۀ شما رسید و عبد حاضر امام وجه عرض نمود و بشرف اصغا فائز گشت از هر کلمهئی عرف اقبال و استقامت و قیام بر خدمت و توجّه و انقطاع منتشر نحمد اللّه علی فضله و عنایته و الطافه بما ایّدکم و قرّبکم و انزل لکم ما ینادی فی عوالم العلم و العرفان و علی خضوعکم و خشوعکم لأمر اللّه ربّ الأرباب یا احمد اسمع النّدآء من الأفق الأعلی مرّة اخری انّه لا اله الّا هو الفرد الخبیر قل یا ملأ البیان اتّقوا الرّحمن و لا تتّبعوا اهوآء الّذین کفروا بیوم الدّین من یعترض علی هذا الأمر انّه اعترض علی اللّه ربّ العالمین قل ضعوا ما عند القوم و سارعوا الی مرضاة اللّه کذلک نطق لسان العظمة فی مقام لا یری فیه الّا انوار الوجه و لا یسمع فیه الّا آیات اللّه العزیز الحمید قد سمعت النّدآء اذ ارتفع من سجن عکّآء و رأیت الأفق الأعلی اذ کان القوم فی وهم مبین طوبی لک بما اعترفت بما جری من القلم الأعلی اذ کان المظلوم فی هذا الحصن المتین قل یا ملأ الأرض قد اتی مالک السّمآء من الأفق الأعلی بجنود الوحی و الالهام اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ متوهّم بعید الّذین تحرّکهم قواصف الظّنون کیف تشآء الا انّهم من الظّالمین فی کتاب اللّه ربّ العرش العظیم انّا ذکرناک من قبل بذکر انجذبت به افئدة المخلصین و انزلنا لک ما قرّت به عیون المقرّبین و اظهرنا لک من خزائن قلمی الأعلی لآلئ الحکمة و البیان اشکر و قل لک الـحمد یا مولی العالم و لک الثّنآء یا مقصود العارفین
قد اوقدنا لک سراج العرفان فی مشکاة البیان و حفظناه بزجاج الحکمة انّ ربّک یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید قل یا معشر الفرقان انظروا ثمّ اذکروا ما انزل الرّحمن فی هذا النّبإ العظیم انصفوا باللّه و لا تتّبعوا علمائکم الجهلآء الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه اذ اتاهم بملکوت البیان من لدن مقتدر قدیر و یا ملأ البیان اسمعوا ما نطق به مبشّری و لا تعترضوا علی الّذی اتاکم من مطلع الأمر بأمر بدیع و یا ملأ الانجیل اقرؤوا ما انزل اللّه علی الرّوح و لا تکونوا من الظّالمین انّنی انا المقام الّذی الیه صعد الرّوح لو کنتم من العارفین و انا الکتاب الّذی منه فصّلت کتب اللّه لو کنتم من المنصفین قد ظهر ما لا ظهر من قبل یشهد بذلک لسان العظمة من هذا المقام الرّفیع طهّروا افئدتکم من غبار الأوهام ثمّ انصروه بعمل یجد منه کلّ ذی شمّ عرف التّقدیس و رائحة الخلوص للّه الفرد المقتدر العلیم الحکیم
ذکّر اولیائی هناک و بشّرهم بعنایتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین قل یا اهل البهآء ایّاکم ان یمنعکم نعاق کلّ ناعق بعید سوف یأتیکم من ینطق بأهوائه الا انّه من المفترین فی کتاب اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع لا تصدّقوا من یأتیکم بما تختلف به الأمور قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکونوا من الجاهلین خذوا کأس الاستقامة باسمی ثمّ اشربوا منها بذکری الحکیم قل اقبلوا بقلوب نورآء الی الأفق الأعلی منقطعین عن الّذین یتکلّمون بما لا اذن اللّه لهم کذلک تعلّمکم السّدرة المنتهی و ینصحکم لسان اللّه فی هذا اللّوح الّذی لاحت من افقه شمس العنایة و الألطاف من لدن مشفق کریم اذ اخذک سکر بیان ربّک الرّحمن و اجتذبک کوثر العرفان قل
اسألک یا ربّی المنّان بأمرک المهیمن علی الامکان و باشراقات انوار شمس ظهورک و لآلئ بحر توحیدک ان تجعلنی ناطقاً بذکرک و متمسّکاً بحبلک بحیث لا تمنعنی فراعنة البلاد و لا جبابرة العباد ثمّ اظهر یا الهی من عبدک هذا ما یبقی عرفه بدوام ملکوتک و جبروتک ای ربّ انا الّذی نبذت الأوهام سارعاً الی انوار وجهک و ترکت الظّنون راکضاً الی ساحة عزّک اسألک بسراج امرک و بما کان مکنوناً فی علمک ان توفّقنی علی ما تحبّ و ترضی و قدّر لی خیر الآخرة و الأولی انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الاّ انت الغفور الرّحیم
بلسان پارسی بشنو للّه الحمد بعنایت مخصوصه فائز شدی و نزد مظلوم مذکور بوده و هستی منتسبین طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بامواج بحر فضل و کرم الهی بشارت ده و همچنین دوستان آن ارض را تا کل از کوثر بیان مقصود عالمیان بیاشامند و بنور استقامت منوّر گردند لازال این کلمه در الواح از قلم قدم جاری و نازل انّ الأمر عظیم عظیم و الیوم عظیم عظیم باید ابصار اولیا بافق اعلی متوجّه باشد و همچنین آذان بنداء مالک اسماء نفوس موهومه لاتعدّ و لاتحصی مشاهده میشوند باری هر نفسی به غیر ما اراده اللّه نطق نماید انّه کذّاب مفتر یشهد بذلک مالک القدر فی المنظر الأکبر بعضی اختلاف را دوست داشته و میدارند حال بر کل لازم بل واجب هر کلمهئی که سبب اختلاف شود از آن احتراز نمایند ولو یظهر من الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق امروز باید کل بقلوب نورا بخدمت امر مشغول شوند و باعلاء کلمة اللّه اینست حکم محکم الهی که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت شده اولیای هر مدینه و دیار باید مبلّغین از اهل خود معیّن نمایند لیبشّروا العباد بما ظهر و لاح
جناب علی قبل حیدر هم از برای آن اطراف بسیار خوب و مقبولست بعد از قرائت لوح و اصغاء ما فیه صورت آن را از برای جوان روحانی بفرستید تا مطّلع باشد بآنچه از قلم مالک قدم در این لیلۀ نورا جاری شده البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی من معک و علی الّذین ما منعهم نعاق النّاعقین و مفتریات المریبین عن اللّه ربّ العالمین
* * *
جناب آقا ملّا عبد الوهّاب علیه بهآء اللّه
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
حمد مقدّس از ادراک و عقول بساط قدس حضرت قیّومی را لایق و سزاست که بنفس خود من غیر معین امام وجوه غافلین قیام فرمود و من علی الارض را از امرا و علما و فقها بافق اعلی دعوت نمود سطوت عالم ارادهاش را منع ننمود و اعراض امم از ذکر و بیان بازنداشت هر هنگام ضر بیشتر بیان محکمتر تا آنکه جمیع ملوک ارض را من غیر ستر و حجاب تبلیغ فرمود آیات عالم را احاطه نمود و بیّنات بمثابۀ آفتاب افئده و قلوب مستعدّه را روشنی بخشید جلّت عظمته و علت سلطنته و غلبت شوکته و اقتداره
سبحانک یا اله الکائنات و مربّی الممکنات تری اولیآئک بین ایادی اعدآئک و نفسک فی سجن عکّآء بین ایادی الغافلین من بریّتک اسئلک یا مقصود العالم بامرک الّذی به نزلت امطار عرفانک علی افئدة المقرّبین من خلقک و المقبلین من عبادک و بنفوذ کلمتک و اقتدار ارادتک بان تؤیّد اولیآئک و اصفیآئک علی انتشار آثارک و ذکرک و ثنآئک بین عبادک ای ربّ قدّر لهم من قلم التّقدیر ما یقرّبهم الیک فیکلّ الاحوال انّک انت الغنیّ المتعال
و بعد عرض میشود نامهئی دوست مکرّم جناب آقا محمّدکاظم علیه بهآء اللّه بمحبوب فؤاد حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الابهی ارسال نمودند و در آن نامه ذکر آنمحبوب فؤاد و جناب آقا میرزا محمّدحسین علیهما بهآء اللّه بوده و همچنین عریضۀ آنجناب که بساحت اقدس ارسال داشته بعد از ملاحظه و مشاهده و قرائت قصد مقام اعلی نموده تلقاء وجه آنچه در عریضه مسطور عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
یا عبد الوهّاب علیک بهآء اللّه العزیز الوهّاب اسمع ندآء المظلوم انّه یذکرک فی سجن عکّآء بما کان بحر الرّحمة للامکان و نفحة الرّحمن لاهل الادیان طوبی لمن وجد نفحات الوحی و اخذ الکتاب بقوّة من لدی اللّه ربّ العالمین انّا سمعنا ندآئک من کتابک ذکرناک بما یقرّبک الی افق الظّهور فی ایّام اللّه العزیز الحمید انّا فتحنا باب العرفان بمفتاح البیان ولکنّ القوم فی ضلال مبین نبذوا کتاب اللّه ورآئهم متمسّکین بما عندهم من همزات المتوهّمین قل یا قوم خافوا اللّه قد اتی الیوم و القیّوم ینادی باعلی النّدآء قوموا عن رقد الهوی مسرعین الی اللّه العلیم الحکیم قد طُوی بساط الاوهام و اتی الرّحمن بامر عظیم انّه هو النّبأ العظیم الّذی انزل ذکره الرّحمن فی الفرقان طوبی لمن وجد عرف البیان و فاز بهذا الیوم البدیع قل یا قوم لا تمنعوا انفسکم عن البحر الاعظم و لا تتّبعوا کلّ جاهل بعید بشّر الّذین آمنوا هناک قل طوبی لکم بما سمعتم النّدآء من الافق الاعلی و اقبلتم الیه سوف ترون ثمرات اعمالکم من لدی اللّه المقتدر القدیر یا وهّاب اذا اجتذبک ندآئی الاحلی و صریر قلمی الاعلی قل
الهی الهی لک الحمد بما فتحت علی وجوه اولیآئک ابواب الحکمة و العرفان و هدیتهم الی صراطک و نوّرت قلوبهم بنور معرفتک و عرّفتهم ما یقرّبهم الی ساحة قدسک ای ربّ اسئلک بالّذین سرعوا الی مقرّ الفدآء شوقاً للقآئک و ما منعتهم سطوة الامرآء عن التّوجّه الیک و الاعتراف بما انزلته فی کتابک ثمّ اسئلک بالّذین اقبلوا الی افقک باذنک و قاموا لدی باب عظمتک و سمعوا ندآئک و شاهدوا افق ظهورک و طافوا حول ارادتک بان تقدّر لاولیآئک ما یؤیّدهم علی ذکرک و ثنآئک و تبلیغ امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الرّحیم
یا قلمی الاعلی بدّل اللّغة الفصحی باللّغة النّورآء بگو للّه الحمد امروز افق سماء عرفان بآفتاب حقیقت روشن و منوّر مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی از حفیف سدرۀ منتهی کلمۀ مبارکۀ قد اتی الموعود اصغا میشود باید آنجناب بنور بیان و نار سدره قلوب و افئده را منوّر و مشتعل نمایند تا کل فائز شوند بآنچه که از برای آن موجود شدهاند اینمظلوم از اوّل یوم الی حین من غیر ستر و حجاب کل را بما اراده اللّه دعوت نمود طوبی از برای نفوسیکه بجواب فائز گشتند و بکلمۀ بلی ناطق شدند سبحان اللّه معلوم نیست معرضین بچه تمسّک نمودهاند آیات عالم را احاطه نموده و بیّنات اظهر من الشّمس مع ذلک عباد غافل و محجوب الّا من شآء اللّه ولکن قدرت حق سبقت گرفته و اقتدار کلمه احاطه کرده بشأنیکه مع اعراض ملوک و مملوک و عبدۀ اوهام و مع استعداد و منع کل نور امر در هر ارضی مشرق مشاهده میگردد سوف یظهر ما انزلناه فی الزّبر و الالواح کما ظهر ما اخبرنا القوم به من قبل انّه هو العزیز العلّام انتهی للّه الحمد آنجناب بآثار قلم اعلی فائز گشتند و بذکر حق جلّ جلاله مزیّن اگرچه امروز ثمرات امور از عیون مستور ولکن عنقریب ظاهرشود آنچه که از لسان عظمت جاری شده و مقبلین ثمرات اعمال خود را مشاهده نمایند انّه لا یضیع اجر المحسنین
و اینکه سؤال شده بود نفس بعد از فنای بدن باقیست یا نه و بر فرض بقا چه حالت خواهد داشت بعد از عرض اینفقره در ساحت امنع اقدس اعلی اینکلمات عالیات نازل قوله تبارک و تعالی و امّا ما سئلت عن الرّوح و بقآئه بعد صعوده اعلم انّه یصعد حین ارتقآئه الی ان یحضر بین یدی اللّه فی هیکل لا تغیّره القرون و الاعصار و لا حوادث العالم و ما یظهر فیه و یکون باقیاً بدوام ملکوت اللّه و سلطانه و جبروته و اقتداره و منه تظهر آثار اللّه و صفاته و عنایة اللّه و الطافه انّ القلم لا یقدر ان یتحرّک علی ذکر هذا المقام و علوّه و سموّه علی ما هو علیه و تدخله ید الفضل الی مقام لا یعرف بالبیان و لا یُذکر بما فی الامکان طوبی لروح خرج من البدن مقدّساً عن شبهات الامم انّه یتحرّک فی هوآء ارادة ربّه و یدخل فی الجنّة العلیا و تطوفه طلعات الفردوس الاعلی و یعاشر مع انبیآء اللّه و اولیآئه و یتکلّم معهم و یقصّ لهم ما ورد علیه فی سبیل اللّه ربّ العالمین لو یطّلع احد علی ما قدّر له فی عوالم اللّه ربّ العرش و الثّری لیشتعل فی الحین شوقاً لذاک المقام الامنع الارفع الاقدس الابهی
بلسان پارسی بشنو یا عبد الوهّاب علیک بهآئی اینکه سؤال از بقای روح نمودی اینمظلوم شهادت میدهد بر بقای آن و اینکه سؤال از کیفیّت آن نمودی انّه لا یوصف و لا ینبغی ان یذکر الّا علی قَدَر معلوم انبیا و مرسلین محض هدایت خلق بصراط مستقیم حق آمدهاند و مقصود آنکه عباد تربیت شوند تا در حین صعود با کمال تقدیس و تنزیه و انقطاع قصد رفیق اعلی نمایند لعمر اللّه اشراقات آن ارواح سبب ترقّیات عالم و مقامات امم است ایشانند مایۀ وجود و علّت عظمی از برای ظهورات و صنایع عالم بهم تمطر السّحاب و تنبت الارض هیچ شيئ از اشیا بی سبب و علّت و مبدء موجود نه و سبب اعظم ارواح مجرّده بوده و خواهد بود و فرق این عالم با آن عالم مثل فرق عالم جنین و این عالم است باری بعد از صعود بین یدی اللّه حاضر میشود بهیکلیکه لایق بقا و قابل آن عالم است این بقا بقاء زمانیست نه بقاء ذاتی چه که مسبوقست بعلّت و بقاء ذاتی غیر مسبوق و آن مخصوص است بحق جلّ جلاله طوبی للعارفین اگر در اعمال انبیا تفکّر نمائی بیقین مبین شهادت میدهی که غیر این عالم عالمهاست حکمای ارض چنانچه در لوح حکمت از قلم اعلی نازل اکثری بآنچه در کتب الهی نازل قائل و معترفند ولکن طبیعیّین که بطبیعت قائلند در بارۀ انبیا نوشتهاند که ایشان حکیم بودهاند و نظر بتربیت عباد ذکر مراتب جنّت و نار و ثواب و عذاب نمودهاند حال ملاحظه نمائید جمیع در هر عالمیکه بوده و هستند انبیا را مقدّم بر کل میدانند بعضی آنجواهر مجرّده را حکیم میگویند و برخی من قِبل اللّه میدانند حال امثال این نفوس اگر عوالم الهی را منحصر باین عالم میدانستند هرگز خود را بدست اعدا نمیدادند و عذاب و مشقّاتیکه شبه و مثل نداشته تحمّل نمیفرمودند اگر نفسی بقلب صافی و بصر حدید در آنچه از قلم اعلی اشراق نموده تفکّر نماید بلسان فطرت بالآن قد حصحص الحقّ ناطق گردد
و اینکه از بعثت سؤال نمودید در کتاب ایقان نازل شده آنچه که کافیست طوبی للعارفین
جناب من علیه بهآء اللّه را تکبیر میرسانیم امروز باید اولیا بخدمت امر مشغول باشند و خدمت تبلیغ است آنهم بحکمت و بیان باید کل بآن متمسّک باشند از حق میطلبیم شما را تأیید فرماید و مدد نماید بر آنچه سزاوار یوم اوست
و نذکر فی هذا المقام من سُمّی بعبد الحسین و نذکّره بآیاتی و نبشّره بعنایتی نسئل اللّه ان یوفّقه علی ما یقرّبه الیه فیکلّ الاحوال انتهی
این خادم فانی اولیای الهی را ذکر مینماید و از برای هر یک توفیق میطلبد تا جهد کامل مبذول دارند که شاید آفاق بنور اتّفاق منوّر گردد در هر حال امر اللّه مهیمن بوده و هست باید جمیع استدعا نمائیم نفوسی را مؤیّد فرماید مخصوص تبلیغ امر ولکن نفوسیکه بشرایط منزلۀ از قلم اعلی مزیّن باشند در یکی از الوح اینکلمات عالیات از سماء مشیّت مالک الرّقاب نازل قوله تبارک و تعالی طوبی از برای نفسیکه رأسش باکلیل انقطاع و هیکلش بطراز تسلیم و رضا مزیّن باشد مبلّغین باید بکمال تقدیس و تنزیه عباد را بافق اعلی دعوت نمایند للّه بگویند و لوجه اللّه عمل کنند انتهی امثال این بیانات در کتاب الهی و صحف و الواح ربّانی مکرّر نازل بعضی للّه الحمد بنور ایقان منوّرند و باوامر و احکام عامل ولکن بعضی مع اقرار و اعتراف بر آنچه ظاهر شده در اعمال متوقّف در اینمقامات یک آیه ذکر میشود قوله تبارک و تعالی لیس بلیّتی سجنی و ما ورد علیّ من اعدآئی بل عمل احبّآئی الّذین ینسبون انفسهم الی نفسی و یرتکبون ما ینوح به قلبی و قلمی الی آخر الآیة امثال این آیات مکرّر از سماء مشیّت نازل طوبی لمن تمسّک بها و عمل بما اُمر به فی کتاب اللّه ربّ العالمین البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی من معکم فی هذا الامر الاعظم و النّبأ العظیم الحمد للّه العلیم الحکیم
* * *
حبیب روحانی جناب آقا میرزا محمّد ناظم علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد مقدّس از بیان سلطان امکان و ملیک اکوان را سزاست که از کوثر حیوان عوالم معانی و عرفان را بخلع تازه مزیّن فرمود و این کوثر حیوان گاهی بمثابۀ حروف ظاهر و هنگامی بمثابۀ آفتاب مشرق و لائح رطوبات زائده را جذب نماید تا حرارت محبّت الهی افئده و قلوب مستعدّه را مشتعل فرماید جلّت عظمته و جلّ اقتداره سبحاناللّه از سدره انّنی انا اللّه ظاهر فرمود تا کل مستعدّ باشند از برای اصغاء ندای الهی در این ظهور اعظم ربّانی ولکن چون از سدرۀ منتهی در قطب فردوس اعلی ندای انّنی انا اللّه مرتفع کل بجحیم که جزای انکار است راجع الّا من شآء ربّنا باری از شجر پذیرفتند و بر خالق آن رد نمودند
سبحانک یا الهی و مقصودی فی قبضتک زمام الآیات و بأمرک تتحرّک الممکنات اسألک بعرف الوحی فی ایّامک و بمظلومیّتک بین عبادک بأن تؤیّد خلقک علی الانصاف فی امرک و العدل فی بلادک انّک انت المقتدر الّذی ما منعتک الشّؤونات و لا الشّبهات و لا الاشارات اظهرت ما اردته بقدرتک و سلطانک انّک انت المقتدر القویّ الغالب القدیر
و بعد نامۀ نامی از جناب عالی رسید از نفحاتش عرصۀ ذکر معطّر و عالم قلب محظوظ و منوّر چه که بذکر دوست یکتا ناطق بود و بثنایش متکلّم فیالحقیقه هر حرفی از آن مثنی کتاب الهی و هر کلمۀ آن شاهد بر اشراق نیّر صمدانی و بعد از مشاهده و قرائت قصد مقام قرب قدس نموده تلقاء وجه مالک قدم حاضر و بعد از اذن عارض اذاً ماج البحر و هاج العرف و ظهر من لسان ارادة ربّنا و ربّ العرش ما انجذبت به الأرواح و العقول قوله تبارک و تعالی
یا ایّها المذکور لدی المظلوم و الشّارب الرّحیق المختوم باسمه القیّوم اسمع ندائی من شطر سجنی انّه ارتفع بالحقّ لحیوة من فی السّموات و الأرضین به ماج بحر العرفان فی الامکان و ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مخزوناً فی خزائن عصمة اللّه ربّ العالمین به نطقت الفردوس الأعلی یا اهل ناسوت الانشآء ابشروا فی انفسکم قد اتی مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بسلطان مبین و نادت الجنّة العلیا تاللّه قد ظهر مقصود العالم و محبوب الأمم الّذی به انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و ظهر کلّ امر حکیم و نطق عن ورائهما لسان العظمة یا ملأ الأرض قد انار الأفق الأعلی بهذا الظّهور الّذی کان امل المخلصین و المقرّبین ایّاکم ان یمنعکم الحجاب عن النّظر الیه او تبعدکم شبهات الدّنیا عن التّقرّب الی اللّه ربّ العرش العظیم لعمر اللّه لا ینفعکم ما عندکم الّا بهذا الأمر الّذی به سقطت الأصنام و نکست رایات المشرکین و ارتفعت اعلام التّوحید باسمه المقتدر القدیر و ایّاکم ان تمنعکم الأوهام عن مالک الأنام او الظّنون عن هذا القیّوم الّذی قام امام وجوه العالم بقیام لم تمنعه سبحات الأمم و لا شبهات الّذین کفروا بیوم الدّین قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تنکروا الّذی اتاکم بما کان مستوراً فی افئدة الأنبیآء و مسطوراً من القلم الأعلی فی کتبه و صحفه لعمره انّا ننصحکم لوجهه انصفوا و لا تکونوا من الصّاغرین خذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده و سلطان من لدنه و لا تتّبعوا سنن الجاهلین انّه اظهر لکم ما کان مکنوناً و انزل علیکم آیات اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع انّه ما اراد لکم الّا ما یقرّبکم الی اللّه یشهد بذلک کتبه و صحفه و زبره ان انتم من العارفین قد حضر العبد الحاضر امام وجه المظلوم و عرض کتابک اجبناک بهذا الکتاب المبین قد وجدنا من ذکرک نفحات حبّی و من بیانک فوحات ودّی و انزلنا لک ما یکون باقیاً ببقآء ملکوتی و جبروتی یشهد بذلک لسان عظمتی فی هذا المقام العزیز البدیع لعمری لا ابدّل سجنی بما فی العالم و لا حزنی بفرح العالمین و لا عبراتی ببحور الحیوان و لا زفراتی بما ظهر بارادتی المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین طوبی لک بما اقبلت الی من اعرض عنه اکثر الخلق و احببت من ابغضه کلّ مشرک بعید نسأل اللّه ان یوفّقک و یؤیّدک علی ذکره و ثنائه و خدمة امره بالحکمة و البیان انّه هو الآمر الحکیم کذلک اظهر القلم اللّآلئ المکنونة فیه لتقرأ و تکون من الشّاکرین قد غفرک اللّه و اباک فضلاً من عنده و هو الغفور الرّحیم بذکری ماج بحر الغفران و سرت نسائم رحمة ربّک الرّحمن انّه هو السّامع المجیب یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو الفرد الواحد العلیم الخبیر ذکّر احبّائی من قبلی و بشّرهم بسمآء رحمتی و شمس عطائی و نوّرهم بأنوار بیانی البدیع النّور المشرق اللّائح من افق ملکوت بیانی علیک و علی من معک و علی الّذین ما منعتهم سبحات الجلال و ما خوّفهم حزب الضّلال اقبلوا و اجابوا ربّهم الظّاهر البصیر
بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنو شاید عباد ارض فائز شوند بآنچه که الیوم از آن محرومند سبحاناللّه مقامی که در لیالی و ایّام بمثابۀ غیث هاطل آیات اللّه از آن نازل آن را انکار نمودهاند و خود را از اخیار میشمرند و اهل اقرار میدانند سدّ اعظم و حجاب اکبر مطالع اوهام بوده و هستند اکثر اهل عالم بظنون تربیت شدهاند و باوهام انس گرفتهاند طوبی از برای قویّ قادری که باصبع ایقان خرق حجبات اوهام نمود و بانوار نیّر ظهور فائز گشت
یا ایّها النّاظر الی الوجه اسماء اکثری را از بحر معانی منع نموده و بذکر اسم وصیّ و ولیّ و مرآت از مشرق آیات و مطلع بیّنات محروم داشته لعمر اللّه احدی قادر بر طیران در این هواء لطیف روحانی نبوده و نیست مگر بمحو آنچه شنیده انصاف معدوم شده عدل بنوحه مشغول نفوسی که با ما نبودهاند و از اوّل امر آگاه نه گفته آنچه را که هیچ ظالمی نگفته قد اخذوا الأوهام لأنفسهم ارباباً من دون اللّه الا انّهم من الخاسرین بگو ای عباد نصح اللّه را بشنوید وقت را از دست مدهید سدرۀ مبارکه باثمار لاتحصی مشهود و بحر بیان بامواج لاتحدّ موجود آفتاب حقیقت بانوار بدیعه و تجلّیات محبوبه ظاهر و مشرق بچشم خود مشاهده نمائید نه بابصار مغلّین و بگوش خود بشنوید نه بآذان معرضین شاید باجنحۀ انقطاع در هواء معرفت الهی طیران نمائید و بآنچه الیوم از آن ممنوعید فائز گردید بمرقاة توکّل قصد سماء عطاء الهی کنید و بسلّم تفویض توجّه نمائید انّه یقول الحقّ و یهدیکم الی صراطه المستقیم من شآء فلیقبل و من شآء فلیعرض انّه هو المقدّس القویّ الغالب القدیر انتهی له الحمد و الثّنآء و له العنایة و العطآء در هر حین ظاهر شده آنچه ابصار عالم و عیون امم از آن روشن و منیر ولکن این فقره معلّق است بعدل و انصاف قوم اگر از ما عندهم به ما عند اللّه توجّه نمایند و قصد عرصۀ عدل و انصاف کنند فائز میشوند بآنچه که منتها مطلب قاصدین و غایة رجاء مخلصین است فیالحقیقه طلسم غریبی ظاهر گشته نفوسی که الیوم از حقّ معرضند ممنوعند از تقرّب و محرومند از استماع کلمۀ حقّ این عبد فانی حقّ باقی شاهد و اهل عالم انصاف کل گواه که قریب چهل سنه میشود که بخدمت قائم بوده و از جمیع امور مطّلع و آگاه معذلک نفسی از معرضین از این عبد سؤال ننموده که شاید از ذکر وقایع برشحی از بحر آگاهی فائز شود و خود را از ظلمت نفسانیّه و اوهام خنّاسیّه و بغضای مغلّین و معرضین نجات دهد مثلاً هادی دولتآبادی ابداً از اوّل امر اطّلاع نداشته و ندارد حقّ شاهد که آنچه گفته و میگوید من غیر اطّلاع بوده و هست محض تقلید گفته و میگوید آنچه را که هیچ بیانصافی نگفته بمثل ارباب عمائم قبل ریاستی بدست آورده و از دست نمیدهد معجون قویّ اوهام اخذش نموده و غرور او را از سلطان ظهور محروم داشته یا لیت که نزد عبد حاضر میشد و بعدل و انصاف میشنید آنچه را که نشنیده و بآن نرسیده این خادم در حقّ کل دعا مینماید و از حقّ جلّ جلاله میطلبد نفوس عالم یعنی احزاب مختلفۀ امم را از کوثر حقیقی و بحر عنایت محروم نفرماید انّه قریب مجیب لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم
نفوس مذکورۀ در نامه بعد از عرض در ساحت امنع اقدس مخصوص هر یک نازل شد آنچه که حیات بخشد و زندگی تازه عطا نماید انّه هو المنزل القدیم
هذا ما نزّل لأمةاللّه فاطمه علیها بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی
یا فاطمه یا امتی اسمت نزد مظلوم مذکور و باین کلمات مبارکات که هر یک منبع فیض الهی و مطلع بیان ربّانیست ترا ذکر نمودیم ملکات عالم محرومند و اماء مقبلات فائز للّه الحمد از رحیق بیان مقصود عالمیان نوشیدی و بافق اعلی توجّه نمودی انّه ظهر و اظهر ما اراد فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم وصیّت مینمائیم تو و سایر اماء را بآنچه سزاوار یوم اللّه است طوبی لأمة اقبلت و فازت و ویل لکلّ عالم مریب
هذا ما نزّل لأمةاللّه خدیجه علیها بهآء اللّه
یا خدیجه علیک بهآء اللّه ربّ العرش و الثّری امروز آفتاب ظهور از افق سماء سجن مشرق و لائح و بحر فضل امام وجوه موّاج و نار در سدرۀ مبارکه بأعلی النّدآء ناطق ولکن عباد غافل و محجوب بظنون تربیت شدهاند و باوهام مأنوسند طوبی از برای نفسی که حجبات اوهام را خرق نمود و بانوار یقین فائز گشت از حقّ جلّ جلاله بکمال عجز و ابتهال بطلبید که شاید اماء ارض را محروم ننماید و عباد را از بحر معانی منع نفرماید اوست کریم و اوست رحیم لا اله الّا هو الواحد العزیز العظیم
هذا ما نزّل لضیآء علیه بهآء اللّه
یا ضیآء علیک بهآء اللّه مالک ملکوت الأسمآء ذکرت مذکور و اسمت حاضر قسم بآفتاب افق بیان جمیع آنچه مشاهده میشود معادله بکلمهئی از کلمات الهی ننماید آفتاب فضلش عالم وجود را منوّر نموده و آسمان عنایتش بانجم رحمت و شفقت مزیّن گشته طوبی از برای نفسی که بمشاهده فائز گشت و بطراز ذکرش مزیّن نعیماً لک و لأبیک و لأختک من لدی اللّه الفرد الواحد المهیمن القیّوم
و هذا ما نزّل لأمةاللّه ربیعه علیها بهآء اللّه
یا امتی اذا سمعت ندائی و وجدت عرف بیانی قولی
الهی الهی لک الحمد بما ایّدتنی علی الاقبال الیک و التّوجّه الی افق ظهورک ای ربّ انا امة من امائک و ورقة من اوراق سدرة عنایتک اسألک بالحبل الّذی اذا تحرّک تحرّکت الکائنات بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک ثمّ اکتب لی من قلم فضلک ما کتبته لأوراقک و امائک اللّائی فزن بالطّواف حول کعبة لقائک و شربن رحیق الوحی من ید عطائک ای ربّ ترانی مقبلة الیک و متمسّکة بحبلک اسألک بأن لا تخیّبنی من بدائع جودک و فضلک انّک انت مالک الجود و سلطان الوجود لا اله الّا انت مربّی الغیب و الشّهود
و هذا ما نزّل لجناب محمّد صادق علیه بهآء اللّه
بسمی الّذی به تضوّع عرف الرّحمن فی الامکان
یا ایّها المذکور لدی المظلوم اسمع النّدآء من الأفق الأبهی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الخبیر انّه ینادی فی کلّ الأحیان لنجاة من فی الامکان ولکنّ القوم لا یسمعون ما ارتفع بالحقّ الا انّهم من الأخسرین فی کتابی المبین قد ذکرک من احبّنی ذکرناک بما یبقی بدوام ملکوت اللّه ربّ العالمین اذا فزت بآیاتی ولّ وجهک شطر اللّه ربّک و ربّ آبائک الأوّلین و قل
الهی الهی اشهد انّ باسمک محت الأسمآء و بظهورک سقطت الأصنام و نکست الأعلام و اضطربت الأوهام و بعنایتک جری کوثر الحیوان الّذی جعلت منبعه قلمک الأعلی ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و راجیاً بدائع فضلک و آملاً ما قدّرته لأصفیائک اسألک باقتدار کلمتک العلیا و اثمار سدرة المنتهی بأن تجعلنی ناطقاً باسمک و ذاکراً ما ظهر من عندک ای ربّ انّ المسکین اقبل الی بحر جودک و القاصد نیّر عطائک اسألک بأن تکتب لی اجر الّذین فازت اعمالهم بالقبول و حضروا امام وجهک فی سجنک الأعظم انّک انت مولی العالم و مربّی الأمم لا اله الّا انت المقتدر العلیم الحکیم
و هذا ما نزّل لربابه ضلع المذکور علیها بهآء اللّه مالک یوم النّشور
یا امةاللّه علیک بهائی للّه الحمد فائز شدی بآنچه که در کتب الهی مذکور و مسطور حقّ جلّ جلاله جمیع احزاب عالم و اشیاء کلّها را باین ظهور اعظم بشارت داده و کل را از برای این یوم مبارک خلق فرموده ولکن شبهات جهلا و اشارات علما و سطوت امرا کل را از بحر بیان مولی الوری منع نموده کل بخود مشغول و از او غافل الّا من شآء ربّک زخارف دنیا اهل ناسوت انشاء را محروم داشته چه بسیار از رجال که از فرات رحمت محرومند و از تقرّب بحقّ جلّ جلاله ممنوع اشکری ربّک انّه وفّقک و ایّدک و ذکرک فی سجنه العظیم لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم
و هذا ما نزّل لجناب علی اکبر علیه بهآء اللّه
یا علی قبل اکبر متوهّمین بمثابۀ حزب قبل بظنون متمسّکند و از بحر علم الهی غافل و محجوب اقوال قبل بمیان آمده و سبل اوهام ظاهر گشته از ضغینه و بغضای آن حزب ظاهر شد آنچه که ملائکۀ مقرّبین و مشارق ظهور ربّ العالمین بنوحه و ندبه مشغول گشتند و حال هم معرضین بیان بمثابۀ آن قوم بل اخسر مشاهده میشوند عمل نمودهاند آنچه را که هیچ ظالمی عمل ننموده و در اطفاء نور الهی و اخماد نار محبّت ربّانی بسعی تمام و جهد کامل مشغولند سبحاناللّه غفلت بمقامی رسیده که نور آفتاب حقیقت را انکار مینمایند و امواج بحر بیان را ستر میکنند بمثابۀ سحاب حائل گشتهاند و عباد را از تجلّیات نیّر برهان منع کردهاند کذلک سوّلت لهم انفسهم از حقّ جلّ جلاله میطلبیم بصر عطا فرماید و سمع بخشد شاید غافلین آگاه شوند و بشطر اللّه توجّه نمایند انّک خذ کتابی باسمی و قوّتی انّه یقرّبک الی ملکوتی و یحفظک من شبهات المریبین و اشارات النّاعقین نسأل اللّه ان یؤیّدک علی الاستقامة و یکتب لک خیر الدّنیا و الآخرة انّه هو المقتدر القدیر البهآء من لدنّا علیک و علی ضلعک الّتی آمنت باللّه ربّ العالمین یا خدیجه بحبل عنایت متمسّک باش و بافق فضلش ناظر از حقّ میطلبیم اماء خود را بطراز عفّت و امانت و صدق و صفا مزیّن فرماید انّه هو الفیّاض الکریم امآء اللّه را در این حین ذکر مینمائیم و بعنایت و شفقت و توجّه حقّ جلّ جلاله بشارت میدهیم و از برای کل تأیید میطلبیم بر اعمالی که سبب ارتفاع کلمۀ الهی است انّه یقول الحقّ و یأمر عباده و امائه بما ینفعهم فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو الغفور الرّحیم انتهی
الحمد للّه هر یک از اولیا و اوراق فائز شد ببحر بیان و نور ظهور این خادم فانی از حقّ میطلبد کل را مؤیّد فرماید بر اخذ لآلی بیان که از عمّان فضلش ظاهر شده اگرچه ظاهر بوده و هست ولکن رسیدن بآن بی تأییدات و عنایات حقّ ممکن نه انّه یؤیّد من یشآء کما ایّدهم علی الاقبال و ذکرهم بذکر لا تعادله اذکار الأمم انّه ولیّ المحسنین و مقصود العارفین
اذن حضور طلب نمودهاند بعد از عرض امام وجه این کلمۀ علیا از فم مشیّت ظاهر قوله تبارک و تعالی یا ایّها النّاظر الی الوجه عالم را حبّ مال و جاه از فیوضات یوم مآل محروم نموده بشأنی که مصلح عالم را مفسد دانستهاند و بحر عدل را ظلم انگاشتهاند بکمال جدّ و جهد بمنع عباد از ساحت حضور مشغولند اهل اعتساف حایل گشتهاند از حقّ میطلبیم انصاف عطا فرماید باری اگر حکمت اقتضا نماید توجّه نمایند ولکن توجّهی که تتوجّه به الموجودات الی اللّه مالک ملکوت الآیات اشکر ربّک بهذا الفضل الأعظم الّذی ظهر من نبإه العظیم انتهی الحمد للّه نیّر اذن از افق سماء عطا اشراق نمود اشراقی که ظلمت حزن را بسرور تبدیل فرمود حسب الأمر اگر نفسی هم و یا نفسین توجّه نمایند بأسی نیست یا حبیبی لازال حقّ جلّ جلاله اولیای خود را دوست داشته و دارد و عنایتش بمثابۀ آفتاب مشهود ولکن باسباب اخری ممنوع گشتهاند اوّل سطوت امرا ثانی ضوضاء علما و ثالث کلمۀ مبارکه که از فم مشیّت استماع شده قوله تبارک و تعالی ارض سجن ظاهرش ساکن و باطنش متحرّک انتهی العلم عند اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم
اینکه ذکر یکی از اعمام را فرمودند که قبل از فوز بایمان صعود نموده بعد از عرض در موقف اعلی این کلمۀ علیا نازل قوله تبارک و تعالی نسأل اللّه ان یغفره بجوده و کرمه و ینزل علیه رحمةً من عنده و نوراً من لدنه انّه هو اکرم الأکرمین و ارحم الرّاحمین
یا محمّد علیک بهآء اللّه الفرد الأحد حمد کن مقصود عالمیان را که ترا تأیید نمود بر اقبال و ذکر انّه یؤیّد من یشآء بجوده و کرمه و هو القویّ القدیر و اجابت فرمود آنچه را اراده نمودی انّ الأمر فی قبضته یعطی و یمنع و هو الآمر الآخذ العلیم الحکیم انتهی بحر غفران و عنایت حقّ جلّ جلاله امام وجوه کل موجود و لکن ناس نسناس این فضل اکبر را باوهامات انفس خود انکار نمودهاند این ایّام غافلی که جمیع اشیاء بر غفلت و نادانیش گواهند ذکر نموده آنچه را که هر حرفی از آن شاهد بر جهل اوست ایکاش معرضین از اصل امر آگاه میشدند الی حین نمیدانند آنچه نزد نقطۀ اولی روح ما سواه فداه رفته از که بوده باری حقّ از دونش بمثابۀ آفتاب مشهود و واضح ولکن کوران و بیبصران از مشاهده محرومند ذرهم فی خوضهم یلعبون انّا للّه و انّا الیه راجعون
اینکه فوز و فلاح خاتمه را طلب نمودهاند بعد از عرض در ذروۀ علیا لسان عظمت باین آیات محکمات ناطق قوله تبارک و تعالی یا ایّها الشّارب رحیقی ندایت را شنیدیم و عرض العبد الحاضر ما ناجیت به اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی الّذی اتی من افق الاقتدار بسلطان مبین طوبی للسانک بما نطق بالحقّ نسأله تعالی ان یوفّقک علی ما تنجذب به افئدة المقبلین و یرفعک بین العباد باسمه انّه هو المقتدر القدیر قل
الهی الهی لک الحمد بما جعلتنی مقبلاً الیک و مقرّاً بوحدانیّتک و معترفاً بما انزلته فی کتابک ای ربّ ترانی منجذباً بآیاتک و متمسّکاً بحبلک و راجیاً الورود فی لجّة بحر احدیّتک و القیام لدی باب عظمتک و الحضور امام وجهک اسألک یا موجد العالم و محیی الأمم بالاسم الأعظم بأن تقدّر لی ما یقرّبنی و یحفظنی و ینصرنی و یکون نوراً لی فی کلّ عالم من عوالمک ثمّ قدّر لی یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء خیر الآخرة و الأولی انّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت مقتدراً بارادتک و مهیمناً بمشیّتک تفعل ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء لا اله الّا انت السّامع المجیب ای ربّ قدّر لی و لمن معی و لمن تمسّک بحبل عطائک و تشبّث بذیل رحمتک ما قدّرته لأصفیائک و امنائک انّک انت المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر انتهی
للّه الحمد امواج بحر عطا متتابعاً مترادفاً ظاهر و مشهود هنیئاً لجنابک و مریئاً لحضرتک یسأل الخادم ربّه بأن یجعلک قائماً علی خدمته و ناطقاً بذکره بین عباده انّه هو المقتدر القدیر دوستان آن ارض را از قبل این خادم تکبیر برسانید از برای هر یک از حقّ جلّ جلاله استقامت میطلبم چه که غافلین و ناعقین و معتدین در کمین بوده و هستند اسأله تعالی بأن یحفظهم و یقدّر لهم ما یقرّبهم و یوفّقهم علی الاستقامة الکبری انّه هو المؤیّد الحکیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی من معکم و علی کلّ ثابت راسخ قائم ناطق مستقیم الحمد لربّنا العزیز الحکیم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
سرور معظّم مکرّم حضرت طبیب الهی علیه بهآء اللّه الابهی ملاحظه فرمایند
١۵٢١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
حمد مقدّس از بیان و عرفان محبوبی را لایق و سزاست که عنایتش جمیع عالم را احاطه نموده و رحمتش جمیع امم را سبقت گرفته اوست یکتا و اوست بینا و توانا لم یزل مقتدر بوده و لا یزال خواهد بود و شمس عنایتش بشأنی از افق فضل اشراق نموده که حکم سیف را از میان برداشت و نصرت امر را بحکمت و بیان مخصوص فرمود تعالی تعالی فضله تعالی تعالی کرمه چه نیکوست حال نفوسیکه از این کأس آشامیدند و بما اراده اللّه عامل گشتند قلم اعلی باعلی النّدآء جمیع عالم را بمحبّت و وداد امر نموده و کل را از آنچه سبب فصل و اختلاف و کدورت و امثال آنست نهی بلیغ فرموده لیظهر فضله و جوده و کرمه و احسانه
سبحانک یا من باسمک نطقت السّدرة فی اعلی الطّور و اشرقت شمس علمک من افق الظّهور بان تؤیّد اولیآئک و اصفیآئک علی ما نطق به القلم الاعلی ثمّ علّمهم یا الهی ما اردته فی ایّامک من اظهار امرک لئلّا یظهر من الخلق ما یرتفع به ضجیج عبادک و صریخ خلقک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک اسرار ما کان و ما یکون و اصلّی و اسلّم علی اولیآئک الّذین نبذوا الظّنون و الاوهام باسمک و قاموا علی خدمة امرک و فازوا برحیق الرّضآء من ید عطآئک ای ربّ ایّدهم فیکلّ الاحوال علی ما تحبّ و ترضی انّک انت مولی الآخرة و الاولی لا اله الّا انت المهیمن القیّوم
و بعد قد فاز الخادم الفانی باثر مدادکم و اجتذبه علی شأن قرئه مرّة بعد مرّة فلمّا عرفت ما فیه من ابکار عرفانکم و ما ظهر من خضوعکم و خشوعکم و فنآئکم للّه ربّنا و ربّکم قصدت المنظر الاعلی الی ان حضرت تلقآء الوجه و عرضت ما فیه قال و قوله الاحلی
انشآء اللّه بعنایت الهی فائز باشید و بما یهذّب به اخلاق العباد متوجّه و ناطق یا طبیب ناس غافلند و مربّی لازم دارند و بمعلّم محتاجند باید بعنایات اطبّای الهی و حکمای عصر امراض خود را بیابند و در صدد معالجه برآیند جهد نمائید که شاید ناس غافل ثمرۀ اعمال حسنه و اخلاق مرضیّه را ادراک نمایند اگر باینمقام فائز شوند هر یک خو را مُصلح و مهذّب و موصل غافلین و تارکین مشاهده نماید قلم مظلوم در اکثر احیان بمحبّت و شفقّت و اتّحاد امر فرموده و نصرت مذکورۀ در الواح را بتصریح تمام ذکر نموده مع ذلک ملاحظه میشود بعضی فساد را اصلاح دانستهاند و از نصرت شمردهاند لا فوالّذی خلق العالم بکلمة من عنده نصرت امر اللّه بحکمت و بیان بوده و آنهم بکمال روح و ریحان معلّق کشته از حق میطلبیم جمع را مؤیّد فرماید بآنچه الیوم سزاوار است
بگو ای عباد از برای عمار عالم از عدم بعرصۀ وجود آمدهاید فساد و جدال شأن انسان نبوده و نیست الیوم اگر نفسی سبب حزن نفسی شود من ایّ ملّة کان لدی المظلوم محبوب نبوده یشهد بذلک لسان ظاهری و لسان باطنی و عن ورآئهما کلّ عارف بصیر و کلّ عالم سمیع اصل مذهب که از سماء امر الهی نازل شده مقصود اتّحاد و اتّفاق خلق بوده یا طبیب حال ملاحظه کن که این گوهر پاک چگونه بغبار اوهام آلوده گشته و از ظلم نادانان بمقامی رسیده که سبب و علّت بغضا ما بین عباد اللّه شده اینست زلال کوثر بیان که از ملکوت علم الهی جاری گشته طوبی از برای نفسیکه تقرّب جست و باسم حق از او نوشید امید چنانست که اهل بها بما اراده اللّه فائز شوند و مطالع الفت و اتّحاد گردند که شاید بعنایت الهی و فیوضات رحمانی سبب اصلاح عالم و تعمیر آن گردند دوستان آن ارض را از قِبل این غریب تکبیر و سلام برسان و بگو انشآء اللّه بکمال حکمت بذکر حق مشغول باشید بشأنیکه اذکار شما در قلوب تأثیر نماید و وصيّت میکنیم شما را برأفت و رحمت و حلم و امانت و صدق که شاید عالم تیره بعنایت سراجهای اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه روشن و منیر گردد اینست معنی نصرت که در کتاب نازل شده اگر از نفسی الیوم عملی ظاهر شود که سبب ابتلا و ضرّ نفسی گردد فی الحقیقه آنعمل بمظلوم راجعست اتّقوا یا احبّآئی عن کلّ ما تکرهه العقول کذلک ینصحکم قلمی و یوصیکم لسانی الصّادق الامین انتم امام عینی نذکرکم و نتکلّم معکم و نبشّرکم بما قدّر للمخلصین فی ملکوت اللّه ربّ العالمین انتهی الحمد للّه عنایت و مرحت بشأنیست که بذکر و تفصیل اینفانی محتاج نه هم تو برخوان باقی این گفتگو للّه الحمد فیکلّ الاحوال انّه لهو الغنیّ المتعال
دستخطّ عالی که تاریخ آن ٢٠ ذالحجّه بود این خادم فانی بزیارت آن فائز مایۀ بهجت و سرور لا یحصی گشت تأخیر جواب از مثل این عبد معلوم و واضحست که از کثرت اشغال بوده و خواهد بود چه که از جمیع جهات معلوم و اینعبد وحده باید تدارک کل نماید از حق جلّ جلاله سائل و آملم که اینفانی را از قطرههای بحر باقی بیاشاماند و بر این امر خطیر مؤیّد فرماید بکرّات اینعبد متفکّر که چگونه میتوانم از عهدۀ آنچه لازمست برآیم باز ملاحظه میشود که حق تعالی جلّ جلاله و عظمت سلطنته تأیید میفرماید و همچنین نظر باطمینانیکه اینعبد از آنحضرت داشته و دارد اگر در جواب تأخیر رود خود را مسئول نمیداند انشآء اللّه فضل بدیعی ظاهر شود و اینعبد را بما اراد المقصود بدارد
و اینکه در بارۀ آقا عبد الحسین ابن جناب علی پاشا خان مرقوم فرموده بودید در این ارض ذکری از او نبود تا آنکه از ارض طا نوشته بودند که خان بسیار محزون و مهموم است از جهت اینکه ابن ایشان همراه جناب صبری افندی علیه بهآء اللّه رفته و مقصود آن بود که بساحت اقدس فائز گردد و حال اگر اذن باو عنایت نشود این سبب حزن لا نهایه از برای خان شود لذا از مشرق فضل شمس اذن مشرق اصل این بوده که اذن عنایت شد لاجل فرح قلب سرکار خان و حال هم آنچه واقع شد مقبولست و احدی نسبت بآنحضرت بکلمهئی نطق ننمود از اینجهات مطمئن باشند من فاز بعنایة اللّه انّه لا یُذکر الّا بالخیر و هر که از اینمقام تجاوز نماید معلوم میشود از اهل غفلت است
و اینکه در بارۀ اکراد و عبیداللّه ثانی مرقوم فرموده بودید خدا شاهد و گواهست که این از اعمال عباد است ظلم که از حدّ اعتدال تجاوز نمود ثمرۀ آن اینست که دیده و شنیده شد دو نفس مظلوم را که بشهادت کل بخدمت عباد اللّه قیام نمودند از برای زخارف معدوده و دراهم فانیه چه کردند اَلا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین آنچه بر ما میرسد از اعمال ماست چه مقدار نفوس از میان رفت و چه مقدار ضرر بدولت و ملّت واقع و چه مقدار از ارض که قاعاً صفصفاً مشاهده میشود باری اعوذ بالرّحمن من شرّ النّفس و الهوی
و اینکه در بارۀ حرکت و توجّه آنحضرت مع اهل مرقوم داشتند عرض شد فرمودند حال مصلحت نبوده و نیست عنده حکمة کلّشئ فی کتاب مبین این ارض هم نظر ببعضی از امور یوماً فیوماً در تنزّل مشاهده میشود شما در نظرید و آنچه مصلحت است البتّه ذکر شده و میشود کبّر من قبلی علی وجهها و بشّرها بذکری انشآء اللّه عنایت مخصوصۀ الهیّه در بارۀ ایشان بوده و خواهد بود اجر هیچ عاملی ضایع نشده و نخواهد شد انّ ربّک لهو الفضّال الغفور الکریم انتهی
و اینکه در بارۀ جناب سعید علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید عرض شد فرمودند یا سعید قد ذُکر ذکرک لدی المظلوم ذکرناک بهذا الذّکر نسئله تعالی بان یرزقک حسن المآب و یقدّر لک ما یقرّبک الیه و یکتب لک ما ینفعک فی الدّنیا و الآخرة انّه لمولی البریّة و مالک الاحدیّة لا اله الّا هو المقتدر العلیم الحکیم
و اینکه در بارۀ حبیب روحانی جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه مرقوم فرموده بودید انشآء اللّه بعنایت حق فائز بوده و هستند و در جمیع احوال بافق اعلی ناظر باشند ذکرشان عرض شد و اظهار عنایت از مطلع فضل ظاهر و همچینن بسایر دوستان که در کتاب آنحضرت بود در حین تحریر اینورقه اینفانی بحضور احضار شد فرمودند بنویس بطبیب علیه بهآئی یا طبیب کبّر من قِبلی علی وجوه احبّآئی و سلّم علیهم بامری و بشّرهم بارادتی و عنایتی و اقبالی و وصّ الکلّ باذنی بالحکمة و بالحکمة و بالحکمة لئلّا یظهر من احد ما تتکدّر به بعوضة فکیف الانسان تعالی الرّحمن الّذی علّمنا ما اراد و هدانا الی سویّ الصّراط
عرض دیگر آنکه خدمت دوستان و آقایان که از زلال رحیق عرفان نوشیدهاند و بافق اعلی ناظرند تکبیر اینعبد که مقامش محدود است بمقام اینعبد منوط بعنایت و مرحمت آنحضرتست اینعبد امیدوار است که از فضل محبوب جمیع بما یحبّ و یرضی موفّق شوند
و اینکه در دستخطّ آخر مرقوم فرموده بودید که جناب ملّا محمّدعلی دهجی علیه بهآء اللّه از سمت کرمانشاه عازم هستند سبب بهجت و فرح شد انشآء اللّه صحیح و سالم بوطن وارد شوند
در یومی از ایّام اینعبد فانی در ساحت اقدس فائز ذکر ابن آنحضرت جلال الدّین علیه بهآء اللّه معروض شد بسیار اظهار عنایت فرمودند اینعبد در این حین بخاطرم آمد انشآء اللّه در ظلّ سدرۀ فضل ساکن باشند و از رحیق مختوم محبوب بیاشامند و از حق جلّ جلاله سائل و آملم که جناب اخوی که از فراقشان محزونند بایشان برسند و آن حزن بکمال سرور مبدّل گردد انّه مجیب کریم
عرض دیگر آنکه عریضۀ جناب محمّدامین بیک رسید و در ساحت امنع اقدس معروض گشت هذا ما نطق به ملکوت البیان یا محمّد قبل امین قد حضر کتابک و قرئه العبد الحاضر لدی المظلوم و اجبناک بما تقرّ به العیون قل
سبحانک یا من باسمک هاج عَرْف البیان فی الامکان و ماج بحر العرفان بان تؤیّدنی علی ما امرتنی به فی کتابک و توفّقنی علی ذکرک و ثنآئک بین عبادک ای ربّ ترانی متمسّکاً بحبل فضلک و متشبّثاً بذیل عنایتک اسئلک بالاسم الّذی به سرت نسمات الکرم علی العالم و فاحت نفحة قمیص الظّهور بین الامم بان تجعلنی فیکلّ الاحوال ناطقاً بذکرک و ناظراً الی شطر فضلک و عاملاً بما امرتنی به من مطلع وحیک ای ربّ انا المسکین الّذی اراد جودک و الطافک و الفقیر الّذی سرع الی بحر غنآئک اسئلک بان تکتب لی ما کتبته لاصفیآئک الّذین اقبلوا الیک و اعرضوا عمّا دونک انّک انت المقتدر الّذی لا تعجزک شئونات العالم و لا تمنعک اشارات کلّ غافل مریب لا اله الّا انت الغنیّ الغالب المقتدر القدیر انتهی
انشآء اللّه موّفق شوند بقرائت این مناجات و راضی باشند بما اراده اللّه له انّه لهو الغفور الکریم
و همچنین ذکر صلوتیکه جناب میرزا محمّد نوشته بودند دیده شد و بساحت اقدس فائز این جواب از مطلع عنایت ظاهر یا محمّد قد رأینا ما ارسلته لدی المظلوم نسئل اللّه تعالی بان یعرّفک ما ینفعک و یعلّمک ما یهدیک الی صراطه المستقیم سدرة الحکمة و اصلها و فرعها و غصنها عرفان اللّه جلّ جلاله و عظم شأنه و کبر کبریآئه و انّه لا یُعْرف بدونه و لا یوصف بما عند النّاس فاعلم بانّ کلّ الاذکار و الاوصاف و العرفان یرجع الی سفرآئه و ینتهی الی اولیآئه الّذین ارسلهم الی عباده و خلقه طوبی لمن عرف هذا المقام الاعلی و فاز بما اراده اللّه مالک الاسمآء و فاطر السّمآء انشآء اللّه باید جهد نمائید تا بحکمتی فائز شوید که آنجناب و سایر خلق ظاهراً و باطناً از او منتفع شوند و نصیب برند حکمت اهل ایران که بعضی از علمای اعلام علی قولهم بآن ناطقند محض حرف بوده و هست قد بدئت من اللّفظ و ختمت الیه یشهد کلّ عارف بما شهد المظلوم فی هذا السّجن المتین انشآء اللّه بعنایت عالِمِ حقیقی از دریای علم الهی بیاشامی و از آفتاب حقیقت منیر و روشن باشی بعضی از حکمای ایران بعض کلمات حکمای قبل را از اینمظلوم سؤال نمودهاند و شخص سائل در خدمت حکیم سبزواری تحصیل نموده اینمظلوم در اوائل بجواب اینگونه سؤالات مشغول میشد باری در جواب سؤالشان از بسیطة الحقیقه ذکر شد آنچه که هر ذی بصر و ذی سمعی مشاهده و استماع نماید او را بافق هدایت دلالت کند مع ذلک از شخص سائل اثری ظاهر نه فاسئل اللّه الّذی لا اله الّا هو بان یوفّق الکلّ علی ما یحبّ و یرضی انّه مالک العرش و الثّری و سلطان الآخرة و الاولی جمیع ناس از رحیق انصاف گذشتهاند و بصدید اعتساف مشغولند عالِم را جاهِل و جاهل را عالم دانستهاند و در بیدای غفلت و جهالت هائم و بما تأمرهم اهوآئهم عامل الّا من شآء اللّه مالک الوری و السّلام علی من اتّبع الهدی انتهی
حسب الامر آنکه از اینگونه اشخاص مطمئن نشوید چه که مقصودشان حرفیست که گفته شود چنانچه معلوم و واضع و مبرهن شد آنچه ذکر شد جواب داده میشود ولکن ارض جرز قابل انبات نه یشهد بذلک کلّ عالم بصیر انتهی
عرض دیگر آنکه عریضۀ حکما را که ارسال داشته بودند عرایض ایشان بعضی از قبل و قبل قبل رسید و جواب از ساحت اقدس حیّاً و میّتاً ارسال شد و همچنین در این ایّام از ارض هم تفضیلی از ایشان و اقبالشان معروض داشتهاند جواب ارسال شد جمعی از ابناء خلیل و ملأ کلیم اصنام اوهام را شکستند و بافق یقین توجّه نمودند انشاء اللّه حق جلّ جلاله کل را هدایت فرماید تا این ضعفیکه بر دین اسلام عارض شده بقوّت و غلبه مبدّل گردد انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید لا اله الّا هو العزیز الحمید
و اینکه در بارۀ جناب محمّد از اهل کابل مرقوم داشتید لدی العرش عرض شد و این کلمات عالیات در جواب صادر یا محمّد اینمظلوم جمیع اهل عالم را بمالک قدم دعوت نمود و بآنچه سبب و علّت آسایش خلق است هدایت فرمود ولکن ناس غافل باوهام و ظنون تشبّث نمودهاند و از حقّ مبین اعراض کردهاند وَهْم را بجای یقین اخذ نمودهاند و صنم را صمد دانستهاند و بآن سجده کردهاند اینست شأن خلق قسم بآفتاب افق سماء بیان اینمظلوم جز خیر محض اراده نداشته و جز امر بمعروف و ما یظهر به شأن الانسان تکلّم ننموده وارد آوردند بر او آنچه بر احدی وارد نیامد قد سمعنا فی سبیل اللّه صلیل سیوف الاعدآء و صهیل خیول الاشقیآء و صبرنا بفضله و عنایته و نسئله فی کلّ الاحوال بان یؤیّد العباد علی ما اراد و یوفّقهم علی ما یحبّ و یرضی انّه مولی الوری و مالک الآخرة و الاولی انشآء اللّه آنجناب ببصر حدید و قلب منیر و صدر منشرح در امر اللّه نظر نمایند و تفکّر کنند شاید بلئالی بحر معانی فائز گردند انّا سمعنا ذکرک ذکرناک بهذا الذّکر الّذی به فُتح باب العرفان علی من فی الامکان تعالی الرّحمن الّذی ظهر بمظهر امره المبرم الحکیم سوف تفنی الدّنیا و ما فیها من الزّخارف و النّفوس و العلوم و الفنون و یبقی الامر لمن شهد بذاته لذاته قبل خلق الاشیآء انّه لا اله الّا هو العزیز العلیم و للکلّ ان یتمسّکوا بالحکمة و یعاشروا مع العباد بالرّوح و الرّیحان و یعرّفهم بالحکمة ما هو المستور عن انظر الغافلین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی اینکلمات عالیات مخصوص جناب سیّد محمّد از اهل کابل مرقوم شد ولکن فرمودند امثال این نفوس بسیار مشکل است بملکوت ایقان صعود نمایند و للّه تکلّم کنند و الی اللّه توجّه نمایند بسیار از این نفوس ذکرشان در مراسلات احبّای الهی بوده و الواح متعدّده مخصوص هر یک نازل و بعد بهیچوجه خبری از آن نفوس اصغا نشد از حق جلّ و عزّ بطلبید تا ناس را مؤیّد فرماید بر آنچه رضای او در اوست اقلّاً اینقدر ادراک نمایند که فساد و نزاع و جدال شأن حق و اولیای او نبوده و نیست انسان باید در صدد اصلاح برآید انّه بمنزلة البصر بین البشر کذلک ذکر من قبل و فی هذا الحین انتهی
عرض دیگر حضرت غصنین اعظمین اکبرین امنعین اقدسین روحی و ذاتی و کینونتی لتراب اقدام عزّهما الفدآء بابدع ذکر و ابهی تکبیر آنحضرت را ذاکر و همچنین جمیع طائفان و عاکفان عرض خلوص و تکبیر لا نهایه معروض میدارند البهآء علی حضرتکم و علی من معکم و اهلکم و علی کلّ من عمل بالمعروف و اتّبع ما اُمر به فی کتاب اللّه ربّ العالمین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
حبیب فؤاد جناب آقا علیاکبر علیه سلام اللّه ملاحظه فرمایند
١۵٢١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
حمد مقدّس از حدود حضرت محمودیرا لایق و سزاست که باسمش مقام محمود ظاهر و بمقامش مقام و رفعناه مقاماً علیّاً باهر اوست قائممقام حق جلّ جلاله ما بین خلق اوست ختم رُسُل و شاه سُبُل باو حجاز منوّر و مجاز بحقیقت مبدّل بطحا بآب معارف فائز و یثرب بضیاء آفتاب ظهور مزیّن علیه و علی آله و اصحابه صلواة اللّه و سلامه و فضله و الطافه و رحمته و احسانه
و بعد نامۀ آنحبیب فؤاد رسید فرح لا نهایه دست داد از صحّت شما روح راحت یافت و از مولود شما قلب بشارت للّه الحمد نعمت و رحمت فضل و عطا در صباح و مسا بر دوستانش مبذول فرموده و میفرماید السن عالم و اقلام امم از ذکر اینمقام عاجز و قاصر بعد از عرض اَمام وجه مولی لسان شفقت باینکلمۀ مبارکه ناطق یا علیاکبر نعمتِ لا تحصی و عزّتِ لا تفنی مخصوص اولیای حق بوده و هست قسم بآفتاب افق بیان مخصوص انبیا و احبّای ایشان اسما و صفات الهی در عالم ظاهر و باهر العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنین عزّت هَمْشَأْن میطلبد جمیع صفات طالب محل و عاشق مقامند و مقام و محل اولیا و اصفیای الهی بوده و هستند انّک اذا سمعت ندآئی و شربت رحیق بیانی قم ثمّ وَلِّ وجهک الی القبلة و قل
الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی الی صراطک المستقیم و علّمتنی عرفانک و الاقبال الیک و عرّفتنی توحید ذاتک و تقدیس نفسک اسئلک بمشارق امرک و مطالع فضلک و مهابط علمک و حکمتک بان تبارک لی ما اعطیتنی بجودک و عطآئک و قدّر لی و لامّها و لها خیر الآخرة و الاولی انّک انت مولی الوری و انّک انت السّامع المجیب
و امّا الورقه سمّیناها ظهوریّه انتهی
الحمد للّه آنحبیب فؤاد مورد عنایت و الطاف واقع اینفانی از حقّ باقی میطلبد برکت و نعمت از سماء عطا عطا فرماید اوست معطی و اوست کریم ورقه اهل علیها سلام اللّه را سلام میرسانم و از برای او توفیق طلب مینمایم السّلام و الثّنآء علیکم و علی من معکم و علی عباد اللّه الصّالحین
قدری هم نبات عنایت شد این شیرینی شما امّا شیرینی ما با شماست این طلب ما از حق میطلبم شما را تأیید فرماید تا وقتی از اوقات عالم ادا فرمائید
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
۹١
آقای معظّم حضرت افنان جناب الف و حاء علیه من کلّ بهآء ابهاه ملاحظه فرمایند
بسم رّبنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
حمد مقدّس از ذکر اهل انشا و ملکوت اسما ساحت امنع اقدس حضرت مقصودیرا لایق و سزاست که در بحبوحۀ بأسا و ضرّا قلم اعلی متحرّک و ندا مرتفع و اراده متوجّه و لسان عظمت در ملکوت بیان ناطق جلّت عظمته و علت سلطنته و اشرقت آیاته و ظهرت بیّناته و احاطت آثاره و لاحت انواره طوبی لمن انقطع عن العالم متمسّکاً بالاسم الاعظم الّذی به ناح الامم الّا من شآء اللّه مالک القدم و ویل للّذین غفلوا و اعرضوا و اعترضوا الی ان قاموا علی تضییع الامر و قالوا مثل ما قاله الفرعون اَنَا ربّکم الاعلی
سبحانک یا من فی قبضتک زمام الامور اسئلک بظهورک و بروزک و قدرتک و اقتدارک بان تعرّف الّذین ضلّوا و اضلّوا عبادک و قدّر لهم ما یقودهم الی شاطی بحر بیانک لئلّا یتجاوزوا عن حدودهم و مقاماتهم و شئونهم ای ربّ انت تعلم ما فی انفسهم لو تشآء طهّرهم عن رجس اقوالهم و ما نطقت به السنتهم یا الهی و سیّدی تری غفلتهم و اعراضهم و اعتراضهم و تسمع ما یتکلّمون باهوآئهم قد منعتهم اقوالهم عن الاقبال الیک و اعمالهم عن التّوجّه الی انوار وجهک ای ربّ ایّدهم علی الرّجوع الیک انّک انت التّوّاب الغفّار العزیز الکریم ای ربّ هذه ایّام فیها ماج بحر عنایتک و هاج عَرف فضلک اسئلک بان تکتب لافنانک من قلمک الاعلی ما ینبغی لجودک و الطافک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ الغالب المقتدر القدیر
روحی لخدمتکم الفدآء و لقیامکم الفدآء دو دستخطّ آنحضرت که اوّل بتاریخ ٢٩ ربیع الثّانی مزیّن و ثانی ١٩ جمادی الاولی عالم بعد و فراق را بنور وصال منوّر نمود چه که نامه بمثابۀ مرءاتست حاکی از مرسل مخصوص اگر مزیّن باشد بذکر محبوب عالم او مطلع حیاتست از برای بنی آدم این خادم فانی از حق جلّ اجلاله میطلبد که نعمت وصال و لقا را مبذول فرماید و عنایت نماید چه که این نعمتی است اسبغ و اسبق از نعمتهای عالم و مائدههای منزله جمیع کتب الهی مبشّر اینمقام طوبی للفائزین اینمقام در حضور و غیاب هر دو حاصل میشود چه که فضل محیط است و رحمت مسبوق چه بسیار از عباد که تلقاء وجه فائز شدند و قلم اعلی تصدیق نفرمود و امضا ننمود و چه مقدار که بر حسب ظاهر فائز نشدند و قلم اعلی گواهی داد بر توجّه و اقبال و حضور و اصغا و لقا و وصال جلّت عنایته و عظمت الطافه و بعضی بهر دو فائز هذا من فضل لا یعادله شئ فی العالم قد شهد بذلک مالک القدم و مولی الامم بعد از قرائت دستخطّ آنحضرت و اطّلاع قصد ذروۀ علیا نموده بعد از درک حضور و اذن تمام آن تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله تبارک و تعالی
یا ایّها المقبل الی افقی و المذکور فی ساحتی و المسطور فی کتابی من قلم ارادتی و الطّائر فی هوآء حبّی ان استمع ندآئی و شهادتی انّه لا اله الّا هو لم یزل کان مقدّساً عمّا نطقت به السن الکائنات و منزّهاً عن کلّ ما تفوّهت به الممکنات انّه لهو الّذی ما منعته حوادث الایّام و ما حجّبته اشارات الانام قد اتی بجنود الوحی و الالهام و اظهر ما کان مکنوناً فی کنائز علمه و مخزوناً فی خزائن قدرته اذاً قام العباد و من فی البلاد علی الاعراض و الاعتراض علی شأن انکروا کتب اللّه و صحفه و ما نزّل من قبل علی انبیآئه و رسله قل یا اهل الارض انصفوا باللّه ان تنکروا هذا الامر الاعظم و هذا النّبأ العظیم بایّ برهان یثبت ما عندکم هل تنکرون الّذی به نصبت رایة التّوحید علی قلب العالم و عَلَم الذّکر بین الامم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الجاهلین
احم علیک بهآئی و عنایتی امر بسیار عظیم و عباد بسیار غافل لم یزل از قلم اعلی عظمت این امر جاری و نازل اینست آن چیزیکه لا زال مستور بوده انبیا و مرسلین بتلویح و تصریح ذکر نمودهاند و لقائش را از حق سائل و آمل طوبی از برای نفوسیکه این یوم مبارک را ادراک نمودند و از فیوضات آن که عرفان مشرق وحی و مطلع آیاتست نصیب بردند سبحان اللّه احزاب مختلفه کل بذکر حق مشغول و منتظر ظهور مع ذلک محجوب و غافل الّا من شآء اللّه اولیای حق را از قبل اینمظلوم تکبیر برسان بگو امروز عرف قمیص رحمن متضوّع و رایحۀ منتنه از افئدۀ مشرکه منتشر بحبل استقامت کبری تمسّک نمائید و بذیل فضل تشبّث اگر حکمت مقتضی بذکر و بیان نفوس غافله را بصراط مستقیم دعوت نمائید طوبی از برای نفسیکه بر خدمت امر قیام نماید و ضعفا را از مکر و حیلۀ اشقیا حفظ کند از حق میطلبیم اولیائش را موفّق فرماید بر استقامت بشأنیکه عالم و عالمیانرا معدوم شمرند و خود را فارغ و آزاد مشاهده نمایند اگر حق جلّ جلاله آنچه را ستر نموده اقلّ از خردل کشف نماید کل از ما عندهم منقطع و بما عند اللّه تمسّک نمایند امروز روزیست که آنچه در قلوب مستور ظاهر و آشکار شود ان اذکر ما انزله الرّحمن فی الفرقان قوله تبارک و تعالی یا بنیّ انّها ان تک مثقال حبّة من خردل فتکن فی صخرة او فی السّموات او فی الارض یأت بها اللّه و اینمقام عدل است که حق جلّ جلاله ذکر فرموده بگو ای دوستان جهد نمائید که شاید فائز شوید بامریکه عرف بقا از او استشمام گردد امروز انسان میتواند صاحب دولت باقیه شود و همچنین خسارت دائمة الامر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید انتهی
سبحان اللّه این خادم فانی بمثابۀ مولّه باهت مشاهده میشود چه که آنحضرت و سایر آقایان مطّلعند که در ایّام شداد ایّامیکه ظلمت ظلم جمیع بلاد را احاطه نموده بود در لیالی و ایّام در اعلاء کلمه و ارتفاع امر اللّه مشغول بشأنیکه واللّه الّذی لا اله الّا هو اینفانی مجال نوم و یا اکل نمییافت از اوّل لیل لسان عظمت ناطق و اینعبد در حضور بتحریر مشغول مائدۀ سمائیّه بشأنی نازل که در بعضی از شبها فجر طالع و امر باحضار طعام نفرموده و همچنین در بعضی از ایّام شب و روز لسان عظمت ناطق لاجل هدایت عباد تا آنکه در اطراف فی الجمله نوری ظاهر و در هر بلدی معدودی باسم حق جلّ جلاله بحیوة تازۀ بدیعه فائز و بعد نعیق از هر طرف مرتفع و نهیق از هر بلد ظاهر اینست شأن ناس غافل جاهل بهر ریحی متحرّک و بهر حبلی متمسّک در هر حال از حق جلّ جلاله میطلبم که اگر قابل رجوع هستند در حقّشان عنایتی فرماید و از بحر فضل در این ایّام محروم ننماید انّه علی کلّشئ قدیر جهل انسانرا بمقامی میرساند که بهیچوجه محلّ عنایت واقع نمیشود
سبحانک یا مقصود الامکان اسئلک ببحر علمک و سمآء امرک بان تحفظنی من عصیان ینقطع به رجآئی و یجعلنی محروماً عن نفحات آیاتک و بیّناتک ای ربّ اسئلک بان ترحم هذا العبد المسکین الّذی کانت یده الیمنی مرتفعة الی سمآء رحمتک و الاخری متشبّثة بذیل جودک و غفرانک و عرّف عبادک الّذین غفلوا عن ذکرک و ثنآئک و عرفان مشرق وحیک و مطلع آیاتک و قاموا علی اضلال احبّآئک الّذین قصدوا المقصد الاقصی و الغایة القصوی ای ربّ اسئلک بنفسک و الّذین یطوفون عرشک بان تنصرهم بجنود الغیب و الشّهادة انّک انت المهیمن المتعالی المقدّر المقتدر العلیم الحکیم
ذکر جناب افشار علیه بهآء اللّه و منتسبین ایشان علیهم بهآء اللّه فرموده بودند الحمد للّه هر یک بعنایت الهی فائز و الواح بدیعۀ منیعه مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآء اللّه از بحور معانی مستوره بیاشامند و بنفحات آیات فائز گردند مراسلهئی باین بنده ارسال داشتهاند در ساحت امنع اقدس عرض شد و آنچه از سماء عنایت مخصوص ایشان نازل اینعبد در جواب نامه ثبت نمود و ارسال داشت از حق جلّ جلاله میطلبم که ایشان و متعلّقان ایشانرا بر امر ثابت و بر خدمت قائم فرماید انّه علی کلّشئ قدیر حسب الامر الواح مرسله و مراسلات اینعبد که بآیات بدیعۀ منیعه مزیّن است ملاحظه فرمایند و برسانند
اینکه ذکر جناب حاجی علی و جناب آقا محمّدرضا و جناب حاجی محمّد علیهم بهآء اللّه و عنایته فرموده بودند لدی الوجه مذکور و هر یک باشراقات انوار آفتاب عنایت فائز این خادم فانی از حق تعالی شأنه سائل و آمل که اولیای خود را مطالع شموس استقامت فرماید و بما یرتفع به الامر مؤیّد نماید
و اینکه ذکر جناب آقا ملّا محمّد علیه بهآء اللّه و عنایاته را مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و یک لوح مناجات مخصوص ایشان از سماء عنایت محبوب امکان نازل و ارسال گشت این خادم فانی تکبیر و ثنا خدمت ایشان میرساند و عرض مینماید امروز روزیست که عظمتش بمثابۀ آفتاب واضح و ظاهر است جمعی در قرون و اعصار ناس را در ظنون و اوهام پروردهاند و بشأنی سکر غفلت ایشانرا اخذ نمود که بعد از ظهور و اعلاء کلمه و اشراقات آیات و ظهورات بیّنات بشعور نیامدند و از مطلع ایقان بغایت بعید و محروم مشاهده شدند حال باید جناب مذکور بعنایت حق بر خدمت امر قیام نمایند و ناس غافل را از هیماء نادانی ببحر آگاهی کشانند و از شمال ضلالت بیمین هدایت راه نمایند در هر حال باید همّت نمود که مباد مجدّد اصنام اوهام بمیان آید یسئل الخادم ربّه بان یؤیّد جنابه علی ذکره و ثنآئه و خدمة امره و یکتب له من قلمه الاعلی خیر الآخرة و الاولی انّه لهو المقتدر القدیر
و اینکه ذکر جناب آقا محمّدعلی از اهل به فرموده بودند و ذکر ارادۀ ایشان در ادای حقوق چند شهر قبل باینعبد هم در اینفقره نوشته بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد جوابی از مصدر امر ظاهر نه تا در این ایّام اینکلمۀ علیا از مالک اسما اشراق نمود قوله جلّ جلاله یا عبد حاضر بنویس بافنان علیه بهائی اگر شخص مذکور فی الحقیقه ارادۀ ادای حقوق الهی نموده بنفوس مذکوره برسانند و همچنین اذن خواسته بودند بساحت اقدس توجّه نمایند شمس اذن مشرق از حق جلّ جلاله میطلبم دوستان را از شرّ معرضین و منکرین و خادعین حفظ فرماید و صورت تقسیم هم ارسال شد اگر رسید آنحضرت برسانند اینعبد جواب نامۀ ایشانرا ارسال داشت انشآء اللّه برسد
حضرت محبوب فؤاد جناب حاجی حیعل علیه بهآء اللّه الابهی چند لوح بجهة اهل به و قریۀ قرب آن خواسته بودند و مکرّر نوشتهاند در این ایّام الواح بدیعۀ منیعه از سماء مشیّت رحمانی نازل و ارسال شد بجناب آقا محمّدعلی برسد که برسانند و یا قسم دیگر که آنحضرت مصلحت دانند
در باب عشقآباد و توجّه جناب استاد علیاکبر علیه بهآء اللّه بآنشطر مرقوم فرمودند خود جناب استاد تفصیل امور را نوشته ارسال داشتهاند و جوابی در اینفقره از مصدر مشیّت نازل و ارسال شد عمل آنحضرت را امضا فرمودند و بطراز قبول فائز محلّیکه مرجع مدن و قرای متعلّقۀ بدولت روس واقع شود اخذ اراضی و تعمیر در آن بسیار خوبست امّا ذکر با والی در این ایّام جایز نه حسب الامر چندی صمت اولی جناب استاد بکار خود مشغول باشند اگر اسبابی فراهم آمد و ذکری بمقتضی بمیان آید آنوقت کلمهئی گفته شود بأسی نیست حق جلّ جلاله آگاه و بیدار آنچه اراده فرماید اسبابش اقرب من آن ظاهر و هویدا شود باید جمیع دوستان بحکمت ناظر باشند این حکم در الواح الهی مکرّر نازل حتّی از اقرار و اعتراف منع نمودهاند انّ الامر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید لیس لاحد ان یقول لم او بم صد هزار طوبی از برای نفسیکه بافق امر الهی وحده ناظر باشد و بآنچه مأمور است عمل نماید اوست اهل توحید و اصحاب تجرید و صاحب نفس مطمئنّه علیه بهآء اللّه و بهآء من فی ملکوت الامر و الخلق
اینکه در بارۀ محبوب روحانی جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه الابهی و توجّه ایشان بجهة خلاصی اولیا علیهم بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشتند بعد از عرض اینفقره تلقاء وجه امنع اقدس ملکوت بیان باینکلمات عالیات ناطق قوله جلّ و عزّ طوبی از برای الف و حاء علیه بهائی چه که در فکر خلاصی اولیای حق بوده و هستند ینبغی له ان یکون کذلک انّا اخترناه و اصطفیناه لخدمة امری المبرم المتین ولکن چندی سکوت اولی انتهی
اینعبد عرض مینماید وعده و دادن زخارف بجهة خلاصی مسجونین در این ایّام جایز نه در دو وقت دو کلمه از لسان عظمت این خادم فانی استماع نمود یومی از ایّام فرمودند یا عبد حاضر حزب اللّه الیوم باید باین آیۀ مبارکه که از قبل بر خاتم انبیا روح ما سواه فداه نازل شده ذاکر باشند قوله تعالی ربّ افرغ علینا صبراً و ثبّت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین از اینکلمۀ مبارکه مستفاد میشود که صبر تلقاء عرش مقبول و محبوبست و همچنین یومی از ایّام فرمودند انّ الظّالم یستنصر علینا بالمدافع و البنادق و الجنود و نحن نستنصر علیه بالقویّ الغالب المقتدر القدیر و بعد این دو فقره مکرّر در الواح نازل انّه یعلم ما اراده عمّا نطق به لسان عظمته
و اینکه از نعاق ناعقین مرقوم داشتند هذا ما اخبرنا به القلم الاعلی اذ جال فی مضمار البیان فی الزّورآء سبحان اللّه نفوسیکه از امر بالمرّه غافل و بیاطّلاع گفتهاند آنچه را که هیچ مشرکی نگفته اعاذنا اللّه و حضرتکم من شرّ هؤلآء مدّتها در جمعآوری آیات و الواح و کتب بدیعۀ منیعه مشغول بودهاند و قصدشان معلوم و واضحست لذا جایز نیست از بعد آثار بدیعه بآن نفوس داده شود اینعبد در این ایّام چند ورقی در بعضی از مطالب نوشته و چون حامل و حاوی آیات الهی و زیاراتیست که در این ایّام مخصوص شهدا نازل شده ارسال میشود آنحضرت ملاحظه فرمایند و بعد نزد جناب میرزا عل علیه بهآء اللّه ارسال نمایند اگر در حضور بر مشرکین القا شود بأسی نبوده و نیست ولکن دادن نسخه ابداً جایز نه چه که در آیات الهی بالحاد مشغولند ما صغر حدّهم و شأنهم و کبرت اقوالهم آیا آفتاب را نمیبینند و امواج بحر را مشاهده نمیکنند اگر این ندا و این صیحه و این نبأ اعظم را انکار نمایند بچه حبلی متمسّک و بچه امری مستدل اوراقیکه نوشته و خدمت آنحضرت فرستاده از آن اوراق مقامش معلوم و نیّتش مشهود و این خادم فانی چون آن اوراق را دیده لازم دانست که لوجه اللّه ذکر نماید آنچه را که مطالع انصاف و مظاهر عدل مشاهده نمایند و اغنام الهی را از ذیاب ارض حفظ فرمایند
و دیگر استدعا و عرض این خادم فانی آنکه خدمت آقایان عظام افنان سدره علیهم من کلّ بهآء ابهاه تکبیر و سلام ابلاغ فرمایند و این مرحمتی است از آنحضرت نسبت باینفانی البهآء الظّاهر اللّائح المشرق من افق عنایة ربّنا و ربّکم علی حضرتکم و علی من یحبّکم لوجه اللّه ربّ العالمین
فی ١۵ شهر شعبان المعظّم سنه ١٣٠١
عرض میشود الواح بهرامآباد و حول آن نظر بخواهش جناب محبوبی حاجی میرزا حی علیه بهآء اللّه الابهی و حبیب روحانی جناب حاجی میرزا حسین علیه بهآء اللّه و عنایته از سماء فضل نازل و ارسال شد مع مکتوب اینفانی که در جواب جناب آقا محمّدعلی علیه بهآء اللّه نوشته آنحضرت ملاحظه فرمایند و بعد بفرستند نزد سرکار خان حسن علیه بهآء اللّه و بنویسند بایشان که چند شهر قبل جناب حاجی میرزا حی و جناب حاجی میرزا حسین مخصوص نفوس مذکوره الواح بدیعۀ منیعه از سماء عنایت الهی طلب نمودند مدّتها از مصدر امر جوابی ظاهر نه تا آنکه مکرّر طلب نمودند الواح نازل و ارسال شد حال سرکار خان ملاحظه فرمایند اگر آن نفوس کأس را تبدیل ننمودهاند عطا نمایند والّا صاحبان آن ظاهر خواهد شد العلم عند اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العالمین
عرض دیگر دستخطّیکه آنحضرت باینعبد مرقوم داشتند حینیکه در ساحت امنع اقدس عرض شد یک لوح مناجات مخصوص جناب آقا ملّا محمّد علیه بهآء اللّه الابهی از سماء مشیّت رحمانی نازل و دو یوم بعد هم که اینعبد تلقاء وجه بتحریر آیات مشغول یک لوح بدیع منیع مجدّد از سماء فضل مخصوص ایشان نازل قد ادرک الفضل مرّتین بجوده و کرمه و رحمته آنحضرت هر دو را برسانند انّ ربّنا الرّحمن لهو الباذل المشفق الکریم
* * *
النّاظر الی وجه اللّه البهیّ الأبهی جناب الورقآء علیه بهآء اللّه مالک العرش و الثّری
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد مقدّس از ذکر و اصغا مالک اسماء را لایق و سزاست که از آفتاب آسمان علم عالم انسان را منوّر فرمود و سماء دانائی را بانجم بینائی مطرّز نمود جهان دانش نزد قطرهئی از دریای دانائی او خود را جاهل و ابکم و الکن مشاهده نماید و عالم بینائی نزد ظهور نقطۀ کتابش خود را اعمی و اصم ملاحظه کند عند ظهور اختیارش یفعل ما یشآء متحیّر و مبهوت و عند بروز اقتدارش یحکم ما یرید منصعق و مطروح عرصۀ معانی از حرکت قلم اعلی متزلزل و ملکوت عرفان نزد اشعّۀ انوار شمس بیانش خاضع و خاشع نسیم قمیصش حدائق قلوب عشّاق را تازه و خرّم نموده و عرف عنایتش ممالک جان را معطّر فرموده از یک ذکرش آسمان دانش مرتفع گشته و از یک ندایش جهان پژمرده تازه شده زهی جسارت که خادم فانی در این مقام نطق نماید و زهی خسارت که خود را از اهل حیات شمرد مردگانیم در فنای عشق افتاده و مدهوش تا کوثر بیان چه کرم مبذول دارد هیکل فانی را بعدم راجع کند یا حیات پاینده عطا فرماید الأمر بیده یعطی و یمنع و هو الآمر الحاکم النّاظر الشّاهد الخبیر
از حقّ جلّ جلاله فضل و رحمت و شفقت و عنایت و الطاف و مواهبش را این خادم فانی سائل و آمل است در لیالی و ایّام بکمال عجز و ابتهال تأیید اصفیا و اولیا را مسئلت مینماید تا کل بذکر و ثنا و خدمت امر قیام نمایند و به ما اراده اللّه عامل شوند انشآءاللّه امید است که نفوس مقدّسۀ منقطعۀ مطمئنّه از رحیق بیان سرمست شده در عرصۀ امکان درآیند و جمیع ادیان را بافق رحمن هدایت نمایند حبّذا هذا الیوم المبارک حبّذا هذا الیوم المقدّس الّذی فیه سرت النّسمة و نطق لسان الأحدیّة و ظهر ما کان مکنوناً فی خزائن قدرة ربّنا المقتدر القدیر
سبحانک یا من الیک توجّهت الأشیآء و بک انشقّت الأرض و انفطرت السّمآء و الی بحر اسمک الأعظم سرعت حقائق الأسمآء اسئلک باسمک القیّوم و سلطانک المهیمن علی ما کان و ما یکون بأن تکتب لأولیائک من قلمک الأعلی ما ینفعهم فی الآخرة و الأولی ای ربّ تری احبّتک بین اشقیآء خلقک و تسمع صریخهم و ضجیجهم و حنینهم فی ایّامک اسئلک بالاسم الّذی به سخّرت الوجود من ممالک الغیب و الشّهود بأن تکشف الحجاب عن وجوه عبادک و خلقک لیتوجّهوا الیک و یسمعوا ندائک الأحلی الّذی ارتفع بین الأرض و السّمآء ای ربّ خلّصهم عمّا یمنعهم عن التّقرّب الیک و الوفود فی فنآء قباب عظمتک ای ربّ فاکشف لهم کما کشفت لأولیائک و عرّفهم نفسک و ما اظهرته بقدرتک و سلطانک انت الّذی لا تعجزک الشّئونات و لا تمنعک الاشارات تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و عندک علم کلّشیء فی کتاب ما اطّلع به الّا نفسک لا اله الّا انت العلیم الخبیر
یا محبوب قلبی و حبیب فؤادی قد اخبرنی صفیر طیر بیانک و علّمنی هدیر عندلیب ذکرک و ثنائک ما سرّنی بسرور عجز الخادم عن وصفه علی ما هو علیه یشهد بذلک محبوبک و محبوبنا و مقصودک و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرضین فلمّا هزّتنی اریاح المحبّة و اجتذبنی ما نطقت به فی ثنآء مالک الأحدیّة اخذت الکتاب و اقبلت الی العزیز الوهّاب الی ان دخلت و حضرت تلقآء العرش و عرضت ما فیه اذاً توجّه الیّ وجه المحبوب قال جلّ کبریائه یا ورقآء قد ظهر ما هو الموعود فی الکتاب و اظهر ما عجز عن عرفانه اولوا الألباب لعمره قد اتی بآیات طاف حولها امّ الکتاب یا ورقآء انّ الکتاب ینطق و النّاس هم لا یفقهون و المیزان ینادی و هم لا یشعرون و الصّراط یصیح و هم لا یفقهون قد نبذوا الواح اللّه عن ورائهم و اخذوا ما امروا به من مطالع الظّنون الّذین جادلوا بآیات اللّه و نقضوا میثاقه و انکروا امره الّذی احاط الوجود قل هذا یوم فیه ماج بحر الحیوان امام وجه الرّحمن و جری فرات العلم و البیان عن یمین العرش ان انتم تعلمون هذا یوم فیه ظهر ما لا ظهر من قبل و اشرقت من افق سمآء السّجن شمس الحکمة و البرهان و ملأ الأدیان هم عنها معرضون قل یا اهل الأرض قوموا عن مقاعدکم ثمّ اقبلوا الی الأفق الأعلی تاللّه انّه انار باسم ربّنا الأقدس الأبهی ایّاکم ان تمنعکم شئونات الوری عن مالک الغیب و الشّهود قل انّه ظهر بالحقّ و لا یمنعه ظلم العلمآء و لا شوکة الأمرآء و لا سطوة الّذین اعرضوا عن الحقّ علّام الغیوب قل هذا یوم البیان قوموا عن رقد الهوی ثمّ اذکروا مالک الأسمآء انّه خیر لکم لو انتم تعرفون هذا یوم فیه قام کل قائم لخدمة الأمر و نطق کلّ ناطق بثنآء اللّه المهیمن القیّوم قل یا قوم ضعوا ما عرفتموه من قبل و خذوا ما ترونه الیوم فی مقامه المحمود یا ورقآء قد حضر العبد الحاضر بکتابک و قرأه لدی الوجه انّ ربّک لهو السّمیع قد سمعنا ذکرک و ثنائک و مناجاتک و وجدنا عرف حبّک و خضوعک و خشوعک و اقبالک الی اللّه ربّ العالمین قد شهد کلّ کلمة من کلماتک لعظمة اللّه و سلطانه و ظهوره و بروزه و کبریائه انّ ربّک لهو العلیم ان افرح بهذا الذّکر الّذی به جری کوثر الحیوان فی الامکان و هدرت طیر البقآء علی الأغصان انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر انّا ذکرناک بعد رجوعک فی الواح شتّی بذکر انجذبت به افئدة العارفین کن قائماً علی خدمة امر ربّک و ناطقاً بثنائه و هادیاً الی سبیله المستقیم یا ورقآء در ایّامیکه ملأ بیان از سطوت اهل ادیان مضطرب و پریشان اینمظلوم فرداً واحداً بر امر قیام نمود بشأنیکه منع علما و ضوضای عرفا و ظلم امرا او را از ما اراد منع ننمود انّ قلمی الأعلی قد جال فیکلّ الأحیان فی میدان الحکمة و البیان الی ان اسمع الکلّ ندائه و اظهر للکلّ حجّته و برهانه در بعض سنین بلایائی وارد که غیر علم الهی از احصای آن قاصر و عاجز معذلک قلم در لیالی و ایّام از حرکت بازنماند و لسان صمت اختیار ننمود و چون کلمۀ علیا انتشار یافت و اعلام ذکر و ثنا بر اعلی الأعلام منصوب و شمس اطمینان فیالجمله اشراق نمود نعیب غراب و طنین ذباب از خلف حجاب ظاهر قسم بندای مالک اسماء که از شطر سجن مرتفعست بشأنی خوف و اضطراب نفوس غافله را اخذ نموده بود که دیار بدیار میدویدند و از جبل بجبل پناه میجستند حال بکمال ضغینه و بغضا ظاهر گشتهاند و در اضلال نفوس بهر وسیلهئی متمسّکند عجب است از نفوسیکه بمصدر ظنون و مطلع اوهام تشبّث نمودهاند قد خسر الّذین کفروا باللّه و آیاته و سلطانه و عظمته و اقتداره و اتّبعوا من هو اخسر منهم لدی اللّه العلیّ العظیم انتهی یا حبیب فؤادی فیالحقیقه عباد باوهام راغبترند از ظهورات یقین جمیع اهل بیان مطّلعند که این عبد با نفس مستوره بوده و در سنین متوالیه غیر این عبد کسی با او نبوده معذلک از نفوسیکه ابداً اطّلاع نداشته و ندارند آنچه بگویند میپذیرند و از اینعبد تا حال احدی از آن نفوس سؤال ننموده تا مطّلع شود بر آنچه الیوم از او غافل و محجوب است فوالّذی انطق الأشیآء بذکره و ثنائه که مطیعین مع قلّت درایتشان چندین رتبه اعلی و ارفع از مطاعشان مشاهده میشوند فوالّذی نفسی بیده للّه گفته و للّه عرض مینمایم که شاید بعضی بقوّت بیان حجبات را خرق نمایند و بانوار فجر یوم الهی و ما ظهر فیه فائز شوند انشآءاللّه حقّ جلّ جلاله تأیید فرماید تا بمقام اطفؤوا سراج الأوهام قد طلع صبح الیقین فائز شوند ولکن هیهات هیهات چه که اغراض نفسانیّه اغماض آورد و حجبات اوهامیّه قلب و بصر را از مشاهده منع نمود بعضی از احزاب که باوهام و ظنون تربیت شدهاند بسیار مشکلست نجات ایشان چه که بسلاسل ظنون و قیود اوهام مقیّد مشاهده میشوند و حزب فرقان احجب از جمیع ملل دیده میشوند چه که امام وجوههم قصص فارغة و عن ورائهم اخبار کاذبة و عن یمینهم اذکار ظنونیّة و عن یسارهم افکار وهمیّة این ایّام در اینمقامات اینکلمۀ مقدّسۀ مبارکه از افق ارادۀ منزل آیات اشراق نمود قوله جلّ کبریائه از جعفر برادر عسکری سؤال نمودند که آیا از برادر تو اولادی ماند فرمودند طفلی بود و فوت شد بعد که هیاکل مجعوله اینکلمه را شنیدند تکذیب نمودند و او را کذّاب نامیدند ملاحظه نمائید که ظلم بچه مقام بود و افترا بچه رتبه رسید بعد ذکر ناحیۀ مقدّسه و ظهور تواقیع بمیان آمد بهمان تفصیلات که از قبل شنیدید حقّ انصاف عنایت کند امثال آن نفوس را که ناس بیچاره را در تیه ظنون و اوهام سرگردان نمودند و اتبّ از ابیلهب گذاشتند حال مدّتها هم این لقب کذّاب از برای آن ناطق صادق مابین آل فرعون خواهد بود این نفوس مجعولۀ کذبه بهمان تشبّثات متشبّثند اصل مشیشان بهمان طریق و سبیل است باید نفوس مقبله را آگاه نمود تا مطّلع شوند و بوساوس حزب شیطان از ما اراده اللّه محروم نمانند قسم بروشنی آفتاب عدل مقصود اینمظلوم آنکه نفوس قویّه بر امر قیام نمایند و ناس را از شرّ شیاطین حفظ کنند تا بمقامی وارد شوند که خود را از آنچه گذشته مستغنی مشاهده نمایند و غیر حقّ را معدوم و مفقود شمرند بگو ای دوستان بافق امر ناظر باشید و به ما ظهر منه اینست وصیّت حقّ دوستان خود را و در مقام دیگر اینکلمۀ علیا از افق سماء بیان مولی الوری اشراق نمود قوله جلّ کبریائه تا حال حجباتیکه مابین اهل فرقان بوده تمام آنرا خرق ننمودیم و اصنام اوهام را بتمامه نشکستیم اگر این دو واقع شود وربّ العالمین ملأ البیان یرون انفسهم فی اسفل السّافلین بعضی را اصبع قدرت خرق نمود و عضد قوّت از هم ریخت ولکن بسیاری باقی و برقرار است اگر استعداد در اهل بیان مشاهده میشد هرآینه کل بعرفان آنچه لدی الحقّ مذکور است فائز میشدند ولکنّ اللّه یشهد انّهم احجب من حزب الفرقان و من سایر الملل و انا المحصی العلیم انتهی بشأنی اوهام اهل فرقان را احاطه نموده که هر صاحب قلمی از ذکر آن عاجز مخصوص حزبیکه خود را ناجی میشمرند اهل سنّة و جماعت را عقیده آنست که حضرت قائم باید متولّد شود چه که میگویند از رسول اللّه روح ما سواه فداه حدیثیکه مدلّ بر وجود آنحضرت باشد در جابلقا و یا جابلسا و یا مقام دیگر دیده نشده بلکه حدیث سیّد البشر علیه بهآء اللّه مالک القدر و همچنین روایت شیخ اکبر مشعر بر تولّد قائم در بلاد عجم است چه مقدار از نفوس مقدّسه را که بتولّد قائل شدند بظلم آشکار شهید نمودند عجب در اینست مع آنکه مشاهده مینمایند که فئۀ ناجیه فئۀ طاغیۀ باغیه بودهاند و عند ظهور امتحان از جمیع من علی الأرض اشقی و اضلّ مشاهده شدند چه که این فرقۀ غیر ناجیه جمال احدیّه را در هوا آویختند و وارد آوردند آنچه را که اوّلین و آخرین از او احتراز میجستند بر اهل بیان لازمست که در آنچه مابین اهل فرقان بوده تفکّر نمایند که شاید چشم حقیقی باز شود و ببیند آنچه را که دیدن آن لازمست در اینصورت از اهل بصر در منظر اکبر مذکور والّا حیوان اشرف از او از حقّ جلّ جلاله در جمیع احوال این خادم ذیالجلال سائل و آمل است که بکرم و شفقت و عنایت خود ملاحظه فرماید نه بمعرضین و منکرین و ما عندهم که شاید نسیم رحمت صبحگاهی در این یوم الهی مرور نماید و کل را بطراز مشاهده و عدل و انصاف مزیّن فرماید
اینکه در بارۀ حضرت والد علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتید چندی قبل در ساحت اقدس بابدع بیان مذکور و فائز شدند تفکّر در خلوص و مقام آن نفس مقدّسه نمائید که در مقامی واقع شدند که در ذهاب و ایاب جمال قدم توقّف میفرمودند و بابدع بیان ذکر مینمودند لعمر المحبوب هذا مقام عظیم و فضل عظیم هنیئاً له و مریئاً لحضرته انّ الفضل بیده یعطی کیف یشآء انّه لهو الغفور الکریم آن لوح مبارک مع جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه ارسال شد انشآءاللّه میرسد و بآن فائز میشوند و همچه بنظر میآید که حین تنزیل خود جناب مذکور علیه بهآء اللّه حاضر بودند
و اینکه مرقوم داشته بودید که سواد آنچه ارسال شده بود باطراف فرستادید لدی الوجه مقبول افتاد فرمودند انشآءاللّه مؤیّد باشند بانتشار آیات الهی و بیّنات و شئونات و ظهوراتش
و اینکه ارادۀ توجّه بآنجهات فرمودید بسیار محبوبست چه که ناس ضعیفند از بعض امورات مطّلع نبوده و نیستند بسا هست که طنین ذباب را از حفیف سدرۀ منتهی فرق نمیگذارند شاید از ملاقات آنجناب حجبات خرق شود و فیالحقیقه بدیع شوند از جمیع جهات وقتی از اوقات اینکلمۀ محکمۀ متقنۀ مبارکه از افق فم مالک احدیّه مشرق و ظاهر قوله جلّ کبریائه مادامیکه خلق بیان باعمال و اقوال و اشارات و دلالات ملل قبل ناظر و ناطقند از امر بدیع و خلق بدیع و مقام بدیع و شأن بدیع غافل و محرومند و در مقام دیگر اینکلمۀ مبارکه مشرق و ظاهر انّی انا بدیع السّموات و الأرض چه که بقبل و بعد شبیه نبوده و نیست اینست بدیع من جمیع الجهات طوبی للعارفین و طوبی للفائزین انتهی
و اینکه در بارۀ دوستان ارض یاء بهآء اللّه علیهم مرقوم داشتید اینجواب از سماء مشیّت الهی نازل
هو الأقدم الأعظم الأقدس العلیّ الأبهی
یا اهل یآء ان استمعوا ندآء مالک الأسمآء الّذی ینادیکم فی السّجن الأعظم و یدعوکم الی مقام جعله اللّه مقدّساً عن اوصاف الملل کلّها و منزّهاً عن اذکارهم و اشاراتهم انّه لهو المقتدر الّذی به نصب علم یفعل ما یشآء و ارتفعت رایة یحکم ما یرید طوبی لقویّ نطق بهذا الذّکر الأعظم و لنفس اقبلت الی صراطه المستقیم انّا دخلنا السّجن و دعونا الکلّ الی اللّه ربّ العالمین علی شأن ما منعتنا الجنود و لا الصّفوف و لا زماجیر الأبطال و الأمرآء و لا ضوضآء العلمآء و العرفآء طوبی لعبد فاز بما اراد اللّه و ویل للغافلین هذا یوم فیه ظهرت الزّلازل و ناحت القبائل و صاحت الأرامل و اقشعرّت جلود الّذین جادلوا بآیات اللّه و برهانه و انکروا کتابه الظّاهر المبین قل یا اهل البیان دعوا ما عندکم تاللّه قد اتی الرّحمن ببرهان لا یقوم معه ما عند الأحزاب یشهد بذلک مالک الرّقاب فی هذا اللّوح العظیم قل انّ المظلوم یهدیکم لوجه اللّه و یأمرکم بما تقرّ به عیون الّذین اذا سمعوا النّدآء سرعوا الی الأفق الأعلی و اجابوا ربّهم النّاطق البصیر ایّاکم ان تمنعکم شئونات الخلق عن الحقّ دعوا ما عند النّاس بهذا الاسم الّذی ظهر به کلّ امر حکیم ان انصروا ربّکم الرّحمن بالحکمة و البیان هذا ما امرتم به فی سنین متوالیات و فی هذا اللّوح الّذی ینطق امام وجوه العالم بما نطق لسان القدم انّه لا اله الّا انا العزیز الکریم انّا حملنا الشّدائد و المحن فی السّرّ و العلن لارتفاع امر اللّه فلمّا ارتفع بالحقّ ظهر طنین الّذباب عن خلف الحجاب بما ناح به کلّ نبیّ و صاح کلّ رسول امین قل یا ملأ البیان ان انصفوا فی امر ربّکم الرّحمن ایّاکم ان یمنعکم ما منع اهل الفرقان عن التّوجّه الی البحر الأعظم و ایّاکم ان تحجبکم ما احتجب به الأمم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ ناعق بعید ان اقبلوا بالاستقامة الکبری الی الأفق الأعلی لعمر اللّه هذا خیر لکم عمّا خلق فی الأرض و السّمآء یشهد بذلک مالک الأسمآء فی هذا اللّوح البدیع کم من عبد انجذب من آیات ربّه علی شأن ما خوّفته سطوة الأمرآء و لا شوکة الأقویآء سرعوا فی بیدآء المحبّة و الوفآء و قالوا لبّیک لبّیک یا محبوب القلوب و لبّیک لبّیک یا مقصود من فی السّموات و الأرضین کذلک نطق لسان العظمة فضلاً من عنده لیظهر ما کان مستوراً فی کنز اللّه و مسطوراً فی کتب المرسلین خذوا کتاب اللّه بقوّة من عندنا و قدرة من لدنّا لعمر اللّه هذا یوم واعدنا من قبل بأن نجعلکم ائمّة فی الأرض و نجعلکم الوارثین تمسّکوا یا عباد اللّه بالحبل الأعظم و تشبّثوا بذیل اللّه المقتدر القدیر قوموا علی الأمر باستقامة لا تمنعها شئونات العالم و لا شبهات المعرضین کذلک نوّرنا افق الکتاب بشمس ذکر ربّکم الفرد الخبیر قلم اعلی دوستان ارض یاء و اطراف آنرا ندا میفرماید و بأحسن اذکار ذکر مینماید که شاید رحیق بیان رحمن بشأنی ایشانرا اخذ نماید که اشارات عالم و کلمات امم قادر بر منع نباشد باینکلمۀ طیّبۀ محکمۀ مبارکه که بمثابۀ غیث هاطل است از برای ریاض بیان رحمن ناظر باشید و از آن بیاشامید بچشمهای خلق حقّ منیع را نبینی و نیابی چشم از کل بردار تا بمشاهده و لقا فائز شوی امروز روزیست که اعمال و مراتب و مقامات کل ظاهر شده و میشود چه که ممیّز علیم ظاهر و مفصّل خبیر آشکار و هویدا جهد نمائید تا از فیوضات نامتناهیۀ فیّاض محروم نمانید و از آنچه سزاوار این یوم اقدس امنع است ممنوع نشوید بساط اوهام ابسط از قبل مشاهده میشود و جنود ظنون اقوی از ماکان انشآءاللّه بعنایت رحمن مؤیّد شوید بر امریکه ذکر آن بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند الحمد للّه بیوم اللّه فائز شدید و نفحات قمیص وصال را ادراک نمودید نفوسیکه خود را اعلی الخلق و اعظمهم و اعزّهم و اکبرهم میشمردند از دریای دانائی محروم و از افق امر الهی محجوب و ممنوع و شما از رحمت مسبوقه و عنایت محیطه فائز شدید بامریکه لمیزل و لایزال امل مخلصین و مقرّبین بوده از حقّ جلّ جلاله در کلّ احوال مسئلت نمائید تا بر حفظ این درّ ثمین مؤیّد گردید و از ابصار سارقین و خائنین محفوظ و مستور دارید انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل لا اله الّا هو العزیز الجمیل انتهی انشآءاللّه از عنایات لایتناهیۀ الهیّه کوثر جذب و شوق و سلسبیل استقامت و اشتیاق از کلمات عالیات که از مصدر امر صادر شده کل بیاشامند چه هر نفسی فیالحقیقه بآن فائز شود جمیع عالم را معدوم مشاهده نماید و بر صراط الهی بایستد باستقامتیکه محرّکین عالم ضغینه و بغضا از حرکت او خود را عاجز مشاهده نمایند لعمر المحبوب از انوار امثال این نفوس افق قدرت و استقامت منیر و روشنست ملاحظه در قول ناعق نمائید برداشته بعبدۀ خود نوشته دو کلمه از بیان و دو کلمه از فرقان اخذ مینمایند و آیه درست میکنند و باطراف میفرستند ملاحظه فرمائید که چه مقدار مردم را ابله و احمق میداند که باین مزخرفات قائل است و معذلک او را حجّت و دارای بیّنه و برهان میدانند لعمرک یا حبیب فؤادی این خادم بسیار در ناس متحیّر است آیا چه شده و خلق چه ارتکاب نمودهاند که بارشاد چنین بیدانشی مبتلا گشتهاند از اوّل دنیا تا حال مانند این شئون بدیعه و آیات منیعه دیده نشده و چشم بیان و بصر عرفان شبه آن مشاهده نکرده با یک لوح امنع اقدس برابری نمینماید کلّ کتب یشهد بذلک من فاز بقطرة من بحر الانصاف عالم را آیات بدیعۀ منیعه احاطه نموده و معادل جمیع کتب سماوی آیات باهرات نازل و بر حسب ظاهر ظاهر آنچه از قبل واقع شده و یا از بعد بشود از قبل بکمال تصریح در کتاب الهی مذکور معذلک گفته و میگویند آنچه را که هیچ غافل معرضی نزد ظهور مظاهر نگفته و بیشرمی این فئۀ باغیۀ طاغیه بمقامی رسیده که در ظهور مظهر و مرسل باینکلمات مزخرفات تکلّم نموده و مینمایند حقّ انصاف عطا کند و بصر کرم فرماید
از جمله اخبار جدیده آنکه میرزا احمد ارض ک و راء شبی در مدینۀ کبیره بعد از استعمال بعض اشیاء آنچه نوشتجات معرض باللّه نزدش بود آتش زده و گفته خوشم میآید فیالحقیقه بمثابۀ حربا مشاهده میشود معلوم نیست بأیّ جهة اراد و الی ایّ جهة یرید و بأیّ وجه توجّه و الی ایّ وجه یتوجّه انشآءاللّه حقّ جلّ جلاله ذیل امر را از امثال این نفوس مطهّر دارد و یا از فضل و عنایت خود رحیق ایقان و اطمینان کرم فرماید انّه لهو المعطی الکریم
اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا عب علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و ذکر محبّتهای ایشانرا فرموده بودید و همچنین عنایت مخصوص از حقّ جلّ جلاله استدعا شده بود اینمراتب تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فیملکوت البیان قوله عزّ اعزازه لحاظ عنایت حقّ باو متوجّه الحمد للّه امریکه اکثر اهل ارض از آن محرومند بآن فائز شدند چندی قبل بهمراهی جناب ابوالحسن یک لوح مخصوص شما و یک لوح دیگر باسم ایشان ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند وصیّت مینمائیم او را بحکمت و استقامت انشآءاللّه موفّق شوند باین دو امر عظیم و عنایت مخصوصه هم از سماء عنایت ظاهر خواهد شد انّه لهو الفضّال الکریم الحمد للّه العلیّ العظیم انتهی
و اینکه در بارۀ شهدای میاندوآب از حقّ جلّ افضاله مسئلت نمودید عرض شد و اینکلمات مشرقات از سماء مشیّت نازل یا قلمی الأعلی ان اذکر الّذین اقبلوا الی افقی الأبهی و سمعوا ندائی الأحلی و تمسّکوا بعروتی الوثقی و تشبّثوا بأذیالی النّورآء و توجّهوا الی وجهی بعد فنآء الأشیآء و طاروا فی هوآء محبّة ربّهم مالک الأسمآء و شربوا من الکؤوس الحمرآء خمر القضآء طوبی لکم بما فزتم بالغایة القصوی و المقام الأعلی و الرّتبة العلیا نعیماً لکم و هنیئاً لکم بما یذکرکم محبوب العالم و الاسم الأعظم بما یجد منه کلّ مقبل عرف القمیص و کلّ ذی شمّ رائحة اسمی الرّحمن الرّحیم اشهد انّکم فزتم بعرفان اللّه فی ایّام فیها ناحت الأشیآء و الملأ الأعلی بما ورد علی الّذین اخذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده و انفقوا ما عندهم فی هذا السّبیل المستقیم ان افرحوا فی الرّفیق الأعلی بما یذکرکم مولی الوری فی هذا السّجن الّذی سمّی بکلّ الأسمآء و بالسّجن الأعظم فی کتاب اللّه العزیز الحمید قد سفکت دمائکم اذ کانت ممزوجة بمحبّة اللّه و صعدت ارواحکم اذ کانت معطّرة بنفحات الأیّام و طرحت اجسادکم اذ کانت مزیّنة بطراز الشّهادة فی هذا الأمر الّذی به انفق المقرّبون و المخلصون ما عندهم و لهم کذلک نطق لسان العظمة بذکرکم و ثنائکم انّه لهو الغفور الکریم النّور المشرق من افق سمآء رحمة الرّحمن علیکم یا مظاهر الأسمآء فی الامکان و مشارق العرفان بین ملأ الأدیان انتم الّذین ما منعکم منع مانع و لا شماتة مشرک سمعتم و سرعتم الی ان فزتم بالمقام الّذی کان مسطوراً من قلم اللّه الفرد الخبیر نعیماً لکم و طوبی لکم و للّذین یذکرونکم و یزورونکم بما نطق به لسان المظلوم اذ احاطته الأحزان من الّذین انکروا حقّ اللّه و اولیائه و اعرضوا عن الوجه اذ اشرق من افق الظّهور بنور مبین
و نذکر الأمین الّذی ذکرناه فی کتابی المبین انّه سبق اکثر الخلق فی خدمة اللّه و امره و فاز بالعنایة الّتی ما اطّلع بها الّا المحصی الخبیر انّا کنّا معه اذ صعد روحه الی الرّفیق الأعلی و سقیناه الکوثر الأصفی مرّةً بعد مرّة و احاطته رحمة ربّه علی شأن عجزت عن ذکره الأقلام یشهد بذلک من نطق و ینطق فیکلّ الأحیان انّه لا اله الّا هو العزیز الجمیل یا امین انت حرف من صحیفتی الحمرآء و ذکر من هذا الکتاب الّذی ینطق بالحقّ و یذکر احبّائه بما یزورهم به الملأ الأعلی و الّذین سجدوا لوجه ربّهم مالک هذا الیوم البدیع طوبی لمن یذکرک و یتقرّب بک الی اللّه ربّ العالمین
یا ورقآء یا ایّها النّاظر الی الأفق الأعلی و الشّارب رحیقی المختوم من انامل عنایتی البیضآء قد ذکرنا العباد الّذین سئلت اللّه ذکرهم و ظهور الطافه و عنایته لهم ان اشکر اللّه ربّک بهذا الفضل العظیم لک مقام عند ربّک العزیز الحمید انّه یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی و یؤیّدک علی ذکره علی شأن تنجذب به الأفئدة و العقول انّ ربّک لهو المقتدر القدیر انتهی
اینکه در بارۀ جناب میرزا محمّد خان و جناب میرزا محمّد علی مرقوم داشته بودید در ساحت امنع اقدس عرض شد و دو لوح اعزّ ارفع مخصوص ایشان از سماء مشیّت نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و به ما اراده اللّه مؤیّد گردند و اینکه در بارۀ جناب سبزعلی ذکر فرموده بودند و همچنین توجّه به زنجان و توقّف در آن ارض بجهة تبلیغ امر اللّه تمام اینمراتب معروض افتاد قال جلّ کبریائه بسیار محبوبست توجّه بآن ارض چه که اکثری اطّلاع ندارند و در معزلی از امر مشاهده میشوند انشآءاللّه بنار محبّت رحمن سبب اشتعال شوید و قلوب متوقّفۀ پژمرده را از کوثر ذکر رحمن تازه نمائید جناب رسول علیه بهآء اللّه را از لسان اینمظلوم بطراز تکبیر مزیّن دارید قل لعمر اللّه انت المذکور لدی العرش و انت المسطور فی کتابی المبین لحاظ حقّ بتو متوجّه بوده و انشآءاللّه خواهد بود کن قائماً علی خدمة امر ربّک فی کلّ حال من الأحوال سوف یفنی ما تری و یبقی لک ما ظهر من القلم الأعلی بدوام ملکوت اللّه العزیز الحکیم جمیع دوستان آن ارض را بطراز بیان مالک ادیان مزیّن کن نیکوست حال قلبیکه در محبّتش مشتعل شود و لسانیکه بذکرش ناطق گردد بگو ای دوستان رحمن جهد نمائید تا هر یک بمثابۀ آفتاب از افق سماء استقامت مشرق و منیر مشاهده شوید بشأنیکه مشرک باللّه و ما عنده و من معه را مثل قبضۀ طین مشاهده کنید اینست مقام استقامت کبری که آفاق الواح الهی بذکر آن منیر و روشنست انتهی یا حبیب فؤادی بعضی از نفوس ضعیفه در دیار آنجناب و حوالی آن در شفا جرف هار مشاهده میشوند چه که شنیدند آنچه را که قابل اصغا نبود و اخذ کردند از نفوسیکه از اطّلاع عاری بودند هذا ما عرفت من تأویل بیانات منزل الآیات و عرضته لجنابک انشآءاللّه بذراعی قدرت و قوّت و ایادی اقتدار الهی و بیانات شافیۀ کافیه از شمال ظنّ بیمین یقین توجّه نمایند و از کوثر استقامت بیاشامند عجب است از مردم که از سها اشراقات و انوار شمس را سؤال مینمایند بفرمائید ای صاحبان بصر بخود شمس توجّه نمائید و او را باو بشناسید او در اثبات امرش محتاج بغیر نبوده دلیله آیاته و وجوده اثباته آیا اینکلمه را نشنیدهاند و یا آفتاب عنایت را که از افق سماء ظهور مشرقست ندیدند و یا نفحات بیانات را ادراک ننمودند باری در اینظهور اعظم کل مأمورند بعین او باو نظر نمایند و او را بشناسند مع آنکه جمیع عالم کتابیست در اثبات این امر مبرم و جمیع اشیاء و کتب و صحف و زبر و الواح بأعلی البیان ندا مینمایند و کل را بشارت بایّام اللّه میدهند ونفس المحبوب این خادم بل هر ذی درایتی از محتجبین و اقوال آنها متحیّر است آنچه اینعبد عرض نموده اگر بعضی از دوستان و آقایان ملاحظه نمایند بسیار محبوبست که شاید عباد را از تیرگی ظنون و اوهام فارغ نمایند و بصبح یوم الهی منوّر کنند اگر تفکّر نمایند بر عظمتیکه در کلّ کتب در ذکر این امر امنع اقدس مذکور است آگاه شوند در یکمقام میفرماید هذا یوم لا یذکر فیه الّا اللّه وحده نفحات کاذبه که از قبل بوده ناس را از جوهر صدق در این یوم بدیع منیع منع نموده در اینمقام بیاناتی از لسان قدم ظاهر که اگر آذان واعیه اصغا نماید البتّه از ما عند النّاس فارغ و آزاد شود له الأمر و له العظمة و الاقتدار و هو الحاکم علی ما اراد و هو القویّ القدیر شب گذشته چند لوح از سماء علم الهی نازل و حاوی بعض اذکار بود که فیالحقیقه جان را میگداخت و جسد را مشتعل مینمود اینعبد فانی اراده کرد که سواد آنرا ارسال نماید بعد مجال نیافت چه که جمعی مسافرین موجود و هر یک الواح عدیده از سماء احدیّه استدعا دارند و این خادم فانی بتحریر آن مشغول بصدهزار لسان استدعا مینمایم که این فانی را تأیید فرماید تا از عهدۀ این امر خطیر برآید انّه لهو المؤیّد القدیر و یسئل الخادم ربّه بأن لا یمنع عباده عمّا ظهر فی الملک باسمه الأعظم العظیم
و اینکه مرقوم داشته بودید یکی از دوستان رسالهئی نوشته تلقاء وجه عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب الیوم آنچه نوشته میشود باید بکمال دقّت ملاحظه نمود تا سبب اختلاف واقع نشود و محلّ ایراد قوم نگردد آنچه الیوم دوستان حقّ بآن متکلّمند بر مسمع اهل ارضست در لوح حکمت اینکلمه نازل انّ آذان المعرضین ممدودة الینا لیستمعوا ما یعترضون به علی اللّه المهیمن القیّوم اینفقره خالی از اهمّیّت نیست باید آنچه نوشته میشود از حکمت خارج نشود و در کلمات طبیعت شیر مستور باشد تا اطفال روزگار بآن تربیت شوند و بمقام بلوغ فائز گردند از قبل ذکر نمودیم که یک کلمه بمثابۀ ربیع است عالم قلوب از او تازه و خرّم شود و کلمۀ دیگر بمثابۀ سموم ازهار و اوراد را بسوزاند انشآءاللّه مؤلّفین از دوستان حقّ باید بنویسند آنچه را که نفوس منصفه بپذیرند و نزد قوم محلّ ایراد واقع نشود انتهی
از آیۀ مبارکۀ تحریم که در کتاب الهی نازل سؤال شده بود تلقاء عرش عرض شد فرمودند اولی و محبوب آن بود که تلقاء وجه لساناً بشما ذکر میشد حال ذکر آن در مکتوب جایز نه الی ان یأتی یومه انتهی و همچنین از این آیۀ مبارکه سؤال شده بود قوله عزّ اجلاله اذا غیض بحر الوصال الی قوله عزّ اعزازه الّذی انشعب من هذا الأصل القویم مقصود الهی حضرت غصن اللّه الأعظم و بعده حضرة غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومهما الفدآء بوده
و اینکه از اغصان اللّه و افنانه سؤال فرموده بودید در ساحت اقدس عرض شد فرمودند تا حال آنچه ذکر افنان از قلم اعلی جاری شد مقصود نفوس منتسبۀ بنقطۀ اولی بوده چه که در این ظهور کل را بافق اعلی دعوت نمودیم و ببحر اعظم هدایت کردیم در اوّل ایّام مناجاتی مخصوص ایشان نازل و در آن مناجات توفیق ایمان و عرفان از برای ایشان مقدّر انشآءاللّه به ما اراده اللّه عامل باشند و بر این امر اعظم اعظم ثابت و راسخ طوبی لهم بما سمّیناهم بهذا الاسم الّذی تضوّعت منه رائحة الرّحمن فی الامکان و ایشان را باین سدره نسبت دادهایم فضلاً من لدنّا علیهم فاسئل اللّه بأن یحفظهم من اشارات القوم و شبهات العلم و فضّلنا بعضهم علی بعض فی کتاب ما اطّلع به الّا اللّه ربّ العالمین و سوف یظهر ما قدّر لهم من لدن مقدّر خبیر و نفوسیکه حال بسدره منتسبند به ذوی القربی در کتاب اسماء مذکور اگر به ما اراده اللّه عامل باشند طوبی لهم بما اقبلوا و فازوا و لهم ان یسئلوا اللّه بأن یحفظهم و یوفّقهم علی الاستقامة علی ما هم علیه امروز روزیست که جمیع نفوس باید جهد نمایند تا بکلمۀ رضا از نزد مالک اسماء فائز شوند و مقصود از اغصان اغصان موجوده ولکن در رتبۀ اوّلیّه غصنین اعظمین بوده و هست و نفوس بعد از اثمار و اوراق شمرده میشوند و در اموال ناس از برای اغصان حقّی نبوده و نیست انتهی و این آیۀ مبارکه ذکر شده بود قوله جلّ کبریائه ان ارجعوا ما لا عرفتموه من الکتاب الی الفرع المنشعب من هذا الأصل القویم مقصود از کتاب کتاب اقدس و فرع منشعب غصن بوده انتهی
در بارۀ صوم مسافر و حدّ سفر این سؤال شده بود (حدود سفر و مسافر بیان شود که اطلاق اسم سفر بر چه مسافر میشود و در بین مسافرت هر گاه در محلّی چند روز اقامت شود تکلیف او چیست و در روزیکه مسافر قصد سفر میکند مثلاً وقت ظهر یا بعد از ظهر مسافر میشود تکلیف او در آن یوم از صبح الی ظهر چیست) حدود سفر نه ساعت در کتاب الهی معیّن شده یعنی از مقامیکه حرکت مینماید تا مقامیکه ارادۀ وصول بآن نموده نه ساعت باشد حکم صوم مرتفع است و اگر مسافر در محلّی توقّف نماید و معیّن باشد توقّف او تا نوزده یوم باید صائم شود و اگر کمتر باشد صوم بر او نیست و اگر در بین شهر صیام در محلّی وارد شود و اراده نماید یکشهر بیان در آن ارض توقّف کند باید سه روز افطار نماید و بعد مابقی ایّام صوم را صائم شود و اگر در وطن خود وارد شود باید همان یوم صائم گردد و یومیکه قصد سفر مینماید آن یوم صوم جایز نه
عرض اینفانی آنکه آنچه اسامی در مراسلات آنجناب از قبل و بعد مرقوم بود و باینفانی رسید جمیع در ساحت اقدس عرض شد اظهار عنایت فرمودند و ارسال گشت یک لوح امنع اقدس هم مخصوص جناب آقا سبزعلی نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند استدعای اینفانی آنکه خدمت جمیع بهر قسم که لایق و سزاوار است عرض فنا و تکبیر اینعبد را مذکور دارند امورات غریبۀ عجیبه از جزیرۀ معروفه ظاهر شده در این ایّام خبر جدیدی رسید که سبب خجلت است و اینعبد از ذکرش شرم دارد بحقّ جلّ جلاله وامیگذاریم انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید جناب آقا سبزعلی الحمد للّه حجاب را خرق نمودند و صنم وهم را شکستند و از ید روح الأمین کوثر یقین آشامیدند انشآءاللّه باینمقام اعلی همیشه فائز باشند
حسب الأمر آنکه در ارض زاء منتسبین جناب ابابصیر و آقا سیّد اشرف علیهما بهآء اللّه الأبهی را از قبل حقّ تکبیر برسانید و نسبت بکل عنایة اللّه را اظهار دارید تا کل از انوار آفتاب حقیقت منوّر شوند و از دریای استقامت بیاشامند انّه ولیّ المقرّبین و ولیّ المخلصین
جناب ناظر علیه بهآء اللّه در این ایّام وارد و در جوار ساکن
و اینکه در بارۀ جناب حرف حیّ علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از شرف زیارت حسب الأمر و اراده مراجعت نمودند و بعد اذن خواستند که در مدینۀ کبیره توقّف نمایند اذن فرمودند بعد از چندی بافق اعلی صعود نمودند طوبی له انّه ممّن فاز بما اخبر به النّقطة الأولی روح ما سواه فداه و کان من الفائزین
و جناب ملّا محمّد علی ده علیه بهآء اللّه مدّتیست توجّه نمودهاند و اخبار ایشان از مدینةاللّه و سایر جهات رسیده
یا محبوب فؤادی ذکریکه در آخر کتاب آنجناب بود بعد از عرض مطالب مجدّداً در ساحت عرش عرض شد اینجواب از سماء مشیّت الهی نازل قوله جلّ کبریائه یا ورقآء یا ایّها النّاظر الی وجه ربّک الأبهی قد سمعنا ما ناجیت به اللّه فی آخر کتابک طوبی لوجهک بما توجّه و للسانک بما تکلّم ان اذکر ربّک بین العباد لیجذبهم الذّکر و البیان الی افق الرّحمن و یقرّبهم الی مقام لا تمنعهم شئونات الخلق عن الحقّ و لا شبهات الّذین کفروا باللّه العلیّ العظیم طوبی لک و لمن سمع قولک فی امر اللّه ربّ العالمین البهآء المشرق من افق البقآء علیک یا من فزت بالرّحیق باسمی العزیز البدیع انتهی اظهار ذکر و ثنا و تسبیح و تکبیر و سلام خدمت دوستان مدینه و دیار الهی از جانب این خادم فانی بسته بعنایت آنمحبوب است البهآء علی جنابکم و علی ذوی قرابتکم و علی الّذین وفوا بمیثاق اللّه فی یومه العزیز البدیع و الحمد للّه الفرد الواحد العزیز الحکیم
* * *
جناب عبّاسقلی خان علیه بهآء اللّه
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد مقدّس از ذکر و بیان بساط امنع اقدس حضرت مقصودی را سزاست که عالم را بکلمۀ علیا خلق نمود و بطراز بینش و دانش بیاراست له الحمد و البهآء و له العزّة و الثّنآء قوّتش را شوکت امرا ضعیف ننمود و ارادهاش را ضوضاء علما منع نکرد از اوّل ایّام امام وجوه انام از عالم و جاهل و صاحبان عزّت و ثروت و قدرت و عظمت قیام فرمود و بأعلی النّدآء کل را بافق اعلی دعوت نمود کجا بودند آن ایّام نفوسی که الیوم بمعارضه قیام نمودهاند لعمر مقصودی خلف دنان ظنون و اوهام و سبحات و حجبات منزوی و مستور و چون آفتاب برهان از مشرق ارادۀ رحمن اشراق نمود با اسیاف بغضا از خلف حجاب بیرون آمدند هر صاحب بصر و عقل و شعور انکار آنچه ذکر شد ننماید چه که امر این ظهور اعظم هیچوقت مستور نبوده لازال دست اعدا مبتلا
سبحانک یا مالک الامکان و المستوی علی عرش العظمة و البرهان اسألک بتغرّدات حمامات فردوسک الأعلی بأن تؤیّدنی علی ذکر اولیائک و ثنائهم ای ربّ تری من اقبل الیک و اراد بحر علمک و شمس بیانک اسألک ان لا تخیّبه عمّا اراد انّک انت المقتدر العلیّ الوهّاب
و بعد عرض میشود نامۀ آن جناب در سجن عکّا باین خادم رسید و چون کلماتش گواهی داد بر اقبال و مودّت و محبّت آن جناب لذا باب سرور مفتوح و افق بهجت مشهود بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام اعلی و ذروۀ علیا نموده مناجات آن جناب را لیلۀ چهاردهم شهر شوّال المکرّم امام وجه مالک قدم و مقصود عالم بعد از اشراق نیّر اذن عرض شد و بشرف قبول فائز اینست بشارة کبری که عرض شد در آن حین این آیات محکمات و کلمات مشرقات از افق ارادۀ مالک اسماء و صفات اشراق نمود قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
یا ایّها النّاظر الی الوجه عبد حاضر در این حین امام وجه حاضر و قرأ ما ناجیت به اللّه ربّ العالمین و ربّ العرش العظیم انّا سمعنا ندائک اجبناک بما لا تعادله کلمات العالم و لا ما عند الأمم اشکر ربّک بما انزل لک فی السّجن الأعظم ما یقرّبک الیه انّه هو الفضّال الکریم لا یعزب عن علمه من شیء و لا تمنعه حوادث الدّنیا و لا تحجبه سبحات اهل البغی و الفحشآء قد اشرق من افق الاقتدار بنور مبین به ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مخزوناً فی خزائن عصمة اللّه المقتدر القدیر انّا وجدنا من کتابک عرف محبّتی و قیامک علی ذکری و ثنائی بین عبادی و انا العلیم الحکیم طوبی للسان تزیّن بذکر المقصود و لأذن سمع ما ارتفع به النّدآء بین الأرض و السّمآء و لعین فازت بمشاهدة آثاری و لقلب اقبل الی افقی المنیر اذا اخذتک نفحات بیانی و فزت بآیاتی قل
الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی من قلمک الأعلی فی سجن عکّآء اذ کنت بین ایدی الأعدآء الّذین اعرضوا عنک و جادلوا بآیاتک و انکروا ما انزلته فی کتابک اسألک یا مولی العالم بأنوار جبروتک و اسرار ملکوتک و بلآلئ اصداف بحر حکمتک و بمظاهر امرک و مشارق وحیک بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال ثابتاً علی حبّک و راسخاً فی امرک بحیث لا تمنعنی سبحات الجلال و لا صلیل سیوف اهل الضّلال ای ربّ تری عبدک مقبلاً الیک و منقطعاً عن دونک و ناظراً الی افق فضلک فأنزل علیه من سحاب سمآء رحمتک ما یقرّبه الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال
بلسان پارسی ندای الهی را بشنو لعمر اللّه هر نفسی باصغا فائز شد سطوت جبابره و شوکت فراعنه او را از مشرق نور احدیّه و مطلع آیات قدمیّه محروم نساخت بیقین کامل و نور مبین ظلمت اوهام را محو نمود اوست فارس مضمار بیان فراعنه و جبابره که در الواح نازل شده و یا بشود مقصود ارباب عمائمند یعنی علمائی که ناس را از شریعۀ الهی و فرات رحمت رحمانی منع نمودهاند در علمای شیعه تفکّر نما در قرون و اعصار یکدیگر را بر منابر سب و لعن نمودند و در لیالی و ایّام بکلمۀ مبارکۀ یا قائم ناطق و چون عالم بانوار فجر ظهور منوّر کل با اسیاف ضغینه و بغضا قصد مقصود عالم و مربّی امم نمودند منصفین میدانند که آن قوم چه کردند و چه گفتند حال هم در ایران بر جمیع منابر بسب و لعن مشغولند سبحاناللّه معرضین بیان هم بهمان اوهامات متمسّک و متشبّثند بر حزب اللّه واجب و لازم کمال جهد را در حفظ نفوس مبذول دارند که مباد بشبهات ناعقین و اشارات معتدین باوهامات حزب قبل مبتلا گردند مکرّر این بیانات از مشرق علم الهی ظاهر که شاید مقبلین بطراز آگاهی فائز شوند و باسم حقّ جلّ جلاله خود را از عالم و عالمیان فارغ و آزاد مشاهده کنند نسأل اللّه ان یؤیّدک و یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی و علی ما یرتفع به امره بین عباده انّه هو ولیّ المخلصین لا اله الّا هو الملک الفرد الواحد الحقّ العدل المبین انتهی
للّه الحمد آن دوست مکرّم بانوار بیان مالک قدم منوّر و باثر قلم اعلایش مزیّن این نعمت کبری را السن عالم از عهدۀ شکر برنیاید و این مائدۀ عظمی را قلم وصف نداند و ادراک احاطه نکند یسأل الخادم ربّه و ربّکم و ربّ العرش و الثّری ان یسقیکم رحیق البقآء انّه هو مولی الأسمآء و فاطر السّمآء
و اینکه سؤال از روایت قبل نمودند که میفرماید العلم سبعة و عشرون حرفاً فجمیع ما جآءت به الرّسل حرفان و لم یعرف النّاس حتّی الیوم غیر الحرفین فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة و العشرین حرفاً بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این کلمات عالیات از مشرق علم الهی اشراق نمود قوله تبارک و تعالی مقصود از باقی حروف ذکر مقام کلمۀ مبارکۀ جامعه بوده هر نفسی آن کلمه را یافت از کلمات عالم خود را بینیاز مشاهده نماید و هر نفسی از کوثر مکنون در آن آشامید عطش و ظمأ نفس و هوی او را اخذ ننماید اوست آن کلمهئی که جمیع علوم و فنون در او مستور اوست مفتاح مدینۀ استقامت و صراط امّت اوست قاصم شوکت اصنام و اوهام هر نفسی باو فائز شد او فائز است بآنچه که الیوم سزاوار است و آن کلمۀ علیا از عالم مشیّت بعالم اراده تجلّی فرمود و از اراده بعالم لاهوت و از لاهوت بجبروت و از جبروت بملکوت و تجلّی آن بصورت کلمۀ جامعه در لوح جناب حیدر قبل علی و حسین علیهما بهائی و عنایتی نازل و ظاهر هو در قمیص انا ظاهر و مکنون بأنا المشهود ناطق اینست آن کلمهئی که صدر مغلّین از آن شکافت و بنیان علوم و فنون معرضین و معتدین متزعزع گشت اصل حدیث مذکور از رسول اللّه روح ما سواه فداه بوده یکی از حروفات فرقان ذکر کرده هر نفسی فیالحقیقه باین کلمۀ مبارکه فائز گردد خود را اعلی الخلق مشاهده نماید و در این امر اعظم ثابت و راسخ شود شبهات علما و اشارات مطالع اوهام را معدوم صرف و مفقود بحت شمرد طوبی للفائزین و طوبی للعارفین و در یک مقام مقصود از آن علوم و فنون بوده این مظلوم در این ایّام بتفسیر کلمات قبل مایل نه نظر بعنایتی که در بارۀ آن جناب بوده ذکر نمودیم آنچه که عرف بیان الهی از آن متضوّع و اگر نفسی در آن تفکّر نماید و مستقیم شود از اصحاب سفینۀ حمرا مذکور و مسطور البهآء علیک و علی الّذین وفوا بعهد اللّه ربّ العالمین انتهی
عنایت حقّ از اشراقات انوار کلمات ظاهر و هویدا فضلش اخذ نموده رحمتش سبقت گرفته و عنایتش احاطه فرموده هل یقدر احد ان یشکره حقّ الشّکر او یحمده حقّ الحمد نفس شکر شکر لازم دارد چه که تأیید شکر از اوست و همچنین حمد انسان بصیر فیالحقیقه متحیّر است در بدایع فضل فضّال و عنایات غنیّ متعال اولیای آن ارض را تکبیر و سلام میفرستم و بفضل و رحمت و شفقت حقّ جلّ جلاله بشارت میدهم و از برای هر یک تأیید میطلبم امروز اهل بهاء بحزب اللّه در زبر و صحف و کتب و الواح مذکور و مسطور امید هست از فضل بیمنتهایش به ما ینبغی لأیّامه و لأمره قیام نمایند تا از محبّتشان عالم بنور محبّت منوّر گردد و از اشتعالشان مشتعل انّ ربّنا هو المقتدر القدیر و المؤیّد العلیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی الّذین شهدوا بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الخبیر
در این حین در نظر این خادم فانی جناب مخدوم مکرّم آقا علی حیدر علیه بهآء اللّه آمد کأنّ جنابه حاضر امام وجه الخادم نسأل اللّه تعالی ان یؤیّده و یوفّقه علی ما یحبّ و یرضی ولکن این دعا قبل از ذکر بشرف اجابت فائز شده باری خدمت ایشان و جناب بیک علیه بهآء اللّه و جناب عب علیه بهآء اللّه و عط علیه بهآء اللّهه و نفوس مذکورۀ در نامۀ ایشان سلام و تکبیر میرسانم و میطلبم از برای هر یک آنچه را که شبه و مثل نداشته انّ ربّنا الرّحمن هو المقتدر الغفور الکریم حضرت محبوب فؤاد جناب امین علیه بهآء اللّه الأبهی در هر نامه ذکر ایشان و اولیای آن ارض را مینمایند فرمودند امین کتابیست مبین در ذکر اولیآء اللّه ربّ العالمین خدمت جمیع اولیای آن ارض سلام و تکبیر عرض مینمایم مخصوص آقایانی که بطراز تخصیص من عند اللّه مزیّن و مشرّف و مفتخرند البهآء علیهم و علی من یحبّهم
* * *
حمد مقدّس از ذکر و بیان ساحت امنع اقدس حضرت مقصودی را لایق و سزاست که از قلم اعلی کوثر بقا جاری فرمود و از قطرۀ آن مقبلین را حیوة ابدی عطا نمود و این قطره در مقام اوّل و رتبۀ اولی بهیئت نقطه ظاهر و از او علوم اوّلین و آخرین را از عالم غیب بعرصۀ شهود آورد و چون خدمتش مقبول افتاد بحرف باء مؤانس گشت و باو علم انّه لا اله الّا هو مرتفع و رایت نصر و ظفر منصوب اوست مقتدری که ارادهاش را قدرت کائنات و قوّت ممکنات منع ننماید طوبی از برای نفوسی که از سلسبیل کلمۀ یفعل ما یشآء نوشیدند و خود را از عالم و عالمیان فارغ و آزاد مشاهده نمودند انّک اذا سمعت صریر قلمی الأعلی و شربت رحیق الوحی من کأس عطآء مولی الوری قل
سبحانک یا مولی الأسمآء و فاطر السّمآء اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بعظمتک و اقتدارک اسألک بسراج امرک الّذی به نوّرت العالم و باسمک الأعظم الّذی به هدیت الأمم ان تجعلنی فی کلّ الأحوال ناطقاً بثنائک و قائماً علی خدمة اولیائک و متمسّکاً بحبلک ای ربّ تری اقبالی الی افقک و توجّهی الی انوار وجهک اسألک ان لا تجعلنی محروماً عمّا کتبته لأصفیائک الّذین ما منعتهم سیوف الأعدآء عن الاقبال الی افقک الأعلی و لا ضوضآء العلمآء عن ذکرک یا مالک العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الأولی ای ربّ تری العاصی اراد بحر غفرانک و عفوک اسألک بکرمک الّذی احاط علی العالم ان تغفر جریراتی و خطیئاتی و قدّر لی ما یجعلنی مستقیماً علی امرک بحیث لا یمنعنی ظلم المعتدین و لا شبهات المریبین و لا اشارات الّذین کفروا بیوم الدّین ای ربّ لا تمنعنی عمّا اردت من سمآء فضلک نوّر ارکانی بجودک و رحمتک و قلبی بأنوار نیّر ظهورک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الکریم
نامهئی که بعبد حاضر ارسال نمودی نزد مظلوم مذکور عرف اقبال و ایمان از آن متضوّع از حقّ میطلبیم از هر یک از احبّای آن ارض ظاهر فرماید آنچه را که سبب هدایت خلق است و همچنین جاری نماید آنچه را که علّت حیوة اهل عالم است لیس هذا علی اللّه بعزیز در سلمان و اباذر تفکّر نما که بعد از قبول بچه مقام فائز گشتند عنایتش تمّار را از اخیار نمود و عدلش ابرار را از اشرار اینست معنی کلمۀ یجعل اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم در اصحاب عیسی بن مریم تفکّر نما باخذ اعشار و سمک مشغول بودند ولکن از پرتو انوار نیّر برهان بمقامی رسیدند که عالم را صید نمودند چه که از خود و ما عندهم گذشتند و به ما عند اللّه اقبال کردند و تمسّک جستند اراده و مشیّت خود را در مشیّت اللّه محو و فانی نمودند و بخدمت قیام کردند قیامی که سطوت یهود عنود و عبدۀ اصنام ایشان را از مالک ایجاد منع ننمود از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید و حفظ نماید ولکن بعضی از اهل بیان باسبابی که سبب تفریق و اختلافست مشغول اصل را گذاشتهاند و در فکر آنند عجلی یافت شود و بآن تمسّک نمایند و سبب فتنۀ اخری گردند باید کل از حقّ جلّ جلاله مسئلت نمایند آنچه را که سبب اعلاء کلمه و علّت استقامت بر آن است قلم اعلی ترا وصیّت مینماید بآنچه سبب ابقا و ارتفاع است و دوستان آن ارض طرّاً را بحکمت امر نموده و مینماید لئلّا یظهر منهم ما تضطرب به الأفئدة و النّفوس لازال اولیای آن ارض تحت لحاظ بوده و هستند انّا ذکرنا الّذی صعد الی اللّه بذکر لا یتغیّر عرفه و لا تنقطع نفحاته انّها تکون باقیة ببقآء الملک و الملکوت یشهد بذلک مالک الجبروت اذ استوی علی العرش بسلطان مبین الّذی سمّی بمحمّد قبل علی فی کتاب الأسمآء علیه بهآء اللّه و بهآء من فی السّموات و الأرضین انّا طهّرناه عمّا لا ینبغی و رفعناه الی مقام عجزت عن ذکره الأقلام
و نذکر ابنک الّذی سمّی بمحمّد قبل حسن و ذکرناه بما نزل له فی هذا الحین امطار رحمة ربّه الغفور الکریم
یا رفیع امروز کلمة اللّه از صد اولاد افضل بوده و هست جهد نمائید برضای دوست فائز شوید و ظاهر شود از شما آنچه که ذکرش در کتاب الهی مخلّد گردد اینست اولاد حقیقی و قرّۀ عین حقیقی و ذرّیّۀ حقیقی کذلک نطق المظلوم اذ احاطت به الأحزان بما اکتسبت ایدی الظّالمین یا اهل البهآء لا تحزنوا من شیء الّا فیما ورد علینا من جنود الغافلین انّا صبرنا فی البأسآء و الضّرّآء و امرنا اهل البهآء بالصّبر الجمیل
امّ طفل را ذکر مینمائیم و بشارت میدهیم بآنچه که در این لیله نازل شده البهآء من لدنّا علی الّذین اخذوا کأس البقآء باسمی الأبهی و شربوا منها رغماً لکلّ غافل بعید و کلّ عالم مریب
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
حمد مقدّس از ذکر و بیان مقصود عالمیان را لایق و سزاست که عالم را بانوار توحید منوّر فرمود و رایت عظمای انّه لا اله الّا هو را بر اعلی مقام عالم برافراشت سطوت امرا او را منع ننمود و از اراده بازنداشت رسل فرستاد و کتب نازل فرمود تا کل بصراط مستقیم فائز شوند و از برای عرفان نبأ عظیم در یوم قیام مستعدّ گردند له الحمد و المنّة و له الفضل و العطآء خلق فرمود و راه نمود تا کل فائز شوند بآنچه که مقصود از خلقت خلق بوده تعالی فضله و تعالی کرمه العمیم و جوده العظیم الصّلوة و السّلام علی سیّد العالم و مربّی الأمم الّذی به انتهت الرّسالة و النّبوّة و علی آله و اصحابه دائماً ابداً سرمداً
و بعد جناب محمّد قبل علی علیه سلام اللّه وارد ذکر شما را نمود لذا این مظلوم مرّة اخری بآن شطر اقبال فرمود لیسقیک سلسبیل المحبّة من کأس الوفآء نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدک و یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی انّه هو مالک یوم الدّین و ربّ العرش العظیم اگر دوستی یافت شود از قبل مظلوم سلام برسان لیقرّبه السّلام الی مولی الأنام و یؤیّده علی ما انزله فی الکتاب
* * *
حمد مقدّس از شئونات عالم و اشارات امم و شبهات معتدین و ضوضاء معرضین ساحت امنع اقدس حضرت مقصودی را سزاست که در هر حینی بمثابۀ غیث هاطل از سماء عنایتش آیات نازل هیچ ذاکری از فضلش محروم نشد و هیچ قاصدی از بحر آیاتش ممنوع نگشت فضلش احاطه نموده و رحمتش سبقت گرفته در لیالی و ایّام مقبلین را بنفحات وحی معطّر نموده تعالی تعالی فضله و تعالت رحمته جلّ جلاله و عظم برهانه
یا ایّها المقبل الی اللّه و الشّارب کأس لقآئه و النّاطق بثنآئه اسمع ندآئه الاحلی من افقه الاعلی انّه یذکرک بآیات تنادی فی العالم و تدعو الکلّ الی العزیز الوهّاب انّا ذکرناک مرّة بعد مرّة لتشکر ربّک مالک الرّقاب قد حضر کتابک لدی المظلوم و قرئه العبد الحاضر اجبناک بکتاب جعله اللّه امّ الالواح لا تحزن من شیئ توکّل علی اللّه ربّ الارباب انّه ایّدک علی ذکره و ثنآئه و جعلک ساقیاً لهذا الرّحیق الّذی اذ فکّ ختمه تعطّرت الآفاق هنیئاً لقاصد قصد المقصود و فاز بما لا فاز به اکثر العباد قل الآیات مسخّرات بامره و الامور فی قبضة قدرته و هو المقتدر العزیز العلّام قد فزت بما لم یفز به علمآء الارض و فقهآئها شهد بذلک امّ الکتاب فی المآب قد حضرت لدی المظلوم الاسمآء الّتی کانت مذکورة فی کتابک و انزلنا لهم ما انجذبت به القلوب و قرّت به الابصار و هو المقتدر المختار
یا تیمور یذکرک الغفور بذکره و یذکّرک بآیاته و یوصیک بالمحبّة و الوداد و بالاتّحاد و الاتّفاق طوبی لک بما سمعت و اقبلت و ویل لکلّ معرض کفر باللّه و آیاته مقبلاً الی مطلع الاوهام
یا منصور قد اتی النّصر و هو ظهوری و اتی الظّفر و هو ندآئی و اتی السّلطان و هو امری و ظهرت الاسرار و هی کتابی کذلک اظهرنا لئالی البرهان من اصداف عمّان ربّک العزیز المنّان
یا فیّاض قد اتی الفیّاض بجنود الحکمة و البیان و نادی المناد من کلّ الجهات و مرّت الجبال و وُضع المیزان و القوم اکثرهم فی نوم عجاب منعتهم اهوآئهم عن اللّه نبذوا الکتاب ورآئهم و ارتکبوا ما تبرّء منه اهل سرادق العظمة و الاجلال البهآء علیک و علی اهلک و علی امآئی اللّائی آمنّ باللّه الواحد المختار
یا محمّدعلی اسمع ندآء المظلوم انّه اتی امر اللّه الّذی کان حصناً للواردین و درعاً لهیکل من اقبل الی الافق الاعلی و اجاب مولی الوری اذ ارتفع النّدآء بین الارض و السّمآء قل یا قوم اعرفوا مقام امر اللّه و حکمه و لا تکونوا من الجاهلین کذلک ظهر النّور من ملکوت بیان ربّک العلیم الحکیم البهآء علیک و علی ضلعک من لدن غفور رحیم
یا پاشا یَذْکرک مولی الانام فی هذه اللّیلة الدّلمآء و یُذَکّرک بما یقرّبک الی مقام تشرّف بذکر اللّه و تزیّن بقدوم اولیآئه انّه ینطق فیکلّ الاحیان و یقول یا ملأ الامکان ارفعوا رؤسکم ثمّ انظروا الی ما اشرق و لاح من افق سمآء العلم من لدن قویّ آمر قدیر
یا فرج قد فتح باب السّمآء و اتی الفرج بسلطان لا تقوم معه جنود الانشآء و لا صفوف الاقویآء و لا اوهام العلمآء و ینطق باعلی النّدآء بین الارض و السّمآء یا ملأ الانشآء قد اتی من ارتعدت به فرائص الاسمآء و ظهر من کان مذکوراً فی افئدة المقرّبین
یا ملّا بابا قد قبلنا بلآء الدّنیا و شدائدها لنجاة العباد و هم قاموا علی الاعراض انکروا حجّة اللّه و برهانه و جادلوا بآیاته و اعرضوا عن انوار وجهه و کفروا بنفسه کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم الیوم من الاخسرین فی کتاب ربّک العزیز العظیم
یا صمد اسمع ندآء الصّمد الفرد الواحد الاحد انّه یأمرک بما یرفعک و یوصیک بعهد اللّه و میثاقه و بما نزّل فی کتابه انّه مع الّذین تمسّکوا باوامره و عملوا ما اُمروا به من لسان الوحی فی هذا الیوم المبارک المقدّس المبین
یا عبد الحسین طوبی لک و لاسمک اسمع باُذُن الفؤاد ما نزّل من ملکوت عنایة مالک الایجاد الّذی اتی برایة الوداد و امر الکلّ بالاتّحاد نعیماً لمن تمسّک بما اُمر به من لدی اللّه ربّ ما کان و ما یکون
الهی الهی اسئلک برحیقک المختوم و اسمک القیّوم و بکوثر بیانک و سلسبیل عرفانک و لبن فضلک و خمر رحمتک بان تجعلنی فی کلّ الاحوال راضیاً برضآئک و مقبلاً الی افقک و ناطقاً بآیاتک و متمسّکاً بحبلک الممدود
یا قلمی اذکر من سُمّی بعلی قبل اکبر الّذی ما منعته سبحات الجلال عن الغنیّ المتعال سمع النّدآء من الافق الاعلی و اقبل الیه فی یوم فیه اعرض من فی ناسوت الانشآء الّا من اخذته ید الاقتدار و ذکره لسان العظمة فی مقامه المحمود
یا علی انّا نوصیک و الّذین آمنوا بتقوی اللّه و بالصّدق و الصّفآء انّ ربّک ما اراد لاحد الّا ما یرفعه الی الجنّة العلیا و الفردوس الاعلی المقام الّذی لا یری فیه الّا ظهورات اسمآئه و صفاته انّه هو الفضّال الّذی لا یمنع فضله اعراض الامم و لا حوادث العالم قد سبقت رحمته و احاطت الطافه ولکنّ القوم هم لا یفقهون
یا جعفر حضر اسمک لدی الوجه و نزّل لک ما لا تعادله خزائن الارض و لا ثروة الخلق و لا ما یفتخر به اصحاب الغنآء فی ناسوت الانشآء و لا ما جمعه الامرآء و الملوک اشکر ربّک بهذا الفضل الاعظم و قل
الهی الهی لا تمنعنی عمّا قدّرته لاصفیآئک و لا تجعلنی محروماً عمّا یقرّبنی الی افقک انّک انت المقتدر العزیز الودود
یا آقا بالا علیک بهآء اللّه مالک الاسمآء و فاطر السّمآء طوبی لوجهک بما توجّه و لقلبک بما اقبل و لسمعک بما سمع و لیدک بما ظهرت منها قدرة اللّه و قوّته الّذی لا تعادله الدّنیا کلّها یشهد بذلک هذا المظلوم فی هذا المقام المرفوع افرح بهذا الذّکر الاعظم الّذی جری من قلم اللّه ربّک مالک الغیب و الشّهود
یا ابراهیم قد اتی الخلیل من لدی الجلیل و القوم انکروه و اعرضوا عنه و جادلوا بما ظهر من عنده و کفروا بالّذی ارسله بالحقّ الی ان اشتعلت نار البغضآء فی صدور اهل البغی و الفحشآء و ارتکبوا ما ناح به کلّ حبیب و صاح کلّ صدیق کذلک قضی الامر و القوم اکثرهم یذکرون و لا یشعرون
یا قلم اذکر مَن سُمّی بمشهدی ابراهیم لیفرح بذکر اللّه المستوی علی عرش البیان فی المأب انّا نوصیک بما یرتفع به مقام الانسان و بما انزله الرّحمن فی الکتاب لا تحزن من شیئ توکّل علی اللّه فیکلّ الامور انّه ینصر الّذین اقبلوا الیه فی یوم نادی المناد الملک للّه ربّ الارباب
یا محمّدعلی خذ المعروف و ضع المنکر هذا ما اُمرت به فی قیّوم الاسمآء و فی هذا اللّوح المبین الّذی اذا ظهر خضعت له الالواح انّ ربّک هو المبیّن العلیم
یا عبد الاحد خذ الانصاف و ضع الاعتساف کذلک جری الامر من قلم اللّه ربّ العالمین انّه ذکرک بما لا تعادله اذکار العالم انّ ربّک هو المشفق الکریم
یا محمّد قبل علی اذا شربت رحیق الوصال و فزت بما کان مخزوناً فی علم اللّه و مسطوراً من القلم الاعلی فی کتبه و زبره و الواحه اشکر ربّک بهذا الفضل العظیم
یا محمّد اسمع ندآء المظلوم قل یا ملأ الارض خذوا العدل و ضعوا الظّلم کذلک اتی الامر المبرم من اللّه مالک القدم و مولی الامم انّه هو الفرد الواحد المهیمن العلیم الحکیم
یا احمد انّ المسجون قد اقبل الیک من شطر السّجن و یقول دع الموتی و خذ الکأس من کوثر الحَیَوان باسم ربّک الرّحمن انّه یقرّبک الیه و یهدیک الی صراطه المستقیم
یا قلمی الاعلی اذکر من سُمّی بآقا ملّا لیجذبه ذکرک الی الذّروة العلیا و یقرّبه الیک و یؤیّده علی ما یکون باقیاً ببقآء الملک و الملکوت و یوفّقه علی الاستقامة علی هذا الامر الّذی به زلّت الاقدام و اسودّت الوجوه و سُقطت اصنام المتوهّمین
یا قنبر خذ الامانة باسمی و ضع ما یخالفها قد جعلها اللّه الطّراز الاوّل لهیاکل الملل طوبی لمن تمسّک بها و عرف مقامها و تنوّر بنورها و تشبّث بذیلها کذلک نطق لسان العظمة اذ کان مستویاً علی عرش البیان انّه هو الفرد الواحد العزیز الجمیل
یا عبد الاحد اذکر الایّام الّتی فیها حضرت امام وجهی و سمعت ندآئی و رأیت افقی و شربت رحیق اللّقآء من ید عطآئی ایّاک ان تمنعک شئونات الدّنیا عن ذکری و ثنآئی و عمّا سمعته من لسانی فی سجنی هذا ما امرناک به من قبل و فی هذا الحین امراً من لدن قویّ عزیز حمید
یا مشهدی حسین خذ الوفآء امراً من لدن فاطر السّمآء طوبی لهیکل تزیّن به و لید تمسّکت به و لعبد عرف مقامه امراً من لدی اللّه المقتدر المهیمن القیّوم
انّا اردنا ان نَذکر من سُمّی بملّا اسلام و نُذکّره بآیاتی و نُبشّره بعنایاتی و نُعرّفه ملکوتی و جبروتی و اهل مدائن قدرتی و عظمتی لیفرح و یشکر من اتی بالحقّ بسلطان غلب الارض و السّمآء طوبی لمن عرف و شهد و قال لک الحمد یا مالک الغیب و الشّهود
یا شیخ قبل کاظم نوصیک بالحکمة و البیان و بما یبقی به ذکرک فی کتاب ربّک الرّحمن ایّاک ان تخوّفک سطوة العالم ضعه تحت قدمک و قل
الهی الهی لک الحمد بما وجدتُ عرف آیاتک و رأیت آثار قلمک و اعترفت بما نطق به لسانک اسئلک یا مظلوم الآفاق باسمک الّذی به خضعت الاعناق بان تؤیّدنی علی ذکرک و علی الاستقامة علی حبّک ای ربّ لا تمنعنی عن بحر فضلک و لا عن سمآء کرمک لا اله الّا انت الغفور العطوف
انّ المظلوم اراد ان یذکر من سُمّی بملّا نورمحمّد لتجذبه نفحات الوحی الی الافق الاعلی و یتمسّک بما اُمر به من لدن فاطر السّمآء و مالک ملکوت الاسمآء ستفنی الدّنیا و یبقی للمقبلین ما نزّل لهم من سمآء الفضل و العطآء یشهد بذلک عباد مکرمون الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون
یا علی هذا یوم الذّکر و البیان و هذا یوم العنایة و العطآء و هذا یوم العظمة و الاجلال طوبی لعبد اقبل و فاز و عمل بما اُمر به من لدی اللّه مالک الوجود
یا علی قد ظهر مقصود العالم برایات الفضل و العطآء و اعلام العزّة و الهدی ولکنّ القوم نبذوا امر اللّه ورآئهم و ارتکبوا ما اُمروا به من مطالع الظّلم انّ ربّک هو العلیم الحکیم
یا پاشا یذکرک مالک الاسمآء و فاطر السّمآء قل یا ملأ الارض اسمعوا صریر القلم الاعلی خذوا کتاب اللّه بقدرة و قوّة لا تمنعها قدرة العالم و لا سطوة الامم انّ ربّک هو الآمر القدیم
یا اسمعیل طوبی لک و لعبد نبذ الاوهام مقبلاً الی افق منه اشرق نیّر الایقان فی یوم فیه نطق الصّراط تاللّه قد اتی المیقات و قال المیزان قد کُشف الغطآء و اتی من سمآء الاقتدار من عنده کتاب مبین
یا محمّد اُذکر اذ اتی محمّد رسول اللّه اعرض عنه من علی الارض منهم من قال انّه کفر باللّه و منهم من قال انّه کذّاب مفتر و منهم من قال انّه ساحر ینطق عن الهوی کذلک نطق القوم فی امره المبرم المقدّس العزیز البدیع
یا اهل شیشوان اسمعوا ندآء ربّکم الرّحمن انّه یذکرکم اذ کان بین ایدی الّذین اعرضوا عن التّقوی و اتّبعوا البغی و الفحشآء و ارتکبوا ما ناحت به طلعات الفردوس الاعلی و الجنّة العلیا و ارتفع حنین شجرة الطّوبی و سدرة المنتهی ایّاکم ان تخوّفکم ظلم المعتدین و ضرّ الملحدین خذوا الحکمة فی ایّام اللّه انّها تقرّبکم الیه ان انتم تعلمون
یا حاجی آقا اسمع النّدآء من شطر السّجن انّه یدعوک الی الحقّ و یامرک بالعدل و الانصاف قد ظهر و اظهر ما اراد امام وجوه العباد فی یوم فیه امطر سحاب القضآء سهام البلآء یشهد بذلک من عنده لوح محفوظ
یا ملّا صادق قد جری من قلمی الاعلی فرات الحکمة و البیان فی یوم فیه اعرض کلّ مقبل و انکر کلّ مقرّ و کفر کلّ مؤمن و شتم کلّ صامت کذلک ورد علینا من الّذین ما انصفوا فی امر اللّه و سلطانه و نبذوا العدل ورآئهم آخذین ما ناح به الرّوح فی مقامه المقدّس العزیز المحبوب
یا محمّد قبل حسین انظر ثمّ اذکر اذ اتی الرّحمن بقدرة و سلطان و ورد علیه من اهل الطّغیان ما صاحت به الصّخرة و ناحت الارض و السّمآء و اضطربت افئدة الاولیآء و ارتفعت الصّیحة و نسف کلّ جبل باذخ رفیع
الهی الهی ترانی مقبلاً الیک و متوجّهاً الی انوار وجهک و منتظراً بدائع فضلک اسئلک بالسّراج الّذی حفظته بقدرتک و سلطانک و باسمک الاعظم الّذی به ارتعدت فرائص المعرضین من عبادک و المشرکین من خلقک بان تقدّر لعبدک هذا من قلمک الاعلی خیر الآخرة و الاولی انّک انت اللّه لا اله الّا انت الفرد الواحد الغفور الکریم
یا میر علیاکبر انظر فی امری و ما ورد علی نفسی بعد ما جئتُ من الافق الاعلی لاصلاح العالم و تهذیب الامم قل آه آه لم یدر عبدک هذا ایّ بلآئک یذکر تلقآء وجهک انّ القلم انصعق عند ذکر بلآئک و ما وَرَد علیک من طغاة خلقک و بغاة عبادک اشهد انّک اظهرت نفسک لحیوة العالم و اصلاح الامم و حملت الشّدائد اظهاراً لعنایتک و ابرازاً لفضلک نفسی لعنایتک الفدآء یا مقصود العارفین و روحی لنفسک الفدآء یا ایّها المسجون بین ایدی الغافلین
یا علی یا عطّار اذا سمعت صریر قلمی الاعلی ولّ وجهک شطر اللّه مولی الوری و قل
الهی الهی لم ادر فی ایّ مقام ارتفع ندآئک و فی ایّ مقرّ استقرّ عرش عظمتک اسئلک یا مالک الملوک و راحم المملوک باسمک الّذی به سخّرت مدائن الافئدة و القلوب و باقتدار مشیّتک و نفوذ ارادتک و بحر آیاتک و سمآء حکمتک بان تقدّر لی ما یجعلنی راضیاً برضآئک و متحرّکاً بارادتک و متمسّکاً بالحکمة الّتی اَمرت بها فی محکم کتابک انّک انت الفرد الواحد العزیز العظیم
یا قلم اذکر من سُمّی بعبّاس لیفرح و یکون من الشّاکرین قل
الهی الهی لک الحمد بما خلقتنی و اظهرتنی و عرّفتنی سبیلک و اعلم بعلم الیقین بانّک خلقتنی لاصغآء ندآئک و مشاهدة انوار افقک لم ادر یا الهی ما قدّرت لی من قَدَرک و قضآئک و ما اردته فی ایّامک ان تمنعنی عن التّقرّب الی مقرّ عرشک لا تنفعنی حیوتی و لا وجودی و لا قیامی و قعودی آه آه ان یمنعنی قضآئک عن القیام لدی باب عظمتک و اصغآء ندآئک وعزّتک یا مقصود العالم و محبوب الامم لا یسکن ظمأی الّا بالتّقرّب الی ساحة قدسک و لا یسکن قلبی الّا بالاقبال الی شطر عرشک و لا تستریح کینونتی الّا بکوثر لقآئک و سلسبیل وصالک تری یا الهی تبلبلی و اضطرابی و حزنی و همّی و غمّی فی ایّامک این فرجک یا مفرّج العالم و این اعانتک یا معین الامم وعزّتک قد تجاوز حالی عن الذّکر و البیان یا ربّی الرّحمن ارحمنی بفضلک ثمّ اکتب لی ما تقرّ به عینی و عیون عبادک انّک انت المشفق الکریم و انّک انت ارحم الرّاحمین
یا سلیمان بزبان پارسی گفتار کردگار را بشنو امروز راز بینیاز بی پرده آشکار نیکوست حال نفسیکه باسم قیّوم رحیق مختوم را آشامید و در سجن اعظم یادش نمود گیتی را غبار اخذ نموده و دخان فراگرفته از او مسئلت نمائید شاید عفوش کل را اخذ نماید و بآنچه مقصود از آفرینش است آگاه فرماید منتسبین را از قبل مظلوم ذکر نما و بآیات دوست یکتا بشارت ده
یا زین العابدین آنچه پنهان بود آشکار شد روشنی نخستین از آن پدیدار نیکوست حال نفسیکه ندایش را شنید و بقلب اقبال نمود و بانوار وجه توجّه کرد
یا رسول گیتی را الوان مختلفه از اقبال و توجّه بافق امر الهی منع نموده و از دریای گفتار کردگار محروم ساخته از حق بطلب شاید عباد را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار یوم اوست اوست قادر و اوست توانا
یا سیّد قبل محمّد خامه بتو رو نموده و ترا یاد مینماید شاید بآنچه سزاوار است تمسّک نمائی و بمقام قل اللّه ثمّ ذَرهم فی خوضهم یلعبون فائز شوی
یا علی اصغر مالک قدر در منظر اکبر ترا ذکر مینماید اولیای ارض در حسرت استماع این ذکر برفیق اعلی شتافتند آنچه امروز از خامۀ کرم جاری میشود شبه و مثل نداشته و ندارد بشناس مقامش را و چون بصر حفظش نما
یا علی سراج میگوید یا اهل ارض قسم بنیّر بیان سراج الهی امام وجوه روشن و ظاهر خود را از نورش منع منمائید و از آثار و ضیائش در خباء مجد ربّانی درآئید امروز بحر بیان رحمن موّاج و آسمان فضل مرتفع خود را محروم مسازید از غیر بگذرید و بدوست تمسّک جوئید اوست کریم و اوست مهربان
یا قلم قاسم را ذکر نما شاید از بحر بیان بیاشامد و از آفتاب علم الهی منوّر گردد و فائز شود بآنچه سبب استقامت است امروز صیحه مرتفع و جبل مندک و عباد منصعق طوبی از برای نفسیکه باصغاء آن فائز شد و مقصود را شناخت و باو عارف گشت از حق بطلب عباد خود را حفظ فرماید و بر اعلاء کلمه مؤیّد نماید
یا اسد انشآء اللّه ضرغام میدان حکمت و بیان باشی و در افئده و قلوب تصرّف نمائی صولتت صولت حقیقی باشد و سطوتت سطوت معنوی ایذا و اذیّت شأن درّندگانست از سجیّۀ خرد انسانی محبّت و شفقّت و رحمت است خذها بامری انّ ربّک هو العلیم الحکیم
یا ایّها الکتاب اُذکر من سُمّی بدرویش رحیم لتجذبه آیات ربّه و تقرّبه الیه و تؤیّده علی ذکره و ثنآئه بین عباده و خدمة امره فی ایّامه انّه هو الحاکم علی ما یشآء و فی قبضته زمام من فی السّموات و الارضین البهآء من لدنّا علیه و علی ضلعه الّتی حضَرَ اسمها لدی المظلوم فی سجنه العظیم
یا درویش خلیل قد اتی امر اللّه و القوم اعرضوا عنه و اعترضوا علیه بما نقضوا میثاقه و عهده و اتّبعوا الّذین کفروا باللّه و بآیاته عند ربّک علم کلّ شیئ فی کتاب مبین و نذکر ضلعک الّتی اقبلت فی یوم اعرض فیه اکثر امآء الارض انّ ربّک هو المحصی العلیم
یا میرزا آقا انّا اردنا ان نَذْکرک من هذا الشّطر و نذکّرک بآیات اللّه الّتی نزّلت من ملکوت بیانه لتقرّ بها عینک و یفرح قلبک و تقوم بالرّوح و الرّیحان علی خدمة الامر فی هذا الیوم الّذی فیه اتی المیقات و نزّلت الآیات و ظهرت البیّنات و حدّثت الارضون و السّموات کذلک انزلنا ما یکون باقیاً ببقآء اسمآئی الحسنی انّ ربّک هو العزیز الکریم
یا کربلائیاحمد محمّد روح ما سواه فداه آمد انکارش نمودند و بر شهادتش فتوی دادند صاحبان فتوی علمای عصر بودند بشقاوت آن نفوس نار ضغینه و بغضا در صدور مشتعل و امر بشأنی شدید که آیۀ هجرت نازل و مالک ملکوت اسما از حجاز قصد یثرب فرمودند بذلک ذرفت الدّموع و ذابت القلوب و ناحت الاشیآء کلّها و القوم اکثرهم من الغافلین
یا غفّار مختار آمد با رایة اَنَا اللّه آمد با عَلَم المُلک لی آمد از یمینش فرات رحمت جاری و از قلمش اسرار حکمت ظاهر امام وجهش بحر بیان موّاج ولکن اهل دانش و بینش کمیاب بل مفقود کل افسرده بل مرده مشاهده میشوند انّا للّه و انّا الیه راجعون
یا حسن یا عمو اذا فزت بآیاتی و سمعت ندآئی قل
الهی الهی انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک قد سمعتُ ندآئک اقبلت الی بحر عرفانک اسئلک بقدرتک الّتی غلبت الاشیآء و بانوار وجهک الّتی بها اشرقت الآفاق بان تجعلنی ثابتاً علی امرک و قائماً علی خدمتک و راسخاً فی حبّک و ناطقاً بثنآئک انّک انت القویّ الغالب القدیر
یا حیدر قبل علی ولِّ وجهک شطر البیت و قل
الهی الهی لک الحمد بما سقیتنی کوثر عرفانک فی ایّامک و ایّدتنی علی الاقبال الیک اذ اعرض عنک اکثر خلقک اسئلک بالاسرار المکنونة فی علمک و اللّئالی المخزونة فی کنائز عصمتک بان تقدّر لی ما یقرّبنی الیک و ما یرفعنی بین عبادک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الحقّ علّام الغیوب
یا حسین اینمظلوم اراده نموده ترا ذکر نماید در چه مقام در سجن اعظم در چه حالت در بحبوحۀ احزان ولکن بلای امم و ظلم عالم او را از ذکر بازنداشته ذرّات کائنات بر آنچه ذکر شد گواهی میدهد از حق بطلب ترا تأیید فرماید بر آنچه سزاوار مقام اوست
یا علی بگوش جان بشنو و بچشم حقیقت مشاهده نما که شاید ندای دوست را بشنوی و آثارش را ملاحظه کنی چه بسیار از عباد که بینا و شنوایند ولکن در دفتر الهی اعمی و اصم و ابکم مذکور و مسطور
یا محمّد کتاب نازل و اسرارش از قلم اعلی مذکور و مسطور ولکن عباد غافل و محجوب مگر نفوسیکه بایادی اقتدار حجبات و سبحات را خرق نمودند و قصد مقام اعلی که مقام معرفت دوست یکتاست کردند
یا جواد بحر بیان در امواج آفتاب حقیقت فوق رؤس مُشرق و طالع و نور عنایت از افق فضل ساطع از حق میطلبیم عباد خود را از این فضائل منع ننماید و محروم نسازد فیضش احاطه نموده و فیّاض بر عرش رحمت مستوی هنیئاً للعارفین
یا ستّار روز رستخیز آمد و ستّار بر عرش اسم غفّار مستوی ستر نموده کرم فرموده باب عنایت باصبع قدرت گشوده ولکن عبادِ غافل بر ظلم قیام نمودهاند عمل کردند آنچه را که سینهها شکافت و کبدها مشتعل گشت این امور کل از شقاوت علمای ایران احداث شده عمل نمودند آنچه را که از اوّل دنیا الی حین شبه آن شنیده نشده انّهم من الاخسرین فی کتابی المبین
یا حبیب محبوب عالم را ذیاب ارض احاطه نموده و مظلوم آفاق را اهل نفاق حبس کرده هر حین ظلمی ظاهر و هر آن شدّتی وارد معلوم نیست از قبل بچه اقبال نمودهاند و بچه حبلی متمسّکند و حال بچه جهت اعراض کردهاند لعمر اللّه انّهم لا یشعرون و لا یعرفون و لا یعلمون
یا حسین ندای حسین را بشنو از شطر سجن بتو توجّه نموده و للّه تکلّم مینماید و فی سبیل اللّه میگوید آیا آذان واعیه یافت میشود و یا ابصار حدیده موجود قسم بآفتاب حقیقت حجّت ظاهر و باهر نعمت نازل و رحمت هاطل طوبی از برای صاحبان بصر و سمع و ویل للغافلین
یا قلم اللّهقلی را از قِبل اسم اعظم ذکر نما که شاید ذکرت بمثابۀ جناح او را تأیید فرماید بر طیران در این هواء لطیف منیر ندا را شنیدی آثار را دیدی از حق بطلب ترا مؤیّد فرماید بر استقامت کبری اوست آیة عظمی و غایة قصوی خذ ما اُمرت به و ضع ما نهیت عنه امراً من لدن قویّ قدیر
یا ابراهیم آن نار بغضا که در آن ایّام مشتعل شد در ایّام اینمظلوم اعظم و اکبر آن مشتعل اخماد هر ناری سهل و آسان ولکن نار ضغینه و حسد را میاه عالم نیفسرد نار ظاهره در ساعتی ساکن شود و این نار در قرون و اعصار باقی و پاینده ماند از حق میطلبیم اولیائش را از این نار حفظ فرماید و بنور معرفتش منوّر دارد اوست بر هر شیئ توانا
یا مهدی اوّل امر معرفت اللّه بوده و خواهد بود و آخر آن استقامت چه که ناعقین بر مراصد قائمند و باضلال خلق مشغول طوبی از برای نفسیکه ما سوی اللّه را معدوم و مفقود مشاهده نماید انّه من اهل هذا المقام المنیر و هذا المقرّ العزیز المنیع
یا قلم رحمن را ذکر نما شاید جذب ذکر الهی او را اخذ نماید بشأنیکه بر امر ثابت و مستقیم ماند در جمیع احوال در عظمت امر و یوم ناظر باش طوبی لمن عرف و وجد عرف بیان ربّه العلیم الخبیر
یا عبداللّه یوم آمد و وقت آمد ولکن بندگان مقصود عالمیانرا در این جامه نشناختند کل از شناسائیش محروم و ممنوعند الّا من شآء ربّک طوبی از برای عبدیکه بعرفان مولایش فائز گشت و از جهان و آنچه در اوست گذشت و باو پیوست اینست مقام اشراق نور توکّل حقیقی و تفویض معنوی
یا اسداللّه در قدرت مظلوم تفکّر نما فرداً واحداً امام وجوه عالم قیام فرمود و در لیالی و ایّام آیاتش نازل و بیّناتش ظاهر من غیر ستر و حجاب حجبات جلال و سبحات اجلال را باصبع اقتدار شق نمود و کل را باعلی النّدآء بصراط مستقیم و نبأ عظیم هدایت فرمود اوست مقتدریکه ضغینه و بغضای امرا و علما او را از ذکر حق و ما اراده منع نکرد فکّر و قل لک العظمة و الاجلال و لک القدرة و الافضال
یا سرباز یا حبیب امید هست که در این یوم بدیع الهی از تجلّیات انوار اسم اعظم بجای سربازی تاجبخشی کنی اباذر راعی اغنام بود بیک کلمۀ آمنتُ حافظ بیضۀ اسلام و هادی انام گشت لیس هذا علی اللّه ربّک بعزیز
یا حسن گفتار مخصوص لسانست حال دریا متکلّم و حرارت از نار است و این حین آفتاب معطی و باذل جهد نما شاید بحول و قوّۀ حق دارای مقام شوی و مستحقّ اکرام من لدی اللّه مولی الانام
یا محمّد قبل باقر حجبات اسما اهل ناسوت انشا را از افق اعلی منع نموده هزار و دویست سال شیعۀ شنیعه باسم وصایت و نیابت و نجابت مشغول و چون آفتاب ظهور از افق اراده مشرق و لائح بر ضرّش قیام نمودند و بر سفک دمش فتوی دادند بحق وحده ناظر باش تا از موحّدین حقیقی در کتاب الهی مذکور و از قلم اعلی مسطور گردی
یا کاظم اذا وجدت نفحات بیانی و سمعت ندآئی من شطر سجنی اقبل بقلبک الی المقام الاعلی و الذّروة العلیا و قل
الهی الهی قد اخذتنی الاحزان فی ایّامک اَیْن فرجک یا فرج العالمین و اهلکنی بُعدک این کوثر قربک یا مقصود العارفین و ذاب کبدی فی هجرک این عنایتک یا مولی العالم و معبود الامم اسئلک بصریر قلمک و بالسّرّ الّذی جعلته مستوراً عن اعین خلقک بان تؤیّدنی علی العمل بما انزلته فی کتابک لا اله الّا انت الغفور الرّحیم
یا قلم اذکر من سُمّی بمحمّد قبل جعفر لیفرح بذکر اللّه مالک القدر و یقول
الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی بآیاتک الکبری الی صراطک المستقیم و نوّرت قلبی بنور ذکر نبأک العظیم اسئلک بامرک الّذی به سخّرت العالم و بالکلمة الّتی بها انجذبت افئدة الامم بحیث سرعوا الی مقرّ الفدآء شوقاً لرضآئک و لقآئک ای ربّ تری المسکین تمسّک بحبل فضلک و العاصی تشبّث باذیال ردآء اسمک الغفور الرّحیم قدّر له ما ینبغی لعنایتک یا اله العالمین
یا محمّد قبل علی اسمع ندآئی من شطر سجنی انّه یجذبک الی افق فضلی و یقرّبک الی بساط عظمتی قل
الهی الهی اقبلت بوجهی الی انوار وجهک و بقلبی الی افق جودک نوّر یا الهی ظاهری بانوار عنایتک و باطنی بنور معرفتک انت الّذی لا یعزب عن علمک من شیئ و لا یعجزک امر من الامور فی قبضتک زمام العالم تفعل ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن علی ما کان و ما یکون
الهی الهی اشهد انّک اظهرت نفسک و انزلت آیاتک و ابرزت بیّناتک لهدایة خلقک و ارتفاع مقاماتهم فی ایّامک اسئلک یا فالق الاصباح و مسخّر الاریاح باصبع اقتدارک الّذی به انشقّت حجبات خلقک بان تجعلنی ناصراً لامرک و ثابتاً فی حبّک لا اله الّا انت المقتدر القدیر
یا قلمی الاعلی اذکر اولیآئی الّذین صعدوا الی الرّفیق الابهی و طاروا باجنحة الایقان الی الافق الاعلی قد سبقت رحمتک الممکنات و فضلک الموجودات اسئلک ببحر جودک و سمآء کرمک بان تنزل لهم فی کلّ حین من سمآء عطآئک ما تقرّ به اعین اولیآئک و اصفیآئک انّک انت المقتدر علی ما تشآء تشهد بکرمک الکائنات لا اله الّا انت المقتدر المهیمن علی الغیب و الشّهود ثمّ اذکر الحسین الّذی صعد الی مولاه و قدّر له فی الفردوس الاعلی فیکلّ حین ما ینبغی لبحر کرمک و سمآء فضلک انّک انت الغفور الرّحیم
و نذکر من سُمّی باللّهویردی الّذی اقبل الی افقی و قطع البرّ و البحر حبّاً للقآئی الی ان حضر امام وجهی و سمع ندآئی طوبی لک بما فزت بآثاری من قبل و فیهذا الحین المبین اشکر ربّک بهذا الفضل العظیم البهآء علیک و علی اختک و بنتها و علی اللّائی آمنّ باللّه ربّ العالمین و نذکر امآئی فی آخر اللّوح و نبشّرهنّ بنیّر عنایتی الّذی اشرق و لاح من افق سمآء رحمتی فی سجنی العظیم
یا ملّا باجی یا امتی اشکری ربّک انّه ذَکَرک بما یبقی به ذِکرک فی کتاب اللّه العزیز الحمید افرحی بعنایة ربّک و سبّحی باسمه العزیز البدیع
انّا ذکرنا عباد اللّه و امآئه و انزلنا لهم ما لا تعادله الدّنیا و زینتها و زخرفها و ما ظهر منها و کُنِز فیها انّ ربّک هو الفیّاض الکریم
یا ابن دخیل للّه الحمد جمیع اسامی مذکوره هر یک بآثار قلم اعلی فائز بشّرهم من قبلی و نوّرهم بنور بیانی انّا قدّرنا لهم فی ملکوتنا الاعلی ما عجزت عن ذکره الالسن و الاقلام یشهد بذلک من ینطق فی هذا الحین امام الوجوه انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن علی کلّ صغیر و کبیر اولیا را تکبیر برسان بگو امروز روز ذکر و ثناست و روز جذب و انجذاب سعی نمائید بکلمۀ الهی افئدۀ عباد را جذب نمائید و بافق اعلی کشانید وصیّت مینمائیم کل را بآنچه سزاوار ایّام اللّه است و باصلاح عالم و تهذیب امم انّ ربّک هو الآمر القدیم لا اله الّا هو مالک یوم الدّین و هذا الامر الحقّ المبین البهآء المشرق من افق سمآء بیانی علیک و علیهم الّذین نبذوا سوآئی و اخذوا ما اُمروا به فی کتابی المبین
انّا نذکر فی هذا الحین احبّآء الرّحمن فی میلان لتجذبهم نفحات الذّکر و البیان الی مقام خضعت له بقاع الارض کلّها انّه هو المقتدر العزیز الوهّاب
قد سمعتم النّدآء مرّة بعد مرّة ثمّ استمعوا ما نطق به القلم الاعلی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المختار طوبی لکم بما اقبلتم اذ اعرض عنه اکثر الوری و نطقتم بالثّنآء اذ تکلّم المشرکون بما ناح به اهل الفردوس الاعلی علی اعلی المقام یا اهل میلان لعمر اللّه قد خزن فیکم لئالی المحبّة و الوفآء یشهد بذلک امّ الکتاب از حق میطلبیم جمیع را تأیید فرماید و توفیق عطا کند تا کل بر خدمت امر قیام نمایند و قلوب فارغه را بانوار اسم اعظم منوّر کنند و بتهذیب نفوس غافله و اصلاح عالم مشغول گردند نار ضغینه و بغضا را که در قرون و اعصار در افئدۀ احزاب مشتعل بماء حکمت و بیان ساکن نمایند تا کل باتّفاق در اصلاح آفاق جهد بلیغ مبذول دارند ذکر هر یک عند اللّه مذکور و از قلم اعلی مسطور نظر بحکمت ستر نمودیم و از قلم اعلی جاری فرمودیم آنچه را که سبب حیات باقیه است باعمال طیّبه تمسّک نمائید و باخلاق مرضیّه تشبّث بعد از معرفت حضرت باری جلّ جلاله استقامت و امانت و دیانت امانات حقّند بین خلق کل را بحفظ آن وصیّت مینمائیم طوبی از برای نفسیکه حوادث و زخارف عالم او را از بر و تقوی اللّه منع ننمود و فائز شد بآنچه که ذکرش بدوام ملک و ملکوت در کتاب الهی از قلم عنایت جاری و مثبوت قدر ایّام را بدانید و باتّحاد تمام بذکر و ثنای مقصود عالمیان مشغول باشید آنچه سبب ضوضا و علّت فساد و نزاع است در کتاب الهی نهی شده له الفضل و العطآء و هو المشفق الکریم کل باید بنفوسیکه در اقبال و ایمان و عرفان سبقت گرفتهاند بکمال محبّت حرکت نمایند اینفقره در کتب الهی از قبل و بعد مذکور و فی الفرقان السّابقون السّابقون اولئک المقرّبون البهآء و التّکبیر و الثّنآء علی عباد اللّه المقرّبین و اصفیآئه المخلصین الّذین ما نقضوا عهد اللّه و میثاقه و عملوا بما اُمروا به فی کتابه المبین
در این حین لسان بیان در ملکوت عرفان باهل سیسان توجّه فرموده و لوجه اللّه ایشانرا ذکر مینمائیم ذکر الهی در یکمقام بمنزلۀ روح است از برای اجساد اهل عالم و در مقام آخر بمثابۀ کوثر باقی از برای هیکل فانی و در یکمقام آیة رحمن است از برای ابرار و غضب اوست از برای اشرار طوبی از برای نفوسیکه ندا را شنیدند و از قبور غفلت برخواستند یا اولیائی فی سیسان بشنوید ندای مظلوم را و تمسّک نمائید بآنچه سبب علوّ و علّت سموّ است شما نهالهای بستان عنایت حقّید و از کوثر بیان رحمانی نموّ نمودهاید و بمقام بلوغ که مقام عرفان حق جلّ جلاله است فائز گشتهاید اینمقام را باسم مالک ایّام حفظ نمائید و چون جان عزیزش دارید زود است آنچه مشاهده میشود بفنا راجع الّا ما قُدّر لکم من لدی اللّه العلیم الخبیر البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی امآئی اللّائی ما منعتهنّ ضوضآء الامآء و لا زماجیر الاشرار عن اللّه الفرد العلیم الحکیم انّا ذکرنا کلّ امة اقبلت و فازت لا یعزب عن علم ربّکم من شیئ یسمع و یری و هو الفرد الواحد المقتدر القدیر بعضی از نفوس مذکوره در اراضی اخری چون عرف استقامت بتمامه از ایشان تضوّع ننمود لذا ذکرشانرا بوقت آخر و یوم آخر مقدّر نمودیم انّ ربّک یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید
* * *
آقای مکرّم حضرت افنان جناب آقا میرزا آقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد مقدّس از عرفان اهل امکان مقصود عالمیان را لایق و سزاست که بلا را مخصوص اولیا قرار فرمود طوبی از برای مقرّبین یعنی نفوسی که بسلّم بلا بذروۀ علیا ارتقا جستهاند ایشانند اولیای حقّ جلّ جلاله لازال بافق اعلی ناظر بوده و هستند بأساء ایشان را از توجّه منع ننمود و ضرّاء از اقبال بازنداشت بلکه حوادث عالم و مصیبات آن نار محبّت را مدد نمود و بر شعله افزود هر نفسی فیالحقیقه بر تغییر و تبدیل و فنای عالم آگاه شود او را هیچ شیئی از اشیاء پژمرده ننماید و از روح و ریحان بازندارد فرحش باللّه است و عیشش للّه همدمش انّا للّه و مصاحبش انّا الیه راجعون بعد از آنکه قلب بانوار معرفت منوّر شد و از ذکر و ثنا و محبّت و مودّت حقّ جلّ جلاله پر گشت دیگر محل باقی نه تا احزان عالم و کدورات نازلۀ در آن وارد شود و یا داخل گردد
سبحانک یا نور العالم و منوّر العالم و مسخّر العالم و مذهب احزان الأمم اسألک بالاسم الأعظم الّذی به سرت نسمات فجر عنایتک علی عبادک بأن تؤیّد افنانک علی الحضور امام وجهک و التّمسّک بما قدّر لهم بجودک و الطافک ثمّ احفظهم من شرّ اعدائک و شماتة الّذین کفروا بک و بآیاتک اسألک یا مالک الوجود و سلطان الغیب و الشّهود بأن تفتح علی وجوههم ابواب عنایتک لتجذبهم نفحات بیانک الی مقام لا تحزنهم شؤونات الدّنیا و کدوراتها و لا تخمدهم اعمال الّذین اعرضوا عن افقک الأعلی ثمّ وفّقهم یا الهی علی ما یقرّبهم الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال
روحی لذکرکم الفدآء و لخدمتکم الفدآء دو دستخطّ حضرت عالی از قبل و بعد رسید هر یک مفتاحی بود از برای مداین محبّت و مودّت و توجّه و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام اعلی نموده تلقاء وجه عرض شد قوله تبارک و تعالی یا افنانی علیک بهائی و عنایتی در بلایای واردۀ بر نفس حقّ و همچنین آنچه بر انبیا وارد شد تفکّر نما جذب محبّت الهی چنان اخذشان نمود که بلایا و رزایای عالم نزدشان مائدۀ فرح و سرور محسوب اعراض عالم و انکار امم ایشان را از اقبال منع ننمود و از فرح اکبر بازنداشت از حلاوت بیان رحمن و ما قدّر لهم عالم را معدوم و مفقود مشاهده مینمودند در هر حین باجنحۀ ابتهاج قصد معراج که مقام قرب و لقاست میفرمودند و اگر عوالم و شئوناتش منحصر باین عالم بود هرگز خود را بین ایادی اعدا تسلیم نمینمودند قسم بآفتاب حقیقت که از افق سماء سجن مشرق و لائحست لازال آن جواهر وجود در مقام تسلیم و رضا واقف و قائم بودند بشأنی که ظلم و تعدّی اهل عالم ایشان را از استقامت بر امر بازنداشت چون قلب ببحر اعظم متّصل شد عالم و ما عند النّاس را بمثابۀ ظلّ مشاهده نماید که عنقریب فانی شود و زوال پذیرد شاید آنچه وارد شده بر شما سبب و علّت ظهورات عنایات غیبیّۀ الهیّه شود شما باو منسوبید آنچه بر شما وارد شده بعد از ایقان و اقبال بوده لعلّ یحدث بذلک ما تقرّ به العیون و تفرح به القلوب بر اسرار حکمت بالغه احدی مطّلع نه یشهد بذلک هذا المظلوم فی هذا السّجن البعید قل
الهی الهی ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بک و تری ضعف اولیائک و قوّة اعدائک و ظلمهم فی بلادک اسألک بحرکة قلمک الأعلی الّذی به سخّرت الأشیآء و بنفوذ آیاتک الکبری بأن تؤیّدنی علی ما یقرّبنی الیک ای ربّ ترانی فی بحبوحة الأحزان اسألک بأن تنزل لی من سمآء عطائک ما یجعلنی طائراً فی هوائک و منجذباً بآیاتک و لائذاً بحضرتک ای ربّ قدّر لی من قلمک الأعلی ما ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک انا الّذی یا الهی اعترفت بوحدانیّتک و فردانیّتک سبقنی علمک المحیط و تعلم ما یرفعنی و یوفّقنی علی ما تحبّ و ترضی انّک انت مالک العرش و الثّری لا اله الّا انت المقتدر العلیم الحکیم انتهی
فیالحقیقه عواقب امور از ادراک و ابصار مستور غیر حقّ جلّ جلاله آگاه نبوده و نیست بسا میشود از این احزان ابوابهای فرح و سرور و بهجت و ابتهاج مفتوح گردد الیوم هیچ مقامی و هیچ فضلی و هیچ شأنی اعظم از آنچه بافنان عطا شده نبوده و نیست وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مولی الوری در این مقام استماع شد قوله تبارک و تعالی یا عبد حاضر بسا بُعد که حقّ جلّ جلاله آن را علّت قرب قرار فرمود و بسا حزن را که سبب فرح اعظم نمود و چه مقدار بساط هَمْ که بانبساط تبدیل شد الفضل بیده و فی قبضة قدرته یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العلیم الحکیم انتهی این خادم فانی در لیالی و ایّام از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینماید آنچه را که جان از او مسرور و تازه گردد انّ ربّنا الرّحمن هو المشفق الکریم
در فقرۀ وجه حضرت ورقة العلیا علیها من کلّ بهآء ابهاه بحضرت افنان کبیر علیه من کلّ بهآء ابهاه امر شد که بنویسند به ارض یاء نزد هر نفسی باشد بمخدّرۀ کبری والدۀ آن حضرت داده شود چندی قبل این فقره القا شد از حقّ میطلبم نفوس را مؤیّد فرماید بر عمل بآنچه از سماء امر نازل
نامۀ جناب ملّا شفیع علیه بهآء اللّه که ارسال فرمودند در ساحت امنع اقدس عرض شد و جواب نازل در کرّۀ بعد ارسال میشود و همچنین یک لوح مبارک مخصوص مخدّرۀ کبری علیها بهآء اللّه الأبهی نازل و ارسال شد الحمد للّه در هر حال مذکور بوده و هستند چندی قبل از حکومت ظالمی ضرّ وارد و در هر یوم احداثی و بلائی ظاهر و مشهود بدّله اللّه امراً من عنده انّه علی کلّ شیء قدیر مقصود آنکه آن حضرت هم در احزان با سدره شریک بودهاند خدمت حضرات آقایان افنان آن ارض تکبیر و ثنا و بهاء عرض مینمایم و همچنین خدمت اولیای آن ارض از حقّ میطلبم آن اطراف را از نور افنان منوّر فرماید و عالم جدید ظاهر نماید اوست مقتدر و توانا لا اله الّا هو مالک العرش و الثّری البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم و یسمع قولکم فی امر اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
حمد مقدّس از عرفان ممکنات و منزّه از ادراک مدرکات ملیک عزّ بیمثالی را سزا است که لمیزل مقدّس از ذکر دون خود بوده و لایزال متعالی از وصف ماسوی خواهد بود احدی بسموات ذکرش کما هو ینبغی ارتقا نجسته و نفسی بمعارج وصفش علی ما هو علیه عروج ننموده و از هر شأنی از شئونات عزّ احدیّتش تجلّیات قدس لانهایه مشهود گشته و از هر ظهوری از ظهورات عزّ قدرتش انوار لابدایه ملحوظ آمده چه بلند است بدایع ظهورات عزّ سلطنت او که جمیع آنچه در آسمانها و زمین است نزد ادنی تجلّی آن معدوم صرف گشته و چه مقدار مرتفع است شئونات قدرت بالغۀ او که جمیع آنچه خلق شده از اوّل لا اوّل الی آخر لا آخر از عرفان ادنی آیۀ آن عاجز و قاصر بوده و خواهد بود هیاکل اسماء لبتشنه در وادی طلب سرگردان و مظاهر صفات در طور تقدیس ربّ ارنی بر لسان موجی از طمطام رحمت بیزوالش جمیع ممکنات را بطراز عزّ هستی مزیّن نموده و نفحهئی از نفحات رضوان بیمثالش تمام موجودات را بخلعت عزّ قدسی مکرّم داشته و برشحۀ مطفحهئی از قمقام بحر مشیّت سلطان احدیّتش خلق لا نهایه بما لا نهایه را از عدم محض بعرصۀ وجود آورده لمیزل بدایع جودش را تعطیل اخذ ننموده و لایزال ظهورات فیض فضلش را وقوف ندیده از اوّل لا اوّل خلق فرموده و الی آخر لا آخر خلق خواهد فرمود و در هر دوری از ادوار و کوری از اکوار از تجلّیات ظهورات فطرتهای بدیع خود خلق را جدید فرموده تا جمیع آنچه در سموات و ارضیناند چه از آیات عزّ آفاقیّه و چه از ظهورات قدس انفسیّه از بادۀ رحمت خمخانۀ عزّ احدیّتش محروم نمانند و از رشحات فیوضات سحاب مکرمتش مأیوس نگردند
چه قدر محیط است بدایع فضل بیمنتهایش که جمیع آفرینش را احاطه نموده بر مقامی که ذرّهئی در ملک مشهود نه مگر آنکه حاکی است از ظهورات عزّ احدیّت او و ناطق است بثنای نفس او و مدلّ است بر انوار شمس وحدت او و بشأنی صنع خود را جامع و کامل خلق فرموده که اگر جمیع صاحبان عقول و افئده ارادۀ معرفت پستترین خلق او را علی ما هو علیه نمایند جمیع خود را قاصر و عاجز مشاهده نمایند تا چه رسد بمعرفت آن آفتاب عزّ حقیقت و آن ذات غیب لایدرک عرفان عرفا و بلوغ بلغا و وصف فصحا جمیع بخلق او راجع بوده و خواهد بود صدهزار موسی در طور طلب بندای لن ترانی منصعق و صدهزار روح القدس در سماء قرب از اصغاء کلمۀ لن تعرفنی مضطرب لمیزل بعلوّ تقدیس و تنزیه در مکمن ذات مقدّس خود بوده و لایزال بسموّ تمنیع و ترفیع در مخزن کینونت خود خواهد بود متعارجان سماء قرب عرفانش جز بسرمنزل حیرت نرسیدهاند و قاصدان حرم قرب و وصالش جز بوادی عجز و حسرت قدم نگذاردهاند چه قدر متحیّر است این ذرّۀ لاشیء از تعمّق در غمرات لجّۀ قدس عرفان تو و چه مقدار عاجز است از تفکّر در قدرت مستودعه در ظهورات صنع تو اگر بگویم ببصر درآئی بصر خود را نبیند چگونه تو را بیند و اگر گویم بقلب ادراک شوی قلب عارف بمقامات تجلّی در خود نشده چگونه تو را عارف شود اگر گویم معروفی تو مقدّس از عرفان موجودات بودهئی و اگر بگویم غیر معروفی تو مشهودتر از آنی که مستور و غیر معروف مانی اگرچه لمیزل ابواب فضل وصل و لقایت بر وجه ممکنات مفتوح و تجلّیات انوار جمال بیمثالت بر اعراش وجود از مشهود و مفقود مستوی مع ظهور این فضل اعظم و عنایت اتمّ اقوم شهادت میدهم که ساحت جلال قدست از عرفان غیر مقدّس بوده و بساط اجلال انست از ادراک ماسوی منزّه خواهد بود بکینونت خود معروفی و بذات خود موصوف و چه قدر از هیاکل عزّ احدیّه که در بیدای هجر و فراقت جان باختهاند و چه مقدار از ارواح قدس صمدیّه که در صحرای شهود مبهوت گشتهاند بسا عشّاق با کمال طلب و اشتیاق از شعلۀ ملتهبۀ نار فراق محترق شده و چه بسیار از احرار که برجای وصالت جان دادهاند نه ناله و حنین عاشقین بساحت قدست رسد و نه صیحه و ندبۀ قاصدین و مشتاقین بمقام قربت درآید و چون ابواب عرفان و وصول بآن ذات قدم مسدود و ممنوع شد محض جود و فضل در هر عهد و عصر آفتاب عنایت خود را از مشرق جود و کرم بر همۀ اشیاء مستشرق فرمود و آن جمال عزّ احدیّه را از مابین بریّۀ خود منتخب نمود و بخلعت تخصیص مخصوص فرمود لأجل رسالت تا هدایت فرماید تمام موجودات را بسلسال کوثر بیزوال و تسنیم قدس بیمثال تا جمیع ذرّات اشیاء از کدورات غفلت و هوی پاک و مقدّس شده بجبروت عزّ لقا که مقام قدس بقا است درآیند و او است مرآت اوّلیّه و طراز قدمیّه و جلوۀ غیبیّه و کلمۀ تامّه و تمام ظهور و بطون سلطان احدیّه و جمیع خلق خود را باطاعت او که عین اطاعت اللّه است مأمور فرمود تموّجات ابحر اسمیّه از ارادهاش ظاهر و ظهورات یمایم صفتیّه از امرش باهر و عرفان موجودات و وصف ممکنات از اوّل لا اوّل الی آخر لا آخر راجع باین مقام بوده و احدی را از این مقام بلند اعلی که مقام عرفان و لقای آن شمس احدیّت و آفتاب حقیقت است تجاوز و ارتقا ممکن نه چه که وصول بغیب لایدرک بالبدیهه محال و ممتنع بوده پس تموّجات آن بحر باطن در ظاهر این ظهور سبحانی مشهود و اشراقات آن شمس غیب از افق این طلوع قدس صمدانی منغیر اشارة طالع و ملحوظ و این کینونات مشرقه از صبح احدیّه را بحجّتی ظاهر فرموده که دون آن کینونات مشرقۀ مرسله از اتیان بمثل آن عاجز و قاصر بودهاند تا احدی را مجال اعراض و اعتراض نماند چه که مندون حجّت واضحه و برهان لائحه حجّت الهی و برهان عزّ صمدانی بر هیاکل انسانی تمام نبوده و نخواهد بود ولکن تخصیص آن حجّت بآیات منزله و یا اشارات ظاهره و یا دون آن منوط و مشروط بارادۀ آن سلطان مشیّت بوده و خواهد بود و منوط و معلّق بارادۀ دون او نبوده
حال ای طالبان هوای قرب قدس صمدانی بطلب تمام و جهد و سعی کامل از سلطان جود و ملیک شهود مسئلت نموده که شاید از طماطم یمایم جود و فضل خود تشنگان را از سلسبیل بیزوال و تسنیم بیمثال خود محروم نفرماید چه که جمیع مقامات ما لا نهایۀ عرفان و منتها ثمرۀ وجود انسان وصول و بلوغ باین رتبۀ بلند اعلی و مقام ارجمند ابهی بوده جهدی باید تا از لا و مظاهر آن که الیوم عالم را احاطه نموده فارغ شده باصل شجرۀ مرتفعۀ مبارکۀ الّا فایز شوید که اینست تمام رستگاری و اصل آن و حقیقت فوز و مبدأ و منتهای آن و دیگر آنکه باید آن آفتاب وحدت و سلطان حقیقت را از ظهورات بوارق انوار مستشرقۀ از آن کینونت احدیّه بشناسند و عارف شوند چه که آن ذات اوّلیّه بنفس خود قائم و معروف بوده و حجّت او هم از نفس او ظاهر و لایح خواهد بود دلیل بر ظهور شمس همان انوار شمس است که از نفس خود شمس لایح و مشرق و مضیء است و همچنین کلّ عباد بنفسه مأمور بعرفان آن شمس احدیّه بودهاند دیگر در این مقام ردّ و اعراض و یا توجّه و اقبال عباد برای احدی دلیل و حجّت نبوده و نخواهد بود
باری ای مؤمن باللّه در هر ظهوری ناظر بخود امر و ظهورات ظاهرۀ منعند او بوده تا از صراط الهی نلغزی مثلاً ملاحظه در انسان نما که اگر او را بخود او عارف شوی در هر قمیص که او را ملاحظه نمائی میشناسی ولکن اگر نظر بدون او از لباس و قمیص داشته باشی هر آن و یومی که قمیص تجدید شود از عرفان او محتجب و ممنوع مانی پس نظر را از تحدیدات ملکیّه و شئونات آفاقیّه و ظهورات اسمائیّه برداشته و باصل ظهور ناظر باشید که مباد در حین ظهور از اصل شجره محتجب مانید و جمیع اعمال و افعال عاطل و باطل شود و از اثبات بنفی راجع شوید و شاعر بآن نباشید و نعوذ باللّه عن ذلک فلتراقبنّ یا ملأ البیان لتعرفوا الظّهور بنفسه و بما یظهر من عنده لا بما دونه لأنّ دونه لن یغنیکم ولو یکون کلّ من فی السّموات و الأرض و هذا خیر النّصح منّی علیکم ان انتم تقبلون باری بصر سرّ و شهاده را از توجّه ما سوی اللّه پاک و مقدّس نموده تا بجمال او در هر ظهور فایز شوید و بلقای او که عین لقآء اللّه است مرزوق گردید و اینست قول حقّی که سبقت نگرفته او را قولی و از عقب درنیاید او را باطلی لمیزل در مشکاة کلمات چون سراج منیر ربّانی روشن و مضیء بوده و خواهد بود چه نیکو است حال نفسی که بنفس خود بانوار این ضیاء قدس صمدانی منیر گردد فهنیئاً للعارفین
* * *
١۵٢١
بسم ربّنا الأبدع الأمنع الأعزّ الأقدس العلیّ الأبهی
حمد مقدّس از عرفان کائنات حضرت مقصودی را لایق و سزاست که بیک نظر عنایت ذرّه را بطراز آفتاب ظاهر فرماید و قطره را دریا نماید و اگر نعوذ باللّه عنایت مخصوصۀ خود را منع فرماید معنی کلّ شیء هالک الّا وجهه هویدا گردد پاک و مقدّسست ساحت اقدسش از ذکر فصحا و بلغای ارض هر عارف منصفی اعتراف نموده بر عجز و هر عالم صادقی اقرار نموده بر قصور سبحانه سبحانه عمّا یقولون المقرّبون و الموحّدون و المخلصون اوست مقتدری که بیک تجلّی از تجلّیات اسم اعظم عالم را منوّر فرمود و میزان را ظاهر نمود و صراط را امام وجوه عباد نصب کرد و بهمان تجلّی که در مقامی بکلمه ذکر میشود و در مقامی بمشیّت و در مقامی باراده و امثال ذلک صور ظاهر و صیحه مرتفع و اهل قبور متحرّک تعالی سلطانه و تعالی قدرته و تعالی عظمته قد خلق کلّ شیء بکلمة من عنده کیف یقدر ان یعرف منشئها و خالقها و مظهرها یسأل الخادم ربّه بأن یوفّق عباده علی الاقبال الی الأفق الّذی انار بأنوار الوجه و البحر الّذی ماج بأمره المحکم المتین
و بعد مکتوب آن جناب که تاریخ آن ٢۵ شهر صفر بود رسید و چون بذکر مقصود عالمیان فائز بود نهایت فرح و سرور حاصل شد انشآءاللّه از اشراقات آفتاب حقیقت و رشحات بحر عنایت محروم نباشید لازال کأس محبّت الهی را پی در پی بنوشید و بیاشامید و بنوشانید عجب است از ناس که مثل چنین یوم مبارکی را از دست دادهاند و از عرفانش محروم ماندهاند ابصار عباد ضعیف و شمس حقیقت در کمال نور و ضیاء از حقّ جلّت عظمته و جلّ سلطانه سائلم که چشمهای ضعیفه را قوّت عطا فرماید تا از مشاهدۀ آفتاب معنوی محروم نماند انّه لهو المقتدر القدیر و همچنین مکتوب دیگر که تاریخ آن دهم ١٠ ربیع اوّل بود رسید و بعد از مشاهده و اطّلاع به ما فیه بمنظر اکبر توجّه نموده و بعد از اذن و اجازه تلقاء وجه مالک قدر عرض شد قال عزّ کبریائه یا اباالحسن ان افرح بما ذکرت لدی العرش مرّة بعد مرّة و توجّه الیک وجه المظلوم من هذا السّجن البعید قد انزلنا لک فی القصر ما تضوّعت به نفحة الرّحمن فی الامکان و فی هذا السّجن ما اهتزّ به کلّ منجمد ثقیل ان لا تنظر الّا اللّه و امره هذه کلمة به لاح افق اللّوح و ابیضّت وجوه المخلصین یا اباالحسن انشآءاللّه بکوثر معانی و بیان که در کلمات الهی مکنون و مستور است برسی و از آن بیاشامی کل بکلمۀ اللّه ناطقند ولکن یک نفس باصغاء کلمۀ مبارکۀ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون جان داد و نفس دیگر بعد از اصغاء آیات الهیّه که از حدّ احصا خارجست از محلّ خود برنخاست از نفحات ایّام محروم ماند و از انوار وجه بینصیب بلفظ ذکر کوثر و سلسبیل مینمایند و هر دو امام وجوه ظاهر و از آن بغایت بعید و دور قلم اعلی در کلّ احیان اهل امکان را نصیحت میفرماید بآنچه ظاهراً و باطناً منفعت آن بخود آن نفوس راجعست معذلک گوش را از اصغا منع نمودهاند و چشم را بحجبات هوائیّه از مشاهدۀ انوار محروم داشتهاند یا اباالحسن ان اشکر ربّک بما ایّدک علی عرفانه و احضرک فی السّجن الأعظم تلقآء وجهه و اسمعک ندائه العزیز المحبوب خدمات شما بطراز قبول مزیّن و این از نعمت بزرگ الهی است ان اعرف و کن من الشّاکرین چه بسیار از عباد که بعرفان حقّ فائز نشدند و چه مقدار از نفوس که بشرافت عرفان فائز گشتند امّا بر خدمت امر موفّق نگشتند و چه مقدار از نفوس که بخدمت قیام نمودند ولکن از قلم اعلی ذکر آن ظاهر نه و تو الحمد للّه باین نعمت بزرگ فائز شدی احقر اهل ارض اگر نفحۀ خلوص از او متضوّع شود از طائفین عرش و از اهل بهاء لدی اللّه محسوب و مقبول است طوبی از برای نفوسی که ظنون و اوهام عباد ایشان را از بحر یقین منع ننمود و ظلم اهل عالم از انوار ظهور محروم نساخت جمیع دوستان را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بگو یا احبّائی تمسّکوا بحبل الاستقامة بقدرتی و تشبّثوا بذیل الاصطبار باسمی الصّبّار العزیز الحکیم قدر این ایّام را بدانید و خود را از فیوضات نامتناهیه محروم نسازید بکمال اتّحاد بر امر اللّه قیام نمائید یعنی بذکر و ثنا و تبلیغ امرش مشغول باشید امری که الیوم سبب و علّت اعراض نفسی شود و یا علّت حزن گردد نزد حقّ مقبول نه بکمال روح و ریحان با عباد رحمن سلوک نمائید کذلک امرتم من قبل من قلمی الأعلی انّ ربّکم الرّحمن لهو المقتدر المتعالی العلیم الخبیر انتهی ای برادر مکرّم الحمد للّه بعنایت حقّ فائزی و بطراز امانت مزیّن از حقّ جلّ جلاله بخواهید که جمیع احبّا را بآنچه الیوم لایق و سزاوار است مؤیّد فرماید تا شئونات فانیه و ظهورات آن ایشان را از ملکوت باقی محروم نسازد
اینکه در باب تجارت و ربح آن نوشته بودید معلومست چون آن جناب للّه عمل نمودهاند و از خود مقصودی نداشتهاند برکت عنایت شد هر امری للّه واقع شود البتّه اثر آن در ملک ظاهر میشود هنیئاً لک بما فزت بعرفان اللّه و برحیق الوصال اذ اعرض عنه کلّ غافل بعید از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینمایم که آثار خدمات آن جناب را ظاهر فرماید ای حبیب من ملاحظه در فضل الهی نمائید مع آنکه احتکار منع شده ولکن چون آن جناب آگاه نبودند و آنچه را هم که عامل شدند لوجه اللّه بوده لذا بطراز قبول فائز شد و همچنین برکت عطا شد انّه لهو الفضّال الکریم و امیدوار از فضل الهی بوده و هستم و مسئلت مینمایم که جناب امین و آن جناب را بنور امانت همیشه منوّر دارد
و اینکه در بارۀ اهل ممقان نوشته بودید بساحت اقدس عرض شد هذا ما انزله الرّحمن من ملکوت البیان
هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
یا احبّآء اللّه فی ممقان ان استمعوا ندآء الرّحمن الّذی ارتفع فی هذا المقام الّذی جعله المعتدون سجناً لمن یدع النّاس الی الصّراط المستقیم انّه یأمرکم بالبرّ و التّقوی و التّوجّه الی الأفق الأعلی بقلوب نورآء کذلک حکم محبوب الامکان انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا تعجزه شؤونات الخلق و لا تمنعه حجبات الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه انار افق الظّهور و صاحت الأشیآء الملک للّه المقتدر العلیم الحکیم نعیماً لمن نبذ العالم و اخذ ما امر به من لدی اللّه مالک الأمم انّه من اهل البهآء فی لوح حفیظ انشآءاللّه بعنایت رحمن فائز باشید و از دونش فارغ و آزاد چه مقدار از نفوس منتظر ایّام الهی بودند و چون نیّر اعظم از افق عالم طالع جمیع امم اعراض نمودند مگر نفوسی را که حقّ جلّ جلاله بقدرت کاملۀ خود حفظ فرمود و از ظلمت نفس و هوی نجات بخشید قدر امروز را بدانید اصنام اوهام را باسم مالک انام بشکنید و بافق یقین ناظر شوید وصایای حقّ را فراموش نکنید و لآلی کلماتش را در صدف قلب محفوظ دارید الحمد للّه فضلش شما را بخود نگذاشته در لیالی و ایّام بذکر و ثنایش مشغول باشید زود است که عالم ترابی و آنچه در اوست فانی و معدوم شود و آنچه از قلم الهی در بارۀ احبّای او ثبت شده باقی و دائم ماند ان اجهدوا فیما ینفعکم و یغنیکم عن دونکم کذلک یأمرکم المظلوم فی هذا السّجن المتین
یا احبّآء الرّحمن فی سیسان ان افرحوا بما یذکرکم القلم الأعلی فی ملکوت ربّکم العزیز الوهّاب تمسّکوا بالعروة الوثقی و تشبّثوا بذیل کرم ربّکم مالک المآب تاللّه الحقّ قد انار افق الظّهور و ینطق مکلّم الطّور فی هذا الیوم الّذی کان موعوداً فی کتب اللّه مالک الرّقاب طوبی لنفس نبذت ما منعها عن التّقوی و اخذت ما امرت به من لدی اللّه منزل الآیات طوبی لغریب قصد الوطن الأعلی و لفقیر سرع الی بحر الغنآء و لمقبل اقبل الی الکلمة العلیا باذن اللّه فالق الأصباح کم من عالم منع عن بحر العلم و کم من محجوب سرع و شرب و قال لک الحمد یا ربّ الأرباب اشهد انّک قد اظهرت مظهر نفسک و انزلت ما عجز عنه العباد و زلّت به الأقدام کذلک زیّنّا افق البیان بنیّر البرهان طوبی لمن وجد عرف القمیص و تمسّک بأمر اللّه العزیز المنّان
انّا نذکر احبّائنا فی ارض المیم و التّآء لیفرحوا بذکر اللّه مالک الأسمآء و یشکروه فی العشیّ و الاشراق قد انار سراج اللّه فی العالم تقرّبوا یا اهل الأرض و لا تتّبعوا کلّ مشرک مکّار انّ الّذین منعوا العباد عن البحر الأعظم اولئک فی غفلة و حجاب قد نبذوا علم اللّه عن ورائهم و اتّبعوا الظّنون و الأوهام خذوا ما امرتم به و دعوا الّذین کفروا بالرّحمن بعدما جآءهم بالحجّة و البرهان تمسّکوا بحبل الاستقامة فی هذا الأمر الّذی به اضطربت النّفوس و انارت وجوه الأبرار
ای دوستان انشآءاللّه بعنایت رحمن از کوثر حیوان که در امکان بارادۀ حقّ جاری شده بیاشامید و قسمت برید امروز آفتاب کرم مشرقست و بحر جود موّاج خود را محروم مکنید در جمیع احوال بحبل ذکر متمسّک باشید و بثنای حقّ جلّ جلاله مشغول شیاطین ارض در اضلال عباد کوتاهی ننموده و نخواهند نمود باید لآلی محبّت او را باسم او محفوظ دارید تا دست خائنین آن را آلوده ننماید و از طراوت بازندارد قدر این ندا را بدانید همیشه این یوم ظاهر نیست و این ندا مرتفع نه چه مقدار از اولیا و اصفیا که در حسرت ندای الهی جان دادند و بآن فائز نشدند ان اعرفوا قدر تلک الأیّام و هذا الذّکر الّذی نطق به لسان العظمة فی هذا السّجن العظیم و الحمد للّه ربّ العالمین انتهی
آنچه آن جناب در بارۀ اهل ممقان و سیسان و متانه استدعا نمودند الحمد للّه بفیض اجابت فائز و مزیّن شد حسب الأمر این خادم فانی نوشته ارسال داشت ولکن آن جناب باید بکمال حکمت حرکت نمایند و در کلّ احوال حکمت را از دست ندهند که مباد امری احداث شود و سبب اخماد نفوس مشتعله گردد ناس ضعیفند و از ارادۀ حقّ غافل چه اگر بقطرهئی از بحر اراده مطّلع و آگاه میشدند جمیع را مقبل مشاهده مینمودید باری در کمال حفظ کلمات الهی را بر ایشان القا نمائید و آن نفوس را هم بحکمت امر نمائید نزاع و جدال جایز نبوده و نیست
اینکه در بارۀ حضرت افنان آقائی جناب الف و حاء علیه من کلّ بهآء ابهاه نوشته بودید از قبل حکم محکم صادر که آنچه مرقوم فرمودهاند عمل نمائید و وجوه ارض خاء بتمامها موافق ثبت که در همین مکتوب ارسال میشود قسمت شد و ایشان حسب الأمر بنفوس مذکوره رسانده و میرسانند باید آنچه نزد آن جنابست بایشان برسانند
و اینکه در ذکر جناب آقا محمّد صادق و سایرین نوشته بودید عرض شد و شمس عنایت نسبت بهر یک مشرق و از قبل ذکرشان در ساحت اقدس بوده و آیات بدیعۀ منیعه مخصوص ایشان نازل از حقّ میطلبم جمیع را به ما یحبّ و یرضی موفّق فرماید و همچنین ذکر جناب آقا میرزا غلامعلی علیه بهآء اللّه را نموده بودید ایشان از نظر نرفته و انشآءاللّه نخواهند رفت ذکرشان در ساحت اقدس بوده این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل است که ایشان را مؤیّد فرماید بر اموری که سبب علوّ مقام و سموّ امر است رجا آنکه خدمت ایشان و سایر دوستان علیهم بهآء اللّه که از کوثر تجرید نوشیدهاند و بافق توحید ناظرند از جانب این خادم فانی تکبیر برسانید
و دیگر آنکه چند یوم قبل جواب مکتوب آن جناب بتفصیل ارسال شد و ذکر نفوسی که در آن ورقه بود در ساحت اقدس عرض شد و مخصوص هر یک فرداً فرداً حیّاً و میّتاً آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد انشآءاللّه بزیارت آن فائز شوند زندگان را حیوة تازه عنایت فرماید و مردگان را ذکر باقی عطا نماید له الفضل و الکرم و الجود و العطآء انشآءاللّه همیشۀ ایّام در ظلّ سدرۀ مبارکه ساکن و مستریح باشید مکتوبی از محبوبی جناب نظ علیه بهآء اللّه باین فانی رسید و جواب آن لو شآء اللّه عرض میشود باید آن جناب در امورات با ایشان مشورت نمایند و آنچه مصلحت دانند عمل کنند دیگر از جانب این خادم فانی خدمت حبیب مکرّم جناب ورقا علیه بهآء اللّه تکبیر برسانید انشآءاللّه بعنایت حقّ بنار محبّتش افسردگان را مشتعل نمایند و تشنگان را بفرات رحمت رحمانی دلالت کنند
و دیگر آنکه اراده چنین بود که در جواب دستخطّ محبوب معظّم جناب نبیل قاین علیه بهآء اللّه عریضه معروض دارم ولکن مرقوم فرموده بودند که ارادۀ حرکت دارند لذا تأخیر شد تا محلّ سکونشان معلوم شود اگرچه فی سبیل اللّه آوارهاند یا لیت کنت شریکاً معه فیما ورد علیه فی امر اللّه محبوبنا و مقصودنا و مقصود العالمین خدمت جناب امین علیه بهآء اللّه از قبل این فانی تکبیر بدیع منیع برسانید انشآءاللّه به ما اراد اللّه ناظر باشند و در خدمتش ثابت و راسخ البهآء علیک و علیه
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب خداداد ابن نصیر علیه بهآء اللّه
بسم ربّنا الأقدس الأعظم الأبدع العلیّ الأبهی
حمد مقدّس از لسان و بیان ساحت اقدس حضرت لمیلد و لمیولدی را سزاست که از رشحات بحر یفعل ما یشآء در هر قرن و عصری باقتضا امری ظاهر فرمود و جمیع را معلّق و منوط بظهور اعظم نمود هر کتابی بیانیست از اشراقات انوار شمس حقیقت و هر صحیفهئی ذکریست از رشحات بحر عنایت کلّ کتب مبشّرند باین یوم امنع اقدس اعلی و کلّ رسل ناطقند بذکر این ظهور اعزّ اقدم ابهی اگرچه جمیع مظاهر امر بحقّ منسوب بودهاند و ایّامشان هم در مقامی بایّام اللّه مذکور ولکن عارف بصیر مشاهده مینماید که این یوم بدیع مخصوصست بظهور غیب مکنون و سرّ مخزون جمیع کتب شهادت باینمقام اعزّ امنع اقدس اعلی داده مقصود از این عرایض اینکه نفوس مقدّسۀ مطمئنّه که الیوم از رحیق عرفان آشامیدهاند و در انجمن امکان باسم رحمن معروفند مقامشان و شأنشان بر عالمیان واضح و هویدا گردد قسم بمحبوب عالم که الیوم نفوس قائمۀ مستقیمه از لآلی بحر اسماء لدی اللّه مذکورند و از حروفات کتاب از قلم اعلی مسطور
سبحانک یا من بحلاوة بیانک انجذب اهل مملکتک و بأنوار شمس وجهتک اشرقت الأرض و من فیها من خلقک و بریّتک اسألک یا مالک القدم بالاسم الأعظم بأن تسقی احبّائک من کوثر عطائک علی شأن لا تمنعهم شئونات الّذین اعرضوا عن جمالک و لا شبهات رؤسآء عبادک الّذین یدّعون العلم من دون بیّنه من عندک و لا برهان من لدنک قد وضعوا جبال الجهل علی رؤوسهم و یفتخرون بها معرضین عن مشرق علمک و مطلع حکمتک و مظهر آیاتک و مصدر بیّناتک انت تعلم یا الهی قد جعلوا عمائمهم شرکاً لضعفآء خلقک ای ربّ تری اصفیائک قائمین علی خدمتک فی هذا الیوم الّذی فیه توارت شمس عدلک خلف غمام الظّلم من الّذین یسعون الی المساجد لذکرک و ثنائک و ینکرون الّذی باسمه ارتفعت الجوامع و المساجد و الهیاکل و بقدومه تشرّف کلّ ارض و کلّ مقام رفیع ای ربّ عرّف عبادک ما قدّرته لأولیائک و انر ابصارهم بأنوار معرفتهم فی ایّامک ای ربّ انت القدیر ذو العزم القویّ فاکتب لهم من قلمک الأعلی ما یؤیّدهم علی ذکرک و ثنائک فی کلّ صباح و مسآء لا اله الّا انت المقتدر العلیم الخبیر و اصلّی و اسلّم علی الّذین سمعوا النّدآء و سرعوا الیک یا مالک الأسمآء اولئک عباد نبذوا مشیّاتهم و اراداتهم آخذین ما امرتهم به فی کتابک ای ربّ فأظهر شئونهم علی بریّتک و اهل مملکتک ثمّ اجعلهم من ایادی امرک بین خلقک لا اله الّا انت المقتدر القدیر
و بعد عرض اینفانی آنکه مکتوب آنجناب که لیل ۹ جمادیالثّانیة تاریخ آن بود رسید سبب بهجت تازه و فرح بیاندازه شد للّه الحمد که نفحۀ کلّ الأعمال صار ورداً واحداً فی یوم اللّه از او متضوّع چه که هر کلمهئی از کلمات آنجناب مدلّ بر اتّحاد و اتّفاق و استقامت اولیای حقّ بوده طوبی لهم و لهم مقام الأمن فی المبدإ و المآب انشآءاللّه کل باینمقام بلند اعلی فائز باشند و بر آن مستقیم مانند لآلی بحر معانی را دزدان از پی باید نفوس موقنه در حفظ و حراست آن جهد بلیغ مبذول دارند و بعد از مشاهدۀ نامۀ آنجناب و قرائت و اطّلاع بما فیه بمقام مقدّس از ذکر و بیان توجّه نموده و بعد از حضور و اذن تلقاء وجه معروض داشت اذاً توجّه الیّ وجه المحبوب ببشاشة و تبسّم کأنّ لوائح الرّضا تلوح عن وجه مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرضین قال جلّ کبریائه الحمد للّه بانوار صبح یوم الهی منوّر شدی و باصغاء ندای احلی فائز گشتی شنیدی و اقبال نمودی کأنّ نسمة اللّه فی ایّامه اقامتک علی ذکره و ثنائه بین خلقه امروز روزیست که روح اعظم مبشّر آن بوده و در بیدای شوق باسم او ندا نموده باید شاربان رحیق بحکمت ناظر باشند و بتبلیغ امر مشغول و در هر امری از امور بحبل مشورت متمسّک و بذیل شفقت متشبّث تا اطفال روزگار بشفقت و مهربانی حکمای الهی ببلوغ فائز شوند و بصحّت تمام مرزوق اینکلمۀ مبارکه در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی جاری و نازل
آسمان حکمت الهی بدو نیّر روشن و منیر مشورت و شفقت مشورت بر آگاهی بیفزاید و ظنّ و گمان را بیقین تبدیل نماید اوست سراج نورانی در عالم ظلمانی راه نماید و هدایت کند از برای هر امری مقام کمال و بلوغ بوده و خواهد بود و بلوغ و ظهور خرد بمشورت ظاهر و هویدا و اینکلمۀ مبارکه نیز در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت شده خرد بمثابۀ آسمانست آفتاب و ماه او بردباری و پرهیزکاری قسم بآفتاب آسمان حقیقت که از برای خرد جندی اقوی از این دو نبوده و نخواهد بود
یا خداداد انّا ذکرناک فی المبدإ و المعاد لتشکر ربّک و تکون علی فرح مبین قد فزت بآثار اللّه و ایّامه ان هذا الّا فضل عظیم کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی ثمّ اذکر لهم ما نطق به قلمی انّ ربّک لهو المشفق الکریم قد خلقناهم و اظهرناهم و علّمناهم و عرّفناهم هذا الفضل الّذی بشّر به کلّ رسول امین و نأمرهم بالاستقامة الکبری فی هذا الیوم الّذی خضعت له القرون و الأعصار یشهد بذلک من اعترف بما اعترف به اللّه فی کتابه المبین بگو ای دوستان امروز باید کل بر امری قیام نمائید که سبب و علّت اتّفاق و اتّحاد گردد هر عظم رمیمی بحرکت قلم اعلی متحرّک و بتسنیم بیان محبوب امکان قائم و ناطق انشآءاللّه هر یک بمثابۀ روح باشند از برای اجساد عباد و بمنزلۀ نور از برای بلاد البهآء علیک و علی احبّائی فیهناک و علی ضلعک و علی اللّائی آمنّ باللّه الفرد الخبیر انتهی
فیالحقیقه اینخادم فانی از ذکر اتّحاد آنجناب و الفت و اتّفاق اولیای الهی زیاده از حدّ حصر و احصا مسرور شده و میشود للّه الحمد که آنجنابرا مؤیّد فرموده فیالحقیقه نامههای آنجناب مبشّر است چه که امری که الیوم سبب ارتفاع کلمۀ الهی است اتّحاد و اتّفاق اولیا و اصفیای اوست و در هر نامه این بشارت از آنجناب میرسد از حقّ جلّ جلاله آنجناب و اینفانی میطلبیم تا جمیع بلاد را باین نور اعزّ اقدس منوّر فرماید انّه لهو القدیر انّه لهو القویّ الحکیم
اینکه در ذکر الواح مقدّسه نوشته بودید که بکمال اعزاز بصاحبانش رسیده مکافات این اعمال با حقّ جلّ جلاله است انشآءاللّه آنجناب را یوماً فیوماً بر خدمت امرش موفّق فرماید از حقّ جلّ جلاله میطلبیم اولیای خود را تأیید نماید بر ادراک حلاوت آیات خود انّه لهو المؤیّد الکریم
در بارۀ رضوان مرقوم داشتید و اجتماع احبّای حقّ در مجالس متعدّده و ذکر جذب و انجذاب و شوق و اشتیاق و اتّحاد و اتّفاق ایشان در حین عرض این فقرات جمال قدم متبسّماً فرمودند یا عبد حاضر انّه ممّن قام علی خدمة الأمر فاسأل اللّه بأن ینزل علیه ما کان مستوراً فی کنائز فضله و عنایته و الطافه لعمری انّه ذکر ما سرّنی هذا یکفیه واسمی المهیمن علی الأسمآء انتهی
و اینکه ذکر فرمودید جناب عزیزاللّه علیه بهآء اللّه بعد از وصول لوح مبارک دو واحد از اولیای الهی را در بیت جناب ملّا علی علیه بهآء اللّه ضیافت نمودند این اعمال مقدّسه فیالحقیقه سبب انتشار امر اللّه شده و میشود ملاحظه در ظاهر مفرمائید چه که یومی از ایّام در حین تنزیل آیات تلقاء وجه ذی الجلال بتحریر مشغول بودم در آن اثنا لسان عظمت باینکلمه متکلّم فرمودند یا عبد حاضر آیات الهی در حینیکه باب مسدود است معذلک نفحۀ آن عالم را احاطه نموده و مینماید چه که کلمه نافذ بوده و هست اریاح بسیار نافذ است و در عروق ارض نفوذ مینماید و هر چیزی را باقتضای آن بامر مبرم بطراز الوان مزیّن میکند ظهور الوان بید تدبیر او از نزد مدبّر حقیقی معلّق و منوط ولکن نفوذ او از کلمه ظاهر و نزد نفوذ خود کلمه معدوم و مفقود بوده تعالی تعالی سلطانها تعالی تعالی نفوذها تعالی تعالی قدرتها و اقتدارها و همچنین وقتی از اوقات اینکلمۀ مبارکه از مطلع نور احدیّه اصغا شد فرمودند اگر از نفسی نفسی للّه ظاهر شود آن نفس در عالم مؤثّر بوده و خواهد بود انتهی انشآءاللّه آنجناب و سایر دوستان به ما یحبّه اللّه مؤیّد و موفّق باشند باری تفصیل ضیافت جناب عزیزاللّه علیه بهآء اللّه و صدمهئی که در سبیل بر ایشان وارد شد جمیع اینمراتب تلقاء وجه معروض افتاد این آیات باهرات از مطلع ارادۀ مالک اسماء و صفات ظاهر و باهر قوله عزّ بیانه یا عزیز جمیع حکما و علما و عرفا و فقها و امرا منتظر این یوم مبارک بودند و بعضی از سلاطین باسم قائم خزائن ترتیب نمودند و این ایّام در هند مخصوص باسم آنحضرت در صدد جمع اموالند معذلک در یومیکه آفتاب ظهور از افق آن طالع و کوثر حیوان از یمین عرش رحمن جاری کل غافل و محجوب و محروم مشاهده شدند و تو از فضل الهی بآن فائز شدی لعمر اللّه بمقامی فائز گشتهاید که اگر شأن و مقام آن در عالم ظاهر شود کل به تبارک اللّه مظهر هذا المنظر الکریم ناطق شوند در قدرت الهی تفکّر نما و همچنین در فضلش شما را از پستترین عباد میشمردند حال از عنایت حقّ از اعلی العباد و اعزّهم و اعلمهم و اعرفهم لدی اللّه مذکورید از قبل خبر داده نرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین این بیان مکرّر از لسان رحمن جاری عنایة لکم و لمن معکم ان احفظوا هذا المقام الأعزّ الأقدس الأعلی باسم ربّکم مالک الوری جمیع دوستان آن ارض را در این حین ذکر نمودیم کل بطراز عنایت فائزند انّا نبشّرهم بهذا الفضل البدیع
و نذکر العلیّ و الکاظم لیفرحا بهذا الذّکر العظیم انّا ذکرناهما من قبل و نذکر الّذین اخذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده و عملوا بما امروا به من لدن عزیز حکیم انتهی الحمد للّه عنایت و فضلش بمقامیست که از برای اینعبد مجال ذکر نبوده و نیست بکمال ظهور و تصریح اظهار عنایت فرمودهاند بصدهزار لسان باید محبوب امکانرا شکر نمائیم که آنجناب و سائرین را از قلم اعلی بابناء خلیل و ورّاث کلیم نامیده و صدمهئی که بجناب عزیز علیه بهآء اللّه رسیده علامت قبولست طوبی له انشآءاللّه جمیع ظاهراً باطناً موافق و متّحد مشاهده شوید جمیع دوستان در یکمقام از افنان و اوراق و اثمار مذکورند ان هذا الّا فضل کبیر
و اینکه ذکر نموده بودند که امر مش در دو محل جاری یکی در منزل جناب آقا میرزا محمّد کاظم علیه بهآء اللّه و یکی در منزل جناب عزیز علیه بهآء اللّه اینمراتب هم عرض شد هذا ما تکلّم به لسان المقصود فی الجواب لهما ان یحمدا ربّهما انّه اسمعهما و عرّفهما و انطقهما و ایّدهما علی ذکره العزیز البدیع انّا نذکر الکاظم و اباه الّذی انفق ما عنده فی سبیل اللّه المهیمن القیّوم انّه قد فاز باللّقآء و قام علی امر ربّه باستقامة نطقت بها السن المقرّبین تبارک الّذی ایّده و اقامه علی نصرة امره و انطقه بما نطق به لسان العظمة انّه لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب یا کاظم ان اعرف قدر ابیک و کن ماشیاً علی اثره امراً من لدی اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّا احببناه و ذکرناه فی مواضع شتّی بذکر لا ینقطع نفحاته بدوام الملک و الملکوت و نذکر العزیز مرّة اخری و نوصیه بما یتضوّع عرفه بین السّموات و الأرض کذلک نطق القلم اذ کان المظلوم فی سجن ممنوع انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا ملّا علی علیه منکلّ بهآء ابهاه نوشته بودید که اراده نمودهاند در این ایّام جاری نمایند اینفقره بسیار محبوبست الحمد للّه ایشان بخدمت و تبلیغ امر الهی موفّق شدهاند و تحت لحاظ عنایت حقّ جلّت عظمته بوده و هستند در جمیع امور باید شاربان رحیق معانی بحکمت ناظر باشند مثلاً امر مشرق الأذکار که در کتاب اقدس نازل شده و حکم آن در آن دیار جاری گشته و بطراز قبول هم فائز اگر سبب ضوضا و هیجان اشرار شود منع آن و ترک آن جایز اینفقره ذکر شد تا کل مطّلع باشند که حکمت لدی العرش مقدّم است بر کلّ امور استدعای اینفانی از نفوس متوجّهۀ آنمقام مبارک عالی آنکه اینخادم لاشیء را فراموش ننمایند و بذکری یاد نمایند که شاید از شرکا محسوب شوم و از ذاکرین در کتاب مبین مذکور آیم
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد باقر علیه بهآء اللّه از اهل یاء نوشته بودید در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نطق به لسان الکبریآء یا باقر اسمع اسمع هذا ندائی الأحلی ارتفع من سجن عکّا لعمری به طار قلب کلّ نبیّ و انار وجه کلّ رسول امین یا باقر انظر انظر هذا وجهی قد اظهرته لعبادی انّه توجّه الیک من هذا المقام الرّفیع یا باقر لعمری هذا یوم الاصغآء و هذا یوم المشاهدة و اللّقآء و هذا یوم البیان طوبی لناطق و لسامع و لشاهد تکلّم بکلمتی العلیا و سمع آیاتی الکبری و شاهد افقی الأعلی کذلک نوّرنا افق سمآء العرفان بنیّر البیان نعیماً لمن عرف و شهد و رأی و ویل للغافلین انتهی فیالحقیقه این آیات بدیعۀ منیعه بمنزلۀ روحست از برای جسد عالم تا چه جسدی قابل قبول این روح شود و لایق این ذکر محبوب از سلطان بیزوال لازال مسئلت مینمائیم تا جمیع را از بحر فضل محروم نفرماید انّه لهو الغفور الکریم و الحمد للّه ربّ العالمین
و اینکه مرقوم داشته بودید که در حین حضور تلقاء وجه معبود از قبل آنجناب و سایر دوستان طلب نماید و بنیابت ایشان فائز شود اینفقره بعد از عرض بشرف قبول فائز و بطراز اذن مزیّن در همان حین اینعبد بنیابت بزیارت مقصود عالمیان و طواف فائز شد هنیئاً لکم و مریئاً لی
و اینکه در بارۀ جناب حاجی محمّد از اهل تاء علیه بهآء اللّه ذکر نمودید اینفانی مکرّراً ذکر ایشانرا از لسان قدم استماع نموده و شمس عنایت از افق ارادۀ حقّ جلّ جلاله در بارۀ ایشان مشرق و لائح هنیئاً له و مریئاً له بما فاز بالاقبال و تبلیغ امره بالحکمة و البیان فی الامکان باری اینکلمات محکمات در این حین از سماء عنایت منزل آیات در بارۀ ایشان نازل قوله جلّ کبریائه
یا محمّد انّا ذکرناک من قبل و من قبل القبل و فیهذا الحین الّذی ینطق لسان المظلوم فی السّجن الأعظم بین الأمم الملک للّه ربّ الأرباب شهد لک القلم الأعلی بأنّک اقبلت الی اللّه مولی الوری اذ ظهر و اظهر ما اراد لعمر اللّه لا تعادل بهذه الشّهادة خزائن العالم و لا ما عند الأمم یشهد بذلک الکتاب الأعظم الّذی ینطق انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب طوبی لک بما شربت رحیق الحیوان فی ایّام ربّک الرّحمن و فزت بما لا فاز به اکثر العباد ان اشکر ربّک بما ذکرک و عرّفک و انطقک و هداک الی سوآء الصّراط قل
سبحانک یا من باسمک مرّت الجبال و ظهر یوم المآل اسألک بالاسم الّذی به ظهر النّاقور و نفخ فی الصّور و قام اهل القبور بأن تؤیّدنی علی خدمة امرک و توفّقنی علی ما ینبغی لأیّامک و تعرّفنی ما کان مکنوناً فی خزائن علمک ای ربّ ترانی مقبلاً الی افقک الأعلی و ناظراً الی شطرک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء اسألک بظهورک و بروزک و قیامک و استوائک بأن تکتب لی ما کتبته لأصفیائک الّذین نبذوا کؤوس العالم و اخذوا کأس الاستقامة باسمک و امرک ای ربّ انا الفقیر المحتاج و انت الغنیّ الکریم قد سرعت من الأحزاب الیک و اتّکلت علیک و تمسّکت بحبلک فاعمل بی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک و شمس کرمک لا اله الّا انت الغفور العطوف انتهی
چندی قبل ابن اسم اللّه الأصدق جناب آقا میرزا علیمحمّد علیه بهآء اللّه الأبهی دستخطّی باینعبد ارسال داشتند و ذکر جناب حاجی محمّد علیه بهآء اللّه در آن بود و از حقّ جلّ جلاله مسئلت نموده بودند که اظهار عنایتی در بارۀ ایشان بشود لذا آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد لتقرّ بها عینه و عیون من فی السّموات و الأرض و از قبل قبل هم اینفانی ذکر ایشانرا چنانچه عرض نمود از لسان عظمت کرّة بعد کرّة استماع نمود انشآءاللّه در ظلّ قباب عنایت ساکن و مستریح باشند اینفانی هم خدمت ایشان تکبیریکه مقدّس از ذکر اینفانیست معروض میدارد
و اینکه مرقوم داشتند جناب ابن شهید علیهما بهآء اللّه رجا نمودهاند که ذکرشان در ساحت اقدس معروض شود و همچنین خواستهاند که ایشانرا در هیچ حالی از احوال بخود وانگذارند فیالحقیقه این ذکر بسیار محبوبست چه که نفحۀ خضوع و خشوع و تسلیم و رضا و عجز و ابتهال از او متضوّعست و اینمقامیست که هر نفسی بآن فائز شد و بر آن مستقیم ماند از ملأ اعلی در صحیفۀ حمرا محسوبست باری اینفقرات هم در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فیملکوت البیان قوله جلّ کبریائه انشآءاللّه بحکمت و بیان و اعمال و اخلاق حقّ منیع را نصرت نمایند لازال در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند له ان یحمد اللّه ربّه و یشکره فی اللّیالی و الأیّام انّا ذکرناه و اباه فی کتاب نزّل بالحقّ من لدی اللّه ربّ العالمین و نکبّر علیه من هذا المقام الأقدس الأعز الأعظم البدیع انتهی
و اینکه ذکر جناب میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه را نموده بودید مخصوص ایشان لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد انشآءاللّه فائز شوند
و اینکه ذکر جناب ملّا علی علیه بهآء اللّه و عنایته را مرقوم داشتید و از حقّ جلّ جلاله طلب نمودهاند که ایشانرا به ما یحبّ و یرضی مؤیّد فرماید اینفقره تلقاء عرش عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب یا علی الحمد للّه بخدمت امر فائز شدی و در یومیکه کل بحجبات ظنون و اوهام محجوب بودند تو بصراط مستقیم راه یافتی و بافق اعلی فائز گشتی و بآنچه مقصود کتب الهی از قبل و بعد بوده رسیدی اینمقام بلند اعلی را باسم محبوب عالم حفظ نما امروز روزیست که انسان میتواند مالک شود آنچه را که زوال آنرا اخذ ننماید و فنا از پی نیاید و تغییر و تبدیل نپذیرد ان افرح بذکری ایّاک ثمّ اشکر اللّه بهذا الفضل العظیم کن متمسّکاً فیکلّ الأحوال بتبلیغ امر ربّک بالحکمة الّتی نزّلت فی لوح مبین انتهی
و ما ذکرت فی جناب الاسحق علیه بهآء اللّه مالک المیثاق قد عرضت ما نطق به تلقآء وجه القدم قال و قوله الحقّ یا اسحق انّا ذکرناک من قبل و فیهذا الحین الّذی ینطق لسان العظمة انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قل
یا الهی و اله الأسمآء و فاطری و فاطر السّمآء و محبوبی و محبوب من فی ملکوت الانشآء اسألک بنار امرک و نور وجهک و امطار سحاب رحمتک و شموس سمآء ظهورک بأن تکتب لی ما ینفعنی فیکلّ عالم من عوالمک ثمّ اقض لی ما یؤیّدنی علی خدمة امرک انّک انت تعلم ما یقرّبنی و ما یمنعنی و ما یضرّنی و ینفعنی انّی اکون غافلاً جاهلاً عمّا فی علمک لا اله الّا انت العلیم الخبیر ترانی یا محبوبی مقبلاً الیک و متمسّکاً بک فاکتب لی ما ینبغی لفقری و یلیق لغنائک و ما یستحقّه عجزی و ینبغی لقوّتک و قدرتک و اقتدارک ای ربّ قد وجّهت الی وجهک و القیت نفسی و روحی و فؤادی و ما ملّکتنی امام امرک فافعل کیف تشآء بسلطانک انّک انت المعطی الباذل المقتدر الغفور الرّحیم انتهی
و هذا ما نزّل لسمیّ جنابک ابن موسی علیه بهآء اللّه یا بن موسی قد فاز اسمک بالمنظر الأکبر و توجّه الیک مالک القدر و ذکرک بما یبقی به ذکرک بدوام اسمائی الحسنی ان اشکر ربّک بذلک و قل لک الحمد یا من نادیتنی اذ کنت فی السّجن بین ایدی الغافلین یا بن موسی قسم بآفتاب سماء حکمت الهی اگر لذّت زحمت را در سبیل الهی بیابی از جمیع لذّات عالم بگذری و بآن تمسّک نمائی شماتت مشرکین و اعراض معرضین بنفسه شهادت میدهند بر اینکه تو از خلق بریدی و بحقّ پیوستی و این دو دو منادیند که در هر حین ترا اخبار مینمایند که از قبل و قبل قبل و قبل قبل قبل ملازم اصفیای الهی بودهئی یا خداداد یا بن موسی قسم بمالک اسماء که هیچ نبی و رسولی در عالم ظاهر نشد مگر آنکه شماتت قوم را اصغا نمود و اعراض معرضین را مشاهده فرمود انشآءاللّه در سبیل محبوب عالمیان بروح و ریحان با خلق امکان معاشرت نمائی این دو یوم فانی قابل نبوده و نیست سوف یظهر فی الأرض ما نزّل فی الکتاب امراً من لدن عزیز علیم انتهی
و هذا ما نزّل لمن سمّی بمحمّد قبل تقی بعدما عرضته لدی العرش قوله جلّ کبریائه
یا محمّد قبل تقی فائز شدی بآنچه اگر خزائن عالم را صرف مینمودی بمثل آن فائز نمیگشتی تفکّر در اهل ارض نما مساجد و جوامع و هیاکل و کنائس و پلها بنا مینمایند لأجل ابقای اسم و اجر و همچنین طالب اولادند لأجل ابقای ذکر و اجریکه در نظر دارند اگر صالح باشد و این اسباب معلومست نزد هر ذی درایتی که بفنا راجع شود امّا کلمهئی که از برای تو از قلم اعلی جاری شد بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده است و بمثابۀ آفتاب از افق سماء کتاب مشرق و لائح لعمر اللّه از صدهزار اولاد اولی و از کنوز ارض ارفع و اعلی بوده و خواهد بود ینبغی لکلّ نفس فاز بکلمة اللّه ان یعرف مقامها و یحفظها باسم ربّه المقتدر القدیر انّا نذکر ضلعک فی هذا المقام و نکبّر علی وجهها طوبی لها بما سمعت و اجابت ربّها العزیز البدیع و نبشّرها بما تحرّک علی ذکرها قلمی الأعلی انّ ربّک لهو المشفق الکریم انتهی
و اینکه در بارۀ جناب محمّد صادق علیه بهآء اللّه نوشتید تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة انشآءاللّه بعنایت حقّ فائز باشند و از خلق فارغ و آزاد چون اعلای کلمه و تبلیغ امر را بکمال همّت طالبند انشآءاللّه باجر آن فائز خواهند شد یا خداداد ان اذکره من قبلی و بشّره بفضلی و رحمتی و عنایتی الّتی سبقت الوجود انتهی
اینکه ذکر جناب شاهویردی و جناب اسداللّه و رحمةاللّه و سایرین علیهم بهآء اللّه که در کتاب آنجناب مذکور بودند و از رحیق رحمت رحمن در سیّد ایّام آشامیدند کل در ساحت امنع اقدس اعزّ اعلی عرض شد مخصوص هر یک شمس عنایت مشرق طوبی لهم بما فازت اسمائهم باصغآء مقصودنا و مقصودهم و معبودنا و معبودهم و معبود من فی السّموات و الأرضین کل از بدایع فضلش بکوثر بیانش فائز شدند و از بحر رحمتش قسمت و نصیب برداشتند هنیئاً لهم و مریئاً لهم
اینکه در بارۀ مغفرت از مطلع نور احدیّه استدعا نموده بودید عرض شد هذا ما نطق به لسان المقصود انت الّذی فزت بفضل اللّه و رحمته انّه ایّدک و وفّقک و قرّبک و انطقک و ایقظک و اقامک علی خدمة امره العظیم الحمد للّه رحمت و شفقت و عنایت الهی شامل حال تو بوده و هست ان افرح بهذا الفضل البدیع الحمد لمن نطق بالحقّ فیمقامه العزیز المنیع انتهی
و دیگر مراسلاتیکه بجناب آقا میرزا محمّد علی قائنی علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال شده بود جمیع لدی العرش عرض شد و مکرّراً آن اسامی بذکر و عنایت و شفقت الهی فائز گشتند و همچنین مراسلهئی که جناب عزیزاللّه بجناب آقا میرزا محمّد علیه منکلّ بهآء ابهاه نوشته در ساحت اقدس عرض شد و باصغا فائز گشت از حقّ جلّ جلاله اینخادم فانی مسئلت مینماید که جمیع من فی العالم را مؤیّد فرماید بر اینکه نفحات آیات را بیابند و عرف قمیص را ادراک کنند چه اگر باقلّ از شعر بآن فائز شوند کل بمطلع نور و مشرق ظهور اقبال نمایند فیالحقیقه این شعر که از قبل گفته شد در ذکر این ایّام است
و لو عبقت فی الشّرق انفاس طیبها
و فی الغرب مزکوم لعاد له الشّمّ
از جانب اینفانی خدمت شاربان رحیق معانی تبلیغ تکبیر بدیع منوط بعنایت آنجنابست البهآء علی جنابک و علی الّذین نبذوا و اخذوا ما ینبغی لیوم اللّه ربّ العالمین
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد مقدّس از لفظ و بیان سلطان بیزوالی را لایق و سزاست که جمیع کتب و صحف و زبر و الواح عالم باسمش مزیّن و بثنایش ناطق و کل باین کلمۀ محکمۀ متقنۀ جامعۀ الهیّه که از افق قلم اعلی اشراق نموده مکلّف و مأمور سوف یظهر من لا یشار باشارة الکتب کلّها و شهد بذلک ما انزله الرّحمن فی البیان بقوله جلّ و عزّ و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان هل من ذی سمع لیسمع ما نطق به العندلیب علی الأغصان و هل من ذی بصر یراه بعین الرّحمن قد اخبر کلّ نبیّ و کلّ رسول فی هذا الظّهور الأعظم بأنّه لا یعرف بدونه و لا بعین خلقه و این کلمۀ مبارکه در جمیع کتب الهی مخصوص باین ظهور بوده و هست ولکن آذان را اشارات اهل فرقان و شبهات اهل بیان از اصغاء ندای رحمن منع نموده و ابصار را رمد ظنون و اوهام از مشاهدۀ انوار آفتاب معانی محروم ساخته هل من سابح یسبح فی هذا البحر من غیر اشارة و هل من متوجّه یتوجّه الی الوجه من دون جهة این فوارس مضمار الحکمة و البیان الّذین ما منعتهم سبحات اهل الامکان عن التّوجّه الی اللّه مالک الأدیان هل من ذی شمّ یجد عرف القمیص فی ایّام اللّه منقطعاً عمّا سواه و هل من ذی استقامة یقوم و یقول ما انزله الرّحمن فی الفرقان و ما صاح به الصّائح فی ملکوت البیان الملک یومئذ للّه الفرد الواحد العزیز المنّان اوست ظاهر و اوست ناطق بشأنی که اشارات و سبحات اولی الجدال و الجلال او را از ما اراد منع ننمود بأعلی النّدآء اهل ملکوت انشاء را بافق اعلی دعوت فرمود بشأنی که از برای احدی از منصفین مجال اعراض و اعتراض نبوده و نیست هو الّذی باسمه نصبت الرّایات و ارتفعت الأعلام طوبی لقویّ ما منعه طنین الذّباب عن ربّ الأرباب قام علی خدمة مولاه و شهد بما شهد اللّه به و اعترف بما اعترف به اللّه انّه من اعلی الخلق لدی الحقّ یصلّینّ علیه کلّ عارف بصیر و کلّ عالم خبیر
سبحانک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء تسمع حنین اصفیائک فی فراقک و انین اولیائک و احتراق قلوبهم فی ایّامک ای ربّ فاکتب لهم من قلم عطائک اجر لقائک و الّذین شربوا من کوثر وصالک ای ربّ اسألک بالاسم الأعظم الّذی اضطربت به افئدة الأمم بأن توفّق اهل البیان علی الاقبال الی افق ظهورک و العمل بما امروا به فی کتابک ای ربّ تراهم معرضین عن شطر عنایتک و متمسّکین بما تمسّک به اهل الفرقان فی ایّامک تعلم یا الهی بأنّهم یرون الآیات و ینکرونها و یتکلّمون بما تکلّم به اولو البغضآء و العناد عند ظهور مطالع وحیک و مظاهر نفسک و مصادر امرک و مشارق عرفانک قد احاطت الآیات کلّ الجهات و هم عنها معرضون و ظهرت البیّنات کالشّمس فی وسط الزّوال و هم لا یشعرون ای ربّ وفّقهم علی کسر اصنام الأوهام و الاقبال الیک یا مولی الأنام انت الّذی لا یعجزک شیء و لا یمنعک امر تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید لا اله الّا انت المقتدر القدیر
و بعد مکتوبی که آن جناب از بیروت ارسال نمودند رسید سبب فرح شد انشآءاللّه کل بفرح اعظم موفّق شوند یعنی بآنچه الیوم از افق عالم ظاهر و هویداست جمیع کتب الهی بذکر این یوم امنع اقدس ابدع ناطق ولکن کل محجوب مشاهده میشوند چه مقدار جمال قدم حمل شدائد فرمودند تا آنکه بعضی از حجبات جدال و سبحات جلال خرق شد حال مشاهده میشود جمعی از ناعقین و مغلّین و مریبین در صدد آنند که ناس را احجب از قبل نمایند هزار و دویست سنه و ازید فئۀ فرقان یعنی حزب شیعه بکلماتی متکلّم بودند و خود را اعلی الخلق و فرقۀ ناجیۀ مرحومه میشمردند در ظهور امتحان اشقی از کل مشاهده شدند چنانچه محبوب امکان را برصاص غل و بغضا در ارض تاء شهید نمودند قسم بآفتاب افق بیان محتجبین اهل بیان حال بهمان کلمات و اشارات و شبهات و ظنون و اوهام متمسّک و ناطقند بگوئید ای بیبصران قدری تفکّر نمائید که حاصل آن همه جدالها چه بود و ثمرۀ آن نزاعهای بیمعنی کدام وقتی این کلمات محکمات را از فم مشیّت مالک اسماء و صفات این خادم فانی استماع نمود قوله جلّ کبریائه
این نادانان امکان اراده نمودهاند خلق بدیع را بمثابۀ خلق فرقان محتجب نمایند ای عبد حاضر ندای مظلوم را برسان که شاید محتجبین بیان بقطرهئی از بحر انصاف مرزوق شوند بگو امروز یوم اللّه است و لا یذکر فیه کلّ ما عندکم و عند الخلق اگرچه هنگام ظهور مظاهر احدیّه در عالم ملک لفظ یوم اللّه بر او صادق ولکن این ظهور اعظم در کلّ کتب بظهور کنز مخزون و غیب مکنون اختصاص یافته طوبی للمتفرّسین و طوبی للعارفین اینست آن روزی که میفرماید یوم یقوم النّاس لربّ العالمین و اینست آن یومی که میفرماید الملک یومئذ للّه کتب الهی مشحونست باین اذکار معذلک تازه بذکر نقبا و نجبا و امام و خلیفه و امثال آن تمسّک و تشبّث نمودهاند بگو آیا این اذکار از قبل نبوده فأتوا بثمرها و اثرها لو انتم من القادرین بگو اتّقوا اللّه یا قوم و لا تجادلوا بآیات اللّه و عظمته و سلطانه و برهانه و حجّته و بیّناته ضعوا ما عندکم امراً من عندنا و خذوا ما نزّل من هذه السّمآء المقدّسة المرفوعة بگو در احزاب قبل تفکّر نمائید کلماتی را از قائلین اصغا نمودند و بحمیّت جاهلیّه بقسمی بآن تمسّک جستند که دون آن را نمیپذیرفتند و از اصغاء آن ابا مینمودند ای عبد حاضر للّه بگو که شاید الی اللّه توجّه نمایند نگویند آنچه را که از قبل گفتهاند و عمل ننمایند آنچه را که از قبل خائنین و غافلین بآن عمل نمودهاند بگو ای اهل بیان ندای مشفق امین را بشنوید و ضجیج ناصح کریم را اصغا نمائید این آیات بآیات قبل شبیه نبوده و نیست و این ظهور از جمیع ظهورات ممتاز للّه بشنوید و للّه انصاف دهید شما هیچ یک از مبدأ ظهور این امر مطّلع نبوده و نیستید فوالّذی انطق الأشیآء بثنآء نفسه نفسی را که بسبب او از صراط مستقیم محروم ماندهاید و از امّ الکتاب ناطق ممنوع قابل ذکر نبوده و نیست در آثارش از عربی و فارسی نظر نمائید و تفکّر کنید لعلّ تتّخذون لأنفسکم الی الحقّ سبیلا بشنوید پند این مظلوم را نعیق را بناعقین بگذارید و بحفیف سدرۀ منتهی توجّه نمائید غدیر اوهام را باهل ظنون دهید و ببحر حیوان که امروز باسم رحمن ظاهر است بشتابید از عرصۀ الفاظ بگذرید و از مضمار روایات فارغ و آزاد شوید امروز روز اباهر و خوافی نیست بقوادم انقطاع پرواز نمائید که شاید از هزیز اریاح انّه لا اله الّا هو استماع کنید از جداول و انهار چشم بردارید چه که بحر اعظم امام وجوه است از ناسوت و شئونات آن که سبب و علّت بغی و فحشا و ضغینه و بغضاست بگذرید و بر فراز ملکوت مقرّ گزینید ای اهل بیان لعمر الرّحمن کلّ حرف من الحروف ینطق بأعلی النّدآء بأنّنی انا مالک البیان لو انتم تسمعون ببصر حقیقی مشاهده کنید لعمر اللّه از هر کلمهئی جوهر معانی جاری بگو امروز روز سمع و بصر است ببینید و بشنوید لعمر اللّه آنچه فوت شود ابداً بر تدارک آن قادر نبوده و نخواهید بود بر خود و بر عباد رحم کنید و سبب ضلالت و گمراهی نشوید شنیده را بگذارید و بآثار رجوع کنید تا قدرت حقّ و سلطنت حقّ و علوّ حقّ و سموّ حقّ و علم حقّ و احاطۀ حقّ را بفهمید و ادراک نمائید این هوای ارقّ الطف را بانفاس آلودۀ خود میالائید و انوار صبح یوم الهی را بغمام ظنون و اوهام ستر ننمائید ای اهل بیان ملکوت بیان از کلمۀ رحمن در اهتزاز و شما در طین دور خراطین مجتمع و به قال و یقول عمر را تلف نموده و خواهید نمود لعمر اللّه از سراب ممنوع مشاهده میشوید تا چه رسد ببحر معانی ای بیانصافان ببصر اطهر بمنظر اکبر توجّه نمائید و براستی تکلّم کنید امروز روز مکاشفه و شهود است نه یوم اوهام و ظنون قسم باسم اعظم که عالم معانی و بیان و اهل جنان از ظلم شما بنوحه و ندبه مشغول ان استمعوا ندائی و توبوا الی اللّه لعلّ یکفّر عنکم سیّئاتکم و یقرّبکم الی مقام ینطق فیه لسان العظمة انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم انتهی
اگرچه بیانات مالک اسماء زیاده بر این بود که ذکر شد ولکن این عبد بقدری که مقتضای مقام بود و مصلحت این ایّام ذکر نمود که شاید نفوس مرده بنفحۀ بیان رحمانیّه بطراز زندگانی مزیّن شوند و از تقلید و تقیید و ظنون و اوهام فارغ و آزاد مشاهده گردند انّه یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد جواد والد سمیّ حضرت مقصود و استدعایشان و جناب آقا محمّد حسن عط و همچنین در بارۀ جناب ملّا ابراهیم علیهم بهآء اللّه ذکر نموده بودید در ساحت اقدس مطالب و عرایض عرض شد مخصوص هر یک آیات بدیعۀ منیعه نازل و در مکتوب بآن جناب که از قبل ارسال شده ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شدهاید و نفوس مذکوره را فائز نمودهاید و آن مکتوب تا حال جوابش نرسید به مدینۀ کبیره ارسال شده بود تا نزد آن جناب ارسال دارند
در این حین حسب الأمر بساحت اقدس مشرّف و فائز فرمودند یا عبد حاضر اراده آنکه احبّای یاء و الف و راء را ذکر نمائیم که شاید بر صراط الهی مستقیم مانند و از هبوب اریاح منتنۀ انفس غافله محفوظ قوله جلّ کبریائه
یا احبّائی فی الیآء یذکرکم المظلوم فی سجن عکّآء و یوصیکم بالاستقامه الکبری علی هذا الأمر الّذی به انشقّت الأرض و نسفت الجبال ایّاکم ان تمنعکم سبحات الجلال عن مقام القرب و القدس و الجمال قوموا باسم ربّکم مالک الأسمآء علی شأن لا تخوّفکم زماجیر الرّجال انّه ذکرکم من قبل بما انار به افق البرهان و یذکّرکم بآیات اذا نزّلت خضعت لها الأعناق ان انظروا ثمّ اذکروا القرون الخالیة و الأعصار الماضیة و ما ورد فیها علی مشارق الوحی من الّذین کفروا باللّه ربّ الأرباب ایّاکم ان تحجبکم شؤونات الجهلآء عن هذا الأمر الّذی به شهدت الذّرّات انّه لا اله الّا هو العزیز الوهّاب ان استعدّوا یا قوم لاصغآء صریر قلمی الأعلی الّذی ارتفع فی السّجن بأمر ربّکم مالک الأسمآء الّذی به دلع دیک العرش و هدرت حمامة العرفان علی الأغصان تاللّه هذا یوم لا یذکر فیه الّا اللّه وحده یشهد بذلک کتب اللّه و ما انزله الرّحمن فی البیان هذا یوم اخبرناکم به من قبل اذ کان نیّر الأمر مشرقاً من افق العراق قد ظهر ما وعدناکم به فی هناک انّ ربّکم الرّحمن لهو العزیز العلّام ضعوا یا قوم ما عندکم و خذوا ما نزّل لکم من سمآء مشیّة ربّکم مالک الأدیان کذلک اشرقت من افق سمآء الحجّة شمس ذکر ربّکم منزل الآیات ای اهل یاء ندای مظلوم آفاق را بگوش جان اصغا نمائید که شاید اشارات ملحدین و شبهات مغلّین شما را از مالک یوم مبین محروم ننماید امروز سیّد ایّامست و جمیع قرون و اعصار طائف حول او قدر این روز امنع اقدس مبارک را بدانید و به ما یرتفع به امر اللّه عمل نمائید جهد کنید تا بمثابۀ اوراق خریف دیده نشوید چه که بیک هبوب ساقط مشاهده میشوند باید در سبیل محبّت الهی بمثابۀ جبل ثابت و راسخ ملاحظه گردید امروز نسمة اللّه در مرور و روح اللّه در بیدای امر بلبّیک ناطق قدر خود را بدانید و مقام خود را بشناسید و بمکر و حیل خادعین سبیل مستقیم را از دست مدهید لآلی محبّت رحمن را باسمش در کنائز جان محفوظ دارید امروز روز ذکر و ثناست و امروز روز عمل و انقطاع مشاهده در اوراق اشجار نمائید که نزد هبوب اریاح چگونه خاضع و خاشع و با تسلیم مشاهده میشوند اگر از جنوب در هبوبست بآن جهت مایل و کذلک بجهات اخری انسان نباید کمتر از اوراق مشاهده شود انشآءاللّه باید کل نزد هبوب اریاح مشیّت الهی بکمال تسلیم و رضا ظاهر شوند یعنی بارادۀ او حرکت نمایند و بمشیّت او ناطق و ذاکر و عامل از حقّ بطلبید تا شما را مؤیّد فرماید بر استقامت کبری بشأنی که ندای غیر حقّ را از نعیق و نعیب شمرید یا اباالحسن ان استمع ندآء مالک السّرّ و العلن انّه یذکرک فضلاً من عنده انّ ربّک لهو الفضّال الکریم
انّا نذکر الأحبّآء فی الألف و الرّآء و نبشّرهم بما تحرّک علی ذکرهم قلمی الأعلی فی سجن عکّآء انّ ربّک لهو الغفور الرّحیم قل انّا نوصیکم بالأمانة و الصّداقة و ما یرتفع به امر اللّه فیما سواه ان اعملوا و لا تکونوا من الغافلین ایّاکم ان تمنعکم زخارف الدّنیا عن مالک الوری دعوا ما فیها ثمّ اقبلوا بوجوه نورآء الی الأفق الأعلی المقام الّذی ینطق فیه فاطر السّمآء انّه لا اله الّا انا العلیم الحکیم قل هذا یوم فیه انجذبت الأشیآء من عرف قمیص ربّکم الأبهی و انتم من النّائمین قل تاللّه قد قام اهل القبور من نسمات الوحی و انتم من السّاکنین و نطق لسان العظمة فی ملکوت البیان و انتم من الصّامتین قل قد قصد کلّ ذی قلب الی الغایة القصوی و انتم من الرّاقدین قل قوموا باسمی علی امری و تمسّکوا بحبل التّبلیغ هذا امر اللّه من قبل و من بعد ان انتم من العارفین قولوا
یا من فی فراقک ارتفع حنین المقرّبین و نوح المخلصین اسألک بصراطک المستقیم و اسمک الأعظم العظیم بأن تؤیّدنا علی الاستقامة علی امرک و توفّقنا علی ما تحبّ و ترضی ای ربّ نحن عبادک و ارقّائک اسألک بنفحات وحیک فی ایّامک و فوحات قمیصک عند اشراق انوار وجهک بأن تکتب لنا من قلمک الأعلی ما یحفظنا عن اشارات الّذین کفروا بآیاتک و اعرضوا عن سلطانک و شبهات کلّ منکر جادل بآیاتک و انکر برهانک انّک انت الّذی لا تعجزک شؤونات الخلق تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و فی قبضتک ملکوت ملک السّموات و الأرضین
ای اهل دیار الهی انشآءاللّه ثابت و مستقیم باشید شما از عناصر قویّۀ قدیرۀ غالبۀ مهیمنۀ محیطه ظاهر شدهاید این مقام بلند اعلی را از دست مدهید بحبل قدرت متمسّک باشید و بذیل عنایت متشبّث امروز باید شأن هر صاحب وجودی ظاهر و هویدا گردد چه که امروز روز حشر اکبر است و نشر اعظم هر مکنونی بشهود آید و هر مستوری واضح و آشکار گردد امروز آن روزیست که لسان رحمن در فرقان از آن خبر داده یا بنیّ انّها ان تک مثقال ذرّة من خردل فتکن فی صخرة او فی السّموات او فی الأرض یأت بها اللّه جهد نمائید تا اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه و استقامت کامله در امر مالک بریّه از شما ظاهر شود انشآءاللّه بقسمی بر امر اللّه ثابت و راسخ و مستقیم مشاهده شوید که جمیع عالم قادر بر منع نباشند و خود را عاجز مشاهده نمایند اینست نصیحت مظلوم و وصیّت او انشآءاللّه بآن فائز شوید و عامل گردید چه که امروز روز عمل خالص است لوجه اللّه ربّ العالمین الحمد للّه العزیز الأمین انتهی
ذکر جناب آقا محمّد حسین نوّ علیه بهآء اللّه نموده بودید عریضۀ ایشان چندی قبل بساحت اقدس فائز و همچنین مکتوبی باین عبد فانی مرقوم داشتند انشآءاللّه لمیزل و لایزال بخدمت امر مشغول باشند فیالحقیقه نفحات محبّت الهی از ایشان استشمام میشود از قول این فانی تکبیر خدمت ایشان برسانید و بعنایت حقّ بشارت دهید این خادم فانی از حقّ سائل که ایشان را در کلّ احوال مؤیّد فرماید بشأنی که به ما ینبغی لأیّام اللّه قیام نمایند و در اسباب هدایت خلق جهد بلیغ مبذول دارند اینست آن شأن و مقامی که فنا آن را اخذ ننماید و حوادث زمان آن را تغییر ندهد نعیماً له و هنیئاً له از کثرت تحریرات این کرّه فرصت نشد خدمت ایشان مراتب خلوص در مکتوب علیحده ارسال شود چه که نامۀ آن جناب رسید و بکمال تعجیل این جواب اظهار رفت انشآءاللّه در همین چند روز جواب دستخطّ ایشان که بتوسّط جناب شیخ س رسید ارسال میگردد
ذکر جناب آقا محمّد علی و اخوی ایشان آقا محمّد حسین و ابن عمّشان عبّاسقلی نموده بودید ذکرشان در ساحت اقدس عرض شد و این کلمات عالیات از سماء مشیّت منزل آیات نازل قوله تعالی یا اباالحسن هر یک را از قبل حقّ تکبیر برسان و باستقامت کبری وصیّت نما الحمد للّه بذکر قلم اعلی فائز شدند و این مقامیست که بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده خواهد ماند انشآءاللّه مؤیّد شوند بر اموری که سبب ارتفاع امر اللّه است بگو امروز دو ندا مرتفع محبوب امکان بأعلی النّدآء عباد را بافق اعلی دعوت میفرماید و همچنین مطلع اوهام باسم حقّ خلق را اغوا مینماید انشآءاللّه بحقّ ناظر باشید و بحبل امرش متمسّک و بذیل عنایتش متشبّث هر عملی که امروز از اولیای الهی ظاهر شود از اعظم اعمال لدی الغنیّ المتعال مذکور است طوبی للّذین وفوا بعهد اللّه و میثاقه و ویل للّذین نبذوا العهد و نکصوا علی اعقابهم الا انّهم من الهالکین انتهی از جانب این عبد فانی هم خدمت هر یک تکبیر برسانید انشآءاللّه مؤیّد شوند بر آنچه رضای الهی در اوست نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید که جمیع از برای آنست که بکلمۀ رضا از نزد او فائز شوند حال الحمد للّه نفوس مذکوره بذکر الهی فائز گشتند و بانوار عنایتش منیر این فضلی است بزرگ و عنایتی است کبیر یشهد بذلک کلّ بصیر خبیر
و همچنین ذکر اهل میلان نموده بودید در بارۀ ایشان الواح متعدّده از سماء مشیّت نازل و از قبل ارسال شد و در این حین هم در ساحت اقدس عرض شد این بیان از ملکوت عرفان ظاهر قوله عزّ کبریائه یا اباالحسن طوبی لک بما ذکرت احبّائی و ارسلت اسمائهم الی سجنی بشّرهم بفضلی و عنایتی و رحمتی الّتی سبقت الوجود یا اهل میلان یذکرکم ربّکم الرّحمن من هذا المقام المرفوع طوبی لکم بما شربتم رحیقی المختوم باسمی القیّوم و فزتم بهذا الأمر الّذی انکره علمآء الأرض الّا من شآء اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّا ذکرناکم من قبل و فی هذا الحین الّذی یمشی المظلوم فی سجنه الممنوع کم من عارف منعه العرفان عن الرّحمن و کم من صبیّ اقبل و فاز بهذا الأمر المحتوم طوبی لعبد فاز بالاستقامة الکبری علی امر اللّه مالک الوری و ویل لمن اعرض و اتّبع کلّ عالم محجوب ان افرحوا بما ذکرتم من قلمی الأعلی فی هذا الفجر الّذی ینطق فیه لسان اللّه مالک الأسمآء قد اتی المیقات و ظهر منزل الآیات بلوح محفوظ انشآءاللّه از اصغاء ندای الهی کل مشتعل شوند و بحرارت کلمۀ علیا سرگرم شده در انجمن عالم بذکر اسم اعظم ناطق گردند بگو قدر این یوم عزیز را بدانید و به ما امرتم به فی الکتاب عمل نمائید قسم بآفتاب افق امر هر نفسی الیوم بعرفان حقّ فائز شد او از مقرّبین در کتاب مبین مذکور و مسطور است باید کل باعمال خالصه و اخلاق مرضیّه و آداب حسنه مابین عباد ظاهر شوند بگو ای دوستان حقّ از برای وداد و اتّحاد آمده نه از برای ضغینه و عناد کل در ظلّ سدرۀ منتهی یعنی کلمۀ علیا جمع شوید و بذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله مشغول گردید و از کئوس حمرا کوثر اصفی را باسم مالک اسماء بنوشید امروز روز فرح اعظم است بلکه فرح اعظم طائف حول این فرح بوده و خواهد بود بیاد دوست یکتا مسرور باشید و در جنّات محبّتش سائر طوبی لکم ثمّ طوبی لکم نوصیکم فی آخر البیان بالاستقامة علی امر ربّکم مالک الأدیان البهآء المشرق من الأفق الأعلی علیکم و علی الّذین ما حرّکتهم قواصف الظّنون و لا عواصف الأوهام عن اللّه المهیمن القیّوم انتهی و همچنین این خادم فانی استدعا مینماید ذکر فنا و نیستی او را در انجمن دوستان الهی مذکور دارید حقّ عالم و گواهست که ذکرشان امام وجه و قلم بوده و انشآءاللّه خواهد بود
و ذکر جناب سمیّ مقصود ابن مرحوم حاجی غلام حسین از ارض یاء در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله تعالی
یا حسین قبل علی قد حضر لدی المظلوم کتاب من الّذی سمّی بأبیالحسن فی کتاب الأسمآء و فیه ذکرک ذکرناک فضلاً من عندنا انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب ان افرح بهذا الذّکر الّذی اذا نزل من سمآء مشیّة ربّک انجذبت الأشیآء و نادت الملک للّه المهیمن القیّوم تمسّک بحبل عنایة ربّک و قل
یا من بک نصب الصّراط و وضع المیزان و باسمک سرت نسمة اللّه علی الامکان و یا من بندائک الأحلی انصعق من فی الأرض و السّمآء اسألک بالکلمة العلیا الّتی بها سخّرت مداین الغیب و الشّهود بأن تؤیّدنی علی ذکرک و خدمة امرک و توفّقنی علی الاستقامة الّتی ذکرتها فی اکثر الواحک و وصّیت بها خلقک و عبادک انّک انت المقتدر الّذی خضعت عند ظهورک مظاهر القدرة لا اله الّا انت الآمر المقتدر العلیم الحکیم انتهی
عرض این فانی در این مقام معلوم و واضح است یعنی خدمت ایشان هم از این فانی مذکور دارید آنچه که سبب و علّت اشتعال نار محبّت است امید هست که کوثر حیوان را از آیات محبوب امکان بیاشامند و از عالم و عالمیان منقطع و فارغ شده بر امر الهی ثابت و راسخ و مستقیم مشاهده گردند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید
و اینکه در بارۀ اولیای الف و راء نوشته بودید چندی قبل مخصوص هر یک لوح امنع اقدس از سماء عنایت رحمانی نازل لو شآء اللّه و اراد بآن فائز خواهند شد ذکر جناب فتحاعظم علیه من کلّ بهآء ابهاه همیشه در ساحت اقدس بوده و هست قلم اعلی در بارۀ او شهادت داده بآنچه ذکرش بدوام اسماء حسنی در ملکوت انشاء باقی و پاینده خواهد ماند این فقره هم در ساحت امنع اقدس عرض شد این کلمات عالیات از مطلع بیان رحمن مشرق و هویدا قوله تعالی
بسمه المقدّس عن الأذکار و الأمثال
یا اباالحسن قد حضر کتابک لدی المظلوم و فیه ذکر احبّائی الّذین اقبلوا الی افقی و طاروا فی هوائی و سمعوا ندائی الا انّهم من الفائزین انّا ذکرناهم من قبل بذکر وجد منه مظاهر الأسمآء عرف قمیص ربّهم الأبهی الّذی اتی من سمآء القضآء بسلطان غلب من فی السّموات و الأرضین ان یا قلم الأعلی ان اذکر من سمّی بالفتحالأعظم من لدن مالک القدم لیفرح بذکره کلّ ذی همّ و یطیر باسمه کلّ منجمد و یسرع به کلّ متوقّف و ینطق به کلّ صامت منع عن هذا الذّکر الحکیم و نذکر اخاه الّذی اقبل الی الأفق الأعلی اذ اعرض عنه کلّ غافل بعید انّا نبشّره بفضل اللّه و رحمته و هذا الذّکر الّذی نطق به لسان المظلوم فی هذا السّجن العظیم کن کما کان اخوک کذلک یوصیک من عنده کتاب کریم قم علی الأمر بالاستقامة الکبری و ذکّر النّاس بهذا النّبإ الّذی کان مذکوراً فی کتب اللّه العلیّ العظیم و نذکر المحمّد فی هذا المقام الّذی کان مذکوراً لدی الوجه و فاز بعرفان اللّه فی ایّامه و نطق بثنائه الجمیل انّا نوصیه بحفظ ما اعطیناه و العمل بما انزله اللّه فی کتابه المبین و نذکر الحبیب الّذی اقبل الی الأفق الأعلی و شهد بما نطق به لسان العظمة فی هذا المقام المنیر و نذکر احبّائی فی هناک و ندعوهم الی مقام یطوفه الملأ الأعلی و الّذین اخذوا الکتاب بقوّة من لدن قویّ قدیر طوبی لکم یا احبّآء الرّحمن و نعیماً لکم یا اصفیائی انتم الّذین ما منعتکم الظّنون عن الاسم المکنون و لا حجّبتکم الأوهام عن هذا الیوم المنیر انتم الّذین سمعتم ندآء ربّکم و سرعتم الی البحر الأعظم و کنتم من الفائزین
قلم اعلی دوستان آن ارض را ذکر مینماید و بآنچه سزاوار یوم الهی است امر میفرماید اوّل امر معرفت حقّ جلّ جلاله بوده و بعد استقامت بر این امر اعظم جمیع صحف و کتب و زبر الهی بعظمت این یوم گواهی داده طوبی از برای نفوسی که ضوضای مطالع ظنون و اوهام ایشان را از مالک انام منع ننمود امروز روز خدمت و ظهور استقامت است چه که طیور اوهام و طیور لیل در هوای ظلمانی طایرند و طالب جنس خود قلم اعلی از قبل باین امور اخبار فرموده ای دوستان بابصار حدیده در افق اعلی نظر نمائید و با رجل مستقیمه قیام کنید تا از اریاح خریف محفوظ مانید نفوسی که سالها از بیم جان خلف حجاب مستور بودند حال بکمال خدعه و مکر در اضلال نفوس مقبله مشغولند ای دوستان حقّ بکمال قدرت و قوّت بایستید و ناس را از مطالع ظنون و مشارق اوهام حفظ نمائید که شاید از انوار آفتاب حقیقت ظلمت اوهام رفع شود و صبح منیر یقین از افق اراده ظاهر گردد هر کلمهئی را عرفی بوده و خواهد بود طوبی از برای نفوسی که بعرف فائز شدند و بمطلع آن پیبردند
یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء تسمع ضجیج البهآء و حنینه بما ورد علیه من طغاة خلقک و بغاة عبادک ای ربّ انّ الّذی ربّیته بأیادی الرّحمة و العنایة قد قام علی تضییع امرک و اضلال خلقک و بریّتک انت تعلم یا الهی بأنّی ما اردت فی الأرض الّا ما امرتنی به بأمرک و سلطانک ای ربّ ایّد عبادک علی عرفان مشرق آیاتک و مظهر بیّناتک ثمّ اشربهم کوثر الاستقامة بأیادی عطائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الحکیم انتهی
و مخصوص جناب رف و مح و حب الواح بدیعۀ منیعه نازل و بجناب شیخ س داده شد که برساند انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر معانی بیاشامند این عبد فانی اگرچه بعد از شموس مشرقۀ کلمات الهیّه از افق بیان رحمن خود را لایق ذکر و ثنا خدمت دوستان الهی نمیداند ولکن نظر بآنکه جمیع بمحبّت و اتّحاد مأمورند لذا بقدر و اندازۀ خود اظهار فنا و نیستی خدمت اولیا و اصفیا را از وظیفۀ خود میشمارم در این صورت خدمت دوستان آن ارض یعنی نفوسی که از کوثر اطهر آشامیدهاند و بمنظر اکبر ناظرند سلام و تکبیر میرسانم و عرض مینمایم انشآءاللّه در این ربیع روحانی از امطار رحمت رحمانی سرسبز و خرّم باشید و از ازهار و اوراد حدیقۀ معانی محسوب شوید بایادی همّت اذیال استقامت را اخذ نمائید که شاید از اریاح اشارات غافلین محفوظ مانید یسأل الخادم ربّه بأن یوفّقکم و یؤیّدکم علی ما یحبّ و یرضی انّه لبالمنظر الأعلی و السّلام علی من اتّبع الهدی
و ذکر اهل مراغه نموده بودید یعنی از جناب آقا محمّد علی و جناب آقا میرزا عبدالحسین و جناب آقا عبدالصّمد و ابنشان و سایر دوستان علیهم بهآء اللّه انشآءاللّه کل از اشراقات انوار آفتاب معانی منوّر شوند و بذکر و ثنای محبوب ابدی مؤیّد گردند این فقره هم در منظر اکبر تلقاء وجه مالک قدر عرض شد این جواب از ملکوت بیان رحمن نازل قوله تعالی
هو المشرق من افق العالم بالاسم الأعظم
یا احبّائی فی مراغه ان استمعوا ندآء مالک الأحدیّة انّه یذکرکم کما ذکرکم من قبل فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم انّا انزلنا لکم الواحاً شتّی و ارسلناها الیکم امراً من لدنّا و انا الآمر المقتدر القدیر ان اقبلوا بکلّکم الی اللّه ثمّ اعملوا ما امرتم به من لدن حاکم خبیر هذا یوم فیه ینطق المیزان تاللّه قد اتی الرّحمن بأمر عظیم و فیه ینادی الطّور و یقول قد اتی یوم الظّهور الملک للّه المقتدر العزیز العظیم ان اشکروا من ایّدکم علی عرفان مطلع وحیه و مشرق عرفانه و عرّفکم هذا الصّراط المستقیم انّه هداکم الی الأفق الأعلی و اسمعکم ندائه الأحلی اذ کان مظلوماً بین ایدی الغافلین یا اهل مراغه از قبل بأحلی البیان ذکر شما از قلم اعلی جاری و ساری انشآءاللّه کل بآن فائز شوید و جهد نمائید تا فیالحقیقه بحلاوت بیان مرزوق گردید چه اگر نفسی بآن فائز شود اشارات اهل عالم و سبحات امم و الواح معرضین و السن مغلّین او را از محبوب من فی السّموات و الأرضین منع ننماید لعمر اللّه اگر نفسی این رحیق اطهر را که از ید قدرت مالک قدر گشوده شد بیاشامد خود را از عالم و عالمیان در سبیل محبوب امکان فارغ و آزاد مشاهده نماید بشأنی که مغلّین و معرضین و ملحدین و معتدین را معدوم صرف و مفقود بحت شمرد باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام نمائید امروز روزیست که هر نفسی آنچه اراده نماید بآن فائز میشود چه که ابواب عنایت مفتوح است و بحر کرم در امواج و آفتاب جود در ظهور و اشراق و اگر در بعض امور ظهورات عنایت تأخیر شود این نظر بحکمت بالغۀ الهیّه بوده و خواهد بود نباید از آن محزون شد کذلک یعلّمکم الکتاب الأعظم بما انار به العالم انّ ربّکم الرّحمن لهو العزیز الودود انتهی
اینکه در بارۀ احبّای ارض قم ذکر نموده بودید لدی العرش معروض گشت اذاً نطق لسان العظمة بما انجذبت به قلوب العالم و انصعق الأمم الّا من شآء اللّه العلیّ العظیم قوله جلّ کبریائه یا اباالحسن انّا ذکرنا احبّائنا فی هناک و نزّلنا لمن سمّی بالرّضا ما انجذب به ملأ الانشآء و انزلنا لمن سمّی بالحسین ما فاح به عرف البیان فی الامکان تعالی الرّحمن مظهر هذا الأمر العظیم و ارسلنا الیهما من قبل ما تعطّرت به الآفاق ولکنّ القوم فی حجاب مبین انّک ان رأیتهما کبّر من قبل المظلوم علیهما و بشّرهما بعنایة اللّه ربّ العالمین قل طوبی لکما بما اقبلتما الی افق اعرض عنه کلّ جبّار عنید و کلّ عالم مریب قد شهد لکما قلمی الأعلی ان افرحا بهذا الفضل الأعظم و هذه الرّحمة الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین
ای دوستان این مظلوم در این حین که آفتاب در وسط الزّوال است بشما توجّه نموده و شما را ذکر مینماید و وصیّت میکند بآنچه که سبب استقامت بر امر اللّه است چه که معتدین و مغلّین و شیاطین بکمال جهد در اضلال احبّای حقّ کوشیده و میکوشند بر حقّ جلّ جلاله بوده که اولیای خود را اخبار نماید لذا از قبل بظهور ناعقین و نعیب غافلین کل را آگاه نمودیم تا در این یوم بدیع باسم حقّ محفوظ مانند انشآءاللّه باید بشأنی بر امر اللّه ثابت و راسخ مشاهده شوند که احدی قادر بر تکلّم نباشد تا چه رسد بمنع کذلک نطق اللّسان فی ملکوت البیان طوبی لکلّ سامع و ویل للغافلین و آنچه در سبیل الهی از شما ظاهر شد لدی الحقّ واضح و هویداست انّه یقرّب الی من تقرّب الیه و یجزی من عمل فی سبیله احسن الجزآء انّه لهو الشّاهد البصیر العلیم انشآءاللّه از دشمنان حقّ و اشاراتشان محفوظ باشید یا اباالحسن بعضی از منتسبین هم در آن ارض ساکنند از قبل الواح بدیعۀ منیعه مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شدهاند و اگر در این کرّه ملاقات نمودید تکبیر بلیغ از قبل حقّ برسان و بگو انشآءاللّه بعنایت الهی فائز باشید و بامرش عامل مخصوص دو نفس مذکور هم حسین و رضا علیهما بهآء اللّه دو لوح امنع نازل و با حرف سین ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند العاقبة للمتّقین و الحمد للّه ربّ العالمین انتهی
اینکه در بارۀ ابناء جناب ملّا عبدالغفور از اقربای جناب ملّا رج علیه بهآء اللّه نوشته بودید در منظر اکبر عرض شد هذا ما انزله الوهّاب فی الجواب یا اباالحسن انّا ذکرنا من سمّی بملک حسین و نذکره فی هذا الحین الّذی یمشی المظلوم فی سجنه الأعظم و یشهد بما شهد به قبل وجود الکائنات انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم لعمر اللّه هذا یوم تزیّن بذکره کتب العالم و نطق بثنائه اهل الفردوس الأعلی و الّذین طافوا حول العرش امراً من لدی اللّه العلیم الخبیر هذا یوم فیه تضوّع عرف البیان ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین قد نبذوا الیقین عن ورائهم و اتّبعوا مطالع الأوهام کذلک سوّلت لهم انفسهم الا انّهم من الأخسرین فی کتاب اللّه ربّ العالمین یا ملک قبل حسین هل تسمع ندائی الأحلی من الأفق الأعلی ام تکون من الغافلین ان افتح بصرک باسم ربّک لتری الشّمس مشرقة من هذا الأفق المنیر لا تلتفت الی الّذین تراهم فی مریة عن امر ربّک توکّل فی کلّ الأمور علی اللّه النّاطق الخبیر ان یأتک احد بالقصص الأولی دعه عن ورائک مقبلاً الی مقام ینطق فیه لسان العظمة انّه لا اله الّا انا العزیز البدیع
و نذکر من سمّی بمحمّد قبل باقر لیقرّبه ندآء الرّحمن الی ملکوت البیان و یؤیّده علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام العارفین انّک اذا سمعت النّدآء من شطر البقعة النّورآء قل
لک الحمد یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بما عرّفتنی مشرق امرک و مطلع وحیک و هدیتنی الی صراطک المستقیم
و نذکر من سمّی بعلی و نبشّره بهذا الذّکر الّذی لا تعادله خزائن الأرض کلّها و لا ما عند الملوک و السّلاطین یا علی یذکرک المظلوم اذ احاطته الأحزان من الّذین جادلوا بآیات اللّه و برهانه و اعرضوا عمّا امروا به فی کتب اللّه العزیز الحمید خذ رحیق الاستقامة باسم مالک الأحدیّة ثمّ اشرب منه مرّةً بذکری و اخری باسمی العزیز الحکیم
یا رضا ان اقبل الی الأفق الأعلی تاللّه قد خلقت لهذا الیوم یشهد بذلک صحف اللّه من قبل و من بعد و عن ورائها هذا الذّکر الأمنع الأقدس العزیز العظیم قم علی خدمة امر ربّک مالک الوری بالاستقامة الکبری و قل
لک الحمد یا من ذکرتنی بفضلک و ایّدتنی علی الاقبال الی بحر علمک و حکمتک اسألک بأن لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأصفیائک الّذین نبذوا العالم فی حبّک و سبیلک و سرعوا الی مشهد الفنآء بذکرک و اسمک ای ربّ انت القویّ و تری الضّعیف متمسّکاً بحبل عنایتک فاکتب له ما ینبغی لعظمتک و اقتدارک لا اله الّا انت الغفور الرّحیم
و نذکر فی هذا الحین من سمّی بالحسین لتجذبه نفحات الذّکر الی مقام تنطق فیه لسان اللّه المهیمن القیّوم یا حسین یذکرک الحسین الّذی قام علی الأمر فی ایّام فیها ارتعدت فرائص العالم من سطوة الأمرآء و اعراض العلمآء کذلک نطق مالک الأسمآء من الأفق الأعلی و القوم اکثرهم لا یفقهون قد انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و اخبرنا الکلّ بما ظهر و یظهر فی الأرض یشهد بذلک من شهد بما شهد به اللّه قبل خلق السّموات و الأرض و قبل ذکر الکاف و النّون تمسّک بحبل الیقین معرضاً عن الّذین نراهم فی ریب عن هذا الأمر العزیز الممنوع انّه غفر اباکم فضلاً من عنده و هو العطوف الغفور
یا حسن قلم اعلی بلسان پارسی تکلّم میفرماید که شاید کل به ما اراده اللّه فائز شوند بگو بشنوید ندای مظلوم را و بشبهات منکرین و معرضین از مالک یوم الدّین محروم نمانید امروز روز فزع اکبر است و همچنین فرح اعظم طوبی از برای نفسی که سبحات و حجبات و اشارات اهل ظنون او را از عرفان اسم ظاهر مکنون منع ننمود امروز مالک اسماء بایادی بیضا کوثر بقا عطا میفرماید تقرّبوا بحوله و خذوا باسمه ثمّ اشربوا منه بذکره الحکیم شیاطین در کمین بوده و هستند و همچنین ماکرین و خادعین بر مراصد منتظر که شاید نفسی را از حقّ منع نمایند و از فیوضات فیّاض حقیقی محروم سازند جهد نمائید تا کاسر اصنام اوهام شوید آنچه در ارض ظاهر شده و بشود از قبل از قلم اعلی جاری شده بگو ای عباد در الواح ملوک نظر کنید و در لوح رئیس تفکّر نمائید که شاید بانصاف تکلّم کنید و در عرصۀ عدل قدم گذارید امر اعظم از آنست که باقوال سخیفۀ نالایقه مستور ماند اتّقوا اللّه یا قوم و لا تتّبعوا اهوآء الّذین کفروا بالرّحمن اذ اتی بالبرهان کذلک یذکّرکم من عنده کتاب عظیم
و نذکر فی هذا المقام امائی اللّائی آمنّ باللّه ربّ العالمین و نبشّرهنّ بعنایة اللّه و فضله الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین ای کنیزان حقّ انشآءاللّه از شبهات و اشارات خلق مقدّس و منزّه مشاهده شوید و در کلّ احوال بغنیّ متعال متمسّک این ایّامی است که حقّ جلّ جلاله بکل متوجّه و کل را بطراز ذکر مزیّن فرموده عیسی بن مریم که بیک کلمۀ مبارکه که از مطلع بیان الهیّه اصغا نمود بنار محبّت مشتعل شد اشتعالی که میاه عالم او را منع ننمود و مخمود نساخت و آن کلمه این بود که فرمود ای بندۀ من و فرزند کنیز من و حال فضل بمقامی رسیده که مکلّم طور از مقرّ عرش ظهور ذکور و اناث و صغیر و کبیر را ببدایع اذکار خود ذکر میفرماید اگر نفسی فیالحقیقه در این کلمۀ مبارکه تفکّر نماید تمام عمر به لک الحمد یا اله العالمین ناطق شود از حقّ بخواهید آذان را باذکار مغلّین و معتدین و خائنین نیالاید و ابصار را باشارات منکرین از مشاهدۀ انوار منع نفرماید تا جوهر بیان را اصغا نمایند و جوهر نور را ادراک کنند آیا سامع منصفی در عالم هست تا بشنود و بحقّ ناطق شود و آیا بصیر عادلی یافت میشود تا حقّ را مشاهده نماید و به ما شهد به اللّه شهادت دهد کذلک نطق اللّسان فی بحبوحة الأحزان بما اکتسبت ایادی الّذین نبذوا الههم و اخذوا الأصنام لأنفسهم اولیآء من دون اللّه المقتدر القدیر البهآء المشرق من افق البقآء علی الّذین توجّهوا الی المنظر الأکبر بالبصر الأطهر و علی الامآء اللّائی سمعن النّدآء و اقبلن الی اللّه مالک الأسمآء فی هذا الیوم العزیز المنیع انتهی الحمد للّه جمیع نفوس مذکوره بآیات الهیّه فائز شدند و در بارۀ هر یک بحر بیان موّاج انشآءاللّه بآنچه سزاوار این عنایت کبری است قیام نمایند و به ما اراده اللّه فائز شوند این عبد فانی در هر حین از حقّ سائل و آمل است که نفوس را بر عرفان این فضل اعظم که عالم را احاطه نموده مؤیّد فرماید انّه لهو المقتدر المتعالی العلیم الحکیم
و دیگر ذکر جناب حاجی محمّد رضا علیه بهآء اللّه را نمودید بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمات مشرقات از مصدر امر ظاهر و مشرق قوله جلّ اجلاله
بسمه المقدّس عمّا کان و ما یکون
یا محمّد قبل رضا تاللّه الحقّ قد ظهر الوعد و اتی الموعود و ینطق فی قطب العالم انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد خلقت الخلق لهذا الیوم و بشّرتهم بهذا الظّهور الّذی فیه نطقت الحصاة الملک لمنزل الآیات و هدر العندلیب علی الأغصان العظمة للّه ربّ ما کان و ما یکون من النّاس من جادل بآیات اللّه و انکر برهانه و منهم من افتری علیه من دون بیّنة و لا کتاب معلوم و منهم من افتی علیه کذلک نطق لسان الوحی اذ کان فی هذا السّجن الممنوع کم من عالم منع عن المعلوم بما اتّبع الظّنون و کم من امّیّ سرع و فاز برحیقی المختوم هذا یوم فیه ینطق لسان الظّهور و ظهر ما اخبر به اللّه بلسان الرّسول یوم یقوم النّاس لربّ الغیب و الشّهود دع الأذکار کلّها و تمسّک بهذا الذّکر العزیز المحبوب قل
یا الهی اسألک بمسخّر آیاتک و ظهورات قدرتک فی ملکوت الانشآء و بأسمائک الحسنی و صفاتک العلیا بأن تجعلنی مستقیماً علی هذا الأمر الّذی به انشقّت الأرض و نسفت الجبال لا اله الّا انت الغنیّ المتعال ای ربّ ترانی معرضاً عن دونک و مقبلاً الی کعبة ظهورک اسألک بأن لا تمنعنی عن بدایع جودک ثمّ اکتب لی من قلمک ما ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و بیدک زمام الأسمآء لا اله الّا انت الغفور الکریم
کبّر من قبلی علی وجوه الّذین نسبهم اللّه الیک لتجذبهم نفحات التّکبیر الی اللّه الفرد الخبیر قل یا قوم تاللّه قد اتی الیوم و القیّوم ینادی بهذا الاسم الّذی به سخّر اللّه ما کان و ما یکون قل ایّاکم ان تمنعکم سبحات المحتجبین عن اللّه ربّ العالمین دعوا ما عند النّاس و خذوا ما اوتیتم به من لدن فضّال قدیر کذلک اشرقت شمس البیان من افق لوح ربّکم الرّحمن طوبی لمن اقبل و ویل للمعرضین انتهی قسم بآفتاب افق تقدیس که عنایت بمقامی رسیده که السن عالم از ذکرش عاجز و قاصر است ولکن یا حبیبی ناس نسناس موهومی را که اطّلاع از او نداشته و ندارند اخذ کردهاند و از دریاهای فضل الهی خود را محروم نمودهاند در لیالی و ایّام از قادر علیم بکمال عجز و ابتهال بطلبید تا این نفوس را مجدّداً بظنون و اوهام مبتلا ننماید در کلّ حین رایحۀ دفرا در حرکت و مرور بشأنی که قلم رغبت بذکرش ننموده و ننماید یسأل الخادم ربّه بأن یحفظ عباده عن جنود النّاس و الهوی و یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی هذا ما ینفعهم فی الآخرة و الأولی و انّه لهو الشّاهد الخبیر
و دیگر ذکر جناب ملّا عبدالغنیّ علیه بهآء اللّه را نموده بودید آنچه مرقوم داشتید در ساحت اقدس عرض شد هذا ما اشرق من افق عنایة ربّنا الرّحمن قوله جلّ کبریائه
یا عبدالغنیّ ان استمع ندائی من شطر سجنی لعمری لو تسمعه حقّ الاستماع انّه یجذبک الی مقام قدّسه اللّه عن ذکر الأوّلین و نبإ الآخرین ان استعدّ لاصغآء کلمات ربّک انّها نزلت علی شأن تضوّع منها عرف القمیص بین السّموات و الأرضین طوبی لسمیع ما منعته الأحزاب و لبصیر ما حجّبته السّبحات و لمقبل ما خوّفه اعراض المعرضین انّک اذا فزت بلوح اللّه و اثره ان اقبل بقلبک الی مطلع الأسمآء المقام الّذی اشرقت من افقه انوار وجه ربّک مولی الوری و قل
لک الحمد یا محبوبی و لک الثّنآء یا مقصودی بما اسمعتنی ندائک اذ کنت غافلاً و جعلتنی مقبلاً اذ کنت غافلاً و انطقتنی اذ کنت صامتاً اشهد انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء لا اله الّا انت الغفور الکریم ای ربّ لمّا اسمعتنی ندائک لا تمنعنی عن فیوضات ایّامک طوبی لهوآء فاز بنفحاتک و لأرض تشرّفت بقدومک و لجبل مرّت علیه نسایم وحیک و لریاض تعطّر من اوراد حدائق عرفانک ای ربّ انا الفقیر المسکین و انت الغنیّ الکریم فانظرنی یا الهی بلحظات عنایتک ثمّ ارزقنی ما کتبته لأصفیائک الّذین نطقت بثنائهم کتبک و صحفک و الواحک ای ربّ ثبّتنی علی امرک و ایّدنی علی خدمتک و وفّقنی علی الاستقامة علی حبّک انّک انت الّذی شهدت الکائنات بقدرتک و اقتدارک و الممکنات بعظمتک و سلطانک لا اله الّا انت المتعالی الغفور الرّحیم انتهی
فضل و عنایت و شفقت و رحمت حقّ جلّ شأنه و عظم کبریائه از آیات منزله از سماء احدیّه ظاهر و هویداست ای دوستان الهی قدر خود و این ایّام را بدانید که شاید از سهام شیاطین و اشارات مغلّین محفوظ مانید و آنچه آن جناب در مکتوب خود اظهار نمودند جمیع در ساحت امنع اقدس عرض شد و بکمال فضل و شفقت جواب هر یک نازل و ارسال شد تا جمیع از بحر فیض فیّاض حقیقی قسمت برند استدعا آنکه از جانب این خادم فانی خدمت اولیای الهی عرض تکبیر و ثنا و سلام برسانید انشآءاللّه کل به ما یحبّه اللّه قیام نمایند و بکمال روح و ریحان در تبلیغ امر محبوب عالمیان جهد بلیع مبذول دارند اینست وصیّت الهی از قبل و بعد از حقّ میطلبیم کل را بخدمت امرش موفّق فرماید بی عنایات او احدی قادر بر امری نبوده و نیست و اینکه این فانی را وکیل نمودید در زیارت حسب الخواهش آن جناب در این حین بساحت اقدس توجّه نموده بنیابت آن جناب عمل نمود آنچه مقصود عالمیانست هنیئاً لک و لی و بعد از حضور و عرض و زیارت لسان عظمت باین کلمات ناطق قوله جلّ کبریائه
یا اباالحسن الحمد للّه بعنایات الهیّه مرّةً بعد مرّة فائز شدی و ذکر اولیای حقّ و دوستان او را نمودی نشهد انّک ذکرت اسمائهم و زرت من قبلهم و عرضت ما عملوا فی سبیل اللّه ربّ العالمین در فضل الهی تفکّر نما امری را که جمیع من علی الأرض بکمال شوق و اشتیاق طالب بودند فائز نشد باو مگر معدودی و تو از فضل و رحمت او بلقا فائز شدی و از کوثر وصال آشامیدی و یومش را ادراک نمودی و موفّق شدی بر ذکر احبّایش این مقامات هر یک بسیار بزرگ و بلند است جهد نما تا باسم حقّ و عنایت حقّ محفوظ ماند انّه لهو الحافظ العلیم الخبیر انتهی
عرض فانی آنکه چند یوم قبل کلمهئی از لسان مبارک اصغا شد که مشعر بود بر اضطراب بعض نفوس ضعیفه از شبهاتی که معرضین و مغلّین القا نمودهاند شاید در اقربا هم فیالجمله اثر نموده باشد حسب الأمر باید آنچه بآن جناب ارسال شد و همچنین بجناب ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی و بعضی اولیا در ارض طاء جمع شود تا دوستان الهی مشاهده نمایند انّه لهو الآمر الحکیم و اگر صورت آن بجناب ملّا رج علیه بهآء اللّه هم داده شود بسیار محبوبست البهآء علیک و علی من سمع نصح المولی و علی الّذین شربوا رحیق الاستقامه فی امر اللّه العزیز البدیع
* * *
جناب شهید ابن اسم اللّه الأصدق محبوب مکرّم حضرت نبیل بعد علی علیه من کلّ بهآء ابهاه ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد مقدّس از لمیزل و لایزال ساحت قرب قدس حضرت محبوب بیزوالی را لایق و سزاست که افق سماء انسان را بنیّر عرفان منوّر فرمود زهی حسرت و افسوس که معشر کرّوبین و مقرّبین در تغنّی و حوریّات غرفات فردوس در ترنّم و ساقی الهی قائم و بر دستش رحیق باقی ولکن نه گوشیکه از اوّل قسمت برد و نه لبیکه بثانی فائز گردد جلّ من اظهر للموحّدین من عباده و ستر عن المشرکین من بریّته اوست ذات مقدّسیکه السن عالم از ثنایش عاجز و افئدۀ امم از عرفانش قاصر بقدرت کامله از آب آتش هویدا نموده و از نار نور ظاهر فرموده دست قدرتش زمام عالم را اخذ نموده ولکن ابصار از او غافل و سلطان ارادهاش کل را احاطه فرموده ولکن ادراک عباد قاصر طوبی از برای نفوسیکه ببصر حدید فائز شدند و باذن واعیۀ تازه مزیّن گشتند ایشان از بحر دانائی نوشیدهاند و از اثمار سدرۀ بینائی چشیدهاند امثال این سمع و بصر مطهّر و مقلّب و منوّر بوده و هست طوبی از برای نفوسیکه منظر آن بصر واقع شدند و محلّ اصغا للّه الأمر من قبل و من بعد
سبحانک یا من فی فراقک ارتفعت ضجیج المقرّبین و المخلصین و فی هجرک صعدت زفرات الموحّدین و الفائزین و نزلت عبرات المشتاقین اسئلک بنار سدرتک و انوار وجهک و لآلئ بحر بیانک و اسرار ملکوتک و جبروتک بأن تؤیّد اصفیائک علی القیام علی خدمتک و التّوجّه الی دیارک ای ربّ تری الّذین انقطعوا عن دونک و قاموا علی خدمة امرک و اختاروا مکاره الغربة فی حبّک و رضائک و شدائد البریّة رجآء ما عندک اسئلک ببحر جودک و سمآء فضلک بأن تحفظهم عن الّذین سعوا فی اطفآء نورک و نقضوا عهدک و میثاقک انت الّذی یا الهی خضعت کینونة القدرة عند ظهورات قدرتک و سجد هیکل القوّة لدی شئونات قوّتک ای ربّ فأنزل علی من قام علی خدمتک ما یجعله ناطقاً علی شأن لا یعتریه الصّمت بما اکتسبت ایادی الأشرار فی مملکتک اسئلک یا محبوب القلوب و مقصود الوجود بأن تکتب له من قلمک الأعلی ما یظهره باسمک بین عبادک و یرفعه بعنایتک بین خلقک لا اله الّا انت المهیمن الغفور الکریم اصلّی و اسلّم یا الهی علیه و علی الّذین طافوا لارتفاع کلمتک و اظهار امرک ای ربّ فاجعلهم سرج هدایتک و اعلام نصرتک انّک انت الّذی لا تمنعک شیء عن ارادتک لم تزل کنت مقتدراً علی ما تشآء و لا تزال تکون بمثل ما قد کنت فی ازل الآزال لا اله الّا انت الغنیّ المتعال
و بعد یا محبوب فؤادی قد کنت راقداً ایقظتنی نسائم حبّکم الّتی سرت من آثار قلمکم و اسرّت من عالم المحبّة ما عجز عن ذکره قلمی و لسانی فلمّا عرفت و اطّلعت قصدت الارتقآء الی مقام استقرّ فیه کرسیّ مالک الأسمآء حضرت و عرضت اذاً نطق لسان المقصود بما انجذب به حقایق الأشیآء قال و قوله الأحلی
هو الحافظ النّاظر العلیم الخبیر
یا ایّها الطّائر فی هوائی و المقبل الی ملکوتی و النّاظر الی افقی و النّاطق بثنائی فی ایّامی و القائم علی خدمة امری قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه لدی المظلوم اذ کان یمشی فیمقام جعله اللّه المنظر الأکبر انّ ربّک لهو المقتدر القدیر سمعنا ندائک اجبناک و وجدنا عرف خلوصک ارسلنا الیک ما تضوّع منه رائحة قمیصی المنیر طوبی لعبد هزّته جذبات بیانک فی ذکر اللّه ربّک و ربّ العالمین قد کنّا معک فیکلّ الأحوال و انزلنا لک من قلمی الأعلی ما یکون باقیاً ببقآء اسمائی الحسنی ان افرح بهذا الفضل المبین انشآءاللّه در جمیع احوال مؤیّدی و لحاظ عنایت با شما بوده و خواهد بود احبّای الهی را از قبل مظلوم تکبیر برسان و جمیع را بفضل و عنایت حقّ جلّ جلاله بشارت ده انشآءاللّه موفّق شوند بر آنچه لایق این یوم عزیز عظیم است طوبی از برای نفسیکه الیوم بخدمت امر قیام نمود نفوسیکه صاحب بیانند باید بتبلیغ مشغول شوند اینست امر مبرم الهی که در کتب و صحف از قلم اعلی جاری و نازل گشته اینفقره بسیار بزرگست از حقّ جلّ جلاله بخواهید تا کل را از اینمقام بلند محروم نفرماید اگر از اوّل امر نفوس مشتعلۀ مطمئنّه بتبلیغ متمسّک میشدند هرآینه عالم از نیّر اعظم منوّر و روشن مشاهده میگشت امید هست که اولیای حقّ طرّاً بر تبلیغ امر قیام نمایند قیامیکه سبب قیام اهل عالم شود ببیانیکه سبب نطق و بیان امم گردد در سحرگاهان هزیز نسایم عنایت رحمن بر کل مرور مینماید و اسرار وصل و لقا بر هر شیء القا میفرماید برخی باصغا فائز و بعضی محروم کلّ یعمل علی شاکلته قسم بآفتاب بیان که هر نفسی از عظمت این یوم آگاه شود عالم عالم زخارف و عالم عالم اشیاء و عالم عالم کتب او را منع ننماید و محروم نسازد جمیع را بر اتّحاد امر نمودیم انشآءاللّه کل بهمّت اولیا باینمقام فائز شوند یا علی قل لا انسان الّا بالانصاف و لا قوّة الّا بالاتّحاد و لا خیر و لا سلامة الّا بالمشورة یا محمّد قلم اعلی در کلّ حین مشغولست از حقّ بخواه تا تشنگان بادیۀ عشق از این فرات جاری محروم نمانند و ممنوع نشوند در اطراف عالم این ذکر منتشر و انوارش ظاهر و لائح معذلک اهل ارض محجوب و غافلند هر طائفه از طوائف امّت عظیمه در مدن کبیره بامری از امور تمسّک مینمایند و در اعلاء آن جهد بلیغ مبذول میدارند بشأنیکه از بذل جان و مال دریغ ندارند و اهل ایران از این امر اعظم که بمثابۀ آفتاب در قطب زوال روشن و منیر است غافل و محتجبند ذرهم فی خوضهم یلعبون انشآءاللّه نفوسیکه الیوم بحقّ منسوبند و باسمش مذکور مقامات خود را بشناسند و حفظ نمایند شأن ایشان عنداللّه عظیمست از حقّ بطلبید تا کل را مؤیّد فرماید بر حفظ مقامات خود بشأنیکه هیچ امری از امور و هیچ شیئی از اشیاء ایشانرا سد ننماید و غافل نسازد انتهی
یا محبوبی اهل ارض از این فضل اعظم و عطیّۀ کبری غافلند بایادی خود صنم میتراشند و بکمال جدّ و جهد او را تقویت مینمایند و بعد از ظلمش نوحه میکنند مقصود از صنم که ذکر شده و میشود جاهلی است که باسم علم معروف در هر عهد و عصر سبب و علّت منع عباد از فیوضات مالک ایجاد در مبدء و معاد بوده و هستند اگر صاحببصری تفکّر نماید و در کتب الهی از قبل و بعد تفرّس کند بآنچه ذکر شد گواهی دهد
اینکه مرقوم داشته بودند باتّفاق جناب محبوبی حاجی میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه بارض هم تشریف بردهاند لأجل اعلاء کلمۀ الهی اینفقره تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان الوحی فی هذا المقام قوله تعالی انشآءاللّه نهالهای بستان الهی از آب بیان اولیائش بخلع تازه فائز شوند و از حرارت محبّتشان بمنتهی نموّ و اثمار مزیّن گردند انّه لهو المؤیّد الحکیم و الموفّق العلیم انتهی
البتّه از توجّه بجهات لأجل اظهار امر و اعلاء کلمه خالصاً لوجه اللّه ثمرهای کلّیّه ظاهر شده و میشود بیان فی سبیل الرّحمن مؤثّر بوده و هست
اینکه مرقوم داشتند نظر بحکم قبل ارادۀ توجّه بارض ص و اطراف آن نمودهاند اینفقره بسیار محبوبست امر تبلیغ الیوم بر مثل آنمحبوب لازمست حسب الأمر آنکه هر نفسی را مصلحت بدانند یعنی دارای بیان و قلب فارغ باشد بمدن و دیار الهی از برای تطهیر نفوس از کوثر جاری از قلم اعلی بفرستند لدی الوجه محبوب و مقبولست انتهی
جمیع نفوس از برای این یوم خلق شدهاند انشآءاللّه باید آنمحبوب در اینفقره سعی بلیغ مبذول دارند و اگر نفوسیهم بقبایل توجّه نمایند مثلاً بسمت کرمانشاه و همچنین محالّ بختیاری از اطراف فارس و غیره محبوبست بلکه لازم ولکن در صورتیکه آن نفوس بطراز حکمت منزله مزیّن باشند در هر محل که وارد شوند سبب تزکیۀ نفوس و اصلاح اهالی و اعمال طیّبه و اخلاق حسنه گردند امید هست که از نار سدره انجمنی در عالم از این قبیل یافت شوند و بنور حکمت عالم را منوّر دارند انّ ربّنا الرّحمن لهو الغفور الرّحیم و هو المقتدر القدیر امروز روزیست که اشعیای نبی از آن خبر داده اخبار این یوم بمثابۀ نیّر اعظم از آفاق صحف الهی مشرق جمیع انبیا اهل عالم را باین یوم اعظم بشارت دادهاند و جمیع کتب الهی شاهد و گواهست ولکن جهل حایل شده و ناس را از دریای علم محروم ساخته بقسمیکه نمیدانند چه نافع است و چه مضرّ عالم را بلا و ظلمت احاطه نموده معذلک احدی ملتفت نه صدق ربّنا العلیّ الأبهی اگر نفسی در سور و الواحیکه از قبل نازل شده ببصر انصاف ملاحظه نماید و تفکّر کند شهادت میدهد بآنچه ظاهر شد حرف بحرف از ملکوت علم الهی بکمال تصریح نازل گشته خلق را گمان آنکه اهل انصاف و علم و حکمت و زهد و تقوی علمای ارضند غافل از اینکه نزد حقّ از جهلا مذکور و محسوب این نفوس غافله سبب غفلت و منع عباد از افق اعلی بوده و هستند میفرماید انّ العالم من هدی النّاس الی صراطی و علّمهم سبیلی المستقیم عالمیکه باینمقام فائز شود او بمنزلۀ بصر است از برای هیکل عالم قوله عزّ اجلاله حکیم دانا و عالم بینا دو بصرند از برای هیکل عالم انشآءاللّه ارض از این دو عطیّۀ کبری محروم نماند و ممنوع نشود انتهی
اینکه در ذکر اوراق ناریّه و انتشار آن مرقوم داشتید حقّ شاهد و گواهست که همان میرزا هادی که حال در ارض طاء باضلال نفوس مشغول است ابداً از امر نفسیکه خود را باو نسبت میدهد مطّلع نبوده و نیست ای کاش خرق حجاب میشد و للّه در دقائق معدوده باصغا فائز میگشت یعنی باصغاء کلماتیکه اگر بر صخرۀ صمّاء القا شود مثل ماء جاری گردد معشر معشر غافلین است قسم بآفتاب افق بیان که بمثابۀ آنست که کوری کور دیگر را راهنمائی نماید و یا غافلی بغافل دیگر متمسّک شود یتکلّمون بأهوائهم و لا یشعرون ای کاش موفّق میشدند اقلاًّ بآثار رجوع مینمودند این خادم فانی متحیّر و مبهوت آیا بچه متمسّکند و چه میگویند عالم را آیات الهی احاطه نموده علی شأن ملئت الآفاق منها و واللّه الّذی لا اله الّا هو اینعبد و امثال او از احصای آن عاجز و جمیع نفوس مقبله بر این شهادت میدهند معذلک رئیس المفترین نوشته دو کلمه از اینجا دو کلمه از آنجا اخذ مینمایند و باطراف میفرستند ملاحظه نمائید چه مقدار از غفلت و عدم درایت و بیبصری تبعۀ خود مطمئنّ است اگر مطمئنّ نبود باین هذیانات که کذبش بمثل آفتاب روشنست تکلّم نمینمود اگر کسی للّه فیالجمله تفکّر نماید در شئونات ظاهرۀ از افق اعلی بر اوّل امر و اصل آن مطّلع میشود که چه قسم بوده از حقّ میطلبم غافلین را بطراز آگاهی مزیّن فرماید و باکلیل انصاف سرافراز نماید انّه لهو المقتدر القدیر
و اینکه در بارۀ محمّد تقی مرقوم داشتید از او سؤال شود که در حین مرخّصی باو چه فرمودند لعلّ یتذکّر او یخشی بزخرف فانیه از مطلع نور احدیّه گذشت و یوسف الهی را بدراهم فانیه تبدیل نمود در پستفطرتی او همین کافیست که حسین سوخته او را از حقّ منع نموده و بجزیرۀ معروفه برده العجب کلّ العجب و آنشخصهئی که در طهران باو جبّه داده قسم بجمال حقّ که او هم مثل او ابداً از اصل این امر اطّلاع نداشته او و دو اخوی او از اوّل خارج بودند و از امر نقطۀ اولی روح ما سواه فداه بیخبر بلکه تبرّی مینمودند بیت آن نفوس در محلّهئی و بیت مقصود در محلّۀ اخری و نظر باعراض سالها مابین فصل بود و اکثری بر اینفقره گواه بوده و هستند
اینکه ذکر جناب حاجی میرزا حس علیه بهآء اللّه و ارادۀ جناب وزیر را نمودید اینمراتب تلقاء وجه عرض شد فرمودند آنچه الیوم لازمست تمسّک بامر تبلیغ است اگر فیالجمله علوّ امر اللّه ظاهر شود جمیع وزرا باعانت قیام نمایند و آنچه هم الیوم سبب و علّت آسایش و حرّیّت شود محبوبست انتهی
عرض اینفانی آنکه در جمیع امور مشورت لازم باید آنمحبوب در اینفقره بسیار تأکید فرمایند تا امر مشورت مابین کل جاری شود آنچه در اینفقره از قلم اعلی جاری شده و میشود مقصود آنکه امر مشورت مابین دوستان محقّق گردد چه که او سبب و علّت آگاهی و هوشیاری و خیر و سلامتی بوده و خواهد بود
اینکه در بارۀ دوستان الهی در هر محل مرقوم داشتید انشآءاللّه در جمیع اوان باصلاح خود و عالم مشغول باشند و بانوار وجه منوّر و فائز فیالحقیقه نفوسیکه الیوم بناموس اکبر تمسّک جستهاند و بافق اعلی ناظرند بمنزلۀ سرجند در عالم انشآءاللّه در صدد آن باشند که در ایّام الهی ظاهر شود از ایشان آنچه که بدوام ملک و ملکوت ذکرش از دفتر عالم محو نشود اگر بر مقامات خود آگاه شوند لعمر المحبوب بفرح اکبر فائز گردند در سبیل الهی حمل نمودند آنچه را احدی از قبل حمل ننمود از حقّ میطلبم اولیا را مؤیّد فرماید بر حفظ مقامات خود انّه علی کلّشیء قدیر
اینکه از ارض خ و ک و ق و هم تعریف فرمودند للّه درّهم و طوبی لهم انشآءاللّه بکمال همّت بر این امر اعظم ثابت و راسخ و مستقیم باشند ذکرشان در ساحت اقدس عرض شد آفتاب عنایت نسبت بهر یک مشرق از حقّ میطلبم بر نار محبّت و نور معرفتشان در هر حین بیفزاید بشأنیکه شئونات جبابره ایشانرا از ما هم علیه منع ننماید جبابره و فراعنه و امثال آن که از قبل و بعد ذکر شده در رتبۀ اوّلیّه جهلائی هستند که بعلما معروفند مابین همج رعاع لعمر اللّه ایشانند قاطعان طریق الهی و ایشانند حجب مانعه و کتب کاذبه فیالحقیقه علمای ایران بسیار غافلند آنچه در دست آن فئۀ ضالّۀ مضلّه بوده اکثر مفتریات خود آن نفوسست که از قبل و بعد گفتهاند و در کتب نوشتهاند ایشانند صحف اوهامیّه و دفاتر ظنونیّه و تواقیع ناحیۀ کذبه که بمقدّسه نامیدهاند وقتی از اوقات اینفانی قصد مقصد اعلی و ذروۀ علیا نموده بعد از حضور در ساحت امنع اقدس فرمودند ای عبد حاضر بگو ببینم آن رصاصیکه حضرت اعلی و مبشّر جمال کبریا را شهید نمود از چه معدن و حقیقت آن چه بوده و آن سیوفیکه اجساد اولیا را قطعه قطعه نمود از چه فلزّ و از کدام معدن بیرون آمده یا عبد حاضر لدی الوجه در بیانات مظلوم آفاق تفکّر نما که شاید از تفکّر تو در اهل ارض این قوّه ظاهر شود و کل ببصیرت تمام در آنچه واقع شده تفکّر نمایند در آنحین اشعّۀ انوار بیان رحمن اینفانی را بشأنی اخذ نمود که قادر بر ذکر آن نشده و نخواهد شد مدّتی این عبد قائم و جمال قدم صامت و ساکت بالأخره فرمودند یا عبد آنحدید و رصاصیکه سبب نوحۀ مقرّبین و ضجیج مخلصین شد آنکلمات نفوس غافله بوده که سالها در معادن جهل و کذب تربیت یافته و بالأخره از فم علما ظاهر شد و آن جوهر وجود و اولیائش را شهید نمود یا عبد درست تفکّر نما اگر ذکر جابلقا و جابلسا و ناحیۀ مقدّسه و وجود قائم باوصاف مذکوره نبود وارد نمیشد آنچه وارد شد و دیده نمیشد آنچه که قلم و لسان از ذکر آن مضطربست فرمودند یا عبد حاضر اگر نفسی بانصاف نظر نماید همان کلمه که از معدن کذب ظاهر شد که گفته آنحضرت موجود است و قائل بر تولّد او از کفّار محسوب رصاصی بود که بر بدن آن سیّد عالم وارد شد و حال معرضین بیان بهمان طریق مشی مینمایند و در ترتیب همان موهوماتند انتهی
اعاذنا اللّه و معشر الانسان من مکرهم و افترائهم و ما یخرج من افواههم انّه لهو الحافظ المقتدر القدیر آیا یک گوش یافت نمیشود آیا حکم بصر محو شده آیا انصاف بکدام عالم سفر نموده و یا صدق وفات کرده این کلیل نادان نمیداند چه عرض نماید اینمقامات از ذکر و بیان خارج است زفرات مرتفع و عبرات نازل و الأمر بید اللّه ربّ الذّاکر و القائل
و اینکه در بارۀ یکی از امآء اللّه مرقوم داشتید که از حقّ جلّ جلاله طلب عنایت از برای زوجش نموده اینمراتب در پیشگاه حضور مالک قدم عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قوله عزّ اجلاله یا علی یا ایّها القائم علی خدمتی یا محمّد یا ایّها النّاظر الی افقی و المتوجّه الی وجهی ان استمع ندائی و بشّرها من قبلی لها ان تقرء ما نزّل من قلمی الأعلی فیهذا المقام الکریم
سبحانک یا من باسمک ماج بحر الکرم و هاج عرف الفضل بین الأمم اسئلک بندائک الأحلی و حفیف سدرة المنتهی بأن تقدّر لی من قلمک الأعلی ما ینفعنی فی الآخرة و الأولی ثمّ اکتب لعبدک ما یقرّبه الیک و یعرّفه ظهورک و بروزک و سلطانک و یعلّمه ما کان غافلاً عنه فی ایّامک ای ربّ فضلک سبق و رحمتک سبقت کلّ الأشیآء اسئلک بسلطان الأسمآء بأن لا تخیّبنی و ایّاه عن بحر جودک و سمآء فضلک و شمس عطائک ای ربّ انّا لا نعلم ما ینفعنا انت اعلم بنا منّا لا اله الّا انت الغفور الکریم انتهی
ملاحظۀ عنایت حقّ جلّ جلاله را نمائید بمقامی رسیده که هر منصفی اقرار و اعتراف نموده به ان لا مثل لها و لا نظیر لها انشآءاللّه جمیع من علی الأرض مؤیّد شوند و بباب فضلش توجّه نمایند و البتّه خائب نشوند آنچه در اینمقام نازل شد بامةاللّه علیها بهآء اللّه برسانند
و اینکه ذکر منتسبین مرحوم مرفوع حضرت اسم اللّه الأصدق علیه من کلّ بهآء ابهاه را نموده بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند نظر عنایت بایشان بوده و لحاظ فضل قطع نشده و نخواهد شد جمیع را از قبل حقّ تکبیر برسانید از قبل و بعد ذکر ایشان در کتاب الهی نازل و الواح مقدّسه هم از قبل ارسال شد جمیع را از قبل حقّ باذکار بدیعۀ منیعه که سبب و علّت فرح و ابتهاج است متذکّر دار انّا معهم نسمع و نری انشآءاللّه ظاهر میشود آنچه که از برای ایشان مقدّر شد انّه یبسط امراً من عنده و هو المقتدر الباذل الکریم انتهی
اینکه در بارۀ سرور مکرّم جناب حاجی منشی حقیقی علیه بهآء اللّه و عزّه مرقوم داشتید فیالحقیقه همان قسم است که آنمحبوب مرقوم داشتهاند از حقّ منیع این خادم فانی مسئلت مینماید که در هر حین بر شوق و شعف و محبّت ایشان بیفزاید ذکرشان در ساحت اقدس بوده و هست و اینفانی هم مکتوبی در جواب دستخطّشان عرض و ارسال میدارد
و اینکه مجدّد در دستخطّ دیگر ذکر جناب وزیر نمودهاید ایشان و حزبشان در رفاهیّت و حرّیّت کلّیّه ساعی بوده و هستند هنگامیکه اشعّۀ انوار ظهور از افق زوراء ظاهر و لائح بود قنصلی که در عراق بودند بکمال محبّت بحضور آمدند و هر امری بایشان ذکر میشد همان حین بر اجرای آن قیام مینمودند و جمال مبارک هم یک روز بمنزل ایشان تشریف بردند و کان یومئذ یوماً مشهودا و بحرارتی استقبال و مشایعت نمودند که سبب حیرت بعضی شد و در هنگام هجرت از آن ارض جناب میرزا مهدی حضور را که منشی سفارت بود فرستادند و بعد از حضور در ساحت اقدس معروض داشت که جناب صاحب سلام میرساند و میگوید اگر بسمت ما توجّه فرمایند جهاز حاضر است و اگر هم مطلبی باشد مرقوم فرمایند بجلالت ملکه ارسال میدارم و جواب آنرا بزودی میرسانم فرمودند فیالحقیقه کمال مسرّت از محبّت جناب صاحب و دولت ایشان حاصل ولکن حال نظر باستدعای والی و وزرای دولت علیّه بآنسمت توجّه میشود الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العلیم الخبیر از قول ما خدمت صاحب سلام برسان و بگو کمال ممنونیّت از مهربانیهای شما داریم و از حقّ جلّ جلاله میطلبیم مکافات اینعمل مبرور را بدولت بهیّه عطا فرماید انتهی و اینعمل ایشان از جمیع اعمالیکه از اوّل ظهور و بروز دولت بهیّه تا حال ظاهر شده مقدّم بوده و خواهد بود چه که ذکر اینفقره بدوام ملک و ملکوت باقیست انشآءاللّه امروز موفّق شوند بر امریکه سبب علوّ و سموّ و رفعت و ذکر ایشان بدوام اسماء و صفات الهی گردد
و همچنین ذکر جناب آقا میرزا ابراهیم علیه بهآء اللّه نموده بودند تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به ملکوت البیان قوله عزّ کبریائه یا ابراهیم یوم عظیم است و امر بزرگ هر نفسی الیوم از بحر ایقان آشامید و بافق اعلی راه یافت او از سیّد نفوس لدی اللّه مذکور طوبی از برای بصریکه بانوار وجه فائز شد و از برای سمعیکه ندای مظلوم را اصغا نمود امروز بعد از عرفان مشرق امر و مطلع وحی الهی استقامت از اعظم اعمال است هر نفسی بآن فائز شد او بذروۀ علیا فائز انشآءاللّه باینمقام اعظم بعنایت حقّ برسی و باسم حقّ حفظش نمائی طوبی لمن سقاک و عرّفک ما احتجب عنه العباد الّا من شآء اللّه ربّ العالمین انتهی
مخصوص نفوسیکه ذکرشان از قلم آنمحبوب جاری عنایات لانهایات حقّ جلّ جلاله ظاهر و لائح انشآءاللّه کل از کأس عنایت بنوشند و بفضل و رحمتش شاکر و حامد و مبسوط و مسرور باشند انّ الخادم یدعو لهم فیکلّ الأحوال و ربّنا الرّحمن لهو السّامع المجیب
دستخطّ دیگر آنحضرت که بتاریخ ٢٠ صفر ارسال نمودید نفحۀ جان از او متضوّع بود چه که مزیّن بطراز محبّت محبوب عالمیان مشاهده شد الحمد للّه بشارت بشیر معنوی پی در پی میرسد له الحمد و الشّکر و الثّنآء فی کلّ صباح و مسآء و چون خادم فانی از حرارت محبّت گرم شد و از کأس ذکر و بیان سرمست گشت قصد ذروۀ علیا و غایة قصوی نمود و مراتب را تلقاء وجه معروض داشت هذا ما نطق به لسان مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرض قوله جلّ جلاله یا ذاکری و ناظری و الطّائف حول امری لعمری اگر نسیم گلشن بیان رحمن بر عظم رمیم مرور نماید هرآینه از هزیز آن بمقام فکسونا لحماً فتبارک اللّه احسن الخالقین فائز گردد و بر نفوس غافله مرور نمود و اثری از آن ظاهر نه چه که از ثدی ظنون آشامیدهاند و از بحر یقین محروم و ممنوعند از خود بهیچوجه صاحب بصر و سمع نبوده و نیستند جاهلی چند زمام آن نفوس را اخذ نموده و بهر سمت اراده نمایند میبرند تحرّکهم اهوائهم الا انّهم فی خسران مبین ولکن عنقریب ثمرات اعمال خود را مشاهده نمایند و به یا لیتنا کنّا تراباً ناطق شوند دوستان الهی را که از صهبای توحید آشامیدهاند و بنار حبّ مشتعلند از قبل مظلوم تکبیر برسان که شاید از نفحۀ تکبیر بحیوة جدید فائز شوند و بکمال اتّحاد بر امر مالک ایجاد راسخ و ثابت و مستقیم مشاهده گردند البهآء علیک و علی الّذین نسبهم اللّه الی اسمی الأصدق علیه بهائی و عنایتی و رحمتی و شفقتی بگو از شئونات دنیا و مکاره آن محزون مباشید انشآءاللّه ظاهر میشود آنچه که سبب و علّت فرح و نشاط مقرّبین و موحّدین و مخلصین است انتهی
اشراقات آفتاب فضل بشأنیست که صدهزار مثل اینعبد از تحریر آن عاجز است خود آنجناب مشرّف بودهاند و امواج بحر اعظم را مشاهده نمودهاند دیگر محتاج بذکر اینفانی نبوده و نیست
و اینکه در بارۀ مخدّره امّ و اخت علیهما بهآء اللّه که در طاء ساکنند مرقوم داشتید اظهار عنایت نسبت بایشان شده و میشود و اینفانی بر اینفقره شاهد و گواهست معذلک تفصیل عرض شد و بشرف اصغاء محبوب عالمیان فائز گشت قوله جلّ کبریائه یا امةاللّه ذکرت در احیان متعدّده از قلم احدیّه جاری و نازل آنچه شما بآن فائز شدید ملکههای ارض بآن فائز نشدند بگوشت از لسان حقّ جلّ جلاله کلمۀ یا امتی میشنوی فوالّذی سخّر السّموات و الأرض بکلمة من عنده لآلی و جواهر ثمینۀ ارض باینکلمه معادله نمینماید ان افرحی بذکری و اطمئنّی بعنایتی اماء موقنۀ ثابتۀ راسخه از اوراق سدره محسوبند و باماء در کتاب مذکور و بحقّ منسوب کدام مقام اعظم از اینست انشآءاللّه به ما یحبّه اللّه متمسّک باشید و بشطر سجن ناظر جمیع اماء آن ارض را تکبیر میرسانیم و بعنایت و شفقت و مکرمت حقّ بشارت میدهیم البهآء علیک و علی بنتک و علیهنّ انتهی
اینکه ذکر جناب آقا میرزا محمّد کاتب علیه بهآء اللّه نمودید هذا ما نزّل له من سمآء مشیّة ربّنا الغفور الکریم قوله عزّ کبریائه
هو الشّاهد السّامع العلیم الخبیر
ان یا قلم الأبهی ان اذکر من اقبل الی افقی الأعلی و سمع النّداء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و اجاب مالک الأسمآء الّذی اتی بسلطان احاط من فی السّموات و الأرض و بأمر خضعت له الأعناق یا محمّد هل تعرف من یذکرک فی السّجن لعمر اللّه یذکرک مکلّم الطّور و اقبل الیک مالک الوجود الّذی به نفخ فی الصّور و نصب صراط اللّه ربّ الأرباب لو تطّلع بعنایتی و تجد عرف قمیصی لتقوم علی ذکری و ثنائی علی شأن لا تمنعک شئونات الأرض و الوانها انّ ربّک لهو العزیز العلّام طوبی لبصر رأی آیاتی الکبری و لسمع سمع ندائی الأحلی و لوجه توجّه الی افقی الأعلی و لید اشتغلت بتحریر ما نزّل من سمآء عنایة ربّها العزیز الوهّاب انّا سمعنا ندائک اجبناک و رأینا اقبالک ذکرناک بهذا اللّوح الّذی یکون باقیاً ببقآء اسمائی فیملکوتی انّ ربّک لهو المقتدر علی ما یشآء یعطی و یمنع و هو العزیز الفضّال انّا دخلنا السّجن و دعونا الکلّ الی البحر الأعظم من النّاس من نقض میثاق اللّه و عهده و منهم من قال لبّیک لبّیک یا منزل الآیات انّا ذکرنا کلّ من اقبل الی الوجه یشهد بذلک قلمی و لسانی و عن ورائهما علمی الّذی احاط الآفاق انّک اذا فزت باللّوح و سمعت ما نزّل من سمآء مشیّة ربّک ولّ وجهک شطری و قل اشهد انّ بک نزّلت الآیات و ظهرت العلامات و ما کان مکنوناً مخزوناً مستوراً فی ازل الآزال اسئلک ان لا تخیّبنی عن بدایع فضلک یا من فی قبضتک زمام الکائنات کذلک ارسلنا الیک من فرات رحمتی ما جعله اللّه علّة الحیوة لمن فی الأرضین و السّموات انّا غفرنا الّتی اردت غفرانها انّ ربّک لهو العزیز الغفّار البهآء علیک و علیها و علی الّذین نبذوا العالم و اقبلوا الی الاسم الأعظم الّذی ینطق فیکلّ شأن انّه لا اله الّا انا المقتدر المختار انتهی انشآءاللّه از اشراقات انوار آفتاب کلمۀ الهی منوّر باشند و از بحور مودعۀ در آن باسم دوست یکتا بیاشامند هنیئاً له و مریئاً له
و همچنین عرایضیکه در بین پاکت آنمحبوب بود جواب آن از سماء عنایت نازل و ارسال شد انشآءاللّه برسد و از بیانات منزلۀ از سماء مشیّت حقّ جلّ جلاله قسمت و نصیب بردارند و فائز شوند بآنچه الیوم لایق و سزاوار است
و اینکه از حرکت سجن اعظم که در الواح از قلم اعلی جاری شده سؤال فرمودند عرض شد فرمودند انّه یظهر و یری الأمر بید اللّه مالک الوری انتهی
و اینکه در شهادت فی سبیل اللّه مرقوم داشتید عرض شد قال جلّ کبریائه انّا کتبنا له هذا المقام الأعلی و هذا الذّکر الأسنی طوبی له بما فاز به قبل ظهوره و قبلنا منه ما اراد فی اللّه الواحد الفرد العلیم الخبیر انتهی
اینکه در بارۀ جناب ملّا محمّد قاضی مرقوم داشتید یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان از سماء مشیّت نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر معانی بیاشامند و همچنین عدد اسم اعظم ٩ الواح منیعه من غیر اسم ارسال شد بنفوس مذکورۀ در ورقۀ اسامی برسانند اسماء ایشان حکمةً للأمر نوشته نشد الواح مقدّسۀ بیاسم از اینقرار باید داده شود آنمحبوب اوّل بذکر الهی بعدد اسم اعظم مشغول شوند و بعد بوضو شروع نمایند و بعد از وضو مرّة اخری بذکر اوّل مشغول گردند و الواح را در محلّ مرتفعی بگذارند و بمندیل لطیفی روی آن را مستور دارند و بعد باسم هر که اراده نمایند دست برده یک لوح بیرون آورند و آن اسم را بنویسند و بدهند انشآءاللّه از بعد هم الواح مقدّسه بهمین نحو ارسال میشود یکمرتبه ارسال آن جایز نه از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی میطلبد که از نفس آنمحبوب هیاکل افتادۀ بیشعور بشعور آیند و بخدمة اللّه قیام نمایند
ذکر توجّه بارض خاء نموده بودند جمیع دوستان آن ارض را حسب الأمر تکبیر برسانید این ایّام مخصوص نفوسیکه عرایضشان بساحت اقدس رسید و همچنین بعض مراسلات که بحضرت مرفوع اهل قائن علیه منکلّ بهآء ابهاه ارسال داشته بودند جواب بعضی نازل و ارسال شد لتقرّ عیونهم و تستنیر وجوههم و تطمئنّ افئدة الّذین سرعوا الی صراط اللّه ربّ العالمین امریکه در این ایّام در سجن اعظم بظهور رسیده ارتقای حضرت نبیل قبل علی از اهل قائن علیه من کلّ بهآء ابهاه و من کلّ نور انوره بوده ایشان در اوّل فجر چهارشنبه بیستم ٢٠ شهر ربیعالأوّل برفیق اعلی صعود فرمودند و حسب الأمر حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی لتراب قدومه الفدآء و همچنین غصنین انورین روحی لهما الفدآء که در قصر حضور داشتند بتشییع مأمور شدند و پیاده تشریف بردند و حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء در ارض سجن تشریف داشتند و در آن لیل و صبح یوم عند من صعد الی اللّه حضور داشتند و اینعبد هم طلب اذن نمود لأجل تشییع توجّه نماید فرمودند توجّه تو جایز نه چه که هوا سرد است و آثار ضعف در تو مشاهده میشود بعد اینفانی مع اوراق و قلم و مداد در ساحت اقدس امام وجه حاضر و قائم در همان یوم از سماء فضل مخصوص آنمرحوم مرفوع نازل شد آنچه که عرف آن بدوام ملک و ملکوت باقی و ذکرش از السن اهل عالم جاری فضل و عنایت و شفقت و رحمت حقّ بمقامی است که جمیع عالم از ادراک آن علی ما ینبغی عاجز و قاصرند از قبل اینفانی دوستان الهی را تکبیر برسانید انشآءاللّه فائز شوند بآنچه که لدی اللّه محبوب و در کتاب مسطور است البهآء علی حضرتکم و علیهم و علی الّذین شربوا کوثر العرفان من ایادی عطآء ربّهم الکریم الحمد للّه العلیّ العظیم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب نبیل مسافر علیه بهاء اللّه
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
حمد مقدّس از ما عند النّاس محبوبی را سزاست که جمیع عالم را بکلمۀ واحده خلق فرمود و بعرفان و دانش مزیّن نمود تا کل از رحیق وصال بیاشامند و از کوثر بیان بعرفان مرزوق گردند برخی از عباد از جذب کلمۀ الهیّه بکمال شوق و شعف و جذب و انجذاب بمطلع ظهور و مشرق وحی اقبال نمودند و بعضی نظر باحتجابات ظنون و اوهام از محبوب خود محروم ماندند نه ندایش را اصغا نمودند و نه بافقش فائز گشتند از کوثر وصال محرومند و از رحیق لقا ممنوع مع آنکه نار طلب در کل مشتعل و در لیالی و ایّام بذکر ایّام ظهور مالک انام مشغول ولکن چون ید قدرت حجاب را خرق نمود و انوار آفتاب حقیقت از خلف سحاب اشراق نمود کل در تیه اوهام و بادیههای ظنون سرگردان مشاهده شدند طوبی از برای نفسیکه فائز شد بآنچه مقصود عالمیانست للّه الحمد که آنجناب مرّة بعد مرّه و کرّة بعد کرّه بغایت قصوی و مقصود من فی الارض و السّمآء فائز شدند ندای مالک اسما را شنیدند و بعنایتش فائز گشتند هنیئاً لک و مریئاً لجنابک حق شاهد و گواهست که از روزیکه آنمحبوب حسب الامر بوطن ظاهر راجع شدند در کلّ اوان در نظر اینعبد بودهاند و در ساحت امنع اقدس اعلا هم مذکورند دو طغرا دستخطّ آنجناب مسرّت و ابتهاج بخشید یکی از آن دو در این لیل که لیل پانزدهم ماه مبارک رمضانست رسید و بعد از ملاحظه اینعبد بساحت اقدس فائز و تمام آنرا معروض داشت هذا ما نطق به لسان القدم فیهذا المقام قال عزّ کبریآئه
یا نبیل یا ایّها المسافر الی اللّه قد سمعنا ضجیجک و صریخک و حنینک فی حبّ اللّه انّا کنّا معک و نکون معک فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو الفضّال الکریم و اریناک فی المنام ما سرّ به فؤادک و انشرح به صدرک و قرّت به عینک انّ ربّک لهو الشّاهد السّمیع قد عرض العبد الحاضر ما فی کتابک اجبناک من قبل و فیهذا الحین انّ ربّک لهو الکریم الحمد للّه از نسیم صبح الهی بیدار شدی و یوم اللّه را ادراک نمودی ندائش را شنیدی و از قلب و لسان و ارکان بقول بلی و لبّیک مؤیّد گشتی در وقتیکه غفلت ارض را احاطه نموده بود تو از کلمه آگاه شدی جمیع ابصار از برای این یوم خلق شده و جمیع آذان از برای این یوم بوده ولکن بعد از طلوع و ظهور و اشراق کل محروم و محجوب مشاهده شدند الّا معدودی و آن معدود از اهل فردوس اعلی لدی اللّه مذکور یا ایّها السّالک الی سبیلی و النّاظر الی افقی حمد کن مالک قدم را که ترا بمقامی فائز فرمود که قلم اعلی در بارهات شهادت داده اینمقام بسیار عظیم است ان اعرف و کن من الشّاکرین انشآء اللّه باید آنچه تلقآء وجه اصغا نمودی بعمل بآن فائز شوی حکمت از نظر نرود چه که از اعظم احکام الهی بوده و هست باید در کلّ احوال باو متمسّک باشی کوثر عرفان را آشامیدی ولکن باید اثر آن از لب ظاهر نشود اینست حکمیکه بآن مأموری و باید بآن عامل شوی آنچه الیوم سبب تسکین عباد است بآن باید تمسّک جست چه اگر ضوضا مرتفع شود سبب اضطراب و انقلاب نفوس ضعیفه خواهد شد حق جلّ جلاله کریم است و رحمتش سبقت گرفته کلّ وجود را از غیب و شهود انّا قلنا من قبل لا تطمئن من کلّ وارد و لا تصدّق کلّ قائل از هر نفسی نباید مطمئن شد و نزد هر نفسی هم نشاید لؤلؤ محبّت الهی را اظهار نمود چه که اکثر عباد سارق و خائن و ملحد مشاهده میشوند انّ ربّک یقول الحقّ و یهدی السّبیل و هو العزیز الجمیل انتهی
از آیات منزله و بیانات مالک احدیّه فضل و رحمت و عنایت و شفقت حق جلّ جلاله نسبت بآنجناب واضح و لائحست یا محبوب فؤادی لعمر اللّه بمقام عظیم فائز شدید الیوم شأن آن معلوم نیست چه که ظاهر نیست ولکن البتّه اینمقام بر عالمیان ظاهر و هویدا خواهد شد حسب الامر باید آنجناب بجمیع وسائل ستر متمسّک باشند چه اگر امر آنجناب واضح شود بیم آنست که ضرّ وارد گردد و این منافی است با حکمتیکه مأمورید بآن از نزد حق با کل بحکمت و مدارا رفتار نمائید حال حفظ وجود آنجناب بر خود آنجناب و سایر دوستان لازم است چه که بخدمت امر قائمید و اینمقام اعظمست از سایر مقامهای بلند اعلی که استماع شده و میشود از حق این خادم فانی میطلبد که شما را بآنچه امر فرموده مؤیّد فرماید انّه لهو المقتدر القدیر
از جمله عنایت حق آنکه در حینیکه مکتوب آنجناب عرض شد همان حین جواب از سماء مرحمت و عنایت نازل انّ ربّنا الرّحمن لهو الفضّال المشفق المعطی الغفور الکریم اینکلمه در دستخطّ آنمحبوب مرقوم بود گردنیکه بعشق بلند شد البتّه بشمشیر افتد و سریکه بحبّ برافراخت البتّه بباد رود و قلبیکه بذکر محبوب پیوست البتّه پرخون خواهد شد اینمراتب در پیشگاه حضور معروض گشت فرمودند شما از فضل الهی و رحمت نامتناهی ربّانی بشهادت کبری فائزید و اینمقام فوق شهادت ظاهر است هر نفسی الیوم بارادۀ الهی تمسّک جست و بمشیّت او فائز گشت او بشهادت کبری فائز است چه که از خود و اراده و مشیّت خود فانیست و باراده و مشیّت حق جلّ جلاله و عمّ نواله باقی و متحرّک لذا ابداً در فکر شهادت ظاهره مباش باعلای از آن فائزی بکمال صبر و سکون و وقار باید حرکت نمائی اظهار کلمهئی که سبب ضوضا و غوغای عباد شود جایز نه و در کتاب الهی نهی شده نهیاً عظیماً با دوستی و بذکر او مشغول و مشعوفی و بخدمتش قائم کدام مقام اعظم از اینمقام است قسم بآفتاب بیان که از افق سجن طالعست که مقامی اعظم از اینمقام نبوده و نیست و دقیقۀ این حیات و زندگانی را قرون متوالیه و احقاف مترادفه و عهدهای متعدّده معادله ننماید اینست آفتاب بیان که از افق سمآء عنایت رحمن اشراق نموده انشآء اللّه باو منوّر و مسرور و متمسّک و متشبّث باشید انتهی
و اینکه مخصوص جناب محمّد قبل علی علیه بهآء اللّه استدعای لوح امنع اقدس نمودند در ساحت عزّ احدیّه عرض شد و باجابت مقرون لوحی از سماء فضل نازل و مخصوص ایشان ارسال شد برسانید انشآء اللّه بذکر حق و ثنای حق و خدمت امر حق مشغول باشند و باخلاق روحانیّه و اعمال مرضیّه مزیّن وقتی لسان قدم باینکلمۀ محکمۀ مبارکه ناطق قوله عزّ کبریآئه
یا خادم و یا عبدی الحاضر بنویس بجناب نبیل الّذی توجّه بعد الاذن الی الافق الاعلی دوستان الهی را بکمال روح و ریحان از قبل حق وصیّت نماید و جمیع را بآداب حسنه و اعمال طیّبه و اخلاق روحانیّه دعوت کند تا کل بما یحبّه اللّه و یرضی فائز شوند و همچنین بگویند و اخبار نمایند که فساد و نزاع و جدال و امثال آن شأن سبع ارض است شأن انسان مقدّس و منزّه و مبرّا از این امور
یا اهل البهآء باعمال حق جلّ جلاله را نصرت نمائید و مدائن قلوب را باسمش فتح کنید مدن ظاهره و برّ و بحر را حق تعالی شأنه بملوک واگذاشته لایق توجّه دوستان الهی که فی الحقیقه از کوثر بقا آشامیدهاند و بافق اعلی ناظرند نبوده و نیست و همچنین جمیع را امر نمودیم که بامری از امور و بشغلی از اشغال مشغول باشند طوبی از برای نفسیکه حمل نمود و حمل نشد بکسب و اقتراف توجّه نمایند فلسی از آن عند اللّه احبّ است از کنزیکه بغیر حق جمع شود و آماده گردد انشآء اللّه کل فائز شوند بآنچه از قلم اعلی نازل شده انّه یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم الحمد للّه العزیز الحکیم انتهی
این خادم فانی بصد هزار عجز و نیاز و ناله و ابتهال از حقّ منیع سائل است که دوستان خود را مؤیّد فرماید بر عمل بآنچه در کتاب نازل شده انّه یحفظهم و یقرّبهم و یغنیهم عن دونه ان هذا الّا فضل عظیم
و اینکه در بارۀ زیارت مرقوم داشتند بعد از عرض مکتوب در ساحت اقدس بنیابت آنجناب زیارت مفصّل بعمل و الحمد للّه بطراز قبول فائز شد هنیئاً لجنابک و لعبد القائم لدی العرش
و اینکه در فقرۀ عطر نوشته بودند انشآء اللّه میرسد و بنعمت وصال فائز میگردد حال مزرعه منظر اکبر واقع است مکتوب جناب آقا محمّدعلی هنوز نرسیده انشآء اللّه میرسد
و در بارۀ قطعۀ مبارکه مرقوم داشته بودند انشآء اللّه میرسد و بآن فائز میشوند انشآء اللّه در جمیع احوال بخدمت امر و حفظ نفس خود لاجل خدمت موفّق و مؤیّد باشند
انّ ربّنا الرّحمن لهو الحافظ المقتدر العلیم الحکیم البهآء علی حضرتک و علی من معک و علی الّذین فازوا بهذا الامر العظیم
* * *
محبوب حقیقی حضرت ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد مقدّس از ما یشهد و یری مالک ارض و سماء را لایق و سزاست که بجنود قویّۀ غالبۀ قادرۀ قاهرۀ قلم اعلی و خزائنش مدائن افئده و قلوب اولی الألباب را فتح نمود و عالم مرده را حیات تازه بخشید کلّما یتفکّر الوجود فی جوده و جنوده و عظمته و سلطانه و ما ظهر من عنده و آیاته و بیّناته یجد نفسه متحیّراً حیرت اندر حیرت من غیر جنود مصفوفه و اسباب ظاهره و اسلحۀ نافذه از اوّل ایّام تا حین باستقامتیکه ارکان عالم از آن مضطرب کل را به ما اراده اللّه بأعلی النّدآء دعوت فرمود تا آنکه نور امر از افق هر بلدی علی قدر مقدور مشرق و ساطع جلّت عظمته و جلّ سلطانه لا اله غیره
سبحانک یا اله الممکنات و مربّی الموجودات اسألک بقدرتک الّتی استضعف عند ظهورها قدرة العالم و قوّة الأمم بأن تؤیّد اولیائک علی استقامة تضطرب بها افئدة العالم و علمآء الأمم ای ربّ تریهم حالوا بینک و بین عبادک قد منعوهم عن فرات رحمتک و بحر قربک ای ربّ اسألک بجودک الّذی ما منعته غفلة عبادک و عصیانهم و طغیان من فی البلاد و اعراضهم بأن تؤیّد خلقک علی الاقبال الیک و التّمسّک بحبل طاعتک و التّشبّث بذیل رحمتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر
و بعد یا محبوب فؤادی دستخطهای عالی متواتر و متوالی رسید للّه الحمد حروفاتش مفرّح قلوب و کلماتش مبشّر نفوس نامههای اولیای الهی فیالحقیقه در رتبۀ اوّلیّه دریاق اکبر است از برای عالم وجود و نمودار کرم است مابین عباد و رایة ذکر است لمن فی البلاد چه که مزیّن بود بنفحات حبّ محبوبنا و محبوبکم و محبوب من فی السّموات و الأرض و هر یک بحضور فائز و جواب نازل ولکن شغل اعظم که نزد آنمحبوب معلوم و مشهود است سبب و علّت تأخیر اجوبه گشته و اینفقره نزد آنمحبوب واضح و مبرهنست حین عرض اشراقات انوار آفتاب عنایت بشأنی ظاهر که اینعبد فیالحقیقه از تحریر آن در آنحین عاجز روحی لعنایته الفدآء و لذکره الفدآء و لشفقته الفدآء ولکن اینعبد مدّتی قبل جواب دستخطّ آنمحبوب را شروع نمود از حقّ تأیید میطلبم بر ارسال آن بزودی و حال که بیست و پنجم شهر ربیعالأوّلست دستخطّ جدید عالی که تاریخ آن پانزدهم صفر بود رسید للّه الحمد قلب را مجذوب و روح را مسرور نمود از بهجتش اثر کلّی ظاهر و بعد از مطالعه و مشاهده قصد مقام مالک اسماء و فاطر سماء نموده تلقاء وجه عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت قول الرّبّ تعالی و تقدّس
یا ورقا سدرۀ منتهی در قطب فردوس اعلی باینکلمۀ علیا ناطق یا ملأ الأرض قد فتح باب السّمآء و اتی مالک ملکوت الأسمآء ضعوا ما عندکم و خذوا ما عنده ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن ظهوره و بروزه و سلطانه سوف یحیط امره المبرم من فی العالم و ینادی المناد من الشّطر الأیمن الملک للّه الواحد المقتدر المختار طوبی از برای نفسیکه فائز شد و عمل نمود و ویل لکلّ غافل مریب یا ورقآء علیک بهائی و عنایتی قد ذکرناک بما سطع منه النّور فضلاً من عندنا علیک و انا الفضّال الکریم للّه الحمد باستقامت فائزی و بذکر و ثنا مشغول بحر ظاهر نور لائح آیات نازل بیّنات باهر مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی و صریر قلم و حفیف سدره مرتفع ولکنّ القوم فی ضلال مبین بگو ای عباد خود را محروم منمائید عنقریب کل به تبنا الیک یا اله العالمین ناطق و به رجعنا الی ساحة فضلک یا محبوب العارفین ذاکر جهد نمائید شاید از خزائن قلم اعلی قسمت برید و نصیب بردارید در جمیع اوان لآلی حکمت و بیان از او ظاهر ایّاکم ان تجعلوا انفسکم من المحرومین اولیای آن ارض طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان انّا نذکرهم بعنایتی و نذکّرهم بآیاتی و نبشّرهم بفضلی الّذی احاط من فی الملک و الملکوت البهآء المشرق من افق سمآء ملکوتی علیک و علی من معک و یسمع قولک فی هذا الأمر المبرم الحکیم و النّبأ العظیم انتهی فیالحقیقه انسان متحیّر که بچه لسان شکر گوید و چگونه از عهده برآید اگر جمیع اشیاء و کثیب عالم انشاء و قطرات بحار و اوراق اشجار کل لسان شوند از عهده برنیایند و اینعبد از قبل آنمحبوب با کمال عجز شکر نموده و مینمایم و چون اذن فرمودهاند البتّه بقبول مزیّن و بطراز فضل منوّر است
و عریضۀ جناب آقا میرزا عبداللّه خا علیه بهآء اللّه در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و یک لوح امنع اقدس از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه از بحر معانی کلمات الهی بنوشند و بنوشانند و بنار سدره مشتعل شوند اشتعالیکه اعراض و اعتراض و انقلاب و حوادث و شبهات و اشارات او را خاموش ننماید اینعبد هم خدمت ایشان تکبیر و سلام میرسانم و از حقّ جلّ جلاله از برای ایشان تأیید میطلبم انّ ربّنا هو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر و اختم القول بأنّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم و هو الحقّ علّام الغیوب اولیای آن ارض را طرّاً تکبیر و ثنا و سلام عرض مینمایم و از برای کل میطلبم آنچه را که سبب اصلاح عالم و تربیت امم است امید هست جواب دستخطهای متعدّده ارسال شود البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یسمع قولکم فی امر ربّنا و ربّکم ربّ العرش العظیم و ربّ الکرسیّ الرّفیع
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد مقدّس عمّا یخطر بالبال بساط امنع اقدس حضرت غنیّ متعالی را لایق و سزاست که بکلمۀ اولی که از مطلع فم اراده اشراق نمود عالم امر و خلق پدیدار شد و بآنکلمه ظاهر شد آنچه ظاهر شد هر چه تصوّر شود از قیامت و ساعة و شرایط آن دو از او ظاهر سبحاناللّه تفصیل اکبر از او باهر نار و نور علوّ و دنوّ سعادت و شقاوت هدایت و ضلالت کفر و ایمان از ظهور او در امکان پدیدار جلّت عظمته و تعالت قدرته و احاط سلطانه اوست مقتدریکه نعیق ناعقین و الحاد ملحدین و ضوضاء مشرکین و اعراض علما و سطوت امرا او را از ارادهاش بازنداشت
سبحانک یا اله الأسمآء و فاطر الأرض و السّمآء اسألک بأن تقدّر لأولیائک خیر الآخرة و الأولی ای ربّ هذا یومک قد ماج فیه بحر عنایتک و هاج عرف فضلک و ارتفعت سمآء جودک و اشرقت شمس عطائک اسألک بأن لا تطرد المقبلین عن بابک و لا تمنعهم عن فیوضات ایّامک و امطار سمآء رحمتک انت الّذی بحرف من اسمک المکنون فتحت ابواب اسرار کتبک و زبرک و بحرف اخری ظهر سبیلک و دلیلک و صراطک ای ربّ خذ ایادی اولیائک بأیادی قدرتک و اقتدارک انّک انت المختار و مولی الأخیار لا اله الّا انت العزیز الجبّار
و بعد چندی قبل این خادم فانی مکتوب مفصّلی بآنمحبوب روحانی ارسال داشت که حاوی الواح و آیات و اوراق بود چون جواب تأخیر افتاد لذا مجدّد عرضی نشد تا در این یوم که دویم شهر ذیقعدة الحرام است مکتوب آنجناب که بحضرت افنان علیه بهآء اللّه الأبهی نوشته بودند ارسال باین ارض نمودند و در آنمکتوب بشارت رسید مکتوب مذکور رسید الحمد للّه خبر صحّت و سلامتی و خوشی و خوشوقتی و رسید نامه و پیام در یک آن قلب و جان را بطراز سرور و فرح مزیّن نمود از حقّ تعالی شأنه سائل لازال این پروانهها را قوّت عطا فرماید تا در کلّ حین طائر باشند و در مدن و دیار سائر بعد از قرائت و اطّلاع بر آن بعرض اینمکتوب پرداخت اگر از امورات این ارض بخواهید الحمد للّه کما فی السّابق جمیع بذکر و ثنا و حمد حقّ جلّ جلاله مشغولند و حضرات افنان علیهم بهآء اللّه الأبهی مدّتی در این ارض در ظلّ سدرۀ مبارکۀ قدمیّه ساکن در هر آن بعنایتی فائز و بنعمتهای بیان محبوب امکان مرزوق و بعد از وفای بوعد حسب الأمر به بیروت مراجعت فرمودند جای همه خالی بود و نبود چه که مخصوص در هر مجلس ذکر حضرات افنان و سایر دوستان در ساحت اقدس بوده فیالحقیقه اینست رستگاری ابدی و فوز سرمدی الحمد للّه الّذی وفی بوعده و اظهر ما کان مرقوماً من قلم الوحی فی کتاب ما اطّلع به الّا ربّنا العلیم الخبیر در این حین امر مبرم از سماء حکم مالک قدم نازل قوله جلّ جلاله و عمّ نواله و عظم شأنه
یا امین علیک بهائی در جمیع احوال باعزاز امر ناظر باش قلم اعلی در بارۀ شما شهادت داده و میدهد و زحمتها و خدمتهای شما را خالصاً لوجهه ذکر فرموده ذکریکه بمثابۀ آفتاب در کتاب مشرق و لائح است ان اشکر ربّک بهذا الفضل العظیم ولکن وصیّت مینمائیم ترا که بافق عزّت ناظر باشی احبّای الهی را باید بکمال روح و ریحان ناظراً الی الکلمة بقوله تعالی ذکّر فانّ الذّکری تنفع المؤمنین متذکّر نمود هر نفسی بروح و ریحان مؤیّد بر اعمال شد او از مخلصین در کتاب مبین مرقوم والّا نباید ابداً باو تعرّض نمود امروز حقّ جلّ جلاله بقلوب و لآلی مکنونۀ در او ناظر است اینست شأن حقّ و اولیای او جلّ جلاله باید در بارۀ احبّا و دوستان مسئلت نمائید تا حقّ کل را بر عمل بما فی الکتاب مؤیّد نماید و اوهامات و شئونات دنیا ایشانرا منع ننماید یا اباالحسن علیک بهائی بعزّت امر ناظر باش و به ما تنجذب به الأفئدة و العقول تکلّم نما مطالبۀ حقوق ابداً جایز نبوده و نیست این حکم در کتاب الهی نازل لأجل بعض امور لازمه که من لدی الحقّ باسباب مقدّر شده اگر نفسی بکمال رضا و خوشوقتی بلکه باصرار بخواهد باین فیض فائز شود قبول نمایند والّا فلا انتهی در این امر جهد بلیغ نمائید که بآنچه نازل شده عمل شود
الواح ارض خاء را بفرستید بسیار طول کشید از آنجا جناب حاجی احمد علیه بهآء اللّه بکرّات عجز و التماس نمودهاند که الواحیکه خواستهاند ارسال شود نسأل اللّه ربّنا تبارک و تعالی بأن یوفّق جنابکم علی خدمته کما وفّقکم من قبل الحمد للّه در هر محفل و مجلس در این سجن مبارک مذکورند لسان عظمت مکرّر نزد مهاجرین و مجاورین و مسافرین ذکر شما را فرموده انّه هو الفضّال الکریم و مقصود من فی السّموات و الأرضین این ایّام جواب مراسلات ارض یاء حسب الأمر ارسال میشود از حقّ تعالی شأنه سائل و آمل بصر و سمع عنایت فرماید تا کل ندا را بشنوند و افق امر را ببصر خود مشاهده نمایند در هر ارض تشریف دارند اولیا و دوستان آن ارض را از قبل فانی تکبیر و سلام برسانند از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که هر یک از حزب خود را کوه فرماید نه کاه عواصف و قواصف مشرکین قادر بر حرکت اوّل نبوده و نیست بحول اللّه و قوّته ولکن ثانی از هر ریحی حرکت نماید و بهر جهتی میل کند از حقّ میطلبم کاه را هم بمثل کوه قوّت عطا فرماید و عظمت بخشد اوست بر هر شیء قادر و توانا البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی من معکم و یحبّکم لوجه اللّه ربّ العالمین و الحمد له اذ هو مقصود العارفین
* * *
حمد مقصود عالم و معبود امم را لایق و سزاست که بکلمۀ علیا ارض و سماء را خلق فرمود و از عدم بوجود آورد لأجل عرفان ذات مقدّسش و این عرفان حاصل نشود الّا بمشارق وحی و مطالع الهام و مصادر امر و مهابط علمش طوبی از برای نفسی که بحبل عرفانش تمسّک نمود و از ماسوایش منقطع گشت خلق را بلسان کتب و رسل تربیت فرمود تا بمقام فتبارک اللّه احسن الخالقین فائز گشتند مکرّر آن جناب را ذکر نمودیم جناب محمّد قبل علی کرّۀ اخری طلب اظهار محبّت نمود لذا آن جناب را ذکر نمودیم اولیای حقّ طرّاً را وصیّت مینمائیم بتقوی اللّه و به ما تسترّ به الأفئدة و القلوب قل
الهی الهی اسألک بالّذی به سالت البطحآء و به اشرق النّور من افق الحجاز ان تنزل لعبدک هذا من سمآء فضلک امطار عنایتک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک منقطعاً عن دونک اسألک ان تجعلنی فی کلّ الأحوال مستقیماً علی امرک و متمسّکاً بما انزلته فی کتابک ثمّ قدّر لی خیر الآخرة و الأولی انّک انت مولی الوری لا اله الّا انت مولی الأسمآء و فاطر السّمآء
* * *
حبیب روحانی جناب آقا محمّد رضا علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد مقصود عالم و مولی الأمم را لایق و سزاست که اسرار مکنونۀ مخزونه را محض فضل ظاهر فرمود بیان را رونق جدید بخشید و کتاب را طراز بدیع کلمهاش عالم بیان را روح معانی داد و عالم الفاظ را نفوذ حقیقی قدرتش را قدرت عباد منع ننمود و سطوت من فی البلاد از ارادهاش بازنداشت بنفسه امرش را نصرت نمود صور معنوی کلمهاش بوده هم منصعق نمود و هم حیات بخشید و آگاهی داد صراط از او ظاهر میزان از او باهر در هر حرفی از حروفات بحر عرفان مستور و کوثر ایقان مکنون و این کوثر و بحر مخصوص اولیا بوده و هست یعنی نفوسی که شبهات و شئونات اهل عالم ایشان را منع ننمود از کأس صبر نوشیدند هنگامی که سمّ بلا را چشیدند ایشانند مظاهر اصطبار و جواهر اخیار علیهم صلوة اللّه و عنایاته و رحمة اللّه و مواهبه
سبحانک یا مولی الأسمآء و فاطر السّمآء اسألک بأنوار عرشک و امواج بحر رحمتک و اشراقات نیّر فضلک بأن تؤیّد اولیائک علی خدمة امرک و ذکرک و ثنائک بین عبادک ثمّ وفّقهم علی الحکمة الّتی نزّلتها فی زبرک و الواحک ثمّ اسألک یا مالک الوجود و مربّی الغیب و الشّهود بأن تغفر من صعد الیک و رفعته الی افقک الأعلی بقدرتک و قوّتک و سلطانک و لمنتسبیه ما یقرّبهم الیک انّک انت المقتدر العزیز المختار لا اله الّا انت الفرد الواحد العزیز الوهّاب
و بعد نامۀ آن حبیب روحانی رسید در ایّامی که جناب جوان روحانی علیه بهآء اللّه الأبدی در سجن ساکن و در ظلّ موجود و مزیّن بود بذکر و ثنای مقصود عالمیان لذا عالم عالم سرور دست داد و بعد از مشاهده و اطّلاع قصد افق اعلی نمود تلقاء وجه عرض شد هذا ما انزله المقصود فی الجواب قوله تبارک و تعالی
قد حضر کتابک لدی المظلوم و عرضه العبد الحاضر وجدنا منه عرف حبّک و خضوعک و خشوعک و اقبالک الی الأفق الأعلی و اصغائک حفیف سدرة المنتهی و استقامتک علی هذا الأمر الّذی به زلّت الأقدام انّا انزلنا لکم من قبل ما نطق بفضلی و عنایتی و شهد برحمتی و عطائی کذلک قضی الأمر من قلم اللّه مالک الرّقاب و کان فی کتابک ذکر من صعد الی افقی و توجّه الی الفردوس الأعلی و الذّروة العلیا انزلنا له ما انجذبت به افئدة الأخیار یا قلمی الأعلی اذکر من سمّی بأحمد الّذی انقطع عن سوائی و اقبل الی افقی و حمل الشّدائد فی سبیلی و سمع شماتة الأعدآء لنفسی فی ایّامی و قصد المقصد الأقصی و الأفق الأعلی و قطع السّبیل للقآء الجلیل و اصغآء الحجّة و الدّلیل من لسان ربّه العزیز الجمیل الی ان ورد فی السّجن و قام لدی الباب و سمع النّدآء بأذنه و رأی الأفق الأعلی بعینه نشهد انّه فاز بما انزله الرّحمن فی کتب القبل و بشّر العباد به بالفضل و اخذ کأس اللّقآء باسم مولی الوری و کوثر الوصال بأمره البدیع طوبی له و نعیماً له و هنیئاً و مریئاً له انّه حضر و فاز و سمع و اجاب انّا طهّرناه حین صعوده و غفرناه فضلاً من عندنا و نسأل اللّه ان ینزّل علیه فی کلّ حین نعمة من عنده و رحمة من لدنه انّه هو ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین و هو الفضّال القدیم طوبی لمن زاره بما نطق به قلمی فی سجنی و جری من لسان عنایتی انّه من اهل هذا المقام الرّفیع
یا محمّد رضا علیک بهآء اللّه فاطر السّمآء قد ذکرنا اباک بما لا یعادله ذکر من الأذکار اشکر ربّک بهذا الفضل الّذی به انارت الآفاق انّا نأمرک و الّذین معک بالصّبر الجمیل و انا الصّبّار الحکیم لعمر اللّه لو یظهر ما قدّر له اقلّ من سمّ الابرة لتطیر الأرواح و تهتزّ الأجساد انّ ربّک هو النّاطق فی المآب
بلسان پارسی بشنو الحمد للّه فائز شد بآنچه که در کتب الهی از قبل و بعد مذکور و مسطور است شنید و دید آنچه را که از برای او از عدم بوجود آمد قبل از صعود و بعد بآثار قلم اعلی فائز گشت قد ذکره بذکر لو یلقی علی التّراب یهتزّ و یقول لک الحمد یا مولی الأسمآء و لک الثّنآء یا فاطر السّمآء ترا وصیّت مینمائیم بصبر و اصطبار و عمل خالص پاک چه که او در مقامی است که میشنود و میبیند هیچ امری از امور شما نزد او مستور نیست یسمع و یری انّ ربّه هو السّمیع البصیر دوستان آن ارض را مکرّر ذکر نمودیم مخصوص در این ایّام از برای هر مدینه و شهر و قریه نازل شد آنچه که عرفش قطع نشود و بافصح بیان اولیا را ذکر نماید طوبی للفائزین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی للّه الحمد قبل از صعود بحضور فائز و بعد از صعود فائز شدند بآنچه که ببقآء ملک و ملکوت باقی و دائم است و در حین نزول زیارت ملأ اعلی بهنیئاً ناطق و بمریئاً ذاکر فیالحقیقه این ایّام ایّام صعود است چه که فائز میشود انسان بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد باری در هر حال حقایق الفضل و العطآء و زمام الذّکر و الثّنآء در قبضۀ قدرت اوست انّه هو الفرد الواحد المشفق الباذل الکریم لا اله الّا هو العلیم الحکیم
و اینکه مرقوم داشتند مدّتهاست خبری از ساحت مقصود نرفته یک سنۀ قبل بل ازید که آن مرحوم بطراز حیات ظاهره مزیّن بود جواب نامۀ آن حبیب مکرّم را این عبد نوشته ولکن نظر بظلم ظالمی که بر سریر حکومت این ارض ساکن در ارسال آن تأخیر رفت چه که آن ظالم هر یوم در صدد بوده و بعد از تغییر و تبدیل او آن نامه ارسال شد امید هست تا حال رسیده باشد الحمد للّه در ساحت امنع اقدس مذکور بوده و هستید تأخیر جواب را حوادث ایّام سبب بوده و هست چندی است در این ارض منکرین و معرضین بکلمات نالایقه ناطق اگر در ارسال تأخیر رفت ولکن حقّ جلّ جلاله را از اظهار امر هیچ شیئی از اشیاء نه از بأساء و نه از ضرّاء و نه اعراض معرضین و نه انکار معتدین و نه سطوة ظالمین منع ننموده و نخواهد نمود انّ ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم هو المقتدر القدیر
در این حین نامهئی که بحبیب روحانی جناب آقا محمّد علیه بهآء اللّه ارسال نمودند بساحت اقدس ارسال نمود و امام وجه بشرف اصغا فائز و از برای مرحوم مرفوع علیه بهآء اللّه و رحمته و فضله طلب آمرزش نمود و همچنین از برای منتسبین مرحوم ذکر بدیع مسئلت کرد مجدّد هر یک بذکر مقصود عالمیان و عنایت و رحمتش فائز گشتند واحداً بعد واحد لدی الوجه مذکور این خادم فانی از حقّ میطلبد از برای کل خیر دنیا و آخرت را مقدّر فرماید و اینکه مذکور نمودند رمس مطهّر یعنی قبر را شکافتند للّه الحمد بعد از صعود هم بر او وارد شد آنچه که ملأ اعلی بذکرش ناطق این اعمال شنیعه است که سبب محرومی عباد و نزول بلایا از قبل و بعد شده بعد از عرض این فقره در ساحت امنع اقدس اعلی فرمودند از این فقره محزون مباش قسم بآفتاب عدل که از افق سماء امر اشراق نموده آثار این عمل از دفتر عالم و صحف اللّه محو نخواهد شد مشرکین حضرت قدّوس را بعد از شهادت سوختند و نقطۀ اولی روح ما سواه فداه را بعد از ارتقاء روح من غیر کفن و ستر عمل نمودند آنچه که آثار شقاوت و قساوت آن نفوس بدوام ملک و ملکوت باقی و دائم است یا محمّد رضا از ظلم فراعنۀ ارض و جبابرۀ عصر ظاهر شده آنچه که اهل مدائن عدل و انصاف نوحه مینمایند جمیع بلایا که از اوّل امر تا حین باین مظلوم رسیده چون للّه و فی سبیل اللّه بوده محبوب بوده و هست مجدّد منتسبین را از جانب مظلوم ذکر نما و تسلّی ده بگو اگر بلایای واردۀ بر نفس حقّ ذکر شود عالم وجود رجای عدم نماید انّ ربّکم هو الصّبّار و هو السّتّار و یأمر احبّائه بالسّتر الجلیل و الصّبر الجمیل منتسبین جناب محمّد الّذی فاز و طاف و یکون حاضراً لدی الوجه را از قبل مظلوم تکبیر برسان انّا ذکرنا اباه من قبل بذکر جعله اللّه مالک الأذکار البهآء من لدنّا علیکم و علی من تمسّک بحبل اللّه ربّ الأرباب انتهی امواج بحر رحمت پی در پی بکمال اوج ظاهر طوبی از برای نفوسی که این ایّام صعود نمودند چه که فائز شدند بآنچه شبه و مثل نداشته و ندارد باری این خادم کل را تکبیر میرساند و از برای هر یک تأیید میطلبد تا فائز شوند بآنچه که ذکرش در کتاب الهی مخلّد شود انّ ربّنا الرّحمن هو العزیز الفضّال السّلام و الذّکر و البهآء علی عباد اللّه الّذین ما منعتهم ضغائن الأشرار عن التّوجّه الی اللّه مالک الرّقاب
* * *
ورقۀ مخدّره خدیجه بیگم علیها بهاء اللّه ملاحظه نمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
حمد مقصودی را لایق و سزاست که بیک کلمه خرق حجبات غلیظه فرمود و اهل عالم را بافق اعلی راه نمود اینکلمۀ علیا اگرچه واحد است ولکن آثار مختلفه از او ظاهر گاهی اثر سیف از او مشهود چه که تسخیر قلوب مقدّسه و فتح مدائن افئده و نفوس زکیّه در اینظهور اعظم با او بوده و هست و هنگامی ماء حیوان از او جاری و آثار آن از او ظاهر چنانچه مشاهده شد چه بسیار از تشنگان بادیههای هجر و فراق را کوثر وصال بخشید و چه بسیار از مردگان را از نفحهاش بزندگی دائمی فائز نمود سبحان اللّه نفوس غافله که در هیماء هاویه ساکنند ظلمت را بجای نور اخذ نمودهاند و جغد را مقام عندلیب السن ذرّات شهادت میدهد بر غفلت و نادانی و ضلالت و بیخبری آن قوم آگاه نیستند و گواهی میدهند در بحبوحۀ عدم دعوی وجود مینمایند آنچه بگویند نزد صاحبان بیان از نعیق پستتر است و از نعیب کمتر ساجد خفّاشند و بگمان خود بحق مقبل انّه بریئ منهم و من الّذین اتّبعوهم من دون بیّنة و امر من لدی اللّه العلیم الخبیر پستفطرتی و بیشعوری بمقامی رسیده که داهیۀ دهما را مخلص و تابع و خاضع و ساجد و راکعند شصت سنه از عمرش رفته تازه دلبری آغاز نموده و همج رعاع ارض را بهاویۀ خود دعوت مینماید سبحان اللّه عجب طالبها و عجایب مطلوب در عالم ظاهر شده آیا انصاف از ما بین ناس فرار نموده و یا آفتاب بینائی غروب کرده چه شده که صاحبان ابصار ظاهره از مشاهده محرومند و دارای آذان از شنیدن ممنوع از قبل شنیده بودیم بعضی ساجد بقرند و برخی عابد عجل ولکن اینکلمه را تصدیق درست نمینمودیم و بعوالم ظنون و اوهام راجع میکردیم حال در ظاهر ظاهر مشاهد شد که ربّ العالمین را گذاردهاند و بخراطین تمسّک جستهاند فرات رحمت الهی را گذاشتهاند و بصدید جحیم مقبل و متوجّه این خادم متحیّر که چه بگوید و چه تحریر نماید آنمخدّره و سایر اوراق و کنیزان الهی و عباد منصفین شاهد و گواهند که احدی از آن لجوج عنود اطّلاع نداشت اینعبد بامر حق جلّ جلاله سالها با او بوده مع علم کلّ باینفقره از اینعبد حرفی استفسار ننمودند سبیلی از ظنون و نفوسی از اوهام آن ممدود و این سالک ضَعُف الطّالب و المطلوب و السّالک و المسلوک حال از رجال گذشتیم داهیۀ دهما چه میگوید در اوّل ظهور حضرت اعلی روح من فی ملکوت الامر و الخلق فداه او و دو برادرش در کمال عداوت و بغضا بودند اکثری از اهل بلد بر اینفقره مطّلعند در منازل و محافل و مجالس گفتهاند آنچه را که قلم از ذکرش شرم مینماید در این ظهور نظر بنسبت چند یومی اظهار اقبال نمودند و بعد بدسیسههای خنّاسیّه و اعمال فاسده مشغول گشتند حال بعد از شصت سال عشّاق جدیده یافت شده تبّاً للعشّاق و تبّاً للمعشوق اگر فی الجمله در اطوار و رفتار او تفکّر نمائید حقیقت دنیا را مشاهده مینمائید که در لباسهای ملوّنه ظاهر شده سبحان اللّه هر صاحب بصری متحیّر و هر ذی فکری متفکّر انسان که از مذهب عاری شد میگوید آنچه را که میخواهد و عمل مینماید آنچه را که نفسش بآن مایل است کنیزان الهی را جمع نمائید از قول اینفانی تکبیر برسانید و بگوئید امروز روز بصر است چه که حق ظاهر و آثارش باهر و امروز روز آذانست چه که ندایش مرتفع بشنوید و باو تمسّک نمائید تمسّکیکه نار است از برای قلب معرضۀ کبری و معرضین و معرضات و نور است از برای دوستان حق جلّ جلاله نار نفس و هوی بشأنی در او مشتعل که جز حق از احصای آن عاجز و قاصر است و جمیع قصور بنفوس مقبله راجع چه که عبودیّت آن نفوس سبب طغیان داهیه شده تا حال اینعبد فانی نظر ببعض امور اطوار او را ستر مینمود ولکن در این سنه که هزار و دویست و نود و نه است ظاهر شد از او امریکه از شیاطین قبل و بعد ظاهر نشده یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب بیست سنه حق جلّ جلاله فواحش او را ستر نمود و همچنین اینعبد فانی ولکن در این کرّه واجب شد که بعضی از اطوارش ذکر شود تا عباد اللّه و امائه اطّلاع یابند و او را بشناسند باری هر ذی بصری ادراک نموده و مینماید و از اطوار اشرار و اخیار ممتاز میشوند شریرۀ کبری که جمیع امورش واضح و معلوم است طوبی للمتفرّسین و نعیماً للنّاظرین الحمد للّه ربّ العالمین بعد از وصول نامۀ آنمخدّره و اطّلاع بما فیه توجّه بافق اعلی و ذروۀ علیا نموده در ساحت امنع اقدس اعزّ ابهی عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فیملکوت البیان قوله عزّ و جلّ
یا امتی امروز ندای الهی از جمیع جهات مرتفعست و ذرّات کائنات بثنای منزل آیات مشغول ولکن کلّ غافل و محجوب خلق عالم در لیالی و ایّام منتظر ظهور حق جلّ جلاله بودند و بیادش مسرور و بخیالش مشغول و چون مشرق ظهور و مکلّم طور از افق سماء معانی ظاهر و مشهود بعضی بر اعراض و برخی بر انکار و حزبی بر اعتراض و گروهی فتوی بر قتلش دادند لم یزل و لا یزال احزاب ارض باین اعمال شنیعۀ مردوده مشغول بوده و هستند مگر نفوسیکه پا بر عالم گذاشتند و قصد مالک قدم نمودند این نفوس را دمدمۀ مدافع ظالمین و صلیل سیوف منکرین و طنطنۀ صفوف و سطوت الوف و اعراض علما و ضوضاء عرفا منع ننموده و نمینماید ایشان بحق ناظرند و بذیلش متشبّث این نفوس از بحر اعظم میآشامند و از دونش فارغ و آزاد انشآء اللّه نعیق اکبر اماء آن ارض را از رحیق اطهر منع ننماید بگو ای کنیزان الهی شما بحق منسوبید و باسمش مذکور جهد نمائید تا حبل محکم این نسبت قطع نشود و در هر حین محکمتر مشاهده گردد امروز روز ذکر و بیانست و روز ظهور مراتب و ایقان چه که مقصود عالمیان بر عرش مستوی مبارک نفسیکه از انوار صبح ظهور منوّر شد و بعرفان حق جلّ جلاله فائز گشت قسم بنقطۀ توحید که از افق سماء کتاب الهی لائح و مشرقست اگر خلق عالم در یک ساعت بانصاف آیند و تفکّر نمایند بانوار ظهور حق منوّر گردند از برای بعضی آمال سبحات جلال گشته و از برای برخی عمّامه و عصا از حق بطلبید حجاب اکبر را باصبع قدرت خرق فرماید تا کلّ بافق اعلی توجّه نمایند و باشراقات انوار آفتاب ظهور فائز گردند بگو ای کنیزان حق از کأس علیا بنوشید و از قدح اعلی بیاشامید صد هزار بحر طائف این قدح و هزاران هزار دریا خاضع این کأس بذکر دوست مشغول شوید و از فرات محبّتش بیاشامید حزبیکه الیوم خود را از اهل حق میشمرند از جمیع خلق پستترند بگو ای بیبصران اوراق غافلین را بخوانید و در او تفکّر نمائید که شاید از طنین و سجّین فارغ و آزاد شوید و قصد علّیّین نمائید حمد کن محبوب عالم را که از قبل و بعد ترا ذکر نموده انشآء اللّه سبب اتّحاد شوی و بآنچه سزاوار یوم الهی است توجّه نمائی انتهی
للّه الحمد آفتاب عنایت حق مشرق و سماء فضلش مرفوع دیگر احتیاج باذکار نالایقۀ اینعبد نبوده و نیست بیانات ملأ عالین نزد عرف بیانش معدوم تا چه رسد برطب و یابس این بنده و امثال این بنده از حق سائل و آملم که اماء آن ارض را تأیید فرماید بر استقامت کبری انشآء اللّه آنمخدّره در جمیع احوال بذکر غنیّ متعال مشغول باشند اگر گاهی در ارسال جواب خادم تأخیر رود این از تقصیر نبوده و نیست حق شاهد و گواهست که از کثرت تحریر جواب بعضی از دوستان الهی یکسنه گذشته و هنوز موفّق بر جواب نشدهام از او اعانت میطلبم که قوّه عنایت فرماید و قوّت بخشد و اعانت غیبیّه دست گیرد که شاید از عهدۀ این خدمت مهمّ خطیر برآیم آنمخدّره در جمیع احیان بذکر حق مأنوس باشند و بفرح اعظم مسرور چه که بذکر حق فائزند و در محضرش مذکور ان اعرفی هذا الفضل العظیم و قولی لک الحمد یا اله العالمین
عرایض اماء اللّه در ساحت امنع اقدس بتفصیل عرض شد فرمودند ای کنیزان الهی دوستان حضرت محبوب از ذکور و اناث از اوراق و اثمار شجرۀ مبارکه محسوبند و جمیع در منظر اکبر در یک صف قائم و محترم امتیاز از مراتب استقامت و محبّت و شوق و شغف ظاهر میشود انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم بالاعمال یظهر مقامات النّسآء و الرّجال والّا کلّ در صقع واحد مشاهده میشوند مگر نفوسیکه از اثر قلم اعلی تخصیص یافتهاند جمیع را امر باخلاق روحانیّه و کلمۀ طیّبه و اعمال مرضیّه نمودیم ای دوستان شأن شما عنایت و شفقّت و مرحمت است بر کنیزان حق تعدّی منمائید بکمال رفق و مدارا سلوک کنید آیا نشنیدهاید ما انزلناه بلسان القوم جمیع بار یکدارید و برگ یکشاخسار و عرف این بیان از کتاب اقدس هم استشمام میشود قسم بآفتاب ظهور از جمیع بیان اینمقام ظاهر حق جلّ جلاله از ملکوت فضل در سجن اعظم کلّ را بمحبّت و مودّت و وداد و اتّحاد امر نموده ای دوستان از شما انوار عدل باید مشاهده شود بشأنیکه بر ظلمت ظلم فائق آید اگر از قلم اعلی بشنوید آنچه را که بآن امر فرموده البتّه در ملک ظاهر شود آنچه که سبب و علّت نجات و فراغت کلّ است یا خدیجه بشنو ندای مشرق نور احدیّه را دوستان از رجال را وصیّت نمودیم بآنچه که سزاوار است و همچنین اماء اللّه را وصیّت مینمائیم بسکون و وقار و محبّت و مودّت خلق ذکور و اناث از برای امتزاج و ایتلافست نه از برای مخالفت و مباینت کلّ را در این حین که اوّل ظهر است وصیّت مینمائیم باعمالیکه از شنیدن آن بهجت و سرور حاصل شود العاقبة لمن تمسّک بالتّقوی معرضاً عن الهوی و الحمد للّه ربّ الآخرة و الاولی انتهی
انشآء اللّه انوار آفتاب نصح قلم اعلی قلوب من علی الارض را منوّر سازد و بآسایش حقیقی رساند یا ایّتها الورقة انسان هنگامیکه در بدایع عنایات و ظهورات الطاف الهی تفکّر مینماید تحیّر او را اخذ میکند بشأنیکه قادر بر تکلّم نیست حال ملاحظه کنید و در بیانات منزل آیات نظر نمائید هر کلمهئی بشفقّتی نازل که عرف آنرا هر صاحب انصافی مییابد جمیع اشیا امروز متحرّک و منجذبند سبحان اللّه چه شده که بعضی مخمود دیده میشوند امید هست که از ظهورات فضل بیمنتهایش افئده و قلوب باقلیم محبّت و وداد توجّه نمایند حق شاهد و گواهست که اینفانی در لیالی و ایّام مسئلت مینماید که کلّ را بنور اتّفاق منوّر سازد و باخلاق روحانیّه موفّق دارد اوست شنوا و اوست مجیب و اوست توانا و اوست دانا انشآء اللّه آنمخدّره قانتات آن ارض را بعنایات حق جلّ جلاله بشارت دهد تا کلّ در این یوم الهی بآنچه سزاوار است قیام نمایند و اینعبد هم رجال یعنی دوستان حق را بکمال عجز و ابتهال ذکر مینماید و از حق مسئلت میکند که ایشانرا باظهار مودّت و محبّت و شفقّت مؤیّد فرماید انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر علی ما اراد لا اله الّا هو النّاصح المشفق العلیم البهآء الظّاهر الباهر السّاطع اللّائح المشرق من افق عنایة ربّنا علیک و علی القانتات اللّائی شربن کوثر الاستقامة من ایادی عطآء ربّهنّ فی هذا الیوم العزیز البدیع
فی ٨ شهر ذی القعدة الحرام سنه ١٢٩٩
مکتوب دیگر آنورقه که از قِبَل دو ورقه از اوراق نرجس خاتون و سکینه خاتون علیهما بهآء اللّه نوشته بودند رسید الحمد للّه عرف محبّت محبوب عالمیان از آن استشمام شد انشآء اللّه آنمخدّره لا زال بذکر حق و خدمت حق مشغول باشند آنچه ذکر نمودید تمام در ساحت امنع اقدس اعزّ اعلی عرض شد مخصوص هر یک از اوراق مذکوره آیات الهی نازل انشآء اللّه بآن فائز شوند و از بحر عنایت بیاشامند
هذا ما نزّل للورقة نرجس علیها بهآء اللّه قوله جلّت عظمته
یا امتی یا ایّتها النّاظرة الی افقی ان افرحی بما ذکرت لدی المظلوم و نُزّلت لک آیات اللّه المهیمن القیّوم در عنایت و الطاف حق تفکّر نما چه مقدار از علما و فضلا و فقها که در لیالی و ایّام بذکر حق مشغول بودند و در مساجد باسمش ناطق و در جمیع احیان سائل و آمل که بلقای مطلع امر فائز شوند و چون فجر ظهور طالع و انوار وجه مشرق کلّ بر اعراض قیام نمودند الّا من شآء اللّه قدر مقام خود را بدان و بگو
لک الحمد یا الهی بما عرّفتنی ما احتجب عنه علمآء ارضک و فقهآء دیارک و ایّدتنی علی شأن تحرّک علی ذکری قلمک الاعلی فی مقامک و سجنک اسئلک بانوار وجهک و نار سدرتک بان تکتب لامتک هذه ما ینبغی لعزّک و کرمک و الطافک انّک انت المقتدر المهیمن علی ما کان و ما یکون
طوبی لک یا نرجس بما اقبلت الی المظلوم و اردت ما کان مسطوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین ان اشکری ربّک الرّحمن انّه زیّن اباک بطراز الغفران فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم و ما اردت فی اللّقآء انّه یکتب لک اجره و یوصیک بالتّقوی الخالص و ما ینبغی لایّام اللّه العلیم الخبیر کذلک ذکرک لسان العظمة بما لا یعادله شئ فی الارض ان احمدی بذلک انّه لهو السّامع المجیب
و هذا ما نزّل لاختها سکینه علیها بهاء اللّه قوله جلّ و عزّ
بسمی الظّاهر المقتدر علی الاسمآء
یا سکینه جمال قدم از شطر سجن اعظم ترا ذکر مینماید و بآنچه که سبب و علّت علوّ و سموّ است وصیّت میفرماید امروز روز عمل خالص است و روز استقامت کبری انشآء اللّه بشأنی بر امر مستقیم باشی که ضوضای مشرکین و مشرکات ترا از منزل آیات محروم نسازد شیاطین بهر اسم و هیئت و هیکلی ظاهر و بر مراصد منتظر انشآء اللّه لا زال در ظلّ حق محفوظ باشی و بانوار فضلش منیر البهآء علیک و علی امّک انّا نبشّرها بعنایتی و فضلی الّذی سبق من فی السّموات و الارضین انتهی
الحمد للّه دو ورقه که ذکرشان نمودید بشرافت کبری فائز و باین آیات محکمات ذکرشان از سماء مشیّت در کتاب الهی مذکور طوبی لهما چه که فائز شدند بآنچه که از برای آن مثل و شبه نبوده و نیست آنچه از بحر جود طلب نمودند فائز شدند چه که کلمۀ غفران از لسان رحمن در بارۀ اَب جاری و نازل انّ ربّنا الرّحمن لهو العطوف الغفور الکریم
و اینکه آنمخدّره ذکر جناب محبوب فؤاد حاجی میرزا حیدر علی علیه بهاء اللّه و عنایته نموده بودند و همچنین ذکر وصلت را اینفقره تلقاء وجه محبوب عالمیان عرض شد و بطراز اذن فائز فرمودند انشآء اللّه مبارکست الیوم هر نفسی بجناب میرزا علیه بهائی بهر قسم اظهار خلوص و محبّت و مودّت نماید نزد حق جلّ جلاله مذکور و در کتاب مسطور انتهی
اینکلمۀ مبارکه فی الحقیقه عرف عنایات لا نهایه از او استشمام میشود طوبی لمن وجد و فاز و بشارت دیگر آنکه ذکر ابناء و اختین و بنت آنمخدّره علیهم بهاء اللّه که در نامه مذکور تلقاء وجه مالک ظهور عرض شد و مخصوص هر یک از سماء فضل آیات باهرات و کلمات طیّبات نازل انشآء اللّه بزیارت و قرائت آن فائز شوند و بما ینبغی عامل
هذا ما نزل لجناب نصراللّه قوله جلّ اجلاله
ای نصراللّه بحبل تقوی تمسّک نما و بذیل تقدیس تشبّث عالم را غبار تیرۀ هوی از فیوضات مالک وری منع نموده از حق بخواه تا ترا باستقامت کبری مؤیّد فرماید و هر نفسی باو فائز شد از اهل بها در کتاب اسما مذکور و مسطور و محسوب جهد نما تا بآن فائز شوی و از عالم و عالمیان فارغ و آزاد گردی قد ذکرناک بهذا الذّکر لتشکر ربّک الذّاکر الحکیم
و هذا ما نزّل لجناب میرزا آقا قوله جلّت عظمته
یا عبد ان استمع ندآء من خُلِق العالم لعرفانه و نزّلت الکتب لاظهار امره و الرّسل لتبلیغ احکامه و ایّامه انّه ینطق فیکلّشأن انّه لا اله الّا انا المظلوم الغریب قد اخترت الذّلّة لعزّ العالم و البلآء لعلوّ اهل البهآء و الغربة لبلوغ العباد الی الوطن الاعلی المقام الّذی جعله اللّه مقدّساً عن کلّ ذکر بدیع انّک اذا سمعت ندآئی و فزت بآیاتی قل
لک الحمد یا من ذکرتنی بلسانک اشهد انّک جئت لنجاة الامم لا اله الّا انت المقتدر القدیر
کذلک ذکرناک و انزلنا لک ما تضوّع به عرف عنایتی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الارضین
و هذا ما نزّل لمن سمّی بحبیباللّه قوله تبارک و تعالی
یا حبیب زیّن لسانک بذکری و قلبک بطراز حبّی و رأسک باکلیل الاستقامة علی هذا النّبأ العظیم دع ما عند القوم و تمسّک بحبلی المتین انّه ینجیک و یحفظک و یسقیک رحیق حبّه بید عطآئه انّه لهو المعطی الکریم اذا فزت بآیاتی ان اشکر اللّه الّذی ایّدک علی عرفانه اذ کان النّاس فی ریب مبین کذلک ماج البحر اذ سرت نسمات الوحی فیهذا الحین
و هذا ما نزّل للورقة الّتی سمّیت بملکه قوله جلّ کبریآئه
یا ملکه طوبی از برای تو چه که فائز شدی بآنچه که اکثر رجال از او محرومند انشآء اللّه در حبّ و اقبال ثابت و راسخ باشی چه که اریاح امتحان و افتتان در مرور است مقامِ اعظمِ لا مثل له رایگان بدست نیفتد الّا بفضله و جوده مخصوص این ایّام که دخان تیره در مکانی ظاهر و ابصار بعضی را از مشاهدۀ انوار وجه محروم داشته و میدارد در جمیع احوال بحق ناظر باش و بذیلش متشبّث انّه مع کلّ عبد استقام و کلّ امة استقامت البهآء علیک و علی امّک و اخوانک من لدن ربّک الفضّال القدیم
و هذا ما نزّل للاخت قوله جلّ جلاله و عمّ نواله
ای امة اللّه مالک اسما از سجن عکّا بتو توجّه نموده و ترا بافق اعلی دعوت مینماید طوبی از برای امائیکه بانوار عرفان منوّر شدند و از رحیق مختوم الهی آشامیدند ایشان فی الحقیقه رجالند بل فوارس میدان چه مقدار از عباد که بظنون و اوهام از انوار یقین محروم مشاهده میشوند و چه مقدار از اماء که باسم مالک اسما جمیع حجبات را خرق نمودند و بحق وحده ناظر و متوجّهند نعیماً لعبد فاز و لامة فازت
و هذا ما نزل لاخت اخری قوله جلّ و عزّ
یا امة اللّه بحق ناظر باش و بحبل عنایتش متمسّک بهترین جامۀ عالم جامۀ خُلق است نعیم از برای نفوسیکه باین طراز امنع اقدس مزیّن شدند و بما انزله اللّه فی الکتاب عاملند امروز روزیست عزیز قدرش را بدانید و بآنچه سبب و علّت ذکر باقیست توجّه نمائید انّه ینصح عباده و امآئه طوبی لکلّ سامع مجیب و لکلّ عامل مستقیم انتهی
فی الحقیقه فضل بیمنتهی ظاهر چه که چند شهر قبل جواب نامۀ آنمخدّره نوشته شده نظر بانقلابات اطراف در ارسال آن بملاحظۀ حکمت تأخیر رفت در این حین که آخر نهار یوم دوشنبۀ سیزدهم شهر صفر است جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهاء اللّه عریضه بساحت اقدس ارسال نمود و نامۀ آنمخدّره را ارسال داشت و بعد از مشاهده و اطّلاع در ساحت اقدس اعلی عرض شد و گمان نمیرفت که این حین بحر عنایت بر حسب ظاهر باین فضل اعظم مشاهده شود چه که وقت ارسال مراسلات بود و از یکطرف تحریر آیات باری بعد از اطّلاع و عرض فی الحین مشاهده شد شمس بیان از افق فضل مقصود عالمیان تجلّی فرمود بشأنیکه از برای اینعبد مجال تحریر بتمامه نماند تشهد الذّرّات بفضله و عنایته و رحمته بمجرّد عرض مخصوص هر یک از اسامی مذکوره آیات باهرات از سماء مشیّت ظاهر و نازل چنانچه مشاهده شده و میشود آنمخدّره کلّ را بعنایت حق بشارت دهند و آنچه الیوم اهمّ از کلّ امور است اتّحاد دوستان الهی است نیکوست حال نفسیکه سبب اتّحاد شود و مقام سابقین و قائمین را بشناسد انّه یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم فی الحقیقه فضل حق در بارۀ آنمخدّره بشأنی ظاهر که اگر بدوام ملک و ملکوت شکر نمائید هرآینه از ادای شکر حرفی از آنچه نازل شده برنیائید اینعبد و آنمخدّره و من علی الارض کلّ عاجز و قاصریم و از او مدد میطلبیم که شاید در یومش خدمتی از ما برآید و یا نفس فارغی در حبّش ظاهر شود اینعبد هم نفوس مذکوره و همچنین اماء اللّه آن ارض را تکبیر و سلام میرساند و از برای کلّ توفیق طلب مینماید انّه هو الفیّاض الکریم لا اله الّا هو العلیّ العظیم
و اینکه در بارۀ حقوق اللّه نوشته بودید و همچنین سفر زیارت حسب الامر حقوق را دو ثلث صرف امر خیر یعنی عیش جدید نمایند و یک ثلث بساحت اقدس ارسال دارند و اگر بتوانند از مصروف توجّه بساحت اقدس عدد اسم اعظم یعنی نه تومان نزد جناب سمندر علیه بهآء اللّه ارسال نماید که او بجناب جواد ذاکر برساند و این امور در صورتی محبوب و مقبول است که اسباب آن فراهم آید و بروح و ریحان بگذرد السّلام و الثّنآء علی الورقات المقبلات و القانتات المستقیمات المغنّیات علی دوحة العرفان انّه لا اله الّا هو المقتدر العزیز المنّان
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد مولی العالم را سزاست که جمیع امم را وحده باسم اعظم دعوت نمود بشأنی که مدافع جدیده و جنود مصفوفه و ضوضاء جهلا که باسم علما معروفند او را از ارادۀ مقدّسهاش منع ننمود بیک اشراق از آفتاب مشیّت اراده ظاهر و از او کلمهئی در عالم ملک ظاهر و از آن کلمه عوالم ما لا نهایه خلق شد گاهی بصورش نامید و هنگامی بناقور مرّة بالصّراط و اخری بالمیزان و جمیع علامات قیامت و اشراط ساعت بامر مالک احدیّه از این کلمۀ محکمۀ بدیعه ظاهر جلّت قدرته و عظمت قوّته و تعالی سلطانه اوست واحدی که مقدّس از اعداد است و ظاهری که منزّه از شهود و ظهور و بیان کلّ رسل در طور عرفان ارنیگویان و این عبد تلقاء حضور متحیّر و حیران
سبحانک یا اله الأسمآء و المقدّس عمّا خلق فی الأرض و السّمآء اسألک بأنوار وجهک بعد فنآء الأشیآء و ظهورات قدرتک فی ملکوت الانشآء بأن توفّق عبادک الّذین منعوا عن الاصغآء اذ ارتفع ندائک الأحلی و بعدوا عن منظرک الأعلی اذ ماج بحر عنایتک و فتح باب اللّقآء علی من فی ارضک و سمائک ای ربّ اسألک بقدرتک الّتی احاطت الأسمآء بأن تعرّفهم ما غفلوا عنه و تؤیّدهم علی عرفان مطلع ذاتک و مشرق آیاتک و معدن علمک و مظهر نفسک اسألک یا الهی بشؤوناتک و ظهوراتک و آیاتک و بیّناتک بأن تزیّن عبادک بأثواب الصّدق و الانصاف لیتفکّروا فی امرک و ینصفوا فیما ظهر من عندک فی ایّامک هذا یوم یا الهی امرت الکلّ بلسان مبشّر امرک و النّاطق باسمک بأن ینظروا الیک بعینک لا بما فی البیان فلمّا ظهر من کان مکنوناً فی ازل الآزال اعرضوا عنه عبادک و خلقک الّذین تمسّکوا بحبال الأوهام ای ربّ ایّد عبادک علی عرفانک ثمّ اشربهم رحیق وحیک لیجذبهم الی سمآء علمک و ینوّرهم بأنوار شمس الیقین الّتی اشرقت باذنک و ارادتک ای ربّ تراهم یتکلّمون بما تکلّمت به امّة الفرقان فی القرون و الأعصار و اذا جآء الامتحان ظهرت منهم الضّغینة و البغضآء علی شأن افتوا علی من ذکروه فی اللّیالی و الأیّام ای ربّ خذ ایادی عبادک بذراعی قوّتک و قدرتک ثمّ خلّصهم من غمرات الظّنون و الأوهام لیدعوا ما عندهم و یتوجّهوا الی مشرق وحیک الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی کنائز کتبک و مخزوناً فی خزائن علمک ای ربّ انت الکریم ذو الفضل العظیم تعطی و تمنع و انت القادر العالم العزیز الحکیم الصّلوة الظّاهر من الأفق الأعلی و السّلام النّازل من سمآء عنایتک یا مالک الأسمآء علی الّذین قاموا علی الذّکر و البیان لنصرة امرک و اعلآء کلمتک بین الأدیان و علی الّذی قام فی اوّل ایّامک علی ذکرک و ثنائک بین خلقک و شهد له القلم الأعلی باقباله و خضوعه و خشوعه لطلعتک هو الّذی سمع شماتة الأعدآء و ورد علیه فی سبیلک ما ناح به اصفیائک ای ربّ فاکتب له من قلمک الأعلی ما یرتفع به ذکره فی مملکتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الکریم
یا محبوب فؤادی قد سرّنی اثر قلمکم و اجتذبنی ما جری منه فی ذکر محبوبنا و محبوبکم لعمر المحبوب قد اخذنی الشّوق و الاشتیاق من بیاناتکم الّتی ما حکت الّا عن ظهور اللّه و سلطانه و ما دلّت الّا الی صراطه و شربت من کلّ حرف من حروفاته کوثر المحبّة و الوداد فلمّا اسکرنی رحیق بیانکم الأحلی فی ذکر اللّه مالک الوری قصدت الأفق الأعلی و حضرت تلقآء العرش و عرضت ما نادیت به اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرض اذاً نطق لسان العظمة بما تعجز عن ذکره السن البریّة قوله جلّ کبریائه
طوبی لک یا علی و طوبی لک یا اکبر نعیماً لک یا ذاکری و رحمتی علیک یا ایّها المقبل الی افقی در احتجابات خلق تفکّر نما مع آنکه گواهی داده و میدهند بر ظهور حقّ جلّ جلاله ایّام را بانتظار میگذرانند و از سلطان ظهور محروم و ممنوعند حقّ منیعی که مقدّس و منزّهست از اشارات و دلالات و کلمات من علی الأرض او را باوهام خود میسنجند و بر اعراض قیام مینمایند بیک کلمه تمسّک جستهاند و از کتب لاتحصی خود را محروم نمودهاند اینکه ذکر شد شأن ملل قبل است در اهل بیان ملاحظه نما که فیالحقیقه سبب و علّت حیرت است هیچ ملّتی باحتجاب این قوم دیده نشد آفتاب حقیقت مشرق و ظاهر و نیّر اعظم طالع و لائح معذلک غافل و ایکاش بغفلت کفایت میشد گفتهاند آنچه را که ملأ روح در ظهور خاتم انبیا نگفته و یهود در ظهور مسیح بامثال آن تکلّم ننموده مع آنکه نقطۀ بیان بأعلی النّدآء ندا فرموده و جمیع سبل را قطع نموده چنانچه اگر ذکر صلوة شده فرموده مباد بصلوة در آن یوم اعظم محتجب شوید و اگر ذکر صوم فرموده فرموده ایّاک ایّاک ان تحتجب به و اگر علامات و اشاراتی بیان فرموده بکمال تصریح فرموده انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان یا علی این کلمه سلطان کلماتست در بیان میفرماید جمیع بیان ورقهئی از حدایق اوست اگر مقبول واقع شود یا علی جمیع عبادات و عبارات و کلمات و آیات و بیّنات را معلّق بارادۀ سلطان احدیّه نموده از برای هیچ صاحب بصری مجال توقّف نبوده و نیست سبحاناللّه معذلک چه وارد شده و ایکاش نفوس مجعولۀ موهومه از امر مطّلع بودند لعمر اللّه احدی جز نفسین مطّلع نبوده چنانچه از قبل از قلم اعلی جاری این اذکار که از قلم اعلی جاری میشود نظر بآنست که شاید بعضی از نفوس که دارای رمقی از حیوة هستند عارف شوند بآنچه که از او غافلند هذا من فضل ربّک الباذل الکریم لو لا ذکری ما نزّل البیان یشهد بذلک کلّ الأشیآء ولکنّ القوم فی اعراض مبین
دوستان آن ارض را که از رحیق عرفان آشامیدهاند و بطراز یقین مزیّنند از قبل مظلوم تکبیر برسان قل ان اعرفوا مقاماتکم ثمّ احفظوها باسم ربّکم الرّحمن هر یک در سبیل الهی حمل بلایا و رزایا نموده شنیدند آنچه را احدی نشنیده و دیدند آنچه را نفسی ندیده حال باید قدر خود را بدانند و مقامات خود را حفظ نمایند عنقریب اشجار وجود باثمار خود فائز شود و مشاهده نمایند طوبی لهم و نعیماً لهم انشآءاللّه شئونات مختلفۀ دنیا اهل حقّ را از آنچه سزاوار این یوم امنع اقدسست منع ننماید دنیا در کلّ حین بزوال و فنای خود شهادت میدهد صاحب سمع و بصر ندایش را میشنود و از او فارغ و به ما عند اللّه ناظر و متمسّک انتهی
اینکه در ذکر وصول الواح الهیّه و قرائت آن در مجالس متعدّده و همچنین در اشتعال احبّای الهی در آن ارض مرقوم فرموده بودند نهایت مسرّت و انبساط حاصل الحمد للّه آن حضرت بر خدمت امر الهی قائمند و در ارتفاع کلمه ساعی و جاهد اگر در نظر باشد در اوّل ورود ارض سجن حقّ جلّ جلاله آن جناب را امر فرمودند بر حفظ و حراست بیت امر الحمد للّه بآن موفّق بوده و هستید لازال بثنآء اللّه ناطق بودید و بارشاد خلق متمسّک این مقامیست که این عبد از ذکر و وصف آن عاجز است انّ ربّنا الرّحمن لهو الشّاهد البصیر
و اینکه ذکر نفوس غافلۀ موهومۀ خنّاسیّه فرموده بودند حقّ شاهد و گواهست که کل باجنحۀ اوهام طائرند و بالسن ظنون ناطق ابداً خبر نداشته و ندارند یتکلّمون بأهوائهم و یحسبون انّهم من المحسنین مقام اقدس امنعی را که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید بمن از او محتجب نشوید و به بیان و حروفات آن در امرش توقّف منمائید و میفرماید هر وقت ظاهر شود انا اوّل العابدین معذلک این قوم بیشرم و بیدرایت عمل نمودند آنچه را که از اهل تابوت ظاهر نشده انشآءاللّه بقوّت و قدرت الهی مثل جبل راسخ سدّی باشید حایل تا طاغین و باغین تجاوز ننمایند انّه علی ما یشآء قدیر
و اینکه مرقوم فرمودند ارادۀ حرکت بسمت ارض ص بود ولکن از مشورت چنین ظاهر شد که در ارض ط تشریف داشته باشند لأجل حفظ نفوس ضعیفه فیالحقیقه این فقره عین مصلحت و صواب بوده البتّه در مثل چنین وقت حضور آن محبوب در آن ارض لازم انشآءاللّه در جمیع لیالی و ایّام و در جمیع احوال ناظر و مراقب باشند در اکثر الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل خائنین مستعدّ و شیاطین بر مراصد منتظر انتهی
باید اهل اللّه ناس را از جنود نفس و هوی باسم مالک وری حفظ نمایند انّه لهو الحافظ المقتدر العلیم الخبیر
و اینکه در بارۀ دو جوان مرقوم داشتید که از عنایت حقّ محفوظ ماندند و ببحر اعظم توجّه نمودند طوبی لهما ثمّ طوبی لهما این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ اجلاله میطلبد که ایشان را مؤیّد فرماید بر استقامت بر این امر اقدس اعظم و بحرارت محبّت خود ایشان را مشتعل نماید بشأنی که حجبات ظنون و اوهام ایشان را از مالک انام منع ننماید ندای رحمن مرتفع و همچنین نعیق شیطان ایکاش هیاکل موهومه آگاه میبودند لعمر اللّه کل در بحر غفلت و جهالت مستغرق مشاهده میشوند
اینکه در بارۀ اهل جناب مشکینقلم علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید للّه الحمد حقّ جلّ جلاله بعضی از دوستان خود را مؤیّد فرمود بر اجرای آنچه اراده بر آن تعلّق گرفت فیالحقیقه جناب آقا ابوالقاسم علیه بهآء اللّه بسیار زحمت کشیدهاند بکمال روح و ریحان امّ و ابن را بارض مقصود آوردند و ایشان از آن محبوب کمال رضامندی اظهار نمودند اجر حضرتکم علی اللّه نظر بشفاعت آن حضرت توجّه جناب آقا ابوالقاسم بشرف اذن حقیقی فائز و نوشتۀ آن محبوب را هم باین بنده دادند و در ساحت امنع اقدس عرض شد متبسّماً فرمودند عمل جناب علی قبل اکبر علیه بهائی مبرور و مقبول انشآءاللّه در جمیع احوال بما ینبغی عامل باشند و در نصرت امر قائم از اوّل یوم تا حین به ما اراده اللّه مشغول چه که لازال در صدد هدایت غافلین و اجرای اوامر الهی مؤیّد بوده و هستند انّ اجره علی الّذی فطره بالحقّ انتهی
ذکر جناب آقا محمّد حسین علیه بهآء اللّه هم از لسان عظمت جاری شد و اظهار عنایت فرمودند الحمد للّه موفّق شدند باجرای ارادۀ محبوب عالمیان آن محبوب ایشان را بشارت دهند بقبول ما عمل فی سبیل اللّه
اینکه در بارۀ جناب میرزا محمّد حسین خا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید چندی قبل از ارض ق تفصیل ایشان را نوشته بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد یک لوح مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه از نفحات بیان رحمن بمقام بلند استقامت فائز گردند طوبی بما حضر مثاله عند من لا مثال له فرمودند طوبی از برای نفسی که در اوّل جوانی و ریعان شباب بر خدمت امر مالک مبدأ و مآب قیام نماید و بحبّش مزیّن شود ظهور این فضل اعظم از خلق سموات و ارض است طوبی للرّاسخین و نعیماً للثّابتین انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا شیخ عبدالحسین علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و یک لوح مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه از کلمۀ الهیّه بحور معانی مستوره را ادراک نمایند و از کأس محبّت الهی بیاشامند آشامیدنی که اعتراضات علما و اشارات اهل بغضا ایشان را منع ننماید بکمال قدرت و قوّت و استقامت بر این امر عظیم قیام نمایند و بخدمت مشغول گردند لذّت عالم در این فقره بوده و هست و اگر ثمرات آن در ارض ظاهر شود کل متحیّر بل منصعق مشاهده شوند این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که ایشان را از ندای سدره مشتعل نماید اشتعالی که اثر آن در اشجار وجود ظاهر شود لیس هذا علی اللّه بعزیز و اینکه ذکر عریضۀ ایشان نمودید در پاکت نبوده نفس اقبال کتابیست بزرگ و عریضهایست مبسوط هر نفسی که اقبال مینماید نفحۀ قلبیّۀ او در آن حین بساحت اقدس فائز و بعنایت مخصوصۀ الهیّه مشرّف و این از خصائص این ظهور اعظم است للّه الحمد باین مقام فائزند
ذکر جناب امیر خان را مرقوم داشتید یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و همچنین مخصوص جناب آقا میرزا مهدی لوح اقدس ابدع نازل و ارسال شد امید این فانی آنکه کل از کوثر حیوان بیاشامند و از دریای فضل قسمت برند بسیار حیف است در این ایّام که عالم بنور ظهور روشن و آسمان عنایت بنیّر اعظم مزیّن اهل ارض غافل مشاهده شوند امروز روز ظهور عنایات و مواهب الهیست صدهزار طوبی از برای نفسی که فرصت را از دست نداد و در تدارک آنچه از او فوت شد قیام نمود فیالحقیقه اگر نفسی باذن حقیقی توجّه نماید از هر ذرّهئی از ذرّات و از هر شیئی از اشیاء این کلمه استماع مینماید ای اهل ارض یوم یوم الهی است ندائی مرتفع است که لمیزل و لایزال شبه آن را احدی استماع ننموده و نخواهد نمود و انواری از افق وجه مشرقست که نظیر آن دیده نخواهد شد در این صورت آن محبوب و این فانی و سایر دوستان الهی باید دست بدعا برداریم که شاید احدی از این فیض اعظم و فضل اکبر محروم نشود نالهها و حنینها در قلب مستور و اظهار آن ممنوع الأمر بیده وحده لا اله الّا هو
اینکه در بارۀ جناب حزقیل علیه بهآء اللّه و حضور او مرقوم داشتید در مقام کان اللّه و لم یکن معه من شیء عرض شد هذا ما نطق به لسان الکبریآء
بسمه الفرد الصّمد العزیز العلیم
یا حزقیل یا ابن خلیل ان استمع ندآء الجلیل الّذی یذکرک من هذا المقام النّبیل و یدعوک الی اللّه الفرد الخبیر قد تزیّن الطّور بأنوار الظّهور و السّدرة تنادی انّه لا اله الّا انا الشّاهد السّمیع ان اشکر اللّه بما جعلک فائزاً بما فاز به الکلیم اذ سمع ندآء اللّه العزیز الحکیم قد انار العالم من انوار الوجه و الأبصار فی حجاب غلیظ هذا یوم فیه ینادی الکلیم و یقول یا اهل التّوریة قد اتی منزل الآیات الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی ازل الآزال ان انتم من العارفین ضعوا ما عندکم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه مالک هذا الیوم البدیع انّا نذکرک و الّذین آمنوا بهذا الکتاب المبین الّذی ینطق فی السّجن الأعظم بسلطان لا یقوم معه من فی السّموات و الأرضین یوصیکم اللّه بالمحبّة و الأمانة و الاتّحاد و یأمرکم بما یظهر به جوهر الانسان فی الامکان تعالی الرّحمن الّذی یفعل ما اراد و یحکم ما یرید کذلک ارتفع صریر القلم الأعلی طوبی لمن فاز بالاصغآء و ویل للغافلین انتهی
قسم بآفتاب حقیقت که هر نفسی در او فیالجمله استعداد یافت شود البتّه از نار کلمۀ الهی مشتعل گردد ناس غافل و این عبد متحیّر و مبهوت انشآءاللّه جمیع از انوار یوم الهی منوّر شوند و بقلب و جان بافق اعلی توجّه نمایند امید هست که غوّاصان بحر حقیقت لآلی عرفان را امام عیون عالم بحکمت تمام عرضه دارند
آیا چه قساوتی قلوب عالم را اخذ نموده که از این حرارت حقیقی معنوی محروم ماندهاند آیا چه علّتی ابصار را احاطه کرده که از مشاهدۀ انوار محروم گشته اگر این خادم فانی آنچه را که باصغای آن فائز شده عرضه دارد ارض غیر ارض مشاهده شود این بیلسان کجا قادر است در مضمار بیان حرکت نماید و این بیبصر کجا لایق که در عرصۀ مکاشفه و شهود قدم گذارد در هر حال بحبل عنایت متمسّک و بذیل فضل متشبّث باب رجا الحمد للّه مفتوحست انشآءاللّه کل بما ینبغی فائز شوند و پرتو آفتاب عدل تیرگی عالم را محو نماید انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر
و ذکر جناب نصراللّه خان علیه بهآء اللّه شده بود الحمد للّه لدی الوجه مذکور بوده و انشآءاللّه خواهند بود از تشتّت امور محزون نباشند بعد از تفریق نور جمع اشراق نماید این مراتب در بساط عظمت عرض شد هذا ما نطق به لسان الوحی قوله جلّ کبریائه
یا علی قبل اکبر یا ایّها النّاظر الی وجهی و السّاکن فی قباب عنایتی ان استمع ندائی من حول ضریحی انّه لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب کبّر من قبلی علی وجه من سمّی بنصراللّه فی ملکوت الأسمآء و بشّره بما قدّر له من لدی اللّه المهیمن القیّوم قل یا الهی و اله العالم و مقصودی و مقصود الأمم اسألک بحفیف سدرة المنتهی و لآلئ بحر علمک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بأن تکتب لی من قلمک الأعلی ما یجعلنی فی کلّ الأحوال ناظراً الیک و راضیاً بما ینزل من سمآء امرک و ناطقاً بثنائک بین خلقک ای ربّ ایّدنی علی ما یبقی به ذکری فی کتابک انّی لا اعلم ما عندک و انّک انت المقتدر العالم الخبیر ثمّ اسألک یا الهی بمظهر نفسک الّذی به انار افق سمآء ظهورک بأن تقدّر لی ما ینفعنی فی الآخرة و الأولی انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء لا اله الّا انت الغفور الکریم انتهی
و همچنین دو لوح امنع اقدس مخصوص جناب آقا میرزا محمّد تقی و رفیق ایشان جناب شیخ عبدالحسین علیهما بهآء اللّه ارسال شد لتقرّ عیناهما تأیید ایشان را از حقّ جلّ جلاله سائل و آملم بحر عنایت احصا نشده و نخواهد شد و آفتاب فضل بحدودی محدود نه ولکن مبیّن و مذکّر کمیاب انشآءاللّه بهمّت آن حضرت و اولیای حقّ نفوسی مخصوص خدمت امر معیّن شوند تا جمیع من علی الأرض را بصراط اللّه هدایت نمایند این فقره بسیار عظیمست طوبی لمن فاز
و اینکه در بارۀ مخدّره اهل علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید تلقاء وجه عرض شد و یک لوح که مزیّن بطراز عنایت حقّ جلّ جلاله است مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بنفحات آیات مظهر بیّنات فائز شوند و همچنین مخصوص ورقه اخت آن جناب علیها بهآء اللّه لوح امنع اقدس نازل انشآءاللّه بزیارت لوح الهی فائز شوند
و اینکه ذکر جناب آقا سیّد ابوالقاسم از اهل ص علیه بهآء اللّه نموده بودند ذکر اولیای ارض ص و مهاجرین لازال در ساحت اقدس بوده و این عبد شهادت میدهد که طرف عنایت متوجّه نفوسی که از کوثر استقامت نوشیدهاند بوده و هست معذلک در ساحت اقدس مراتب خلوص ایشان عرض شد هذا ما نزّل له من القلم الأعلی قوله عزّ اجلاله
یا اباالقاسم آنچه بر نورین نیّرین از ظلم جهلای ارض که بعلما معروفند وارد شد اصغا نمودی حال در آنچه بر این مظلوم وارد شد تفکّر نما در ایّامی که ظلمت عالم را احاطه نموده بود و از سطوت ظالمین اهل بیان مضطرب و مستور این مظلوم وحده بر امر الهی قیام نمود یشهد بذلک انجم سمائی و شمس افق اقتداری و اکثر اهل ارض اصغا نمودهاند آنچه وارد شد تا آنکه فیالجمله اطمینان حاصل اذاً ارتفع الطّنین و انتشرت اوراق النّار بأیادی الفجّار در هادی دولتآبادی تفکّر نما قسم بآفتاب افق بیان که از اصل امر غافل بوده و هست و از این گذشته شعورش اقلّ از حیوان مشاهده میشود حال بمثابۀ خراطین بطین مشغول شده افّ له و للّذین اتّبعوه بگو ای دوستان بحبل صبر تمسّک نمائید عنقریب کذب آن نفوس مجعوله واضح و هویدا خواهد شد انّک لا تحزن من شیء انّا ذکرناک من قبل و من بعد دوستان آن ارض را تکبیر برسان باید باسم حقّ بقوّت و قدرتی ظاهر شوند که عالم را مفقود و معدوم مشاهده نمایند تا چه رسد بطنین ذباب ان افرح بذکری ایّاک ثمّ اشکر ربّک المبیّن العلیم انتهی
و اینکه ذکر جناب آقا میرزا زینالعابدین علیه بهآء اللّه نموده بودند از حقّ جلّ جلاله میطلبم که موفّق شوند بر تحریر آیات الهی و این از فضلهای عظیم محسوب انشآءاللّه موفّق و مؤیّد باشند بر آنچه سبب و علّت بقاست اثر ایشان که از قبل ارسال شده بود بطراز قبول فائز و نزد این فانی موجود امروز که یوم بیست و پنجم جمادیالأولی است این کلمات عالیات از سماء عنایت منزل آیات مخصوص ایشان نازل قوله جلّ اجلاله
کتاب انزله الرّحمن من سمآء الفضل لیقرّب العباد الیه و یبشّرهم بما قدّر لهم من قلمه الأعلی انّه لهو الغفور الکریم لا تعجزه شؤونات العالم و لا یمنعه نعاق الغافلین ینادی فی کلّ الأحیان بأعلی النّدآء و یهدی النّاس الی صراط اللّه المستقیم طوبی لسمع ما منعه ضوضآء کلّ معرض و لبصر ما حجّبته حجبات الغافلین هذا یوم بشّر به محمّد رسول اللّه من قبل و شهدت له کتب اللّه ربّ العالمین انّ الّذین اخذهم سکر الهوی اعرضوا عن مولی الوری و تمسّکوا بما عندهم من الأوهام و التّماثیل انّک یا زین ان استمع ندآء المظلوم من شطر السّجن انّه یذکرک فضلاً من عنده و یوصیک بما یرتفع به امر اللّه العلیم الخبیر ایّاک ان تمنعک ظهورات العالم عن مالک القدم ان احفظ مقامک باسم ربّک المقتدر القدیر تفکّر فیما ظهر من عند اللّه و تفکّر فی آثاره کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین انّا ذکرناک من قبل و نذکرک هذا الحین فی هذا المقام الکریم کن قائماً علی خدمة الأمر و ناطقاً بثنآء اللّه العزیز الحمید کذلک نزّلنا الآیات و ارسلناها الیک لتجد منها عرف عنایة ربّک و تکون من الشّاکرین انتهی
این عبد فانی خدمت ایشان و جناب آقا میرزا ابوالقاسم علیهما بهآء اللّه تکبیر میرساند و عرض مینماید امروز روزیست که جمیع دوستان الهی باید کمال جدّ و جهد را مبذول دارند که شاید گمگشتگان وادی نفس و هوی بوطن اعلی راه یابند و تشنگان بادیۀ هجر و فراق از سلسبیل وصال بیاشامند امید هست که هر نفسی بکمال روح و ریحان بتبلیغ امر محبوب عالمیان مشغول شود یا محبوب فؤادی اگر فیالحقیقه نفوس مستقیمه بآنچه در الواح الهی از تقوی و پرهیزکاری و اخلاق طیّبه و اعمال مرضیّه نازل شده مزیّن شوند و بتبلیغ امر متمسّک عنقریب اکثر نفوس را جذبۀ خلوص و اثر آن اخذ نماید در این صورت کل فارغ و آزاد و مستریح بر سرر عزّت و رفعت مشاهده شوند حسب الأمر در جمیع امور باید بحکمت تمسّک جست و از اعتدال تجاوز ننمود
اینکه ذکر جناب علی اکبر بیک علیه بهآء اللّه نموده بودند الحمد للّه لحاظ عنایت بایشان متوجّه ذکر ایشان مفصّلاً در مکتوبی که بجناب محبوبی آقا میرزا اسداللّه علیه من کلّ بهآء ابهاه ارسال داشته شده انشآءاللّه ملاحظه میفرمایند و مطّلع میشوند و حال هم مجدّداً ذکر ایشان و جناب مشهدی حیدر علیهما بهآء اللّه که ذکرشان در آخر کتاب آن حضرت بود تلقاء عرش عرض شد شمس عنایت نسبت بهر یک مشرق و لائح قوله عزّ اجلاله انّا رأینا اقبالهما و سمعنا ندائهما انّه لا یعزب عن علمه من شیء و یظهر لهما ما قدّر من لدی اللّه انّه لا یضیع اجر المحسنین انتهی
و اینکه در بارۀ نصاب حقوق مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب این فقره در کتاب اقدس بما نطق به البیان نازل شده و بعد حکم نصاب لدی الوجه بعدد واحد ١٩ مقرّر حکمة من لدنّا انتهی و مقصود از این حکم غنای خزینۀ عمومیّه از بعد بوده و شاید تفصیل آن از بعد عرض شود تا این مقام جواب دستخطّ آن حضرت که تاریخ آن هفتم ذیالعقدة الحرام بود واحداً بعد واحد عرض شد و دستخطّ دیگر آن محبوب که بذکر و ثنای محبوب عالمیان مزیّن بود و تاریخ آن بیست و هفتم ذیالحجّة الحرام قلب و بصر را روشن و منوّر نمود
و اینکه مرقوم فرموده بودند که اراده هست در هر شهر مراتب عبودیّت و خضوع و خشوع خود را عرض نمایم و از ربّ مقتدر توفیق طلب مینمایم که موفّق شوم بر خدمت امر این مراتب تلقاء وجه عرض شد قوله جلّت عظمته
انّا ایّدناک علی عرفان مطلع آیاتی و مشرق وحیی و مظهر امری الحکیم و اسمعناک ندائی فی طور العرفان و اریناک جمالی المشرق المنیر و اقمناک علی خدمة امری فضلاً من عندی و انا الفضّال القدیم یا ایّها الطّائر فی هوآء حبّی ان استمع ما یقولون المشرکون الّذین اتّخذوا لأنفسهم مقاماً خلف الحجاب و اذا اظهرنا الأمر بقوّة من عندنا خرجوا بطنین الذّباب و اعترضوا علی اللّه ربّ العالمین لعمر اللّه انّ الّذی اتّخذه المشرکون صنماً لأنفسهم من دون اللّه لا یقدر ان یتکلّم تلقآء الوجه یشهد بذلک کلّ منصف بصیر قد کنت قائماً علی الأمر فی یوم فیه ارتعدت فرائص فوارس القدرة و الاقتدار ظهرت و اظهرت ما نطقت به الأشیآء تاللّه قد ظهر المکنون و الغیب المخزون بأمر لا تقوم معه جنود الأرض و السّمآء کذلک تکلّم مکلّم الطّور فی سینآء البیان طوبی لمن سمع و ویل للمعرضین کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی و بشّرهم بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین انّا ذکرناهم مرّةً بعد مرّة انّ ربّک لهو المشفق الکریم قل هذا لهو الّذی اخبر به نقطة البیان بقوله انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه لا اله الّا انا ربّ العالمین قل تالله هذا یوم فیه لا ینفعکم البیان الّا بتصدیق ما نزّل فیه فی ذکر هذا الذّکر الحکیم ذروا ما عندکم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه القویّ القدیر کذلک انار افق البرهان بنیّر بیان ربّک الرّحمن انّه لهو المبیّن العلیم البهآء علیک و علی الّذین هاجروا فی سبیلی و حملوا الشّدائد لاسمی و عملوا بما امروا به فی کتابی المبین انتهی
و عرایض امةاللّه هدهد علیها بهآء اللّه در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد قوله تعالی ای کنیز الهی و ورقۀ سدرۀ محبّت رحمانی ظهور حقّ جلّ جلاله از برای آن بوده که جمیع من علی الأرض بعرفانش فائز شوند و از کوثر لقا و وصالش بیاشامند جمیع کتب الهی بر این مطلب گواهی میدهد جمیع ایّام بحقّ منسوبست ولکن در صحف و زبر این یوم تخصیص یافته و بیوم اللّه معروف گشته اولیا و اصفیا لازال از حقّ جلّ جلاله لقایش را سائل و آمل و حقّ هم لقای اولیای خود را دوست داشته و دارد ولکن شئونات غافلین و ظلم ظالمین سدّی است حایل باید آن امة در جمیع احوال راضی باشد و بارادۀ حقّ تعالی ناظر و متوجّه املت بسیار بلند است و طلبت مقبول ولکن قلم اعلی عباد و اماء خود را بحکمت امر فرموده لذا توجّه باین شطر این ایّام مقتضی نبوده و نیست انشآءاللّه موفّق شوی بر اعمالی که سبب تذکّر اماء الهی شود هر یک از اماء که باین مقام بلند اعلی فائز شد اجر لقا در بارۀ او از قلم اعلی در صحیفۀ حمرا نازل و مسطور ان اعرفی هذا الفضل الأعظم ثمّ اشکری ربّک الکریم
یا علی قبل اکبر بلّغها ما نزّل من سمآء مشیّتی و کبّر علی وجهها من قبلی و بشّرها بما رشح انآء فضلی کلّم معها من عند بارئها بما تقرّ به عینها و یفرح قلبها البهآء علیک و علیها و علی امآء اللّه ربّ العالمین انتهی الحمد للّه بذکر الهی فائز شدند نفس آیات شهادت میدهد بر عنایت حقّ جلّ جلاله از قبل هم بخدمت ورقۀ کبری حضرت اخت علیها من کلّ بهآء ابهاه و حبّشان فائز بوده هر هنگام دستخطّی از ایشان میرسید ذکر او را میفرمودند جناب محبوبی ابن اسم اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه هم مکرّر ذکر او را نمودهاند و بعنایات حقّ جلّ جلاله فائز گشت اگر حجبات اوهامیّه خرق شود و مقام یک ذکر که از قلم اعلی جاری میشود بر اهل عالم تجلّی نماید آن وقت قدر عنایتها و اذکار و کلمات مقصود عالمیان فیالجمله معلوم و واضح میگردد تعالی فضله و جلّت عظمته و علت عنایته لا اله غیره
و اینکه در بارۀ بیع ملک و حقوق اللّه مرقوم داشتید این فقره عرض شد تبسّم فرمودند و بعد این کلمۀ علیا از مطلع بیان مالک اسماء نازل قوله جلّ کبریائه طوبی له ثمّ طوبی له انّه اراد ان یعمل بما امر به فی کتاب اللّه العلیم الخبیر فیالحقیقه او و امثال او سزاوار این عمل طیّب مبرور بوده و هستند انّا قبلنا منه ما اراد فی اللّه و عفوناه فضلاً من عندنا و هبةً من لدنّا و انا الوهّاب الفضّال المؤیّد الکریم انتهی هنیئاً لحضرتکم چه که از این فقره جمال قدم متبسّم مشاهده شدند این یک عمل بزرگ که از عرض ارادۀ آن جناب حاصل شد و دیگر آنکه اراده مقبول افتاد و بعد ببخشش حقّ جلّ جلاله مزیّن گشت و فضل اعظم ذکری که در این مقام از لسان عظمت جاری شد انشآءاللّه لازال بامثال این عنایات فائز شوند و فیالحقیقه اینست آن نیّتی که از قبل بآن خبر دادهاند فرمودهاند نیّة المؤمن خیر من عمله این کلمه مقام خود را در این مقام اخذ نمود هذا من فضل ربّنا الرّحمن الرّحیم و در مقامی فرمودند یا عبد حاضر بنویس بجناب مذکور علیه بهائی حضرت فیّاض میفرماید بفیضی که اراده نمودی فائز شدی و از نفوس مقدّسه که ادای حقوق اللّه نمودهاند محسوب گشتی ان احمد و کن من الشّاکرین انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا سیّد ابوطالب علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم فرمودید الحمد للّه فارغ شدند اگرچه فراغت فیالحقیقه از برای نفوسی که در بحر محبّت الهی مستغرقند بوده و خواهد بود و ایشان از فضل محبوب عالمیان باین مقام فائز بوده و هستند مکرّر ذکر ایشان را این خادم از لسان احدیّه استماع نمود یک بار این کلمۀ مبارکه از لسان رحمن اصغا شد قوله تعالی انّه حبس فی سبیل اللّه و وجدناه صابراً فیما ورد علیه الی آخر بیانه جلّ و عزّ و کرّۀ دیگر این کلمۀ علیا اصغا شد فرمودند ابوطالب اقتدا نموده بمولایش در سجن انتهی و یک لوح منیع هم چندی قبل مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه ارسال میشود
و در این حین که این فانی بتحریر مشغول بساحت امنع اقدس احضار شد بعد از شرف حضور فرمودند بنویس به ابوطالب علیه بهائی یا اباطالب نالههایت را شنیدیم و حنینت باصغای مالک اسماء فائز شکر کن محبوب عالم را که ترا مؤیّد فرمود بعرفان مشرق وحی و مطلع آیات در بلایای واردۀ بر نفس حقّ جلّ جلاله تفکّر نما قریب چهار شهر در سجن ارض طاء تحت سلاسل و اغلال بوده مکرّر بحبس وارد شدیم و بکمال فرح و انبساط باحسن اذکار ذاکر و ناطق و بعد از خروج باسیری رفتیم تا این سجن اعظم مقرّ کرسی واقع شد در آنچه بر شما وارد شد مسرور باش ولکن در جمیع احوال بحکمت تمسّک نما و تبلیغ وقتی محبوبست که محلّ مستعدّ مشاهده شود والّا سبب و علّت فساد میگردد بحکمت تکلّم کن و بحکمت ناظر باش و بحکمت عمل نما یا اباطالب انّا ذکرناک من قبل بما لا یعادله شیء من الأشیآء و نذکرک فی هذا الحین فضلاً من لدن ربّک الکریم و نذکر اباک الّذی شهد له الرّحمن فی کتابه المبین انّه ممّن فاز بلقآء اللّه اذ منع عنه من علی الأرض الّا من شآء ربّه المقتدر القدیر قد کان قائماً لدی الباب و عاملاً بما امر به من لدن آمر حکیم طوبی لمن ذکره بما نزّل له من قلم اللّه الأعلی و لمن احبّه لوجه اللّه ربّ العالمین یا اباطالب نوصیک مرّة اخری بالحکمة الکبری تمسّک بها و لا تجاوز عنها انّ ربّک اختار الحکمة و هو المختار العلیم البهآء علیک و علی اهلک و علی کلّ موقن بصیر انتهی این فانی خدمت ایشان تکبیر و سلام میرساند حقّ علیم شاهد و گواهست که لازال در نظر بودهاند و سبب و علّت اینکه این خادم فانی در عرض عرایض خدمت ایشان توقّف نموده این نظر بحکمت بوده
و اینکه سؤال از تکلیف خود نموده بودند این فقره تلقاء وجه عرض شد فرمودند امر الهی را باید از غیر اهلش ستر نمایند لؤلؤ ثمین نزد اعمی و تغرّدات عندلیب نزد نفوسی که از قوّۀ سامعه محرومند ثمر نداشته و نخواهد داشت لذا ذکر امر در حکومت جایز نبوده و نیست در هر حال باید در اراضی مستعدّه حبّههای حکمت را ودیعه گذاشت انّه یأمر بما هو خیر لکم ان اعملوا به و کونوا من الرّاسخین انتهی عرض میشود بعضی از اذکار نزد حکومت و یا نفوس ضعیفه جایز نبوده و نیست از جمله ذکر ارسال عرایض بساحت اقدس و جواب آن از سماء مشیّت الهی لدی الحقّ ممنوع است منعاً شدیداً چه که شاید این ذکر سبب ضرّ شود امر تبلیغ معلّق است بشروطی چند باید کل بآن شروط ناظر باشند تا سبب اقبال شود نه علّت اعراض و همچنین سبب اطفای نار فساد گردد نه اشتعال آن محبوب باید این مراتب را ببعضی القا نمایند تا کل بآنچه لدی اللّه مقبول است قیام کنند
قریب سی سنه میشود که حقّ جلّ جلاله جمیع را از فساد و جدال و نزاع منع نموده چه مقدار بلایا که بر اولیا وارد شده و احدی تعرّض ننموده معذلک هنوز دست برنداشتهاند در هر حین بظلم مشغولند و مبدأ این ظلم علما بوده و خواهند بود حکومت هم تا حین مع شفقت و رحمت و عنایت و الطاف حقّ اصل مقصود را نیافته چه اگر حقّ جلّ جلاله را صادق میدانستند بیقین مبین شهادت میدادند که این امر مقدّس از نزاع و جدال و فساد است اعمال بعضی از قبل که بهواهای نفسانیّه آلوده بود سبب شبهۀ بعضی شد اگر حکومت فیالحقیقه مطّلع شود بر آنچه مقصود است البتّه بتدارک مافات قیام نماید لکن اثر صدق البتّه در عالم ظاهر شود چه که عرفش واضح و هر ذی شمّی ادراک مینماید اسأله تعالی بأن یؤیّد الأمرآء علی اجرآء العدل و اگر بانصاف و عدل مزیّن شوند و بالواح توجّه نمایند شهادت میدهند بر اینکه این امر منافی با حکومت نبوده و نیست بلکه مؤیّد اوست در اجرای عدل یا محبوب فؤادی این عبد متحیّر نمیداند چه عرض مینماید اکثری از عباد در بحر غرور افتاده و مدهوش و نظر بامتحان این عبد اذن اظهار مطالب نداشته و ندارد والّا فواللّه الّذی لا اله الّا هو اگر یک ترنّم از ترنّمات طیر امر را اصغا نمایند کل بکلمۀ مبارکۀ انّا للّه و انّا الیه راجعون ناطق گردند فیالحقیقه تا این حین احدی باین کلمۀ مبارکه نطق ننموده مع آنکه کل بر حسب ظاهر بآن ناطقند چه که این مقام فنای بحت باتّست از خود و مشیّت و ارادۀ خود و رجوع بحقّ و عرفان او و قیام باو
چندی قبل این کلمۀ علیا از فم ارادۀ مالک اسماء استماع شد قوله عزّ و جلّ یا عبد حاضر ما دو کلمه در معنی لا اله الّا اللّه اظهار نمودیم مشاهده شد بعضی از عارفین از ادراک آن اظهار عجز نمودند در لیالی و ایّام باین کلمه ناطق و از معنی آن تا حین محتجب مشاهده میشوند انتهی انشآءاللّه جمیع من علی الأرض بطراز انصاف مزیّن شوند و بملکوت صدق صعود نمایند
اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا مهدی علیه بهآء اللّه ابن جناب مرحوم مرفوع وزیر علیه من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتید در ساحت اعزّ اقدس ارفع ابهی عرض شد هذا ما نطق به لسان المقصود
مه انّا ذکرناک من قبل و هدیناک الی صراط اللّه و میزانه انّه لهو المبیّن الحکیم و نذکرک فی هذا الحین و نوصیک بالاستقامة الکبری علی امر اللّه مالک الوری و نبشّرک بفضله العظیم جمیع عالم از برای عرفان این یوم بدیع منیع خلق شدهاند چه که مشرق ظهور و مطلع نور و مکلّم طور ظاهر و باهر است امروز حفیف سدرۀ منتهی مرتفع و خریر کوثر زندگانی بغایت واضح و هر صاحب سمعی استماع مینماید انشآءاللّه بعنایت مخصوصۀ حقّ فائز شوی و از عالم و عالمیان فارغ و آزاد گردی امروز ندای رحمن مرتفع و همچنین ضجیج شیطان نفوسی که الیوم خود را بمعرض باللّه نسبت میدهند از این امر مطلّع نبوده و نیستند بهوی تکلّم مینمایند و بگمان خود بحقّ ناطقند افّ لهم و للّذین کفروا بآیات اللّه و برهانه و حجّته و سلطانه باید بکمال جدّ و اجتهاد بر خدمت امر قیام نمائی بشأنی که مطالع ظنون و اوهام را مفقود دانی و معدوم شمری یا مهدی کن سدّاً حائلاً لئلّا یتجاوز یأجوج النّفس و مأجوج الهوی کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین انشآءاللّه بعملی فائز شوی که ذکرت بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند انّه یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم الحمد للّه العزیز العظیم انتهی در جمیع احوال باید آن جناب مراقب باشند و بحراست مشغول چنانچه از قبل و بعد باین خدمت بزرگ مأمور شدهاند و اینکه ذکر اخوان علیهم بهآء اللّه را مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس اظهار عنایت فرمودند قوله تعالی انّهم تحت لحاظ عنایتی و المذکورون فی ملکوت بیانی علیهم بهائی و رحمتی و شفقتی و الطافی انتهی
و اینکه ذکر جناب آقا حسنعلی علیه بهآء اللّه که از منسوبان آن محبوبست فرموده بودند بعد از عرض این کلمات عالیات از منزل آیات نازل و ظاهر قوله عزّ اجلاله
یا حسن فئۀ باغیه سالها منتظر ظهور حسینی بودهاند بعد از قائم قائم را مشاهده نمودی که شیعۀ شنیعه بر آن ملکوت روح چه وارد آوردند در کتب آن فئه این نبأ عظیم مذکور و مسطور و گفتهاند بعد از قائم ظهور حسینی عالم را منوّر فرماید و جمیع انبیا و مرسلین حتّی قائم در ظلّ علم آن حضرت جمع شوند و چون عالم از انوار ظهور روشن شد کل منصعق و مدهوش و غافل نفوسی که بعرفان قائم فائز نشدند اگر انکار نمایند عجیب نیست عجب در این است که معرضین بیان که بزعم خود بعرفان قائم فائزند از این ظهور اعظم که بمثابۀ آفتاب منیر و واضح است محتجب و غافل مشاهده میشوند بلکه بانکاری قیام نمودهاند که بصر و سمع شبه آن را ندیده و نشنیده طوبی لک یا حسن قبل علی بما یذکرک المظلوم و یأمرک بما یرتفع به امر اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع البهآء علیک و علی کلّ مقبل ثابت راسخ مستقیم انتهی استدعا آنکه از جانب این خادم فانی خدمت منتسبین کلّهم اجمعین تکبیر و سلام برسانید از حقّ میطلبم کل را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار این یوم مبارکست
و اینکه در آخر دستخطّ ذکر امةاللّه ضلع جناب حاجی میرزا حسن کرمانی علیهما بهآء اللّه فرموده بودید آنچه آن محبوب در این مقام مرقوم داشت تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان ربّنا الأقدس الأعزّ الأبهی قوله جلّ کبریائه
امتی امتی ان افرحی بما ذکرک من قام علی خدمتی و نطق بثنائی و ورد علیه فی سبیلی ما ناح به اهل الفردوس الأعلی یا ورقتی یا ورقتی ان السّدرة تذکرک و تنادیک بما انجذبت به افئدة الحوریّات فی الغرفات ای امةاللّه امروز ملکۀ عالم فائز نشد بآنچه که تو فائز شدی ندای الهی را شنیدی و بافق اعلی اقبال نمودی و بثنایش ناطق گشتی در یومی که علمای ارض از آن غافل و محجوبند اگر بعدد رمول و اوراق بشکر و حمد محبوب یکتا ناطق شوی نزد این نعمت کبری و عنایت عظمی معدوم مشاهده شود هنیئاً لک بما شربت رحیق حبّی و مریئاً لک بما فزت بنعمة امری انشآءاللّه لازال مؤیّد باشی بر ثبوت و رسوخ و استقامت جمیع اماء آن ارض را ذکر مینمائیم تا کل از نفحات بیان رحمن بکمال شوق و اشتیاق و جذب و انجذاب بافق اعلی ناظر باشند و بذکر سدرۀ منتهی ناطق
یا علی قبل اکبر علیک بهائی و عنایتی بلّغ ما امرت به و ذکّر احبّائی بما نزّل من ملکوت فضلی و جبروت عنایتی و بشّرهم باقبالی الیهم و ذکری لهم من هذا المقام البعید انتهی دیگر این عبد فانی چه عرض نماید از افق بیانات منزل آیات اشراقات شمس فضل و رحمت و عنایت بقسمی است که از برای احدی مجال عرض نمانده آیا نفسی از عهدۀ این شکر میتواند برآید لا وعمرک جمیع عالم عاجز و قاصرند ولکن نظر باشتعال قلب بنار محبّت انسان را تحریص مینماید بذکر و بیان باری مع عجزی و قصوری استدعا آنکه خدمت ورقۀ مذکوره علیها بهآء اللّه تکبیر و ذکر و ثنا از قبل این خادم ابلاغ دارید فیالحقیقه آنچه آن محبوب در بارۀ آن ورقه مرقوم داشت در قلب حرارتی احداث نمود از حقّ منیع سائل که او را تأیید فرماید و امثال او را در ارض ظاهر و مبعوث نماید انّه لهو المقتدر القدیر و الحمد للّه العزیز الحمید البهآء علی حضرتکم و علی الّذین نسبهم اللّه الیکم و علی الّذین خرقوا الأحجاب و کسّروا الأصنام باسم مالک الأنام و سلطان الأیّام
عرض این فانی آنکه یک قبضه قلمتراش که مرقوم داشتید که جناب آقا محمّد و آقا علی اصغر علیهما بهآء اللّه داده و استدعا نمودهاند خدمت حضرت غصناللّه روحی و ذاتی لتراب قدومه الفدآء انفاد شود رسید انشآءاللّه بفضل و عنایت حقّ جلّ جلاله فائز باشند و بانوار محبّت الهی منوّر و همچنین آنچه بنت جناب اسم اللّه الأصدق و بنت خالۀ ایشان علیهم بهآء الرّحمن مخصوص اهل سرادق عصمت و عظمت ارسال داشتند جمیع رسید و یک فرد غالی که از قبل تفصیل آن را مرقوم داشتند رسید انشآءاللّه آن ورقات در ایّام الهی باعمالی مؤیّد شوند که ذکرش سبب تذکّر جمیع نساء عالم گردد انّه هو المؤیّد السّمیع المجیب
* * *
حمد و ثنا مالک وجود و سلطان غیب و شهود را لایق و سزاست که ظلم ظالمین و سطوت آمرین را سبب و علّت ارتفاع کلمۀ علیا فرمود مرّة بایادی الظّالمین یرفع امره و اخری بایادی اولیآئه الّذین یرون الغافلون ککفّ تراب و ینطقون بما نطق القلم الاعلی فی الافق الابهی اولئک رجال لا تلهیهم زخارف الدّنیا و لا خزائن الامرآء عن ذکر هذا النّبأ الّذی بشّر اللّه به فی کتبه و زبره و الواحه طوبی لمن تمسّک به و اقبل الی ساحة عزّه و ویل للغافلین
یا حبیب روحانی نامههای مرسلۀ آنجناب رسید یکی از آنها از جناب شیخ ابوالقاسم علیه سلام اللّه و بهآئه بوده طوبی له و نعیماً له چه که از کلمات نامه عرف محبّت مالک آمه و خامه متضوّع مقصود از این آمه قلم اعلی بوده و هست اوست صور الهی و فاتح ابواب رحمت و کرم ربّانی بصریره انجذبت افئدة العارفین و المخلصین طوبی لمن فاز باصغآء صریره حقّ الاصغآء انّه یری نفسه منقطعاً عن الاشیآء و قائماً لدی باب الفضل باستقامة لم یمنعه الوری من الامرآء و العلمآء و اهل ناسوت الانشآء و بعد از مشاهده و اطّلاع قصد مقام نموده امام وجه عرض شد هذا ما ظهر من لسان المولی ارواحنا فداه
حمد خدا را که باب عرفانرا بمفتاح اسم رحمن بر اهل امکان باز فرمود و کل را بآن راه نمود یا شیخ علیک سلامی امروز بنور عدل این صفحات منوّر چه که حضرت سلطان عبد الحمید خان بر اریکۀ انصاف مستوی ظلم و اعتساف را در آنمقام راهی نه فی الحقیقه در لیالی و ایّام بامور ملک و ملّت مشغول امروز چشم عالم باو روشن و عباد منصفین باحکامش خورسند از اوّل ورود مظلومان در سجن اعظم الی حین امر مغایری از آنحضرت دیده نشده از هر مقام که ندای مظلومی مرتفع آنحضرت بنفسه متوجّه و بما ینبغی لعزّه و اقتداره عامل اهل مملکت طرّاً در سایۀ سدرۀ فضلش آرمیدهاند کیست آن گمگشته کش فضلش نجست باری بر جمیع این حزب لازم که بکمال خضوع و ابتهال از غنیّ متعال حفظ و نصرتش را مسئلت نمایند انّه هو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته زمام الفضل و العطآء انّه هو اللّه القویّ الغالب القدیر اینمظلوم لا زال از حق جلّ جلاله سائل و آمل که اولیای خود را فائز فرماید بآنچه که سبب ظهورات تقدیس و تنزیه است ما بین عباد للّه الحمد فساد و نزاع و مجادله و محاربه نهی شده نهیاً صریحاً فی الکتاب امید آنکه مقبلین بما اراده اللّه تمسّک نمایند و بآنچه مأمورند عمل فرمایند شاید ضغینه و بغضا که در افئده و قلوب مشتعل بکوثر نصایح ربّانی و سلسبیل مواعظ رحمانی ساکن گردد و خلق فائز شوند بآنچه که سبب نجات و اطمینانست دوستان آن ارض را سلام میرسانیم و ببر و تقوی وصیّت مینمائیم نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدهم و یحفظهم بجنود القوّة و القدرة و یقرّبهم الیه فی کلّ الاحوال
جناب عکّاش علیه سلام اللّه مولی الاسمآء مع منتسبین در ساحت مظلوم مذکورند جناب محمّد علیه سلام اللّه و بهآئه نامههای آنشطر را بشطر مظلوم ارسال داشته و میدارند و نظر باحزان وارده جواب گاهی در عهدۀ تأخیر و هنگامی فوراً اظهار میشود انتهی تجلّیات انوار آفتاب عنایت بشأنیست که فی الحقیقه اقلام عالم و امم از احصای آن عاجز هر هنگام که ذکر یکی از اولیا نزد مولی ذکر شده آنحین بحر بیان بشأنی موّاج که عالم وجود را متحیّر مینمود مع احزان محیطه و بلایای وارده در هر حین ظاهر شده آنچه که کتاب مبین است از برای حفظ عباد و عمار بلاد این مسجون از حق سائل و آمل که اهل آنمقام را مزیّن فرماید بطراز امانت و دیانت و ما یرتفع به مقاماتهم فی الارض و اینکه جناب مذکور اذن حضور طلبیدند بعد از عرض آفتاب اذن مشرق و لائح هنیئاً لجنابه
نامۀ جناب شمس علیه سلام اللّه حاضر الحمد للّه چون نامه مزیّن بود بذکر و ثنای حق جلّ جلاله و ناطق بود بکلمۀ مبارکۀ توحید الهی عرفش موجد فرح و کلماتش فاتح باب سرور شکر مقصود عالمیانرا که اولیایش بتوحید ذاتش متمسّک و بما نزّل من عنده معترف
الهی الهی تری اولیآئک مقبلین الیک و متمسّکین بحبل اوامرک و احکامک اسئلک بامواج بحر بیانک و بالّذی به زیّنت افلاک سمآء قدرتک ان تحفظهم بجودک و جنودک ای ربّ تری احبّآئک فی ایران تحت براثن الضّغینة و العدوان اسئلک برحمتک الّتی سبقت الامکان ان تبعث من الارض من یقوم علی نصرتهم و حفظهم و اخذ حقوقهم و دیاتهم من الّذین نقضوا عهدک و میثاقک و ارتکبوا ما ناح به سکّان مدائن عدلک و انصافک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم
سبحان اللّه در ارض یاء فی ایران ذئاب هجوم نمودهاند بر اولیا و اهل وفا و ارتکاب کردهاند آنچه را که عبرات مقرّبین و زفرات مخلصین نازل و متصاعد است آن حزب گمراه بر اطفال بیگناه رحم ننمودند چند روز بیقوت ماندند و از قرار مذکور حزب حضرت روح اللّه علیه السّلام اعانت کردند و قوت لا یموتی در سرّ سر فرستادند اگرچه ارتکاب این امور بجهت اطفای نور بوده ولکنّ اللّه جعل البلایا علّة لارتفاع امره و سبباً لاعلآء کلمته رغماً لانفهم انّه هو العادل الحکیم سوف یبعث اللّه من قطرات دمآء المظلومین رجالاً ینصرون اولیآئه و احبّآئه البتّه بعد از ظلمت ظلم نور عدل الهی اشراق فرماید و بعد از اعتساف آفتاب انصاف پرتو افکند انّ ربّنا هو العادل المشفق الکریم
باری بعد از قرائت و تلاوت نامۀ جناب شمس علیه سلام اللّه قصد مقام نموده در ساحت مولی عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت قال ارواحنا فداه
یا شمس علیک سلام اللّه جناب محمّد علیه سلام اللّه و عنایته نامهات را نزد مظلوم ارسال داشت و حضرت غصنی ضیا عرض نمود طوبی لک بما وجدنا منک عرف الاستقامة و الخضوع و الخشوع للّه ربّ العرش العظیم اگرچه احزان وارده احاطه نموده ولکن باب ذکر و بیان مفتوح نسئل اللّه ان یکتب لک و لاولیآئه من قلم فضله اجراً جزیلاً فی کتابه و یحفظکم من شرّ اعدآئه و ینوّرکم بانوار توحیده و یؤیّدکم علی اعمال انزلها من قلم عدله و یقدّر لکم ما قدّره لاصفیآئه الّذین انفقوا ارواحهم و اموالهم فی سبیله و ینزل علیکم من سحاب فضله امطار رحمته انّه علی کلّشئ قدیر
ذکر جناب عکّاش از قبل از قلم جاری و نحبّ ان نذکره مرّة اخری فی آخر الکتاب لیفرح و یکون من الشّاکرین یا عکّاش ندایت باصغا فائز و ذکرت نزد مظلوم مذکور ذئاب ارض یاء اغنام الهی را دریدند امروز ناله و حنین اشیا مرتفع مظاهر بغی و فحشا و مطالع نفس و هوی عمل نمودند آنچه را که شبه و مثل نداشته نسئل اللّه ان یؤیّد الاعدآء علی الرّجوع الیه و الانابة لدی باب فضله انّه هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون عباد و اماء آن ارض را از قبل مظلوم سلام برسان هر یک مذکور و بعنایتی فائز کل را وصیّت مینمائیم بمعروف و نهی میفرمائیم از منکر تا کل بطراز تقوی مزیّن گردند و بقبول حضرت مقصود فائز شوند انّه هو ارحم الرّاحمین و اکرم الاکرمین انتهی در مدینۀ یزد اصحاب بغی و فحشا عمل نمودند آنچه را که از صخرۀ صمّا ناله و حنین مرتفع قلوبیکه مخازن لئالی محبّت الهی بود قطع نمودند و هیاکلیکه بنور استقامت منوّر قطعه قطعه نمودند و بعد سوختند و در گودالها ریختند و از هزیز اریاح رحمت الهی که بر آن اجساد سوخته مرور نمود اینکلمات اصغا شد وای وای ای اهل ایران دوستان حقیقی خود را بامر دشمنان شهید نمودید ای حزب گمراه اطفال و عیال را چه گناه زود است که جزای اعمال شما را احاطه نماید و ناله و ندبه نمائید و معینی نیابید که مستحقّ غضب الهی شدهاید ید عدل ظاهر و مشهود و از ظلم ظالمین نگذشته و نمیگذرد انّه هو الآمر العادل الحکیم
دوستان آن ارض را سلام میرسانم و از قادر بیچند و چون از برای هر یک نعمت و ثروت و عزّت میطلبم انّه هو المعطی المقتدر الفضّال البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابک و علی اولیآء اللّه فی هناک و فی الاطراف الّذین اعترفوا بما انزله اللّه فی کتابه المبین
* * *
جناب میرزا ابوالفضل الّذی فاز بالعنایة الکبری من لدی اللّه مولی الوری
حمد و ثنا متغمّسین بحر تجرید را لایق و سزا که در ظلمت ایّام و اعتساف انام و احزان وارده و هموم و غموم نازله از توجّه ببحر احدیّه و شمس ابدیّه محروم نماندند سبحات اسماء ایشان را از مالک اشیاء منع ننمود اسماء را گذاردند و ببحر معانی توجّه نمودند انّهم عباد شربوا باسمی القیّوم رحیقی المختوم ما سوی اللّه در نظرشان بمثابۀ کفّی تراب و قبضهئی رماد بوده و هست باسم از مالک آن محروم نشدند باستقامتی بر امر قیام نمودهاند که فرائص معرضین بیان از آن مضطرب جلّت قدرته و جلّت عظمته و لا اله غیره
یا ایّها النّاظر الی افقی و النّاشر لوآء نصرتی بالحکمة و البیان اشهد انّک اردت الاصلاح فی کلّ الأحوال و نصحت العباد بالبرّ و الفلاح طوبی لک و لمن احبّک لوجهی و سمع قولک فی امری نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یمدّک بجنود الغیب و الشّهادة انّه ولیّ المحسنین قد سبقت رحمته و احاطت عنایته طوبی لمنصف انصف فی امره و لعادل نطق بالعدل فیما ظهر من عنده
یا اباالفضل علیک بهائی و عنایتی و رحمتی آنچه در آن ارض واقع شد معلوم و مشهود تبارک الّذی منع اصفیائه عن الفساد و البغی و الفحشآء و امرهم بالبرّ و الصّلاح و التّقوی للّه الحمد در سبیلش کشته شدید و نکشتید اولیا را در جمیع احوال بسکون و اطمینان و اصلاح امور عباد و تهذیب نفوس و امانت و دیانت و عصمت و عفّت وصیّت نما انّا کنّا معک فی الهآء و المیم و فاز عملک فیها بعزّ قبولی و شرف رضائی و فی ارض الیآء بما ینبغی لک فی امر ربّک الملهم المشفق الأمین
بگو ای عباد براستی گفته میشود و براستی بشنوید حقّ جلّ شأنه ناظر بقلوب عباد بوده و هست و دون آن از برّ و بحر و زخارف و الوان کل را بملوک و سلاطین و امرا واگذارده چه که لازال علم یفعل ما یشآء امام ظهور بازغ و ساطع و متلألئ آنچه امروز لازمست اطاعت حکومت و تمسّک بحکمت فیالحقیقه زمام حفظ و راحت و اطمینان در ظاهر در قبضۀ اقتدار حکومت است حقّ چنین خواسته و چنین مقدّر فرموده قسم بآفتاب راستی که از افق سماء سجن اعظم مشرق و لائحست یک نفس از مأمورین دولت از یک فوج ارباب عمائم عنداللّه اقدم و افضل و ارحم است چه که این نفس در لیالی و ایّام بخدمتی مأمور است که آسایش و راحت عباد در اوست ولکن آن فوج در لیالی و ایّام در فساد و رد و سب و قتل و تاراج مشغولند مدّتیست که در ایران حضرت سلطان ایّده اللّه تبارک و تعالی این مظلومهای عالم را از شرّ آن نفوس حفظ نموده و مینماید معذلک آرام نگرفتهاند هر یوم شورشی برپا و غوغائی ظاهر امید هست که یکی از ملوک لوجه اللّه بر نصرت این حزب مظلوم قیام نماید و بذکر ابدی و ثناء سرمدی فائز شود قد کتب اللّه علی هذا الحزب نصرة من نصرهم و خدمته و الوفآء بعهده باید این حزب در جمیع احوال بر خدمت ناصر قیام نمایند و لازال بحبل وفا متمسّک باشند طوبی لمن سمع و عمل و ویل للتّارکین
یا قلم دع الأذکار متوکّلاً علی اللّه المهیمن القیّوم ثمّ اذکر من صعد الی الرّفیق الأعلی بالوجهة الحمرآء و اشتعل بنار العشق فی مدینة العشق و قل
اوّل نفحة فاحت من مسک المعانی و البیان علیک یا من انفقت روحک فی سبیل الرّحمن اشهد انّک نبذت الأوهام و اقبلت بنور الیقین الی مشرق الالهام و اجتذبک جذب النّدآء الی الأفق الأعلی فی ایّام فیها اشتعلت نار البغضآء فی صدور الّذین نبذوا التّقوی و انکروا حجّة اللّه مولی الوری و ربّ العرش و الثّری اسألک یا مقصود العالم بهذا الدّم الّذی سفک فی حبّک ان تغفر عبادک الّذین وفوا بعهدک و میثاقک و اعترفوا بما انزلت فی کتابک المبین الحمد لک یا اله العالمین
* * *
حبیب روحانی جناب آقا میرزا عبداللّه علیه سلام اللّه و عنایته ملاحظه فرمایند
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
حمد و ثنا مخصوص مالک آفاق و معبود علی الاطلاق است که آجال را باب وصول و لقا قرار فرمود بعد ظاهر اضطراب آرد و حزن و هم و غم پدیدار نماید ولکن علم اللّه سبب اعظم است از برای وصال و علّت کبری است از برای لقا یعنی لقاء انوار تجلّیات اراده و مشیّتش والّا انّه لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللّطیف الخبیر
وقتی از اوقات حضرت مولی باین کلمۀ علیا ناطق فرمودند اگر مراتب موحّدین و مخلصین و موقنین اقلّ از سمّ ابره بر اهل عالم ظاهر شود کلّ موت را بر حیات ترجیح دهند و قصد رفیق اعلی نمایند سبحاناللّه موت در حبّش علّت حیات ابدی و بقاء سرمدی گردد عشّاق کجایند که از لسان مولی بشنوند آنچه را که اجساد فضلاً عن الأرواح طیران نماید انتهی در زحمت موت راحتها مقدّر و در عذابش نعیم باقی مستور هنیئاً لمن فاز براحة لا تبدّله القرون و لا تغیّره الأعصار موقنین را این نقل مکان سبب ورود در جنّت علیا است و علّت نعمائی که غیر از حقّ قادر بر احصاء آن نبوده و نیست
الهی الهی اسألک بصریخ العاشقین و اشتیاق المشتاقین بأن تؤیّد اولیائک فی مقامات المصیبة و الفراق علی الصّبر الجمیل و الاصطبار الجلیل ای ربّ عرّفهم ما کان مستوراً عن الأبصار و مکنوناً عن مشاهدة الأخیار ثمّ اسألک یا مقدّر الموت و الحیاة بأن تکشف لأحبّائک ما سترته عن دونهم ثمّ افتح علی وجوههم ابواب المکاشفة و الحضور انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الرّحیم
و بعد نامۀ آن حبیب روحانی در بهترین وقتی از اوقات که حضرت موجود قصد مقام آخر فرمودند بعد از ورود رسید سرور لانهایه آورد و همچنین حزن لابدایه چه که خبر صعود طیر عرفان بآشیانۀ بیان آمد حقّ شاهد و عالم گواه که این فانی نظر باسباب ظاهره بشأنی محزون که جز حقّ آگاه نبوده و نیست و همچنین بشأنی مسرور که قلم و بیان آن را محدود ننماید چه که سمعت من سیّدی و مولای قال و قوله الأحلی حین صعوده کان مزیّناً بحبّ اللّه و منوّراً بأنوار توحیده و وجد منه الملأ الأعلی عرف محبّة اللّه مولی الوری انتهی و بعد از قرائت و تفکّر و اشتیاق صعود در این ایّام قصد مقام نموده تلقاء وجه عرض شد فرمودند یا عبداللّه علیک بهآء اللّه و سلامه وارد شد بر شما آنچه که بر این اسرا در اوّل ورود سجن وارد گشت ولکن حکم محکم الهی و قضای مبرم ربّانی از برای اشرار نار است و از برای ابرار نور اگر جمیع عالم قلم شود و افلاک و ارض لوح و بحور عالم مداد از شرح مقام موحّدین و نعماء مقدّرۀ مخصوص ایشان برنیاید جلّ جلاله و عظمت نعمائه ولکن فراق و فصل انسان را محزون مینماید این بسی واضح و معلوم است که بعد از مؤانست شهور و سنین تفریق و تبعید علّت و سبب هموم و غموم است یا عبداللّه قد احزننی حزنک و حزن امة من امائی و ورقة من اوراقی انّ الّذی صعد انّه استظلّ فی ظلّ قباب رحمة ربّه و کان معاشراً مع اصفیآء اللّه و امنائه فی جنّة عالیة نسأل اللّه ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع بجنود الوحی و الالهام و بأمواج بحر بیانه و اشراقات نیّر کرمه بأن ینزل علیه فی کلّ حین رحمة من عنده و موهبة من لدنه و مائدة من جنابه و یزیّنه بطراز العفو و العطآء و یقبل منه ما عمل فی سبیله و یکتب له اجر لقآء آیاته و تجلّیاته و یسقیه من الکوثر و السّلسبیل انّه هو هادی السّبیل و منزل الدّلیل لا اله الّا هو الفرد الواحد العزیز الحمید انتهی هنیئاً له و مریئاً چه که فائز شد بآنچه که عالم از برای او موجود گشت و از عدم بعرصۀ شهود آمد بعد از ورود خبر اهل سرادق عزّت و عصمت کلّ را حزن اخذ نمود ولکن بعد از اظهار عنایات مولی و کشف ما هو المستور کلّ مسرور و در حقّ مرحوم مغفور مبرور از حقّ جلّ جلاله طلب عنایت و رحمت و جود و فضل و کرم نمودند و مخصوص ورقه امّ مرفوع هر یک اظهار عنایت فوقالعاده فرمودند و این اسباب شاهد و مدلّ است بر علوّ مقام آن مرفوع علیه سلام اللّه و رحمته و عنایته
در این حین بسببی از اسباب بحضور فائز فرمودند یا عبد حاضر نحبّ ان نذکر امتی و ورقتی امّ من صعد الی اللّه ضلع من قام علی خدمتی ای ورقه ندای مظلوم را بشنو و محزون مباش انّا نحبّ الصّبر و نأمرک بالصّبر الجمیل دنیا مقام تفریق بوده و هست و این تفریق سبب اجتماع عظیم بوده و هست هر فصلی را از پی وصلی مقدّر و هر هجری را لقائی معیّن دنیا دار محنت و بلا است کدام غنی را حقیر ننمود ایّام و لیالی و همچنین الوان مختلفه و اشیای متفرّقه گواهند بر تغییر و تبدیل آن قبور در هر حین ندا مینماید ای اهل قصور مرا فراموش منمائید جهد نمائید بلکه از عنایت حقّ جلّ جلاله آنچه لازمست با خود بیاورید موت در هیکلی مشهود و ندا مینماید ای صاحبان حیات الوان دنیا شما را فریب ندهد و از من غافل ننماید قصر کسری را ملاحظه نمائید و همچنین خورنق و سدیر نعمان را عنکبوت بر مقام ملوک مقرّ گزیده و پرده کشیده و جغد حکمران یا امةاللّه بحقّ انس گیر و باو مؤانس باش با یک کلمه از کلماتش ثروت عالم معادله ننماید دنیا را اگرچه اکثری کاذب و محیل دانند ولکن نزد حقّ صادق و امین در هر آن فنای خود را مینماید و تغییرات خود را بشهود میآرد عالم بصر و سمع مفقود و غیر موجود تا بشنود و ببیند کلّ بر فنای او گواهند معذلک باو مشغول و از حقّ غافلند اهل حقّ بکمال شوق و اشتیاق از مقام فانی قصد مقام باقی نمایند مردانه میزیند و مردانه میروند حقّ را موجود و غیر او را معدوم مشاهده کنند در عنایت مظلوم تفکّر نما در حزن خود را با تو شریک نموده و در مصیبت قرین گشته قسم بنیّر بیان که از افق سماء سجن مشرق و طالع اگر آنچه از قلم اعلی جاری شده لذّت آن را بیابی صبر را احلی و تسلیم و رضا را ابهی و اعزّ از نعمتهای عالم مشاهده کنی اصبری یا امةاللّه و قولی
لک الحمد یا الهی بما ایّدتنی علی الاقرار بتوحید ذاتک و صفاتک و عرّفتنی صراطک و میزانک اسألک یا مولی العالم و مربّی الأمم بالاسم الأعظم و ببیتک الحرام و ببحر عنایتک الّذی ماج فی المشعر و المقام و بالحبیب الّذی بقدومه تشرّفت الأفلاک بأن تجعلنی راضیاً بقضائک و ناظراً الی مشیّتک و ارادتک ای ربّ وعزّتک و سلطانک و عظمتک و اقتدارک لو اجزع فی ظهورات قضائک و قدرک اجد نفسی خائنة امام وجوه اصفیائک اشهد یا الهی و سیّدی و مقصودی و معبودی قد اودعت بیدی امانة من عندک و اخذتها منّی بارادتک و مشیّتک اذاً لا ینبغی جزعی و فزعی و صریخی و ضجیجی و ما یدلّ علی عدم رضائی عند ردّ امانتک ای ربّ نوّر قلبی بنور معرفتک و بصری بمشاهدة آثارک زیّنّی یا الهی بطراز الصّبر و الاصطبار انّک انت المختار فی فعلک و المطاع فی امرک لا اله الّا انت الغفور الرّحیم انتهی
للّه الحمد و المنّة هر زحمتی را راحتی مقدّر فرموده و هر ذلّی را عزّی و هر عسری را یسری و هر شدّتی را رخائی در جمیع احوال رحمتش سبقت گرفته و عنایتش احاطه نموده اوست مشفق و اوست مهربان این خادم فانی از حقّ باقی سائل و آمل که آن حبیب روحانی و مخدّرۀ ورقه و سایر منتسبین را صبر عنایت فرماید و بطراز اصطبار مزیّن دارد قرر عیون هر یک را سلام میرسانم و از حقّ عزّت و نعمت از برای کلّ میطلبم انّه جواد کریم محبوب معظّم حضرت اسماللّه علیه من کلّ بهآء ابهاه یوم قبل نامۀ شما را ارسال داشته و همچنین از قبل نامۀ یکی از قرر عیون را و مکرّر آن جناب و منتسبین را ذکر نمودهاند چه که آنچه بایشان ارسال میشود بحضور میفرستند للّه الحمد مؤیّدند بر ذکر و ثنا و تحریر و خدمت فضل حقّ ایشان را احاطه نموده از اعمال و اقوال مراتب فضل واضح و مبرهن میشود چندی قبل این عبد خدمت حضرت محبوب فؤاد جناب طبیب علیه بهآء اللّه الأبهی نامه ارسال داشت و همچنین خدمت آن حبیب روحانی حال هم مجدّد هم خدمت ایشان و هم خدمت شما ارسال شد نامههائی که حاوی بیانات مولی ارواحنا فداه بوده انشآءاللّه رسیده و میرسد اولیای آن ارض را از قبل این خادم فانی سلام برسانید از حقّ میطلبم ایشان را بنار حبّش مشتعل فرماید و بنور معرفتش منوّر و بر عمل بآنچه در کتابش نازل مؤیّد نماید اوست قادر و توانا
اینکه از ترکۀ من صعد سؤال نمودند که تسلیم که شود و ولیّ آن از طرف اب باشد یا امّ بعد از عرض این فقره امام حضور فرمودند باید نزد شخص امین موثّقی بماند و این حکم در کتاب اقدس واضح و مشهود
و امّا در بارۀ طلاق بعد از انقضاء مدّت طلاق حاصل ولکن در ابتدا و انتها شهود لازم که عند الحاجة گواهی دهند انتهی
السّلام و الثّنآء و الذّکر و البهآء علی جنابکم و علی من معکم و علی الّذین آمنوا باللّه الفرد العلیم الخبیر و الحمد للّه العزیز الحکیم
* * *
جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه و عنایته
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد و ثنا مقصود عالمیان را سزاست که بسیف بیان امکان را تصرّف فرمود و قلوب اهل عالم را بنور معرفت منوّر داشت و بمبلّغین و مبشّرین آفاق جهان را باتّحاد و اتّفاق بیاراست اوست مقتدری که شرک مشرکین و مقالات معرضین یکتائیش را ستر ننمود و مخلصین و مقرّبین را از اقبال بازنداشت جلّت آیات سلطنته و ظهورات قدرته و عظمته
سبحانک یا من بمشیّتک جرت انهار المعانی فی حدائق البیان و انجذبت افئدة الموحّدین بما نطق قلم امرک فی مدائن العرفان یشهد الخادم بتوحید ذاتک و تفرید نفسک و یعترف بما نطق به لسان عظمتک فی ملکوت الایقان بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت قد ارسلت الرّسل و انزلت الکتب و جعلتهم مبشّرین بین عبادک و معترفین بما اردت لهم بجودک و الطافک الی ان انتهت الظّهورات بظهورک الأعظم و نبإک العظیم اذاً اظهرت نفسک بین خلقک و دعوتهم الی افقک الأعلی و ذروتک العلیا من النّاس من منعته اهوائه عن التّوجّه الیک و اوهامه عن التّقرّب الی بساط عزّک و منهم من انقطع عمّا عند القوم سارعاً الی مرضاتک و ناظراً الی افق ظهورک و راجیاً بدائع فضلک و آملاً ما بشّرتهم به فی کتبک و الواحک ای ربّ اسألک بضیآء وجهک و بأنوار ایّامک بأن تؤیّد من اراد ذکرک و ثنائک و نصرة امرک بجنود الحکمة و البیان ای ربّ اسألک بقدرتک الّتی احاطت الممکنات بأن توفّقه علی اعلآء کلمتک و اظهار ما امرت المخلصین به فی کتابک انّک انت القویّ الغالب القدیر
و بعد دستخطّ آن محبوب فؤاد بمثابۀ طایر فردوس محبّت و مودّت و انجذاب رسید اشاراتش بشاراتی بود حقیقی و بیاناتش رسائلی بود معنوی للّه الحمد عرف استقامت و توجّه و انقطاع در سبیل خدمت مالک ابداع از آن متضوّع و منتشر قلب را جذب نمود و شامّۀ جان را معطّر داشت له الجود و له الفضل عنایتش احاطه نموده و فضلش افئدۀ مقرّبین را اخذ فرموده بشأنی که از خود و غیر خود گذشتهاند و باو پیوستهاند ارواح و اجساد و اعضا کل را در سبیل امرش انفاق کردهاند بعد از قرائت و اطّلاع و انبساط و انجذاب قصد مقام نموده تلقاء وجه مولی الأنام بتمامه عرض شد و این آیات از موجد اسماء و صفات نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس
کتاب انزله المظلوم لمن شرب رحیق البیان من ایادی عطآء ربّه الرّحمن لتجذبه نفحات الوحی و تقرّبه الی اللّه ربّ العرش الأعظم و مالک الکرسیّ الرّفیع اسمع النّدآء مرّةً اخری من سدرة المنتهی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم قد جری بحر البیان من منبع قلم ربّک الرّحمن اشرب منه مرّة من کأس عنایتی و اخری من کوب رحمتی و تارة من غرفة یدی انّ ربّک هو الفضّال الکریم لعمر اللّه لو یسمع احد ندائی بأذن الفطرة انّه یجعله منقطعاً عن سوائی و متمسّکاً بحبل عنایتی بحیث لا تمنعه سیوف الأعدآء و لا سهام الأشقیآء کذلک نطق القلم الأعلی فضلاً من لدی اللّه فاطر السّمآء لتشکر ربّک الغفور الرّحیم انّه ذکرک من قبل بآیات خضعت لها کتب العالم و ما عند الأمم یشهد بذلک امّ الألواح فی هذا الأفق المشرق المنیر قل یا ملأ الفرقان اتّقوا الرّحمن و لا تعترضوا علی الّذی به ثبت کلّ امر و کلّ کتاب مبین و قل یا ملأ البیان خافوا اللّه و لا تد حضوا الّذی به ظهرت حجّة اللّه و برهانه و غرّدت طیر العرفان علی اعلی الأغصان تاللّه قد اتی الرّحمن بسلطان عظیم لا تعجزه قوّة العالم و قدرة الأمم و لا تخوّفه سطوة الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و کفروا بیوم الدّین انصفوا فی هذا الظّهور و سلطانه ثمّ انظروا ما نزل بالحقّ من ملکوت بیانه البدیع هو الّذی کان موعوداً فی کتب اللّه و بشّر به النّقطة الأولی و خضع عند ذکر اسمه بقوله انا اوّل العابدین یا ملأ البیان انظروا ثمّ اذکروا اذ اتی نقطة البیان انکره علمآء الأرض و فقهائها کذلک سوّلت لهم انفسهم ما ناح به روح القدس فی الفردوس و الرّوح الأمین فی هذا المنظر المبین نسأل اللّه ان یمدّک بجنود البیان و یوفّقک علی نصرة امره ببرهان سطع نوره من مشرق بیان ربّک العلیم الخبیر ذکّر حزب اللّه بآیاتی و کبّر علی وجوههم من قبلی ثمّ اقرأ لهم ما نزل من سمآء مشیّتی و هوآء ارادتی لتقرّ به عیونهم و تفرح به قلوبهم انّ ربّک یحبّ اولیائه یشهد بذلک امّ الکتاب فی هذا المقام العزیز المنیع قل یا حزب اللّه انّا وصّیناکم من قبل و نوصیکم فی هذا الحین بالأمانة و الدّیانة لعمر اللّه بهما ترتفع مقاماتکم و ترتقی شؤوناتکم تمسّکوا بهما و لا تکونوا من الغافلین قل یا اهل البهآء خذوا ما امرتم به من لدی اللّه ثمّ اعملوا ما وصّاکم به لسان العظمة انّه یرفعکم و یقرّبکم الی الفرد الواحد المقتدر العزیز الحمید البهآء المشرق اللّائح السّاطع من افق عنایتی علیک و علی من یحبّک و یسمع قولک فی هذا الذّکر الحکیم الحمد للّه العلیّ العظیم
یا ابن ابهر علیک بهائی حزب اللّه را آگاه نما بآنچه ظاهر شده اگر تفکّر نمایند در حزب قبل و اعمال و افعالشان در یوم قیام مجدّد باوهامات نفوس غافلۀ جاهله مبتلا نمیشوند و خود را از ما سوی اللّه فارغ و آزاد مشاهده مینمایند نفوس غافله آنچه را ببصر خود دیدهاند از آن غافل شدهاند تا چه رسد باموری که طیر افئده و قلوبشان از طیران در آن فضا عاجز و قاصر است خود خسارت حزب شیعه را بچشم خود دیدهاند و حال مجدّد باوهاماتی افتادهاند هزار مرتبه اعظمتر از اوهامات آن حزب هادی دولتآبادی قائد قوم شده و اراده نموده عباد بیچاره را بدار البوار بفرستد و در سقر مقرّ دهد بگو ای عباد در آنچه ظاهر شده و حال مشهود است و در آنچه گذشته و مستور گشته تفکّر نمائید شاید بعنایت حقّ کمر خدمت را لوجه اللّه محکم کنید بکمال عجز و ابتهال از غنیّ متعال مسئلت نمائید که عباد را مجدّد بمثابۀ اوهامات قبل مبتلا نفرماید سبحاناللّه ابصار را چه منع نموده آذان را چه از اصغاء کلمۀ حقّ بازداشته عوالم دانائی و بینائی متحیّر یا ایّها الطّائر فی هوائی آذان موجوده و ابصار مشهوده قابل اصغا و لایق مشاهده نبوده و نیست مگر عنایت حقّ جلّ جلاله مدد فرماید و غافلین را بشطر آگاهی کشاند و نائمین را از نوم غفلت بیدار فرماید این ایّام ایّام ظهور آیۀ مبارکه است که فرموده یجعلون اصابعهم فی آذانهم لئلّا یسمعوا قول الحقّ چه که مطالع اوهام اولیای خود را از تقرّب باهل بهاء منع نمودهاند سبحاناللّه باعمال مشرکین قبل عاملند و بهمان اقوال ناطق و شاعر نیستند قهر اللّه اخذشان نموده و نفحات عذاب احاطه کرده کذلک قضی الأمر جزآءً لأعمالهم انّه اشدّ المنتقمین و مهلک المعتدین انتهی
یا محبوب فؤادی مدّتها باب مسدود و خبری از آن محبوب نبود للّه الحمد عنایت حقّ جلّ جلاله بمثابۀ مفتاح ظاهر و ابواب ذکر و بیان و حضور و لقا را گشود نار محبّت بتجلّی و شعلۀ اولی ظاهر حوریّات ذکر که در غرفات معانی مستور بودند کشف حجاب نموده قصد انجمن نمودند قسم بآفتاب بیان ربّنا الرّحمن اگر آذان اهل عالم مقدّس شود یک کلمه از کلمات علیا که از مشرق ارادۀ مولی الوری ظاهر شده کل را هدایت مینماید و کفایت میفرماید باری در هر حال باید از حضرت مقصود طلب فرج نمود و فرج تنبّه عباد است و تفکّر در آنچه ظاهر شده در لیالی و ایّام این خادم مسکین با عجز مبین از مالک یوم الدّین نجات میطلبد چه که رحمتش سبقت گرفته و عنایتش احاطه فرموده شاید سبحات و حجبات را مجدّد خرق فرماید تا عیون از مشاهده بازنماند با کرمش یأس را راهی نه و از برای رجا سدّی و منعی نه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید
و اینکه در بارۀ بعضی از اولیا علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی مخصوص هر یک نازل شد آنچه که سبب ذکر ابدی و ثناء سرمدیست و همچنین مخصوص ورقۀ کبری و صغری اختین مخدّرۀ معظّمه امّ علیها و علیهما بهآء اللّه بعد از عرض در حضور دو لوح امنع اقدس از سماء فضل نازل و عریضۀ آن حضرت که بساحت اقدس ارسال داشتند در ذروۀ علیا امام وجه مولی الوری عرض و قرائت شد انّه یعلم ما نزل من سمآء فضله فی الجواب و هو العزیز الوهّاب و مخصوص اسامی مذکورۀ در آنهم الواح بدیعۀ منیعۀ مقدّسه نازل از حقّ میطلبم اولیای خود را مؤیّد فرماید تا از کأس بیان مقصود عالمیان کوثر حیوان بیاشامند و بطراز زندگی ابدی فائز شوند
در این مقام مجدّد ذکر آن محبوب از لسان عظمت جاری و نازل و بعد از امواج بحر بیان این موج ظاهر یعنی این کلمات مشرقات مشرق و لائح قوله تبارک و تعالی یا ابن ابهر علیک بهآء اللّه مالک القدر نشهد انّک فزت بآثار قلمنا و بما نطق به لسان الفضل فی مقام سمّی بالسّجن الأعظم فی کتاب اللّه ربّ العالمین انّا ذکرنا اباک من قبل بذکر فاحت به نفحات البیان فی الامکان یشهد بذلک من عنده کتاب مبین انّه صعد الی اللّه بقلب خضعت له افئدة المقبلین لعمری استقبله الملأ الأعلی حین صعوده و ادخلته ید الفضل فی مقام عجزت عن ذکره السن الذّاکرین البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیه و علیک و علی امّک الّتی فازت بآیات اللّه العزیز الحمید انتهی
الفضل احاط و النّور الاح و العنایة احاطت و الرّحمة سبقت سبحاناللّه جود و کرم بمقامی رسیده که از ذکر و بیان و شرح و تفصیل مقدّس و منزّه گشته جمیع جودهای عالم نزد بحر عطایش با قطره مقابله نکند عجز شأن عبد است و فیالحقیقه عاجز است این کلمه از شکستهنفسی نیست بر فرض انسان تصوّر نماید نجمی موجود حال آن نجم نزد شموس مشرقات و اقمار لائحات و انجم لاتحصی چه شأنی داشته و یا دارد در هر حال از حقّ منیع سائل و آمل که عالم را بطراز آگاهی مزیّن فرماید و از کوثر حقیقی مبذول دارد شاید قابل درگاه و لایق بارگاه گردد انّه علی کلّ شیء قدیر
یا محبوب فؤادی آیا کدام لسان قادر بر ثنا و کدام بیان لایق وصف این مقام یک موج از بحر بیانش عالم را زنده نماید و یک تجلّی از تجلّیات آفتاب فضلش امم را بافق اعلی کشاند فضل و عنایت و شفقّت و رحمت بمقامی رسیده که کل مقرّ و معترفند بر عدم بلوغ و احاطه ناس غافل و محجوب و حقّ ظاهر و مشهود صدهزار افسوس از برای این بندگان که در چنین ایّامی بخود مشغولیم و از او غافل معرضین بیان در بحر اوهام متغمّس مع ظهور و بروز آفتاب حقیقت کل غافل مشاهده میشوند الحمد للّه آن محبوب در سجن وارد شدند و مشاهده نمودند آنچه از عالم مستور است و همچنین اجتماع نفوسی را که طائف حولند شکّی نبوده و نیست که این اجماع از برای نفس مبارک مضرّ است چه که دول در فکر مذهب نبوده و نیستند ولکن از اجماع در گریزند و با مطلع و مصدرش معاند معذلک اعتنا نفرمودهاند و از برای راحت وجود مبارک دوستان را از لقا و وصال محروم نساختهاند یک نفس در جزیره با شخص موهوم معاشر حال از او سؤال نمائید بقید قسم که آنچه دیده و آنچه در آن ارض عمل شده ذکر نماید یا محبوب فؤادی این فانی سالها با او بوده بیست سنه میگذرد و الی حین نفسی در آن ارض موجود نه حتّی ابنائش را جواب نموده و بیرون کرده اگر آن محبوب آن شخصی که بآنجا رفته و در آن ارض ساکن بوده ملاقات نمایند و سؤال فرمایند بسیار از امور ظاهر شود و لائح گردد ولکن اگر بصدق تکلّم نماید باری این عبد خدمت جمیع دوستان و آقایان تکبیر میرساند و از برای کل فوز اعظم مسئلت مینمایدانّ ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم هو الشّاهد النّاظر المتکلّم المبیّن العلیم الخبیر
اینکه در بارۀ مهاجر فائز جناب ملّا حسین علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشتهاند فیالحقیقه همانست که آن محبوب نوشتهاند بحرارت ذکر الهی مشتعلند امید هست از فضل حقّ جلّ جلاله این حرارت احاطه نماید و ناس غافل را بافق دانائی کشاند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس یک لوح مبارک که نیّر عنایت از افقش لائح و مشرق مخصوص ایشان نازل لیشرب منه بحور المعانی و البیان الأمر بید اللّه ربّنا الرّحمن از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که آنچه در خزائن کلماتش مکنون و مخزونست ظاهر فرماید تا کل نفحات بیان رحمن را بیابند و از ما فی الامکان به ما عند اللّه توجّه نمایند زود است آیات و بیّنات حجبات خلق را بردرد تا کل باشراقات انوار آفتاب ظهور فائز شوند و منوّر گردند انّ ربّنا الرّحمن هو المقتدر علی ما یشآء و هو السّامع المجیب لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یسمع قولکم فی امر اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم
* * *
جناب حاجی میرزا علی اکبر من ارض نون و راء علیه بهآء اللّه
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد و ثنا نفوس مطمئنّه و افئدۀ قویّه را لایق و سزا که سیوف اشرار ایشان را از آثار حضرت مختار منع ننمود و صفوف ظلم از اظهار عدل بازنداشت از استقامتشان ارجل غافلین متزلزل و از قیامشان مظاهر قدرت قاعد ایشانند مطالع اقتدار بین عباد و مظاهر ما اراده اللّه فی البلاد یصلّینّ علیهم الکائنات عند تجلّی انوار الصّفات
سبحانک یا الهی تری ضعفی و عجزی اسألک بأنوار عرشک و اخیار عبادک و بالنّسمة الّتی بها احییت خلقک بأن تؤیّد اولیائک و احبّائک علی ذکرک و ثنائک و القیام علی خدمة امرک ای ربّ تری و تعلم بأنّی اردت ان اذکر عبداً من عبادک الّذی اتی منه و من ابنه کتب عدیدة فی ذکرک و ثنائک ولکن منعتنی عن الجواب کثرة التّحریر امام وجهک اسألک یا مالک الملکوت بأن تمدّنی بزمان لا ینتهی بالسّاعات و الدّقائق لأذکر احبّائک و ابشّرهم بعنایتک و فضلک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم
و بعد عرض فانی آنکه نامههای آن جناب و جناب ابن علیک و علیه بهآء اللّه پی در پی مانند غذای یومیّه رسید فیالحقیقه غذائی بود مقوّی و جوارشی بود مفرّح چه که هر یک مزیّن بود بذکر و ثنای مقصود عالمیان ولکن تأخیر جواب نه از غفلت و یا عدم اعتنا و تقصیر این عبد بوده بلکه از کثرت تحریر امام عرش و عدم فرصت و وقت بوده کفی باللّه شهیدا حقّ جلّ جلاله شاهد و گواه که لازال نزد خادم فانی مذکور بوده و هستید یاد شما و ذکر شما از دل نرفته تا چه رسد بلسان وقتی از اوقات بعد از عرض نامۀ آن برادر مکرّم و رفیق شفیق مقدّم در ساحت امنع اقدس این آیات باهرات از مالک ارضین و سموات نازل قوله تبارک و تعالی
لازال قلم مالک قدم بذکر دوستان مشغول و متحرّک گاهی فرات رحمت از او جاری و هنگامی کتاب مبین از او نازل اوست یکتا و خطیب اوّل دنیا لازال بر منبر تمکین متمکّن و بمواعظ کافیه و نصایح نافعه ناطق حقّ شاهد و خلق گواه که آنی خود را ستر نکرده و حفظ ننموده امام وجوه اهل عالم قیام نمود و بما اراد امر فرمود مقصود اصلاح عالم و راحت امم بوده این اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر باتّحاد و اتّفاق و آن حاصل نشود مگر بنصایح قلم اعلی بیانش آفاق را بنور اتّفاق منوّر فرماید ذکرش نار محبّت برافروزد و سبحات مانعه و حجبات حایله را بسوزد یک عمل پاک را از افلاک بگذراند و بال بسته را بگشاید و قوّت رفته را بازآرد حزب شیعه از ناسپاسی و حقّنشناسی از پستترین احزاب عالم نزد مالک رقاب امم مذکور هزار و سیصد سنه یا حقّ گفتند و بعد بسیوف بغضا شهیدش نمودند جزا در یوم جزا این بود و از آن مقام اعمال ظاهر و مشهود الی حین اهل توحید بر ذلّت وارده آگاه نه که سبب چیست و علّت چه اقوی الأحزاب بودند و حال اضعف الأحزاب مشاهده میشوند قدرت بضعف و ثروت بفقر و عزّت بذلّت و ربح بخسارت تبدیل شد لعمر اللّه کل از جزای اعمال بوده و هست و حال بمثابۀ قارون در هر حین باندازۀ یک اندازه بزمین فرومیروند و شاعر نیستند عنقریب آنچه در الواح از قلم اعلی نازل در ظاهر مشاهده نمایند یا حزب اللّه التّقدیس التّقدیس التّقوی التّقوی بمثابۀ سرو آزاد باشید و چون قلب بهاء فارغ و آزاد بگو یا حزب اللّه ناصر و معین و جنود حقّ در زبر و الواح بمثابۀ آفتاب ظاهر و لائح آن جنود اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه بوده و هست هر نفسی الیوم بجنود اخلاق و تقوی نصرت نماید و للّه و فی سبیل اللّه بر خدمت قیام کند البتّه آثارش در اشطار ظاهر و هویدا گردد یا علی قبل اکبر اذا فزت بلوح اللّه و اثره قل
الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و رزقتنی و لک الثّنآء بما عرّفتنی و قرّبتنی اسألک یا مالک القدم بالاسم الأعظم و بأمرک المبرم الّذی به سخّرت الأمم بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال متمسّکاً بحبل فضلک و متشبّثاً بذیل عطائک ای ربّ ترانی مقبلاً الی مشرق امرک و مصدر عنایتک اسألک بأنوار وجهک و بما جری من قلمک بأن تؤیّدنی علی ما ینبغی لأیّامک و یتضوّع منه عرف رضائک ثمّ قدّر لی و لمن معی خیر الآخرة و الأولی انّک انت مولی الوری لا اله الّا انت القویّ القدیر انتهی
من یقدر ان یحصی انوار نیّر فضله و من یقدر ان یصل الی الذّروة العلیا مقام ذکره و بیانه هو الّذی بکلمة من عنده ظهرت البحار و امواجها و ما ستر فیها و الأشجار و اثمارها و اوراقها و اغصانها و ما کان مکنوناً فیها و الجبال و ما کان فیها من المعادن و اسرارها و الأرض و ما کنز فیها و ظهر منها و السّمآء و شموسها و انجمها و خلقها این مقام یک کلمه از کلمات الهی است که بکمال اختصار ذکر شد اگر انسان فی الجمله در بحر قدر تفکّر نماید خود را متحیّر مشاهده کند فیالحقیقه السن و اقلام و الواح از عهده برنیاید و بانتها نرساند جلّت عظمته و علت آیاته و کملت الطافه و سبغت نعمائه و آلائه این عبد چه مقدار در لیالی و ایّام خود را متحیّر و متفکّر مشاهده مینماید چه که از یک سمت آثار قدرت و عظمت و رفعت و عنایت و شفقت حقّ جلّ جلاله مشاهده میشود و از جهت دیگر خلق را محجوب ممنوع محروم غافل عاطل میبیند سبحاناللّه چه غفلتی است افئده و قلوب را احاطه نموده عالمعالم قدرت و قوّت و رحمت و نعمت را بعد از مشاهده و ملاحظه میگذارند و باموری مشغول میشوند که قابل ذکر نه این عبد و آن جناب و سایر دوستان و احبّا باید بکمال عجز و ابتهال از غنیّ متعال مسئلت نمائیم شاید عباد افسرده را از امطار رحمت تازه نماید و از بحر فضل آگاهی بخشد اوست قادر بر هر چه اراده نماید و اوست مثبت هر چه بخواهد
از حقّ جلّ جلاله تأیید میطلبم و توفیق میخواهم تا ذکر قرّۀ عین جناب آقا محمّد تقی علیه بهآء اللّه را نمایم و از عهده برآیم چه که این کلمه فیالحقیقه مقام اعتذار ذکر میشود چه که مکرّر نامۀ ایشان رسید ولکن خامۀ این عبد توفیق نیافت ولکن حقّ شاهد و گواهست که لازال در نظر بوده و هستید و هستند آن جناب و منتسبین لازال در منظر اکبر مذکور بودهاند امید است ثمر کلّی حاصل شود و آثار باقیه ظاهر گردد چه که هر عملی للّه واقع شود چه از ذکر و چه از بیان و چه از عمل بیاثر نخواهد بود انّه جواد کریم و انّه فضّال رحیم و غفّار مبین لا اله الّا هو العلیّ العظیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و جناب الابن و علی الّذین ما منعتهم النّار عن التّقرّب الی النّور و الحمد لمالک الظّهور
* * *
جناب حاجی محمّد علی علیه بهآء اللّه
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد و ثنا و ذکر و بها صفدران مضمار معانی و بیانرا لایق و سزا که ضوضاء مشرکین و غوغاء منکرین و نعاق رجال و زماجیر ابطال ایشانرا از نور مآل منع ننمود باستقامت تمام بر امر اللّه قائم و راسخند ایشانند مطالع نصرت و بیان و مشارق قدرت و عرفان شنیدند و لبّیک گفتند دیدند و به لک الحمد یا اله العالم ناطق گشتند حجبات عالم ایشانرا منع ننمود و از افق اعلی محروم نساخت کتب الهی از قبل و بعد بذکرشان ناطق و بثنائشان ذاکر
سبحانک یا ربّ البیت و مشیّد ارکانه و منوّر جدرانه و مبیّن آثاره و مظهر اثماره اسألک بحفیف سدرة المنتهی و انوار وجهک من الأفق الأعلی و خزائن اسرارک فی اسمک المقدّس عن الأسمآء بأن تؤیّد اولیائک علی الاستقامة علی امرک و القیام علی خدمتک ای ربّ ایّدهم بقدرتک و قوّتک و سلطانک ثمّ عزّزهم برحمتک و رأفتک و مواهبک انت الّذی خضعت الآیات لآیاتک و الأنوار لنورک و الکتب لکتابک و المظاهر لظهورک و المطالع لطلوعک و البحار لبحرک قد ثبت بالبرهان قدرتک و اقتدارک یا مالک الامکان و سلطان الانس و الجانّ لا اله الّا انت القویّ القدیر و بالاجابة جدیر
و بعد نامۀ آنجناب رسید فرح بخشید و سرور آورد بهجت عطا نمود و بعد از قرائت و اطّلاع بافق اعلی توجّه نموده تمام آن تلقاء وجه بشرف اصغا فائز قوله تبارک و تعالی فیالحقیقه قلم اعلی متحیّر است چه که مشاهده میشود نفوس عالم قابل اصغاء کلمات الهی و مشاهدۀ انوار وجه صمدانی نبوده و نیستند خلقیکه در قرون و اعصار باوهام تربیت یافته لایق مشاهدۀ انوار آفتاب یقین نبوده و نخواهند بود الی حین اهل بیان عرف یوم اللّه را نیافتهاند و از اسرار مستورۀ در کلمۀ مبارکۀ یفعل ما یشآء آگاهی حاصل نکردهاند بنمی از این یم فائز نگشتهاند کورکورانه و بیشعورانه میدوند و میگویند گاهی ذکر تحریف بیان مینمایند و هنگامی ذکر دون آن مفتریاتی ترتیب دادهاند که شاید انوار آفتاب افق اعلی را بآن ستر نمایند فیالحقیقه اخسر احزاب عالم مشاهده میشوند از حقّ میطلبیم حزب خود را در آن اراضی و اطراف از شرّ نفوس خنّاسیّه حفظ فرماید انّه علی کلّشیء قدیر دوستان آن ارض را تکبیر برسان و بعنایات حقّ جلّ جلاله بشارت ده شاید از عرف ذکر رحمن باستقامت و اطمینان فائز گردند انّا نذکرهم و نبشّرهم بعنایة اللّه ربّ العالمین نسأله تعالی ان یمدّهم بجنود الغیب و الشّهادة و یقرّبهم الیه انّه هو السّامع المجیب البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی الّذین نصروا امر اللّه ربّ العالمین انتهی
الحمد للّه نور لائح و عرف ساطع و ظهور مشهود و مکلّم طور ناطق امروز روز فضل و عطاست و یوم عنایت و لقا طوبی از برای نفوسیکه فائز شدند بآنچه در کتاب الهی از قلم اعلی جاری و نازل اولیاء آن ارض الحمد للّه تحت لحاظ عنایت محبوبنا و محبوب من فی الأرض و السّمآء بوده و هستند و هر یک بذکر قلم اعلی فائز از حقّ میطلبم کل را بر این امر اعظم مستقیم فرماید استقامتیکه سبب اقبال و استقامت اهل عالم گردد
و اینکه در بارۀ حقوق الهی مرقوم داشتند فیالحقیقه بسیار بر آنجناب زحمت وارد شد بعد از عرض در ساحت امنع اقدس فرمودند منافع امورات خیریّه بخود نفوس راجع و در اینمقامات نطق یک کلمه کافیست هر نفسی بکمال روح و ریحان و تسلیم و رضا ادا نمود لدی اللّه مقبول والّا انّه غنیّ عن العالمین طوبی لک یا محمّد قبل علی بما کنت قائماً و ناطقاً و مقبلاً الی اللّه ربّ العالمین طوبی از برای نفوسیکه فائز گشتند بآنچه در کتاب الهی مذکور و مسطور است باید کل به ما اراده اللّه عامل شوند چه که آنچه در کتاب از قلم اعلی نازل سبب و علّت تطهیر و تنزیه و تقدیس و نعمت و برکت بوده و هست طوبی للفائزین ولکن در ذکر حقوق بیک کلمه کفایت نمایند و لوجه اللّه بآنکلمه نطق کنند و بس اصرار لازم نه چه که حقّ دوست نمیدارد بر نفوسیکه بخدمت قائمند تعبی وارد شود انّه هو الغفور الرّحیم و هو الفضّال الکریم انتهی
نفوسیکه باداء حقوق از قبل و بعد موفّق گشتهاند و آنجناب ذکر نمودهاند کل بذکر حقّ جلّ جلاله فائز گشتند هیچ عملی ضایع نشده و نخواهد شد اعمال خیریّه کلّها کنوزند عنداللّه از برای صاحبانش طوبی لعبد عمل و لأمة عملت فی سبیل اللّه ربّنا و ربّ العالمین
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد حسن مع ضلع علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند بعد از عرض فرمودند نعم ما عملت یا محمّد قبل علی و نعم ما عملا فی سبیل اللّه حقوق الهی باید در صورت امکان و روح و ریحان داده شود نفوسیکه استطاعت ندارند بطراز عفو الهی مزیّنند انتهی امثال اینفقرات از قلم اعلی جاری و نازل باید در کلّ احوال باعزاز امر ناظر بود اینفقره اقدم و احبّ است عند اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم للّه الحمد جناب مذکور و امةاللّه ضلع و دو ورقه علیهم بهآء اللّه کل بطراز ذکر الهی مزیّن گشتند قد احاطهم الفضل من لدی اللّه العلیّ العظیم مرسلۀ ایشانهم بطراز قبول فائز گشت هذا فضل آخر انّه هو الفضّال الکریم
اینکه در بارۀ جناب ملّا محمّد رفیع علیه بهآء اللّه و عریضۀ ایشان از قبل مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس اعلی بشرف اصغا فائز و این آیات محکمات از سماء عنایت مخصوص ایشان نازل قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
یا رفیع علیک بهائی بیقین مبین بدان هر نفسی ظاهراً و باطناً بافق اعلی اقبال نمود و بانوار وجه متوجّه او بذکر حقّ جلّ جلاله فائز بوده و هست مقبلین لازال تحت لحاظ فضل بوده و هستند در اینمقام که مقام صرف فضل است حجبات و سبحات حائل نبوده و نیست یسمع و یجیب و هو السّمیع البصیر طوبی از برای نفوسیکه سبحات و اشارات بشر ایشان را از مالک قدر منع ننمود و محروم نساخت از حقّ جلّ جلاله میطلبیم حزب خود را بطراز استقامت کبری مزیّن فرماید اوست بر هر شیء قادر و توانا انتهی
و اینکه ذکر جناب محمّد حسن علیه بهآء اللّه و مرسلۀ ایشان از قبل و جناب محمّد علی علیه بهآء اللّه و مرسلۀ ایشان و همچنین جناب آقا محمّد علی ابن خال آنجناب و مرسلۀ ایشان و جنابان محمّد حسن و حاجی اسمعیل و همچنین ذکر ابناء خالۀ آنجناب علیهم بهآء اللّه کل در ساحت امنع اقدس اعلی مذکور و بذکر مقصود عالمیان فائز له الحمد و المنّة هر یک از کوثر بیان رحمن آشامیدند و در افق اعلی مذکور گشتند این خادم فانی از حقّ سائل و آمل که ایشانرا مؤیّد فرماید بر اعمالیکه عرفش بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده باشد اوست مشفق و اوست کریم لا اله الّا هو المقتدر القدیر و آنچه از قبل و بعد ارسال شد کل رسید الحمد للّه الّذی وفّقهم و ایّدهم و عرّفهم سبیله الواضح المستقیم
اینکه مرقوم داشتند اگر اذن باشد بجهات دیگر توجّه نمایند لأجل امورات خیریّه بعد از عرض اینفقره در ساحت اقدس اینکلمۀ علیا از افق اعلی ظاهر یا محمّد علی حزب اللّه باید کل در اعلاء کلمۀ الهی جهد نمایند ولکن در جمیع احوال ملاحظۀ حکمت لازم امّا در بارۀ حقوق ذکرش یکبار کافیست آنهم عموماً ذکر شود هر نفسی فائز شد باداء آن او به ما نزّل فی الکتاب فائز است از حقّ بطلب عباد را مؤیّد فرماید بر عمل بآنچه سبب خیر دنیا و آخرت است هذا ما حکم به اللّه فی کتابه المحکم المتین یوم یوم اللّه است و اعزاز امر مقدّم انّه یحکم بما ینتفع به النّاس و هو المشفق الفضّال انتهی در اینمقامات از قلم اعلی نازل شد آنچه که هر ذی شمّی عرف عنایت و غنا را استشمام مینماید و نفع آنچه ذکر شد بخود عباد راجع است یشهد بذلک کلّ عامل بصیر
در خصوص بناء حمّام مرقوم داشتید انشآءاللّه جمیع آن اطراف مؤیّد شوند بآنچه در کتاب الهی نازل
اینکه در بارۀ امةاللّه ضلع جناب آقا محمّد حسن علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند که خود را حبس خدمت مشرق الأذکار نموده اینمراتب امام وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله تبارک و تعالی انّا نذکر امتی الّتی آمنت باللّه و آیاته و فازت بخدمة بیت بنی باسمه العزیز البدیع انّا نکبّر من هذا المقام علیها و علی اللّائی سمعن النّدآء و اجبن اللّه مالک هذا الأمر العظیم انتهی
اینکه ذکر امآء اللّه سبعه را نمودند للّه الحمد ذکرشان بشرف اصغا فائز و هر یک بعنایات لایتناهی الهی مزیّن سعیشان مشکور و عملشان مقبول بشّرهنّ من قبل اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم
اینکه مرقوم داشتند در آخر نامه جناب محمّد صادق خان و جناب آقا میرزا لطفعلی علیهما بهآء اللّه رجای مغفرت نمودند اینمراتب در حضور عرض شد و این آیات باهرات از مطلع عنایات حقّ جلّ جلاله نازل قوله تبارک و تعالی
یا صادق قد اقبل الیک وجه القدم من شطر سجنه الأعظم و ذکرک بما یبقی عرفه بدوام الملک و الملکوت و اسمائه الحسنی تمسّک به انّه یؤیّدک علی الاستقامة علی هذا الأمر العظیم قل
الهی الهی لک الحمد بما ایّدتنی علی الاقبال الی افقک الأعلی و اصغآء ندائک الأحلی الّذی ارتفع بین الأرض و السّمآء و لک الثّنآء یا مقصود الملأ الأعلی و المذکور فی افئدة الأنبیآء بما وفّقتنی علی عرفان مظهر نفسک و مطلع وحیک و مشرق الهامک و مهبط علمک انت الّذی یا الهی اظهرت لعبادک صراطک المستقیم و سبیلک الواضح المبین اسألک یا مالک الوجود و مربّی الغیب و الشّهود ببحر علمک و شمس جودک بأن تؤیّدنی فیکلّ الأحوال علی خدمة امرک ای ربّ تری العاصی سرع الی بحر غفرانک و الفقیر الی مکمن غنائک فاکتب له من قلمک الأعلی ما یطهّره عمّا لا ینبغی له انّک انت الجواد الکریم لا اله الّا انت الغفور الرّحیم
و هذا ما نزّل لجناب میرزا علیه بهآء اللّه
یا لطفعلی اشکر اللّه بما جری اسمک من قلمه الأعلی قل
الهی الهی انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک قد اقبلت الیک معرضاً عن دونک و مشتعلاً بنار حبّک و ناطقاً بثنائک و ناظراً الی افقک و متوجّهاً الی وجهک اسألک بنفحات ایّامک و ظهورات قدرتک بأن لا تخیّبنی عمّا عندک ترانی یا الهی قائماً لدی باب عظمتک و سائلاً بدائع جودک و مواهبک ای ربّ لا تمنعنی عمّا قدّرته لأولیائک قدّر لی ما ینفعنی فیکلّ عالم من عوالمک ثمّ اسألک یا مولی العالم و مقصود الأمم بأن تغفر لی و ترحمنی انّک انت التّوّاب الغفور الکریم لا اله الّا انت العزیز العظیم انتهی
للّه الحمد آیات از سماء فضل نازل و امطار از سحاب رحمت هاطل از حقّ میطلبم کل را فائز فرماید و از نفحات ایّامش محروم ننماید سبحاناللّه مع آنکه در هر حین بحری موّاج و در هر یوم آفتاب جود مشرق معذلک اکثری محجوب و غافل محتجبتر از جمیع احزاب اهل بیان معلوم نیست این حزب بچه مقبل بودهاند و از چه معرض اینفانی از حقّ سائل و آمل که کل را قسمت عطا فرماید و صدور اهل عالم را از نار کذب و بغضا مطهّر نماید اوست مقتدریکه جمیع ممکنات بر قدرتش گواهی داده و میدهند لا اله الّا هو المقتدر العلیم الحکیم
اینکه در بارۀ لوح امنع اقدس نوشته بودند که در آن لوح مبارک امر بعمل ما نزّل فی الفرقان شده اینفقره مخصوص بسجن اعظم بوده چه که اصحاب این ارض بقسمی رفتار نمودند که خارج بر جمیع امور مطّلع شدند و همچنین یکی از اصحاب نظر باختلافی که مابینشان واقع شد در ملأ بعضی حرفها بمیان آمد و سبب ضوضاء خلق گشت لذا حفظاً للنّفوس یک لوح باسم جناب آقا فرج علیه بهآء اللّه از سماء امر الهی نازل و در آن لوح امر بصوم فرقان فرمودهاند و این حکم مخصوص این ارض نازل ولکن در الواح امر بحکمت شده یعنی اموریکه سبب ضوضای ناس و ابتلای احبّا گردد اگر مستور ماند البتّه اولی و احبّست طوبی از برای نفوسیکه در مشرق الأذکار بذکر مولی الأخیار مشغولند طوبی از برای نفوسیکه بر خدمت آن بیت قائمند و طوبی از برای نفوسیکه سبب عمار آن بیت شدهاند یدخلون بسلام و اشتیاق و یخرجون بأسف نسأل اللّه تعالی ربّنا و ربّکم بأن یمدّکم بأسباب الغیب و الشّهادة و یقدّر لکم ما یکون باقیاً ببقآء اسمه المهیمن علی الأسمآء لا اله الّا هو الغفور الرّحیم و اگر امر جدیدی از سماء امر آمر حقیقی صادر شود البتّه بآن دیار ارسال میشود انّه هو المخبر العزیز العظیم
اولیای ارض باء و ش و جذبا و فاران و قاف و فاء و تاء و خاء کل در ساحت امنع اقدس مذکور و بعنایت حقّ فائز قوله تبارک و تعالی
یا حزب اللّه فی الدّیار اسمعوا ندآء المظلوم انّه یرید ان یقدّسکم عن الظّنون و الأوهام و یطهّرکم بما جری من القلم الأعلی لئلّا یمنعکم اسم من الأسمآء و شیء من الأشیآء عن اللّه الواحد المختار یا حزب اللّه معرضین اهل بیان باموری تمسّک نمودهاند که لمیزل و لایزال عنداللّه مردود بوده اگر نفسی الیوم در کلمۀ مبارکۀ یفعل ما یشآء تفکّر نماید خود را از مطالع ظنون و اوهام فارغ و آزاد مشاهده کند هر نفسی از کوثر مکنون اینکلمۀ مبارکه آشامید او را ضوضاء اهل فرقان و شبهات اهل بیان از مقصود عالمیان منع ننماید امروز هیچ ذکری و هیچ اسمی و هیچ کتابی انسان را کفایت ننماید و بکار نیاید چه که کل معلّق است بقبول حقّ جلّ جلاله اهل بیان بظنونات قبل مشغولند و باوهامات محتجبین ناطق آنچه که سبب غفلت و اضلال است بآن تمسّک نمودهاند مع آنکه ابداً از امر آگاه نبوده و نیستند باید حزب اللّه بر امر بشأنی ثابت و راسخ باشند که جمیع اهل عالم قادر بر منع نباشند هذا حکم اللّه لو هم یسمعون و هذا امر اللّه لو هم یعرفون کل را تکبیر میرسانیم و بعنایت حقّ بشارت میدهیم البهآء من لدنّا علیهم و علی الّذین فازوا بهذا الأمر العظیم انتهی
الحمد للّه کل بنفحات آیات فائز گشتند و از بحر عنایت قسمت بردند این خادم فانی از حضرت باقی سائل و آمل که باب رحمت را بر وجوه کل بگشاید تا جمیع از فیض اعظم محروم نمانند اینفانیهم خدمت هر یک سلام و تکبیر عرض مینماید و از برای کل توفیق و تأیید میطلبد تا جمیع بنار کلمۀ علیا که از قلم اعلی روح من فی ملکوت الأمر و الخلق فدا نازل شده مشتعل شوند و عالم را مشتعل نمایند انّ ربّنا الرّحمن علی کلّشیء قدیر البهآء و الثّنآء و الذّکر علیکم و علی من معکم و علی الّذین سمعوا و اجابوا ربّهم المتکلّم الصّادق المجیب و الحمد له انّه هو الظّاهر الباهر الرّقیب القریب
* * *
حمد و ثنا و شکر و بها مقصودی را لایق و سزاست که بحرکت اصبع اقتدار سبحات و حجبات عالم را شقّ نمود و شبهات و اشارات امم را معدوم ساخت سحاب نیّر امرش را منع ننمود و غمام حجاب نگشت باسم قیّوم امام وجوه قوم قیام فرمود و کلّ را بافق برهان دعوت نمود اعراض ملوک و اغماض مملوک او را از ارادهاش بازنداشت بصریر قلم اعلی امرش را نصرت فرمود و خیمۀ انّه لا اله الّا هو بر اعلی المقام برافراشت طوبی از برای مقبلین که بحبل متینش تمسّک جستند و بذیل منیرش تشبّث قوّت امرا ایشان را منع ننمود و ضوضاء علما محروم نساخت جلّت عظمته و جلّت قدرته و جلّ سلطانه و جلّ برهانه و عزّ ثنائه سبحان اللّه مع آنکه ندای سدره از اعلی المقام مرتفع و اشراقات انوار آفتاب حقیقت ظاهر و هویدا کلّ محجوب و محروم و ممنوع مشاهده میشوند
سبحانک یا سرّ الوجود و مالک الغیب و الشّهود اسئلک بالکلمة الّتی بها سخّرت العباد و نوّرت البلاد و بامطار رحمتک فی ایّامک الّتی بها نبتت اوراد الحقائق و المعانی فی حدائق عرفانک و باسمک الّذی فتحت به مدائن القلوب و اظهرت المفقود و زیّنته بطراز الوجود بان تؤیّد عبادک علی الاستقامة علی امرک و التّوجّه الی وجهک و القیام علی خدمتک ای ربّ تسمع ضوضآء النّاعقین من المدن و ضواحیها الّذین نقضوا عهدک و میثاقک و قالوا ما ناح به سکّان فردوسک و اهل خبآء مجدک ای ربّ اسئلک بقوّة مشیّتک و نفوذ ارادتک و قدرة کلمتک العلیا و اقتدار قلمک الاعلی بان تؤیّد عبادک علی حفظ لئالی محبّتک و جواهر علمک و عرفانک انت الّذی شهد بقدرتک من فی ارضک و سمآئک و اعترف بسلطانک من فی ملکوتک و جبروتک لا اله الّا انت المقتدر المهیمن العلیم الحکیم
نامۀ آنجناب و آنچه سؤال شد رسید باید آنجناب بنیّر این کلمۀ علیا که از افق سماء قلم اعلی اشراق نموده ناظر باشند یا ملأ الارض دعوا الیوم ما عند القوم متوجّهین الی اللّه المهیمن القیّوم این روز غیر روزهاست و یوم غیر ایّام باید آنجناب بر خدمت امر قیام نمایند و عالم را بنور توحید حقیقی منوّر سازند اینمظلوم متحیّر که چه گوید و چه ذکر نماید که عرف یوم الهی از او متضوّع گردد
یا ایّها المقبل نفحات برهان از روایح ما فی الامکان بمثابۀ آفتاب واضح و معلوم ولکن عباد از او غافل و محجوب امروز از حفیف سدرۀ منتهی این کلمۀ علیا اصغا میشود هذا یوم اللّه لا یذکر فیه الّا هو اگر نفسی باصغاء این کلمه فائز شود بکلّ خیر فائز است لعمر اللّه اینکلمه جمیع اوهام و ظنون را محو و معدوم نماید طوبی للسّامعین نیکوست حال کسیکه بآن موفّق شود و این ذکر را که سیّد اذکار است بیابد آنچه گفته شده باندازه بوده و للّه اظهار شده و قلم اعلی تا حال بلحن خود علی ما ینبغی نطق ننموده سارقین در پی و خائنین بر مراصد منتظر در صدد منع عباد و جمع آثار قلم اعلی بوده و هستند مقصودشان عند اللّه واضح و مشهود و از عباد مستور
قائمی در دنیا نبود مع ذلک وجود موهومی را با جنود کذب بر مقام عالی مقر دادند و بایادی اوهام شهرها بنا نهادند و بمعمارهای ظنون مدن و دیار تعمیر نمودند عاقبت آن ظنون و اوهام در یوم قیام ببغضا تبدیل شد و بر سیّد انام وارد شد آنچه که عیون اهل فردوس اعلی گریست و سدرۀ منتهی نوحه نمود جعفر از روی راستی و حقیقت بیک کلمه نطق نمود الی حین کذّابش گفتند اینست شأن مظاهر اوهام و ظنون علمای ایران طرّاً در سنین اوّلیّه بر قطع سدرۀ مبارکه قیام نمودند و بر قتلش فتوی دادند حال تفکّر نمائید یکنفر از علمای آن دیار بقدر سمّ ابره بر حقیقت امر آگاه نه بسیار تفکّر لازم که شاید آنجناب للّه قیام نمایند و ناس را از ظنون و اوهام حفظ کنند تا مجدّد بمثابۀ اوهامات قبل مبتلا نشوند الیوم از ظلم مشرکین چشم انصاف میگرید و هیکل عدل نوحه مینماید حال مظاهر اوهام از سبیل واضح مستقیم گذشتهاند و ناس را براههای مهلک ظنون دعوت مینمایند انّ ربّک یعلم و النّاس هم لا یعلمون طوبی لمن تمسّک بحبل العدل و کان من المنصفین حقّیکه معادل کتب الهی از سماء مشیّتش نازل او را باوهامات خود میسنجند و انکار میکنند و از برای دونش اثبات حقّیّت مینمایند اگر این نبأ عظیم و امر ظاهر مبین انکار شود چه اثبات میشود قاتلهم اللّه باری از حقّ میطلبیم آنجناب را مؤیّد فرماید بر نصرت امر للّه بایستید و للّه بگوئید اینمظلوم تا حال اصل امر را ذکر ننمود ولکن هر ذی بصر و انصافی از نفحات آیات و ظهورات بیّنات و قیام مظلوم امام وجوه ادراک مینماید آنچه را که لایق و سزاست
الها معبودا مقصودا کریما رحیما جانها از تو و اقتدارها در قبضۀ قدرت تو هر که را بلند کنی از ملک بگذرد و بمقام رفعناه مقاماً علیّا رسد و هر که را بیندازی از خاک پستتر بلکه هیچ از او بهتر پروردگارا با تباهکاری و گناهکاری و عدم پرهیزکاری مقعد صدق میطلبیم و لقای ملیک مقتدر میجوئیم امر امر تو است و حکم آن تو و عالم قدرت زیر فرمان تو هر چه کنی عدل صرفست بل فضل محض یک تجلّی از تجلّیات اسم رحمانت رسم عصیان را از جهان براندازد و محو نماید و یک نسیم از نسائم یوم ظهورت عالم را بخلعت تازه مزیّن فرماید ای توانا ناتوانانرا توانائی بخش و مردگان را زندگی عطا فرما شاید تو را بیابند و بدریای آگاهیت راه یابند و بر امرت مستقیم مانند اگر از لغاة مختلفۀ عالم عرف ثنای تو متضوّع شود همه محبوب جان و مقصود روان چه تازی چه فارسی اگر از آن محروم ماند قابل ذکر نه چه الفاظ چه معانی ای پروردگار از تو میطلبیم کلّ را راه نمائی و هدایت فرمائی توئی قادر و توانا و عالم و بینا
یا ایّها المذکور لدی المظلوم للّه الحمد بعنایت قلم اعلی و آثارش فائز شدی از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید و مستقیم دارد و یجعلک علم الهدایة بین العباد و رایة الثّنآء فی البلاد اشکر اللّه انّه ذکرک بما لا یعادله شئ من الاشیآء اعرف ثمّ احفظ و کن من الحامدین انّا وجدنا من کتابک عرف المحبّة و الاقبال ذکرناک بهذا اللّوح المبین الّذی لاحت من افقه شمس عنایة اللّه ربّ العالمین طوبی لاذن سمع النّدآء و لوجه توجّه الی الافق الاعلی و لعین رأت الآیة الکبری و لرجل قام علی خدمة امر اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع قد خلقت الآذان لاصغآء ندآء الرّحمن و الابصار لمشاهدة الآثار طوبی لمن سمع و رأی و ویل للغافلین انّ البحر الاعظم اراد ان یقذف علیک لئالی الحکمة و البیان لتفرح و تکون من الشّاکرین قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا الّذین بدّلوا نعمة اللّه کفراً ضعوا الیوم ما عند القوم مسرعین الی اللّه الفرد الخبیر اجیبوا داعی اللّه بینکم ثمّ اتّخذوه معیناً لانفسکم انّه اتی لنجاتکم یشهد بذلک کلّ عالم خبیر و عارف بصیر قل
الهی الهی اسئلک بآیاتک الکبری و مظاهر قدرتک یا مولی الوری و بامرک الّذی به سخّرت الملک و الملکوت و برحیقک المختوم الّذی فتحت ختمه باسمک القیّوم بان تؤیّد عبادک علی الاقبال الیک و التّمسّک بحبل عنایتک و التّشبّث بذیل رحمتک ای ربّ لا تمنعهم عن لئالی بحر علمک و عن مائدة بیانک و عمّا انزلته من سمآء مشیّتک ثمّ زیّنهم یا الهی بطراز التّقوی انّک انت مولی الوری و ربّ العرش و الثّری لا اله الّا انت السّامع المجیب و السّمیع البصیر
در جواب مسائل توقّف رفت چه که اینمظلوم بر حسب ظاهر علوم معروفه را نیاموخته در مدارس وارد نشده و از مباحث اطّلاع نداشته و از ما عند الخلق گذشته و بما عند اللّه متمسّک مقصود آنکه آنجناب این ایّام بخدمت امر مشغول شوند اینست مقام اعلی اگر بآن تمسّک نمائید یکشف اللّه لک ما اردته من عمّان علمه المحیط چه که این ایّام اشتغال باین مراتب انسان را از امر اعظم و افق اعلی و ذروۀ علیا بازمیدارد از قبل شئون علمیّه از قلم اعلی نازل و این ایّام اقتصرنا الامور علی انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر قد جئت من مطلع البیان ببرهان مبین در یکی از الواح این آیۀ مبارکه نازل لیس الیوم یوم السّؤال و الجواب ینبغی لکلّ نفس اذا سمع النّدآء من الافق الاعلی یقوم و یقول لبّیک یا مقصود العالم و لبّیک یا محبوب من فی السّموات و الارضین
و نذکر لجنابک ما نزّل فی اوّل ورودی فی السّجن فی جواب من سئل عن العالم و مبدئه و علّة خلقه و ظهوره الی ان قلنا لیس لجنابک ان تلتفت الی قبل و بعد اذکر الیوم و ما ظهر فیه انّه لیکفی العالمین انّ البیانات و الاشارات فی ذکر هذه المقامات تخمد حرارة الوجود لک ان تنطق الیوم بما تشتعل به الافئدة و تطیر اجساد المقبلین امش بقوّة الاسم الاعظم فوق العالم لتری اسرار القدم و تطّلع بما لا اطّلع به احد انّ ربّک هو المؤیّد العلیم الخبیر
کن نبّاضاً کالشّریان فی جسد الامکان لیحدث من الحرارة المحدثة من الحرکة ما تسرع به افئدة المتوقّفین طوبی لمن فاز بفیضان هذا البحر فی ایّام ربّه الفیّاض الحکیم کن مبلّغ امر اللّه ببیان تحدث به النّار فی الاشجار و تنطق انّه لا اله الّا انا العزیز المختار قل انّ البیان جوهر یطلب النّفوذ و الاعتدال امّا النّفوذ معلّق باللّطافة و اللّطافة منوطة بالقلوب الفارغة الصّافیة و امّا الاعتدال امتزاجه بالحکمة الّتی انزلناها فی الزّبر و الالواح
قد تضوّعت نفحات الآیات و ظهرت اعلام البیّنات ولکنّ القوم فی وهم عجاب انشآءاللّه بقوّۀ ملکوتی نصرت نمائی و احداث آن و ظهور آن از قلوب فارغۀ صافیه بوده و هست اوست آیة اللّه در وجود و امانت او در افئده و قلوب علما از عرفانش علی ما ینبغی قاصر و حکما عاجز این آیۀ عظمی حاکم است در عالم و متصرّف است در امم اسماء طائف حول او و اسباب مطالع ظهور صفات او توجّهش باسباب بصر بصیر است و باسباب سمع سمیع و باسباب نطق ناطق اگر این قوّه را مانعی منع ننماید و حجابی حایل نشود نافذ و قدیر است او است آفتابیکه از افق سماء عالمِ ادراک اشراق نموده اگر حجبات اوهام حجاب نشود عالم را منوّر نماید دارای اینمقام اعزّ اعلی را سطوت عالم و جنود امم و شبهات علما و اشارات فقها از مالک اسماء منع ننماید اینست مقام ما انزله الرّحمن فی الفرقان قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون بقول خلیل علیه بهائی و عنایتی بل فی حوضهم کذلک نطق بالعدل انّ ربّک هو السّمیع البصیر
للّه الحمد از برای آنجناب نازل شد آنچه که هر کلمۀ آن بر فضل و عنایت حقّ شهادت داده و میدهد نحمده علی فضله و عنایته و علی رحمته الّتی سبقت من فی السّموات و الارضین البهآء علیکم و علی الّذین ما منعهم شئ من الاشیآء عن مالک الاسمآء و فاطر السّمآء سمعوا النّدآء و اقبلوا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم
* * *
حبیب روحانی جناب آقا محمّد رضا علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد و ثنای اهل بقا مالک اسماء را لایق و سزاست که ذیل اطهرش از مفتریات اهل بغضا مقدّس و مبرّا بوده و هست آنچه از افواه مغلّین ظاهر بساحت عزّش راه نداشته و ندارد این خلق جاهل بیوفا مقام یفعل ما یشآء را ادراک ننمودند و بنفس و هوی ناطق و ذاکر تقدّس ذکر ربّنا من همزاتهم و همساتهم و فوّهاتهم و دعواتهم و مناجاتهم جلّت عظمته و علت سلطنته و لا اله غیره
نامۀ آن حبیب مکرّم رسید آنچه در آن مذکور علّت سرور گشت چه که نفحات حبّ مالک ظهور از آن متضوّع و بعد از قرائت قصد مقام احدیّه نموده امام وجه مالک بریّه عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نطق به لسان العظمة اذ کان مستویاً علی العرش فی مقام سمّی بجنینی قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه و لا ظهور الّا ظهوره
یا رضا علیک بهآء اللّه مالک الأسمآء قد حضر کتابک و عرضه العبد الحاضر لدی العرش فی حین احاطتنی الأحزان من کلّ الجهات انّ المیم اتّبع المیم فی بغیه و ظلمه نبذ المولی و اتّبع من لا ذکر له فی ساحة عزّ اللّه فاطر السّمآء قد خسر فی عمله و ضلّ فی سعیه سوف یری نفسه فی ذلّة و خسران اسمع النّدآء من شطر عکّآء انّه ینادی فی ناسوت الانشآء و یأمر الکلّ بالبرّ و التّقوی و بالأمانة و الدّیانة و الصّدق و الوفآء طوبی لمن سمع و عمل بما امر به من لدی اللّه مالک الرّقاب نعیماً لک و لأبیک الّذی اتّخذ لنفسه مقاماً فی ظلّ عنایة ربّه العزیز الوهّاب انّا ذکرناه بآیات لا ینقطع عرفها و لا تغیّرها حوادث العالم یشهد بذلک کتاب اللّه فی هذا المقام البهآء من لدنّا علیه و علیک و علی الّذین فازوا و صعدوا بنور العرفان الی اللّه ربّ الأرباب
بلسان پارسی بشنو منتسبین طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان اولیا لازال مذکور بوده و هستند جناب جوان روحانی علیه بهائی و عنایتی لازال مذکور و لدی العرش مشهود نامۀ ایشان از قبل رسید و جواب هم در عالمی که مقدّس از الفاظ است نازل ولکن الی حین از عالم معانی قصد عالم الفاظ ننموده بیقین مبین بدانید اولیای حقّ از نظر نرفته و نمیروند و لحاظ عنایت لازال متوجّه بوده و هست دوستان را وصیّت مینمائیم بحکمت و باعمالی که سبب انجذاب افئده و اقبال عباد است در ارض عین و شین از ظالمین وارد شد آنچه که عالم فرح را بهمّ تبدیل نمود سبحاناللّه در امثال این مقام سرور اعظم و همّ مبرم هر دو ظاهر فاعتبروا یا اولی الأبصار للّه الحمد که کشته شدند و نکشتند بوصایای الهی عمل نمودند قد اتّخذوا الصّبر لأنفسهم معیناً فی سبیل اللّه ربّ العالمین از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید تا در جمیع احوال بنصایح و مواعظش ناظر باشند آنچه در ماه محرّم در ظهور مبشّر و نبأ عظیم واقع شده جز اهل حقّ بر آن آگاه نبوده و نیستند لذا فرح آن ایّام سبب انقلاب و ضغینه و بغضای عباد میگردد حکمت اظهار فرح و سرور آن ایّام را تصدیق نمینماید یا اولیآء الرّحمن فی البلدان خذوا ما تنجذب به افئدة العباد و یقرّبهم الی اللّه مالک الایجاد اولیا طرّاً را ذکر مینمائیم و بتجلّیات انوار نیّر عنایت الهی بشارت میدهیم یا حزب اللّه همّت لازم امید آنکه نهالهای وجود از کوثر بیان شما بمقام بلوغ و رشد فائز شود و از اثمار و آثارش من علی الأرض مرزوق گردند امر نبأ اعظم عظیم است امرا و علما معرض و قوم هم تابع حکمای عباد باید بآنچه که سبب تطهیر وجود است از مرض جهل و نادانی تمسّک نمایند در هر حال اعمال طیّبۀ طاهره و اخلاق نورانیّۀ مرضیّه ناصر و معین امر است طوبی للمتمسّکین جناب احمد ابن من نام فی ظلّ عنایة ربّه مذکورند و نامههای ایشان مکرّر رسیده نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّده علی ما یرتفع به ذکره بین خلقه انّه علی کلّ شیء قدیر قل یا قوم بر مبارکی این ایّام کتب الهی از قبل و بعد شهادت داده چه که آفتاب حقیقت امام وجوه مشرق و لائح و نور بیان ساطع و لامع و فرات رحمت جاری و ساری و نسمة اللّه در هبوب اگر نفسی در مقام عنایتی که ببرگی از شاخسار متوجّه است تفکّر نماید مادام الحیات به انت الرّحیم و انت الکریم ناطق شود البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیکم یا اهل البهآء و علی کلّ ثابت مستقیم و کلّ راسخ امین انتهی نفحات وحی الهی عالم معانی و بیان را اخذ نموده ولکن عباد غافل در هر حین بر منع آن مشغول هذه من سنّة قد خلت من قبل در جمیع ایّام ظهور بر اطفاء نور احدیّه و اخماد نار سدره ساعی و جاهد بوده و هستند یسأل الخادم ربّه ان یزیّن عباده بما ینبغی لأیّامه انّه هو الغفور الکریم
ذکر جناب محمّد قلی خا علیه بهآء اللّه را نمودهاند و همچنین عمل مبرور ایشان را للّه الحمد بعد از عرض عملشان بعزّ قبول فائز و یک لوح امنع اقدس از سماء مشیّت ربّانی مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند هنیئاً له بما عمل فی سبیل اللّه
و همچنین ذکر اولیای خوسف علیهم بهآء اللّه الملک العزیز العطوف الرّؤف و سائر اولیا علیهم بهآء اللّه امام وجه مولی الوری بعزّ اصغا فائز
هذا ما نزّل لجناب محمّد علیه بهآء اللّه قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه
یا محمّد قد ورد علینا فی السّجن الأعظم ما ناح به حقائق الوجود قد اشتعل الظّالم بنار الحرص و الهوی و اکل اموال النّاس بالباطل الا انّه من اهل الطّاغوت نبذ التّقوی و اخذ الهوی و ارتکب ما ذرفت به الدّموع من العیون انّا سمعنا ندائک نادیناک من طور العرفان اللّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم احفظ آیات ربّک ثمّ اقرأها بربوات تنجذب بها القلوب ثمّ اشرب باسمی من کأس بیانی رحیقی المختوم البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین آمنوا باللّه مالک الغیب و الشّهود
و هذا ما نزّل لجناب ملّا علی علیه بهآء اللّه الأبدی قوله تبارک و تعالی
یا علی ذئاب ارض اغنام الهی را احاطه نموده و سبع عالم ببراثن بغضا قصد اولیای اسم اعظم کرده جبابره از هر جهتی متجاهر بظلم و فراعنه از هر سمتی باعتساف مشغول و لسان عظمت در چنین حالتی بذکر اولیا ناطق چه که این یک شبر خاکی نزد حقّ و اولیائش معدوم و مفقود لعمر اللّه زماجیر عالم نزد اصحاب وفا بمثابۀ طنین ذباب و عمار و آبادی آن بمثابۀ بیت عنکبوت بل احقر از آن اولیا را از قبل مظلوم تکبیر برسان عنقریب ایّام بآخر رسد جهد نمائید شاید فائز شوید بآنچه که بعزّ قبول فائز گردد و بطراز ابدی مزیّن شود یوم یوم عمل است بامانت ناظر باشید و بدیانت متمسّک انّه نصح عباده و ینصحهم بما یرفعهم انّه هو الفیّاض الکریم
و هذا ما نزّل لجناب علی خا علیه بهآء اللّه قول الرّبّ تعالی و تقدّس
یا علی علیک بهائی ظالم عالم باب نصحیت گشوده قل یا غافل ینبغی ان تنصح اوّلاً نفسک لعمر اللّه قد سفک الدّمآء و نهب الأموال و قام بالظّلم و ارتکب ما ناح به الأشیآء و اهل الفردوس و الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق قد اخذ بذنبه ولکن ما استشعر فی نفسه سوف یری جزآء عمله من لدی اللّه المنتقم القهّار انّ الطّاغی اتّبع الباغی فی ظلمه و کتب ما صاح به الأصحاب و اشتعل بنار البغضآء علی شأن ارتعدت به حقائق الوجود و ذرفت دموع الأبرار نسأل اللّه ان یحفظ عباده من شرّه انّه هو المقتدر المختار قد حضر اسمک لدی المظلوم ذکرک بذکر طارت به الأحجار البهآء علیک و علی الّذین ما منعهم ظلم الظّالمین عن التّوجّه الی اللّه ربّ الأرباب
یا اولیائی فی الخآء و الواو (خوسف) اسمعوا ندائی انّه یقرّبکم الی الأفق الأعلی و یهدیکم الی مطلع الرّشاد لا تمنعوا انفسکم عن مشرق الوحی ضعوا ما عند القوم متمسّکین بما امرتم به من لدی اللّه مالک الجهات انّا ذکرناکم من قبل فی الواح شتّی بذکر منه تنوّرت الآفاق انتهی له الحمد و الثّنآء و له الشّکر و البهآء قد ذکر اولیائه بما تبقی به اسمائهم بدوام اسمائه الحسنی و صفاته العلیا انّ ربّنا هو المقتدر العزیز الوهّاب از حقّ میطلبیم جمیع را فائز فرماید بآنچه که سبب انتشار آثار اوست مابین عباد و این انتشار در الواح منزله سبب و علّتش اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه بوده و هست چه که اعمال و اخلاق که فی سبیل اللّه ظاهر شود جذّاب افئده و قلوب است و جذب سبب تقرّب است و تقرّب علّت آگاهی و مقام انتشار انشآءاللّه کل بآن فائز شوند
ذکر عمّ مکرّم جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه را نموده بودند هذا ما نزّل له من سمآء عنایة ربّنا الأبهی قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه
یا اکبر بعد علی امورات عجیبه ظاهر و آثار غربیه باهر ذئب غنم اللّه را نصیحت مینماید و میگوید خون مخور و حیوان مدر ثعبان حوت را ببردباری وصیّت میکند و دب دیک را و هیکل ظلم بهیکل عدل میگوید ظلم مکن مال مردم را مبر از خدا بترس فیالحقیقه عالم تغییر نموده بغی و فحشا بر و تقوی را موعظه میکند و بپرهیزکاری امر مینماید خدعه و مکری در عالم ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و ندارد نفسی که بیک فلس عالم تقدیس را میفروشد ادّعای خدمت عالم و محبّت امم مینماید لعمر اللّه بیک دینار اخیار را بدست اشرار و فجّار میسپارد حبّ وطن ذکر مینماید و دم سلطان سرّ و علن را میریزد عبدۀ دینارند و از اخیار خود را میشمارند ینبغی ان ندع اذکارهم و نذکرک بما اقبلت الی امر اعرض عنه من فی البلاد الّا الّذین انقذتهم ایادی الاقتدار من لدی اللّه مولی العباد انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین بآیات اذ نزّلت اشرقت بها شمس العلم و اضآءت بها البلاد اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو در حینی که مابین اعدا مبتلا و از یمین و یسار حیّات مشهود بآیات ناطق و شما را ذکر مینماید جهد نمائید شاید فائز شوید بعملی که الیوم لایق و سزاوار است البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین نسبهم اللّه الیک من الذّکور و الاناث انّ ربّک هو العزیز الفیّاض انتهی ایّام ایّام عظیم و بزرگیست بسیار حیف است بغفلت بگذرد یا اولیآء اللّه و احبّائه جهد لازم شاید فائز شوید بعملی که در کتاب الهی باقی و پاینده ماند انّه هو الکریم و هو الرّحیم و هو العزیز العظیم منتسبین آن حبیب مکرّم مکرّر از لسان عظمت ذکرشان ظاهر عنایات الهی خارج از احصاء عباد است ان تعدّوا عنایاته لا تحصوها ولکن خلق غافل عامل شدند آنچه را که هیچ ظالمی در هیچ عهدی عمل ننموده تشهد بذلک اعمالهم امام الوجوه سوف یرون جزائها من لدن عادل حکیم
ذکر ابن عمّ علیهما بهآء اللّه را فرمودند بعد از عرض در ساحت عزّ احدیّه این آیات بدیعۀ منیعه نازل قوله تبارک و تعالی
یا محمّد امروز جمیع اشیاء بظهور مالک ملکوت اسماء در جذب و وله و شورند و با یکدیگر تهنیت میگویند و بکلمۀ قرّت عیوننا ناطق طوبی از برای نفسی که بمقام ایّام عارف شد و بحمد و ثنای مقصود عالمیان مشغول گشت امروز عالم را نوری دیگر و بحر را موجی دیگر و سدرۀ طور را نغمۀ دیگر است طوبی لذی اذن و لذی بصر سمع و رأی و ویل للغافلین قل
لک الحمد یا الهی بما نوّرت قلبی بنور عرفانک و اذنی باصغآء ندائک و بصری بمشاهدة آثارک اسألک بملکوتک و اسراره و سمآء بیانک و انجمها ان تکتب لی ما یرفعنی بین عبادک و یقرّبنی الیک و یرزقنی مائدة سمآء فضلک انّک انت المشفق الکریم
البهآء علیک و علی امّک و اخوانک و اختک من لدی اللّه ربّ من فی السّموات و الأرضین انتهی
ذکر والده و ضلع و غلامین الموسومین بغلامحسین و حبیباللّه علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض امام وجه مولی الوری این آیات مبارکات از سماء فضل نازل قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا محمّد قبل رضا للّه الحمد بکوثر بیان مقصود عالمیان فائز شدی و از رحیق مختوم آشامیدی و منتسبین از امّ و ضلع و ابنین کل بذکر مالک اسماء فائز گشتند باین ذکر معادله نمینماید اذکار عالم و ما عند الأمم چه که ذکر الهی در لوح بدوام ملک و ملکوت باقی و دائم است و مادونش بفنا راجع هر یک را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بتجلّیات انوار نیّر عنایت بشارت ده لازال اولیا تحت لحاظ فضل بوده و هستند یشهد بذلک من عنده کتاب عظیم
و نذکر فی هذا الحین اخاک الّذی سمّی بعلی لیجذبه الذّکر الی الأفق الأعلی و تسقیه ید العطآء کوثر البقآء طوبی لمن فاز بفیوضات الأیّام و ویل للغافلین یا علی علیک بهائی قل
الهی الهی لک الحمد بما هدیت الظّمآن الی بحر رحمتک و الجوعان الی مائدة سمائک و المحتاج الی شمس کرمک و العاصی الی سمآء غفرانک اسألک یا من باسمک جری کوثر العطآء من قلمک الأعلی ان تقدّر لی ما یرفعنی و یحفظنی و ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک تعلم ما عندی و لا اعلم ما عندک و انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب
یا محمّد قبل رضا البهآء من لدنّا علیک و علی اخیک و نبشّرکما بما نزّل لکما من لدن علیم حکیم و انزلنا لمن شرب کوثر اللّقآء و فاز بما کان مسطوراً فی کتب اللّه العزیز الحمید ما اشرقت به شمس عنایة الرّحمن و ماج بحر الغفران و هاج عرف رحمة ربّه الغفور الرّحیم انّ الّذین صعدوا فی ایّامی اولئک فازوا بما لم یفز به احد من قبل یشهد بذلک ما نزّل من لدن عزیز عظیم و نذکر اولیائی هناک انّ المظلوم فی بحبوحة البلایا و الأحزان یذکرهم بما لا تعادله کنوز العالم لیفرحوا و یکونوا من الشّاکرین کبّر من قبلی علی وجوههم و ذکّرهم بما نزّل لهم من سمآء عنایة ربّهم الکریم یا اولیآء اللّه هناک شبه این ایّام دیده نشده یوم یوم عمل و استقامت است باید کل باصلاح ناظر باشند و بنور محبّت با عموم اهل عالم مجالس و معاشر الّا من اعرض عن هذا النّبإ الأعظم الّذی کان لقائه امل المقرّبین متمسّکین باین حبل باید از عالم منقطع باشند از عالم اسم بگذرند تا فائز شوند بمقامی که مقدّس است از شبه و مثل و ریب و ظنون و اوهام عباد بیقین مبین بدانید هر نفسی الیوم بکلمهئی فائز شد او از اهل ملأ اعلی در کتاب الهی مذکور یا اولیا همّت نمائید شاید بحکمت و بیان نفوس غافله را آگاه سازید و از کوثر استقامت بنوشانید مقام استقامت مقامی است که اگر ما سوی اللّه کل اراده نمایند نفسی را از صراط مستقیم منع کنند خود را عاجز مشاهده نمایند اینست مقام اعلی و ذروۀ علیا و سدرۀ حمرا طوبی لمن نبذ العالم و اخذ ما امر به من لدن آمر قدیم
یا محمّد قبل حسین یا کفّاش در فضل و عنایت حقّ تفکّر نما کفّاش از صراط گذشت و علما لغزیدند تو بکوثر عرفان فائز شدی و رسیدی و فقها در هیماء اوهام متحیّر قل
لک الحمد یا اله من فی السّموات و الأرضین و لک الشّکر یا من فی قبضتک زمام الأوّلین و الآخرین قد هدیت من اردت و ارادک و ترکت من قصد غیرک اشهد انّک تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید لا اله الّا انت العزیز الحمید
یا حسین یا زارع طوبی از برای تو چه که حجاب وهم را بتأیید الهی دریدی و سبحات حائله را بعنایتش خرق نمودی از حقّ بطلب استقامت عطا فرماید چه که ناعقین در کمین بوده و هستند و متوهّمین بر مراصد منتظر قل
الهی الهی زد فی نور معرفتی ثمّ احفظنی بقدرتک الّتی غلبت الکائنات لئلّا یزلّ قدمی من شبهات المریبین و نعاق النّاعقین الّذین نقضوا میثاقک و ارادوا ان یمنعوا عبادک عن فرات رحمتک و سبیلک الظّاهر الواضح المبین انتهی
ذکر مسئلت زیارت و طواف که بوکالت این خادم فانی نموده بودند در این یوم که ششم شهر ربیعالثّانی است شش ساعت از روز گذشته از قبل آن حبیب روحانی زیارت بعمل آمد و بعزّ قبول فائز گشت هنیئاً لی و لجنابک و لمن فاز بهذا الفضل الأکبر و الفیض العظیم
ذکر محبوبی جناب حاجی محمّد کاظم علیه ٩ ٦٦ نموده بودند و همچنین اخبار ایشان را در آنچه در مدینۀ کبیره واقع شده سبحاناللّه حرص و طمع آن نفوس را از شاطی بحر امانت و دیانت و عدل و انصاف محروم نموده ایکاش باین فقره ختم میشد لا واللّه هر یوم بافترائی ناطق و بکذبی متمسّک نفسی که ببغی و فحشا معروف و از تقوی معرض در این ارض بوده محض عنایت و حفظ او را امر بخروج فرمودند به مدینۀ کبیره رفته مع مثل خودی متّحد گشت و بمفتریاتی تمسّک جستند که فزع اکبر از جمیع اشیاء ظاهر و عدل و انصاف بنوحه و ندبه مشغول هذه من سنّة القوم و لن تجد لسنّتهم تبدیلا حاجی محمّد کریم خان کرمانی در هر سنه کتاب ردّی نوشته و همچنین شعرای عصر بعضی گفتهاند آنچه را که جزایش نزد عادل حکیم ثابت و محقّق و جزای این عصیان انتها نیابد و تمامی نپذیرد و همچنین سپهر صاحب تاریخ نوشته آنچه که قلم از شرّش بحقّ پناه برده باری این امور در باطن سبب اعلاء کلمه و انتشار امر بوده و هست یسأل الخادم ربّه ان یزیّن عباده بما یقرّبهم الیه و ینطقهم بالعدل و الانصاف انّه ولیّنا و مقصودنا و هو التّوّاب الکریم
حبیب روحانی جناب آقا محمّد علیه بهآء اللّه و عنایته نامههای شما را باین عبد داده و در ساحت امنع اقدس هر یک عرض شد و فیالحقیقه آن نامهها سبب ظهور فضل اکبر گشت هنیئاً لمن فاز بکأس بیان ربّه الرّحمن یشهد الخادم انّه من المقرّبین فی کتاب اللّه ربّ العرش العظیم خدمت اولیای آن ارض از صغیر و کبیر اناث و ذکور تکبیر و بها میرسانم و از برای هر یک طلبیده و میطلبم اجر ابدی و خیر سرمدی را و اسأله تعالی ان یحفظهم بجوده و یسقیهم کأس الاستقامة من ایادی عطائه انّه هو الجواد الکریم اغصان سدرۀ الهیّه روحی لتراب قدومهم الفدآء آن حبیب روحانی و منتسبین و اولیای مذکورین علیهم بهآء اللّه را ذکر میفرمایند و از برای هر یک نعمت باقیه و مائدۀ سمائیّه از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینمایند انّه هو اللّه لا اله الّا هو مظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مستوراً عن الأبصار انّه هو المؤیّد المختار
ذکر جناب حاجی ملّا باقر و حاجی رضا و آقا محمّد حسین و آقا علی علیهم بهآء اللّه را نموده بودند بعد از عرض امام وجه مخصوص هر یک نازل شد آنچه که بحیات ابدی بشارت میدهد طوبی للفائزین
هذا ما نزّل لجناب حاجی ملّا باقر علیه بهآء اللّه قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
یا محمّد قبل باقر اسمع ندآء المظلوم انّه ظهر بالحقّ و نطق امام الوجوه الأمر للّه المقتدر المهیمن القیّوم قد تمّت حجّة اللّه علی خلقه و برهانه علی عباده ولکنّ القوم اکثرهم لا یشعرون قد فاضت عین الحیوان امام وجوه الأدیان و جری فرات الرّحمة من قلم اللّه ربّ ما کان و ما یکون هذا یوم فیه سطع نور البیان من آفاق سمآء الواح ربّک مالک الوجود طوبی لعین فازت بالآثار و لأذن سمعت ندائه الأحلی و لید اخذت کتابه المحتوم انصر ربّک بالحکمة و البیان ثمّ افتح ابواب القلوب باسمه العزیز الودود کذلک اوقدنا مصباح البیان فی مشکوة حکمة اللّه مالک الغیب و الشّهود قد سمع اللّه ندائک و انزل لک ما قرّت به العیون البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین فازوا برحیقنا المختوم
بسمی الّذی به هاج عرف العرفان فی الامکان
یا رضا قد حضر اسمک فی المنظر الأبهی ذکرناک بما فاح به عرف عنایة ربّک مالک الأنام قل لعمر اللّه انّ البحر ماج امام الوجوه و هاج عرف اللّه ربّ الأرباب طوبی لمن شاهد و وجد و ویل لمن انکر ما نزّل من سمآء عطآء اللّه مالک المبدإ و المآب انّک اذا فزت بقراءة آیاتی و مشاهدة آثاری قل
الهی الهی اشهد انّک اظهرت نفسک لمن فی الامکان و جری فرات رحمتک بین الأدیان اسألک بأنوار عرشک الأعظم و اسرار امرک یا مالک القدم ان تجعلنی منقطعاً عن دونک و متمسّکاً بحبل فضلک ای ربّ تری اولیائک بین الظّالمین من عبادک و اصفیائک بین المنکرین الّذین اشتعلوا بنار البغضآء فی ایّامک اسألک بقدرتک الّتی احاطت الکائنات ان تحفظهم بجودک و تنصرهم بقدرتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الوهّاب
بسمی الّذی به نادی المناد بین الأرض و السّمآء
یا محمّد قبل حسین این مظلوم بین ایادی اعدا بتو توجّه نموده و ترا ذکر مینماید که شاید بحرارت ذکر الهی مشتعل شوی اشتعالی که شبهات اهل بغی و فحشا ترا از افق اعلی منع ننماید جمیع اهل عالم منتظر بوده و هستند و چون نیّر ظهور از افق سماء طور اشراق نمود کل اعراض نمودند الّا من شآء ربّک حمد کن مقصود عالم را که ترا بر اقبال تأیید فرمود و ترا ذکر نمود بآیاتی که مخلّد است در کتاب مبین ینبغی ان تقول فی هذا المقام لک الحمد یا مقصود من فی السّموات و الأرضین
بسمی الّذی به اشرقت الأرض و السّمآء
یا علی علیک بهائی امروز ابر رحمت الهی در کلّ حین عطا میفرماید آنچه را که سبب و علّت انبات سنبلات معارف و معانی است آفتاب کرم رحمانی امام وجوه عباد مشرق و لائح ولکن قوم غافل و محجوب الّا من انقذته ید اقتدار ربّک الفیّاض الکریم از حقّ میطلبیم اولیای خود را تأیید فرماید بر ادراک بخششهای لایحصایش لعمری اگر اهل ارض فائز شوند بعرفان یک کلمه از کلماتش و آثار آن در ملک و ملکوت هرآینه کل از ما عندهم به ما عند اللّه تمسّک نمایند قل
الهی الهی لا تمنعنی من فیوضات ایّامک و لا تجعلنی محروماً عمّا قدّرته لأصفیائک اشهد انّک انت الکریم ذو النّبإ العظیم انتهی
قد اشرق نیّر الجود و الکرم و تجلّی بأنواره علی اولیائه و اصفیائه و احبّائه طوبی لمن تنوّر به منقطعاً عن دونه انّه من الفائزین فی کتب اللّه و زبره و الواحه فیالحقیقه عنایت و عطا بمقامی رسیده که قطره مقام بحر را رجا نموده و ذرّه مقام شمس را این خادم فانی لازال عرض مینماید
الهی الهی لا تحرم عبادک من کوثر الاستقامة علی امرک بحیث لا تمنعهم الأسمآء عن مالکها
در این مقام حکایتی بنظر آمد عرضش محبوب است و آن اینکه سیّد تقی نامی چند سنۀ قبل بحضور فائز مدّتی در این ارض ساکن و بعد از رجوع در عرض راه به حسین معروف به سوخته رسید سؤال از او نمود از کجا میآئی ذکر نمود از عکّا گفت چرا به جزیره نمیروی میرزا یحیی وصیّ نقطه است باین کلمه جمیع مراتبش از استقامت و ایمان و اقبال بر باد رفت و بعد به جزیره رفته به ایران مراجعت نمود با یک کتاب کذب سبحاناللّه چگونه میشود مدّعی محبّت الهی بیک کلمه از صراط مستقیم ربّانی منحرف شود و حال آنکه خود آن شخص آگاه بود که حسین مذکور از جائی اطّلاع نداشته و ندارد باری جزای اعمال است که انسان را باوهام راه مینماید و از نور یقین محروم میسازد امروز اهل بهاء از خلیج اسماء گذشتهاند و قصد بحر معانی نمودهاند جمیع عالم را زیر قدم گذاردهاند و قدم آخر بر مقام اعلی الأمر بید اللّه ربّنا ربّ الأرض و السّمآء نفسی هم از جذبا چند سنۀ قبل به کرمان رفته و در آنجا بیک کلمۀ مجعوله از امّ الکتاب محروم گشته و کاش باین قدر کفایت مینمود بخدعه و تزویر و کذب و افترا پرداخت یکی از مکاتیب این عبد را که نزد یکی از اولیا ارسال شده بود بحیله و مکر اخذ نموده و سواد آن را اراده کرده نزد معاندین ارسال دارد این عبد عرض میکند
الهی الهی عبادت را حفظ نما از شرّ معرضین و منکرین و ناعقین و کل را تأیید فرما بر عدل و انصاف لینظروا آثارک بعیونهم و یسمعوا آیاتک بآذانهم انّک انت علی کلّ شیء قدیر
هر حرکتی از حرکات مقصود عالمیان حجّتی است واضح و برهانی است لائح ولکن غرض حجاب شده یومی از ایّام لسان عظمت باین کلمۀ علیا نطق فرمود که کبد را گداخت قوله جلّ بیانه و عزّ سلطانه یا عبد حاضر کاش معرضین بیان این قدر تأمّل مینمودند که ما این امر را مابین اهل ایران ثابت و راسخ مینمودیم و بمقام اعلی و رتبۀ علیا میرساندیم آن هنگام هر نفسی قابل بود باو میسپردیم هر یوم بعد از زحمتهای لاتحصی که امر فیالجمله مرتفع شد نفوسی محض بغضا ارتکاب نمودند آنچه را که سبب تضییع امر اللّه بوده در ایّام شداد کل خلف حجاب مستور و چون نور ساطع و امر ظاهر با اسیاف میتاختند و عمل مینمودند آنچه را که هیچ ظالمی عمل ننموده حال بعضی با عمامه و ردا مثل حزب قبل بوسوسه مشغول انّا نشهد و نری و نستر و انا السّتّار العلیم الحکیم انتهی این خادم لازال طلب حفظ نموده و مینماید ولکن عبادی که از اصل امر آگاه نبودهاند ادّعای آگاهی نمودهاند و سبب اضلال ناس شده و میشوند در هر حال از فضل و بخشش او امید هست اولیای خود را مقدّس فرماید از آنچه سزاوار نیست اوست قادر و توانا لا اله الّا هو العلیّ الأبهی
ذکر جناب آقا میرزا قوشید خا علیه بهآء اللّه را مرقوم داشتند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این آیات محکمات از سماء عنایت حقّ جلّ جلاله نازل قوله عزّ بیانه و جلّ سلطانه
قد حضر اسمک لدی المظلوم ذکرک بآیات اشرقت من افق کلّ کلمة منها شمس عنایة اللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه تنطق الشّمس الملک للّه العزیز الحکیم و ینادی البحر العظمة للّه مقصود العارفین طوبی لعبد سمع النّدآء من الأشیآء فی ذکر اللّه مولی الوری و ویل لکلّ غافل بعید نسأل اللّه تبارک و تعالی ان ینوّرک بنور العرفان و یشعلک بنار محبّته انّه هو الکریم و فی قبضته زمام من فی السّموات و الأرضین اذا فازت عینک بآثار قلمی الأعلی قل
الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی و اسمعتنی و اریتنی و لک الثّنآء بما عرّفتنی سبیلک الواضح المبین و امرک الظّاهر المحکم المتین اسألک بجودک الّذی احاط الوجود ان تجعلنی مستقیماً علی امرک لئلّا یزلّ قدمی من شبهات المعرضین عن صراطک المستقیم انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم انتهی
و همچنین بعد از عرض ذکر جناب حاجی محمّد حسن علیه بهآء اللّه این آیات کبری از ملکوت مشیّة اللّه نازل قوله جلّ جلاله و عزّ برهانه
هو الظّاهر القائم امام الملوک و المملوک
کتاب ینطق بالحقّ و یدعو الخلق الی الأفق الأعلی المقام الّذی فیه ارتفع النّدآء و ظهر ما کان مسطوراً من قلم الوحی فی کتب اللّه ربّ العرش العظیم قد اتی من کان موعوداً من لسان العظمة و ظهر من کان مرقوماً من قلم اللّه العزیز الحمید طوبی لنفس سمعت و اقبلت و فازت و ویل لمن اعرض عن هذا الفضل المبین
یا محمّد قبل حسن سمعنا ندائک ذکرناک بما لا تعادله اذکار القوم لتنصر ربّک بالحکمة و البیان و تکون من الموقنین خذ کوثر الاستقامة من ید عطآء ربّک ثمّ اشربه باسمه المهیمن علی الأسمآء انّ ربّک هو الآمر النّاصح العلیم ایّاک ان تمنعک همزات اهل العمائم عن البحر الأعظم و ایّاک ان تحجبک اشارات عبدة الأسمآء عن هذا الأفق المشرق المنیر قل یا قوم هذا یوم اللّه لو انتم تعلمون و هذا یوم بشّرت به کتب اللّه من قبل و من بعد لو انتم تعرفون قد اتی من کان مکنوناً فی العلم و موعوداً من لدی اللّه المهیمن القیّوم قل اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض ضعوا ما عندکم و خذوا آثار اللّه بقدرة من عنده ثمّ اقرؤوها بنغمات الفردوس الأعلی انّها تهدیکم و تقرّبکم الی مقامه المحمود من کان موقناً باقتداره و اختیاره لا تزلّه شبهات العباد و لا اشارات الّذین کفروا بالیوم الموعود قل
الهی الهی لا تمنعنی عن الاستقامة الکبری فی امرک یا مولی الوری و لا تجعلنی من الّذین آمنوا بحجّتک ثمّ انکروها بما اتّبعوا مظاهر الأوهام و الظّنون قوّنی یا الهی لأخرق الحجبات کلّها باسمک القویّ الغالب المهیمن علی ما کان و ما یکون
کذلک تضوّع عرف الوحی و تعطّر الامکان من نفحات بیان ربّک الرّحمن اشکر و قل لک الثّنآء یا مولی الأسمآء و لک البهآء یا مقصود الأفئدة و القلوب ثمّ اعلم قد انزلنا فی کتابنا الأقدس فی اوّل ورودنا فی السّجن الأعظم ما ظهر فی ارض الکاف و الرّآء و اخبرنا النّاس بما یظهر فیها انّ ربّک هو الحقّ علّام الغیوب نسأل اللّه ان یؤیّدک و یجعلک مستقیماً علی امره بحیث لا تمنعک و اولیائه همزات من اعرض عن الحقّ انّه هو المقتدر علی ما اراد و فی قبضته زمام الأمور نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدک علی خدمة امره و ذکره بین عباده انّه هو المؤیّد الغفور العطوف البهآء علیک و علی الّذین سمعوا و قالوا لک الحمد یا مالک الملک و الملکوت انتهی امید آنکه نفحات آیات الهی عالم را اخذ نماید و اولیای خود را از امورات واقعۀ در حزب قبل متنبّه سازد تا باسماء از مالک آن محروم نمانند و وساوس هر ملحدی را نپذیرند بیقین مبین بر خدمت قیام نمایند که شاید ارض بنور حکمت الهی منوّر گردد انّ ربّنا هو السّمیع البصیر و بالاجابة جدیر مجدّد ذکر مینمایم اولیا هر یک را باذکار قلبیّه متذکّر بوده و هستم و از برای کل از بحر عطا عطا میطلبم و از شمس بقا بقا انّه ولیّ المحسنین و مقصود الطّالبین البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابک و علی من معک و علی اولیآء اللّه و احبّائه هناک و فی کلّ الجهات و الحمد له اذ هو مقصود من فی الأرضین و السّموات
صورت آنچه ارسال شده اگر بارض جذبا و باء و شین و بعض جهات اخری ارسال شود محبوب است دو فرد قالی که از قبل ارسال داشتند رسید و بعزّ قبول فائز حسب الأمر آنچه بآن اطراف ارسال میشود بمحبوب فؤاد جناب جوان روحانی علیه بهآء اللّه و عنایته و فضله و رحمته برسد سواد بردارند و بصاحبش برسانند این خادم فانی خدمت حضرت روحانی علیه بهآء اللّه الأبهی و قرّۀ عین و بصر جناب احمد تکبیر و بها و ثنا میرسانم لازال ذکرشان در ساحت اقدس بوده و هست مخصوص در این حین لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق یا عبد حاضر انشآءاللّه جواب جناب روحانی علیه بهائی و عنایتی ارسال میشود و همچنین جواب جناب احمد علیه بهائی هنیئاً لهما و مریئاً لهما من لدی اللّه مولاهما انتهی
* * *
آقای معظّم حضرت افنان جناب آقا میرزا آقا علیه منکلّ بهاء ابهاه ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
حمد و شکر اولیا و اصفیاء حق را لایق و سزاست آنانکه کوثر حیوانرا که از قلم مقصود عالمیان جاریشد آشامیدند و عطا نمودند ایشانند ایادی امر بین عباد و ایشانند انوار آفاق بهم لاح النّور و انتشرت اوامر اللّه و احکامه بین ملأ الظّهور ایشانند ساقی کأوس مواهب الهی و عطایای ربّانی باسم حق اخذ مینمایند و بذکر حق مینوشند و بهر طالب و قاصدی عطا مینمایند ایشانند نفوسیکه از خود اراده و مشیّتی نداشته و ندارند بافق رحمن ناظرند و بامرش عامل علّة حیاتشان ذکر حق و سبب بقا یاد دوست یکتا بکلمۀ قم قیام مینمایند قیامیکه قعود او را اخذ ننماید چنانچه در مناجات صوم میفرماید ایشان عبادی هستند اگر باصغاء کلمۀ صوموا از جهة امر مبرم فائز شوند و اینحکم معلّق بمیقات و حدود نشود صائمند الی ان یخرج الرّوح من اجسادهم حبّذا هذا المقام الاعلی و هذه الرّتبة العلیا
سبحانک اللّهمّ یا من باسمک انار افق الاقتدار و بذکرک اشرقت الانوار اسئلک بارادتک الّتی سخّرت الممکنات و بمشیّتک الّتی احاطت الذّرّات بان تؤیّد عبدک هذا علی ذکرک و ذکر افنانک الّذین نسبتهم الی نفسک و رفعتهم بکلمتک العلیا و جعلتهم مشارق حبّک فی ناسوت الانشآء ایربّ انّ الخادم یعترف بعجزه و قصوره و خطایاه الّتی منعته عمّا ینبغی لایّامک و جریراته الّتی غفلته عن ذکر اصفیآئک اسئلک یا سابغ النّعم بالاسم الاعظم بان تعلّمنی ما تحبّ و ترضی انّک انت مولی الوری و ربّ العرش و الثّری
و بعد روحی لاستقامتکم و ذکرکم و اقبالکم الفدآء قد فاز الخادم بدرج کان مملوّاً من لئالی الذّکر و الثّنآء فلمّا تفرّست فزت بها و برونقها و صفآئها و لطافة لونها قصدت مقام موجدها و خالقها و ملهمها و مؤیّدها و عرضتها بین یدی مالکی و مالکها و سلطانی و سلطانها و بعد ما فازت بلحاظ موجدی و موجدها فتح باب البیان و نطق لسان العظمة بما لا یعادله ما فی الامکان قوله تبارک و تعالی
هو المهیمن علی من فی الارض و السّمآء
یا افنانی علیک بهآئی و عنایتی و رحمتی الّتی احاطت الآفاق قد اتی الرّحمن بملکوت البرهان و النّاس اکثرهم فی مریة و شقاق قد منعت عیونهم عن مشاهدة امواج البحر و ما اشرق و لاح من افق به اشرقت الانوار یعبدون الاوهام و لا یشعرون یسمعون الآیات و هم لا یفقهون هزار و دویست سنه باوهامات انفس غافله تمسّک نمودند و در یوم جزا فتوی بر سفک دم مولی الوری دادند بخلیج اسما متمسّک و از بحور معانی محروم و ممنوع سبحان اللّه یکنفر از علما بعرفان حقیقی فائز نشد از وهم ظاهر و بوهم راجع هر صاحب بصری متحیّر و هر صاحب قلبی مبهوت الیوم باید حزب اللّه بکمال همّت بر خدمت امر قیام نمایند که شاید عباد از اوهام قبل محفوظ مانند و نهالهای مغرسۀ جدیده را از ریح سموم حفظ نمایند لعمر اللّه نفس معرضین بمثابۀ سمّ مهلک است از حق بطلبید کلّرا حفظ فرماید اوست قادر و توانا لا زال ذکرت در ساحت اقدس بوده و خواهد بود قد حضر العبد الحاضر بکتابک و قرئه لدی المظلوم وجدنا منه عرف الخلوص للّه ربّ العالمین سمعنا ما فیه و اجبناک بآیات لا یعادلها ما فی العالم انّ ربّک هو الشّاهد الخبیر انّه معک و یؤیّدک فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم کذلک اظهر النّور ظهوره و الشّمس اشراقها طوبی لک و لمن فاز بما سطع و لاح من افقی المنیر البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علی من یحبّک و یکون معک و یسمع قولک فیهذا الامر العزیز البدیع انتهی
له الحمد و المنّه چه که لا زال افنانشرا ذکر فرموده و میفرماید و هر یک باثر قلم اعلی فائز ولکنّ اللّه فضّل بعضهم علی بعض هذا ما نطق به لسان اللّه ربّنا من قبل انّه هو العلیم الخبیر فی الحقیقه فضلی ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و ندارد اینخادم فانی از حقّ باقی مسئلت مینماید که در هر حین بر عنایتش بیفزاید و از کوثر بیانش مسرور و پاینده دارد
اینکه در بارۀ وجه حضرت ورقۀ علیا علیها منکلّ بهاء ابهاه مرقوم داشتند آنچه ارسال شد رسید ولکن باقی باید بعلیا مخدّره والدۀ آنحضرت برسد و اختیار البسه هم حسب الامر بآنمخدّره واگذارده شده فرمودند اگر بتوانند بعضیرا در صندوقی حفظ نمایند لدی اللّه محبوب و مقبولست و فرمودند حضرت افنان در زحمات ورقۀ علیا خدمت کامل باصل امر نمودهاند و اینخدمت لدی العرش بسیار مقبول افتاد چنانچه مکرّر خادم اینذکر را از لسان عظمت استماع نمود هنیئاً لحضرتکم و مریئاً
امّا بیت تولیت آن بعلیا مخدّره ورقه امّ آنحضرت تفویض شده و هذا ما نطق به لسان العظمة فیهذا الحین یا افنانی علیک بهائی و عنایتی مخدّرۀ علیا امّ آنجناب احقّ است بسکون در آن بیت تولیت آن بیت را باو واگذاردیم و عنایت فرمودیم و بعد بذرّیّۀ او لیکون تذکرة لها من لدی الحقّ و ذکراً لها فی القرون و الاعصار انتهی فی الحقیقه عنایت حق جلّ جلاله بمقامیست که اینفانی از ذکرش عاجز است و بعد باید آن بیت اعظم بما نطق به لسان العظمة بترتیبیکه امر فرمودهاند اولیا عمل نمایند و تعمیر کنند بر کلّ احترام آنواجب و لازم اینعطیّۀ کبری امروز از قلم اعلی مخصوص علیا مخدّره نازل فضله احاط و کرمه اخذ و رحمته سبقت تعالی ربّنا و الهنا و محبوبنا و مقصودنا نسئله ان یؤیّدنا علی ذکره و ثنآئه و تبلیغ امره انّه علی کلّ شیئ قدیر
و امّا چای مرسلۀ آنحضرت رسید فی الحقیقه پاک و ممتاز و مرغوب بود ولکن خالی از حدّت نیست معذلک صرفشده و میشود بستۀ مرسله هم رسید در جواب عریضۀ علیا مخدّره حضرت امّ و ورقه علیهما بهاء اللّه الابهی دو لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد انشآء اللّه بآن فائز شوند و از امطار رحمت ربّانی خرّم و مسرور گردند
عرض دیگر دستخطّ ثانی آنحضرت که بتاریخ ٢ ربیع الثّانی مزیّن بود عالم ذکر را تجدید نمود و نهال اَمَلرا طراز بدیع بخشید اسئله تعالی ان یرزقنی لقآئکم و الاجتماع معکم فیظلّ سدرة عنایته و قباب عظمته در زیارت دستخط بسیار اینعبد متأثّر شد چه که در عرض جواب تأخیر رفت ولکن حق شاهد و آنحضرت گواه که لا زال امام عین حاضرند فراموشی در اینمقام راه ندارد و نسیانرا حکمی نه انّ ربّنا الرّحمن هو الشّاهد العلیم
خدمت آقایان افنان علیهم بهاء اللّه الابهی که در آن ارض تشریف دارند و دوستان الهی سلام و تکبیر عرض مینمایم و از برای کلّ عنایت بدیع و فضل جدید میطلبم اغصان سدرۀ مبارکه روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومهم الفدا و اهل سرادق عصمت و عظمت کلّ تکبیر و سلام ابلاغ میفرمایند البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و علی من یحبّکم لوجه اللّه ربّ العالمین
عرض دیگر جواب جناب آقا سیّد حسین زوارهئی علیه بهاء اللّه از سماء مشیّت الهی لوح امنع اقدس مفصّل نازل ارسال شد انشآء اللّه زود ارسال میفرمایند و لوحی هم مخصوص جناب حاجی میرزا محمّد تقی علیه بهاء اللّه ارسال شد مخصوص شخص مذکور هم لوحی نازل انشآء اللّه بآن فائز میشوند از حق میطلبم رحیق مختوم کلّرا اخذ نماید و بمقام محمود کشاند
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب رسول علیه بهآء اللّه من رشت
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
حمد پروردگار عالم را که کل را تربیت فرمود و خود را در کتاب اعظم ربّ العالمین نامید ظهور و بروز اینمقام اعلی در این ظهور اعظم ظاهر چه که عنایتش کل را اخذ نموده و سحاب رحمتش بر جمیع احزاب باریده فیضش وجود را احاطه نموده و فضلش غیب و شهود را و بعد دو نامه از آنجناب مکرّم و دوست معظّم رسید امّا اوّل مصلحت ندانست که امام وجه عرض شود و امّا ثانی عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نطق مالک المآب فی الجواب قوله تبارک و تعالی
...ل اسمع ندآء اللّه العزیز الودود انّ السّدرة تنطق و الأثمار تنادی و المبشّر امام الوجه یقول لک الحمد بما اظهرت جمالک و ما کان مستوراً فی علمک و مرقوماً فی کتبک و زبرک و الواحک لا اله الّا انت المهیمن القیّوم هذا یوم فیه افترّ ثغر العالم بما اتی مالک القدم باسمه الأعظم ابشروا یا ملأ الأرض ثمّ استمعوا ما ینطق به مکلّم الطّور ایّاکم ان یمنعکم ما عند القوم عن رحیقه المختوم اقبلوا بقلوب نورآء و خذوا کأس الرّحیق باسمه الأبهی ثمّ اشربوا منها بذکره العزیز المحبوب یا رسول کنت حاضراً لدی المظلوم رأیت آثاره و سمعت بیانه و عرفت اخلاقه ینبغی لک ان تذکره بین الأدیان بالرّوح و الرّیحان انّ ربّک هو الآمر المهیمن علی ما کان و ما یکون اعلم ...لیقین انّه لا یعزب عن علمه من شیء و هو الحقّ علّام الغیوب نسئل اللّه ان یؤیّدک و یقدّر لک ما یجعلک مستقیماً علی امره و متمسّکاً بحبله الممدود انّا ذکرناک مرّة بعد مرّة قبل ورودک و بعده یشهد بذلک عباد مکرمون احفظ ما اوتیت باسم ربّک و قل
لک الحمد یا مالک الوجود بما ایّدتنی علی الاقبال الیک و الحضور امام وجهک بعد علمک بجریراتی اشهد انّک انت العطوف الغفور قل
الهی الهی اسئلک بعنایاتک الکبری و آیاتک العظمی و امواج بحر غفرانک و باشراقات نیّر عفوک بأن تقدّر لی ما یقرّبنی الیک ثمّ ایّدنی یا الهی علی ما یرتفع به امرک انّک انت اللّه الفرد الواحد المهیمن القیّوم انتهی
للّه الحمد فضل و عنایت حقّ جلّ جلاله شامل احوال آنجناب بوده مدّتی تشریف داشتهاند و ظهورات عنایات حقّ جلّ جلاله را ببصر خود مشاهده نمودهاند قبل از سؤال عنایت فرمودند پذیرائی نمودند خود گواهند بر اشراقات آفتاب فضل و رحمت حین رجوع عمل شد آنچه که دلیل بود بر عدم اسباب اینقدر عرض میکنم آنچه در آن یوم بآنجمع داده شد الی حین دینش باقیست و اینعبد هم بجهة کثرت تحریر که خود آن برادر مکرّم میدانند و هم اینکه متحیّر بود که چه عرض نماید در ارسال جواب توقّف نمود باری از حقّ جلّ جلاله سائل و آملم باب عنایتش را بگشاید و این تنگیها را بوسعت تبدیل فرماید اوست قادر و توانا محزون مباشید قسم بآفتاب حقیقت که از افق سجن مشرق وقتی شد که خود جمال قدم بر حسب ظاهر پیراهن عوضی نداشتند همان که بود میشستند و خشک مینمودند و میپوشیدند اینکلمه را مستور دار مقصود آنکه آنجناب بدانند که از قبل امور بچه نحو بوده و از تنگی که بر ایشان وارد شده محزون نباشند فقر و غنا نزد خلق سبب علوّ و دنوّ است ولکن عند حقّ مقام و رتبه باقبال و استقامت و ایقانست آنجناب در سجن بودهاند و رفتار و معاشرت حقّ را دیدهاند احتیاج بعرض اینفانی نیست للّه الحمد حبّ حقّ در قلب شما هست و این درّ ثمین را مقوّمین عالم قیمت ندانند و از تعیین و تحدید و قدر و مقام عاجز و قاصر دوستان را تکبیر و سلام برسانید البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابک و علی من تمسّک باللّه العزیز الجمیل و الحمد للّه العلیم الخبیر
* * *
١۵٢١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
حمداً لمن اظهر بکلمته العلیا ملکوت الانشآء و انطق السّدرة فی الفردوس الاعلی بما نطق به لسان العظمة قبل خلق الاسمآء انّه لا اله الّا هو فاطر السّمآء و الصّلوة و السّلام علی الّذی ناح به المشرکون و فزع المنکرون و استفرح به عباد مکرمون الّذین لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون و علی آله و اصحابه الّذین بهم انارت آفاق سموات البیان لملأ الامکان و ارتفعت رایات التّوحید بین الادیان و بعد قد فتح باب الوصال بمفتاح ذکرکم و بیانکم و ثنآئکم مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الارض هنیئاً لمن فاز بالمقام المحمود و عمل بما نزّل فی کتاب اللّه مالک الوجود فلمّا شربت رحیق الحبّ من کأوس کلماتکم اقبلت الی ان حضرت و عرضت لدی الوجه و سمعت فی الجواب ما تضوّع به عرف القمیص فی الجهات سوف یسمع جنابکم حین الحضور الامر للّه مالک الغیب و الشّهود
این ایّام الحمد للّه بحر لقا در موج و کأوس وصال هر یک در نغمه و شور فضلاً عن الطّیور له الحمد و المنّة فیکلّ الاحوال و از او میطلبیم کل را در این سنه بزیارت بیت فائز فرماید و للّه علی النّاس حجّ البیت سکر کوثر اینکلمۀ مبارکه چنان عباد را اخذ کرده که در قرون و اعصار از جهات قریبه و بعیده توجّه نمودهاند بشأنیکه امراض مزمنه و مشقّتهای عظیمه و بلایای وارده ایشانرا منع ننموده بجان شتافتند و بمقصد رسیدند طوبی لمن فاز عمله بطراز القبول و ویل لکلّ غافل محجوب
و آنچه مرقوم داشتند دیده شد جواب کل معلّق و منوط بحضور است چون وعدۀ وصال نزدیک شد لذا بعرض جواب نپرداخت خدمت آقای معظّم حضرت افنان علی حضرته و علیهم من کلّ بهاء ابهاه عرض فنا و نیستی معروض میدارم الحمد للّه بما یحبّه اللّه فائز و مرزوقند و همچنین خدمت محبوبی جناب آقا محمّد مصطفی علیه بهاء اللّه الابهی و من معه و جناب حبیب روحانی حاجی عبّاس و سایر دوستان تکبیر و سلام میرسانم و از برای کل تأیید و توفیق میطلبم انّ ربّنا لهو المؤیّد الموفّق المعین و الحمد للّه ربّ العالمین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم الأبهی
حمداً لمن لا یوصف بالمقال الّذی لا یقوم معه الرّجال و الأبطال و هو الظّاهر فی یوم المآل لا اله الّا هو الغنیّ المتعال و بعد عرض میشود مکتوب جناب سم علیه بهآء اللّه الأبهی که بآنجناب نوشتهاند در ساحت اقدس عرض شد اینست بیانیکه از ملکوت بیان بامر رحمن ظاهر یا سمندر قد عرض العبد الحاضر ما ارسلته الی اسم الجود
اینکه در بارۀ جناب آقا مرتضی قلی نوشته بودید لدی المظلوم ذکر شد انشآءاللّه عنایت محبوب امکان جمیع دوستان را شامل شود و از خسران در جمیع عوالم محفوظ دارد ولکن فیالحقیقه خسران از برای نفوسی است که الیوم از حقّ محروم و ممنوعند والّا نفوسیکه بانوار وجه فائزند و بافق اعلی ناظر صاحب مقامی هستند که کنوز ارض و خزائن آن و لآلی بحر و معادن جبال باو معادله ننماید وقتیکه جناب اسم اللّه مه در عراق بود مبلغی نزد او جمع شد و اراده نمود بسجن ارض سرّ ارسال دارد بعد سارقی مطّلع شد و آن مال را سرقت نمود و جناب مهدی عریضه بساحت اقدس فرستاد که نوحه و ندبه از آن مرتفع بود و کدورات و احزان لا تحصیه از آن مشهود و این کدورات او نظر بآن بوده که ارادهاش بظهور نرسید بعد از ساحت اقدس جواب نازل و ارسال شد باینمضمون ای مهدی اشیای فانیه قابل و لایق نفوس فانیه بوده و خواهد بود شما از اینفقره مکدّر نباشید ان افرح بذکر ربّک و ما یذکرک به مولاک جهد نمائید تا دارای شیئی شوید که فنا آنرا اخذ ننماید و دست خائن و سارق باو نرسد یا سمندر چه مقدار از نفوس که بکمال سعی و اجتهاد مشتی از زخارف جمع مینمایند و کمال فرح و شادی را از جمع آن دارند ولکن در باطن از قلم اعلی بدیگران محوّل شده یعنی نصیب خود ایشان نیست بسا میشود که باعدای آن نفوس میرسد اعاذنا اللّه و ایّاکم من هذا الخسران المبین عمر تلف شد و شب و روز زحمت کشیده شد و مال هم سبب وبال گشت اکثر اموال ناس طاهر نیست اگر ناس بما انزله اللّه عامل باشند البتّه عنایت حقّ آن نفوس را محروم نگذارد در هر حال فضلش مراقب و رحمتش متوجّه خواهد بود جناب آقا مرتضی قلی محزون نباشند انشآءاللّه دارا شوند امری را که ذکرش بدوام ملک و ملکوت در ارض باقی ماند چه که الیوم هر نفسی قادر است بر تحصیل مقامات باقیه این مناجات را قرائت نمایند
سبحانک یا من فی فراقک احترق المقرّبون و فی هجرک صاح الموحّدون و فی بعدک ناح المخلصون اسألک بالاسم الّذی به فتحت ابواب الخیرات علی من فی الأرضین و السّموات و به سرت سفینة فضلک علی بحر عطائک و جرت جداول رحمتک فی جهات مملکتک بأن تؤیّدنی علی ما تحبّ و ترضی و تقدّر لی ما یحفظنی عن خیانة کلّ خائن و حیل کلّ محتال و ضرّ الّذین کفروا بک و بآیاتک ای ربّ قد اخذت بأیادی الرّجآء ذیل کرمک یا مالک الأسمآء اسألک بأن لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأصفیائک الّذین نبذوا ما عندهم و اخذوا ما امرتهم به فی کتابک ثمّ اسألک یا مقصود العالم و الظّاهر بین الأمم بالاسم الأعظم بأن تنزل علیّ من سمآء فضلک و سحاب جودک ما یجمع به ما تشتّت منّی ثمّ اکتب لی بعنایتک ما یجعلنی غنیّاً عن دونک و ینفعنی فیکلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر علی ما تشآء باسمک المهیمن علی الأشیآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم ثمّ اسألک بسلطان الأسمآء بأن تنزل علی اخی ما تصلح به اموراته الّتی منعته عن عرفانک ای ربّ انت اعلم به منّی و منه و انّک انت ارحم الرّاحمین
یا سمندر اینکلمات عالیات که از سماء عنایت نازل تلاوت نمایند و اگر یک بار درست قرائت نمایند کافیست باید جمیع امور بروح و ریحان واقع شود در اینظهور امنع اقدس اعلی نهی نمودیم عباد را از ذکر در معابر و اسواق چنانچه در کتاب اقدس که از ملکوت مقدّس الهی نازل شده اینفقره ثبت گشته طوبی لنفس عملت بما امرت به من لدن علیم حکیم از حقّ جلّ و عزّ بخواهید تا غافلین را آگاه نماید و از فیوضات سحاب عنایت خود محروم نفرماید این امورات که در ارض حادث میشود از قبیل خسران مال و اختلافات عالم و تغییرات آن جمیع را بمثابۀ منادی ملاحظه کنید انسان را بافصح بیان ندا میکند و خبر میدهد عمّا یرد علیه فی الاستقبال انشآءاللّه حقّ آذان واعیه عطا فرماید تا کل بامری قیام نمایند که سبب نجاح و فلاح شود الأمر بید اللّه ربّ العالمین
ای سمندر جناب مر علیه بهآء اللّه را بعنایت حقّ مسرور دارید قل لک ان تقرأ لوح الرّئیس و لوح الباریس چه که این دو لوح مبارک انسان را بمقام ایقان فائز میفرماید و بعد از ایقان و عمل بآنچه امر نمودیم البتّه ابواب خیرات بر وجه شما مکشوف میگردد لا تحزن من شیء توکّل علی اللّه ربّک الکریم انّه یأخذ کلّ ید ارتفعت الیه و یسمع کلّ ذکر نطق به عباده و یجیب کلّ سائل تمسّک بحبله المحکم المتین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی از قول اینعبد خدمت ایشان تکبیر برسانید و بگوئید انشآءاللّه بعنایت رحمن موفّق خواهید شد انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر
و همچنین فقرۀ جناب آقا عبدالحسین علیه بهآء اللّه را ذکر نموده بودید که بتوسّط ایشان مبلغ مذکور از ارض سلام و ارض هاء و م به حدبا ارسال شده در این فقره جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه هم از ارض تاء مکتوبی باینعبد نوشته بودند و سؤال نموده بودند که مبلغ سی تومان در اینجا موجود شده که باید بارض حدبا ارسال شود و همچنین از جای دیگر و بعد از عرض بساحت اقدس کلماتی از مطلع امر مشرق و حسب الأمر آنکه صورت همان کلمات عالیات نزد آنجناب ارسال شود که ارسال دارند قوله عزّ ذکره فی جواب میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه اینکه در بارۀ موصل نوشته بودید فرمودند اولی آنکه ببشارة و بشّر الصّابرین بعد از کلمۀ مبارکۀ و لنبلونّکم ملتفت میشدند اگرچه در این سنه قحط اکثر بلاد را فراگرفته ولکن انتشار اینگونه امور از دوستان شاید سبب بعضی از حوادث شود ذکر این امور و نشر آن در هر حال باذن باید واقع شود انّه اعلم بعباده منهم انّه لهو الفرد العلیم الحکیم انتهی و هر نفسی بکمال شوق و اشتیاق اراده کند حقوق اللّه را ادا نماید باید بامثال آنجناب و معتمدین بدهد و قبض اخذ نماید تا آنچه واقع میشود باذن و اجازۀ حقّ واقع شود انّه لهو المعلّم الحکیم
و فرمودند بنویس طوبی لک یا عبدالحسین بما سمّیت بهذا الاسم العظیم انّا ذکرناک من قبل و نذکرک فیهذا الحین فضلاً من عندی و انا الذّاکر العلیم طرف عنایت بشما متوجّه بوده و خدمات شما فی سبیل اللّه مشاهده شد و نیّات خیریّۀ شما هم در ساحت اقدس مشهود بوده ان اشکر اللّه بهذا الذّکر المبین
و اینکه در بارۀ حدبا نوشته بودند بعبد حاضر امر نمودیم که آنچه به ابوالحسن از اهل الف و را نوشته شد بشما بنویسند تا مطّلع شوید فأسأل اللّه بأن یجعلک مؤیّداً علی ما یرتفع به امره و یثبت به ذکرک فی کتابه الحکیم الحمد للّه العلیّ العظیم انتهی
و همچنین در بارۀ قطعۀ ارضیکه مشابه بقطعۀ صغیرۀ این عبد است خریدهاند تلقاء وجه عرض شد این جواب از افق بیان مشرق نعم ما عملت انشآءاللّه از آثار باقیه محسوبست و در این ارض هم حسب الأمر قطعۀ ارضی اخذ شد تا آثار باقیه باشد لمن اراد الخیر انّ الفضل بیده یختصّ به من یشآء انّ ربّک لهو الفضّال القدیم امثال این امور بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده خواهد بود چه که باسم حقّ در ایّام حقّ واقع شده انتهی
و اینکه در بارۀ موفّقیّت بعضی از احبّا نوشته بودید که بعابرین سبیل و فقرای بلد گاهی انفاق مینمایند در ساحت اقدس عرض شد فرمودند اینفقره بسیار محبوب بوده و خواهد بود طوبی لمن وفّقه اللّه علی الانفاق فی سبیله انّه ینزل علیه البرکة من سمآء الفضل انّه ولیّ الأغنیآء و الفقرآء و المساکین
یا سمندر کبّر من قبلی احبّائی فی هناک الّذین ما منعتهم الأوهام عن صراطی المستقیم قل تاللّه الحقّ سوف تجدون ما عملتم و صبرتم و رأیتم و سمعتم فی سبیل اللّه ربّ العالمین لا یعزب عن علمه ذرّة من اعمالکم انّه یشهد و یری و هو السّمیع البصیر یشهد لکم کلّ الأشیآء ولکنّ النّاس اکثرهم من النّائمین سوف یقومون من نفحات العذاب و یرون ما انکروه فی اللّیالی و الأیّام انّ ربّک لهو العلیم الخبیر
ثمّ اعلم انّا ذکرنا الجواد بآیات تفرح بها افئدة المقبلین و نزّلنا للعندلیب ما فاح به عرف رحمة ربّک الغفور الکریم
یا سمندر جمیع دوستانرا تکبیر برسان کل لدی العرش مذکورند و در هر کرّه قلم اعلی بایشان متوجّه و از شطر سجن ایشانرا ندا مینماید انشآءاللّه در جمیع احیان باینمقام اعلی فیالحقیقه فائز باشند و ثمر زحمات ایشان در ارض ظاهر خواهد شد جناب اسم جود علیه بهائی در این ارض ذکر منتسبین خود را نموده کل را بعنایت الهی بشارت ده و بذکرش مسرور دار انّه یذکر من ذکره و انّه هو خیر الذّاکرین و الحمد للّه ربّ العالمین
این خادم فانی اراده نموده که خدمت آنمحبوب تکبیر بفرستد ولکن معلوم نیست که بچه طرزی از طراز و بچه قسمی از اقسام و بچه ذکری از اذکار و بچه قصّهئی از قصص عالم خود را موافق نماید تا ذکر نماید و یا بعرصۀ بیان جلوه دهد اشهد انّی انا الکلیل الحقیر الفقیر المسکین المحتاج الی اللّه الغنیّ المقتدر العلیم الحکیم و همچنین خدمت محبوبی جناب اخوی علیه بهآء اللّه الأبهی و جمیع دوستان بهآء اللّه علیهم خلاف ادبست ذکرهای نالایقۀ این عبد ولکن از جمیع امید عفو است از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینمایم کل را بطراز وفا مزیّن دارد و بر صراط امر مستقیم بدارد هیچ ذکری از این محبوبتر بنظر نمیآید انّه لهو الشّاهد البصیر
عرض دیگر آنکه متّصلاً آثار قلم آنمحبوب میرسد اینفقره بسیار خوبست و مقبول است ولکن باید موافق حکمت واقع شود چنانچه از قبل عرض شد بعضی از نفوس بکلمهئی میآیند و بکلمهئی میروند لم ادر الی من یذهبون و ایّ وجه یریدون باری این نفوس باندک کدورتی آنچه واقع میشود ذکر مینمایند و شاید این سبب تحریک شود در هر صورت باید آنحضرت بحکمت ناظر باشند اگر بشود بقسمی ارسال شود که احدی مطّلع نشود محبوبست والّا چندی توقّف اولی است و اینفقره بنظر خود اینعبد آمد که ذکر نمود چه که مشاهده شد که حقّ جلّ کبریائه بسیار در امر حکمت امر مبرم نازل فرموده انّه لهو العالم الحافظ النّاصر المقتدر القدیر
* * *
این ذکر بدیع از گلشن باقی آمد تا عاشقان جمال جانان بآتش حب از دل و جان در کمال اطمینان ببدایع لحنهای خوش بآن مشغول شوند که شاید از جذبۀ آن عاکفان کعبۀ عرفان بشور آیند و وطن قدس الهی را فراموش نفرمایند والسّلام
* * *
جناب میرزا محمّد حسین خا علیه بهآء اللّه
حس صریر قلم اعلی و حفیف سدرۀ منتهی مرتفع طوبی از برای نفسیکه باصغا فائز گشت یا ایّها المذکور لدی المظلوم براستی میگویم امروز سبب ارتفاع و ارتقاء وجود تقوی اللّه است وصیّت حقّ را بخلق برسان بگو یا قوم جهد نمائید شاید باسم حضرت قیّوم از رحیق مختوم بیاشامید امروز اهل فردوس اعلی و اصحاب جنّت علیا یکدیگر را بظهور مکلّم طور بشارت میدهند چه که جذب ندا کل را اخذ نموده و اشراق نیّر جمال کل را منقلب ساخته من غیر قصد حرکت مینمایند طوبی از برای عبادیکه خود را از نفحات این ایّام محروم ننمودند و بذیل تقدیس و حبل تنزیه تمسّک و تشبّث جستند البهآء من لدنّا علیک و علی من معک و یحبّک لوجه اللّه ربّ العالمین
* * *
جناب حاجی میرزا حسن علیه بهآء اللّه
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
حس علیک بهآء اللّه ربّ العالمین لازال نامههای آن جناب که بعبد حاضر ارسال نمودند رسید و بعزّ اصغا فائز وجدنا من کلّ کلمة عرف حبّک و اقبالک الی اللّه الفرد الخبیر ظالمهای عالم بظلم مشغولند و بآن افتخار مینمایند ولکن این مظلوم باین مناجات که چندی قبل از برای یکی از احباب نازل شده ناطق
سبحانک یا الهی لو لا البلایا فی سبیلک من این تظهر مقامات عاشقیک و لو لا الرّزایا فی حبّک بأیّ شیء تبیّن شؤون مشتاقیک وعزّتک انیس محبّیک دموع عیونهم و مؤنس مریدیک زفرات قلوبهم و غذآء قاصدیک قطعات اکبادهم و ما الذّ سمّ الرّدی فی سبیلک و ما اعزّ سهام الأعدآء لاعلآء کلمتک یا الهی فأشربنی فی امرک ما اردته و انزل علیّ فی حبّک ما قدّرته وعزّتک لا ارید الّا ما ترید و لا احبّ الّا ما انت تحبّ توکّلت علیک فی کلّ الأحوال اسألک یا الهی بأن تظهر لنصرة هذا الأمر من کان قابلاً لاسمک و سلطانک لیذکرنی بین خلقک و یرفع اعلام نصرک فی مملکتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم سبحانک اللّهمّ یا الهی قوّ قلوب احبّائک بقوّتک و سلطانک ثمّ احفظهم من شرّ اعدائک ثمّ اجعلهم یا الهی مشرقاً من افق عظمتک و طالعاً من مطلع اقتدارک ای ربّ زیّنهم بطراز العدل و الانصاف و نوّر قلوبهم بأنوار المواهب و الألطاف انّک انت الفرد الواحد العزیز العظیم اسألک یا مالک القدم و مولی العالم و مقصود الأمم بالاسم الأعظم بأن تبدّل اریکة الظّلم بسریر عدلک و کرسیّ الغرور و الاعتساف بعرش الخضوع و الانصاف انّک فعّال لما تشآء و انّک انت العلیم الخبیر
اولیا را از قبل مظلوم سلام برسان و از برای کل میطلبیم عزّت و نعمت و استقامت انّ اللّه هو السّامع المجیب
مفتریات آن غافل مشاهده شد و ارسال امثال آن از بعد جائز نه انّا فوّضنا الأمور الی اللّه المقتدر الغالب القدیر نسأل اللّه ان یؤیّدک و یکتب لک اجراً حسناً ثابتاً باقیاً فی کتابه المبین السّلام علیک و علی من معک و علی عباد اللّه الصّالحین
* * *
حس علیک بهآء اللّه و عنایته قد کنت مذکوراً لدی المظلوم و یذکرک فیهذا الحین انّ سمآء البیان ارادت ان ترسل الیک انجم الحکمة و العرفان و تذکر لک ما یقرّب النّاس الیها طوبی لمن سمع و اجاب و قال لک الحمد یا مقصود العارفین قد حضر کتابک لدی المظلوم و قرأه الغصن الاکبر امام الوجه سمعنا باذن الفضل و اجبناک بلسان العدل لیتضوّع باسمک عرف عنایتی بین عبادی و تهدیهم الی هذا النّبأ الّذی به ماج بحر البرهان و اشرق نیّر الایقان و انار افق الظّهور و نطق مکلّم الطّور رغماً لاهل البیان الّذین اعرضوا عن الرّحمن و کفروا باللّه الفرد الواحد العلیم الحکیم نسئل اللّه ان یظهر بک ما یقرّب القوم الیه و یسقیهم الرّحیق المختوم باسمی القیّوم بامری المحتوم الّذی به ارتعدت الارکان و تزلزلت الابدان و انصعق من فی الامکان الّا من انقذته ایادی الفضل انّه هو الفضّال الکریم
یا ایّها الحاضر لدی الوجه اسمع ما قاله المعرضون منهم من قال انّه سرق آیات النّقطة و انزلها باسمه قل احضر لتسمع و تری انّه ظهر بسلطان خضع عنده کلّ عارف بصیر و کلّ عالم خبیر قل لو کان النّقطة الاولی لیحضر تلقآء العرش و یحرّر ما نزّل من سمآء مشیّة اللّه ربّ العرش العظیم و منهم من قال انّه حرّف الکلمة و افتری علی اللّه القویّ القدیر ما اصغر شأنه و کبر قوله قد ناح من ظلمه الفردوس الاعلی و اصحاب هذا المنظر المنیر انّک لا تحزن من شئ توکّل فی کلّ الامور علی اللّه مالک یوم الدّین انّه معک و ینصرک سوف تظهر آثاره امراً من عنده عنده علم کلّ شئ فی کتاب ما اطّلع به احد انّ ربّک هو المبشّر الخبیر
اذکر اولیآئی من قبلی و بشّرهم بعنایتی و نوّر قلوبهم بانوار ذکری البدیع نسئل اللّه ان یؤیّدهم علی خدمة امره و یقدّر لهم ما ینبغی لاسمه الرّحیم
البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علی من معک کبّر علی وجوههم من قبل المظلوم الّذی حمل البلایا لارتقآء العباد و ارتفاع کلمة اللّه ربّ من فی السّموات و الارضین
* * *
هو اللّه تعالی شأنه الحکمة و البیان
حس علیک بهآئی و عنایتی از حق بطلب عباد خود را بر آنچه از افق اراده اشراق نموده آگاه فرماید تا لسان بقد اتی المالک ناطق و قلب بخاتم انّی للّه مزیّن و بصر بمشاهدۀ انوار منوّر گردد غفلت عباد نعمت الهی را منع نموده اگرچه خطای عالم مالک قدمرا از عطا بازندارد ولکن خلق خود انفس خود را از بدایع رحمت و فضل و عنایت محروم نمودند للّه الحمد آنجناب بتجلّیات انوار آفتاب حقیقت فائز گشتند سوف یظهر اللّه ما قدّر لک فی کتابه المبین لعمر اللّه اگر اهل ارض یک لوح از الواح الهی را بعدل و انصاف قرائت نمایند کل بافق اعلی توجّه کنند و از ما عندهم بما عند اللّه راجع گردند ذکّر العباد بالحکمة و البیان و عرّفهم صراط اللّه الاقوم و نبأه العظیم البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده و عملوا بما اُمروا به فی کتابه المبین
* * *
حس علیک بهآئی ید ظلم اراده نموده انوار آفتاب عدل را ستر کند و نور امر را از ابصار منع نماید لعمر اللّه این فوق مقام من علی الارضست اولیای الهی من غیر جرم مسجون انّا للّه و انّا الیه راجعون نار بغضا مشتعل ولکنّ اللّه اخمدها بقدرته انّه علی کلّ شئ قدیر البهآء المشرق من افق عنایة ربّک علیک و علیهم و علی کلّ صابر ثابت مستقیم
* * *
* * *
حسن ذکر اللّه علی سینآء القرب عن شطر الأیمن علی بقعة الرّمّان فی فردوس العزّ قد کان مشهودا فاشهد بأنّه لا اله الّا هو و انّه لهو النّاطق فی کلّ حین بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا قد کنت عن العالمین غنیّا و انّه تجلّی علیک مرّة فی عالم الجبروت ثمّ مرّة فی عالم الملک و الملکوت ثمّ مرّة فی هذه الأیّام الّتی کانت الأنوار عن شطر القدس من جهة الغرب مضیئا و باشراقها اضآءت اهل میادین البقآء ثمّ اهل ملإ الأعلی ثمّ الّذینهم اتّخذوا فی انفسهم الی الوجه سبیلا ان استقم علی ما یأمرک قلم اللّه بالحقّ و کن علی الأمر فی صراط ربّک مستقیما قل انّه لصراط اللّه فی السّموات و الأرض و حجّته فی ملکوت الأمر و الخلق و انّه سمّی بعلی فی ملإ البیان ثمّ بمحمّد فی ملإ الفرقان ثمّ بکلّ اسم من اسمآء الحسنی فی زمن قدیما کذلک یعظک لسان القدرة و القوّة بآیات الّتی کانت علی العالمین محیطا لتستبشر فی نفسک و تبشّر النّاس بهذا النّبإ الّذی کان عن العالمین خفیّا و تبلّغ النّاس بما بلّغناک فی هذا اللّوح و تأمرهم بالعدل الی جهة عرش علیّا قل الحقّ یقول تاللّه لا یضرّ مع حبّه من شیء و انّه لعین الّتی جرت عن معین اسم عظیما و من شرب منه لن یخاف من احد و لا یقوم معه السّموات و الأرض و کذلک کان الأمر من قلم القدس مقضیّا ان اثبت فی امر اللّه و بما امرت به و لا تخف من احد فتوکّل علیه و انّه یحرسک عن کلّ مکّار اثیما فواللّه من کان فی قلبه حبّ هذا الغلام لیجعله اللّه غالباً علی کلّ من فی السّموات و الأرض و کان اللّه علی ذلک شهیدا و یمشی علی المآء کما یمشی علی الأرض و یطیر فی هوآء الرّوح فی هذا الفضآء الّذی کان فی هذا السّمآء بسیطا فسوف تجدون المشرکین یفرّون من هذا الغلام کما یفرّون الحُمَرآء من قساور البقآء و ینقلبون علی اعقابهم و ینکثون عهد اللّه بعد توکیده و انّه کان بکلّ ذلک علیما و انّک انت فأثبت رجلاک علی الأمر ثمّ ذکّر النّاس بأعلی صوتک فی هذا الرّضوان الّذی کان بالحقّ رفیعا و الرّوح و البهآء و العزّ علیک و علی ضلعک و علی الّذین اجابوا داعی اللّه اذا دعاهم و تمسّکوا بعروة عزّ بدیعا
* * *
در اینوقت که سنّت الهی جدید و تازه گشت و حسین بقا از ارض باء با جمعی صغیر و کبیر حرکت نموده هذه من سنّة الّتی قضت من قبل علی عباد اللّه المقرّبین ولکن اهل ارض بسیار غفلت نمودهاند و چنان گمان کردهاند که میتوانند امر اللّه را معدوم نمایند و یا انوار اللّه را اطفا کنند و یا چراغهای قدسی را خاموش نمایند فباطل ما هم یظنّون قسم بخدا که هر چه در اطفائش سعی نمایند روشنتر میشود و آنچه در اخمادش بکوشند مشتعلتر خواهد شد مشیّت الهی محیط بر همۀ مشیّتها است و ارادۀ او فوق ارادهها است چه که جمیع من فی السّموات و الارض بنفحهئی از نفحات مقدّسش که بکلمۀ امریّه اطلاق شده موجود شدهاند و بحرفی فانی خواهند شد لم یزل و لا یزال در علوّ سلطنت خود بوده و در سموّ رفعت خود خواهد بود کل عاجزند نزد ظهورات قدرت او و کل معدومند عند بروزات سطوت او و همیشۀ ایّام چشم دوستان او گریان بود و دشمنان او از غفلت خندان ولکن آن گریه را صد هزار رحمت از عقب و این خنده را هزاران نقمت از پی و عنقریب ثمر هر دو از شجرۀ قضا میروید زهی مفاخرت برای چشمی که قابل گریستن شود و زهی توفیق که گردنی قابل کمند دوست گردد انشآء اللّه بآنچه در ذرّ بقا عهد نمودیم ثابت و جازمیم اگرچه مردود عباد و مطرود بلاد شویم چنانچه شدهایم و عنقریب دنیا و اهلش فانی شوند و اهل اللّه بر رفارف باقی درآیند انّا للّه و انّا الیه راجعون و امیدواریم که آنجناب از این چشمۀ لطیف مشروب شوند تا جمیع این معدومان موجودنما را مفقود شمرند و سلطان احدیّه را موجود و مشهود و ظاهر و باهر ملاحظه فرمایند باری انشآء اللّه مسرور باشید و بر سریر عزّ مستریح
و دیگر آنکه ناصر را روانۀ خدمت نمودیم و باو گفتهایم که از خدمت شما تغافل ننماید
* * *
افنان جناب میرزا علیه بهآء اللّه
در جمیع احیان ببلایای متواترۀ متوالیه مبتلا بوده و هستیم ولکن معذلک بفضل اللّه و رحمته و قدرته و سلطانه بذکرش ذاکریم و بتبلیغ امر اعظم مشغول آنچه حمل شده و میشود مقصود آنکه افئده و قلوب از شئونات نفسیّه و هوائیّه مقدّس شوند و بمنظر اقدس ناظر گردند تا بعنایت رحمانی در این دنیای فانیه کسب مقامات باقیه نمایند امطار رحمت رحمن در کلّ احیان از سحاب فضل نازل تا کی نفوس پژمرده بطراز حیوة بدیعه فائز شوند انّما الأمر بیده یفعل ما یشآء بسلطانه طوبی لک بما فزت بما اراده اللّه و قمت علی خدمته فی یوم فیه احتجب اکثر النّاس قد ورد علی احبّائنا فی هناک ما ورد علینا فی هذا المقام المنیع اگرچه آنچه وارد شده ظاهر آن بسیار تلخ و ناگوار بوده ولکن در باطن چون فی سبیل اللّه بوده بسیار شیرینست عنقریب معرضین نادم و خاسر مشاهده شوند و مقبلین بکمال عزّ و تمکین هذا حتم عند ربّک انّه لهو العلیم الخبیر البهآء علیک و علی من معک
* * *
در ساعتیکه عروس حزن از قناع نقاب رخ برافراخت و شاهد هموم علم حسرت برافراشت و فرّاش باد صبا فراش مبسوط کدورت بگسترانید و خادم طلعت بقا بر سرایر مثبوت بیارمید و ابر قدرت از هواء مکظوم امطار فراق ببارید و حوریّات وثاق سر از حجرات طلاق برآوردند و مخدّرات شقاق طلعت نفاق بیاراستند قاصرات جنان بر فرق زدند و خیرات حسان سراسیمه دویدند و وجهات قدس قمص سودا در بر نمودند و طلعات انس دم حمرا از عین وفا ریختند و خازن جنّت در نقاب خفا رفت و هادی ملّت در حجاب فنا مستور گشت اوراق شجرۀ طوبی بلون صفرا میل نمود و اغصان سدرۀ منتهی از هم فروریخت ابر رحمت ممنوع گشته و برق سطوت مرفوع شده حمامۀ غضب در طیران آمد و دیک بطشت در ذوبان بهجت سنا از عرش ذلّ برخاست و نقمت ظلما بر فرش عزّ بنشست زاغ شهر اغما طوطی مصر لقا را از شکرخائی منع نموده و صعوۀ جفا بلبل فنا را از نغمهسرائی بازداشته غراب غیور هدهد سرور را از سبای ظهور منع نموده و بوجهل مقهور طلعت محبور را از بیت معمور بیرون کرده شمع محفل ضیا مخمود گشته و شبپرۀ عما بازیگر میدان گردیده سلطان مکمن عزّت بر نقطۀ ذلّت جالس گشته و زنیم معدن نکبت بر عرش عظمت مستکن شده تنور حسد در سینۀ ارباب نخوت در فوران آمد و ابحر فتنه در صدور ارباب عبرت در هیجان شد ادیب عشق را از مصطبۀ توحید بیرون نمودند و لبیب شوق را از ذوق استدراک بازداشتند حدیقۀ تقلید زینت گرفت و ثمرۀ تحمید مقطوع گشت محبوبان وادی محبّت مبهوت گشتند و محجوبان وادی کسرت شاهد مقصود شدند باز سلطان در دست جغدان بیحیا گرفتار آمد و یوسف امکان در دست برادران بیوفا در چاه شد
* * *
در فقرۀ جناب ملّا حسین و ابن ایشان علیهما بهآء اللّه مرقوم فرموده بودید مخصوص ایشان از قبل ذکر امنع اقدس شده و ارسال شد عجبست که نرسیده و همچنین جمیع مطالب آنجناب را فرداً فرداً جواب فرمودهاند و ارسال شده وجهی امر شده بآنشطر بیاورند بعد از رسیدن حفظ فرمائید و خبر بفرستید و همچنین از هر جا چیزی برسد در همان ارض بماند تا خبر برسد
در بارۀ زراعت در این امور حکم کلّیّه فرمودهاند و آن اینست که بر هر نفسی واجب شده که بکسب یا زرع و یا صنعت مشغول شود و همان عمل نفس عبادتست نزد حق ولو بیومی توقّف در ارضی باشد چنانچه در ایّام حرکت عراق با اینکه تدارک هجرت دیده میشد مع ذلک بزرع مشغول بودند و حین خروج امر شد که حاصل آن را ما بین احباب قسمت نمایند
هذا ما جری من قلم البیان فی حقّک ان یا نبیل قبل حسین علیک ذکر اللّه و ثنآئه لا تحزن فی شئ انّه مع من ینصر ربّه سبّح بحمد ربّک فی کلّ حین امورات علی ما اراد اللّه جاری خواهد شد بعضی از احبّای آن ارض نظر بعسرت و مشقت تسلّی لازم دارند از قبل این مسجون تسلّیدهنده باشید از نظر نرفته و نمیروند بمقتضای وقت و اسباب و حکمت بالغه فیوضات رحمانیّه از سماء رحمت محیطه ظاهراً و باطناً مبذول خواهد شد کبّر من قبلی علی نفسک و علی من معک و علی الّذین هم آمنوا باللّه الفرد الخبیر
* * *
دو ورقه در چهارشنبه رسید هر حرفی از آن شهادت داد بر توحید ذات و تقدیس نفس حقّ از شبه و مثل طوبی لقلمکم و مدادکم و لورق فاز بذکرکم نسأل اللّه ان یدخل بکم عباده فی لجّة بحر احدیّته و یسقیهم بذکرک کوثر الحیوان و ببیانک رحیق العرفان و یمدّک بجنود العلم و الحکمة بحیث تُفتح بک مدائن الآفاق و القلوب لا اله الّا هو العزیز المحبوب
یا بصری علیک بهائی و بحر عنایتی و شمس فضلی و سمآء رحمتی نسأل اللّه ان ینوّر العالم بعلمک و حکمتک و یقدّر لک ما یفرح به قلبک و یقرّ عینک انّه علی کلّ شیء قدیر البهآء و الرّحمة و الثّنآء علیکم و علی من یطوف حولکم
* * *
دوستان آن ارض را ذکر نموده و مینمائیم بذکری که باقی و دائمست و عرفش از عالم قطع نشود افرحوا یا اولیائی بهذا الفضل العظیم و کل را وصیّت میفرمائیم بآنچه که سبب علوّ و سموّ کلمة اللّه است بین عباد و همچنین در اموری که سبب ارتقاء وجود و ارتفاع نفوس است و سبب اعظم تربیت اولاد است باید کل بآن تمسّک نمایند انّا امرناکم بذلک فی الواح شتّی و فی کتابی الأقدس طوبی للعاملین
از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید و توفیق بخشد بر اجرای این امر مبرم که از قلم مالک قدم ظاهر شده و نازل گشته ایّاکم ان یخوّفکم طنین الذّباب او تضعفکم قوّة الظّالمین بقوّت ایمان و بحکمت و بیان ناس را بشاطی بحر اعظم دلالت نمائید قسم بآفتاب حقیقت که ضوضای ناعقین و معرضین عنداللّه احقر از طنین ذباب است ولکنّ القوم اکثرهم لا یعرفون یا حزب اللّه بذیل اطهر تشبّث نمائید و از عالم و عالمیان فارغ و آزاد باشید طوبی لکم و نعیماً لکم نشهد انّکم فزتم بما لا فاز به امم قبلکم یشهد بذلک لسان العظمة فی هذا الحین المبین البهآء علیکم و علی من فاز بعرفان اللّه ربّ العالمین باید در هر مدینه معلّمی از این حزب معیّن شود لأجل تعلیم اطفال و باید اسباب معاش معلّم مهیّا شود تا باطمینان کامل بآنچه لازم است مشغول گردد نسأل اللّه ان یؤیّد المعلّمین بقدرته و سلطانه و یوفّقهم علی تربیة ابنآء عباده انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر
* * *
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزو است
دوست مهربان شکر خدا را که سلامتی فیالجمله حاصل است و مرآت صافیۀ قلب حاکی از اشارات و جذبات دل انشآءاللّه مراد این حاصل شود و مرام آن واصل آید اگرچه خوشتر این است که لوح نور را که از صفحات افئدۀ منیره است از دلالات این و آن پاک سازیم و عریان در میدان وسیع روح بتازیم چنانچه حکیم الهی میگوید
سوی آن دلبر نپوید هیچکس با آرزو
با چنان گلرخ نخسبد هیچکس با پیرهن
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا رضای خویشتن
چه جای پیراهن که وجود حجاب میشود و غیریّت خود نقاب میگردد ادیب شیراز میگوید تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز چنانچه یعقوب حبّ اگر هویّۀ قلب و دل را از کدورت آب و گل پاک مینمود البتّه احتیاج قمیص مصر نداشت که بشیری مبشّر شود و یا سفیری مذکّر آید بلکه نفحات طیّبۀ مقدّسه را از شمال روح میشنید و بجانان در عین وصال میآرمید شوق لقا و ذوق چشمۀ بقا را از عین صفا ذائقه مینمود و بحیات ابدی و دوام ازلی قیام میفرمود و بجنّت خلود بعد از حشر روح مخلّد میگشت و هزار چون یوسف را بی ندای وااسفا طائف حول میدید و لطیفۀ مصر وفا را از مدینۀ فنای احد اخذ میکرد بلی تا کدورات عالم کثرت که نتیجۀ آن هلاکت است زایل و هالک نشود طلعت باقی وجه بی نقاب سر از حجاب برنیارد و معنی کلّ شیء هالک الّا وجهه از جبین مبین هویدا نگردد چه نویسم که بوی جان از پشم شتر که منسوب به اویس است باید شنید چنانچه صاحب مثنوی میگوید
ولیکن رایحۀ مشک جان و نسایم رحمن از یمن جانان مقطوع و ممنوع است بلی حقّۀ لؤلؤ بیضا در صدف دریا مخزون گشته زیرا که ناسفتۀ آن مقبولتر آید و مطبوعتر باشد که قوّت قوای دل را قدرت کامل بخشاید و نور بصر را جودت قابل بیفزاید و شاید که این کمون سبب ظهور گردد و این ستر را از پی کشفی باشد و یا این تلویح را طفلی تصریح نماید و یا این ختم را قوّتی بگشاید
تا چه کند قوّت بازوی دوست ای شفیق رفیقت میگوید که آسایش وجود را نزهتی از آلایش حدود باید که تا چون عنقای مغرب سر از مشرق جان برآورد در هوای قدس روح که مدینۀ جان است سایر گردد قسم بخدا که اگر عساکر ممات دواسبه بتازند بگرد این سوار نرسند و عزرائیل چون خادم بر در کمر خدمت بندد و از عازم حرم منّت برد که شاید در حریم عزّ محرم شود و در آن بساط لطیف که الطف از دراری نور است طائف گردد و واقف شود سبحاناللّه نسیم حبّ برخاست و مجلس انس را معطّر نمود روح نغمۀ بدیع ساز نمود عشّاق بادیۀ هوش از سروش غیب مدهوش شدند بقسمی شوق و وله و ذوق و طرب احاطه نموده که نفحۀ روح القدس از عظم رمیم وزیدن گرفت و روح الأمین با جناح نجاح در پریدن آمد اسرافیل حیات متحیّر گشته که بکدام نغمه این اصحاب را بهوش آرد و عجز مینماید که شاید از این بیهوشی قسمت برد و نصیب بردارد
* * *
هو العلیّ الأعلی فی جبروت الأبهی
ذکر اسم ربّک عبده اذ دخل بقعة الفردوس مقرّ الّذی استشرقت علیه انوار الوجه عن مشرق الجمال بآیات مبین و قام تلقآء العرش منظر اللّه العلیّ الأعلی و سمع نغمات ربّه الرّحمن الرّحیم و فاز بکلّ الخیر حین الّذی هبّت علیه نفحات القدس عن رضوان اللّه العلیّ المقتدر العزیز العظیم ان یا جمال القدم بشّر الّذی کان واقفاً بین یدی العرش بما قدّر له فی صحایف قدس حفیظ قل انّ ورودک علی شاطئ الکبریآء مقام الّذی فیه تموّج بحر الأسمآء باسم اللّه العلیّ الأعلی لخیر عمّا خلق بین السّموات و الأرضین ان یا ایّها المسافر الی اللّه خذ نصیبک من هذا البحر و لا تحرم نفسک عمّا قدّر فیه و کن من الفائزین و لو یرزقنّ کلّ من فی السّموات و الأرض بقطرة منه لیغنینّ فی انفسهم بغنآء اللّه المقتدر العلیم الحکیم خذ بید الانقطاع غرفة من هذا البحر الحیوان ثمّ رشّح منها علی الکائنات لیطهّرهم عن حدودات البشر و یقرّبهم بمنظر اللّه الأکبر هذا المقرّ المقدّس المنیر و ان وجدت نفسک وحیداً لا تحزن فاکف بربّک ثمّ استأنس به و کن من الشّاکرین بلّغ امر مولاک الی کلّ من فی السّموات و الأرض ان وجدت مقبلاً فأظهر علیه لآلئ حکمة اللّه ربّک فیما القاک الرّوح و کن من المقبلین و ان وجدت معرضاً فأعرض عنه فتوکّل علی اللّه ربّک و ربّ العالمین تاللّه الحقّ من یفتح الیوم شفتاه فی ذکر اسم ربّه لینزل علیه جنود الوحی عن مشرق اسمی الحکیم العلیم و ینزلنّ علیه اهل ملأ الأعلی بصحاف من النّور و کذلک قدّر فی جبروت الأمر من لدن عزیز قدیر و للّه خلف سرادق القدس عباد یظهرنّ فی الأرض و ینصرنّ هذا الأمر و لن یخافنّ من احد ولو یحاربنّ معهم کلّ الخلایق اجمعین اولئک یقومنّ بین السّموات و الأرض و یذکرنّ اللّه بأعلی ندائهم و یدعونّ النّاس الی صراط اللّه العزیز الحمید ان اقتد بهؤلآء و لا تخف من احد و کن من الّذین لا یحزنهم ضوضآء النّاس فی سبیل بارئهم و لا یمنعهم لومة اللّائمین اذهب بلوح اللّه و آثاره الی الّذین هم آمنوا و بشّرهم برضوان القدس ثمّ انذر المشرکین قل یا قوم تاللّه قد جئتکم عن جهة العرش بنبأ من اللّه المقتدر العلیّ العظیم و فی یدی حجّة من اللّه ربّکم و ربّ آبائکم الأوّلین انتم و زنوها بقسطاس الحقّ بما عندکم من حجج النّبیّین و المرسلین ان وجدتموها علی حقّ من عند اللّه ایّاکم ان لا تجادلوا بها و لا تبطلوا اعمالکم و لا تکوننّ من المشرکین تلک آیات اللّه قد نزّلت بالحقّ و بها حقّق امره بین بریّته و ارتفعت رایات التّقدیس بین السّموات و الأرضین قل یا قوم هذه لصحیفة المختومة المحتومة الّتی کانت مرقومة من اصبع القدس و مستورة خلف حجب الغیب و قد نزّلت بالفضل من لدن مقتدر قدیم و فیها قدّرنا مقادیر اهل السّموات و الأرض و علم الأوّلین و الآخرین لن یعزب من علمه شیء و لن یعجزه امر عمّا خلق و یخلق ان انتم من العارفین قل قد جآءت کرّة الأخری و بسطنا ید الاقتدار علی کلّ من فی السّموات و الأرض و اظهرنا من سرّنا الأعظم علی الحقّ الخالص سرّاً اقلّ عمّا یحصی اذاً ماتت الطّوریّون عند مطلع هذا النّور الحمرآء علی بقعة السّینآء و کذلک جآء جمال الرّحمن علی ظلل البرهان و قضی الأمر من لدی اللّه العزیز الحکیم قل للحوریّة الفردوس ان اخرجی من غرف القدس ثمّ البسی من حرر البقآء کیف تشآء و من سندس السّنا باسمی الأبهی ثمّ اسمعی نغمات الأبدع الأحلی عمّا ارتفع عن جهة عرش ربّک العلیّ الأعلی ثمّ اطلعی عن افق النّقاب بطراز الحورآء و لا تحرمی العباد من انوار وجهک البیضآء و ان سمعت تشهّق اهل الأرض و السّمآء لا تحزنی دعیهم لیموتنّ علی تراب الفنآء و ینعدمنّ بما اشتعلت فی نفوسهم نار البغضآء ثمّ غنّی علی احسن النّغمات بین الأرضین و السّموات فی ذکر اسم ملیک الأسمآء و الصّفات و کذلک قدّرنا لک الأمر و انّا کنّا قادرین ایّاک ان لا تخلعی عن هیکلک الأطهر قمیص الأنور ثمّ زدی علیه فی کلّ حین من حلل البقآء فی جبروت الانشآء لیظهر منک طراز اللّه فی کلّ ما سواه و یتمّ فضل ربّک علی العالمین و ان وجدت من احد رایحة حبّ ربّک ان افدی نفسک فی سبیله لأنّا خلقناک له و لذا اخذنا عنک العهد فی ذرّ البقآء عند معشر المقرّبین و لا تجزعی عن رمی الظّنونات من اهل الاشارات دعیهم بأنفسهم لأنّهم اتّبعوا همزات الشّیاطین ثمّ صحی بین الأرض و السّمآء تاللّه الحقّ انّی لحوریّة خلقنی البهآء فی قصر اسمه الأبهی و زیّن نفسی بطراز الأسمآء فی الملأ الأعلی و انّی لقد کنت محفوظة خلف حجبات العصمة و مستورة عن انظر البریّة اذاً سمعت ابدع الألحان عن شطر ایمن الرّحمن شهدت بأنّ الجنان تحرّکت فی نفسها شوقاً لاستماعها و طلباً للقائها کذلک نزّلنا فی قیّومالأسمآء علی لحن البقآء و علی لحن الأحلی فی هذا اللّوح المبین قل انّه لهو الحاکم فیما یشآء بسلطانه یحکم ما یرید بأمره و لا یسأل عمّا شآء و اراد و انّه لهو المختار القادر الحکیم انّ الّذین هم کفروا باللّه و سلطانه اولئک غلبت علیهم النّفس و الهوی و رجعوا الی مقرّهم فی النّار فبئس مقرّ المنکرین و انّک زیّن نفسک بحبّی ثمّ قلبک بذکری ثمّ لسانک بتبلیغ امری و کذلک قدّر لک فی الواح عزّ حفیظ ثمّ امش بین النّاس بوقار اللّه و سکینته لیظهر منک آثاره بین العالمین ان اشتعل فی نفسک من هذه النّار الّتی اوقدها اللّه فی قطب الجنان لیحدث منک حرارة الأمر فی افئدة الّذینهم آمنوا باللّه و کانوا من المؤمنین ان امش علی اثری و لا تکلّم الّا علی الصّدق الخالص ثمّ اخضع لعباد اللّه الموحّدین کذلک یعظک لسان الأمر ان استمع بما امرت ثمّ اعمل به لتکون من الفائزین انّ الّذین لن یظهر منهم آثار اللّه فی اوامره اولئک لن یصدق علیهم حکم الایقان ولکنّ النّاس اکثرهم احتجبوا عن امر اللّه و کانوا من قوم سوء اخسرین قل یا قوم هل ینبغی لأحد ان ینسب نفسه الی ربّه الرّحمن و یرتکب فی نفسه ما یرتکبه الشّیطان لا فوطلعة السّبحان لو انتم من العارفین قدّسوا قلوبکم عن حبّ الدّنیا ثمّ السنکم عن ذکر ما سواه ثمّ ارکانکم عنکلّ ما یمنعکم عن اللّقآء و یقرّبکم الی ما یأمرکم به الهوی اتّقوا اللّه یا قوم و کونوا من المتّقین قل یا قوم انتم ان تقولوا ما لا تفعلوا فما الفرق بینکم و بین الّذینهم قالوا اللّه ربّنا فلمّا جآءهم علی ظلل القدس اذاً کفروا به و کانوا من المنکرین خلّصوا انفسکم عن الدّنیا و زخرفها ایّاکم ان لا تقرّبوا بها لأنّها یأمرکم بالبغی و الفحشآء و یمنعکم عن صراط عزّ مستقیم ثمّ اعلموا بأنّ الدّنیا هی غفلتکم عن موجدکم و اشتغالکم بما سواه و الآخرة ما یقرّبکم الی اللّه العزیز الجمیل و کلّما یمنعکم الیوم عن حبّ اللّه انّها لهی الدّنیا ان اجتنبوا منها لتکوننّ من المفلحین انّ الّذی لن یمنعه شیء عن اللّه لا بأس علیه لو یزیّن نفسه بحلل الأرض و زینتها و ما خلق فیها لأنّ اللّه خلق کلّ ما فی السّموات و الأرض لعباده الموحّدین کلوا یا قوم ما احلّ اللّه علیکم و لا تحرموا انفسکم عن بدایع نعمائه ثمّ اشکروه و کونوا من الشّاکرین
یا ایّها المهاجر الی اللّه بلّغ النّاس رسالات ربّک لعلّ یمنعهم عن شطر النّفس و الهوی و یذکّرهم بذکر اللّه العلیّ العظیم قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تسفکوا الدّمآء و لا تتعرّضوا مع نفس و کونوا من المحسنین ایّاکم ان لا تفسدوا فی الأرض بعد اصلاحها و لا تتّبعوا سبل الغافلین و منکم من اراد ان یبلّغ امر مولاه فلینبغی له بأن یبلّغ اوّلاً نفسه ثمّ یبلّغ النّاس لیجذب قوله قلوب السّامعین و من دون ذلک لن یؤثّر قوله فی افئدة الطّالبین ایّاکم یا قوم لا تکوننّ من الّذین یأمرون النّاس بالبرّ و ینسون انفسهم اولئک یکذّبهم کلّما یخرج من افواههم ثمّ حقایق الأشیآء ثمّ ملائکة المقرّبین و ان یؤثّر قول هؤلآء فی احد هذا لم یکن منهم بل بما قدّر فی الکلمات من لدن مقتدر حکیم و مثلهم عند اللّه کمثل السّراج یستضیء منه العباد و هو یحترق فی نفسه و یکون من المحترقین
قل یا قوم لا ترتکبوا ما یضیّع به حرمتکم و حرمة الأمر بین العباد و تکوننّ من المفسدین و لا تقربوا ما ینکره عقولکم ان اجتنبوا الاثم و انّه حرّم علیکم فی کتاب الّذی لن یمسّه الّا الّذین طهّرهم اللّه عن کلّ دنس و جعلهم من المطهّرین ان اعدلوا علی انفسکم ثمّ علی النّاس لیظهر آثار العدل من افعالکم بین عبادنا المخلصین
ایّاکم ان لا تخانوا فی اموال النّاس کونوا امنآء بینهم و لا تحرموا الفقرآء عمّا اتاکم اللّه من فضله و انّه یجزی المنفقین ضعف ما انفقوا انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر یعطی من یشآء و یمنع عمّن یشآء و انّه لهو المعطی الباذل العزیز الکریم
قل یا ملأ البهآء بلّغوا امر اللّه لأنّ اللّه کتب لکلّ نفس تبلیغ امره و جعله افضل الأعمال لأنّها لن یقبل الّا بعد عرفان اللّه المهیمن العزیز القدیر و قدّر التّبلیغ بالبیان لا بدونه کذلک نزّل الأمر من جبروت اللّه العلیّ الحکیم ایّاکم ان لا تحاربوا مع نفس بل ذکّروها بالبیان الحسنة و الموعظة البالغة ان کانت متذکّرة فلها والّا فأعرضوا عنها ثمّ اقبلوا الی شطر القدس مقرّ قدس منیر و لا تجادلوا للدّنیا و ما قدّر فیها بأحد لأنّ اللّه ترکها لأهلها و ما اراد منها الّا قلوب العباد و انّها یسخّر بجنود الوحی و البیان کذلک قدّر الأمر من انامل البهآء علی لوح القضآء من لدن مقضی علیم ان ارحموا علی انفسکم ثمّ علی ذوی القربی ثمّ عباد اللّه المخلصین و ان وجدتم من ذلیل لا تستکبروا علیه لأنّ سلطان العزّ یمرّ علیه فی مذ الأیّام و لا یعلم کیف ذلک احد الّا من کان مشیّته مشیّة ربّکم العزیز الحکیم
ان یا ملأ الأغنیآء ان رأیتم من فقیر ذی متربة لا تفرّوا عنه ثمّ اقعدوا معه و استفسروا منه عمّا رشح علیه من رشحات ابحر القضآء تاللّه فی تلک الحالة یشهدنّکم اهل ملأ الأعلی و یصلّینّ علیکم و یستغفرنّ لکم و یذکرنّکم و یمجّدنّکم بألسن مقدّس طاهر فصیح فیا طوبی لعالم لن یفتخر علی دونه بعلمه و یا حبّذا لمحسن لن یستهزء بمن عصی و یستر ما شهد منه لیستر اللّه علیه جریراته و انّه هو خیر السّاترین کونوا یا قوم ستّاراً فی الأرض و غفّاراً فی البلاد لیغفرکم اللّه بفضله ثمّ اصفحوا لیصفح اللّه عنکم و یلبسکم برد الجمیل و ان استجارکم احد من المؤمنین و کنتم مستطیعاً فأجروه و لا تحرموه عمّا اراد لیجرکم اللّه فی ظلّ رحمته فی یوم الّذی فیه یغلی الصّدور و یشتعل الأکباد و یضطرب ارکان الخلایق اجمعین
قل یا قوم علیکم بالصّدق الخالص لأنّ به یزیّن انفسکم و یرفع اسمائکم و یعلو مقدارکم و یزداد مراتبکم بین ملأ الأرض و فی الآخرة لکم اجر کان علی الحقّ عظیم کذلک انصحنا الّذینهم آمنوا لعلّ یسمعنّ ما نصحوا به فی کتاب اللّه و یجدنّ الی ذی الفضل سبیل
ان یا ایّها الوارد بالمنظر الأکبر قد تمّت میقات وقوفک لدی العرش قم باذن اللّه و خذ کتاب الفضل ثمّ اذهب به الی الدّیار و بشّر اهلها برضوان اللّه الملک العلیّ العظیم ولکن حرّک من هذا الفردوس بنفحات الأنس لتحیی بها قلوب الّذینهم انصعقوا من صاعقة الأمر لیقومنّ عن قبور الغفلة و ینطقنّ بما نطق الرّوح یومئذ فی فردوس الأعلی بأنّه لا اله الّا هو و الّذی جآء باسم علیّ قبل نبیل مظهر سلطانه و مطلع آیاته و منبع فضله و اقتداره لمن فی السّموات و الأرضین ثمّ الّذی ینطق حینئذ انّه لعزّه و شرفه و کبریائه ثمّ عظمته و بهائه علی الخلایق اجمعین کذلک ینبغی لک و للّذینهم استقرّوا علی مقرّ الأمر و شربوا رحیق المختوم من هذه الکأس المقدّس المنیر
و اذا وصلت ارض التّآء فانشر هذا اللّوح بین یدی اسمنا الجواد لتقرّ به عیناه و یفرح فی نفسه و یکون من الفرحین ثمّ بین یدی الّذینهم خرجوا عن ظلمات الوهم و استقرّوا علی مقرّ الیقین و فی هناک تسمع ضوضآء الّذینهم کفروا و اعرضوا و کانوا من المشرکین قل یا قوم أ کفرتم باللّه الّذی خلقکم و سوّیکم و عرّفکم مظهر نفسه و جعلکم من العارفین ایّاکم یا قوم لا تمنعوا انفسکم عن بحور المعانی و لا تتّبعوا کلّ شیطان مرید فانظروا بطرف القدس الی میزان اللّه لتعرفوا میزانه الحقّ المستقیم قل الیوم حقّ لکلّ نفس بأن یطهّر قلبه عن التّعلّق عمّا خلق بین السّموات و الأرض و یقدّس اذنه عن کلّ ما سمع و یرجع البصر الی ما کان بین یدیه من حجج الّتی بها اظهر اللّه امره فی کلّ عهد و عصر ثمّ فی حجّة الّتی ظهرت یومئذ بسلطان مبین و یتفرّس فی آثار اللّه و یتفکّر فیها تاللّه اذاً یستشرق علیه شمس الایقان عن مطلع بیان ربّه و یستضیء بها قلبه و یکوننّ من الموقنین قل صنع اللّه لن یشتبه بصنع احد من النّاس ولکنّ النّاس یشتبهنّ علی انفسهم فما لهؤلآء لا یکادون یفقهون حدیثاً من اللّه العزیز الخبیر قل بعد اشراق الشّمس و ضیائها هل یبقی ضیآء ذی ضیآء لا فونفس اللّه المهیمن العزیز القدیر کذلک اذکرنا الأمر و اتممنا الحجّة علی من علی الأرض کلّهم اجمعین و نشهد اللّه و اصفیائه ثمّ ملائکته بأنّی ما قصّرت فی کلّ ما امرت به و بلّغت رسالاته الی شرق الأرض و غربها و کفی به و بهم علیّ شهید و علیم
و اذا وردت ارض الزّآء ذکّر عباد الّذینهم کانوا هناک بهذا الذّکر العظیم قل یا قوم آمنوا باللّه و بما نزّل من عنده و لا تتّبعوا الّذین هم کفروا بآیات الرّحمن و سلطانه ثمّ یذکرونه فی کلّ بکور و اصیل قل مثلکم کمثل الّذینهم کانوا ان یذکروا اللّه فی العشیّ و الاشراق فلمّا جآءهم اللّه علی ظلل اسمه العلیّ کفروا به و کانوا من المشرکین قل یا قوم ان انصروا اللّه بأنفسکم و اموالکم ثمّ استقیموا علی امره علی شأن لو یحاربکم کلّ من علی الأرض لن یزلّ اقدامکم عن صراط اللّه العزیز القادر العلیم ان استقیموا یا قوم حین الّذی یدخل علیکم الشّیطان و معه ما یمنع به النّاس عن حبّ اللّه و یدعوهم الی طاغوت الأکبر و کذلک نخبرکم لتکوننّ من العارفین تاللّه الحقّ کلّما سمعتم فی هذا الأمر قد ظهر من امری الغالب البدیع و انّا اشرناه الی غیری هذا لحکمة من لدنّا و لئلّا یتوجّه قلوب المشرکین الی مقرّ واحد و لیکون الأمر محفوظاً عن ضرّ کلّ ذی ضرّ عنید فواللّه الّذی لا اله الّا هو انّ الّذینهم کانوا ان یستروا وجوههم عن کلّ ذی بصر اذاً قاموا علیّ بظلم الّذی لن یقاس بظلم الأوّلین و اذا رأیت محمّداً قبل علیّ بشّره من لدنّا ثمّ ذکّره بما نزّل علیه الواح عزّ حفیظ قل یا عبد ان استقم علی الأمر و لا تشرک باللّه ثمّ اکف به عن کلّ ما سواه و کن علی استقامة منیع فانقطع عن دونی و آنس بذکری و لا تکن من الممترین قم علی العبودیّة الصّرفة لأنّ بها یثبت امر اللّه ربّک و تنزل الرّحمة علی العالمین قل یا قوم لا تقاسوا امر اللّه بما سوّلت لکم انفسکم و لا تجاوزوا عن حدّکم و لا تکوننّ من المفسدین و من یتعدّ الیوم عن حدّه لن یذکر عند اللّه و یکون من المعتدین ان اسجدوا للّه ربّکم و اذا اشرقت علیکم شمس الحکمة عن مشرق البیان خرّوا علی التّراب خضّعاً لربّکم الرّحمن و کذلک ینبغی لکم یا ملأ المقرّبین و من وجد لذّة العبودیّة و حلاوتها لن یبدّلها بشیء عمّا خلق بین السّموات و الأرضین و بها تستضیء وجوهکم و تطهّر صدورکم و تقدّس انفسکم و تعلو آثارکم بین العالمین ثمّ اعلموا بأنّ اکرمکم عند اللّه اخضعکم و اتقاکم کذلک نزّلنا من قبل و حینئذ و انّا کنّا منزلین ان اسمعوا یا قوم ما یأمرکم به اللّه فی ملکوت امره و لا تکوننّ من الّذینهم فرّطوا فی جنب اللّه و تجاوزوا عمّا قدّرناه لهم فبئس مثوی المتجاوزین
یا ایّها الحاضر بین یدی العرش عاشر مع النّاس بالحکمة ثمّ احفظ نفسک لئلّا یصبک من ضرّ و یرجع الی سدرة قدس منیع تجنّب عن امور الّتی تحدث منها الفتنة ثمّ ابتغ فضل ربّک فی کلّ حین ایّاک ان لا تنس هذه الأیّام تاللّه لن یعادل بآن منها زمن الأوّلین و الآخرین و لن یفوز احد بلقائها الّا من شآء ربّک کذلک قدّرنا الأمر و انّا کنّا مقدّرین و لا تنس احیان الّتی کنت حاضراً تلقآء العرش فی فردوس الأعظم و استشرقت علیک شمس جمال ربّک فی کلّ حین بأنوار بدیع و شربت خمر الآیات من کوثر الرّحمن و رزقت بنعمة اللّه المنعم المعطی الکریم و اذا رأیت مقبلاً الی حرم اللّه لیدخل مقرّ عرش عظیم فامنعه من لدنّا لأنّ بذلک تضطرب النّفوس و یرجع الضّرّ الی نفسی العزیز العلیم ان لا توجّهوا الی شطر اللّه الّا بعد اذنه و کذلک ظهر الحکم عن افق امر حکیم ثمّ بلّغ امر مولاک فی کلّ مدینة ان وجدت منقطعاً بشّره برحمة اللّه و جوده ثمّ اذکر له ما ورد علینا من جنود الشّیاطین قل تاللّه قد ورد علینا ما لا ورد علی احد من العباد و بذلک ارتفعت ضجیج کلّ عارف بصیر و ما خلق فی الابداع شیء الّا و قد یبکی علی کربتی بل ما فی علم اللّه ان انتم من العارفین انّ الّذینهم خلقوا بارادة من قلمی قد کفروا بنفسی و کتبوا فی ردّی الواحاً بها بطل اعمالهم و لا یکوننّ من الشّاعرین و بذلک محت آثار الفضل و انقطعت میاه الرّحمة و منعت سحاب الجود و انقطعت هبوب اریاح القدس عن العالمین و انّک فاقصص من قصص الغلام علی ما عرفته و لا تزد و لا تنقص و کن علی صراط صدق مستقیم ثمّ نبّئ النّاس بمفتریات انفس الّذینهم کفروا و اشرکوا قل تاللّه ما ارادوا بها الّا بأن ینصرفوا العباد عن جهة العرش تاللّه ان هم الّا علی ضلال مبین
و اذا وردت ارض البآء من الخآء ذکّر من لدنّا اهلها من القانتین و القانتات لیستبشرنّ فی انفسهم و یکوننّ من الفرحین قل تاللّه قد ظهر سرّ الأعظم بطراز القدم و حرّک شفتاه بکلمة اذاً انفضّوا عن حوله هیاکل المقرّبین و انتم یا قوم ان استقیموا علی امر اللّه و سلطانه و لا تکفروا بالّذی آمنتم به من قبل کذلک ینصحکم العبد حین الّذی احاطته الضّرّآء عن کلّ الجهات من مظاهر المشرکین و جلس فی السّجن و لن یجد لنفسه معیناً الّا اللّه المقتدر العزیز الحکیم تاللّه الحقّ فی کلّ حین قتلت بکلّ الأسیاف و لا یعرف ذلک احد الّا اللّه المحصی العلیم
ان یا ایّها المسافر قد نزّل من قبل للقانتات لوح سمّیناه بلوح البهآء و فیه ذکر ما ورد علینا بالتّلویح انت خذ سواده ثمّ اذهب به الیهنّ ثمّ اقرء علیهنّ لیتذکّرنّ بما ورد علی الغلام من جنود الشّیاطین قل یا احبّآء اللّه ان احفظوا انفسکم لئلّا یصدّنّکم الشّیطان عن ذکر الرّحمن ثمّ اذکروه بنغمات المجتذبین لأنّ بذکره تطهّر القلوب و تهذّب النّفوس و تجتذب افئدة المحبّین
و اذا بلغت الخآء ذکّر فی هناک عباد اللّه المخلصین و بلّغهم من لدنّا ذکراً و رحمةً و نوراً ثمّ اذکر لهم نبأ الغلام لیکوننّ من الذّاکرین ثمّ اذکر اسم اللّه ص الّذی کان من بقیّة آل الحسین بین السّموات و الأرضین الّذینهم انفقوا ارواحهم فی سبیل اللّه بارئهم و کانوا من المجاهدین اولئک الّذین جاهدوا بأموالهم و انفسهم تلقآء الوجه الی ان دخلوا جنّة الرّحمن و کانوا فیها لمن الآمنین اذاً یحبرنّ فی جنّة الأعلی و یطوفنّ علیهم غلمان الأبهی بکؤوس البقآء و یخدمنّهم حوریّات العزّ فی کلّ بکور و اصیل کذلک یجزی اللّه الّذینهم استشهدوا فی سبیله و یوفّی اجور الّذین اصابتهم الشّدائد فی امره فنعم اجر المجاهدین
ثمّ توجّه الی شطر اسمنا الأعظم بلوح اللّه و اثره ثمّ ادخل علیه ببشارة عظیم ثمّ ذکّره بما القی علیک الرّوح من هذا المنظر الکریم ثمّ اخبره من قصص الغلام لیطّلع بما ورد علینا فی هذا السّجن البعید لیکون شریکاً فی مصائبنا و یذکر ما ورد علینا فی هذه الأیّام و یکون من الذّاکرین قل یا ایّها النّاظر الی منظر الأکبر لا تنس ذکر ربّک قم علی الأمر باستقامة من عندنا و قدرة من لدنّا و بلّغ النّاس ما امرت به و لا تکن من الصّابرین فاستعن فی کلّ حین من اللّه ربّک ثمّ اخرق حجبات المتوهّمین کذلک امرناک من قبل و نأمرک حینئذ بآیات مبین ثمّ ذکّر الّذینهم کانوا هناک من عباد اللّه المنقطعین قل یا قوم قوموا علی امر اللّه و دینه ثمّ انصروه و کونوا من النّاصرین ثمّ اعلموا بأنّه لغنیّ عمّا سواه و ما یأمر به النّاس هذا من فضله علیهم لأنّ بذلک یصعدنّ الی مقرّ القرب فی فردوس الأعلی و یشهد بذلک کلّ ذی بصر حدید کذلک امرناک و قدّرنا لک ان اعمل بما امرت و کن علی عدل مبین فسوف یجزی اللّه عمل الّذینهم بلّغوا امره و ما منعهم لومة لائم و لا شماتة مشمت و لا منع مانع و لا کثرة المغلّین
و اذا رأیت اخیک الّذی سمّی فی ملکوت الأسمآء بأحمد ذکّره بذکر اللّه ربّه ثمّ اذکر له ما ورد علینا فی هذه الأرض البعید قل یا عبد ایّاک ان لا تجزع فی نفسک حین الّذی تجزع فیه انفس العباد من کلّ صغیر و کبیر طهّر بصرک عن الحجبات لتشهد ما اشرقت عن افق کلمات ربّک شمس المعانی و البیان و تکون من العارفین ان اثبت علی امر مولاک و لا تلتفت الی الیمین و الشّمال و انّ هذا لفضل کبیر ان استقرّ فی ظلّ الشّجرة و ذق من اثمارها و کن من الشّاکرین کذلک امرناک لتدع ما یأمرک به هواک و تأخذ ما امرک به مولاک تاللّه هذا خیر لک ان تکون من العاملین و انّک انت یا ایّها الحاضر لدی العرش و النّاظر الی منظر الأکبر بشّر فی نفسک بما سمّیت فی ملکوت الأسمآء بمحمّد و فی جبروت الأعلی بمبلّغ و لدی العرش بمحمود و کذلک یختصّ اللّه بفضله من یشآء و انّه لهو العزیز الکریم فطوبی لک بما فزت بکلّ الخیر و منبعه و کنت من الواصلین و شربت تسنیم الفضل عن منبعه و اصله و کنت من الفائزین فسوف یظهر اللّه فضل ما فزت به و یجزیک ما عملت فی سبیله ان تکون عاملاً بما امرت من لدن حکیم علیم و کذلک تمّت حجّة ربّک علیک و علی الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته و علی کلّ من فی السّموات و الأرضین اذاً سکن قلم الأمر عن حرکته لحکمة الّتی ما اطّلع بها احد الّا اللّه العزیز الجمیل و الحمد له فی کلّ الأحوال انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ الیه لراجعین
* * *
جناب ملّا احمد فی التّآء الّذی حضر تلقآء العرش
هو العزیز فی افق الأبهی باسمه العلیّ الأبهی
ذکر اللّه علی هیئة النّار فی هیکل النّور من سدرة الانسان باذن الرّحمن قد کان فی قطب الجنان بالحقّ مشهودا و ینطق بالحقّ بأنّه لا اله الّا هو و انّ هذا الجمال لجمال الأمر فی الملإ الأعلی و سرّ البطون فی غیب العمآء و طلعة الظّهور فی ملکوت البدآء و هیکل القدم فی مدائن البقآء و اسم الأعظم فی مصر السّنا و جمال المشهود علی هیکل قدس محبوبا ان یا ملأ البیان خافوا عن السّبحان و لا تحتجبوا عن الّذی اتی علی ظلل القدس بسلطان کان علی الحقّ مبینا و یمشی عن یمینه ملکوت اللّه ثمّ عن یساره جبروت الأسمآء و فی امامه جنود عزّ قویّا ان اتّبعوا یا قوم امر اللّه و حکمه و لا تتّبعوا الشّیطان ان اتّبعوا جمال الرّحمن فی تلک الأیّام و خافوا عن اللّه الّذی خلقکم بأمر من عنده و لا تکوننّ فی الأرض جبّاراً اثیما
ان یا احمد ان استمع ما یوحی الیک عن شطر القدم علی بقعة المبارکة الأزلیّة الأبدیّة الّتی فیها استوی جمال الرّحمن علی عرش عزّ عظیما لتجذبک نغمات الرّحمن الی عرش الرّضوان و ینقطعک عن الأکوان و یطهّرک عن دنس الأرض و انّ هذا من فضل اللّه علیک ان تکون بذلک خبیرا ان استقم علی امر مولاک ثمّ اخرق حجبات الوهم بقدرة من عندنا و سلطان من لدنّا و لا تخف من احد ولو یحاربک کلّ من علی الأرض جمیعا قل الیوم لن ینفع احداً شیء ولو یقوم بعبادة اهل السّموات و الأرض الّا بعد حبّی و برهانی قیامی و ما یجری من قلم عزّ علیما دع کلّ الاشارات عن ورائک و ضع کلّ الدّلالات تحت قدمک و توجّه بوجه المنیر الی ساحة قدس امینا و انّک انت دخلت بقعة الفردوس و کنت جالساً فی مقابلة العرش حین غفلتک عنه لأنّا کنّا ساتراً وجهنا فی تلک الأیّام خلف سبعین الف حجاب فلمّا تمّت المیقات اظهرنا الوجه بسلطان کان علی الحقّ عظیما فهنیئاً لک یا عبد بما فزت بلقآء اللّه و سمعت نغماته الأحلی بسمعک الأصفی و تجلّی علیک جمال القدم عن یمین العرش بأنوار قدس بدیعا تاللّه الحقّ نظرة منک الی وجه اللّه ربّک لکان خیر لک عن کنوز السّموات و الأرض و یشهد بذلک لسان اللّه عن خلف خبآء القدس ان انت بذلک علیما طهّر اذناک لتسمع نغماته الأحلی مرّةً اخری لأنّه کان بالمحسنین قریبا قدّس هیکلک عن حجبات البشر ثمّ عرّج الی منظر الأکبر مقرّ الّذی فیه تستضیء الأنوار و جعله اللّه مقدّساً عن انظر العالمین جمیعا الّا من دخل فی ظلّ رحمته و استقرّ علی عرش حبّه و کذلک قضی الأمر من لدن عزیز حکیما
اذاً یخاطب لسان الرّحمن عن جهة الرّضوان عباد الّذین هم آمنوا بالبیان لعلّ یقومنّ عن النّوم و یرجعنّ عمّا فرّطوا فی امر اللّه و یتوبنّ الیه و انّه کان توّاباً رحیما و یقول ان یا ملأ البیان اما وصّیناکم فی کلّ الألواح بأن لا تتمسّکوا فی حین الظّهور بشیء عمّا خلق فی الأرض و السّمآء فلم اعرضتم عن جمالی الأبهی فی قمیص ظهوری الأخری اذاً تبیّنوا یا ملأ الغفلآء لنعلم ما منعکم عن هذا الفضل الّذی کان عن افق القدس مشروقا و اما انذرناکم بأن لا تتّبعوا هواکم حین الّذی تنشقّ فیه سموات الأمر و یأتی ربّکم الرّحمن علی ظلل من الغمام فلمّا اتی یومئذ بالحقّ فلم اعرضتم عن لقائه و کفرتم بآیاته و کنتم علی شفا حفرة من النّار موقوفا و منکم من احتجب باسم من اسمائنا و کفر بالّذی آمن به و کان علی اعقابه منقلبا و منکم من تمسّک بحبل هواه و اعرض عن جمال الّذی الیه منقلبه و مثواه و کذلک شهدناکم من الرّفیق الأعلی و کان نفسی الحقّ علی ما اقول شهیدا ان یا ملأ البیان تاللّه الحقّ ان آمنتم بنفسی تاللّه هذا نفسی قد ظهر بالحقّ و ان کنتم موقناً بآیاتی فوجمالی هذه آیاتی قد نزلت بالفضل من جبروت اسم علیّا خافوا عن اللّه و لا تدحضوا الحقّ بما عندکم و لا تتّبعوا هواکم لأنّ کلّ الأمور ینتهی بآیات اللّه و انّها لنزلت علی احسن النّغمات من سمآء قدس بهیّا ان اغتنموا قدر تلک الأیّام و لا تجادلوا بحجّتی ثمّ برهانی ثمّ عظمتی و کبریائی و لا تحاربوا بنفسی و انّ ذلک خطأ کان فی امّ الألواح عظیما ان اسرعوا الی شاطئ الفضل بقلوبکم و لا تحتجبوا انفسکم بحجبات الأوهام ثمّ کسّروا الأصنام بقدرة من لدنّا و لا تخافوا من کلّ جبّار شقیّا ایّاکم ان لا تحرموا انفسکم عن حرم اللّه و لا تبطلوا اعمالکم بهمزات الشّیطان ثمّ اعتصموا بحبل اللّه فی تلک الأیّام الّتی اخذ السّکر کلّ من فی السّموات و الأرض الّا من اتی اللّه بقلب منیرا کذلک نطق لسان الرّحمن فی قطب الرّضوان اذاً قاموا یا ملأ البیان و تدارکوا ما فات عنکم و کونوا علی صراط العدل مستقیما و لا تجادلوا بآیات اللّه بعد انزالها و لا تحاربوا مع نفسه ثمّ انصروه بما استطاع به انفسکم و انّ هذا لخیر لکم و لأنفسکم و انّه قد کان عن العالمین غنیّا تاللّه قد ظهر البرهان عن افق السّبحان و اشرقت شمس الایقان عن منظر قدس بدیعا اتّقوا اللّه و لا تعقّبوا انفسکم و هواکم ان اتّبعوا ملّة اللّه فی امره و لا تجاوزوا عمّا امرتم به فی الکتاب و کذلک قضی الأمر من لدن مقتدر قدیرا قل قد ظهر الأمر علی شأن ما بقی لأحد مجال الاعراض الّا بأن یکفر برسل اللّه و سفرائه و بکتب اللّه و صحائف مجده و کذلک کان الأمر فی الألواح القضآء من قلم البهآء بالحقّ مرقوما انّ الّذین هم توقّفوا فی هذا الأمر اقلّ من ان یحصی تاللّه الحقّ قد حبطت اعمالهم کلّها الّا بأن یتوبوا الی اللّه و یرجعوا الیه و انّه لغفّار بعباده و انّه کان علی الحقّ رحیما یغفر من یشآء و یعذّب من یشآء لا یعزب عن علمه من شیء و انّه کان علی کلّ شیء محیطا
ان یا عبد اذا وصل الیک لوح البقآء قم عن مقامک ثمّ استقبله بخضوع حسن ثمّ خذه بأیدیک و ضعه علی رأسک و قل
یا الهی اشهد حینئذ فی موقفی هذا بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت و انّ نقطة الأولی لظهورک و بروزک و سلطنتک و کبریائک و به اشرقت شمس مواهبک علی العالمین جمیعا و اشهد انّ الّذی ظهر بالحقّ باسمک الأبهی عن افق الأعلی انّه لبهائک فی ملکوت الأسمآء و ضیائک فی ارض الانشآء و عزّک و سلطانک و قدرتک لمن فی ملکوت الأمر و الخلق و به تمّت نعمتک و ظهر برهانک و لاح وجهک و نصبت رایات امرک علی اتلال عزّ منیعا
ثمّ اقرأ ما نزل فی اللّوح ثمّ تفکّر فیه و بما نزل علی النّبیّین و المرسلین لتکون فی امر ربّک بصیرا و اذا وجدت رائحة القدس عن لوح اللّه و اثره اذاً غسّل نفسک فی مآء الطّهور عمّا جری من عین هذا الکافور هذا السّلسبیل الّذی جعل اللّه معینه قلم امره و اظهر منه ما یطهّر به افئدة کلّ عارف علیما ثمّ انقطع عن کلّ من فی السّموات و الأرض و کن منادیاً بین العباد بهذا اللّوح الّذی ظهر و اشرق عن افق اصبع عزّ قدیما و کن صائحاً فی البلاد و مبشّراً للّذین هم آمنوا بآیات اللّه و برهانه و منذراً للّذین هم کفروا بهذا الفضل الّذی کان عن سحاب الأمر منزولا ثمّ اشتعل فی نفسک بنار الّتی اشتعلناها فی رضوان تلک الکلمات لتشتعل بها الّذین هم کانوا من برودة الأوهام مخمودا قل یا قوم فأنصفوا فی انفسکم ان تحتجبوا عن هذا الوجه بأیّ وجه تتوجّهون و ان تمنعوا ذواتکم عن حرم القدس فبأیّ حرم تقصدون الیوم اذاً تبیّنوا یا ملأ البیان لا فونفسی الرّحمن لم یکن عندکم من مأمن و کان اللّه علی ذلک علیما أ تؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون بمعدنها و منبعها و منزلها فوا حسرتا علیکم بما اعرضتم عن جمال القدم و اقبلتم الی هیاکل ظلم موهوما کذلک الهمناک بالحقّ و ارسلنا الیک ما تقرّ به عیناک و تکون مستبشراً فی نفسک و متذکّراً بذکر اللّه فی کلّ اصیل و بکورا ایّاک ان لا تصبر فی نفسک اقلّ من آن ثمّ استقم علی امر مولاک و کن علی صراط ربّک علی الحقّ مستقیما قل تاللّه الحقّ قد ظهر ما لا ظهر فی الابداع و به رفعت سحاب الفضل و اثمرت سدرة الجود و غرّدت الورقآء و صاح دیک العرش و قامت الأرواح و اهتزّ کلّ عظم رمیما انتم یا ملأ البیان دعوا ما یمنعکم عن التّقرّب الی اللّه ثمّ توجّهوا الی هذا الفضل الّذی کان علی العالمین محیطا
ان یا اسمنا الأحمد انّا اعطیناک فی هذا اللّوح قوّةً من لدنّا ثمّ اثراً من عندنا لیؤثّر قولک فی العباد ان تکون منقطعاً عن کلّ من فی السّموات و الأرض و متوجّهاً الی شاطئ قدس مبروکا قم باستقامة الکبری ثمّ اسق النّاس من هذا السّلسبیل الّذی اعطیناک فی کؤوس تلک الکلمات لیجذبهم الی سمآء عزّ مرفوعا و ان وجدت نفسک مستطیعاً خذ القلم بأمر من لدنّا ثمّ اکتب ما القی الرّوح علی فؤادک فی اثبات هذا الأمر تاللّه الحقّ اذاً یؤیّدک روح الأعظم من لدنّا و کذلک کان الأمر مقضیّا و لا تمنع نفسک عن هذا الفضل ان اتّبع امر اللّه و حکمه لتکون من البالغین فی امّ الکتاب من قلم الأمر مسطورا و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی الّذین هم اتّبعوا امر ربّک و کانوا علی مقعد القدس باذن اللّه موقوفا
* * *
ذکر اللّه فی شجرة الفردوس فی شاطی البقآء علی افنان العمآء یمین الرّوح فی وادی المقدّس طور الجمال ان یا اهل البهآء فاسمعون هو الّذی انطق بالحقّ و انزل الآیات و ارسل الرّسل علی انّه هو الملک المقتدر المهیمن القیّوم انّ فی خلق السّموات و الارض و اختلاف النّور و الظّلمة و تورّق الاشجار [و] جریان فلک الاحدیّة علی بحر النّار و هبوب نسمات القدس عن فردوس الجمال و تصریف الآیات من غمام الهویّة لآیات لقوم یتفکّرون
قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تشرکوا به و لا تظنّوا ظنّ السّوء و لا تفتروا باصفیآئه و لا تأکلوا اموال النّاس و لا ترتکبوا البغی و الفحشآء ان انتم بحکم اللّه فی شجرة الامر توقنون هذا ما ینصحکم الرّوح فیما اجری اللّه علی قلم الاعلی فی الواح قدس مکنون لیوقننّ الکلّ بآیاته فی ایّامه و یستبشروا الّذینهم طاروا بجناحین الانقطاع و هم من نعمة اللّه یستجذبون و اذا یلقی علیهم الآیات و جلت قلوبهم و تفیض عیونهم من قطرات الحمرآء و هم عن نار الحبّ یشتعلون علیهم رضوان من اللّه و لهم الزّلفی فی معارج البقآء و قدّر لهم بین یدی الوجه سُرُر من یاقوت البیضآء و هم علیها یتّکئون کذلک نلقی علیک من الحان الهویّة لعلّ ینقطعک عن کلّ من فی السّموات و الارض و یقلّبک الی جوار رحمة اللّه و یؤیّدک علی النّصر و یرزقک من ثمرات الخلد و یجعلک من الّذینهم اهتدوا بانوار الجمال و عن حیاض الرّحمة یشربون کذلک صرّفنا الآیات بالحقّ و انزلنا الرّوح علیک لتهزّ نفسک من الشّوق و تکون من الّذینهم فی رضوان الوصال یحبرون
یا حرف العزّ اقرء ما رتّلناه لک ثمّ احفظها لیحدث فیک روح الحیوان و یقرّبک الی مکمن عزّ مخزون فاعمل بما امرت ثمّ استقم و لا تخف من احد ولو یعترض علیک کلّ من فی السّموات و الارض لیبعثک اللّه فی هوآء النّور و یهبک ملکاً فی اسمه الاعلی و ینزل علیک من غمام الرّحمة ما قدّر فی لوح محفوظ و الرّوح علیک و علی الّذین کانوا لوجه اللّه ساجدون ١۵٢١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
ذکر اللّه فی مدینة الصّبر عبده ایّوباً اذ آویناه فی ظلّ شجرة القدس فی فؤاده و اشهدناه نار الّتی توقد و تضیئ فی سرّه و تجلّینا له بنفسه لنفسه و نادیناه فی بقعة اللّه الّتی بورک حولها بانّه هو اللّه ربّک و ربّ کلّ شئ و کذلک کان علی کلّ شئ لمقتدراً قیّوماً فلمّا اضآء وجهه من النّار المشتعلة فیه اقمصناه قمیص النّبوّة و امرناه بان یأمر النّاس الی عین الجود و الفضل و یدعوهم الی شاطی قدس محبوباً و مکّنّاه فی الارض و امطرنا علیه امطار الجود و جعلناه غنیّاً علی من علی الارض مجموعاً و اتیناه سعة من المال و جعلناه فی الملک غنیّاً و رزقناه من کلّ شئ قسمة و اشددنا عضداه بعصبة من القدرة و وهبناه ابنآء من صلبه و مکّنّاه فی الارض مقاماً رفیعاً و کان فی قومه سنین متوالیات و یعظهم بما علّمناه من جواهر علم مکنوناً و یذکّرهم بایّام کان بالحقّ مأتیّاً قال یا قوم قد تموّجت ابحر العلم فی نفس اللّه القائمة بالعدل فاسرعوا الیها لعلّ تجدون الیها سبیلاً و قد اشرقت شمس العنایة بالحقّ و کانت حینئذ فی قطب الزّوال موقوفاً و قد لاح جمال الوجه عن خلف سرادقات القدس فاحضروا بین یدیه لعلّ یستشرق علیکم من انوار قدس محبوباً و قد ارتفعت سموات العظمة و زیّنت بانجم العلم و الحکمة و کذلک کان الامر عن افق القدس مطلوعاً و یا قوم قد جآئتکم من قبلی رسل برسالات اللّه و بلّغوکم ما یقلّبکم الی شاطی عزّ مرفوعاً و اتت السّاعات بالحقّ و اشرقت الانوار بالعدل و غنّت دیک البقآء و رنّت حمامة الامر و ارتفعت سحاب النّور و فاضت ابحر الفضل و انتم یا ملأ الارض قد کنتم عن کلّ ذلک محروماً اتّقوا اللّه و لا تفسدوا فی ارض حکمة اللّه ثمّ اصغوا کلمة الّتی کانت من سمآء القرب منزولاً و کذلک کنّا ناصح العباد بلسان الرّسل من اوّل الّذی لا اوّل له الی آخر الّذی لا آخر له و کلّ اعرضوا عن نصح اللّه و کانوا علی اعقابهم منکوصاً الّا الّذینهم سبقتهم العنایة من لدنّا و سمعوا ندآء اللّه عن ورآء حجبات عزّ مکنوناً و اجابوا داعی اللّه بسرّهم و علانیتهم و استجذبوا من نغمات جذب محبوباً اولئک بلغوا الی مواقع الهدایة و علیهم صلوات اللّه و رحمته و اعطاهم اللّه ما لا یعرفه احد و بلّغهم الی مقام الّذی کان عن اعین الخلایق مستوراً فسوف یظهر اللّه بامره و یفصّل بین الحقّ و الباطل و یرفع اعلام الهدایة و ینهدم آثار المشرکین مجموعاً و یرث الارض عباده الّذینهم انقطعوا الی اللّه و ما شربوا حبّ العجل فی قلوبهم و اعرضوا عن الّذینهم کفروا و اشرکوا بعد ما جآئتهم البیّنات من کلّ الجهات و کذلک کان الحکم من اصبع العزّ علی الواح النّور مرقوماً
فاذکر عبدنا ایّوب حین الّذی ظهر باعلام الغنآء فی الملک حسدوا علیه قومه و کانوا یغتبوه فی مجالسهم و کذلک کان اعمالهم فی صحایف السّرّ محفوظاً و ظنّوا بانّه یدعو اللّه بما اتاه من زخارف الدّنیا بعد الّذی کان مقدّساً عن ظنونهم و ایقانهم و عن کلّ من فی الملک مجموعاً فلمّا اردنا ان نظهر آثار الحقّ فی انقطاعه و توکّله علی اللّه انزلنا علیه البلایا من کلّ الجهات و فتنّاه فتوناً و اخذنا عنه ابنآئه و قطعنا عنه عطیّة الّتی اعطیناه بالحقّ و اخذنا عنه فی کلّ یوم شیئاً معروفاً و ما قضی من یوم الّا و قد نزل علیه من شطر القضآء ما سطر من قلم الامضآء و اخذته البأسآء و الضّرّآء بما قدّر من لدن مقتدر قیّوماً ثمّ احترقنا ما حصد عن مزارعه بایدی ملئکة الامر و جعلنا کلّها هبآء معدوماً فلمّا قدّسناه عن زخارف الملک و نزّهناه عن اوساخ الارض و طهّرناه عن کلّ شئونات الملکیّة نفخنا فی جلده من ملئکة القهر ریحاً سموماً و ضعف بذلک جسده و تبلبل جسمه و تزلزلت ارکانه بحیث ما بقی من جسمه اقلّ من درهم الّا و قد جعل مجروحاً و هو فی کلّ یوم یزداد فی شکره و کان یصبر فی کلّ حین و ما جزع فیما ورد علیه و کذلک احصیناه متوکّلاً و شاکراً و صبوراً و اخرجوه قومه عن قریة الّتی کان فیها و ما استحیوا عن اللّه بارئهم و آذوه بما کانوا مقتدراً علیه و وجدناه فی الارض مظلوماً و سدّ علی وجهه ابواب الغنآء و فتح ابواب الفقر الی ان مضی علیه ایّام و ما وجد شیئاً لیسدّ به جوعه و کذلک کان الامر علیه مقضیّاً و ما بقی له لا من انیس و لا من مونس و لا من مصاحب و جعل فی الملک فریداً الّا زوجه الّتی آمنت بربّها و کانت تخدمه فی بلآئه و جعلناها له فی الامور سبیلاً فلمّا وجدَتْه مصاحبته علی تلک الحالة الشّدیدة ذهبت الی قومه و طلبت منهم رغیفاً و ما کانوا ان یؤتوها هیاکل الظّلم و کذلک احصینا کلّ شئ فی کتاب مبیناً فلمّا اضطرّت فی امرها دخلت الی الّتی کانت اشرّ نسآء الارض و ابت ان تعطیها رغیفاً الی ان اخذت منها ما ارادت فواللّه یستحی القلم عن ذکره و کان اللّه علی اعمالهم شهیداً و جآئت الی العبد برغیف و لمّا التفت الیها وجد شعراتها مقطوعة اذاً اصرخ فی سرّه و بذلک اصرخت السّموات و الارض و قال یا امة اللّه قد اجد منکِ امراً کان علی الحقّ ممنوعاً لم قطعت شعراتک الّتی جعلها اللّه زینة جمالک قالت یا ایّوب کلّما طلبت من قومک رغیفاً لاجلک فابوا کلّهم الی ان دخلت فی بیت امة من امآء اللّه و سئلتها برغیف منعت عنّی الی ان اخذت شعراتی و اعطتنی هذا الرّغیف الّذی حضرته بین یدیک و بذلک بغت علی اللّه و استکبرت علیه و کذلک کان الامر بینی و بینها مقضیّاً یا ایّوب فاعف عنّی و لا تأخذنی بذنبی لانّی کنت مضطرّاً فی امرک فارحم لی و تب علیّ و انّک کنت عطوفاً غفوراً و قضی بینهم ما قضی و حزن بشأن کادت السّموات ان یتفطّرن و تنشقّ ارض الحلم و یندکّ جبل الصّبر اذاً وضع وجهه علی التّراب و قال ربّ قد مسّنی الضّرّ من کلّ الجهات و انّک انت الّذی سبقت رحمتک کلّ شئ فارحمنی بجودک و جد علیّ بفضلک و انّک کنت بعبادک رحیماً فلمّا سمعنا ندآئه اجرینا تحت رجله الیمنی عین عذب سایغ مفروتاً و امرناه بان یغمس فیها و یشرب منها فلمّا شرب طاب عن کلّ الامراض و کان علی احسن الخلق مشهوداً و رجعنا الیه کلّما اخذنا عنه و فوق ذلک بحیث امطرنا علیه من جبروت الغِنی ما اغناه عن کلّ من علی الارض جمیعاً و قرّرنا عیناه باهله و وفینا له ما وعدنا الصّابرین فی الواح قدس محفوظاً و اصلحنا له الامور کلّها و ایّدناه بعضد الامر الّذی کان بالحقّ قویّاً و ارفعنا به الخاضعین و اهلکنا الّذینهم استکبروا علی اللّه و کانوا فی الارض شقیّا و کذلک نفعل ما نشآء بامرنا و نوفّی اجور الصّابرین و نعطیهم من خزاین القدس جزآء موفوراً
ان یا ملأ الارض فاصبروا فی اللّه و لا تحزنوا عمّا یرد علیکم فی ایّام الرّوح فسوف تشهدون جزآء الصّابرین فی رضوان قدس ممنوعاً و قد خلق اللّه جنّة فی رفارف البقآء و سمّاها بالصّبر الی یومئذ کانت اسمها فی کنایز العصمة مخزوناً و فیه قدّر ما لا قدّر فی کلّ الجنان و قد کشفنا حینئذ قناعها و اذکرناها لکم رحمة من لدنّا علی العالمین جمیعاً و فیه انهار من ظَلْم عنایة اللّه و حرّمها اللّه الّا عن الّذینهم صبروا فی الشّداید ابتغآء لوجه اللّه الّذی کان بالحقّ محموداً و لن یدخل فیها الّا الّذینهم ما غیّروا نعمة اللّه علی انفسهم و دخلوا فی ظلّ شجرة الرّوح و ما خافوا من احد و کانوا بجناحین العزّ فی هوآء الصّبر مطیوراً و صبروا فی البلایا و کلّما ازداد الضّرّآء علی انفسهم زادوا فی حبّهم مولاهم و اقبلوا بکلّهم الی جهة قدس علیّاً و اشتدّت غلبات الشّوق فی صدورهم و زادت نفحات الذّوق فی انفسهم الی ان فدوا انفسهم و بذلوا اموالهم و انفقوا کلّ ما اعطاهم اللّه بفضله و جوده و فی جمیع تلک الحالات الشّدیدة کانوا شاکراً ربّهم و ما توسّلوا الی احد و کتب اللّه اسمآئهم من الصّابرین فی الواح قدس محتوماً فهنیئاً لمن تردّی بردآء الصّبر و الاصطبار و ما تغیّر من البأسآء و ما زلّت قدماه عند هبوب اریاح القهر و کان من ربّه فی کلّ حین راضیاً و فی کلّ آن متوکّلاً فواللّه سوف یظهره اللّه فی قباب العظمة بقمیص الدّرّیّ الّذی یتلألأ کتلئلأ النّور عن افق الرّوح بحیث یخطف الابصار عن ملاحظته و علی فوق رأسه ینادی منادی اللّه هذا لهو الّذی صبر فی اللّه فی الحیوة الباطلة عن کلّ ما فعلوا به المشرکین و یتبرّک به اهل ملأ الاعلی و یشتاق لقآئه اهل الغرفات و اعین القاصرات فی سرادق قدس جمیلاً
و انتم یا ملأ البیان فاصبروا فی ایّام الفانیة و لا تجزعوا عمّا فات عنکم من زخارف الدّنیّة و لا تفزعوا عن شداید الامور الّتی کانت فی صحایف القدرة مقدوراً ثمّ اعلموا بان قدّر لکلّ الحسنات فی الکتاب جزآء محدوداً الّا الصّبر و هذا ما قضی حکمه علی محمّد رسول اللّه من قبل و انّما یوفّی الصّابرون اجرهم بغیر حساب و کذلک نزل روح الامین علی قلب محمّد عربیّاً و کذلک نزل فی کلّ الالواح ما قدّر للصّابرین فی کتب عزّ بدیعاً ثمّ اعلموا بانّ اللّه جعل الصّبر قمیص المرسلین بحیث ما بعث من نبیّ و لا من رسول الّا و قد زیّن اللّه هیکله بردآء الصّبر لیصبر فی امر اللّه و بذلک اخذ اللّه العهد عن کلّ نبیّ مرسولاً و ینبغی للصّابر فی اوّل الامر بان یصبر فی نفسه بحیث یمسک نفسه عن البغی و الفحشآء و الشّهوات و عن کلّ ما انهاه اللّه فی الکتاب لیکوننّ فی الالواح باسم الصّابرین مکتوباً ثمّ یصبر فی البلایا فیما نزل علیه فی سبیل بارئه و لا یضطرب عند هبوب اریاح القضآء و تموّج ابحر القدر فی جبروت الامضآء و یکون فی دین اللّه مستقیماً و یصبر علی ما یرد علیه من احبّآئه و یکون مصطبراً فی الّذینهم آمنوا ابتغآء لوجه اللّه لیکون فی دین اللّه رضیّاً فارتقبوا یوم یرتفع فیه غمام الصّبر و یغنّ فیه طیر البقآء و یظهر طاوس القدس بطراز الامر فی ملکوت اللّقآء و تطلق السن الکلیلة بالحان الورقآء و یکفّ حمامة الفردوس بین الارض و السّمآء و ینفخ فی الصّور و یجدّد هیاکل الوجود و تشتعل النّار و یأتی اللّه فی ظلل من الرّوح بجمال عزّ منیعاً اذاً فاسرعوا الیه یا ملأ الارض و لا تلتفتوا بشئ فی الملک و لا یمنعکم منع مانع و لا تحجبکم شئونات العلمیّة و لا تسدّکم دلالات الحکمیّة فاسرعوا الی مکمن قدس مرفوعاً لانّکم لو تصبرون فی ازل الآزال و توقّفون فی ذلک الیوم اقلّ من آن لن یصدق علیکم حکم الصّبر و کذلک نزل الحکم من قلم عزّ علیماً قل یا ملأ الارض اتّقوا اللّه فی هذه الایّام و لا تفتروا علی امنآئه و لا تقولوا ما لا یکن لکم فیه شعوراً لانّکم عجزآء فی الارض و فقرآء فی البلاد و لا تستکبروا فی انفسکم ثمّ اسرعوا الی ارض الّتی کانت بالحقّ مقبولاً فواللّه سیمضی تلک الدّنیا و کلّ ما انتم تفرحون بها و یجمعکم ملئکة القهر فی محضر سلطان عزّ قویّاً و تسئلون عمّا فعلتم فی ایّامکم و لا یترک شیئاً عمّا فی السّموات و الارض الّا و هو کان فی لوح العلم مکتوباً اذاً لن یغنیکم احد و لن یرافقکم نفس و لن ینفعکم الّا ما حرثتم فی مزارع اعمالکم فتنبّهوا یا ملأ الاشقیآء ثمّ اسمعوا نصح هذا الشّفیق الّذی ینصحکم لوجه اللّه و ما یرید منکم جزآء و لا شکوراً انّما جزآئه علی الّذی ارسله بالحقّ و انزل علیه الآیات لیکون الحجّة من لدنه بالغة علی العالمین جمیعاً الی متی ترقدون علی بساط الغفلة و الی متی تتّبعون الّذینهم لم یکونوا فی الارض الّا کهمج محروکاً قل فواللّه انّ الّذین اتّخذتموهم لانفسکم ارباباً من دون اللّه لم یکن اسمآئهم و ذواتهم عند اللّه مذکوراً فارحموا علی انفسکم و خافوا عن اللّه بارئکم ثمّ ارجعوا الیه لعلّ یکفّر عنکم سیّئاتکم و انّه کان بعباده غفوراً قل فواللّه انّ الّذین تنسبون الیهم العلم و اتّخذتموهم لانفسکم علمآء اولئک عند اللّه اشرّ النّاس بل جوهر الشّرّ یفرّ منهم و کذلک کان الامر فی صحف العلم مرقوماً و نشهد بانّهم ما شربوا من عیون العلم و ما فازوا بحرف من الحکمة و ما اطّلعوا باسرار الامر و کانوا فی ارض الشّهوات فی انفسهم مرکوضاً و ما نزل علی نبیّ و لا علی وصیّ و لا علی ولیّ شیئاً من الاعراض و الانکار الّا بعد اذنهم و کذلک کان الحکم من عندهم علی طلعات القدس مقضیّاً
قل یا ملأ الجهّال اما نزّلنا من قبل یوم یأتی اللّه فی ظلل من الغمام فاذا جآء فی غمام الامر علی هیکل علیّ بالحقّ اعرضتم و استکبرتم و کنتم قوماً بوراً و اما نزل یوم یأتی ربّک او بعض آیات ربّک و اذا جآء بآیات بیّنات بم اعرضتم عنها و کنتم فی حجبات انفسکم محجوباً قل انّ اللّه کان مقدّساً عن المجئ و النّزول و هو الفرد الصّمد الّذی احاط علمه کلّ من فی السّموات و الارض و لن یأتی بذاته و لن یری بکینونیّته و لن یعرف بانّیّته و لن یدرک بصفاته و الّذی یأتی هو مظهر نفسه کما اتی بالحقّ باسم علیّ و جمعتم علیه بمخالیب البغضآء و افتیتم علیه یا معشر العلمآء و ما استحییتم عن الّذی خلقکم و سوّاکم و کذلک احصینا امرکم فی الواح عزّ محفوظاً
ان یا سمع البقآء اسمع ما یقولون هؤلآء المشرکون بانّ اللّه ختم النّبوّة بحبیبه محمّد رسول اللّه و لن یبعث من بعده احد و جعل یداه عن الفضل مغلولاً و لن یظهر بعده هیاکل القدس و لن یستشرق انوار الفضل و انقطع الفیض و تمّ القدرة و انتهی العنایة و سدّت ابواب الجود بعد الّذی کانت نسمات الجود لم یزل عن رضوان العزّ مهبوباً قل غلّت ایدیکم و لُعنتم بما قلتم بل احاطت یده کلّ من فی السّموات و الارض یبعث ما یشآء بقدرته و لا یسئل عمّا شآء و انّه کان علی کلّ شئ قدیراً
قل یا ملأ الفرقان تفکّروا فی کتاب الّذی نزل علی محمّد بالحقّ بحیث ختم فیه النّبوّة بحبیبه الی یوم القیامة و هذه لقیامة الّتی فیها قام اللّه بمظهر نفسه و انتم احتجبتم عنها کما احتجبوا ملل الارض عن قیامة محمّد من قبل و کنتم فی بحور الجهل و الاعراض مغروقاً قل اما وُعدتم بلقآء اللّه فی ایّامه فلمّا جآء الوعد و اشرق الجمال عن افق الجلال اغمضتم عیونکم و حُشرتم فی ارض الحشر عمیّاً قل اما نزل فی الفرقان بقوله الحقّ کذلک جعلناکم امّة وسطاً لتکونوا شهدآء علی النّاس و یکون الرّسول علیکم شهیداً و فسّرتم هذه الآیة باهوآء انفسکم و کنتم موقناً معترفاً بما نزل بالحقّ لا یعلم تأویله الّا اللّه و الرّاسخون فی العلم و مع ایقانکم بذلک اوّلتم کلمات اللّه و فسّرتم بعد الّذی کنتم عن ذلک ممنوعاً و قمتم بالاعراض و الانکار للرّاسخین فی العلم بل تقتلونهم کما قتلتموهم من قبل و کنتم باعمالکم مسروراً فافّ لکم و بما اکتسبت ایدیکم و بما تظنّون فی امر اللّه فی یوم الّذی کانت انوار الهدایة عن فجر العلم مشهوداً اذاً فاسئل عنهم کیف یفسّرون ما نزل من جبروت العزّة علی محمّد عربیّاً و ما یقولون فی معنی الوسط لو ختم النّبوّة به فکیف ذکرت فی الکتاب امّة وسط الامم اذاً فاعرف مقدارهم کانّهم ما سمعوا نغمات الورقآء و لو سمعوا ما عرفوا و کذلک کانت الحجّة من کتابهم علیهم بلیغاً و هذا من قول الّذی تکلّم به کلّ الامم فی عهد کلّ نبیّ فکلّما جآئهم رسول من رسل اللّه قالوا لست انت بمرسل و ختم النّبوّة بالّذی جآء من قبل و کذلک زیّن الشّیطان لهم اعمالهم و اقوالهم و کانوا عن شاطی الصّدق بعیداً فاذکر لهم نبأ محمّد من قبل اذ جآء بسلطان مبیناً و قال یا قوم هذه من آیات اللّه قد نزلت بالحقّ ان لا تختلفوا فی امر اللّه ثمّ اجتمعوا علی شاطی عزّ منیعاً
و یا قوم فانظروا الیّ بنظرة اللّه و لا تتّبعوا اهوآئکم و لا تکونوا بمثل الّذینهم دعوا اللّه فی ایّامهم و لیالیهم و لمّا جآئهم اعرضوا عنه و انکروه و کانوا علی اصنام انفسهم معکوفاً و قالت الیهود تاللّه هذا الّذی افتری علی اللّه ام به جنّة او کان مسحوراً قالوا انّ اللّه ختم النّبوّة بموسی و هذا حکم اللّه قد کان فی التّوریة مقضیّاً و لن ینسخ شریعة التّوریة بدوام اللّه و الّذی یأتی من بعد یبعث علی شریعتها لینتشر احکامها علی کلّ من علی الارض و کذلک کان الامر من سمآء الحکم علی موسی الامر منزولاً و الّذین آتوا الانجیل قالوا بمثل قولهم و کانوا من یومئذ الی حینئذ منتظراً و اطردهم اللّه بما نزل علی محمّد العربی فی سورة الجنّ و انّهم ظنّوا کما ظننتم ان لن یبعث اللّه من بعده احداً فواللّه یکفی کلّ من علی الارض هذه الآیة النّازلة و ما کنز فیها من اسرار اللّه ان یسلکوا فی سبل عزّ معروفاً قل قد بعث اللّه رسلاً بعد موسی و عیسی و سیرسل من بعد الی آخر الّذی لا آخر له بحیث لن ینقطع الفضل عن سمآء العنایة یفعل ما یشآء و لا یسئل عمّا یفعل و کلّ عن کلّ شئ فی محضر العدل مسئولاً اذاً فاسمع ما یقولون هؤلآء المعرضون و ظنّوا فی اللّه کما ظنّوا عباد الّذینهم کانوا من قبل قل فواللّه اشتبه علیکم الامر قد قضت السّاعة بالحقّ و قامت القیامة رغماً لانفکم و انف الّذینهم کانوا عن نغمات اللّه مصموماً قل انتم تقولون بمثل ما قالوا امم القبل فی زمن رسول اللّه و تنتظرون بمثل ما هم انتظروا و زلّت اقدامکم علی هذا الصّراط الّذی کان بالحقّ ممدوداً اذاً تفکّروا فی تلویح هذه الآیة لعلّ ترزقون من مائدة العلم الّتی ینزل من سمآء القدس علی قدر مقدوراً
یا قرّة البقآء فاشهد ما یشهدون المشرکون فی هذه الشّجرة المورقة المبارکة المنبتة الّتی کانت علی جبل المسک مرفوعاً و طالت اغصانها الی ان بلغت مقام الّذی کان خلف سرادق القدس مکنوناً و یریدون هؤلآء المشرکون ان یقطعوا افنانها قل انّها استحصنت فی حصن اللّه و استحفظت بحفظه و جعل اللّه ایدی المنافقین و الکافرین عنها مقصوراً بحیث لن یصل الیها ایدی الّذینهم کفروا و اعرضوا فسوف یجتمع اللّه فی ظلّه کلّ من فی الملک و هذا ما کتب علی نفسه الحقّ و کان ذلک فی الواح العزّ من قلم العلم محتوماً
یا قرّة الجمال ذکّر العباد باذکار الرّوح فی تلک الایّام ثمّ اسمعهم نغمة من نغمات البقآء لعلّ یستشعرون فی انفسهم اقلّ من الذّرّ شیئاً و لعلّ لا یظنّون بمثل ما ظنّوا شرکآئهم من قبل و یوقنون بانّ اللّه یکون قادراً علی ان یبعث فی کلّ حین رسولاً قل یا ملأ البغضآء موتوا بغیظکم هذا ما قضی بالحقّ من قلم عزّ درّیّاً اذاً فالق علیهم ما غرّدت به حمامة الرّوح فی رضوان قدس محبوباً لعلّ یتّبعون ما فسّر فی الختم عن لسان الّذی کان راسخاً فی العلم فی زیارة اسم اللّه علیّاً قال و قوله الحقّ الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و کذلک ذکر معنی الختم من لسان قدس منیعاً کذلک جعل اللّه حبیبه خاتماً لما سبقه من النّبیّین و فاتحاً لما یأتی المرسلین من بعد اذاً تفکّروا یا ملأ الارض فیما القیناکم بالحقّ لعلّ تجدون الی مکمن الامر فی شاطی القدس سبیلاً و لا تحتجبوا عمّا سمعتم من علمآئکم ثمّ اسئلوا امور دینکم عن الّذی جعله اللّه راسخاً فی علمه و کانت الانوار من نور وجهه متلألئاً و مضیئاً یا ایّها النّاس اتّقوا اللّه و لا تتّخذوا العلم من العیون المکدّرة الّتی کانت عن جهة النّفس و الجهل جریّاً فاتّخذوه من العیون السّایلة السّایغة الصّافیة الجاریة العذبیّة الّتی جرت عن یمین العرش و جعل اللّه للابرار فیها نصیباً ان یا طلعة القدس هب علی الممکنات ما وهبک اللّه بجوده لیقومنّ عن قبور اجسادهم و یستشعرون علی الامر الّذی کان بالحقّ مأتیّاً ثمّ ارسل علیهم من نسمات المسکیّة المعطّرة التّی اعطاک اللّه فی ذرّ البقآء لعلّ یحرّک بها عظایم الرّمیمة و لئلّا یحرم النّاس انفسهم عن هذا الرّوح الّذی نفخ من هذا القلم القدمی الازلی الابدی و یکوننّ فی هذه الارض الطّیّبة المبارکة بین یدی اللّه علی احسن الجمال محشوراً
ان یا قلم الامر انت تشهد و تری بانّ الممکنات فی لجج اللّا نهایات ما یستقبلون بهذه الرّحمة المنبسطة الجاریة التّی احاطت کلّ من فی السّموات و الارض و ما یتوجّهون الی وجه الّذی منه اشرقت انوار الرّوح و بها اضآئت کلّ من فی ملکوت الامر و الخلق و انّک کنت علی ذلک شهیداً و یرکضون فی وادی النّفس و الهوی و یخوضون مع الّذین ما فازوا بلقآئک فی یومک بعد الّذی بشّرتهم من قبل من قلم عزّ جلیّاً و قلت و قولک الحلو فی جبروت البقآء و الامر یومئذ للّه و کذلک کتب حکم الیوم علی الواح العزّ من اصبع روح قدمیّاً فلمّا جآء الیوم و اتت السّاعة و قضی الامر و استوت انوار الجمال فی قطب الزّوال اذاً قاموا الکلّ بالنّفاق لهذا النّور المشرق من شطر الآفاق ثمّ احتجبوا بحجبات کفر غلیظاً و کذلک فاعرفوا کلّ الملل فی کلّ الازمان بعد الّذی کلّ انتظروا بما وعدوا فی ایّام اللّه فلمّا قضی الوعد انکروه بما القی الشّیطان فی انفسهم و کانوا عن شاطی القدس بعیداً کما تشهدون الیوم هؤلآء المشرکین بحیث انتظروا فی ایّامهم بما وعدوا من لسان محمّد رسول اللّه و کلّما سمعوا اسمه قاموا و تصاحوا بعجّل اللّه فرجه فلمّا ظهر بالحقّ انکروه فی انفسهم و اعترضوا علیه و جادلوه بالباطل و سجنوه فی وسط الجبال و ما اطفی غلّ صدورهم و نار انفسهم الی ان فعلوا به ما احترقت به اکباد الوجود فی هیاکل الشّهود و بذلک تزلزلت ارکان مداین البقآء فی جبروت العمآء و ناحت جمال الغیب علی مکمن قدس خفیّاً ان یا طلعة العزّ فاذکر للمؤمنین من اهل البقآء ما قال المشرکون من قبل فی ایّام الّذی قتل فیها الحسین من هیاکل ظلم شقیّاً و کانوا ان یزوروه فی کلّ یوم و یلعنوا الّذینهم ظلموا علیه و کانوا ان یقرئوا فی کلّ صباح مائة مرّة اللّهمّ العن اوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمّد فلمّا بعث الحسین فی ارض القدس ظلموه و قتلوه و فعلوا به ما لا فعلوا به حد من قبل و کذلک یفصّل اللّه بین الصّادق و الکاذب و النّور و الظّلمة و یلقی علیکم ما یظهر به افعال الظّالمین جمیعاً
اذاً فاذکر فی الکتاب عبد اللّه تقیّاً الّذی آمن باللّه فی یوم الّذی کان الامر عن مطلع الرّوح لمیعاً و اعان ربّه بما کان مقتدراً علیه حین الّذی دخل الوحید فی ارض حبّ شرقیّاً قال یا قوم قد جآء برهان اللّه بالحقّ و لاح الوجه ان یا ملأ الفرقان فاسرعوا الیه و لا تکونوا علی اعقاب انفسکم منکوصاً و یا قوم قد اشرق الجمال عن افق القدس و جآء الوعد بالحقّ فاسعوا الی رضوان الّذی کان الوجه فیه مضیئاً ایّاکم ان لا تحرموا انفسکم و عیونکم عن لقآء اللّه و هذا یوم اللّه قد کان علی الکافرین عسیراً و یا قوم قد وضع الکتاب بالحقّ و لن یغادر فیه اعمال العاملین علی قدر نقیر و قطمیراً و یا قوم لا تحتجبوا عن جمال اللّه بعد الّذی جآء فی ظلل من الغمام و فی حوله ملئکة القدس و کذلک کان الامر من جهة العرش مقضیّاً و اذ قال الوحید یا قوم قد جئتکم بلوح من الرّوح من لدن علیّ قیّوماً الّا تتفرّقوا فی امر اللّه و اجیبوا داعی الذّی یدعوکم بالحقّ الخالص و یلقی علیکم ما یقرّبکم الی یمین عزّ محبوباً و یا قوم قد وعدتم فی کلّ الالواح بلقآء اللّه و هذا یوم فیه کشف الجمال و ظهر النّور و نادی المناد و شقّت السّمآء بالغمام اتّقوا اللّه و لا تغمضوا عیونکم عن جمال قدس درّیّا و هذا ما وعدتم بلسان الرّسل من قبل و بذلک اخذ اللّه عنکم العهد فی ذرّ العمآء اذاً اوفوا بعهودکم و لا تکونوا فی اراضی الاشارات موقوفاً و من النّاس من وفی بعهد اللّه و اجاب داعی الحقّ و منهم من اعرض و کان علی اللّه بغیّاً
و منهم الّذی سمّی باسم التّقی فی الکتاب و آمن باللّه ربّه و کان بوعده علی الحقّ وفیّاً و حضر بین یدی الوحید و تمسّک بالعروة الوثقی و ما تفرّق کلمة اللّه و کان علی الدّین القیّم مستقیماً و نصر ربّه فی کلّ الاحوال و بکلّ ما کان مقتدراً علیه و بذلک جعل اللّه اسمه فی اسطر البقآء من قلم العزّ مسطوراً و مسّته البأسآء و الضّرّآء و احتمل فی نفسه الشّداید کلّها و فی کلّ تلک الاحوال کان شاکراً و صبوراً و انّ الّذینهم ینصرون اللّه باموالهم و انفسهم و یصبرون فی الشّداید ابتغآء لوجه اللّه اولئک کانوا فی ازل الآزال بنصر اللّه منصوراً ولو یقتلون و یحرقون فی الارض لانّهم خلقوا من الارواح و کانوا فی هوآء الرّوح باذن اللّه مطیوراً و لا یلتفتون الی اجسادهم فی الملک و یشتاقون البلایا فی سبل بارئهم کاشتیاق المجرم الی الغفران و الرّضیع الی ثدی رحمة اللّه و کذلک یذکرکم الورقآء باذکار الرّوح لعلّ النّاس ینقطعون عن انفسهم و اموالهم و یرجعون الی مقرّ قدس مشهوداً
و قضی الایّام الی ان اجتمعت فی حول الوحید شرذمة من قریة الّتی بارکها اللّه بین القری و رفع اسمها فی اللّوح الّذی کان امّ الکتاب عنه مفصولاً و اتّبعوا حکم اللّه و طافوا حول الامر و انفقوا اموالهم و بذلوا کلّما لهم من زخارف الملک و ما خافوا من احد الّا اللّه و کان اللّه علی کلّ شئ علیماً و کان قلوبهم زبر الحدید فی نصر اللّه و ما اخذتهم لومة لائم و ما منعهم اعراض معرض و کانوا فی مداین الارض کاعلام القدس باسم اللّه مرفوعاً و بلغ الامر الی مقام الّذی سمع رئیس الظّلم الّذی کفر باللّه و اشرک بجماله و اعرض ببرهانه و کان اشقی النّاس فی الارض و یشهد بذلک رجال الّذینهم کانوا فی سرادق الخلد مستوراً
ان یا اهل القریة فاشکروا اللّه بارئکم بما انعمکم بالحقّ و فضّلکم علی الّذینهم کانوا علی الارض بحیث شرّفکم بلقآئه و عرّفکم نفسه و رزقکم من اثمار سدرة الفردوس بعد الّذی کان الکلّ عنها محروماً و فازکم بایّامه و ارسل علیکم نسمات القدس و قلّبکم الی یمین الاحدیّة و قرّبکم الی بقعة عزّ مبروکاً کذلک یمنّ علی من یشآء و یختصّ برحمته عباد الّذینهم کانوا عن کلّ من علی الارض مقطوعاً اذاً فابشروا فی انفسکم ثمّ افتخروا علی من فی الملک مجموعاً فاعلموا بانّ اللّه کتب اسمآئکم فی صحایف القدس و قدّر لکم فی الفردوس مقاماً محموداً فواللّه لو یظهر مقام احد منکم علی من علی الارض لیفدون انفسهم ابتغآء لهذا المقام الّذی کان بید اللّه مخلوقاً ولکن احتجب عن عیون النّاس لیمیّز الخبیث من الطّیّب و کذلک یبلوهم اللّه فی الملک لیظهر ما فی قلوبهم کما ظهر و کنتم علیهم شهیداً و کم من عباد عبدوا اللّه فی ایّامهم و امروا النّاس بالبرّ و التّقوی و بکوا فی مصایب آل اللّه و غمضوا عیناهم فی حین الصّلوة و قرائة الزّیارات لاظهار توجّههم الی مبدأ قدس مسجوداً فلمّا جآئهم الحقّ اعرضوا عنه و کفروا به الی ان قتلوه بایدیهم و کانوا بافعالهم مسروراً کذلک یبطل اللّه اعمال الّذینهم استکبروا علیه و یقبل اعمال الّذینهم اقبلوا الی اللّه و خضعوا لطلعته و کانوا فی سبل الرّضا مسلوکاً
فذکّروا یا اهل القریة نعمة اللّه الّتی انعمکم بالحقّ و علّمکم ما لا علّمه کلّ علمآء الارض الّذینهم من کبر عمایمهم و ثقلها ما یقدرون ان یمشوا علی الارض و اذا یحرّکون کانّها یحرّک علی الارض جبل غلّ مبغوضاً فواللّه ینبغی لکم یا اولیآء اللّه بان تقدّسوا انفسکم عن کلّ ما نهیتم عنه و تشکروا اللّه فی کلّ الایّام و اللّیالی بما اختصّکم بفضل الّذی لم یکن لدونکم فیه نصیباً و تحکوا عن اللّه بارئکم بحیث تهبّ منکم رایحة اللّه و تکونوا بذلک ممتازاً عن الّذینهم کفروا و اشرکوا و کذلک تعظکم الورقآء و تعلّمکم سبل العلم لتکونوا فی دین اللّه راسخاً و علی الحبّ مستقیماً اتّقوا اللّه و لا تبطلوا اعمالکم بالغفلة و لا تمنّوا علی اللّه فی ایمانکم بمظهر نفسه بل اللّه یمنّ علیکم فیما ایّدکم علی الامر و عرّفکم سبل العزّ و التّقوی و الهمکم بدایع علم مخزوناً فهنیئاً لکم یا اهل القریة و بما صبرتم فی زمن اللّه علی البأسآء و الضّرّآء و بما سمعتم بآذانکم و شهدتم بعیونکم فسوف یجزیکم اللّه احسن الجزآء و یعطیکم ما ترضی به انفسکم و یثبت اسمآئکم فی کتاب قدس مکنوناً فاجهدوا بان لا تبطلوا اصطبارکم بالشّکوی و کونوا راضیاً بما قضی اللّه علیکم و بکلّ ما یقضی من بعد لانّ الدّنیا و زینتها و زخرفها سیمضی اقلّ من آن و لا بقآء لها و تحضرون فی مقعد عزّ محبوباً فطوبی لکم و للّذینهم فدوا انفسهم فی ایّام اللّه و کانوا من الّذینهم طاروا فی هوآء الحبّ و وردوا علی مقرّ الّذی کان عن غیرهم ممنوعاً
فاذکر یا قلم القدس ما قضی علی الوحید من اعادی نفس اللّه لیکون امره فی الملأ الاعلی بالحقّ مذکوراً فلمّا سمع الّذی کفر و شقی ثمّ استکبر و بغی ارسل جنود الکفر و امرهم بان یقتلوا الّذین ما حمل الارض بمثلهم فی ایمانهم باللّه و یسفکوا دمآء الّتی کانت بها کلّ شئ مطهوراً و امر الخبیث فی الملأ بغیر ما نزّل اللّه فی الکتاب و کذلک کان الحکم من عنده مقضیّاً و قرّر للجنود رئیسین اللّذَین هما کفرا باللّه و آیاته و باعا دینهم بدنیاهم و اشتروا لانفسهم عذاب الباقیة الدّائمة و کانا بظلمهم الی قهر اللّه مستقبلاً و اتیا مع جنود الکفر و عساکر الشّرک الی ان حاصروا جنود اللّه و احبّآئه و کانوا من اشرّ النّاس فی امّ الکتاب من قلم الامر مکتوباً و حاربوا مع اصحاب اللّه و جادلوا معهم و نازعوا بهم و عارکوا بما کانوا مقتدراً علیه لیغلبوا علی جنود الحقّ ولکن جعلهم اللّه فی حربهم بایدی المؤمنین مغلوباً فلمّا عجزوا عن حزب اللّه و اولیآئه دبّروا فی الامر و مکروا فی انفسهم و شاوروا بینهم الی ان ارسلوا الی الوحید رسولاً بلسان کذب مکریّاً و دخل رسول الشّیطان الی الوحید و قال انت ابن محمّد و انّا کنّا مقرّ بفضلک علینا و ما جئنا لنعارعک معک بل نرید الاصلاح فی امرک و نسمع منک ما تأمرنا و نتّبع قولک و ما نخالفک فی الحکم من اقلّ من الذّرّ ذرّاً اذاً فتح فم الرّوح و نطق روح القدس بلسان الوحید و قال یا قوم ان تقرّوا بفضلی و تعرفونی انا ابن محمّد رسول اللّه لِمَ جئتم علینا بجنود الکفر و حاصرتمونا و کنتم عن امر اللّه معرضاً و علیه بغیّاً و یا قوم اتّقوا اللّه و لا تفسدوا فی الارض و لا تَدَعوا امر اللّه عن ورآئکم و خافوا عن اللّه الّذی خلقکم و رزقکم و انزل علیکم آیات عزّ بدیعاً و یا قوم سیفنی الملک و جنودکم ثمّ الّذی ارسلکم بالظّلم فانظروا الی ما قضت علی امم القبل و تنبّهوا فی امور الّتی کانت من قبل مقضیّاً و یا قوم ما انا الّا عبد آمنتُ باللّه و آیاته النّازلة علی لسان علیّ بالحقّ و ان لن ترضوا بنفسی بینکم اسافر الی اللّه و ما ارید منکم شیئاً اتّقوا اللّه و لا تسفکوا دمآء احبّآئه و لا تأخذوا اموال النّاس بالباطل و لا تکفروا باللّه بعد الّذی ادّعیتم الایمان فی انفسکم و کذلک انصحکم بالعدل فاتّبعوا نصحی و لا تبعدوا عن امر الّذی کان عن افق الرّوح مشروقاً و یا قوم اَتقتلون رجلاً ان یقول ربّی اللّه و قد جآئکم بآیات الّتی تعجز عن ادراکها عقول الخلایق مجموعاً فارحموا علی انفسکم و لا تتّبعوا هواکم ستخرجون من هذه الدّنیا الفانیة و تحضرون بین یدی مقتدراً قیّوماً و تسئلون عمّا فعلتم فی الارض و تجزون بکلّ ما عملتم فی الدّولة الباطلة و هذا ما قضی حکمه فی الواح عزّ محتوماً و کرّر بینهم الرّسل و الرّسایل الی ان وضعوا کتاب اللّه بینهم و اقسموا به و ختموه و ارسلوه الی جمال عزّ وحیداً و کذلک کانوا ان یخدعوا فی امر اللّه و عاهدوا بلسانهم ما لم یکن فی قلوبهم و کان الغلّ فی صدورهم کالنّار الّتی کانت فی خلال المکر مستوراً و استرجوا من الوحید بان یشرّف بقدومه اماکنهم و محافلهم و اکّدوا فی العهد و المیثاق و کانوا علی مهد النّفس و الهوی مرقوداً
فلمّا حضر بین یدی الوحید کتاب اللّه قام و قال للملأ فی حوله یا قوم قد جآء الوعد و اتت القضایا بالحقّ و انا ذاهب الیهم لیظهر ما قدّر لی خلف سرادق القضآء و کذلک کان علی ربّه فی کلّ حین متوکّلاً و دخل الوحید علی عساکر الظّلم و جنود الشّیطان مع انفس معدوداً اذاً قاموا و استقبلوه و قدّموه علی انفسهم فی المشی و الجلوس و کان بینهم ایّاماً معدوداً و کتبوا علی لسانه الی اهل القریة بان تفرّقوا و لا بأس علیکم الی ان جعلوهم اشتاتاً و دخلوا جنود الکفر فی محلّهم و مکروا علیهم مکراً کبّاراً فلمّا اطمأنّت قلوبهم و نفوسهم کسروا میثاقهم و نقضوا عهدهم و خالفوا حکم اللّه بینهم و نکثوا عهد الکتاب بهواهم و بذلک کتب اسمآئهم فی الالواح من قلم اللّه ملعوناً الی ان اخذوا الوحید و هتکوا حرمته و عرّوا جسده و فعلوا به ما یجری من عیون اهل الفردوس مدامع حمر ممزوجاً الا لعنة اللّه علی الّذین ظلموا علیه و علی الّذینهم یظلمون فی هذه الایّام الّتی کانت الشّمس فی غمام القدس مستوراً و ما رضوا بما فعلوا و قتلوا من اهل القریة فی سنین متوالیات و اساروا نسآئهم و نهبوا اموالهم و ما خافوا عن اللّه الّذی خلقهم و ربّاهم و کانوا ان یستسبقوا بعضهم علی بعض فی الظّلم و بما القی الشّیطان فی صدورهم و کان اللّه باعمالهم شهیداً الی ان ارتفعوا الرّؤس علی الاسنان و الرّماح و دخلوا فی ارض الّتی شرّفها اللّه علی جمیع بقاع الارض و فیها استوی الرّحمن علی عرش اسم عظیماً و حین ورودهم فی المدینة اجتمعوا علیهم الخلایق و منهم آذوهم بلسانهم و منهم رجموهم بایدیهم و کان اهل السّموات یعضّون انامل الحیرة عمّا فعلوا هؤلآء المشرکین بطلعات عزّ منیراً و دخلوهم فی المدینة و کان اللّه یعلم ما ورد علیهم بعد الدّخول و هو محصی کلّ شئ فی کتاب عزّ کریماً
ان یا جمال القدس لیس هذا اوّل ما فعلوا المشرکون فی الارض و قد قتلوا الحسین و اصحابه ثمّ اساروا اهله و اذا یبکون علیه و یتضرّعون فی کلّ صباح و عشیّاً قل یا ملأ البهایم اما استدللتم بحقّیّة الحسین و اصحابه بما فدوا انفسهم و بذلوا اموالهم و کنتم بذلک متذکّراً فکیف تنسبون هؤلآء الشّهدآء بالکفر بعد الّذی بذلوا اموالهم و نسآئهم فی سبیل اللّه و جاهدوا فیه الی ان قتلوا بطرق شتّی بحیث ما سمعت اذن و لا رأت اعین الخلایق مجموعاً جمیعاً و اذا قیل لهم لِمَ قتلتم الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته یقولون وجدناهم کفرآء فی الارض قل فواللّه هذا ما خرج من افواهکم من قبل علی النّبیّین و المرسلین الی ان قتلتموهم باسیاف غلّ مشحوذاً و کان اللّه علی کلّ شئ محیطاً و ویل لکم بما کفرتم برسل اللّه و قمتم علیهم بالمحاربة الی ان سفکتم دمآئهم بغیر حقّ و یشهد بافعالکم ما رقم علی الالواح حفظ مسطوراً قل اما قرّر اللّه فی الکتاب ما یفصّل به بین الصّادق و الکاذب بقوله الحقّ فتمنّوا الموت ان کنتم صادقین فلم کذّبتم الّذین شهد اللّه بصدقهم فی الکتاب الّذی لا یأتیه الباطل و کان من اللّوح منزولاً و انتم ما استشعرتم و نبذتم کتاب اللّه عن ورآئکم و قتلتم الّذینهم تمنّوا الموت فی سبیل اللّه و تشهد بذلک اعینکم و السنکم و قلوبکم و من ورآئکم کان اللّه شهیداً فافّ لکم بما سفکتم دمآء الّذین ما رأت عین الوجود بمثلهم و کذّبتموهم بعد صدقهم بنصّ الکتاب و اتّبعتم الّذین ما یرضون فی سبیل اللّه بان ینقص ذرّة من اعتبارهم و ما همّهم فی الملک الّا بان یأکلوا اموال النّاس و یقعدوا علی رؤس المجالس و بذلک یفتخرون فی انفسهم علی من علی الارض جمیعاً فواللّه ینبغی لکم بان تتّخذوا هؤلآء الفُسَقآء لانفسکم ولیّاً من دون اللّه و تتّبعوهم الی ان تدخلوا معهم نار الّتی کانت للمشرکین مخلوقاً قل فواللّه لو تستشعرون فی انفسکم اقلّ من آن لتمحوا کتبکم الّتی کتبتم بغیر اذن اللّه و تضربون علی رؤسکم و تفرّون من بیوتکم و تسکنون فی الجبال و ما تأکلون الّا حمأ مسنوناً
قل قد قضی نحب الّذینهم استشهدوا فی الارض و حینئذ یطیرنّ فی هوآء القرب و یطوفنّ فی حول عرش عظیماً و فی کلّ حین تنزل علیهم ملئکة الفضل و تبشّرهم بمقام عزّ محموداً و فی کلّ یوم یتجلّی اللّه علیهم بطراز الّذی لو یظهر علی اهل السّموات و الارض یخرّنّ منصعقاً قل یا ملأ الاشقیآء لا تفرحوا باعمالکم فسوف ترجعون الی اللّه و تحشرون فی مشهد العزّ فی یوم الّذی تزلزل فیه ارکان الخلایق مجموعاً و یخاصمکم اللّه بعدله بما فعلتم باحبّآئه فی ایّام الباطلة و لن یغادر من اعمالکم شیئاً الّا و هو علیکم معروضاً و تجزون بما اکتسبت ایداکم و لن یعزب عن علم اللّه من شئ و هو اللّه کان علی کلّ شئ محیطاً فسوف یقولون الظّالمون فی اسفل درکات النّار فیا لیت ما اتّخذنا هذه العلمآء لانفسنا خلیلاً ان یا اهل القریة فاذکروا نعمة اللّه علیکم اذ کنتم علی شفا حفرة من الکفر و انقذکم بالفضل و هداکم الی ساحة اسم وحیداً و اذ کنتم اعدآء و الّف بین قلوبکم و جمعکم بالحقّ و رفع اسمکم و انزل علیکم الآیات من لسان عزّ محبوباً ثمّ اذکروا حین الّذی مررنا علیکم بجنود من الملئکة و فتحنا علیکم ابواب الفردوس و کنتم مجتمعاً یمّ القلعة و وسوس الشّیطان بعضکم و القی فی قلوبکم الرّوع اذاً وجدنا بعضکم مضطرباً ثمّ متزلزلاً ولکن عفونا عن الّذینهم اضطربوا رحمة من لدنّا علیکم و علی من علی الارض جمیعاً قل انّ الّذینهم کفروا من اهل القریة اولئک اشرّ النّاس کما انتم اخیر العباد و کذلک احصینا الامر فی لوح الّذی کان بخاتم العزّ مختوماً و انّ الّذینهم ما حضروا بین یدی الوحید و حاربوا معه و جادلوه بالباطل اولئک لُعنُوا فی الدّنیا و الآخرة و حقّت علیهم کلمة العذاب من مقتدر حکیماً
یا احبّآء اللّه من اهل تلک القریة فاعتصموا بحبل اللّه ثمّ اشکروه بما فضّلکم بالحقّ و اصبحتم برحمة من اللّه و کنتم علی مناهج القدس مستقیماً ان یا اشجار القریة فاسجدوا للّه بارئکم بما هبّت علیکم نسایم الرّبیع فی فصل عزّ احدیّاً و ان یا ارض تلک القریة فاشکری ربّک بما بدّلک اللّه یوم القیامة و اشرق علیک انوار الرّوح عن افق نور عزّیّاً و ان یا هوآء القریة فاذکر اللّه فیما صفّک عن غبار النّفس و الهوی و بعثک بالحقّ و جعلک علی نفسه معروضاً فهنیئاً لک یا یحیی بما وفیت بعهدک فی یوم الّذی فیه خلقت السّموات و الارض و اخذت کتاب اللّه بقوّة ایمانک و صرت من نفحات ایّامه الی حرم الجمال مقلوباً اذاً بشّر فی ملأ الاعلی بما ذُکرتَ فی لوح الّذی تعلّقت به ارواح الکتب و من ورآئها امّ الکتاب الّتی کانت فی حصن العصمة محفوظاً کذلک یجزی اللّه عباده الّذینهم آمنوا به و بآیاته و یأخذ الّذینهم ظلموا فی الارض الا لعنة اللّه علی الظّالمین جمیعاً
ان یا قرّة البقآء غیّر لحنک و غنّ علی نغمات الورقات المغنّیات عن ورآء سرادقات الاسمآء فی جبروت الصّفات لعلّ اطیار العرشیّة ینقطعون عن تراب انفسهم و یقصدون اوطانهم فی مقام الّذی کان عن التّنزیه منزوهاً ان یا جوهر الحقیقة غنّ و رنّ علی احسن النّغمات لانّ حوریّات الغرفات قد اخرجن عن محافلهنّ و عن سرادقات عصمة اللّه لینصتن نغمتک الّتی کانت علی قصص الحقّ فی قیّوم الاسمآء مغروداً و لا تحرمهنّ عمّا اردن من بدایع احسانک و انّک انت الکریم فی رفارف البقآء و ذی الفضل العظیم فی جبروت العمآء و کان اسمک فی الملأ الاعلی بالفضل معروفاً
ان یا جمال القدس انّ المشرکین لن یمهلوا بان یخرج الهَمس من هذا النّفس و اذا یرید الصّوت ان یخرج من فمی یَضَعون ایادی البغضآء علیه و انت مع علمک بهذا تأمرنی بالنّدآء فی هوآء هذا السّمآء و انّک انت الفاعل بالحقّ و الحاکم بالعدل تفعل ما تشآء و تکون علی کلّ شئ حکیماً و لو تسمع ندآء عبدک و تقضی حاجته بالفضل فاعذرهنّ باحسن القول و الطف البیان لیرجعن الی رفارفهنّ و مقاعدهنّ فی غرفات حمر یاقوتاً و انت تعلم بانّی ابتلیت بین المشرکین من الحزبین و انت الحاکم بالامرین و النّاظر علی الحکمین و الظّاهر فی القمصین و المشرق بالشّمسین و المذکور بالاسمین و صاحب المشرقین و الآمر بالسّرّین فی السّطرین و کان اللّه من ورآئک علی ما اقول علیماً و تعلم بانّی ما اخاف من نفسی بل بذلتُ نفسی و روحی فی یوم الّذی شرّفتنی بلقآئک و عرّفتنی بدیع جمالک و الهمتنی جواهر آیاتک علی کلّ من دخل فی ظلّ امرک مجموعاً ولکن اخاف بان یتفرّق ارکان الامر فی کلمة الاکبر کما تفرّقوها هؤلآء المغلّین فی یوم الّذی استویت علی اعراش الوجود برحمتک الّتی وسعت کلّ من فی العالمین مجموعاً و کذلک فصّلنا لهذا الامر تفصیلاً فی لوح الّذی کان حینئذ من سمآء الرّوح منزولاً
ان یا قمیص المرشوشة بالدّم لا تلتفت الی الاشارات ثمّ احرق الحجبات ثمّ اظهر بطراز اللّه بین الارض و السّمآء ثمّ غنّ علی نغمات المکنونة المخزونة فی روحک فی هذه الایّام الّتی ورد علی مظهر نفس اللّه ما لا رأت عیون الخلایق جمیعاً ان یا جمال القدس الامر بیدک و ما انا الّا عبدک المتذلّل بین یدیک و المحکوم بامرک اذاً لمّا تأمرنی بالذّکر فی ذکر اللّه الاکبر و کنز اللّه الاعظم ینبغی بان تأمر ملئکة الفردوس بان تحفظنّ ارکان العرش ثمّ علی ملئکة العالین بان تحفظنّ سرادقات العظمة لئلّا یشقّ ستر حجبات اللّاهوت من هذا النّدآء الّذی کان فی صدر العزّ مستوراً ان یا بهآء الرّوح لا تستر نفسک بتلک الحجبات فاظهر بقوّة اللّه ثمّ فکّ الختم عن انآء الرّوح الّذی کان فی ازل الآزال بخاتم الحفظ مختوماً لتهبّ روایح العطریّة من هذا الانآء القدمیّة علی الخلایق مجموعاً لعلّ یحیی الاکوان من نفس الرّحمن و یقومنّ علی الامر فی یوم الّذی فیه کان الرّوح عن جهة الفجر مشهوداً قل هذا للوح یأمرکم بالصّبر فی هذا الفزع الاکبر و یحکم علیکم بالاصطبار فی هذا الجزع الاعظم حین الّذی تطیر حمامة الحجاز عن شطر العراق و یهبّ علی الممکنات روایح الفراق و یظهر فی وجه السّمآء لون الحمرآء و کذلک کان الامر فی امّ الکتاب مقضیّاً قل انّ طیر البقآء قد طارت عن افق العمآء و ارادت سبأ الرّوح فی سینآء القدس لینطبع فی مرآت القدر احکام القضآء و هذا من اسرار غیب مستوراً قل قد طارت طیر العزّ من غصن و ارادت غصن القدس الّذی کان فی ارض الهجر مغروساً قل انّ نسیم الاحدیّة قد طلع عن مدینة السّلام و اراد الهبوب علی مدینة الفراق الّتی کانت فی صحف الامر مذکوراً قل یا ملأ السّموات و الارض اذاً فالقوا الرّماد علی وجوهکم و رؤسکم بما غاب الجمال عن مداین القرب و اراد الطّلوع عن افق سمآء بعیداً کلّ ذلک ما قضی بالحقّ و نشکر اللّه بذلک و بما انزل علینا البلآء مرّةً بعد مرّة و امطر حینئذ علینا من غمام القضآء امطار حزن معروفاً
ان یا جوهر الحزن فاختم القول فی هذا الذّکر لانّ بذلک حزنّا و حزنت اهل ملأ الاعلی ثمّ اذکر عبد اللّه الّذی سئل عن نبأ قد کان بالحقّ عظیماً قل تاللّه الحقّ انّ النّبأ قد قضی فی جمال علیّ مبیناً ثمّ اختلفوا فیه العباد و اعترضوا علیه علمآء العصر الّذینهم کانوا فی حجبات النّفس محجوباً و انتم عرفتم جمال اللّه فی قمص علیّ قیّوماً و سیعرفه کلّ من فی السّموات و الارض و هذا ما رقم بالحقّ و کان علی اللّه محتوماً و ستعلمون نبأه فی زمن الّذی کان علی الحتم مأتیّاً ولکن انتم یا ملأ البیان فاجهدوا فی انفسکم لئلّا تختلفوا فی امر اللّه و کونوا علی الامر کالجبل الّذی کان بالحقّ مرسوخاً بحیث لا یزلّکم وساوس الشّیطان و لا یقلّبکم شئ فی الارض و هذا ما ینصحکم حمامة الامر حین الفراق من ارض العراق بما اکتسبت ایدی المشرکین جمیعاً ثمّ اعلموا یا ملأ الاصفیآء بانّ الشّمس اذا غابت تتحرّک طیور اللّیل فی الظّلمة اذاً انتم لا تلتفتوا الیهم و توجّهوا الی جهة قدس محبوباً ایّاکم ان لا تتّبعوا السّامری فی انفسکم و لا تعقّبوا العجل حین الّذی یتنعّر بینکم و هذا خیر النّصح من قِبَلی علیکم و علی الخلایق مجموعاً ستسمعون ندآء السّامریّ من بعدی و یدعوکم الی الشّیطان اذاً لا تقبلوا الیه ثمّ اقبلوا الی جمال عزّ خفیّاً اذاً نخاطب کلّ من فی السّموات و الارض فی هذه المدینة لعلّ یستفیز کلّ شئ بما قدّر له من لدن حکیم علیماً و انّک انت یا حین لا تغفل عن هذا الحین الّذی حان بالحقّ و فیه یهبّ نسمة اللّه عن جهة قدس غربیّاً و انّک انت یا ایّتها السّاعة بشّری بهذه السّاعة الّتی قامت فیک بالحقّ ثمّ اعرفی هذه المائدة الباقیة الدّائمة السّمائیّة الّتی کانت عن غمام القدس و ظلل النّور من سمآء العزّ علی اسم اللّه منزولاً ان یا ایّها الیوم نوّر الممکنات بهذا الیوم الدّرّی المشرقیّ الالهیّ الّذی کان عن افق العراق فی شطر الآفاق مشهوداً و کذلک نفصّل لکم الآیات و نلقی علیکم کلمات الرّوح و نعطی علی کلّ شئ ما قدّر فی کتاب عزّ مسطوراً لیعلم کلّ شئ معین الاحدیّة فی هذا الرّضوان الّذی کان بالحقّ مسکوباً و الرّوح علیکم و علی الّذینهم طافوا فی حول الامر و کانوا الی جهة الحبّ مسلوکاً
* * *
جناب آقا سیّد حسین علیه بهآء اللّه
ذکر اللّه من سدرة النّار علی بقعة النّور فی طور الظّهور قد کان علی هیکل الانسان باسم الرّحمن علی الحقّ مشهوداً ینطق فی کلّ الاحیان بانّ الملک للّه المقتدر العزیز المنّان کذلک کان الامر من لدی الرّحمن منزولاً
یا عبد النّاظر قم فانذر الّذین احتجبوا قل قد اتی الرّحمن بالبرهان اتّقوا اللّه و لا تجعلوا الامر بینکم مهجوراً تمسّکوا بالعروة الوثقی الّتی علّقت بین الارض و السّمآء ایّاکم ان تتّبعوا الّذی کفر باللّه و کان عن مکمن القرب بعیداً هذا یوم فیه خضعت الاعناق و قام المشرکون بالنّفاق الی ان نقضوا المیثاق و اتّخذوا الشّیطان لانفسهم معیناً قل لا ینفعکم شئ الیوم و لا یغنیکم عن ملک العرش ما خلق فی الاکوان کذلک نطق الرّحمن فی هذا اللّوح الّذی کان بانوار الوجه منیراً قل انّا نبعث من کلّ حرف خلقاً لا یعلم عدّتهم الّا اللّه انّه کان بکلّ شئ علیماً قل ءاشتغلتم بالدّنیا و اعرضتم عن مالک الاسمآء الی مَ ترقدون و لا تقومون ان ارفعوا الرّؤس تاللّه قد اشرقت شمس الفضل من افق العدل بنور کان علی العالمین محیطاً انّ الّذین نبذوا امر اللّه عن ورآئهم قد حرّمنا علیهم کوثر الحیوان فسوف یجدون انفسهم فی هاویة القهر و لا یجدون لانفسهم نصیراً ان افرح بلوح اللّه انّه یذکرک فی السّجن حین الّذی احاطته جنود الشّرک انّ فضله کان علیک عظیماً لا تبتئس بما یفعلون آنس بذکره ثمّ انقطع عمّا سواه انّه یکفیک بالحقّ انّه کان علی کلّ شئ قدیراً لا تحزن من شئ کلّ ما تراه سیفنی و یبقی الملک للّه الحقّ و الخسران للّذین ما اتّخذوا الیه سبیلاً کبّر من معک من قبل ربّک من الّذین هم آمنوا و بشّرهم بما قدّر لهم فی لوح کان خلف حجاب العزّ مستوراً
* * *
ذکر بدیع من العبد الی الّذی آمن باللّه و کان من المهتدین فی الواح الرّوح مسطورا لیسمعک نغمات الفردوس و یعلّمک من حکمة الّتی جعلها اللّه فی خزائن العلم مخزونا و یبلّغک الی مقام جعله اللّه فوق سرادق الأحدیّة و یرزقک من ثمرات الّتی ظهرت من سدرة البقآء و کذلک کان الفضل عن افق الأمر مشهودا قل یا قوم هذا عبد اللّه یدعوکم الی اللّه و یهدیکم سبل الهدی و یلقیکم من اسرار الّتی کانت عن العالمین ممنوعا و یهبّ علیکم نسمات الحیوان و یرسل نفحات الرّحمن عن مدینة الّتی جعله اللّه مقدّساً عن العرفان و کان عن انظر العارفین مستورا قل یا قوم خافوا عن اللّه و مظاهر امره و لا یشغلکم الدّنیا و زخرفها لأنّها سیفنی و لم یکن عند اللّه الّا ایّاماً معدودا فارفعوا رؤوسکم عن مراقد الغفلة ثمّ انقطعوا عن الملک و لا تکونوا کالّذین نسوا اللّه و طرحوا کلمات اللّه ورآء ظهورهم و کانوا فی کتاب الأبرار باسم الفجّار مکتوبا اولئک هم الّذین ضرب اللّه علی قلوبهم اکنّة من النّار و علی ابصارهم غشاوة من الغفلة بحیث اعرضوا عن جماله فی ایّامه و کانوا عن نسمات هذا الرّضوان محروما و اشتغلوا بزخارف القول کأنّهم ما سمعوا نغمات الهویّة و ما فازوا برحمة الّتی کانت علی اجساد المذنبین مهبوبا کذلک یأخذ اللّه الّذین کفروا و اعرضوا و یغفر الّذین آمنوا و اقبلوا و سیرفعهم الی مقام القرب و یسکنهم فی جوار رحمة ممدودا قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا هواکم ثمّ ارجعوا الی اللّه و اتّبعوا الّذی یدعوکم الی الحقّ و یلهمکم کلمة التّقوی و ینصرکم بجنود الغیب و یصلکم الی مقاعد قدس محبوبا و یهبکم حیوة الباقیة و یسقیکم من خمر الحیوان الدّائمة و لا یرید منکم جزآءً و لا شکورا قل انّ الّذین قالوا بأنّ تلک الکلمات ما نزلت علی الفطرة اولئک غلبت علیهم حسدهم و کأنّهم ما عرفوا لحنات القدس و ما ذاقوا فواکه الفردوس و جعلهم اللّه من طینة الجعل فی قمص الانسان محشورا قل کذلک قال الّذین هم کفروا مثل قولکم و اخذهم اللّه بذنبهم و جعلهم فی تابوت النّار فی کفر انفسهم مسجونا قل ویل لکم و بما اکتسبت ایدیکم و تحرّکت به شفتاکم انّ روح الأحدیّة یشهد بأنّ کلّ ذلک حقّ من عند اللّه و لم یر عین الدّهر بمثل ما نزّل من لدنه و بذلک یشهد کلّ من فی السّموات و الأرض الّا الّذین تجد فی قلوبهم غلّاً من اللّه قل موتوا بغلّکم سینصر اللّه هذا الأمر بملائکة العالین و یرفعه الی مقام لن یصل الیه ایدی المنافقین و کان ذلک علیه حتماً محتوما و الرّوح علیک و علی الّذین یعبدون اللّه فی ارضک و کانوا علی صراط الحبّ بین یدیه موقوفا ١۵٢١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
هذه مدینة الرّضا فادخلوها یا ملأ الرّاضین ثمّ استبشروا بأنوار اللّه الملک المهیمن العزیز الحکیم
بسم الّذی لا اله الّا هو و بربّنا العلیّ الأعلی
ذکر رحمة اللّه عبده بالحقّ لیفتخر بذلک فی ملإ العالمین و یشکر ربّه فی کلّ حین بما تمّت نعمته علیه و علی اهل السّموات و الأرضین و هذا من کتاب یذکر فیه ما یقرّب النّاس الی ساحة قدس مبین و یشهد بأنّه لا اله الّا هو و کلّ عباد له و کلّ الیه لراجعین مثل الّذین یسمعون نغمات اللّه ثمّ یتّبعوها کمثل نور یستضیء من نور اللّه العزیز القدیر کذلک فاشهد من بلّور الّذی یشتعل منه النّار حین الّذی یقابل الشّمس و هذا ذکر من لدنّا للذّاکرین قل یا ملأ الأرض لو تقدّسون انفسکم و ارواحکم لتجدوها الطف من البلّور و هذا لحقّ یقین و ان تقابلوها باللّه بارئکم لتنطبع فیه من کلمة اللّه المهیمن القدیم و تحدث فیها نار القرب و بها تستضیء ابدانکم و اجسادکم و کلّ ما لکم و علیکم بحیث توقد فی شجرات انفسکم مشاعل الحبّ و بها تحترق حجبات الّتی حالت بینکم و بین انوار الوجه و کذلک نعلّمکم سبل التّقوی لتکوننّ من العارفین قل لو تبقی فی قلوبکم رایحة الفنآء فیما یکون متعلّقاً بالدّنیا و زخارفها لن تجدوا روایح البقآء عن قمیص قدس منیر فاتّبعوا یا ملأ الأرض ما امرکم اللّه و لا تختلفوا فیما حدّد فی الکتاب ثمّ تمسّکوا بعروة اللّه المقتدر العزیز الحمید و انّ هذا لوح فیه تنطق الورقآء بلحنات البقآء و تلقی علیکم ما هو خیر لکم عن کلّ ما قدّر فی ممالک الرّوح و فیه هدی و ذکری للمؤمنین و کذلک یختصّ اللّه برحمته من یشآء و ینزل علیکم من سمآء العزّ فواکه عزّ بدیع
قل یا اهل الأرض قد اضآء مصباح النّور فی زجاج القدس و استضآء منه اهل ملإ البقآء اتّقوا اللّه و لا تحتجبوا عنه و لا تکوننّ من المحتجبین و قد صنعت فلک اللّه بأیدی ملائکة الفردوس فتمسّکوا بها یا ملأ البیان و هذه لخیر لکم عن کنوز الأرض و ما کنز فیها من جواهر عزّ منیر و قد ارتفعت شمس الجمال فی وسط الزّوال و انتم رقدآء علی فراش الغفلة و منعتم عن هذا الفضل الّذی ما ادرکه عیون المقرّبین اتّقوا اللّه ثمّ اسلکوا سبل الرّضا فی ایّام اللّه المقتدر العزیز الحمید و ان لن تعرفوا سبیله انّا نعلّمکم بالحقّ بحرف ممّا اعطانی اللّه لتکون الحجّة بالغة علی کلّ من فی الملک اجمعین
فاعلموا بأنّ للرّضا مراتب لا نهایة له و انّا نعلّمکم بما یجری اللّه من قلمی و هذا یکفیکم عن ملک الأوّلین و الآخرین و من یرید ان یسلک سبل الرّضا ینبغی له بأن یکون راضیاً عن اللّه بارئه فیما قدّر له و بما جری من قلم علیّ بالحقّ و بکلّ ما حدّد من عنده علی الواح قدس حفیظ و بأن یکون راضیاً عن نفسه و هذا لن یمکن لأحد الّا بعد انقطاعه عن کلّ من فی السّموات و الأرض ان انتم من العارفین لأنّ الانسان لو یرتکب فی نفسه اقلّ من ذرّ من الفحشآء لن یرضی عن نفسه و هذا ما اشهدناکم بالحقّ لتکوننّ من الرّاضین و بأن یرتقی الی مقام یکون الشّهد و السّمّ عنده سوآء لأنّ کلّ ذلک یقدّر من مقتدر قدیر و لو انّ واحد یعبد اللّه فی الأزل الآزال و یکره فی نفسه بما یمسّه من البأسآء و الضّرّآء لن یکتب اسمه فی الألواح باسم الرّاضین من قلم قدس منیر لأنّ الّذین یقرّون فی انفسهم بحبّ اللّه ثمّ یجزعون من البلایا فی سبیله لن یصدق علیهم حکم الرّضا و هذا ما نلقی علیکم بالحقّ لتکوننّ فی الحبّ من الرّاسخین و کیف یمکن بأن یدّعی احد فی قلبه محبّة اللّه ثمّ یکره عمّا ینزل علیه من محبوبه العزیز الحکیم و بأن یکون راضیاً عن احبّآء اللّه فی الأرض و یخفض جناحه للمؤمنین لأنّه لو یستکبر علی الّذین هم آمنوا کأنّه استکبر علی اللّه و نعوذ باللّه عن ذلک یا ملأ المخلصین و من رضی عن اللّه ربّه یرضی عن عباده الّذین هم آمنوا به و بآیاته فی یوم الّذی انصعقت فیه کلّ من فی السّموات و الأرض لأنّ رضآء العبد عن بارئه لن یثبت الّا برضائه احبّآء اللّه الّذین انقطعوا الیه و کانوا من المتوکّلین فارتقب یوم ینفخ فیه الصّور و تغنّ فیه الورقآء و یفتح ابواب الرّضوان و یأتی اللّه بأمر بدیع اذاً فاسرعوا الیه یا ملأ البیان و لا توقّفوا اقلّ من آن و هذا من اصل الرّضا لا تختلفوا فیه یا ملأ المقرّبین حینئذ تجدون نسایم الرّضا عن مشرق القدس و تأخذکم غلبات الشّوق و تقلّبکم الی مقعد عزّ امین
ایّاکم یا معشر البیان لا تصبروا فی انفسکم و لا تحتجبوا عن جمال اللّه العزیز الحمید فواللّه قیامکم بین یدیه مرّةً واحدة لخیر عن ملک السّموات و الأرضین ولکن انّک انت یا ایّها السّالک الی اللّه فاستبشر فی نفسک لأنّک وصلت فی مدینة الرّضا و کنت الی میادین القدس لمن السّالکین و انّا حینئذ نشهد لک بأنّک طیّرت فی هوآء الرّضا و تجنّبت عن جنبک و تقرّبت بجنب اللّه العزیز الکریم و هاجرت عن دیارک و سافرت الی اللّه حتّی وردت فی بقعة الّتی تزورها اهل سرادق الخلد فی بکور و اصیل فطوبی لک و لمثلائک الّذین وفّقهم اللّه بالورود فی شاطئ البقآء یمّ قلزم الحمرآء و سمعوا نغمة اللّه من ورآء حجبات القدرة و زاروا بقعة الّتی تطوف فی حولها سدرات السّینآء و تخلع فیها النّعال کلّ من دخل فی قمیص الوجود من الأوّلین و الآخرین ثمّ اعلم بأنّ حبّک ربّک هذا رضآء اللّه عنک و رضائک به و هذا من شریعة الّتی شرع عن یمین حکمة اللّه و لن یتغیّر بتغییر نبیّ و لا بتجدید رسول بل کلّ یأمرون النّاس بهذا و هذا من ودیعة اللّه فی قلوب المخلصین و هذا ما یکفیکم عن دونه و من ورد فی هذه الشّریعة الجاریة لن یترک حرفاً من الکتاب و لا یرضی الّا بما رضی اللّه له و کذلک نفصّل لک الآیات بالحقّ لتکون من الموقنین و انّک اذا حیّیت روحک بنغمات الورقآء و جدّدت هیکل سرّک بقمیص البقآء فارجع الی بیت اللّه فی ارضک و کن مبشّراً من لدنّا علی الّذین هم کانوا بفرح الرّوح لمن المستبشرین و ذکّرهم بآیات اللّه و کن کنسایم الرّبیع علی اهل دیارک لیجدّد بها انفسهم و ارواحهم و هذا ما نأمرک بالحقّ ان کنت من المستمعین و لن تقدر علی ذلک الّا بأن تقبل الی اللّه بکلّک و تکون معرضاً عن کلّ ما فی ایدی الخلق اجمعین و انّک اذا جدّدت فی نفسک لتقدر ان تجدّد النّاس و هذا ما تعظک الورقآء بالحقّ لتکون من المحسنین الّذین سبقتهم الهدایة من اللّه و ذاقوا حلاوة الحبّ و شربوا عن عیون الّتی تفجّرت عن جهة عرش عظیم
ثمّ ذکّر من لدنّا کلّ من آمن باللّه و آیاته فی ارضک ثمّ الّذین هاجروا الی اللّه و دخلوا فی جوار اللّه العزیز الکریم و منهم حرف الکاف الّذی سبق فی الفضل و نذکره حینئذ فی الکتاب بربوات المقدّسین و منهم حرف القاف الّذی هاجر الی اللّه فی ایّامه و کان من المتّقین و کذلک حرف الهآء الّذی هاجر ثمّ رجع باذن من لدنّا و کان فی بحر الحبّ لمن المتغمّسین و منهم حرف الرّآء الّذی سمع نغمات الورقآء و دخل فی ظلّ اللّه العزیز العلیم و منهم الّذین هاجروا و رجعوا و ما اذکرنا اسمائهم و کلّ بلغوا فی الفضل مقاماً ما لا یدرکه کلّ الخلایق اجمعین فسوف یظهر اللّه علیهم ثمرات اعمالهم و یطیرون بأجنحة الیاقوت فی رضوان قدس کریم و منهم الّذین سافروا بقلوبهم و کتب اسمائهم من القلم القدرة علی ارواح عزّ منیع و سیفتح اللّه علی وجوههم ابواب الفردوس و یدخلون فیها بسلام و رحمة من لدنّا و یکوننّ فیه لمن المحبرین فواللّه لو یظهر علی اهل السّموات و الأرض اقلّ من ان یحصی عمّا قدّر للّذین سافروا و هاجروا الی اللّه لیسرعنّ کلّ بعیناهم و رؤوسهم الی شاطئ قدس بدیع ولکن احتجبوا کلّ بما اکتسبت ایدیهم فی زمن اللّه و کانوا قوم سوء اخسرین قل یا ملأ المؤمنین فاصبروا بما جری علیکم و لا تجزعوا عمّا مسّتکم من البأسآء و الضّرّآء فسوف یوفّی اجور الصّابرین سیمضی الدّنیا و اهلها و کلّ یرجعون الی مقرّهم فی النّار و لا مفرّ لهم من نقمة اللّه القاهر الغالب العزیز القدیر
قل یا ملأ الأرض اما تشهدون تغیّرات الملک و تبدّلات الأرض بحیث ما یمضی من آن الّا و قد یتغیّر فیه اکثر الأمور فبأیّ شیء اطمأنّت قلوبکم و نفوسکم فویل لکم و بما عملتم فی الحیوة الباطلة و انّکم اقبلتم الی انفسکم و اعرضتم عن الّذی خلقکم و رزقکم و کان علیکم ارحم من کلّ رحیم قل فواللّه ما انتم الّا کمسافر فی ظلّ شجرة و لا بدّ ان تزول و لا تطمئنّوا به و بما یفنی فاطمئنّوا بما لا یأخذه الفنآء و یکون باقیاً ببقآء اللّه الباقی الدّائم العزیز قل هل وجدتم اصباحکم بمثل لیالیکم او شبابکم بمثل مشیبکم کلّ ذلک ذکری لکم یا ملأ المسلمین و ما قدّرت الاختلافات فی کلّ شیء الّا بأن یذکّرکم بفنآء انفسکم لئلّا تلتفتوا الیها و لا تکوننّ من المتمسّکین فتمسّکوا بحبل اللّه ثمّ اعتصموا بعروة البیان و هذا ما قدّر لکم من اصبع عزّ قویم کذلک علّمناکم جواهر العلم و عرّفناکم بدایع الحکمة و القیناکم حقایق العرفان و اشهدناکم سبل الفردوس لعلّ تطمئنّ به قلوبکم و قلوب العارفین و الحمد للّه ربّ العالمین و الرّحمة علیکم یا ملأ البیانیّین اذاً احبّ ان انقطع عن کلّ الأذکار و انادی ربّی بنغمات الّتی تجتذب منها افئدة الموحّدین
فسبحانک اللّهمّ یا الهی فأرسل علی محبّیک ما تستریح به قلوبهم و تسکن به نفوسهم لیذکروک فی الجهر کما یذکروک فی السّرّ و هذا عند قدرتک المحیطة لسهل یسیر ثمّ ارتفع یا محبوبی اعلام نصرک و انتصارک علی اهل مملکتک لیجتمعوا فی ظلّ عنایتک هؤلآء المتفرّقین الّذین تفرّقوا فی دیارک و تشتّتوا فی بلادک و لن یجدوا لأنفسهم مأوی الّا الیک و لا مهرباً الّا بک و لا ملجأً الّا منک فاجمعهم فی ظلّ شجرة عنایتک ثمّ اکرمهم بفضلک و انّک انت اکرم الأکرمین و انت تعلم یا محبوبی کیف فعلوا اعادیک بأحبّائک بحیث اخذوا منهم کلّ ما اعطیتهم بجودک و وردوا علیهم ما لا سمعت اذن احد من قبل و ما ترک من ارض الّا و قد سفک فیها دمائهم و ما بقی من حطب الّا و قد احترقت به اجسادهم و کم من صغیر یا الهی بقی من دون کبیر و کم من امّ یضجّ لابنها و کم من ابن یبکی لأبیه و انت احصیت کلّ ذلک و کنت علیهم لشهید و انّک انت یا الهی تشهد و تری کیف احاط الظّلم ارضک و دیارک بحیث لن یشهد من احد آثار العدل و کلّ اتّبعوا الشّیاطین و کاد ان یصل الأمر الی مقام یرتفع عن الأرض اسمک و آثارک و کلّ اتّخذوا لأنفسهم الهة من دونک و انّک تکون علی ذلک لعلیم خبیر و احاطت کلّ اهل ارضک ظلمات الغفلة بحیث لو یذکر احد من عبادک اسمک لیستهزئوا علیه و بذلک احترق قلبی و اکباد الموحّدین فوعزّتک یا محبوبی لن اجد احداً من عبادک علی سبیلک و لن استنشق منهم روایح حبّک و کلّ اتّخذوا الدّنیا لأنفسهم ولیّاً الّا الّذین هم رجعوا الیک و کانوا من الرّاجعین و فی کلّ الأیّام یا الهی اعاشر مع العباد و اشاهدهم فی غفلة عنک بحیث یتوجّهون بکلّ وجه دون وجهک المنیر و بکلّ مدینة سوی مداین عزّ ربوبیّتک کأنّک ما خلقتهم و ما رزقتهم و کذلک وجدنا الأمر بین هؤلآء المشرکین و وصلت الذّلّة الی مقام لن یقدروا احبّائک ان یذکروک و لو یریدون ان یقرؤوا کلماتک یختفون فی اماکنهم و بذلک استدمت قلوب العاشقین و لو تقبل یا الهی هذه الأمور علی نفسک فوا حسرتاه علی اصفیائک فی ارضک کیف یسمعون من اعدائک ما لا ینبغی لشأنک فیا لیت کلّهم یعمون و ما یشهدون و یصمّون و لا یسمعون ما لا یلیق لجمالک المنیر و انّک لو تدعهم علی تلک الحالة فوعزّتک لینعدم آثار سلطنتک فی مملکتک و تنهدم ارکان حکومتک فی ارضک و یمحی اسمک و رسمک بین الخلق اجمعین فیا الهی و محبوبی لا تمهلهم بعد تلک الأمور فأنزل علیهم ما یقلّبهم الیک ثمّ ارتفع هذا الصّبیّ الّذی قام علیک بتمامه ثمّ الّذین هم اتّبعوه فی هواه لتطهّر ارض تقدیسک عن هؤلآء الکافرین و انّی یا الهی اعلم بأنّک اردت ذلک فی کلّ عامک ولکن ما جری علیه لظهور بدائک و هذا لحقّ یقین اذاً فأنزل علیه یا الهی من قضایاک المثبتة و احکامک النّافذة الّتی لن یردّها البدآء و لن یغیّرها الهوآء ثمّ اثبت یا محبوبی هذا علی الواح عزّ حفیظ و کتاب قدس حکیم الّذی لن یأخذه المحو و لن یرجع الیه حکم الحکّ بل ثبت فیه الأمور من قلم حکم قدیر ثمّ قدّر بعده یا الهی ما هو خیر لعبادک و بیدک الخیر کلّه و انّک انت الحاکم القاضی العالم المعطی الحکیم الی متی یا الهی تصبر علی اعادی نفسک فوعزّتک قد بلغت فی الحکم الی مقام الّذی شکّوا عبادک فی بدایع قدرتک بل ایقنوا دونها بعد ایقانی بأنّک انت المقتدر علی کلّ شیء و انّک انت اقدر الأقدرین و انت تعلم بأنّ جزعی لم یکن علی نفسی و لا علی ذلّة محبّیک بل لمّا اشاهد بأنّ الکلّ اعرضوا عنک و عن جمالک و اتّخذوا آیاتک سخریّاً لذا تحرق کبدی و یضجّ سرّی و تبکی عینی و انّک تعلم ما فی نفسی و انّک علی کلّ محیط اذاً یا محبوبی فاغفر عنّی و عن جریراتی الّتی ارتکبت بین یدیک لأنّ ذکری ایّاک خطیئة لا یعادلها شیء فی الأرض و السّمآء ثمّ اغفر ابوای و احبّائی و عشیرتی و اقربائی و انّک انت ارحم الرّاحمین ثمّ اغفر الّذی سرع الیک و ورد علیک ثمّ عن ابواه و لا تأخذهم یا محبوبی بجریراتهم و خطیئاتهم و ارحمهم و تجاوز عنهم و انّک انت ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین
* * *
قد نزل لعبد اللّه آقا بابا لیقرأ آیات ربّه و یکون من الفائزین
ذکر رحمة ربّک عبده لیکون من المتذکّرین و تقرّ من اثر اللّه ربّه عیناه و یکون من الّذینهم فازوا بعرفان اللّه و مظهر نفسه و ما منعهم منع الّذینهم کفروا و اشرکوا و کانوا من الغافلین ان یا عبد نوّر بصرک من آیات ربّک و قلبک بذکر اسمه العلیّ العظیم و لا تحرم نفسک عن فضل الّذی سبق الممکنات و کان ان ینتظر ظهوره هیاکل الأمر فی قرون الأوّلین قل انّه قد ظهر علی هیکل الانسان فتبارک اللّه مظهر هذا المنظر الکریم ایّاک ان لا یحزنک شیء و لا یمنعک امر عن سبیل اللّه المرتفع المستقیم و لا تلتفت الی الدّنیا و ما خلق علیها ثمّ ابتغ ما قدّر عند ربّک و انّه یکفیک و یکفی العالمین ان اشرب کوثر الحیوان من عین الّتی جرت فی هذا الرّضوان لیجذبک الی وجه ربّک و انّه لهو العزیز الکریم انّه لن یمنع نفساً من بدایع فضله و لن یقطع عن العباد امطار رحمته انّه ما من اله الّا هو یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید کذلک نزّل الأمر من سمآء القدم لتتّبع امر ربّک و تکون من المحسنین انّ الّذینهم کانوا فی غفلة عن لقآء ربّهم و اعراض عن جماله اولئک لن یرحمهم اللّه فی الدّنیا ابدا و فی الآخرة لهم عذاب عظیم فسوف یرجعهم ملائکة العذاب الی مثواهم فبئس مثوی المعرضین کذلک فصّلنا لک الآیات و صرّفناها فضلاً من لدنّا علیک لتکون من الشّاکرین و الرّوح و البهآء علیک و علی عباد اللّه المخلصین
* * *
* * *
۱۵۲١
هو اللّه تعالی عظم شأنه و عزّ اقتداره
ذکر قلم و مداد قبل از نگارش حروف و الفاظ ذکر مالک ایجاد بوده و خواهد بود و بعد فرزند عزیز میرزا مصطفی همیشه از کوثر ذکر محبوب یکتا بنوشی و بیادش از عالم و عالمیان فارغ و آزاد باشی مکتوبت که مدلّ بر خلوص و حبّت للّه بود رسید و سبب روشنی و خوشی دل و دیده گردید چه که هر ذکری که بذکر دوست مزیّن است او بمثابۀ شمع است در انجمن خوشا بحال آنان که جمیع اذکار و افکار و اوراد و اعمال و افعالشان امروز للّه و لحبّ اللّه و لخدمة اللّه واقع شده و میشود ای عزیز جان و روان از اله جاودان بطلب که بآنچه لایق و سزاوار امروز است فائز شویم و آن اینست که خود و غیر خود را بکلّی فراموش نمائیم و بصدهزار تن و صدهزار جان بخدمت بایستیم و اوّل خدمت تطهیر قلب و بصر و سمع و فؤاد و جمیع ارکانست از آنچه لایق نبوده و بعد که بعنایت حیّ قدیم باین مقام عظیم رسید آن وقت سزاوار است کمر خدمت بندد و در صفّ بندگان ایستد ای نور چشم چشم عالم باز و یک چشم باز مشهود نه چه که مقصود از بازی دیدن و شناختن است و آن مثل اکسیر نایاب الّا الّذین اخذتهم ید فضل ربّنا العزیز الوهّاب ای عزیز جان نمیدانم قلم را سکر حبّ مالک قدم اخذ نموده که باین اذکار پرداخته و یا کاتب آتش حسرتهای این ایّام را که بما ینبغی فائز نشده میخواهد بماء این اذکار تسکین دهد سبحاناللّه سبحاناللّه نعم ما قال وصف این هجران و این خون جگر الی آخر باری آنچه از لباس طلب نموده بودی ارسال شد انشآءاللّه بخوشی و خوبی و خرّمی و نیکنامی بپوشی و بدری نه این یک جامه را بلکه جامۀ عالم را ای مصطفی از لسان مالک اسماء باین اسم نامیده شدی این امه و آن عزیز از ربّ بیمثل و نظیر بکمال ذلّت و عجز و ابتهال میطلبیم که بآنچه از برای پاکان درگاهش مقدّر فرموده ترا بآن موفّق دارد انّه لهو المعطی الواهب العزیز الحکیم
حال نوبت خادم است که نزد آن مخدوم مراتب حبّ و وداد اظهار دارد اگرچه بظاهر از نظر رفته قسم بمربّی کل که هرگز از دل نرفته و نخواهی رفت و از تمام دل و جان و زبان از پروردگار عالمیان مسئلت مینمایم که بزودی بمقام قرب قدس فائز شوی و از کأس وصال بیاشامی بیا بیا که گوشها از برای اصغای حکایتهایت مستعدّ گشته و هوشها از پیشاپیش آماده هر چه زودتر آئی دیر است و هر چه پیشتر آئی دور سرمست بادۀ طهور میگوید وقت از دست رفت فرصت از دست رفت سال رفت و ماه رفت شبانگاه و صبحگاه رفت و هنگام اصغای کلمۀ ارجعوا نیامد فآه آه ثمّ آه آه اذاً اختم القول بلا حول و لا قوّة الّا باللّه
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
ذکر من لدنّا لمن قصد المقام الأعلی و قطع البرّ و البحر الی ان ورد فی قبّة نورآء المقام الّذی ارتفع فیه ندآء مالک الأسمآء و فاطر السّمآء لعمر اللّه دخل و فاز بما کان مذکوراً فی الکتب و مسطوراً من القلم الأعلی فی الزّبر و الألواح یا احمد ان احمد اللّه بما ایّدک و وفّقک و رزقک لقائه الّذی لا یعادله ما فی الملکوت و لا ما فی الجبروت یشهد بذلک لسان الرّحمن فی ملکوت البیان نشهد انّک حضرت و سمعت و عرفت ما منع عن عرفانه اکثر العباد قد انزلنا لکلّ من ذکرت لدی الوجه لوحاً شهد بفضل اللّه و عنایته طوبی لک و لکلّ عبد ما منعه ظلم الّذین کفروا بالمبدإ و المعاد قد اریناک افقی و اسمعناک ندائی و ایّدناک علی عمل خضعت له الأعمال لا تحزن عمّا ورد علیک قد ورد علینا فی سبیل اللّه ما صاحت به الصّخرة و ناحت به الأشجار انّا کنّا معه حین صعوده لعمری قد استقبله الملأ الأعلی و وجدوا منه عرف ربّه الأبهی کذلک قضی الأمر من لدی اللّه ربّ الأرباب انّه وفی بمیثاق اللّه و عهده و شهد بما شهد اللّه قبل الأشیآء انّه لا اله الّا هو الواحد المختار النّور المشرق من افق سمآء الفضل و النّفحة المتضوّعة من قمیص مطلع العدل علیک یا من آمنت باللّه و آیاته و هاجرت فی سبیله الی ان فزت بما کان مکنوناً فی علم اللّه و مسطوراً فی کتبه یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب نشهد انّک سمعت النّدآء و اجبت مولاک و اقبلت الیه رغماً للّذین نبذوا الآیات ورائهم و کفروا باللّه اذ اتی بقدرة و سلطان علیک بهائی و بهآء من فی ملکوتی و بهآء من فی سرادق عظمتی و بهآء کلّ مستقیم ما اضعفته قدرة الأمرآء قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ الأرضین و السّموات
یا احمد حمد کن محبوب عالمیان را ترا مؤیّد فرمود بر آنچه در کتابش مذکور و از قلم اعلی مسطور در اوّل ورود سجن غصنی از اغصان را فدا نمودیم لأمر ما اطّلع به الّا اللّه ربّک دنیا قدری نداشته و ندارد و آن غصن در اوّل جوانی جان را نثار نمود و قصد مقام دیگر فرمود قسم بآفتاب افق معانی اگر اقلّ از سمّ ابره مقام ابنک الّذی صعد الی اللّه ظاهر شود کل از فرح منصعق شوند عالم را از برای امم غافله باید گذاشت مقامی که کلّ اشیاء بر فنای او شهادت دادهاند قابل توقّف نبوده و نیست مخصوص ارواح مجرّدۀ مطمئنّۀ طاهره در کلّ حین ارادۀ طیران دارند ولکن بمقتضیات حکمت بالغه چند یومی را صابرند الأمر بیده و الحکم فی قبضته محزون مباش حقّ با تو بوده و هست بکمال فرح و سرور این ایّام فانیه را بخدمت حقّ مشغول باش انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل و هو العزیز الجمیل دوستان را تکبیر برسان و بعنایت حقّ مسرور دار الواح موعوده با جناب امین یعنی ابوالحسن علیه بهآء اللّه ارسال شد انشآءاللّه اهلش باو فائز شوند و از بیان رحمن کوثر حیوان بیاشامند طوبی لک و نعیماً لک امروز یوم حزن نیست وقت را از دست مده ذکرت در ساحت اقدس بوده و هست وصیّت مینمایم اولیای خود را بحکمت با ناس غافل مدارا نمائید رحمت حقّ سبقت گرفته بر غضبش بمقتضا تکلّم کنید ناس بمثابۀ ارضند بعضی جرز و بعضی مبروک اگر اراضی طیّبه یافت شود غرس نهال معانی و بیان جائز والّا الصّمت اولی البهآء الظّاهر اللّائح المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علی اولیائی الّذین تمسّکوا بحبلی المتین
* * *
ذکر من لدنّا عباد الّذین ذکرت اسمائهم لدی المظلوم الّذی سجن فی هذا الحصن المتین یا حزب اللّه فی فاران انّا ذکرناکم من قبل بما لا تعادله الأشیآء کلّها یشهد بذلک مولی الوری فی هذا المقام الرّفیع ایّاکم ان تمنعکم ضوضآء اهل البیان عن ربّکم الرّحمن او تحجبکم حجبات کلّ عالم بعید انّا سمعنا ندائکم اجبناکم بهذا الکتاب المبین انّه یری ما تعملون و یسمع ما تقولون و هو السّمیع البصیر قد حضر کتاب فی السّجن و فیه اسمآء الّذین اقبلوا الی افقی المنیر
یا محمّد اسمع النّدآء المرتفع فی هذا المقام الأعلی من سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا الفرد العلیم الخبیر کن ناطقاً بثنائی و متمسّکاً بحبلی و متوجّهاً الی وجهی و متشبّثاً بهذا النّبأ العظیم الّذی بشّر به الکلیم فی طور العرفان و الرّوح فی بیدآء الاشتیاق و الحبیب بین الیثرب و البطحآء کذلک قضی الأمر من لدن آمر قدیم
یا علی طوبی لنفس فاز بذکر قلمی الأعلی فی ایّامی و وجد عرف قمیصی اذ تضوّع بین العالم انّه من اهل السّفینة الحمرآء فی کتابی المبین انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالعمل الخالص و بما ینبغی لنسبتکم الی اللّه العزیز الحمید
یا خلیل قد اتی الجلیل بسلطان لا تقوم معه جنود السّموات و الأرضین انّه یبشّرک و الّذین آمنوا بما قدّر لکم امراً من لدنه و هو المقتدر العلیم الحکیم
یا رضا قد ذکرک مولی الأسمآء فی هذا المقام الأعلی اشکر ربّک بهذا الفضل المبین انّه ذکرک بما لا یعادله شیء من الأشیآء یشهد بذلک لسان اللّه المقتدر القدیر قل
الهی الهی لا تدعنی بنفسی و لا تجعلنی محروماً عن نفحات وحیک و لا ممنوعاً عن باب فتح علی وجوه من فی الأرض و السّمآء و لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأصفیائک الّذین وفوا بعهدک و میثاقک و عملوا بما امرتهم به فی کتابک العظیم
نسأل اللّه ان یقرّبک الیه و یوفّقک علی الرّضآء فی هذا الظّهور العزیز البدیع
یا فتحعلی هذا یوم فیه جری النّهر و ماج البحر و اتی الأمر بسلطان مبین ضع ما عند القوم و قل تاللّه ما عنده خیر عمّا عندنا یشهد بذلک کلّ عارف بصیر هذا یوم فیه انار افق البیان بنیّر العرفان و غرّدت الحمامة علی الأغصان انّه لا اله الّا انا المقتدر العلیم الحکیم خذ کتاب اللّه بقوّة من عندنا و لا تکن من الغافلین انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالأمانة و الدّیانة و العفّة و الصّفآء انّ ربّک هو النّاصح الخبیر
یا درویشخدا قد ارسلنا الیک من قبل و فی هذه السّنة لوحاً لاح من افقه شمس عنایة ربّک الکریم احمدی اللّه بما ایّدک علی الاقبال و هداک الی صراطه المستقیم و انزل لک ما یغنیک عن کلّ کتاب و یذکّرک بما ینبغی لأیّامه اشکری ربّک بهذا الفضل المبین
یا حزب اللّه ندای طیر عربی و تغرّدات او را اصغا نمودید حال بلسان پارسی اصغا نمائید انّه یقرّبکم الیه و یهدیکم الی الصّراط و ینجیکم من عذاب الیم انّا ذکرناکم فی الواح شتّی و ایّدناکم علی الاقبال الی هذا الأفق المنیر ایّاکم ان یمنعکم شیء من الأشیآء عن اللّه مالک الأسمآء او تخوّفکم سطوة الظّالمین از اوّل یوم الی حین قلم اعلی مکث ننمود و راحت نیافت و حقّ جلّ جلاله را بحرکت خود و ذکر خود نصرت نموده و چون رایات نصرت الهی در بعضی بلاد مرتفع اهل بیان از خلف حجاب بمحاربه قیام نمودند لعمر اللّه گفتند آنچه را که عین اللّه گریست و لسان اللّه نوحه نمود یا حزب اللّه نفوس مشرکه ابداً با ما نبوده و از این امر آگاه نه معذلک مفتریاتی ترتیب دادهاند و قصد مقصود عالمیان کردهاند و بکمال جدّ و اجتهاد در اضلال نفوس ساعی و جاهدند نسأل اللّه ان یعرّفهم مقاماتهم و یرجعهم الیه انّه هو السّامع المجیب
اینکه ارادۀ زیارت بیت نمودید نزد مظلوم مقبول و محبوبست ولکن اگر بروح و ریحان واقع شود و مغایر حکمت نباشد
بگو یا قوم اوّل امر عرفان حقّ جلّ جلاله و آخر آن استقامت و بعد تطهیر مال و ما عند القوم بما امر به اللّه بوده لذا باید اوّل حقوق الهی ادا شود و بعد توجّه ببیت محض فضل این کلمه ذکر شد و از حقّ میطلبیم جمیع را مؤیّد فرماید بر خدمت امر بشأنیکه این دو یوم فانی و زخارف فانیه حایل نشود و از توجّه و اقبال بازندارد یا اولیآء اللّه هناک ندا در کلّ احیان مرتفع و قلم متحرّک و لسان ناطق که شاید عباد افسرده از نار کلمۀ علیا مشتعل شوند و بافق اعلی توجّه نمایند هر نفسی فائز شد او بخیر ابدی فائز است و بحیات قدمی مزیّن طوبی له و له حسن مآب البهآء المشرق من افق سمآء ملکوتی علیکم و علی من یسمع ندآء اللّه ربّ الأرباب
* * *
جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه مالک القدر
ذکر من لدنّا لمن اجتذب العباد ببیان ربّه الرّحمن و نطق امام الوجوه بما نطق به لسان العظمة انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد انجذبت الأشیآء من ندآء مالک الأسمآء و القوم لا یعرفون قد ترکوا ما امروا به و ارتکبوا ما ناح به الملأ الأعلی و الّذین طافوا البیت فی کلّ اصیل و بکور کن ناطقاً بذکر ربّک و قائماً علی خدمة امره و مقبلاً الی افقه و متمسّکاً بحبله الممدود کذلک اظهرنا لآلئ العرفان من صدف البیان طوبی لمن شهد و رأی و ویل لکلّ غافل محجوب البهآء المشرق من افق ملکوتی علیک و علی الّذین سرعوا اذ سمعوا ندآء اللّه مالک الوجود
* * *
ذکر من لدنّا لمن اقبل الی اللّه ربّ العالمین و حضر کتابه فی السّجن الأعظم و فاز باصغآء المظلوم اذ کان بین ایدی الغافلین یا محمّد قبل علی ان استمع النّدآء من شطر الکبریآء عن یمین البقعة النّورآء من سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا العلیم الحکیم قد سمعنا ندائک و وجدنا منه عرف حبّک اقبلنا الیک و اجبناک بهذا الکتاب الّذی یجد منه المخلصون عرف عنایة ربّهم الکریم کم من عالم احتجب بالعلوم عن سلطان المعلوم و کم من امّیّ کسّر اصنام الهوی باسم مالک الوری و اقبل الی الأفق الأعلی بوجه منیر کم من عارف صار العرفان سلاسل لعنقه و منعه عن شاطئ بحر یسمع من امواجه قد تنوّر العالم بأنوار الظّهور و اتی مکلّم الطّور بسلطان مبین و کم من فقیه منعه الحجاب الأکبر عن مالک القدر و کم من جاهل خرقه باسم ربّه القویّ القدیر یا محمّد قبل علی قم علی خدمة مولاک بالحکمة و البیان کذلک نزل الأمر من لدی الرّحمن و النّاس اکثرهم من الغافلین من النّاس من اعرض عن امّ الکتاب متمسّکاً بما عنده من الأوهام و التّماثیل هذا یوم نسب الی اللّه فی کتب النّبیّین و المرسلین هذا یوم یسمع من کلّ شیء من الأشیآء قد اتی مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بأمر لا تقوم معه جنود السّموات و الأرضین ضع القوم بقوّة ربّک و ما عندهم من القصص الأولی لعمر اللّه انّها منعتهم عن الأفق الأعلی انّ ربّک لهو المبیّن العزیز الحکیم
قل یا قوم ان انصفوا باللّه فی هذا الأمر الّذی ظهر بالحقّ و لا تتّبعوا اوهام الّذین نبذوا میثاق اللّه و عهده بما اتّبعوا کلّ جاهل بعید کسّروا اصنام الظّنون باسمه القیّوم ثمّ اقبلوا بوجوه بیضآء الی مشرق وحی ربّکم مالک الوری هذا ما ینفعکم فی الآخرة و الأولی ان انتم من العارفین هذا یوم لا یغنیکم ما عندکم من اشارات الّذین غرّتهم العلوم علی شأن منعتهم عن سلطان المعلوم الّذی ینادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء انّه لا اله الّا انا المقتدر العلیم الحکیم قل یا معشر العلمآء ان انظروا ثمّ اذکروا اذ افتیتم علی رسل اللّه من قبل و انکرتم حقّ اللّه و سلطانه و جادلتم بآیاته و کفرتم بأمره المحکم المتین دعوا ما منعکم عن صراط اللّه و خذوا ما امرتم به فی کتابه العزیز ان افتحوا الأبصار لعمر اللّه قد ماج بحر الحیوان امام وجوهکم و هاج عرف الرّحمن فی دیارکم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین مثلکم کمثل الّذی تمسّک بحرف من الحروف معرضاً عن الکتاب الأعظم الّذی نزل فیه اسرار ما کان و ما یکون قل تعالوا تعالوا لأنزل لکم ما عندکم من کتب اللّه و صحفه و ما نزل علی اصفیائی من الأوّل الّذی لا اوّل له کذلک هدر طیر البیان علی الأغصان و لسان الرّحمن فی ملکوت العرفان لو انتم تعرفون قل قد اخذتم القطرة و نبذتم البحر عن ورائکم ما لکم یا معشر المشرکین ان استمعوا ندآء المظلوم من شطر اسمه القیّوم و قوموا علی نصرة امر ربّکم مالک الغیب و الشّهود قل تاللّه انّ المظلوم یدعوکم لوجه اللّه یشهد بذلک ما ورد علیه فی ایّامه من الّذین بظلمهم ناح الملأ الأعلی و بکت عیون الّذین تمسّکوا بالعروة الوثقی فی هذا الیوم المشهود کذلک انزلنا الآیات و صرّفناها بالحقّ لتشکر ربّک العزیز الودود البهآء المشرق من افق عنایة مالک الأسمآء علیک و علی الّذین انصفوا فی امر اللّه سلطان الوجود
الحمد للّه آن جناب باصغاء نداء مالک اسماء فائز شدند و بافق اعلی توجّه نمودند نامهات رسید و عبد حاضر لدی المظلوم ذکر نمود و باصغا فائز گشت طوبی لکلّ مقبل اقبل و لکلّ سامع سمع و لکلّ بصیر رأی الأفق الأعلی و الذّروة العلیا جمیع کتب و زبر بر عظمت این امر گواهی داده و حقّ جلّ جلاله مابین ایّام این یوم را بخود نسبت داده معذلک کل از عظمتش غافل و محجوب عجب آنکه تا حال بعضی از علمای ارض که محجوبند تفکّر ننمودند که سبب و علّت اعراض و اعتراض علمای اعصار قبل و قرون اولی بر مظاهر احدیّه چه بوده لعمری ایشانند حجابهای بزرگ و سبحات مجلّله که سبب منع ابصار خلق بوده و هستند بسیار حیف است نفسی الیوم خود را از فیوضات حضرت فیّاض محروم نماید چه که آنچه الیوم فوت شود تدارک آن از قوّۀ بشر خارج است للّه بایست و للّه بگو هر کلمهئی که خالصاً لوجه اللّه از لسان ظاهر شود مؤثّر است عمل امروز از سلطان اعمال در کتب الهی مذکور و مسطور جهد نما تا از اشجار خلد برین در کتاب الهی محسوب شوی و ذکرت در دفتر عالم مخلّد بماند
اینکه از حقیقت نفس سؤال نمودید انّها آیة الهیّة و جوهرة ملکوتیّة الّتی عجز کلّ ذی علم عن عرفان حقیقتها و کلّ ذی عرفان عن معرفتها انّها اوّل شیء حکی عن اللّه موجده و اقبل الیه و تمسّک به و سجد له در اینصورت بحقّ منسوب و باو راجع و من غیر آن بهوی منسوب و باو راجع
الیوم هر نفسی شبهات خلق او را از حقّ منع ننمود و ضوضاء علما و سطوة امرا او را محجوب نساخت او از آیات کبری لدی اللّه مالک الوری محسوب و در کتاب الهی از قلم اعلی مسطور طوبی لمن فاز بها و عرف شأنها و مقامها
در مراتب نفس از امّاره و لوّامه و ملهمه و مطمئنّه و راضیه و مرضیّه و امثال آن از قبل ذکر شده و کتب قوم مشحون است از این اذکار قلم اعلی اقبال بذکر این مراتب نداشته و ندارد نفسی که الیوم للّه خاضع است و باو متمسّک کلّ الأسمآء اسمائها و کلّ المقامات مقاماتها
و در حین نوم تعلّق بشیء خارج نداشته و ندارد در مقام خود ساکن و مستریح جمیع امور باسباب ظاهر و باهر و باسباب مقامات سیر و ادراک و مشاهده مختلف میشود
در بصر ملاحظه نمائید جمیع اشیاء موجوده از ارض و سماء و اشجار و انهار و جبال کل را مشاهده مینماید و بیک سبب جزئی از جمیع محروم تعالی من خلق الأسباب و تعالی من علّق الأمور بها کلّ شیء من الأشیآء باب لمعرفته و آیة لسلطانه و ظهور من اسمائه و دلیل لعظمته و اقتداره و سبیل الی صراطه المستقیم
یا محمّد قبل علی ان اشکر اللّه بما اقبلنا الیک من شطر السّجن و ذکرناک بذکر یذکرک به عباد مکرمون
انّ النّفس علی ما هی علیه آیة من آیات اللّه و سرّ من اسرار اللّه او است آیة کبری و مخبری که خبر میدهد از عوالم الهی در او مستور است آنچه که عالم حال استعداد ذکر آن را نداشته و ندارد ان انظر الی نفس اللّه القائمة علی السّنن و النّفس الأمّارة الّتی قامت علی الاعراض و تنهی النّاس عن مالک الأسمآء و تأمرهم بالبغی و الفحشآء الا انّها فی خسران مبین ملاحظه در جهل و نادانی قوم نما که جمیع عالمند باینکه احدی از مطلع اعراض اطّلاع نداشته مع ذلک قالوا ما لا قاله الأوّلون ان استقم علی الأمر بقیام یجد منه کلّ ذی درایة عرف الاستقامة فی امر اللّه ربّ العالمین قل یا معشر الجهلآء تعالوا لننظر فی الآثار انّها تهدینا الی سوآء الصّراط و تعرّفنا ما کان مستوراً و تقرّبنا الی اللّه الواحد المقتدر العزیز الوهّاب قل ضعوا ما عندکم و خذوا ما امرتم به فی الکتاب تاللّه انّه اتی بسلطان لا ینکره الّا الّذین نبذوا الانصاف عن ورائهم و قاموا بالاعتساف قل تعالوا تعالوا لنریکم الشّمس فی وسط الزّوال اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکونوا من اصحاب الضّلال انّه قد اتی لنجاتکم و انزل لکم ما یقرّبکم الی اللّه مالک الرّقاب ضعوا الغدیر تاللّه قد ماج البحر الأعظم امام وجوه الأمم ان اقبلوا الیه و لا تکونوا من الّذین رأوا البرهان و انکروه بما اتّبعوا کلّ غافل مرتاب کذلک استنّ القلم الأعلی فی مضمار الحجّة و البرهان طوبی لمن فاز بصریره و ویل لمن اعرض عن اللّه مالک المآب
و اینکه سؤال نمودید روح بعد از خراب بدن بکجا راجع میشود اگر بحقّ منسوب است برفیق اعلی راجع لعمر اللّه بمقامی راجع میشود که جمیع السن و اقلام از ذکرش عاجز است هر نفسی که در امر اللّه ثابت و راسخ است او بعد از صعود جمیع عوالم از او کسب فیض مینماید او است مایۀ ظهور عالم و صنایع او و اشیاء ظاهرۀ در او بامر سلطان حقیقی و مربّی حقیقی در خمیر ملاحظه نمائید که محتاج است بمایه و ارواح مجرّده مایۀ عالمند تفکّر و کن من الشّاکرین
این مقامات و همچنین مقامات نفس در الواح شتّی ذکر شده او است آیتی که از دخول و خروج مقدّس است و او است ساکن طائر و سائر قاعد شهادت میدهد بر عالمی که از برای او اوّل و آخر است و همچنین بر عالمی که مقدّس از اوّل و آخر است در این لیل امری مشاهده مینمائی و بعد از بیست سنه او ازید او اقلّ بعینه آن را مشاهده مینمائی حال ملاحظه کن این چه عالمی است تفکّر فی حکمة اللّه و ظهوراته و قل
لک الحمد یا الهی و سیّدی و مقصودی بما ایّدتنی علی عرفان بحر فضلک و سمآء ظهورک و سقیتنی کوثر الاقبال بأیادی عطائک اسألک بأنوار شمس وجهک و نار سدرة امرک ان تؤیّدنی فی کلّ الأحوال علی خدمتک و تبلیغ امرک ای ربّ انت الکریم ذو الفضل العظیم لا تمنعک شؤونات العالم و لا تعجزک اشارات الأمم ای ربّ اسألک بنفسک ان تفتح باصبع قدرتک علی وجهی باب معرفتک ثمّ اکتب لی من قلمک الأعلی خیر الآخرة و الأولی انّک انت مالک الوری لا اله الّا انت القویّ المقتدر القدیر
و ما ذکرت أ للتّصدیق بک و بمظاهرک له مراتب بحسب تفاوت الادراکات ام له حقیقة واحدة در این مسئله در قبل مابین فرق مختلفۀ فرقان گفتگوهای لاتسمن لاتغنی بمیان آمده و امثال این گفتگو فیالحقیقه سحاب و حجاب است از برای ابصار حدیده و للّذین اوتوا بصائر من اللّه العزیز الحمید البتّه مقامات مختلف است و ادراکات متفاوت
در آثار صنع ملاحظه نما و تفکّر کن خاتم انبیا میفرماید زدنی فیک تحیّراً
و ما ذکرت فی انتهآء عالم الأجسام عرفان این مقام معلّق است بابصار ناظرین در مقامی متناهی و در مقامی مقدّس از آن حقّ لمیزل بوده و خواهد بود و همچنین خلق الّا انّ الثّانی مسبوق بالعلّة در اینصورت حکم توحید ثابت و محقّق
و اینکه از افلاک سؤال نمودید اوّلاً باید معلوم شود که مقصود از ذکر افلاک و سماء که در کتب قبل و بعد مذکور چیست و همچنین ربط و اثر آن بعالم ظاهر بچه نحو جمیع عقول و افئده در این مقام متحیّر و مبهوت ما اطّلع بها الّا اللّه وحده حکما که عمر دنیا را بچندین هزار سال تعبیر نمودهاند در این مدّت سیّارات را احصا ننمودهاند چه مقدار اختلاف در اقوال قبل و بعد ظاهر و مشهود و لکلّ ثوابت سیّارات و لکلّ سیّارة خلق عجز عن احصائه المحصون
یا ایّها النّاظر الی وجهی امروز افق اعلی مشرق و ندآء اللّه مرتفع قد انزلنا فی الألواح لیس الیوم یوم السّؤال ینبغی لمن سمع النّدآء من الأفق الأعلی یقوم و یقول لبّیک لبّیک یا اله الأسمآء لبّیک لبّیک یا فاطر السّمآء اشهد انّ بظهورک ظهر ما کان مکنوناً فی کتب اللّه و مستوراً فی صحف المرسلین هر نفسی فیالحقیقه عرف بیان را بیابد بتمام همّت بر خدمت امر بحکمت و بیان قیام کند بشأنی که ضوضاء مشرکین و نعاق غافلین او را بازندارد از قبل از قلم اعلی شئونات علمیّه ظاهر شده آنچه که از ادراکش اهل ارض عاجزند الّا من شآء اللّه نقطۀ اولی میفرماید انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه لا اله الّا انا و سدره هم باین کلمۀ علیا ناطق بوده و هست طوبی لمن وجد عرف الرّحمن منقطعاً عمّا کان انّه من اهل البهآء فی الصّحیفة الحمرآء طوبی للفائزین نعیماً لک بما اقبلت و آمنت فی یوم فیه ناحت الأرض و صاحت السّمآء و ارتعدت فرائص الأسمآء و زلّت اقدام العلمآء الّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده بما اتّبعوا الظّنون و الأوهام ان اشکر اللّه بما ایّدک و عرّفک و انطقک و علّمک ما هداک الی سوآء الصّراط انّا وجدنا عرف حبّک و اقبالک و اشتعال قلبک انزلنا لک هذا الکتاب و صرّفنا فیه الآیات امراً من عندنا انّ ربّک لهو العزیز الوهّاب قد رأینا ما انت علیه و سمعنا ما ناجیت به اللّه انّه یشهد و یری و هو السّمیع البصّار ان انظر ثمّ اذکر ما سمعت من قبل و ما ظهر فی هذا الظّهور و قم علی الأمر باستقامة تستقیم بها الأقدام کذلک وصّاک المظلوم من شطر السّجن و ذکرک بآیات لا یأخذها النّفاد البهآء المشرق من افق عنایة ربّک علیک و علی من تشبّث بذیل اللّه مالک الایجاد
* * *
بسمی المنادی بین الأرض و السّمآء
ذکر من لدنّا لمن اقبل الی المذکور اذ اتی الوعد و ظهر الموعود بسلطان مبین هذا یوم لا یذکر فیه الّا هو یشهد بذلک کتب اللّه من قبل و من بعد و هذا اللّوح العظیم هذا یوم فیه ماج بحر البیان و انار افق العرفان بما استوی مالک القدم علی العرش الأعظم و هدرت حمامة البیان علی اعلی الأغصان قد اتی المالک و الملک للّه المقتدر العلیم الحکیم لا یعزب عن علمه من شیء یسمع و یری و هو السّمیع البصیر
قد حضر کتابک لدی المظلوم و عرضه العبد الحاضر لدی الوجه اجبناک بآیات اذ نزّلت من سمآء البرهان خضعت لها کتب الأرض یشهد بذلک من ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا العزیز الکریم کن ناطقاً بذکری و متوجّهاً الی انوار وجهی و متمسّکاً بحبلی و قائماً علی خدمة امری العزیز البدیع انّا اسمعناک و عرّفناک و اریناک و هدیناک الی صراطی المستقیم اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم و قل
لک الحمد یا الهی و سیّدی و سندی بما دعوتنی الیک و سقیتنی کأس الحضور من ید عطائک و جعلتنی مقبلاً الی افقک الأعلی اذ اعرض عنه علمآء الأرض کلّها اسألک بآیاتک الکبری و بالاسم الّذی به جرت سفینة البیان علی بحر الأسمآء ان تجعلنی فی کلّ الأحوال ناطقاً بثنائک بین عبادک بحیث لا تمنعنی سطوة الفراعنة و لا شوکة الجبابرة انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر
قد اسمعناک آیات ربّک بلسان عربیّ مبین و نرید ان نسمعک بلسان عجمیّ بدیع اگر عباد ارض بر عظمت یوم و عظمت امر آگاه شوند کل از ما سوی اللّه منقطع گردند و ببحر اعظم که امام وجوه امم ظاهر و هویداست توجّه نمایند اوهام عباد را از مالک ایّام محروم نموده هر حزبی بوهمی متمسّک و از انوار نیّر یقین محروم و ممنوع هزار و دویست سنه و ازید بلعن و سبّ یکدیگر مشغول الفت و ایتلاف مفقود و اختلاف مشهود هر حزبی طریقی اخذ نمود و هر قومی سبیلی ترتیب داد ان تعدّوا طرق الأوهام لا تحصوها آیات بشأنی نازل که عالم را احاطه کرده و بیّنات اعلامش در لوح رئیس و سور ملوک مرتفع و هویدا اقتدار قلم اعلی و نفوذ کلمۀ علیا نزد اهل بصر و اصحاب منظر اکبر واضح و مشهود از اوّل امر این مظلوم وحده من غیر ستر و حجاب بأعلی النّدآء امرا و وزرا و علما و فقها و حکما کل را بافق اعلی دعوت نمود معذلک عباد غافل جاهل متنبّه نشدهاند و از بحر آگاهی نیاشامیدهاند از اوّل ابداع تا حین شبه این ظهور ظاهر نه یشهد بذلک کتب اللّه المهیمن القیّوم لازال این یوم عنداللّه مخصوص بوده العجب کلّ العجب از غفلت عباد و ظلم من فی البلاد از حقّ میطلبیم عباد خود را از فیوضات یوم جزا محروم نفرماید و از اصغاء کلمۀ خود و مشاهدۀ افق منع نکند باب عدل را بمفتاح فضل بگشاید و اهل انصاف را ظاهر فرماید و باستقامت کبری مزیّن نماید که شاید خلق را از جهل نجات دهند و بحقّ کشانند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید
و نذکر اخاک الّذی سمّی بمهدی و نبشّره بعنایة اللّه ربّ العالمین یا مهدی بشنو ندای مظلوم را از اوّل ایّام تا حین در دست اعدا مبتلا وارد شده آنچه که اهل جنّت علیا گریستند و اهل فردوس اعلی نوحه نمودند این مظلوم مقصّر در خاتم انبیا تفکّر نما بر آن حضرت وارد شد آنچه که افئدۀ مقرّبین و اکباد مخلصین را گداخت از برای صاحبان سمع یک آیه کافی بوده و هست ما ارسلنا من رسول الّا کانوا به یستهزئون در عیسی بن مریم تفکّر کن ظلم بمقامی رسید که حقّ جلّ جلاله او را بآسمان چهارم برد بشنو ندای مظلوم را و سمع را از آنچه شنیدهئی مقدّس نما و همچنین بصر را و بعد بچشم انصاف و گوش مقدّس ببین و بشنو آیات در هر مقام موجود و بیّنات واضح و مشهود آثارش بمثابۀ آفتاب لائح ولکن منصفین بمشاهدۀ انوار فائز امروز مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی و ناطق طوبی لمن سمع و رأی و ویل للغافلین
و نذکر فی هذا المقام ضلعک و نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدها و یوفّقها علی الاستقامة علی حبّه انّه علی کلّ شیء قدیر یا امةاللّه جمیع عالم از برای عرفان جمال قدم از عدم بوجود آمدهاند و باین یوم مبارک در کتب و زبر و صحف وعده داده شدهاند علمای ایران در لیالی و ایّام بذکر مالک انام مشغول و بر منابر به عجّل اللّه فرجه ناطق و چون عالم بانوار نیّر ظهور منوّر کل بر اعراض قیام نمودند و بالأخره بر سفک دم مطهّرش فتوی دادند و تو از فضل و رحمت و عنایتش اقبال نمودی و از رحیق حبّش آشامیدی قدر این مقام و مبلّغ را بدان یعنی نفسی که ترا راه نمود و آگاه فرمود اشکری ربّک و قولی
لک الثّنآء یا مولی الأسمآء و لک البهآء یا مالک العطآء بما هدیتنی الی صراطک و عرّفتنی مشرق آیاتک و مطلع بیّناتک و سقیتنی کوثر حبّک بأیادی فضلک اسألک ان تکتب لی من قلمک الأعلی ما کتبته لامائک اللّائی تمسّکن بعروة احکامک و بحبل اوامرک انّک انت الّذی شهد بقدرتک لسان العظمة لا اله الّا انت المقتدر المهیمن علی ما کان و ما یکون
* * *
افنان جناب میرزا علیه بهآء اللّه
ذکر من لدنّا لمن انار من انوار وجه ربّه العزیز الوهّاب الّذی اذا سمع النّدآء توجّه و اذا دُعِیَ اجاب انّ الّذین وفوا بمیثاق اللّه اولئک من اعلی الخلق لدی الحقّ المتعال ان الّذین غفلوا اولئک من اهل النّار عند ربّک العزیز المختار قل قد ظهر میزان الأعظم و توزن به الأعمال و انّه لصراط اللّه لمن فی الأرضین و السّموات به اقبل کلّ مقبل و نطق کلّ شیء بذکر اللّه فالق الأصباح طوبی لک بما وجدت حلاوة البیان عمّا نزّل من لدی الرّحمن و عرفت مولاک فی هذا القمیص الّذی منه اضآءت الدّیار قد ارسلنا الیک من قبل کتاباً فیه فاحت نفحات عنایة رّبک العزیز الغفّار ثمّ من قبله کتاباً آخر الّذی به اشرقت شمس الفضل من افق رحمة ربّک علی من فی الابداع ایّاک ان یحزنک شیء او یمنعک طغیان الّذین بغوا علی اللّه اذ اتی فی ظلل الغمام اذا اخذک حزن فانظر فی امری و تفکّر فیما ورد علی هذا المظلوم اذ ابتلی بین ایدی الحزبین الّذین اعرضوا عن اللّه بعد الّذی جآءهم بملکوت الآیات طوبی لقویّ قام علی امر ربّه و لمنادی ینادی بهذا الاسم بالحکمة و التّبیان قل یا قوم این الّذین ظلموا فی الأرض بغیر حقّ و این الأسرّة و التّیجان و این الّذین حاربوا مع اللّه و اصفیائه قد اُکلوا بما اکلوا اموال النّاس بالباطل انّ ربّک لشدید العقاب ما یبقی انّه ما قدّر للمقرّبین کذلک قضی الأمر فی الألواح لعمری سیفنی ما عند النّاس و یبقی العزّة و الاقتدار لمن اقبل الی مطلع الأنوار تاللّه لو یسمعون صریر القلم الأعلی لیأخذنّهم جذب اللّه علی شأن یضعنّ الملک عن ورائهم و یقبلنّ الی الملکوت کذلک نزّل من سمآء الجبروت فی هذا الحین الّذی ینطق لسان العظمة الملک للّه المقتدر العزیز النّوّار مثلی کمثل الّذی رکب البحر و اخذته الأمواج من کلّ الجهات انّه فی تلک الحالة ینادی البریّة و یدعوهم الی اللّه ربّ الأرباب قل أ لمثل هذا المحبوب ینبغی الثّنآء او البغضآء فأنصفوا یا اولی الاغضآء و لا تکونوا کالّذین رأوا قدرة اللّه و انکروها الا انّهم من اصحاب النّیران هل یظنّون انّهم علی امر من اللّه لا ومالک الایجاد قد عبدوا الأوهام فی الف سنة و اذا جآء المیقات و اتی مطلع الآیات فزعوا و صاحوا ان هذا الّا مفتر کذّاب قل اتّقوا اللّه و لا تقابلوا الدّرّ بالصّدف و لا الجوهر بالخزف کذلک یأمرکم ربّکم حبّاً لعباده الّذین خُلقوا بأمره المهیمن علی الآفاق
ای عبد ناظر الی اللّه حمد کن محبوب عالمیان را که بحبّش فائزی و بذکرش ذاکر و بشطرش ناظر این از فضل اعظم بوده و خواهد بود انشآءاللّه در جمیع احوال مراقب امر اللّه بوده چه که آنچه منسوب بحقّ است باقی و دائم و ثابت و مادون آن فانی و معدوم نفوس ضعیفه الیوم شاعر نیستند بعضی در تیه غفلت مبتلا و بعضی بکلمات عتیقۀ بالیۀ خلقه از شطر احدیّه ممنوع هزار سنه او ازید آن نفوس موهومه شخص موهومی را در مدینۀ موهومه معیّن نموده و باو عاکف و بعد از ظهور نیّر اعظم قلیلی خرق حجبات اوهام نمودند و مابقی بهمان اوهام باقی طوبی لقویّ خرق الأحجاب بسلطان ربّه العزیز القدیر آنچه در دست اهل فرقان از قبل بوده جمیع را باین فقرۀ مذکوره قیاس نمائید همیشه متوهّمین بوده و هستند چنانچه حال مشاهده میشود مشرک باللّه و اتباعش بذکر خلافت مجعوله ناس را از مالک بریّه منع نمودهاند ان هم الّا فی ضلال وربّک الغنیّ المتعال مع آنکه کل عالمند که مطّلع بر امر او نبوده و نیستند معذلک یهیمون فی هیمآء الضّلال و لا یشعرون باری از این امور هم محزون نباشید چه که از برای حقّ عبادیست یحرقون حجبات الأوهام و یخرقون سبحات الأنام اولئک لا یمنعهم ما فی ایدی النّاس و لا ما ینطق به السنتهم الکاذبة انّهم انوار التّوحید فی البلاد و انجم التّجرید بین العباد سوف یظهر مقامهم علی من علی الأرض انّه لهو المقتدر القدیر
و اگر از احوال این ارض بخواهید فی اضطراب مبین آنچه در الواح قبل اخبار آن نازل حال ظاهر انّ ربّک لهو العلیم الخبیر یا لیت لم یدرک البلآء الّا نفسی فی سبیل اللّه ربّ العالمین در جمیع احوال شاکر بوده و هستیم و بذکر و ثنایش ناطق انّه لا یمنعه شیء لو یعترض علیه الملوک و یعرض عنه کلّ عبد مملوک نسأل اللّه بأن یوفّقک علی خدمته و طاعته و ینصرک بفضل من عنده انّه هو ارحم الرّاحمین
افنان را تکبیر منیع رفیع برسانید و کذلک من فی حولک من عباد اللّه المخلصین انّما البهآء من لدی البهآء علیک و علی من معک من احبّآء ربّک القائم علی الصّراط
* * *
هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
ذکر من لدنّا لمن توجّه الی افقی و فاز بعرفانی و اخذ رحیق البیان باسمی و شرب منه بذکری العزیز البدیع انّا کنّا معک اذ سمعت و اجبت مولاک فی یوم فیه انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من انقذته ید قدرة ربّک القدیر قد سمعنا ندائک مرّةً بعد مرّة و رأینا توجّهک الی وجه اللّه العزیز الحمید قد اسمعناک ندائی و سمعنا ندائک و اریناک آیاتی و رأیناک فضلاً من عندی انّ ربّک لهو الفضّال العلیم الخبیر و امسکنا زمام القلم الی ان اتی المیقات اذاً اطلقناه امراً من عندنا و ذکرناک بالحقّ انّ ربّک لهو الغفور الکریم
قد حضر العبد الحاضر لدی العرش و فی یده کتابک قام و قرأ فی المنظر الأکبر المقام الّذی استقرّ فیه عرش مالک القدر الّذی اتی من سمآء الوحی بسلطان مبین و مرّةً اخری ذکرک تلقآء الوجه قلنا ان اصبر انّ ربّک لهو الصّبّار الحکیم یا ایّها المقبل الینا قد سمعنا ما نادیت به اللّه و وجدنا منه شوقک و اشتیاقک و عرف خلوصک للّه ربّ العالمین قد شهد کلّ کلمة من کلماتک بظهور اللّه و سلطانه ان احمد اللّه بما ایّدک علی هذا الأمر العظیم ان احفظ هذا المقام الأعلی باسم ربّک الأبهی کذلک یأمرک مالک الأسمآء من شطر سجنه البعید ان افرح ثمّ اشکر بما فاز ندائک باصغآء المظلوم و اجابک بما یبقی بدوام اسمآء اللّه و صفاته انّ ربّک لهو الصّادق الأمین قل
یا اله الملکوت و مالک الملوک و سلطان الجبروت اسألک بأنوار وجهک بعد فنآء الأشیآء بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال مقبلاً الیک و منقطعاً عن سواک ثمّ اشربنی من زلال کوثر عطائک الّذی من فاز به طار فی هوائک و نبذ ما دونک و اخذه سکر الآیات علی شأن ما خوّفه سطوة العالم و لا ضوضآء الأمم ای ربّ انا الّذی توجّهت الی بحر فضلک و اعترفت بسلطنتک و اقتدارک اسألک بأن تؤیّدنی فی کلّ الأحوال علی خدمتک و ذکرک و ثنائک انّک انت المهیمن علی من فی الأرض و السّمآء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انّک انت الآمر المعط الغفور الرّحیم
* * *
جناب میرزا محمّد تقی ابهری علیه بهآء اللّه
ذکر من لدنّا لمن توجّه الی الوجه و فاز بما کان مرقوماً من القلم و مسطوراً فی اللّوح یا ابن ابهر اسمع ندآء اللّه مالک القدر انّه یأمرک بذکره و ثنائه و القیام علی خدمة امره المحتوم قد حضر لدی المظلوم احد احبّائی الّذی فاز بلقائی و شرب کوثر اللّقآء من ید عطائی ذکرک ذکرناک بلوح ینادی بین الأرض و السّمآء و یدع الکلّ الی اللّه العزیز الودود قد غفر اللّه الّذین عملوا ما منعوا عنه فی الکتاب امراً من لدی اللّه ربّ ما کان و ما یکون قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکونوا کالّذین یسمعون امر اللّه و حکمه و لا یعملون اشکروا ربّکم بما غفرکم قبل ذکر عملکم انّه هو الغفور العطوف نوصیکم بالأمانة و الدّیانة و ما نزل فی کتاب اللّه مالک الوجود
یا ابن ابهر اذکر الحسین من قبل المظلوم و بشّره بعنایة الحقّ علّام الغیوب قل یا حسین کن متمسّکاً بحبل الحکمة و ناطقاً بالبیان لئلّا ترتفع ضوضآء الّذین انکروا الغیب و الشّهود انّا ذکرناک من قبل بآیات انجذبت به الأفئدة و العقول نسأل اللّه بأن یوفّقک علی ذکره و ثنائه و علی خدمة امره المحتوم
و نذکر من سمّی باسمعیل و نبشّره باقبالی الیه و بما نزل له من القلم الأعلی فی هذا المقام المرفوع ایّاک ان یمنعک و الّذین آمنوا ما عند القوم عن اللّه المهیمن القیّوم البهآء من لدنّا علیک و علی ابنک الّذی حضر اسمه فی هذا المقام الممنوع
انّا اردنا ان نذکر امتی و ورقتی الّتی ذکرنا اسمها و انزلنا لها ما لا یعادله شیء من الأشیآء و کتبنا لها فی الصّحیفة الحمرآء من قلمی الأعلی ما لا اطّلع بها احد الّا اللّه مالک یوم النّشور یا امّ اشرف لعمری تنطق حوریّات الفردوس الأعلی بفضائلک و مناقبک افرحی باظهاری هذا السّرّ الأخفی و ربّک هو المشفق العطوف الغفور
یا ایمان قد فزت بذکری مرّة بعد مرّة اعرف مقام هذا الفضل الأعظم و قل لک الحمد یا مولی العالم و مالک القدم اسألک باسمک الأعظم بأن تؤیّدنی علی العمل بما انزلته فی لوحک المحفوظ سمعنا ندائک غفرناک انّ ربّک هو الغفور الرّحیم
انّا اردنا ان نذکر فی هذا الحین الّذی سمّی بمحمّد قبل قلی لیتمسّک بالعروة الوثقی منقطعاً عن حبال العالم و انا النّاصح العلیم قد ذکرت لدی المظلوم ذکرک بهذا اللّوح البدیع لتفرح و تکون من الشّاکرین ایّاک ان یمنعک شیء من الأشیآء عن صراط اللّه المستقیم
یا رسول قد اقبل فی هذا الحین مالک یوم الدّین الیک و ذکرک بما تضوّع عرف البیان فی الامکان و نطق الرّوح فی اعلی الجنان اسمعوا اسمعوا یا اصحاب الفضل و العطآء تاللّه قد ارتفع ندآء ربّکم الأبهی بین الأرض و السّمآء و لمّا سمعوا انقلبت الأحوال منهم من انصعق و منهم من انجذب و منهم جعل اصبعه بین انیابه و ینظر الی الیمین و الشّمال کمولّه باهت و منهم من انفق روحه فی سبیل اللّه ربّ العالمین کذلک تحرّک قلمی الأعلی و ظهر منه ما عجزت الألسن عن ذکره و القلم عن بیانه و الآذان عن اصغائه طوبی لمن وجد عرف الآیات و کان من الفائزین
یا سیّد حمزة انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین فضلاً من لدی اللّه العلیم الخبیر طوبی لقائم ما اقعدته سطوة العالم و طوبی لناطق ما اصمتته ضوضآء الأمم و طوبی لقاصد قصد بقلبه الی الغایة القصوی و طوبی لمنصف انصف فی هذا الأمر الأعزّ الأقدس الأبهی انّه من اهل الفردوس عند اللّه ربّ العرش العظیم
یا ابن ابهر دوستان الهی را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بامواج بحر بیان حقّ جلّ جلاله بشارت ده للّه الحمد امروز نیّر اعظم مشرق و سماء کرم مرتفع باید کل بنار محبّة اللّه مشتعل شوند و اهل امکان را بحکمت و بیان بافق رحمن هدایت نمایند آنچه از قبل نهی شد و عمل نمودند عفو حقّ جلّ جلاله محوش نمود و قبل از وصول خبر برحمت و بخشش و عفو الهی فائز گشتند قد شهد بذلک ما ارسلناه من قبل انّ ربّک هو المخبر العلیم قلم اعلی کل را نصیحت میفرماید بآنچه که سبب و علّت نجاتست در عوالم الهی یا ابن ابهر قسم بانوار آفتاب حقیقت که از افق سجن مشرق و لائحست ضرّ اعمال شنیعه که در کتاب منع آن از قلم اعلی جاری شده بحقّ راجع و همچنین سبب توقّف ظهور امر است مابین عباد از حقّ میطلبیم از بعد کل به ما حکم به اللّه عامل شوند شاید بکلمۀ رضا فائز گردند امروز جنود حقّ و ناصرش اعمال و اخلاقست باید باین جنود افئده و قلوب و صدور عباد را تصرّف نمود قل خذوا التّقوی بأیادی التّسلیم و الرّضآء انّه ممدّکم و رافعکم و ناصرکم و منجیکم من لدی اللّه ربّکم و ربّ الکرسیّ الرّفیع
* * *
جناب خلیل الّذی سمّی لدی العرش بمبلّغ
بسم اللّه الأعظم الأعلم الأحکم
ذکر من لدنّا لمن طار بذکر هذا الذّکر فی هوآء الّذی تطیر فیه طیور الفردوس و تمرّ رایحة القمیص من هیکل اللّه المهیمن العزیز الحکیم قل لیس له من هیکل انّ الّذی ینطق قد جعله مقام نفسه لذا یصدق علیه ما یصدق علیه کذلک قدّر الأمر من لدن مقتدر قدیر من قال انّه غیره قد کفر باللّه و لو یقول انّه مثله قد کان من المشرکین لیس هو الّا هو انّه لظهور اللّه بین عباده و طلوعه لمن فی السّموات و الأرضین قل انّ الغیب لم یکن له من هیکل لیظهر به انّه لم یزل کان مقدّساً عمّا یذکر و یبصر انّه لبالمنظر الأکبر ینطق انّی انا اللّه لا اله الّا انا العلیم الحکیم قد اظهرت نفسی و مطلع آیاتی و به انطقت کلّ شیء علی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الخبیر انّ الغیب یعرف بنفس الظّهور و الظّهور بکینونته لبرهان الأعظم بین الأمم من شهد بما شهد به الرّحمن فی اعلی الجنان انّه لمن المقرّین بما اقرّ مالک الأدیان فی هذا اللّیل الّذی فیه طلع الفجر من افق البیان بالحکمة و التّبیان انّه لهو الواحد الفرد العزیز الجمیل قد احییت الأموات من نفحات منزل الآیات و اولو الاشارات نراهم من المیّتین انّ الحجر نطق بذکر مالک القدر ولکنّ النّاس اکثرهم من الصّامتین ان اذکر مولی العباد بین الأنام لعلّ یتحرّکون من هذا النّدآء المبرم البدیع کذلک ذکرت لدی العرش و نزل لک هذا اللّوح المبین
* * *
ذکر من لدنّا لمن فاز بانوار الایمان و اعترف بما انکره اهل الارض الّا من شآء اللّه العلیم الحکیم انّه کان قائماً بما امره اللّه و مستجیراً فی جوار رحمته الّتی سبقت العالمین ان افرح بعنایة ربّک و قل
لک الحمد یا اله من فی السّموات و الارضین و لک الحمد یا الهی بما جعلت السّجن الاعظم جنّة لاحبّآئک الّذین ما منَعَتهم الهوی عن اتّباع امرک اسئلک بان تجعلنی فی کلّ الاحوال ناطقاً بثنآئک و شاکراً بما انعمتنی به فی ایّامک انّک انت المقتدر العلیم الخبیر
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو المقتدر علی ما یشآء یحکم فی الملک کیف یرید هذا یوم فیه اَمَرَ الرّحمن بالاقتران لیظهر منه من ینطق و یذکر اللّه ربّ ما یُری و ما لا یُری و ربّ العرش العظیم طوبی لک یا حسین بما شربت رحیق محبّة اللّه و فزت بهذا المقام الکریم تمسّک بالعروة الوثقی و تشبّث بذیله المنیر ایّاک ان یمنعک شئ عن اللّه و سلطانه ستفنی الدّنیا و یبقی ما نزّل لک من سمآء مشیّة ربّک الغفور الکریم لا تیأس من رَوْح اللّه و رحمته انّه ذکرک فی هذا اللّوح لیبقی ذکرک بین العالم ان احفظ هذا المقام العظیم ان اشکر اللّه بما انبت من ارض الحزن نبات السّرور انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو العزیز الحمید البهآء علیک و علی الّتی وهبناها ایّاک ان اشکرا و قولا
* * *
جناب عبدالرّحیم علیه بهآء اللّه
ذکر و بیان مقصود عالمیان بمقامی رسیده که عالم و عالمیان را احاطه نموده ولکن اهل عالم محروم و محجوب یا اهل بها عدم وجود رقیب فضلی است از برای شما بنوشید از کأس عطا رحیق بقا رغماً للّذین کفروا باللّه مولی الأسمآء و فاطر السّمآء لازال جناب حبیب علیه بهائی و تو تحت لحاظ عنایت بودهاید الواح منزله شاهد و گواه قد نزّل له ما شهد بفضل اللّه و عنایته و رحمته و الطافه و لک فی هذا اللّوح ما لا یصمت ینطق امام وجوه العالم یشهد بذلک من ذکرک فی سجنه العظیم اولیای آن ارض را ذکر مینمائیم و بعنایت حقّ بشارت میدهیم و بما یرتفع به الأمر وصیّت مینمائیم طوبی لمن سمع و تمسّک بما امر به من لدی اللّه ربّ العالمین البهآء علیکم یا اهل البهآء من لدن غفور کریم
* * *
ذکر ورقة الهویّة فی شاطی القدس علی اغصان سدرة الفردوس ان یا اهل العرش فاسمعون هو الّذی انطق بالحقّ و ارسل رُسُل الامر الّا تعبدوا الّا اللّه ثمّ بجماله لا تشرکون و من النّاس من اتّبع هواه و اعرض عن اللّه و کان بمثل الّذین هم عبدوا الاصنام و کانوا علیها عاکفون و من النّاس من انقطع عنکلّ من فی السّموات و ما اضطرب عن موارد الضّرّآء و کان من الّذین هم الی تجلّی الانوار یسرعون اولئک هم الّذین باسمهم رفعت سرادق الهویّة و ظهرت اسرار الامر و غنّت الورقآء من بدایع علم مکنون کذالک یرفع اللّه من یشآء بامره و یجزی الّذین هم انقطعوا الیه و یشربهم فی کلّ حین عن عین الّتی انتم لا تعرفون و بذالک یعلّمهم سُبُل التُّقی و یهدیهم مناهج الهُدی و هم فی کلّ آن الی سمآء العلم یعرجون و علی رأوسهم ملئکة الرّوح تحرّکنّ باطوار ورقة البقآء و باباریق النّور فی حولهم یطوفون اولئک هم الّذین یعرفون کلّ العلم من حرف من الکتاب و یحصون کلّ الاشیآء و ینظرون بنظرة اللّه ان انتم تعلمون و رزقهم اللّه من اثمار الاحدیّة و بعثهم من مرقد فؤادهم و جعلهم من الّذین هم فی ایّام اللّه یستبشرون کذالک فصّلنا لک من شرایع المقرّبین لتشرب منها و تکون من ارواح الّتی هنّ فی هوآء الرّوح معلّقون و لتتّبع سبیل الرّشد فی سُبُلهم و تهتدی بهدی اللّه و تکون من الّذین هم الی مراقد الرّوح یتوجّهون قل یا قوم هذا سبیلی هدیناکم به و القینا علیکم نصایح القدس ان انتم تستنصحون و العزّ علیکم و علی عباد المخلصون
* * *
ذکری لمن فاز بأیّامی و اقبل الی شطری و نطق بثنائی لیفرح بعنایات ربّه العزیز الحکیم طوبی لمن تحرّک علی ذکره قلم الأعلی و نطق باسمه لسان العظمة و الکبریآء الا انّه من اهل البهآء عند ربّه العزیز العلیم طوبی لک یا عبد بما شربت رحیق البیان فی ایّام ربّک الرّحمن و توجّهت بوجهک الی المنظر الأکبر و سمعت النّدآء اذ ارتفع بالحقّ بین السّموات و الأرضین ضع کؤوس الابداع و خذ هذه الکأس النّورآء باسم ربّک الأبهی ثمّ اشرب منها رحیق الأصفی مرّة اخری کذلک یأمرک ربّک اذ استقرّ علی العرش بسلطان مبین لعمری من شرب منه لا تحزنه اشارات الابداع و لا تمنعه مقالات الّذینهم کفروا باللّه العلیّ العظیم کذلک اختصصناک بهذه العنایة الّتی احاطت العالمین
* * *
ذکری من توجّه الی وجهی و اقبل الی افقی و سمع ندائی و اجاب مولاه اذ اعرض عنه کلّ غافل بعید انّا دعونا الکلّ الی اللّه ولکنّ النّاس اعرضوا و انکروا الّا من شآء اللّه ربّ العالمین کم من عبد ناح فی الفراق و اذا اشرقت شمس الوصال من افق الظّهور کفر باللّه الفرد الخبیر طوبی لذی شمّ وجد عرفی و لذی بصر رأی افقی و لذی لسان نطق بثنائی و لذی علم سرع الی بحر علمی العزیز القدیم
یا ایّها النّاظر الی الوجه انّا ذکرناک فضلاً من عندنا و نذکر الّذین سرعوا الی رحیق البیان فی ایّام الرّحمن و کانوا من الفائزین طوبی لنفس وجدت عرف قمیصی و قامت علی خدمة امری و نطقت بثنائی الجمیل انّا نوصی الکلّ بالاستقامة الکبری و نسأل اللّه بأن یؤیّدهم علی ما اراد و یکتب لهم من قلم التّقدیر ما ینبغی لسلطانه العظیم طوبی لغنیّ افتقر فی سبیل اللّه و لقویّ اخذه الضّعف بما ورد علیه من جنود الظّالمین طوبی لمن صبر فی البأسآء و الضّرّآء حبّاً للّه یشهد قلمی الأعلی بأنّه من المخلصین لا تحزنوا عمّا ورد علیکم ان افرحوا بهذا الذّکر الحکیم انّه یذکرکم بما تضوّع به عرف المحبوب فی العالم یشهد بذلک اسمی الأعظم الّذی ینطق انّه لا اله الّا هو الفرد الغفور الکریم کذلک دلع الدّیک و نطقت حمامة الأمر ولکنّ القوم اکثرهم من النّائمین البهآء علیک و علی ابیک الّذی اقبل و علی اخوانک الّذین فازوا بعرفان اللّه فی یوم فیه فزع من فی السّموات و الأرض الّا من اتی اللّه بنور مبین و بشّرهم بذکری ایّاهم لیأخذهم الفرح الأکبر فی ایّام ربّهم العزیز الفرید
* * *
ذکری نار تشتعل به قلوب المخلصین و نور تستضیء به وجوه المقرّبین و مرّةً تراه فراتاً قد علّق به حیوة العالمین و طوراً تراه علی هیکل الانسان تبارک الرّحمن الّذی انزله بسلطان مبین انّ الّذین کفروا ارادوا ان یطفئوا هذا النّور المشرق من افق مشیّة ربّک العلیّ العظیم لا وعمری لا یقدر احد بذلک سوف تری آثاره من کلّ الجهات انّه لهو الحاکم علی ما یرید قل بعد ارتقآء النّقطة رفعنا الأمر انّه لهو المقتدر القدیر لو یسترون النّور فی البرّ انّه یظهر من قطب البحر و یقول انّی محیی العالمین لا تمنعه السّحاب و لا حجاب الّذین کفروا بیوم الدّین طوبی لمن سمع و سرع و سکن و طار لکلّ نصیب فی لوح حفیظ ان اذکر ربّک قل لک الحمد بما ذکرتنی یا محبوب قلوب العارفین
* * *
رایحۀ احزان جمال رحمن را احاطه نموده و ابواب فرح و بهجت از ظلم اهل طغیان من ملإ البیان مسدود شده افّ لهؤلآء این بسی مسلّم و واضح و مبرهن است که هر ظهور قبلی ناس را بظهور بعد بشارت فرموده علی قدر مقاماتهم و استعداداتهم بعضی باشاره و بعضی بتلویحات خفیّه و امّا ظهور قبل فوق آنچه تعقّل و ادراک شود در نصیحت و تربیت اهل بیان جهد فرمودهاند و معذلک وارد شد آنچه وارد شد یک کلمه ذکر میشود و از اهل بیان انصاف میطلبیم آیا در هیچ موضعی از مواضع کتب الهیّه ذکر شده در حین ظهور بعد در امرش توقّف نمائید قل فاتوا به لا وربّی العلیم الخبیر از این فقره گذشته آیا در هیچ موضعی از مواضع بیان ذکر شده که اگر نفسی بآیات ظاهر شود انکار نمائید و یا بر قتلش قیام کنید و اگر در این آیات احدی شبهه نماید این بعینه همان شبههایست که در احیان ظهور مظاهر امر مطالع سجّین نمودهاند قسم بشمس معانی که اگر آیات منزلۀ بدیعه انکار شود احدی قادر بر اثبات آیات قبل نخواهد شد و چون نقطۀ بیان روح ما سواه فداه ناظر باین ایّام بودند و ما یرتکب به عباده از قلم اعلی جز وصایای محکمه و نصایح متقنه و مواعظ حسنه در ذکر این ظهور جاری نشده کتاب اسماء نازل شد آخر فکر نمائید که مقصود چه بوده مخصوص کتاب اسماء نامیدهاند و در آن الواح جمیع اسماء را واحداً بعد واحد ذکر فرمودهاند و تفسیر نمودهاند و بعد مظاهر اسماء را بمبدع اسماء وصیّت فرمودهاند یا قلب العالم هل لک من اذن لتسمع ما یغرّد به ورقآء الأحزان فی هذا الزّمان الّذی ارتفع ندآء الشّیطان ورآء ندآء الرّحمن لأنّا وجدنا ملأ البیان فی غفلة و خسران عظیم ونفسه المحبوب هنوز نفسی ملتفت نشده که کتب الهیّه از هر قسمی نازل مخصوصاً کتاب اسماء بچه جهت نازل شده کذلک نبّأکم علیم خبیر
ولکن کجا است آذان صافیه تا ندائی که از شطر احدیّه در کلّ حین مرتفع است اصغا نماید و کجا است ابصار حدیده که انوار حکمتیّۀ الهیّه را از کلمات مشرقه ادراک کند ظاهر شد قیّوم بجمال معلوم و او است جمال تسع که کل باو وعده داده شدهاند معذلک روایح منتنۀ حسد و بغضا بریّه را بشأنی اخذ نموده که بالمرّه از نفحات رحمانی و روایح سبحانی در گریزند قل یا قوم لا تعقّبوا الّذین حقّت علیهم کلمة العذاب و یظهر من وجوههم قهر اللّه الملک المقتدر العلیم الحکیم معلوم نیست که اگر باین وصایا و مواعظ قلم اعلی حرکت نمیفرمود چه میکردند لا والّذی جعلنی مستغنیاً عن العالمین بما آتانی بفضل من عنده که فوق آنچه کردهاند و اراده دارند ممکن نبوده و نخواهد بود و عجب است که آیات الهی را تلاوت مینمایند تاللّه یلعنهم منزلها و هم لا یشعرون محبوب امکان مع وصایای محکمۀ متقنه اخبار فرموده که چه خواهند نمود چنانچه ظاهر شده و بعد خواهد شد مع هر نفسی که حرمةً لأمر اللّه اعتنا نشد اظهار خلوص و عبودیّت نمودهاند تضییعاً لأمر اللّه و در اطراف ناس را بخود میخوانند آن عمل سرّ و این عمل جهر قدری انصاف لازم است آخر این غلام با نفسی عنادی نداشته این بسی واضح است که بهر نفسی که اعتنا نشد لأمر اللّه بوده و اظهاراً لسلطنته و اعزازاً لکلمته خواهد بود هر نفسی که باین جهت غلّی داشته باو اظهار عبودیّت نمودهاند ضرّاً لأمر اللّه و بغیاً علیه و احدی از احبّای الهی خالصاً لوجهه مشرکین را از این اعمال شنیعه منع ننموده آیا اثر نار الهیّه در قلوب بریّه باقی نمانده و آیا انوار مصباح احدیّه در افئدۀ خلیقه تجلّی نفرموده چه شده که هیاکل نفوس از این نار مشتعل نشدهاند و از این انوار مستضیء نگشتهاند
بگو ای کاروانهای مداین عرفان جمال رحمن فجر صادق از افق سماء مشیّت سبحان طالع شده تعجیل نمائید که شاید بجنود مقرّبین ملحق شوید البتّه هر چه خفیف حرکت نمائید احسن است بیندازید ثقل اشارات مؤتفکه را و بشطر احدیّه توجّه نمائید قلم قدم میفرماید ناله و حنینم را نمیشنوید یا میشنوید و ادراک نمینمائید اگر قادر بر طیران در هواهای خوش معانی نیستید در هوای الفاظ طیران نمائید اگر آیات بدیعۀ عربیّۀ این ظهور را ادراک نمیکنید در بیان فارسی که از قبل نازل فرمودم و کلمات فارسیّه که در این ظهور نازل شده تفکّر نمائید لکی تجدوا الی الحقّ سبیلا فوالّذی اشتعل نار حبّه فی قلبی علی شأن لا تخمدها میاه اعراض العالمین که طلعت بیان مقصودی جز این ظهور نداشته روحی لنفسه الفدآء ما قصّر فی تبلیغ امری ولکنّ النّاس هم مقصّرون و مفرطون هر نفسی که یک ساعت خود را لوجه اللّه از حجبات و اشارات مقدّس کند و در آنچه از ملکوت الهی بلسان عربی و پارسی نازل شده تفکّر نماید تاللّه ینقطع عن العالمین و ینوح لهذا المظلوم المسجون الغریب احجار صلبه از کلمۀ الهیّه در ناله و حنینند ولکن بریّه در غفلت عظیم اینست که در کتب الهیّه از قبل نازل که از احجار انهار جاری ولکن از قلوب اشرار اثری ظاهر نه صدق اللّه العلیّ العظیم
بدان ای سایل که کلمۀ الهیّه جامع کلّ معانی بوده یعنی جمیع معانی و اسرار الهی در آن مستور طوبی لمن بلغها و اخرج اللّآلئ المکنونة فیها اشراق کلمۀ الهیّه را بمثل اشراق شمس ملاحظه کن همان قسم که شمس بعد از طلوع بر کل اشراق مینماید همان قسم شمس کلمه که از افق مشیّت ربّانیّه اشراق فرمود بر کل تجلّی میفرماید استغفر اللّه من هذا التّشبیه چه که شمس ظاهره مستمدّ از کلمۀ جامعه بوده فکّر لتعرف ولکن اشراق شمس ظاهره ببصر ظاهر ادراک میشود و اشراق شمس کلمه ببصر باطن فوالّذی نفسی بیده که اگر آنی مدد و قدرت باطنیّۀ کلمۀ الهیّه از عالم و اهل آن منقطع شود کل معدوم و مفقود خواهند شد و اگر نفسی ببصر الهی ملاحظه نماید اشراق و انوارش را در کل مشاهده مینماید و همچنین اگر باذن طاهره توجّه نماید نداء اوّل الهی را در کلّ حین اصغا مینماید ندای الهی لازال مرتفع ولکن آذان ممنوع و اشراق انوار نیّر آفاق ظاهر ولکن ابصار محجوب
ای لبیب طبیب لازم که شاید باکسیر اعظم رمد ابصار را رفع نماید و نحاس وجود را ذهب نماید ایکاش از وجود بالغین عرصۀ عرفان محبوب عالمین وسیع میشد تا از حروف ظاهرۀ کلمه علوم لانهایه ظاهر و تفصیل فرماید مرضی عارض ناس شده که رفع آن بسیار مشکل است الّا لمن استشفی من الدّریاق الأعظم و آن اینست که هر نفسی که بگمان خود فیالجمله رایحۀ عرفان استنشاق نمود حقّ را مثل خود فرض نموده و اکثری الیوم باین مرض مبتلا و این سبب شده که از حقّ و ما عنده محروم ماندهاند از خدا بخواهید که قلوب را طاهر و ابصار را حدید فرماید که شاید خود را بشناسند و حقّ را از دونش تمیز دهند و مقصود حقّ را از کلمات منزله ادراک نمایند و اگر امم بمقصود الهی فایز میشدند در حین ظهور محتجب نمیماندند مع آنکه سالها کتاب الهی را تلاوت نمودند بحرفی از معانی آن فایز نگشتند چنانچه بالمرّه از مقصود محتجب و غافل بودهاند مع آنکه جمیع در کتاب الهی مذکور و مسطور کل محروم بشأنی که بعضی از مطالبی که نزد عامّه بود نفوسی که خود را از خواصّ میشمردند از او غافل مثل کون قائم در شهر معروف و بشأنی در این قول ثابتند که هر نفسی قائل شده آن حضرت متولّد میشود حکم قتل بر او جاری نمودهاند
ملاحظه کنید خواصّ چه مقدار بعید و محروم بودهاند تا آنکه در سنۀ ستّین کشف حجاب شد و جمیع آنچه مستور بود مشهود گشت و همچنین قیامت و ما یتعلّق بها که احدی برشحی از طمطام بحر این بیانات که در کتاب الهی بوده فایز نه و کل سراب را آب توهّم نموده چنانچه مشاهده شد و از این مراتب گذشته از اصل عرفان محبوب عالمیان محتجب بودهاند و غبار وهم و طین ظنون جمیع بریّه را از منظر احدیّه منع نموده تا آنکه آمد مطهّر اکبر و ناس را بکوثر اطهر غسل داد و بمنظر انور دعوت فرمود و بشارت داد حال ملاحظه فرمائید آنچه ظاهر شد محسّناتی بود که جمیع از آن غافل بودند و اگر گفته شود کل در کتاب الهی مستور و مکنون بود و در ظهور نقطۀ بیان روح من فی الامکان فداه طلعات معانی مقنّعۀ در غرفات کلمات الهیّه از خلف حجاب بیرون آمدند هذا حقّ لا ریب فیه و اگر گفته شود از قبل بر سبیل اجمال ذکر شده و آمد مبیّن و مفصّل حقّ لا ریب فیه و اگر گفته شود که آنچه در ظهور بدیع ظاهر از قبل نبوده و کل بدیع است این قول هم صحیح و تمام است چه اگر حقّ جلّ ذکره بکلمهئی الیوم تکلّم فرماید که جمیع ناس از قبل و بعد بآن تکلّم نموده و نمایند آن کلمه بدیع خواهد بود لو کنتم تتفکّرون در کلمۀ توحید ملاحظه کنید که در هر ظهوری مظاهر حقّ بآن ناطق و جمیع بریّه از ملل مختلفه باین کلمۀ طیّبه متکلّم معذلک در هر ظهور بدیع بوده و ابداً حکم بدع از او سلب نشده کلمهئی که حقّ بآن تکلّم میفرماید در آن کلمه روح بدیع دمیده میشود و نفحات حیات از آن کلمه بر کلّ اشیاء ظاهراً و باطناً مرور مینماید دیگر تا چه زمان و عصر آثار کلمۀ الهیّه از مظاهر آفاقیّه و انفسیّه ظاهر شود
و اینکه بعضی از ناس ببعضی از مطالب موهومه متکلّم و بآن افتخار و استکبار مینمایند جمیع عنداللّه مردود و غیر مذکور چه که فخر در عرفان حقّ و ثبوت و رسوخ و استقامت در امر اللّه است نه در بیانات ظاهریّه چنانچه ظهور قبلم این مراتب را بیان فرموده فانظروا لتعرفوا مثلاً نفوسی که بذروۀ عرفان ارتقا نمودهاند و نفوسی که در ادنی رتبه ماندهاند عنداللّه در یک مقام قائم چه که شرافت علم و عرفان به ما هو علم و عرفان نبوده اگر منتهی بحقّ و قبول او شود محبوب والّا مردود کلّ الفاظ در آن ساحت در رتبۀ واحده مذکور مثلاً لو یقول ولدت کقوله لم یلد و لم یولد اگرچه بر حسب ظاهر تنزیه الهی از شبه و مثل و نظیر منتها مقام عرفان انام است چنانچه بین ناس هم این مقام اعلی و ارفع است ولکن این امتیاز هم نظر بقبول حقّ است و بارادۀ او محقّق شده چنانچه در کور فرقان و بیان مشیّت الهیّه بتنزیه صرف و تقدیس بحت تعلّق گرفته لذا در افئدۀ عباد تجلّیات این بیانات ثابت و ظاهر والّا آن بحر قدم از جمیع این کلمات محدثه مقدّس و ساحت اقدس از جمیع این بیانات منزّه نظر باید باصل امر الهی باشد نه بعلوّ و دنوّ مراتب عرفان لفظیّه که بین بریّه محقّق شده یا لیت کنت مستطیعاً باظهار ما هو المستور و عدم استطاعت نظر باحتجاب نفوس است والّا انّه لهو الغنیّ الحمید وقتی فرمود لن ترانی و وقتی فرمود انظر ترانی باری الیوم هر نفسی که تصدیق نمود بآنچه از سماء مشیّت الهی نازل او بمنتها ذروۀ عرفان مرتقی و فایز و مندون آن محروم و معدوم نسأل اللّه ان یوفّقنا و ایّاکم علی الاستقامة فی هذا الأمر الّذی منه انقلب ملکوت الأسمآء و اخذ السّکر سکّان مداین الانشآء الّا الّذین سبقتهم الهدایة من اللّه المهیمن القیّوم
ای مقبل در آنچه از قلم اعلی جاری شده درست تفکّر فرمائید تا ابواب علوم لانهایه بر وجه قلبت مفتوح شود و خود را از دون حقّ غنی و مستغنی مشاهده نمائی و همچه مدانید که ظهور حقّ مخصوص است باظهار معارف ظاهره و تغییر احکام ثابتۀ بین بریّه بلکه در حین ظهور کلّ اشیاء حامل فیوضات و استعدادات لاتحصی شده و خواهند شد و باقتضای وقت و اسباب ملکیّه ظاهر میشود و در این مقام مجملی در جواب سؤال یکی از قسّیسین نصاری که در مدینۀ کبیره ساکن است از سماء مشیّت رحمن نازل و در این مقام بعضی از آن ذکر میشود که شاید بعضی از عباد بر بعضی از حکم بالغۀ الهیّه که از ابصار مستور است مطّلع شوند قوله تعالی
قد حضر کتابک فی ملکوت ربّک الرّحمن و اخذناه بروح و ریحان و اجبناک قبل السّؤال فکّر لتعرف و هذا من فضل ربّک العزیز المستعان طوبی لک بما فزت بذلک ولو هو مستور فسوف یکشف لک اذا شآء اللّه و اراد و تری ما لا رأت العیون
یا ایّها المتغمّس فی بحر العرفان و النّاظر الی شطر ربّک الرّحمن اعلم بأنّ الأمر عظیم عظیم انظر ثمّ اذکر الّذی سمّی ببطرس فی ملکوت اللّه انّه مع علوّ شأنه و جلالة قدره و عظم مقامه کاد ان تزلّ قدماه عن الصّراط فأخذته ید الفضل و عصمه من الزّلل و جعله من الموقنین انّک لو تعرف هذه النّغمة الّتی هدرت بها الورقآء علی افنان سدرة المنتهی لتوقن بأنّ ما ذکر من قبل قد کمل بالحقّ و اذاً یأکل فی ملکوت اللّه من النّعمة الباقیة الأبدیّة و یشرب من کوثر الحقائق و سلسبیل المعانی ولکنّ النّاس هم فی حجاب عظیم انّ الّذین سمعوا هذا النّدآء و غفلوا عنه انّهم لو کانوا عدمآء لخیر لهم من ان یتوقّفوا فی هذا الأمر ولکن ظهر ما ظهر و قضی الأمر من لدی اللّه المقتدر العزیز المختار قل یا قوم قد جآء الرّوح مرّة اخری لیتمّ لکم ما قال من قبل کذلک وعدتم به فی الألواح ان کنتم من العارفین انّه یقول کما قال و انفق روحه کما انفق اوّل مرّة حبّاً لمن فی السّموات و الأرضین ثمّ اعلم بأنّ الابن اذ اسلم الرّوح قد بکت الأشیآء کلّها ولکن بانفاقه روحه قد استعدّ کلّ شیء کما تشهد و تری فی الخلایق اجمعین کلّ حکیم ظهرت منه الحکمة و کلّ عالم فصّلت منه العلوم و کلّ صانع ظهرت منه الصّنایع و کلّ سلطان ظهرت منه القدرة کلّها من تأیید روحه المتعالی المتصرّف المنیر و نشهد بأنّه حین اذ اتی فی العالم تجلّی علی الممکنات و به طهّر کلّ ابرص عن دآء الجهل و العمی و برئ کلّ سقیم عن سقم الغفلة و الهوی و فتحت عین کلّ عمی و تزکّت کلّ نفس من لدن مقتدر قدیر و فی مقام یطلق البرص علی کلّ ما یحتجب به العبد عن عرفان ربّه و الّذی احتجب انّه ابرص و لا یذکر فی ملکوت اللّه العزیز الحمید و انّا نشهد بأنّ من کلمة اللّه طهّر کلّ ابرص و برئ کلّ علیل و طاب کلّ مریض و انّها لمطهّر العالم طوبی لمن اقبل الیها بوجه منیر ثمّ اعلم بأنّ الّذی صعد الی السّمآء قد نزل بالحقّ و به مرّت روایح الفضل علی العالم و کان ربّک علی ما اقول شهیدا قد تعطّر العالم برجوعه و ظهوره و الّذین اشتغلوا بالدّنیا و زخرفها لا یجدون عرف القمیص و انّا وجدناهم علی وهم عظیم قل انّ النّاقوس یصیح باسمه و النّاقور بذکره و یشهد نفسه لنفسه طوبی للعارفین ولکن الیوم قد برئ الأبرص قبل ان یقول له کن طاهراً و انّ بظهوره قد برئ العالم و اهله من کلّ دآء و سقم تعالی هذا الفضل الّذی ما سبقه فضل و تعالی هذه الرّحمة الّتی سبقت العالمین
انّک یا ایّها المذکور فی ملکوت اللّه استقدر من ربّک قم و قل یا ملأ الأرض قد جآء محیی العالم و مضرم النّار فی قلب العالم و قد ناد المناد فی برّیّة القدس باسم علیّ قبل نبیل و بشّر النّاس بلقآء اللّه فی جنّة الأبهی و قد فتح بابها بالفضل علی وجوه المقبلین و قد کمل ما رقم من القلم الأعلی فی ملکوت اللّه ربّ الآخرة و الأولی و الّذی اراده یأکله و انّه لرزق بدیع قل قد ظهر النّاقوس الأعظم و تدقّه ید المشیّة فی جنّة الأحدیّة استمعوا یا قوم و لا تکوننّ من الغافلین انشآءاللّه خلقی ظاهر شوند که مقصود حقّ جلّ و عزّ را از بیانات ادراک نمایند و در کمال خضوع و خشوع در مراقبت امر اللّه و حفظ و صیانت آن از انفس مشرکۀ مردوده جهد نمایند انّه علی ما یشآء قدیر و هر نفسی که برشحی از کوثر بیان مرزوق شد ادراک مینماید که در ظهور نقطۀ بیان ظاهر شد آنچه لازال مستور بود و این ظهور و ظهور قبل بعینه ظهور ابن زکریّا و روح است و در بعضی از الواح نازله ذکر شده ملاحظه فرمائید اینست آن ظهور که برای استعداد اهل عالم آمده هنگام فنای عالم و اهل آن رسید آمد آن کسی که باقی بود تا حیات باقیه بخشد و باقی دارد و مایۀ زندگی عنایت فرماید ثابت شد آنچه در بیان نازل شده این است آن جمال موعود که فرموده بعد از من میآید و پیش از من است او بود آن ندا که مابین آسمان و زمین بلند شد که مقامهای الهی را درست نمائید و تعمیر کنید یعنی قلوب را و آن همان ندا بود که ابن زکریّا قبل از روح فرمود من آواز آن کسم که در بیابان ندا میکند که راه خداوند را درست کنید اگر افعی از امّهات متولّد میشد احسن بود از اینکه انسان متولّد شود و در ملکوت الهی باعراض معروف گردد طوبی للعقایم فویل للمرضعات
بگو قلم اعلی میفرماید ای گمگشتگان برّیّۀ هوی مرا قبول ندارید و دعوی نمودهاید نفسی را که بذکرم ناطق بوده قبول دارید دروغ میگوئید اهل ظلمتید و از صبح منیر در گریز اگر تقرّب جوئید البتّه در روشنائی اعمال مردودۀ نفسانیّه دیده شود وای بر نفوسی که از این ایّام و ثمر آن غافلند عنقریب بر خود نوحه نمایند و نیابند نفسی را که تسلّی دهد ایشان را خوشا حال صدّیقان که بصدق مبین فایز شدند خوشا حال عارفان که سبیل مستقیم الهی را شناختهاند و بملکوت او توجّه نمودهاند خوشا حال مسروران و مخلصان که سراجهای قلوبشان بدهن عرفان نفس رحمن مشتعل و روشن شده و بزجاجات انقطاع از هبوب اریاح احزان و افتتان محفوظ مانده نیکو است حال قویّدلان که از سطوت ظالمان قلوبشان ضعیف نشده و نیکو است حال بینایان که بر بقا و فنا هر دو مطّلع شدهاند و بشطر بقا توجّه نمودهاند و از اهل بقا در جبروت اعلی مذکورند البتّه قلوب ایشان ضعیف نشود چه که از اهل بصرند بگو ای بندگان در هر صورت مقتول و مذبوحید چه بسیوف امراض و چه بسیوف اهل اعراض در اینصورت اگر بشمشیرهای مشرکان در سبیل محبوب عالمیان کشته شوید احبّ و احقّ بوده چه که دیة نفس محبوب است این ثمر مرغوب را فراموش مکنید و از دست مدهید نیکو است حال درستکاران که از اعمالشان عرف قبول رحمن ساطع است بد است حال غمّازان و مفسدان و ظالمان اگرچه مابین عباد بعزّت و ثروت ظاهر شوند عنقریب ذلّت ناگهان و غضب بیپایان آن نفوس را اخذ نماید کلمۀ قبل بروح بدیع در جمیع احیان این زمان از افق فم مشیّت رحمن مشرق و آن کلمهایست که به ابن یعنی روح خطاب فرمودم که بگو موسی برای دین و آیین آمد و ابن زکریّا برای غسل تعمید و من برای آن آمدهام که حیات جاوید بخشم و در ملکوت باقی درآورم بگو ای دوستان سارقان و خائنان در کمینگاهان مترصّدند ای حاملان امانت رحمن غافل مشوید و لآلی حبّ الهی را از دزدان حفظ نمائید قسم بنیّر افق سماء معانی که اگر نفسی الیوم حجبات اوهام را خرق ننماید نداء الهی را اصغا نکند نیکو است حال نفوسی که اصنام وهمیّه را بقدرت الهیّه شکستند و ندای رحمن را شنیده از مابین اموات برخاستهاند علیهم نفحات اللّه مالک الأسمآء و الصّفات
ای اهل ارض ندای رحمن مابین زمین و آسمان مرتفع شد و قلب عالم از اصغای کلمۀ الهی بنار حبّ مشتعل ولکن افسردگان در قبور غفلت و نسیان ماندهاند حرارت آن را نیافتهاند تا چه رسد باشتعال هم فی القبور خالدون قوموا یا قوم علی نصرة اللّه قد جآءکم القیّوم الّذی بشّرکم به القائم و به ظهر الزّلزال الأکبر و الفزع الأعظم و المخلصون بظهوره یفرحون و المشرکون بنار الغلّ یحترقون قل اقسمکم باللّه یا ملأ البیان بأن تنصفوا فی کلمة واحدة و هی انّ ربّکم الرّحمن ما علّق هذا الأمر بشیء عمّا خلق فی الأکوان کما نزل فی البیان و انتم فعلتم بمحبوبه ما فعلتم و لو علّق هذا الظّهور بشیء دونه ما فعلتم به یا ملأ الظّالمین هل من ذی اذن واعیة او ذی بصر حدید لیسمع و یعرف قل قد تبکی عین اللّه و انتم تلعبون یا من تحیّر فیکم و من فعلکم ملأ عالون
ای دوستان من شما چشمههای بیان منید و در هر چشمهئی قطرهئی از کوثر معانی رحمانی چکیده ببازوی یقین چشمهها را از خاشاک ظنون و اوهام پاک کنید تا از شما خود در امثال این مسائل مسئوله جوابهای محکمۀ متقنه ظاهر شود در این ظهور اعظم باید کل بعلوم و حکم ظاهر شوید چه که کلّ بریّه بل کلّ اشیآء از هبوب لواقح الهیّه در این ایّام لاشبهیّه علی قدرها حامل فیوضات ربّانیّه شدهاند در غیاهب کلمات منزله جواب مسائل مذکوره و مستورۀ مکنونه نازل انشآءاللّه ببصر الهی در کلماتش نظر فرمائید لتعرف ما اردت و این سؤال را بعینه از روح نمودهاند که ابن زکریّا آمد و ناس را بحقّ خواند و غسل تعمید داد مقصود از ظهور او چه بوده و از این ظهور چه فرمود او آمد که برای من شهادت دهد و وفا فرمود بآنچه مأمور بود و من آمدم از برای اشتعال اهل عالم
یا ایّها النّاظر الی المنظر الأکبر احزان بمرتبهئی رسیده که لسان رحمن از بیان ممنوع شده فواللّه تبکی عینی و یتحرّک لسانی و یکتب ما یخرج منها من کان قائماً تلقآء وجهی چه که اهل بیان بشأنی محتجب شدهاند که اگر الیوم از نفسی خلاف آنچه لمیزل و لایزال حقّ جلّ شأنه بآن امر فرموده بچشم خود مشاهده نمایند قبول دارند مثلاً رئیس الأفّاکین نوشته آیات در اوّل ظهور حجّت بوده و حال نیست بگو ای اهل بیان انصفوا باللّه ربّکم الرّحمن قطع نظر از این غلام الهی و ظهورات عزّ صمدانی که در این ظهور ظاهر شده جمیع بیان را ملاحظه کنید و خود حکم نمائید شما که بحکم حقّ و ما نزل من عنده راضی نشدید ولکن حقّ بحکم شما اگر بانصاف واقع شود راضی است که شاید چشمی بانصاف باز شود و الی اللّه ناظر باشد و این بسی واضح است که جمیع بیان تصریحاً من غیر تأویل مخالف این قول معرض باللّه است معذلک باین جرئت من غیر ستر مخالفت کلّ بیان نموده و مینمایند و خود را ناصر بیان میدانند فواللّه انّ البیان ینوح منهم و یلعنهم
حال لوجه اللّه فیالجمله تفکّر نمائید سبب اینکه باین جسارت در هتک حرمت کتاب الهی جهد نمودهاند چیست این بسی معلوم و واضح است که سبب قبول بعضی از اهل بیان است والّا فوالّذی انطقنی بالحقّ و اظهرنی لاثبات امره اگر مطمئن نبودند هرگز چنین جسارت نمینمودند این از حکمهای اعظم الهی است که در بیان نازل شده بشأنی که سطری مسطور نه مگر آنکه در آن مذکور چه تلویحاً و چه تصریحاً که در ظهور بعد توقّف ننمائید و جز آیات نخواهید معذلک انکار نمودهاند و امثال این امور عظیمه که جمیع میدانید عامل شدهاند و نفسی اعتراض ننموده ولکن باین مقرّ که باختیار او کلّ کتب ناطق است نسبت دادهاند که احکام بیان را نسخ نموده الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین مع آنکه بنصّ بیان این ظهور مختار بوده و خواهد بود و جمیع بیان بذکر و ثنایش ناطق و بظهورش مبشّر و ما یظهر من عنده هو ما ظهر من ظهور قبله و من فرّق هو مشرک کذّاب و منکر مرتاب و از آیات گذشته اکثری از اهل ادیان از مقرّ اقدس خارق عادات دیدهاند علی شأن لا یذکر بالبیان فاسألوا المدینة و من حولها لیظهر لکم الحقّ و معلوم نیست که آن نفس معرض در خود چه قائل است لا ونفس البهآء لیس الّا علی افک کبیر از حقّ بخواهید توفیق عنایت فرماید که شاید بر صراط امر مستقیم باشید لأنّ هذا الأمر عظیم عظیم زود است که عظمت آن واضح و مبرهن شود لا یبقی الّا من کان ناظراً الی المنظر الأکبر و منقطعاً عمّن فی السّموات و الأرض حبّاً للّه المقتدر العزیز الحکیم
الیوم یوم نصرت امر الهی است بر هر نفسی لازم که در کمال استقامت ناس را بشطر الهی دعوت نماید انشآءاللّه جهد بلیغ نمائید که شاید گمگشتگان برّیّۀ نفس و هوی بافق قدس ابهی توجّه نمایند از نفوس اثر محبوب بوده و خواهد بود چه که ثمر هر نفسی اثر او است نفس بیاثر مثل شجرۀ بیثمر در منظر اکبر مذکور للّه ناطق شوید و للّه تبلیغ امر نمائید باعراض و اقبال ناظر نباشید بلکه ناظر بخدمتی که بآن مأمورید من لدی اللّه اینست فضل اعظم و رستگاری ابدی و ثمر جاودانی و عنایت حقّ در کلّ احیان و مدد فیضش در کلّ اوان رسیده و خواهد رسید من کان له انّه معه و یؤیّده بالحقّ و انّه علی کلّ شیء قدیر و البهآء علیکم یا احبّائی بدوام ملکوتی و بقآء جبروتی
* * *
وین نفحۀ خوش از جعدۀ ما میریزد
شمس طراز از طلعت حقّ کرده طلوع
سرّ حقیقت بین کز وجهۀ ثا میریزد
وین طرفه عطا از جذبۀ ما میریزد
گنجینۀ حبّ در سینۀ فا گشته نهان
این لحن ملیح از نغمۀ را میریزد
این هر دو بیک نفحه از جوّ سما میریزد
دور انا هو از چهرۀ ما کرده بروز
این ساغر شهد از لعل بها میریزد
این نغز حدیث از غنّۀ طا میریزد
کاین جمله ز یک نغمه از لحن خدا میریزد
صدر ممرّد بین کز عرش علا میریزد
غنّۀ ابهی بین کز لمع صفا میریزد
کفّ الهی بین کز ضربۀ ما میریزد
طلعت لاهوتی بین حوری هاهوتی بین
جلوۀ ناسوتی بین کز ساحت ما میریزد
رقّ زجاجی بین کز کوبۀ با میریزد
سینۀ سینا بین کز کفّۀ ما میریزد
جذبۀ هستان بین کز صحن لقا میریزد
نظرۀ هائی بین کز کلک بها میریزد
* * *
سرور و ... حضرت زین ... علیه بهآء اللّه ... بلحاظ انور ملاحظه فرمایند
١۵٢١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
روحی فداک دستخطّ انور اطهر که مورّخۀ ٢۵ شعبان بود در اسعد اوان وارد الحمد للّه و المنّة گوش جان باصغای نغمات و ترنّمات و تغرّدات حمامات ذکر و ثنای محبوب بیهمتا از اغصان و افنان شجرۀ بیان و سدرۀ تبیان آنحضرت فائز شد هنیئاً للسّامعین و مفصّلاً در ساحت اقدس معروض افتاد قوله تبارک و تعالی یا زینالمقرّبین قد سمعنا ندائک و قرأنا کتابک و عرفنا ما فی قلبک من محبّة اللّه المهیمن القیّوم و نذکر کلّ من جری اسمه من قلمک هذا من فضلی علیک ان اشکر و قل لک الحمد یا اله الوجود و فی کلّ ذلک نکون ناظراً الیک و هذا من فضل ینبغی ان تشکره بدوام السّموات و الأرض لا بل بدوام اسمائی الحسنی لا بل بدوام نفسی المهیمنة علی کلّ شاهد و مشهود و کلّ ذاکر و مذکور کبّر من قبلی احبّائی و ذکّرهم من لسانی و زیّنهم بأثواب عنایتی و نوّرهم بأنوار بیانی المشرق المحبوب انتهی
آنچه در بارۀ جناب آقا جمال ذکر فرموده بودید هذا ما نزّل فی حقّه انّا ذکرناه فی ملکوت سجنی و قبلنا منه ما عمل فی سبیل اللّه طوبی له بما سمع منع اللّه و اجابه فی ذلک لعمری انّ عمله خیر من اعمال الّذین توجّهوا الی شطر العرش من دون اذن اللّه المهیمن المبیّن الحکیم بشّره بذلک لتأخذه نفحات محبّة ربّه العزیز الکریم انّا نذکره کما ذکرناه فضلاً من عندنا و انا الذّاکر الخبیر انّ الّذین یدعون حکم اللّه ورائهم اولئک اتّبعوا اهوآء انفسهم یشهد بذلک قلم ربّک العزیز المنیع انّ الأمر بیده یقبل عمّن یشآء ما عمل فی سبیله و یقدّر لمن اراد ما ینفعه فی عوالم ربّک المقتدر القدیر انتهی
در ذکر قطعۀ صغیره مرقوم فرموده بودند از حقّ جلّ و عزّ میطلبم دعای آنحضرت را مستجاب فرماید و خود آنحضرت هم در ساحت اقدس بخدمت مشغول باشند
و اینکه در بارۀ جناب حاجی کاظم مرقوم داشتند این ارض بسیار جمعیّت شده و سبب اراجیف ناس گشته سی و پنج نفس علاوه بر نفوسیکه با جمال قدم هجرت نمودهاند در اینجا جمع شدهاند دیگر ملاحظه فرمائید در ارض سجن مع ضیقها و عدم اسبابها و نفاق اهلها و اضطراب سکّانها چه واقع شده و میشود در این ایّام از ارض خاء اب جناب بدیع علیهما بهآء اللّه و یک ابنشان و شخص دیگر وارد و جناب مح مص علیه بهآء اللّه الأبهی و نفس دیگر و همچنین آقا علی از اهل ق و یک نفر دیگر و نفوس عدیده که خبر رسیده این ایّام وارد میشوند و اخت آقا حسین و ابنها و اخت دیگر و زوجها و همچنین نفوسیکه در اطراف ارض سجن هستند علی الاتّصال وارد میشوند دیگر خود آنحضرت میدانند که مردم خارج از این اجماع چه گفته و میگویند از حقّ میطلبم احبّای خود را مؤیّد فرماید بر اصغای اوامره و نهیه باری ذکر جناب حاجی کاظم لدی العرش معروض کمال عنایت در بارۀ او ظاهر فرمودند ای کاظم بمحبّة اللّه مسرور باش و از نهیش محزون مباش حقّ احبّای خود را دوست داشته و دارد و آنچه مقتضای وقت و مصلحتست بآن امر میفرماید الحمد للّه در ساحت اقدس مذکوری و بذکرش مفتخر از عدم اذن محزون مباش لعمری بیانی احلی من کلّ حلو و ذکری ارقّ من النّسیم بآن راضی باش و حقّ منیع را شاکر معطی اجر لقا اوست و ساقی کوثر وصال او غم مخور با فرح تمام مابین انام بذکرش مشغول باش ولکن بالحکمة و السّلام انتهی
و دیگر وجهیکه مرقوم داشته بودید که یکی از اماء ارسال داشته بتوسّط جناب نبیل رسید ولکن حسب الأمر از قبل این بوده که اگر وجهی برسد خدمت آنجناب بماند و بساحت اقدس معروض دارند تا حکم آن نازل شود و گز هم که ارسال شده بود رسید و همچنین منظومۀ جناب آقا صدرا قدری از آن وقتی مخصوص در ساحت اقدس عرض شد قبول فرمودند خدمت او را و انتشار آن معلّق بآنست که تمام او عرض شود و شمس اذن مشرق گردد و این قدر شغل هست که فیالحقیقه این بنده و صد مثل این بنده عاجز و قاصر است مگر بتأییدات حضرت محبوب
و اینکه در بارۀ جناب آقا غلامعلی مرقوم داشته بودند که آنحضرت مسرور شدهاند که بیاذن وارد نشده فرمودند اذن تمام آنست که از ارض مسکونه اذن حاصل نمایند و او بعد از حرکت از آن ارض باین اطراف اذن خواسته و وارد شده لذا بعضی از اذن در بارۀ ایشان صادق است نه تمام آن و در فکر عیال و طفل خود هم هستند ولکن در حین ورود ناخوش احوال بودند و هوای سجن هم معلوم هنوز صحّت تمام نیافته انشآءاللّه باحکام الهی که در کتاب مبارک اقدس نازل شده باید عمل نمایند
و در بارۀ حبیبه به ناصر اخبار داده شد که هرچه مقصود اوست بآنجناب اخبار دهد
و دیگر در بارۀ احمد ولیّ مرقوم داشته بودند عرض شد هذا ما نزّل له قوله جلّ کبریائه ان یا احمد قد حضر ذکرک لدی المظلوم و ذکرناک فیهذا السّجن العظیم قل یا احبّائی لا تحزنوا بما ورد علیکم فی سبیل اللّه المقتدر المهیمن العزیز العلیم فانظروا الی القرون الماضیة و الأعصار الخالیة و ما ورد فیها علی امنآء اللّه و اصفیائه الّذین دعوا النّاس الی اللّه ربّ العالمین لعمری انّ القوم فی حجاب عظیم و خسران مبین شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذین صبروا ابتغآء مرضاته اولئک اهل الهدی بین الوری یصلّین علیهم اهل الفردوس و هذا المنظر الکریم یا احبّائی لا تجادلوا مع احد تمسّکوا بالمعروف فی کلّ الأحوال فاقرؤوا ما نزّلناه من قبل من لدن علیم حکیم سوف یرفع اللّه اسمائکم و اذکارکم رغماً للّذین احتجبوا عن هذا الأمر الّذی به انار افق البیان و نطقت حمامة التّبیان الملک للّه العلیم الخبیر
ای زینالمقرّبین اسامی نفوسیکه در عرایض شما مذکور بوده ذکر آن نفوس از قلم اعلی جاری شده و این نظر بفضلی است که بآنجناب بوده و هست مثلاً اگر اشقی النّاس الیوم بآنجناب متمسّک شود لدی اللّه مغفور و مذکور خواهد شد اگرچه بآنهم شاعر نشود هر نفسی را مصلحت بدانند جواب منزله را باو برسانند والّا فلا دیگر چه رسد بکسانیکه بشطر اللّه توجّه نمودهاند و آنجناب ذکر ایشان را معروض داشته انتهی
و اینکه در ذکر جناب آقا محمّد صادق علیه بهآء اللّه مرقوم فرموده بودید عرض ایشان معروض افتاد قوله عزّ کبریائه ای صادق مذکور بوده و هستی و قابلی چه که بفوز اعظم فائز شدی و حمل بلایای شدیده در سبیل محبوب نمودی نسئل اللّه بأن یوفّقکم و یؤیّدکم و یسقیکم فی کلّ الأحیان کوثر حبّه العزیز المنیع انتهی
و دیگر عریضۀ جناب محمّد امین چلبی از اهل صلاحیه معروض افتاد هذا ما نزّل فی جوابه
کتابت لدی المظلوم حاضر و آنچه در او مذکور مشاهده گشت جمیع ناس لیلاً و نهاراً بذکر حقّ مشغولند ولکن از حقّ محتجب در هر عصر و عهدی که عرف قمیص رحمن مابین اهل امکان متضوّع شد اکثری از ناس باوهامات لایغنیه از مطلع نور احدیّه محروم ماندند چنانچه الیوم نفسیکه لوجه اللّه کل را بصراط مستقیم الهی دعوت نموده در این سجن اعظم حبس نمودهاند ولکن حقّ جلّ و عزّ این سجن را قطعهئی از رضوان نموده و در کمال روح و ریحان بذکرش مشغولیم و از جمیع عالم منقطع نحمده و نشکره بذلک انّه لهو الشّاهد العلیم الخبیر و نسئله تعالی بأن یوفّقک و یؤیّدک علی الاستقامة علی امره انّه ولیّ المحسنین انشآءاللّه در جمیع احیان و اوان از کأس محبّتش بنوشند و بذکرش ذاکر باشند اینست افضل اعمال لدی الغنیّ المتعال انتهی
این جواب را آنجناب بخطّ خوشی بنویسند و ارسال دارند
و اینکه سؤال از حلق رأس شده بود که در کتاب اقدس نهی از آن شده و در سورۀ حجّ امر بآن قوله تعالی جمیع الیوم مأمورند بکتاب اقدس آنچه در او نازل اوست حکم الهی مابین عباد و حلق رأس از قاصدان بیت عفو شده الیوم اعمالیکه سبب ضوضاء خلق نشود باید کل بآن عمل نمایند انتهی از ارض خاء جناب اسم اللّه الجواد علیه بهآء اللّه که در کربلا ساکن بودند سؤال نمودند که الیوم عدم حلق رأس سبب ضوضاء خلق میشود و ابتلای اصحاب و تکلیف خود را سؤال نموده بودند حکم شد که عمل ببعضی اعمال در ایّام ارتفاع امر است و قبل از ارتفاع کل باید بحکمت عمل نمایند چه که هر نفسی معروف شود در بعضی بلاد باین اسم ناس اجتناب مینمایند و امر تبلیغ تعویق میماند
و اینکه سؤال شده بود که در کتاب ایقان که باسم جناب خال علیه بهآء اللّه الأبهی معروفست ذکر خوف در حقّ حضرت موسی (ع) شده و در کتاب بدیع نفی خوف از انبیا عرض شد قوله تعالی یا زین آنچه در کتاب ایقان نازل در مقام امتحانات الهیّه ذکر شده نظراً لرفع توهّمات النّاس فی هذا الظّهور لذا آنچه در فرقان نازل نصّ آیۀ مبارکه من غیر تأویل و تفسیر ذکر شد و دیگر از تلویح آیه معلومست که آنچه موسی علیه بهآء اللّه فرموده در مقام اسکات خصم بوده چه که بآنحضرت گفتهاند که تو همانی که قتل نفس کردی و فرار نمودی آنحضرت رغماً لأنفهم مضمون آیۀ مبارکه را ذکر نمود و تصدیق فرمود من همانم ولکن بخلعت غفران مزیّن شدم و برسالت مفتخر گشتم و ذکر خوف و امثال آن از اموریست که قبل از بعثت واقع شده و از برای خوف بیاناتیست در آنمقام که تفصیل آن سبب تطویل میشود و آنچه در کتاب بدیع نازل انّه لحقّ لا ریب فیه مشاهده در عمل آنحضرت بعد از بعثت نمائید انّه لقویّ امین ان یا زین ان استمع ما تکلّم به منادی الطّور فی هذا الظّهور کنت غافلاً او کنت نائماً مرّت علیّ نسمة الرّحمن و ایقظتنی عن النّوم و اقامنی علی الصّیحة او النّدآء بین الأرض و السّمآء مع آنکه عرف الرّحمن و نسمة السّبحان از او ظاهر شده و بلکه موجد آن بوده تفکّر و کن من الشّاکرین و امثال این بیانات در لوح سلطان و ما نزّل لبعض العلمآء ذکر شده و این نظر بضعف عباد فضلاً من عنده نازل شده و میشود لو یظهر و ینطق بما هو علیه لتری النّاس من المیّتین الّا من شآء ربّک
و دیگر ذکر اسم اللّه الأصدق علیه رضوان اللّه و بهائه فرموده بودند لدی العرش مذکورند و زیارتی هم مخصوص ایشان از قلم اعلی نازل ولکن تا حال اذن بارسال آن نشده انشآءاللّه هر وقت شد ارسال میشود بآن فائز میگردند طوبی له بما فاز و حضر و سمع ندآء اللّه الملک العزیز الجمیل و صعد الی اللّه بالرّوح و الرّیحان و شهد بذلک قلم الرّحمن فی هذا المنظر المنیر
و دیگر محبوب معظّم جناب اسم اللّه مهدی علیه بهآء اللّه الأبهی مدّتیست که مراجعت فرمودهاند و در جوار ساکنند تکبیر آنحضرت را ابلاغ داشتم و ایشانهم تکبیر ما لا نهایه ابلاغ میدارند کتب و الواح ایشان که باتّفاق جناب مح مص علیه من کلّ بهآء ارسال شده بود بایشان رسید و آنچه نزد جناب استاد علی اکبر است ذکر نمودند اگر بطور خوشی دادند فبها والّا فلا
و دیگر استدعای این عبد فانی از آنحضرت آنکه ذکر خلوص و فنا و تکبیر ابدع امنع ارفع اعلی از جانب خادم بجمیع آقایان و دوستان آن ارض ابلاغ فرمایند انّما البهآء علی حضرتک و علی کلّ من حضر بین یدیکم و فاز بخدمتکم
غصنین اعظمین امنعین و افنان اللّه بجواهر ذکر و تکبیر آنجناب را ذاکر و مکبّرند
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
حکیم الهی الّذی سمّی بالرّکن الأوّل من الاسمین الأعظمین بلحاظ انور ملحوظ دارند
روحی لک الفدآء نفحات قلمیّۀ آن حضرت جمیع ارکان و اعراق را مهتزّ نمود طوعاً لکأس شربنا منها رحیق المحبّة و السّرور و چون مشعر بر صحّت مزاج حضرت عالی بود کمال بهجت و انبساط روی داد و تلقاء وجه معروض شد هذا ما تکلّم به لسان العظمة نسأل الله بأن یؤیّده فی کلّ الأحیان و یقرّبه الیه فی کلّ الأوان و یرزقه ما قدّر له من لدی الرّحمن انّه لهو العزیز المنّان
اینکه مرقوم فرموده بودند و استفسار از بیانات الهیّه در مجلس شده بود آنچه در نظر این عبد باقی مانده عرض میشود لیلۀ اولی حین صلوة عشا بود که بمجلس پاشا تشریف بردند و در آن مجلس جمع کثیری مجتمع بوده و جمیع در کمال وحشت و اضطراب جمال قدم در صدر مجلس متّکئاً جالس و ابداً تکلّم نفرمودند چه که اهل مجلس بشوری و مکالمۀ بین خود مشغول بودند و در آن مجلس جز حضرت غصن اعظم روحی لتراب مقدمه الفدآء احدی را همراه نبردند بعد پاشا برخاسته معروض داشت که شما در محلّ دیگر تشریف ببرید چه که حال میخواهیم حضرات آخذین را استنطاق نمائیم لذا جمال احدیّه در محلّ دیگر که بمجلس اداره موسوم است تشریف بردند و در آن محلّ غصنین اعظمین و آقائی آقا میرزا محمّد قلی و آقا محمّد علی اصفهانی و آقا محمّد جواد و آقا محمّد حسین ابن حاجی علی عسکر تلقاء وجه حاضر و بعضی از اهل سرایه از ضبّاط و غیره و الی ساعت سابعه در آن محلّ تشریف داشتند و متّصلاً بآیات عظمت ناطق از جمله باین عبد فرمودند که در نظرت هست آیاتی که در لیلۀ قبل نازل شده و بعد آن آیات را بأعلی البیان تلاوت فرمودند و آن آیات اینست
بسمه الباقی الدّائم العزیز العظیم
قد ماج بحر البلآء و احاطت الأمواج فلک الله المهیمن القیّوم ان یا ملّاح لا تضطرب من الأریاح انّ فالق الأصباح معک فی هذه الظّلمة الّتی احاطت العالمین توکّل علی الله فی کلّ الأحوال و لا تخف من هبوب عواصف البغضآء ان استعذ بالله ربّک المقتدر العلیم انّه یحفظ من یشآء بسلطان من عنده انّه لهو العلیم الحکیم فی بحبوحة الظّلمة کان الوجه مشرقاً بضیآء احاط من فی السّموات و الأرضین انّا فی تلک الحالة ندع البریّة الی الله و لا یخوّفنا اجتماع الّذینهم کفروا بالله اذ اتی بأمر بدیع قد سرق السّارق ما نزل من لدی العرش و احضره لدی الّذین یحکمون علی العباد کذلک فعل ذاک المشرک البعید قل مت بغیظک یا ایّها الجاهل هل تظنّ انّک تسبقنا لا واسمی الّذی به فاحت نفحات الرّوح علی کلّ صغیر و کبیر انّا بلّغنا الأمر بأیادی الرّسل من لدنّا انّا کنّا قادرین ثمّ نشرناه بأیدی الّذین اعرضوا انّه لا یضرّه مکر الماکرین انّ الخنّاس حضر بکتابی بین النّاس و ظنّ بذلک یهجمون علی مطلع الأمر و یحتقر به شأن الله فیما سواه کذلک سوّلت له نفسه و حقّت علیه کلمة العذاب من لدن غالب محیط قل بذلک یرفع امره و ینتشر آیاته و یعلو هذا الذّکر الّذی به قدّر کلّ امر حکیم یا لیت یجتمعون علینا العباد و یسفکون دمائنا فی هذا السّبیل المستقیم انّا فدینا ما عندنا فی سبیل الله یشهد بذلک ما انا فیه من البلایا و عن ورائها قلم الّذی به ثبت امر الله العزیز الحکیم قل انّی اکون منتظراً یوم الّذی فیه اری نفسی بین الأحزاب من جنود الظّالمین تالله اذا یسمعون ما لا سمعوا من قبل و یرون ما لا رأت عیون الّذین سبقوا انّه لهو الحاکم علی ما اراد و انّه لهو القویّ القدیر قل یا ایّها الذّباب هل تقدر ان تطیر مع الورقآء فی هذا الهوآء الّذی ما طارت فیه طیور العالمین کلّ ما یرد علینا انّه رحمة لنا یشهد بذلک کلّ موقن بصیر تنوح الذّرّات لضرّنا و نحن فی فرح مبین قد اظهرنا السّرور من افق الأحزان انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انتهی
و در آن احوال ابداً بمأمورین اعتنا نفرمودند وجه مبارک متوجّه بحضرت غصن اعظم و حضرت غصن اکبر روحی لهما الفدآء و بعضی احبّا که در خدمت حاضر بودند بوده بعد بحر بیان رحمن موّاج از جمله فرمودند قد اوحی الله تبارک و تعالی الی بعض انبیائه فی بعض وحیه وعزّتی و جلالی لأقطّعنّ رجآء کلّ مؤمّل یؤمّل غیری و لأکسونّه ثوب المذلّة بین النّاس و لأبعدنّه عن فضلی و فرجی أ یؤمّل عبدی فی الشّدائد غیری و مفتاحها بیدی ما لی اری عبدی معرضاً عنّی و قد اعطیته ما لم یسألنی أ فأسأل فلا اجود کلّا أ لیس الجود و الکرم لی أ لیس الدّنیا و الآخرة بیدی ولو انّ کلّ واحد من اهل السّموات و الأرض سألنی مثل السّموات و الأرض و اعطیته ما نقص ذلک من ملکی علی قدر جناح بعوضة و امثال این بیانات که اکثری در نظر نیست متّصلاً از کوثر فم رحمن جاری بوده قد تعاطی اقداح البیان من خمر ذکر ربّک الرّحمن چه عرض کنم که در آن لیلۀ مبارکه آیات قدرت و عظمت و سلطنت چه قسم جاری و سایل و نازل بوده کأنّ سلسبیل البیان بذل علی من فی الامکان و بحر الکرم ترشّح علی الأمم و سرّ المجلّل بالسّرّ تجلّی علی من فی الغیب و الشّهود بسیار از بیانات ابداً در خاطر این عبد نمانده بعضی که در نظر مانده عرض شد بعد در ساعت سابعه یکی از ضبّاط آمده جمال قدم و غصنین اعظمین و آقائی آقا میرزا محمّد قلی را بردند جمال قدم و حضرت غصن اکبر را در محلّی که جنب لیمان است و آقائی را در محلّ دیگر و حضرت غصن اعظم را در لیمان تحت حدید این عبد و سایر احبّا را در نفس سرایه در محلّ بسیار مظلمی تحت حدید حبس نمودند در لیلۀ ثانیه تلغراف از والی آمده محلّ جمال قدم را تغییر دادند در قبّۀ مرتفعه که فوق لیمانست تشریف بردند و آنوقت حین صلوة عشا بود و حضرت غصن اعظم و حضرت غصن اکبر و آقائی هم در حضور امنع اقدس و توقّف در قبّه سی و هشت ساعت و نیم بعد مجدّداً یوم خمیس ساعت چهار از نهار بسرایه طلب نمودند لأجل سؤال و جواب حین توجّه بمجلس لسان عظمت باین کلمه ناطق اخذتم اصول انفسکم و نبذتم اصول الله عن ورائکم ما لکم لا تفقهون این آیه مکرّر از لسان عظمت جاری و بعد از ورود پاشا و اهل مجلس معذرت خواستند که ما مکلّف بتفحّصیم چه که سه نفس کشته شدهاند و جمیع اهل بلد خائف و هراسان لذا باید بموجب قانون عمل شود گویا بیچاره از قانون هم اطّلاع نداشته باری سؤال از اسم مبارک و وطن نمودند و معروض داشتند که موجب قانون اینست که این سؤالات بشود و نوشته گردد فرمودند انّه اظهر من الشّمس مجدّد سؤال شد فرمودند لا ینبغی ذکر الاسم فانظروا فی فرمان الدّولة الّذی عندکم و بعد بکمال ملایمت عرض نمودند که خود شما بفرمائید
اذاً جلس هیکل العظمة مستویاً علی السّریر و نطق بلسان القدرة و القوّة اسمی بهآءالله و مسکنی نور اذاً فاعرفوا ثمّ توجّه وجه القدم الی المفتی و قال عزّ کبریائه لو عرفتم لأسمعناکم هدیر ورقآء العظمة علی غصن سدرة الرّبّانیّة لیظهر لکم ما قال العبودیّة جوهرة کنهها الرّبوبیّة فبهت من حضر من کلمة الله الأبدیّ و بعد مخاطباً الی الکلّ فرمودند ما المقصود من هذا الاجتماع و السّؤال و الجواب لو تریدون لأعترف بما هو مقصودکم و رجآء قلوبکم لأنّی ما احبّ ان اکون فی الدّنیا علی قدر ساعة و از آیات سور ملوک تلاوت فرمودند از جمله این فقرۀ مبارکه ما مررت علی شجر الّا و خاطبه فؤادی یا لیت قطعت لاسمی و صلب علیک جسدی فی سبیل ربّی و فی اثنآء البیان قد اخذ الاهتزاز ارکان الرّحمن ثمّ بعد ذلک قام القیام و توجّه جمال العلّام الی محلّ آخر خارجاً عن المجمع
باری ای آقای من چه عرض نمایم عجایب روزی و عجایب وقتی بوده در بعضی از ناس شمس کلمة الله اشراق نموده اظهار محبّت نمودند فیالحقیقه این عبد از ذکر بیانات رحمانی عاجز است صاحب مثنوی ذکری نموده مناسب این مقام است
باری این عبد از ذکر بیانات الهیّه و اصطلاحات ربّانیّه عاجز بوده و خواهد بود بعد پاشا فرستاد که به بیت مراجعت فرمائید و معذرت خواست از آنچه واقع شده فرمودند رجوع بحبس اولی است چه که جمعی محبوسند بعضی تلقاء وجه حاضر شده معروض داشتند که حال اهل بلد در حرکتند نمیتوان محبوسین را بیرون آورد چند یومی اگر توقّف شود بهتر است بعد مراجعت به بیت فرمودند و آنوقت ساعت یازده از نهار بود ابتدای خروج از حرم الی انتهای ورود در حرم شصت و نه ساعت و نیم منقضی شد توقّف در سرایه لیلۀ اولی پنج ساعت و نیم محبس جنب لیمان هیجده ساعت و نیم حبس قبّۀ فوق لیمان سی و هشت ساعت و نیم توقّف در سرایه مرّۀ ثانیه هفت ساعت فیالحقیقه مشاهده شد که مکتوب بسیار مطوّل شده لذا باین مقدار اکتفا نمودم اگرچه نار حبّ هل من مزید میگوید و بهر وسیله که هست میخواهد ذکر نماید و زحمت دهد باری نسأل الله بأن یوفّق حضرتک و هذا العبد و سایر الأحبّآء علی ذکره و ثنائه انّه علی کلّ شیء قدیر
و اینکه مرقوم فرموده بودند که جناب محمد مصطفی علیه بهآء الله سواد روزنامۀ بیروت را فرستاده بودند اصل آن از بیروت نیست در لندره طبع شده تفصیل آنکه بعضی از اهل اروپا آمده و کمال جهد نموده که تلقاء وجه مشرّف شوند قبول نشد ایّامی در خدمت حضرت غصن اعظم روحی لتراب مقدمه الفدآء بودند و بعد ببلاد خود راجع شده تفاصیل را ذکر نمودند و در روزنامهها طبع شد در بیروت روزنامۀ لندره که بلسان انگلیزی بوده عربی ترجمه نموده بعضی را طبع کردهاند و بعضی را جرئت ننموده که ذکر نمایند خوفاً من الدّولة چه که در روزنامۀ اصل که الآن نزد این عبد موجود است از بلایای وارده هم نوشتهاند و همچنین از پروسیّه روزنامه آمده در آنجا هم تفصیل ذکر نموده و اظهار داشتهاند که چگونه دولت علیّه بمقتضای این امر قیام ننموده بلکه در صدد اذیّت برآمده کلّ نزد این عبد موجود است ولکن بعد از مقدّمۀ جدیده نفس خبیثی از اهل این ارض مکتوبی بمدیر مطبعۀ بیروت فرستاده و آن بیچاره من غیر اطّلاع در نجاح طبع نموده اگرچه بزعم خود آنچه نوشته عداوة نوشته ولکن فیالحقیقه بلّغ الأمر و لا یفقه در این مقام آیۀ مبارکه نازل انّا بلّغنا الأمر بأیادی الرّسل من لدنّا انّا کنّا قادرین ثمّ نشرناه بأیدی الّذین اعرضوا انّه لا یضرّه مکر الماکرین
دیگر مستدعی از آن حضرت آنکه عرض فنا و نیستی و خلوص این عبد فانی را خدمت هر یک از احبّا ابلاغ فرمائید مخصوص جناب زینالمقرّبین و جناب حاجی عبدالمجید و جناب آقا محمّد رضا و آقا محمّد صادق و آقا عبدالله کلّ را تکبیر ابدع ابهی القا فرمائید اغصان سدرۀ الهیّه بذکر بدیع منیع آن حضرت را ذاکرند و همچنین احبّا بعرض خلوص ما لا نهایه مصدّع انّما الرّوح و العزّ و البهآء علیکم و علی من معکم و یحبّکم
* * *
بسم اللّه الأقدس الأعزّ الأبهی
روحی و نفسی لک الفدآء کتاب مبارک که بطراز حبّ محبوب عالمیان مزیّن بود این خادم فانی بزیارت آن فائز حمد خدا را که در این سجن اکبر بنفحات حبّیّه که از شطر مقرّبان درگاه احدیّه در مرور است مسرور میفرماید خدای واحد شاهد است که در کلّ احیان ذکر آن حضرت در قلب و لسان بوده و هست و آنچه مشعر بر صحّت مزاج سرکار عالی بود مایۀ بهجت بیاندازه شد و آنچه در ذکر بعضی از اعمال مدّعیان محبّت مرقوم فرموده بودند سبب احزان لانهایه گردید چه که آن حضرت میدانند که اعمال قبیحه سبب احتجاب شده و اکثر از بریّه را از شاطی احدیّه محروم نموده در کلّ الواح حقّ متعال احبّای خود را بتقدیس و تنزیه خوانده و جمیع را از فساد و نزاع و جدال و اکل اموال ناس منع فرموده چنانچه در یکی از الواح منیعه نازل که معنی پارسی آن اینست که میفرماید اهل بهاء نفوسی هستند که اگر بر مداین ذهب مرور کنند نظر التفات بآن ننمایند و اگر جمیع نساء ارض باحسن طراز و ابدع جمال حاضر شوند بنظر هوی در آنها نظر نکنند خود آن حضرت میدانند که چه مقدار در این مقامات از قلم مالک قدم نازل شده معذلک اینست که مشاهده میفرمائید که باعمال خبیثۀ ردّیّه کفایت ننموده بسدّ طرق مشغول شدهاند و عجبست که امثال آن نفوس خود را بحقّ نسبت میدهند نسأل اللّه بأن یوفّق الکلّ علی ما یحبّ و یرضی و یرجعهم الیه تائبین خاضعین خاشعین متوجّهین منقطعین انّه هو التّوّاب الرّحیم و همچنین جمیع را بحکمت امر فرمودهاند معذلک اکثری عمل نکردهاند اگر احبّای الهی بآنچه مأمور شده عمل مینمودند رأیت کلّ القلوب منقلباً الی قبلة العالمین و کلّ الوجوه متوجّهاً الی وجه ربّک العزیز الحمید
بعد از وصول نامۀ آن جناب وقتی از اوقات مناسب مقام در محضر اقدس حاضر شده آنچه مرقوم فرموده بودند بتمامه معروض داشتم آثار حزن از وجه مبارک مشهود گشت این کلمات محکمات از مشرق امر مالک اسماء و صفات اشراق فرمود قوله جلّ اجلاله و عزّ بیانه ای ذبیح در اکثری از الواح الهیّه از قلم امریّه نازل و جمیع احبّای الهی را وصیّت فرمودیم که ذیل مقدّس را بطین اعمال ممنوعه و غبار اخلاق مردوده میالایند و همچنین وصیّت فرمودیم که بما نزّل فی الألواح ناظر باشند اگر وصایای الهیّه را که از مشرق قلم رحمانی اشراق فرموده بگوش جان میشنیدند و باصغای آن فائز میگشتند حال اکثر من فی الامکان را بخلعت هدایت مزیّن مشاهده مینمودی ولکن قضی ما قضی حال کرّة اخری در این ورقۀ بیضا لسان قدم در این سجن اعظم میفرماید ای احبّای حقّ از مفازۀ ضیّقۀ نفس و هوی بفضاهای مقدّسۀ احدیّه بشتابید و در حدیقۀ تقدیس و تنزیه مأوی گیرید تا از نفحات اعمالیّه کلّ بریّه بشاطی عزّ احدیّه توجّه نمایند ابداً در امور دنیا و ما یتعلّق بها و رؤسای ظاهرۀ آن تکلّم جایز نه حقّ جلّ و عزّ مملکت ظاهره را بملوک عنایت فرموده بر احدی جایز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد و آنچه از برای خود خواسته مداین قلوب عباد بوده و احبّای حقّ الیوم بمنزلۀ مفاتیحند انشآءاللّه باید کل بقوّت اسم اعظم آن ابواب را بگشایند اینست نصرت حقّ که در جمیع زبر و الواح از قلم فالق الأصباح جاری شده و همچنین با ناس بمدارا حرکت نمایند و رفتار کنند و بکمال تقدیس و تنزیه و صدق و انصاف ظاهر شوند بشأنی که جمیع ناس آن نفوس را امنآء اللّه فی العباد شمرند حال مشاهده کن در چه سمائی طیر اوامر حقّ در طیرانست و در چه مقامی آن نفوس ضعیفه ساکن طوبی للّذین طاروا بأجنحة الایقان فی هوآء الّذی جری من قلم ربّک الرّحمن ای ذبیح نظر باعمال حقّ کن و قل تعالی تعالی قدرته الّتی احاطت العالمین و تعالی تعالی انقطاعه الّذی علا علی الخلائق اجمعین تعالی تعالی مظلومیّته الّتی احترقت بها افئدة المقرّبین مع آنکه ببلایای لایحصی در دست اعدا مبتلا جمیع رؤسای ارض را واحداً بعد واحد تبلیغ نمودیم آنچه را که ارادة اللّه بآن تعلّق یافته بود لیعلموا الأمم انّ البلآء لا یمنع قلم القدم انّه یتحرّک باذن اللّه مصوّر الرّمم حال مع این شغل اعظم لایق آنست که جمیع احبّا کمر خدمت محکم کنند و بنصرت امر اللّه توجّه نمایند نه آنکه بارتکاب امور شنیعه مشغول شوند اگر قدری در افعال و اعمال ظاهرۀ حقّ مشاهده نمائی لتخرّ بوجهک علی التّراب و تقول
یا ربّ الأرباب اشهد انّک انت مولی الوجود و مربّی الغیب و الشّهود و اشهد انّ قدرتک احاطت الکائنات لا تخوّفک جنود من علی الأرض و لا تمنعک سطوة من علیها و اشهد انّک ما اردت الّا حیاة العالم و اتّحاد اهله و نجاة من فیه
حال قدری تفکّر نمائید که دوستان حقّ در چه مقام باید حرکت نمایند و در چه هوا طیران کنند ان اسأل اللّه ربّک الرّحمن فی کلّ الأحیان بأن یوفّقهم علی ما اراد انّه لهو المقتدر العزیز العلّام ای ذبیح ضرّ این مظلوم از سجن و تاراج و اسیری و شهادت و ذلّت ظاهره نبوده و نیست بلکه ضرّ اعمالیست که احبّای حقّ بآن عاملند و آن را نسبت بحقّ میدهند هذا ضرّی ونفسه المهیمنة علی العالمین و ضرّ اکبر دیگر آنکه هر یوم یکی از اهل بیان مدّعی امر شده و بعضی متمسّک بغصنی از اغصان و بعضی مستقلّاً گفتهاند آنچه گفتهاند و عاملند آنچه عاملند ای ذبیح لسان عظمت میفرماید ونفسی الحقّ قد انتهت الظّهورات الی هذا الظّهور الأعظم و من یدّعی بعده انّه کذّاب مفتر نسأل اللّه بأن یوفّقه علی الرّجوع ان تاب انّه لهو التّوّاب و ان اصرّ علی ما قال یبعث علیه من لا یرحمه انّه لهو المقتدر القدیر مشاهده کن که اهل بیان آنقدر ادراک ننمودهاند که مظهر قبلم و مبشّر جمالم آنچه فرموده ناظراً الی الظّهور و قیامه علی الأمر فرموده والّا ونفسه الحقّ بکلمهئی از آنچه فرموده تکلّم نمینمودند این جهّال امر غنیّ متعال را لعب اطفال دانستهاند هر روز بخیالی حرکت مینمایند و در مفازهئی سایرند لو کان الأمر کما یقولون کیف یستقرّ امر ربّک علی عرش السّکون تفکّر و کن من المتفرّسین تفکّر و کن من المتوسّمین تفکّر و کن من الرّاسخین تفکّر و کن من المطمئنّین علی شأن لو یدّعی کلّ البشر بکلّ ما یمکن او فوقه لا تتوجّه الیهم و تدعهم عن ورائک مقبلاً الی قبلة العالمین لعمری انّ الأمر عظیم عظیم و الیوم عظیم عظیم طوبی لمن نبذ الوری عن ورائه متوجّهاً الی وجه الّذی بنوره اشرقت السّموات و الأرضین ای ذبیح بصر حدید باید و قلب محکم و رجل نحاس شاید تا بوساوس جنود نفسیّه نلغزد اینست حکم محکم که بارادۀ مالک قدم از قلم اسم اعظم جاری و نازل شده ان احفظه کما تحفظ عینک و کن من الشّاکرین در لیالی و ایّام بخدمت حقّ مشغول باش و از دونش منقطع لعمری ما تراه الیوم سیفنی و تجد نفسک فی اعلی المقام لو تکون مستقیماً علی ما امرک مولاک انّ الیه منقلبک و مثواک انتهی کلمات اللّه
آنچه از بلایای وارده که بر آن حضرت وارد شده و مرقوم فرموده بودند از جهتی حزن فوق طاقة دست داد و از جهتی سرور زیاده از حدّ امّا حزن بعلّت آنکه بر حسب ظاهر بر آن حضرت امور مختلفه و بلایای کثیره وارد شده و امّا السّرور بسبب آنکه این عبد بیقین میداند که عنقریب نفوس غافلۀ نائمه بعد از شعور و انتباه جمیعاً باسم شما ذاکر شوند و بما ورد علیک ینوحون و یبکون ولکنّ الآن لا یشعرون و علاوه بر این در محنت و زحمت و بلایا با حقّ شریک بودهاید و جمیع شداید را لأمر اللّه حمل فرمودهاید قسم بحقّ این مقامیست که بقلم ذکرش بانتها نرسد و ببیان ختم نشود نسأل اللّه بأن یجعلک متمسّکاً به و منقطعاً عن سواه و ناطقاً بذکره و ثنائه بین العباد و آنچه از پریشانی مرقوم فرموده بودند معلومست مال بتاراج رفته و نفس بشداید و محن مبتلا شده از خدا میطلبم که در جمیع احوال آن حضرت را اعانت فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر
چندی قبل مبلغ پنجاه تومان حواله فرمودند برات و نوشته این عبد حسب الأمر الأقدس بشخص معهود نوشته و بجناب حسین از اهل یاء داد که بآن شخص بدهد و آن بشما برساند انشآءاللّه میرساند آن حضرت در جمیع حال بخدمت حقّ مشغول باشند اصلاح جمیع امور باین امر اعظم بوده و خواهد بود چه ظاهراً و چه باطناً روحی لحزنک و بلائک و غربتک الفدآء لوحی که مخصوص جناب عندلیب علیه بهآء اللّه ذکر فرموده بودند از مطلع وحی نازل و ارسال شد کمال عنایت در بارۀ ایشان از افق شمس قدم مشرق و مضیء است طوبی له ثمّ روحا له ان رأیته کبّر من قبل هذا الفانی علی وجهه نسأل اللّه بأن یحفظه و یجعله مستقیماً فی امره انّه لهو الغفور الرّحیم انّما البهآء علیک ثمّ الذّکر علیک ثمّ الرّوح علیک و علی من نسبه اللّه الی حضرتک
* * *
بسم اللّه الأمنع الأقدس الأعزّ الأبهی
روحی و نفسی لک الفدآء یا روحا بما فاحت نفحة الرّوح عن جهة قربک و تضوّعت رائحة قمیص وصلک و اهتزّ بها هذا العظم الرّمیم کتاب جلیل آن طلعة جمیل که باکلیل کبریا و عظمت و تجلیل لاسم ربّنا البهیّ الأبهی مزیّن بود چون افسر روحانی زینتبخش سر این فانی آمد و نفحات قمیص تقدیس از کلمات مقدّسۀ از اشارات عرضیّه و دلالات انفس موهومه استنشاق شد العظمة للّه ثمّ القدرة و القوّة و السّلطنة للّه که باشارة من اصبع قدرته خرق فرمود حجبات مجلّلۀ باسماء را و لو اراد و اشار اشارة اخری عن انملة المقدّسة الأخری لارتفع ملکوت الأسمآء بأسرها و لاهوت الذّوات بحقیقتها اذاً ظهرت کلمة البقآء للّه المقتدر البهیّ الأبهی و بعد بهمین اصبع منیع خلق فرمود خلق بدیع را که اگر جمیع ابداع و اختراع هیاکل اسماء شوند و بخواهند حرفی از احرف کتاب انشاء بغیر عمّا نزّل من قلم اللّه الأبهی تکلّم او تفوّه نمایند جمیع را معدوم بحت و مفقود صرف شمرند تعالی تعالی قدرة ربّنا المهیمن العزیز القدیر للّه الحمد که آن جناب تلقاء منظر اکبر از انفس قویّۀ مستقیمه ظاهرند و بطراز خلق آخر مزیّن نسأل اللّه بأن یظهر من اثر استقامتک انفساً قویّة و ارجلاً مستقیمة لیستقیمنّ علی الأمر و ینصرنّ الرّحمن بسیوف البیان انّه علی کلّ شیء قدیر
و اینکه از قبل اذن لقا خواسته بودند این عبد شهادت میدهد که در جمیع احیان حکم قرب و لقا در بارۀ آن جناب ثابتست حال ایّامیست که کل باید جمیع امور را در خدمت امر مصروف داریم و بتبلیغ مشغول شویم الحمد للّه که حقّ سبحانه آن جناب را مؤیّد و موفّق فرموده و بخدمات امر مشغول بوده و هستند نفسی لهمّتک الفدآء
و در بارۀ احبّای ارض س و م که از قبل و بعد مرقوم فرمودهاند ذکر کل تلقاء عرش مذکور و اظهار عنایات لانهایه مخصوص کل عن مشرقها ظاهر جمیع تحت لحاظ مرحمت و نظر عنایت بوده و هستند و الواح اللّه هم از سماء مشیّت نازل و انشآءاللّه بتدریج ارسال میشود و کل از بحر فیض لایزال مرزوق میگردند عرض خلوص و فنا و تکبیر این عبد فانی را خدمت کل برسانید روحی لهم الفدآء بما اقبلوا و عرفوا ثمّ آمنوا و ایقنوا باللّه نسأل اللّه بأن یستقیموا علی حبّ اللّه و امره و یکوننّ من الثّابتین در لوح آن جناب جمعاً بلسان قدم ذکر شدهاند تکبیر حقّ را بجمیع برسانید عرایضی که بهمراه جناب آقا شیخعلی علیه بهآء اللّه بوده سببی واقع شده و در مدینۀ کبیره کل را محو نموده بودند و فیالحقیقه بحکمت رفتار کردهاند آن جناب تفصیل را باهل خاء مرقوم دارند دو لوح مخصوص جناب آقا سیّد محمّد رضا و آقا سیّد ابوطالب یک سنه متجاوز بود که نازل شده بود و نرسید حال ارسال شد برسانند عدد واحد الواح منیعه نازل بعضی من غیر اسم ارسال شد آن جناب ملاحظه فرمائید و باقتضا برسانید و جمیع را بظهورات عنایات نامتناهی الهی و اشراقات شمس مرحمت ابهائی مستبشر و مسرور و منوّر فرمائید اغصان سدرۀ مبارکۀ الهیّه و افنانها و اثمارها و اوراقها کل بذکر و ثنا و تکبیر ابدع ارفع آن جناب را ذاکرند و دیگر عرض خلوص و وداد و تکبیر این عبد فانی را خدمت جناب والد و والده علیهما بهآء ربّهما برسانید و همچنین جمیع متعلّقین و منسوبین و کلّ من یتشرّف بحضورک کل را بعرض خلوص و تکبیر لایحصی مصدّعم انشآءاللّه کل از تأثیرات انفاس قدسیّه و نفحات روحیّۀ آنحضرت بر صراط امر ثابت و مستقیم باشند بشأنی که دلالات افکیّه و اشارات شرکیّۀ انفس معرضه ایشان را منع ننماید و محتجب نسازد تاللّه یا محبوبی انّ الأمر عظیم و اعظم فوق کلّ عظیم بل اعظم من ذلک وربّک العلیّ العظیم
و دیگر حسب الأمر آن جناب باید در این سفر بسیار بحکمت رفتار فرمائید و تأکید بلیغ در این امر فرمودهاند انشآءاللّه معمول داشته و خواهند داشت و دیگر از امور وارده آنکه نفسین و اختهما در ارض سرّ باعمالی ظاهر شدند که مثل آن واللّه الّذی لا اله الّا هو در ابداع شنیده نشده و اذا انهاهم اللّه عمّا عملوا اعرضوا و اعترضوا الی ان کفروا باللّه مالک یوم الدّین در جمیع ایّام و لیالی بما نهوا عنه مشغول قد استهزؤوا برسل اللّه و سفرائه و ظهر منهم ما ناح به سکّان الفردوس و الّذین طافوا حول عرش ربّک العزیز الکریم ابداً متدیّن بدینی نبوده و نیستند ولکن در ارض سرّ سرّاً باعراض و اعتراض مشغول بودند الی ان رأی النّصر قهر ربّه تاب حین الموت و غفر اللّه انّ ربّک لهو الغفور الرّحیم و بعد ارتقائه حضر رضا قلی و تاب انّ ربّک لهو التّوّاب ذو الفضل المبین اگرچه نفاق باطنش معلوم بود ولکن نظر بسبقت رحمت و احاطۀ فضل ستر میفرمودند تا آنکه باین سجن وارد در اغوای بعضی جهرةً مشغول شد چه که حقّ را مظلوم و مسجون یافت شرب الخمر جهرةً و اخته تشرب و تحضر لدی الوجه کذلک ورد علی المحبوب قد ذکرت لحضرتک لتکون من المطّلعین و این از احسن اعمالشان بوده نعوذ باللّه من اعمالهما الأخری و چون طغیان و بغی و کفران بمنتها رسید اطردهما اللّه و ترکهما فی عذاب الجحیم و ذهبا و قالا ما لا قاله الأوّلون افّ لهما و لوفائهما آنچه آیات الهیّه که نزدشان بود بعضی هم مجعولاً بآن ملحق نموده باهل این بلد دادهاند و فتنۀ بزرگی برپا نمودهاند ولکن ضلّ سعیهم فی الحیوة الباطلة انّه لهو الحاکم علی ما یرید جمیع اعمال شنیعۀ خود را بحقّ نسبت دادهاند مشاهده فرمائید مع رحمت کبری و فضل محیط الهی چگونه طغیان نمودهاند که آنچه طلب عفو نمودند مقبول نشد لذا خائباً خاسراً راجع و حال بشیطان متّحد شدهاند لعنة اللّه علیهم مع آنکه آن نفوس از ابلیس و اتباعش چه مکاتیب در ارض سرّ نوشته و باطراف فرستادهاند باری ای محبوب من ببغضی ظاهر شدهاند که شبه آن ظاهر نه بجمیع انبیا و مرسلین معاندند نسأل اللّه بأن یأخذهم بعدله انّه لهو العزیز القدیر
و دیگر آنکه مدّتی بود که از سماء مشیّت آیات نازل نه و باب لقا مسدود و طلعة مقصود وحده در بیت جالس چند روزیست سحاب عنایت مرتفع و امطار رحمت نازل انشآءاللّه از بعد هم الواح منیعه از شطر الهیّه ارسال خواهد شد لتقرّ بها عینک و عیون العارفین و الحمد للّه ربّ العالمین و دیگر در باب نفس مطروده بجناب آقا میرزا حسین علیه بهآء اللّه هم مجملی نوشته شده ملاحظه خواهند فرمود و دیگر از قبل این عبد تکبیر منیع بجناب آقا میرزا سیّد حسین من اهل تاء و فاء برسانید و تفصیل بایشان بنویسید که مطّلع باشند و الرّوح و العزّ و القدس و البهآء علی حضرتک و من معکم من اهل البهآء
در اکثری از الواح منزلۀ پارسیّه و عربیّه تلویحاً و تصریحاً از قلم مالک ایجاد نهی عباد از توجّه باین شطر نازل و بسیار تأکید و تهدید و تحذیر در حکم محکم من لدن عزیز قدیر شده آن جناب باید مخصوصاً نهی نمایند و نگذارند احدی توجّه باین سمت نماید چه که ضرّ کلّی در او مشهود در لوحی از الواح منیعۀ پارسیّه نازل قوله جلّ اجلاله احبّای الهی را از توجّه باین شطر منع نما بگو ای دوستان ضرّ ذهاب و ایاب باصل شجره وارد ایّاکم ان تتجاوزوا عمّا حدّد فی الکتاب انّه لهو العلیم الخبیر و امثال این فقرۀ مبارکه و اشدّ و اعظم از این در مواضع متعدّده نازل ولکن بهمین یک فقره اکتفا رفت انشآءاللّه جمیع باید از حقّ جلّ شأنه توفیق طلب نمائیم که بامرش عامل شویم و در سبیل رضایش سالک گردیم انّه ما یحکم لعباده شیء الّا و هو خیر لهم عن ملکوت ملک السّموات و الأرضین و الحمد للّه ربّ العالمین
دو عریضه در پاکت است این عبد معروض داشته باسمین علیهما بهآء اللّه برسانید
* * *
سؤالاتیکه در احکام الهیّه نموده بودند عرض شد از مطلع عنایت این جواب مشرق و لائح قوله جلّ کبریائه جناب زینالمقرّبین انشآءاللّه بعنایة اللّه در کلّ عوالم فائز باشید سؤالات شما لدی العرش مقبولست چه که منفعت کلّ خلق در اوست و مخصوص امر نمودیم ترا که در احکام و آیات الهیّه سؤال نمائی انّا جعلناک مطلع الخیر للعباد باید در کلّ احیان ناس را باحکام الهیّه امر نمائید که شاید به ما امر به اللّه و ما ینتفع به انفسهم فائز شوند اگرچه نفوسیکه تابع اوامر الهی باشند کم مشاهده میشود چنانچه جمعی حال در بلدان بنور ایمان فائزند ولکن به عمل بما نزّل من عنده هنوز فائز نگشتهاند مگر قلیلی و از قبل بآنجناب نوشتیم که اگر حقوق اللّه را ادا مینمودند عباد آن ارض آسوده بودند قبل از حکم نفسی مکلّف نبوده و قلم اعلی در سنین معدوده در انزال احکام و اوامر توقّف نموده و این نظر بفضل الهی بوده و اگر اهل امکان بثمرات ما انزله الرّحمن عارف شوند کل بامرش قیام نمایند و بآنچه فرموده عامل شوند ولکن نظر بحکمتیکه در الواح اللّه نازل شده بعض احکام که الیوم سبب ضوضای ناس و علّت احتجاب خلق است اگر ترک شود لا بأس و امّا اعمالیکه سبب اعراض و اشتهار نیست مثل اذکار و ادای حقوق و امثال آن البتّه کل باید بآن عامل شوند و در بارۀ زکوة هم امر نمودیم کما نزّل فی الفرقان عمل نمایند انشآءاللّه در این ایّام بعض از آیات کتاب اقدس بلسان پارسی بیان میشود و در ضمن بعضی از احکام که نازل نشده ذکر خواهد شد انّ ربّک فی کلّ الأحوال اراد خیر احبّائه و یعلّمهم سبیله الحقّ الواضح المستقیم
اینکه مرقوم فرموده بودند که این بنده نوشته که حقوق اللّه هر صد مثقال نوزده مثقالست چه از ذهب و چه از فضّه و چه از اشیای موجوده و فرموده بودید که از این همچه مفهوم شد که این حقّی است که در مال میّت تعلّق میگیرد و بعد از ادای آن سایر اموال تقسیم میشود قوله عزّ کبریائه قلم اعلی میفرماید نصاب حقوق اللّه نوزده مثقال از ذهبست بعد از بلوغ باین مقدار حقوق تعلّق میگیرد و امّا فضّه بعد از بلوغ او باینمقام قیمةً لا عدداً و کذلک فی سائر الأشیآء و امّا حقوق اللّه یکمرتبه تعلّق میگیرد مثلاً شخصی مالک شد هزار مثقال از ذهب را و حقوق آنرا ادا نمود بر آن مال دیگر حقّ اللّه تعلّق نمیگیرد مگر بر آنچه بتجارات و معاملات بر او بیفزاید و بحدّ نصاب برسد یعنی منافع محصولۀ از آن در این صورت به ما حکم به اللّه باید عمل شود الّا اذا انتقل المال الی ید اخری اذاً یتعلّق به الحقوق کما تعلّق اوّل مرّة در اینوقت حقوق الهی باید اخذ شود از حقّ جلّ جلاله بخواهید که احبّای خود را موفّق فرماید تا کل از بحر رضای الهی که سبب و علّت نجات اهل عالمست نصیب بردارند و بآنچه سبب تطهیر و ابقای وجود است بالطّوع عامل گردند نقطۀ اولی میفرماید از بهاء کلّشیء که مالکند باید حقوق اللّه را ادا نمایند ولکن نظر بفضل اعظم اسباب بیت و بیت مسکونه را عفو نمودیم یعنی اسبابیکه ما یحتاج به است
و اینکه سؤال نموده بودند که حقوق اللّه و دیون میّت و تجهیز اسباب کدام مقدّمست حکم اللّه آنکه تجهیز مقدّمست و بعد ادای دیون و بعد اخذ حقوق الهی انّه یؤدّی دیون احبّائه و من اولی به فی ذلک انّه لهو الموفّی المؤدّی الکریم و اگر مال معادل دیون نباشد آنچه موجود است بمقتضای آن قلیلاً و کثیراً قسمت شود امر دین اهمّست در کتاب طوبی لمن صعد و لم یکن علیه حقوق اللّه و عباده و معلوم بوده که حقوق اللّه مقدّمست بر جمیع حقوق ولکن محض فضل حکم مطلع الوحی بما نزّل فی هذا اللّوح من قلمه المحیی العلیم
اینکه مرقوم فرموده بودند که در باب ارث مقرّر شده که اگر ذرّیّه موجود نباشد حقوق ایشان به بیت العدل راجعست هر یک از طبقات هم هرگاه موجود نباشند مثل اب یا امّ یا اخ یا اخت یا معلّم حقوق آنها راجع به بیت العدل است یا قسم دیگر است اینفقره بیان آن در کتاب الهی نازل شده قوله تعالی من مات و لم یکن له ذرّیّة یرجع حقوقهم الی بیت العدل الی آخر و الّذی له ذرّیّة و لم یکن ما دونها عمّا حدّد فی الکتاب یرجع الثّلثان ممّا ترکه الی الذّرّیّة و الثّلث الی بیت العدل کذلک حکم الغنیّ المتعال بالعظمة و الاجلال اگر ذرّیّه موجود باشد و نفوس اخری از اب و امّ و اخ و اخت و سایرین کلّهم او بعضهم مفقود باشند حقوق آن نفوس سه قسمت میشود دو قسمت آن بذرّیّه راجعست و یک قسمت آن به بیت العدل معنی آیۀ مبارکه چنین میشود نفسیکه از برای او ذرّیّه بوده و نبوده است ما دونها ای ما دون ذرّیّة عمّا حدّد فی الکتاب ای نفوس مذکوره در آن از اب و امّ و زوج و اخ و اخت و معلّم راجع میشود دو ثلث از حقوق نفوس مذکوره عمّا ترکه المیّت بذرّیّه و یک ثلث الی بیت العدل و این حکم در کل و بعض هر دو جاریست
* * *
۹١
برادر مکرّم جناب آقا میرزا محمّد تقی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
١۵٢۲
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
ساذج حمد و جوهر آن ساحت امنع اقدس حضرت قیّومی را لایق و سزاست که بکلمۀ علیا ارض و سماء را خلق فرمود به انّا للّه بدء نمود و به انّا الیه راجعون ختم فرمود هر نفسی از بحر این کلمۀ مبارکه آشامید او غیر اللّه را معدوم و مفقود و خود را فارغ و آزاد مشاهده کند در این وقت حقیقت کلمۀ مبارکۀ اخری جلوه نماید قوله جلّ و عزّ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون هذه کلمة انزلها الرّحمن فی الفرقان طوبی لقوم یعرفون و هنیئاً لعباد هم یسمعون سبحاناللّه معذلک معرضین اهل بیان اجهل احزاب و اغفل ادیان مشاهده میشوند یوم اللّه را ادراک ننمودهاند و از ما انزله الرّحمن فی البیان غافل و محجوبند نفوسی که بقطرهئی از بحر آگاهی فائز نشدهاند مثل معرض کرمانی و من معه وادیهای ظنون و اوهام را پیمودند و از انوار صبح یقین محروم و ممنوع آمدند و به جزیره رفتند مطلع اوهام را دیدند و برگشتند مقامی را که از اوّل ایّام تا حین امام وجوه امرا و علما و عرفا و عباد قائم و ناطق باو توجّه ننمودند باوهام خود مشغول و از نیّر ایقان غافل شنیدند آنچه لایق اصغا نبوده و حاضر نشدند در مقامی که آذان عالم از برای اصغاء کلمهاش و ابصار امم از برای مشاهدۀ افقش خلق شده معلوم نیست که آن نفوس یعنی نفوس معرضه آنچه میگویند چیست و از کیست لعمر ربّنا و ربّکم و ربّ الأرض و السّمآء از اوّل امر احدی آگاه نه این خادم فانی سنین متوالیه در عراق و غیر آن با او بوده نفوس غافله حاضر نشدند تا بشنوند آنچه را که از او غافلند و بیابند آنچه را که حال از او محجوبند باری جزای اعمال آن نفوس را از تقرّب بافق اعلی منع نمود و از بحر اعظم محروم ساخت اقبلوا بآمال و رجعوا بخسران ولکن لا یشعرون هذا یوم اللّه لا یذکر فیه الّا هو سبحاناللّه آن نفوس غافله حال بترتیب فرقۀ موهومه یعنی شیعه مشغولند عابد لفظند و از معنی محروم بغدیر متمسّکند و از بحر اعظم ممنوع هزار و دویست سنه و ازید حزب ضالّۀ شیعه خود را افضل و اعلم و افقه و اتقای اهل عالم میشمردند و چون امتحان رحمن بمیان آمد کل بسقر راجع چنانچه علمای آن حزب و فقهای آن بر جمیع منابر بسبّ مقصود عالم مشغول حقّش را انکار نمودند و بر سفک دم اطهرش فتوی دادند اهل سنّة و یهود و مجوس و نصاری و سایر احزاب هیچ یک عمل ننمود آنچه از آن قوم ظاهر شد قسم بآفتاب حقیقت که اگر آن حضرت در مملکت دیگر ظاهر میشد البتّه مقامش مرتفع و امرش ظاهر و نورش باهر و کلمهاش محیط میگشت این خادم فانی مکرّر امثال این اذکار را که از لسان عظمت شنیده و در حین تحریر آیات از قلم اعلی نازل شده ذکر مینماید شاید اولیای حقّ جلّ جلاله که در مدن و دیار تشریف دارند ناس را از ظنون و اوهام حفظ نمایند تا اکاذیب قبل مجدّد نشود و نفوس از بئر ظلمانی اوهام نجات یابند دیگر تا همّت آن جناب و اولیای آن ارض چه کند در هر حال از حقّ میطلبم اعانت فرماید و مدد نماید اوست قادر و توانا
سبحانک یا من بحرکة اصبعک خرقت الأحجاب و سبحات الجلال اسألک بسراج امرک الّذی استضآء من افق سمآء مشیّتک و بقدرة کلمتک العلیا و نفوذ ارادتک یا مولی الوری بأن تقدّر لمن اقبل الیک خیر الآخرة و الأولی و ما یقرّبه الیک فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم ترانی یا الهی ناظراً الی وجهک و راجیاً بدائع فضلک لأولیائک انّک انت الّذی شهدت بکرمک الکائنات و بعنایتک الممکنات و باقتدارک الموجودات تفعل و تحکم انّک انت الفضّال الکریم
و بعد نامۀ آن برادر مکرّم رسید و در لیل شنبه دهم شهر شوّال المکرّم امام وجه مالک قدم عرض شد و بشرف اصغا فائز هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان قوله عزّ بیانه و جلّ جلاله
ذکر من لدنّا لمن حضر کتابه لدی المظلوم و عرضه العبد الحاضر انّا سمعنا ما نطق به لسان فؤاده اجبناه بهذا الکتاب المبین الّذی ینطق کلّ حرف من حروفاته امام وجوه العالم قد اتی الموعود من افق الاقتدار بنور عظیم انّا وجدنا من کتابک عرف محبّة اللّه انزلنا لک ما قرّت به ابصار العارفین انّک اذا فزت بآیاتی و اخذتک نفحات بیانی قل
الهی الهی لک الثّنآء بما ذکرتنی و لک البهآء بما اقبلت الیّ و لک العزّة و العلآء و لک الرّفعة و العظمة و البقآء اشهد فی موقفی هذا بوحدانیّتک و فردانیّتک و بأنّک ظهرت و اظهرت ما کان مکنوناً فی علمک و نطقت و انطقت الأشیآء بذکرک و ثنائک اسألک یا مولی العالم و مالک القدم باسمک الأعظم بأن تؤیّد اولیائک علی نصرة امرک ای ربّ ایّدهم بقدرتک المهیمنة علی الأشیآء و قوّتک النّافذة فی الأرض و السّمآء بأن تحفظ احبّائک من شرّ اعدائک ثمّ افتح باصبع الکرم ابواب فضلک علی الأمم لیدخلوا فی دینک و یعرفوا صراطک و یعترفوا بما نطق به لسان عظمتک و قلم ارادتک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و معرضاً عن دونک اسألک بأنوار وجهک بأن تکتب لی ما قدّرته لأصفیائک الّذین ما منعتهم صفوف العالم و الوف الأمم عن الاقبال الی افقک الأعلی و اصغآء صریر قلمک الأبهی ثمّ ایّد یا الهی من توجّه الیک و اراد ان یعمل ما انزلته فی کتابک قدّر له ما ینفعه فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر القدیر لا اله الّا انت الغفور الرّحیم انتهی
للّه الحمد نازل شد آنچه که هر کلیلی را ببحر بیان هدایت نماید و هر مریضی را بکوثر شفا ید فضلش دوستانش را اخذ فرمود و از غرقاب ظنون و اوهام نجات بخشید له الحمد و الثّنآء و له الشّکر و العطآء آن حبیب مکرّم فائز شدند بآنچه که شبه و مثل نداشته از حقّ میطلبم بیانات منزلۀ از لسان عظمت هر حرفی از آن را مفتاح هدایت فرماید و ابواب عنایت را بر وجوه کل بگشاید مخصوص حزب اللّه که بین ملأ اعلی باهل بهاء معروف و در قیّوم اسماء باصحاب سفینۀ حمرا طوبی لجنابکم و لمن ذکرته و لمن فاز برحیق التّحقیق فی ایّام اللّه
و اینکه در بارۀ وجه مذکور مرقوم داشتید حضرت امین علیه بهآء اللّه الملک الحقّ المبین چندی قبل باین بنده نامهئی ارسال داشتند و در آن نامه این فقره را ذکر نمودهاند طوبی للعاملین الحمد للّه ربّ العالمین ورقۀ وصول هم حسب الخواهش آن جناب ارسال شد بشما میرسد خدمت اولیا و اصفیای آن ارض تکبیر میرسانم مخصوص جناب آقا میرزا حبیباللّه علیه بهآء اللّه که ذکرشان در نامۀ آن جناب بوده از قبل خادم خدمت ایشان سلام و تکبیر برسانید از سلطان یفعل ما یشآء روح من فی الملکوت و الجبروت لفنآء بابه الفدآء از برای ایشان میطلبم آنچه را که سبب هدایت عباد و علّت تقرّب من فی البلاد گردد انّ ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم هو المشفق الفضّال و هو العزیز الکریم البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی من معکم و علی کلّ ثابت مستقیم و کلّ راسخ امین
١۵٢۳
بعد از ختم نامه حضرت محبوب فؤاد جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه و عنایته نامۀ آن برادر مکرّم را که بایشان نوشته بودند آورد از جمله ذکر صعود اخوی را مرقوم داشته بودند این فقره قبل از طلب باجابت مقرون چه که در ارض سرّ این کلمۀ مبارکه از لسان عظمت جاری و نازل قوله تبارک و تعالی
از جمله اموری که مخصوص است باین ظهور اعظم آنکه هر نفسی در این ظهور باقبال فائز و باسم قیّوم از رحیق مختوم آشامید یعنی از کأس محبّت الهی منتسبین او بر حسب ظاهر اگر مؤمن نباشند بعد از صعود بعفو الهی فائز و از بحر رحمت مرزوق خواهند بود این فضل محقّق است از برای نفوسی که از ایشان ضرّی بحقّ و اولیای او نرسیده کذلک حکم اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی انتهی معذلک مجدّداً این فقره امام وجه مالک قدم عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب قوله عزّ بیانه یا ایهّا المقبل اشکر اللّه انّه ذکرک و اقبل الیک من شطر السّجن انّه هو المشفق الکریم و غفر الّذی اردت غفرانه فضلاً من عنده و هو الغفور الرّحیم فی حین النّزول ادخلته ید العنایة فی جنّة عالیة رحمةً من لدی اللّه ربّ العالمین قل
نفسی لک الفدآء یا مولی الأسمآء و روحی لک الفدآء یا مقصود العالمین قد شهدت بعنایتک الکائنات و بفضلک الممکنات انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العزیز الحکیم انتهی
للّه الحمد بحر عنایت در هر حین بموجی ظاهر و آفتاب فضل در هر آن بنوری مشرق از حقّ میطلبم این عباد را تأیید فرماید بر آنچه سزاوار عنایت و بخشش اوست اگرچه این محال است ولکن با کریمان کارها دشوار نیست مرّة اخری البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی الّذین سمعوا النّدآء و قالوا لبّیک لبّیک یا محبوب العالم و لبّیک لبّیک یا مقصود العارفین
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
ساذج حمد و جوهر ثنا صریر قلم اعلی را لایق و سزاست که ضوضای علما و زماجیر اهل انشاء او را از ندا منع ننمود در جمیع احیان در مضمار حکمت و بیان بشأنی متحرّک که عوالم غیب کلّها از آنحرکت بشطر دوست توجّه نمودند حال مستور است سوف یظهره اللّه عدلاً من عنده انّه لهو الفیّاض الکریم این حرکت را سکون اخذ ننماید و این ندا را صمت از عقب درنیاید طوبی از برای نفوسیکه باصغای آن فائز شدند اولئک اهل البهآء و اصحاب السّفینة الحمرآء الّتی انزل اللّه ذکرها فی قیّوم الأسمآء لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر القدیر
سبحانک یا من عند ذکرک سجدت الأذکار و عند اشراق نورک خضعت الأنوار اسألک باسمک الّذی به سخّرت الأشیآء و فتحت مدائن ملکوت الأسمآء بأن تؤیّد عبادک علی ذکرک و ثنائک و وفّقهم علی العمل بما انزلته فی کتابک ای ربّ هذا یومک و فضّلته علی الأیّام و ذکرته فی الکتب و الزّبر و الألواح اسألک به و بما ینبغی له بأن تنزل من سمآء مشیّتک علی عبادک ما یقرّبهم الیک و یعرّفهم صراطک و یسمعهم آیاتک و یعلّمهم ما انزلته فی کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا یعجزک شیء و لا یمنعک امر انّک انت المقتدر القدیر ای ربّ صلّ علی اصفیائک و اولیائک الّذین ما منعتهم شئونات الجبابرة عن التّوجّه الیک و ما خوّفتهم الفراعنة عن الاقبال الی شطرک تفعل ما تشآء بقدرتک و تحکم ما ترید انّک انت العزیز الحمید
عریضۀ آنجناب را عبد حاضر در ساحت امنع اقدس عرض نمود و بشرف اصغا فائز گشت اینکه از ارض سؤال نمودی و ما نطق به الحکمآء فیالحقیقه این امور تا حال بتمامه کشف نشده هذا هو الحقّ و ما بعده الّا الضّلال ولکن حکمای این اعصار نظر بآنکه از تجلّیات انوار ظهور قسمت بردهاند اعرف از قبلند تا حال عدد سیّارات را بتمامه نیافتهاند عنقریب کشف میشود و بر عدد سابق میافزاید این علم بحریست بیپایان از برای هر یک از ثوابت سیّاراتیست و هر یک از سیّارات عالمی است از عوالم پروردگار من یقدر ان یحصی جنود ربّک فیها او صنائع عباده فیها روحانیّت روح عالم انجیل را مزیّن نمود ولکن اهلش غافل و در هیماء ضلالت سالکند و بر فراش غفلت نائم از صیحه و صور بشعور نیامدهاند و از قبور هوی برنخاستهاند عنقریب جزای اعمال را مشاهده نمایند انّ ربّک لهو العادل الحکیم
اینکه از روح و سیر او سؤال نمودی ارواح مستقیمۀ مجرّده که مقدّس از شئونات ارضند مربّی عالم بوده و هستند لعمر اللّه بعد از صعود مهیمن و محیطند لمیزل و لایزال اینمقام مستور بوده و بخاتم حفظ الهی مختوم و در خزانۀ عصمت محفوظ لسان از ترجمه عاجز و عقول و افئده از ادراک قاصر مترجم اوّل که بر صدر عالم مقرّ اخذ نموده لسان بوده و او مکرّر بر عجز خود اعتراف کرده و آنچه در اینمقام ذکر شد محض فضل و عنایت بوده اینقدر معلوم و واضح گردد که ارواح مقدّسۀ مجرّده که از این عالم بنور انقطاع صعود نمایند سبب بزرگند از برای تربیت عالم و ظهور صنایع و حکم در رتبۀ اوّلیّه مقصود از ارسال رسل و انزال کتب این بوده یعنی تزکیۀ نفوس و تصفیۀ ارواح و تنزیه و تقدیس آن طوبی از برای نفوسیکه الیوم باصغاء حفیف سدرۀ منتهی فائز شدهاند و عرف قمیص را ادراک نمودهاند ای دوستان امروز روز عمل خالص است و روز ذکر و ثناست جهد نمائید تا فائز شوید بآنچه که عرف هستی از او بدوام ملک و ملکوت استشمام شود قل خذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده ثمّ اعملوا ما امرتم به فیه انّه لهو الآمر الحکیم
و اینکه در بارۀ کسب و معاملات ذکر نمودی این امور در کتاب الهی بمشورت معلّق شده با نفوس مؤمنۀ مستقیمه مشورت نمایند یعنی در کسب و اقتراف و امثال آن و آنچه ظاهر شود متوکّلاً علی اللّه عمل کنند هذا حکم اللّه و هذا امر اللّه طوبی لمن سمع و عمل و ویل للغافلین
و اینکه در بارۀ حقوق ذکر نمودی این مخصوص است بحقّ جلّ جلاله باید بساحت اقدس ارسال شود الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید چون آنجناب سؤال نمودند اینجواب از سماء عنایت نازل اینفقره فرض است بر کل و شرف کل در ادای آنست چه که سبب تطهیر اموال و برکت و ازدیاد نعمت بوده و هست و تا حال ناس از اینفقره غافلند سعی نموده و مینمایند یا از حلال و یا از حرام چیزی ذخیره نمایند و از برای ورّاثیکه ثمر آن معلوم نیست بگذارند بگو امروز کلمة اللّه وارث است چه که مقصود از وارث ابقاء ذکر و اثر بوده و این بسی واضح و معلوم است که قرون و اعصار این اذکار را محو نماید ولکن هر کلمهئی که از قلم اعلی در بارۀ نفسی جاری شد بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده است اینست فضل اعظم و نعمت کبری من شآء فلیعمل و من شآء فلیترک
ذکر توجّه بشطر سجن را نمودند بعد از اشتعال نار ظلم در ارض طاء این ارض هم فیالجمله منقلب مشاهده شد گفتگوهای کاذبه بمیان آمد لذا نظر بحکمت امر بتوقّف شد اگر بتدریج توجّه نمایند متمسّکاً بالحکمة بأسی نیست اقرار در هیچ محل جایز نه متوکّلاً علی اللّه واحد و اثنین عازم شوند در جمیع احوال باید حکمت را از دست ندهند تا ضوضا از آن ارض مرتفع نشود اعمالی را که از قبل بآن عامل بودهاند باید تغییر ندهند حکمةً من اللّه ربّ العالمین امروز باید نظر کل بافق اعلی وحده باشد آنچه را بآن امر فرماید اوست حکم اللّه مابین عباد یشهد بذلک من ینطق انّه لا اله الّا هو الفرد الخبیر
دوستان را تکبیر میرسانیم و به ما یرتفع به الأمر امر مینمائیم و آن اعمال و اخلاقیست که سبب علوّ و سموّ کلمة اللّه است بین عباد البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی احبّائی الّذین اقبلوا بالقلوب الی اللّه المقتدر العزیز المحبوب اماء آن ارض را تکبیر میرسانیم و بعنایات حقّ جلّ جلاله بشارت میدهیم باید کل بکمال تقدیس و تنزیه در لیالی و ایّام بذکر حقّ مشغول باشند هر یک از امآء اللّه که الیوم باصغا فائز و بجواب مؤیّد او از ورقات فردوس اعلی در کتاب اسماء مذکور و مسطور ان افرحن یا امآء اللّه طوبی لکنّ و نعیماً لکنّ کم من رجل منع عن الحقّ و کم من امة اقبلت و فازت بعرفان اللّه العلیّ العظیم حمد کنید محبوب عالمیانرا که شما را از مابین اماء برگزید و بطراز عرفان خود مزیّن نمود البهآء علیکنّ و علی اللّائی فزن بهذا المقام العزیز المنیع
* * *
ساقی از غیب بقا برقع برافکن از عذار
تا بنوشم خمر باقی از جمال کردگار
آنچه در خمخانه داری نشکند صفرای عشق
زان شراب معنوی ساقی همی بحری بیار
تا که این مستور شیدائی درآید در خروش
تا که این مخمور ربّانی برآید زین خمار
نار عشقی برفروز و جمله هستیها بسوز
پس قدم بردار و اندر کوی عشّاقان گذار
تا نگردی فانی از وصف وجود ای مرد راه
کی چشی خمر بقا از لعل نوشین نگار
پای نه بر فرق ملک آنگه درآ در ظلّ فقر
تا بهبینی ملک باقی را کنون از هر کنار
گر خیال جان همی هستت بدل اینجا میا
گر نثار جان و دل داری بیا و هم بیار
رسم ره اینست گر وصل بها داری طلب
ور نباشی مرد این ره دور شو زحمت میار
گر همی خواهی که گردی واقف از اسرار عشق
چشم عبرت برگشا بربند راه افتخار
تا بهبینی طور موسی طائف اینجا آمده
تا بهبینی روح عیسی را ز عشقش بیقرار
تا بیابی دفتر توحید از زلفین دوست
تا بخوانی مصحف تجرید از خدّین یار
هین بکش خمر فرح از چشمۀ حیوان عشق
تا بفیروزی سر اندازی همی در پای دار
مردگانند در این انجمن اندر ره دوست
ای مسیحای زمان هان نفسی گرم برآر
تا که برپرند اطیار وجود از سجن تن
در فضای لامکان در ظلّ صاحب اقتدار
* * *
تا که بشوید جانرا از وسوسۀ نفسانی
زان نار کزو ظاهر آن کوثر روحانی
یک جلوه ز عکسش بر صفحۀ جان افتاد
واله از آن جلوه صد حکمت یونانی
یک جذوه از آن شعله بر سدرۀ سینا زد
مدهوش از آن جذوه صد موسی عمرانی
یک شعله از آن آتش شد عشق و بزد خرگاه
در آب و گل آدم هم در دل انسانی
ای عشق چهئی تو کز تو جهان پرآشوب
هم از تو در آمد حیرت در حکمت لقمانی
گاه کنی دعوی که منم جلوۀ محبوب بعالم
گه گوئی که منم خود آنطلعت سبحانی
چون از تو وزد بر جان رایحۀ جانان
بر هر چه کنی دعوی گویم که به از آنی
هم جمعیّت جانها هم از تو پریشانی
گر پرتوی از رویت در مصر لقا آرند
هم بوی قمیص از تو هم روح مسیح از تو
سرها بخمت بسته دلها ز غمت خسته
من خود ز توام مخمور هم از تو شدم مشهور
که دهیم صد جان هم که کنیم قربانی
گر قابض ارواحی از چه کنیم زنده
ور محیی ابدانی از چه کنی ثعبانی
در خرگه سلطان یک بار چه بخرامی
سلطان کنیش بنده هم بنده کنی سلطانی
یک شعلهئی از رویت در گلبن جان آمد
افروخت جمال جان چون لالۀ نعمانی
وه وه چه نسیم آمد با مژدۀ جانبخش
جانها بهپرید از شوق دلها برمید از ذوق
هم عشق شدش عاشق هم جوهر امکانی
درویش مدر زین بیش این پردۀ اسرار
کز شهر فغان خیزد وز عالم حیوانی
* * *
بسمی الّذی به ارتفع علم الهدایة بین البریّة
سبحان اللّه اظهر امره و انطق الأشیآء علی انّه لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب یشهد المظلوم بوحدانیّته و فردانیّته لم یزل کان معروفاً بنفسه و مهیمناً بسلطانه و ظاهراً بآیاته لا اله الّا هو الفرد المهیمن القیّوم طوبی لنفس نبذت الأوهام و الظّنون و اخذت ما امر به فی کتاب اللّه ربّ ما کان و ما یکون
یا محمّد انّا سمعنا ندائک اجبناک بلوح لاح من افقه نیّر عنایة اللّه مالک الوجود اذا تنوّرت بنور بیانی و تمسّکت بحبل عطائی قل
الهی الهی ترانی مقبلاً الیک و آملاً بدائع فضلک و راجیاً ما قدّرته لأصفیائک اسألک بسلطانک الّذی احاط الوجود بنور امرک الّذی احاط الغیب و الشّهود ان تجعلنی ناطقاً بثنائک و راسخاً فی حبّک و ثابتاً علی امرک و خدمتک انّک انت المقتدر العزیز الودود ای ربّ لا تمنعنی عن امواج بحر عطائک و لا عن تجلّیات نیّر ظهورک انّک انت المقتدر علی ما تشآء بقولک کن فیکون
البهآء من لدنّا علیک و علی من نسبهم اللّه الیک ذکّرهم بآیاتی و بشّرهم بعنایتی و نوّرهم بنور فضلی الّذی احاط ما کان و ما یکون
یا موسی هذا یوم فیه فاز الکلیم بأنوار القدیم و شرب رحیق الوصال من کأس عنایة اللّه ربّ العالمین قد فتح باب الفضل و نصبت رایة العدل بما اتی الوهّاب راکباً علی السّحاب بسلطان مبین کذلک ارتفع صریر قلمی الأعلی فی ذکر من اقبل الی اللّه العزیز الحمید البهآء من لدنّا علیک و علی اهلک و من معک فی هذا النّبإ العظیم
یا سیّد یا اباالقاسم اشکر اللّه بما اقبل الیک القلم امراً من لدن اسمی الأعظم و اراد ان یذکرک بذکر یکون باقیاً ببقآء ملکوتی و جبروتی انّ ربّک هو المقتدر القدیر قل
لک الحمد یا اله الأسمآء و لک الشّکر یا مولی الوری بما هدیتنی الی صراطک و انزلت لی ما یقرّبنی الیک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم
یا لسان العظمة اذکر من سمّی بزینالعابدین لیقرّبه البیان الی اللّه الفرد الخبیر هذا یوم فیه نزلت الأمطار و جرت الأنهار و اثمرّت الأشجار و ناد الأخیار الملک و الملکوت و العزّة و الجبروت للّه مالک یوم الدّین طوبی لنفس قام علی خدمة امری و نطق بثنائی الجمیل خذ کتابی بقوّتی و تمسّک بما فیه من اوامر ربّک الآمر الحکیم
یا محمّد اعمال و اقوال حزب شیعه عوالم روح و ریحان را تغییر داده مکدّر نموده در اوّل ایّام که باسم سیّد انام متمسّک بودند هر یوم نصری ظاهر و فتحی باهر و چون از مولای حقیقی و نور الهی و توحید معنوی گذشته و بمظاهر کلمۀ او تمسّک جستند قدرت بضعف و عزّت بذلّت و جرئت بخوف تبدیل شد تا آنکه امر بمقامی رسید که مشاهده نموده و مینمایند از برای نقطۀ توحید شریکهای متعدّده ترتیب دادند و عمل نمودند آنچه را که در یوم قیام حائل شد مابین آن حزب و عرفان حقّ جلّ جلاله امید آنکه از بعد خود را از اوهام و ظنون حفظ نمایند و بتوحید حقیقی فائز شوند هیکل ظهور قائم مقام حقّ بوده و هست اوست مطلع اسماء حسنی و مشرق صفات علیا اگر از برای او شبهی و مثلی باشد کیف یثبت تقدیس ذاته تعالی عن الشّبه و تنزیه کینونته عن المثل فکّر فیما انزلناه بالحقّ و کن من العارفین
* * *
جناب آقا میرزا عبداللّه علیه بهآء اللّهّهه من یاء
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
سبحان الّذی اظهر لنا ما کان مسطوراً فی کتابه و مکنوناً فی علمه و شرّفنا بلقائه و عرّفنا مشرق وحیه و مطلع آیاته و هدانا الی صراطه و سقانا رحیق بیانه و ارانا افقه و اسمعنا ندائه اذ کانت الآذان کالکبریت الأحمر انّها صمّآء و اذ کانت العیون عمیآء و النّفوس سکاری بل صرعی و سبحان الّذی اظهر ما کان مستوراً فی ازل الآزال و انزل ما مرّت به الجبال انّه لهو الّذی لم تعجزه صفوف العالم و لا مدافع الأمم یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر العزیز المختار
و السّلام الظّاهر من مدینة السّلام و النّور المشرق من افق عنایة ربّنا مالک الأنام علی الّذین سمعوا النّدآء و اقبلوا الی الأفق الأعلی و عملوا بما امروا به فی الزّبر و الألواح اولئک سرج الهدایة بین البریّة یصلّینّ علیهم الملأ الأعلی و اهل ملکوت الأسمآء فی العشیّ و الاشراق بل فی کلّ الأوقات و بعد قد بلغ الخادم ما ظهر من مترجم فؤادکم و وجدت منه عرف خلوصکم و خضوعکم و خشوعکم للّه محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرضین فلمّا وجدت و عرفت طرت بقوادم الاشتیاق الی ان حضرت تلقآء وجه مالک یوم الطّلاق و عرضت ما فی کتابکم فلمّا تمّ و انتهی توجّه الیّ وجه القدم و نطق بما ماج به البحر الأعظم قال و قوله الأحلی
یا عبداللّه ان افرح بما توجّه الیک وجه المظلوم من هذا المقام الّذی سمّی بالسّجن الأعظم من لدن مالک القدم انّ ربّک لهو السّامع المجیب قد وجدنا منک عرف حبّی اقبلنا الیک من هذا المقام البعید و انزلنا لک ما تجد منه عرف قمیصی المنیر طوبی لعبد نبذ الهوی و تمسّک بالتّقوی انّه من اهل سفینتی الحمرآء الّتی نزل ذکرها فی قیّوم الأسمآء و بشّر بها مبشّری الّذی فدی نفسه لنفسی و اخبر النّاس بظهوری و بروزی و اشراقی و قیامی و امری المحکم المتین طوبی لأذن سمعت ندآء المظلوم و لعین رأت ما اشرق من افق ارادة ربّه المقتدر القدیر یا عبداللّه قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء الوجه اذ کان المظلوم یمشی فی هذا المقام الرّفیع سمعناه و اجبناک بما تضوّع منه عرف عنایة اللّه ربّ العالمین انّا نکبّر من هذا المقام علیک و علی احبّائی الّذین نبذوا ما عند النّاس رجآء ما عند ربّهم الرّحمن الرّحیم انّا نوصیهم بتقوی اللّه و ما یرتفع به امره العظیم قل یا اهل البهآء اذا اتاکم احد بألواح النّار و کتاب السّجّین دعوها عن ورائکم متمسّکین بکتاب اللّه العلیم الحکیم ان افرحوا یا احبّائی تاللّه بکم تمطر السّحاب و تعطی الأرض ما فیها من النّعمة و الآلآء کذلک یبشّرکم من عنده کتاب مبین ایّاکم ان تمنعکم شؤونات العباد عن مالک الایجاد او تخوّفکم سطوة من فی البلاد الّذین نبذوا کتاب اللّه عن ورائهم و اتّبعوا کلّ فاجر بعید تمسّکوا بالمعروف فی کلّ الأحوال و تشبّثوا بذیل الحکمة امراً من لدن عالم خبیر علیکم بالأخلاق المرضیّة و الأعمال الطّیّبة انّها جنود اللّه فی الأرض یشهد بذلک کلّ عارف بصیر البهآء علیکم یا احبّائی طوبی لوجوهکم و لآذانکم قد فزتم بما کان المقصود فی کتب اللّه من قبل و من بعد انّ ربّکم الرّحمن لهو المبیّن العزیز الأمین انتهی
الحمد للّه رشحات امواج بحر عنایت الهی دوستان را احاطه فرموده قسم بآفتاب افق بیان که جمیع عالم بآیهئی از آن معادله نمینماید الیوم من علی الأرض غافلند و اثمار و اسرار و آثار ذکر حقّ جلّ جلاله را نمیدانند چه اگر ثمرات یک حرف آن بر من علی الأرض القا شود ونفسه الحقّ کل منقطعاً عن الکلّ بافق اعلی اقبال نمایند ای دوست سکر غفلت کل را اخذ نموده و از فیوضات فیّاض محروم ساخته الّا من شآء ربّک نیکوست حال نفسی که ذکرش در ساحت اقدس مذکور آمد نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید کل از برای آنست که یک مرتبه در ساحت او ذکر شود و همچنین در اعزاز کلمۀ الهی این بیانات عالیه از مطلع بیان رحمن ظاهر قوله عزّ ذکره اگر کسی یک آیۀ او را نویسد بهتر است از اینکه کلّ بیان و کتبی که در بیان انشاء شده نویسد زیرا که کل مرتفع میگردد و آن میماند انتهی اگر در این بیان قدری تفکّر رود شأن معرضین از اهل بیان و سایرین و همچنین علوّ و سموّ این امر اعظم واضح و معلوم میگردد طوبی للمنصفین طوبی للعارفین طوبی لکلّ عالم فاز بهذا المقام الأعلی و تزیّن بطراز هذا النّبإ العظیم جمیع دوستان آن ارض را تکبیر و سلام میرسانم و عرض میکنم امروز روز ذکر و ثناست و روز عمل للّه انشآءاللّه مؤیّد شوید بر امری که باقی و دائمست اگرچه بفضل الهی موفّق شدهاید بر ذکر حقّ تعالی شأنه و تعالت عظمته و این مقامیست که وصف از عهدۀ او برنیاید و نعت کائنات باو نرسد و انشآءاللّه این مقام باسم مالک انام محفوظ ماند چه که از قبل قلم اعلی اخبار فرموده بالواح نار و کتاب سجّین و نعیق ناعقین و مکر ماکرین اعاذنا اللّه و ایّاکم من مکر کلّ ماکر و خدع کلّ خادع و شرّ کلّ شیطان رجیم
عرض سلام و تکبیر خدمت حبیب مکرّم جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه و عنایته اظهار میدارم انشآءاللّه بعنایات لانهایۀ حقّ جلّ جلاله فائز باشند و بذکرش ذاکر و بخدمتش مشغول از سماء مشیّت الهی مخصوص ایشان و همچنین مخصوص هر یک از اسامی مذکورۀ در کتاب ایشان نازل شد آنچه که چشم مقرّبین و مخلصین بآن روشن و منوّر فیالحقیقه هر صاحب بصر و سمعی که یک آیه از آیات الهی را قرائت نماید و حلاوت آن را بیابد از من علی الأرض و ما عندهم خود را فارغ و مقدّس و آزاد مشاهده نماید الحمد للّه ایشان بفیض کامل فائز شدند و همچنین سبب فیوضات گشتند طوبی له و لهم بحر فضل بشأنی موّاج که هر منصفی متحیّر لا اله الّا هو المنزل المظهر المعطی الغفور الکریم و از ورای آنچه از سماء عنایت در این ورقه مخصوص آن جناب نازل لوح مخصوص دیگر هم از سماء فضل نازل و از افق هر کلمۀ آن شمس عنایت سلطان وجود و مالک غیب و شهود مشرق و لائح طوبی للّذین فازوا بألواح لا یعادلها ما فی العالم البهآء الظّاهر اللّائح من افق سمآء فضل ربّنا و ربّکم علیکم و علی الّذین ذکروا من قلم اللّه الأعلی فی کتابه المبین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
افنان جناب خال علیه بهآء اللّه
بسمه المقتدر علی من فی الأرض و السّمآء
سبحان الّذی اظهر نفسه کیف شآء و اراد فی حین ما ادرکته افئدة اولی الحجی و اعترض علیه العباد الّذین ما وجدوا عرف الوحی بما اتّبعوا الأوهام منهم من قال انّه ظهر قریباً قل ای وربّی الغنیّ المتعال هل الأمر بیده او بأیادیکم انصفوا یا اولی الاغضآء انّه حکم بما شآء و یحکم کیف یشآء انّه لهو المقتدر علی ما اراد قل هذا لبدیع السّموات و الأرض ان کنتم من اولی الأبصار انّه ما حدّد بوقت و لا بأمور اخری انّه لخارق الأحجاب لولاه ما ظهر حکم البدع فی الابداع و لولاه ما تغرّدت ورقآء الأمر علی الأفنان هذا لهو الّذی ما ظهر شبهه فی الاختراع هذا لبدیع الّذی تحیّر فی عرفانه من فی الأرضین و السّموات قل انّه کما لا یعرف بذاته لا یعرف بحینه کذلک قضی الأمر من مالک الأقلام لمّا جآء الوعد اشرق من افق الأمر و ظهر بما لا تهوی اهوآء الّذینهم کفروا باللّه منزل الآیات قل انّه لا یدرک بما عندکم اقرؤوا البیان لتطّلعوا علی ما فیه من سرّ هذا الظّهور الّذی به انارت الآفاق هذا لأمر ما عرفه احد من قبل و ما ادرکه اولو الأبصار بظهوره صاح النّاقوس و غرّدت الورقآء و نادی الصّور الملک للّه المقتدر العزیز الجبّار قل الی من تهربون لیس لکم الیوم من مناص طوبی لمن استقام علی هذا الأمر الّذی اذ ظهر انفطرت سمآء الأوهام و اضطربت افئدة الفجّار قل یا قوم انظرونی بعینی هذا ما وصّاکم اللّه به فی الزّبر و الألواح طوبی لمن نبذ ما سوائی مقبلاً الی وجهی علی شأن ما منعته سبحات الاشارات و لا کلمات اولی الأحجاب قد قدّرنا الاقبال بالقلوب بما ارتفع نباح الکلاب حول المدینة الّتی فیها ارتفع ندآء اللّه ربّ الأرباب اذا یرون احداً من الأحباب مقبلاً الی الوهّاب یعترضون علیه الا انّهم من اهل النّفاق یا افنان السّدرة طوبی لکم بما وفیتم میثاق اللّه و عهده و نبذتم ما تمسّک به اهل الضّلال انتم من الّذین خرقوا الحجاب الأکبر اذ اتی مالک القدر بالعظمة و الاقتدار لو یأتیکم احد من البرهوت استعیذوا باللّه خالق الجبروت الّذی اتی بملکوت البرهان ما نخبرکم به انّه لحقّ من اللّه انّه لهو العزیز العلّام سوف ینعق النّاعق و یرتفع نعیق الغراب یا قلم الأمر توجّه الی الّذی توجّه الیک ثمّ اسمعه صریرک فی هذا الذّکر الّذی به تحرّک الامکان استمع ندآء اللّه من هذا المقام الأعلی من سدرة الأبهی انّه لا اله الّا هو العزیز المختار لیأخذک جذب بیان الرّحمن علی شأن لا تکدّرک شؤونات الدّنیا و تجد فی نفسک فرحاً لا تغیّره الأحزان نشهد انّک ممّن اقبلت الی اللّه و توجّهت الیه فی یوم فیه زلّت الأقدام افرح بشهادة اللّه ثمّ استقم علی حبّ مولاک انّه لأعظم الأعمال طوبی لک بما حضر کتابک فی السّجن الأعظم اذا یدع المظلوم ربّه فی السّرّ و الاجهار فلمّا فتحنا ختمه فاحت نفحات حبّ ربّک مظهر الأدیان نسأل اللّه ان یوفّقک فی کلّ الأحوال و یجعلک مستقیماً علی هذا الأمر الّذی انهزم منه الفجّار لا تحزن من شیء انّه معک و قدّر لک ما هو خیر عمّا خلق فی الأکوان کذلک تموّج بحر عطآء ربّک اذ کان مطلع امره بین ایادی الفسّاق وصّ عبادی بکلمة من عندنا هذا ما یأمرک مظلوم البلاد قل لا تستمعوا ما لا ینبغی ان یستمع و لا تنظروا ما جری من قلم الأشرار دعوا ما عند النّاس خذوا ما عند ربّکم مالک الرّقاب
انشآءاللّه بعنایت رحمن لمیزل و لایزال در ظلّ محبوب غنیّ متعال مستریح باشید و از ماسوایش فارغ و آزاد مکتوب آن جناب در سجن اعظم وارد فیالحقیقه سبب فرح قلب محزون این مسجون واقع گشت چه که اصل سدره اطوار افنان و نفحات آن را دوست داشته و دارد للّه الحمد که از جذب بیان رحمن و اثر کلک محبوب امکان کلّ بشریعۀ باقیۀ الهیّه فائز و از فیوضات امطار رحمانیّه مستفیض هذا ما اردناه من قبل و نزّلناه فی الألواح انّ ربّک لهو العلیم الخبیر
و اینکه مرقوم داشته بودید عریضهنگاری مزید روسیاهی و گناه است لیس الأمر کذلک بل اصل صواب و حقیقت ثواب بوده و خواهد بود هر چه میخواهی بنویس و هر چه میخواهی بگو انّه یحبّ ان یسمع کلماتکم و یجد عرف حبّکم محبوب العارفین امری که از آن جناب و کلّ الیوم محبوب است استقامت بر حبّ اللّه بوده بشأنی که احدی قادر بر القای اوهامات متوهّمین و کلمات مشرکین نباشد و این مقام بسیار عظیم است چه که شیاطین در کمین و جنود مشرکین بکمال کین ظاهر هر نفسی بخواهد باین مقام فائز شود باید بتمامه از دون حقّ منقطع گردد تا باستقامت کبری که اصل کلّ خیر است فائز شود این امر از جهتی بسیار عظیم است و از جهتی بسیار سهل عظمت آن معلوم و مشهود و در الواح اللّه مذکور سهل و آسانی آن کلمۀ واحده بوده اگر ناس موفّق شوند بآن کلمۀ الهیّه که جامع کلمات نامتناهیۀ ربّانیّه است جمیع را کفایت نماید و بر صراط امر مستقیم دارد بشأنی که در کلّ احیان از ید عطاء رحمن رحیق حیوان بنوشند و بنوشانند و آن کلمه این است که میفرماید انظروه بعینه لا بعیونکم این بیانی است که هر نفسی بگوش قلب آن را اصغا نماید ابداً از صراط مستقیم منحرف نشود و از محبوب عالمین دور نماند اکثری از ناس بموهومات قبل و قصص اوّلین از مقصود عالم محروم ماندهاند باید از آنچه در دست ناس موجود است از حکایات و کلمات و اشارات منقطع شد و بقلب و جان بکوی رحمن توجّه نمود اگر نفسی باوهام قبل ناظر باشد ابداً از زلال کوثر بیمثال نخواهد نوشید این رحیق اطهر را مثل و شبه نه تا امثال بآن پیبرد مشاهده در اهل فرقان نمائید که کلّ را قصص قبل و اوهام از سبیل مالک انام دور نمود اگر از علامات و اخبار و شرایط موهومه که در دستشان بود چشم میپوشیدند و بعین او مشاهده مینمودند البتّه بانوار وجه الهیّه و ظهورات تجلّیات ربّانیّه فائز میگشتند امر آن نفوس سهل است در اهل بیان تفکّر نمائید مع آنکه مشاهده نمودند آنچه از قبل در دست داشتند موهوم صرف بوده و یک بیان از بیانات الهیّه را از ذکر قیامت و ساعت و صراط و میزان و حشر و نشر و قائم و ظهور آن کما هو حقّه ادراک ننموده چنانچه قرنها و عهدها عابد موهوم من غیر شعور بودند و خود را اعظم و اکبر و ازهد و اتقای کلّ من علی الأرض میشمردند معذلک بحجبات اخری الیوم بعضی از کوثر حیوان رحمانیّه و بحر علم صمدانیّه محروم ماندهاند افّ لهم و لوفائهم و اگر بکلمۀ الهیّه که ذکر شد عمل مینمودند ابداً محتجب نمیماندند بگو ای دوستان حقّ را بچشم او ملاحظه کنید چه که بغیر چشم او او را نخواهید دید و نخواهید شناخت این است کلمۀ حقّ که از مطلع بیان رحمن ظاهر و مشرق گشته طوبی للعارفین و طوبی للنّاظرین و طوبی للمستقیمین و طوبی للمخلصین و طوبی للفائزین الیوم آفتاب جهانتاب حقیقت در کمال ضیاء و نور مشرق و ظاهر و سماء عرفان بانجم حکمت و بیان مزیّن و مشهود طوبی از برای نفوسی که ببصر خود توجّه نمودند و بآن فائز گشتند
و ما اردته من شمس عطآء ربّک این بسی معلوم و واضح است که شأن غنیّ متعال اعطا بوده و خواهد بود بهر قسم آن جناب بخواهند عطا میفرماید آسمان و زمین و آنچه در او است مخصوص احبّای او خلق شده کذلک جری من القلم الأعلی اذ تحرّک علی اللّوح باذن ربّک المحرّک العلیم الحکیم مطمئنّ باشید که تحت لحاظ الطاف مالک انام بوده و انشآءاللّه خواهید بود و آنچه مصلحت داند البتّه معمول دارد چه که از او محسوبید و باو منسوب اگر در امثال این امور تعویق رفته و یا تأخیر شده نظر بحکمت بالغۀ الهیّه بوده و خواهد بود از بعد محزون مباشید چه که لدی الوجه از اهل قرب محسوبید و الحمد للّه کوثر وصال را در مطلع ایّام از ید مالک انام آشامیدید و بآن فائز گشتید قد کتبنا لمن استقام علی الأمر و انقطع عمّا سواه اجر من قام لدی الوجه فی العشیّ و الاشراق نسأل اللّه ان یسقیک رحیق السّرور و یبلّغک الی مقام تطیر فی کلّ الأحیان بأجنحة الرّوح و الرّیحان الی هوآء محبّة ربّک الرّحمن انّه لهو المقتدر القدیر این مناجات را مداومت فرمایند قل
سبحانک یا الهی و مقصودی و رجائی و محبوبی تری انّ نفحات وحیک جذبتنی الی افق الطافک و فوحات الهامک قلّبتنی الی شطر مواهبک و ندآء مطلع امرک ایقظنی فی ایّامک اذاً یا الهی اقبلت الیک بتمامی منقطعاً عن سواک و قائماً لدی باب فضلک الّذی فتحته علی من فی الأرض و السّمآء اسألک بکلمتک الّتی بها سخّرت الکائنات و تحرّک بها الممکنات و بها سقیت الموحّدین کوثر لقائک و المخلصین رحیق وصالک ثمّ باسمک الّذی اذ ظهر ظهر غیب المکنون و الکنز المخزون ان تجعلنی فی کلّ الأحوال ذاکراً بذکرک و ناطقاً بثنائک و طائراً فی هوآء عرفانک و سائراً فی ممالک امرک و اقتدارک ای ربّ قد سرعت الی ظلّک و توجّهت الی وجهک لا تمنعنی عن فرات رحمتک و لا عن بحر عطائک یشهد کلّ جوارحی بهیمنتک علی الأشیآء و قدرتک علی من فی الأرض و السّمآء قدّر لی ما یجعلنی فارغاً عن دونک لأشاهد نفسی آیة تجریدک فی مملکتک و برهان تقدیسک فی بلادک ثمّ اقض لی یا الهی ما اردته من سمآء جودک و سحاب کرمک انّک انت الّذی احاط احسانک من فی الامکان و فضلک من فی الأکوان ثمّ اختر لی یا الهی ما ینفعنی فی الدّنیا و الآخرة انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العلیم الخبیر و اسألک یا مالک الوجود و مربّی الغیب و الشّهود ان تغمسنی فی کلّ الأحوال فی بحر رضائک لأکون مریداً بارادتک و متحرّکاً بمشیّتک و ناظراً بما اردت لی من بدائع افضالک ای ربّ قد تمسّکت بحبل حبّک اسألک ان تکتبنی من الّذین طافوا حول عرشک بدوام جبروتک و ملکوتک وعزّتک یا اله العالمین و مقصود العارفین هذا مطلبی و رجائی و املی و منای انت الّذی امرتنی بالدّعآء و ضمنت الاجابة فاستجب لی ما اردته بجودک و کرمک و فضلک و احسانک انّک انت المعطی الباذل الممتنع المتعالی الغفور الرّحیم ای ربّ صلّ علی البیان من اهل البهآء الّذین استقرّوا علی فلک الاستقامة بأمرک و سلطانک و سفینة الثّبوت بقدرتک و اقتدارک و ایّدتهم علی اظهار امرک بین بریّتک و ابراز سلطنتک بین عبادک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم
* * *
اسمی الجمال علیه من کلّ بهآء ابهاه
سبحان الّذی انزل الآیات بالحقّ و اظهر ما اراد انّه لهو الحقّ علّام الغیوب قد تشرّف العالم بقدوم الاسم الأعظم اذاً اخذت الزّلازل قبائل الأرض کلّها الّا من شآء اللّه المهیمن القیّوم یا ایّها الطّائر فی هوآء الرّحمن ان استمع ما تتکلّم به جنود الشّیطان الّذین کفروا باللّه مالک الملوک انّ الّذی افتی علی الحرف الثّالث المؤمن بمن یظهره اللّه قال ما انشقّ به ستر الملکوت و ناح به سکّان الجبروت قد قتل بالظّلم من ینبغی له ان یقبّل ترب قدمیه یشهد بذلک المظلوم فیهذا المقام المحمود و عن ورائه افتی علی انفس معدودات و بذلک تذرّفت عیون الملأ الأعلی و سکّان مدائن الأسمآء تبّاً له و لمن تبعه من الّذین کفروا بالرّحمن اذ اتیهم بسلطان مشهود قل انّا لمّا رجعنا من هجرتی الی الزّورآء وجدنا انّه تصرّف فی حرم النّقطة بذلک بکت عین سرّی و ذاب قلبی لعمر اللّه سترت ذلک بکلّ الجهد لئلّا یطّلع به کلّ مغلّ مردود تاللّه انّ القلم لا یقدر ان یقوم بذکر ما ارتکب فی الحیوة الباطلة لأنّه یستحیی ان یذکر ما لا ینبغی ذکره الیوم یشهد بذلک من کان معه و عاشره و عن ورائه الحقّ علّام الغیوب انّک تفکّر فی صبری بعد قدرتی و ستری بعد علمی و ما یتکلّم به کلّ ظالم مجهول انّا ذکرنا لک بعض ما ورد علینا من الّذین لا یعرفون الیمین عن الشّمال و کیف هذا المقام المرفوع اذا فزت باللّوح ان اقرأ فی نفسک ثمّ اقرأه علی الّذین شربوا رحیق الحیوان فی ایّام اللّه ربّ ما کان و ما یکون البهآء علیک و علی من نبذ الأوهام باسم اللّه مالک الغیب و الشّهود
* * *
جناب میرزا باقر علیه بهآء اللّه
سبحان الّذی انزل الآیات و اظهر البیّنات و نطق بما قام به اهل القبور فی یوم فیه حدّثت الأرض اخبارها و سرت نسمة موجدها و خالقها و ارتعدت فرائص الّذین کفروا باللّه المهیمن القیّوم طوبی للّذین سمعوا و اجابوا و قاموا علی خدمة الأمر بالرّوح و الرّیحان علی شأن ما منعتهم الصّفوف و الجنود یا باقر ان استمع النّدآء من شطر السّجن ثمّ اشکر ربّک بما توجّه الیک و انزل لک ما انار به الوجود قد ذکرک اسمی علیه بهائی و انزلنا لک ما یبقی به ذکرک بدوام الملک و الملکوت و نذکر فی هذا المقام من سمّی بعندلیب الّذی ذکرناه من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء و انا المقتدر علی ما اشآء بقولی کن فیکون طوبی لمن یسمع منه ما یهدیه الی اللّه العزیز الودود البهآء علیک و علی الّذین سمعوا النّدآء اذ ارتفع من مقامی المحمود
* * *
سبحان الّذی بیده ملکوت ملک السّموات و الأرض و انّه کان بکلّ شیء علیماً له الجود و الفضل یعطی لمن یشآء ما یشآء و انّه کان عن العالمین غنیّاً قل یا قوم اسمعوا ندآء اللّه عن هذه الشّجرة المرتفعة المبارکة الّتی نبتت فی ارض القدس مقام قرب محموداً بأنّه لا اله الّا هو و انّ نقطة البیان نفسه و جماله و ما هو المستور ظهوره و سلطانه بین السّموات و الأرض و کذلک کان الأمر من شجرة النّار فی بقعة النّور مشهوداً قل هذا لوح تجلّی اللّه علیه بأنوار قدس محبوباً قل انّ الجبل لمّا تجلّی اللّه علیه اندکّ فی الحین فصار هبآءً متروکاً و هذا اللّوح جعله اللّه محلّ تجلّیه فی هذا الآن و یتجلّی علیه من جمال القدم بما یظهر من هذا القلم الّذی کان باصبع اللّه حینئذ مأنوساً ان یا اهل الأرض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا خطوات انفسکم فاتّبعوا امر الّذی کان من فجر اللّه مشروقاً قل لن ینفعکم الیوم شیء فی الأرض ولو تأخذون کلّ العالمین لأنفسکم ظهیراً و لن یمدّکم اسباب السّموات و الأرض ولو تجعلوها لأنفسکم معیناً الّا بأن تدخلوا فی ظلّ هذا الوجه الّذی استوی علی السّجن بما کان فی الألواح مکتوباً فادخلوا فی دین اللّه ثمّ اتّبعوا ما حدّد فی البیان و کان من سمآء القدس منزولاً ان لا تحرموا انفسکم عن بیت اللّه الحرام و لا تختلفوا فی امر اللّه و لا تدعوا صحایف اللّه ورآء ظهورکم و هذا من امری علیکم و علی العالمین جمیعاً یا قوم کنّا بینکم فی سنین متوالیات و کنّا معکم کأحد منکم و کان اللّه علی ما اقول شهیداً و ورّدتم علیّ فی کلّ حین ما لا ورّد احد علی احد کأنّی کنت فی سجن انفسکم مسجوناً و دعونا اللّه فی صباح القدس و عشیّ القرب الی ان نجّانا عن الّذینهم کفروا الی ان وردنا فی هذا السّجن الّذی کان خلف جبال مرفوعاً و نشکر اللّه فی ذلک و نحمده علی ما جری و نصبر بحوله و قوّته و نذکره فی کلّ طلوع و افولاً و الرّوح علیکم یا ملأ البیان ان تسلکوا سبل عزّ محموداً و صراط قدس ممدوداً
* * *
هذه سورة الامر قد نزّلناها بامر من لدنّا و سلطان من عندنا و انا الآمر الحاکم العالم المقتدر المهیمن القیّوم
هو الممتنع السّلطان الفرد الغالب المقتدر القدیر
سبحان الّذی خلق الخلق بامره و ابدع خلق کلّ شیئ اقرب من ان یحصی ان انتم تعلمون و سیخلق کیف یشآء بقدرته و لن یقدر احد ان یمنعه عن ارادته و هو الحقّ المهیمن القیّوم و انزل کلّ شیئ فی الکتاب و اتقن خلق کلّ بشیئ بمقدار لعلّ النّاس بآیاته یوقنون و سینزل امر کلّ شیئ فی الکتاب ان انتم تشعرون لا یقطع آیاته و لا ینفد برهانه و لا یعزب حجّته و لا یبید سلطانه و انّه لهو القویّ العالم العزیز المحبوب هو الّذی انزل الکتاب و فیه فصّل کلّ ما انتم لا تعلمون و سیفصّل بالحقّ و ینزل الامر کیف یشآء ان انتم تعرفون و علّم کلّ شیئ مقادیر العلم علی ما هم علیه ان انتم تعلمون و سیعلّم من بدایع العلم علی عباده و انّه لهو السّلطان الرّؤف قل هو الّذی اضآء لکم سراج القدس لتستضیئوا به فی ظلمات انفسکم و لعلّکم لا تضلّون و سیضیئ سراج الرّوح فی مصباح الامر ان انتم تشهدون هو الّذی اوقد نار الامر فی بقعة البقآء وادی قدس مبروک و سیوقد بفضله فی فاران البدع لعلّ انتم بهدی اللّه تهتدون و اشرق علیکم شمس الحکمة و البیان ان انتم ببصر اللّه تنظرون و سیشرق اذا شآء و اراد لا اله الّا هو المهیمن القدّوس لن یقدر احد ان یمنعه من سلطانه یحکم کیف یشآء بامره ان انتم تؤمنون و یتمّ امره بقدرته ولو یعترض علیه کلّ من فی السّموات و انّ هذا لحقّ معلوم و یمدّ عباده باسباب السّموات و الارض الی ان یثبت امره و یعلو سلطنته و یظهر اقتداره کذلک کتب علی نفسه فی الواح عزّ محفوظ قل مثل قدرة اللّه کمثل البحر هل ینقص باخذ الاقداح قل ما لکم کیف تحکمون قل مثل علم اللّه کمثل الاریاح هل تنتهی بالهبوب ما لکم یا ملأ الغفلآء کیف تظنّون قل انّ امره مقدّس عن الامثال کما انّ ذاته مقدّس عن کلّ ما انتم تعقلون ولکن یذکر بالامثال لعرفانکم امر اللّه و لعلّ انتم تجدون روایح القدس عن الرّضوان و عن شطر قدس مکنون و لعلّ تستقرّ بذلک نفوسکم و لا تضطربون و لا تنکرون فضل اللّه و لا تنسون عهده و لا تکوننّ من الّذینهم بهدی اللّه لا یهتدون و لعلّ تمیّزون بین الحقّ و الباطل ثمّ الی اللّه ترجعون قل انّ الّذینهم ینکرون فضل اللّه فسوف یأتیهم جزآئهم و انتم اذاً تشهدون ان لا تنکروا آیات اللّه اذا نزلت علیکم و لا تنقلبوا علی ادبارکم و لا تکوننّ من الّذینهم کانوا علی اعقابهم منقلبون و انّ اثر اللّه یستضیئ کالشّمس بین الکواکب لو انتم تشعرون و لن یشتبه علی احد برهان اللّه و امره الّا الّذینهم یشتبهون علی انفسهم و کانوا بنعمة اللّه ان یکفرون قل یا قوم فارحموا علی انفسکم و لا تفرّطوا فی جنب اللّه ثمّ بآیات اللّه لا تجحدون سیفنی الملک و ما انتم اشتغلتم به بذواتکم ثمّ الی اللّه ربّکم تحشرون فانظروا الی امم القبل ثمّ فی امرهم تتفکّرون هل بقی فی الارض اعراضهم او انکارهم و کلّ ما کانوا ان یفعلون او یقولون ما جآئهم من رسل اللّه الّا و قد اعترضوا علیهم الی ان حبسوهم و قتلوهم کما انتم تعلمون و مع ذلک رفع اللّه امرهم و اثبت برهانهم و قطع دابر الّذینهم اعترضوا علی اللّه و کانوا بآیات اللّه ان یجحدون فسوف تجدون هؤلآء الّذینهم استکبروا علی اللّه بمثل امم القبل و یأخذهم اللّه بکفرهم و یرجعهم الی مقرّهم فی نار انفسهم و کانوا فیها بدوام اللّه هم معذّبون قل یا قوم خافوا عن اللّه و لا تتّبعوا هوىکم فاتّبعوا امر اللّه المهیمن القیّوم و لا تجاوزوا عمّا فصّل فی الکتاب و لا تتعدّوا عن حدوده ثمّ عن ذکره لا تغفلون ایّاکم ان تنسوا احکام اللّه و عن کلّ ما امرتم به فی الکتاب و هذا خیر لکم ان انتم تعلمون و لا تتّکلوا علی اموالکم و اولادکم فتوکّلوا علی اللّه العزیز المحبوب فاتّبعوا حکم اللّه فی انفسکم ثمّ الی وجهه تتوجّهون کذلک نلقی علیکم من آیات الامر و نعلّمکم سبل القدس لعلّ انتم تفقهون قل انّکم ان لن تعملوا بما قضی بالحقّ من لدن حکیم قیّوم فسوف یخلق اللّه خلقاً آخر کلّ بامره یعملون ثمّ بین یدیه یسجدون قل انّه لغنیّ عن کلّ من فی السّموات و الارض و عن کلّ ما انتم تعلمون او تعرفون قل هذا سبل الحقّ قد اظهرناها بالحقّ ان انتم تریدون ان تسلکون اذاً فاسلکوا فیها باذن اللّه و لا توقّفوا اقلّ من آن ان انتم تؤمنون و لا تتّبعوا الّذینهم ظلموا علی انفسهم و اظلموا العباد و کانوا من الّذینهم کانوا فی ارض القدس ان یفسدون یقولون انّا آمنّا بعلیّ من قبل ثمّ بآیاته حینئذ یجحدون و یظنّون بانّهم آمنوا باللّه فی مظاهر القبل ثمّ بسلطانه الیوم یکفرون کذلک یظهر اللّه اعمال الّذین کان فی صدورهم غلّ من الامر ولو کانوا بانفسهم یسترون کذلک یبطل اللّه الباطل باعماله و یثبت الحقّ بکلماته ان انتم تعرفون قل انّا ما نرید الّا بما اراد اللّه لنا و هذا مرادی فی الآخرة و الاولی و یشهد بذلک ملئکة الّذینهم فی حول العرش یطوفون و ما شئنا الّا ما شآء اللّه لنا و نفرح بذلک فی کلّ حین ان انتم تعلمون قل قد قضت علینا ایّام لن یعرف احد کیف مضت الّا اللّه المقتدر العزیز المحبوب و یقضی علینا ایّام فی هذه الایّام و لن یدری احد کیف تمضی الّا اللّه الفرد السّلطان المقتدر القیّوم و انّا کنّا شاکراً بکلّ ما ورد علینا و راضیاً بما قضی لنا و نصبر فی بلایاه و ما نشکو فی شیئ الّا الیه و نتّبع فی کلّ الامور اصفیآئه الّذینهم فی البلآء کانوا ان یصبرون و نصبر کما صبر عباد مکرمون الّذینهم کانوا من قبل و بعثهم اللّه بالحقّ علی کلّ من فی السّموات و الارض و دعوا النّاس الی ان قتلوا فی سبیل اللّه العزیز المحبوب و کلّما زادوا فی الذّکری زاد النّاس فی شقوتهم و ما اجابوا داعی اللّه بینهم و کانوا بلقآء اللّه ان یکفرون کذلک نذکر لکم من سنن اللّه الّتی قضت علی عباده لتعلموا بما ورد علی اصفیآئه فی هذا الزّمان لعلّ انتم فی انفسکم تتفکّرون و لا تجحدوا آیات اللّه فی ایّامکم و لا تتّبعوا الشّیطان فی انفسکم ثمّ اهتدوا بانوار اللّه الملک العزیز القدّوس هو الّذی نزّل البیان بالحقّ و انّا به مؤمنون قد ابدع خلق السّموات و الارض بامره و اتقن خلق کلّ شیئ و هذا ما قدّر من قلم الصّنع علی الواح قدس محفوظ و ما من اله الّا هو له الخلق و الامر و کلّ الیه یرجعون و قدّر مقادیر کلّ شیئ و انتم فی الکتاب تشهدون و فتح فیه ابواب الرّضوان و فی کلّ باب خلق یعیشون و غرس فی کلّ رضوان اشجار عزّ مرفوع ثمّ اثمرت کلّها باثمار القدس و الابرار منها یتنعّمون و حدّد فی کلّ واحد منها قصور من لؤلؤ عزّ مکنون و فی کلّ قصور حوریّات کانّهنّ خلقن من نور اللّه العزیز المتعالی المحبوب و کلّهنّ یذکرن اللّه بارئهنّ بالحان جذب مرفوع و یتلذّذون من نغماتهنّ اهل سرادق الخلد ثمّ بالحانهنّ هم یجتذبون و جرت فی کلّ رضوان سبعة انهار لعلّ انتم منها تشربون و منها خمر البقآء تجری عن یمین الرّضوان کانّها یاقوت قدس مسیول و منها لبن السّنا الّذی لن یتغیّر لونه بدوام الملک ان انتم توقنون و منها عسل مصفّی الّذی لن یتغیّر طعمه و لن یرزق منه الّا الّذینهم توکّلوا علی اللّه المهیمن القیّوم و منها مآء غیر آسن الّذی یجد الانسان منه کلّ اللّذّات و هذا ما قدّر فیه من فضل اللّه العزیز المقتدر القدّوس و منها نهر یجری علی اسم الحبیب و اهل الجنّة فی کلّ حین عن اللّه ربّهم یسئلون بان یسقون بشربة منه و هذا ما یطلبون عن اللّه فی کلّ عشیّ و بکور و منها نهر یجری علی هیئة التّثلیث فی کلمة التّربیع و یذکر اللّه فی سیلانه ان انتم تفقهون و یجتمعون فی حوله اهل الفردوس لیسمعوا ما یذکر من ذکر اللّه الغالب القدّور و من یشرب قطرة منه لیصل الی ما اراد و یبلغ الی مقام الّذی لن یصل الیه احد الّا من شآء اللّه و اراد و کذلک نلقی علیکم بدایع صنع اللّه لعلّ انتم الیه تسرعون و منها نهر الّذی جعله اللّه مقدّساً عن کلّ لون و منزّهاً عن کلّ طعم لانّه خلق من ساذج فطرة اللّه ان انتم تعلمون و فیه قدّر ما لا یجری علی البیان وصفه و لا یتمّ بالقلم امره ان انتم بذلک توقنون و من شرب منه شربة یظهر علیه سرّ ما کان و ما یکون و یعرف کلّ شیئ فی اماکنه و یطّلع بکنوز الحکمة و یطیر بجناحین الیاقوت فی عوالم قرب محبوب یا ملأ البیان لا تتّبعوا هوىکم و لا تجعلوا انفسکم محروماً عن هذه النّفحات الّتی تهبّ عن شطر البقآء یمین الفردوس و توجّهوا بقلوبکم الی هذا الشّطر المقدّس المحبوب لا تتّخذوا الهکم هوىکم و لا تکوننّ من الّذینهم کانوا علی اصنام انفسهم لعاکفون کسّروا الاصنام باسم اللّه و هذا من اسمه الاعظم لو انتم بالمنظر الاکبر تنظرون قل قد هبّت نسایم الجود و رفعت غمام الفضل و انبسطت کلّ شیئ بما استوی هیکل النّور علی سحاب قدس ممنوع فاعرفوا قدر هذا الفضل المتعالی العزیز المرفوع اذاً ینادی منادی البقآء کلّ من فی السّموات و الارض و یبشّر کلّ شیئ بلقآء اللّه ان انتم تسمعون ان یا سمآء القدس زیّنی نفسک بکواکب العزّة ثمّ ارتفعی کیف تشآء بما فزت بهذه الایّام الّتی ما فاز بها المقرّبون الّا الّذین سبقتهم الحسنی فی هذا الامر و احاطتهم نفحات عزّ مخزون ان یا غمام الامر فامطر من لئالی القدس کیف تشآء و لا تلتفت الی احد لیأخذ فضلک کلّ شیئ بما استوی علیک جمال اللّه الملک المهیمن القیّوم ان یا ارض الفردوس فابسطی فی نفسک ثمّ بشّری فی ذاتک بما مشی علیک قدم الرّوح و هذا لفضل مشهود ثمّ اظهری اسرار الّتی کنزت فیک و هذا من یوم یحشر فیه عباد مقرّبون لانّ لدون هؤلآء لیس نصیب من هذا الحشر الّذی یظهر فیه کلمات اللّه باتمّها و هذه من کلماته لو انتم تقرئون و هذا من حشر الرّوح یحشر فیه ارواح القدسیّة و دونهم لن یستطیعوا علی قدر انملة ان یقربون هذا مقام الّذی لن یحرّک فیه البُراق و لن یصعد الیه رفرف الخلد ان انتم تعلمون ان یا حدائق الارض زیّنوا انفسکم باوراد قدس محبوب ثمّ اظهروا کلّ ما کنز فیکم من لطایف القدس و روایح عزّ ملطوف ان یا اشجار الارض ارتفعوا باذن اللّه ثمّ اظهروا من اثمار القدس فیما قدّر فیکم من امر اللّه المقدّس المتعالی القیّوم بما هبّت علیکم اریاح البقآء عن هذا الشّطر الّذی فیه ظهر کلّ امر محبوب ان یا طیور الفردوس غنّوا و تغنّوا علی احسن النّغمات ثمّ طیروا فی هذا الفضآء بما خلقناکم باسم من الاسمآء لتجتذب من هذه النّغمات افئدة الّذینهم انقطعوا عن کلّ الجهات و توجّهوا الی مقام قرب محمود کلّ ذلک من فضل الّذی احاط کلّ من فی السّموات و الارض و یستبشر به اهل ملأ الاعلی و من ورآئهم اهل سرادق الخلد و انتم یا ملأ الارض حینئذ فاستبشرون و انّک انت یا شطر العراق فابک بقلبک ثمّ بعینک بما خرج عنک جمال اللّه ثمّ استقرّ فی مقرّ السّجن خلف قلل من جبال صخر مرفوع فانزع عن هیکلک قمیص السّرور بما انقطعت نسایم العزّ عن هذا اللّؤلؤ المکنون تاللّه تبکی علیک عیون البقآء ثمّ استدمّت اکباد اهل الفردوس بما ورد علینا من هیاکل ظلم مبغوض ان یا هذا الشّطر کیف تستقرّ فی مقامک بعد الّذی تشهد مقام اللّه علی حزن مشهود اتشهد مدینة اللّه بعد الّذی خرجت عنها جواهر الامر و کانوا فی ارض البعد خلف القاف لمسجون ان یا مدینة کیف تستقرّین علی مقامک و تحملین اجساد الّذینهم کفروا و اشرکوا بعد الّذی خرجت عنک هیکل اللّه مع اصحاب معدود اذاً تکاد السّموات ان تنفطرنّ و تنشقّ ارض القدس بما جرت دموع الغلام علی هذا الخدّ الّذی ما توجّه الّا الی اللّه العزیز المهیمن القیّوم و تبکی ببکآئه ذرّات الممکنات و تضجّ طلعات الخلد فی غرفات حمر یاقوت اذاً اسمع ضجیج اهل السّموات ان انتم تسمعون و بقینا فی مقام انقطعت عن ذیلنا ایدی الممکنات و لن یرفع الینا ضجیج احد و لا صریخ الّذینهم بلقآء اللّه لا یوقنون ولکن نصبر فی کلّ شأن و ما صبری الّا باللّه و انّ علیه فلیتوکّلنّ المنقطعون قل یا ملأ البیان انّا لا نرید منکم شیئاً الّا الانصاف فانصفوا فی کلّ امر و لا تجادلوا فی آیات اللّه بعد الّذی نزلت بالحقّ و لا تکوننّ من الّذینهم الی جمال القدس لا ینظرون و یغمضون عیناهم عن الحقّ و یتّبعون اهوآئهم و یستکبرون علی اللّه و هم لا یشعرون و اذا نزلت علیهم آیات اللّه یصرّون مستکبراً ثمّ علی اعقابهم ینکصون و یعترضون علی اللّه فی کلّ حین و هم لا یفقهون قل اما خلقکم اللّه بما نفخ من القلم ارواح القدم و هذا من قلم اللّه ان انتم فی انفسکم تنصفون یا قوم فارحموا علی انفسکم و لا تفتروا علیّ کما افتریتم من قبل و لا تتّخذوا اللّهو لانفسکم ولیّاً من غیر اللّه ثمّ بآیاته فی محضرکم لا تلعبون و لا تقاسوا نفس اللّه بانفسکم و لا آیات اللّه بکلماتکم ان انتم بعین اللّه فی امره تتفرّسون و لا تقولوا فی امر اللّه ما لا یلیق لشأنکم و لا تتجاوزوا عن حدّکم و هذا خیر النّصح ان انتم فی انفسکم تنصفون صفّوا انفسکم و ارواحکم و لا تحملوا اثقال الارض علی اجسادکم و قلوبکم لعلّ تقدرون ان تطیرنّ فی هوآء القرب ثمّ فی فضآء القدس انتم تدخلون ایّاکم ان تنظروا الی الدّنیا ثمّ الّذین تجدون منهم اریاح النّفاق لعلّ تقع عیونکم الی صرف الجمال ثمّ فی خیام العزّ تدخلون قل انّ اللّه احصی بینکم عباد الّذین یقرّون بفضل اللّه و یقرئون کلمات البیان و یأمرون النّاس بالعدل و هم فی کلّ حین بآیات اللّه ینطقون و من اوتی بصر العلم من اللّه یشهد قلوبهم بغیر ما ینطق به لسانهم و یجد منهم روایح الغلّ و النّفاق و هذا ما نزل حینئذ من قلم اللّه العزیز المحبوب ولکن سترنا فی الکتاب اسمآئهم لعلّ فی انفسهم یتنبّهون و انتم یا ملأ البیان لا تقربوا الیهم و لا تقبلوا عنهم اقوالهم ان تریدوا ان تسمعوا حکم اللّه فی انفسکم ثمّ الیه ترجعون قل انّ الشّیطان لمّا اراد ان یضلّ احداً من عباد اللّه ظهر علی صورته و عمل بمثل ما یعمله و یذکر کلّما یذکره من ذکر اللّه العلیّ العالی المتعالی المهیمن القیّوم و کان فی تلک الحالة الی ان اشتغل قلبه و الهمه عمّا اراد اذاً فرّ عنه و برئ منه و کذلک نمثّل لکم من کلّ مثل لئلّا تضلّون ایّاکم ان تنسوا فضل اللّه علیکم و حین الّذی کان بینکم و یلقی علیکم فی کلّ یوم من جواهر العلم و الحکمة و یستشرق علی قلوبکم و ارواحکم من انوار عزّ مکنون و لا تنسوا حین الّذی یمشی بینکم طلعة اللّه و یستنیر من جماله قلوب الّذینهم کانوا الی جماله یتوجّهون فاذکروا فی کلّ آنِکم ایّام الّتی تطیر بینکم عندلیب البقآء و تغنّ علیکم من نغمات القدس و انتم کنتم فی کلّ حین ان تسمعون اتشتغلون بانفسکم و تَدَعون ذکر اللّه عن ورآئکم و هذا لَغبن فی انفسکم ان انتم تعرفون اتشتغلون بالخریف فی ایّامکم و تنسون ربیع اللّه بینکم فما لکم کیف لا تتنبّهون تاللّه ما بقی من نصح الّا و قد فصّلناه لکم بالحقّ بلسان قدس محبوب لتستنصحوا بنصح اللّه و لا تنقضوا ما عهدتم به فی ذرّ العمآء فی محضر الّذی اجتمعوا فیه المقرّبون و ما من اله الّا هو له الامر و الحقّ و کلّ الیه یرجعون و له یسبّح من فی السّموات و الارض و کلّ الیه یرجعون هو الّذی قدّر لکلّ نفس مقادیر الامر کلّ ذلک فی الکتاب ان انتم تعقلون
هذا کتاب من جمال قدس منیر الی اللّه العزیز المقتدر القدیر و هذا لوح من اللّه العزیز القدیر الی جمال قدس منیر الّذی یظهر من بعد کیف یشآء و اراد و هذا ما سطر من قلم الامر علی الواح عزّ حفیظ و لا مردّ لذلک و لا مانع لهذا الحکم المتعالی المشرق الکریم هل یقدر احد ان یردّه من سلطانه او یمنعه عن امره لا فوربّی ولو یقوم علیه کلّ العالمین سیظهر بالحقّ و ینطق بکلمة اللّه و یستضیئ وجهه بین السّموات و الارضین ان یا ساذج الرّوح فاظهر بسلطانک و لا تلتفت الی احد من الشّیاطین ان یا کلمة الاعظم فالق علی العباد ما القی اللّه فی قلبک و لا تخف من احد انّ ربّک یحرسک عن ضرّ المشرکین ان یا سمآء القدس فارفع فی نفسک الی مقام الّذی انقطعت عنه ایدی الکافرین ان یا شمس الاحدیّة فاطلع علی الممکنات باشراق انوار قدسک ثمّ ابذل علی الکائنات ما اعطاک اللّه بجوده و لا تمنع احداً عن فضلک لانّک انت الفضّال المعطی الکریم الرّحیم ثمّ اسق العباد من خمر الّتی جرت عن یمینک لانّهم عطشان فی السّرّ و ظمآن من الامر و انّک انت الغفور الرّحیم ان یا بحر الاعظم تموّج فی ذاتک من امواج قدس منیر بما تموّجت ابحر الرّوح فی قلبک الطّاهر البدیع المنیع ان یا شجرة اللّه فانفق علی المقرّبین من اهل البقآء من اثمار الجنیّة البدیعة المنیعة القدسیّة الطّاهرة الّتی وهبک اللّه قبل خلق السّموات و الارضین لانّ منک بدئت الممکنات و الیک تنتهی الموجودات و منک ظهر الفضل قبل خلق الاوّلین و الآخرین و لو ینقطع فضلک فی اقلّ من آن لن یبقی شیئ لا فی السّموات و لا فی الارض و انّا نشهد بذلک بلسان صدق مبین ان یا کنز اللّه فاظهر من کنوز الدّائمة الباقیة الازلیّة الاحدیّة لتظهر لئالی العلم و الحکمة و هذا کلّ الفضل من عندک علی الخلایق اجمعین لا تمنع یدک عن الجود و لا ترتدّ البصر عن النّظر الی العالمین لانّک انت بنفسک تکون کتاب مبین و حجّة علی من فی السّموات و الارض و هدی و ذکری لمن فی ملکوت الامر و الخلق اجمعین و انّک انت برهان اللّه فی خلقه و حجّته لعباده و دلیله لبریّته و کلمته بین السّموات و الارضین و بیدک الامر کلّه تفعل بقدرتک ما تشآء و تحکم بسلطانک ما ترید من شرّف بلقآئک فقد شرّف بلقآء اللّه العزیز العلیم و من یمشی بین یدیک فقد یمشی علی صراط عزّ قویم فمن نظر الی وجهک فقد نظر الی وجه اللّه فمن اعرض فقد اعرض عن اللّه فی ابد الآبدین فطوبی ثمّ طوبی لمن حضر بین یدیک و یلتقی منک کلمات عزّ عزیز و ینظر جمالک و یسمع نغمات اللّه عن شفتاک و تهبّ علیه نسمات جعدک المسلسل اللّطیف المنیر فطوبی لارض الّتی جعلها اللّه موطأ قدمیک و للمقام الّذی یستقرّ علیه عرش جمالک و تستوی علیه بسلطان مبین فطوبی للبیت الّذی تدخل فیه و فیه یرفع ذکر اسمک الرّحمن الرّحیم و فیه یضیئ نورک و یعلو برهانک القویم فطوبی للحدائق الّتی تمرّ علیها و تلتفت الیها بلحظات الطافک و تنظر الی ازهارها و اورادها و اشجارها ببصرک الحدید فواللّه ینبغی لتراب الّذی یقع رجلک علیه بان یفتخر علی عرش عظیم فطوبی للّذین یطوفون فی حولک و یستبقون فی خدمتک و لا یمنعهم الشّماتة و البلآء عن الدّخول فی لجّة بحر امرک المقتدر القدیر ان یا اهل السّموات و الارضین ثمّ یا ملأ البیان لا تضیعوا اعمالکم فی ذلک الیوم و لا تجزعوا فی هذا الفزع الاکبر العظیم فادخلوا فی ذلک الباب ولو تنزل علیکم الاحجار من کلّ الجهات و انّ هذا خیر لکم ان انتم من العارفین لا تحرموا انفسکم عن هذا الفضل و لا تفعلوا بمثل ما فعلتم فی هذه الایّام خافوا عن اللّه الّذی خلقکم و لا تکوننّ من المعرضین اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا الیوم احداً ثمّ اتّبعوا امر اللّه فی انفسکم ثمّ الی شطر اللّه بعیونکم فاسرعون و لا تمسّکوا بعذر و لا توقّفوا بشیئ من الزّخارف و الی هذه البقعة المبارکة فی وادی القدس برجل الانقطاع فارکضون و لا تحتجبوا عن جمال اللّه و تمسّکوا بعروة اللّه المهیمن القیّوم و ان کان فی الشّتا اذاً بهذه النّار فی انفسکم فاصطلون و ان تجدوا حرّ الصّیف اذاً عن کأس الحیوان فاستبردون فاعلموا بانّ اللّه یؤیّد الّذینهم توجّهوا الیه و یحرسهم بجنود السّموات و الارض ان انتم من العارفین تاللّه توجّهکم الی هذا الشّطر فی ذلک الیوم لخیر عن عبادة الثّقلین و هذا یوم فیه تهبّ نسایم الحیوان علی عظام رمیم و فیه یبرء کلّ مریض عن دآئه و یشفی کلّ علیل و سقیم و فیه یصل العاشقون الی جمال المحبوب و یرد کلّ الظّمآنین علی ساحل سلسبیل عظیم و فیه یکسی کلّ عریان من ردآء قدس کریم فواللّه حینئذ تبکی عیون سرّی فی بعدی عن لقآئه و بما یرد علیه من جنود الشّیاطین فیا لیت کنت حاضراً بین یدیه و نذکر له کلّ ما ورد علینا من هؤلآء الظّالمین و انّه یعلم بالحقّ لما یرد علیه و عنده غیب السّموات و الارض و انّه لهو العلّام المتعالی العلیم لو یرید ان یفصّل من النّقطة علم ما کان و ما یکون لیقدر و هذا عنده اسهل من کلّ شیئ لو انتم من العالمین ان یا ساذج البقآء لا تحزن فی ذلک الیوم عن شیئ ولو لا یستهدی بهداک احد من العالمین و انّ ذکرک نفسک خیر عن ملک الاوّلین و الآخرین و انّ لحظاتک الی جمالک لاعلی عمّا قدّر فی ملأ العالین ان یسجدک خلق السّموات و الارض هذا خیر لانفسهم و ان یعترضوا علیک فانّک بنفسک الحقّ لغنیّ عن العالمین و فی قبضتک ملکوت ملک السّموات و الارض و عن یمینک جبروت من فی العمآءات و الخلق و انّک انت العزیز المقتدر القدیر اذاً فاعف عن جریراتی و خطیئاتی بما اکتسبت بین یدیک فی هذه الکلمات لانّ هذا لم یکن الّا لحبّی نفسک و ذکری بین یدیک و انّک انت علی ذلک لعلیم خبیر قد جئتک ببضاعة احقر من ان یذکر بمزجاة ان تقبلها انّک انت خیر الرّاحمین و ان تردّها و تطردها فانّک انت خیر العادلین و الامر بیدک و السّلطان فی قبضتک لا تسئل فیما تؤمر و کلّ لدی باب فضلک لمن السّائلین
ان یا اسم اللّه ان اشهد فی نفسک بانّه لا اله الّا هو قد خلق الممکنات بحرف من کلمته و انّه لهو السّلطان الفرد العزیز الجمیل ان یا اسمی ان اشهد فی ذاتک بانّه لا اله الّا هو قد خلق الموجودات بکلمة من امره و انّه لهو الغالب المقتدر العزیز ان یا حرف البقآء ان اشهد فی روحک بانّه هو اللّه لا اله الّا هو قد بعث النّبیّین بالحقّ و ارسلهم علی خلق السّموات و الارض و انّه لهو العلیّ العظیم ان یا نسیم العزّ فاشهد فی کینونتک بانّه لا اله الّا هو قد یبعث النّبیّین بالحقّ و انّه لهو المبدع الحیّ الرّفیع ان یا رضوان الحبّ فاشهد فی سرّک بانّه لا اله الّا هو قد اظهر القیٰمة بامره و حشر کلّ من فی السّموات و الارض اقرب من ان یرتدّ الیه بصر البصیر ان یا نغمة العمآء فاشهد فی قلبک بانّه لا اله الّا هو سیظهر القیٰمة کیف یشآء و یحشر الخلایق کیف یرید فی یوم الّذی یأتی بالحقّ و هذا ما رقم فی الواح قدس حفیظ لا یمنعه شیئ و لا یردّه امر ولو یعترض علیه کلّ من فی الملک اجمعین ثمّ اعلم بانّا وردنا فی سجن عظیم بما قدّر من قلم قدس منیر و اشتدّ علینا الامر من کلّ الجهات و هذه من سنّة اللّه المهیمن العزیز الحمید و فی ذلک لحکمة لن یبلغها افئدة احد الّا من شآء ربّک و سیظهر اذا شآء بین العالمین لن یظهر فی الارض من شیئ الّا و قد قدّر فیه مقادیر القدر من حکیم علیم و لن یحرّک من ذرّة الّا و قد قدّر فیها حکمة بالغة و کیف هذا النّبأ الاعظم القویم و ورد علینا ما ورد علی علیّ فی الارض اذاً فاعرفوا سرّ الامر یا ملأ العالمین و قد جری علینا کلّما جری علیه و هذا تقدیر من ربّ العالمین قل انّه حبس فی مقام الّذی ما سمع اسمه احد من المحبّین کما حبسونا فی تلک الایّام فی مقام الّذی ما ذکر اسمه من قبل ان انتم من العالمین کذلک جری بمثل ما جری و قدّر بمثل ما قدّر و فی ذلک لآیات للعارفین قل قد ظهر جمال الاولی فی هیکل الاخری فتبارک اللّه ابدع الابدعین و یظهر جمال الاخری فی هیکل الاولی فتعالی اللّه اقدر الاقدرین کذلک نذکر لک اشارات قدس خفیّ لتکون من الموقنین و نفصّل لک ممّا کنز فی خزاین علم اللّه فی ازل الآزال قل انّه قد بعثنی بالحقّ و انطقنی بآیات بدع مبین الّتی تعجز عن عرفانها کلّ من فی السّموات و الارضین لاهدیکم صراط السّویّ و القی علیکم ما سطر فی البیان من لدی اللّه الغالب القاهر المهیمن القدیر قل یا ملأ البیان خافوا عن اللّه ثمّ افتحوا عیونکم الی منظر اللّه المقدّس الکریم و لا تفسدوا فی امر اللّه و لا تتّبعوا ظنون المفسدین اتّبعوا حکم اللّه فی البیان و اجیبوا داعی اللّه فی انفسکم و لا تسلکوا سبل الّذینهم اشرکوا باللّه و کانوا من المشرکین قل ما اردنا الّا ما اراد اللّه فی الکتاب و یشهد بذلک لسان صدق علیم و ما نشآء الّا ما انزله اللّه فی کتاب العزّ بلسان عربیّ مبین قل هذه لآیات نزلت بالحقّ و منها یجدّد ارواح الخلایق اجمعین و منها یفصّل احکام اللّه فیما نزل فی الواح قدس حفیظ و منها یرتقی هیاکل الاسمآء الی سرادق البقآء و یقدّر مقادیر الامر من لدن عزیز حکیم قل انّ المشرکین ارادوا ان ینقطعوا فیض اللّه و یبدّلوا کلمته و یتمّوا امره و ینقلبوا حکمه فبئس ما ظنّوا فی انفسهم ان انتم من المتفرّسین و کذلک ارادوا بان ینقطعوا نغمات اللّه عن شطر العراق و ممالک اخری و هذا ما شاوروا فی انفسهم و انّا کنّا شاهدین و لذا یظهر اللّه فی اراضی القدس من یذکر اللّه باعلی صوته لیظهر بذلک برهان اللّه رغماً لانفهم و هذا ما قدّرناه حینئذ من هذا القلم الدّرّیّ المنیر لتعلموا بانّ اللّه یرفع امره بقدرته و لن یعجزه شیئ فی السّموات و الارض و لن یمنعه منع هؤلآء المغلّین قل انّ نفحات القدس تهبّ من هذا الشّطر علی کلّ الجهات و هذا من فضل اللّه العزیز القدیر و لن ینقطع فی اقلّ من آن و یجده کلّ من فی السّموات و من له فطرة سلیم قل یا قوم اتمکرون فی امر اللّه و تخادعون به فی انفسکم فانّ اللّه اشدّ مکراً لو انتم من العارفین فسوف یأخذکم بمکرکم و یرفع امره کیف یشآء و یعلن برهانه و یثبت آیاته ولو یکرهونها هؤلآء المبغضین ان یا طیر البقآء فاخرجی عن الرّضوان باذن اللّه ثمّ غنّی علی افنان الامکان بالحان قدس منیع ان یا غلام الفردوس فاظهر عن الغرفات و غنّ باعلی صوتک فی عوالم الاسمآء و الصّفات و لا تصبر اقلّ من آن و لا تکن من الخائبین ثمّ استضئ من هذا الوجه الّذی یوقد و یضیئ بین الارض و السّمآء و استضآء منه اهل ملأ الاعلی ثمّ هیاکل الصّافین و الکروبین ثمّ امر النّاس بما امرناک و بما حدّد فی البیان من لدی اللّه العلیّ العظیم و کن علی حفظ فی نفسک و علی حکمة من لدن عزیز جمیل و لا تلتفت الی المغلّین الّذین ینسبون انفسهم الی اللّه و کانوا علی تزویر و مکر مبین و اذا لقوکم یقولون انّا آمنّا باللّه و بما کنتم علیه و اذا یقعدون مع احد مثلهم یظهر منهم الغلّ و البغضآء و کذلک احصینا کلّ شیئ فی کتاب مبین قل یا اهل البیان لا تتقرّبوا الیهم و لا بمثلهم و لا تسمعوا منهم ولو ینطقون بالحقّ لانّ الشّیطان لو یتکلّم بالحقّ لیکون علی مکر فی نفسه و انّ هذا لحقّ لو انتم من المتفرّسین قل من اعرض عن هذا النّور المشرق عن هذا الشّطر المقدّس المنیر قد اعرض عن اللّه و برهانه و حجّته و آیاته و دلیله و عن کلّ النّبیّین و المرسلین قل یا ملأ الارض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ بعل و حمیر قل انّ هذه لشمس اشرقت لذاتها بذاتها و انّ هذه لنار اللّه الّتی اوقدت لنفسها بنفسها و انّ هذه لهدایة اللّه قد برزت لکینونتها بکینونتها ان انتم من العالمین فمن اعرض عنها لن یذکر علیه اسم الانسان و یکون محروماً عمّا قدّر فی رضوان اللّه المهیمن المتعالی العزیز الکریم قل انّ حرفاً من ذلک لخیر لانفسکم عن ملک الاوّلین و الآخرین کلّ ذلک جود من لدنّا علیک و علی عباد المخلصین قل یا ملأ البیان خافوا عن اللّه و لا تختلفوا فی امر اللّه و لا تتجاوزوا عمّا رقم فی البیان من اصبع اللّه الحیّ المتعالی القدیر ایّاکم ان تغفلوا فی انفسکم و تشتغلوا بما یؤیّدکم هوىکم ان اشتغلوا بذکر اللّه فی کلّ حان و حین فواللّه ذکر منه عند اللّه اعزّ عن خلق السّموات و الارضین و لا تنسوا مصایب الّتی جرت علینا ثمّ اذکروا ایّامنا بینکم و لا تکوننّ من الغافلین و لا تبدّلوا کلمات اللّه بکلمات غیره ثمّ استقیموا علی حبّه ولو یعترض علیکم کلّ مکّار لئیم کذلک نفصّل لکم من کلّ شیئ تفصیلاً و نلقی علیکم کلمات القدس و نذکّرکم باحسن ذکر بدیع و ان یمسّکم من البلآء فی سبیل بارئکم لا تحزنوا و تفکّروا فیما ورد علینا من جنود الشّیاطین فواللّه لو کان للدّنیا و ما فیها قدر عند اللّه علی قدر بعوضة لن تصل الذّلّة فیها علی احد من المؤمنین فارفعوا انظارکم عن الدّنیا و اهلها ثمّ انظروا الی وجه الّذی اشرق کالشّمس عن افق قدس لمیع ثمّ اجتمعوا علی نصر اللّه و ارتفاع کلمته و لا تصبروا فی ذلک اقلّ من آن و هذا نصحی علیکم ان انتم من المقبلین انّ اللّه قد کتب علی نفسه بان ینصر الّذینهم نصروا امره و کانوا من النّاصرین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
سبحان الّذی نزّل الآیات بالحقّ و من قبلها البیان لیستعدّ من فی السّموات و الأرض لهذا الظّهور الّذی طلع و اشرق من افق مشیّة ربّک الرّحمن و جآء بملکوت البرهان و یدعو من فی الأکوان الی اللّه العزیز الحکیم قل یا ملأ البیان هل وجدتم فیما نزل علی علیّ قبل نبیل ما لا یکون مزیّناً بطراز اسمی لا وربّ العالمین لو لا ذکری ما نزل البیان و لو لا نفسی ما اشرقت شمس التّبیان عن افق المعانی و البیان و یشهد بذلک کلّ منصف علیم انّه جعل کلّ البیان هدیّة منه لنفسی و ورقة من رضوانی فما لکم اعرضتم عن الّذی فدی نفسه فی سبیلی الواضح المستقیم تاللّه حین الّذی علّقه المشرکون فی الهوآء استنشق نفحات قمیصی و کان بصره متوجّهاً الی وجهی و قلبه متذکّراً بذکری المنیع قل أتّخذتم امر اللّه هزؤاً ما لکم اعرضتم عن الّذی به نطق کلّ شیء بما نطقت السّدرة الالهیّة انّه لا اله الّا انا العزیز الکریم قل الکلیم قد استمدّ من هذا الاسم العظیم و الرّوح کان مؤیّداً بهذا الذّکر الحکیم ان نسیتم کتب القبل فانظروا البیان لعلّ تعرفون ما اراد اللّه لکم و لا تکوننّ من الّذین صاحوا فی الفراق و اذا هبّت روایح الوصال عن شطر اللّه الغنیّ المتعال نقضوا المیثاق و کفروا بمالک یوم الطّلاق اذ اتاهم بسلطان مبین قل لو یقرأ احد ما فی البیان لینوح لضرّی و ما ورد علی نفسی لعمری انّ منزله ما قصد فیه الّا امری و ذکری و ثنائی خافوا عن اللّه یا ملأ المحتجبین کذلک القیناک لتذکّر النّاس فی ایّام ربّک لعلّ یضعون الهوی و یأخذون کأس التّقی بهذا الاسم العزیز البدیع ان امنع النّاس عمّا منعوا عنه فی الکتاب ثمّ أمرهم بما امروا به من لدن ربّک العزیز الحمید قل الی متی تشتغلون بالدّنیا اما رأیتم فنائها این آبائکم و اسلافکم کلّهم رجعوا الی التّراب و انتم ترجعون کما رجعوا هذا وعد محتوم ان انتم من العالمین طوبی لمن نبذ الدّنیا عن ورائه حبّاً للّه و اقبل بقلبه الی مولی العالمین انّه اهل سرادق عظمتی و خبآء مجدی و قباب فضلی علیه صلواتی و الطافی و انّی انا الغفور الرّحیم و الحمد للّه مالک هذا الیوم العظیم
* * *
سبحان من اتی بالحقّ بملکوته العظیم و زیّن به من فی السّموات و الأرضین الّا من اعرض عن الوجه الا انّه من الهالکین طوبی لمن اخذته نفحات ایّام اللّه و کان من المنقطعین هذا یوم الصّیحة طوبی لمن صاح بهذا الاسم العزیز المنیع ولکن بالحکمة کذلک امرتم من لدن علیم حکیم لیس الفساد شأن الانسان بل ما تصلح به امور من علی الأرض کذلک نطق الحقّ انّه لهو الغفور الرّحیم ان انصرونی بالأعمال الحسنة هذا ینبغی لکم لو انتم من العارفین لکلّ یوم نصیب فی کتاب اللّه اذا جآء المیقات یرتفع ما اراد انّه لهو الحاکم علی ما یرید انّ الّذین نبذوا امر اللّه اولئک خرجوا من حصن العدل الا انّهم من الغافلین قد اتی مالک القدم لاصلاح العالم لو عرف النّاس لطافوا حول العرش انّ ربّک لهو العلیم الحکیم مثلهم کمثل الصّبیان انّ ربّک لمربّی العالمین لو اردنا لأخذناهم بکلمة من عندنا ولکن سبقت الرّحمة غضب اللّه المقتدر العزیز القدیر ان اقتدوا ربّکم انّه هو ارحم الرّاحمین طوبی لمن یدعو النّاس خالصاً لوجه ربّه الکریم کونوا رعاة اغنام اللّه ان احفظوهم من الذّیاب کذلک یعلّمکم من عنده علم السّموات و الأرضین طوبی لک بما القیت نفسک و اقبلت الی المنظر المنیع و فزت بأیّام اللّه و عرفان هذا النّبإ الّذی منه اندکّ جبل الهوی و اشرق نیّر الهدی من افق ربّک العزیز المنیر
* * *
سبحان من اظهر مظهر نفسه و انطقه بآیات انجذبت منها الأرواح قل هذا یوم فیه اضطربت الأنفس و مرّت الجبال و انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من شآء اللّه مالک یوم المعاد طوبی لید نبذت ما اخذت و لقلب اقبل الی قبلة الآفاق انّ الّذین اخذوا لوح اللّه بأیادی القدرة و الاقتدار اولئک اهل البهآء فی لوح البقآء یشهد بذلک مالک الأسمآء الّذی ینطق فی کلّ الأحیان الملک للّه المقتدر العزیز المنّان قل یا قوم انّ لکلّ امر مرجع و لکلّ اشراق مشرق و لکلّشیء مبدء تفکّروا لتعرفوا مراد اللّه یا اولی الألباب انّ الّذین ینکرون مبدء الأمر اولئک همج رعاع لیس لهم نصیب من الکتاب هل ینکرون اللّه بعد الّذی یرون سلطانه احاط الامکان انّ الّذین ینکرون ظهور اللّه ینبغی ان یتفکّروا فی هذه الأیّام الّتی فیها ینادی مالک القدم فی قطب العالم بعد الّذی کان مظلوماً بأیدی الفجّار لو یقولون الطّبیعة اظهرت هذا الجوهر قل لو نصدّقکم فی ذلک نقول هل ترون له من شبه او تشاهدون له الأمثال فلمّا کان متفرّداً فی ذاته و متوحّداً فی نفسه ینبغی ان تتّبعوه یا ملأ الجهّال لعمری یقولون ما لا یشعرون کذلک شهد الرّحمن فی المقام الّذی کان اعلی المقام قل یا ملأ الأحباب لا تلتفتوا الی ما یقولون تمسّکوا بحبل الأمر و تشبّثوا بأذیال رحمة ربّکم العزیز المختار طوبی لمن فاز الیوم و اقبل بالقلب الی اللّه مولی العباد و نبذ المتوهّمین عن ورائه ناطقاً بهذا الذّکر الّذی جعله اللّه سلطان الأذکار
* * *
حبیب روحانی جناب علی قبل نبیل علیه بهآء اللّه العزیز الجمیل
١۵٢١
هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
سبحان من انار افق العالم بنیّر اسمه الأعظم الّذی به اخذت الزّلازل کلّ القبائل و اضطرب منه الأمم الّا من انقذته ید الاقتدار و انّه لهو الفرد المختار و انّه لهو الّذی به نطق القلم الأعلی بین ملأ الانشآء و شهد بما شهد مالک الأسمآء انّه لهو السّلطان الّذی لا یحویه عرفان اهل الامکان و لا یطرأ الیه طیور افئدة اهل الایقان قد استضعف کلّ قویّ عند ظهور اقتداره و استعجز کلّ قادر عند بروز سطوته و کبریائه قد تزیّنت کتب السّمآء بذکره و ثنائه و لوح المحفوظ باسمه و سلطانه لولاه ما انزل الرّحمن اسرار ما یکون و ما قد کان به شهد الاسم المکنون و سجد الاسم المخزون و به فتح باب الکنز و طلع الغیب المستور الّذی کان مسطوراً فی الصّحف و الزّبر و الکتب ینادی و یقول یا ملأ الامکان قد اتی الرّحمن بالحجّة و البرهان طوبی لنفس اقبلت و فازت بالبحر الأعظم الّذی جری من معین بیانه بین خلقه اسأل اللّه بأن یوفّق عباده علی الاقبال الی الأفق الأعلی و عرفان ما هو المستور من اعین اهل الانشآء انّه لهو الفرد المهیمن علی الأسمآء لا اله الّا هو المقتدر المتعالی العلیم الحکیم
و بعد قد فاز الخادم بکتابک و وجد منه عرف خلوصک للّه ربّ العالمین فلمّا عرفت و علمت و اطّلعت بما فیه توجّهت الی الأفق الأعلی و استقربت الی الغایة القصوی الی ان حضرت و عرضت ما نادیت به مولینا و مولی العارفین اذاً فتح باب الفضل و اشرق نیّر عطآء مالک العدل قال جلّ کبریائه یا علی قبل نبیل طوبی لعینک بما تشرّفت بمشاهدة جمال القدم و لأذنک بما سمعت ندائه الأحلی فی ارض الزّورآء و لهیکلک بما حضر لدی المظلوم کذلک یذکرک القیّوم فی هذا السّجن المبین ثمّ طوبی لأمّک بما توجّهت و حضرت و فازت بما هو المقصود من کتب اللّه العلیم الخبیر طوبی ثمّ طوبی لأبیک الّذی به تزیّنت العبودیّة للّه الحقّ لعمری انّه قد فاز اذ قام لدی العرش بما لا فاز به اکثر العباد و انّه لهو الّذی فی مصیبته نطق القلم الأعلی بما یبقی به ذکره فی ملکوت اللّه المقتدر العزیز الکریم نشهد انّه خرج من بیته بأمر ربّه منقطعاً عن دونه و قطع الصّحاری و البراری و الجبال و الأتلال الی ان ورد شاطئ البحر و مرّ عنه باسمه الی ان دخل البقعة النّورآء و الأرض البیضآء المقام الّذی طافه الطّور السّینآء و سمع ندآء اللّه مالک الأسمآء و فاطر السّمآء نعیماً له و لمن زاره بأمری المبرم الحکیم قد نزّل له ما فاحت به نفحة المحبوب بین العالم انّ ربّک لهو المخبر الأمین ان اشکر اللّه بما عرّفکم و ایّدکم و رفع اسمائکم بین الخلق انّه ولیّ المخلصین
انشآءاللّه باید بفضل نامتناهی الهی در جمیع احیان مسرور باشی و بکمال روح و ریحان بذکر محبوب عالمیان مشغول الحمد للّه بشاطی بحر اعظم وارد شدی و از کوثر وصال آشامیدی و بمشاهدۀ وجه محبوب در ایّامیکه جمیع اشیاء بفنا راجع فائز گشتی قدر این نعمت کبری را بدانید و چون جان حفظش نمائید ای علی قبل نبیل حقّ بصیر و سمیع است آنچه بر شما در سبیلش وارد جمیع را مشاهده نموده و در لوح محفوظ از قلم اعلی ثبت فرموده هیچ فضلی باین فضل برابری ننموده و نخواهد نمود لا تنظر الی النّاس و اطوارهم ان انظر الی الأفق الأعلی و قل
یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء قد اقبلت بکلّی الیک ایّدنی علی العمل بما ینبغی لأیّامک و نسبتی الی اسمک العزیز البدیع
هر شیء را عرفی بوده و خواهد بود البتّه عرف عملیکه خالصاً للّه ظاهر شود عالم را احاطه نماید و هر ذی شمّی آنرا بیابد ان اطمئنّ بفضل مولاک و تشبّث بذیله المنیر در جمیع امور از اعمال حسنه و اخلاق روحانیّه و افعال مرضیّه به اسمی الأصدق المقدّس اقتدا نما او از نفوسیست که فیالحقیقه بطراز عبودیّة للّه مزیّن شده ینبغی لکلّ نفس ان یذکره بما ذکره لسان عظمتی فی ملکوت بیانی البدیع ان یا علی قبل نبیل ان استمع ما ینادیک به الرّبّ الجلیل من هذا المقام الجمیل انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر ان استمع ما یقولون المشرکون یقولون ما لا قاله اهل التّوراة و الفرقان و الانجیل منهم من قال انّه ادّعی الرّبوبیّة قل ای وربّ البریّة انّه نطق بما اخبر به الرّحمن فی البیان یشهد بذلک من وجد عرف قمیصی و توجّه الی افق فضلی و طار فیهوائی و انقطع عمّا سوائی کذلک یذکرک قلمی الأعلی و انا الخبیر
اهل بیان یعنی نفوسیکه از مالک امکان اعراض نمودهاند بکلمات و اشارات اهل فرقان متشبّث و بآن ناطق حال ملاحظه کنید امر حقّ در چه مقام و عرفان نفوس غافله در چه مقام تبّاً لهم و سحقاً لهم بما اعرضوا عن الحقّ و تکلّموا بما لا یتکلّم به صبیان هذا الظّهور یشهد بذلک کلّ ذی بصر و ذی درایة و عن ورائهما قلم اللّه العزیز الحمید ای علی قبل نبیل باید بعنایت الهی و فضل نامتناهی ربّانی باستقامت تمام بر امر اللّه ثابت و راسخ باشی و رحیق استقامت را باسم حقّ مبذول داری تا دوستان الهی از افق ایقان و اطمینان مشرق شوند بعضی از نفوس موهومۀ مجعوله که از طلعة احدیّه اعراض نمودهاند و بهیکل وهم تشبّث جستهاند در جمیع احیان بوساوس شیطانیّه و دسایس خنّاسیّه بگمراهی ناس بیچاره مشغول شدهاند و باوهامات اهل فرقان تمسّک نمودهاند بگو ای صاحبان بصر اهل منظر اکبر فوق عالم حرکت مینمایند باید در جمیع اوقات بافق اعلی ناظر باشید و ما سوی اللّه را یعنی نفوسیکه از مقصود گذشتهاند و بموهوم تمسّک جستهاند معدوم صرف و مفقود بحت شمرید آنچه در خدمت امر از آنجناب ظاهر شده لدی العرش مذکور بوده و خواهد بود انّا کنّا معک اذ کنت متکلّماً فی الرّضوان بین احبّآء اللّه و سمعنا ما کنت به ناطقاً فی ثنآء مولیک القدیم فأسأل اللّه بأن یوفّقک و یؤیّدک علی خدمته فیکلّ الأحوال انّه لهو المقتدر القدیر انّا رأیناک فی ارض الهآء و المیم و فی دیار اخری و سمعنا ما ذکرت به فی هذا الذّکر الحکیم انتهی
انشآءاللّه باید آنمحبوب در کلّ حین بنصرت امر اللّه بحکمت و بیان مشغول باشند که شاید قلوب پژمرده از رحیق ذکر احدیّه تازه شوند و بافق امر توجّه نمایند از حقّ جلّ جلاله میطلبیم جمیع را حفظ فرماید اکثری از ناس هنوز نمیدانند که این یوم چه یوم است و این امر چه امر مثلهم کمثل الأغنام اذا سبق احدها فی طریق یسلک کلّها عن ورائه ملاحظه در اسّ اساس دینیّۀ انفس غافلۀ از اهل فرقان نمائید که خود را اعلی الخلق میشمردند و اعظم از کلّ میدانستند و در عهدها و قرنها متابعت کلمات موهومه نمودند جابلقائی ترتیب دادند و سردابی بگل وهم ساختند و محلّ موهومی را باساس ظنون تأسیس نمودند و بناحیۀ مقدّسه نامیدند هل من ذی بصر لیبصر و هل من ذی سمع لیسمع ما یتکلّم به الصّادق الأمین ای برادر حقیقی و محبوب واقعی صدق نمیتوان گفت چنانچه در اکثر احیان از قلم رحمن جاری میفرماید آنچه از حجبات غلیظه و سبحات ضخیمه که باصبع اقتدار خرق نمودیم باز مشاهده شد که ناس حجباتی اعظم از آن و سبحاتی اکبر از آن از برای خود درست نمودهاند انتهی هزار سال بل ازید خلق موهوم که خود را جواهر وجود میدانستند بشهر موهوم و بسرداب غیر معلوم و بناحیۀ ظنون ناظر و متوجّه بودند و گاهگاهی هم ذکر تواقیع میشد که از آن ناحیه بیرون میآید یا للّه هل من قویّ لا تضعفه اوهام النّاس و هل من مطمئنّ لا یخوّفه ضوضآء العباد ملاحظه میشود بعضی از اهل بیان که از طلعة رحمن احتراز جستهاند بهمان خیالات مشغولند قوله تبارک و تعالی قل افّ لکم یا ملأ البیان بما عملتم ما لا عمله اهل الفرقان انّهم اتّبعوا الأوهام و انتم اتّبعتم ظنونهم بعد الّذی تبرّأتم عنها انتهی
از حقّ میطلبم که نفوس مطمئنّۀ قویّه مبعوث فرماید تا بحکمت و بیان ناس غافل را بشریعۀ رحمن دعوت نمایند مع آنکه اهل بیان مشاهده نمودند که آنچه از قبل در دست داشتند اسّ اساس آن موهوم بوده معذلک نمیتوان همین یک فقره را درست بایشان القا نمود چه که فیالحین متزلزل و مضطرب مشاهده میشوند مثلاً چراغ علم را مشاهده مینمایند که خاموش است معذلک اگر همین یک چیزیکه مشهود ایشانست بلسان گفته شود منقلب میشوند و هم علی اعقابهم منقلبون و یتقهقرون الی ان یرجعوا الی مقرّهم فی النّار لو کنت مأذوناً لذکرت ما تفتح به الأبصار باری ظنون و اوهام را بمقامی رساندهاند که سبب و علّت شهادت محبوب عالمیان نقطۀ بیان روح من فی الامکان فداه شد چه اگر تواقیع کاذبۀ مجعوله و ذکر شهرین موهومین و ما یتعلّق بهما عمّا کان الکتب مشحونة به نبود طلعة رحمن را انکار نمینمودند و بر سفک دمّ اطهرش قیام نمیکردند اگر بیش ازین شرح و بسط داده شود از جمیع جهات ضوضا و واویلا بلند گردد العجب کلّ العجب ینکرون ما یشهدون نسأل اللّه بأن یبعث بسلطانه رجالاً اولی استقامة عظیمة و اولی قوّة شدیدة لیعرّفوا اهل الأرض ما ینفعهم فی الدّنیا و الآخرة انّه ولیّ المخلصین
اینکه در بارۀ متعلّقان نوشته بودید بساحت اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه حقّ مؤیّد میفرماید نفوسی را که حقوق اللّه را بقدر وسع ادا نمایند و بقدر احتیاج بایشان برسانند یا علی قبل نبیل شکّی نبوده و نیست که آنچه از قلم اعلی صادر و جاری شده از اوامر و نواهی نفع آن بخود عباد راجع است مثلاً از جمله حقوق اللّه نازل و اگر ناس بادای آن موفّق شوند البتّه حقّ جلّ و عزّ برکت عنایت فرماید و هم آن مال نصیب خود آنشخص و ذرّیّۀ او شود چنانچه مشاهده مینمائی اکثری از اموال ناس نصیب ایشان نشده و نمیشود و اغیار را حقّ بر آن مسلّط میفرماید و یا ورّاثی که اغیار بر ایشان ترجیح دارد حکمة بالغۀ الهی فوق ذکر و بیانست انّ النّاس یشهدون ثمّ ینکرون و یعرفون ثمّ یجهلون اگر باوامر عمل مینمودند خیر دنیا و آخرت را تحصیل میکردند فأسأل اللّه بأن یؤیّد عباده علی ما ینفعهم انّه لهو المؤیّد الکریم انتهی
عرض اینعبد آنکه هر هنگام خدمت متعلّقان حضرة الأصدق المقدّس علیه من کلّ بهآء ابهاه و من کلّ ثنآء اثناه و من کلّ نور انوره و من کلّ ضیآء اجمله چیزی مرقوم میفرمائید از قبل این فانی تکبیر لایحصی برسانید البهآء علیه و علیک و علیهم
عرض دیگر حسب الأمر این ایّام توجّه بارض مقصود جایز نه باید انشآءاللّه بکمال روح و ریحان در دیار الهی بخدمت امرش مشغول باشید که شاید از اشعّۀ آفتاب حقیقی مداین قلوب روشن و منوّر گردد هذا من اعظم الأعمال ونفسی المهیمنة علی العالمین انتهی
جمیع طائفین و عاکفین خدمت آنجناب و الّذی معکم تکبیر میرسانند و دیگر اینعبد خدمت حبیب معنوی جناب آقا محمّد علی علیه بهآء اللّه تکبیر و ثنا میرساند
اینکه در بارۀ علی نام از اهل قائن ذکر نموده بودید تلقاء وجه عرض شد قال جلّ کبریائه ای علی بحر اطمینان موّاج و آفتاب ایقان از افق سماء ارادۀ محبوب عالم مشرق و ظاهر بذکر حقّ قدم بردار و باسمش بر مقامی گذار که جمیع ناس و اوهامات و ظنوناتشان تحت او واقع شود ای علی از شرایط مؤمن الیوم اینست که چون نسیم سحری تر و تازه از امکان مرور نماید و بمبارکی اسم اعظم بلامکان درآید اگر ناس بیانصاف حقّ را انکار نمینمودند و بمظلومیّت کبری در زندان نفوس حاسدین محبوس نمیشد البتّه ظاهر میفرمود آنچه را که همۀ عالم غنی و مستغنی شوند از کلّ اشیاء باری این آفتاب حقیقی معنوی را صاحبان غل و بغضا اراده نمودهاند بسبحات ظنون و اوهام مستور نمایند لعمر اللّه یتحیّر القلم عن ذکر ما اکتسبوا فی الحیوة الباطلة سوف یرون انفسهم فی خسران مبین لو ینکر احد هذا المقام الی ایّ مقام یتوجّه یشهد له کلّ الوجود من الغیب و الشّهود ولکنّ القوم فی حجاب عظیم و الحمد للّه ربّ العالمین انتهی
عرض دیگر آنکه خدمت جناب آقا محمّد علی علیه من کلّ بهآء ابهاه را از قول این فانی تکبیر بدیع برسانید نسأل اللّه بأن یوفّقه و یؤیّده علی امره الأعظم و یرزقه خیر الدّنیا و الآخرة و یقدّر له ما تقرّ به العیون و تفرح به القلوب لوح ابدع امنع اقدس مخصوص ایشان از سماء مشیّت نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند ثمّ البهآء علیک و علیه و علی کلّ آمن باللّه و هدی
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
حبیب مکرّم جناب کربلائی آقا حسین علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الأعظم الأعزّ الأقدم العلیّ الأبهی
سبحان من زیّن العالم بطراز العلم و العرفان و اقام المخلصین مقام امره بین ملإ الامکان اولئک عباد نطقت بثنائهم کتبه و زبره و الواحه بهم انار افق الیقین و قام کلّ عظم رمیم اولئک عباد ما منعتهم جنود العالم عن التّوجّه الی الاسم الأعظم و لا ضوضائهم عن هذا الأمر الأقدس الأظهر الأطهر الأکرم یصلّینّ علیهم الملأ الأعلی و سکّان مدائن الأسمآء
سبحانک یا سرّ الوجود و مقصود القلوب اسألک بعظمة عرشک الّذی استویت علیه فی مقامک المحمود بأن تحفظ عبادک و خلقک و اولیائک و اصفیائک عن الّذین نقضوا میثاقک و جادلوا بآیاتک و جاحدوا برهانک و کفروا بک و بما عندک ای ربّ انت الکریم ذو الرّحمة الواسعة و ذو الشّفقة الکاملة قد شهد بکرمک کلّ الوجود من الغیب و الشّهود اسألک بنسائم فجر یومک الّتی بها تحرّکت فی القبور عظام بریّتک بأن ترزقهم کوثر الاستقامة من ایادی عطائک و تکتب لهم من قلم العنایة ما کتبته لأمنائک و اصفیائک لا اله الّا انت الغفور الکریم و انت السّامع المجیب و انت العالم البصیر لا اله الّا انت المقتدر القدیر
و بعد قد سرّنی کتابکم بما وجدت منه عرف ذکرکم محبوبی و محبوبکم و مقصودی و مقصود من فی السّموات و الأرض فلمّا قرأت و عرفت هزّتنی نفحات حبّکم و فوحات ودّکم قمت و قصدت مقصد العالم و حضرت تلقآء العرش اذ کان مستویاً فی سرادق عظمته علی جبل من الجبال و عرضت ما فی کتابکم اذاً نطق لسان العظمة بما عجزت عن ذکره السن العالم و الخادم یذکر لجنابکم بعض ما حفظه بقدرته و امره و سلطانه قوله جلّ و عزّ
سبحان الّذی انزل الآیات و اظهر العلامات و نطق بأعلی النّدآء فی اوّل الأیّام انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب قد ظهر و اظهر للعباد ما ینفعهم فیکلّ عالم من عوالم ربّهم العزیز المختار من النّاس من عرف و تقرّب و منهم من اعرض و انکر بما اتّبع کلّ غافل مرتاب قل تاللّه هذا یوم تضوّع عرف القمیص بین العالم و ینادی الاسم الأعظم بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء و یدع الشّرق و الغرب الی الأفق الأعلی المقام الّذی فیه تنطق سدرة المنتهی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العزیز الغفّار کم من عاص اقبل و فاز و کم من عالم استکبر علی اللّه منزل الآیات و کم من جاهل اخذه جذب الآیات علی شأن نبذ ما عند القوم عن ورائه مقبلاً الی العزیز العلّام کم من فقیر سمع تغرّدات طیر البقآء و کم من امیر اعرض عن اللّه مالک الرّقاب قل یا ملأ الأرض ان افتحوا ابصارکم لأریکم ما اشرق من افق الظّهور تاللّه قد تجلّی الرّحمن بأسمائه الحسنی ان اقبلوا و لا تتّبعوا الأوهام کذلک نطق القلم الأعلی امراً من لدن مالک الأسمآء طوبی لسمیع سمع و ویل لکلّ غافل مکّار قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء الوجه و نزّل لک هذا الکتاب الّذی جعلناه فصل الخطاب اذا فزت به ان اقرأه بربوات المخلصین و قل لک الحمد یا مشرق الأنوار انّا نذکر احبّائنا فیهناک و نکبّر علی وجوههم من هذا المقام البهآء المشرق من افق عنایتی علیک و علیهم و علی کلّ مقبل صبّار و کلّ موحّد بصّار انتهی الحمد للّه از اشراقات انوار آفتاب معانی آنجناب و جمعی و نفوس مذکوره منوّر گشتند هر ذکری که مخصوص هر نفسی از قلم اعلی جاری شده و میشود او معطی حیات و ممدّ اوست در عالم ولکن ناس از این فضل اعظم و فیض اکرم غافلند نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید کل از برای آنست که یکبار در ساحت اقدسش مذکور آید در شب و روز از مطلع بیان رحمن فرات عنایت جاری ولکن کل غافل الّا من شآء اللّه از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که عباد خود را از این رحمت کبری و عطیّۀ عظمی محروم نسازد در یکی از الواح میفرماید امروز جمیع اشیاء از آنچه مشاهده میشود بدو لسان نطق مینمایند هذا یوم فیه تحدّث الأرض اخبارها طوبی لنفس فازت باصغآء ندائه الأحلی و لوجه توجّه الی الأفق الأعلی و للسان نطق بالذّکر و الثّنآء
و اینکه ذکر نفوس مقبله نمودید در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد مخصوص هر یک لوح اعزّ ابهی نازل انشآءاللّه بزیارت آن فائز شوند و نفحات رحمن را از او بیابند لعمر المقصود معادله نمینماید بلوحی از الواح آنچه مشاهده میشود بل بکلمهئی از کلمات گویا منادی امر میفرماید بنویس بلکه بحرفی از حروف ولکن فرات رحمت بشأنی جاری و آیات اللّه بشأنی نازل که تا حال چشم ابداع شبه آنرا ندیده نعمت که باینمقام رسید شاید نزد بعضی قدرش علی ما هی علیها مستور ماند ای کاش این خادم مؤیّد میشد بر ذکر آثار و اثمار آن اگر جمیع ذرّات کاتب شوند البتّه از عهدۀ ذکر مقام کلمة اللّه برنیایند در اینصورت اینفانی از مفقودین محسوب استغفر اللّه العظیم عمّا نطق به لسانی و خطر به قلبی
و اینکه در بارۀ شخص مذکور مرقوم داشتید که بعضی از احبّا اظهار رضایت ننمودهاند امروز باید باقبال ناظر بود هر نفسی بآن فائز شد و اعتراف نمود بآنچه که لسان عظمت بآن نطق فرموده او لدی الوجه مذکور است چه که این ایّامیست که از قبل و بعد بآن بشارت فرمودهاند و ایّام اللّه وقت رحمت و شفقت و عنایت است چه که در او آسمان فضل مرتفع است و آفتاب کرم مشرق لذا از بعضی غفلتها معفوّند معذلک باید دوستان ملاحظه نمایند و بحکمت ناظر باشند تا حال هر اسمی از اسماء در ساحت اعزّ امنع اقدس اعلی مذکور آمد اظهار عنایت در بارۀ او شده ولکن دوستان باید ملاحظه نمایند هذا حقّ لا ریب فیه چه بسا میشود ملحدی ادّعای دوستی مینماید و قصدش نفاق و اطّلاع است الواح مبارکه را باید بنفوس موقنه داد و شخص مذکور انشآءاللّه از موقنین است انّه یقول الحقّ و یهدی النّاس الی مقامه الأقدس العزیز المنیع
اینکه مکتوب آنجناب مزیّن بود بذکر من صعد الی اللّه یا لها من مقام لا یصل الیه ذکر الذّاکرین و لا ثنآء العارفین قد نطق فیه لسان العظمة بما لا ینقطع عرفه بدوام الملک و الملکوت و لا ببقآء العزّ و الجبروت و لا بدوام اسمائه الحسنی
و مکتوب دیگر آنجناب وارد و عرف محبّت الهی از او ساطع الحمد للّه در یوم الهی فائزید بآنچه که جمیع ناس از علما و عرفا و غیرهم از او غافلند الّا من شآء اللّه و اینکه اراده نمودند بوکالت آنجناب اینفانی عمل نماید آنچه را که مقصود عالمیانست در لیل دهم ١٠ ماه صفر اینعبد فانی مع مکتوب قصد مقصد اعلی نموده بعد از حضور و اذن آنچه در نامه بود عرض شد اذاً نطق لسان اللّه بما طارت به الأجساد و کیف الأرواح قال جلّت عظمته و کبر کبریائه
یا حسین ذکرناک من قبل بما لاح به شمس عنایة ربّک انّه لهو المشفق الکریم ان افرح بما نزّل لک من القلم الأعلی انّه یشهد لک فیکلّ عالم من عوالم ربّک العلیم الحکیم قد اقبل الیک مالک الملل مرّة فی الجبل و اخری فیهذا القصر الرّفیع الّذی بنی لاستوآء العرش حین غفلة بانیه رغماً للّذین حبسوا المظلوم فی هذا السّجن المتین قد استقرّ عرش ربّک علی اعلی المقام و رجعنا الظّالم الی اسفل السّافلین یا حسین ان انظر فی ارادة اللّه و ما اراده الظّالمون فی هذا الیوم البدیع انّا اردنا حیاتهم و نجاتهم و هم ارادوا ضرّی و قتلی الا انّهم من الأخسرین قد حضر العبد الحاضر بکتابک الآخر و عرضه لدی المظلوم اجبناک بهذا اللّوح المبین و زار من عندک انّا قبلنا عمله فضلاً من عندنا و انا المقتدر علی ما اشآء و الحاکم علی ما ارید ان اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم انّه یرفع من یشآء امراً من عنده و هو المقتدر القدیر ان اذکر احبّائی من قبلی و بشّرهم بعنایة اللّه ربّ العالمین قل تمسّکوا یا احبّآء الرّحمن بما یرتفع به الأمر بین العباد کذلک انزلنا من قبل و فی هذا الحین قل ایّاکم ان یمنعکم ضوضآء العلمآء عن مالک الأسمآء دعوهم عن ورائکم مقبلین الی الفرد الخبیر ان اقتصروا الأمور علی ما یبقی به اذکارکم بدوام ملکوت اللّه العزیز الحمید انّا نکبّر من هذا المقام علیهم و علی امائی اللّائی اقبلن اذ اعرض کلّ عارف بعید یا امائی فیهناک ان استمعن ندآء المظلوم انّه یذکرکنّ فی هذا المقام الّذی جعله اللّه مطاف المقرّبین کذلک زیّنّا افق سمآء البیان بنیّر العرفان طوبی لمن شهد و رأی و ویل للغافلین البهآء من لدنّا علیک و علی من شرب رحیق الوحی باسمی العزیز البدیع انتهی للّه الحمد مرّةً بعد مرّة بعنایات حقّ جلّ جلاله فائز شدید یک مکتوب آنجناب از قبل رسید و در یومیکه سرادق عظمت بر جبلی از جبال این ارض مرتفع بود لیظهر ما نطق به اشعیا النّبیّ فی کتابه اینعبد تلقاء وجه حاضر و در آنمقرّ اعلی مکتوب را عرض نمود مخصوص آنجناب و نفوس مذکورۀ در نامه نازل شد آنچه که کنزیست باقی در نزد او و همچنین لوح امنع اقدس مخصوص اهل زیرک علیهم بهآء اللّه نازل الحمد للّه لحاظ عنایت بآنشطر متوجّه است چندی قبل وقتی از اوقات اینعبد قصد افق اعلی نموده بعد از حضور ذکر دوستان ارض باء و ورقةالفردوس علیها بهآء اللّه و عنایته و فضله و مخدّره روحانی علیها بهآء اللّه و سایر دوستان را میفرمودند و همچنین ذکر قریۀ زیرک و دوستان آن ارض از لسان عظمت جاری و نازل و مخصوص ذکر جناب حاجی محمّد علی علیه بهآء اللّه از مطلع بیان رحمن استماع شد و اینکلمۀ علیا از مشرق وحی و بحر فضل ظاهر قوله تبارک و تعالی انّا عرّفناهم و علّمناهم و ایّدناهم علی عرفانی و حبّی طوبی لهم و لهم حسن مآب طوبی لأمّیّ فاز و ویل لعالم غرّته اهوائه الی ان کفر باللّه العلیّ العظیم
یا محمّد قبل علی انّا سمعنا ندائک و رأینا اقبالک و وجدنا عرف خلوصک ذکرناک فی الصّحیفة الحمرآء من قلمی الأعلی ان اشکر ربّک بهذا الفضل المبین ایقن انّه لا یعزب عن علمه من شیء یسمع حنین المشتاقین و یری خضوع المتشبّثین کبّر من قبلی احبّائی فی هناک و ذکّرهم بذکری الجمیل قل طوبی لکم یا احبّائی بما نبذتم اوهام العلمآء و اخذتم ما اتاکم من لدی اللّه ربّ العالمین ان افرحوا بهذا الفضل الأعظم ثمّ اشکروا ربّکم الرّحمن الرّحیم انّا ذکرناکم مرّة علی الجبل و اخری فیهذا المقام الرّفیع قد فزتم بنعمة اللّه و المائدة المکنونة المخزونة و هی هذا اللّوح الّذی لاحت من افقه شمس عنایة ربّکم العزیز الحمید نوصیکم بالتّقوی الخالص و نأمرکم بما یرتفع به امر اللّه مالک ملکوت السّموات و الأرضین و نوصیکم فی ورقتی الّتی سمّیناها بالورقةالفردوس فی کتابی الحکیم و نذکر اوراقی و امائی اللّائی یذکرن اللّه فی اللّیالی و الأیّام و فی البکور و الأصیل انتهی اظهار عنایت بشأنیست که صدهزار مثل اینعبد از ذکرش عاجز است و آنچه از آن ارض و ارض باء ارسال نمودهاند بطراز قبول فائز و اسامی کل فرداً فرداً لدی الحقّ مذکور انّه لا یعزب عن علمه من شیء و یومی از ایّام اینکلمۀ علیا از مشرق بیان رحمن مشرق قوله جلّت عظمته ادای حقوق الهی منوط باستطاعت است اگر نفسی قادر بر او نباشد انّه یعفو عنه و هو الغفّار الکریم انتهی آنچه واقع میشود باید بروح و ریحان واقع شود هذا ما حکم به المقصود الّذی خضع له کلّ آمر علیم این آیات باهرات محکمات را آنجناب برسانند تا کل از فضل الهی و رحمت نامتناهیش مسرور گردند سروریکه احزان عالم از مقابلۀ با او عاجز و قاصر باشد و از پی درنیاید فیالحقیقه اگر انسان بصیر در آیات منزلۀ اینظهور اعظم و همچنین در بیانات مشرقه و انوار ساطعه و ظهورات و بروزات عظیمه نظر نماید و تفکّر کند خود را متحیّر مشاهده نماید ولکن حیرتیکه از او فراغت کلّیّه حاصل شود و خود را از دونش غنی و آزاد بیند طوبی لجنابکم و لمن فاز بهذا الفضل العظیم
ذکر بعضی از نفوس موقنۀ مطمئنّۀ آن ارض که صعود نمودهاند و موجودند از لسان قدم جلّت رحمته و عظم فضله استماع شد لعمر المقصود بشأنیکه اینعبد از احصای آن خود را عاجز مشاهده نمود انّ الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المحصی العلیم الحکیم اینعبد خادم فانی خدمت جمیع دوستان آن ارض تکبیر و سلام معروض میدارد و عرض مینماید از حقّ جلّ جلاله میطلبم که هر یک از شما را مؤیّد فرماید بر آنچه عرف خلود از او استشمام شود یعنی عملیکه در کتاب الهی مخلّد ماند طوبی للعاملین طوبی للفائزین
در این لیلۀ مبارکه فضل لانهایه از جمال قدم جلّ شأنه و عظم کبریائه و روحی و روح من فی الملکوت و من فی الجبروت و من فی اللّاهوت فداه دیده شد و ذکر جناب مرفوع مغفور مبرور علیه بهآء اللّه و رحمته را مکرّر فرمودند یا لیت فزت بما فاز به بعد العروج و همچنین ذکر سایرین را انشآءاللّه جمیع مستعدّ شوند از برای آنچه که زوال او را اخذ ننماید و حوادث زمان او را تغییر ندهد البهآء المشرق من افق عنایة ربّنا علی جنابکم و علی من معکم و علی الّذین اذا سمعوا النّدآء من سدرة المنتهی قالوا لبّیک یا اله العالمین و مقصود المرسلین
و اینکه مرقوم داشتند که اگر بخواهند چیزی مرقوم فرمایند نزد که ارسال نمایند این بنده خود حاضر است ولکن یک شرط دارد و آن اینکه از تأخیر جواب مکدّر نشوند چه که بسا میشود در یک روز عدد اربعین او خمسین او ازید او اقلّ عرایض و مراسلات باید در ساحت امنع اقدس عرض کنم و جواب از مصدر امر نوشته ارسال دارم و همچنین خود جواب عرض نمایم در اینصورت واضح و معلوم میشود که فرصت بمثابۀ عنقاست و مانند صبر نزد عاشق یا ذهب نزد مفلس حقّ شاهد و گواهست حقّ منیع شاهد و گواهست که در لیالی و ایّام اینعبد مشغولست اگر عنایت مقصود عالمیان نباشد اینعبد از عهدۀ هیچیک برنمیآید از کافّۀ دوستان الهی و قاصدان کعبۀ لایزالی متوقّع و مستدعی که از حقّ جلّ جلاله توفیق و تأیید از برای اینعبد مسئلت نمایند که شاید از عهدۀ این امر خطیر برآیم انّه لهو السّامع المجیب خدمت دوستان آن ارض طرّاً تکبیر و سلام معروض میدارم امیدوارم که هیچ شیء از اشیاء ایشان و دوستان آن اطراف را از مالک اسماء و فاطر سماء منع ننماید بگو بگیرید باسم حقّ جلّ جلاله و بنوشید بذکرش و بگوئید بیادش هذا مبدئکم و هذا معادکم و مآبکم و وطنکم الأعلی و مرجعکم الأسمی الأسنی جهد نمائید تا فیالحقیقه باینمقام بلند اعلی فائز شوید انّه یهدیکم الی الأفق الأعلی لا اله الّا هو المبیّن الکریم البهآء الظّاهر من عنایة ربّنا علی جنابکم و اخیکم و من معکم و علی الّذین سمعوا و اجابوا ربّهم السّامع المجیب
عرض اینفانی آنکه حبیب مکرّم جناب حاجی میرزا حسین علیه بهآء اللّه و عنایته از ارض شین بارض کر و اطراف بجهة تبلیغ توجّه نمودند و همچنین به نیریز و عریضه بساحت اقدس فرستادند و مخصوص چند نفس الواح بدیعۀ منیعه خواستند لذا از سماء عنایت نازل نزد آنجناب ارسال شد که بصاحبان الواح در شهر بابک و قصبۀ راوَزْ برسانند انّه ولیّ المرسلین و مؤیّد العاملین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب میرزا حسن علیه بهآء اللّه ص
سبحان من ظهر و اظهر ما اراد انّه لهو المقتدر الّذی ما منعته شؤنات الخلق و القیّوم الّذی ما خوّفته جنود السّموات و الارض و نطق و انطق الاشیآء علی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی ظهر انّه لبحر علمه و سمآء فضله و شمس جوده من انکره قد انکر اللّه فی ازل الآزال و من اعترف به اعترف بما نزّل من ملکوته الممتنع المنیع
قد حضر کتابک و سمعنا منه ندآئک و ضجیجک و صریخک فی حبّ اللّه ربّ العالمین انّه یجزیک خیر الجزآء و نسئله ان یقدّر لک ما ینفعک فی الظّاهر و الباطن انّه لهو الفضّال القدیر کتابت دیده شد و ندایت اصغا گشت انشآء اللّه لا زال باثمار شجرۀ قلم اعلی متنعّم باشی و بفیوضات نامتناهیۀ الهیّه فائز با کمال روح و ریحان بذکر محبوب عالمیان مشغول باش که شاید نفوس غافله از دریای دانائی بیاشامند و بافق ظهور توجّه نمایند ان افرح بما ذکرت لدی المظلوم مرّة بعد مرّة و فاز کلّ اسم کان فی کتابک بذکر اللّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ العرش العظیم در جمیع احیان لدی الوجه مذکورید و بعنایتش فائز آنچه الیوم لایقست استقامت کبری است باید بکمال حکمت و بیان اهل امکانرا باین مقام بلند اعلی دعوت نمود تا کل در امر مستقیم شوند و طائف حول کلمة اللّه گردند اذاً لا تری فی الارض عوجاً و لا امتاً انّ ربّک یقول الحقّ و یهدی السّبیل الملک للّه الواحد العزیز الجمیل البهآء علیک و علی من معک
* * *
هو اللّه الملک المحبوب المستعان
سبحان من له ملک السّموات و الأرض یبیّن فی الکتاب احکام کلّ شیء و یفصّل الآیات لقوم یتّقون و هو الّذی اظهر رسله من قبل و اوصاهم بالهدی و الحقّ أ اله مع اللّه سبحانه و تعالی عمّا یشرکون انّ الّذین یعبدون اللّه حقّ عبادته اولئک الّذین یفوزون بمفازة ربّهم و یرثون الرّضوان و هم له یشکرون تلک الآیة باقیة عند ربّک و تلک حیاة دائمة فسبحان اللّه ربّک عمّا یقول الّذین کفروا اذ اتی کلمة اللّه و سبحان اللّه عمّا هم لا یعملون و له ما فی السّموات و ما فی الأرض و انّ الّذین یجعلون للّه شرکآء من عباده اولئک هم اصحاب النّار هم فیها یحضرون و من اعتصم بحبل اللّه و توکّل علیه اولئک الّذین نالوا حظّاً من ربّهم و هم فی فردوس الأبهی یحبرون کذلک یجزی اللّه لکلّ احد مقادیره و من احسن من اللّه مقادیراً ان انتم فی آیات اللّه یتفکّرون هو الّذی ایقن صنع کلّ شیء و ابرم امر نفسه و من اجری من اللّه امراً و ارفع قدراً سبحانه له الملک و کلّ له یشهدون و هو القائم علی امره یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا یفعل و انّ ربّک الّذی خلقک لقادر ان یرزقک و یرجعک الی ما کنت فیه انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم هو اللّه المعید الملک المبدئ التّوّاب الرّحیم
* * *
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک بالّذی اظهرته و جعلت ظهوره نفس ظهورک و بطونه نفس بطونک و بأوّلیّته حقّق اوّلیّتک و بآخریّته ثبت آخریّتک و بقدرته و سلطانه شهد کلّ ذی قدرة باقتدارک و بعظمته شهد کلّ ذی عظمة بعظمتک و کبریائک و بقیّومیّته عرف قیّومیّتک و احاطتک و بمشیّته ظهر مشیّتک و بوجهه لاح وجهک و بأمره ظهر امرک و بآیاته ملئت الآفاق من بدایع آیات سلطنتک و السّمآء من ظهورات عزّ احدیّتک و البحار من لآلئ قدس علمک و حکمتک و زیّنت الأشجار بأثمار معرفتک و به سبّحک کلّ شیء و توجّه کلّ الأشیآء الی شطر رحمانیّتک و اقبل کلّ الوجوه الی بوارق انوار وجهک و کلّ النّفوس الی ظهورات عزّ احدیّتک و ما اعلی قدرتک و ما اعلی سلطنتک و ما اعلی اقتدارک و ما اعلی عظمتک و ما اعلی کبریائک الّذی ظهر منه و اعطیته بجودک و کرمک فیا الهی اشهد بأنّ منه ظهرت آیاتک الکبری و سبقت رحمتک الأشیآء لولاه ما هدرت الورقآء و ما غنّت عندلیب الثّنآء فی جبروت القضآء و اشهد بأنّ اوّل کلمة خرجت من فمه و اوّل ندآء ارتفع منه بمشیّتک و ارادتک انقلبت الأشیآء کلّها و السّمآء و ما فیها و الأرض و من علیها و بها انقلبت حقایق الوجود و اختلفت و تفرّقت و تفصّلت و ائتلفت و اجتمعت و ظهرت کلمات التّکوینیّة فی عالم الملک و الملکوت و ظهورات الواحدیّة فی عالم الجبروت و الآیات الأحدیّة فی عالم اللّاهوت و بذاک النّدآء بشّرت العباد بظهورک الأعظم و امرک الأتمّ فلمّا ظهر اختلفت الأمم و ظهر الانقلاب فی الأرض و السّمآء و اضطربت ارکان الأشیآء و به ظهرت فتنة الکبری و فصّلت کلمة العلیا و بها ظهر الامتیاز بین کلّ ذرّة من ذرّات الأشیآء و بها سعرت الجحیم و ظهر النّعیم طوبی لمن اقبل الیک فویل لمن اعرض عنک و کفر بک و بآیاتک فی هذا الظّهور الّذی فیه اسودّت وجوه المشرکین و ابیضّت وجوه الموحّدین اسألک یا الهی بهذا الظّهور بأن تقدّر لنا خیر الدّنیا و الآخرة و تنزل علینا من سمآء جودک ما یجعلنا غنیّاً عمّا سواک و منقطعاً عمّا دونک و متمسّکاً بحبل عنایتک و متشبّثاً بذیل الطافک لا اله الّا انت المقتدر المهیمن الغفور الرّحیم
* * *
هذا دعآء قد نزّل حین الافطار من لدی اللّه العزیز المختار
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک بالّذین جعلت صیامهم فی حبّک و رضائک و اظهار امرک و اتّباع آیاتک و احکامک و افطارهم قربک و لقائک فوعزّتک انّهم فی ایّامهم کلّها صائمون و الی شطر رضائک متوجّهون و لو یخرج من فم ارادتک مخاطباً ایّاهم یا قوم صوموا حبّاً لجمالی و لا تعلّقه بالمیقات و الحدود فوعزّتک هم یصومون و لا یأکلون الی ان یموتوا لأنّهم ذاقوا حلاوة ندائک و ذکرک و ثنائک و الکلمة الّتی خرجت من شفتی مشیّتک
ای ربّ اسألک بنفسک العلیّ الأعلی ثمّ بظهورک کرّة اخری الّذی به انقلب ملکوت الأسمآء و جبروت الصّفات و اخذ السّکر سکّان الأرضین و السّموات و الزّلزال من فی ملکوت الأمر و الخلق الّا من صام عن کلّ ما یکرهه رضاک و امسک نفسه عن التّوجّه الی ما سواک بأن تجعلنا منهم و تکتب اسمائنا فی اللّوح الّذی کتبت اسمائهم و انّک یا الهی ببدائع قدرتک و سلطنتک و عظمتک اخرجت اسمائهم من بحر اسمک و خلقت ذواتهم من جوهر حبّک و کینوناتهم من ساذج امرک و ما تعاقب وصلهم بظهورات الفصل و الانفصال و ما قدّر لقربهم بعد و لا لبقائهم زوال انّهم عباد لم تزل یحکون عنک و لا تزال یطوفون فی حولک و یهرولون حول حرم لقائک و کعبة وصلک و ما جعلت الفرق یا الهی بینک و بینهم الّا بأنّهم لمّا شهدوا انوار وجهک توجّهوا الیک و سجدوا لجمالک خاشعین لعظمتک و منقطعین عمّا سواک
ای ربّ هذا یوم فیه صمنا بأمرک و ارادتک بما نزّلته فی محکم کتابک و امسکنا النّفس عن الهوی و عمّا یکرهه رضاک الی ان انتهی الیوم و بلغ حین الافطار اذاً اسألک یا محبوب قلوب العاشقین و یا حبیب افئدة العارفین و یا وله صدور المشتاقین و یا مقصود القاصدین بأن تطیّرنا فی هوآء قربک و لقائک و تقبل عنّا ما عملنا فی حبّک و رضائک ثمّ اکتبنا من الّذینهم اقرّوا بوحدانیّتک و اعترفوا بفردانیّتک و خضعوا لعظمتک و کبریائک و عاذوا بحضرتک و لاذوا بجنابک و انفقوا ارواحهم شوقاً للقائک و الحضور بین یدیک و نبذوا الدّنیا عن ورائهم لحبّک و قطعوا النّسبة من کلّ ذی نسبة متوجّهین الیک اولئک العباد الّذین اذا یذکر لهم اسمک یذوب قلوبهم شغفاً لجمالک و تفیض عیونهم طلباً لقربک و لقائک
ای ربّ هذه لسانی تشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و هذه عینی ناظرة الی شطر مواهبک و الطافک و هذه اذنی مترصّدة لاصغآء ندائک و کلمتک لأنّی ایقنت یا الهی بأنّ الکلمة الّتی خرجت من فم مشیّتک ما قدّرت لها من نفاد و تسمعها فی کلّ الأحیان الآذان الّتی قدّستها لاستماع کلماتک و اصغآء آیاتک و انّ هذه یا الهی یدی قد رفعتها الی سمآء مکرمتک و الطافک أ تطرد یا الهی هذا الفقیر الّذی ما اتّخذ لنفسه محبوباً سواک و لا معطیاً دونک و لا سلطاناً غیرک و لا ظلّاً الّا فی جوار رحمتک و لا مأمناً الّا لدی بابک الّذی فتحته علی وجه من فی سمائک و ارضک لا فوعزّتک انا الّذی اکون مطمئنّاً بفضلک و لو تعذّبنی بدوام ملکک و یسألنی احد منک لینطق ارکانی کلّها بأنّه لهو المحبوب فی فعله و المطاع فی حکمه و الرّحمن فی سجیّته و الرّحیم علی خلقه
فوعزّتک یا محبوب قلوب المشتاقین لو تطردنی عن بابک و تدعنی تحت اسیاف طغاة خلقک و عصاة بریّتک و یسألنی احد منک ینادی کلّ شعر کان فی اعضائی بأنّه هو محبوب العالمین و انّه لهو الفضّال القدیم و انّه قرّبنی ولو ابعدنی و اجارنی ولو اطردنی و لم اجد لنفسی راحماً ارحم منه به استغنیت عن دونه و استعلیت علی ما سواه
فطوبی یا الهی لمن استغنی بک عن ملکوت ملک السّموات و الأرض و الغنیّ من تمسّک بحبل غنائک و خضع لحضرتک و اکتفی بک عمّن سواک و الفقیر من استغنی عنک و استکبر علیک و اعرض عن حضرتک و کفر بآیاتک فیا الهی و محبوبی فاجعلنی من الّذین تحرّکهم اریاح مشیّتک کیف تشآء و لا تجعلنی من الّذین تحرّکهم اریاح النّفس و الهوی و تذهب بهم کیف تشآء لا اله الّا انت المقتدر العزیز الکریم
فلک الحمد یا الهی علی ما وفّقتنی بالصّیام فی هذا الشّهر الّذی نسبته الی اسمک الأعلی و سمّیة بالعلآء و امرت بأن یصوموا فیه عبادک و بریّتک و یستقربنّ به الیک و به انتهت الأیّام و الشّهور کما ابتدأت اوّلها باسمک البهآء لیشهدنّ کلّ بأنّک انت الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن و یوقننّ بأنّ ما حقّق اعزاز الأسمآء الّا بعزّ امرک و الکلمة الّتی فصّلت بمشیّتک و ظهرت بارادتک و جعلت یا الهی هذا الشّهر بینهم ذکراً من عندک و شرفاً من لدنک و علامةً من حضرتک لئلّا ینسون عظمتک و اقتدارک و سلطنتک و اعزازک و یوقننّ بأنّک انت الّذی کنت حاکماً فی ازل الآزال و تکون حاکماً کما کنت لا یمنعک عن حکومتک شیء عمّا خلق فی السّموات و الأرض و لا عن ارادتک من فی ملکوت الأمر و الخلق
فیا الهی اسألک باسمک الّذی به ناحت قبائل الأرض کلّها الّا من عصمته بعصمتک الکبری و حفظته فی ظلّ رحمتک العظمی بأن تجعلنا مستقیماً علی امرک و ثابتاً علی حبّک علی شأن لو یعترض علیک عبادک و یعرض عنک بریّتک بحیث لا یبقی علی الأرض من یدعوک و یقبل الیک و یتوجّه الی حرم انسک و کعبة قدسک لأقوم بنفسی وحده علی نصرة امرک و اعلآء کلمتک و اظهار سلطنتک و ثنآء نفسک ولو انّی یا الهی کلّما ارید ان اسمّیک باسم اتحیّر فی نفسی لأنّی اشاهد بأنّ کلّ صفة من صفاتک العلیا و کلّ اسم من اسمائک الحسنی انسبها الی نفسک و ادعوک بها تلقآء وجهک هذا لم یکن الّا علی قدر عرفانی لأنّی لمّا عرفتها ممدوحة نسبتها الیک
والّا تعالی تعالی شأنک من ان تذکر بدونک او تعرف بسواک او یرتقی الیک وصف خلقک و ثنآء عبادک و کلّ ما یظهر من العباد انّه محدود بحدودات انفسهم و مخلوق من توهّماتهم و ظنونهم
فآه آه یا محبوبی من عجزی عن ذکرک و تقصیری فی ایّامک لو اقول یا الهی انّک انت علیم اشاهد لو تشیر باصبع من اصابع مشیّتک الی صخرة صمّآء لیظهر منها علم ما کان و ما یکون و لو اقول انّک انت قدیر اشاهد لو یخرج من فم ارادتک کلمة لتنقلب منها السّموات و الأرض
فوعزّتک یا محبوب العارفین کلّ علیم لو لا یقرّ عند علمک بالجهل انّه اجهل العباد و کلّ مقتدر لا یقرّ بعجزه لدی ظهورات قدرتک انّه لأعجز بریّتک و اغفل خلقک مع علمی بذلک و ایقانی بهذا کیف اقدر ان اذکرک بذکر او اصفک بوصف او اثنیک بثنآء اذاً مع هذا العجز قد سرعت الی ظلّ قدرتک و بهذا الفقر قد استظللت فی ظلّ غنائک و بهذا الضّعف قد قمت لدی سرادق قوّتک و قدرتک أ تطرد هذا الفقیر بعد الّذی ما اتّخذ لنفسه معیناً سواک أ تبعد هذا الغریب بعد الّذی لم یجد لنفسه محبوباً دونک
ای ربّ انت تعلم ما فی نفسی و انا لا اعلم ما فی نفسک فارحمنی برحمتک ثمّ الهمنی ما یسکن به قلبی فی ایّامک و یستریح به نفسی عند ظهورات وجهک ای ربّ قد استضآء کلّ الأشیآء من بوارق انوار طلعتک و قد الاح کلّ من فی الأرض و السّمآء من ظهورات عزّ احدیّتک بحیث لا اری من شیء الّا و قد اشاهد فیه تجلّیک الّذی مستور عن انظر النّائمین من عبادک
ای ربّ لا تحرمنی بعد الّذی احاط فضلک کلّ الوجود من الغیب و الشّهود أ تبعدنی یا الهی بعد الّذی دعوت الکلّ الی نفسک و التّقرّب الیک و التّمسّک بحبلک أ تطردنی یا محبوبی بعد الّذی وعدت فی محکم کتابک و بدائع آیاتک بأن تجمع المشتاقین فی سرادق عطوفتک و المریدین فی ظلّ مواهبک و القاصدین فی خیام فضلک و الطافک
فوعزّتک یا الهی انّ صریخی یمنع قلمی و حنین قلبی قد اخذ الزّمام عن کفّی کلّما اسکّن نفسی و ابشّرها ببدائع رحمتک و شؤونات عطوفتک و ظهورات مکرمتک اضطرب من ظهورات عدلک و شؤونات قهرک و اشاهد بأنّک انت المذکور بهذین الاسمین و الموصوف بهذین الوصفین و لا تبالی بأن تدعی باسمک الغفّار او باسمک القهّار فوعزّتک لو لا علمی بأنّ رحمتک سبقت کلّ شیء لتنعدم ارکانی و تنفطر کینونتی و تضمحلّ حقیقتی ولکن لمّا اشاهد فضلک سبق کلّ شیء و رحمتک احاطت کلّ الوجود تطمئنّ نفسی و کینونتی
فآه آه یا الهی عمّا فات منّی فی ایّامک فآه آه یا مقصودی عمّا فات منّی فی خدمتک و طاعتک فی هذه الأیّام الّتی ما رأت شبهها عیون اصفیائک و امنائک ای ربّ اسألک بک و بمظهر امرک الّذی استقرّ علی عرش رحمانیّتک بأن توفّقنی علی خدمتک و رضائک ثمّ احفظنی عن الّذین اعرضوا عن نفسک و کفروا بآیاتک و انکروا حقّک و جاحدوا برهانک و نبذوا عهدک و میثاقک
کبّر اللّهمّ یا الهی علی مظهر هویّتک و مطلع احدیّتک و معدن علمک و مهبط وحیک و مخزن الهامک و مقرّ سلطنتک و مشرق الوهیّتک النّقطة الأولی و الطّلعة الأعلی و اصل القدم و محیی الأمم و علی اوّل من آمن به و بآیاته الّذی جعلته عرشاً لاستوآء کلمتک العلیا و محلّاً لظهور اسمائک الحسنی و مشرقاً لاشراق شموس عنایتک و مطلعاً لطلوع اسمائک و صفاتک و مخزناً للآلئ علمک و احکامک و علی آخر من نزل علیه الّذی کان وفوده علیه کوفوده علیه و ظهورک فیه کظهورک فیه الّا انّه استضآء من انوار وجهه و سجد لذاته و اقرّ بعبودیّته لنفسه و علی الّذینهم استشهدوا فی سبیله و فدوا انفسهم حبّاً لجماله
نشهد یا الهی بأنّهم عباد آمنوا بک و بآیاتک و قصدوا حرم لقائک و اقبلوا الی وجهک و توجّهوا الی شطر قربک و سلکوا مناهج رضائک و عبدوک بما انت اردته و انقطعوا عمّن سواک ای ربّ فأنزل علی ارواحهم و اجسادهم فی کلّ حین من بدائع رحمتک الکبری و انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز المقتدر المستعان
ای ربّ اسألک به و بهم و بالّذی اقمته علی مقام امرک و جعلته قیّوماً علی من فی سمائک و ارضک بأن تطهّرنا عن العصیان و تقدّر لنا مقرّ صدق عندک و الحقنا بعبادک الّذین ما منعتهم مکاره الدّنیا و شدائدها عن التّوجّه الیک و انّک انت المقتدر المتعالی المهیمن الغفور الرّحیم
* * *
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک بزفرات قلوب العاشقین و دموع عیون المشتاقین ان لا تجعلنی محروماً من نفحات رحمانیّتک فی ایّامک و نغمات ورقآء وحدانیّتک عند ظهور انوار وجهک فیا الهی انا المسکین قد تشبّثت بذیل اسمک الغنیّ و انا الفانی قد تمسّکت بحبل اسمک الباقی اذاً اسألک بنفسک العلیّ الأعلی ان لا تدعنی بنفسی و هوای خذ یدی بأیادی اقتدارک و خلّصنی عن غمرات الظّنون و الأوهام و طهّرنی عن کلّ ما یکرهه رضاک ثمّ اجعلنی مقبلاً الیک و متوکّلاً علیک و لائذاً بحضرتک و هارباً الی نفسک و انّک انت الّذی تفعل ما تشآء بقدرتک و تحکم ما ترید بارادتک لا مانع لما قضیت و لا رادّ لما امضیت انّک انت المقتدر العزیز المنّان
ان یا علیّ ان اقرأ هذا الدّعآء فی الصّباح و المسآء علی شوق و انقطاع تنجذب منه افئدة اهل الابداع و الاختراع لیشهدنّ کلّ بایمانک باللّه ربّک و اقبالک الی حضرته و انقطاعک عمّا سواه لا اله الّا هو العزیز السّبحان و الرّوح علیک و علی من تمسّک بذیل الرّحمن و انقطع عن الشّیطان و الحمد للّه الملک العزیز المقتدر المستعان
* * *
بسم اللّه الأقدس العلیّ الأعلی
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک بعظمتک التّی منها استعظم کلّ شیء و بأنوار وجهک الّذی منه استضاء کلّ شیء و ببدایع اسمائک الّتی منها فصّلت بین کلّ شیء و باسمک الّذی جعلته قائماً علی کلّ شیء و بسلطانک الّذی به استعلیت علی کلّ شیء و بآیاتک الّتی منها استجذبت حقایق الأشیآء و بکلمتک الّتی منها فزع من فی الأرض و السّمآء و بندائک فی برّیّة القدس الّذی به اشتعل قلب العالم و به اهتدیت المخلصین الی شاطئ بحر احدیّتک و طیّرت العاشقین فی هوآء قربک و لقائک و استجذبت افئدة المقرّبین الی یمین عرش رحمانیّتک بأن تقبل منّا ما عملنا فی حبّک و رضاک فیا الهی و سیّدی و محبوبی انّ الّذین ذاقوا حلاوة ندائک سرعوا الی ظلّ مواهبک و جوار الطافک و اتّبعوا ما امرتهم به حبّاً لنفسک و ابتغآء لوجهک اولئک لا یتحرّکون الّا باذنک و لا یتکلّمون الّا بعد امرک
فیا الهی و سیّدی انا عبدک و ابن عبدک قد قمت عن الفراش فی هذا الفجر الّذی فیه اشرقت شمس احدیّتک عن افق سمآء مشیّتک و استضآء منها الآفاق بما قدّر فی صحایف قضائک لک الحمد یا الهی علی ما اصبحنا مستضیئاً بنور عرفانک و صمنا خالصاً لوجهک ای ربّ فأنزل علینا ما یجعلنا غنیّاً عمّا سواک و منقطعاً عن دونک ثمّ اکتب لی و لأحبّتی و ذوی قرابتی من کلّ ذکر و انثی خیر الآخرة و الأولی ثمّ اعصمنا یا محبوب الابداع و مقصود الاختراع بعصمتک الکبری من الّذین جعلتهم مظاهر الخنّاس و یوسوسون فی صدور النّاس و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت المقتدر المهیمن القیّوم صلّ اللّهمّ یا الهی علی من جعلته قیّوماً علی اسمائک الحسنی و به فصّلت بین الأتقیآء و الأشقیآء بأن توفّقنا علی ما تحبّ و ترضی و صلّ اللّهمّ یا الهی علی کلماتک و حروفاتک و علی الّذین توجّهوا الیک و اقبلوا الی وجهک و سمعوا ندائک و انّک انت مالک العباد و سلطانهم و انّک انت علی کلّ شیء قدیر
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العنایة و الألطاف
سبحانک اللّهمّ یا الهی اشهد بقدرتک و قوّتک و سلطانک و عنایتک و فضلک و اقتدارک و بتوحید ذاتک و تفرید کینونتک و بتقدیسک و تنزیهک عن الامکان و ما فیه ای ربّ ترانی منقطعاً عن دونک و متمسّکاً بک و مقبلاً الی بحر عطائک و سمآء جودک و شمس رحمتک ای ربّ اشهد بأنّک جعلت عبدک حامل امانتک و هو الرّوح الّذی به اظهرت الحیاة للعالم اسئلک بتجلّیات انوار نیّر ظهورک بأن تقبل منه ما عمل فی ایّامک ثمّ اجعله مزیّناً بعزّ رضائک و مطرّزاً بقبولک ای ربّ اشهد و یشهد الکائنات بقدرتک اسئلک ان لا تخیّب هذا الرّوح الّذی صعد الیک من فردوسک الأعلی و جنّتک العلیا و مقامات قربک یا مولی الوری ثمّ اجعل عبدک یا الهی معاشراً مع انبیائک و اصفیائک و اولیائک فی المقامات الّتی عجزت الأقلام عن ذکرها و الألسن عن وصفها ای ربّ انّ الفقیر قصد ملکوت غنائک و الغریب وطنه فی جوارک و العطشان کوثر عطائک ای ربّ لا تقطع عنه مائدة فضلک و لا نعمة جودک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال ای ربّ قد رجعت الیک امانتک ینبغی لسمآء جودک و کرمک الّذی احاط ملکک و ملکوتک ان تنزل علی ضیفک البدیع نعمک و آلائک و اثمار اشجار فضلک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الفضّال الفیّاض العطّاف الکرّام الغفّار العزیز العلّام اشهد یا الهی انّک امرت النّاس باکرام الضّیوف و انّ الّذی صعد الیک قد ورد علیک اذاً فاعمل به ما ینبغی لسمآء فضلک و بحر کرمک انّی وعزّتک اکون موقناً بأنّک لا تمنع نفسک عمّا امرت به عبادک و لا تحرم من تمسّک بحبل عطائک و صعد الی افق غنائک لا اله الّا انت الفرد الواحد المقتدر العلیم الوهّاب
* * *
سبحانک اللّهمّ یا الهی انت الّذی لم تزل کنت فی علوّ القدرة و القوّة و الجلال و لا تزال تکون فی سموّ الرّفعة و العظمة و الاجلال کلّ العرفآء متحیّر فی آثار صنعک و کلّ البلغآء عاجز من ادراک مظاهر قدرتک و اقتدارک کلّ ذی عرفان اعترف بالعجز عن البلوغ الی ذروة عرفانک و کلّ ذی علم اقرّ بالتّقصیر عن عرفان کنه ذاتک فلمّا سدّ السّبیل الیک اظهرت مظاهر نفسک بأمرک و مشیّتک و ارسلتهم الی بریّتک و جعلتهم مشارق الهامک و مطالع وحیک و مخازن علمک و مکامن امرک لیتوجّهنّ کلّ بهم الیک و یستقربنّ الی ملکوت امرک و جبروت فضلک اذاً اسألک یا الهی بک و بهم بأن ترسل عن یمین فضلک علی اهل الأکوان ما یطهّرهم عن العصیان و یجعلهم خالصین لوجهک یا من بیدک ملکوت الاحسان لیقومنّ کلّ علی امرک و ینقطعنّ عمّا دونک و انّک انت المقتدر العزیز المختار
فیا الهی و سیّدی و محبوبی انا عبدک و ابن عبدک قد تمسّکت بحبل عنایتک و تشبّثت بذیل ردآء عطوفتک اسألک باسمک الأعظم الّذی جعلته میزان الأمم و برهانک الأقوم بأن لا تدعنی بنفسی و هوای فاحفظنی فی ظلّ عصمتک الکبری ثمّ انطقنی بثنآء نفسک بین ملإ الانشآء و لا تجعلنی محروماً عن نفحات ایّامک و فوحات مطلع امرک و بأن ترزقنی خیر الدّنیا و الآخرة بفضلک الّذی احاط الموجودات و رحمتک الّتی سبقت الممکنات و انّک انت الّذی فی قبضتک ملکوت کلّ شیء تفعل ما تشآء بأمرک و تحکم ما ترید بقدرتک لا لمشیّتک من مانع و لا لحکمک من نفاد لا اله الّا انت المقتدر العزیز الوهّاب
ان یا علی طوبی لک بما شربت سلسبیل المعانی من ایادی رحمة ربّک العزیز المختار لا تحزن من شیء توکّل فی کلّ الأمور علی اللّه ربّک و انّه مع عباده الأخیار قل یا قوم تاللّه قد فصّلت النّقطة الأوّلیّة و قامت الألف الالهیّة و ظهرت ولایة اللّه الملک الواحد المقتدر القهّار قل یا قوم خافوا عن اللّه و لا تجعلوا انفسکم محرومین من هذا الفضل الّذی اشرق عن افق الأمر و هذا خیر لکم عمّا انتم تعملونه فی السّرّ و الاجهار انّا احببناک من قبل و نحبّنّک بحول اللّه و قوّته بما اقبلت الی ربّک العزیز الغفّار ان استقم علی حبّ الغلام ثمّ بلّغ النّاس امر ربّک بالحکمة و البیان لئلّا یرتفع ضوضآء الغافلین و زماجیر الأشرار دع الملک عن ورائک ثمّ اقبل الی مولاک ستفنی الدّنیا و ما فیها و یبقی الملک للّه ذی العظمة و الاقتدار کذلک ذکرناک فی هذا اللّوح و اسمعناک نغمات الورقآء علی الأفنان بفنون الألحان لتجذبک الی اللّه مالک یوم التّناد
* * *
هو اللّه تعالی شأنه الفضل و العدل و انّه لهو المستعان و علیه التّکلان
سبحانک اللّهمّ یا الهی انت تعلم بانّی ما اردت فی ذکر الّا ذکرک و فی توجّهی الی جهة الّا جهة فضلک و مواهبک و ما اردت الّا ما اردته لعبادک و خلقک و ما قصدت فیما امرتنی الّا نعتک و ثنآئک و ما شئت الّا ما شیّئته بقضآئک و ما تفوّهت الّا ما امرتنی به بین عبادک و بریّتک و ما ارسلت الی احد کتاباً الّا و قد اردت به حفظ خلقک و صیانة عبادک والّا انّی فونفسک العلیّ الاعلی ما قصدت فی امر نفسی ما ارید حفظها فی مملکتک و انفقتها فی سبیلک و اعلآء کلمتک و انت تعلم یا الهی ما ورد علی عبادک و انّی ما اردت فی شأن الّا ظهورک بین عبادک و اقتدارک بین بریّتک ای ربّ انت تعلم بانّ السّبل کلّها انقطعت و البلایا فی کلّ الجهات احاطت قد ورد علی احبّآئک ما لا ورد علی احد من قبل کم من رؤس ارتفعت علی القناة فی سبیلک و کم من صدور تشبّکت من السّهام فی حبّک و کم من دمآء سفکت فی ارضک و کم من اخت ناحت فی فراق اخیها و کم من اب ضجّ لقتل ابنه و کم من رضیع انقطع عن ثدی امّه کلّ ذلک ورد علی هؤلآء المظلومین بعد الّذی کلّهم اقرّوا بوحدانیّتک و اعترفوا بفردانیّتک ای ربّ اسئلک باسمآئک الحسنی و کلمتک التّامّة العلیا بان تنصر هؤلآء المظلومین ثمّ ادخلهم فی حصن حمایتک لئلّا یقدر احد ان یظلم علیهم و یأخذهم بالاعتساف و انّک انت المقتدر العزیز المستعان
عرض این بنده آنکه بیست و پنج سنه میشود که جمعی از عباد شبی نیاسودهاند و آنی مستریح نبودهاند لا زال بسطوت غضب مبتلا و بشئونات قهر معذّب بسا از اطفال که بی پدر ماندهاند و بسا از آبا که بی فرزند شدهاند چه مقدار از امّهات که در فراق ابناء خود گریستهاند و چه مقدار از اطفال که از فقدان امّهات نوحه و ندبه نمودهاند و چه مقدار از رضیع که شربت شهادت نوشیدهاند نه بر رجال ترحّم نمودند و نه بر نسا بسا از لیالی که جمیع وحوش و طیور در ایکات خود آسوده و آرمیدهاند و این عباد در وحشت و اضطراب مقرّ امنی نیافتهاند و مقام امانی نجستهاند چه بسیار از رجال که در شب صاحب غنا و ثروت بوده و در صبح بکمال فقر و ذلّت مشاهده شده چه که مالش بتاراج رفت و اسباب زندگانیش بیغما ارضی نمانده مگر آنکه خون این مظلومان بر او ریخته شده و محلّی نمانده مگر آنکه مشهد این بیمعینان گشته چه مقدار از نسا را که اسیر نموده دیار بدیار و شهر بشهر بردهاند و چه مقدار از رجال را که بمبلغی فروختند و چه مقدار از نفوس که سر بصحرا گذاشته و معلوم نیست که بکجا رفتهاند و چه مقدار که الآن محبوسند نالههای این مظلومان در کلّ لیالی و انهار مرتفع و صریخ این اسیران در کلّ احیان مسموع و جمیع این امور من غیر جرم واقع شده
دو کلمهئی از لسان مبارک شاهنشاه زمان بسمع مظلومان رسید که فی الحقیقه ملک کلامست و شبه آن از هیچ سلطانی استماع نشده کلمۀ اوّل در جواب دولت روس در وقتیکه از سبب و علّت محاربه سئوال نموده بود فرموده بودند که فریاد مظلومانیکه در بحر اسود من غیر جرم و گناه غرق شدهاند در سحرگاه ما را از خواب بیدار نمود لذا بمحاربه قیام شد و این مظلومان مظلومتر و درماندهترند چه که بلایای آن نفوس در یومی بوده و رزایای این عباد در بیست و پنج سنه که در کلّ حین ببلای مبین مبتلا بودهایم و کلمۀ محکمۀ دیگر که فی الحقیقه کلمۀ بدیعی بود که در امکان ظاهر گشت و آن این بوده که بر ماست دادخواهی مظلومان و فریادرسی واماندگان صیت عدل و داد سلطان جمع کثیریرا امیدوار نموده تفقّد حال مظلومان از شیم سلطان جهانست و توجّه باحوال ضعیفان از خصلت ملیک زمان حال مظلومی در ارض شبه این مظلومان نبوده و نیست و ضعیفی نظیر این آوارگان مشهود نه چه که کلّ ذی روح از انسان و حیوان و وحش و طیر جمیع در مهد امن و امان مستریح مگر این ضعیفان که در هر ساعت و آن بسلاسل قهر بسته شدهاند و باغلال غضب و بطش مبتلا دیگر طاقت این عباد تمام شد و صبر و اصطبار از صدر و دل منقطع گشت خواهش این عباد آنکه نظر مرحمتی فرمایند تا جمیع در ظلّ حمایت سلطان ساکن و مستریح شوند
* * *
جناب سیّاح و مشکینقلم این مناجات قرائت شود ولو یک دفعه باشد
سبحانک اللّهمّ یا الهی انّا عبادک و فی قبضتک و ما اردنا الّا ما اردته بارادتک و ما شئنا الّا ما انت شئته بقدرتک و سلطانک و قضیته فی لوح قضائک من قلم تقدیرک ای ربّ نشهدک و حوامل عرش عظمتک و سکّان سرادق عزّتک ثمّ کلّ الممکنات بأنّا کنّا معترفاً بفردانیّتک و موقناً بوحدانیّتک و مذعناً بما نزّلته علی انبیائک و رسلک و علی من جعلته خاتم اصفیائک و جعلته بشیراً لأصحاب الیمین من بریّتک و نذیراً لأصحاب الشّمال من طغاة خلقک و ما ظهر منّا فی ملکک ما یکون مخالفاً لسننک و حدوداتک اذاً اسألک یا الهی بأسمائک الحسنی و صفاتک العلیا بأن تجعل هذا السّجن مبارکاً علینا ثمّ اجعله ذکراً لعبادک و آیةً لبریّتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء ای ربّ انت تعلم بأنّا نحبّ ما قدّرته لنا و ما نرید الّا ما اردته بأمرک انّا لا نعلم ما عندک ان کتبت لنا الخروج من هذا السّجن خلّصنا منه بقدرتک و سلطانک ثمّ اظهر ما فی قلوبنا بین عبادک لیعلمنّ بأنّا ما اردنا الّا انت و ما اخترنا لنفسنا الّا حبّک و رضائک و ما کنّا مفسداً فی مملکتک بل اردنا السّیاحة فی بلادک و زیارة بیتک الحرام و الوقوف فی المشعر و المقام اسألک بشعلة افئدة الموحّدین فی حبّک و احتراق المخلصین فی عشقک بأن تقدّر لنا ما هو خیر لنا ثمّ اجمعنا مع اولیائک فی رضوان عزّ احدیّتک و بساط قدس رحمانیّتک انّک انت مقصودنا و معبودنا بنفسک استغنینا عن سواک و بفضلک انقطعنا عن العالمین انّک انت الغفور الکریم و انّک انت ارحم الرّاحمین
* * *
سبحانک اللّهمّ یا الهی ترانی بین ایدی الأعدآء و الابن محمرّاً بدمه امام وجهک یا من بیدک ملکوت الأسمآء ای ربّ فدیت ما اعطیتنی لحیوة العباد و اتّحاد من فی البلاد اسألک یا محیی القلوب باسمک الّذی به ظهر تفصیل الأکبر بین البشر بأن تنزل من سحاب رحمتک علی احبّتک ما یقرّبهم الیک ثمّ اخرق یا الهی حجاب الّذی حال بینک و بین عبادک لکی یعرفوک فی ایّامک و یقصدوا مقصودهم الّذی اتی من سمآء امرک ثمّ اکتب یا الهی للّذین قصدوا مقرّ الأقصی و شطرک الأبهی ما کتبته للمخلصین من بریّتک الّذین فازوا بلقائک و سمعوا ندائک انّک انت المقتدر العزیز الکریم
* * *
قد نزل فی لیلة الّتی فیها استشهدت انفس معدودات فی حبّ اللّه مالک الاسمآء و الصّفات بالظّلم الّذی ما رأت شبهه اعین الممکنات و من یقرئه یحشره اللّه مع المقرّبین فی الجنّة المأوی و یتجلّی علیه بانوار اسمه العلیّ الاعلی و انّه لهو الفعّال علی ما یشآء و انّه لهو العزیز الکریم
بسم اللّه الکافی الغفور الرّحیم
سبحانک اللّهمّ یا الهی تری ما عجزت السن ما سوىک عن ذکره و تشهد ما تکلکل عن بیانه غیرک بحیث تموّجت بحور الابتلآء و تهیّجت اریاح القضآء و تمطر من السّحاب سهام الافتتان و من سمآء القدر رماح الامتحان ای ربّ تری عبادک الّذین آمنوا بک و بآیاتک کیف وقعوا بین مخالیب اعدائک و سدّوا علی وجوههم ابواب الرّخآء و ترکوهم فی هذا الحصن الّذی منع عنه الرّاحة و الرّجآء و ورد علیهم فی سبیلک ما لا ورد علی احد من قبل و یشهد بذلک سکّان العرش و الثّری و اهل ملأ الاعلی فیا الهی هؤلآء عباد الّذین انقطعوا عن دیارهم حبّاً لجمالک و اهتزّهم اریاح شوقک الی مقام انقطعوا عن کلّ نسبة فی سبیلک و حاربهم طغاة عبادک من اهل مملکتک و اخرجوهم عن کلّ الدّیار و جعلوهم اساری بایادی الفجرة من عبادک و الکفرة من اشقیآء اهل ارضک الی ان ادخلوهم فی هذا المقام الّذی لن یوجد اردأ منه فی مملکتک و اخذتهم البلایا علی شأن یبکی السّحاب علیهم و ینوح الرّعد لقضایا الّتی مسّتهم فی حبّک و رضاک و انت تعلم یا الهی لم یکن فی ارضک من ینسب الیک الّا هؤلآء الّذین استشهد منهم عدّة و بقی عدّة اخری ولو انّ یا الهی لمثلنا لا یلیق ان تنسب انفسنا الی نفسک لانّ الخطایا و الغفلة عن امرک منعتنا عن الورود فی لجّة بحر احدیّتک و التّسبّح فی غمرات عزّ رحمتک ولکن یا الهی یشهد السننا و قلوبنا و جوارحنا بانّ رحمتک احاطت کلّ الاشیآء و رأفتک سبقت من فی الارض و السّمآء اسئلک باسمک الاعظم الّذی به انقلبت الکائنات و اهتزّت الموجودات ان تنزل من سحاب رحمتک ما یطهّر هؤلآء عن کلّ بلآء و مکروه ثمّ اصعدهم الی مقام لا یشغلهم البلایا عن بدایع ذکرک و لا الرّزایا عن التّوجّه الی ساحة عزّ احدیّتک فوعزّتک یا محبوب البهآء و مقصود البهآء انّی بنفسی اقول فی کلّ الاحیان یا لیت تقرّبت الیک فی یوم قبل هذا ولکن لمّا اسمع ضجیج المخلصین من بریّتک و المقرّبین من عبادک الّذین ما اتّخذوا لانفسهم ولیّاً الّا انت و لا ملجأ الّا انت ثمّ اختاروا فی سبیلک لانفسهم ما لا اختاره احد عند ظهور مظاهر عزّ احدیّتک و مطالع قدس ربوبیّتک لذا یحزن قلبی و یکدّر فؤادی و انادیک بقدرتک الّتی احاطت کلّ الوجود من الغیب و الشّهود بان تحفظهم عن کلّ ما یکره رضاک و هذا لا لانفسهم بل لیبقی بهم اسمک بین عبادک و ذکرک فی بلادک و انّک تعلم یا الهی بانّ کلّ العباد قد اعرضوا عنک و قاموا بالمحاربة علی نفسک و لیس لک عباد لیطیعوک الّا هؤلآء و الّذین آمنوا بظهورک الّذی به انقلبت الوجود و اضطربت النّفوس و تبلبلت الرّقود فیا الهی انت الکریم ذو الفضل العظیم فانزل علیهم ما یطمئنّ به قلوبهم و تسکن نفوسهم و تجدّد ارواحهم و تطیب اجسادهم انّک انت مولىهم و مولی العالمین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
سبحانک اللّهمّ یا الهی تری مقرّی فی السّجن الّذی کان خلف البحور و الجبال و تعلم ما ورد علیّ فی حبّک و امرک انت الّذی یا الهی بعثتنی بأمرک و اقمتنی علی مقام نفسک و امرتنی بأن ادعو الکلّ الی شطر رحمانیّتک و احدّثهم بما قدّرت لهم فی لوح قضائک من قلم وحیک و اشعل قلوب العباد بنار حبّک و اقرّب من فی البلاد الی مقرّ عرشک و لمّا قمت بأمرک و نادیت الکلّ باذنک اعترض علیّ عبادک الغافلون منهم من اعرض و منهم من کفر و منهم من توقّف و منهم من تحیّر بعد الّذی ظهر برهانک علی اهل الأدیان و لاحت حجّتک بین ملإ الأکوان و ظهرت آیات قدرتک علی شأن احاطت من فی العالمین و عن ورآء هؤلآء اعترض علیّ ذوو قرابتی بعد الّذی انت تعلم بأنّی احببتهم و اخترت لهم ما اخترت لنفسی و لمّا وجدونی فی السّجن ارتکبوا فی حقّی ما لا ارتکب احد فی ارضک اذاً اسألک یا الهی باسمک الّذی به فصّلت بین النّفی و الاثبات بأن تطهّر قلوبهم عن الاشارات و تقرّبهم الی مطلع الأسمآء و الصّفات فیا الهی انت تعلم بأنّی قطعت حبل نسبتی من کلّ ذی نسبة الّا من تمسّک بنسبتک الکبری فی ایّام ظهور مظهر نفسک العلیا باسمک الأبهی و عن کلّ ذی قرابة الّا من تقرّب الی طلعتک النّورآء ای ربّ لیس لی من ارادة الّا بارادتک و لا لی من مشیّة الّا بمشیّتک و لا یجری من قلمی الّا ما ینادی به قلمک الأعلی و ما تکلّم به لسانی الّا بما نطق به الرّوح الأعظم فی ملکوت البقآء و ما تحرّکت الّا بأریاح مشیّتک و ما تفوّهت الّا باذنک و الهامک لک الحمد یا محبوب قلوب العارفین و مقصود افئدة المخلصین بما جعلتنی هدف البلایا فی حبّک و مرجع القضایا فی سبیلک فوعزّتک انّی لا اجزع عمّا ورد علیّ فی حبّک و فی اوّل الیوم الّذی عرّفتنی نفسک قبلت کلّ البلایا لنفسی و فی کلّ حین ینادیک رأسی و یقول ای ربّ احبّ ان ارتفع علی القناة فی سبیلک و دمی یقول یا الهی فاجعل الأرض محمرّةً بی فی حبّک و رضائک و انّک تعلم بأنّی ما حفظت نفسی فی البلایا و فی کلّ حین کنت منتظراً لما قضیته فی لوح قضائک اذاً فانظرنی یا الهی فریداً بین عبادک و بعیداً من احبّائک و اصفیائک اسألک بأمطار رحمتک الّتی بها انبتت فی قلوب الموحّدین اوراد الذّکر و البیان و ازهار الحکمة و التّبیان بأن ترزق عبادک و ذوی قرابتی اثمار سدرة فردانیّتک فی هذه الأیّام الّتی استویت علی عرش رحمانیّتک ای ربّ لا تمنعهم عمّا عندک ثمّ اکتب لهم ما یصعدهم الی معارج فضلک و الطافک ثمّ اشربهم کوثر عرفانک و قدّر لهم خیر الآخرة و الأولی و انّک انت ربّ البهآء و محبوب البهآء و المذکور فی قلب البهآء و النّاطق بلسان البهآء و المستوی علی قلب البهآء لا اله الّا انت العلیّ الأعلی و انّک انت المقتدر المتعالی الغفور الکریم
یا ایّها النّاظر الی الوجه قد حزنّا بحزنک فی المصیبة الّتی فیها بکت عین العظمة فی سرادق العزّة و الاجلال تاللّه بها ناحت الأشیآء و فزع من فی لجج الأسمآء و قد نزّل من القلم الأعلی فی ذکرها بعد ارتقائها الی الرّفیق الأعلی ما یجری به دموع الأصفیآء فی ملکوت الانشآء طوبی لمن یقرأ ما نزّل لها و یزورها بعد عروجها فسوف یستنشقنّ من تراب قبرها عباد مکرمون ما وجد یعقوب من قمیص اسم من اسمائنا لا بل الفرق بین الأرض و السّمآء بأنّ الیعقوب وجد من القمیص ریح ابنه ولکن اهل الایقان یجدنّ منه عرف الرّحمن کذلک نطق الانسان الّذی بأمره علّق الوحی و الالهام و نسأل اللّه بأن یجزیک خیر الجزآء فی هذه المصیبة الکبری ولکن لا تحزن ثمّ اصبر و اصطبر تاللّه الحقّ انّه اذاً فی ملکوت الأبهی و انّ ربّک یوفّی اجر من صبر فی سبیله و انّه علی کلّ شیء قدیر
* * *
بسم الّذی بذکره یحیی قلوب الملإ الأعلی
سبحانک اللّهمّ یا الهی تشهد و تری کیف ابتلیت بین عبادک بعد اذ ما اردت الّا الخضوع لدی باب رحمتک الّذی فتحته علی من فی ارضک و سمائک و ما امرتهم الّا بما امرتنی و ما دعوتهم الّا بما بعثتنی به وعزّتک ما اردت بأن استعلی علی احد بشأن من الشّؤون و ما اردت ان افتخر علیهم بما اعطیتنی بجودک و افضالک لأنّی لا اجد یا الهی لنفسی ظهوراً تلقآء ظهورک و لا امراً الّا بعد اذنک و ارادتک بل فی کلّ حین نطق فؤادی یا لیت کنت تراباً تقع علیه وجوه المخلصین من احبّائک و المقرّبین من اصفیائک لو یتوجّه ذو اذن الی ارکانی لیسمع من ظاهری و باطنی و قلبی و لسانی و عروقی و جوارحی یا لیت یظهر منّی ما تفرح به قلوب الّذین ذاقوا حلاوة ذکر ربّی العلیّ الأعلی و یصعد بندائی احد الی جبروت امرک و ملکوت عرفانک یا من بیدک ملکوت البقآء و ناسوت الانشآء و ان قلت الیّ الیّ یا ملأ الانشآء ما اردت بذلک الّا امرک الّذی به اظهرتنی و بعثتنی لیتوجّهنّ کلّ الی مقرّ وحدانیّتک و مقعد عزّ فردانیّتک و انت تعلم یا محبوب البهآء و مقصود البهآء انّه ما اراد الّا حبّک و رضاک و یرید ان یطهّر قلوب عبادک من اشارات النّفس و الهوی و یبلّغهم الی مدینة البقآء لیتّحدوا فی امرک و یجتمعوا علی شریعة رضائک وعزّتک یا محبوبی لو تعذّبنی فی کلّ حین ببلآء جدید لأحبّ عندی من ان یحدث بین احبّائک ما یکدّر به قلوبهم و یتفرّق به اجتماعهم لأنّک ما بعثتنی الّا لاتّحادهم علی امرک الّذی لا یقوم معه خلق سمائک و ارضک و اعراضهم عمّا سواک و اقبالهم الی افق عزّ کبریائک و توجّههم الی شطر رضائک اذاً انزل یا الهی من سحاب عنایتک الخفیّة ما یطهّرهم عن الأحزان و عن الحدودات البشریّة لیجدنّ منهم الملأ الأعلی روائح التّقدیس و الانقطاع ثمّ ایّدهم یا الهی علی التّوحید الّذی انت اردته و هو ان لا ینظر احد احداً الّا و قد ینظر فیه التّجلّی الّذی تجلّیت له به لهذا الظّهور الّذی اخذت عهده فی ذرّ البیان عمّن فی الأکوان و من کان ناظراً الی هذا المقام الأعزّ الأعلی و هذا الشّأن الأکبر الأسنی لن یستکبر علی احد طوبی للّذین فازوا بهذا المقام انّهم یعاشرون معهم بالرّوح و الرّیحان و هذا من التّوحید الّذی لم تزل احببته و قدّرته للمخلصین من عبادک و المقرّبین من بریّتک اذاً اسألک یا مالک الملوک باسمک الّذی منه شرعت شریعة الحبّ و الوداد بین العباد ان تحدث بین احبّائی ما یجعلهم متّحدین فی کلّ الشّؤون لتظهر منهم آیات توحیدک بین بریّتک و ظهورات التّفرید فی مملکتک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم
قلم اعلی میفرماید ای دوستان حقّ مقصود از حمل این رزایای متواتره و بلایای متتابعه آنکه نفوس موقنۀ باللّه با کمال اتّحاد با یکدیگر سلوک نمایند بشأنی که اختلاف و اثنینیّت و غیریّت از مابین محو شود الّا در حدودات مخصوصه که در کتب الهیّه نازل شده انسان بصیر در هیچ امری از امور نقصی بر او وارد نه آنچه واقع شود دلیل است بر عظمت شأن او و پاکی فطرت او مثلاً اگر نفسی للّه خاضع شود از برای دوستان الهی این خضوع فیالحقیقه بحقّ راجع است چه که ناظر بایمان او است باللّه در این صورت اگر نفس مقابل بمثل او حرکت ننماید و یا استکبار از او ظاهر شود شخص بصیر بعلوّ عمل خود و جزای آن رسیده و میرسد و ضرّ عمل نفس مقابل بخود او راجع است و همچنین اگر نفسی بر نفسی استکبار نماید آن استکبار بحقّ راجع است نعوذ باللّه من ذلک یا اولی الأبصار قسم باسم اعظم حیف است این ایّام نفسی بشئونات عرضیّه ناظر باشد بایستید بر امر الهی و با یکدیگر بکمال محبّت سلوک کنید خالصاً لوجه المحبوب حجبات نفسانیّه را بنار احدیّه محترق نمائید و با وجوه ناضرۀ مستبشره با یکدیگر معاشرت کنید کل سجایای حقّ را بچشم خود دیدهاید که ابداً محبوب نبوده که شبی بگذرد و یکی از احبّای الهی از این غلام آزرده باشد قلب عالم از کلمۀ الهیّه مشتعل است حیف است باین نار مشتعل نشوید انشآءاللّه امیدواریم که لیلۀ مبارکه را لیلة الاتّحادیّه قرار دهید و کل با یکدیگر متّحد شوید و بطراز اخلاق حسنۀ ممدوحه مزیّن گردید و همّتان این باشد که نفسی را از غرقاب فنا بشریعۀ بقا هدایت نمائید و در میانۀ عباد بقسمی رفتار کنید که آثار حقّ از شما ظاهر شود چه که شمائید اوّل وجود و اوّل عابدین و اوّل ساجدین و اوّل طائفین فوالّذی انطقنی بما اراد که اسماء شما در ملکوت اعلی مشهورتر است از ذکر شما در نزد شما گمان مکنید این سخن وهم است یا لیت انتم ترون ما یری ربّکم الرّحمن من علوّ شأنکم و عظمة قدرکم و سموّ مقامکم نسأل اللّه ان لا تمنعکم انفسکم و اهوائکم عمّا قدّر لکم امیدواریم که در کمال الفت و محبّت و دوستی با یکدیگر رفتار نمائید بشأنی که از اتّحاد شما علم توحید مرتفع شود و رایت شرک منهدم گردد و سبقت بگیرید از یکدیگر در امور حسنه و اظهار رضا له الخلق و الأمر یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و انّه لهو المقتدر العزیز القدیر
* * *
سبحانک اللّهمّ یا الهی قد اقرّ کلّ عارف بالعجز عن عرفانک و کلّ عالم بالجهل تلقآء ظهورات علمک و کلّ قادر اعترف بالضّعف عند ظهورات قدرتک و کلّ غنیّ اعترف بالفقر لدی ظهورات آیات غنائک و کلّ عاقل اقرّ بالحیرة عند ظهور آثار حکمتک و کلّ معروف توجّه الی حرم عرفانک و کلّ مقصود قصد کعبة وصلک و مدینة لقائک مع هذا المقام الّذی تحیّرت فی عرفانه افئدة العرفآء و عقول العقلآء کیف اقدر ان اقوم بذکره و ثنائه لأنّ کلّ شیء یثنی ما ادرکه و کلّ ذاکر یذکر ما عرفه و انّک لم تزل لا تدرک بدونک و لا تعرف بما سواک فلمّا رأیت یا الهی بعین الیقین عجزی و قصوری عن الطّیران الی هوآء قدس عرفانک و العروج الی سمآء عزّ ثنائک اذکر مصنوعاتک الّتی لا یری فیها الّا بدایع صنعک فوعزّتک یا محبوب قلوب العاشقین و یا طبیب افئدة المشتاقین لو اجتمع کلّ من فی السّموات و الأرض علی احصآء ما قدّرته فی ادنی آیة من آیاتک الّتی تجلّیت لها بها بنفسها لیشهدنّ انفسهم عجزآء فکیف الکلمة الّتی منها خلقتها سبحانک سبحانک انت الّذی شهد کلّ شیء بأنّک انت انت وحدک لا اله الّا انت لم تزل کنت مقدّساً عن الأمثال و الأشباح و لا تزال تکون بمثل ما قد کنت فی ازل الآزال کلّ الملوک مملوک عندک و کلّ الوجود من الغیب و الشّهود مفقود لدیک لا اله الّا انت العزیز المقتدر المتعال ای ربّ صلّ علی الّذین کسّروا اصنام الهوی و توجّهوا الی وجه ربّهم العلیّ الأبهی ثمّ انزل علیهم کلّ خیر قدّرته لأصفیائک ثمّ اجعلهم یا الهی ثابتین علی حبّک و مستقیمین علی امرک علی شأن لا یحرّکهم عواصف الامتحان و قواصف الافتتان و انّک انت المقتدر العزیز المستعان لا اله الّا انت المهیمن الغفور الرّحیم
* * *
* * *
هو اللّه المقتدر العلیم الحکیم
سبحانک اللّهمّ یا الهی و اله من فی الوجود من الغیب و الشّهود اشهدک و من فی ملکوت انشائک بأنّی عبدک و ابن عبدک قد آمنت بک و بآیاتک و بأنبیائک و بسفرائک اشهد انّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت مقتدراً علی الأشیآء و مهیمناً علی الأرض و السّمآء و لا تزال تکون بمثل ما کنت فی ازل الآزال انّک انت المقتدر الغنیّ المتعال یا الهی و سیّدی اسألک بسمآء مشیّتک و بحر ارادتک بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال ناظراً الیک و مستقیماً علی حبّک ای ربّ انت المولی و انا العبد اسألک بأن تؤیّدنی علی خدمتک و توفّقنی علی ذکرک و ثنائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء فی ملکوت الأمر و الخلق لا اله الّا انت العزیز الکریم
* * *
قد نزل لآقا محمّد حسن اخ جناب آقا محمّد اسم اللّه المقتدر العزیز القدیر
سبحانک اللّهمّ یا الهی کیف اذکرک بعد الّذی ایقنت بأنّ السن العارفین کلّت عن ذکرک و ثنائک و منعت طیور افئدة المشتاقین عن الصّعود الی سمآء عزّک و عرفانک لو اقول یا الهی بأنّک انت عارف اشاهد بأنّ مظاهر العرفان قد خلقت بأمرک و لو اقول بأنّک انت حکیم اشاهد بأنّ مطالع الحکمة قد ذوّتت بارادتک و ان قلت بأنّک انت الفرد الاحظ بأنّ حقایق التّفرید قد بعثت بانشائک و ان قلت انّک انت العلیم اشاهد بأنّ جواهر العلم قد حقّقت بمشیّتک و ظهرت بابداعک فسبحانک سبحانک من ان تشیر بذکر او توصف بثنآء او باشارة لأنّ کلّ ذلک لم یکن الّا وصف خلقک و بعث بأمرک و اختراعک و کلّما یذکرک الذّاکرون او یعرج الی هوآء عرفانک العارفون یرجعنّ الی النّقطة الّتی خضعت لسطانک و سجدت لجمالک و ذوّتت بحرکة من قلمک بل استغفرک یا الهی عن ذلک لأنّ بذلک یثبت النّسبة بین حقایق الموجودات و بین قلم امرک فسبحانک سبحانک من ذکر نسبتهم الی ما ینسب الیک لأنّ کلّ النّسب مقطوعة عن شجرة امرک و کلّ السّبل ممنوعة عن مظهر نفسک و مطلع جمالک فسبحانک سبحانک من ان تذکر بذکر او توصف بوصف او تثنی بثنآء و کلّما امرت به عبادک من بدایع ذکرک و جواهر ثنائک هذا من فضلک علیهم لیصعدنّ بذلک الی مقرّ الّذی خلق فی کینونیّاتهم من عرفان انفسهم و انّک لم تزل کنت مقدّساً عن وصف ما دونک و ذکر ما سواک و تکون بمثل ما کنت فی ازل الآزال لا اله الّا انت المتعالی المقتدر المقدّس العلیم
فسبحانک اللّهمّ یا الهی تشهد و تری کیف احاطت الأحزان مظهر نفسک الرّحمن و نزلت علیه البلایا من کلّ الأشطار بحیث شقّت الأبرار من مظاهر اسمک المختار قمیص الاصطبار و بکت عیون القاصرات خلف الحجب و الأستار فوعزّتک یا محبوبی لن اشکو منک بما نزل علیّ من سحاب امرک سهام تقدیرک و بما ورد علیّ من غمام اذنک رماح قضائک لأنّ المشتاقین یشتاقنّ کلّ ما ینزل من عندک و یظهر من لدنک اذاً یا الهی هذا حسین قد جآء بنفسه و اهله تلقآء مدین قضائک و یرید ما انت اردته بامضائک و یشکرک فیما ورد علیه فی ازل الآزال فی سبیلک و رضائک مرّة یا الهی اودعته بید اخیه الّذی سمّی بقابیل و قتله بسیف البغضآء بین الأرض و السّمآء و بذلک جرت الدّموع علی خدود المقرّبین و عن ورائهم کلّ الأشیآء و هو کان تحت السّیف یشکرک و یدعوک بلسان الذّاکرین و مرّة یا الهی اودعتنی بید النّمرود و القانی علی النّار و فی حین کنت معلّقاً فی الهوآء فوق النّار ادرکتنی ملائکة امرک و ارادوا نصرتی و انتصاری و انا لم ارتدّ النّظر عن طرف مواهبک الیهم اعتماداً بنفسک و ارتضآءً لقضائک الی ان جعلت النّار لنفسی نوراً و رحمةً و عزّاً و شرفاً و برداً و سلاماً و مرّة اودعتنی تحت ایادی اعادی نفسک و طغاة بریّتک و قطعوا رأسی علی الطّشت استرضآءً لأشرّ خلقک و اکفر عبادک اذاً بکت علی مظلومیّتی عیون السّموات و الأرض و مرّة یا الهی و سیّدی اودعتنی مع اهلی بین ایادی الأشرار و بغوا علیّ علی شأن حاربوا بنفسی و قتلوا الّذین نسبتهم الی ذاتی و کینونتی و اساروا اهلی و قطعوا رأسی ثمّ رفعوه علی القناة و داروا به فی البلاد بین العباد و کان رأسی علی السّنان یذکرک ببدایع ذکرک و یشکرک بجواهر شکرک و ینادیک لک الحمد یا الهی علی ما قبلت منّی ما لا ینبغی لشأنک و لا یلیق لسلطانک و لم یکن هذا الّا من بدایع مواهبک علی عبدک و ظهورات فضلک لابن امتک الی ان حضروه الی مقعد الظّالمین و مقرّ الفاسقین و بعد ذلک انت تعلم ما ورد علیه و احصیته بعلمک و مضت الأیّام و اللّیالی الی ان بعثتنی بالحقّ و اظهرتنی باسم علیّ بین عبادک و القیتهم ما امرتنی بسلطان امرک و بلّغتهم رسالاتک و اوامرک اذاً قاموا علیّ من غیر بیّنة و لا جرم الی ان علّقونی فی الهوآء و ضربونی برصاص البغضآء الی ان ارتقت روحی بالرّفیق الأبهی و الأفق الأعلی و بذلک شقّ ستر الحجاب عن ورآء سرادق عزّک و خبآء مجدک و احترقت افئدة المرسلین علی مکامن تقدیسک و مقاعد تسبیحک تاللّه بذلک بکت الأخیار و الأبرار ثمّ الأشجار و الأثمار ثمّ البحار و الأنوار ثمّ ما کان و ما یکون و ما مضت من ذلک ایّام الّا و قد بعثتنی بقمیص اخری و اظهرتنی بهذا الاسم فی ملکوت الانشآء و ارسلتنی الی کلّ من فی الأرض و السّمآء و القیت العباد ما القی علیّ الرّوح من عندک و بلّغتهم رسالاتک و علّمتهم سبل هدایتک و تلوت علیهم من بدایع آیاتک و نصرتهم بالسّلطان الّذی به رفعتنی الی من فی ملکوت امرک و خلقک فلمّا نصرتهم یا الهی بقدرتک و اقتدارک و رفعت امرک الی المقام الّذی هبّت روایح الاعزاز عن شطر عنایتک اذاً قاموا علیّ و حاربوا بنفسی و جادلوا بآیاتی و کذّبوا برهانی و اشتدّ الأمر علیّ علی مقام بقیت فریداً بینهم من غیر ناصر و معین اذاً یا الهی لا تمنعنی عن لحظات اعین رحمانیّتک و لا تحرمنی عن نفحات قدس فردانیّتک فلمّا یا الهی انهزموا عنّی عبادک فی سبل حبّک انت لا تبعد عنّی بفضلک و رحمتک لأنّ بوجودک لا ینبغی ان یکون سواک و انّی بک استغنی عن کلّ شیء و عن کلّ من فی السّموات و الأرض
فیا الهی و محبوبی تری کیف اجتمعوا علیّ العباد الّذین یدّعون الایمان بک و الایقان بمظهر نفسک اذاً یا الهی هذا حبیبک بین یدیک و تنظر المشرکین فی حوله بحیث لو التفت الی الیمین اشاهد المغلّین بسیوف البغضآء و اذا اتوجّه الی الیسار الاحظ المنکرین برماح الغلّ و الانکار و انّی اخاطب ایّاهم بلسان سرّی و اقول تاللّه ما انطق عن الهوی فاسمعوا ما یشهد فوق رأسی لسان اللّه العلیّ الأعلی و ینادی تاللّه یا قوم ان هی من تلقآء نفسه بل من لدن شدید القوی عند سدرة المنتهی و یا قوم ان لن تؤمنوا لا تکفروا و لا تتعرّضوا و لا تکوننّ من المشرکین و بذلک امرتم فی ملکوت البقآء من لدی اللّه العلیّ الأبهی
و یا قوم أ حرّم ما حلّل علیکم أ حلّل ما حرّم علی انفسکم او بدّل ما عندکم من سنن اللّه و دینه و شریعة اللّه و حدوده و یا قوم ما محی اثر دمی علی وجه الأرض و ما استقرّت افئدة المضطربین فی کربتی و مصایبی ان کنتم آمنتم بنفسی هذا نفسی و ان آمنتم بآیاتی هذه آیاتی و من دونهما ظهوری و سلطنتی و اقتداری و احاطتی علی العالمین و یا قوم فارحموا علی انفسکم و لا تحرموها عن حرم اللّه و لا تمنعوا عن قلوبکم نفحات عزّ رحمته و لا عن وجوهکم بوارق انوار وجهه اتّقوا اللّه و کونوا من المتّقین و یا قوم لا تحرّفوا کلمات اللّه عن مواضعها و لا تغیّروا نعمه علی انفسکم و لا تدحضوا الحقّ بما عندکم ان اعرفوا اللّه باللّه ثمّ انقطعوا عمّا سواه تاللّه لن ینفعکم الیوم شیء عمّا قدّر فی السّموات و الأرض و لن یغنیکم کنائز الملک و لن ینجیکم ایادی الخلق عن غمرات الوهم و لن یهدیکم سرج الابداع و لن تضیئکم شموس الاختراع الّا بأن تؤمنوا باللّه و توقنوا بآیاته و تتوجّهوا الیه و تستظلّوا فی ظلّه و تهربوا من انفسکم الیه و تمسّکوا بحبله و تشبّثوا بعروته کذلک ینصحکم ربّکم فمن عمل فلنفسه فمن ترک انّ ربّکم الرّحمن کان عن العالمین غنیّاً
* * *
سبحانک یا اله الوجود و مربّی الغیب و الشّهود هذه ورقة من اوراق سدرة امرک قد اجابت اذ ارتفع ندآئک و اقبلت اذ اشرق نور ظهورک اسئلک بالکلمة الّتی بها سرع المخلصون الی مقرّ الفدآء فی ایّامک و باسرار کتابک و لئالی بحر علمک بان تؤیّدها علی ذکرک و ثنآئک و الاستقامة علی امرک ثمّ قدّر لها ما قدّرته لامآئک اللّائی طفن عرش عظمتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم
* * *
سبحانک یا الهی تری ما ورد علی احبّآئک و ما مسّه عبادک و امآئک فی رضآئک من کلّ شطر ارتفع ضجیج المشتاقین و انین المکروبین و حنین المظلومین و منهم من حبس مع جمالک فی سجن العکّا و منهم من حبس فی جهة اخری و منهم من هاجر الیک حبّاً للقآئک و اراد الحضور فی محضر قدسک و بعدما قطع السّبیل من البرّ و البحر منع عن لقآئک بما اکتسبت ایدی اعدآئک و من امآئک هذه الامة الّتی هاجرت فی سبیلک و ارادت زیارة بیت الاعظم و الطّواف فی حلّ و الحرم اخذتها روایح قضآئک و منعتها عن الورود فی لجّة بحر قربک و الدّخول فی جوارک ولو انّی اشهد یا الهی بانّ الّذین خرجوا من اماکنهم مسرعاً الی جهة عزّک و ناظراً الی افق عنایتک انّهم لم یزل فی جوار رحمتک و شارباً من رحیق الّذی ختم انآئه بایادی قدرتک ولکن اسئلک یا محبوب البهآء بان تکتب لها اجر الّذین دخلوا ظاهراً فی فسطاط عظمتک و سمعوا نغمات عزّ احدیّتک و شربوا من ید فضلک کوثر رحمتک فیا الهی انت تعلم حنین العشّاق فی هجرک و فراقک و انین المشتاق لزیارة طلعتک و تری زفراتهم فی بعدهم عن لقآئک و اسفاتهم فی منعهم عن التّوجّه الی سمآء فضلک اسئلک بان تقبل منهم اعمالهم و تنزل علیهم ما یجعلهم مسروراً عند نزول قضآئک و راضیاً بما قضیت لهم فی الواحک ثمّ انزل یا الهی علیها من بدایع رحمتک ما یستریح به قلبها و یطمئنّ ذاتها و یسکّن جسدها انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المقتدر المهیمن العزیز المنّان
* * *
سبحانک یا الهی تعلم بأنّی ما اردت فی امرک نفسی بل نفسک و لا اظهار شأنی بل اظهار شأنک و ما قصدت راحتی و سروری و بهجتی فی سبیلک و رضائک و کنت فی کلّ الأحوال ناظراً الی اوامرک و متوجّهاً الی ما امرتنی به فی الواحک و ما اصبحت الّا بذکرک و ثنائک و ما امسیت الّا و قد کنت مستنشقاً نفحات رحمتک فلمّا انقلبت الأکوان و اهلها و الأرض و ما علیها کادت ان تنقطع نسمات اسمک السّبحان عن الأشطار و ترکد اریاح رحمتک عن الأقطار اقمتنی بقدرتک بین عبادک و امرتنی باظهار سلطنتک بین بریّتک قمت بحولک و قوّتک بین خلقک و نادیت الکلّ الی نفسک و بشّرت کلّ العباد بألطافک و مواهبک و دعوتهم الی هذا البحر الّذی کلّ قطرة منه تنادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء بأنّه محیی العالمین و مبعث العالمین و معبود العالمین و محبوب العارفین و مقصود المقرّبین و کلّما احاطت هذا السّراج هبوب اریاح البغضآء من الأشقیآء انّه ما منع عن نوره حبّاً لجمالک و کلّما زاد الظّلم زاد شوقی فی اظهار امرک و کلّما اشتدّ البلآء فوعزّتک زاد البهآء فی اظهار سلطنتک و ابراز قدرتک الی ان ادخلوه الظّالمون فی سجن العکّا و جعلوا اهلی اساری فی الزّورآء فوعزّتک یا الهی کلّما ورد علیّ بلآء فی سبیلک زاد سروری و بهجتی فونفسک یا مالک الملوک ما منعنی الملوک عن ذکرک و ثنائک ولو اجتمع علیّ کلّهم کما اجتمعوا بأسیاف شاحذة و رماح نافذة لا اتوقّف فی ذکرک بین سمائک و ارضک و اقول یا محبوبی هذا وجهی قد فدیته لوجهک و هذه نفسی قد فدیتها لنفسک و هذا دمی یغلی فی اعضائی شوقاً لسفکه فی حبّک و سبیلک ولو انت ترانی یا الهی فی محلّ الّذی لا یسمع من ارجائه الّا ترجیع الصّدی و سدّت فیه علی وجوهنا ابواب الرّخآء و نکون فی ظاهر الأمر فی الظّلمات الدّهمآء ولکنّ نفسی اشتعلت فی حبّک علی شأن لا تسکن نار حبّها و لهیب شوقها تنطق بأعلی الصّوت بین العباد و تدعوهم الیک فی کلّ الأحوال اسألک باسمک الأعظم بأن تفتح ابصار عبادک لیروک مشرقاً عن افق عظمتک و کبریائک و لا یمنعهم نعیب الغراب عن هدیر ورقآء عزّ احدیّتک و لا مآء الآسن عن زلال خمر الطافک و کوثر مواهبک ثمّ اجتمعهم علی هذه الشّریعة الّتی اخذت عهدها من انبیائک و رسلک و نزّلت حکمها فی الواحک و صحفک ثمّ اصعدهم الی مقام الّذی یمیّزون ندائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العلیّ الأبهی
ان یا عباد الرّحمن اسمعوا ندائی و استقیموا علی الأمر و اذکروا الّذین غفلوا و اعرضوا من ملإ البیان یا قوم اتّقوا اللّه و لا تفسدوا فی الأرض بعد اصلاحها فکّروا فی انفسکم هل ینبغی لأحد ان یعترض علی الّذی به نزّلت امطار الفضل من سحاب رحمة ربّکم الرّحمن و به نزّل البیان و حقّقت الأدیان فوالّذی نفسی بیده لو یعترض علیه احد لا یقدر ان یثبت ظهور اللّه فی عصر من الأعصار و آیات اللّه العزیز المختار قل تاللّه انّ الّذی اخذتموه لأنفسکم ربّاً من دون اللّه به ضیّع امر اللّه و ناح منه روح القدس فی الملکوت الأعلی و تذرّفت عیون المرسلین عند السّدرة المنتهی قل اسمعوا قول من منعت عنه ما خلق فی الدّنیا من النّعماء و الآلآء لا تحرّفوا کلمة العلیا عن موضعها و لا تفرّقوا ارکانها انّک انت یا عبد قم علی الأمر بحول اللّه و قوّته و ذکّر الّذین غفلوا الیوم لعلّهم یتذکّرون لعلّ یرتفع الخلاف و یمنعون انفسهم عن الاعتساف و یتوجّهون الی مالک الأسمآء و الصّفات لا تسکن و لا تصطبر فیما امرت به و ربّک ینصر من نصره و یؤیّد من قام لأمره بالانقطاع الخالص و یرزقه ما یرید من خیر الدّنیا و الآخرة انّه علی کلّ شئ قدیر
* * *
سبحانک یا الهی دعوتنی اجبتک نادیتنی سرعت الیک و دخلت فی ظلّ رحمتک و سکنت فی فنآء باب فضلک ای ربّ من ربوبیّتک ربّیتنی و لنفسک اختصصتنی و لخدمتک خلقتنی و للقیام بین یدیک عیّنتنی اسئلک باسمک الابهی و بجمالک المشرق عن افق ذاتک الاعلی بان تنسبنی الیک کما نسبت و لا تفرّق بینی و بینک ثمّ اظهر منّی یا الهی ما ینبغی لک و انّک انت علی کلّشیٴ قدیر
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
سبحانک یا ربّ الکائنات و مرجع الممکنات اشهد بلسان ظاهری و باطنی بظهورک و بروزک و انزال آیاتک و اظهار بیّناتک و باستغنائک عن دونک و تقدیسک عمّا سواک اسئلک بعزّ امرک و اقتدار کلمتک ان تؤیّد الّذی اراد ان یؤدّی ما امرته به فی کتابک و یعمل ما یتضوّع به عرف قبولک انّک انت المقتدر الفیّاض الغفور الکریم
* * *
بسم اللّه الأقدس الأمنع الأعلی
سبحانک یا من اقرّ کلّ ذی قدرة بالعجز عند ظهورات قدرتک و اعترف کلّ ذی علم بالجهل عند ظهورات علمک انت الّذی طرّزت دیباج کتاب الانشآء بطراز اسمک الأبهی و زیّنت وجنة الوجود من الغیب و الشّهود بطراز النّقطة البارزة عنها الهآء لیتمّ ما نزّل من عندک علی مظهر نفسک العلیّ الأعلی فلمّا فصّلت النقطة بالبآء و استقرّت علی الهآء بسلطتنک و اجلالک فزعوا بریّتک و خلقک الّا من رقم علی جبینه من قلمک الأعلی هذا مالک ممالک البقآء و الحاکم علی الأشیآء و هذا لهو الرّاکب علی فلک البهآء فتعالی هذا الفضل الّذی اختصصته لأحبّائک و قدّرته لأصفیائک و ما کان ذلک الّا من فضلک و الطافک و جودک و مواهبک من دون استحقاق احد بذلک لأنّک یا الهی لو تنظر بلحظات عدلک لیستحقّ کلّ غضبک و سخطک اسئلک بأن تنظر الینا بلحظات اعین فضلک و احسانک اذاً نستحقّ رحمتک و عنایتک و مکرمتک و احسانک ای ربّ نحن عجزآء و انت القویّ ذو القدرة العظیم و نحن فقرآء و انت الغنیّ ذو الکرم العمیم یا کوثر من ظمأ فی عشقک و هواک و یا مأمن من هام فی برّیّة الهجر و الفراق اسئلک باسمک الّذی به ذلّت الأعناق لسلطنتک و اقتدارک و خضعت الوجوه لاشراق انوار وجهک بأن تحفظنا من شرّ اعدائک الّذین کفروا بنعمتک و اعترضوا علی مظهر نفسک بعد الّذی اتی فی ظلل البیان لظهور معانی المکنونة فی الواحک و به ثبت ما شهدت لنفسک بنفسک و حقّق ما وصفت ذاتک بذاتک ای ربّ طهّرنا عن دونک و قدّسنا عن ذکر ما سواک لنکون خالصاً لوجهک و ناصراً لدینک و ناشراً لآثارک و ناطقاً بثنائک فاحفظ یا الهی هؤلآء الضّعفآء فی ظلّ قوّتک و هؤلآء الفقرآء فی سرادق غنائک ای ربّ کینونة القدرة تشهد بضعفها عند ظهورات قوّتک و کینونة العلم تشهد بجهلها عند تجلّیات علمک و ذاتیّة العلوّ تعترف بدنوّها لدی ظهورات علوّک و استعلائک و مع علمنا بذلک لم ندر بأیّ ذکر نذکرک و بأیّ وصف نصفک و بأیّ قدرة نرتقی الی سمآء امرک فوعزّتک انّ ضعفنا بحقیقته یستدعی قوّتک و انّ فقرنا بذاتیّته یطلب غنائک ای ربّ قد اتیناک منقطعاً عمّا سواک و سرعنا الی شاطئ رحمتک و افضالک و بحر عظمتک و اقتدارک لا تحرمنا عمّا عندک و نسئلک بمحبوبک الأبهی بأن تحفظ البهآء من شرّ اعدائک فوعزّتک ابتلی بینهم علی شأن لا یذکر بالبیان و انّک الرّحمن لا اله الّا انت العزیز المستعان
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
سبحانک یا من باسمک سرع الموحّدون الی مطلع انوار وجهک و المقرّبون الی مشرق آیات احدیّتک انت الّذی لم تزل کنت مستویاً علی عرش مشیّتک و حاکماً فی مملکتک علی ما تعلّق به ارادتک لم تمنعک الأشیآء عمّا تشآء و لا تعجزک سطوة من فی ملکوت الانشآء اسألک ببحر عطائک و سمآء فضلک بأن تؤیّد اولیائک علی ما اردته فی ایّامک ثمّ احفظهم یا اله العالم و مالک القدم عن الّذین جادلوا بآیاتک و قاموا علی اطفآء نورک اسألک برحمتک الّتی سبقت الوجود بأن توفّق عبادک علی الاقبال الیک ثمّ اسمعهم ندائک الّذی ارتفع بین سمائک و ارضک ای ربّ تعلم و تری ما ورد علی اصفیائک من طغاة خلقک سخّرهم یا الهی باسمک الّذی به سخّرت الجبابرة فی ارضک و الفراعنة فی بلادک ثمّ انزل علی اولیائک ما یجعلهم مزیّنین بطراز عنایتک ثمّ ارفعهم علی شأن یظهر علی من علی الأرض عزّهم و اقتدارهم فی امرک انت الّذی تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و فی قبضتک ملکوت ملک السّموات و الأرضین انّک تعلم و تری یا الهی بأنّ قلبی ذاب بنار محبّة اصفیائک و لسان سرّی مستعدّ لثنائهم بین یدیک و ذکرهم فی ساحة عزّک و انت تعلم یا الهی بأنّ بلایا الأرض و ضرّائها لم تمنعنی عن التّوجّه الی وجوه الّذین لا یشغلهم شأن من الشّؤون عن ذکرک و ثنائک بحیث انّ الخادم بعدما عرض جواب احد اولیائک بلغ منه کتاب آخر فلمّا قرأته و عرفت ما فیه من اقباله و قیامه علی خدمتک اخذت القلم فی هذا الحین مرّةً اخری و شرعت فی الجواب من دون ان تأخذنی رخوة او کسالة اشهد انّ هذا لم یکن الّا من بدایع جودک و شؤونات الطافک و بما اودعت فی قلبی ناراً تسمع من زفیرها ذکر احبّائک ثمّ الّذی تری طرفی متوجّهاً الیه و یغلی الدّم فی عروقی شوقاً لذکره بین یدیک اسألک یا اله العالم بنفوذ اسمک الأعظم بأن تؤیّده فی کلّ الأحوال علی خدمتک و القیام بین خلقک لاعلآء کلمتک العلیا علی شأن لا تمنعه الأشیآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت السّامع القریب الکریم المجیب
یا محبوب فؤادی حقّ واحد شاهد و گواهست که از نار محبّت اولیای حقّ جلّ جلاله که در وجود مشتعل است لازال بذکر و ثنا مشغولم بشأنی که فتور دست نداده در اکثر احیان بلسان ذاکر و بقلم بتحریر و این عنایت نیست مگر از توجّه اولیای او چه که این فانی در این یوم که جواب دستخطّهای آن محبوب را بتمامها واحداً بعد واحد ذکر نمود همان حین که ارسال داشت دستخطّ دیگر آن محبوب که تاریخ آن سیم ربیعالأولی بود بمثابۀ نسیم صبحگاهی بر قلب مرور نمود و آگاهی آورد فیالحقیقه سرور و بهجت این فانی در وقتی است که از مخلصین و مقرّبین ذکر حقّ جلّ جلاله و خدمات ایشان در امر اصغا میشود لذا هر دستخطّ که میرسد مفتاحی است از برای باب فرح و ابتهاج از حقّ سائل و آمل که این مفتاح لازال بدست افتد و این نسیم همیشه مرور نماید انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر العلیم الحکیم و بعد از اطّلاع قصد ذروۀ علیا نموده در ساحت امنع اقدس اعزّ اعلی عرض شد قوله تبارک و تعالی
ان افرح یا علی بما ارتفع صریر قلمی الأعلی مرّةً بعد مرّة فی ذکرک لعمر المحبوب لا یعادله ما یشهد و یری انّ ربّک احاطک فضله انّه لهو الفضّال الکریم لو تجمع ما نزّلناه لک من مقامی الأبهی لتری کتاباً ذات حجم عظیم کلّ حرف من حروفاته اعزّ عند اللّه عن کلّ الأشیآء یشهد بذلک کلّ عارف بصیر کن ثابتاً علی امری و ناطقاً بثنائی و متمسّکاً بحبلی و طائراً فی هذا الهوآء الّذی یسمع منه ما سمعه الکلیم فی الطّور و الحبیب فی المعراج انّ ربّک لهو المبیّن الحکیم کذلک اسمعناک صفیر طیر المعانی من هذا الهوآء العزیز البدیع یا اکبر انّ المظلوم یذکرک من شطر منظره الأکبر و یبشّرک برحمة اللّه و عنایته و یأمرک بما ینبغی لهذا الیوم الّذی نسب الی اللّه فی کتب النّبیّین و المرسلین ذکّر عبادی بما نزّل من سمآء عنایتی لعمری به تنجذب افئدة الأمم و تنشرح صدور المقبلین قل یا ملأ الأرض ان انصفوا باللّه فیما ظهر من عنده و لا تتّبعوا اوهام الّذین نطقوا بما کان السّبب الأعظم لشهادة محبوب العالم الّذی اتی بالحقّ و بشّر الکلّ بظهور الکنز المکنون الّذی اذا ظهر انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العالمین یا اکبر قد ارتفع صریر القلم الأعلی بین الأرض و السّمآء و طنین الذّباب عن ورآء الحجاب لعمر اللّه انّ القوم فی ضلال مبین فانظر فی الّذین ینسبون انفسهم الی البیان قد نحتوا بأیادی الکذب صنماً و اتّخذوه لأنفسهم ربّاً من دون اللّه کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم الیوم من المشرکین قل ان تنکروا ما اتی به مطلع الأسمآء بأیّ امر تستدلّون علی ما عندکم ان انصفوا و لا تکونوا من الّذین بهم اشتعلت نار البغضآء فی ملکوت الانشآء اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین انّه ما ستر نفسه اقلّ من آن یشهد بذلک کلّ منصف بصیر قد قام بین الأعدآء بقیام ما زلّته سطوة من علی الأرض و ما منعه ضوضآء کلّ قویّ قدیر قد قام بین العالم و نطق بأعلی النّدآء و دعا الکلّ الی الأفق الأعلی من النّاس من انصف و سمع و اجاب و منهم من اعرض و کفر باللّه الّذی خلقه بأمر من عنده کذلک نزّلنا الآیات و ارسلناها الیک لتقرأها بربوات الّذین اخذهم سکر رحیق المعانی علی شأن نبذوا العالم عن ورائهم مقبلین الی اللّه المقتدر القدیر طوبی لقویّ ما اضعفته شؤونات العلمآء و لبصیر ما منعته حجبات الّذین کفروا بیوم الدّین البهآء المشرق من افق الجبین علیک و علی الّذین ینصفون فی امر اللّه و یسمعون نغمات طیر البیان علی الأغصان و علی کلّ ثابت مستقیم الحمد للّه العلیّ العظیم انتهی
اینکه مرقوم داشتید که جناب آقا سیّد صادق علیه بهآء اللّه و عنایته بارض تاء لأجل تبلیغ معیّن شده این فقره تلقاء وجه امنع اقدس عرض شد قوله تعالی صاد قد انزلنا علیک الآیات من قبل و ارسلناها الیک انّه لهو العزیز الکریم طوبی لک بما نبذت ما عند القوم و اخذت ما امرت به من لدی اللّه ربّ العالمین ان احمد اللّه بما جعلک فائزاً بالسّجن فی سبیله و سقاک کؤوس الرّزایا فی حبّه انّ ربّک الرّحمن لهو المشفق الرّحیم قد ورد علیک ما ورد علی اصفیائی من قبل و علی نفسی مرّةً بعد مرّة یشهد بذلک کلّ الأشیآء و عن ورائها لسان اللّه الملک العزیز العلیم تفکّر فی القرون الأولی و ما ورد علی سفرآء اللّه من جنود الظّالمین قل
لک الحمد یا الهی و اله من فی الأرض و السّمآء بما عرّفتنی امرک و سقیتنی کوثر حبّک و اریتنی افقک الأعلی الّذی اعرض عنه الوری و اسمعتنی ترنّمات طیور عرشک و نغمات العندلیب علی الأغصان اسألک بآیاتک الکبری و المائدة الّتی نزّلت من سمآء عطائک یا مالک العرش و الثّری بأن تکتب لی من قلمک الأعلی اجر الّذین بلّغوا امرک بالحکمة و البیان و داروا مع عبادک فی ایّام فیها ارتعدت فرائص الأسمآء ای ربّ تری الغریب اراد الوطن الأعلی فی جوارک و الفقیر توجّه الی بحر غنائک و الذّلیل تشبّث بأذیال ردآء عزّک ای ربّ لا تخیّبه عمّا اراد من بدایع فضلک و جودک ثمّ وفّقه علی خدمة امرک بین عبادک انّک انت المقتدر القویّ الغالب القدیر انتهی
الحمد للّه که قلم اعلی در بارۀ ایشان شهادت داده بآنچه که در سبیل الهی وارد شد آیا این شهادت را کنوز ارض معادله مینماید و آیا ما فی خزائن الملوک بآن برابری نماید لا ونفسه الحقّ جمیع آنچه خلق شده بیک کلمه از عدم بوجود آمده طوبی از برای بصیری که شئونات خلق او را از حقّ منع ننمود و نعیب غراب او را از هدیر حمامۀ امر بازنداشت امروز روزیست که از برای او شبه و مثل مشاهده نمیشود باید نفوس ثابتۀ مستقیمه که از بحر استقامت آشامیدهاند و بمشرق آیات ناظرند کمال جدّ و جهد را در تبلیغ امر الهی مبذول دارند این خادم فانی از حقّ منیع میطلبد که اولیای خود را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب و علّت تذکّر عباد است انشآءاللّه رحیق بقا را باسم مالک اسماء بر اهل ملکوت انشاء عرضه دارند که شاید از دریای رحمت رحمانی محروم نمانند و از آنچه مقصود است غافل نشوند این عبد خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینماید و از حقّ در جمیع احوال تأیید میطلبد
اینکه در بارۀ جناب آقا عبدالکریم و اجتماع با یکی از نفوس موهومه مرقوم داشتید این تفصیل عرض شد فرمودند یا عبدالکریم تفکّر نما در سبب و علّت آنچه از بلایا و رزایا که بر نقطۀ اولی و اولیای حقّ وارد شد لعمر اللّه اگر نفسی تفکّر نماید بپرهای انقطاع در این هواء لطیف خفیف طیران کند سبب و علّت کلمات مجعولۀ انفس موهومه بوده نفسی که موجود نبوده باوهامات خود هیکلی ترتیب دادند و ناحیهئی معیّن نمودند و در مدن اوهام منزل دادند این موهومات سبب شد که آن جوهر وجود برصاص بغضا شهید گشت الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین در حزب شیعه تفکّر نما قریب هزار و سیصد سنه خود را اعلی و اتقی و افضل و اعلم من فی العالم میشمردند و چون امتحان الهی بمیان آمد بر سلطان وجود که شب و روز در انتظار ظهورش نوحه و ندبه مینمودند فتوی دادند و دم اطهرش را ریختند و معلوم و محقّق شد که حزب شیعه از جمیع احزاب عالم پستتر و جاهلتر بودند مگر نفوس معدوده که آن هم باسباب اخری باین مقام فائز گشتند حقّ شاهد و گواهست حزبی که الیوم بکمال اعراض بر مظلوم قیام نمودهاند ابداً از اصل امر اطّلاع نداشته و ندارند یفترون علی اللّه و لا یشعرون و یقولون ما لا یعلمون و یحسبون انّهم مهتدون لا ونفس اللّه المهیمن القیّوم حال خراطین ارض اقتدا بنفوس موهومۀ قبل نموده و در ترتیب همان اوهام مشغولند اعاذنا اللّه و ایّاک من شرّهم و مکرهم
انشآءاللّه بشأنی بر امر حقّ قیام نمائی که از برای من علی الأرض مجال اعراض و اعتراض نماند انظر بعینک افقه الأعلی ثمّ اسمع بأذنک ندائه الأحلی هذا ما امرت به من لدی اللّه مولی الوری و مالک الآخرة و الأولی در حقّ معرضین و محتجبین دعا نما و از حقّ منیع بطلب تا کل را بصراط مستقیم هدایت فرماید و از فیض اعظم منع ننماید انّه لهو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر انتهی این عبد فانی خدمت ایشان تکبیر میرساند و عرض مینماید انسان متحیّر است از این همج رعاع این عبد بشهادت کلّ اهل بیان بامر جمال قدم دوازده سنه با نفس موهومه بوده احدی از نفوس معرضه از این عبد سؤال ننموده تا تفصیل گفته شود و آگاه گردند حال مشاهده میشود نفوسی که اصلاً ندیدهاند و از امر اللّه از قبل و بعد بیخبرند برخاستهاند و باضلال نفوس طیّبه مشغولند تازه یک حزب از شیعۀ جدید اراده نموده ترتیب دهند دیگر از بعد تا بر قتل که فتوی دهند و خون که را مباح نمایند زفراتی تصعد و عبراتی تنزل فیما ورد و یرد علی اصفیآء اللّه و اولیائه من هؤلآء چه مقدار از نفوس صادقه را که بر قتلش فتوی دادند و بر شهادتش قیام نمودند هر نفسی که از بحر آگاهی آشامید و فرمود حضرت موعود از اصلاب ظاهر میشود خونش را ریختند و مالش را بتاراج بردند و جمیع این ظلم از نفوسی است که شیعه ایشان را بعد از ائمّه مقتدای خود دانسته و میدانند و اطاعت ایشان را از ضروریّات مذهب میشمارند سحقاً لهم و للّذین اتّبعوهم من دون بیّنة و لا کتاب مبین و احجب از این فئه و اغواهم و اطغاهم و اضّلهم و ابعدهم معرضین بیان بوده و هستند فیالحقیقه آن جناب کلمۀ بلیغی فرمودهاند که ذکر نمودهاند هیچ ملّتی باین مهملی و بیانصافی مشاهده نشده از حقّ این خادم فانی سائل که آن جناب را مؤیّد فرماید و باشتعالی ظاهر نماید که قلوب دوستان از او بحرارت محبّت ظاهر شود و اکباد دشمنان بگدازد انّه ولیّ التّوفیق فی الآخرة و الأولی لا اله الّا هو العلیّ الأعلی
یا محبوب فؤادی در این مقامات وقتی از اوقات بیانی از حقّ جلّ جلاله ظاهر و بجناب محبوبی ابن اسم اللّه الأصدق علیهما من کلّ بهآء ابهاه نوشته ارسال داشت البتّه صورت آن بآن حضرت میرسد و مشاهده میفرمایند و امثال این بیانات علیا که از قلم اعلی نازل شده بسیار مفید است چه که هنوز عباد باوهامات قبل از نیّر بعد محتجب و محرومند چنانچه یکی از دوستان الهی از ارض خاء مکتوبی بیکی از مجاورین ارض مقصود نوشته و این فقره در او مذکور سیّدی که از مشاهیر اهل تقوی میباشد بعد از اتمام حجّت بر او گفته این شخص که تو میگوئی اگر آسمان را زمین کند و عظام نخره را حیات بخشد که ما ایمان نمیآوریم چه که پدر و مادرش معلوم است حال ملاحظه نمائید که اوهامات قبل چگونه نفوس را از ارتقای بأعلی المراقی منع نموده و از فرات رحمت الهی محروم ساخته همین کلمه که از قبل گفتهاند قائم در جابلقا و جابلصا تشریف دارد سبب و علّت سفک دماء مطهّره گشت چنانچه کل مشاهده نمودند حال هم محتجبین بیان بهمان اقوال مشغولند و در بنای ناحیه هم شب و روز ساعی بوده و هستند تبّاً لهم و لمن اقبل الیهم و سمع قولهم و تشبّث بما عندهم
سبحاناللّه آیات الهی بمثابۀ غیث هاطل در لیالی و ایّام جاری و نازل بشأنی که آفاق را احاطه نموده و البتّه تا حال چندین مقابل بیان نازل شده معذلک مرشد بیانصاف بتابعین خود نوشته دو کلمه از فرقان و دو کلمه از بیان میگیرند و آیه درست میکنند و باطراف میفرستند و نفوس غافلۀ موهومه هم این هذیانات را پذیرفتهاند بگوئید ای قوم انصاف کجا رفته شعور چه شده آخر للّه ساعتی در آیات بدیعۀ منیعه تفکّر نمائید که شاید اسرار مستوره کشف شود و افق برهان رحمن را ببصر او ملاحظه نمائید بهیچ وجه آیات این ظهور اعظم بآیات قبل شبیه نبوده و نیست این فانی خدمت آن نفوس عرض مینماید آیا احتمال نمیرود که شما بر خطا باشید یا محتمل است قدری بانصاف در امور گذشته تفکّر نمائید و از روی بصیرت خود حَکَم باشید و حکم کنید هزار و سیصد سنه جمیع علمای شما بکمال جدّ و جهد بحجج و براهین و ادلّههای محکمه و سندهای متواتره بزعم خود ثابت نمودند که قائم در ارض موجود است و در جابلقا و جابلصا ساکن و هر عالم آگاهی که این هذیانات را انکار نمود و گفت حضرت موعود از اصلاب ظاهر میشود و متولّد میگردد او را از کفّار شمردند و بر قتلش فتوی دادند چنانچه جمیع را بفتوای آن نفوس ظالمه که خود را پیشوای خلق میشمردند کشتند و بر کل این مراتب واضح و معلوم است تا آنکه بعد از هزار و دویست و شصت سنه آن جوهر وجود در شیراز در محلّ معلوم از بطن امّ ظاهر گشت و واضح و مبرهن شد که جمیع علما و تبعه در مدّت هزار و دویست و شصت سنه بر خطا بودهاند و یک نفر از آن نفوس بر حقیقت مطّلع نه و اگر هم نفسی مطّلع شد جرئت اظهار ننمود چه که در آن حین ندای واشریعتا و وادینا بلند میشد چنانچه شد در این صورت انسان نباید غافل باشد باید در هر امری بعین انصاف نظر نماید بعد از آنکه محقّق شد جمع کثیر در قرون کثیره کل غافل و خاطی و عاصی بودهاند احتمال میرود این نفوس معدوده هم بر خطا باشند این فانی بادب عرض مینماید چه که مولایش ادب را دوست داشته و دارد والّا فوالّذی دلع لسان الفجر بذکره و ثنائه انّهم کفروا باللّه و اعرضوا عن الّذی اخذ عهده النّبیّین من قبل و من بعدهم نقطة البیان الّذی اتی من لدی الرّحمن و بشّر الکلّ بهذا الظّهور الّذی اذا ظهر ماج بحر العرفان و هاج عرف اللّه المهیمن القیّوم یا محبوب فؤادی این الانصاف و این الأبصار و این الآذان فیالحقیقه چه شده که این خلق باین زودی اعراض نمودند از حضرت مقصودی که نقطۀ بیان میفرماید انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان الأمر بید اللّه ربّنا و مالک الأدیان
سبحانک یا الهی تسمع حنین قلبی فی هذا المقام و ضجیج سرّی و صریخ فؤادی انت الّذی بشّرت الکلّ بظهورک و بروزک و استوائک علی عرش عظمتک و جعلت البیان کلّه ورقة من فردوسه و اخذت عهده عن الّذین ادّعوا الایمان بنفسک فلمّا انار افق الظّهور و اتی مکلّم الطّور قاموا علی الاعراض و اعترضوا علیه علی شأن ینوح من ظلمهم سکّان الفردوس الأعلی و اهل مدائن الأسمآء ای ربّ اسألک بأمّ الکتاب الّذی ما اطّلع به الّا نفسک و ما احاطه الّا علمک بأن تؤیّد الّذین غفلوا عن التّفکّر فی آیاتک و التّوجّه الی بیّناتک ای ربّ تراهم فی الحمیّة الجاهلیّة و نقض عهدک یا مولی البریّة اسألک ببحر قدرتک و سمآء فضلک بأن تعرّفهم ما اردته بمشیّتک و حکمته بارادتک لا اله الّا انت المقتدر القدیر
قسم بآفتاب افق راستی که آنچه این خادم فانی ذکر نموده للّه بوده هر صاحب انصافی عرف راستی از او استشمام مینماید و مقصودی نداشته و ندارد مگر نجات آن نفوس غافله که در بحر اوهام مستغرقند اگر در آنچه ذکر شد فیالجمله تفکّر کنند کل را حیرت اخذ نماید بشأنی که از ذکر آن خود را عاجز مشاهده نمایند ای اهل عالم حنین قلب این خادم فانی را بشنوید و از شمال اوهام بیمین ایقان توجّه نمائید حیف است در مثل این ایّام که جمیع منتظر لقای آن بودهاند از او ممنوع شوید و محروم مانید ببصر خود در منظر اکبر نظر نمائید و بآذان واعیه آیات الهیّه را بشنوید آنچه در سنین متوالیات از آیات و بیّنات و حجج و براهین ظاهر شده انسان از احصای آن عاجز است در بدیع اوّل تفکّر نمائید تا منتهی شود بنقطۀ بیان و در حجج و براهین و دلائلی که از بدء الی ختم نزد احزاب مختلفه و امم متفرّقه بوده چه بوده هر نفسی باید الیوم خود را مشاهده نماید که در محضر الهی ایستاده و بین یدی مالک غیب و شهود قائم تا از روی صدق حقیقی بگوید و بشنود البتّه در این وقت بافق اعلی راه یابد و بعرفان نیّر اعظم موفّق گردد هر منصفی در اقلّ من آن بکوثر بیان فائز شود دو جناح لازم یکی انصاف و دیگری طلب باین دو میتوان بافق اعلی فائز شد و در هواء کان اللّه و لم یکن معه من شیء طیران نمود قلب این فانی مشتعل است از اینکه اشجار وجود از ظلم جهلای ارض که بعلما معروفند اوراق و اثمارشان ریخته حال ورقی چند و ثمری چند باقی آن را باریاح سموم مسوزانید و آنچه در سبیل محبوب از بلایا و رزایا دیدهاید و چشیدهاید ضایع منمائید و باسم حقّ جلّ جلاله حفظ نمائید آن محبوب و این فانی باید بکمال تضرّع و ابتهال از برای جهّال که از خمر غفلت بیهوشند از حقّ جلّت عظمته تأیید طلب نمائیم که شاید بنفحات آیات الهی از قبور نفس و هوی برخیزند و بافق اعلی توجّه نمایند اگرچه هیهات هیهات اعمال و اقوالی از آن نفوس ظاهر شده که این توفیق را بکلّی منع نموده
انشآءاللّه آن محبوب بکمال قدرت و قوّت بر امر الهی قیام نمایند و بگویند آنچه را که بمنزلۀ روح است از برای طالبان و بمثابۀ نار است از برای جاحدان و منکران و از فضل حقّ سالهاست که آن محبوب باین مقام بلند اعلی فائزند هنیئاً لکم و مریئاً لکم و البهآء علی حضرتکم و علی من سمع ذکرکم و بیانکم فی هذا الأمر الّذی به ظهر ما اراده اللّه من قبل و من بعد طوبی لمن سمع و اقبل و ویل للغافلین و المعرضین
و اینکه در بارۀ جناب ملّا محمّد علی علیه بهآء اللّه مرقوم فرمودید که الحمد للّه بافق امر توجّه نمودهاند و از زلال کوثر بیمثال آشامیدهاند در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل من ملکوت القدرة و القوّة قوله تعالی یا محمّد قبل علی بشنو ندای صادق امین را که از برای اصلاح عالم و تربیت اهل آن ظاهر شده و انواع بلایا و رزایا را حمل نموده که شاید اهل ارض بکوثر باقی فائز شوند و بافق اعلی راه یابند حقّ جلّ جلاله بدلیل و برهان بر اهل امکان ظاهر شده ولکن اکثر من علی الأرض بحجبات اوهام از مشاهدۀ انوار فجر معانی محروم و ممنوعند بگو ای اهل عالم نیّر اعظم مشرق و لائح و میفرماید آنچه در دست شماست از حجج و براهین و دلائل که بآن متمسّکید و اثبات ادیان مختلفۀ خود مینمائید جمیع آن را از مشرق امر و مطلع وحی و مظهر نفس الهی بطلبید اگر بآن فائز شدید اذیال مقرّبین را بغبار اوهام میالائید و اعتساف را بانصاف تبدیل نمائید جمیع ذرّات شاهد و گواهند که تا حین نازل شد آنچه که بصر عالم شبه و مثل آن را ندیده قل خافوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اتّبعوا من ینطق بینکم لیقرّبکم الی اللّه العلیم الحکیم انشآءاللّه در جمیع احیان بحبل عنایت حقّ متمسّک باشید و بذیل رحمتش متشبّث البهآء لمن اقبل و فاز و ویل للمعرضین انتهی این عبد خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ منیع میطلبد که ایشان را باستقامت کبری فائز فرماید انّه قریب مجیب اینکه در بارۀ تقلید و اوهام عامّۀ خلق عالم ذکر نمودند امید چنانست که ید قدرت الهی جمیع حجبات را خرق فرماید انّه علی ما یشآء قدیر و آن محبوب هم الحمد للّه مؤیّدند بر خرق احجاب و موفّقند بحکمت و بیان
اینکه در بارۀ اخوی جناب آقا سیّد صادق علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید این عبد عرض مینماید بآنچه که لسان الهی از قبل بآن ناطق ایشان قرار بگذارند چندین مساوی حجج و براهینی که نزد احزاب مختلفۀ ارض است از این عبد اخذ نمایند و بافق اعلی توجّه کنند انسان اگر بحبل انصاف متمسّک شود از هیچ امری محتجب نمیماند امّت فرقان الیوم به فرقان که من عند اللّه نازل شده متمسّکند و بآن اثبات مینمایند حقّیّت خود را و حال چندین مساوی آن و کتب منزله موجود و در دست و خاتم انبیا روح ما سواه فداه از عرب بوده و در عرب ظاهر و حال مشرق وحی و مظهر غیب از عجم و در عجم ظاهر و آیات عربیّه و فارسیّه بشأنی نازل که کتّاب از احصای آن عاجزند و از آن گذشته در بیّنات مشاهده نمایند و تفکّر کنند آنچه در این ظهور اعظم ظاهر در هیچ عصری ظاهر نشده و امورات محدثۀ بعد را از قبل بکمال تصریح اخبار فرموده و جمیع منصفین بر آنچه ذکر شد شاهد و گواهند اگر در حجّت بالغه و قدرت غالبه و قوّت نافذۀ الهی تفکّر نمایند جمیع را کفایت نماید و بکلمۀ آمنت بک یا مقصود العالمین ناطق شوند انشآءاللّه کل باین مقام که اظهر از آفتابست فائز گردند و خود را از نعمت باقیۀ الهیّه محروم نسازند هنگامی که نیّر اعظم از افق ارض سرّ مشرق و لائح یکی از نفوس اهل قاف اظهار حیرت نموده و در حقّیّت این امر اقدس اعلی متوقّف لوحی از سماء مشیّت الهی نازل یا لها من لوح فی کلّ حرف منه ماج بحر البیان و هاج عرف الرّحمن و آخر آن لوح باین مضمون از قلم اعلی جاری قوله عزّ اجلاله و ان تخاف من ایمانک خذ هذا اللّوح ثمّ احفظه فی جیب توکّلک و اذا دخلت موقف الحشر و یسألک اللّه بأیّ حجّة آمنت بهذا الظّهور اذاً فأخرج اللّوح و قل بهذا الکتاب المنزل المبارک القدیم ثمّ اقرأ ما نزّل فیه تلقآء وجه ربّک المقرّ الّذی تشاهد فیه النّبیّین و المرسلین اذاً تمدّ ایادی الکلّ الیک و یأخذنّ اللّوح و یضعنّه علی عیونهم شوقاً للقائی و شغفاً لحبّی و یجدنّ منه عرفی العزیز المنیع انتهی
اگر من علی الأرض اقلّ من سمّ الخیاط بانصاف فائز شوند و در آنچه از ملکوت الهی نازل تفکّر نمایند کل بکلمۀ یا لیتنی ما اتّخذت فلاناً خلیلاً ناطق شوند سبحاناللّه با این بیّنات ظاهره و آیات نازله و شئونات لائحه و ظهورات مشرقه چگونه میشود انسان محتجب ماند و غافل مشاهده شود وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مطلع اسماء نازل فرمودند مثل امم قبل که حال از اشراقات انوار آفتاب حقیقت محرومند مثل کسی است که بقطره تمسّک نماید و بر بحر اعتراض کند انتهی فیالحقیقه اهل ادیان بسیار غافلند یا باید بالمرّه حقّ را انکار نمایند و یا باین ظهور اعظم تشبّث کنند چاره جز این نبوده و نیست
و اینکه در بارۀ اولیای آن ارض مرقوم داشتید عرض شد قوله تبارک و تعالی للّه الحمد بما ظهر و اظهر ما اراد بقوله کن فیکون یا احبّائی فی هناک قد حضر کتاب من احبّ اللّه و فیه ذکرکم ذکرناکم بذکر قامت به الأموات طوبی لکم بما فزتم و ویل لکلّ غافل مرتاب انتم الّذین اخذتم رحیق المعانی من ایادی عطآء ربّکم مالک المآب ان اعرفوا مقاماتکم ثمّ احفظوها بهذا الاسم الّذی اذا ظهر خضعت الکتب و انصعق العباد ایّاکم ان تمنعکم وساوس الّذین اعرضوا عن اللّه ربّ الأرباب دعوهم بأنفسهم مقبلین بقلوب نورآء الی الأفق الأعلی کذلک یأمرکم من عنده امّ الکتاب و قولوا یا ملأ الأرض تعالوا ثمّ انصفوا فیما ظهر من افق ارادة اللّه اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ ظالم مکّار تاللّه قد ماج بحر المعانی امام وجه الرّحمن و نصب صراط العدل و جری عن یمین العرش فرات رحمة ربّکم سلطان الآفاق قولوا دعوا الغدیر عن ورائکم ان اقبلوا الی البحر الأعظم امراً من لدی اللّه مالک الأنام انّا ظهرنا و دعونا الکلّ الی الغیب المکنون الّذی اتی من سمآء الأمر برایات الآیات قد ارسلنا الی ملک باریس ما تضوّع به عرف اللّه فی الامکان انّه اخذ و ما اجاب ربّه الغنیّ المتعال اذاً انزلنا له لوحاً آخر و ذکرنا فیه ما ورد علیه یشهد بذلک العباد الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق انّا نوصیکم بالاستقامة الکبری و نبشّرکم بما قدّر لکم فی الملکوت من لدی اللّه العزیز الوهّاب البهآء علیکم و علی من یحبّکم و یذکرکم بما نزّل من القلم الأعلی من لدی اللّه مالک الرّقاب انتهی الحمد للّه اولیای حقّ لازال بعنایتش فائز بوده و هستند انشآءاللّه قدر این نعمت را بدانند و بر حفظش منتها جهد را مبذول دارند و لازال ذکر مهاجرین ارض صاد در محضر اقدس و منظر اکبر بوده و هست انشآءاللّه بر صراط مستقیم بمانند و از کوثر عنایت در کلّ حین بیاشامند و منتسبین آن محبوب طرّاً باشراقات انوار آفتاب عنایت فائزند یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی و یوفّقهم علی تبلیغ امره الأقدس العزیز البدیع عرض تکبیر و خلوص از جانب این عبد خدمت ایشان و جمیع آقایان و دوستان منوط بعنایت آن حضرت است
و اینکه در بارۀ ابن جناب رضا قلی خان علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید خادم بسیار مسرور شد چه که بسیار متأسّف بود از عدم اقبال ایشان از حقّ منیع سائل که او را مؤیّد فرماید بر عرفان ذات مقدّسش و مقدّر نماید آنچه خیر دنیا و آخرت در اوست این تفصیل در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله جلّ کبریائه یا علی قبل اکبر و یا ایّها النّاظر الی اللّه مالک القدر یذکرک المظلوم من شطر السّجن و یذکر من ذکرته فضلاً من عنده و هو الذّاکر العلیم ان اذکره من قبلی و بشّره بعنایة ربّه القدیر انشآءاللّه بکمال روح و ریحان بر امر مستقیم و ثابت باشند و بحکمت رفتار نمایند عنایت حقّ جلّت عظمته شامل میشود انّه لهو الفضّال الکریم کل باید بسببی از اسباب متمسّک شوند و این حکم محکم در الواح شتّی از قلم اعلی نازل انّه انزل ما ینتفع به احبّائه انّه ولیّ المقبلین و معین العاملین انتهی
اینکه ذکر مرفوع مرحوم مغفور جناب ذبیح علیه بهآء اللّه فرمودند ذکر ایشان از قبل بتفصیل از قلم اعلی جاری شده انشآءاللّه آن محبوب بزیارت آن فائز میشوند و همچنین ذکر منتسبین ایشان از حقّ سائل و آمل که هر یک را بآنچه که مخصوص او نازل شده فائز فرماید لوح امنع اقدس باسم جناب آقا میرزا غلامعلی علیه بهآء اللّه نازل و در آن لوح مبارک ذکر مرفوع مرحوم علیه بهآء اللّه و عنایته از قلم عنایت جاری قد نزّل له ما لا ینقطع عرفه عن العالمین و همچنین فضل اکبر ابن اخ ایشان را اخذ نموده چون والدش از کوثر عرفان محروم است و از افق اعلی ممنوع لذا در لوح امنع اقدس نسبت او بحضرت شهید ارض ک علیه بهآء اللّه از قلم اعلی در الواح مذکور چه که وقتی از اوقات ذکرش در ساحت اقدس عرض شد فرمودند یا عبد حاضر انّه ابن من استشهد فی سبیل اللّه ربّ العالمین انّا نسبناه الیه فضلاً من عندنا لیکون من الشّاکرین این فضلیست که اگر مادام عمر شکر نمایند هرآینه قلیل بوده و خواهد بود و این فقرۀ مبارکه مرّةً بعد مرّة نازل هنیئاً له و البهآء علیه
عریضۀ جناب حاجی میرزا حسن هراتی علیه بهآء اللّه که در بین دستخطّ آن محبوب بود تلقاء وجه مقصود عالمیان عرض شد هذا ما نطق به المقصود فی الجواب
یا حسن قد توجّه الیک طرف المظلوم من شطر السّجن و سمع ندائک و حنینک و عرف ما اردته فی سبیل اللّه ربّ العالمین انّه اتی بالحقّ لحیوة من فی العالم و ظهور ما کان مسطوراً من القلم الأعلی فی کتب المرسلین انّه قد ظهر لیظهر حکم اللّقآء الّذی بشّر به رسل اللّه من قبل و عن ورائهم ما انزله الرّحمن فی الفرقان انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لک بما اقبلت و سمعت و ناجیت ربّک بربوات المقبلین ان اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم الّذی لا یعادله ما عند النّاس یشهد بذلک من ینطق فی هذا المقام انّه لا اله الّا هو الواحد الفرد العزیز الحمید قد جری کوثر الوصال امام وجه ربّک المتعال ولکنّ القوم حالوا بینک و بینه الا انّهم من الظّالمین لا تحزن من شیء کن راضیاً شاکراً بما قدّر لک من لدن قویّ خبیر انّا ذکرناک و امتی الّتی آمنت بربّها فی یوم اعرضن عنه امآء الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العرش العظیم البهآء علیک و علی الّذین سمعوا و اجابوا فی هذا الیوم البدیع انتهی
تفصیل این ارض در مکتوب قبل نوشته شد دو پاکت ارسال شده یکی باسم آن محبوب و پاکت دیگر باسم محبوبی جناب ابن اسم اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه انشآءاللّه سرور مکرّم جناب حاجی میرزا حسن علیه بهآء اللّه و عزّه میرسانند امروز از حقّ بخواهید دوستان را موفّق فرماید بر تبلیغ و فراهم نمودن اسباب آن در یکی از الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل که اگر نفسی قادر بر تبلیغ نباشد وکیل معیّن نماید انشآءاللّه ناس مؤیّد شوند بر ادای حقوق الهی از جانب این فانی خدمت جناب حاجی مذکور علیه بهآء اللّه تکبیر و سلام ابلاغ دارید این خادم از حقّ منیع استدعا مینماید که یا این طلب بشرف اذن فائز شود و یا از قلم اعلی اجر لقا در بارۀ ایشان ثبت گردد
اینکه ذکر جناب ابن عط علیه بهآء اللّه فرموده بودند مکتوب ایشان رسید و سبب و علّت فرح شد الحمد للّه در محضر قدس مذکورند و انشآءاللّه بکمال روح و ریحان بذکر مقصود عالمیان مشغول باشند ذکر ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل فی الکتاب من لدی اللّه العزیز الوهّاب قوله جلّ کبریائه
یا کریم قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء وجه المظلوم قد سمعنا ما فیه و اجبناک رحمة من عندنا انّ ربّک لهو المهیمن القیّوم طوبی لک و لأبیک الّذی صعد الی اللّه العزیز الودود انّا ذکرناک من قبل و قبل القبل لتذکر ربّک مالک الوجود انّ الّذی خضع له ملکوت البیان اعترض علیه من لا یعرف الیمین عن الشّمال کذلک یقصّ لک الحقّ علّام الغیوب قل یا ملأ البیان ان انصفوا باللّه و لا تتّبعوا اهوآء الّذین کانوا خلف الحجاب و اذا اظهرنا الأمر خرجوا و قالوا ما لا قاله المشرکون قل تاللّه لا یغنیکم ما عندکم و لا ینفعکم الّذی اخذتموه لأنفسکم ربّاً من دون اللّه اتّقوا الرّحمن ثمّ انطقوا بالحقّ الخالص فی هذا الأمر الّذی به خرقت حجبات الأوهام و الظّنون و نذکر اخاک الّذی فاز بما کان مسطوراً فی کتب اللّه انّه اقبل و حضر و رأی و سمع انّ ربّک لهو الحاکم علی ما یشآء بقوله کن فیکون و نذکر اخاک الآخر قد شهد له القلم الأعلی بأنّه فاز باللّقآء اذ توجّه الی انوار الوجه فی مقام محمود و نذکر امّک الّتی آمنت باللّه اذ اعرض عنه العباد الّذین نقضوا المیثاق و اتّبعوا کلّ جاهل موهوم کذلک ذکرناک و اریناک لآلئ البیان من هذا البحر المسجور انّا نذکر بنت اسمی الأصدق الّذی فدی روحه فی سبیلی و نبذ العالم فی حبّی و نذکر ابنک الّذی کان مذکوراً لدی المسجون و نذکر امائی فی هناک اللّائی اقبلن و سمعن و آمنّ باللّه الفرد الواحد العزیز المحبوب البهآء علیک و علی من معک من لدی اللّه مالک الوجود انتهی
این فانی جمیع را بشارت میدهد بعنایت حقّ جلّ جلاله و نعمت سابغه و رحمت سابقهاش انشآءاللّه اهل آن بیت طرّاً از کوثر استقامت بیاشامند و مقامات خود را باسم دوست یکتا حفظ نمایند چه که مقام نفوس مستقیمه بسیار عظیم و بزرگست مخصوص نفوسی که در سبیل محبّت الهی محلّ بلایا و رزایا واقع شدهاند ای دوستان مقام خود را بدانید و قدر خود را بشناسید چه مقدار از نفوس شب و روز منتظر بودند و بعجز و ابتهال ادراک یوم الهی را طلب مینمودند و کل در حین ظهور محروم مشاهده گشتند طوبی لکم بما کسّرتم اصنام الأوهام بعضد الایقان نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید نطفۀ یکسالۀ یوم ظهور او اقوی است از کلّ بیان هنیئاً لکم و مریئاً لکم امید هست کلمات مؤتفکات انفس موهومه در ساحت اولیای حقّ جلّ اجلاله مفقود مشاهده شود الأمر بید اللّه ربّ العالمین
اینکه در بارۀ جناب سلیمان خان علیه بهآء اللّه نوشته بودند انشآءاللّه مؤیّد شوند بر ادای دیون
و اینکه در بارۀ جناب مرحوم مرفوع آقا فتحاللّه علیه بهآء اللّه و رحمته و ما بقی منه نوشته بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله تعالی انّا انزلنا الکتاب و امرنا الکلّ بالمعروف و ما یرتفع به شأن الانسان تعالی الرّحمن الّذی ظهر و اظهر ما اراد قد فصّلنا فیه تفصیل کلّ شیء و وصّینا الکلّ بما ینفعهم فی الآخرة و الأولی انّه لهو العزیز الوهّاب تمسّکوا بکتاب اللّه ثمّ اتّبعوا ما نزّل فیه من قلمی الأعلی الّذی ینطق انّه لا اله الّا انا العزیز المختار و نذکر من سمّی بفتحاللّه الّذی صعد الی الأفق الأعلی المقام الّذی جعله اللّه مقدّساً عن الذّکر و البیان انّا شهدنا له بما یکون نوراً امام وجهه فی کلّ عالم من عوالم اللّه کذلک احاطه فضل ربّه الرّحمن انّه ممّن فاز بحبّ اللّه علی شأن وجدنا عرفه و هذا من فضلی الّذی سبق الکائنات انتهی
در کتاب الهی حکم ارث نازل و از قلم اعلی ثبت شده ولکن در این مقام فرمودند هر قدر از آن مال بمبلّغین داده شود بسیار محبوبست چه که امر تبلیغ از اعظم امور عنداللّه مذکور بوده و هست طوبی لمن فاز به اینکه در بارۀ ارث اخوان و همشیرۀ جناب مرفوع مغفور حاجی علیه بهآء اللّه و رحمته نوشته بودند قبل از کتاب اقدس آنچه بشریعت فرقان عمل شد لدی الرّحمن مقبول بوده و هست
و اینکه در بارۀ بنت مهاجره علیها بهآء اللّه نوشته بودند معلوم است آنچه از ایشان برآید کوتاهی ننموده و نخواهند نمود امروز باید جمیع ناظر بیکدیگر باشند چه که کل اصابع یک دستند میفرماید قوله تعالی همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار انتهی ولکن باظهار محبّت و قیام بر خدمت و عمل فی اللّه و توجّه فی سبیل اللّه امتیاز حاصل میشود و مقامات واضح و معلوم میگردد از حقّ سائل و آمل که آن جناب همیشه مؤیّد باشند بر خدمت امر و محبّت با دوستان حقّ این عبد در حین حضور و عرض مطالب ذکر جناب دوست مکرّم آقا محمّد کر علیه بهآء اللّه و آنچه باین فانی مرقوم داشته بودند عرض شد و جواب در جواب مطالب دستخطّ آن محبوب نازل لذا این عبد بزحمت جدید راضی نشد و مکتوب مخصوص خدمت ایشان عرض ننمود امید عفو است و آن محبوب هم آنچه در بارۀ بنت مهاجره نوشته بودند تلقاء وجه عرض شد فرمودند ینبغی له ان یکون ساهراً فی ایّام اللّه و قائماً علی ما امر من لدن علیم حکیم انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا شیخ محمّد مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد لعمر المحبوب قد نطق لسان العظمة بما ذابت به الصّخرة الصّمّآء و سالت به البطحآء این فانی قادر بر اینکه تمام آنچه اصغا نمود عرض نماید نبوده و نیست اشهد باللّه و کفی به شهیدا که مادون این خادم هم قادر نه وقت ناله و ندبه است و ربیع صیحه و ضجیج چه که نفسی که قادر بر تکلّم نبوده او را ربّ اخذ نمودهاند و از سلطان مقتدری که جمیع من علی الأرض از ملوک و مملوک را در ایّامی که ظهر عالم از سطوت یوم مرتعش بود دعوت نمود غافل و محجوب این فانی متحیّر است که چه عرض نماید حال از همه میگذریم بآثار نظر نمایند شاید اشراقات انوار معانی را از الفاظ بیانات منزل آیات بیابند و منوّر گردند چندی قبل در یکی از الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل قوله تبارک و تعالی باین کلمۀ مبارکه که بمثابۀ آفتاب از افق سماء لوح الهی مشرق است ناظر باش فارجعوا الی الآثار یا اولی الأبصار انتهی از غفلت من علی الأرض امر بمقامی رسیده که شمس حقیقت بر اشراقات انوار خود دلائل ذکر میفرماید
یا الهی و اله الموجودات یا سلطانی و سلطان الکائنات اسألک باسمک الّذی به سرت نسائم ریاض بیانک فی ایّامک و بالکلمة الّتی بها قامت القیامة بین خلقک بأن تؤیّد عبادک علی الانصاف فی امرک و النّظر الی افقک ای ربّ لا تخیّبهم عن بحر جودک و لا تمنعهم عن باب فضلک تشهد و تری یا محبوب العالم بأنّ الأکباد ذابت بما ورد علیک من طغاة خلقک و بغاة بریّتک فاکتب لعبادک الضّعفآء ما یجعلهم اقویآء فی مملکتک لیعترفوا بما اعترف به لسان وحیک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الحکیم
باری تفصیل جناب شیخ و آنچه ذکر نمودند تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به اللّسان فی ملکوت البیان قوله تعالی
یا محمّد یوم بزرگ و امر بزرگ در جمیع کتب الهی و زبر ربّانی این یوم بیوم اللّه معروف اگرچه جمیع ایّام بحقّ منسوبست ولکن این یوم از قلم اعلی از قبل و بعد تخصیص یافته منظر اکبر ظاهر ولکن بصر کمیاب و ندا از سجن مرتفع ولکن آذان واعیه مفقود آثار حقّ بمثل وجودش ظاهر و باهر و هویدا ولکن اوهامات نفوس غافله ناس را از مشاهدۀ انوار یقین منع نموده بشنو ندای مظلوم را و به ما ینبغی الیوم قیام نما انشآءاللّه از رحیق بیان رحمن مردگان وادی نفس و هوی را زنده نمائی للّه بایست و للّه بگو شاید حجبات غلیظه خرق شود و ابصار بمشاهدۀ انوار فائز گردد بحر از غدیر ممتاز است بگو امروز روزیست که میزان به انا الممیّز العلیم ناطق خافوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اقبلوا بقلوب نورآء الی مشرق عنایة ربّکم مالک الوری و لا تتّبعوا ظنون الهائمین هذا یوم شهد له کتب اللّه من قبل و اخبر به الرّحمن یوم یقوم النّاس لربّ العالمین قل یا ملأ الأرض قد ظهر الوعد و اتی الموعود الملک للّه العلیم الخبیر دعوا ما عند العالم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه ربّ العالمین کم من عالم اعرض عن المعلوم و کم من جاهل سمع و سرع و قال لبّیک یا اله من فی السّموات و الأرضین کن ناظراً الی الأفق الأعلی و ناطقاً باسم ربّک مالک العرش و الثّری و متمسّکاً بالعروة الوثقی الّذی ینطق فی العالم و یدع الکلّ الی الاسم الأعظم و یبشّرهم بفرات رحمة ربّهم الکریم ان استمع ندآء المظلوم و قم باسمه القیّوم و خذ رحیقه المختوم ثمّ اشرب منه تارة باسمی و اخری بذکری رغماً للّذین کفروا باللّه العلیّ العظیم ان اطلع من افق الصّمت ناطقاً بهذا الاسم الّذی اذا ظهر ظهرت الزّلازل و ناحت القبائل و اخذ الدّخان سکّان السّموات و الأرض الّا من اخذته ید قدرة ربّک الغالب القدیر قل بأعلی النّدآء یا ملأ الانشآء هل فیکم من احد یجد حلاوة بیان الرّحمن و هل منکم من ذی بصر لینظر ما اشرق من افق البرهان و هل من ذی سمع لیسمع ندآء اللّه العزیز الفرید قل یا ملأ الفرقان قد اتی الرّبّ علی سحاب البیان و بشّرکم بالرّحمن ان انصفوا باللّه و لا تکونوا من الصّاغرین انّ الصّراط یدعوکم الی الحقّ و المیزان ینادی لک الحمد یا مقصود العالمین ثمّ ولّ وجهک شطر ملإ الرّوح قل تاللّه قد ظهر ما وعدتم به فی الانجیل من لدی اللّه العزیز الجمیل انّه اتی بسلطان لا یقوم معه من فی السّموات و الأرضین قد فاز اورشلیم بأنوار الوجه و انتم من الغافلین ان تریدوا الظّهور انّه ظهر بالحقّ و ان تریدوا الآیات قد ملئت منها الآفاق ایّاکم ان تمنعکم ما عندکم عن هذا الأمر العظیم قل یا ملأ التّوراة قد اتی منزل الآیات و ینادی الصّهیون قد ظهر الاسم المکنون ان اسرعوا و لا تکونوا من الغافلین هذا یوم فیه تنادی الأشیآء و یدع الکلّ الی البحر الأعظم ولکنّ الأمم استکبروا علی اللّه الّا من اتاه بقلب سلیم کذلک ماج بحر البیان و هاج عرف قمیص ربّک الرّحمن ان اشکر و کن من الذّاکرین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی
انشآءاللّه جناب شیخ مؤیّد شوند بر قیام و ندا بشأنی که طنین ذباب ایشان را از تغرّدات عندلیب بقا منع ننماید این خادم خدمت ایشان تکبیر و سلام میرساند و عرض مینماید قسم بآفتاب حقیقت نفوسی که الیوم معرضند غافل بوده و هستند ابداً اطّلاع بر این امر نداشته و ندارند سبحاناللّه بشأنی اوهام آن نفوس را احاطه نموده که بالمرّه از انوار آفتاب بینصیب و محجوب ماندهاند اوّلاً بر هر نفسی لازم که خالصاً لوجه اللّه آنچه شنیده بگذارد و بآثار رجوع نماید و همچنین در قوّت و قدرت و قیام و آنچه که از نفس ظهور ظاهر شده تفکّر کند امروز روزیست که ذکرش در جمیع کتب الهی بوده و همچنین ذکر ظهور حقّ در این اراضی حضرت داود در زبور میفرماید رنّموا للرّبّ السّاکن فی صهیون و صهیون در این اراضی واقع و همچنین میفرماید طوفوا بصهیون و دوروا حولها عدّوا ابراجها ضعوا قلوبکم علی متارسها تأمّلوا قصورها انتهی و همچنین میفرماید یا فلسطین اهتفی علیّ من یقودنی الی المدینة المحصّنة انتهی باب فلسطین عکّا و همچنین مدینۀ محصّنه میفرماید و آن عکّا و حصن اوست و بسیار محکم بنا شده و در الواح شتّی بحصن متین مذکور حضرت اشعیا میفرماید اصحاح ۲۴ ٢١ و یکون فی ذلک الیوم انّ الرّبّ یطالب جند العلآء فی العلآء و ملوک الأرض علی الأرض ٢٢ و یجمعون جمعاً کأساری فی سجن و یغلق علیهم فی حبس ثمّ بعد ایّام کثیرة یتعهّدون ٢٣ و یخجل القمر و تخزی الشّمس لأنّ ربّ الجنود قد ملک فی جبل صهیون و فی اورشلیم و قدّامه شیوخ مجد انتهی
یا اهل الأرض ببیانات الهیّه که از قبل در کتب سمائیّه نازل شده نظر نمائید و تفکّر کنید که شاید از بیوت عنکبوتیّه بمدینۀ محصّنه که الیوم مقرّ عرشست توجّه نمائید میفرماید خداوند در آن روز در علّیّین بر جنود علّیّین و همچنین در زمین بر تمامی ملوک سیاست میفرماید چنانچه در ایّامی که مقرّ عرش باب اورشلیم واقع شد جمیع ملوک و مملوک را بأعلی النّدآء بافق اعلی دعوت فرمودند بشأنی که جمیع ملأ اعلی آن ندای احلی را اصغا نمودند و به لک الحمد یا اله العالمین ناطق گشتند از جمله لوحی بود که بحضرت سلطان ایران ارسال شد مع قاصد اگر نفسی در سور ملوک و همچنین لوح حضرت سلطان نظر نماید و تفکّر کند بر سیاست حقّ مطّلع شود و بر قدرت و عظمتش گواهی دهد لعمر اللّه بشأنی بیانات رحمن او را جذب نماید که خود را از امکان و عالمیان فارغ و آزاد مشاهده کند و بکمال ایقان و اطمینان بوجه واحد بوجوه اهل بهاء توجّه نماید و ملأ انشاء را ببقعۀ نورا هدایت کند و همچنین میفرماید جمیع بمثل اسیران جمع شده و بحبسخانه بسته خواهند شد حال ملاحظه نمائید در آنچه از قلم اعلی در اوّل ورود سجن نازل شده میفرماید عزّت از دو طائفه اخذ شد از ملوک و علما و این مضمون مکرّر نازل و نفوس عارفۀ مستقیمۀ فائزه دیده و شنیدهاند طوبی للفائزین اثر آن یوماً فیوماً در ارض ظاهر چنانچه اگر نفسی ببصر حقّ ملاحظه کند ملوک را اسیر و محبوس مشاهده مینماید
در ملک پاریس تفکّر نمائید که چگونه اخذ شد آنچه در بارۀ او نازل حرف بحرف ظاهر گشت و همچنین در امپراطور روس مشاهده کنید امر بمقامی رسید که یکی را بکمال ذلّت بر خاک انداختند و دیگری در قصر را بسته و مقرّ جلوس را وطن قرار داده و جرئت خروج نه مگر با حفّاظ و حرّاس کثیره لعمر اللّه قبر از آن قصر اولی و احسن است ای اهل ارض در قدرت حقّ مشاهده نمائید که چگونه ذلّت جمیع را احاطه نموده ایکاش سور ملوک و سورۀ مبارکۀ رئیس و الواح مقدّسه که در اوّل ورود در سجن اعظم نازل شده اهل عالم ملاحظه مینمودند تا بر قدرت و قوّت و عظمت و علم حقّ آگاه میشدند و بکمال استقامت بر خدمت امرش قیام میکردند امپراطور المانیا که امروز شخص اوّل عالم است بلسان خود در ملأ عام باین کلمه نطق نمود از برای ما در استقبال امنیّت باقی نمانده چه که مشاهده شد ملک اعظم امپراطور روس و رئیس جمهور امریکان را بکمال جرئت و جسارت بذلّت تمام بقتل رساندند و این اضطراب و اغتشاش در جمیع جهات سرایت نموده و مینماید طوبی از برای سلطانی که الیوم بحقّ توجّه کند و از حقّ جلّ جلاله طلب عزّت و قدرت و ثروت نماید مندون این فقره چارهئی نبوده و نیست کتب الهی جمیع را آگاه مینماید اگر باو توجّه نمایند در این ظهور بکمال تصریح ذکر شده آنچه که ادراکش از قلب و بصر مستور بوده للّه درّ منصف انصف فی اللّه و قرأ ما انزله الرّحمن فی الکتب و الزّبر و الألواح انّه من اولی الأبصار لدی الحقّ العزیز المنیع و این قوّت و قدرت و عظمت در وقتی ظاهر که در قشلۀ عسکریّه جمال احدیّه محبوس و باب هم مسدود و ضبّاط قائم بشأنی که وقتی حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء اراده فرمودند که از باب قشله خارج آن را مشاهده نمایند ضبّاط عسکریّه منع نمودند لیتمّ ما نزّل من قبل فی کتب المرسلین آنچه واقع شده جمیع در کتب الهی مذکور و مسطور و این عبد چون باختصار ناظر لذا باین چند کلمه کفایت نمود
عظمت این یوم را بشأنی ذکر نمودهاند که فیالحقیقه اسّ سکون متزعزع گشته از حقّ این فانی میطلبد که نَفَس آن محبوب را مؤثّر فرماید تا از میاه حکمت و بیان اشجار وجود را سقایه نماید که شاید بفواکه جنیّه و اثمار لطیفه مزیّن شوند و بمقام اظهار ثمره که منتها مقام است فائز گردند اینست که در عظمت ایّام و عظمت امر اشعیاء نبی میفرماید ادخل الی الصّخرة و اختبئ فی التّراب من امام هیبة الرّبّ و من بهآء عظمته انتهی مقصود از این اذکار آنکه جمیع بدانند که اخبار این ظهور اعظم حتّی ورود سجن و مشی بر مشارف ارض و امثال آن در کتب قبل نازل والّا باید باذن جان هدیر حمامۀ بیان را که بر اعلی غصن سدرۀ تبیان مرتفع است استماع نمود و بآن تمسّک جست قوله تعالی و قد کتبت جوهرةً فی ذکره و هو انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان انتهی اگر نفسی بانصاف در این فقره نظر نماید یعترف بما اعترف به اللّه و یشهد بما شهد به اللّه و الحقّ یقول انّه لن یعرف بدونه و لا یری ببصر غیره و الّذی اراد عرفانه ینبغی ان ینظر الیه بعینه و السّلام علی من اتّبع الحقّ منقطعاً عمّا عند الخلق
و اینکه ذکر مخدوم مکرّم جناب حاجی میرزا زینالعابدین بر علیه بهآء اللّه فرمودید الحمد للّه بعنایت حقّ جلّ جلاله فائزند و از هنگامی که از ارض سرّ تشریف بردهاند تا حین فراموش نشدهاند و انشآءاللّه لازال عنداللّه مذکور بوده و هستند عریضۀ ایشان در این ایّام بساحت اقدس رسید جواب عنایت میشود از جانب این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر و سلام برسانید از حقّ منیع سائل و آمل که ایشان را مؤیّد فرماید بر آنچه که سزاوار یوم اللّه است این عبد هم خدمت ایشان معروض میدارد آنچه که حاکی از خلوص و محبّت قلبی این فانیست خدمت ایشان از حقّ تأیید میطلبم در جمیع احوال انّه هو ولیّنا فی الدّنیا و الآخرة و ولیّ الّذین کسّروا فی هذا الیوم اصنام التّقلید باسم ربّهم القویّ القدیر و اینکه مرقوم داشتید در امور دوستان منتهای جدّ و اجتهاد را مبذول میدارند الحمد للّه الّذی وفّقه علی ذلک سزاوار ایشان همین قسم است که نوشتهاید انشآءاللّه مکافات اعمال ایشان از عنایات حقّ جلّ اجلاله خواهد شد انّه ولیّه فی الدّنیا و الآخرة لا اله الّا هو الشّاهد السّمیع البصیر
این عبد اراده داشت که آن محبوب را ببعض عرایض اخری مصدّع شود ولکن چون چند یوم قبل مزاحم شد لذا این کرّه بگمان خود باختصار تشبّث نموده مستدعی از آن محبوب آنکه دوستان آن ارض که در جبینشان نقش خاتم الملک للّه منطبع است از جانب این خادم فانی تکبیر و سلام برسانید امید هست که از استقامتشان هر مضطربی مطمئن و هر متزلزلی مستقیم و هر متحرّکی ساکن شود الأمر بید اللّه یفعل و یحکم و هو القویّ القدیر البهآء الظّاهر اللّائح المشرق المنیر علی حضرتکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بأیّام اللّه و عملوا بما امروا به فی کتابه العزیز
* * *
بسم ربّنا الامنع الاقدس الاعزّ الابهی
سبحانک یا من بک حقّق الذّات فی الذّات و تردّی کینونة القدم بردآء الاسمآء و الصّفات من اسمک الظّاهر ظهرت الظّهورات من اوّل الّذی لا اوّل له و باسمک الباطن استبطنت البطونات فی غیب الغیب بحیث ما ظهر من قدم القدم و لن یظهر الی آخر الّذی لا آخر له بطلوع شمس اسمک الابهی طلع نیّر الاعلی من افق البدآء مبشّراً لمن فی لاهوت العمآء و ملأ البقآء و اهل عوالم الّذی لا یذکر بقلم الانشآء و لا یدرکها حقایق اولی النّهی ثمّ من فی لاهوت الادنی بانّ هذا لجمال الابهی و الطّلعة الاسنی قد ظهر بما هو مقدّس من ذکری و اشارتی و عرفانی و دلالتی و تقدیسی و تسبیحی و تنزیهی و تمجیدی و تحمیدی و توحیدی و تفریدی ایّاه و ما هو فی جوهر جوهری و ساذج ساذجی لدی ذکره و بهاه اذاً یا من خُلِقْتُمْ فی البیان بآیاتی لعرفانه لا تحتجبوا عن الّذی کان البیان کلّه کحلقة خاتم فی اصبع ارادته و ورقة لرضوان امره سبحانک یا من لن یقدر ان یشیر بذکرک ذکر الاعظم و لن یقدر ان یجری علی ثنآئک قلم القدم فکیف یقدر و یستطیع ان یجترح بذکرک هذا الفانی الّذی یکون احقر الخدّام لدی باب فضلک الّذی فتح علی وجه الامم الّا بترشّح من ابحر جودک الّذی تموّج علی کلّ الموجودات و بطفح من طمطام عنایتک الّتی تلجلجت علی من فی ملکوت الاوّلیّات و الآخریّات حیث فتحت السن کلّ الاشیآء بابدع الاذکار بثنآء نفسک المختار و ارتفع النّدآء عن قلب صخرة الصّمّآء فی قعر البحار و فی عُلَی الاطوار بانّک انت اللّه ربّ ما یُری و ما لا یُری اذاً یا الهی اسئلک بهذه العنایة الّتی احاطت الاشیآء و هذه الرّحمة الّتی سبقت من فی الانشآء بان ترسل حینئذ علی هذا الفانی نسمة من نسمات جود وهّابیّتک و نفحة من نفحات بدعک الّتی بها اهتزّت عظام الرّمیمة و قامت اجساد المیّتة بانّک انت اللّه الباقی الدّائم القدیم لاقوم بها علی ثنآء احبّتک و ذکر الّذین جعلتهم انوار الهدایة بین خلقک و مشاعل التّوحید بین عبادک و بریّتک و انطق بما تؤیّدنی و تلهمنی من عندک لانّی لا اعلم شیئاً و انّک انت العلیم الخبیر و انت تعلم یا الهی انّ حبّی ایّاهم و ذکری لدیهم یکون خالصاً لوجهک و مطهّراً عن مشاهدة غیرک انّی احبّ یا الهی انّهم یطّلعون بمواقع الامور فی ایّامک حقّ الاطّلاع و یعرفون ما هو المستور عنهم حقّ العرفان لیبقی بذلک کینوناتهم و حقایقهم و ارواحهم فی کلّ عالم من عوالمک عارفاً بحقّک و مطّلعاً بما ظهر من عندک و ما اردت لهم فی سرادق عنایتک و فضلک لانّهم یا الهی لو یطّلعون بکلّ الامور و یحتجبون عن شئ قد احتجبوا بقدر ذلک عن منظرک الاکبر و ما رأوک بتمام البصر و هذا لم یکن الّا بتقدیس البصر عن کلّ ما خلقت و تخلق و ظهرت او تظهر حیث نطق بذلک لسانک الحقّ المبین لو یکون البصر علی کبر السّموات و الارض و یتوجّه بطرف طرفه اقلّ عمّا یحصی الی جهة اخری لم یقدر ان ینظر الی هذا المنظر الاعلی علی ما ینبغی حقّ النّظر تعالی تعالی امرک یا الهی تباهی تباهی ظهورک یا محبوبی قد صعب علی هذا العبد فوق کلّ صعوبة بان یحتجب احد فی مثل تلک الایّام الّتی ما رأت عیون الابداع شبهها و لا ابصر من فی الاختراع مثلها حیث ظهرت بصرف جمالک و کافور طلعتک و ساذج محبوبیّتک و احاطت السّموات و الارض ظهورات عنایتک و بروزات الطافک بحیث طلع بظهورک کلّ امر مکنون و کنز مخزون و رمز مصون و اشرقت شمس المعانی عن افق سمآء التّبیان و تجلّت بظهورات اسمآئک الحسنی و صفاتک العلیا علی من فی الامکان و الاکوان و الّذین یریدون ان یدخلوا فی هذا البساط الممتنع المنیع و هذا المقرّ المتعالی الرّفیع ینبغی ان تکون قلوبهم مقدّسة عن ذکر اشارات القبل و کلمات الّتی اسّسوها اولی الجهل الّذین اشتهرت انفسهم بالعلم و الفضل لک الحمد یا الهی بما قدّرت للواردین فی هذا البساط الارفع الاعلی مقاماً لا تناله طیور افئدة اهل البقآء و لا حقایق من فی الانشآء کما نطق به مظهر وحیک و مطلع الهامک و نقطة مشیّتک نطفة سنة ذلک الظّهور تکون اقوی عن کلّ خلق البیان و کذلک نزّل فی قیّوم الکتب و الواح اخری فی ذکر هذا المقام الاعلی علی شأن تتحیّر منه عقول اولی الالباب فما اعلی اعلی علوّ هذا الخلق الّذی خلقتهم من ساذج امرک و انشأتهم من جوهر فطرتک اذاً یا الهی کیف یلیق ان یکون هذا الخلق البدیع و هذا الصّنع الارفع المنیع انّی اکون متحیّراً من وَقْر بعض الآذان و غطآء الابصار و غشاوة بعض القلوب بحیث من ندآئک اهتزّت الاعراش و انفطرت السّموات و خرقت حجبات اللّانهایات و اندکّت جبال حقایق الممکنات بتجلّی من اشراق انوار وجهک و ما انتبه بعض عبادک و بریّتک مع انّک تنادی فیکلّ الاحیان باعلی النّدآء فوق رؤسهم و بکلّ الانوار تکون قائماً تلقآء عیونهم قد اخرجت لهم من جیب الارادة ید المشیّة و تقول بسلطان القوّة و العظمة فها هذه ید اقتداری الّتی بسطتها علی لاهوت عظمتی و جبروت قدرتی و ملکوت سلطنتی و ممالک قدمی و اقالیم امری و اطویت کلّها و ما قدّرت فیها باحاطة علمی فی یدی و انّها بیضآء من انوار وجهی و شعشاع من ضیآء طلعتی متلئلأ من انوار جبینی قد اُعطی بفضلی و کرمی لمن یدخل فی ملکوتی و جبروتی و هم یذکرون عند تموّجات ابحر النّور رُوات اولی الظّلمة و الغرور فیا الهی قد خجل کلّ الوجود من اذکارهم و هم لا یخجلون و یستحیی کلّ الممکنات من اقوالهم و هم لا یستحیون هل الّذی انتبه من ندآئک و قام بروح امرک و حیّ من نفس رحمانیّتک و شرب عن کأس عنایتک یجری لسانه بذکر موهومات الّتی تکون فی السنة الغافلین و الجاهلین لا وجمالک المختار الّا الّذی جعلت له السّمع آیة العذاب من عندک و البصر حفرة السّقر فی وجهه بامرک فیا الهی قد اجترحت بتلک الاذکار بین یدی سلطان عظمتک ولکن انّک تعلم بانّ النّار تلتهب من شعراتی بما اسمع اقوال الّذین ما اطّلعوا باسرار امرک و خفیّات ما فی علمک و ترکوا مقامات العالیة و اقتنعوا بمراتب الدّانیة کانّهم نسوا ما نزّل من جبروت امرک و سمآء مشیّتک قلت و قولک الحقّ یا بن البشر قدّرت لک من شجر الابهی فواکه الاصفی کیف اعرضت عنه و رضیت بالّذی هو ادنی فارجع الی ما هو خیر لک فی الافق الاعلی و اری بعض منهم یا الهی احتجبوا بقول من الکتاب بعد الّذی انّه نزّل بالتّصریح من غیر التّلویح بانّ کلّ البیان لا یعادل بکلمة من عنده و کلّ ما ذکر من الحجّة و البرهان ثمّ الدّلیل و الآیات و العلامات لم یکن الّا لهذا الظّهور الاعظم العظیم بحیث ما ذکرت فیه کلمة و ما وجد فیه شئ و ما نطق فیه منزله بحرف الّا و یکون آیة لامرک و برهاناً لسلطنتک کما تکلّم به لسان مشیّتک من عندک کلّ ما خلق و یخلق یکون آیة له خلق بقوله من عنده لیکون حجّة لنفسه یوم ظهوره بل جعل یا الهی کلّ البیان معلّقاً باذنک و قبولک قال و قوله الحقّ فوعزّتک لو تغفرنّ البیان و من فیه لا ینقص عن ملکک من شئ و ان لا تقبلنّ البیان و من فیه لا یزید فی ملکک من شئ بل ان تقبل یدخل تلک الافئدة المتیّمة فی ظلّ ظلال محبّتک و ان تردّه یفنی کانّه لم یکن له ذکر من قبل اذاً اسئلک یا مالک الوجود و ملیک الغیب و الشّهود بان تؤیّد الکلّ علی التّوجّه الی افق فضلک و افضالک مقدّساً عن اشارات القبل و البعد و تعرّفهم ما نزّلته فی کتابک لیتمسّکوا بجوهر ما فیه لانّ هذا مقصودک فیما نزّل بالحقّ و محبوبک فیما انزلته فی کتبک و الواحک انّک انت المقتدر المهیمن المتعالی العزیز الحکیم
ای اله ابدی تو شاهد و گواهی که این عبد در جمیع احیان و اوان جز طالب رضای تو نبوده و انشآء اللّه بعنایت تو نخواهد بود همیشۀ اوقات چشم این عبد بمنظر اکبر بوده و قلب بمصدر امر متوجّه و آنچه دیده و عارف بآن شده خالصاً لوجهک خدمت دوستان تو معروض داشته که شاید نفوس قابله از کوثر حیوان که در ایّام ظهور از اصبع فضل و احسان جاری شده بیاشامند و بمطلع امر و مشرق وحی توجّه نمایند و چندی بود که این عبد صمت را بر نطق اختیار نموده تا آنکه در این ایّام مشاهده شد که اغبرۀ تیرۀ ظلمانیّه از شطر نفوس غافله در حرکت آمده بیم آن رفت که بعضی از ابصار ضعیفه را تیره نماید لذا این عبد متوکّلاً علیک و منقطعاً عمّا سواک بر خود لازم شمرد که بعضی از امور واقعه را خدمت احبّای تو که بر بساط استقامت آرمیدهاند و از رحیق عنایت نوشیده معروض دارد که شاید ضعفا را از ظلمت هواهای نفسانیّه و شبهات انفس شیطانیّه حفظ فرمایند قسم بعظمت تو ای پروردگار که در این وقت جمیع اعضا مرتعش و ارکان متزلزل این عبد کجا قابل آنست که کلماتش مقبول آید و یا بیانش مذکور شود نیست بحت چگونه علم هستی برافرازد و عدم صرف کجا تلقاء ظهور قدم اظهار وجود نماید چه که عرض همین مطالب اظهار وجود است و آن از اعظم خطیئات محسوب ولکن چون لاجل تقرّب عباد بشاطی قرب و لقا و اقبال نفوس بقبلۀ من فی الارض و السّمآء عرض میشود لذا از بحر غفران طلب عفو مینمایم مع آنکه این عبد بیقین میداند که تو لم یزل از اذکار و عرفان و اقبال ناس غنی بوده و هستی لا ینفعک اقبالهم و لا یضرّک اعراضهم هیچ وصفی بساحت اقدست نرسد و هیچ ذکری به بساط احدیّتت درنیاید بلکه ذکر احدیّت در ساحت اقدست ذنب صرفست و غفلت محض چه که شرافت او بنسبتها الیک بوده لا بنسبتک الیها لو تطردها باسرها من یقدر ان یمنعک فی ذلک و لو ترفعها کما رفعتها من یقدر ان یعترض علی فعلک انّک انت المحمود فی کلّ ما اردت و ترید و فی کلّ ما قلت و تقول و فی کلّ ما اظهرت و تظهر فوعزّتک یا الهی لا احبّ ان اختار لنفسی الّا ما اخترته لی و لا ارید ان اتکلّم الّا بما امرتنی به یکون طرف کینونتی ناظراً الی افق امرک و مشرق احکامک لو تطوی بساط الاذکار المنبسطة المنتشرة فی الارض لاقول انت الحاکم فی امرک و لو تأمرنی بما ینکرنی من فی الملک لاقول انت المطاع فی حکمک اسئلک اللّهمّ یا الهی بان تجعلنی من الّذین لم یتکلّموا الّا باذنک و لم یتحرّکوا الّا بارادتک انّک انت المقتدر المتعالی المهیمن القیّوم
عرض میشود که حین ورود جمال قدم در سجن عکّا چندی امر بسیار شدید بود و تفصیل آن در همان ایّام خدمت بعضی از دوستان عرض شد تکرار آن لازم نیست جمیع در کمال عسرت و مشقّت بودند تا آنکه یومی از ایّام لوحی از مصدر امر نازل و این عبد تلقاء وجه تحریر مینمود آیهئی از سماء مشیّت نازل و این سجن را بسجن اعظم موسوم فرمودند این عبد گمان نمود که نظر باین شداید وارده است که باین اسم موسوم شده تا آنکه یومی از ایّام آیاتی نازل مضمون آن اینست که میفرمایند تفکّر نمائید بچه سبب این سجن را باعظم نامیدیم این بیان که از مطلع وحی رحمن ظاهر شد این عبد خود را بسیار مضطرب و متزلزل مشاهده نمود ولکن متوکّلاً علی اللّه ساکن بودم و بهیچوجه بر سؤال جسارت ننمودم تا آنکه روزی ذکر محبّت و اقبال یکی از اهل این مدینه تلقاء عرش عرض شد لوحی مخصوص او از سماء احدیّت نازل در آن لوح مفصّلاً امورات حادثۀ این ارض را ذکر فرمودند و آن لوح حال موجود است بعد از تنزیل آن لوح این عبد دانست که سبب اعظمیّت این سجن بلایای کلّیّه است که بر جمال احدیّه وارد میشود تا آنکه یومی از ایّام یکی از همراهان با بعضی از اصحاب بنزاع و جدال برخواست مع آنکه خود او خاطی و ظالم بود عریضه بساحت اقدس معروض داشت و در آن عریضه اظهار مظلومیّت خود نمود در جواب او لوحی بلسان پارسی از سحاب حزن سبحانی نازل و صورت آن اینست
عاشق را نزد معشوق اظهار هستی و خودبینی جایز نه اگر خطوهئی از این سبیل تجاوز نماید از عشّاق محسوب نه
بلی بعضی از عاشقان اظهار صدمات و شداید خود را در پیشگاه محبوب امکان نمودهاند و مقصود از آن اشتغال با محبوب و اصغای حضرت مقصود بوده نه ذکر نفس و هوی حال قاصدی از اعلی مقاصد عزّ مقصود نازل و بکلماتی ناطقست بفهمید که کِه میگوید و چه میگوید تاللّه لو عرفتم و علمتم ما ورآء ستر الکبریآء من اسرار ربّکم العلیّ الاعلی لفدیتم انفسکم حبّاً للّه مالک الاسمآء باری قاصد معهود حکایتی ذکر نموده که وقتی در طور اشراق بودیم و محبوب آفاق بقصد جَبَلها بیرون تشریف بردند و بعجز تمام از مدّعیان محبّت رجا فرمودند که این سفر و هجرت اگرچه بظاهر سهل و آسانست ولکن در باطن شدید و باب امتحان و اگر بصورت بسلطنت و اقتدار مشهود ولکن در معنی بمحنت و اضطرار لا یحصی مکنون عِرْض خود مبرید و زحمت بر خود مدهید و بگذارید تا بنفس خود هجرت نمایم آنچه کلمات محبّتآمیز و شفقتانگیز بود تلویحاً و تصریحاً فرمودند مفید نیفتاد این بنده و جمعی بادّعای آنکه زادی بجز رضای دوست نخواهیم و مقصودی جز وجه محبوب نداریم بگمان خود معتکف و از نصح و یقین دوست غافل عزم سفر نمودیم و با طلعت محبوب همسفر و همسیر گشتیم قدریکه بادیه پیمودیم نار حبّ مخمود و جمال شوق محجوب تا آنکه از آنمقام تجاوز نمودیم حسنات را سیّئات مشاهده نمودیم و سیّئات را عین حسنات شمردیم تا آنکه وارد جزیرۀ خضرا شدیم فلک الهی در آن ارض روحانی بر جودیّ امر مستوی گشت و بعد بمراکب هوی در بیدای ظنون و اوهام در صبح و شام سایر بودیم گاهی مجتمع و گاهی متفرّق و گاهی بحبّ و گاهی بغفلت ایّام و لیالی بسر میبردیم سلسبیل بیان در کلّ احیان از کوثر فم رحمن جاری ولکن عطش مفقود و انوار وجه از افق اجلال مشرق ولکن اقبال غیر موجود هر روز بر وهم و گمان افزودیم و از توجّه بحق کاستیم و با این احوال غیر مرضیّه و شئونات غیر لایقه چنان در غمرات غفلت و هوی غرق شدیم که از احوال خود هم غفلت نمودیم و در جمیع احوال طلعت محبوب را با کمال شفقت و ملاطفت ملاحظه مینمودیم بعضی از ما متحیّر که اگر احاطۀ علمیّۀ الهیّه موجود چگونه میشود با این افعال ردّیّه مقبول شویم بالاخره حق را غافل و خود را عاقل و عالم شمردیم غافل از آنکه رحمت کبری مانعست از هتک استار و اگر خدمتی نمودیم اتبعناه بالمنّ و الاذی و بعد از آن ارض ارادۀ هجرت فرمودند و مجدّداً کل را از حضور منع نمودند مستشعر نشدیم و متنبّه نگشتیم که علّت منع چیست و سبب چه مرّة اخری هجرت نمودیم و با حضرت مقصود بادیهها پیمودیم تا آنکه وارد بارض اخری شدیم و با دوست در یک محل آرمیدیم و سرّاً بهوای نفس مشغول گشتیم تا آنکه آتش هوی غلبه نمود و از منظر ابهی ممنوع شدیم و از کثرت لقا قدر وصال از نظر افتاد و پردۀ حیا از هم درید و حال محبوب را در محلّی حبس نمودهایم و در کلّ حین از سهام ظنون و رماح اوهام بقدر وسع و قوّه بر او دریغ نمیداریم چه که محبوس و مسجون و فریدش یافتهایم غفلت بمقامی رسیده محلّی که جمیع اهل ملأ اعلی باو ناظرند و از او مستمد در آن محلّ مبارک جهرة باقبح کلمات ناطقیم و باضلّ اعمال و اخسر آن عامل فتبّاً لنا ما اثّرت فینا کلمات اللّه و مع ذلک متنبّه نشدیم و اقلّاً اگر وفا ننمودیم جفا ننمائیم نه شبی بذکری ذاکر و نه به توجّهی مشغول
حکایت کنند که فضیل خراسانی کان من اشقی العباد و یقطع الطّریق انّه عشق جاریة و اتاها لیلة فصعد الجدار اذاً سمع احداً یقرأ هذه الآیة الم یأن للّذین آمنوا ان یخشع قلوبهم لذکر اللّه و اثّر فی قلبه فقال بلی یا ربّی آن و حان فرجع و تاب و قصد بیت اللّه الحرام و اقام فیه ثلٰثین سنة الی ان صعد روحه الی الافق الاعلی عجب است که کلمة اللّه را از لسان یکی از عباد شنید و چنان مؤثّر افتاد که در یک آن از حضیض امکان بافق رحمن راجع شد و این عباد در لیالی و ایّام متتابعاً متوالیاً نغمات نفس رحمانیرا از لسان قدرت و عظمت استماع نمودیم و اینقدر تأثیر ننمود که اقلّاً بقبح افعال و اعمال و ظنون و اوهام خود مطّلع شویم حکایت که باینمقام رسید بیان بر جودیّ لسان منصعق و مدهوش و قلم از بنان منقطع و بیهوش لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا نسئل اللّه بان یفتح ابصارنا و یعرّفنا انفسنا و اعمالنا ان لم نوفّق علی معرفة نفسه سبحانه نوفّق علی معرفة انفسنا الغافلة و یکشف عن وجوهنا حجبات المانعة لنراه مشرقاً عن افق الفضل و العنایة و ننقطع عمّن فی الامکان و الاکوان و نتوجّه الیه بکلّنا انّه هو ربّنا الرّحمن و نسئله بان یوفّقنا علی التّوبة و الانابة فی کلّ صباح و مسآء و یحفظ مشرق اشراق انوار وجهه من رماح احبّآئه لانّه ما اراد معیناً سواه و انّه مبدئه و مثواه و یقول لا اله الّا اللّه
اگرچه بعموم نازل شده ولکن فرمودند مخصوصست بنفوس معرضه که حال در ظاهر ادّعای حبّ مینمایند و بعد ما فی سرّهم ظاهر خواهد شد و از برای عدّهئی از احباب قرائت شد و از خود او مستور بود جمیع ناس دانسته و میدانند که بعضی از مدّعیان محبّت رحمانیّه در عراق و مُدُن اخری باعمال ناشایسته مشغول بودند ولکن رحمت رحمانیّه مانع از خرق حجاب و کشف اعمال بود و در اواخر ایّام عراق گاهی از سر بجهر تجاوز مینمودند و مع ذلک طائفین حول ستر مینمودند مع آنکه متّصلاً از مطلع آیات الهیّه کلمات نصحیّه نازل بود چنانچه در اکثری از الواح منزله مذکور است و اعمال و افعال بعضی از اهل بیان در اوّل امر بر احدی پوشیده نبوده و نیست ولکن همچه میدانستند که این امور مقبولست و از جانب حق تعالی شأنه مأذونند مع آنکه بساط اوامر حق مقدّس از اعمال ردّیّۀ غیر مرضیّه بوده و ساحت اقدسش منزّه از شئونات مکرهۀ نالایقه ونفسه الحقّ که در سنین توقّف عراق و ایّام هجرت لیلاً و نهاراً از سماء اراده آیات واضحۀ صریحه در نهی عباد از غیر ما حکم به اللّه نازل و باطراف ارسال میشد تا آنکه الحمد للّه بعضی از عباد بما اراد به اللّه عارف شدند و عامل گشتند و نفحۀ تقدیس و تنزیه امریّۀ الهیّه ما بین بریّه مرور نمود له الحمد و المنّه و نظر بعدم اطّلاع ناس از اوامر الهیّه تفضّلاً لهم از لسان احدیّه این کلمۀ مبارکه استماع شد عفا اللّه عمّا سلف نسئل اللّه ان یوفّقهم علی التّقدیس و التّنزیه و العمل بما امروا به من لدن علیم خبیر
باری نفس ظالم و رضاقلی لا زال سرّاً باعمال شنیعه مشغول بودند و این عبد بکرّات هر دو را نصیحت مینمود چه در عراق و چه در ارض سر و چه در سجن اعظم که شاید متنبّه شوند و از خواب غفلت مُنْتبه گردند ابداً تأثیری ننمود ما تاثّرت فیهما کلمات النّصحیّة و بیانات الشّافیة المعلنة تا آنکه رضاقلی با بعضی از نصاری جهرة بشرب و اعمال شنیعه مشغول گشت لذا اطرده اللّه بسلطانه و با خبیثین هم یعنی سیّد محمّد و آقا جان متّصل شد چندی از میان گذشت یومی عریضه بساحت اقدس فرستاد مشعر بتوبۀ از خطیئات ما قبل و همچنین چند یوم بعد عریضۀ اخری ولکن چون بکرّات توبه نموده و نقض عهد و میثاق اللّه از او ظاهر لذا عرایض مقبول نیفتاد و بعضی اعمال از او ظاهر که شبه و مثل نداشته و سبب تضییع امر اللّه بین عباد گشته این عبد فانی دوست نداشته که ذکر نماید شاید ملائکۀ ناشرات اعمال آنخبیث مردود را در ارض انتشار دهند اَلا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین و در اتّصال آنخبیث و خبیثین اشتعلت نار الفتنة و البغضآء علی شأن لا یحصیه القلم و البیان ولکنّ الرّحمن اخمدها و اطفأها انّه لهو المقتدر القدیر هر ذی بصری از طرد جمال قدم امثال این نفوس را عرف قمیص تقدیس و تنزیه استنشاق مینماید چه که اعمال رضاقلی و آقا جان خبیث و ذَنَبه نزد کل واضح و مشهود است نسئل اللّه بان یفتح عیون النّاس و یعرّفهم من اعماله و احکامه جلّ و عزّ ما یدلّ علی تقدیس ذاته و تنزیه نفسه و ساذج امره اگرچه اکثری از ناس نائمند ولکن بعضی از انفس زکیّه و ابصر حدیده بعنایت رحمانیّه موجود انّهم یمیّزون الحقّ عن الباطل و یعرفون من عَرْف کلّ امر ما یطمئنّ به قلوبهم و نفوسهم اَلا انّهم عباد مکرمون
باری امر بمقامی رسید که جمال قدم در بیت عاکف و امر بسدّ باب از کل فرمودند و بهیچوجه ملاقات از برای احدی ممکن نه و بر حسب ظاهر آنچه از مفتریات مشرکین و حِیَل مبغضین استماع میشد ابداً از مطلع اوامر الهیّه امری ظاهر نه تا آنکه یومی از ایّام در شهر رجب او شعبان مکتوبی از جناب آقا سیّد علی قبل اکبر ابن اخ جناب اسم اللّه مه علیه بهآء اللّه الابهی لدی العرش حاضر بعد از عرض ما فی المکتوب لدی الوجه جواب لوح امنع اقدس الّذی جعله اللّه رحمة للمخلصین و نقمة للمشرکین از مطلع بیان رحمن نازل بهیمنت و اقتداری که ارکان این عبد متزلزل شد بعد از تنزیل آن لوح مبارک بعین یقین مشاهدۀ عذاب الهی نمودم و افق این ارض تغییر نمود و بحمرۀ تمام ظاهر و در هر یوم در ازدیاد بود تا آنکه یومی از ایّام آیات عنایت از مطلع رحمت نازل بعد از استماع آن این عبد مطمئن شد که الحمد للّه که غضب الهی مخصوص نفوس خبیثه بوده بعضی از آیات آن لوح در شوق و اشتیاق عشّاق نازل و بعضی در قهر و اقتهار اهل نفاق و صورت آن لوح منیع این است
ان یا اسمی مهدی قد حضر لدی الوجه ما انشأه ابن اخیک فی ثنآء مولاه و عرفنا منه الشّوق و الاشتیاق و نزّلنا له ما یحدث به الشّغف و الاحتراق فی حبّ اللّه مالک یوم الطّلاق طوبی لمن یقرء و یتفکّر فیما نزّل من لدی اللّه المقتدر القدیر
قد احترق المخلصون من نار الفراق این تشعشع انوار لقآئک یا محبوب العالمین
قد ترک المقرّبون فی ظلمآء الهجران این اشراق صبح وصالک یا مقصود العالمین
قد تبلبل اجساد الاصفیآء علی ارض البعد این بحر قربک یا جذّاب العالمین
قد ارتفعت ایادی الرّجآء الی سمآء الفضل و العطآء این امطار کرمک یا مجیب العالمین
قد قام المشرکون بالاعتساف فیکلّ الاطراف این تسخیر قلم تقدیرک یا مسخّر العالمین
قد ارتفع نباح الکلاب من کلّ الجهات اَیْن غضنفر غیاض سطوتک یا قهّار العالمین
قد اخذت البرودة کلّ البریّة این حرارة محبّتک یا نار العالمین
قد بلغت البلیّة الی الغایة این ظهورات فرجک یا فرج العالمین
قد احاطت الظّلمة اکثر الخلیقة این انوار ضیآئک یا ضیآء العالمین
قد طالت الاعناق بالنّفاق اَیْن اسیاف انتقامک یا مهلک العالمین
قد بلغت الذّلّة الی النّهایة این آیات عزّتک یا عزّ العالمین
قد اخذت الاحزان مطلع اسمک الرّحمن این سرور مظهر ظهورک یا فرح العالمین
قد اخذ الهمّ کلّ الامم این اعلام ابتهاجک یا بهجة العالمین
تری مشرق الآیات فی سبحات الاشارات اَیْن اصبع قدرتک یا اقتدار العالمین
قد اخذت رعدة الظّمأ من فی الانشآء اَیْن فرات عنایتک یا رحمة العالمین
قد اخذ الحرص من فی الابداع این مطالع الانقطاع یا مولی العالمین
تری المظلوم فریداً فی الغربة این جند سمآء امرک یا سلطان العالمین
قد تُرکت وحدة فی دیار الغربة اَیْن مشارق وفآئک یا وفآء العالمین
قد اخذت سَکَرات الموت کلّ الآفاق این رشحات بحر حَیَوانک یا حیوة العالمین
قد احاطت وساوس الشّیطان من فی الامکان اَیْن شهاب نارک یا نور العالمین
قد تغیّر اکثر الوری من سُکْر الهوی اَیْن مطالع التّقوی یا مقصود العالمین
تری المظلوم فی حجاب الظّلام بین اهل الشّام اَیْن اشراق انوار صباحک یا مصباح العالمین
ترانی ممنوعاً عن البیان من این تظهر نغماتک یا ورقآء العالمین
قد غشّت الظّنون و الاوهام اکثر الانام این مطالع ایقانک یا سکینة العالمین
قد غُرِق البهآء فی بحر البلآء این فلک نجاتک یا منجی العالمین
تری مطلع آیاتک فی ظلمات الامکان این شمس افق عنایتک یا نوّار العالمین
قد خبت مصابیح الصّدق و الصّفآء و الغیرة و الوفآء این شئونات غیرتک یا محرّک العالمین
هل تری من ینصر نفسک او یتفکّر فیما ورد علیها فی حبّک اذاً توقّف القلم یا محبوب العالمین
قد کُسِرَتْ اغصان سدرة المنتهی من هبوب اریاح القضآء این رایات نصرتک یا منصور العالمین
قد بقی الوجه فی غبار الافترآء اَیْن اریاح رحمتک یا رحمن العالمین
قد تکدّر ذیل التّقدیس من اولی التّدلیس این طراز تنزیهک یا مزیّن العالمین
قد رَکَد بحر العنایة بما اکتسبت ایدی البریّة ایَنْ امواج فضلک یا مراد العالمین
قد غُلق باب اللّقآء من ظلم الاعدآء اَیْن مفتاح جودک یا فتّاح العالمین
قد اصفرّت الاوراق من سموم اریاح النّفاق اَیْن جَوْدِ سحاب جُوْدِک یا جوّاد العالمین
قد تغیّر الاکوان من غبار العصیان اَیْن نفحات غفرانک یا غفّار العالمین
قد بقی الغلام فی ارض جدبآء این غیث سمآء فضلک یا غیاث العالمین
یا قلم الاعلی قد سمعنا ندآئک الاحلی من جبروت البقآء استمع ما ینطق به لسان الکبریآء یا مظلوم العالمین
لو لا البرودة کیف تظهر حرارة بیانک یا مبیّن العالمین و لو لا البلیّة کیف اشرقت شمس اصطبارک یا شعاع العالمین
لا تجزع من الاشرار قد خلقت للاصطبار یا صبر العالمین
ما احلی اشراقک من افق المیثاق بین اهل النّفاق و اشتیاقک باللّه یا عشق العالمین
بک ارتفع علم الاستقلال علی اعلی الجبال و تموّج بحر الافضال یا وله العالمین
بوحدتک اشرقت شمس التّوحید و بغربتک زیّن وطن التّجرید اصطبر یا غریب العالمین
قد جعلنا الذّلّة قمیص العزّة و البلیّة طراز هیکلک یا فخر العالمین
نری القلوب ملئت من البغضآء و لک الاغضآء یا ستّار العالمین
اذا رأیت سیفاً اقبل اذا طار سهم استقبل یا فدآء العالمین
اتنوح او انوح بل اصیح من قلّة ناصریک یا من بک ارتفع نَوْح العالمین
قد سمعت ندآئک یا محبوب الابهی اذاً انار وجه البهآء من حرارة البلآء و انوار کلمتک النّورآء و قام بالوفآء فی مشهد الفدآء ناظراً رضآئک یا مقدّر العالمین
یا علی قبل اکبر اشکر اللّه بهذا اللّوح الّذی تجد منه رائحة مظلومیّتی و ما انا فیه فی سبیل اللّه معبود العالمین لو یقرئه العباد طرّاً و یتفکّرون فیه لیضرم فی کلّ عرق من عروقهم ناراً یشتعل منها العالمین انتهی
این عبد تا آن یوم از لسان عظمت آیات قهریّه باین شأن استماع ننموده لذا بسیار متفکّر که چه واقع خواهد شد و چه امری از مطلع غیب ظاهر شود باری در هر یوم فساد و اعراض اشقیا در تزاید بوده تا آنکه رضاقلی یک بستۀ کبیر سواد نوشتهجات که نزدش بود بعض فقرات آنرا بفقرات کفرآمیز مخلوط نموده و بدست اکثری از اهل بلد داده و چنان مذکور نمود که من از حضرات بودم و حال تائب شدم و مسلم گشتم او و آقا جان و سیّد محمّد هر سه نزد ناس اظهار ندامت نموده و خود را از اهل اسلام قلم دادند و بقسمی این بلد منقلب شد که اکثر ناس جهرة بشتم و بغضا قیام نمودند و سیّد محمّد خبیث چون مشاهده نمود که جمال قدم در بیت ساکن و باب بر حسب ظاهر مسدود و حضرت غصن اعظم هم از ما بین اصحاب خارج فرصت غنیمت نموده با بعضی از اصحاب بنای مراوده و دوستی گذاشتند و این عباد ساکن و صابر ابداً در این امور امری از مصدر امر صادر نه متوکّلاً علی اللّه در محل نشسته تا چه ظاهر شود و از سرادق غیب بعرصۀ ظهور چه جلوه نماید تا آنکه در یوم اثنین ثانی عشر شهر ذی القعدة ساعت یازده از روز غوغا برخواست مشاهده شد که پاشای بلد با جمیع عسکریّه مع اسیاف مسلوله بیت را احاطه نمودند و همچنین کلّ اصحاب را اخذ نمودند و این عبد بتحریر آیات منزله مشغول بود و بقسمی مدینه در حرکت و اضطراب مشاهده شد که فوق آن ممکن نه بغتة جمیع اهل بلد مع عساکر و ضبّاط بهیجان آمده و بقسمی نعره و ضوضا مرتفع که قلم از ذکر آن عاجز است در آن اثنا تلقاء وجه حاضر فرمودند لا تلتفت الی ضوضآئهم بعد لسان مبارک بآیات ناطق و این عبد بتحریر آن مشغول که غصن اعظم عزّ ثنآئه بین یدی حاضر و معروض داشتند که بباب حکومت خواستهاند جمال قدم مع غصن اعظم تشریف بردند و غصن اکبر و آقا میرزا محمّدقلی و این عبد خواستیم همراه برویم منع فرمودند بعد از ساعتی آمدند غصن اکبر عزّ ثنآئه و این عباد را هم بردند بعد از ورود سرایه اهل حکومت مذکور نمودند که هفت نفر از اعجام رفتهاند آقا جان و سیّد محمّد و رضاقلی را کشتهاند للّه درّ من قال
للرّعد کرّاتهم صوتاً و لا صیتا
حسنا و ان قوتلوا کانوا عفاریتا
و جمیع ناس خائف و مضطرب مشاهده شدند و بشأنی آثار قهر احاطه نمود که اکثری از اهل بلد و اهل حکومت در آن لیل از اکل و نوم ممنوع ماندند عجب در آنست مع آنکه جمال قدم در اشهر معدودات مع غصنین اعظمین سدّ باب نموده و ابداً با احدی از خارج و داخل معاشرت نمیفرمودند و خود سیّد محمّد خبیث باطراف نوشته که جمیع اصحاب اعراض نمودند مع ذلک بعد از وقوع این امر خبیثۀ کاذبه علیها لعنة اللّه و لعنة اولیآئه در مجلس حکومت رفته و ذکر نموده که جمال قدم امر فرموده که این نفوس را بقتل رسانیدند مع آنکه واللّه المهیمن القیّوم ابداً بر حسب ظاهر از مقرّ امر امری صادر نشد و لا زال کل را از ارتکاب این امورات نهی میفرمودند و میفرمودند انّ الکلب ینبح و الذّئب یعوی اترکوهما و لا تتعرّضوا بهما و کونوا من الصّابرین
باری یکی از احبّا تفصیل مجلس حکومت را از این عبد از دیار بعیده استفسار نمود این عبد آنچه در نظر بود خدمت ایشان معروض داشت و حال در این اوراق مکرّراً ذکر میشود تا جمیع بریّه از بیانات الهیّه در آن لیله مستفیض شوند لیلۀ اولی حین صلوة عشا بود که مجلس پاشا تشریف بردند و در آنمجلس جمع کثیری مجتمع بوده و جمیع در کمال وحشت و اضطراب جمال قدم در صدر مجلس متّکأً جالس و ابداً تکلّم نفرمودند چه که اهل مجلس بشوری و مکالمۀ بین خود مشغول بودند و در آنمجلس جز حضرت غصن اعظم احدی را همراه نبردند بعد پاشا برخواسته معروض داشت که شما در محلّ دیگر تشریف ببرید چه که حال میخواهیم حضرات آخذین را استنطاق نمائیم لذا در محلّ دیگر که بمجلس اداره موسومست تشریف بردند و در آنمجلس غصنین اعظمین و آقا میرزا محمّدقلی و آقا محمّدعلی اصفهانی و آقا محمّدجواد و آقا محمّدحسین ابن حاجی علیعسکر تلقاء وجه بودیم و بعضی از اهل سرایه از ضبّاط و غیره و الی ساعت سابعه در آنمحل تشریف داشتند و متّصلاً بآیات عظمت ناطق از جمله باین عبد فرمودند در نظرت هست آیاتیکه در لیلۀ قبل نازل شده و بعد باعلی البیان تلاوت فرمودند و آن آیات اینست
بسم اللّه الباقی الدّائم العزیز العظیم
قد ماج بحر البلآء و احاطت الامواج فلک اللّه المهیمن القیّوم ان یا ملّاح لا تضطرب من الاریاح لانّ فالق الاصباح معک فی هذه الظّلمة الّتی احاطت العالمین توکّل علی اللّه فیکلّ الاحوال و لا تخف من هبوب عواصف البغضآء ان استعذ باللّه ربّک المقتدر العلیم انّه یحفظ من یشآء بسلطان من عنده انّه لهو العلیم الحکیم فی بحبوحة الظّلمة کان الوجه مشرقاً بضیآء احاط من فی السّموات و الارضین انّا فی تلک الحالة ندع البریّة الی اللّه و لا یخوّفنا اجتماع الّذینهم کفروا باللّه اذ اتی بامر بدیع قد سرق السّارق ما نزّل من لدی العرش و احضره لدی الّذین یحکمون علی العباد کذلک فعل ذاک المشرک البعید قل مت بغیضک یا ایّها الجاهل هل تظنّ انّک تسبقنا لا واسمی الّذی به فاحت نفحات الرّوح علی کلّ صغیر و کبیر انّا بلّغنا الامر بایادی الرّسل من لدنّا انّا کنّا قادرین ثمّ نشرناه بایدی الّذین اعرضوا انّه لا یضرّه مکر الماکرین انّ الخنّاس حضر بکتابی بین النّاس و ظنّ بذلک یهجمون علی مطلع الامر و یحتقر به شأن اللّه فیما سواه و حقّت علیه کلمة العذاب من لدن غالب محیط قل بذلک یرفع امره و ینتشر آیاته و یعلو هذا الذّکر الّذی به قدّر کلّ امر حکیم یا لیت یجتمعون علینا العباد و یسفکون دمآئنا فی هذا السّبیل المستقیم انّا فدینا ما عندنا فی سبیل اللّه یشهد بذلک ما انا فیه من البلایا و عن ورآئها قلم الّذی به ثبت امر اللّه العزیز الحکیم قل انّی اکون منتظراً یوم الّذی فیه اری نفسی بین الاحزاب من جنود الظّالمین تاللّه اذاً یسمعون ما لا سمعوا من قبل و یرون ما لا رأت عیون الّذین سبقوا انّه لهو الحاکم علی ما اراد و انّه لهو القویّ القدیر قل یا ایّها الذّباب هل تقدر ان تطیر مع الورقآء فی هذا الهوآء الّذی ما طارت فیه طیور العالمین کلّ ما یرد علینا انّه رحمة لنا یشهد بذلک کلّ موقن بصیر تنوح الذّرّات لضرّنا و نحن فی فرح مبین قد اظهرنا السّرور من افق الاحزان انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انتهی
و در آن احوال ابداً بمأمورین اعتنا نفرمودند وجه مبارک متوجّه بغصنین اعظمین ارواح العالمین لهما الفدآء و بعضی از احبّا که در خدمت حاضر بودند بوده بعد بحر بیان رحمن موّاج از جمله فرمودند قد اوحی اللّه تبارک و تعالی الی بعض انبیآئه فی بعض وحیه وعزّتی و جلالی لاقطعنّ رجآء کلّ مؤمّل یؤمّل غیری و لاکسونّه ثوب المذلّة بین النّاس و لابعدنّه عن فرجی ایؤمّل عبدی فی الشّدائد غیری و مفتاحها بیدی ما لی اری عبدی معرضاً عنّی و قد اعطیته ما لم یسئلنی افاسئل فلا اجود کلّا الیس الجود و الکرم لی الیس الدّنیا و الآخرة بیدی و لو انّ کلّ واحد من اهل السّموات و الارض سئلنی مثل السّموات و الارض و اعطیته ما نقص ذلک من ملکی علی قدر جناح بعوضة و امثال این بیانات که اکثری در نظر نیست متّصلاً از کوثر فم رحمن جاری بوده قد تعاطی اقداح البیان من خمر ذکر الرّحمن چه عرض کنم که در آن لیلۀ مبارکه آیات قدرت و عظمت و سلطنت چه قسم جاری و سایل و نازل بوده کانّ سلسبیل البیان بذل علی من فی الامکان و بحر الکرم ترشّح علی الامم و سرّ المجلّل بالسّرّ تجلّی علی من فی الغیب و الشّهود و بسیار از بیانات ابداً در نظر نمانده باری در ساعت سابعه یکی از ضبّاط آمده جمال قدم و غصنین اعظمین و آقائی آقا میرزا محمّدقلی را بردند در عریضۀ قبل عرض شده که جمال قدم و حضرت غصن اکبر را در محلّیکه جنب لیمانست و آقائی آقا میرزا محمّدقلی را در محلّ دیگر و حضرت غصن اعظم را در لیمان تحت حدید این عبد و سایر احبّا را در نفس سرایه محلّ بسیار مظلمی تحت حدید حبس نمودند در لیل ثانی تلغراف از والی آمده محلّ جمال قدم را تغییر دادند در قبّۀ مرتفعهئی که فوق لیمانست تشریف بردند غصنین و آقائی هم در حضور امنع اقدس و توقّف در قبّه سی و هشت ساعت و نیم بعد مجدّداً یوم خمیس که رابع یوم واقعه بوده ساعت چهار از نهار بسرایه طلب نمودند لاجل سؤال و جواب حین توجّه بمجلس لسان عظمت باینکلمه ناطق اخذتم اصول انفسکم و نبذتم اصول اللّه عن ورآئکم ما لکم لا تفقهون این آیه مکرّر از لسان عظمت جاری و بعد از ورود جمال قدم پاشا و اهل مجلس معذرت خواستند که ما مکلّف بتفحّصیم چه که سه نفس کشته شدهاند و جمیع اهل بلد خائف و هراسان لذا باید بموجب قانون عمل شود گویا بیچاره از قانون هم اطّلاع نداشته باری سؤال از اسم مبارک و وطن نمودند و معروض داشتند که موجب قانون اینست که این سؤالات بشود و نوشته گردد فرمودند انّه اظهر من الشّمس که مجدّد سؤال شد فرمودند لا ینبغی ذکر الاسم فانظروا فی فرمان الدّولة الّذی عندکم بعد بکمال ملایمت عرض نمودند که خود شما بفرمائید
اذاً جلس هیکل العظمة مستویاً علی السّریر و نطق بلسان القدرة و القوّة اسمی بهآءاللّه و مسکنی نور اذاً فاعرفوا ثمّ توجّه وجه القدم الی المفتی و قال عزّ کبریآئه لو عرفتم لاسمعناکم هدیر ورقآء العظمة علی غصن سدرة الرّحمانیّة لیظهر لکم ما قال العبودیّة جوهرة کنهها الرّبوبیّة فبهت من حضر من کلمة اللّه الابدی و بعد مخاطباً الی الکلّ فرمودند ما المقصود من هذا الاجتماع و السّؤال و الجواب لو تریدون اعترف بما هو مقصودکم و رجآء قلوبکم لانّی ما احبّ ان اکون فی الدّنیا علی قدر ساعة و از آیات سورۀ ملوک تلاوت فرمودند از جمله این فقرۀ مبارکه ما مررت علی شجر الّا و خاطبه فؤادی یا لیت قُطعت لاسمی و صلب علیک جسدی فی سبیل ربّی و فی اثنآء البیان قد اخذ الاهتزاز ارکان الرّحمن ثمّ بعد ذلک قام القیام و توجّه جمال العلّام الی محلّ آخر خارجاً عن المجمع باری عجائب روزی و عجائب وقتی بوده در بعضی از ناس شمس کلمة اللّه اشراق نموده اظهار محبّت نمودند فی الحقیقه این عبد از ذکر بیانات رحمانی عاجز و قاصر است صاحب مثنوی ذکری نموده مناسب اینمقام است
این عبد از ذکر بیانات الهیّه و اصطلاحات ربّانیّه عاجز بوده و خواهد بود بعد پاشا فرستاد که به بیت مراجعت فرمائید و معذرت خواست از آنچه واقع شده فرمودند رجوع بحبس اولی است چه که جمعی محبوسند بعضی تلقاء وجه حاضر شده معروض داشتند که حال اهل بلد در حرکتند نمیتوان محبوسین را بیرون آورد چند یومی اگر توقّف شود بهتر است بعد مراجعت به بیت فرمودند و آنحین ساعت احدی عشر یوم خمیس بود مجمل آنکه ابتدای خروج جمال قدم از حرم الی ورود در حرم شصت و نه ساعت و نیم منقضی شد توقّف در سرایه لیلۀ اولی پنج ساعت و نیم حبس جنب لیمان هیجده ساعت و نیم حبس قبّه فوق لیمان سی و هشت ساعت و نیم ورود سرایه و توقّف در آن مرّۀ ثانیه هفت ساعت کذلک قضی الامر من لدی اللّه المقتدر العلیم الحکیم و دیگر آنکه صحبت نامیست از اهل زاء علیه لعنة اللّه اذا حدّث کذب و اذا وعد خلف و اذا اؤتمن خان این صفات منافقین است و صد هزار فوق آن در آنخبیث موجود قبل از وقوع اینمقدّمۀ مذکوره وارد این بلد شد و در مقرّ مشرکین منزل داشت و چندی با نفوس خبیثه معاشر و بعد با روایات کاذبۀ سقیمه مراجعت نمود و بهر محل که رسید مفتریاتی ذکر نمود او و آقا جان علیهما غضب اللّه راوی مجعولات مفتریه از ناحیۀ کذبه شدهاند چنانچه بعد از انقلابات مدینۀ کبیره و عزل مشیر و موت صدر اعظم نسبت دادند این امور لاجل ظلم بر ما واقع شده و رأس المشرکین خبر داده کلّ هذا کذب صرّاح و هر عاقل منصفی که فی الجمله بعرف انصاف فائز شده یشهد بکذبهم چه که جمیع نفوس از عرب و عجم و ترک در صدد جمال قدم بودند و بعداوت تمام قیام نموده بودند و سایرین را داخل وجود نمیدانستند و بر سایر آنچه واقع شده بالتّبع بوده باری اخذ ظالمین و ما ورد علیهم و ما یرد کل در لوح رئیس و الواح اخری بکمال تصریح نازل و حال این عبد بعضی را ذکر مینماید تا کل بدانند که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود و مطلع آیات الهیّه و منبع فیوضات رحمانیّه بآنچه وارد شده خبر دادهاند از جمله لوح جناب ابن نبیل علیه بهآء اللّه است که در اوّل ورود سجن اعظم نازل و اصل لوح نزد جناب مذکور حاضر و سواد آن نزد جناب زین المقرّبین علیه من کلّ بهآء ابهاه و احبّا بهآء اللّه علیهم موجود است جویا شوید و تحقیق نمائید تا بیقین بدانید که زمام علوم بید مقتدر علیم بوده و خواهد بود لا یعلم الغیب الّا هو یظهر لمن یشآء ما یشآء و یستر لمن اراد ما اراد انّه لهو العلیم الخبیر بعضی از آیات منزلۀ در آن لوح اینست
کظ نادیناک عن ورآء قلزم الکبریآء علی ارض الحمرآء من افق البلآء انّه لا اله الّا هو العزیز الوهّاب ان استقم علی امری و لا تکن من الّذین اذا اوتوا ما ارادوا کفروا باللّه ربّ الارباب سوف یأخذهم اللّه بقهر من عنده انّه لهو المقتدر القهّار فاعلم انّ الّذین حکموا علینا قد اخذ اللّه کبیرهم بقدرة و سلطان و بعد آیاتی چند نازل تا آنکه باین آیه میرسد قوله جلّ کبریآئه سوف نعزّل الّذی کان مثله و نأخذ امیرهم الّذی یحکم علی البلاد و انا العزیز الجبّار چنانچه چندی نگذشت نفسیکه سبب شد و مباشر نفی حق و آل اللّه بود از مدینۀ کبیره نفی نمودند و کبیرشان که جمیع حکم از او صادر بدرک رفت حال ملاحظه کنید مع این آیات منزله که از قبل در کتاب الهی نازل و در بلاد منتشر صحبت زنجانی بعد از وقوع گفته رئیس المغلّین اخبار داده الا لعنة اللّه علی الکاذبین و همچنین سورۀ رئیس را ملاحظه نمائید که بعد از هجرت ارض سِرْ و ورود شاطی بحر نازل شده و همچنین آیات هیکل که مخصوص ملک پاریس و اهل آن دیار نازل در آن آیات اخبار فرمودهاند از آنچه بعد بر او واقع شده قوله عزّ کبریآئه ان استمع النّدآء من هذه النّار المشتعلة من الشّجرة الخضرآء فی هذا الطّور المرتفع علی البقعة المقدّسة البیضآء خلف قلزم البقآء انّه لا اله الّا انا الغفور الرّحیم الی ان قال عزّ کبریآئه ان یا ملک انّا سمعنا منک کلمة تکلّمت بها اذ سئلک ملک الرّوس عمّا قضی من حکم الغزا انّ ربّک لهو العلیم الخبیر قلت کنتُ راقداً فی المهاد ایقظنی ندآء العباد الّذین ظلموا الی ان غرقوا فی البحر الاسود کذلک سمعنا و ربّک علی ما اقول شهید نشهد بانّک ما ایقظک النّدآء بل الهوی لانّا بلوناک وجدناک فی معزل ان اعرف لحن القول و کن من المتفرّسین انّا ما نحبّ ان نرجع الیک کلمة سوء حفظاً لمقام الّذی اعطیناک فی الحیوة الظّاهرة انّا اخترنا الادب و جعلناه سجیّة المقرّبین انّه ثوب یوافق النّفوس من کلّ صغیر و کبیر طوبی لمن جعله طراز هیکله ویل لمن جعل محروماً من هذا الفضل العظیم لو کنت صاحب الکلمة ما نبذت کتاب اللّه ورآء ظهرک اذ ارسل الیک من لدن عزیز حکیم انّا بلوناک به ما وجدناک علی ما ادّعیت قم و تدارک ما فات عنک سوف تفنی الدّنیا و ما عندک و یبقی الملک للّه ربّک و ربّ آبآئک الاوّلین لا ینبغی لک ان تقتصر الامور علی ما تهوی به هویک اتّق زفرات المظلوم ان احفظه من سهام الظّالمین بما فعلت تختلف الامور فی مملکتک و یخرج الملک من کفّک جزآء عملک اذاً تجد نفسک فی خسران مبین و یأخذ الزّلازل کلّ القبائل فی هناک الّا بان تقوم علی نصرة هذا الامر و تتّبع الرّوح فی هذا السّبیل المستقیم اعزّک غرّک لعمری انّه لا یدوم و سوف یزول الّا بان تتمسّک بهذا الحبل المتین قد نری الذّلّة تسعی عن وراک و انّک من الرّاقدین
معلوم احبّای الهی بوده در ایّام توقّف در ارض سِرْ الواح منیعه مخصوص بعضی از ملوک لاتمام حجّة اللّه نازل و ارسال شد از جمله بملک پاریس که در آن ایّام رأس ملوک بود لوحی نازل و سبب آن آنکه روزی تلقاء عرش حاضر بودم فرمودند بعد از دعوای روس و عثمانی ملک پاریس باعانت عثمانی برخواست و بعد از نزاع و جدال و قتل و غارت جمعی از ملوک بمیان آمدند و حکم مصالحه محقّق شد بعد ملک روس از ملک پاریس سؤال نمود که من و تو هر دو اهل یک ملّت بودیم سبب چه بود که تو باهانت اهل مذهب خود و اعانت غیر مذهب قیام نمودی جواب نوشت سببی نداشت مگر آنکه نفوسی از رعیّت عثمانی را شما در بحر اسود بغتة بر ایشان هجوم نمودید و جمیع را غرق کردید ندای آنمظلومان مرا از خواب بیدار نمود و باعانت برخواستم بعد از اتمام این فقره فرمودند حال ما لوحی باو میفرستیم و او را امتحان مینمائیم اگر باعانت مظلومین اهل بیان برخواست تصدیق مینمائیم او را در آنچه گفته والّا یظهر کذبه فیما ادّعی و قال لذا لوحی باو نازل و ارسال شد ابداً خبری از او نرسید مع آنکه وزیری از وزرای او که سرّاً اظهار حبّ مینمود بساحت اقدس معروض داشته که مخصوصاً لوح را بملک رساندم و تفصیل را هم لساناً معروض داشتم مع ذلک جوابی نرسید این بود که بعد از عدم وصول جواب آن لوح این لوح ثانی نازل و بخطّ فرنساوی شخصی نوشته و ارسال داشت حال ملاحظه در لوح نمائید آنچه بعد بر او وارد شده از قبل تصریحاً من غیر تلویح در آن نازل طوبی للقارئین طوبی للمتفکّرین طوبی للمنصفین و همچنین در خلق بدیع و ارسال آن بعظمت و قدرت تفکّر نمائید و ملاحظه کنید بعد از اتمام حجّت و اظهار قدرت چگونه بلایا از قحط و غلا و خوف عجم را احاطه نمود و اخبار این امور کل در الواح متعدّده نازل شده فواللّه الّذی لا اله الّا هو اگر نفوس در خلق بدیع و ارسال او و لوح او و آنچه بعد وارد شده تفکّر نمایند جمیع را کافیست و برهان الهی اظهر از شمس بر کل واضح و مبرهن میشود ولکن کینونات جعلیّه بعالم خود مشغولند از انفاس سبحانیّه و عَرْف آیات رحمانیّه قسمتی نبرده و نخواهند برد الّا من شآء اللّه چنانچه مشاهده میشود مع این اعلای کبری و ظهور عظمی و آیات واضحات بعضی از عباد متابعت نفوسی را اختیار نمودهاند که همیشه خلف قناع بوده و خواهند بود و ابداً امری از آن نفوس ظاهر نشده چه فایده که این عبد فرصت ندارد والّا جمیع آنچه ظاهر شده و میشود کل را از آیات اللّه که بالتّصریح من غیر تأویل نازل شده معروض میداشت نسئل اللّه بان یؤیّد العباد علی الانصاف و محو ما عندهم من الاوهام و ما ذکر فی الاسلاف انّ العجب فی الّذین اتّبعوا الدّفرآء بعد الّذی تضوّع رائحة المحبوب بین العالمین مثل آنکه بسیّد محمّد اصفهانی و اقوال او که ابداً از اصل امر مطّلع نبوده و لا زال بفساد مشغول از حقّ امنع اقدس محتجب ماندهاند اگرچه قول عوامست ولکن مناسب این مقام کوری نگر عصاکش کور دیگر شود فواللّه فواللّه هر ذی بصر و ذی شمّی یکمرتبه او را دیده از وجهش اثر جحیم و از نَفَسش رائحۀ اهل سجّین یافته هر روز بتدلیسی مشغول چون وارد سجن اعظم شدیم اسمش را قدّوس افندی گذاشت بگمان آنکه اسم بیمعنی سبب اعلای مسمّی خواهد شد ویل له و لمن اتّبعه و همچنین آقا جان را رئیس المشرکین سیف الحقّ نامید و عراق را باو وعده داد چنانچه مکتوب خود آقا جان الآن موجود است که برئیس المشرکین نوشته و استغاثه نموده که آن وعده که دادید چند وقت دیگر ظاهر میشود باری در این ارض نزد هر شخصی ذکر نمود که من سیف الحقّ هستم و اکثر بلاد را عنقریب فتح میکنیم الا لعنة علی الکاذبین در اینمقام آیاتی از سماء مشیّت الهیّه نازل قوله عزّ کبریآئه
انّ فی ابتلآء مالک الامکان فی کلّ الاحیان لآیات لمن فی الاکوان قد قبل الشّدّة لرخآء البریّة و المشقّة لراحة من فی الامکان نفسی لفضله الفدآء و لکینونتی لرحمته الفدآء و روحی لعنایته الّتی احاطت الآفاق ما اصبح الّا و احاطته ظلمات الاشارات من الّذین کفروا باللّه منزل الآیات و انّه لا یمنعه شئ عمّا اراد فی امر اللّه مالک یوم التّناد مرّة ینادی بلسانه المبین و طوراً یشیر باصبع الیقین و یدع الکلّ الی اللّه مالک الرّقاب لو نذکر ما ورد علینا لتنفطر السّمآء و تخرّ الجبال انّ الّذین کفروا افتخروا بما عندهم من الالقاب انّ الاخرس سمّی نفسه بالقدّوس و ادّعی فی نفسه ما ادّعی الخنّاس و الآخر سمّی نفسه بسیف الحقّ و قال انّی انا فاتح البلاد قد بعث اللّه من ضرب علی فمه لیوقننّ الکلّ بانّه ذَنَب الشّیطان قطع من سیف الرّحمن قد کان ان ینتظر ایّام عزّه و ظهوره بما وعده من کفر باللّه فالق الاصباح کذلک یأخذ اللّه من اعرض عنه و قام علی تضییع امره بین العباد فلمّا هُلکوا سرت اریاح الرّبیع و فتحت ابواب السّمآء و امطر السّحاب طوبی لمن فاز بعرفان اللّه فی ایّامه و انقطع بکلّه عن کلّ الجهات قل او لم یکفکم ربّ السّموات و الارض انّه قد اتی بالحقّ باسمه المهیمن علی الابداع انّک نوّر قلبک بمصباح الاعظم الّذی اوقده مالک القدم ثمّ استقم علی الامر بسلطان ربّک المقتدر المختار انتهی
شخصی در این مدینه از علمای مدینۀ کبیره بوده آقا جان نزد او مراوده داشت نزد او هم تفصیل را ذکر نموده که من سیف الحقّم عنقریب فتوحات اکثر بلاد بدست من خواهد شد آنشخص عالم جاهل اگرچه از سبیل حق بعید بوده کلمۀ خوبی ذکر نموده کانّ روح القدس نطق علی لسانه چنانچه بعد از قتل مشرکین فی الفور مع پاشای بلد بر سر نعش آقا جان حاضر مذکور نمود این ملعون میگفت من سیف الحقّم حال معلوم شد که سیف الحقّ آن بود که بر کمرش خورد و باسفل الجحیم مقرّش داد باری الحمد للّه بعد از وقوع اینفقره و رجوع مشرکین باسفل الجحیم امطار رحمت لیلاً و نهاراً باریده بعد از آنکه در چند سنه رحمت ممنوع بود و ناس بقحط و غلا معذّب و مبتلا وقتیکه در ادرنه بودیم کاغذی آنخبیث بشخصی نوشته بود از جمله ملاحظه شد یک فقره از فقرات لوحیکه در عراق نازل شده بود سرقت نموده و باسم خود نوشته و آن فقره اینست چون شمس مشرقیم و چون قمر لائح و آن غافل پلید اینقدر ادراک ننموده که عرصۀ سیمرغ جولانگه ذباب نشده و نخواهد شد و ظلمت را نمیرسد که دعوی شمسی نماید فواللّه چون ناس را ضعیف و احمق دید لذا بمفتریات نفسیّه قیام نمود چنانچه بعضی مجعولات قلمیّۀ او را اخذ نموده و میخوانند قد خسر الکاتب و القاری و بوساوس و دسایس مختلفه ناس را از ربّ النّاس منع مینمود و باوهام سابقه بعضی را گمراه نمود چنانچه شخصی بنده را در سوق ملاقات نمود و مذکور داشت که ساعتی میخواهم ترا ملاقات کنم بشرط آنکه احدی جز من و تو نباشد و این عبد از قبل او را ندیده بودم گفتم بسیار خوب وقتی معیّن شد و آمد بعضی ذکرها بمیان آمد و معلوم شد که با مشرک باللّه مراوده دارد و ذکر نمود بمن گفتهاند تو از شیعیانی در این اثنا این عبد را بشأنی ضحک غلبه نمود که زمام صبر از دست رفت و آنشخص تعجّب نمود گفت سبب ضحک چیست گفتم ای بیچارۀ فقیر شیعیان شما که در دیار ایران مثل حصاة ریختهاند بچه مقامی رسیدند و یا چه شأنی عند اللّه داشتهاند که تازه تو میخواهی بر اثر آن متوهّمین مردوده مشی نمائی آیا ندیدی که کل باطل و در ضلالت صرف بودهاند چنانچه حقّ منیع را بایادی خود شهید کردند الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین بعد از القاء این کلمه بسیار متفکّر شد بعد لوجه اللّه بعضی از کلمات منیعه که از مصدر امریّه استماع نموده بودم باو القا کردم مشاهده شد که خالی از استعداد نیست از جمله مذکور داشتم که تو فکر کن از آنچه نزد شیعیان بود و از اساس مذهب و ملّت خود میشمردند کدام یک صدق بود که حال تو میخواهی بر اثر آن اوهام و کلمات کذبه ببحر صدق و حکمت ربّانیّه وارد شوی آیا این شیعیان که میگوئی معنی قیامت را ادراک نموده بودند قال لا گفتم آیا میزان را عارف شدند قال لا گفتم آیا حشر و نشر را فهمیدند قال لا گفتم آیا آنچه در ذکر قائم نزدشان مذکور است بقسمیکه ادراک نمودهاند حق بوده قال لا بعد مذکور داشتم که خود شاهدی که کل کذب بود حال این فقره که بتو گفتند از کجا دانستی که صدقست حینئذ جلست مستویاً مقابلاً الیه و نطقت بما حفظت من آیات اللّه الملک المهیمن القیّوم و القیت علیه ما امرت به من لدی اللّه العزیز المحبوب قلت یا عبد اما سمعت ما نطق به لسان العظمة اذا استوی علی عرشه المهیمن علی کلّ شاهد و مشهود قال و قوله الحقّ دعوا ما عندکم من الاوهام ثمّ استمعوا ما ینطق به لسان ربّکم العزیز العلّام الی متی تتّبعون الهوی قد اشرقت شمس الهدی ان اقبلوا الیها مقدّسین عمّا ذکر من قبل من علمآئکم تاللّه هذا لَظهور اللّه و آیة بطونه لما سواه لا یقاس بما ذکر فی ازل الآزال و لا یعرف بما عندکم من کلمات اهل الجدال تقرّبوا الیه بعیون نورآء و وجوه بیضآء کذلک امرتم فی الالواح من لدی اللّه المقتدر العلیم الخبیر قوله جلّ کبریآئه مخاطباً لاحد قد نراک متغمّساً فی غدیر المحتجبین و میاه اوهام الغافلین ان اخرج منه باسمی و سلطانی ثمّ تغمّس فی هذا البحر الاعظم الّذی ینطق کلّ قطرة منه لا اله الّا انا المقتدر المتعالی المهیمن العزیز الکریم گفتم ای مرد لوجه اللّه میگویم و خالصاً للّه ذکر مینمایم بریز این اوهام را و از این مقامات کثیفۀ محدودۀ متوهّمه صعود نما تا به پرهای رحمت رحمانی بسموات حِکَم ربّانی صعود نمائی و فائز شوی الیوم یوم قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون است و این آیۀ مبارکه از قبل مخصوص این یوم نازل شده چه که در این ظهور واضح و مبرهن گشت که نفس حق وحده سلطان است بر کل و شریک و شبیه اخذ ننموده و نخواهد نمود اگرچه از قبل اهل ملل باین بیان مقر و معترف بودند ولکن اکثر کاذب بودند چه که هر روز شریکی از برای حق قرار میدادند و بعد در این مقام آنچه سزاوار بود این عبد معروض داشت ذکر نمود الیوم تکلیف چیست گفتم تکلیف عمل بهمین آیه که عرض کردم بگذار این انفس موهومه و اقوالشان را و در فضای خوش بدیع وارد شو تا خمر باقی از آیۀ رحمت رحمانی که میفرماید بظهوری ثبت حکم البدع و انّ هذا لبدیع السّموات و الارضین بیاشامی از قبل و بعد بگذر بنفس ظهور بعین ظهور ناظر شو چه که کل در این ظهور اعظم باین مأمورند و این مختصّ باین ظهور است و بعد ذکر نمودم که بعضی از نفوس ضعیفه را آن نفس خبیثه بامثال این اذکار از مختار منع نمود چنانچه یحیی هم ببعضی مینویسد انت من شیعتی و مقصود از این عبارت معلوم قد ضلّ کلّ کتّاب کذّاب حال مشاهده کن کجاست مقام اذکار آن نفس خبیث و مقامیکه حضرت ربّ الارباب از برای عباد خواسته ای برادر جمیع این الفاظ محدودۀ نالایقۀ قبل را بریز و بپرهای بدیع در فضای خوش بدیع طایر شو تا بعنایت الهی از خمر بدیع بیاشامی و بسرّ این امر بدیع پیبری
و دیگر آنکه بعضی از عباد از بعضی اعمال نفوس ضعیفه که طائف حولند شکایت نمودهاند و آنرا بحق جلّ و عزّ نسبت دادهاند چنانچه شخصی ذکر نموده که چگونه میشود مع اظهار حقّیّت و اعلای این امر که عالم را احاطه نموده بعضی نفوس که خود را نسبت بحق میدهند باعمال ناشایسته مشغول باشند باری این فقره از غفلت آن غافلست گویا این شعر که ما بین ناس مشهور است نشنیده که میگویند
روزی در ساحت عرش حاضر بودم قد توجّه الیّ وجه اللّه و قال اَسمعت انّ المخلصین فی خطر عظیم ای عبد حاضر لدی العرش علمای ظاهره در اصحاب حضرت رسول اختلاف نمودهاند که آیا اسم صحابه بر چه نفسی صادقست بعضی گفتهاند صحابی نفوسی هستند که در یک سنه او اکثر در خدمت حضرت بودند و بجهاد فی سبیل اللّه قیام نمودند و بعضی گفتهاند هر کس اقرار بر کلمۀ توحید نمود و رسول را ملاقات کرد او از صحابه محسوبست اگرچه مرّة واحده بوده و بعضی گفتهاند که این اسم در بارۀ نفوسی صادقست که مخصوص حضرت رسول او را باین اسم خطاب فرموده و بعضی گفتهاند نفوسی هستند که عند حضرت موثّق بودهاند و در سفر و حضر حاضر ولکن اکثری از علما گفتهاند کلّ من اسلم و رأی النّبیّ صلّی اللّه علیه و صَحَبَه ولو اقلّ زمان انّه من الصّحابه از این قرار در حجّة الوداع چهل هزار نفس با حضرت بودند و در یوم وفات حضرت در مدینه صد و بیست و چهار هزار نفر جمع شدند بر کلّ این نفوس بقول اخیر اسم صحابه صادق مع ذلک معدودی بودند که از زلال خمر ایقان نوشیدهاند و بمبدء فیوضات رحماینّه وارد شدهاند باری امثال این سخنان از غفلت شده و میشود نسئل اللّه بان یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی
ای دوستان حق بسمع قناعت ننمائید و باوهام قبل دل مبندید فواللّه الیوم نفوس خبیثه ضعفا را باوهام قبلیّه از شریعۀ الهیّه منع نمودهاند بشنوید عرض این خادم لدی العرش را و بارجل مستقیمه بر صراط احدیّه قائم شوید حق بشأنی ظاهر که احدی را مجال اعراض نمانده جمیع کتب الهیّه مشعر و مدلّ بر آن چنانچه چندی قبل یکی از دوستان که از ملل مختلفه بوده عریضهئی عرض نموده و در آن عریضه دو روایت معروض داشته که در کتب قدیمه از لسان یونانی بلسان عربی ترجمه شده فقرۀ اولی سیظهر الشّیطان فی جزیرة ق و یمنع النّاس عن الرّحمن اذا حان ذاک الحین توجّهوا الی الارض المقدّسة منها تمرّ نسمة اللّه انتهی و این مشهور است چنانچه اهل ترک قبرس را شیطان جزیرهسی میگویند و ارض مقدّسه هم معلوم که حال مقرّ عرش واقع شده و فقرۀ ثانی یظهر الحُباب فی جزیرة المنسوبة الیه انّه قصیر القامة کثیر اللّحیة ضیّق الجبهة و الصّدر اصفر العین و الشّعر لظهره وبر کالابل و لصدره شعر کالمعز اذا اتی ذلک الوقت تقرّبوا الی الکرمل ولو بالکلکل ثمّ اقبلوا الی الواد المقدّس ارض المحشر بقعة البیضآء انتهی معلوم بوده که حُباب اسم شیطانست و حیّه است میفرماید ظاهر میشود شیطان در جزیرهئی که منسوب باوست که قبرص باشد چنانچه بجزیرۀ شیطان معروفست و میفرماید اذا اتی ذلک الوقت تقرّبوا الی الکرمل و کرمل جبلیست مقابل عکّا ولو بالکلکل اگرچه بسینه باشد ثمّ اقبلوا الی الواد المقدّس ارض المحشر بقعة البیضآء این سه لقب ارض عکّاست چنانچه بین کل مشهور و در کتب مذکور و کاش نفسی بقبرص میرفت و جمیع این صفات که مذکور است بعین ظاهر در آنشخص مشاهده مینمود باری ای عباد حق محتاج باین اذکار نیست و امثال این اذکار لاجل تفضّل صرفه است که این بندۀ ذلیل گمان نموده که بامثال آن بعضی از خواب غفلت بیدار شوند والّا حق مقدّس از ذکر این و آن لا یُعرف الّا بنفسه و لا ینعت الّا بما نعت به ذاته لذاته ما سواه مخلوق بامره و راجع الی اماکنه فی عوالم ابداعه و اختراعه امیدوارم که عرایض این عبد چون خالصاً لوجه اللّه معروض شده شفای قلوب واقع شود و ضیاء صدور تا کل بحبّ اللّه بر شأنی قیام نمایند که احدی را مجال اعراض و اعتراض نماند و جمیع ما قاله المشرکون او یقولون را لا شئ محض انگارند اذاً اقول
تُبت الیک یا الهی بما اجترحت فی ساحتک فاغفر لی بسلطانک و فضلک انّک انت اکرم الاکرمین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
سبحاناللّه صاحب بیان میفرماید به بیان از او محتجب ممانید و بحروفات از او اعراض مکنید جمیع بیان بمثابۀ ورقیست نزد او اگر قبول فرماید مقبول و اگر ردّ نماید انّه هو محبوب فی امره و مطاع فی حکمه معذلک معرضین بیان باسماء تمسّک نمودند و از خالق و مالک آن غافل و معرض آیا بچه امر و بچه حجّت و بکدام برهان بیان را قبول نمودند و بر منزل و مرسلش وارد آوردند آنچه را که قلم از ذکرش عاجز و قاصر است هر منصفی بر اقتدار قلم اعلی و کلمۀ علیا شهادت داده و میدهد و هر بصیری گواه بوده و هست یا اهل البیان اتّقوا الرّحمن و لا تعترضوا علی الّذی علّق کلّ امر بقبوله و کلّ حکم بامضائه خافوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین این مظلوم ضرّ عالم را قبول نمود لأجل اعلاء کلمه و اظهار امر اللّه از اوّل ایّام الی حین دست ظالمین و غافلین بوده کل دیده و شنیدهاند لو هم ینصفون از حقّ جلّ جلاله میطلبیم انصاف عطا فرماید عبادش را و بطراز صدق مزیّن دارد ذکرت نزد مظلوم مذکور و این لوح ابدع اعلی از سماء مشیّت مولی الوری مخصوص تو نازل خذه بقوّة من عنده انّه هو المقتدر العزیز العلّام
* * *
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
سبیل الهی اظهر از شمس و برهان احکم عمّا فی الامکان هو المحمود فی فعله و المطاع فی امره و المهیمن بسلطانه و الظّاهر بآیاته الّتی احاطت الآفاق خباء مجد بر اعلی المقام مرتفع و رایة امر بر اعلی الاعلام منصوب ولکن اهل ارض غافل و محجوب الّا عدّة معدودات هم ایادی الامر بین العباد فی الحقیقه امروز ذکر و ثنا لایق این نفوسست که باصلاح عالم قیام نمودهاند و بما ترتفع به کلمة اللّه مؤیّدند والّا ذات قدم جلّ جلاله از جمیع ما تدرکه العقول و ینطق به اللّسان مقدّس و مبرّا و الصّلوة و السّلام و البهآء علی اولیآئه و احبّآئه الّذین ما نقضوا عهده و میثاقه اولئک عباد وصفهم اللّه فی کتبه و زبره و الواحه
سبحانک یا اله الممکنات و مقصود الکائنات اسئلک ببحر علمک و شمس عطآئک بان تؤیّد اولیآئک فی کلّ حین علی ما یقرّبهم الیک و قدّر لهم ما ینبغی لجودک و مواهبک انّک انت اللّه لا اله الّا انت المقتدر القدیر
و بعد نامۀ آن محبوب روحانی رسید فی الحقیقه عندلیبی بود مغرّد و آیتی بود مترنّم یشهد الخادم انّها کانت حمامة هدرت علی غصن العرفان تعالی الرّحمن الّذی ایّدکم و وفّقکم و عرّفکم و علّمکم و انطقکم بثنآئه بین عباده عرف محبّة اللّه و استقامت از تمام آن نامه متضوّع و مشهود له الفضل و العطآء و له العظمة و الکبریآء از غنیّ متعال در جمیع احوال سائل و آمل که بر تأیید آن محبوب بیفزاید و باسباب غیب و شهود مدد فرماید لتنطق فی کلّشأن بالحکمة و البیان بما یقرّب النّاس الی اللّه مقصود العالمین فلمّا سمع الخادم ترنّماتکم و تغرّداتکم قصدت المقام الاعلی و الذّروة العلیا الی ان حضرت و عرضت امام الوجه اذاً نطق لسان العظمة بما اشرق نیّر الفضل و الالطاف و احاطت انواره البلاد قوله تعالی بیانه و تعالی برهانه
بسمه المهیمن علی من فی الارض و السّمآء
قد حضر العبد الحاضر لدی المظلوم و قرء ما نطق به لسان فؤادک حبّاً للّه و آیاته و شوقاً لبدایع فضله و عطآئه قد وجدنا منه عرف الخلوص و الابتهال للّه مالک الایجاد و النّاطق فی یوم المعاد طوبی لک بما شربت الرّحیق المختوم باسمی القیّوم و فزت بنفحات بیانی و طرت فی هوآء حبّی و اقبلت الی بحر عرفانی و توجّهت الی انوار الوجه و نطقت بثنآء اللّه ربّ العرش العظیم و طوبی لاذنک بما سمعت النّدآء و لعینک بما شهدت و رأت آیاتی الکبری نسئله تعالی ان یظهر منک ما تنتشر به آیاته و ما انزله فی کتابه و یؤیّدک علی کلّ خیر جری من قلمه انّه علی کلّ شیئ قدیر البهآء من لدنّا علیک و علی من یسمع قولک فی امر اللّه المهیمن القیّوم انتهی
للّه الحمد و المنّة صریر قلم اعلی مرتفع و حفیف سدرۀ منتهی مسموع عنایت حق جلّ جلاله ظاهر و مشهود از حق تعالی شأنه سائل و آمل که در هر حین عطا فرماید آنچه که سبب اعلاء کلمۀ اوست در حین عرض مناجات آن محبوب لسان عظمت باینکلمۀ علیا ناطق قوله تعالی انّا وجدناه مؤیّداً بتأییدات ربّه المهیمن علی من فی السّموات و الارض
و اینکه در بارۀ جناب احمد علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند عرض شد و یک لوح امنع اقدس نازل و ارسال گشت انشآء اللّه بآن فائز شوند و از بحر معانی قسمت برند اینعبد خدمت ایشان سلام و تکبیر میرساند و از حق میطلبد از برای ایشان مقدّر فرماید آنچه که سبب و علّت تقرّب است و موفّق دارد ایشان را بر ذکر و ثنایش انّ ربّنا الرّحمن هو الفضّال الکریم
و اینکه در بارۀ قطعه مرقوم داشتند چهار صفحۀ مبارکه ارسال شد انشاء اللّه برسد و فائز شوند ذکر و ثنا و تکبیر آنمحبوب را خدمت اغصان سدرۀ الهیّه روحی و کینونتی لتراب قدومهم الفداء معروض داشتم اظهار عنایت فرمودند و از حق جلّ جلاله از برای آنمحبوب تأیید طلب نمودند الذّکر و التّکبیر و البهآء علی جنابکم و علی من معکم من الّذین فازوا بالاستقامة الکبری فی هذا الامر العظیم
* * *
ستایش پاک پروردگاریرا جلّت قدرته که ظلم ظالمین و تعدّی معتدین را علّت وصول عاشقان بمقامات قرب معشوق و ورود مخلصان بجنان وصل مقصود مقرّر فرموده و بظهور بلایا و رزایا کلمۀ امریّه را منتشر و اعلام ذکریّه را مرتفع نموده تعالت قدرته الغالبه و ارادته المحیطه که از نار نور و از حزن سرور ظاهر میفرماید غافلان بگمان باطل قتل و صلب را علّت انخماد نار کلمۀ الهیّه تصوّر نمودهاند و شهادت را نهایت اذیّت پنداشتهاند غافل از آنکه سبب ارتفاع و اعلای امر الهی است و علّت وصول شهیدان بمقامات قرب نامتناهی تعالی الحکیم الّذی یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید
منظور نظر عنایت و فضل نامۀ شریف واصل و علّت مسرّت و انبساط بینهایت گشت از حق میطلبیم لا زال آنجناب را در ظلال حمایت حفظ فرماید و بطراز عنایت مخصوصه مطرّز دارد هنگام تحریر جواب در ساحت امنع اقدس مشرّف و ذکر آنجناب معروض هذا ما لاح من افق الفضل و العطآء یا افنانی علیک بهآئی یا افنانی علیک بهآء اللّه قبل خلق الاشیآء و بعد خلق الاشیآء نشهد انّک سبقت بالعمل من علی الارض فی خدمتک و خلوصک و انقطاعک قد فاز اعمالک کلّها بالقبول و زیّنها اللّه بنور الرّضآء یا بزرگ علیک نور اللّه و رحمته لا زال در ساحت مظلوم مذکورید و بعنایت لا مثل لها فائز شهادت میدهیم که حاصل و ثمر زحمتهای دنیای فانیه را بحق راجع نمودهاید و محض اعلای کلمه عمل نمودید آنچه را که ملأ عالین و ملائکۀ مقرّبین بذکرش مشغول انّ ربّک هو الصّادق العلیم و یبشّرک بما خُلقت الآذان لاصغآئه انّه یحبّک و یریدک و یکون معک فی کلّ الاحوال العنایة للّه الغنیّ المتعال انتهی
ای ربّ اسئلک باسمآئک الحسنی و ظهورات امرک فی ناسوت الانشآء ان ترفع مقام الّذی احببته بفضلک و اختصصته بذکرک و احفظه یا الهی فی ظلال حمایتک و اشربه زلال عنایتک فی کلّ عالم من عوالمک تریه یا سیّدی مترصّداً صدور الطافک انزل علیه من سمآء کرمک فی کلّ آن ما ینبغی له و لجودک انّک انت الکریم ذو الفضل العظیم و انت الحاکم الآمر العزیز العلیم
یا حبیب فؤادی آنچه از ارسال اشیا مرقوم فرموده بودید ملاحظه شد زحمات آنجناب فوق ذکر است و این عبد از تمهید معذرت آن عاجز امیدست حق جلّ شأنه اجر جزیل عنایت فرماید للّه الحمد لا زال بطراز فضل مزیّنید و بعنایات لا نهایه مخصّص اسئله تعالی ان یدیم عزّکم و مقامکم فی ظلّه و یجعلکم علم الهدایة و آیة الاستقامة انّه هو الفضّال الکریم الرّوح و البهآء علیکم و علی من یلوذ بکم
* * *
ستایش پاک یزدان را سزا است که بخودی خود زنده و پاینده بود هر نابودی از بود او پدیدار شده و هر نیستی از هستی او نمودار گشته ای رستم انشآء اللّه بعنایت رحمن مرد میدان باشید تا از این زمزمۀ ایزدی افسردگانرا برافروزی و مردگان را زنده و پژمردگان را تازه نمائی اگر باین نار که نور است پیبری بگفتار آئی و خود را دارای کردار بینی ای رستم امروز نمودار کرم ذرّه را آفتاب کند و پرتو تجلّی انوار اسم اعظم قطره را دریا نماید بگو ای دستوران باسم من عزیزید و از من در گریز شما دستوران دیوانید اگر دستوران یزدان بودید با او بودید و او را میشناختید ای رستم بحر کرم یزدانی آشکار و آفتاب بخشش رحمانی نمودار صاحب چشم آنکه دید و صاحب گوش آنکه شنید بگو ای کوران جهانپناه آمده روز بینائی است بینای آگاه آمده هنگام جانبازی است در این روز بخشش کوشش نمائید تا در دفتر نیکوکاران مذکور آئید جز حضرت رحمن احدی بر آمرزش گمراهان و گناهکاران قادر نبوده و نیست کسیکه هستی نیافته چگونه هستی بخشد و صاحب خطا چگونه از خطا درگذرد بگو ای دستوران محبوب عالمیان در زندان شما را بیزدان میخواند از او بپذیرید و بلایای بیپایان را از برای خلاصی شما قبول نموده از او مگریزید از دشمن دوستنما بگذرید و بدوست یکتا دل بندید بگو ای مردمان برضای دوست راضی شوید چه که آنچه را او برگزید او است پسندیده بگو ای دستوران کردار احدی امروز مقبول نه مگر نفسیکه از مردمان و آنچه نزد ایشان است گذشته و بسمت یزدان توجّه نموده امروز روز راستگویان است که از خلق گذشتهاند و بحقّ پیوستهاند و از ظلمت دوری جسته بروشنائی نزدیک شدهاند ای رستم گفتار پرورگار را بشنو و بمردمان برسان
* * *
شمس الکلمات من افق بیان ملیک الاسمآء و الصّفات قد کانت فی احسن السّاعات بانوار اللّه علی الحقّ مشهوداً روح التّبیان من قلم السّبحان علی هیاکل اهل الاکوان قد کان بالفضل مبذولاً سرّ الاسرار عن خلف الاستار بارادة اللّه العزیز المختار قد کان بین الاخیار بالحقّ مذکوراً
یخاطب اللّه هیاکل المقدّسین الّذین خلقوا من الکلمة الاولی الّتی خرجت من فم اللّه المقتدر العلیّ الاعلی ثمّ الملأ الاعلی ثمّ الّذین قدّسهم اللّه عن ادراک من فی الارض و السّمآء و بعثهم اللّه من مشیّته الخفیّة المتعالیة عن عرفان اهل الانشآء بان استبشروا فی انفسکم بما جآء احسن الاحیان و ظهرت السّاعة الّتی طافت حولها السّاعات الّتی وعدتم بها فی الواح اللّه المقتدر العزیز الرّحمن و طلع عن مشرق القیّوم الفجر المکتوم بهذا الاسم المکنون و نوّر به کلّ ما کان و ما یکون تبارک الکریم مُظهر هذا الفضل العظیم قد ظهر یوم اللّه الموعود و استقرّ فیه مظهر المعبود علی عرش اسمه الودود و تجلّی بشمس الفضل علی کلّ شاهد و مشهود انتم یا ملأ الحدود انقطعوا عمّا عندکم ثمّ زیّنوا هیاکلکم بالطّراز المحمود ثمّ انظروا بالنّظر الاطهر جمال اللّه الانور الّذی استقرّ علی العرش الاعظم بسلطانه المهیمن العزیز القدیر سبحان المحبوب قد اظهر الجمال المستور بسلطان مبین قد انتهت الایّام الی احسن الیوم و بلغت الاوقات الی اشرف الوقت و اراد الغیب المکنون بان یظهر بکلّ الافضال علی من فی الارض و السّمآء و یبرهن ظهور اللّه و استعلآئه ثمّ سلطنة اللّه و کبریآئه علی من فی جبروت الامر و الخلق لیتمّ نعمته علی بریّته و احسانه علی خلقه فلمّا ظهر خطفت ابصار المنتظرین الّا الّذین عصمهم اللّه بسلطانه و طهّر عیونهم عن حجبات العالمین
تبارک الّذی ظهر بالحقّ بطراز بدع منیر و لمّا بلغ میقات الظّهور فی هذا الیوم المسطور شقّ حجاب القدر و طلع حکم الامضآء بعد القضآء بخروج نیّر افق البقآء عن شطر الزّورآء بما اکتسبت ایدی اهل النّفاق فی هذا النّور الّذی اشرق و افاق باشراق قدس بدیع تبارک الّذی نزّل الامریْن بسلطانه الاعظم العظیم و من هذا الظّهور استبشرت حقائق کلّ الاشیآء و کلّ اخذوا کأس السّرور بانامل الوجد و الشّوق و شربوا منها الرّحیق الطّهور علی حبّ هذا الجمال الّذی ظهر بالحقّ بطراز اللّه الملک العدل الحکیم تبارک الّذی اجتذب بهذا الظّهور افئدة المقرّبین قل هذا یوم ما رقم مثله من القلم الاعلی و ما ادرک شبهه الملأ الاعلی و لا حقائق النّبیّین و المرسلین تبارک الّذی بعث هذا الیوم المبارک المقدّس العزیز البدیع و فیه اهتزّت ارکان العرش شوقاً لاستوآء اللّه علیه ثمّ تحرّکت ارکان کرسیّ رفیع تبارک اللّه مظهر هذا الجذب الّذی اخذ العالمین و فیه اشرقت شمس الجمال عن افق وجه اللّه الکبیر المتعال و امطرت سحاب الافضال و اثمرّت اشجار الفردوس بالاثمار الّتی جعلها اللّه مخصوصة لمن اقبل الیه فی هذا الظّهور بقلب منیر تبارک اللّه الّذی قدّر هذا الفضل العظیم و فیه خرجت الارواح عن الابدان للنّظر الی جمال القدم من غیر ستر و حجاب تبارک الّذی اظهر هذا الیوم الکبیر و فیه تصوّر الرّوح الاعظم علی احسن الصُّوَر و ظهر من الافق الاعلی و استقرب الی المنظر الابهی بضیآء هلّل من اشراقه الحورآء الی ان وقف تلقآء الوجه فی الهوآء بطراز انجذبت منه افئدة المرسلین تبارک اللّه موجد هذا الملک الکریم و خرج اهل الفردوس ثمّ اهل حظائر القدس و مواقع الانس ثمّ اهل الجنان و الّذینهم استقرّوا خلف سرادق السّتر و الکتمان من قصورهم و اماکنهم و کانوا یتخافتون بینهم و یستخبر بعضهم بعضاً ما وقع فی الابداع کانّ مالک القدم قد ظهر بذاته لذاته ثمّ لخلقه و عباده من جبروت الاختراع بسلطان عظیم تبارک اللّه محدث ما یرید بامره الغالب القدیر و نادی الرّوح بندآء احاط الممکنات و قال قد قرّت عیونکم یا سکّان الارضین و السّموات ثمّ یا مظاهر الاسمآء و الصّفات ثمّ یا اهل لجج الکبریآء ورآء عوالم الذّکر و الاشارات الیوم یوم فیه یسقی اللّه العلیّ الاعلی بنفسه المقدّس الابهی کوثر القرب و اللّقآء کلّ وضیع و شریف تبارک اللّه الّذی ظهر بکلّ الفضل فی هذا الیوم العظیم و هذا یوم قد شقّ فیه الحجاب الاکبر و ظهر المنظر الاطهر و فیه ابتسم ثغر اللّه شوقاً للقآئه و فتحت ابواب الوصال علی مظاهر الجمال و الاجلال ثمّ علی الّذین خرقوا سبحات الجلال بسلطان اللّه المقتدر العلیم الحکیم و فُتحتْ السن الوجود من الغیب و الشّهود بان تبارک اللّه احسن المبدعین حینئذ منع الرّوح الاعظم عن النّدآء و اخذ جذب اللّه اهل مدائن البقآء ثمّ اهل الغرفات الحمرآء ثمّ اهل ملکوت الاسمآء و کلّ نزلوا عن مواقعهم الی ان وقفوا فی مقابلة الرّأس بین الارض و السّمآء بخضوع و خشوع بدیع تبارک اللّه مظهر هذا الامر المبرم العزیز المنیع و ارتفعت اصواتهم بالتّکبیر و التّهلیل فی هذا الیوم الجلیل الّذی ما کان نوره من الشّمس و ضیآئها بل من نور وجه اللّه الملک المتعالی الکریم تبارک اللّه الّذی اظهره بالحقّ و فیه بعث العالمین و نادی مناد آخر من شطر المنظر الاکبر تاللّه هذا یوم قد شقّت فیه حجبات الاضداد و هبّت نسائم الاتّحاد و اتی مالک الایجاد علی ظلل الکبریآء فی یوم المیعاد بسلطان مبین تبارک اللّه الّذی نزل بالحقّ من جبروت قدس رفیع و هذا یوم فیه اتّحد المآء و النّار و کشفت الاستار عن وجه الاسرار بما ظهر جمال المختار بطراز نفسه المهیمن العزیز الجمیل
فیا حبّذا هذا یوم فیه قرّت عیون المقرّبین فلمّا اخذ فرح اللّه کلّ ما سوىه فکّ الرّوح الاعظم شفتیه مرّة اخری نادی و قال یا اهل ملکوت السّموات و الارض ثمّ یا اهل جبروت الامر و الخلق طوبی لآذانکم بما سمعتم آیات الوصل و الوصال فاستمعوا حدیث البعد و الفراق بما اراد ان یخرج من شطر العراق نیّر الآفاق بما اکّد هذا المیثاق فی اوراق اللّه المقتدر العلیم الحکیم قد فزع بهذا النّدآء سکّان الارض و السّمآء و ارتفع ضجیجهم و صریخهم علی شأن خرّت الوجوه علی التّراب بحزن عظیم فیا عجبا من هذا الفراق الاصعب العظیم و تحیّر بهذا النّدآء ملأ الغیب و الشّهود و بلغوا فی تلک الحالة الی مقام نست الکاف رکنها النّون و الحبیب جمال محبوبه العزیز الحمید فوا حزنا من هذا القضآء المثبت المبین فلمّا بلغ الامر الی هذا المقام تحرّک جمال القدم فی نفسه و تحرّک کلّ الاشیآء فی سرّها و جهرها الی ان قام و قامت بقیامه القیامة العظمی بین السّموات و الارضین حینئذ نادی الرّوح مرّة بعد اخری قدّام الوجه یا اسرافیل تاللّه الحقّ قد خُلقتَ لهذا الیوم انفخ فی الصّور فی هذا الظّهور لیحیی به کلّ عظم رمیم فنفخ کما اُمر و انصعق کلّ من فی السّموات و الارض ثمّ نفخ فیه اخری اذاً هم قیام ینظرون هذا المنظر الکریم و نطقوا بان تبارک اللّه احسن الخالقین و مشی جمال القدم و کان یمشی امامه ملکوت الوحی و ورآئه جبروت الالهام و عن یمینه لاهوت الامر و عن یساره جنود المقرّبین فیا حبّذا هذا الامر الظّاهر البدیع الی ان بلغ صحن البیت حینئذ وقعت علی رجلیه وجوه ملأ القدس ثمّ تزلزلت ارکان البیت من فراق اللّه المقتدر العزیز القدیر و ناحت قبائل اهل المدائن کلّها و اضطربت افئدة الطّائفین فیا حزنا من هذا الفراق الّذی به انفصلت ارکان العالمین و توقّف جمال المحبوب بما سمع العویل و الاضطراب من سکّان التّراب و بکت عین العظمة من بکآئهم و ورد علیه من ضجیج احبّآئه ما لا حمله من فی السّموات و الارضین ثمّ مشی مرّة اخری الی ان بلغ قرب ستر الحجاب شاهد قدّام رجله طفلاً رضیعاً انقطع عن ثدی امّه اخذ ذیل اللّه بانامل الرّجآء و دعاه بندآء ضعیف و بذلک ستر غبار الحزن وجه کلّ ذی شعور و مرّت نسائم الهمّ علی الخلائق اجمعین فوا اسفا من هذا الحزن الّذی به تغیّرت وجوه المخلصین و لو لا عصمة اللّه لانفطرت فی ذلک الحین السّموات السّبع و خسفت الارض باهلها و اندکّ کلّ جبل شامخ رفیع ثمّ رفع انامل القوّة ستر حجاب العظمة و طلع عن خلفه جمال العزّة بسلطان عظیم فلمّا اراد الخروج عن الباب ذات اللّه العزیز الوهّاب نادی الرّوح فی آخر ندآئه تاللّه قد خرج محبوب العالمین عن بیته بما اکتسبت ایدی الظّالمین ثمّ بکی فی نفسه و بکی ببکآئه اهل الارض و السّمآء و الواقفون فی الهوآء ثمّ الطّائفون حول جمال الکبریآء و قال فاعلموا بانّ فی الخروج فی یوم الظّهور لآیات ثمّ بیّنات للعارفین لعلّ اهل الارض و السّمآء بهذا الخروج فی هذا الیوم الابدع الاعلی یخرجنّ عن حجبات النّفس و الهوی و یتقرّبنّ الی اللّه العلیّ الابهی و ینقطعنّ عمّا خلق فی الدّنیا و ما قدّر فی ملکوت الانشآء کذلک اراد اللّه لهم فضلاً من عنده و انّه لهو الفضّال الغفور الکریم تبارک اللّه مظهر هذا الفضل الاظهر المنیع خرج سلطان البقآء متوجّهاً الی شطر القضآء مع جنود الغیب و الشّهادة و من قدّامه یسمع حنین العاشقین و عن ورآئه عویل المشتاقین الی ان بلغ الشّطّ حینئذ تفرّد من اصفیآئه و فارق عنهم کانّ الرّوح فارق عن اجساد هؤلآء المخلصین و وصّاهم بالصّبر و الاصطبار و امرهم بتقوی اللّه المقتدر العزیز المختار و مرّ عن الشّطّ الی ان دخل روضة الرّضوان و استقرّ فیها علی العرش بسلطانه الابدع البدیع تبارک الکریم مبدع هذا الفضل العمیم فلمّا استوی جمال القدم تجلّی باسمه القیّوم علی کلّ الاشیآء لیثبت ما رقم من القلم الاعلی من لدی اللّه العلیّ الاعلی ثمّ تجلّی باسمه الغنیّ علی الغیب و الشّهود ثمّ باسمه الظّاهر علی ما هو المذکور و المستور و باسمه الاعظم علی مظاهر القدم و سائر الامم و باسمه العلیم علی مطالع الاسمآء طوبی لمن اقبل الی ما ظهر من الفضل الاعظم فی هذا الیوم العظیم فیا حبّذا هذا الاستوآء الّذی به استقرّت افئدة المقرّبین و استقربت قلوب العارفین و استضآئت وجوه المقبلین و تزکّت نفوس المتوجّهین و قرّت عیون الملأ العالین و فتح لسان کلّ شیٴ من الغیب و الشّهود بثنآء اللّه الملک العزیز الجمیل فیا حبّذا ذاک الشّذا الّذی منه تضوّع رائحة مسک المعانی بین العالمین و کان حین الاستوآء حین قیام العباد لصلوة العصر للّه العزیز الجمیل و فی ذلک لآیات للموقنین و بیّنات للمتفرّسین و اشارات للمتبصّرین و توقّف فی الرّضوان جمال الرّحمن اثنی عشر یوماً و فی کلّ یوم و لیلة یطوفنّ حول سرادق العظمة و خبآء العصمة قبائل الملأ الاعلی و الملئکة المقرّبون و ارواح المرسلین و یحفظنّ و یحرسنّ اهل اللّه من جنود الشّیاطین تبارک اللّه الّذی اظهر هذا المقام العزیز المنیع و فی کلّ حین ینزل اهل غرفات الجنان باباریق من کوثر الظّهور و اکواب من السّلسبیل الطّهور و یسقون بها اهل خبآء المجد و فسطاط عزّ منیر تبارک اللّه مظهر هذا الفضل الامنع المحیط فلمّا تمّ میقات الجلوس و اتی حکم الرّکوب حینئذ قام جمال الرّحمن و خرج عن الرّضوان و رکب علی خیر حصان تبارک السّبحان الّذی ظهر بین الاکوان بسلطانه الّذی استعلی علی السّموات و الارضین فلمّا خرج ضجّ الرّضوان و اشجاره و اوراقه و اثماره و جداره و هوآئه ثمّ ارضه و بنآئه و استبشر اهل البراری و الصّحاری ثمّ کثیبها و ترابها کذلک استوی جمال الکبریآء علی رفرف البقآء بما کان ناظراً الی حکم القضآء الّذی رقم من اصبع اللّه العلیّ الابهی علی الورقة المبارکة البیضآء و کذلک قصصنا لکم یوم الظّهور و ما ورد فیه من الخروج بما اکتسبت ایدی یأجوج الّذین کفروا و اشرکوا باللّه المقتدر العزیز الکریم
* * *
محبوب روحانی حضرت ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
شهد الخادم بما شهد اللّه و اعترف بما اعترف به القلم الأعلی قبل خلق الأشیآء انّه لا اله الّا هو قد ظهر و اظهر ما کان مکنوناً فی علمه و مسطوراً فی کتابه و مرموزاً فی لوحه و مخزوناً فی خزینة عصمته علی شأن ما منعته شئونات البشر و همزات الّذین کفروا بمالک القدر قد قام بقیام تزعزعت منه ارکان الأمرآء و بنیان العلمآء و نادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء انّه لا اله الّا هو العلیم الّذی باشارة من اصبعه ماج بحر العلم فی الامکان و مرّت نسمة الرّحمن علی البلدان طوبی لمن سمع و سرع و ویل لکلّ قاعد مرتاب و نعیماً لمن سمع و اجاب و ویل لکلّ مشرک کفّار و اصلّی و اسلّم و اکبّر علی اولیائه و اصفیائه الّذین ما منعتهم سیوف الأعدآء عن مالک الوری و ما خوّفتهم جنود الظّلم فی ایّام ربّهم مولی الأسمآء اولئک عباد نطق کلّ کتاب بذکرهم و کلّ صحیفة بعزّهم و علوّهم و کلّ لوح بفضلهم و سموّهم
سبحانک یا من باسمک تنوّر العالم و بذکرک فاح عرف البیان بین الأمم اسألک باسمک الّذی جعلته قاصم شوکة المعتدین و ملجأ الموحّدین و مأمن الخائفین بأن تحفظ اولیائک من اشقیآء عبادک و تنصرهم بنصرة ترتفع فی کلّ مدینة رایات اسمک و اعلام ذکرک ای ربّ تری و تعلم ما ورد علی الّذین ما اخذتهم الغفلة فی سبیلک و ما رأتهم عین النّوم مستریحاً علی الفراش فی حبّک داروا البلاد لاعلآء کلمتک و زاروا العباد لالقآء امرک الی ان طردوا و اخذوا و حبسوا لاسمک الّذی به جری فرات الحیوان و سرت نسمات الوحی علی من فی الامکان ای ربّ انت الّذی شهد بعظمتک الممکنات و بقدرتک السن الکائنات زیّن اولیائک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء بما یقرّبهم الیک فیکلّ الأحوال و یرزقهم کأس رضائک فی کلّ الأحیان انّک انت مالک الامکان و المهیمن علی الأکوان
یا محبوب فؤادی لعمر اللّه قد سرّنی ذکرکم و ثنائکم و ما جری من قلمکم و ما تفوّه به شفتاکم مرّة بعد مرّة کم من یوم قام الخادم و کان محاطاً بالأحزان بما ورد علی حضرتک و اولیآء الرّحمن و بلغ الیه ما ارسلتموه الّذی وجد منه کلّ ذی شمّ عرف خلوصکم و استقامتکم و عرف نصرتکم و وفائکم فی ایّام فیها نبذ العباد الوفآء ورائهم و نقضوا میثاق اللّه بما اتّبعوا اهوائهم فلمّا قرأت و عرفت اخذنی سکر کأس حبّکم علی شأن فرّت به الأحزان اذاً قصدت المقام الأعلی و سمآء السّموات العالیات الی ان حضرت و عرضت تلقآء الوجه فلمّا تمّ توجّه الی الخادم وجه القدم و قال جلّت عظمته و عزّ بیانه
هذا یوم فیه ینادی ملکوت البیان فی قطب الامکان طوبی لمن نصر امر اللّه و قام علی خدمة امره و شرب کأس الضّرّآء فی سبیله و قدح البأسآء فی حبّه و سجن بما دعا النّاس الیه و یسمع من امواج بحر المعانی نعیماً لمن تضوّع منه عرف الوفآء فی ناسوت الانشآء و فاز بالاستقامة الکبری علی امر به زلّت ارجل ملکوت الأسمآء الّا من شآء اللّه ربّ العالمین یا ورقآء علیک بهائی و عنایتی قد حضر العبد الحاضر بکتابک و ما ارسلته الیه من قبل و من بعد انّا وجدنا من کلّ کتاب و من کلّ کلمة و من کلّ حرف عرف محبّتک و استقامتک و خلوصک و وفائک و عهدک فی امر اللّه العلیم الحکیم نشهد انّک شمّرت الذّیل لخدمة اللّه و نطقت بثنائه و بلّغت امره و خرقت باسمه حجبات الّذین منعوا عن مالک القدر بالحجاب الأکبر الّذی سمّی بالعالم نسأل اللّه بأن ینصرک و یعینک و یحفظک انّه علی کلّشیء قدیر انّا ذکرناک فی کلّ یوم و فی کلّ لیل و ذکرنا ما ورد علیک فی هذا الأمر الّذی اذ ظهر نادت الأشیآء الملک للّه العلیم الخبیر طوبی لمن اقبل الیک و احبّک و سمع ذکرک فی هذا الأمر البدیع قل یا ملأ البیان و یا اهل الامکان ایّاکم ان تنکروا ما عبدتموه فی القرون و الأعصار و فی اللّیالی و الأیّام ان انصفوا باللّه ثمّ انظروا هذا البنآء الأعظم و استمعوا ما یذکّرکم به هذا النّبأ العظیم قل انّه هو الّذی بشّر به التّوراة و اخبر به الرّوح و نزّل ذکره فی الفرقان من لدن منزل قدیم اتّقوا اللّه و لا تکفروا بآیات ربّکم الرّحمن و لا تعترضوا علیه انّه یدعوکم الی الأفق الأعلی یشهد بذلک کلّ عارف بصیر
انّا نذکر فی هذا اللّیل اولیائی هناک و نبشّرهم بعنایتی و رحمتی و فضلی الّذی سبق من فی السّموات و الأرضین
و نذکر العین و البآء الّذی یشهد له اللّه باقباله و توجّهه و ذکره و ثنائه و انفاقه فی هذا السّبیل المستقیم ذکّره و بشّره لعمری انّه فاز بذکر لا تعادله الأذکار و بکلمة لا ینقطع عرفه بدوام اسمآء ربّک السّامع المجیب انّا سمعنا ما ذکرته فی حقّه و ذکره الأمین من قبل و ما عمل فی سبیل اللّه العلیّ العظیم کبّر من قبلی علیه و علی وجوه اولیائی و بشّرهم بعنایتی و ذکّرهم بما انزلناه لک فی هذا اللّوح المبین لعلّ یأخذهم جذب بیان الرّحمن علی شأن لا تضعفهم قوّة الأقویآء و لا تخوّفهم جنود الظّالمین سوف یأخذهم اللّه کما اخذ قوماً قبلهم انّه هو المقتدر القدیر البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علیهم و علی کلّ ثابت مستقیم انتهی این لآلی بحر بیان را ذیلی اوسع از ارض و سماء باید تا جمع نماید اللّه اکبر من یقدر ان یحصیها و من یستطیع ان یسبح فی غمرات هذا البحر الأعظم بحر چه لآلی چه این الفاظی است که خادم تفوّه نموده و مینماید فیالحقیقه باید بدوام ملک و ملکوت باستغفار پردازد از آنچه گفته و میگوید لکن حمد مقصود عالم و مالک امم را که اشراقات انوار آفتاب عنایتش نسبت بآنمحبوب روحانی واضح و لائح و مشهود است امید چنانکه افئده و قلوب را باسم مالک وجود بحکمت و بیان مشتعل نمایند اشتعالیکه من علی الأرض خود را از اطفاء آن عاجز مشاهده کنند آیا چه شده و چه سکری عالم را اخذ نموده بلی سکر نفس و هوی آذان را از استماع منع نموده و ابصار را از مشاهده معذلک این خادم بحبل کرم متمسّک و بذیل عنایت متشبّث و مسئلت مینماید عباد خود را از امواج بحر معانی محروم نفرماید انّه علی کلّشیء قدیر
چندی قبل نامههای مخدوم مکرّم جناب امین حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه رسید و در دو نامه ذکر آنحضرت و جناب حبیب روحانی عب علیه بهآء اللّه را بتفصیل نموده بودند و بسیار مسرور و راضی بودند از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که ایشانرا مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است و عطا فرماید آنچه را که لایق کرم و رحمت اوست
و اینکه مرقوم داشته بودند در بارۀ اسبابیکه سبب ترویج امر و نشر آیات و احکام الهی شود اینفقره تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله تبارک و تعالی امروز بر هر نفسی خدمت امر اللّه لازم امورات ارض را حقّ جلّ جلاله باسباب معلّق فرموده حقوق الهی را هر نفسی باید ادا نماید و ثلث حقوق ارض طاء و اطراف آن باید بمصالح تبلیغ و انتشار امر و اثبات آن صرف شود و باید جمیع بکمال اتّحاد در نصرت امر مشغول باشند و بقدر مقدور در اعلاء کلمه جهد نمایند حقّ جدال و نزاع را منع فرموده اینست فضل اعظم و عنایت کبری انتهی در جمیع اعصار نفوس مطمئنّۀ مستقیمه حسب الأمر بجان و مال نصرت امر مینمودند حال بمال وحده معلّق است از حقّ خادم سائل و آمل است که کل را موفّق دارد بر آنچه که مصلحت امر است انّه هو المؤیّد الکریم
اشیائیکه ارسال شده بود رسید ولکن هنگامیکه عکسین بحضور مبارک فائز ملاحظه فرمودند و بعد متبسّماً باینکلمۀ علیا ناطق یا عبد حاضر در این حین بشرف حضور فائزند و اجر لقا از قلم اراده ثبت شد هنیئاً لهما و مریئاً لهما انتهی گز هم رسید و بحضور فائز و هر نفسی بین یدی حاضر چه در آنحین و چه بعد باو عنایت شد نحمد اللّه علی ذلک
وقتی از اوقات اینعبد با عریضۀ حبیب روحانی جناب عب علیه بهآء اللّه و عنایته بحضور فائز و بعد از اذن عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قوله جلّ جلاله
قد سمع المظلوم ندائک و اجابک بما فاحت به رائحة عنایة ربّک المشفق الکریم هذا یوم فیه ینادی امّ الکتاب و یقول طوبی لنفس فازت بما کان مکنوناً فی العلم و مذکوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین و امّ البیان ینادی و یقول یا ملأ الأرض تاللّه قد خرقت الأحجاب و اتی المقصود و ینطق ظاهراً امام العالم قد اتی الوعد و هذا هو الموعود الّذی ینطق انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر و امّ الألواح یصیح و یقول قد فتح باب اللّقآء علی من فی الأرض و السّمآء طوبی لمن تقرّب و فاز انّه من المقرّبین فی کتاب مبین و الصّحیفة الحمرآء بین ملأ الانشآء تنادی و تقول طوبی لمن فاز بأیّام اللّه و عمل بما کان مذکوراً فی کتابه العزیز یا ایّها المتوجّه الی الوجه ان افرح بذکری ایّاک انّا قبلنا ما عملته فی سبیله و انزلنا لک من قبل و فی هذا الحین ما لا تعادله الأشیآء انّ ربّک لهو الذّاکر العلیم نشهد انّک سمعت ندآء الرّحمن و اقبلت الیه و تمسّکت بحبله المتین کم من عبد سمع و سرع ثمّ اعرض عن اللّه و کم من عبد فاز بالاستقامة الکبری علی شأن بقیامه ارتعدت فرائص المشرکین ان اقرء ما انزلناه لک بربوات اهل ملکوتی کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین انّا نوصیک بالحکمه لئلّا یرتفع ضوضآء کلّ فاجر بعید ان احمد اللّه بما فاز عملک بالقبول و ندائک بالاصغآء و کتابک بالحضور فی سجنی العظیم البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی من معک من اهلک و علی الّذین شهدوا بما شهد اللّه انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العلیم الحکیم انتهی لسان عظمت در بارۀ ایشان نطق فرمود بآنچه که فنا او را اخذ ننماید و در هر یوم ثمراتش ظاهر و هویدا شود این سنه کل را امر بستر فرمودند لئلّا یرتفع الضّوضآء بین الوری اینعبد فانی خدمت ایشان تکبیر و سلام میرساند و عرض مینماید هنیئاً له چه که بعنایات مخصوصۀ حقّ جلّ جلاله فائز شدند آنچه نازل شهادت میدهد بر آنچه عرض شد و یک لوح امنع اقدس هم علیحده ارسال گشت انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحور عنایتش قسمت برند سبحاناللّه این خادم متحیّر است این ناس غافل بچه دل بستهاند و بچه مشغولند آیا فنای عالم را منکرند و یا از تغییر و اختلاف بیخبر بجای یقین ظنون اخذ نمودهاند و مقام ایقان اوهام عنقریب کل بعدم راجع و یبقی للمقرّبین ما انزله اللّه فی الکتاب حسب الأمر باید بحکمت ناظر باشند و بآن عامل چه که از قلم اعلی در الواح عدیده اینفقره نازل عمل بآن بر کل فرض است انّه یحفظ من یشآء و ینصر من یرید و هو العزیز الحمید این بسی واضح و مبرهنست که حافظ حقّ جلّ جلاله است ولکن عمل بآنچه هم که امر فرموده لازم و واجب چه که ناس کل در یکمقام مشاهده نمیشوند لذا باید اولیا مراعات نمایند و ایشانرا متذکّر دارند
اینکه مرقوم داشتند چند نفسی از ارض س و ی بجهت زراعت بمصلحت حبیب مکرّم جناب امین علیه بهآء اللّه باین ارض متوجّهند اینفقره را جناب امین عرض نمودند فرمودند امر سجن معلوم نیست چه که از قبل و بعد اضطراب سرّی آن ذکر شده لذا در همان ارض ساکن باشند اقرب بتقوی است انتهی امروز زراعت اوّلیّۀ کلّیّۀ الهیّه القاء کلمۀ مبارکه بوده و هست از حقّ میطلبیم ایشان و سایرین را مؤیّد فرماید بر خدمت امر
اینکه ذکر محبوبی جناب حاجی میرزا حیدر علی و محبوبی جناب ابن اصدق و محبوبی جناب آقا میرزا اسداللّه علیهم بهآء اللّه را فرمودند این ایّام نامههای ایشان باسم این خادم فانی رسید للّه الحمد هر حرفی از آن ناطق بود بثنای حقّ و گواهی میداد باقبال و توجّه و خضوع و خشوع ایشان للّه ربّنا و ربّ من فی السّموات و الأرضین از حضرت اسم اللّه جمال علیه منکلّ بهآء ابهاه هم دستخطّ رسید و ذکر آنمحبوب فؤاد را فرموده بودند مقصودشان آنکه آنمحبوب بآنجهات توجّه نمایند بعد از عرض در ساحت اقدس فرمودند بسیار خوبست ولکن باید مقتضیات حکمت ملاحظه شود چه که بعد از مقدّمۀ ارض طاء در هر ارضی فیالجمله حرکتی ظاهر و فرمودند از حقّ میطلبیم اسم جمال را مؤیّد فرماید بر حکمت انتهی
در بارۀ حبیب فؤاد جناب الف و حاء علیه بهآء اللّه الأبهی و بستگان و دوستان آن ارض علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتند مراتب در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نزّل لهم من لدی اللّه ربّ العالمین قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه
هو اللّه تعالی شأنه العزّة و العظمة و البیان
یا اهل المیم یذکرکم مولیکم القدیم بما یقرّبکم الیه انّه لهو الفرد الواحد العلیم الخبیر فی اللّیالی ذکرکم القلم الأعلی و فی الأیّام یتحرّک علی اسمائکم انّ ربّکم الرّحمن لهو المشفق الکریم قد جری فیکلّ الأحیان من قلم الرّحمن فرات الحکمة و البیان طوبی للشّاربین یا اولیائی هناک ان استمعوا ندآء المظلوم اذ احاطته الأحزان من الّذین کفروا بیوم الدّین لعمر اللّه اگر باصغاء حقیقی فائز شوید یعنی ندای حقّ را بسمع حقیقت بشنوید مشتعل گردید بشأنیکه اهل عالم قادر بر اطفاء آن نباشند امروز آفتاب ندا مینماید و امواج بحر ناس را بافق اعلی دعوت میکند حفیف سدره از جهتی مرتفع و کوثر بیان رحمن از جهت اخری گمگشته نفوسیکه از بحر آگاهی نیاشامیدند و از اصغاء ندای الهی محرومند باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام نمائید بشأنیکه معتدین و ملحدین و خادعین شما را از افق اعلی منع ننمایند امروز سموات ظهور بانجم بیان مزیّن و افق عالم باشراقات انوار وجه منوّر جهد نمائید تا فائز شوید بآنچه که سزاوار ایّام اللّه است حضرت کلیم کل را باین یوم بشارت داده و حضرت روح وعده فرموده خاتم انبیا روح ما سواه فداه در حصن متین فرقان ببشارت یوم یقوم النّاس لربّ العالمین مأمور قدر وقت را بدانید لعمر اللّه از اکسیر احمر مرغوبتر و محبوبتر است چه که اکسیر از قرار مذکور لونی را بلونی و یا جسدی را بجسد دیگر تبدیل نماید ولکن این وقت و این حین که در فرقان بساعت تعبیر شده و بقیامت مذکور عالم را جان بخشد و روح حیوان عطا نماید یا حزب اللّه بما ینبغی قیام نمائید و بآنچه لایق است عامل شوید از سطوت امرا و قوّت اقویا و شوکة علما محزون مباشید قسم بآفتاب افق بیان که در این حین ناطق است عنقریب کل بذلّت و حسرت تمام بمقامیکه از نتیجۀ اعمالشان معیّن شده راجع گردند للّه الحمد شما فائز شدید بآنچه که کل از او محجوبند نوشیدید آنچه را که جمیع از آن محروم مشاهده میشوند الّا من شآء اللّه بعضد یقین کتاب مبین را اخذ نمائید هذا ما ینفعکم فیکلّ عالم من عوالم ربّکم العلیم الحکیم انّا سترنا ذکر من احبّنی و فاز بألواحی حکمةً من عندنا و ستراً من لدنّا و انا السّاتر الحکیم
یا اهل السّین و الیآء یذکرکم المظلوم من شطر السّجن و یبشّرکم بعنایة اللّه ربّ العالمین قد حضر لدی المظلوم کتاب من الّذی قام علی خدمة امری و طاف حولی و طار فی هوائی و کان فیه ذکرکم ذکرناکم بهذا الذّکر البدیع ایّاکم ان یمنعکم شیء من الأشیآء عن اللّه مالک الأسمآء ان احمدوا اللّه بما خلقکم و رزقکم و ایّدکم علی اصغآء ندائه الأحلی اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء انّ ربّکم الرّحمن لهو الغفور الرّحیم لا تحزنوا من شبهات اهل البیان و اشارات علمآء الأرض الّذین نقضوا میثاق اللّه ربّ العرش العظیم طوبی از برای نفوسیکه الیوم بکلّهم بذکر و ثنا قیام نمایند ولکن بحکمت باید رفتار نمود چه که ناس غافل جاهل بمظاهر ظنون و اوهام متمسّکند از رحیق مختوم بیخبر و از کوثر بیان بیبهره مشاهده میشوند اولیای آن ارض باید با کمال اتّحاد و اتّفاق بذکر و ثنای حقّ مشغول گردند و بجنود اخلاق خلّاق را نصرت نمایند لعمر اللّه اگر آگاه شوید بآنچه از قلم اعلی مقدّر گشته جمیع به لک الحمد یا اله العالمین ناطق گردید و از آنچه وارد شده و یا بشود محزون نشوید الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر البهآء علیکم و علی من معکم و علی الّذین آمنوا باللّه العزیز الحمید انتهی
یکفقره فیالحقیقه سبب و علّت اسف کبیر شده و آن اینکه در هر محل که یکنفر از اصحاب گرفته شد اوّل کتب و الواح بدست آمد و بعد صاحب بیت سبحاناللّه آیا الواح و کتب محلّش امام بیوت احبّاست و یا بر محلهائیکه مقابل وجوه و عیون واقع است در مقدّمۀ ارض طاء کتب و الواح بسیار بدست ظالمین افتاد صدهزار افسوس چه که آنها حفظ نمینمایند و شاید که کل را محو میکنند حزب اللّه باید در حفظ آیات الهی کمال جهد را مبذول دارند تا از عیون خائنه و ایادی سارقه محفوظ ماند اینعبد ببعضی از دوستان اظهار نموده انشآءاللّه مؤیّد شوند از جمله نوشتجات محبوبی جناب علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه الأبهی جمیع در دست اعدا افتاد باری اکثری را مع نوشتجات بباب حکومت بردند از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که آنچه در دست ظالمین افتاده حفظ فرماید انّه هو الحافظ الحکیم
ذکر جناب حاجی محمّد طاهر علیه بهآء اللّه را مرقوم داشتند اینفقره در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل له مرّة اخری من لدی اللّه مالک الوری قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
یا محمّد قبل طاهر یذکرک المظلوم اذ احاطته الأحزان من مطالع الظّنون و الأوهام الّذین یدّعون العلم من دون بیّنة و برهان هم الّذین کانوا ان یرتقوا علی المنابر لذکر اللّه مالک الایجاد فلمّا انتهت الأذکار بذکر الحجّة قاموا و قالوا عجّل اللّه فرجه و لمّا خرقت الأحجاب و انشقّ الغمام قاموا علی الاعراض الی ان افتوا علیه بظلم ناحت به الأشجار فی الجبال قد افتوا علی الّذی ذکروه فی اللّیالی و الأیّام تاللّه بظلمهم بکت عیون الفردوس الأعلی و الجنّة العلیا یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب طوبی لک بما نبذتهم ورائک و اقبلت الی اللّه بالرّوح و الرّیحان قد سمعنا ندائک و ما انشأته فی ذکر هذا المظلوم الّذی طرد و نفی الی البلاد لعمر اللّه ندعو من علی الأرض کما دعوناهم من قبل و نذکر ما ذکرناه امام الوجوه لا تمنعنا قوّة الأقویآء و لا ضوضآء العلمآء و لا زماجیر الرّجال لا تضعفنا جنود العالم یشهد بذلک مالک القدم الّذی ینطق انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب انّا نسأل اللّه بأن یؤیّدک علی حفظ ما قدّر لک انّه لهو المؤیّد الفضّال طوبی للسان نطق بذکری و لوجه توجّه الی وجهی و لأذن فازت باصغآء ندائی و لید تمسّکت بحبل اللّه ربّ الأرباب البهآء اللّائح من افق اللّوح علیک و علی الّذین نبذوا ما عند النّاس مقبلین الی اللّه العزیز الوهّاب انتهی للّه الحمد و المنّة فائز شدند بآنچه که مثل و شبه نداشته و ندارد عنایت حقّ جلّ جلاله از نفحات آیاتش واضح و مبرهنست انشآءاللّه موفّق شوند بر ذکر و ثنا و استقامت کبری در جمیع احوال این خادم خدمت ایشان اظهار فنا و نیستی و ذکر و تکبیر مینماید و میرساند
اینکه در بارۀ حجاب مرقوم داشتید اگرچه بعضی از احکام از قلم اعلی جاری ولکن امر بستر شده و از کل مستور است ولکن نظر بحکمت آنچه مشاهده شد در اکثر امور حکم قبل جاری تا فصل اکبر واقع نشود و سبب بعد و اجتناب ناس نگردد شاید باصغاء کلمه فائز شوند و به ما اراده اللّه عامل گردند
در بارۀ اکسیر مرقوم فرموده بودند مکرّر اینکلمۀ علیا از لسان مالک اسماء شنیده شد قوله جلّ بیانه و عزّ برهانه یا عبد حاضر آنچه در بارۀ اکسیر از سماء مشیّت الهی نازل نظر بسؤال عباد بوده مکرّر سؤال نمودهاند تا آنکه نازل شد آنچه نازل شد والّا قلم اعلی تعرّض نمینمود و اقبال بذکر این امور نداشته و ندارد انبیا ذکر فرمودهاند و همچنین حکما در وجود و عدم این صنع گفتگوهای لاتحصی بمیان آمده بعضی گفتهاند اجساد غیرذهب بواسطۀ امراض از بلوغ باینمقام ممنوعند و قوّت و اعتدال اکسیر رفع مینماید و بلون و کینونت اصلی ظاهر میشوند و برخی اینفقره را محال دانستهاند چنانچه گفتهاند این فلزّات هر یک از اجزاء مختلفه ترکیب شده اکسیر عاجز است از تصرّف در اشیاء مختلفۀ متناقضه جمهوری از حکما قلب ماهیّت را محال دانستهاند کتب قوم مشحونست باین اذکار و اعتراضات و اختلافات حکما از فلاسفه و غیرهم ولکن اگر صاحب فؤاد و بصر در بیاناتیکه از قلم اعلی جاری شده تفکّر نماید امر وجود و عدم بر او ظاهر و هویدا و آشکار شود انتهی مکرّر اینعبد عرایض دوستان الهی را که از این امر سؤال نمودهاند عرض نموده و بعضی در سؤال بکمال اصرار ظاهر لذا جاری شد از قلم اعلی آنچه موجود است وقتی اینکلمۀ علیا استماع شد فرمودند یا عبد حاضر اگر جواب نازل نشود بیم آنست بر عدم علم الهی حمل نمایند انتهی و بهر نفسی جواب نازل حکم منع در او بوده الّا یک یا دو حکم منع بر اشتغال باینعمل مکرّر نازل حکمت قبل بالمرّه با حکمت حال مختلف شده در عناصر و در سیّارات و همچنین در حرکات و ارواح و اجساد اختلافات کلّیّه ظاهر چه در تأثیرات و چه در اعداد و البتّه در سنین بعد هم ظاهر شود آنچه حال از عیون مستور است و اینظهور اعظم سبب و علّت است از برای فتح ابواب علوم و حکم احدی علوم و جنود حقّ را تا حین بتمامه احصا ننموده چه بسیار از شموس ظاهره که دیده نشده و چه بسیار از اقمار که از ابصار مستور است اگر جمیع عالم جمع شوند و بخواهند احصای خلق یکی از انجم ثوابت و سیّارات حول او را نمایند البتّه خود را عاجز مشاهده کنند و بکلمۀ مبارکۀ لا یعلم جنود ربّک الّا هو ناطق گردند
بشارت آنکه یوم قبل جمال قدم از قصر بهجی به قصر مزرعه توجّه فرمودند مع جمعی و چون بمضجع حضرت والد علیه من کلّ بهآء ابهاه رسیدند توقّف فرمودند و نازل شد از برای ایشان آنچه که عرفش باقی و ذکرش باقی و لفظ و معنیش باقی هنیئاً لحضرته و مریئاً لحضرته در ذهاب و ایاب باین فضل اعظم که چشم عالم مثل آن ندیده فائزند اینمقام فوق اذکار است
اینکه در بارۀ مکاشفات یوحنّا علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتند صحیح است ایشان بکمال تصریح ذکر فرمودهاند چنانچه میفرماید مدینۀ جدیده از آسمان نازل یعنی اورشلیم جدیده در اورشلیم نازل میشود چنانچه نازل شد باری اشارات بسیار است ولکن فرصت مساعد نه آنچه آنمحبوب مرقوم داشتند صحیح ولکنّ القوم هم لا یفقهون
اینکه ذکر درّ منظّم و روایات مذکورۀ در آنرا فرمودند مطابق است و موافق ولکن ناس مخالف و منافق در این ارض هم بعضی اشارات واضحه و براهین لائحه و احادیث محکمه در کتب یافتهاند که کل مدلّ بر ظهور اسم مکنون و سرّ مخزون و کلمۀ جامعۀ تامّه بوده و هست معذلک احدی آگاه نه جماعت پروسیانیها مع اعتراف باینکه باین ارض توجّه نمودهایم تا بظهور فائز شویم چه که در کتب ما مذکور است که ظهور نزدیک است و یا گذشته است معذلک ملتفت نیستند عالم را سکر غفلت گرفته یومی از ایّام اینکلمه از فم مشیّت مالک انام استماع شد یا عبد حاضر امروز شمس گواهی میدهد بحر صیحه میزند ارض اخبار میدهد سکر هوی ناس را بشأنی اخذ نموده که از خود و غیر غافلند تا چه رسد باینمقام و عرفان مقامیکه منتهی امل مقرّبین و موحّدین و مخلصین بوده انتهی
و اینکه در بارۀ حضرت شیخ و حضرت سیّد علیهما من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتند که در نزد بعضی از احباب در مراتب و مقامات ایشان صحبتها میشود که ظهور احمدی مقام سماوی محمّدی است و رتبۀ رسالت بایشان معروض شد و قبول ننمودند آیا این اقوال مأخذی دارد یا از اوهام افهام است البتّه از اوهام افهام بوده و هست اینفقره حینیکه تلقاء وجه عرض شد جمال قدم مدّتی در بیان توقّف فرمودند و بعد فرمودند بکمال تأسّف میگویم اولیای الهی نباید تکلّم نمایند بآنچه که از انصاف بعید است فخر احمد در آنست که ببعضی از اسرار نبوّت آگاه شد و حامل امانت گشت اینمقام بسیار عظیم است یکفیه وربّ العالمین جمیع بروزات و ظهورات و ولایت و اوتاد و اقطاب و نقبا و نجبا و آنچه ذکر شده از مقامات حمیدۀ نزد عباد بکلمۀ آنحضرت ظاهر شده و بمقامات عالیه فائز گشتهاند بعضی از عرفا هم گفتهاند آنچه را که شایسته نبوده بعضی باطن درست کردهاند و خود را از اهل آن دانستهاند لعمر اللّه در ساحت حقّ از بعوضه پستترند عارف بیانصافی گفته مقام نبوّت مقام نبأ است و مقام مکاشفه و مشاهده فوق آنست ثانی را مقام اولیا و اوّل را مقام انبیا دانسته این بیبصر بیحقیقت اینقدر ادراک ننموده که نبأ انبیا بعد از مکاشفه و مشاهده بوده بلکه ایشان نفس مشاهده و مکاشفه و حقیقت آن بودهاند بهم ظهر کلّ امر حکیم و کلّ سرّ عظیم معدن نبوّت و ولایت انبیا بودهاند و بکلمۀ انبیا اولیا در ارض ظاهر باری اکثری از عباد بهوی نطق نموده و مینمایند انتهی بکرّات اینکلمات عالیات از منزل آیات استماع شده فرمودند هر یوم ملحدی ظاهر و نهری از بحر شریعت محمّدی برده تا بالأخره بحر ضعیف مشاهده شد چنانچه الیوم دیده میشود امر واحد و سبیل واحد و اتّفاق و اتّحاد هم در کتب و زبر و صحف الهی ممدوح معذلک این اختلافات که مشاهده میشود کل از معتدین و ملحدین بوده و هست هر نفسی بخواهد عدد شعبههای طریقت را که الیوم مابین ناس مذکور و مشهور است احصا نماید باید مدّتی اوقات صرف کند یسأل الخادم ربّه بأن یزیّن الکلّ بکحل الانصاف و کوثر العدل و یرزقهم کأس التّقوی انّه لمولی الوری و المقتدر علی ما یشآء حسب الأمر آنمحبوب ناس را متذکّردارند شاید این اوهامات محو شود نفوس جاهلۀ غافله ناس را مبتلا نمودهاند بکمال روح و ریحان و حکمت القا نمائید آنچه را که سزاوار است و مقام حضرت شیخ و مرفوع سیّد علیهما بهآء اللّه و عنایاته بسیار عظیمست وقتی از اوقات اینکلمۀ مبارکه از معدن حکمت الهی ظاهر فرمودند یا عبد حاضر حضرت احمد و کاظم آگاه بودند و از معانی کتب الهی مطّلع و باخبر نظر بجذب قلوب بعضی بیانات فرمودهاند و مقصود تقرّب ناس بوده که شاید بکلمۀ حقّ فائز شوند چنانچه فائز شدند نفوسیکه اوّل بشریعۀ الهی وارد گشتند آنحزب بوده و اینفقره گواهست بر آگاهی و علم و حکمت و سبیل مستقیمیکه بآن متمسّک بودهاند هنیئاً لهم انتهی در اواخر مکرّر حضرت سیّد علیه من کلّ بهآء ابهاه میفرمودند آیا نمیخواهید من بروم و حقّ ظاهر شود اصل مقصود اینکلمه بوده ولکن نظر بمقتضیات حکمت ظاهر شد از ایشان آنچه ظاهر شد
و اینکه از مظاهر امر سؤال نمودند ایشان در بطن امّ دارای مقامات بوده و هستند و بمقتضیات اوقات و اسباب ظاهر شده
اینکه از آیۀ مبارکۀ منزله در کتاب اقدس سؤال شده قوله تبارک و تعالی من یدّعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة الی اخر بیان اللّه اینفقره عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا ایّها النّاظر الی الوجه و الطّائف حول الأمر آنچه عرفانش بر کل لازم بود در این آیۀ مبارکه نازل و بر کل فرض است اقرار بآن و تمسّک بآن اکثری از جهّال غافلند و در سبل اوهام سالک و ناس هم اکثری بیخبر لذا این آیۀ مبارکه محض فضل نازل تا متابعت هر ناعقی ننمایند و سبب تضییع امر اللّه نشوند انتهی فیالحقیقه این آیۀ مبارکه عنایتی است بزرگ از برای کل چه که آنمحبوب میدانند هر روز از شطری نعیقی ظاهر و همچنین اعمالیکه سبب و علّت تضییع امر اللّه بوده گمانشان آنکه امر اللّه بمثابۀ لعب اطفال است هر یوم بلعبی مشغول و بکلمهئی ناطق قد خسر الّذین نطقوا بما لا اذن اللّه لهم و عملوا ما بکت به عین العدل و الانصاف باید آنمحبوب ناس را متذکّر دارند
و اینکه از آیۀ مبارکۀ اخری سؤال نمودند قوله تبارک و تعالی قل هذا لهو العلم المکنون الّذی لن یتغیّر مقصود این بیان از باقی آیه مستفاد میشود قوله تعالی لأنّه بدء بالطّآء المدلّة علی الاسم المخزون الظّاهر الممتنع المنیع و عدد تقسیم با عدد جامع کسور تسعه مطابق و موافق است امروز عالم غیب و شهاده طائف طاء مدلّه است لعمر مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرض مخزونست در این سلطان حروف یعنی طاء آنچه که اقلام عالم از ذکرش عاجز و قاصر است
اینکه در بارۀ جناب آقا علی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله تبارک و تعالی یا علی بعنایت حقّ فائز شدی بآنچه که مقصود از خلقت بوده اینمقام را بنام دوست یکتا حفظ نما ملحدین و معتدین در صدد بوده و هستند کن ثابتاً علی الأمر و ناظراً الی الأفق الأعلی و ناطقاً بثنائی الجمیل در امور مشورت نما و بعد عامل شو متوکّلاً علی اللّه المهیمن القیّوم انّه معک و یعینک و هو العزیز الودود انتهی
و اینکه مکرّر ذکر حبیب فؤاد جناب عب علیه بهآء اللّه و عنایته را فرمودند هرگز از نظر فانی نرفته و نمیروند الحمد للّه بعنایت حقّ فائزند آنچه باین بنده مرقوم داشتند و همچنین عریضهئی که بساحت اقدس ارسال نمودند کل امام وجه عرض شد و بشرف اصغا فائز قوله جلّ جلاله و عمّ نواله لازال بعنایت حقّ فائز بوده و هستند مطالب ایشان بسمع قبول اصغا شد آنچه در کتب الهی در ذکر این ایّام نازل بآن رسیدند هذا فضل لا یعادله فضل از حقّ میطلبیم مقدّر فرماید از برای ایشان آنچه که سبب فوز و رستگاری ابدیست و ایشانرا محروم نفرماید از آنچه سزاوار است اذن لقا دادیم و اجر لقا نوشتیم یا عین و باء شکر کن مقصود عالمیانرا که ترا بر اقبال و معرفت و مودّت و محبّت و خدمت امرش مؤیّد فرمود له الحمد و المنّة ترا مزیّن فرمود بطرازیکه ذکرش از عالم محو نشود و مقدّر فرمود آنچه را که از برای مقرّبین مقدّر فرموده نشهد انّک فزت برضائی و شربت رحیق العرفان من ید عطائی ان احمد اللّه بهذا الفضل المبین انتهی فقره بفقره مطالب ایشان عرض شد و جواب عنایت فرمودند و در هر فقره شمس عنایت و فضل از افق اراده مشرق و لائح آنچه در بارۀ آنمحبوب معمول داشتهاند کل لدی العرش مذکور و بطراز قبول فائز این خادم از حقّ سائل ایشانرا در جمیع احوال موفّق فرماید حسب الأمر باید بحکمت ناظر باشند و باو متمسّک خلعت و دائره هم انشآءاللّه میرسد
اینکه ذکر مرحوم مرفوع جناب میرزا عب علیه بهآء اللّه و عنایته را مرقوم داشتند آنچه آنمحبوب ذکر فرمودند صحیح بوده و هست قد نزّل له من القلم الأعلی ما لا یعادله شیء من الأشیآء اینفقره هم در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد قوله تبارک و تعالی
ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من صعد الی الأفق الأبهی و شرب رحیق الوحی من کأس عطآء ربّه مالک الأسمآء و قل البهآء المشرق من افق سمآء رحمة ربّک مالک الایجاد علیک یا من اقبلت الی الوجه اذ ارتعدت فرائص العباد اشهد انّک سمعت النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و اجبت مولاک اذ اخذت الزّلازل قبائل الأرض و کانت القلوب مضطربة من خشیة اللّه ربّ الأرباب طوبی لأذنک بما سمعت و لعینک بما رأت و لقلبک بما اقبل و لوجهک بما توجّه الی قبلة الآفاق انت الّذی ما منعتک مفتریات العلمآء و لا شوکة الأقویآء تمسّکت بحبل الأمر و تشبّثت بذیل عنایة ربّک فی یوم فیه نفخ فی الصّور و وضع المیزان و ظهر الصّراط و برز ما کان فی قلوب الّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده و اعرضوا الی ان افتوا علیه طوبی لک یا عبداللّه و للّذین اقبلوا الیک و زاروا قبرک بما نطق به قلمی الأعلی فی هذا السّجن الّذی سمّی بالأسمآء الحسنی و طوبی لمن ذکر ایّامک و ذکر ما نزّل لک من لدی اللّه موجدک و خالقک و رازقک و معینک و مؤیّدک و محییک و ممیتک البهآء علیک و النّور علیک و السّلام علیک من لدی اللّه معبودک و محبوبک و مقصودک و مقصود من فی السّموات و الأرضین انتهی
از قبل هم مخصوص ایشان نازل شد آنچه که در حدیقۀ کتب الهی مخلّد است هنیئاً له و آنچه در این حین نازلشده شاهد و گواهست للّه الحمد رحمت الهی احاطهاش نمود و عنایتش دستش گرفت ثمّ هنیئاً له از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل و آمل که جناب ابن ایشانرا مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است اینعبد خدمت ایشان سلام و تکبیر میرساند و همچنین خدمت جناب آقا میرزا محمود علیه بهآء اللّه و عنایته و سایر اولیا و دوستان علیهم بهآء اللّه از حقّ جلّ جلاله میطلبم کل را از کوثر عالم معانی سرمست فرماید بشأنیکه غیر دوست نبینند و غیر دوست نجویند
جناب مسجون رش علیه بهآء اللّه که بآن ارض تشریف آوردند لازال امام عیون بوده و هستند مکرّر ذکرشان در ساحت اقدس از لسان عظمت استماع شد انشآءاللّه مؤیّد باشند بر آنچه سزاوار است ذکر قرر عیون و نتایج فؤاد جناب عزیزاللّه و روحاللّه فرموده بودند ذکرشان در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد تلاوت فرمودند آنچه را که مظهر و مبیّن و مدلّ و مشعر بر فضل و عنایت و رحمت بوده و خواهد بود و دو لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند
ذکر اولیا و آقایان آن ارض را فرموده بودند هر یک بعنایت حقّ تعالی شانه فائز ذکر کل مذکور و از قلم امر مسطور عنایت حقّ بمقامیست که ذکر و وصف از اظهار قاصر است مخصوص جمعی الواح نازل و مخصوص جمعی دیگر در یک لوح نازل و این بحفظ اقربست باید سواد اخذ شود و بصاحبانش داده شود و آنچه این کرّه ارسال شد بیش از آن جایز نه و از بعد الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید السّلام و البهآء و التّکبیر علی حضرتکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بما لا فاز به احد قبلهم و علی کلّ صبّار شکور و الحمد للّه المقتدر العطوف الغفور
دستخطّ دیگر آنمحبوب مورّخۀ ٢۶ ذیالحجّة حین بستن پوسته رسید الحمد للّه چشم روشن مخصوص جناب آقا میرزا محمّد علیه بهآء اللّه که مرقوم داشتند یک لوح امنع اقدس ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند
و اینکه در بارۀ اختلافات بعضی مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس عرض شد قال جلّ جلاله از امثال این امور و اعمال شنیعه محزون نباشند زود است که کل راجع شوند و بر خسران خود آگاه گردند استقامت آنجناب از برای انتباه آن نفوس کافیست سوف یعترفون بنصحک و یرجعون الیک همان نفوس که حال مدح آن اعمال مینمایند بسیّئاتش اقرار خواهند نمود طوبی لک و ویل لمن غفل انّ ربّک لهو المبیّن العلیم و هو الذّاکر النّاصح النّاطق المشفق الکریم انتهی
عرض فانی آنکه آنچه از نزد آنمحبوب در اظهار خلوص و خضوع و خشوع خدمت حضرت غصنین اعظمین مبارکین روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومهما الفدآء رسیده اینعبد معروض داشته اظهار عنایت لاتحصی نمودند و ذکر ایّام لقا را فرمودند و تکبیر و ثنا و بها فرستادند فرمودند انشآءاللّه قائم باشند بر نصرت امر الهی چنانچه بودهاند هر وقت ذکر میرسد اینفانی عرض مینماید و اظهار عنایت لازال از ایشان ظاهر و همچنین غصنین اطهرین انورین آخرین روحی لقدومهما الفدآء و اهل سرادق عصمت و عظمت کل تکبیر میرسانند و ذکر مینمایند البهآء کلّ البهآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو العزیز المحبوب له الجود و الفضل یعطی من یشآء ما یشآء و انّه لهو القادر المقتدر المهیمن القیّوم قل انّا آمنّا بالّذی ظهر باسم علیّ من لدن سلطان حقّ محمود و بالّذی یأتی فی المستغاث و بالّذی یأتی بعده الی آخر الّذی لا آخر له و ما نشهد فی ظهورهم الّا ظهور اللّه و فی بطونهم الّا بطونه ان انتم تعرفون و کلّهم مرایا اللّه بحیث لا یری فیهم الّا نفس اللّه و جماله و عزّ اللّه و بهائه لو انتم تعقلون و ما سواهم مرایاهم و هم مرایا الأوّلیّة ان انتم تفقهون ما سبقهم احد فی شیء و هم یسبقون قل لن ینتهی مرایا القدم و کذلک مرایا جمالهم لأنّ فیض اللّه لن ینقطع و هذا صدق غیر مکذوب و الّذی یقول انتهت الظّهورات فی ارضک لن تلتفت الیه و کن من الّذینهم ببصر اللّه فی امره ینظرون قل انّ الیهود قالت ید اللّه مغلولة و کذلک امم البعد قالوا بمثل ما قالوا قل فویل لکم فیما تقولون انّه سبقت رحمته کلّ شیء و احاط فضله کلّ من فی السّموات و الأرض ان انتم تعلمون ما انقطع فیضه و لن ینقطع بدوام اللّه المهیمن القیّوم یظهر فی الملک من یشآء و انّه ما من اله الّا هو و کلّ عن امره فی هذه الأیّام لغافلون الّا الّذین یشهدون ورقة الفردوس بعیونهم و نغمة اللّه بآذانهم یسمعون و لن یمنعهم منع مانع ولو کلّ النّاس هم یمنعون ولکن حقّ للمؤمن بأنّ یفصل بین الحقّ و الباطل کما یفصل بین النّور و الظّلمة بحیث لن یتّبع الّذین یدّعون ما لا قدّر اللّه لهم و هم فی هوی انفسهم یسلکون کذلک دلع دیک القدس و غنّت ورقآء العزّ و نطق هذه اللّسان النّاطق ان انتم بها تتوجّهون و الرّوح علیک و علی من توجّه الی شطر اللّه فی هذا الوجه المنیر المحبوب ۱۵۲١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
حضرت محبوب فؤاد ابن اسم اللّه الاصدق علیهما بهآء اللّه الابهی ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو قد اظهر امره بین العباد بسلطان ما منعه الاعراض و الاغماض و بقوّة ما اضعفه من فی البلاد قد نطق امام الوجوه قد اتی الوعد و الموعود هو هذا قد ظهر بامر لا یقوم معه من فی السّموات و الارض و ما اراد الّا حفظ خلقه و تقرّبهم الی ساحة عزّه طوبی للّذین سمعوا ما ارتفع بارادة ربّنا ربّ العرش و الثّری و ویل لکلّ ناعق اتّبع النّفس و الهوی لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العلیم الحکیم
جواهر ذکر و ثنا که در قمائص الفاظ و عبارات مندرج بود علّت ابتهاج حقیقی و فرح معنوی گشت از نفحاتش اهتزاز ظاهر و از عرفش سرور ابدی حاصل و بعد از ظهور لطائف لئالی محبّت و وداد از اصداف ذکر و بیان قصد مقام نموده امام وجه مولی الوری حاضر بعد از ظهور نیّر اذن تمام نامه عرض شد و بعزّ رضا و قبول فائز گشت چه که هر کلمهاش گواهی داد بر اقبال و توجّه و خلوص آنمحبوب فؤاد امید آنکه در جمیع احیان بخدمت امر الهی مشغول باشند که شاید غافلهای عالم بآگاهی رسند و معرضین امم باقبال فائز گردند باری بعد از اصغاء نامه اینکلمات عالیات از مشرق بیان مقصود عالمیان ظاهر قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه
بسمه المهیمن علی ما کان و ما یکون
کتاب اللّه امام وجوه ما سواه ناطق و بکلمۀ مبارکۀ قد اتی الموعود مبشّر لعمر اللّه جذب ظهور بر سدرة المنتهی زد حفیفش مرتفع و بر انهار زد خریرش ظاهر و بر بحار زد لئالی علم و حکمت که از اوّل ابداع الی حین مکنون و از ابصار عباد مستور چون شمس مشرق و چون نور ساطع گشت سبحان اللّه بیقدری احزاب بمقامی رسیده که حق جلّ جلاله اسرار کتاب را ستر فرموده صهیون ندا مینماید اورشلیم بعیش مشغول از جهت یمین کرمل میگوید ای اصحاب کنائس ملوک و مملوک قرنها و عصرها منتظر بودند و حال محبوب امکان امام وجوه ظاهر و شما غافل ای دوستان دوست حقیقی ظاهر و نیّر جود بارادۀ سلطان وجود مشرق و لائح چرا غافل شدهاید آیا بقصور از مکلّم طور محرومید یا بثروت از این نعمت کبری غافل شدهاید مطلع جلال آمده مظهر جمال آمده شعب خود را در هر دیاری ذکر مینماید و کل را بملکوت قرب و لقا دعوت میفرماید یا اوراق السّدرة و اثمارها مظلوم در سجن عکّا بذکر شما مشغول چرا متوقّفید نور اقبال از مطلع وصال مُشرق چرا خود را متحیّر دارید نورش بمثابۀ نار از اعلی عَلَم ظاهر و ندایش فوق کل مرتفع ای عباد شما نهالهای جود منید بید عنایت غرس نمودم و از امطار سحاب فضل آب دادم آن آبیکه در هر کتابی مذکور و از اقلام فضل و عطا مسطور حال وقت اظهار خدمت شماست و هنگام ظهور محبّت بقدرت الهی و قوّت صمدانی قصد مقصد اقصی و ذروۀ علیا نمائید یا شعبی فی برلین آنکه گفت میآیم آمده و آیات عنایتش عالم را احاطه فرموده آن دوست یکتا آمده آن یار بیهمتا حجاب را شق نموده بشتابید بشتابید وقت حضور است بیائید بیائید کنز مکنون ظاهر گنج مستور باهر وعدهای کتب ظاهر شده اشارات صحف مشاهده گشته خود را محروم منمائید و بینصیب مگردانید
یا بن اصدق المقدّس ارض خاء را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو یا مشهد مقامت را فراموش مکن از عنایت حق جمیع ارض خاء مجدّد بدم رضا مزیّن گشت تعالی هذا الفضل الاعلی بگو یا ارض خاء یا اهل المدن و الدّیار حضرت مختار با اسرار آمد آن پوشیدۀ پنهان با نور و ضیا آمد امروز جمیع اشیا در جذبند و بعیش مشغول و بفرح اکبر مسرور شما چرا ساکنید و پژمردهاید مآء و من المآء کلّ شیئ حیّ از یمین بیان رحمن جاری اولیا را از قبل مظلوم ذکر نما ذکریکه بر سدرۀ طور بیفزاید و عالم طُرّاً را از غیر دوست برهاند و باو رساند و باو کشاند سبحان اللّه حزب اللّه کشته شدند و نکشتند و در آنچه واقع شد مظلوم صرف بودند و نزد آمر هم از قاتل توسّط نمودند مع ذلک بر غل و بغضای غافلین افزود و این فضل اعظم را نزدشان مقامی نه و ثمر و اثری حاصل نه نظر بمظلومیّت و عدم معین و یاور مالِکِ سِلاح باصلاح برخواست مظلومیّت صرفه اثرها دارد و ثمرها آرد حال غرور و ثروت و غفلت و ضلالت اکثری را از عدل و انصاف محروم نموده در ظاهر اظهار عدل میشود و در باطن تحریک عظیم و ظلم صرف در علیّه چند نفسی را جمع نمودهاند در ظاهر بکلماتیکه عرف محبّت از آن متضوّع ناطقند و در باطن خشبهای یابسه را لاجل اشتعال نار بغضا ترتیب میدهند و شعلههای نار نفس و هوی و کذب و افترا از طاء بآنمقام متّصل ولکن آن نفوس خود را آگاه و حق را غافل میدانند فبأس ما هم یظنّون باری ایّام ایّام ظهور خافیۀ صدور و خائنۀ اعین است زود است جزاهای اعمالشان میرسد انّه لبالمرصاد لا اله الّا هو المقتدر العزیز البصّار
قد حضر العبد الحاضر بکتابک و ذکره امام الوجه اجبناک بما تضوّع منه عَرْف العنایة نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک و یوفّقک علی ما یرتفع بک امره بین عباده و ذکره فی بلاده و اسمه بین اولیآئه جناب علی علیه بهآء اللّه را از قبل مظلوم ذکر نما قل یا علی انّ العیون ترون السّدرة و اثمارها و اوراقها و اغصانها ثمّ ینکرونها قل یا قوم اتّقوا اللّه انّ البحر امام وجوهکم انظروا لئالیه المنوّرة و امواجه الظّاهرة و لا تکونوا من الّذین نقضوا العهد و کفروا بنعمة اللّه ربّ العالمین یا علی انشآء اللّه جواب عرایض قبل شما عنایت میشود انّه یحبّ اولیآئه و یزیّنهم بطراز عنایته انّه هو الفضّال الکریم انتهی
تجلّیات انوار نیّر بیان الهی بشأنی احاطه نموده که فی الحقیقه کل از احصای آن عاجز و قاصرند از اوّل ایّام الی حین نازل شده آنچه که جمعش مشکل و صعب بنظر میآید آنمحبوب و منصفین گواهند بر آنچه از سماء مشیّت محبوب امکان نازل گشته فی الحقیقه ملکوت بیان ظاهر ولکن هوش و گوش مفقود حسب الامر حال آنچه لازمست اموریست که سبب الفت و علّت اتّحاد است و تبلیغ بحکمت و بیان بقسمیکه فی الجمله از انظار مستور باشد چه که بعد از آنچه واقع شده و ظاهر گشته مع آنکه از اینحزب کشتهاند و اینحزب بهیچوجه تعرّض نکردهاند مع ذلک بر بغضای نفوس شریره افزوده معلوم نیست در اینفقره چه میگویند و بچه عذری متمسّکند یکی از اولیا را در ارض صاد آویختند و شهیدش نمودند و بعد جسد مبارکش را سوختند و در ارض عشق عمل نمودند آنچه را که اهل فردوس بنوحه و ندبه مشغول و اولیا بهیچوجه تعرّض ننمودند بمجرّد آنکه آمر آنمدینه بر عدل قیام نمود و بانصاف احکام جاری فرمود نفوس غافله از صدق و وفا و امانت گذشتند و بتوبیخ و اذیّت قیام نمودند حال ظلم ظالمین بمثابۀ آفتاب ظاهر یظلمون و یفرحون و لا یشعرون زود است که بجزای اعمالشان برسند چه که سر و کار با عادل حکیم است انّه هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون
سبحان اللّه اینعبد متحیّر که این هادی دولتآبادی دیگر چه میگوید از اوّل امر بهیچوجه اطّلاعی نداشته او و سیّد محمّد و امثالهما محض ریاست عمل نمودند آنچه را که سبب خسران دنیا و آخرتست سیّد محمّد اصفهانی یکی از خدّام بوده و از عراق همراه بعد از ظهور مخالفت در ارض سِرْ طردش فرمودند بعد شنیده شد قدّوس خود را نامیده فی الحقیقه خوب قدّوسی بود از برای اینحزب غافل و میرزا هادی دولتآبادی مکرّر از قلم اعلی ذکر بغی و غفلت و انکارش جاری و در اواخر در الواح منزله او را احضار فرمودند که شاید حاضر شود و نفحات وحی او را جذب نماید ولکن اثری از او ظاهر نه لعمر ربّنا بمثابۀ آن نفوس اربعۀ کاذبه که مقنّن قوانین جعلیّه و بانی شهرهای موهومهاند حرکت مینماید حال در غفلت این نفس شریره تفکّر نمائید مکرّر در افئده و قلوب القای غل و بغضا از مالک وجود و سلطان غیب و شهود کرده جزای اعمال حزب قبل را دیده مع ذلک عمل نموده آنچه را که عین یقین میگرید بر اولیای حق جلّ جلاله که مظاهر عدل و انصافند لازم و واجبست که عباد را از اوهامات حزب قبل حفظ نمایند که مباد مجدّد مبتلا شوند از حق میطلبم اینحزب را حفظ فرماید و تأیید نماید بشأنیکه ما سوایش را معدوم دانند و مفقود شمرند و باستقامت تمام بر اعلاء کلمه قیام کنند نفوس غافله مقدار عین نمله شعور ندارند چه که بهر کس رسیده و یا ملاقات کردهاند ببیان استدلال نمودهاند بر ازهاق حق و احقاق باطل مع آنکه میفرماید احدی در یوم ظهور ناظر بغیر حق نباشد از غایة تأکید که مبادا در آن روز در اعراض از او ببیان تمسّک نمایند میفرماید قوله جلّ ذکره و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما نزل فی البیان و حال آنکه جمیع بیان بذکر این امر مزیّن و مخصوص این امر نازل میفرماید آنچه ذکر خیر است در بیان مقصود او بوده در لیالی و ایّام بذکر اسم اعظم مشغول تا آنکه بمقام ظهور این آیۀ مبارکۀ علیا رسید که در اوّل ایّام در قیّوم اسما نازل قوله جلّ ذکره و عزّ اسمه یا بقیّة اللّه قد فدیت بکلّی لک و ما تمنّیت الّا القتل فی محبّتک و الصّلب فی سبیلک باری از حق میطلبم رمدهای ابصار را رفع فرماید تا کل فائز شوند بآنچه که الیوم از آن محرومند
ذکر جناب آقا میرزا محمّدحسین علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اینکلمۀ علیا نازل قوله جلّ جلاله للّه الحمد بعنایت ایّام فائز گشتند و بآنچه کل از آن غافل اقبال نمودند کلّ ذلک من فضل اللّه و رحمته انشآء اللّه بلوح الهی جلّ جلاله فائز خواهند شد انتهی اینعبد هم خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حق ارتقاء مقامشان را در کلّ حین سائل و آمل انّ ربّنا هو المقتدر الفضّال المجیب
ذکر اولیا را مرقوم داشتند للّه الحمد نفحات وحی کل را اخذ نمود بعد از عرض در ساحت امنع اقدس الواح مقدّسۀ منیرۀ مبارکه از سماء عطا نازل انشآء اللّه بآن فائز شوند و از بحور مکنونۀ در کلمات عالیات قسمت برند و نصیب بردارند انّ ربّنا هو المعطی الکریم و نفوس مذکوره که در نامههای آنمحبوب فؤاد از قبل و قبل قبل مرقوم کل باصغاء مولی الوری فائز و امید آنکه از برای کل نازل شود آنچه که عالم را قسمت بخشد و بر اقبال تأیید نماید از حق جلّ جلاله سائل و آمل که توفیق اصغا عطا فرماید یعنی حقّ اصغا چه که فی الحقیقه هر نفسی بآن فائز شد اقبال نمود و بما ینبغی بذکر و ثنا و توجّه مشغول هنیئاً للسّامعین و هنیئاً للشّاربین
ذکر مخدّره ورقه ضیاء الحاجیه علیها بهآء اللّه را نمودند چند شهر قبل دو لوح امنع اقدس مخصوص آنورقه و ورقه مخدّره آقا شاهزاده علیهما بهآء اللّه ارسال شد انشآء اللّه بآن فائز شوند و حال هم فرمودند انشآء اللّه ضیاء الحاجیه مرّة اخری لوح ابهی که سبب و علّت حیات عوالم لا نهایة است عنایت میشود کاغذ ترمه که ارسال داشتند رسید و الحمد للّه بآیات بدیعۀ منیعۀ الهیّه فائز گشت چه که کلمات مکنونۀ عربی و فارسی و همچنین بعض الواح اخری بر آن نوشته شد فی الحقیقه این کاغذ فائز شد بآنچه که کاغذهای عالم از برای آن محقّق شده و ظاهر گشته سبحان اللّه علمای ایران الی حین بیک ذرّه ادراک و عرفان فائز نشدهاند و کاغذ بآن فائز گشت از قراریکه تازه ملاحظه و تخمین شد حال قریب صد جلد از سماء فضل و عطا بر اهل ارض و سما نازل شده مع ذلک علمای آنجهات الی حین بر بستر غرور آرمیدهاند بل خابیدهاند بل مردهاند یسئل الخادم ربّه ان یبعث من یرفع به رؤسهم فی ایّامه انّه هو الفضّال الغفور الرّحیم
ذکر جناب ابن شهید علیهما بهآء اللّه را فرمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اینکلمات عالیات از مشرق اراده ظاهر قوله جلّ جلاله ابن شهید لا زال مذکور بوده و هست هر هنگام اولیای خاء را ذکر نمودیم ذکر او هم از سماء عنایت نازل این ایّام هم لو شآء اللّه و اراد لوح امنع اقدس انور عنایت میشود فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم انتهی
ذکر محبوب روحانی جناب بجستانی علیه بهآء اللّه الابدی را نمودند بعد از عرض امام کرسیّ فضل یک لوح ارفع اعزّ اعلی مخصوص ایشان نازل و همچنین مخصوص حبیب روحانی جناب ابن شهید علیه و علی ابیه بهآء اللّه العزیز الحمید لوح مقدّس ابهی نازل مخصوص هر اسمی لوحی از سماء مشیّت الهی نازل و ارسال شد امید آنکه کل از آیات منزلۀ حق جلّ جلاله بحیوة جدیدۀ باقیه فائز گردند انّ ربّنا هو المؤیّد الکریم و المشفق الرّحیم
ذکر منتسبین را فرمودند مخصوص هر یک از سماء عطاء مولی الوری یک لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد انّه یعطی و یمنع و هو المقتدر المختار خدمت اولیای آن ارض و اطراف سلام و تکبیر میرسانم حق شاهد و گواه لا زال در ساحت امنع اقدس ابهی از برای هر یک رحیق مختوم طلبیده و میطلبم تا کل از این بادۀ باقیه و نعمت ابدیّه مست شوند مستیئیکه بر شعور و ادراک بیفزاید اگر انسان باثر این رحیق فائز شود غیر اللّه را مفقود شمرد دیگر از برای ناعقین و ملحدین مجالی و شأنی نماند اولیای حق این ایّام باید بایادی صدق و صفا و محبّت و وفا بنوشند و بنوشانند انّ ربّنا هو المقتدر القدیر و هو الفضّال العلیم الخبیر البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم و علی کلّ موقن ثابت راسخ مستقیم الحمد للّه العلیم الحکیم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
هو المستوی علی عرش یفعل ما یشآء
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو له العظمة و الاقتدار و القدرة و الاختیار یفعل ما یشآء بسلطانه و یحکم ما یرید بامره انّه هو محمود فی فعله و مطاع فی حکمه لا یسئل عمّا یفعل و هو الفرد الواحد المقتدر العزیز العلّام شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی من افق الاقتدار انّه هو السّرّ المکنون و الرّمز المخزون و هو الّذی به ظهرت سلطنة اللّه و عزّه و عظمة اللّه و امره و به لاحت حجّة اللّه و برهانه و کتاب اللّه و اسراره لو لاه ما ماج بحر الجود و ما تحقّق حکم الوجود و ما غرّدت عنادل البیان علی الاغصان و ما ثبت امر الغیب بین الادیان به نزلت کتب اللّه من قبل و من بعد و ارسل رسله و سبقت رحمته و نزلت آیاته و ظهرت بیّناته و شهدت السن الملأ الاعلی و الجنّة العلیا و قالت یا ملأ الارض و السّمآء تاللّه قد اتی من کان غائباً فی ازل الآزال تعالوا تعالوا هلّلوا کبّروا و بشّروا بما سرت نسمة العنایة و الالطاف من شطر اللّه مالک المبدء و المـٔاب
اذا ارتفع حفیف سدرة المنتهی نادت و قالت الحمد للّه الّذی جعل الاقتران باباً لظهور مظاهر اسمه الرّحمن و به تزیّنت مدائن الذّکر و البیان انّه هو سرّ البقآء و مستسرّ الامضآء بعد القضآء لاهل الامکان و به جری سلسبیل الحیوان لاصحاب الایقان و الحمد للّه الّذی جعل التّزویج ترویجاً لامره بین العباد و اعلاناً لکلمته فی البلاد و به اشرق نیّر الظّهور من افق السّمآء و ظهر الهیکل المستور عن خلف ملکوت الاسمآء و نادی الرّوح الامین من الشّطر الایمن من الفردوس الاعلی هذا یوم فیه امر سلطان الادیان بما ابتسم ثغر الوجود من الغیب و الشّهود و الحمد للّه الّذی جعل النّکاح کنز الفلاح و مطلع النّجاح و به ظهر فیضه الاعظم و فضله الاقوم الاکمل الاتمّ و رفع مقامه الی ان خطب بنفسه علی عرش عطآئه بذلک ماج بحر السّرور امام الظّهور الّذی به نطقت الاشیآء و نادی الفردوس الاعلی الملک للّه ربّنا ربّ الارض و السّمآء
یا اهل البهآء ابشروا فی هذا الیوم ثمّ اقرئوا ما نزل من قلمی الاعلی من آیات الفرح و الابتهاج انّها تجذبکم الی مقام لا تحزنکم حوادث الدّنیا و لا دخان السّمآء و لا ما فی ناسوت الانشآء کذلک اشرق نیّر الحکم من افق سمآء ارادة اللّه فاطر السّمآء و مالک الاسمآء طوبی لمن وجد ما تضوّع الیوم من بیان اللّه مولی الآخرة و الاولی و سمع ما نطق لسان الوحی فی اعلی المقام انّه هو ربّ الانام و مالک یوم القیام
لک الحمد یا الهی و لک الثّنآء یا الهی و لک البهآء یا الهی و لک العظمة یا الهی و لک الکرم یا مقصود الامم و لک الجود یا مالک الوجود و لک الفضل یا مظهر العدل و لک العطآء یا مولی الوری و لک العنایة یا معبود البریّة بما جعلت الاقتران سبباً لاتّحاد خلقک و اعلآء کلمتک بین عبادک و به الّفت بین القلوب و اظهرت مظاهر اسمک المحبوب و به ظهرت الاسرار المستورة خلف قاف قدرتک و اشرقت الارض و السّمآء بنور عنایتک ای ربّ اسئلک بنیّر برهانک الّذی اشرق من افق سمآء سجنک بان تؤیّد اولیآئک علی الاتّحاد و الاتّفاق لیستضیئ بهما آفاق مملکتک انّک انت المقتدر الّذی لا تعجزک شؤنات خلقک و لا تخوّفک ضوضآء عبادک لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر و لک الشّکر یا مقصود العارفین و لک الحمد یا ایّها المذکور فی افئدة المخلصین و لک البهآء یا بهآء العالمین بما وهبت ورقة من اوراق سدرتک الّتی سمّیت باللّقآء فی ملکوت الاسمآء الی غصنک الاکبر و جعلتها مخصوصة لخدمته فی هذا الیوم الّذی فیه تجلّیت علی البشر باسمک یا مالک القدر اسئلک اللّهمّ یا الهی باسمک الّذی به نوّرت البلاد و الّفت بین افئدة العباد بان تألّف بینهما ثمّ انزل علیهما برکات سمآئک ثمّ اظهر من الارض نعمک و آلآئک انّک انت الکریم ذو الفضل العظیم لا اله الا انت المقتدر الباذل الغفور الرّحیم
* * *
هذه زیارة نزّلت من قلمی الأبهی فی الأفق الأعلی لحضرة سیّدالشّهدآء حسین بن علی روح ما سواه فداه
هو المعزّی المسلّی النّاطق العلیم
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی انّه هو الموعود فی الکتب و الصّحف و المذکور فی افئدة المقرّبین و المخلصین و به نادت سدرة البیان فی ملکوت العرفان یا احزاب الأدیان لعمر الرّحمن قد اتت ایّام الأحزان بما ورد علی مشرق الحجّة و مطلع البرهان ما ناح به اهل خبآء المجد فی الفردوس الأعلی و صاح به اهل سرادق الفضل فی الجنّة العلیا شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی ظهر انّه هو الکنز المخزون و السّرّ المکنون الّذی به اظهر اللّه اسرار ما کان و ما یکون هذا یوم فیه انتهت آیة القبل بیوم یقوم النّاس لربّ العرش و الکرسیّ المرفوع و فیه نکست رایات الأوهام و الظّنون و برز حکم انّا للّه و انّا الیه راجعون و هذا یوم فیه ظهر النّبأ العظیم الّذی بشّر به اللّه و النّبیّون و المرسلون و فیه سرع المقرّبون الی الرّحیق المختوم و شربوا منه باسم اللّه المقتدر المهیمن القیّوم و فیه ارتفع نحیب البکآء من کلّ الجهات و نطق لسان البیان الحزن لأولیآء اللّه و اصفیائه و البلآء لأحبّآء اللّه و امنائه و الهمّ و الغمّ لمظاهر امر اللّه مالک ما کان و ما یکون یا اهل مدائن الأسمآء و طلعات الغرفات فی الجنّة العلیا و اصحاب الوفآء فی ملکوت البقآء بدّلوا اثوابکم البیضآء و الحمرآء بالسّودآء بما اتت المصیبة الکبری و الرّزیّة العظمی الّتی بها ناح الرّسول و ذاب کبد البتول و ارتفع حنین الفردوس الأعلی و نحیب البکآء من اهل سرادق الأبهی و اصحاب السّفینة الحمرآء المستقرّین علی سرر المحبّة و الوفآء آه آه من ظلم به اشتعلت حقائق الوجود و ورد علی مالک الغیب و الشّهود من الّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده و انکروا حجّته و جحدوا نعمته و جادلوا بآیاته فآه آه ارواح الملإ الأعلی لمصیبتک الفدآء یا ابن سدرة المنتهی و السّرّ المستسرّ فی الکلمة العلیا یا لیت ما ظهر حکم المبدإ و المآب و ما رأت العیون جسدک مطروحاً علی التّراب بمصیبتک منع بحر البیان من امواج الحکمة و العرفان و انقطعت نسائم السّبحان بحزنک محت الآثار و سقطت الأثمار و صعدت زفرات الأبرار و نزّلت عبرات الأخیار فآه آه یا سیّدالشّهدآء و سلطانهم و آه آه یا فخر الشّهدآء و محبوبهم اشهد بک اشرق نیّر الانقطاع من افق سمآء الابداع و تزیّنت هیاکل المقرّبین بطراز التّقوی و سطع نور العرفان فی ناسوت الانشآء لولاک ما ظهر حکم الکاف و النّون و ما فتح ختم الرّحیق المختوم و لولاک ما غرّدت حمامة البرهان علی غصن البیان و ما نطق لسان العظمة بین ملإ الأدیان بحزنک ظهر الفصل و الفراق بین الهآء و الواو و ارتفع ضجیج الموحّدین فی البلاد بمصیبتک منع القلم الأعلی عن صریره و بحر العطآء عن امواجه و نسائم الفضل من هزیزها و انهار الفردوس من خریرها و شمس العدل من اشراقها اشهد انّک کنت آیة الرّحمن فی الامکان و ظهور الحجّة و البرهان بین الأدیان بک انجز اللّه وعده و اظهر سلطانه و بک ظهر سرّ العرفان فی البلدان و اشرق نیّر الایقان من افق سمآء البرهان و بک ظهرت قدرة اللّه و امره و اسرار اللّه و حکمه لولاک ما ظهر الکنز المخزون و امره المحکم المحتوم و لولاک ما ارتفع النّدآء من الأفق الأعلی و ما ظهرت لآلئ الحکمة و البیان من خزائن قلم الأبهی بمصیبتک تبدّل فرح الجنّة العلیا و ارتفع صریخ اهل ملکوت الأسمآء انت الّذی باقبالک اقبلت الوجوه الی مالک الوجود و نطقت السّدرة الملک للّه مالک الغیب و الشّهود قد کانت الأشیآء کلّها شیئاً واحداً فی الظّاهر و الباطن فلمّا سمعت مصائبک تفرّقت و تشتّتت و صارت علی ظهورات مختلفة و الوان متغایرة کلّ الوجود لوجودک الفدآء یا مشرق وحی اللّه و مطلع الآیة الکبری و کلّ النّفوس لمصیبتک الفدآء یا مظهر الغیب فی ناسوت الانشآء اشهد بک ثبت حکم الانفاق فی الآفاق و ذابت اکباد العشّاق فی الفراق اشهد انّ النّور ناح لمصیباتک و الطّور صاح بما ورد علیک من اعدائک لولاک ما تجلّی الرّحمن لابن عمران فی طور العرفان انادیک و اذکرک یا مطلع الانقطاع فی الابداع و یا سرّ الظّهور فی جبروت الاختراع بک فتح باب الکرم علی العالم و اشرق نور القدم بین الأمم اشهد بارتفاع ید رجائک ارتفعت ایادی الممکنات الی اللّه منزل الآیات و باقبالک الی الأفق الأبهی اقبلت الکائنات الی اللّه مظهر البیّنات انت النّقطة الّتی بها فصّل علم ما کان و ما یکون و المعدن الّذی منه ظهرت جواهر العلوم و الفنون بمصیبتک توقّف قلم التّقدیر و ذرفت دموع اهل التّجرید فآه آه بحزنک تزعزعت ارکان العالم و کاد ان یرجع حکم الوجود الی العدم انت الّذی بأمرک ماج کلّ بحر و هاج کلّ عرف و ظهر کلّ امر حکیم بک ثبت حکم الکتاب بین الأحزاب و جری فرات الرّحمة فی المآب قد اقبلت الیک یا سرّ التّوراة و الانجیل و مطلع آیات اللّه العزیز الجمیل بک بنیت مدینة الانقطاع و نصبت رایة التّقوی علی اعلی البقاع لولاک انقطع عرف العرفان عن الامکان و رائحة الرّحمن عن البلدان بقدرتک ظهرت قدرة اللّه و سلطانه و عزّه و اقتداره و بک ماج بحر الجود و استوی سلطان الظّهور علی عرش الوجود اشهد بک کشفت سبحات الجلال و ارتعدت فرائص اهل الضّلال و محت آثار الظّنون و سقطت اثمار سدرة الأوهام بدمک الأطهر تزیّنت مدائن العشّاق و اخذت الظّلمة نور الآفاق و بک سرع العشّاق الی مقرّ الفدآء و اصحاب الاشتیاق الی مطلع نور اللّقآء یا سرّ الوجود و مالک الغیب و الشّهود لم ادر ایّة مصیباتک اذکرها فی العالم و ایّة رزایاک ابثّها بین الأمم انت مهبط علم اللّه و مشرق آیاته الکبری و مطلع اذکاره بین الوری و مصدر اوامره فی ناسوت الانشآء یا قلم الأعلی قل اوّل نور سطع و لاح و اوّل عرف تضوّع و فاح علیک یا حفیف سدرة البیان و شجر الایقان فی فردوس العرفان بک اشرقت شمس الظّهور و نطق مکلّم الطّور و ظهر حکم العفو و العطآء بین ملإ الانشآء اشهد انّک کنت صراط اللّه و میزانه و مشرق آیاته و مطلع اقتداره و مصدر اوامره المحکمة و احکامه النّافذة انت مدینة العشق و العشّاق جنودها و سفینة اللّه و المخلصون ملّاحها و رکّابها ببیانک ماج بحر العرفان یا روح العرفان و اشرق نیّر الایقان من افق سمآء البرهان بندائک فی میدان الحرب و الجدال ارتفع حنین مشارق الجمال فی فردوس اللّه الغنیّ المتعال بظهورک نصبت رایة البرّ و التّقوی و محت آثار البغی و الفحشآء اشهد انّک کنت کنز لآلئ علم اللّه و خزینة جواهر بیانه و حکمته بمصیبتک ترکت النّقطة مقرّها الأعلی و اتّخذت لنفسها مقاماً تحت البآء انت اللّوح الأعظم الّذی فیه رقم اسرار ما کان و ما یکون و علوم الأوّلین و الآخرین و انت القلم الأعلی الّذی بحرکته تحرّکت الأرض و السّمآء و توجّهت الأشیآء الی انوار وجه اللّه ربّ العرش و الثّری آه آه بمصیبتک ارتفع نحیب البکآء من الفردوس الأعلی و اتّخذت الحوریّات لأنفسهنّ مقاماً علی التّراب فی الجنّة العلیا طوبی لعبد ناح لمصیباتک و طوبی لأمة صاحت فی بلایاک و طوبی لعین جرت منها الدّموع و طوبی لأرض تشرّفت بجسدک الشّریف و لمقام فاز باستقرار جسمک اللّطیف
سبحانک اللّهمّ یا اله الظّهور و المجلّی علی غصن الطّور اسألک بهذا النّور الّذی سطع من افق سمآء الانقطاع و به ثبت حکم التّوکّل و التّفویض فی الابداع و بالأجساد الّتی قطعت فی سبیلک و بالأکباد الّتی ذابت فی حبّک و بالدّمآء الّتی سفکت فی ارض التّسلیم امام وجهک ان تغفر للّذین اقبلوا الی هذا المقام الأعلی و الذّروة العلیا و قدّر لهم من قلمک الأعلی ما لا ینقطع به عرف اقبالهم و خلوصهم عن مدائن ذکرک و ثنائک ای ربّ تراهم منجذبین من نفحات وحیک و منقطعین عن دونک فی ایّامک اسألک ان تسقیهم من ید عطائک کوثر بقائک ثمّ اکتب لهم من یراعة فضلک اجر لقائک اسألک یا اله الأسمآء بأمرک الّذی به سخّرت الملک و الملکوت و بندائک الّذی انجذب منه اهل الجبروت ان تؤیّدنا علی ما تحبّ و ترضی و علی ما ترتفع به مقاماتنا فی ساحة عزّک و بساط قربک ای ربّ نحن عبادک اقبلنا الی تجلّیات انوار نیّر ظهورک الّذی اشرق من افق سمآء جودک اسألک بأمواج بحر بیانک امام وجوه خلقک ان تؤیّدنا علی اعمال امرتنا بها فی کتابک المبین انّک انت ارحم الرّاحمین و مقصود من فی السّموات و الأرضین ثمّ اسألک یا الهنا و سیّدنا بقدرتک الّتی احاطت علی الکائنات و باقتدارک الّذی احاط الموجودات ان تنوّر عرش الظّلم بأنوار نیّر عدلک و تبدّل اریکة الاعتساف بکرسیّ الانصاف بقدرتک و سلطانک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المقتدر القدیر
* * *
جناب مشهدی علی رش علیه بهآء اللّه
هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی من سمآء البیان بالحجّة و البرهان انّه مشرق وحی اللّه و مطلع امره و مصدر حکمه و مهبط علمه و قام مقام نفسه فی ناسوت الانشآء بین الوری من تمسّک به انّه من خیرة الخلق عنده و الّذی توقّف انّه من الظّالمین فی کتاب اللّه ربّ العالمین قد اتی الیوم و القوم فی وهم مبین و ظهر ما کان مستوراً عن الأبصار و نزل ما کان مکنوناً فی سمآء العلم و به اثمرت الأشجار و جرت الأنهار و برزت الأسرار و غرّد عندلیب البیان علی اعلی الأغصان تاللّه قد ظهر من کان مخزوناً فی ازل الآزال و طلع من بشّرت بظهوره کتب اللّه العزیز الحمید
یا علی علیک بهائی و عنایتی مکرّر ذکرت از قلم اعلی نازل و بعنایت فائز اعرف مقام هذا المقام ثمّ احفظه باسم ربّک الحافظ القدیر یا علی در مدینۀ کبیره نار بغضا و خیانت و افترا و طمع و بغی و فحشا مشتعل قد اخذوا الخیانة و نبذوا الأمانة بغیاً علی اللّه و امره کذلک سوّلت لهم انفسهم الغافلة قد نقضوا میثاق اللّه و عهده و ما تأثّر فیهم نصح اللّه و کلمته نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدهم علی الرّجوع انّه هو التّوّاب الغفور الرّحیم
یا قلم ذکرت من احبّک اذکر من شرب رحیق الشّهادة من ایادی التّسلیم و الرّضآء و قصد الفردوس الأعلی امراً من لدی اللّه العلیم الحکیم و قل
اوّل نفحة تضوّعت من قمیص ربّک العلیّ الأبهی علیک یا ثمرة شجرة العطآء و رکن الوفآء فی ملکوت الأسمآء و کلمة کتاب اللّه ربّ العرش و الثّری انت الّذی ما الهتک التّجارة و لا بیع عن ذکر اللّه اسئل اللّه بک و بمن احبّک ان یفتح علی وجوه عباده ابواب العدل و الانصاف و ینزل علیهم من سمآء جوده امطار رحمته و عطائه انّه هو العزیز الفضّال
* * *
آقائی و محبوبی حضرت اسم اللّه مه علیه من کلّ بهآء ابهاه و من کلّ علآء اعلاه بلحاظ اظهر انور ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی ظهر بین الأمم انّه هو مولینا و مولی العالم و مالک القدم الظّاهر بالاسم الأعظم الّذی اذا ظهر تزعزع کلّ بنیان و اضطرب کلّ انسان الّا من شآء اللّه ربّنا و ربّ من فی الأرض و السّمآء و ربّ العرش و الثّری لا اله الّا هو الواحد الفرد المقتدر العلیم الحکیم و العرف المتضوّع من الجنّة العلیا و الفردوس الأعلی علی اصفیآء اللّه و اولیائه الّذین بهم اشرق نور التّوحید من افق کلّ مدینة و کلّ ارض و بهم لاح نیّر البیان بین اهل العرفان و ظهر ما انزله الرّحمن فی الفرقان یجاهدون فی سبیل اللّه و لا یخافون لومة لائم یشهد الخادم بأنّهم عباد نطقت کتب اللّه بذکرهم و ثنائهم و اعترف بسلطانهم و عظمتهم و قیامهم و استقامتهم و ما یرد علیهم فی اللّه من البلایا احد من الأولیآء انّه لعلیّ المرتضی فی ملکوت الأسمآء بقوله طوبی لنا و طوبی لهم و طوباهم افضل من طوبانا الی آخر قوله بهم خرقت الأحجاب و ظهرت العلامات و نصبت الرّایات الّذین ما منعتهم شئونات الخلق عن الحقّ و ما حجّبتهم حجبات العلمآء عن مالک الأسمآء اذا سمعوا النّدآء بین الأرض و السّمآء اقبلوا الی الأفق الأعلی و قالوا لبّیک یا فاطر السّمآء و الظّاهر باسمک الأعظم الأبدع الأبهی ثمّ توجّهوا بوجوه بیضآء الی المدائن و القری و حدّثوهم بما ظهر من لدی اللّه ربّ العرش و الثّری علیهم صلوة اللّه و رحمته و بهآء اللّه و نوره و عزّ اللّه و فضله و کرم اللّه و جوده یسئل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم فیکلّ الأحوال و یحفظهم عن الّذین کفروا و اعرضوا عن الّذی به رفعت مقاماتهم و علت مراتبهم لعمر اللّه قد ذاب کبد الخادم او کاد ان یذوب بما یری العباد معرضین عن الّذی یدعونه فیکلّ صباح و مسآء و فی اللّیالی و الأیّام و یرکضون الی بیته لیعملوا بما امروا به و تصعد زفراتهم حین الأعمال و اسفاتهم بالخضوع و الابتهال فلمّا اشرق نیّر الامتحان و ظهر حکم القضآء من لدی الرّحمن فرّوا کحمر مستنفرة یا لیت یکتفون بالفرار و عدم الاقرار بل قاموا علی الاعراض و الاعتراض و عملوا ما ناح به سکّان الجبروت و اهل سرادق الملکوت و عن ورائها صعد غبار الأحزان الی ان تغبّر به ردآء الرّحمن یسئل الخادم ربّه فی هذا الحین الّذی کان متمسّکاً بحبل فضله و متشبّثاً بذیل کرمه بأن یزیّن العباد بطراز الانصاف و یهدیهم بجوده و عنایته الی سوآء الصّراط روح الخادم لحبّکم الفدآء و لخدمتکم الفدآء و لغربتکم و کربتکم الفدآء قد کنت متفکّراً فی شئونات العالم و حوادثه و ناظراً الی الأشیآء کالمتحیّر المولّه الباهت اذاً اسمعنی صریر قلمکم ما اجتذبنی الیکم و امالنی الی شطرکم فلمّا سمعت زمزمة البیان و هدیر حمامة الشّوق و الاشتیاق قصدت مطلع الاشراق و عرضت ما فی کتابکم لدی اللّه مالک الآفاق فلمّا تمّ و انتهی ارتفع حفیف سدرة المنتهی من المقام الأعلی قال جلّت عظمته و کبر کبریائه
یا اسمی بشأنی بیان از ملکوت عرفان نازل و ظاهر که کینونت ذکر و بیان و حجّت و برهان و ایمان و ایقان منصعق و مدهوش مشاهده شد الّا من شآء اللّه یا اسمی چه شده که ناس از نسایم ربیع رحمت و نفحات ایّام الهی محروم ماندهاند علم و ادراک و شوق و اشتیاق و جذب و انجذاب جمیع از برای این یوم خلق شده معذلک مرایای وجود از تجلّیات شمس ظهور بینصیب اگر نفسی این ندا را نشنود البتّه صاحب سمع نبوده و اگر بمشاهدۀ انوار ظهور فائز نگردد دارای بصر نبوده و نخواهد بود بچه مقبلند و از چه معرض سبحان من کشف لکم و ستر عنهم بما اکتسبت ایدیهم شکّی نبوده و نیست که سبب و علّت اوّلیّه در احتجاب و اعراض نفوس غافله اولیای امور ظاهره بودهاند یعنی نفوسیکه خود را از اهل علم میشمرند و رؤسای دین میدانند جمیع اشیاء بر ظلم آن نفوس غافلۀ معرضه شهادت میدهند و نوحه مینمایند یقولون انّا آمنّا باللّه ثمّ یفتون علیه و لا یشعرون یقومون و یصلّون و لا یفقهون باسم حقّ معزّز بوده و هستند و از برای او ذلّت کبری خواسته و میخواهند اگر در یک آن خالص شوند البتّه تغرّدات حمامۀ امر را اصغا نمایند و از شمال بیمین توجّه کنند طوبی لعالم ما منعه الهوی عن مولی الوری اذا سمع اقبل و اجاب و قام علی خدمة الأمر علی شأن یری الحقّ امام عینیه و الخلق عن ورائه کذلک نطق قلمی الأعلی قبل خلق الأرض و السّمآء و فی هذا الحین قد سمع منه کلّ ذی اذن ما سمعت اذن الکلیم فی طور البیان و اذن الحبیب اذ توجّه الی اللّه العلیم الحکیم تاللّه قد تمّت حجّة اللّه و انّها بتمامها تطوف حول العرش و القوم فی ریب مبین یرون الآیات و ینکرونها و یسمعون النّدآء و یعرضون عنه الا انّهم فی خسران عظیم انّک لا تحزن من شیء کن فی کلّ الأحوال قائماً علی خدمتی و ناطقاً بثنائی و عاملاً بما نزّل من ملکوت امری و آمراً بما انزلناه فی کتابی العزیز قد حضر العبد الحاضر و قرء کتابک لدی المظلوم اجبناک بالحقّ و ارسلنا الیک ما تقرّ به عیون الّذین ما نقضوا میثاق اللّه و عهده و تشبّثوا بأذیال ردآء ربّهم الغفور الکریم کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی و بشّرهم برحمتی الّتی سبقت و فضلی الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین قل یا معشر الأولیآء علیکم بالحکمة و بما یرتفع به هذا الأمر المبرم المتین و نذکر امائی اللّائی سمعن و اقبلن الی اللّه الفرد الخبیر یا مهدی امتیاز از مابین برخاست چه که مشاهده میشود بعضی از نفوس غافلۀ مجعوله ادراک مقام اثر را ننمودهاند تا چه رسد بمؤثّر آیات الهی را قرائت مینمایند و از مقامش غافلند و از نفحاتش بینصیب و همچنین بیّناتش را مشاهده مینمایند و از عرفانش محجوب سبحاناللّه ابصار را بشأنی غشاوه و رمد اخذ نموده که نور را از ظلمت فرق نمیگذارند فاسئل اللّه بأن یوفّقهم و یؤیّدهم و یطهّرهم عن النّفس و الهوی و یزیّنهم بما یحبّ و یرضی انّه مولی الوری و ربّ الآخرة و الأولی انتهی
یا محبوب ذاتی و کینونتی در هر آن از ملکوت بیان رحمن ظاهر میشود آنچه که هر ذی اقبالی عرف فردوس اعلی از او استشمام مینماید و اگر عرض کنم حجر و مدر جوهر هوش شده و گوش فراداشته از برای شنیدن ندای حقّ جلّ جلاله حقّ است و شکّی در او نبوده و نیست چه که امروز جمیع عالم بطراز هستی بدیع مزیّن و نعمت مکنونۀ ظاهرۀ الهی بر کلّ نازل عنایت باینمقام و مقدار مشاهده میشود معذلک کلّ غافل و معرض الّا من شآء اللّه
در بارۀ عدم وصول عرایض و مراسلات مرقوم فرمودند تا حال آنچه دستخطّ آنحضرت عزّ ورود یافت جواب بتفصیل عرض و ارسال شد و از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که آنچه ارسال شد برسد و جمیع مزیّن بآیات باهرات و کلمات عالیات بوده چه مخصوص آنحضرت و چه مخصوص نفوس مذکوره
اللّهمّ یا الهی بلّغ ما انزلته الی اسمک ثمّ ارزقه نعمة بیانک و مائدة سمائک انّک علی کلّشیء قدیر
تا حال عدد چهار اینعبد ارسال داشته مع کثرت اشغال و کثرت تحریر در جواب دستخطّهای آنحضرت بهیچوجه اهمال نشده و تأخیر نرفته
اینکه در توجّه بارض اشتهارد و احبّای آنمحلّ از اماء و عباد علیهنّ و علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نزّل لهم من سمآء مشیّة ربّنا العلیّ العظیم قوله عزّ بیانه و عظم سلطانه و جلّ کبریائه
قلم اعلی اهل الف و شین را ذکر مینماید و به ما ینبغی لنسبتهم الی الاسم الأعظم وصیّت میفرماید ایّام معدوده و زخارف محدودۀ فانیه قابل ذکر و توجّه نبوده و نیست بحقّ تمسّک نمائید و بذیل عنایتش تشبّث قدر و مقام خود را بدانید الحمد للّه فائز شدید بآنچه که اکثر اهل ارض از آن غافل و محجوبند و همچنین علما و عرفا که خود را قائد اغنام و پیشوای انام میدانستند مگر علمائیکه باسم حضرت قیّوم از رحیق مختوم آشامیدند و اصنام اوهام و ظنونرا بعضد یقین شکستند قدر و مقام عنایات الهیّه را بدانید و بذکرش مشغول باشید عنایتش لاتحصی بوده و خواهد بود و فضلش محیط چنانچه مشاهده میشود در سجن اعظم بایادی ذکر و اسباب بیان از برای هر یک قصر عالی بنا فرموده و میفرماید و این قصور را فنا از پی درنیاید و طول زمان او را خراب ننماید چه که بید قدرت تعمیر شده و بعنایت محضه مرتفع گشته ان اعرفوا ثمّ اشکروا ربّکم الغفور الکریم ضوضای علما و نعاق جهلا و ظلم و سطوت امرا باقی نبوده و نیست عنقریب کلّ بفنا راجع آنچه باقی و دائمست عنایت حقّ بوده و خواهد بود باعمال طیّبه تمسّک نمائید و باخلاق الهی ظاهر شوید تا کلّ از شما نفحات طیّبۀ مقدّسه بیابند و بشطر دوست توجّه نمایند از حقّ منیع مسئلت نمائید تا جمیع اهل ارض را بنور انصاف منوّر فرماید و ظلم و تعدّی را بعدل مبدّل نماید اوست قادر و توانا و اوست عالم و بینا البهآء علیکم و علی الّذین ما منعتهم النّفس و الهوی عن اللّه مولی الوری و ربّ الآخرة و الأولی و هذا ما نزّل لامآء اللّه علیهنّ بهآء اللّه
یا امآء اللّه فی الألف و الشّین ان افرحن بما یذکرکنّ المظلوم بذکر یبقی بدوام الملک و الملکوت و یقرأه عباد مکرمون طوبی لأمة سمعت و اجابت و فازت بذک