هو الحیّ القیّوم تبارک و تعالی شأنه
آفتاب حقیقی کلمۀ الهی است که تربیت اهل دیار معانی و بیان منوط باوست و اوست روح حقیقی و ماء معنوی که حیات کلّشئ از مدد و عنایت او بوده و خواهد بود و تجلّی او در هر مرآة بلون او ظاهر مثلاً در مرایای قلوب حکما تجلّی فرمود حکمت ظاهر شد و همچنین در مرایای افئدۀ اهل صنعت اشراق نمود صنایع بدیعۀ منیعه ظاهر و در افئدۀ عارفین تجلّی فرموده بدایع عرفان و حقایق تبیان ظاهر شده جمیع اهل عالم و آنچه در او ظاهر بانسان قائم و از او ظاهر و انسان از شمس کلمۀ ربّانیّه موجود و اسماء حسنی و صفات علیا طائف حول کلمه بوده و خواهد بود اوست نار الهی و چون در صدور برافروخت ما سوی اللّه را بسوخت افئدۀ عشّاق از این نار در احتراق و این نار حقیقت ماء است که بصورت نار ظاهر شده ظاهرها نار و باطنها نور و از این ماء کلّشئ باقی بوده و خواهد بود و من المآء کلّشئ حیّ از خدا میطلبیم که این ماء عذب الهی را از این کأس روحانی بیاشامیم و از عالم و عالمیان در سبیل محبّتش بگذریم و البهآء علی اهل البهآء
* * *
بسم اللّه الأقدس العلیّ الأبهی
آنچه از معنی بیت در آیات الهی نازل و از افق سماء حقیقت مشرق همان تمام است و فصل الخطاب لا ینکره الّا من کان من الجهلآء بیانی دیگر بلسان پارسی ذکر میشود تفضّلاً لک انّه یحبّ عباده الذّاکرین و آن اینکه اگر بخواهی کما هی این مقام را مشاهده نمائی در بحر آیات تکوینیّه متغمّس شو کلّ اشیاء در مقامی آیات الهی بوده و خواهند بود علی قدر مراتبها در مقام تجلّی سلطان مجلّی در ملکوت اسماء و صفات از برای کلّ اثبات آیتیّت میشود در اینصورت غیر آیات چیزی مشهود نه تا قرب و بعد تصوّر شود بعد از اشراق شمس معانی از افق این بیان کلّ از آیات الهی محسوب دیگر غیر تجلّی سلطان مجلّی امری ملحوظ نه تا آنکه ذکر شود و یا بقمیص عبارت درآید و اگر دست قدرت الهیّه آیتیّت اشیاء را اخذ نماید لا تری فی الملک من شیء چه قدر پاک و مقدّس است پروردگار تو و چه قدر عظیم است سلطنت و غلبۀ او آیات تکوینیّه و آفاقیّه که مظاهر اسماء و صفات او تعالی شأنه هستند در یک مقام مقدّسند از قرب و بعد تا چه رسد بذاته تعالی انشآءاللّه اگر از این خمر معانی که در خمخانه عزّ صمدانی بانامل قدس سبحانی تربیت شده بیاشامی از عالم و عالمیان درگذری و بشطر دوست من غیر اشاره توجّه نمائی
قسم بنیّر آفاق اگر جمیع ناس حلاوت کلمهئی از کلمات الهیّه که از مشرق فم مشیّت رحمانیّه اشراق فرموده ادراک نمایند کلّ از لذایذ دنیای فانیه منقطع شوند و بوجه باقی توجّه کنند بعد عباد بشأنی ملاحظه میشود که نفسی را که مقصود از دنیا و تعمیر آن ظهور او بوده در اخرب بلاد منزل دادهاند دیگر در اینصورت بچه استحقاق فضل الهی از سماء عزّ رحمانی نازل شود همچه مدان که نفسی بر حقّ قادر است قسم بمطلع اسم اعظم که اگر اراده فرماید جمیع را بکلمهئی معدوم نماید قبول این سجن اعظم نظر بخلاصی اعناق است از سلاسل نفس و هوی و قبول این ذلّت نظر بعزّت من فی الأرض بوده چه که این نفحۀ رحمانیّه از برای حیوة بریّه آمده و زود است که اشراق شمس کلمه را از جمیع اطراف مشاهده نمایند انّ ربّک لهو المقتدر القدیر ولکن مقصود شاعر از این بیت که
دوست نزدیکتر از من بمن است وین عجبتر که من از وی دورم
ترجمۀ آیۀ مبارکه بوده که میفرماید و نحن اقرب الیه من حبل الورید و فیالحقیقه بلسان پارسی خوب ذکر نموده و در این حین از خمر رحمت ربّ العالمین شارب چه که از لسان قدم ذکرش جاری شد چون حقّ فرموده که من بانسان نزدیکترم از رگ گردن او باو لذا میگوید با وجود آنکه تجلّی حضرت محبوب از رگ گردن من بمن نزدیکتر است مع ایقان من باین مقام و اقرار من باین رتبه من از او دورم یعنی قلب که مقرّ استواء رحمانی است و عرش تجلّی ربّانی از ذکر او غافل است و بذکر غیر مشغول از او محجوب و بدنیا و آلای آن متوجّه و حقّ بنفسه قرب و بعد ندارد مقدّس است از این مقامات و نسبت او بکلّ علی حدّ سوآء بوده این قرب و بعد از مظاهر ظاهر این مسلّم است که قلب عرش تجلّی رحمانی است چنانچه در احادیث قدسیّۀ قبلیّه این مقام را بیان فرمودیم لا یسعنی ارضی و لا سمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المؤمن و قلب که محلّ ظهور ربّانی و مقرّ تجلّی رحمانی است بسا میشود که از مجلّی غافل است در حین غفلت از حقّ بعید است و اسم بعید بر او صادق و در حین تذکّر بحقّ نزدیک است و اسم قریب بر او جاری و دیگر ملاحظه نما که بسا میشود که انسان از خود غافل است ولکن احاطۀ علمیّۀ حقّ لازال محیط و اشراق تجلّی شمس مجلّی ظاهر و مشهود لذا البتّه او اقرب بوده و خواهد بود چه که او عالم و ناظر و محیط و انسان غافل و از اسرار ما خلق فیه محجوب و هر ذی بصری بعین الیقین مشاهده مینماید که قرب و بعد بنسبتهما الی المظاهر ذکر شده و میشود و آن سلطان قدم مقدّس از قرب و بعد و اذکار و اسماء و صفات بوده و خواهد بود
باری قرب بحقّ در این مقام توجّه باو بوده و بعد غفلت از او مثلاً هر نفسی که الیوم از رحیق اطهر ابهی نوشید باعلی ذروۀ قرب و وصال مرتقی و مندون آن در اسفل درک بعد و انفصال بوده اگرچه در کلّ احیان بذکر رحمن ناطق و باوامرش عامل باشد چنانچه الیوم ملل مختلفه که در ارضند چون از صهبای احدیّه محرومند کلّ در تیه بعد سائر و قرب و بعد در ظهور مظهر الهیّه معلوم و مشهود هر نفسی که بحرم ایقان توجّه نمود او از اهل قرب محسوب و هر نفسی که اعراض نمود بعید بوده و خواهد بود قرب حقّ بعد ندارد اگر ناس بعید نمانند اصل شجرۀ قرب در ارض این بیان که از سماء رحمن نازل شده ثابت و فرعها احاط العالمین وقتی که شمس اسم قریب از مشرق لقا اشراق فرمود جمیع آفاق را احاطه نموده و قرب معنوی از قرب ظاهر اقدم و اقرب است چنانچه مشاهده میشود بسا از نفوس که با حقّ بودهاند و در عشیّ و اشراق در ظاهر مشرّف ولکن حقّ تصدیق قرب در حقّ آن نفوس نفرموده چه که از قرب معنوی محروم بودهاند و حقّ عالم و ساتر و اگر نفسی در اقصی بلاد ساکن و بحقّ ناظر باشد در حقّ او کلمۀ قرب نازل ولکن یا طوبی و یا حبّذا از برای نفسی که بهر دو مرزوق شود فوالّذی جعلنی ذلیلاً لعزّ العالمین و مسجوناً لعتق اهل العالم که اگر نفسی یکبار از روی خلوص وجه رحمانی را زیارت نماید مقابل است با حسنات اوّلین و آخرین بل استغفر اللّه عن ذلک چه که بذکر و بیان این مقام محدود نشود بر فضل این مقام احدی مطّلع نه مگر حقّ جلّ کبریائه و اگر نفسی در شطری که عرش ظهور در آن مستقرّ است وارد شود در جمیع عوالم لانهایه فیض و اجر این عمل او را مدد نماید تا چه رسد بنفسی که بلقا فائز شود و مقصود از جمیع آنچه از سماء عنایت نازل و در کتب الهیّه مذکور و مسطور لقآء اللّه بوده طوبی لمن فاز به و ورد شطر الّذی من افقه اضآء شمس جمال رحمة ربّه العلیّ العظیم و مسّ ترابه و استنشق هوائه انّه فاز بخیر الّذی لیس فوقه خیر و لا فضل و عنایة تاللّه یزورنّه اهل الفردوس و یجدنّ منه عرف اللّه المقتدر المهیمن العزیز القدیر
ای سائل انشآءاللّه بعنایت سلطان لایزالی از کوثر بیان اطهر ربّانی در این ایّام روحانی از اناء رحمت رحمانی بیاشامی و بشطر اللّه توجّه نمائی جمیع عوالم ما لا نهایۀ اذکار و الفاظ و بیان از نقطۀ اوّلیّه تفصیل شده و کلّ بآن نقطه راجع و آن نقطه بارادۀ قدمیّه ظاهر هر نفسی که الیوم باو و بحبّ او فائز شد صاحب جمیع اسماء حسنی و صفات علیا و صاحب علم و بیان بوده و خواهد بود ولکن احدی از زلال این بیان که از یمین عرش رحمن جاری است نیاشامد مگر اهل بهاء ای سائل مشاهدۀ رحمت و فضل الهی نما مع آنکه در سجن جالس و اعدا از کلّ جهات مترصّد معذلک تو را محروم ننموده و در این احزان بذکر دوستان الهی مشغول هل رأیت فضلاً اعظم من ذلک لا وربّک الرّحمن امروز روزی است که حبیب قد عرفناک میگوید و کلیم به قد رأیناک ناطق و خلیل به قد اطمئنّ قلبی ذاکر جهد نمائید شاید از فضل رحمن محروم نمانید و هر چه در این ایّام فوت شود تدارک آن ابداً ممکن نه طاهر و خفیف شوید چون نسائم ربیع روحانی بشطر رحمانی مرور نمائید اینست نصیحت رحمن اهل اکوان را و از ذکر اینکه کلّ اشیاء آیات الهی بوده توهّم نرود که نعوذ باللّه خلق از سعید و شقیّ و مشرک و موحّد در یک مقامند و یا آنکه حقّ جلّ و عزّ را با خلق نسبت و ربط بوده چنانچه بعضی از جهّال بعد از ارتقاء بسموات اوهام خود توحید را آن دانستهاند که کلّ آیات حقّند من غیر فرق و از این رتبه هم بعضی تجاوز نمودهاند و آیات را شریک و شبیه نمودهاند سبحان اللّه انّه واحد فی ذاته و واحد فی صفاته ما سواه معدوم عند تجلّی اسم من اسمائه و ذکر من اذکاره و کیف نفسه فواسمی الرّحمن که قلم اعلی از ذکر این کلمات مضطرب و متزلزل است از برای قطرۀ فانیه نزد تموّجات بحر اعظم باقی چه شأن مشاهده میشود حدوث و عدم را تلقاء قدم چه ذکری بوده استغفر اللّه العظیم از این چنین عقاید و اذکار
بگو ای قوم موهوم را با قیّوم چه مناسبت و خلق را با حقّ چه مشابهت که باثر قلم او خلق شدهاند و این اثر هم از کلّ مقدّس و منزّه و مبرّا و از این مقام گذشته در مقام آیات ملاحظه کن که شمس یکی از آیات الهی است آیا میشود او را با ظلمت در یک مقام ملاحظه نمود لا فونفسه الحقّ لا یتکلّم احد بذلک الّا من ضاق قلبه و زاغ بصره بگو در خود ملاحظه کنید اظفار و چشم هر دو از شما است آیا این دو نزد شما در یک رتبه و یک شأن بوده اگر گفته شود بلی قل کذبتم بربّی الأبهی چه که آن را قطع میکنید و این را مثل جان عزیز دارید تجاوز از رتبه و مقام جایز نه حفظ مراتب لازم یعنی هر شیء در مقام خود مشاهده شود بلی وقتی که شمس اسم مؤثّرم بر کلّ اشیاء تجلّی فرموده در هر شیء اثر و ثمری علی قدر مقدور ظاهر چنانچه ملاحظه میشود که سمّ با اینکه مهلک است معذلک در مقام خود اثری و نفعی از او مشهود و این اثر در اشیاء از اثر این اسم مبارک است سبحان خالق الأسمآء و الصّفات شجر یابس را بسوزانند و شجرۀ طریّۀ رطبیّه را در ظلّش مأوی گیرند و از اثمارش متنعّم شوند در احیان مظاهر الهیّه اکثری از بریّه بامثال این کلمات نالائقه ناطق چنانچه در کتب الهیّه و صحف منزله تفصیل آن نازل توحید آن است که در کلّ آیۀ تجلّی حقّ مشاهده کنند نه آنکه خلق را حقّ دانند مثلاً تجلّی شمس اسم ربّ را در کلّ ملاحظه نمائید چه که در کلّ آثار تجلّی این اسم مشهود است و تربیت کلّ منوط باو
و تربیت هم دو قسم است یک قسم آن محیط بر کلّ است و کلّ را تربیت میفرماید و رزق میدهد چنانچه خود را ربّ العالمین فرموده و قسم دیگر مخصوص بنفوسی است که در ظلّ این اسم در این ظهور اعظم وارد شدهاند ولکن نفوس خارجه از این مقام محروم و از مائدۀ احدیّه که از سماء فضل این اسم اعظم نازل ممنوعند چه نسبت است آن نفوس را مع این نفوس لو کشف الغطآء لینصعق من فی الأکوان من مقامات الّذین توجّهوا الی اللّه و انقطعوا فی حبّه عن العالمین و موحّد در این دو طائفه تجلّی این دو اسم را ملاحظه مینماید بقسمی که مذکور شد چه که اگر اخذ تجلّی شود کلّ هالک خواهند بود و همچنین در تجلّی شمس اسم احد ملاحظه کن که بر کلّ اشراق فرموده یعنی در کلّ آیۀ توحید الهی ظاهر چنانچه کلّ مدلّند بر حقّ و سلطنت او و وحدت او و قدرت او و این تجلّی رحمت او است که سبقت گرفته کلّ را ولکن نفوس مشرکه از این تجلّی غافل و از شریعۀ قرب و لقا محروم چنانچه مشاهده میشود جمیع ملل مختلفه بوحدانیّت او مقرّ و بفردانیّت او معترف اگر آیۀ توحید الهی در آن نفوس نمیبود هرگز مقرّ باین کلمۀ مبارکۀ لا اله الّا هو نبودند معذلک غافل و بعیدند و عنداللّه از موحّدین محسوب نه چه که سلطان مجلّی را ادراک ننمودهاند و در مقامی این تجلّی که در مشرکین ظاهر اثر اشراق موحّدین است لا یعرف ذلک الّا اولو الألباب ولکن موحّدین مظاهر این اسمند در رتبۀ اوّلیّه و ایشانند که خمر احدیّه را از کأس الوهیّه نوشیدند و بشطر اللّه توجّه نمودهاند کجا است نسبت این نفوس مقدّسه با آن نفوس بعیده و همچنین در تجلّی اسم قریب و امثال آن ملاحظه کن که در رتبۀ اوّلیّه مظاهر این اسماء اهل بهاء بوده و مادون آن معدوم و مفقود انشآءاللّه ببصر حدید در جمیع اشیاء آیۀ تجلّی سلطان قدم مشاهده نمائی و آن ذات اطهر اقدس را از کلّ مقدّس و مبرّا بینی این است اصل توحید و جوهر تفرید کان اللّه و لم یکن معه من شیء و الآن یکون بمثل ما قد کان لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العلیّ العظیم
ای سائل نظر بشأن عباد نما همین سؤال را در سنین قبل نفسی از مشرک باللّه نموده و جوابی بخطّ خود نوشته نزد حرف سین است فوالّذی انطقنی بذکره بین الأرض و السّمآء که معنی ظاهر این فرد را ادراک ننموده و سیّد محمّد اصفهانی تلقاء وجه حاضر و اظهار نمود این نوشته را امر فرمائید از سلمان اخذ نمایند جایز نه که باطراف ببرد و حاجی میرزا احمد و او در منزل کلیم بر مشرک باللّه ثابت نمودهاند که غلط معنی نموده معذلک ناس نسناس او را حقّ اخذ نمودهاند و بحقّی که جمیع امور بکلمۀ او معلّق و منوط باغوای آن مشرک مردود ظلم و اعتساف نموده و مینمایند حال بر تو لازم که آن نوشته را از حرف سین اخذ نمائی و متوکّلاً علی اللّه و خالصاً لوجهه بمتابعانش بنمائی لعلّ یتّخذنّ الی اللّه سبیلاً از قراری که استماع شد بعضی الواح ناریّۀ آن مشرک باللّه را حبّاً للّه سوختهاند اگرچه این فعل من غیر اذن واقع شده ولکن چون حبّاً للّه بوده عفا اللّه عمّا سلف ولکن ابداً محبوب نیست عنداللّه که کلمات احدی محو شود چنانچه حال بعضی از مکتوبات آن مشرک باللّه لازم است که در دست باشد چه که قدرش از کلماتش ظاهر بگو ای ناس گذشته از جمیع مراتب انصاف کجا رفته گیرم امر او را حقّ ستر فرمود آیا کلمات او را ندیدهاید فوا حسرة علیکم علی ما فرّطتم فی جنب اللّه نفسی که از عهدۀ معنی یک شعر برنیاید چگونه هادی اخذ نمودهاید معلوم نیست بعد از مشاهدۀ خطّ او که نزد حرف سین است بچه عذر معتذر خواهند شد کذلک اخذ اللّه سمعهم و بصرهم بلی آن نفوس را مثل آن مولی لازم دعهم بأهوائهم و اقبل الی مولاک القدیم
جهد کن که شاید نفسی را بشریعۀ رحمن وارد نمائی این از افضل اعمال عند غنیّ متعال مذکور و بشأنی بر امر الهی مستقیم باش که هیچ امری تو را از خدمتی که بآن مأموری منع ننماید اگرچه من علی الأرض بمعارضه و مجادله برخیزند مثل اریاح باش در امر فالق الأصباح چنانچه مشاهده مینمائی که اریاح نظر بمأموریّت خود بر خراب و معمور مرور مینماید نه از معمور مسرور و نه از خراب محزون و نظر بمأموریّت خود داشته و دارد احبّاء حقّ هم باید ناظر باصل امر باشند و بتبلیغ آن مشغول شوند للّه بگویند و بشنوند هر نفسی اقبال نمود آن حسنه باو راجع و هر نفسی که اعراض نمود جزای آن باو واصل و در حین خروج نیّر آفاق از عراق اخبار داده شد بطیور ظلمتیّه و البتّه از بعض اراضی نعیب مرتفع خواهد شد چنانچه در سنین قبل شده در کلّ احوال پناه بحقّ برده که مباد متابعت نفوس کاذبه نمائید قد انتهت الظّهورات الی هذا الظّهور الأعظم کذلک ینصحکم ربّکم العلیم الحکیم و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
آیات الهی عالم را احاطه نموده و نور فضلش قلوب موحّدین را منوّر داشته نیّر عدل از افق سماء سیاست کبری مشرق و لائح ولکن سبحات انفس غافله یعنی اعراض آن نفوس شریره انوارش را مستور داشته آیا سبب حرمان چه بوده و علّت منع چه شکّی نبوده و نیست که حضرت فیّاض جلّت عنایته و عظم فضله عالم را محض عرفان و ظهورات عدل و انصاف خلق فرموده لازال امطار جودش هاطل و آیات فضلش نازل در هر شیء عَلَم القدرة للّه منصوب و در هر مقام رایة العزّة للّه مرتفع معذلک موحّدین ضعیف و مشرکین قویّ مشاهده میشوند چنانچه دیده شد مدائن اهل توحید محاط و مدافع مشرکین محیط این نیست مگر از جزاء اعمال و افعال و الصّلوة المشرقة من افق سمآء رحمة اللّه علی جوهر خلقه و مطلع آثاره و مشرق وحیه و مصدر امره الّذی بنوره تنوّر العالم و باسمه استبرک الأمم هو الّذی به بدئ کلّ امر و ختم و به ظهر صراط اللّه المستقیم و امره العظیم لولاه ما ظهر اسم من الأسمآء و لا صفة من الصّفات و علی آله و اصحابه الّذین ما منعتهم حجبات المحتجبین و سطوة المشرکین نصروا دین اللّه حقّ النّصر بحیث اخذت سطوتهم من فی العالم و احاط اقتدارهم کلّ الأمم اولئک عباد ما خوّفهم شیء من الأشیآء و ما حجّبهم ذکر من الأذکار طلعوا من افق الاقتدار و سخّروا مدن الأشرار بهم اشرق نور التّوحید و ظهر حکم التّجرید
سبحانک یا سیّد العالم و مقصود الأمم اسألک بهم و بما ظهر منهم فی سبیلک بأن تؤیّد اهل التّوحید علی ما تحبّ و ترضی ثمّ انصرهم علی الّذین اعتدوا علیهم و اخذوا حقّهم انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر
و بعد قد بلغ الخادم کتابکم قرأت ما فیه و عرضت تلقآء الوجه قال المولی ارواحنا فداه نسأل اللّه تعالی ان یفتح علی وجوه عباده باب فضله و یقرّبهم الی بحر عرفانه و یزیّنهم بما یرتفع به امره و یکتب لهم من القلم الأعلی اجر الآخرة و الأولی انّه ربّ العرش و الثّری نشهد انّه لا اله الّا هو اقراراً لوحدانیّته و اعترافاً لفردانیّته لم یزل کان مقتدراً علی من فی الأرض و السّمآء لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن القیّوم انّا نسلّم من هذا المقام علی احبّائنا و نوصیهم بالحکمة و بما یرتفع به المقام بین الأنام انتهی
للّه الحمد نعمت محبّت که از اعظم نعماء الهی محسوبست موجود عالم بنارش مشتعل و بنورش منوّر اعتدالش روحست از برای هیاکل وجود و اگر فیالجمله تجاوز نماید معدوم نماید و مفقود سازد سبحاناللّه هم عمار عالم از او و هم خرابی این چه خلقی است که کل از وصفش حیران هم نحیب بکا از او مرتفع و هم سرور لایحصی از او ظاهر خادم از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که اعتدال را نصیب دوستان فرماید و عنایت کند طعم رحیق مختوم از او یافت میشود در مقامی اوست هادی و اوست واسطۀ فیض بعد از انبیا سلام اللّه علیهم و اوست مترجم در مقامی و مبیّن در مقامی سبحاناللّه وصفش بقلم تمام نمیشود در جمیع اشیاء هم این فضل علی حدّها ظاهر و مشهود چه که کل مدلّ بر حقّ جلّ جلالهاند و همچنین از صنع او قلم و مداد فارس این مضمار نه الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید
اینکه ذکر جناب حاجی سیّد مهدی علیه سلام اللّه را نمودند ذکرشان لدی المولی بشرف اصغا فائز فرمودند این مناجات را تلاوت نمایند انّها تهدیه الی صراط اللّه المستقیم
الهی الهی ترانی مقبلاً الیک و متوجّهاً الی مشارق وحیک و مطالع الهامک و مهابط علمک و مصادر اوامرک و احکامک اسألک باسمک الّذی به سخّرت العالم و هدیت الأمم و بسلطانک الّذی غلب الأشیآء و بآیاتک الّتی احاطت الأرض و السّمآء و بالّذین ذابت اکبادهم فی حبّک و انفقوا ارواحهم و ما عندهم فی سبیلک بأن لا تخیّبنی عمّا کتبته لأصفیائک و قدّرته لأولیائک ای ربّ تری المحتاج قائماً لدی باب کرمک و المسکین متمسّکاً بحبل عطائک قدّر لی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک انت الّذی شهدت الکائنات بعلوّک و سموّک و الممکنات بعظمتک و اقتدارک ای ربّ فأنزل من سحاب سمآء رحمتک ما یقرّبنا الیک ثمّ ارزقنا خیر ما انزلته فی کتابک اشهد یا الهی بوحدانیّتک و فردانیّتک و بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت فی علوّ العظمة و الاقتدار و لا تزال تکون بمثل ما قد کنت فی ازل الآزال لا تمنعک شؤونات الخلق و لا شبهات القوم انّک انت القیّوم الّذی لا تضعف جندک جنود العالم و لا صفوف الأمم تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انّک انت المقتدر العزیز الحمید الهی الهی تری العاصی اراد بحر غفرانک و البعید افق قربک و رضائک اسألک بنفحات آیاتک و النّسمات الّتی تمرّ من شطر عنایتک بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک و الاقبال الی افقک و النّظر الی آثارک و التّوجّه الی آیاتک یا اله العالم اسألک بالسّراج الأظهر الأقوم بأن تجعلنی من الّذین وصفتهم فی کتابک الّذی انزلته علی سلطان رسلک اولئک عباد مکرمون لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هل تمنعنی یا الهی بعد اذ سرعت الی فرات رحمتک و هل تخیّبنی یا مقصودی بعد اذ رفعت ایادی الرّجآء الی سمآء فضلک و مواهبک لا وعزّتک ما هذا ظنّی بک اشهد انّ بابک مفتوح و فضلک محیط و رحمتک سابقة لا تمنع جودک اعراض العباد و لا عطائک خطآء من فی البلاد فاغفر لی بجودک و احسانک ثمّ ایّدنی علی خدمة اصفیائک و اولیائک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم لا اله الّا انت الفرد الواحد العزیز الجمیل انتهی
الحمد للّه عنایت ظاهر و فضل باهر از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی مسئلت مینماید که ایشان را تأیید فرماید بر آنچه سزاوار است و موفّق دارد بر ذکر و ثنایش و الاعتراف بما نطق به قلمه الأعلی قبل خلق الأرض و السّمآء انّه لا اله الّا هو لم یلد و لم یولد و ما اتّخذ لنفسه صاحبةً و لا ولداً انشآءاللّه از رحیق بیان بیاشامند چه که هر نفسی بآن فائز شد بعرفان حقّ جلّ جلاله فائز اگر جمیع اهل عالم کلمۀ توحید را اصغا مینمودند حقّ اصغا هرآینه کل منقطعاً عن الکلّ الی اللّه توجّه میکردند شئونات و اشارات خادعۀ عالم امم را از فیض اعظم منع نموده مکافات و مجازات دو مرآتند از برای اعمال حسن و قبح آن در این دو ظاهر و هویدا قسم بسرّ وجود که اگر بکتاب الهی جلّ جلاله عمل مینمودند ذلّتهای مشهودۀ ظاهره دست نمیداد و ظاهر نمیشد امروز کل باید بکمال خضوع و ابتهال دستهای ظاهر و باطن را بسماء جود و فضل حقّ تعالی شأنه بلند نمایند و نصرت طلبند که شاید کل محروم نمانند و از بحر آگاهی و دانائی ممنوع نگردند باری جزاء اعمال ناس را منع نموده ولکن چون باب فضل مفتوح است امید هست که نالههای مؤمنین و موحّدین اثر نماید و عالم را بطراز عدل و انصاف مزیّن فرماید انّما السّؤال من العباد و الاستجابة من اللّه مالک یوم المعاد
خدمت محبوب مکرّم حضرت ح و س علیه بهآء اللّه و عنایته سلام میرسانم الحمد للّه فائز بوده و ذکرشان لدی المولی مذکور اسأله تعالی ان ینزل علیه من سمآء الفضل امطار الرّحمة و العطآء انّه هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون و همچنین خدمت محبوب مکرّم جناب کاف و راء علیه سلام اللّه و الطافه و سایر دوستان سلام اللّه علیهم سلام میرسانم و از برای هر یک توفیق و تأیید میطلبم انّ ربّنا الرّحمن هو السّامع المجیب السّلام و الثّنآء علیکم و علی عباد اللّه المخلصین
* * *
جناب میرزا آقا علیه بهآء اللّه
آیات نازل و بیّنات ظاهر ولکن عباد غافل و محجوب بفانی مشغولند و از حضرت باقی محروم امروز روز ذکر و ثناست طوبی از برای نفسیکه شبهات عالم او را از انوار یقین منع ننمود و محروم نساخت سبحاناللّه زخارف و الوان فانیۀ عالم ناس را از ملکوت باقی الهی غافل نموده عنقریب جزای اعمال کل را اخذ نماید انّ ربّک هو العادل الحکیم امروز حضرت قیّوم ظاهر و رحیق مختوم مشهود بگو ای عباد بشتابید شاید فائز شوید بآنچه که از برای او از عدم بوجود آمدهاید اینست وصیّت مظلوم اهل ارض را طوبی لمن سمع و اقبل و ویل للمعرضین الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
جناب حیدر قبل علی علیه بهآء اللّه الأبهی
ابصار را خبر مینمائیم و بشارت میدهیم خود را از مشاهدۀ آثار مقصود عالم و مالک امم منع منمائید یوم یوم شماست چه که از برای بینائی از عدم بوجود آمدهاید و مقصود از این بینائی در مقام اوّل و رتبۀ اولی مشاهدۀ آثار اللّه بوده و هست و آذان را بشارت میدهیم خود را از فیوضات فیّاض حقیقی در ایّام الهی محروم مسازید شکّی نبوده و نیست که از برای اصغاء ندا خلق شدهاید و مقصود از این اصغا در قیّوم اسماء شنیدن این ندا است که از افق اعلی در عشیّ و اشراق مرتفع
یا حیدر قبل علی و یا علی قبل حیدر این یوم را مثلی نبوده و نیست چه که بمثابۀ بصر است از برای قرون و اعصار و بمثابۀ نور است از برای ظلمت ایّام فیالحقیقه ایّامی که از تجلّیات انوار آفتاب حقیقت محرومست از لیالی محسوب بل اظلم کذلک نطق مالک القدم اذ احاطته الأحزان من الّذین نبذوا الأمانة ورائهم و قالوا ما ناح به الصّدق و عملوا ما صاح به الصّهیون اولیای الهی دانسته و میدانند که این مظلوم نظر برکن وفا که از اعظم ارکان نزد مالک امکان مذکور نصرت و اعانت حضرت سلطان را میطلبید ولکن از مقام دیگر و افق آخر نیّر نصر و ظفر اشراق نمود قل
الهی الهی اسألک بقیامک الّذی به قام النّبیّون و المرسلون و نصبت رایة لا اله الّا انت علی اعلی مقام الوجود ان تزیّن سلطان الایران بأنوار الفضل و الاحسان ای ربّ ایّده علی العدل الخالص لتستضیء به آفاق مملکتک ثمّ الهمه یا الهی ما اردت فی ارتفاع مقامه و حفظ مملکته ای ربّ وفّقه برحمتک ثمّ احفظه بجنود غیبک لیقوم علی ارتفاع کلمتک بین ملوک ارضک الّذین فوّضت الیهم امور خلقک ای ربّ زد فی قدرته و سلطانه و عزّه و اقتداره لیحکم بین العباد علی ما امرته به فی کتابک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال
باید این حزب مظلوم در لیالی و ایّام عدل حضرت سلطان را طلب نمایند و مسئلت کنند ولکنّ اللّه اظهر ما اراد و یظهر ما یرید البتّه عدل حضرت سلطان ایران از برای اهل آن افضل و احبّ است و امّا از افقی که این ایّام نور عدل اشراق نموده باید اجر آن و مکافات آن از نظر اولیای الهی محو نشود جوهر جمیع کتب سماوی مشعر و ناطق است بر مکافات محسنین و عاملین نسأل اللّه ان یوفّقکم علی اجرآء ما امرتم به من قلمه الأعلی انّه علی کلّ شیء قدیر
توجّه بدول خارجه جایز نه هذا ما حکم به المظلوم فی کتابه المبین چون ارادهها و دعاهای شما لوجه اللّه است البتّه بر حضرت سلطان ایّده اللّه تبارک و تعالی نیّر عدل اشراق مینماید
الهی الهی ایّده علی ابقآء اسمه فی کتابک و ارتقآء مقامه بین خلقک انّک انت المهیمن العزیز المختار
یا حیدر قبل علی علیک بهائی الأبدی باب فضل باز است و فرات جود از قلم لدنّی جاری فضل بمقامی رسیده که اگر از ذرّات کائنات سؤال شود لمن الفضل تقول للّه ربّ الأرباب اولیای الهی را بعنایتش بشارت ده و بفضل نامتناهیش آگاه نما لئلّا یحزنهم نقنق الضّفادع در هر حال بحبل رحمت متمسّک باشید و در بارۀ کل بفضل ناظر شما انهار جاریۀ منشعبۀ از بحر اعظمید باید خود را در راه ارتقاء اهل عالم فدا نمائید
یا علی قبل حیدر علیک بهآء اللّه مالک القدر اگرچه در ظاهر بزحمت افتادی ولکن در باطن در مقام ابر رحمت چه که آثار امانت و دیانت و عفّت و صدق و صفا در اطراف عالم بتو منتشر وصف این مقام خارج از بیان الأمر بید اللّه مالک الأنام اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان قل نوصیکم بأعمال یتنوّر العالم بأنوارها بذیل عدل تشبّث نمائید و بحبل حکمت تمسّک ضغینه و بغضای عباد این ایّام نظر بنادانی و عدم معرفت است والّا اگر بیابند که شما از برای چه ظاهر شدهاید و بچه مأمورید هرآینه کل سرّاً و جهراً بطواف مشغول گردند انّه یعلم و یقول و النّاس یقولون و لا یعلمون
یا حیدر قبل علی مخصوص ابناء خلیل ارض هاء و میم چندی قبل الواح مقدّسه از سماء اراده نازل و ارسال شد اگر جمیع اهل عالم بیک قطره از بحور مستورۀ در کلمات الهی فائز شوند از ما عندهم بگذرند بشأنی که اسباب عالم از اشیاء و زخارف و الوان ایشان را از نبأ اللّه محروم ننماید و از اثمار سدرۀ منتهی منع نکند اینکه مصلحت ندیدید جناب مذکور در امورات عین و شین داخل شود نعم ما عملت قد تزیّن رأیک فی هذا المقام بطراز القبول
و در بارۀ جمع الواح از لوح قبل خود و اشراقات و طرازات و تجلّیات و غیر آن و همچنین از الواحی که حکم منع سیف و فساد و جدال در آن نازل و امثال لوح برهان و الواحی که ناطق است بمحبّت و الفت و اتّحاد کل که ذکر نمودید این اراده مبارکست و محیط و نافذ و فیالحقیقه از سلطان اعمال نزد غنیّ متعال مذکور و محسوب طوبی للعاملین انشآءاللّه کاتب مذکور موفّق شود بر تحریر آنچه سبب بقا و علّت آسایش اهل عالم است انّا ذکرنا ابنآء الخلیل فی الواح شتّی و ابن من سمّی بیهودا و اوقدنا بذکرهم ناراً فی السّدرة المرتفعة فی الفردوس الأعلی تنطق انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم کبّر علیهم من قبلی و بشّرهم بما اشرق و لاح من افق اللّوح من نیّر عنایة ربّهم الغفور الکریم نسأل اللّه ان یمدّهم و یؤیّدهم علی الاستقامة الّتی بها ارتعدت فرائص المشرکین
ذکر هادی دولتآبادی را نمودید فیالحقیقه بیک قطره از بحر انصاف فائز نه اولیای ارض قاف و میم را در الواح شتّی ذکر نمودیم انشآءاللّه بشرف استقامت فائز شوند هادی باعتساف ظاهر و در اضلال ناس ساعی و جاهد اسامی اولیای ارض قاف و میم را ذکر نمودید مخصوص هر یک لوحی نازل و ارسال شد از حقّ میطلبیم نفوس آن ارض را بمثابۀ جبل ثابت و راسخ و مستقیم دارد نهرین از اوّل ایّام الی حین جاری قد سبقا فی الاقبال و التّوجّه علی اکثر العباد یشهد بذلک مالک الایجاد
ذکر کتب عقاید هادی را نمودی سبحاناللّه از یومی که اسم بابی را باو نسبت دادهاند الی حین آرام نگرفته بانواع حیله و تدبیر جان ناقابلش را حفظ مینماید معذلک با فوارس مضمار انقطاع عمل نموده آنچه را که هیچ ظالمی ننموده اهل سهده را از قبل مظلوم تکبیر برسان قل یا قوم انظروا الی آثار اللّه و رحمته و عزّه و عظمته و اقتداره و اذکروا ما ظهر من عندی قد کنت قائماً فی اوّل الأیّام امام وجوه العالم و بلّغت الأمرآء و العلمآء و العرفآء ما اردته فی اصلاح العالم و ارتقآء الأمم بحیث ما سترت وجهی فی اقلّ من آن ثمّ فکّروا فی الّذین انفقوا اموالهم و ارواحهم فی سبیلی ما منعتهم الثّروة و لا الزّینة و لا العزّة اقبلوا الی مقرّ الفدآء بوجوه نورآء و فازوا بکوثر الانقطاع و الانفاق فی حبّ اللّه المهیمن القیّوم بگو ای قوم هادی بمثابۀ یکی از علمای فرقان بر ترتیب حزبی مثل شیعه مشغول دعوه بقدرة اللّه ثمّ اسلکوا سبل الّذین ما منعتهم سطوة الظّالمین و لا شوکة المعتدین و لا جنود الأرض کلّها کذلک یذکّرکم القلم الأعلی فی سجنه الأعظم لتعرفوا و تکونوا من الشّاکرین امید آنکه از نفحات وحی و نار کلمه کل مشتعل شوند و بنور امر منوّر حیله و مکر سیّد مهدی نجفآبادی در ساحت اقدس مشهود قد انزلنا له من قبل آیاتاً بها تعطّرت مدائن الحکمة و البیان و العلم و العرفان و ما انجذبت به افئدة المقرّبین سبحاناللّه بمثابۀ صخرۀ صمّاء قابل اصغاء کلمة اللّه نبوده و نیست قل یا مهدی قد احاطت الآیات کلّ الجهات و اشرقت شمس البیّنات امام وجوه الأحزاب انّک لو تنکر فضل اللّه و آیاته و حجّة اللّه و برهانه بأیّ شیء تثبت ما عندک و بأیّ برهان تدعو النّاس الی ما عندکم من الأوهام و الظّنون نشهد انّه ما عرف السّبیل و لا الدّلیل یتّبع اهوائه کما اتّبع القوم اهوائهم الا انّه و من معه من الأخسرین فی کتاب اللّه العلیم الحکیم
اینکه ذکر اسم اللّه جیم را نمودی و همچنین استقامتشان را بر امر حقّ جلّ جلاله این ایّام مخصوص او از سماء عنایت نازل شد آنچه که لآلی بحور بیان و عرفان بآن معادله ننماید امروز باید کل بتألیف قلوب مشغول شوند و به ما اراده اللّه متمسّک گردند انّا نکبّر علیه من هذا المقام و نبشّره بما قدّر له من لدن مقتدر قدیر ایادی امر هر یک لدی المظلوم مذکورند و این معدود باید در لیالی و ایّام بحکمت و بیان در الفت و اتّحاد همّت را مبذول دارند هذا ما حکم به اللّه فی الزّبر و الألواح یا حیدر قبل علی هر هنگام آثار علوّ امر فیالجمله ظاهر از خلف استار بیانصافهای عالم بیرون آمدند و عمل نمودند آنچه را که شنیدید و دیدید این الانصاف و این العدل لو لا البهآء من یقدر ان یقوم امام الوجوه و من یقدر ان ینطق بین الأحزاب علم اللّه انّ المفترین و النّاعقین یعلمون و یعرفون بأنّا رفعنا الأمر بقدرة من عندنا و سلطان من لدنّا ولکن ینکرون اتّباعاً لأوهامهم و ظنونهم نسأل اللّه ان یرجع الکاذبین و المفترین الی بحر الصّدق انّه هو المقتدر المعطی العزیز الحکیم
توجّه جناب محمّد اسمعیل از قبل امضا شد و جناب حاجی سیّد اسداللّه را هم اذن میدهیم بشرط اقتضای حکمت و اگر از طریق دیگر توجّه نمایند احبّ و اولی است چه که در مدینۀ کبیره مفترین و خائنین مترصّدند در هر قلبی القای شبهه و ریب نموده و مینمایند مع آنکه خیانت آن نفوس نزد اهل آن مدینه ثابت و مبرهن گشت
یا حیدر علیک بهائی چندی قبل لوحی مخصوص ابن شهید علیهما بهآء اللّه الأبهی نازل و در آن لوح ذکر شهید الّذی فدی نفسه فی سبیل اللّه بوده و انزلنا له ما لا ینقطع عرفه و لا یتغیّر اثره و ما قدّر فیه انّ ربّک هو الغفور الرّحیم رعایت ابن بر کل لازم البتّه باید بکسب و شغلی اشتغال نماید بی اثر و ثمر نماند الحمد للّه الّذی زیّن رأسه باکلیل اسمی و هیکله بطراز نسبتی و نسأله ان یوفّقه علی حفظ هذا المقام الأعلی و المقرّ الأبهی
قد احزننا ما ورد علی ابن ابهر من القضآء المثبت قد کان لها شأن و مقام عند اللّه انّا ذکرناها من قبل و نذکرها فی هذا الحین یا امتی و یا ورقتی اشهد انّک اقبلت اذ ارتفع النّدآء من الأفق الأعلی و اخذت بیدک الیمنی کوثر الرّضآء و بالأخری سلسبیل البقآء و شربت منهما مرّةً باسمی الأعلی و اخری باسمی الأبهی نشهد انّک حملت الشّدائد و البلایا فی سبیل اللّه ربّ العرش و الثّری ما منعک اعراض الامآء و لا شماتتهنّ و لا ما خرج من فمهنّ اشهد انّک سبقت اکثر العباد فضلاً عن الامآء و اقبلت الی افق الظّهور اذ اعرض عنه رجال الجهات اوّل ضیآء ظهر من بحر النّور و اوّل تجلّی اشرق من افق الطّور علیک یا امة اللّه مالک یوم النّشور انت الّتی اجبت ندآء ربّک و فزت بآیاته و آثاره و ما ظهر من عنده نسأل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیک من سحاب فضله امطار رحمته و یکتب لک اجر اللّائی طفن حول العرش فی العشیّ و الاشراق و فی الغدوّ و الآصال یا ورقتی انت فی الأفق الأبهی و یذکرک المظلوم فی سجن عکّآء طوبی لک و نعیماً لک افرحی یا امتی بهذا الذّکر الّذی اذا خرج من فمی ماج بحر الغفران و هاج عرف الرّحمة و الاحسان من لدی الرّحمن طوبی لمن اقبل الیک و ذکرک بما نطق به لسان اللّه المهیمن القیّوم البهآء من لدنّا علیک و النّور من عندنا علیک و علی من تقرّب الیک و حضر امام تربتک و زارک بما نزّل من لدی اللّه مالک الغیب و الشّهود
ذکر جناب ابن ابهر علیه بهائی در ساحت اقدس بوده و هست و آنچه در مقامات جذب و شوق و اشتعال و تبلیغ ایشان ذکر نمودی بشرف اصغا فائز امید آنکه بانقطاع خالص و منتهی التّقدیس بتبلیغ امر الهی مشغول باشند انّا سمعنا ذکره و ندائه فی هذا الأمر المبرم و کنّا معه فی المجالس و المحافل انّ ربّک یسمع و یری و هو السّمیع البصیر چندی قبل جواب مطالب ابن ابهر از سماء عنایت نازل و ارسال شد ولکن نرسیده نسأل اللّه ان یشرّفه به و یجعله فائزاً بلقائه
یا حیدر قبل علی از حقّ بطلب مبعوث فرماید نفوسی را که منقطعاً عن العالم بر نصرت مظلوم قیام نمایند و ایادی امریّۀ موجوده را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب و علّت ورود عباد است در لجّۀ بحر توحید حقیقی ابن مریم میفرماید یا اغنام اللّه شما را مابین ذئاب میفرستم باید از ارضی که ارادۀ حرکت بارض دیگر نمائید تراب آن ارض هم با جامههای شما نباشد ولکن نظر بتغییرات اسباب و خلق باید انسان در آنچه سزاوار یوم است تفکّر نماید و عمل کند
ذکر بیشعوری بعضی از معرضین بیان را نمودی فیالحقیقه بحقّ ناطقی حضرت نقطه روح ما سواه فداه بأعلی النّدآء التماس مینماید و بکمال عجز میفرماید آن یوم به بیان محتجب ممانید معذلک هادی دولتآبادی با هر یک از مقبلین ملاقات مینماید بذکری از بیان قصد اضلال میکند و غافل از آنکه آن حین بمخالفت حضرت مشغول است از مالک وجود مسئلت نما انصاف عطا فرماید سبحاناللّه بمقدّمه مؤمنند و از اصل معرض بمبشّر قائلند و از سلطان ظهور محجوب فیالحقیقه مقام این کلمۀ علیاست یا حیدر قبل علی این ایادی غیر طاهره قابل تشبّث ذیل اطهر اقدس نبوده و نیست
الهی الهی فابتعث من عندک من یذکرک و ینصرک انّک انت المجیب و انّک انت السّمیع و انّک انت العلیم لا اله الّا انت المؤیّد المشفق الکریم
ذکر جناب میرزا محمّد باقر علیه بهائی را نمودید انّا ذکرناه فی مقامات شتّی و نسأل اللّه ان یحفظه و اولیائه من کلّ ظالم بعید و کلّ معتد اثیم اولیا طرّاً را وصیّت مینمائیم بمدارا و حکمت و بآنچه سبب جذب افئده و قلوبست در جمیع احوال از آنچه سبب ضوضا و اشتعال نار بغضا است نهی نمودیم چه که اکثری جاهلند و بمقصود آگاه نه لذا مشتعل میشوند
شهر محرّم الحرام لازال محترم بوده بالأخره بشهادت سیّدالشّهدآء علیه السّلام دارای مقام اعلی و رتبۀ علیا شد و در این ظهور نظر بظهور نقطۀ اولی و تولّد او مقام دیگر تحصیل نمود از اوّل جزع و فزع و نوحه و ندبه ظاهر و از ثانی فرح و سرور ولکن این فقره نزد حزب اللّه معلوم و واضح و نزد حزب دیگر مستور و مکنون لذا نظر برحمت الهی که سبقت گرفته و فضل و عطای ربّانی حزب اللّه باید در آن ایّام حرمت آن یوم را نگاه دارند حضرت نقطه هم حرمت آن یوم را ملاحظه میفرمودند
فی آخر القول امید آنکه اولیای الهی تمسّک نمایند بآنچه که سبب تقرّب احزابست و همچنین سبب اصلاح عالم و امم البهآء المشرق من افق سمآء الفضل و العطآء علیک و علی اولیائی الّذین نبذوا ما نهوا عنه و عملوا ما امروا به فی کتاب اللّه العلیم الحکیم الحمد للّه ربّ العرش العظیم
* * *
آقا و سرور معظّم جناب مبلّغ علیه من کلّ بهآء ابهاه
١۵٢١
هو الأقدس الأعظم الأبدع العلیّ الأبهی
احمد و اشکر من جعلنی فائزاً بنفحات بیانکم اسبّح و اقدّس من جعلنی مهتزّاً بظهورات ودّکم و شؤونات حبّکم و اثنی من لا یثنی بدونه بما جعل الخادم الفانی مشرّفاً بکتابکم الّذی دلّت و حکت کلّ کلمة منه بل کلّ حرف بخلوصکم للّه ربّ العرش و الثّری و حبّکم من کان مسجوناً بین الوری لعمرک یا من جعلک اللّه خلیلاً لنفسه و مبلّغاً لأمره انّ الخادم یحبّ ذکرکم و ثنائکم و البیدآء الّذی یجول فیه قلمکم علی شأن لا یقوم القلم بذکره و لا اللّسان ببیانه یشهد بذلک قلبی و قلبکم و عن ورائهما مولی الوری محبوبنا و محبوبکم اسأله تعالی بأن یجعل فرات عنایتکم ساریاً و مداد الطافکم سائلاً و عرف بیانکم متضوّعاً لیسترّ به قلبی و تقرّ به عینی انّه لهو المعطی المتعالی المجیب الکریم
کینونتی و ما وهبنی اللّه لذکرکم الفدآء بعد مدّة مدیدة و قرون طویلة و عهود لا تحصیه قد تشرّفت بما اردته فی اللّیالی و الأیّام و اذا فتحت و قرأت صعدت و عرضت تلقآء وجه اللّه المقتدر العلیّ العظیم فلمّا تمّ ذکرکم و مناجاتکم اذاً فتح لسان العظمة و قال جلّ اجلاله یا ایّها الخلیل قد ارتفع ندائک الی ان تشرّف باصغآء ربّک العلیّ الأبهی و کتابک بهذا المنظر الکریم انّا سمعنا ذکرک من لسان العبد الحاضر لدی العرش اذ کان قائماً و عرض ما نادیت به اللّه ربّ العالمین ان افرح بما یذکرک المحبوب من ملکوته الأعلی انّه لهو الکریم ولو انّ الغمام منع افق السّرور ولکنّ المحبوب فی بحبوحة البلآء یدع الوری انّه لهو الذّاکر الخبیر ان اطمئنّ بفضل اللّه و علمه انّه یعلم ما انت علیه و انا الخبیر انّه قبل ما عملته فی سبیله و ما اردته فی هذا الیوم الّذی فیه ینادی الملک و الملکوت بما تحرّک به قلمی الأعلی و انا السّمیع ان افرح بذکری ثمّ اقرأ ما نزّل من سمآء مشیّتی کذلک یذکرک المظلوم اذ کان بین ایدی الغافلین قل ما ورد علیّ من اعدائی انّه لهو السّبب الأعظم لارتفاع امری بین عبادی و ذکری بین خلقی و انا البصیر ان اذکر ایّامی ثمّ اشرب صافی کأس السّرور باسمی و عنایتی و انا المعین انّه معک فی کلّ الأحوال یشهد بذلک ما انزلناه باسمک انّ ربّک لهو الفضّال البدیع المنیع کبّر من قبلی علی من معک ثمّ اذکره بذکری الجمیل انتهی
اینکه مرقوم فرموده بودند خوبست چنینم واگذاشتهاند اشتعال را مددی نمیفرمایند الی آخر بیانکم مخصوصاً در ساحت امنع اقدس عرض شد اذاً نطق لسان العظمة بما طارت به الصّخرة قال و قوله الأحلی یا خلیلی انّا امددناک بأسباب السّموات و الأرض و نمدّک بما لا اطّلع به احد الّا اللّه المهیمن القیّوم قد اسمعناک ندائی و اریناک افق امری و سقیناک رحیق وحیی و اشعلناک من نار ما مسّها الدّخان انّ ربّک لهو الودود قد اجذبک صریر قلمی الأعلی الی افقی الأبهی و عرّفک ما هو المقصود من الغیب و الشّهود لعمری انّ لک المقام و انا المحمود انّا قد خلقناک و اظهرناک و ایّدناک و عرّفناک ما هو المستور عن الأبصار و انّک انت الشّاهد علی ذلک و انا المشهود اذا اسکرک خمر بیانی و کوثر کلامی قل
یا مالک ناصیتی و محبوب فؤادی اشهد انّ فضلک احاطنی و رحمتک سبقتنی و انت الّذی زیّنتنی بطراز اسمک الأبهی فی ملکوت الأسمآء یشهد بذلک کلّ الأشیآء و عن ورائها نفسک المهیمنة علی الملک و الملکوت
کذلک رشّحنا علیک من بحر عنایتی لتکون من الفرحین انتهی
و اینکه در بارۀ سرکار خان علیه بهآء اللّه مرقوم فرموده بودند و حکایت آن خائن طاغی لمیزل و لایزال از اینگونه خنّاس و نسناس مابین ناس بوده مع آنکه این عبد در بعض عرایض که خدمت دوستان الهی و شاربان رحیق محبّت رحمانی معروض داشته این فقرات را مفصّلاً عرض نموده که بسی از مردم که حقیقة کذب و کینونة خیانتند بطراز امانت و صدق مابین عباد ظاهر میشوند باید دوستان الهی فریب اینگونه اشخاص را نخورند و بادّعاهای محضه آنچه میگویند نپذیرند معذلک شخصی از احبّا از ارض حدبا بساحت اقدس توجّه نمود و شخص خادع مکّاری با او همراهی نمود و اظهار عبودیّت و ایمان و حبّ کرد بشأنی که فوق آن متصوّر نه و بعد در منزلی از منازل آنچه بود برداشته و قصد دیار اخری نمود ولکن در این ممالک نتوانست در هیچ محل بیرون بیاید ترس و خوف بشأنی او را اخذ نمود که قیمت آن اسباب را بتلغراف خبر دادند که تسلیم مینماید و تسلیم هم نمود معذلک چند یوم بعد شخص دیگر از احبّا با یکی از قاطعان طریق آشنا شد و آن خادع کذّاب اظهار دوستی و مودّت نمود و در همان شب اوّل آنچه با آن شخص بود برداشت و رفت از حقّ میطلبیم که جمیع را مؤیّد فرماید بر عمل بحکمت تا کل ببصیرت عمل نمایند و ببعض اقوال مطمئن نشوند
و اینکه در بارۀ آقا خان مرقوم فرموده بودید بساحت اقدس عرض شد فرمودند هذا ما اخبرک به الصّادق الأمین البتّه بعد از ظهور حجّت و برهان هر نفسی از محبوب عالمیان اعراض نماید بسزای عمل خود خواهد رسید عالم منقلب است و انقلاب او یوماً فیوماً در تزاید و وجه آن بر غفلت و لامذهبی متوجّه و این فقره شدّت خواهد نمود و زیاد خواهد شد بشأنی که ذکر آن حال مقتضی نه و مدّتی بر این نهج ایّام میرود و اذا تمّ المیقات یظهر بغتةً ما یرتعد به فرائص العالم اذاً ترتفع الأعلام و تغرّد العنادل علی الأفنان انتهی
و اینکه در بارۀ ملّا حسن مرقوم فرموده بودید عریضۀ ایشان در ساحت اقدس عرض شد و شمس بیان از افق ارادۀ محبوب عالمیان مشرق انشآءاللّه جناب مذکور بآن فائز شوند
و اینکه فقرات جناب ذبیح علیه بهآء اللّه را مرقوم فرموده بودند فیالحقیقه ایشان از اوّل امر تا حال بکمال استقامت بذکر حقّ مشغول بودهاند و مکرّراً هدف سهام بلا واقع شدهاند از حقّ جلّ و عزّ میطلبم که ایشان را در کلّ احوال مؤیّد فرماید و از شرّ باغین و طاغین محفوظ دارد
و امّا در بارۀ جناب ابابدیع علیهما بهآء اللّه که نوشته بودند طوبی له ثمّ طوبی له ایشان بکمال استقامت جان را در ره دوست نثار نمودند قد شرب من کأس فاز بها ابنه قبله قد نزّل له من القلم الأعلی ما فاحت به نفحة القمیص فی العالم چه قدر خوب واقع شد که در ابتدا از ایشان امری مغایر و مخالف حکمت ظاهر نشد و بعد از اخذ و حبس ظهر منه ما ظهر قد شهد بما هو علیه السن الأعدآء فضلاً عن الأحبّآء الّذین توجّهوا بوجوههم و قلوبهم الی وجه اللّه الباقی الدّائم العزیز المنیع
عرض دیگر آنکه شاربان کوثر معانی که در آن ارض حاضرند خدمت هر یک عرض فنا و نیستی معروض میدارم و از حقّ میطلبم از برای کل مقدّر فرماید آنچه را که سبب بقا و هستی وجود است انّه لهو المعطی الکریم
و جناب حاجی میرزا حسین انشآءاللّه در جمیع احوال موفّق و مؤیّد باشند و بر امر اللّه قائم و مستقیم امید چنانست که در جمیع احیان نفحات قلمیّۀ آن حضرت که فیالحقیقه مایۀ فرح و علّت ابتهاجست متضوّع باشد البهآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم للّه ربّ العالمین احبّا و طائفین حول هر یک عرض خلوص و فنای صرف خدمت آن حضرت معروض میدارند
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
بسم اللّه الأبدع الأمنع الأقدس الأبهی
اذاً نطق لسان اللّه فی کلّ شیء بأنّی حیّ فی هذا الأفق الّذی ظهر بالحقّ و سمّی فی ملإ الأعلی باسم العلیّ الأعلی ثمّ فی مداین الأسمآء باسم البهیّ الأبهی ثمّ بین ملإ الانشآء بهذا الاسم الّذی منه ارتفع الضّجیج عن کلّ من فی السّموات و الأرض الّا من عصمه اللّه بفضله و انقذه عن غمرات الوهم و الهوی و اصعده الی سدرة المنتهی فی هذا الحرم القصوی الّذی یطوفنّ فی حوله کلّ ما کان و ما یکون ولکنّ النّاس احتجبوا انفسهم عمّا اشرق بالحقّ و اظهر نفسه بین العالمین بسلطان کان علی الحقّ محیطاً قل یا قوم تاللّه الحقّ انّ هذا لبحر الّذی منه ظهرت البحور و الیه یذهب کلّها و منه اشرقت الشّموس و الیه یرجع کلّها و منه اثمرت سدرات الأمر بأثمار الّتی کلّ واحدة منها بعثت علی هیکل نبیّ و ارسل الی عالم من عوالم الّتی ما احصاها احد الّا نفس اللّه الّتی احاطت الموجودات بحرف من کلمة الّتی خرج من قلمه الّذی کان محکوماً تحت اصبعه الّذی کان علی الحقّ قویّاً کذلک یغنّ جمال القدم فی هذه الأیّام المظلم الصّیلم فیا لیت من ذی سمع لیسمع نغماته و ینقطع عن العالمین جمیعاً
ان یا عبد النّاظر الی شطر البهآء فی هذا الیوم الّذی اضطربت فیه انفس کلّ مشرک بعیداً فاعلم بأن حضر بین یدی الوجه ما الهمه اللّه فی صدرک و شهدناه ببصر الرّحمة و الجود و انزلنا علیک تلک الکلمات الّتی بها ظهر کلّ امر محتوماً و کلّ سرّ مستوراً ثمّ اعلم بأنّ اللّه قد غفرک بفضل من عنده و طهّرک عن المعاصی فی حین الّذی ذکرت فی کتابک هذا الذّکر الّذی منه اقشعرّت جلود کلّ غافل دنیّاً و هبّت علیک نسایم البقآء عن شطر ربّک العلیّ الأعلی و قلّبک الی شاطئ القصوی حین غفلتک عنه و کذلک تمّت علیک نعمة اللّه و فضله لتکون شاکراً فی نفسک و تکون علی الحقّ رضیّاً و لقد نزّلنا فی هذا اللّوح مائدة الأمر من سمآء الفضل تاللّه من یرزق منها لیشهد نفسه عن کلّ من فی الملک غنیّاً
و امّا ما سألت عن اللّه ربّک فیما نزّلناه من قبل علی محمّد عربیّاً فاعلم بأنّ اوّل ما بعثناه بالحقّ فهو علیّ قد اشرقناه عن افق الفارس و انزلناه علی ظلل الرّوح من سمآء عزّ علیّاً و آخر ما بعثناه فهو ایضاً علیّ و سمّیناه فی الملإ الأعلی باسمنا القدّوس ان انت بذلک علیماً و عزّزناهما بهذا الجمال الّذی ظهر بالحقّ و اشرق عن افق الأمر بسلطان مبیناً و انّا لو نرید ان نفسّر لک تلک الآیة لن یکفیه المداد و لا الأقلام ولکن اختصرنا بما فسّرنا لک لأنّا نکون فی تلک الأیّام فی امر عظیماً و لم نجد الفرصة و لو شآء اللّه و اراد لنفسّرها و نفصّلها رحمة من لدنّا علیک و انّ رحمتی علیک کثیراً ان استقم علی الأمر ثمّ ذکّر النّاس بالحکمة و الموعظة و لا تجادل مع احد کذلک امرک لسان القدس ان اعمل بما امرت و کن علی استقامة منیعاً
* * *
از باغ الهی با سدرۀ ناری آن تازه غلام آمد
های های هذا جُذَبٌ الّهی هذا خِلَعٌ یزدانی هذا قُمُصٌ ربّانی
با ابحر حیوانی با کوثر روحانی آن ربّ انام آمد
های های هذا عِذَبٌ سبحانی هذا لُطَفٌ رحمانی هذا طُرَزٌ عَذبانی
از مصر عمائی آن یوسف شیرازی با عشوه و نام آمد
های های هذا وُجَهٌ ازلانی هذا طُلَعٌ نورانی هذا بِدَعٌ قَدمانی
آن قاتل عشّاقان وان محیی محبوبان با سیف و سهام آمد
های های هذا سُیَفٌ عشقانی هذا رُمحٌ غمزانی هذا سُهَمٌ مژگانی
از خلف حجاب جان واز شهر لقای جانان با بخشش و انعام آمد
های های هذا لُمَعٌ قُدسانی هذا قِدَمٌ قِدمانی هذا کِرَمٌ بدّائی
آن جوهر ابقا از مخزن اسما با ظلّ غمام آمد
های های هذا خُزِنٌ کُنزانی هذا لُئَلٌ صَدفانی هذا صِفَتٌ اسمانی
آن فارس میدان وان قاتل محبوبان با تیغ و حسام آمد
های های هذا جُیَدٌ حَضرانی هذا صُدَرٌ الطافی هذا عُذَبٌ احسانی
آن موجد بیضا آن مظهر ابها در روز قیام آمد
های های هذا اُلَهٌ بدعانی هذا رُبَبٌ قدسانی هذا مِلَحٌ مزّائی
آن سرّ جمال اللّه وان صرف جلال اللّه با صوت و پیام آمد
های های هذا شُغَفٌ لمعانی هذا جُذَبٌ قدمانی هذا وَلَهٌ غِیْبانی
با رنّۀ ورقا با غنجۀ رَوْحا با کاسه و جام آمد
های های هذا هُکَلٌ غِلْمانی هذا حِکَمُ سبحانی هذا غُنَجٌ وَلْهانی
با ناز جهانسوز با راز جگردوز از مشرق لام آمد
های های هذا رُقَصٌ عجبانی هذا کَبدٌ شبّاکی هذا جگر حرّاقی
آن باز شکاری از ساعد سلطانی با طبل و خیام آمد
های های هذا طُیَرٌ رضوانی هذا صُعَدٌ قطرانی هذا وَرَقٌ خَضْرائی
هم مقصد مقصود عالم هم مظهر معبود آدم با جشن مدام آمد
های های هذا قُدَرٌ عظمانی هذا عُظَمٌ قدرانی هذا جُیَشٌ ابدانی
آن جوهر روح حق با صور انا الحق چون هادم اصنام آمد
های های هذا رُنَنٌ سِریانی هذا غُنَنٌ عِبرانی هذا لُحَنٌ فرقانی
با جُعدۀ افشانی با گیسوی ثعبانی با رحمت و الهام آمد
های های هذا غُفَرٌ ازّالی هذا کَرمٌ بَهّائی هذا هَبَةٌ رفعانی
آن سازج ارواح وان مُحرق اشباح با صولت ضرغام آمد
های های هذا حُرَقٌ ارواحی هذا عِلَمٌ وُجدانی هذا قِلمٌ ثعبانی
آن وجهۀ باقی چون صبح الهی در شام ظُلام آمد
های های هذا شُمُسٌ شرّاقی هذا قُمُرٌ لمعانی هذا نُجُمٌ طرزانی
یک موی ز گیسویش یک بوی ز هندویش از وی بمشام آمد
های های هذا بُعَثٌ نوّاری هذا حُشَرٌ ربّانی هذا وُهَبٌ الّهی
از صبح وفای حق از فجر لقای حق آن عیش بکام آمد
های های هذا وُلَدٌ شیرازی هذا سُرَجٌ مشکاتی هذا بُرَقٌ مصباحی
صد جام بدستش صد دام بشستش با غمز تمام آمد
های های هذا سُدَرٌ سَدرانی هذا شِجَرٌ عمرانی هذا غُمُزٌ فتّانی
با اصبع لاهوتی با اَنمِل یاقوتی با بُطری رام آمد با نطق کلام آمد با شور تمام آمد
های های هذا شُرَبٌ نوشانی هذا عُذَبٌ ولهانی هذا حُرَکٌ روحانی
آن شعلۀ ربّانی آن آتش فارانی با برد و سلام آمد
های های هذا مُلَحٌ بهّاجی هذا سُتَرٌ وهّاجی هذا اُلَهٌ معراجی
آن ظاهر مستور آن غایب مشهور از صحن ببام آمد
های های هذا عُشَوٌ طَرفانی هذا حاجبٌ قوسانی هذا شُعَلٌ روحانی
عیسی ز دمش زنده موسی ز غمش خسته کان شمس تمام آمد
های های هذا نُفَحٌ منّانی هذا رُوَحٌ روّاحی هذا کِلَمٌ تمّامی
آن قیصر سبحانی با افسر شاهنشاهی با تاج انا الّهی چون صبح ز شام آمد
های های هذا تُیَجٌ وهّابی هذا صُبَحٌ برّاقی هذا جُلَلٌ خلّاقی
از خلف حجاب قدس واز سَتْر نقاب اُنس آن یار دلارام آمد
های های هذا عُذَرٌ حورائی هذا کُئَسٌ بلّاری هذا عُیَنٌ غمّازی
با رقصۀ قدّوسی با غمزۀ سبّوحی با کوب مدام آمد
های های هذا طُیَرٌ فردوسی هذا شُهَقٌ طاوسی هذا نُغَمٌ ناقوسی
در ارض الهی آن سرو سمائی با مشی و خرام آمد
های های هذا طُوَرٌ الهامی هذا خُبَرٌ ذوقانی هذا سُطَرٌ سَطْرانی
آن سیف الهی با جوهر یزدانی بیرون ز نیام آمد
های های هذا سُیَفٌ قهّاری هذا عُتَبٌ غفّاری هذا بُطَشٌ جبّاری
آن بلبل گلزار از گلشن اسرار از دشت بدام آمد
های های هذا طَرَبٌ جبّاری هذا اثر ربّانی هذا نَفَسٌ رحمانی
محتجبانرا مرگی منجمدانرا دردی شاهنشه ایّام آمد
آن کنز تمام آمد آن غیب بنام آمد رغم دل انعام آمد
های های هذا شُکَتٌ سلطانی هذا کُکَبٌ محوانی هذا لُهَبٌ شعلانی
آن نار الهی از نفس رحمانی قرنها دمیده شد تا بلون دم عاشقان هوای صمدانی ظاهر گشت و بعد بروح ربّانی عهدها دمیده شد تا بلون جُعد نگار مشهود گشت و لا یعدّ و لا یحصی طائف حول کعبۀ قرب ذو الجمال و سالک سبیل حرم ذو الجلال شد تا بشرف ظهور در این لوح مذکور آمد و بهیاکل ارواح قدسی از عشق الهی بخضوع و خشوع و قیام و جلوس بهیئة کلمات مرقومه در آیات مشهوده مشهود گشت پس باید اطیار عرشی که قصد مقاصد معارج قدسی نمایند بوله و آهنگی تلاوت نمایند که جمیع من فی الملک را روح قِدَمی و حیات ابدی و زندگی دائمی بخشند لعلّ رشحات النّار علی صدور الابرار قد کان باذن اللّه مرشوشاً
* * *
اسمع یا اسمی ثمّ اسطع عن کثیب الحمرآء کسطوع المسک عن رضوان ربّک المنّان العزیز القدیر لیعطّر منک الممکنات و یضعنّ روایح الامکان و یقلبنّ الی وجه ربّک الرّحمن العزیز العلیم ان یا رحیم فاخرج عن غرف السّکون و کن منادیاً من لدنّا بین العالمین فانقطع عن نفسک فی سبیل ربّک ثمّ هاجر الی ایّ ارض ترید باسمی المرید الغالب العظیم و ان تکون واحداً فاستأنس بذکر ربّک المهیمن العزیز الحکیم و انّک لو تسمع ما علّمک جمال العلم تاللّه یؤثّر قولک علی کلّشیء بل علی کلّ جبل راسخ منیع قم عن مقامک ثمّ اشتعل بهذه النّار الّتی منها اشتعلت کلّ الأشیآء لیحدث منک حرارة حبّ اللّه فی قلوب الموحّدین تاللّه یا رحیم انّا وجدنا ملأ البیان فی وهم الّذی لن یقاس بوهم احد فی الملک لذا بکت عیون سرّی لنفسی الوحید الغریب قل یا قوم فانصروا الغلام و انّه لهو الّذی به رفع دینکم و علت اسمائکم و ظهرت قدرتکم و لاح جمال اللّه المقتدر العزیز البدیع ان یا قوم لا تحرموا انفسکم عن هذا الفضل الّذی ارتفع بالحقّ خافوا عن اللّه الّذی الیه منقلبکم و مثوی العالمین قم باذن اللّه ثمّ ذکّر النّاس بما یذکرک روح القدس فی هذا اللّیل المنیر
ان یا اسمی ان کنت فقیراً فی الضّعف فاستغن باسمی القادر و ان کنت علیلاً فی الجسد فاستشف باسمی الشّافی و ان کنت کلیلاً فی النّطق فاستنطق بسلطانی النّاطق العلیم الفصیح و انّک اذا اردت ان تبلّغ النّاس الی اللّه اذاً تنطق الرّوح علی لسانک و یجری عنک ینابیع الحکمة و البیان و کان اللّه علی ما اقول شهید کذلک یبشّرک ربّک لتبشّر النّاس برضوان قرب منیع
* * *
اسمعی اطوار ورقة البقآء فی سدرة المنتهی و قولی بلحن الورقآء سبحان ربّی الاعلی هذا الّذی یذکّرکم الی الوطن البهیّ الابهی قولی سبحان ربّی الاعلی و ینطق بالحقّ و یدعوکم الی اللّه و ما هذا الّا وحی یوحی فسبحان ربّی الاعلی و یصعد العارفین الی غیب البقآء و المعرضین الی درک السّفلی فسبحان ربّی الاعلی قل یا عبد لا تخف من احد و توکّل علی اللّه فی الآخرة و الاولی فسبحان ربّی الاعلی لئلّا یعترض علیک اصحاب الهدی و لعلّ یسری فلک النّار علی بحر التّقی فسبحان ربّک الاعلی و ان اعترض علیک من احد لا تحزن فارجع الی اللّه و انّ الیه الرّجعی فسبحان ربّی الاعلی فابذل علی اهل العمآء ما اعطیک ربّک فی ملأ العُلی فسبحان ربّی الاعلی لعلّ یجدون فواکه الاصفی من دوحة القصوی فسبحان ربّی الاعلی و لعلّ یشربوا المقرّبین من هذا الکأس الذّهبیّ الحمرآء عن جمال اللّه الابدیّ الاسنی فسبحان ربّی الاعلی قل لا یحجبکم الاشارات و لا یمنعکم الکلمات عن الّذین کفروا و اشقی ثمّ اعرضوا و اطغی فسبحان ربّی الاعلی قل یا قوم خافوا عن اللّه و لا تجاوزوا عمّا حدّد فی لوح البقآء من قلم الرّوحی فسبحان ربّی الاعلی قل هذا عبد من اللّه یعلّمکم من اسرار العظمی فسبحان ربّی الاعلی و یجزیکم باحسن الجزآء من عند اللّه العلیّ الاعلی فسبحان ربّی الاعلی و قدّر فی هذا اللّوح شرب من الخمر الحَیَوان للّذی آمن ثمّ هدی و حُدّد من زقّوم الظَّلْمآء لمن کفر و تولّی فسبحان ربّی الاعلی ١۵٢١
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب حاجی میرزا علی اکبر نراقی
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و القدرة و الکبریآء
اشهد اللّه و ملائکته و انبیائه و اصفیائه و اولیائه و احبّائه و اودّائه بأنّ تنزیل الآیات من اللّه مالک الأسمآء و الصّفات بلغ الی مقام عجز المخلصون عن احصائها و الکاتبون عن تحریرها و انّها تنزل فی الصّباح و المسآء و فی آنآء اللّیل و اطراف النّهار و انّی مع عجزی و عجز ما دونی عن تحریرها کیف اقدر ان اشتغل الی شیء آخر و ازاحم احبّآء اللّه بکلماتی الّتی لا تغنی و لا تثمر لعمر اللّه انّ قلبی کان مشتاقاً بذکر احبّآء اللّه ولکن لن اجد الفرصة لأذکرهم بذکری الّذی یحکی عنّی و یلیق لنفسی لذا اطلب منهم العفو فی کلّ الأحوال لیعف اللّه عنهم فضلاً من عنده انّه لهو العفوّ الغفور
همیشۀ اوقات قلب و لسان و قلم مشتاقست بذکر دوستان و آقایان ولکن این عبد فانی بشأنی مشغولست که فرصت استماع ذکری او تحریر کلمهئی نمییابد لذا اگر در جواب تأخیری شود و یا تعطیلی رود امید عفو است مکاتیب آن جناب پی در پی وارد و چون بطراز ذکر مالک اسماء مزیّن بود کمال بهجت و انبساط دست داد ولکن از امورات واردۀ بر آن جناب حزن شدید روی نمود اگرچه فیالحقیقه ملاحظه شود آنچه لوجه اللّه و فی امر اللّه و فی سبیل اللّه و فی رضآء اللّه وارد شود نعمت باقیه بوده و خواهد بود چه که هیچ عملی بی مکافات و بی مجازات نبوده و نیست و مکافات اعمال طیّبه در کتاب الهی ثبت شده و بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد ماند لذا آن جناب باید از امورات وارده محزون نباشند
عرایض آن جناب در ساحت اقدس عرض شد هذا ما تکلّم به لسان العظمة ای علی قبل اکبر هنگامی که تلقاء عرش در منظر انور حاضر بودی ملکوت بیان الهی ترا بحکمت امر فرمود باید در کلّ احوال بآن ناظر باشی و هر نفسی بآنچه از مبدأ مشیّت ظاهر شده عامل شود من غیر فتنه و ضوضاء عباد بآنچه اراده نموده فائز گردد حکمت جوهریست جذّاب هر بعیدی را بمقرّ قرب جذب نماید و هر غریبی را بوطن کشاند نفوسی که بزخارف دنیا دل بستهاند و بمناصب فانیه مغرور گشتهاند متنبّه نشوند و از خواب غفلت بیدار نگردند مگر باسبابی که حقّ بآن عالم است و حکمت مذکورۀ در کتب و الواح اسّ این اساس بوده و هست انّ ربّک لهو العلیم الخبیر اگر دست قدرت حجاب این مقام را بردارد و ما عند اللّه مشهود شود کل شهادت دهند که آنچه از قلم اعلی جاری شد همان محبوب و موصل بمطلوبست قد قرئ کتابک لدی الوجه و اجبناک بهذه الکلمات الّتی بها اشرقت شمس علم ربّک طوبی لقوم یعلمون و ما یفوز به الّا المخلصون انتهی
و آنچه از تبلیغ امر مرقوم نموده بودید نسأل اللّه ان یوفّقکم علی هذا الأمر العظیم ای حبیب من قلب این فانی بمثابۀ نار مشتعل است چه که مشاهده میشود حقّ ظاهر و ملکوت بیان باهر و یوم اللّه مشهود و معذلک نفوسی که خالصاً لوجه اللّه ناس را متذکّر نمایند و بحقّ بخوانند مثل اکسیر احمر کمیاب مشاهده میشوند کم من ارض باتت من غیر زرع و حرث و کم من ارض زرعت و حرثت و باتت من غیر مآء و کم من ارض اتی وقت حصادها و لم یکن من حاصد لیحصدها ولکن از بدایع الطاف الهیّه و ظهورات عواطف رحمانیّه امید هست که نفوسی باخلاق ملکوتیّه ظاهر شوند و بتبلیغ امر اللّه و تربیت من فی العالم مشغول گردند آن جهتی که سبب و علّت جذب قلوب و تطهیر نفوس است انقطاع از ما سوی اللّه بوده طوبی از برای نفسی که از رحیق بیان الهی سرمست شد و در انجمن عالم بذکر دوست ناطق گشت این مستی بر شعور بیفزاید و هستی در نیستی آورد شرح این مقام را پایانی نه انّه لهو المبیّن العلیم الحکیم
در هر حال باید دوستان الهی و شاربان رحیق روحانی بحکمت ناظر باشند و به ما انزله اللّه فی الکتاب متمسّک دوستان و محبوبان ارض طاء را از قبل این فانی تکبیر برسانید و همچنین مظلومانی که فی سبیل اللّه بسجن مبتلا گشتهاند هنیئاً لهم دنیا را اعتباری نبوده و نیست و جمیع اعمال معدوم و فانی خواهد شد مگر اعمال نفوسی که لوجه اللّه بآن قیام نمودهاند آثار آن اعمال از دفتر ابداع محو نخواهد شد باید از بعد کمال مواظبت ملحوظ دارند تا امری که مغایر حکمت است ظاهر نشود چه که در اکثر الواح این فقره نازل و آنچه از قلم اعلی جاری شده آن مؤثّر و مطلع اثمار بوده و خواهد بود انشآءاللّه در جمیع احوال بخدمت امر مشغول باشید و به ما اراد به المقصود متمسّک اسامی دوستان الهی که در ورقۀ آن جناب مذکور بود کل لدی الوجه عرض شد طوبی لهم بما ذکرت اسمائهم فی المنظر الأکبر ثمّ هنیئاً لهم انّ لهم حسن مآب انشآءاللّه بر امر اللّه مستقیم باشند چه که این فقره بسیار عظیمست نه مثل بعضی که بهر ریحی متحرّکند و بهر هوائی متّبع و بهر نعیقی متوجّه خدمت جمیع از قول این خادم فانی تکبیر منیع برسانید نسأل اللّه ان یزیّنهم بأثواب الاستقامة و ینطقهم بثنائه بین البریّة انّه لهو المقتدر القدیر
مخدومزادۀ مکرّم آقا محمّد تقی را تکبیر برسانید انشآءاللّه بتحریر آیات اللّه همیشه موفّق باشند امری محبوبتر از آن نیست خطوطی که خواسته بودند خدمت حضرت غصن اللّه الأکبر روحی لتراب مقدمه الأطهر فدا عرض شد فرمودند تو خود شاهد و گواهی که از کثرت تحریر الواح الهیّه فرصت بالمرّه مفقود و غیر مشهود است و فیالحقیقه همین است که فرمودند چه که اگر گاهی هم بر سبیل تفرّج ببیرون شهر تشریف ببرند الواح همراهست و در آنجا هم مشغول میشوند مشاهده کنید حال از جمیع بلدان و از ارضها و از اطراف این ارض متّصلاً عرایض میرسد تحریر تنزیل مخصوص است باین عبد و تحریر الواح بحضرت غصن اللّه الأکبر روحی لحرکة قلمه الفدآء فیالحقیقه از قدرت حقّ است که فیالجمله از عهده برمیآئیم والّا بر حسب ظاهر بسیار مشکل بنظر میآمد نسأله التّأیید فی کلّ الأحوال انّه لهو المؤیّد الکریم
عرض کلّیّۀ این عبد آنکه باید آن جناب بکمال سعی و اهتمام در الفت و اتّحاد نفوس مشغول باشند اختلافی که در آن ارض واقع شد فیالحقیقه سبب تضییع امر اللّه بوده دوستان از آن محزون شدند و دشمنان از آن مسرور گشتند این فقره لدی اللّه بسیار عظیمست در هر حال باید جمیع بحبل اتّحاد متمسّک باشند بشأنی که احدی رایحۀ اختلاف از احبّای الهی استشمام ننماید الیوم که سیّد ایّام و سلطان ازمان و اوقات است باید از وجوه مؤمنین باللّه نضرۀ رحمن مشاهده شود باری فقرۀ اختلاف سبب حزن کلّی شد و عالم را تیره نمود انشآءاللّه این نار اختلاف بکوثر محبّت و اتّحاد فانی و معدوم شود تا کل به ما اراده اللّه فائز گردند البهآء علیکم
* * *
هو النّاطق فی ملکوت الذّکر و البیان
الأمر للّه الّذی امسک قلمه الأعلی فی اشهر معلومات بما اظلم افق الأمانة بما اکتسبت ایدی اهل الانشآء فلمّا قضت المدّة و تمّ المیقات حرّکه بأنامل الاقتدار لیجول فی مضمار الذّکر و البیان و یستنّ فی میدان العلم و العرفان تبارک الرّحمن الّذی امسک و اطلق و اذا امسک ناح به الملأ الأعلی و اذا اطلق اهتزّ من فی ممالک البقآء و تمایلت افنان سدرة المنتهی و تطاولت اغصان اشجار مدائن الأسمآء انّه لهو الفارس الّذی لا یمنعه نعاق الفجّار و لا نهاق الأشرار یرکض و یجول و ینادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء بما جعله اللّه روحاً للملإ الأعلی و نوراً لملکوت الانشآء انّه لهو الطّراز الّذی به تزیّن العالم و تضوّعت نفحة القمیص بین الأمم اسأل مالک القدم بأن یعرّف العباد فضل هذا الیوم الّذی ما قدّر له شبیه فی الابداع و لا نظیر فی الاختراع و اکبّر و اصلّی علی الّذین توجّهت وجوههم الی اللّه فاطر السّمآء و اقبلت قلوبهم الی الأفق الأعلی و نطقت السنهم بذکر اللّه مالک الأسمآء و انشرحت صدورهم من نفحات هذا الیوم الّذی جعله اللّه مطلعاً لاسمه الّذی به انکسر ظهر الأصنام و تزلزلت ارکان الأوهام لا اله الّا هو المقتدر العزیز العلّام
و بعد قد فاز الخادم بکتابکم و وجدت منه ما جعلنی مسروراً لأنّه کان مزیّناً بذکر اللّه و ثنائه و مطرّزاً بما ینبغی لکم فی ایّامه فلمّا اخذنی عرف الوداد من نفحات مدادکم صعدت و حضرت بین یدی اللّه مالک الایجاد و عرضت ما فیه اذاً نطق لسان العظمة قال جلّ کبریائه یا اسد انّا کنّا ماشیاً فی البیت اذاً حضر العبد الحاضر لدی العرش بکتابک و عرضه لدی الوجه فلمّا تمّ انزلنا الجواب من سمآء المشیّه و الاقتدار لتشکر و تکون من الفائزین یشهد قلمی الأعلی بأنّک اقبلت و سمعت و حضرت و عرفت و رأیت و فزت بلقآء اللّه و انّه لهو الشّهید ان انظر ثمّ اذکر اذ اسمعناک ندائی و اریناک منظری و اشهدناک جمالی و انا الجمیل هل تحزنک شؤونات العالم بعد الّذی وردت شاطئ بحر السّرور و انا الحزین انت الّذی شربت رحیق الوصال من ید عطآء ربّک و فزت بالفرح الأعظم انّ ربّک لهو العظیم ان اشکر اللّه بما ایّدک و رزقک لقائه انّه لهو الموعود فی کتب القبل انّ ربّک لهو العلیم کن خادماً لأمر مولاک لعمر اللّه انّه خیر لک عمّا علی الأرض کلّها کذلک یعلّمک قلمی و انا الخبیر قد قدّر لک بفضله ما یفرح به قلبک انّ ربّک لهو الکریم
ندای شما اصغا شد و آنچه در ثنای مالک اسماء از قلم جاری جمیع مشهود آمد انشآءاللّه در جمیع احوال بکمال حکمت و بیان بذکر حقّ ناطق باشید و بخدمتش مشغول الحمد للّه از بدایع الطاف الهی بساحت اقدس فائز شدی و قلم اعلی بعنایتی ناطق که ذکر آن بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد بود در لیالی و ایّام بآن ناظر باشید و چون جان محفوظش دارید حال خدمت امر بسیار لازم و افضل اعمالست انشآءاللّه بآن موفّق شده و میشوید انّه یری و یسمع و انّه لهو الحقّ المبین انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا علی اکبر علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض احوال ایشان شمس عنایت از افق فضل مشرق قال جلّ کبریائه یا علی نعیماً لک بما سمعت حفیف سدرة المنتهی و خریر کوثر الحیوان فی ملکوت الانشآء تمسّک بالعروة الوثقی و قل
لک الحمد یا مالک الأسمآء بما عرّفتنی و اسمعتنی و شرّفتنی بعرفانک بعد الّذی غفل عنه اکثر خلقک اسألک یا مالک الملکوت و المهیمن علی الجبروت بأن تجعلنی منجذباً بآیاتک و منقطعاً عن دونک و ذاکراً بثنائک بین عبادک بالحکمة الّتی امرتنی بها فی کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء باسمک القدیر
ان اشکر اللّه بما ذکرت فی السّجن الأعظم و ذکرک مولاک القدیم الّذی ینطق بأعلی النّدآء انّه لا اله الّا هو النّاطق و انا السّمیع انتهی
و اسامی آقایان که در کتاب آن جناب مذکور بود واحداً واحداً عرض شد و نسبت بکل اظهار عنایت فرمودند قوله جلّ جلاله
ان یا اسد یذکرک الفرد الأحد بآیات انفجرت منها ینابیع الحکمة بین البریّة لتفرح و تشکر ربّک العلیم
یا علی قبل نقی قد ذکرت لدی العرش و هذه مرّة اخری قل
یا مالک الأسمآء لک الحمد بما عرّفتنی و شرّفتنی و ذکرتنی اسألک بأن تجعلنی ثابتاً علی حبّک علی شأن لا تزلّنی اشارات الّذین کفروا بک اذ اتیتهم من سمآء الأمر بسلطان مبین
یا محمّد ان استمع ما ینادیک به المظلوم و یذکرک فی هذا المقام الکریم ان اشکر بما شربت کوثر البیان اذ اعرض عنه اکثر من فی الامکان قل
یا الهی الرّحمن اسألک بأن تؤیّدنی علی ما یرفع به ذکرک و یبقی به ذکری بدوام ملکوتک المنیع
ان یا اسم الجیم قد توجّه الیک وجه ربّک من هذا المقام الّذی زیّنه اللّه بطراز اسمه الأعظم الّذی به اضطرب الأمم الّا من شآء ربّک القدیر کن راسخاً ثمّ ثابتاً علی شأن یستقوی بهما کلّ ضعیف و یستقرب کلّ بعید و یستفرح کلّ حزین و یستیقن کلّ عبد مریب انّا ذکرناک مرّة بعد مرّه لتقوم علی خدمة الأمر و تذکر ربّک الحمید
یا اباتراب یذکرک الوهّاب لعمر اللّه ما احلی ذکرکم و ندائکم و ما ابهی اضعآء ربّکم السّمیع لکم ان تشکروا اللّه بما جعلکم من الفائزین
یا حسن انّا نذکرک فضلاً من لدنّا ان استمع و قل
لک الثّنآء یا مالک الأسمآء بما شرّفتنی و ایّدتنی و رزقتنی ما غفل عنه اکثر خلقک و انّک انت الغفور الرّحیم
انّا نذکر من سمّی بأیّوب لیفرح و یکون من الشّاکرین انت الّذی وجّهت و اقبلت و فزت یشهد بذلک قلمی السّریع ان اذکر اذ کنت لدی العرش و سمعت ندآء المظلوم و کنت من الفائزین
یا قلمی الأعلی ان اذکر من سمّی بمحمّد الّذی اقبل الی افقی الأبهی و اراد ان یشرب رحیق البقآء من ید عطآء ربّه الکریم لعمر اللّه لو تشرب منه باسمی لتجد لذّة النّعمآء کلّها و یأخذک سکر خمر العرفان علی شأن تدع من فی الامکان عن ورائک و تذکر ربّک علی شأن ینجذب به کلّ غافل بعید انّا نوصیک بالاستقامة الکبری لأنّ الأمر عظیم عظیم ان افرح بما یذکرک المظلوم فی السّجن الأعظم و توجّه الیک من هذا المقرّ البعید
یا یوسف ان استمع ما ینادیک به ربّک الأبهی من الأفق الأعلی لیبلغک النّدآء الی مقام تدع الوری عن ورائک و تشهد نفسک فی سرور مبین طوبی لک بما سمعت و اقبلت و ذکرت ربّک اذ اعرض عنه کلّ معرض مریب تمسّک بحبل عطآء ربّک و قل
اسألک بنفسک بأن تجعلنی مستقیماً علی امرک و لائذاً بحضرتک و متشبّثاً بذیلک المنیر
کذلک ذکرناک لتطّلع بألطاف ربّک و تکون من الرّاسخین
انّا نذکر فی هذا الحین من سمّی بعبدالحسین لیأخذه جذب نفحات الوحی فی هذا الیوم الّذی فیه استقرّ مالک القدم علی العرش الأعظم و ینطق انّه لا اله الّا انا البدیع لا یعادل بما ذکرت به لدی الوجه خزائن الأرض کلّها یشهد بذلک قلمی الأعلی و ما نزّل فی لوحی الحفیظ ان اذکر مولاک فی کلّ الأحیان و قل
یا اله الامکان اسألک باسمک المهیمن علی الأسمآء بأن تجعلنی راسخاً فی دینک و مستقیماً علی حبّک و ناطقاً بذکرک الجمیل اشهد انّ بک ماج بحر العرفان و هاج عرف القمیص بین الأدیان و انّک انت الّذی باسمک ارتفعت سمآء البیان و بذکرک تشرّفت کتب الرّحمن لا اله الّا انت الرّفیع
انّ الحمید یذکر عبده الحبیب لیجد کلّ ذی شمّ عرف عنایات ربّه الکریم یا حبیب انّا نذکرک من شطر هذا السّجن انّ ربّک لهو الرّحیم ان استمع آیات ربّک و خذها بقوّة من لدی اللّه و قل
لک الحمد یا اله العالمین اسألک بقدرتک و سلطانک و عظمتک و اجلالک بأن تجعلنی من الّذین نبذوا العالم باسمک یا مالک القدم انّک انت المقتدر علی ما تشآء تأخذ و تعطی و انّک انت المتعالی العزیز المنیع انتهی
اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد بیک مرقوم داشتید عرض شد قال و قوله الحقّ این ایّام نظر باختلافات و انقلابات و نیران حروب توجّه بشطر سجن جایز نه بگو ای دوستان حضرت دوست میفرماید الیوم باید جمیع احبّا بافق اتّحاد ناظر باشند و در هوای ذکر و بیان طیران کنند یعنی باید بکمال اتّحاد و یگانگی بتبلیغ امر بحکمت مشغول شوند این اعظم مثوبات عنداللّه بوده و خواهد بود انّه یکتب اجر اللّقآء لمن اراد انّه لهو المقتدر القدیر انتهی
و همچنین جناب آقا علی عسکر که مرقوم داشتید مخصوصاً عرض شد فرمودند جزاه اللّه احسن الجزآء و یقدّر له ما ینفعه فی الآخرة و الأولی و انّه مالک العرش و الثّری لا اله الّا هو السّامع البصیر انتهی
ذکر مسجونین که فرمودید تلقاء وجه عرض شد فرمودند لیس لهم ان یحزنوا فیما ورد علیهم فی حبّ اللّه و امره قد ورد علینا ما ورد علیهم انّ ربّک لهو المخبر العلیم انّ الّذین حبسوا فی سبیل اللّه سوف ینصرهم اللّه فضلاً من عنده و یجعل ذکرهم مخلّداً فی کتابه العظیم و کذلک ذکرناهم فی کتاب من سمّی بعلی قبل اکبر الّذی فاز بمنظر اللّه ربّ العالمین قل ان افرحوا بذکر اللّه ایّاکم انّه یحبّ من حمل الشّدائد فی سبیله انّه لهو العزیز الکریم انتهی انشآءاللّه عنایات لایتناهیه شامل حال ایشان خواهد شد
و امّا در بارۀ مانکجی صاحب که مرقوم داشته بودید عریضۀ ایشان از طرف ارض صاد رسید ولکن جایز نیست احدی اسم مرسل را بداند که کیست و زود هم رسید و جواب هم از سماء مشیّت همان ایّام نازل ولکن نظر بحکمت ارسال آن تعویق افتاد و همچنین عرایض این عبد که خدمت بعضی آقایان عرض شده بود و در حین ورود عریضۀ صاحب که تلقاء عرش عرض شد حضرت غصن اللّهه الأکبر روحی لتراب قدومه الفدآء حضور داشتند بایشان امر فرمودند که جواب عریضه را بنویس ایشان هم جواب مرقوم فرمودند و اینکه ارسال نشد نظر بآن بوده که در آن ایّام چون بعضی از نصاری بر مسلمین قیام نمودند و بکمال مکر و حیله بفساد اشتغال داشتند و در مکاتیب از طرف حکومت تفحّص میشد که مباد از مفسدین مکتوبی باطراف برود باین جهات و جهات اخری ارسال نشد تا در این کرّه شمس اذن از افق فضل مشرق و طالع و جواب ایشان ارسال شد انشآءاللّه بمعانی آن فائز شوند ای برادر حقیقی و دوست واقعی از حقّ جلّ جلاله بطلبید که نفوس بآذان واعیه و صدور منشرحه و نفوس زکیّه بکلمات الهیّه ناظر شوند جناب صاحب بعضی از مطالب سؤال نمودهاند از جمله از اختلاف مذاهب و این مطلبی است اگر بتفصیل نازل شود البتّه سبب انقلاب بعضی خواهد شد چه که اکثری از مردمان از شریعۀ بیان نیاشامیدهاند و بمعانی ما نزّل من لدی الرّحمن برنمیخورند و ملتفت نیستند و اکثری از عباد در اختلاف شرایع متحیّرند و حال آنکه این اختلافات سبب و علّت تربیت نفوس و ترقّی آن بوده و خواهد بود چه که بمقتضای وقت و زمان و عصر احکام الهیّه نازل شده مثلاً در اختلافات ساعات ملاحظه نمائید و در اختلافات فصول مشاهده فرمائید اگر نفس بصیر فیالجمله تفکّر نماید بیقین میداند که این اختلافات سبب اتّحاد عباد و علّت حفظ من فی البلاد بوده و هست از قبل فرموده السّفر قطعة من السّقر حال اگر گفته شود السّفر قطعة من الجنّة بأسی نبوده و نیست چه که اسباب تغییر کرده چنانچه مشاهده میشود که حال مسافر بکمال راحت در کالسکه مینشیند و بهر سمت که اراده نماید میرود در این دو قول شخص بصیر هیچ مخالفت مشاهده نمینماید و همچنین سرکار صاحب بیانات مذاهب را نمودهاند و استفسار فرمودهاند که کدام الیوم محبوبست و این مسئله بر حسب ظاهر صراحةً جواب آن نوشته نشد ولکن تلویحاً جمیع اجوبۀ ایشان از سماء مشیّت رحمن نازل و ارسال شد انشآءاللّه بحقایق آن پیبرند و بهیاکل معانی ساکنۀ در غرف کلمات آگاه شوند الیوم بهتر و مقبولتر که فیالحقیقه مربّی عالم و منوّر عالم و محیی عالمست بیانات حقّ بوده چنانچه اگر شخص منصفی همین لوح صاحب را ملاحظه کند اعتراف مینماید که سلطان بیان و ملیک کتب است و جامع کلّ معانی است و همین سؤالات که ایشان فرمودهاند از قبل جواب کل نازل علم اللّه ما بقی من شیء الّا و قد نزّل فی الکتاب در جمیع مطالب و امور از سماء مشیّت نازل شده آنچه که جمیع را کفایت نماید و بکمال آسایش برساند از حقّ میطلبیم ناس را مؤیّد فرماید بادراک ما هو المقصود خدمت سرکار صاحب از قول این عبد سلام برسانید و مذکور دارید انشآءاللّه باید بانوار محبّت الهی منوّر شوید و برضایش فائز و چون در عراق بشرف حضور فائز شدند انشآءاللّه باثر و ثمر آن مرزوق گردند انّه مظهر ما یشآء بسلطانه و انّه لهو المظهر القدیر
این عبد یک نسخه از لوح مبارک که باسم جناب صاحب نازل بخطّ نسق نوشته ارسال داشت که هر یک از دوستان بخواهد سواد بردارد از آن بردارد تا اصل محفوظ بماند و بدست صاحبش برسد در حین تحریر این عریضه این فقره بنظر آمد که دوستان آن ارض جدّ و جهد نمایند تا جناب صاحب بر اصل مطلب مطّلع شوند یعنی آگاه شوند بر اینکه مقصود حقّ جلّ جلاله نزاع و جدال و نعوذ باللّه اعمال شنیعه و افعال مردوده و سفک دماء و نهب و اخذ اموال ناس نبوده و نیست اگر فیالحقیقه بر این امور مطّلع شوند و مقصود از ما نزّل فی الکتاب را بیابند اینقدر میشود که بر بعضی از نفوس کلماتی القا نمایند که سبب اطمینان شود و اعزّه و امرا ادراک این مقام نمایند و بدانند که حقّ از جمیع نقایص مقدّس و مبرّاست این امر مثل شمس مشهود و واضحست و طریق آن ظاهر و سبیل آن مستقیم اگر در این کلمۀ جامعه که از مشرق قلم ربّانیّه جاری شده تفکّر نمایند بر علوّ امر اللّه و سموّ آن شهادت میدهند قال جلّ اجلاله لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم انتهی این النّاس و ما یقولون و این مقام امر اللّه المهیمن القیّوم انشآءاللّه باید آن جناب بکمال ملایمت و حکمت عباد را متذکّر نمایند و کمال سعی و جهد در اتّحاد احبّای آن ارض مبذول دارند علم اللّه هذا ما یفرح به کلّ الأشیآء انّ ربّنا الرّحمن وصّی فی اکثر الألواح احبّائه بالمحبّة و الاتّحاد لأنّ بهما ترتفع رایات النّصر و یلوح افق الأمر
و بعد از عرض عرایض آن جناب در ساحت اقدس و ما انزله الرّحمن فی الجواب مجدّداً این عبد را احضار فرمودند و فرمودند یا عبد حاضر بنویس باحبّا که قلم اعلی ابداً التفاتی بذکر اکسیر و ذکر علم آن نداشته و نخواهد داشت بعضی از نفوس از بعضی اقوال حکما و غیرهم سؤال نمودند مشاهده شد اگر جواب نازل نشود شاید سبب توهّمات شود لذا از مطلع علم ربّانی نازل شد آنچه نازل شد و کل را از عمل بآن نهی فرمودیم طوبی لمن سمع امر اللّه و نهی نفسه عن الهوی قسم بآفتاب افق علم که الیوم اکسیر اعظم و جوهر عالم کلمة اللّه است بگو ای دوستان این اکسیر اعظم را باسم مالک قدم بر وجود امم القا نمائید شاید تقلیب شوند و بمقام عرفان باللّه فائز گردند و در این مقام بیانات مشرقۀ منیرۀ لائحه از قلم اعلی جاری و از قبل و بعد باطراف ارسال شد نعیماً لمن سمع امر اللّه المهیمن القیّوم
یا اسد طوبی للّذین اجتمعوا لحبّ اللّه و امره و یتفکّرون و یتدبّرون فی امور احبّائه بشّرهم من قبلی بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت کلّ شیء آنچه در مشرق اذکار ذکر نمودی لدی العرش مقبول افتاد و همچنین ما ذکرت فی محلّ البرکة انّا نذکر الّذین اجتمعوا و یجتمعون لخدمة اللّه لیفرحوا و یکون من الشّاکرین علیهم بهائی و ذکری و ثنائی انّ ربّک لهو المقتدر الحکیم قد غفر اللّه الّذین اردت غفرانهم لعمری فی هذا الحین الّذی ظهرت هذه الکلمة من فم ارادة ربّک لماج بحر الغفران و هاج عرف قمیص رحمة ربّک الرّحمن انّه لهو الفضّال الکریم انتهی
استدعا از آن جناب آنکه احبّای آن ارض را که از کوثر محبّت الهی نوشیدهاند و بقمیص منیر استقامت مزیّنند از جانب این خادم فانی تکبیر بدیع منیع برسانید و فنا و نیستی این عبد را نزد هر یک مذکور دارید حقّ جلّ جلاله شاهد و گواهست که این بندۀ فانی در اکثر اوقات بذکر ایشان مشغولست انّه لهو الخبیر العلیم البهآء علیک و علیهم و علی الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده و استقاموا علی الأمر فی هذا الیوم الأعظم العظیم و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
الحمد للّه آفتاب کرم مشرق و بحر علم موّاج و آسمان فضل مرتفع ولکن کلّ غافل و محجوب مشاهده میشوند مگر نفوسیکه بعنایت مالک قدم از عالم و امم گذشتهاند و بدوست یکتا توجّه نمودهاند دنیا و آنچه در اوست فانی شده و خواهد شد نیکوست حال نفسیکه حجبات دنیا او را از مالک اسماء منع ننمود و باستقامت کبری فائز شد بشنوید ندای مظلوم را و به ما ینبغی لأهل اللّه عمل نمائید امروز روزیست که جمیع کتب الهی بذکر او ناطق باید اهل حقّ بکمال سکینه و وقار حرکت نمایند نزاع و جدال و امثالهما در کتاب الهی منع شده و نصرت امر بحکمت و بیان منوط و مشروط است طوبی لمن اخذ الکتاب بقوّة من عندنا و عمل بما امر به من لدن آمر حکیم
* * *
الحمد للّه از تجلّیات انوار نیّر اعظم افق عالم روشن و منیر است و فیوضات رحمانیّه از سماء مرحمت و مکرمت جاری و نازل طوبی از برای نفوسی که بوساوس انفس خبیثه از شاطی بحر احدیّه محروم نماندهاند و حجبات وهمیّه را بعنایات مالک بریّه خرق نمودهاند ایشانند نفوسی که خمر مرحمت را از ایادی فضل من غیر تأمّل گرفته و نوشیدهاند انّ لهم حسن مآب
ای طائران هوای رحمن و طائفان کعبۀ عرفان بشنوید ندای این مظلوم را که در منتهای شدّت و بلا شما را فراموش ننموده و در کلّ احیان احبّای رحمن را امر مینماید بآنچه خیر است از برای ایشان عمّا خلق فی السّموات و الأرضین اعظم از کلّ امور استقامت و اتّفاق بر کلمۀ جامعۀ الهیّه است انشآءاللّه از فضل رحمانی و عنایت سبحانی کلّ بآن فائز شوید این بسی واضح و معلوم است که آنچه ذکر میشود مقصود خلاصی نفوس است از سجن نفس و هوی و ارتقائهم الی الأفق الأعلی انشآءاللّه باید کلّ متمسّک بحبل محکم استقامت شوند و متشبّث بذیل اتّحاد و اتّفاق گردند باید بشأنی بر امر مستقیم باشند که نفحات آن مضطربین و متزلزلین را مستقیم نماید لیس هذا علی اللّه بعزیز
ان رأیتم الجیم قولوا له بأیّ حجّة اقبلت و بأیّ برهان اعرضت عن اللّه المقتدر العزیز الحکیم انّک اتّبعت اهوآء الّذی ما عرف الیمین عن الشّمال الا انّه من الأخسرین و الّذی اغواک قد اخذناه بذنبه اذاً فی بحر النّار یقول تبت الیک یا محبوب العالمین ضرب علی فمه من ید القدرة و قیل اصمت یا ایّها المشرک البعید انّک دعوت النّاس الی الّذی ما رأیته و ما عرفته و ما اطّلعت علی امره و انت تصدّقنی فی ذلک لو تکون من المنصفین یا عبد ارحم نفسک و انفس النّاس و لا تتّبع الّذین اتّبعوا الأوهام و جعلوها لأنفسهم ارباباً من دون اللّه دع ما عندهم ثمّ استقم بالاستقامة الکبری علی امر ربّک فاطر الأرض و السّمآء کذلک یأمرک مالک الأسمآء لو کنت من العالمین
بلسان پارسی القا کنید که شاید کلمات نصحیّۀ ربّانیّه را ادراک نماید و بشاطی بحر اعظم راجع شود عجب در اینست که بعد از امواج بدیعۀ منیعۀ ابحر الطاف الهیّه و اشراقات کلمات ربّانیّه باشارات عتیقۀ خلقۀ بالیۀ خلافت و امثال آن از شاطی بحر احدیّه ممنوع و محروم مشاهده میشوند قل اللّه یعلم ما فی قلوبکم و ما انتم به تنطقون و تتکلّمون در این ایّام روحانی باید کلّ بطراز بدع رحمانی فائز شوند مقدّساً عن کلّ ما فی ایدی النّاس و عن کلّ ما سمعوا تا چه رسد بخلافت مجعوله که از ناحیۀ کذبه ظاهر شده امثال این اذکار سبحات مجلّله بوده که اکثر بریّه از خرق آن عاجزند ولکن از برای حقّ عبادی است که بقدرت الهیّه کلّ را خرق نمودهاند و بدوست پیوستهاند الیوم آل اللّه نفوسی هستند که جمیع من فی السّموات و الأرض را معلّق بارادۀ حقّ دانند بشأنی که اگر بخواهد بحرکت اصبع اراده ذرّۀ تراب را باعلی ذروۀ ابداع رساند و همچنین اعلی ذروه را بادنی ذرّه راجع فرماید کلّ ما یقول هو حقّ و ما یحکم به ینبغی ان یکون محبوب العارفین بدیع من جمیع الجهات در این ظهور ظاهر لو کان النّاس فیه یتفکّرون
باری بعضی اهل بیان باقوال ارامل اهل فرقان ناس را از شریعۀ رحمن منع نمودهاند بحرف جیم و امثال او بگوئید بعین بصیرت مشاهده کنید هزار سال او ازید جمیع فرق اثنیعشریّه نفس موهومی را که اصلاً موجود نبوده مع عیال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محلّ معیّن نمودند و ساجد او بودند و اگر نفسی انکار او مینمود فتوای قتل میدادند الا انّهم من عبدة الأوهام فی کتاب ربّک العلیم الخبیر و بعد از تولّد نقطه در ارض معروفه نزد صاحبان بصیرت واضح شد که آنچه در دست قوم بوده کلّ باطل و بیمعنی بوده همین قسم در جمیع مطالبی که نزد آن قوم است مشاهده کنید انّی لا احبّ ان اخرق بعض الأحجاب طوبی لقویّ یخرق بأنامل الیقین لیری ما هو المراد عند ربّه مالک الایجاد کلّ در این ظهور مأمورند که در نفس ظهور و آثار او مقدّساً عن الکلّ مشاهده نمایند و این فضل مخصوص این ظهور بوده و همچنین میفرماید اذا ظهر یبدّل النّور بالظّلمة و الظّلمة بالنّور معذلک بنفسی که از مبدأ و منتهای او مطّلع نیستید از مطلع انوار احدیّه و مشرق آیات الهیّه محروم ماندهاید بگوئید قدری بیان فارسی را ملاحظه کنید لعلّکم تدعون الموهوم و ترون شمس اسم ربّکم القیّوم مشرقة بین السّموات و الأرضین بشنوید ندای ناصح امین را و قطع نظر از آنچه استماع نمودید در آیات الهیّه نظر نمائید و در ما ظهر فی الظّهور تفکّر کنید لعلّکم تدعون الهوی و تتوجّهون الی اللّه العلیم الحکیم ان تکفروا انتم و من علی الأرض جمیعاً انّه لهو الغنیّ الحمید
انتم یا احبّائی فی القاف دعوا هؤلآء ثمّ اقبلوا بالقلوب الی شطر اللّه المقتدر العزیز المحبوب کونوا علی شأن تستضیء بکم الآفاق و تتوجّه بکم الوجوه الی شطر ربّکم العزیز الودود احمدوا اللّه بما جرت اسمائکم من قلم الوحی و ینطق بأذکارکم لسان المسجون نسأل اللّه ان یؤیّدکم علی الاتّحاد فی امر ربّکم مالک یوم المعاد و یجعلکم من الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون اشربوا کأس الحیوان بالرّوح و الرّیحان رغماً للّذین کفروا بالرّحمن و کانوا عن لقائه هم معرضون طوبی لکم بما ذکرتم من لدن مالک القدم فی السّجن الأعظم و توجّه الیکم طرف اللّه المقتدر المهیمن القیّوم بایستید بر امر اللّه بشأنی که هر مضطربی مستقیم شود و هر عظم رمیمی بحرکت آید و جهد نمائید تا ظلمت امکان از انوار ذکر رحمن مستنیر شود انشآءاللّه کلّ به ما یلیق لشؤونکم و نسبتکم الی اللّه قیام نمائید سدرۀ منتهی تکلّم میفرماید بگوش جان بشنوید لسان رحمن در نطق است باصغای آن فائز شوید کذلک یذکّرکم ربّکم المتکلّم العلیم
یا امائی هناک افرحن بما ذکرتنّ من القلم الأعلی ثمّ استقمن علی امر اللّه مالک الأسمآء کذلک یعظکنّ ربّکنّ فی هذا اللّوح الّذی طرّز بطراز بیان اللّه العزیز المحمود ای اماء من انشآءاللّه لمیزل و لایزال از کوثر محبّت غنیّ بیزوال بیاشامید و بذکر و ثنایش ناطق باشید انّما البهآء علیکم یا احبّآء اللّه و علی الّذین یسمعون قولکم فی هذا الأمر الأبدع العظیم
* * *
جناب میرزا یوسف علیه بهآء اللّه من
بسمی الّذی به ماج بحر البیان فی الامکان
الحمد للّه از دریای عنایت الهی آشامیدی و بافق اعلی توجّه نمودی جمیع احزاب مختلفۀ ارض منتظر و چون آفتاب حقیقت از افق عالم طالع کل معرض الّا من شآء اللّه اگر الیوم مقامات نفوس موقنه ذکر شود بیم آنست از فرط سرور بعضی هلاک شوند نقطۀ بیان میفرماید نطفۀ یکسالۀ یوم ظهور او اقوی است از کلّ من فی البیان و همچنین میفرماید و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یشار باشارتی و لا بما نزّل فی البیان اگر نفسی در بحور مستورۀ در این کلمۀ علیا تفکّر نماید فیالجمله بر مقام این امر اعظم اقدس اعلی آگاه شود مقام ظهور که معلوم شد مقام طائفین معلوم و واضح است لعمر اللّه نفسی که از نفسی در این امر برآید معادله نمینماید باو کنوز ارض طوبی لمن فاز ویل للغافلین للّه الحمد آن جناب باین مقام فائز شدند انشآءاللّه بر حفظش مؤیّدند مکتوب آن جناب را عبد حاضر قرائت نمود طوبی لک بما اعترفت بما اعترف به اللّه و بما کان مسطوراً فی کتبه و زبره و الواحه اینکه در اجتماع نفوس ذکر نمودید انّا نذکر کلّ واحد منهم فضلاً من لدنّا انّه لهو الفضّال الکریم
یا ابن اسمی یشهد قلمی الأعلی بأنّک هاجرت فی اللّه الی ان حضرت لدی الباب و سمعت ندائه الأحلی و شربت رحیق عنایته منقطعاً عن الوری و درت البلاد لاعلآء کلمته العلیا و ارتفاع ذکره بین ملإ الانشآء طوبی لک و لمن سمع قولک فی هذا الأمر الّذی اذا ظهر تزعزع بنیان الّذین کفروا باللّه مالک الغیب و الشّهود
یا اسد یذکرک المظلوم الّذی ظهر باسمه القیّوم و دعا الکلّ الی الأفق الأعلی المقام الّذی منه اشرقت انوار الوجه بعد فنآء الأشیآء اشهد انّک فزت بما لا فاز به اکثر العباد قد سافرت فی سبیلی و نصرت امری و اخترت الغربة حبّاً لجمالی و شوقاً لاعلآء کلمتی نشهد انّک تحت لحاظ عنایة مولی الأنام و تحرسک عین اللّه الّتی لا تنام
یا حبیب ذکرناک من قبل و نذکرک فی هذا الحین لیأخذک جذب آیات ربّک علی شان لا تمنعک شؤونات العالم و لا حجبات الأمم طوبی لک و لبیت ارتفع فیه ذکری و اجتمع فیه اصفیائی الّذین اقبلوا الی افقی و نطقوا بثنائی و قاموا علی خدمة امری العزیز البدیع
یا حسن یذکرک مولی السّرّ و العلن و یوصیک بما یرتفع به امر اللّه بین عباده و خلقه تمسّک بما امرت به و قل
یا الهی اسألک بأنوار وجهک و آیات عظمتک بأن تؤیّدنی فی کلّ الأحوال علی ذکرک و ثنائک و خدمة اولیائک انّک انت المقتدر القدیر
کر یذکرک مولی الوری بما یقوم به الأموات بدوام الملک و یبشّرک بما رقم لک من قلم الارادة ما تقرّ به عیون اهل ملکوت الأسمآء و یأمرک بما ینبغی لهذا الیوم الّذی کان مذکوراً فی افئدة الأصفیآء و مسطوراً فی کتب اللّه مالک الرّقاب
یا نصراللّه لعمری من عرفنی قد نصر اللّه فی ازل الآزال و هذا حقّ النّصر یشهد بذلک لسان العظمة و عن ورائه حقائق الأشیآء کلّها ولکنّ النّاس اکثرهم فی حجاب عظیم
الحمد للّه نفوس مقبلۀ موقنۀ راضیه که در کتاب ذکر شده بود هر یک محلّ عنایت مخصوصه واقع شدند ان اشکر اللّه بهذا الفضل المبین و قل
سبحانک یا الهی و اله الأشیآء و محبوبی و محبوب افئدة الأصفیآء اسألک بالأکباد الّتی ذابت فی عشقک و حبّک و الأفئدة الّتی احترقت فی فراقک بأن تقدّر لی ما ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بحبل فضلک اسألک ان لا تخیّبنی عن بدائع جودک و ظهورات فضلک انّک انت الّذی خضعت لاسمک اعناق المقرّبین و خشعت اصوات الموحّدین لا اله الّا انت محبوب العارفین و مقصود من فی السّموات و الأرضین
* * *
محبوب فؤاد حضرت امین علیه بهآء اللّه الملک الحقّ المبین ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الشّکر لأولیائه و الثّنآء لأصفیائه الّذین ما بدّلوا نعمته و قاموا علی خدمته و انفقوا ما عندهم فی سبیله و سرعوا الی ما امروا به فی کتابه و سألوا من بحر جوده و سمآء عطائه کلمة رضائه اولئک ما منعهم شیء من الأشیآء عن اللّه فاطر السّمآء لا یسبقونه بالقول و لا یعملون الّا باذنه و لا یعترفون الّا ما نزّل من سمآء مشیّته
سبحانک یا مالک یوم الدّین و مربّی العالمین تری عبدک الأمین متمسّکاً بحبل رضائک و یراعی مقامات اولیائک و یذکرهم فی مراسلاته لیذکرهم الخادم فی المقام الأعلی و الذّروة العلیا ای ربّ ایّده و من اتّحد معه ثمّ انصرهما و امددهما بجنود الغیب و الشّهادة و برایات عظمتک و بیّنات ظهورک انّک انت الهنا و مقصودنا و معبودنا و قاضی حوائجنا و حوائج عبادک و خلقک انت الّذی یا الهی ثبت بالبرهان توحید ذاتک و تفرید صفاتک لا اله الّا انت القویّ القدیر و بالاجابة جدیر
نامههای آن محبوب الی دو هفتۀ قبل متواتر رسید رسیدن نسایم ربیع و جواب نوشته شد بمثابۀ امطار مع کثرت اشغال و کثرت تحریر که مشاهده کردهاند در جواب نامههای آن محبوب بهیچوجه تأخیر نرفت از حقّ میطلبیم آن محبوب را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب انتشار آثار اللّه و تقدیس و تنزیه امر اوست و در هر کرّه نامه در ساحت امنع اقدس عرض شد و لسان عظمت بکلماتی که ممزوج بعنایات مخصوصه و معطّر بنفحات رحمت حقّ جلّ جلاله بود نطق فرمود و در این لیلۀ مبارکه که شانزدهم شهر شوّال المکرّم است نامۀ آن محبوب که چند هفتۀ قبل رسیده بود مرّۀ اخری در ساحت امنع اقدس اعلی بشرف اصغا فائز قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهآء اللّه الملک الحقّ العدل المبین نامههای شما که بعبد حاضر ارسال نمودی در ساحت اقدس عرض شد اینکه در ذکر اولیای آن ارض نوشتی کل اصغا گشت للّه الحمد مؤیّد شدند بر آنچه که از برای آن از عدم بوجود آمدهاند جمیع اهل عالم طالب حقّ بوده و هستند از ملوک و مملوک و علما و فقها و سایرین و چون آفتاب حقیقت از افق سماء مشیّت اشراق نمود کل ممنوع و محجوب سبحاناللّه مع طلب محرومند و مع اشتیاق ممنوع اهل اروپ بکنائس و یهود بهیاکل و اسلام بمساجد و همچنین ملل اخری بصوامع و امثال آن متوجّه کل حقّ را میطلبند ولکن حقّ شهادت میدهد بر غفلت و بعد آن نفوس آمال ایّام محدوده و الوان آن کل را مشغول نموده و از آلاء باقیه و عنایات سرمدیّه محروم داشته یشهد بذلک لسان العظمة فی مقامه المحمود
یا امین در اتّحاد اولیا سعی بلیغ مبذول دار شمّر عن ساعد الجهد لظهور الاتّحاد بین اهل الوداد مخصوص نفوسی که بطراز تخصیص مزیّنند بگو یا اولیا هر نفسی لوجه اللّه خاضع و خاشع شود از برای یکی از احبّا لأجل ارتفاع کلمۀ اتّحاد آن خضوع و خشوع مرقاتیست از برای علوّ و سموّ یشهد بذلک امّ الکتاب فی ملکوت العلم و البیان
آنچه در بارۀ جناب علی حیدر علیه بهآء اللّه نوشتی ملاحظه شد للّه الحمد موفّقند بر خدمت لدی الوجه مذکور بوده و هستند بشّره بعنایتی اولیا طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان از قبل ذکر موقنین و مقبلین را که بطراز ایقان مزیّنند و بافق اعلی ناظر نمودی این مظلوم هم هر یک را از قبل ذکر نموده انشآءاللّه فائز شوند بآنچه که سبب اصلاح عالم و هدایت امم است البهآء من لدنّا علیک و علی من فاز بهذا الأمر العظیم انتهی للّه الحمد و الشّکر چه که اولیاء خود را لازال ذکر نموده و مینماید قسم بانوار وجه مقصودنا و محبوبنا اگر ثمرات ذکر حقّ جلّ جلاله بقدر سمّ ابره تجلّی فرماید کل از عالم و عالمیان منقطع شوند رجای یک کلمه که از قلم اعلی جاری گردد حال اکثر امور مستور ولکن عنقریب ظاهر شود آنچه که الیوم اکثری از او غافلند
ذکر حبیب روحانی جناب آقا علی حیدر و همچنین مخدوم مکرّم جناب نایب علیهما بهآء اللّه و عنایته را نمودند فیالحقیقه ایشان بحقّ متمسّکند و بر خدمت قائم این خادم فانی این شهادت را تلقاء عرش داده و میدهد
و اینکه در بارۀ دو مؤیّد و دو منفق و دو خادم و دو حبیب یعنی جنابان اخوان ندّافان علیهما بهآء الرّحمن مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی نیّر این کلمات اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهائی در توفیق و تأیید حقّ جلّ جلاله تفکّر نما من کان للّه کان اللّه له قسم بآفتاب حقیقت که نزد ملأ اعلی و سکّان سموات مشهورتر و معروفترند از نزد اهل ارض برکت من عند اللّه بوده و هست در اوّل ایّام سجن اعظم تفکّر نما برکت و نعمت و مائده بمثابۀ امطار نازل و هاطل ولکن چون خیانت بمیان آمد قطع شد چنانچه تجارات معطّل ماند و اکثری پریشان شدند ید قدرت الهی سجن را بلند نمود بمقامی که با فردوس اعلی و جنّت علیا برابری مینمود ولکن خیانت خائنین ابواب خیرات را مسدود نمود یا امین نفسین را از قبل مظلوم تکبیر و سلام برسان ذکرشان در کتب و صحف الهی مخلّد است آنچه در ذکر ایشان و اشتعال و انقطاعشان نوشتی حقّ لا ریب فیه نسأل اللّه ان یحفظهما و یجعلهما من الّذین اتّخذوا فی جوار رحمة ربّهم مقاماً فی کلّ عالم من عوالمه انّ ربّک هو المشفق الکریم اجرهما علی اللّه قد شهد القلم الأعلی باقبالهما و حبّهما و استقامتهما و خدمتهما هذه شهادة لا تعادلها ثروة العالم و لا خزائن الأمم انّ ربّک هو العلیم الخبیر انتهی للّه الحمد سراج بیان بدهن حکمت منوّر و جمیع مدائن عدل و انصاف را نور عطا مینماید و روشنی میبخشد این مصباح خاموشی نپذیرد اریاح مختلفه او را از نور بازندارد الأمر بیده یفعل کیف یشآء لا اله الّا هو المقتدر القدیر
و اینکه ذکر احبّای گوکچای و چکن را نمودند یک لوح امنع اقدس از سماء مشیّت ربّانی مخصوص ایشان نازل و ذکر آن محبوب هم در آن نازل شده از حقّ میطلبم ایشان را مؤیّد فرماید بر قرائت و ادراک معانی آن و همچنین ورقهئی مخصوص جناب اسمعیل بیک علیه بهآء اللّه ارسال شد
در یکی از دستخطها آن محبوب ذکر ملاقات حبیب روحانی جناب آقا علی حیدر و جناب سیّاح افندی را فرموده بودند و ذکر نموده بودند او طالب ملاقات شده هم با ایشان و هم با آن محبوب و همچنین مرقوم داشتند در این امور چه باید کرد و دستورالعمل خواسته بودند بعد از عرض این فقرات در افق اعلی و ذروۀ علیا لسان عظمت باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا امین تو مکرّر مظلوم را دیدهئی و در هر کرّه که بارض سجن وارد شدی اشهر متوالیات طائف بوده و در ظلّ قباب عظمت ساکن بالمواجهه شنیدی آنچه که سبب عمار عالم و اصلاح امم و ارتقاء نفوس و تطهیر قلوب بوده قلم اعلی منغیر ستر و حجاب میفرماید یا اولیائی یا حزب اللّه بیقین مبین بدانید این ظهور اعظم از برای اخماد نار ضغینه و بغضا که در افئده و قلوب مکنونست آمده معشر اولیا در اطراف باید جهد نمایند شاید بکوثر نصیحت و فرات موعظه عالم را مطهّر سازند تا نار مشتعله خاموشی پذیرد و آفاق بنور اتّفاق منوّر گردد هر امری که بقدر رأس شعری رایحۀ فساد و نزاع و جدال و یا حزن نفسی از او ادراک شود حزب اللّه باید از او احتراز نمایند بمثابۀ احتراز از رقشا این کلمۀ علیا در صحف و کتب و الواح بأعلی النّدآء ندا مینماید و باصرح بیان میگوید یا ملأ الأرض بشارة اللّه آمد وقت فرح و سرور و ابتهاج است چه که محاربه و مجادله و منازعه در الواح الهی منع شده یوم یوم اصلاح است نه فساد باید اهل بها که باسم قیّوم از رحیق مختوم آشامیدهاند بموعظۀ حسنه و اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه حقّ را نصرت نمایند قل هذا جند اللّه لو انتم تعلمون و هذا امر اللّه لو انتم تفقهون قل انّ قائد عساکری تقوی اللّه لو انتم تشعرون نصرت و ظفر در این ظهور اعظم بجنود مذکوره مقدّر گشته طوبی للعاملین و طوبی للفائزین بشأنی این فقره در الواح از قلم اعلی نازل شده که انسان از احصای آن بزحمت میافتد هذا هو الحقّ و ما بعده الّا الضّلال ولکن در بعضی از مواضع که نفی مطلب جهرة سبب اشتعال نار بغضا شود باید بحکمت تشبّث نمود باری در هیچ امری از امور این ظهور اعظم شریک فساد نبوده و نیست یشهد بذلک لسانی و قلبی و قلمی و زبری و صحفی و کتبی و الواحی یا امین علی حیدر علیه بهائی را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو الحمد للّه لدی المظلوم مذکوری و بعنایات مشرق رحمت الهی فائز اولیای آن ارض طرّاً را ذکر مینمائیم و باتّحاد و اتّفاق امر میکنیم و انا الآمر الحاکم القدیم انتهی
در سنین اوّلیّه بعضی از اهل بیان در اوّل امر باعمالی ظاهر که قلم و لسان حیا مینماید از ذکر آن در مال مردم تصرّف مینمودند من غیر اذن صاحبش و باعمال مردودۀ منهیّه مشغول بعد از توجّه مقصودنا و مقصودکم الی العراق در لیالی و ایّام نصیحت میفرمودند و موعظه مینمودند چه بقلم و چه بلسان تا آنکه فیالجمله بعضی به ما اراده اللّه فائز گشتند نظر بآن ایّام حال بعضی باوهامات قبل طلب مینمایند آنچه را که نزد حقّ مردود بوده و هست در این مقامات باید بحکمت تشبّث نمود چه اگر قبول شود مخالف است چه که فساد نهی شده نهیاً عظیماً فی الکتاب و اگر مأیوس کند فتنه احداث نماید فیالحقیقه انسان متحیّر است باری این خادم فانی از حقّ مسئلت مینماید نفوس را بطراز عدل و انصاف مزیّن فرماید تا محبّت ایّام فانیه از عنایات باقیۀ دائمه منع نکند انّ ربّنا و ربّکم و ربّ الأرض و السّمآء قد کان علی کلّ شیء قدیرا
اینکه تعریف و توصیف بلیغ منیع از احبّای الهی در ارض طاء نمودند این فقره بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی این کلمۀ علیا از امّ الکتاب ظاهر و نازل قوله تبارک و تعالی یا امین طوبی لک بما ذکرت اولیائی فی الطّآء کبّر علیهم من قبلی و ذکّرهم بأذکاری و بشّرهم بعنایتی نفوسی که از آن ارض بساحت اقدس توجّه نمودهاند در این حین لدی الوجه مذکورند قد فضّلنا بعضهم علی بعض و قدّرنا لهم خیراً کثیراً فی الکتاب انتهی این فانی هم خدمت کل سلام و ثنا و تکبیر میگویم و میفرستم و از حقّ جلّ جلاله از برای کل مدد میطلبم و توفیق میخواهم امید هست بنار محبّت مشتعل شوند و بحکمت و بیان اهل امکان را بافق رحمن هدایت نمایند
و اینکه مرقوم داشتند گاهی از قبل آن محبوب بزیارت فائز شوم این استدعا باجابت مقرون للّه الحمد این عبد موفّق شد بعمل و عمل مزیّن گشت بطراز قبول
و اینکه ذکر مخدوم مکرّم جناب آقا میرزا عبداللّه علیه بهآء اللّه و عنایته را نمودند بعد از عرض تبسّم فرمودند و فرمودند نعم ما عمل امین فی ذکره انّا ذکرناه من قبل و ارسلنا الیه لوحاً شهد بفضلی له و عنایتی ایّاه بشّره بما بشّرناک به قل لا تحزن ما توقّف عرف عنایتی و لا حرکة قلمی فی ذکرک انّ ربّک معک فی کلّ الأحوال انتهی فیالحقیقه فائزند بآنچه که شبه نداشته و ندارد هنیئاً له و مریئاً له
و ذکر جناب آقا میرزا حبیباللّه و جناب آقا میرزا محمّد تقی علیهما بهآء اللّه و همچنین ذکر اشتعالشان را بنار محبّت الهی نمودند امروز که ١۶ شهر مذکور است مخصوص این عبد خدمت جناب آقا میرزا محمّد تقی علیه بهآء اللّه مکتوبی نوشته در جواب دستخطّ ایشان و ذکر حبیب روحانی جناب آقا میرزا حبیباللّه علیه بهآء اللّه در آن شده و آن مکتوب حاوی آیات اللّه است و ذکر مغفرت بعضی از نفوس از قبل حقّ جلّ جلاله در آن مذکور
و اینکه ذکر حبیب معنوی جناب حاجی میرزا حسین علیه بهآء اللّه را نمودند که از آن محبوب خواهش نمودهاند که در ساحت اقدس مذکور آیند الحمد للّه بذکر الهی و عنایت ربّانی فائز گشتند هنیئاً له
نامۀ دیگر آن حضرت که رقم نهم ٩ و سلخ شعبان تاریخ آن بود بمثابۀ اناء مختوم وارد چون ختم برداشتیم مسک اذفر متضوّع چه که مزیّن بود بذکر محبوب عالمیان بعد از قرائت و اطّلاع در شبی از شبها در افق اعلی عرض شد قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا عبد حاضر للّه الحمد جناب امین موفّق شدند بر خدمت امر از حقّ میطلبیم او را تأیید فرماید بر اتّحاد قلوب و اتّفاق نفوس یا امین آنچه در بارۀ اتّحاد با جناب علی حیدر نوشتی از قبل و بعد جواب مرقوم داشتیم لازال حقّ اتّحاد و اتّفاق را دوست داشته و آنچه در بارۀ ج و ع و ع و سایر اولیای آن ارض و همچنین ذکر اشتعال و خضوع و خشوع و قیام بر خدمت امر اللّه جلّ جلاله نمودی بشرف اصغا فائز و هر یک از بحر بیان رحمن نصیب برداشت و قسمت کلّی برد کل را بشارت ده نسأل اللّه ان یقدّر لهم خیر کلّ عالم من عوالمه انّه هو الفضّال الکریم انتهی
اینکه در بارۀ اولیای آن ارض و اسرای بلاد مرقوم داشتید یعنی نفوسی که فی سبیل اللّه از کأس بلایا نوشیدند و ببأساء و ضرّاء مبتلا شدند و از ظلم ظالمین یعنی علمای جهلا از وطن خارج و بارض طاء که مطلع ظهور مالک اسماء و صفات بوده وارد تمام این فقرات و اسامی نفوس مهاجرین فی سبیل اللّه امام کرسیّ مقصود عالم عرض شد و بعد از اصغا بحر بیان رحمن بشأنی موّاج که اقلام عالم از ذکرش و وصفش قاصر قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه یا امین علیک بهائی طوبی لک بما ذکرت احبّائی الّذین هاجروا من وطنهم بما اکتسبت ایدی الظّالمین الّذین بدّلوا نعمة اللّه کفراً و نقضوا میثاقه و جادلوا بآیاته و قاموا علی اطفآء نوره قل موتوا بغیظکم سوف ترون انفسکم فی عذاب الیم و اولیائی فی الفردوس الأعلی و لن تجدوا لأنفسکم الی اللّه سبیلا کذلک نطق لسان العظمة فی هذا الحصن المتین انّا اردنا ان نذکر کلّ واحد منهم فضلاً من عندنا و انا المبیّن العلیم و انا المشفق الکریم
یا قلمی اذکر من سمّی باسمعیل قل طوبی لک بما اقبلت الی اللّه المهیمن القیّوم و فزت بآیاته و نفحات ایّامه و ورد علیک ما ورد علیه بما اکتسبت ایدی الّذین نقضوا المیثاق و العهود اسمع ندائی ثمّ افرح بذکری لعمر اللّه لا یعادله ذکر العالم طوبی لقوم یعرفون قد اخذتک الأحزان فی سبیلی یأخذک السّرور و الابتهاج بذکری انّ ربّک هو الفرد الواحد المقتدر العزیز الودود
یا (سیّد) محمود علیک بهائی نشهد انّک سمعت من اعدائی ما لا احببت ان تسمع اسمع فی هذا الحین ما خلق اللّه الخلق لاصغائه قل لک الحمد یا مقصود العالم اشهد انّ ذکرک سبب لفرح العالم یشهد بذلک عباد مکرمون ایّاک ان تحزنک حوادث الدّنیا ضع ما عند القوم متمسّکاً باسمی العزیز المحبوب قد نزّل لک و لأولیائی ما قرّت به العیون
یا سیّد محمّد اذا شربت رحیق الوحی من کأس بیانی قل
الهی الهی لک الحمد بما اسمعتنی ندائک الأحلی و صریر قلمک الأعلی اسألک باسمک القیّوم الّذی به قام من بشّر العباد بظهورک و ما یظهر من عندک بأن تجعلنی متوجّهاً الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال
یا (سیّد) محمّد رضا اذا تنوّرت بأنوار بیان ربّک الرّحمن و سمعت ندآء المظلوم قل
الهی الهی لک الحمد بما عرّفتنی و علّمتنی و هدیتنی اسألک بأن تجعلنی مستقیماً علی حبّک و شارباً رحیق العرفان من ید عطائک انّک انت الغفور الرّحیم
یا (میرزا) محمّد علی یا منظر یذکرک مالک القدر من شطر منظره الأکبر و یذکّرک بآیاته و یبشّرک بفضله قل
لک الحمد یا مولی العالم و لک الثّنآء یا فاطر السّمآء بما سقیتنی کأس حبّک و ایّدتنی علی الاقرار بما انزلته فی کتابک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بحبل جودک اسألک یا مالک الوجود بأن تکتب لی ما یحفظنی عن سهام اشارات النّاعقین و اسیاف شبهات الملحدین انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الفضّال
یا محمّد (نعیم) اذا اخذک رحیق بیانی و وجدت نفحات وحیی قل
الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی فی سجنک اذ کنت بین ایدی اعدائک اسألک بحروفات کلمتک الجامعة و بآیاتک المنزلة و بحرکة قلمک الأعلی و ظهورات قدرتک فی ناسوت الانشآء بأن تجعلنی ثابتاً علی حبّک و راسخاً علی امرک انّک انت الّذی ما خوّفتک جنود العالم و ما اضعفتک قوّة الأمم تأخذ و تعطی انّک انت القویّ القدیر
یا قنبر علی طوبی لعبد حمل الشّدائد فی حبّی و سمع شماتة الأعدآء فی سبیلی انّه من اخیر العباد عند ربّه المختار و من اعلی الخلق عند الحقّ یشهد بذلک امّ الکتاب فی مقامه الرّفیع
یا محمّد علی طوبی لعبد سافر فی سبیلی و اختار الغربة لاسمی و قبل البلایا لحبّی انّه من اهل فردوسی علیه بهائی و عنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین
یا محمّد قبل تقی قد ورد علیک ما ورد علینا لعمری انّ السّمّ فی سبیلی شهد و النّار نور و البلآء رحمة و البأسآء نعمة و الضّرّآء مائدة کذلک نطق لک قلمی الأعلی فی سجن عکّآء لتسمع و تکون من الشّاکرین
یا قلمی الأعلی اذکر من سمّی (حاجی) بسیّد میرزا قل طوبی لک بما اقبلت الی افقی و سمعت ندائی نعیماً لک بما اکرمت مثوی الّذین هاجروا من مقامهم بما اکتسبت ایدی الظّالمین طوبی لک و لمن راعهم و اکرمهم و اطعمهم و انعمهم انّا معهم نسمع و نری انّ ربّک هو السّمیع البصیر نسأل اللّه ان یؤیّدک و یمدّک و یقدّر لک ما ینفعک انّه هو المقدّر الحکیم انتهی
للّه الحمد کل بامواج بحر بیان رحمن فائز شدند بعد از عرض اسماء لسان عظمت بشأنی ناطق که هر سامعی متحیّر و هر ناطقی مبهوت نسبت بهر یک از نفوس مذکوره فراتی جاری و رحمتی ساری و همچنین در بارۀ نفوسی که بمهاجرین اظهار محبّت و مودّت نمودهاند آنچه از سماء مشیّت مخصوص هر یک نازل گواهی میدهد بر عمّان رحمت رحمن فیالحقیقه نفوس مقدّسه در مقامات خود این مقام را آمل و راجی بوده و هستند الأمر بیده یؤیّد من یشآء رحمة من لدنه و هو الغفور الرّحیم این فانی هم خدمت هر یک سلام و تکبیر میرسانم و از حقّ تعالی شأنه مدد میطلبم
عریضۀ جناب آقا میرزا ابوالحسن (عط) علیه بهآء اللّه رسید و در شب سهشنبۀ (٣) نوزدهم شهر شوّال المکرّم دو ساعت از شب گذشته در ساحت امنع اقدس عرض شد و بانوار نیّر قبول فائز گشت طوبی له و نعیماً له و یک لوح ابدع امنع ارفع ابهی از سماء مشیّت مولی الوری مخصوص ایشان نازل و ارسال شد از حقّ جلّ جلاله میطلبم ایشان را تأیید فرماید بر اخذ لوح مبارک بقوّة من عنده و قدرة من لدنه لیشرب من کؤوس بیان ربّه کوثر عرفانه انّ ربّنا و ربّکم هو المشفق الکریم
و اینکه در بارۀ صعود مرحومه ضلع علیها بهآء اللّه و رحمته و وصیّت او معروض داشتهاند فرمودند مغفورة خطایاها چون ذکرش در ساحت اقدس مذکور کلمۀ مبارکۀ عفو در بارهاش نازل و در بارۀ وصیّت او آنچه ناظراً الی الحکمة عمل نمودند بشرف قبول مزیّن و مابقی باید به امین برسد و او ببعضی از نفوس معیّنه برساند انتهی
و اینکه در بارۀ ضلع اخری علیها بهآء اللّه مسئلت عنایت نمودهاند بعد از عرض امام وجه یک لوح اعزّ اعلی مخصوص او نازل و ارسال شد فضله احاط و رحمته سبقت و نعمته سبغت ولکنّ القوم فی اعراض مبین زود است حجبات خرق شود و عباد بیابند آنچه را که الیوم از او غافلند و اقبال نمایند بآنچه که الیوم از او معرضند انّ ربّنا و ربّکم هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون
و اینکه در بارۀ والدین نوشتهاند بعد از عرض در ساحت فی قبضته ملکوت کلّ شیء این کلمات عالیات از سماء اراده نازل قوله تبارک و تعالی قل
الهی الهی ترانی منجذباً بآیاتک و متمسّکاً بحبل عطائک و مشتعلاً بنار حبّک و طائراً فی هوآء قربک اسألک بأیادی امرک و مطالع قدرتک و مشارق عظمتک و اقتدارک بأن تقدّر لی و لمن نسبته الی نفسی ما یقرّبنا الیک و یهدینا الی صراطک المستقیم و امرک العظیم ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک لا اعلم ما یضرّنی و ینفعنی انّک انت العلیم الخبیر قدّر لی یا الهی ما یقومنی علی خدمة امرک و ما ترتفع به کلمتک العلیا بین الوری انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم انتهی
عنایت حقّ جلّ جلاله ایشان را اخذ نموده و نازل شده آنچه که تغییر نیابد و تبدیل نشود انّ الفضل بیده یقدّر لمن یشآء و هو المقتدر المختار
و اینکه در بارۀ خروج روح و کیفیّت آن در عوالم اخری سؤال نمودهاند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس لسان عظمت باین کلمات عالیات ناطق قوله تبارک و تعالی یا ایّها الشّارب رحیق حبّی و الطّائر بأجنحة الایقان فی هوآء قربی در این مقام بیانات شتّی مکرّر از لسان مولی الوری در الواح نازل انبیا و مرسلین عرفان این مقام را ستر نمودهاند لأجل حفظ عالم فیالحقیقه اگر نفسی در آنچه از قلم اعلی در این مقامات جاری شده تفکّر نماید بیقین مبین میداند که مشعر ادراک آن عالم در این عالم گذارده نشده تا ادراک نماید و بر حقیقت عارف شود ولکن اینقدر ذکر میشود که ارواح مجرّده که حین ارتقا منقطعاً عن العالم و مطهّراً عن شبهات الأمم عروج نمایند لعمر اللّه انوار و تجلّیات آن ارواح سبب و علّت ظهورات علوم و حکم و صنایع و بقای آفرینش است فنا آن را اخذ ننماید و شعور و ادراک و قدرت و قوّت او خارج از احصای عقول و ادراک است انوار آن ارواح مربّی عالم و امم است اگر این مقام بأسره کشف شود جمیع ارواح قصد صعود نمایند و عالم منقلب مشاهده گردد انتهی
در این ایّام یکی از احبّای ارض قاف و واو این فقره را سؤال نمود و جوابی از ملکوت بیان ربّنا الرّحمن نازل بعینه در این مقام ذکر میشود تا اولیا از رحیق بیان الهی بیاشامند و بمقام استقامت کبری فائز شوند
و اینکه سؤال شده بود نفس بعد از فنای بدن باقیست یا نه و بر فرض بقا چه حالت خواهد داشت قوله تبارک و تعالی و امّا ما سألت عن الرّوح و بقائه بعد صعوده اعلم انّه یصعد حین ارتقائه الی ان یحضر بین یدی اللّه فی هیکل لا تغیّره القرون و الأعصار و لا حوادث العالم و ما یظهر فیه و یکون باقیاً بدوام ملکوت اللّه و سلطانه و جبروته و اقتداره و منه تظهر آثار اللّه و صفاته و عنایة اللّه و الطافه انّ القلم لا یقدر ان یتحرّک علی ذکر هذا المقام و علوّه و سموّه علی ما هو علیه و تدخله ید الفضل الی مقام لا یعرف بالبیان و لا یذکر بما فی الامکان طوبی لروح خرج من البدن مقدّساً عن شبهات الأمم انّه یتحرّک فی هوآء ارادة ربّه و یدخل فی الجنّة العلیا و تطوفه طلعات الفردوس الأعلی و یعاشر مع انبیآء اللّه و اولیائه و یتکلّم معهم و یقصّ لهم ما ورد علیه فی سبیل اللّه ربّ العالمین لو یطّلع احد علی ما قدّر له فی عوالم اللّه ربّ العرش و الثّری لیشتعل فی الحین شوقاً لذاک المقام الأمنع الأرفع الأقدس الأبهی بلسان پارسی بشنو یا عبدالوهّاب علیک بهائی اینکه سؤال از بقای روح نمودی این مظلوم شهادت میدهد بر بقای آن و اینکه سؤال از کیفیّت آن نمودی انّه لا یوصف و لا ینبغی ان یذکر الّا علی قدر معلوم انبیا و مرسلین محض هدایت خلق بصراط مستقیم حقّ آمدهاند و مقصود آنکه عباد تربیت شوند تا در حین صعود با کمال تقدیس و تنزیه و انقطاع قصد رفیق اعلی نمایند لعمر اللّه اشراقات آن ارواح سبب ترقّیات عالم و مقامات امم است ایشانند مایۀ وجود و علّت عظمی از برای ظهورات و صنایع عالم بهم تمطر السّحاب و تنبت الأرض هیچ شیء از اشیاء بی سبب و علّت و مبدء موجود نه و سبب اعظم ارواح مجرّده بوده و خواهد بود و فرق این عالم با آن عالم مثل فرق عالم جنین و این عالم است باری بعد از صعود بین یدی اللّه حاضر میشود بهیکلی که لایق بقا و قابل آن عالم است این بقا بقاء زمانیست نه بقاء ذاتی چه که مسبوقست بعلّت و بقاء ذاتی غیر مسبوق و آن مخصوص است بحقّ جلّ جلاله طوبی للعارفین اگر در اعمال انبیا تفکّر نمائی بیقین مبین شهادت میدهی که غیر این عالم عالمهاست حکمای ارض چنانچه در لوح حکمت از قلم اعلی نازل اکثری بآنچه در کتب الهی نازل قائل و معترفند ولکن طبیعیّین که بطبیعت قائلند در بارۀ انبیا نوشتهاند که ایشان حکیم بودهاند و نظر بتربیت عباد ذکر مراتب جنّت و نار و ثواب و عذاب نمودهاند حال ملاحظه نمائید جمیع در هر عالمی که بوده و هستند انبیا را مقدّم بر کل میدانند بعضی آن جواهر مجرّده را حکیم میگویند و برخی من قبل اللّه میدانند حال امثال این نفوس اگر عوالم الهی را منحصر باین عالم میدانستند هرگز خود را بدست اعدا نمیدادند و عذاب و مشقّاتی که شبه و مثل نداشته تحمّل نمیفرمودند اگر نفسی بقلب صافی و بصر حدید در آنچه از قلم اعلی اشراق نموده تفکّر نماید بلسان فطرت به الآن قد حصحص الحقّ ناطق گردد انتهی
و امّا دستخطّ آن حضرت رقم ١٠ که بیست و هشتم رمضان تاریخ آن بود باب جدید گشود و خبرهای جدیده آورد از جمله خبر صحّت و سلامتی و قیام آن محبوب بر خدمت امر الهی و همچنین ذکر سلامتی دوستان و اولیائی که بطراز تخصیص مزیّنند سبحاناللّه این قاصد بیلسان اینهمه حرفها گفته انشآءاللّه لازال متحرّک باشد تأنّی در هر مقام محبوبست مگر در این مقام چه که قاصدی که از جانب اولیای حقّ است باید بکمال تعجیل حرکت نماید و پی در پی برسد
اینکه در بارۀ ورقه کنیز الهی علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمۀ علیا از افق بیان حقّ اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهائی تو و منسوبانت از حقّ بوده و هستید هر یک را از قبل حقّ تکبیر برسان و بعنایت و رحمت و فضلش بشارت ده و امّا در بارۀ ورقه آنچه ذکر نمودی بطراز قبول مزیّن نسأل اللّه ان یوفّقهما علی ما یحبّ و یرضی انّه هو مالک العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الأولی انتهی
و همچنین دستخطّ آخر آن محبوب رقم ١ و ۶ شهر شوّال کتابی بود در ذکر و ثنای مقصود عالمیان و اولیا و اصفیائش صدهزار شکر حضرت مقصود را که شما را توفیق ذکر عطا فرمود و این عبد را توفیق استماع الأمر بیده و هو الآمر الحکیم
اینکه مرقوم داشتید مناجات حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی را ارسال داشتم تا در حضور عرض شود در این حین این عبد فانی در ساحت امنع اقدس حاضر و بعد از اذن عرض نمود و چون منتهی شد باب این بیان بمفتاح فضل مفتوح قوله تبارک و تعالی انّا سمعنا ندائک اجبناک مرّة بعد مرّة للّه الحمد در هر کتابی ذکرت بوده لازال نیّر فضل از افق سماء رحمت الهی مشرق و لائح فائز شدی بآنچه که عالم منتظرش بوده الفضل بیده و الجود فی قبضة قدرته انّه هو الفضّال المقتدر الغفور الرّحیم انتهی الحمد للّه آفتاب جود الهی عالم وجود را فراگرفته و عنایاتش بمثابۀ غیث هاطل در هر حین بر اولیائش نازل کِه قادر بر آنکه از عهدۀ شکرش برآید مگر اعانتش دست گیرد و عطایش آنچه ظاهر شده قبول فرماید اوست کریم و اوست توانا
عریضۀ جناب آقا ملّا محمّد (عط) علیه بهآء اللّه بعد از عرض در ساحت امنع اقدس یک لوح مقدّس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه از کوثر بیان بیاشامند و از انوار آفتاب معانی منوّر گردند و همچنین لسان بیان باین کلمات عالیات در بارۀ ایشان ناطق قوله تبارک و تعالی الحمد للّه باقبال و عرفان فائز شدند از حقّ میطلبیم او را باستقامت فائز فرماید چه که کذّابهای قبل از خلف حجاب بیرون آمدهاند و در ترتیب حزبی مثل حزب قبل سعی بلیغ نموده و مینمایند یا امین از حقّ بطلب عباد را از نیّر عدل و انصاف محروم نفرماید انّه علی کلّ شیء قدیر انتهی این عبد هم خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله میطلبد آنچه را که سبب و علّت استقامت و قیام بر خدمت امر است الحمد للّه بعنایت حقّ و مرحمت و مغفرت فائز گشتند و از قلم اعلی مذکورند هنیئاً له
اینکه ذکر جناب ملّا غلامرضای جاسبی علیه بهآء اللّه الأبدی را نمودند و همچنین ذکر اشتعال ایشان را بنار محبّت الهی فرمودند بعد از عرض امام وجه این کلمۀ علیا از قلم اعلی در ذکر ایشان جاری و نازل قوله تبارک و تعالی یا غلام قبل رضا علیک بهائی لازال مذکور بوده و هستی از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر آنچه که سبب اعلاء کلمه و استقامت عباد است از حقّ بطلب عباد خود را حفظ فرماید که شاید بمثل حزب قبل بظلمت اوهام و ظنون مبتلا نشوند و از انوار توحید حقیقی محروم نمانند اهل بیان تازه اراده نمودهاند حزب شیعه ترتیب دهند اعاذنا اللّه و ایّاکم من شرّ هؤلآء انّه هو المقتدر القدیر انتهی این عبد متحیّر که باین زودی چگونه محتجب گشتند و از آنچه دیده و میبینند غافلند آیا حزب قبل چه صرفه بردند و چه خدمتی در یوم جزا بحقّ نمودند جز آنکه بر منابر بلعن مشغول و بر سفک دمش فتوی دادند حال در بیبصری عباد تفکّر فرمائید قسم بآفتاب حقیقت که از سمع و بصر و فؤاد محرومند خدا بصر بخشد و انصاف عطا فرماید
و همچنین ذکر جناب مشهدی نصراللّه و جناب مشهدی حسین و جناب آقا محمّد صادق و اخوی ایشان علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض این فقره امام عرش این آیات از مشرق بیّنات اشراق نمود قوله تبارک و تعالی
یا نصراللّه علیک بهآء اللّه للّه میگویم و لوجه اللّه اظهار میدارم نیّر انصاف مستور و نور عدل غیر مشهود استقامت بمثابۀ عنقا مشاهده میشود یعنی مذکور و غیر موجود از حقّ بطلب ترا و اولیای خود را بر امرش راسخ و ثابت فرماید اوست قادر و توانا
یا مشهدی حسین علیک بهائی این مظلوم ترا در سجن ذکر مینماید که شاید از نفحات ذکر بحبل مذکور تمسّک نمائی تمسّکی که جمیع عالم قادر بر فصل نباشد اینست مقام انسان طوبی لمن تمسّک بعروة عنایة اللّه ربّ العالمین
یا محمّد صادق قلم اعلی ترا ذکر مینماید در حالتی که بین یدی غافلین مسجون و مظلومست و ترا وصیّت میفرماید باستقامت بر امرش هر نفسی از کوثر استقامت آشامید او از اهل سفینۀ حمرا از قلم اعلی مذکور و مسطور طوبی لک و لمن معک و آمن باللّه ربّ العالمین امروز استقامت از اعظم اعمال نزد غنیّ متعال مذکور طوبی لمن فاز و ویل للغافلین جناب امین ذکر هر یک را نموده لذا کل باثر قلم اعلی فائز گشتند انّا ذکرنا الّذین ذکرت اسمائهم لدی المظلوم و انزلنا لهم ما یقرّبهم الی اللّه مالک یوم الدّین طوبی لمن اقبل و ویل للمعرضین انتهی
این عبد هم خدمت هر یک سلام و تکبیر میرساند و بعنایت حقّ بشارت میدهد امروز روز اقبال و توجّه و استقامتست طوبی از برای نفوسی که همزات شیاطین ایشان را از افق اعلی منع ننمود و محروم نساخت البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم لوجه اللّه ربّ العالمین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
محبوب روحانی جناب آقا میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعزّ الأعظم الأبهی
الحمد للّه الّذی اسمعنا فصل الخطاب و انزل علینا الکتاب و اظهر لنا سرّ المبدأ و المآب و هدانا الی سوآء الصّراط اصلّی و اسلّم و اکبّر علی الّذین نبذوا الأوهام و اخذوا الأحکام و قاموا علی نصرة امر ربّهم مالک الأنام و الظّاهر فی الأیّام اولئک عباد بهم ظهر سرّ الأحدیّة و لاح افق الاستقامة و هدر العندلیب علی اغصان سدرة الالهیّة انّه لا اله الّا هو العزیز الوهّاب
سبحانک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و الظّاهر فیملکوت الانشآء و المشرق من الأفق الأعلی تعلم و تری انّ الخادم یراه عاجزاً عن ذکر هؤلآء الّذین توجّهوا الیک بوجوه نورآء و شاهدوا فی حبّک ما ناح به الملأ الأعلی و سکّان ملکوت الأسمآء اسألک بأن تقدّر لهم یا الهی کلّ خیر ثبت من القلم فی اللّوح الأعظم ثمّ اکتب لهم ما یشرّفهم بالشّهادة الکبری قبل صعود ارواحهم الیک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز المنّان
و بعد یا حبیب فؤادی قد فزت بکتابک الّذی ارسلته من الهآء و المیم و ذکرت ایّاماً کنتَ فی السّجن الأعظم و حضورک لدی الوجه و اصغائک ندآء محبوبنا و محبوبکم و محبوب من فی السّموات و الأرضین و بعدما قرأت و عرفت قصدت المقام و عرضت ما فیه تلقآء العرش فلمّا تمّ اقبل الیّ وجه القدم و قال یا عبد الحاضر خذ اللّوح و القلم فلمّا اخذت انزل من سمآء مشیّته لکلّ واحد من الأسمآء الّذین ذکرتهم فی کتابک آیاتاً لا تعادلها کنوز الأرض و لا خزائن السّمآء تعالی هذا الفضل العظیم و هذه الموهبة الکبری و الرّحمة العظمی یسأل الخادم ربّه بأن یوفّقه و جنابک علی خدمة الأمر بالرّوح و الرّیحان فیکلّ الأحیان انّه لهو الواحد العزیز المنّان
عرض میشود بعد از ورود دستخطّ آنجناب و عرض تلقاء باب مخصوص هر یک از نفوس مذکوره آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد باید بمقتضای مصلحت داده شود یعنی در نفوس اقبال مشاهده گردد اگرچه فیالجمله باشد و بعد داده شود از حقّ میطلبیم که ناس را از بحر فضل خود محروم ننماید انّه لهو المعطی الکریم دو لوح از الواح مخصوص حضرات ندّافها علیهما بهآء اللّه نازل شده زود برسانید و اینکه مرقوم داشته بودید که عهد نمودهاند بکمال قناعت گذران کنند و مابقی را بساحت اقدس ارسال دارند اینفقره عرض شد فرمودند باعتدال حرکت کنند بر خود سخت نگیرند انّا نحبّ ان یکونا فی عیشة راضیة و اگر بخواهند چیزی ارسال دارند بامّ حرم برسانند مقبول است از قبل هم آنچه تا حال دادهاند امّ حرم معروض داشته انتهی
و آنچه در بارۀ احبّای الهی در ارض هم مرقوم داشتند عرض شد و در جواب حضرت اسم اللّه زینالمقرّبین علیه منکلّ بهآء ابهاه ذکر کل شده و حسب الأمر بآن ارض ارسال میدارند و همچنین احتمال میرود مجدّداً بالواح بدیعۀ منیعه فائز شوند مخصوص آنطفل را ذکر فرمودهاند طوبی له و لأبیه
عرض دیگر آنکه چند یوم قبل عریضۀ مفصّلی اینعبد خدمت جناب اسم اللّه جمال علیه بهآء اللّه و همچنین خدمت جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه و همچنین خدمت جناب آقا سیّد ابوطالب و جناب ابن عطّار علیهما بهآء اللّه عرض نموده انشآءاللّه رسیده
عرض دیگر آنکه مدّتهاست ذکر جناب ذبیح علیه بهآء اللّه در دستخطهای مبارکۀ احبّای الهی دیده نشده استدعا آنکه ایشانرا ملاقات نمائید و از قبل اینفانی تکبیر بدیع منیع برسانید قل این اشتعالک و اشتیاقک و جذبک و انجذابک و حبّک و غرامک و ولهک و احتراقک فی اللّه ربّ العالمین اگرچه اینعبد موقن است باینکه جمیع آنچه ذکر شد موجود است ولکن چون مدّتهاست که گوش و چشم باستماع کلمات و مشاهدۀ آن مرزوق نگشته لذا این عرایض اظهار گشت
عرض دیگر آنکه حسب الأمر باید چند نفوس که بطراز امانت و دیانت و قناعت مزیّنند و دارای نطق و بیان باطراف توجّه نمایند و بکمال حکمت بتبلیغ امر مشغول شوند الواح بشأنی نازل شده که احصای آن ممکن نه باید از فارسی و عربی آنچه موافق این ایّام است جمع نمود و بمقتضای مقام و نفوس کلمات الهی القا شود انتهی انشآءاللّه حرارت نفوس مطمئنّه افسردگی و برودت انفس غافله را زایل نماید
عرض دیگر آنکه بعضی از الواح مبارکه را در این ایّام حسب الأمر اینعبد نوشته چه که در بعضی اوقات حضرت غصن اللّه روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء تشریف نداشتند از حقّ جلّ جلاله سائل و آملیم که آنجناب مؤیّد شوند بر ذکر حقّ و ثنای حقّ و تبلیغ امر حقّ لیقوم به کلّ قاعد و ینطق کلّ صامت و یقبل کلّ معرض و یری کلّ عمیّ و یتکلّم کلّ کلیل و یمشی کلّ مقعد و یطمئنّ کلّ مضطرب و یوقن کلّ مریب و یستقیم کلّ متزلزل انّه ولیّ من اقبل الیه و مجیب کلّ سائل خاضع خاشع منیب جمیع طائفین عرش خدمت آنجناب تکبیر میرسانند و همچنین اغصان سدرۀ الهیّه روحی و ارواح العالمین لهم الفدآء بذکر ابدع امنع ابهی آنجناب را ذاکرند البهآء علیکم و علی من معکم من احبّآء اللّه فی هناک
عدد الواح منزولۀ مرسوله بیست و یک است انشآءاللّه جمیع بآن فائز شوند
* * *
هو الغالب القادر القهیر القدیر القیّوم
الحمد للّه الّذی اشرق شمس البهآء عن مشرق البقآء و استضآء منه اهل ملإ العالین الّذینهم کانوا حول العرش لمن الطّائفین و انّه ما من اله الّا هو یحیی و یمیت ثمّ یمیت و یحیی و کلّ عنده فی لوح حفیظ
ان یا میر قبل محمّد اسمع ما یرنّ لک عندلیب الفراق حین الّذی التفّت السّاق بالسّاق و انفضّت کلّ المیثاق الّا میثاق اللّه ربّک الخلّاق و ابطلت کلّ الکتب و الأوراق الّا الواح ربّک الرّزّاق ان انقطع یا میر عن الدّنیا و ما فیها و ما بینها و ما علیها و لا تتّبع خطوات المشرکین ثمّ اتّکل الی اللّه ربّک و کن فی دین اللّه لمن المستقیمین ملّة هذا الغلام الالهیّ العراقیّ المبین و منه اثبتت کلّ الأدیان من اوّل الّذی خلق الآدم من المآء و الطّین و یثبت الی ابد الآبدین ان یا میر طهّر مرآة قلبک عن الکدورات لتجد فیه شبح هذا المظلوم الأسیر الّذی وقع تحت سیوف البغضآء عمّا اکتسبت ایادی هؤلآء المشرکین الّذین یقولون بألسنتهم تاللّه انّا آمنّا بعلیّ قبل نبیل و اذا جآء منزله بملیک من الأمر اذاً انکروه و کذّبوه الی ان افتوا علی قتله کما افتوا ملل القبل علی النّبیّین و المرسلین و یشهد بذلک لسان سرّهم بأنّهم الّذین یکذبون فی کلّ آن و فی کلّ حین قل یا قوم أ فمن کان ناظراً الی شطر اللّه کالّذی یعبد الأصنام او الّذی یتّبع المشرکین تاللّه یا میر اذاً تقول بهم یسودّ وجوههم و یلوون السنتهم فی افواههم و لن یقدروا ان یؤتون جوابک و انّ هذا لقول الصّدق لو انت من السّامعین ان یا میر أ تسرّ فی نفسک بعد الّذی بدّل سرور البهآء بحزن عظیم أ تستبشر فی روحک بعد الّذی غاب بشارة اللّه و جآء بحزن مبین أ تشرب المآء بعد الّذی کان جمال البهآء ظمآن فی الأعرآء و کان اللّه علی ما اقول لشهید قل یا میر تاللّه انّ الّذی اشتهر اسمه فی البلاد قام علی قتله و کان ان یکذّبه فی کلّ آن و فی کلّ حین الی ان وصل الأمر الی هذا المقام الّذی تشهد و تری ما ورد علی هذا المظلوم الأسیر الّذی سمّی فی ملکوت البقآء بالبهآء و هذا ما نزل من قلم قدس منیر و انّک یا میر فانصره بقوّة اللّه لتکون لجمال القدم لمن النّاصرین أ تسکن یا میر فی البیوت بعد الّذی وقع الحسین تحت سیوف اهل القنوت أ تنوم علی الفراش بعد الّذی کان نیّر الآفاق بین یدی هؤلآء الفسّاق و لن ینعس فی امر اللّه لا فی ازل الآزال و لا فی ابد الآبدین کذلک اخبرک بالصّدق لتکون مطّلعاً بما ورد علی هذا الجمال الدّرّیّ الأمین من ایادی ظلم هؤلآء الفاسقین ان یا میر طهّر النّظر عن حدودات البشر و لا تتّبع خطوات من مکر و غدر ثمّ انظر بهذا المنظر الأکبر لتطّلع بما هو المکنون فی خزاین قدس مبین ثمّ اقرأ هذا الدّعآء
فسبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک من انوار جمالک و باشراقات شمس فضلک و افضالک ان انقطعنی عمّا خلق فی السّموات و الأرض و تجعلنی خالصاً لوجهک البهیّ الأبهی و مخلصاً لدینک العلیّ الأعلی یا من کنت مقدّساً عمّا یعرف و یقال و عمّا یشهد بالمقال ثمّ اسألک یا الهی من سحاب جودک و مکرمتک و من غمام عنایتک و مرحمتک ان امطر علی ارض قلبی امطار عزّ رأفتک لینبت منه نبات علمک و حکمتک لیجعلنی متوکّلاً الی طلعة ابهائیّتک ای ربّ انّ المشرکون ما عرفوا جوهر ذاتک و غشوا اعینهم بغشوات الشّرک الی ان افتوا علی قتل مظهر نفسک البهیّ الأبهی و قاموا علی ذلک لیقومنّ النّاس علی هذا الفعل و زلّوا بعض النّاس من صراطک عمّا خرج قول الباطل عن افواههم اذاً انت یا محبوبی خذهم بعذابک الشّدیدة بما اکتسبت ایادیهم و انّک انت المقتدر علی ما تشآء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انّک انت المبدأ و المعید و انّک انت السّمیع المستجاب ثمّ اغفر لی یا محبوبی خطایائی ثمّ استرنی یا مسجودی عیوبی و لا تغفلنی بأقلّ من آن عن ذکر جمالک و انّک انت الحقّ لا اله الّا انت الیک المبدأ و المآب لن یعرف انّیّتک کلّ ذی عقل مستطاب
و انّک انت یا میر قبل محمّد اسمع ندائی و لا تکن من الغافلین ان انقطع عمّا خلق فی التّراب انّه یفنی و یبقی کلمات ربّک فی ابد العالمین و الرّوح و العلآء و الکبریآء علیک و علی من کان لقولی لمن السّامعین
* * *
هو الظّاهر النّاطق المقتدر العلیم الحکیم
الحمد للّه الّذی اظهر بسلطانه ما اراد و زیّن الیوم بنسبته الیه و سمّاه فی کتب السّمآء بیوم اللّه و فیه ظهر ما بشّر به رسله و کتبه و زبره فلمّا اتی الوعد اشرق نیّر الظّهور انّه هو مکلّم الطّور بسلطان ما خوّفته شوکة العلمآء و الأمرآء و ما منعته سطوة الجبابرة و لا ظلم الفراعنة قام امام الوجوه و قال تاللّه انا المکنون و انا المخزون و انا الّذی بذکری تزیّنت سمآء البرهان بأنجم البیان و الامکان بنور العرفان تعالی من اظهر نفسه و انزل برهانه و اسمع الکلّ آیاته البهآء و التّکبیر علی ایادی امره بین عباده الّذین جعلهم تراجمة وحیه و ما انزله فی کتابه و بهم ماج بحر العرفان بین الأدیان و اشرق نیّر العلم من افق الامکان و اضآءت بنوره الآفاق و اهتزّت به افئدة العشّاق فی یوم المیثاق
یا ایّها الطّائر فی هوآء العرفان و النّاظر الی افق رحمة ربّک الرّحمن انّا امسکنا القلم بما اکتسبت ایادی الأمم و اخذنا زمامه فی برهة من الزّمان بما احاطت بنا الأحزان من الّذین نبذوا البرّ و التّقوی و اخذوا البغی و الفحشآء اولئک اشتعلوا بنار الحرص و الهوی و خانوا فی اموال الوری من دون اذن من اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی قل
الهی الهی لا تطردنی عن بحر عطائک و لا تمنعنی عن ظلّ قباب فضلک وعزّتک یا سلطان الوجود و مالک ممالک الکرم و الجود ما اتّخذت لنفسی دونک سلطاناً و لا سواک ربّاً اسألک بخریر کوثر البیان و هزیز نسمات ظهورک فی الامکان و بآیاتک الکبری و حفیف سدرة المنتهی ان تؤیّد عبادک علی العدل فی امرک و الانصاف فی ظهورک ای ربّ تراهم معرضین عن ساحة عزّک و متمسّکین بأوهامهم فی ایّامک نبذوا بحر العلم ورائهم مقبلین الی غدیر الوهم لم ادر یا الهی بأیّ حجّة یتّبعون ما عندهم و بأیّ برهان ینکرون ما انزلت علیهم من سمآء فضلک و اظهرت لهم من اصداف بحر ارادتک اشهد بظهورک ظهر السّبیل و نزل الدّلیل و تمّت الحجّة و کملت النّعمة ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک اکون متوجّهاً الی انوار وجهک و متمسّکاً بحبل عنایتک و معترفاً ببحر بیانک و سمآء حکمتک و مقرّاً بما نطق به لسان عظمتک و ما انزلته فی کتبک ای ربّ ایّد الغافلین علی الاعتراف بما اظهرته بقوّتک و المعرضین علی الاقبال الی باب رحمتک و المنکرین علی الاقرار بوحدانیّتک و فردانیّتک ای ربّ وفّقهم علی الرّجوع الیک و القیام علی تدارک ما فات عنهم عند تجلّیات انوار نیّر ظهورک انت الّذی بارادتک نصبت رایة اسمک الوهّاب فی المآب و ارتفع خبآء مجدک امام وجوه الأحباب طوبی لغریب قصد ظلّک و لفقیر اراد بحر غنائک و طوبی لطالب تمسّک بحبل قربک و تشبّث بذیل عطائک و طوبی لقاصد قصد فرات رحمتک و مخزن کرمک و طوبی لمنقطع نبذ ما دونک و اخذ ما امر به فی کتابک المبین
بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنو نابالغهای عالم عمل نمودند آنچه را که هیچ ظالمی عمل ننموده و گفتهاند آنچه را که هیچ مشرکی نگفته نفوسی که در طین ظنون و اوهام غرقند قابل ادراک تجلّیات انوار آفتاب حقیقت نبوده و نیستند تا قلب از نار وهم فارغ نشود البتّه بنور یقین فائز نگردد کجایند آن نفوس کدرۀ موهومه و نفوسی که از عالم گذشتهاند و بر شاطی بحر انقطاع خرگاه افراختهاند
یا ایّها النّاظر الی الوجه چندی قلم را از تحریر منع نمودیم و سبب آن احزان وارده بوده چه که حضرت تقوی در تحت براثن نفس و هوی مشاهده شد آتش طمع و حرص بر هیکل تقدیس وارد آورد آنچه را که قلم از ذکرش عاجز و اوراق از حملش قاصر نفوس موجوده قابل ادراک مقامات نبأ عظیم نبوده و نیستند الّا من شآء ربّک پر امل قادر بر طیران در این فضای مقدّس مبارک نه قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الغافلین ضعوا ما سمعتم و رأیتم و اخذتم و خذوا ما اوتیتم من لدی اللّه ربّ العالمین لعمر اللّه لا یغنیکم ما عندکم و لا ینفعکم ما عند الأحزاب ضعوا الظّنون و الأوهام متوجّهین الی افق اشرق منه نیّر الایقان من لدی الرّحمن هذا ما امرتم به من قبل فی الواح شتّی و فی هذا اللّوح المبین
یا محمّد علیک بهائی امروز هر نفسی اراده نماید بآفتاب حقیقت که از افق سماء سجن اشراق نموده توجّه کند باید قوّۀ مدرکه را از قصص اولی مقدّس نماید و رأس عرفان را بتاج انقطاع و هیکل وجود را بطراز تقوی مزیّن دارد و بعد ارادۀ تغمّس در لجّۀ بحر احدیّه کند
یا علی علیک بهآء اللّه الأبدی امروز روز کلمۀ مبارکۀ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون است قاصدین باید حین قصد ذروۀ علیا در قدم اوّل از کوثر این آیۀ مبارکه بیاشامند و همچنین در قدم ثانی امام کعبۀ الهی این آیه را بلسان حقیقت تلاوت کنند انّی ترکت ملّة قوم لا یؤمنون باللّه و هم بالآخرة هم کافرون اگر طالب بآنچه ذکر شد فائز شود او لائق تقرّب و حضور و قابل طیران در این هواء مقدّس است والّا باید باوهام معرضین و مغلّین تأسّی نماید چنانچه نمودهاند
یا محمّد قبل علی هر خس و خاشاکی لائق این بساط نبوده و نیست باری اسباب توجّه بشاطی بحر معانی و تقرّب بانوار آفتاب حقیقی آنست که ذکر شد مندون آن السّبیل مسدود و الطّلب مردود بأعلی النّدآء کل را بافق اعلی دعوت نمودیم ولکن غافلین و معرضین نپذیرفتند از حقّ جلّ جلاله مسئلت نما شاید عباد را تأیید فرماید و قوّت و قدرت بخشد تا از مرقاة اسماء صعود نمایند یعنی بگذرند و قصد سماء معانی کنند هادی دولتآبادی را بنصایح مشفقانه و مواعظ حکیمانه نصیحت نمودیم که شاید از شمال وهم بیمین یقین توجّه کند و از موهوم بشطر قیّوم اقبال نماید و بانوار حضرت معلوم فائز شود نصایح قلم اعلی در صخرۀ صمّاء اثر ننمود و ثمری ظاهر نه حال جمعی بمثابۀ حزب شیعه ترتیب داده و باغوای آن نفوس غافله مشغول و بر اصنام اسماء معتکف سبحاناللّه حزب قبل از تجارت اسماء چه ربحی تحصیل نمودند و بچه فوزی فائز گشتند در یوم جزا کل از حفیف سدرۀ منتهی محروم مشاهده شدند و شجرۀ مبارکه را بایادی بغی و فحشا قطع نمودند و بر منابر بلعن و سب مشغول بوده و هستند انظر کیف جعل اللّه اعلاهم اسفلهم و اسفلهم اعلاهم نفسی از اهل سنّة و جماعت در جهتی از جهات ادّعای قائمیّت نموده و الی حین قریب صدهزار نفس اطاعتش نمودند و بخدمتش قیام کردند قائم حقیقی بنور الهی در ایران قیام بر امر فرمود شهیدش نمودند و بر اطفاء نورش همّت گماشتند و عمل نمودند آنچه را که عین حقیقت گریانست از ورود این مظلوم در زوراء الی حین بمثابۀ امطار الواح مقصود عالمیان بر اهل ایران باریده معذلک آگاه نشدند و در غفلت و شقاوت قدیم خود باقی و برقرار و اگر این عنایت از آن شطر باین جهات توجّه مینمود حال کل را مقبل الی اللّه مشاهده مینمودید انّه ینطق بالحقّ ولکنّ الخلق فی حجاب مبین اسمع النّدآء من شطر عکّآء و خذ بیدک الیمنی کأساً من رحیق بیان ربّک مولی الوری و بیدک الأخری کوباً من ذکری الأبهی رغماً لمن فی ناسوت الانشآء الّذین انکروا آیاتی الکبری بما اتّبعوا اهل البغی و الفحشآء و مظاهر النّفس و الهوی یا ایّها المتوجّه الی انوار الوجه باسم حقّ جلّ جلاله در هر حین از این رحیق مبین بیاشام این رحیق مطلع انبساط و نشاط است نه سکر و فساد قل
الهی الهی لک البهآء بما ذکرتنی من قلمک الأعلی و زیّنتنی بطراز عزّک و عطائک و نوّرت قلبی بنور معرفتک اسألک یا من باسمک طار الموحّدون فی هوآء قربک و انجذبت افئدة المخلصین من رشحات بحر بیانک ان تؤیّد عبادک علی الاقرار بما اظهرت لهم بجودک و کرمک و ما انزلت علیهم من سمآء عرفانک انّک انت الفضّال الکریم و المقتدر العزیز العظیم
اشکر اللّه ربّک ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع بما انزل لک ما یبقی به اسمک و ذکرک بدوام اسمائه الحسنی و صفاته العلیا انّه هو الفیّاض ذو الفیض العظیم و هو الفضّال ذو الفضل المبین لا اله الّا هو العلیم الحکیم
یا نبیل قبل علی خفّاشهای عالم عباد اللّه را بصدهزار اوهام و ظنون از تجلّیات آفتاب حقیقت منع مینمایند کوثر استقامت و بیان و رحیق اطمینان و ایقان نصیب نفسی است که ببصر حقّ بافق اعلی ناظر باشد و بسمع او باصغاء ندا توجّه نماید امروز امواج بحر بیان مقصود عالمیان امام وجوه ادیان ظاهر و تجلّیات انوار ظهور مکلّم طور مشهود و سدرۀ رحمن در قطب فردوس اعلی ناطق یا لیت قومی یعلمون یا لیت قومی یسمعون یا لیت قومی ینظرون این ایّام اغنام الهی بین ذئاب ارض مبتلا و این مظلوم تحت براثن بغضا ولکن شاکریم که حقّ عنایت فرمود و تأیید نمود بشأنی که مندون ستر و حجاب مابین احزاب اظهار نمودیم آنچه را که سبب اعظم است از برای اصلاح عالم و نجات امم با احدی مداهنه ننمودیم و در اجرای اوامر الهی توقّف نکردیم ظلم ظالمین و ضرّ معتدین قلم اعلی را از اظهار کلمۀ علیا منع ننمود هر هنگام نفسی از اصحاب جرائد و غیره بر اعراض قیام مینمود اعضا و اجزای دولت سرّاً و جهراً ترغیب مینمودند و تقویت میکردند باری در ظاهر و باطن در تضییع امر اللّه جاهد و ساعی ولکن این مظلوم منقطعاً عن العالم و الأمم ذکر نمود آنچه را که سبب تطهیر عالم است از ضغینه و بغضا و علّت اخماد نار بغی و فحشا ناصر و معینی مشهود نه از هر جهتی سهام مفتریات مغلّین و اسنّۀ ملحدین بر هیکل امر وارد این مظلوم در سنین متوالیات باین کلمات عالیات ناطق
سبحانک یا الهی لو لا البلایا فی سبیلک من این تظهر مقامات عاشقیک و لو لا الرّزایا فی حبّک بأیّ شیء تبیّن شؤون مشتاقیک وعزّتک انیس محبّیک دموع عیونهم و مؤنس مریدیک زفرات قلوبهم و غذآء قاصدیک قطعات اکبادهم و ما الذّ سمّ الرّدی فی سبیلک و ما اعزّ سهم الأعدآء لاعلآء کلمتک یا الهی اشربنی فی امرک ما اردته و انزل علیّ فی حبّک ما قدّرته وعزّتک ما ارید الّا ما ترید و لا احبّ الّا ما انت تحبّ توکّلت علیک فی کلّ الأحوال اسألک یا الهی ان تظهر لنصرة هذا الأمر من کان قابلاً لاسمک و سلطانک لیذکرنی بین خلقک و یرفع اعلام نصرک فی مملکتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم سبحانک اللّهمّ یا الهی قوّ قلوب احبّائک بقوّتک و سلطانک لئلّا یخوّفهم من فی ارضک ثمّ اجعلهم یا الهی مشرقین من افق عظمتک و طالعین من مطلع اقتدارک ای ربّ زیّنهم بطراز العدل و الانصاف و نوّر قلوبهم بأنوار المواهب و الألطاف انّک انت الفرد الواحد العزیز العظیم اسألک یا مالک القدم و مولی العالم و مقصود الأمم بالاسم الأعظم ان تبدّل اریکة الظّلم بسریر عدلک و کرسیّ الغرور و الاعتساف بعرش الخضوع و الانصاف انّک فعّال لما تشآء و انّک انت العلیم الخبیر
بگو یا حزب اللّه از هر شطر و جهتی اعدا با سیوف بغضا احاطه نمودهاند و معین و یاوری بر حسب ظاهر نبوده و نیست بعضی از نفوس غافلۀ موهومه باظهار عناد و مفتریات از برای خود مقام و اعتباری را راجی و آملند و چون این مظلوم را بی معین و ناصر دیدهاند با اسیاف بغض و عناد حمله نمودهاند سبحاناللّه چهل سنه بنصایح و مواعظ عباد را از نزاع و فساد و جدال منع نمودیم و از فضل الهی و رحمت رحمانی این حزب از سلاح باصلاح توجّه نمودند و ارادة اللّه را بر ارادههای خود مقدّم داشتند هر یوم از ظالمین ظلمی ظاهر و ناری مشتعل معذلک صبر نمودند و بحقّ گذاشتند در بعضی از اراضی ظالمین هر سنه بسفک دماء مشغول و حزب مظلوم باین کلمه که از قبل بآن نطق نمودیم متمسّک ان تقتلوا خیر لکم من ان تقتلوا للّه الحمد در سبیل الهی کشته شدند و نکشتند چه که بامر اللّه ناظر بوده و هستند در ارض صاد و عشقآباد ظالمین نار ظلم افروختند و خون اولیا ریختند قل
الهی الهی تری اولیائک تحت سیاط الظّالمین و اغنامک بین ذئاب ارضک اسألک بقدرتک الّتی غلبت الکائنات و بسلطانک الّذی احاط الموجودات ان تنوّر قلوب عبادک بنور عدلک و زیّنهم بطراز البرّ و التّقوی فی مملکتک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال
این ایّام طغیان مفترین و بغضاء خائنین از حدّ گذشته نفسی که در لیالی و ایّام بمناهی مشغول لأجل حفظ او او را طرد نمودیم رفته در مدینۀ کبیره با امثال خود متّحد شده و بتضییع امر اللّه مشغول و اتّخذوا الأختر لأنفسهم معیناً و ناصراً لنشر مفتریاتهم و نفس مطروده از ارض مقدّسه به شیخ محمّد یزدی پیوست و بفتوای اخوی بر ضرّ مظلوم و اکل اموال ناس قیام نمودند چون امرا و علمای ایران را مخالف و معرض میدانند لذا اختر و سائرین بر عناد قیام نمودند مخصوص اختر که محض اخذ دراهم و اعتبار تحریر نموده آنچه را که خود گواهی میدهد بر کذب آن لعمر اللّه انّه فی ضلال مبین البتّه مقامی را که اکثر اهل عالم انکار نمودهاند احدی از مطالع بغی و فحشا و ظلم و اعتساف در بارهاش بصدق تکلّم نکند و تمسّک نماید بآنچه که سبب فزع اکبر است ولکن این مظلوم بفضل اللّه و عنایته ما سوی اللّه را بمثابۀ کفّی از تراب مشاهده مینماید ضوضا و غوغا و زماجیرشان را بمثابۀ طنین ذباب میداند مگر نفوسی که از عنایت الهی بطراز عدل و امانت و صدق و صفا مزیّنند نه ملاحظۀ شأن و تزویر عرفا را مینمایند و نه ضوضای علما را امام وجوه کل امر اللّه را اظهار نمودیم لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا اگرچه این ایّام مطالع ظلم و اعتساف بر ضرّ این مظلوم قیام نمودهاند سوف یظهر اللّه کنوزه لنصرة امره و نبإه و این کنوز رجالند لا تمنعهم سطوة و لا تخوّفهم شوکة و لا تضعفهم الصّفوف و الألوف بحکمت و بیان امکان را مسخّر نمایند
قل یا حزب اللّه بیقین مبین بدانید فساد و نزاع و قتل و غارت شأن درندگان ارض است مقام انسان و شأنش بعلم و عمل است در اکثر الواح عباد را از ما یضرّهم منع و به ما ینفعهم امر نمودیم یا حزب اللّه با جمیع احزاب عالم بمحبّت و مودّت معاشرت نمائید فساد و شئونات آن طرّاً نهی شده نهیاً عظیماً فی کتاب اللّه ربّ العالمین اگرچه در اوّل ایّام از قلم اعلی نازل شد آنچه که ظاهرش مخالف امر جدید الهی است از جمله امثال این فقرات نازل قد طالت الأعناق بالنّفاق این اسیاف قدرتک یا قهّار العالمین ولکن مقصود از آن نزاع و فساد نبوده بلکه مقصود اظهار مراتب ظلم ظالمین بوده و شقاوت مشرکین تا کل بدانند که ظلم فراعنۀ ارض بمقامی رسیده که از قلم اعلی امثال این آیه نازل و حال وصیّت مینمائیم عباد اللّه را که از بعد ببعضی بیانات تمسّک ننمایند و سبب ضرّ عباد نشوند نصرت در این ظهور اعظم منحصر است بحکمت و بیان جند اللّه اعمال طیّبۀ طاهره و اخلاق مقدّسۀ مرضیّه بوده و هست و سردار این جنود تقوی اللّه مکرّر این بیان در صحف و کتب و الواح نازل خذوا یا قوم ما امرتم به من لدی اللّه المهیمن القیّوم انّه یأمرکم بما یحفظکم و ینفعکم انّه هو الفضّال الکریم
امروز استقامت از اعظم اعمال نزد غنیّ متعال مذکور سبحاناللّه بعضی از نفوس که سالها ادّعای استقامت مینمودند چون فیالجمله امتحان بمیان آمد فرّوا کحمر مستنفرة فرّت من قسورة چندی قبل مکتوبی از قریۀ منشاد بساحت اقدس ارسال نمودند و در آن مکتوب از حقّ جلّ جلاله خوارق عادات طلب کردهاند لأجل اطمینان نفوس و ایقان قلوب ولکن سائلین بعضی از علمای فرقان بودند مشاهده شد اگر باسم آن نفوس ذکر این ظهور و حجّت و برهانش شود شاید سبب ضوضای علمای فرقان گردد لذا اسناد را تحویل و تبدیل نمودیم و از ملکوت بیان نازل شد آنچه که هر منصفی اگر بقرائت آن فائز شود مادام الحیات به رجعت الیک یا مقصود العالم ناطق گردد و یکی از آن نفوس هم اظهار تصدیق مینمود و بعد از ملاحظۀ تحویل اسناد متزلزل مشاهده گشت لا یعزب عن علمه من شیء یسمع و یری و هو المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین امید آنکه از اضطراب باطمینان و از توقّف برجوع فائز شوند انّه هو التّوّاب الکریم مع آنکه اهل قریه در این ارض موجود و در ظاهر ظاهر هم امور آن ارض معلوم و واضح معذلک واقع شد آنچه که شایسته نبود کجاست شأن آن نفوس و نفوسی که از شبهه و ریب و ظنون و اوهام انام گذشتهاند و قصد بحر معانی نمودهاند نقطۀ اولی میفرماید اگر او بر سماء حکم ارض نماید و یا بر ارض حکم سماء لیس لأحد ان یقول لم و بم
باری بعضی از نفوس غافله در هر بلد بمثابۀ ابلیس در سرّ بتلبیس مشغولند ولکن لدی اللّه مشهود یا حزب اللّه لوجه اللّه شما را ذکر مینمائیم و نصیحت میفرمائیم که شاید از ارض ادنی قصد ذروۀ علیا نمائید و از اوهام بنور یقین توجّه کنید و به ما یظهر من عنده راضی باشید حقّ جلّ جلاله با علم یفعل ما یشآء آمده و رایت یحکم ما یرید امام وجهش منصوب بآن ناظر باشید و از دونش فارغ و آزاد بیقین مبین بدانید آنچه از او ظاهر شود حقّ است و صدق لا ریب فیه امید آنکه از فضل و عنایت حقّ جلّ جلاله اولیا یعنی نفوسی که از اصحاب سفینۀ حمرا و از اهل بهاء محسوبند شبهات اهل عالم ایشان را از رحیق مختوم و اسم قیّوم منع ننماید و محروم نسازد بعضی از خلق در هر حال نظرشان بر اعراض و اعتراض است چنانچه الی حین چند کرّه اهل بیان سؤال نمودهاند که حضرت داود صاحب زبور بعد از حضرت کلیم علیه بهآء اللّه الأبهی بوده ولکن نقطۀ اولی روح ما سواه فداه آن حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این فقره مخالف کتب و ما عند الرّسل است قلنا اتّق اللّه و لا تعترض علی من زیّنه اللّه بالعصمة الکبری و اسمائه الحسنی و صفاته العلیا سزاوار عباد آنکه مشرق امر الهی را تصدیق نمایند در آنچه از او ظاهر شود چه که بمقتضیات حکمت بالغه احدی جز حقّ آگاه نه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر
نفوس اربعۀ اهل منشاد را طلب نمودیم تا حاضر شوند لیسمعوا ما خلقت الآذان لاصغائه ولکن حاضر نشدند قد منعتهم الأوهام عن نور الیقین از حقّ میطلبیم کل را مؤیّد فرماید بر تسلیم و رضا انّه هو السّامع المجیب امروز بر حزب اللّه لازم و واجب که از بحر جود سلطان وجود و مالک غیب و شهود مسئلت نمایند که شاید عباد ارض باوهام حزب قبل مبتلا نشوند ولکن بعضی از نفوس مثل هادی دولتآبادی و مهدی نجفآبادی جمیع همّت را بر اضلال خلق مصروف داشتند و بخدعه و مکری ظاهر گشتند که سکّان مدائن بیان و عرفان متحیّر مشاهده میشوند ایکاش نفسی امثال آن سؤالات را از نفس ساکنۀ در جزیره مینمود لیظهر له ما نزّل بالحقّ فی هذا المقام العزیز المنیع قل یا اولیآء اللّه ندای مظلوم را بسمع فطرت بشنوید و در آثارش بعین حقیقت توجّه نمائید لعمری اذاً یظهر لکم ما کان مستوراً عن اعین العباد انّ اللّه هو النّاصح الفیّاض المشفق الکریم
یا ایّها المنجذب بآیاتی اسمع ما انزلناه لأحد اولیائی انّا ما اردنا فی الملک الّا الاصلاح یشهد بذلک مصباح العالم الّذی ما اتّخذ لحفظه زجاجاً و لا بلّوراً و لا حائلاً لعمر اللّه انّ البهآء ما نطق عن الهوی بل بما یقرّب النّاس الی مقام تطمئنّ به قلوبهم و تستریح به نفوسهم انت تعلم و اللّه یعلم ورائک انّی ما اتّخذت لنفسی معیناً و نصرت امر اللّه بقدرة عجزت عند ظهورها قدرة العالم و سطوة الأمم الّذین نبذوا التّقوی و اخذوا الفحشآء من دون بیّنة و برهان
بگو ای عباد وصایای مظلوم را بشنوید اوّل هر امری و ذکری معرفت بوده اوست ممدّ کل و مربّی کل و اوّل امری که از معرفت حاصل میشود الفت و اتّفاق عباد است چه که باتّفاق آفاق عالم منوّر و روشن و مقصود از اتّفاق اجتماع است و مقصود از اجتماع اعانت یکدیگر و اسبابی که در ظاهر سبب اتّحاد و الفت و وداد و محبّت است بردباری و نیکوکاریست در یکی از الواح باین کلمۀ علیا نطق نمودیم طوبی از برای نفسی که در لیالی در فراش وارد شود در حالتی که قلبش مطهّر است از ضغینه و بغضا و لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم و حصن محکم متین از برای حفظ نفس امّاره خشیة اللّه بوده و هست اوست سبب تهذیب نفوس و تقدیس وجود در ظاهر و باطن مکرّر گفتیم نصرتی که در کتب و صحف و الواح این مظلوم مسطور بحکمت و بیان بوده و همچنین باعمال و اخلاق لعمر اللّه اقوی جنود عالم اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه بوده و هست سیف تقوی احدّ از سیف حدید است لو کنتم تعلمون من غیر ستر و حجاب امام وجوه احزاب امر اللّه را ذکر نمودیم و کل را به ما یقرّبهم و یحفظهم و یرفعهم امر کردیم و از اوّل ایّام الی حین آنچه در سبیل دوست یکتا وارد شده حمل نمودیم و صبر کردیم و از فضل و رحمت الهی از امری که بقدر سمّ ابره رائحۀ فساد از آن استشمام شود مقدّس و منزّه بوده و هستیم امروز امری که لائق ذکر است امریست که سبب اتّحاد و اتّفاق و ارتقاء کل است عمل نیک بمثابۀ سدره مشاهده میشود و اثمار جنیّۀ لطیفه از آن ظاهر میگردد امروز روز اعمال طیّبه است و اخلاق مرضیّه نصایح مظلوم از نظر نرود امید آنکه مابین اولیا عرف محبّت و دوستی متضوّع گردد و با یکدیگر بمحبّت و شفقت معاشرت نمایند در یکی از الواح باین کلمه نطق نمودیم آسمان حکمت الهی بدو نیّر روشن و منیر مشورت و شفقت و خیمۀ نظم عالم بدو ستون قائم و برپا مجازات و مکافات امثال این امور بملوک عصر راجع ایشانند مظاهر قدرت الهی و مطالع عزّت ربّانی بعد از معرفت حضرت باری جلّ جلاله دو امر لازم خدمت و اطاعت دولت عادله و تمسّک بحکمت بالغه این دو سبب ارتفاع و ارتقاء وجود و ترقّی آن است از حقّ میطلبیم حضرت سلطان ایّده اللّه را بتجلّیات انوار نیّر عدل منوّر فرماید اگر علمای حزب شیعه بگذارند رأفت و شفقت سلطانی کل را اخذ نماید و بعدل و انصاف حکم فرماید این مظلوم وفا را دوست داشته و دارد و یا ملکی از ملوک ارض را بر اعانت مظلومهای عالم تأیید نماید صراط حقّ و میزانش عدل و انصاف بوده از حقّ جلّ جلاله سائل و آملیم عباد خود را از آنچه ذکر شد محروم ننماید علمای ایران سبب و علّت منع عبادند از صراط الهی قل یا معشر العلمآء ضعوا اقلامکم قد ارتفع صریر القلم الأعلی بین الأرض و السّمآء و ضعوا ما الّفتموه بأیادی الظّنون و الأوهام قد ماج بحر العلم و اشرق نیّر الیقین من افق ارادة اللّه ربّ العالمین انّا نوصی اولیآء اللّه مرّة اخری بالأمانة و الدّیانة و العفّة و بتقوی اللّه قائد جیوش العدل من لدی اللّه الآمر الحکیم
الهی الهی ایّد اولیائک علی عمل یتضوّع منه عرف رضائک و یکون مزیّناً بعزّ قبولک ای ربّ تسمع زفراتهم و تری عبراتهم و تعلم ما ورد علیهم من دون بیّنة من عندک انّک تعلم ما فی قلوب عبادک و لا یعزب عن علمک من شیء قد شهدت الممکنات بأنّک انت الحقّ علّام الغیوب
طوبی لنفس تمسّک بحبل الصّبر و الاصطبار فیما ورد علیه فی سبیل اللّه ربّ العرش العظیم قلم مظلوم در جمیع احیان عباد را به ما ینفعهم و یقرّبهم وصیّت نموده امید آنکه حقّ جلّ جلاله آذان عالم را مطهّر نماید تا بسمع قبول نصایح و مواعظ مظلوم را بشنوند و بآن عمل نمایند
الهی الهی ایّد عبادک الغافلین علی الرّجوع الیک انّک انت التّوّاب الفضّال الفیّاض الغفّار العلیم الحکیم
یکی از اولیا علیه بهآء اللّه که از کأس استقامت نوشیده و ما سوی اللّه نزدش معدوم بوده در ارض صاد با هادی دولتآبادی ملاقات نموده آن غافل ذکر نمود ماء نطفه را نقطۀ اولی حکم بطهارتش کردهاند لأجل حرمت نطفۀ من یظهره اللّه و در آن ایّام جمال قدم بیست و پنج ساله بودند و مقصودش از این کلمه ردّ ظهور اللّه و نفی او و اثبات اوهام خود بوده اوّلاً آنکه این کلمه از بیانست میفرماید در آن یوم بیان نفع نمیبخشد و بآن تمسّک ننمائید قال و قوله الحقّ انّه لا یشار باشارتی و لا بما نزّل فی البیان و بآنچه ذکر نمود مخالفتش با حضرت نقطه نزد متبصّرین واضح و ثابت چه که حضرت میفرماید ایّاک ایّاک ان تحتجب بما نزّل فی البیان بکمال تصریح مخالفت نموده و شاعر نیست قل لعمر اللّه لا یجد احد من البیان الّا عرف ظهور مکلّم الطّور الّذی ینطق بأعلی النّدآء الملک للّه مولی الوری یا هادی سبب اختلاف و اضلال مشو انوار آفتاب حقیقت عالم معانی و بیان را منوّر نموده و آیات الهی بمثابۀ امطار از سحاب فضل نازل و هاطل جمیع بیان الیوم طائف حول است لو کنتم تفقهون سبحاناللّه هادی ملتفت نیست که چه میگوید و از بیان حضرت نقطۀ اولی در بارۀ نطفه چه ادراک کرده ثانیاً بگو ای غافل نطفۀ من یظهره اللّه روح ما سواه فداه طاهر و مطهّر بوده و هست و آن نطفۀ مبارکه بذکر احدی محتاج نه اقسمک باللّه الّذی خلقک و سوّاک در یک آن قلب را از بغض مطهّر نما و بعد در آنچه ذکر نمودی تفکّر کن شاید بکلمۀ مبارکۀ تبت الیک یا مولی العالم موفّق شوی آیا پاکی و طهارت نطفۀ من یظهره اللّه معلّق بکلمۀ عباد اوست استغفر اللّه من هذا الوهم المبین استغفر اللّه من هذا الظّلم العظیم استغفر اللّه من هذا الخطإ الکبیر بگو یا هادی اگر در این حین سمع را از قصص کاذبه طاهر سازی از لسان حضرت نقطه انّنی انا اوّل العابدین اصغا نمائی من یظهره اللّه روح ما سواه فداه محیط بوده نه محاط مقام نقطه بقول او ثابت شده و میشود انّه هو غنیّ عمّن فی السّموات و الأرض کل باو محتاج و در این مقامات حضرت نقطه بکلمۀ مذکوره ناطق اسمع ثمّ انصف و لا تکن من الظّالمین و اگر بگوئی مقصود حضرت نقطه از ذکر نطفه آگاهی خلق بوده خلق اگر مثل تو مشاهده شوند هرگز آگاهی نیابند چه که بصر و سمع را از مشاهده و اصغا منع نمایند و اگر مقصود آگاهی نفوس منصفه بوده ایشان از ذکر من یظهره اللّه و کلمۀ او که نقطۀ اولی از آن اخبار نموده بقوله انّه ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه الی آخر الآیة مقام آن نطفۀ طیّبه و آن لطیفۀ طاهرۀ ربّانیّه را دانسته و میدانند باری مقصود آن حضرت از ذکر این اذکار اشتغال بذکر آن محبوب بوده اعرف و کن من الشّاکرین اعلم و کن من التّائبین انظر و کن من المنصفین میفرماید شجرۀ اثبات باعراض از او شجرۀ نفی میشود لعمر اللّه ندای بیان مرتفع و با ناله و حنین میفرماید یا قوم یوم یوم اللّه است و امر امر او بقطره از بحر ممنوع نشوید و بذرّه از آفتاب ظهور محروم نمانید لعمری یا هادی اخذت الغدیر و نبذت بحر اللّه ورائک اتّق اللّه ثمّ انصف فیما ظهر بالحقّ انّه یغنیک عن دونه و یهدیک الی نبإه العظیم یا هادی هل یقدر من اردته ان یستنّ مع الفارس الالهی فی میدان الحکمة و البیان لا وربّک الرّحمن خذ اعنّة هواک ثمّ ارجع الی مولاک انّ الیه مرجعک و مثواک یا هادی قل للمهدی لست انت من فرسان هذا المضمار اعرف مقامک و لا تکن من المتجاوزین طهّر قلبک من همزات الوری و بصرک عن رمد الهوی لتعرف من اتی من افق الاقتدار برایات الآیات و تکون من العارفین یا مهدی از برای این یوم خلق شدی بخدعه و مکر تمسّک ننما و سبب اضلال مشو و مخالفت حضرت نقطه مکن بحر بیان امام بصرت موّاج و آفتاب حقیقت فوق رأست مشرق و لائح انظر و قل
لک الحمد یا مقصود العالم و لک البهآء یا محبوب من فی السّموات و الأرضین
یا هادی انصاف ده در آنچه ظاهر شده تو هر یوم در حفظ جان خود تدبیر مینمائی و مردم را بدرهم و دینار و اقوال نالائقه از حقّ منع میکنی بر خود و مردم رحم نما در بیدانشی بمقامی رسیدهئی که طهارت نطفۀ من یظهره اللّه را معلّق بکلمۀ نقطه نمودهئی استغفر اللّه من هذا الوهم المبین استغفر اللّه من هذا الظّلم العظیم استغفر اللّه من هذا البغی الکبیر استغفر اللّه من هذا الخطإ الّذی لیس له شبیه و لا نظیر قسم بآفتاب برهان که الیوم از اعلی افق عالم مشرق و لائح است این مظلوم لوجه اللّه ترا نصیحت میفرماید لعلّک تتذکّر او تخشی تو با ما نبودی از اصل امر آگاه نیستی بآثار رجوع نما لعلّ یفتح علی وجهک باب العدل و الانصاف و تکون من الموقنین بعد از ذکر نطفه امام وجه شخص مذکور علیه بهآء اللّه و عنایته گفته پنجاه جلد کتاب از یحیی نزد منست امشب بمان و ببین مع آنکه آنچه اعتراض کرده جوابهای محکم شنیده ولکن بغضا او را از توجّه بافق اعلی منع نموده حقّ شاهد و عالم گواه که بکذب تکلّم کرده دو جلد از مناجات حضرت نقطه روح ما سواه فداه نزد یحیی بوده و مکرّر آنرا نوشته شاید آنچه نوشته به هادی سپرده و از این گذشته اگر صاحب هزار کتاب شود در این یوم او و امثال او را نفعی نبخشد یک قطعه الماس از صدهزار خروار حجر بهتر است صد رطل حدید و نحاس بیک یاقوت بهرمانی معادله ننماید از این امور گذشته معادل جمیع کتب سماوی از نقطه و قبل او الحال حاضر و موجود بیا و ببین و در حین تنزیل حاضر شو شاید نفحات وحی ترا جذب نماید و یا عرف الهام بمقصود رساند یا هادی اگر از حضور ممنوعی وکیل و نایب تعیین نما شاید بیابید آنچه را که الیوم از آن غافلید و اقبال نمائید بآنچه که از آن معرضید انّ المظلوم ینادی و یقول
الهی الهی لا تمنع عبادک عن شاطئ بحر عنایتک و لا تجعلهم من الّذین کفروا بک و بآیاتک و انکروا ما انزلته من قلمک الأعلی فی ایّامک ای ربّ عرّفهم نبأک و علّمهم صراطک و مقامک انّک انت العزیز التّوّاب
بگو یا هادی این مظلوم وقتی در زنجیر بود که تو در بستر بکمال راحت آرمیده بودی در لیالی و ایّام لأجل ارتفاع کلمة اللّه حمل بأساء و ضرّاء نمودیم زحمتهای این مظلوم و بلایای او خارج از حدّ احصاست ایّامی که از سطوت غضب علما و امرا عالم ظلمانی و تیره بود این مظلوم بقوّت ملکوتی و قدرت الهی منقطعاً عن العالم امام وجوه امم باظهار امر قیام نمود و از جهات نفحات متضوّع و تجلّیات انوار نیّر بیّنات مشرق و ساطع و لائح و چون فیالجمله آفتاب امر از افق هر مدینه اشراق نمود تو و امثال تو از خلف حجاب با اسیاف ضغینه و بغضا و کذب و افترا بیرون آمدید و قصد مظلوم نمودید من غیر حجّت و برهان اتّق اللّه یا هادی و لا تکن من الظّالمین انّا ندعوکم الی النّور و تدعوننی الی النّار ما لکم لا تتعقّلون و فیما ظهر لا تتفکّرون بشنو ندای مظلوم را ثمّ اجعل محضرک بین یدی اللّه ثمّ انصف فی هذا النّبإ الأعظم و لا تکن من الظّالمین بحضرت نقطه روح ما سواه فداه بچه حجّت اقبال کردی و تصدیق نمودی اعظم از آن را ببصر انصاف ملاحظه نما لعلّک تتّخذ اللّه لنفسک معیناً و تجد الیه سبیلاً قسم بامواج بحر بیان مقصود عالمیان از ایمان تو و امثال تو گذشتیم القای بغضا در قلوب منما نصیحت ناصح امین را بشنو و بآثار منقطعاً عن الکلّ رجوع نما لعمر اللّه انّها ترشدک و تهدیک الی صراط اللّه المستقیم هر یوم بوهمی تمسّک مینمائی و بر اعراض و اعتراض تشبّث نفسی از شما باین ارض آمده و ذکر نمود معرضین بیان مقبلین را منع مینمایند و از توجّه بشطر اللّه بازمیدارند و ذکر قتل و ظلم و امثال آن را القا میکنند و مقبلین را از صراط مستقیم محروم میسازند حقّ جلّ جلاله مقدّس و مبرّاست از ادراک و عقول معرضین باید در اثبات حقّیّت نظر نمود و بحجّت و برهان تمسّک جست اگر حقّیّت ثابت شد دیگر آنچه از جانب او ظاهر شود حقّ است شک و ریب را در آن ساحت مقرّ و مقامی نه چندی قبل این خطبۀ مبارکه از قلم اعلی جاری و نازل حال مجدّد ذکر میشود شاید بمرقاة انصاف صعود نمائی و در آنچه ظاهر شده تفکّر کنی و فائز شوی بآنچه که سبب اعظم است از برای نجات امم و اصلاح عالم
هو الذّاکر المعزّی العلیم البصیر
الحمد للّه الّذی استقرّ علی العرش بالعظمة و العزّة و الکبریآء و نطق بما نفخ فی الصّور و اهتزّ من فی القبور و انصعق من فی الأرض و السّمآء الّا من شآء اللّه مالک الأسمآء و به نصبت رایة انّه یفعل ما یشآء و ارتفع علم الملک یومئذ للّه مولی الوری و مالک الآخرة و الأولی انّه لهو الّذی لا یفارق عن ساحة عزّه حکم الصّدق ولو یحکم بالوجود لمن لا وجود له و لا یسمع من هوآء تقدیسه صوت اجنحة طیر العصیان ولو یحلّ ما حرّم فی ازل الآزال انّه لهو المعبود الّذی شهدت الذّرّات لعظمته و سلطانه و الکائنات لقدرته و اقتداره انّ القائم من قام علی ذکره و نطق بثنائه و القیّوم من فاز بالاستقامة علی امره تعالی تعالی من ینطق بالحقّ تعالی تعالی من ابتلی بین الخلق تعالی تعالی من یری نفسه بین الجمع وحیداً و بین القوم فریداً الحمد للّه الّذی جعل البلآء طرازاً لأولیائه و به زیّنهم بین خلقه و بریّته انّه لهو الحاکم الّذی ما منعته حجبات العالم و لا سبحات الأمم و ما اطّلع علی ما عنده احد الّا نفسه یشهد بذلک من عنده علم الألواح
مقصود آنکه ساحت عزّش از خطا و عصیان مقدّس و منزّه است و آنچه از ملکوت اوامر و احکامش ظاهر شود کل من غیر توقّف باید بآن تمسّک نمایند و عمل کنند اعمال این حزب نزد تو و اهل بیان طرّاً معلوم و واضح بوده و هست در سفک دماء و تصرّف در اموال ناس و ظلم و تعدّی مبالات نداشتهاند و بعد از اشراق نیّر ظهور از افق عراق کل را از اعمال مردوده و اخلاق مبغوضه منع نمودیم ذرّات کائنات گواه بوده و هست که در جمیع احوال عباد را به ما یرفعهم امر نمودیم و از آنچه سبب پستی و ذلّت بوده نهی کردیم مقصودی جز ارتفاع کلمة اللّه و اصلاح عالم و نجات امم نبوده و نیست هل من منصف ینصف فی هذا الأمر الأعظم و هل من عادل ینطق بالعدل فی هذا النّبإ العظیم نسأل اللّه ان یؤیّد عباده علی ما یرفعهم و یعرّفهم ما یقرّبهم الیه انّه هو الحقّ المقتدر المهیمن العلیم الخبیر چه میگوئی در ظهور خاتم انبیا روح ما سواه فداه که در سه یوم هفتصد نفس را گردن زدند در برّیّۀ شام و اطراف خلق کثیر را از طراز هستی منع نمودند باری حقّ مختار است در اعمال و افعال در آنچه ذکر شد تفکّر نما شاید آگاه شوی و بیابی آنچه را که سبب بقای ابدیست بعد از اثبات حقّیّت اعراض و اعتراض جائز نبوده و نیست معذلک ونفسه الحقّ در این مقام نازل شده آنچه که هر منصفی شهادت میدهد که مقصود این مظلوم حفظ ناس بوده و هست و اطفاء نار ضغینه در افئده و قلوب در کتب منزله و صحف مقدّسه و الواح منیره نظر نما شاید فائز شوی بآنچه که سبب ظهور عدل و انصافست للّه الحمد بعنایت حقّ جلّ جلاله و ارادۀ محیطهاش چهل سنه میشود که نار جدال و نزاع و فساد در ایران خاموش و مخمود است در امری که در عشقآباد واقع شده نظر نما یکی از اولیا را فئۀ طاغیۀ باغیه شهید نمودند و جراحات وارده از سی متجاوز بوده معذلک حزب اللّه تعرّض ننمودند و باین آیۀ مبارکه که مکرّر از قلم اعلی نازل گشته تمسّک جستند انّه هو السّتّار یأمرکم بالسّتر و هو الصّبّار یأمرکم بالصّبر الجمیل شفقت و محبّتشان بمقامی فائز که از قاتلین و ظالمین شفاعت نمودند هنیئاً لهم نشهد انّهم اخذوا کوثر الرّضآء من ایادی عطآء ربّهم الفیّاض الغفور الرّحیم اگر فضل این ظهور را شما انکار نمائید البتّه حقّ جلّ جلاله برانگیزاند نفوسی را که لوجه اللّه قیام کنند و بحقّ تکلّم نمایند در اعمال و افعال احبّای قبل تفکّر نما و همچنین در اعمال این ایّام شاید اعتساف را بسیف تقوی از میان برداری و بانصاف توجّه کنی قل
الهی الهی اشهد بأنّک اقبلت الیّ اذ کنت معرضاً و نادیتنی اذ کنت صامتاً اسألک یا مسخّر الأفئدة و القلوب باسمک المحبوب ان تؤیّد عبادک علی ما یرفعهم باسمک و یجعلهم اعلام هدایتک فی ارضک ای ربّ نوّر قلوبهم بأنوار نیّر العدل و الانصاف و قدّر لهم ما یزیّنهم بطراز عفوک و رضائک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال
یا حزب اللّه بافق ارادۀ حضرت موجود ناظر باشید و به ما ینبغی لأیّامه متمسّک یوم عظیم است و امر عزیز عجب است مع آنکه بعضی از عباد خود را از اهل بیان میشمرند باوهام حزب قبل مبتلا مشاهده میشوند امروز کتب عالم احدی را نجات نمیبخشد الّا بکلمهئی که از مشرق فم ارادۀ الهی اشراق نماید هر بیانی بآن مزیّن گشت او بعزّ قبول فائز امروز از کلمۀ مبارکه عرف توحید حقیقی متضوّع طوبی لمن وجد و ویل للغافلین قل یا حزب اللّه ضعوا ما عند المعرضین و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه ربّ العالمین لعمری کتب عالم بکلمهاش معادله ننماید حال بسمع طاهر مقدّس این آیۀ علیا را که از نقطۀ اولی ظاهر شده اصغا نما قوله عزّ ذکره اگر یک آیه از آیات من یظهره اللّه را تلاوت کنی اعزّتر خواهد بود عنداللّه از آنکه کلّ بیان را ثبت کنی زیرا که آن روز آن یک آیه ترا نجات میدهد ولی کلّ بیان نمیدهد حال در علوّ مقام و سموّ آن تفکّر نما شاید از شبهات مغلّین و اشارات معتدین از تقرّب الی اللّه محروم نمانی سبحاناللّه بعضی لفظ مستغاث را حجاب نمودهاند و بآن کلمه خلق را از حقّ منع کردهاند مع آنکه ذکر مستغاث هم از بیان است میفرماید به بیان از سلطان و منزل او محروم نمانید و از آن گذشته میفرماید چه کسی عالم بظهور نیست غیر اللّه هر وقت شود باید کل تصدیق بنقطۀ حقیقت نمایند و شکر الهی بجای آورند امروز اهل بهاء در ظلّ سرادق عظمت و عصمت حقّ جلّ جلاله مقرّ یافتهاند و از برای خود مقام گزیدهاند باستقامتی ظاهرند که شبه و مثل نداشته و ندارد فیالحقیقه هر بصیری متحیّر است و هر خبیری متعجّب چه که در این ظهور اعظم ظاهر شده آنچه که از اوّل ابداع الی حین ظاهر نگشته آفتاب قدرت امام وجوه مشرق و بحر علم ظاهر و سماء فضل مرتفع معذلک بادلّه و برهان عباد را بافق ظهور دعوت مینمائیم که شاید محروم نمانند فضل بمقامی رسیده که مالک ملکوت بیان در اثبات امرش بقول دیگران استدلال میفرماید بگو ای اهل بیان از حقّ بترسید بعدل و انصاف در آنچه ظاهر شده تفکّر نمائید و ملاحظه کنید شاید فائز شوید بآنچه که از برای آن خلق شدهاید حزب قبل در قرون و اعصار باوهام مشغول و آن اوهام سدّی شد حائل و ایشان را از کعبة اللّه محروم نمود و از عرفان مطاف مقرّبین و مخلصین منع کرد هر یوم حزبی را حزبی سب مینمودند و در اعراض و اعتراض شبه نداشته و ندارند
در ایّام طفولیّت روزی از روزها قصد ملاقات جدّۀ غصن اعظم را نمودیم در ایّامی که ضلع مرحوم میرزا اسمعیل وزیر بوده بعد از ورود مشاهده شد شخصی با عمامۀ کبیر نشسته و نفسی هم با او بوده از خلف حجاب مخصوص ورقۀ مؤمنۀ مقدّسه تحقیق مینمود از جمله ذکر نمود باید بدانیم و بفهمیم که جبرئیل بالاتر است یا قنبر امیرالمؤمنین این مظلوم با آنکه ببلوغ ظاهره نرسیده بود بسیار تعجّب نمود از عقل آن دو غافل باری شخص مذکور بخیال خود امثال این بیان را از معارف میشمرد و بگمان خود باعلی مقام عرفان ارتقا نموده غافل از آنکه از عبدۀ اسماء لدی اللّه مذکور و محسوب بعد از توقّف چند دقیقه این مظلوم ذکر نمود اگر جبرئیل آن است که در کتاب مبین میفرماید نزل به الرّوح الأمین علی قلبک آقای قنبر هم در آن مقام نبوده و هنگامی هم که توجّه بارض قم نمودیم همین شخص در آن ارض موجود مکرّر امثال این کلمات در چند مقام از او اصغا شد از جمله یومی ذکر نمود باید بدانیم سلمان بالاتر است یا عبّاس آیا از برای این گفتگو چه ثمر و اثری ملاحظه نمودهاند و حاصل این ذکرها چیست مقصود آنکه حزب اللّه بدانند که آن قوم عبدۀ اوهام بودهاند و باین جهت از عرفان حقّ جلّ جلاله در ایّام ظهور محروم گشتند رجا آنکه امثال این امور در این ظهور ظاهر نشود حقّ را حقّ و خلق را خلق دانند طوبی للمنصفین
از قرار مذکور این ایّام ابن باقر ارض صاد حسب الأمر حضرت سلطان در مدینۀ طاء وارد و در یکی از مجالس گفته باید سورۀ توحید را ترجمه نمائید و بهر یک از اهل مملکت بسپارید تا کل بدانند حقّ لمیلد و لمیولد است و بابیها بالوهیّت و ربوبیّت قائل سبحاناللّه آیا چه شده که ابن عمران در طور عرفان بعد از اصغای انّنی انا اللّه از سدرۀ مبارکه ذکری ننمود و دفتر توحید را ترجمه نفرمود باری اگر نفسی با او ملاقات نماید از قول مظلوم بگوید اتّق اللّه ندای ناصح امین را بسمع فطرت بشنو و چون کلیم آنچه را اصغا نمود و قبول فرمود تو هم از سدرۀ مبارکۀ انسان قبول نما لعمر اللّه کلمۀ مبارکۀ انّی انا الانسان نزد مظلوم اعظم است از جمیع آنچه ادراک نمودهاند قل یا ابن باقر در این ظهور تفکّر کن نفسی که بقدرت قلم اعلی ظاهر نمود آنچه را که اکثر عباد از ملوک و مملوک متحیّر البتّه چنین شخص دارای خزائن حکمت و بیان است باید بانصاف مزیّن شوید و قصد ادراک نمائید و بکمال تسلیم و رضا اقبال کنید که شاید بلآلی مکنونۀ در اصداف بحر اعظم فائز شوید از علوّ و سموّ ندا ارادۀ توجّه عباد بوده که بعد از اقبال و توجّه القا نمائیم آنچه را که هر نفسی خود را در ظلّ سدرۀ عطا غنی و مستغنی مشاهده نماید و کان سرّ الوجود علی ما اقول شهیداً قل یا ابن باقر مقامت را ادراک نما و از آن تجاوز منما انّه یهدیک و یرشدک بما یغنیک و یحفظک ینبغی لک ان تشکر ربّک الفضّال و ربّک الفیّاض و ربّک الکریم لوح برهان که از سماء مشیّت رحمن مخصوص والد نازل شده تحصیل نما و قرائت کن شاید از شمال وهم و اوهام بیمین یقین و ایقان توجّه نمائی و بنور عدل منوّر شوی یا محمّد قبل علی علیک بهائی و عنایتی بگو یا ابن باقر یک کلمه لوجه اللّه ذکر مینمائیم که شاید از عالم اعتساف و ظلم بگذری و بمرقاة توکّل و انقطاع قصد مدائن عدل و انصاف نمائی آیا در دنیا نوری و یا ظهوری ظاهر شد و یا اشراق نمود که تو و امثال تو قبولش کردند و ردّش ننمودند معیّن نما که بوده و نامش چه باری جسارت را بگذار و به ما حکم به اللّه راضی شو در لوحی از قبل این مناجات نازل قرائت نما شاید بر اختیار حقّ اقرار نمائی و قبول کنی آنچه را که از سماء مشیّت نازل گشته
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک باسمک الّذی به سخّرت من فی السّموات و الأرض ان تحفظ سراج امرک بزجاجة قدرتک و الطافک لئلّا تمرّ علیه اریاح الانکار من شطر الّذین غفلوا من اسرار اسمک المختار ثمّ زد نوره بدهن حکمتک انّک انت المقتدر علی من فی ارضک و سمائک ای ربّ اسألک بالکلمة العلیا الّتی بها فزع من فی الأرض و السّمآء الّا من تمسّک بالعروة الوثقی ان لا تدعنی بین خلقک و ارفعنی الیک و ادخلنی فی ظلال رحمتک و اشربنی زلال خمر عنایتک لأسکن فی خبآء مجدک و قباب الطافک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت المهیمن القیّوم
یا ابن باقر حقّ با علم یفعل ما یشآء ظاهر شده انکار و اقرار تو منوط نبوده و نیست ذکر الوهیّت و ربوبیّت از حقّ جلّ جلاله بوده و هست این مظلوم لازال باین کلمات عالیات ناطق
الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بعظمتک و سلطانک و بقدرتک و اقتدارک وعزّتک یا اله الممکنات و معبود الکائنات احبّ ان اضع وجهی علی کلّ بقعة من بقاع ارضک و علی کلّ قطعة من قطعاتها لعلّه یتشرّف بمقام تشرّف بقدوم اولیائک ای ربّ تسمع ندائی و ضجیجی و صریخی فی ایّامک و تعلم بأنّی ادعو عبادک الی النّور و هم یدعوننی الی النّار اسألک ان تؤیّد عبادک علی الرّجوع الیک و الانابة لدی باب فضلک انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب
ایکاش نفحات متضوّعۀ از آیات را ادراک مینمودی بشنو ندای مظلوم را از ظلم بعدل رجوع نما و از اعتساف بانصاف توجّه کن احضر امام الوجه لتری امواج بحر بیان ربّک الرّحمن و تجلّیات انوار نیّر البرهان ایّاک ان تمنعک الرّیاسة عن مشرق نور الأحدیّة ضع ما عندک و خذ ما امرت به من لدی اللّه ربّ العالمین عنایت این ظهور بمقامیست که هیچ منصف و عادلی انکار ننماید قریب چهل سنه میشود که این مظلوم عباد را از فساد و نزاع و جدال و قتل منع نموده در لیالی و ایّام قلم متحرّک و لسان ناطق و الحمد للّه نصح مظلوم را اولیای حقّ قبول نمودند و بآن عامل چنانچه در عشقآباد کشته شدند و نکشتند بلکه از ظالمها و قاتلها توسّط و شفاعت کردند و همچنین در ارض صاد و دیار اخری آنچه بر حزب اللّه وارد شد صبر نمودند و بحقّ گذاشتند و از قبل کل میدانند هر سنه نزاع و جدال جاری چه مقدار از نفوس که از طرفین کشته شدند یک سنه در طبری و سنۀ اخری در زنجان و سنۀ دیگر در نیریز و بعد از توجّه این مظلوم حسب الاجازۀ حضرت سلطان به عراق عرب کل را از فساد و نزاع منع نمودیم اگر تو منکری عالم شاهد و گواه اگرچه بعضی از مفترین و منکرین حسنات قلم اعلی را ستر نمودند و بهوی تکلّم نموده و مینمایند ولکن لعمر اللّه انّ البهآء ما ینطق عن الهوی بل نطق بما یقرّب النّاس الی الأفق الأبهی یا حزب اللّه در حقّ سلطان بحقّ تمسّک نمائید و از برای او بطلبید آنچه را که سزاوار بخشش اوست فیالحقیقه مکرّر نصرت نمودهاند و اغنام الهی را از ذئاب حفظ فرمودهاند البتّه کل شنیده و میدانید لذا باید از حقّ بطلبیم از انوار آفتاب عدلش عالم را منوّر نماید انّه علی کلّ شیء قدیر
الهی الهی تری طغیان بغاة عبادک و اشرار خلقک و ما ورد منهم علی اصفیائک و امنائک ای ربّ انصر حضرة السّلطان لینصرهم بعزّک و قوّتک و اقتدارک ثمّ افتح علی وجوههم ابواب عنایتک و رحمتک و عطائک ای ربّ نوّر آفاق القلوب بنور معرفتک و طهّرها عن الضّغینة و البغضآء بحکمتک الّتی احاطت علی الأشیآء ثمّ اکتب للّذین انفقوا ارواحهم فی سبیلک و اقبلوا الی سهام الأعدآء لاعلآء کلمتک اجر لقائک انت الّذی لا تعجزک قوّة العالم و لا تضعفک قدرة الأمم و لا یعزب عن علمک من شیء انّک انت المقتدر العزیز الحکیم
باید اولیا و اصفیا در لیالی و ایّام از برای کل تأیید طلب نمایند اگر مدّعیان محبّت الیوم بآنچه در الواح از قلم اعلی نازل شده تمسّک نمایند و عمل کنند عنقریب انوار آثار الهی بر کل تجلّی نماید یشهد بذلک لسان العظمة فی هذا الحین المبین
یا محمّد قبل علی قد ذکرت بما لا ینقطع عرفه و فزت بما یکون باقیاً بدوام الملک و الملکوت نسأل اللّه ان یجعلک من الّذین ما منعهم شیء من الأشیآء و ما خوّفتهم ضوضآء العلمآء و ما اضعفتهم سیوف الأعدآء
ای ربّ ایّد حزبک علی نصرة امرک بجنود البیان ثمّ اکتب لهم ما ترتفع به مقاماتهم بین عبادک و یقرّبهم الی بساط عزّک انّک انت المقتدر علی ما تشآء بقولک المبرم المحکم المتین
این مظلوم دو سنه فرداً واحداً غیبت اختیار نمود و در بیابانها و جبالها سائر و در ایّام غیبت هرج و مرج ظاهر بعضی را غفلت اخذ نمود بشأنی که از ما عند اللّه گذشتند و به ما عندهم تمسّک جستند بالأخره نار ظلم مشتعل و بحضرت دیّان وارد آوردند آنچه را که انجم سماء سرور ساقط و قمر عدل از نور ممنوع و شمس انصاف از ضیاء محروم در کتاب هیکل مخصوص حضرت دیّان از سماء عرفان نقطۀ بیان نازل قوله تعالی ان یا اسم الدّیّان هذا علم مکنون مخزون قد اودعناک و اتیناک عزّاً من عند اللّه اذ عین فؤادک لطیف یعرف قدره و یعزّ بهائه الی آخر بیانه عزّ بیانه و در رأس کتاب هیکل این کلمات عالیات مرقوم قوله تعالی ما نزّل لحضرة الأسد و الفرد الأحد المستشرق بالنّور الصّمد اسم اللّه الدّیّان و در مقام دیگر میفرماید ان یا مظهر الأحدیّة الی آخر بیانه و همچنین در مقامی مخاطباً ایّاه میفرماید ان یا حرف الثّالث المؤمن بمن یظهره اللّه و معنی این اسم جزادهندۀ یوم جزاست و او حرف سوّم بود که باقبال و ایمان و حضور فائز گشت و مقصود از کتاب هیکل ذکر این امر اعظم و نبأ عظیم بوده ولکن احدی ملتفت نه و در مقامی میفرماید هذا العلم عند اللّه لأعزّ من کلّ شیء مقصود آن بوده که منقطعین را بشارت عنایت فرماید بظهور کنز مخزون که از نوزده سنه تجاوز نمینماید و بعشرین نمیرسد حال باید منصفین انصاف دهند اگر مقصود این نبوده اقدمیّت آن بر سائر علوم و فضلش بر بیانات دیگر چه بوده باری غرض مرضی است انسان را از عدل و انصاف محروم مینماید حضرت دیّان را بظلمی شهید نمودند که سبب تبدیل فرح اکبر بحزن اعظم شد و بعضی از کتاب هیکل علم اکسیر و جفر را گمان کردهاند فباطل ما ظنّوا و هم یظنّون مقصود از کتاب بمثابۀ آفتاب ظاهر و واضح و لائح طوبی للمتبصّرین کذلک جناب میرزا علی اکبر را فتوی بر شهادتش دادند و شهیدش نمودند و همچنین آقا ابوالقاسم و سائرین را فیالحقیقه خطیئات آن نفوس از حدّ احصا خارج این مظلوم این اذکار را دوست نداشته و ندارد مقصود آنکه بعضی آگاه شوند و بحقّ نطق نمایند اسم دیّان را ابوالشّرور و جناب خلیل که در بیان میفرماید ان یا خلیلی فی الصّحف ان یا ذکری فی الکتب من بعد الصّحف ان یا اسمی فی البیان او را ابوالدّواهی نامیدند و بعد در صدد قطع سدرۀ مبارکه افتادند ولکنّ اللّه اطردهم بقدرته و سلطانه رغماً لأنفهم انّه هو الفضّال الفیّاض الحافظ الکریم
در لیالی و ایّام بنصرت قیام نمودیم بشأنی که اعراض احزاب عالم منع ننمود و مقصودی جز اصلاح و اخماد نار ضغینه و بغضا نبوده و نیست یشهد بذلک ما جری من قلمی امام وجوه الخلق و ما نطق به لسانی بین العباد نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یزیّن الکلّ بما یحبّ و یرضی و یؤیّدهم علی الانابة و الرّجوع الیه انّه هو القویّ القدیر
یا محمّد قبل علی نشهد انّک فزت بکتاب لا ینقطع عرفه و لا ندائه و لا ذکره لک ان تشکر اللّه فی اللّیالی و الأیّام بهذا الفضل المبین و تبشّر العباد بالحکمة و البیان بهذا النّبإ العظیم اولیا را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بتجلّیات انوار نیّر عنایت ربّانی بشارت ده انّا ذکرنا کلّ واحد منهم بما لا تعادله خزائن الأرض طوبی لمن عرف و فاز و ویل للغافلین
و اینکه از بعد سؤال نمودی انّه یظهر لک وعداً من اللّه ربّ العرش العظیم عریضۀ بعد بساحت اقدس فائز نحمد اللّه الّذی عرّفک امره و علّمک ذکره و هداک الی صراطه المستقیم ستفنی الدّنیا و ما فیها و یبقی لک عملک فی ایّام اللّه و ما جری من قلمک فی ثنآء المظلوم و ذکره نسأله ان یؤیّدک و یوفّقک و یمدّک بجنود البیان لتهدی النّاس و تقرّبهم الیه انّه هو المؤیّد المقتدر القدیر و الحمد للّه العزیز الحمید
* * *
الحمد للّه الّذی اظهر بکلمته العلیآء ما کان مکنوناً فی کنائز عصمته و مخزوناً فی خزائن حفظه انّه هو المقتدر الّذی بامر من عنده ماج بحر البیان فی الامکان و اشرق نیّر الفضل من افق سمآء البرهان و نُصب العلم امام وجوه العالم و به ظهر توحید اللّه و سلطانه و قدرته و اقتداره و الصّلوة و التّکبیر و البهآء علی ایادی امره الّذین قطعوا السّبل و المناهج لاعلآء امره و اثبات کلمته العلیا الّتی بها انجذبت حقائق الاشیآء و نادت سدرة المنتهی فی الفردوس الاعلی قد اتی المالک بامر لا یقوم معه السّموات و الارض و بسلطان غلب من فی ملکوت الامر و الخلق انّه هو الّذی بظهوره ابتسم ثغر امّ الکتاب فی المآب و دعا الکلّ الی اللّه مالک الرّقاب و علی الّذین سمعوا ندآئهم و اکرموا مثوىهم و عملوا بما اُمروا به فی کتاب اللّه ربّ الارباب
یا اولیآء اللّه و حزبه جناب بآء قبل ق الّذی لقّب بهائی فی کتابی الابدی حضر امام وجهی و ذکرکم لذا ذکرناکم و انزلنا لکم ما هاج به عرف بیانی و ماج بحر فضلی انّ ربّکم هو المشفق الکریم
یا افنانی فی البلدان علیکم بهآئی و عنایتی اسمعوا ندآئی منهذا المقام الاعلی و الذّروة العلیا انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن القیّوم نشهد انّکم فزتم بعرفان اللّه مالک ملکوت الاسمآء و آمنتم به و اقبلتم الی افقه اذ اعرض عنه العباد الّذین انکروا ظهور اللّه و برهانه و نطقوا بما لا نطق به الاوّلون
یا اولیآئی فی الطّآء اسمعوا ندآئی من شطر سجنی انّه اذ ارتفع ابتسم ثغر البیان و نطقت الارض و السّمآء قد اتی الوعد و اتی الموعود برایات الآیات من لدی اللّه مالک الوجود
یا ایادی امری طوبی لکم بما اقبلتم بوجوه نورآء و فزتم بعرفان ربّکم اذ ارتعدت فرائص الاسمآء اشهد انّکم شربتم رحیقی المختوم من کأس عطآء اسمی المخزون الّذی ینطق فی هذا الحین امام وجوه من فی السّموات و الارضین و نبشّرهم بما ظهر و لاح من افق سمآء رحمة اللّه مالک الغیب و الشّهود طوبی لمن احبّکم و سمع ذکرکم و قام علی خدمتکم انّه من الفائزین فی کتابی المبین
فی هذا الحین ارادت ارادتی ان تذکر القاف و المیم بآیات تنجذب بها افئدة الّذین آمنوا اذ سمعوا ندآء اللّه ربّ ما کان و ما یکون یا اولیآئی هناک نوصیکم بالاستقامة الکبری لئلّا تزلّ اقدامکم من همزات الّذین انکروا حجّة اللّه اذ نزّلت بالحقّ و کفروا بالّذی ینطق بینکم باعلی النّدآء انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب
یا ارض الکاف قد مرّت علیک نسائم الظّهور فی فجر یومه هل وجدت ام کنت من الغافلین یا اولیآئی هناک انّا سمعنا ندآئکم و رأینا اقبالکم و اعمالکم انّ ربّکم هو السّمیع البصیر طوبی لسمع فاز بالاصغآء و لبصر رأی آیاتی الکبری انّهما فی ظلّ عنایة ربّهما المقتدر القدیر
یا ارض الصّاد این اولیآئی و احبّآئی اشهد فیک اشتعلت نار البغضآء و احترقت بها اکباد الاصفیآء الّذین بهم اشرقت شمس الایقان من افق سمآء العرفان و نادی المناد من کلّ الجهات قد ظهر من کان مکنوناً و اتی من کان مخزوناً فی علم اللّه مالک هذا المقام الرّفیع یا اولیآئی هناک طوبی لکم بما سمعتم ندآئی و اقبلتم بالقلوب الی افقی و شربتم رحیق العرفان من ید عطآئی و اعترفتم بما نزّل فی کتابی العظیم انّا سترنا اسمآئکم حکمة من عندنا و رحمة من لدن علیم خبیر
یا اهل النّون و الجیم قد حضر الهائی امام وجهی و اراد من بحر جودی ذکرکم ذکرناکم بما اشرقت بنوره الارض و السّمآء یشهد بذلک من عنده لوح حفیظ یا اولیآئی هناک قد اتی ربیع البیان و امطرنا من سحاب رحمتی امطار عنایتی طوبی لقلب نبتت منه سنبلات حکمتی الّتی امرنا الکلّ بها فی لوحی العظیم هنیئاً لکم بما حملتم الشّدائد فی سبیلی و صبرتم فی البأسآء شوقاً لرضآئی نسئل اللّه ان یؤیّدکم علی الاستقامة و یکتب لکم من قلمه الاعلی کلّ خیر انزله فی کتابه انّه هو المنزل القدیم
یا قلمی ولّ وجهک شطر الالف و الرّآء و قل این ذکرکم و بیانکم و این اقبالکم و اشتعالکم و این انجذابکم و انقطاعکم ایّاکم ان تخوّفکم سطوة العلمآء او تضعفکم قوّة الاقویآء انصروا ربّکم الرّحمن بالحکمة و البیان و لا تکونوا من الصّامتین قد کان لکم شأن عند اللّه سوف یری کلّ مستقیم ما قدّر له من لدن علیم حکیم ما لی اریکم ساکتین و صامتین عن ذکر اللّه و بیانه هل اخذتکم الغفلة ام کنتم من الخائفین قوموا باسمی و خذوا کوب البقآء ثمّ اشربوا منه بذکری البدیع انّا خلقناکم و اظهرناکم لخدمتی ایّاکم ان تحجبکم حجبات النّاعقین انّا نوصیکم کما وصّیناکم من قبل بالامانة و الدّیانة و الصّدق و الوفآء و بما یرتفع به کلمة اللّه ربّ العالمین طوبی لمن نبذ الفساد و قام علی الاصلاح انّه من المقرّبین فی کتاب اللّه ربّ العرش العظیم یا اولیآئی انّا امرناکم بالبرّ و التّقوی و نهیناکم عن البغی و الفحشآء و عن کلّ ما یتکدّر به العباد فی ناسوت الانشآء و انا المشفق الکریم اجعلوا همّکم نصرة العباد و ما تفرح به افئدتهم انّ ربّکم یأمرکم بما ینفعکم و یمنعکم عمّا یضرّکم انّه هو الفضّال العزیز الحکیم یا اولیآئی فی الجهات قد تضوّع عرف البیان اذ تکلّم مکلّم الطّور طوبی لاذن سمعت و ویل لکلّ غافل بعید انصروا ربّکم الرّحمن ببیان تنجذب به العباد هذا ما امرناکم به من قبل و فی هذا الحین
یا اهل الدّال و الواو و ضواحیها افرحوا بما وجدنا منکم عرف محبّة اللّه ربّ هذا المقام الکریم نشهد انّکم اقبلتم الی اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع و ورد علیکم فی سبیله ما ناح به الفردوس الاعلی و الّذین طافوا حول العرش فی بکور و اصیل قد انزلنا لاولیآئی فی الصّحیفة الّتی انزلناها من سمآء مشیّتی لمن طار فی هوآئی و تمسّک بحبل حبّی و نطق بثنآئی بین عبادی و تشبّث بذیلی المنیر
و نذکر فی هذا الحین من سمّی بمحمّد انّه قام علی خدمة امری و تبلیغ ما نزّل فی کتابی نشهد انّه فاز بما لا فاز به اکثر العباد و انا المحصی العلیم
یا قلم ولّ وجهک شطر الخآء و الواو ثمّ اذکرهم بذکر تنطق به الاشجار بما نطقت به سدرة الطّور لموسی الکلیم یا اولیآئی نشهد انّکم فزتم بآیاتی و آثاری و نزّل لکم فی الالواح ما انجذبت به افئدة المقرّبین نسئل اللّه ان یؤیّدکم علی الاستقامة الکبری بحیث لا تزلّکم شبهات العلمآء الّذین منعوا النّاس عن التّقرّب الی نبأ اللّه العظیم یا اولیآء اللّه نشهد انّکم کنتم تحت لحاظ عنایتی قد نزّلت اسمآئکم من قلمی الاعلی فی الصّحیفة الحمرآء انّ ربّکم الرّحمن هو الفضّال المقتدر العلیم الخبیر و ما اظهرنا اسمآئکم و ما ذکرناها رحمة من عندی و حکمة من لدن حاکم علیم
یا اولیآئی فی المدن و القُری هذا یوم فیه ظهرت الآیات و برزت البیّنات ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عمّا ظهر بالفضل ضعوا الاوهام مقبلین الی هذا النّور الیقین هذا یوم فیه نصب المیزان و ظهر البرهان و مرّ الجبال کمرّ السّحاب هذا ما اخبر به الرّحمن فی الفرقان طوبی لمقبل اقبل و ویل للمعرضین یا حزب اللّه ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن البحر الاعظم الّذی ماج امام الوجوه باسمی المقتدر القدیر قد جرت انهار البیان و سرت نسائم السّبحان و الرّوح ینادی فی برّیّة الوفآء لبّیک یا مولی الوری و لبّیک یا من فی قبضتک زمام الاسمآء و لبّیک یا مقصود العارفین
یا اولیآئی فی الیآء قد اقبل الیکم المظلوم من شطر عکّآء و یذکرکم بما تبقی به اذکارکم و اسمآئکم فی کتب اللّه ربّ العالمین ایّاکم ان تحزنکم حوادث الدّنیا لعمری انّها ستفنی و یبقی ما قدّر لکم من لدی اللّه ربّ العرش العظیم قد احاطتنا البلایا من کلّ الجهات و ورد علینا من الظّالمین ما ناحت به الاشیآء و صاح کلّ عالم خبیر انّا اردنا لهم العنایة الکبری و هم ارادوا لنفسی الذّلّة العظمی نسئل اللّه ان یزیّنهم بطراز العدل و یوفّقهم علی الرّجوع انّه هو التّوّاب المشفق الغفور الرّحیم
* * *
بسمی المشرق من افق سمآء العرفان
الحمد للّه الّذی اظهر من بحر البیان لآلئ الحکمة و التّبیان هو المالک الّذی نصبت عن یمینه رایة الملک للّه و عن یساره علم یفعل ما یشآء لا تضعفه قوّة الأمرآء و العلمآء و لا تمنعه شوکة الأقویآء و العرفآء لا اله الّا هو فاطر السّمآء و مالک ملکوت الأسمآء و ربّ الآخرة و الأولی یا باقر یا بصّار علیک بهآء اللّه المقتدر الغفّار قد ذکرک اسمی علیّ قبل اکبر ذکرناک بهذا اللّوح المبین لتشکر ربّک الغفور الرّحیم از مصیبت وارده محزون مباش اقرء ما انزله الرّحمن فی الفرقان المال و البنون زینة الحیاة الدّنیا و الباقیات الصّالحات خیر عند ربّک ثواباً و خیر املاً این آیۀ مبارکه بعد از صعود ابناء رسول الی الرّفیق الأعلی نازل شده به یقین مبین بدان آنطفل نزد امین حقیقی محفوظ بوده و هست قد جعله اللّه کنزاً لک و ذخراً لک و شرفاً لک انّه هو ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین لا تحزن من شیء توکّل فی الأمور علی اللّه ربّ العالمین انّه معک و سمع ندائک و هو السّمیع البصیر منتسبین را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بعنایت حقّ جلّ جلاله بشارت ده نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدکم علی ما یحبّ و یرضی و یؤلّف بین القلوب انّه هو المقتدر العزیز المحبوب ذکر اولیا در ساحت مظلوم بوده و هست این ایّام نامۀ یکی از افنان سدرۀ مبارکه علیه بهآء اللّه الأبهی رسید و ذکر اولیا طرّاً در آن مذکور و هر یک بذکر الهی فائز نسئل اللّه ان یوفّقهم علی الاتّحاد و الاتّفاق و یقرّبهم الیه البهآء علیک و علی اولیائی و امائی اللّائی آمنّ بالفرد الخبیر
* * *
۱۵۲١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی انزل الآیات و اظهر البیّنات و انطق القلم الاعلی بین الارض و السّمآء انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم و الصّلوة و السّلام علی مبدء الوجود و منتهاه و غایة المقصود و ملجأه الّذی به تدندن صبح الظّهور و ترنّم العندلیب علی الطّور و علی آله و اصحابه الّذین بهم انار افق العالم و استقرّ هیکل الامر علی العرش الاعظم هم الّذین جاهدوا فی سبیل اللّه باموالهم و انفسهم الی ان سالت البطحآء بقوّتهم و ابتسم الزّورآء بعنایتهم
و بعد یا حبیبی دستخطّ عالی رسید معلوم است که چه اثر بخشید لعمر اللّه اثر روح چه که بذکر مقصود عالمیان مزیّن بود و بثنای محبوب امکان مطرّز اجرکم علی اللّه انشاء اللّه در جمیع احوال بذکر و ثنای حق جلّ جلاله مشغول باشید الواح را بمقتضای وقت بدهید چه میشود این ایّام بعضی خائف و بعضی مضطرب و بعضیهم نظراً الی الحکمة اعطاء آن جایز نه باید توقّف نمائید تا وقت آن برسد و وقت هم اسرع از برق میرسد مقصود آنکه تا بر احوالات دوستان مطّلع نشوید ذکر الواح منمائید هر نهالیکه در رضوان بیان مستحقّ فرات رحمت است ماء معانی بر او مبذول دارید و حق جلّ جلاله هنیئاً له میفرماید اینفقره حسب الامر در نظر آنمحبوب باشد
جمیع دوستانرا بصبر و سکون و وقار وصیّت نمائید و بگوئید یا اولیآء اللّه فی الارض باسم حق در جمیع عوالم الهی معزّزید ولکن در این دنیای فانیه که اقرب از آن منتهی میشود بذلّت مبتلا در سبیل خداوند یکتا شماتت شنیدید و اذیّت دیدید بحبس رفتید جان دادید ولکن بجهت ظلم چند نفس غافل نباید از حدود اللّه تجاوز نمائید یعنی نباید بنفسی تعرّض کنید آنچه بر شما وارد للّه بوده هذا حقّ لا ریب فیه و حال هم جمیع امور را باو راجع نمائید و بر او توکّل کنید و تفویض نمائید البتّه او هم شما را وانمیگذارد اینهم لا ریب فیه هیچ پدری اولاد را بسبُع نمیدهد و هیچ صاحب غنمی اغنام خود را بگرگ نمیسپارد البتّه در حفظش سعی بلیغ مبذول میدارد اگر چند یومی بمقتضای حکمت بالغه امور ظاهره بر خلاف مراد جاری شود بأسی نبوده و نیست مقصود آنکه کل بافق اعلی ناظر باشند و بآنچه در الواح نازل شده متمسّک در اقلیم فساد پا نگذارند و در عرصۀ جدال و نزاع قدم ننهند بجنود صبر و تسلیم و اخلاق و اعمال طیّبه و کلمات بدیعۀ منیعه حق جلّ جلاله را نصرت نمایند در این ایّام در لوحی از الواح اینکلمۀ علیا از قلم اعلی جاری قوله عزّ بیانه در کلّ حین متمسّک باشید بامریکه سبب اعلاء کلمة اللّه گردد اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه جند اللّهند در اینظهور اعظم و همچنین کلمۀ طیّبۀ مبارکه این جنود جذّاب قلوبند و فاتح ابواب مدائن این سِلاح احدّ از سلاح عالم است فاسئل اللّه بان یؤیّد الکلّ علی ما نزل من قلمه الاعلی فی الزّبر و الالواح انتهی
قسم بنیّر آسمان معانی که اگر دوستان بآنچه نازل شده عمل نمایند و یا مینمودند جمیع عالم بمثابۀ عیون ایشان را حفظ و حراست میکردند و عن ورآئهم جنود الغیب جمیع اشیا جند الهی بوده و هستند اریاح از جندش محسوب جبال از عسکرش محسوب موسی با یک عصا عالم را بر هم زد چه که بامر اللّه ظاهر و بر خدمتش قائم انشآء اللّه امید هست که عصای غیبی بحور نفس و هوی را بشکافد و کل را الی اللّه راه نماید انّه علی کلّشئ قدیر و بالاجابة جدیر
حسب الامر مبارک آنجناب باید در ارض ک امّ حرم علیها بهآء اللّه الابهی و همچنین عمّه و دختر عمّهها و منتسبین کلّهم اجمعین را تکبیر برسانند و بعنایات حق و ذکر مظلوم بشارت دهند فی الحقیقه در سبیل الهی بسیار زحمت کشیدهاند از نظر نرفته و نمیروند و در الواح از قلم اعلی مذکورند چندی قبل مخصوص هر یک لوح نازل و ارسال شد لذا این کرّه توقّف رفت
هر یک را از رجال و نسا تکبیر میرسانیم و بعنایات مخصوصۀ الهیّه بشارت میدهیم و همچنین سایر دوستان آن ارض را بذکر منظر اکبر مسرور دار جنابان ندّافها فی الحقیقه بخدمت فائزند طوبی لهما انّا نذکرهما و نبشّرهما بعنایات اللّه و رحمته
منتسبین جناب محمّدصادق علیهم بهآئی را از جانب مظلوم تکبیر برسان انشآء اللّه بما یحبّه اللّه ظاهر شوند و بما نزل فی الکتاب عامل و بجنود اعمال و اخلاق صفوف شیاطین را بردرند انشآء اللّه کل باصغای نداء اللّه فائز شوند و بصراطش متمسّک انتهی عرض این فانی آنکه خدمت هر یک از آقایان و دوستان که در آن ارض تشریف دارند تکبیر و سلام برسانید السّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
محبوب مکرّم حضرت علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر ملاحظه فرمایند
١۵٢١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأعلی
الحمد للّه الّذی انزل الکتب و ارسل الرّسل و جعلهم سرج هدایته بین خلقه و بهم فرّق بین الحقّ و الباطل و فصّل بین المعرض و المقبل و هم صراط اللّه المستقیم و امره المحکم المتین و بهم بشّر اللّه خلقه باسمه المکنون و سرّه المخزون و نبإه العظیم و نوره القدیم الی ان قضی المیقات و اتی الوعد و اشرق افق العالم بنیّر الظّهور و ارتفع ندآء مکلّم الطّور و تکلّم بکلمة انصعق منها من فی السّموات و الأرض الّا الّذین انقذتهم ایادی العنایة و وجدوا عرف القمیص اذ تضوّع بین البریّة اولئک فازوا بیوم فیه اشرقت الأرض بنور ربّها و غرّدت حمامة الفردوس بثنآء بارئها و ارتفع حفیف سدرة المنتهی و بشّرت الکلّ بظهور مقصودها و محبوبها و المنادی فیها الی ان بلغت الأیّام الی هذه الأیّام الّتی فیها اضطربت عقول العقلآء و تزعزعت بنیان الأقویآء و ارتعدت فرائص الأمرآء و تزلزلت افئدة العلمآء و الفقهآء الّا الّذین خلقتهم ایادی القدرة من جوهر الاستقامة و ربّتهم ارادة اللّه مالک البریّة فی مقام ما اطّلع به الّا علمه المحیط اولئک عباد لمّا وردوا فی السّجن قالوا ما قال الرّضوان عند دخول المقرّبین فی الجنّة العلیا قد اخذهم جذب محبّة اللّه علی شأن اختاروا السّجن علی الجنان حبّاً للّه ربّهم الرّحمن و اخذوا کأس البأسآء باسم مالک الأسمآء و شربوا منها بحبّ نطقا الصّبر و الاصطبار قد خلقنا اللّه بنور من انوار صبرکم و اصطبارکم لعمر مقصودنا نستحیی ان نظهر وجودنا امام وجوهکم بل ینبغی لنا ان نطوف حولکم بدوام ملکوت ربّنا المهیمن القیّوم
سبحانک یا من باسمک ماج بحر الحیوان و هاجت اریاح الامتحان و اشتعلت افئدة المخلصین و طارت عقول الموحّدین اسألک بنفوذ آیاتک و ظهور علاماتک و مظلومیّة نفسک بین عبادک و بالّذین اختاروا لأنفسهم السّجن رجآء ما عندک بأن تنزل من سمآء فضلک ما تقرّ به عیون الّذین تمسّکوا بحبل عنایتک و تشبّثوا بذیل رحمتک ای ربّ تری اولیائک و اصفیائک مقبلین الی افقک الأعلی و معترفین بما نطق به لسان عظمتک فی ملکوت الانشآء قدّر لهم یا الهی ما ینبغی لجودک و الطافک و ما یلیق لفضلک و کرمک ثمّ اکتب لهم یا مقصود العالم و مولی الأمم من قلم الارادة ما ینفعهم فی کلّ عالم من عوالمک ای ربّ قد ذاب کبد الخادم بما ورد علی الّذین ذکرت اسمائهم فی الصّحیفة الحمرآء من قلمک الأعلی و ذکرتهم بما ناح لهم اهل الملکوت و اصحاب الجبروت ای ربّ قرّبهم الیک فی کلّ عالم من عوالمک و قدّر لهم ما تقرّ به ابصار عبادک و تفرح افئدة المخلصین من خلقک انّک انت الّذی باسمک ماج بحر العطآء یا مالک الأسمآء و بذکرک تشهّق الطّاووس عند عرش عظمتک یا فاطر السّمآء اسألک بأن تنزل علی اصفیائک ما تظهر به مقاماتهم فی ملکوت الانشآء انّک انت مولی الوری و مالک العرش و الثّری لا اله الّا انت العزیز المحبوب
کلّ الخادم لسجنکم الفدآء دستخطّهای متواترۀ آن محبوب چه باسم این بنده و چه باسم حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی جمیع رسید و حزن و بهجت بیپایان رخ نمود و دلیل آن واضح است احتیاج بعرض نیست و بعد از قرائت و اطّلاع هر یک از آن وقتی از اوقات در ساحت امنع اقدس عرض شد و اظهار عنایت و الطاف از افق فضل رحمانی ظاهر و لائح بشأنی که این عبد فیالحقیقه عاجز است از ذکر آن بتمامه ولکن خود آن محبوب امواج بحر بیان رحمن و اشراقات آفتاب فضل را مشاهده فرمودهاند بهیچ وجه احتیاج بمترجم و مبیّن و مفسّر نبوده و نیست و همچنین در الواحی که با جناب محبوبی حک علیه بهآء اللّه و عنایته ارسال شد در بعضی از آن الواح هم ذکر آن محبوب نازل و دستخطّ آخر آن حضرت بعد از عرض در تلقاء عرش این بیان از ملکوت علم الهی نازل قوله عزّ کبریائه و جلّ بیانه
یا علی لازال تحت لحاظ عنایت حقّ جلّ جلاله بودهئی و از ملکوت فضل نازل شده از برای شما آنچه که خزائن ملوک و مملوک بل خزائن عالم بآن معادله ننماید ناس در ثروت و راحت غافل و مغرورند بشأنی که مابین حقّ و باطل و ظلم و عدل و انصاف و اعتساف تمیز نمیدهند نقمت را نعمت میشمرند و سراب را آب میپندارند غافل از آنکه بیک تغییر فرح بحزن مبدّل شود و نغمه بناله سبحاناللّه کل بتغییر و فنا آگاهند و بر آن گواه معذلک باعمالی که شبه آن دیده نشده مشغولند لعمر اللّه سوف یرون انفسهم فی خسران مبین در این ظهور اعظم حقّ جلّ جلاله ظالمین را مهلت نداده و نخواهد داد لو لا سبق الأمر من عنده لرأوا جزآء ما عملوا فی اقلّ من آن بحیث جعلتهم عاصفات القهر هبآءً منثورا حقّ با شما بوده و اعمال ظالمین و معتدین را مشاهده نموده و قلم اعلی آنچه واقع شده بعدم حکمت نسبت نداد و قبول فرمود فضلاً من عنده و یشهد لکم و لقیامکم و استقامتکم و ذکرکم و ثنائکم امام الوجوه و بمظلومیّتکم و بکلّ ما ورد علیکم فی سبیل اللّه بارئکم و خالقکم و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرض کذلک نطق القلم اذ استوی مالک القدم علی العرش الأعظم فی لیلة تنادی فیها المناد الملک للّه مالک المبدإ و المعاد طوبی از برای نفوسی که اولیای حقّ را خدمت نمودند و مؤانست جستند امروز یک ذرّه از اعمال حسنه مستور نماند و مکافات آن ظاهر گردد طوبی للّذین فازوا بحبّکم و خدمتکم فی سبیل اللّه ربّ العالمین آنچه بر شما وارد شده لوجه اللّه بوده در سبیل او شنیدید آنچه را که قابل اصغا نبوده و دیدید آنچه که لایق مشاهده نه این شهادت قلم اعلی اعظم است از دنیا و ما فیها لک ان تشکر ربّک الذّاکر الکریم دوستان را تکبیر برسان و بعنایت حقّ مسرور دار قل انّه معکم یسمع و یری و هو العلیم الخبیر البهآء المشرق من افق ملکوتی علیک و علی الّذین عملوا بما امروا به فی کتابی المبین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی
از صریر قلم اعلی مراتب و مقامات فضل و عنایت مشهود احتیاج بذکر این کلیل علیل نبوده و نیست قسم بآفتاب افق معانی اگر آذان عالم مقدّس و مطهّر بود باصغای این ندا مشتعل میشد اشتعالی که ذکرش از قلم و مداد خارج است یشهد بذلک مولی العالم و مقصود الأمم این فضل را شبه و نظیر نبوده و این رحمت را مانند نه از حقّ تعالی شأنه سائل و آمل که عنایت فرماید و عباد خود را بکلمۀ علیا از نوم غفلت نجات بخشد و بافق آگاهی کشاند نعم ما قیل
عقل اگر خواهی که ناگه در عقیلت نفکند
گوش گیرش در دبیرستان الرّحمن درآر
از حقّ میطلبم غافلین را آگاهی بخشد و از حلاوت بیان خود محروم نسازد انّه علی کلّ شیء قدیر
عرض دیگر آنکه هر قدر ارسال مراسلات مستور ماند احبّ است چه اگر اهل ظلم آگاه شوند البتّه در صدد منع برآیند بسا میشود بیحکمتی دوستان اخبار مینماید در هر حال حسب الأمر باید بحکمت متمسّک باشند و باو متشبّث مجدّد حینی که مناجات آن محبوب بتمامها در ساحت امنع اقدس لیس کمثله شیء عرض شد این بیان از مشرق عنایت محبوب امکان اشراق نمود قوله عزّ بیانه و جلّ ذکره
یا علی قد ورد علی البحر الأعظم انهار ذکرک و بیانک و اراد ان یقذف علیک لآلئ الذّکر و البیان ان اجمعها باسمه المقتدر القدیر قد سمعنا ثنائک و رأینا اثمار سدرة خلوصک و ذکرناک بهذا اللّوح البدیع طوبی لقیامکم و خدمتکم و سکونکم و وقارکم و استقامتکم و لصبرکم الجمیل نسأل اللّه بأن یجعلک علماً فی امره و یجذبک الی مقام لا تری ما عندک بل الی ما یرتفع به امر اللّه ربّ العالمین فاعلم بالحقّ الیقین انّه لا یعزب عن علمه من شیء و هو المشفق العزیز المنیع کذلک زیّنّا هیکلک بقمیص عنایتی و رأسک باکلیل فضلی الّذی لا یعادله شیء ان افرح و قل
لک الحمد یا مولی العالم بما ذکرتنی و علّمتنی و عرّفتنی و اشهدتنی و اریتنی و انطقتنی و جعلتنی فائزاً بلقائک و کوثر وصالک و اجتذبتنی علی شأن ما اضعفتنی قوّة الأقویآء و ما خوّفتنی شوکة الأمرآء ای ربّ اسألک بنفسک بأن تحفظنی و تقرّبنی الیک و تکتب لی ما ینبغی لسمآء جودک و شمس فضلک انّک انت الجواد الکریم لا اله الّا انت العلیّ العظیم انتهی
للّه الحمد اشراقات انوار آفتاب عنایت حقّ جلّ جلاله بمثابۀ وجودش ظاهر و باهر مع سحاب و سبحات که آفاق را اخذ نموده نور امر اللّه نزد مقرّبین و مخلصین اظهر از کلّ شیء له الحمد فی کلّ الأحوال یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد عباده علی الانصاف انّه لهو المؤیّد الحکیم الحمد للّه العزیز العظیم
و اینکه مرقوم داشتند ابن السّلطان که به وزیرنظام ملقّب است بسیار زخارف قول اظهار داشته که من با ایشان یعنی جمال قدم جلّ اجلاله مراود بودم و من خبر دارم کذب وربّ العرش و الثّری با ابناء سلطان موجود ملاقات واقع نشده بلی هنگامی که دربند شمیران قبل از ظهور منظر اکبر واقع شاهزادگان عظام از جمله مراد میرزا که به حسامالسّلطنه ملقّب و فرهاد میرزا و امام قلی میرزا که به عمادالدّوله ملقّب دو بار به دربند آمده حضور مبارک را ادراک نمودند مع سیفالدّوله پسر ظلّالسّلطان و امّا فریدون میرزا که به فرمانفرما ملقّب بوده یک بار جمال قدم بمنزل او رفته چه که در جوار ساکن بود مندون آن آنچه گفتهاند کذب بعضی از ذوی القربی با ایشان مراوده داشتند و بعضی هم بامورات بعضی مشغول بودند سبحاناللّه اگر قول آن نفوس را تصدیق نمائیم ظهور امر اعظم و اکبر و اعلی و ابهی مشاهده میشود و بر جمیع حجّت بالغه کامل و تمام باری یقولون ما قالوا من قبل فیالحقیقه انسان بیبصر و بیانصاف حکم معدوم بر او شده و میشود امرائی که باین صفات موصوف باشند بمثابۀ قبور فراعنه بوده و هستند ظاهر مکمّل و باطن غیر آن یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم علی الانصاف و یزیّنهم بطراز العدل و الصّدق اگرچه اعمال آن نفوس جمیع سبل و طرق را سد نموده مگر یک سبیل یشهد بذلک کلّ منصف بصیر در جواب حبیب فؤاد جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی از قبل در این امور از قلم اعلی نازل شده آنچه که هر منصفی ملاحظه نماید عرف بیان رحمن را ادراک مینماید
ذکر جناب آقا سیّد آقا بزرگ علیه بهآء اللّه را فرموده بودند ذکر ایشان لازال از لسان مبارک استماع شده مکرّر فرمودند قد ورد علی اهل المیم من ذرّیّة الرّسول ما لا ورد علی احد من قبل و این کرّه آنچه از احوالات مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی فرمودند صدق وربّ الآیات صدق وربّ البیّنات قد ورد علیهم اعظم عمّا ورد علینا اذ ادخلنا المشرکون فی بلدة سمّیت بآمل و کانت الضّوضآء مرتفعة فی کلّ الأحیان و فی کلّ یوم ینادی المناد هذا یوم فیه یسفک الدّم الأطهر طوبی لأهل المیم الّذین ورد علیهم ما ناح به سکّان الفردوس و الّذین طافوا عرش اللّه العظیم و ذکرنا العلی بذکر ناحت به الأشیآء کلّها و ذابت به الصّخرة و صاح به السّحاب و نذکر فی هذا الحین من صعد الی اللّه فی السّجن قد اعترف قلمی الأعلی بشهادته فی سبیلی طوبی له و نعیماً له لعمر اللّه حین ارتقآء روحه استقبله الملأ الأعلی من لدی اللّه مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و استبرکنّ به الحوریّات فی غرفات الجنان طوبی لأصفیآء اللّه و اولیائه و ویل للّذین ظلموا من دون بیّنة و برهان و نذکر کلّ من کسر سلاسل الأوهام و فاز بأنوار الیقین فی هذا الیوم الّذی فیه تنادی الذّرّات الملک للّه مالک الایجاد انتهی
صدهزار حمد و شکر مقصود عالمیان را که آنچه در سبیلش وارد بطراز قبول فائز زود است این حکومتها و ریاستها و ظلمها معدوم شود و هر ظالمی خسارت خود را مشاهده نماید سبحاناللّه مع آنکه معلوم نیست بقای آن نفوس در دنیا یک یوم او یومین او آن و آنین او دقیقة و دقیقتین معذلک خود را از انوار عدل محروم نمودهاند و عمل نمودهاند آنچه را که بدوام ملک و ملکوت جزای آن باقی است افّ لهم و بما اکتسبت ایادیهم فی ایّام اللّه بارئهم و خالقهم
خدمت جناب سیّد مذکور مظلوم علیه بهآء اللّه المهیمن القیّوم و سایر آقایان تکبیر عرض مینمایم و از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل مقدّر فرماید از برای ایشان آنچه که سبب و علّت حفظ مقامات ایشانست و همچنین خیر دنیا و آخرت را از برای ایشان میطلبم اوست قادر و توانا و اوست مشفق و کریم البهآء و الثّنآء و التّکبیر علی حضرتکم و علیهم من لدی اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرضین و الحمد للّه ربّ العالمین
فی ٢٩ ذیالحجّة الحرام سنة ١٣٠١
در این حین قصد مقصد اعلی نموده بعد از حضور فرمودند بنویس بجناب علی قبل اکبر علیه بهائی باید بکمال جدّ و اجتهاد در اتّحاد و اتّفاق قلوب مشغول باشی این مقام را اختلافات عالم ضرر نرساند اجرش در خزانۀ علم الهی مکنون و مخزون انّ ربّک لهو الصّادق النّاطق البصیر تمسّک بما امرت به لعمری انّه ینفعک فی کلّ عالم من عوالم ربّک الخبیر انتهی
عرض دیگر یک لوح امنع اقدس علیحده از سماء مشیّت مخصوص آن حضرت نازل و ارسال شد هذا فضل بعد فضل
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
الحمد للّه الّذی انطق ورقآء البیان علی افنان دوحة التّبیان بفنون الالحان علی انّه لا اله الّا هو قد ابدع الاکوان و اخترع الامکان بمشیّته الاوّلیّة الّتی بها خلق ما کان و ما یکون و الحمد للّه الّذی زیّن سمآء الحقیقة بشمس المعانی و العرفان الّتی رقم علیها من القلم الاعلی الملک للّه المقتدر المهیمن القیّوم الّذی اظهر البحر الاعظم المجتمع من المآء الجاری من عین الهآء المنتهیة الی الاسم الاقدم الّذی منه فصّلت النّقطة الاوّلیّة و ظهرت الکلمة الجامعة و برزت الحقیقة و الشّریعة و منه طار الموحّدون الی هوآء المکاشفة و الحضور و المخلصون الی منظر ربّهم العزیز الودود
و الصّلوة و السّلام علی مطلع الاسمآء الحسنی و الصّفات العلیا الّذی فی کلّ حرف من اسمه کنزت الاسمآء و به زیّن الوجود من الغیب و الشّهود و سمّی بمحمّد فی ملکوت الاسمآء و باحمد فی جبروت البقآء و علی آله و صحبه من هذا الیوم الی یوم فیه ینطق لسان العظمة الملک للّه الواحد القهّار
قد حضر بین یدینا کتابک و اطّلعنا علی ما فیه من اشاراتک نسئل اللّه ان یؤیّدک علی ما یحبّ و یرضی و یقرّبک الی ساحل البحر الّذی یموج باسم ربّک الاعلی و تنطق کلّ قطرة منه انّه لا اله الّا هو و انّه لخالق الاسمآء و فاطر السّمآء
یا ایّها السّائل اذا قصدت حظیرة القدس و سینآء القرب طهّر قلبک عن کلّ ما سواه ثمّ اخلع نعلی الظّنون و الاوهام لتری بعین قلبک تجلّیات اللّه ربّ العرش و الثّری لانّ هذا الیوم یوم المکاشفة و الشّهود قد مضی الفصل و اتی الوصل و هذا من فضل ربّک العزیز المحبوب دع السّؤال و الجواب لاهل التّراب اصعد بجناحی الانقطاع الی هوآء قرب رحمة ربّک الرّحمن الرّحیم قل یا قوم قد فصّلت النّقطة الاوّلیّة و تمّت الکلمة الجامعة و ظهرت ولایة اللّه المهیمن القیّوم قل یا قوم ءاشتغلتم بالغدیر و البحر العذب یتموّج امام وجوهکم فما لکم لا تفقهون اتنطقون بما عندکم من العلوم بعد ما ظهر من کان واقفاً علی نقطة العلم الّتی منها ظهرت الاشیآء و الیها رجعت و عادت و منها ظهرت حکم اللّه و العلوم الّتی کانت لم تزل مکنونة فی خزائن عصمة ربّکم العلیّ العظیم دعوا الاشارات لاهلها و اقصدوا المقام الّذی تجدون روایح العلم من هوآئه کذلک یعظکم هذا العبد الّذی یشهد کلّ جارحة من جوارحه و کلّ عرق من عروقه انّه لا اله الّا هو لم یزل کان فی علوّ العظمة و الجلال و سموّ الرّفعة و الاجلال و الّذین ارسلهم بالحقّ و الهدی اولئک مشارق وحیه بین خلقه و مطالع امره بین عباده و مهابط الهامه فی بریّته و بهم ظهرت الاسرار و شرعت الشّرایع و ظهر امر اللّه المقتدر العزیز المختار لا اله الّا هو العلیم الخبیر
یا ایّها السّائل فاعلم بانّ النّاس یفتخرون بالعلم و یمدحونه ولکنّ العبد اشکو منه لو لاه ما حبس البهآء فی سجن عکّآء بالذّلّة الکبری و ما شرب کأس البلآء من ید الاعدآء انّ البیان ابعدنی و علم المعانی انزلنی و بذکر الوصل انفصلت ارکانی و الایجاز صار سبب الاطناب فی ضرّی و بلآئی و الصّرف صرفنی عن الرّاحة و النّحو مَحا عن القلب سروری و بهجتی و علمی باسرار اللّه صار سلاسل عنقی مع ذلک کیف اقدر ان اذکر ما سئلت فی الآیات الّتی نزّلت من جبروت العزّة و العظمة و عجزت عن ادراکها افئدة اولی النّهی و ما طارت الی هوآء معانیها طیور قلوب اولی الحجی قد قرض جناحی بمقراض الحسد و البغضآء لو وجد هذا الطّیر المقطوعة القوادم و الخوافی جناحاً لیطیر فی هوآء المعانی و البیان و یغرّد علی افنان دوحة العلم و التّبیان بما تطیر به افئدة المخلصین الی سمآء الشّوق و الانجذاب بحیث یرون تجلّیات ربّهم العزیز الوهّاب ولکنّ الآن اکون ممنوعاً عن اظهار ما خزن و بسط ما قبض و اجهار ما خفی بل ینبغی لنا الاضمار دون الاظهار و لو نتکلّم بما علّمنا اللّه بمنّه و جوده لینفضّ النّاس عن حولی و یهربون و یفرّون الّا من شرب کوثر الحیوان من کأوس کلمات ربّه الرّحمن لانّ کلّ کلمة نزّلت من سمآء الوحی علی النّبیّین و المرسلین انّها ملئت من سلسبیل المعانی و البیان و الحکمة و التّبیان طوبی للشّاربین ولکن لمّا وجدنا منک رائحة الحبّ نذکر لک ما سئلته بالاختصار و الایجاز لتنقطع من اهل المجاز الّذین اعرضوا عن الحقیقة و سرّها و تمسّکوا بما عندهم من الظّنون و الاوهام بعد ما نزّل من قبل انّ الظّنّ لا یغنی من الحقّ شیئاً و فی مقام آخر انّ بعض الظّنّ اثم
ثمّ اعلم بانّ للشّمس الّتی نزّلت فی السّورة المبارکة اطلاقات شتّی و انّها فی الرّتبة الاوّلیّة و طراز الواحدیّة و القصبة اللّاهوتیّة القدمیّة سرّ من سرّ اللّه و حرز من حرز اللّه مخزون فی خزائن اللّه مکنون فی علم اللّه مختوم بختام اللّه ما اطّلع علیها احد الّا الواحد الفرد الخبیر لانّ فی ذلک المقام انّها هی نفس المشیّة الاوّلیّة و اشراق الاحدیّة تجلّت بنفسها علی الآفاق و استضآء منها من اقبل الیها کما انّ الشّمس اذا طلعت یحیط اشراقها علی العالم الّا الاراضی الّتی احتجبت بمانع فانظر فی الاراضی الّتی لیست لها عروش و جدار انّها تستضیئ منها و الّتی لها جدار تمنع من اشراقها کذلک فانظر فی شمس الحقیقة انّها تتجلّی بانوار المعانی و البیان علی الاکوان و الّذی اقبل الیها یستضیئ من انوارها و یستنیر قلبه من ضیآئها و اشراقها و الّذی اعرض لن یجد لنفسه نصیباً منها لانّه حال بینه و بینها حجاب النّفس و الهوی لذا بعد عن تجلّی شمس الحقیقة الّتی اشرقت عن افق سمآء الاسمآء
ثمّ فی مقام تطلق علی انبیآء اللّه و صفوته لانّهم شموس اسمآئه و صفاته بین خلقه لو لا هم ما استضآء احد بانوار العرفان کما تری انّ کلّ ملّة من ملل الارض استضآئت بشمس من هذه الشّموس المشرقات و الّذی انکر انّه صار محروماً عنها مثلاً عباد اتّبعوا المسیح هم استضائوا من شمس عرفانه الی ان اشرق نیّر الآفاق من افق الحجاز الّذین انکروه من النّصاری و ملل اخری جعلوا محرومین عن تلک الشّمس و انوارها و نفس انکارهم صار جداراً لهم و منعهم عن النّور المشرق عن افق امر ربّک العزیز المستعان
و فی مقام یطلق علی اولیآء اللّه و اودّآئه لانّهم شموس الولایة بین البریّة لو لا هم لاخذت الظّلمة من علی الارض کلّها الّا من شآء ربّک و لها اطلاقات شتّی لو یقوم عشرة کتّاب تلقآء الوجه و نلقی علیهم سنة او سنتین لیرون عجز انفسهم و لو لا انکار بعض الجهلآء لامددنا المدّة و جاوز قلم اللّه المحمود عن ذکر الحدود فاعلم بانّک کما ایقنت بانّ لا نفاد لکلماته تعالی ایقن بانّ لمعانیها لا نفاد ایضاً ولکن عند مبیّنها و خزنة اسرارها و الّذین ینظرون الکتب و یتّخذون منها ما یعترضون به علی مطلع الولایة انّهم اموات غیر احیآء ولو یمشون و یتکلّمون و یأکلون و یشربون فآه آه لو یظهر ما کنز فی قلب البهآء عمّا علّمه ربّه مالک الاسمآء لینصعق الّذین تراهم علی الارض کم من معان لا تحویها قمص الالفاظ و کم منها لیست لها عبارة و لم تعط بیاناً و لا اشارة و کم منها لا یمکن بیانها لعدم حضور اوانها کما قیل لا کلّ ما یعلم یقال و لا کلّ ما یقال حان وقته و لا کلّ ما حان وقته حضر اهله و منها ما یتوقّف ذکره علی عرفان المشارق الّتی فیها فصّلنا العلوم و اظهرنا المکتوم نسئل اللّه بان یوفّقک و یؤیّدک علی عرفان المعلوم لتنقطع عن العلوم لانّ طلب العلم بعد حصول المعلوم مذموم تمسّک باصل العلم و معدنه لتری نفسک غنیّاً عن الّذین یدّعون العلم من دون بیّنة و لا کتاب منیر
و فی مقام انّها تطلق علی الاسمآء الحسنی بحیث کلّ اسم من اسمآئه تعالی یکون شمساً مشرقة علی الآفاق مثلاً فانظر فی اسم اللّه العلیم انّه شمس اشرقت عن افق ارادة ربّک الرّحمن و یلوح علی هیاکل المعلوم انوارها و آثارها و اشراقها کلّ علم حقّ تراه عند العلمآء الّذین ما اتّبعوا النّفس و الهوی و اعترفوا برکن القضآء و تمسّکوا بالعروة الوثقی فاعلم بانّه حقّ و علمه اشراق من اشراقات هذه الشّمس انّا فسّرنا الاسمآء و بیّنّا اسرارها و اشراقها و انوارها و ظواهرها و بواطنها و اسرار حروفاتها و حکمة تراکیبها فی الکتاب الّذی کتبناه لاحد من احبّآئی الّذی سئل عن الاسمآء و ما فیها فاعلم بانّ کلمة اللّه تبارک و تعالی فی الحقیقة الاوّلیّة و الرّتبة الاولی تکون جامعة للمعانی الّتی احتجب عن ادراکها اکثر النّاس نشهد بانّ کلماته تامّات و فی کلّ کلمة منها سترت معانی ما اطّلع علیها احد الّا نفسه و من عنده علم الکتاب لا اله الّا هو المقتدر العزیز الوهّاب
ثمّ اعلم بانّ المفسّرین الّذین فسّروا القرآن کانوا صنفین صنف غفلوا عن الظّاهر و فسّروه علی الباطن و صنف فسّروه علی الظّاهر و غفلوا عن الباطن و لو نذکر مقالاتهم و بیاناتهم لتأخذک الکسالة بحیث تمنعک عن قرائة ما کتبناه لک لذا ترکنا اذکارهم فی هذا المقام طوبی للّذین اخذوا الظّاهر و الباطن اولئک عباد آمنوا بالکلمة الجامعة فاعلم من اخذ الظّاهر و ترک الباطن انّه جاهل و من اخذ الباطن و ترک الظّاهر انّه غافل و من اخذ الباطن بایقاع الظّاهر علیه فهو عالم کامل هذه کلمة اشرقت عن افق العلم فاعرف قدرها و اغل مهرها انّا نذکر المقصود تلویحاً فی اشاراتنا و کلماتنا طوبی لمن اطّلع علیه انّه من الفائزین قل یا قوم تاللّه قد غنّت الورقآء علی الافنان و دلع دیک العرش بالحکمة و البیان و انتشرت اجنحة الطّاوس فی الرّضوان الی مَ ترقدون علی فراش الغفلة و الغوی قوموا عن مراقد الهوی و اقبلوا الی مشرق رحمة ربّکم مالک البقآء و منزل الاسمآء ایّاکم ان تعترضوا علی الّذی یدعوکم الی اللّه و سننه اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من الغافلین ثمّ اعلم بانّه تبارک و تعالی اقسم لنبیّه بشمس الالوهیّة و شمس الولایة و شمس المشیّة و شمس الارادة و شمس الاسمآء و انوار هذه الشّموس و اشراقهنّ و تجلّیاتهنّ و ظهوراتهنّ و تأثیراتهنّ و بالشّمس الظّاهرة المشرقة عن افق هذه السّمآء المرتفعة
والقمر اذا تلاها و القمر رتبة الولایة الّذی تلا شمس النّبوّة ای یظهر بعده لیقوم علی امر النّبیّ بین العباد و انّا لو نذکر مقامات القمر لتری الکتاب ذا حجم عظیم
والنّهار اذا جلّىٰها و المقصود من النّهار فی الحقیقة الاوّلیّة کلّ یوم ظهر فیه نبیّ من انبیآء اللّه و رسله لاقامة ذکره بین عباده و اجرآء حدوده بین بریّته و فیه تجلّی مظهر الامر علی مظاهر الاشیآء و فی ذلک الیوم تظهر انوار الشّمس و انّه مجلّیها بهذا المعنی ای فیه و به اضآئت و لاحت شمس النّبوّة
واللّیل اذا یغشىٰها و المقصود من اللّیل هو حجاب الاحدیّة الّذی کان مستوراً خلفه النّقطة الحقیقیّة و انّها بعد تنزّلها عن مقامها استقرّت فی مقرّ الوحدانیّة رتبة الواحدیّة و کانت عنها الالف اللّینیّة و تحت حجاب الواحدیّة ظهرت بالالف المتحرّکة و هی الالف القائمة و المغشی الحجاب و المغشی النّقطة الحقیقیّة الّتی کانت حقیقة شمس النّبوّة
والسّمآء و ما بناها و للسّمآء عند اهل الحقیقة اطلاقات شتّی سمآء المعانی و سمآء العرفان سمآء الادیان سمآء العلم سمآء الحکمة سمآء العظمة سمآء الرّفعة سمآء الاجلال و ما بناها ای و الّذی خلق هذه السّموات المذکورة و ما تراه فی الظّاهر
والارض و ما طحىٰها و المقصود من الارض ارض القلوب انّها اوسع من الارض و السّمآء لانّ القلب العرش الاعظم لاستوآء تجلّی ربّک خالق الامم و مصوّر الرّمم و انّه ارض اودع اللّه فیها حبوب معرفته و حبّه لتنبت منها سنبلات العلم و الایقان قل یا قوم الیوم یوم الزّرع ازرعوا فی قلوبکم بایادی الیقین ما اوتیتم به من لدن ربّکم العلیم الحکیم و للارض معان لا تحصی و انّا اکتفینا بواحدة منها و ما طحىٰها ای و الّذی بسطها بید قدرته و سلطان امره
ونفس و ما سوّاها و للنّفس مراتب کثیرة و مقامات شتّی و منها نفس ملکوتیّة و نفس جبروتیّة و نفس لاهوتیّة و نفس الهیّة و نفس قدسیّة و نفس مطمئنّة و نفس راضیة و نفس مرضیّة و نفس ملهمة و نفس لوّامة و نفس امّارة و المقصود فیما نزل هی النّفس الّتی جعلها اللّه جامعة لکلّ الاعمال من الاقبال و الاعراض و الضّلالة و الهدایة و الایمان و الکفر و ما سوّاها ای و الّذی خلقها و اقامها
فالهمها فجورها و تقوىٰها ای علّمها و اخبرها فجورها ای الاعمال الّتی لا تنفعها و تبعدها عن مالکها و موجدها و تقوىٰها ای الهمها ما یقدّسها عمّا نهیت عنه ای خلقها و عرّفها سبیل الهدایة و الضّلالة و الحقّ و الباطل و النّور و الظّلمة ثمّ امرها بترکها ما نهیت عنه و اقبالها الی ما امرت به
قد افلح من زکّىٰها هذا جواب القسم ای فاز من زکّىٰها ای طهّرها عن النّقایص و الهوی و عن کلّ ما نهی عنه فی الکتاب فانظر فی الّذین زکّوا انفسهم فی هذه الایّام لعمری انّهم هم المفلحون انّهم رجال ما منعتهم الدّنیا و ما فیها عن التّوجّه الی السّبیل الواضح المستقیم انّهم مصادیق هذه الآیة المبارکة و جعلوا التّقوی سرابیلهم و تشبّثوا بذیل عنایة ربّهم فی هذه الایّام الّتی فیها زلّت الاقدام نشهد بما شهد اللّه و نعترف بما نزّل من عنده انّه هو الحقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال
و قد خاب من دسّىٰها ای و قد خسر من دسّىٰها ای من ضیّعها و ما زکّىٰها و ما منعها عمّا نهی عنه و ما امرها بما امر به
کذّبت ثمود بطغوىٰها و ثمود علی ما هو المذکور فی الکتب طائفة بعث اللّه علیهم صالحاً علیه السّلام و انکروه بعد الّذی امرهم بالمعروف و نهاهم عن المنکر و هم ما اتّبعوا امر اللّه و ما اطاعوه فیما امروا به و ترکوا امر اللّه و سننه الی ان عقروا النّاقة
فدمدم علیهم ربّهم بذنبهم ای غضب اللّه علیهم و جعلهم عبرة للعالمین ولکن فی الحقیقة کلّ من اعرض عن الحقّ فهو من ثمود من ایّ نسل کان فسوف یدمدم علیهم العذاب کما دمدم علی الاحزاب من قبلهم انّ ربّک لهو المقتدر القدیر و الحمد للّه ربّ العالمین
انّا ما ذکرنا ما قاله المفسّرون فی تفسیر السّورة المبارکة لانّ الکتب التّفسیریّة عند القوم موجودة من اراد ان یطّلع علی تفاسیرهم و بیاناتهم فلینظر الی کتبهم انّهم فسّروا الشّمس بالشّمس الظّاهرة و کذلک فی القمر الی آخر السّورة سلکوا سبیل الظّاهر و قنعوا بما عندهم ولکن انّا فسّرنا بما لم یذکر فی الکتب نسئل اللّه ان یجعل کلّ حرف عمّا ذکر کأس المعانی و المعارف و یسقیک منها ما تنقطع به عمّا یکرهه رضاه و یقرّبک الی المقام الّذی قدّره لاصفیآئه انّه لهو الغفور الرّحیم و الحمد للّه ربّ العالمین
سبحانک اللّهمّ یا الهی اسئلک باسمک الّذی به ینطق کلّ شیئ بثنآء نفسک ان تفتح ابصار بریّتک لیروا آثار عزّ احدیّتک و تجلّیات شمس عنایتک ای ربّ لا تدعهم بانفسهم لانّهم عبادک و خلقک فاجذبهم بالکلمة العلیا الی مطلع اسمآئک الحسنی و مخزن صفاتک العلیا انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الحکیم
* * *
حبیب معنوی الّذی سمّی بجناب علی قبل محمّد علیه بهآء اللّه و نوره ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الأعظم الأقدم الأقدس العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تجلّی بأثر قلمه الأعلی علی من فی ملکوت الانشآء اذاً نطق کلّ کلیل و برئ کلّ علیل و استعلم کلّ جاهل و استغنی کلّ فقیر و قام کلّ مقعد و سرع کلّ متوقّف و به توجّهت الوجوه و اقبلت النّفوس و هدرت حمامة البیان علی اغصان سدرة البرهان انّه لا اله الّا هو العزیز المنّان البهآء المشرق من افق مشیّة الرّحمن علی مطالع العرفان و مشارق الایقان الّذین قاموا بأرجلهم و نطقوا بألسنهم و اومأوا بأکمامهم و اشاروا بعیونهم و حواجبهم الی اللّه بارئهم و خالقهم و رازقهم و محییهم و ممیتهم اولئک عباد شهد لهم القلم الأعلی باقبالهم و خلوصهم و خضوعهم و خشوعهم و قیامهم علی هذا الأمر الّذی به اندکّت الجبال و اسودّت وجوه اهل الضّلال الّذین اعرضوا عن المآل و اقبلوا الی کلّ غافل محتال
سبحانک اللّهمّ یا اله الأسمآء و مالک العرش و الثّری اسألک باسمک الّذی به تحرّک القلم علی اللّوح و ظهر منه عبادک و بریّتک بأن تؤیّد اصفیائک علی خدمة امرک علی شأن لا تمنعهم اعراض العلمآء و لا ظلم الأمرآء ثمّ قرّ یا الهی عیونهم بأنوار وجهک و نوّر قلوبهم بضیآء معرفتک ثمّ اظهر منهم فی الملک ما یبقی بدوام ملکوتک و جبروتک انّک انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم
و بعد یا مهجة قلبی و بهجة فؤادی قد تضوّع عرف الخلوص للّه الحقّ اذ فتحت کتابک لعمر المحبوب قد وجدت منه ما وجدت الأشجار من الأمطار فلمّا قرأت و عرفت اردت الغیب المکنون و الکنز المخزون فلمّا حضرت و تشرّفت اشرقت شمس الاذن و عرضت ما فیه تلقآء الوجه اذاً نطق لسان العظمة بما کان الرّوح للأبدان و النّور للأبصار و کوثر الحیوان للعطشان و رحیق العرفان لأهل الامکان قال جلّ کبریائه و عظم سلطانه یا ایّها الشّارب من کأس حبّی ان استمع ندائی من حول ضریحی انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد سمعنا ندائک و اجبناک فضلاً من عندنا و هذا اوّل کتاب منک احضره العبد الحاضر لدی العرش و قرأه امراً من عندنا انّ ربّک لهو القادر الحکیم للّه درّک یا من اقبلت الی الوجه و حضرت هذا المقام الّذی سمّی بالأسمآء الحسنی فی کتاب الأسمآء و سمعت ندآء المظلوم اذ کان ناطقاً باسمه المهیمن علی ما کان و ما یکون قد فزت بما یبقی به ذکرک بدوام الملک و الملکوت کن مشتعلاً بنار الأمر و مضیءً بهذا النّور الّذی به انار من فی ملکوت الغیب و الشّهود طوبی لک بما اردت خدمة مولاک و نطقت بین العباد بما سمعت و رأیت فی هذا المقام المحمود ذکّر النّاس بالاستقامة الکبری و بشّرهم بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت الوجود انّا نوصیهم بالاستقامة الکبری علی شأن لا یمنعهم کتاب السّجّین و اوراق الزّقّوم قل لو یأتیکم احد بکتاب الفجّار دعوه عن ورائکم ثمّ اقرؤوا ما انزله الرّحمن فی لوح محفوظ
جمیع دوستانرا از قبل مظلوم تکبیر برسان و بگو در اکثری از الواح ذکر امر و عظمت آن و ذکر استقامت و مقام آن شده تا جمیع بعنایت الهی بشأنی فائز شوند که عالم و شئونات آن و ظهورات آن و سطوت آن ایشانرا از افق رحمن منع ننماید ذکر ناعق و طیور لیل در احیان توقّف در عراق و در ارض سرّ و سجن اعظم در الواح نازل و باطراف ارسال شد تا کل مطّلع شوند و به ما اراد اللّه عامل گردند بعضی از نفوس مشاهده شد بمواء سنّور از تغرّدات عندلیب ظهور محروم ماندند مع آنکه مدّعی رتبۀ بلند استقامت بودند انشآءاللّه باید نفحات رحمن در آن دیار بشأنی متضوّع شود که از برای احدی مجال توقّف نماند کن قائماً علی خدمة مولاک و ناطقاً بذکره و ثنائه بین العباد کذلک یأمرک من عنده امّ الکتاب انتهی
یا حبیب فؤادی عجب در اینست که بعضی از نفوس مابین رائحۀ دفرا و عنبرسارا فرق نگذارند ملاحظه در اهل بیان که الیوم معرضند نمائید بعینه در سبیل اهل فرقان ماشیند و خود را از اهل بیان مینامند و بکمال خدعه و مکر در اضلال نفوس مقدّسه مشغولند از جمله میرزا احمد کرمانی که از اوّل کمال اقبال و خلوص را اظهار مینمود و بعد نظر بجنون و اعمال شنیعۀ مردوده واگذاشته شد در بعضی از مدن ارض خاء رفته و به ما امره النّفس و الهوی ناطق و چون اسرار باطنش ظاهر شد و خائب گشت رجوع نمود و چند عریضه بکمال ابتهال و انابه و استغفار بساحت اقدس ارسال داشت و بعد بارض هاء رفته و التجا بیکی از نفوس مقدّسه نموده و ایشان عریضه بساحت اقدس ارسال داشتند و توسّط نمودند بعد در مدینۀ کبیره رفته و نقض عهد نمود و بعضی کلمات واهیۀ شیطان را باطراف فرستاد لعمر اللّه انسان از چنین نفوس متحیّر میشود حال چند عریضۀ این بیانصاف موجود است و بقسمی اظهار عجز نموده که هر نفسی مشاهده نماید یقین میکند بر صدق و اقبال و ایمان او و هر جا رفته خود اعمال و اقوالش مترجم باطن او شده و حال از مدینۀ کبیره اخراجش نمودهاند اعاذنا اللّه و معشر الموحّدین من مکره و مکر امثاله نزد موافق بموافقت تمام ظاهر میشود و ادّعای ایمان و ایقان مینماید و نزد منافق بکمال اتّفاق ظاهر این ایّام کتابی از سجّین بدست آورده به آبادۀ شیراز فرستاده و از آنجا صورت کتاب سجّین را نزد یکی از دوستان این ارض فرستادند تفصیل بساحت اقدس عرض شد این بیان از لسان رحمن ظاهر قوله عزّ کبریائه نفوسیکه از ثمرۀ شجرۀ قلم اعلی مرزوقند کتب عالم ایشانرا از مالک قدم منع ننماید تا چه رسد باین هذیانات انتهی
و همچنین در لوح یکی از ابناء خلیل که در آن اراضی هستند اینکلمۀ محکمۀ مبارکه نازل قوله جلّ اجلاله در سنۀ اوّلیّه از صریر قلم اعلی اینکلمۀ مبارکه استماع شد طوبی از برای نفوسیکه امر بدیع را عارف شدند و بصراط بدیع توجّه نمودند و اینمقام بلند اعلی حاصل نمیشود مگر بمحو آنچه از قبل بوده و آذان اصغا نموده نعیماً لمن فاز بهذا المقام الأعزّ الأبهی انتهی
از حقّ میطلبم جمیع را تأیید فرماید بر اصغای کلمۀ الهیّه فوالّذی تفرّد بالبیان و توحّد بالکلام اگر همین دو فقره که ذکر شد نفوس عالم باصغای آن فائز شوند البتّه حلاوت بیان رحمن را بیابند و از حرارت محبّت مالک امکان بشأنی مشتعل شوند که ما سوی اللّه را معدوم و فانی مشاهده کنند حبّذا ذاک العرف اذ تضوّع بین الأمم یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد العباد علی عرفان هذا الأمر الّذی به تزعزع بنیان الوجود الّا من شآء اللّه مالک الغیب و الشّهود
در این آیۀ منزلۀ در کتاب اقدس که در اوّل ورود سجن اعظم نازل شده تفکّر نمائید که میفرماید قوله عزّ اجلاله ان یا ارض الکاف و الرّآء انّا نراک علی ما لا یحبّه اللّه و نری منک ما لا اطّلع به احد الّا اللّه العلیم الخبیر و نجد ما یمرّ منک فی سرّ السّرّ عندنا علم کلّشیء فی لوح مبین انتهی
صدق اللّه ربّنا و ربّ آبائنا و ربّ من فی السّموات و الأرض انّا آمنّا به و بعلمه الّذی سبق الکائنات و برحمته الّتی احاطت العالمین خود آنجناب میدانند وقتیکه کتاب اقدس از سماء مشیّت الهی نازل ذکر احمد هم در ظاهر نبود از تلویحات بیانات منزل آیات باید رفیق هم در آن ارض داشته باشد ولکن بعد لسان قدم بشارت میدهد آن ارض را بقوله تعالی لا تحزنی بذلک سوف یظهر اللّه فیک اولی بأس شدید یذکروننی باستقامة لا تمنعهم اشارات العلمآء و لا تحجبهم شبهات المریبین اولئک ینظرنّ اللّه بأعینهم و ینصرنّه بأنفسهم الا انّهم من الرّاسخین انتهی
طوبی لعین رأت و لأذن سمعت ما نطق به لسان العظمة فی اللّیالی و الأیّام در چند سنۀ قبل یومی از ایّام جناب امین علیه بهآء اللّه در ساحت اقدس حاضر بودند وجه قدم باو متوجّه و فرمودند انّا وجدنا رائحة دفرآء من ارض الکاف و الرّآء و اینعبد فانی اینفقره را چند سنۀ قبل در جواب یکی از دوستان نوشته سبحاناللّه چه مقدار این نفوس مریبه از صراط مستقیم بعید دیده میشوند مع آیات منزله و براهین ساطعه و بیّنات مشرقه و علامات مشهوده در تیه اوهام سایر و سالکند معنی یوم اللّه را ادراک ننمودهاند چه اگر ادراک نموده بودند اقلّ من آن محتجب نمیماندند و بچشم و سر ببحر اعظم توجّه مینمودند و میشتافتند گویا از نقرۀ کبری غافلند و از صور اعظم بیخبر
یکی از حروفات حیّ از نقطۀ اولی روح ما سواه فداه سؤال از آن نیّر اعظم و مولی الأمم که به من یظهر در بیان مذکور است نمود بقسمی جواب از مصدر امر صادر که هر منصفی ادراک مینماید که اینمقام بذکر و وصف و تعریف و ثنا محتاج نه بلکه مقدّسست از آنچه گفته شده و میشود چه که علم احدی باو احاطه ننموده و نخواهد نمود و ادراک نفسی باو پینبرده و نخواهد برد اینعبد متحیّر است که نفوس غافله چه ادراک نمودهاند و بچه متمسّکند باری نقطۀ اولی روح ما سواه فداه در جواب سائل باینکلمات عالیات تکلّم فرموده قوله عزّ ذکره
فقد سمعت کتابک و انّ ما فیه جوهر لو لا ما فیه ما اجبتک علی ذلک القرطاس و لا حینئذ بأعلی ما قدّر فی الابداع فما اعظم ذکر من قد سألت عنه و انّ ذلک اعلی و اعزّ و اجلّ و امنع و اقدس من ان یقدر الأفئدة بعرفانها و الأرواح بالسّجود له و الأنفس بثنائه و الأجساد بذکر بهائه فما عظمت مسئلتک و صغرت کینونیّتک هل الشّمس الّتی هی فی مرایا ظهوره فی نقطة البیان یسأل عن الشّمس الّتی تلک الشّموس فی یوم ظهوره سجّاد لطلعتها ان کانت شموساً حقیقیّة والّا لا ینبغی لعلوّ قدسها و سموّ ذکرها و لو لا کنت من الواحد الأوّل لجعلت لک من الحدّ حیث قد سألت عن اللّه الّذی قد خلقک و رزقک و اماتک و ابعثک فی هیکلک هذا بالنّقطة البیان فی ذلک الظّهور المتفرّد بالکیان فقل اوّلاً اذا اردت ان تخطر بعلمک ذکره سبحان اللّه ذو الملک و الملکوت تسعة عشر مرّة الی آخر قوله عزّ و جلّ
اگر اهل بیان و یا اهل عالم بنور انصاف منوّر شوند و باینکلمات درّیّات که از مشرق سماء علم الهی اشراق نموده نظر نمایند و تفکّر کنند البتّه جمیع بجان ببحر حیوان توجّه نمایند از جمیع بیان جوهری اخذ نمودهاند و آنرا بابدع بیان ذکر فرمودهاند فیالحقیقه اینکلمۀ مبارکه جوهر لا عدل له بوده و از کلمۀ لا نظیر لها فی الکتاب محسوبست یکتا لؤلؤ دریای عرفان است و یکتا کلمۀ ملکوت بیان قوله عزّ بیانه
و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان بلی وعزّته تلک الکلمة عند اللّه اکبر عن عبادة من علی الأرض اذ جوهر کلّ العبادة ینتهی الی ذلک فعلی ما قد عرفت اللّه فاعرف من یظهره اللّه فانّه اجلّ و اعلی من ان یکون معروفاً بدونه او مستشیراً باشارة خلقه و انّنی انا اوّل عبد قد آمنت به و بآیاته و اخذت من ابکار حدائق جنّة عرفانه حدائق کلماته بلی وعزّته هو الحقّ لا اله الّا هو و کلّ بأمره قائمون انتهی
با این بیانات واضحه و کلمات محکمه و آیات منیعه و براهین ثابته اهل بیان از ذکر الوهیّت اجتناب نموده و بر اعراض و اعتراض بشأنی قیام کردهاند که ذکر آن ممکن نه ملاحظه در علوّ امر و سموّ آن و عزّ او و مقام او نمائید و در پستی این خلق جاهل نادان بعینه مثل اهل فرقان اراده نمودهاند یک دو هزار سالی وصیّبازی بمیان آرند یک چند امام و همچنین نقبا و نجبائی تعیین نمایند قلم اعلی در اینظهور اعظم میفرماید هذا یوم اللّه ان انتم تعرفون و هذا یوم الظّهور ان انتم تشهدون لا یذکر فیه الّا اللّه وحده ان انتم تشعرون انّه قد اتی بالحقّ مقدّساً عن کلّ شاهد و مشهود و منزّهاً عن کلّ ما جری من القلم و ظهر من اللّسان ان انتم تعلمون انتهی
هر حزبی از احزاب بکلمهئی تشبّث نموده و از مالک آن و منزل آن و خالق آن اعراض کرده بعضی گفتهاند که مقام الوهیّت مقامیست بزرگ نمیتوان اینمقام را از احدی قبول نمود اولئک انکروا ما نطق به نقطة البیان و ما بشّر به کتب اللّه المهیمن القیّوم نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید انّه ینطق فیکلّشیء انّنی انا اللّه و همچنین میفرماید لو یستقرّ علی التّراب تنادی ذرّات التّراب علی انّ ذلک عرش قد استوی الرّحمن علیه انتهی
نقطۀ ظهور الیوم بلسان اهل بها باینکلمه ذکر میشود انّه قد کان مقدّساً عن ذکر الأسمآء و فوقها و دونها و اختها انّه لا یعرف بغیره و لا یوصف بدونه قد شهد کلّشیء بأنّه لهو المقدّس المنزّه عن الاشارات و البیانات و الدّلالات و الأحدیّات و الأبدیّات و برخی اعتراض نمودهاند بر اینکه باید در مستغاث ظاهر شود و حال وقت ظهور نبوده سلطان قدمی را که نقطۀ بیان در ذکرش میفرماید او مقدّسست از بیان و اشارۀ من این قوم بیحیا وقت از برای او معیّن میفرمایند این ذکر مستغاث که حضرت فرموده از برای آنست که خارج را منع نماید و اینکلمه وحدها را سبب امتحان خلق قرار فرموده نفسیکه بشهادت خود نقطۀ بیان بجمیع بیان معروف نمیشود چگونه بکلمۀ مستغاث معروف میگردد و مستغاث از بیان محسوبست و انّه لا یعرف بالبیان با اینکه میفرماید اگر این حین ظاهر شود بر کل لازم است اقرار بر آنشجرۀ مبارکه در کتاب هیاکل سرّ مستغاث مشهود است طوبی للعارفین و بهمین نفس سائل که حرف حیّ است و حال هم موجود است بشارت فرمودهاند که بشرف لقا فائز میشود قوله عزّ ذکره لعلّک فی ثمانیة سنة یوم ظهوره تدرک لقآء اللّه ان لم تدرک اوّلاً تدرک آخره ولکن ایقن بأنّ الأمر اعظم فوق کلّ عظیم و انّ الذّکر اکبر فوق کلّ کبیر انتهی
باید نفوسیکه متمسّک بذکر مستغاثند در اینکلمات عالیات تفکّر نمایند شاید بالفاظ از بحر معانی محروم نمانند و بذکر مستغاث از سلطان او ممنوع نگردند ای وربّی انّ الأمر اعظم فوق کلّ عظیم و انّ الذّکر اکبر فوق کلّ کبیر طوبی للعارفین و نعیماً للمتفرّسین و المتفکّرین این خادم فانی این اذکار را مکرّراً در نامههای دوستان ذکر نموده ولکن چون این ایّام نعیق ناعق که وعده داده شده بود مرتفع گشته و کتاب سجّین بمیان آمده مجدّداً ذکر شد تا آنمحبوب دوستانرا آگاه نماید و اهل بها خود را به ما ینبغی لهم مشاهده نمایند و باستقامت کبری ظاهر گردند انشآءاللّه باید کل بیانات حقّ را ملاحظه نمایند بلکه حفظ نمایند تا از حلاوت کوثر عرفان در کلّ احیان محظوظ باشند
اینکه مرقوم داشته بودید که بعد از فائز شدن بلقا دیدم مقام دیگر از استقرار طلعت مختار عنایت فرموده که جمیع آنجهات و شئونات استقامت قبل نسبت ببعد نفس تزلزل و حقیقت اضطراب بوده و همچنین از حقّ منیع جلّ کبریائه و عظم اجلاله سائل شدید که آنجنابرا بمقامی فائز فرماید که در سبیل حبّش از جان و روان و اسم و رسم و هستی و نیستی و نام و ننگ از کل بگذرند اینمراتب بتمامها در ساحت اقدس امنع اعزّ ابهی جلّت عظمته عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان انشآءاللّه بکمال تقدیس و تنزیه و ما ینبغی لیوم اللّه مشاهده شود و بمقام شهادت کبری فائز گردد الیوم خدمت امر از اعظم اعمال است باید نفوس مطمئنّه بکمال حکمت بتبلیغ امر اللّه مشغول شوند تا نفحات قمیص رحمانی در جمیع جهات متضوّع گردد این شهادت محدود بذبح و انفاق دم نبوده چه که میشود انسان با نعمت حیات از شهدا در کتاب مالک اسماء ثبت شود طوبی لک بما اردت انفاق ما لک و منک و عندک فی سبیلی انتهی
در اینمقام این خادم فانی بیان رحمن را که در ذکر مقام شهادت سلطانالشّهدآء ظاهر شده خدمت آنجناب ذکر مینماید تا جمیع دوستان لآلی بدیعۀ منیعه از دریای بیان الهی اخذ نمایند قوله عزّ کبریائه مخاطباً لعلی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر انشآءاللّه باید جمیع اصفیا به ما یرتفع به امر اللّه قیام نمایند و عامل شوند تفکّر نمایند الیوم کدام یک از اعمال سبب ارتقای عباد و ارتفاع امر است نزاع و جدال و فساد در اکثر از الواح منع شده و اینکلمۀ مبارکه از سماء اراده از قبل نازل نصرت امر اللّه بسیف حکمت و بیان است نه بسیف حدید و دون آن امثال این بیانات در آیات الهی بسیار است انشآءاللّه صاحبان ابصار دیده و دانستهاند در اینصورت باید اهل حقّ تفکّر نمایند که الیوم چه کشف حجابهای خلق نماید و سبب علوّ و سموّ امر الهی گردد یا علی در آنچه از قلم جاری شده تفکّر نما با زندگی خود را فدای سبیل حقّ کن این شهادتیست که بقلم و لسان و بیان و الواح منتهی نشود اسم حاء علیه منکلّ بهآء ابهاه باین شهادت کبری فائز شد قبل از شهادت ظاهره چه که از خود بهیچوجه اراده و مشیّت و خیالی نداشت جمیع اینمراتب را فدای دوست نمود و بعد هم بشهادت ظاهره فائز شد و جان را در ره محبوب حقیقی نثار نمود افسر حیات از سر برداشت و بر قدم دوست نثار نمود طوبی لمن عرف هذا المقام و طوبی لمن وجد عرف بیان الرّحمن هر نفسی فیالحقیقه خود را بحقّ سپرد و در سبیل حقّ از خود فانی شد او ملاحظۀ شأن و مقام و ننگ و نام خود را ننماید و ناظر بامر اللّه و ما یثبت به حکمه شود اقسم بشمس بیانی من فاز بما نطق به قلمی انّه ربح فی کلّ عالم من عوالمی ایّاکم ان یمنعکم شیء عن سبیلی المستقیم کل باید بکمال جهد تحصیل کلمۀ رضا نمایند ناس جاهلند و هم غافل مبیّن لازم است و اگر آن مبیّن بامر حقّ عامل شود البتّه نور بیانش عالم را منوّر نماید و امم را بشطر قدم کشاند یا علی چون نصرت امر را حقّ جلّ جلاله و عظم کبریائه مقدّس نموده از نزاع و جدال و سلّ سیف و امثال آن لذا باید بحبل اعمال طیّبه و اخلاق روحانیّه تشبّث نمود اگر نفسی للّه بآنچه ذکر شد عمل نماید البتّه در عالم اثر کند و خرق حجبات غلیظه نماید چه که آنچه را حقّ سبب و علّت نصرت و ارتفاع امر قرار فرمود نافذ و مؤثّر است یشهد بذلک کلّ عالم بصیر انتهی
اینعبد فانی از هنگام مقدّمۀ ارض صاد به یا لیتنی کنت معهم ذاکر است فیالحقیقه بمقامی فائز شدند که حسرت آن از برای مقرّبین و مخلصین و امثال اینعبد فانی باقی خواهد بود حال از حقّ منیع استدعا آنکه آنجناب و اینعبد را باین شهادت که از قلم اعلی جاری شد فائز فرماید تا در زندگی خود را نثار خدمت دوست نمائیم و به ما اراده اللّه فائز گردیم
و اینکه مرقوم داشته بودید که مشرقالأذکار در ارض طاء معیّن شده و همچنین در بلاد اخری بعنایت حقّ جاری شده و میشود اینمراتب در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان القدم فی الجواب طوبی لمحلّ و لبیت و لمقام و لمدینة و لقلب و لجبل و لکهف و لغار و لأودیة و لبرّ و لبحر و لجزیرة و لدسکرة ارتفع فیها ذکر اللّه و ثنائه این حکم محکم در کتاب اقدس نازل ولکن این امور معلّق بحکمت است در هر حال باید بافق حکمت ناظر شد چه که مفسدین و مغلّین در کمین بوده و هستند تا مستمسکی بیابند و بضوضا قیام نمایند از اصول احکام الهی و شریعة اللّه مابین اهل فرقان جز اسمی نمانده کل در بادیههای ظنون و اوهام سالک و بجهّال ارض متمسّک معذلک بکمال جدّ و جهد در اطفای نور الهی که از مشرق آسمان دانائی طلوع نموده بوده و هستند افّ لهم و للّذین تمسّکوا بهم قسم بانوار وجه باقی بعد فناء اشیاء که اهل بیان محتجبتر و خاسرتر و پستتر مشاهده میشوند چه که بعد از خرق حجبات و حرق اشارات و سبحات باوهام قبل تمسّک نمودهاند قد اتّخذوا لأنفسهم صنماً من دون اللّه الا انّهم من الأخسرین فی کتاب مبین ارتفاع مشارق الأذکار در مدن و دیار ارض خاء محبوبست چه که مطابق کتاب اللّه و سنن اوست و ستر آن از اعظم امور الّا از نفوس مطمئنّۀ مستقیمه طوبی لنفس قامت علی خدمة الأمر و طوبی لعبد دار البلاد لانتشار آثار مالک الایجاد ولکن در ارض طاء و یاء و ش و غیرها باید توقّف نمود و بحبل صبر تمسّک جست الی ان یطلع نیّر الأمر من افق الاذن چه که در این اماکن ظهور این امور از مقتضیات حکمت خارج است ای کاش ناس غافل منافع ظاهرۀ خود را ادراک مینمودند نراهم فی جهل عظیم هر نفسی خیر خود را ادراک نماید یک حرف از اوامر الهی را بجمیع عالم مبادله ننماید هیهات هیهات قد جعلتهم اعمالهم محرومین عن رحمة اللّه و عرفانه و اوامره انتهی
امّا فقرۀ محلّ البرکة بسیار محبوبست و حکم صریح هم از قبل از قلم اعلی نازل ولکن باید امرش در ستر باشد چه که بعضی از دوستان ضعیفند باندک وهنی و وهمی ذکر مینمایند و نفوس ظالمه هم منتظر اگر متعرّض نشوند شاید مطالبۀ وجه موجود را بنمایند اخذ وجه قابل نبوده و نیست ولکن امثال این امور شاید سبب احزان نفوس مقدّسه گردد لذا باید کمال حکمت در امور ملاحظه شود از حقّ میطلبیم آنجناب را بر خدمت امر مؤیّد فرماید انّه لهو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته ملکوت ملک السّموات و الأرضین ملاحظه نمائید این محلّ البرکة را حقّ قرار داده از برای خیر من علی الأرض معذلک اگر مطّلع شوند بنوحه و ندبه و واشریعتا قیام نمایند
و اینکه مرقوم داشته بودید که نامههای متعدّده ارسال فرمودهاند و جواب عرض نشده مدّتها گذشت بلکه عهدها و قرنها و خبری از آنجناب نرسید تا اینکه این ایّام متوالیاً متواتراً حضرت زینالمقرّبین علیه بهآء اللّه الملک الحقّ المبین دستخطهای آنجناب را که باسم این فانی بود فرستادند و مرقوم داشته بودند که مکاتیب در عرض راه مانده و همچنین جعبۀ کاغذ و قلم این روزها نوشته بودند جعبه هم رسیده مقصود آنکه بر حسب ظاهر خبر نرسید والّا در جواب اهمال نمیرفت انشآءاللّه از حرارت محبّت الهی بشأنی مشتعل شوید که سبب اشتعال انفس افسرده گردد تا اینمقام جواب یک نامۀ نامی آنجناب بود که عرض شد و بعد نامۀ دیگر مسرّتبخش خاطر غمگین گردید از نفحاتش بهجت تمام حاصل چه که مصدّر بود بذکر محبوبکم و محبوبنا و محبوب من فی السّموات و الأرض و بعد در ساحت اقدس عرض شد قوله عزّ کبریائه انشآءاللّه آنچه را از حقّ منیع مسئلت نمودهاند بآن فائز شوند طوبی له بما اقبل الی الأفق الأعلی و شرب کوثر البقآء و تسنیم اللّقآء من ید عطآء مالک الأسمآء و انشآءاللّه مقدّساً عنکلّ شیء بذکر حقّ ناطق و ذاکر باشند لعلّ نفوس مرده از نفحات ذکر زنده شوند و بمقام انّا الیه راجعون فائز گردند یوم ظاهر و این یومی است که جمیع بآن موعودند و انوار آفتاب حقیقت مشهود ولکن جهّال ارض از آن معرض چه که طبیعت خفّاشی در آن نفوس غلبه نموده اینست که از اشعّۀ شمس معانی محرومند دوستان ارض خاء را از قبل مالک اسماء تکبیر برسان انّا نبشّرهم بتکبیری و ذکری و عنایتی و نذکرهم فضلاً من عندی انّ ربّک لهو الغفور العطوف نفوسیکه بمعارج ایقان ارتقا نمودهاند و از سلسبیل حیوان در ایّام رحمن آشامیدهاند جمیع لدی المظلوم مذکورند بگو ای اشجار حدیقۀ محبّت الهی امطار رحمت در کلّ حین جاری و نازل است انشآءاللّه شئونات عالم و ظلم امم شما را از آن محروم ننماید لعمر اللّه دنیا فانی و ما فیها فانی جهد نمائید تا از فرات رحمت رحمن بیاشامید قسم بذات حقّ هر نفسی آشامید او بحیات ابدیّه و طراز باقی مزیّن است و یقوم علی خدمة مولاه علی شأن لا تأخذه لومة لائم و لا شماتة الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین ای دوستان بروح و ریحان و بکمال حکمت و بیان جمع شوید و از رحیق اطهر انور باسم مالک قدر بیاشامید و انّه لحبّی العزیز البدیع و بیانی العزیز المنیع و ذکری المقدّس المتعالی العزیز الرّفیع از حوادث دنیا محزون مباشید تاللّه بحر فرح لقای شما را آمل چه که هر خیری مخصوص شما خلق شده و باقتضای اوقات ظاهر خواهد شد کذلک یبشّرکم قلمی الأعلی من هذا السّجن الأعظم فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم انتهی
اینکه ذکر شده بود توجّه بارض خاء نمودید و وارد ارض باء شدید و توقّف آنجناب نه یوم کامل در آن ارض و ظهور نار محبّت مابین نفوس مقبله للّه الحمد و له المنّة که آنجناب را مؤیّد فرمود بذکر و ثنا و خدمت امر انشآءاللّه روایح اختلاف از جمیع جهات مقطوع شود و نفحات اتّحاد و اتّفاق مابین احباب متضوّع گردد آنچه سبب و علّت اعلای امر اللّه مابین عباد است اوّل اتّحاد و اتّفاق است و همچنین صفات و اخلاق انشآءاللّه جمیع بآن فائز شوند
و اینکه در بارۀ سادات شهمیرزاد علیهم بهآء اللّه و قیام ایشان بر ذکر و ثنا و خدمت امر مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه لازال باینمقام اعزّ ارجمند اعلی فائز باشند انّا نذکرهم کما ذکرناهم من قبل و نوصیهم بما یرتفع به امر اللّه فی المدن و الدّیار انتهی
و همچنین در ذکر ممالک و بلدان آنچه مذکور داشتید مایۀ فرح و مسرّت شد انشآءاللّه در هر حین بنار محبّت الهی بشعلهئی فوق شعلۀ اوّل ظاهر شوند و در صدد آن باشند که در هر یوم خود را صاحب مقامی که فوق مقام یوم قبل است در محبّة اللّه مشاهده کنند
و اینکه در بارۀ ابناء خلیل و دوستان آن ارض نوشته بودید جمیع در ساحت اقدس اعلی عرض شد قوله عزّ کبریائه یا احبّائی فی الخآء ان استمعوا ندآء اللّه ربّکم الأبهی انّه یذکرکم بما یبقی به اذکارکم و ارواحکم فیملکوت اللّه ربّ العالمین ان استبقوا فی خدمة اللّه و امره هذا ما ینفعکم فی الدّنیا و الآخرة انّ ربّکم الرّحمن لهو المخبر العلیم لا تحزنوا عمّا ترونه الیوم سیأتی یوم فیه تنادی السن الأمم الملک للّه المقتدر الفرد الواحد الخبیر کذلک نوّرنا افق سمآء البیان بهذا النّیّر المشرق المقدّس المنیر نوصیکم یا احبّائی بالأمانة و الصّدق و العمل بما امرتم به فی کتابی الکریم البهآء علیکم و علی من یحبّکم من لدی اللّه الفرد الواحد الحکیم انتهی
و اینکه مذکور داشتند بارض صاد تشریف بردند و عنایات الهیّه را از برای بقیّۀ آل اسم اللّه حاء علیه منکلّ بهآء ابهاه ذکر نمودند این معلوم و واضحست هر نفسی الیوم ببقیّۀ آل اظهار محبّت نماید لدی اللّه محبوبست الحمد للّه آنجناب موفّق بوده و هستند و در ساحت اقدس اعظم این عمل مبرور مقبول افتاد نعیماً لک و هنیئاً لک از جناب آقا میرزا اسم و جناب ابن شهید علیه بهآء اللّه عرایض رسیده و همچنین باینعبد هم مکتوبی مرقوم داشته بودند جواب ارسال شد الحمد للّه بطراز محبّت الهی مزیّنند و این ثوب موافق کلّ نفوس بوده و هست اگر اهل عالم بآن مزیّن گردند
و اینکه مرقوم داشته بودید از جانب اینفانی نیابت نمودید این منتهی آمال اینفانی بوده نشکر اللّه بذلک فیالحقیقه اینفقره از فوز اعظم است از حقّ جلّ جلاله سائل و آملم که اجر عظیم عنایت فرماید اشهد انّه لا اله الّا هو و الّذی زارهما کمن زار مالک القدم علی العرش الأعظم و اینکلمۀ مبارکه را اینعبد از لسان عظمت اصغا نمود و تمثال بیمثال در احسن احوال بساحت اقدس فائز و بانوار عرش منیر فرمودند هذا من افخر الهدایا قد حضر تلقآء وجه مالک الأسمآء طوبی له و للّذین حضرت اسمائهم لدی العرش کذلک یذکر اللّه عباده المقبلین انتهی
اگرچه این خادم فانی سبب زحمت آنجناب شده بقول اعجام بسیار درازنفسی نموده ولکن چون مقصود اوّلیّه و امل حقیقی ذکر مقصود عالمیان و دوستان او بوده بأسی نبوده و نیست جواب دوستان و آقایان آن ارض بعضی عرض شده و میشود و انشآءاللّه بتدریج ارسال میگردد چه که ارسال پاکت ضخیم موافق حکمت نبوده و نیست و همچنین بعضی الواح منیعۀ مبارکۀ مقدّسه از سماء مشیّت در جواب عریضۀ جناب الّاهور م علیه بهآء اللّه و اسماء مذکورۀ در عریضۀ ایشان نازل لو شآء اللّه از بعد ارسال میشود
عرض دیگر آنکه از طرف حدبا خبر رسید که جناب حبیب روحانی جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه مراجعت مینمایند لذا این کرّه چیزی خدمت ایشان عرض نشد اسأله تعالی بأن یؤیّده فیکلّ الأحوال و یقدّر له خیر الآخرة و الأولی عرایض ایشان در ساحت اقدس عرض شد و جواب هم نازل انشآءاللّه ارسال میشود خدمت حبیب مکرّم جناب ملّا علی علیه بهآء اللّه و همچنین خدمت جناب ابن شهید علیهما بهآء اللّه و جناب آقا خداداد و آقا عزیزاللّه و سایر آقایان علیهم بهآء اللّه عرض تکبیر و فنا و نیستی خود را معروض میدارم آنچه نزد اینعبد ارسال داشتند در ساحت امنع اقدس عرض شد و همچنین اینعبد هم خدمت بعضی جواب معروض داشت از حقّ توفیق میطلبم موفّق شوم بر ارسال آن از بعد
اینکه مذکور داشتند که جناب ملّا غلام رضا از شاهرود بآنجناب نوشتهاند قلیل وجهی از مال اللّه نزد این ذرّه هست و چند نفر مسکین و پریشانهم در این شهر هستند و علاوه بر این بعضی الواح و آثار هم لازم است که نوشته شود و باطراف این بلد ارسال گردد آیا جایز است که این وجه باینمصارف برسد انتهی امثال اینفقره از قبل بساحت اقدس عرض شده حکم محکم اینکه در هر بلد آنچه از حقوق اللّه موجود است و یا بشود باید در ساحت اقدس عرض شود آنچه حکم صادر معمول گردد تا هر امری منظّم باشد ولکن در این فقرۀ مخصوص اذن فرمودند که آنچه جناب ملّا غلام رضا اراده نموده عمل نماید و از بعد محبوب آنکه آنچه در کتاب اقدس نازل بآن عامل شوند تا جمیع بطراز ارادۀ محبوب عالمیان مزیّن باشد
ذکر مخدّره والده علیها بهآء اللّه و سایرین در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نطق به لسان القدرة و القوّة جمیع تحت لحاظ عنایت و ظلّ سدرۀ رحمت ساکن و مستریح باشند انّا نکبّر من هذا المقام علی وجوههنّ و نذکّرهنّ بآیات اللّه المهیمن القیّوم طوبی لهنّ بما فزن بآیات اللّه و ذکره و عرفانه فی ایّامه ان هذا الّا مقام عظیم البهآء علیهنّ و علی اللّائی آمنّ بالفرد الخبیر
انّا نذکر فی هذا المقام اخاک الّذی حضر کتابه لدی العرش بشّره بذکری ایّاه لیکون من الشّاکرین انّا قرأنا کتابه و اجبناه سوف نرسل الیه لو شآء اللّه لوح کریم لیجد منه عرف ذکری و بیانی انّ ربّک لهو الذّاکر العلیم البهآء علیه من لدی اللّه ربّ العالمین انتهی
عرض میشود حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه العزیز فدا چندیست بمحلّیکه دو یوم مسافت باین ارض است تشریف بردهاند انشآءاللّه بعد از مراجعت آنچه از مراتب خلوص و نیستی و فنا خدمت ایشان معروض داشته بودند عرض میشود و اظهار عنایتشان نزد آنجناب ارسال میگردد البهآء و الثّنآء علیکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بهذا الأمر العظیم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
الحمد للّه الّذی تجلّی بنقطة من الکتاب الأعظم علی اوراق العالم اذاً ظهرت الکتب و الصّحف و الزّبر و الألواح ثمّ تجلّی بنور من انوار المعانی علی عالم البیان اذاً لاح افق العرفان و انار فجر الأمر بنیّر العنایة و الفلاح
یا اسمی مهدی مکتوب جناب افنان الف و حاء علیه بهائی را عبد حاضر لدی العرش معروض داشت انشآءاللّه لمیزل و لایزال از صهبای معانی در این یوم نورانی بنوشند و بر مستحقّین مبذول دارند انّا وفّقناه علی خدمة الأمر و بذلک مننّا علیه و علی الأصفیآء من عبادی انّ ربّک لهو المعطی الکریم انّا نبشّره برحمة من لدنّا و نذکره بما استفرحت به افئدة المخلصین یا مهدی جمیع دوستان را بحکمت امر نمودیم و الواح الهی بر این فقره شاهد و گواه معذلک بعضی من غیر ستر و حجاب تبلیغ امر مینمایند اگرچه از برای حقّ عاملند و باسم حقّ ذاکر ولکن لدی الحقّ مقبول نبوده و نیست چه که به غیر ما اراده اللّه عمل مینمایند بعضی از خوف و اضطراب از حدّ اعتدال تجاوز نمودهاند و برخی از شوق و شعف بر منابر بذکر محبوب عالمیان ناطقند سبحاناللّه نفوس خائفه آیا چه ادراک نمودهاند و خود را از برای چه امر حفظ و ستر مینمایند قسم بآفتاب بیان که از افق سجن طالع است اگر تحت اطباق ارض مستور شوند و بجمیع وسائل و اسباب خود را حفظ نمایند از مخالب موت رهائی نیافته و نیابند انشآءاللّه اشجار وجود بی بهره و ثمر نمانند و از برای این دو روز خود را از بحر حیوان محروم ننمایند در هر امری حدّ اعتدال محبوبست چندی قبل این لوح امنع اقدس از قلم اعلی نازل قوله تعالی
یا معشر البشر تمسّکوا بالحبل المتین انّه ینفعکم فی الأرض من لدی اللّه ربّ العالمین خذوا العدل و الانصاف و دعوا ما امرکم به کلّ جاهل بعید الّذین زیّنوا رؤوسهم بالعمائم و افتوا علی الّذی به ظهر کلّ امر حکیم باسمی رفعت مقاماتهم بین العباد و اذا اظهرت نفسی افتوا علیّ بظلم مبین کذلک نطق القلم بالحقّ و القوم من الغافلین انّ الّذی تمسّک بالعدل انّه لا یتجاوز حدود الاعتدال فی امر من الأمور و یکون علی بصیرة من لدی البصیر انّ التّمدّن الّذی یذکره علمآء مصر الصّنایع و الفضل لو یتجاوز حدّ الاعتدال لتراه نقمة علی النّاس کذلک یخبرکم الخبیر انّه یصیر مبدأ الفساد فی تجاوزه کما کان مبدأ الاصلاح فی اعتداله تفکّروا یا قوم و لا تکونوا من الهائمین سوف تحترق المدن من ناره و ینطق لسان العظمة الملک للّه العزیز الحمید و کذلک فانظر فی کلّ شیء من الأشیآء ثمّ اشکر ربّک بما ذکرک فی هذا اللّوح البدیع الحمد للّه مالک العرش العظیم اگر نفسی فیالحقیقه در آنچه از قلم اعلی نازل شده تفکّر نماید و حلاوت آن را بیابد البتّه از مشیّت و ارادۀ خود فارغ و آزاد گردد و بارادة اللّه حرکت نماید طوبی از برای نفسی که باین مقام فائز شد و از این فضل اعظم محروم نماند امروز نه خائف مستور محبوبست و نه ظاهر مشهور باید بحکمت عامل باشند و بخدمت امر مشغول بر کل لازمست در احوال این مظلوم تفکّر نمایند از اوّل امر تا حین مابین احبّا و اعدا ظاهر بوده و هستیم و در احیانی که از کلّ جهات بلایا و رزایا احاطه نموده بود اهل ارض را بکمال اقتدار بافق اعلی دعوت نمودیم قلم اعلی دوست نداشته و ندارد در این مقام مصائب خود را ذکر نماید چه که البتّه مقرّبین و موحّدین و مخلصین را احزان اخذ کند انّه لهو النّاطق السّامع العلیم در اکثر ایّام بین ایادی اعدا بودیم و حال مابین حیّات ساکنیم این اراضی مقدّسه در جمیع کتب الهی موصوف و مذکور و اکثر انبیا و مرسلین از این اراضی ظاهر شدهاند اینست آن بیدائی که جمیع رسل به لبّیک اللّهمّ لبّیک ناطق بودند و وعدۀ ظهور اللّه در این اراضی بوده اینست وادی قضا و ارض بیضا و بقعۀ نورا در کتب قبل جمیع آنچه الیوم ظاهر مذکور است ولکن اهل آن در جمیع کتب الهی غیر مقبول بشأنی که در بعضی از مقامات باولاد افاعی ذکر شدهاند و حال این مظلوم مابین اولاد افاعی بأعلی النّدآء ندا مینماید و کل را بغایة قصوی و ذروۀ علیا و افق اعلی میخواند طوبی لمن سمع ما نطق به اللّسان فی ملکوت البیان و ویل لکلّ غافل بعید از حقّ بطلبید تا جمیع دوستان را مؤیّد فرماید بآنچه الیوم لدی اللّه مقبول است اگر نفسی بیک عمل پاک الیوم موفّق شود او از مقرّبین در کتاب الهی مذکور و مسطور است در جمیع امور بحبل مشورت متمسّک شوید این کلمۀ علیا در صحیفۀ حمرا از قبل نازل آسمان حکمت الهی بدو نیّر روشن و منیر است مشورت و شفقّت در امور بمشورت متمسّک شوید چه که اوست سراج هدایت راه نماید و آگاهی عطا کند کذلک یخبرکم الخبیر و هو العلیم الحکیم
ای اهل بها قدر این یوم امنع اقدس را بدانید و به ما یلیق لکم و ینبغی له قیام کنید و خود را از نعیق ناعقین و نعیب منکرین باسم حقّ جلّ جلاله حفظ نمائید لعمر اللّه معرضین از اهل بیان احجب از کلّ احزاب مشاهده میشوند بقدم اوّل راجع گشتهاند یتکلّمون بأهوائهم و یستدلّون بها علی اللّه المهیمن القیّوم عرف یوم الهی را ادراک ننمودهاند قل هذا یوم اللّه لا ینبغی لأحد ان یذکر دونه او یتوجّه الی سواه کذلک نطق لسان العظمة فی مقامه المحمود
انّا نذکر الأفنان مرّة اخری فی آخر الکتاب لیشکر مولی الوری الّذی ظهر و اظهر ما اراد بمشیّته المهیمنة علی العالمین انت الّذی سمعت ندآء ربّک و اقبلت الی الأفق الأعلی و کنت من المجیبین قل یا ملأ الأرض تاللّه لا ینفعکم ما عندکم دعوه باسمی المقتدر القدیر قل یا معشر العلمآء ضعوا ما عندکم من السّبحات و الحجبات ان استمعوا ما ینادیکم به القلم الأعلی فی هذا الیوم البدیع بظلمکم ناح الملأ الأعلی و اهل الفردوس و الّذین نطقوا انّه لا اله الّا هو العلیم الخبیر قد تغبّر العالم من ظنونکم و اضطربت افئدة المقرّبین من ظلمکم اتّقوا اللّه و کونوا من المنصفین یا معشر الأمرآء قد شغلتکم زخارفکم و ما عندکم سوف تأخذکم نفحات الفنآء من کلّ الجهات اذاً ترون انفسکم فی خسران مبین
انّا نکبّر من هذا المقام علی احبّائی و نوصیهم بما وصّیناهم به من قبل و انا النّاصح الحکیم قل ایّاکم ان تمنعکم شبهات من خرج من دیارکم او تخوّفکم شؤونات الغافلین و نوصیهم مرّة بعد مرّة بالحکمة الّتی نزلت فی الواح اللّه ربّ العرش العظیم
و ما ذکر فی محلّ البرکة قد فاز بطراز القبول من قبل من لدن مشفق علیم اگر بروح و ریحان واقع شود محبوبست حقّ نفوس موقنۀ ثابته را تأیید میفرماید و بمعروف امر نموده و مینماید طوبی لنفس فازت بعمل فی سبیل اللّه انّه من اهل الفردوس الأعلی فی کتابی الکریم
یا افنانی نشهد انّک عملت بالمعروف فیما امرت به من لدن آمر علیم انشآءاللّه لازال موفّق باشید بر آنچه سبب و علّت اعلاء امر اللّه است دقایق و ساعات و لیالی و ایّام کل اقرب من آن بفنا راجع و آنچه باقی و دائم ما ظهر فی حبّ اللّه و سبیله چه بسیار از نفوس که سائل و آمل این مقام بودند ولکن الیوم غافل و محتجب مشاهده میشوند یا افنانی قل
سبحانک یا اله الممکنات و مقصود الکائنات اسألک بمطلع آیاتک الکبری الّذی به انار الأفق الأعلی و ارتفع النّدآء بین الأرض و السّمآء بأن تؤیّد احبّائک و اصفیائک علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به ناحت الأصنام و تزعزعت بنیان الامکان ای ربّ تری ما اکتسبت ایادی الظّالمین و تسمع نعیق الجاهلین الّذین اعرضوا عن رحیقک المختوم اذ ظهر باسمک القیّوم ای ربّ انر ابصارهم بنور معرفتک و قلوبهم بتجلّیات انوار وجهک قد شهد کلّ شیء بقوّتک و اقتدارک اسألک بأن لا تخیّب عبادک عن صریر قلم وحیک و لا تمنعهم عن التّوجّه الی بحر رحمتک انّک انت الّذی لا تعجزک شؤونات الخلق و لا تخوّفک سطوة الّذین کفروا بک و بآیاتک لا اله الّا انت المقتدر القدیر
* * *
علیا حضرت ورقةالفردوس علیها من کلّ بهآء ابهاه ملاحظه فرمایند
١۵٢١
الحمد للّه الّذی تجلّی علی الممکنات باسمه القیّوم اذاً ظهر الانقلاب بین الأرض و السّمآء من النّاس من اعرض و منهم من اقبل طوبی لمن وفی بمیثاق اللّه و عهده و ویل لمن نقضه ظلماً من عنده انّه من المعتدین فی کتاب اللّه ربّ العالمین
و بعد قد فاز الخادم بما ظهر و لاح من افق سمآء حبّکم و خلوصکم و استقامتکم علی امر اللّه ربّنا و ربّکم و محبوبنا و محبوبکم و محبوب من فی السّموات و الأرضین فلمّا قرأت کتابکم و عرفت ما فیه قصدت المقصود و عرضت تلقآء الوجه اذاً نطق لسان الرّحمن بما لا تعادله کنوز الامکان قال جلّ کبریائه یا امتی یا ورقتی یا ایّها المنجذبة بآیاتی طوبی لک و لکلّ امة فازت بهذا المقام الأعلی انّه من اهل البهآء فی کتاب اللّه العلیّ العظیم انّا سمعنا ذکرک اجبناک من قبل و انزلنا لک ما یقرّبک الی العزیز العلیم کبّری من قبلی علی وجوه امائی و بشّریهنّ بذکری الجمیل انّا نوصی العباد و الامآء بالاستقامه الکبری علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام الأولیآء الّا من اخذته نسایم رحمة ربّه الکریم هذا یوم قام فیه القیّوم و قام النّاس تلقآء وجه ربّهم العزیز الحمید طوبی لمن عرف و فاز و ویل للمنکرین انشآءاللّه کلّ در این ایّام لا شبه له به ما اراده المحبوب قیام نمایند بشأنیکه نعیق عالم ایشان را از رحیق اسم اعظم منع ننماید قد ارتفع النّعیق و یرتفع النّعیق و یرتفع هذا ما اخبرناکم به من قبل انّه لهو الغفور الرّحیم جمیع باید بحکمت متمسّک باشند و بتبلیغ امر مشغول آنچه الیوم سبب ضوضای مشرکین و منکرین است از حکمت خارج ان اجتنبوا یا احبّائی عمّا نهیتم عنه فی کتاب اللّه العلیم الخبیر انتهی
اینکه در بارۀ نار محبّت اللّه در افئده و قلوب صافیه مرقوم داشتید طوبی لهم و نعیماً لهم انشآءاللّه بناری مشتعل شوند که اثر آن در عالم ظاهر گردد ولکن در جمیع احوال باید حکمت را از دست ندهند در این ایّام شخصی در یکی از اراضی من غیر ستر بر منابر اعلای کلمه نموده در ساحت اقدس این عمل مقبول نیفتاد فرمودند این فقره سبب ضوضا و اضطراب نفوس ضعیفه خواهد شد اهل بها باید در کلّ احیان از بحر حیوان بکمال حکمت بنوشند و بنوشانند تبلیغ امر الهی بحکمت محبوب است باید اراضی قلوب و نفوس را مستعدّ نمود از برای القای بذر و بعد بآنچه مقصود است پرداخت انتهی
و اینکه در بارۀ نفوسیکه بخدمت امر قیام نمودهاند مرقوم داشتید اسامی کلّ واحداً بعد واحد در ساحت اقدس عرض شد نسبت بهر یک شمس عنایت از افق ارادۀ الهی مشرق قوله جلّ کبریائه طوبی لکم یا اهل البهآء بما نبذتم قدح الفنآء و اخذتم باسمه قدح البقآء و شربتم منه بذکره المحبوب هنیئاً لکم و مریئاً لکم بما سمعتم و اقبلتم و عرفتم ما اعرض عنه اکثر العباد انّ ربّکم العلیم لهو المهیمن العزیز الودود ایّاکم ان تخوّفکم سطوة الأمرآء و تحزنکم اشارات العلمآء او شبهات الّذین کفروا باللّه مالک الوجود تمسّکوا بحبل خدمة ربّکم الرّحمن انّه یسمع و یری و هو الحقّ علّام الغیوب انّا کنّا معکم اذ قمتم علی خدمة الأمر و سمعنا ندائکم اذ دخلتم المقام المرقوم لعمر اللّه قد فزتم بما لا فاز به احد من قبل یشهد بذلک من تحرّک بأمره القلم الأعلی علی لوح محفوظ ندای کلّ بشرف اصغا فائز و اسامی کلّ در کتاب الهی مسطور و اعمال کلّ در پیشگاه حضور مشهود انشآءاللّه بامریکه لایق این یوم عزیز بدیع است قیام نمایند و بکمال استقامت و خلوص عمل کنند آنچه را سزاوار است و هر عملیکه الیوم سبب ضوضا شود لدی العرش ممنوع بوده و خواهد بود
جناب اسد علیه بهائی و عنایتی و همچنین جناب علی علیه بهائی تفصیل هر ارضی را بساحت اقدس عرض نمودهاند و بتوسطّ جناب اسد عرایض ارض خاء بمنظر ابهی فائز و جواب از قبل ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند ای حکمای ارض و صرّافان دیار کشف لآلی نزد بصیر محبوب است آنکه از چشم بیبهره مانده قدر او را نشناسد و بعرفان او فائز نگردد گوش لایق اصغاست ولکن کمیاب انشآءاللّه باسم حقّ بگشایند و کلمه القا نمایند انتهی
و اینکه مرقوم داشتید بیتیکه محلّ سکنای حضرت باب اعظم روح من فی ملکوت الأسمآء فداه بوده مشرق الأذکار نمودهاند لدی العرش بسیار مقبول افتاد و فرمودند قوله جلّ کبریائه او از اعلی البیوت لدی اللّه محسوب است و او احقّ است از بیوت دیگر باینمقام اعزّ امنع ولکن باید کلّ بقسمی حرکت نمایند که سبب اضطراب نفوس مقبله نشود یا ورقةالفردوس انّا قبلنا بیتک و زیّنّاه بطراز القبول فضلاً من عندنا و انا الفضّال الکریم طوبی لک و لبیتک و للّذین فازوا بما امروا به من لدی اللّه ربّ العالمین انتهی
و اینکه در بارۀ جناب بهآءاللّه نوشته بودید تحت لحاظ عنایت بوده و هستند اینفقره در ساحت اقدس عرض شد هذا ما انزله الوهّاب فی الجواب قوله عزّ کبریائه عنایت حقّ با او بوده الحمد للّه بعرفان حقّ و محبّت دوستان حقّ و خدمت امر حقّ فائز گشته و این از اموریست که لدی اللّه ضایع نشده و نخواهد شد این ارض در باطن مضطرب و در ظاهر ساکن و این فقره از قبل از قلم اعلی جاری لذا توجّه و توقّف در این ارض از حکمت خارج انّا قبلنا توجّهه و حضوره و قیامه و ذکره و ثنائه له ان یشکر اللّه بهذا الفضل العظیم و یحمده بهذه النّعمة الّتی سبقت الأشیآء البهآء علیه و علی ابیه الّذی فاز بأثر قلمی الأعلی فی هذا الیوم المبارک البدیع انتهی
و اینکه مرقوم داشتید مخدّرۀ روحانی علیها بهآء اللّه استدعا نمودهاند ذکر ایشان و جناب آقا محمّد رضا و امّ ایشان علیها بهآء اللّه در ساحت امنع اقدس معروض گردد حسب الاستدعا عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا روحانی قد کنت مذکورة لدی العرش فی سنین متوالیات و فزت بما ظهر من قلمی الأعلی فی الزّبر و الألواح انّا ذکرناک و نذکرک بما لا تبدّله حوادث العالم و لا تمنعه شئونات الأمم انّ ربّک لهو المقتدر المختار و نذکر من سمّی بمحمّد قبل رضا رحمة من عندنا لیفرح بما نزّل له من لدی اللّه ربّ الأرباب بشّریه من قبلی و کبّری علی وجهه انّ ربّک یفعل ما یشآء و یحکم ما اراد طوبی له و لک و لأمّک الّتی فازت بهذا الذّکر الّذی سرت به نسمة الرّحمن علی العباد انتهی
و در بارۀ ولد جناب مهاجر الّذی هاجر و فاز مرقوم داشتید لدی العرش عرض شد اذاً نطق لسان الرّحمن فی ملکوت البیان و قال عزّ کبریائه انشآءاللّه بعنایت الهی فائز بوده و هستند امروز جمیع نسبتها بحقّ محکم است امروز یومیست بزرگ و در جمیع صحف و کتب بیوم اللّه مذکور یک کلمه که در این روز پیروز در بارۀ نفسی نازل شود او از صدهزار اولاد و احفاد مقدّم بوده و خواهد بود و کلمۀ الهی بمثابۀ روح است و روح از کوثر زندگانی آشامیده و بحیوة باقیه فائز گشته هرچه در زمین مشاهده میشود البتّه بفنا راجع ولکن کلمۀ الهی در حدایق کتب سرسبز و خرّم و بدوام ملک و ملکوت بوده و خواهد بود جناب محمّد علی مرّة بعد مرّة بلقا فائز و باینمقام بلند که بطراز اذن مزیّن بود رسید نعیماً له انتهی و همچنین در بارۀ دو اخوی ایشان از سماء مشیّت آیات بدیعه نازل للّه الحمد هجرتشان بعد از عروج بطراز قبول مزیّن شد و برحمت نامتناهیۀ الهیّه فائز گشته
و اینکه در بارۀ ارث مرقوم داشته بودید عرض شد این حکم محکم از مصدر امر الهی جاری و نازل یک واحد آنرا آنورقه تصرّف نمایند و مابقی را حقّ بخود ایشان عنایت فرمود مابین خود قسمت کنند انّه لهو المعطی الکریم البهآء من لدنّا علیکم و علیها و علی من اقبل الی اللّه الفرد الواحد العلیم الحکیم انتهی
استدعای این خادم فانی آنکه در هیچ وقتی از اوقات از نظر عنایت دوستان الهی که از رحیق حقیقی آشامیدهاند و بانوار وجه ناظرند محو نشود و خدمت کلّ بتکبیر بدیع ذاکر است انشآءاللّه جمیع بکمال حکمت و اتّحاد در امر مالک ایجاد قیام نمایند بشأنیکه اثر آن از کلّ جهات ظاهر شود لیس هذا علی ربّنا القدیر بعزیز تأییدات منزل آیات ظاهر انشآءاللّه جمیع عباد را اخذ نماید و بصراط مستقیم و میزان محکم هدایت فرماید و این بهمّت و استقامت اولیای حقّ منوط بوده و خواهد بود امید هست که موفّق شوند بآنچه سزاوار این یوم امنع اقدس است البهآء المشرق من افق عنایة ربّنا الرّحمن علیکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بهذا الیوم الّذی فیه نصب الصّراط و وضع المیزان الحمد للّه المقتدر العزیز المنّان
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
۹١
حبیب مکرّم جناب ملّا علی بج علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
هو الأقدس الأعظم الأکرم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تجلّی للکائنات بالنّقطة الّتی کانت مقدّسة عن الجهات و النّقاط و انّها لهی الّتی لا یری فیها الّا اللّه منزل الآیات و تنطق فی کلّ الأشیآء لا اله الّا هو المهیمن علی من فی الأرضین و السّموات و انّها لهی الّتی طرّزت بها الألواح فی ملکوت الانشآء و زیّنت جبروت الأسمآء و الصّفات و حکت عن تلک النّقطة فی مقام الأسمآء عن نقطة تحت البآء البارزة عنها الهآء و اخبر عنها الکاظم بقوله الحمد للّه الّذی جعل کتاب الکینونة بالسّرّ البینونة بطراز النّقطة البارز عنها الهآء بالألف بلا اشباع و لا انشقاق و انّه قد اراد من النّقطة البآء و انّها اذا اتّصلت بالهآء ظهر الاسم الأعظم الّذی به ارتعدت فرائص الأمم و تزلزل من فی العالم و به انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من شآء اللّه مظهر البیّنات و انّه لمکلّم موسی من الشّجرة فی السّینا و ینطق من افقه الأبهی ظاهراً باهراً انّه لا اله الّا انا المقدّس عن الأذکار و الاشارات طوبی لمن نطق و عمل بما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله تعالی قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون هذا یوم لا یذکر فیه الأسمآء لأنّ الّذی ظهر بالحقّ لا یحکی الّا عن اللّه کما اخبر به نقطة البیان بقوله انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شیء انّنی انا اللّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم و هذا یوم اخبر اللّه به حبیبه الّذی تشرّف به المعراج قال و قوله الحقّ لمن الملک الیوم للّه الواحد القهّار انّ الّذی وجد عرف البیان انقطع عن الامکان و تمسّک باللّه وحده و شهد بما شهد لسان العظمة من قبل و من بعد و الّذی غفل و تمسّک بالظّنون انّه احتجب عن الکنز المخزون و السّرّ المکنون و یدور حول الأسمآء الّتی خلقت بالکاف و النّون تاللّه قد انتهت الأسمآء الی مبدئها و موجدها الّذی اذا اراد لشیء ان یقول له کن فیکون و الحمد للّه الّذی قد وفی بالوعد بظهور الموعود الّذی به محت الآثار و سقطت الأثمار و انصعقت الأسمآء و اصفرّت الأوراق و اندکّت الجبال و انفطرت السّمآء و کسفت الشّموس و خسفت الأقمار و تزلزلت الأرض و ما فیها من القوّات تعالت عظمته و جلّت قدرته و عظمت سلطنته الّذی انطق کلّ شیء بثنآء هذا الیوم الأبدع الأمنع الأقدس الموعود ولکنّ القوم اکثرهم لا یفقهون منهم من تمسّک بالأوهام و جعلها ارباباً لنفسه من دون اللّه و منهم من نبذها و نطق فی کلّ الأحیان اللّه اللّه قد آمنت بک منقطعاً عن الأسمآء و عمّا ظهر فی الانشآء نشهد انّه فاز بالتّوحید و کوثر التّجرید و عرف المقصود اذ اظهر نفسه لمن فی الملک و الملکوت
یا حبیب قلبی قد هزّتنی نفحات حبّکم و نسمات ودّکم بمشاهدة کتابکم مرّةً بعد مرّة و اخذت القلم ان اترجم ما فی قلبی من محبّة احبّآء اللّه و اصفیائه ولکن انّه یصیح و یقول هذا مضمار لن یقدر ان یجول فیه مثلی لأنّ هذا مقام اقرّت الألسن بعجزها عن ذکره و الأقلام بقصورها عن ثنائه ولکن مع الاعتراف بالقصور و العجز اذکر علی قدری و مسکنتی و اسأل اللّه ان یلهمنی ما ینبغی لأحبّائه و یلیق لأصفیائه انّه لهو الملهم المعلّم المقتدر الخبیر فلمّا فزت بکتابکم و اطّلعت بما فیه قصدت المقصد الأقصی و المنظر الأعلی و عرضت لدی العرش اذاً تکلّم لسان العظمة بما اشرقت به شمس العنایة و الألطاف قال و قوله الحقّ ای علی الحمد للّه بانوار فجر ظهور فائز شدی و بمقصود عالمیان توجّه نمودی و لدی الوجه مذکوری از حوادث دنیا محزون مباش آنچه حکمت بالغۀ الهی اقتضا نماید ظاهر میشود انّه یمدّکم بأسباب السّموات و الأرض انّه لهو المقتدر القدیر ولکن قلم اعلی ترا و سایر دوستان را وصیّت مینماید بحکمت و به ما انزله اللّه فی الکتاب الیوم لازم و واجبست متابعت احکام الهی و از اعظم احکام حکمت است جمیع بآن مأمورند و تفصیل آن در الواح عربی و فارسی نازل شده باید ملاحظه نمایند و بآن عامل گردند و باید بشأنی مابین خلق ظاهر شوند که کل عرف اخلاق الهیّه را از ایشان بیابند و آنچه سبب ارتفاع امر و تقدیس آنست بآن عامل گردند ای علی اگر نفوس مقبله از ارادههای خود میگذشتند و به ما اراده اللّه عمل مینمودند حال اکثری از خلق بعرفان حقّ فائز بودند از جمله در اکثر الواح کل را بحکمت امر نمودیم بغیر آن عمل نمودند و همچنین قلم اعلی کراراً و مراراً نهی فرمود عباد را از توجّه بشطر اقدس معذلک از امر اللّه غفلت نمودند آنچه لسان اللّه بآن تکلّم میفرماید آن خیر محض بوده و خواهد بود طوبی لمن نبذ ما اراد و تمسّک بارادة اللّه المهیمن القیّوم انتهی
عرض این خادم فانی آنکه دوستان حقّ باید در جمیع احوال بحبل حکمت متمسّک باشند چه که در کتاب الهی مکرّراً این امر محکم نازل شده اکثری از ناس سالها بظنون و اوهام تربیت شدهاند و خرق آن دفعةً واحده بسیار مشکل است رحمت حقّ جلّ کبریائه سبقت گرفته بر کل لذا باید نفوسی که از صهبای معانی آشامیدهاند و بکوثر علم ربّانی فائز شدهاند بکمال رأفت و شفقت بادویۀ مناسبه امراض نفوس غافله را مداوا نمایند تا ابصار از رمد اوهام مطهّر شود و قلوب از امراض ظنون فارغ گردد باید مثل آن جناب احکام الهی را بکل برسانند تا جمیع مطّلع شوند و به ما اراد اللّه عامل گردند الیوم بعضی از اهل بیان که بگمان خود خرق حجاب نمودهاند و بغایة قصوی رسیدهاند در کلمۀ مبارکۀ انّی انا اللّه که از مطلع ظهور ظاهر است توقّف نمودهاند بلکه بواسطۀ آن اعراض کردهاند حال ملاحظه نمائید چه قدر از صراط حقّ مستقیم بعیدند و از مقصود محروم و حال آنکه از قبل اخبار نمودهاند چنانچه در خطبۀ طتنجیّه میفرماید فتوقّعوا ظهور مکلّم موسی من الشّجرة علی الطّور و نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید او در هر شیء بأنّی انا اللّه ناطق است معذلک در بحور ریب متغمّسند و در هوای اوهام طایر تا چه رسد باحزاب مختلفه که هنوز ادراک یوم اللّه را ننمودهاند چه که در آن یوم جز حقّ جلّ کبریائه هیچ اسمی از اسماء مذکور نه مثلاً از اعلی مراتب آن تا ادنی مقام آن از ذکر نبوّت و ولایت و نقبا و نجبا و اوتاد جمیع از برای آن بود که ناس را بحقّ دعوت مینمودند و حال بعد از ظهور غیب مکنون و کنز مخزون اگر نفسی بغیر او ناظر باشد یا تمسّک نماید البتّه از مقام بلند توحید و رتبۀ اعلای تفرید محرومست یوم قیامت مسمّیات کلّ این اسماء فضل بدیع را راجی و مرتجیند چه که علم الملک للّه الواحد القهّار مرتفع است و رایت انّی انا اللّه در قطب عالم بر اعلی المقام منصوب قسم بآفتاب افق بیان اهل امکان غافلند اگر اقلّ از سمّ ابره به ما ظهر و لاح و اشرق و الاح مطّلع میشدند از ما سوی اللّه میگذشتند و بندای لبّیک لبّیک یا اله العالمین ناطق میشدند بلی این کوثر روحانی را هر نفسی سزاوار نبوده و نیست هنوز معنی خاتم النّبیّین که در فرقان نازل شده ادراک ننمودهاند چه که معلوم و واضحست که بعد از ختم نبوّت تلویحاً و تصریحاً در کتاب الهی ظهور اللّه مذکور و مسطور است شرح این مقام بتمامه از قوّه و احصا و احاطۀ این عبد و امثال این عبد خارج است بهتر آنکه این بیان را باین کلمۀ مبارکه ختم نمایم
یومی از ایّام بین اصحاب از مجاورین و مهاجرین لسان عظمت باین کلمه ناطق فرمودند امروز روزیست که از او اخبار دادهاند بقوله تعالی یوم یأتی ربّک متبصّرین از این بیان ادراک مینمایند که اگر نفسی در این یوم باسمی از اسماء متمسّک شود و یا تشبّث نماید در مقامی از مشرکین محسوبست انتهی بیش از این گفتن مرا دستور نیست باری مقصود آنکه اگر نفسی که باعلی رتبۀ ایقان و اطمینان فائز است امثال این بیانات را در اوّل مرتبه از برای طالب ذکر نماید البتّه او هلاک شود و بحیوة باقیه فائز نگردد باید برتبه و مقام او تکلّم نمود تا قابل استماع نغمۀ الهی گردد هر نفسی باندازه و مقدار او باید رحیق عرفان عطا شود مکرّراً از لسان عظمت این کلمه اصغا شد که باید شاربان رحیق معانی و بیان در صدد تربیت جمیع عالم باشند و این مقام بسیار بلند است بلکه اعلی من کلّ علوّ و اسمی من کلّ سموّ طوبی لمن فاز بهذا المقام الأعزّ الأقدس الأمنع الأعظم الأعلی
استدعا آنکه همیشه این خادم فانی را برشحات قلمیّه مذکور و مسرور دارند و نفوس مشتعلۀ آن دیار را از جانب این بندۀ فانی تکبیر منیع برسانید و بگوئید امروز روز استقامتست و امروز روز خدمت است جهد نمائید تا بامری فائز شوید که ذکر آن بدوام اللّه باقی و دائم بماند استقامت از اعظم امور است چه که مشاهده شد نفسی که خود را از اهل ایمان میشمرد و در هوای ایقان طایر بود بنعیب غرابی از حقّ جلّ و عزّ ممنوع گشت انشآءاللّه باید آن جناب بکمال سعی و اجتهاد ناس را باستقامت دعوت نمایند چه که از قبل خبر فرمودهاند کل را بنعاق ناعقین و ادّعای کاذبین و آنچه از قلم اعلی نازل شد البتّه ظاهر خواهد گشت سورۀ رئیس را تلاوت فرمائید و همچنین لوح ملک پاریس را که از اجزای سورۀ مبارکۀ هیکل است و همچنین لوح فؤاد که مخصوص یکی از احباب نازل شده و این لوح در وقتی نازل شد که فؤاد پاشا که وزیر خارجۀ روم بود بمقرّ خود راجع شده بود و سبب فتنۀ اخیره و مهاجرت از ارض سرّ به عکّا او شده بود دو نفر بودند که بعد از سلطان رئیس کل بودند یکی فؤاد پاشا و یکی عالی پاشا گاهی این صدر اعظم بود و آن وزیر دول خارجه و گاهی بالعکس در آن لوح میفرماید قوله عزّ کبریائه سوف نعزّل الّذی کان مثله و نأخذ امیرهم الّذی یحکم علی البلاد و انا العزیز الجبّار و همچنین در کتاب اقدس در نقطۀ واقعۀ بین البحرین ملاحظه نمائید که مقصود از آن نقطه اسلامبولست چه که از یک جهتش بحر ابیض است و جهة دیگر بحر اسود باری آنچه از قلم اعلی جاری کل ظاهر شده و اخبارهای دیگر هم که در الواح هست کل ظاهر خواهد شد نشهد انّه هو العالم المقتدر السّامع البصیر الخبیر لذا باید احبّای الهی آنچه در الواح نازل شده در نظر داشته باشند که مباد از نعیقی خود را از فیوضات لانهایه محروم نمایند از حقّ میطلبیم که جمیع احبّای خود را بآنچه اراده فرموده موفّق فرماید تا کل بکمال خضوع و خشوع و استغنا و تقدیس و تنزیه و اعمال حسنۀ طیّبه و اخلاق مرضیّه بثنای حقّ جلّ جلاله و تبلیغ امرش مشغول شوند انّما البهآء علیک و علی الّذین تزیّنوا بردآء الاستقامة فی امر اللّه المقتدر العلیم الحکیم
* * *
جناب آقا محمّد حسین علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
١۵٢١
هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تفرّد بالعزّة و توحّد بالعظمة قد نطق بالکلمة و ارتفعت بها سموات الأفئدة و القلوب ثمّ نطق بکلمة اخری اذاً سطع نور فلمّا اخذته اریاح الارادة تشتّت و تقبّب علی وجه السّمآء و بکلّ جزء منه تنوّر قلب کلّ من اقبل و فؤاد کلّ من توجّه انّه لهو الّذی یفعل ما یشآء بسلطانه و یحکم ما یرید بقدرته لا تعجزه شئونات العالم و لا اشارات الأمم و لا تخوّفه سطوة الّذین اعرضوا عن اللّه ربّ العالمین و الحمد للّه الّذی رفع سمآء اللّوح و زیّنها بشموس الکلمات و انجم الحروفات الّتی ماج فی کلّ واحدة منها بحر الحکمة و المعانی تعالی المالک الأبدیّ الّذی استوی علی العرش بقوّة ما اضعفتها قدرة العالم و ما اعجزتها شئونات الّذین قاموا علی الاعراض و ظهروا بنفاق ما ظهر شبهه فی الآفاق یشهد بذلک لسان النّاطق فی یوم المیثاق و انّه لهو الفرد الواحد المتعالی العلیم الحکیم و الحمد للّه الّذی اظهر من افق السّمآء ما انجذب به من فی ملکوت الانشآء اذاً تحرّک کلّشیء و توجّه کلّ وجه و شاخص کلّ بصر و اقبل کلّ قلب و سرع کلّ رجل اذاً اراد الامتحان و بذلک اشرقت من افق القضآء شمس البلآء و بذلک اضطربت النّفوس و تزلزلت الأرکان و من النّاس من اعرض بعد اقباله و منهم من خاف بعد اطمینانه و منهم من تقهقر بعد توجّهه و منهم من تبعّد بعد قربه و منهم من توقّف بعد سیره و منهم من ضعف بعد قدرته لیظهر بذلک من اراده منقطعاً عن الجهات اولئک ما منعتهم شئونات القضآء و لا ظهورات البلآء قالوا بلسان الظّاهر و الباطن باسمک یا محبوب العالم و مقصود الأمم و سرعوا الیه بل طاروا بأجنحة الایقان الی افق فضله و شربوا رحیق البیان من ید عطائه اولئک عباد الّذین وجدوا حلاوة الذّکر و اخذهم سکر کوثر العرفان الّذی ادارته انامل فضل ربّهم الرّحمن طوبی لهم ثمّ طوبی لهم و تعالی من ظهر بهذا الفضل العظیم و الجود العمیم اشهد انّه لا اله الّا هو لم یزل کان فی علوّه و سموّه مقدّساً عن وصف خلقه و ذکر عباده لا تدرکه الأفئدة و القلوب و عنده علم کلّشیء فی کتاب مبین
و بعد یا ایّها الشّارب من کأس البیان قد بلغ الخادم ما ارسلته بید احد من الأحبّآء قرأته و وجدت منه عرف حبّکم للّه ربّنا و ربّکم و اقبالکم الی اللّه مقصودنا و مقصودکم اسأله تعالی بأن یکتب لکم خیر الدّنیا و الآخرة و یرزقکم ما یرتفع به ذکرکم فی ایّامه انّه لهو الفرد الواحد المقتدر العزیز القدیر
بلسان پارسی عرض میشود تا مطالب در نزد هر یک از دوستان بی ستر و حجاب معلوم و واضح گردد که شاید بسعی آنجناب عبادیکه از سطوة ظلم و اعتساف متزلزل و مضطرب مشاهده میشوند بنور یقین و طراز اطمینان مزیّن گردند اینعبد بسیار متفکّر است چه که مشاهده مینماید دنیا در هر حین بلسان خود بر فنای خود شهادت میدهد معذلک از برای این دو روزۀ فانیه کل از ملکوت باقی محرومند مگر نفوسیکه از ید عطا رحیق یقین آشامیدهاند اولئک عباد مقرّبون و اولئک لا خوف علیهم و لا هم یحزنون از حقّ میطلبیم کل را آذان واعیه عطا فرماید تا باصغاء کلمات الهی فائز شوند اوست معطی حقیقی و فیّاض حقیقی اینست که در بعضی از الواح اینکلمه از سماء مشیّت ربّانی نازل قوله تعالی لو فاز احد باصغآء ندآء ربّه العلیّ الأبهی فی ملکوت الانشآء انّه لا یسکن فی مقامه یقوم بالحکمة و البیان علی ذکر ربّه العزیز الحمید و همچنین در الواح دیگر میفرمایند که مضمون آن بفارسی اینست اگر مردمان ارض بشنیدن نداء الهی فائز شوند کل بافق اعلی توجّه نمایند و از رحیق ابهی بیاشامند قسم ببحر علم الهی که اگر بگوش حقیقی نغمهئی از نغمات طیور عرش را ادراک کنند جان در ره دوست ایثار نمایند و از محلّ فدا زنده برنگردند چنانچه شاربان کوثر معانی برنگشتند و آنچه بود و نبود از مال و جان و اهل در سبیل آنشمس حقیقت دادند فنعم اجر العاملین اگر نفسی قطرهئی از بحر محبّت بیاشامد و یا برشحهئی از بحر انقطاع فائز شود جمیع عالم را شبه یک کفّ تراب مشاهده نماید و آنچه در آسمانها و زمین است او را از سبیل دوست منع ننماید چندی قبل لوحی از سماء مشیّت الهی نازل و اینفقره در آن لوح اقدس امنع از قلم اعلی مسطور یک تجلّی از تجلّیات شمس انقطاع بر ملوک افتاد از خود و غیر خود گذشتند و سر در بیابانها نهادند از جمله نعمان بود که در یکی از لیالی شمس کلمه که از مَشْرق انقطاع مُشْرق بود بر او تافت متفکّر شد و هم متحیّر و چون از سکر تحیّر برآمد خود او بخود او خطاب نمود که چه مصرف دارد اینهمه اموال و زخارف که جمع نمودی و فردا دیگری او را مالک شود و غیر تو بر کرسیّ تو نشیند در یک آن جذب رحیق انقطاع او را بمقامی رساند که از خزائن و دفائن و تاج و تخت و اسباب حشمت و سلطنت گذشت و در همان شب از بیت خارج شد و رو بصحرا نهاد و چون صبح طالع و امرا حاضر سریر سلطنت را بی مَلِک دیدند آنچه تفحّص کردند خبری از او نیافتند و اگر الیوم از برای جمیع من علی الأرض از اعلی و ادنی اینمقام تجلّی نماید کل را منقطع از ما سوی اللّه مشاهده نمائید چه که بر فنا و نیستی دنیا فیالحقیقه واقف شوند و بچشم بصیرت ملاحظه نمایند جمیع ناس بفنای دنیا شهادت دهند ولکن این شهادت حقیقت ندارد و بمقام ملکه نیامده چه اگر فیالحقیقه ادراک نمایند و ببصر حقیقی ملاحظه کنند هرگز خود را بسبب او از فیوضات نامتناهیۀ الهیّه محروم ننمایند اکثر دیدنها و گفتنها و شنیدنها و عرفانها عارضیست نه حقیقی هر بصیری این گفتار را گواهست و هر علیمی بر راستی آن شهادت داده و میدهد از حقّ میطلبیم جمیع ناس را بشنیدن کلمۀ مبارکۀ خود مؤیّد فرماید تا کل از کدورات دنیا و غفلت آن منزّه شوند و بقلب و فوأد بمطلع نور احدیّه توجّه نمایند انّه لهو المعطی المجیب الکریم
ای برادر نار اللّه مشتعل و نور اللّه از افق جود مشرق بحر عنایت در امواج و سلطان غیب و شهود بر عرش ظهور مستوی معذلک کل بیخبر و بیبهره و مخمود و بعید مشاهده میشوند این نفوس را منع ننموده مگر سیّئاتیکه بآن قیام نمودند و از قبل مرتکب شدند اگر نفسی بآیات ناظر باشد شرق و غرب ارض را پر نموده از برای احدی مجال اعراض و اعتراض نیست و اگر ببیّنات و معجزات ناظر باشد تشهد الأشیآء کلّها قد ظهر منه ما لا ظهر فی الابداع از اینها گذشته آنچه ظاهر شده و ظاهر بشود از قبل بچندین سنه از قلم اعلی نازل و جاری اینعبد نمیداند که آنجناب بمشاهدۀ آیاتیکه در ارض سرّ و عراق و سجن اعظم نازل شده فائز شدهاند یا نه سورۀ مبارکۀ رئیس حین خروج از ادرنه نازل اکثری از اصحاب شاهد و گواهند و آن لوح مبارک نزد اکثری موجود است بگیرید و مشاهده کنید آنچه در ارض واقع گشته یعنی در مملکت دولت عثمانی فقره بفقره بکمال تصریح در آن نازل و ثبت شده و همچنین در لوح پاریس که ذکر ملک آن ارض و ما یرد علیه از قلم اعلی بتفصیل در آن نازلست و از اینها گذشته آنچه انسان تفکّر نماید و یا بخیالش خطور کند از آن اعظمتر و کاملتر از هر قبیل در ارض ظاهر شده معذلک ناس نسناس بمثابۀ عنکبوت بیوت اوهامیّه میتنند قد اعرضوا عن الحقّ و تمسّکوا بالباطل من دون بیّنة و برهان حجّت الهی که جمیع ذرّات نزدش خاضعست انکار نمودهاند و از برهان او گذشتهاند و بمشارق ظنون و اوهام که بعضی از علمای جاهل عصر باشند تمسّک و تشبّث جستهاند افّ لهم و للّذین اتّبعوهم من دون بیّنة من اللّه العلیّ العظیم در فرقان حقّ جلّ و عزّ میفرماید یوم یأتی ربّک او بعض آیات ربّک و همچنین میفرماید یوم یقوم النّاس لربّ العالمین و امثال این بیانات در فرقان که فارق بین حقّ و باطل بوده بسیار است و در کتب قبل هم بوده و این عبد فانی در عرایضیکه بدوستان معروض داشته از قبل و بعد مکرّر آن آیات را نوشته و ارسال نموده لذا در این مکتوب باختصار قناعت رفت از حقّ میطلبیم ابصار قلوب و افئده را از رمد اوهام مقدّس نماید تا باشراقات انوار وجه بعد از فنای اشیاء فائز شوند طالب را یک کلمه کفایت مینماید و عرف حقّ از او استشمام میکند رایحۀ گل و دون آن واضح و مبرهن است هر ممیّزی تمیز میدهد ولکن در صورتیکه شامّه از شئونات عرضیّه تغییر نیافته باشد و اگر نعوذ باللّه شامّه معیوب شود ممیّز نخواهد بود این ایّامیست که رشحات بحر بیان اهل امکان را تازه و زنده نموده ولکن انسان که خود را افضل مخلوقات میداند اکثری از او دور ماندهاند و خبر هم ندارند اینست که فرمودهاند اگر انسان بانسانیّت ظاهر شود از ملک افضل است و دون آن از حیوان پستتر امید هست که آنجناب بمثابۀ سراج روشن و منیر شوند و سبب تذکّر نفوس غافله گردند
و اینکه مرقوم داشته بودند که در یکی از الواح که مخصوص یکی از عباد نازل این آیۀ مبارکۀ فرقان مذکور قوله تعالی و انّهم ظنّوا کما ظننتم ان لن یبعث اللّه من بعده احداً و در آیه لفظ منبعد نیست و شخص عالمی محض حاجت از چند نفر سؤال نموده که اگر لفظ منبعد در قرآن بود استدلال در حقّ اینظهور اعظم تمام بود و چون لفظ منبعد نیست چگونه استدلال میشود ای برادر یک کلمه عرض مینمایم اگر فیالجمله توجّه شود کفایت مینماید و افق شک بیقین مبدّل میشود و شمس امر بشأنی تجلّی میفرماید که آثار ظلمت در وجود نمیماند آنکلمه اینست که هر طالب و هر قاصد و هر عامل در اوّل امر باید قلب را از ظنونات و اوهامات ناس مقدّس و منزّه نماید و در صدد عرفان حقّ جلّ جلاله متوکّلاً علیه برآید تا حقّ جلّت عظمته را بصفات و آثار و علامات و حجج و براهین بقدر خود بشناسد و ادراک نماید چه که آن بحر قدم و شمس حقیقت و سماء کرم بکینونته و ذاته شناخته نشده و نمیشود قد اعترف النّبیّون بعجزهم و المخلصون بتحیّرهم و المقرّبون ببعدهم اینمقام بذکر و بیان محتاج نه چه که مسلّم کل است و جمیع ناس بآن مقرّ و معترفند و چون طیور ادراک و دانائی از صعود بآنمقام بلند اعلی عاجزند اینست که امر شده بآثار نظر نمایند که شاید هر کسی بمقام خود و مقدار خود بمؤثّر حقیقی پیبرد و هر نفسی باینمقام فائز شد و قطرهئی از دریای دانائی آشامید یعنی بعرفان حقّ فائز گشت و او را شناخت در اینصورت آنچه بفرماید مقبولست و حکمش مطاع و امرش نافذ اینکلمۀ مبارکه را ملاحظه نمائید که میفرماید یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید معترفین باینکلمۀ مبارکه از اهل حقّ محسوبند و آنها نفوسی هستند که از صهبای معانی آشامیدهاند و برحیق نورانی در بامداد رحمانی فائز گشتهاند ایشانند که در امر اللّه چون و چرا نگفته و نخواهند گفت امّا در ذکر آیه اوّلاً آنکه نفسی از کتاب الهی خبر ندارد که از پیش چه بوده و ثانی آنکه اگر قائل اوّل کلمۀ خود را و یا آیات خود را کم نماید و یا بیفزاید مختار بوده و هست چه که اوست مکلّم در شجره و اوست مکلّم در فرقان و اوست مکلّم در بیان و اوست مکلّم در کتب و صحف و زبر من اوّل الّذی لا اوّل له اگر نفسی بکتاب ایقان که در هنگام ظهور نیّر آفاق از افق عراق نازل شده نظر نماید و تفکّر کند خود را مستغنی مشاهده نماید قسم بآفتاب حقیقت که در آن کتاب مبارک لآلی علم الهی مخزونست و دریاهای عرفان مستور و مکنون نیکوست حال نفسیکه بانقطاع کامل باو توجّه نمود و بآن فائز گشت و مقصود از ذکر این آیۀ مبارکه این بوده که مردم این عصر بدانند و آگاه شوند که در اعصار ماضیه و قرون خالیه هم اهل آن قرون بمضمون این آیه تکلّم مینمودند که دیگر نبی نخواهد آمد و احدی برسالت مبعوث نشود و این مقصود حاصل میشود خواه لفظ منبعد بر حسب ظاهر مذکور باشد یا نباشد چه که معنی آیۀ مبارکه این میشود که ایشان گمان کردند همچنان که شما گمان کردید اینکه خدا مبعوث نمیکند احدی را و کلمۀ منبعد در باطن آیه بوده چنانچه در مقام دیگر بکمال تصریح میفرماید قوله تعالی و لقد جآءکم یوسف من قبل بالبیّنات فما زلتم فی شکّ ممّا جآءکم به حتّی اذا هلک قلتم لن یبعث اللّه من بعده رسولاً کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب مشاهده نمائید که معنی آن آیه بعینه در این آیه موجود منبعد در آنجا مقدّر و در اینجا ظاهر و مقصود از ذکر منبعد در این آیه این بوده که معرضین و معترضین بر امر اللّه ادراک نمایند که از قبل هم در هر عصر که آفتاب حقیقت از مشرق ظهور ظاهر شد عباد آن عصر اعراض نمودند و گفتند بعد از نبیّ ما و کتاب ما احدی مبعوث نمیشود باری ذکر لفظ منبعد از برای وضوح مطلب بوده و بعضی از آیات مبارکۀ فرقانیّه و کتب قبل ذکر آنچه مقدّر شده لازم میشود تا سامعین مقصود متکلّم را بیابند و معنی آیات الهیّه را ادراک نمایند مثلاً فرموده قوله تعالی و لقد خلقناکم ثمّ صوّرناکم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا و این مسلّمست که امر بسجود ملائکه قبل از خلق بوده اینست که علما چون خواستند طریقی از برای معنی آیه لأجل تفهیم و تفهّم ناس پیدا نمایند لفظ اباکم را گفتند مقدّر است که آیۀ مبارکه اینقسم میشود و لقد خلقنا اباکم ثمّ صوّرنا اباکم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا که معنی چنین میشود که ما حضرت آدم پدر شما را خلق کردیم و مصوّر نمودیم و بعد امر نمودیم ملائکه را که باو سجده نمایند اگر اینعبد بخواهد از این امثله از کلام مجید ذکر نماید یک رساله باید تألیف کند و آنجناب را زحمت دهد بر قرائت آن حال آنجناب بآنشخص عالم ذکر نمایند یعنی آنشخصیکه ذکر نموده اگر لفظ منبعد در آیۀ مبارکه بود استدلال در حقّ اینظهور اعظم بامعنا بود در آیۀ دویم ملاحظه نمایند که لفط منبعد ظاهر و باهر و مشهود است ای برادر آنچه عرض شد نظر بمحبّت بآنجناب بود والّا نفوسیکه الیوم مؤیّد شدهاند و یا فیالحقیقه طالب صراط مستقیم باشند باید حقّ را بحقّ بشناسند و بحبل محکم او تمسّک جویند چه اگر بغیر او متمسّک شوند هرگز ببحر عرفان فائز نگردند و از انوار آفتاب حقیقت که از مشرق سجن طالعست روشنی نیابند از جمیع ناس سؤال نما که چه میگویند در آیۀ مبارکه که میفرماید یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید حقّ هرچه بفرماید کتابست و جمیع باید باو ناظر باشند لسان از او بیان از او کتاب از او آنچه بفرماید حقّست و آنچه ذکر نماید حقّست و آنچه از او ظاهر شود حقّست و اگر نفسی توقّف نماید و یا لم و بم بگوید از صراط مستقیم الهی انحراف جسته انشآءاللّه باید آن عالمیکه ذکر نمودید ببصر انصاف در آنچه عرض شد ملاحظه نماید که شاید بوی ریحان ریاض علم حقیقی را استشمام کند و بمدینۀ طیّبۀ انّا للّه رجوع نماید در یکی از الواح مبارکه اینکلمۀ عالیه نازل میفرماید لیس الیوم یوم السّؤال ینبغی لکلّ نفس اذا سمع النّدآء یقول
لبّیک لبّیک یا فاطر السّمآء و اله الأسمآء اشهد انّک اظهرت مشرق وحیک و مطلع آیاتک و ما لا یعرفه الّا انت اسألک بأن لا تدعنی بنفسی و هوای ای ربّ یشهد کلّشیء بغنائک و فقری و انّک انت القویّ القدیر
این خادم فانی از حقّ سائل که جمیع عباد را تأیید فرماید بآنچه رضای او در اوست انّه لهو المعطی المجیب الکریم
جناب آقا سیّد علیاکبر علیه بهآء اللّه بسیار ذکر شما را نزد اینعبد نمودند امید است که انشآءاللّه موفّق شوید بر خدمت امر تا ظاهر شود از شما آنچه که در ملکوت الهی باقی و دائم بماند بسیار این بنده از ذکر جناب سیّد مسرور شد و از حقّ میطلبم توفیق آنجناب را در کلّ حین زیاد فرماید انّه ولیّ المحسنین
اینکه نوشته بودید که ملّا جعفر نراقی که قبل از ظهور خود را از حروفات حیّ بیان میدانست اظهار نمود که هر نفسیکه اهل بیان است باید بدقّت تمام حساب جمیع مایملک خود را بکند و خمس او را بدهد حتّی از ملبوس پوشش خود و بعضی از اهل آنزمان که قول او را سند داشته مبالغی که مقدور بوده دادند آیا جمال قدم آنچه داده شده از بابت حقوق اللّه قبول میفرمایند یا باید از اینظهور حساب کرده داده شود این تفصیل در ساحت اقدس عرض شد فرمودند ملّا جعفر از احدی اذن نداشته از روی هوی تکلّم مینمود و حکم میکرد ولکن چون نفوسیکه دادهاند لأجل اللّه و امره عمل نمودهاند لذا معفوّند دوباره مطالبۀ از ایشان جایز نه و این حقوق که ذکر شده و از افق سماء لوح الهی حکم آن اشراق نموده نفع آن بخود عباد راجعست لعمر اللّه اگر مطّلع شوند بر آنچه مستور است و آگاه گردند از بحر فضلیکه در این حکم مکنون است جمیع ناس آنچه را مالکند در سبیل ذکرش انفاق نمایند طوبی لمن فاز بما امر به من لدی اللّه العلیم الحکیم انتهی ای برادر از همان حکم ملّا جعفر معلوم میشود که از ریاض انقطاع بوئی نشنیده مثل او مثل نفوسیست که بتغسیل میّت مشغولند و در آنحین بغارت البسه متوجّه امر اللّه بروح و ریحان نازل شده طوبی لمن فاز به ویل للغافلین کتاب اقدس که از سماء مقدّس در سنین قبل ارسال شد مدّتی مستور بود و امر نفرمودند که ببلاد ارسال شود میفرمودند امر حقوق الهی در آن کتاب نازل شده و این نظر برحمت و شفقّت حقّ بوده و بعد از اطّلاع عباد به ما انزله الرّحمن فیه بر کل عمل بآن واجب میشود شاید از ادای آن تکاهل نمایند و یا چیزی در قلوب خطور نماید که لایق ایّام الهی نباشد و بعد از اکثر اطراف عرایض بساحت اقدس رسید و استدعای احکام نمودند و حسب الأمر اینعبد ارسال داشت ولکن امر فرمودند که احدی مطالبۀ حقوق ننماید بر هر نفسی در کتاب الهی فرض شده که خود او بکمال روح و ریحان ادا نماید اسأله تعالی بأن یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی
و اینکه در بارۀ فقرا نوشته بودید که میشود حقوق الهی را بآنها داد یا نه اینفقره منوط باذن است در هر محل که حقوق الهی جمع شد باید تفصیل آن و تفصیل فقرا عرض شود انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید چه اگر عموماً اذن داده شود خالی از اختلاف نخواهد بود و سبب زحمت خواهد شد
و اینکه در بارۀ حاجی میرزا احمد نوشته بودید تا حال عریضۀ شفاعت از جناب ذبیح علیه بهآء اللّه الأبهی بساحت اقدس نرسیده بلی عرایض ایشان بسیار رسیده ولی ذکر شفاعت در آنها مذکور نه و اینعبد زیاده بر این اطّلاع ندارد
و آنچه از حقوق الهی بارض صاد ارسال داشتند رسید و اینکه اراده نمودید بساحت اقدس توجّه نمائید عرض شد فرمودند در جمیع احوال باید بحکمت ناظر باشید چه که این امر محکم از سماء اوامر الهی نازل شده و در این سنه حکمت اقتضا نمینماید و بعد الأمر بیده انتهی اینعبد معبود حقیقی را شاکر است که آنجناب را بر عرفانش و خدمت امرش مؤیّد فرمود انّه لهو الفضّال المعطی الکریم البهآء علیکم و علی اهلکم من لدی اللّه ربّ العالمین
استدعا آنکه از قول این فانی دوستان آن ارض را تکبیر برسانید و مذکور دارید از سطوة ظالمین ارض محزون نشوید الحمد للّه بامری فائز شدهاید که معادله نمینماید باو آنچه در ارض مشهود است و آنچه مستور قدر مقامات خود را بدانید و او را از دست مدهید عنقریب نفوس ظالمه بصدهزار حسرت و ندامت بخاک راجع و از آنجا بمقام خود نازل بحکمت متمسّک باشید و بذکر اللّه مشغول از برای هر نفسی موت مقدّر و مکتوب و چون وقت آن رسید تأخیر نشود و این یک مرتبه واقع میشود و البتّه اگر باسم دوست و ذکر دوست و در ره دوست واقع شود احسن و اکمل و ابدع و ابهی و احلی خواهد بود آنکه از این شربت نوشیده عرض این عبد را بتمامه ادراک نماید و مذاق جانش را شیرین یابد مقصود از عرض اینفقرات آنکه با حکمت باشند نه بحدّیکه امر اللّه مابینشان بالمرّه مستور ماند و نار اللّه بالمرّه مخمود گردد چون صبح منیر باشند و چون روز روشن جهد نمایند باعمال طیّبه و اخلاق روحانیّه مابین بریّه ظاهر شوند چه که اعمال حسنه سبب علوّ امر اللّه بوده و خواهد بود و همچنین سبب تنبّه عباد البهآء الثّنآء علی احبّآء اللّه الّذین فازوا برحیق الاستقامة بین البریّة و آمنوا و اقبلوا الی اللّه الفرد الخبیر
سبحانک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء و یا مجذب من فی الانشآء بندائک الأحلی اسألک باسمک الّذی به انجذب الملأ الأعلی و طارت افئدة اهل مدائن البقآء بأن تنزل من سمآء عنایتک ما تفرح به قلوب احبّائک الّذین اجابوا اذ سمعوا ندائک و توجّهوا اذ عرّفتهم سبیلک و اقبلوا اذ هدیتهم الی صراطک و افق ظهورک ای ربّ انّهم عباد آمنوا بک و بآیاتک و حملوا الشّدائد فی سبیلک و تراهم یا محبوب الامکان تحت مخالب اهل الطّغیان الّذین نبذوا آیاتک و کفروا ببیّناتک و اعرضوا عن حجّتک و برهانک ای ربّ قد اخذتهم سطوة الظّالمین علی شأن اضطربوا فی ایّامک و احاطتهم البلایا من کلّ الجهات بعد تمسّکهم بحبل عنایتک ای ربّ فأشربهم من کوثر عطائک الّذی من شرب منه لا یأخذه الاضطراب و لا فزع من فی البلاد انّک انت مولی العباد و الحاکم فی یوم المعاد لا اله الّا انت الغالب المقتدر القویّ القدیر
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تفرّد بالمحبّة و توحّد بالوداد انّه لمولی العباد و مالک الایجاد و النّاطق بما اراد فی المبدإ و المعاد و النّفحة الّتی تضوّعت من قمیص اللّه و النّور المشرق من افق عنایته و السّلام الظّاهر اللّائح من ملکوت فضله علی الّذین قاموا علی اعلآء کلمته و اظهار امره و عملوا بما امروا به فی کتابه اولئک عباد بهم جرت الأوامر و الأحکام بین الأنام و ثبت حکم التّقدیس بین الأحزاب بهم رفعت الرّایات و ظهرت العلامات یصلّینّ علیهم الملأ الأعلی و عن ورائهم مالک الأسمآء و فاطر السّمآء
و بعد از جلوس راضیه علیها بهائی بحضور حاضر و بنیابت آنجناب بزیارت فائز خان نعمت گسترد و حاضرین را بار داد و ضیافت کاملی باسم آنجناب بعمل آمد فیالحقیقه ما تشتهی الأنفس و تلذّ الأعین حاضر و موجود بل ما ترید الآذان چه که اوراق از نسیم ارادۀ الهی متحرّک و از آنحرکت صوت خوشی مسموع و بکلمۀ مبارکی ناطق گویا از برای غائبین طلب حضور مینمودند و ابصار بمشاهدۀ آثار قدرت و صنع الهی در ازهار و اثمار و اشجار و اوراق و انهار محظوظ الحمد للّه الّذی ایّدک و ایّدها
یا علی الحمد للّه بصر عالم از کحل حکمت و بیان احبّای الهی روشنست اگرچه این روشنی را سحاب تیرۀ اوهام خلق از ظهور و بروز منع نموده ولکن البتّه اریاح اراده این ابر را متفرّق نماید اوست قادر و توانا و قدرتش الیوم مستور ولکن در سرّ بفتح مدائن قلوب مشغول بیان رحمن مفتاحی است قویّ و فاتح و آفتابیست مشرق و لائح و بحریست محیط بگشاید و نور بخشد و حیات عطا نماید طوبی از برای بصیری که شک و ریب و اوهام و ظنون و سطوت و غضب اهل عالم او را از ذروۀ علیا منع ننمود بیک کلمه عالم مضطرب و بکلمۀ اخری ساکن و مطمئن و بیک عمل مشتعل و بعمل آخر برد و سلام اینست که از قلم اعلی در زبر و الواح اخلاق روحانیّه و اعمال مرضیّه و کلمۀ طیّبه از جنود قویّۀ الهیّه ذکر شده از جمیع مراتب گذشته اگر ناس بانصاف تمسّک نمایند هم خود بانوار یقین فائز گردند و آثار و حجج و براهین حقّ جلّ جلاله را بمثابۀ آفتاب مشاهده نمایند و هم کرسیّ اقتدار حقّ مابین عالم ظاهراً باهراً مشاهده گردد
یا اکبر دوستان را تکبیر برسان و از قبل مظلوم القا نما شما از سایر اهل عالم باید ممتاز باشید و در جمیع احیان بشطر امتیاز ناظر قدر خود را بدانید و مقام اولیای حقّ را که از اوّل امر بخدمت قیام نمودهاند بشناسید قلم اعلی جمیع را ذکر فرموده و بخلع عنایت مزیّن داشته ولکن از الواح نفوس مستقیمۀ ثابته عرف امتیاز متضوّع طوبی لمن وجد و کان من العاملین
یا ایّها النّاظر الی اللّه اشهد انّک شربت رحیق حبّی فی اوّل ایّامی و اعترفت بما اعترف به اللّه و تمسّکت به و نشرت آثاره و کنت قائماً علی خدمته فی یوم فیه زلّت الأقدام کبّر من قبلی علی احبّائی فی الطّآء و من حولها و بشّرهم بعنایة اللّه ربّ العالمین انّا نوصیهم بالتّقوی الخالص و بما یرتفع به امر اللّه العلیم الخبیر قل ان ارحموا علی انفسکم و علی سدرة الأمر و علی الدّمآء الّتی سفکت لاعلآء کلمة اللّه المطاعة اتّقوا اللّه یا قوم و کونوا من المنصفین لا تضیّعوا اعمالکم و ما ورد علیکم فی هذا النّبإ العظیم لکم ان تفتخروا علی من علی الأرض انّکم فزتم بما لا فاز به احد من الخلق یشهد بذلک من نطق امّ الکتاب بذکره العزیز البدیع لا تجعلوا انفسکم ملعب جهلآء الأرض ینبغی لکلّ عمل ینسب الیکم ان یکون مشرقاً کالشّمس بین العالم کذلک یعظکم اللّه حقّ الوعظ رحمة من عنده انّه یحبّکم و یرید لکم ما ینبغی لمقاماتکم عند اللّه العلیّ العظیم ایّاکم ان تعملوا ما تتوقّف به الرّحمة فی سمآء المشیّة کذلک ینصحکم من کان اشفق بکم منکم انّ ربّکم الرّحمن لهو العلیم الحکیم البهآء المشرق من افق عنایتی و النّور اللّائح من سمآء رحمتی علیک و علی من معک و یحبّک فی سبیل اللّه مالک هذا الیوم المبارک المبین انتهی
انشآءاللّه جمیع دوستان الهی بقمیص تقدیس مزیّن شوند باید بشأنی ظاهر باشند که اگر در انجمن عالم بوعظ و نصح عباد قیام نمایند و بأعلی البیان تنطّق کنند نه خود در سرّ خجل باشند و نه من علی الأرض قادر بر اعتراض حال باید در لیالی و ایّام در تدبیر آن باشند که نفسی را هدایت نمایند و از رحیق عرفان بچشانند این ایّام ایّامی نیست که فکر مختلف گردد و اراده متوقّف و قصد مشوب و اعمال منافی و اخلاق خشن باید جمیع اعمال و افعال و اخلاق مثل نقطۀ واحده مشاهده شود یعنی مرجع کل معروف باشد تا مدلّ بر معروف حقیقی و حاکی از او گردد کل تحت لحاظ عنایت بوده و هستند ما من احد الّا و قد فاز باکلیل الذّکر من لدی اللّه المهیمن القیّوم حال آنچه لازمست باید احبّای الهی بآن تمسّک نمایند ایّام راحت و فرح و عزّت را هم البتّه مشاهده کنند لازال میفرمایند اگر منادی را بشناسند و لذّت بیان رحمن را بیابند عالم را معدوم شمرند و به ما یرتفع به الأمر ناظر و متشبّث و متمسّک گردند باری این عبد خدمت هر یک عرض سلام و تکبیر و فنا و نیستی میرساند و بکمال عجز و ابتهال از معادن جواهر محبّت الهی استدعا مینماید که بمقامات عالیۀ خود ناظر باشند و آنچه سزاوار است عمل فرمایند العرض و العجز من العبد و القبول من احبّآء اللّه العزیز المحبوب
اینکه ذکر نفسین مقبلین جناب آقا سیّد محمّد و استاد محمّد قلی علیهما بهآء اللّه فرموده بودند و همچنین ذکر عمل ایشان را فی سبیل اللّه در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد نسبت بهر یک آفتاب عنایت و قمر رأفت و نجم شفقت و کلمه علیا ظاهر و مشرق قوله جلّ و عزّ
یا محمّد قد ذکرت لدی المظلوم مرّةً بعد مرّة و ذکرناک فی کلّ مرّة ما یجد منه المخلصون عرف عنایتی ان افرح و کن من الشّاکرین و نذکرک فی هذا الحین کرّة اخری فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو العزیز الکریم ان احمد اللّه بما ذکر عملک فی الألواح و انزل لک ما یزیّنک بطراز الخلوص انّه لهو المقتدر القدیر قد فاز ما عملته فی سبیلی برضائی و طراز قبولی انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لک و لعملک و لمن عمل بما امر به فی کتابی المبین بقیامکم علی خدمتی و عملکم فی حبّی نطق الملأ الأعلی طوبی لمن وفی بمیثاق اللّه فی هذا الیوم المبارک البدیع البهآء المشرق الظّاهر اللّائح اللّمیع علیک و علی کلّ عبد مستقیم
و هذا ما نزّل من جبروت الفضل لجناب استاد محمّد قلی علیه بهآء اللّه قوله جلّ کبریائه
بسمی المهیمن علی الظّاهر و الباطن
یا محمّد قبل قلی یذکرک المظلوم من شطره و یذکرک بعهده و ینزل لک ما عملته متمسّکاً بکتابه طوبی لک بما وفیت و عملت بما امرت به فی حبّه کم من عبد تمسّک بسبل الأوهام معرضاً عن سبیله و کم من عبد نبذ العالم عن ورائه مقبلاً الی انوار وجهه ان افرح بما ایّدک علی العمل بما یقرّبک فی کلّ الأحوال الی نفسه نعیماً لک بما اقبلت الی اللّه و وجدت عرف قمیصه انّا ذکرناک من قبل و من بعد انّ ربّک یجزی من تمسّک بحبل عنایته البهآء المشرق من افق سمآء الفضل علیک و علی من اتّبع امره انتهی
طوبی لهما و نعیماً لهما چه که عرف خلوص از ایشان بشهادت اللّه متضوّع و بروح و ریحان عمل نمودند آنچه را بآن امر شدند انشآءاللّه این مقام اعلی را باسم حقّ جلّ جلاله حفظ فرمائید از حقّ منیع این خادم فانی سائل و آمل که ایشان را باستقامت کبری فائز فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر تکبیر و سلام خدمت ایشان منوط باراده و عنایت آن محبوبست
اینکه در بارۀ ورقۀ مخدّره حو علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید عرض شد فرمودند نعم ما عمل من المعروف فی حقّها انشآءاللّه مؤیّد باشند بر اعمال طیّبه و ما یکون حاکیاً عن الحکمة المحضة منتسبین انشآءاللّه بعنایت حقّ فائز باشند و باستقامت کبری مزیّن تا جلاجل داهیه ایشان را از صراط احدیّه منع ننماید
یا علی قبل اکبر علیک بهائی و رحمتی و عنایتی ان انظر ثمّ اذکر فی امة رجعت الی مقرّها انّها بدّلت النّور بالنّار و باعت ملک النّاس بقطعة من الألماس مع کمال محبّت و اقبال و ادّعای عرفان داهیه بیک گل الماس او را فریب داد از حقّ معرض و بغیر او مقبل اینست شأن دنیا و اهل آن از اوّل امر معرض بوده و ابداً اطّلاع نداشته و ندارد چه که با ما نبوده خضوع و خشوع بیمعنی حضرات ق آن نفوس را بر آن داشت که اظهار ایمان نمایند انّه یعلم ما فی الصّدور و ما فی القلوب و هو العلیم الخبیر اگر یک ورقه از اوراق در افعال و اعمال و حرکات او تفکّر نماید تنطق و تقول انّی بریئة منها و عن کلّ ما عندها و تحفظ وجهها عن وجهها آن جناب میدانند قلم اعلی در ذکر آن نفوس متوقّف بود ولکن نظر بظلم و تعدّی و شرارۀ نفس و هوی از قلم اعلی این کلمات جاری و نازل و این هم نظر بآنکه او را بشناسند و بر اعمال و افعال او اطّلاع یابند اعاذنا اللّه و ایّاکم منها و امثالها انتهی
این فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که دوستان آن ارض را بصراط مستقیم امانت و دیانت و صدق و صفا هدایت فرماید تا کل در ظلّ حقّ و عنایتش مستریح باشند وقتی این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء استماع شد فرمودند یا عبد حاضر از برای هر شیء مبدئی بوده و هست اینکه عوام گفته و میگویند بیمایه خمیر فطیر است حرفیست تمام و این قول حکیم عارف است الیوم اصحاب الهی مایۀ احزاب عالمند باید کل از امانت و صدق و استقامت و اعمال و اخلاق ایشان اقتباس نمایند از حقّ بطلب عرف آگاهی را بیابند و به ما یرتفع به شؤونهم و مقاماتهم تمسّک نمایند انتهی
اینکه بعضی از معرضین بیان اعتراض نمودهاند با ادّعای حقّیّت اصحابشان بفجور و فحشا عامل و اصحاب نقطۀ اولی بتقوی عامل و بطراز امانت و دیانت مزیّن این کلمه از صراط حقّ و راستی خارج چه که از ورود جمال قدم به عراق که این عبد مطّلع است متّصلاً آیات و کلمات در سرّ سرّ نازل و ارسال میشد و جمیع امر به ما اراده اللّه و نهی عمّا نهی عنه فی الکتاب چندی قبل لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق از عراق و ارض سرّ و ارض سجن متّصل اهل بیان را نصیحت نمودیم و به ما ینبغی لأمر اللّه امر فرمودیم هنوز بغی و فساد مرتفع نشده اکثری آلودهاند و بتقدیس و تنزیه فائز نه انتهی آن محبوب خود مطّلعند که چه اعمال شنیعه مابین این فرقه ظاهر فیالحقیقه انسان قادر بر تقریر نه احدی اختیار زن و فرزند و مال و اموال خود را نداشت اکثری باغی و یاغی و طاغی ولکن خود را از اصحاب خلّص الهی میدانستند معدودی مقدّس از شئونات و شبهات دیده شدند و آن هم در اوّل امر و بعد خود آن جناب شاهد و گواهند که چه کردند و چه شد بقسمی که حضرت اعلی روح ما سواه فداه اظهار حیرت فرمودند و در ظاهر چیزی نفرمودند چه که ناصر و معین موجود نه در ایّام آخر لوحی مرقوم داشتند و منتهای شکایت از آن نفوس فرمودهاند و از اکثری عدم رضایت اظهار نمودهاند ولکن ستر شد چه که اظهار آن مقتضی حکمت نه ناس ضعیفند چنانچه مشاهده شد با وجود اشراقات آفتاب حقیقت در وسط زوال و ظهور سدرۀ منتهی از یمین بقعۀ بیضا هر نفسی بهوای خود وهمی را بطراز یقین جلوه میداد
باری اگر در این مقامات گفتگو نمائیم اوراق و دفاتر کفایت ننماید و امّا در این ظهور اعظم حتّی اعدا شهادت داده و میدهند بر تقدیس و تنزیه و علوّ و سموّ یکی از علمای یزد گفته بود در اوّل هرج و مرج اعمال این طایفه خارج از وصف و بیان حال مشاهده میشود در محفلها جمع میشوند و تلاوت آیات مینمایند و مناجات میخوانند و بکمال امانت و دیانت ظاهر و مشهود معلوم میشود از امر رئیس جدید است ملاحظه فرمائید چه مقدار از نفوس در این ظهور رایگان شربت شهادت آشامیدند و چه بدست خود خود را فدا نمودند با آنکه حقّ راضی نبود حال هم نفوسی هستند از جمیع عیوبات مقدّس و منزّه و مبرّا انّ ربّنا العلیم لهو الشّاهد الخبیر
این عبد یک کلمه از امانت و وفای بعهد ذکر مینماید که شاید بعضی متنبّه شوند و بیقین بدانند که للّه تحت قبابه عباد اولی امانة عظیمة و اولی اعمال طیّبة و اولی اخلاق روحانیّة در اسکندریّه چند نفر از احبّای الهی حسب الأمر بکسب مشغول و کسب در این ظهور اعظم از عبادت محسوب شده نسأله بأن یوفّق الکلّ علی ما اراد و آن کلمه اینکه جناب آقا شیخ علی ابن جناب حاجی عبدالرّحیم علیهما بهآء اللّه به خرطوم تشریف بردند بجهت مؤانست با جناب محبوب قلب و فؤاد حاجی میرزا حیدر علی و جناب حبیب روحانی حاء و سین علیهما بهآء اللّه چه که اسمین مسجونین نوشته بودند و یک نفر از اصحاب را خواسته بودند لأجل مؤانست و اطّلاع بر امورات حادثۀ ارض مقصود و ما حولها و همچنین ایران جناب شیخ مذکور مصمّم شدند و لوجه اللّه حرکت نمودند مدّتی چون اوراق اشجار محبّت مجتمع و از هواء لطیف و آب نورانی خفیف تر و تازه بودند ناگاه باد خریف وزیدن گرفت و اسباب تفرقه بمیان آمد اسمین مذکورین علیهما ثنآء اللّه باین شطر توجّه نمودند و به ما هو المقصود فائز گشتند و جناب شیخ در همان ارض بکسب مشغول بعد از سنین متوالیات حسب الأمر مبرم جناب حاجی عبداللّه علیه بهآء اللّه بآن سمت توجّه نمودند لأجل مصاحبت با جناب شیخ و همچنین اعانت نماید ایشان را در اشغال ظاهره و تأیید کند در مراجعت ولکن نظر بتشتّت امور بطول انجامید تا آنکه حضرت شیخ علیه بهآء اللّه صعود فرمودند و بعد از صعود جناب حاجی عبداللّه مذکور در تمشیت امور پرداخت قنسل ایران که در آن مدینه بود تفصیل امورات مرحوم و همچنین امتعه و اموالش را بجناب کارپرداز اوّل دولت علیّۀ ایران که مقیم قاهره است نوشت ایشان هم رسمی که حسب القانون مجرا شده از اموال و ترکه طلب نمودند جناب اسمین اعلیین محمّد و علی علیهما بهآء اللّه از اسکندریّه نوشتند که آنچه حقّ شماست میرسد بعضی از تجّار قاهره که اقبال نمودهاند بجناب کارپرداز مذکور گفتند که این وجه بشما میرسد چه که قول حضرات صحیحست و مقدّس از شک و ریب بعد اسکندریّه منقلب و قاهره مضطرب و دمدمۀ مدافع مرتفع و طنطنۀ صفوف و الوف و بنادق ظاهر بشأنی که جمیع ناس مضطرب و خائف و اضطراب تجاوز نمود تا باین اراضی رسید لو لا فضل اللّه و رحمته لخسفت الأرض بمن علیها چه که نظر بغفلت و عصیان امّت مستحقّ بودند آنچه را که واقع شد
باری اسکندریّه در ساعات معدوده عالیها سافلها مشاهده گشت چنانچه از قبل در بعضی از عرایض این فانی ذکر نموده و همچنین از قلم اعلی نازل احبّای اسکندریّه و قاهره عریضه بساحت اقدس ارسال نمودند و تکلیف خود را خواستند و همچنین بحضرت اسم اللّه مه علیه من کلّ بهآء ابهاه که در آن اوقات در این ارض تشریف داشتند عریضه ارسال نمودند فرمودند احبّای الف و سین باقتضا حرکت نمایند و بشطر اقدس توجّه کنند و احبّای مصر در مقرّ خود ساکن و مستریح باشند و بعد حضرات بارض مقصود وارد و غافلین و خائنین اسکندریّه را آتش زدند و اموال ناس را از هر قبیل چه سوختند و چه بتاراج بردند و اموال دوستان هم جمیع بتاراج رفت و مخزن ایشان منهدم و ویران و طرف خرطوم هم نار وغی مشتعل و شخصی علم عصیان برافراخت نظر باغتشاش مصر آن اطراف جمیع منقلب و مضطرب و جناب حاجی عبداللّه در آنجا محصور تا آنکه حکم خروج رسید و متوکّلاً علی اللّه بیرون آمد و از صدهزار بلا حقّ جلّ جلاله حفظش فرمود و الحمد للّه بارض مقصود وارد و مشرّف
و امّا حضرات اسکندریّه مع آنکه کمال افلاس موجود و جناب کارپرداز قاهره هم معزول و خبر ورود کارپرداز جدید در اسلامبل واصل معذلک نظر بوعدهئی که شده بود جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه در صدد آن برآمدند که بوعده وفا نمایند و از فضل و عنایت حقّ وجهی موجود شد او را اخذ نمود و روانۀ مصر گشت و مبلغ پنجاه جنیۀ انگلیزی برد و تسلیم نمود مؤمنین تجّار و خود جناب کارپرداز بسیار متحیّر و متعجّب و اوّل کارپرداز از اخذ آن ابا نمود قسم یاد کرد که من حرفی ندارم این صفات شما مرا کافیست و در مدح و ثنای شما همین قدر بس که همان نفوسی که شما را دشمن میدارند بمدح شما ناطقند باری این فقره سبب اعلا شد در آن جهات و جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه نوشتهاند شرحی از محبّت دوستان مصر بقسمی که طیور حبّ در افئدۀ اولیا بحرکت و طیران میآید محبّت للّه فیالحقیقه حیات حقیقی بخشد و مرده را زنده نماید این وفای بعهد ایشان از سلطان اعمال عند غنیّ متعال مذکور و مسطور از حقّ جلّ جلاله میطلبم احبّای آن ارض و اراضی اخری را مؤیّد فرماید بر امانت و راستی
ارض سجن بمقامی مرتفع که جمیع اطراف باو ناظر بودند و هر یک از اصحاب اگر چیزی طلب مینمودند لأجل بیع و شری از مدن قریبه و بعیده بأنّه هو حاضر جواب میشنیدند و بعد بخیانت بعضی از نفوس و ظلمت ما فی قلوبهم از مقام اوّل بمقام ثانی راجع بل ثالث و معذلک نظر بآنکه مقرّ کرسی واقع علوّ و سموّ مقامات احباب علی قدر معلوم مابین عباد باقی و برقرار کار یک عیب دیگر پیدا کرده هر نفسی که بسیار خبیث واقع میشود در آخر مقام دعوی حقّیّت هم مینماید ید قدرت انشآءاللّه عباد خود را حفظ فرماید و به ما یحبّ و یرضی فائز نماید در جمیع احوال جمیع جوارح و اعضا باید بکلمۀ لا حول و لا قوّة الّا باللّه ناطق باشد
در این اثنا لدی العرش حاضر و مقصود غیب و شهود باین کلمه ناطق بنویس بجناب علی قبل اکبر علیه بهائی و رحمتی و عنایتی یا علی مر احبّائی بما یرتفع به مقاماتهم بأمری قل یا اولیآء الرّحمن فی البلدان سخّروا مدائن القلوب بجنود الأعمال و الأخلاق هذا ما حکم به مولی العالم حین استوائه علی العرش الأعظم طوبی لعبد انجذب بندائی و عمل بما امر به فی کتابی المبین انتهی از این قبیل بیانات محکمات لاتحصی از لسان مالک وری استماع شد طوبی للعاملین
اینکه در بارۀ محبوب فؤاد جناب حاجی میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و ذکر خدمات ایشان را فی سبیل اللّه فرمودند بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمه مکرّر از لسان عظمت جاری فرمودند علیه بهآء اللّه علیه بهآء اللّه خبر مازندران را آن محبوب بتفصیل مرقوم داشتهاند و این ایّام از هر شطری عرایض رسیده و حاوی ذکر خدمت ایشان در قو ولکن بعد از عرض بر حسب ظاهر چند یوم در این فقره امری از مطلع ظاهر نه و بعد یومی از ایّام این کلمۀ علیا از مشرق بیان مالک اسماء ظاهر قوله جلّت عظمته و جلّ کبریائه یا عبد حاضر اگر بگوئیم بحکمت واقع شده مشاهده میشود قباع خنازیر و ضوضای جهلا مرتفع و اگر تمام هم بجهت ضوضا ناظر باشیم ستر این خدمت باهر را دوست نداشته و نداریم لذا از مصدر امر الهی این حکم جاری میگوئیم بنطق و بیان ملجأ بوده و حقّ جلّ جلاله نظر بفضل و عنایت او را محل و مصدر اعلای کلمه فرموده و این اعلا اگرچه سبب ضوضا شد ولکن نظر بالجاء بأسی نبوده و نیست بلکه لدی العرش مقبول انّا زیّنّا عمله بطراز القبول و ذکرناه فی الواح شتّی انّ ربّک لهو العطوف الغفور الرّحیم الکریم انتهی
عرض این فانی آنکه صورت این عریضه اگر نوشته شود و بتصحیح فائز و باطراف ارسال گردد خالی از نفع نبوده و نیست چه که مزیّن است بآیات و کلمات حقّ جلّ جلاله که فیالحقیقه سبب اشتعال عالم و امم است شاید حلاوت آن را بیابند و به ما یحبّه اللّه قیام نمایند و شاید عرف اعمال و اخلاق طیّبه در اطراف متضوّع شود و ناس غافل را آگاهی بخشد الأمر بیده و ما انا الّا عبد منیب و آنچه از الواح مخصوص احبّای ارض میم خواستهاند همان ایّام نازل و نظر بانقلابات و حکمت در ارسال آن تأخیر رفت این ایّام امر بارسال فرمودند و انشآءاللّه ارسال میشود آنچه آن محبوب فؤاد در بارۀ ایشان مرقوم فرمودند فیالحقیقه سبب مسرّت قلب شد و عالم عالم محبّت ظاهر انشآءاللّه آن محبوب و ایشان در جمیع احیان به ما اراده اللّه ناطق و بر خدمت امر قائم باشند
و دستخطّ ثانی آن حضرت که تاریخ آن غرّۀ شهر رمضان المبارک بود گوش تازه بخشید و بنغمۀ جدیده در محبّت مالک احدیّه مترنّم و بعد از استماع و ادراک قصد مقام مقدّس از ذکر و بیان نموده و تفصیل بعد از اذن عرض شد اذاً جری فرات الرّحمة و الألطاف و ماج بحر الفضل علی شأن لا یذکر بالبیان قال و قوله الحقّ
یا ایّها النّاظر الی شطر السّجن و النّاطق بثنآء المقصود و الشّارب من رحیقی المختوم علیک بهآء اللّه المهیمن القیّوم قد حضر العبد الحاضر بما ارسلته الیه و عرض تلقآء المظلوم ما غنّت حمامة فؤادک فی ثنآء اللّه و ذکره طوبی للسانک و لبیانک و لمن یسمع قولک فی امر اللّه العزیز الودود قد انزلنا علی المقرّبین ما لو یلقی علی التّراب لتطلع منه شمس العلم و البیان کذلک نطقت یراعة الرّحمن و النّاس اکثرهم لا یفقهون انت الّذی حضرت و رأیت البحر و امواجه و الشّمس و انوارها و سمعت ما تکلّم به مکلّم الطّور اذ کان مستویاً علی عرش الظّهور انّ ربّک یذکر من اقبل الیه و نطق بثنائه و قام علی خدمة امره العزیز الممنوع لا تحزن عمّا یعملون المقبلون لعمری لو انصفوا و عرفوا لعملوا بما امروا به فی الواح شتّی من لدی اللّه مالک الوری کذلک نطق امّ الکتاب من قبل و اللّوح المحفوظ فی هذا المقام المحمود کبّر من قبلی احبّائی و ذکّرهم بما ینفعهم و یحفظهم و یرفعهم الی ملکوتی الّذی جعله اللّه مطاف من فی الغیب و الشّهود قل یا اولیائی انّا نوصیکم بأعمال یجد منها الملأ الأعلی عرف التّقدیس لعمری بها یرتفع امری و مقاماتکم فی ظلّ قباب عنایتی و خبآء مجدی و فسطاط رحمتی الّتی سبقت الوجود قل انّا نکون معکم فی کلّ الأحوال نسمع و نری و انا السّامع البصیر انّا نری و نستر نسمع و نصمت لو نفصّل لک ما ظهر و سیظهر تأخذک الأحزان فاسأل اللّه بأن یبدّله بسلطان من عنده انّ ربّک لهو القویّ القدیر البهآء و النّور علیک و علی اولیائی و علی الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده فی هذا الیوم العزیز البدیع انتهی
این فانی خدمت آن محبوب عرض مینماید که اگرچه جواب دستخطّها تأخیر میشود ولکن بعد جمیع مطالب واحداً بعد واحد از سماء مشیّت الهی نازل و ارسال میگردد از حسن حظّ آنکه سبب تأخیر خدمت آن حضرت مشهود و واضح و مبرهنست در هر حال امید عفو است و دیگر از آن حضرت این خادم فانی مطمئن است چه که مطّلع و آگاهند اینکه بشارت وصول الواح الهی را مرقوم داشتید و همچنین اجتماع دوستان و القاء آن بر ایشان و ذکر مراتب شوق و ذوق و جذب و انجذاب حزبه تعالی فیالحقیقه مسرّت بیاندازه عنایت فرمود انشآءاللّه در جمیع احوال از حلاوت بیان رحمن قسمت برند و بما ینبغی قیام نمایند چه قدر محبوبست از آن نفوس منجذبۀ مشتعله ظهور اعمال و اخلاق طیّبۀ مرضیّه آفاق عالم انسان باین انوار روشن و منیر عمل مقبل مستقیم بمثابۀ شجر است اصلش در ارض استقامت و فرعش الی ما شآء اللّه و اثمارش بدوام ملک و ملکوت فیالحقیقه جز مرآت علم الهی احصای این مراتب ننموده و نخواهد نمود هنیئاً لحضرتکم و لهم از حقّ میطلبیم جمیع اهل عالم را از این نعمت طیّبه و مائدۀ سمائیّه قسمت عطا فرماید و محروم ننماید انّه علی کلّ شیء قدیر
و اینکه اظهار تشکّر و بهجت و سرور از مائدۀ ثانیه و شمس جدیدۀ مشرقه و نعمت مکرّره فرمودند ارکان را بهجت بسیار لطیفی بل الطف عمّا یحصی عطا نمود در ذکر اشراق الواح الهی از افق عنایت مرّۀ اخری این کلمه را مرقوم داشتید قولکم دیگر این لاشیء این کرّه چنان جرعهنوش شده و از این عطیّۀ کبری محظوظ گشته که خود را مالک بر من علی الأرض یافته بعد از عرض این کلمه در ساحت امنع اقدس لسان الهی باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ و عزّ این بیان جناب علی قبل اکبر بمثابۀ شاخۀ محبّت است که بعشق الهی پیوند شده انتهی صدهزار روح و بحور آن فدای این کلمۀ مبارکه که بمثابۀ آفتاب از افق عنایت طالع شده سبّح بحمد ربّک و کن من الشّاکرین
و اینکه در ذکر دوستان الهی مرقوم داشتید که ایشان هم از کوثر بیان رحمن منجذب شدند بشأنی که مجذوبوار بثنای الهی ناطق گشتند و همچنین بنفی شعور و ادراک و انسانیّت از نفوس معرضۀ از اهل بیان بعد از عرض این فقره این کلمۀ تامّۀ مطاعه از مطلع بیان احدیّه اشراق فرمود فرمودند یا عبد حاضر انشآءاللّه دوستان الهی همیشه جمع باشند و بذکر و ثنای حقّ مشغول هر نفسی از بحر اعظم آشامید عالم را در ظلّ خود مشاهده نماید این طیور را پرواز حقّ آموخته و فوق طیور ادراک و عقول طیران نمایند طوبی لهم طوبی لهم انتهی فدای وجودی که حلاوت بیان را بیابد و شموس شفقت و الطاف را از آفاق سماء کلمات کتاب الهی مشاهده نماید و اینکه در بارۀ حرکت و مشورت مرقوم داشتند فیالحقیقه کون آن محبوب در آن ایّام در آن ارض لازم بود امید هست از عنایت حقّ جلّ جلاله که آن ارض مبارکه را از شئونات مردودۀ معرضین از اهل بیان مقدّس فرماید سبحاناللّه چه مقدار مردم غافلند هر ذی شعور و درایتی متحیّر است از آن نفوس مجعوله جهل را بر کرسیّ قلوب مقرّ دادهاند و علم و انصاف را خارج باب داشتهاند افّ لهم و لمن ضلّ و اضلّهم و لداهیة تمشی و لا تعرف الی من و لها هاویة تستعیذ الهاویة منها
و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا لطفاللّه علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید در پیشگاه حضور مالک قدم عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان قوله جلّ اجلاله
یا ایّها المقبل الی الوجه ایّام ایّام اللّه است بیک آن آن قرون و اعصار معادله نمینماید ذرّۀ این یوم بمثابۀ خورشید مشاهده میگردد و قطرهاش مانند دریا اگر نفسی یک نفس فی حبّ اللّه و لخدمته برآرد او از سیّد اعمال از قلم اعلی مسطور اگر فضائل این یوم ذکر شود کل منصعق مشاهده شوند الّا من شآء ربّک لذا محبوب آنکه در این یوم در صدد آن باشی که بانوار شمس رضای حقّ فائز شوی یک کلمه از صدهزار اولاد بهتر و برتر و پایندهتر است انشآءاللّه باین مقام بلند اعلی فائز گردی تا ذکرت بدوام ملک و ملکوت پاینده ماند در هیچ حال مأیوس مباش بذیل حقّ متشبّث باش و باو متوکّل قل یا الهی انا الّذی اقبلت الیک بروحی و ذاتی و نفسی و ما عندی و وضعت املی و رجائی و مشیّتی و ارادتی امام کرسیّ عظمتک ایّدنی علی ما اردته بجودک و فضلک انت تعلم بأنّی لا علم لی بما ینفعنی و یضرّنی قدّر لی ما هو خیر لی انّک انت الشّاهد العالم المشفق العلیم الحکیم انتهی
و اینکه در بارۀ جناب حاجی آقا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس این لوح مبارک از سماء مشیّت نازل انشآءاللّه از بحر بیان رحمن بیاشامند و بانوار معرفتش منوّر گردند قوله جلّ کبریائه
انّ النّور ینادی و النّار تنادی طوبی لأذن سمعت و فازت بما اراده اللّه فی یومه العزیز البدیع انّه اتی لحیوة العالم و الأمم ارادوا قتله فویل لهم انّ ربّک لهو الشّاهد الخبیر قل تاللّه انّ الطّور یطوف حولی و الأنوار سجدت لهذا النّور اللّمیع من النّاس من نطق بالهوی و منهم من قام علی الافترآء و منهم من تمسّک بالّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده کذلک قضی الأمر و انا من الشّاهدین یا ملأ الأرض دعوا ما عندکم رجآء ما عند اللّه کذلک یأمرکم من ینطق بالحقّ انّه لا اله الّا هو المقتدر القدیر طوبی لک بما ذکرت لدی المظلوم و نزّل لک من عنده ما یغنیک فی کلّ عالم من عوالم ربّک ان انت من الرّاسخین تمسّک بکتاب اللّه و ما نزّل من عنده انّ ربّک لهو المؤیّد الغفور الرّحیم قد شهدت الکتب لکتابی و هو هذا الهیکل الّذی استوی علی العرش رغماً لکلّ عالم بعید کذلک نطق قلمی الأعلی فضلاً من عندی ان افرح بهذا الفضل العظیم البهآء المشرق من افق ملکوتی علی الّذین نبذوا سوائی و تمسّکوا بعنایتی و تشبّثوا بذیلی المنیر انتهی انوار فضل احاطه فرمود و فجر عنایت دمید صدهزار طوبی از برای نفوسی که الیوم بمقصود فائز شدند و شئونات و ظهورات ایّام معدوده ایشان را از مقام باقی منع ننمود تکبیر و سلام این عبد خدمت جناب میرزا و ایشان و هر یک از دوستان الهی اگر ممکن شود در هر صباح و مسا بلکه در هر ساعت بل در هر آن معلّق بعنایت آن محبوبست
و اینکه ذکر جناب رضا قلی خان علیه بهآء اللّه فرموده بودند امام وجه من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد هذا ما نطق به لسان الشّفقة و الکرم و الفضل قوله جلّ شأنه و عظم کرمه یا علی قبل اکبر علیک رحمتی الّتی سبقت البشر حقّ جلّ جلاله جمیع عالم را از برای معرفت خود خلق فرموده و از برای کل راحت خواسته و اسبابی هم بمقتضیات حکمتش ظاهر فرموده لعمری اگر اهل ارض بانوار نیّر سماء علم منوّر شوند یعنی بآنچه از افق اعلی و ذروۀ علیا نازل تمسّک نمایند و عمل کنند کل خود را در کمال سرور و امنیّت و راحت مشاهده نمایند آنچه در بارۀ ایشان عمل نمودید لدی العرش محبوب از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو محزون مباش از آنچه بر تو وارد شد بر حقّ اعظم از آن وارد قسم بانوار وجه الهی این عالم باین عظمت که مشاهده میشود لایق یک نفر از دوستان الهی نبوده و نیست ان استقم علی الأمر انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انشآءاللّه در کلّ احیان باو ناظر باشند و بذیلش متشبّث انّه یقدّر له ما اراد و هو المشفق الکریم البهآء علیه و الصّبر له و الاصطبار لک و الأمر لی و انا الآمر الحکیم انتهی
اینکه در بارۀ جناب آقا سیّد محمّد طبیب علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و همچنین مراتب ذهن و ذکا و اقبال و کمال و استعداد ایشان این مراتب بتمامه در حین زوال یوم یکشنبه شهر صفر مقرّ عرش تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله جلّ کبریائه انشآءاللّه بعنایت حقّ فائز باشند و بانوار معرفتش منیر و از رحیقش مشروب و از مائدهاش مرزوق حبّذا هذا الیوم المبارک العزیز عرفش عالم را احاطه نموده و نسیمش بر کل مرور کرده طوبی لمن انتبه من هذا النّسیم و عرف و قام و قال مقبلاً الی الأفق الأعلی
قد کنت نائماً یا الهی هزّتنی نسمات عنایتک و اقامتنی امام افق فضلک اسألک بأن تؤیّدنی علی خدمتک و الاستقامة علی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الوجود من الغیب و الشّهود
یا علی لحاظ عنایت باو متوجّه بشّره بما نطق به المظلوم فی سجنه العظیم ترقّی از برای وجود بوده و هست در جمیع عوالم هذا حقّ لا ریب فیه البهآء علیک و علیه و علی من تمسّک بالمعروف و ما یرتفع به امر اللّه ربّ العالمین انتهی اینکه جواب سؤال ایشان مختصر از ملکوت اعلی نازل آن محبوب میدانند که در این مراتب و مقامات نازل شده آنچه که من علی الأرض را کفایت نماید و این ایّام قلم اعلی یحبّ ان ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل و آمل که ایشان را در جمیع احوال مؤیّد فرماید بر آنچه که سبب اعلای کلمة اللّه است
و اینکه در بارۀ جنابان آقا خداداد و آقا شاهویردی علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید فیالحقیقه ایشان بعنایت حقّ فائزند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی لسان کبریا باین کلمات عالیات ناطق قوله جلّ کبریائه
یا خداداد قلم اعلی شهادت میدهد بر اینکه هر هنگام ذکرت عرض شد بکلمۀ الهی و ذکرش فائز شدی از حقّ سائل شو ترا تأیید فرماید بر عرفان این مقام کریم کبیر از اوّل اقبالت بافق اعلی در هر یوم که ذکرت شده لوحی مخصوص نازل و من غیر آن لحاظ عنایت بتو متوجّه بوده ان اشکر اللّه ربّک و ربّ من فی الأرض و السّمآء الّذی اخذ یدک و انقذک من ظلمات الأرض و ادخلک فی ظلّ سدرة عنایته و رفع ذکرک بین عباده المقرّبین فضل و رحمتش لازال سبقت داشته و دارد انّه نجّاک و هداک الی سوآء الصّراط و سقاک خمر الطّهور بید عطائه و جعلک من اهل المقام کن قائماً علی خدمتی و ناطقاً بثنائی و متمسّکاً بفضلی الّذی احاط الآفاق انتهی
و همچنین این آیات مشرقات از سماء مشیّت حقّ جلّ جلاله در بارۀ جناب حاجی شاهویردی علیه بهآء اللّه نازل قوله جلّت عظمته
یا شاهویردی فائز شدی بآنچه که اهل عالم از آن غافل و محجوبند الّا من شآء اللّه سلکت و اقبلت و توجّهت الی ان بلغت الی مطلع الهدایة و سمعت ما تکلّم به لسان اللّه المقتدر العلیم الحکیم کم من ولیّ مات فی حسرة لقائی و کم من حبیب قصد مقامی و کم من امیر ناح فی فراقی و کم من انیس انفق روحه لوصالی و انّک قصدت و عزمت متوکّلاً علی اللّه الی ان حضرت فی ساحة طافه الرّوح الأمین و سمعت من المظلوم ما سمعت اذن المقرّبین ان اشکر اللّه بما ایّدک و قرّبک الی بحر الحیوان و انزل لک ما لا یعادله شیء من الأشیآء و اسمعک ما سمع الکلیم در عنایت حقّ تفکّر نمائید تا شما را از جمیع احزان محدودۀ دوروزه فارغ و آزاد نماید لایق این فضل توجّه است و لایق توجّه فراغت از احزان البهآء علیک و علی من معک انتهی
این خادم فانی لازال از برای جنابان که از قلم اعلی بابناء خلیل و ورّاث کلیم نامیده شدهاند خیر و برکت و عنایت و استقامت و فضل و ذکر جاودانی طلب نموده و مینماید و البتّه وقتی مقرون باجابت گردد چه که بشهادت قلم اعلی و شهادت آن محبوب اکثر اوقات را در خدمت امر مصروف داشته و دارند چنین نفوس را همۀ عالم ذاکر شده و خواهند شد این اشیاء متفرّقه و الوان مختلفه عنقریب معدوم و ما عند اللّه لیبقی طوبی لهم فیالحقیقه مؤیّدند از جمله تأیید آنکه آن محبوب از ایشان اظهار رضایت نمودهاند انشآءاللّه لازال موفّق باشند و اینکه جناب آقا خداداد علیه بهآء اللّه فرمودهاند قریب یک سنه میشود آنچه ارسال نمودهاند جواب از این عبد نرفته الأمر کما قال ولکن این عبد نظر باطمینان از ایشان و همچنین نظر بآنکه در اکثر از الواح ذکرشان از قلم اعلی جاری این عبد در جواب مراسلات بعضی که تازه بشریعه اقبال نمودهاند مشغول و خود ایشان نظر بخدمت و استقامتی که در امر دارند البتّه راضیند بآنچه واقع شده حقّ تعالی شأنه شاهد و گواهست که لازال ذکرشان و قیامشان و خدمتشان نصب عین بوده و هست و امید است از فضل الهی جواب هم ارسال شود
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد و آقا علی اصغر علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند الحمد للّه ایشان بذکر الهی از قبل و بعد فائز شدهاند قد نزّل ذکرهما من سمآء عنایة ربّنا و ربّکم و محبوبنا و محبوبکم و رقما من القلم الأعلی هذا من فضل مقصودنا و مقصودکم این کلمات عالیات در این مقام از لسان مالک وری جاری و نازل قوله جلّ و عزّ یا محمّد طوبی لک بما وفیت بعهدک و طوبی لمن عمل فیه ما کان مقبولاً لدی العرش قد زیّن عملک بطراز القبول فی هذا المقام العزیز المحمود ان اشکر اللّه بهذا الفضل و قل لک الحمد یا مالک الغیب و الشّهود و نذکر علی قبل اصغر و نکبّر علیه و نبشّره برحمتی الّتی سبقته طوبی له بما فاز بذکری من قبل و من بعد و شرب رحیقی المختوم انتهی عمل آن حضرت بسیار مقبول افتاد و عمل جناب آقا محمّد هم بطراز قبول فائز قد شهد بذلک آیات اللّه ربّنا و ربّ العالمین
اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا محمّد علی و اهل ایشان علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس امواج بحر بیان الهی بصورت این کلمات باهرات ظاهر و لائح قال جلّت عظمته
یا محمّد قبل علی قد سمعنا ذکرک فی کتاب من احبّنی و احبّه اللّه و انزلنا لک آیات لا تعادلها ما فی خزائن الملوک طوبی لمن فاز الیوم بعرفان اللّه الّذی اذا ظهر نطقت الأشیآء قد اتی الوعد و هذا هو الموعود انّا اظهرنا الأمر و انزلنا الآیات و دعونا الکلّ الی اللّه المهیمن القیّوم من النّاس من نبذ الهدی و اخذ الهوی بما اتّبع کلّ غافل محجوب قد ورد علی المظلوم فی سبیل اللّه ما ناح به الملأ الأعلی و سکّان مدائن الأسمآء ولکنّ القوم اکثرهم لا یفقهون فی کلّ الأحوال قمنا علی الأمر علی شأن ما منعتنا مدافع العالم و لا صفوف الجنود و اوّل من اعترض علینا علمآء الأرض قد نقضوا میثاق اللّه و عهده و قاموا علینا کما قاموا من قبل علی محمّد رسول اللّه و من قبله علی الرّوح ینادیهم المیزان و هم لا یسمعون و ینذرهم الصّراط و هم لا یشعرون قد تمسّکوا بالظّنون و الأوهام معرضین عن انوار الیقین کذلک یقصّ لک قلمی الأعلی فی هذا السّجن الممنوع ان احفظ آیاتی ثمّ اقرأها بربوات اهل البهآء هذا ما یأمرک من عنده کتاب محفوظ البهآء علیک و علی ضلعک الّتی فازت برحیق محبّة ربّها العزیز الودود انتهی
یا محبوب فؤادی حسب الأمر این آیات عظیمۀ منیعه را بر ایشان القا نمائید و از قبل حقّ تکبیر برسانید شاید از نفحات بیان سلطان امکان بفرح حقیقی فائز شوند و از فزع اکبر محفوظ مانند این عبد هم خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینماید
ذکر جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه از اهل خاء فرموده بودند و همچنین ذکر اشتعالشان را بنار محبّت الهی بعد از حضور و اذن و عرض آفتاب عنایت بصورت این کلمات عالیات تجلّی فرمود قوله جلّ اجلاله
کتاب انزله المظلوم لمن اقبل الی اللّه فی یوم بشّر به رسل اللّه من قبل و کلّ کتاب منزول یا علی فاذکر ما اقامک علی هذا الأمر و ما ایقظک فی هذا الیوم و من اسمعک ندآء المظلوم الّذی رأی فی سبیل اللّه ما ناح به المقرّبون و من اخبرک بهذا المسجون و من حدّثک هذا الأمر الّذی به ارتفع حفیف سدرة المنتهی و انار الأفق الأعلی و نطقت الأشیآء فی ملکوت الانشآء قد اتی من کان مستوراً فی علم اللّه و مسطوراً من قلم الأمر فی کتابه المختوم طوبی لک بما سمعت و عرفت و اقبلت الی من اتی من سمآء الأمر بسلطان مشهود دع النّاس بأهوائهم و تشبّث بذیل عنایة ربّک مالک الوجود انّا نوصیک و الّذین آمنوا بما یفرح به قلب المظلوم و یرتفع امر اللّه العزیز الودود انّه لو یجد عرف اخلاقه و ما امر به عباده فی کتابه لیفرح کذلک نطق لسان البیان فی ملکوت العرفان فضلاً من عنده و هو الحقّ علّام الغیوب البهآء علیک و علی من اشتعل بنار محبّة اللّه فی ایّامه و علی کلّ قائم نبذ القعود فی هذا الیوم الموعود ثمّ الذّکر و البهآء علی من انتبه من نسمات الوحی الّتی تمرّ من شطر سجنی العزیز المحبوب انتهی
در این حین مبارک بشأنی آیات نازل و بیّنات باهر که فیالحقیقه صدهزار مثل این عبد از ذکر و وصف و تحریر و تقریرش عاجز و قاصر العظمة للّه ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی الملک و الجبروت نمیدانم این خلق را چه سکری اخذ نموده امّت قبل استدلال مینمودند که چند فقره در کتاب نازل که حقّ جلّ جلاله از امور بعد خبر داده و این امور واقع گشته و نظر بوقوع آن او را از حجّت و برهان میشمردند و حال آن جناب و جمیع دوستان شاهد و گواهند که اموراتی که هیچ عاقلی تصوّر آن نمینمود از قلم اعلی بکمال تصریح نازل و جمیع واحداً بعد واحد از قوّه بفعل آمد و از باطن بظاهر جلوه نمود بلکه آنچه از بعد ظاهر شده و یا بشود واحداً بعد واحد ذکرش در کتاب نازل و در ظاهر ظاهر مشاهده شد این فقره هم محدود نبوده چه که از یک و دو و سه و فوق آن و فوق فوق آن ظاهر و باهر معذلک کلّ غافل نائم میّت الّا من حفظته ید الفضل آیا احدی میتواند بگوید در هیچ ظهوری آیاتش اکمل و یا بیّناتش اظهر و یا سدرۀ حجّت اثمر از این سدرۀ مبارکۀ باسقه بوده لا وربّی مگر بالمرّه از انصاف عاری باشد این خادم آنچه عرض نموده و یا مینماید در پرده بوده و هست چه که اذن بر عرایض بعضی از امور نداشته و ندارد ختم اللّه علی فمه الأمر بیده یفعل و یحکم کیف یشآء و هو المقتدر المختار
ذکر مخدوم معظّم حضرت زین بر الّذی هاجر الی اللّه و فاز فی ارض السّرّ فرمودید انشآءاللّه در جمیع احوال بعنایات مخصوصۀ حقّ و فیوضاتش فائز باشند لازال امام عین بوده و هستند هیچ وقت فراموش نشده و نخواهند شد انشآءاللّه در جمیع قرون و اعصار باسم حقّ و خدمت حقّ مذکور باشند بعض احیان مخصوص ذکرشان از لسان مالک قدم جاری یا محبوب فؤادی از جمیع مراتب گذشته شجر وفا شجر مبارکیست اثمارش محبوب و آثار و اسرارش باقی و دائم اگر خوب ملاحظه شود اوست قائد جنود حبّ و اوست پیشرو اهل ودّ و راستی از صمیم قلب خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینمایم عریضۀ ایشان خدمت حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء رسید و انشآءاللّه جواب عنایت میفرمایند اینکه در بعض امور توقّف رفته نظر بحکمت است ایّام ایّامیست که اگر امتیاز ظاهر شود بسا میشود سبب ضرّ گردد یعنی از برای نفس ممتازه اعدا نظر بآنکه حال بیقین مبین دانستهاند که حقّ جلّ جلاله فتنه و فساد و اذیّت و قتل را منع فرمودهاند لذا در بعض امور فیالجمله متوقّفند ولکن در سرّ سرّ مترصّد اگر فیالحقیقه نفسی را منشأ اثر کلّی در آن جهات بدانند بتشبّثات مختلفه تقصیری بر حسب ظاهر اثبات مینمایند مانند تقصیری که آن طیر ظالم از برای کبک بیچاره ثابت نمود و او را درید مقصود این فانی آنکه باین جهات بعض اوامر الهیّه متوقّف
اینکه در بارۀ امةاللّه هدهد علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید وقتی از اوقات مخصوص این فانی مجدّد ذکر ایشان را نموده و بطراز عنایت حقّ جلّ جلاله فائز شدند و لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق قوله تعالی یا ایّها النّاظر الی وجهی و القائم علی خدمة امری بشّرها من قبلی و کبّر علیها امراً من لدن ربّک المشفق الکریم انّا ذکرناها من قبل و بنت اسمی الأصدق الّذی اقبل و توجّه الی شطر اللّه امراً من عنده الی ان دخل السّجن و قام لدی الباب و سمع ندآء اللّه المقتدر العزیز الوهّاب انّا نکبّر علیها و علی امّها و علی امائی اللّائی اقبلن الی اللّه مالک الرّقاب و نوصیهنّ بالعمل الخالص و ما ینبغی لأیّام اللّه ربّ الأرباب کذلک ماج بحر البیان اذ یمشی الرّحمن فی اعلی المقام انتهی الحمد للّه فازت بما ارادت قد ذکرت و نزّلت لها و لبنتها ما تضوّع به عرف عنایة ربّنا الکریم
آخر دستخطّ آن محبوب جان بمناجات مع اللّه منتهی در حین عرض آن چون باین کلمۀ آن جناب رسید که عرض نمودهاند الهی و محبوبی معزّز بدار نفسی را که امر ترا معزّز بدارد و علّت اعزاز و اعلای امر تو گردد در این مقام شمس این بیان از افق ارادۀ مالک امکان اشراق نمود قوله جلّ اجلاله یا ایّها الشّارب رحیق بیانی انّا اعززناک و نصرناک و رفعناک و ذکرناک لتذکر امر ربّک العزیز الکریم این عزّت تغییر نیابد و جنود عالم بر ستر آن قادر نه چه که حقّ عنایت فرموده و از جانب حقّ است و زود است که آثارش در ارض ظاهر شود تمسّک بذکری و قم علی خدمة امری بالرّوح و الرّیحان و الحکمة و البیان کذلک یأمرک الرّحمن من هذا المقام العزیز المنیع آن جناب و بعضی از دوستان که صادق و محرمند و بطراز محبّت فیالحقیقه مزیّن مشورت نمائید و بآنچه سبب اتّحاد و اتّفاق است قیام کنید لعمری سوف یرفع اللّه من یحبّه و یظهر مقامه بین خلقه انّه ولیّ من والاه و ناصر من نصره فی یومه العزیز البدیع انتهی
در این مقام بحر بیان بشأنی موّاج که حفظ و خیال و قوّه از این عبد رفت انّا للّه و انّا الیه راجعون و الأمر بید اللّه دیگر نمیدانم کاد ان یطیر الجسد و کیف الرّوح بعد از عرض مناجات و تنزیل آیات و اظهار عنایات و ظهورات رحمت و بروزات فضل ذکر نفوس مقبلۀ مستقیمه علیهم بهآء اللّه و عنایته که در دستخطّ آن محبوب بود در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما اشرقت به شمس الحقیقة من افق سمآء البیان قوله جلّت عظمته و عظم احسانه و کبر کبریائه
بسمی المذکور فی الصّحف و الزّبر و الألواح
کتاب نزّل من لدی اللّه مالک القدم علی الأحزاب و الأمم طوبی لسمیع سمع و لبصیر رأی و ویل لکلّ منکر مرتاب ان یا قلمی الأعلی ان اذکر الّذین تشبّثوا بأذیال ردآء عنایة ربّک مالک الأسمآء بذکر تنجذب به القلوب و الأرواح ان اذکر عبدی العظیم الّذی اعترف بهذا النّبإ الأعظم و شرب رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّک الرّحمن الّذی ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب انّا ذکرناک من قبل من شطر البقعة البیضآء من سدرة المنتهی بذکر تضوّع منه عرف البقآء بین الأحزاب ان اشکر اللّه بهذا الذّکر الأعظم فی سجنی الأعظم و قل لک الحمد یا مطلع الوحی و منزل الآیات لعمری لا تعادل بحرف من آیاتی کنوز الأرض کلّها یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب قل یا ملأ الأحزاب تاللّه انّ الکتاب ینطق فی قطب العالم و یدع الأمم الی مالک القدم ولکنّ القوم فی نوم عجاب قل اتی من خضعت له کتب الأرض کلّها ان اعتبروا یا اولی الأبصار اتّقوا الرّحمن یا ملأ الامکان ان انصفوا فی هذا الأمر الّذی اذا ظهر نفخ فی الصّور و مرّت الجبال قل فأتوا یا ملأ الأرض بما عندکم و نزن ما عندنا و عندکم بهذا المیزان الّذی وضع بالعدل امراً من لدی اللّه ربّ الأرباب هذا یوم فیه ینادی المیزان بأعلی النّدآء بأنّی انا الممیّز العلیم من لدن مالک الأدیان
و نذکر من سمّی بحیدر من هذا المنظر الأکبر لیبشّره برحمتی و عنایتی و یقرّبه الی مقام جعله اللّه مطاف الفردوس الأعلی و اهل ملکوت الأسمآء فی العشیّ و الاشراق لعمری لو تطّلع بما عند ربّک لیأخذک الفرح و الابتهاج علی شأن تعجز عن ذکره الأقلام کن قائماً علی خدمة امری و ناطقاً بثنائی و ناظراً الی افقی و متشبّثاً بأذیال ردآء عنایتی کذلک امرناک من قبل و فی هذا اللّوح الّذی لاحت من افقه شمس الحکمة و البیان یا حیدر وصّ عبادی بأخلاقی و ما نزّل فی کتابی انّ ربّک لهو الآمر العزیز العلّام ایّاک ان تمنعک شؤونات الخلق عن الحقّ ضع ما سوائی ثمّ ولّ وجهک الی شطری و قل اشهد انّک کنت مسطوراً من القلم الأعلی و مکنوناً فی علم اللّه مالک الرّقاب ان احمد اللّه بما ذکرت لدی المظلوم و انزل لک ما انارت به الآفاق
یا علی قبل اکبر علیک بهائی و رحمتی ان افرح بما توجّه الیک البحر الأعظم من هذا المقام الأنور الأقدم و اراد ان یذکر عمّک و ابنه لیفرحا بذکر اللّه فی یوم فیه اسودّت الوجوه و زلّت الأقدام طوبی لمقبل سمع و اقبل ویل لمعرض اعرض عن الّذی ذکره فی اللّیالی و الأیّام انّا نبشّرهما و نکبّر من هذا المقام علیهما لیقوما علی خدمة امری الّذی خضعت له الأعناق و نذکر احبّآء اللّه و اولیائه فی ارض السّین و النّون و نبشّرهم بالشّمس و اشراقها و البحر و امواجه و السّمآء و ارتفاعها و الأنجم و انوارها و ما رقم لهم من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء کذلک یجزی اللّه عباده فضلاً من عنده و هو العزیز الفضّال
یا یحیی ان استمع النّدآء من شطر عکّآء عن یمین البقعة النّورآء من السّدرة انّه لا اله الّا انا الغنیّ المتعال هل تعرف من ینطقک و هل تعلم من اقبل الیک قل ای ونفسک انّ مکلّم الطّور ینطق لی و مالک الظّهور قد اقبل الی وجهی فضلاً من عنده و هو الغنیّ بالحقّ و انا الفقیر المحتاج یا یحیی وصّ عبادی بالأمانة و الصّدق و بما یرتفع به ذکر اللّه فی المدن و الدّیار ان افتحوا القلوب بجنود الأخلاق کذلک امرنا العباد من قبل و فی هذا الکتاب و کذلک زیّنّا دیباج کتاب الوجود بذکر المقصود لتشکر ربّک مالک الأنام
و نذکر من سمّی بمولی فی هذا المقام الأعلی بندائی الأحلی و انا المقتدر علی ما اراد قم علی الذّکر و الثّنآء و سبّح بحمد ربّک مالک المآب انّا ذکرناکم بذکر سالت به البطحآء و جری فرات رحمتی من کلّ الجهات قل یا قوم لا تمنعوا انفسکم عن بحر الحیوان اتّقوا الرّحمن الّذی اتی بجنود الوحی و رایات الآیات قل هل یبقی لکم ما ترونه الیوم لا ونفسی الحقّ سیفنی من علی الأرض و یبقی الملک لنفسه وحدها یشهد بذلک کلّ شجر و حجر و مدر و حصاة
و نذکر الهادی الّذی هدیناه الی سوآء الصّراط یا هادی انّ المظلوم یذکرک و یأمرک و الّذین آمنوا بالمعروف ان اتّبعوا ما امرتم به من لدن فالق الأصباح تاللّه یوم اللّه ینطق بالحقّ فی هذا القصر الّذی جعله اللّه المنظر الأکبر ان اعرفوا یا اولی الألباب قل ضعوا ما عند القوم قد اتی سلطان الوجود بأعلام الوحی و الالهام یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تحرموا انفسکم عن الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی الزّبر و الألواح خذوا کتاب اللّه بقوّة و لا تتّبعوا کلّ جاهل مرتاب کذلک نوّرنا افق سمآء العرفان بنور البیان طوبی لمن سمع و رأی و ویل لکلّ غافل مکّار
ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من سمع صریرک و اقبل الیک الّذی سمّی بیوسف لیفرح بهذا الذّکر الّذی اذا ظهر سجدت له الأذکار انّا ظهرنا و اظهرنا الأمر علی شأن اضطربت القلوب و شاخصت الأبصار الّا الّذین نبذوا الأوهام عن ورائهم مقبلین الی اللّه مطلع الأنوار طوبی لمن فاز باصغآء ندائی و وجد عرف قمیصی و انتبه من نسمات عنایتی اذ سرت فی الأسحار هذا یوم فیه انجذبت الأشیآء من ندآء مالک الأسمآء ولکنّ النّاس فی غفلة و نعاس نعیماً لمن وجد عرف البیان و قام علی خدمة الأمر فی الغدوّ و الآصال انّا سمعنا ذکرک ذکرناک و رأینا اقبالک اقبلنا الیک من مشرق الأذکار
و نذکر علی قبل محمّد و نبشّره و الّذین آمنوا فی هناک برحمتی و عنایتی و فضلی الّذی به شهدت الذّرّات توکّل فی کلّ الأمور علی مکلّم الطّور و تمسّک بما نزّل فی الکتاب من لدن مرسل الأریاح ایّاک ان تمنعک اوهام العلمآء عن فاطر السّمآء او تخوّفک سطوة الأمرآء عن مطلع الایقان لا تلتفتوا الی ایّام معدودات انّها ستمضی و یرون الموحّدون انفسهم فی اعلی الجنان انّا نأمرکم فی کلّ الأحوال بالحکمة لئلّا یرتفع ضوضآء الّذین کفروا بالمآل کذلک تضوّع عرف البیان فی الامکان طوبی لمن وجد و ویل لکلّ منکر مکّار
و نذکر احبّائی فی الشّین و الهآء و نبشّرهم باقبالی الیهم و نکبّر علی وجوههم من هذا المقام الّذی تزیّن بأنوار وجه ربّهم العزیز الغفّار یا احبّائی ان افرحوا بما نزّل لکم من سمآء الأمر ثمّ اشکروا ربّکم الرّحمن فی کلّ الأحیان انّه غفرکم و هداکم و فضّلکم علی اکثر العباد انّا ذکرنا کلّ من ذکر اسمه تلقآء الوجه ثمّ الّذین ما ذکرت اسمائهم انّه یفعل کیف یشآء بسلطان من عنده و هو المقتدر العزیز العلّام
و نذکر من سمّی بخانلر و نبشّره بعنایاتی الّتی لا یأخذها النّفاد ان افرح بما ذکرناک و الّذین آمنوا بآیات تفدی لها الأرواح ان اقتصر امورک علی ذکر اللّه و ثنائه اذا ورد علیک احد من اولیائه قم علی خدمته بالرّوح و الرّیحان ایّاک ان تحزنک شؤونات الدّنیا و ما یرد فیها دعها عن ورائک و تمسّک بحبل اللّه مالک الایجاد البهآء علیک و علی ابنائک و اهلک و علی کلّ موقن صبّار انتهی
آیا بعد از امواج بحر معانی و ظهورات انوار بیان الهی این عبد چه ذکر نماید و چه عرض کند وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء ظاهر فیالحقیقه قلب از آن محترق و زفرات متصاعد و عبرات نازل قوله جلّت عظمته یا عبد حاضر مشاهده مینمائی و اصغا میکنی که در لیالی و ایّام صریر قلم فضل مرتفع و ندای مظلوم بلند و جمیع از برای هدایت عباد و نجات من علی الأرض بوده ایکاش در جزای این موهبت کبری و شفقت عظمی بر امر الهی متّحد میشدند و بآنچه سبب و علّت سموّ و علوّ اوست متشبّث که شاید عرف خوشی از اعمال خالصه و اخلاق روحانیّه ساطع شود و عالم را اخبار نماید بآنچه ظاهر شده این عرف اگر مرتفع شود قاصدیست صادق و رسولیست کامل و مبیّن طوبی لمن فاز ببیانی و عرف ما اراد ملکوت مشیّتی انتهی این فقیر لازال در آنچه ظاهر شده متحیّر و مبهوت بیک طنین عنکبوت اقبال مینمایند و از صریر قلم اعلی اعراض رایحۀ کریهه را محبوب میشمرند و از عرف فردوس اعلی محروم جمیع امور ظاهر و مشهود سوف یراه حضرتک کذلک اخبرنی من عنده امّ الکتاب در این حین دستخطّ ثالث آن حضرت بمثابۀ نسیم ربیع حقیقی بر این جسد یابس مطروح عبور نمود بخششها فرمود و عنایتها اظهار داشت للّه الحمد بشیر محبّت در ظهور و مرور و انشآءاللّه این بشیر ممنوع نشود و از حرکت بازنماند و بعد از قرائت و اطّلاع بمقام لا عدل له توجّه نموده بعد از حضور و اذن مناجات آن محبوب بکمال روح و ریحان تلقاء عرش رحمن عرض شد هذا ما نطق به لسان القدم و مولی العالم قوله تبارک و تعالی
یا ایّها المتوجّه الی وجهی و المنجذب بآیاتی انّا سمعنا ندائک و ما ناجیت به اللّه ربّک و سمعنا زفراتک و رأینا عبراتک فی حبّ اللّه محبوبک و مقصودک و شاهدنا نار حبّک و اشتعال قلبک و خضوعک و خشوعک و اهتزاز ارکانک فی عشق اللّه و ودّه انّا کنّا معک فی المجالس و المحافل اذ کنت ناطقاً بهذا الاسم الأعظم و هذا النّبإ الّذی بشّرنا به النّبیّین و المرسلین نعیماً لک و للّذین ما منعتهم شؤونات الأوهام قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم کبّر من قبلی علی احبّائی قل تاللّه ینوح قلبی و تبکی عینی بما ورد علی امری العزیز البدیع تمسّکوا بحبل الاتّحاد و ما فات عنکم فی ایّام اللّه ربّ العالمین کذلک اوقدنا سراج النّصح بدهن الفضل و نار الحبّ ان لن تحفظوه عن الأریاح لا تکونوا سبباً لاطفائه اتّقوا الرّحمن و تفکّروا فی عنایة ربّکم الغفور الرّحیم قوموا علی خدمة الأمر انّه خیر لکم عمّا خلق فی السّموات و الأرضین انتهی
بصدهزار لسان این خادم فانی از دوستان الهی مسئلت مینماید که از جان بخروشند و جمعاً بکوشند که شاید اهل عالم مطّلع و آگاه شوند بآنچه که حقّ جلّ جلاله اراده فرموده اگر احصای اختلاف و احساس اعمال غیر طیّبه نمایند لعمر محبوبی و محبوبکم یفرّون و یستهزئون در یکی از الواح میفرماید باید دوستان بمثابۀ رگ شریان در جسد عالم متحرّک باشند لذا باید جمیع باعمال و اخلاقی ظاهر شوند که جمیع عالم بسبب آن اقبال نمایند و بحرکت آیند صدهزار جان فدای عاملین للّه کجایند نفوسی که حقّ را بر خود مقدّم دارند و در سبیلش عمل نمایند آنچه که سبب ترقّی و محبّت اهل عالم است از فضل حقّ امید هست که حبّههای عنایت مودعۀ در قلوب انبات نماید و باثمار لطیفه مزیّن گردد الأمر بیده و هو القویّ القدیر
ذکر جناب آقا شیخ عبّاس علیه بهآء اللّه از قلم آن حضرت مرقوم این فقره تلقاء عرش مطلع نور احدیّه عرض شد و این لوح امنع مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه از فرات جاریۀ در لوح الهی بیاشامند و باجر لقا و عنایت ربّنا مالک الأسمآء فائز گردند قوله عزّ بیانه و جلّ فضله و جلّت عظمته
یا عبّاس یذکرک المظلوم بذکر تنجذب به المقرّبون الی اللّه المهیمن القیّوم قد اتت السّاعة و ارتفع النّدآء و ظهرت الصّیحة و مرّت الجبال و القوم هم لا یشعرون قد انقلب العالم و استقرّ العرش و استوی علیه مالک الظّهور و مکلّم الطّور و النّاس اکثرهم لا یفقهون قد ظهرت امّ الکتاب و تنادی بین الأرض و السّمآء بأعلی النّدآء و تدع الکلّ الی المقام المحمود من النّاس من انکر و منهم من اعرض و منهم من جادل بآیات اللّه ربّ ما کان و ما یکون و منهم من نقض میثاق اللّه و عهده بظلم ناح به اهل مدائن الأسمآء و سکّان الملکوت فلمّا تفرّسنا وجدنا اکثر اعدائنا العلمآء کذلک یقصّ لک لسان الأبهی من الأفق الأعلی انّه لهو الحقّ علّام الغیوب انّا اظهرنا العلم لعرفان المعلوم فلمّا الاح افق الظّهور و اتی المعلوم انکره العلمآء فی اوّل الأمر الّا من شآء اللّه مالک الوجود قل یا معشر العلمآء ضعوا ما عندکم تاللّه قد ارتفع صریر القلم الأعلی و یبشّر الکلّ بظهور المعلوم الّذی توجّهتم الیه فی کلّ اصیل و بکور قل ما لی اراکم یا معشر الغافلین تقصدون البیت و تعرضون عن الّذی رفعه بأمر من عنده اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اتّبعوا من اتاکم بکتاب مشهود الّذی اذا ظهر خضعت له کتب العالم کلّها ان انصفوا یا قوم و لا تکونوا من الّذین کفروا بالشّاهد و المشهود هذا یوم وعدتم به فی صحف اللّه و کتبه و هذا امر اخذ عهده من عنده علم ما کان و ما یکون قل یا ملأ الظّالمین قد عملتم ما صاح به الملأ الأعلی و ناح اهل الفردوس و صعدت زفرات الجنّة العلیا و نزّلت عبرات الملائکة و الرّوح قل ان کان عندکم اعظم عمّا اتی من جبروت الارادة فأتوا به و لا تتّبعوا کلّ جاهل مردود قل تعالوا لأریکم ما غفلتم عنه فی هذا الیوم الّذی نسب الی اللّه العزیز الودود هذا یوم فیه تضوّعت رائحة الرّحمن و فاحت نفحات الوحی و نطق عندلیب الأمر علی الأغصان الملک للّه مالک الملوک یا عبّاس قم علی خدمة الأمر باسم ربّک مالک القدم و ذکّر النّاس بهذا النّبإ الأعظم الّذی اذا ظهر ارتعدت فرائص الأوهام و الظّنون ایّاک ان تمنعک عن مالک الأسمآء شوکة الأمرآء و شبهات العلمآء کن کالجبل الرّاسخ علی هذا الأمر المحتوم قل انّه اتی بالحقّ و لا یلتفت الی اقبالکم و اعراضکم ظهر و اظهر ما اراد رغماً لأنفکم لو انتم تعلمون انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العزیز المحبوب کذلک فتحنا علی وجهک باب الفضل بمفتاح العدل اذا فزت به قل لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود اشهد انّک نبذت الرّاحة لارتقآء الأمم و قبلت الذّلة لعزّ العالم و اخترت الغربة لبلوغ العباد الی الوطن الأعلی المقام الّذی جعله اللّه مقدّساً عمّا تدرکه العقول یا ایّها المتوجّه الی الوجه خذ الرّحیق المختوم باسم المظلوم ثمّ اشرب منه بهذا الذّکر الّذی به انجذبت الأرواح و القلوب انّا کتبنا لک اجر اللّقآء من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء ان افرح ثمّ اشکر ربّ البیت المعمور انّا قبلنا اقبالک و توجّهک و عملک فی سبیل اللّه طوبی لک بما زیّنت اعمالک بطراز القبول انتهی
یا محبوب فؤادی گویا بر هر کلمهئی از کلمات الهی یک منادی موجود و بأعلی النّدآء من فی الوجود را ندا مینماید سبحاناللّه عالم را چه واقع که از این فضل اکبر خود را محروم نمودهاند و به ما لا یسمن و لا یغنی مشغول گشتهاند باری الحمد للّه جناب مذکور بشرافت کبری فائز و بذکر قلم اعلی مشرّف انشآءاللّه قدر این مقام اعلی را بدانند و از سلسبیل و کوثر و تسنیم بیان الهی بنوشند و بنوشانند و آن محبوب و این عبد بکلمۀ هنیئاً ناطق شویم و مریئاً گوئیم حبّذا هذا العرف نمیدانم از کجا میآید الحمد لمظهره و مرسله و مبعثه و فاطره و خالقه و محدثه این فانی هم خدمت ایشان تکبیر و سلام معروض میدارد و دعای توفیق استدعا مینماید انّ ربّنا الرّحمن علی کلّ شیء قدیر
و ما ذکر حضرتکم فی جناب محمّد کریم الّذی هاجر فی سنة القبل قد فاز باصغآء ربّنا الرّحمن و نزّل له ما تفرح به افئدة العارفین قوله تمّت کلمته و کمل برهانه
بسمی الّذی به نزّل کلّ کتاب مبین
شهد اللّه انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و ارسلنا الرّسل لیبشّروا العباد بهذا الظّهور الّذی به ظهر ما کان مذکوراً بلسان الأنبیآء و مسطوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین اذا ظهر الأمر و نزّلت الآیات و استقرّ هیکل الظّهور علی العرش قام النّاس علی الاعراض الّا من حفظته ید الاقتدار من لدن قویّ قدیر یا کریم ان استمع ما ینادیک به المظلوم من شطر السّجن و یذکرک بما تجد منه عرف البقآء انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لوجه توجّه الی الأفق الأعلی و لرجل سلک سبیل اللّه العزیز الحمید انّا سمعنا ندائک اذ وجدت عرف قمیصی من شطر الحجاز المقام الّذی نوّرناه بأنوار وجه محمّد رسول اللّه و خاتم النّبیّین انّا سمعنا ذکرک من قبل و ذکرناک فی کتاب ما اطّلع به الّا الفرد الخبیر طوبی لمن نبذ الهوی و اتّبع ما امر به من لدی اللّه مالک الوری انّه من اعلی الخلق فی کتابه المبین نعیماً لک بما نبذت الأوهام عن ورائک مقبلاً الی مشرق وحی ربّک الرّحمن الرّحیم انّه ینصر من یشآء بسلطان من عنده و یهدی المقبلین الی صراطه المستقیم هذا یوم فیه ظهر ما لا ظهر فی ازل الآزال یشهد بذلک من ینطق بالحقّ فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا العلیّ العظیم انّک اذا فزت بکتابی و وجدت عرف بیانی سبّح بحمد ربّک ثمّ اشکره بهذا الفضل الّذی ما رأت عین الابداع شبهه یشهد بذلک کلّ عالم منصف و کلّ عارف بصیر لا تحزن من شیء قد قبل ما عملته فی سبیله انّه لا یضیع اجر المحسنین کذلک انار افق البیان بنیّر ذکر ربّک المشفق الکریم انتهی هذه نعمة اخری و رحمة اخری و فضل آخر لمن اقبل الیه و تقرّب الی ساحة قدسه و استنشق الهوآء الّذی کان مجاوراً هوآء هذا السّجن المنیع انشآءاللّه از نار محبّت الهی که از هر حرفی از حروفاتش ظاهر و باهر است مشتعل شوند و باستقامت تمام بحکمت و بیان بذکرش ناطق له الفضل و المنّة فی کلّ الأحوال و هو الفضّال فی ازل الآزال
و اینکه آن محبوب ذکر نفوس مقبله علیهم بهآء اللّه فرموده بودند در ساحت اقدس کان اللّه و لم یکن معه من شیء واحداً بعد واحد عرض شد و مخصوص هر یک از سماء مشیّت نازل شد آنچه که غریب را بوطن هدایت کند و تشنه را بسلسبیل و عاشق را بمعشوق رساند و طالب را بشطر مطلوب کشاند قال عظم احسانه و جلّ کبریائه و احاط فضله و علا سلطانه
بسمی المشرق من افق سمآء ملکوتی العظیم
یا سلیم یذکرک الکریم من شطر السّجن خالصاً لوجهه لتسمع صریر قلمی الأعلی و هدیر طیر البقآء علی اغصان سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا العلیم الخبیر طوبی لقلب انجذب بآیات اللّه و لوجه توجّه الیه و للسان نطق بذکره البدیع لا تنظر الی العلمآء و کبریائهم ان انظر الی من یذکرک فی هذا السّجن العظیم قل انّه ظهر بالحقّ و قام علی الأمر بسلطان ما منعته شؤونات الأوهام و لا حجّبته حجبات المعرضین کم من عالم منع عن فضل اللّه و رحمته و کم من امّیّ فاز بهذا الرّحیق المنیر ان اشکر اللّه بما عرّفک مطلع الأمر و مشرق الوحی و عصمک عن شبهات الّذین کفروا ببرهانه القویم ان استقم علی حبّ اللّه و امره علی شأن یجد منک الموحّدون عرف الاستقامة فی هذا النّبإ الّذی استبشر به الملأ الأعلی و اهل الفردوس علی مقام کریم
و هذا ما نزّل لمن سمّی بمیرزا ابوالحسن
یا اباالحسن ذکرت نزد مظلوم مذکور و سماء بیان رحمن بتو متوجّه این آسمانیست که سیّارات آن تا حین احصا نشده و نخواهد شد و شموس و اقمار آن لازال فی قطب الزّوال لائح و مشرق هر حکیمی از احصایش متحیّر و هر قویّ قادری از ادراک و تحدیدش عاجز و ترا وصیّت مینماید براستی و انصاف چه اگر جمیع خلق عالم بطراز انصاف مزیّن میشدند از عرفان اسم اعظم و مالک قدم محروم نمیگشتند این مظلوم بگمان اهل ظنون به غیر ما حکم به اللّه حکم نمود حضرت رسول و خاتم انبیا روح ما سواه فداه چه تقصیر بر او ثابت که در سنین متوالیات بر اذیّتش قیام نمودند برخی کاذبش گفتند و بعضی مجنون و حزبی ساحر و قومی مفتری جمیع آنچه ذکر شد آن عبد و سایر عباد شنیدهاند و دانستهاند از آن وجود مبارک گذشته در حضرت روح تفکّر نما که سبب چه بود که من علی الأرض بر انکارش قیام نمودند وارد شد بر مظاهر امر الهی آنچه که هر صاحب انصافی گریست و نوحه نمود سبب و علّت اعراض در هر عصر و قرن علمای آن زمان بودند که حبّ ریاست ایشان را از اقبال منع مینمود الا انّهم فی ضلال مبین امید هست که آن جناب در مامضی تفکّر نماید و بصراط مستقیم الهی پیبرد شک و شبههئی نبوده و نیست که این مظلوم للّه میگوید و الی اللّه میخواند لا یضرّه الاعراض و لا ینفعه الاقبال ظنون و اوهام خلق را بخلق گذار و بقلب منیر بحقّ جلّ جلاله توجّه نما که شاید باب معرفت بر وجهت بگشاید و از انوار وجه بعد فناء اشیاء ترا محروم نفرماید انّه یقول الحقّ و یهدی النّاس الی افقه المنیر
و هذا ما نزّل لجناب مشهدی نصراللّه
یا نصراللّه یذکرک مولی الوری اذ کان مسجوناً فی هذا المقام البعید و یبشّرک بفضل اللّه و رحمته انّه ما من اله الّا هو یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید ان اشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر قد ذکرت لدی المظلوم و نزّل لک هذه الآیات الّتی لا یعادلها ما خلق فی الأرض یشهد بذلک ربّک العلیم طوبی لک بما نبذت شبهات القوم و شربت من بحر الیقین ان اعرف مقام من هداک ثمّ اشکر ربّک المؤیّد الکریم ایّاک ان تحزنک شؤونات الخلق او تخوّفک الملوک و السّلاطین ینبغی لکلّ من اقبل الی افقی ان یترک الأرض و ما علیها لهم و یتوجّه الی فتح القلوب باسمی العزیز الحکیم انّ الأموال لأهل الجلال و القلوب للّه ربّ العالمین
و نذکر فی هذا المقام من سمّی بأبیالقاسم الّذی هاجر الی ان فاز بلقآء ربّه العزیز الکریم و نوصیه بالاستقامة علی هذا الأمر الأعظم و ندعو له ما ینبغی لفضل اللّه العلیّ العظیم البهآء علی اهل البهآء الّذین فازوا بذکری الجمیل انتهی این خادم فانی از رحمت و عنایت مقصود عالمیان امیدوار است که ید عنایتش کل را اخذ نماید و از جحیم سفلی بجنّت علیا کشاند انّه لا یعجزه من شیء و لا یعزب عن علمه من امر یعطی بالفضل و یمنع بالحکمة و هو المقتدر الآمر المرید
و اینکه در بارۀ ملّا محمّد علیه بهآء اللّه از اهل یاء مرقوم داشتید و همچنین ارتقاء ایشان بمرقاة البیان الی سماء عرفان ربّنا الرّحمن عرض شد این کلمات عالیات از مظهر علم الهی و مصدر امر ربّانی و فیالحقیقه مقام لایعرف و لایذکر در بارۀ ایشان ظاهر و نازل قوله تبارک و تعالی
یا محمّد از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر عرفان و ایقان و خدمت امرش بشأنی که اگر اهل عالم بر اعراض قیام نمایند قادر بر منع آن جناب نباشند امروز روح اللّه در برّیّۀ ارض مقدّسه ندا مینماید و نور اللّه از افق اراده مشرق و عرف قمیص متضوّع و نسمات وحی در مرور معذلک عباد در ضلالت خود باقی و برقرار جهد نما تا از کوثر عرفان رحمن بیاشامی و از مائدۀ منزله قسمت بری و بحکمت و بیان اهل امکان را بافق اعلی هدایت نمائی ناس غافلند مبیّن لازم بر خدمت امر حقّ قیام نما تا مخدوم عالم شوی و بنار حبّش مشتعل شو تا محبوب آفاق گردی اگرچه کشف بعضی از اسرار شده ولکن اکثری از آن در علم الهی مستور و مکنون چه اگر اسرار یوم اللّه و مقامات نفوس موقنۀ مطمئنّه اقلّ از سمّ ابره ظاهر شود جمیع ناس را طائف مطاف ماکان و مایکون مشاهده نمائی باسم حقّ بایست و بتدارک مافات قیام نما وقت بسیار عزیز است بل اعزّ از کبریت احمر ناس را باخلاق روحانیّه و اعمال طیّبه وصیّت نما طوبی از برای نفوسی که للّه عاملند و الی اللّه متوجّه
قل یا ملأ الأرض ایّاکم ان تمنعکم کتب العالم عن کتاب اللّه المهیمن القیّوم الّذی نزّل من سمآء الفضل من لدی الحقّ علّام الغیوب قل تاللّه لا ینفعکم ما عند النّاس اتّقوا الرّحمن ثمّ اقبلوا الیه بوجوه بیضآء و قلوب نورآء کذلک یأمرکم من فی قبضته زمام العلوم قل یا معشر العلمآء طهّروا قلوبکم عمّا عندکم لتسمعوا صریر القلم الأعلی و حفیف سدرة المنتهی من المقام المحمود هذا یوم لا تغنیکم کنوز العالم و لا صفوف الأمم دعوها عن ورائکم رجآء ما عند اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر الّذی به اضطربت ارکان الأسمآء الّا من شآء اللّه مالک الوجود کذلک ماج بحر بیانی و هاج عرف عنایتی انّک اذا رأیت و وجدت قم و قل
اشهد انّک قبلت اذی العالم لارتفاع امر اللّه و حملت البلایا فی حبّ اللّه فاطر السّمآء و مالک الأسمآء الی ان قبلت السّجن الأعظم لنجاة الأمم اسألک بالاسم الأعظم الّذی به سخّرت ملکوت الأسمآء بأن لا تخیّبنی عمّا عندک و لا تمنعنی عمّا قدّرته لأمنائک و اصفیائک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بحبلک اسألک بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام اکثر خلقک لا اله الّا انت المتعالی المشفق الغفور الکریم انتهی
انشآء اللّه مؤیّد شوند بر آنچه از لسان عظمت بآن مأمور شدند و از کئوس عنایت بیاشامند آشامیدنی که از منع ظالمین بازنمانند فیالحقیقه اگر انسان در این ایّام قسمت نبرد و از فیوضات فیّاض بینصیب ماند بچه چیز دلخوش و مسرور و مشغول بسیار حیف است این اوقات عزیزه بگذرد و انسان غافل باشد انشآءاللّه باید جمیع دوستان همّت بر خدمت گمارند اوّل کل بکمال تقدیس و تنزیه و انصاف و مشورت قیام نمایند آنچه را سبب تفریق مشاهده کنند اوّل باصلاح آن توجّه کنند و بعد بروح و ریحان و حکمت بخدمت مشغول گردند اصلاح امور ایشان و عالم همه خواهد شد و امثال این بیان مکرّر از لسان قدم استماع شده صدهزار نعیم و طوبی از برای نفوسی که قیام نمایند بر آنچه که سبب ارتفاع امر و راحت اهل عالم است و فیالحقیقه نفس ارتفاع نفس راحت است ولکن ناس جاهل از این فقره غافل انشآءاللّه آن محبوب و این عبد دعا میکنیم که شاید از شمال جهل بیمین دانائی فائز شوند
و اینکه در بارۀ اخت حضرت سلطانالشّهدآء روح ما سواه فداه مرقوم داشتید تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا علی لحاظ عنایت باو و منتسبین نورین بوده و خواهد بود و به اسم اللّه مهدی امر نمودیم که در بارۀ حقوق او بجناب صادق علیه بهائی سفارش کامل نماید و همچنین از قلم اعلی مرقوم اگر اخت حقّی دارد باید ادا نمائید بحقّ و عدل رفتار شود انّا نکبّر من هذا المقام علیها و نبشّرها بفضلی و رحمتی انتهی و امّا توجّه ایشان بشطر ص و قیام ورقهئی از اوراق علی ما یحبّه اللّه و یرضی این فقره بشرف اصغای مالک اسماء فائز فرمودند یا عبد حاضر طوبی لها ثمّ طوبی لها ینبغی ان ینزل علیها من سمآء عنایتی ما یبقی به ذکرها جزآء عملها و یکتب لها قلمی الأعلی و یبشّرها بقبول ما ظهر من عندها و نأمر الغصن بأن یکتب لأمتی و ورقتی ما نزّل من سمآء مشیّة موجدها و ظهر من افق عنایة بارئها لیکون ذخراً و شرفاً لها فی کلّ عالم من عوالم ربّها انتهی پرتو آفتاب عنایت عوالم غیب و شهود را منوّر نمود یا محبوب فؤادی مشاهده نمائید عمل مرغوب چه مقدار محبوبست عنداللّه اگر بحور اکسیر و کنوز عالم را احدی انفاق کند البتّه باین ذکر فائز نشود عملی ظاهر و بطراز قبول فائز بشأنی که از مطلع بیان رحمن ظاهر آنچه که نفحاتش بدوام ملک و ملکوت منقطع نشود از جانب این عبد تکبیر و سلام بآن ورقه برسانید علیها بهآء ربّها علیها بهآء ربّها و هذا ما نزّل لها من سمآء عنایة ربّنا الغفور الکریم
یا ورقتی علیک بهائی ان افرحی بما نزّل لک من القلم الأعلی انّه ذکرک و بشّرک بما ظهر منک فی سبیل اللّه المهیمن القیّوم ان اشکری و تشبّثی بذیل العنایة و قولی
لک الحمد یا اله الوجود و مالک الغیب و الشّهود بما ایّدتنی علی عمل فاز بطراز قبولک و تزیّن برضائک لعمرک یا محبوب قلبی لا یعادل ما اعطیتنی بما خلق فی سمائک و ارضک انّک انت المعطی الکریم انتهی
حقّ جلّ جلاله جمیع را مؤیّد فرماید بر آنچه نفحات رضایش از او متضوّع یک عمل مبرور الیوم معادلست با صدهزار عمل بل استغفر اللّه من هذا التّحدید و همچنین عمل غیر خیر وقتی از اوقات لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق قوله جلّ و عزّ یا عبد حاضر عنایات حقّ خلق را جسور نموده بشأنی که ذکرش محبوب نه باید نفوس مقبله را آگاه نمود الیوم چون آفتاب ظهور مشرقست و پرتو انوار وجه عالم را احاطه نموده لذا اکثری از اعمال نالایقه ستر شده و میشود انّه هو السّتّار الحکیم امروز روز شادیست و روز فرح اکبر است بحر عنایت موّاج و نسیم جود در مرور و آفتاب فضل مشرق ولکن حال مشاهده میشود که اعمال شنیعه بمقامی رسیده که نزدیک بآنست غبارش بذیل حقّ جلّ جلاله رسد و حجاب حرمت را بردرد جمیع آنچه از اوّل امر تا حال وارد شد و قبول نمودیم لأجل اعزاز کلمۀ الهی و ارتقاء نفوس مطمئنّۀ مستقیمۀ راضیۀ مرضیّه بود حال از اعمال بعضی بباد رفته و میرود مگر اینکه حقّ جلّ جلاله بقدرت کامله حفظ نماید چنانچه نمود
یا عبد حاضر بجناب علی علیه بهائی و عنایتی بنویس باید جمیع دوستان آن ارض را متذکّر دارد و به ما ینفعهم آگاه نماید شاید از ما فات عنهم رجوع نمایند و بحقّ تمسّک جویند و شاید آنچه سبب ضرّ گشته و علّت ذلّت نفوس شده بماء رجوع طاهر و مقدّس گردد انّه هو التّوّاب و هو الفضّال الکریم انتهی مکرّر این بیانات از لسان منزل آیات جاری و بعضی از اوقات این عبد وارد و جمال قدم را در کدورت و حزنی مشاهده مینمود که لرزه اندام این فانی را اخذ مینمود و حزن جمال قدم معلوم و واضحست که در چه بوده و هست احتیاج بذکر ندارد امروز اعمال طیّبۀ دوستان الهی منادی امرند بین عباد از این قبیل در الواح الهی مکرّر نازل شاید نفع بخشد و سبب تنبّه گردد والّا انّه لغنیّ عن العالمین چندی قبل بعضی از نفوس بر حسب ظاهر شکایت آغاز نمودند معذلک از ساحت اقدس جواب نازل نه فرمودند ستری سبق الکشف و صبری سبق العجل انتهی ولکن بیم آنست تجاوزات ما حجاب را بردارد و ستر را خرق نماید اتشبّث بذیل عنایته و اسأله بأن یؤیّد احبّائه علی ما یحبّ و یرضی و یمنعهم عمّا یضرّهم و یهدیهم الی ما ینفعهم انّه هو المقتدر المهیمن العطوف الغفور
حسب الأمر مهاجرین ارض صاد علیهم بهآء اللّه را از قبل حقّ تکبیر برسانید انشآءاللّه بنور اتّفاق منوّر باشند و بر خدمت امر قائم تا اثر نور در آفاق اشراق نماید و ظاهر شود جمیع فیالجمله برضای حقّ پیبردهاند بآن تمسّک نمایند و بآن عامل شوند اینست سبب رستگاری در دنیا و آخرت هجرت و بلایای شما لازال تحت لحاظ بوده انشآءاللّه محفوظ ماند انتهی
اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا آقا بابا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید ذکرشان در ساحت اقدس بوده و بانوار عنایت شمس حقیقت فائز طوبی له در این ایّام مکتوبی جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه از اهل یاء ساکن شاه بمصلحت جناب میرزا حی علیه بهآء اللّه و عنایته باین عبد ارسال داشتهاند و اسامی متعدّده در آن مذکور و از جملۀ اسامی جناب آقا میرزا آقا بابا علیه بهآء اللّه بوده مخصوص هر یک لوح امنع نازل و ارسال شد انشآءاللّه فائز میشوند فیالحقیقه امر بقسمی است که آن محبوب مرقوم داشتهاند چه که سفر جناب میرزا بآن سمتها سبب ارتفاع کلمه شد هذا یکفیه وربّ العالمین چون این کلمه از لسان محبوب استماع گشت ذکر شد والّا این عبد قابل آنکه ذکر خدمات ایشان را نماید نبوده و نیست
اینکه در بارۀ ورقه اهل جناب میرزا ح و سین علیهما بهآء اللّه و عنایته مرقوم فرمودند سبب حزن شد و اهل سرادق عصمت جمیع بکمال حزن مشهود و ظاهر و در ساحت اقدس هم مذکور خدمت جناب میرزا از جانب این فانی تعزیت بگوئید و انشآءاللّه خود این عبد هم عرض مینماید آنچه را که از ضعف و مسکنتش حاکی است
و اینکه ذکر صعود جناب حاجی میرزا حسن هراتی علیه بهآء اللّه نمودند در ساحت امنع اقدس عرض شد این کلمات عالیات محض فضل و عنایت مخصوص ایشان نازل قوله عزّ جلاله و عزّ ذکره و عزّ ثنائه
یا حسن یزورک المظلوم من مقامه الأعلی الّذی جعله اللّه مطاف اهل ذروة العلیا و یذکرک بذکر فاح به عرف العنایة بین البریّة طوبی لک و لصعودک و لتوجّهک و لورودک فی الرّفیق الأعلی و المقام الأبهی اشهد انّک اقبلت الی الغایة القصوی و الأفق الأعلی اذ ارتفع حفیف سدرة المنتهی بین الأرض و السّمآء و شهدت بما شهد به لسان الکبریآء و قبلت ما نزّل من عنده و ظهر من لدنه طوبی لک بما فزت بالغفران من لدی الرّحمن و وجد منک الملأ الأعلی عرف حبّی طوبی لمن یذکرک بما ذکرک المظلوم فی هذا المقام الممنوع قد کنت للّه و رجعت الی بحر رحمته ان هذا الّا من فضله العزیز المحبوب انتهی
الحمد للّه باین عنایت کبری مفتخر شدند طوبی از برای نفوسی که باین فیض اکبر فائزند و مقامش را میشناسند نفوس مستقیمۀ طاهرۀ مطمئنّه از سماء عنایت فیّاض قسمت داشته و دارند و من غیر تعطیل بر ایشان نازل و جاری چه در حیات و چه در ممات
و اینکه در صعود حضرت مرفوع مبرور آقا سیّد ابوطالب علیه من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتید چندی قبل از طرف حدبا حضرت اسم اللّه زین علیه من کلّ بهآء ابهاه ذکر ایشان و همچنین بعض مطالب از لسان اهل ایشان علیها بهآء اللّه بساحت اقدس ارسال داشتند و جواب بتفصیل نازل و ارسال شد و ذکرشان هم در آن لوح مبارک نازل له الحمد و المنّة فی کلّ الأحوال البهآء المشرق اللّائح من افق عنایة ربّنا علی حضرتکم و علی من معکم من الذّکور و الاناث
عرض میشود دو لوح امنع اقدس مدّتهاست مخصوص ابناء مرفوع مبرور جناب ذبیح علیه بهآء اللّه و بحر رحمته از سماء مشیّت نازل و این مدّت ارسال نشد و بتأخیر افتاد تا این ایّام ارسال گشت شاید بعنایات الهیّه متذکّر شوند و به ما ینبغی و یحبّه اللّه قیام نمایند خدمت هر نفسی در ساحت اقدس مذکور و منظور ولو بمقدار سمّ ابره مرفوع ذبیح علیه بهآء اللّه در اوّل ایّام بشرافت اقبال و ایمان فائز شدند لازال در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند بعد از استماع ندا اقلّ من آن توقّف ننمودند یشهد بذلک من عنده کتاب مبین لذا مراعات ایشان در هر حال شده و انشآءاللّه میشود و این فانی از حقّ جلّ جلاله تأیید ایشان را طلب مینماید آن محبوب هم باید بمهربانی ایشان را حفظ نمایند اوّل عمر است اریاح شباب را مهبّی دیگر است
عرض دیگر مخدّره خدیجه بیگم علیها بهآء اللّه چند کرّه باین عبد مکتوب ارسال داشته و این عبد نظر بانقلابات و محاربۀ اطراف جواب ارسال نداشت تا در این کرّه مکتوبی که چند شهر قبل نوشته شده بود ارسال داشت که آن محبوب برسانند
و همچنین جواب مکتوبی که جناب آقا محمّد کریم عط علیه بهآء اللّه بحضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال داشتند این فانی نوشته ارسال داشت انشآءاللّه از اقداح فلاح در جمیع احیان بیاشامند و به ما ینبغی لأیّام اللّه عامل باشند از اطراف خبر رسید که جناب ایشان به ما انزله اللّه فی الکتاب عامل شدند و مخصوص تبلیغ وکیل اخذ نمودند طوبی له و نعیماً له هر نفسی به ما اراده اللّه عمل نماید البتّه در دنیا و آخرت ثمر بخشد و اثر پدیدار نماید و در هر دو جهان بکار آید
دیگر دوستان آن ارض را مکرّر تکبیر و سلام عرض نموده بجناب علی پاشا خان علیه بهآء اللّه بشارت دهید چه که فرش ایشان رسید و یومی از ایّام گسترده شد و جمال قدم تشریف بردند در بستان و بقدوم حضرت مقصود روح من فی اللّاهوت لقدومه الفدآء مشرّف گشت و فائز شد و جناب حاجی غلامعلی مسافر علیه بهآء اللّه را احضار فرمودند و فرمودند اگر جناب پاشا علیه بهائی را دیدی او را بشارت ده بقبول آنچه ارسال داشته نعیماً له و هنیئاً له انشآءاللّه مشتعل باشند بشأنی که روشنیشان ظاهر و هویدا باشد این فانی از حقّ جلّ جلاله میطلبد اولیا و اصفیا را مؤیّد فرماید بر عرفان ما قدّر لهم چه اگر مطّلع شوند سیل عالم قادر بر اطفاء نار محبّتشان نباشد و روشنی آن را تاریکی اخذ ننماید
از جملۀ عنایات جدیده آنکه مخصوص اسامی مذکوره الواح بدیعۀ منیعه نازل هم بخطّ این فانی که در مکتوب ثبت شده و هم بخطّ مبارک حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء فیالحقیقه صاحبان الواح ذو المقامین و ذو اللّوحین و ذو الذّکرین شدهاند ینبغی ان نقول بکلّ جوارحنا و ارکاننا لک الحمد یا فضّال القدیم و لک العنایة یا مقصود العالمین النّور و البهآء من افق عنایة ربّنا مالک الأسمآء علی حضرتکم و علی من معکم و علی اولیآء اللّه و احبّائه
* * *
حبیب مکرّم جناب آقا محمّد باقر علیه بهآء اللّه و عنایاته ملاحظه فرمایند هم
هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی تفرّد بالکبریآء و توحّد بالنّدآء و تعظّم بالاسم الّذی کان سلطان الأسمآء انّه لهو الحاکم علی ما یشآء لا اله الّا هو المقتدر العلیم الحکیم و الحمد للّه الّذی انزل الکتاب و زیّنه بأسطر الأوامر و الأحکام لینتفع بها الأنام الّذین نبذوا الأوهام و اقبلوا الی افق منه اشرقت شمس علم ربّنا العلیم الخبیر انّه ما اراد عن کلّ ما ظهر الّا اظهار جوده و فضله و کرمه لعباده انّه لهو المعطی الکریم
و بعد قد بلغ کتابکم الی هذا الخادم و قرأت ما فیه و حضرت به تلقآء العرش و عرضت لدی اللّه العزیز الحکیم اسأل اللّه ان یوفّقکم و یظهر امثالکم لیعترفوا بما اعترف به لسان القدم بین الأمم انّه لهو المقتدر القدیر عرض این فانی آنکه مکتوب آنجناب رسید و فرح بیاندازه از آن حاصل چه که نفحات محبّت رحمن از آن استشمام شد انشآءاللّه در جمیع احیان بتوفیقات حضرت رحمن موفّق باشید و بذکر سلطان حقیقی ذاکر و ناطق مناجاتیکه بساحت اقدس امنع عرض نمودید عرض شد فی الحین لوحی از سماء مشیّت نازل و ارسال گشت انشآءاللّه بزیارت آن فائز شوید و بنفحات آن معطّر
اینکه در بارۀ حقوق اللّه ذکر نمودید و نوشته بودید که عبدی مالک وجه نقدی و ملکی است و حقوق اللّه بر حسب حکم آن در نقدی معلوم ولکن عبد که مالک ملک است آن ملک در جائیست که نمیخرند تا حقوق اللّه از آن جدا شود و اگر بخواهد از نقدی بدهد کفاف نمیدهد و خود عبد هم از کسب میافتد و آنملک هم اجاره ندارد در اینصورت تکلیف چیست حکم اللّه آنکه ملکی که انتفاع از آن مقطوعست یعنی نفعی از آن حاصل نمیشود حقوق اللّه بر آن تعلّق نمیگیرد انّه لهو الحاکم الکریم
و اینکه در بارۀ اسم ابن مذکور داشتید بأسی نیست ولکن در ظاهر باسم ظاهر عبّاس حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء نامیده شود
و اینکه در بارۀ جناب آقا علی اکبر الّذی صعد الی اللّه نوشته بودید عرض شد و کلمۀ غفران از ملکوت بیان رحمن در بارۀ ایشان ظاهر طوبی له بما فاز بالذّکر فی حیاته و بغفران اللّه و رحمته بعد مماته و صعوده
اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد علی نوشته بودید ذکر ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد مناجات مختصری از سماء مشیّت الهی نازل و ارسال گشت قرائت نمایند هذه صورة ما انزله اللّه من سمآء المشیّة و الارادة
قل سبحانک اللّهمّ یا اله الأشیآء و خالق الأسمآء اسألک بالاسم الّذی به کسّرت الأصنام و زالت الأوهام بأن تغمّسنی فی بحر الایقان یا مالک الأدیان ای ربّ ایّدنی علی ما اردته بسلطانک و انزلته فی محکم کتابک ای ربّ هذا یوم تزیّنت به صحائف الامکان و الکتب الّتی انزلته علی سفرائک و اصفیائک اسألک بأن لا تمنعنی عن رشحات بحر فضلک و لا تطردنی عن الباب الّذی فتحته علی من فی سمائک و ارضک ای ربّ انا الضّعیف تمسّکت باسمک القویّ القدیر قدّر لی من فضلک ما ینفعنی فی الدّنیا و الآخرة انّک انت المعطی الباذل المقتدر العزیز الحکیم انتهی
انشآءاللّه بقرائت این کلمات منیعۀ مبارکه که از مشرق مشیّت رحمانیّه ظاهر شده فائز و مؤیّد شوند
عرض دیگر آنکه نفوسیکه در آن ارض و ارض نون و راء از کوثر الهی آشامیدهاند و بافق اعلی ناظرند جمیع را از جانب این حقیر فقیر تکبیر برسانید ای دوستان ای شاربان رحیق رحمت رحمن امروز روز بزرگیست قدرش عظیم و شأنش عظیم و ما یحدث فیه انّه لهو عظیم عظیم باید اوهامات نفوس غافله و ظنون هیاکل شرکیّه را معدوم و مفقود ملاحظه نمائید و از سلسبیل یقین در کلّ حین باسم مالک یوم الدّین بنوشید لسان از برای امروز خلق شده و بصر از برای این یوم مبارک از عرصۀ عدم بوجود آمده لعمر اللّه امروز روز آذان و قلوبست تا ببینند و بگویند و بشنوند و در خزینه محفوظ دارند بگو جهد نمائید که شاید از فیض فیّاض در مثل همچو روزی محروم نمانید اگرچه الحمد للّه در آن روضه گلهای معانی باسم محبوب ابدی شکفته و ازهار بیان باسم مقصود امکان ظاهر شده ولکن باید انشآءاللّه در کلّ حین از اثر کلمۀ الهیّه نارشان مشتعلتر و نورشان باهرتر دیده شود و از سلطان حقیقی اینعبد فانی سائل است که آن گلهای محبّت را از اریاح سمومیّه و بادهای بارده حفظ نماید تا همیشه با کمال طراوت و لطافت خندان باشند انّه لهو العزیز الکریم البهآء علیکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بعرفان اللّه و ایقنوا بلقائه العزیز المنیع
* * *
اسم الله الجمال علیه بهآء الله الأبهی
۱۵۲١
هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی توحّد بالجلال و تفرّد بالاجلال و تقدّس عن الملال و تنزّه عن الآمال و هو الّذی قدّر للأعمار الآجال و هو النّاطق فی ازل الآزال و الظّاهر فی المآل لا اله الّا هو الغنیّ المتعال و الحمد للّه الّذی قبل عمل الّذین انجذبوا من ندائه و اسکرهم رحیق وحیه و انطقهم بثنائه و عرّفهم شمس جماله و اظهرهم فی ایّامه و ایّدهم علی عرفان نفسه و وفّقهم علی رضائه انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المهیمن الفعّال الحمد للّه الّذی انار افق العالم بالنّیّر الأعظم و اذا استوی علی العرش بشّر النّاس بظهور بحر الطافه و شموس افضاله طوبی لراسخ نبذ ما منعه و سرع الی افقه الأعلی و ویل لمن توقّف بما اتّبع اوهام الّذین ظهروا بأثواب الرّجال اکبّر و اصلّی و اسلّم علی الّذین ما منعهم الهوی عن اللّه مالک الأسمآء و بهم اشرق نجم العرفان فی اکثر البلدان و هم عباد مکرمون و هم عباد عاملون و هم عباد مقرّبون و هم عباد مخلصون و هم عباد فائزون و هم عباد قائمون علی خدمة مولاهم و هم النّاطقون بین العباد بالحکمة و البیان اشهد انّهم فازوا بکوثر الحیوان الّذی جری عن یمین عرش الرّحمن و فازوا بما لا فاز به احد من قبل انّ ربّنا الرّحمن لهو الغنیّ الفضّال
روحی لقیامکم الفدآء و لاستقامتکم الفدآء قد کنت جالساً ساکناً متفکّراً فی امر اللّه و ما ورد علیه من عباده اذاً اتی احد من احبّآء اللّه بکتاب حضرتک فلمّا فککت وجدت رائحة حبّکم محبوبنا و محبوب من فی العالم و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرض و قرأته و عرفت ما فیه من خدمتکم و قیامکم و ثنائکم و ما حملتموه فی سبیل اللّه و بعد قصدت المقام الأعلی مقرّ عرش ربّنا الأبهی فلمّا دخلت و وقفت تلقآء الوجه عرضت ما نادیت به اللّه اذاً تبسّم ثغر المحبوب و قال لیس له من فضل فی ذلک انّا ایّدناه علی ذکری فذکرنی و عرّفناه افقی فتوجّه الی وجهی و وفّقناه علی خدمتی فقام علیها باذنی انّ الفضل کلّه لنفسی و انا الفضّال القدیم لو لم یکن رشحات بحر فضلی ما عرفنی و لو لم یکن جذب آیاتی من ملکوت بیانی ما توجّه الی سبیلی
یا اسمی الجمال تفکّر فی الملوک و الّذی کشفنا عنه لتطّلع بما نطق مولاک الحکیم انّ ملکاً من الملوک کان مستغرقاً فی بحور الملک و لازباً بالدّنیا و ما فیها من الزّخارف و الألوان و فی احد من اللّیال تجلّت علیه شمس الانقطاع من افق ارادتی و کشفنا عنه انّه ترک کلّ ما عنده و خرج عن البیت متوجّهاً الی البیدآء و ما اطّلع به احد الّا اللّه ربّک و ربّ العالمین و لو نکشف علی النّاس کما کشفنا عنک کلّهم یقومون علی خدمتی و ذکری و ثنائی کذلک نطق لسانی لتکون من الفرحین انّ ربّک یحبّ المزاح فی بعض الأحیان و یمزح انّه لهو الفعّال لما یرید لیس لأحد ان یعترض علیه فیما ظهر من عنده یشهد بذلک کتب اللّه العلیم الحکیم انتهی
و آنچه از مراتب عجز و نیستی و اعتراف بر معاصی و قصور اظهار نموده بودید فرمودند یا اسمی انّا عفونا عنک من قبل و قبلنا خدمتک و طاعتک و حضورک و لقائک و سمعنا حنینک و انینک و صریخک و ضجیجک و زفرات قلبک فی حبّ اللّه ربّک العزیز الحمید انتهی
و اینکه نوشته بودید خطای این مرتبه که توجّه بارض خاء باشد بر خطایای قبل افزود بعد از عرض این کلمه نطق لسان الرّحمن فی ملکوت البیان ما لا یقدر ان یعرفه احد من اهل الامکان لعمرک لا یقدر اقلام العالم ان یقوم بوصفه و لا افئدة العارفین بادراکه و در آخر بیان فرمودند بنویس باسم جمال علیه بهآء اللّه که این خدمتت قبول بوده و خواهد بود چه که جناب اسمی الحآء علیه بهآء اللّه بشما نوشتند و نشهد انّه ممّن اشتعل بنار محبّة اللّه و کان مستغرقاً فی بحر فضله و فی مثل تلک الحالة لمّا سمع ما ورد فی ارض السّجن صاح فی نفسه و اخبر النّاس بما ظهر انّ ربّک لهو العلیم الخبیر ان اطمئنّ انّا قبلنا ما عملته فی سبیل اللّه و کن من الشّاکرین انّ امطار الفضل من سمآء عنایتی کانت متوجّهة الیک و لحاظ رحمتی ناظرة الی حبّک ان اذکر ربّک فی کلّ الأحوال بالحکمة و البیان انّه یسمع و یری انّه لهو السّمیع البصیر
ای جمال بعضی از نفوس بافق اعلی ناظر و بکمال شوق و اشتیاق و جذب و انجذاب در سبیل الهی از هیچ شیء مضائقه ندارند و بتمام میل در خدمت امر سبقت میگیرند اولئک اهل البهآء فی صحیفتی الحمرآء و بعضی باین مقام بلند اعلی هنوز نرسیدهاند لذا از خطرات قلبیّه محفوظ نیستند انّ ربّک لهو العلیم لذا حین ورود اخبار مذکوره بارض اقدس امر از مصدر امر مشرق و حکم منع از سماء مشیّت الهی نازل از جمله باسم جواد علیه بهآء الله که طائف حول است امر شد که بارض تاء و قاف بنویسد که احدی چیزی مطالبه ننماید و همچنین بجناب اسم حاء علیه من کلّ بهآء ابهاه من لدی اللّه امر شد در بارۀ ارض خاء و کاف و طاء این فقرۀ منع مخصوص بارض خاء نبوده کمال عنایت نسبت باحبّای آن ارض از مشرق الطاف ظاهر قد نزّلت لهم آیات من قبل لو یقرأها احد یطّلع بفضل اللّه و رحمته علیهم انّ ربّک لهو الخبیر شکّی نبوده و نیست که هر نفسی از نفوس مذکوره که بخدمت قیام نمودند للّه بوده و فی سبیل اللّه عمل نموده لذا البتّه عملشان مقبول و اجرشان عنداللّه از قلم اعلی مسطور باید بکمال فرح و انبساط بذکر محبوب عالمیان مشغول باشند انّا نکبّر علی وجوههم و نذکرهم بما یبقی به اسمائهم فی ناسوت الانشآء و فی ملکوتی البدیع انتهی
عرض این عبد آنکه این امر مبرم در وقتی نازل که اسامی نفوسی که بخدمت امر موفّق شدند در ساحت اقدس بر حسب ظاهر مذکور نه و بعد از ذکر نفوس قبول شد و آنچه از وجوه رسیده بود امر شد مابین بعضی از احبّای الهی که در آن ارض ساکنند قسمت شود و صورت تقسیم را حسب الأمر جناب آقا میرزا محمّد علی علیه بهآء الله از اهل قائن ارسال داشتند باید قسمی نشود که سبب تکدّر نفوس مقبله گردد چه که جمیع عنداللّه معزّزند الیوم هر نفسی که بافق اعلی توجّه نمود کمال عنایت در بارۀ او بوده و هست چه که امر عظیم است از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم کل را بقمیص استقامت مزیّن فرماید و از رحیق اطهر در کلّ حین بنوشاند انّه لهو المعطی الکریم این بسی واضح و معلومست از یومی که کتاب اقدس از سماء مشیّت نازل شد در سنین معدوده مستور بود تا آنکه جمعی از نفوس مقبلۀ موقنه از اطراف از احکام الهی سؤال نمودند و بکمال عجز و ابتهال سائل شدند لذا امر بارسال کتاب اقدس شد و فرمودند احدی حقوق الهی را مطالبه نکند و این فقره معلّق باقبال خود نفوس بوده تا آنکه سنین منتهی شد بسنۀ قبل و امر از مصدر امر صادر که هر نفسی بخواهد ادای حقوق اللّه نماید از او اخذ نمایند و فیالحقیقه این هم فضل بزرگست در بارۀ عباد چه که سبب تطهیر و نعمت و برکت الهی است طوبی لمن عمل بما امر به فی الکتاب اگرچه آن حضرت معلومست بکمال حکمت و انقطاع عمل نمودهاند و حرفی هم که مغایر امر باشد از آن جناب ظاهر نشد ولکن چون مخصوص این فقره عازم شدند لذا حکم منع نازل چه که بعضی از ناس ضعیفند والّا فواللّه الّذی لا اله الّا هو که عمل شما مقبول و سعی شما مشکور بوده و خواهد بود یومی از ایّام از لسان مبارک این کلمه اصغا شد یا عبد الحاضر لدی العرش قد خلقنا الکلّ لخدمتی و ایّامی و نصرة امری و عرفان نفسی و التّوجّه الی وجهی و الحضور لدی باب رحمتی و ما عندهم هو کان رشحاً من بحر عطائی لو نطلب منهم ما اعطیتهم بفضلی لتشاهدهم غیر ما شهدتهم من قبل انّ ربّک لهو العلیم الخبیر
و همچنین بلسان پارسی فرمودند اگرچه این عبد قادر بر ذکر آنچه از ملکوت بیان اصغا نموده تماماً نبوده و نیست ولکن آنچه در نظر مانده ذکر میشود فرمودند مع آنکه جمیع عالم از حقّ است و کل هم باین مقرّ و معترف و آنچه هم باهل ارض داده شد از بخششهای بحر عنایت او بوده معذلک اگر امر بانفاق ما عندهم شود البتّه بعضی را قاصر و متوقّف مشاهده نمائی و بعضی هم از تجلّیات انوار شمس انقطاع بمقامی فائز که بکمال محبّت و خلوص فی سبیل اللّه انفاق نمودند آنچه را مالک بودند این هم مشاهده شد انتهی
عرض این خادم فانی آنکه قسمی بشود که اهل ارض خاء مکدّر نشوند و بطراز سرور باسم اللّه مزیّن گردند و این فقره عنداللّه محبوبست چه که کمال عنایت در بارۀ دوستان از افق فضل مشهود و لائحست و اینکه در بارۀ مشار الیه مرقوم فرموده بودید که هدیه خدمت آن جناب فرستاد و اظهار نمود خدمت قابلی نماید انشآءاللّه خدمت ایشان قبول شده در هر حال قسمی بفرمائید که احدی محزون نشود امری که نفی و اثبات آن للّه واقع شود البتّه محبوبست دیگر از برای احدی در این مقام حزنی باقی نخواهد ماند این قدر عرض میشود که این سفر شما للّه بوده و جمیع اعمال نزد حقّ مشهود و واضح
و اینکه مرقوم فرموده بودید حسب الأمر بارض خاء نوشتید که قبول نشد فرمودند این کلمه سبب حزن خواهد شد چه که گمان مینمایند که نزد حقّ مقبول نیستند باید قسمی بشود که جمیع مطّلع شوند بآنکه لحاظ عنایت بایشان بوده و انشآءاللّه خواهد بود انتهی و سبب آنست که از قبل عرض شد انشآءاللّه جمیع بعنایات الهیّه مسرور و فائز باشند
و اینکه مرقوم داشتید که بعض از آن نفوس که وجه دادهاند از بابت حقّ اللّه دادهاند فرمودند نعم ما عملوا لأنّ الحقوق کلمة انزلها الرّحمن فی الکتاب بر کل لازم که بآن ناظر باشند و عمل نمایند ولکن چون آنچه واقع شد بر حسب ظاهر روایح دیگر بعض از ضعفا از آن استنشاق مینمودند لذا حکم منع از سماء امر نازل انّه لهو الحاکم المختار یا اسمی الجمال انّا احببناک فضلاً من عندی و نحبّک بعنایتی المهیمنة علی العالم و نری الّذین زیّنهم اللّه فی ارض الخآء بطراز الخضوع و الخشوع و الخلوص انّ ربّک لهو العلیم المحیط هم الّذین فازوا برحیق الوحی و اسکرهم کوثر عنایة ربّک الکریم انّا نسمع و نری من نطق بذکری و عمل فی سبیلی المستقیم لا یعزب عن علم ربّک من شیء انّ ربّک لهو العالم الخبیر انّ الّذین طاروا فی هوائی و عملوا ما امروا به فی سبیلی سوف یرون انفسهم فی مقامات تعجز عن وصفها السن النّاطقین انّا نکبّر من هذا المقام الأعلی الّذی سمّی بالسّجن الأعظم فی کتاب الأسمآء علی وجوه الّذین آمنوا باللّه ربّ العالمین و اقرّوا و اعترفوا بما انزله من سمآء الفضل انّ ربّک لهو المعطی القدیم نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی الاستقامة الکبری لئلّا تزلّ اقدامهم عمّا یذکر فی الابداع و عن نعیق النّاعقین انتهی تا این مقام جواب دستخطّ عالی که از یزد ارسال فرموده بودند فقره بفقره عرض شد ان الحمد للّه ربّ العالمین
دستخطّ ثانی که از ارض صاد مرقوم داشته بودید در وقتی که این عبد خادم در خارج بلد بود رسید علم اللّه فتحته و قرأته وجدته مزیّناً مطرّزاً مشرّفاً مبارکاً معطّراً بذکر اللّه محبوبی و محبوبکم و مقصودی و مقصودکم و مقصود العالمین حقّ جلّ و عزّ شاهد و گواهست که این عبد نظر بنار مشتعله که از محبّت الهی در صدر آن حضرت در فوران مشاهده نمود مرّةً بعد مرّة قرائت کرد و بعد در وقتی مخصوص تلقاء عرش معروض گشت انّ ربّی لهو السّمیع العلیم اذاً توجّه وجه القدم الی الخادم و قال جلّت عظمته و کبریائه انّا سمعنا ذکر اسمی و ندائه و مناجاته و رأینا توجّهه و ابتهاله و انا مضرم نار حبّی فی صدره و انا المقتدر القدیر یا اسمی قد اخذتنی الأحزان علی شأن لو اذکر لک تنوح لی کنوح الفاقدین قد ظهر فی هذه الأرض ما لا ینبغی ان یظهر فی ایّام اللّه و ظهوره و انا المظلوم الفرید قد جعلنا ارض السّجن جنّة من الجنان و انزلنا فیها البرکة و اطلقنا سبیل الّذین کانوا فی حصن متین و فتحنا باب المدینة یخرج منه من یشآء و یدخل فیه من یرید فلمّا ظهر ما ظهر وجدوا انفسهم فی ضیق مبین انّک لا تحزن من شیء انّ ربّک مع ما احاطته الأحزان انّه علی فرح عظیم بشّر الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی بذکری و کبّر علی وجوههم من قبلی و انا الغفور الرّحیم انّا نذکر الّذین آمنوا باللّه فی اللّیالی و الأیّام انّ ربّک لهو الصّادق الخبیر کبّر من قبلی علی کلّ من نسب الیک من کلّ ذکور و اناث و من کلّ صغیر و کبیر انتهی و فقرات آخر مناجات آن جناب که مشعر بوصول لوح امنع و فرح و ابتهاج و شکر و حمد بود چون عرض شد اذاً نطق لسان العظمة مرّة اخری یا اسمی رأیناک متغمّساً فی بحر الرّضآء طوبی لک بما کنت فائزاً بهذا المقام الکریم کن فی کلّ الأحوال بمثل ما کنت کذلک یوصیک قلمی الأعلی فی هذا السّجن المبین انتهی
و اینکه در بارۀ لوح جناب ملّا علی جان علیه بهآء اللّه ذکر نمودید فیالحقیقه همان قسمست که مرقوم داشتید امثال این امورات سبب شد که مائدۀ سمائیّه قطع گشت چنانچه مدّتی بود که قلم اعلی متوقّف بود یا حبیب فؤادی اگر عباد بآنچه از مالک ایجاد مأمورند عمل نمایند لعمرک تری العالم غیر العالم بلکه زیاده از آنست که آن حضرت مرقوم داشتهاند چنانچه وقتی از اوقات لسان قدم متوجّهاً الی الخادم فرمودند بعضی از الواح الهیّه که از سماء مشیّت محض عنایت نازل شده حال در زیر تراب مانده شخصی که رافع آن بود از خوف آن را مستور داشته و الواح بعضی را بعضی ببعض دیگر دادهاند انّ ربّک لهو العلیم انتهی از این کلمۀ مبارکه مستفاد میشود که بسیار امورات غیر مقبوله در فقرۀ الواح واقع شده از حقّ جلّ و عزّ شما و این عبد و همۀ دوستان بخواهیم و بکمال عجز و نیاز بطلبیم و استدعا نمائیم که جمیع را بطراز استقامت و امانت و صدق و وفا مزیّن فرماید فوالّذی انطق الأشیآء باسمه الأعظم الأبهی اگر بنصایح مشفقۀ الهیّه عمل مینمودند حال اشراق شمس کلمۀ ربّانیّه از هر مدینه مشرق و ظاهر بود و از هر افقی طالع و لائح مشاهده میشد قد قضی الأمر و ینبغی لللّسان ان یکون علی صمت مبین انشآءاللّه از فضل و عنایت حقّ چنین دیده میشود که جمیع شاربان کوثر حقیقت بنار محبّت بشأنی مشتعل شوند که جز یگانگی و یکتائی نماند تا جمیع بیک لسان ناطق شوند و بیک دست عامل گردند اگر دعاهای این عبد نظر ببحور عصیان باجابت مقرون نشود امید هست که دعای آن جناب و سایر دوستان عنداللّه مقبول گردد انّه لهو الفضّال انّه لهو الجوّاد انّه لهو الرّحمن الرّحیم
عرض دیگر آنکه جناب زینالمقرّبین علیه بهآء اللّه الأبهی باین عبد مرقوم داشتند که شخصی از اهل مازندران باینجا آمده و ارادۀ شطر اقدس دارد و چون در ساحت اقدس عرض شد لوحی مخصوص جناب ملّا علی جان علیه بهآء الله در این ایّام نازل و همچنین در بارۀ آن شخص آیات مهیمنۀ منیعه از سماء مشیّت نازل و ارسال شد و مخصوص امر شد که لوح مخصوص را شخص حامل نزد شما بیاورد و بعد از زیارت آن حضرت لوح منیع را بصاحبش برساند
و عرض دیگر آنکه در وقتی از اوقات فرمودند که بجناب اسم جمال بنویس که توقّف زیاد در محلّی لازم نه بلکه باید مثل ستارۀ سحری از افق هر دیاری طالع شوی تا بعضی از دوستان که افسردهاند بنار محبّت الهی مشتعل شوند همچنان که غذا از برای اجساد لازمست همین قسم از برای ارواح واجب غذای روح مائدۀ منیعۀ لطیفۀ طریّه است که از سماء عنایت الهی نازل شده اگر غذای روح بآن نرسد البتّه ضعیف شود لذا گاهی بکمال حکمت ببعضی اطراف توجّه نمائید لأجل تبلیغ امر آنچه لازم و واجبست تذکّر نفوس مقبله است تا جمیع باعانت الهی بطراز استقامت و امانت و صدق و ما یرتفع به امر اللّه فائز شوند در این ایّام از سماء مشیّت مالک انام لوحی در انقطاع و مقام او نازل در این مقام ذکر میشود که شاید سبب تطهیر نفوس گردد و از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم که جمیع را از این رحیق بنوشاند و باین مقام اعزّ اعلی فائز فرماید و هر نفسی بطراز انقطاع فائز شد البتّه امین و صادق و مستقیم مشاهده شود یا حبّذا هذا المقام الأطهر یا حبّذا هذا المقام الأنور یا حبّذا هذا المقام الأسنی یا حبّذا هذا المقام الأعلی هذه صورة ما انزله اللّه فی الکتاب
الانقطاع شمس اذا اشرقت من افق سمآء نفس تنخمد فیها نار الحرص و الهوی کذلک یخبرکم مالک الوری ان انتم من العارفین انّ الّذی فتح بصره بنور العرفان ینقطع عن الامکان و ما فیه من الألوان یشهد بذلک ربّک الرّحمن فی هذا المقام العزیز الرّفیع ان انظر ثمّ اذکر النّعمان الّذی کان من اعزّ الملوک و من قبله احد من الکیان اذا تجلّت علی قلبهما شمس الانقطاع ترکا ما عندهما و خرجا عن بیتهما مقبلین الی العرآء و ما اطّلع بهما الّا اللّه العلیم انّ النّعمان کان مستویاً علی عرش الملک اذاً اسمعناه کلمة من کلماتی العلیا اهتزّ و تفکّر و تحیّر ثمّ انتبه و قام و قال مخاطباً الی نفسه لا خیر فیما ملکته الیوم و غداً یملکه غیرک کذلک نبّهناه و انا المقتدر القدیر فلمّا تنفّس الصّبح و طلع الشّمس وجد الأمرآء العرش متروکاً تحیّروا و تفحّصوا فی الأقطار الی ان یئسوا عمّا املوا انّه لهو العالم الخبیر لعمر اللّه لو نکشف الغطآء عن العیون کما کشفنا عنه لتری النّاس یدعون الدّنیا عن ورائهم و یترکون ما یمنعهم عن هذا الأفق المنیر طوبی لمن تنوّر بأنوار الانقطاع انّه من اهل السّفینة الحمرآء لدی اللّه ربّ العرش العظیم طوبی لمدینة اشرقت شمس الانقطاع من افقها و لأرض اضآءت من انوارها لعمری لو فازت هذه الدّیار بنور من اشراقها لما بلی البهآء بین الأعدآء کذلک یقصّ لک مالک الأسمآء لتکون من العارفین لو ابثّ لک ما ورد علی المظلوم لتنوح و تبکی کبکآء الفاقدین اذا فزت بلوح الله و اثره ان اقرأه مرّة بعد اخری ثمّ اقرأه علی الّذین تجد من وجوههم نضرة الله العزیز الکریم کذلک رشح البحر الأعظم لتفرح و تشکر ربّک العزیز الحمید اما الفرح بما توجّه الیک وجه الله من هذا المقام الکبیر و انزل لک ما یجذبک الی المقصود و یقرّبک الی مقامه المنیع البهآء علیک و علی من شرب کوثر البقآء من ایادی عطآء ربّه الرّحیم
حال اگر نفسی ببصر طاهر خالصاً لوجه اللّه در این لوح ملاحظه نماید و تفکّر کند یطّلع بما ینفعه و بما یستضیء به العالم یا حبیب فؤادی اکثری از ناس در دبستان جهل و نادانی تربیت شدهاند و در مفازۀ کذب و نفاق سایر کجاست بینا و کجاست شنوا این الأبصار الحدیدة و الآذان الواعیة نفسی که حرف ثالث مؤمن به من یظهره اللّه را بنصّ نقطۀ بیان روح من فی الامکان فداه بظلم و طغیان شهید نمود و همچنین شخصی که با او از ارض تاء به عراق آمد و همچنین نفوس دیگر هر یک را ببهانهئی فتوی بر قتلش داد معذلک نوشته که نفوس مقدّسه را میکشند و زورکی میخواهند ریاست نمایند حال ملاحظه نمائید که حرف ثالث من یظهره اللّه را از نفوس مقدّسه نشمرده و آقا جان مشهور به کجکلاه که خدای واحد شاهد است که از اعمال شنیعۀ او اهل این دیار بفریاد آمده بودند از ایران و استانبول و شام و این بلد استفسار نمایند تا حقیقت این نفس که خدمت شخص موهوم از نفوس مقدّسه شده معلوم گردد و آن شخص بزرگی که مرقوم داشته بودید که نفس موهوم مکتوبی باو نوشته ارسال داشته خوبست تفصیل آقا جان را از او سؤال نمایند چه که خواهر آقا جان در بیت نوّاب فریدون میرزا بوده و از جملۀ نفوس مقدّسۀ نفس موهوم رضا قلی بوده که خود آن جناب میدانند که برادرش در حضور آن حضرت ذکر مینمود که عدم ایمان من نظر بایمانیست که رضا قلی اخوی من ادّعا مینماید و من او را بهتر میشناسم و اعمال او را بهتر میدانم معذلک میبینم که او خود را یکی از اولیای این امر میداند دیگر تفاصیل او بر خود آن حضرت معلومست و مطّلع شدهاند که بچه جهت از ساحت اقدس طرد شد و اگر از اتباع یحیی بود در عکّا چه میکرد فواللّه الّذی لا اله الّا هو ورد منه و من اخته ما ناح به سکّان الملکوت اینها از نفوسی هستند که هر نفسی آنها را دیده شهد بکذبهم و نفاقهم هم الّذین نبذوا امر اللّه و احکامه و اخذوا ما امرهم به اهوائهم یشهد بذلک ما انزله الرّحمن فی الکتاب
لعمرک قد ذرفت العیون من اعمالهم و ذابت الأکباد بما ورد من ظلمهم علی امر اللّه و سفرائه یشهد بذلک کلّ من تزیّن بردآء الانصاف چه قدر محبوبست که شخصی از جناب مشیرالدّوله سبب رفتن سیّد محمّد را به استانبول سؤال کند تا معلوم شود نزد هر ذی بصری که این نفوس کذبۀ موهومه چه مقدار سبب تضییع امر اللّه شدهاند و از جمیع این امور گذشته خود آن جناب مطّلعند که احدی با آن نفوس معاشر نبود چند شهر بود که جمال قدم با احدی معاشرت نمینمود باب مسدود و لقا ممنوع و در آن ایّام واقع شد آنچه واقع شد انّ الخادم یسأل ربّه بأن یعرّف العباد ما عنده و یهدیهم الی صراطه المستقیم
تا این محل جواب دستخطّ آن حضرت است که از ارض صاد ارسال داشته بودند و چند شهر قبل جواب عرض شد ولکن چون مطوّل بود و حاوی هر قسم مطلب و بیانی و اطراف منقلب لذا ارسال نشد و تا الیوم که پنجم ماه مبارک رمضانست در عهدۀ تأخیر و تعویق ماند تا آنکه مجدّداً در این چند یوم دستخطّ دیگر آن حضرت که در خارج ارض طاء یعنی امامزاده حسن مرقوم داشتهاند علّت انبساط قلب و انشراح صدر گردید بعد از اطّلاع بساحت اقدس توجّه نمود تمام آن را معروض داشت قوله جلّت عظمته و کبریائه
یا جمال مرّةً نراک علی فرح مبین و طوراً علی حزن یکدّر به افئدة المخلصین اگر بفرح اعظم فائز شدید دیگر کدورت چه معنی دارد و اگر فیالحقیقه بفنای دنیا موقنید و بانبساط بساط مبسوطۀ حقّ مطّلع ذکر قبض از برای چه بیّن یا اسمی الجمال هل تعرف من یکلّمک انّه لهو الّذی انفق الکلیم روحه لندائه و الحبیب للقائه و الرّوح لعرف قمیصه هل تبقی لک الأحزان بعد هذه البیانات الّتی جرت من عیون رحمة ربّک الرّحمن الرّحیم نشهد انّک انت من الفائزین و انّک انت من الموقنین و انّک انت من المطّلعین ای جمال اوّلاً آنکه در ایّامی که بحر فرح در امواج است و اریاح سرور بظهور مظهر ظهور در هبوب لایق نیست نفوس مقبلۀ مستقیمه ذکر احزان نمایند مگر در مصیباتی که بحقّ راجع میشود و چون کدورات آن جناب از این جهت بوده لذا بأسی نیست ولکن احزان شما بعنایات حضرت دوست بسرور مبدّل میشود چه که معزّی اوست و مسلّی او حال احزان واردۀ بر مظلوم را چه باید کرد هل من معزّ یعزّیه او من مسلّ یسلّیه فیما ورد علیه لا ونفسه المهیمنة علی العالمین ای جمال ذکر احزان محبوب امکان دارای بحر تسلّی است طوبی للعارفین تفصیل این اجمال را حال وقت اقتضا نمینماید چه که عبد حاضر حاضر است و اراده آنکه مکتوب شما که فقره بفقره عرض نموده در ملکوت بیان جواب نازل شود که شاید آن جواب بمثابۀ روح حیّ حیوان در اجساد اهل امکان سرایت نماید و کل را بنفحات ایّام اللّه فائز کند انّه لهو المقدّر العلیم الحکیم ای جمال احبّا را که بافق رحمن توجّه نمودهاند و از رحیق عرفان محبوب امکان آشامیدهاند در کلّ احیان متذکّر دارید تا جمیع باخلاق طیّبه و صفات مرضیّه که سبب ارتفاع امر اللّه است ظاهر شوند ای جمال اگر ارض سجن بطراز امانت مزیّن بود محبوب عالم محزون مشاهده نمیشد باید دوستان را بامانت و صداقت دعوت نمائید که شاید باین دو نیّر اعظم که از افق سماء اوامر الهی مشرقست فائز شوند
در یکی از الواح پارسی این کلمه از سماء مشیّت الهی نازل امروز اعمال شایسته باید و افعال پسندیده شاید و هر عمل نیکی بنفسه مبلّغ امر است شاهد این مقال بیاناتیست که از قلم اعلی در الواح اخری ثبت شده اگر امروز نفسی بطراز امانت فائز شود عنداللّه احبّ است از عمل نفسی که پیاده بشطر اقدس توجّه نماید و بلقای حضرت معبود در مقام محمود فائز گردد امانت از برای مدینۀ انسانیّت بمثابه حصن است و از برای هیکل انسانی بمنزلۀ عین اگر نفسی از او محروم ماند در ساحت عرش نابینا مذکور و مسطور است اگرچه در حدّت بصر مانند زرقاء یمامه باشد ای جمال بعنایت الهی مطمئن باش و بر خدمت امر قائم بشأنی که حوادث زمان و کدورات امکان ترا از خدمت محبوب عالمیان منع ننماید بلی کدورت از صفات بشریّت است در هر صورت انسان را اخذ مینماید و افسرده میسازد ولکن در نفوس مقدّسه اثر کلّی نداشته و ندارد جسد محزون ولکن روح در رَوْح و ریحان چنانچه ابن مریم میگوید جسد محزونست و روح در فرح و سرور ای جمال این ذکر را بزرگ شمر چه که امطار رحمت رحمانی از سماء عنایت بر تو باریده ان اشکر و کن من الشّاکرین ان اشکر و کن من الحامدین انتهی
دیگر جای آن ندارد که این خادم فانی کلمهئی معروض دارد چه که سلطان کلمات آن حضرت را ذکر فرموده و ملیک معانی بر سریر عنایت مستوی گشته یا حبیب فؤادی و المذکور فی قلبی اگر جمیع عالم و عالمیان یک گوش شود باصغای یک حرف از کلمة اللّه تماماً فائز نگردد آن حضرت شنیدهاند و میدانند و النّاس فی انصعاق مبین چون ذکر امانت و صداقت از لسان احدیّه ظاهر شد لذا این عبد دو لوح از الواح اللّه که در این مقامات نازل شده ذکر مینمایم تا آن حضرت بحکمت و بیان بر دوستان القا نمایند که شاید منتشر شود و کل به ما اراده اللّه فائز گردند
قد کنّا تفکّرنا فی الأرض و سمعنا حدیثها و اخبارها اذاً طلعت من غرفة من غرفات الفردوس حوریّة نورآء و سارت الی ان قامت فی وسط الهوآء و نادت بأحسن الأصوات یا ملأ الأرض و السّموات انّی حوریّة سمّیت بالأمانة فی الصّحیفة المرقومة المستورة قد کشفت عن وجهی باذن مالکی لتنظروا حسنی و جلالی و جمالی و خَلْقی و خُلْقی و تشاهدوا عینی الکحیل و وجنتی الحمرآء و غرّتی الغرّآء و غدائری السّودآء اقسمکم یا ملأ الانشآء بمولی الوری و سلطان الآخرة و الأولی بأن لا تحجّبونی بحجبات الخیانة و الحرص و الهوی و لا تدعونی بین ایدیها لعمر اللّه انّ الخیانة من اعدائی و شأنها الضّغینة و البغضآء اسألکم بالفرد الأحد بأن لا تسلّطوا علیّ عدوّی الألدّ ان ارحمونی یا اهل الأرض و لا تکونوا من الظّالمین کذلک انزلنا لک الآیات و عرّفناک بالتّلویح ما ورد علینا فی السّجن الأعظم لتکون من العارفین انّا نحمد اللّه بما ورد علینا من البأسآء فی سبیله المستقیم انّک اذا قرأت اللّوح و عرفت ما فیه ذکّر احبّتی من قبلی و کبّر علی وجوههم من لدی المظلوم الغریب
کتاب الصّدق نزّل بالحقّ من لدن عالم خبیر انّه لرسول الصّدق الی البلاد لیذکّر النّاس الی مقامه الرّفیع و یعرّفهم شأنه الأعلی و مقرّه الأبهی و یریهم جماله الأبدع و مقامه الأرفع و سلطانه الأمنع الأعزّ البدیع لعمر اللّه انّه یمشی و عن یمینه یمشی الاقبال و عن یساره الاطمینان و عن امامه اعلام العزّة و عن ورائه جنود الوقار یشهد بذلک مجری الأنهار انّه بکلّ شیء علیم انّه ینادی و یقول یا معشر البشر انّی جئتکم من لدی الصّدق الأکبر لأعرّفکم علوّه و سموّه و جماله و کماله و مقامه و عزّه و بهائه لعلّ تجدون سبیلاً الی صراطه المستقیم تاللّه انّ الّذی تزیّن بهذا الطّراز الأوّل انّه من اهل هذا المقام المنیر ایّاکم یا قوم ان تدعوه تحت مخالب الکذب خافوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین مثله مثل الشّمس اذا اشرقت من افقها اضآءت بها الآفاق و انارت وجوه الفائزین انّ الّذی منع عنه انّه فی خسران مبین انّا نقول یا ایّها الرّسول هل تقدر ان تدخل المدن و الدّیار و هل تجد لنفسک فیها من معین انّه یقول لیس لی من علم انّک انت العلیم الحکیم انّا نزّلنا هذا اللّوح فضلاً من عندنا لتذکّر النّاس بما فیه من لدن آمر عظیم البهآء علیک و علی من یقرأ آیات الرّحمن بالرّوح و الرّیحان و یکون من الرّاسخین
در این سنه اکثر آیات از قلم اعلی جاری یعنی حقّ جلّ جلاله خود مرقوم فرمودند و ذکر انقطاع و امانت و وفا و صداقت و سایر صفات عالیه در اکثری از الواح ظاهر و مشهود است و چون بعض امورات غیر مرضیّه در این ارض واقع شد لذا قلم اعلی نظر بتربیت عباد در ذکر اعمال و اخلاق و صفاتی که سبب علوّ نفوس مقدّسه و ارتفاع امر اللّه و اطمینان اهل عالم و حفظ کل است مکرّر اظهار فرموده آن حضرت و این عبد باید بکمال تضرّع و ابتهال از حقّ تعالی سلطانه بطلبیم که عباد خود را بآنچه رضای اوست موفّق فرماید و بطرازی که لایق و سزاوار است مزیّن نماید انّه لهو المقتدر المتعالی المجیب الغفور الکریم
عرض دیگر آنکه نفوسی که ذکرشان در دستخطّ عالی بود بعد از عرض بساحت اقدس مخصوص هر یک آیاتی از سماء عنایت نازل انشآءاللّه جمیع بآن فائز شوند و بلسان ظاهر و باطن تلاوت نمایند هذا ما نزّل لأخت ضلع حضرتک
یا جمال ان افرح بما یذکرک الغنیّ المتعال فی هذا الیوم الّذی ینوح العدل کنوح الثّکلی بما اکتسبت ایدی الظّالمین تاللّه قد سکن هیکل العدل علی التّراب و هیکل الظّلم علی سریر العزّ بغرور مبین ولکن لعمرک انّ السّریر یضحک علیه و الهوآء یبشّره بالعذاب و المکان یستعیذ منه باللّه ربّک المقتدر القدیر ان انظر ثمّ اذکر الّذی جعله النّاس اماماً لأنفسهم من دون اللّه الّذی سمّی بالرّقشآء فی کتاب اللّه العلیّ العظیم قد ارتکبت ما ناح به الرّسول و صاحت به البتول ولکنّ القوم فی شقاق بعید انّ ربّک قد اخذها بسلطان من عنده و جعلها عبرة للّذین کفروا باللّه مالک هذا الیوم البدیع یا جمال لا تحزن فی شیء انّه قد اخذ فی هذا الظّهور کلّ ظالم ظلم و یأخذ الّذین تراهم الیوم علی ارائک الفتوی من دون بیّنة من لدی اللّه العلیم الخبیر یضحکون فی بیوتهم و ینوح من ظلمهم اهل الفردوس و الملأ الأعلی یشهد بذلک مالک الأسمآء فی هذا المقام الّذی سمّی بکلّ الأسمآء فی کتاب الأسمآء من لدی اللّه العزیز الحمید
ان یا قلم دع ذکر الرّقشآء ثمّ اذکر الّتی اقبلت و سمعت و آمنت و فازت الی ان طارت الی الرّفیق الأعلی و الجنّة العلیا المقام الّذی فیه ینادی لسان القدم الملک لجمالی القدیم یا جمال لعمری انّ الورقة طارت الی السّدرة و تشهد کما شهدت فی الأیّام الفانیة انّ ربّک لهو الرّقیب الشّهید یا ایّتها الورقة انّا نذکرک فضلاً من عندنا انّ ربّک لهو الفضّال الکریم اشهد انّک آمنت باللّه و اقبلت الیه فی یوم فیه ظهر الفزع الأکبر بما اکتسبت ایدی الغافلین البهآء علیک من لدنّا و علی اللّائی فزن بکلمة اللّه العزیز الجمیل ان افرحی فی الجنّة العلیا بما شهد لک اللّه اذ کان مستویاً علی عرشه العظیم
و نذکر فی هذا المقام من سمّی بالصّمد لیفرح بذکر اللّه الفرد الأحد الغفور الرّحیم یا صمد ان اطمئنّ بفضل اللّه و رحمته انّه ذکرک بالحقّ و یذکرک فضلاً من عنده لتکون من الشّاکرین تمسّک بکتاب اللّه و سننه ثمّ احمده بهذا الفضل الّذی لا یعادله ما خلق فی الأرض انّ ربّک لهو الصّادق الأمین انّا ذکرناک و ضلعک فی هذا اللّوح و نذکر امّها الّتی آمنت باللّه ربّ العالمین لا تحزنوا بما ورد علیکم لعمر اللّه ستفنی الدّنیا و ما فیها و یبقی ما قدّر لکم فی ملکوتی العزیز المنیع قد کنزت اسمائکم فی هذا الکنز الّذی سمّی باللّوح بلسان اللّه و انّه لیکون باقیاً ببقآء اسمائه یشهد بذلک کلّ عارف بصیر انتهی
عرض میشود این لوح از سماء مشیّت ربّانی مخصوص امةاللّه خدیجه که در لوح مبارک به ورقه نامیده شد نازل علم اللّه انّها فازت بما لا تعادله السّموات و الأرض فیالحقیقه در این لوح بدیع منیع حضرت شما و جناب عبد قبل صمد و ورقه و ضلع آن حضرت جمیع بعنایات مخصوصۀ الهی فائز شدهاند روح العالم لعنایته الفدآء و ذکر شهادت نورین نیّرین هم در آن شده و همچنین کاظم علیه و علیهما بهآء اللّه اگرچه مقدّمۀ ارض صاد سبب شعلۀ اکباد و نوحه و صیحۀ عباد شد ولکن انسان بصیر که درست تفکّر نماید و منقطعاً عن الامکان نظر کند مشاهده مینماید امری اعزّ از آنچه واقع شده نبوده و نیست چه که این عبد از اوّل تا حال از تفصیل امور نورین نیّرین مطّلع است ایشان در عراق بساحت اقدس فائز شدند و کمال عنایت در بارۀ ایشان ظاهر و این فقره در اوّل منافی خیالات بعضی واقع شد ولکن ید قدرت الهیّه ایشان را بلند نمود و بطراز عزّت مزیّن فرمود و از سماء مکرمت برکت بر ایشان مبذول داشت تا آنکه بمقامی رسیدند که آن حضرت دیده و شنیدهاند و بعد از مراجعت از ساحت اقدس بارض صاد دو عریضه معروض داشتند و همین امری که واقع شد بکمال عجز و ابتهال آن را از غنیّ متعال مسئلت نمودند حال ملاحظه نمائید الحمد للّه تا بودند از عنایت حقّ بکمال عزّت مابین عباد ظاهر و بقسمی القای حبّ ایشان در قلوب شد که احصای آن را جز حقّ قادر نبوده و نیست و در آخر عمر بشهادت کبری که خود خواسته بودند فائز گشتند و بعد هم مشاهده نمودهاید که از قلم اعلی در بارۀ ایشان چه نازل شده لعمر اللّه بما نزّل لهم تنوح الأشیآء و تصیح الصّخرة و یبکی اهل الفردوس اگر نفسی مالک جمیع دنیا باشد و انفاق نماید باین مقام فائز نخواهد شد و این مقامیست که جمیع مرسلین و مقرّبین آن را آمل بوده و هستند تا حال قریب صد لوح در این مصیبت کبری نازل شده بل ازید چه که در این ایّام هم مشاهده میشود در بعضی از الواح ذکر شهدا مذکور است حال کدام شأن اعلای از این شأن و کدام مقام اعظم از این مقام است وقتی از اوقات فرمودند یا خادم امثال این امورات حادثه اگرچه سبب و علّت احزان لاتحصیه بوده و هست ولکن علّت ارتفاع امر اللّه است باید از اموری شکایت نمود که سبب و علّت تضییع امر بوده از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم کل را هدایت فرماید و به ما یحبّ و یرضی مؤیّد نماید و فرمودند بنویس یا جمال امر اللّه در ارض سجن اعزّ از کلّ شیء مشاهده میشد و حال در مقامی واقف که ذکر آن سبب احزان جدیده میشود انّ ربّک لهو الصّابر الحلیم انتهی
اینکه مجدّداً ذکر ارض خاء فرموده بودید عرض شد هذا ما اشرق من افق البیان
یا جمال بشّرهم بفضلی و عنایتی و رحمتی الّتی سبقت العالمین انّا ذکرناهم و نذکرهم انّ ربّک لهو المعطی الکریم قد قبلنا ما ارسلوه بعد حضور اسمائهم لدی العرش انّه لهو الفضّال الحکیم انّ الّذین ذکرت اسمائهم فی کتابک قد ذکرناهم بذکر انجذبت به افئدة المخلصین و نکبّر من هذا المقام علی وجوههم و نبشّرهم بأنّ لهم مقام عزّ کریم انّ الفضل بیده یعطی من یشآء ما یشآء و یقدّر لمن اراد ما تقرّ به عیون النّاظرین انتهی
و اینکه در بارۀ جناب میرزا علی رضا مرقوم داشته بودید عرض شد هذا ما انزله الرّحمن فی الجواب
هو النّاطق بالحقّ فی ملکوت البیان
سبحان الّذی انزل النّعمة و اظهر الکلمة و انّها لهی الصّراط قد نصب بالحقّ من لدی اللّه المهیمن القیّوم و انّها لهی المیزان الأکبر ولکنّ القوم هم لا یفقهون و انّها لهی الصّور الأعظم الّذی نفخ فیه و انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من انقذته ید اقتدار ربّک العزیز الودود طوبی لک بما اقبلت الی الأفق الأعلی اذ اعرض عنه الوری انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب طوبی لقویّ کسّر اصنام الأوهام مقبلاً الی اللّه ربّ ما کان و ما یکون قد ذکر اسمک فی کتاب اسمی الّذی آمن بنفسی و اعترف بما اعترفت به فی ملکوتی و حضر تلقآء عرشی و طاف فی حولی و طار فی هوائی و حمل الشّدائد فی سبیلی و انّه سمّی بالجمال من لدی اللّه مالک الوجود و ذکرناک لتفرح و تکون من الّذین نطقوا بثنآء اللّه العزیز المحبوب انّا ذکرنا کلّ من اقبل الی الوجه لیکون ذکری کنزاً له فی ملکوتی الممتنع المرفوع کذلک ذکرناک و انزلنا لک ما قرّت به العیون انتهی
و همچنین در ساحت اقدس ذکر جناب بزرگ علیه بهآء الله که در دستخطّ آن حضرت بود معروض گشت هذا ما تکلّم به لسان العظمة
قل سبحانک یا من بیدک ملکوت الأسمآء و فی قبضتک زمام الأشیآء اسألک بالاسم الأعظم الّذی به اضطرب الأمم الّا من حفظته ید اقتدارک بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک علی شأن لا یمنعنی نعیق الجهلآء الّذین نبذوا احکامک عن ورائهم و جادلوا بآیاتک و جاحدوا امرک و اعرضوا عن جمالک ای ربّ فأنزل من سحاب رحمتک ما ینبت به نبات حکمتک و اوراد عرفانک فی صدور الّذین فازوا برحیق وحیک و کوثر الهامک ای ربّ ایّد کلّ مقبل علی نصرة امرک و الاستقامة علی حبّک انّک انت الّذی لم تزل کنت مقتدراً علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم ثمّ اکتب لی یا الهی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک انّک انت الفضّال القدیم لا یعزب عن علمک من شیء تسمع و تری و انّک انت السّمیع البصیر انتهی
و همچنین اسامی دیگر علیهم بهآء اللّه که در کتاب آن جناب بود فرداً فرداً عرض شد مخصوص هر یک آیات بدیعۀ منیعه نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند
یا نصر انّ المظلوم شاهد اقبالک و توجّهک الی اللّه و انزل لک ما تقرّ به عینک و یفرح به قلبک و قلوب السّامعین ان افرح بذکری ایّاک ثمّ اشکر ربّک الکریم انّه توجّه الیک من شطر سجنه الأعظم و ذکرک بما هو اعزّ من بحر الحیوان عند ربّک الرّحمن ان اشکر و قل لک الحمد یا مولی العالمین البهآء علیک و علی ضلعک الّتی آمنت باللّه الفرد الخبیر
ان یا قلم الأعلی ان اذکر من سمّی بمؤمن لیفرح بذکر اللّه مالک المآب انّا ذکرناک من قبل فضلاً من عندنا و انا العزیز الوهّاب طوبی لنفس اقبلت الی ملکوتی و شربت رحیق عنایتی من ایادی عطائی و نطقت بذکری البدیع قد کان ذکرک فی کتاب اسمی و نزّلت لک هذه الآیات الّتی لا تعادلها خزائن السّموات و الأرضین البهآء علیک و علی ضلعک الّتی فازت فی ایّام اللّه الفرد الخبیر
و نذکر من سمّی بعلی الّذی اقبل الی الأفق الأعلی و نوصیه بما یرتفع به امر اللّه مالک الایجاد یا علی ان استمع ندائی ثمّ افرح بذکر ربّک الّذی به انارت الآفاق طوبی لسمیع سمع ندآء المظلوم و لوجه انقطع فی سبیله عن کلّ الجهات البهآء علیک و علی ابنک الّذی آمن بالفرد الواحد المختار
انّا نذکر علی عسکر الّذی آمن باللّه مالک القدر فی یوم فیه اضطرب کلّ ذی فضل و اعرض کلّ فقیه و اعترض کلّ حکیم الّا من شآء اللّه ربّ العالمین کم من علم جعلناه ناراً لصاحبه و کم من علیم ترکناه و جعلناه عبرةً للنّاظرین و کم من غنیّ غرّه الغنآء الی ان اعرض عن مالک الوری و کم من فقیر فاز بکوثر البقآء فی ایّام اللّه الملک العزیز الحمید
و نذکر من سمّی بشیرعلی لیوقن کلّ مؤمن انّا نذکر من ذکر ربّه العلیّ العظیم ان استمع ندائی انّه ینادیک من شطر سجنه البعید فاسأل اللّه بأن یجعلک مستقیماً علی امره و ناطقاً باسمه العزیز البدیع
ان یا قلم ان اذکر من سمّی بمیرزا لیفرح بذکر مولاه و یکون من الرّاسخین یا ایّها العبد توکّل علی اللّه فی کلّ الأمور ثمّ اذکر ایّامی و بلائی و ما ورد علی نفسی و اصفیائی الّذین آمنوا بآیاتی و اقبلوا الی افقی المبین کذلک انزلنا الآیات فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو المنزل الکریم
یا محمّد قبل تقی ان استمع النّدآء من شطر عکّآء المقام الّذی سجن فیه هذا المظلوم الغریب قد احاط النّدآء من فی الأرض و السّمآء ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین طوبی لک بما نبذت الأوهام و اقبلت الی مالک الأنام الّذی اتی بسلطان مبین نعیماً لک بما اخذت رحیق العرفان و شربت باسم ربّک الکریم کم من عبد اعرض فی ایّام اللّه عن مطلع الوحی و کم من عبد اقبل و اخذ ما اوتی من لدی اللّه ربّ العالمین کذلک تنفّس صبح البیان اذ کان هیکل الرّحمن مستویاً علی عرشه العظیم البهآء علی من ذکرک فی کتابه و علیک و علی ضلعک الّتی نسبها اللّه الی اسمه انّه لهو العالم الخبیر
یا اسمی الجمال انّا نذکر احبّائی کلّهم اجمعین و نکبّر علی وجوههم من شطر سجنی و نصلّی علیهم و نذکرهم فی کلّ بکور و اصیل یا جمال بشّرهم ببحر عنایتی و سمآء فضلی و شمس رحمتی [الّتی] احاطت العالمین قل تاللّه انّ القلم الأعلی یتحرّک علی ذکرکم و وجه القدم توجّه الی وجوهکم من هذا المقام العزیز المنیع ان افرحوا بذکری ثمّ اشربوا باسمی العزیز البدیع انّا نأمرکم بالفرح و نذکر حزنی فی هذا الیوم الّذی فیه سمعت اذنی ما ورد علی اختی من معشر الظّالمین نشهد انّها اقبلت و فازت و طارت فی هوائی و سمعت ندائی و تحرّکت باذنی و ارادتی کذلک شهد القلم الأعلی ولکنّ القوم اکثرهم فی ریب مبین طوبی لمن زارها و توجّه الیها خالصاً لوجه ربّه المنعم المعطی الکریم
ای جمال نقطۀ بیان میفرماید کل از برای این بوده که در آن محضر اقدس انور اعلی مذکور آیند حال ملاحظه نمائید و قدر این فضل را بدانید که قلم اعلی در حینی که جمیع احزان او را احاطه نموده بذکر احبّای خود مشغول است لعمری لم تمنعنی جنود الامکان و لا حوادث الدّنیا قد نطقت فی کلّ الأحیان و دعوت الکلّ الی الفرد الخبیر جمیع دوستان را از قبل مظلوم آفاق تکبیر برسانید این سنه چند مصیبت واقع شده و در این آخر خبر اخت در ظاهر بساحت اقدس معروض افتاد و فیالحقیقه مظلومه بوده و سرّاً بر او وارد شد آنچه که غیر حقّ از احصای آن عاجز است طوبی لها و بهائی علیها بما صبرت فی اللّه و حملت الشّدائد فی سبیله المستقیم انتهی
عرض دیگر آنکه الواح متعدّده از سماء عنایت الهیّه مخصوص آن جناب ارسال شد از جمله بصحابت جناب آقا سیّد علی اکبر علیه بهآء الله لوحی مخصوص آن جناب و الواح اخری و همچنین مع جناب ابن اصدق المقدّس علیهما بهآء اللّه لوحی مخصوص آن جناب نازل و ارسال شد و حال هم لوح اعزّ امنع با پوسته ارسال شد مع این عنایات الهیّه و فضلهای ربّانیّه باید آن حضرت در کلّ احیان بکمال روح و ریحان بذکر محبوب عالمیان مشغول باشند بشأنی که بیهوشان بادۀ غفلت بهوش آیند و پژمردگان وادی اوهام تازه شوند و مردگان قبور اعراض زنده و پاینده گردند البهآء علیک و السّلام علیک و الرّحمة علیک و عنایة اللّه علیک
عرض دیگر آن حضرت استخبار فرمایند که ابن جناب مشکینقلم اگر در ارض طاء باشند و ممکن باشد باین جهات توجّه کنند البتّه باین سمت روانه نمایند که بروند نزد جناب مشکینقلم اگر این فقره مجرا شود بسیار محبوبست البتّه آن حضرت منتهای جهد را مبذول فرمایند
بکلّی فداک یا من کنت قائماً لخدمة امر الله المقتدر العلیّ الأعلی در دو پوستۀ قبل بحضور انورت عریضه قلمی و مذکور گردید و در این وقت هم این ورقۀ منیعه و لوح منیع ارسال ارض قاف خدمت جناب سمندر علیه بهآء الله گردید که ایفاد حضور مبارکت دارند الحمد لله بجوهر جواهر عنایات حضرت دوست مدام مفتخر و فائز بوده و انشآءالله خواهید بود یشهد بذلک ما ارسلته الی حضرتک چون نظر بثقلت پوسته در این ورقۀ مبارکه بهمین قدر اکتفا رفت تا معلوم باشد که وفا را و عهد را از نظر و قلب محو ننمودهام الفانی جواد محبوبان حقیقی آقایان معنوی روحی لتراب اقدامهم الأطهر فدا بذکر خیر آن دوست روحانی را ذاکر و کذلک احبّای این ارض
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
آقای معظّم و محبوب مکرّم حضرت افنان آقائی جناب آقا م آقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الأعظم الأقدس العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی توحّد بالکلام و تفرّد بالبیان الّذی خضعت بحور المعانی عندما تلفّظ به فم مشیّته و سجدت کتب العالم عند ظهور حرف من آیاته بحرکة من اصبعه تحرّک القلم الأعلی فی ملکوت الانشآء و ثبت حکم الآخرة و الأولی قد اعترف کلّ فصیح بالعجز عند ظهور بیانه و کلّ بلیغ اقرّ بالقصور عند بروز کلمته العلیا الّتی بها فصّل بین الوری انّها لهی سیف اللّه المسلول و میزانه الموضوع و صراطه الممدود و سراجه المنیر و انّها لهی الصّور الأعظم و النّاقور الأفخم تعالی من تزیّن باسمه کلّ الکتب و الصّحف و الزّبر انّه لهو الّذی سمّی بکلّ اسم من اسمائه الحسنی فی الصّحف الأولی و انّه لهو الّذی سمّی فی التّوراة بیهوه و فی الانجیل بالمعزّی و روح الحقّ و فی الفرقان بالنّبإ العظیم و سمّی بأسمآء اخری فی کتب ما اطّلع بها الّا اللّه مالک العرش و الثّری انّه لهو الّذی نزّل البیان لذکره و بشّر العباد بظهوره و قدومه طوبی لأذن سمعت ما نطق به النّقطة الأولی فی قیّوم الأسمآء فی هذا الظّهور الأظهر و السّرّ المستتر بقوله یا سیّد الأکبر ما انا بشیء الّا و قد اقامتنی قدرتک علی الأمر ما اتّکلت فی شیء الّا علیک و ما اعتصمت فی امر الّا الیک و انت الکافی بالحقّ هل من ذی شمّ لیجد عرف بیان الرّحمن فی الامکان و هل من ذی بصر لیری الحجّة و البرهان و هل من ذی سمع لیسمع ندآء مالک الأدیان الّذی اتی بقدرة و سلطان لعمر اللّه کلّ من علیها فان و هذا وجه ربّنا الرّحمن
سبحانک اللّهمّ یا من باسمک اشرقت شمس مشیّتک من افق السّمآء و سرت فلک الارادة علی بحر الکبریآء اسألک بالاسم الّذی به سخّرت الأشیآء و جعلته سلطان الأسمآء بأن تؤیّد احبّتک علی ما تحبّ و ترضی و تقدّر لهم من قلمک الأعلی ما یحفظهم عن الّذین اعرضوا عن آیاتک الکبری ای ربّ هم عباد اقبلوا الیک و نبذوا ما دونک و اخذوا ما امروا به فی ایّامک ای ربّ عرّفهم ما قدّرت لهم بجودک و احسانک ثمّ الهمهم ما کنزت لهم فی ملکوتک انت الّذی یا الهی لا تعجزک شؤونات الخلق و لا تضعفک قوّة الأقویآء و شوکة الأمرآء اسألک بذکرک الأعلی و کلمتک العلیا بأن تبارک علی افنان سدرة امرک الّذین نسبتهم الیک و جعلتهم اعلاماً بین خلقک و ذکرتهم فی اکثر الواحک هم الّذین سمّیتهم بالأفنان بلسان عظمتک و خصّصتهم بهذا الاسم بین خلقک و بریّتک ای ربّ فأنزل علیهم من سحاب رحمتک ما ینبغی لعظمتک و اقتدارک ثمّ انصرهم یا الهی بجودک و عنایتک ثمّ انزل علیهم برکة من عندک انت الّذی یا الهی دعوتهم بنفسک الیک و قدّرت لهم ما یعجز عن ذکره لسانی و السن عبادک انّک انت المقتدر الّذی لا یعجزک شیء و السّلطان الّذی لا یمنعک امر قد کنت فی ازل الآزال الهاً و لم یکن معک من شیء و تکون بمثل ما قد کنت من قبل و انّک انت الشّاهد النّاظر السّامع العلیم الخبیر
روحی لذکرکم الفدآء قد اسکرنی رحیق بیانکم الّذی ماج فی بحور کلماتکم الحاکیة عن حبّکم مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرضین و انّها لهی المترجم الّذی یقرأ اسرار القلوب و یترجم ما هو المستور علم اللّه انّ هذا لسکر لا یرید الصّحو و لا یحبّ الصّحو و لا یعتریه الصّحو یسأل الخادم ربّه بأن یزید هذا السّکر الّذی اخذنی من رحیق محبّة اولیآء اللّه و اصفیائه فلمّا فزت و قرأت و عرفت عرضته لدی الوجه اذاً نطق لسان العظمة یا افنانی یا ایّها الفائز بکوثر عنایتی و النّاظر الی افقی انّ الأمر عظیم عظیم و الخلق ضعیف ضعیف قد اظهرنا الأمر ولکنّ النّاس هم عنه معرضون و انزلنا الآیات و هم لا یسمعون قد انتهی المیقات و اتی مظهر البیّنات ولکنّ القوم هم لا یفقهون قد ظهر ما هو الموعود فی کتب اللّه ولکنّ النّاس هم عنه غافلون قد بیّنّا ما کان مستوراً فی علم اللّه و اظهرنا ما هو المخزون فی کنز اللّه ولکنّ القوم اکثرهم لا یشعرون قد تمّت الحجّة و نزّلت المائدة و اتی البرهان ولکنّ النّاس هم لا یعرفون قد نبذوا ما عند اللّه و اخذوا ما عند رؤسائهم الّذین اعرضوا عن اللّه المهیمن القیّوم هم العلمآء عندهم و جهلآء لدی الحقّ علّام الغیوب قد تمسّکوا بما یفنی معرضین عمّا یبقی کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم لا یعلمون قد اشتغلوا بالأیّام الفانیة غافلین عمّا عند اللّه ربّ ما کان و ما یکون لو عرفوا ناحوا علی انفسهم ولکنّ الیوم هم محتجبون لعمر اللّه هذا یوم القیام و هم قاعدون و یوم البیان و هم صامتون قل یا معشر العرفآء قد ماج بحر الحیوان و انتم عنه معرضون هذا یوم الایقاظ و انتم راقدون أ وجدتم نفحات الوحی و اعرضتم أ رأیتم الآیات و انکرتم ما لکم لا تشعرون قد انجذب من رحیق بیان الرّحمن من فی الفردوس الأعلی و انتم بأهوائکم تلعبون و لا تفقهون قل یا قوم تفکّروا فی القرون الأولی این الجبابرة و الفراعنة این صفوفهم و الوفهم و این رنّات سیوفهم و ربّات قصورهم و این زئیر ابطالهم و زفیر اهوائهم و اعمالهم و این معاقلهم و محافلهم قد تشتّت شملهم و جمعهم و تبدّد عزمهم و عزّهم قل خافوا اللّه یا قوم و لا تتّبعوا کلّ فاجر مردود قل ایّاکم ان تمنعکم شؤونات الخلق عن الحقّ سیفنی ما ترونه الیوم و یبقی ما قدّر من لدی اللّه العزیز الودود طوبی لک یا ایّها الطّائر فی هوائی و المقبل الی وجهی و المتمسّک بحبل فضلی اذ اعرض عنّی عبادی و بریّتی الّذین خلقوا من کلمتی المهیمنة علی ما کان و ما یکون انتهی انّ الخادم یشکر اللّه علی ما عرّفنا و انعمنا و انزل لحضرتک ما تفرح به القلوب و تقرّ به العیون
اینکه در بارۀ ورقۀ علیا حضرت حرم علیها بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشته بودید که با حضرت مبلّغ علیه من کلّ بهآء ابهاه مشورت نمودهاید این فقره محبوبست و لدی العرش مقبول و آنچه مصلحت و موافق حکمت دیده شد عمل نمائید اگر آن حضرت مع ایشان عازم شوند البتّه اقربست چنانچه چندی قبل این کلمه را این عبد از لسان قدم استماع نمود جمیع امور لدی العرش ظاهر و مشهود است انّه لهو العلیم الخبیر از حقّ جلّ جلاله این خادم مسئلت مینماید که عالم را مستعدّ فرماید از برای ظهور آنچه الیوم مستور است اکثری از ناس غافل مشاهده میشوند و بمصلحت خود هم عارف نیستند و اگر گفته شود و کلمۀ نصحی القا گردد ثمری نخواهد بخشید در بادیههای اوهام سالکند و باهواء خود مشغول از مصلحت ظاهرۀ خود هم بیخبر و غافل دیده میشوند یک فقره بنظر این عبد آمد خدمت آن حضرت عرض مینمایم تا درایج شعور ناس معلوم شود در ایّامی که جمال قدم جلّ کبریائه در مدینۀ کبیره تشریف داشتند روزی از روزها کامل پاشا که یکی از وزرای دولت علیّه بود بین یدی الوجه حاضر در بین عرایضی که معروض میداشت عرض نمود چندین لسان تعلیم گرفتهام و یک یک را معروض داشت از ده دوازده تجاوز نمود فرمودند ثمرۀ این السن متعدّده چیست عمر گرانمایه بسیار حیف است در چنین امور صرف شود آنچه از لآلی بیان از کنز علم رحمن ظاهر شد بکمال فرح و سرور تسلیم و تصدیق مینمود و معذلک از عمل بآن محروم مشاهده میشد اگر فیالحقیقه بآنچه از قلم اعلی جاری شده عامل شوند جمیع در جمیع عوالم بآسایش و راحت تمام فائز گردند در فقرۀ لسان از سماء مشیّت رحمن در کتاب اقدس نازل شد آنچه کل را کفایت مینماید و یک لوح امنع اقدس بلسان پارسی در این مقام نازل شده اگر عمل نمایند جمیع را کافیست و دیگر احتیاج تعلیم السن مختلفه نبوده و نیست عمر را ضایع و وقت را از دست میدهند و به ما یأمرهم اهوائهم مشغولند چه مقدار مشقّت را حمل مینمایند از برای افتخار نفس خود چنانچه الیوم بتعلیم السن مختلفه افتخار مینمایند در این مقام آنچه از قلم اعلی نازل شده اینست قوله عزّ کبریائه قد نزّلنا فی الکتاب الأقدس یا اهل المجالس فی البلدان ان اختاروا لغة من اللّغات لیتکلّم بها من علی الأرض و کذلک من الخطوط انّ اللّه یبیّن لکم ما ینفعکم و یغنیکم عن دونکم انّه لهو الفضّال العلیم الخبیر این امر مبرم از جبروت قدم از برای اهل عالم عموماً و اهل مجالس خصوصاً نازل شده چه که اجرای اوامر و احکام و حدودات منزلۀ در کتاب برجال بیوت عدلیّۀ الهیّه تفویض شده و این حکم سبب اعظمست از برای اتّحاد و علّت کبری است از برای مخالطه و وداد من فی البلاد ملاحظه میشود اکثری از امم از تشتّت لغات اهل عالم از مخالطه و معاشرت و کسب معارف و حکمت یکدیگر محرومند لذا محض فضل و جود کل مأمور شدهاند باینکه لغتی از لغات را اختیار نمایند چه جدیداً اختراع کنند و چه از لغات موجودۀ ارض انتخاب نمایند و کل بآن متکلّم شوند در این صورت جمیع ارض مدینۀ واحده ملاحظه میشود زیرا که کل از لسان یکدیگر مطّلع میشوند و مقصود یکدیگر را ادراک مینمایند اینست سبب ارتقای عالم و ارتفاع آن و اگر نفسی از وطن خود هجرت نماید و بهر یک از مدن وارد شود مثل آنست که در محلّ خود وارد شده تمسّکوا به یا اهل المجالس فی المدن و الدّیار اگر نفسی فیالجمله تفکّر کند ادراک مینماید که آنچه از سماء مشیّت الهیّه نازل شده محض فضل بوده و خیر آن بکل راجعست ولکن بعضی از عباد از ثدی جهل و غفلت میآشامند بشأنی که آنچه خیر است و رجحان آن عقلاً و نقلاً ظاهر و مشهود است از آن تجاوز مینمایند و بمزخرفات نفوس غافله از حکمت الهیّه که سبب و علّت ترقّی عالم و ارتفاع اهل آنست چشم پوشیده و میپوشند الا انّهم فی خسران مبین هر طایفهئی بلسان خود تکلّم مینماید مثل ترک بترکی و ایران بپارسی و عرب بعربی و اهل اروپا بالسن مختلفۀ خود و این السن مختلفه مابین احزاب متداولست و مخصوصست بطوایف مذکوره و یک لسان دیگر امر شده که اهل عالم عموماً بآن تکلّم نمایند تا کل از لسان یکدیگر مطّلع شوند و مراد خود را بیابند اوست باب محبّت و وداد و الفت و اتّحاد و اوست ترجمان اعظم و مفتاح کنز قدم چه مقدار از نفوس مشاهده شده که تمام اوقات را در تعلیم السن مختلفه صرف نموده بسیار حیفست که انسان عمری را که اعزّ اشیاء عالم است صرف اینگونه امور نماید و مقصودشان از این زحمات آنکه لسان مختلفه را بدانند تا مقصود طوایف و ما عندهم را ادراک نمایند حال اگر بآنچه امر شده عامل شوند کل را کفایت مینماید و از این زحمات لاتحصی فارغ میشوند لغت عرب ابسط از کلّ لغات است اگر کسی ببسط و وسعت این لغت فصحی مطّلع شود آن را اختیار نماید لسان پارسی هم بسیار ملیحست لسان اللّه در این ظهور بلسان عربی و پارسی هر دو تکلّم نموده ولکن بسط عربی را نداشته و ندارد بلکه اکثر لغات ارض نسبت باو محدود بوده و این مقام افضلیّت است که ذکر شد ولکن مقصود آنکه لغتی از لغات را اهل ارض اختیار نمایند و عموم خلق بآن تکلّم کنند هذا ما حکم به اللّه و هذا ما ینتفع به النّاس لو هم یعرفون و همچنین سوای خطوط مخصوصۀ طوایف مختلفه یک خطّ اختیار نمایند و خلق عموماً بتحریر آن مشغول شوند بالأخره جمیع خطوط بخطّ واحد و جمیع السن بلسان واحد منتهی شود و این دو سبب اتّحاد قلوب و نفوس اهل عالم گردد و قطعات مختلفۀ ارض یک قطعه مشاهده شود لعمر اللّه اگر اهل ارض بآنچه در کتاب نازل شد فائز شوند و آفتاب عدل از خلف سحاب اشراق نماید جمیع عالم نفس واحده مشاهده شوند اذاً لا تری فی الأرض عوجاً و لا امتاً یا ملأ الأرض انّه یعلّمکم ما هو خیر لکم تمسّکوا به انّه لهو الواعظ النّاصح المبیّن المدبّر المشفق العلیم الحکیم انتهی حال ملاحظه فرمائید اگر اهل ارض بآنچه از لسان عظمت جاری میشود عمل نمایند کل خود را غنی و فارغ و آزاد مشاهده کنند آنچه سبب آسایش اهل ارضست از آن غافل و آنچه علّت آلایش و زحمت و ابتلای نفوسست بآن متمسّکند ولکن آنچه از قلم اعلی جاری شده البتّه ظاهر خواهد شد عنقریب صاحبان درایت و عقول مشاهده مینمایند که مفرّی نیست مگر بعمل بآنچه در کتاب الهی نازل شده در سنین ماضیه ملاحظه فرمائید که بواسطۀ هواهای نفسانیّۀ چند نفس چه مقدار از بلایا و رزایا بر اهل ارض وارد شد هر یوم شدّت و بلا زیاد میشود تا آنکه بالأخره بآنچه از لسان عظمت در مراتب صلح نازل شده بآن متمسّک شوند و بآن عمل نمایند قوله جلّ کبریائه
عالم را بمثابۀ هیکل انسانی ملاحظه کن و این هیکل بنفسه صحیح و کامل خلق شده ولکن باسباب متغایره مریض گشته و لازال مرض او رفع نشده چه که بدست اطبّای غیر حاذقه افتاده و اگر در عصری از اعصار عضوی از اعضای او بواسطۀ طبیبی حاذق صحّت یافت عضوهای دیگرش بامراض مختلفه مبتلا بوده و حال در دست نفوسی افتاده که از خمر غرور تربیت یافتهاند و اگر هم بعضی از این نفوس فیالجمله در صحّت آن سعی نمایند مقصود نفعی است اسماً و یا رسماً بایشان راجع شود چنین نفوس قادر بر رفع امراض بالکلّیّه نبوده و نخواهند بود الّا علی قدر معلوم و دریاق اعظم که سبب و علّت صحّت اوست اتّحاد من علی الأرضست بر امر واحد و شریعت و آداب واحده و این ممکن نه مگر بهمّت طبیب حاذق کامل مؤیّد که مخصوص نظم عالم و اتّحاد اهل آن از شطر قدم بعرصۀ عالم قدم گذارد و توجّه نماید و هر هنگام که چنین نور از مشرق ارادۀ الهیّه اشراق فرمود و طبیب حاذق از مطلع حکمت ربّانیّه ظاهر شد اطبّای مختلفه بمثابۀ سحاب حجاب اشراقات و تجلّیات آن نور شدند لذا اهل ارض باختلافات خود باقی ماندند و مرض عالم رفع نشد و صحّت نیافت آن اطبّا که قادر بر این امر خطیر نبوده و این طبیب را هم از معالجه منع نمودند و حجابهای مانعۀ حایله شدند در این ایّام ملاحظه کن که جمال قدم و اسم اعظم کشف حجاب فرموده و نفس خود را لأجل حیات عالم و اتّحاد و نجات اهل آن فدا نموده معذلک کل بر ضرّش قیام نمودند تا آنکه بالأخره در سجنی که در اخرب بلاد واقعست مسجون شده و ابواب خروج و دخول را مسدود کردهاند یار را اغیار دانستهاند و دوست را دشمن شمردهاند مصلح را مفسد گمان نمودهاند ای اهل ثروت و قدرت حال که سحاب شدهاید و عالم و اهل آن را از اشراقات انوار آفتاب عدل و فیوضات لاتحصی منع نمودهاید و راحت کبری را مشقّت دانستهاید و نعمت عظمی را نقمت شمردهاید اقلّاً وصایای مشفقانۀ جمال احدیّه را در اموری که سبب نظم مملکت و آسایش رعیّت است اصغا نمائید در هر سنه بر مصارف خود میافزائید و آن را حمل بر رعیّت مینمائید و این بغایت از عدل و انصاف دور است این نیست مگر بسبب اریاح نفسانیّه که مابین در هبوب و مرور است و تسکین آن ممکن نه مگر بصلح محکم که سبب اعظم است برای استحکام اصول ابنیۀ ملّت و مملکت چاره اکنون آب و روغن کردنیست صلح و اتّحاد کلّیّه که دست نداد باید باین صلح اصلاح شود تا مرض عالم فیالجمله تخفیف یابد صلح ملوک سبب راحت رعیّت و اهل مملکت بوده و خواهد بود در این صورت محتاج بعساکر و مهمّات نیستند الّا علی قدر یحفظون بها بلدانهم و ممالکهم و بعد از تحقّق این امر مصروف قلیل و رعیّت آسوده و خود مستریح میشوند و اگر بعد از صلح ملکی بر ملکی برخیزد بر سایر ملوک لازم که متّحداً او را منع نمایند عجب است که تا حال باین امر نپرداختهاند اگرچه بعضی را شوکت سلطنت و کثرت عساکر مانع است از قبول این صلح که سبب آسایش کل است و این وهم صرف بوده و خواهد بود چه که شوکت انسان و عزّت او به ما یلیق له بوده نه باسباب ظاهره اهل بصر حاکم را محکوم مشاهده نمایند و غنی را فقیر و قویّ را ضعیف میشمرند در حکّام ملاحظه نمائید که حکومت و ثروت و قوّت ایشان برعیّت منوط و معلّق است لذا نزد صاحبان بصر این امور بر قدر انسان نیفزاید جوهر انسانیّت در شخص انسان مستور باید بصیقل تربیت ظاهر شود اینست شأن انسان و آنچه معلّق بغیر شد دخلی بذات انسانی نداشته و ندارد لذا باید بقلّت و کثرت و شوکت و عظمت ظاهره ناظر نباشند و بصلح اکبر بپردازند سلاطین مظاهر قدرت الهیّهاند بسیار حیف است که امثال آن نفوس عزیزه حمل امور ثقیله نمایند اگر فیالحقیقه زمام امور را بید نفوس مطمئنّۀ امینۀ عاقله بگذارند خود را فارغ و آسوده مشاهده نمایند طوبی از برای سلطانی که لنصرة اللّه و اظهار امره قیام نماید و عالم را بنور عدل روشن سازد بر کلّ من علی الأرض حبّ او و ذکر خیر او لازمست هذا ما جری من القلم من لدن مالک القدم نسأل اللّه بأن یوفّق الأمم بما ینفعهم و یعرّفهم ما هو خیر لهم فی الدّنیا و الآخرة انّه علی کلّ شیء قدیر کذلک اشرقت شمس البیان من افق مشیّة ربّکم الرّحمن ان اقبلوا الیها و لا تتّبعوا کلّ جاهل بعید انتهی
این لوح امنع اقدس در اوّل ورود سجن اعظم از سماء مشیّت مالک قدم نازل این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل است که بقدرت کامله اذن واعیه بخلق عطا فرماید تا کل باصغاء آیات الهی فائز شوند ولکن اعمال خلق مانع بوده و هست در ارض صاد ملاحظه فرمائید مع آنکه از اوّل ظهور جمال قدم جمیع را از نزاع و فساد و جدال منع فرمودند و این فقره را جمیع مطّلعند معذلک بآن دو مظلوم مع آنکه مال احدی را نبردند و ظلم و ستمی از ایشان نسبت بنفسی ظاهر نشد بلکه مطالع شفقت و مرحمت و عنایت بودند وارد آوردند آنچه قلم و لسان از ذکرش عاجز است این اعمال شنیعه سبب و علّت ظهور طاغی باغی عبیداللّه ثانی شده و میشود چه مقدار نفوس از میان رفت و چه مقدار ضرر بدولت و رعیّت وارد شد در این مقام کلمهئی از لسان مبارک استماع گشت که ذکر آن حال جایز نه باری از حقّ میطلبیم نفوس غافله را برجوع مؤیّد فرماید تا بآنچه واقع شده کفایت شود انّه لهو الغفور الرّحیم فیالحقیقه الیوم جمیع از نفخۀ صور منصعق دیده میشوند الّا من شآء اللّه عجب در آنست که بعضی از اهل بیان احجب از امم قبلند و بعضی بحیله و مکری ظاهر که شبه آن دیده نشده یعنی این خادم فانی در ایّام عمرش ندیده مثلاً میرزا احمد کرمانی که تفصیل آن را خود آن حضرت مرقوم داشته بودند بمکری ظاهر که انسان تحیّر مینماید قوله جلّ کبریائه فی الکتاب الأقدس ان یا ارض الکاف و الرّآء انّا نراک علی ما لا یحبّه اللّه و نری منک ما لا اطّلع به احد الّا اللّه العلیم الخبیر و نجد ما یمرّ منک فی سرّ السّرّ عندنا علم کلّ شیء فی لوح مبین انتهی این کلمات عالیات وقتی از سماء مشیّت الهی نازل شد که ذکر احمد هم در ظاهر نبود بعد از چند سنه عرایض متواتره از او رسید مرّة یقبل و اخری یعرض یتقلّب کالرّقطآء و یتلوّن کالحربآء در هر حین بلونی ظاهر و در هر آن بشاخهئی متمسّک اشهد انّه فی خسران مبین در ایّامی که در مدینۀ کبیره توقّف داشته عرایض متعدّده بساحت اقدس و همچنین مکاتیب عدیده نزد این عبد و جناب اسم اللّه مه علیه بهآء اللّه الأبهی فرستاده و جمیع مدلّ و مشعر بر توبه و انابه و رجوع و جزع و ابتهال بوده جواب از سماء عنایت نازل و آخر آن باین مضمون بعفو الهی فائزی لو تکون مستقیماً علی الأمر ولکن حالت او از قبل معلوم بوده و از آیۀ مبارکۀ کتاب اقدس هم حالت او مستفاد میشود و از تلویح بیان مقصود عالمیان همچه مفهوم شد که از برای او بقیّهئی در آن ارض موجود و مستور است العلم عند اللّه العلیم الخبیر در ایّام حرکت از عراق ذکر ناعقین و طیور لیل در الواح الهی مذکور و جمیع را اخبار فرمودند و همچنین در ارض سرّ در آیات منزله ذکر نفوس غافلۀ ملحده بوده و در بعضی از الواح این آیات بدیعۀ منیعه نازل اذا جآءکم ناعق بکتاب السّجّین او بأوراق النّار دعوها عن ورائکم ثمّ اعلموا بأنّه لهو النّاعق الموعود فی کتب اللّه العلیّ العظیم انتهی
آیات متعدّده باین مضمون نازل نسأله تعالی بأن یقوّی قلوب احبّائه و یظهرهم علی شأن لا یمنعهم ما ذکر فیما کان من قبل و یذکر فیما یکون من بعد انّه لهو الحافظ النّاصر المقتدر القدیر سبحاناللّه حقّ جلّ جلاله بشأنی ظاهر که از برای احدی از امم عالم مجال اعراض و اعتراض نمانده جمیع کتب الهی از قبل مشحونست باین ذکر اعظم و جمیع آنچه در این ظهور واقع شده و میشود در کتب قبل بوده در یکی از الواح لسان الهی باین کلمه ناطق میفرماید برّ الهی در برّ شام ظاهر و مشهود و ندایش از صهیون مرتفع و صهیون محلّی است در این اراضی اینست که اشعیا میفرماید و اجعل فی صهیون خلاصاً لاسرائیل و در این آیه که حضرت اشعیا فرموده ملاحظه فرمائید میفرماید ما اجمل علی الجبال قدمی المبشّر المخبر بالسّلام المبشّر بالخیر المخبر بالخلاص القائل لصهیون قد ملّک الهک روح الخادم لبیانه الفدآء خبر میدهد از قدوم مبشّر که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه باشد و خبر داده که مبشّر بر جبال ساکن که چهریق و ماکو باشد چنانچه کل عالمند و میفرماید مبشّر بسلام اخبار میدهد و از این کلمه دو معنی مستفاد میشود یکی دارالسّلام که مقرّ عرش بود و دیگر از سلام حقیقی لأجل کلّ عالم که در اوّل ورود جمال قدم در رضوان ظاهر شد سه ٣ آیه در اوّل ورود رضوان لسان عظمت بآن نطق فرمود یکی از آن این بود که حکم سیف در این ظهور مرتفع شد اینست سلام حقیقی که فیالحقیقه جمیع اهل عالم بآن فائز شده و میشوند و اینست که در مقامات دیگر میفرماید نصرت بحکمت و بیان و ما ینبغی للانسان بوده و خواهد بود لعمر المحبوب اگر یک آیۀ مبارکه را بسمع مقدّس از هوی اصغا نمایند کل بافق اعلی توجّه کنند و همچنین از مقرّ عرش در آخر آیه خبر میدهد بقوله القائل لصهیون قد ملّک الهک و حال علم اللّه بر صهیون منصوب و ندآء اللّه از آن و جمیع اراضی مقدّسه مرتفع و چه قدر ملیحست این کلمۀ این آیه که میفرماید المبشّر بالخیر و این خیریست که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید قوله عزّ ذکره ثمّ فی سنة التّسع کلّ خیر تدرکون اگر این عبد مجال مییافت بعضی از اشارات کتب الهی که از قبل در ذکر این ظهور اعظم نازل شده ذکر مینمود ولکن بهیچوجه وقت و فرصت دیده نمیشود و این فقره سبب خجلت این عبد شده چنانچه در عرض جوابهای لازمه تأخیر رفته و میرود ولکن چون جمیع مطّلعند که این عبد لیلاً و نهاراً مشغول است هر قدر هم تأخیر شود بشفقت و عنایت و عفو مقرون بوده و خواهد بود سبحاناللّه این خادم فانی متحیّر است بلکه تحیّر در این مقام منصعق دیده میشود اعظم از همۀ امور غریبۀ عجیبه و غفلت و طغیان بریّه حجبات اهل بیانست چه که حجابی خرق ننموده بصدهزار حجاب دیگر مبتلا شدهاند مع آنکه امر بقسمی ظاهر شده که از اوّل ابداع تا حال نشده و آیات بشأنی نازل گشته که شبه آن دیده نشده و بیّنات بقسمی ظاهر که از برای هیچ منصفی مجال توقّف نیست نقطۀ اولی روح ما سواه فداه جوهر کلّ بیان را در قمیص یک کلمه ظاهر فرمودهاند قوله عزّ ذکره و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان بلی وعزّته تلک الکلمة عند اللّه اکبر عن عبادة من علی الأرض اذ جوهر کلّ العبادة ینتهی الی ذلک فعلی ما قد عرفت اللّه فاعرف من یظهره اللّه فانّه اجلّ و اعلی من ان یکون معروفاً بدونه او مستشیراً باشارة خلقه و انّنی انا اوّل عبد قد آمنت به و بآیاته و اخذت من ابکار حدائق جنّة عرفانه حدائق کلماته بلی وعزّته هو الحقّ لا اله الّا هو کلّ بأمره قائمون لعمر اللّه این کلمۀ مبارکه یکتا لؤلؤ بحر بیانست و یکتا آفتاب جهان عرفان چه که سدّی است محکم از برای یأجوج جهل و مأجوج هوی و این کلمۀ مبارکه بشأنی ملیحست که جمال قدم جلّ کبریائه در لوح امنع اقدس که باسم حضرت مبلّغ علیه من کلّ بهآء ابهاه نازل شد ذکر فرمودهاند این کلمه از برای معرضین بیان بمثابۀ سیف است دیگر مجال اعتراض از برای احدی باقی نمیماند یا محبوب فؤادی کلّ عجب در اینست که احدی از اصل امر اطّلاع نداشته و ندارد و مع ذلک یتکلّمون بأهوائهم ما یتکلّمون پستی مقام را مشاهده کنید که بعضی از جهلا بمستغاث استدلال کردهاند و از مالک آن محروم شدهاند اشهد انّ منزل البیان تبرّأ منهم در باب خامسعشر از واحد ثالث بیان این کلمۀ مبارکه مسطور قوله جلّ شأنه چه کسی عالم بظهور نیست غیر اللّه هر وقت شود باید کل تصدیق بنقطۀ حقیقت نمایند و شکر الهی بجا آورند و همچنین میفرماید جمیع بیان بمثابۀ خاتم است در اصبع مبارک او و ورقهایست از اوراق جنّت او انتهی معذلک طنین ذباب مرتفع و جهّال ارض بآن متمسّک بحر حیوان امام وجوه ظاهر و قوم از آن غافل و محجوب و ببرکۀ منتنه متوجّه اینست شأن خلق و شأن الّذین اتّخذوه لهم ربّاً من دون اللّه گویا از یوم اللّه ذکری استماع ننمودهاند و عرفی از او استشمام نکردهاند اینست که بذکر اصنام و مطالع اوهام مشغولند نقطۀ اولی روح ما سواه فداه در مقامی میفرماید قوله جلّ شأنه ثمّ اعلم انّ فی ذلک الیوم لم یکن معروفاً غیر اللّه و لا معبوداً الّا ایّاه و لا موصوفاً سواه و لا محبوباً دونه و لا مقصوداً غیره انتهی
این کلمات مبارکه بأعلی البیان مابین زمین و آسمان ندا مینماید که امروز بحقّ وحده منسوبست و بیوم اللّه در کتب الهی مسطور و معروف لا یذکر فیه الّا هو و حال قومی باوهامات قبل که الیوم در ساحت اقدس ذکری از آن نبوده و نیست مشغولند و اراده نمودهاند بسحاب اوهامات قبل خورشید فضل را مستور دارند و باریاح دفرا سراج الهی را از نور منع نمایند امروز روز دیگر است و از برای او مقامی دیگر اسأله تعالی بأن یعرّف عباده ما ستر عنهم و یقرّبهم الیه و یرزقهم ما انزل من سمآء عطائه انّه ولیّ الذّاکرین و مجیب السّائلین این بیانات نقطۀ اولی روح ما سواه فداه که ذکر شد مکرّر این عبد فانی در عرایضی که بدوستان الهی معروض داشته ذکر نموده که شاید نفوس محتجبۀ موهومه اینقدر ادراک نمایند که این یوم از حدودات و حجبات و ما عند النّاس مقدّس و منزّه و مبرّاست او بخود معروف بوده و خواهد بود لا یعجزه شیء و لا یضعفه امر و لا یستره حجاب الیوم اکثری از بصر و سمع ممنوعند طوبی لمن یراه بعینه منقطعاً عن عینه و یعرفه بنفسه ملقیاً نفسه از مقصود یکتا سائل و آمل که عالم عرفان را بانوار آفتاب استقامت منوّر فرماید و آفاق قلوب را بنیّر بیان رحمن روشن نماید انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو العلیم الحکیم
و بعد این خادم فانی بدستخطّ دیگر آن حضرت که تاریخ آن هشتم شهر شعبان بود فائز شد الحمد للّه فرح بخشید و بهجت آورد و بعد در وقتی از اوقات در ساحت اقدس امنع عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب
یا افنانی انّا اردنا ان نلقی علیک ما نطق به قلمی الأعلی من قبل فی اوّل خطابی ایّاک انّ ربّک لهو العزیز الودود
قد اتی الوعد و ظهر الموعود و القوم فی اضطراب مبین قد ماج بحر الحیوان و هم الی الموت یسرعون قد هاج عرف الرّحمن و هم عنه معرضون قد اخذوا الغدیر و نبذوا السّلسبیل ما لهم کیف لا یشعرون قد اشتغلوا بالتّراب معرضین عن الوهّاب الا انّهم لا یفقهون لعمر اللّه انّ عیونهم عمیآء و آذانهم صمّآء لا یسمعون و لا ینظرون ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من اقبل الی النّور و توجّه الی وجه اللّه المهیمن القیّوم الّذی سمع النّدآء اذا ارتفع فی ملکوت الانشآء و سرع فی میادین الرّضآء الی ان عرف و قال لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود قل یا اهل البهآء أ انتم فی النّوم او اخذکم سکر الهوی و منعکم عن ذکر اللّه مالک الوجود قل هذا یوم القیام کیف انتم تقعدون و هذا یوم النّدآء و انتم صامتون قوموا باسمی ثمّ انطقوا بالحکمة و البیان لعلّ اهل الامکان یتوجّهون الی الرّحمن الّذی ینادی فی هذا المقام الممنوع قل هل سمعتم و صبرتم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الّذینهم لا یعرفون قل توجّهوا لتسمعوا لحن اللّه فی ملکوت البیان لعمری لو یسمعون لیأخذهم جذب الشّوق الی مقام یرقصون و لا یشعرون قل أ تدعون کوب البقآء و تأخذون صدید الفنآء من ید کلّ فاجر مردود قل أ علّمکم هذا معلّم الهوی او انفسکم فاصدقوا لی یا قوم و لا تتّبعوا کلّ کاذب محجوب قوموا بالحکمة و ذکّروا العباد بما امرکم مالک البریّة لعلّ یتوجّهون الی اللّه العزیز الودود کذلک نطق قلمی و تکلّم لسانی و بیّنت جوارحی طوبی لمن تقرّب و اخذ لوح اللّه بید القدرة و شرب منه ما رقم فی لوحی المحفوظ انّک یا ایّها الشّارب من کأسی و النّاطق باسمی ان اشکر بما ارسل الیک من سمآء العنایة هذا الکتاب المحتوم یا افنانی جمیع ذرّات از ندای الهی و صریر قلم ربّانی در وله و شوق مشاهده میشوند و عباد غافل در تیه اوهام و ظنون سالک قل لعمر اللّه انّه لا یعرف بغیره و لا یری ببصر دونه انّه لهو النّبأ الّذی ما اطّلع به احد من قبل و لم تحط به نفس الّا اللّه ربّ العالمین قل تاللّه انّ هذا لنبأ عظیم الّذی تزیّن بذکره کتب اللّه العلیم الخبیر قل لیس عنده ما عندکم و لا یمشی فی طرقکم قد اتی بالحقّ و اظهر صراطه المستقیم قد استقرّ عرشه فی اوّل الورود علی کوم اللّه بذلک ظهر ما کان مسطوراً فی کتب المرسلین قد تشرّف البرّ و البحر بقدومه و لقائه و نفحات قمیصه المنیر هذا یوم لا یذکر فیه الّا اللّه وحده و یوزن فیه کلّ شیء بمیزان اللّه الّذی یمشی و ینطق امام وجوه العالم قد اتی مالک القدم بسلطان مبین قل انّ البرهان یطوف حول العرش و الحجّة تنادی باسمه العزیز المنیع یا افنانی ان اشرب من کلّ حرف من آیات ربّک رحیق البقآء ثمّ اشکر ربّک المعطی الکریم ثمّ اذکر احبّائی من قبلی و بشّرهم بعنایتی و رحمتی و ذکّرهم بما انزله الرّحمن فی الفرقان و البیان و من قبلهما فی التّوراة و الانجیل تاللّه قد ترشّح من انآء بیانی رحیقی المختوم الّذی وصفه کتاب حکیم من لدن عزیز علیم انتهی الحمد للّه لسان عظمت مرّةً بعد مرّه اظهار شفقت و عنایت فرمود و در حین تنزیل بشأنی بحر بیان در امواج که این فانی مثل یک سمکۀ بسیار کوچک خود را مشاهده مینمود که بر سنگی چسبیده دیگر کجا قادر است بر آنچه لسان اللّه بآن تکلّم فرموده خدمت آقایان مذکور دارد در این آیات بدیعۀ منیعه ذکر میزان نازل لذا این عبد فانی اراده نمود که لوح میزان که از قبل نازل شده ذکر نماید تا کل بحلاوت بیان الهی فائز شوند قوله جلّ کبریائه
قد اتت السّاعة و نفخ فی الصّور و المیزان ینادی انا الممیّز العلیم ابیّن و اظهر امام وجه العالم اعمال الأمم و انا الشّاهد الخبیر لم یبق من ذرّة الّا و قد اظهرتها و انا العادل المستقیم قد جعلتنی مستویاً ید العدل فی ایّام اللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه ینطق النّاقور و یصیح النّاقوس و ینادی الصّور الملک للّه مالک هذا الیوم البدیع انّک یا ایّها السّامع اذا فزت باصغآء لوح ربّک ولّ وجهک شطر المظلوم و قل نفسی لبلائک الفدآء یا من انفقت ما انت علیه فی سبیل اللّه العلیّ العظیم انتهی این عبد فانی بمناسبت آنچه عرض مینماید هر چه از کلمات الهی و آیات ربّانی بنظر میآید دوست داشته و دارد که ذکر نماید چه که خادم مطمئن است از اینکه آن حضرت از قرائت و مشاهدۀ آن مسرور میشوند یوم یوم ذکر و بیانست ولکن غافلین را از آن قسمتی نبوده و نیست امروز روزیست که حضرت داود در زبور میفرماید الأنهار لتصفق بالأیادی الجبال لترنّم معاً امام الرّبّ لأنّه جآء لیدین الأرض جمیع کتب الهی مشحونست بذکر این یوم مبارک و ما ظهر فیه ولکن دیده میشود آنچه در کتب ذکر شده در قلوب صخرۀ صمّا اثری از آن ظاهر نشده بکمال تصریح ذکر یوم الهی و ظهور اللّه در کتب قبل بوده معذلک ناس غافل و محتجبند در بیان و اهل آن ملاحظه فرمائید نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید و فی سنة التّسع انتم بلقآء اللّه ترزقون و همچنین میفرماید ثمّ فی سنة التّسع کلّ خیر تدرکون معذلک بعضی از ظهور اللّه محتجب دیده میشوند و چه مقدار آن حضرت در این امر تأکید فرمودهاند بقسمی که میفرمایند به بیان و واحد بیان از آن شمس حقیقت محتجب نمانید قوله عزّ و جلّ ایّاک ایّاک یوم ظهوره ان تحتجب بالواحد البیانیّة فانّ ذلک الواحد خلق عنده و ایّاک ایّاک ان تحتجب بکلمات ما نزلت فی البیان الی آخر قوله عزّ و جلّ و در مقامی میفرماید قوله عزّ ذکره من ینظر الی تلک الشّجرة بغیر عین اللّه لم یستحقّ له حکم النّجاة حال ناس غافل ببصرهای محتجبۀ مرموده ارادۀ معرفة اللّه نمودهاند سبحانه عمّا یظنّون و همچنین در مقام دیگر لآلی این کلمات از بحر علم نقطۀ بیان روح ما سواه فداه ظاهر قوله عزّ و جلّ اینست که من فی البیان را نجات نمیدهد الّا مشاهدۀ من یظهره اللّه در کینونات خود نه مشاهدۀ من قد ظهر انتهی در این آیۀ مبارکه نظر فرمائید که چگونه ناس را تعلیم فرمودهاند بنصّ صریح میفرمایند باو ناظر باشید نه بنقطۀ بیان یکی از حروف حیّ از من یظهره اللّه جلّت عظمته و عظم کبریائه سؤال نموده اطرده لسان البیان بقوله جلّ و عزّ فما اعظم ذکر من قد سألت عنه و انّ ذلک اعلی و اعزّ و اجلّ و امنع و اقدس من ان یقدر الأفئدة بعرفانها و الأرواح بالسّجود له و الأنفس بثنائه و الأجساد بذکر بهائه فما عظمت سؤلتک و صغرت کینونتک هل شمس الّتی هی فی مرایا ظهوره فی نقطة البیان یسأل عن الشّمس الّتی تلک الشّموس فی یوم ظهوره سجّاد لطلعتها ان کانت شموساً حقیقیّة والّا لا ینبغی لعلوّ قدسها و سموّ ذکرها و لو لا ما کنت من واحد الأوّل لجعلت لک من الحدّ حیث قد سألت عن اللّه الّذی قد خلقک و رزقک و اماتک و ابعثک فی هیکلک هذا بالنّقطة البیان فی ذلک الظّهور المتفرّد بالکیان انتهی
حال ملاحظه فرمائید معرضین در چه مقالند و امر در چه مقام یشهد کلّ شیء بتقدیسه و تنزیهه عمّا ذکره لسان العالم و یذکر و هذه کلمة لا ینکرها الّا کلّ متوهّم مریب و میفرماید قوله عزّ و جلّ لعلّک فی ثمانیة سنة یوم ظهوره تدرک لقآء اللّه ان لم تدرک اوّلاً تدرک آخره ولکن ایقن بأنّ الأمر اعظم فوق کلّ عظیم و انّ الذّکر اکبر فوق کلّ کبیر و سائل جناب ملّا باقر حرف حیّ علیه بهآء اللّه بوده که باو میفرمایند شاید در سنۀ هشت بلقآء اللّه فائز شوی و اگر اوّل هشت این مقام اعزّ ارفع اعلی را درک ننمودی در آخر آن که منتهی باوّل تسع میشود بلقا فائز میشوی و همین حرف حیّ در سنۀ تسع لقآء اللّه را ادراک نمود و دو مرتبه هم بشطر سجن توجّه نمود و بلقا فائز گشت و در این ایّام برفیق اعلی صعود نمود علیه بهآء اللّه و بهآء الملائکة المقرّبین و همچنین جناب میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه را بشارت فرمودهاند که بلقاء من یظهره اللّه فائز میشوند و این خطاب مستطاب در بارۀ او نازل که میفرمایند و انّک انت یا ایّها الحرف الثّالث المؤمن بمن یظهره اللّه و در ایّامی که نیّر اعظم از افق عراق طالع بود بین یدی العرش حاضر و بشرف ایمان فائز گشت و بعد وارد شد بر او آنچه وارد شد الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین و تفصیل آن مظلوم در کتاب بدیع نازل و مسطور است حال ملاحظه فرمائید سلطان قدمی را که میفرماید جمیع بیان بمثابۀ خاتمی است در اصبع او یقلّب کیف یشآء لما یشآء بما یشآء و میفرماید بجمیع بیان و واحد آن از آن شمس حقیقت محتجب نمانید با این وصیّت محکمۀ متقنه بیک کلمۀ آن که اسم مستغاث باشد تمسّک جسته از مقصود عالم محروم ماندهاند این آذان واعیة و ابصار حدیدة و صدور منشرحة و قلوب منیرة میفرماید او را باو بشناسید نه بغیر او معذلک چه گفتهاند و چه کردهاند و هنوز ملتفت نشدهاند که بلفظی از بحر بیان ممنوعند و بکلمهئی از ملکوت کلام محروم و ابداً باعمال خود شاعر نیستند بعینه بلعب جابلقا و جابلسا مشغولند الیوم بیک کلمه اگر اراده فرماید آنچه در بیان حروف اثبات است بنفی راجع میفرماید یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا شآء انّه علی کلّ شیء قدیر چنانچه نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید قوله عزّ ذکره حلّ لمن یظهره اللّه ان یردّ من لم یکن فوق الأرض اعلی منه اذ ذلک خلق فی قبضته و کلّ له قانتون و همچنین قادر است بر آنکه جمیع من علی الأرض را برداء نبوّت فائز فرماید چنانچه میفرماید قوله عزّ ذکره فانّه لو یجعل ما علی الأرض نبیّاً لیکوننّ انبیآء عند اللّه انتهی جمیع اسماء باقبالهم الیه مفتخر و معزّز و مشرّفند والّا قابل ذکر نبوده و نیستند لسان احدیّه در ارض سرّ باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ کبریائه قل انّ النّبیّ من سمع نبأی و آمن بنفسی و الرّسول من بلّغ رسالاتی و الامام من قام امام وجهی و فاز بأیّامی و الولیّ من دخل حصن ولایتی و انقطع عن سوائی و الوصیّ من وصّی نفسه ثمّ العباد بحبّی و ذکری کذلک اشرقت شمس البیان من افق مشیّة ربّکم الرّحمن فی هذا الرّضوان المقدّس الممتنع المتعالی العزیز المنیع
در این مقام نقطۀ اولی روح ما سواه فداه مسئلت مینماید که آنچه از حروفات که در بیان دون کتاب علّیّین احصا فرمودی تبدیل نمائی و محو فرمائی و در مقام آن خلق نمائی از احرف نورانیّه بآنچه تو دوست میداری و بعد از بیانات عالیۀ متعالیه میفرمایند تا آنکه منتهی شود باسم اعظم جلّ کبریائه و اصل مناجات آن حضرت بسیار محبوبست که ذکر شود تا کل از کوثر بیان قسمت برند قوله جلّ و عزّ و لأسألنّک من فضلک یا الهی بأن تزیّن کلّ آثاری فی کتاب عظیم علی احسن خطّ منیع لم یکن اعلی منه فی علمک بشأن قد بدّلت کلّ احرف الّتی قد احصیتها فی دون کتاب العلّیّین بأن تمحونّها بقدرتک و تخلقنّ فی مقامها احرف نورانیّة علی ما تحبّ و ترضی فی منتهی ذروة الأعلی و فوق العلی الی منتهی رفرف الأعلی الی ان ینتهی الی اسمک الأرفع الأعزّ الأجلّ الأجمل الأعلی الأبهی انّک لعلی کلّ شیء قدیر انتهی لعمر اللّه هر نفسی که اقلّ من ان یحصی بانصاف و بصر فائز شود اشتعال نار محبّت نقطۀ اولی روح ما سواه فداه را در ذکر ظهور مالک اسماء مشاهده مینماید و ادراک میکند چه فائده که ناس را کسالت غفلت از مقصد اقصی و ذروۀ علیا و غایة قصوی منع نموده یا محبوب فؤادی فیالجمله ناری که در این خادم فانی مشتعل است او را بر این اذکار تأیید مینماید والّا حقّ جلّ جلاله مقدّس و منزّه است از آنچه ذکر شده و بشود و بشهادت نقطۀ بیان روح ما سواه فداه به ما فی البیان معروف نشده و نخواهد شد تعالت عظمته و ذکره و سلطانه و همچنین گمان میرود که بعضی از نفوس متوقّفه که در بیدای حیرت سالکند و بحجبات و اشارات محدود شاید متنبّه شوند و بصراط مستقیم الهی راه یابند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید
عرض دیگر آنکه جناب آقا محمّد خان علیه بهآء اللّه مع دو نفس دیگر وارد و بساحت اقدس فائز گشتند و سراجی که حاکی از قلوب اصفیا بود بتوسّط ایشان صحیح و سالم رسید ولکن تا حین جمال قدم ببستان توجّه نفرمودهاند انشآءاللّه حسب الفرمایش عمل خواهد شد چندی بود سجن اعظم مقرّ عرش واقع و حال یک شهر میشود که قصر بقدوم مبارک مشرّف و فائز است نسأل اللّه محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصودکم بأن یقدّر لحضرتکم ما ینبغی لاسمه الکریم انّه لهو الغفور الرّحیم البهآء علی حضرتکم من لدن عزیز علیم حضرت غصن اللّه الأعظم و حضرت غصن اللّه الأکبر ذاتی و کینونتی لتراب اقدامهما الفدآء آن محبوب را بذکر ارفع اعلی ذاکر و تکبیر اقدس ابهی ابلاغ میدارند و همچنین جمیع طائفین ارض سجن هر یک عرض فنا و نیستی خدمت آن حضرت معروض میدارند
عرض دیگر این فانی آنکه در جمیع احوال دوستان حقّ را بحکمت امر فرمائید که مباد از او غافل شوند و از ما اراد اللّه محروم گردند یوم قبل لسان عظمت باین کلمه ناطق ای عبد حاضر از آیات بدیعۀ منیعه مباد احدی بمقصود واقف نشود و گمان دیگر نماید به افنان بنویس که جمیع را اخبار نماید در جمیع احوال حکم حکمت ساقط نمیشود و اینکه در آیات نازل شده هذا یوم الایقاظ و انتم راقدون و هذا یوم القیام و انتم قاعدون مقصود تبلیغ امر الهی است که نفوس مستقیمه بحکمت بر آن قیام نمایند ونفسی المهیمنة علی الأشیآء که غیر این در نظر نبوده و نیست و در جواب یکی از دوستان این فقرات محکمۀ متقنه از سماء احدیّه نازل ذکر میشود تا کل بعنایت و رحمت و شفقت حقّ واقف شوند و به ما اراد اللّه ناظر گردند قوله جلّ کبریائه ایّاک ایّاک ان تعمل ما کتبته فی آخر کتابک این اعمال اعمال جهلاست و افعال غافلین قسم باسم اعظم که اگر نفسی از دوستان اذیّت بنفسی وارد آورد بمثابۀ آنست که بنفس حقّ وارد آورده نزاع و جدال و فساد و قتل و امثال آن در کتاب الهی نهی شده نهیاً عظیما تب الی اللّه عمّا قصدته فی نفسک ثمّ ارجع الیه و قل
یا الهی اسألک بالکلمة العلیا بأن تکتب لی کلمة الغفران لأنّی اردت ما لا اردته و نهیته فی کتابک اسألک بأن تکفّر عنّی سیّئاتی و تغمّسنی فی بحر غفرانک انّک انت الغفور الکریم
هر ظلمی که از ظالمی ظاهر شد او را بنفس حقّ واگذارید عدل الهی مهیمن و محیط است احتیاج بفساد و نزاع و جدال و قتل و غارت نداشته و ندارد نصرت امر ببیان بوده و خواهد بود و دون آن از هواهای نفسانیّه ظاهر شده و میشود اعاذنا اللّه و ایّاکم یا معشر المقبلین انتهی
و همچنین در لوح اسم اللّه جمال علیه من کلّ بهآء ابهاه این فقرۀ مبارکه نازل قوله عزّ کبریائه ونفسه الحقّ اگر قدرت ظاهره که فیالحقیقه نزد حقّ مقامی نداشته و ندارد بتمامها ظاهر شود و سیّافی در مقابل و ارادۀ سوء قصد از او مشاهده گردد البتّه متعرّض او نشویم و او را باو واگذاریم انتهی شخصی از دوستان الهی ارادۀ ضرّ در بارۀ یکی از آحاد ناس داشت و در مکتوبی که باین خادم ارسال داشت ذکر قصد خود را نموده بود این عبد در ساحت اقدس عرض نمود آیات منزلۀ مذکوره در جواب او از سماء مشیّت نازل و ارسال شد انشآءاللّه حقّ جمیع را تأیید فرماید تا از ارادۀ خود بگذرند و بارادة اللّه ناظر شوند انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل و الحمد للّه العزیز الجمیل
عرض دیگر آنکه پاکت جناب اسم اللّه الجمال علیه من کلّ بهآء ابهاه زود بایشان برسد تعجیل لازمست البهآء علیکم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
بسم ربّنا الأعظم الأقدم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی جعل النّصرة فی حکمته البالغة و امر بها کلّ البریّة الّذین آمنوا باللّه مالک الأحدیّة انّه لهو الّذی رفع بفضله حکم السّیف و وضع مقامه حکم البیان الّذی به تضوّع عرف اسمه الرّحمن بین الامکان تعالی تعالی ربّنا الّذی لا یوصف بما عند العلمآء و اهل العرفان نعیماً لمن تمسّک بما امر به فی کتاب اللّه مالک الأدیان و تبّاً لمن نبذ الحکمة و البیان و اخذ بأهوائه ما منع عنه فی الزّبر و الألواح و طوبی لمن قام علی نصرة امر ربّه بالأخلاق و الأعمال یشهد الخادم انّه من اهل الفلاح فی کتاب اللّه مرسل الأریاح و الحمد للّه الّذی انزل من قلمه الأعلی ما انجذب به المخلصون فی ملکوت الانشآء و انزل لمحبّیه ما طارت به الأرواح
و بعد قد فاز الخادم بما ارسلته من قبل کأنّ به فتح باب السّرور فلمّا قرأت و عرفت و علمت قصدت المقام المحمود و عرضته تلقآء عرش ربّنا العزیز الودود اذاً نطق لسان العظمة بما عجزت عن ذکره الأقلام و النّفوس و انزل لکلّ اسم کان فی کتاب حضرتک ما فاحت به نفحات العنایة بین السّموات و الأرض یشهد بذلک لوح الأحباب الّذی انزله الوهّاب و ارسله الیک لتقرأ و تلقی علی الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی و فازوا بالاستقامة الکبری لعمر المحبوب لا یعادله شیء عمّا خلق فی الأرض و السّمآء یشهد بذلک مالک الأسمآء الّذی استوی علی العرش فی هذا المقام الکریم فلمّا کنت مشتغلاً بتحریر هذه الورقة احضرنی محبوب العالم و قال جلّ کبریائه و عزّ بیانه
بنویس بجناب عندلیب یا عندلیب باین کلمۀ محکمۀ متقنۀ جامعۀ مبارکه که از افق سماء کتاب الهی مشرق است ناظر باش و جمیع را بآن وصیّت نما که شاید بیقین کامل بدانند که نصرت امر الهی بسیف و جدال و نزاع و فساد نبوده و نیست و آن کلمۀ مبارکه اینست که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت شده قد رفعنا حکم السّیف و وضعنا مقامه حکم البیان طوبی لأهل العرفان الّذین تمسّکوا بما انزله الرّحمن فی الکتاب مع این کلمۀ محکمۀ متقنه مشاهده میشود که بعضی تا حین در شکّ و ریبند و باوهامات نفسانیّه در تفسیر کلمۀ نصریّه مشغولند قل ما لکم لا تفقهون و لا تشعرون انّا وصّینا الکلّ بالرّأفة و الشّفقة و العنایة طوبی لمن فاز بمرادی و ویل للغافلین گویا ارادۀ خود را مقدّم بر ارادۀ حقّ میشمارند و یا آنچه از ملکوت بیان نازل آن را مزاح میدانند و یا نعوذ باللّه حقّ را عاجز و ضعیف مشاهده میکنند قل ویل لکم انّه لهو القویّ القدیر انّه لهو العزیز العظیم انّه لهو الغالب الحکیم انّه لهو القاهر فوق خلقه و هو بکلّ شیء علیم فاسأل اللّه بأن یؤیّد احبّائی علی الأعمال الحسنة و الأخلاق المرضیّة و ما حکم به کتاب اللّه النّاطق العلیم الخبیر امروز روز دیگر است و سماء دیگر مرتفع و بحر دیگر موّاج بقبل و بعد قیاس نشده و نخواهد شد بگو امروز آفتاب جود موجود و بحر عنایت امام وجوه در این هواء روحانی باجنحۀ روح حرکت نمائید و از کدورات و اشارات و غبارهای حوادث روزگار خود را فارغ و مجرّد و مقدّس دارید پرهای بگل آلوده لایق طیران نبوده و قابل صعود نه یا عندلیب بگو امروز قلب منیر باید و صدر منشرح و بصر حدید شاید آنچه شنیدهاید بگذارید و از آنچه میبینید حکایت نمائید انسان را شئونات انسانیّت لازم فآه آه الفاظ حمل این معانی ننماید و قلم خود را از مترجمی عاجز مشاهده کند الأمر بید اللّه مالک یوم الدّین الحمد له انّه ینطق بالحقّ و هو ارحم الرّاحمین یا عندلیب آنچه بعبد حاضر و جناب اسم جود علیهما بهائی از رسائل ارسال داشتی در ساحت اقدس عرض شد محض فضل حیّاً و میّتاً مخصوص جمیع نفوس مذکوره آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند ذکر اللّه حیوة للأموات و عنایة للأحبّآء قدر این فضل را بدان و بشکر و حمد الهی ناطق شو طوبی للسانک بما انشد و لقلبک بما انشأ و لفکرک بما ظهر منه ابکار العرفان فی ثنآء اللّه مالک الحجّة و البرهان انتهی
عنایت الهی بآن محبوب و دوستان حقیقی واضح و مشهود است انشآءاللّه کل فائز شویم بآنچه لدی الوجه محبوب است آن جناب که الحمد للّه بثنای حقّ در ایّام الهی فائز گشتند جمیع عالم از عهدۀ شکر این فضل اعظم عاجز بوده و هستند انشآءاللّه نفوس آن اراضی را بنار محبّت الهی مشتعل دارید کلمهئی که از قلب فارغ ظاهر شود مؤثّر بوده و خواهد بود هذا ما سمعت من فم ارادة ربّی المبیّن الحکیم کل را از قبل این خادم فانی تکبیر برسانید و ذکر نمائید ای آقایان امروز روز بزرگ است جهد نمائید تا در این خرابۀ فانیه آثار باقیه ودیعه گذارید تا فرصت باقی کل باید غنیمت شماریم و بآنچه لایق و سزاوار است مشغول گردیم آنچه الیوم فوت شود کی تدارک شود و که تدارک نماید ینبغی فی هذا الحین ان ینادی الخادم مولی العارفین و مقصود من فی السّموات و الأرضین و یقول
یا اله العالم و مقصود الأمم اسألک بالاسم الّذی به فتح باب فردوسک الأعلی علی من فی ملکوت الانشآء و به ظهرت الصّیحة بین الأرض و السّمآء بأن تؤیّد اصفیائک علی ذکرک و ثنائک و تلهمهم ما اردته بعلمک ای ربّ لا تحرمهم عن بحر رضائک و لا تبعّدهم عن مکامن قربک ای ربّ لا تنظر الیهم بما عندهم فانظر الی سمآء جودک و غنائک و عجز خلقک و احتیاج عبادک انّک انت المقتدر الّذی خضع ملکوت القدرة عند ظهوره و بروزه لا اله الّا انت المعطی المقتدر العزیز الکریم البهآء علیکم و علی الّذین انجذبوا من حلاوة النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و علی کلّ مقبل اقبل الی اللّه اذ اتی بسلطان مبین و الحمد للّه ربّ العالمین
* * *
الحمد للّه الّذی خلق الخلق بکلمة من عنده و ارسل الیهم الرّسل و انزل علیهم الکتب لیهدیهم الی صراطه المستقیم نشهد انّه لا اله الّا هو اقراراً لعظمته و قدرته و سلطانه و اعترافاً لفردانیّته و وحدانیّته لم یزل کان فی علوّ العزّة و الارتفاع و لا یزال یکون فی سموّ العظمة و الامتناع لا اله الّا هو العلیم الحکیم
یا اهل الوفآء اذا حضرتم لدی رمس الورقة العلیا الّتی صعدت الی الرّفیق الأعلی قفوا و قولوا السّلام و التّکبیر و البهآء علیک یا ایّتها الورقة المبارکة المنبتة من السّدرة اشهد انّک آمنت باللّه و آیاته و اجبت ندائه و اقبلت الیه و تمسّکت بحبله و تشبّثت بذیل فضله و هاجرت فی سبیله و اتّخذت لنفسک مقاماً فی الغربة حبّاً للقائه و شوقاً لخدمته رحم اللّه من تقرّب الیک و ذکرک بما نطق القلم فی هذا المقام الأعظم نسأل اللّه بأن یغفرنا و یغفر الّذین توجّهوا الیک و یقضی لهم حوائجهم و یعطیهم من بدائع فضله ما ارادوا انّه هو الجواد الکریم الحمد للّه اذ هو مقصود العالمین و محبوب العارفین
* * *
سرور مکرّم جناب آقا میرزا حسین علیه بهاء اللّه و عنایاته من اهل تاء و فاء ملاحظه فرمایند
۱۵۲١
بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی
الحمد للّه الّذی خلق القلم الاعلی و نفِخ فیه اذاً انصعق من فی الارض و السّمآء الّا من شآئت مشیّته النّافذة و ارادته المحیطة و هم عباد مکرمون الّذین ما خوّفتهم سیوف الابداع و لا جنود الاختراع هم الّذین وصفهم اللّه فی کتب القبل و البعد قد شهد لهم الفرقان و من قبله التّوراة و الانجیل و الزّبور و ما نزّل من لدی اللّه العزیز الودود الحمد للّه الّذی بعث منکلّ قطرة من دمآء اولیآئه خلقاً لا یحصی عدّتهم احد الّا نفسه و جعلهم مشارق حبّه و مطالع ودّه و هم ایادی الامر بین الخلق و هم الّذین نصروا اللّه فی کلّ الاعصار و قاموا علی ما اراد اللّه علی شأن ما اضطربوا من الملوک و سطوتهم و ما منعهم عن الحقّ صلیل سیوفهم و صهیل خیولهم قد نطقوا باعلی النّدآء بین الارض و السّمآء و دعوا الکلّ الی مولی الوری و مالک الآخرة و الاولی و ربّ العرش و الثّری اسئله تعالی بان یکتبنی من حزبهم و الّذین استظلّوا فی ظلّهم و شربوا رحیق الفضل بایادیهم انّه لهو المقتدر علی ما یشآء یفعل و یحکم و هو الحاکم المقتدر العلیم الحکیم
و بعد یا حبیب فؤادی قد سمع الخادم ما غنّ به عندلیب ثنآئکم علی اغصان دوحة الوفآء اذ حضر کتابکم الّذی دلّ علی حبّکم مقصود العالم و مالک القدم الظّاهر بالاسم الاعظم علم اللّه بعد اطّلاعی بما فیه قد اخذنی الفرح و السّرور علی شأن کَلَّ لسان القلم عن ذکره نسئله تعالی بان یوفّقکم و یجزیکم احسن الجزآء من بدایع فضله انّه لهو الفضّال الکریم فلمّا حرّکتنی نفحات حبّکم و فوحات آثارکم صعدت الی مقام القرب و القدس و الجمال و عرضت ما فیه تلقآء وجه ربّنا الغنیّ المتعال فلمّا انتهی نطقت سدرة المنتهی علی شأن خرج عن حدّی حکم الاحصآء قد کنت قائماً تلقآء العرش متحیّراً متفکّراً الی ان قال و قوله الاحلی یا عبد الحاضر ان اذکره من قِبلی و قل انّا ذکرناک فی اکثر السّنین و ارسلنا الیک ما قرّت به عیون الملأ الاعلی انّ ربّک لهو المعطی الکریم هذا یوم فیه نطق الملکوت الملک للّه الواحد الفرد الخبیر قم علی ذکر اللّه و ثنآئه ثمّ اذکره بذکر یتضوّع عرفه فی العالم لینجذب به کلّ قلب اقبل الی اللّه ربّ العالمین کم من ذکر به یهدی اللّه عباده الهائمین و کم من ثنآء به یرتفع ذکر اللّه بین الخلق و تنصب رایة الامر علی کلّ جبل رفیع قل یا قوم تفکّروا فی القرون الخالیة و القصور المشیّدة ما بقی من الاوّل من بشر و لا یُری من الآخر من اثر قد انهدم کلّ بنآء مرتفع و انعدم کلّ هیکل مزیّن اَیْن القیاصرة الّذین عمّروا القصور لانفسهم و اَیْن الفراعنة الّذین جعلوا انفسهم شرکآء لبارئهم قد ترکوا القصور قهراً و اخذوا القبور امراً من لدی اللّه المقتدر القدیر
یا حسین ان استمع ندآء المظلوم الّذی ینطق قلمه الاعلی فیکلّ الاحیان و یدعو من فی الامکان الی مقام لا تغیّره تغییرات الدّنیا و لا تبدّله شئونات الارض فی ملکوت الانشآء کذلک ذکرناک لتفرح و تذکر ربّک العلیم الحکیم یا حسین دع الکائنات عن ورآئک و الممکنات تحت قدمیک و خذ قدح البیان باسمی ثمّ اشرب منه بذکری البدیع ایّاک ان تحزنک شئونات الخلق ان افرح بما یذکرک الحقّ من هذا المقام المنیع لعمر اللّه هذا ما ینفعک فی کلّ عالم من عوالم اللّه یشهد بذلک ملأ ملکوتی و اهل سرادقی و الّذین یطوفون عرشی العظیم انّا نذکر فی هذا المقام من اظهره اللّه منک فضلاً من عنده و هو الفضّال العزیز الجمیل البهآء علیک و علیهم و علی الّذین سمعوا ندآء مکلّم الطّور و اجابوا مولی العالمین
کبّر من قِبلی علی وجوه احبّآئی الّذین نطقوا بذکری و ثنآئی و قاموا علی نصرة امری المحکم المتین قل طوبی لوجوهکم بما توجّهت الی الوجه و طوبی لعیونکم بما فازت و طوبی لقلوبکم بما اقبلت کذلک یذکرکم قلم الرّحمن و یبشّرکم لتفرحوا فی هذه الایّام الّتی فیها تنطق السّدرة بین البریّة انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر قل ایّاکم ان یمنعکم شئ عن اللّه خذوا ما اُمرتم به فی کتاب اللّه العزیز العلیم لا تلتفتوا الی العباد و سطوتهم و لا الی الامرآء و شوکتهم و لا الی العلمآء و احزابهم و لا الی العرفآء و اصحابهم دعوا من یدعوکم الی الظّنون و قولوا تاللّه قد انار افق الابداع بشمس العلم من لدی اللّه العلیم الخبیر قل هذا یوم الذّکر و البیان و هذا یوم فیه اخبرکم اللّه بظهوره ان اقرؤا کتب القبل لتطّلعوا بما نزّل فیها من لدن محصی علیم کذلک زیّنّا سمآء اللّوح بشموس الحکمة و البیان طوبی لمن شاهد و قال لک الحمد یا مقصود العالمین و یا محبوب العارفین انتهی
اینکه مرقوم فرموده بودید از اینعبد اظهاری نشده و آنجناب را بکلمات لا یسمنۀ لا یغنیه زحمت نداده الحقُّ مع حضرتکم ولکن حق تعالی و تقدّس شاهد و گواهست که این اهمال و یا تعطیل از کثرت شغل بوده و همچنین بامید آنکه جناب ملّا محمّدعلی که حامل دستخطّ عالی بود بزودی مراجعت مینماید و آنچه در دل مستور است از مراتب محبّت عرض میشود از قضا آمدن ایشان در عهدۀ تأخیر ماند و این تأخیر هم بسببی از اسباب بوده العلم عند اللّه ربّ العالمین و کثرت شغل این فانی بمقامی رسیده که در آنی مجال نبوده و نیست چه از اینممالک و چه از آنجهات از حق جلّ و عزّ میطلبم که بدعای آنحضرت این فانی را مؤیّد فرماید بر این خدمت عظیم اینکلمه که از افق قلم آنجناب اشراق نمود که بقول عرب انا دخیل سبب بهجت محبوب عالم گردید بسیار تبسّم فرمودند و بسیار اظهار عنایت از مشرق فضل ظاهر فی الحقیقه ینبغی لکلّ وجود ان یفدی روحه لفضله و مواهبه و الطافه
و اینکه مرقوم فرموده بودید که غلام هر چه پیر شود قدرش کمتر شود فرمودند که ما شهادت میدهیم که شما در ریعان شبابید من فاز بحبّی انّه لا زال فی ربیع الایّام و ربیع الزّمان انتهی
اینکه در بارۀ شخص معلوم مذکور داشتید بساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند انشآء اللّه بعنایت الهی موفّق باشند کوثر رحمت رحمن را در کلّ حین بنوشند و بنوشانند و اصنام ظنون انام را باسم خلیل ایّام بشکنند اهل اوهام را رحیق یقین عطا کنند و اصحاب جهل را سلسبیل علم گمگشتگان بادیۀ نادانی را ببحر دانائی دلالت کنند و پژمردگان روزگار را بفرات بیان تازه و خرّم نمایند لیس هذا علی اللّه بعزیز فی الحقیقه اگر نفسی الیوم موفّق شود و بافق اعلی توجّه نماید کلمۀ او مؤثّر است و البتّه در قلوب تأثیر نماید و اثرهای آن در ملک ظاهر شود کذلک یخبرک من عنده علم کلّشئ و انا الخبیر و کذلک یعلّمک من شهد بعلمه کتب اللّه من قبل و انا العلیم
و اینکه این امور را مستور داشتهاید این موافق حکمة اللّه است بعضی از نفوس در ظلّ قباب عزّند و ایشان در هر حین از بحر سرور میآشامند من دون آنکه اثری از لبها ظاهر باشد ما اطّلع بهم الّا اللّه وحده عنده علم کلّشئ فی کتاب عظیم و مقصود از این ستر تبلیغ امر اللّه بوده و خواهد بود چه اگر نفسی از اینمقام اعلی محروم ماند از ثمرۀ وجود محروم مانده طوبی از برای نفوسیکه باین امر اعظم قیام نمایند و اگر خود محروم باشند غیر خود را بر آن بدارند انّه یذکر ما ینتفع به عباده انّه لهو المعلّم الحکیم و لوحی مخصوص ایشان من غیر اسم ارسال شد برسانید انشآء اللّه از حروفات آن معانی مستوره ادراک نمایند و از کلماتش کوثر حَیَوان بیاشامند لعمر اللّه انّه نسمة اللّه فی البلاد و روح الامر للعباد طوبی لمن فاز به و فاز باللّئالی المستورة فی بحر بیانه انّه من اعلی الخلق لدی الحقّ المنیع کذلک ماج البحر و هاج العرف طوبی لمن وجد و ویل للغافلین انتهی
و اینکه در بارۀ عمل مکنون نوشته بودید بعد از تفصیل باید دو شئ مشاکل که دارای عناصر اربعه باشد تحصیل نمائید و این مشاکل که ذکر میشود مشاکلت فی الجمله بوده تا معلوم و واضح شود که آنچه از اضداد است امتزاج آن محال و آن دو شئ که فی الجمله مشاکلند بعد از تدبیر مشاکلت تمام ظاهر شود و اینمقام مقام تزویج است بعضی این را تزویج اوّل دانستهاند و بعضی ثانی گفتهاند اکثر امورات این صنعت مکتومه بدرایت و فراست عامل منوط و مشروط است آنچه ذکر شد در اوراق فارسیّۀ قلم اعلی بآن اشاره فرموده و فی الحقیقه اوست امّ البیان لمن فی الامکان قسم بجان آنحبیب که این از اسرار امر است که ابداً از قبل ذکر نشده و تا حال هر که در این امر داخل شده یعنی این مادّۀ مخصوصه را تفصیل کرده خواسته آن اجزا که فصل شده شئ واحد شود و این محال بوده و هست و بیشتر از این عقل احدی ادراک ننمود و فکر عباد قدمی پیشتر نرفت مع آنکه از قلم اعلی جاری شده که مشاکل و مشابه را اخذ نمائید مع ذلک آب قراح را گرفته مع دهن لزج سیاه و آن ارضیکه حاکی از اهل جهنّم است خواستهاند با یکدیگر متّحد نمایند هیهات هیهات چه که ما بین آب و دهن ضدّیّت تمام مشهود هرگز قابل امتزاج و اتّحاد نبوده و نیست و ارض هم که حقیقت آن اخذ شد و بمقام رمادی رسید البتّه قابل حیات نبوده و نخواهد بود بعضی از حکما ذکر رماد نمودهاند ولکن مقصود از آن رماد جسد است نه جسم چه که جسم روح آن اخذ شده و حیات او بعد از اخذ روح محالست و در جسد بقیّۀ روح موجود است ولکن مستور بعد از تدبیر حی و حَیَوان مشاهده میشود و مقصود از ماء ماء فرّار است یعنی شبیه بفرّار است باید او را تحصیل نمائید و همچنین قدری از دهن قبل از انجماد او و آن آب را در او تربیت نمائید تا منجمد شود و این دو جزء و دو عنصر صاحب اربعه بوده و هستند چه که در ماء برودت و رطوبت است و در دهن یبوست و حرارت و همین ماء در دهن منجمد میشود و او را حجر مکرّم مینامند اینست که حکما گفتهاند که ما لا یُری و ما لا یوجد فیما لا یُری و ما لا یوجد حال ملاحظه نمائید که بعضی از ناس گمان مینمایند که حجر موجود است و اختلافات لا تحصیه در او ظاهر هر حزبی شیئی از اشیا را حجر دانسته و بتدبیر آن مشغول شده و عمر را تلف کرده اینست که فرمودهاند العمل بعد العلم باری حجر مکنون و مخزون و مستور بوده و خواهد بود و بعد از تربیت او در عین شمس که دهن باشد یعنی حرارت دهن رطوبت زائدۀ او را جذب مینماید در اینصورت او منجمد میشود و مثل حجر رخام ملاحظه میگردد باید او را از دهن فارغ نمود و بعد از فراغ و غسل قدری از همان ماء که این حجر از او حاصل شده باید بر او مسلّط نمود و کم کم بآتشیکه مثل حرارت آفتابست او را تربیت نمود تا آنچه او از جوهر دهن اخذ نموده باین آب که مفتاح است حل شود و این دهن بکبریت احمر و ذهب حکما و ذهب ذو الجناحین معروفست بسا میشود این دهن سفید بر وجه آب مشاهده میگردد و بسا میشود که قرمز بسیار خوشرنگ مشاهده میشود آنهم که سفید است بفی الجمله تربیتی احمر مشاهده گردد انّه لهو الکبریت الاحمر و ما اطّلع به الّا اللّه مالک القدر الّذی ینطق فی المنظر الاکبر انّه لا اله الّا هو العلیم الحکیم
و اینکه در مشاکلت نوشتهاید مقصود دهنیّت ماء است یعنی آب تربیت شود تا دهنیّت باطنی او ظاهر گردد در اینصورت با دهن دیگر امتزاجش سهل است امّا تا صورت مائی در او موجود قابل امتزاج نبوده و نیست و این آب آبیست که بفرّار و ماء الهواء و نار الهواء و بسایر اسما نامیده شده اوست ماء الهی باری از قراریکه مذکور شد تحصیل دو عنصر که صاحب عناصر اربعه است لازم در اینصورت بزیبق شرق و غرب نامیده شدهاند اگر بخواهید جمیع آنحجر که بعضی از آن حل شده و بماء الهی متّحد گشته تمام آنرا حل نمائید ممکنست باید آن آب را از او اخذ نمود و مجدّد بمقدار باو رد نمود تا کم کم جمیع حل شود و اینفقره بآتش بسیار ملایم یا ببخار ملایم باید تمام شود و بعد که کُل یعنی حجر و آنچه از او ظاهر شد بصورت ماء جلوه نمود کم کم بحرارت رطوبت او بالمرّه تمام شود و بعد از تمامی عقد شود و این حل و عقد میشود در یکمرتبۀ عمل تمام شود و میشود در سه بار و بیشتر و بسا میشود همان دهن که از حجر مکرّم حاصل شد عمل و اَمل از او حاصل میشود و تمام میگردد اوست زیبق وحده و بعضی هم ارض حجر را با آن آب سحق و صلایه نمودهاند تا آنکه عمل را تمام کردهاند و بعد صبغ که همان دهنیست که بر وجه آب ظاهر شده باو دادهاند و عمل را تمام نمودهاند از این بیانات معرفت ملح هم حاصل میشود آنچه از رشحات بحر علم الهی در این عمل باینعبد رسید اینست که عرض شد ولکن مکرّراً از لسان اقدس اصغا شد که نظر بسؤال بعضی از دوستان قلم اعلی مشغول شد و در این علم تکلّم نمود و دوست نداشته که دوستان بآن مشغول شوند و سبب آنرا در بعضی از الواح ذکر فرمودهاند و دیگر آنکه البتّه آنچه این عبد عرض نموده یا بعد از مشاهده محو نمایند یا ستر کلّی و خود اینعبد تا حال مشغول باین عمل نشده آنچه از آیات منزلات الهی استنباط شده عرض شد و هر هنگام در آنچه در این علم از ملکوت بیان الهی نازل شده تفکّر و ملاحظه میشود بابی دیگر مفتوح مشاهده میگردد انسان متحیّر است سبحان من ظهر و اظهر ما اراد سبحان من نطق و انطق ما شآء سبحان من لا یعزب عن علمه من شئ سبحان من لا یعجزه من شئ انّه لهو المقتدر المتعالی العلیم الحکیم
و اینکه ذکر رؤیا فرموده بودید تلقاء وجه امنع اقدس عرض شد فرمودند ما در بیداری ایشانرا بشارت میدهیم بدولت پاینده لعمر اللّه قد قدّر لمن استقام ما لا تعادله خزائن الارض کلّها و از قلم اعلی در بارۀ ایشان جاری شد آنچه که عقول از ادراک آن قاصر است نسئل اللّه ان یویّده علی حفظ ما اعطیناه و نزّلنا له من ملکوتی المنیع هیچ عمل نیکی بی اجر نبوده و نخواهد بود انّه لا یضیع اجر العاملین و الحمد للّه ربّ العالمین
و اینکه مرقوم فرموده بودید که جناب آقای آقا میرزا عب علیه بهاء اللّه اینعبد فانی را مأمور نمودهاند که بوکالت ایشان بزیارت محبوب عالمیان فائز شود للّه الحمد مقصود حاصل و اینعبد بنیابت ایشان بطواف کعبۀ مقصود فائز گشت هنیئاً له و مریئاً لی انشآء اللّه لا زال بذکر محبوب بیزوال ناطق باشند و بافقش ناظر و بر امرش مؤیّد و در خدمتش قائم ذکر ایشان در ساحت اقدس عرض شد و شمس عنایت از افق فضل مشرق و لوح اقدس امنع مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشاء اللّه بزیارت آن فائز شوند و همچنین مخصوص جناب آقا سیّد اسداللّه و ابن ایشان و شخص آخر الواح بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد این خادم فانی خدمت هر یک فنا و نیستی خود را معروض میدارد و از حق میطلبد که ایشانرا مؤیّد فرماید بر آنچه بطراز رضا مزیّن است خدمت مخدومزادهها و من کان مع جنابک سلام و تکبیر معروض میدارم البهآء علیکم و علی من معکم و علی الّذین تمسّکوا بحبل اللّه المحکم المتین و الحمد اللّه ربّ العالمین آنچه با جناب آقا ملّا محمّدعلی علیه بهاء اللّه بود رسیده
عرض دیگر آنکه جناب آقا عظیم علیه بهآء اللّه برفیق اعلی صعود نمودند و از ترکۀ ایشان بقدر ده دوازده تومان میشود حسب الامر جناب اسم اللّه مهدی علیه بهآء اللّه الابهی جمع نموده ارسال میدارند نزد آنجناب که بورثه برسانند و در بارۀ او فقراتی از قلم اعلی نازل که فی الحقیقه هر نفس مستقیمۀ راضیۀ مرضیّه آنمقام را رجا مینماید بتمامه تبدیل شده بود و بمحبّتی ظاهر که اکثری حسرت میبردند انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر سبحان من خلقه و ایّده و عرّفه و جعله فائزاً بهذا المقام الکریم الّذی ثبت من قلمه الاعلی فی کتاب عظیم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
الی حضرة الأعزّ الأجلّ الأمجد جناب مح مص علیه بهآء اللّه الأبهی
١۵٢١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الکبریآء
الحمد للّه الّذی خلق المآء من بیانه الظّاهر فی ملکوت البقآء ثمّ نظر الیه انّه ارتعد فی نفسه و انجمد جزءاً منه اذاً ظهرت الأرض الغبرآء من قضائه المثبت فی عالم البدآء فلمّا انفصلا و تفرّقا نطق لسان العظمة بکلمة اخری اذاً تحرّک ذاک المآء المحدث من المشیّة الظّاهرة فی الامکان بنفس الامکان علی تلک الأرض المحدثة من ارادة الرّحمن و صعدت منهما حرارة لطیفة روحیّة نورانیّة بقوّتها الی الرّتبة العلیا لتفوز بالمقام الّذی فیه ینطق لسان ربّها الأبهی فلمّا بلغت الی منتهی مقامها اذاً توقّفت فی ذاک المقام الأعلی الّذی یذکر عند الانشآء بالفلک الأعلی ثمّ امتزج المآء بالأرض امتزاجاً جزئیّاً و صعدت منهما حرارة اخری و انّها من ضعفها ما بلغت الی الأوّل و توقّفت فی مقام آخر الّذی یذکر بالفلک الثّانی و کذلک صعدت منهما مرّة بعد اخری الی ان تمّت المقامات الّتی تذکر بالأفلاک اذا نطق لسان العظمة بکلمة اخری و دارت المقامات و الأفلاک و من شدّة الدّوران سطع نور و تقبّب علی وجه السّمآء اذاً ظهرت انجم زاهرات و کواکب درّیّات فلمّا احاطها هیمنة اسمه القیّوم من کلّ الجهات صار کلّ واحد منها مدوّراً کما یری فی الشّمس و القمر تعالی الصّانع المقتدر الحکیم الّذی جعل کلمته العلیا مبدأ خلق العلویّات و السّفلیّات و الأسطقسّات الأربعة و الطّبائع العوالی المحدثة اشهد انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المقتدر القدیر
روحی لحبّک الفدآء یا ایّها القائم علی خدمة امر اللّه قد تشرّف الخادم بکتاب حضرتکم و وجد منه عرف وصالکم و بذلک فرح قلبی و قرّ بصری و انشرح صدری نسأل اللّه بأن یوفّق حضرتکم فی کلّ الأحوال و یؤیّدکم فی کلّ الأحیان انّه لهو العزیز المنّان
و بعد اطّلاع الخادم بما فی کتاب حضرتک حضرت به لدی العرش و عرضته قد نزّل من سمآء العنایة و الألطاف لکلّ ما ذکرت ما یکفی به الآفاق قوله عزّ کبریائه قد حضر عبد الحاضر بکتابک و قرأه لدی الوجه و نزّل لک هذا اللّوح المبین و امّا ما ذکرت فی توجّهک الی الزّورآء و قیامک علی ظهور الألفة و الاتّحاد بین الأحباب هذا ینبغی لک فی هذا الیوم الّذی فیه ظهر الکنز و فصّل کلّ امر حکیم و ما ذکرت فی السّاسون و استقامته و انفاقه انّه جوهر من الجواهر الّتی اخذناها بأنبیق البیان من کلّ الأدیان انّ ربّک لهو المقتدر القدیر طوبی له بما آثر الأعطآء علی الامساک فی سبیل مولاک و ما منعه شحّ انفس الممسکین عن هذا الصّراط المستقیم تاللّه قد نزّل له ما یثبت به ذکره فی کلّ عالم من عوالم ربّک نسأل اللّه بأن یوفّقه علی الاستقامة علی ما کان علیه انّه لهو المؤیّد العلیم
ثمّ نذکر احبّائی فی الزّورآء یا احبّائی ان استمعوا ندآء الّذی ارتفع من شطر اسمی الجواد الکریم ثمّ اعملوا بما امرتم به فی الألواح و ما نصحتم به من لدن ناصح خبیر لا تنظروا الی منافعکم الشّخصیّة بل الی ما ینتفع به العالم کذلک یأمرکم مالک القدم انّه لهو الآمر السّمیع البصیر انّا نحبّ ان نری کلّ واحد منکم مبدأ کلّ خیر و مشرق الصّلاح بین العالمین آثروا اخوانکم علی انفسکم فانظروا الی هیکل اللّه فی الأرض انّه انفق نفسه لاصلاح العالم انّه لهو المنفق العزیز المنیع ان ظهرت کدورة بینکم فانظرونی امام وجوهکم و غضّوا البصر عمّا ظهر خالصاً لوجهی و حبّاً لأمری المشرق المنیر انّا نحبّ ان نراکم فی کلّ الأحیان فی جنّة رضائی بالرّوح و الرّیحان و نجد منکم عرف الألفة و الوداد و المحبّة و الاتّحاد کذلک ینصحکم العالم الأمین انّا نکون بینکم فی کلّ الأوان اذا وجدنا عرف الوداد نفرح و لا نحبّ ان نجد سواه یشهد بذلک کلّ عارف بصیر انتم اوراق السّدرة تمسّکوا بها ثمّ انصروا ربّکم الرّحمن بالأخلاق الرّوحانیّة و ما امرتم به فی لوحی الحفیظ کبّر من قبلی الأسمآء الّتی ذکرت فی کتابک و بشّرهم بذکری ایّاهم لیفرحنّ و یکوننّ من الشّاکرین هم المذکورون لدی العرش و النّاظرون الی وجهی الجمیل علیهم بهائی و عنایتی و رحمتی الّتی سبقت العالمین ثمّ اذکر احبّائی فی القری و بلّغهم التّکبیر الّذی ظهر من مطلع العنایة و الکبریآء لیشکرنّ ربّهم العزیز الکریم نسأله تعالی بأن یوفّقهم علی الأعمال الّتی بها تتضوّع رائحة مسک التّقدیس بین العالمین انّا نذکرهم فی اکثر الأحیان انّ فضلنا احاط العالم و رحمتنا سبقت الخلائق اجمعین قل طوبی لکم بما فزتم بما لا فاز به اکثر العلمآء و شربتم ما منع عنه اکثر الحکمآء انّ هذا لفضل عظیم سوف ترون الکلّ مقبلین الی اللّه و باکین علی ما فات عنهم فی ایّامه انّه لهو المبیّن العلیم انّهم یرون انفسهم فی حسرة و ذلّة و انتم ترون انفسکم فی مقام کریم طوبی لکم یا احبّائی فی الزّورآء و ضواحیها انّ لکلّ نصیب من هذا البحر العظیم نوصیکم بالاستقامة و نأمرکم بما یتوجّه به العباد الی اللّه ربّکم الرّحمن الرّحیم
و ما ذکرت فی الاسمین قد حضر کتابهما من قبل و من بعد و توجّه الیهما طرف اللّه ربّک ربّ العالمین یا محمّد ان استمع ندآء المظلوم من مطلع اسم القیّوم الّذی به اخذ الاضطراب سکّان ممالک الانشآء الّا من شآء ربّک العزیز الحمید انّ الّذی فاز بحقّ الاصغآء انّه قام علی نصرة امر اللّه مالک الأسمآء بالحکمة الّتی فصّلناها فی کلّ لوح بدیع طوبی لک بما سمعت النّدآء و اجبت مولاک القدیم و تمسّکت بحبل الرّضآء هذا ما ینبغی لأهل البهآء لعمری انّهم اهل هذه السّفینة الّتی لا تغرقها البحار و لا تضرّها الأحجار و انّها سفینة تسفن بهذا الأسم علی متن البحر و البرّ و الرّیاض و الغیاض و الجبال و الأتلال و انّها حیوان من روح ربّک الصّانع العلیم لا تحزن من شیء انّه یکتب لمن اراد اجر لقائه انّ الأمر بیده یفعل بسلطانه ما یشآء و یحکم ما یرید اذا فزت بآیات ربّک ذکّر النّاس لعلّ یتنبّهنّ و یتوجّهنّ الی الفرد الخبیر
یا عبدی الحسین ان استمع ما سمعه الکلیم اذ اخذه جذب الاشتیاق و الرّوح اذ کان راکضاً فی بیدآء الشّوق و الانجذاب انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب قد حضر لدی العرش کتابک و فاز بطرف اللّه مالک یوم المآب نسأل اللّه بأن یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی و یکتب لک ما کتبه لمن شرب رحیق الوصال من ایادی عطآء ربّه الغنیّ المتعال ان افرح بذکری ایّاک لو تنظر الیه بعین الفطرة لتوقن بأن لا یعادله ما خلق فی الأرض انّ ربّک لهو العزیز العلّام انّا نذکر من توجّه الینا و نقبل منه ما عمل فی سبیل اللّه ربّ الأرباب ان احمد بما ذکرت لدی العرش و نزّل لک ما یبقی به اسمک بدوام الملک و الملکوت انّ ربّک لهو المعطی الفضّال انّما البهآء علیک و علی الّذین عملوا بما امروا من لدی اللّه مالک الرّقاب
و ما ذکرت فی الصّالح قد حضر لدی الوجه ما انشأه و انشده و وجدنا منه عرف خلوصه للّه المهیمن القیّوم طوبی له بما فاز بثنآء مولاه بعد الّذی انکره کلّ جاهل مردود ان یا صالح انّا نذکرک بالفضل لیأخذک سکر کوثر البیان علی شأن تذکر ربّک الرّحمن بین الامکان و یجعلک مستقیماً علی هذا الصّراط الممدود کم من البلغآء منعوا عن کوثر البقآء و کم من الفصحآء ما افصحوا فی ذکر ربّهم مالک الأسمآء و انت قمت علی الثّنآء بین اهل الانشآء هذا من فضل اللّه علیک ان اشکر و قل لک الحمد یا مالک الوجود کم من بسیط قبض فی هذا الیوم و کم من حکیم منع عن هذا الرّحیق المختوم انّ الأمر بیده یختصّ من یشآء بفضل من عنده انّه لهو الحقّ علّام الغیوب اذا اخذک جذب رحیق الآیات تجد کلّ شعرة من شعراتک و کلّ عرق من عروقک مهتزّاً متحرّکاً من هذه الآیات الّتی بها سخّر اللّه من فی الغیب و الشّهود ان استقم علی ما انت علیه و توکّل علی الفرد العزیز المحبوب ان اشکر اللّه بهذا اللّوح ثمّ اذکره فی کلّ عشیّ و بکور
و امّا ما ذکرت فی من سمّی بالمقصود انّا نزّلنا له لوحاً بما حضر کتابه لدی العرش و ما ارسلناه الّا بعد حضور کتابک و لا نحبّ ان نسلّمه لأنّ مثله نراه فی کلّ ساعة علی غصن من الأغصان لیس له من قرار الّا من شآء ربّک انّه لهو المقتدر علی ما یرید ان وجدته علی یقین فألق علیه آیات ربّک العلیّ العظیم والّا ان اقرأه لأحبّائی الّذین وجدوا عرف قمیصی و توجّهوا الی وجهی و طاروا فی هوآء حبّی و فازوا ببحر عرفانی و استضاؤوا من انوار جمالی اللّمیع
ان یا مقصود ان استمع ندآء اللّه العزیز الودود من هذا المقام المحمود انّه لا اله الّا هو المهیمن علی من فی الغیب و الشّهود قد نطق لسان القدم بین العالم و لا تعادله صحف آدم و لا ما نزّل علی الخاتم توجّه بأذن قلبک لتجد حلاوة ما نزّل من لدی اللّه المهیمن القیّوم لیس هذا یوم الوقوف و لا التّوجّه بما عند النّاس دعهم بأوهامهم مقبلاً الی اللّه ربّ ما کان و ما یکون کن طائراً فی هوآء العرفان لا بأجنحة شبه اجنحة الطّیور و تقرّب الی المقصود لا برجل کرجل العباد بل بالحرکة الخفیّة الرّوحانیّة الحقیقیّة المحدثة من قوّة الرّوح تاللّه انّها لأسرع من البرق الّذی تخطف به الأبصار هذا ما نزّل فی الصّحیفة الحمرآء من قلمی الأعلی انّ ربّک لهو العزیز العلّام هذا یوم ینبغی لکلّ نفس اذا فاز بالنّدآء الّذی ارتفع من شطر العظمة و الکبریآء یدع ما عنده و یتوجّه الی الوجه و یقول آمنت بک یا من فی قبضتک زمام الکائنات خذ قدح الانقطاع فارغاً عن الابداع ثمّ اشرب باسمه المهیمن علی الامکان لو تتوجّه الی الطّیر المغنّیة علی افنان سدرة البیان لتسمع ما لا سمعته من قبل و یأخذک الاشتیاق علی شأن تنادی باسمه بین البلاد فاسأل اللّه بأن یؤیّدک علی ما ینفعک و یثبت به ذکرک فی الصّحف و الألواح اذا وجدت عرف اللّه عمّا نزّل بالحقّ ان احمد و قل لک الحمد یا ربّی الغنیّ المتعال
امّا ما ذکرت فی من سمّی بنصراللّه ان اذکره من قبل الحقّ قل انّ اللّه غفر اخاک انّه لهو الکریم انّه لهو الرّحیم لا تحزن فیه انّه احبّ مولاه و اجاب ندائه و قصد سبیلی الواضح المستقیم انّا وجدنا منه عرف الخلوص فی سنین معدودات و عفونا عنه فضلاً من لدنّا ان اشکر و کن من المطمئنّین من یؤمن باللّه و یخطأ فی امر انّه یعفو عنه انّه لهو العطوف الکریم یا نصراللّه ان افرح بفضلی و بما ذکرت من قلمی الأعلی و کن من الشّاکرین
مص قد حضر لدی الوجه کتابک الآخر و توجّه الیه طرف اللّه ربّ العالمین و قرئ ما فیه بلسان العبد الحاضر لدی العرش و اجبناک بهذا اللّوح البدیع
و امّا ما ذکرت فی من سمّی بیوسف الّذی انجذب من آیات ربّک و توجّه الی مشرق الوحی انّا نذکره فضلاً من لدنّا لیثبت به ذکره فی الألواح هذا خیر له عمّا تطلع الشّمس علیها انّ ربّک لهو الفضّال القدیم قل یا یوسف طوبی لک بما سمعت و عرفت و اقبلت الی الوجه بعد فنآء الأشیآء و ما منعک اعراض العلمآء عن هذا الکوثر البدیع ان اشربه مرّة بعد مرّة و کرّة بعد کرّة مرّةً باسمی الرّحمن و طوراً باسمی المهیمن علی العالمین ثمّ باسمی الأبهی رغماً للّذین کفروا باللّه اذ ظهر ببرهان احاط من فی السّموات و الأرضین طوبی لک بما خرقت الأحجاب بقدرة ربّک مالک المآب فاسأل اللّه بأن یؤیّدک علی کسر اصنام الأنام بعضد الذّکر و البیان انّ ربّک لهو المقتدر القدیر نوصیک بالحکمة انّها نزّلت من لدن علیم خبیر کن قائماً علی الأمر علی شأن لا یمنعک اعراض کلّ عالم و لا ضوضآء کلّ جاهل بعید انّا نقبل من اقبل الی الوجه و نذکر من ذکر ربّه العالم الحکیم لا تأسّف علی ما فات تمسّک بعروة الفضل و تشبّث بذیله الطّاهر المنیر انّه یقدّر لمن یشآء ما اراد و ینزل علیه من سمآء عطائه ما یعجز عن ادراکه افئدة العارفین ان استقم علی الأمر و قل لک الحمد یا من عرّفتنی مطلع امرک و مشرق وحیک اذ کان مسجوناً فی حصن الغافلین
مص انّا نوصیک بالحکمة ثمّ نوصیک بالحکمة ثمّ نوصیک بالحکمة لئلّا یحدث ما تضطرب به افئدة الضّعفآء هذا ما نزّل فی اکثر الألواح فضلاً من لدنّا علی کلّ صغیر و کبیر انّما البهآء علیک و علی من معک من احبّائی الّذین شربوا رحیق آیاتی المجذب المحیی الرّقیق اللّطیف انتهی
عرض میشود این ایّام شغل این عبد بمقامی رسیده که آنی فرصت و مجال نیست چه که از اطراف عرایض لاتحصی رسیده و جواب از سماء مشیّت نازل و این عبد بتحریر آیات اللّه مشغول لذا باید چند روزی که تأخیر در جواب نامه شده عفو فرمایند و لوح میرزا مقصود چندی قبل نازل یعنی بعد از حضور عریضۀ او که از حدبا ارسال داشته ولکن حسب الأمر در ارسال آن توقّف شد حال چون در کتاب آن جناب ذکر او بود صورت لوح منیع ارسال شد فرمودند مدّتهاست نظر بحکمت لوح مخصوص ارسال نشده چنانچه جواب مکتوب اخ جناب امین علیهما بهآء اللّه تا حال در عهدۀ تأخیر ماند و این کرّه لوحی مختصر از سماء مشیّت الهی نازل و ارسال شد فرمودند لو شآء اللّه لننزل من بعد ما اردناه انتهی
آنچه امر حال در ستر باشد خاصّه در آن ارض احسنست حکم تبلیغ در کلّ احوال جاری و نافذ ولکن بکمال حکمت و مقصود از امر بحکمت هم تلطّف بضعفا بوده و این مشهود است و اینکه لوح مخصوص ارسال نمیشود از برای بعضی نظر بآنست که اشتهار آن مصلحت نیست فرمودند سوف نری المصلحة و ننزّل کیف نشآء انّا کنّا قادرین انتهی
مجدّد در بارۀ لوح میرزا مقصود عرض میشود که دادن سواد آن بنفس مذکور جایز نه چه که هر دوستی را دوستی است و هر رفیقی را رفیقی اگر در غیر محل ذکر کند سبب ضرّ خواهد شد اگر خود او را مطمئن مشاهده فرمائید مخصوص او قرائت کنید والّا فلا
در بارۀ جناب شیخ محمّد مرقوم فرموده بودید بسیار اظهار خجالت از آن جناب مینماید یعنی بقسمی که مؤثّر واقع میشود و کتاب اقدس هم انشآءاللّه مخصوص آن جناب نوشته ارسال میشود جمیع احبّا را از لسان این خادم فانی تکبیر برسانید جناب امین علیه من کلّ بهآء ابهاه را ذاکر و مثنی بوده و هستم انّما البهآء علیکم
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
جناب آقا محمود عليه بهآء اللّه من ارض نر
بسم ربّنا الامنع الاقدس العلیّ الابهی
الحمد للّه الّذی خلق الکلّ بکلمة واحدة و جمعهم فی صقع واحد ثمّ ظهّر النّدآء من مکمن الکبریآء الست بربّکم منهم من اعرض بمجرّد الاصغآء و منهم من اقبل و قال بلی بلی یا مالک الاسمآء بلی بلی یا فاطر السّمآء انّ الّذین اقبلوا حین الاستماع اولئک اهل البهآء کلّت عن ذکرهم السن الاقلام اولئک عباد وصفهم اللّه فی کتبه و زبره و صحفه و السن انبیآئه و اصفیآئه و سفرآئه اولئک عباد لا یتکلّمون من عند انفسهم و لا یتحرّکون باهوآئهم بل تحرّکهم اریاح مشیّة اللّه کیف تشآء و تنطقهم ارادة اللّه بما اراد لعمر اللّه یتکلّمون بما نزّل فی الکتاب و یقصدون ما امروا به فی الالواح لا یتجاوزون عن حدودهم و شؤنهم و یقتصرون امورهم فی ذکر اللّه و خدمة امره طوبی لهم و نعیماً لهم بهم اضآئت الآفاق و ظهر المیثاق و بهم نصبت رایة العدل فی یوم الطّلاق اسئل اللّه تعالی بان یؤیّد کلّ احبّآئه کما ایّدهم و یوفّق عباده علی ما وفّقهم و ویل للّذین منعتهم الدّنیا عن اللّه مالک الاشیآء اولئک تمسّکوا باهوآئهم و اعرضوا عن بارئهم بظلمهم ناح سکّان مدائن الاسمآء و صاح الملأ الاعلی قد غفلوا عمّا خُلقوا له و تمسّکوا بما نهوا عنه یسئل الخادم ربّه القادر بان یحفظ الکلّ عن هؤلآء الّذین ضلّوا و اضلّوا بما اتّبعوا ظنون کلّ عالم افتی علی اللّه و کلّ عارف اعرض عنه اذ اتی بسلطان غلب من فی السّموات و الارضین الحمد للّه مالک یوم الدّین
و بعد قد تنفّس صبح الوصال اذ حضر کتابک و عسعس لیل الفراق بمشاهدة آثارک فلمّا فککت و رأیت و قرأت و عرفت اخذنی الفرح و السّرور علی شأن وجدت نفسی عاجزة عن ذکرهما لانّه کان مزیّناً بذکر اللّه و مطرّزاً بثنآئه و متضوّعاً منه عرف حبّه فلمّا عرفت طرت باجنحة الاشتیاق الی مقام تنوّر بانوار الاشراق فلمّا دخلت و حضرت توجّه الی الخادم وجه المحبوب و سئل عن المکتوب اذاً عرضت تلقآء العرش ما کان مسطوراً فیه فلمّا تمّ نطق لسان العظمة بما کان روحاً لجسد العالم و بصائر للامم قال جلّ کبریآئه یا محمود استمع ندآء ربّک العلیّ الابهی انّه ینادیک و یذکرک من مقامه المحمود هو الّذی ذکرک و اسمعک و عرّفک و انطقک بثنآئه اذ اعرض عنه کلّ عالم محجوب انّا ذکرناک و نذکرک فی هذا الحین الّذی استوی فیه المظلوم علی عرش اسمه القیّوم ان اشکر اللّه بما فتح لک باب السّمآء و عرفت مولىٰک اذ اتی بسلطان مشهود خذ کأس السّرور باسم مالک الظّهور ثمّ اشرب منه لیجعلک فارغاً عمّا ورد علیک من الاحزاب انّ ربّک الرّحمن لهو العطوف الغفور هل تحزنک شؤنات الارض و تسمع ندآء مالک السّمآء من شطر سجنه المعروف انّا نرىٰک و نتکلّم معک و سمعنا ما نطق به لسانک انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب
یا محمود انشآء اللّه از فرات رحمت رحمانی بیاشامی و از کوثر معانی قسمت بری بلایا و رزایا لا زال موکّل اصفیای الهی بوده تفکّر در آنچه بر اینمظلوم وارد شده نمائید قسم بلئالی بحر علم الهی ایّامیکه جمال قدم در دست نفوس غافله بود هر روز وارد میشد بر او بلایائیکه ذکر آن قلوب دوستانرا میگدازد در جمیع لیالی مشورت در سفک دم مظلوم مینمودند و در ایّام بکلمات نالایقه متکلّم بودند غافل از آنکه ید قدرت الهی کنز مخزون را حفظ میفرماید و غیب مکنون را قبل از اظهار بدست خائنین نمیدهد یا محمود آنچه بر تو وارد شد حق آگاهست و فی الحقیقه وارد شد بر تو آنچه بر محبوب عالم وارد شد ولکن این بلایا بجهت مقصد عظیم بسیار عظیم وارد شده باید آنجناب بصد هزار لسان شاکر باشند و بلسان سرّ باینکلمات عالیات که از مطلع علم الهی ظاهر شده ناطق گردند
الهی الهی سمعت ندآئک سرعت الیک و وجدت عرف قمیصک هاجرت عن وطنى الی ان فزت بلقآئک و وفّقتنی یا الهی علی شأن شربت کوثر وصلک قبل اظهار امرک و ظهورک اسئلک یا فاطر السّمآء و اله الاسمآء باسمک الّذی به تجلّیت علی من فی سمآئک و ارضک و هدیت العباد الی بحر عطآئک بان تقدّر لی ما ینفعنی فی عوالمک تری یا الهی قد مسّتنی البأسآء و اخذتنی الضّرّآء و انا متمسّک بحبل فضلک و اقول انّک انت المقتدر المتعالی المعطی الغفور الکریم فاکتب لی من قلمک الاعلی ما یسرّنی فی جوار رحمتک و ما یجعلنی فائزاً برضآئک انّک اعلم بی منّی و انّک انت العلیم الحکیم انتهی
و اینکه در بارۀ کربلائی مصطفی مرقوم داشته بودند عرض شد و این لئالی مکنونه از کنز بیان الهی ظاهر قوله عزّ اجلاله یا مصطفی یذکرک مالک الاسمآء فی سجن عکّآء لتفرح و تکون من الشّاکرین قد حضر کتاب من ارادنی و کان فیه ذکرک ذکرناک اذ ماج بحر رحمة ربّک الکریم ایّاک ان تمنعک شئونات الخلق عن الحقّ دع ما سوىٰه باسمی المقتدر القدیر انظر ثمّ اذکر ما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله یوم یقوم النّاس لربّ العالمین هذا یوم بشّرنا به عبادی بالسن النّبیّین و المرسلین قلنا ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و بشّرهم بایّام اللّه کذلک یذکر لک قلمی الاعلی لتکون من الرّاسخین تمسّک بکتابی الّذی نزل من سمآء مشیّتی ثمّ اعمل بما اُمرت به من لدن علیم حکیم
اذکر المصطفی الّذی استشهد فی ارض التّآء فی سبیل اللّه مظهر هذا الامر البدیع
یا قلمی الاعلی ولّ وجهک شطر من سمّی بمحمود و قل یا محمود انظر ثمّ اذکر عبدی فی ارض التّآء اذ اجتمع الظّالمون فی حوله و امروه ان یعرض عن اللّه و یتوب عن الامر الّذی خضع له من فی السّموات و الارضین انّه قام علی الامر و ظهر منه الاستقامة الکبری بامر من عندنا و قدرة من لدنّا علی شأن تحیّر منه الملأ الاعلی و الّذین سکنوا خلف قلزم الکبریآء انّ ربّک لهو الذّاکر الحکیم انّه یذکر من نطق باسمی و اخذته الشّدائد لاجلی قد سبقت رحمتی الکائنات ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین انّا تجلّینا علیه حین ارتقآئه الینا یشهد بذلک من عنده لوح حفیظ لعمری ما خوّفته سطوة کلّ ظالم نطق باسمی و سرع الی مقرّ الفدآء بحبّی العزیز المنیع البهآء المشرق من افق البقآء علیه و علی الّذین فازوا بمقامه الاعلی و لاذوا بحصن عنایة ربّهم العلیم الخبیر انتهی
اینکه در بارۀ جناب رضا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید مرّة بعد مرّة بایشان عنایت شد قد ورد علیه ما ورد علی المقرّبین و الموحّدین و المخلصین بل ما ورد علی اللّه مقصودنا و مقصوده و محبوبنا و محبوبه قد سمعت باذنی فی حقّه ما لا تعادله الخزائن و لا الکنائز از حق جلّ جلاله این خادم فانی سائل و آمل است که آنچه فی الحقیقه مصلحت ایشانست از افق غیب ظاهر فرماید انّه لهو المقتدر القدیر در هر حال ایشان بحکمت ناظر باشند و بآن تشبّث نمایند چه که در اکثری از الواح حکم حکمت نازل شده البتّه اگر آنچه از سماء علم الهی نازل شده بآن عمل شود ابواب یسر و فرح بر وجوه عباد باز گردد ایشان نباید دلتنگ باشند و البتّه هم با ابتهاج تمام مشاهده میشوند حق محبوس ایشان محبوس سوف یفتح باب السّجن کما فتح بالقوّة و القدرة انّه لهو القویّ الغالب العزیز الحکیم جمیع منتسبین ایشانرا یعنی کسانیکه بافق اعلی ناظرند از قبل خادم تکبیر برسانید
در بارۀ جناب اخوی علیه بهآء اللّه مرقوم داشته بودید دستخطّ ایشان متوالیاً رسیده و میرسد اسئله تعالی بان یعطیه احسن الجزآء و یؤیّده علی ما یحبّ و یرضی در این اوقات هم تازه ورقهئی از ایشان رسید و مایۀ سرور بیاندازه شد انشآء اللّه همیشه باین عمل مبرور موفّق باشند البهآء علیکم من لدی اللّه الغفور الرّحیم الحمد للّه العزیز الحکیم
* * *
۱۵۲١
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی سخّر القلم و اظهر منه من البیان ما لا یعلم الّا من ایّده اللّه بأمر من عنده انّه لهو المقتدر المختار و الصّلوة و السّلام علی انبیائه و رسله و صفوته و علی الّذی زیّنه بطراز اسمائه و صفاته و جعله خاتماً لأنبیائه و علی آله و اصحابه الّذین تمسّکوا بعهده و میثاقه
و بعد روحی لذکرکم الفدآء دستخطهای متعدّدۀ آنحضرت چشم را نور و قوّۀ بیانیّه را تأیید نمود للّه الحمد علی ما انعم علینا من مائدة المحبّة و الوداد انّه لمولی العباد و الهادی الی الرّشاد ولکن بعد از قرائت و اطّلاع حزن بیاندازه حاصل چه که مشعر بود بر حزن آنحضرت و همچنین سایر دوستان
امّا در فقرۀ حرکت از آن ارض یومی از ایّام قبل از ذکر بعضی اخبارات فرمودند باید اصحاب آن ارض با کمال اتّفاق و اتّحاد و حکمت رفتار نمایند والّا مابین فتنه احداث شود و این لدی اللّه محبوب نه انتهی لازال اینکلمه استماع شد که میفرمایند آفاق بنور اتّفاق روشن و منیر گردد و بعد از ورود مخدوم مکرّم جناب ناظر علیه سلام اللّه استفسار از احوالات دوستان آن ارض شد ذکر نمودند بعضی اگر اذن داده شود ارادۀ حرکت نمودهاند بعد از عرض اینمطلب در حضور فرمودند اگر بحکمت یعنی واحد او اثنین از نفوس بسمت عراق یا بطرف ایران توجّه نمایند لدی المظلوم مقبول انتهی و بعد خبرهای غیر مرضیّه رسید از جمله ابناء بهیچوجه تابع آباء نیستند و از جمله شنیده شد که ابن جناب آقا میرزا عبداللّه بایشان بیاحترامی نموده اینفقره سبب حزن اینعبد گشت ولکن بعد از ورود او در این ارض اینعبد بعض کلمات بر او القا نمود فیالحقیقه اظهار ندامت و طلب عفو و غفران نمود اینعبد بسیار از او رضایت حاصل کرد چه که بکمال میل و محبّت آنچه اظهار شد قبول نمود گویا لسان سرّش باینکلمه ناطق باقی عمر ایستادهام بغرامت انشآءاللّه عرایض خادم را فراموش نکنند و در نظر باشد و بعد خبر اختلافات دوستانهم مابین اصحاب این ارض انتشار یافت بعد از عرض اینمطالب تلقاء وجه فرمودند یا عبد حاضر اهل آن دیار بسیار متعصّبند و از اینطائفه هم اطّلاع ندارند شاید گمان مینمایند دوستان حقّ هم بمثابۀ اعجام دیگر مشغولند بکلمات نالایقه و سب و شتم نفوس معروفه جمیع اعجام را رافضی میدانند با علم بر اینفقره و عدم اطّلاع از احوال دوستان اگر بر اموریکه سبب اختلاف مابین شده آگاه شوند البتّه اظهار ضغینه و بغضا نمایند و سبب فتنه شوند در اینصورت توقّف دوستان در آن ارض محبوب نه انتهی فیالحقیقه اگر آقایان آن ارض بحکمت و اتّحاد و اتّفاق تشبّث نمایند سبب اعلاء کلمه شود و کل آگاه شوند که این نفوس از قبیل اعجام مذکوره نبوده و نیستند ایشان بر اثر نور عدل مشی مینمایند و بافق فضل ناظرند و ذکر آنحضرت در این فقره بهیچوجه در میان نبوده و حرفی از لسان مبارک استماع نشد جز اظهار عنایت و الطاف یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب و در مقامی هم بکلماتی تکلّم فرمودند که عیناً آنکلمات را از قبل اینعبد نوشته ارسال داشت و جمیع اینفقرات فیالحقیقه متّحد المعنی بوده و هست و بکمال عنایت باین بیانات نطق فرمودند خود ابن جناب مخدوم مکرّم آقا میرزا عبداللّه علیه سلام اللّه و عنایته بر ظهور عنایت و شفقت و فضل آگاهند بیان حضرت مقصود واضح و معلوم است چه که هر ذی شمّی عرفش را ادراک مینماید از اوّل یوم ورود در سجن اعظم تا این حین این فانی از قلم و لسان حضرت مقصود روح ما سواه فداه جز عنایت و شفقت و مکرمت نسبت بآنحضرت نشنیده هر منصفی شهادت دهد و هر مسافری گواه و آگاهست و از ورای کل جمیع الواح شاهد و گواه اینمقال حال از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که امورات آن ارض را اصلاح فرماید یعنی نور اتّفاق مابین ساطع گردد انشآءاللّه کل باعمال طیّبه و اقوالیکه سبب تهذیب نفوس غافله شود مزیّن گردند آباء باید در دین ابناء و اتقان آن جهد بلیغ نمایند چه هر فرزندی از دین الهی خارج شود البتّه برضای ابوین و حقّ جلّ جلاله عمل ننماید جمیع اعمال حسنه بنور ایمان ظاهر و مشهود و در فقدان این عطیّۀ کبری از هیچ منکری اجتناب نکند و بهیچ معروفی اقبال ننماید انّ الخادم بلسان عجزه و افتقاره یسأل اللّه بأن یؤیّد اولیائه و یجعلهم مطالع اعمال الحسنة و مشارق ما نزّل فی کتابه من المعروف و الکلمة الطّیّبة باری عرض اینفانی آنکه عنایت در بارۀ دوستان آن ارض بوده و هست
در این حین که یوم ورود پوسته است اینعبد مشغول بتحریر نامۀ محبوب روحانی جناب آقا محمّد مصطفی علیه بهآء اللّه الأبهی رسید و حامل دستخطّ آنحضرت بود که بایشان ارسال داشته بودند و ایشانهم بسیار اظهار حزن فرموده بودند از اخبارات مذکوره فیالحقیقه حقّ با ایشانست بعد از عرض نامۀ ایشان فرمودند آنچه ما در بارۀ جناب زین اراده نمودیم تا حال از لسان جاری نشده له ان یطمئنّ بفضل اللّه و عنایته و شفقته و رحمته و نسأله تعالی بأن یرزقه خیر الآخرة و الأولی اگر اینمظلوم در بارۀ او امری اراده نماید البتّه بخود او ابلاغ میدارد دوستان آن ارض را از قبل مظلوم سلام برسانند از برای کل میطلبیم آنچه را که لایق شأن ایشانست اگر گاهی از ایشان امری ظاهر شده که لایق شأن ایشان و امر نبوده ولکن بسیار بلایا هم در سبیل حقّ بر ایشان وارد گشته که جز حقّ بر آن آگاه نه از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید بر آنچه سبب علوّ و سموّ امر و مقامات ایشانست اماء آن ارض را هم سلام برسانند و بذکر مظلوم مسرور دارند انتهی
و ذکر نفوسیکه فرموده بودند کل عرض شد و جمیع بذکر بدیع منیع فائز گشتند ذکر ابن مرفوع علی نور علیه عنایة اللّه فرموده بودند تلقاء وجه عرض شد فرمودند انّا سألنا اللّه تعالی و نسأله ثمّ نسأله ثمّ نسأله ان یغفر اولیائه الّذین حبسوا و سجنوا فی ارض الطّآء و یطهّرهم عنکلّ ما لا ینبغی لهم و یرزقهم خیر الآخرة و الأولی و یقدّر لهم ما ینبغی لجوده و کرمه انّه لهو العزیز الوهّاب انّا نذکره و نذکر اخاه الّذی سمّی بزینالعابدین و نوصیه بالعمل الخالص و بما انزله اللّه فی الکتاب انتهی
و اینکه در بارۀ حضرت اسم اللّه جم علیه منکلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتند دستخطّ خود ایشان رسید یک کرّه جواب ارسال شد و مبشّر بود بعنایت و شفقت و فضل مجدّد هم نامۀ ایشان رسید حال فرصت جواب نه انشآءاللّه از بعد امید عرض هست
ذکر تقسیم وجه را فرموده بودند بطراز قبول فائز فرمودند انشآءاللّه بغنای حقیقی و ظاهری فائز شده و میشوند
و اینکه در بارۀ منتسبین جناب صفی علیه فضل اللّه و رحمته مرقوم داشتند عرض شد فرمودند ذکر ایشان نزد مظلوم بوده و انشآءاللّه الواح مخصوص ایشان ارسال میشود میهمان مسرور باشد نسأل اللّه بأن یوفّقهم و یوفّق اولیائه کلّهم علی الاستقامة علی حبّه انّه علی کلّشیء قدیر انتهی
ذکر جناب آقا محمّد باقر علیه بهآء اللّه از اهل نر فرموده بودند تلقاء وجه عرض شد فرمودند للّه الحمد بطراز عنایت مزیّنند و بذکر دوست یکتا ناطق انّا نسأل اللّه بأن یقدّر له ما یجعله منجذباً مشتعلاً قائماً ناطقاً بالحکمة و البیان انتهی آنچه در بارۀ ایشان از لسان مقصود جاری شده ظاهر و باهر خواهد شد انّ الخادم یسلّم علی جنابه
ذکر جناب آقا محمّد علیه سلام اللّه از اهل هم فرموده بودند بعد از عرض فرمودند توجّه باین ارض در این ایّام جایز نه بتجارت خود مشغول باشند و بذکر حقّ تعالی شأنه ناطق و بر خدمتش قائم و بمعروف عامل ضعف عباد و غفلت ایشان سبب محرومی دوستان گشته ولکن از حقّ میطلبیم در مکافات این محرومی خیر کثیر از برای ایشان مقدّر فرماید اوست قادر و توانا انتهی
عرض جناب آقا میرزا عبدالوهّاب باصغای محبوب فائز فرمودند انشآءاللّه ثابت و راسخ باشند بر آنچه عرض نمودهاند طوبی لأبیه الّذی ما منعته شماتة الأعدآء و لا ظلم الأشقیآء زیّن هیکله بطراز العبودیّة للّه الحقّ و کان متمسّکاً بالمعروف فیکلّ الأحوال این وهّاب هم انشآءاللّه بمثابۀ آن وهّاب موفّق شود بر اعمال طیّبه و اقوال لایقه انتهی
و ذکر جناب آقا ابوالقاسم از اهل نج بشرف اصغا فائز فرمودند یا زین لک ان تسأل اللّه بأن یوفّق عباده علی ادآء حقوقه دنیا فانی عمرها قلیل در اینصورت هر نفسی موفّق شود بر ادای آنچه بر او واجب شده البتّه اقرب بتقوی بوده و هست یا زین انّا ذکرناه و بشّرناه و امرناه بما نزّل فی کتاب اللّه ربّ العالمین بر کل فرض است عمل بما نزّل فی کتاب اللّه جلّ جلاله سلام مظلوم را باو برسان و همچنین بدوستان آن ارض یعنی ارض ن و ج انشآءاللّه کل فائز شوند بآنچه که لدی اللّه محبوبست انتهی
ذکر جناب حبیب مکرّم آقا سیّد محمّد علی علیه بهآء اللّه را فرموده بودند عرض شد فرمودند باو سلام میرسانیم و از حقّ میطلبیم او را موفّق فرماید بر آنچه خیر او در اوست للّه الحمد حاضر شدند و فائز گشتند له ان یشکر اللّه فی اللّیالی و الأیّام انتهی
و جناب آقا محمّد جواد و آقا محمّد صادق علیهما بهآء اللّه از اهل ن و ر ذکرشان در مقام بشرف اصغا فائز و اظهار عنایت مخصوص هر دو از افق شفقت ظاهر و باهر للّه الحمد فائز شدند بآنچه که فضائلش محدود نشده مؤیّد گشتند بتوجّه و اقبال و عرفان و استقامت این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که ایشانرا مؤیّد فرماید و موفّق دارد و ذکر مرفوع حضرت اسم اللّه الأصدق علیه منکلّ بهآء ابهاه از لسان مبارک جاری هنیئاً له و السّلام علیکم و رحمة اللّه
عرضیکه لازم بود عرضش آنکه میرزا حسین بیک کذّاب که دعوی محبّت و اقبال مینمود و مال جمعی از اولیا را تلف نمود آن غاصب کاذب چیزها به آستانه نوشته و دوستان صادق بیاطّلاع هر خائن کذّاب را امین میدانند و اهل دین میشمرند باری آن کاذب بسزای خود رسید حال دوستان ملتفت باشند هر کاذبی را صادق ندانند بدل آن غیر مرحوم شخص دیگر وارد و این از نفوسی است که سالها در آستانه در سفارت بوده اگرچه در ظاهر اینفانی از احوال او آگاه نه ولکن در هر صورت در تفحّص بوده و هست تا چیزی بدست آرد و بر مظلومین بتازد باید دوستان حقّ غافل نشوند و باظهار ایمان قناعت ننمایند بالمرّه امور دین را در اینصفحات از کل ستر نمایند چه که ضرّش بشجره راجع ذکر و بیان در این اطراف جایز نه مکرّر اینکلمه از لسان مبارک شنیده شد مجدّد غفلت ننمایند و خارج را از داخلین محسوب ندارند عجب است که حضرت اسم اللّه جمال هم گمان مینمودند که او از اهل ایمانست فیالحقیقه لیس العلم عند احد کلّه عند اللّه المهیمن القیّوم یا محبوب فؤادی اگر اولیای حقّ بنصایح مشفقانۀ حضرت مقصود عمل مینمودند نظم کلّیّه در امور ظاهر و باهر میگشت و بساط فرح و انبساط گسترده میشد و کل بکلمۀ رحم اللّه امرء عرف شأنه و مقامه ناظر میگشتند و در خضوع و خشوع از یکدیگر سبقت میگرفتند انسان بمثابۀ پولادی است که جوهرش مستور باشد بذکر و بیان و نصیحت و تربیت جوهر آن ظاهر و هویدا گردد و اگر بحال خود بماند زنگ مشتهیات نفس و هوی او را معدوم سازد در جمیع مقامات بیاناتی ظاهر که سبب حفظ و نجات و فلاح است از حقّ جلّ جلاله سائل که اولیای خود را مؤیّد فرماید بر آنچه امر فرموده انّه علی کلّشیء قدیر و بالاجابة جدیر لا اله الّا هو العلیم الخبیر
دستخطّ دیگر آنحضرت که بتاریخ ١٧ جمادیالأولی بود بساط قلب را انبساط بخشید و فرح لانهایه عطا فرمود اینکه مرقوم داشتند و اظهار تحیّر فرمودند حسب الأمر باید آنحضرت در جمیع امور مترصّد امر باشند یعنی امریکه مخصوص از قلم جاری شود والّا گفتگو در عالم بسیار است و اکثر آن لایسمن و لایغنی بوده و هست
و اینکه در بارۀ کتاب جناب آقا شاهویردی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند عرض شد فرمودند نعم ما عملت یا زین لعمری قد احزننی حزنک نسأل اللّه بأن یبدّله بفرح عظیم انتهی
در بارۀ جناب ملّا محمّد علی علیه بهآء اللّه مرقوم فرمودند بعض الواح او از شطر ارض تاء ارسال شد انشآءاللّه مسرور باشند چه که در حین حرکت نظر بحکمت امانت او داده نشد لذا با کدورت تمام توجّه بآن اشطار نمودند از حقّ سائل و آمل که عنایت فرماید و ایشانرا بما ینبغی فائز نماید و حزن را بسرور تبدیل فرماید
و امّا جناب آقا سیّد ابراهیم مصلحت ایشان آنست که در هر ارضی توقّف نمایند بکسبی مشغول شوند این ایّام توجّه باین ارض بهیچوجه جایز نه از حقّ جلّ جلاله میطلبم ایشانرا برضای خود مزیّن فرماید الأمر بیده و هو الغفور الکریم
در بارۀ وصلت حبیب روحانی جناب آقا میرزا حبیباللّه علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشته بودند نعم ما عمل انشآءاللّه مبارکست حسب الأمر تهنیت بفرمایند و از قبل خادم تکبیر برسانند
و امّا در بارۀ جناب آقا محمّد حسن علیه بهآء اللّه و الطافه آنچه آنحضرت ذکر فرمودهاند عرض شد فرمودند یا حسن علیک سلامی در هر حال سکون مقدّم بر حرکت است و گاهی اسباب عکس مینماید یعنی اسباب سبب میشود که حرکت ترجیح مییابد حکم صریح اخرجوا از لسان ظاهر نه هر نفسی بروح و ریحان توقّف نماید مقبول و یا بروح و ریحان خارج شود آنهم مقبول الحمد للّه بعنایت حقّ فائز بوده و هستید جمیع منتسبین خود را از لسان مظلوم تکبیر برسان انشآءاللّه مؤیّد باشید بر ذکر و ثنا و باعمال و اقوالیکه سبب ارتفاع مقام گردد انتهی تفصیل امور در توقّف و خروج ذکر شد فیالحقیقه اولیای آن ارض باید در جمیع احوال مشورت نمایند و آنچه را آنحضرت قبول فرمایند بآن عامل شوند از حقّ میطلبم اهل آن ارض را مزیّن فرماید بطرازیکه احدی را مجال گفتگو نماند اوست بر هر شیء قادر و توانا
و اینکه در بارۀ جناب آقا علی اکبر علیه بهآء اللّه از اهل ک مرقوم داشتید و همچنین ذکر جناب میرزا بدیع علیه بهآء اللّه عرض شد فرمودند یا زین سمعنا ذکر البدیع و رأینا اقباله نسلّم علیه من هذا المقام و نذکره بذکر جمیل و نسأله تعالی بأن یوفّقه و یقدّر له خیر ما نزّل فی کتابه المبین و نذکر علی اکبر الّذی فاز و زار البیت و تمسّک بحبل اللّه المتین ولکن توجّه باین ارض جایز نه انتهی
و همچنین ذکر جناب آقا علی خرّمآبادی نمودهاند للّه الحمد بذکر محبوب فائز شدند ولکن ملاقات جایز نه چه که اکثری از نفوس بغبار ضغینه و بغضا مشاهده میشوند از حقّ بخواهید کل را تأیید فرماید و از کوثر تقدیس کأسی عطا نماید عیون را حجبات نفس از مشاهدۀ نور حقیقت منع نموده باوهام متمسّک و بظنون متشبّثند مقرّی را که جز ذکر حقّ نبوده نسبت دادهاند بآنچه که انسان از ذکرش شرم مینماید باری چندی قبل در جواب اهل بر و اطراف آن و همچنین مخصوص دوستان آن دیار الواح معیّن ولکن تا حال ارسال نشد و بعد الأمر بیده
و اینکه مرقوم داشتند که بعض از امور نظر بآنکه اینعبد مغایر میداند با احکام شرع لذا از ترک آن بعضی گله و شکایت دارند فرمودند یا زین حقّ جلّ جلاله در کتاب کریم ناس را بمعروف امر فرموده و از منکر نهی و از اوامر و احکام آنچه که سبب وصول و بلوغ انسانست بذروۀ علیا و افق اعلی نازل لذا آنجناب باید بکتاب الهی ناظر باشند و بآن عامل رد و قبول اهل ارض لاشیء صرفست قابل اعتنا نبوده و نیست طوبی لک و هنیئاً لک یشهد المظلوم باقبالک و عملک فی سبیل اللّه ربّ العالمین در اطاعت اوامر منزلۀ در کتاب الهی اگر جمیع عالم مخالفت آنجناب نمایند ضرّی نداشته و ندارد ان افرح بما نطق به المظلوم و کن من الشّاکرین انتهی
عرض آخر آنکه خدمت آقایان و دوستان آن ارض اینفانی سلام و تکبیر میرساند امیدوارم جمیع مزیّن شوند بآنچه سزاوار ایشانست انّ الخادم یختم القول بذکر اللّه و یقول الحمد للّه ربّ العالمین
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
هو المنادی بالحقّ امام وجوه الخلق
الحمد للّه الّذی سخّر شمس البیان بقدرته و قمر البرهان بسلطانه الّذی بأمره طوی ما انبسط فی ستّة ایّام ثمّ ارتفعت سموات العرفان اقرب من لمح البصر و ظهر المنظر الأکبر بما استوی مکلّم الطّور علی عرش الظّهور و نطقت السّدرة امام الوجوه و به ارتفع النّدآء من الأرض و السّمآء هذا ظهور ابتسم به ثغر الوجود من الغیب و الشّهود و قرّت العیون و تنوّرت الأبصار الأمر للّه الواحد المقتدر المختار تاللّه قد اتی الیوم و القوم فی ریب عجاب نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد عباده علی التّقرّب الی مشرق الأنوار و یوفّقهم علی الرّجوع الی باب فضله و علی تدارک ما فات عنهم فی سیّد الأیّام و الصّلوة و السّلام و التّکبیر و البهآء علی ایادی امره الّذین ما منعتهم ضوضآء الأنام عن التّقرّب الی اللّه ربّ الأرباب نبذوا ما سواه و اقبلوا الیه باستقامة انکسر بها ظهر الأشرار ما منعهم اعراض المعرضین و اعتراض المشرکین الّذین یتکلّمون بأهوائهم لیصدّوا النّاس عن سوآء الصّراط قل انّه اتی بما یجذبکم الی الأفق الأعلی و یقرّبکم الی مقام تنوّر بأنوار بیان ربّکم مولی الأنام
یا عندلیب علیک بهائی و عنایتی هنیئاً لک بما شربت رحیق البقآء من ید العطآء و قمت علی خدمة الأمر بقیام اضطربت به اصحاب القعود و ناحت به الأحزاب الّا من شآء اللّه ربّک مالک یوم القیام الحمد للّه در جمیع احوال بذکر و ثنا مشغولی و بر خدمت قائم
اینکه در بارۀ اعتراضات جناب سیّد علی ذکر نمودی بشرف اصغا فائز قل اعلم بعلم الیقین بأنّ اللّه امر الکلّ بتبلیغ امره و ما ترتفع به کلمته المطاعة بین البریّة بعد از این حکم محکم که از سماء ارادۀ مالک قدم نازل کل باطاعت مکلّفند اگر باوامر الهی فائز شدند و بما ینبغی عمل نمودند عنداللّه مقبول والّا الأمر یرجع الی الأمر و الغافل فی خسران مبین حقّ در کتب قبل جمیع عباد را ابن خود خوانده و این نظر بتجلّیات انوار نیّر رحمتی است که بر کل سبقت گرفته و بسیاری از آن ابناء مخالفت نمودند و هر منصفی گواهی داده و میدهد بر آنچه از قلم اعلی جاری شده آیا در شیطان چه میگویند که با جلالت قدر و مقام از مواقع و مکامن قرب و لقا محروم ماند بقول بعضی معلّم ملکوت بوده آیا این مقام را که عطا فرمود و در یک آن از اعلی مقام ملکوت باسفل مقام عالم ناسوت مقرّ یافت و از جمیع فیوضات ممنوع و محروم با یفعل ما یشآء چه میتوان گفت وقتی قابل عنایت و رحمت بود و هنگامی سزاوار غضب و نقمت در بارۀ حرم رسول اللّه تفکّر نمایند آن حضرت روح ما سواه فداه فرموده کلّمینی یا حمیرآء کلّمی و این کلمۀ علیا که از مشرق فم ارادۀ مولی الوری جاری بر کمال عنایت و شفقت حضرت حاکیست و حال حزب شیعه میگویند در بارهاش آنچه را که کل میدانند آیا آن قبول را سبب چه و این ردّ حزب شیعه را علّت چه یکی از مطارنۀ انطاکیّه گفته نفسی که در انتها مردود میشد در ابتدا رسول شما چرا او را قبول فرمود و محرم فراش نمود قل تفکّروا یا قوم ثمّ انصفوا فیما نطق به مکلّم الطّور اذ استوی علی عرش الظّهور و لا تکونوا من الظّالمین یکی از اجلّۀ انصار که موسوم به طعمه بود بعد از طلوع نیّر حجاز از افق یثرب آنچه داشته با مهاجرین مساوات نموده و بعد مع کمال تقرّب ظاهر شد از او آنچه که عین حقیقت گریست بعد از ظهور عمل مردود یهود اجتماع نمود و حضرت متفکّر و متحیّر چه که در اوّل امر چنین امور سبب اضطراب و انقلاب عباد است در آن حین جبرئیل نازل و این آیه را تلاوت نمود انّا انزلنا الیک الکتاب بالحقّ لتحکم بین النّاس بما اراک اللّه و لا تکن للخائنین خصیماً باری به ما انزله الرّحمن فی الفرقان رجوع نمایند
در بارۀ خلقت انسان میفرماید بل هم فی لبس من خلق جدید این حین غیر حین قبل و بعد است قل تفکّر لعلّک تتّخذ الانصاف لنفسک معیناً از این امور گذشته دو جهت در انسان موجود جهتی الی اللّه و جهتی الی نفسه وقتی که لحاظ عنایت بجهت اوّل ناظر ذکر مینماید در بارۀ او آنچه را که فوق آن در عالم خلق موجود نه یا عندلیب علیک بهائی بگو در حضرت اسمعیل ابن حضرت صادق چه میگوئی این همان اسمعیل است که حضرات اسمعیلیّه باو متمسّک و متشبّثند آن حضرت او را امام و وصیّ فرمود و حکم در این فقره ثابت بعد عزلش نمودند و این سبب اضطراب اصحاب شد و زراره که از اجلّۀ اصحاب آن حضرت بود عرض نمود آیا میشود امام عزل شود در جواب فرمودند بدا شد راوی این حدیث کلینی و معترض زراره هر دو نزد اصحاب رجال موثّقند قل انظروا لتعرفوا ما نطق به القلم الأعلی فی هذا المقام العزیز البدیع دیگر معلوم و واضحست که معرضین و معترضین در این مقام چه گفتهاند منهم من قال اگر قابل نبود از اوّل چرا پیشوای خلق قرار فرمود و اگر قابل بود عزلش چرا مقام امام مقام هدایت خلق است در رتبۀ اولی و در عقیدۀ شما آن حضرت دارای علوم اوّلین و آخرین است لذا نباید چنین امری که مخالف و مغایر است از ایشان ظاهر شود باری ذکر این فقرات نظر بعقاید خود آن حزبست یشهد بذلک کلّ منصف و کلّ عالم و کلّ صادق امین در هر صورت جمعی از عباد در هر قرن و عصری اعتراض مینمودند بعد از غزوۀ احد اعراب اطراف بتهنیت قریش رفتند سلاقه که شوهر و پسرانش در محاربه کشته شده بودند به سفیان گفته اگر کسی قاتل شوهر و اولاد مرا بکشد صد نفر شتر باو میدهم از این کلمه نار طمع و حرص در سفیان مشتعل از مکّه هفت تن از اعراب را فرستاد در مدینه خدمت حضرت رسیدند و بر حسب ظاهر کسب اسلام نمودند و عرض کردند یا رسول اللّه جمعی از ما بایمان فائز شدند و بوحدانیّت حقّ و رسالت تو مقرّ و معترفند استدعا آنکه بعضی از اصحاب را امر نمائی با ما بیایند و احکام الهی را از حلال و حرام تلقین نمایند از جمله عاصم را با بعضی دیگر طلب نمودند حضرت هم از میان اصحاب ده تن اختیار کرده فرمان داد که با آن جماعت بمیان قبائل شده تعلیم قرآن و شرایع کنند عاصم و من معه حسب الأمر عازم آن حدود شدند و بعد از توجّه و ورود وارد شد آنچه که سبب حزن اکبر شد از برای اهل یثرب و بعضی از منافقین بشماتت قیام نمودند که خدای محمّد چرا او را خبر نداد که این جمع بنفاق مسلمانی گرفتند و در آنچه واقع شد حکم بر جهل و عدم علم آن حضرت نمودند
یا ایّها النّاظر الی الوجه معترض لازال بوده و خواهد بود و در یک مقام هم نفس مذکور بصدق تکلّم نموده چه که اعمال این حزب در اوّل ایّام نعوذ باللّه منکر فیالحقیقة انسان نمیتوانست حمل نماید ولکن در بارۀ این مظلوم بانصاف تکلّم ننموده چه که آن جناب و مظاهر عدل و انصاف و صدق گواهی میدهند که این مظلوم بهمّت تمام در لیالی و ایّام بعد از ورود عراق باذن حضرت سلطان بتهذیب نفوس و تطهیر افئده و قلوب برخاست و از فضل و عنایت حقّ جلّ جلاله نزاع و فساد و جدال را منع نموده منعاً عظیماً فی الکتاب و عباد را باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه امر نمودیم قریب چهل سنه میشود که در هیچ محل نار حرب مشتعل نشده بلکه بکوثر نصائح الهی و حکمت ربّانی علی قدر مقدور سکون و خاموشی پذیرفت امید آنکه از بعد آثار فساد و نزاع و جدال در عالم نماند نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤلّف بین قلوبهم و یؤیّدهم علی تهذیب نفوس العباد و اصلاح البلاد انّه علی کلّ شیء قدیر یا عندلیب علیک بهائی در بارۀ شخص مذکور از حقّ جلّ جلاله بطلبید آنچه را که علّت ظهور عدل و انصافست این مظلوم هم از برای او میطلبد آنچه را که سبب رجوع الی اللّه است
الهی الهی ایّد عبادک علی اعمال یتضوّع منها عرف قبولک و علی اقوال تکون مزیّنة بعزّ رضائک و وفّقهم علی اخلاق تنتشر بها رائحة ایّامک ثمّ قدّر لهم الرّجوع الیک و الانابة عند امواج بحر عفوک انّک انت المقتدر علی ما تشآء بارادتک المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین
و آنچه آن جناب در جواب القا نمودند بطراز قبول فائز هر یوم اعتراضات غافلین بر حضرت و اصحابش بوده ولکنّ اللّه اخذهم بقدرته و الارادة محت آثارهم بسلطانه و المشیّة اخذتهم اخذ عزیز مقتدر بعضی از اعتراضات را ذکر ننمودیم امثال این امور از حدّ احصا خارج اگر بصر عباد از رمد هوی و قلبشان از نار بغضا فارغ و طاهر شود مشاهده نمایند آنچه را که الیوم از آن محرومند قل اعلم انّا امرنا الکلّ بالتّبلیغ و انزلنا فی شرائط المبلّغین ما ینصف بها کلّ بصیر علی فضل هذا الظّهور و عزّه و عطائه و مواهبه و الطافه ینبغی لکلّ نفس اراد ان یتوجّه الی الأفق الأعلی ان یطهّر ظاهره و باطنه عن کلّ ما نهی فی کتاب اللّه ربّ العالمین و فی اوّل القدم یتمسّک و یعمل بما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون و یری ما سوی اللّه کقبضة من التّراب کذلک اشرق نور الأمر فی المآب من افق سمآء ارادة اللّه المقتدر العزیز الوهّاب و فی قدم آخر یتوجّه بکلّه الی الوجه و بلسان السّرّ و الحقیقة مقبلاً الی البیت الأعظم یقوم و یقول ترکت ملّة قوم لا یؤمنون باللّه و هم بالآخرة هم کافرون اذا فازت نفس بالمقامین و الأمرین انّها کانت مرقومة من اهل البهآء من القلم الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء طوبی از برای نفسی که امام کعبۀ الهی قیام نمود و عمل نمود بآنچه از آمر حقیقی و مشرق وحی الهی در این حین نازل شد
یا عندلیب علیک بهائی نیّر شرائط مبلّغین بمثابۀ آفتاب از آفاق سموات الواح الهی ساطع و لائح و مشرق عجب است الی حین ملتفت نشدهاند حکم تبلیغ از سماء امر مخصوص کل نازل یعنی کل بآن مأمورند و همچنین شرائطی که ذکر شده از حقّ بطلب کل را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است بعضی از سائلین که در مجالس وارد میشوند مقصودشان اطّلاع بر احکام الهی است و برخی محض استهزاء و القاء شبهه در قلوب بعضی انّ ربّک معهم یسمع و یری و هو السّمیع البصیر و در مقامی این کلمات عالیات نازل ینبغی لمن اراد ان یبلّغ امر مولاه ان یزیّن رأسه باکلیل الانقطاع و هیکله بطراز التّقوی و فی مقام آخر ینبغی لکلّ مبلّغ ان یدع ما عنده و ما عند القوم ناظراً الی ما عند اللّه المهیمن القیّوم این مظلوم مکرّر در این مقامات ذکر نموده آنچه را که هیچ منصفی آن را رد ننموده لعمر اللّه اگر معدودی بآنچه حقّ اراده نموده عمل مینمودند هرآینه انوار آثار قلم اعلی عالم را احاطه مینمود از بعضی از نفوسی که خود را بحقّ نسبت داده و میدهند ظاهر شده آنچه که سبب فزع اکبر است قلنا و قولنا الحقّ لیس البلیّة سجنی و ما ورد من اعدائی بل من الّذین ینسبون انفسهم الی نفسی و یرتکبون ما ینوح به قلبی و قلمی و کلّ عالم خبیر و کلّ عارف بصیر مکرّر امثال این آیات از سماء عنایت الهی نازل ولکن آذان آلودۀ بقصصهای موهومه از اصغاء کلمات عالیات محکمات محروم و ممنوعند اگر یک آیه از آیات منزله را فیالحقیقة اصغا نمایند البتّه از ما عندهم به ما عند اللّه راجع شوند و شهادت دهند بر فضل و عنایت و عدالت حقّ جلّ جلاله در بارۀ کل باید عدل و انصاف را مسئلت نمائید قل
الهی الهی ایّد عبادک علی الرّجوع الیک و المشاهدة فی آثار قلمک الأعلی بعینک ای ربّ لا تمنعهم عن بحر جودک و شمس عطائک و لا تبعّدهم عن ساحة قدسک ای ربّ اسألک بنور امرک الّذی عند ظهوره محت آثار الشّرک و النّفاق ان تبدّل اریکة الجهل بسریر العلم و العرفان و عرش الظّلم و الاعتساف بکرسیّ العدل و الانصاف انّک انت المقتدر العزیز المنّان
و در یک مقام این آیۀ مبارکه نازل و هر صاحب سمعی حنین قلب این مظلوم را از آن اصغا مینماید انّک قد خلقت لنصرتی و خدمة امری ولکن نصرت اعدائی بعمل کان اقوی من جنود الملوک و السّلاطین فیالحقیقة الیوم عمل نالایق از حزب اللّه ناصر اعدا است نه ناصر اولیا یا عندلیب لآلی حکمت و بیان را محض صاحبان بصر از خزائن قلم اعلی ظاهر فرمودیم که مظاهر عدل و انصاف را بذروۀ علیا جذب فرماید از حقّ بصر و سمع باید طلب نمود قد ظهر ما لا ظهر فی العالم لا من قبل و لا من بعد یشهد بذلک امّ الکتاب فی ملکوت البیان طوبی للسّامعین و طوبی للفائزین این خلق را دیدهئی و میشناسی اکثری بطنین ذباب مشغول و از تغرّدات حمامات فردوس اعلی ممنوع و محروم در معرضین بیان تفکّر نما که باجنحۀ اوهام در هوای اوهام طائرند الی حین آگاه نشدهاند ربّی را که اخذ نمودهاند که خلق نموده بعینه بمثابۀ حزب شیعه بروایات متوهّمین مشغولند و از حقیقت امر غافل و محجوب القای کلمه از حقّ بوده و هست دیگر عمل بعاملین راجع من عمل فلنفسه و من اسآء فعلیها بگو ای عباد حقّ با کلمۀ یفعل ما یشآء آمده و اعتراضات عالم نزد این کلمه معدوم و مفقود میفرماید انّه لو یحکم علی الأرض حکم السّمآء او علی السّمآء حکم الأرض لیس لأحد ان یعترض علیه اگر سمع و بصر یافت میشد نازل میشد آنچه که کرۀ خاک را از افلاک بگذراند ولکن از برای متوهّمین طنین لایق کتاب مبین لازم نه بگو ای اذن عالم این یک کلمه را بشنو حضرت نقطه یعنی مبشّر روح ما سواه فداه در جواب سؤال یکی از حروفات حیّ علیه بهآء اللّه الأبهی در ذکر من یظهره اللّه جلّ جلاله و عمّ نواله و روح الأمر و الخلق فداه میفرماید قوله عزّ ذکره اگر یک آیه از آیات من یظهره اللّه تلاوت کنی اعزّتر خواهد بود عنداللّه از آنکه کلّ بیان را ثبت کنی زیرا که آن روز آن یک آیه ترا نجات میدهد ولی کلّ بیان نمیدهد انتهی حال ملاحظه کن چه مقامی را باوهام و ظنون تارکند و بچه مقامی متمسّک ذرهم فی خوضهم ذرهم فی غفلتهم ذرهم فی اوهامهم ذرهم فی ظنونهم یلعبون لا اله الّا هو المقتدر المهیمن القیّوم
اینکه در بارۀ اختر ذکر نمودی بعنادی ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و ندارد بدراهم نالایقه و آمال لاتغنی عمل نمود آنچه را که حقیقت وجود نوحه نمود آن جناب و جمیع اصحاب میدانند اصفهانی بیانصاف مال افنان و سائر احباب را بظلم تصرّف نمود و بآتش حرص و هوی بشأنی مشتعل که غیر حقّ از احصای آن عاجز و قاصر در این ایّام حکومت از او اخذ نمود ولکن الی حین بصاحبش نرسیده تا از بعد چه شود و حرص و طمع چه ناری ظاهر نماید در اکثری از الواح کل را بامانت و دیانت و صدق و صفا امر نمودیم ولکن بعضی مقام امانت و عفّت و صدق بخیانت و مفتریات تمسّک جستند لأجل اکل اموال النّاس بالباطل و بعضی در این ارض باعمال ناشایسته مشغول محض حفظ آن نفوس را امر بخروج نمودیم ولکن عمل نمودند آنچه را که هیچ غافلی عمل ننموده مقصود از خروج حفظ و عنایت بوده و لکن عداوت احداث نمود انّا اردنا لهم النّور و الحفظ و هم ارادوا لنا الظّلم و الافترآء و ما دعآء الظّالمین الّا فی ضلال باری اعراض و اعتراض تخصیص به اصفهانی و رفیق او نداشته حاجی محمّد کریم خان کرمانی در هر سنه یک کتاب رد نوشته و همچنین سائر جهلا که باسم علم معروفند و صاحب ناسخالتّواریخ در بارۀ حضرت اعلی نوشته آنچه را که هیچ زندیقی ننوشته از حقّ میطلبیم عباد را مؤیّد فرماید تا بعدل و انصاف در آثار و ما ظهر من عنده ملاحظه و تفرّس نمایند و اگر باین توفیق فائز گردند کل بکلمۀ مبارکۀ ترکت ملّة قوم اعرضوا عنک و جادلوا بالباطل ناطق گردند انّ التّأیید فی یده و التّوفیق فی قبضته یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید ولکن اعمال عباد ایشان را از مشاهدۀ امواج بحر بیان مقصود عالمیان منع نموده ابصار از مشاهده و آذان از اصغا ممنوعند انشآءاللّه از بعد فائز شوند بآنچه که سزاوار است امروز اخلاق و اعمال ناصر و معینند باید آن جناب کل را بطراز اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه بیارایند و بعدل و انصاف متذکّر دارند لعمر اللّه انّ المظلوم فی فم الثّعبان یذکّرهم و ینصحهم لوجه اللّه و ما اراد منهم جزآءً و لا شیئاً و یری نفسه فی خطر عظیم چه که ستر ننمودیم و بکمال تصریح کل را بآنچه سبب ارتفاع و ارتقاء است امر نمودیم
اینکه در بارۀ محبوسین و انفاق بعضی ذکر نمودید للّه الحمد ایشان را موفّق نمود بر عملی که بعزّ رضا فائز و بطراز قبول مزیّن نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یفتح علی وجوههم ابواب الفضل و العطآء و یقرّبهم الیه و یؤیّدهم علی نصرة امره بجنود الحکمة و البیان و الأعمال و الأخلاق انّه علی کلّ شیء قدیر
یا عندلیب هل تری من یجد حلاوة بیانی او ینصف فیما ظهر من عندی و هل تری من یطیر بأجنحة الانقطاع فی هذا الهوآء قل یا قوم اگر این امر اعظم را انکار نمائید چه امری لایق اقرار است و یا قابل اثبات بگو این اثبات را محو اخذ ننماید و این قیام مقدّس از جلوس و قعود بوده و هست و آنچه از قلم اعلی جاری البتّه ظاهر شده و خواهد شد و لا یبقی من حرف الّا و قد یراه المنصفون مستویاً علی عرش الظّهور انّ ربّک یعلم و یقول و النّاس اکثرهم لا یعلمون
اینکه در باب نشر الواح و انتشار آثار و ذکر غصن اکبر نمودید کل بمشاهده و اصغا فائز گشت الحمد للّه آن جناب را مؤیّد فرمود بر آنچه سبب تهذیب نفوس و ارتقاء کلمة اللّه المطاعة بوده غصن اکبر چندی قبل بجهت اجرا توجّه نموده نسأل اللّه ان یؤیّده علی نصرة امره و ارتفاع کلمته و ارتقآء عباده و یوفّقه علی تطهیر القلوب و تنزیه النّفوس انّه هو المقتدر العزیز الوهّاب
ذکر ابن جناب مرحوم مرفوع میرزا آقا علیه بهآء اللّه الأبهی را نمودید للّه الحمد از افکارش ابکار ذکر و ثنا بزیور فصاحت و بلاغت مزیّن چون در ذکر مقصود اخیار ناطق لدی العرش مذکور و بنور قبول منوّر نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقه علی ما یحبّ و یرضی و یفتح به ابواب القلوب باسمه العزیز المحبوب
یا نصراللّه قد ذکرک من طار فی هوائی و تمسّک بحبلی ذکرناک بذکر به توجّهت الوجوه الی مالک الکرم و الجود اشکر و قل
لک الحمد بما ذکرتنی و انزلت لی ما ینادی کلّ حرف منه بعنایتک و رحمتک و فضلک و عطائک ای ربّ ترانی منجذباً بآیاتک و مشتعلاً بنار محبّتک اسألک ان تجعلنی ثابتاً راسخاً فی امرک الّذی به اضطربت الأفئدة و العقول لا اله الّا انت الفرد الواحد العزیز الودود
یا نصراللّه علیک بهآء اللّه و عنایته اذکر من قبلی امّک انّها فازت بذکری من قبل طوبی لها نشهد انّها فازت بجوهر لا عدل له و بلؤلؤ جعله اللّه مقدّساً عن الأشباه و الأمثال و هما حبّی العزیز البدیع ذکّرها من قبلی و بشّرها بعنایتی و نوّرها بأنوار نیّر معرفتی انّ ربّک هو المشفق الکریم
یا عندلیب نفوس مذکورۀ در نامۀ آن جناب بذکر فائز الحمد للّه الّذی ایّدهم علی الاقبال فی یوم فیه اشتعلت نار الاعراض و فازوا بالاصغآء اذ منع عنه اکثر العباد طوبی لقلوب تنوّرت بنور العرفان و لوجوه توجّهت الی انوار وجه ربّها الرّحمن و لعیون قرّت بنور الایقان و لآذان فازت باصغآء النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی الاستقامة الکبری علی امره الأعزّ الأرفع الأعلی بحیث لا تمنعهم جنود الأرض و لا صفوفها و لا تخوّفهم ضوضآء الجهلآء و لا عرفائها و یقدّر لهم نوراً یمشی امام وجوههم فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو العزیز الکریم و هو الغفور الرّحیم انّا ما ذکرنا اسمائهم حکمة من عندنا و انا الآمر الحکیم النّور السّاطع من افق سمآء رحمتی علیهم و علی اللّائی اقبلن و آمنّ بالفرد الخبیر مخلصین و مخلصات و قانتین و قانتات و ذاکرین و ذاکرات و مقبلین و مقبلات کل در ساحت مظلوم مذکورند و آن جناب ایشان را باین بشارت عظمی منوّر و مسرور دارند اینکه شخصی در بارۀ حجاب ذکر حکم و انزال لوح نموده اکثری باصغا اکتفا مینمایند و بما تشتهی النّفس و الهوی تمسّک میجویند
یا عندلیب اگر مقدّساً عن البغی و الفحشآء و مزیّناً بالبرّ و التّقوی مشاهده میگشتند کل بتجلّیات انوار نیّر اطمینان و ایقان و غنی منوّر میشدند اخذوا ما عند القوم و نبذوا ما عند اللّه جزآء لأعمالهم تو شاهد و عالم گواه که این مظلوم بعد از اشراق نیّر آفاق از افق عراق بدو قاصد حقیقی و پیک معنوی در لیالی و ایّام اهل ایران را بافق عنایت مقصود عالمیان دعوت نمود و آن دو پیک آمه و خامه بوده در جمیع احیان کوثر نصح از قلم جاری و سلسبیل بیان باراده امام وجوه ظاهر و مقصودی جز اصلاح عالم و تهذیب نفوس امم نبوده در اوائل امر اعمال بقسمی منکر مشاهده میشد که هر بصیری بحقّ پناه میبرد و هر سمیعی در لیالی و ایّام بعجز و ابتهال نجات میطلبید تا آنکه از فضل و عنایت بتحریر و بیان فیالجمله اعمال شنیعه باعمال طیّبه و اخلاق غیر مرضیّه بمرضیّه تبدیل گشت از حقّ بطلب ناس را تأیید فرماید بر عرفان مقصود این مظلوم چه اگر آگاه شوند خود اقرار نمایند آنچه را که حال منکرند نسأل لهم التّوفیق فی کلّ الأحوال انّه هو الغنیّ المتعال
ذکر مرحوم مرفوع حسن خان را نمودند که در سجن معرضین و منکرین بافق ابهی و رفیق اعلی صعود نموده طوبی له و نعیماً له لعمری قد فاز بما لا فاز به احد من قبل یراه المقرّبون فی هذا الحین علی مقام کریم انّا کنّا معه اذ اراد الحضور و اللّقآء و ذکرناه بما ماج به بحر الغفران فی الامکان و هاج عرف عنایة اللّه ربّ العالمین و انزلنا له ما قرّت به اعین العارفین و ارسلناه الی ارض الطّآء انّ رحمة ربّک احاط الوجود من الغیب و الشّهود ویل للّذین ما عرفوا مقامه و عملوا ما ناح به کلّ منصف و ذرفت به دموع العاشقین هل یبقی الّذین ظلموا او یجدون لأنفسهم حین الأخذ من مفرّ او من مهرب لا وبیانی الّذی به انجذبت حقائق الملإ الأعلی و الفردوس الأبهی و الجنّة العلیا قل
الهی الهی الّف بین قلوب عبادک و عرّفهم ما اردت لهم بجودک لو یعرفون لینوحون علی انفسهم و یبکون علی ما فات عنهم فی ایّامک ای ربّ لا تدعهم بأنفسهم و لا تمنعهم عن التّقرّب الی شمس عرفانک انّک انت المقتدر علی ما تشآء ثمّ اجعل اجر الّذین نقلوه کنزاً لهم عندک انّک انت الفضّال الأمین و الحافظ الحارس المعین
ذکر نفوس اخری هم که با او بوده در الواح از قلم الهی جاری و نازل هنیئاً لهم
ذکر ضلع جناب قاسم خان علیه بهآء اللّه را نمودند فلمّا اردنا ذکرها سمعنا النّدآء من شطر العظمة و الکبریآء ورودها فی الجنّة العلیا و استقرارها فی غرفة رقم علی فوق بابها قد بنیت هذه الغرفة لأهل البهآء نسأل اللّه ان ینزل علیها فی کلّ حین ما تقرّ به عینها و یفرح به قلبها انّه هو الغفور الرّحیم
ذکر امّ و اختین را نمودید طوبی لهنّ و نعیماً لهنّ انّ المظلوم فی السّجن الأعظم اراد ان یذکرهنّ بما تبقی به اسمائهنّ بدوام ملکوت اللّه العزیز الحمید طوبی لک یا امتی و ورقتی بما اظهر اللّه منک من قام علی خدمة امری و ذکری بین عبادی و ثنائی بین خلقی قد وفّقه اللّه تبارک و تعالی علی نشر آثاره الّتی بنورها اشرقت الأرض و السّمآء و تنوّرت الأفئدة و القلوب و قدّرنا لک بعض اجره فی تبلیغ الأمر و اظهار الکلمة بالحکمة و البیان یا عندلیب کبّر علیها من قبلی و بشّرها بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الأشیآء و نوری الّذی انار به الوجود
و نذکر اختک فی هدا الحین و نبشّرها بعنایة اللّه ربّ العرش العظیم یا ورقتی علیک بهائی و رحمتی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یزیّنک بقمیص العرفان و ینوّرک بأنوار الایقان و یقدّر لک ما قدّره لامائه اللّائی طفن العرش انّه هو السّامع المجیب
و نذکر امتیالآخری طوبی لأذن سمعت ندآء یا امتی و یا عبدی و لقلب اقبل الی اللّه مالک یوم الدّین افرحی بذکری ایّاک و سبّحی بحمد ربّک العزیز العظیم
و نذکر امائی فی الأطراف و نبشّرهنّ بما قدّر لهنّ من لدی اللّه الفرد الخبیر انّ الّتی فازت بالاقبال انّها من اعلی الرّجال عند اللّه طوبی للفائزات و الفائزین الحمد للّه ربّ العالمین
ذکر جناب غلامعلی را نمودید یا غلام قبل علی هل تقدر ان تسمع بیانی باستقامة تفتح به ابواب آذان من فی الامکان و هل تقدر ان تنطق ببیان تنطق به السن العالم قل لا ونفسک الّا بحولک و قوّتک و للّه خزائن البیان لو ینزل آیة منها او یظهر لؤلؤ منها لتری النّاس سکاری من رحیق بیان اللّه مولی الوری انّ ربّک هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفضّال الکریم قد ذکرک من قام علی خدمة امری و طار فی هوآء حبّی ذکرناک بآیات ظاهرها نور و باطنها رحمة و فی باطن باطنها ما ینادی بهذا النّبإ العظیم البهآء علیک و علی الّذین ما خوّفتهم سطوة کلّ غافل مریب
یا عندلیب نفوسی که اقبال نمودند و بمحبّت با آن جناب معاشرت کردند و بقبول ما نطقت فی هذا الأمر الأعظم فائز گشتند و همچنین امائی که کسب رضا نمودهاند و طلب ذکر از مولی الأذکار کردهاند کل بتجلّیات انوار آفتاب عنایت مقصود عالمیان فائز امروز بحر موّاج و شمس مشرق و نور ساطع هر نفسی اقبال نمود و بخدمت اولیا فائز گشت او از اهل بهاء در قیّوم اسماء از قلم اعلی مذکور و مرقوم اولیای آن ارض را سلام و تکبیر برسان و همچنین اماء موقنات را در ظاهر اسامی مستور ولکن در باطن ظاهر و مشهود این ایّام حکمت الهی سبقت گرفته انّه هو العلیم الخبیر عنده علم کلّ شیء فی کتاب مبین
ذکر جناب حاجی علی را نمودید و همچنین توجّهش بشطر اقدس اوامر و احکام الهی هر یک بمقتضیات حکمت مشروط جناب حاجی علی علیه بهائی باید در آنچه از قلم اعلی جاری شده ملاحظه نماید اگر مطابق بحرکتست حرکت نماید و اگر موافق سکونست ساکن باشد از آن گذشته باید که اوّل مصروف راه را معیّن نماید و بعد حرکت کند بیع املاک هم نزد مظلوم محبوب نه مگر در ادای دیون بسیاری از نفوس لأجل ادای حقوق اللّه ارادۀ بیع نمودند و منع نمودیم
یا عندلیب بلایای این مظلوم سبب اعظمش اجتماع نفوس در حول بوده در سجن جمعی از هر قبیل موجود حال از صغیر و کبیر و اناث و ذکور قریب سیصد نفس موجودند دیگر باقی معلوم و واضحست بعضی بمثابۀ جبل ثابت و راسخ و برخی بمثابۀ نور منیر و بعضی هم یعلو مرّة و یسفل اخری و حقّ با کل بعنایت کبری سلوک میفرماید بیست و یک سنه با این جمع در سجن ساکن قل القدرة للّه ربّ العالمین الحکمة للّه مقصود العارفین الرأفة للّه معبود من فی السّموات و الأرضین الشّفقة للّه مولی الأوّلین و الآخرین جلال در توجّه اذن داشته و امّا دو نفس دیگر بعد از ورود در پرتسعید طلب اذن نمودند و از بحر فضل محروم نماندند انّ ربّک هو السّامع المجیب
باری شرایط نفوسی که باذن فائزند اینست اوّل صحّت مزاج و صحّت بدن ثانی اسباب سفر از نقد و غیره و شرطی که اعظم شرائطست تحصیل اذنست در محل و مقام و اگر کل موجود باشد و حکمت اقتضا ننماید حرکت و توجّه جائز نه حقّ میفرماید و للّه علی النّاس حجّ البیت و بعد میفرماید من استطاع الیه سبیلاً از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید تا عمل نمایند آنچه را که بآن مأمورند از مطلع امر ظاهر نمیشود مگر آنچه سبب علوّ و سموّ و محبّت و الفت و اتّحاد عباد است انّه هو الآمر الحکیم
اینکه در بارۀ توجّه عباد و اشتعال ایشان ذکر نمودی که در هر سنه جمع کثیری نظر بتشویق چاوشها قصد افق اعلی و ذروۀ علیا مینمایند این مقام مقام شکر است چه که نفوذ قلم اعلی عباد را باین مقام آورده مع اعراض کل جواهر وجود را بارادۀ مطلقه اخذ کرده مع آنکه در ایّامی ظاهر شده که از هر جهتی صفوف و الوف و مدافع و سیوف موجود معذلک منقطعاً عن العالم کل را دعوت نمودیم بآنچه سبب ارتفاع وجود و ارتقاء نفوس و راحت عباد و تعمیر بلاد است این ظهور ظهور رحمت کبری و عنایت عظمی است چه که حکم جهاد را از کتاب محو نموده و منع کرده و بمعاشرت با جمیع ادیان بروح و ریحان امر فرموده آن جناب دیده و میدانند آنچه از قلم اعلی در زبر و الواح نازل شده فساد و نزاع و جدال ممنوع و همچنین امر نمودیم بقرائت کتب قوم جمیع این امور عنایتی است بزرگ از برای عباد چه که از قبل ممنوع بودند و بجهاد مأمور استعمال لباس اجنبیّه و ملاحظۀ کتب آن قوم از قبل ممنوع و آثار منع در کتب موجود و مشهود ولکن در این ظهور اعظم سدّ منع برداشته شد و بجای آن حرّیّت عطا و عنایت گشت انشآءاللّه آن جناب بفتح مدائن قلوب بروح و ریحان مؤیّد شوند و بانتشار آثار بحکمت و بیان موفّق انّه یمدّک بجنود البیان انّه علی کلّ شیء قدیر و نبشّرک فی هذا الحین بحضور ما ولد من ابکار افکارک و اشرق من افق خلوصک و خضوعک و خشوعک و قرئ امام الوجوه نسأل اللّه ان یعطیک اجراً فی کلّ عالم من عوالمه و یقدّر لک ما یکون باقیاً ببقآء ملکوته انّه هو الفضّال الکریم و المؤیّد العزیز الخبیر اولیای هر محل را از قبل مظلوم سلام و تکبیر برسان و بانوار نیّر بیان رحمن منوّر دار استدلالیّۀ آن جناب بساحت اقدس فائز این ایّام انشآءاللّه ملاحظه میشود نسأل اللّه ان یظهر لک فی ذکره و ثنائه ما تنجذب به القلوب انّه هو المقتدر العزیز المحبوب النّور المشرق من افق سمآء بیانی علیک و علی من یسمع قولک فی هذا النّبإ الأعظم و هذا الأمر العظیم
* * *
جناب میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه
بسم ربّنا الأقدس العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی سرّ خادمه بنفحات بیان اولیائه الّذین کرّم وجوههم عن التّوجّه الی غیره و حفظهم بقدرته و سلطانه فی یوم ینادی المناد من کلّ الجهات یا ملأ الانشآء طهّروا قلوبکم و آذانکم و السنکم و عیونکم لمشاهدة جمال اللّه مالک الأسمآء و اصغآء آیاته الکبری هذا یوم الذّکر و الثّنآء قد شهد بذلک فاطر السّمآء طوبی لموقن اقبل الی اللّه فالق الأصباح و ویل لمن غفل و اعرض عن لقآء ربّه اذ اتی بقدرة و سلطان
سبحانک یا من بک سرع کلّ کلیل الی ملکوت البیان و کلّ عطشان الی کوثر الحیوان اسألک باسمک الرّحمن بأن تکتب لأولیائک ما یقرّبهم الیک و ینطقهم بثنائک و یؤیّدهم علی ذکرک و یعرّفهم سبیلک و یوفّقهم علی خدمة امرک ای ربّ تراهم قائمین علی اظهار ما اردته فی ایّامک و ناطقین ببدایع ذکرک ای ربّ فاجذبهم بالکلمة العلیا علی شأن لا تحزنهم سبحات العلمآء و لا اشارات العرفآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک ملکوت الأسمآء لا اله الّا انت المقتدر القدیر
الحمد للّه از عنایات نامتناهیۀ الهی مقبلین فائز شدند بمقامی که اهل عالم از ذکر آن عاجز و قاصر است ایشانند نفوسی که جمیع کتب و صحف بر علوّ و سموّ ایشان شهادت داده و ایشانند آن عبادی که راهها را از خار و خاشاک پاک نمودهاند و ناس را بصراط مستقیم هدایت کردهاند فیالحقیقه هر نفسی الیوم بخدمت امر فائز شد او از مقرّبین در کتاب مبین مذکور و مسطور است امروز هر صاحب سمعی از کلّ اشیاء ذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله را اصغا مینماید و هر صاحب بصری اشراقات انوار وجه را در هر شیء ملاحظه میکند این شأن بلند اعلی این یوم امنع اقدس را کفایت مینماید که میفرماید بقوله تعالی الملک یومئذ للّه
و بعد یا حبیب فؤادی و المذکور فی قلبی علم اللّه ذکرت مسرّتانگیز است و خیالت بهجتبخش مراسلات آن جناب که باسم حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه و عنایته بود در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله تبارک و تعالی یا حیدر شدائد عالم و مکاره امم را قبول نمودیم و کل را بغایت قصوی و ذروۀ علیا بأعلی النّدآء دعوت کردیم ولکن ما فاز بها الّا المنقطعون آنچه بطائف حول نوشتی لدی المظلوم مذکور للّه الحمد و المنّة که آن جناب را مؤیّد فرمود بر ذکر و ثنا و خدمت امرش قلم اعلی مرّةً بعد مرّة شهادت داده بر آنچه فی سبیل اللّه از شما ظاهر شده حبّاً للّه حمل بلایا و رزایا نمودی و بالقای کلمه مؤیّد گشتی هر کلمهئی که للّه ظاهر شود البتّه تأثیر آن در ارض وقتی از اوقات ظاهر خواهد شد انشآءاللّه بر کسر اصنام ظنون و خرق حجبات اوهام موفّق باشی ناس غافل باوهام قبل از یوم مشاهده و لقا محروم ماندهاند هر حزبی بموهومی تشبّث نموده مخصوص معرضین اهل بیان تازه بحجابهای لانهایه محجوب مشاهده میشوند مشتی از خار و خاشاک علوم علمای فرقان را جمع نمودهاند و اسمش را معرفة اللّه و اطاعة اللّه گذاشتهاند ویل لهم و للّذین اتّبعوهم من دون امر من لدن آمر علیم لعمر اللّه از جمیع احزاب و ملل ابعد مشاهده میشوند و طالب آنکه از حقّ چیزی اخذ کنند و یا ادراک نمایند نبوده و نیستند و اذا اراد احد ان یلق علیهم من آیات ربّه یجعلون اصابعهم فی آذانهم کما جعلوا من قبل الا انّهم من الأخسرین فی کتاب مبین ایّامی که جمیع از خوف مستور بودند صاحب امر بنفسه قیام فرمود و بکمال قدرت و قوّت و غلبه ناس موهوم را باسم قیّوم دعوت نمود و جواهر وجود را اخذ فرمود و چون فیالجمله نفحات قمیص متضوّع شد و آفاق قلوب بعضی از عباد بانوار وجه روشن و منیر گشت از خلف ستر نعیب و طنین ظاهر کذلک سوّلت لهم انفسهم الا انّهم من المشرکین فی کتاب عظیم باید آن جناب بشأنی بر تبلیغ امر قیام نماید که حجبات و اشارات و کدورات او را منع ننماید ان اشرب فی کلّ الأحیان سلسبیل الحیوان باسم ربّک منزل الأدیان اگر در سبیل الهی حمل زحمات نمودی و بغربت مبتلا شدی و شماتت شنیدی کأس عنایت هم از ایادی عطا مرّةً بعد مرّة و کرّةً بعد کرّة آشامیدی لا تعادل بقطرة منها کنوز الأرض کلّها یا حیدر قبل علی ان افرح بما ذکرک المظلوم من شطر السّجن بما تجد منه عرف عنایة اسمه الرّحمن فی الامکان انّ ربّک لهو المشفق العطوف ان انظر ثمّ اذکر اذ کنت معکم علی اعلی الأتلال و شربنا عندکم من ورق الصّین انّه لا یعزب عن علمه من شیء یشهد بذلک عباد منصفون ثمّ اذکر اذ کنت حاضراً فی البستان المقام الّذی فیه استقرّ عرش ربّک الرّحمن و سمعت ما نطق به لسان اللّه المهیمن القیّوم ایّاک ان تمنعک شبهات العالم عن مالک القدم ان اذکر ربّک بما تنجذب به القلوب انا کنّا معک اذ کنت ناطقاً بذکر ربّک طوبی للسانک بما نطق بالحقّ و لوجهک بما توجّه الی مقامی المحمود کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی الّذین شربوا من ید عطائی رحیقی المختوم قل هذا یوم الذّکر و الثّنآء لو انتم تعلمون و هذا یوم الأعمال لو انتم تفقهون و هذا یوم اللّه لو انتم تعرفون و هذا یوم الاستقامة الکبری تمسّکوا بها باسم ربّکم المهیمن علی ما کان و ما یکون و هذا یوم البیان لو انتم بالحکمة تنطقون و بشّرهم بذکری و رحمتی و عنایتی و ما قدّر لهم فی کتابی المحتوم البهآء علیک و علیهم و علی من یحرّر فی هذا الحین تلقآء عرش ربّه مالک الوجود انتهی للّه الحمد که آن جناب بعنایت حقّ فائز بوده و هستند در شبی از شبها که این آیات مقدّسۀ ممتنعۀ متعالیه از سماء مشیّت الهیّه مخصوص آن جناب نازل میشد ذکر تل را بلسان پارسی هم ذکر فرمودند و همچنین ضیافت شما و حضور دوستان بعینه در کتب الهی از قبل هم مذکور و مسطور است میفرماید بر بلندیها و رؤس جبال ضیافتهاست از برای ربّ جنود آنچه در این ارض ظاهر شده حرف بحرف در کتب الهی از قبل بوده طوبی للفائزین طوبی للعارفین و در جمیع کتب ذکر ظهور در این ارض موعود است و همچنین در اطراف آن و جمعی هم از ممالک اخری آمده و در اطراف این ارض مقدّسۀ مبارکه ساکن شدهاند و میگویند ظهور نزدیک است و ما آمدهایم تا بآن فائز شویم و ادراک نمائیم معذلک در غفلت عظیم مشاهده میشوند رئیسشان چند سنه قبل اراده نمود بحضور فائز شود در ساحت اقدس این عرض مقبول نیفتاد ولکن لوح امنع اقدس از سماء عنایت مخصوص او نازل و در آن لوح ثبت شد آنچه که هر منصفی را نجات بخشد و هر قاصدی را بمقصود کشاند معذلک مصداق کلمۀ مبارکۀ لا یمسّه الّا المطهّرون ظاهر باری بقطرهئی از بحر معانی آن فائز نشدند و هنوز منتظرند کما انتظر قوم قبلهم و معهم صدهزار حسرت و افسوس که از فیض فیّاض و رحمت نامتناهی الهی ممنوع و محرومند الأمر بید اللّه یعطی و یمنع و هو المقتدر القدیر
اینکه ذکر جناب استاد حسین فرموده بودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این کلمات عالیات از مطلع ظهور آیات نازل قوله عزّ کبریائه یا حسین انّا ذکرناک من قبل و نذکرک فی هذا اللّیل الّذی تنوّر بأنوار الوجه اذ یمشی جمال القدم فی سجنه العظیم قد اقبلت الینا و اقبلنا الیک ان اشکر و کن من الذّاکرین ان احفظ ما ظهر من القلم الأعلی کما تحفظ روحک و بصرک انّ ربّک لهو الآمر الحکیم کن ناطقاً بذکر ربّک و قائماً علی خدمة اولیائه کذلک یأمرک من عنده کتاب ما اطّلع به الّا اللّه ربّ العالمین قد ذکرک من احبّنی و صار اسیراً فی سبیلی ذکرناک بما لا یأخذه الفنآء یشهد بذلک کلّ منصف بصیر قل یا قوم ضعوا کؤوس الظّنون و خذوا الأقداح باسم ربّکم المعطی الکریم ان احمد بما توجّه الیک وجه القدم و انزل لک هذا الذّکر المبین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی
و همچنین در بارۀ جناب آقا سیّد آقا علیه بهآء اللّه که ذکر ایشان در کتاب آن جناب بود این آیات محکمات از سماء مشیّت الهی نازل قوله عزّ کبریائه
یا سیّد آقا یبشّرک مالک الأسمآء من شطر السّجن و یذکرک بذکر تجد منه المخلصون عرف اللّه المهیمن القیّوم طوبی لاسم تحرّک علیه قلمی و للسان نطق بثنائی و لقلب اقبل الی ملکوتی العزیز المحبوب قد ذکرک من طاف حولی ذکرناک فضلاً من لدی الحقّ علّام الغیوب ان احفظ آیات ربّک ثمّ اقرأها بالرّوح و الرّیحان انّها تنفعک فی الآخرة و الأولی یشهد بذلک من عنده لوح مسطور ضع المریبین بأهوائهم و خذ ما امرت به من لدی اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّا امرنا الکلّ فی الکتاب بما ینفعهم فی الآخرة و الأولی یشهد بذلک قلمی الأعلی و عن ورائه مالک الوری الّذی ینطق فی السّجن انّه لا اله الّا انا العزیز الودود انّا نوصی عبادنا بالأمانة الکبری و نأمرهم بما امروا به فی کتاب اللّه مالک الوجود البهآء علیکم و علی امائی اللّائی سمعن النّدآء و فزن بالیوم الموعود
و فی هذا المقام یا حیدر قبل علی یذکرک لسان اللّه مالک الوری مرّة اخری لتشکر و تکون من الفرحین کن متوجّهاً بوجهک و مقبلاً بقلبک و مشیراً باصبعک و قل یا ملأ العالم تاللّه قد ظهر من کان مکنوناً فی خبآء العظمة و مخزوناً فی سرادق العصمة و مسطوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض و لا تنکروا من یدعوکم الی اللّه العزیز العظیم انشآءاللّه بجمیع قلب و لسان و جوارح و چشم بنصرت امر اللّه مشغول باشید ذکر شما و آنچه بر شما وارد شده از دفتر عالم محو نشده و نخواهد شد جناب اسم جود علیه بهائی الّذی کان معی و یطوف الیوم حول عرشی قد ارسل ما ارسلته الیه فلمّا قرئ لدی الوجه نزّل هذا اللّوح المبین انشآءاللّه بحکمت و بیان جمیع من فی الامکان را بافق رحمن دعوت نمائی باید آنچه ارسال میشود جمیع را نوشته و در بعض قری و مدن بکمال حکمت از برای بعضی که سزاوارند قرائت نمائی حال در جمیع ایّام و لیالی الواح نازل و باطراف ارسال میشود و کل را از نزاع و جدال و فساد و ما تکرهه العقول و النّفوس منع صریح نمودیم و بآنچه سبب ارتفاع کلمه و ظهور مقام انسان است امر فرمودیم آنچه از آیات و الواح که ارسال میشود باید صورت آن را بعضی ثبت نمایند و محفوظ دارند انتهی فیالحقیقه در حفظ آیات الهی باید کمال جدّ و جهد مبذول گردد بعضی از دوستان اگر نفسی از مشرکین وارد بیتشان شود جمیع نوشتجات قبل از تجسّس بدستش میآید و این از حکمت بغایت خارج بوده و هست و ارسال الواح از این شطر باید مستور باشد مگر از نفوس مطمئنّۀ امینۀ ثابته چه اگر منکرین و مشرکین مطّلع شوند شاید بمنع و فساد قیام نمایند این عبد این عرایض را بر حسب ظاهر چون موافق و مطابق حکمت است معروض میدارد والّا العلم عند اللّه و ما انا الّا جاهل بعید اینکه مرقوم داشته بودید که الواح الهی را بصاحبانش رساندید صدهزار بار هنیئاً لجنابکم و لکلّ نفس فازت بلوح اللّه و اثره معلومست آن جناب در خدمت امر کمال سعی را مبذول داشته و دارند این فقره اظهر من الشّمس در پیشگاه حضور ظاهر و باهر و هویداست
ذکر جنابان ندّافها علیهما بهآء اللّه را نموده بودید جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه مکرّراً در ساحت اقدس عرض نمودهاند و آیات بدیعۀ منیعه در بارۀ ایشان نازل انشآءاللّه بآن فائز شده و میشوند و همچنین دو لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و بجناب شیخ سل عنایت شد که برساند فیالحقیقه در خدمت امر بهیچوجه کوتاهی ننمودهاند از حقّ میطلبیم ایشان را از ضوضای غافلین و نعاق ناعقین و شبهات بعضی از اهل بیان که فیالحقیقه از اهل تابوتند حفظ فرماید یا محبوبی این عبد بسیار متحیّر است چه که این اهل بیان که الیوم از سلطان بیان و منزله و مرسله غافل و معرضند ابداً از اوّل این امر و اصل آن اطّلاع نداشته و ندارند معذلک در صدد اضلال نفوس مقبله بوده و هستند و خود را نزد هر کس از نفوسی قلم دادهاند که در اوّل امر مؤمن بوده و از جمیع امور مطّلع و آگاهند بعضی از عباد بیچاره چون که مطّلع نیستند شاید بمکر و تزویر و فریب آن نفوس بعیدۀ محتجبه از صراط الهی ممنوع مانند و محجوب شوند فوالّذی نطق و انطق الأشیآء بذکره و ثنائه شبه این نفوس این عبد فانی ندیده و نشنیده یسأل الخادم ربّه بأن یحفظ عباده من شرّ هؤلآء الّذین نبذوا امر اللّه عن ورائهم و اتّبعوا کلّ شیطان مرید باری حضرات ندّافها علیهما بهآء اللّه تلقاء وجه مذکورند طوبی لهما و نعیماً لهما و آنچه بمخدّرۀ علیا امّ حرم علیها بهآء اللّه ارسال داشتهاند رسیده و بساحت اقدس معروض داشتهاند
و اینکه ذکر جناب آقا میرزا محمود و اهل ایشان علیهما بهآء اللّه را نمودید در ساحت امنع اقدس عرض شد مخصوص ایشان در این ایّام لوح بدیع منیع از سماء رحمت رحمانی نازل و حامل آن جناب شیخ س که همین چند روزه بآن جهات توجّه مینماید و همچنین مجدّداً در این لیل انور از سماء مشیّت مالک قدر لوح جدید نازل و ارسال میشود انشآءاللّه رحیق معانی از بحر بیان الهی بنوشند و بنوشانند این عبد فانی خدمت ایشان تکبیر بدیع منیع که مقدّس از شئونات و اشارات و کلمات این عبد است میرساند و از حقّ جلّ جلاله میطلبم ایشان را مؤیّد فرماید بر تبلیغ امر و همچنین بر استقامت کبری انّ ربّنا الرّحمن لهو المؤیّد المقتدر القدیر
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد ابراهیم (ابن جواهری قمی) مذکور داشتید از حقّ این خادم فانی میطلبد که ایشان را بر صراط مستقیم خود مستقیم دارد تا مفتاحی باشند از برای ابواب قلوب عباد انشآءاللّه باسم حقّ بگشایند تا تجلّیات انوار آفتاب ظهور کل را فراگیرد و احاطه نماید از فضل و عنایت مقصود عالمیان امید است که ایشان بمثابۀ سراج در آن مدینه روشن و منیر مشاهده شوند تا کل از آن روشنی بافق اعلی راه یابند و بغایت قصوی که معرفت حقّ جلّ جلاله است فائز گردند باری ذکر ایشان در ساحت اقدس اعلی عرض شد یک لوح اعزّ امنع اقدس مخصوص ایشان از ملکوت بیان رحمن نازل و ارسال شد انشآءاللّه از کؤوس کلمات منزل اسماء و صفات و مظهر آن رحیق معانی بنوشند و سرمست شده در انجمن عالم باسم مالک قدم بهدایت عباد مشغول گردند در جمیع احوال حکمت را از دست ندهند جمیع امور لدی اللّه بحکمت معلّق و منوط است مثلاً اگر حکمت اقتضا ننماید تبلیغ جایز نه این کلمهایست که مکرّر این خادم فانی از لسان عظمت اصغا نموده طوبی لمن نبذ مشیّته و تمسّک بمشیّة اللّه المهیمن القیّوم
و اینکه در بارۀ شاهآباد مرقوم داشتید و اشتعال احبّا و همچنین اقبال نفوس معدوده و اجتماعشان بر کلمۀ جامعۀ الهیّه جمیع در ساحت اقدس عرض شد و این آیات باهرات از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل قوله عزّ کبریائه
هو الأقدم الأعظم العلیّ الأبهی
کتاب نزّل بالحقّ من لدی المهیمن القیّوم للّذین کسّروا اصنام الظّنون و الأوهام باسم اللّه مالک ما کان و ما یکون یا احبّائی فی البلاد ان استمعوا النّدآء انّه ارتفع بالحقّ طوبی لقوم یسمعون ان افرحوا بما ذکرتم من قلمی الأعلی فی هذا الیوم الّذی فیه استوی هیکل الظّهور علی العرش الأعظم و نطق انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب باید جمیع بکمال روح و ریحان بحکمت منزلۀ در الواح بتبلیغ امر مشغول باشند اگر نفسی در ظاهر صاحب بیان نباشد مبیّن را اعانت نماید بسیار حیف است الیوم عباد از خدمت امر محروم شوند چه که عمل این یوم از اعظم اعمال لدی اللّه مذکور است انشآءاللّه کل مؤیّد شوند بآنچه که سبب و علّت ارتفاع کلمۀ الهی است لحاظ مظلوم متوجّه اولیا و دوستان خود بوده و خواهد بود انّه معهم یسمع و یری عنقریب دنیا و آنچه در او مشهود است بعدم راجع گردد و آنچه از قلم اعلی در بارۀ اهل بها نازل شده بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده خواهد بود ای دوستان جهد نمائید تا برحیق استقامت فائز شوید و از کوثر یقین بیاشامید جمیع احزاب بظنون و اوهام تربیت شدهاند اینست که از اشراقات انوار آفتاب حقیقت محروم و ممنوعند در معرضین از اهل بیان ملاحظه نمائید مع آنکه خود را عارف و ناجی میشمردند حال نزد حقّ از جمیع امم ارض پستترند چه که باوهامی متمسّک شدهاند که شبه آن از قبل نبوده و بکمال جدّ و جهد در اضلال نفوس مقبله مشغولند بصاحب بیان اظهار ایمان مینمایند و بر مرسل و منزل او وارد آوردند آنچه را که هیچ ظالمی وارد نیاورده و گفتهاند آنچه را که هیچ مشرکی نگفته اعاذنا اللّه و ایّاکم من شرّ هؤلآء قولوا
سبحانک یا من بحلاوة بیانک سرع الموحّدون الی فنآء بابک و بأنوار وجهک توجّه المخلصون الی افق فضلک اسألک بالاسم الّذی به سخّرت الملک و الملکوت بأن تؤیّدنا علی ذکرک و ثنائک و خدمة امرک فی بلادک انت الّذی یا الهی عرّفتنا بحر علمک و سمآء حکمتک و شمس ظهورک اسألک بأن لا تجعلنا محرومین عن الاستقامة علی امرک ای ربّ انت الکریم ذو الفضل العظیم فاکتب لنا من قلمک الأعلی ما کتبته للّذین ما منعتهم شبهات العلمآء عن التّوجّه الیک و لا ظنونات اهل البیان عن النّظر الی افق عنایتک ای ربّ فارزقنا من کأس الاستقامة علی شأن لا تمنعنا حجبات العالم عن التّوجّه الیک و لا سبحات الأمم عن الاقبال الی شطرک لا اله الّا انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم انتهی
یا حبیب فؤادی صدهزار حیف که قوّۀ شامّه و مدرکه در عالم بمثابۀ کبریت احمر کمیابست فوالّذی خلقنی و اظهرنی و عرّفنی و قرّبنی و جعلنی خادماً لنفسه که اگر جمیع عالم بعرف بیان رحمن فائز شوند هرآینه کل طائف حول مشاهده گردند صدهزار افسوس که از فضل لا شبه له محروم گشتهاند سبب و علّت محرومی عباد علمای عصرند که عباد بیچاره را از سلسال بیمثال بیزوال حضرت لایزال منع نمودهاند و بکلمات و اشارات نالایقه مشغول کردهاند حقّ جلّ جلاله در کلمات مکنونه میفرماید ای بظاهر آراسته و بباطن کاسته مثل شما مثل آب تلخ صافیست که در ظاهر کمال لطافت و صفا از او مشهود شود و چون بدست صرّاف ذائقۀ احدیّه افتد قطرهئی از آن را قبول ننماید مثل این علما مثل شخصی است که حصاة بسیاری جمع نموده باشد و گمان نماید آنچه نزد اوست از جواهر است و آنچه جمع نموده از اوّل عمر الی آخره بیک قیراط الماس معادله ننماید ولکن بیچاره از این غافل و بیخبر است این خادم فانی از حقّ جلّ و عزّ سائل که ابصار را بگشاید و بنور معرفت منوّر دارد انّه لهو المقتدر القدیر
خدمت جناب حسن آقا علیه بهآء اللّه از جانب این فانی تکبیر برسانید انشآءاللّه موفّق باشند بر ذکر حقّ و خدمت حقّ و استقامت بر امر حقّ قسم بآفتاب وجود که جمیع عالم را فنا اخذ نماید جز عملی که در سبیل الهی ظاهر شده و بشود و همچنین خدمت جناب میرزا حسین علیه بهآء اللّه عرض خلوص میرسانم و از حقّ میطلبم ایشان را فائز نماید بآنچه الیوم محبوبست انشآءاللّه باستقامت کبری فائز شوند و بنار محبّت الهی مشتعل بشأنی که مشرکین و منکرین اهل بیان قادر بر اطفای آن نباشند از قول این عبد تکبیر برسانید و مذکور دارید لعمر اللّه بعضی از نفوس خائنۀ باطلۀ کاذبه در صدد اضلال نفوس مقبله افتادهاند مع آنکه از اصل این امر بهیچوجه اطّلاع نداشته و ندارند و در این صباح نورانی ناس را از صهبای معرفت رحمانی محروم کردهاند آن جناب باید باسم حقّ از کأس استقامت بنوشند نوشیدنی که تشنگی آن را اخذ ننماید و ما سوی اللّه را معدوم صرف و مفقود بحت بیند مکرّر این فانی این فقره را از لسان احدیّه استماع نموده قوله عزّ کبریائه هذا یوم اللّه لا یذکر فیه الّا هو طوبی لمن اقبل و فاز ویل للمعرضین
و همچنین خدمت جناب ملّا میرزا محمّد علیه بهآء اللّه تکبیر و سلام میرسانم امید آنکه بکمال استقامت بر خدمت امر قیام نمایند قیامی که اهل ارض قادر بر منع نباشند الحمد للّه ذکرشان از قلم اعلی از قبل و بعد جاری و نازل شده و لحاظ عنایت باو متوجّه باید بشأنی مشتعل باشند که آثار آن در ارض ظاهر شود ولکن در جمیع امور باید بحکمت ناظر باشند بشأنی که ضوضای جهلا که باسم علما معروفند مرتفع نشود ارض را بسنجند و تخم حکمت ودیعه گذارند اینکه بعضی بر حسب ظاهر مابین موافق و منافق بتبلیغ مشغولند این فقره لدی العرش محبوب نیست میقات اظهار جهرةً گذشت بعد از شهادت حضرت بدیع علیه بهآء اللّه و رحمته کل بحکمت مأمور شدهاند باید در جمیع احوال باو ناظر باشند چه که بعضی از دوستان نزد ظهور افتتان مضطرب و مکدّر و مخمود مشاهده میشوند و ربّنا الرّحمن لهو المشفق الکریم روحی و نفسی و ذاتی لشفقته الفدآء و لرحمته الفدآء و لعنایته الفدآء ای دوستان این خادم فانی بکمال عجز و نیستی معروض میدارد قدر این یوم را بدانید جمیع مقرّبین و مخلصین بکلمۀ یا لیتنی ناطق بودند و از حقّ در کلّ احیان سائل و آمل که باین شرافت کبری و موهبت عظمی فائز شوند و شما الحمد للّه از فضل نامتناهی الهی فائز شدید و از رحیق مختوم آشامیدید حال باید این عبد و آقایان بکمال اتّحاد و اتّفاق بشکر و ثنای حقّ جلّ جلاله ناطق باشیم و قدر این نعمت کبری را بدانیم و بآنچه الیوم سبب ارتفاع امر است عامل شویم در جمیع کتب و صحف و زبر و الواح و رقاع نصرت را بصبر و سکون و وقار و اخلاق روحانیّه و اعمال طیّبه معلّق و منوط فرمودهاند از حقّ عمّ نواله میطلبیم که جمیع را مؤیّد فرماید باوامر منزلۀ در کتاب اوست قادر و غالب در مبدأ و مآب
و اینکه در بارۀ دوستان سلطانآباد مرقوم داشتید و همچنین در بارۀ جناب ملّا ابراهیم و استاد حسین علیهما بهآء اللّه ذکر نمودید جمیع در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد لسان عظمت باین کلمات عالیات محکمات ناطق قال عزّ کبریائه
ای دوستان ایّام ایّام رحمن است و کوثر حیوان از مطلع کرم جاری و ساری انشآءاللّه بقلوب نورا و وجوه بیضا و غرر غرّا از ید عطا اخذ نمائید و باسم دوست یکتا بیاشامید اگر در کلمات مشرقه از افق قلم اعلی تفکّر نمائید کل را وله و شوق بشأنی اخذ نماید که ما سوی اللّه را مفقود مشاهده کنید و بتمام جوارح و ارکان بر خدمت دوست بایستید باستقامتی که شبهات و اشارات علما و جهلا شما را منع ننماید و از این خیر اکبر و فضل اعظم بازندارد
یا حیدر قبل علی ذکّر العباد بما نزّل من سمآء مشیّة ربّک الرّحمن و بشّرهم بفضله العظیم قل یا احبّآء الرّحمن تمسّکوا الیوم بما ینبغی لأمر اللّه ربّ العالمین ایّاکم ان تمنعکم شبهات الخلق عن الحقّ تشبّثوا بذیل عنایة ربّکم الغفور الکریم لعمر اللّه هذا یوم لا تعادله الأیّام ان اجهدوا لیظهر منکم ما یقرّبکم الی الفرد الخبیر انّا نکبّر من شطر سجنی الأعظم علی احبّائی فی هناک و نوصیهم بما یرتفع به اسمائهم بین السّموات و الأرضین هذا یوم الأعمال و هذا یوم الأخلاق وربّکم الخلّاق المصوّر العلیم الحکیم
یا ابراهیم ان استمع ندآء المظلوم اذ احاطته الأحزان بما اکتسبت ایدی الغافلین کن ثابتاً راسخاً قائماً علی خدمة هذا النّبإ الّذی به اضطربت افئدة العرفآء و زلّت اقدام العلمآء الّا من شآء اللّه المقتدر القدیر لا تعادل بذکری ایّاک زخارف الأرض کلّها ان اعرف قدره ثمّ اشکر ربّک العزیز العظیم
و نذکر الحسین بعد استاد لیجذبه ندآء مالک العباد فی یوم المعاد علی شأن یقوم و یقول بالحکمة و البیان یا ملأ الامکان تاللّه قد اتی الرّحمن بسلطان مبین ان احمد اللّه بما ذکرت لدی المظلوم اذ کان مسجوناً فی هذا الحصن المتین ایّاک ان تحزنک شؤونات العالم دعها لأهلها و خذ ما امرت به فی کتاب اللّه مقصود العارفین
یا حیدر قبل علی بلّغهم ذکری و عنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت العالمین لعلّ یظهر منهم ما اراده اللّه فی هذا الیوم المقدّس البدیع کذلک اظهرنا من غرف الکلمات حوریّات المعانی و البیان طوبی لمن شهد و رأی و عرف آیات ربّه الکبری فی المبدإ و المنتهی و ویل للغافلین و ویل للمعرضین و ویل للرّاقدین انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا محمّد حکیم علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و همچنین اقبالشان را بافق اعلی در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قال و قوله الحقّ یا محمّد ندای مظلوم را از شطر سجن بشنو ترا بحقّ دعوت مینماید و بمقامی میخواند که ذکرش در کتب و صحف و زبر الهی از قبل و بعد بوده یا محمّد در ایّامی که از کثرت بلایا و رزایا روز از شب امتیاز نداشت این مظلوم فرداً واحداً بر امر قیام نمود قیامی که ضوضای اهل ارض او را از ما اراده اللّه منع ننمود بأعلی النّدآء اهل ملکوت انشاء را بافق اعلی هدایت نمود سبیل مستقیم الهی را ظاهر و آشکار فرمود تا احزاب ارض از فیض فیّاض حقیقی محروم نمانند و چون صراط ظاهر و امر حقّ باهر و افق عالم از انوار ظهور مشرق کل بتمام اعراض قیام نمودند الّا من شآء اللّه ربّک و ربّ من فی السّموات و الأرضین حقّ جلّ جلاله شاهد و گواهست که آنی خود را ستر ننمودم و بحفظ جسد نپرداختم در جمیع احوال ارتفاع امر الهی و اعلاء کلمۀ علیا منظور نظر ظاهر و باطن بوده جمیع اهل بیان در آنچه ذکر شد شاهد و گواهند مگر نفوسی که از بحر انصاف محرومند و از افق اعلی ممنوع و چون نسیم عنایت رحمانی مرور نمود و نفحۀ قمیص ربّانی فیالجمله متضوّع شد جمعی بنفاق برخاستند و بآفاق دویدند که شاید نفوس مشتعلۀ بنار محبّت را مخمود نمایند اینست شأن عباد در یوم معاد سبحاناللّه از بصیر علیم غافل شدند و بنفوسی که ابداً از اصل امر اطّلاع نداشته و ندارند توجّه نمودهاند آن جناب باید بکمال روح و ریحان اهل امکان را آگاه نمایند که شاید بعنایت کوثر حیوان از شئونات نفس و هوی مطهّر شده بملکوت اعلی متوجّه شوند قدر و مقام این یوم معروف بسیار عظیمست و ناس بسیار غافل مشاهده میشوند انشآءاللّه از ندای احلی از نوم غفلت برخیزند و بدریای آگاهی توجّه نمایند یا محمّد ان استمع ندآء المظلوم انّه یذکرک لوجه اللّه و یأمرک بما ینفعک فی کلّ عالم من عوالمه انّ ربّک لهو الفیّاض الکریم ضع ما سمعت من الّذین لا یعرفون الیمین عن الشّمال و خذ ما امرت به فی کتاب اللّه ربّ العالمین خذ الرّحیق المختوم باسمی القیّوم انّه یجذبک الی مقام لا تمنعک شؤونات العالم عن مالک القدم انّ ربّک لهو المقتدر القدیر وصّ العباد بالاستقامة الکبری امراً من لدن مالک الوری انّه یأمرهم بما ینفعهم فی الآخرة و الأولی یشهد بذلک من عنده کتاب مبین انتهی از آیات و بیانات مالک اسماء و صفات عنایت و فضل الهی نسبت بعباد ظاهر و هویداست حقّ شاهد و گواهست که این عبد در اکثر احیان خود را متحیّر مشاهده مینماید چه که آفاق عوالم معانی و بیان از نیّر ظهور روشن و منیر است ولکن عباد در کمال غفلت و بعد دیده میشوند از خمر غرور بشأنی مستند که ما ینفعهم را از ما یضرّهم امتیاز نمیدهند در وادی برهوت سرگردان و مبهوت بوده و هستند انشآءاللّه نفوسی که بطراز ذکر حقّ جلّ جلاله در این اوراق فائز شدهاند مؤیّد شوند بر خدمت امر و تربیت عباد و احیای اموات این خادم فانی خدمت هر یک تکبیر عرض مینماید و بأذکار قلم اعلی بشارت میدهد انشآءاللّه حقّ ایشان را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار این یوم مبارکست انّه یؤیّد من یشآء امراً من عنده و هو المقتدر العلیم الخبیر و اینکه مرقوم داشتید که اگر غیر آن جناب شخصی بآن سمتها توجّه نماید سبب و علّت اشتعال نار محبّت شود این فقره واضح و مشهود است ولکن جناب علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر و همچنین جناب ابن اسم اللّه الأصدق المقدّس علیهما بهآء اللّه و جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه و عنایته هر که را مصلحت دانند با الواح ممتنعۀ مقدّسه ارسال نمایند شاید نفحات رحمن قلوب اهل آن اراضی را اخذ نماید و بدریای دانائی کشاند در این فقره باید جهد بلیغ مبذول دارند تا نفحات وحی از مدن و دیار قطع نشود و آذان از ندا محروم نماند در ارسال نفوس و تبلیغ امر توقّف جایز نه باید نفوس را بر سبیل تبلیغ امر الهی آگاه نمود تا بحکمت تمام مابین انام تکلّم نمایند و از مقصود حقیقی و نتیجۀ امر الهی ناس را آگاهی بخشند در این صورت شموس استقامت از آفاق قلوب اشراق نماید و عالم را منوّر سازد طوبی للعارفین طوبی للعاملین
و اینکه در بارۀ جناب حاجی سیّد ابوالفضل مرقوم داشتید عرض شد لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند و به ما اراده اللّه عامل
و همچنین ذکر جناب محمّد قبل حسین علیه بهآء اللّه ابن لط و جناب سمیّ ایشان نموده بودید الحمد للّه جناب مذکور در این امر اعظم اقدم از اوّل ایّام مقرّ و معترف بودند و بردای عنایت حقّ جلّ کبریائه مزیّن حال از اوّل ثابتتر و مشتعلتر دیده میشوند این خادم فانی از حقّ باقی جلّ جلاله سائل و آمل است که ایشان را بمثابۀ علم بر اتلال بین عباد خود ظاهر فرماید و در هر حین بر مقامشان بیفزاید یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بروح و ریحان تلاوت نمایند و از کوثر جاریه که در غیاهب کلمات الهی مستور است بیاشامند هنیئاً له و مریئاً له و امّا سمیّ ایشان ذکرشان در مراسلهئی که باین عبد فرستاده بودند مذکور و همچنین در مکتوب آن جناب که بجناب اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال داشته بودند ذکر اقبال و توجّه و استقامتشان بوده هر دو در ساحت اقدس امنع اعزّ اعلی عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان قوله جلّ کبریائه الحمد للّه بعرفان کلمۀ الهی فائز شد و اقرار و اعتراف نمود بآنچه لسان عظمت بآن ناطق مراتب شوق و اشتیاقشان لدی الوجه ظاهر و مشهود انشآءاللّه بحکمت تمام از کوثر بیان مالک امکان بنوشند انتهی و یک لوح امنع اقدس هم مخصوص ایشان از سماء مشیّت رحمن نازل انشآءاللّه از بحور معانی و بیان که در کلمات مالک ادیان مستور است بنوشند و بنوشانند
و اینکه در بارۀ جناب استاد حسن صبّاغ علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید در ساحت اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قد ذکرناه من قبل من قلمی الأعلی و نذکره فی هذا الحین مرّة اخری لیشکر ربّه العزیز الکریم انشآءاللّه مؤیّد باشند بآنچه سزاوار این یوم ابدعست و موفّق باشند به ما یرتفع به امر اللّه العلیّ العظیم یا حیدر قبل علی کبّر من لدنّا علی وجهه و ذکّره بآیات ربّه المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین و نذکر فی هذا المقام ابنه الّذی سمّی بنصراللّه و نبشّره بمواهبی و الطافی لیحمد و یکون من الشّاکرین و نوصیه بالاستقامة الکبری و بما نزّل فی کتابی المبین انتهی
و اینکه در بارۀ زیارت نورین نیّرین علیهما من کلّ بهآء ابهاه و من کلّ نور انوره مرقوم داشتید بتفصیل در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما تکلّم به لسان اللّه المهیمن القیّوم قوله عزّ اجلاله یا حیدر قبل علی علیک بهائی و عنایتی یشهد لسان بیانی فی ملکوت علمی بأنّک فزت بما کان من افضل الأعمال عند الغنیّ المتعال انّا کنّا معکما نسمع و نری و انا السّامع البصّار قد قبلنا توجّهکما و ما عملتما فی سبیل اللّه مالک الأدیان عدم بلوغ مکتوب و تأخیر جواب سبب عدم قبول نبوده انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر ان افرح بفضل مولاک انّه لهو الفضّال الکریم آنچه لوجه اللّه ظاهر شود نزد حقّ معلوم و بطراز قبول فائز طوبی از برای نفوسی که خالصاً لوجه اللّه فائز شوند بآنچه شما فائز شدید یا غلام قبل علی بشنو ندای مظلوم را و بیقین بدان که آنچه در سبیل الهی از تو ظاهر شد لدی الوجه مقبول افتاد عمل هیچ عاملی لدی اللّه ضایع نشده و نخواهد شد کن موقناً بما نطق به قلمی الأعلی و کن من الشّاکرین اشهد انّک سمعت النّدآء و اقبلت الی اللّه مالک الأسمآء و زرت مقاماً لم یزل کان تحت لحاظ عنایة ربّک الغفور الکریم لعمر اللّه قد زاره الملأ الأعلی و قبیل من الملائکة و سوف تتوجّه الیه قبائل الأرض انّ ربّک لهو العلیم الخبیر ان اشکر اللّه بما ایّدک و عرّفک سبیله الواضح المستقیم مکافات اعمال حسنه و کلمۀ طیّبه لدی اللّه مکنون و مخزون است یشهد بذلک لسان الرّحمن ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین انتهی از آیات محکمۀ الهی عنایت حقّ ظاهر و مشهود است براستی عرض مینمایم از هر کلمهئی شمس فضل مشرق نعیماً لحضرتک و لمن کان معک الحمد للّه باین نعمت کبری فائز شدید و از اهل سفینۀ حمرا در کتاب الهی مذکور و مسطور فیالحقیقه این مقام از اوصاف ظاهره که از قلم جاری میشود مقدّس و مبرّاست چه که از لسان عظمت ذکر آن جاری و نازل صدهزار طوبی از برای نفسی که باین مقام اعلی فائز شد
و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا حبیباللّه علیه بهآء اللّه نوشته بودید عرض شد اظهار عنایت فرمودند و یک لوح امنع اقدس اعزّ ابهی مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه چشمشان بمشاهدۀ آن روشن و قلبشان بزیارت آن مسرور خواهد شد قد فاز بلآلئ بحر بیان ربّه انّ الخادم یبشّره بهذا اللّوح البدیع و یهنّئه بهذا الفضل العظیم
و اینکه در بارۀ نفوس مطمئنّۀ مقبله علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتید اسامی کل لدی العرش عرض شد و مخصوص هر یک آیات باهرات از سماء رحمت ربّ الأرباب نازل این خادم فانی عاجز است از ذکر آن بتمامه ولکن بعض از آن که بلسان پارسی نازل شد ذکر میشود تا کل ببیان رحمن فائز شوند و به ما ینبغی للانسان عامل قوله عزّ کبریائه قلم اعلی شاربان رحیق ابهی را تکبیر میرساند و میفرماید امروز روز خدمت و نصرت امر است خود را از فضل این ایّام و نفحات آن محروم ننمائید بکمال حکمت و استقامت و رفق و مدارا ناس را متذکّر دارید که شاید از کوثر عطای الهی بحیات تازه فائز شوند و از کلمۀ ربّانی بغایت قصوی و ذروۀ علیا رسند امروز آفتاب فضل مشرق جهد نمائید تا بعملی که لایق و قابل یوم الهی است فائز گردید ذکرتان لدی المظلوم مذکور و از برای هر یک نازل شد آنچه که بمثابۀ کنوز باقیه است نزد امین علیم جمیع اشیای عالم باین کلمۀ مبارکه معادله ننماید ان اشکروا ربّکم الغفور الرّحیم باید باعمال حسنه و کلمات طیّبه و حکمت منزله ناس را هدایت نمائید و انشآءاللّه باخلاق روحانیّه و صفات پسندیده بنصرت امر مشغول شوید انّا نکبّر من هذا المقام علیکم و نبشّرکم بفضل اللّه و رحمته و نأمرکم بما نزّل فی کتاب اللّه ربّ العالمین باید بقوادم اتّحاد در این هوای مقدّس طیران نمائید و بکمال محبّت و وداد مابین خلق ظاهر باشید انّه یکون معکم فی کلّ الأحوال انّه لهو الحقّ علّام الغیوب جمیع اماء بذکر الهی فائزند ای ورقات سدرۀ مبارکه بشما توجّه نموده و میفرماید باید کل بطراز تقدیس فائز باشید و باثواب تنزیه مزیّن از حقّ منیع بخواهید تا رؤس اعمال را باکالیل عصمت منوّر فرماید اوست مقتدر و توانا ادراک نمودید ایّامی را که مقرّبین و موحّدین و مخلصین لقای آن را از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل بودند از امورات ظاهره و شئونات دنیای فانیه مکدّر و محزون نباشید دار فانی قابل ذکر نبوده و نیست عنقریب اهل ارض بحسرت تمام و خسران مبین بمقام خود راجع شوند آنچه در دفتر این عالم و دفاتر عوالم اخری بدوام اسماء حسنی باقی و پاینده است ذکریست که الیوم از قلم اعلی در صحیفۀ حمرا ثبت شود جهد نمائید تا بآن فائز شوید و باسم حقّ حفظش نمائید جز حقّ از ذکر این مقام عاجز بوده و خواهد بود بر جمیع شکر و ثنای حقّ در کلّ احیان لازم طوبی لعبد فاز و لأمة فازت و لعبد اعترف و لأمة اعترفت بما نطق به لسان العظمة قبل خلق السّموات و الأرض انّه لا اله الّا انا الخبیر البصیر انتهی
اینکه مرقوم داشته بودید جناب آقا عبدالحسین الموسوم بالیاهو در ارض ک بودند و فرقۀ عنود بر ایشان شوریدهاند لیس هذا اوّل ظلم ظهر من الظّالمین فی هذه الأیّام و لیس هذا اوّل انآء کسر فی سبیل اللّه و لیس هو اوّل رجل ابتلی بشماتة الأعدآء باری تفصیل ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه جمیع عالم بطراز عرفان مالک قدم مزیّن شوند و بحکمت و بیان بر نصرت امر رحمن قیام نمایند امروز اشتغال بحرف و صنایع از عبادت محسوبست بر کل لازم بلکه واجب است که بشغل و عملی مشغول باشند کسالت و قعود و انزوا و بیکاری و تنبلی لدی الحقّ محبوب نبوده و نیست انشآءاللّه جمیع به ما امر به اللّه فائز شوند و عامل گردند انتهی
از جانب این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر برسانید و مذکور دارید و بگوئید اشتغال بامور هم در مقامی از خدمت محسوبست انشآءاللّه نفوس مقبله باستقامت کبری فائز شوند و استقامت کبری مقامیست که هر نفسی بآن فائز شد غیر اللّه را معدوم و مفقود مشاهده نماید ولو یأتی بما عند النّاس
و اینکه مرقوم داشته بودند که در مکاتیب این عبد لفظ مالک یوم الطّلاق بطاء نوشته شده و بنظر میآید بتاء منقوط باشد هر دو صحیح است چه که یوم الطّلاق بطاء مؤلّف یوم قیامت است چه که یوم فصل است و چون فصل اکبر در آن یوم واقع لذا در بعض مقام بطاء نوشته شده و همچنین بتاء منقوط بمعنی تلاقی است و چون آن یوم اعظم یوم تلاقی است لذا در بعض از مقامات بتاء مسطور این یومیست که احزاب مختلفه در یک مقام جمع میشوند و شئونات متضادّه بیک معین توجّه مینمایند هذا یوم اللّقآء و هذا یوم التّلاقی و هذا یوم الالتقآء و هذا یوم الطّلاق و هذا یوم الفصل الأکبر و هذا یوم الجمع لعمر محبوبی و محبوبک و محبوب من فی السّموات و الأرض اتت القارعة و قرعت و ظهرت الحاقّة و الحقت و برزت السّاعة و قضت در ایّامی که نیّر ظهور از افق عراق مشرق ولکن نظر بعدم اکمال میقات خلف سبحات حکمت مستور یومی از ایّام جمال قدم از حرم بیرون تشریف آوردند و در بیرونی جناب حاجی محمّد تقی از اهل نیریز علیه بهآء اللّه مع این عبد حضور داشتیم و در آن ایّام احدی از اصل امر مطّلع نه و کل غافل و از غایت ستر جمیع ممنوع مع آنکه ونفسه الحقّ امر از آفتاب واضحتر بود ولکن بیانات نفس حقّ ناس را متحیّر داشت در آن ایّام اموری ظاهر که اگر عرض شود جمیع بکلمۀ واشوقا ناطق شوند باری در آن حین لسان قدم مخاطباً لجناب حاجی محمّد تقی ناطق فرمودند حاجی محمّد تقی نشسته بودم دیدم ساعت موعود راه میرود فرمودند ای حاجی محمّد تقی آن ساعت موعود بیان باین قسم راه میرفت و مشی میفرمودند و مکرّر میفرمودند حاجی ببین ببین همین قسم مشی مینمود همین قسم مشی مینمود سبحاناللّه مع این ظهور اعظم چون اراده بر ستر تعلّق گرفته بود احدی در آن ایّام آگاه نه الّا معدودی و آن معدود هم علی قدر مقدور لا علی ما هو علیه جلّ جلاله و عمّ نواله و عظم شأنه و لا اله غیره
اینکه مرقوم داشته بودند که الواح بدیعۀ منیعه که در معنی نصرت از قلم اعلی نازل شده سواد نمودهاند و همراه دارند تا جمیع مشاهده نمایند و بر نصرت امر الهی و معنی آن آگاه شوند این فقره فیالحقیقه خدمت بزرگیست بامر حقّ ولکن از قبل هم در معنی نصرت از قلم اعلی نازل شده آنچه که سبب هدایت و تذکّر من علی الأرض است انشآءاللّه آنها را هم بدست آورده ضمّ نمائید بآنچه که نوشتهاید تا کل ادراک نمایند که ظهور حقّ جلّ جلاله از برای اصلاح عالم است نه قتل و غارت و فساد و نفاق و اذیّت و امثال آن
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد هاشم (از اهل ک) و سایر دوستان الهی نوشته بودید در ساحت امنع اقدس عرض شد مخصوص هر یک آیات بیّنات از افق مشیّت الهی نازل انشآءاللّه نفحات آن را بیابند چه اگر جمیع من علی الأرض عرف کلمهئی از کلمات الهی را فیالحقیقه بیابند خود را مقدّس و منزّه و فارغ و آزاد مشاهده کنند طوبی از برای نفسی که باین مقام اعظم اعلی فائز شد هذا ما نزّل لجناب محمّد قبل هاشم
ذکر من لدنّا لمن فی العالم لیقرّبهم الذّکر الی مقام جعله اللّه مقدّساً عن شبهات الّذین کفروا بیوم الدّین یا هاشم ان افرح بما یذکرک من قام باسمه القیّوم و کسّر اصنام العلوم باسمه المقتدر القدیر انّا قدّرنا العلم لعرفان المعلوم و ما ینتفع به العباد لا ما ینطق به کلّ جاهل موهوم طوبی لوجه توجّه الی وجه اللّه و لأذن سمعت النّدآء و للسان نطق بهذا الاسم العظیم ایّاک ان تمنعک شبهات البشر عن مالک القدر دع ما عند النّاس و خذ ما اوتیت به من لدن مشفق کریم انّا نذکر اهلک و من معک فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو الفضّال القدیم و نکبّر من هذا المقام علیهم و علی الّذین تمسّکوا بهذا الحبل المتین
و هذا ما نزّل لجناب میرزا سها (من سلطانآباد)
مالک اسماء میفرماید جهد نما تا از عنایت حقّ جلّ جلاله بشهاب نامیده شوی یعنی شهاب منیر مبین وجود اولیا و استقامتشان بر امر مالک اسماء نور است از برای مقبلین و نار است از برای مشرکین انشآءاللّه بمثابۀ ستارۀ سحری از افق سماء محبّت الهی مشرق و لائح باشی امروز روزیست که هر نفسی میتواند تحصیل نماید آنچه را که سبب علوّ و سموّ است چه مقدار از نفوس که طالب این یوم بدیع منیع بودند ولکن چون فجر یوم اللّه ظاهر شد کل معرض مشاهده گشتند از حقّ بخواه تا کل را از ذلّت نفس و هوی مقدّس فرماید و بافق اعلی کشاند اینست نعمت حقیقی و مائدۀ سماوی طوبی لمن فاز بها و ویل لمن جعل نفسه محروماً عن نعمة اللّه و آلائه و عنایة اللّه و الطافه از حقّ جلّ جلاله بخواه تا ترا مؤیّد فرماید بر امری که بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده است البهآء من لدی المظلوم علی الّذین فازوا بهذا المقام العظیم
و هذا ما نزّل لجناب استاد حسین ک
یا حسین یذکرک المظلوم من شطر السّجن و یدعوک الی اللّه العزیز الوهّاب انّا دخلنا السّجن و نزّلنا الآیات علی شأن لا یحصیها الّا اللّه ربّ الأرباب کن ناطقاً بثنآء ربّک و عاملاً بما انزله الوهّاب فی الکتاب طوبی لقویّ ما اضعفته شؤونات الخلق و لمقبل ما منعته اشارات اهل الحجاب تمسّک بحبل عنایة ربّک و سبّح فی العشیّ و الاشراق ان احمد بما فزت برشحات قلمی الأعلی الّذی اذا تحرّک ناد المناد قد اتی سریع الحساب کذلک ماج لک بحر عنایتی فضلاً من عندی و انا العزیز الفضّال
انّا نذکر من سمّی بهاشم و نبشّره بهذا الذّکر الّذی نزّل بالحقّ من لدی اللّه مالک الرّقاب و نذکر من سمّی بمحمّد لیفرح بعنایة ربّه الغنیّ المتعال
و هذا ما نزّل لجناب آقا حسین (ک) الّذی فاز فی الزّورآء
کتاب انزله مالک الوجود من مقامه المحمود لمن آمن باللّه العزیز الودود طوبی لقاصد عرف المقصود و لطالب اجاب المطلوب و لعالم آمن باللّه المهیمن القیّوم کم من عالم اعرض عن الصّراط و کم من جاهل عرف و سرع و قال لک الحمد یا مالک الغیب و الشّهود تاللّه قد انار افق العالم بالنّیّر الأعظم ولکنّ النّاس اکثرهم لا یشعرون انّ الحقّ یمشی امام وجوه الخلق یشهد بذلک من نطق فی قطب الامکان انّه لا اله الّا انا المقتدر علی ما کان و ما یکون طوبی لمقبل اقبل و فاز باللّقآء و ویل لکلّ معرض اعرض عن اللّه بما اتّبع کلّ غافل مردود
و هذا ما نزّل لمن سمّی بجناب سیّد باقر ک
امروز جمیع اشیاء از نار کلمۀ الهیّه مشتعلند و جمیع ذرّات کائنات به قد اتی منزل الآیات ناطق طوبی از برای نفسی که ندای مکلّم طور را از شجرۀ ظهور اصغا نمود و بتمام جان و روان بر امر محبوب عالمیان قیام کرد ذکر این یوم عزیز بدیع در کتب الهی اظهر از آفتابست در وسط آسمان طوبی از برای چشمی که بمشاهده فائز شد و از برای قلبی که بافق اعلی اقبال نمود یا باقر اگر بدوام ملک و ملکوت حقّ را شکر نمائی هرآینه باین لوح امنع اقدس معادله ننماید قدر کلمات رحمن را بدان و چون جان حفظش نما انّا نکبّر من هذا المقام علیک و علی ابیک و علی الّذین فازوا بهذا المقام العظیم
یا سیّد قبل رضا مالک اسماء میفرماید جهد کن تا برضای حقّ جلّ جلاله فائز شوی این مقام را شبه و نظیر نبوده و جمیع موحّدین و مقرّبین و مخلصین طالب آن بوده و هستند انّ ربّک ینطق بالحقّ و یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم و الحمد للّه العزیز الحکیم
هذا ما نزّل لجناب من سمّی بملّا محمّد رضا ک
یا محمّد رضا آسمان جود مرتفع و شمس ظهور از افقش مشرق و لائح اینست آن یومی که کتابهای آسمانی کل را باو وعده و مژده داده امروز روز آگاهی است دانای یکتا میفرماید باب فضل مفتوحست و دریای رحمت امام وجوه ظاهر جهد نمائید تا از فیض فیّاض قسمت برید و محروم نمانید در قرون اولی تفکّر کنید و در آنچه بر انبیا و سفرای الهی وارد شده نظر نمائید هر هنگام که مطلع وحی الهی از افق سماء مشیّت ظاهر شد کل بر اعراض و اعتراض قیام نمودند و بر آن جوهر وجود وارد آوردند آنچه را که اقلام عالم از ذکر آن عاجز است بگو ای دوستان آب حیات باسم منزل آیات جاری و ساری طوبی لنفس عرفت و شربت و ویل للغافلین الحمد للّه ربّ العالمین
و هذا ما نزّل لجناب من سمّی بمحمّد قبل جعفر
بسمی المهیمن علی من فی الأرض و السّمآء
ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من فی ملکوت الانشآء لعلّ الذّکر یقرّبهم الی مقام کان فی الکتاب مذکورا لیس الیوم یوم الوقوف و الصّمت ینبغی لکلّ انسان ان ینطق بالحکمة و البیان فی هذا الأمر الّذی کان من افق الفضل مشهودا یا احبّآء اللّه و اصفیائه ان استمعوا النّدآء من شطر البقعة النّورآء انّه یبشّرکم بما نزّل فی کتاب کان من قلم اللّه مسطورا ایّاکم ان تمنعکم شبهات الخلق عن الحقّ دعوا ما عند النّاس ثمّ اقبلوا بوجوه نورآء الی افق کان بلسان اللّه موعودا قد تمّت الحجّة و کملت النّعمة و ظهر ما کان فی سرادق العزّ مستورا قد انفطرت السّمآء و سرت السّفینة الحمرآء علی بحر الکبریآء بأمر کان من سمآء الوحی منزولا کذلک نطقت السّدرة و دلع الدّیک و غنّت حمامة الأمر علی غصن کان باسم اللّه معروفا انّا نوصیک و احبّآء اللّه بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام العلمآء انّ ربّک کان علی ما اقول شهیدا انتهی فیالحقیقه فضل و عنایت و کرم و رحمت حقّ بمقامی است که احدی از عهدۀ شکر آن برنیاید در لیالی و ایّام آیات الهی من غیر تعطیل نازل و جمیع مرایائی هستند حاکی از جود و کرم و شفقت محبوب عالمیان این خادم فانی از حقّ سائل و آمل است که اولیایش را موفّق فرماید بر عملی که لایق این فضل امنع اقدس است از جانب این فانی خدمت شاربان رحیق معانی تکبیر بدیع منیع منوط بعنایت آن محبوب است انشآءاللّه کل کأساً بعد کأس و غرفةً بعد غرفة و قدحاً بعد قدح از رحیق عنایت حقّ بیاشامند البهآء علی جنابک و علیهم و علی کلّ ناطق نطق و کلّ قائم قام و کلّ سالک سلک صراطه المستقیم و الحمد للّه ربّ العالمین
عرض دیگر آنکه چندی قبل مخصوص دوستان و اولیای ارض ک الواح بدیعۀ منیعه نازل مع جناب شیخ ارسال شد و همچنین این ایّام چند لوح امنع اقدس که مخصوص جناب آقا محمّد حسین نوّ و دو سمیّ ایشان و جناب آقا غلامعلی علیهم بهآء اللّه از سماء مشیّت نازل از طریق پوسته ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند
و اینکه از قبل قبل از برای دوستان قمصر و اطراف آن الواح خواسته بودند و تعویق افتاد این نظر بتعویق نامۀ آن محبوب بوده و حال بعضی الواح از سماء عنایت نازل با اسم و بی اسم در کرّۀ دیگر ارسال میشود چه که در این کرّه ارسال آن خارج از حکمت است بعد از وصول آن جناب بهر کس مصلحت دانند اذن عطا شد که اسم او را نوشته بدهند تا کل بعنایت الهی فائز گردند الأمر بیده یقدّر لمن یشآء ما یشآء و یثبت لمن اراد ما یرید و هو المقتدر العزیز الحمید
* * *
محبوب معظّم حضرت اسم اللّه زین علیه من کلّ بهآء ابهاه بلحاظ انور ملاحظه فرمایند
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی ظهر بالحکمة و اظهر امره بالحکمة و امر الکلّ بالحکمة و جعل النّصر فی البیان و الحکمة تعالی مولی الحکمة و مظهر الحکمة الّذی جعلها احدّ من السّیوف و اهزّ من الرّماح و انفذ من السّهام الحمد للّه الّذی اذا استوی علی العرش فی الحدیقة الموسومة بالرّضوان نطق بثلاثة آیات محکمات من اوّلها رفع حکم السّیف و وضع مقامه الذّکر و البیان و بثانیها تجلّی بکلّ الأسمآء علی کلّ الأشیآء تعالی فاطر السّمآء الّذی نطق بما انجذبت به الأرض و من علیها الّا الّذین اخذوا ما عندهم و نبذوا ما عند اللّه مالک الأنام اصلّی و اسلّم و اکبّر علی الّذین عملوا بما امروا و اتّبعوا ما انزله اللّه فی الزّبر و الألواح روحی لذکرکم الفدآء قد فاز الخادم بما لاح و اشرق من افق قلمکم الّذی لم یتحرّک الّا علی ذکر اللّه و ثنائه و اظهار امره و اعلآء کلمته فلمّا انار قلبی من ذلک النّور اللّائح قصدت مقرّ العرش فلمّا حضرت عرضت ما فی کتابکم اذاً نطق لسان العظمة فی ملکوت البیان و انّه لهو البرهان لمن فی الامکان قوله عزّ کبریائه
یا اسمی ان استعدّ لاصغآء ندآء ربّک انّ القیّوم یذکرک بأعلی الذّکر و المحبوب ینادیک بأحلی النّدآء و المذکور یذکرک بأبهی الأذکار و المقصود توجّه الیک بوجهه الباقی بعد فنآء الأشیآء تعالی مولی الأسمآء الّذی اذا استوی علی العرش نطق بکلمة اهتزّت بها الأرض و ما فیها الّا کلّ غافل تمسّک بصنم من الأصنام قل یا ملأ الایران قد اتی الرّحمن لیقرّبکم و یعرّفکم ما ینبغی للانسان انتم اعرضتم و کفرتم الی ان افتیتم علی الّذی به قرّت عیون السّفرآء الّذین ارسلهم اللّه الی العباد قل انّه امرکم بالمعروف و انتم اخذتم المنکر و ظهر منکم ما ناحت به الأشجار قل تاللّه قد اتی مکلّم الطّور انّه هو الّذی وعدتم به فی الزّبر و الألواح قل ایّاکم ان تمنعکم شؤوناتکم عن اللّه ربّ الأرباب دعوا ما عندکم و تمسّکوا بما نطق به امّ الکتاب امام الوجوه امراً من لدی اللّه المقتدر المختار یا زین کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی الّذین نبذوا سوائی و شربوا رحیق رحمتی من ید عطائی ثمّ أمرهم بما نزّل من سمآء مشیّتی و ملکوت ارادتی انّ ربّک لهو العزیز الوهّاب انّا وصّیناهم بالحکمة و بما یرتفع به مقاماتهم فی الامکان قل کونوا امنآء اللّه فی الأرض و اعلام الذّکر بین الأنام عاشروا مع العباد بالرّوح و الرّیحان علی شأن لا یحزن منکم قلب احد و لا تضطرب افئدة الّذین خلقهم اللّه بأمر من عنده انّه لهو العزیز الغفّار
یا احبّائی فی الحدبآء و فی دیار اخری لعمر اللّه انّ القلم الأعلی توجّه الیکم و یذکرکم بأبهی الأذکار و یظهر لکم لآلئ قلزم حکمة ربّکم مالک الأیّام طوبی لمن جعل اللّه له نصیباً فیما ظهر من عمّان فضله الّذی سبق من فی الأرضین و السّموات البهآء علیک و علیهم و علی الّذین عرفوا حکم المبدإ و المآب یا زین انشآءاللّه بعنایت الهی منیر و روشن باشی الحمد للّه در خدمت امر و انتشار آثار الهی غفلت ننمودی این مقام بسیار عظیمست ان اشکر ربّک العلیم یا زینالمقرّبین جمیع عباد را بافق اعلی دعوت نمودیم و بدریای دانائی الهی هدایت فرمودیم و همچنین جمیع را بنصرت امر امر کردیم و نصرتی که در کلمات الهی نازل شده بأظهر البیان ذکر نمودیم معذلک مشاهده میشود بعضی از معنی نصرت و ما اراد به اللّه غافلند یعنی اطّلاع نیافتهاند صدهزار افسوس که اهل بها الی حین آگاه نیستند بعضی نصرت را بهواهای خود معنی نموده و مینمایند مع آنکه از قلم اعلی لاتحصی این کلمۀ ابهی نازل نصرت امر الهی بحکمت و بیان بوده نه بایذا و فساد جمیع را از نزاع و فساد منع نمودیم معذلک ممنوع نشدند چه که از مقصود آگاه نیستند و نفوسی هم که للّه قیام نمایند و ناس را متذکّر دارند کمیاب بوده و هست لذا اکثری در اوهام خود ماندهاند اهل نون و جیم را باوامر الهی اخبار نما حقّ آنچه را بیان میفرماید باید جمیع بآن متمسّک باشند و ارادة اللّه را بر ارادۀ خود مقدّم دارند و مشیّة اللّه را بر مشیّت خود مهیمن و غالب دانند وقتی حقّ جلّ جلاله بیک کلمه عالم را منقلب و مقهور نماید هر نفسی بقرائت سورۀ رئیس و امثال آن فائز شد بر قدرت الهی فیالجمله آگاه میشود و وقتی نفس حقّ را اذیّت مینمایند و حقّ ساکن و صابر ملاحظه میگردد جمیع امورات بر وفق حکمت جاری میشود ولکن چون عباد مطّلع نیستند لذا گاهی راضی و گاهی شاکی ملاحظه میگردند در این ظهور اعظم حکم سیف و فساد و نزاع و جدال و امثال آن نهی شده نهیاً عظیماً فی الکتاب اگر نفسی الیوم سوء قصدی از او در بارۀ مظلوم ظاهر شود البتّه متعرّض او نشویم در این ظهور دریای شفقت موّاج و بحر فضل مشهود و آفتاب جود مشرق بعضی از دوستان در ارض نون و جیم از این مراتب اطّلاع ندارند از قبل حقّ بایشان تکبیر برسان و معنی نصرت را تا کل بآنچه لدی اللّه محبوبست مطّلع شوند اگرچه از اعمال ظالمین قلوب احبّا مجروحست قد ارتکب الرّقشآء و الذّئب ما ناح به الرّسول فی الفردوس الأعلی و البتول فی الجنّة العلیا و القلم الأعلی فی هذا المقام الأبهی ولکن اطاعت امر اللّه و تسلیم در اوامرش لازم و واجبست باید جمیع آذان و ابصار مترصّد باشد تا از افق امر چه ظاهر گردد و از لسان عظمت چه امر صادر و اگر نفسی بغیر ما اراد اللّه و ما امر به فی ظاهر الظّاهر ارتکاب امری نماید ضرّش بنفس حقّ راجع است اگر نفسی الیوم بیکی از اعدای الهی تعرّض نماید و یا اذیّت کند حقّ را نصرت ننموده و از ناصرین در کتاب محسوب نمیشود چه که مخالفت امر اللّه نموده و همچنین سبب ضرّ حقّ و دوستان او شده جمیع امور بتصدیق و قبول حقّ منوط و مشروط ضعوا یا احبّائی ما شئتم و اردتم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه المهیمن القیّوم توکّلوا علی اللّه فیما ورد علیکم و تمسّکوا بالصّبر و الاصطبار هذا خیر لکم یشهد بذلک کتابه الحکیم انتهی چندی قبل در جواب یکی از دوستان که بگمان خود قصد نصرت نمود که فیالحقیقه سبب تضییع امر بود این کلمات عالیات از مشرق ارادۀ مالک اسماء و صفات نازل و ارسال شد قوله عزّ کبریائه ایّاک ایّاک ان تعمل ما کتبته فی آخر کتابک این اعمال اعمال جهلاست و افعال غافلین قسم باسم اعظم که اگر نفسی از دوستان اذیّت بنفسی وارد آورد بمثابۀ آنست که بنفس حقّ وارد آورده نزاع و جدال و فساد و قتل و امثال آن در کتاب الهی نهی شده نهیاً عظیماً تب الی اللّه عمّا قصدته فی نفسک ثمّ ارجع الیه و قل
یا الهی اسألک بالکلمة العلیا بأن تکتب لی کلمة الغفران لأنّی اردت فی نفسی ما لا اردته و نهیته فی کتابک اسألک بأن تکفّر عنّی سیّئاتی و تغمّسنی فی بحر غفرانک انّک انت الغفور الکریم
هر ظلمی که از ظالمی ظاهر شد او را بنفس حقّ واگذارید ید عدل الهی مهیمن و محیط است احتیاج بفساد و نزاع و جدال و قتل و غارت نداشته و ندارد نصرت امر ببیان بوده و خواهد بود و دون آن از هواهای نفسانیّه ظاهر شده و میشود اعاذنا اللّه و ایّاکم یا معشر المقبلین انتهی و امثال این کلمات عالیات در این ایّام بسیار نازل که شاید جمیع دوستان بر ارادۀ الهی مطّلع شوند و ارتکاب ننمایند امری را که سبب تضییع امر اللّه و ضرّ اولیا و اصفیا گردد انّه یعلم و یحکم و هو الحقّ علّام الغیوب
در باب من صعد الی الرّفیق الأعلی و ما بقی منه مرقوم داشتید این مراتب در ساحت اقدس عرض شد فرمودند ما قبول نمودیم و بجناب زین عنایت فرمودیم یفعل فیه ما یشآء و همچنین فرمودند وجه منیر علیه بهائی و نوری آن را هم بجناب زین واگذاشتیم هر دو فقره بطراز قبول فائز و بآن جناب راجع الأمر بیده و هو الآمر الحکیم
اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد حسین ذکر نمودید ذکر ایشان از قبل در ساحت اقدس مذکور و لوح اعزّ امنع مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل مع الواح ارض هم که از طرف ارض قاف ارسال شد ارسال شده انشآءاللّه بآن فائز شوند و مجدّد هم ذکرشان در ساحت اقدس معروض و شمس عنایت از افق فضل مشرق و لائح انشآءاللّه باین بشارت هم فائز شوند
و همچنین ذکر جناب آقا عبدالوهّاب هم در ساحت اقدس اعلی معروض گشت هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان
یا وهّاب یذکرک المظلوم الّذی نطق بما امر به من لدی اللّه ربّ العالمین قد انار العالم من نیّر الظّهور ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین منهم من سمع و انکر و منهم من رأی و اعرض و منهم من اقبل الی اللّه بیقین مبین طوبی لقلب فاز بالاقبال و لعین رأت افقه المنیر تمسّک بحبل الأمر علی شأن لا تمنعک اشارات المشرکین ان اعمل ما امرت به فی کتاب اللّه انّه یؤیّدک و یکون معک انّ ربّک لهو العلیم الخبیر
انّا نذکر من سمّی بالألف و القاف (آقا جان) لیسمع ما سمعته آذان المقرّبین الّذین نبذوا العالم و اقبلوا الی مالک القدم بیقین مبین اولئک عباد ما منعتهم السّیوف و ما خوّفتهم السّهام فی هذا الأمر المبرم الحکیم انّک اذا فزت بکتاب ربّک خذه بقوّة من لدی اللّه القویّ القدیر هذا یوم فیه ظهرت الأثمار و برزت الأسرار ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین هذا یوم الجزآء ولکنّ النّاس اکثرهم من المعرضین طوبی لمن اقبل الی اللّه اذ ارتفع النّدآء من مقامه الکریم البهآء المشرق من افق الفضل علی الّذین آمنوا باللّه العزیز العظیم انتهی
و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد جواد علیه بهآء اللّه مرقوم داشته بودند هذا ما نطق به لسان العظمة
یا محمّد قبل جواد انّا قد نری الأمرین فی السّرّین الأظهرین مرّة ذکرنا ارض الصّاد بما افترّ به ثغر العالم و اخری بما ناح به مولی الأمم فانظر فی رحمة اللّه و فضله و فیما ارتکبت الرّقشآء انّ ربّک لهو العلیم الخبیر یا ارض الصّاد نوصیک فی امانات اللّه و اصفیائه کذلک وصّیناک من قبل اذ یتحرّک و ینوح قلمی الأعلی علی ما ورد علی الأمر من الّذین ظلموا و انکروا حقّ اللّه اذ اتی بسلطان مبین قل یا احبّائی قد اخذتکم الأحزان بما ورد علیکم ان افرحوا الیوم بما توجّه الیکم وجه القدم من افقه الأعلی و یذکرکم بما انجذبت به افئدة المخلصین کذلک نطق لسانی فی ملکوت بیانی فضلاً من عندی و انا الفضّال الکریم البهآء علیک و علی احبّائی الّذین هاجروا فی سبیلی و حملوا الشّدائد فی حبّی و علی کلّ موقن مستقیم انتهی
و در بارۀ آن دو امه که مرقوم فرموده بودید بما اکتسبتا در ساحت اقدس عرض شد جواب از مطلع امر صادر نشد و بعرض مطلب آخر امر فرمودند لذا این عبد متحیّر که آیا از بعد بکلمۀ غفران فائز شوند یا نه الأمر بید اللّه المقتدر القدیر
در فقرۀ ضلع مرفوع جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید عرض شد قال عزّ کبریائه انّه فاز بالغفران انّا ذکرناه من قبل بذکر جمیل حال از کدورات دنیای غبارآلوده فارغ و بکمال روح و ریحان در رفیق اعلی سایر و ساکن علیه بهآء اللّه و رحمته و ثنآء اللّه و ذکره انتهی
و همچنین در بارۀ کربلائی آقا جان این آیات بیّنات از سماء عنایت نازل قوله عزّ کبریائه
یا حرف القاف بین الألفین ان استمع ندآء مجمع البحرین من هذین الاسمین الأعلیین اللّذین اذا ظهرا انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و ارتفعت الصّیحة بالحقّ و تزلزل کلّ قائم مستقیم بهما ظهر القائم و بشّر النّاس بالقیّوم الّذی اذا ظهر هدرت الأطیار علی الأشجار قد اتی اللّه بأمر لا یقوم معه جنود الأرض کلّها کذلک نطق لسان العظمة فی سجنه العظیم قل باسمی ظهر ملکوت الأسمآء و بندائی ارتفع النّدآء من مطلع الکبریآء و بأمری انصعق من فی السّموات و الأرضین الّا من حفظناه و انقذناه و نجّیناه و انا المقتدر علی ما اشآء و انا القدیر کذلک صفّت جنود الوحی علی هیئة الکلمات فی هذه الأسطر الّتی ظهرت فی هذا اللّوح المنیر انّک اذا فزت بکتابی ان افرح و قل لک الحمد یا مقصود العالمین آنچه در ارض صاد از اموال بغارت بردند و از هر قطرۀ خونی که در آن ارض بغیر حقّ چکید خلق لایحصی از ارض رفته و میرود و کذلک اموال حقّ را نوم اخذ نکرده و نمیکند بیدار و آگاهست و البتّه ظالمین بثمرات اعمال خود معذّب خواهند شد از ظهور یک عمل از اعمال رقشآء عبیداللّه ثانی ظاهر شده و ارتکاب نمود آنچه را که عبیداللّه اوّل از آن اجتناب نموده الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین بی سبب و اثر هیچ امری ظاهر نشده و نمیشود تفکّر نما چه مقدار از نفوس از میان رفت و چه مقدار از بلاد و دیار که بتراب راجع و الیوم قاعاً صفصفا مشاهده میشوند قسمت امروز اینست و از بعد حقّ عالم است که چه واقع شود گمان نکنید که احبّا هم در این میان از سیوف ظالمان کشته شدهاند قسم بآفتاب ملکوت صدق که هر نفسی از دوستان الهی که در آن واقعه شربت شهادت آشامید برفیق اعلی صعود نمود و در ظلّ قباب رحمت الهی ساکن و مستریح گشت اگر آن مقامات بقدر سمّ ابره تجلّی نماید کل بندای یا لیتنی کنت معه ناطق میگردند و هر نفسی از دوستان که خسارت ظاهره بر او واقع شده آن ربح کامل بوده و هست اهل بها در ربح عظیم بوده و هستند اگر در یومی از ایّام و وقتی از اوقات نظر بمقتضیات حکمت الهیّه خسارتی واقع شود نباید از او محزون بود البتّه حقّ او را بطراز ربح اعظم مزیّن فرماید انّه لهو الحقّ المقتدر العلیم الحکیم انتهی
اینکه مرقوم داشته بودید که جناب آقا عزیزاللّه از ارض خاء خواهش نموده که آن جناب ذکر ایشان را در ساحت اقدس معروض دارند و از برای دوستان ارض خاء جناب ملّا علی و آقا میرزا کاظم و آقا خداداد و آقا شاهوردی و سایر علیهم بهآء اللّه طلب عنایت نمایند جمیع در ساحت اقدس عرض شد در این ایّام مخصوص هر یک از سماء مشیّت لوح امنع اقدس نازل و همچنین آیات بدیعۀ منیعه در بارۀ احبّای ارض خاء از قلم اعلی جاری حال دو پوسته مخصوص ارض خاء رفته و در این هفته هم خواهد رفت و همچنین هفتۀ بعد یا بعد بعد بلی از قبل مدّتها تأخیر شد حکمة من عنده و هو العلیم الخبیر فرمودند جناب زین بشارت الواح و ما نزّل لهم را بایشان بدهند
عرض دیگر آنکه در بارۀ آن دو امه که بعد از عرض باظهار عنایت فائز نشدند در این حین لسان رحمن باین بیان ناطق یا عبد الحاضر بجناب زین وقتی اظهار داشتیم که اگر از اشقی النّاس شفاعت نماید قبول نمائیم لذا عفو الهی شامل حال ایشان شد انّه لهو الغفور الکریم انتهی عرض میشود که فیالحقیقه عملشان بسیار منکر بوده محض عنایت بآن حضرت کلمۀ غفران از فم فضل رحمن استماع شد له الحمد و المنّة
عرض دیگر آنکه فرمودند بجناب زین بنویس که بسیار حکمت را منظور کند قوّت اسلام رو بضعف نهاده این نبوده و نیست مگر از غفلت غافلین و ظلم ظالمین احدی در تدارک آن برنیامده و سهل است علّت ضعف را هم نفهمیدهاند بخیال خود حمیّت جاهلیّه و تعصّبات لایسمنۀ لایغنیه را زیاد نمودهاند لذا باید بسیار ملاحظه نمود بعضی از نفوس را باسم دوستی و محبّت و اقبال داخل مینمایند تا بر امر مطّلع شوند در هر حال مفتّش گذاشته و میگذارند حکمت را جمیع دوستان ملاحظه نمایند هر قائلی را تصدیق نکنند و هر مقبلی را قبول ننمایند و از هر واردی مطمئن نباشند و بر هر مدّاحی کشف نکنند کذلک یعظ المظلوم احبّائه و اولیائه عنایةً من عنده انتهی در این فقرات بسیار باید ملاحظه نمود اگر بنظر انصاف ملاحظه نمایند و طرف حقّ را منظور دارند جمیع بخضوع تمام باین امر امنع اقدام کنند ولکن چون بپر هوی طائرند و بنظر اعتساف ناظر لذا ستر آیات و علامات اولی و انسب حال درد را میدانند چه که میبینند ولکن از طبیب و درمان غافلند عدل محض را ظلم دانستهاند و خیر محض را شرّ کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم لا یشعرون
ذکر جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه الأبهی در ساحت اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا علیّ قبل اکبر مکلّم طور در این ظهور باین کلمه ناطق لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم و شمس این کلمه از قبل از افق سماء لوح الهی اشراق فرمود طوبی للعارفین یا علی جمیع را آگاه نما تا کلّ معنی کلمۀ نصرت که در کتاب الهی از سماء مشیّت نازل شده بیابند و ادراک نمایند فساد را اصلاح ندانند و قتل و غارت را از شئونات نصرت نشمرند نصرت ببیان و ما انزله الرّحمن فی الکتاب بوده در جمیع احوال کمال جهد را مبذول دارید تا روایح اختلاف بالمرّه مقطوع شود و آفتاب الفت و اتّحاد از آفاق قلوب اشراق نماید انشآءاللّه ثمر این امر ظاهر شود و اثر آن بجدّ و اجتهاد باهر گردد یا زین در این ایّام مخصوص جناب مذکور لوح ابدع امنع نازل و ارسال شد انشآءاللّه مطلع ما یحبّ و یرضی واقع شوند و بشهادت حقیقی در یوم الهی فائز گردند بشّره من قبلی و اذکر له ما نطق به لسانی فی ملکوت بیانی انتهی
اینکه در بارۀ جناب حاجی کاظم و میرزا حسن و آقا علی علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتید عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن
یا کاظم قد حضر ذکرک لدی المظلوم و نزّل لک هذا اللّوح المحکم المنیع قد ذکرناک من قبل و نذکرک فی هذا الحین فضلاً من لدن علیم حکیم لا تحزن من شیء ان افرح بما یذکرک القلم الأعلی من هذا المقام الرّفیع الیوم باید هر نفسی بخدمت امر مشغول شود و خدمت امر و نصرت امر تبلیغ بوده و خواهد بود و همچنین اتّحاد و اتّفاق احباب و مراعات و مدارای با هم یا کاظم تمسّک بما اراده اللّه انّه خیر لک عمّا اردته انّ ربّک لهو الحاکم الخبیر انشآءاللّه باستقامت کبری بخدمت امر اللّه مشغول باشی الیوم این خدمت مقدّم است بر کلّ اعمال کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین یا کاظم انّا نذکر الکاظم الّذی استشهد فی سبیلی و فدی نفسه لحبّی لعمر اللّه قد فاز بمقام عجزت عن ذکره السن العارفین
یا حسن قد ورد علی هذا الاسم ما ناح به الحسین فی ملکوت الأعلی و ذرفت عیون اهل الفردوس ولکنّ الظّالمین فی فرح مبین سوف تأخذهم نفحات العذاب من لدی اللّه ربّ العالمین طوبی لزائر زاره و لقاصد قصد رمسه الشّریف انّا نذکره و اخاه فضلاً من عندنا و انا الذّاکر العلیم انشآءاللّه بعنایت الهی فائز باشی و به ما اراده اللّه عامل توجّه باین ارض نظر بانقلاب این ممالک محبوب نه متوکّلاً علی اللّه در اراضی ایران بذکر محبوب امکان مشغول باشید انّه یکتب لمن تمسّک بالمعروف اجر الفائزین البهآء علی من سمع ندائی و عمل بما امر به من عندی
یا علی اسمی زین علیه بهائی تو را ذکر نمود و قلم اعلی از این مقام ابهی بتو توجّه فرمود که شاید از نار محبّت الهی مشتعل شوی بشأنی که از اراده و مشیّت و خواهش خود آزاد گردی و بارادۀ حقّ تمسّک نمائی بکمال روح و ریحان بذکر مقصود عالمیان مشغول باش توجّه باین اراضی از حکمت خارج است هر نفسی با حقّ باشد حقّ با او خواهد بود اینست یکتا لؤلؤ دریای عرفان قولی من قبل کن لی لأکون لک کذلک نطق اللّسان فی ملکوت البیان طوبی لمن سمع و شکر
یا علی قبل اکبر ایّاک ان تمنعک ارادتک عن ارادة اللّه المقتدر العزیز العلّام انّه یعلم و یحکم و یری و یذکر انّ ربّک لهو السّمیع البصّار کن فانیاً عند ظهورات امره و راضیاً بما حکم اللّه فی الکتاب لک ان تتحرّک بارادتی و تمشی علی صراطی کذلک یعلّمک منزل الآیات ان اشکر اللّه بما انزل لک هذه الآیات الّتی بها انارت الآفاق لعمر اللّه لا یعادل بکلمة منها ما خلق فی الأرض یشهد بذلک من نطق انّه لا اله الّا انا الواحد المختار انتهی
و اینکه مطالب جناب ملّا علیجان علیه بهآء اللّه را ذکر فرمودید انشآءاللّه از بعد آنچه در این مقامات نازل شد مع دو ورقۀ سؤالات که از کتاب اقدس و کتاب مناجات نموده بودید ارسال میشود حال این عبد در خارج بلد تلقاء وجه مشغول است و آنچه هم در این مقامات نازل شده در نظر نیست
اینکه در بارۀ جناب حاجی محمّد که از منتسبین جناب میهمان علیها بهآء اللّه است مرقوم داشتید قد عرضت و سمعت من لسان العظمة ما یکفیه بدوام الملک و الملکوت انّ الخادم یکبّر علیه و یبشّره بعنایة اللّه المقتدر المهیمن الغفور الکریم
و ما ذکرتم فی ضلع جناب محمّد قبل علی علیه بهآء اللّه قد عرضته لدی الوجه و اجاب المقصود بما خضع له ما نطق به السن العالم و تحرّک علیه القلم فی ازل الآزال و هذا ذکر یظهر علی شأنی والّا ما لی و ذکر من لم یعرفه احد من الممکنات تعالی تعالی عن وصفی و وصف فوقی آن ورقه را بشارت دهید بذکر الهی
قد حضر الخادم لدی الوجه و عرض ما عرضه من سمّی بمحمّد قبل صادق فلمّا سمع المقصود قال و قوله الأحلی طوبی له بما نطق بالمعروف و ذکر ما ینبغی ذکره نعیماً له و لمن توجّه به فی سبیل اللّه یا زین امثال این عمل لدی المظلوم بسیار محبوبست کبّر علیهما من قبلی و بشّرهما بذکری قل یا خادمی علیک بهائی یا حسن انّک سمعت و عملت ما نطق به لسان اللّه من قبل بقوله احسن کما احسن اللّه الیک انّا نذکر احبّآء اللّه فی هناک و نکبّر علیهم و نصلّی علی من تمسّک بالتّقوی و عمل بما امر به فی الکتاب بشّرهم و ذکّرهم انّ ربّک لهو العزیز الوهّاب البهآء علیک و علیهم و علی امائی اللّائی آمنّ باللّه ربّ الأرباب انتهی
عرض دیگر چون مخصوص جناب آقا میرزا عبداللّه علیه بهآء اللّه و الطافه لوح امنع اقدس از سماء مشیّت نازل دیگر این عبد جسارت ننمود و البتّه این عذر مقبول است نسأله تعالی بأن یؤیّدنا علی خدمة امره فی کلّ الأحوال خدمت ایشان و دوستان و اسرآء اللّه آن ارض ذکر فنا و نیستی از این عبد معلّق و منوط بعنایت آن حضرتست انشآءاللّه کل بکمال فرح و سرور و ایقان و اطمینان از بحر عرفان بنوشند و بذکر دوست یکتا مشغول باشند البهآء علی حضرتکم و علی الّذین یسمعون قولکم و بیانکم فی امر اللّه مالک الوجود
عرض دیگر در بارۀ حضرت اسم اللّه اصدق علیه من کلّ بهآء ابهاه این بیان امنع اقدس در این حین نازل قوله عزّ کبریائه انّا نذکر اسمنا الأصدق الّذی دار البلاد الی ان حضر لدی الباب و سمع ما سمعه الکلیم فی طور العرفان من لسان عنایة ربّه الرّحمن طوبی له و لمن ذکره بما نزّل من القلم الأعلی من لدی اللّه فاطر السّمآء و مالک الأسمآء انتهی
* * *
حضرت افنان آقای معظّم آقائی جناب آقا میرزا آقا علیه من کلّ بهآء ابهاه بلحاظ اطهر ملاحظه فرمایند
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی ظهر و اظهر ما هو المستور فی ازل الآزال و نطق بثنآء نفسه اذاً انجذب المخلصون الی ساحة القرب و القدس و الجمال و البهائیوّن الی مقام انقطعت عن ذکره الأقلام و لا یحویه المقال تعالی من سخّر الأشیآء من حرکة قلمه الأعلی و اقام الأمر علی اساس لا تزعزعه اریاح النّفاق من الّذین کفروا باللّه ربّ الآخرة و الأولی البهآء المشرق من افق فضل ربّنا الأبهی علی افنان السّدرة الّذین شربوا رحیق الأصفی من ید عطآء ربّهم مالک الأسمآء و علی الّذین نبذوا اهوائهم و تمسّکوا بالعروة الوثقی الّتی ظهرت بین الأرض و السّمآء بارادة قویّة الّتی ما منعتها سطوة الأشقیآء الّذین اعرضوا عن ملکوت البقآء و اقبلوا الی ما هو یفنی نسأل اللّه ربّنا و ربّ ما خلق بین الأرض و السّمآء بأن یؤیّد الکلّ علی عرفانه و الاقبال الی ما ینفعهم فی عوالم ربّهم العلیّ الأبهی
روحی لنفحات قلمکم الفدآء لعمر اللّه قد وجد الخادم من عرف بیانکم ما قرّت به عین کلّ عارف و قام به کلّ قاعد و نطق به کلّ کلیل و سمع کلّ اصمّ و تقرّب کلّ غریب و بعید لأنّه مرّ من روض نبتت باسم اللّه و محبّته و ذکر اللّه و مودّته و ثنآء اللّه و عظمته قال عزّ ذکره فی مقام طوبی لقلم تحرّک علی ذکری و ثنائی و لعین توجّهت الی مشرق فضلی و مطلع انواری و للسان شهد بما شهد به لسانی و لقلب فاز بحبّی و لید اخذت کتاب اوامری و احکامی و لرجل مرّت عن الدّنیا و قامت علی صراطی و لنفس شربت کوثر الاستقامة فی امری کذلک نطق لسانی فی ملکوت بیانی لیفرح به کلّ قلب فی هذا الیوم العزیز البدیع انتهی فیالحقیقه این خادم فانی از دستخطّ عالی کمال بهجت و مسرّت و فرح حاصل نمود چه که هر کلمۀ آن مدلّ بود بر رضای آن حضرت و تسلیم آن حضرت و عرفان آن حضرت و این کلمه چه قدر ملیح است که از قلم آن حضرت جاری شده که مرقوم داشتهاید و ما قضی و یقضی و امضی و یمضی انّه هو خیر لأحبّائه و اصفیائه عن ملکوت ملک السّموات و الأرضین لأنّه اعلم بهم منهم یا لیت علم العالم ما ورآء حجب الظّهور و وقف الأمم بما هو المضمر المستور الی آخر بیانکم بعد از عرض این بیان بساحت اقدس لسان عظمت باین کلمۀ مبارکه ناطق یا خادم اگر ناس بآنچه از قلم افنان علیه بهائی که در این چند سطر ثبت شده ناظر و عامل شوند کل خود را غنی و مستغنی از ما سوی اللّه مشاهده نمایند و بر ارائک سرور و انبساط و اطمینان متّکئ شوند یا خادم اگر نفسی فیالجمله تفکّر نماید و باستقامت تمام بعروۀ امر متمسّک شود بیقین میداند مقامی از او فوت نمیگردد و بعنایاتی فائز میشود که حال ادراک مدرکین باو صعود ننماید و عرفان عارفین خود را عاجز مشاهده کند و بعد از فوز باین مقام اعلی دیگر احزان و کدورات عالم او را مکدّر نسازد طوبی لأفنانی الّذی نطق بما تضوّع منه عرف العرفان بین الامکان لعمری انّه نطق بما ینبغی له انّا نذکره و ذکرناه من قبل مرّة بعد مرّة کأنّه کان قائماً لدی الباب فی العشیّ و الاشراق انتهی
یا محبوب فؤادی این عبد در کلّ آن در بحر حیرت متغمّس چه که ملاحظه مینماید انوار ظهور عالم را احاطه نموده و تجلّیات آفتاب حقیقی جمیع ارض را اخذ فرموده معذلک کل در فراش غفلت نائم و یا در تیه جهل سائر الّا من شآء ربّی صدهزار افسوس که نفوس از بحر سرور محرومند از حقّ جلّ سلطانه سائلم که جمیع اهل امکان را بخلع غفران مزیّن فرماید و کل را به ما انزله فی الکتاب کما هی آگاهی عطا فرماید چه اگر آگاه شوند واللّه الّذی لا اله الّا هو از خود و عالم بگذرند و به ما یلیق لهذا الیوم قیام نمایند
عرض دیگر آنکه عریضۀ آن حضرت که بساحت اقدس معروض داشته بودند این عبد فانی بالمحبّة و القوّة اخذ نمود و بافق اعلی فائز شد و بعد از حضور در منظر ابهی معروض داشت هذا ما انزله الوهّاب فی الجواب
یا افنانی قد قرأ العبد الحاضر ما ناجیت به ربّک المظلوم الغریب الّذی یدع الکلّ الی اللّه ربّ العالمین انّا سمعنا ما نطق به لسانک و ما تحرّک به قلمک و شاهدنا توجّه قلبک و عینک و اذنک الیه و الی جماله و ندائه المرتفع فی کلّ حین فوالّذی جعل مقرّ عرشه فی السّجن الأعظم لو اطّلع العالم علی رشح من بحر فضلی لنبذوا سوائی و اخذوا صراطی المستقیم یا افنانی مع آنکه جمیع بشر در کلّ حین فنای ارض و آنچه در اوست مشاهده مینمایند معذلک باو متمسّکند و از ملکوت باقی معرض چه بسیار از بیوت که در شب نغمات مفرّحه از آنها مرتفع و در صباح نوحه و زاری ظاهر و مسموع چه مقدار از اسباب فرح و سرور و عیش که در آنی بعزا مبدّل شد و چه مقدار از زخارف و نعما که صاحب آن از آن محروم گشت و جمیع این امورات را خلق غافل مشاهده نموده و مینمایند معذلک محجوب و غافل و معرض ملاحظه میشوند دریای شیرین مقابل چشمها ظاهر و موّاج و کل ببرکۀ ملحیّۀ اجاجیّه مشغول الحمد للّه اثر حرارت محبّت الهی از لسان و قلب و ارکان آن جناب ظاهر و هویداست بجان محبوب صدهزار عالم باین مقام معادله نمینماید اگر وسعت عالم اقتضا مینمود ثمرات اعمال ظاهر میشد انشآءاللّه لمیزل و لایزال بعنایات مخصوصۀ ربّانیّه فائز باشند و بذکرش مشغول و مسرور نفوسی که از کوثر بیان آشامیدهاند و بافق رحمن ناظرند جمیع را تکبیر برسانید و بذکر حقّ مسرور دارید انتهی
اینکه اظهار افسردگی فرموده بودند انشآءاللّه امید است که از نفحات بیان ربّنا الرّحمن که مخصوص آن حضرت نازل شده افسردگی رفع شود و بطراز سرور مزیّن گردند و بر حسب حکم الهی باید آن حضرت بتجارت مشغول شوند و انشآءاللّه اسباب آن فراهم خواهد آمد و آنچه از قلم اعلی در الواح قبل نازل شده ظاهر خواهد شد انّه لهو المخبر العلیم الحکیم البهآء علی حضرتکم و علی الّذین عملوا بما امروا به فی کتاب اللّه ربّ العالمین
و عرض دیگر مبلغ ۱۴ عدد جنیه بتوسّط آقائی جناب اسم اللّه مه علیه بهآء اللّه الأبهی رسید
غصنین اعظمین روحی و ارواح العالمین لتراب اقدامهما العزیز فدا بذکر ابدع اعلی و تکبیر اقدس ابهی آن حضرت را ذاکر و مکبّرند
* * *
۱۵۲١
الحمد للّه الّذی عرّفنا نفسه و علّمنا امره و اوضح لنا مناهج الحقّ و الیقین و اظهر ما ینبغی لجوده علی العالمین نشکره فی کلّ الأحوال بشکر نطق به فی کتابه و علّمنا بجوده و سلطانه و التّکبیر و البهآء علی الّذین استقاموا علی امره و نطقوا بثنائه و فازوا باصغآء ندائه و اقبلوا الی افق فضله و تقرّبوا الی بحر اسمه العظیم
الحمد للّه الّذی فصّل بین الانشآء بالکلمة العلیا و بها غاض الموهوم و فاض بحور العلوم تعالی القیّوم الّذی نوّر العالم بالاسم الأعظم و اشرع للأمم ما یقرّبهم الی ساحة العزّة و العظمة و الجلال و مطلع القدرة و القوّة و الاجلال انّه لم یزل کان مقدّساً عن الذّکر و الثّنآء و لا یزال یکون منزّهاً عمّا یتکلّم به اهل الانشآء فلمّا کان السّبیل الیه مقطوع و الدّلیل الیه مردود نصفه بما وصف ذاته بذاته لذاته و اذکره بما ذکر نفسه بنفسه لنفسه انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم و بعد قد فاز الخادم بکتابکم الّذی کان مدلّاً لحبّکم محبوب العالمین و توجّهکم الی مقصود العارفین و حمدت اللّه بما ایّدکم علی ذکره بین خلقه و قیامکم علی انتشار آثاره فی مملکته و نسأل ربّنا الرّحمن بأن یسمعنا فی کلّ الأحیان ما تهدر به الورقآء بین الأرض و السّمآء و یقدّر لکم خیر الآخرة و الأولی تفصیل مراسلۀ آن جناب در ساحت اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه به ما تنجذب به القلوب و تطیر به النّفوس ناطق باشند و در هوای معانی و بیان طائر مادّۀ اشتعال عالم ارادۀ حقّ و کلمۀ حقّ است و اوست کبریت احمر که سبب اشتعال هر شیء بوده و خواهد بود انشآءاللّه قلوب باردۀ انفس غافله باین کبریت الهی مشتعل شوند و بشطر رحمن توجّه نمایند انتهی
و اینکه در ذکر رسالۀ سلوک که بلسان پارسی نازل شده مرقوم فرموده بودید این رساله قبل از ظهور بلسان قوم نازل شده و سبب تنزیل آن آنکه شخصی که هم عالم بود و هم عارف از اهل سنّت و جماعت عریضهئی در عراق بساحت اقدس فرستاد لذا نظر بحکمت الهیّه این رساله بطریق متداولۀ بین قوم نازل شد و الیوم نفسی که بافق اعلی توجّه نمود و بحقّ عارف گشت بآنچه در او ذکر یافته از هفت وادی و یا هفت مقام بجمیع فائز است چه که در این ظهور موهومات خرق شده جمیع بعد از عرفان حقّ مأمورند باکتساب علوم نافعه و ترک شئون موهومه نسأل اللّه بأن یوفّق عباده علی ما اراد لهم من بدایع جوده و کرمه و احسانه انّه ولیّ المقبلین و مولی المخلصین این بیانات از لسان حقّ استماع شده طوبی للفائزین
جناب محمّد مصطفی ممّن ایّده اللّه علی القیام علی خدمته و سوف ینبت ما زرع فی العراق انّه لهو المنبت الحکیم در بارۀ دکّان و ما یتعلّق به آنچه واقع شد انشآءاللّه خوبست و از حقّ میطلبیم نتیجۀ حسنه از او ظاهر فرماید بر جمیع احبّای آنجا لازمست که بکمال جدّ و جهد در تمشیت امورات شما سعی نمایند اگرچه حقّ کافی بوده و هست ولکن خیر اعمال حسنه بخود نفوس عامله راجعست نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی محبّتک و ما یسرّ به قلبک اللّطیف الشّریف
و دیگر این عبد فانی از حال همشیره اطّلاعی نداشته و ندارد و از لسان قدم هم در بارۀ او کلمهئی استماع ننموده که دلیل بر جهات اقبال و یا غیر آن باشد در یکی از لیالی مقدّسه لدی العرش حاضر لوحی مخصوص جناب محمود اخوی آن جناب نازل و در آن لوح این آیۀ مبارکه نازل قوله جلّ کبریائه انّا ذکرناک و نذکرک بالحقّ لأنّا نحبّ الوفآء و جعلناه من اعظم الأسمآء تفکّر فیما نزّل من القلم الأعلی لتجد منه عرف المحبوب انتهی این عبد در حضور تحریر مینمود ناگاه اشتعالی در قلب این عبد ظاهر چه که خاطر آوردم شبی را که در بیت جناب ذبیح علیه بهآء اللّه بودم او در آنجا بود و اوّل ذکر محبوب را از او شنیدم این ابیات که از مطلع بیان منزل آیات نازل شده تلاوت مینمودند رشح عما از جذبۀ ما میریزد الی آخر بشوق و شعف و انجذابی تلاوت مینمودند که از نفحات تغنّیاتش گویا عظام رمیمه از جذب بیان الهیّه بحرکت میآمدند و این بنده چنان مشاهده مینمود که جذب آن آواز جمیع اهل انشاء را احاطه مینمود و کل را بمقرّ ظهور هدایت میفرمود از قول این عبد فانی تکبیر باو برسانید و بفرمائید چه شد آن الحان بدیعه و آن نغمات منیعه و آن اشتیاق و احتراق در حبّ نیّر آفاق چون آیۀ وفا از مصدر مالک اسماء نازل شد این عبد نظر بوفا این جسارت را نمود که شاید بشأنی از بدایع نغمات الهیّه و الحان طیور عرشیّه بجذب و شور آئید که جمیع اماء رحمن را مجذوب نمائید و بشطر دوست کشانید و دیگر بخاطر آوردم آن یومی را که سیف گرفته بودند و بیحجاب میخواستند از خانه بیرون بروند صائحة باسم اللّه و اهل آن بیت او را گرفتند و منع نمودند بفرمائید امروز روز آن جذب و شوقست چه که نوروز روزهاست و سیّد ایّامهاست ای جهان از جان بجوش و از سینه بخروش و از تن بکوش و از لب خمر ذکر محبوب را بنوش برخیز بمحبّتش و نوشانوش گو تا هوش از سرها برود و سروش غیبی در قلبها بذکر محبوب ناطق گردد این کلمات را ناظراً الی الوفآء عرض نمودم چه که رسم وفا را چون در اوّل خمر بیان رحمن را از ساغر ذکر او نوشیدم خواستم حال این بنده از این ساغر ابدع امنع اقدس احلی باو بنوشانم
عجب است که در این یوم اعظم که جمیع عالم بنار کلمۀ مالک قدم مشتعلند از آن دیار خبری نیست و حرارتی ظاهر نه ولکن انشآءاللّه آن محبوب احباب را بذکر ربّ الأرباب مشتعل دارند یعنی آن نفوسی که بنفحات جعلیّۀ جعفریّه از شاطی احدیّه محروم شدهاند بگو شما کلمۀ حقّ را ادراک نکردید و حقّ را از باطل تمیز ندادید این قدر هم تفکّر ننمودید که آن وعدههای ملّا جعفر که هر سه ماه یک مرتبه باولیای خود وعدۀ ظهور جعفری میداد که ظهور خودش باشد چه شد و کل این فقره را میدانند معذلک متنبّه نشدهاند ای محبوب ناس را باین اذکار متذکّر دار که شاید از عنایت مالک قدم در این یوم اعظم محروم نمانند خلق ضعیفند و حجاب غلیظ کو اصبع یقین که باسم ربّ العالمین کل را بردرد و از خلف حجاب نور قلب بدرخشد باری آن محبوب دست از تبلیغ بحکمت و بیان برندارند دنیا عنقریب تمام و فانیست انشآءاللّه باید بتأییدات الهی بخدمت قیام نمائید و اثر آن در ابداع ظاهر شود نسأل اللّه بأن یؤیّد الّذین اقبلوا ثمّ توقّفوا و لا یحرمهم عن البحر الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین آن بیچارها مطّلع نیستند روایات کذبه آن نفوس مقبله را بعید نمود ولکن امیدواریم که کل از کأس قرب بنوشند و از صهبای یقین بیاشامند هنیئاً لهم ثمّ هنیئاً لهم مریئاً لهم ثمّ مریئاً لهم
حسب الأمر آنکه بوصیّت مرحوم جناب حاجی علیه بهآء اللّه و رحمته و عنایته و الطافه عمل شود چه که دوست نداریم بعد از او بغیر رضای او عمل شود بذلک ینزل الخیرات علیکم من سمآء عطآء ربّکم الکریم و در آنچه وصیّت نکرده است رجوع بکتاب الهی یعنی کتاب اقدس نمایند و به ما نزّل فیه عامل شوند انتهی
اینکه نوشته بودند که اگر اقتضا نماید بعض بیانات عالیه که سبب تربیت ناس و تشویق نفوس باشد نوشته ارسال شود تا در جریدۀ مذکوره طبع شود این بنده عرض مینماید آنچه فیالحقیقه سبب تربیت و علّت ترقّی ناس بوده لمیزل و لایزال از قلم اعلی جاری ولکن اکثری از آن غافل بوده و هستند و از گلزار معانی که مایۀ ترتیب و اعتدال است دماغ عالم قسمتی نبرده و حال بالفاظی که سبب ابتلا و هرج و مرج و تنگی عالمست بآن ناطق و بآن افتخار مینمایند اگرچه وجه عالم در این ایّام بر بیباکی و بیپروائی و بیمذهبی است ولکن عنقریب ابصار حدیده و اذن واعیه در عالم ملک ظاهر خواهد شد و بساط مبسوطه منطوی خواهد گشت کما طوی من قبل الفاظی مابین ناس در ممالک اجنبیّه و غیرها مذکور میشود و جمیع از عالم و جاهل بآن تکلّم مینمایند و جمیع هم دارائی آن مقامات را مدّعی از جمله لفظ تمدّن و حرّیّت و انسانیّت و وداد و اتّحاد و مواسات و آزادی و برابری و شرح و بسط طویل و عریض در ذکر آن الفاظ و تفاسیر آن در جرائد عالم مذکور در این مقام لسان صدق را سزاوار است که باین کلمه ناطق شود فأتوا بعمل ان انتم من الصّادقین آنچه الیوم ملاحظه میشود اینست که سدرهئی را که ظهورات انسانیّت و فوق آن در ظلّ آن مذکور اگر بدست قوم افتد البتّه قطع نمایند و بسوزانند از حقّ جلّ و عزّ طلوع نیّر انصاف را از آفاق قلوب ناس مسئلت مینمائیم که شاید بحقّ ناطق شوند و بحقّ عامل گردند
و اینکه از جناب میرزا ایّده اللّه تعالی مذکور داشتید انشآءاللّه بنصایح مشفقانۀ ایشان اصحاب جحیم جهل و اعتساف بنعیم عدل و انصاف فائز شوند و نسأله تعالی بأن یجعل الأختر مرآةً لأهل البصر لیشاهدوا فیها الحال وجه ما هو المستور فی حجاب الاستقبال
و دیگر تفصیل مکتوب آن جناب در ساحت اقدس عرض شد فرمودند آنچه باید از قلم ظاهر شود ظاهر شد و هر چه باید گفته شود گفته شد و هر چه باید در انجمن عالم هویدا گردد لو شآء اللّه خواهد گشت حال صبر و صمت محبوبتر و از افضل اعمال محسوب انتهی
عرض میشود کتاب آن جناب که فیالحقیقه دفتر محبّت مالک ایجاد و صحیفۀ وداد و اتّحاد بود بصر این احقر عباد را منوّر و قلب را تازه و خوشنود نمود نفحات اذکارش دماغ جان را قوّت بخشید و فوحات اخبارش روح را بهجت عطا فرمود و این بنده را گمان آن بود که در جواب آن جناب شرح مبسوطی که مشعر و مدلّ بر مراتب خلوص و مودّت و اتّحاد و محبّت است معروض دارد ولکن از عدم فرصت از این فیض محروم ماند دیگر جناب سمندر علیه بهآء اللّه تفصیل را ذکر مینمایند در لیالی و ایّام این عبد مشغولست لذا این مرتبه مختصراً این نامه عرض شد امید عفو است
و همچنین مخدومی جناب ملّا عبدالرّزّاق علیه بهآء اللّه مکتوبی باین بنده مرقوم داشتهاند ابداً فرصت جواب علیحده نشد جمعی که در ساحت اقدس وارد و فائز شدند کل شاهد و گواهند لذا خدمت ایشان تکبیر و ذکر و سلام این عبد میرساند انشآءاللّه در کلّ احیان بنصرت امر رحمن بحکمت و بیان مشغول باشند
و دیگر مکتوب جنابان میرزا سمیع خان و میرزا رحیم خان علیهما بهآء اللّه رسید الحمد للّه از سماء مشیّت الهیّه لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد و همچنین لوحی مخصوص احبّای الهی که در ککن ساکنند نازل جناب ایشان مخصوص احباب آنجا تلاوت نمایند
و دیگر در فقرۀ قراری که در آنجا شد مخصوص مسافرین جناب اسم جود علیه بهآء اللّه معروض داشتند قبول فرمودند معلومست این گونه امور که متعلّق بخیرات و حسناتست لمیزل لدی العرش مقبول بوده مخصوص این فقره و خاصّه که در بیت آن جناب واقع شده محبوب بوده و خواهد بود ولکن حسب الأمر آنکه نفسی از احباب از کسی مطالبه ننماید هر نفسی خود سبقت نمود و باین فیض فائز شد هنیئاً له سوف یعوضه اللّه ضعف ما انفق فی سبیله انّه لهو الغفور الکریم جمیع دوستان را تکبیر بلیغ برسانید و از قول این فانی معروض دارید کوثر حیات جاری هی بنوشید هی بنوشید و نعمت حقیقی نازل هی تناول نمائید هی تناول نمائید بحر الطاف موّاج هی بجوشید هی بخروشید و در انجمن اهل بهاء که از صهبای ذکر و ثنا مدهوشند و از حرقت فراق در خروش این فقیر خادم را بجرعهئی مسرور فرمائید البهآء علیکم یا اهل البهآء
ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.
* * *
برادر مکرّم جناب آقا سیّد مصطفی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی عطّر العالم من نفحات وحیه و نوّر افئدة المخلصین بنور معرفته الصّلوة و السّلام و التّکبیر و البهآء علی اولیائه و اصفیائه الّذین قاموا علی خدمة امره و ما منعتهم سیوف اعدائه و لا سطوة المعرضین من عباده قاموا بقوّة الانقطاع و نصروا اللّه مالک الابداع ما اضعفتهم قوّة و لا قدرة اولئک عباد الّذین بهم ثبت حکم التّوحید و ارتفعت رایات التّجرید و اشرق نیّر البرهان بظهور اسمه العزیز البدیع
سبحانک اللّهمّ یاالهی و سیّدی و سندی طهّر آذان عبادک بکوثر فضلک لاصغآء ندائک و نوّر ابصارهم بمشاهدة افق ظهورک ای ربّ تری حزب الشّیعة کانوا ان یفتخروا بعلومهم و فنونهم و ما عندهم فلمّا اتی الوعد و سطع نور الأمر انکروا حقّک و جادلوا بآیاتک الی ان افتوا علی سفک دم مشرق فضلک و مطلع بیّناتک و مصدر اوامرک و احکامک ای ربّ قدّس افئدة مخلصیک من قصصهم و اذکارهم ثمّ زیّنهم بطراز ما جری من قلم عدلک و یراعة بیانک ای ربّ فضلک احاط و سبق و رحمتک احاطت و سبقت قدّر للمریدین من احبّائک و المقرّبین من خلقک ما یجعلهم منقطعین عن دونک و متمسّکین بما امرتهم به فی کتابک انّک انت المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر
و بعد نامههای آن برادر مکرّم رسید هر کدام ذکری بود مبین و گواهی بود امین از برای توجّه و تمسّک و اقبال الی اللّه ربّنا الغنیّ المتعال و بعد از قرائت قصد مقام نموده امام وجه مولی الوری عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نطق به لسان البیان فی ملکوت العرفان قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
یا مصطفی علیک سلام اللّه مالک الأرض و فاطر السّمآء قد حضر لدی المظلوم العبد الحاضر بکتابک و عرضه امام الوجه سمعناه و اجبناک بآیات بیّنات انّها تقرّبک الی اللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه ینادی المناد فی کلّ حین الملک للّه مالک یوم الدّین هذا یوم فاز به کلّ مستقیم و سمع کلّ اذن و شاهد کلّ ذی بصر ما ظهر و اشرق و لاح و سطع من افق ارادة اللّه ربّ العرش العظیم انّه ما اراد الّا تقدیس العباد و تنزیههم عن البغی و الفحشآء و المنکر و الطّغی انّه هو ارحم الرّاحمین انّک اذا سمعت النّدآء من الأفق الأعلی و شربت رحیق البیان من کأس عطآء مالک ملکوت الأسمآء قل
الهی الهی اشهد انّک ما خلقت العباد الّا لعرفان مشرق آیاتک و مطلع بیّناتک و ما خلقت الآذان الّا لاصغآء صریر قلمک و لا الأبصار الّا لمشاهدة انوار افق ظهورک و لا الأیادی الّا لأخذ کتابک بقدرة من عندک و سلطان من لدنک و لا القلوب الّا للاقبال الی کعبة عرفانک و عزّک و امرک و لا الأرجل الّا للوصول الی صراطک اسألک بالوجوه الّتی احمرّت من الدّم فی سبیلک و الصّدور الّتی تشبّکت من سهام الأعدآء لاعلآء کلمتک و بالأفئدة الّتی ما منعتها سطوة الظّالمین و ما خوّفتها مدافع المشرکین اقبلوا باسمک الی مظهر نفسک و طافوا حول ارادته شوقاً للقائک بأن تؤیّدنی فی کلّ الأحوال علی التّمسّک بحبل امرک و القیام علی خدمتک و ذکرک بین عبادک ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک اجد نفسی متحیّرة فی ظهورک و طلوعک و آثارک الّتی احاطت ارضک و سمائک اسألک بأن تجعل رأسی مزیّناً باکلیل الانقطاع و هیکلی مطرّزاً بطراز الخضوع و الخشوع لدی ظهور اوامرک و احکامک ای ربّ ایّدنی بجودک و کرمک علی الحکمة الّتی امرتنی بها فی صحفک و الواحک ثمّ وفّقنی علی الاستقامة الّتی انزلت حکمها من سمآء علمک و حکمتک ای ربّ قوّ عبدک هذا علی القیام علی خدمتک بالحکمة و البیان ثمّ انصره بالقدرة الّتی احاطت الکائنات و بالقوّة الّتی غلبت الممکنات وعزّتک یا اله العالم و مقصود الأمم لا تطمئنّ نفسی الّا بعنایتک و الطافک و لا تقرّ عینی الّا بمشاهدة آثارک اسألک باسمک الأعظم بأن تکتبنی من اصحاب السّفینة الحمرآء الّتی بشّر بها مبشّر امرک بین الوری و جعلتها مخصوصة لأهل البهآء اشهد انّک ما خیّبت قاصدیک و لا تخیّب آملیک لا اله الّا انت الغفور الرّحیم
یا مصطفی بلغة نورا ندای مظلوم را بشنو امروز ندا مرتفع و نور ساطع و عرف بیان متضوّع و کعبة اللّه مشهود و باب فضل مفتوح طوبی از برای نفوسی که خود را از اوهامات حزب قبل و ما عندهم من القصص و التّماثیل مقدّس نمودند و بسمع پاک و بصر مقدّس در آنچه ظاهر شده توجّه و تفرّس کردند اگرچه این ایّام آذان واعیه و ابصار حدیده بمثابۀ عدل و انصاف کمیابست بلکه نایاب اوّل امری که از برای سالک صادق لازم است تقدیس و تنزیه است از قصص و ادلّه و براهینی که حزب شیعه بآن تمسّک جستهاند لعمر اللّه انّهم فی ضلال مبین اذکارهم مفتریات غفلت بمقامی رسیده که بر منابر مظاهر صفات و اسماء الهی را لعن مینمایند و شاعر نیستند عاملند آنچه را که ظالمهای ارض از آن پناه بحقّ برده و میبرند از حقّ میطلبیم آن جناب را آگاه فرماید و بر نصرت امر تأیید نماید و نصرت آنچه در کتاب بهاء از قلم اعلی نازل شده باعمال و اخلاق بوده و هست این جنود اقدر و اشجع از جنود عالم مشاهده میگردد اولیا را تکبیر برسان بگو جند اللّه امروز اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه است بآن تمسّک نمائید لعمری باین جنود مدائن افئده و قلوب مسخّر شده و میشود در این ظهور اعظم فضل اعظم ظاهر و عنایت کبری مشهود کل را از سب و لعن منع نمودیم و همچنین از اعمالی که سبب حزن و علّت هم و غم است یا مصطفی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی ما یبقی به ذکرک بین الأذکار و اسمک بین الأسمآء و یزیّنک بکلمة رضائه انّه هو العزیز الفضّال لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر الفیّاض انتهی
للّه الحمد در این لیله که لیلۀ پانزدهم ١٥ شهر شعبان المعظّمست بآثار قلم اعلی فائز شدند و همچنین بامواج بحر بیان ربّنا الرّحمن ایکاش اهل عالم بقطرهئی از دریای عدل الهی فائز میگشتند و باشراقات انوار نیّر انصاف منوّر میشدند سبحاناللّه کینونت عدل ظاهر و حقیقت فضل امام وجوه مشهود ولکن بیانصافهای عالم یعنی اهل ایران باوهام مقبلند و از مالک انام معرض بخطا از عطای دائمی گذشتهاند و بظلم از عفو و عدل الهی محرومند خود را از بهترین بشر و افضلترین امم میشمردند و میدانستند و چون اصبع قدرت پرده برداشت عکس آن ظاهر و باهر از صفات بشر محرومند و از اصحاب سقر در منظر اکبر مذکور حقّ شاهد و گواه هر زمان این خادم فانی در عنایات الهی ملاحظه میکند حزن او را اخذ مینماید بشأنی که قریب بهلاکت میگردد چه که هر نفسی طالب خیر و آمل فضل بوده و هست معذلک محروم و ممنوع مشاهده میگردد
الهی الهی ایّد عبادک علی عرفان ما اردت لهم بجودک و کرمک و الهمهم ما قصدت لهم بفضلک و عطائک اسألک بأنوار وجهک و اسرار علمک بأن لا تخیّبهم عن بدائع فضلک و کرمک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام من فی السّموات و الأرضین
و اینکه ذکر نفوس مذکوره علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این کلمات عالیات از مشرق ارادۀ مالک اسماء و صفات مشرق و لائح هذا ما نطق به لسان المقصود فی ذکر جناب ابوالظّفر صاحب علیه بهآء اللّه قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه
بسم اللّه الفرد الواحد العلیم الحکیم
یا اباالظّفر یذکرک المظلوم فی السّجن بما یجذبک الی اللّه ربّ العالمین انّه انزل فی الکتاب ما یهدی الأحزاب الی صراطه و یعلّمهم ما یقرّبهم الیه انّه هو الفضّال الکریم انّ النّصر فی المقام الأوّل هو الایمان باللّه و الاقرار بمطلع آیاته و مشرق وحیه و مهبط علمه المحیط قد حضر العبد الحاضر بکتاب من سمّی بمصطفی علیه بهآء اللّه و رحمته و کان فیه ذکرک ذکرناک بذکر تنجذب به افئدة المقبلین انّ المظلوم یوصی اولیائه بما ترتفع به مقاماتهم بین العباد طوبی لمن سمع النّدآء و عمل بما امر به من لدن آمر حکیم انّا ذکرنا الّذین اقبلوا الی الوجه قبل اقبالهم و بعد اقبالهم یشهد بذلک کلّ منصف بصیر
و هذا ما نطق به لسان المحبوب لمن سمّی بخیرالدّین صاحب و خبیره علیه بهآء اللّه
یا ایّها المقبل قد حضر اسمک فی السّجن ذکرناک بما تجد منه نفحات عنایة ربّک الخبیر قل
الهی الهی لک الحمد بما سقیتنی کوثر العرفان من ایادی فضلک و ذکرتنی من قلمک الأعلی بما لا یعادله ما خلق فی الأرض باسمک القدیر اسألک یا من بکلمتک العلیا انجذبت الأسمآء و باسمک الأبهی سخّرت من فی الأرض و السّمآء بأن تجعلنی ناطقاً بذکرک بین خلقک و متکلّماً بثنائک بین عبادک ثمّ اجعلنی مستقیماً علی حبّک بحیث لا تمنعنی سبحات الجبابرة و سطوة الفراعنة ای ربّ تری الضّعیف تمسّک باسمک القویّ و البعید باسمک القریب و الفقیر باسمک القویّ الغالب القدیر ای ربّ انا الّذی نبذت ما دونک متمسّکاً بک و بما انزلته فی کتابک اسألک ان لا تخیّبنی عمّا عندک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز العظیم
و هذا ما نزّل لجناب محمّد اسمعیل صاحب علیه بهآء اللّه
یا اسمعیل در احزاب مختلفۀ عالم تفکّر نما که بچه مؤمنند و بکدام حجّت و برهان متمسّک حزب شیعه وصایای الهی را نپذیرفتند بهوی مشغول و از مولی الوری ممنوع حضرت مقصودی را که در قرون و اعصار منتظرش بودند چون ظاهر شد بر کفرش فتوی دادند و بظلم شهیدش نمودند و حال مجدّد معرضین بیان بهمان اوهام متمسّک و بهمان ظنون متشبّث قل
الهی الهی اسألک بالقدرة الّتی عند ظهورها محت قدرة العالم و بنور وجهک الّذی به اضآء الأمم بأن تؤیّد عبادک علی التّقرّب الی بحر علمک و التّوجّه الی مطلع فضلک و مخزن حکمتک انّک انت الفیّاض المقتدر الغفور الرّحیم
یا سیّد مصطفی هر یک از نفوس مذکوره فائز شد بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد و سایر اولیا را از قبل مظلوم سلام برسان و بتجلّیات انوار نیّر فضل حقّ جلّ جلاله بشارت ده لیفرحوا و یکونوا من الشّاکرین کل را وصیّت مینمائیم بامانت و دیانت و صفا و وفا جنودی که ناصر حقّ و سبب اعلاء کلمة اللّه است اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه بوده مکرّر این کلمۀ علیا از قلم مظلوم جاری و ظاهر طوبی از برای نفوسی که همّشان اصلاح عالم و تهذیب امم است انّه هو المبیّن العلیم لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین انتهی
یا حبیب فؤادی در جمیع احوال باید آن جناب ناظر بحکمت باشند لئلّا یظهر ما تضطرب به النّفوس حکمت سبب نجات عباد است و همچنین علّت حفظ و حراست از حقّ میطلبم اولیای خود را بانوارش منوّر دارد و بآثارش مزیّن انّ ربّنا هو النّاطق الأمین و النّاصح المبین دوستان آن ارض هر یک را باذکار لطیفۀ روحانیّه ذکر مینمایم و سلام میرسانم و میطلبم از برای ایشان آنچه را که سبب علوّ و علّت سموّ است انّ اللّه ربّنا هو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر
در جواب عریضۀ محبوب مکرّم جناب حاجی سیّد مهدی علیه بهآء اللّه الأبدی و ضلع ایشان علیها بهآء اللّه دو لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد انشآءاللّه از کوثر بیان بنوشند و بنوشانند اغصان سدرۀ مبارکه روحی لتراب قدومهم الفدآء مخصوص سلام میرسانند و اظهار عنایت میفرمایند البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی من معکم من الّذین شربوا رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّهم المعطی الکریم
* * *
جناب مشهدی حیدر ص علیه بهآء اللّه
هو النّاطق الذّاکر العلیم الحکیم
الحمد للّه الّذی فتح ابواب العرفان بمقالید البیان و اظهر ما کان مکنوناً فی ازل الآزال و مستوراً عن الادراک و الأبصار التّکبیر و الثّنآء و السّلام و البهآء علی ایادی امره الّذین وجدوا عرف یوم اللّه و اقبلوا الیه بقلوب نورآء و اخذوا اقداح الفلاح باسمی الأبهی من ایادی العطآء اولئک عباد وصفهم اللّه فی کتبه و صحفه و زبره و الواحه و جعلهم ایادی امره فی بلاده علیهم رحمة من عنده و عنایة من لدنه انّه هو الفضّال الفیّاض العزیز الوهّاب
یا حیدر قد حضر کتابک فی المنظر الأکبر المقام الّذی فیه نطق مالک القدر و ذکر اولیائه و انزل لهم ما تبقی به اسمائهم و اذکارهم و ارواحهم و ما ظهر منهم فی هذا السّبیل المستقیم علیهم بهآء اللّه ربّ العالمین یا حیدر افرح ثمّ اشکر بما فاز کتابک باصغآء المظلوم اذ احاطته الأحزان منکلّ الجهات بما اکتسبت ایادی الّذین نقضوا المیثاق و کفروا بآیات اللّه العلیم الخبیر طوبی لعبد اقبل و قام امام العباد باستقامة اضطربت بها افئدة المعتدین قل یا حزب اللّه ضعوا الفساد و الاعتساف و خذوا العدل و الانصاف لعمری انّکم خلقتم لاصلاح العالم و تهذیب نفوس الأمم انّه یفعل ما یشآء و یحکم کیف یشآء و فی قبضته زمام الأمور لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر القدیر کبّر من قبلی علی اولیائی الّذین شربوا رحیق العرفان من ایادی عطائی و قاموا علی خدمة امری العزیز الحکیم یا اولیائی هناک اسمعوا ندائی من شطر سجنی انّه یحفظکم و یهدیکم الی اللّه ربّکم و ربّ السّموات و الأرضین
یا حیدر قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه ثمّ انصفوا فیما ظهر بالحقّ و لا تکونوا من الظّالمین قد کنت صامتاً انطقنی اللّه و کنت ساکناً حرّکتنی ارادته لتشهد بذلک کتب اللّه العزیز العلیم ضعوا الاعتساف و خذوا الانصاف انّه یحفظکم و یکون معکم فیکلّ عالم من عوالم اللّه انّه ولیّ من اقبل الیه و ولیّ المخلصین قد خلقنا الخلق لهذا الیوم ولکنّ القوم فی وهم مبین یرون و ینکرون یسمعون و یعرضون الا انّهم من الأخسرین فی لوحی المبین
انّا اردنا فی هذا الحین ان نذکر احبّائی الّذین کانت اسمائهم فی ورقة بیضآء انّ ربّک هو المشفق الکریم یا حسین قبل علی قد اقبل الیک وجه المظلوم من هذا المقام الرّفیع و ذکرک بما انجذب به الملأ الأعلی و سکّان الفردوس طوبی للمنصفین قل انّ البیان یطوف حوله و الکتاب امام وجهه ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین قل به ماج بحر البیان و هاج عرف الرّحمن لو انتم من العارفین قل انّه بالقلم سبق اسیاف الأمم و منع النّزاع و القتال و حکم الجهاد انّه هو ارحم الرّاحمین هذا هو المکنون الّذی شهدت له الکتب و هذا هو النّبأ الّذی بشّر به محمّد رسول اللّه و من قبله کلّ رسول امین
یا زینالعابدین انّ القلم من هذا السّجن اقبل الیک و انزل لک ما صاحت به الأشیآء و نادت الملک و الملکوت و العظمة و الجبروت للّه مالک هذا الیوم العزیز البدیع انّا ذکرناک و اباک بما یکون باقیاً ثابتاً فی کتاب اللّه المنزل القدیم اشکره بهذا الفضل الأعظم و قل
لک الحمد یا مالک القدم بما زیّنتنی بطراز العرفان و هدیتنی الی مطلع البیان اسألک بقدرة آیاتک و نفوذها ان تجعلنی مستقیماً علی حبّک بحیث لا یمنعنی ظلم الظّالمین و لا سطوة المشرکین الّذین نبذوا عهدک و اخذوا ما ظهر من مطالع الظّنون و الأوهام ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک اسألک بمشارق علمک و مطالع حکمتک ان تجعلنی مؤیّداً علی نصرة امرک بجنود الأمانة و الدّیانة انّک انت الحاکم علی ما تشآء بأمرک المحکم المتین
یا علی قد رجع حدیث الطّور بما ظهر مکلّمه و نادت السّدرة الملک للّه ربّ هذا المقام الرّفیع طوبی لأذن فازت بندائی و لقلب اقبل الی افقی المنیر طوبی لبصر ما منعه الهوی عن النّظر الی الأفق الأعلی و لید اخذت کتاب اللّه بقدرة عجزت عند ظهورها قدرة من فی السّموات و الأرضین قل یا اولیآء اللّه هل تسمعون و تصبرون این حنین قلوبکم و ضجیج نفوسکم هل عرفتم ما ظهر بالحقّ ام کنتم من المتوقّفین قل
الهی الهی و سیّدی و سندی و مقصودی و معبودی و غایة املی وعزّتک و جلالک و عظمتک و اقتدارک احبّ ان اضع وجهی علی کلّ بقعة من بقاع ارضک لعلّ یتشرّف بمقام تشرّف بقدوم اولیائک ایربّ اغفر جریرات عبادک و اولیائک و قدّر لهم ما یحفظهم عن دونک فی ایّامک اشهد انّک انت الکریم و انّک انت الرّحیم لا یعزب عن علمک من شیء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید لا اله الّا انت المقتدر العزیز العظیم
یا قلم اذکر من سمّی بیداللّه و ذکّره بما جری من لسان العظمة فی ملکوت البیان لیشکر و یکون من الحامدین نسأل اللّه ان یؤیّدک علی اخذ کتابه بقوّة لا تمنعها قوّة العالم و باستقامة لا تزلّها شبهات الأمم انّ ربّک هو المقتدر علی ما یشآء بهذا الاسم الّذی به ارتعدت فرائص العالم الّا من شآء اللّه الغفور الرّحیم
یا روحاللّه قد ارسلنا الرّوح من قبل و بشّر النّاس بهذا النّبإ الّذی به انقلبت الأرض و السّمآء و اضطربت افئدة المعتدین و من قبله ارسلنا الکلیم بآیات بیّنات و امرناه ان یخبر النّاس بیوم اللّه العزیز العظیم هذا الیوم الّذی فیه استوی مکلّم الطّور علی عرش الظّهور و ینادی بأعلی النّدآء یا ملأ الأرض و السّمآء تاللّه قد ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و اتی من قرّت بظهوره اعین المقرّبین کذلک اشرق نیّر البیان فی هذا المقام الّذی بنی باسمی المقتدر القدیر
یا نصراللّه قد اتی النّصر و القوم فی حجاب غلیظ انّ الظّالم بالمکاره یهدّدنی و اللّه بالنّصر یعدنی انّه هو اصدق القائلین قل انّه اظهر امره بسلطان لا تضعفه جنود العالم و لا تمنعه ضوضآء الجهّال الّذین منعوا العباد عن شریعة اللّه المهیمن المقتدر علی کلّ صغیر و کبیر
یا لسان العظمة اذکر من سمّی بسیّد محمّد الّذی طار بأجنحة الاشتیاق الی نیّر الآفاق الی ان ورد فی مقام جعله اللّه مطاف المخلصین یا محمّد اذکر اذ قصدت الغایة القصوی و الذّروة العلیا و قطعت السّبیل اذ فزت بالدّلیل فی ایّام ربّک العزیز الحمید و قطعت البرّ و البحر الی ان دخلت المدینة المحصّنة الّتی اخبر بها الزّبور و من قبله کتب اللّه ربّ العرش العظیم و قمت لدی الباب الّذی فتح بمفتاح الفضل علی من فی السّموات و الأرضین شهدت و سمعت النّدآء و فزت بما کان مسطوراً من القلم الأعلی فی کتب النّبیّین و حضرت امام کرسیّ الرّبّ و سمعت ندائه و رأیت افقه یشهد بذلک هذا اللّوح المبین طوبی لک و لسمعک و بصرک نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی الاستقامة الکبری و یقدّر لک ما قدّره للّذین شربوا رحیق الشّهادة من ایادی عطائه انّه یذکر من ذکره و یحبّ من احبّه و هو الفضّال الغفور الرّحیم و نشهد انّک شربت رحیق الوصال اذ منع عنه العباد الّا من شآء اللّه المهیمن القیّوم قل
الهی الهی و سیّدی و سندی و مقصودی و معبودی و محبوبی احبّ ان اذکرک فی قطعات ارضک و انادیک فیکلّ الأیّام باسمک بین عبادک ای ربّ اسألک بسلطانک الّذی غلب الوجود من الغیب و الشّهود و بأمرک الّذی به سخّرت العالم و افئدة الأمم ان تجعلنی ناطقاً بذکرک و منادیاً باسمک بالحکمة و البیان ثمّ اسألک بسلطانک الّذی به ارتعدت فرائص کلّ جاهل و اضطرب فؤاد کلّ معرض ان تقدّر لی من قلم الفضل ما ینبغی لبحر جودک و سمآء کرمک انّک انت الفضّال المقتدر الغفور العطوف
انّا اردنا فی هذا الحین ان نذکر من وجدنا منه عرف محبّة اللّه ربّ هذا المقام الرّفیع و نحبّ ان نختم الکتاب بذکره لیجذبه رحیق البیان الی مقام ارتفع فیه النّدآء امراً من لدن آمر قدیم انّا اصبحنا الیوم و اردنا ارضاً اخری فلمّا وردنا شاهدنا صفصافها مصفوفة و سکنّا تحت اذیاله الطّویلة المعلّقة کلّما تحرّکها اریاح الارادة الی الیمین یسمع من حفیفها قد اتی الرّحمن بسلطان مبین و الی الیسار یسمع منها قد ظهر المکنون باسمه القیّوم و کان ان یبشّر اشجار العالم بهذا الأمر الّذی ظهر من مشیّة اللّه العزیز الحمید یا ابن الهآء اسمع النّدآء الّذی ارتفع من طور العرفان عن یمین بقعة البرهان من سدرة البیان انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العزیز الکریم نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدک علی عرفان ما منع عنه اکثر العباد انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین انّا اظهرنا الأمر و انزلنا فی کتب شتّی ما یظهر من بعد فی القرون و الأعصار عند ربّک علم کلّ شیء ولکنّ النّاس فی ریب عجاب یرون و ینکرون یسمعون و یعرضون الا انّهم من اهل الضّلال لدی الغنیّ المتعال قل انصفوا یا قوم ثمّ انصروا ربّکم بالحکمة و البیان کذلک قضی الأمر من لدی اللّه ربّ الأرباب قل قد کملت النّعمة و تمّت الحجّة اتّقوا الرّحمن یا معشر العباد فی البلاد نسأل اللّه ان یفتح علی وجهک باب البیان و یؤیّدک علی تبلیغ امره بالحجّة و البرهان ایّاک ان تحزنک شماتة الأعدآء او تخوّفک سطوة الّذین کفروا باللّه مالک المبدإ و المآب قل
الهی الهی لک الحمد بما سقیتنی کأس عرفانک من ید عطائک و نوّرت قلبی بنور الایقان بجودک و عنایتک ای ربّ ترانی مقبلاً الی سمآء فضلک و متشبّثاً بأذیال ردآء رحمتک و سائلاً لدی باب کرمک و راجیاً بدایع جودک اسألک بالدّمآء الّتی سفکت فی سبیلک و بالصّدور الّتی تشبّکت لاعلآء امرک و اظهار کلمتک ان تؤیّدنی بجنود الغیب و الشّهادة لأنصر امرک بین عبادک و اذکرک بأذکار تنجذب بها افئدة خلقک ای ربّ انا عبدک الّذی اعترف بجریراتی عند امواج بحر عفوک و بخطیئاتی عند تجلّیات نیّر غفرانک کم من لیال کنت نائماً علی الفراش غافلاً عن ظهورک و اصغآء ندائک الأحلی اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و کم من ایّام کنت مشتغلاً فیها بأموری متوقّفاً فی امرک ای ربّ انا الّذی اعترف بمسکنتی و فقری و افتقاری عند ملکوت غنائک و عفوک و عطائک وعزّتک استحیی ان اذکرک و اصفک الّا بأن تجعل رأسی مزیّناً باکلیل عفوک و هیکلی مطرّزاً بطراز غفرانک آه آه عمّا فات عنّی فی ایّامک ای ربّ تری العاصی قائماً لدی باب فضلک اسألک بأنوار وجهک و مشارق وحیک ان تجعلنی ثابتاً راسخاً فی نبإک الّذی به زلّت اقدام خلقک الّا من انقذته ید کرمک لا اله الّا انت الفرد الواحد القویّ الغالب الغفور الرّحیم
* * *
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار
الحمد للّه الّذی فتق بین مآء الفرقان و البیان باسمه الّذی اذ ظهر خضعت الأدیان و هو نفسه و انّه ظهر بالبرهان الّذی به تزعزعت بنیان الأرکان و هو المقتدر العزیز المنّان
و بعد در این فجر روحانی قصد سماء معانی نموده بعد از فوز حضور توجّه الیّ وجه القدم و نزّل هذه الکلمات العالیات من لدی مطلع القوّة و الاقتدار قوله جلّ جلاله و عزّ کبریائه و عزّ بیانه یا ابن ابهر علیک بهآء اللّه مالک القدر ولّ وجهک شطر المظلوم منقطعاً عمّا علی الأرض کذلک امرناک من قبل و فی هذا الحین نسأل اللّه ان یوفّقک علی الحضور و یفتح علی وجهک باب اللّقآء و یحفظک فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم انتهی
عرض این بنده آنکه چندی قبل هم از مصدر اذن در ایّامی که دستخطّ حضرت اسماللّه علیه من کلّ بهآء ابهاه رسید امر صادر بتوجّه آن جناب بشطر مقصود حال مجدّداً این امر امنع اقدس از سماء مشیّت نازل هنیئاً لجنابکم و للّذین فازوا بهذه النّعمة العظمی و الموهبة الکبری و مائدة السّمآء نسأله تعالی ان یجمع بیننا و یجعلنا من الفائزین الحمد للّه ربّ العالمین آقایان آن ارض را تکبیر و سلام عرض مینمایم البهآء المشرق من افق عنایة ربّنا علی جنابکم و علی من تشبّث بذیل ربّنا الکریم
* * *
۹١
بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی
الحمد للّه الّذی نصر امره بالأعدآء الّذین استقرّوا علی سرر الظّلم فی ناسوت الانشآء و ارتکبوا ما ناح به الملأ الأعلی و اهل الجنّة العلیا الحمد للّه الّذی جعل کلّ ما یظهر فی الأرض سبباً لاعلآء کلمته و ارتفاع امره و ظهور عظمته بین عباده انّه لهو الّذی ما منعه البلآء عمّا اراد و لا البأسآء و الضّرّآء عمّا شآء قد نطق بکلمة و انفطرت منها سموات الأدیان و انشقّت اراضی العرفان و محت آثار الّذین کفروا بنفسه الرّحمن تعالی من اظهر کذب کلّ ذی عمامة تمسّک بالأوهام انّه لهو الّذی لا تعجزه صفوف العالم و لا الوف الأمم سوف یرون مقاماتهم فی النّیران و ما فات عنهم فی ایّام اللّه ربّ ما یکون و ما قد کان و الصّلوة و السّلام الظّاهر المشرق من افق دارالسّلام علی الّذین ما منعتهم حجبات الغافلین عن التّوجّه الی اللّه ربّ العالمین و ما خوّفتهم سیوف الظّالمین عن النّبإ العظیم قاموا و قالوا یا معشر العلمآء بأیّ ذنب قمتم علینا و بأیّ جرم افتیتم علی اصحاب السّفینة الحمرآء الّذین نطق بثنائهم لسان الکبریآء فی الأفق الأعلی و شهد بعرفانهم سدرة المنتهی الّتی تنطق بین الأرض و السّمآء انّه لا اله الّا هو مالک الوری و ربّ العرش و الثّری
سبحانک یا من باسمک ماج بحر العلم و ظهرت لآلئه بین العباد و سرت نسائم ظهورک فی البلاد اسألک بأن تؤیّد اصفیائک الّذین شربوا من ید عطائک ما انقطعت عنه السن الأوصاف و الأذکار علی خدمة امرک علی شأن یرتعد به ظهر الأصنام انّک انت مولی الأنام و مالک الأیّام ای ربّ تری اصفیائک متشتّتین فی بلادک و متفرّقین فی دیارک ای ربّ شتّت شمل الّذین شتّتوا شملهم و اخذوا ما عندهم و عملوا ما تبرّأ منه اهل فردوسک الأعلی و حظائر قدسک یا مولی الأسمآء ای ربّ اسألک بأنوار وجهک و ظهورات عظمتک بأن تفرغ علیهم صبراً من عندک و ثبّت اقدامهم علی شأن لا تزلّهم شؤونات خلقک و اعتساف عبادک ای ربّ تری سحاب الاعتساف تکدّر افق العدل و الانصاف و غبرة الظّلم منعت انوار عدلک و ظهورات کرمک اسألک بأن تنصر المظلومین من اصفیائک الّذین تسمع حنینهم من سجن الطّآء و دیار اخری انّک انت الّذی شهد کلّ ذی علم بقدرتک و اقتدارک و کلّ ذی بصر بقوّتک و عظمتک و استعلائک لا اله الّا انت المقتدر المهیمن العزیز الجبّار
و بعد قد فاز الخادم بکتابکم الّذی کان ینادی و یصیح و یشهد بحبّکم و ودّکم و اقبالکم و خضوعکم و خشوعکم و تبلیغکم و استقامتکم و ذکرکم و ثنائکم لأمر اللّه ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم فلمّا اخذنی عرف بیانکم و سکر رحیق تبیانکم و ظهر لی سرّکم و نجواکم فی اللّه و فی امره قصدت من لا یعزب عن علمه شیء و بعدما حضرت و عرضت نطق لسان المقصود بآیات لا یعرفها احد الّا هو و لا یقدر ان یذکرها الّا هو و تضوّع منها عرف عنایته علی شأن تعطّرت منه الآفاق و انّی اقرّ و اعترف بعجزی عن ذکرها و اظهارها ولکن اذکر لحضرتکم ما انطبع فی مرآة قلبی علی قدری قال عزّ بیانه یا حیدر قد سمع المظلوم ندائک فی امر اللّه و سرورک فی حبّه و حزنک بما ورد علی اولیائه لعمر الرّحمن انّ الأحزان اخذت الامکان و النّاس فی مریة و نفاق قد احاط الأعدآء حزب اللّه مالک الأسمآء علی شأن ناح به الفردوس الأعلی و سکّان الجنّة العلیا و الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق یا علی انّ الأحزان ما منع ربّک الرّحمن انّه قام علی الأمر علی شأن ما خوّفته سطوة العالم و لا ظلم الأمم ینادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء و یقول قد اتی یوم المیعاد و مالک الایجاد ینطق انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب یا علی انّ الصّبیان ارادوا ان یطفئوا نور اللّه بأفواههم و یخمدوا نار السّدرة بأعمالهم قل سحقاً لکم یا مظاهر الأوهام اتّقوا اللّه و لا تنکروا هذا الفضل الّذی به اضآءت الآفاق قل قد ظهر مطلع الاسم المکنون ان انتم تعلمون قد اتی من کان موعوداً فی کتب اللّه ان انتم تعرفون قد انار افق العالم بهذا الظّهور الأعظم ان اقبلوا بقلوب نورآء و