دیگر الواح حضرت بهاءالله

هو الحیّ القیّوم تبارک و تعالی شأنه

آفتاب حقیقی کلمۀ الهی است که تربیت اهل دیار معانی و بیان منوط باوست و اوست روح حقیقی و ماء معنوی که حیات کلّشئ از مدد و عنایت او بوده و خواهد بود و تجلّی او در هر مرآة بلون او ظاهر مثلاً در مرایای قلوب حکما تجلّی فرمود حکمت ظاهر شد و همچنین در مرایای افئدۀ اهل صنعت اشراق نمود صنایع بدیعۀ منیعه ظاهر و در افئدۀ عارفین تجلّی فرموده بدایع عرفان و حقایق تبیان ظاهر شده جمیع اهل عالم و آنچه در او ظاهر بانسان قائم و از او ظاهر و انسان از شمس کلمۀ ربّانیّه موجود و اسماء حسنی و صفات علیا طائف حول کلمه بوده و خواهد بود اوست نار الهی و چون در صدور برافروخت ما سوی اللّه را بسوخت افئدۀ عشّاق از این نار در احتراق و این نار حقیقت ماء است که بصورت نار ظاهر شده ظاهرها نار و باطنها نور و از این ماء کلّشئ باقی بوده و خواهد بود و من المآء کلّشئ حیّ از خدا میطلبیم که این ماء عذب الهی را از این کأس روحانی بیاشامیم و از عالم و عالمیان در سبیل محبّتش بگذریم و البهآء علی اهل البهآء

* * *

بسم اللّه الأقدس العلیّ الأبهی

آنچه از معنی بیت در آیات الهی نازل و از افق سماء حقیقت مشرق همان تمام است و فصل الخطاب لا ینکره الّا من کان من الجهلآء بیانی دیگر بلسان پارسی ذکر میشود تفضّلاً لک انّه یحبّ عباده الذّاکرین و آن اینکه اگر بخواهی کما هی این مقام را مشاهده نمائی در بحر آیات تکوینیّه متغمّس شو کلّ اشیاء در مقامی آیات الهی بوده و خواهند بود علی قدر مراتبها در مقام تجلّی سلطان مجلّی در ملکوت اسماء و صفات از برای کلّ اثبات آیتیّت میشود در اینصورت غیر آیات چیزی مشهود نه تا قرب و بعد تصوّر شود بعد از اشراق شمس معانی از افق این بیان کلّ از آیات الهی محسوب دیگر غیر تجلّی سلطان مجلّی امری ملحوظ نه تا آنکه ذکر شود و یا بقمیص عبارت درآید و اگر دست قدرت الهیّه آیتیّت اشیاء را اخذ نماید لا تری فی الملک من شیء چه ‌قدر پاک و مقدّس است پروردگار تو و چه ‌قدر عظیم است سلطنت و غلبۀ او آیات تکوینیّه و آفاقیّه که مظاهر اسماء و صفات او تعالی شأنه هستند در یک مقام مقدّسند از قرب و بعد تا چه رسد بذاته تعالی انشآءاللّه اگر از این خمر معانی که در خمخانه عزّ صمدانی بانامل قدس سبحانی تربیت شده بیاشامی از عالم و عالمیان درگذری و بشطر دوست من غیر اشاره توجّه نمائی

قسم بنیّر آفاق اگر جمیع ناس حلاوت کلمه‌ئی از کلمات الهیّه که از مشرق فم مشیّت رحمانیّه اشراق فرموده ادراک نمایند کلّ از لذایذ دنیای فانیه منقطع شوند و بوجه باقی توجّه کنند بعد عباد بشأنی ملاحظه میشود که نفسی را که مقصود از دنیا و تعمیر آن ظهور او بوده در اخرب بلاد منزل داده‌اند دیگر در اینصورت بچه استحقاق فضل الهی از سماء عزّ رحمانی نازل شود همچه مدان که نفسی بر حقّ قادر است قسم بمطلع اسم اعظم که اگر اراده فرماید جمیع را بکلمه‌ئی معدوم نماید قبول این سجن اعظم نظر بخلاصی اعناق است از سلاسل نفس و هوی و قبول این ذلّت نظر بعزّت من فی الأرض بوده چه که این نفحۀ رحمانیّه از برای حیوة بریّه آمده و زود است که اشراق شمس کلمه را از جمیع اطراف مشاهده نمایند انّ ربّک لهو المقتدر القدیر ولکن مقصود شاعر از این بیت که

دوست نزدیکتر از من بمن است وین عجب‌تر که من از وی دورم

ترجمۀ آیۀ مبارکه بوده که میفرماید و نحن اقرب الیه من حبل الورید و فی‌الحقیقه بلسان پارسی خوب ذکر نموده و در این حین از خمر رحمت ربّ العالمین شارب چه که از لسان قدم ذکرش جاری شد چون حقّ فرموده که من بانسان نزدیکترم از رگ گردن او باو لذا میگوید با وجود آنکه تجلّی حضرت محبوب از رگ گردن من بمن نزدیکتر است مع ایقان من باین مقام و اقرار من باین رتبه من از او دورم یعنی قلب که مقرّ استواء رحمانی است و عرش تجلّی ربّانی از ذکر او غافل است و بذکر غیر مشغول از او محجوب و بدنیا و آلای آن متوجّه و حقّ بنفسه قرب و بعد ندارد مقدّس است از این مقامات و نسبت او بکلّ علی حدّ سوآء بوده این قرب و بعد از مظاهر ظاهر این مسلّم است که قلب عرش تجلّی رحمانی است چنانچه در احادیث قدسیّۀ قبلیّه این مقام را بیان فرمودیم لا یسعنی ارضی و لا سمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المؤمن و قلب که محلّ ظهور ربّانی و مقرّ تجلّی رحمانی است بسا میشود که از مجلّی غافل است در حین غفلت از حقّ بعید است و اسم بعید بر او صادق و در حین تذکّر بحقّ نزدیک است و اسم قریب بر او جاری و دیگر ملاحظه نما که بسا میشود که انسان از خود غافل است ولکن احاطۀ علمیّۀ حقّ لازال محیط و اشراق تجلّی شمس مجلّی ظاهر و مشهود لذا البتّه او اقرب بوده و خواهد بود چه که او عالم و ناظر و محیط و انسان غافل و از اسرار ما خلق فیه محجوب و هر ذی بصری بعین الیقین مشاهده مینماید که قرب و بعد بنسبتهما الی المظاهر ذکر شده و میشود و آن سلطان قدم مقدّس از قرب و بعد و اذکار و اسماء و صفات بوده و خواهد بود

باری قرب بحقّ در این مقام توجّه باو بوده و بعد غفلت از او مثلاً هر نفسی که الیوم از رحیق اطهر ابهی نوشید باعلی ذروۀ قرب و وصال مرتقی و من‌دون آن در اسفل درک بعد و انفصال بوده اگرچه در کلّ احیان بذکر رحمن ناطق و باوامرش عامل باشد چنانچه الیوم ملل مختلفه که در ارضند چون از صهبای احدیّه محرومند کلّ در تیه بعد سائر و قرب و بعد در ظهور مظهر الهیّه معلوم و مشهود هر نفسی که بحرم ایقان توجّه نمود او از اهل قرب محسوب و هر نفسی که اعراض نمود بعید بوده و خواهد بود قرب حقّ بعد ندارد اگر ناس بعید نمانند اصل شجرۀ قرب در ارض این بیان که از سماء رحمن نازل شده ثابت و فرعها احاط العالمین وقتی که شمس اسم قریب از مشرق لقا اشراق فرمود جمیع آفاق را احاطه نموده و قرب معنوی از قرب ظاهر اقدم و اقرب است چنانچه مشاهده میشود بسا از نفوس که با حقّ بوده‌اند و در عشیّ و اشراق در ظاهر مشرّف ولکن حقّ تصدیق قرب در حقّ آن نفوس نفرموده چه که از قرب معنوی محروم بوده‌اند و حقّ عالم و ساتر و اگر نفسی در اقصی بلاد ساکن و بحقّ ناظر باشد در حقّ او کلمۀ قرب نازل ولکن یا طوبی و یا حبّذا از برای نفسی که بهر دو مرزوق شود فوالّذی جعلنی ذلیلاً لعزّ العالمین و مسجوناً لعتق اهل العالم که اگر نفسی یکبار از روی خلوص وجه رحمانی را زیارت نماید مقابل است با حسنات اوّلین و آخرین بل استغفر اللّه عن ذلک چه که بذکر و بیان این مقام محدود نشود بر فضل این مقام احدی مطّلع نه مگر حقّ جلّ کبریائه و اگر نفسی در شطری که عرش ظهور در آن مستقرّ است وارد شود در جمیع عوالم لانهایه فیض و اجر این عمل او را مدد نماید تا چه رسد بنفسی که بلقا فائز شود و مقصود از جمیع آنچه از سماء عنایت نازل و در کتب الهیّه مذکور و مسطور لقآء اللّه بوده طوبی لمن فاز به و ورد شطر الّذی من افقه اضآء شمس جمال رحمة ربّه العلیّ العظیم و مسّ ترابه و استنشق هوائه انّه فاز بخیر الّذی لیس فوقه خیر و لا فضل و عنایة تاللّه یزورنّه اهل الفردوس و یجدنّ منه عرف اللّه المقتدر المهیمن العزیز القدیر

ای سائل انشآءاللّه بعنایت سلطان لایزالی از کوثر بیان اطهر ربّانی در این ایّام روحانی از اناء رحمت رحمانی بیاشامی و بشطر اللّه توجّه نمائی جمیع عوالم ما لا نهایۀ اذکار و الفاظ و بیان از نقطۀ اوّلیّه تفصیل شده و کلّ بآن نقطه راجع و آن نقطه بارادۀ قدمیّه ظاهر هر نفسی که الیوم باو و بحبّ او فائز شد صاحب جمیع اسماء حسنی و صفات علیا و صاحب علم و بیان بوده و خواهد بود ولکن احدی از زلال این بیان که از یمین عرش رحمن جاری است نیاشامد مگر اهل بهاء ای سائل مشاهدۀ رحمت و فضل الهی نما مع آنکه در سجن جالس و اعدا از کلّ جهات مترصّد مع‌ذلک تو را محروم ننموده و در این احزان بذکر دوستان الهی مشغول هل رأیت فضلاً اعظم من ذلک لا وربّک الرّحمن امروز روزی است که حبیب قد عرفناک میگوید و کلیم به قد رأیناک ناطق و خلیل به قد اطمئنّ قلبی ذاکر جهد نمائید شاید از فضل رحمن محروم نمانید و هر چه در این ایّام فوت شود تدارک آن ابداً ممکن نه طاهر و خفیف شوید چون نسائم ربیع روحانی بشطر رحمانی مرور نمائید اینست نصیحت رحمن اهل اکوان را و از ذکر اینکه کلّ اشیاء آیات الهی بوده توهّم نرود که نعوذ باللّه خلق از سعید و شقیّ و مشرک و موحّد در یک مقامند و یا آنکه حقّ جلّ و عزّ را با خلق نسبت و ربط بوده چنانچه بعضی از جهّال بعد از ارتقاء بسموات اوهام خود توحید را آن دانسته‌اند که کلّ آیات حقّند من غیر فرق و از این رتبه هم بعضی تجاوز نموده‌اند و آیات را شریک و شبیه نموده‌اند سبحان اللّه انّه واحد فی ذاته و واحد فی صفاته ما سواه معدوم عند تجلّی اسم من اسمائه و ذکر من اذکاره و کیف نفسه فواسمی الرّحمن که قلم اعلی از ذکر این کلمات مضطرب و متزلزل است از برای قطرۀ فانیه نزد تموّجات بحر اعظم باقی چه شأن مشاهده میشود حدوث و عدم را تلقاء قدم چه ذکری بوده استغفر اللّه العظیم از این چنین عقاید و اذکار

بگو ای قوم موهوم را با قیّوم چه مناسبت و خلق را با حقّ چه مشابهت که باثر قلم او خلق شده‌اند و این اثر هم از کلّ مقدّس و منزّه و مبرّا و از این مقام گذشته در مقام آیات ملاحظه کن که شمس یکی از آیات الهی است آیا میشود او را با ظلمت در یک مقام ملاحظه نمود لا فونفسه الحقّ لا یتکلّم احد بذلک الّا من ضاق قلبه و زاغ بصره بگو در خود ملاحظه کنید اظفار و چشم هر دو از شما است آیا این دو نزد شما در یک رتبه و یک شأن بوده اگر گفته شود بلی قل کذبتم بربّی الأبهی چه که آن را قطع میکنید و این را مثل جان عزیز دارید تجاوز از رتبه و مقام جایز نه حفظ مراتب لازم یعنی هر شیء در مقام خود مشاهده شود بلی وقتی که شمس اسم مؤثّرم بر کلّ اشیاء تجلّی فرموده در هر شیء اثر و ثمری علی قدر مقدور ظاهر چنانچه ملاحظه میشود که سمّ با اینکه مهلک است مع‌ذلک در مقام خود اثری و نفعی از او مشهود و این اثر در اشیاء از اثر این اسم مبارک است سبحان خالق الأسمآء و الصّفات شجر یابس را بسوزانند و شجرۀ طریّۀ رطبیّه را در ظلّش مأوی گیرند و از اثمارش متنعّم شوند در احیان مظاهر الهیّه اکثری از بریّه بامثال این کلمات نالائقه ناطق چنانچه در کتب الهیّه و صحف منزله تفصیل آن نازل توحید آن است که در کلّ آیۀ تجلّی حقّ مشاهده کنند نه آنکه خلق را حقّ دانند مثلاً تجلّی شمس اسم ربّ را در کلّ ملاحظه نمائید چه که در کلّ آثار تجلّی این اسم مشهود است و تربیت کلّ منوط باو

و تربیت هم دو قسم است یک قسم آن محیط بر کلّ است و کلّ را تربیت میفرماید و رزق میدهد چنانچه خود را ربّ العالمین فرموده و قسم دیگر مخصوص بنفوسی است که در ظلّ این اسم در این ظهور اعظم وارد شده‌اند ولکن نفوس خارجه از این مقام محروم و از مائدۀ احدیّه که از سماء فضل این اسم اعظم نازل ممنوعند چه نسبت است آن نفوس را مع این نفوس لو کشف الغطآء لینصعق من فی الأکوان من مقامات الّذین توجّهوا الی اللّه و انقطعوا فی حبّه عن العالمین و موحّد در این دو طائفه تجلّی این دو اسم را ملاحظه مینماید بقسمی که مذکور شد چه که اگر اخذ تجلّی شود کلّ هالک خواهند بود و هم‌چنین در تجلّی شمس اسم احد ملاحظه کن که بر کلّ اشراق فرموده یعنی در کلّ آیۀ توحید الهی ظاهر چنانچه کلّ مدلّند بر حقّ و سلطنت او و وحدت او و قدرت او و این تجلّی رحمت او است که سبقت گرفته کلّ را ولکن نفوس مشرکه از این تجلّی غافل و از شریعۀ قرب و لقا محروم چنانچه مشاهده میشود جمیع ملل مختلفه بوحدانیّت او مقرّ و بفردانیّت او معترف اگر آیۀ توحید الهی در آن نفوس نمیبود هرگز مقرّ باین کلمۀ مبارکۀ لا اله الّا هو نبودند مع‌ذلک غافل و بعیدند و عنداللّه از موحّدین محسوب نه چه که سلطان مجلّی را ادراک ننموده‌اند و در مقامی این تجلّی که در مشرکین ظاهر اثر اشراق موحّدین است لا یعرف ذلک الّا اولو الألباب ولکن موحّدین مظاهر این اسمند در رتبۀ اوّلیّه و ایشانند که خمر احدیّه را از کأس الوهیّه نوشیدند و بشطر اللّه توجّه نموده‌اند کجا است نسبت این نفوس مقدّسه با آن نفوس بعیده و هم‌چنین در تجلّی اسم قریب و امثال آن ملاحظه کن که در رتبۀ اوّلیّه مظاهر این اسماء اهل بهاء بوده و مادون آن معدوم و مفقود انشآءاللّه ببصر حدید در جمیع اشیاء آیۀ تجلّی سلطان قدم مشاهده نمائی و آن ذات اطهر اقدس را از کلّ مقدّس و مبرّا بینی این است اصل توحید و جوهر تفرید کان اللّه و لم یکن معه من شیء و الآن یکون بمثل ما قد کان لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العلیّ العظیم

ای سائل نظر بشأن عباد نما همین سؤال را در سنین قبل نفسی از مشرک باللّه نموده و جوابی بخطّ خود نوشته نزد حرف سین است فوالّذی انطقنی بذکره بین الأرض و السّمآء که معنی ظاهر این فرد را ادراک ننموده و سیّد محمّد اصفهانی تلقاء وجه حاضر و اظهار نمود این نوشته را امر فرمائید از سلمان اخذ نمایند جایز نه که باطراف ببرد و حاجی میرزا احمد و او در منزل کلیم بر مشرک باللّه ثابت نموده‌اند که غلط معنی نموده مع‌ذلک ناس نسناس او را حقّ اخذ نموده‌اند و بحقّی که جمیع امور بکلمۀ او معلّق و منوط باغوای آن مشرک مردود ظلم و اعتساف نموده و مینمایند حال بر تو لازم که آن نوشته را از حرف سین اخذ نمائی و متوکّلاً علی اللّه و خالصاً لوجهه بمتابعانش بنمائی لعلّ یتّخذنّ الی اللّه سبیلاً از قراری که استماع شد بعضی الواح ناریّۀ آن مشرک باللّه را حبّاً للّه سوخته‌اند اگرچه این فعل من غیر اذن واقع شده ولکن چون حبّاً للّه بوده عفا اللّه عمّا سلف ولکن ابداً محبوب نیست عنداللّه که کلمات احدی محو شود چنانچه حال بعضی از مکتوبات آن مشرک باللّه لازم است که در دست باشد چه که قدرش از کلماتش ظاهر بگو ای ناس گذشته از جمیع مراتب انصاف کجا رفته گیرم امر او را حقّ ستر فرمود آیا کلمات او را ندیده‌اید فوا حسرة علیکم علی ما فرّطتم فی جنب اللّه نفسی که از عهدۀ معنی یک شعر برنیاید چگونه هادی اخذ نموده‌اید معلوم نیست بعد از مشاهدۀ خطّ او که نزد حرف سین است بچه عذر معتذر خواهند شد کذلک اخذ اللّه سمعهم و بصرهم بلی آن نفوس را مثل آن مولی لازم دعهم بأهوائهم و اقبل الی مولاک القدیم

جهد کن که شاید نفسی را بشریعۀ رحمن وارد نمائی این از افضل اعمال عند غنیّ متعال مذکور و بشأنی بر امر الهی مستقیم باش که هیچ امری تو را از خدمتی که بآن مأموری منع ننماید اگرچه من علی الأرض بمعارضه و مجادله برخیزند مثل اریاح باش در امر فالق الأصباح چنانچه مشاهده مینمائی که اریاح نظر بمأموریّت خود بر خراب و معمور مرور مینماید نه از معمور مسرور و نه از خراب محزون و نظر بمأموریّت خود داشته و دارد احبّاء حقّ هم باید ناظر باصل امر باشند و بتبلیغ آن مشغول شوند للّه بگویند و بشنوند هر نفسی اقبال نمود آن حسنه باو راجع و هر نفسی که اعراض نمود جزای آن باو واصل و در حین خروج نیّر آفاق از عراق اخبار داده شد بطیور ظلمتیّه و البتّه از بعض اراضی نعیب مرتفع خواهد شد چنانچه در سنین قبل شده در کلّ احوال پناه بحقّ برده که مباد متابعت نفوس کاذبه نمائید قد انتهت الظّهورات الی هذا الظّهور الأعظم کذلک ینصحکم ربّکم العلیم الحکیم و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

م‌ص

جناب آقا میرزا علیمحمّد

هو اللّه تعالی شأنه العظمة

آیات الهی عالم را احاطه نموده و نور فضلش قلوب موحّدین را منوّر داشته نیّر عدل از افق سماء سیاست کبری مشرق و لائح ولکن سبحات انفس غافله یعنی اعراض آن نفوس شریره انوارش را مستور داشته آیا سبب حرمان چه بوده و علّت منع چه شکّی نبوده و نیست که حضرت فیّاض جلّت عنایته و عظم فضله عالم را محض عرفان و ظهورات عدل و انصاف خلق فرموده لازال امطار جودش هاطل و آیات فضلش نازل در هر شیء عَلَم القدرة للّه منصوب و در هر مقام رایة العزّة للّه مرتفع مع‌ذلک موحّدین ضعیف و مشرکین قویّ مشاهده میشوند چنانچه دیده شد مدائن اهل توحید محاط و مدافع مشرکین محیط این نیست مگر از جزاء اعمال و افعال و الصّلوة المشرقة من افق سمآء رحمة اللّه علی جوهر خلقه و مطلع آثاره و مشرق وحیه و مصدر امره الّذی بنوره تنوّر العالم و باسمه استبرک الأمم هو الّذی به بدئ کلّ امر و ختم و به ظهر صراط اللّه المستقیم و امره العظیم لولاه ما ظهر اسم من الأسمآء و لا صفة من الصّفات و علی آله و اصحابه الّذین ما منعتهم حجبات المحتجبین و سطوة المشرکین نصروا دین اللّه حقّ النّصر بحیث اخذت سطوتهم من فی العالم و احاط اقتدارهم کلّ الأمم اولئک عباد ما خوّفهم شیء من الأشیآء و ما حجّبهم ذکر من الأذکار طلعوا من افق الاقتدار و سخّروا مدن الأشرار بهم اشرق نور التّوحید و ظهر حکم التّجرید

سبحانک یا سیّد العالم و مقصود الأمم اسألک بهم و بما ظهر منهم فی سبیلک بأن تؤیّد اهل التّوحید علی ما تحبّ و ترضی ثمّ انصرهم علی الّذین اعتدوا علیهم و اخذوا حقّهم انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر

و بعد قد بلغ الخادم کتابکم قرأت ما فیه و عرضت تلقآء الوجه قال المولی ارواحنا فداه نسأل اللّه تعالی ان یفتح علی وجوه عباده باب فضله و یقرّبهم الی بحر عرفانه و یزیّنهم بما یرتفع به امره و یکتب لهم من القلم الأعلی اجر الآخرة و الأولی انّه ربّ العرش و الثّری نشهد انّه لا اله الّا هو اقراراً لوحدانیّته و اعترافاً لفردانیّته لم یزل کان مقتدراً علی من فی الأرض و السّمآء لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن القیّوم انّا نسلّم من هذا المقام علی احبّائنا و نوصیهم بالحکمة و بما یرتفع به المقام بین الأنام انتهی

للّه الحمد نعمت محبّت که از اعظم نعماء الهی محسوبست موجود عالم بنارش مشتعل و بنورش منوّر اعتدالش روحست از برای هیاکل وجود و اگر فی‌الجمله تجاوز نماید معدوم نماید و مفقود سازد سبحان‌اللّه هم عمار عالم از او و هم خرابی این چه خلقی است که کل از وصفش حیران هم نحیب بکا از او مرتفع و هم سرور لایحصی از او ظاهر خادم از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که اعتدال را نصیب دوستان فرماید و عنایت کند طعم رحیق مختوم از او یافت میشود در مقامی اوست هادی و اوست واسطۀ فیض بعد از انبیا سلام اللّه علیهم و اوست مترجم در مقامی و مبیّن در مقامی سبحان‌اللّه وصفش بقلم تمام نمیشود در جمیع اشیاء هم این فضل علی حدّها ظاهر و مشهود چه که کل مدلّ بر حقّ جلّ جلاله‌اند و همچنین از صنع او قلم و مداد فارس این مضمار نه الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید

اینکه ذکر جناب حاجی سیّد مهدی علیه سلام اللّه را نمودند ذکرشان لدی المولی بشرف اصغا فائز فرمودند این مناجات را تلاوت نمایند انّها تهدیه الی صراط اللّه المستقیم

الهی الهی ترانی مقبلاً الیک و متوجّهاً الی مشارق وحیک و مطالع الهامک و مهابط علمک و مصادر اوامرک و احکامک اسألک باسمک الّذی به سخّرت العالم و هدیت الأمم و بسلطانک الّذی غلب الأشیآء و بآیاتک الّتی احاطت الأرض و السّمآء و بالّذین ذابت اکبادهم فی حبّک و انفقوا ارواحهم و ما عندهم فی سبیلک بأن لا تخیّبنی عمّا کتبته لأصفیائک و قدّرته لأولیائک ای ربّ تری المحتاج قائماً لدی باب کرمک و المسکین متمسّکاً بحبل عطائک قدّر لی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک انت الّذی شهدت الکائنات بعلوّک و سموّک و الممکنات بعظمتک و اقتدارک ای ربّ فأنزل من سحاب سمآء رحمتک ما یقرّبنا الیک ثمّ ارزقنا خیر ما انزلته فی کتابک اشهد یا الهی بوحدانیّتک و فردانیّتک و بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت فی علوّ العظمة و الاقتدار و لا تزال تکون بمثل ما قد کنت فی ازل الآزال لا تمنعک شؤونات الخلق و لا شبهات القوم انّک انت القیّوم الّذی لا تضعف جندک جنود العالم و لا صفوف الأمم تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انّک انت المقتدر العزیز الحمید الهی الهی تری العاصی اراد بحر غفرانک و البعید افق قربک و رضائک اسألک بنفحات آیاتک و النّسمات الّتی تمرّ من شطر عنایتک بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک و الاقبال الی افقک و النّظر الی آثارک و التّوجّه الی آیاتک یا اله العالم اسألک بالسّراج الأظهر الأقوم بأن تجعلنی من الّذین وصفتهم فی کتابک الّذی انزلته علی سلطان رسلک اولئک عباد مکرمون لا خوف علیهم و لا هم یحزنون هل تمنعنی یا الهی بعد اذ سرعت الی فرات رحمتک و هل تخیّبنی یا مقصودی بعد اذ رفعت ایادی الرّجآء الی سمآء فضلک و مواهبک لا وعزّتک ما هذا ظنّی بک اشهد انّ بابک مفتوح و فضلک محیط و رحمتک سابقة لا تمنع جودک اعراض العباد و لا عطائک خطآء من فی البلاد فاغفر لی بجودک و احسانک ثمّ ایّدنی علی خدمة اصفیائک و اولیائک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم لا اله الّا انت الفرد الواحد العزیز الجمیل انتهی

الحمد للّه عنایت ظاهر و فضل باهر از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی مسئلت مینماید که ایشان را تأیید فرماید بر آنچه سزاوار است و موفّق دارد بر ذکر و ثنایش و الاعتراف بما نطق به قلمه الأعلی قبل خلق الأرض و السّمآء انّه لا اله الّا هو لم یلد و لم یولد و ما اتّخذ لنفسه صاحبةً و لا ولداً انشآءاللّه از رحیق بیان بیاشامند چه که هر نفسی بآن فائز شد بعرفان حقّ جلّ جلاله فائز اگر جمیع اهل عالم کلمۀ توحید را اصغا مینمودند حقّ اصغا هرآینه کل منقطعاً عن الکلّ الی اللّه توجّه میکردند شئونات و اشارات خادعۀ عالم امم را از فیض اعظم منع نموده مکافات و مجازات دو مرآتند از برای اعمال حسن و قبح آن در این دو ظاهر و هویدا قسم بسرّ وجود که اگر بکتاب الهی جلّ جلاله عمل مینمودند ذلّتهای مشهودۀ ظاهره دست نمیداد و ظاهر نمیشد امروز کل باید بکمال خضوع و ابتهال دستهای ظاهر و باطن را بسماء جود و فضل حقّ تعالی شأنه بلند نمایند و نصرت طلبند که شاید کل محروم نمانند و از بحر آگاهی و دانائی ممنوع نگردند باری جزاء اعمال ناس را منع نموده ولکن چون باب فضل مفتوح است امید هست که ناله‌های مؤمنین و موحّدین اثر نماید و عالم را بطراز عدل و انصاف مزیّن فرماید انّما السّؤال من العباد و الاستجابة من اللّه مالک یوم المعاد

خدمت محبوب مکرّم حضرت ح و س علیه بهآء اللّه و عنایته سلام میرسانم الحمد للّه فائز بوده و ذکرشان لدی المولی مذکور اسأله تعالی ان ینزل علیه من سمآء الفضل امطار الرّحمة و العطآء انّه هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون و همچنین خدمت محبوب مکرّم جناب کاف و راء علیه سلام اللّه و الطافه و سایر دوستان سلام اللّه علیهم سلام میرسانم و از برای هر یک توفیق و تأیید میطلبم انّ ربّنا الرّحمن هو السّامع المجیب السّلام و الثّنآء علیکم و علی عباد اللّه المخلصین

* * *

جناب میرزا آقا علیه بهآء اللّه

بنام خداوند یکتا

آیات نازل و بیّنات ظاهر ولکن عباد غافل و محجوب بفانی مشغولند و از حضرت باقی محروم امروز روز ذکر و ثناست طوبی از برای نفسیکه شبهات عالم او را از انوار یقین منع ننمود و محروم نساخت سبحان‌اللّه زخارف و الوان فانیۀ عالم ناس را از ملکوت باقی الهی غافل نموده عنقریب جزای اعمال کل را اخذ نماید انّ ربّک هو العادل الحکیم امروز حضرت قیّوم ظاهر و رحیق مختوم مشهود بگو ای عباد بشتابید شاید فائز شوید بآنچه که از برای او از عدم بوجود آمده‌اید اینست وصیّت مظلوم اهل ارض را طوبی لمن سمع و اقبل و ویل للمعرضین الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

جناب حیدر قبل علی علیه بهآء اللّه الأبهی

هو الرّؤف الرّحیم

ابصار را خبر مینمائیم و بشارت میدهیم خود را از مشاهدۀ آثار مقصود عالم و مالک امم منع منمائید یوم یوم شماست چه که از برای بینائی از عدم بوجود آمده‌اید و مقصود از این بینائی در مقام اوّل و رتبۀ اولی مشاهدۀ آثار اللّه بوده و هست و آذان را بشارت میدهیم خود را از فیوضات فیّاض حقیقی در ایّام الهی محروم مسازید شکّی نبوده و نیست که از برای اصغاء ندا خلق شده‌اید و مقصود از این اصغا در قیّوم اسماء شنیدن این ندا است که از افق اعلی در عشیّ و اشراق مرتفع

یا حیدر قبل علی و یا علی قبل حیدر این یوم را مثلی نبوده و نیست چه که بمثابۀ بصر است از برای قرون و اعصار و بمثابۀ نور است از برای ظلمت ایّام فی‌الحقیقه ایّامی که از تجلّیات انوار آفتاب حقیقت محرومست از لیالی محسوب بل اظلم کذلک نطق مالک القدم اذ احاطته الأحزان من الّذین نبذوا الأمانة ورائهم و قالوا ما ناح به الصّدق و عملوا ما صاح به الصّهیون اولیای الهی دانسته و میدانند که این مظلوم نظر برکن وفا که از اعظم ارکان نزد مالک امکان مذکور نصرت و اعانت حضرت سلطان را میطلبید ولکن از مقام دیگر و افق آخر نیّر نصر و ظفر اشراق نمود قل

الهی الهی اسألک بقیامک الّذی به قام النّبیّون و المرسلون و نصبت رایة لا اله الّا انت علی اعلی مقام الوجود ان تزیّن سلطان الایران بأنوار الفضل و الاحسان ای ربّ ایّده علی العدل الخالص لتستضیء به آفاق مملکتک ثمّ الهمه یا الهی ما اردت فی ارتفاع مقامه و حفظ مملکته ای ربّ وفّقه برحمتک ثمّ احفظه بجنود غیبک لیقوم علی ارتفاع کلمتک بین ملوک ارضک الّذین فوّضت الیهم امور خلقک ای ربّ زد فی قدرته و سلطانه و عزّه و اقتداره لیحکم بین العباد علی ما امرته به فی کتابک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال

باید این حزب مظلوم در لیالی و ایّام عدل حضرت سلطان را طلب نمایند و مسئلت کنند ولکنّ اللّه اظهر ما اراد و یظهر ما یرید البتّه عدل حضرت سلطان ایران از برای اهل آن افضل و احبّ است و امّا از افقی که این ایّام نور عدل اشراق نموده باید اجر آن و مکافات آن از نظر اولیای الهی محو نشود جوهر جمیع کتب سماوی مشعر و ناطق است بر مکافات محسنین و عاملین نسأل اللّه ان یوفّقکم علی اجرآء ما امرتم به من قلمه الأعلی انّه علی کلّ شیء قدیر

توجّه بدول خارجه جایز نه هذا ما حکم به المظلوم فی کتابه المبین چون اراده‌ها و دعاهای شما لوجه اللّه است البتّه بر حضرت سلطان ایّده اللّه تبارک و تعالی نیّر عدل اشراق مینماید

الهی الهی ایّده علی ابقآء اسمه فی کتابک و ارتقآء مقامه بین خلقک انّک انت المهیمن العزیز المختار

یا حیدر قبل علی علیک بهائی الأبدی باب فضل باز است و فرات جود از قلم لدنّی جاری فضل بمقامی رسیده که اگر از ذرّات کائنات سؤال شود لمن الفضل تقول للّه ربّ الأرباب اولیای الهی را بعنایتش بشارت ده و بفضل نامتناهیش آگاه نما لئلّا یحزنهم نقنق الضّفادع در هر حال بحبل رحمت متمسّک باشید و در بارۀ کل بفضل ناظر شما انهار جاریۀ منشعبۀ از بحر اعظمید باید خود را در راه ارتقاء اهل عالم فدا نمائید

یا علی قبل حیدر علیک بهآء اللّه مالک القدر اگرچه در ظاهر بزحمت افتادی ولکن در باطن در مقام ابر رحمت چه که آثار امانت و دیانت و عفّت و صدق و صفا در اطراف عالم بتو منتشر وصف این مقام خارج از بیان الأمر بید اللّه مالک الأنام اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان قل نوصیکم بأعمال یتنوّر العالم بأنوارها بذیل عدل تشبّث نمائید و بحبل حکمت تمسّک ضغینه و بغضای عباد این ایّام نظر بنادانی و عدم معرفت است والّا اگر بیابند که شما از برای چه ظاهر شده‌اید و بچه مأمورید هرآینه کل سرّاً و جهراً بطواف مشغول گردند انّه یعلم و یقول و النّاس یقولون و لا یعلمون

یا حیدر قبل علی مخصوص ابناء خلیل ارض هاء و میم چندی قبل الواح مقدّسه از سماء اراده نازل و ارسال شد اگر جمیع اهل عالم بیک قطره از بحور مستورۀ در کلمات الهی فائز شوند از ما عندهم بگذرند بشأنی که اسباب عالم از اشیاء و زخارف و الوان ایشان را از نبأ اللّه محروم ننماید و از اثمار سدرۀ منتهی منع نکند اینکه مصلحت ندیدید جناب مذکور در امورات عین و شین داخل شود نعم ما عملت قد تزیّن رأیک فی هذا المقام بطراز القبول

و در بارۀ جمع الواح از لوح قبل خود و اشراقات و طرازات و تجلّیات و غیر آن و همچنین از الواحی که حکم منع سیف و فساد و جدال در آن نازل و امثال لوح برهان و الواحی که ناطق است بمحبّت و الفت و اتّحاد کل که ذکر نمودید این اراده مبارکست و محیط و نافذ و فی‌الحقیقه از سلطان اعمال نزد غنیّ متعال مذکور و محسوب طوبی للعاملین انشآءاللّه کاتب مذکور موفّق شود بر تحریر آنچه سبب بقا و علّت آسایش اهل عالم است انّا ذکرنا ابنآء الخلیل فی الواح شتّی و ابن من سمّی بیهودا و اوقدنا بذکرهم ناراً فی السّدرة المرتفعة فی الفردوس الأعلی تنطق انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم کبّر علیهم من قبلی و بشّرهم بما اشرق و لاح من افق اللّوح من نیّر عنایة ربّهم الغفور الکریم نسأل اللّه ان یمدّهم و یؤیّدهم علی الاستقامة الّتی بها ارتعدت فرائص المشرکین

ذکر هادی دولت‌آبادی را نمودید فی‌الحقیقه بیک قطره از بحر انصاف فائز نه اولیای ارض قاف و میم را در الواح شتّی ذکر نمودیم انشآءاللّه بشرف استقامت فائز شوند هادی باعتساف ظاهر و در اضلال ناس ساعی و جاهد اسامی اولیای ارض قاف و میم را ذکر نمودید مخصوص هر یک لوحی نازل و ارسال شد از حقّ میطلبیم نفوس آن ارض را بمثابۀ جبل ثابت و راسخ و مستقیم دارد نهرین از اوّل ایّام الی حین جاری قد سبقا فی الاقبال و التّوجّه علی اکثر العباد یشهد بذلک مالک الایجاد

ذکر کتب عقاید هادی را نمودی سبحان‌اللّه از یومی که اسم بابی را باو نسبت داده‌اند الی حین آرام نگرفته بانواع حیله و تدبیر جان ناقابلش را حفظ مینماید مع‌ذلک با فوارس مضمار انقطاع عمل نموده آنچه را که هیچ ظالمی ننموده اهل سه‌ده را از قبل مظلوم تکبیر برسان قل یا قوم انظروا الی آثار اللّه و رحمته و عزّه و عظمته و اقتداره و اذکروا ما ظهر من عندی قد کنت قائماً فی اوّل الأیّام امام وجوه العالم و بلّغت الأمرآء و العلمآء و العرفآء ما اردته فی اصلاح العالم و ارتقآء الأمم بحیث ما سترت وجهی فی اقلّ من آن ثمّ فکّروا فی الّذین انفقوا اموالهم و ارواحهم فی سبیلی ما منعتهم الثّروة و لا الزّینة و لا العزّة اقبلوا الی مقرّ الفدآء بوجوه نورآء و فازوا بکوثر الانقطاع و الانفاق فی حبّ اللّه المهیمن القیّوم بگو ای قوم هادی بمثابۀ یکی از علمای فرقان بر ترتیب حزبی مثل شیعه مشغول دعوه بقدرة اللّه ثمّ اسلکوا سبل الّذین ما منعتهم سطوة الظّالمین و لا شوکة المعتدین و لا جنود الأرض کلّها کذلک یذکّرکم القلم الأعلی فی سجنه الأعظم لتعرفوا و تکونوا من الشّاکرین امید آنکه از نفحات وحی و نار کلمه کل مشتعل شوند و بنور امر منوّر حیله و مکر سیّد مهدی نجف‌آبادی در ساحت اقدس مشهود قد انزلنا له من قبل آیاتاً بها تعطّرت مدائن الحکمة و البیان و العلم و العرفان و ما انجذبت به افئدة المقرّبین سبحان‌اللّه بمثابۀ صخرۀ صمّاء قابل اصغاء کلمة اللّه نبوده و نیست قل یا مهدی قد احاطت الآیات کلّ الجهات و اشرقت شمس البیّنات امام وجوه الأحزاب انّک لو تنکر فضل اللّه و آیاته و حجّة اللّه و برهانه بأیّ شیء تثبت ما عندک و بأیّ برهان تدعو النّاس الی ما عندکم من الأوهام و الظّنون نشهد انّه ما عرف السّبیل و لا الدّلیل یتّبع اهوائه کما اتّبع القوم اهوائهم الا انّه و من معه من الأخسرین فی کتاب اللّه العلیم الحکیم

اینکه ذکر اسم اللّه جیم را نمودی و همچنین استقامتشان را بر امر حقّ جلّ جلاله این ایّام مخصوص او از سماء عنایت نازل شد آنچه که لآلی بحور بیان و عرفان بآن معادله ننماید امروز باید کل بتألیف قلوب مشغول شوند و به ما اراده اللّه متمسّک گردند انّا نکبّر علیه من هذا المقام و نبشّره بما قدّر له من لدن مقتدر قدیر ایادی امر هر یک لدی المظلوم مذکورند و این معدود باید در لیالی و ایّام بحکمت و بیان در الفت و اتّحاد همّت را مبذول دارند هذا ما حکم به اللّه فی الزّبر و الألواح یا حیدر قبل علی هر هنگام آثار علوّ امر فی‌الجمله ظاهر از خلف استار بی‌انصافهای عالم بیرون آمدند و عمل نمودند آنچه را که شنیدید و دیدید این الانصاف و این العدل لو لا البهآء من یقدر ان یقوم امام الوجوه و من یقدر ان ینطق بین الأحزاب علم اللّه انّ المفترین و النّاعقین یعلمون و یعرفون بأنّا رفعنا الأمر بقدرة من عندنا و سلطان من لدنّا ولکن ینکرون اتّباعاً لأوهامهم و ظنونهم نسأل اللّه ان یرجع الکاذبین و المفترین الی بحر الصّدق انّه هو المقتدر المعطی العزیز الحکیم

توجّه جناب محمّد اسمعیل از قبل امضا شد و جناب حاجی سیّد اسداللّه را هم اذن میدهیم بشرط اقتضای حکمت و اگر از طریق دیگر توجّه نمایند احبّ و اولی است چه که در مدینۀ کبیره مفترین و خائنین مترصّدند در هر قلبی القای شبهه و ریب نموده و مینمایند مع آنکه خیانت آن نفوس نزد اهل آن مدینه ثابت و مبرهن گشت

یا حیدر علیک بهائی چندی قبل لوحی مخصوص ابن شهید علیهما بهآء اللّه الأبهی نازل و در آن لوح ذکر شهید الّذی فدی نفسه فی سبیل اللّه بوده و انزلنا له ما لا ینقطع عرفه و لا یتغیّر اثره و ما قدّر فیه انّ ربّک هو الغفور الرّحیم رعایت ابن بر کل لازم البتّه باید بکسب و شغلی اشتغال نماید بی اثر و ثمر نماند الحمد للّه الّذی زیّن رأسه باکلیل اسمی و هیکله بطراز نسبتی و نسأله ان یوفّقه علی حفظ هذا المقام الأعلی و المقرّ الأبهی

قد احزننا ما ورد علی ابن ابهر من القضآء المثبت قد کان لها شأن و مقام عند اللّه انّا ذکرناها من قبل و نذکرها فی هذا الحین یا امتی و یا ورقتی اشهد انّک اقبلت اذ ارتفع النّدآء من الأفق الأعلی و اخذت بیدک الیمنی کوثر الرّضآء و بالأخری سلسبیل البقآء و شربت منهما مرّةً باسمی الأعلی و اخری باسمی الأبهی نشهد انّک حملت الشّدائد و البلایا فی سبیل اللّه ربّ العرش و الثّری ما منعک اعراض الامآء و لا شماتتهنّ و لا ما خرج من فمهنّ اشهد انّک سبقت اکثر العباد فضلاً عن الامآء و اقبلت الی افق الظّهور اذ اعرض عنه رجال الجهات اوّل ضیآء ظهر من بحر النّور و اوّل تجلّی اشرق من افق الطّور علیک یا امة‌ اللّه مالک یوم النّشور انت الّتی اجبت ندآء ربّک و فزت بآیاته و آثاره و ما ظهر من عنده نسأل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیک من سحاب فضله امطار رحمته و یکتب لک اجر اللّائی طفن حول العرش فی العشیّ و الاشراق و فی الغدوّ و الآصال یا ورقتی انت فی الأفق الأبهی و یذکرک المظلوم فی سجن عکّآء طوبی لک و نعیماً لک افرحی یا امتی بهذا الذّکر الّذی اذا خرج من فمی ماج بحر الغفران و هاج عرف الرّحمة و الاحسان من لدی الرّحمن طوبی لمن اقبل الیک و ذکرک بما نطق به لسان اللّه المهیمن القیّوم البهآء من لدنّا علیک و النّور من عندنا علیک و علی من تقرّب الیک و حضر امام تربتک و زارک بما نزّل من لدی اللّه مالک الغیب و الشّهود

ذکر جناب ابن ابهر علیه بهائی در ساحت اقدس بوده و هست و آنچه در مقامات جذب و شوق و اشتعال و تبلیغ ایشان ذکر نمودی بشرف اصغا فائز امید آنکه بانقطاع خالص و منتهی التّقدیس بتبلیغ امر الهی مشغول باشند انّا سمعنا ذکره و ندائه فی هذا الأمر المبرم و کنّا معه فی المجالس و المحافل انّ ربّک یسمع و یری و هو السّمیع البصیر چندی قبل جواب مطالب ابن ابهر از سماء عنایت نازل و ارسال شد ولکن نرسیده نسأل اللّه ان یشرّفه به و یجعله فائزاً بلقائه

یا حیدر قبل علی از حقّ بطلب مبعوث فرماید نفوسی را که منقطعاً عن العالم بر نصرت مظلوم قیام نمایند و ایادی امریّۀ موجوده را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب و علّت ورود عباد است در لجّۀ بحر توحید حقیقی ابن مریم میفرماید یا اغنام اللّه شما را مابین ذئاب میفرستم باید از ارضی که ارادۀ حرکت بارض دیگر نمائید تراب آن ارض هم با جامه‌های شما نباشد ولکن نظر بتغییرات اسباب و خلق باید انسان در آنچه سزاوار یوم است تفکّر نماید و عمل کند

ذکر بیشعوری بعضی از معرضین بیان را نمودی فی‌الحقیقه بحقّ ناطقی حضرت نقطه روح ما سواه فداه بأعلی النّدآء التماس مینماید و بکمال عجز میفرماید آن یوم به بیان محتجب ممانید مع‌ذلک هادی دولت‌آبادی با هر یک از مقبلین ملاقات مینماید بذکری از بیان قصد اضلال میکند و غافل از آنکه آن حین بمخالفت حضرت مشغول است از مالک وجود مسئلت نما انصاف عطا فرماید سبحان‌اللّه بمقدّمه مؤمنند و از اصل معرض بمبشّر قائلند و از سلطان ظهور محجوب فی‌الحقیقه مقام این کلمۀ علیاست یا حیدر قبل علی این ایادی غیر طاهره قابل تشبّث ذیل اطهر اقدس نبوده و نیست

الهی الهی فابتعث من عندک من یذکرک و ینصرک انّک انت المجیب و انّک انت السّمیع و انّک انت العلیم لا اله الّا انت المؤیّد المشفق الکریم

ذکر جناب میرزا محمّد باقر علیه بهائی را نمودید انّا ذکرناه فی مقامات شتّی و نسأل اللّه ان یحفظه و اولیائه من کلّ ظالم بعید و کلّ معتد اثیم اولیا طرّاً را وصیّت مینمائیم بمدارا و حکمت و بآنچه سبب جذب افئده و قلوبست در جمیع احوال از آنچه سبب ضوضا و اشتعال نار بغضا است نهی نمودیم چه که اکثری جاهلند و بمقصود آگاه نه لذا مشتعل میشوند

شهر محرّم‌ الحرام لازال محترم بوده بالأخره بشهادت سیّدالشّهدآء علیه السّلام دارای مقام اعلی و رتبۀ علیا شد و در این ظهور نظر بظهور نقطۀ اولی و تولّد او مقام دیگر تحصیل نمود از اوّل جزع و فزع و نوحه و ندبه ظاهر و از ثانی فرح و سرور ولکن این فقره نزد حزب اللّه معلوم و واضح و نزد حزب دیگر مستور و مکنون لذا نظر برحمت الهی که سبقت گرفته و فضل و عطای ربّانی حزب اللّه باید در آن ایّام حرمت آن یوم را نگاه دارند حضرت نقطه هم حرمت آن یوم را ملاحظه میفرمودند

فی آخر القول امید آنکه اولیای الهی تمسّک نمایند بآنچه که سبب تقرّب احزابست و همچنین سبب اصلاح عالم و امم البهآء المشرق من افق سمآء الفضل و العطآء علیک و علی اولیائی الّذین نبذوا ما نهوا عنه و عملوا ما امروا به فی کتاب اللّه العلیم الحکیم الحمد للّه ربّ العرش العظیم

* * *

از باغ الهی با سدرۀ ناری آن تازه غلام آمد

های های هذا جُذَبٌ الّهی هذا خِلَعٌ یزدانی هذا قُمُصٌ ربّانی

با ابحر حیوانی با کوثر روحانی آن ربّ انام آمد

های های هذا عِذَبٌ سبحانی هذا لُطَفٌ رحمانی هذا طُرَزٌ عَذبانی

از مصر عمائی آن یوسف شیرازی با عشوه و نام آمد

های های هذا وُجَهٌ ازلانی هذا طُلَعٌ نورانی هذا بِدَعٌ قَدمانی

آن قاتل عشّاقان وان محیی محبوبان با سیف و سهام آمد

های های هذا سُیَفٌ عشقانی هذا رُمحٌ غمزانی هذا سُهَمٌ مژگانی

از خلف حجاب جان واز شهر لقای جانان با بخشش و انعام آمد

های های هذا لُمَعٌ قُدسانی هذا قِدَمٌ قِدمانی هذا کِرَمٌ بدّائی

آن جوهر ابقا از مخزن اسما با ظلّ غمام آمد

های های هذا خُزِنٌ کُنزانی هذا لُئَلٌ صَدفانی هذا صِفَتٌ اسمانی

آن فارس میدان وان قاتل محبوبان با تیغ و حسام آمد

های های هذا جُیَدٌ حَضرانی هذا صُدَرٌ الطافی هذا عُذَبٌ احسانی

آن موجد بیضا آن مظهر ابها در روز قیام آمد

های های هذا اُلَهٌ بدعانی هذا رُبَبٌ قدسانی هذا مِلَحٌ مزّائی

آن سرّ جمال اللّه وان صرف جلال اللّه با صوت و پیام آمد

های های هذا شُغَفٌ لمعانی هذا جُذَبٌ قدمانی هذا وَلَهٌ غِیْبانی

با رنّۀ ورقا با غنجۀ رَوْحا با کاسه و جام آمد

های های هذا هُکَلٌ غِلْمانی هذا حِکَمُ سبحانی هذا غُنَجٌ وَلْهانی

با ناز جهانسوز با راز جگردوز از مشرق لام آمد

های های هذا رُقَصٌ عجبانی هذا کَبدٌ شبّاکی هذا جگر حرّاقی

آن باز شکاری از ساعد سلطانی با طبل و خیام آمد

های های هذا طُیَرٌ رضوانی هذا صُعَدٌ قطرانی هذا وَرَقٌ خَضْرائی

هم مقصد مقصود عالم هم مظهر معبود آدم با جشن مدام آمد

های های هذا قُدَرٌ عظمانی هذا عُظَمٌ قدرانی هذا جُیَشٌ ابدانی

آن جوهر روح حق با صور انا الحق چون هادم اصنام آمد

های های هذا رُنَنٌ سِریانی هذا غُنَنٌ عِبرانی هذا لُحَنٌ فرقانی

با جُعدۀ افشانی با گیسوی ثعبانی با رحمت و الهام آمد

های های هذا غُفَرٌ ازّالی هذا کَرمٌ بَهّائی هذا هَبَةٌ رفعانی

آن سازج ارواح وان مُحرق اشباح با صولت ضرغام آمد

های های هذا حُرَقٌ ارواحی هذا عِلَمٌ وُجدانی هذا قِلمٌ ثعبانی

آن وجهۀ باقی چون صبح الهی در شام ظُلام آمد

های های هذا شُمُسٌ شرّاقی هذا قُمُرٌ لمعانی هذا نُجُمٌ طرزانی

یک موی ز گیسویش یک بوی ز هندویش از وی بمشام آمد

های های هذا بُعَثٌ نوّاری هذا حُشَرٌ ربّانی هذا وُهَبٌ الّهی

از صبح وفای حق از فجر لقای حق آن عیش بکام آمد

های های هذا وُلَدٌ شیرازی هذا سُرَجٌ مشکاتی هذا بُرَقٌ مصباحی

صد جام بدستش صد دام بشستش با غمز تمام آمد

های های هذا سُدَرٌ سَدرانی هذا شِجَرٌ عمرانی هذا غُمُزٌ فتّانی

با اصبع لاهوتی با اَنمِل یاقوتی با بُطری رام آمد با نطق کلام آمد با شور تمام آمد

های های هذا شُرَبٌ نوشانی هذا عُذَبٌ ولهانی هذا حُرَکٌ روحانی

آن شعلۀ ربّانی آن آتش فارانی با برد و سلام آمد

های های هذا مُلَحٌ بهّاجی هذا سُتَرٌ وهّاجی هذا اُلَهٌ معراجی

آن ظاهر مستور آن غایب مشهور از صحن ببام آمد

های های هذا عُشَوٌ طَرفانی هذا حاجبٌ قوسانی هذا شُعَلٌ روحانی

عیسی ز دمش زنده موسی ز غمش خسته کان شمس تمام آمد

های های هذا نُفَحٌ منّانی هذا رُوَحٌ روّاحی هذا کِلَمٌ تمّامی

آن قیصر سبحانی با افسر شاهنشاهی با تاج انا الّهی چون صبح ز شام آمد

های های هذا تُیَجٌ وهّابی هذا صُبَحٌ برّاقی هذا جُلَلٌ خلّاقی

از خلف حجاب قدس واز سَتْر نقاب اُنس آن یار دلارام آمد

های های هذا عُذَرٌ حورائی هذا کُئَسٌ بلّاری هذا عُیَنٌ غمّازی

با رقصۀ قدّوسی با غمزۀ سبّوحی با کوب مدام آمد

های های هذا طُیَرٌ فردوسی هذا شُهَقٌ طاوسی هذا نُغَمٌ ناقوسی

در ارض الهی آن سرو سمائی با مشی و خرام آمد

های های هذا طُوَرٌ الهامی هذا خُبَرٌ ذوقانی هذا سُطَرٌ سَطْرانی

آن سیف الهی با جوهر یزدانی بیرون ز نیام آمد

های های هذا سُیَفٌ قهّاری هذا عُتَبٌ غفّاری هذا بُطَشٌ جبّاری

آن بلبل گلزار از گلشن اسرار از دشت بدام آمد

های های هذا طَرَبٌ جبّاری هذا اثر ربّانی هذا نَفَسٌ رحمانی

محتجبانرا مرگی منجمدانرا دردی شاهنشه ایّام آمد

آن کنز تمام آمد آن غیب بنام آمد رغم دل انعام آمد

های های هذا شُکَتٌ سلطانی هذا کُکَبٌ محوانی هذا لُهَبٌ شعلانی

آن نار الهی از نفس رحمانی قرنها دمیده شد تا بلون دم عاشقان هوای صمدانی ظاهر گشت و بعد بروح ربّانی عهدها دمیده شد تا بلون جُعد نگار مشهود گشت و لا یعدّ و لا یحصی طائف حول کعبۀ قرب ذو الجمال و سالک سبیل حرم ذو الجلال شد تا بشرف ظهور در این لوح مذکور آمد و بهیاکل ارواح قدسی از عشق الهی بخضوع و خشوع و قیام و جلوس بهیئة کلمات مرقومه در آیات مشهوده مشهود گشت پس باید اطیار عرشی که قصد مقاصد معارج قدسی نمایند بوله و آهنگی تلاوت نمایند که جمیع من فی الملک را روح قِدَمی و حیات ابدی و زندگی دائمی بخشند لعلّ رشحات النّار علی صدور الابرار قد کان باذن اللّه مرشوشاً

* * *

جناب رحیم سلّمه اللّه

هو العلیم

اسمع یا اسمی ثمّ اسطع عن کثیب الحمرآء کسطوع المسک عن رضوان ربّک المنّان العزیز القدیر لیعطّر منک الممکنات و یضعنّ روایح الامکان و یقلبنّ الی وجه ربّک الرّحمن العزیز العلیم ان یا رحیم فاخرج عن غرف السّکون و کن منادیاً من لدنّا بین العالمین فانقطع عن نفسک فی سبیل ربّک ثمّ هاجر الی ایّ ارض ترید باسمی المرید الغالب العظیم و ان تکون واحداً فاستأنس بذکر ربّک المهیمن العزیز الحکیم و انّک لو تسمع ما علّمک جمال العلم تاللّه یؤثّر قولک علی کلّشیء بل علی کلّ جبل راسخ منیع قم عن مقامک ثمّ اشتعل بهذه النّار الّتی منها اشتعلت کلّ الأشیآء لیحدث منک حرارة حبّ اللّه فی قلوب الموحّدین تاللّه یا رحیم انّا وجدنا ملأ البیان فی وهم الّذی لن یقاس بوهم احد فی الملک لذا بکت عیون سرّی لنفسی الوحید الغریب قل یا قوم فانصروا الغلام و انّه لهو الّذی به رفع دینکم و علت اسمائکم و ظهرت قدرتکم و لاح جمال اللّه المقتدر العزیز البدیع ان یا قوم لا تحرموا انفسکم عن هذا الفضل الّذی ارتفع بالحقّ خافوا عن اللّه الّذی الیه منقلبکم و مثوی العالمین قم باذن اللّه ثمّ ذکّر النّاس بما یذکرک روح القدس فی هذا اللّیل المنیر

ان یا اسمی ان کنت فقیراً فی الضّعف فاستغن باسمی القادر و ان کنت علیلاً فی الجسد فاستشف باسمی الشّافی و ان کنت کلیلاً فی النّطق فاستنطق بسلطانی النّاطق العلیم الفصیح و انّک اذا اردت ان تبلّغ النّاس الی اللّه اذاً تنطق الرّوح علی لسانک و یجری عنک ینابیع الحکمة و البیان و کان اللّه علی ما اقول شهید کذلک یبشّرک ربّک لتبشّر النّاس برضوان قرب منیع

* * *

هو اللّه

اسمعی اطوار ورقة البقآء فی سدرة المنتهی و قولی بلحن الورقآء سبحان ربّی الاعلی هذا الّذی یذکّرکم الی الوطن البهیّ الابهی قولی سبحان ربّی الاعلی و ینطق بالحقّ و یدعوکم الی اللّه و ما هذا الّا وحی یوحی فسبحان ربّی الاعلی و یصعد العارفین الی غیب البقآء و المعرضین الی درک السّفلی فسبحان ربّی الاعلی قل یا عبد لا تخف من احد و توکّل علی اللّه فی الآخرة و الاولی فسبحان ربّی الاعلی لئلّا یعترض علیک اصحاب الهدی و لعلّ یسری فلک النّار علی بحر التّقی فسبحان ربّک الاعلی و ان اعترض علیک من احد لا تحزن فارجع الی اللّه و انّ الیه الرّجعی فسبحان ربّی الاعلی فابذل علی اهل العمآء ما اعطیک ربّک فی ملأ العُلی فسبحان ربّی الاعلی لعلّ یجدون فواکه الاصفی من دوحة القصوی فسبحان ربّی الاعلی و لعلّ یشربوا المقرّبین من هذا الکأس الذّهبیّ الحمرآء عن جمال اللّه الابدیّ الاسنی فسبحان ربّی الاعلی قل لا یحجبکم الاشارات و لا یمنعکم الکلمات عن الّذین کفروا و اشقی ثمّ اعرضوا و اطغی فسبحان ربّی الاعلی قل یا قوم خافوا عن اللّه و لا تجاوزوا عمّا حدّد فی لوح البقآء من قلم الرّوحی فسبحان ربّی الاعلی قل هذا عبد من اللّه یعلّمکم من اسرار العظمی فسبحان ربّی الاعلی و یجزیکم باحسن الجزآء من عند اللّه العلیّ الاعلی فسبحان ربّی الاعلی و قدّر فی هذا اللّوح شرب من الخمر الحَیَوان للّذی آمن ثمّ هدی و حُدّد من زقّوم الظَّلْمآء لمن کفر و تولّی فسبحان ربّی الاعلی ١۵٢١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب حاجی میرزا علی اکبر نراقی

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و القدرة و الکبریآء

اشهد اللّه و ملائکته و انبیائه و اصفیائه و اولیائه و احبّائه و اودّائه بأنّ تنزیل الآیات من اللّه مالک الأسمآء و الصّفات بلغ الی مقام عجز المخلصون عن احصائها و الکاتبون عن تحریرها و انّها تنزل فی الصّباح و المسآء و فی آنآء اللّیل و اطراف النّهار و انّی مع عجزی و عجز ما دونی عن تحریرها کیف اقدر ان اشتغل الی شیء آخر و ازاحم احبّآء اللّه بکلماتی الّتی لا تغنی و لا تثمر لعمر اللّه انّ قلبی کان مشتاقاً بذکر احبّآء اللّه ولکن لن اجد الفرصة لأذکرهم بذکری الّذی یحکی عنّی و یلیق لنفسی لذا اطلب منهم العفو فی کلّ الأحوال لیعف اللّه عنهم فضلاً من عنده انّه لهو العفوّ الغفور

همیشۀ اوقات قلب و لسان و قلم مشتاقست بذکر دوستان و آقایان ولکن این عبد فانی بشأنی مشغولست که فرصت استماع ذکری او تحریر کلمه‌ئی نمییابد لذا اگر در جواب تأخیری شود و یا تعطیلی رود امید عفو است مکاتیب آن جناب پی ‌در پی وارد و چون بطراز ذکر مالک اسماء مزیّن بود کمال بهجت و انبساط دست داد ولکن از امورات واردۀ بر آن جناب حزن شدید روی نمود اگرچه فی‌الحقیقه ملاحظه شود آنچه لوجه اللّه و فی امر اللّه و فی سبیل اللّه و فی رضآء اللّه وارد شود نعمت باقیه بوده و خواهد بود چه که هیچ عملی بی مکافات و بی مجازات نبوده و نیست و مکافات اعمال طیّبه در کتاب الهی ثبت شده و بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد ماند لذا آن جناب باید از امورات وارده محزون نباشند

عرایض آن جناب در ساحت اقدس عرض شد هذا ما تکلّم به لسان العظمة ای علی قبل اکبر هنگامی که تلقاء عرش در منظر انور حاضر بودی ملکوت بیان الهی ترا بحکمت امر فرمود باید در کلّ احوال بآن ناظر باشی و هر نفسی بآنچه از مبدأ مشیّت ظاهر شده عامل شود من غیر فتنه و ضوضاء عباد بآنچه اراده نموده فائز گردد حکمت جوهریست جذّاب هر بعیدی را بمقرّ قرب جذب نماید و هر غریبی را بوطن کشاند نفوسی که بزخارف دنیا دل بسته‌اند و بمناصب فانیه مغرور گشته‌اند متنبّه نشوند و از خواب غفلت بیدار نگردند مگر باسبابی که حقّ بآن عالم است و حکمت مذکورۀ در کتب و الواح اسّ این اساس بوده و هست انّ ربّک لهو العلیم الخبیر اگر دست قدرت حجاب این مقام را بردارد و ما عند اللّه مشهود شود کل شهادت دهند که آنچه از قلم اعلی جاری شد همان محبوب و موصل بمطلوبست قد قرئ کتابک لدی الوجه و اجبناک بهذه الکلمات الّتی بها اشرقت شمس علم ربّک طوبی لقوم یعلمون و ما یفوز به الّا المخلصون انتهی

و آنچه از تبلیغ امر مرقوم نموده بودید نسأل اللّه ان یوفّقکم علی هذا الأمر العظیم ای حبیب من قلب این فانی بمثابۀ نار مشتعل است چه که مشاهده میشود حقّ ظاهر و ملکوت بیان باهر و یوم اللّه مشهود و مع‌ذلک نفوسی که خالصاً لوجه اللّه ناس را متذکّر نمایند و بحقّ بخوانند مثل اکسیر احمر کم‌یاب مشاهده میشوند کم من ارض باتت من غیر زرع و حرث و کم من ارض زرعت و حرثت و باتت من غیر مآء و کم من ارض اتی وقت حصادها و لم یکن من حاصد لیحصدها ولکن از بدایع الطاف الهیّه و ظهورات عواطف رحمانیّه امید هست که نفوسی باخلاق ملکوتیّه ظاهر شوند و بتبلیغ امر اللّه و تربیت من فی العالم مشغول گردند آن جهتی که سبب و علّت جذب قلوب و تطهیر نفوس است انقطاع از ما سوی اللّه بوده طوبی از برای نفسی که از رحیق بیان الهی سرمست شد و در انجمن عالم بذکر دوست ناطق گشت این مستی بر شعور بیفزاید و هستی در نیستی آورد شرح این مقام را پایانی نه انّه لهو المبیّن العلیم الحکیم

در هر حال باید دوستان الهی و شاربان رحیق روحانی بحکمت ناظر باشند و به ما انزله اللّه فی الکتاب متمسّک دوستان و محبوبان ارض طاء را از قبل این فانی تکبیر برسانید و همچنین مظلومانی که فی سبیل اللّه بسجن مبتلا گشته‌اند هنیئاً لهم دنیا را اعتباری نبوده و نیست و جمیع اعمال معدوم و فانی خواهد شد مگر اعمال نفوسی که لوجه اللّه بآن قیام نموده‌اند آثار آن اعمال از دفتر ابداع محو نخواهد شد باید از بعد کمال مواظبت ملحوظ دارند تا امری که مغایر حکمت است ظاهر نشود چه که در اکثر الواح این فقره نازل و آنچه از قلم اعلی جاری شده آن مؤثّر و مطلع اثمار بوده و خواهد بود انشآءاللّه در جمیع احوال بخدمت امر مشغول باشید و به ما اراد به المقصود متمسّک اسامی دوستان الهی که در ورقۀ آن جناب مذکور بود کل لدی الوجه عرض شد طوبی لهم بما ذکرت اسمائهم فی المنظر الأکبر ثمّ هنیئاً لهم انّ لهم حسن مآب انشآءاللّه بر امر اللّه مستقیم باشند چه که این فقره بسیار عظیمست نه مثل بعضی که بهر ریحی متحرّکند و بهر هوائی متّبع و بهر نعیقی متوجّه خدمت جمیع از قول این خادم فانی تکبیر منیع برسانید نسأل اللّه ان یزیّنهم بأثواب الاستقامة و ینطقهم بثنائه بین البریّة انّه لهو المقتدر القدیر

مخدوم‌زادۀ مکرّم آقا محمّد تقی را تکبیر برسانید انشآءاللّه بتحریر آیات اللّه همیشه موفّق باشند امری محبوب‌تر از آن نیست خطوطی که خواسته بودند خدمت حضرت غصن اللّه الأکبر روحی لتراب مقدمه الأطهر فدا عرض شد فرمودند تو خود شاهد و گواهی که از کثرت تحریر الواح الهیّه فرصت بالمرّه مفقود و غیر مشهود است و فی‌الحقیقه همین است که فرمودند چه که اگر گاهی هم بر سبیل تفرّج ببیرون شهر تشریف ببرند الواح همراهست و در آنجا هم مشغول میشوند مشاهده کنید حال از جمیع بلدان و از ارض‌ها و از اطراف این ارض متّصلاً عرایض میرسد تحریر تنزیل مخصوص است باین عبد و تحریر الواح بحضرت غصن اللّه الأکبر روحی لحرکة قلمه الفدآء فی‌الحقیقه از قدرت حقّ است که فی‌الجمله از عهده برمیآئیم والّا بر حسب ظاهر بسیار مشکل بنظر میآمد نسأله التّأیید فی کلّ الأحوال انّه لهو المؤیّد الکریم

عرض کلّیّۀ این عبد آنکه باید آن جناب بکمال سعی و اهتمام در الفت و اتّحاد نفوس مشغول باشند اختلافی که در آن ارض واقع شد فی‌الحقیقه سبب تضییع امر اللّه بوده دوستان از آن محزون شدند و دشمنان از آن مسرور گشتند این فقره لدی اللّه بسیار عظیمست در هر حال باید جمیع بحبل اتّحاد متمسّک باشند بشأنی که احدی رایحۀ اختلاف از احبّای الهی استشمام ننماید الیوم که سیّد ایّام و سلطان ازمان و اوقات است باید از وجوه مؤمنین باللّه نضرۀ رحمن مشاهده شود باری فقرۀ اختلاف سبب حزن کلّی شد و عالم را تیره نمود انشآءاللّه این نار اختلاف بکوثر محبّت و اتّحاد فانی و معدوم شود تا کل به ما اراده اللّه فائز گردند البهآء علیکم

* * *

ط

جناب میرزا اسداللّه فی ...

هو النّاطق فی ملکوت الذّکر و البیان

الأمر للّه الّذی امسک قلمه الأعلی فی اشهر معلومات بما اظلم افق الأمانة بما اکتسبت ایدی اهل الانشآء فلمّا قضت المدّة و تمّ المیقات حرّکه بأنامل الاقتدار لیجول فی مضمار الذّکر و البیان و یستنّ فی میدان العلم و العرفان تبارک الرّحمن الّذی امسک و اطلق و اذا امسک ناح به الملأ الأعلی و اذا اطلق اهتزّ من فی ممالک البقآء و تمایلت افنان سدرة المنتهی و تطاولت اغصان اشجار مدائن الأسمآء انّه لهو الفارس الّذی لا یمنعه نعاق الفجّار و لا نهاق الأشرار یرکض و یجول و ینادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء بما جعله اللّه روحاً للملإ الأعلی و نوراً لملکوت الانشآء انّه لهو الطّراز الّذی به تزیّن العالم و تضوّعت نفحة القمیص بین الأمم اسأل مالک القدم بأن یعرّف العباد فضل هذا الیوم الّذی ما قدّر له شبیه فی الابداع و لا نظیر فی الاختراع و اکبّر و اصلّی علی الّذین توجّهت وجوههم الی اللّه فاطر السّمآء و اقبلت قلوبهم الی الأفق الأعلی و نطقت السنهم بذکر اللّه مالک الأسمآء و انشرحت صدورهم من نفحات هذا الیوم الّذی جعله اللّه مطلعاً لاسمه الّذی به انکسر ظهر الأصنام و تزلزلت ارکان الأوهام لا اله الّا هو المقتدر العزیز العلّام

و بعد قد فاز الخادم بکتابکم و وجدت منه ما جعلنی مسروراً لأنّه کان مزیّناً بذکر اللّه و ثنائه و مطرّزاً بما ینبغی لکم فی ایّامه فلمّا اخذنی عرف الوداد من نفحات مدادکم صعدت و حضرت بین یدی اللّه مالک الایجاد و عرضت ما فیه اذاً نطق لسان العظمة قال جلّ کبریائه یا اسد انّا کنّا ماشیاً فی البیت اذاً حضر العبد الحاضر لدی العرش بکتابک و عرضه لدی الوجه فلمّا تمّ انزلنا الجواب من سمآء المشیّه و الاقتدار لتشکر و تکون من الفائزین یشهد قلمی الأعلی بأنّک اقبلت و سمعت و حضرت و عرفت و رأیت و فزت بلقآء اللّه و انّه لهو الشّهید ان انظر ثمّ اذکر اذ اسمعناک ندائی و اریناک منظری و اشهدناک جمالی و انا الجمیل هل تحزنک شؤونات العالم بعد الّذی وردت شاطئ بحر السّرور و انا الحزین انت الّذی شربت رحیق الوصال من ید عطآء ربّک و فزت بالفرح الأعظم انّ ربّک لهو العظیم ان اشکر اللّه بما ایّدک و رزقک لقائه انّه لهو الموعود فی کتب القبل انّ ربّک لهو العلیم کن خادماً لأمر مولاک لعمر اللّه انّه خیر لک عمّا علی الأرض کلّها کذلک یعلّمک قلمی و انا الخبیر قد قدّر لک بفضله ما یفرح به قلبک انّ ربّک لهو الکریم

ندای شما اصغا شد و آنچه در ثنای مالک اسماء از قلم جاری جمیع مشهود آمد انشآءاللّه در جمیع احوال بکمال حکمت و بیان بذکر حقّ ناطق باشید و بخدمتش مشغول الحمد للّه از بدایع الطاف الهی بساحت اقدس فائز شدی و قلم اعلی بعنایتی ناطق که ذکر آن بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد بود در لیالی و ایّام بآن ناظر باشید و چون جان محفوظش دارید حال خدمت امر بسیار لازم و افضل اعمالست انشآءاللّه بآن موفّق شده و میشوید انّه یری و یسمع و انّه لهو الحقّ المبین انتهی

و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا علی اکبر علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض احوال ایشان شمس عنایت از افق فضل مشرق قال جلّ کبریائه یا علی نعیماً لک بما سمعت حفیف سدرة المنتهی و خریر کوثر الحیوان فی ملکوت الانشآء تمسّک بالعروة الوثقی و قل

لک الحمد یا مالک الأسمآء بما عرّفتنی و اسمعتنی و شرّفتنی بعرفانک بعد الّذی غفل عنه اکثر خلقک اسألک یا مالک الملکوت و المهیمن علی الجبروت بأن تجعلنی منجذباً بآیاتک و منقطعاً عن دونک و ذاکراً بثنائک بین عبادک بالحکمة الّتی امرتنی بها فی کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء باسمک القدیر

ان اشکر اللّه بما ذکرت فی السّجن الأعظم و ذکرک مولاک القدیم الّذی ینطق بأعلی النّدآء انّه لا اله الّا هو النّاطق و انا السّمیع انتهی

و اسامی آقایان که در کتاب آن جناب مذکور بود واحداً واحداً عرض شد و نسبت بکل اظهار عنایت فرمودند قوله جلّ جلاله

ان یا اسد یذکرک الفرد الأحد بآیات انفجرت منها ینابیع الحکمة بین البریّة لتفرح و تشکر ربّک العلیم

یا علی قبل نقی قد ذکرت لدی العرش و هذه مرّة اخری قل

یا مالک الأسمآء لک الحمد بما عرّفتنی و شرّفتنی و ذکرتنی اسألک بأن تجعلنی ثابتاً علی حبّک علی شأن لا تزلّنی اشارات الّذین کفروا بک اذ اتیتهم من سمآء الأمر بسلطان مبین

یا محمّد ان استمع ما ینادیک به المظلوم و یذکرک فی هذا المقام الکریم ان اشکر بما شربت کوثر البیان اذ اعرض عنه اکثر من فی الامکان قل

یا الهی الرّحمن اسألک بأن تؤیّدنی علی ما یرفع به ذکرک و یبقی به ذکری بدوام ملکوتک المنیع

ان یا اسم الجیم قد توجّه الیک وجه ربّک من هذا المقام الّذی زیّنه اللّه بطراز اسمه الأعظم الّذی به اضطرب الأمم الّا من شآء ربّک القدیر کن راسخاً ثمّ ثابتاً علی شأن یستقوی بهما کلّ ضعیف و یستقرب کلّ بعید و یستفرح کلّ حزین و یستیقن کلّ عبد مریب انّا ذکرناک مرّة بعد مرّه لتقوم علی خدمة الأمر و تذکر ربّک الحمید

یا اباتراب یذکرک الوهّاب لعمر اللّه ما احلی ذکرکم و ندائکم و ما ابهی اضعآء ربّکم السّمیع لکم ان تشکروا اللّه بما جعلکم من الفائزین

یا حسن انّا نذکرک فضلاً من لدنّا ان استمع و قل

لک الثّنآء یا مالک الأسمآء بما شرّفتنی و ایّدتنی و رزقتنی ما غفل عنه اکثر خلقک و انّک انت الغفور الرّحیم

انّا نذکر من سمّی بأیّوب لیفرح و یکون من الشّاکرین انت الّذی وجّهت و اقبلت و فزت یشهد بذلک قلمی السّریع ان اذکر اذ کنت لدی العرش و سمعت ندآء المظلوم و کنت من الفائزین

یا قلمی الأعلی ان اذکر من سمّی بمحمّد الّذی اقبل الی افقی الأبهی و اراد ان یشرب رحیق البقآء من ید عطآء ربّه الکریم لعمر اللّه لو تشرب منه باسمی لتجد لذّة النّعمآء کلّها و یأخذک سکر خمر العرفان علی شأن تدع من فی الامکان عن ورائک و تذکر ربّک علی شأن ینجذب به کلّ غافل بعید انّا نوصیک بالاستقامة الکبری لأنّ الأمر عظیم عظیم ان افرح بما یذکرک المظلوم فی السّجن الأعظم و توجّه الیک من هذا المقرّ البعید

یا یوسف ان استمع ما ینادیک به ربّک الأبهی من الأفق الأعلی لیبلغک النّدآء الی مقام تدع الوری عن ورائک و تشهد نفسک فی سرور مبین طوبی لک بما سمعت و اقبلت و ذکرت ربّک اذ اعرض عنه کلّ معرض مریب تمسّک بحبل عطآء ربّک و قل

اسألک بنفسک بأن تجعلنی مستقیماً علی امرک و لائذاً بحضرتک و متشبّثاً بذیلک المنیر

کذلک ذکرناک لتطّلع بألطاف ربّک و تکون من الرّاسخین

انّا نذکر فی هذا الحین من سمّی بعبدالحسین لیأخذه جذب نفحات الوحی فی هذا الیوم الّذی فیه استقرّ مالک القدم علی العرش الأعظم و ینطق انّه لا اله الّا انا البدیع لا یعادل بما ذکرت به لدی الوجه خزائن الأرض کلّها یشهد بذلک قلمی الأعلی و ما نزّل فی لوحی الحفیظ ان اذکر مولاک فی کلّ الأحیان و قل

یا اله الامکان اسألک باسمک المهیمن علی الأسمآء بأن تجعلنی راسخاً فی دینک و مستقیماً علی حبّک و ناطقاً بذکرک الجمیل اشهد انّ بک ماج بحر العرفان و هاج عرف القمیص بین الأدیان و انّک انت الّذی باسمک ارتفعت سمآء البیان و بذکرک تشرّفت کتب الرّحمن لا اله الّا انت الرّفیع

انّ الحمید یذکر عبده الحبیب لیجد کلّ ذی شمّ عرف عنایات ربّه الکریم یا حبیب انّا نذکرک من شطر هذا السّجن انّ ربّک لهو الرّحیم ان استمع آیات ربّک و خذها بقوّة من لدی اللّه و قل

لک الحمد یا اله العالمین اسألک بقدرتک و سلطانک و عظمتک و اجلالک بأن تجعلنی من الّذین نبذوا العالم باسمک یا مالک القدم انّک انت المقتدر علی ما تشآء تأخذ و تعطی و انّک انت المتعالی العزیز المنیع انتهی

اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد بیک مرقوم داشتید عرض شد قال و قوله الحقّ این ایّام نظر باختلافات و انقلابات و نیران حروب توجّه بشطر سجن جایز نه بگو ای دوستان حضرت دوست میفرماید الیوم باید جمیع احبّا بافق اتّحاد ناظر باشند و در هوای ذکر و بیان طیران کنند یعنی باید بکمال اتّحاد و یگانگی بتبلیغ امر بحکمت مشغول شوند این اعظم مثوبات عنداللّه بوده و خواهد بود انّه یکتب اجر اللّقآء لمن اراد انّه لهو المقتدر القدیر انتهی

و همچنین جناب آقا علی عسکر که مرقوم داشتید مخصوصاً عرض شد فرمودند جزاه اللّه احسن الجزآء و یقدّر له ما ینفعه فی الآخرة و الأولی و انّه مالک العرش و الثّری لا اله الّا هو السّامع البصیر انتهی

ذکر مسجونین که فرمودید تلقاء وجه عرض شد فرمودند لیس لهم ان یحزنوا فیما ورد علیهم فی حبّ اللّه و امره قد ورد علینا ما ورد علیهم انّ ربّک لهو المخبر العلیم انّ الّذین حبسوا فی سبیل اللّه سوف ینصرهم اللّه فضلاً من عنده و یجعل ذکرهم مخلّداً فی کتابه العظیم و کذلک ذکرناهم فی کتاب من سمّی بعلی قبل اکبر الّذی فاز بمنظر اللّه ربّ العالمین قل ان افرحوا بذکر اللّه ایّاکم انّه یحبّ من حمل الشّدائد فی سبیله انّه لهو العزیز الکریم انتهی انشآءاللّه عنایات لایتناهیه شامل حال ایشان خواهد شد

و امّا در بارۀ مانکجی صاحب که مرقوم داشته بودید عریضۀ ایشان از طرف ارض صاد رسید ولکن جایز نیست احدی اسم مرسل را بداند که کیست و زود هم رسید و جواب هم از سماء مشیّت همان ایّام نازل ولکن نظر بحکمت ارسال آن تعویق افتاد و همچنین عرایض این عبد که خدمت بعضی آقایان عرض شده بود و در حین ورود عریضۀ صاحب که تلقاء عرش عرض شد حضرت غصن اللّهه الأکبر روحی لتراب قدومه الفدآء حضور داشتند بایشان امر فرمودند که جواب عریضه را بنویس ایشان هم جواب مرقوم فرمودند و اینکه ارسال نشد نظر بآن بوده که در آن ایّام چون بعضی از نصاری بر مسلمین قیام نمودند و بکمال مکر و حیله بفساد اشتغال داشتند و در مکاتیب از طرف حکومت تفحّص میشد که مباد از مفسدین مکتوبی باطراف برود باین جهات و جهات اخری ارسال نشد تا در این کرّه شمس اذن از افق فضل مشرق و طالع و جواب ایشان ارسال شد انشآءاللّه بمعانی آن فائز شوند ای برادر حقیقی و دوست واقعی از حقّ جلّ جلاله بطلبید که نفوس بآذان واعیه و صدور منشرحه و نفوس زکیّه بکلمات الهیّه ناظر شوند جناب صاحب بعضی از مطالب سؤال نموده‌اند از جمله از اختلاف مذاهب و این مطلبی است اگر بتفصیل نازل شود البتّه سبب انقلاب بعضی خواهد شد چه که اکثری از مردمان از شریعۀ بیان نیاشامیده‌اند و بمعانی ما نزّل من لدی الرّحمن برنمیخورند و ملتفت نیستند و اکثری از عباد در اختلاف شرایع متحیّرند و حال آنکه این اختلافات سبب و علّت تربیت نفوس و ترقّی آن بوده و خواهد بود چه که بمقتضای وقت و زمان و عصر احکام الهیّه نازل شده مثلاً در اختلافات ساعات ملاحظه نمائید و در اختلافات فصول مشاهده فرمائید اگر نفس بصیر فی‌الجمله تفکّر نماید بیقین میداند که این اختلافات سبب اتّحاد عباد و علّت حفظ من فی البلاد بوده و هست از قبل فرموده السّفر قطعة من السّقر حال اگر گفته شود السّفر قطعة من الجنّة بأسی نبوده و نیست چه که اسباب تغییر کرده چنانچه مشاهده میشود که حال مسافر بکمال راحت در کالسکه مینشیند و بهر سمت که اراده نماید میرود در این دو قول شخص بصیر هیچ مخالفت مشاهده نمینماید و همچنین سرکار صاحب بیانات مذاهب را نموده‌اند و استفسار فرموده‌اند که کدام الیوم محبوبست و این مسئله بر حسب ظاهر صراحةً جواب آن نوشته نشد ولکن تلویحاً جمیع اجوبۀ ایشان از سماء مشیّت رحمن نازل و ارسال شد انشآءاللّه بحقایق آن پی‌برند و بهیاکل معانی ساکنۀ در غرف کلمات آگاه شوند الیوم بهتر و مقبول‌تر که فی‌الحقیقه مربّی عالم و منوّر عالم و محیی عالمست بیانات حقّ بوده چنانچه اگر شخص منصفی همین لوح صاحب را ملاحظه کند اعتراف مینماید که سلطان بیان و ملیک کتب است و جامع کلّ معانی است و همین سؤالات که ایشان فرموده‌اند از قبل جواب کل نازل علم اللّه ما بقی من شیء الّا و قد نزّل فی الکتاب در جمیع مطالب و امور از سماء مشیّت نازل شده آنچه که جمیع را کفایت نماید و بکمال آسایش برساند از حقّ میطلبیم ناس را مؤیّد فرماید بادراک ما هو المقصود خدمت سرکار صاحب از قول این عبد سلام برسانید و مذکور دارید انشآءاللّه باید بانوار محبّت الهی منوّر شوید و برضایش فائز و چون در عراق بشرف حضور فائز شدند انشآءاللّه باثر و ثمر آن مرزوق گردند انّه مظهر ما یشآء بسلطانه و انّه لهو المظهر القدیر

این عبد یک نسخه از لوح مبارک که باسم جناب صاحب نازل بخطّ نسق نوشته ارسال داشت که هر یک از دوستان بخواهد سواد بردارد از آن بردارد تا اصل محفوظ بماند و بدست صاحبش برسد در حین تحریر این عریضه این فقره بنظر آمد که دوستان آن ارض جدّ و جهد نمایند تا جناب صاحب بر اصل مطلب مطّلع شوند یعنی آگاه شوند بر اینکه مقصود حقّ جلّ جلاله نزاع و جدال و نعوذ باللّه اعمال شنیعه و افعال مردوده و سفک دماء و نهب و اخذ اموال ناس نبوده و نیست اگر فی‌الحقیقه بر این امور مطّلع شوند و مقصود از ما نزّل فی الکتاب را بیابند اینقدر میشود که بر بعضی از نفوس کلماتی القا نمایند که سبب اطمینان شود و اعزّه و امرا ادراک این مقام نمایند و بدانند که حقّ از جمیع نقایص مقدّس و مبرّاست این امر مثل شمس مشهود و واضحست و طریق آن ظاهر و سبیل آن مستقیم اگر در این کلمۀ جامعه که از مشرق قلم ربّانیّه جاری شده تفکّر نمایند بر علوّ امر اللّه و سموّ آن شهادت میدهند قال جلّ اجلاله لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم انتهی این النّاس و ما یقولون و این مقام امر اللّه المهیمن القیّوم انشآءاللّه باید آن جناب بکمال ملایمت و حکمت عباد را متذکّر نمایند و کمال سعی و جهد در اتّحاد احبّای آن ارض مبذول دارند علم اللّه هذا ما یفرح به کلّ الأشیآء انّ ربّنا الرّحمن وصّی فی اکثر الألواح احبّائه بالمحبّة و الاتّحاد لأنّ بهما ترتفع رایات النّصر و یلوح افق الأمر

و بعد از عرض عرایض آن جناب در ساحت اقدس و ما انزله الرّحمن فی الجواب مجدّداً این عبد را احضار فرمودند و فرمودند یا عبد حاضر بنویس باحبّا که قلم اعلی ابداً التفاتی بذکر اکسیر و ذکر علم آن نداشته و نخواهد داشت بعضی از نفوس از بعضی اقوال حکما و غیرهم سؤال نمودند مشاهده شد اگر جواب نازل نشود شاید سبب توهّمات شود لذا از مطلع علم ربّانی نازل شد آنچه نازل شد و کل را از عمل بآن نهی فرمودیم طوبی لمن سمع امر اللّه و نهی نفسه عن الهوی قسم بآفتاب افق علم که الیوم اکسیر اعظم و جوهر عالم کلمة اللّه است بگو ای دوستان این اکسیر اعظم را باسم مالک قدم بر وجود امم القا نمائید شاید تقلیب شوند و بمقام عرفان باللّه فائز گردند و در این مقام بیانات مشرقۀ منیرۀ لائحه از قلم اعلی جاری و از قبل و بعد باطراف ارسال شد نعیماً لمن سمع امر اللّه المهیمن القیّوم

یا اسد طوبی للّذین اجتمعوا لحبّ اللّه و امره و یتفکّرون و یتدبّرون فی امور احبّائه بشّرهم من قبلی بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت کلّ شیء آنچه در مشرق اذکار ذکر نمودی لدی العرش مقبول افتاد و همچنین ما ذکرت فی محلّ البرکة انّا نذکر الّذین اجتمعوا و یجتمعون لخدمة اللّه لیفرحوا و یکون من الشّاکرین علیهم بهائی و ذکری و ثنائی انّ ربّک لهو المقتدر الحکیم قد غفر اللّه الّذین اردت غفرانهم لعمری فی هذا الحین الّذی ظهرت هذه الکلمة من فم ارادة ربّک لماج بحر الغفران و هاج عرف قمیص رحمة ربّک الرّحمن انّه لهو الفضّال الکریم انتهی

استدعا از آن جناب آنکه احبّای آن ارض را که از کوثر محبّت الهی نوشیده‌اند و بقمیص منیر استقامت مزیّنند از جانب این خادم فانی تکبیر بدیع منیع برسانید و فنا و نیستی این عبد را نزد هر یک مذکور دارید حقّ جلّ جلاله شاهد و گواهست که این بندۀ فانی در اکثر اوقات بذکر ایشان مشغولست انّه لهو الخبیر العلیم البهآء علیک و علیهم و علی الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده و استقاموا علی الأمر فی هذا الیوم الأعظم العظیم و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

ن‌ی

خواجه محمّد

بنام دانای بینا

الحمد للّه آفتاب کرم مشرق و بحر علم موّاج و آسمان فضل مرتفع ولکن کلّ غافل و محجوب مشاهده میشوند مگر نفوسیکه بعنایت مالک قدم از عالم و امم گذشته‌اند و بدوست یکتا توجّه نموده‌اند دنیا و آنچه در اوست فانی شده و خواهد شد نیکوست حال نفسیکه حجبات دنیا او را از مالک اسماء منع ننمود و باستقامت کبری فائز شد بشنوید ندای مظلوم را و به ما ینبغی لأهل اللّه عمل نمائید امروز روزیست که جمیع کتب الهی بذکر او ناطق باید اهل حقّ بکمال سکینه و وقار حرکت نمایند نزاع و جدال و امثالهما در کتاب الهی منع شده و نصرت امر بحکمت و بیان منوط و مشروط است طوبی لمن اخذ الکتاب بقوّة من عندنا و عمل بما امر به من لدن آمر حکیم

* * *

الأقدس الأعلی

الحمد للّه از تجلّیات انوار نیّر اعظم افق عالم روشن و منیر است و فیوضات رحمانیّه از سماء مرحمت و مکرمت جاری و نازل طوبی از برای نفوسی که بوساوس انفس خبیثه از شاطی بحر احدیّه محروم نمانده‌اند و حجبات وهمیّه را بعنایات مالک بریّه خرق نموده‌اند ایشانند نفوسی که خمر مرحمت را از ایادی فضل من غیر تأمّل گرفته و نوشیده‌اند انّ لهم حسن مآب

ای طائران هوای رحمن و طائفان کعبۀ عرفان بشنوید ندای این مظلوم را که در منتهای شدّت و بلا شما را فراموش ننموده و در کلّ احیان احبّای رحمن را امر مینماید بآنچه خیر است از برای ایشان عمّا خلق فی السّموات و الأرضین اعظم از کلّ امور استقامت و اتّفاق بر کلمۀ جامعۀ الهیّه است انشآءاللّه از فضل رحمانی و عنایت سبحانی کلّ بآن فائز شوید این بسی واضح و معلوم است که آنچه ذکر میشود مقصود خلاصی نفوس است از سجن نفس و هوی و ارتقائهم الی الأفق الأعلی انشآءاللّه باید کلّ متمسّک بحبل محکم استقامت شوند و متشبّث بذیل اتّحاد و اتّفاق گردند باید بشأنی بر امر مستقیم باشند که نفحات آن مضطربین و متزلزلین را مستقیم نماید لیس هذا علی اللّه بعزیز

ان رأیتم الجیم قولوا له بأیّ حجّة اقبلت و بأیّ برهان اعرضت عن اللّه المقتدر العزیز الحکیم انّک اتّبعت اهوآء الّذی ما عرف الیمین عن الشّمال الا انّه من الأخسرین و الّذی اغواک قد اخذناه بذنبه اذاً فی بحر النّار یقول تبت الیک یا محبوب العالمین ضرب علی فمه من ید القدرة و قیل اصمت یا ایّها المشرک البعید انّک دعوت النّاس الی الّذی ما رأیته و ما عرفته و ما اطّلعت علی امره و انت تصدّقنی فی ذلک لو تکون من المنصفین یا عبد ارحم نفسک و انفس النّاس و لا تتّبع الّذین اتّبعوا الأوهام و جعلوها لأنفسهم ارباباً من دون اللّه دع ما عندهم ثمّ استقم بالاستقامة الکبری علی امر ربّک فاطر الأرض و السّمآء کذلک یأمرک مالک الأسمآء لو کنت من العالمین

بلسان پارسی القا کنید که شاید کلمات نصحیّۀ ربّانیّه را ادراک نماید و بشاطی بحر اعظم راجع شود عجب در اینست که بعد از امواج بدیعۀ منیعۀ ابحر الطاف الهیّه و اشراقات کلمات ربّانیّه باشارات عتیقۀ خلقۀ بالیۀ خلافت و امثال آن از شاطی بحر احدیّه ممنوع و محروم مشاهده میشوند قل اللّه یعلم ما فی قلوبکم و ما انتم به تنطقون و تتکلّمون در این ایّام روحانی باید کلّ بطراز بدع رحمانی فائز شوند مقدّساً عن کلّ ما فی ایدی النّاس و عن کلّ ما سمعوا تا چه رسد بخلافت مجعوله که از ناحیۀ کذبه ظاهر شده امثال این اذکار سبحات مجلّله بوده که اکثر بریّه از خرق آن عاجزند ولکن از برای حقّ عبادی است که بقدرت الهیّه کلّ را خرق نموده‌اند و بدوست پیوسته‌اند الیوم آل اللّه نفوسی هستند که جمیع من فی السّموات و الأرض را معلّق بارادۀ حقّ دانند بشأنی که اگر بخواهد بحرکت اصبع اراده ذرّۀ تراب را باعلی ذروۀ ابداع رساند و هم‌چنین اعلی ذروه را بادنی ذرّه راجع فرماید کلّ ما یقول هو حقّ و ما یحکم به ینبغی ان یکون محبوب العارفین بدیع من جمیع الجهات در این ظهور ظاهر لو کان النّاس فیه یتفکّرون

باری بعضی اهل بیان باقوال ارامل اهل فرقان ناس را از شریعۀ رحمن منع نموده‌اند بحرف جیم و امثال او بگوئید بعین بصیرت مشاهده کنید هزار سال او ازید جمیع فرق اثنی‌عشریّه نفس موهومی را که اصلاً موجود نبوده مع عیال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محلّ معیّن نمودند و ساجد او بودند و اگر نفسی انکار او مینمود فتوای قتل میدادند الا انّهم من عبدة الأوهام فی کتاب ربّک العلیم الخبیر و بعد از تولّد نقطه در ارض معروفه نزد صاحبان بصیرت واضح شد که آنچه در دست قوم بوده کلّ باطل و بی‌معنی بوده همین قسم در جمیع مطالبی که نزد آن قوم است مشاهده کنید انّی لا احبّ ان اخرق بعض الأحجاب طوبی لقویّ یخرق بأنامل الیقین لیری ما هو المراد عند ربّه مالک الایجاد کلّ در این ظهور مأمورند که در نفس ظهور و آثار او مقدّساً عن الکلّ مشاهده نمایند و این فضل مخصوص این ظهور بوده و هم‌چنین میفرماید اذا ظهر یبدّل النّور بالظّلمة و الظّلمة بالنّور مع‌ذلک بنفسی که از مبدأ و منتهای او مطّلع نیستید از مطلع انوار احدیّه و مشرق آیات الهیّه محروم مانده‌اید بگوئید قدری بیان فارسی را ملاحظه کنید لعلّکم تدعون الموهوم و ترون شمس اسم ربّکم القیّوم مشرقة بین السّموات و الأرضین بشنوید ندای ناصح امین را و قطع نظر از آنچه استماع نمودید در آیات الهیّه نظر نمائید و در ما ظهر فی الظّهور تفکّر کنید لعلّکم تدعون الهوی و تتوجّهون الی اللّه العلیم الحکیم ان تکفروا انتم و من علی الأرض جمیعاً انّه لهو الغنیّ الحمید

انتم یا احبّائی فی القاف دعوا هؤلآء ثمّ اقبلوا بالقلوب الی شطر اللّه المقتدر العزیز المحبوب کونوا علی شأن تستضیء بکم الآفاق و تتوجّه بکم الوجوه الی شطر ربّکم العزیز الودود احمدوا اللّه بما جرت اسمائکم من قلم الوحی و ینطق بأذکارکم لسان المسجون نسأل اللّه ان یؤیّدکم علی الاتّحاد فی امر ربّکم مالک یوم المعاد و یجعلکم من الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون اشربوا کأس الحیوان بالرّوح و الرّیحان رغماً للّذین کفروا بالرّحمن و کانوا عن لقائه هم معرضون طوبی لکم بما ذکرتم من لدن مالک القدم فی السّجن الأعظم و توجّه الیکم طرف اللّه المقتدر المهیمن القیّوم بایستید بر امر اللّه بشأنی که هر مضطربی مستقیم شود و هر عظم رمیمی بحرکت آید و جهد نمائید تا ظلمت امکان از انوار ذکر رحمن مستنیر شود انشآءاللّه کلّ به ما یلیق لشؤونکم و نسبتکم الی اللّه قیام نمائید سدرۀ منتهی تکلّم میفرماید بگوش جان بشنوید لسان رحمن در نطق است باصغای آن فائز شوید کذلک یذکّرکم ربّکم المتکلّم العلیم

یا امائی هناک افرحن بما ذکرتنّ من القلم الأعلی ثمّ استقمن علی امر اللّه مالک الأسمآء کذلک یعظکنّ ربّکنّ فی هذا اللّوح الّذی طرّز بطراز بیان اللّه العزیز المحمود ای اماء من انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال از کوثر محبّت غنیّ بیزوال بیاشامید و بذکر و ثنایش ناطق باشید انّما البهآء علیکم یا احبّآء اللّه و علی الّذین یسمعون قولکم فی هذا الأمر الأبدع العظیم

* * *

محبوب فؤاد حضرت امین علیه بهآء اللّه الملک الحقّ المبین ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

الحمد للّه الشّکر لأولیائه و الثّنآء لأصفیائه الّذین ما بدّلوا نعمته و قاموا علی خدمته و انفقوا ما عندهم فی سبیله و سرعوا الی ما امروا به فی کتابه و سألوا من بحر جوده و سمآء عطائه کلمة رضائه اولئک ما منعهم شیء من الأشیآء عن اللّه فاطر السّمآء لا یسبقونه بالقول و لا یعملون الّا باذنه و لا یعترفون الّا ما نزّل من سمآء مشیّته

سبحانک یا مالک یوم الدّین و مربّی العالمین تری عبدک الأمین متمسّکاً بحبل رضائک و یراعی مقامات اولیائک و یذکرهم فی مراسلاته لیذکرهم الخادم فی المقام الأعلی و الذّروة العلیا ای ربّ ایّده و من اتّحد معه ثمّ انصرهما و امددهما بجنود الغیب و الشّهادة و برایات عظمتک و بیّنات ظهورک انّک انت الهنا و مقصودنا و معبودنا و قاضی حوائجنا و حوائج عبادک و خلقک انت الّذی یا الهی ثبت بالبرهان توحید ذاتک و تفرید صفاتک لا اله الّا انت القویّ القدیر و بالاجابة جدیر

نامه‌های آن محبوب الی دو هفتۀ قبل متواتر رسید رسیدن نسایم ربیع و جواب نوشته شد بمثابۀ امطار مع کثرت اشغال و کثرت تحریر که مشاهده کرده‌اند در جواب نامه‌های آن محبوب بهیچوجه تأخیر نرفت از حقّ میطلبیم آن محبوب را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب انتشار آثار اللّه و تقدیس و تنزیه امر اوست و در هر کرّه نامه در ساحت امنع اقدس عرض شد و لسان عظمت بکلماتی که ممزوج بعنایات مخصوصه و معطّر بنفحات رحمت حقّ جلّ جلاله بود نطق فرمود و در این لیلۀ مبارکه که شانزدهم شهر شوّال المکرّم است نامۀ آن محبوب که چند هفتۀ قبل رسیده بود مرّۀ اخری در ساحت امنع اقدس اعلی بشرف اصغا فائز قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهآء اللّه الملک الحقّ العدل المبین نامه‌های شما که بعبد حاضر ارسال نمودی در ساحت اقدس عرض شد اینکه در ذکر اولیای آن ارض نوشتی کل اصغا گشت للّه الحمد مؤیّد شدند بر آنچه که از برای آن از عدم بوجود آمده‌اند جمیع اهل عالم طالب حقّ بوده و هستند از ملوک و مملوک و علما و فقها و سایرین و چون آفتاب حقیقت از افق سماء مشیّت اشراق نمود کل ممنوع و محجوب سبحان‌اللّه مع طلب محرومند و مع اشتیاق ممنوع اهل اروپ بکنائس و یهود بهیاکل و اسلام بمساجد و همچنین ملل اخری بصوامع و امثال آن متوجّه کل حقّ را میطلبند ولکن حقّ شهادت میدهد بر غفلت و بعد آن نفوس آمال ایّام محدوده و الوان آن کل را مشغول نموده و از آلاء باقیه و عنایات سرمدیّه محروم داشته یشهد بذلک لسان العظمة فی مقامه المحمود

یا امین در اتّحاد اولیا سعی بلیغ مبذول دار شمّر عن ساعد الجهد لظهور الاتّحاد بین اهل الوداد مخصوص نفوسی که بطراز تخصیص مزیّنند بگو یا اولیا هر نفسی لوجه اللّه خاضع و خاشع شود از برای یکی از احبّا لأجل ارتفاع کلمۀ اتّحاد آن خضوع و خشوع مرقاتیست از برای علوّ و سموّ یشهد بذلک امّ الکتاب فی ملکوت العلم و البیان

آنچه در بارۀ جناب علی حیدر علیه بهآء اللّه نوشتی ملاحظه شد للّه الحمد موفّقند بر خدمت لدی الوجه مذکور بوده و هستند بشّره بعنایتی اولیا طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان از قبل ذکر موقنین و مقبلین را که بطراز ایقان مزیّنند و بافق اعلی ناظر نمودی این مظلوم هم هر یک را از قبل ذکر نموده انشآءاللّه فائز شوند بآنچه که سبب اصلاح عالم و هدایت امم است البهآء من لدنّا علیک و علی من فاز بهذا الأمر العظیم انتهی للّه الحمد و الشّکر چه که اولیاء خود را لازال ذکر نموده و مینماید قسم بانوار وجه مقصودنا و محبوبنا اگر ثمرات ذکر حقّ جلّ جلاله بقدر سمّ ابره تجلّی فرماید کل از عالم و عالمیان منقطع شوند رجای یک کلمه که از قلم اعلی جاری گردد حال اکثر امور مستور ولکن عنقریب ظاهر شود آنچه که الیوم اکثری از او غافلند

ذکر حبیب روحانی جناب آقا علی حیدر و همچنین مخدوم مکرّم جناب نایب علیهما بهآء اللّه و عنایته را نمودند فی‌الحقیقه ایشان بحقّ متمسّکند و بر خدمت قائم این خادم فانی این شهادت را تلقاء عرش داده و میدهد

و اینکه در بارۀ دو مؤیّد و دو منفق و دو خادم و دو حبیب یعنی جنابان اخوان ندّافان علیهما بهآء الرّحمن مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی نیّر این کلمات اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهائی در توفیق و تأیید حقّ جلّ جلاله تفکّر نما من کان للّه کان اللّه له قسم بآفتاب حقیقت که نزد ملأ اعلی و سکّان سموات مشهورتر و معروف‌ترند از نزد اهل ارض برکت من عند اللّه بوده و هست در اوّل ایّام سجن اعظم تفکّر نما برکت و نعمت و مائده بمثابۀ امطار نازل و هاطل ولکن چون خیانت بمیان آمد قطع شد چنانچه تجارات معطّل ماند و اکثری پریشان شدند ید قدرت الهی سجن را بلند نمود بمقامی که با فردوس اعلی و جنّت علیا برابری مینمود ولکن خیانت خائنین ابواب خیرات را مسدود نمود یا امین نفسین را از قبل مظلوم تکبیر و سلام برسان ذکرشان در کتب و صحف الهی مخلّد است آنچه در ذکر ایشان و اشتعال و انقطاعشان نوشتی حقّ لا ریب فیه نسأل اللّه ان یحفظهما و یجعلهما من الّذین اتّخذوا فی جوار رحمة ربّهم مقاماً فی کلّ عالم من عوالمه انّ ربّک هو المشفق الکریم اجرهما علی اللّه قد شهد القلم الأعلی باقبالهما و حبّهما و استقامتهما و خدمتهما هذه شهادة لا تعادلها ثروة العالم و لا خزائن الأمم انّ ربّک هو العلیم الخبیر انتهی للّه الحمد سراج بیان بدهن حکمت منوّر و جمیع مدائن عدل و انصاف را نور عطا مینماید و روشنی میبخشد این مصباح خاموشی نپذیرد اریاح مختلفه او را از نور بازندارد الأمر بیده یفعل کیف یشآء لا اله الّا هو المقتدر القدیر

و اینکه ذکر احبّای گوکچای و چکن را نمودند یک لوح امنع اقدس از سماء مشیّت ربّانی مخصوص ایشان نازل و ذکر آن محبوب هم در آن نازل شده از حقّ میطلبم ایشان را مؤیّد فرماید بر قرائت و ادراک معانی آن و همچنین ورقه‌ئی مخصوص جناب اسمعیل بیک علیه بهآء اللّه ارسال شد

در یکی از دستخطها آن محبوب ذکر ملاقات حبیب روحانی جناب آقا علی حیدر و جناب سیّاح افندی را فرموده بودند و ذکر نموده بودند او طالب ملاقات شده هم با ایشان و هم با آن محبوب و همچنین مرقوم داشتند در این امور چه باید کرد و دستورالعمل خواسته بودند بعد از عرض این فقرات در افق اعلی و ذروۀ علیا لسان عظمت باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا امین تو مکرّر مظلوم را دیده‌ئی و در هر کرّه که بارض سجن وارد شدی اشهر متوالیات طائف بوده و در ظلّ قباب عظمت ساکن بالمواجهه شنیدی آنچه که سبب عمار عالم و اصلاح امم و ارتقاء نفوس و تطهیر قلوب بوده قلم اعلی من‌غیر ستر و حجاب میفرماید یا اولیائی یا حزب اللّه بیقین مبین بدانید این ظهور اعظم از برای اخماد نار ضغینه و بغضا که در افئده و قلوب مکنونست آمده معشر اولیا در اطراف باید جهد نمایند شاید بکوثر نصیحت و فرات موعظه عالم را مطهّر سازند تا نار مشتعله خاموشی پذیرد و آفاق بنور اتّفاق منوّر گردد هر امری که بقدر رأس شعری رایحۀ فساد و نزاع و جدال و یا حزن نفسی از او ادراک شود حزب اللّه باید از او احتراز نمایند بمثابۀ احتراز از رقشا این کلمۀ علیا در صحف و کتب و الواح بأعلی النّدآء ندا مینماید و باصرح بیان میگوید یا ملأ الأرض بشارة اللّه آمد وقت فرح و سرور و ابتهاج است چه که محاربه و مجادله و منازعه در الواح الهی منع شده یوم یوم اصلاح است نه فساد باید اهل بها که باسم قیّوم از رحیق مختوم آشامیده‌اند بموعظۀ حسنه و اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه حقّ را نصرت نمایند قل هذا جند اللّه لو انتم تعلمون و هذا امر اللّه لو انتم تفقهون قل انّ قائد عساکری تقوی اللّه لو انتم تشعرون نصرت و ظفر در این ظهور اعظم بجنود مذکوره مقدّر گشته طوبی للعاملین و طوبی للفائزین بشأنی این فقره در الواح از قلم اعلی نازل شده که انسان از احصای آن بزحمت میافتد هذا هو الحقّ و ما بعده الّا الضّلال ولکن در بعضی از مواضع که نفی مطلب جهرة سبب اشتعال نار بغضا شود باید بحکمت تشبّث نمود باری در هیچ امری از امور این ظهور اعظم شریک فساد نبوده و نیست یشهد بذلک لسانی و قلبی و قلمی و زبری و صحفی و کتبی و الواحی یا امین علی حیدر علیه بهائی را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو الحمد للّه لدی المظلوم مذکوری و بعنایات مشرق رحمت الهی فائز اولیای آن ارض طرّاً را ذکر مینمائیم و باتّحاد و اتّفاق امر میکنیم و انا الآمر الحاکم القدیم انتهی

در سنین اوّلیّه بعضی از اهل بیان در اوّل امر باعمالی ظاهر که قلم و لسان حیا مینماید از ذکر آن در مال مردم تصرّف مینمودند من ‌غیر اذن صاحبش و باعمال مردودۀ منهیّه مشغول بعد از توجّه مقصودنا و مقصودکم الی العراق در لیالی و ایّام نصیحت میفرمودند و موعظه مینمودند چه بقلم و چه بلسان تا آنکه فی‌الجمله بعضی به ما اراده اللّه فائز گشتند نظر بآن ایّام حال بعضی باوهامات قبل طلب مینمایند آنچه را که نزد حقّ مردود بوده و هست در این مقامات باید بحکمت تشبّث نمود چه اگر قبول شود مخالف است چه که فساد نهی شده نهیاً عظیماً فی الکتاب و اگر مأیوس کند فتنه احداث نماید فی‌الحقیقه انسان متحیّر است باری این خادم فانی از حقّ مسئلت مینماید نفوس را بطراز عدل و انصاف مزیّن فرماید تا محبّت ایّام فانیه از عنایات باقیۀ دائمه منع نکند انّ ربّنا و ربّکم و ربّ الأرض و السّمآء قد کان علی کلّ شیء قدیرا

اینکه تعریف و توصیف بلیغ منیع از احبّای الهی در ارض طاء نمودند این فقره بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی این کلمۀ علیا از امّ الکتاب ظاهر و نازل قوله تبارک و تعالی یا امین طوبی لک بما ذکرت اولیائی فی الطّآء کبّر علیهم من قبلی و ذکّرهم بأذکاری و بشّرهم بعنایتی نفوسی که از آن ارض بساحت اقدس توجّه نموده‌اند در این حین لدی الوجه مذکورند قد فضّلنا بعضهم علی بعض و قدّرنا لهم خیراً کثیراً فی الکتاب انتهی این فانی هم خدمت کل سلام و ثنا و تکبیر میگویم و میفرستم و از حقّ جلّ جلاله از برای کل مدد میطلبم و توفیق میخواهم امید هست بنار محبّت مشتعل شوند و بحکمت و بیان اهل امکان را بافق رحمن هدایت نمایند

و اینکه مرقوم داشتند گاهی از قبل آن محبوب بزیارت فائز شوم این استدعا باجابت مقرون للّه الحمد این عبد موفّق شد بعمل و عمل مزیّن گشت بطراز قبول

و اینکه ذکر مخدوم مکرّم جناب آقا میرزا عبداللّه علیه بهآء اللّه و عنایته را نمودند بعد از عرض تبسّم فرمودند و فرمودند نعم ما عمل امین فی ذکره انّا ذکرناه من قبل و ارسلنا الیه لوحاً شهد بفضلی له و عنایتی ایّاه بشّره بما بشّرناک به قل لا تحزن ما توقّف عرف عنایتی و لا حرکة قلمی فی ذکرک انّ ربّک معک فی کلّ الأحوال انتهی فی‌الحقیقه فائزند بآنچه که شبه نداشته و ندارد هنیئاً له و مریئاً له

و ذکر جناب آقا میرزا حبیب‌اللّه و جناب آقا میرزا محمّد تقی علیهما بهآء اللّه و همچنین ذکر اشتعالشان را بنار محبّت الهی نمودند امروز که ١۶ شهر مذکور است مخصوص این عبد خدمت جناب آقا میرزا محمّد تقی علیه بهآء اللّه مکتوبی نوشته در جواب دستخطّ ایشان و ذکر حبیب روحانی جناب آقا میرزا حبیب‌اللّه علیه بهآء اللّه در آن شده و آن مکتوب حاوی آیات اللّه است و ذکر مغفرت بعضی از نفوس از قبل حقّ جلّ جلاله در آن مذکور

و اینکه ذکر حبیب معنوی جناب حاجی میرزا حسین علیه بهآء اللّه را نمودند که از آن محبوب خواهش نموده‌اند که در ساحت اقدس مذکور آیند الحمد للّه بذکر الهی و عنایت ربّانی فائز گشتند هنیئاً له

نامۀ دیگر آن حضرت که رقم نهم ٩ و سلخ شعبان تاریخ آن بود بمثابۀ اناء مختوم وارد چون ختم برداشتیم مسک اذفر متضوّع چه که مزیّن بود بذکر محبوب عالمیان بعد از قرائت و اطّلاع در شبی از شبها در افق اعلی عرض شد قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا عبد حاضر للّه الحمد جناب امین موفّق شدند بر خدمت امر از حقّ میطلبیم او را تأیید فرماید بر اتّحاد قلوب و اتّفاق نفوس یا امین آنچه در بارۀ اتّحاد با جناب علی حیدر نوشتی از قبل و بعد جواب مرقوم داشتیم لازال حقّ اتّحاد و اتّفاق را دوست داشته و آنچه در بارۀ ج و ع و ع و سایر اولیای آن ارض و همچنین ذکر اشتعال و خضوع و خشوع و قیام بر خدمت امر اللّه جلّ جلاله نمودی بشرف اصغا فائز و هر یک از بحر بیان رحمن نصیب برداشت و قسمت کلّی برد کل را بشارت ده نسأل اللّه ان یقدّر لهم خیر کلّ عالم من عوالمه انّه هو الفضّال الکریم انتهی

اینکه در بارۀ اولیای آن ارض و اسرای بلاد مرقوم داشتید یعنی نفوسی که فی سبیل اللّه از کأس بلایا نوشیدند و ببأساء و ضرّاء مبتلا شدند و از ظلم ظالمین یعنی علمای جهلا از وطن خارج و بارض طاء که مطلع ظهور مالک اسماء و صفات بوده وارد تمام این فقرات و اسامی نفوس مهاجرین فی سبیل اللّه امام کرسیّ مقصود عالم عرض شد و بعد از اصغا بحر بیان رحمن بشأنی موّاج که اقلام عالم از ذکرش و وصفش قاصر قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه یا امین علیک بهائی طوبی لک بما ذکرت احبّائی الّذین هاجروا من وطنهم بما اکتسبت ایدی الظّالمین الّذین بدّلوا نعمة اللّه کفراً و نقضوا میثاقه و جادلوا بآیاته و قاموا علی اطفآء نوره قل موتوا بغیظکم سوف ترون انفسکم فی عذاب الیم و اولیائی فی الفردوس الأعلی و لن تجدوا لأنفسکم الی اللّه سبیلا کذلک نطق لسان العظمة فی هذا الحصن المتین انّا اردنا ان نذکر کلّ واحد منهم فضلاً من عندنا و انا المبیّن العلیم و انا المشفق الکریم

یا قلمی اذکر من سمّی باسمعیل قل طوبی لک بما اقبلت الی اللّه المهیمن القیّوم و فزت بآیاته و نفحات ایّامه و ورد علیک ما ورد علیه بما اکتسبت ایدی الّذین نقضوا المیثاق و العهود اسمع ندائی ثمّ افرح بذکری لعمر اللّه لا یعادله ذکر العالم طوبی لقوم یعرفون قد اخذتک الأحزان فی سبیلی یأخذک السّرور و الابتهاج بذکری انّ ربّک هو الفرد الواحد المقتدر العزیز الودود

یا (سیّد) محمود علیک بهائی نشهد انّک سمعت من اعدائی ما لا احببت ان تسمع اسمع فی هذا الحین ما خلق اللّه الخلق لاصغائه قل لک الحمد یا مقصود العالم اشهد انّ ذکرک سبب لفرح العالم یشهد بذلک عباد مکرمون ایّاک ان تحزنک حوادث الدّنیا ضع ما عند القوم متمسّکاً باسمی العزیز المحبوب قد نزّل لک و لأولیائی ما قرّت به العیون

یا سیّد محمّد اذا شربت رحیق الوحی من کأس بیانی قل

الهی الهی لک الحمد بما اسمعتنی ندائک الأحلی و صریر قلمک الأعلی اسألک باسمک القیّوم الّذی به قام من بشّر العباد بظهورک و ما یظهر من عندک بأن تجعلنی متوجّهاً الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال

یا (سیّد) محمّد رضا اذا تنوّرت بأنوار بیان ربّک الرّحمن و سمعت ندآء المظلوم قل

الهی الهی لک الحمد بما عرّفتنی و علّمتنی و هدیتنی اسألک بأن تجعلنی مستقیماً علی حبّک و شارباً رحیق العرفان من ید عطائک انّک انت الغفور الرّحیم

یا (میرزا) محمّد علی یا منظر یذکرک مالک القدر من شطر منظره الأکبر و یذکّرک بآیاته و یبشّرک بفضله قل

لک الحمد یا مولی العالم و لک الثّنآء یا فاطر السّمآء بما سقیتنی کأس حبّک و ایّدتنی علی الاقرار بما انزلته فی کتابک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بحبل جودک اسألک یا مالک الوجود بأن تکتب لی ما یحفظنی عن سهام اشارات النّاعقین و اسیاف شبهات الملحدین انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الفضّال

یا محمّد (نعیم) اذا اخذک رحیق بیانی و وجدت نفحات وحیی قل

الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی فی سجنک اذ کنت بین ایدی اعدائک اسألک بحروفات کلمتک الجامعة و بآیاتک المنزلة و بحرکة قلمک الأعلی و ظهورات قدرتک فی ناسوت الانشآء بأن تجعلنی ثابتاً علی حبّک و راسخاً علی امرک انّک انت الّذی ما خوّفتک جنود العالم و ما اضعفتک قوّة الأمم تأخذ و تعطی انّک انت القویّ القدیر

یا قنبر علی طوبی لعبد حمل الشّدائد فی حبّی و سمع شماتة الأعدآء فی سبیلی انّه من اخیر العباد عند ربّه المختار و من اعلی الخلق عند الحقّ یشهد بذلک امّ الکتاب فی مقامه الرّفیع

یا محمّد علی طوبی لعبد سافر فی سبیلی و اختار الغربة لاسمی و قبل البلایا لحبّی انّه من اهل فردوسی علیه بهائی و عنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین

یا محمّد قبل تقی قد ورد علیک ما ورد علینا لعمری انّ السّمّ فی سبیلی شهد و النّار نور و البلآء رحمة و البأسآء نعمة و الضّرّآء مائدة کذلک نطق لک قلمی الأعلی فی سجن عکّآء لتسمع و تکون من الشّاکرین

یا قلمی الأعلی اذکر من سمّی (حاجی) بسیّد میرزا قل طوبی لک بما اقبلت الی افقی و سمعت ندائی نعیماً لک بما اکرمت مثوی الّذین هاجروا من مقامهم بما اکتسبت ایدی الظّالمین طوبی لک و لمن راعهم و اکرمهم و اطعمهم و انعمهم انّا معهم نسمع و نری انّ ربّک هو السّمیع البصیر نسأل اللّه ان یؤیّدک و یمدّک و یقدّر لک ما ینفعک انّه هو المقدّر الحکیم انتهی

للّه الحمد کل بامواج بحر بیان رحمن فائز شدند بعد از عرض اسماء لسان عظمت بشأنی ناطق که هر سامعی متحیّر و هر ناطقی مبهوت نسبت بهر یک از نفوس مذکوره فراتی جاری و رحمتی ساری و همچنین در بارۀ نفوسی که بمهاجرین اظهار محبّت و مودّت نموده‌اند آنچه از سماء مشیّت مخصوص هر یک نازل گواهی میدهد بر عمّان رحمت رحمن فی‌الحقیقه نفوس مقدّسه در مقامات خود این مقام را آمل و راجی بوده و هستند الأمر بیده یؤیّد من یشآء رحمة من لدنه و هو الغفور الرّحیم این فانی هم خدمت هر یک سلام و تکبیر میرسانم و از حقّ تعالی شأنه مدد میطلبم

عریضۀ جناب آقا میرزا ابوالحسن (ع‌ط) علیه بهآء اللّه رسید و در شب سه‌شنبۀ (٣) نوزدهم شهر شوّال المکرّم دو ساعت از شب گذشته در ساحت امنع اقدس عرض شد و بانوار نیّر قبول فائز گشت طوبی له و نعیماً له و یک لوح ابدع امنع ارفع ابهی از سماء مشیّت مولی الوری مخصوص ایشان نازل و ارسال شد از حقّ جلّ جلاله میطلبم ایشان را تأیید فرماید بر اخذ لوح مبارک بقوّة من عنده و قدرة من لدنه لیشرب من کؤوس بیان ربّه کوثر عرفانه انّ ربّنا و ربّکم هو المشفق الکریم

و اینکه در بارۀ صعود مرحومه ضلع علیها بهآء اللّه و رحمته و وصیّت او معروض داشته‌اند فرمودند مغفورة خطایاها چون ذکرش در ساحت اقدس مذکور کلمۀ مبارکۀ عفو در باره‌اش نازل و در بارۀ وصیّت او آنچه ناظراً الی الحکمة عمل نمودند بشرف قبول مزیّن و مابقی باید به امین برسد و او ببعضی از نفوس معیّنه برساند انتهی

و اینکه در بارۀ ضلع اخری علیها بهآء اللّه مسئلت عنایت نموده‌اند بعد از عرض امام وجه یک لوح اعزّ اعلی مخصوص او نازل و ارسال شد فضله احاط و رحمته سبقت و نعمته سبغت ولکنّ القوم فی اعراض مبین زود است حجبات خرق شود و عباد بیابند آنچه را که الیوم از او غافلند و اقبال نمایند بآنچه که الیوم از او معرضند انّ ربّنا و ربّکم هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون

و اینکه در بارۀ والدین نوشته‌اند بعد از عرض در ساحت فی قبضته ملکوت کلّ شیء این کلمات عالیات از سماء اراده نازل قوله تبارک و تعالی قل

الهی الهی ترانی منجذباً بآیاتک و متمسّکاً بحبل عطائک و مشتعلاً بنار حبّک و طائراً فی هوآء قربک اسألک بأیادی امرک و مطالع قدرتک و مشارق عظمتک و اقتدارک بأن تقدّر لی و لمن نسبته الی نفسی ما یقرّبنا الیک و یهدینا الی صراطک المستقیم و امرک العظیم ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک لا اعلم ما یضرّنی و ینفعنی انّک انت العلیم الخبیر قدّر لی یا الهی ما یقومنی علی خدمة امرک و ما ترتفع به کلمتک العلیا بین الوری انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم انتهی

عنایت حقّ جلّ جلاله ایشان را اخذ نموده و نازل شده آنچه که تغییر نیابد و تبدیل نشود انّ الفضل بیده یقدّر لمن یشآء و هو المقتدر المختار

و اینکه در بارۀ خروج روح و کیفیّت آن در عوالم اخری سؤال نموده‌اند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس لسان عظمت باین کلمات عالیات ناطق قوله تبارک و تعالی یا ایّها الشّارب رحیق حبّی و الطّائر بأجنحة الایقان فی هوآء قربی در این مقام بیانات شتّی مکرّر از لسان مولی الوری در الواح نازل انبیا و مرسلین عرفان این مقام را ستر نموده‌اند لأجل حفظ عالم فی‌الحقیقه اگر نفسی در آنچه از قلم اعلی در این مقامات جاری شده تفکّر نماید بیقین مبین میداند که مشعر ادراک آن عالم در این عالم گذارده نشده تا ادراک نماید و بر حقیقت عارف شود ولکن اینقدر ذکر میشود که ارواح مجرّده که حین ارتقا منقطعاً عن العالم و مطهّراً عن شبهات الأمم عروج نمایند لعمر اللّه انوار و تجلّیات آن ارواح سبب و علّت ظهورات علوم و حکم و صنایع و بقای آفرینش است فنا آن را اخذ ننماید و شعور و ادراک و قدرت و قوّت او خارج از احصای عقول و ادراک است انوار آن ارواح مربّی عالم و امم است اگر این مقام بأسره کشف شود جمیع ارواح قصد صعود نمایند و عالم منقلب مشاهده گردد انتهی

در این ایّام یکی از احبّای ارض قاف و واو این فقره را سؤال نمود و جوابی از ملکوت بیان ربّنا الرّحمن نازل بعینه در این مقام ذکر میشود تا اولیا از رحیق بیان الهی بیاشامند و بمقام استقامت کبری فائز شوند

و اینکه سؤال شده بود نفس بعد از فنای بدن باقیست یا نه و بر فرض بقا چه حالت خواهد داشت قوله تبارک و تعالی و امّا ما سألت عن الرّوح و بقائه بعد صعوده اعلم انّه یصعد حین ارتقائه الی ان یحضر بین یدی اللّه فی هیکل لا تغیّره القرون و الأعصار و لا حوادث العالم و ما یظهر فیه و یکون باقیاً بدوام ملکوت اللّه و سلطانه و جبروته و اقتداره و منه تظهر آثار اللّه و صفاته و عنایة اللّه و الطافه انّ القلم لا یقدر ان یتحرّک علی ذکر هذا المقام و علوّه و سموّه علی ما هو علیه و تدخله ید الفضل الی مقام لا یعرف بالبیان و لا یذکر بما فی الامکان طوبی لروح خرج من البدن مقدّساً عن شبهات الأمم انّه یتحرّک فی هوآء ارادة ربّه و یدخل فی الجنّة العلیا و تطوفه طلعات الفردوس الأعلی و یعاشر مع انبیآء اللّه و اولیائه و یتکلّم معهم و یقصّ لهم ما ورد علیه فی سبیل اللّه ربّ العالمین لو یطّلع احد علی ما قدّر له فی عوالم اللّه ربّ العرش و الثّری لیشتعل فی الحین شوقاً لذاک المقام الأمنع الأرفع الأقدس الأبهی بلسان پارسی بشنو یا عبدالوهّاب علیک بهائی اینکه سؤال از بقای روح نمودی این مظلوم شهادت میدهد بر بقای آن و اینکه سؤال از کیفیّت آن نمودی انّه لا یوصف و لا ینبغی ان یذکر الّا علی قدر معلوم انبیا و مرسلین محض هدایت خلق بصراط مستقیم حقّ آمده‌اند و مقصود آنکه عباد تربیت شوند تا در حین صعود با کمال تقدیس و تنزیه و انقطاع قصد رفیق اعلی نمایند لعمر اللّه اشراقات آن ارواح سبب ترقّیات عالم و مقامات امم است ایشانند مایۀ وجود و علّت عظمی از برای ظهورات و صنایع عالم بهم تمطر السّحاب و تنبت الأرض هیچ شیء از اشیاء بی سبب و علّت و مبدء موجود نه و سبب اعظم ارواح مجرّده بوده و خواهد بود و فرق این عالم با آن عالم مثل فرق عالم جنین و این عالم است باری بعد از صعود بین یدی اللّه حاضر میشود بهیکلی که لایق بقا و قابل آن عالم است این بقا بقاء زمانیست نه بقاء ذاتی چه که مسبوقست بعلّت و بقاء ذاتی غیر مسبوق و آن مخصوص است بحقّ جلّ جلاله طوبی للعارفین اگر در اعمال انبیا تفکّر نمائی بیقین مبین شهادت میدهی که غیر این عالم عالمهاست حکمای ارض چنانچه در لوح حکمت از قلم اعلی نازل اکثری بآنچه در کتب الهی نازل قائل و معترفند ولکن طبیعیّین که بطبیعت قائلند در بارۀ انبیا نوشته‌اند که ایشان حکیم بوده‌اند و نظر بتربیت عباد ذکر مراتب جنّت و نار و ثواب و عذاب نموده‌اند حال ملاحظه نمائید جمیع در هر عالمی که بوده و هستند انبیا را مقدّم بر کل میدانند بعضی آن جواهر مجرّده را حکیم میگویند و برخی من قبل اللّه میدانند حال امثال این نفوس اگر عوالم الهی را منحصر باین عالم میدانستند هرگز خود را بدست اعدا نمیدادند و عذاب و مشقّاتی که شبه و مثل نداشته تحمّل نمیفرمودند اگر نفسی بقلب صافی و بصر حدید در آنچه از قلم اعلی اشراق نموده تفکّر نماید بلسان فطرت به الآن قد حصحص الحقّ ناطق گردد انتهی

و امّا دستخطّ آن حضرت رقم ١٠ که بیست و هشتم رمضان تاریخ آن بود باب جدید گشود و خبرهای جدیده آورد از جمله خبر صحّت و سلامتی و قیام آن محبوب بر خدمت امر الهی و همچنین ذکر سلامتی دوستان و اولیائی که بطراز تخصیص مزیّنند سبحان‌اللّه این قاصد بی‌لسان اینهمه حرفها گفته انشآءاللّه لازال متحرّک باشد تأنّی در هر مقام محبوبست مگر در این مقام چه که قاصدی که از جانب اولیای حقّ است باید بکمال تعجیل حرکت نماید و پی در پی برسد

اینکه در بارۀ ورقه کنیز الهی علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمۀ علیا از افق بیان حقّ اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهائی تو و منسوبانت از حقّ بوده و هستید هر یک را از قبل حقّ تکبیر برسان و بعنایت و رحمت و فضلش بشارت ده و امّا در بارۀ ورقه آنچه ذکر نمودی بطراز قبول مزیّن نسأل اللّه ان یوفّقهما علی ما یحبّ و یرضی انّه هو مالک العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الأولی انتهی

و همچنین دستخطّ آخر آن محبوب رقم ١ و ۶ شهر شوّال کتابی بود در ذکر و ثنای مقصود عالمیان و اولیا و اصفیائش صدهزار شکر حضرت مقصود را که شما را توفیق ذکر عطا فرمود و این عبد را توفیق استماع الأمر بیده و هو الآمر الحکیم

اینکه مرقوم داشتید مناجات حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی را ارسال داشتم تا در حضور عرض شود در این حین این عبد فانی در ساحت امنع اقدس حاضر و بعد از اذن عرض نمود و چون منتهی شد باب این بیان بمفتاح فضل مفتوح قوله تبارک و تعالی انّا سمعنا ندائک اجبناک مرّة بعد مرّة للّه الحمد در هر کتابی ذکرت بوده لازال نیّر فضل از افق سماء رحمت الهی مشرق و لائح فائز شدی بآنچه که عالم منتظرش بوده الفضل بیده و الجود فی قبضة قدرته انّه هو الفضّال المقتدر الغفور الرّحیم انتهی الحمد للّه آفتاب جود الهی عالم وجود را فراگرفته و عنایاتش بمثابۀ غیث هاطل در هر حین بر اولیائش نازل کِه قادر بر آنکه از عهدۀ شکرش برآید مگر اعانتش دست گیرد و عطایش آنچه ظاهر شده قبول فرماید اوست کریم و اوست توانا

عریضۀ جناب آقا ملّا محمّد (ع‌ط) علیه بهآء اللّه بعد از عرض در ساحت امنع اقدس یک لوح مقدّس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه از کوثر بیان بیاشامند و از انوار آفتاب معانی منوّر گردند و همچنین لسان بیان باین کلمات عالیات در بارۀ ایشان ناطق قوله تبارک و تعالی الحمد للّه باقبال و عرفان فائز شدند از حقّ میطلبیم او را باستقامت فائز فرماید چه که کذّابهای قبل از خلف حجاب بیرون آمده‌اند و در ترتیب حزبی مثل حزب قبل سعی بلیغ نموده و مینمایند یا امین از حقّ بطلب عباد را از نیّر عدل و انصاف محروم نفرماید انّه علی کلّ شیء قدیر انتهی این عبد هم خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله میطلبد آنچه را که سبب و علّت استقامت و قیام بر خدمت امر است الحمد للّه بعنایت حقّ و مرحمت و مغفرت فائز گشتند و از قلم اعلی مذکورند هنیئاً له

اینکه ذکر جناب ملّا غلامرضای جاسبی علیه بهآء اللّه الأبدی را نمودند و همچنین ذکر اشتعال ایشان را بنار محبّت الهی فرمودند بعد از عرض امام وجه این کلمۀ علیا از قلم اعلی در ذکر ایشان جاری و نازل قوله تبارک و تعالی یا غلام قبل رضا علیک بهائی لازال مذکور بوده و هستی از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر آنچه که سبب اعلاء کلمه و استقامت عباد است از حقّ بطلب عباد خود را حفظ فرماید که شاید بمثل حزب قبل بظلمت اوهام و ظنون مبتلا نشوند و از انوار توحید حقیقی محروم نمانند اهل بیان تازه اراده نموده‌اند حزب شیعه ترتیب دهند اعاذنا اللّه و ایّاکم من شرّ هؤلآء انّه هو المقتدر القدیر انتهی این عبد متحیّر که باین زودی چگونه محتجب گشتند و از آنچه دیده و میبینند غافلند آیا حزب قبل چه صرفه بردند و چه خدمتی در یوم جزا بحقّ نمودند جز آنکه بر منابر بلعن مشغول و بر سفک دمش فتوی دادند حال در بی‌بصری عباد تفکّر فرمائید قسم بآفتاب حقیقت که از سمع و بصر و فؤاد محرومند خدا بصر بخشد و انصاف عطا فرماید

و همچنین ذکر جناب مشهدی نصراللّه و جناب مشهدی حسین و جناب آقا محمّد صادق و اخوی ایشان علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض این فقره امام عرش این آیات از مشرق بیّنات اشراق نمود قوله تبارک و تعالی

یا نصراللّه علیک بهآء اللّه للّه میگویم و لوجه اللّه اظهار میدارم نیّر انصاف مستور و نور عدل غیر مشهود استقامت بمثابۀ عنقا مشاهده میشود یعنی مذکور و غیر موجود از حقّ بطلب ترا و اولیای خود را بر امرش راسخ و ثابت فرماید اوست قادر و توانا

یا مشهدی حسین علیک بهائی این مظلوم ترا در سجن ذکر مینماید که شاید از نفحات ذکر بحبل مذکور تمسّک نمائی تمسّکی که جمیع عالم قادر بر فصل نباشد اینست مقام انسان طوبی لمن تمسّک بعروة عنایة اللّه ربّ العالمین

یا محمّد صادق قلم اعلی ترا ذکر مینماید در حالتی که بین یدی غافلین مسجون و مظلومست و ترا وصیّت میفرماید باستقامت بر امرش هر نفسی از کوثر استقامت آشامید او از اهل سفینۀ حمرا از قلم اعلی مذکور و مسطور طوبی لک و لمن معک و آمن باللّه ربّ العالمین امروز استقامت از اعظم اعمال نزد غنیّ متعال مذکور طوبی لمن فاز و ویل للغافلین جناب امین ذکر هر یک را نموده لذا کل باثر قلم اعلی فائز گشتند انّا ذکرنا الّذین ذکرت اسمائهم لدی المظلوم و انزلنا لهم ما یقرّبهم الی اللّه مالک یوم الدّین طوبی لمن اقبل و ویل للمعرضین انتهی

این عبد هم خدمت هر یک سلام و تکبیر میرساند و بعنایت حقّ بشارت میدهد امروز روز اقبال و توجّه و استقامتست طوبی از برای نفوسی که همزات شیاطین ایشان را از افق اعلی منع ننمود و محروم نساخت البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم لوجه اللّه ربّ العالمین

خ‌ادم

فی ١٩ شهر شوّال المکرّم سنة ۱۳۰۴

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

محبوب روحانی جناب آقا میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

بسم ربّنا الأقدس الأعزّ الأعظم الأبهی

الحمد للّه الّذی اسمعنا فصل الخطاب و انزل علینا الکتاب و اظهر لنا سرّ المبدأ و المآب و هدانا الی سوآء الصّراط اصلّی و اسلّم و اکبّر علی الّذین نبذوا الأوهام و اخذوا الأحکام و قاموا علی نصرة امر ربّهم مالک الأنام و الظّاهر فی الأیّام اولئک عباد بهم ظهر سرّ الأحدیّة و لاح افق الاستقامة و هدر العندلیب علی اغصان سدرة الالهیّة انّه لا اله الّا هو العزیز الوهّاب

سبحانک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و الظّاهر فیملکوت الانشآء و المشرق من الأفق الأعلی تعلم و تری انّ الخادم یراه عاجزاً عن ذکر هؤلآء الّذین توجّهوا الیک بوجوه نورآء و شاهدوا فی حبّک ما ناح به الملأ الأعلی و سکّان ملکوت الأسمآء اسألک بأن تقدّر لهم یا الهی کلّ خیر ثبت من القلم فی اللّوح الأعظم ثمّ اکتب لهم ما یشرّفهم بالشّهادة الکبری قبل صعود ارواحهم الیک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز المنّان

و بعد یا حبیب فؤادی قد فزت بکتابک الّذی ارسلته من الهآء و المیم و ذکرت ایّاماً کنتَ فی السّجن الأعظم و حضورک لدی الوجه و اصغائک ندآء محبوبنا و محبوبکم و محبوب من فی السّموات و الأرضین و بعدما قرأت و عرفت قصدت المقام و عرضت ما فیه تلقآء العرش فلمّا تمّ اقبل الیّ وجه القدم و قال یا عبد الحاضر خذ اللّوح و القلم فلمّا اخذت انزل من سمآء مشیّته لکلّ واحد من الأسمآء الّذین ذکرتهم فی کتابک آیاتاً لا تعادلها کنوز الأرض و لا خزائن السّمآء تعالی هذا الفضل العظیم و هذه الموهبة الکبری و الرّحمة العظمی یسأل الخادم ربّه بأن یوفّقه و جنابک علی خدمة الأمر بالرّوح و الرّیحان فیکلّ الأحیان انّه لهو الواحد العزیز المنّان

عرض میشود بعد از ورود دستخطّ آنجناب و عرض تلقاء باب مخصوص هر یک از نفوس مذکوره آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد باید بمقتضای مصلحت داده شود یعنی در نفوس اقبال مشاهده گردد اگرچه فی‌الجمله باشد و بعد داده شود از حقّ میطلبیم که ناس را از بحر فضل خود محروم ننماید انّه لهو المعطی الکریم دو لوح از الواح مخصوص حضرات ندّافها علیهما بهآء اللّه نازل شده زود برسانید و اینکه مرقوم داشته بودید که عهد نموده‌اند بکمال قناعت گذران کنند و مابقی را بساحت اقدس ارسال دارند اینفقره عرض شد فرمودند باعتدال حرکت کنند بر خود سخت نگیرند انّا نحبّ ان یکونا فی عیشة راضیة و اگر بخواهند چیزی ارسال دارند بامّ حرم برسانند مقبول است از قبل هم آنچه تا حال داده‌اند امّ حرم معروض داشته انتهی

و آنچه در بارۀ احبّای الهی در ارض ه‌م مرقوم داشتند عرض شد و در جواب حضرت اسم اللّه زین‌المقرّبین علیه منکلّ بهآء ابهاه ذکر کل شده و حسب الأمر بآن ارض ارسال میدارند و همچنین احتمال میرود مجدّداً بالواح بدیعۀ منیعه فائز شوند مخصوص آنطفل را ذکر فرموده‌اند طوبی له و لأبیه

عرض دیگر آنکه چند یوم قبل عریضۀ مفصّلی اینعبد خدمت جناب اسم اللّه جمال علیه بهآء اللّه و همچنین خدمت جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه و همچنین خدمت جناب آقا سیّد ابوطالب و جناب ابن عطّار علیهما بهآء اللّه عرض نموده انشآءاللّه رسیده

عرض دیگر آنکه مدّتهاست ذکر جناب ذبیح علیه بهآء اللّه در دستخطهای مبارکۀ احبّای الهی دیده نشده استدعا آنکه ایشانرا ملاقات نمائید و از قبل اینفانی تکبیر بدیع منیع برسانید قل این اشتعالک و اشتیاقک و جذبک و انجذابک و حبّک و غرامک و ولهک و احتراقک فی اللّه ربّ العالمین اگرچه اینعبد موقن است باینکه جمیع آنچه ذکر شد موجود است ولکن چون مدّتهاست که گوش و چشم باستماع کلمات و مشاهدۀ آن مرزوق نگشته لذا این عرایض اظهار گشت

عرض دیگر آنکه حسب الأمر باید چند نفوس که بطراز امانت و دیانت و قناعت مزیّنند و دارای نطق و بیان باطراف توجّه نمایند و بکمال حکمت بتبلیغ امر مشغول شوند الواح بشأنی نازل شده که احصای آن ممکن نه باید از فارسی و عربی آنچه موافق این ایّام است جمع نمود و بمقتضای مقام و نفوس کلمات الهی القا شود انتهی انشآءاللّه حرارت نفوس مطمئنّه افسردگی و برودت انفس غافله را زایل نماید

عرض دیگر آنکه بعضی از الواح مبارکه را در این ایّام حسب الأمر اینعبد نوشته چه که در بعضی اوقات حضرت غصن ‌اللّه روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء تشریف نداشتند از حقّ جلّ جلاله سائل و آملیم که آنجناب مؤیّد شوند بر ذکر حقّ و ثنای حقّ و تبلیغ امر حقّ لیقوم به کلّ قاعد و ینطق کلّ صامت و یقبل کلّ معرض و یری کلّ عمیّ و یتکلّم کلّ کلیل و یمشی کلّ مقعد و یطمئنّ کلّ مضطرب و یوقن کلّ مریب و یستقیم کلّ متزلزل انّه ولیّ من اقبل الیه و مجیب کلّ سائل خاضع خاشع منیب جمیع طائفین عرش خدمت آنجناب تکبیر میرسانند و همچنین اغصان سدرۀ الهیّه روحی و ارواح العالمین لهم الفدآء بذکر ابدع امنع ابهی آنجناب را ذاکرند البهآء علیکم و علی من معکم من احبّآء اللّه فی هناک

خ‌ادم

فی ۱۵ ذی‌حجّة سنة ۱۲۹۷

عدد الواح منزولۀ مرسوله بیست و یک است انشآءاللّه جمیع بآن فائز شوند

* * *

هو الغالب القادر القهیر القدیر القیّوم

الحمد للّه الّذی اشرق شمس البهآء عن مشرق البقآء و استضآء منه اهل ملإ العالین الّذینهم کانوا حول العرش لمن الطّائفین و انّه ما من اله الّا هو یحیی و یمیت ثمّ یمیت و یحیی و کلّ عنده فی لوح حفیظ

ان یا میر قبل محمّد اسمع ما یرنّ لک عندلیب الفراق حین الّذی التفّت السّاق بالسّاق و انفضّت کلّ المیثاق الّا میثاق اللّه ربّک الخلّاق و ابطلت کلّ الکتب و الأوراق الّا الواح ربّک الرّزّاق ان انقطع یا میر عن الدّنیا و ما فیها و ما بینها و ما علیها و لا تتّبع خطوات المشرکین ثمّ اتّکل الی اللّه ربّک و کن فی دین اللّه لمن المستقیمین ملّة هذا الغلام الالهیّ العراقیّ المبین و منه اثبتت کلّ الأدیان من اوّل الّذی خلق الآدم من المآء و الطّین و یثبت الی ابد الآبدین ان یا میر طهّر مرآة قلبک عن الکدورات لتجد فیه شبح هذا المظلوم الأسیر الّذی وقع تحت سیوف البغضآء عمّا اکتسبت ایادی هؤلآء المشرکین الّذین یقولون بألسنتهم تاللّه انّا آمنّا بعلیّ قبل نبیل و اذا جآء منزله بملیک من الأمر اذاً انکروه و کذّبوه الی ان افتوا علی قتله کما افتوا ملل القبل علی النّبیّین و المرسلین و یشهد بذلک لسان سرّهم بأنّهم الّذین یکذبون فی کلّ آن و فی کلّ حین قل یا قوم أ فمن کان ناظراً الی شطر اللّه کالّذی یعبد الأصنام او الّذی یتّبع المشرکین تاللّه یا میر اذاً تقول بهم یسودّ وجوههم و یلوون السنتهم فی افواههم و لن یقدروا ان یؤتون جوابک و انّ هذا لقول الصّدق لو انت من السّامعین ان یا میر أ تسرّ فی نفسک بعد الّذی بدّل سرور البهآء بحزن عظیم أ تستبشر فی روحک بعد الّذی غاب بشارة اللّه و جآء بحزن مبین أ تشرب المآء بعد الّذی کان جمال البهآء ظمآن فی الأعرآء و کان اللّه علی ما اقول لشهید قل یا میر تاللّه انّ الّذی اشتهر اسمه فی البلاد قام علی قتله و کان ان یکذّبه فی کلّ آن و فی کلّ حین الی ان وصل الأمر الی هذا المقام الّذی تشهد و تری ما ورد علی هذا المظلوم الأسیر الّذی سمّی فی ملکوت البقآء بالبهآء و هذا ما نزل من قلم قدس منیر و انّک یا میر فانصره بقوّة اللّه لتکون لجمال القدم لمن النّاصرین أ تسکن یا میر فی البیوت بعد الّذی وقع الحسین تحت سیوف اهل القنوت أ تنوم علی الفراش بعد الّذی کان نیّر الآفاق بین یدی هؤلآء الفسّاق و لن ینعس فی امر اللّه لا فی ازل الآزال و لا فی ابد الآبدین کذلک اخبرک بالصّدق لتکون مطّلعاً بما ورد علی هذا الجمال الدّرّیّ الأمین من ایادی ظلم هؤلآء الفاسقین ان یا میر طهّر النّظر عن حدودات البشر و لا تتّبع خطوات من مکر و غدر ثمّ انظر بهذا المنظر الأکبر لتطّلع بما هو المکنون فی خزاین قدس مبین ثمّ اقرأ هذا الدّعآء

فسبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک من انوار جمالک و باشراقات شمس فضلک و افضالک ان انقطعنی عمّا خلق فی السّموات و الأرض و تجعلنی خالصاً لوجهک البهیّ الأبهی و مخلصاً لدینک العلیّ الأعلی یا من کنت مقدّساً عمّا یعرف و یقال و عمّا یشهد بالمقال ثمّ اسألک یا الهی من سحاب جودک و مکرمتک و من غمام عنایتک و مرحمتک ان امطر علی ارض قلبی امطار عزّ رأفتک لینبت منه نبات علمک و حکمتک لیجعلنی متوکّلاً الی طلعة ابهائیّتک ای ربّ انّ المشرکون ما عرفوا جوهر ذاتک و غشوا اعینهم بغشوات الشّرک الی ان افتوا علی قتل مظهر نفسک البهیّ الأبهی و قاموا علی ذلک لیقومنّ النّاس علی هذا الفعل و زلّوا بعض النّاس من صراطک عمّا خرج قول الباطل عن افواههم اذاً انت یا محبوبی خذهم بعذابک الشّدیدة بما اکتسبت ایادیهم و انّک انت المقتدر علی ما تشآء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انّک انت المبدأ و المعید و انّک انت السّمیع المستجاب ثمّ اغفر لی یا محبوبی خطایائی ثمّ استرنی یا مسجودی عیوبی و لا تغفلنی بأقلّ من آن عن ذکر جمالک و انّک انت الحقّ لا اله الّا انت الیک المبدأ و المآب لن یعرف انّیّتک کلّ ذی عقل مستطاب

و انّک انت یا میر قبل محمّد اسمع ندائی و لا تکن من الغافلین ان انقطع عمّا خلق فی التّراب انّه یفنی و یبقی کلمات ربّک فی ابد العالمین و الرّوح و العلآء و الکبریآء علیک و علی من کان لقولی لمن السّامعین

* * *

هو الظّاهر النّاطق المقتدر العلیم الحکیم

الحمد للّه الّذی اظهر بسلطانه ما اراد و زیّن الیوم بنسبته الیه و سمّاه فی کتب السّمآء بیوم اللّه و فیه ظهر ما بشّر به رسله و کتبه و زبره فلمّا اتی الوعد اشرق نیّر الظّهور انّه هو مکلّم الطّور بسلطان ما خوّفته شوکة العلمآء و الأمرآء و ما منعته سطوة الجبابرة و لا ظلم الفراعنة قام امام الوجوه و قال تاللّه انا المکنون و انا المخزون و انا الّذی بذکری تزیّنت سمآء البرهان بأنجم البیان و الامکان بنور العرفان تعالی من اظهر نفسه و انزل برهانه و اسمع الکلّ آیاته البهآء و التّکبیر علی ایادی امره بین عباده الّذین جعلهم تراجمة وحیه و ما انزله فی کتابه و بهم ماج بحر العرفان بین الأدیان و اشرق نیّر العلم من افق الامکان و اضآءت بنوره الآفاق و اهتزّت به افئدة العشّاق فی یوم المیثاق

یا ایّها الطّائر فی هوآء العرفان و النّاظر الی افق رحمة ربّک الرّحمن انّا امسکنا القلم بما اکتسبت ایادی الأمم و اخذنا زمامه فی برهة من الزّمان بما احاطت بنا الأحزان من الّذین نبذوا البرّ و التّقوی و اخذوا البغی و الفحشآء اولئک اشتعلوا بنار الحرص و الهوی و خانوا فی اموال الوری من دون اذن من اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی قل

الهی الهی لا تطردنی عن بحر عطائک و لا تمنعنی عن ظلّ قباب فضلک وعزّتک یا سلطان الوجود و مالک ممالک الکرم و الجود ما اتّخذت لنفسی دونک سلطاناً و لا سواک ربّاً اسألک بخریر کوثر البیان و هزیز نسمات ظهورک فی الامکان و بآیاتک الکبری و حفیف سدرة المنتهی ان تؤیّد عبادک علی العدل فی امرک و الانصاف فی ظهورک ای ربّ تراهم معرضین عن ساحة عزّک و متمسّکین بأوهامهم فی ایّامک نبذوا بحر العلم ورائهم مقبلین الی غدیر الوهم لم ادر یا الهی بأیّ حجّة یتّبعون ما عندهم و بأیّ برهان ینکرون ما انزلت علیهم من سمآء فضلک و اظهرت لهم من اصداف بحر ارادتک اشهد بظهورک ظهر السّبیل و نزل الدّلیل و تمّت الحجّة و کملت النّعمة ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک اکون متوجّهاً الی انوار وجهک و متمسّکاً بحبل عنایتک و معترفاً ببحر بیانک و سمآء حکمتک و مقرّاً بما نطق به لسان عظمتک و ما انزلته فی کتبک ای ربّ ایّد الغافلین علی الاعتراف بما اظهرته بقوّتک و المعرضین علی الاقبال الی باب رحمتک و المنکرین علی الاقرار بوحدانیّتک و فردانیّتک ای ربّ وفّقهم علی الرّجوع الیک و القیام علی تدارک ما فات عنهم عند تجلّیات انوار نیّر ظهورک انت الّذی بارادتک نصبت رایة اسمک الوهّاب فی المآب و ارتفع خبآء مجدک امام وجوه الأحباب طوبی لغریب قصد ظلّک و لفقیر اراد بحر غنائک و طوبی لطالب تمسّک بحبل قربک و تشبّث بذیل عطائک و طوبی لقاصد قصد فرات رحمتک و مخزن کرمک و طوبی لمنقطع نبذ ما دونک و اخذ ما امر به فی کتابک المبین

بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنو نابالغهای عالم عمل نمودند آنچه را که هیچ ظالمی عمل ننموده و گفته‌اند آنچه را که هیچ مشرکی نگفته نفوسی که در طین ظنون و اوهام غرقند قابل ادراک تجلّیات انوار آفتاب حقیقت نبوده و نیستند تا قلب از نار وهم فارغ نشود البتّه بنور یقین فائز نگردد کجایند آن نفوس کدرۀ موهومه و نفوسی که از عالم گذشته‌اند و بر شاطی بحر انقطاع خرگاه افراخته‌اند

یا ایّها النّاظر الی الوجه چندی قلم را از تحریر منع نمودیم و سبب آن احزان وارده بوده چه که حضرت تقوی در تحت براثن نفس و هوی مشاهده شد آتش طمع و حرص بر هیکل تقدیس وارد آورد آنچه را که قلم از ذکرش عاجز و اوراق از حملش قاصر نفوس موجوده قابل ادراک مقامات نبأ عظیم نبوده و نیستند الّا من شآء ربّک پر امل قادر بر طیران در این فضای مقدّس مبارک نه قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الغافلین ضعوا ما سمعتم و رأیتم و اخذتم و خذوا ما اوتیتم من لدی اللّه ربّ العالمین لعمر اللّه لا یغنیکم ما عندکم و لا ینفعکم ما عند الأحزاب ضعوا الظّنون و الأوهام متوجّهین الی افق اشرق منه نیّر الایقان من لدی الرّحمن هذا ما امرتم به من قبل فی الواح شتّی و فی هذا اللّوح المبین

یا محمّد علیک بهائی امروز هر نفسی اراده نماید بآفتاب حقیقت که از افق سماء سجن اشراق نموده توجّه کند باید قوّۀ مدرکه را از قصص اولی مقدّس نماید و رأس عرفان را بتاج انقطاع و هیکل وجود را بطراز تقوی مزیّن دارد و بعد ارادۀ تغمّس در لجّۀ بحر احدیّه کند

یا علی علیک بهآء اللّه الأبدی امروز روز کلمۀ مبارکۀ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون است قاصدین باید حین قصد ذروۀ علیا در قدم اوّل از کوثر این آیۀ مبارکه بیاشامند و همچنین در قدم ثانی امام کعبۀ الهی این آیه را بلسان حقیقت تلاوت کنند انّی ترکت ملّة قوم لا یؤمنون باللّه و هم بالآخرة هم کافرون اگر طالب بآنچه ذکر شد فائز شود او لائق تقرّب و حضور و قابل طیران در این هواء مقدّس است والّا باید باوهام معرضین و مغلّین تأسّی نماید چنانچه نموده‌اند

یا محمّد قبل علی هر خس و خاشاکی لائق این بساط نبوده و نیست باری اسباب توجّه بشاطی بحر معانی و تقرّب بانوار آفتاب حقیقی آنست که ذکر شد من‌دون آن السّبیل مسدود و الطّلب مردود بأعلی النّدآء کل را بافق اعلی دعوت نمودیم ولکن غافلین و معرضین نپذیرفتند از حقّ جلّ جلاله مسئلت نما شاید عباد را تأیید فرماید و قوّت و قدرت بخشد تا از مرقاة اسماء صعود نمایند یعنی بگذرند و قصد سماء معانی کنند هادی دولت‌آبادی را بنصایح مشفقانه و مواعظ حکیمانه نصیحت نمودیم که شاید از شمال وهم بیمین یقین توجّه کند و از موهوم بشطر قیّوم اقبال نماید و بانوار حضرت معلوم فائز شود نصایح قلم اعلی در صخرۀ صمّاء اثر ننمود و ثمری ظاهر نه حال جمعی بمثابۀ حزب شیعه ترتیب داده و باغوای آن نفوس غافله مشغول و بر اصنام اسماء معتکف سبحان‌اللّه حزب قبل از تجارت اسماء چه ربحی تحصیل نمودند و بچه فوزی فائز گشتند در یوم جزا کل از حفیف سدرۀ منتهی محروم مشاهده شدند و شجرۀ مبارکه را بایادی بغی و فحشا قطع نمودند و بر منابر بلعن و سب مشغول بوده و هستند انظر کیف جعل اللّه اعلاهم اسفلهم و اسفلهم اعلاهم نفسی از اهل سنّة و جماعت در جهتی از جهات ادّعای قائمیّت نموده و الی حین قریب صدهزار نفس اطاعتش نمودند و بخدمتش قیام کردند قائم حقیقی بنور الهی در ایران قیام بر امر فرمود شهیدش نمودند و بر اطفاء نورش همّت گماشتند و عمل نمودند آنچه را که عین حقیقت گریانست از ورود این مظلوم در زوراء الی حین بمثابۀ امطار الواح مقصود عالمیان بر اهل ایران باریده مع‌ذلک آگاه نشدند و در غفلت و شقاوت قدیم خود باقی و برقرار و اگر این عنایت از آن شطر باین جهات توجّه مینمود حال کل را مقبل الی اللّه مشاهده مینمودید انّه ینطق بالحقّ ولکنّ الخلق فی حجاب مبین اسمع النّدآء من شطر عکّآء و خذ بیدک الیمنی کأساً من رحیق بیان ربّک مولی الوری و بیدک الأخری کوباً من ذکری الأبهی رغماً لمن فی ناسوت الانشآء الّذین انکروا آیاتی الکبری بما اتّبعوا اهل البغی و الفحشآء و مظاهر النّفس و الهوی یا ایّها المتوجّه الی انوار الوجه باسم حقّ جلّ جلاله در هر حین از این رحیق مبین بیاشام این رحیق مطلع انبساط و نشاط است نه سکر و فساد قل

الهی الهی لک البهآء بما ذکرتنی من قلمک الأعلی و زیّنتنی بطراز عزّک و عطائک و نوّرت قلبی بنور معرفتک اسألک یا من باسمک طار الموحّدون فی هوآء قربک و انجذبت افئدة المخلصین من رشحات بحر بیانک ان تؤیّد عبادک علی الاقرار بما اظهرت لهم بجودک و کرمک و ما انزلت علیهم من سمآء عرفانک انّک انت الفضّال الکریم و المقتدر العزیز العظیم

اشکر اللّه ربّک ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع بما انزل لک ما یبقی به اسمک و ذکرک بدوام اسمائه الحسنی و صفاته العلیا انّه هو الفیّاض ذو الفیض العظیم و هو الفضّال ذو الفضل المبین لا اله الّا هو العلیم الحکیم

یا نبیل قبل علی خفّاشهای عالم عباد اللّه را بصدهزار اوهام و ظنون از تجلّیات آفتاب حقیقت منع مینمایند کوثر استقامت و بیان و رحیق اطمینان و ایقان نصیب نفسی است که ببصر حقّ بافق اعلی ناظر باشد و بسمع او باصغاء ندا توجّه نماید امروز امواج بحر بیان مقصود عالمیان امام وجوه ادیان ظاهر و تجلّیات انوار ظهور مکلّم طور مشهود و سدرۀ رحمن در قطب فردوس اعلی ناطق یا لیت قومی یعلمون یا لیت قومی یسمعون یا لیت قومی ینظرون این ایّام اغنام الهی بین ذئاب ارض مبتلا و این مظلوم تحت براثن بغضا ولکن شاکریم که حقّ عنایت فرمود و تأیید نمود بشأنی که من‌دون ستر و حجاب مابین احزاب اظهار نمودیم آنچه را که سبب اعظم است از برای اصلاح عالم و نجات امم با احدی مداهنه ننمودیم و در اجرای اوامر الهی توقّف نکردیم ظلم ظالمین و ضرّ معتدین قلم اعلی را از اظهار کلمۀ علیا منع ننمود هر هنگام نفسی از اصحاب جرائد و غیره بر اعراض قیام مینمود اعضا و اجزای دولت سرّاً و جهراً ترغیب مینمودند و تقویت میکردند باری در ظاهر و باطن در تضییع امر اللّه جاهد و ساعی ولکن این مظلوم منقطعاً عن العالم و الأمم ذکر نمود آنچه را که سبب تطهیر عالم است از ضغینه و بغضا و علّت اخماد نار بغی و فحشا ناصر و معینی مشهود نه از هر جهتی سهام مفتریات مغلّین و اسنّۀ ملحدین بر هیکل امر وارد این مظلوم در سنین متوالیات باین کلمات عالیات ناطق

سبحانک یا الهی لو لا البلایا فی سبیلک من این تظهر مقامات عاشقیک و لو لا الرّزایا فی حبّک بأیّ شیء تبیّن شؤون مشتاقیک وعزّتک انیس محبّیک دموع عیونهم و مؤنس مریدیک زفرات قلوبهم و غذآء قاصدیک قطعات اکبادهم و ما الذّ سمّ الرّدی فی سبیلک و ما اعزّ سهم الأعدآء لاعلآء کلمتک یا الهی اشربنی فی امرک ما اردته و انزل علیّ فی حبّک ما قدّرته وعزّتک ما ارید الّا ما ترید و لا احبّ الّا ما انت تحبّ توکّلت علیک فی کلّ الأحوال اسألک یا الهی ان تظهر لنصرة هذا الأمر من کان قابلاً لاسمک و سلطانک لیذکرنی بین خلقک و یرفع اعلام نصرک فی مملکتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم سبحانک اللّهمّ یا الهی قوّ قلوب احبّائک بقوّتک و سلطانک لئلّا یخوّفهم من فی ارضک ثمّ اجعلهم یا الهی مشرقین من افق عظمتک و طالعین من مطلع اقتدارک ای ربّ زیّنهم بطراز العدل و الانصاف و نوّر قلوبهم بأنوار المواهب و الألطاف انّک انت الفرد الواحد العزیز العظیم اسألک یا مالک القدم و مولی العالم و مقصود الأمم بالاسم الأعظم ان تبدّل اریکة الظّلم بسریر عدلک و کرسیّ الغرور و الاعتساف بعرش الخضوع و الانصاف انّک فعّال لما تشآء و انّک انت العلیم الخبیر

بگو یا حزب اللّه از هر شطر و جهتی اعدا با سیوف بغضا احاطه نموده‌اند و معین و یاوری بر حسب ظاهر نبوده و نیست بعضی از نفوس غافلۀ موهومه باظهار عناد و مفتریات از برای خود مقام و اعتباری را راجی و آملند و چون این مظلوم را بی معین و ناصر دیده‌اند با اسیاف بغض و عناد حمله نموده‌اند سبحان‌اللّه چهل سنه بنصایح و مواعظ عباد را از نزاع و فساد و جدال منع نمودیم و از فضل الهی و رحمت رحمانی این حزب از سلاح باصلاح توجّه نمودند و ارادة اللّه را بر اراده‌های خود مقدّم داشتند هر یوم از ظالمین ظلمی ظاهر و ناری مشتعل مع‌ذلک صبر نمودند و بحقّ گذاشتند در بعضی از اراضی ظالمین هر سنه بسفک دماء مشغول و حزب مظلوم باین کلمه که از قبل بآن نطق نمودیم متمسّک ان تقتلوا خیر لکم من ان تقتلوا للّه الحمد در سبیل الهی کشته شدند و نکشتند چه که بامر اللّه ناظر بوده و هستند در ارض صاد و عشق‌آباد ظالمین نار ظلم افروختند و خون اولیا ریختند قل

الهی الهی تری اولیائک تحت سیاط الظّالمین و اغنامک بین ذئاب ارضک اسألک بقدرتک الّتی غلبت الکائنات و بسلطانک الّذی احاط الموجودات ان تنوّر قلوب عبادک بنور عدلک و زیّنهم بطراز البرّ و التّقوی فی مملکتک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال

این ایّام طغیان مفترین و بغضاء خائنین از حدّ گذشته نفسی که در لیالی و ایّام بمناهی مشغول لأجل حفظ او او را طرد نمودیم رفته در مدینۀ کبیره با امثال خود متّحد شده و بتضییع امر اللّه مشغول و اتّخذوا الأختر لأنفسهم معیناً و ناصراً لنشر مفتریاتهم و نفس مطروده از ارض مقدّسه به شیخ محمّد یزدی پیوست و بفتوای اخوی بر ضرّ مظلوم و اکل اموال ناس قیام نمودند چون امرا و علمای ایران را مخالف و معرض میدانند لذا اختر و سائرین بر عناد قیام نمودند مخصوص اختر که محض اخذ دراهم و اعتبار تحریر نموده آنچه را که خود گواهی میدهد بر کذب آن لعمر اللّه انّه فی ضلال مبین البتّه مقامی را که اکثر اهل عالم انکار نموده‌اند احدی از مطالع بغی و فحشا و ظلم و اعتساف در باره‌اش بصدق تکلّم نکند و تمسّک نماید بآنچه که سبب فزع اکبر است ولکن این مظلوم بفضل اللّه و عنایته ما سوی اللّه را بمثابۀ کفّی از تراب مشاهده مینماید ضوضا و غوغا و زماجیرشان را بمثابۀ طنین ذباب میداند مگر نفوسی که از عنایت الهی بطراز عدل و امانت و صدق و صفا مزیّنند نه ملاحظۀ شأن و تزویر عرفا را مینمایند و نه ضوضای علما را امام وجوه کل امر اللّه را اظهار نمودیم لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا اگرچه این ایّام مطالع ظلم و اعتساف بر ضرّ این مظلوم قیام نموده‌اند سوف یظهر اللّه کنوزه لنصرة امره و نبإه و این کنوز رجالند لا تمنعهم سطوة و لا تخوّفهم شوکة و لا تضعفهم الصّفوف و الألوف بحکمت و بیان امکان را مسخّر نمایند

قل یا حزب اللّه بیقین مبین بدانید فساد و نزاع و قتل و غارت شأن درندگان ارض است مقام انسان و شأنش بعلم و عمل است در اکثر الواح عباد را از ما یضرّهم منع و به ما ینفعهم امر نمودیم یا حزب اللّه با جمیع احزاب عالم بمحبّت و مودّت معاشرت نمائید فساد و شئونات آن طرّاً نهی شده نهیاً عظیماً فی کتاب اللّه ربّ العالمین اگرچه در اوّل ایّام از قلم اعلی نازل شد آنچه که ظاهرش مخالف امر جدید الهی است از جمله امثال این فقرات نازل قد طالت الأعناق بالنّفاق این اسیاف قدرتک یا قهّار العالمین ولکن مقصود از آن نزاع و فساد نبوده بلکه مقصود اظهار مراتب ظلم ظالمین بوده و شقاوت مشرکین تا کل بدانند که ظلم فراعنۀ ارض بمقامی رسیده که از قلم اعلی امثال این آیه نازل و حال وصیّت مینمائیم عباد اللّه را که از بعد ببعضی بیانات تمسّک ننمایند و سبب ضرّ عباد نشوند نصرت در این ظهور اعظم منحصر است بحکمت و بیان جند اللّه اعمال طیّبۀ طاهره و اخلاق مقدّسۀ مرضیّه بوده و هست و سردار این جنود تقوی اللّه مکرّر این بیان در صحف و کتب و الواح نازل خذوا یا قوم ما امرتم به من لدی اللّه المهیمن القیّوم انّه یأمرکم بما یحفظکم و ینفعکم انّه هو الفضّال الکریم

امروز استقامت از اعظم اعمال نزد غنیّ متعال مذکور سبحان‌اللّه بعضی از نفوس که سالها ادّعای استقامت مینمودند چون فی‌الجمله امتحان بمیان آمد فرّوا کحمر مستنفرة فرّت من قسورة چندی قبل مکتوبی از قریۀ منشاد بساحت اقدس ارسال نمودند و در آن مکتوب از حقّ جلّ جلاله خوارق عادات طلب کرده‌اند لأجل اطمینان نفوس و ایقان قلوب ولکن سائلین بعضی از علمای فرقان بودند مشاهده شد اگر باسم آن نفوس ذکر این ظهور و حجّت و برهانش شود شاید سبب ضوضای علمای فرقان گردد لذا اسناد را تحویل و تبدیل نمودیم و از ملکوت بیان نازل شد آنچه که هر منصفی اگر بقرائت آن فائز شود مادام الحیات به رجعت الیک یا مقصود العالم ناطق گردد و یکی از آن نفوس هم اظهار تصدیق مینمود و بعد از ملاحظۀ تحویل اسناد متزلزل مشاهده گشت لا یعزب عن علمه من شیء یسمع و یری و هو المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین امید آنکه از اضطراب باطمینان و از توقّف برجوع فائز شوند انّه هو التّوّاب الکریم مع آنکه اهل قریه در این ارض موجود و در ظاهر ظاهر هم امور آن ارض معلوم و واضح مع‌ذلک واقع شد آنچه که شایسته نبود کجاست شأن آن نفوس و نفوسی که از شبهه و ریب و ظنون و اوهام انام گذشته‌اند و قصد بحر معانی نموده‌اند نقطۀ اولی میفرماید اگر او بر سماء حکم ارض نماید و یا بر ارض حکم سماء لیس لأحد ان یقول لم و بم

باری بعضی از نفوس غافله در هر بلد بمثابۀ ابلیس در سرّ بتلبیس مشغولند ولکن لدی اللّه مشهود یا حزب اللّه لوجه اللّه شما را ذکر مینمائیم و نصیحت میفرمائیم که شاید از ارض ادنی قصد ذروۀ علیا نمائید و از اوهام بنور یقین توجّه کنید و به ما یظهر من عنده راضی باشید حقّ جلّ جلاله با علم یفعل ما یشآء آمده و رایت یحکم ما یرید امام وجهش منصوب بآن ناظر باشید و از دونش فارغ و آزاد بیقین مبین بدانید آنچه از او ظاهر شود حقّ است و صدق لا ریب فیه امید آنکه از فضل و عنایت حقّ جلّ جلاله اولیا یعنی نفوسی که از اصحاب سفینۀ حمرا و از اهل بهاء محسوبند شبهات اهل عالم ایشان را از رحیق مختوم و اسم قیّوم منع ننماید و محروم نسازد بعضی از خلق در هر حال نظرشان بر اعراض و اعتراض است چنانچه الی حین چند کرّه اهل بیان سؤال نموده‌اند که حضرت داود صاحب زبور بعد از حضرت کلیم علیه بهآء اللّه الأبهی بوده ولکن نقطۀ اولی روح ما سواه فداه آن حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این فقره مخالف کتب و ما عند الرّسل است قلنا اتّق اللّه و لا تعترض علی من زیّنه اللّه بالعصمة الکبری و اسمائه الحسنی و صفاته العلیا سزاوار عباد آنکه مشرق امر الهی را تصدیق نمایند در آنچه از او ظاهر شود چه که بمقتضیات حکمت بالغه احدی جز حقّ آگاه نه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر

نفوس اربعۀ اهل منشاد را طلب نمودیم تا حاضر شوند لیسمعوا ما خلقت الآذان لاصغائه ولکن حاضر نشدند قد منعتهم الأوهام عن نور الیقین از حقّ میطلبیم کل را مؤیّد فرماید بر تسلیم و رضا انّه هو السّامع المجیب امروز بر حزب اللّه لازم و واجب که از بحر جود سلطان وجود و مالک غیب و شهود مسئلت نمایند که شاید عباد ارض باوهام حزب قبل مبتلا نشوند ولکن بعضی از نفوس مثل هادی دولت‌آبادی و مهدی نجف‌آبادی جمیع همّت را بر اضلال خلق مصروف داشتند و بخدعه و مکری ظاهر گشتند که سکّان مدائن بیان و عرفان متحیّر مشاهده میشوند ایکاش نفسی امثال آن سؤالات را از نفس ساکنۀ در جزیره مینمود لیظهر له ما نزّل بالحقّ فی هذا المقام العزیز المنیع قل یا اولیآء اللّه ندای مظلوم را بسمع فطرت بشنوید و در آثارش بعین حقیقت توجّه نمائید لعمری اذاً یظهر لکم ما کان مستوراً عن اعین العباد انّ اللّه هو النّاصح الفیّاض المشفق الکریم

یا ایّها المنجذب بآیاتی اسمع ما انزلناه لأحد اولیائی انّا ما اردنا فی الملک الّا الاصلاح یشهد بذلک مصباح العالم الّذی ما اتّخذ لحفظه زجاجاً و لا بلّوراً و لا حائلاً لعمر اللّه انّ البهآء ما نطق عن الهوی بل بما یقرّب النّاس الی مقام تطمئنّ به قلوبهم و تستریح به نفوسهم انت تعلم و اللّه یعلم ورائک انّی ما اتّخذت لنفسی معیناً و نصرت امر اللّه بقدرة عجزت عند ظهورها قدرة العالم و سطوة الأمم الّذین نبذوا التّقوی و اخذوا الفحشآء من دون بیّنة و برهان

بگو ای عباد وصایای مظلوم را بشنوید اوّل هر امری و ذکری معرفت بوده اوست ممدّ کل و مربّی کل و اوّل امری که از معرفت حاصل میشود الفت و اتّفاق عباد است چه که باتّفاق آفاق عالم منوّر و روشن و مقصود از اتّفاق اجتماع است و مقصود از اجتماع اعانت یکدیگر و اسبابی که در ظاهر سبب اتّحاد و الفت و وداد و محبّت است بردباری و نیکوکاریست در یکی از الواح باین کلمۀ علیا نطق نمودیم طوبی از برای نفسی که در لیالی در فراش وارد شود در حالتی که قلبش مطهّر است از ضغینه و بغضا و لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم و حصن محکم متین از برای حفظ نفس امّاره خشیة اللّه بوده و هست اوست سبب تهذیب نفوس و تقدیس وجود در ظاهر و باطن مکرّر گفتیم نصرتی که در کتب و صحف و الواح این مظلوم مسطور بحکمت و بیان بوده و همچنین باعمال و اخلاق لعمر اللّه اقوی جنود عالم اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه بوده و هست سیف تقوی احدّ از سیف حدید است لو کنتم تعلمون من غیر ستر و حجاب امام وجوه احزاب امر اللّه را ذکر نمودیم و کل را به ما یقرّبهم و یحفظهم و یرفعهم امر کردیم و از اوّل ایّام الی حین آنچه در سبیل دوست یکتا وارد شده حمل نمودیم و صبر کردیم و از فضل و رحمت الهی از امری که بقدر سمّ ابره رائحۀ فساد از آن استشمام شود مقدّس و منزّه بوده و هستیم امروز امری که لائق ذکر است امریست که سبب اتّحاد و اتّفاق و ارتقاء کل است عمل نیک بمثابۀ سدره مشاهده میشود و اثمار جنیّۀ لطیفه از آن ظاهر میگردد امروز روز اعمال طیّبه است و اخلاق مرضیّه نصایح مظلوم از نظر نرود امید آنکه مابین اولیا عرف محبّت و دوستی متضوّع گردد و با یکدیگر بمحبّت و شفقت معاشرت نمایند در یکی از الواح باین کلمه نطق نمودیم آسمان حکمت الهی بدو نیّر روشن و منیر مشورت و شفقت و خیمۀ نظم عالم بدو ستون قائم و برپا مجازات و مکافات امثال این امور بملوک عصر راجع ایشانند مظاهر قدرت الهی و مطالع عزّت ربّانی بعد از معرفت حضرت باری جلّ جلاله دو امر لازم خدمت و اطاعت دولت عادله و تمسّک بحکمت بالغه این دو سبب ارتفاع و ارتقاء وجود و ترقّی آن است از حقّ میطلبیم حضرت سلطان ایّده اللّه را بتجلّیات انوار نیّر عدل منوّر فرماید اگر علمای حزب شیعه بگذارند رأفت و شفقت سلطانی کل را اخذ نماید و بعدل و انصاف حکم فرماید این مظلوم وفا را دوست داشته و دارد و یا ملکی از ملوک ارض را بر اعانت مظلومهای عالم تأیید نماید صراط حقّ و میزانش عدل و انصاف بوده از حقّ جلّ جلاله سائل و آملیم عباد خود را از آنچه ذکر شد محروم ننماید علمای ایران سبب و علّت منع عبادند از صراط الهی قل یا معشر العلمآء ضعوا اقلامکم قد ارتفع صریر القلم الأعلی بین الأرض و السّمآء و ضعوا ما الّفتموه بأیادی الظّنون و الأوهام قد ماج بحر العلم و اشرق نیّر الیقین من افق ارادة اللّه ربّ العالمین انّا نوصی اولیآء اللّه مرّة اخری بالأمانة و الدّیانة و العفّة و بتقوی اللّه قائد جیوش العدل من لدی اللّه الآمر الحکیم

الهی الهی ایّد اولیائک علی عمل یتضوّع منه عرف رضائک و یکون مزیّناً بعزّ قبولک ای ربّ تسمع زفراتهم و تری عبراتهم و تعلم ما ورد علیهم من دون بیّنة من عندک انّک تعلم ما فی قلوب عبادک و لا یعزب عن علمک من شیء قد شهدت الممکنات بأنّک انت الحقّ علّام الغیوب

طوبی لنفس تمسّک بحبل الصّبر و الاصطبار فیما ورد علیه فی سبیل اللّه ربّ العرش العظیم قلم مظلوم در جمیع احیان عباد را به ما ینفعهم و یقرّبهم وصیّت نموده امید آنکه حقّ جلّ جلاله آذان عالم را مطهّر نماید تا بسمع قبول نصایح و مواعظ مظلوم را بشنوند و بآن عمل نمایند

الهی الهی ایّد عبادک الغافلین علی الرّجوع الیک انّک انت التّوّاب الفضّال الفیّاض الغفّار العلیم الحکیم

یکی از اولیا علیه بهآء اللّه که از کأس استقامت نوشیده و ما سوی اللّه نزدش معدوم بوده در ارض صاد با هادی دولت‌آبادی ملاقات نموده آن غافل ذکر نمود ماء نطفه را نقطۀ اولی حکم بطهارتش کرده‌اند لأجل حرمت نطفۀ من یظهره اللّه و در آن ایّام جمال قدم بیست و پنج ساله بودند و مقصودش از این کلمه ردّ ظهور اللّه و نفی او و اثبات اوهام خود بوده اوّلاً آنکه این کلمه از بیانست میفرماید در آن یوم بیان نفع نمیبخشد و بآن تمسّک ننمائید قال و قوله الحقّ انّه لا یشار باشارتی و لا بما نزّل فی البیان و بآنچه ذکر نمود مخالفتش با حضرت نقطه نزد متبصّرین واضح و ثابت چه که حضرت میفرماید ایّاک ایّاک ان تحتجب بما نزّل فی البیان بکمال تصریح مخالفت نموده و شاعر نیست قل لعمر اللّه لا یجد احد من البیان الّا عرف ظهور مکلّم الطّور الّذی ینطق بأعلی النّدآء الملک للّه مولی الوری یا هادی سبب اختلاف و اضلال مشو انوار آفتاب حقیقت عالم معانی و بیان را منوّر نموده و آیات الهی بمثابۀ امطار از سحاب فضل نازل و هاطل جمیع بیان الیوم طائف حول است لو کنتم تفقهون سبحان‌اللّه هادی ملتفت نیست که چه میگوید و از بیان حضرت نقطۀ اولی در بارۀ نطفه چه ادراک کرده ثانیاً بگو ای غافل نطفۀ من یظهره اللّه روح ما سواه فداه طاهر و مطهّر بوده و هست و آن نطفۀ مبارکه بذکر احدی محتاج نه اقسمک باللّه الّذی خلقک و سوّاک در یک آن قلب را از بغض مطهّر نما و بعد در آنچه ذکر نمودی تفکّر کن شاید بکلمۀ مبارکۀ تبت الیک یا مولی العالم موفّق شوی آیا پاکی و طهارت نطفۀ من یظهره اللّه معلّق بکلمۀ عباد اوست استغفر اللّه من هذا الوهم المبین استغفر اللّه من هذا الظّلم العظیم استغفر اللّه من هذا الخطإ الکبیر بگو یا هادی اگر در این حین سمع را از قصص کاذبه طاهر سازی از لسان حضرت نقطه انّنی انا اوّل العابدین اصغا نمائی من یظهره اللّه روح ما سواه فداه محیط بوده نه محاط مقام نقطه بقول او ثابت شده و میشود انّه هو غنیّ عمّن فی السّموات و الأرض کل باو محتاج و در این مقامات حضرت نقطه بکلمۀ مذکوره ناطق اسمع ثمّ انصف و لا تکن من الظّالمین و اگر بگوئی مقصود حضرت نقطه از ذکر نطفه آگاهی خلق بوده خلق اگر مثل تو مشاهده شوند هرگز آگاهی نیابند چه که بصر و سمع را از مشاهده و اصغا منع نمایند و اگر مقصود آگاهی نفوس منصفه بوده ایشان از ذکر من یظهره اللّه و کلمۀ او که نقطۀ اولی از آن اخبار نموده بقوله انّه ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه الی آخر الآیة مقام آن نطفۀ طیّبه و آن لطیفۀ طاهرۀ ربّانیّه را دانسته و میدانند باری مقصود آن حضرت از ذکر این اذکار اشتغال بذکر آن محبوب بوده اعرف و کن من الشّاکرین اعلم و کن من التّائبین انظر و کن من المنصفین میفرماید شجرۀ اثبات باعراض از او شجرۀ نفی میشود لعمر اللّه ندای بیان مرتفع و با ناله و حنین میفرماید یا قوم یوم یوم اللّه است و امر امر او بقطره از بحر ممنوع نشوید و بذرّه از آفتاب ظهور محروم نمانید لعمری یا هادی اخذت الغدیر و نبذت بحر اللّه ورائک اتّق اللّه ثمّ انصف فیما ظهر بالحقّ انّه یغنیک عن دونه و یهدیک الی نبإه العظیم یا هادی هل یقدر من اردته ان یستنّ مع الفارس الالهی فی میدان الحکمة و البیان لا وربّک الرّحمن خذ اعنّة هواک ثمّ ارجع الی مولاک انّ الیه مرجعک و مثواک یا هادی قل للمهدی لست انت من فرسان هذا المضمار اعرف مقامک و لا تکن من المتجاوزین طهّر قلبک من همزات الوری و بصرک عن رمد الهوی لتعرف من اتی من افق الاقتدار برایات الآیات و تکون من العارفین یا مهدی از برای این یوم خلق شدی بخدعه و مکر تمسّک ننما و سبب اضلال مشو و مخالفت حضرت نقطه مکن بحر بیان امام بصرت موّاج و آفتاب حقیقت فوق رأست مشرق و لائح انظر و قل

لک الحمد یا مقصود العالم و لک البهآء یا محبوب من فی السّموات و الأرضین

یا هادی انصاف ده در آنچه ظاهر شده تو هر یوم در حفظ جان خود تدبیر مینمائی و مردم را بدرهم و دینار و اقوال نالائقه از حقّ منع میکنی بر خود و مردم رحم نما در بیدانشی بمقامی رسیده‌ئی که طهارت نطفۀ من یظهره اللّه را معلّق بکلمۀ نقطه نموده‌ئی استغفر اللّه من هذا الوهم المبین استغفر اللّه من هذا الظّلم العظیم استغفر اللّه من هذا البغی الکبیر استغفر اللّه من هذا الخطإ الّذی لیس له شبیه و لا نظیر قسم بآفتاب برهان که الیوم از اعلی افق عالم مشرق و لائح است این مظلوم لوجه اللّه ترا نصیحت میفرماید لعلّک تتذکّر او تخشی تو با ما نبودی از اصل امر آگاه نیستی بآثار رجوع نما لعلّ یفتح علی وجهک باب العدل و الانصاف و تکون من الموقنین بعد از ذکر نطفه امام وجه شخص مذکور علیه بهآء اللّه و عنایته گفته پنجاه جلد کتاب از یحیی نزد منست امشب بمان و ببین مع آنکه آنچه اعتراض کرده جوابهای محکم شنیده ولکن بغضا او را از توجّه بافق اعلی منع نموده حقّ شاهد و عالم گواه که بکذب تکلّم کرده دو جلد از مناجات حضرت نقطه روح ما سواه فداه نزد یحیی بوده و مکرّر آنرا نوشته شاید آنچه نوشته به هادی سپرده و از این گذشته اگر صاحب هزار کتاب شود در این یوم او و امثال او را نفعی نبخشد یک قطعه الماس از صدهزار خروار حجر بهتر است صد رطل حدید و نحاس بیک یاقوت بهرمانی معادله ننماید از این امور گذشته معادل جمیع کتب سماوی از نقطه و قبل او الحال حاضر و موجود بیا و ببین و در حین تنزیل حاضر شو شاید نفحات وحی ترا جذب نماید و یا عرف الهام بمقصود رساند یا هادی اگر از حضور ممنوعی وکیل و نایب تعیین نما شاید بیابید آنچه را که الیوم از آن غافلید و اقبال نمائید بآنچه که از آن معرضید انّ المظلوم ینادی و یقول

الهی الهی لا تمنع عبادک عن شاطئ بحر عنایتک و لا تجعلهم من الّذین کفروا بک و بآیاتک و انکروا ما انزلته من قلمک الأعلی فی ایّامک ای ربّ عرّفهم نبأک و علّمهم صراطک و مقامک انّک انت العزیز التّوّاب

بگو یا هادی این مظلوم وقتی در زنجیر بود که تو در بستر بکمال راحت آرمیده بودی در لیالی و ایّام لأجل ارتفاع کلمة اللّه حمل بأساء و ضرّاء نمودیم زحمتهای این مظلوم و بلایای او خارج از حدّ احصاست ایّامی که از سطوت غضب علما و امرا عالم ظلمانی و تیره بود این مظلوم بقوّت ملکوتی و قدرت الهی منقطعاً عن العالم امام وجوه امم باظهار امر قیام نمود و از جهات نفحات متضوّع و تجلّیات انوار نیّر بیّنات مشرق و ساطع و لائح و چون فی‌الجمله آفتاب امر از افق هر مدینه اشراق نمود تو و امثال تو از خلف حجاب با اسیاف ضغینه و بغضا و کذب و افترا بیرون آمدید و قصد مظلوم نمودید من غیر حجّت و برهان اتّق اللّه یا هادی و لا تکن من الظّالمین انّا ندعوکم الی النّور و تدعوننی الی النّار ما لکم لا تتعقّلون و فیما ظهر لا تتفکّرون بشنو ندای مظلوم را ثمّ اجعل محضرک بین یدی اللّه ثمّ انصف فی هذا النّبإ الأعظم و لا تکن من الظّالمین بحضرت نقطه روح ما سواه فداه بچه حجّت اقبال کردی و تصدیق نمودی اعظم از آن را ببصر انصاف ملاحظه نما لعلّک تتّخذ اللّه لنفسک معیناً و تجد الیه سبیلاً قسم بامواج بحر بیان مقصود عالمیان از ایمان تو و امثال تو گذشتیم القای بغضا در قلوب منما نصیحت ناصح امین را بشنو و بآثار منقطعاً عن الکلّ رجوع نما لعمر اللّه انّها ترشدک و تهدیک الی صراط اللّه المستقیم هر یوم بوهمی تمسّک مینمائی و بر اعراض و اعتراض تشبّث نفسی از شما باین ارض آمده و ذکر نمود معرضین بیان مقبلین را منع مینمایند و از توجّه بشطر اللّه بازمیدارند و ذکر قتل و ظلم و امثال آن را القا میکنند و مقبلین را از صراط مستقیم محروم میسازند حقّ جلّ جلاله مقدّس و مبرّاست از ادراک و عقول معرضین باید در اثبات حقّیّت نظر نمود و بحجّت و برهان تمسّک جست اگر حقّیّت ثابت شد دیگر آنچه از جانب او ظاهر شود حقّ است شک و ریب را در آن ساحت مقرّ و مقامی نه چندی قبل این خطبۀ مبارکه از قلم اعلی جاری و نازل حال مجدّد ذکر میشود شاید بمرقاة انصاف صعود نمائی و در آنچه ظاهر شده تفکّر کنی و فائز شوی بآنچه که سبب اعظم است از برای نجات امم و اصلاح عالم

هو الذّاکر المعزّی العلیم البصیر

الحمد للّه الّذی استقرّ علی العرش بالعظمة و العزّة و الکبریآء و نطق بما نفخ فی الصّور و اهتزّ من فی القبور و انصعق من فی الأرض و السّمآء الّا من شآء اللّه مالک الأسمآء و به نصبت رایة انّه یفعل ما یشآء و ارتفع علم الملک یومئذ للّه مولی الوری و مالک الآخرة و الأولی انّه لهو الّذی لا یفارق عن ساحة عزّه حکم الصّدق ولو یحکم بالوجود لمن لا وجود له و لا یسمع من هوآء تقدیسه صوت اجنحة طیر العصیان ولو یحلّ ما حرّم فی ازل الآزال انّه لهو المعبود الّذی شهدت الذّرّات لعظمته و سلطانه و الکائنات لقدرته و اقتداره انّ القائم من قام علی ذکره و نطق بثنائه و القیّوم من فاز بالاستقامة علی امره تعالی تعالی من ینطق بالحقّ تعالی تعالی من ابتلی بین الخلق تعالی تعالی من یری نفسه بین الجمع وحیداً و بین القوم فریداً الحمد للّه الّذی جعل البلآء طرازاً لأولیائه و به زیّنهم بین خلقه و بریّته انّه لهو الحاکم الّذی ما منعته حجبات العالم و لا سبحات الأمم و ما اطّلع علی ما عنده احد الّا نفسه یشهد بذلک من عنده علم الألواح

مقصود آنکه ساحت عزّش از خطا و عصیان مقدّس و منزّه است و آنچه از ملکوت اوامر و احکامش ظاهر شود کل من غیر توقّف باید بآن تمسّک نمایند و عمل کنند اعمال این حزب نزد تو و اهل بیان طرّاً معلوم و واضح بوده و هست در سفک دماء و تصرّف در اموال ناس و ظلم و تعدّی مبالات نداشته‌اند و بعد از اشراق نیّر ظهور از افق عراق کل را از اعمال مردوده و اخلاق مبغوضه منع نمودیم ذرّات کائنات گواه بوده و هست که در جمیع احوال عباد را به ما یرفعهم امر نمودیم و از آنچه سبب پستی و ذلّت بوده نهی کردیم مقصودی جز ارتفاع کلمة اللّه و اصلاح عالم و نجات امم نبوده و نیست هل من منصف ینصف فی هذا الأمر الأعظم و هل من عادل ینطق بالعدل فی هذا النّبإ العظیم نسأل اللّه ان یؤیّد عباده علی ما یرفعهم و یعرّفهم ما یقرّبهم الیه انّه هو الحقّ المقتدر المهیمن العلیم الخبیر چه میگوئی در ظهور خاتم انبیا روح ما سواه فداه که در سه یوم هفتصد نفس را گردن زدند در برّیّۀ شام و اطراف خلق کثیر را از طراز هستی منع نمودند باری حقّ مختار است در اعمال و افعال در آنچه ذکر شد تفکّر نما شاید آگاه شوی و بیابی آنچه را که سبب بقای ابدیست بعد از اثبات حقّیّت اعراض و اعتراض جائز نبوده و نیست مع‌ذلک ونفسه الحقّ در این مقام نازل شده آنچه که هر منصفی شهادت میدهد که مقصود این مظلوم حفظ ناس بوده و هست و اطفاء نار ضغینه در افئده و قلوب در کتب منزله و صحف مقدّسه و الواح منیره نظر نما شاید فائز شوی بآنچه که سبب ظهور عدل و انصافست للّه الحمد بعنایت حقّ جلّ جلاله و ارادۀ محیطه‌اش چهل سنه میشود که نار جدال و نزاع و فساد در ایران خاموش و مخمود است در امری که در عشق‌آباد واقع شده نظر نما یکی از اولیا را فئۀ طاغیۀ باغیه شهید نمودند و جراحات وارده از سی متجاوز بوده مع‌ذلک حزب اللّه تعرّض ننمودند و باین آیۀ مبارکه که مکرّر از قلم اعلی نازل گشته تمسّک جستند انّه هو السّتّار یأمرکم بالسّتر و هو الصّبّار یأمرکم بالصّبر الجمیل شفقت و محبّتشان بمقامی فائز که از قاتلین و ظالمین شفاعت نمودند هنیئاً لهم نشهد انّهم اخذوا کوثر الرّضآء من ایادی عطآء ربّهم الفیّاض الغفور الرّحیم اگر فضل این ظهور را شما انکار نمائید البتّه حقّ جلّ جلاله برانگیزاند نفوسی را که لوجه اللّه قیام کنند و بحقّ تکلّم نمایند در اعمال و افعال احبّای قبل تفکّر نما و همچنین در اعمال این ایّام شاید اعتساف را بسیف تقوی از میان برداری و بانصاف توجّه کنی قل

الهی الهی اشهد بأنّک اقبلت الیّ اذ کنت معرضاً و نادیتنی اذ کنت صامتاً اسألک یا مسخّر الأفئدة و القلوب باسمک المحبوب ان تؤیّد عبادک علی ما یرفعهم باسمک و یجعلهم اعلام هدایتک فی ارضک ای ربّ نوّر قلوبهم بأنوار نیّر العدل و الانصاف و قدّر لهم ما یزیّنهم بطراز عفوک و رضائک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال

یا حزب اللّه بافق ارادۀ حضرت موجود ناظر باشید و به ما ینبغی لأیّامه متمسّک یوم عظیم است و امر عزیز عجب است مع آنکه بعضی از عباد خود را از اهل بیان میشمرند باوهام حزب قبل مبتلا مشاهده میشوند امروز کتب عالم احدی را نجات نمیبخشد الّا بکلمه‌ئی که از مشرق فم ارادۀ الهی اشراق نماید هر بیانی بآن مزیّن گشت او بعزّ قبول فائز امروز از کلمۀ مبارکه عرف توحید حقیقی متضوّع طوبی لمن وجد و ویل للغافلین قل یا حزب اللّه ضعوا ما عند المعرضین و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه ربّ العالمین لعمری کتب عالم بکلمه‌اش معادله ننماید حال بسمع طاهر مقدّس این آیۀ علیا را که از نقطۀ اولی ظاهر شده اصغا نما قوله عزّ ذکره اگر یک آیه از آیات من یظهره اللّه را تلاوت کنی اعزّتر خواهد بود عنداللّه از آنکه کلّ بیان را ثبت کنی زیرا که آن روز آن یک آیه ترا نجات میدهد ولی کلّ بیان نمیدهد حال در علوّ مقام و سموّ آن تفکّر نما شاید از شبهات مغلّین و اشارات معتدین از تقرّب الی اللّه محروم نمانی سبحان‌اللّه بعضی لفظ مستغاث را حجاب نموده‌اند و بآن کلمه خلق را از حقّ منع کرده‌اند مع آنکه ذکر مستغاث هم از بیان است میفرماید به بیان از سلطان و منزل او محروم نمانید و از آن گذشته میفرماید چه کسی عالم بظهور نیست غیر اللّه هر وقت شود باید کل تصدیق بنقطۀ حقیقت نمایند و شکر الهی بجای آورند امروز اهل بهاء در ظلّ سرادق عظمت و عصمت حقّ جلّ جلاله مقرّ یافته‌اند و از برای خود مقام گزیده‌اند باستقامتی ظاهرند که شبه و مثل نداشته و ندارد فی‌الحقیقه هر بصیری متحیّر است و هر خبیری متعجّب چه که در این ظهور اعظم ظاهر شده آنچه که از اوّل ابداع الی حین ظاهر نگشته آفتاب قدرت امام وجوه مشرق و بحر علم ظاهر و سماء فضل مرتفع مع‌ذلک بادلّه و برهان عباد را بافق ظهور دعوت مینمائیم که شاید محروم نمانند فضل بمقامی رسیده که مالک ملکوت بیان در اثبات امرش بقول دیگران استدلال میفرماید بگو ای اهل بیان از حقّ بترسید بعدل و انصاف در آنچه ظاهر شده تفکّر نمائید و ملاحظه کنید شاید فائز شوید بآنچه که از برای آن خلق شده‌اید حزب قبل در قرون و اعصار باوهام مشغول و آن اوهام سدّی شد حائل و ایشان را از کعبة اللّه محروم نمود و از عرفان مطاف مقرّبین و مخلصین منع کرد هر یوم حزبی را حزبی سب مینمودند و در اعراض و اعتراض شبه نداشته و ندارند

در ایّام طفولیّت روزی از روزها قصد ملاقات جدّۀ غصن اعظم را نمودیم در ایّامی که ضلع مرحوم میرزا اسمعیل وزیر بوده بعد از ورود مشاهده شد شخصی با عمامۀ کبیر نشسته و نفسی هم با او بوده از خلف حجاب مخصوص ورقۀ مؤمنۀ مقدّسه تحقیق مینمود از جمله ذکر نمود باید بدانیم و بفهمیم که جبرئیل بالاتر است یا قنبر امیرالمؤمنین این مظلوم با آنکه ببلوغ ظاهره نرسیده بود بسیار تعجّب نمود از عقل آن دو غافل باری شخص مذکور بخیال خود امثال این بیان را از معارف میشمرد و بگمان خود باعلی مقام عرفان ارتقا نموده غافل از آنکه از عبدۀ اسماء لدی اللّه مذکور و محسوب بعد از توقّف چند دقیقه این مظلوم ذکر نمود اگر جبرئیل آن است که در کتاب مبین میفرماید نزل به الرّوح الأمین علی قلبک آقای قنبر هم در آن مقام نبوده و هنگامی هم که توجّه بارض قم نمودیم همین شخص در آن ارض موجود مکرّر امثال این کلمات در چند مقام از او اصغا شد از جمله یومی ذکر نمود باید بدانیم سلمان بالاتر است یا عبّاس آیا از برای این گفتگو چه ثمر و اثری ملاحظه نموده‌اند و حاصل این ذکرها چیست مقصود آنکه حزب اللّه بدانند که آن قوم عبدۀ اوهام بوده‌اند و باین جهت از عرفان حقّ جلّ جلاله در ایّام ظهور محروم گشتند رجا آنکه امثال این امور در این ظهور ظاهر نشود حقّ را حقّ و خلق را خلق دانند طوبی للمنصفین

از قرار مذکور این ایّام ابن باقر ارض صاد حسب الأمر حضرت سلطان در مدینۀ طاء وارد و در یکی از مجالس گفته باید سورۀ توحید را ترجمه نمائید و بهر یک از اهل مملکت بسپارید تا کل بدانند حقّ لم‌یلد و لم‌یولد است و بابیها بالوهیّت و ربوبیّت قائل سبحان‌اللّه آیا چه شده که ابن عمران در طور عرفان بعد از اصغای انّنی انا اللّه از سدرۀ مبارکه ذکری ننمود و دفتر توحید را ترجمه نفرمود باری اگر نفسی با او ملاقات نماید از قول مظلوم بگوید اتّق اللّه ندای ناصح امین را بسمع فطرت بشنو و چون کلیم آنچه را اصغا نمود و قبول فرمود تو هم از سدرۀ مبارکۀ انسان قبول نما لعمر اللّه کلمۀ مبارکۀ انّی انا الانسان نزد مظلوم اعظم است از جمیع آنچه ادراک نموده‌اند قل یا ابن باقر در این ظهور تفکّر کن نفسی که بقدرت قلم اعلی ظاهر نمود آنچه را که اکثر عباد از ملوک و مملوک متحیّر البتّه چنین شخص دارای خزائن حکمت و بیان است باید بانصاف مزیّن شوید و قصد ادراک نمائید و بکمال تسلیم و رضا اقبال کنید که شاید بلآلی مکنونۀ در اصداف بحر اعظم فائز شوید از علوّ و سموّ ندا ارادۀ توجّه عباد بوده که بعد از اقبال و توجّه القا نمائیم آنچه را که هر نفسی خود را در ظلّ سدرۀ عطا غنی و مستغنی مشاهده نماید و کان سرّ الوجود علی ما اقول شهیداً قل یا ابن باقر مقامت را ادراک نما و از آن تجاوز منما انّه یهدیک و یرشدک بما یغنیک و یحفظک ینبغی لک ان تشکر ربّک الفضّال و ربّک الفیّاض و ربّک الکریم لوح برهان که از سماء مشیّت رحمن مخصوص والد نازل شده تحصیل نما و قرائت کن شاید از شمال وهم و اوهام بیمین یقین و ایقان توجّه نمائی و بنور عدل منوّر شوی یا محمّد قبل علی علیک بهائی و عنایتی بگو یا ابن باقر یک کلمه لوجه اللّه ذکر مینمائیم که شاید از عالم اعتساف و ظلم بگذری و بمرقاة توکّل و انقطاع قصد مدائن عدل و انصاف نمائی آیا در دنیا نوری و یا ظهوری ظاهر شد و یا اشراق نمود که تو و امثال تو قبولش کردند و ردّش ننمودند معیّن نما که بوده و نامش چه باری جسارت را بگذار و به ما حکم به اللّه راضی شو در لوحی از قبل این مناجات نازل قرائت نما شاید بر اختیار حقّ اقرار نمائی و قبول کنی آنچه را که از سماء مشیّت نازل گشته

سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک باسمک الّذی به سخّرت من فی السّموات و الأرض ان تحفظ سراج امرک بزجاجة قدرتک و الطافک لئلّا تمرّ علیه اریاح الانکار من شطر الّذین غفلوا من اسرار اسمک المختار ثمّ زد نوره بدهن حکمتک انّک انت المقتدر علی من فی ارضک و سمائک ای ربّ اسألک بالکلمة العلیا الّتی بها فزع من فی الأرض و السّمآء الّا من تمسّک بالعروة الوثقی ان لا تدعنی بین خلقک و ارفعنی الیک و ادخلنی فی ظلال رحمتک و اشربنی زلال خمر عنایتک لأسکن فی خبآء مجدک و قباب الطافک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت المهیمن القیّوم

یا ابن باقر حقّ با علم یفعل ما یشآء ظاهر شده انکار و اقرار تو منوط نبوده و نیست ذکر الوهیّت و ربوبیّت از حقّ جلّ جلاله بوده و هست این مظلوم لازال باین کلمات عالیات ناطق

الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بعظمتک و سلطانک و بقدرتک و اقتدارک وعزّتک یا اله الممکنات و معبود الکائنات احبّ ان اضع وجهی علی کلّ بقعة من بقاع ارضک و علی کلّ قطعة من قطعاتها لعلّه یتشرّف بمقام تشرّف بقدوم اولیائک ای ربّ تسمع ندائی و ضجیجی و صریخی فی ایّامک و تعلم بأنّی ادعو عبادک الی النّور و هم یدعوننی الی النّار اسألک ان تؤیّد عبادک علی الرّجوع الیک و الانابة لدی باب فضلک انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب

ایکاش نفحات متضوّعۀ از آیات را ادراک مینمودی بشنو ندای مظلوم را از ظلم بعدل رجوع نما و از اعتساف بانصاف توجّه کن احضر امام الوجه لتری امواج بحر بیان ربّک الرّحمن و تجلّیات انوار نیّر البرهان ایّاک ان تمنعک الرّیاسة عن مشرق نور الأحدیّة ضع ما عندک و خذ ما امرت به من لدی اللّه ربّ العالمین عنایت این ظهور بمقامیست که هیچ منصف و عادلی انکار ننماید قریب چهل سنه میشود که این مظلوم عباد را از فساد و نزاع و جدال و قتل منع نموده در لیالی و ایّام قلم متحرّک و لسان ناطق و الحمد للّه نصح مظلوم را اولیای حقّ قبول نمودند و بآن عامل چنانچه در عشق‌آباد کشته شدند و نکشتند بلکه از ظالمها و قاتلها توسّط و شفاعت کردند و همچنین در ارض صاد و دیار اخری آنچه بر حزب اللّه وارد شد صبر نمودند و بحقّ گذاشتند و از قبل کل میدانند هر سنه نزاع و جدال جاری چه مقدار از نفوس که از طرفین کشته شدند یک سنه در طبری و سنۀ اخری در زنجان و سنۀ دیگر در نیریز و بعد از توجّه این مظلوم حسب الاجازۀ حضرت سلطان به عراق عرب کل را از فساد و نزاع منع نمودیم اگر تو منکری عالم شاهد و گواه اگرچه بعضی از مفترین و منکرین حسنات قلم اعلی را ستر نمودند و بهوی تکلّم نموده و مینمایند ولکن لعمر اللّه انّ البهآء ما ینطق عن الهوی بل نطق بما یقرّب النّاس الی الأفق الأبهی یا حزب اللّه در حقّ سلطان بحقّ تمسّک نمائید و از برای او بطلبید آنچه را که سزاوار بخشش اوست فی‌الحقیقه مکرّر نصرت نموده‌اند و اغنام الهی را از ذئاب حفظ فرموده‌اند البتّه کل شنیده و میدانید لذا باید از حقّ بطلبیم از انوار آفتاب عدلش عالم را منوّر نماید انّه علی کلّ شیء قدیر

الهی الهی تری طغیان بغاة عبادک و اشرار خلقک و ما ورد منهم علی اصفیائک و امنائک ای ربّ انصر حضرة السّلطان لینصرهم بعزّک و قوّتک و اقتدارک ثمّ افتح علی وجوههم ابواب عنایتک و رحمتک و عطائک ای ربّ نوّر آفاق القلوب بنور معرفتک و طهّرها عن الضّغینة و البغضآء بحکمتک الّتی احاطت علی الأشیآء ثمّ اکتب للّذین انفقوا ارواحهم فی سبیلک و اقبلوا الی سهام الأعدآء لاعلآء کلمتک اجر لقائک انت الّذی لا تعجزک قوّة العالم و لا تضعفک قدرة الأمم و لا یعزب عن علمک من شیء انّک انت المقتدر العزیز الحکیم

باید اولیا و اصفیا در لیالی و ایّام از برای کل تأیید طلب نمایند اگر مدّعیان محبّت الیوم بآنچه در الواح از قلم اعلی نازل شده تمسّک نمایند و عمل کنند عنقریب انوار آثار الهی بر کل تجلّی نماید یشهد بذلک لسان العظمة فی هذا الحین المبین

یا محمّد قبل علی قد ذکرت بما لا ینقطع عرفه و فزت بما یکون باقیاً بدوام الملک و الملکوت نسأل اللّه ان یجعلک من الّذین ما منعهم شیء من الأشیآء و ما خوّفتهم ضوضآء العلمآء و ما اضعفتهم سیوف الأعدآء

ای ربّ ایّد حزبک علی نصرة امرک بجنود البیان ثمّ اکتب لهم ما ترتفع به مقاماتهم بین عبادک و یقرّبهم الی بساط عزّک انّک انت المقتدر علی ما تشآء بقولک المبرم المحکم المتین

این مظلوم دو سنه فرداً واحداً غیبت اختیار نمود و در بیابانها و جبالها سائر و در ایّام غیبت هرج و مرج ظاهر بعضی را غفلت اخذ نمود بشأنی که از ما عند اللّه گذشتند و به ما عندهم تمسّک جستند بالأخره نار ظلم مشتعل و بحضرت دیّان وارد آوردند آنچه را که انجم سماء سرور ساقط و قمر عدل از نور ممنوع و شمس انصاف از ضیاء محروم در کتاب هیکل مخصوص حضرت دیّان از سماء عرفان نقطۀ بیان نازل قوله تعالی ان یا اسم الدّیّان هذا علم مکنون مخزون قد اودعناک و اتیناک عزّاً من عند اللّه اذ عین فؤادک لطیف یعرف قدره و یعزّ بهائه الی آخر بیانه عزّ بیانه و در رأس کتاب هیکل این کلمات عالیات مرقوم قوله تعالی ما نزّل لحضرة الأسد و الفرد الأحد المستشرق بالنّور الصّمد اسم اللّه الدّیّان و در مقام دیگر میفرماید ان یا مظهر الأحدیّة الی آخر بیانه و همچنین در مقامی مخاطباً ایّاه میفرماید ان یا حرف الثّالث المؤمن بمن یظهره اللّه و معنی این اسم جزادهندۀ یوم جزاست و او حرف سوّم بود که باقبال و ایمان و حضور فائز گشت و مقصود از کتاب هیکل ذکر این امر اعظم و نبأ عظیم بوده ولکن احدی ملتفت نه و در مقامی میفرماید هذا العلم عند اللّه لأعزّ من کلّ شیء مقصود آن بوده که منقطعین را بشارت عنایت فرماید بظهور کنز مخزون که از نوزده سنه تجاوز نمینماید و بعشرین نمیرسد حال باید منصفین انصاف دهند اگر مقصود این نبوده اقدمیّت آن بر سائر علوم و فضلش بر بیانات دیگر چه بوده باری غرض مرضی است انسان را از عدل و انصاف محروم مینماید حضرت دیّان را بظلمی شهید نمودند که سبب تبدیل فرح اکبر بحزن اعظم شد و بعضی از کتاب هیکل علم اکسیر و جفر را گمان کرده‌اند فباطل ما ظنّوا و هم یظنّون مقصود از کتاب بمثابۀ آفتاب ظاهر و واضح و لائح طوبی للمتبصّرین کذلک جناب میرزا علی اکبر را فتوی بر شهادتش دادند و شهیدش نمودند و همچنین آقا ابوالقاسم و سائرین را فی‌الحقیقه خطیئات آن نفوس از حدّ احصا خارج این مظلوم این اذکار را دوست نداشته و ندارد مقصود آنکه بعضی آگاه شوند و بحقّ نطق نمایند اسم دیّان را ابوالشّرور و جناب خلیل که در بیان میفرماید ان یا خلیلی فی الصّحف ان یا ذکری فی الکتب من بعد الصّحف ان یا اسمی فی البیان او را ابوالدّواهی نامیدند و بعد در صدد قطع سدرۀ مبارکه افتادند ولکنّ اللّه اطردهم بقدرته و سلطانه رغماً لأنفهم انّه هو الفضّال الفیّاض الحافظ الکریم

در لیالی و ایّام بنصرت قیام نمودیم بشأنی که اعراض احزاب عالم منع ننمود و مقصودی جز اصلاح و اخماد نار ضغینه و بغضا نبوده و نیست یشهد بذلک ما جری من قلمی امام وجوه الخلق و ما نطق به لسانی بین العباد نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یزیّن الکلّ بما یحبّ و یرضی و یؤیّدهم علی الانابة و الرّجوع الیه انّه هو القویّ القدیر

یا محمّد قبل علی نشهد انّک فزت بکتاب لا ینقطع عرفه و لا ندائه و لا ذکره لک ان تشکر اللّه فی اللّیالی و الأیّام بهذا الفضل المبین و تبشّر العباد بالحکمة و البیان بهذا النّبإ العظیم اولیا را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بتجلّیات انوار نیّر عنایت ربّانی بشارت ده انّا ذکرنا کلّ واحد منهم بما لا تعادله خزائن الأرض طوبی لمن عرف و فاز و ویل للغافلین

و اینکه از بعد سؤال نمودی انّه یظهر لک وعداً من اللّه ربّ العرش العظیم عریضۀ بعد بساحت اقدس فائز نحمد اللّه الّذی عرّفک امره و علّمک ذکره و هداک الی صراطه المستقیم ستفنی الدّنیا و ما فیها و یبقی لک عملک فی ایّام اللّه و ما جری من قلمک فی ثنآء المظلوم و ذکره نسأله ان یؤیّدک و یوفّقک و یمدّک بجنود البیان لتهدی النّاس و تقرّبهم الیه انّه هو المؤیّد المقتدر القدیر و الحمد للّه العزیز الحمید

* * *

هو المنادی من افقه الاعلی

الحمد للّه الّذی اظهر بکلمته العلیآء ما کان مکنوناً فی کنائز عصمته و مخزوناً فی خزائن حفظه انّه هو المقتدر الّذی بامر من عنده ماج بحر البیان فی الامکان و اشرق نیّر الفضل من افق سمآء البرهان و نُصب العلم امام وجوه العالم و به ظهر توحید اللّه و سلطانه و قدرته و اقتداره و الصّلوة و التّکبیر و البهآء علی ایادی امره الّذین قطعوا السّبل و المناهج لاعلآء امره و اثبات کلمته العلیا الّتی بها انجذبت حقائق الاشیآء و نادت سدرة المنتهی فی الفردوس الاعلی قد اتی المالک بامر لا یقوم معه السّموات و الارض و بسلطان غلب من فی ملکوت الامر و الخلق انّه هو الّذی بظهوره ابتسم ثغر امّ الکتاب فی المآب و دعا الکلّ الی اللّه مالک الرّقاب و علی الّذین سمعوا ندآئهم و اکرموا مثوىهم و عملوا بما اُمروا به فی کتاب اللّه ربّ الارباب

یا اولیآء اللّه و حزبه جناب بآء قبل ق الّذی لقّب بهائی فی کتابی الابدی حضر امام وجهی و ذکرکم لذا ذکرناکم و انزلنا لکم ما هاج به عرف بیانی و ماج بحر فضلی انّ ربّکم هو المشفق الکریم

یا افنانی فی البلدان علیکم بهآئی و عنایتی اسمعوا ندآئی منهذا المقام الاعلی و الذّروة العلیا انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن القیّوم نشهد انّکم فزتم بعرفان اللّه مالک ملکوت الاسمآء و آمنتم به و اقبلتم الی افقه اذ اعرض عنه العباد الّذین انکروا ظهور اللّه و برهانه و نطقوا بما لا نطق به الاوّلون

یا اولیآئی فی الطّآء اسمعوا ندآئی من شطر سجنی انّه اذ ارتفع ابتسم ثغر البیان و نطقت الارض و السّمآء قد اتی الوعد و اتی الموعود برایات الآیات من لدی اللّه مالک الوجود

یا ایادی امری طوبی لکم بما اقبلتم بوجوه نورآء و فزتم بعرفان ربّکم اذ ارتعدت فرائص الاسمآء اشهد انّکم شربتم رحیقی المختوم من کأس عطآء اسمی المخزون الّذی ینطق فی هذا الحین امام وجوه من فی السّموات و الارضین و نبشّرهم بما ظهر و لاح من افق سمآء رحمة اللّه مالک الغیب و الشّهود طوبی لمن احبّکم و سمع ذکرکم و قام علی خدمتکم انّه من الفائزین فی کتابی المبین

فی هذا الحین ارادت ارادتی ان تذکر القاف و المیم بآیات تنجذب بها افئدة الّذین آمنوا اذ سمعوا ندآء اللّه ربّ ما کان و ما یکون یا اولیآئی هناک نوصیکم بالاستقامة الکبری لئلّا تزلّ اقدامکم من همزات الّذین انکروا حجّة اللّه اذ نزّلت بالحقّ و کفروا بالّذی ینطق بینکم باعلی النّدآء انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب

یا ارض الکاف قد مرّت علیک نسائم الظّهور فی فجر یومه هل وجدت ام کنت من الغافلین یا اولیآئی هناک انّا سمعنا ندآئکم و رأینا اقبالکم و اعمالکم انّ ربّکم هو السّمیع البصیر طوبی لسمع فاز بالاصغآء و لبصر رأی آیاتی الکبری انّهما فی ظلّ عنایة ربّهما المقتدر القدیر

یا ارض الصّاد این اولیآئی و احبّآئی اشهد فیک اشتعلت نار البغضآء و احترقت بها اکباد الاصفیآء الّذین بهم اشرقت شمس الایقان من افق سمآء العرفان و نادی المناد من کلّ الجهات قد ظهر من کان مکنوناً و اتی من کان مخزوناً فی علم اللّه مالک هذا المقام الرّفیع یا اولیآئی هناک طوبی لکم بما سمعتم ندآئی و اقبلتم بالقلوب الی افقی و شربتم رحیق العرفان من ید عطآئی و اعترفتم بما نزّل فی کتابی العظیم انّا سترنا اسمآئکم حکمة من عندنا و رحمة من لدن علیم خبیر

یا اهل النّون و الجیم قد حضر الهائی امام وجهی و اراد من بحر جودی ذکرکم ذکرناکم بما اشرقت بنوره الارض و السّمآء یشهد بذلک من عنده لوح حفیظ یا اولیآئی هناک قد اتی ربیع البیان و امطرنا من سحاب رحمتی امطار عنایتی طوبی لقلب نبتت منه سنبلات حکمتی الّتی امرنا الکلّ بها فی لوحی العظیم هنیئاً لکم بما حملتم الشّدائد فی سبیلی و صبرتم فی البأسآء شوقاً لرضآئی نسئل اللّه ان یؤیّدکم علی الاستقامة و یکتب لکم من قلمه الاعلی کلّ خیر انزله فی کتابه انّه هو المنزل القدیم

یا قلمی ولّ وجهک شطر الالف و الرّآء و قل این ذکرکم و بیانکم و این اقبالکم و اشتعالکم و این انجذابکم و انقطاعکم ایّاکم ان تخوّفکم سطوة العلمآء او تضعفکم قوّة الاقویآء انصروا ربّکم الرّحمن بالحکمة و البیان و لا تکونوا من الصّامتین قد کان لکم شأن عند اللّه سوف یری کلّ مستقیم ما قدّر له من لدن علیم حکیم ما لی اریکم ساکتین و صامتین عن ذکر اللّه و بیانه هل اخذتکم الغفلة ام کنتم من الخائفین قوموا باسمی و خذوا کوب البقآء ثمّ اشربوا منه بذکری البدیع انّا خلقناکم و اظهرناکم لخدمتی ایّاکم ان تحجبکم حجبات النّاعقین انّا نوصیکم کما وصّیناکم من قبل بالامانة و الدّیانة و الصّدق و الوفآء و بما یرتفع به کلمة اللّه ربّ العالمین طوبی لمن نبذ الفساد و قام علی الاصلاح انّه من المقرّبین فی کتاب اللّه ربّ العرش العظیم یا اولیآئی انّا امرناکم بالبرّ و التّقوی و نهیناکم عن البغی و الفحشآء و عن کلّ ما یتکدّر به العباد فی ناسوت الانشآء و انا المشفق الکریم اجعلوا همّکم نصرة العباد و ما تفرح به افئدتهم انّ ربّکم یأمرکم بما ینفعکم و یمنعکم عمّا یضرّکم انّه هو الفضّال العزیز الحکیم یا اولیآئی فی الجهات قد تضوّع عرف البیان اذ تکلّم مکلّم الطّور طوبی لاذن سمعت و ویل لکلّ غافل بعید انصروا ربّکم الرّحمن ببیان تنجذب به العباد هذا ما امرناکم به من قبل و فی هذا الحین

یا اهل الدّال و الواو و ضواحیها افرحوا بما وجدنا منکم عرف محبّة اللّه ربّ هذا المقام الکریم نشهد انّکم اقبلتم الی اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع و ورد علیکم فی سبیله ما ناح به الفردوس الاعلی و الّذین طافوا حول العرش فی بکور و اصیل قد انزلنا لاولیآئی فی الصّحیفة الّتی انزلناها من سمآء مشیّتی لمن طار فی هوآئی و تمسّک بحبل حبّی و نطق بثنآئی بین عبادی و تشبّث بذیلی المنیر

و نذکر فی هذا الحین من سمّی بمحمّد انّه قام علی خدمة امری و تبلیغ ما نزّل فی کتابی نشهد انّه فاز بما لا فاز به اکثر العباد و انا المحصی العلیم

یا قلم ولّ وجهک شطر الخآء و الواو ثمّ اذکرهم بذکر تنطق به الاشجار بما نطقت به سدرة الطّور لموسی الکلیم یا اولیآئی نشهد انّکم فزتم بآیاتی و آثاری و نزّل لکم فی الالواح ما انجذبت به افئدة المقرّبین نسئل اللّه ان یؤیّدکم علی الاستقامة الکبری بحیث لا تزلّکم شبهات العلمآء الّذین منعوا النّاس عن التّقرّب الی نبأ اللّه العظیم یا اولیآء اللّه نشهد انّکم کنتم تحت لحاظ عنایتی قد نزّلت اسمآئکم من قلمی الاعلی فی الصّحیفة الحمرآء انّ ربّکم الرّحمن هو الفضّال المقتدر العلیم الخبیر و ما اظهرنا اسمآئکم و ما ذکرناها رحمة من عندی و حکمة من لدن حاکم علیم

یا اولیآئی فی المدن و القُری هذا یوم فیه ظهرت الآیات و برزت البیّنات ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عمّا ظهر بالفضل ضعوا الاوهام مقبلین الی هذا النّور الیقین هذا یوم فیه نصب المیزان و ظهر البرهان و مرّ الجبال کمرّ السّحاب هذا ما اخبر به الرّحمن فی الفرقان طوبی لمقبل اقبل و ویل للمعرضین یا حزب اللّه ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن البحر الاعظم الّذی ماج امام الوجوه باسمی المقتدر القدیر قد جرت انهار البیان و سرت نسائم السّبحان و الرّوح ینادی فی برّیّة الوفآء لبّیک یا مولی الوری و لبّیک یا من فی قبضتک زمام الاسمآء و لبّیک یا مقصود العارفین

یا اولیآئی فی الیآء قد اقبل الیکم المظلوم من شطر عکّآء و یذکرکم بما تبقی به اذکارکم و اسمآئکم فی کتب اللّه ربّ العالمین ایّاکم ان تحزنکم حوادث الدّنیا لعمری انّها ستفنی و یبقی ما قدّر لکم من لدی اللّه ربّ العرش العظیم قد احاطتنا البلایا من کلّ الجهات و ورد علینا من الظّالمین ما ناحت به الاشیآء و صاح کلّ عالم خبیر انّا اردنا لهم العنایة الکبری و هم ارادوا لنفسی الذّلّة العظمی نسئل اللّه ان یزیّنهم بطراز العدل و یوفّقهم علی الرّجوع انّه هو التّوّاب المشفق الغفور الرّحیم

* * *

جناب بصّار علیه بهآء اللّه

بسمی المشرق من افق سمآء العرفان

الحمد للّه الّذی اظهر من بحر البیان لآلئ الحکمة و التّبیان هو المالک الّذی نصبت عن یمینه رایة الملک للّه و عن یساره علم یفعل ما یشآء لا تضعفه قوّة الأمرآء و العلمآء و لا تمنعه شوکة الأقویآء و العرفآء لا اله الّا هو فاطر السّمآء و مالک ملکوت الأسمآء و ربّ الآخرة و الأولی یا باقر یا بصّار علیک بهآء اللّه المقتدر الغفّار قد ذکرک اسمی علیّ قبل اکبر ذکرناک بهذا اللّوح المبین لتشکر ربّک الغفور الرّحیم از مصیبت وارده محزون مباش اقرء ما انزله الرّحمن فی الفرقان المال و البنون زینة الحیاة الدّنیا و الباقیات الصّالحات خیر عند ربّک ثواباً و خیر املاً این آیۀ مبارکه بعد از صعود ابناء رسول الی الرّفیق الأعلی نازل شده به یقین مبین بدان آنطفل نزد امین حقیقی محفوظ بوده و هست قد جعله اللّه کنزاً لک و ذخراً لک و شرفاً لک انّه هو ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین لا تحزن من شیء توکّل فی الأمور علی اللّه ربّ العالمین انّه معک و سمع ندائک و هو السّمیع البصیر منتسبین را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بعنایت حقّ جلّ جلاله بشارت ده نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدکم علی ما یحبّ و یرضی و یؤلّف بین القلوب انّه هو المقتدر العزیز المحبوب ذکر اولیا در ساحت مظلوم بوده و هست این ایّام نامۀ یکی از افنان سدرۀ مبارکه علیه بهآء اللّه الأبهی رسید و ذکر اولیا طرّاً در آن مذکور و هر یک بذکر الهی فائز نسئل اللّه ان یوفّقهم علی الاتّحاد و الاتّفاق و یقرّبهم الیه البهآء علیک و علی اولیائی و امائی اللّائی آمنّ بالفرد الخبیر

* * *

محبوب مکرّم حضرت علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأعلی

الحمد للّه الّذی انزل الکتب و ارسل الرّسل و جعلهم سرج هدایته بین خلقه و بهم فرّق بین الحقّ و الباطل و فصّل بین المعرض و المقبل و هم صراط اللّه المستقیم و امره المحکم المتین و بهم بشّر اللّه خلقه باسمه المکنون و سرّه المخزون و نبإه العظیم و نوره القدیم الی ان قضی المیقات و اتی الوعد و اشرق افق العالم بنیّر الظّهور و ارتفع ندآء مکلّم الطّور و تکلّم بکلمة انصعق منها من فی السّموات و الأرض الّا الّذین انقذتهم ایادی العنایة و وجدوا عرف القمیص اذ تضوّع بین البریّة اولئک فازوا بیوم فیه اشرقت الأرض بنور ربّها و غرّدت حمامة الفردوس بثنآء بارئها و ارتفع حفیف سدرة المنتهی و بشّرت الکلّ بظهور مقصودها و محبوبها و المنادی فیها الی ان بلغت الأیّام الی هذه الأیّام الّتی فیها اضطربت عقول العقلآء و تزعزعت بنیان الأقویآء و ارتعدت فرائص الأمرآء و تزلزلت افئدة العلمآء و الفقهآء الّا الّذین خلقتهم ایادی القدرة من جوهر الاستقامة و ربّتهم ارادة اللّه مالک البریّة فی مقام ما اطّلع به الّا علمه المحیط اولئک عباد لمّا وردوا فی السّجن قالوا ما قال الرّضوان عند دخول المقرّبین فی الجنّة العلیا قد اخذهم جذب محبّة اللّه علی شأن اختاروا السّجن علی الجنان حبّاً للّه ربّهم الرّحمن و اخذوا کأس البأسآء باسم مالک الأسمآء و شربوا منها بحبّ نطقا الصّبر و الاصطبار قد خلقنا اللّه بنور من انوار صبرکم و اصطبارکم لعمر مقصودنا نستحیی ان نظهر وجودنا امام وجوهکم بل ینبغی لنا ان نطوف حولکم بدوام ملکوت ربّنا المهیمن القیّوم

سبحانک یا من باسمک ماج بحر الحیوان و هاجت اریاح الامتحان و اشتعلت افئدة المخلصین و طارت عقول الموحّدین اسألک بنفوذ آیاتک و ظهور علاماتک و مظلومیّة نفسک بین عبادک و بالّذین اختاروا لأنفسهم السّجن رجآء ما عندک بأن تنزل من سمآء فضلک ما تقرّ به عیون الّذین تمسّکوا بحبل عنایتک و تشبّثوا بذیل رحمتک ای ربّ تری اولیائک و اصفیائک مقبلین الی افقک الأعلی و معترفین بما نطق به لسان عظمتک فی ملکوت الانشآء قدّر لهم یا الهی ما ینبغی لجودک و الطافک و ما یلیق لفضلک و کرمک ثمّ اکتب لهم یا مقصود العالم و مولی الأمم من قلم الارادة ما ینفعهم فی کلّ عالم من عوالمک ای ربّ قد ذاب کبد الخادم بما ورد علی الّذین ذکرت اسمائهم فی الصّحیفة الحمرآء من قلمک الأعلی و ذکرتهم بما ناح لهم اهل الملکوت و اصحاب الجبروت ای ربّ قرّبهم الیک فی کلّ عالم من عوالمک و قدّر لهم ما تقرّ به ابصار عبادک و تفرح افئدة المخلصین من خلقک انّک انت الّذی باسمک ماج بحر العطآء یا مالک الأسمآء و بذکرک تشهّق الطّاووس عند عرش عظمتک یا فاطر السّمآء اسألک بأن تنزل علی اصفیائک ما تظهر به مقاماتهم فی ملکوت الانشآء انّک انت مولی الوری و مالک العرش و الثّری لا اله الّا انت العزیز المحبوب

کلّ الخادم لسجنکم الفدآء دستخطّهای متواترۀ آن محبوب چه باسم این بنده و چه باسم حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی جمیع رسید و حزن و بهجت بی‌پایان رخ نمود و دلیل آن واضح است احتیاج بعرض نیست و بعد از قرائت و اطّلاع هر یک از آن وقتی از اوقات در ساحت امنع اقدس عرض شد و اظهار عنایت و الطاف از افق فضل رحمانی ظاهر و لائح بشأنی که این عبد فی‌الحقیقه عاجز است از ذکر آن بتمامه ولکن خود آن محبوب امواج بحر بیان رحمن و اشراقات آفتاب فضل را مشاهده فرموده‌اند بهیچ وجه احتیاج بمترجم و مبیّن و مفسّر نبوده و نیست و هم‌چنین در الواحی که با جناب محبوبی ح‌ک علیه بهآء اللّه و عنایته ارسال شد در بعضی از آن الواح هم ذکر آن محبوب نازل و دستخطّ آخر آن حضرت بعد از عرض در تلقاء عرش این بیان از ملکوت علم الهی نازل قوله عزّ کبریائه و جلّ بیانه

بسمی المشفق الکریم

یا علی لازال تحت لحاظ عنایت حقّ جلّ جلاله بوده‌ئی و از ملکوت فضل نازل شده از برای شما آنچه که خزائن ملوک و مملوک بل خزائن عالم بآن معادله ننماید ناس در ثروت و راحت غافل و مغرورند بشأنی که مابین حقّ و باطل و ظلم و عدل و انصاف و اعتساف تمیز نمیدهند نقمت را نعمت میشمرند و سراب را آب می‌پندارند غافل از آنکه بیک تغییر فرح بحزن مبدّل شود و نغمه بناله سبحان‌اللّه کل بتغییر و فنا آگاهند و بر آن گواه مع‌ذلک باعمالی که شبه آن دیده نشده مشغولند لعمر اللّه سوف یرون انفسهم فی خسران مبین در این ظهور اعظم حقّ جلّ جلاله ظالمین را مهلت نداده و نخواهد داد لو لا سبق الأمر من عنده لرأوا جزآء ما عملوا فی اقلّ من آن بحیث جعلتهم عاصفات القهر هبآءً منثورا حقّ با شما بوده و اعمال ظالمین و معتدین را مشاهده نموده و قلم اعلی آنچه واقع شده بعدم حکمت نسبت نداد و قبول فرمود فضلاً من عنده و یشهد لکم و لقیامکم و استقامتکم و ذکرکم و ثنائکم امام الوجوه و بمظلومیّتکم و بکلّ ما ورد علیکم فی سبیل اللّه بارئکم و خالقکم و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرض کذلک نطق القلم اذ استوی مالک القدم علی العرش الأعظم فی لیلة تنادی فیها المناد الملک للّه مالک المبدإ و المعاد طوبی از برای نفوسی که اولیای حقّ را خدمت نمودند و مؤانست جستند امروز یک ذرّه از اعمال حسنه مستور نماند و مکافات آن ظاهر گردد طوبی للّذین فازوا بحبّکم و خدمتکم فی سبیل اللّه ربّ العالمین آنچه بر شما وارد شده لوجه اللّه بوده در سبیل او شنیدید آنچه را که قابل اصغا نبوده و دیدید آنچه که لایق مشاهده نه این شهادت قلم اعلی اعظم است از دنیا و ما فیها لک ان تشکر ربّک الذّاکر الکریم دوستان را تکبیر برسان و بعنایت حقّ مسرور دار قل انّه معکم یسمع و یری و هو العلیم الخبیر البهآء المشرق من افق ملکوتی علیک و علی الّذین عملوا بما امروا به فی کتابی المبین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

از صریر قلم اعلی مراتب و مقامات فضل و عنایت مشهود احتیاج بذکر این کلیل علیل نبوده و نیست قسم بآفتاب افق معانی اگر آذان عالم مقدّس و مطهّر بود باصغای این ندا مشتعل میشد اشتعالی که ذکرش از قلم و مداد خارج است یشهد بذلک مولی العالم و مقصود الأمم این فضل را شبه و نظیر نبوده و این رحمت را مانند نه از حقّ تعالی شأنه سائل و آمل که عنایت فرماید و عباد خود را بکلمۀ علیا از نوم غفلت نجات بخشد و بافق آگاهی کشاند نعم ما قیل

عقل اگر خواهی که ناگه در عقیلت نفکند

گوش گیرش در دبیرستان الرّحمن درآر

از حقّ میطلبم غافلین را آگاهی بخشد و از حلاوت بیان خود محروم نسازد انّه علی کلّ شیء قدیر

عرض دیگر آنکه هر قدر ارسال مراسلات مستور ماند احبّ است چه اگر اهل ظلم آگاه شوند البتّه در صدد منع برآیند بسا میشود بیحکمتی دوستان اخبار مینماید در هر حال حسب الأمر باید بحکمت متمسّک باشند و باو متشبّث مجدّد حینی که مناجات آن محبوب بتمامها در ساحت امنع اقدس لیس کمثله شیء عرض شد این بیان از مشرق عنایت محبوب امکان اشراق نمود قوله عزّ بیانه و جلّ ذکره

انا السّامع المجیب

یا علی قد ورد علی البحر الأعظم انهار ذکرک و بیانک و اراد ان یقذف علیک لآلئ الذّکر و البیان ان اجمعها باسمه المقتدر القدیر قد سمعنا ثنائک و رأینا اثمار سدرة خلوصک و ذکرناک بهذا اللّوح البدیع طوبی لقیامکم و خدمتکم و سکونکم و وقارکم و استقامتکم و لصبرکم الجمیل نسأل اللّه بأن یجعلک علماً فی امره و یجذبک الی مقام لا تری ما عندک بل الی ما یرتفع به امر اللّه ربّ العالمین فاعلم بالحقّ الیقین انّه لا یعزب عن علمه من شیء و هو المشفق العزیز المنیع کذلک زیّنّا هیکلک بقمیص عنایتی و رأسک باکلیل فضلی الّذی لا یعادله شیء ان افرح و قل

لک الحمد یا مولی العالم بما ذکرتنی و علّمتنی و عرّفتنی و اشهدتنی و اریتنی و انطقتنی و جعلتنی فائزاً بلقائک و کوثر وصالک و اجتذبتنی علی شأن ما اضعفتنی قوّة الأقویآء و ما خوّفتنی شوکة الأمرآء ای ربّ اسألک بنفسک بأن تحفظنی و تقرّبنی الیک و تکتب لی ما ینبغی لسمآء جودک و شمس فضلک انّک انت الجواد الکریم لا اله الّا انت العلیّ العظیم انتهی

للّه الحمد اشراقات انوار آفتاب عنایت حقّ جلّ جلاله بمثابۀ وجودش ظاهر و باهر مع سحاب و سبحات که آفاق را اخذ نموده نور امر اللّه نزد مقرّبین و مخلصین اظهر از کلّ شیء له الحمد فی کلّ الأحوال یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد عباده علی الانصاف انّه لهو المؤیّد الحکیم الحمد للّه العزیز العظیم

و اینکه مرقوم داشتند ابن السّلطان که به وزیرنظام ملقّب است بسیار زخارف قول اظهار داشته که من با ایشان یعنی جمال قدم جلّ اجلاله مراود بودم و من خبر دارم کذب وربّ العرش و الثّری با ابناء سلطان موجود ملاقات واقع نشده بلی هنگامی که دربند شمیران قبل از ظهور منظر اکبر واقع شاهزادگان عظام از جمله مراد میرزا که به حسام‌السّلطنه ملقّب و فرهاد میرزا و امام قلی میرزا که به عمادالدّوله ملقّب دو بار به دربند آمده حضور مبارک را ادراک نمودند مع سیف‌الدّوله پسر ظلّ‌السّلطان و امّا فریدون میرزا که به فرمانفرما ملقّب بوده یک بار جمال قدم بمنزل او رفته چه که در جوار ساکن بود من‌دون آن آنچه گفته‌اند کذب بعضی از ذوی القربی با ایشان مراوده داشتند و بعضی هم بامورات بعضی مشغول بودند سبحان‌اللّه اگر قول آن نفوس را تصدیق نمائیم ظهور امر اعظم و اکبر و اعلی و ابهی مشاهده میشود و بر جمیع حجّت بالغه کامل و تمام باری یقولون ما قالوا من قبل فی‌الحقیقه انسان بی‌بصر و بی‌انصاف حکم معدوم بر او شده و میشود امرائی که باین صفات موصوف باشند بمثابۀ قبور فراعنه بوده و هستند ظاهر مکمّل و باطن غیر آن یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم علی الانصاف و یزیّنهم بطراز العدل و الصّدق اگرچه اعمال آن نفوس جمیع سبل و طرق را سد نموده مگر یک سبیل یشهد بذلک کلّ منصف بصیر در جواب حبیب فؤاد جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی از قبل در این امور از قلم اعلی نازل شده آنچه که هر منصفی ملاحظه نماید عرف بیان رحمن را ادراک مینماید

ذکر جناب آقا سیّد آقا بزرگ علیه بهآء اللّه را فرموده بودند ذکر ایشان لازال از لسان مبارک استماع شده مکرّر فرمودند قد ورد علی اهل المیم من ذرّیّة الرّسول ما لا ورد علی احد من قبل و این کرّه آنچه از احوالات مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی فرمودند صدق وربّ الآیات صدق وربّ البیّنات قد ورد علیهم اعظم عمّا ورد علینا اذ ادخلنا المشرکون فی بلدة سمّیت بآمل و کانت الضّوضآء مرتفعة فی کلّ الأحیان و فی کلّ یوم ینادی المناد هذا یوم فیه یسفک الدّم الأطهر طوبی لأهل المیم الّذین ورد علیهم ما ناح به سکّان الفردوس و الّذین طافوا عرش اللّه العظیم و ذکرنا العلی بذکر ناحت به الأشیآء کلّها و ذابت به الصّخرة و صاح به السّحاب و نذکر فی هذا الحین من صعد الی اللّه فی السّجن قد اعترف قلمی الأعلی بشهادته فی سبیلی طوبی له و نعیماً له لعمر اللّه حین ارتقآء روحه استقبله الملأ الأعلی من لدی اللّه مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و استبرکنّ به الحوریّات فی غرفات الجنان طوبی لأصفیآء اللّه و اولیائه و ویل للّذین ظلموا من دون بیّنة و برهان و نذکر کلّ من کسر سلاسل الأوهام و فاز بأنوار الیقین فی هذا الیوم الّذی فیه تنادی الذّرّات الملک للّه مالک الایجاد انتهی

صدهزار حمد و شکر مقصود عالمیان را که آنچه در سبیلش وارد بطراز قبول فائز زود است این حکومتها و ریاستها و ظلمها معدوم شود و هر ظالمی خسارت خود را مشاهده نماید سبحان‌اللّه مع آنکه معلوم نیست بقای آن نفوس در دنیا یک یوم او یومین او آن و آنین او دقیقة و دقیقتین مع‌ذلک خود را از انوار عدل محروم نموده‌اند و عمل نموده‌اند آنچه را که بدوام ملک و ملکوت جزای آن باقی است افّ لهم و بما اکتسبت ایادیهم فی ایّام اللّه بارئهم و خالقهم

خدمت جناب سیّد مذکور مظلوم علیه بهآء اللّه المهیمن القیّوم و سایر آقایان تکبیر عرض مینمایم و از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل مقدّر فرماید از برای ایشان آنچه که سبب و علّت حفظ مقامات ایشانست و هم‌چنین خیر دنیا و آخرت را از برای ایشان میطلبم اوست قادر و توانا و اوست مشفق و کریم البهآء و الثّنآء و التّکبیر علی حضرتکم و علیهم من لدی اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرضین و الحمد للّه ربّ العالمین

خ‌ادم

فی ٢٩ ذی‌الحجّة الحرام سنة ١٣٠١

در این حین قصد مقصد اعلی نموده بعد از حضور فرمودند بنویس بجناب علی قبل اکبر علیه بهائی باید بکمال جدّ و اجتهاد در اتّحاد و اتّفاق قلوب مشغول باشی این مقام را اختلافات عالم ضرر نرساند اجرش در خزانۀ علم الهی مکنون و مخزون انّ ربّک لهو الصّادق النّاطق البصیر تمسّک بما امرت به لعمری انّه ینفعک فی کلّ عالم من عوالم ربّک الخبیر انتهی

عرض دیگر یک لوح امنع اقدس علیحده از سماء مشیّت مخصوص آن حضرت نازل و ارسال شد هذا فضل بعد فضل

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

حبیب معنوی الّذی سمّی بجناب علی قبل محمّد علیه بهآء اللّه و نوره ملاحظه فرمایند

۱۵۲١

بسم ربّنا الأعظم الأقدم الأقدس العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی تجلّی بأثر قلمه الأعلی علی من فی ملکوت الانشآء اذاً نطق کلّ کلیل و برئ کلّ علیل و استعلم کلّ جاهل و استغنی کلّ فقیر و قام کلّ مقعد و سرع کلّ متوقّف و به توجّهت الوجوه و اقبلت النّفوس و هدرت حمامة البیان علی اغصان سدرة البرهان انّه لا اله الّا هو العزیز المنّان البهآء المشرق من افق مشیّة الرّحمن علی مطالع العرفان و مشارق الایقان الّذین قاموا بأرجلهم و نطقوا بألسنهم و اومأوا بأکمامهم و اشاروا بعیونهم و حواجبهم الی اللّه بارئهم و خالقهم و رازقهم و محییهم و ممیتهم اولئک عباد شهد لهم القلم الأعلی باقبالهم و خلوصهم و خضوعهم و خشوعهم و قیامهم علی هذا الأمر الّذی به اندکّت الجبال و اسودّت وجوه اهل الضّلال الّذین اعرضوا عن المآل و اقبلوا الی کلّ غافل محتال

سبحانک اللّهمّ یا اله الأسمآء و مالک العرش و الثّری اسألک باسمک الّذی به تحرّک القلم علی اللّوح و ظهر منه عبادک و بریّتک بأن تؤیّد اصفیائک علی خدمة امرک علی شأن لا تمنعهم اعراض العلمآء و لا ظلم الأمرآء ثمّ قرّ یا الهی عیونهم بأنوار وجهک و نوّر قلوبهم بضیآء معرفتک ثمّ اظهر منهم فی الملک ما یبقی بدوام ملکوتک و جبروتک انّک انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم

و بعد یا مهجة قلبی و بهجة فؤادی قد تضوّع عرف الخلوص للّه الحقّ اذ فتحت کتابک لعمر المحبوب قد وجدت منه ما وجدت الأشجار من الأمطار فلمّا قرأت و عرفت اردت الغیب المکنون و الکنز المخزون فلمّا حضرت و تشرّفت اشرقت شمس الاذن و عرضت ما فیه تلقآء الوجه اذاً نطق لسان العظمة بما کان الرّوح للأبدان و النّور للأبصار و کوثر الحیوان للعطشان و رحیق العرفان لأهل الامکان قال جلّ کبریائه و عظم سلطانه یا ایّها الشّارب من کأس حبّی ان استمع ندائی من حول ضریحی انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد سمعنا ندائک و اجبناک فضلاً من عندنا و هذا اوّل کتاب منک احضره العبد الحاضر لدی العرش و قرأه امراً من عندنا انّ ربّک لهو القادر الحکیم للّه درّک یا من اقبلت الی الوجه و حضرت هذا المقام الّذی سمّی بالأسمآء الحسنی فی کتاب الأسمآء و سمعت ندآء المظلوم اذ کان ناطقاً باسمه المهیمن علی ما کان و ما یکون قد فزت بما یبقی به ذکرک بدوام الملک و الملکوت کن مشتعلاً بنار الأمر و مضیءً بهذا النّور الّذی به انار من فی ملکوت الغیب و الشّهود طوبی لک بما اردت خدمة مولاک و نطقت بین العباد بما سمعت و رأیت فی هذا المقام المحمود ذکّر النّاس بالاستقامة الکبری و بشّرهم بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت الوجود انّا نوصیهم بالاستقامة الکبری علی شأن لا یمنعهم کتاب السّجّین و اوراق الزّقّوم قل لو یأتیکم احد بکتاب الفجّار دعوه عن ورائکم ثمّ اقرؤوا ما انزله الرّحمن فی لوح محفوظ

جمیع دوستانرا از قبل مظلوم تکبیر برسان و بگو در اکثری از الواح ذکر امر و عظمت آن و ذکر استقامت و مقام آن شده تا جمیع بعنایت الهی بشأنی فائز شوند که عالم و شئونات آن و ظهورات آن و سطوت آن ایشانرا از افق رحمن منع ننماید ذکر ناعق و طیور لیل در احیان توقّف در عراق و در ارض سرّ و سجن اعظم در الواح نازل و باطراف ارسال شد تا کل مطّلع شوند و به ما اراد اللّه عامل گردند بعضی از نفوس مشاهده شد بمواء سنّور از تغرّدات عندلیب ظهور محروم ماندند مع آنکه مدّعی رتبۀ بلند استقامت بودند انشآءاللّه باید نفحات رحمن در آن دیار بشأنی متضوّع شود که از برای احدی مجال توقّف نماند کن قائماً علی خدمة مولاک و ناطقاً بذکره و ثنائه بین العباد کذلک یأمرک من عنده امّ الکتاب انتهی

یا حبیب فؤادی عجب در اینست که بعضی از نفوس مابین رائحۀ دفرا و عنبرسارا فرق نگذارند ملاحظه در اهل بیان که الیوم معرضند نمائید بعینه در سبیل اهل فرقان ماشیند و خود را از اهل بیان مینامند و بکمال خدعه و مکر در اضلال نفوس مقدّسه مشغولند از جمله میرزا احمد کرمانی که از اوّل کمال اقبال و خلوص را اظهار مینمود و بعد نظر بجنون و اعمال شنیعۀ مردوده واگذاشته شد در بعضی از مدن ارض خاء رفته و به ما امره النّفس و الهوی ناطق و چون اسرار باطنش ظاهر شد و خائب گشت رجوع نمود و چند عریضه بکمال ابتهال و انابه و استغفار بساحت اقدس ارسال داشت و بعد بارض هاء رفته و التجا بیکی از نفوس مقدّسه نموده و ایشان عریضه بساحت اقدس ارسال داشتند و توسّط نمودند بعد در مدینۀ کبیره رفته و نقض عهد نمود و بعضی کلمات واهیۀ شیطان را باطراف فرستاد لعمر اللّه انسان از چنین نفوس متحیّر میشود حال چند عریضۀ این بی‌انصاف موجود است و بقسمی اظهار عجز نموده که هر نفسی مشاهده نماید یقین میکند بر صدق و اقبال و ایمان او و هر جا رفته خود اعمال و اقوالش مترجم باطن او شده و حال از مدینۀ کبیره اخراجش نموده‌اند اعاذنا اللّه و معشر الموحّدین من مکره و مکر امثاله نزد موافق بموافقت تمام ظاهر میشود و ادّعای ایمان و ایقان مینماید و نزد منافق بکمال اتّفاق ظاهر این ایّام کتابی از سجّین بدست آورده به آبادۀ شیراز فرستاده و از آنجا صورت کتاب سجّین را نزد یکی از دوستان این ارض فرستادند تفصیل بساحت اقدس عرض شد این بیان از لسان رحمن ظاهر قوله عزّ کبریائه نفوسیکه از ثمرۀ شجرۀ قلم اعلی مرزوقند کتب عالم ایشانرا از مالک قدم منع ننماید تا چه رسد باین هذیانات انتهی

و همچنین در لوح یکی از ابناء خلیل که در آن اراضی هستند اینکلمۀ محکمۀ مبارکه نازل قوله جلّ اجلاله در سنۀ اوّلیّه از صریر قلم اعلی اینکلمۀ مبارکه استماع شد طوبی از برای نفوسیکه امر بدیع را عارف شدند و بصراط بدیع توجّه نمودند و اینمقام بلند اعلی حاصل نمیشود مگر بمحو آنچه از قبل بوده و آذان اصغا نموده نعیماً لمن فاز بهذا المقام الأعزّ الأبهی انتهی

از حقّ میطلبم جمیع را تأیید فرماید بر اصغای کلمۀ الهیّه فوالّذی تفرّد بالبیان و توحّد بالکلام اگر همین دو فقره که ذکر شد نفوس عالم باصغای آن فائز شوند البتّه حلاوت بیان رحمن را بیابند و از حرارت محبّت مالک امکان بشأنی مشتعل شوند که ما سوی اللّه را معدوم و فانی مشاهده کنند حبّذا ذاک العرف اذ تضوّع بین الأمم یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد العباد علی عرفان هذا الأمر الّذی به تزعزع بنیان الوجود الّا من شآء اللّه مالک الغیب و الشّهود

در این آیۀ منزلۀ در کتاب اقدس که در اوّل ورود سجن اعظم نازل شده تفکّر نمائید که میفرماید قوله عزّ اجلاله ان یا ارض الکاف و الرّآء انّا نراک علی ما لا یحبّه اللّه و نری منک ما لا اطّلع به احد الّا اللّه العلیم الخبیر و نجد ما یمرّ منک فی سرّ السّرّ عندنا علم کلّشیء فی لوح مبین انتهی

صدق اللّه ربّنا و ربّ آبائنا و ربّ من فی السّموات و الأرض انّا آمنّا به و بعلمه الّذی سبق الکائنات و برحمته الّتی احاطت العالمین خود آنجناب میدانند وقتیکه کتاب اقدس از سماء مشیّت الهی نازل ذکر احمد هم در ظاهر نبود از تلویحات بیانات منزل آیات باید رفیق هم در آن ارض داشته باشد ولکن بعد لسان قدم بشارت میدهد آن ارض را بقوله تعالی لا تحزنی بذلک سوف یظهر اللّه فیک اولی بأس شدید یذکروننی باستقامة لا تمنعهم اشارات العلمآء و لا تحجبهم شبهات المریبین اولئک ینظرنّ اللّه بأعینهم و ینصرنّه بأنفسهم الا انّهم من الرّاسخین انتهی

طوبی لعین رأت و لأذن سمعت ما نطق به لسان العظمة فی اللّیالی و الأیّام در چند سنۀ قبل یومی از ایّام جناب امین علیه بهآء اللّه در ساحت اقدس حاضر بودند وجه قدم باو متوجّه و فرمودند انّا وجدنا رائحة دفرآء من ارض الکاف و الرّآء و اینعبد فانی اینفقره را چند سنۀ قبل در جواب یکی از دوستان نوشته سبحان‌اللّه چه مقدار این نفوس مریبه از صراط مستقیم بعید دیده میشوند مع آیات منزله و براهین ساطعه و بیّنات مشرقه و علامات مشهوده در تیه اوهام سایر و سالکند معنی یوم اللّه را ادراک ننموده‌اند چه اگر ادراک نموده بودند اقلّ من آن محتجب نمیماندند و بچشم و سر ببحر اعظم توجّه مینمودند و میشتافتند گویا از نقرۀ کبری غافلند و از صور اعظم بیخبر

یکی از حروفات حیّ از نقطۀ اولی روح ما سواه فداه سؤال از آن نیّر اعظم و مولی الأمم که به من یظهر در بیان مذکور است نمود بقسمی جواب از مصدر امر صادر که هر منصفی ادراک مینماید که اینمقام بذکر و وصف و تعریف و ثنا محتاج نه بلکه مقدّسست از آنچه گفته شده و میشود چه که علم احدی باو احاطه ننموده و نخواهد نمود و ادراک نفسی باو پی‌نبرده و نخواهد برد اینعبد متحیّر است که نفوس غافله چه ادراک نموده‌اند و بچه متمسّکند باری نقطۀ اولی روح ما سواه فداه در جواب سائل باینکلمات عالیات تکلّم فرموده قوله عزّ ذکره

فقد سمعت کتابک و انّ ما فیه جوهر لو لا ما فیه ما اجبتک علی ذلک القرطاس و لا حینئذ بأعلی ما قدّر فی الابداع فما اعظم ذکر من قد سألت عنه و انّ ذلک اعلی و اعزّ و اجلّ و امنع و اقدس من ان یقدر الأفئدة بعرفانها و الأرواح بالسّجود له و الأنفس بثنائه و الأجساد بذکر بهائه فما عظمت مسئلتک و صغرت کینونیّتک هل الشّمس الّتی هی فی مرایا ظهوره فی نقطة البیان یسأل عن الشّمس الّتی تلک الشّموس فی یوم ظهوره سجّاد لطلعتها ان کانت شموساً حقیقیّة والّا لا ینبغی لعلوّ قدسها و سموّ ذکرها و لو لا کنت من الواحد الأوّل لجعلت لک من الحدّ حیث قد سألت عن اللّه الّذی قد خلقک و رزقک و اماتک و ابعثک فی هیکلک هذا بالنّقطة البیان فی ذلک الظّهور المتفرّد بالکیان فقل اوّلاً اذا اردت ان تخطر بعلمک ذکره سبحان اللّه ذو الملک و الملکوت تسعة عشر مرّة الی آخر قوله عزّ و جلّ

اگر اهل بیان و یا اهل عالم بنور انصاف منوّر شوند و باینکلمات درّیّات که از مشرق سماء علم الهی اشراق نموده نظر نمایند و تفکّر کنند البتّه جمیع بجان ببحر حیوان توجّه نمایند از جمیع بیان جوهری اخذ نموده‌اند و آنرا بابدع بیان ذکر فرموده‌اند فی‌الحقیقه اینکلمۀ مبارکه جوهر لا عدل له بوده و از کلمۀ لا نظیر لها فی الکتاب محسوبست یکتا لؤلؤ دریای عرفان است و یکتا کلمۀ ملکوت بیان قوله عزّ بیانه

و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان بلی وعزّته تلک الکلمة عند اللّه اکبر عن عبادة من علی الأرض اذ جوهر کلّ العبادة ینتهی الی ذلک فعلی ما قد عرفت اللّه فاعرف من یظهره اللّه فانّه اجلّ و اعلی من ان یکون معروفاً بدونه او مستشیراً باشارة خلقه و انّنی انا اوّل عبد قد آمنت به و بآیاته و اخذت من ابکار حدائق جنّة عرفانه حدائق کلماته بلی وعزّته هو الحقّ لا اله الّا هو و کلّ بأمره قائمون انتهی

با این بیانات واضحه و کلمات محکمه و آیات منیعه و براهین ثابته اهل بیان از ذکر الوهیّت اجتناب نموده و بر اعراض و اعتراض بشأنی قیام کرده‌اند که ذکر آن ممکن نه ملاحظه در علوّ امر و سموّ آن و عزّ او و مقام او نمائید و در پستی این خلق جاهل نادان بعینه مثل اهل فرقان اراده نموده‌اند یک دو هزار سالی وصیّ‌بازی بمیان آرند یک چند امام و همچنین نقبا و نجبائی تعیین نمایند قلم اعلی در اینظهور اعظم میفرماید هذا یوم اللّه ان انتم تعرفون و هذا یوم الظّهور ان انتم تشهدون لا یذکر فیه الّا اللّه وحده ان انتم تشعرون انّه قد اتی بالحقّ مقدّساً عن کلّ شاهد و مشهود و منزّهاً عن کلّ ما جری من القلم و ظهر من اللّسان ان انتم تعلمون انتهی

هر حزبی از احزاب بکلمه‌ئی تشبّث نموده و از مالک آن و منزل آن و خالق آن اعراض کرده بعضی گفته‌اند که مقام الوهیّت مقامیست بزرگ نمیتوان اینمقام را از احدی قبول نمود اولئک انکروا ما نطق به نقطة البیان و ما بشّر به کتب اللّه المهیمن القیّوم نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید انّه ینطق فیکلّشیء انّنی انا اللّه و همچنین میفرماید لو یستقرّ علی التّراب تنادی ذرّات التّراب علی انّ ذلک عرش قد استوی الرّحمن علیه انتهی

نقطۀ ظهور الیوم بلسان اهل بها باینکلمه ذکر میشود انّه قد کان مقدّساً عن ذکر الأسمآء و فوقها و دونها و اختها انّه لا یعرف بغیره و لا یوصف بدونه قد شهد کلّشیء بأنّه لهو المقدّس المنزّه عن الاشارات و البیانات و الدّلالات و الأحدیّات و الأبدیّات و برخی اعتراض نموده‌اند بر اینکه باید در مستغاث ظاهر شود و حال وقت ظهور نبوده سلطان قدمی را که نقطۀ بیان در ذکرش میفرماید او مقدّسست از بیان و اشارۀ من این قوم بیحیا وقت از برای او معیّن میفرمایند این ذکر مستغاث که حضرت فرموده از برای آنست که خارج را منع نماید و اینکلمه وحدها را سبب امتحان خلق قرار فرموده نفسیکه بشهادت خود نقطۀ بیان بجمیع بیان معروف نمیشود چگونه بکلمۀ مستغاث معروف میگردد و مستغاث از بیان محسوبست و انّه لا یعرف بالبیان با اینکه میفرماید اگر این حین ظاهر شود بر کل لازم است اقرار بر آنشجرۀ مبارکه در کتاب هیاکل سرّ مستغاث مشهود است طوبی للعارفین و بهمین نفس سائل که حرف حیّ است و حال هم موجود است بشارت فرموده‌اند که بشرف لقا فائز میشود قوله عزّ ذکره لعلّک فی ثمانیة سنة یوم ظهوره تدرک لقآء اللّه ان لم تدرک اوّلاً تدرک آخره ولکن ایقن بأنّ الأمر اعظم فوق کلّ عظیم و انّ الذّکر اکبر فوق کلّ کبیر انتهی

باید نفوسیکه متمسّک بذکر مستغاثند در اینکلمات عالیات تفکّر نمایند شاید بالفاظ از بحر معانی محروم نمانند و بذکر مستغاث از سلطان او ممنوع نگردند ای وربّی انّ الأمر اعظم فوق کلّ عظیم و انّ الذّکر اکبر فوق کلّ کبیر طوبی للعارفین و نعیماً للمتفرّسین و المتفکّرین این خادم فانی این اذکار را مکرّراً در نامه‌های دوستان ذکر نموده ولکن چون این ایّام نعیق ناعق که وعده داده شده بود مرتفع گشته و کتاب سجّین بمیان آمده مجدّداً ذکر شد تا آنمحبوب دوستانرا آگاه نماید و اهل بها خود را به ما ینبغی لهم مشاهده نمایند و باستقامت کبری ظاهر گردند انشآءاللّه باید کل بیانات حقّ را ملاحظه نمایند بلکه حفظ نمایند تا از حلاوت کوثر عرفان در کلّ احیان محظوظ باشند

اینکه مرقوم داشته بودید که بعد از فائز شدن بلقا دیدم مقام دیگر از استقرار طلعت مختار عنایت فرموده که جمیع آنجهات و شئونات استقامت قبل نسبت ببعد نفس تزلزل و حقیقت اضطراب بوده و همچنین از حقّ منیع جلّ کبریائه و عظم اجلاله سائل شدید که آنجنابرا بمقامی فائز فرماید که در سبیل حبّش از جان و روان و اسم و رسم و هستی و نیستی و نام و ننگ از کل بگذرند اینمراتب بتمامها در ساحت اقدس امنع اعزّ ابهی جلّت عظمته عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان انشآءاللّه بکمال تقدیس و تنزیه و ما ینبغی لیوم اللّه مشاهده شود و بمقام شهادت کبری فائز گردد الیوم خدمت امر از اعظم اعمال است باید نفوس مطمئنّه بکمال حکمت بتبلیغ امر اللّه مشغول شوند تا نفحات قمیص رحمانی در جمیع جهات متضوّع گردد این شهادت محدود بذبح و انفاق دم نبوده چه که میشود انسان با نعمت حیات از شهدا در کتاب مالک اسماء ثبت شود طوبی لک بما اردت انفاق ما لک و منک و عندک فی سبیلی انتهی

در اینمقام این خادم فانی بیان رحمن را که در ذکر مقام شهادت سلطان‌الشّهدآء ظاهر شده خدمت آنجناب ذکر مینماید تا جمیع دوستان لآلی بدیعۀ منیعه از دریای بیان الهی اخذ نمایند قوله عزّ کبریائه مخاطباً لعلی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر انشآءاللّه باید جمیع اصفیا به ما یرتفع به امر اللّه قیام نمایند و عامل شوند تفکّر نمایند الیوم کدام یک از اعمال سبب ارتقای عباد و ارتفاع امر است نزاع و جدال و فساد در اکثر از الواح منع شده و اینکلمۀ مبارکه از سماء اراده از قبل نازل نصرت امر اللّه بسیف حکمت و بیان است نه بسیف حدید و دون آن امثال این بیانات در آیات الهی بسیار است انشآءاللّه صاحبان ابصار دیده و دانسته‌اند در اینصورت باید اهل حقّ تفکّر نمایند که الیوم چه کشف حجابهای خلق نماید و سبب علوّ و سموّ امر الهی گردد یا علی در آنچه از قلم جاری شده تفکّر نما با زندگی خود را فدای سبیل حقّ کن این شهادتیست که بقلم و لسان و بیان و الواح منتهی نشود اسم حاء علیه منکلّ بهآء ابهاه باین شهادت کبری فائز شد قبل از شهادت ظاهره چه که از خود بهیچوجه اراده و مشیّت و خیالی نداشت جمیع اینمراتب را فدای دوست نمود و بعد هم بشهادت ظاهره فائز شد و جان را در ره محبوب حقیقی نثار نمود افسر حیات از سر برداشت و بر قدم دوست نثار نمود طوبی لمن عرف هذا المقام و طوبی لمن وجد عرف بیان الرّحمن هر نفسی فی‌الحقیقه خود را بحقّ سپرد و در سبیل حقّ از خود فانی شد او ملاحظۀ شأن و مقام و ننگ و نام خود را ننماید و ناظر بامر اللّه و ما یثبت به حکمه شود اقسم بشمس بیانی من فاز بما نطق به قلمی انّه ربح فی کلّ عالم من عوالمی ایّاکم ان یمنعکم شیء عن سبیلی المستقیم کل باید بکمال جهد تحصیل کلمۀ رضا نمایند ناس جاهلند و هم غافل مبیّن لازم است و اگر آن مبیّن بامر حقّ عامل شود البتّه نور بیانش عالم را منوّر نماید و امم را بشطر قدم کشاند یا علی چون نصرت امر را حقّ جلّ جلاله و عظم کبریائه مقدّس نموده از نزاع و جدال و سلّ سیف و امثال آن لذا باید بحبل اعمال طیّبه و اخلاق روحانیّه تشبّث نمود اگر نفسی للّه بآنچه ذکر شد عمل نماید البتّه در عالم اثر کند و خرق حجبات غلیظه نماید چه که آنچه را حقّ سبب و علّت نصرت و ارتفاع امر قرار فرمود نافذ و مؤثّر است یشهد بذلک کلّ عالم بصیر انتهی

اینعبد فانی از هنگام مقدّمۀ ارض صاد به یا لیتنی کنت معهم ذاکر است فی‌الحقیقه بمقامی فائز شدند که حسرت آن از برای مقرّبین و مخلصین و امثال اینعبد فانی باقی خواهد بود حال از حقّ منیع استدعا آنکه آنجناب و اینعبد را باین شهادت که از قلم اعلی جاری شد فائز فرماید تا در زندگی خود را نثار خدمت دوست نمائیم و به ما اراده اللّه فائز گردیم

و اینکه مرقوم داشته بودید که مشرق‌الأذکار در ارض طاء معیّن شده و همچنین در بلاد اخری بعنایت حقّ جاری شده و میشود اینمراتب در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان القدم فی الجواب طوبی لمحلّ و لبیت و لمقام و لمدینة و لقلب و لجبل و لکهف و لغار و لأودیة و لبرّ و لبحر و لجزیرة و لدسکرة ارتفع فیها ذکر اللّه و ثنائه این حکم محکم در کتاب اقدس نازل ولکن این امور معلّق بحکمت است در هر حال باید بافق حکمت ناظر شد چه که مفسدین و مغلّین در کمین بوده و هستند تا مستمسکی بیابند و بضوضا قیام نمایند از اصول احکام الهی و شریعة اللّه مابین اهل فرقان جز اسمی نمانده کل در بادیه‌های ظنون و اوهام سالک و بجهّال ارض متمسّک مع‌ذلک بکمال جدّ و جهد در اطفای نور الهی که از مشرق آسمان دانائی طلوع نموده بوده و هستند افّ لهم و للّذین تمسّکوا بهم قسم بانوار وجه باقی بعد فناء اشیاء که اهل بیان محتجب‌تر و خاسرتر و پست‌تر مشاهده میشوند چه که بعد از خرق حجبات و حرق اشارات و سبحات باوهام قبل تمسّک نموده‌اند قد اتّخذوا لأنفسهم صنماً من دون اللّه الا انّهم من الأخسرین فی کتاب مبین ارتفاع مشارق الأذکار در مدن و دیار ارض خاء محبوبست چه که مطابق کتاب اللّه و سنن اوست و ستر آن از اعظم امور الّا از نفوس مطمئنّۀ مستقیمه طوبی لنفس قامت علی خدمة الأمر و طوبی لعبد دار البلاد لانتشار آثار مالک الایجاد ولکن در ارض طاء و یاء و ش و غیرها باید توقّف نمود و بحبل صبر تمسّک جست الی ان یطلع نیّر الأمر من افق الاذن چه که در این اماکن ظهور این امور از مقتضیات حکمت خارج است ای کاش ناس غافل منافع ظاهرۀ خود را ادراک مینمودند نراهم فی جهل عظیم هر نفسی خیر خود را ادراک نماید یک حرف از اوامر الهی را بجمیع عالم مبادله ننماید هیهات هیهات قد جعلتهم اعمالهم محرومین عن رحمة اللّه و عرفانه و اوامره انتهی

امّا فقرۀ محلّ البرکة بسیار محبوبست و حکم صریح هم از قبل از قلم اعلی نازل ولکن باید امرش در ستر باشد چه که بعضی از دوستان ضعیفند باندک وهنی و وهمی ذکر مینمایند و نفوس ظالمه هم منتظر اگر متعرّض نشوند شاید مطالبۀ وجه موجود را بنمایند اخذ وجه قابل نبوده و نیست ولکن امثال این امور شاید سبب احزان نفوس مقدّسه گردد لذا باید کمال حکمت در امور ملاحظه شود از حقّ میطلبیم آنجناب را بر خدمت امر مؤیّد فرماید انّه لهو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته ملکوت ملک السّموات و الأرضین ملاحظه نمائید این محلّ البرکة را حقّ قرار داده از برای خیر من علی الأرض مع‌ذلک اگر مطّلع شوند بنوحه و ندبه و واشریعتا قیام نمایند

و اینکه مرقوم داشته بودید که نامه‌های متعدّده ارسال فرموده‌اند و جواب عرض نشده مدّتها گذشت بلکه عهدها و قرنها و خبری از آنجناب نرسید تا اینکه این ایّام متوالیاً متواتراً حضرت زین‌المقرّبین علیه بهآء اللّه الملک الحقّ المبین دستخطهای آنجناب را که باسم این فانی بود فرستادند و مرقوم داشته بودند که مکاتیب در عرض راه مانده و همچنین جعبۀ کاغذ و قلم این روزها نوشته بودند جعبه هم رسیده مقصود آنکه بر حسب ظاهر خبر نرسید والّا در جواب اهمال نمیرفت انشآءاللّه از حرارت محبّت الهی بشأنی مشتعل شوید که سبب اشتعال انفس افسرده گردد تا اینمقام جواب یک نامۀ نامی آنجناب بود که عرض شد و بعد نامۀ دیگر مسرّت‌بخش خاطر غمگین گردید از نفحاتش بهجت تمام حاصل چه که مصدّر بود بذکر محبوبکم و محبوبنا و محبوب من فی السّموات و الأرض و بعد در ساحت اقدس عرض شد قوله عزّ کبریائه انشآءاللّه آنچه را از حقّ منیع مسئلت نموده‌اند بآن فائز شوند طوبی له بما اقبل الی الأفق الأعلی و شرب کوثر البقآء و تسنیم اللّقآء من ید عطآء مالک الأسمآء و انشآءاللّه مقدّساً عنکلّ شیء بذکر حقّ ناطق و ذاکر باشند لعلّ نفوس مرده از نفحات ذکر زنده شوند و بمقام انّا الیه راجعون فائز گردند یوم ظاهر و این یومی است که جمیع بآن موعودند و انوار آفتاب حقیقت مشهود ولکن جهّال ارض از آن معرض چه که طبیعت خفّاشی در آن نفوس غلبه نموده اینست که از اشعّۀ شمس معانی محرومند دوستان ارض خاء را از قبل مالک اسماء تکبیر برسان انّا نبشّرهم بتکبیری و ذکری و عنایتی و نذکرهم فضلاً من عندی انّ ربّک لهو الغفور العطوف نفوسیکه بمعارج ایقان ارتقا نموده‌اند و از سلسبیل حیوان در ایّام رحمن آشامیده‌اند جمیع لدی المظلوم مذکورند بگو ای اشجار حدیقۀ محبّت الهی امطار رحمت در کلّ حین جاری و نازل است انشآءاللّه شئونات عالم و ظلم امم شما را از آن محروم ننماید لعمر اللّه دنیا فانی و ما فیها فانی جهد نمائید تا از فرات رحمت رحمن بیاشامید قسم بذات حقّ هر نفسی آشامید او بحیات ابدیّه و طراز باقی مزیّن است و یقوم علی خدمة مولاه علی شأن لا تأخذه لومة لائم و لا شماتة الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین ای دوستان بروح و ریحان و بکمال حکمت و بیان جمع شوید و از رحیق اطهر انور باسم مالک قدر بیاشامید و انّه لحبّی العزیز البدیع و بیانی العزیز المنیع و ذکری المقدّس المتعالی العزیز الرّفیع از حوادث دنیا محزون مباشید تاللّه بحر فرح لقای شما را آمل چه که هر خیری مخصوص شما خلق شده و باقتضای اوقات ظاهر خواهد شد کذلک یبشّرکم قلمی الأعلی من هذا السّجن الأعظم فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم انتهی

اینکه ذکر شده بود توجّه بارض خاء نمودید و وارد ارض باء شدید و توقّف آنجناب نه یوم کامل در آن ارض و ظهور نار محبّت مابین نفوس مقبله للّه الحمد و له المنّة که آنجناب را مؤیّد فرمود بذکر و ثنا و خدمت امر انشآءاللّه روایح اختلاف از جمیع جهات مقطوع شود و نفحات اتّحاد و اتّفاق مابین احباب متضوّع گردد آنچه سبب و علّت اعلای امر اللّه مابین عباد است اوّل اتّحاد و اتّفاق است و همچنین صفات و اخلاق انشآءاللّه جمیع بآن فائز شوند

و اینکه در بارۀ سادات شهمیرزاد علیهم بهآء اللّه و قیام ایشان بر ذکر و ثنا و خدمت امر مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه لازال باینمقام اعزّ ارجمند اعلی فائز باشند انّا نذکرهم کما ذکرناهم من قبل و نوصیهم بما یرتفع به امر اللّه فی المدن و الدّیار انتهی

و همچنین در ذکر ممالک و بلدان آنچه مذکور داشتید مایۀ فرح و مسرّت شد انشآءاللّه در هر حین بنار محبّت الهی بشعله‌ئی فوق شعلۀ اوّل ظاهر شوند و در صدد آن باشند که در هر یوم خود را صاحب مقامی که فوق مقام یوم قبل است در محبّة اللّه مشاهده کنند

و اینکه در بارۀ ابناء خلیل و دوستان آن ارض نوشته بودید جمیع در ساحت اقدس اعلی عرض شد قوله عزّ کبریائه یا احبّائی فی الخآء ان استمعوا ندآء اللّه ربّکم الأبهی انّه یذکرکم بما یبقی به اذکارکم و ارواحکم فیملکوت اللّه ربّ العالمین ان استبقوا فی خدمة اللّه و امره هذا ما ینفعکم فی الدّنیا و الآخرة انّ ربّکم الرّحمن لهو المخبر العلیم لا تحزنوا عمّا ترونه الیوم سیأتی یوم فیه تنادی السن الأمم الملک للّه المقتدر الفرد الواحد الخبیر کذلک نوّرنا افق سمآء البیان بهذا النّیّر المشرق المقدّس المنیر نوصیکم یا احبّائی بالأمانة و الصّدق و العمل بما امرتم به فی کتابی الکریم البهآء علیکم و علی من یحبّکم من لدی اللّه الفرد الواحد الحکیم انتهی

و اینکه مذکور داشتند بارض صاد تشریف بردند و عنایات الهیّه را از برای بقیّۀ آل اسم اللّه حاء علیه منکلّ بهآء ابهاه ذکر نمودند این معلوم و واضحست هر نفسی الیوم ببقیّۀ آل اظهار محبّت نماید لدی اللّه محبوبست الحمد للّه آنجناب موفّق بوده و هستند و در ساحت اقدس اعظم این عمل مبرور مقبول افتاد نعیماً لک و هنیئاً لک از جناب آقا میرزا اس‌م و جناب ابن شهید علیه بهآء اللّه عرایض رسیده و همچنین باینعبد هم مکتوبی مرقوم داشته بودند جواب ارسال شد الحمد للّه بطراز محبّت الهی مزیّنند و این ثوب موافق کلّ نفوس بوده و هست اگر اهل عالم بآن مزیّن گردند

و اینکه مرقوم داشته بودید از جانب اینفانی نیابت نمودید این منتهی آمال اینفانی بوده نشکر اللّه بذلک فی‌الحقیقه اینفقره از فوز اعظم است از حقّ جلّ جلاله سائل و آملم که اجر عظیم عنایت فرماید اشهد انّه لا اله الّا هو و الّذی زارهما کمن زار مالک القدم علی العرش الأعظم و اینکلمۀ مبارکه را اینعبد از لسان عظمت اصغا نمود و تمثال بیمثال در احسن احوال بساحت اقدس فائز و بانوار عرش منیر فرمودند هذا من افخر الهدایا قد حضر تلقآء وجه مالک الأسمآء طوبی له و للّذین حضرت اسمائهم لدی العرش کذلک یذکر اللّه عباده المقبلین انتهی

اگرچه این خادم فانی سبب زحمت آنجناب شده بقول اعجام بسیار درازنفسی نموده ولکن چون مقصود اوّلیّه و امل حقیقی ذکر مقصود عالمیان و دوستان او بوده بأسی نبوده و نیست جواب دوستان و آقایان آن ارض بعضی عرض شده و میشود و انشآءاللّه بتدریج ارسال میگردد چه که ارسال پاکت ضخیم موافق حکمت نبوده و نیست و همچنین بعضی الواح منیعۀ مبارکۀ مقدّسه از سماء مشیّت در جواب عریضۀ جناب الّ‌اه‌ور م علیه بهآء اللّه و اسماء مذکورۀ در عریضۀ ایشان نازل لو شآء اللّه از بعد ارسال میشود

عرض دیگر آنکه از طرف حدبا خبر رسید که جناب حبیب روحانی جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه مراجعت مینمایند لذا این کرّه چیزی خدمت ایشان عرض نشد اسأله تعالی بأن یؤیّده فیکلّ الأحوال و یقدّر له خیر الآخرة و الأولی عرایض ایشان در ساحت اقدس عرض شد و جواب هم نازل انشآءاللّه ارسال میشود خدمت حبیب مکرّم جناب ملّا علی علیه بهآء اللّه و همچنین خدمت جناب ابن شهید علیهما بهآء اللّه و جناب آقا خداداد و آقا عزیزاللّه و سایر آقایان علیهم بهآء اللّه عرض تکبیر و فنا و نیستی خود را معروض میدارم آنچه نزد اینعبد ارسال داشتند در ساحت امنع اقدس عرض شد و همچنین اینعبد هم خدمت بعضی جواب معروض داشت از حقّ توفیق میطلبم موفّق شوم بر ارسال آن از بعد

اینکه مذکور داشتند که جناب ملّا غلام رضا از شاه‌رود بآنجناب نوشته‌اند قلیل وجهی از مال اللّه نزد این ذرّه هست و چند نفر مسکین و پریشانهم در این شهر هستند و علاوه بر این بعضی الواح و آثار هم لازم است که نوشته شود و باطراف این بلد ارسال گردد آیا جایز است که این وجه باینمصارف برسد انتهی امثال اینفقره از قبل بساحت اقدس عرض شده حکم محکم اینکه در هر بلد آنچه از حقوق اللّه موجود است و یا بشود باید در ساحت اقدس عرض شود آنچه حکم صادر معمول گردد تا هر امری منظّم باشد ولکن در این فقرۀ مخصوص اذن فرمودند که آنچه جناب ملّا غلام رضا اراده نموده عمل نماید و از بعد محبوب آنکه آنچه در کتاب اقدس نازل بآن عامل شوند تا جمیع بطراز ارادۀ محبوب عالمیان مزیّن باشد

ذکر مخدّره والده علیها بهآء اللّه و سایرین در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نطق به لسان القدرة و القوّة جمیع تحت لحاظ عنایت و ظلّ سدرۀ رحمت ساکن و مستریح باشند انّا نکبّر من هذا المقام علی وجوههنّ و نذکّرهنّ بآیات اللّه المهیمن القیّوم طوبی لهنّ بما فزن بآیات اللّه و ذکره و عرفانه فی ایّامه ان هذا الّا مقام عظیم البهآء علیهنّ و علی اللّائی آمنّ بالفرد الخبیر

انّا نذکر فی هذا المقام اخاک الّذی حضر کتابه لدی العرش بشّره بذکری ایّاه لیکون من الشّاکرین انّا قرأنا کتابه و اجبناه سوف نرسل الیه لو شآء اللّه لوح کریم لیجد منه عرف ذکری و بیانی انّ ربّک لهو الذّاکر العلیم البهآء علیه من لدی اللّه ربّ العالمین انتهی

عرض میشود حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه العزیز فدا چندیست بمحلّیکه دو یوم مسافت باین ارض است تشریف برده‌اند انشآءاللّه بعد از مراجعت آنچه از مراتب خلوص و نیستی و فنا خدمت ایشان معروض داشته بودند عرض میشود و اظهار عنایتشان نزد آنجناب ارسال میگردد البهآء و الثّنآء علیکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بهذا الأمر العظیم

خ‌ادم

٢٧ محرّم سنۀ ١٢٩٨

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

ب‌ش

علیا حضرت ورقة‌الفردوس علیها من کلّ بهآء ابهاه ملاحظه فرمایند

١۵٢١

الحمد للّه الّذی تجلّی علی الممکنات باسمه القیّوم اذاً ظهر الانقلاب بین الأرض و السّمآء من النّاس من اعرض و منهم من اقبل طوبی لمن وفی بمیثاق اللّه و عهده و ویل لمن نقضه ظلماً من عنده انّه من المعتدین فی کتاب اللّه ربّ العالمین

و بعد قد فاز الخادم بما ظهر و لاح من افق سمآء حبّکم و خلوصکم و استقامتکم علی امر اللّه ربّنا و ربّکم و محبوبنا و محبوبکم و محبوب من فی السّموات و الأرضین فلمّا قرأت کتابکم و عرفت ما فیه قصدت المقصود و عرضت تلقآء الوجه اذاً نطق لسان الرّحمن بما لا تعادله کنوز الامکان قال جلّ کبریائه یا امتی یا ورقتی یا ایّها المنجذبة بآیاتی طوبی لک و لکلّ امة فازت بهذا المقام الأعلی انّه من اهل البهآء فی کتاب اللّه العلیّ العظیم انّا سمعنا ذکرک اجبناک من قبل و انزلنا لک ما یقرّبک الی العزیز العلیم کبّری من قبلی علی وجوه امائی و بشّریهنّ بذکری الجمیل انّا نوصی العباد و الامآء بالاستقامه الکبری علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام الأولیآء الّا من اخذته نسایم رحمة ربّه الکریم هذا یوم قام فیه القیّوم و قام النّاس تلقآء وجه ربّهم العزیز الحمید طوبی لمن عرف و فاز و ویل للمنکرین انشآءاللّه کلّ در این ایّام لا شبه له به ما اراده المحبوب قیام نمایند بشأنیکه نعیق عالم ایشان را از رحیق اسم اعظم منع ننماید قد ارتفع النّعیق و یرتفع النّعیق و یرتفع هذا ما اخبرناکم به من قبل انّه لهو الغفور الرّحیم جمیع باید بحکمت متمسّک باشند و بتبلیغ امر مشغول آنچه الیوم سبب ضوضای مشرکین و منکرین است از حکمت خارج ان اجتنبوا یا احبّائی عمّا نهیتم عنه فی کتاب اللّه العلیم الخبیر انتهی

اینکه در بارۀ نار محبّت اللّه در افئده و قلوب صافیه مرقوم داشتید طوبی لهم و نعیماً لهم انشآءاللّه بناری مشتعل شوند که اثر آن در عالم ظاهر گردد ولکن در جمیع احوال باید حکمت را از دست ندهند در این ایّام شخصی در یکی از اراضی من غیر ستر بر منابر اعلای کلمه نموده در ساحت اقدس این عمل مقبول نیفتاد فرمودند این فقره سبب ضوضا و اضطراب نفوس ضعیفه خواهد شد اهل بها باید در کلّ احیان از بحر حیوان بکمال حکمت بنوشند و بنوشانند تبلیغ امر الهی بحکمت محبوب است باید اراضی قلوب و نفوس را مستعدّ نمود از برای القای بذر و بعد بآنچه مقصود است پرداخت انتهی

و اینکه در بارۀ نفوسیکه بخدمت امر قیام نموده‌اند مرقوم داشتید اسامی کلّ واحداً بعد واحد در ساحت اقدس عرض شد نسبت بهر یک شمس عنایت از افق ارادۀ الهی مشرق قوله جلّ کبریائه طوبی لکم یا اهل البهآء بما نبذتم قدح الفنآء و اخذتم باسمه قدح البقآء و شربتم منه بذکره المحبوب هنیئاً لکم و مریئاً لکم بما سمعتم و اقبلتم و عرفتم ما اعرض عنه اکثر العباد انّ ربّکم العلیم لهو المهیمن العزیز الودود ایّاکم ان تخوّفکم سطوة الأمرآء و تحزنکم اشارات العلمآء او شبهات الّذین کفروا باللّه مالک الوجود تمسّکوا بحبل خدمة ربّکم الرّحمن انّه یسمع و یری و هو الحقّ علّام الغیوب انّا کنّا معکم اذ قمتم علی خدمة الأمر و سمعنا ندائکم اذ دخلتم المقام المرقوم لعمر اللّه قد فزتم بما لا فاز به احد من قبل یشهد بذلک من تحرّک بأمره القلم الأعلی علی لوح محفوظ ندای کلّ بشرف اصغا فائز و اسامی کلّ در کتاب الهی مسطور و اعمال کلّ در پیشگاه حضور مشهود انشآءاللّه بامریکه لایق این یوم عزیز بدیع است قیام نمایند و بکمال استقامت و خلوص عمل کنند آنچه را سزاوار است و هر عملیکه الیوم سبب ضوضا شود لدی العرش ممنوع بوده و خواهد بود

جناب اسد علیه بهائی و عنایتی و هم‌چنین جناب علی علیه بهائی تفصیل هر ارضی را بساحت اقدس عرض نموده‌اند و بتوسطّ جناب اسد عرایض ارض خاء بمنظر ابهی فائز و جواب از قبل ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند ای حکمای ارض و صرّافان دیار کشف لآلی نزد بصیر محبوب است آنکه از چشم بی‌بهره مانده قدر او را نشناسد و بعرفان او فائز نگردد گوش لایق اصغاست ولکن کمیاب انشآءاللّه باسم حقّ بگشایند و کلمه القا نمایند انتهی

و اینکه مرقوم داشتید بیتیکه محلّ سکنای حضرت باب اعظم روح من فی ملکوت الأسمآء فداه بوده مشرق الأذکار نموده‌اند لدی العرش بسیار مقبول افتاد و فرمودند قوله جلّ کبریائه او از اعلی البیوت لدی اللّه محسوب است و او احقّ است از بیوت دیگر باینمقام اعزّ امنع ولکن باید کلّ بقسمی حرکت نمایند که سبب اضطراب نفوس مقبله نشود یا ورقة‌الفردوس انّا قبلنا بیتک و زیّنّاه بطراز القبول فضلاً من عندنا و انا الفضّال الکریم طوبی لک و لبیتک و للّذین فازوا بما امروا به من لدی اللّه ربّ العالمین انتهی

و اینکه در بارۀ جناب بهآءاللّه نوشته بودید تحت لحاظ عنایت بوده و هستند اینفقره در ساحت اقدس عرض شد هذا ما انزله الوهّاب فی الجواب قوله عزّ کبریائه عنایت حقّ با او بوده الحمد للّه بعرفان حقّ و محبّت دوستان حقّ و خدمت امر حقّ فائز گشته و این از اموریست که لدی اللّه ضایع نشده و نخواهد شد این ارض در باطن مضطرب و در ظاهر ساکن و این فقره از قبل از قلم اعلی جاری لذا توجّه و توقّف در این ارض از حکمت خارج انّا قبلنا توجّهه و حضوره و قیامه و ذکره و ثنائه له ان یشکر اللّه بهذا الفضل العظیم و یحمده بهذه النّعمة الّتی سبقت الأشیآء البهآء علیه و علی ابیه الّذی فاز بأثر قلمی الأعلی فی هذا الیوم المبارک البدیع انتهی

و اینکه مرقوم داشتید مخدّرۀ روحانی علیها بهآء اللّه استدعا نموده‌اند ذکر ایشان و جناب آقا محمّد رضا و امّ ایشان علیها بهآء اللّه در ساحت امنع اقدس معروض گردد حسب الاستدعا عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا روحانی قد کنت مذکورة لدی العرش فی سنین متوالیات و فزت بما ظهر من قلمی الأعلی فی الزّبر و الألواح انّا ذکرناک و نذکرک بما لا تبدّله حوادث العالم و لا تمنعه شئونات الأمم انّ ربّک لهو المقتدر المختار و نذکر من سمّی بمحمّد قبل رضا رحمة من عندنا لیفرح بما نزّل له من لدی اللّه ربّ الأرباب بشّریه من قبلی و کبّری علی وجهه انّ ربّک یفعل ما یشآء و یحکم ما اراد طوبی له و لک و لأمّک الّتی فازت بهذا الذّکر الّذی سرت به نسمة الرّحمن علی العباد انتهی

و در بارۀ ولد جناب مهاجر الّذی هاجر و فاز مرقوم داشتید لدی العرش عرض شد اذاً نطق لسان الرّحمن فی ملکوت البیان و قال عزّ کبریائه انشآءاللّه بعنایت الهی فائز بوده و هستند امروز جمیع نسبتها بحقّ محکم است امروز یومیست بزرگ و در جمیع صحف و کتب بیوم اللّه مذکور یک کلمه که در این روز پیروز در بارۀ نفسی نازل شود او از صدهزار اولاد و احفاد مقدّم بوده و خواهد بود و کلمۀ الهی بمثابۀ روح است و روح از کوثر زندگانی آشامیده و بحیوة باقیه فائز گشته هرچه در زمین مشاهده میشود البتّه بفنا راجع ولکن کلمۀ الهی در حدایق کتب سرسبز و خرّم و بدوام ملک و ملکوت بوده و خواهد بود جناب محمّد علی مرّة بعد مرّة بلقا فائز و باینمقام بلند که بطراز اذن مزیّن بود رسید نعیماً له انتهی و هم‌چنین در بارۀ دو اخوی ایشان از سماء مشیّت آیات بدیعه نازل للّه الحمد هجرتشان بعد از عروج بطراز قبول مزیّن شد و برحمت نامتناهیۀ الهیّه فائز گشته

و اینکه در بارۀ ارث مرقوم داشته بودید عرض شد این حکم محکم از مصدر امر الهی جاری و نازل یک واحد آنرا آنورقه تصرّف نمایند و مابقی را حقّ بخود ایشان عنایت فرمود ما‌بین خود قسمت کنند انّه لهو المعطی الکریم البهآء من لدنّا علیکم و علیها و علی من اقبل الی اللّه الفرد الواحد العلیم الحکیم انتهی

استدعای این خادم فانی آنکه در هیچ وقتی از اوقات از نظر عنایت دوستان الهی که از رحیق حقیقی آشامیده‌اند و بانوار وجه ناظرند محو نشود و خدمت کلّ بتکبیر بدیع ذاکر است انشآءاللّه جمیع بکمال حکمت و اتّحاد در امر مالک ایجاد قیام نمایند بشأنیکه اثر آن از کلّ جهات ظاهر شود لیس هذا علی ربّنا القدیر بعزیز تأییدات منزل آیات ظاهر انشآءاللّه جمیع عباد را اخذ نماید و بصراط مستقیم و میزان محکم هدایت فرماید و این بهمّت و استقامت اولیای حقّ منوط بوده و خواهد بود امید هست که موفّق شوند بآنچه سزاوار این یوم امنع اقدس است البهآء المشرق من افق عنایة ربّنا الرّحمن علیکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بهذا الیوم الّذی فیه نصب الصّراط و وضع المیزان الحمد للّه المقتدر العزیز المنّان

خ‌ادم

فی ١٢ شوّال سنة ١٢٩٨

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

۹١

حبیب مکرّم جناب ملّا علی ب‌ج علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

هو الأقدس الأعظم الأکرم العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی تجلّی للکائنات بالنّقطة الّتی کانت مقدّسة عن الجهات و النّقاط و انّها لهی الّتی لا یری فیها الّا اللّه منزل الآیات و تنطق فی کلّ الأشیآء لا اله الّا هو المهیمن علی من فی الأرضین و السّموات و انّها لهی الّتی طرّزت بها الألواح فی ملکوت الانشآء و زیّنت جبروت الأسمآء و الصّفات و حکت عن تلک النّقطة فی مقام الأسمآء عن نقطة تحت البآء البارزة عنها الهآء و اخبر عنها الکاظم بقوله الحمد للّه الّذی جعل کتاب الکینونة بالسّرّ البینونة بطراز النّقطة البارز عنها الهآء بالألف بلا اشباع و لا انشقاق و انّه قد اراد من النّقطة البآء و انّها اذا اتّصلت بالهآء ظهر الاسم الأعظم الّذی به ارتعدت فرائص الأمم و تزلزل من فی العالم و به انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من شآء اللّه مظهر البیّنات و انّه لمکلّم موسی من الشّجرة فی السّینا و ینطق من افقه الأبهی ظاهراً باهراً انّه لا اله الّا انا المقدّس عن الأذکار و الاشارات طوبی لمن نطق و عمل بما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله تعالی قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون هذا یوم لا یذکر فیه الأسمآء لأنّ الّذی ظهر بالحقّ لا یحکی الّا عن اللّه کما اخبر به نقطة البیان بقوله انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شیء انّنی انا اللّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم و هذا یوم اخبر اللّه به حبیبه الّذی تشرّف به المعراج قال و قوله الحقّ لمن الملک الیوم للّه الواحد القهّار انّ الّذی وجد عرف البیان انقطع عن الامکان و تمسّک باللّه وحده و شهد بما شهد لسان العظمة من قبل و من بعد و الّذی غفل و تمسّک بالظّنون انّه احتجب عن الکنز المخزون و السّرّ المکنون و یدور حول الأسمآء الّتی خلقت بالکاف و النّون تاللّه قد انتهت الأسمآء الی مبدئها و موجدها الّذی اذا اراد لشیء ان یقول له کن فیکون و الحمد للّه الّذی قد وفی بالوعد بظهور الموعود الّذی به محت الآثار و سقطت الأثمار و انصعقت الأسمآء و اصفرّت الأوراق و اندکّت الجبال و انفطرت السّمآء و کسفت الشّموس و خسفت الأقمار و تزلزلت الأرض و ما فیها من القوّات تعالت عظمته و جلّت قدرته و عظمت سلطنته الّذی انطق کلّ شیء بثنآء هذا الیوم الأبدع الأمنع الأقدس الموعود ولکنّ القوم اکثرهم لا یفقهون منهم من تمسّک بالأوهام و جعلها ارباباً لنفسه من دون اللّه و منهم من نبذها و نطق فی کلّ الأحیان اللّه اللّه قد آمنت بک منقطعاً عن الأسمآء و عمّا ظهر فی الانشآء نشهد انّه فاز بالتّوحید و کوثر التّجرید و عرف المقصود اذ اظهر نفسه لمن فی الملک و الملکوت

یا حبیب قلبی قد هزّتنی نفحات حبّکم و نسمات ودّکم بمشاهدة کتابکم مرّةً بعد مرّة و اخذت القلم ان اترجم ما فی قلبی من محبّة احبّآء اللّه و اصفیائه ولکن انّه یصیح و یقول هذا مضمار لن یقدر ان یجول فیه مثلی لأنّ هذا مقام اقرّت الألسن بعجزها عن ذکره و الأقلام بقصورها عن ثنائه ولکن مع الاعتراف بالقصور و العجز اذکر علی قدری و مسکنتی و اسأل اللّه ان یلهمنی ما ینبغی لأحبّائه و یلیق لأصفیائه انّه لهو الملهم المعلّم المقتدر الخبیر فلمّا فزت بکتابکم و اطّلعت بما فیه قصدت المقصد الأقصی و المنظر الأعلی و عرضت لدی العرش اذاً تکلّم لسان العظمة بما اشرقت به شمس العنایة و الألطاف قال و قوله الحقّ ای علی الحمد للّه بانوار فجر ظهور فائز شدی و بمقصود عالمیان توجّه نمودی و لدی الوجه مذکوری از حوادث دنیا محزون مباش آنچه حکمت بالغۀ الهی اقتضا نماید ظاهر میشود انّه یمدّکم بأسباب السّموات و الأرض انّه لهو المقتدر القدیر ولکن قلم اعلی ترا و سایر دوستان را وصیّت مینماید بحکمت و به ما انزله اللّه فی الکتاب الیوم لازم و واجبست متابعت احکام الهی و از اعظم احکام حکمت است جمیع بآن مأمورند و تفصیل آن در الواح عربی و فارسی نازل شده باید ملاحظه نمایند و بآن عامل گردند و باید بشأنی مابین خلق ظاهر شوند که کل عرف اخلاق الهیّه را از ایشان بیابند و آنچه سبب ارتفاع امر و تقدیس آنست بآن عامل گردند ای علی اگر نفوس مقبله از اراده‌های خود میگذشتند و به ما اراده اللّه عمل مینمودند حال اکثری از خلق بعرفان حقّ فائز بودند از جمله در اکثر الواح کل را بحکمت امر نمودیم بغیر آن عمل نمودند و همچنین قلم اعلی کراراً و مراراً نهی فرمود عباد را از توجّه بشطر اقدس مع‌ذلک از امر اللّه غفلت نمودند آنچه لسان اللّه بآن تکلّم میفرماید آن خیر محض بوده و خواهد بود طوبی لمن نبذ ما اراد و تمسّک بارادة اللّه المهیمن القیّوم انتهی

عرض این خادم فانی آنکه دوستان حقّ باید در جمیع احوال بحبل حکمت متمسّک باشند چه که در کتاب الهی مکرّراً این امر محکم نازل شده اکثری از ناس سالها بظنون و اوهام تربیت شده‌اند و خرق آن دفعةً واحده بسیار مشکل است رحمت حقّ جلّ کبریائه سبقت گرفته بر کل لذا باید نفوسی که از صهبای معانی آشامیده‌اند و بکوثر علم ربّانی فائز شده‌اند بکمال رأفت و شفقت بادویۀ مناسبه امراض نفوس غافله را مداوا نمایند تا ابصار از رمد اوهام مطهّر شود و قلوب از امراض ظنون فارغ گردد باید مثل آن جناب احکام الهی را بکل برسانند تا جمیع مطّلع شوند و به ما اراد اللّه عامل گردند الیوم بعضی از اهل بیان که بگمان خود خرق حجاب نموده‌اند و بغایة قصوی رسیده‌اند در کلمۀ مبارکۀ انّی انا اللّه که از مطلع ظهور ظاهر است توقّف نموده‌اند بلکه بواسطۀ آن اعراض کرده‌اند حال ملاحظه نمائید چه ‌قدر از صراط حقّ مستقیم بعیدند و از مقصود محروم و حال آنکه از قبل اخبار نموده‌اند چنانچه در خطبۀ طتنجیّه میفرماید فتوقّعوا ظهور مکلّم موسی من الشّجرة علی الطّور و نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید او در هر شیء بأنّی انا اللّه ناطق است مع‌ذلک در بحور ریب متغمّسند و در هوای اوهام طایر تا چه رسد باحزاب مختلفه که هنوز ادراک یوم اللّه را ننموده‌اند چه که در آن یوم جز حقّ جلّ کبریائه هیچ اسمی از اسماء مذکور نه مثلاً از اعلی مراتب آن تا ادنی مقام آن از ذکر نبوّت و ولایت و نقبا و نجبا و اوتاد جمیع از برای آن بود که ناس را بحقّ دعوت مینمودند و حال بعد از ظهور غیب مکنون و کنز مخزون اگر نفسی بغیر او ناظر باشد یا تمسّک نماید البتّه از مقام بلند توحید و رتبۀ اعلای تفرید محرومست یوم قیامت مسمّیات کلّ این اسماء فضل بدیع را راجی و مرتجیند چه که علم الملک للّه الواحد القهّار مرتفع است و رایت انّی انا اللّه در قطب عالم بر اعلی المقام منصوب قسم بآفتاب افق بیان اهل امکان غافلند اگر اقلّ از سمّ ابره به ما ظهر و لاح و اشرق و الاح مطّلع میشدند از ما سوی اللّه میگذشتند و بندای لبّیک لبّیک یا اله العالمین ناطق میشدند بلی این کوثر روحانی را هر نفسی سزاوار نبوده و نیست هنوز معنی خاتم النّبیّین که در فرقان نازل شده ادراک ننموده‌اند چه که معلوم و واضحست که بعد از ختم نبوّت تلویحاً و تصریحاً در کتاب الهی ظهور اللّه مذکور و مسطور است شرح این مقام بتمامه از قوّه و احصا و احاطۀ این عبد و امثال این عبد خارج است بهتر آنکه این بیان را باین کلمۀ مبارکه ختم نمایم

یومی از ایّام بین اصحاب از مجاورین و مهاجرین لسان عظمت باین کلمه ناطق فرمودند امروز روزیست که از او اخبار داده‌اند بقوله تعالی یوم یأتی ربّک متبصّرین از این بیان ادراک مینمایند که اگر نفسی در این یوم باسمی از اسماء متمسّک شود و یا تشبّث نماید در مقامی از مشرکین محسوبست انتهی بیش از این گفتن مرا دستور نیست باری مقصود آنکه اگر نفسی که باعلی رتبۀ ایقان و اطمینان فائز است امثال این بیانات را در اوّل مرتبه از برای طالب ذکر نماید البتّه او هلاک شود و بحیوة باقیه فائز نگردد باید برتبه و مقام او تکلّم نمود تا قابل استماع نغمۀ الهی گردد هر نفسی باندازه و مقدار او باید رحیق عرفان عطا شود مکرّراً از لسان عظمت این کلمه اصغا شد که باید شاربان رحیق معانی و بیان در صدد تربیت جمیع عالم باشند و این مقام بسیار بلند است بلکه اعلی من کلّ علوّ و اسمی من کلّ سموّ طوبی لمن فاز بهذا المقام الأعزّ الأقدس الأمنع الأعظم الأعلی

استدعا آنکه همیشه این خادم فانی را برشحات قلمیّه مذکور و مسرور دارند و نفوس مشتعلۀ آن دیار را از جانب این بندۀ فانی تکبیر منیع برسانید و بگوئید امروز روز استقامتست و امروز روز خدمت است جهد نمائید تا بامری فائز شوید که ذکر آن بدوام اللّه باقی و دائم بماند استقامت از اعظم امور است چه که مشاهده شد نفسی که خود را از اهل ایمان میشمرد و در هوای ایقان طایر بود بنعیب غرابی از حقّ جلّ و عزّ ممنوع گشت انشآءاللّه باید آن جناب بکمال سعی و اجتهاد ناس را باستقامت دعوت نمایند چه که از قبل خبر فرموده‌اند کل را بنعاق ناعقین و ادّعای کاذبین و آنچه از قلم اعلی نازل شد البتّه ظاهر خواهد گشت سورۀ رئیس را تلاوت فرمائید و همچنین لوح ملک پاریس را که از اجزای سورۀ مبارکۀ هیکل است و همچنین لوح فؤاد که مخصوص یکی از احباب نازل شده و این لوح در وقتی نازل شد که فؤاد پاشا که وزیر خارجۀ روم بود بمقرّ خود راجع شده بود و سبب فتنۀ اخیره و مهاجرت از ارض سرّ به عکّا او شده بود دو نفر بودند که بعد از سلطان رئیس کل بودند یکی فؤاد پاشا و یکی عالی پاشا گاهی این صدر اعظم بود و آن وزیر دول خارجه و گاهی بالعکس در آن لوح میفرماید قوله عزّ کبریائه سوف نعزّل الّذی کان مثله و نأخذ امیرهم الّذی یحکم علی البلاد و انا العزیز الجبّار و همچنین در کتاب اقدس در نقطۀ واقعۀ بین البحرین ملاحظه نمائید که مقصود از آن نقطه اسلامبولست چه که از یک جهتش بحر ابیض است و جهة دیگر بحر اسود باری آنچه از قلم اعلی جاری کل ظاهر شده و اخبارهای دیگر هم که در الواح هست کل ظاهر خواهد شد نشهد انّه هو العالم المقتدر السّامع البصیر الخبیر لذا باید احبّای الهی آنچه در الواح نازل شده در نظر داشته باشند که مباد از نعیقی خود را از فیوضات لانهایه محروم نمایند از حقّ میطلبیم که جمیع احبّای خود را بآنچه اراده فرموده موفّق فرماید تا کل بکمال خضوع و خشوع و استغنا و تقدیس و تنزیه و اعمال حسنۀ طیّبه و اخلاق مرضیّه بثنای حقّ جلّ جلاله و تبلیغ امرش مشغول شوند انّما البهآء علیک و علی الّذین تزیّنوا بردآء الاستقامة فی امر اللّه المقتدر العلیم الحکیم

خ‌ادم

١٢ جمادی‌الثّانی ١٢٩٣

[یادداشت]

  • ١

    رقم ٩ بر طبق حساب ابجد معادل عددی کلمه ”بهاء“ است.

* * *

طاء

جناب آقا محمّد حسین علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

١۵٢١

هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی تفرّد بالعزّة و توحّد بالعظمة قد نطق بالکلمة و ارتفعت بها سموات الأفئدة و القلوب ثمّ نطق بکلمة اخری اذاً سطع نور فلمّا اخذته اریاح الارادة تشتّت و تقبّب علی وجه السّمآء و بکلّ جزء منه تنوّر قلب کلّ من اقبل و فؤاد کلّ من توجّه انّه لهو الّذی یفعل ما یشآء بسلطانه و یحکم ما یرید بقدرته لا تعجزه شئونات العالم و لا اشارات الأمم و لا تخوّفه سطوة الّذین اعرضوا عن اللّه ربّ العالمین و الحمد للّه الّذی رفع سمآء اللّوح و زیّنها بشموس الکلمات و انجم الحروفات الّتی ماج فی کلّ واحدة منها بحر الحکمة و المعانی تعالی المالک الأبدیّ الّذی استوی علی العرش بقوّة ما اضعفتها قدرة العالم و ما اعجزتها شئونات الّذین قاموا علی الاعراض و ظهروا بنفاق ما ظهر شبهه فی الآفاق یشهد بذلک لسان النّاطق فی یوم المیثاق و انّه لهو الفرد الواحد المتعالی العلیم الحکیم و الحمد للّه الّذی اظهر من افق السّمآء ما انجذب به من فی ملکوت الانشآء اذاً تحرّک کلّشیء و توجّه کلّ وجه و شاخص کلّ بصر و اقبل کلّ قلب و سرع کلّ رجل اذاً اراد الامتحان و بذلک اشرقت من افق القضآء شمس البلآء و بذلک اضطربت النّفوس و تزلزلت الأرکان و من النّاس من اعرض بعد اقباله و منهم من خاف بعد اطمینانه و منهم من تقهقر بعد توجّهه و منهم من تبعّد بعد قربه و منهم من توقّف بعد سیره و منهم من ضعف بعد قدرته لیظهر بذلک من اراده منقطعاً عن الجهات اولئک ما منعتهم شئونات القضآء و لا ظهورات البلآء قالوا بلسان الظّاهر و الباطن باسمک یا محبوب العالم و مقصود الأمم و سرعوا الیه بل طاروا بأجنحة الایقان الی افق فضله و شربوا رحیق البیان من ید عطائه اولئک عباد الّذین وجدوا حلاوة الذّکر و اخذهم سکر کوثر العرفان الّذی ادارته انامل فضل ربّهم الرّحمن طوبی لهم ثمّ طوبی لهم و تعالی من ظهر بهذا الفضل العظیم و الجود العمیم اشهد انّه لا اله الّا هو لم یزل کان فی علوّه و سموّه مقدّساً عن وصف خلقه و ذکر عباده لا تدرکه الأفئدة و القلوب و عنده علم کلّشیء فی کتاب مبین

و بعد یا ایّها الشّارب من کأس البیان قد بلغ الخادم ما ارسلته بید احد من الأحبّآء قرأته و وجدت منه عرف حبّکم للّه ربّنا و ربّکم و اقبالکم الی اللّه مقصودنا و مقصودکم اسأله تعالی بأن یکتب لکم خیر الدّنیا و الآخرة و یرزقکم ما یرتفع به ذکرکم فی ایّامه انّه لهو الفرد الواحد المقتدر العزیز القدیر

بلسان پارسی عرض میشود تا مطالب در نزد هر یک از دوستان بی ستر و حجاب معلوم و واضح گردد که شاید بسعی آنجناب عبادیکه از سطوة ظلم و اعتساف متزلزل و مضطرب مشاهده میشوند بنور یقین و طراز اطمینان مزیّن گردند اینعبد بسیار متفکّر است چه که مشاهده مینماید دنیا در هر حین بلسان خود بر فنای خود شهادت میدهد مع‌ذلک از برای این دو روزۀ فانیه کل از ملکوت باقی محرومند مگر نفوسیکه از ید عطا رحیق یقین آشامیده‌اند اولئک عباد مقرّبون و اولئک لا خوف علیهم و لا هم یحزنون از حقّ میطلبیم کل را آذان واعیه عطا فرماید تا باصغاء کلمات الهی فائز شوند اوست معطی حقیقی و فیّاض حقیقی اینست که در بعضی از الواح اینکلمه از سماء مشیّت ربّانی نازل قوله تعالی لو فاز احد باصغآء ندآء ربّه العلیّ الأبهی فی ملکوت الانشآء انّه لا یسکن فی مقامه یقوم بالحکمة و البیان علی ذکر ربّه العزیز الحمید و همچنین در الواح دیگر میفرمایند که مضمون آن بفارسی اینست اگر مردمان ارض بشنیدن نداء الهی فائز شوند کل بافق اعلی توجّه نمایند و از رحیق ابهی بیاشامند قسم ببحر علم الهی که اگر بگوش حقیقی نغمه‌ئی از نغمات طیور عرش را ادراک کنند جان در ره دوست ایثار نمایند و از محلّ فدا زنده برنگردند چنانچه شاربان کوثر معانی برنگشتند و آنچه بود و نبود از مال و جان و اهل در سبیل آنشمس حقیقت دادند فنعم اجر العاملین اگر نفسی قطره‌ئی از بحر محبّت بیاشامد و یا برشحه‌ئی از بحر انقطاع فائز شود جمیع عالم را شبه یک کفّ تراب مشاهده نماید و آنچه در آسمانها و زمین است او را از سبیل دوست منع ننماید چندی قبل لوحی از سماء مشیّت الهی نازل و اینفقره در آن لوح اقدس امنع از قلم اعلی مسطور یک تجلّی از تجلّیات شمس انقطاع بر ملوک افتاد از خود و غیر خود گذشتند و سر در بیابانها نهادند از جمله نعمان بود که در یکی از لیالی شمس کلمه که از مَشْرق انقطاع مُشْرق بود بر او تافت متفکّر شد و هم متحیّر و چون از سکر تحیّر برآمد خود او بخود او خطاب نمود که چه مصرف دارد اینهمه اموال و زخارف که جمع نمودی و فردا دیگری او را مالک شود و غیر تو بر کرسیّ تو نشیند در یک آن جذب رحیق انقطاع او را بمقامی رساند که از خزائن و دفائن و تاج و تخت و اسباب حشمت و سلطنت گذشت و در همان شب از بیت خارج شد و رو بصحرا نهاد و چون صبح طالع و امرا حاضر سریر سلطنت را بی مَلِک دیدند آنچه تفحّص کردند خبری از او نیافتند و اگر الیوم از برای جمیع من علی الأرض از اعلی و ادنی اینمقام تجلّی نماید کل را منقطع از ما سوی اللّه مشاهده نمائید چه که بر فنا و نیستی دنیا فی‌الحقیقه واقف شوند و بچشم بصیرت ملاحظه نمایند جمیع ناس بفنای دنیا شهادت دهند ولکن این شهادت حقیقت ندارد و بمقام ملکه نیامده چه اگر فی‌الحقیقه ادراک نمایند و ببصر حقیقی ملاحظه کنند هرگز خود را بسبب او از فیوضات نامتناهیۀ الهیّه محروم ننمایند اکثر دیدنها و گفتنها و شنیدنها و عرفانها عارضیست نه حقیقی هر بصیری این گفتار را گواهست و هر علیمی بر راستی آن شهادت داده و میدهد از حقّ میطلبیم جمیع ناس را بشنیدن کلمۀ مبارکۀ خود مؤیّد فرماید تا کل از کدورات دنیا و غفلت آن منزّه شوند و بقلب و فوأد بمطلع نور احدیّه توجّه نمایند انّه لهو المعطی المجیب الکریم

ای برادر نار اللّه مشتعل و نور اللّه از افق جود مشرق بحر عنایت در امواج و سلطان غیب و شهود بر عرش ظهور مستوی مع‌ذلک کل بیخبر و بی‌بهره و مخمود و بعید مشاهده میشوند این نفوس را منع ننموده مگر سیّئاتیکه بآن قیام نمودند و از قبل مرتکب شدند اگر نفسی بآیات ناظر باشد شرق و غرب ارض را پر نموده از برای احدی مجال اعراض و اعتراض نیست و اگر ببیّنات و معجزات ناظر باشد تشهد الأشیآء کلّها قد ظهر منه ما لا ظهر فی الابداع از اینها گذشته آنچه ظاهر شده و ظاهر بشود از قبل بچندین سنه از قلم اعلی نازل و جاری اینعبد نمیداند که آنجناب بمشاهدۀ آیاتیکه در ارض سرّ و عراق و سجن اعظم نازل شده فائز شده‌اند یا نه سورۀ مبارکۀ رئیس حین خروج از ادرنه نازل اکثری از اصحاب شاهد و گواهند و آن لوح مبارک نزد اکثری موجود است بگیرید و مشاهده کنید آنچه در ارض واقع گشته یعنی در مملکت دولت عثمانی فقره بفقره بکمال تصریح در آن نازل و ثبت شده و همچنین در لوح پاریس که ذکر ملک آن ارض و ما یرد علیه از قلم اعلی بتفصیل در آن نازلست و از اینها گذشته آنچه انسان تفکّر نماید و یا بخیالش خطور کند از آن اعظمتر و کاملتر از هر قبیل در ارض ظاهر شده مع‌ذلک ناس نسناس بمثابۀ عنکبوت بیوت اوهامیّه میتنند قد اعرضوا عن الحقّ و تمسّکوا بالباطل من دون بیّنة و برهان حجّت الهی که جمیع ذرّات نزدش خاضعست انکار نموده‌اند و از برهان او گذشته‌اند و بمشارق ظنون و اوهام که بعضی از علمای جاهل عصر باشند تمسّک و تشبّث جسته‌اند افّ لهم و للّذین اتّبعوهم من دون بیّنة من اللّه العلیّ العظیم در فرقان حقّ جلّ و عزّ میفرماید یوم یأتی ربّک او بعض آیات ربّک و همچنین میفرماید یوم یقوم النّاس لربّ العالمین و امثال این بیانات در فرقان که فارق بین حقّ و باطل بوده بسیار است و در کتب قبل هم بوده و این عبد فانی در عرایضیکه بدوستان معروض داشته از قبل و بعد مکرّر آن آیات را نوشته و ارسال نموده لذا در این مکتوب باختصار قناعت رفت از حقّ میطلبیم ابصار قلوب و افئده را از رمد اوهام مقدّس نماید تا باشراقات انوار وجه بعد از فنای اشیاء فائز شوند طالب را یک کلمه کفایت مینماید و عرف حقّ از او استشمام میکند رایحۀ گل و دون آن واضح و مبرهن است هر ممیّزی تمیز میدهد ولکن در صورتیکه شامّه از شئونات عرضیّه تغییر نیافته باشد و اگر نعوذ باللّه شامّه معیوب شود ممیّز نخواهد بود این ایّامیست که رشحات بحر بیان اهل امکان را تازه و زنده نموده ولکن انسان که خود را افضل مخلوقات میداند اکثری از او دور مانده‌اند و خبر هم ندارند اینست که فرموده‌اند اگر انسان بانسانیّت ظاهر شود از ملک افضل است و دون آن از حیوان پست‌تر امید هست که آنجناب بمثابۀ سراج روشن و منیر شوند و سبب تذکّر نفوس غافله گردند

و اینکه مرقوم داشته بودند که در یکی از الواح که مخصوص یکی از عباد نازل این آیۀ مبارکۀ فرقان مذکور قوله تعالی و انّهم ظنّوا کما ظننتم ان لن یبعث اللّه من بعده احداً و در آیه لفظ من‌بعد نیست و شخص عالمی محض حاجت از چند نفر سؤال نموده که اگر لفظ من‌بعد در قرآن بود استدلال در حقّ اینظهور اعظم تمام بود و چون لفظ من‌بعد نیست چگونه استدلال میشود ای برادر یک کلمه عرض مینمایم اگر فی‌الجمله توجّه شود کفایت مینماید و افق شک بیقین مبدّل میشود و شمس امر بشأنی تجلّی میفرماید که آثار ظلمت در وجود نمیماند آنکلمه اینست که هر طالب و هر قاصد و هر عامل در اوّل امر باید قلب را از ظنونات و اوهامات ناس مقدّس و منزّه نماید و در صدد عرفان حقّ جلّ جلاله متوکّلاً علیه برآید تا حقّ جلّت عظمته را بصفات و آثار و علامات و حجج و براهین بقدر خود بشناسد و ادراک نماید چه که آن بحر قدم و شمس حقیقت و سماء کرم بکینونته و ذاته شناخته نشده و نمیشود قد اعترف النّبیّون بعجزهم و المخلصون بتحیّرهم و المقرّبون ببعدهم اینمقام بذکر و بیان محتاج نه چه که مسلّم کل است و جمیع ناس بآن مقرّ و معترفند و چون طیور ادراک و دانائی از صعود بآنمقام بلند اعلی عاجزند اینست که امر شده بآثار نظر نمایند که شاید هر کسی بمقام خود و مقدار خود بمؤثّر حقیقی پی‌برد و هر نفسی باینمقام فائز شد و قطره‌ئی از دریای دانائی آشامید یعنی بعرفان حقّ فائز گشت و او را شناخت در اینصورت آنچه بفرماید مقبولست و حکمش مطاع و امرش نافذ اینکلمۀ مبارکه را ملاحظه نمائید که میفرماید یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید معترفین باینکلمۀ مبارکه از اهل حقّ محسوبند و آنها نفوسی هستند که از صهبای معانی آشامیده‌اند و برحیق نورانی در بامداد رحمانی فائز گشته‌اند ایشانند که در امر اللّه چون و چرا نگفته و نخواهند گفت امّا در ذکر آیه اوّلاً آنکه نفسی از کتاب الهی خبر ندارد که از پیش چه بوده و ثانی آنکه اگر قائل اوّل کلمۀ خود را و یا آیات خود را کم نماید و یا بیفزاید مختار بوده و هست چه که اوست مکلّم در شجره و اوست مکلّم در فرقان و اوست مکلّم در بیان و اوست مکلّم در کتب و صحف و زبر من اوّل الّذی لا اوّل له اگر نفسی بکتاب ایقان که در هنگام ظهور نیّر آفاق از افق عراق نازل شده نظر نماید و تفکّر کند خود را مستغنی مشاهده نماید قسم بآفتاب حقیقت که در آن کتاب مبارک لآلی علم الهی مخزونست و دریاهای عرفان مستور و مکنون نیکوست حال نفسیکه بانقطاع کامل باو توجّه نمود و بآن فائز گشت و مقصود از ذکر این آیۀ مبارکه این بوده که مردم این عصر بدانند و آگاه شوند که در اعصار ماضیه و قرون خالیه هم اهل آن قرون بمضمون این آیه تکلّم مینمودند که دیگر نبی نخواهد آمد و احدی برسالت مبعوث نشود و این مقصود حاصل میشود خواه لفظ من‌بعد بر حسب ظاهر مذکور باشد یا نباشد چه که معنی آیۀ مبارکه این میشود که ایشان گمان کردند همچنان که شما گمان کردید اینکه خدا مبعوث نمیکند احدی را و کلمۀ من‌بعد در باطن آیه بوده چنانچه در مقام دیگر بکمال تصریح میفرماید قوله تعالی و لقد جآءکم یوسف من قبل بالبیّنات فما زلتم فی شکّ ممّا جآءکم به حتّی اذا هلک قلتم لن یبعث اللّه من بعده رسولاً کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب مشاهده نمائید که معنی آن آیه بعینه در این آیه موجود من‌بعد در آنجا مقدّر و در اینجا ظاهر و مقصود از ذکر من‌بعد در این آیه این بوده که معرضین و معترضین بر امر اللّه ادراک نمایند که از قبل هم در هر عصر که آفتاب حقیقت از مشرق ظهور ظاهر شد عباد آن عصر اعراض نمودند و گفتند بعد از نبیّ ما و کتاب ما احدی مبعوث نمیشود باری ذکر لفظ من‌بعد از برای وضوح مطلب بوده و بعضی از آیات مبارکۀ فرقانیّه و کتب قبل ذکر آنچه مقدّر شده لازم میشود تا سامعین مقصود متکلّم را بیابند و معنی آیات الهیّه را ادراک نمایند مثلاً فرموده قوله تعالی و لقد خلقناکم ثمّ صوّرناکم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا و این مسلّمست که امر بسجود ملائکه قبل از خلق بوده اینست که علما چون خواستند طریقی از برای معنی آیه لأجل تفهیم و تفهّم ناس پیدا نمایند لفظ اباکم را گفتند مقدّر است که آیۀ مبارکه اینقسم میشود و لقد خلقنا اباکم ثمّ صوّرنا اباکم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا که معنی چنین میشود که ما حضرت آدم پدر شما را خلق کردیم و مصوّر نمودیم و بعد امر نمودیم ملائکه را که باو سجده نمایند اگر اینعبد بخواهد از این امثله از کلام مجید ذکر نماید یک رساله باید تألیف کند و آنجناب را زحمت دهد بر قرائت آن حال آنجناب بآنشخص عالم ذکر نمایند یعنی آنشخصیکه ذکر نموده اگر لفظ من‌بعد در آیۀ مبارکه بود استدلال در حقّ اینظهور اعظم بامعنا بود در آیۀ دویم ملاحظه نمایند که لفط من‌بعد ظاهر و باهر و مشهود است ای برادر آنچه عرض شد نظر بمحبّت بآنجناب بود والّا نفوسیکه الیوم مؤیّد شده‌اند و یا فی‌الحقیقه طالب صراط مستقیم باشند باید حقّ را بحقّ بشناسند و بحبل محکم او تمسّک جویند چه اگر بغیر او متمسّک شوند هرگز ببحر عرفان فائز نگردند و از انوار آفتاب حقیقت که از مشرق سجن طالعست روشنی نیابند از جمیع ناس سؤال نما که چه میگویند در آیۀ مبارکه که میفرماید یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید حقّ هرچه بفرماید کتابست و جمیع باید باو ناظر باشند لسان از او بیان از او کتاب از او آنچه بفرماید حقّست و آنچه ذکر نماید حقّست و آنچه از او ظاهر شود حقّست و اگر نفسی توقّف نماید و یا لم و بم بگوید از صراط مستقیم الهی انحراف جسته انشآءاللّه باید آن عالمیکه ذکر نمودید ببصر انصاف در آنچه عرض شد ملاحظه نماید که شاید بوی ریحان ریاض علم حقیقی را استشمام کند و بمدینۀ طیّبۀ انّا للّه رجوع نماید در یکی از الواح مبارکه اینکلمۀ عالیه نازل میفرماید لیس الیوم یوم السّؤال ینبغی لکلّ نفس اذا سمع النّدآء یقول

لبّیک لبّیک یا فاطر السّمآء و اله الأسمآء اشهد انّک اظهرت مشرق وحیک و مطلع آیاتک و ما لا یعرفه الّا انت اسألک بأن لا تدعنی بنفسی و هوای ای ربّ یشهد کلّشیء بغنائک و فقری و انّک انت القویّ القدیر

این خادم فانی از حقّ سائل که جمیع عباد را تأیید فرماید بآنچه رضای او در اوست انّه لهو المعطی المجیب الکریم

جناب آقا سیّد علی‌اکبر علیه بهآء اللّه بسیار ذکر شما را نزد اینعبد نمودند امید است که انشآءاللّه موفّق شوید بر خدمت امر تا ظاهر شود از شما آنچه که در ملکوت الهی باقی و دائم بماند بسیار این بنده از ذکر جناب سیّد مسرور شد و از حقّ میطلبم توفیق آنجناب را در کلّ حین زیاد فرماید انّه ولیّ المحسنین

اینکه نوشته بودید که ملّا جعفر نراقی که قبل از ظهور خود را از حروفات حیّ بیان میدانست اظهار نمود که هر نفسیکه اهل بیان است باید بدقّت تمام حساب جمیع مایملک خود را بکند و خمس او را بدهد حتّی از ملبوس پوشش خود و بعضی از اهل آنزمان که قول او را سند داشته مبالغی که مقدور بوده دادند آیا جمال قدم آنچه داده شده از بابت حقوق اللّه قبول میفرمایند یا باید از اینظهور حساب کرده داده شود این تفصیل در ساحت اقدس عرض شد فرمودند ملّا جعفر از احدی اذن نداشته از روی هوی تکلّم مینمود و حکم میکرد ولکن چون نفوسیکه داده‌اند لأجل اللّه و امره عمل نموده‌اند لذا معفوّند دوباره مطالبۀ از ایشان جایز نه و این حقوق که ذکر شده و از افق سماء لوح الهی حکم آن اشراق نموده نفع آن بخود عباد راجعست لعمر اللّه اگر مطّلع شوند بر آنچه مستور است و آگاه گردند از بحر فضلیکه در این حکم مکنون است جمیع ناس آنچه را مالکند در سبیل ذکرش انفاق نمایند طوبی لمن فاز بما امر به من لدی اللّه العلیم الحکیم انتهی ای برادر از همان حکم ملّا جعفر معلوم میشود که از ریاض انقطاع بوئی نشنیده مثل او مثل نفوسیست که بتغسیل میّت مشغولند و در آنحین بغارت البسه متوجّه امر اللّه بروح و ریحان نازل شده طوبی لمن فاز به ویل للغافلین کتاب اقدس که از سماء مقدّس در سنین قبل ارسال شد مدّتی مستور بود و امر نفرمودند که ببلاد ارسال شود میفرمودند امر حقوق الهی در آن کتاب نازل شده و این نظر برحمت و شفقّت حقّ بوده و بعد از اطّلاع عباد به ما انزله الرّحمن فیه بر کل عمل بآن واجب میشود شاید از ادای آن تکاهل نمایند و یا چیزی در قلوب خطور نماید که لایق ایّام الهی نباشد و بعد از اکثر اطراف عرایض بساحت اقدس رسید و استدعای احکام نمودند و حسب الأمر اینعبد ارسال داشت ولکن امر فرمودند که احدی مطالبۀ حقوق ننماید بر هر نفسی در کتاب الهی فرض شده که خود او بکمال روح و ریحان ادا نماید اسأله تعالی بأن یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی

و اینکه در بارۀ فقرا نوشته بودید که میشود حقوق الهی را بآنها داد یا نه اینفقره منوط باذن است در هر محل که حقوق الهی جمع شد باید تفصیل آن و تفصیل فقرا عرض شود انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید چه اگر عموماً اذن داده شود خالی از اختلاف نخواهد بود و سبب زحمت خواهد شد

و اینکه در بارۀ حاجی میرزا احمد نوشته بودید تا حال عریضۀ شفاعت از جناب ذبیح علیه بهآء اللّه الأبهی بساحت اقدس نرسیده بلی عرایض ایشان بسیار رسیده ولی ذکر شفاعت در آنها مذکور نه و اینعبد زیاده بر این اطّلاع ندارد

و آنچه از حقوق الهی بارض صاد ارسال داشتند رسید و اینکه اراده نمودید بساحت اقدس توجّه نمائید عرض شد فرمودند در جمیع احوال باید بحکمت ناظر باشید چه که این امر محکم از سماء اوامر الهی نازل شده و در این سنه حکمت اقتضا نمینماید و بعد الأمر بیده انتهی اینعبد معبود حقیقی را شاکر است که آنجناب را بر عرفانش و خدمت امرش مؤیّد فرمود انّه لهو الفضّال المعطی الکریم البهآء علیکم و علی اهلکم من لدی اللّه ربّ العالمین

استدعا آنکه از قول این فانی دوستان آن ارض را تکبیر برسانید و مذکور دارید از سطوة ظالمین ارض محزون نشوید الحمد للّه بامری فائز شده‌اید که معادله نمینماید باو آنچه در ارض مشهود است و آنچه مستور قدر مقامات خود را بدانید و او را از دست مدهید عنقریب نفوس ظالمه بصدهزار حسرت و ندامت بخاک راجع و از آنجا بمقام خود نازل بحکمت متمسّک باشید و بذکر اللّه مشغول از برای هر نفسی موت مقدّر و مکتوب و چون وقت آن رسید تأخیر نشود و این یک مرتبه واقع میشود و البتّه اگر باسم دوست و ذکر دوست و در ره دوست واقع شود احسن و اکمل و ابدع و ابهی و احلی خواهد بود آنکه از این شربت نوشیده عرض این عبد را بتمامه ادراک نماید و مذاق جانش را شیرین یابد مقصود از عرض اینفقرات آنکه با حکمت باشند نه بحدّیکه امر اللّه مابینشان بالمرّه مستور ماند و نار اللّه بالمرّه مخمود گردد چون صبح منیر باشند و چون روز روشن جهد نمایند باعمال طیّبه و اخلاق روحانیّه مابین بریّه ظاهر شوند چه که اعمال حسنه سبب علوّ امر اللّه بوده و خواهد بود و همچنین سبب تنبّه عباد البهآء الثّنآء علی احبّآء اللّه الّذین فازوا برحیق الاستقامة بین البریّة و آمنوا و اقبلوا الی اللّه الفرد الخبیر

سبحانک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء و یا مجذب من فی الانشآء بندائک الأحلی اسألک باسمک الّذی به انجذب الملأ الأعلی و طارت افئدة اهل مدائن البقآء بأن تنزل من سمآء عنایتک ما تفرح به قلوب احبّائک الّذین اجابوا اذ سمعوا ندائک و توجّهوا اذ عرّفتهم سبیلک و اقبلوا اذ هدیتهم الی صراطک و افق ظهورک ای ربّ انّهم عباد آمنوا بک و بآیاتک و حملوا الشّدائد فی سبیلک و تراهم یا محبوب الامکان تحت مخالب اهل الطّغیان الّذین نبذوا آیاتک و کفروا ببیّناتک و اعرضوا عن حجّتک و برهانک ای ربّ قد اخذتهم سطوة الظّالمین علی شأن اضطربوا فی ایّامک و احاطتهم البلایا من کلّ الجهات بعد تمسّکهم بحبل عنایتک ای ربّ فأشربهم من کوثر عطائک الّذی من شرب منه لا یأخذه الاضطراب و لا فزع من فی البلاد انّک انت مولی العباد و الحاکم فی یوم المعاد لا اله الّا انت الغالب المقتدر القویّ القدیر

خ‌ادم

مورّخۀ ٢ شوّال سنۀ ۱۲۹۶

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی تفرّد بالمحبّة و توحّد بالوداد انّه لمولی العباد و مالک الایجاد و النّاطق بما اراد فی المبدإ و المعاد و النّفحة الّتی تضوّعت من قمیص اللّه و النّور المشرق من افق عنایته و السّلام الظّاهر اللّائح من ملکوت فضله علی الّذین قاموا علی اعلآء کلمته و اظهار امره و عملوا بما امروا به فی کتابه اولئک عباد بهم جرت الأوامر و الأحکام بین الأنام و ثبت حکم التّقدیس بین الأحزاب بهم رفعت الرّایات و ظهرت العلامات یصلّینّ علیهم الملأ الأعلی و عن ورائهم مالک الأسمآء و فاطر السّمآء

و بعد از جلوس راضیه علیها بهائی بحضور حاضر و بنیابت آنجناب بزیارت فائز خان نعمت گسترد و حاضرین را بار داد و ضیافت کاملی باسم آنجناب بعمل آمد فی‌الحقیقه ما تشتهی الأنفس و تلذّ الأعین حاضر و موجود بل ما ترید الآذان چه که اوراق از نسیم ارادۀ الهی متحرّک و از آنحرکت صوت خوشی مسموع و بکلمۀ مبارکی ناطق گویا از برای غائبین طلب حضور مینمودند و ابصار بمشاهدۀ آثار قدرت و صنع الهی در ازهار و اثمار و اشجار و اوراق و انهار محظوظ الحمد للّه الّذی ایّدک و ایّدها

بنام مظلوم آفاق

یا علی الحمد للّه بصر عالم از کحل حکمت و بیان احبّای الهی روشنست اگرچه این روشنی را سحاب تیرۀ اوهام خلق از ظهور و بروز منع نموده ولکن البتّه اریاح اراده این ابر را متفرّق نماید اوست قادر و توانا و قدرتش الیوم مستور ولکن در سرّ بفتح مدائن قلوب مشغول بیان رحمن مفتاحی است قویّ و فاتح و آفتابیست مشرق و لائح و بحریست محیط بگشاید و نور بخشد و حیات عطا نماید طوبی از برای بصیری که شک و ریب و اوهام و ظنون و سطوت و غضب اهل عالم او را از ذروۀ علیا منع ننمود بیک کلمه عالم مضطرب و بکلمۀ اخری ساکن و مطمئن و بیک عمل مشتعل و بعمل آخر برد و سلام اینست که از قلم اعلی در زبر و الواح اخلاق روحانیّه و اعمال مرضیّه و کلمۀ طیّبه از جنود قویّۀ الهیّه ذکر شده از جمیع مراتب گذشته اگر ناس بانصاف تمسّک نمایند هم خود بانوار یقین فائز گردند و آثار و حجج و براهین حقّ جلّ جلاله را بمثابۀ آفتاب مشاهده نمایند و هم کرسیّ اقتدار حقّ مابین عالم ظاهراً باهراً مشاهده گردد

یا اکبر دوستان را تکبیر برسان و از قبل مظلوم القا نما شما از سایر اهل عالم باید ممتاز باشید و در جمیع احیان بشطر امتیاز ناظر قدر خود را بدانید و مقام اولیای حقّ را که از اوّل امر بخدمت قیام نموده‌اند بشناسید قلم اعلی جمیع را ذکر فرموده و بخلع عنایت مزیّن داشته ولکن از الواح نفوس مستقیمۀ ثابته عرف امتیاز متضوّع طوبی لمن وجد و کان من العاملین

یا ایّها النّاظر الی اللّه اشهد انّک شربت رحیق حبّی فی اوّل ایّامی و اعترفت بما اعترف به اللّه و تمسّکت به و نشرت آثاره و کنت قائماً علی خدمته فی یوم فیه زلّت الأقدام کبّر من قبلی علی احبّائی فی الطّآء و من حولها و بشّرهم بعنایة اللّه ربّ العالمین انّا نوصیهم بالتّقوی الخالص و بما یرتفع به امر اللّه العلیم الخبیر قل ان ارحموا علی انفسکم و علی سدرة الأمر و علی الدّمآء الّتی سفکت لاعلآء کلمة اللّه المطاعة اتّقوا اللّه یا قوم و کونوا من المنصفین لا تضیّعوا اعمالکم و ما ورد علیکم فی هذا النّبإ العظیم لکم ان تفتخروا علی من علی الأرض انّکم فزتم بما لا فاز به احد من الخلق یشهد بذلک من نطق امّ الکتاب بذکره العزیز البدیع لا تجعلوا انفسکم ملعب جهلآء الأرض ینبغی لکلّ عمل ینسب الیکم ان یکون مشرقاً کالشّمس بین العالم کذلک یعظکم اللّه حقّ الوعظ رحمة من عنده انّه یحبّکم و یرید لکم ما ینبغی لمقاماتکم عند اللّه العلیّ العظیم ایّاکم ان تعملوا ما تتوقّف به الرّحمة فی سمآء المشیّة کذلک ینصحکم من کان اشفق بکم منکم انّ ربّکم الرّحمن لهو العلیم الحکیم البهآء المشرق من افق عنایتی و النّور اللّائح من سمآء رحمتی علیک و علی من معک و یحبّک فی سبیل اللّه مالک هذا الیوم المبارک المبین انتهی

انشآءاللّه جمیع دوستان الهی بقمیص تقدیس مزیّن شوند باید بشأنی ظاهر باشند که اگر در انجمن عالم بوعظ و نصح عباد قیام نمایند و بأعلی البیان تنطّق کنند نه خود در سرّ خجل باشند و نه من علی الأرض قادر بر اعتراض حال باید در لیالی و ایّام در تدبیر آن باشند که نفسی را هدایت نمایند و از رحیق عرفان بچشانند این ایّام ایّامی نیست که فکر مختلف گردد و اراده متوقّف و قصد مشوب و اعمال منافی و اخلاق خشن باید جمیع اعمال و افعال و اخلاق مثل نقطۀ واحده مشاهده شود یعنی مرجع کل معروف باشد تا مدلّ بر معروف حقیقی و حاکی از او گردد کل تحت لحاظ عنایت بوده و هستند ما من احد الّا و قد فاز باکلیل الذّکر من لدی اللّه المهیمن القیّوم حال آنچه لازمست باید احبّای الهی بآن تمسّک نمایند ایّام راحت و فرح و عزّت را هم البتّه مشاهده کنند لازال میفرمایند اگر منادی را بشناسند و لذّت بیان رحمن را بیابند عالم را معدوم شمرند و به ما یرتفع به الأمر ناظر و متشبّث و متمسّک گردند باری این عبد خدمت هر یک عرض سلام و تکبیر و فنا و نیستی میرساند و بکمال عجز و ابتهال از معادن جواهر محبّت الهی استدعا مینماید که بمقامات عالیۀ خود ناظر باشند و آنچه سزاوار است عمل فرمایند العرض و العجز من العبد و القبول من احبّآء اللّه العزیز المحبوب

اینکه ذکر نفسین مقبلین جناب آقا سیّد محمّد و استاد محمّد قلی علیهما بهآء اللّه فرموده بودند و هم‌چنین ذکر عمل ایشان را فی سبیل اللّه در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد نسبت بهر یک آفتاب عنایت و قمر رأفت و نجم شفقت و کلمه علیا ظاهر و مشرق قوله جلّ و عزّ

بسمی المنادی فی العالم

یا محمّد قد ذکرت لدی المظلوم مرّةً بعد مرّة و ذکرناک فی کلّ مرّة ما یجد منه المخلصون عرف عنایتی ان افرح و کن من الشّاکرین و نذکرک فی هذا الحین کرّة اخری فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو العزیز الکریم ان احمد اللّه بما ذکر عملک فی الألواح و انزل لک ما یزیّنک بطراز الخلوص انّه لهو المقتدر القدیر قد فاز ما عملته فی سبیلی برضائی و طراز قبولی انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لک و لعملک و لمن عمل بما امر به فی کتابی المبین بقیامکم علی خدمتی و عملکم فی حبّی نطق الملأ الأعلی طوبی لمن وفی بمیثاق اللّه فی هذا الیوم المبارک البدیع البهآء المشرق الظّاهر اللّائح اللّمیع علیک و علی کلّ عبد مستقیم

و هذا ما نزّل من جبروت الفضل لجناب استاد محمّد قلی علیه بهآء اللّه قوله جلّ کبریائه

بسمی المهیمن علی الظّاهر و الباطن

یا محمّد قبل قلی یذکرک المظلوم من شطره و یذکرک بعهده و ینزل لک ما عملته متمسّکاً بکتابه طوبی لک بما وفیت و عملت بما امرت به فی حبّه کم من عبد تمسّک بسبل الأوهام معرضاً عن سبیله و کم من عبد نبذ العالم عن ورائه مقبلاً الی انوار وجهه ان افرح بما ایّدک علی العمل بما یقرّبک فی کلّ الأحوال الی نفسه نعیماً لک بما اقبلت الی اللّه و وجدت عرف قمیصه انّا ذکرناک من قبل و من بعد انّ ربّک یجزی من تمسّک بحبل عنایته البهآء المشرق من افق سمآء الفضل علیک و علی من اتّبع امره انتهی

طوبی لهما و نعیماً لهما چه که عرف خلوص از ایشان بشهادت اللّه متضوّع و بروح و ریحان عمل نمودند آنچه را بآن امر شدند انشآءاللّه این مقام اعلی را باسم حقّ جلّ جلاله حفظ فرمائید از حقّ منیع این خادم فانی سائل و آمل که ایشان را باستقامت کبری فائز فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر تکبیر و سلام خدمت ایشان منوط باراده و عنایت آن محبوبست

اینکه در بارۀ ورقۀ مخدّره ح‌و علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید عرض شد فرمودند نعم ما عمل من المعروف فی حقّها انشآءاللّه مؤیّد باشند بر اعمال طیّبه و ما یکون حاکیاً عن الحکمة المحضة منتسبین انشآءاللّه بعنایت حقّ فائز باشند و باستقامت کبری مزیّن تا جلاجل داهیه ایشان را از صراط احدیّه منع ننماید

یا علی قبل اکبر علیک بهائی و رحمتی و عنایتی ان انظر ثمّ اذکر فی امة رجعت الی مقرّها انّها بدّلت النّور بالنّار و باعت ملک النّاس بقطعة من الألماس مع کمال محبّت و اقبال و ادّعای عرفان داهیه بیک گل الماس او را فریب داد از حقّ معرض و بغیر او مقبل اینست شأن دنیا و اهل آن از اوّل امر معرض بوده و ابداً اطّلاع نداشته و ندارد چه که با ما نبوده خضوع و خشوع بیمعنی حضرات ق آن نفوس را بر آن داشت که اظهار ایمان نمایند انّه یعلم ما فی الصّدور و ما فی القلوب و هو العلیم الخبیر اگر یک ورقه از اوراق در افعال و اعمال و حرکات او تفکّر نماید تنطق و تقول انّی بریئة منها و عن کلّ ما عندها و تحفظ وجهها عن وجهها آن جناب میدانند قلم اعلی در ذکر آن نفوس متوقّف بود ولکن نظر بظلم و تعدّی و شرارۀ نفس و هوی از قلم اعلی این کلمات جاری و نازل و این هم نظر بآنکه او را بشناسند و بر اعمال و افعال او اطّلاع یابند اعاذنا اللّه و ایّاکم منها و امثالها انتهی

این فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که دوستان آن ارض را بصراط مستقیم امانت و دیانت و صدق و صفا هدایت فرماید تا کل در ظلّ حقّ و عنایتش مستریح باشند وقتی این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء استماع شد فرمودند یا عبد حاضر از برای هر شیء مبدئی بوده و هست اینکه عوام گفته و میگویند بی‌مایه خمیر فطیر است حرفیست تمام و این قول حکیم عارف است الیوم اصحاب الهی مایۀ احزاب عالمند باید کل از امانت و صدق و استقامت و اعمال و اخلاق ایشان اقتباس نمایند از حقّ بطلب عرف آگاهی را بیابند و به ما یرتفع به شؤونهم و مقاماتهم تمسّک نمایند انتهی

اینکه بعضی از معرضین بیان اعتراض نموده‌اند با ادّعای حقّیّت اصحابشان بفجور و فحشا عامل و اصحاب نقطۀ اولی بتقوی عامل و بطراز امانت و دیانت مزیّن این کلمه از صراط حقّ و راستی خارج چه که از ورود جمال قدم به عراق که این عبد مطّلع است متّصلاً آیات و کلمات در سرّ سرّ نازل و ارسال میشد و جمیع امر به ما اراده اللّه و نهی عمّا نهی عنه فی الکتاب چندی قبل لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق از عراق و ارض سرّ و ارض سجن متّصل اهل بیان را نصیحت نمودیم و به ما ینبغی لأمر اللّه امر فرمودیم هنوز بغی و فساد مرتفع نشده اکثری آلوده‌اند و بتقدیس و تنزیه فائز نه انتهی آن محبوب خود مطّلعند که چه اعمال شنیعه مابین این فرقه ظاهر فی‌الحقیقه انسان قادر بر تقریر نه احدی اختیار زن و فرزند و مال و اموال خود را نداشت اکثری باغی و یاغی و طاغی ولکن خود را از اصحاب خلّص الهی میدانستند معدودی مقدّس از شئونات و شبهات دیده شدند و آن هم در اوّل امر و بعد خود آن جناب شاهد و گواهند که چه کردند و چه شد بقسمی که حضرت اعلی روح ما سواه فداه اظهار حیرت فرمودند و در ظاهر چیزی نفرمودند چه که ناصر و معین موجود نه در ایّام آخر لوحی مرقوم داشتند و منتهای شکایت از آن نفوس فرموده‌اند و از اکثری عدم رضایت اظهار نموده‌اند ولکن ستر شد چه که اظهار آن مقتضی حکمت نه ناس ضعیفند چنانچه مشاهده شد با وجود اشراقات آفتاب حقیقت در وسط زوال و ظهور سدرۀ منتهی از یمین بقعۀ بیضا هر نفسی بهوای خود وهمی را بطراز یقین جلوه میداد

باری اگر در این مقامات گفتگو نمائیم اوراق و دفاتر کفایت ننماید و امّا در این ظهور اعظم حتّی اعدا شهادت داده و میدهند بر تقدیس و تنزیه و علوّ و سموّ یکی از علمای یزد گفته بود در اوّل هرج و مرج اعمال این طایفه خارج از وصف و بیان حال مشاهده میشود در محفلها جمع میشوند و تلاوت آیات مینمایند و مناجات میخوانند و بکمال امانت و دیانت ظاهر و مشهود معلوم میشود از امر رئیس جدید است ملاحظه فرمائید چه مقدار از نفوس در این ظهور رایگان شربت شهادت آشامیدند و چه بدست خود خود را فدا نمودند با آنکه حقّ راضی نبود حال هم نفوسی هستند از جمیع عیوبات مقدّس و منزّه و مبرّا انّ ربّنا العلیم لهو الشّاهد الخبیر

این عبد یک کلمه از امانت و وفای بعهد ذکر مینماید که شاید بعضی متنبّه شوند و بیقین بدانند که للّه تحت قبابه عباد اولی امانة عظیمة و اولی اعمال طیّبة و اولی اخلاق روحانیّة در اسکندریّه چند نفر از احبّای الهی حسب الأمر بکسب مشغول و کسب در این ظهور اعظم از عبادت محسوب شده نسأله بأن یوفّق الکلّ علی ما اراد و آن کلمه اینکه جناب آقا شیخ علی ابن جناب حاجی عبدالرّحیم علیهما بهآء اللّه به خرطوم تشریف بردند بجهت مؤانست با جناب محبوب قلب و فؤاد حاجی میرزا حیدر علی و جناب حبیب روحانی حاء و سین علیهما بهآء اللّه چه که اسمین مسجونین نوشته بودند و یک نفر از اصحاب را خواسته بودند لأجل مؤانست و اطّلاع بر امورات حادثۀ ارض مقصود و ما حولها و هم‌چنین ایران جناب شیخ مذکور مصمّم شدند و لوجه اللّه حرکت نمودند مدّتی چون اوراق اشجار محبّت مجتمع و از هواء لطیف و آب نورانی خفیف تر و تازه بودند ناگاه باد خریف وزیدن گرفت و اسباب تفرقه بمیان آمد اسمین مذکورین علیهما ثنآء اللّه باین شطر توجّه نمودند و به ما هو المقصود فائز گشتند و جناب شیخ در همان ارض بکسب مشغول بعد از سنین متوالیات حسب الأمر مبرم جناب حاجی عبداللّه علیه بهآء اللّه بآن سمت توجّه نمودند لأجل مصاحبت با جناب شیخ و هم‌چنین اعانت نماید ایشان را در اشغال ظاهره و تأیید کند در مراجعت ولکن نظر بتشتّت امور بطول انجامید تا آنکه حضرت شیخ علیه بهآء اللّه صعود فرمودند و بعد از صعود جناب حاجی عبداللّه مذکور در تمشیت امور پرداخت قنسل ایران که در آن مدینه بود تفصیل امورات مرحوم و هم‌چنین امتعه و اموالش را بجناب کارپرداز اوّل دولت علیّۀ ایران که مقیم قاهره است نوشت ایشان هم رسمی که حسب القانون مجرا شده از اموال و ترکه طلب نمودند جناب اسمین اعلیین محمّد و علی علیهما بهآء اللّه از اسکندریّه نوشتند که آنچه حقّ شماست میرسد بعضی از تجّار قاهره که اقبال نموده‌اند بجناب کارپرداز مذکور گفتند که این وجه بشما میرسد چه که قول حضرات صحیحست و مقدّس از شک و ریب بعد اسکندریّه منقلب و قاهره مضطرب و دمدمۀ مدافع مرتفع و طنطنۀ صفوف و الوف و بنادق ظاهر بشأنی که جمیع ناس مضطرب و خائف و اضطراب تجاوز نمود تا باین اراضی رسید لو لا فضل اللّه و رحمته لخسفت الأرض بمن علیها چه که نظر بغفلت و عصیان امّت مستحقّ بودند آنچه را که واقع شد

باری اسکندریّه در ساعات معدوده عالیها سافلها مشاهده گشت چنانچه از قبل در بعضی از عرایض این فانی ذکر نموده و هم‌چنین از قلم اعلی نازل احبّای اسکندریّه و قاهره عریضه بساحت اقدس ارسال نمودند و تکلیف خود را خواستند و هم‌چنین بحضرت اسم ‌اللّه م‌ه علیه من کلّ بهآء ابهاه که در آن اوقات در این ارض تشریف داشتند عریضه ارسال نمودند فرمودند احبّای الف و سین باقتضا حرکت نمایند و بشطر اقدس توجّه کنند و احبّای مصر در مقرّ خود ساکن و مستریح باشند و بعد حضرات بارض مقصود وارد و غافلین و خائنین اسکندریّه را آتش زدند و اموال ناس را از هر قبیل چه سوختند و چه بتاراج بردند و اموال دوستان هم جمیع بتاراج رفت و مخزن ایشان منهدم و ویران و طرف خرطوم هم نار وغی مشتعل و شخصی علم عصیان برافراخت نظر باغتشاش مصر آن اطراف جمیع منقلب و مضطرب و جناب حاجی عبداللّه در آنجا محصور تا آنکه حکم خروج رسید و متوکّلاً علی اللّه بیرون آمد و از صدهزار بلا حقّ جلّ جلاله حفظش فرمود و الحمد للّه بارض مقصود وارد و مشرّف

و امّا حضرات اسکندریّه مع آنکه کمال افلاس موجود و جناب کارپرداز قاهره هم معزول و خبر ورود کارپرداز جدید در اسلامبل واصل مع‌ذلک نظر بوعده‌ئی که شده بود جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه در صدد آن برآمدند که بوعده وفا نمایند و از فضل و عنایت حقّ وجهی موجود شد او را اخذ نمود و روانۀ مصر گشت و مبلغ پنجاه جنیۀ انگلیزی برد و تسلیم نمود مؤمنین تجّار و خود جناب کارپرداز بسیار متحیّر و متعجّب و اوّل کارپرداز از اخذ آن ابا نمود قسم یاد کرد که من حرفی ندارم این صفات شما مرا کافیست و در مدح و ثنای شما همین قدر بس که همان نفوسی که شما را دشمن میدارند بمدح شما ناطقند باری این فقره سبب اعلا شد در آن جهات و جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه نوشته‌اند شرحی از محبّت دوستان مصر بقسمی که طیور حبّ در افئدۀ اولیا بحرکت و طیران میآید محبّت للّه فی‌الحقیقه حیات حقیقی بخشد و مرده را زنده نماید این وفای بعهد ایشان از سلطان اعمال عند غنیّ متعال مذکور و مسطور از حقّ جلّ جلاله میطلبم احبّای آن ارض و اراضی اخری را مؤیّد فرماید بر امانت و راستی

ارض سجن بمقامی مرتفع که جمیع اطراف باو ناظر بودند و هر یک از اصحاب اگر چیزی طلب مینمودند لأجل بیع و شری از مدن قریبه و بعیده بأنّه هو حاضر جواب میشنیدند و بعد بخیانت بعضی از نفوس و ظلمت ما فی قلوبهم از مقام اوّل بمقام ثانی راجع بل ثالث و مع‌ذلک نظر بآنکه مقرّ کرسی واقع علوّ و سموّ مقامات احباب علی قدر معلوم مابین عباد باقی و برقرار کار یک عیب دیگر پیدا کرده هر نفسی که بسیار خبیث واقع میشود در آخر مقام دعوی حقّیّت هم مینماید ید قدرت انشآءاللّه عباد خود را حفظ فرماید و به ما یحبّ و یرضی فائز نماید در جمیع احوال جمیع جوارح و اعضا باید بکلمۀ لا حول و لا قوّة الّا باللّه ناطق باشد

در این اثنا لدی العرش حاضر و مقصود غیب و شهود باین کلمه ناطق بنویس بجناب علی قبل اکبر علیه بهائی و رحمتی و عنایتی یا علی مر احبّائی بما یرتفع به مقاماتهم بأمری قل یا اولیآء الرّحمن فی البلدان سخّروا مدائن القلوب بجنود الأعمال و الأخلاق هذا ما حکم به مولی العالم حین استوائه علی العرش الأعظم طوبی لعبد انجذب بندائی و عمل بما امر به فی کتابی المبین انتهی از این قبیل بیانات محکمات لاتحصی از لسان مالک وری استماع شد طوبی للعاملین

اینکه در بارۀ محبوب فؤاد جناب حاجی میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و ذکر خدمات ایشان را فی سبیل اللّه فرمودند بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمه مکرّر از لسان عظمت جاری فرمودند علیه بهآء اللّه علیه بهآء اللّه خبر مازندران را آن محبوب بتفصیل مرقوم داشته‌اند و این ایّام از هر شطری عرایض رسیده و حاوی ذکر خدمت ایشان در ق‌و ولکن بعد از عرض بر حسب ظاهر چند یوم در این فقره امری از مطلع ظاهر نه و بعد یومی از ایّام این کلمۀ علیا از مشرق بیان مالک اسماء ظاهر قوله جلّت عظمته و جلّ کبریائه یا عبد حاضر اگر بگوئیم بحکمت واقع شده مشاهده میشود قباع خنازیر و ضوضای جهلا مرتفع و اگر تمام هم بجهت ضوضا ناظر باشیم ستر این خدمت باهر را دوست نداشته و نداریم لذا از مصدر امر الهی این حکم جاری میگوئیم بنطق و بیان ملجأ بوده و حقّ جلّ جلاله نظر بفضل و عنایت او را محل و مصدر اعلای کلمه فرموده و این اعلا اگرچه سبب ضوضا شد ولکن نظر بالجاء بأسی نبوده و نیست بلکه لدی العرش مقبول انّا زیّنّا عمله بطراز القبول و ذکرناه فی الواح شتّی انّ ربّک لهو العطوف الغفور الرّحیم الکریم انتهی

عرض این فانی آنکه صورت این عریضه اگر نوشته شود و بتصحیح فائز و باطراف ارسال گردد خالی از نفع نبوده و نیست چه که مزیّن است بآیات و کلمات حقّ جلّ جلاله که فی‌الحقیقه سبب اشتعال عالم و امم است شاید حلاوت آن را بیابند و به ما یحبّه اللّه قیام نمایند و شاید عرف اعمال و اخلاق طیّبه در اطراف متضوّع شود و ناس غافل را آگاهی بخشد الأمر بیده و ما انا الّا عبد منیب و آنچه از الواح مخصوص احبّای ارض میم خواسته‌اند همان ایّام نازل و نظر بانقلابات و حکمت در ارسال آن تأخیر رفت این ایّام امر بارسال فرمودند و انشآءاللّه ارسال میشود آنچه آن محبوب فؤاد در بارۀ ایشان مرقوم فرمودند فی‌الحقیقه سبب مسرّت قلب شد و عالم عالم محبّت ظاهر انشآءاللّه آن محبوب و ایشان در جمیع احیان به ما اراده اللّه ناطق و بر خدمت امر قائم باشند

و دستخطّ ثانی آن حضرت که تاریخ آن غرّۀ شهر رمضان المبارک بود گوش تازه بخشید و بنغمۀ جدیده در محبّت مالک احدیّه مترنّم و بعد از استماع و ادراک قصد مقام مقدّس از ذکر و بیان نموده و تفصیل بعد از اذن عرض شد اذاً جری فرات الرّحمة و الألطاف و ماج بحر الفضل علی شأن لا یذکر بالبیان قال و قوله الحقّ

بسمی المظلوم الفرید

یا ایّها النّاظر الی شطر السّجن و النّاطق بثنآء المقصود و الشّارب من رحیقی المختوم علیک بهآء اللّه المهیمن القیّوم قد حضر العبد الحاضر بما ارسلته الیه و عرض تلقآء المظلوم ما غنّت حمامة فؤادک فی ثنآء اللّه و ذکره طوبی للسانک و لبیانک و لمن یسمع قولک فی امر اللّه العزیز الودود قد انزلنا علی المقرّبین ما لو یلقی علی التّراب لتطلع منه شمس العلم و البیان کذلک نطقت یراعة الرّحمن و النّاس اکثرهم لا یفقهون انت الّذی حضرت و رأیت البحر و امواجه و الشّمس و انوارها و سمعت ما تکلّم به مکلّم الطّور اذ کان مستویاً علی عرش الظّهور انّ ربّک یذکر من اقبل الیه و نطق بثنائه و قام علی خدمة امره العزیز الممنوع لا تحزن عمّا یعملون المقبلون لعمری لو انصفوا و عرفوا لعملوا بما امروا به فی الواح شتّی من لدی اللّه مالک الوری کذلک نطق امّ الکتاب من قبل و اللّوح المحفوظ فی هذا المقام المحمود کبّر من قبلی احبّائی و ذکّرهم بما ینفعهم و یحفظهم و یرفعهم الی ملکوتی الّذی جعله اللّه مطاف من فی الغیب و الشّهود قل یا اولیائی انّا نوصیکم بأعمال یجد منها الملأ الأعلی عرف التّقدیس لعمری بها یرتفع امری و مقاماتکم فی ظلّ قباب عنایتی و خبآء مجدی و فسطاط رحمتی الّتی سبقت الوجود قل انّا نکون معکم فی کلّ الأحوال نسمع و نری و انا السّامع البصیر انّا نری و نستر نسمع و نصمت لو نفصّل لک ما ظهر و سیظهر تأخذک الأحزان فاسأل اللّه بأن یبدّله بسلطان من عنده انّ ربّک لهو القویّ القدیر البهآء و النّور علیک و علی اولیائی و علی الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده فی هذا الیوم العزیز البدیع انتهی

این فانی خدمت آن محبوب عرض مینماید که اگرچه جواب دستخطّها تأخیر میشود ولکن بعد جمیع مطالب واحداً بعد واحد از سماء مشیّت الهی نازل و ارسال میگردد از حسن حظّ آنکه سبب تأخیر خدمت آن حضرت مشهود و واضح و مبرهنست در هر حال امید عفو است و دیگر از آن حضرت این خادم فانی مطمئن است چه که مطّلع و آگاهند اینکه بشارت وصول الواح الهی را مرقوم داشتید و هم‌چنین اجتماع دوستان و القاء آن بر ایشان و ذکر مراتب شوق و ذوق و جذب و انجذاب حزبه تعالی فی‌الحقیقه مسرّت بی‌اندازه عنایت فرمود انشآءاللّه در جمیع احوال از حلاوت بیان رحمن قسمت برند و بما ینبغی قیام نمایند چه‌ قدر محبوبست از آن نفوس منجذبۀ مشتعله ظهور اعمال و اخلاق طیّبۀ مرضیّه آفاق عالم انسان باین انوار روشن و منیر عمل مقبل مستقیم بمثابۀ شجر است اصلش در ارض استقامت و فرعش الی ما شآء اللّه و اثمارش بدوام ملک و ملکوت فی‌الحقیقه جز مرآت علم الهی احصای این مراتب ننموده و نخواهد نمود هنیئاً لحضرتکم و لهم از حقّ میطلبیم جمیع اهل عالم را از این نعمت طیّبه و مائدۀ سمائیّه قسمت عطا فرماید و محروم ننماید انّه علی کلّ شیء قدیر

و اینکه اظهار تشکّر و بهجت و سرور از مائدۀ ثانیه و شمس جدیدۀ مشرقه و نعمت مکرّره فرمودند ارکان را بهجت بسیار لطیفی بل الطف عمّا یحصی عطا نمود در ذکر اشراق الواح الهی از افق عنایت مرّۀ اخری این کلمه را مرقوم داشتید قولکم دیگر این لاشیء این کرّه چنان جرعه‌نوش شده و از این عطیّۀ کبری محظوظ گشته که خود را مالک بر من علی الأرض یافته بعد از عرض این کلمه در ساحت امنع اقدس لسان الهی باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ و عزّ این بیان جناب علی قبل اکبر بمثابۀ شاخۀ محبّت است که بعشق الهی پیوند شده انتهی صدهزار روح و بحور آن فدای این کلمۀ مبارکه که بمثابۀ آفتاب از افق عنایت طالع شده سبّح بحمد ربّک و کن من الشّاکرین

و اینکه در ذکر دوستان الهی مرقوم داشتید که ایشان هم از کوثر بیان رحمن منجذب شدند بشأنی که مجذوب‌وار بثنای الهی ناطق گشتند و هم‌چنین بنفی شعور و ادراک و انسانیّت از نفوس معرضۀ از اهل بیان بعد از عرض این فقره این کلمۀ تامّۀ مطاعه از مطلع بیان احدیّه اشراق فرمود فرمودند یا عبد حاضر انشآءاللّه دوستان الهی همیشه جمع باشند و بذکر و ثنای حقّ مشغول هر نفسی از بحر اعظم آشامید عالم را در ظلّ خود مشاهده نماید این طیور را پرواز حقّ آموخته و فوق طیور ادراک و عقول طیران نمایند طوبی لهم طوبی لهم انتهی فدای وجودی که حلاوت بیان را بیابد و شموس شفقت و الطاف را از آفاق سماء کلمات کتاب الهی مشاهده نماید و اینکه در بارۀ حرکت و مشورت مرقوم داشتند فی‌الحقیقه کون آن محبوب در آن ایّام در آن ارض لازم بود امید هست از عنایت حقّ جلّ جلاله که آن ارض مبارکه را از شئونات مردودۀ معرضین از اهل بیان مقدّس فرماید سبحان‌اللّه چه مقدار مردم غافلند هر ذی شعور و درایتی متحیّر است از آن نفوس مجعوله جهل را بر کرسیّ قلوب مقرّ داده‌اند و علم و انصاف را خارج باب داشته‌اند افّ لهم و لمن ضلّ و اضلّهم و لداهیة تمشی و لا تعرف الی من و لها هاویة تستعیذ الهاویة منها

و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا لطف‌اللّه علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید در پیشگاه حضور مالک قدم عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان قوله جلّ اجلاله

بسمی النّاصح المشفق الخبیر

یا ایّها المقبل الی الوجه ایّام ایّام اللّه است بیک آن آن قرون و اعصار معادله نمینماید ذرّۀ این یوم بمثابۀ خورشید مشاهده میگردد و قطره‌اش مانند دریا اگر نفسی یک نفس فی حبّ اللّه و لخدمته برآرد او از سیّد اعمال از قلم اعلی مسطور اگر فضائل این یوم ذکر شود کل منصعق مشاهده شوند الّا من شآء ربّک لذا محبوب آنکه در این یوم در صدد آن باشی که بانوار شمس رضای حقّ فائز شوی یک کلمه از صدهزار اولاد بهتر و برتر و پاینده‌تر است انشآءاللّه باین مقام بلند اعلی فائز گردی تا ذکرت بدوام ملک و ملکوت پاینده ماند در هیچ حال مأیوس مباش بذیل حقّ متشبّث باش و باو متوکّل قل یا الهی انا الّذی اقبلت الیک بروحی و ذاتی و نفسی و ما عندی و وضعت املی و رجائی و مشیّتی و ارادتی امام کرسیّ عظمتک ایّدنی علی ما اردته بجودک و فضلک انت تعلم بأنّی لا علم لی بما ینفعنی و یضرّنی قدّر لی ما هو خیر لی انّک انت الشّاهد العالم المشفق العلیم الحکیم انتهی

و اینکه در بارۀ جناب حاجی آقا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس این لوح مبارک از سماء مشیّت نازل انشآءاللّه از بحر بیان رحمن بیاشامند و بانوار معرفتش منوّر گردند قوله جلّ کبریائه

هو الأقدس الأعظم الأبهی

انّ النّور ینادی و النّار تنادی طوبی لأذن سمعت و فازت بما اراده اللّه فی یومه العزیز البدیع انّه اتی لحیوة العالم و الأمم ارادوا قتله فویل لهم انّ ربّک لهو الشّاهد الخبیر قل تاللّه انّ الطّور یطوف حولی و الأنوار سجدت لهذا النّور اللّمیع من النّاس من نطق بالهوی و منهم من قام علی الافترآء و منهم من تمسّک بالّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده کذلک قضی الأمر و انا من الشّاهدین یا ملأ الأرض دعوا ما عندکم رجآء ما عند اللّه کذلک یأمرکم من ینطق بالحقّ انّه لا اله الّا هو المقتدر القدیر طوبی لک بما ذکرت لدی المظلوم و نزّل لک من عنده ما یغنیک فی کلّ عالم من عوالم ربّک ان انت من الرّاسخین تمسّک بکتاب اللّه و ما نزّل من عنده انّ ربّک لهو المؤیّد الغفور الرّحیم قد شهدت الکتب لکتابی و هو هذا الهیکل الّذی استوی علی العرش رغماً لکلّ عالم بعید کذلک نطق قلمی الأعلی فضلاً من عندی ان افرح بهذا الفضل العظیم البهآء المشرق من افق ملکوتی علی الّذین نبذوا سوائی و تمسّکوا بعنایتی و تشبّثوا بذیلی المنیر انتهی انوار فضل احاطه فرمود و فجر عنایت دمید صدهزار طوبی از برای نفوسی که الیوم بمقصود فائز شدند و شئونات و ظهورات ایّام معدوده ایشان را از مقام باقی منع ننمود تکبیر و سلام این عبد خدمت جناب میرزا و ایشان و هر یک از دوستان الهی اگر ممکن شود در هر صباح و مسا بلکه در هر ساعت بل در هر آن معلّق بعنایت آن محبوبست

و اینکه ذکر جناب رضا قلی خان علیه بهآء اللّه فرموده بودند امام وجه من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد هذا ما نطق به لسان الشّفقة و الکرم و الفضل قوله جلّ شأنه و عظم کرمه یا علی قبل اکبر علیک رحمتی الّتی سبقت البشر حقّ جلّ جلاله جمیع عالم را از برای معرفت خود خلق فرموده و از برای کل راحت خواسته و اسبابی هم بمقتضیات حکمتش ظاهر فرموده لعمری اگر اهل ارض بانوار نیّر سماء علم منوّر شوند یعنی بآنچه از افق اعلی و ذروۀ علیا نازل تمسّک نمایند و عمل کنند کل خود را در کمال سرور و امنیّت و راحت مشاهده نمایند آنچه در بارۀ ایشان عمل نمودید لدی العرش محبوب از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو محزون مباش از آنچه بر تو وارد شد بر حقّ اعظم از آن وارد قسم بانوار وجه الهی این عالم باین عظمت که مشاهده میشود لایق یک نفر از دوستان الهی نبوده و نیست ان استقم علی الأمر انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انشآءاللّه در کلّ احیان باو ناظر باشند و بذیلش متشبّث انّه یقدّر له ما اراد و هو المشفق الکریم البهآء علیه و الصّبر له و الاصطبار لک و الأمر لی و انا الآمر الحکیم انتهی

اینکه در بارۀ جناب آقا سیّد محمّد طبیب علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و هم‌چنین مراتب ذهن و ذکا و اقبال و کمال و استعداد ایشان این مراتب بتمامه در حین زوال یوم یکشنبه شهر صفر مقرّ عرش تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله جلّ کبریائه انشآءاللّه بعنایت حقّ فائز باشند و بانوار معرفتش منیر و از رحیقش مشروب و از مائده‌اش مرزوق حبّذا هذا الیوم المبارک العزیز عرفش عالم را احاطه نموده و نسیمش بر کل مرور کرده طوبی لمن انتبه من هذا النّسیم و عرف و قام و قال مقبلاً الی الأفق الأعلی

قد کنت نائماً یا الهی هزّتنی نسمات عنایتک و اقامتنی امام افق فضلک اسألک بأن تؤیّدنی علی خدمتک و الاستقامة علی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الوجود من الغیب و الشّهود

یا علی لحاظ عنایت باو متوجّه بشّره بما نطق به المظلوم فی سجنه العظیم ترقّی از برای وجود بوده و هست در جمیع عوالم هذا حقّ لا ریب فیه البهآء علیک و علیه و علی من تمسّک بالمعروف و ما یرتفع به امر اللّه ربّ العالمین انتهی اینکه جواب سؤال ایشان مختصر از ملکوت اعلی نازل آن محبوب میدانند که در این مراتب و مقامات نازل شده آنچه که من علی الأرض را کفایت نماید و این ایّام قلم اعلی یحبّ ان ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل و آمل که ایشان را در جمیع احوال مؤیّد فرماید بر آنچه که سبب اعلای کلمة اللّه است

و اینکه در بارۀ جنابان آقا خداداد و آقا شاه‌ویردی علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید فی‌الحقیقه ایشان بعنایت حقّ فائزند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی لسان کبریا باین کلمات عالیات ناطق قوله جلّ کبریائه

هو الشّاهد السّمیع

یا خداداد قلم اعلی شهادت میدهد بر اینکه هر هنگام ذکرت عرض شد بکلمۀ الهی و ذکرش فائز شدی از حقّ سائل شو ترا تأیید فرماید بر عرفان این مقام کریم کبیر از اوّل اقبالت بافق اعلی در هر یوم که ذکرت شده لوحی مخصوص نازل و من غیر آن لحاظ عنایت بتو متوجّه بوده ان اشکر اللّه ربّک و ربّ من فی الأرض و السّمآء الّذی اخذ یدک و انقذک من ظلمات الأرض و ادخلک فی ظلّ سدرة عنایته و رفع ذکرک بین عباده المقرّبین فضل و رحمتش لازال سبقت داشته و دارد انّه نجّاک و هداک الی سوآء الصّراط و سقاک خمر الطّهور بید عطائه و جعلک من اهل المقام کن قائماً علی خدمتی و ناطقاً بثنائی و متمسّکاً بفضلی الّذی احاط الآفاق انتهی

و هم‌چنین این آیات مشرقات از سماء مشیّت حقّ جلّ جلاله در بارۀ جناب حاجی شاه‌ویردی علیه بهآء اللّه نازل قوله جلّت عظمته

بسمی المشفق الکریم

یا شاه‌ویردی فائز شدی بآنچه که اهل عالم از آن غافل و محجوبند الّا من شآء اللّه سلکت و اقبلت و توجّهت الی ان بلغت الی مطلع الهدایة و سمعت ما تکلّم به لسان اللّه المقتدر العلیم الحکیم کم من ولیّ مات فی حسرة لقائی و کم من حبیب قصد مقامی و کم من امیر ناح فی فراقی و کم من انیس انفق روحه لوصالی و انّک قصدت و عزمت متوکّلاً علی اللّه الی ان حضرت فی ساحة طافه الرّوح الأمین و سمعت من المظلوم ما سمعت اذن المقرّبین ان اشکر اللّه بما ایّدک و قرّبک الی بحر الحیوان و انزل لک ما لا یعادله شیء من الأشیآء و اسمعک ما سمع الکلیم در عنایت حقّ تفکّر نمائید تا شما را از جمیع احزان محدودۀ دوروزه فارغ و آزاد نماید لایق این فضل توجّه است و لایق توجّه فراغت از احزان البهآء علیک و علی من معک انتهی

این خادم فانی لازال از برای جنابان که از قلم اعلی بابناء خلیل و ورّاث کلیم نامیده شده‌اند خیر و برکت و عنایت و استقامت و فضل و ذکر جاودانی طلب نموده و مینماید و البتّه وقتی مقرون باجابت گردد چه که بشهادت قلم اعلی و شهادت آن محبوب اکثر اوقات را در خدمت امر مصروف داشته و دارند چنین نفوس را همۀ عالم ذاکر شده و خواهند شد این اشیاء متفرّقه و الوان مختلفه عنقریب معدوم و ما عند اللّه لیبقی طوبی لهم فی‌الحقیقه مؤیّدند از جمله تأیید آنکه آن محبوب از ایشان اظهار رضایت نموده‌اند انشآءاللّه لازال موفّق باشند و اینکه جناب آقا خداداد علیه بهآء اللّه فرموده‌اند قریب یک سنه میشود آنچه ارسال نموده‌اند جواب از این عبد نرفته الأمر کما قال ولکن این عبد نظر باطمینان از ایشان و هم‌چنین نظر بآنکه در اکثر از الواح ذکرشان از قلم اعلی جاری این عبد در جواب مراسلات بعضی که تازه بشریعه اقبال نموده‌اند مشغول و خود ایشان نظر بخدمت و استقامتی که در امر دارند البتّه راضیند بآنچه واقع شده حقّ تعالی شأنه شاهد و گواهست که لازال ذکرشان و قیامشان و خدمتشان نصب عین بوده و هست و امید است از فضل الهی جواب هم ارسال شود

و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد و آقا علی اصغر علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند الحمد للّه ایشان بذکر الهی از قبل و بعد فائز شده‌اند قد نزّل ذکرهما من سمآء عنایة ربّنا و ربّکم و محبوبنا و محبوبکم و رقما من القلم الأعلی هذا من فضل مقصودنا و مقصودکم این کلمات عالیات در این مقام از لسان مالک وری جاری و نازل قوله جلّ و عزّ یا محمّد طوبی لک بما وفیت بعهدک و طوبی لمن عمل فیه ما کان مقبولاً لدی العرش قد زیّن عملک بطراز القبول فی هذا المقام العزیز المحمود ان اشکر اللّه بهذا الفضل و قل لک الحمد یا مالک الغیب و الشّهود و نذکر علی قبل اصغر و نکبّر علیه و نبشّره برحمتی الّتی سبقته طوبی له بما فاز بذکری من قبل و من بعد و شرب رحیقی المختوم انتهی عمل آن حضرت بسیار مقبول افتاد و عمل جناب آقا محمّد هم بطراز قبول فائز قد شهد بذلک آیات اللّه ربّنا و ربّ العالمین

اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا محمّد علی و اهل ایشان علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس امواج بحر بیان الهی بصورت این کلمات باهرات ظاهر و لائح قال جلّت عظمته

بسمی العزیز العظیم

یا محمّد قبل علی قد سمعنا ذکرک فی کتاب من احبّنی و احبّه اللّه و انزلنا لک آیات لا تعادلها ما فی خزائن الملوک طوبی لمن فاز الیوم بعرفان اللّه الّذی اذا ظهر نطقت الأشیآء قد اتی الوعد و هذا هو الموعود انّا اظهرنا الأمر و انزلنا الآیات و دعونا الکلّ الی اللّه المهیمن القیّوم من النّاس من نبذ الهدی و اخذ الهوی بما اتّبع کلّ غافل محجوب قد ورد علی المظلوم فی سبیل اللّه ما ناح به الملأ الأعلی و سکّان مدائن الأسمآء ولکنّ القوم اکثرهم لا یفقهون فی کلّ الأحوال قمنا علی الأمر علی شأن ما منعتنا مدافع العالم و لا صفوف الجنود و اوّل من اعترض علینا علمآء الأرض قد نقضوا میثاق اللّه و عهده و قاموا علینا کما قاموا من قبل علی محمّد رسول اللّه و من قبله علی الرّوح ینادیهم المیزان و هم لا یسمعون و ینذرهم الصّراط و هم لا یشعرون قد تمسّکوا بالظّنون و الأوهام معرضین عن انوار الیقین کذلک یقصّ لک قلمی الأعلی فی هذا السّجن الممنوع ان احفظ آیاتی ثمّ اقرأها بربوات اهل البهآء هذا ما یأمرک من عنده کتاب محفوظ البهآء علیک و علی ضلعک الّتی فازت برحیق محبّة ربّها العزیز الودود انتهی

یا محبوب فؤادی حسب الأمر این آیات عظیمۀ منیعه را بر ایشان القا نمائید و از قبل حقّ تکبیر برسانید شاید از نفحات بیان سلطان امکان بفرح حقیقی فائز شوند و از فزع اکبر محفوظ مانند این عبد هم خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینماید

ذکر جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه از اهل خاء فرموده بودند و هم‌چنین ذکر اشتعالشان را بنار محبّت الهی بعد از حضور و اذن و عرض آفتاب عنایت بصورت این کلمات عالیات تجلّی فرمود قوله جلّ اجلاله

بسمی النّاطق من افق الملکوت

کتاب انزله المظلوم لمن اقبل الی اللّه فی یوم بشّر به رسل اللّه من قبل و کلّ کتاب منزول یا علی فاذکر ما اقامک علی هذا الأمر و ما ایقظک فی هذا الیوم و من اسمعک ندآء المظلوم الّذی رأی فی سبیل اللّه ما ناح به المقرّبون و من اخبرک بهذا المسجون و من حدّثک هذا الأمر الّذی به ارتفع حفیف سدرة المنتهی و انار الأفق الأعلی و نطقت الأشیآء فی ملکوت الانشآء قد اتی من کان مستوراً فی علم اللّه و مسطوراً من قلم الأمر فی کتابه المختوم طوبی لک بما سمعت و عرفت و اقبلت الی من اتی من سمآء الأمر بسلطان مشهود دع النّاس بأهوائهم و تشبّث بذیل عنایة ربّک مالک الوجود انّا نوصیک و الّذین آمنوا بما یفرح به قلب المظلوم و یرتفع امر اللّه العزیز الودود انّه لو یجد عرف اخلاقه و ما امر به عباده فی کتابه لیفرح کذلک نطق لسان البیان فی ملکوت العرفان فضلاً من عنده و هو الحقّ علّام الغیوب البهآء علیک و علی من اشتعل بنار محبّة اللّه فی ایّامه و علی کلّ قائم نبذ القعود فی هذا الیوم الموعود ثمّ الذّکر و البهآء علی من انتبه من نسمات الوحی الّتی تمرّ من شطر سجنی العزیز المحبوب انتهی

در این حین مبارک بشأنی آیات نازل و بیّنات باهر که فی‌الحقیقه صدهزار مثل این عبد از ذکر و وصف و تحریر و تقریرش عاجز و قاصر العظمة للّه ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی الملک و الجبروت نمیدانم این خلق را چه سکری اخذ نموده امّت قبل استدلال مینمودند که چند فقره در کتاب نازل که حقّ جلّ جلاله از امور بعد خبر داده و این امور واقع گشته و نظر بوقوع آن او را از حجّت و برهان میشمردند و حال آن جناب و جمیع دوستان شاهد و گواهند که اموراتی که هیچ عاقلی تصوّر آن نمینمود از قلم اعلی بکمال تصریح نازل و جمیع واحداً بعد واحد از قوّه بفعل آمد و از باطن بظاهر جلوه نمود بلکه آنچه از بعد ظاهر شده و یا بشود واحداً بعد واحد ذکرش در کتاب نازل و در ظاهر ظاهر مشاهده شد این فقره هم محدود نبوده چه که از یک و دو و سه و فوق آن و فوق فوق آن ظاهر و باهر مع‌ذلک کلّ غافل نائم میّت الّا من حفظته ید الفضل آیا احدی میتواند بگوید در هیچ ظهوری آیاتش اکمل و یا بیّناتش اظهر و یا سدرۀ حجّت اثمر از این سدرۀ مبارکۀ باسقه بوده لا وربّی مگر بالمرّه از انصاف عاری باشد این خادم آنچه عرض نموده و یا مینماید در پرده بوده و هست چه که اذن بر عرایض بعضی از امور نداشته و ندارد ختم اللّه علی فمه الأمر بیده یفعل و یحکم کیف یشآء و هو المقتدر المختار

ذکر مخدوم معظّم حضرت زین ب‌ر الّذی هاجر الی اللّه و فاز فی ارض السّرّ فرمودید انشآءاللّه در جمیع احوال بعنایات مخصوصۀ حقّ و فیوضاتش فائز باشند لازال امام عین بوده و هستند هیچ وقت فراموش نشده و نخواهند شد انشآءاللّه در جمیع قرون و اعصار باسم حقّ و خدمت حقّ مذکور باشند بعض احیان مخصوص ذکرشان از لسان مالک قدم جاری یا محبوب فؤادی از جمیع مراتب گذشته شجر وفا شجر مبارکیست اثمارش محبوب و آثار و اسرارش باقی و دائم اگر خوب ملاحظه شود اوست قائد جنود حبّ و اوست پیشرو اهل ودّ و راستی از صمیم قلب خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینمایم عریضۀ ایشان خدمت حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء رسید و انشآءاللّه جواب عنایت میفرمایند اینکه در بعض امور توقّف رفته نظر بحکمت است ایّام ایّامیست که اگر امتیاز ظاهر شود بسا میشود سبب ضرّ گردد یعنی از برای نفس ممتازه اعدا نظر بآنکه حال بیقین مبین دانسته‌اند که حقّ جلّ جلاله فتنه و فساد و اذیّت و قتل را منع فرموده‌اند لذا در بعض امور فی‌الجمله متوقّفند ولکن در سرّ سرّ مترصّد اگر فی‌الحقیقه نفسی را منشأ اثر کلّی در آن جهات بدانند بتشبّثات مختلفه تقصیری بر حسب ظاهر اثبات مینمایند مانند تقصیری که آن طیر ظالم از برای کبک بیچاره ثابت نمود و او را درید مقصود این فانی آنکه باین جهات بعض اوامر الهیّه متوقّف

اینکه در بارۀ امة‌اللّه هدهد علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید وقتی از اوقات مخصوص این فانی مجدّد ذکر ایشان را نموده و بطراز عنایت حقّ جلّ جلاله فائز شدند و لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق قوله تعالی یا ایّها النّاظر الی وجهی و القائم علی خدمة امری بشّرها من قبلی و کبّر علیها امراً من لدن ربّک المشفق الکریم انّا ذکرناها من قبل و بنت اسمی الأصدق الّذی اقبل و توجّه الی شطر اللّه امراً من عنده الی ان دخل السّجن و قام لدی الباب و سمع ندآء اللّه المقتدر العزیز الوهّاب انّا نکبّر علیها و علی امّها و علی امائی اللّائی اقبلن الی اللّه مالک الرّقاب و نوصیهنّ بالعمل الخالص و ما ینبغی لأیّام اللّه ربّ الأرباب کذلک ماج بحر البیان اذ یمشی الرّحمن فی اعلی المقام انتهی الحمد للّه فازت بما ارادت قد ذکرت و نزّلت لها و لبنتها ما تضوّع به عرف عنایة ربّنا الکریم

آخر دستخطّ آن محبوب جان بمناجات مع اللّه منتهی در حین عرض آن چون باین کلمۀ آن جناب رسید که عرض نموده‌اند الهی و محبوبی معزّز بدار نفسی را که امر ترا معزّز بدارد و علّت اعزاز و اعلای امر تو گردد در این مقام شمس این بیان از افق ارادۀ مالک امکان اشراق نمود قوله جلّ اجلاله یا ایّها الشّارب رحیق بیانی انّا اعززناک و نصرناک و رفعناک و ذکرناک لتذکر امر ربّک العزیز الکریم این عزّت تغییر نیابد و جنود عالم بر ستر آن قادر نه چه که حقّ عنایت فرموده و از جانب حقّ است و زود است که آثارش در ارض ظاهر شود تمسّک بذکری و قم علی خدمة امری بالرّوح و الرّیحان و الحکمة و البیان کذلک یأمرک الرّحمن من هذا المقام العزیز المنیع آن جناب و بعضی از دوستان که صادق و محرمند و بطراز محبّت فی‌الحقیقه مزیّن مشورت نمائید و بآنچه سبب اتّحاد و اتّفاق است قیام کنید لعمری سوف یرفع اللّه من یحبّه و یظهر مقامه بین خلقه انّه ولیّ من والاه و ناصر من نصره فی یومه العزیز البدیع انتهی

در این مقام بحر بیان بشأنی موّاج که حفظ و خیال و قوّه از این عبد رفت انّا للّه و انّا الیه راجعون و الأمر بید اللّه دیگر نمیدانم کاد ان یطیر الجسد و کیف الرّوح بعد از عرض مناجات و تنزیل آیات و اظهار عنایات و ظهورات رحمت و بروزات فضل ذکر نفوس مقبلۀ مستقیمه علیهم بهآء اللّه و عنایته که در دستخطّ آن محبوب بود در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما اشرقت به شمس الحقیقة من افق سمآء البیان قوله جلّت عظمته و عظم احسانه و کبر کبریائه

بسمی المذکور فی الصّحف و الزّبر و الألواح

کتاب نزّل من لدی اللّه مالک القدم علی الأحزاب و الأمم طوبی لسمیع سمع و لبصیر رأی و ویل لکلّ منکر مرتاب ان یا قلمی الأعلی ان اذکر الّذین تشبّثوا بأذیال ردآء عنایة ربّک مالک الأسمآء بذکر تنجذب به القلوب و الأرواح ان اذکر عبدی العظیم الّذی اعترف بهذا النّبإ الأعظم و شرب رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّک الرّحمن الّذی ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب انّا ذکرناک من قبل من شطر البقعة البیضآء من سدرة المنتهی بذکر تضوّع منه عرف البقآء بین الأحزاب ان اشکر اللّه بهذا الذّکر الأعظم فی سجنی الأعظم و قل لک الحمد یا مطلع الوحی و منزل الآیات لعمری لا تعادل بحرف من آیاتی کنوز الأرض کلّها یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب قل یا ملأ الأحزاب تاللّه انّ الکتاب ینطق فی قطب العالم و یدع الأمم الی مالک القدم ولکنّ القوم فی نوم عجاب قل اتی من خضعت له کتب الأرض کلّها ان اعتبروا یا اولی الأبصار اتّقوا الرّحمن یا ملأ الامکان ان انصفوا فی هذا الأمر الّذی اذا ظهر نفخ فی الصّور و مرّت الجبال قل فأتوا یا ملأ الأرض بما عندکم و نزن ما عندنا و عندکم بهذا المیزان الّذی وضع بالعدل امراً من لدی اللّه ربّ الأرباب هذا یوم فیه ینادی المیزان بأعلی النّدآء بأنّی انا الممیّز العلیم من لدن مالک الأدیان

و نذکر من سمّی بحیدر من هذا المنظر الأکبر لیبشّره برحمتی و عنایتی و یقرّبه الی مقام جعله اللّه مطاف الفردوس الأعلی و اهل ملکوت الأسمآء فی العشیّ و الاشراق لعمری لو تطّلع بما عند ربّک لیأخذک الفرح و الابتهاج علی شأن تعجز عن ذکره الأقلام کن قائماً علی خدمة امری و ناطقاً بثنائی و ناظراً الی افقی و متشبّثاً بأذیال ردآء عنایتی کذلک امرناک من قبل و فی هذا اللّوح الّذی لاحت من افقه شمس الحکمة و البیان یا حیدر وصّ عبادی بأخلاقی و ما نزّل فی کتابی انّ ربّک لهو الآمر العزیز العلّام ایّاک ان تمنعک شؤونات الخلق عن الحقّ ضع ما سوائی ثمّ ولّ وجهک الی شطری و قل اشهد انّک کنت مسطوراً من القلم الأعلی و مکنوناً فی علم اللّه مالک الرّقاب ان احمد اللّه بما ذکرت لدی المظلوم و انزل لک ما انارت به الآفاق

یا علی قبل اکبر علیک بهائی و رحمتی ان افرح بما توجّه الیک البحر الأعظم من هذا المقام الأنور الأقدم و اراد ان یذکر عمّک و ابنه لیفرحا بذکر اللّه فی یوم فیه اسودّت الوجوه و زلّت الأقدام طوبی لمقبل سمع و اقبل ویل لمعرض اعرض عن الّذی ذکره فی اللّیالی و الأیّام انّا نبشّرهما و نکبّر من هذا المقام علیهما لیقوما علی خدمة امری الّذی خضعت له الأعناق و نذکر احبّآء اللّه و اولیائه فی ارض السّین و النّون و نبشّرهم بالشّمس و اشراقها و البحر و امواجه و السّمآء و ارتفاعها و الأنجم و انوارها و ما رقم لهم من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء کذلک یجزی اللّه عباده فضلاً من عنده و هو العزیز الفضّال

یا یحیی ان استمع النّدآء من شطر عکّآء عن یمین البقعة النّورآء من السّدرة انّه لا اله الّا انا الغنیّ المتعال هل تعرف من ینطقک و هل تعلم من اقبل الیک قل ای ونفسک انّ مکلّم الطّور ینطق لی و مالک الظّهور قد اقبل الی وجهی فضلاً من عنده و هو الغنیّ بالحقّ و انا الفقیر المحتاج یا یحیی وصّ عبادی بالأمانة و الصّدق و بما یرتفع به ذکر اللّه فی المدن و الدّیار ان افتحوا القلوب بجنود الأخلاق کذلک امرنا العباد من قبل و فی هذا الکتاب و کذلک زیّنّا دیباج کتاب الوجود بذکر المقصود لتشکر ربّک مالک الأنام

و نذکر من سمّی بمولی فی هذا المقام الأعلی بندائی الأحلی و انا المقتدر علی ما اراد قم علی الذّکر و الثّنآء و سبّح بحمد ربّک مالک المآب انّا ذکرناکم بذکر سالت به البطحآء و جری فرات رحمتی من کلّ الجهات قل یا قوم لا تمنعوا انفسکم عن بحر الحیوان اتّقوا الرّحمن الّذی اتی بجنود الوحی و رایات الآیات قل هل یبقی لکم ما ترونه الیوم لا ونفسی الحقّ سیفنی من علی الأرض و یبقی الملک لنفسه وحدها یشهد بذلک کلّ شجر و حجر و مدر و حصاة

و نذکر الهادی الّذی هدیناه الی سوآء الصّراط یا هادی انّ المظلوم یذکرک و یأمرک و الّذین آمنوا بالمعروف ان اتّبعوا ما امرتم به من لدن فالق الأصباح تاللّه یوم اللّه ینطق بالحقّ فی هذا القصر الّذی جعله اللّه المنظر الأکبر ان اعرفوا یا اولی الألباب قل ضعوا ما عند القوم قد اتی سلطان الوجود بأعلام الوحی و الالهام یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تحرموا انفسکم عن الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی الزّبر و الألواح خذوا کتاب اللّه بقوّة و لا تتّبعوا کلّ جاهل مرتاب کذلک نوّرنا افق سمآء العرفان بنور البیان طوبی لمن سمع و رأی و ویل لکلّ غافل مکّار

ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من سمع صریرک و اقبل الیک الّذی سمّی بیوسف لیفرح بهذا الذّکر الّذی اذا ظهر سجدت له الأذکار انّا ظهرنا و اظهرنا الأمر علی شأن اضطربت القلوب و شاخصت الأبصار الّا الّذین نبذوا الأوهام عن ورائهم مقبلین الی اللّه مطلع الأنوار طوبی لمن فاز باصغآء ندائی و وجد عرف قمیصی و انتبه من نسمات عنایتی اذ سرت فی الأسحار هذا یوم فیه انجذبت الأشیآء من ندآء مالک الأسمآء ولکنّ النّاس فی غفلة و نعاس نعیماً لمن وجد عرف البیان و قام علی خدمة الأمر فی الغدوّ و الآصال انّا سمعنا ذکرک ذکرناک و رأینا اقبالک اقبلنا الیک من مشرق الأذکار

و نذکر علی قبل محمّد و نبشّره و الّذین آمنوا فی هناک برحمتی و عنایتی و فضلی الّذی به شهدت الذّرّات توکّل فی کلّ الأمور علی مکلّم الطّور و تمسّک بما نزّل فی الکتاب من لدن مرسل الأریاح ایّاک ان تمنعک اوهام العلمآء عن فاطر السّمآء او تخوّفک سطوة الأمرآء عن مطلع الایقان لا تلتفتوا الی ایّام معدودات انّها ستمضی و یرون الموحّدون انفسهم فی اعلی الجنان انّا نأمرکم فی کلّ الأحوال بالحکمة لئلّا یرتفع ضوضآء الّذین کفروا بالمآل کذلک تضوّع عرف البیان فی الامکان طوبی لمن وجد و ویل لکلّ منکر مکّار

و نذکر احبّائی فی الشّین و الهآء و نبشّرهم باقبالی الیهم و نکبّر علی وجوههم من هذا المقام الّذی تزیّن بأنوار وجه ربّهم العزیز الغفّار یا احبّائی ان افرحوا بما نزّل لکم من سمآء الأمر ثمّ اشکروا ربّکم الرّحمن فی کلّ الأحیان انّه غفرکم و هداکم و فضّلکم علی اکثر العباد انّا ذکرنا کلّ من ذکر اسمه تلقآء الوجه ثمّ الّذین ما ذکرت اسمائهم انّه یفعل کیف یشآء بسلطان من عنده و هو المقتدر العزیز العلّام

و نذکر من سمّی بخانلر و نبشّره بعنایاتی الّتی لا یأخذها النّفاد ان افرح بما ذکرناک و الّذین آمنوا بآیات تفدی لها الأرواح ان اقتصر امورک علی ذکر اللّه و ثنائه اذا ورد علیک احد من اولیائه قم علی خدمته بالرّوح و الرّیحان ایّاک ان تحزنک شؤونات الدّنیا و ما یرد فیها دعها عن ورائک و تمسّک بحبل اللّه مالک الایجاد البهآء علیک و علی ابنائک و اهلک و علی کلّ موقن صبّار انتهی

آیا بعد از امواج بحر معانی و ظهورات انوار بیان الهی این عبد چه ذکر نماید و چه عرض کند وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء ظاهر فی‌الحقیقه قلب از آن محترق و زفرات متصاعد و عبرات نازل قوله جلّت عظمته یا عبد حاضر مشاهده مینمائی و اصغا میکنی که در لیالی و ایّام صریر قلم فضل مرتفع و ندای مظلوم بلند و جمیع از برای هدایت عباد و نجات من علی الأرض بوده ای‌کاش در جزای این موهبت کبری و شفقت عظمی بر امر الهی متّحد می‌شدند و بآنچه سبب و علّت سموّ و علوّ اوست متشبّث که شاید عرف خوشی از اعمال خالصه و اخلاق روحانیّه ساطع شود و عالم را اخبار نماید بآنچه ظاهر شده این عرف اگر مرتفع شود قاصدیست صادق و رسولیست کامل و مبیّن طوبی لمن فاز ببیانی و عرف ما اراد ملکوت مشیّتی انتهی این فقیر لازال در آنچه ظاهر شده متحیّر و مبهوت بیک طنین عنکبوت اقبال مینمایند و از صریر قلم اعلی اعراض رایحۀ کریهه را محبوب میشمرند و از عرف فردوس اعلی محروم جمیع امور ظاهر و مشهود سوف یراه حضرتک کذلک اخبرنی من عنده امّ الکتاب در این حین دستخطّ ثالث آن حضرت بمثابۀ نسیم ربیع حقیقی بر این جسد یابس مطروح عبور نمود بخششها فرمود و عنایتها اظهار داشت للّه الحمد بشیر محبّت در ظهور و مرور و انشآءاللّه این بشیر ممنوع نشود و از حرکت بازنماند و بعد از قرائت و اطّلاع بمقام لا عدل له توجّه نموده بعد از حضور و اذن مناجات آن محبوب بکمال روح و ریحان تلقاء عرش رحمن عرض شد هذا ما نطق به لسان القدم و مولی العالم قوله تبارک و تعالی

یا ایّها المتوجّه الی وجهی و المنجذب بآیاتی انّا سمعنا ندائک و ما ناجیت به اللّه ربّک و سمعنا زفراتک و رأینا عبراتک فی حبّ اللّه محبوبک و مقصودک و شاهدنا نار حبّک و اشتعال قلبک و خضوعک و خشوعک و اهتزاز ارکانک فی عشق اللّه و ودّه انّا کنّا معک فی المجالس و المحافل اذ کنت ناطقاً بهذا الاسم الأعظم و هذا النّبإ الّذی بشّرنا به النّبیّین و المرسلین نعیماً لک و للّذین ما منعتهم شؤونات الأوهام قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم کبّر من قبلی علی احبّائی قل تاللّه ینوح قلبی و تبکی عینی بما ورد علی امری العزیز البدیع تمسّکوا بحبل الاتّحاد و ما فات عنکم فی ایّام اللّه ربّ العالمین کذلک اوقدنا سراج النّصح بدهن الفضل و نار الحبّ ان لن تحفظوه عن الأریاح لا تکونوا سبباً لاطفائه اتّقوا الرّحمن و تفکّروا فی عنایة ربّکم الغفور الرّحیم قوموا علی خدمة الأمر انّه خیر لکم عمّا خلق فی السّموات و الأرضین انتهی

بصدهزار لسان این خادم فانی از دوستان الهی مسئلت مینماید که از جان بخروشند و جمعاً بکوشند که شاید اهل عالم مطّلع و آگاه شوند بآنچه که حقّ جلّ جلاله اراده فرموده اگر احصای اختلاف و احساس اعمال غیر طیّبه نمایند لعمر محبوبی و محبوبکم یفرّون و یستهزئون در یکی از الواح میفرماید باید دوستان بمثابۀ رگ شریان در جسد عالم متحرّک باشند لذا باید جمیع باعمال و اخلاقی ظاهر شوند که جمیع عالم بسبب آن اقبال نمایند و بحرکت آیند صدهزار جان فدای عاملین للّه کجایند نفوسی که حقّ را بر خود مقدّم دارند و در سبیلش عمل نمایند آنچه که سبب ترقّی و محبّت اهل عالم است از فضل حقّ امید هست که حبّه‌های عنایت مودعۀ در قلوب انبات نماید و باثمار لطیفه مزیّن گردد الأمر بیده و هو القویّ القدیر

ذکر جناب آقا شیخ عبّاس علیه بهآء اللّه از قلم آن حضرت مرقوم این فقره تلقاء عرش مطلع نور احدیّه عرض شد و این لوح امنع مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه از فرات جاریۀ در لوح الهی بیاشامند و باجر لقا و عنایت ربّنا مالک الأسمآء فائز گردند قوله عزّ بیانه و جلّ فضله و جلّت عظمته

هو الشّاهد السّمیع العلیم

یا عبّاس یذکرک المظلوم بذکر تنجذب به المقرّبون الی اللّه المهیمن القیّوم قد اتت السّاعة و ارتفع النّدآء و ظهرت الصّیحة و مرّت الجبال و القوم هم لا یشعرون قد انقلب العالم و استقرّ العرش و استوی علیه مالک الظّهور و مکلّم الطّور و النّاس اکثرهم لا یفقهون قد ظهرت امّ الکتاب و تنادی بین الأرض و السّمآء بأعلی النّدآء و تدع الکلّ الی المقام المحمود من النّاس من انکر و منهم من اعرض و منهم من جادل بآیات اللّه ربّ ما کان و ما یکون و منهم من نقض میثاق اللّه و عهده بظلم ناح به اهل مدائن الأسمآء و سکّان الملکوت فلمّا تفرّسنا وجدنا اکثر اعدائنا العلمآء کذلک یقصّ لک لسان الأبهی من الأفق الأعلی انّه لهو الحقّ علّام الغیوب انّا اظهرنا العلم لعرفان المعلوم فلمّا الاح افق الظّهور و اتی المعلوم انکره العلمآء فی اوّل الأمر الّا من شآء اللّه مالک الوجود قل یا معشر العلمآء ضعوا ما عندکم تاللّه قد ارتفع صریر القلم الأعلی و یبشّر الکلّ بظهور المعلوم الّذی توجّهتم الیه فی کلّ اصیل و بکور قل ما لی اراکم یا معشر الغافلین تقصدون البیت و تعرضون عن الّذی رفعه بأمر من عنده اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اتّبعوا من اتاکم بکتاب مشهود الّذی اذا ظهر خضعت له کتب العالم کلّها ان انصفوا یا قوم و لا تکونوا من الّذین کفروا بالشّاهد و المشهود هذا یوم وعدتم به فی صحف اللّه و کتبه و هذا امر اخذ عهده من عنده علم ما کان و ما یکون قل یا ملأ الظّالمین قد عملتم ما صاح به الملأ الأعلی و ناح اهل الفردوس و صعدت زفرات الجنّة العلیا و نزّلت عبرات الملائکة و الرّوح قل ان کان عندکم اعظم عمّا اتی من جبروت الارادة فأتوا به و لا تتّبعوا کلّ جاهل مردود قل تعالوا لأریکم ما غفلتم عنه فی هذا الیوم الّذی نسب الی اللّه العزیز الودود هذا یوم فیه تضوّعت رائحة الرّحمن و فاحت نفحات الوحی و نطق عندلیب الأمر علی الأغصان الملک للّه مالک الملوک یا عبّاس قم علی خدمة الأمر باسم ربّک مالک القدم و ذکّر النّاس بهذا النّبإ الأعظم الّذی اذا ظهر ارتعدت فرائص الأوهام و الظّنون ایّاک ان تمنعک عن مالک الأسمآء شوکة الأمرآء و شبهات العلمآء کن کالجبل الرّاسخ علی هذا الأمر المحتوم قل انّه اتی بالحقّ و لا یلتفت الی اقبالکم و اعراضکم ظهر و اظهر ما اراد رغماً لأنفکم لو انتم تعلمون انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العزیز المحبوب کذلک فتحنا علی وجهک باب الفضل بمفتاح العدل اذا فزت به قل لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود اشهد انّک نبذت الرّاحة لارتقآء الأمم و قبلت الذّلة لعزّ العالم و اخترت الغربة لبلوغ العباد الی الوطن الأعلی المقام الّذی جعله اللّه مقدّساً عمّا تدرکه العقول یا ایّها المتوجّه الی الوجه خذ الرّحیق المختوم باسم المظلوم ثمّ اشرب منه بهذا الذّکر الّذی به انجذبت الأرواح و القلوب انّا کتبنا لک اجر اللّقآء من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء ان افرح ثمّ اشکر ربّ البیت المعمور انّا قبلنا اقبالک و توجّهک و عملک فی سبیل اللّه طوبی لک بما زیّنت اعمالک بطراز القبول انتهی

یا محبوب فؤادی گویا بر هر کلمه‌ئی از کلمات الهی یک منادی موجود و بأعلی النّدآء من فی الوجود را ندا مینماید سبحان‌اللّه عالم را چه واقع که از این فضل اکبر خود را محروم نموده‌اند و به ما لا یسمن و لا یغنی مشغول گشته‌اند باری الحمد للّه جناب مذکور بشرافت کبری فائز و بذکر قلم اعلی مشرّف انشآءاللّه قدر این مقام اعلی را بدانند و از سلسبیل و کوثر و تسنیم بیان الهی بنوشند و بنوشانند و آن محبوب و این عبد بکلمۀ هنیئاً ناطق شویم و مریئاً گوئیم حبّذا هذا العرف نمیدانم از کجا میآید الحمد لمظهره و مرسله و مبعثه و فاطره و خالقه و محدثه این فانی هم خدمت ایشان تکبیر و سلام معروض میدارد و دعای توفیق استدعا مینماید انّ ربّنا الرّحمن علی کلّ شیء قدیر

و ما ذکر حضرتکم فی جناب محمّد کریم الّذی هاجر فی سنة القبل قد فاز باصغآء ربّنا الرّحمن و نزّل له ما تفرح به افئدة العارفین قوله تمّت کلمته و کمل برهانه

بسمی الّذی به نزّل کلّ کتاب مبین

شهد اللّه انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و ارسلنا الرّسل لیبشّروا العباد بهذا الظّهور الّذی به ظهر ما کان مذکوراً بلسان الأنبیآء و مسطوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین اذا ظهر الأمر و نزّلت الآیات و استقرّ هیکل الظّهور علی العرش قام النّاس علی الاعراض الّا من حفظته ید الاقتدار من لدن قویّ قدیر یا کریم ان استمع ما ینادیک به المظلوم من شطر السّجن و یذکرک بما تجد منه عرف البقآء انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لوجه توجّه الی الأفق الأعلی و لرجل سلک سبیل اللّه العزیز الحمید انّا سمعنا ندائک اذ وجدت عرف قمیصی من شطر الحجاز المقام الّذی نوّرناه بأنوار وجه محمّد رسول اللّه و خاتم النّبیّین انّا سمعنا ذکرک من قبل و ذکرناک فی کتاب ما اطّلع به الّا الفرد الخبیر طوبی لمن نبذ الهوی و اتّبع ما امر به من لدی اللّه مالک الوری انّه من اعلی الخلق فی کتابه المبین نعیماً لک بما نبذت الأوهام عن ورائک مقبلاً الی مشرق وحی ربّک الرّحمن الرّحیم انّه ینصر من یشآء بسلطان من عنده و یهدی المقبلین الی صراطه المستقیم هذا یوم فیه ظهر ما لا ظهر فی ازل الآزال یشهد بذلک من ینطق بالحقّ فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا العلیّ العظیم انّک اذا فزت بکتابی و وجدت عرف بیانی سبّح بحمد ربّک ثمّ اشکره بهذا الفضل الّذی ما رأت عین الابداع شبهه یشهد بذلک کلّ عالم منصف و کلّ عارف بصیر لا تحزن من شیء قد قبل ما عملته فی سبیله انّه لا یضیع اجر المحسنین کذلک انار افق البیان بنیّر ذکر ربّک المشفق الکریم انتهی هذه نعمة اخری و رحمة اخری و فضل آخر لمن اقبل الیه و تقرّب الی ساحة قدسه و استنشق الهوآء الّذی کان مجاوراً هوآء هذا السّجن المنیع انشآءاللّه از نار محبّت الهی که از هر حرفی از حروفاتش ظاهر و باهر است مشتعل شوند و باستقامت تمام بحکمت و بیان بذکرش ناطق له الفضل و المنّة فی کلّ الأحوال و هو الفضّال فی ازل الآزال

و اینکه آن محبوب ذکر نفوس مقبله علیهم بهآء اللّه فرموده بودند در ساحت اقدس کان اللّه و لم یکن معه من شیء واحداً بعد واحد عرض شد و مخصوص هر یک از سماء مشیّت نازل شد آنچه که غریب را بوطن هدایت کند و تشنه را بسلسبیل و عاشق را بمعشوق رساند و طالب را بشطر مطلوب کشاند قال عظم احسانه و جلّ کبریائه و احاط فضله و علا سلطانه

بسمی المشرق من افق سمآء ملکوتی العظیم

یا سلیم یذکرک الکریم من شطر السّجن خالصاً لوجهه لتسمع صریر قلمی الأعلی و هدیر طیر البقآء علی اغصان سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا العلیم الخبیر طوبی لقلب انجذب بآیات اللّه و لوجه توجّه الیه و للسان نطق بذکره البدیع لا تنظر الی العلمآء و کبریائهم ان انظر الی من یذکرک فی هذا السّجن العظیم قل انّه ظهر بالحقّ و قام علی الأمر بسلطان ما منعته شؤونات الأوهام و لا حجّبته حجبات المعرضین کم من عالم منع عن فضل اللّه و رحمته و کم من امّیّ فاز بهذا الرّحیق المنیر ان اشکر اللّه بما عرّفک مطلع الأمر و مشرق الوحی و عصمک عن شبهات الّذین کفروا ببرهانه القویم ان استقم علی حبّ اللّه و امره علی شأن یجد منک الموحّدون عرف الاستقامة فی هذا النّبإ الّذی استبشر به الملأ الأعلی و اهل الفردوس علی مقام کریم

و هذا ما نزّل لمن سمّی بمیرزا ابوالحسن

بسمی العلیم الحکیم

یا اباالحسن ذکرت نزد مظلوم مذکور و سماء بیان رحمن بتو متوجّه این آسمانیست که سیّارات آن تا حین احصا نشده و نخواهد شد و شموس و اقمار آن لازال فی قطب الزّوال لائح و مشرق هر حکیمی از احصایش متحیّر و هر قویّ قادری از ادراک و تحدیدش عاجز و ترا وصیّت مینماید براستی و انصاف چه اگر جمیع خلق عالم بطراز انصاف مزیّن میشدند از عرفان اسم اعظم و مالک قدم محروم نمیگشتند این مظلوم بگمان اهل ظنون به غیر ما حکم به اللّه حکم نمود حضرت رسول و خاتم انبیا روح ما سواه فداه چه تقصیر بر او ثابت که در سنین متوالیات بر اذیّتش قیام نمودند برخی کاذبش گفتند و بعضی مجنون و حزبی ساحر و قومی مفتری جمیع آنچه ذکر شد آن عبد و سایر عباد شنیده‌اند و دانسته‌اند از آن وجود مبارک گذشته در حضرت روح تفکّر نما که سبب چه بود که من علی الأرض بر انکارش قیام نمودند وارد شد بر مظاهر امر الهی آنچه که هر صاحب انصافی گریست و نوحه نمود سبب و علّت اعراض در هر عصر و قرن علمای آن زمان بودند که حبّ ریاست ایشان را از اقبال منع مینمود الا انّهم فی ضلال مبین امید هست که آن جناب در مامضی تفکّر نماید و بصراط مستقیم الهی پی‌برد شک و شبهه‌ئی نبوده و نیست که این مظلوم للّه میگوید و الی اللّه میخواند لا یضرّه الاعراض و لا ینفعه الاقبال ظنون و اوهام خلق را بخلق گذار و بقلب منیر بحقّ جلّ جلاله توجّه نما که شاید باب معرفت بر وجهت بگشاید و از انوار وجه بعد فناء اشیاء ترا محروم نفرماید انّه یقول الحقّ و یهدی النّاس الی افقه المنیر

و هذا ما نزّل لجناب مشهدی نصراللّه

بسمی المهیمن علی الأسمآء

یا نصراللّه یذکرک مولی الوری اذ کان مسجوناً فی هذا المقام البعید و یبشّرک بفضل اللّه و رحمته انّه ما من اله الّا هو یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید ان اشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر قد ذکرت لدی المظلوم و نزّل لک هذه الآیات الّتی لا یعادلها ما خلق فی الأرض یشهد بذلک ربّک العلیم طوبی لک بما نبذت شبهات القوم و شربت من بحر الیقین ان اعرف مقام من هداک ثمّ اشکر ربّک المؤیّد الکریم ایّاک ان تحزنک شؤونات الخلق او تخوّفک الملوک و السّلاطین ینبغی لکلّ من اقبل الی افقی ان یترک الأرض و ما علیها لهم و یتوجّه الی فتح القلوب باسمی العزیز الحکیم انّ الأموال لأهل الجلال و القلوب للّه ربّ العالمین

و نذکر فی هذا المقام من سمّی بأبی‌القاسم الّذی هاجر الی ان فاز بلقآء ربّه العزیز الکریم و نوصیه بالاستقامة علی هذا الأمر الأعظم و ندعو له ما ینبغی لفضل اللّه العلیّ العظیم البهآء علی اهل البهآء الّذین فازوا بذکری الجمیل انتهی این خادم فانی از رحمت و عنایت مقصود عالمیان امیدوار است که ید عنایتش کل را اخذ نماید و از جحیم سفلی بجنّت علیا کشاند انّه لا یعجزه من شیء و لا یعزب عن علمه من امر یعطی بالفضل و یمنع بالحکمة و هو المقتدر الآمر المرید

و اینکه در بارۀ ملّا محمّد علیه بهآء اللّه از اهل یاء مرقوم داشتید و هم‌چنین ارتقاء ایشان بمرقاة البیان الی سماء عرفان ربّنا الرّحمن عرض شد این کلمات عالیات از مظهر علم الهی و مصدر امر ربّانی و فی‌الحقیقه مقام لایعرف و لایذکر در بارۀ ایشان ظاهر و نازل قوله تبارک و تعالی

بنام گویندۀ پاینده

یا محمّد از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر عرفان و ایقان و خدمت امرش بشأنی که اگر اهل عالم بر اعراض قیام نمایند قادر بر منع آن جناب نباشند امروز روح اللّه در برّیّۀ ارض مقدّسه ندا مینماید و نور اللّه از افق اراده مشرق و عرف قمیص متضوّع و نسمات وحی در مرور مع‌ذلک عباد در ضلالت خود باقی و برقرار جهد نما تا از کوثر عرفان رحمن بیاشامی و از مائدۀ منزله قسمت بری و بحکمت و بیان اهل امکان را بافق اعلی هدایت نمائی ناس غافلند مبیّن لازم بر خدمت امر حقّ قیام نما تا مخدوم عالم شوی و بنار حبّش مشتعل شو تا محبوب آفاق گردی اگرچه کشف بعضی از اسرار شده ولکن اکثری از آن در علم الهی مستور و مکنون چه اگر اسرار یوم اللّه و مقامات نفوس موقنۀ مطمئنّه اقلّ از سمّ ابره ظاهر شود جمیع ناس را طائف مطاف ماکان و مایکون مشاهده نمائی باسم حقّ بایست و بتدارک مافات قیام نما وقت بسیار عزیز است بل اعزّ از کبریت احمر ناس را باخلاق روحانیّه و اعمال طیّبه وصیّت نما طوبی از برای نفوسی که للّه عاملند و الی اللّه متوجّه

قل یا ملأ الأرض ایّاکم ان تمنعکم کتب العالم عن کتاب اللّه المهیمن القیّوم الّذی نزّل من سمآء الفضل من لدی الحقّ علّام الغیوب قل تاللّه لا ینفعکم ما عند النّاس اتّقوا الرّحمن ثمّ اقبلوا الیه بوجوه بیضآء و قلوب نورآء کذلک یأمرکم من فی قبضته زمام العلوم قل یا معشر العلمآء طهّروا قلوبکم عمّا عندکم لتسمعوا صریر القلم الأعلی و حفیف سدرة المنتهی من المقام المحمود هذا یوم لا تغنیکم کنوز العالم و لا صفوف الأمم دعوها عن ورائکم رجآء ما عند اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر الّذی به اضطربت ارکان الأسمآء الّا من شآء اللّه مالک الوجود کذلک ماج بحر بیانی و هاج عرف عنایتی انّک اذا رأیت و وجدت قم و قل

اشهد انّک قبلت اذی العالم لارتفاع امر اللّه و حملت البلایا فی حبّ اللّه فاطر السّمآء و مالک الأسمآء الی ان قبلت السّجن الأعظم لنجاة الأمم اسألک بالاسم الأعظم الّذی به سخّرت ملکوت الأسمآء بأن لا تخیّبنی عمّا عندک و لا تمنعنی عمّا قدّرته لأمنائک و اصفیائک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بحبلک اسألک بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام اکثر خلقک لا اله الّا انت المتعالی المشفق الغفور الکریم انتهی

انشآء اللّه مؤیّد شوند بر آنچه از لسان عظمت بآن مأمور شدند و از کئوس عنایت بیاشامند آشامیدنی که از منع ظالمین بازنمانند فی‌الحقیقه اگر انسان در این ایّام قسمت نبرد و از فیوضات فیّاض بی‌نصیب ماند بچه چیز دلخوش و مسرور و مشغول بسیار حیف است این اوقات عزیزه بگذرد و انسان غافل باشد انشآءاللّه باید جمیع دوستان همّت بر خدمت گمارند اوّل کل بکمال تقدیس و تنزیه و انصاف و مشورت قیام نمایند آنچه را سبب تفریق مشاهده کنند اوّل باصلاح آن توجّه کنند و بعد بروح و ریحان و حکمت بخدمت مشغول گردند اصلاح امور ایشان و عالم همه خواهد شد و امثال این بیان مکرّر از لسان قدم استماع شده صدهزار نعیم و طوبی از برای نفوسی که قیام نمایند بر آنچه که سبب ارتفاع امر و راحت اهل عالم است و فی‌الحقیقه نفس ارتفاع نفس راحت است ولکن ناس جاهل از این فقره غافل انشآءاللّه آن محبوب و این عبد دعا میکنیم که شاید از شمال جهل بیمین دانائی فائز شوند

و اینکه در بارۀ اخت حضرت سلطان‌الشّهدآء روح ما سواه فداه مرقوم داشتید تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا علی لحاظ عنایت باو و منتسبین نورین بوده و خواهد بود و به اسم‌ اللّه مهدی امر نمودیم که در بارۀ حقوق او بجناب صادق علیه بهائی سفارش کامل نماید و هم‌چنین از قلم اعلی مرقوم اگر اخت حقّی دارد باید ادا نمائید بحقّ و عدل رفتار شود انّا نکبّر من هذا المقام علیها و نبشّرها بفضلی و رحمتی انتهی و امّا توجّه ایشان بشطر ص و قیام ورقه‌ئی از اوراق علی ما یحبّه اللّه و یرضی این فقره بشرف اصغای مالک اسماء فائز فرمودند یا عبد حاضر طوبی لها ثمّ طوبی لها ینبغی ان ینزل علیها من سمآء عنایتی ما یبقی به ذکرها جزآء عملها و یکتب لها قلمی الأعلی و یبشّرها بقبول ما ظهر من عندها و نأمر الغصن بأن یکتب لأمتی و ورقتی ما نزّل من سمآء مشیّة موجدها و ظهر من افق عنایة بارئها لیکون ذخراً و شرفاً لها فی کلّ عالم من عوالم ربّها انتهی پرتو آفتاب عنایت عوالم غیب و شهود را منوّر نمود یا محبوب فؤادی مشاهده نمائید عمل مرغوب چه مقدار محبوبست عنداللّه اگر بحور اکسیر و کنوز عالم را احدی انفاق کند البتّه باین ذکر فائز نشود عملی ظاهر و بطراز قبول فائز بشأنی که از مطلع بیان رحمن ظاهر آنچه که نفحاتش بدوام ملک و ملکوت منقطع نشود از جانب این عبد تکبیر و سلام بآن ورقه برسانید علیها بهآء ربّها علیها بهآء ربّها و هذا ما نزّل لها من سمآء عنایة ربّنا الغفور الکریم

بسمی الظّاهر المشهود

یا ورقتی علیک بهائی ان افرحی بما نزّل لک من القلم الأعلی انّه ذکرک و بشّرک بما ظهر منک فی سبیل اللّه المهیمن القیّوم ان اشکری و تشبّثی بذیل العنایة و قولی

لک الحمد یا اله الوجود و مالک الغیب و الشّهود بما ایّدتنی علی عمل فاز بطراز قبولک و تزیّن برضائک لعمرک یا محبوب قلبی لا یعادل ما اعطیتنی بما خلق فی سمائک و ارضک انّک انت المعطی الکریم انتهی

حقّ جلّ جلاله جمیع را مؤیّد فرماید بر آنچه نفحات رضایش از او متضوّع یک عمل مبرور الیوم معادلست با صدهزار عمل بل استغفر اللّه من هذا التّحدید و هم‌چنین عمل غیر خیر وقتی از اوقات لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق قوله جلّ و عزّ یا عبد حاضر عنایات حقّ خلق را جسور نموده بشأنی که ذکرش محبوب نه باید نفوس مقبله را آگاه نمود الیوم چون آفتاب ظهور مشرقست و پرتو انوار وجه عالم را احاطه نموده لذا اکثری از اعمال نالایقه ستر شده و میشود انّه هو السّتّار الحکیم امروز روز شادیست و روز فرح اکبر است بحر عنایت موّاج و نسیم جود در مرور و آفتاب فضل مشرق ولکن حال مشاهده میشود که اعمال شنیعه بمقامی رسیده که نزدیک بآنست غبارش بذیل حقّ جلّ جلاله رسد و حجاب حرمت را بردرد جمیع آنچه از اوّل امر تا حال وارد شد و قبول نمودیم لأجل اعزاز کلمۀ الهی و ارتقاء نفوس مطمئنّۀ مستقیمۀ راضیۀ مرضیّه بود حال از اعمال بعضی بباد رفته و میرود مگر اینکه حقّ جلّ جلاله بقدرت کامله حفظ نماید چنانچه نمود

یا عبد حاضر بجناب علی علیه بهائی و عنایتی بنویس باید جمیع دوستان آن ارض را متذکّر دارد و به ما ینفعهم آگاه نماید شاید از ما فات عنهم رجوع نمایند و بحقّ تمسّک جویند و شاید آنچه سبب ضرّ گشته و علّت ذلّت نفوس شده بماء رجوع طاهر و مقدّس گردد انّه هو التّوّاب و هو الفضّال الکریم انتهی مکرّر این بیانات از لسان منزل آیات جاری و بعضی از اوقات این عبد وارد و جمال قدم را در کدورت و حزنی مشاهده مینمود که لرزه اندام این فانی را اخذ مینمود و حزن جمال قدم معلوم و واضحست که در چه بوده و هست احتیاج بذکر ندارد امروز اعمال طیّبۀ دوستان الهی منادی امرند بین عباد از این قبیل در الواح الهی مکرّر نازل شاید نفع بخشد و سبب تنبّه گردد والّا انّه لغنیّ عن العالمین چندی قبل بعضی از نفوس بر حسب ظاهر شکایت آغاز نمودند مع‌ذلک از ساحت اقدس جواب نازل نه فرمودند ستری سبق الکشف و صبری سبق العجل انتهی ولکن بیم آنست تجاوزات ما حجاب را بردارد و ستر را خرق نماید اتشبّث بذیل عنایته و اسأله بأن یؤیّد احبّائه علی ما یحبّ و یرضی و یمنعهم عمّا یضرّهم و یهدیهم الی ما ینفعهم انّه هو المقتدر المهیمن العطوف الغفور

حسب الأمر مهاجرین ارض صاد علیهم بهآء اللّه را از قبل حقّ تکبیر برسانید انشآءاللّه بنور اتّفاق منوّر باشند و بر خدمت امر قائم تا اثر نور در آفاق اشراق نماید و ظاهر شود جمیع فی‌الجمله برضای حقّ پی‌برده‌اند بآن تمسّک نمایند و بآن عامل شوند اینست سبب رستگاری در دنیا و آخرت هجرت و بلایای شما لازال تحت لحاظ بوده انشآءاللّه محفوظ ماند انتهی

اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا آقا بابا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید ذکرشان در ساحت اقدس بوده و بانوار عنایت شمس حقیقت فائز طوبی له در این ایّام مکتوبی جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه از اهل یاء ساکن ش‌اه بمصلحت جناب میرزا ح‌ی علیه بهآء اللّه و عنایته باین عبد ارسال داشته‌اند و اسامی متعدّده در آن مذکور و از جملۀ اسامی جناب آقا میرزا آقا بابا علیه بهآء اللّه بوده مخصوص هر یک لوح امنع نازل و ارسال شد انشآءاللّه فائز میشوند فی‌الحقیقه امر بقسمی است که آن محبوب مرقوم داشته‌اند چه که سفر جناب میرزا بآن سمتها سبب ارتفاع کلمه شد هذا یکفیه وربّ العالمین چون این کلمه از لسان محبوب استماع گشت ذکر شد والّا این عبد قابل آنکه ذکر خدمات ایشان را نماید نبوده و نیست

اینکه در بارۀ ورقه اهل جناب میرزا ح و سین علیهما بهآء اللّه و عنایته مرقوم فرمودند سبب حزن شد و اهل سرادق عصمت جمیع بکمال حزن مشهود و ظاهر و در ساحت اقدس هم مذکور خدمت جناب میرزا از جانب این فانی تعزیت بگوئید و انشآءاللّه خود این عبد هم عرض مینماید آنچه را که از ضعف و مسکنتش حاکی است

و اینکه ذکر صعود جناب حاجی میرزا حسن هراتی علیه بهآء اللّه نمودند در ساحت امنع اقدس عرض شد این کلمات عالیات محض فضل و عنایت مخصوص ایشان نازل قوله عزّ جلاله و عزّ ذکره و عزّ ثنائه

هو الذّاکر المعین

یا حسن یزورک المظلوم من مقامه الأعلی الّذی جعله اللّه مطاف اهل ذروة العلیا و یذکرک بذکر فاح به عرف العنایة بین البریّة طوبی لک و لصعودک و لتوجّهک و لورودک فی الرّفیق الأعلی و المقام الأبهی اشهد انّک اقبلت الی الغایة القصوی و الأفق الأعلی اذ ارتفع حفیف سدرة المنتهی بین الأرض و السّمآء و شهدت بما شهد به لسان الکبریآء و قبلت ما نزّل من عنده و ظهر من لدنه طوبی لک بما فزت بالغفران من لدی الرّحمن و وجد منک الملأ الأعلی عرف حبّی طوبی لمن یذکرک بما ذکرک المظلوم فی هذا المقام الممنوع قد کنت للّه و رجعت الی بحر رحمته ان هذا الّا من فضله العزیز المحبوب انتهی

الحمد للّه باین عنایت کبری مفتخر شدند طوبی از برای نفوسی که باین فیض اکبر فائزند و مقامش را میشناسند نفوس مستقیمۀ طاهرۀ مطمئنّه از سماء عنایت فیّاض قسمت داشته و دارند و من غیر تعطیل بر ایشان نازل و جاری چه در حیات و چه در ممات

و اینکه در صعود حضرت مرفوع مبرور آقا سیّد ابوطالب علیه من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتید چندی قبل از طرف حدبا حضرت اسم ‌اللّه زین علیه من کلّ بهآء ابهاه ذکر ایشان و هم‌چنین بعض مطالب از لسان اهل ایشان علیها بهآء اللّه بساحت اقدس ارسال داشتند و جواب بتفصیل نازل و ارسال شد و ذکرشان هم در آن لوح مبارک نازل له الحمد و المنّة فی کلّ الأحوال البهآء المشرق اللّائح من افق عنایة ربّنا علی حضرتکم و علی من معکم من الذّکور و الاناث

عرض میشود دو لوح امنع اقدس مدّتهاست مخصوص ابناء مرفوع مبرور جناب ذبیح علیه بهآء اللّه و بحر رحمته از سماء مشیّت نازل و این مدّت ارسال نشد و بتأخیر افتاد تا این ایّام ارسال گشت شاید بعنایات الهیّه متذکّر شوند و به ما ینبغی و یحبّه اللّه قیام نمایند خدمت هر نفسی در ساحت اقدس مذکور و منظور ولو بمقدار سمّ ابره مرفوع ذبیح علیه بهآء اللّه در اوّل ایّام بشرافت اقبال و ایمان فائز شدند لازال در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند بعد از استماع ندا اقلّ من آن توقّف ننمودند یشهد بذلک من عنده کتاب مبین لذا مراعات ایشان در هر حال شده و انشآءاللّه میشود و این فانی از حقّ جلّ جلاله تأیید ایشان را طلب مینماید آن محبوب هم باید بمهربانی ایشان را حفظ نمایند اوّل عمر است اریاح شباب را مهبّی دیگر است

عرض دیگر مخدّره خدیجه بیگم علیها بهآء اللّه چند کرّه باین عبد مکتوب ارسال داشته و این عبد نظر بانقلابات و محاربۀ اطراف جواب ارسال نداشت تا در این کرّه مکتوبی که چند شهر قبل نوشته شده بود ارسال داشت که آن محبوب برسانند

و هم‌چنین جواب مکتوبی که جناب آقا محمّد کریم ع‌ط علیه بهآء اللّه بحضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال داشتند این فانی نوشته ارسال داشت انشآءاللّه از اقداح فلاح در جمیع احیان بیاشامند و به ما ینبغی لأیّام اللّه عامل باشند از اطراف خبر رسید که جناب ایشان به ما انزله اللّه فی الکتاب عامل شدند و مخصوص تبلیغ وکیل اخذ نمودند طوبی له و نعیماً له هر نفسی به ما اراده اللّه عمل نماید البتّه در دنیا و آخرت ثمر بخشد و اثر پدیدار نماید و در هر دو جهان بکار آید

دیگر دوستان آن ارض را مکرّر تکبیر و سلام عرض نموده بجناب علی پاشا خان علیه بهآء اللّه بشارت دهید چه که فرش ایشان رسید و یومی از ایّام گسترده شد و جمال قدم تشریف بردند در بستان و بقدوم حضرت مقصود روح من فی اللّاهوت لقدومه الفدآء مشرّف گشت و فائز شد و جناب حاجی غلامعلی مسافر علیه بهآء اللّه را احضار فرمودند و فرمودند اگر جناب پاشا علیه بهائی را دیدی او را بشارت ده بقبول آنچه ارسال داشته نعیماً له و هنیئاً له انشآءاللّه مشتعل باشند بشأنی که روشنیشان ظاهر و هویدا باشد این فانی از حقّ جلّ جلاله میطلبد اولیا و اصفیا را مؤیّد فرماید بر عرفان ما قدّر لهم چه اگر مطّلع شوند سیل عالم قادر بر اطفاء نار محبّتشان نباشد و روشنی آن را تاریکی اخذ ننماید

از جملۀ عنایات جدیده آنکه مخصوص اسامی مذکوره الواح بدیعۀ منیعه نازل هم بخطّ این فانی که در مکتوب ثبت شده و هم بخطّ مبارک حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء فی‌الحقیقه صاحبان الواح ذو المقامین و ذو اللّوحین و ذو الذّکرین شده‌اند ینبغی ان نقول بکلّ جوارحنا و ارکاننا لک الحمد یا فضّال القدیم و لک العنایة یا مقصود العالمین النّور و البهآء من افق عنایة ربّنا مالک الأسمآء علی حضرتکم و علی من معکم و علی اولیآء اللّه و احبّائه

خ‌ادم

فی ١٣ شهر صفر ١٣٠٠

* * *

حبیب مکرّم جناب آقا محمّد باقر علیه بهآء اللّه و عنایاته ملاحظه فرمایند ه‌م

من ارض ن و ر

هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی تفرّد بالکبریآء و توحّد بالنّدآء و تعظّم بالاسم الّذی کان سلطان الأسمآء انّه لهو الحاکم علی ما یشآء لا اله الّا هو المقتدر العلیم الحکیم و الحمد للّه الّذی انزل الکتاب و زیّنه بأسطر الأوامر و الأحکام لینتفع بها الأنام الّذین نبذوا الأوهام و اقبلوا الی افق منه اشرقت شمس علم ربّنا العلیم الخبیر انّه ما اراد عن کلّ ما ظهر الّا اظهار جوده و فضله و کرمه لعباده انّه لهو المعطی الکریم

و بعد قد بلغ کتابکم الی هذا الخادم و قرأت ما فیه و حضرت به تلقآء العرش و عرضت لدی اللّه العزیز الحکیم اسأل اللّه ان یوفّقکم و یظهر امثالکم لیعترفوا بما اعترف به لسان القدم بین الأمم انّه لهو المقتدر القدیر عرض این فانی آنکه مکتوب آنجناب رسید و فرح بی‌اندازه از آن حاصل چه که نفحات محبّت رحمن از آن استشمام شد انشآءاللّه در جمیع احیان بتوفیقات حضرت رحمن موفّق باشید و بذکر سلطان حقیقی ذاکر و ناطق مناجاتیکه بساحت اقدس امنع عرض نمودید عرض شد فی الحین لوحی از سماء مشیّت نازل و ارسال گشت انشآءاللّه بزیارت آن فائز شوید و بنفحات آن معطّر

اینکه در بارۀ حقوق اللّه ذکر نمودید و نوشته بودید که عبدی مالک وجه نقدی و ملکی است و حقوق اللّه بر حسب حکم آن در نقدی معلوم ولکن عبد که مالک ملک است آن ملک در جائیست که نمیخرند تا حقوق اللّه از آن جدا شود و اگر بخواهد از نقدی بدهد کفاف نمیدهد و خود عبد هم از کسب می‌افتد و آنملک هم اجاره ندارد در اینصورت تکلیف چیست حکم اللّه آنکه ملکی که انتفاع از آن مقطوعست یعنی نفعی از آن حاصل نمی‌شود حقوق اللّه بر آن تعلّق نمیگیرد انّه لهو الحاکم الکریم

و اینکه در بارۀ اسم ابن مذکور داشتید بأسی نیست ولکن در ظاهر باسم ظاهر ع‌بّ‌‌اس حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء نامیده شود

و اینکه در بارۀ جناب آقا علی اکبر الّذی صعد الی اللّه نوشته بودید عرض شد و کلمۀ غفران از ملکوت بیان رحمن در بارۀ ایشان ظاهر طوبی له بما فاز بالذّکر فی حیاته و بغفران اللّه و رحمته بعد مماته و صعوده

اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد علی نوشته بودید ذکر ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد مناجات مختصری از سماء مشیّت الهی نازل و ارسال گشت قرائت نمایند هذه صورة ما انزله اللّه من سمآء المشیّة و الارادة

هو الأقدس الأعظم

قل سبحانک اللّهمّ یا اله الأشیآء و خالق الأسمآء اسألک بالاسم الّذی به کسّرت الأصنام و زالت الأوهام بأن تغمّسنی فی بحر الایقان یا مالک الأدیان ای ربّ ایّدنی علی ما اردته بسلطانک و انزلته فی محکم کتابک ای ربّ هذا یوم تزیّنت به صحائف الامکان و الکتب الّتی انزلته علی سفرائک و اصفیائک اسألک بأن لا تمنعنی عن رشحات بحر فضلک و لا تطردنی عن الباب الّذی فتحته علی من فی سمائک و ارضک ای ربّ انا الضّعیف تمسّکت باسمک القویّ القدیر قدّر لی من فضلک ما ینفعنی فی الدّنیا و الآخرة انّک انت المعطی الباذل المقتدر العزیز الحکیم انتهی

انشآءاللّه بقرائت این کلمات منیعۀ مبارکه که از مشرق مشیّت رحمانیّه ظاهر شده فائز و مؤیّد شوند

عرض دیگر آنکه نفوسیکه در آن ارض و ارض نون و راء از کوثر الهی آشامیده‌اند و بافق اعلی ناظرند جمیع را از جانب این حقیر فقیر تکبیر برسانید ای دوستان ای شاربان رحیق رحمت رحمن امروز روز بزرگیست قدرش عظیم و شأنش عظیم و ما یحدث فیه انّه لهو عظیم عظیم باید اوهامات نفوس غافله و ظنون هیاکل شرکیّه را معدوم و مفقود ملاحظه نمائید و از سلسبیل یقین در کلّ حین باسم مالک یوم الدّین بنوشید لسان از برای امروز خلق شده و بصر از برای این یوم مبارک از عرصۀ عدم بوجود آمده لعمر اللّه امروز روز آذان و قلوبست تا ببینند و بگویند و بشنوند و در خزینه محفوظ دارند بگو جهد نمائید که شاید از فیض فیّاض در مثل همچو روزی محروم نمانید اگرچه الحمد للّه در آن روضه گلهای معانی باسم محبوب ابدی شکفته و ازهار بیان باسم مقصود امکان ظاهر شده ولکن باید انشآءاللّه در کلّ حین از اثر کلمۀ الهیّه نارشان مشتعل‌تر و نورشان باهرتر دیده شود و از سلطان حقیقی اینعبد فانی سائل است که آن گلهای محبّت را از اریاح سمومیّه و بادهای بارده حفظ نماید تا همیشه با کمال طراوت و لطافت خندان باشند انّه لهو العزیز الکریم البهآء علیکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بعرفان اللّه و ایقنوا بلقائه العزیز المنیع

خ‌ادم

فی ۶ رجب ۱۲۹۶

* * *

اسم الله الجمال علیه بهآء الله الأبهی

۱۵۲١

هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی توحّد بالجلال و تفرّد بالاجلال و تقدّس عن الملال و تنزّه عن الآمال و هو الّذی قدّر للأعمار الآجال و هو النّاطق فی ازل الآزال و الظّاهر فی المآل لا اله الّا هو الغنیّ المتعال و الحمد للّه الّذی قبل عمل الّذین انجذبوا من ندائه و اسکرهم رحیق وحیه و انطقهم بثنائه و عرّفهم شمس جماله و اظهرهم فی ایّامه و ایّدهم علی عرفان نفسه و وفّقهم علی رضائه انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المهیمن الفعّال الحمد للّه الّذی انار افق العالم بالنّیّر الأعظم و اذا استوی علی العرش بشّر النّاس بظهور بحر الطافه و شموس افضاله طوبی لراسخ نبذ ما منعه و سرع الی افقه الأعلی و ویل لمن توقّف بما اتّبع اوهام الّذین ظهروا بأثواب الرّجال اکبّر و اصلّی و اسلّم علی الّذین ما منعهم الهوی عن اللّه مالک الأسمآء و بهم اشرق نجم العرفان فی اکثر البلدان و هم عباد مکرمون و هم عباد عاملون و هم عباد مقرّبون و هم عباد مخلصون و هم عباد فائزون و هم عباد قائمون علی خدمة مولاهم و هم النّاطقون بین العباد بالحکمة و البیان اشهد انّهم فازوا بکوثر الحیوان الّذی جری عن یمین عرش الرّحمن و فازوا بما لا فاز به احد من قبل انّ ربّنا الرّحمن لهو الغنیّ الفضّال

روحی لقیامکم الفدآء و لاستقامتکم الفدآء قد کنت جالساً ساکناً متفکّراً فی امر اللّه و ما ورد علیه من عباده اذاً اتی احد من احبّآء اللّه بکتاب حضرتک فلمّا فککت وجدت رائحة حبّکم محبوبنا و محبوب من فی العالم و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرض و قرأته و عرفت ما فیه من خدمتکم و قیامکم و ثنائکم و ما حملتموه فی سبیل اللّه و بعد قصدت المقام الأعلی مقرّ عرش ربّنا الأبهی فلمّا دخلت و وقفت تلقآء الوجه عرضت ما نادیت به اللّه اذاً تبسّم ثغر المحبوب و قال لیس له من فضل فی ذلک انّا ایّدناه علی ذکری فذکرنی و عرّفناه افقی فتوجّه الی وجهی و وفّقناه علی خدمتی فقام علیها باذنی انّ الفضل کلّه لنفسی و انا الفضّال القدیم لو لم یکن رشحات بحر فضلی ما عرفنی و لو لم یکن جذب آیاتی من ملکوت بیانی ما توجّه الی سبیلی

یا اسمی الجمال تفکّر فی الملوک و الّذی کشفنا عنه لتطّلع بما نطق مولاک الحکیم انّ ملکاً من الملوک کان مستغرقاً فی بحور الملک و لازباً بالدّنیا و ما فیها من الزّخارف و الألوان و فی احد من اللّیال تجلّت علیه شمس الانقطاع من افق ارادتی و کشفنا عنه انّه ترک کلّ ما عنده و خرج عن البیت متوجّهاً الی البیدآء و ما اطّلع به احد الّا اللّه ربّک و ربّ العالمین و لو نکشف علی النّاس کما کشفنا عنک کلّهم یقومون علی خدمتی و ذکری و ثنائی کذلک نطق لسانی لتکون من الفرحین انّ ربّک یحبّ المزاح فی بعض الأحیان و یمزح انّه لهو الفعّال لما یرید لیس لأحد ان یعترض علیه فیما ظهر من عنده یشهد بذلک کتب اللّه العلیم الحکیم انتهی

و آنچه از مراتب عجز و نیستی و اعتراف بر معاصی و قصور اظهار نموده بودید فرمودند یا اسمی انّا عفونا عنک من قبل و قبلنا خدمتک و طاعتک و حضورک و لقائک و سمعنا حنینک و انینک و صریخک و ضجیجک و زفرات قلبک فی حبّ اللّه ربّک العزیز الحمید انتهی

و اینکه نوشته بودید خطای این مرتبه که توجّه بارض خاء باشد بر خطایای قبل افزود بعد از عرض این کلمه نطق لسان الرّحمن فی ملکوت البیان ما لا یقدر ان یعرفه احد من اهل الامکان لعمرک لا یقدر اقلام العالم ان یقوم بوصفه و لا افئدة العارفین بادراکه و در آخر بیان فرمودند بنویس باسم جمال علیه بهآء اللّه که این خدمتت قبول بوده و خواهد بود چه که جناب اسمی الحآء علیه بهآء اللّه بشما نوشتند و نشهد انّه ممّن اشتعل بنار محبّة اللّه و کان مستغرقاً فی بحر فضله و فی مثل تلک الحالة لمّا سمع ما ورد فی ارض السّجن صاح فی نفسه و اخبر النّاس بما ظهر انّ ربّک لهو العلیم الخبیر ان اطمئنّ انّا قبلنا ما عملته فی سبیل اللّه و کن من الشّاکرین انّ امطار الفضل من سمآء عنایتی کانت متوجّهة الیک و لحاظ رحمتی ناظرة الی حبّک ان اذکر ربّک فی کلّ الأحوال بالحکمة و البیان انّه یسمع و یری انّه لهو السّمیع البصیر

ای جمال بعضی از نفوس بافق اعلی ناظر و بکمال شوق و اشتیاق و جذب و انجذاب در سبیل الهی از هیچ شیء مضائقه ندارند و بتمام میل در خدمت امر سبقت میگیرند اولئک اهل البهآء فی صحیفتی الحمرآء و بعضی باین مقام بلند اعلی هنوز نرسیده‌اند لذا از خطرات قلبیّه محفوظ نیستند انّ ربّک لهو العلیم لذا حین ورود اخبار مذکوره بارض اقدس امر از مصدر امر مشرق و حکم منع از سماء مشیّت الهی نازل از جمله باسم جواد علیه بهآء الله که طائف حول است امر شد که بارض تاء و قاف بنویسد که احدی چیزی مطالبه ننماید و همچنین بجناب اسم حاء علیه من کلّ بهآء ابهاه من لدی اللّه امر شد در بارۀ ارض خاء و کاف و طاء این فقرۀ منع مخصوص بارض خاء نبوده کمال عنایت نسبت باحبّای آن ارض از مشرق الطاف ظاهر قد نزّلت لهم آیات من قبل لو یقرأها احد یطّلع بفضل اللّه و رحمته علیهم انّ ربّک لهو الخبیر شکّی نبوده و نیست که هر نفسی از نفوس مذکوره که بخدمت قیام نمودند للّه بوده و فی سبیل اللّه عمل نموده لذا البتّه عملشان مقبول و اجرشان عنداللّه از قلم اعلی مسطور باید بکمال فرح و انبساط بذکر محبوب عالمیان مشغول باشند انّا نکبّر علی وجوههم و نذکرهم بما یبقی به اسمائهم فی ناسوت الانشآء و فی ملکوتی البدیع انتهی

عرض این عبد آنکه این امر مبرم در وقتی نازل که اسامی نفوسی که بخدمت امر موفّق شدند در ساحت اقدس بر حسب ظاهر مذکور نه و بعد از ذکر نفوس قبول شد و آنچه از وجوه رسیده بود امر شد مابین بعضی از احبّای الهی که در آن ارض ساکنند قسمت شود و صورت تقسیم را حسب الأمر جناب آقا میرزا محمّد علی علیه بهآء الله از اهل قائن ارسال داشتند باید قسمی نشود که سبب تکدّر نفوس مقبله گردد چه که جمیع عنداللّه معزّزند الیوم هر نفسی که بافق اعلی توجّه نمود کمال عنایت در بارۀ او بوده و هست چه که امر عظیم است از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم کل را بقمیص استقامت مزیّن فرماید و از رحیق اطهر در کلّ حین بنوشاند انّه لهو المعطی الکریم این بسی واضح و معلومست از یومی که کتاب اقدس از سماء مشیّت نازل شد در سنین معدوده مستور بود تا آنکه جمعی از نفوس مقبلۀ موقنه از اطراف از احکام الهی سؤال نمودند و بکمال عجز و ابتهال سائل شدند لذا امر بارسال کتاب اقدس شد و فرمودند احدی حقوق الهی را مطالبه نکند و این فقره معلّق باقبال خود نفوس بوده تا آنکه سنین منتهی شد بسنۀ قبل و امر از مصدر امر صادر که هر نفسی بخواهد ادای حقوق اللّه نماید از او اخذ نمایند و فی‌الحقیقه این هم فضل بزرگست در بارۀ عباد چه که سبب تطهیر و نعمت و برکت الهی است طوبی لمن عمل بما امر به فی الکتاب اگرچه آن حضرت معلومست بکمال حکمت و انقطاع عمل نموده‌اند و حرفی هم که مغایر امر باشد از آن جناب ظاهر نشد ولکن چون مخصوص این فقره عازم شدند لذا حکم منع نازل چه که بعضی از ناس ضعیفند والّا فواللّه الّذی لا اله الّا هو که عمل شما مقبول و سعی شما مشکور بوده و خواهد بود یومی از ایّام از لسان مبارک این کلمه اصغا شد یا عبد الحاضر لدی العرش قد خلقنا الکلّ لخدمتی و ایّامی و نصرة امری و عرفان نفسی و التّوجّه الی وجهی و الحضور لدی باب رحمتی و ما عندهم هو کان رشحاً من بحر عطائی لو نطلب منهم ما اعطیتهم بفضلی لتشاهدهم غیر ما شهدتهم من قبل انّ ربّک لهو العلیم الخبیر

و همچنین بلسان پارسی فرمودند اگرچه این عبد قادر بر ذکر آنچه از ملکوت بیان اصغا نموده تماماً نبوده و نیست ولکن آنچه در نظر مانده ذکر میشود فرمودند مع آنکه جمیع عالم از حقّ است و کل هم باین مقرّ و معترف و آنچه هم باهل ارض داده شد از بخششهای بحر عنایت او بوده مع‌ذلک اگر امر بانفاق ما عندهم شود البتّه بعضی را قاصر و متوقّف مشاهده نمائی و بعضی هم از تجلّیات انوار شمس انقطاع بمقامی فائز که بکمال محبّت و خلوص فی سبیل اللّه انفاق نمودند آنچه را مالک بودند این هم مشاهده شد انتهی

عرض این خادم فانی آنکه قسمی بشود که اهل ارض خاء مکدّر نشوند و بطراز سرور باسم اللّه مزیّن گردند و این فقره عنداللّه محبوبست چه که کمال عنایت در بارۀ دوستان از افق فضل مشهود و لائحست و اینکه در بارۀ مشار الیه مرقوم فرموده بودید که هدیه خدمت آن جناب فرستاد و اظهار نمود خدمت قابلی نماید انشآءاللّه خدمت ایشان قبول شده در هر حال قسمی بفرمائید که احدی محزون نشود امری که نفی و اثبات آن للّه واقع شود البتّه محبوبست دیگر از برای احدی در این مقام حزنی باقی نخواهد ماند این قدر عرض میشود که این سفر شما للّه بوده و جمیع اعمال نزد حقّ مشهود و واضح

و اینکه مرقوم فرموده بودید حسب الأمر بارض خاء نوشتید که قبول نشد فرمودند این کلمه سبب حزن خواهد شد چه که گمان مینمایند که نزد حقّ مقبول نیستند باید قسمی بشود که جمیع مطّلع شوند بآنکه لحاظ عنایت بایشان بوده و انشآءاللّه خواهد بود انتهی و سبب آنست که از قبل عرض شد انشآءاللّه جمیع بعنایات الهیّه مسرور و فائز باشند

و اینکه مرقوم داشتید که بعض از آن نفوس که وجه داده‌اند از بابت حقّ اللّه داده‌اند فرمودند نعم ما عملوا لأنّ الحقوق کلمة انزلها الرّحمن فی الکتاب بر کل لازم که بآن ناظر باشند و عمل نمایند ولکن چون آنچه واقع شد بر حسب ظاهر روایح دیگر بعض از ضعفا از آن استنشاق مینمودند لذا حکم منع از سماء امر نازل انّه لهو الحاکم المختار یا اسمی الجمال انّا احببناک فضلاً من عندی و نحبّک بعنایتی المهیمنة علی العالم و نری الّذین زیّنهم اللّه فی ارض الخآء بطراز الخضوع و الخشوع و الخلوص انّ ربّک لهو العلیم المحیط هم الّذین فازوا برحیق الوحی و اسکرهم کوثر عنایة ربّک الکریم انّا نسمع و نری من نطق بذکری و عمل فی سبیلی المستقیم لا یعزب عن علم ربّک من شیء انّ ربّک لهو العالم الخبیر انّ الّذین طاروا فی هوائی و عملوا ما امروا به فی سبیلی سوف یرون انفسهم فی مقامات تعجز عن وصفها السن النّاطقین انّا نکبّر من هذا المقام الأعلی الّذی سمّی بالسّجن الأعظم فی کتاب الأسمآء علی وجوه الّذین آمنوا باللّه ربّ العالمین و اقرّوا و اعترفوا بما انزله من سمآء الفضل انّ ربّک لهو المعطی القدیم نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی الاستقامة الکبری لئلّا تزلّ اقدامهم عمّا یذکر فی الابداع و عن نعیق النّاعقین انتهی تا این مقام جواب دستخطّ عالی که از یزد ارسال فرموده بودند فقره بفقره عرض شد ان الحمد للّه ربّ العالمین

دستخطّ ثانی که از ارض صاد مرقوم داشته بودید در وقتی که این عبد خادم در خارج بلد بود رسید علم اللّه فتحته و قرأته وجدته مزیّناً مطرّزاً مشرّفاً مبارکاً معطّراً بذکر اللّه محبوبی و محبوبکم و مقصودی و مقصودکم و مقصود العالمین حقّ جلّ و عزّ شاهد و گواهست که این عبد نظر بنار مشتعله که از محبّت الهی در صدر آن حضرت در فوران مشاهده نمود مرّةً بعد مرّة قرائت کرد و بعد در وقتی مخصوص تلقاء عرش معروض گشت انّ ربّی لهو السّمیع العلیم اذاً توجّه وجه القدم الی الخادم و قال جلّت عظمته و کبریائه انّا سمعنا ذکر اسمی و ندائه و مناجاته و رأینا توجّهه و ابتهاله و انا مضرم نار حبّی فی صدره و انا المقتدر القدیر یا اسمی قد اخذتنی الأحزان علی شأن لو اذکر لک تنوح لی کنوح الفاقدین قد ظهر فی هذه الأرض ما لا ینبغی ان یظهر فی ایّام اللّه و ظهوره و انا المظلوم الفرید قد جعلنا ارض السّجن جنّة من الجنان و انزلنا فیها البرکة و اطلقنا سبیل الّذین کانوا فی حصن متین و فتحنا باب المدینة یخرج منه من یشآء و یدخل فیه من یرید فلمّا ظهر ما ظهر وجدوا انفسهم فی ضیق مبین انّک لا تحزن من شیء انّ ربّک مع ما احاطته الأحزان انّه علی فرح عظیم بشّر الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی بذکری و کبّر علی وجوههم من قبلی و انا الغفور الرّحیم انّا نذکر الّذین آمنوا باللّه فی اللّیالی و الأیّام انّ ربّک لهو الصّادق الخبیر کبّر من قبلی علی کلّ من نسب الیک من کلّ ذکور و اناث و من کلّ صغیر و کبیر انتهی و فقرات آخر مناجات آن جناب که مشعر بوصول لوح امنع و فرح و ابتهاج و شکر و حمد بود چون عرض شد اذاً نطق لسان العظمة مرّة اخری یا اسمی رأیناک متغمّساً فی بحر الرّضآء طوبی لک بما کنت فائزاً بهذا المقام الکریم کن فی کلّ الأحوال بمثل ما کنت کذلک یوصیک قلمی الأعلی فی هذا السّجن المبین انتهی

و اینکه در بارۀ لوح جناب ملّا علی ‌جان علیه بهآء اللّه ذکر نمودید فی‌الحقیقه همان قسمست که مرقوم داشتید امثال این امورات سبب شد که مائدۀ سمائیّه قطع گشت چنانچه مدّتی بود که قلم اعلی متوقّف بود یا حبیب فؤادی اگر عباد بآنچه از مالک ایجاد مأمورند عمل نمایند لعمرک تری العالم غیر العالم بلکه زیاده از آنست که آن حضرت مرقوم داشته‌اند چنانچه وقتی از اوقات لسان قدم متوجّهاً الی الخادم فرمودند بعضی از الواح الهیّه که از سماء مشیّت محض عنایت نازل شده حال در زیر تراب مانده شخصی که رافع آن بود از خوف آن را مستور داشته و الواح بعضی را بعضی ببعض دیگر داده‌اند انّ ربّک لهو العلیم انتهی از این کلمۀ مبارکه مستفاد میشود که بسیار امورات غیر مقبوله در فقرۀ الواح واقع شده از حقّ جلّ و عزّ شما و این عبد و همۀ دوستان بخواهیم و بکمال عجز و نیاز بطلبیم و استدعا نمائیم که جمیع را بطراز استقامت و امانت و صدق و وفا مزیّن فرماید فوالّذی انطق الأشیآء باسمه الأعظم الأبهی اگر بنصایح مشفقۀ الهیّه عمل مینمودند حال اشراق شمس کلمۀ ربّانیّه از هر مدینه مشرق و ظاهر بود و از هر افقی طالع و لائح مشاهده میشد قد قضی الأمر و ینبغی لللّسان ان یکون علی صمت مبین انشآءاللّه از فضل و عنایت حقّ چنین دیده میشود که جمیع شاربان کوثر حقیقت بنار محبّت بشأنی مشتعل شوند که جز یگانگی و یکتائی نماند تا جمیع بیک لسان ناطق شوند و بیک دست عامل گردند اگر دعاهای این عبد نظر ببحور عصیان باجابت مقرون نشود امید هست که دعای آن جناب و سایر دوستان عنداللّه مقبول گردد انّه لهو الفضّال انّه لهو الجوّاد انّه لهو الرّحمن الرّحیم

عرض دیگر آنکه جناب زین‌المقرّبین علیه بهآء اللّه الأبهی باین عبد مرقوم داشتند که شخصی از اهل مازندران باینجا آمده و ارادۀ شطر اقدس دارد و چون در ساحت اقدس عرض شد لوحی مخصوص جناب ملّا علی ‌جان علیه بهآء الله در این ایّام نازل و همچنین در بارۀ آن شخص آیات مهیمنۀ منیعه از سماء مشیّت نازل و ارسال شد و مخصوص امر شد که لوح مخصوص را شخص حامل نزد شما بیاورد و بعد از زیارت آن حضرت لوح منیع را بصاحبش برساند

و عرض دیگر آنکه در وقتی از اوقات فرمودند که بجناب اسم جمال بنویس که توقّف زیاد در محلّی لازم نه بلکه باید مثل ستارۀ سحری از افق هر دیاری طالع شوی تا بعضی از دوستان که افسرده‌اند بنار محبّت الهی مشتعل شوند همچنان که غذا از برای اجساد لازمست همین قسم از برای ارواح واجب غذای روح مائدۀ منیعۀ لطیفۀ طریّه است که از سماء عنایت الهی نازل شده اگر غذای روح بآن نرسد البتّه ضعیف شود لذا گاهی بکمال حکمت ببعضی اطراف توجّه نمائید لأجل تبلیغ امر آنچه لازم و واجبست تذکّر نفوس مقبله است تا جمیع باعانت الهی بطراز استقامت و امانت و صدق و ما یرتفع به امر اللّه فائز شوند در این ایّام از سماء مشیّت مالک انام لوحی در انقطاع و مقام او نازل در این مقام ذکر میشود که شاید سبب تطهیر نفوس گردد و از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم که جمیع را از این رحیق بنوشاند و باین مقام اعزّ اعلی فائز فرماید و هر نفسی بطراز انقطاع فائز شد البتّه امین و صادق و مستقیم مشاهده شود یا حبّذا هذا المقام الأطهر یا حبّذا هذا المقام الأنور یا حبّذا هذا المقام الأسنی یا حبّذا هذا المقام الأعلی هذه صورة ما انزله اللّه فی الکتاب

بسمی الکتاب

الانقطاع شمس اذا اشرقت من افق سمآء نفس تنخمد فیها نار الحرص و الهوی کذلک یخبرکم مالک الوری ان انتم من العارفین انّ الّذی فتح بصره بنور العرفان ینقطع عن الامکان و ما فیه من الألوان یشهد بذلک ربّک الرّحمن فی هذا المقام العزیز الرّفیع ان انظر ثمّ اذکر النّعمان الّذی کان من اعزّ الملوک و من قبله احد من الکیان اذا تجلّت علی قلبهما شمس الانقطاع ترکا ما عندهما و خرجا عن بیتهما مقبلین الی العرآء و ما اطّلع بهما الّا اللّه العلیم انّ النّعمان کان مستویاً علی عرش الملک اذاً اسمعناه کلمة من کلماتی العلیا اهتزّ و تفکّر و تحیّر ثمّ انتبه و قام و قال مخاطباً الی نفسه لا خیر فیما ملکته الیوم و غداً یملکه غیرک کذلک نبّهناه و انا المقتدر القدیر فلمّا تنفّس الصّبح و طلع الشّمس وجد الأمرآء العرش متروکاً تحیّروا و تفحّصوا فی الأقطار الی ان یئسوا عمّا املوا انّه لهو العالم الخبیر لعمر اللّه لو نکشف الغطآء عن العیون کما کشفنا عنه لتری النّاس یدعون الدّنیا عن ورائهم و یترکون ما یمنعهم عن هذا الأفق المنیر طوبی لمن تنوّر بأنوار الانقطاع انّه من اهل السّفینة الحمرآء لدی اللّه ربّ العرش العظیم طوبی لمدینة اشرقت شمس الانقطاع من افقها و لأرض اضآءت من انوارها لعمری لو فازت هذه الدّیار بنور من اشراقها لما بلی البهآء بین الأعدآء کذلک یقصّ لک مالک الأسمآء لتکون من العارفین لو ابثّ لک ما ورد علی المظلوم لتنوح و تبکی کبکآء الفاقدین اذا فزت بلوح الله و اثره ان اقرأه مرّة بعد اخری ثمّ اقرأه علی الّذین تجد من وجوههم نضرة الله العزیز الکریم کذلک رشح البحر الأعظم لتفرح و تشکر ربّک العزیز الحمید اما الفرح بما توجّه الیک وجه الله من هذا المقام الکبیر و انزل لک ما یجذبک الی المقصود و یقرّبک الی مقامه المنیع البهآء علیک و علی من شرب کوثر البقآء من ایادی عطآء ربّه الرّحیم

حال اگر نفسی ببصر طاهر خالصاً لوجه اللّه در این لوح ملاحظه نماید و تفکّر کند یطّلع بما ینفعه و بما یستضیء به العالم یا حبیب فؤادی اکثری از ناس در دبستان جهل و نادانی تربیت شده‌اند و در مفازۀ کذب و نفاق سایر کجاست بینا و کجاست شنوا این الأبصار الحدیدة و الآذان الواعیة نفسی که حرف ثالث مؤمن به من یظهره اللّه را بنصّ نقطۀ بیان روح من فی الامکان فداه بظلم و طغیان شهید نمود و همچنین شخصی که با او از ارض تاء به عراق آمد و همچنین نفوس دیگر هر یک را ببهانه‌ئی فتوی بر قتلش داد مع‌ذلک نوشته که نفوس مقدّسه را میکشند و زورکی میخواهند ریاست نمایند حال ملاحظه نمائید که حرف ثالث من یظهره اللّه را از نفوس مقدّسه نشمرده و آقا جان مشهور به کج‌کلاه که خدای واحد شاهد است که از اعمال شنیعۀ او اهل این دیار بفریاد آمده بودند از ایران و استانبول و شام و این بلد استفسار نمایند تا حقیقت این نفس که خدمت شخص موهوم از نفوس مقدّسه شده معلوم گردد و آن شخص بزرگی که مرقوم داشته بودید که نفس موهوم مکتوبی باو نوشته ارسال داشته خوبست تفصیل آقا جان را از او سؤال نمایند چه که خواهر آقا جان در بیت نوّاب فریدون میرزا بوده و از جملۀ نفوس مقدّسۀ نفس موهوم رضا قلی بوده که خود آن جناب میدانند که برادرش در حضور آن حضرت ذکر مینمود که عدم ایمان من نظر بایمانیست که رضا قلی اخوی من ادّعا مینماید و من او را بهتر میشناسم و اعمال او را بهتر میدانم مع‌ذلک میبینم که او خود را یکی از اولیای این امر میداند دیگر تفاصیل او بر خود آن حضرت معلومست و مطّلع شده‌اند که بچه جهت از ساحت اقدس طرد شد و اگر از اتباع یحیی بود در عکّا چه میکرد فواللّه الّذی لا اله الّا هو ورد منه و من اخته ما ناح به سکّان الملکوت اینها از نفوسی هستند که هر نفسی آنها را دیده شهد بکذبهم و نفاقهم هم الّذین نبذوا امر اللّه و احکامه و اخذوا ما امرهم به اهوائهم یشهد بذلک ما انزله الرّحمن فی الکتاب

لعمرک قد ذرفت العیون من اعمالهم و ذابت الأکباد بما ورد من ظلمهم علی امر اللّه و سفرائه یشهد بذلک کلّ من تزیّن بردآء الانصاف چه ‌قدر محبوبست که شخصی از جناب مشیرالدّوله سبب رفتن سیّد محمّد را به استانبول سؤال کند تا معلوم شود نزد هر ذی بصری که این نفوس کذبۀ موهومه چه مقدار سبب تضییع امر اللّه شده‌اند و از جمیع این امور گذشته خود آن جناب مطّلعند که احدی با آن نفوس معاشر نبود چند شهر بود که جمال قدم با احدی معاشرت نمینمود باب مسدود و لقا ممنوع و در آن ایّام واقع شد آنچه واقع شد انّ الخادم یسأل ربّه بأن یعرّف العباد ما عنده و یهدیهم الی صراطه المستقیم

تا این محل جواب دستخطّ آن حضرت است که از ارض صاد ارسال داشته بودند و چند شهر قبل جواب عرض شد ولکن چون مطوّل بود و حاوی هر قسم مطلب و بیانی و اطراف منقلب لذا ارسال نشد و تا الیوم که پنجم ماه مبارک رمضانست در عهدۀ تأخیر و تعویق ماند تا آنکه مجدّداً در این چند یوم دستخطّ دیگر آن حضرت که در خارج ارض طاء یعنی امام‌زاده حسن مرقوم داشته‌اند علّت انبساط قلب و انشراح صدر گردید بعد از اطّلاع بساحت اقدس توجّه نمود تمام آن را معروض داشت قوله جلّت عظمته و کبریائه

یا جمال مرّةً نراک علی فرح مبین و طوراً علی حزن یکدّر به افئدة المخلصین اگر بفرح اعظم فائز شدید دیگر کدورت چه معنی دارد و اگر فی‌الحقیقه بفنای دنیا موقنید و بانبساط بساط مبسوطۀ حقّ مطّلع ذکر قبض از برای چه بیّن یا اسمی الجمال هل تعرف من یکلّمک انّه لهو الّذی انفق الکلیم روحه لندائه و الحبیب للقائه و الرّوح لعرف قمیصه هل تبقی لک الأحزان بعد هذه البیانات الّتی جرت من عیون رحمة ربّک الرّحمن الرّحیم نشهد انّک انت من الفائزین و انّک انت من الموقنین و انّک انت من المطّلعین ای جمال اوّلاً آنکه در ایّامی که بحر فرح در امواج است و اریاح سرور بظهور مظهر ظهور در هبوب لایق نیست نفوس مقبلۀ مستقیمه ذکر احزان نمایند مگر در مصیباتی که بحقّ راجع میشود و چون کدورات آن جناب از این جهت بوده لذا بأسی نیست ولکن احزان شما بعنایات حضرت دوست بسرور مبدّل میشود چه که معزّی اوست و مسلّی او حال احزان واردۀ بر مظلوم را چه باید کرد هل من معزّ یعزّیه او من مسلّ یسلّیه فیما ورد علیه لا ونفسه المهیمنة علی العالمین ای جمال ذکر احزان محبوب امکان دارای بحر تسلّی است طوبی للعارفین تفصیل این اجمال را حال وقت اقتضا نمینماید چه که عبد حاضر حاضر است و اراده آنکه مکتوب شما که فقره بفقره عرض نموده در ملکوت بیان جواب نازل شود که شاید آن جواب بمثابۀ روح حیّ حیوان در اجساد اهل امکان سرایت نماید و کل را بنفحات ایّام اللّه فائز کند انّه لهو المقدّر العلیم الحکیم ای جمال احبّا را که بافق رحمن توجّه نموده‌اند و از رحیق عرفان محبوب امکان آشامیده‌اند در کلّ احیان متذکّر دارید تا جمیع باخلاق طیّبه و صفات مرضیّه که سبب ارتفاع امر اللّه است ظاهر شوند ای جمال اگر ارض سجن بطراز امانت مزیّن بود محبوب عالم محزون مشاهده نمیشد باید دوستان را بامانت و صداقت دعوت نمائید که شاید باین دو نیّر اعظم که از افق سماء اوامر الهی مشرقست فائز شوند

در یکی از الواح پارسی این کلمه از سماء مشیّت الهی نازل امروز اعمال شایسته باید و افعال پسندیده شاید و هر عمل نیکی بنفسه مبلّغ امر است شاهد این مقال بیاناتیست که از قلم اعلی در الواح اخری ثبت شده اگر امروز نفسی بطراز امانت فائز شود عنداللّه احبّ است از عمل نفسی که پیاده بشطر اقدس توجّه نماید و بلقای حضرت معبود در مقام محمود فائز گردد امانت از برای مدینۀ انسانیّت بمثابه حصن است و از برای هیکل انسانی بمنزلۀ عین اگر نفسی از او محروم ماند در ساحت عرش نابینا مذکور و مسطور است اگرچه در حدّت بصر مانند زرقاء یمامه باشد ای جمال بعنایت الهی مطمئن باش و بر خدمت امر قائم بشأنی که حوادث زمان و کدورات امکان ترا از خدمت محبوب عالمیان منع ننماید بلی کدورت از صفات بشریّت است در هر صورت انسان را اخذ مینماید و افسرده میسازد ولکن در نفوس مقدّسه اثر کلّی نداشته و ندارد جسد محزون ولکن روح در رَوْح و ریحان چنانچه ابن مریم میگوید جسد محزونست و روح در فرح و سرور ای جمال این ذکر را بزرگ شمر چه که امطار رحمت رحمانی از سماء عنایت بر تو باریده ان اشکر و کن من الشّاکرین ان اشکر و کن من الحامدین انتهی

دیگر جای آن ندارد که این خادم فانی کلمه‌ئی معروض دارد چه که سلطان کلمات آن حضرت را ذکر فرموده و ملیک معانی بر سریر عنایت مستوی گشته یا حبیب فؤادی و المذکور فی قلبی اگر جمیع عالم و عالمیان یک گوش شود باصغای یک حرف از کلمة اللّه تماماً فائز نگردد آن حضرت شنیده‌اند و میدانند و النّاس فی انصعاق مبین چون ذکر امانت و صداقت از لسان احدیّه ظاهر شد لذا این عبد دو لوح از الواح اللّه که در این مقامات نازل شده ذکر مینمایم تا آن حضرت بحکمت و بیان بر دوستان القا نمایند که شاید منتشر شود و کل به ما اراده اللّه فائز گردند

هو السّلطان فی ممالک البیان

قد کنّا تفکّرنا فی الأرض و سمعنا حدیثها و اخبارها اذاً طلعت من غرفة من غرفات الفردوس حوریّة نورآء و سارت الی ان قامت فی وسط الهوآء و نادت بأحسن الأصوات یا ملأ الأرض و السّموات انّی حوریّة سمّیت بالأمانة فی الصّحیفة المرقومة المستورة قد کشفت عن وجهی باذن مالکی لتنظروا حسنی و جلالی و جمالی و خَلْقی و خُلْقی و تشاهدوا عینی الکحیل و وجنتی الحمرآء و غرّتی الغرّآء و غدائری السّودآء اقسمکم یا ملأ الانشآء بمولی الوری و سلطان الآخرة و الأولی بأن لا تحجّبونی بحجبات الخیانة و الحرص و الهوی و لا تدعونی بین ایدیها لعمر اللّه انّ الخیانة من اعدائی و شأنها الضّغینة و البغضآء اسألکم بالفرد الأحد بأن لا تسلّطوا علیّ عدوّی الألدّ ان ارحمونی یا اهل الأرض و لا تکونوا من الظّالمین کذلک انزلنا لک الآیات و عرّفناک بالتّلویح ما ورد علینا فی السّجن الأعظم لتکون من العارفین انّا نحمد اللّه بما ورد علینا من البأسآء فی سبیله المستقیم انّک اذا قرأت اللّوح و عرفت ما فیه ذکّر احبّتی من قبلی و کبّر علی وجوههم من لدی المظلوم الغریب

بسمی البدیع

کتاب الصّدق نزّل بالحقّ من لدن عالم خبیر انّه لرسول الصّدق الی البلاد لیذکّر النّاس الی مقامه الرّفیع و یعرّفهم شأنه الأعلی و مقرّه الأبهی و یریهم جماله الأبدع و مقامه الأرفع و سلطانه الأمنع الأعزّ البدیع لعمر اللّه انّه یمشی و عن یمینه یمشی الاقبال و عن یساره الاطمینان و عن امامه اعلام العزّة و عن ورائه جنود الوقار یشهد بذلک مجری الأنهار انّه بکلّ شیء علیم انّه ینادی و یقول یا معشر البشر انّی جئتکم من لدی الصّدق الأکبر لأعرّفکم علوّه و سموّه و جماله و کماله و مقامه و عزّه و بهائه لعلّ تجدون سبیلاً الی صراطه المستقیم تاللّه انّ الّذی تزیّن بهذا الطّراز الأوّل انّه من اهل هذا المقام المنیر ایّاکم یا قوم ان تدعوه تحت مخالب الکذب خافوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین مثله مثل الشّمس اذا اشرقت من افقها اضآءت بها الآفاق و انارت وجوه الفائزین انّ الّذی منع عنه انّه فی خسران مبین انّا نقول یا ایّها الرّسول هل تقدر ان تدخل المدن و الدّیار و هل تجد لنفسک فیها من معین انّه یقول لیس لی من علم انّک انت العلیم الحکیم انّا نزّلنا هذا اللّوح فضلاً من عندنا لتذکّر النّاس بما فیه من لدن آمر عظیم البهآء علیک و علی من یقرأ آیات الرّحمن بالرّوح و الرّیحان و یکون من الرّاسخین

در این سنه اکثر آیات از قلم اعلی جاری یعنی حقّ جلّ جلاله خود مرقوم فرمودند و ذکر انقطاع و امانت و وفا و صداقت و سایر صفات عالیه در اکثری از الواح ظاهر و مشهود است و چون بعض امورات غیر مرضیّه در این ارض واقع شد لذا قلم اعلی نظر بتربیت عباد در ذکر اعمال و اخلاق و صفاتی که سبب علوّ نفوس مقدّسه و ارتفاع امر اللّه و اطمینان اهل عالم و حفظ کل است مکرّر اظهار فرموده آن حضرت و این عبد باید بکمال تضرّع و ابتهال از حقّ تعالی سلطانه بطلبیم که عباد خود را بآنچه رضای اوست موفّق فرماید و بطرازی که لایق و سزاوار است مزیّن نماید انّه لهو المقتدر المتعالی المجیب الغفور الکریم

عرض دیگر آنکه نفوسی که ذکرشان در دستخطّ عالی بود بعد از عرض بساحت اقدس مخصوص هر یک آیاتی از سماء عنایت نازل انشآءاللّه جمیع بآن فائز شوند و بلسان ظاهر و باطن تلاوت نمایند هذا ما نزّل لأخت ضلع حضرتک

هو الأقدس الأعظم

یا جمال ان افرح بما یذکرک الغنیّ المتعال فی هذا الیوم الّذی ینوح العدل کنوح الثّکلی بما اکتسبت ایدی الظّالمین تاللّه قد سکن هیکل العدل علی التّراب و هیکل الظّلم علی سریر العزّ بغرور مبین ولکن لعمرک انّ السّریر یضحک علیه و الهوآء یبشّره بالعذاب و المکان یستعیذ منه باللّه ربّک المقتدر القدیر ان انظر ثمّ اذکر الّذی جعله النّاس اماماً لأنفسهم من دون اللّه الّذی سمّی بالرّقشآء فی کتاب اللّه العلیّ العظیم قد ارتکبت ما ناح به الرّسول و صاحت به البتول ولکنّ القوم فی شقاق بعید انّ ربّک قد اخذها بسلطان من عنده و جعلها عبرة للّذین کفروا باللّه مالک هذا الیوم البدیع یا جمال لا تحزن فی شیء انّه قد اخذ فی هذا الظّهور کلّ ظالم ظلم و یأخذ الّذین تراهم الیوم علی ارائک الفتوی من دون بیّنة من لدی اللّه العلیم الخبیر یضحکون فی بیوتهم و ینوح من ظلمهم اهل الفردوس و الملأ الأعلی یشهد بذلک مالک الأسمآء فی هذا المقام الّذی سمّی بکلّ الأسمآء فی کتاب الأسمآء من لدی اللّه العزیز الحمید

ان یا قلم دع ذکر الرّقشآء ثمّ اذکر الّتی اقبلت و سمعت و آمنت و فازت الی ان طارت الی الرّفیق الأعلی و الجنّة العلیا المقام الّذی فیه ینادی لسان القدم الملک لجمالی القدیم یا جمال لعمری انّ الورقة طارت الی السّدرة و تشهد کما شهدت فی الأیّام الفانیة انّ ربّک لهو الرّقیب الشّهید یا ایّتها الورقة انّا نذکرک فضلاً من عندنا انّ ربّک لهو الفضّال الکریم اشهد انّک آمنت باللّه و اقبلت الیه فی یوم فیه ظهر الفزع الأکبر بما اکتسبت ایدی الغافلین البهآء علیک من لدنّا و علی اللّائی فزن بکلمة اللّه العزیز الجمیل ان افرحی فی الجنّة العلیا بما شهد لک اللّه اذ کان مستویاً علی عرشه العظیم

و نذکر فی هذا المقام من سمّی بالصّمد لیفرح بذکر اللّه الفرد الأحد الغفور الرّحیم یا صمد ان اطمئنّ بفضل اللّه و رحمته انّه ذکرک بالحقّ و یذکرک فضلاً من عنده لتکون من الشّاکرین تمسّک بکتاب اللّه و سننه ثمّ احمده بهذا الفضل الّذی لا یعادله ما خلق فی الأرض انّ ربّک لهو الصّادق الأمین انّا ذکرناک و ضلعک فی هذا اللّوح و نذکر امّها الّتی آمنت باللّه ربّ العالمین لا تحزنوا بما ورد علیکم لعمر اللّه ستفنی الدّنیا و ما فیها و یبقی ما قدّر لکم فی ملکوتی العزیز المنیع قد کنزت اسمائکم فی هذا الکنز الّذی سمّی باللّوح بلسان اللّه و انّه لیکون باقیاً ببقآء اسمائه یشهد بذلک کلّ عارف بصیر انتهی

عرض میشود این لوح از سماء مشیّت ربّانی مخصوص امة‌اللّه خدیجه که در لوح مبارک به ورقه نامیده شد نازل علم اللّه انّها فازت بما لا تعادله السّموات و الأرض فی‌الحقیقه در این لوح بدیع منیع حضرت شما و جناب عبد قبل صمد و ورقه و ضلع آن حضرت جمیع بعنایات مخصوصۀ الهی فائز شده‌اند روح العالم لعنایته الفدآء و ذکر شهادت نورین نیّرین هم در آن شده و همچنین کاظم علیه و علیهما بهآء اللّه اگرچه مقدّمۀ ارض صاد سبب شعلۀ اکباد و نوحه و صیحۀ عباد شد ولکن انسان بصیر که درست تفکّر نماید و منقطعاً عن الامکان نظر کند مشاهده مینماید امری اعزّ از آنچه واقع شده نبوده و نیست چه که این عبد از اوّل تا حال از تفصیل امور نورین نیّرین مطّلع است ایشان در عراق بساحت اقدس فائز شدند و کمال عنایت در بارۀ ایشان ظاهر و این فقره در اوّل منافی خیالات بعضی واقع شد ولکن ید قدرت الهیّه ایشان را بلند نمود و بطراز عزّت مزیّن فرمود و از سماء مکرمت برکت بر ایشان مبذول داشت تا آنکه بمقامی رسیدند که آن حضرت دیده و شنیده‌اند و بعد از مراجعت از ساحت اقدس بارض صاد دو عریضه معروض داشتند و همین امری که واقع شد بکمال عجز و ابتهال آن را از غنیّ متعال مسئلت نمودند حال ملاحظه نمائید الحمد للّه تا بودند از عنایت حقّ بکمال عزّت مابین عباد ظاهر و بقسمی القای حبّ ایشان در قلوب شد که احصای آن را جز حقّ قادر نبوده و نیست و در آخر عمر بشهادت کبری که خود خواسته بودند فائز گشتند و بعد هم مشاهده نموده‌اید که از قلم اعلی در بارۀ ایشان چه نازل شده لعمر اللّه بما نزّل لهم تنوح الأشیآء و تصیح الصّخرة و یبکی اهل الفردوس اگر نفسی مالک جمیع دنیا باشد و انفاق نماید باین مقام فائز نخواهد شد و این مقامیست که جمیع مرسلین و مقرّبین آن را آمل بوده و هستند تا حال قریب صد لوح در این مصیبت کبری نازل شده بل ازید چه که در این ایّام هم مشاهده میشود در بعضی از الواح ذکر شهدا مذکور است حال کدام شأن اعلای از این شأن و کدام مقام اعظم از این مقام است وقتی از اوقات فرمودند یا خادم امثال این امورات حادثه اگرچه سبب و علّت احزان لاتحصیه بوده و هست ولکن علّت ارتفاع امر اللّه است باید از اموری شکایت نمود که سبب و علّت تضییع امر بوده از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم کل را هدایت فرماید و به ما یحبّ و یرضی مؤیّد نماید و فرمودند بنویس یا جمال امر اللّه در ارض سجن اعزّ از کلّ شیء مشاهده میشد و حال در مقامی واقف که ذکر آن سبب احزان جدیده میشود انّ ربّک لهو الصّابر الحلیم انتهی

اینکه مجدّداً ذکر ارض خاء فرموده بودید عرض شد هذا ما اشرق من افق البیان

یا جمال بشّرهم بفضلی و عنایتی و رحمتی الّتی سبقت العالمین انّا ذکرناهم و نذکرهم انّ ربّک لهو المعطی الکریم قد قبلنا ما ارسلوه بعد حضور اسمائهم لدی العرش انّه لهو الفضّال الحکیم انّ الّذین ذکرت اسمائهم فی کتابک قد ذکرناهم بذکر انجذبت به افئدة المخلصین و نکبّر من هذا المقام علی وجوههم و نبشّرهم بأنّ لهم مقام عزّ کریم انّ الفضل بیده یعطی من یشآء ما یشآء و یقدّر لمن اراد ما تقرّ به عیون النّاظرین انتهی

و اینکه در بارۀ جناب میرزا علی رضا مرقوم داشته بودید عرض شد هذا ما انزله الرّحمن فی الجواب

هو النّاطق بالحقّ فی ملکوت البیان

سبحان الّذی انزل النّعمة و اظهر الکلمة و انّها لهی الصّراط قد نصب بالحقّ من لدی اللّه المهیمن القیّوم و انّها لهی المیزان الأکبر ولکنّ القوم هم لا یفقهون و انّها لهی الصّور الأعظم الّذی نفخ فیه و انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من انقذته ید اقتدار ربّک العزیز الودود طوبی لک بما اقبلت الی الأفق الأعلی اذ اعرض عنه الوری انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب طوبی لقویّ کسّر اصنام الأوهام مقبلاً الی اللّه ربّ ما کان و ما یکون قد ذکر اسمک فی کتاب اسمی الّذی آمن بنفسی و اعترف بما اعترفت به فی ملکوتی و حضر تلقآء عرشی و طاف فی حولی و طار فی هوائی و حمل الشّدائد فی سبیلی و انّه سمّی بالجمال من لدی اللّه مالک الوجود و ذکرناک لتفرح و تکون من الّذین نطقوا بثنآء اللّه العزیز المحبوب انّا ذکرنا کلّ من اقبل الی الوجه لیکون ذکری کنزاً له فی ملکوتی الممتنع المرفوع کذلک ذکرناک و انزلنا لک ما قرّت به العیون انتهی

و همچنین در ساحت اقدس ذکر جناب بزرگ علیه بهآء الله که در دستخطّ آن حضرت بود معروض گشت هذا ما تکلّم به لسان العظمة

هو الأعزّ الأقدم الأبهی

قل سبحانک یا من بیدک ملکوت الأسمآء و فی قبضتک زمام الأشیآء اسألک بالاسم الأعظم الّذی به اضطرب الأمم الّا من حفظته ید اقتدارک بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک علی شأن لا یمنعنی نعیق الجهلآء الّذین نبذوا احکامک عن ورائهم و جادلوا بآیاتک و جاحدوا امرک و اعرضوا عن جمالک ای ربّ فأنزل من سحاب رحمتک ما ینبت به نبات حکمتک و اوراد عرفانک فی صدور الّذین فازوا برحیق وحیک و کوثر الهامک ای ربّ ایّد کلّ مقبل علی نصرة امرک و الاستقامة علی حبّک انّک انت الّذی لم‌ تزل کنت مقتدراً علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم ثمّ اکتب لی یا الهی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک انّک انت الفضّال القدیم لا یعزب عن علمک من شیء تسمع و تری و انّک انت السّمیع البصیر انتهی

و همچنین اسامی دیگر علیهم بهآء اللّه که در کتاب آن جناب بود فرداً فرداً عرض شد مخصوص هر یک آیات بدیعۀ منیعه نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند

هو الأقدس الأبهی

یا نصر انّ المظلوم شاهد اقبالک و توجّهک الی اللّه و انزل لک ما تقرّ به عینک و یفرح به قلبک و قلوب السّامعین ان افرح بذکری ایّاک ثمّ اشکر ربّک الکریم انّه توجّه الیک من شطر سجنه الأعظم و ذکرک بما هو اعزّ من بحر الحیوان عند ربّک الرّحمن ان اشکر و قل لک الحمد یا مولی العالمین البهآء علیک و علی ضلعک الّتی آمنت باللّه الفرد الخبیر

ان یا قلم الأعلی ان اذکر من سمّی بمؤمن لیفرح بذکر اللّه مالک المآب انّا ذکرناک من قبل فضلاً من عندنا و انا العزیز الوهّاب طوبی لنفس اقبلت الی ملکوتی و شربت رحیق عنایتی من ایادی عطائی و نطقت بذکری البدیع قد کان ذکرک فی کتاب اسمی و نزّلت لک هذه الآیات الّتی لا تعادلها خزائن السّموات و الأرضین البهآء علیک و علی ضلعک الّتی فازت فی ایّام اللّه الفرد الخبیر

و نذکر من سمّی بعلی الّذی اقبل الی الأفق الأعلی و نوصیه بما یرتفع به امر اللّه مالک الایجاد یا علی ان استمع ندائی ثمّ افرح بذکر ربّک الّذی به انارت الآفاق طوبی لسمیع سمع ندآء المظلوم و لوجه انقطع فی سبیله عن کلّ الجهات البهآء علیک و علی ابنک الّذی آمن بالفرد الواحد المختار

انّا نذکر علی عسکر الّذی آمن باللّه مالک القدر فی یوم فیه اضطرب کلّ ذی فضل و اعرض کلّ فقیه و اعترض کلّ حکیم الّا من شآء اللّه ربّ العالمین کم من علم جعلناه ناراً لصاحبه و کم من علیم ترکناه و جعلناه عبرةً للنّاظرین و کم من غنیّ غرّه الغنآء الی ان اعرض عن مالک الوری و کم من فقیر فاز بکوثر البقآء فی ایّام اللّه الملک العزیز الحمید

و نذکر من سمّی بشیرعلی لیوقن کلّ مؤمن انّا نذکر من ذکر ربّه العلیّ العظیم ان استمع ندائی انّه ینادیک من شطر سجنه البعید فاسأل اللّه بأن یجعلک مستقیماً علی امره و ناطقاً باسمه العزیز البدیع

ان یا قلم ان اذکر من سمّی بمیرزا لیفرح بذکر مولاه و یکون من الرّاسخین یا ایّها العبد توکّل علی اللّه فی کلّ الأمور ثمّ اذکر ایّامی و بلائی و ما ورد علی نفسی و اصفیائی الّذین آمنوا بآیاتی و اقبلوا الی افقی المبین کذلک انزلنا الآیات فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو المنزل الکریم

هو الأقدس الأعظم الأبهی

یا محمّد قبل تقی ان استمع النّدآء من شطر عکّآء المقام الّذی سجن فیه هذا المظلوم الغریب قد احاط النّدآء من فی الأرض و السّمآء ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین طوبی لک بما نبذت الأوهام و اقبلت الی مالک الأنام الّذی اتی بسلطان مبین نعیماً لک بما اخذت رحیق العرفان و شربت باسم ربّک الکریم کم من عبد اعرض فی ایّام اللّه عن مطلع الوحی و کم من عبد اقبل و اخذ ما اوتی من لدی اللّه ربّ العالمین کذلک تنفّس صبح البیان اذ کان هیکل الرّحمن مستویاً علی عرشه العظیم البهآء علی من ذکرک فی کتابه و علیک و علی ضلعک الّتی نسبها اللّه الی اسمه انّه لهو العالم الخبیر

یا اسمی الجمال انّا نذکر احبّائی کلّهم اجمعین و نکبّر علی وجوههم من شطر سجنی و نصلّی علیهم و نذکرهم فی کلّ بکور و اصیل یا جمال بشّرهم ببحر عنایتی و سمآء فضلی و شمس رحمتی [الّتی] احاطت العالمین قل تاللّه انّ القلم الأعلی یتحرّک علی ذکرکم و وجه القدم توجّه الی وجوهکم من هذا المقام العزیز المنیع ان افرحوا بذکری ثمّ اشربوا باسمی العزیز البدیع انّا نأمرکم بالفرح و نذکر حزنی فی هذا الیوم الّذی فیه سمعت اذنی ما ورد علی اختی من معشر الظّالمین نشهد انّها اقبلت و فازت و طارت فی هوائی و سمعت ندائی و تحرّکت باذنی و ارادتی کذلک شهد القلم الأعلی ولکنّ القوم اکثرهم فی ریب مبین طوبی لمن زارها و توجّه الیها خالصاً لوجه ربّه المنعم المعطی الکریم

ای جمال نقطۀ بیان میفرماید کل از برای این بوده که در آن محضر اقدس انور اعلی مذکور آیند حال ملاحظه نمائید و قدر این فضل را بدانید که قلم اعلی در حینی که جمیع احزان او را احاطه نموده بذکر احبّای خود مشغول است لعمری لم‌ تمنعنی جنود الامکان و لا حوادث الدّنیا قد نطقت فی کلّ الأحیان و دعوت الکلّ الی الفرد الخبیر جمیع دوستان را از قبل مظلوم آفاق تکبیر برسانید این سنه چند مصیبت واقع شده و در این آخر خبر اخت در ظاهر بساحت اقدس معروض افتاد و فی‌الحقیقه مظلومه بوده و سرّاً بر او وارد شد آنچه که غیر حقّ از احصای آن عاجز است طوبی لها و بهائی علیها بما صبرت فی اللّه و حملت الشّدائد فی سبیله المستقیم انتهی

عرض دیگر آنکه الواح متعدّده از سماء عنایت الهیّه مخصوص آن جناب ارسال شد از جمله بصحابت جناب آقا سیّد علی اکبر علیه بهآء الله لوحی مخصوص آن جناب و الواح اخری و همچنین مع جناب ابن اصدق المقدّس علیهما بهآء اللّه لوحی مخصوص آن جناب نازل و ارسال شد و حال هم لوح اعزّ امنع با پوسته ارسال شد مع این عنایات الهیّه و فضلهای ربّانیّه باید آن حضرت در کلّ احیان بکمال روح و ریحان بذکر محبوب عالمیان مشغول باشند بشأنی که بیهوشان بادۀ غفلت بهوش آیند و پژمردگان وادی اوهام تازه شوند و مردگان قبور اعراض زنده و پاینده گردند البهآء علیک و السّلام علیک و الرّحمة علیک و عنایة اللّه علیک

عرض دیگر آن حضرت استخبار فرمایند که ابن جناب مشکین‌قلم اگر در ارض طاء باشند و ممکن باشد باین جهات توجّه کنند البتّه باین سمت روانه نمایند که بروند نزد جناب مشکین‌قلم اگر این فقره مجرا شود بسیار محبوبست البتّه آن حضرت منتهای جهد را مبذول فرمایند

هو الأعزّ الأبهی

بکلّی فداک یا من کنت قائماً لخدمة امر الله المقتدر العلیّ الأعلی در دو پوستۀ قبل بحضور انورت عریضه قلمی و مذکور گردید و در این وقت هم این ورقۀ منیعه و لوح منیع ارسال ارض قاف خدمت جناب سمندر علیه بهآء الله گردید که ایفاد حضور مبارکت دارند الحمد لله بجوهر جواهر عنایات حضرت دوست مدام مفتخر و فائز بوده و انشآءالله خواهید بود یشهد بذلک ما ارسلته الی حضرتک چون نظر بثقلت پوسته در این ورقۀ مبارکه بهمین‌ قدر اکتفا رفت تا معلوم باشد که وفا را و عهد را از نظر و قلب محو ننموده‌ام الفانی جواد محبوبان حقیقی آقایان معنوی روحی لتراب اقدامهم الأطهر فدا بذکر خیر آن دوست روحانی را ذاکر و کذلک احبّای این ارض

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

آقای معظّم و محبوب مکرّم حضرت افنان آقائی جناب آقا م آقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند

۱۵۲١

بسم ربّنا الأعظم الأقدس العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی توحّد بالکلام و تفرّد بالبیان الّذی خضعت بحور المعانی عندما تلفّظ به فم مشیّته و سجدت کتب العالم عند ظهور حرف من آیاته بحرکة من اصبعه تحرّک القلم الأعلی فی ملکوت الانشآء و ثبت حکم الآخرة و الأولی قد اعترف کلّ فصیح بالعجز عند ظهور بیانه و کلّ بلیغ اقرّ بالقصور عند بروز کلمته العلیا الّتی بها فصّل بین الوری انّها لهی سیف اللّه المسلول و میزانه الموضوع و صراطه الممدود و سراجه المنیر و انّها لهی الصّور الأعظم و النّاقور الأفخم تعالی من تزیّن باسمه کلّ الکتب و الصّحف و الزّبر انّه لهو الّذی سمّی بکلّ اسم من اسمائه الحسنی فی الصّحف الأولی و انّه لهو الّذی سمّی فی التّوراة بیهوه و فی الانجیل بالمعزّی و روح الحقّ و فی الفرقان بالنّبإ العظیم و سمّی بأسمآء اخری فی کتب ما اطّلع بها الّا اللّه مالک العرش و الثّری انّه لهو الّذی نزّل البیان لذکره و بشّر العباد بظهوره و قدومه طوبی لأذن سمعت ما نطق به النّقطة الأولی فی قیّوم الأسمآء فی هذا الظّهور الأظهر و السّرّ المستتر بقوله یا سیّد الأکبر ما انا بشیء الّا و قد اقامتنی قدرتک علی الأمر ما اتّکلت فی شیء الّا علیک و ما اعتصمت فی امر الّا الیک و انت الکافی بالحقّ هل من ذی شمّ لیجد عرف بیان الرّحمن فی الامکان و هل من ذی بصر لیری الحجّة و البرهان و هل من ذی سمع لیسمع ندآء مالک الأدیان الّذی اتی بقدرة و سلطان لعمر اللّه کلّ من علیها فان و هذا وجه ربّنا الرّحمن

سبحانک اللّهمّ یا من باسمک اشرقت شمس مشیّتک من افق السّمآء و سرت فلک الارادة علی بحر الکبریآء اسألک بالاسم الّذی به سخّرت الأشیآء و جعلته سلطان الأسمآء بأن تؤیّد احبّتک علی ما تحبّ و ترضی و تقدّر لهم من قلمک الأعلی ما یحفظهم عن الّذین اعرضوا عن آیاتک الکبری ای ربّ هم عباد اقبلوا الیک و نبذوا ما دونک و اخذوا ما امروا به فی ایّامک ای ربّ عرّفهم ما قدّرت لهم بجودک و احسانک ثمّ الهمهم ما کنزت لهم فی ملکوتک انت الّذی یا الهی لا تعجزک شؤونات الخلق و لا تضعفک قوّة الأقویآء و شوکة الأمرآء اسألک بذکرک الأعلی و کلمتک العلیا بأن تبارک علی افنان سدرة امرک الّذین نسبتهم الیک و جعلتهم اعلاماً بین خلقک و ذکرتهم فی اکثر الواحک هم الّذین سمّیتهم بالأفنان بلسان عظمتک و خصّصتهم بهذا الاسم بین خلقک و بریّتک ای ربّ فأنزل علیهم من سحاب رحمتک ما ینبغی لعظمتک و اقتدارک ثمّ انصرهم یا الهی بجودک و عنایتک ثمّ انزل علیهم برکة من عندک انت الّذی یا الهی دعوتهم بنفسک الیک و قدّرت لهم ما یعجز عن ذکره لسانی و السن عبادک انّک انت المقتدر الّذی لا یعجزک شیء و السّلطان الّذی لا یمنعک امر قد کنت فی ازل الآزال الهاً و لم یکن معک من شیء و تکون بمثل ما قد کنت من قبل و انّک انت الشّاهد النّاظر السّامع العلیم الخبیر

روحی لذکرکم الفدآء قد اسکرنی رحیق بیانکم الّذی ماج فی بحور کلماتکم الحاکیة عن حبّکم مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرضین و انّها لهی المترجم الّذی یقرأ اسرار القلوب و یترجم ما هو المستور علم اللّه انّ هذا لسکر لا یرید الصّحو و لا یحبّ الصّحو و لا یعتریه الصّحو یسأل الخادم ربّه بأن یزید هذا السّکر الّذی اخذنی من رحیق محبّة اولیآء اللّه و اصفیائه فلمّا فزت و قرأت و عرفت عرضته لدی الوجه اذاً نطق لسان العظمة یا افنانی یا ایّها الفائز بکوثر عنایتی و النّاظر الی افقی انّ الأمر عظیم عظیم و الخلق ضعیف ضعیف قد اظهرنا الأمر ولکنّ النّاس هم عنه معرضون و انزلنا الآیات و هم لا یسمعون قد انتهی المیقات و اتی مظهر البیّنات ولکنّ القوم هم لا یفقهون قد ظهر ما هو الموعود فی کتب اللّه ولکنّ النّاس هم عنه غافلون قد بیّنّا ما کان مستوراً فی علم اللّه و اظهرنا ما هو المخزون فی کنز اللّه ولکنّ القوم اکثرهم لا یشعرون قد تمّت الحجّة و نزّلت المائدة و اتی البرهان ولکنّ النّاس هم لا یعرفون قد نبذوا ما عند اللّه و اخذوا ما عند رؤسائهم الّذین اعرضوا عن اللّه المهیمن القیّوم هم العلمآء عندهم و جهلآء لدی الحقّ علّام الغیوب قد تمسّکوا بما یفنی معرضین عمّا یبقی کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم لا یعلمون قد اشتغلوا بالأیّام الفانیة غافلین عمّا عند اللّه ربّ ما کان و ما یکون لو عرفوا ناحوا علی انفسهم ولکنّ الیوم هم محتجبون لعمر اللّه هذا یوم القیام و هم قاعدون و یوم البیان و هم صامتون قل یا معشر العرفآء قد ماج بحر الحیوان و انتم عنه معرضون هذا یوم الایقاظ و انتم راقدون أ وجدتم نفحات الوحی و اعرضتم أ رأیتم الآیات و انکرتم ما لکم لا تشعرون قد انجذب من رحیق بیان الرّحمن من فی الفردوس الأعلی و انتم بأهوائکم تلعبون و لا تفقهون قل یا قوم تفکّروا فی القرون الأولی این الجبابرة و الفراعنة این صفوفهم و الوفهم و این رنّات سیوفهم و ربّات قصورهم و این زئیر ابطالهم و زفیر اهوائهم و اعمالهم و این معاقلهم و محافلهم قد تشتّت شملهم و جمعهم و تبدّد عزمهم و عزّهم قل خافوا اللّه یا قوم و لا تتّبعوا کلّ فاجر مردود قل ایّاکم ان تمنعکم شؤونات الخلق عن الحقّ سیفنی ما ترونه الیوم و یبقی ما قدّر من لدی اللّه العزیز الودود طوبی لک یا ایّها الطّائر فی هوائی و المقبل الی وجهی و المتمسّک بحبل فضلی اذ اعرض عنّی عبادی و بریّتی الّذین خلقوا من کلمتی المهیمنة علی ما کان و ما یکون انتهی انّ الخادم یشکر اللّه علی ما عرّفنا و انعمنا و انزل لحضرتک ما تفرح به القلوب و تقرّ به العیون

اینکه در بارۀ ورقۀ علیا حضرت حرم علیها بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشته بودید که با حضرت مبلّغ علیه من کلّ بهآء ابهاه مشورت نموده‌اید این فقره محبوبست و لدی العرش مقبول و آنچه مصلحت و موافق حکمت دیده شد عمل نمائید اگر آن حضرت مع ایشان عازم شوند البتّه اقربست چنانچه چندی قبل این کلمه را این عبد از لسان قدم استماع نمود جمیع امور لدی العرش ظاهر و مشهود است انّه لهو العلیم الخبیر از حقّ جلّ جلاله این خادم مسئلت مینماید که عالم را مستعدّ فرماید از برای ظهور آنچه الیوم مستور است اکثری از ناس غافل مشاهده میشوند و بمصلحت خود هم عارف نیستند و اگر گفته شود و کلمۀ نصحی القا گردد ثمری نخواهد بخشید در بادیه‌های اوهام سالکند و باهواء خود مشغول از مصلحت ظاهرۀ خود هم بیخبر و غافل دیده میشوند یک فقره بنظر این عبد آمد خدمت آن حضرت عرض مینمایم تا درایج شعور ناس معلوم شود در ایّامی که جمال قدم جلّ کبریائه در مدینۀ کبیره تشریف داشتند روزی از روزها کامل پاشا که یکی از وزرای دولت علیّه بود بین یدی الوجه حاضر در بین عرایضی که معروض میداشت عرض نمود چندین لسان تعلیم گرفته‌ام و یک یک را معروض داشت از ده دوازده تجاوز نمود فرمودند ثمرۀ این السن متعدّده چیست عمر گرانمایه بسیار حیف است در چنین امور صرف شود آنچه از لآلی بیان از کنز علم رحمن ظاهر شد بکمال فرح و سرور تسلیم و تصدیق مینمود و مع‌ذلک از عمل بآن محروم مشاهده میشد اگر فی‌الحقیقه بآنچه از قلم اعلی جاری شده عامل شوند جمیع در جمیع عوالم بآسایش و راحت تمام فائز گردند در فقرۀ لسان از سماء مشیّت رحمن در کتاب اقدس نازل شد آنچه کل را کفایت مینماید و یک لوح امنع اقدس بلسان پارسی در این مقام نازل شده اگر عمل نمایند جمیع را کافیست و دیگر احتیاج تعلیم السن مختلفه نبوده و نیست عمر را ضایع و وقت را از دست میدهند و به ما یأمرهم اهوائهم مشغولند چه مقدار مشقّت را حمل مینمایند از برای افتخار نفس خود چنانچه الیوم بتعلیم السن مختلفه افتخار مینمایند در این مقام آنچه از قلم اعلی نازل شده اینست قوله عزّ کبریائه قد نزّلنا فی الکتاب الأقدس یا اهل المجالس فی البلدان ان اختاروا لغة من اللّغات لیتکلّم بها من علی الأرض و کذلک من الخطوط انّ اللّه یبیّن لکم ما ینفعکم و یغنیکم عن دونکم انّه لهو الفضّال العلیم الخبیر این امر مبرم از جبروت قدم از برای اهل عالم عموماً و اهل مجالس خصوصاً نازل شده چه که اجرای اوامر و احکام و حدودات منزلۀ در کتاب برجال بیوت عدلیّۀ الهیّه تفویض شده و این حکم سبب اعظمست از برای اتّحاد و علّت کبری است از برای مخالطه و وداد من فی البلاد ملاحظه میشود اکثری از امم از تشتّت لغات اهل عالم از مخالطه و معاشرت و کسب معارف و حکمت یکدیگر محرومند لذا محض فضل و جود کل مأمور شده‌اند باینکه لغتی از لغات را اختیار نمایند چه جدیداً اختراع کنند و چه از لغات موجودۀ ارض انتخاب نمایند و کل بآن متکلّم شوند در این صورت جمیع ارض مدینۀ واحده ملاحظه میشود زیرا که کل از لسان یکدیگر مطّلع میشوند و مقصود یکدیگر را ادراک مینمایند اینست سبب ارتقای عالم و ارتفاع آن و اگر نفسی از وطن خود هجرت نماید و بهر یک از مدن وارد شود مثل آنست که در محلّ خود وارد شده تمسّکوا به یا اهل المجالس فی المدن و الدّیار اگر نفسی فی‌الجمله تفکّر کند ادراک مینماید که آنچه از سماء مشیّت الهیّه نازل شده محض فضل بوده و خیر آن بکل راجعست ولکن بعضی از عباد از ثدی جهل و غفلت میآشامند بشأنی که آنچه خیر است و رجحان آن عقلاً و نقلاً ظاهر و مشهود است از آن تجاوز مینمایند و بمزخرفات نفوس غافله از حکمت الهیّه که سبب و علّت ترقّی عالم و ارتفاع اهل آنست چشم پوشیده و میپوشند الا انّهم فی خسران مبین هر طایفه‌ئی بلسان خود تکلّم مینماید مثل ترک بترکی و ایران بپارسی و عرب بعربی و اهل اروپا بالسن مختلفۀ خود و این السن مختلفه مابین احزاب متداولست و مخصوصست بطوایف مذکوره و یک لسان دیگر امر شده که اهل عالم عموماً بآن تکلّم نمایند تا کل از لسان یکدیگر مطّلع شوند و مراد خود را بیابند اوست باب محبّت و وداد و الفت و اتّحاد و اوست ترجمان اعظم و مفتاح کنز قدم چه مقدار از نفوس مشاهده شده که تمام اوقات را در تعلیم السن مختلفه صرف نموده بسیار حیفست که انسان عمری را که اعزّ اشیاء عالم است صرف اینگونه امور نماید و مقصودشان از این زحمات آنکه لسان مختلفه را بدانند تا مقصود طوایف و ما عندهم را ادراک نمایند حال اگر بآنچه امر شده عامل شوند کل را کفایت مینماید و از این زحمات لاتحصی فارغ میشوند لغت عرب ابسط از کلّ لغات است اگر کسی ببسط و وسعت این لغت فصحی مطّلع شود آن را اختیار نماید لسان پارسی هم بسیار ملیحست لسان اللّه در این ظهور بلسان عربی و پارسی هر دو تکلّم نموده ولکن بسط عربی را نداشته و ندارد بلکه اکثر لغات ارض نسبت باو محدود بوده و این مقام افضلیّت است که ذکر شد ولکن مقصود آنکه لغتی از لغات را اهل ارض اختیار نمایند و عموم خلق بآن تکلّم کنند هذا ما حکم به اللّه و هذا ما ینتفع به النّاس لو هم یعرفون و همچنین سوای خطوط مخصوصۀ طوایف مختلفه یک خطّ اختیار نمایند و خلق عموماً بتحریر آن مشغول شوند بالأخره جمیع خطوط بخطّ واحد و جمیع السن بلسان واحد منتهی شود و این دو سبب اتّحاد قلوب و نفوس اهل عالم گردد و قطعات مختلفۀ ارض یک قطعه مشاهده شود لعمر اللّه اگر اهل ارض بآنچه در کتاب نازل شد فائز شوند و آفتاب عدل از خلف سحاب اشراق نماید جمیع عالم نفس واحده مشاهده شوند اذاً لا تری فی الأرض عوجاً و لا امتاً یا ملأ الأرض انّه یعلّمکم ما هو خیر لکم تمسّکوا به انّه لهو الواعظ النّاصح المبیّن المدبّر المشفق العلیم الحکیم انتهی حال ملاحظه فرمائید اگر اهل ارض بآنچه از لسان عظمت جاری میشود عمل نمایند کل خود را غنی و فارغ و آزاد مشاهده کنند آنچه سبب آسایش اهل ارضست از آن غافل و آنچه علّت آلایش و زحمت و ابتلای نفوسست بآن متمسّکند ولکن آنچه از قلم اعلی جاری شده البتّه ظاهر خواهد شد عنقریب صاحبان درایت و عقول مشاهده مینمایند که مفرّی نیست مگر بعمل بآنچه در کتاب الهی نازل شده در سنین ماضیه ملاحظه فرمائید که بواسطۀ هواهای نفسانیّۀ چند نفس چه مقدار از بلایا و رزایا بر اهل ارض وارد شد هر یوم شدّت و بلا زیاد میشود تا آنکه بالأخره بآنچه از لسان عظمت در مراتب صلح نازل شده بآن متمسّک شوند و بآن عمل نمایند قوله جلّ کبریائه

هو النّاصح الأمین

عالم را بمثابۀ هیکل انسانی ملاحظه کن و این هیکل بنفسه صحیح و کامل خلق شده ولکن باسباب متغایره مریض گشته و لازال مرض او رفع نشده چه که بدست اطبّای غیر حاذقه افتاده و اگر در عصری از اعصار عضوی از اعضای او بواسطۀ طبیبی حاذق صحّت یافت عضوهای دیگرش بامراض مختلفه مبتلا بوده و حال در دست نفوسی افتاده که از خمر غرور تربیت یافته‌اند و اگر هم بعضی از این نفوس فی‌الجمله در صحّت آن سعی نمایند مقصود نفعی است اسماً و یا رسماً بایشان راجع شود چنین نفوس قادر بر رفع امراض بالکلّیّه نبوده و نخواهند بود الّا علی قدر معلوم و دریاق اعظم که سبب و علّت صحّت اوست اتّحاد من علی الأرضست بر امر واحد و شریعت و آداب واحده و این ممکن نه مگر بهمّت طبیب حاذق کامل مؤیّد که مخصوص نظم عالم و اتّحاد اهل آن از شطر قدم بعرصۀ عالم قدم گذارد و توجّه نماید و هر هنگام که چنین نور از مشرق ارادۀ الهیّه اشراق فرمود و طبیب حاذق از مطلع حکمت ربّانیّه ظاهر شد اطبّای مختلفه بمثابۀ سحاب حجاب اشراقات و تجلّیات آن نور شدند لذا اهل ارض باختلافات خود باقی ماندند و مرض عالم رفع نشد و صحّت نیافت آن اطبّا که قادر بر این امر خطیر نبوده و این طبیب را هم از معالجه منع نمودند و حجابهای مانعۀ حایله شدند در این ایّام ملاحظه کن که جمال قدم و اسم اعظم کشف حجاب فرموده و نفس خود را لأجل حیات عالم و اتّحاد و نجات اهل آن فدا نموده مع‌ذلک کل بر ضرّش قیام نمودند تا آنکه بالأخره در سجنی که در اخرب بلاد واقعست مسجون شده و ابواب خروج و دخول را مسدود کرده‌اند یار را اغیار دانسته‌اند و دوست را دشمن شمرده‌اند مصلح را مفسد گمان نموده‌اند ای اهل ثروت و قدرت حال که سحاب شده‌اید و عالم و اهل آن را از اشراقات انوار آفتاب عدل و فیوضات لاتحصی منع نموده‌اید و راحت کبری را مشقّت دانسته‌اید و نعمت عظمی را نقمت شمرده‌اید اقلّاً وصایای مشفقانۀ جمال احدیّه را در اموری که سبب نظم مملکت و آسایش رعیّت است اصغا نمائید در هر سنه بر مصارف خود میافزائید و آن را حمل بر رعیّت مینمائید و این بغایت از عدل و انصاف دور است این نیست مگر بسبب اریاح نفسانیّه که مابین در هبوب و مرور است و تسکین آن ممکن نه مگر بصلح محکم که سبب اعظم است برای استحکام اصول ابنیۀ ملّت و مملکت چاره اکنون آب و روغن کردنیست صلح و اتّحاد کلّیّه که دست نداد باید باین صلح اصلاح شود تا مرض عالم فی‌الجمله تخفیف یابد صلح ملوک سبب راحت رعیّت و اهل مملکت بوده و خواهد بود در این صورت محتاج بعساکر و مهمّات نیستند الّا علی قدر یحفظون بها بلدانهم و ممالکهم و بعد از تحقّق این امر مصروف قلیل و رعیّت آسوده و خود مستریح میشوند و اگر بعد از صلح ملکی بر ملکی برخیزد بر سایر ملوک لازم که متّحداً او را منع نمایند عجب است که تا حال باین امر نپرداخته‌اند اگرچه بعضی را شوکت سلطنت و کثرت عساکر مانع است از قبول این صلح که سبب آسایش کل است و این وهم صرف بوده و خواهد بود چه که شوکت انسان و عزّت او به ما یلیق له بوده نه باسباب ظاهره اهل بصر حاکم را محکوم مشاهده نمایند و غنی را فقیر و قویّ را ضعیف میشمرند در حکّام ملاحظه نمائید که حکومت و ثروت و قوّت ایشان برعیّت منوط و معلّق است لذا نزد صاحبان بصر این امور بر قدر انسان نیفزاید جوهر انسانیّت در شخص انسان مستور باید بصیقل تربیت ظاهر شود اینست شأن انسان و آنچه معلّق بغیر شد دخلی بذات انسانی نداشته و ندارد لذا باید بقلّت و کثرت و شوکت و عظمت ظاهره ناظر نباشند و بصلح اکبر بپردازند سلاطین مظاهر قدرت الهیّه‌اند بسیار حیف است که امثال آن نفوس عزیزه حمل امور ثقیله نمایند اگر فی‌الحقیقه زمام امور را بید نفوس مطمئنّۀ امینۀ عاقله بگذارند خود را فارغ و آسوده مشاهده نمایند طوبی از برای سلطانی که لنصرة اللّه و اظهار امره قیام نماید و عالم را بنور عدل روشن سازد بر کلّ من علی الأرض حبّ او و ذکر خیر او لازمست هذا ما جری من القلم من لدن مالک القدم نسأل اللّه بأن یوفّق الأمم بما ینفعهم و یعرّفهم ما هو خیر لهم فی الدّنیا و الآخرة انّه علی کلّ شیء قدیر کذلک اشرقت شمس البیان من افق مشیّة ربّکم الرّحمن ان اقبلوا الیها و لا تتّبعوا کلّ جاهل بعید انتهی

این لوح امنع اقدس در اوّل ورود سجن اعظم از سماء مشیّت مالک قدم نازل این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل است که بقدرت کامله اذن واعیه بخلق عطا فرماید تا کل باصغاء آیات الهی فائز شوند ولکن اعمال خلق مانع بوده و هست در ارض صاد ملاحظه فرمائید مع آنکه از اوّل ظهور جمال قدم جمیع را از نزاع و فساد و جدال منع فرمودند و این فقره را جمیع مطّلعند مع‌ذلک بآن دو مظلوم مع آنکه مال احدی را نبردند و ظلم و ستمی از ایشان نسبت بنفسی ظاهر نشد بلکه مطالع شفقت و مرحمت و عنایت بودند وارد آوردند آنچه قلم و لسان از ذکرش عاجز است این اعمال شنیعه سبب و علّت ظهور طاغی باغی عبیداللّه ثانی شده و میشود چه مقدار نفوس از میان رفت و چه مقدار ضرر بدولت و رعیّت وارد شد در این مقام کلمه‌ئی از لسان مبارک استماع گشت که ذکر آن حال جایز نه باری از حقّ میطلبیم نفوس غافله را برجوع مؤیّد فرماید تا بآنچه واقع شده کفایت شود انّه لهو الغفور الرّحیم فی‌الحقیقه الیوم جمیع از نفخۀ صور منصعق دیده میشوند الّا من شآء اللّه عجب در آنست که بعضی از اهل بیان احجب از امم قبلند و بعضی بحیله و مکری ظاهر که شبه آن دیده نشده یعنی این خادم فانی در ایّام عمرش ندیده مثلاً میرزا احمد کرمانی که تفصیل آن را خود آن حضرت مرقوم داشته بودند بمکری ظاهر که انسان تحیّر مینماید قوله جلّ کبریائه فی الکتاب الأقدس ان یا ارض الکاف و الرّآء انّا نراک علی ما لا یحبّه اللّه و نری منک ما لا اطّلع به احد الّا اللّه العلیم الخبیر و نجد ما یمرّ منک فی سرّ السّرّ عندنا علم کلّ شیء فی لوح مبین انتهی این کلمات عالیات وقتی از سماء مشیّت الهی نازل شد که ذکر احمد هم در ظاهر نبود بعد از چند سنه عرایض متواتره از او رسید مرّة یقبل و اخری یعرض یتقلّب کالرّقطآء و یتلوّن کالحربآء در هر حین بلونی ظاهر و در هر آن بشاخه‌ئی متمسّک اشهد انّه فی خسران مبین در ایّامی که در مدینۀ کبیره توقّف داشته عرایض متعدّده بساحت اقدس و همچنین مکاتیب عدیده نزد این عبد و جناب اسم اللّه م‌ه علیه بهآء اللّه الأبهی فرستاده و جمیع مدلّ و مشعر بر توبه و انابه و رجوع و جزع و ابتهال بوده جواب از سماء عنایت نازل و آخر آن باین مضمون بعفو الهی فائزی لو تکون مستقیماً علی الأمر ولکن حالت او از قبل معلوم بوده و از آیۀ مبارکۀ کتاب اقدس هم حالت او مستفاد میشود و از تلویح بیان مقصود عالمیان همچه مفهوم شد که از برای او بقیّه‌ئی در آن ارض موجود و مستور است العلم عند اللّه العلیم الخبیر در ایّام حرکت از عراق ذکر ناعقین و طیور لیل در الواح الهی مذکور و جمیع را اخبار فرمودند و همچنین در ارض سرّ در آیات منزله ذکر نفوس غافلۀ ملحده بوده و در بعضی از الواح این آیات بدیعۀ منیعه نازل اذا جآءکم ناعق بکتاب السّجّین او بأوراق النّار دعوها عن ورائکم ثمّ اعلموا بأنّه لهو النّاعق الموعود فی کتب اللّه العلیّ العظیم انتهی

آیات متعدّده باین مضمون نازل نسأله تعالی بأن یقوّی قلوب احبّائه و یظهرهم علی شأن لا یمنعهم ما ذکر فیما کان من قبل و یذکر فیما یکون من بعد انّه لهو الحافظ النّاصر المقتدر القدیر سبحان‌اللّه حقّ جلّ جلاله بشأنی ظاهر که از برای احدی از امم عالم مجال اعراض و اعتراض نمانده جمیع کتب الهی از قبل مشحونست باین ذکر اعظم و جمیع آنچه در این ظهور واقع شده و میشود در کتب قبل بوده در یکی از الواح لسان الهی باین کلمه ناطق میفرماید برّ الهی در برّ شام ظاهر و مشهود و ندایش از صهیون مرتفع و صهیون محلّی است در این اراضی اینست که اشعیا میفرماید و اجعل فی صهیون خلاصاً لاسرائیل و در این آیه که حضرت اشعیا فرموده ملاحظه فرمائید میفرماید ما اجمل علی الجبال قدمی المبشّر المخبر بالسّلام المبشّر بالخیر المخبر بالخلاص القائل لصهیون قد ملّک الهک روح الخادم لبیانه الفدآء خبر میدهد از قدوم مبشّر که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه باشد و خبر داده که مبشّر بر جبال ساکن که چهریق و ماکو باشد چنانچه کل عالمند و میفرماید مبشّر بسلام اخبار میدهد و از این کلمه دو معنی مستفاد میشود یکی دارالسّلام که مقرّ عرش بود و دیگر از سلام حقیقی لأجل کلّ عالم که در اوّل ورود جمال قدم در رضوان ظاهر شد سه ٣ آیه در اوّل ورود رضوان لسان عظمت بآن نطق فرمود یکی از آن این بود که حکم سیف در این ظهور مرتفع شد اینست سلام حقیقی که فی‌الحقیقه جمیع اهل عالم بآن فائز شده و میشوند و اینست که در مقامات دیگر میفرماید نصرت بحکمت و بیان و ما ینبغی للانسان بوده و خواهد بود لعمر المحبوب اگر یک آیۀ مبارکه را بسمع مقدّس از هوی اصغا نمایند کل بافق اعلی توجّه کنند و همچنین از مقرّ عرش در آخر آیه خبر میدهد بقوله القائل لصهیون قد ملّک الهک و حال علم اللّه بر صهیون منصوب و ندآء اللّه از آن و جمیع اراضی مقدّسه مرتفع و چه ‌قدر ملیحست این کلمۀ این آیه که میفرماید المبشّر بالخیر و این خیریست که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید قوله عزّ ذکره ثمّ فی سنة التّسع کلّ خیر تدرکون اگر این عبد مجال مییافت بعضی از اشارات کتب الهی که از قبل در ذکر این ظهور اعظم نازل شده ذکر مینمود ولکن بهیچوجه وقت و فرصت دیده نمیشود و این فقره سبب خجلت این عبد شده چنانچه در عرض جوابهای لازمه تأخیر رفته و میرود ولکن چون جمیع مطّلعند که این عبد لیلاً و نهاراً مشغول است هر قدر هم تأخیر شود بشفقت و عنایت و عفو مقرون بوده و خواهد بود سبحان‌اللّه این خادم فانی متحیّر است بلکه تحیّر در این مقام منصعق دیده میشود اعظم از همۀ امور غریبۀ عجیبه و غفلت و طغیان بریّه حجبات اهل بیانست چه که حجابی خرق ننموده بصدهزار حجاب دیگر مبتلا شده‌اند مع آنکه امر بقسمی ظاهر شده که از اوّل ابداع تا حال نشده و آیات بشأنی نازل گشته که شبه آن دیده نشده و بیّنات بقسمی ظاهر که از برای هیچ منصفی مجال توقّف نیست نقطۀ اولی روح ما سواه فداه جوهر کلّ بیان را در قمیص یک کلمه ظاهر فرموده‌اند قوله عزّ ذکره و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان بلی وعزّته تلک الکلمة عند اللّه اکبر عن عبادة من علی الأرض اذ جوهر کلّ العبادة ینتهی الی ذلک فعلی ما قد عرفت اللّه فاعرف من یظهره اللّه فانّه اجلّ و اعلی من ان یکون معروفاً بدونه او مستشیراً باشارة خلقه و انّنی انا اوّل عبد قد آمنت به و بآیاته و اخذت من ابکار حدائق جنّة عرفانه حدائق کلماته بلی وعزّته هو الحقّ لا اله الّا هو کلّ بأمره قائمون لعمر اللّه این کلمۀ مبارکه یکتا لؤلؤ بحر بیانست و یکتا آفتاب جهان عرفان چه که سدّی است محکم از برای یأجوج جهل و مأجوج هوی و این کلمۀ مبارکه بشأنی ملیحست که جمال قدم جلّ کبریائه در لوح امنع اقدس که باسم حضرت مبلّغ علیه من کلّ بهآء ابهاه نازل شد ذکر فرموده‌اند این کلمه از برای معرضین بیان بمثابۀ سیف است دیگر مجال اعتراض از برای احدی باقی نمیماند یا محبوب فؤادی کلّ عجب در اینست که احدی از اصل امر اطّلاع نداشته و ندارد و مع ذلک یتکلّمون بأهوائهم ما یتکلّمون پستی مقام را مشاهده کنید که بعضی از جهلا بمستغاث استدلال کرده‌اند و از مالک آن محروم شده‌اند اشهد انّ منزل البیان تبرّأ منهم در باب خامس‌عشر از واحد ثالث بیان این کلمۀ مبارکه مسطور قوله جلّ شأنه چه کسی عالم بظهور نیست غیر اللّه هر وقت شود باید کل تصدیق بنقطۀ حقیقت نمایند و شکر الهی بجا آورند و همچنین میفرماید جمیع بیان بمثابۀ خاتم است در اصبع مبارک او و ورقه‌ایست از اوراق جنّت او انتهی مع‌ذلک طنین ذباب مرتفع و جهّال ارض بآن متمسّک بحر حیوان امام وجوه ظاهر و قوم از آن غافل و محجوب و ببرکۀ منتنه متوجّه اینست شأن خلق و شأن الّذین اتّخذوه لهم ربّاً من دون اللّه گویا از یوم اللّه ذکری استماع ننموده‌اند و عرفی از او استشمام نکرده‌اند اینست که بذکر اصنام و مطالع اوهام مشغولند نقطۀ اولی روح ما سواه فداه در مقامی میفرماید قوله جلّ شأنه ثمّ اعلم انّ فی ذلک الیوم لم یکن معروفاً غیر اللّه و لا معبوداً الّا ایّاه و لا موصوفاً سواه و لا محبوباً دونه و لا مقصوداً غیره انتهی

این کلمات مبارکه بأعلی البیان مابین زمین و آسمان ندا مینماید که امروز بحقّ وحده منسوبست و بیوم اللّه در کتب الهی مسطور و معروف لا یذکر فیه الّا هو و حال قومی باوهامات قبل که الیوم در ساحت اقدس ذکری از آن نبوده و نیست مشغولند و اراده نموده‌اند بسحاب اوهامات قبل خورشید فضل را مستور دارند و باریاح دفرا سراج الهی را از نور منع نمایند امروز روز دیگر است و از برای او مقامی دیگر اسأله تعالی بأن یعرّف عباده ما ستر عنهم و یقرّبهم الیه و یرزقهم ما انزل من سمآء عطائه انّه ولیّ الذّاکرین و مجیب السّائلین این بیانات نقطۀ اولی روح ما سواه فداه که ذکر شد مکرّر این عبد فانی در عرایضی که بدوستان الهی معروض داشته ذکر نموده که شاید نفوس محتجبۀ موهومه اینقدر ادراک نمایند که این یوم از حدودات و حجبات و ما عند النّاس مقدّس و منزّه و مبرّاست او بخود معروف بوده و خواهد بود لا یعجزه شیء و لا یضعفه امر و لا یستره حجاب الیوم اکثری از بصر و سمع ممنوعند طوبی لمن یراه بعینه منقطعاً عن عینه و یعرفه بنفسه ملقیاً نفسه از مقصود یکتا سائل و آمل که عالم عرفان را بانوار آفتاب استقامت منوّر فرماید و آفاق قلوب را بنیّر بیان رحمن روشن نماید انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو العلیم الحکیم

و بعد این خادم فانی بدستخطّ دیگر آن حضرت که تاریخ آن هشتم شهر شعبان بود فائز شد الحمد للّه فرح بخشید و بهجت آورد و بعد در وقتی از اوقات در ساحت اقدس امنع عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب

هو الأقدم

یا افنانی انّا اردنا ان نلقی علیک ما نطق به قلمی الأعلی من قبل فی اوّل خطابی ایّاک انّ ربّک لهو العزیز الودود

هو الأعظم

قد اتی الوعد و ظهر الموعود و القوم فی اضطراب مبین قد ماج بحر الحیوان و هم الی الموت یسرعون قد هاج عرف الرّحمن و هم عنه معرضون قد اخذوا الغدیر و نبذوا السّلسبیل ما لهم کیف لا یشعرون قد اشتغلوا بالتّراب معرضین عن الوهّاب الا انّهم لا یفقهون لعمر اللّه انّ عیونهم عمیآء و آذانهم صمّآء لا یسمعون و لا ینظرون ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من اقبل الی النّور و توجّه الی وجه اللّه المهیمن القیّوم الّذی سمع النّدآء اذا ارتفع فی ملکوت الانشآء و سرع فی میادین الرّضآء الی ان عرف و قال لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود قل یا اهل البهآء أ انتم فی النّوم او اخذکم سکر الهوی و منعکم عن ذکر اللّه مالک الوجود قل هذا یوم القیام کیف انتم تقعدون و هذا یوم النّدآء و انتم صامتون قوموا باسمی ثمّ انطقوا بالحکمة و البیان لعلّ اهل الامکان یتوجّهون الی الرّحمن الّذی ینادی فی هذا المقام الممنوع قل هل سمعتم و صبرتم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الّذینهم لا یعرفون قل توجّهوا لتسمعوا لحن اللّه فی ملکوت البیان لعمری لو یسمعون لیأخذهم جذب الشّوق الی مقام یرقصون و لا یشعرون قل أ تدعون کوب البقآء و تأخذون صدید الفنآء من ید کلّ فاجر مردود قل أ علّمکم هذا معلّم الهوی او انفسکم فاصدقوا لی یا قوم و لا تتّبعوا کلّ کاذب محجوب قوموا بالحکمة و ذکّروا العباد بما امرکم مالک البریّة لعلّ یتوجّهون الی اللّه العزیز الودود کذلک نطق قلمی و تکلّم لسانی و بیّنت جوارحی طوبی لمن تقرّب و اخذ لوح اللّه بید القدرة و شرب منه ما رقم فی لوحی المحفوظ انّک یا ایّها الشّارب من کأسی و النّاطق باسمی ان اشکر بما ارسل الیک من سمآء العنایة هذا الکتاب المحتوم یا افنانی جمیع ذرّات از ندای الهی و صریر قلم ربّانی در وله و شوق مشاهده میشوند و عباد غافل در تیه اوهام و ظنون سالک قل لعمر اللّه انّه لا یعرف بغیره و لا یری ببصر دونه انّه لهو النّبأ الّذی ما اطّلع به احد من قبل و لم تحط به نفس الّا اللّه ربّ العالمین قل تاللّه انّ هذا لنبأ عظیم الّذی تزیّن بذکره کتب اللّه العلیم الخبیر قل لیس عنده ما عندکم و لا یمشی فی طرقکم قد اتی بالحقّ و اظهر صراطه المستقیم قد استقرّ عرشه فی اوّل الورود علی کوم اللّه بذلک ظهر ما کان مسطوراً فی کتب المرسلین قد تشرّف البرّ و البحر بقدومه و لقائه و نفحات قمیصه المنیر هذا یوم لا یذکر فیه الّا اللّه وحده و یوزن فیه کلّ شیء بمیزان اللّه الّذی یمشی و ینطق امام وجوه العالم قد اتی مالک القدم بسلطان مبین قل انّ البرهان یطوف حول العرش و الحجّة تنادی باسمه العزیز المنیع یا افنانی ان اشرب من کلّ حرف من آیات ربّک رحیق البقآء ثمّ اشکر ربّک المعطی الکریم ثمّ اذکر احبّائی من قبلی و بشّرهم بعنایتی و رحمتی و ذکّرهم بما انزله الرّحمن فی الفرقان و البیان و من قبلهما فی التّوراة و الانجیل تاللّه قد ترشّح من انآء بیانی رحیقی المختوم الّذی وصفه کتاب حکیم من لدن عزیز علیم انتهی الحمد للّه لسان عظمت مرّةً بعد مرّه اظهار شفقت و عنایت فرمود و در حین تنزیل بشأنی بحر بیان در امواج که این فانی مثل یک سمکۀ بسیار کوچک خود را مشاهده مینمود که بر سنگی چسبیده دیگر کجا قادر است بر آنچه لسان اللّه بآن تکلّم فرموده خدمت آقایان مذکور دارد در این آیات بدیعۀ منیعه ذکر میزان نازل لذا این عبد فانی اراده نمود که لوح میزان که از قبل نازل شده ذکر نماید تا کل بحلاوت بیان الهی فائز شوند قوله جلّ کبریائه

بسمی المجیب العلیم

قد اتت السّاعة و نفخ فی الصّور و المیزان ینادی انا الممیّز العلیم ابیّن و اظهر امام وجه العالم اعمال الأمم و انا الشّاهد الخبیر لم یبق من ذرّة الّا و قد اظهرتها و انا العادل المستقیم قد جعلتنی مستویاً ید العدل فی ایّام اللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه ینطق النّاقور و یصیح النّاقوس و ینادی الصّور الملک للّه مالک هذا الیوم البدیع انّک یا ایّها السّامع اذا فزت باصغآء لوح ربّک ولّ وجهک شطر المظلوم و قل نفسی لبلائک الفدآء یا من انفقت ما انت علیه فی سبیل اللّه العلیّ العظیم انتهی این عبد فانی بمناسبت آنچه عرض مینماید هر چه از کلمات الهی و آیات ربّانی بنظر میآید دوست داشته و دارد که ذکر نماید چه که خادم مطمئن است از اینکه آن حضرت از قرائت و مشاهدۀ آن مسرور میشوند یوم یوم ذکر و بیانست ولکن غافلین را از آن قسمتی نبوده و نیست امروز روزیست که حضرت داود در زبور میفرماید الأنهار لتصفق بالأیادی الجبال لترنّم معاً امام الرّبّ لأنّه جآء لیدین الأرض جمیع کتب الهی مشحونست بذکر این یوم مبارک و ما ظهر فیه ولکن دیده میشود آنچه در کتب ذکر شده در قلوب صخرۀ صمّا اثری از آن ظاهر نشده بکمال تصریح ذکر یوم الهی و ظهور اللّه در کتب قبل بوده مع‌ذلک ناس غافل و محتجبند در بیان و اهل آن ملاحظه فرمائید نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید و فی سنة التّسع انتم بلقآء اللّه ترزقون و همچنین میفرماید ثمّ فی سنة التّسع کلّ خیر تدرکون مع‌ذلک بعضی از ظهور اللّه محتجب دیده میشوند و چه مقدار آن حضرت در این امر تأکید فرموده‌اند بقسمی که میفرمایند به بیان و واحد بیان از آن شمس حقیقت محتجب نمانید قوله عزّ و جلّ ایّاک ایّاک یوم ظهوره ان تحتجب بالواحد البیانیّة فانّ ذلک الواحد خلق عنده و ایّاک ایّاک ان تحتجب بکلمات ما نزلت فی البیان الی آخر قوله عزّ و جلّ و در مقامی میفرماید قوله عزّ ذکره من ینظر الی تلک الشّجرة بغیر عین اللّه لم یستحقّ له حکم النّجاة حال ناس غافل ببصرهای محتجبۀ مرموده ارادۀ معرفة اللّه نموده‌اند سبحانه عمّا یظنّون و همچنین در مقام دیگر لآلی این کلمات از بحر علم نقطۀ بیان روح ما سواه فداه ظاهر قوله عزّ و جلّ اینست که من فی البیان را نجات نمیدهد الّا مشاهدۀ من یظهره اللّه در کینونات خود نه مشاهدۀ من قد ظهر انتهی در این آیۀ مبارکه نظر فرمائید که چگونه ناس را تعلیم فرموده‌اند بنصّ صریح میفرمایند باو ناظر باشید نه بنقطۀ بیان یکی از حروف حیّ از من یظهره اللّه جلّت عظمته و عظم کبریائه سؤال نموده اطرده لسان البیان بقوله جلّ و عزّ فما اعظم ذکر من قد سألت عنه و انّ ذلک اعلی و اعزّ و اجلّ و امنع و اقدس من ان یقدر الأفئدة بعرفانها و الأرواح بالسّجود له و الأنفس بثنائه و الأجساد بذکر بهائه فما عظمت سؤلتک و صغرت کینونتک هل شمس الّتی هی فی مرایا ظهوره فی نقطة البیان یسأل عن الشّمس الّتی تلک الشّموس فی یوم ظهوره سجّاد لطلعتها ان کانت شموساً حقیقیّة والّا لا ینبغی لعلوّ قدسها و سموّ ذکرها و لو لا ما کنت من واحد الأوّل لجعلت لک من الحدّ حیث قد سألت عن اللّه الّذی قد خلقک و رزقک و اماتک و ابعثک فی هیکلک هذا بالنّقطة البیان فی ذلک الظّهور المتفرّد بالکیان انتهی

حال ملاحظه فرمائید معرضین در چه مقالند و امر در چه مقام یشهد کلّ شیء بتقدیسه و تنزیهه عمّا ذکره لسان العالم و یذکر و هذه کلمة لا ینکرها الّا کلّ متوهّم مریب و میفرماید قوله عزّ و جلّ لعلّک فی ثمانیة سنة یوم ظهوره تدرک لقآء اللّه ان لم تدرک اوّلاً تدرک آخره ولکن ایقن بأنّ الأمر اعظم فوق کلّ عظیم و انّ الذّکر اکبر فوق کلّ کبیر و سائل جناب ملّا باقر حرف حیّ علیه بهآء اللّه بوده که باو میفرمایند شاید در سنۀ هشت بلقآء اللّه فائز شوی و اگر اوّل هشت این مقام اعزّ ارفع اعلی را درک ننمودی در آخر آن که منتهی باوّل تسع میشود بلقا فائز میشوی و همین حرف حیّ در سنۀ تسع لقآء اللّه را ادراک نمود و دو مرتبه هم بشطر سجن توجّه نمود و بلقا فائز گشت و در این ایّام برفیق اعلی صعود نمود علیه بهآء اللّه و بهآء الملائکة المقرّبین و همچنین جناب میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه را بشارت فرموده‌اند که بلقاء من یظهره اللّه فائز میشوند و این خطاب مستطاب در بارۀ او نازل که میفرمایند و انّک انت یا ایّها الحرف الثّالث المؤمن بمن یظهره اللّه و در ایّامی که نیّر اعظم از افق عراق طالع بود بین یدی العرش حاضر و بشرف ایمان فائز گشت و بعد وارد شد بر او آنچه وارد شد الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین و تفصیل آن مظلوم در کتاب بدیع نازل و مسطور است حال ملاحظه فرمائید سلطان قدمی را که میفرماید جمیع بیان بمثابۀ خاتمی است در اصبع او یقلّب کیف یشآء لما یشآء بما یشآء و میفرماید بجمیع بیان و واحد آن از آن شمس حقیقت محتجب نمانید با این وصیّت محکمۀ متقنه بیک کلمۀ آن که اسم مستغاث باشد تمسّک جسته از مقصود عالم محروم مانده‌اند این آذان واعیة و ابصار حدیدة و صدور منشرحة و قلوب منیرة میفرماید او را باو بشناسید نه بغیر او مع‌ذلک چه گفته‌اند و چه کرده‌اند و هنوز ملتفت نشده‌اند که بلفظی از بحر بیان ممنوعند و بکلمه‌ئی از ملکوت کلام محروم و ابداً باعمال خود شاعر نیستند بعینه بلعب جابلقا و جابلسا مشغولند الیوم بیک کلمه اگر اراده فرماید آنچه در بیان حروف اثبات است بنفی راجع میفرماید یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا شآء انّه علی کلّ شیء قدیر چنانچه نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید قوله عزّ ذکره حلّ لمن یظهره اللّه ان یردّ من لم یکن فوق الأرض اعلی منه اذ ذلک خلق فی قبضته و کلّ له قانتون و همچنین قادر است بر آنکه جمیع من علی الأرض را برداء نبوّت فائز فرماید چنانچه میفرماید قوله عزّ ذکره فانّه لو یجعل ما علی الأرض نبیّاً لیکوننّ انبیآء عند اللّه انتهی جمیع اسماء باقبالهم الیه مفتخر و معزّز و مشرّفند والّا قابل ذکر نبوده و نیستند لسان احدیّه در ارض سرّ باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ کبریائه قل انّ النّبیّ من سمع نبأی و آمن بنفسی و الرّسول من بلّغ رسالاتی و الامام من قام امام وجهی و فاز بأیّامی و الولیّ من دخل حصن ولایتی و انقطع عن سوائی و الوصیّ من وصّی نفسه ثمّ العباد بحبّی و ذکری کذلک اشرقت شمس البیان من افق مشیّة ربّکم الرّحمن فی هذا الرّضوان المقدّس الممتنع المتعالی العزیز المنیع

در این مقام نقطۀ اولی روح ما سواه فداه مسئلت مینماید که آنچه از حروفات که در بیان دون کتاب علّیّین احصا فرمودی تبدیل نمائی و محو فرمائی و در مقام آن خلق نمائی از احرف نورانیّه بآنچه تو دوست میداری و بعد از بیانات عالیۀ متعالیه میفرمایند تا آنکه منتهی شود باسم اعظم جلّ کبریائه و اصل مناجات آن حضرت بسیار محبوبست که ذکر شود تا کل از کوثر بیان قسمت برند قوله جلّ و عزّ و لأسألنّک من فضلک یا الهی بأن تزیّن کلّ آثاری فی کتاب عظیم علی احسن خطّ منیع لم یکن اعلی منه فی علمک بشأن قد بدّلت کلّ احرف الّتی قد احصیتها فی دون کتاب العلّیّین بأن تمحونّها بقدرتک و تخلقنّ فی مقامها احرف نورانیّة علی ما تحبّ و ترضی فی منتهی ذروة الأعلی و فوق العلی الی منتهی رفرف الأعلی الی ان ینتهی الی اسمک الأرفع الأعزّ الأجلّ الأجمل الأعلی الأبهی انّک لعلی کلّ شیء قدیر انتهی لعمر اللّه هر نفسی که اقلّ من ان یحصی بانصاف و بصر فائز شود اشتعال نار محبّت نقطۀ اولی روح ما سواه فداه را در ذکر ظهور مالک اسماء مشاهده مینماید و ادراک میکند چه فائده که ناس را کسالت غفلت از مقصد اقصی و ذروۀ علیا و غایة قصوی منع نموده یا محبوب فؤادی فی‌الجمله ناری که در این خادم فانی مشتعل است او را بر این اذکار تأیید مینماید والّا حقّ جلّ جلاله مقدّس و منزّه است از آنچه ذکر شده و بشود و بشهادت نقطۀ بیان روح ما سواه فداه به ما فی البیان معروف نشده و نخواهد شد تعالت عظمته و ذکره و سلطانه و همچنین گمان میرود که بعضی از نفوس متوقّفه که در بیدای حیرت سالکند و بحجبات و اشارات محدود شاید متنبّه شوند و بصراط مستقیم الهی راه یابند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید

عرض دیگر آنکه جناب آقا محمّد خان علیه بهآء اللّه مع دو نفس دیگر وارد و بساحت اقدس فائز گشتند و سراجی که حاکی از قلوب اصفیا بود بتوسّط ایشان صحیح و سالم رسید ولکن تا حین جمال قدم ببستان توجّه نفرموده‌اند انشآءاللّه حسب الفرمایش عمل خواهد شد چندی بود سجن اعظم مقرّ عرش واقع و حال یک شهر میشود که قصر بقدوم مبارک مشرّف و فائز است نسأل اللّه محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصودکم بأن یقدّر لحضرتکم ما ینبغی لاسمه الکریم انّه لهو الغفور الرّحیم البهآء علی حضرتکم من لدن عزیز علیم حضرت غصن اللّه الأعظم و حضرت غصن اللّه الأکبر ذاتی و کینونتی لتراب اقدامهما الفدآء آن محبوب را بذکر ارفع اعلی ذاکر و تکبیر اقدس ابهی ابلاغ میدارند و همچنین جمیع طائفین ارض سجن هر یک عرض فنا و نیستی خدمت آن حضرت معروض میدارند

عرض دیگر این فانی آنکه در جمیع احوال دوستان حقّ را بحکمت امر فرمائید که مباد از او غافل شوند و از ما اراد اللّه محروم گردند یوم قبل لسان عظمت باین کلمه ناطق ای عبد حاضر از آیات بدیعۀ منیعه مباد احدی بمقصود واقف نشود و گمان دیگر نماید به افنان بنویس که جمیع را اخبار نماید در جمیع احوال حکم حکمت ساقط نمیشود و اینکه در آیات نازل شده هذا یوم الایقاظ و انتم راقدون و هذا یوم القیام و انتم قاعدون مقصود تبلیغ امر الهی است که نفوس مستقیمه بحکمت بر آن قیام نمایند ونفسی المهیمنة علی الأشیآء که غیر این در نظر نبوده و نیست و در جواب یکی از دوستان این فقرات محکمۀ متقنه از سماء احدیّه نازل ذکر میشود تا کل بعنایت و رحمت و شفقت حقّ واقف شوند و به ما اراد اللّه ناظر گردند قوله جلّ کبریائه ایّاک ایّاک ان تعمل ما کتبته فی آخر کتابک این اعمال اعمال جهلاست و افعال غافلین قسم باسم اعظم که اگر نفسی از دوستان اذیّت بنفسی وارد آورد بمثابۀ آنست که بنفس حقّ وارد آورده نزاع و جدال و فساد و قتل و امثال آن در کتاب الهی نهی شده نهیاً عظیما تب الی اللّه عمّا قصدته فی نفسک ثمّ ارجع الیه و قل

یا الهی اسألک بالکلمة العلیا بأن تکتب لی کلمة الغفران لأنّی اردت ما لا اردته و نهیته فی کتابک اسألک بأن تکفّر عنّی سیّئاتی و تغمّسنی فی بحر غفرانک انّک انت الغفور الکریم

هر ظلمی که از ظالمی ظاهر شد او را بنفس حقّ واگذارید عدل الهی مهیمن و محیط است احتیاج بفساد و نزاع و جدال و قتل و غارت نداشته و ندارد نصرت امر ببیان بوده و خواهد بود و دون آن از هواهای نفسانیّه ظاهر شده و میشود اعاذنا اللّه و ایّاکم یا معشر المقبلین انتهی

و همچنین در لوح اسم اللّه جمال علیه من کلّ بهآء ابهاه این فقرۀ مبارکه نازل قوله عزّ کبریائه ونفسه الحقّ اگر قدرت ظاهره که فی‌الحقیقه نزد حقّ مقامی نداشته و ندارد بتمامها ظاهر شود و سیّافی در مقابل و ارادۀ سوء قصد از او مشاهده گردد البتّه متعرّض او نشویم و او را باو واگذاریم انتهی شخصی از دوستان الهی ارادۀ ضرّ در بارۀ یکی از آحاد ناس داشت و در مکتوبی که باین خادم ارسال داشت ذکر قصد خود را نموده بود این عبد در ساحت اقدس عرض نمود آیات منزلۀ مذکوره در جواب او از سماء مشیّت نازل و ارسال شد انشآءاللّه حقّ جمیع را تأیید فرماید تا از ارادۀ خود بگذرند و بارادة اللّه ناظر شوند انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل و الحمد للّه العزیز الجمیل

عرض دیگر آنکه پاکت جناب اسم اللّه الجمال علیه من کلّ بهآء ابهاه زود بایشان برسد تعجیل لازمست البهآء علیکم

خ‌ادم

فی ١١ ربیع‌الأولی سنة ١٢٩٨

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هذا ما جری من قلم الغصن الأعظم بلسان القوم فی تفسیر الآية بما امر من لدی مالک القدم

هو اللّه تعالی شأنه العظمة

الحمد للّه الّذی جعل الخطّ المتکّون من النّقطة الأوّلیّة الظّاهرة بالبآء طراز الختم لاسمه المهیمن علی الأسمآء ثمّ قسّمه قسمین بالسّرّ المستسرّ بین الأمرین و اخذ الواحد مع الآخر بالحکمة المکنونة تحت حجاب القدر اذاً تمّ کتاب الأکبر و تزیّن به من فی الأرض و السّمآء لیشهدنّ مطالع الّا عند نفی لا بما شهدت سدرة القضآء علی البقعة النّورآء و یتوجّهنّ الی مشرق البدآء عند مشهد الفدآء مقرّ الّذی فیه تقمّصت الکلمة العلیا ثوب الحمرآء فی ملکوت الانشآء و لیسمعنّ اهل الملکوت اطوار ورقات المعلّقات علی السّدرة المنتهی فی ذکر هذا الذّکر الّذی ظهر برایات الآیات لمن فی الأرضین و السّموات و الحمد للّه الّذی جعل السّاعة برهاناً لهذه السّاعة الّتی اذا نطقت بالکلمة الأولی نصب میزان الأعلی و اذا اهتزّت بنفسها لنفسها تحرّک اهل القبور من اهتزاز نفحات مالک الأسمآء مرّةً ظهرت بطراز القدم فی سرّ اسمه الأعظم و استجذب منه الأمم و طوراً ظهر بأمر سرعت منه الأشیآء الی اللّه منزل الآیات و الحمد للّه الّذی جعل النّفخة الأولی بشارةً لأهل البهآء المستقرّین علی الفلک الحمرآء و الأخری فتنةً لأهل البیان الّذین تمسّکوا بغیر ما انزله الرّحمن و تعقّبوا اهل الفرقان فیما عندهم من الظّنون و الأوهام و اعرضوا عن البدع الظّاهر من جمیع الجهات الّذی شهد له لسان العظمة فی سرادق الاجلال و جعله مقدّساً عن الأشباه و الأمثال و اظهره بقوّة اللّاهوت فی قطب الجبروت المجلّی علی الملکوت بحجج باهرات و ظهورات لائحات و الحمد للّه الّذی نطق بفصل الخطاب فی المآب بین الأحزاب لیعرف کلّ عبد مولاه و یتوجّه الی ملجئه و مثواه منقطعاً عمّا سواه اذاً انصعق اهل الأهوآء الی الأرض الغبرآء و اهل البغضآء علی تیه الاغضآء و جعل طراز الصّحو بعد المحو لأهل هذا الفضآء الّذی کان ضیائه من انوار الجمال بالمآل و به فصّل بین الحزبین من اهل الانشآء و قدّر للأولی رحیق الحیوان من کأس اسمه الرّحمن و ارجع الأخری الی مقرّ القهر فی اسفل النّیران بما انکروا ظهور نور الذّات عند قیام السّاعة الممتنعة البدیعة المتجلّیة علی مطالع الأسمآء و الصّفات

ان یا ایّها المصطلی بنار الموقدة المشتعلة الملتهبة فی الشّجرة المبارکة الّتی نبتت علی بقعة السّینآء ساحة الکبریآء قطب الأفریدوس بحبوحة الفردوس و تسمع من زفیرها ندآء الرّحمن بأبدع الألحان انّه لا اله الّا انا المقتدر العزیز المنّان لو تهبّ نسمة الاذن من مهبّ ارادة ربّک لتصغی من حفیف افنانها ما تنصعق به طیور البقآء فی اجمة اللّاهوت و تتّحیّر عقول سکّان حدائق الجبروت و تذهل الباب اهل المعانی و العرفان فی ریاض الملکوت و تفور فی عنصر التّراب لهیب النّار علی شأن تشتعل البحور بنار محبّة اللّه و تذوب الصّخور من حرارتها و تحیی العظام الرّمیمة فی القبور من اثرها و تهتزّ النّفوس من شغفها و تقرّ العیون من مشاهدتها و تسترّ القلوب من تقرّبها و تنشرح الصّدور بطلوعها و تفرح الأرواح بظهورها و تتعطّر الآفاق من نشر روائحها و تستنیر الامکان من انوارها و تستضیء الأفلاک بضیائها و تحترق احجاب الحدود و الاشارات من اهل سبحات الجلال بجذوة منها و تنهتک الأسبال عن الأعین و الأبصار بقوّتها ولکن لمّا سبقت ارادة ربّک بأنّ الأسرار الرّبّانیّة و المعارف الصّمدانیّة اللّاهوتیّة الّتی هی الموائد السّمائیّة و الآلآء الباقیة الالهیّة تنزل علی حسب استعداد الامکان و قابلیّة اهل الأکوان لذا سکت الورقآء عن هدیرها و افنان سدرة البقآء عن حفیفها ولکن لمّا اشرقت شمس الاذن و الأمر من افق مشیّة اللّه ربّ الأرباب و رأیناک السّائل الآمل لدی الباب و ناظراً الی ربّک الوهّاب فی المآب و مشتعلاً من جذوات جذبات اللّه بین ملإ الأکوان و ناطقاً بذکره بین الأدیان و منادیاً باسمه الرّحمن لذا هاجت ابحر المحبّة فی قلبی و سالت اودیة الشّوق فی فؤادی و اردنا ان نذکر للمنقطعین من اهل البهآء ما یقرّبهم الی ساحة الکبریآء و یبلّغهم الی مقام القدس و القرب و اللّقآء مقرّ الّذی لا یری فیه الّا تجلّیات مالک الأسمآء علی من فی ملکوت الأرض و السّمآء و لیشربنّ المخلصون رحیق الوصال من الکأس الظّاهرة علی هیئة الهآء المقدّسة عن الواو الحاکیة عن الجهات فی ناسوت الانشآء الّذین سافروا من مفازة الظّنون و الأوهام مقبلین الی افق الایقان و شقّوا ستر الموهوم باسمه القیّوم الّذی کان مهیمناً علی الآفاق و طاروا بأجنحة الرّوح و الرّیحان فی جوّ هذه السّمآء الّتی ارتفعت علی اعلی الجنان و تزیّنت بمطلع شمس القدم و مشرق نیّر الأعظم فهنیئاً لهم بما زکت نفوسهم و صفت قلوبهم و انشرحت صدورهم و تنوّرت عیونهم و حدّت ابصارهم و وعت آذانهم و انجلت عقولهم و هامت ارواحهم و لطفت و رقّت افئدتهم علی شأن انطبعت فیها تجلّیات انوار صبح القدم اذ تجلّی بأسمائه الحسنی علی من فی الأرض و السّمآء

و انّک انت یا ایّها السّائل الجلیل فاعلم بأنّ التّفسیر و البیان ولو کان بأبدع التّبیان عنوان للظّهور و العیان عند المتعارجین الی معارج العرفان و المتدندنین حول حمی ربّک العزیز المنّان و المستشرقین من الأنوار الّتی اشرقت و لاحت بها الآفاق فی هذا الیوم الّذی التفّت السّاق بالسّاق و احتجب اولو النّفاق عن مبدإ الاشراق و دخل اهل الوفاق فی هذا الوثاق بما وفوا بالمیثاق لذا لا ینبغی ان یتوجّه الیهما من اتی بفصل الخطاب بسلطان ربّک العزیز الوهّاب و انّک لو تنظر بعین الحقیقة لتری بأنّهما فی ‌الحقیقة الأوّلیّة ختما بالاسمین الأعظمین اللّذین کانا منادیاً فی برّیّة الرّوح وادی الجذب و مبشّراً بظهور اللّه و برّه لما سواه لیعرف الکلّ ملجأه و مثواه فبعدما ادبرت لیلة الدّلمآء و تنفّس صبح الهدی و لاحت شمس البقآء و اشرقت الأرض و السّمآء و طلعت الأقمار و اکفهرّت النّجوم بالأنوار و اشتهرت الآثار و دارت الأدوار و تکوّرت الأکوار و جرت الأنهار و اثمرت الأشجار و تفتّحت الأزهار و تزیّنت الحدائق بشقائق الحقائق و نصب المیزان و مدّ صراط الایقان و تسعّر النّیران و فار الحسبان و ازلفت الجنان و نزلت ملائکة العادیات برایات من الآیات و خرقت الأحجاب و حرقت الأسبال و انشقّت الأستار و جآء ربّک العزیز الجبّار فی ظلل من غمام الحقائق و المعانی و الأسرار فرأیت المقرّبین مهطعین الی ساحة نور الأنوار و حافّین حول عرش اللّه الملک القهّار اذاً لا نحتاج الی التّفسیر مع هذا الکشف و الشّهود ولو کان بمزامیر آل داود لأنّ جوهر العیان مغنی عن البیان و مثل التّفسیر عند اولی الأفئدة کمثل المصباح انّما یلوح الی الصّباح متی اشرق شارق الیقین من افق مبین اذاً التّدندن حول سراج التّفسیر من قبیل غضّ النّظر عن المنهاج الجلیل و السّلوک فی اضیق السّبیل لیس الیوم یوم الخوض فی اعماق الکلمات لاخراج لآلئ التّأویل من اصداف التّنزیل بل آن اوان المکاشفة و الشّهود و الوفود الی مقام محمود و الوصول الی الرّفد المرفود بما اتی الوعد و ظهر الموعود من لدی اللّه العزیز الودود قل یا اولی الأحجاب من الأحزاب هذا یوم الایاب و حسن المآب و نعم الثّواب و ظهور ربّ الأرباب و قطع الأنساب و خلع الأثواب الی متی تهیمون فی فیافی الشّکّ و الارتیاب و تتوارون فی مغرب الاحتجاب و لن تدخلوا مدینة اللّه العزیز الوهّاب بعدما فتحت الأبواب و تیسّرت الأسباب أ تقنعون بالسّراب عن اعذب الشّراب أ تحتجبون بما عندکم عن منزل الکتاب أ تنشغلون بأقبح الوجوه عن جمال تشوّق الی الوفود ببابه مطالع القدس فی الأکوار و تمنّوا الشّهادة فی سبیله مشارق الأنوار فی الأدوار أ تحسبون انفسکم علی علم من الکتاب لا وربّ الأسمآء و الصّفات بل انتم اغتنمتم ظنوناً من العلوم و غفلتم عن جمال المعلوم و اشتغلتم بأوهام من الفنون و ترکتم جوهر المقصود الّذی کان مکنوناً فی کتب اللّه العزیز الودود هل ینفع السّراج بعدما استضآء الآفاق بنیّر الأعظم الوهّاج ام یشفی السّقیم مآء الحمیم بعد الّذی ظهر الدّریاق الأعظم و الاکسیر الأکمل الأتمّ ام یروی الغلیل العلیل مآء الصّدید بعدما تلاطمت طمطام السّلسبیل بظهور ربّ مجید فأنصفوا یا ملأ الأکوان هل برائحة نافجة روح ربّکم الرّحمن تتعطّر الامکان و تهتّز الأرواح بروح و ریحان ام برائحة الدّفرآء الّتی تنشر من برهوت الحسبان هل بفیض غمام فضل موجدکم العزیز المنّان سالت اودیة المعانی و البیان و اهتزّت و ربت اراضی التّبیان ام بریح السّموم الّتی تمرّ من وادی النّیران قل هذا مقام لا یجول فی مضماره فوارس القدرة و الاقتدار من الأبرار و الأحرار فکیف هولآء الضّعفآء من الأشرار بل من ترک کلّ حدیث و خلع کلّ ثیاب رثیث و استوهب من فضل مولاه الملک القیّوم جناح الرّوح فی ظلّ هذا الجمال المعلوم لیطیر فی هذا السّمآء و یدور حول هذا الحمی فی الأفق الأعلی و الرّفیق الأبهی

و انت یا ساذج الحبّ قل للمتلجلجین من امواج بحر المخزون المکنون و المتبلّجین من انوار السّاطعة عن شمس الحقّ علی هیاکل الأنزعیّة من سکّان الجبروت فأطلقوا الأعنّة فی هذا المیدان متّکلاً علی فضل محبوبکم المنّان و متوکّلاً علی ذی الجود و الاحسان ثمّ انصبوا مغناطیس الجذب فی قطب الأکوان لینجذب قلوب اهل الامکان الی الملکوت و یغضّوا الأنظار عن التّوجّه الی النّاسوت ثمّ حرّضوا احبّآء اللّه ان یظهروا بین الخلق بشیم الحقّ و یترقّوا الی مقام یصبحوا مرایا لظهور اسمائه بین الوری و مجالیاً لطلوع صفاته فی ملإ الانشآء حتّی تتضوّع رائحة الحقّ من کلّ شؤونهم من حرکتهم و سکونهم

قل یا ایّها الأحباب کونوا کنسائم الأسحار خفیفاً عن ثقل العالم ثمّ مرّوا علی اشجار هیاکل العباد تاللّه اذاً من هزیزکم ینتبه العالم بذکر مالک القدم و من رائحة السّاطعة عنکم یحیی رمم عظام الأمم و یتزیّن هیاکل الوجود بحلل مواهب العزیز الودود اذاً ترون الامکان کأنّه قطعة الجنان و روضة الخلد فی الأکوان و آیة الکاملة التّامّة الظّاهرة الباهرة الحاکیة عن جمالکم المتجلّیة عن مجلّی الظّاهر باسمه الأعظم بین العالم

سبحانک اللّهمّ یا الهی تری ضعف عبادک و مسکنة ارقّائک و عجزهم و انکسارهم تلقآء ظهور قدرتک و سلطانک و فقرهم و اضطرارهم عند آثار غنائک فانظر الیهم بلحظات اعین الطافک و عاملهم بفضلک و جودک و احسانک فلمّا امرتهم بجوهر تقدیسک و ساذج تنزیهک و اظهار امرک بین بریّتک اذاً وفّقهم علی ان ینالوا الی هذا المقام الأعزّ الأعلی و هذا المکمن الألطف الأقدس فی رفیقک الأبهی لیحکوا بجوهرهم عن ساذج امرک بین خلقک و یظهروا بطرازک بین عبادک و یتردّوا بردآء آثارک فی ملکوت انشائک و یتحلّوا بحلل انوارک فی جبروت امرک و سلطانک لأنّهم فقرآء فی فنآء غنائک و اذلّآء بباب عزّک و علائک و انتسبوا الیک بین الأمم و استظلّوا فی ظلّ اسمک الأعظم و لاذوا بکهف ذکرک الأکرم ای ربّ عاملهم بما یلیق لعلوّ جودک و موهبتک و ینبغی لسموّ عطائک و الطافک حتّی تصحّ نسبتهم الیک فی کلّ العوالم من اعلی حقائق جوهریّاتهم الی منتهی دقائق انّیّاتهم انّک انت اللّطیف المعطی الرّؤف الرّحیم

ان یا حبیب فاعلم بأنّ فی غیب هذه الآیة المبارکة و الکلمة التّامّة و الرّنّة الغیبیّة و النّغمة اللّاهوتیّة تجری اودیة اسرار لا بدایة لها و لا نهایة لأنّها تجری من جبل القدم و تفیض من العین الصّافیة النّابعة الجاریة عن یمین عرش اسم الأعظم ولو اراد هذا القلم الأعلم ان یجول فی شرح معانیها السّاطعة من فجر الأکرم و الصّبح الأفخم المتلألئ بأنوار اللّائحة من مشرق بیان مالک القدم بألحان الّتی قد خلقها اللّه فی سرّه المکتوم و نغماته الّتی قدّرها اللّه فی سرّه المستسرّ بالسّرّ المخزون المکنون لینتهی ابحر الوجود مداداً و ینطوی الواح الغیب و الشّهود کتاباً و اثباتاً و لا یسکن موج من امواج هذا البحر الذّخّار العجّاج و لا تنفد قطرة من هذا النّهر الطّافح الثّجّاج لأنّ هذا الخلیج مستمدّ و متّصل بالطّمطام الجهنّام الأعظم و انشعب من قمقام اللّه المهیمن العزیز القیّوم و فی قطرة الفائضة منه غرقت و غابت کلّ العوالم من الغیب و الشّهود ولکن لا یسعنی مجال الذّکر و البیان فی هذا الأوان و الأحوال لذا امسکت الزّمام و اختصرت فی الکلام و اجریت قطرة من مجاری الأقلام علی الألواح معتمداً متوکّلاً علی فضل ربّی المتعال قال جلّ ذکره و ثنائه و عزّ جنابه من ان یتصاعد طیور عقول اهل العروج الی معارج سمة اسمه العلیّ العظیم

یا قرّة العین فاعلم بأنّ القرّة هی برودة العین الحاصلة بعد سکون احتراق القلب و التهابه بوصوله الی مآربه او انقطاع بکائها او مشاهدتها ما تشتاق الیه فی بدئها و عودها بمنتهی مناها و فی هذا المقام تأتی طبقاً عیناً بکلّ معانیها فانظر ببصر الحقیقة الی کلّ عالم من العوالم الکلّیّة و الجزئیّة فتراه ظاهراً علی هیئة الانسان بأکمل الأرکان و احسن الابداع و اعدل الأعضآء حتّی عالم الملک الّذی هو مقام التّفصیل بالنّظر للحقائق الکونیّة والّا بالنّظر للحقائق الملکوتیّة اذا نظرت بعین الحقّ هو اجمال الاجمال و غایة الاختصار و ظلّ من دون قرار بالجملة انّ الوجود فی کلّ المراتب علی احسن التّقویم و اکمل مثال قویم و مرآة مستقیم یحکی عن حقیقة الانسان و ظواهره و شؤونه و بواطنه غیر انّ کلّ شأن فی کلّ عالم من العوالم یظهر بمقتضی ذلک العالم و مؤسّس علی هویّته الدّاعیة لکیفیّة کلّیّة او جزئیّة فممّا اشتمل علیه حقیقة الانسانیّة القوی الحاسّة الخاصّة بالکیفیّة المعلومة و انّ اعظم قوی الظّاهرة و اتمّها و اکملها الّتی هذا الوجود قائم بها و محتاج الیها قوّة الباصرة الظّاهرة فی هذا العضو الشّامخ الرّفیع و کذلک هذه القوّة موجودة فی کلّ العوالم بمنتهی الکمال و الاتقان کعالم الانسان الّذی هو عنوان لکلّ عوالم الامکان و کذلک سائر القوی فقال روح العالمین له الفدآء متوجّهاً الی جماله الأبهی فی کرّته الأخری یا قرّة العین ای یا من قرّت عیون کلّ الأشیآء بمشاهدة جمالک و انجلی ابصار کلّ العوالم عند اشراق انوار طلعتک و جدّدت قمائص الوجود بظهورک و تزیّنت الملکوت بطلوع آثارک کما احترق کبد الآفاق من نار فراقک و ذاب قلب العوالم من حرارة شوقک و اشتیاقک و حمیت عبرات عین الوجود من لهیب المتصاعد من احشائه فی بعدک و هجرانک فبظهورک قرّت عینه و بردت لوعته و رویت غلّته و شفیت علّته و طابت سریرته و ربحت تجارته و تنوّرت ظلمته و کشفت کربته و انجبر انکساره و توسّع انحصاره و انجلی غمّه و زال همّه و تبیّن رشده و بلغ اشدّه و عظم قدره و فخم شأنه و تبدّل بالنّور دیجوره و انقلب بالمیسور معسوره و کمل سروره و حبوره و وصل غایة بغیته و حصل منتهی منیته

ثمّ قال روح العالمین له الفدآء فاضرب علی اهل المدینة ضرباً علی المثلین ای فأظهر سرّ الشّأنین من النّفسین بسلطانک علی اهل مدینة الوجود و السّاکنین فی امکنة الواقعة بین البحرین من الحقیقة و الحدود لأنّ حقیقة التّمثیل عند الحقّ هی بیان الشّیء بالایجاد مع الظّهور و العیان فی عوالم الرّحمن و اکماله من حیث الحقیقة و الذّات و عند اولی الرّوح المؤیّدین بمشعر الغیب المثل عین الممثّل به کینونةً و ذاتاً و صفةً و حقیقةً لا فرق و امتیاز بینهما بشأن من الشّؤون و عند اولی الأفئدة المثل هو المثل ای متّفق و متشابه مع الممثّل به من کلّ الوجوه نفیاً و اثباتاً و امّا عند اولی العلم المثل ما هو المشابه للممثّل به ولو بوجه ما و هذا ممّا لا یعتدّ به عند الّذین رکبوا علی سفینة البقآء و ساحوا علی قلزم الکبریآء و شربوا رحیق الأصفی من کأس الکافور و وصلوا الی ذروة الغبطة و السّرور فلنرجع الی ما کنّا فیه فقلنا فی بیان فاضرب لأهل المدینة ضرباً علی المثلین فی النّفسین ای حقّق بقدرتک و سلطانک و قوّتک و اقتدارک حقیقة کینونة النّفسین و ذاتیّتهما و هویّتهما فی عالم الظّهور و الشّهود بعد الکمون لینتبه بذلک سکّان ملکوت الانشآء و ینقطعنّ عن کلّ شیء مقبلاً الی فنآء باب عزّ احدّیتک و متّکلاً علی فضلک و الطافک و معتمداً علی جودک و احسانک و لائذاً بکهف حفظک و کلاءتک و منقطعاً انظارهم عن استعدادهم و استحقاقهم آملاً من خفیّ رأفتک و رحمتک لأنّ الّذی تنقطع عنه سوابق فضلک و تأییدات غیب احدیّتک اقلّ من طرفة عین لینزل من اعلی الدّرجات العلیا الی ادنی مراتب الجهل و العمی و یتساقط من ذروة العزّة و العلی الی درک اسفل الذّلّ و الشّقی لیس لأحد المناص عند اشتداد قواصف الامتحان و استمرار عواصف الافتتان الّا من حفظته فی سرادق حفظک و حرسته بلحظات اعین رحمانیّتک انّک انت الحافظ الغفور الرّحیم

فأمّا النّفسین احدهما اوّل من اصطبح سلاف الألطاف من ایادی الفضل و الاحسان و ذاق حلاوة فاکهة البقآء من الشّجرة الّتی اصلها ثابت فی الأرض و فرعها فی السّمآء و اوّل فجر استشرق باشراق انوار اللّه العزیز القیّوم و اوّل نهر انشعب من طمطام اللّه الملک المهیمن الغفور و اوّل نفس انبعثت عن رقد الأوهام و طلعت و الاحت عن مطلع الایقان و اوّل من تردّی بردآء العزّ فی کور البیان و سمع ندآء اللّه الملک العزیز العلّام من الذّروة العلیا و المرکز الأعلی و نادی بکینونته و ذاته و حقیقته و قلبه و فؤاده و لسانه بلی یا ربّ بلی و نشر اجنحة القدس فی ذلک الهوآء الّذی جعله اللّه مقدّساً عن عرفان اهل الانشآء دنا فتدلّی فکان قاب قوسین او ادنی و دخل الجنّتین المدهامّتین و شرب من العینین النّضّاختین و خاض فی البحرین الأعظمین و جاس خلال الدّیارین و اقتطف من ثمرة الشّجرتین المرتفعتین و احتوی المقامین الأعلیین و اشتمل علی الحرفین الأکملین و جمع الکلمتین التّامّتین و طلع عن افق الکبریآء کظهور النّیّرین الأنورین و الاح الخافقین و اضآء المشرقین و اشرق المغربین فکان خطّ الفاصل بین الظّلّ و النّور و نهایة اللّیل الألیل و مبدأ صبح الظّهور و مطلع الفجر بطلوع شمس الحقّ علی هیاکل الّذین شربوا من کأس الکافور و هو الذّکر الأوّل و الطّراز الأوّل و المشیّة الأوّلیّة فی کور البیان فأمّا النّفس الأخری فهی ظلمة الدّیجور و اصل الشّرور المختال الفخور و المتکبّر الکفور المحتجب بسبحات الجلال عن الّذی جآء فی ظلل من الأنوار المسمّی باسم الخوار من لدی اللّه العلیّ المقتدر القهّار ثمّ قال جلّ و عزّ قد قدّر اللّه لأحدهما حول الباب جنّتین من الشّجرین المرتفعین ای قدّر اللّه للّذی استنار بوجهه الآفاق فی یوم المیثاق مقامین من الاسمین الأعظمین المشرقین من المشرقین المستضیء بهما المغربین الظّاهر علی شکل التّربیع فی هیئة التّثلیث فی الأفقین و احتوت جنّة الأولی علی مشاهدة الذّات من دون الحجبات و ظهور الحقّ بجمیع الأسمآء و الصّفات و فی خلالها تجری انهار الکافور من ذروة الغیب باطن الظّهور و فیها تنبع عین الّتی یشرب منها المقرّبون و ارتفعت قصورها الی ان اتّصلت الی مقام الّذی انقطع الذّکر عن علوّها و سموّها فی ملکوت الابداع و تزیّنت حوریّاتها بحلل البقآء و ظهرن بطراز اللّه و شؤونه بین ملإ الأعلی و استقرّت شمسها فی کبد السّمآء منتهی نقطة الأوج خطّ الاستوآء من ازل الآزال و تلألأ نجومها عن افق التّقدیس الی دهر الدّاهرین

و امّا الجنّة الأخری فهی مقام اهل التّوحید المتقمّصین بقمیص التّفرید الّذین سکنوا تحت عرش الکبریآء و یطوفون حول کرسیّ الرّفیع مقام لا یسمع فیه صوت الّا صوته و لا یصغی ذکر الّا ذکره و لا یشهد شیء الّا و یدلّ بکینونته و ذاته و صفاته و افعاله علی جوهر الحقّ الظّاهر بملکوت الأشیآء فی الهیکل المکرّم و الاسم الأعظم و الرّمز المنمنم و لقد زیّن اللّه کلتی الجنّتین المدهامّتین بالشّجرین المرتفعین بالحقّ علی اتلال القدرة و القوّة ارض الزّعفران جبل المسک کثیب الأحمر و کلّ واحد منهما انشعبت اغصانه و تفنّنت افنانه و تورّق و ازهر و اثمر و امتدّ و نشأ و استطال حتّی ملأ الآفاق من جواهر الانجذاب و احاط کلّ العوالم و هذان الشّجران هما مقام الظّهور و مقام البطون قال عزّ و جلّ احدهما یسقی المآء فی الحوضین ای انّ مآء التّجلّی الّذی انزله اللّه من سمآء الغیب و غمام الوجود علی اراضی الحقائق و الانّیّات و فاض علی اتلال کینونات المنبعثة بظهور کلمة التّوحید علی هیکل المکرّم و المطلع الأقدس الأعظم و سالت اودیة القدس علی اسم اللّه العزیز الأفخم انّه جمع فی هذین الحوضین المتدفّقین الطّافحین احدهما بزلال سلسال التّکوین و الآخر بفرات السّلسبیل التّشریع علی الممکنات و حقائق الابداع و جواهر الاختراع تفیض منهما و کلّ الموجودات مغترفون من هذین المائین الفائضین فی الحوضین بفضل اللّه المقتدر المهیمن العلیّ الکریم

و قال عزّ و جلّ و الآخر یشرب المآء فی الکأسین ای کأس الحیوة الباقیة الأبدیّة الالهیّة و کأس العلم الّذی کان موهبة من لدی اللّه العلیّ الأبهی و هو کطمطام یتموّج فی ذاته و یقذف علی سواحل قلوب السّائلین من لآلئ الحکمة الّتی من اوتیها فقد اوتی خیراً کثیراً قوله عزّ و جلّ و هما قد کانا باذن اللّه حول النّار ای حول نار اللّه الموقدة الّتی اشتعل منها العالم و ظهر من زفیرها ندآء اللّه الملک المقتدر القیّوم و تلهّبت فی قطب الامکان و اثّرت فی الأکوان علی شأن ذابت منها الأحجار و تأجّجت منها البحار و سیّرت الجبال و اندکّت الأقلال و احترق منها کبد الشّمس و ذاب قلب کلّ کوکب سیّار قوله عزّ ذکره فی المائین موقوفاً ای مآء الوجود و الحیوة الّذی فاض من سحاب الأمر فی کور البدیع علی اکمل موجود و مآء العلم الّذی کان مستقرّ العرش الرّحمن قبل خلق الأکوان و لقد جری علیه حکم المآء لأنّ به احییت الممکنات و اهتزّت الموجودات و به حیوة العالم و به ربت اراضی المعرفة و انبتت من سنبلات المعانی و الحکمة و کذلک یعبّر بالنّار لأنّ به اوقدت نار محبّة اللّه فی قلوب الأخیار من الأبرار و احترقت حجبات الأحرار و ظهرت حرکة الکلّیّة فی شریان الوجود بحیث لو اجتمع الثّقلان علی ان یمنعوا هذه الحرکة من العالم لن یقدروا و لن یستطیعوا ولو کان بعضهم لبعض ظهیراً و کذلک یطلق علیه حکم الهوآء لأنّ باهتزازه اهتزّ کلّ شیء و انّه کنسائم الرّبیع ما مرّ علی شجر من اشجار هیاکل المقبلین الّا و البسه خلع العرفان و زیّنه بأوراق المعانی و البیان و کلّله بأزهار الحکمة و التّبیان و کذلک قلع اشجار هیاکل المحتجبین من اصلها و اسّها عن ارض الوقوف و جعلها لائقاً للنّیران و حصباً لجحیم الحرمان و کذلک یطلق علیه اسم التّراب لأنّ به کان و یکون سکون الوجود و اطمینان القلوب و استقرار النّفوس و وقار المخلصین و سکینة المقرّبین لولاه لاضمحلّت حقائق الممکنات و انعدمت کینونة الموجودات و انفطرت سمآء الابداع و انشقّت ارض الاختراع و تفتّتت جبال الهوّیات و انعدمت الحقائق و القابلیّات عند تصادم سطوات یوم الهول الأکبر و الفزع الأعظم و الزّلزال الّذی ارتجّ منه قوائم العالم فلنرجع الی ما کنّا فیه

قال عزّ ذکره و علی الآخر نهرین فی ارض المغربین ای الّذی ابی و استکبر و اعرض و ادبر و عبس و انکر و نکص علی عقبیه و اضلّ صاحبیه و رهقت وجهه غبرة النّار الملقّب بالخوار فکان فی اسفل النّیران محترقاً بلهیب الحرمان و لقد منّ اللّه علیه بالورود علی النّهرین المنشعبین من البحر الأعظم الجاریین باسم اللّه الأرحم الأقدم الاسمین الأعلیین و الرّسمین المنمنمین اللّذین کانا یبشّران الأمم بظهور جمال القدم نقطة الأولی و ییقظون النّاس بطلوع نیّر الأعظم عن افق الهدی و ینادون بأعلی النّدآء و یصرخون فی برّیّة البقآء قد اقترب ملکوت اللّه و آن الأوان ان یضع الامکان حمله و یتجدّد اثواب الوجود و یحشر خلق البدیع فی کور الجدید و ینشأ رایات الحقّ علی اتلال القوّة و القدرة و یأتی جنود الغیب من سمآء الأمر و تنزل ملائکة النّور و تنکشف ظلمات المستجنّة فی غیاهب القلوب و هذان النّهران العذبان السّائغان السّلسبیلان قد جریا باسم اللّه فی ارض المغربین ای فی نهایة کور الفرقان عند فقود الآثار و افول اشعّة السّاطعة عن شمس الحقّ فی ذلک الدّور و الأوان بحیث غاب نوره و تواری نجومه و غربت شمسه و اختفی بدره و احاطت الظّلمات مشارق الوجود و مغاربه و بذلک ایقن المخلصون بأن اقترب صبح الهدی و طلوع شمس الحقیقة عن مشرق البقآء و آن الأوان ان یبعث الأنام عن رقد الأوهام بین یدی اللّه العزیز العلّام

ثمّ قال عزّ و جلّ و قد کان له حیتان فی احدی الخلیجین ای قد کان لهذه النّفس الخبیثة المجتثّة الباطلة حیتان ای اتباع و اشیاع من الّذین کانوا حیتان فی احد الخلیجین ای کانوا داخلین فی ظلّ الاسم الجلیل و السّیدّ النّبیل و الخلیج المنشعب من البحر الأعظم و النّور المکرّم و الطّلعة النّورانیّة الکلمة الکاظمیّة علیه بهآء اللّه العزیز المقتدر القیّوم و هؤلآء الحیتان ولو دخلوا هذا الخلیج الأعظم و وردوا علی هذا المنهل المکرّم و خاضوا فیه و انتسبوا الیه لکن لمّا رجع هذا الخلیج الکریم الی البحر العظیم دخلوا هذا الحیتان فی برّ برهوت هذا الشّیطان و وقعوا فی الذّلّ و الخسران و غفلوا عن المآء العذب الحیوان الجاری عن یمین عرش الرّحمن و احتجبوا بأوهام شرّ الأنعام عن جمال اللّه العزیز العلّام فظلّوا خائضاً فی غمرات الجهل و العمی و تائهاً فی مفازة الغیّ و الطّغی و محترقاً من یحموم الغلّ و البغضآء و محجوباً عن کوثر الحیوة و محروماً عن الفیض الّذی نزل من غمام ظهور مالک الأسمآء و الصّفات

ثمّ قال روح من فی الملک فداه فقال لصاحبیه الأوّلین انّکما علی الأمر فی الآخرین و انّی ما اظنّ الحقّ فی السّاعتین قائمتین ای قال ذلک المغرور الجهول لصاحبیه الأوّلین ای الاسمین الأسبقین المبشّرین انّکما علی الأمر فی الآخرین ای انّکما علی المنهج القویم و الصّراط المستقیم و اقرّ و اعترف بهما و استظلّ فی ظلّهما ولکن اعرض عن خالقهما و رازقهما بقوله انّی ما اظنّ الحقّ فی السّاعتین قائمتین ای انکر السّاعتین و جحد القیامتین بعدما قد قامتا بالحقّ و ظهر الحشر الأکبر بما کشف الغطآء عن وجهه جمال الأطهر و قامت الطّامّة الکبری بما طلع جمال القدم عن مطلع البقآء و هاتان السّاعتان التقتا و التصقتا فکانت الأخری باطن الأولی و بذلک تزلزلت الأرض و انفطرت السّمآء و ارتجّ ارکان ملکوت الانشآء و نسفت الجبال و تسجّرت البحار و انطمست النّجوم و انخسفت الأقمار و وضعت کلّ ذات حمل حملها و ضجّت القبائل و الأمم و صرخت الأقوام و الملل و قبض الرّوح من کلّ ذی روح بالنّفخة الأولی ثمّ نفخ نفخة اخری اذاً کلّ قیام ینظرون و اشرقت ملکوت الانشآء بما اشرق و الاح جمال اللّه العلیّ الأبهی من مطلع العمآء و قرّت عیون کلّ الأشیآء بلقآء ربّها و انجلت ظلمات الدّهمآء و ظهرت ملکوت الأعلی و نزلت الآیات من جبروت ملیک الأسمآء و الصّفات

ثمّ قال روحی له الفدآء و هو علی الکفر بالیقین للأنفس نفسه و للنّفسین بعده ای هذه النّفس الخبیثة المجتثّة الباطلة الموقوفة علی شفا حفرة النّار الواردة علی شفا جرف هار علی الکفر و الطّغیان و الضّلالة و الخسران للأنفس الّتی هی نفسه و النّفسان المردودان اللّذان کانا صاحبیه فی العداوة و البغضآء علی اللّه المهیمن القیّوم الملقّبان بالبعل و العجل الغشوم لأنّهم اوّل من نقض المیثاق و اظهر النّفاق و استکبر علی اللّه و اعترض علیه و جحد برهانه و انکر سلطانه و ارتفع نباحه و صعد قباعه فی کور البیان و بذلک رجع الی اسفل النّیران و رهقت وجهه غبرة الخذلان و کان من الأخسرین اعمالاً و الأثقلین احمالاً و الأسفلین درکاً و مکاناً فتبّاً له ثمّ زهقاً له و لأمثاله و اعوانه فبئس مثوی المعرضین

ثمّ قال جلّ اسمه تاللّه الحقّ فأنصفوا بالحقّ فأیّ النّفسین من الحزبین قد کان حول النّار محموداً الا یا معشر الوجود فانظروا ببصر الأطهر الّذی انجلی بالکحل الأنور و ما ارتدّ عن المنظر الأکبر فی یوم ظهور مالک القدر و احکموا بالحقّ الخالص فأیّ النّفسین فی الحزبین قد کان حول النّار الموقدة الرّبّانیّة الّتی اشتعل منها العالم محموداً مقبولاً احدهما اقبلت الی ربّها بوجه ناضر و جبین باهر و عین ناظرة و اذن واعیة و لسان ناطق بذکر اللّه و قلب مشتعل من نار محبّة اللّه و روح متولّه من جذباته و فؤاد منطبع فیه آیاته و اقرّت بوحدانیّته و اعترفت بفردانیّته و خضعت لجنابه و خشعت لحکمه و سلطانه و فدت روحها و ذاتها و کینونتها فی سبیل ربّها و استفاضت من الفیوضات الالهیّة و استشرقت من انوار شمس الحقیقة فکانت مشیّة الأوّلیّة و مبدأ الوجود فی کور البدیع و الذّکر الأوّل و الطّراز الأجلّ و النّور السّاطع و البرق اللّامع و الکلم الجامع و العین الواقع و استنار الآفاق من اشراقها و تزیّن الفردوس بجمالها و دارت کؤوس رحیق المختوم باسمها و جرت انهار الکافور بذکرها و لهجت السن المخلصین بثنائها و غنّت الطّیور فی حدیقة السّرور و الحبور بنعتها و اوصافها و طارت الی ملکوت الأعلی بأجنحة قدسها و صعدت الی الرّفیق الأبهی بقوّة القوی و نالت الدّرجة العلیا بفضل ربّها العلیّ الأبهی طوبی لها و حسن مآب فأمّا النّفس الأخری ولّت وجهها مدبراً و ارتدّت عن فنآء الحقّ مستکبراً و رجعت الی الجحیم خائباً خاسراً و سقت حمیماً و غسّاقاً جزآءً وفاقاً و ذاقت من شجرة الزّقّوم بغضاً و شقاقاً الا یا معشر الوجود فأنصفوا ایّ النّفسین فی النّشأتین قد کان بالحقّ علی الصّراط القیّم موقوفاً

* * *

بسم ربّنا الأعظم الأقدم العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی جعل النّصرة فی حکمته البالغة و امر بها کلّ البریّة الّذین آمنوا باللّه مالک الأحدیّة انّه لهو الّذی رفع بفضله حکم السّیف و وضع مقامه حکم البیان الّذی به تضوّع عرف اسمه الرّحمن بین الامکان تعالی تعالی ربّنا الّذی لا یوصف بما عند العلمآء و اهل العرفان نعیماً لمن تمسّک بما امر به فی کتاب اللّه مالک الأدیان و تبّاً لمن نبذ الحکمة و البیان و اخذ بأهوائه ما منع عنه فی الزّبر و الألواح و طوبی لمن قام علی نصرة امر ربّه بالأخلاق و الأعمال یشهد الخادم انّه من اهل الفلاح فی کتاب اللّه مرسل الأریاح و الحمد للّه الّذی انزل من قلمه الأعلی ما انجذب به المخلصون فی ملکوت الانشآء و انزل لمحبّیه ما طارت به الأرواح

و بعد قد فاز الخادم بما ارسلته من قبل کأنّ به فتح باب السّرور فلمّا قرأت و عرفت و علمت قصدت المقام المحمود و عرضته تلقآء عرش ربّنا العزیز الودود اذاً نطق لسان العظمة بما عجزت عن ذکره الأقلام و النّفوس و انزل لکلّ اسم کان فی کتاب حضرتک ما فاحت به نفحات العنایة بین السّموات و الأرض یشهد بذلک لوح الأحباب الّذی انزله الوهّاب و ارسله الیک لتقرأ و تلقی علی الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی و فازوا بالاستقامة الکبری لعمر المحبوب لا یعادله شیء عمّا خلق فی الأرض و السّمآء یشهد بذلک مالک الأسمآء الّذی استوی علی العرش فی هذا المقام الکریم فلمّا کنت مشتغلاً بتحریر هذه الورقة احضرنی محبوب العالم و قال جلّ کبریائه و عزّ بیانه

بنویس بجناب عندلیب یا عندلیب باین کلمۀ محکمۀ متقنۀ جامعۀ مبارکه که از افق سماء کتاب الهی مشرق است ناظر باش و جمیع را بآن وصیّت نما که شاید بیقین کامل بدانند که نصرت امر الهی بسیف و جدال و نزاع و فساد نبوده و نیست و آن کلمۀ مبارکه اینست که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت شده قد رفعنا حکم السّیف و وضعنا مقامه حکم البیان طوبی لأهل العرفان الّذین تمسّکوا بما انزله الرّحمن فی الکتاب مع این کلمۀ محکمۀ متقنه مشاهده میشود که بعضی تا حین در شکّ و ریبند و باوهامات نفسانیّه در تفسیر کلمۀ نصریّه مشغولند قل ما لکم لا تفقهون و لا تشعرون انّا وصّینا الکلّ بالرّأفة و الشّفقة و العنایة طوبی لمن فاز بمرادی و ویل للغافلین گویا ارادۀ خود را مقدّم بر ارادۀ حقّ میشمارند و یا آنچه از ملکوت بیان نازل آن را مزاح میدانند و یا نعوذ باللّه حقّ را عاجز و ضعیف مشاهده میکنند قل ویل لکم انّه لهو القویّ القدیر انّه لهو العزیز العظیم انّه لهو الغالب الحکیم انّه لهو القاهر فوق خلقه و هو بکلّ شیء علیم فاسأل اللّه بأن یؤیّد احبّائی علی الأعمال الحسنة و الأخلاق المرضیّة و ما حکم به کتاب اللّه النّاطق العلیم الخبیر امروز روز دیگر است و سماء دیگر مرتفع و بحر دیگر موّاج بقبل و بعد قیاس نشده و نخواهد شد بگو امروز آفتاب جود موجود و بحر عنایت امام وجوه در این هواء روحانی باجنحۀ روح حرکت نمائید و از کدورات و اشارات و غبارهای حوادث روزگار خود را فارغ و مجرّد و مقدّس دارید پرهای بگل آلوده لایق طیران نبوده و قابل صعود نه یا عندلیب بگو امروز قلب منیر باید و صدر منشرح و بصر حدید شاید آنچه شنیده‌اید بگذارید و از آنچه می‌بینید حکایت نمائید انسان را شئونات انسانیّت لازم فآه آه الفاظ حمل این معانی ننماید و قلم خود را از مترجمی عاجز مشاهده کند الأمر بید اللّه مالک یوم الدّین الحمد له انّه ینطق بالحقّ و هو ارحم الرّاحمین یا عندلیب آنچه بعبد حاضر و جناب اسم جود علیهما بهائی از رسائل ارسال داشتی در ساحت اقدس عرض شد محض فضل حیّاً و میّتاً مخصوص جمیع نفوس مذکوره آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند ذکر اللّه حیوة للأموات و عنایة للأحبّآء قدر این فضل را بدان و بشکر و حمد الهی ناطق شو طوبی للسانک بما انشد و لقلبک بما انشأ و لفکرک بما ظهر منه ابکار العرفان فی ثنآء اللّه مالک الحجّة و البرهان انتهی

عنایت الهی بآن محبوب و دوستان حقیقی واضح و مشهود است انشآءاللّه کل فائز شویم بآنچه لدی الوجه محبوب است آن جناب که الحمد للّه بثنای حقّ در ایّام الهی فائز گشتند جمیع عالم از عهدۀ شکر این فضل اعظم عاجز بوده و هستند انشآءاللّه نفوس آن اراضی را بنار محبّت الهی مشتعل دارید کلمه‌ئی که از قلب فارغ ظاهر شود مؤثّر بوده و خواهد بود هذا ما سمعت من فم ارادة ربّی المبیّن الحکیم کل را از قبل این خادم فانی تکبیر برسانید و ذکر نمائید ای آقایان امروز روز بزرگ است جهد نمائید تا در این خرابۀ فانیه آثار باقیه ودیعه گذارید تا فرصت باقی کل باید غنیمت شماریم و بآنچه لایق و سزاوار است مشغول گردیم آنچه الیوم فوت شود کی تدارک شود و که تدارک نماید ینبغی فی هذا الحین ان ینادی الخادم مولی العارفین و مقصود من فی السّموات و الأرضین و یقول

یا اله العالم و مقصود الأمم اسألک بالاسم الّذی به فتح باب فردوسک الأعلی علی من فی ملکوت الانشآء و به ظهرت الصّیحة بین الأرض و السّمآء بأن تؤیّد اصفیائک علی ذکرک و ثنائک و تلهمهم ما اردته بعلمک ای ربّ لا تحرمهم عن بحر رضائک و لا تبعّدهم عن مکامن قربک ای ربّ لا تنظر الیهم بما عندهم فانظر الی سمآء جودک و غنائک و عجز خلقک و احتیاج عبادک انّک انت المقتدر الّذی خضع ملکوت القدرة عند ظهوره و بروزه لا اله الّا انت المعطی المقتدر العزیز الکریم البهآء علیکم و علی الّذین انجذبوا من حلاوة النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و علی کلّ مقبل اقبل الی اللّه اذ اتی بسلطان مبین و الحمد للّه ربّ العالمین

خ‌ادم

فی ٢٣ ربیع‌الأوّل سنة ١٢٩٨

* * *

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه الّذی خلق الخلق بکلمة من عنده و ارسل الیهم الرّسل و انزل علیهم الکتب لیهدیهم الی صراطه المستقیم نشهد انّه لا اله الّا هو اقراراً لعظمته و قدرته و سلطانه و اعترافاً لفردانیّته و وحدانیّته لم یزل کان فی علوّ العزّة و الارتفاع و لا یزال یکون فی سموّ العظمة و الامتناع لا اله الّا هو العلیم الحکیم

یا اهل الوفآء اذا حضرتم لدی رمس الورقة العلیا الّتی صعدت الی الرّفیق الأعلی قفوا و قولوا السّلام و التّکبیر و البهآء علیک یا ایّتها الورقة المبارکة المنبتة من السّدرة اشهد انّک آمنت باللّه و آیاته و اجبت ندائه و اقبلت الیه و تمسّکت بحبله و تشبّثت بذیل فضله و هاجرت فی سبیله و اتّخذت لنفسک مقاماً فی الغربة حبّاً للقائه و شوقاً لخدمته رحم اللّه من تقرّب الیک و ذکرک بما نطق القلم فی هذا المقام الأعظم نسأل اللّه بأن یغفرنا و یغفر الّذین توجّهوا الیک و یقضی لهم حوائجهم و یعطیهم من بدائع فضله ما ارادوا انّه هو الجواد الکریم الحمد للّه اذ هو مقصود العالمین و محبوب العارفین

* * *

هو المنادی بالحقّ امام وجوه الخلق

الحمد للّه الّذی سخّر شمس البیان بقدرته و قمر البرهان بسلطانه الّذی بأمره طوی ما انبسط فی ستّة ایّام ثمّ ارتفعت سموات العرفان اقرب من لمح البصر و ظهر المنظر الأکبر بما استوی مکلّم الطّور علی عرش الظّهور و نطقت السّدرة امام الوجوه و به ارتفع النّدآء من الأرض و السّمآء هذا ظهور ابتسم به ثغر الوجود من الغیب و الشّهود و قرّت العیون و تنوّرت الأبصار الأمر للّه الواحد المقتدر المختار تاللّه قد اتی الیوم و القوم فی ریب عجاب نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد عباده علی التّقرّب الی مشرق الأنوار و یوفّقهم علی الرّجوع الی باب فضله و علی تدارک ما فات عنهم فی سیّد الأیّام و الصّلوة و السّلام و التّکبیر و البهآء علی ایادی امره الّذین ما منعتهم ضوضآء الأنام عن التّقرّب الی اللّه ربّ الأرباب نبذوا ما سواه و اقبلوا الیه باستقامة انکسر بها ظهر الأشرار ما منعهم اعراض المعرضین و اعتراض المشرکین الّذین یتکلّمون بأهوائهم لیصدّوا النّاس عن سوآء الصّراط قل انّه اتی بما یجذبکم الی الأفق الأعلی و یقرّبکم الی مقام تنوّر بأنوار بیان ربّکم مولی الأنام

یا عندلیب علیک بهائی و عنایتی هنیئاً لک بما شربت رحیق البقآء من ید العطآء و قمت علی خدمة الأمر بقیام اضطربت به اصحاب القعود و ناحت به الأحزاب الّا من شآء اللّه ربّک مالک یوم القیام الحمد للّه در جمیع احوال بذکر و ثنا مشغولی و بر خدمت قائم

اینکه در بارۀ اعتراضات جناب سیّد علی ذکر نمودی بشرف اصغا فائز قل اعلم بعلم الیقین بأنّ اللّه امر الکلّ بتبلیغ امره و ما ترتفع به کلمته المطاعة بین البریّة بعد از این حکم محکم که از سماء ارادۀ مالک قدم نازل کل باطاعت مکلّفند اگر باوامر الهی فائز شدند و بما ینبغی عمل نمودند عنداللّه مقبول والّا الأمر یرجع الی الأمر و الغافل فی خسران مبین حقّ در کتب قبل جمیع عباد را ابن خود خوانده و این نظر بتجلّیات انوار نیّر رحمتی است که بر کل سبقت گرفته و بسیاری از آن ابناء مخالفت نمودند و هر منصفی گواهی داده و میدهد بر آنچه از قلم اعلی جاری شده آیا در شیطان چه میگویند که با جلالت قدر و مقام از مواقع و مکامن قرب و لقا محروم ماند بقول بعضی معلّم ملکوت بوده آیا این مقام را که عطا فرمود و در یک آن از اعلی مقام ملکوت باسفل مقام عالم ناسوت مقرّ یافت و از جمیع فیوضات ممنوع و محروم با یفعل ما یشآء چه میتوان گفت وقتی قابل عنایت و رحمت بود و هنگامی سزاوار غضب و نقمت در بارۀ حرم رسول اللّه تفکّر نمایند آن حضرت روح ما سواه فداه فرموده کلّمینی یا حمیرآء کلّمی و این کلمۀ علیا که از مشرق فم ارادۀ مولی الوری جاری بر کمال عنایت و شفقت حضرت حاکیست و حال حزب شیعه میگویند در باره‌اش آنچه را که کل میدانند آیا آن قبول را سبب چه و این ردّ حزب شیعه را علّت چه یکی از مطارنۀ انطاکیّه گفته نفسی که در انتها مردود میشد در ابتدا رسول شما چرا او را قبول فرمود و محرم فراش نمود قل تفکّروا یا قوم ثمّ انصفوا فیما نطق به مکلّم الطّور اذ استوی علی عرش الظّهور و لا تکونوا من الظّالمین یکی از اجلّۀ انصار که موسوم به طعمه بود بعد از طلوع نیّر حجاز از افق یثرب آنچه داشته با مهاجرین مساوات نموده و بعد مع کمال تقرّب ظاهر شد از او آنچه که عین حقیقت گریست بعد از ظهور عمل مردود یهود اجتماع نمود و حضرت متفکّر و متحیّر چه که در اوّل امر چنین امور سبب اضطراب و انقلاب عباد است در آن حین جبرئیل نازل و این آیه را تلاوت نمود انّا انزلنا الیک الکتاب بالحقّ لتحکم بین النّاس بما اراک اللّه و لا تکن للخائنین خصیماً باری به ما انزله الرّحمن فی الفرقان رجوع نمایند

در بارۀ خلقت انسان میفرماید بل هم فی لبس من خلق جدید این حین غیر حین قبل و بعد است قل تفکّر لعلّک تتّخذ الانصاف لنفسک معیناً از این امور گذشته دو جهت در انسان موجود جهتی الی اللّه و جهتی الی نفسه وقتی که لحاظ عنایت بجهت اوّل ناظر ذکر مینماید در بارۀ او آنچه را که فوق آن در عالم خلق موجود نه یا عندلیب علیک بهائی بگو در حضرت اسمعیل ابن حضرت صادق چه میگوئی این همان اسمعیل است که حضرات اسمعیلیّه باو متمسّک و متشبّثند آن حضرت او را امام و وصیّ فرمود و حکم در این فقره ثابت بعد عزلش نمودند و این سبب اضطراب اصحاب شد و زراره که از اجلّۀ اصحاب آن حضرت بود عرض نمود آیا میشود امام عزل شود در جواب فرمودند بدا شد راوی این حدیث کلینی و معترض زراره هر دو نزد اصحاب رجال موثّقند قل انظروا لتعرفوا ما نطق به القلم الأعلی فی هذا المقام العزیز البدیع دیگر معلوم و واضحست که معرضین و معترضین در این مقام چه گفته‌اند منهم من قال اگر قابل نبود از اوّل چرا پیشوای خلق قرار فرمود و اگر قابل بود عزلش چرا مقام امام مقام هدایت خلق است در رتبۀ اولی و در عقیدۀ شما آن حضرت دارای علوم اوّلین و آخرین است لذا نباید چنین امری که مخالف و مغایر است از ایشان ظاهر شود باری ذکر این فقرات نظر بعقاید خود آن حزبست یشهد بذلک کلّ منصف و کلّ عالم و کلّ صادق امین در هر صورت جمعی از عباد در هر قرن و عصری اعتراض مینمودند بعد از غزوۀ احد اعراب اطراف بتهنیت قریش رفتند سلاقه که شوهر و پسرانش در محاربه کشته شده بودند به سفیان گفته اگر کسی قاتل شوهر و اولاد مرا بکشد صد نفر شتر باو میدهم از این کلمه نار طمع و حرص در سفیان مشتعل از مکّه هفت تن از اعراب را فرستاد در مدینه خدمت حضرت رسیدند و بر حسب ظاهر کسب اسلام نمودند و عرض کردند یا رسول اللّه جمعی از ما بایمان فائز شدند و بوحدانیّت حقّ و رسالت تو مقرّ و معترفند استدعا آنکه بعضی از اصحاب را امر نمائی با ما بیایند و احکام الهی را از حلال و حرام تلقین نمایند از جمله عاصم را با بعضی دیگر طلب نمودند حضرت هم از میان اصحاب ده تن اختیار کرده فرمان داد که با آن جماعت بمیان قبائل شده تعلیم قرآن و شرایع کنند عاصم و من معه حسب الأمر عازم آن حدود شدند و بعد از توجّه و ورود وارد شد آنچه که سبب حزن اکبر شد از برای اهل یثرب و بعضی از منافقین بشماتت قیام نمودند که خدای محمّد چرا او را خبر نداد که این جمع بنفاق مسلمانی گرفتند و در آنچه واقع شد حکم بر جهل و عدم علم آن حضرت نمودند

یا ایّها النّاظر الی الوجه معترض لازال بوده و خواهد بود و در یک مقام هم نفس مذکور بصدق تکلّم نموده چه که اعمال این حزب در اوّل ایّام نعوذ باللّه منکر فی‌الحقیقة انسان نمیتوانست حمل نماید ولکن در بارۀ این مظلوم بانصاف تکلّم ننموده چه که آن جناب و مظاهر عدل و انصاف و صدق گواهی میدهند که این مظلوم بهمّت تمام در لیالی و ایّام بعد از ورود عراق باذن حضرت سلطان بتهذیب نفوس و تطهیر افئده و قلوب برخاست و از فضل و عنایت حقّ جلّ جلاله نزاع و فساد و جدال را منع نموده منعاً عظیماً فی الکتاب و عباد را باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه امر نمودیم قریب چهل سنه میشود که در هیچ محل نار حرب مشتعل نشده بلکه بکوثر نصائح الهی و حکمت ربّانی علی قدر مقدور سکون و خاموشی پذیرفت امید آنکه از بعد آثار فساد و نزاع و جدال در عالم نماند نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤلّف بین قلوبهم و یؤیّدهم علی تهذیب نفوس العباد و اصلاح البلاد انّه علی کلّ شیء قدیر یا عندلیب علیک بهائی در بارۀ شخص مذکور از حقّ جلّ جلاله بطلبید آنچه را که علّت ظهور عدل و انصافست این مظلوم هم از برای او میطلبد آنچه را که سبب رجوع الی اللّه است

الهی الهی ایّد عبادک علی اعمال یتضوّع منها عرف قبولک و علی اقوال تکون مزیّنة بعزّ رضائک و وفّقهم علی اخلاق تنتشر بها رائحة ایّامک ثمّ قدّر لهم الرّجوع الیک و الانابة عند امواج بحر عفوک انّک انت المقتدر علی ما تشآء بارادتک المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین

و آنچه آن جناب در جواب القا نمودند بطراز قبول فائز هر یوم اعتراضات غافلین بر حضرت و اصحابش بوده ولکنّ اللّه اخذهم بقدرته و الارادة محت آثارهم بسلطانه و المشیّة اخذتهم اخذ عزیز مقتدر بعضی از اعتراضات را ذکر ننمودیم امثال این امور از حدّ احصا خارج اگر بصر عباد از رمد هوی و قلبشان از نار بغضا فارغ و طاهر شود مشاهده نمایند آنچه را که الیوم از آن محرومند قل اعلم انّا امرنا الکلّ بالتّبلیغ و انزلنا فی شرائط المبلّغین ما ینصف بها کلّ بصیر علی فضل هذا الظّهور و عزّه و عطائه و مواهبه و الطافه ینبغی لکلّ نفس اراد ان یتوجّه الی الأفق الأعلی ان یطهّر ظاهره و باطنه عن کلّ ما نهی فی کتاب اللّه ربّ العالمین و فی اوّل القدم یتمسّک و یعمل بما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون و یری ما سوی اللّه کقبضة من التّراب کذلک اشرق نور الأمر فی المآب من افق سمآء ارادة اللّه المقتدر العزیز الوهّاب و فی قدم آخر یتوجّه بکلّه الی الوجه و بلسان السّرّ و الحقیقة مقبلاً الی البیت الأعظم یقوم و یقول ترکت ملّة قوم لا یؤمنون باللّه و هم بالآخرة هم کافرون اذا فازت نفس بالمقامین و الأمرین انّها کانت مرقومة من اهل البهآء من القلم الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء طوبی از برای نفسی که امام کعبۀ الهی قیام نمود و عمل نمود بآنچه از آمر حقیقی و مشرق وحی الهی در این حین نازل شد

یا عندلیب علیک بهائی نیّر شرائط مبلّغین بمثابۀ آفتاب از آفاق سموات الواح الهی ساطع و لائح و مشرق عجب است الی حین ملتفت نشده‌اند حکم تبلیغ از سماء امر مخصوص کل نازل یعنی کل بآن مأمورند و همچنین شرائطی که ذکر شده از حقّ بطلب کل را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است بعضی از سائلین که در مجالس وارد میشوند مقصودشان اطّلاع بر احکام الهی است و برخی محض استهزاء و القاء شبهه در قلوب بعضی انّ ربّک معهم یسمع و یری و هو السّمیع البصیر و در مقامی این کلمات عالیات نازل ینبغی لمن اراد ان یبلّغ امر مولاه ان یزیّن رأسه باکلیل الانقطاع و هیکله بطراز التّقوی و فی مقام آخر ینبغی لکلّ مبلّغ ان یدع ما عنده و ما عند القوم ناظراً الی ما عند اللّه المهیمن القیّوم این مظلوم مکرّر در این مقامات ذکر نموده آنچه را که هیچ منصفی آن را رد ننموده لعمر اللّه اگر معدودی بآنچه حقّ اراده نموده عمل مینمودند هرآینه انوار آثار قلم اعلی عالم را احاطه مینمود از بعضی از نفوسی که خود را بحقّ نسبت داده و میدهند ظاهر شده آنچه که سبب فزع اکبر است قلنا و قولنا الحقّ لیس البلیّة سجنی و ما ورد من اعدائی بل من الّذین ینسبون انفسهم الی نفسی و یرتکبون ما ینوح به قلبی و قلمی و کلّ عالم خبیر و کلّ عارف بصیر مکرّر امثال این آیات از سماء عنایت الهی نازل ولکن آذان آلودۀ بقصصهای موهومه از اصغاء کلمات عالیات محکمات محروم و ممنوعند اگر یک آیه از آیات منزله را فی‌الحقیقة اصغا نمایند البتّه از ما عندهم به ما عند اللّه راجع شوند و شهادت دهند بر فضل و عنایت و عدالت حقّ جلّ جلاله در بارۀ کل باید عدل و انصاف را مسئلت نمائید قل

الهی الهی ایّد عبادک علی الرّجوع الیک و المشاهدة فی آثار قلمک الأعلی بعینک ای ربّ لا تمنعهم عن بحر جودک و شمس عطائک و لا تبعّدهم عن ساحة قدسک ای ربّ اسألک بنور امرک الّذی عند ظهوره محت آثار الشّرک و النّفاق ان تبدّل اریکة الجهل بسریر العلم و العرفان و عرش الظّلم و الاعتساف بکرسیّ العدل و الانصاف انّک انت المقتدر العزیز المنّان

و در یک مقام این آیۀ مبارکه نازل و هر صاحب سمعی حنین قلب این مظلوم را از آن اصغا مینماید انّک قد خلقت لنصرتی و خدمة امری ولکن نصرت اعدائی بعمل کان اقوی من جنود الملوک و السّلاطین فی‌الحقیقة الیوم عمل نالایق از حزب اللّه ناصر اعدا است نه ناصر اولیا یا عندلیب لآلی حکمت و بیان را محض صاحبان بصر از خزائن قلم اعلی ظاهر فرمودیم که مظاهر عدل و انصاف را بذروۀ علیا جذب فرماید از حقّ بصر و سمع باید طلب نمود قد ظهر ما لا ظهر فی العالم لا من قبل و لا من بعد یشهد بذلک امّ الکتاب فی ملکوت البیان طوبی للسّامعین و طوبی للفائزین این خلق را دیده‌ئی و میشناسی اکثری بطنین ذباب مشغول و از تغرّدات حمامات فردوس اعلی ممنوع و محروم در معرضین بیان تفکّر نما که باجنحۀ اوهام در هوای اوهام طائرند الی حین آگاه نشده‌اند ربّی را که اخذ نموده‌اند که خلق نموده بعینه بمثابۀ حزب شیعه بروایات متوهّمین مشغولند و از حقیقت امر غافل و محجوب القای کلمه از حقّ بوده و هست دیگر عمل بعاملین راجع من عمل فلنفسه و من اسآء فعلیها بگو ای عباد حقّ با کلمۀ یفعل ما یشآء آمده و اعتراضات عالم نزد این کلمه معدوم و مفقود میفرماید انّه لو یحکم علی الأرض حکم السّمآء او علی السّمآء حکم الأرض لیس لأحد ان یعترض علیه اگر سمع و بصر یافت میشد نازل میشد آنچه که کرۀ خاک را از افلاک بگذراند ولکن از برای متوهّمین طنین لایق کتاب مبین لازم نه بگو ای اذن عالم این یک کلمه را بشنو حضرت نقطه یعنی مبشّر روح ما سواه فداه در جواب سؤال یکی از حروفات حیّ علیه بهآء اللّه الأبهی در ذکر من یظهره اللّه جلّ جلاله و عمّ نواله و روح الأمر و الخلق فداه میفرماید قوله عزّ ذکره اگر یک آیه از آیات من یظهره اللّه تلاوت کنی اعزّتر خواهد بود عنداللّه از آنکه کلّ بیان را ثبت کنی زیرا که آن روز آن یک آیه ترا نجات میدهد ولی کلّ بیان نمیدهد انتهی حال ملاحظه کن چه مقامی را باوهام و ظنون تارکند و بچه مقامی متمسّک ذرهم فی خوضهم ذرهم فی غفلتهم ذرهم فی اوهامهم ذرهم فی ظنونهم یلعبون لا اله الّا هو المقتدر المهیمن القیّوم

اینکه در بارۀ اختر ذکر نمودی بعنادی ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و ندارد بدراهم نالایقه و آمال لاتغنی عمل نمود آنچه را که حقیقت وجود نوحه نمود آن جناب و جمیع اصحاب میدانند اصفهانی بی‌انصاف مال افنان و سائر احباب را بظلم تصرّف نمود و بآتش حرص و هوی بشأنی مشتعل که غیر حقّ از احصای آن عاجز و قاصر در این ایّام حکومت از او اخذ نمود ولکن الی حین بصاحبش نرسیده تا از بعد چه شود و حرص و طمع چه ناری ظاهر نماید در اکثری از الواح کل را بامانت و دیانت و صدق و صفا امر نمودیم ولکن بعضی مقام امانت و عفّت و صدق بخیانت و مفتریات تمسّک جستند لأجل اکل اموال النّاس بالباطل و بعضی در این ارض باعمال ناشایسته مشغول محض حفظ آن نفوس را امر بخروج نمودیم ولکن عمل نمودند آنچه را که هیچ غافلی عمل ننموده مقصود از خروج حفظ و عنایت بوده و لکن عداوت احداث نمود انّا اردنا لهم النّور و الحفظ و هم ارادوا لنا الظّلم و الافترآء و ما دعآء الظّالمین الّا فی ضلال باری اعراض و اعتراض تخصیص به اصفهانی و رفیق او نداشته حاجی محمّد کریم خان کرمانی در هر سنه یک کتاب رد نوشته و همچنین سائر جهلا که باسم علم معروفند و صاحب ناسخ‌التّواریخ در بارۀ حضرت اعلی نوشته آنچه ‌را که هیچ زندیقی ننوشته از حقّ میطلبیم عباد را مؤیّد فرماید تا بعدل و انصاف در آثار و ما ظهر من عنده ملاحظه و تفرّس نمایند و اگر باین توفیق فائز گردند کل بکلمۀ مبارکۀ ترکت ملّة قوم اعرضوا عنک و جادلوا بالباطل ناطق گردند انّ التّأیید فی یده و التّوفیق فی قبضته یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید ولکن اعمال عباد ایشان را از مشاهدۀ امواج بحر بیان مقصود عالمیان منع نموده ابصار از مشاهده و آذان از اصغا ممنوعند انشآءاللّه از بعد فائز شوند بآنچه که سزاوار است امروز اخلاق و اعمال ناصر و معینند باید آن جناب کل را بطراز اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه بیارایند و بعدل و انصاف متذکّر دارند لعمر اللّه انّ المظلوم فی فم الثّعبان یذکّرهم و ینصحهم لوجه اللّه و ما اراد منهم جزآءً و لا شیئاً و یری نفسه فی خطر عظیم چه که ستر ننمودیم و بکمال تصریح کل را بآنچه سبب ارتفاع و ارتقاء است امر نمودیم

اینکه در بارۀ محبوسین و انفاق بعضی ذکر نمودید للّه الحمد ایشان را موفّق نمود بر عملی که بعزّ رضا فائز و بطراز قبول مزیّن نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یفتح علی وجوههم ابواب الفضل و العطآء و یقرّبهم الیه و یؤیّدهم علی نصرة امره بجنود الحکمة و البیان و الأعمال و الأخلاق انّه علی کلّ شیء قدیر

یا عندلیب هل تری من یجد حلاوة بیانی او ینصف فیما ظهر من عندی و هل تری من یطیر بأجنحة الانقطاع فی هذا الهوآء قل یا قوم اگر این امر اعظم را انکار نمائید چه امری لایق اقرار است و یا قابل اثبات بگو این اثبات را محو اخذ ننماید و این قیام مقدّس از جلوس و قعود بوده و هست و آنچه از قلم اعلی جاری البتّه ظاهر شده و خواهد شد و لا یبقی من حرف الّا و قد یراه المنصفون مستویاً علی عرش الظّهور انّ ربّک یعلم و یقول و النّاس اکثرهم لا یعلمون

اینکه در باب نشر الواح و انتشار آثار و ذکر غصن اکبر نمودید کل بمشاهده و اصغا فائز گشت الحمد للّه آن جناب را مؤیّد فرمود بر آنچه سبب تهذیب نفوس و ارتقاء کلمة اللّه المطاعة بوده غصن اکبر چندی قبل بجهت اجرا توجّه نموده نسأل اللّه ان یؤیّده علی نصرة امره و ارتفاع کلمته و ارتقآء عباده و یوفّقه علی تطهیر القلوب و تنزیه النّفوس انّه هو المقتدر العزیز الوهّاب

ذکر ابن جناب مرحوم مرفوع میرزا آقا علیه بهآء اللّه الأبهی را نمودید للّه الحمد از افکارش ابکار ذکر و ثنا بزیور فصاحت و بلاغت مزیّن چون در ذکر مقصود اخیار ناطق لدی العرش مذکور و بنور قبول منوّر نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقه علی ما یحبّ و یرضی و یفتح به ابواب القلوب باسمه العزیز المحبوب

یا نصراللّه قد ذکرک من طار فی هوائی و تمسّک بحبلی ذکرناک بذکر به توجّهت الوجوه الی مالک الکرم و الجود اشکر و قل

لک الحمد بما ذکرتنی و انزلت لی ما ینادی کلّ حرف منه بعنایتک و رحمتک و فضلک و عطائک ای ربّ ترانی منجذباً بآیاتک و مشتعلاً بنار محبّتک اسألک ان تجعلنی ثابتاً راسخاً فی امرک الّذی به اضطربت الأفئدة و العقول لا اله الّا انت الفرد الواحد العزیز الودود

یا نصراللّه علیک بهآء اللّه و عنایته اذکر من قبلی امّک انّها فازت بذکری من قبل طوبی لها نشهد انّها فازت بجوهر لا عدل له و بلؤلؤ جعله اللّه مقدّساً عن الأشباه و الأمثال و هما حبّی العزیز البدیع ذکّرها من قبلی و بشّرها بعنایتی و نوّرها بأنوار نیّر معرفتی انّ ربّک هو المشفق الکریم

یا عندلیب نفوس مذکورۀ در نامۀ آن جناب بذکر فائز الحمد للّه الّذی ایّدهم علی الاقبال فی یوم فیه اشتعلت نار الاعراض و فازوا بالاصغآء اذ منع عنه اکثر العباد طوبی لقلوب تنوّرت بنور العرفان و لوجوه توجّهت الی انوار وجه ربّها الرّحمن و لعیون قرّت بنور الایقان و لآذان فازت باصغآء النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی الاستقامة الکبری علی امره الأعزّ الأرفع الأعلی بحیث لا تمنعهم جنود الأرض و لا صفوفها و لا تخوّفهم ضوضآء الجهلآء و لا عرفائها و یقدّر لهم نوراً یمشی امام وجوههم فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو العزیز الکریم و هو الغفور الرّحیم انّا ما ذکرنا اسمائهم حکمة من عندنا و انا الآمر الحکیم النّور السّاطع من افق سمآء رحمتی علیهم و علی اللّائی اقبلن و آمنّ بالفرد الخبیر مخلصین و مخلصات و قانتین و قانتات و ذاکرین و ذاکرات و مقبلین و مقبلات کل در ساحت مظلوم مذکورند و آن جناب ایشان را باین بشارت عظمی منوّر و مسرور دارند اینکه شخصی در بارۀ حجاب ذکر حکم و انزال لوح نموده اکثری باصغا اکتفا مینمایند و بما تشتهی النّفس و الهوی تمسّک میجویند

یا عندلیب اگر مقدّساً عن البغی و الفحشآء و مزیّناً بالبرّ و التّقوی مشاهده میگشتند کل بتجلّیات انوار نیّر اطمینان و ایقان و غنی منوّر میشدند اخذوا ما عند القوم و نبذوا ما عند اللّه جزآء لأعمالهم تو شاهد و عالم گواه که این مظلوم بعد از اشراق نیّر آفاق از افق عراق بدو قاصد حقیقی و پیک معنوی در لیالی و ایّام اهل ایران را بافق عنایت مقصود عالمیان دعوت نمود و آن دو پیک آمه و خامه بوده در جمیع احیان کوثر نصح از قلم جاری و سلسبیل بیان باراده امام وجوه ظاهر و مقصودی جز اصلاح عالم و تهذیب نفوس امم نبوده در اوائل امر اعمال بقسمی منکر مشاهده میشد که هر بصیری بحقّ پناه میبرد و هر سمیعی در لیالی و ایّام بعجز و ابتهال نجات میطلبید تا آنکه از فضل و عنایت بتحریر و بیان فی‌الجمله اعمال شنیعه باعمال طیّبه و اخلاق غیر مرضیّه بمرضیّه تبدیل گشت از حقّ بطلب ناس را تأیید فرماید بر عرفان مقصود این مظلوم چه اگر آگاه شوند خود اقرار نمایند آنچه را که حال منکرند نسأل لهم التّوفیق فی کلّ الأحوال انّه هو الغنیّ المتعال

ذکر مرحوم مرفوع حسن خان را نمودند که در سجن معرضین و منکرین بافق ابهی و رفیق اعلی صعود نموده طوبی له و نعیماً له لعمری قد فاز بما لا فاز به احد من قبل یراه المقرّبون فی هذا الحین علی مقام کریم انّا کنّا معه اذ اراد الحضور و اللّقآء و ذکرناه بما ماج به بحر الغفران فی الامکان و هاج عرف عنایة اللّه ربّ العالمین و انزلنا له ما قرّت به اعین العارفین و ارسلناه الی ارض الطّآء انّ رحمة ربّک احاط الوجود من الغیب و الشّهود ویل للّذین ما عرفوا مقامه و عملوا ما ناح به کلّ منصف و ذرفت به دموع العاشقین هل یبقی الّذین ظلموا او یجدون لأنفسهم حین الأخذ من مفرّ او من مهرب لا وبیانی الّذی به انجذبت حقائق الملإ الأعلی و الفردوس الأبهی و الجنّة العلیا قل

الهی الهی الّف بین قلوب عبادک و عرّفهم ما اردت لهم بجودک لو یعرفون لینوحون علی انفسهم و یبکون علی ما فات عنهم فی ایّامک ای ربّ لا تدعهم بأنفسهم و لا تمنعهم عن التّقرّب الی شمس عرفانک انّک انت المقتدر علی ما تشآء ثمّ اجعل اجر الّذین نقلوه کنزاً لهم عندک انّک انت الفضّال الأمین و الحافظ الحارس المعین

ذکر نفوس اخری هم که با او بوده در الواح از قلم الهی جاری و نازل هنیئاً لهم

ذکر ضلع جناب قاسم خان علیه بهآء اللّه را نمودند فلمّا اردنا ذکرها سمعنا النّدآء من شطر العظمة و الکبریآء ورودها فی الجنّة العلیا و استقرارها فی غرفة رقم علی فوق بابها قد بنیت هذه الغرفة لأهل البهآء نسأل اللّه ان ینزل علیها فی کلّ حین ما تقرّ به عینها و یفرح به قلبها انّه هو الغفور الرّحیم

ذکر امّ و اختین را نمودید طوبی لهنّ و نعیماً لهنّ انّ المظلوم فی السّجن الأعظم اراد ان یذکرهنّ بما تبقی به اسمائهنّ بدوام ملکوت اللّه العزیز الحمید طوبی لک یا امتی و ورقتی بما اظهر اللّه منک من قام علی خدمة امری و ذکری بین عبادی و ثنائی بین خلقی قد وفّقه اللّه تبارک و تعالی علی نشر آثاره الّتی بنورها اشرقت الأرض و السّمآء و تنوّرت الأفئدة و القلوب و قدّرنا لک بعض اجره فی تبلیغ الأمر و اظهار الکلمة بالحکمة و البیان یا عندلیب کبّر علیها من قبلی و بشّرها بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الأشیآء و نوری الّذی انار به الوجود

و نذکر اختک فی هدا الحین و نبشّرها بعنایة اللّه ربّ العرش العظیم یا ورقتی علیک بهائی و رحمتی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یزیّنک بقمیص العرفان و ینوّرک بأنوار الایقان و یقدّر لک ما قدّره لامائه اللّائی طفن العرش انّه هو السّامع المجیب

و نذکر امتی‌الآخری طوبی لأذن سمعت ندآء یا امتی و یا عبدی و لقلب اقبل الی اللّه مالک یوم الدّین افرحی بذکری ایّاک و سبّحی بحمد ربّک العزیز العظیم

و نذکر امائی فی الأطراف و نبشّرهنّ بما قدّر لهنّ من لدی اللّه الفرد الخبیر انّ الّتی فازت بالاقبال انّها من اعلی الرّجال عند اللّه طوبی للفائزات و الفائزین الحمد للّه ربّ العالمین

ذکر جناب غلامعلی را نمودید یا غلام قبل علی هل تقدر ان تسمع بیانی باستقامة تفتح به ابواب آذان من فی الامکان و هل تقدر ان تنطق ببیان تنطق به السن العالم قل لا ونفسک الّا بحولک و قوّتک و للّه خزائن البیان لو ینزل آیة منها او یظهر لؤ‌لؤ منها لتری النّاس سکاری من رحیق بیان اللّه مولی الوری انّ ربّک هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفضّال الکریم قد ذکرک من قام علی خدمة امری و طار فی هوآء حبّی ذکرناک بآیات ظاهرها نور و باطنها رحمة و فی باطن باطنها ما ینادی بهذا النّبإ العظیم البهآء علیک و علی الّذین ما خوّفتهم سطوة کلّ غافل مریب

یا عندلیب نفوسی که اقبال نمودند و بمحبّت با آن جناب معاشرت کردند و بقبول ما نطقت فی هذا الأمر الأعظم فائز گشتند و همچنین امائی که کسب رضا نموده‌اند و طلب ذکر از مولی الأذکار کرده‌اند کل بتجلّیات انوار آفتاب عنایت مقصود عالمیان فائز امروز بحر موّاج و شمس مشرق و نور ساطع هر نفسی اقبال نمود و بخدمت اولیا فائز گشت او از اهل بهاء در قیّوم اسماء از قلم اعلی مذکور و مرقوم اولیای آن ارض را سلام و تکبیر برسان و همچنین اماء موقنات را در ظاهر اسامی مستور ولکن در باطن ظاهر و مشهود این ایّام حکمت الهی سبقت گرفته انّه هو العلیم الخبیر عنده علم کلّ شیء فی کتاب مبین

ذکر جناب حاجی علی را نمودید و همچنین توجّهش بشطر اقدس اوامر و احکام الهی هر یک بمقتضیات حکمت مشروط جناب حاجی علی علیه بهائی باید در آنچه از قلم اعلی جاری شده ملاحظه نماید اگر مطابق بحرکتست حرکت نماید و اگر موافق سکونست ساکن باشد از آن گذشته باید که اوّل مصروف راه را معیّن نماید و بعد حرکت کند بیع املاک هم نزد مظلوم محبوب نه مگر در ادای دیون بسیاری از نفوس لأجل ادای حقوق اللّه ارادۀ بیع نمودند و منع نمودیم

یا عندلیب بلایای این مظلوم سبب اعظمش اجتماع نفوس در حول بوده در سجن جمعی از هر قبیل موجود حال از صغیر و کبیر و اناث و ذکور قریب سیصد نفس موجودند دیگر باقی معلوم و واضحست بعضی بمثابۀ جبل ثابت و راسخ و برخی بمثابۀ نور منیر و بعضی هم یعلو مرّة و یسفل اخری و حقّ با کل بعنایت کبری سلوک میفرماید بیست و یک سنه با این جمع در سجن ساکن قل القدرة للّه ربّ العالمین الحکمة للّه مقصود العارفین الرأفة للّه معبود من فی السّموات و الأرضین الشّفقة للّه مولی الأوّلین و الآخرین جلال در توجّه اذن داشته و امّا دو نفس دیگر بعد از ورود در پرت‌سعید طلب اذن نمودند و از بحر فضل محروم نماندند انّ ربّک هو السّامع المجیب

باری شرایط نفوسی که باذن فائزند اینست اوّل صحّت مزاج و صحّت بدن ثانی اسباب سفر از نقد و غیره و شرطی که اعظم شرائطست تحصیل اذنست در محل و مقام و اگر کل موجود باشد و حکمت اقتضا ننماید حرکت و توجّه جائز نه حقّ میفرماید و للّه علی النّاس حجّ البیت و بعد میفرماید من استطاع الیه سبیلاً از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید تا عمل نمایند آنچه را که بآن مأمورند از مطلع امر ظاهر نمیشود مگر آنچه سبب علوّ و سموّ و محبّت و الفت و اتّحاد عباد است انّه هو الآمر الحکیم

اینکه در بارۀ توجّه عباد و اشتعال ایشان ذکر نمودی که در هر سنه جمع کثیری نظر بتشویق چاوشها قصد افق اعلی و ذروۀ علیا مینمایند این مقام مقام شکر است چه که نفوذ قلم اعلی عباد را باین مقام آورده مع اعراض کل جواهر وجود را بارادۀ مطلقه اخذ کرده مع آنکه در ایّامی ظاهر شده که از هر جهتی صفوف و الوف و مدافع و سیوف موجود مع‌ذلک منقطعاً عن العالم کل را دعوت نمودیم بآنچه سبب ارتفاع وجود و ارتقاء نفوس و راحت عباد و تعمیر بلاد است این ظهور ظهور رحمت کبری و عنایت عظمی است چه که حکم جهاد را از کتاب محو نموده و منع کرده و بمعاشرت با جمیع ادیان بروح و ریحان امر فرموده آن جناب دیده و میدانند آنچه از قلم اعلی در زبر و الواح نازل شده فساد و نزاع و جدال ممنوع و همچنین امر نمودیم بقرائت کتب قوم جمیع این امور عنایتی است بزرگ از برای عباد چه که از قبل ممنوع بودند و بجهاد مأمور استعمال لباس اجنبیّه و ملاحظۀ کتب آن قوم از قبل ممنوع و آثار منع در کتب موجود و مشهود ولکن در این ظهور اعظم سدّ منع برداشته شد و بجای آن حرّیّت عطا و عنایت گشت انشآءاللّه آن جناب بفتح مدائن قلوب بروح و ریحان مؤیّد شوند و بانتشار آثار بحکمت و بیان موفّق انّه یمدّک بجنود البیان انّه علی کلّ شیء قدیر و نبشّرک فی هذا الحین بحضور ما ولد من ابکار افکارک و اشرق من افق خلوصک و خضوعک و خشوعک و قرئ امام الوجوه نسأل اللّه ان یعطیک اجراً فی کلّ عالم من عوالمه و یقدّر لک ما یکون باقیاً ببقآء ملکوته انّه هو الفضّال الکریم و المؤیّد العزیز الخبیر اولیای هر محل را از قبل مظلوم سلام و تکبیر برسان و بانوار نیّر بیان رحمن منوّر دار استدلالیّۀ آن جناب بساحت اقدس فائز این ایّام انشآءاللّه ملاحظه میشود نسأل اللّه ان یظهر لک فی ذکره و ثنائه ما تنجذب به القلوب انّه هو المقتدر العزیز المحبوب النّور المشرق من افق سمآء بیانی علیک و علی من یسمع قولک فی هذا النّبإ الأعظم و هذا الأمر العظیم

* * *

حضرت افنان آقای معظّم آقائی جناب آقا میرزا آقا علیه من کلّ بهآء ابهاه بلحاظ اطهر ملاحظه فرمایند

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

الحمد للّه الّذی ظهر و اظهر ما هو المستور فی ازل الآزال و نطق بثنآء نفسه اذاً انجذب المخلصون الی ساحة القرب و القدس و الجمال و البهائیوّن الی مقام انقطعت عن ذکره الأقلام و لا یحویه المقال تعالی من سخّر الأشیآء من حرکة قلمه الأعلی و اقام الأمر علی اساس لا تزعزعه اریاح النّفاق من الّذین کفروا باللّه ربّ الآخرة و الأولی البهآء المشرق من افق فضل ربّنا الأبهی علی افنان السّدرة الّذین شربوا رحیق الأصفی من ید عطآء ربّهم مالک الأسمآء و علی الّذین نبذوا اهوائهم و تمسّکوا بالعروة الوثقی الّتی ظهرت بین الأرض و السّمآء بارادة قویّة الّتی ما منعتها سطوة الأشقیآء الّذین اعرضوا عن ملکوت البقآء و اقبلوا الی ما هو یفنی نسأل اللّه ربّنا و ربّ ما خلق بین الأرض و السّمآء بأن یؤیّد الکلّ علی عرفانه و الاقبال الی ما ینفعهم فی عوالم ربّهم العلیّ الأبهی

روحی لنفحات قلمکم الفدآء لعمر اللّه قد وجد الخادم من عرف بیانکم ما قرّت به عین کلّ عارف و قام به کلّ قاعد و نطق به کلّ کلیل و سمع کلّ اصمّ و تقرّب کلّ غریب و بعید لأنّه مرّ من روض نبتت باسم اللّه و محبّته و ذکر اللّه و مودّته و ثنآء اللّه و عظمته قال عزّ ذکره فی مقام طوبی لقلم تحرّک علی ذکری و ثنائی و لعین توجّهت الی مشرق فضلی و مطلع انواری و للسان شهد بما شهد به لسانی و لقلب فاز بحبّی و لید اخذت کتاب اوامری و احکامی و لرجل مرّت عن الدّنیا و قامت علی صراطی و لنفس شربت کوثر الاستقامة فی امری کذلک نطق لسانی فی ملکوت بیانی لیفرح به کلّ قلب فی هذا الیوم العزیز البدیع انتهی فی‌الحقیقه این خادم فانی از دستخطّ عالی کمال بهجت و مسرّت و فرح حاصل نمود چه که هر کلمۀ آن مدلّ بود بر رضای آن حضرت و تسلیم آن حضرت و عرفان آن حضرت و این کلمه چه قدر ملیح است که از قلم آن حضرت جاری شده که مرقوم داشته‌اید و ما قضی و یقضی و امضی و یمضی انّه هو خیر لأحبّائه و اصفیائه عن ملکوت ملک السّموات و الأرضین لأنّه اعلم بهم منهم یا لیت علم العالم ما ورآء حجب الظّهور و وقف الأمم بما هو المضمر المستور الی آخر بیانکم بعد از عرض این بیان بساحت اقدس لسان عظمت باین کلمۀ مبارکه ناطق یا خادم اگر ناس بآنچه از قلم افنان علیه بهائی که در این چند سطر ثبت شده ناظر و عامل شوند کل خود را غنی و مستغنی از ما سوی اللّه مشاهده نمایند و بر ارائک سرور و انبساط و اطمینان متّکئ شوند یا خادم اگر نفسی فی‌الجمله تفکّر نماید و باستقامت تمام بعروۀ امر متمسّک شود بیقین میداند مقامی از او فوت نمیگردد و بعنایاتی فائز میشود که حال ادراک مدرکین باو صعود ننماید و عرفان عارفین خود را عاجز مشاهده کند و بعد از فوز باین مقام اعلی دیگر احزان و کدورات عالم او را مکدّر نسازد طوبی لأفنانی الّذی نطق بما تضوّع منه عرف العرفان بین الامکان لعمری انّه نطق بما ینبغی له انّا نذکره و ذکرناه من قبل مرّة بعد مرّة کأنّه کان قائماً لدی الباب فی العشیّ و الاشراق انتهی

یا محبوب فؤادی این عبد در کلّ آن در بحر حیرت متغمّس چه که ملاحظه مینماید انوار ظهور عالم را احاطه نموده و تجلّیات آفتاب حقیقی جمیع ارض را اخذ فرموده مع‌ذلک کل در فراش غفلت نائم و یا در تیه جهل سائر الّا من شآء ربّی صدهزار افسوس که نفوس از بحر سرور محرومند از حقّ جلّ سلطانه سائلم که جمیع اهل امکان را بخلع غفران مزیّن فرماید و کل را به ما انزله فی الکتاب کما هی آگاهی عطا فرماید چه اگر آگاه شوند واللّه الّذی لا اله الّا هو از خود و عالم بگذرند و به ما یلیق لهذا الیوم قیام نمایند

عرض دیگر آنکه عریضۀ آن حضرت که بساحت اقدس معروض داشته بودند این عبد فانی بالمحبّة و القوّة اخذ نمود و بافق اعلی فائز شد و بعد از حضور در منظر ابهی معروض داشت هذا ما انزله الوهّاب فی الجواب

هو المحرّک فی العالم

یا افنانی قد قرأ العبد الحاضر ما ناجیت به ربّک المظلوم الغریب الّذی یدع الکلّ الی اللّه ربّ العالمین انّا سمعنا ما نطق به لسانک و ما تحرّک به قلمک و شاهدنا توجّه قلبک و عینک و اذنک الیه و الی جماله و ندائه المرتفع فی کلّ حین فوالّذی جعل مقرّ عرشه فی السّجن الأعظم لو اطّلع العالم علی رشح من بحر فضلی لنبذوا سوائی و اخذوا صراطی المستقیم یا افنانی مع آنکه جمیع بشر در کلّ حین فنای ارض و آنچه در اوست مشاهده مینمایند مع‌ذلک باو متمسّکند و از ملکوت باقی معرض چه بسیار از بیوت که در شب نغمات مفرّحه از آنها مرتفع و در صباح نوحه و زاری ظاهر و مسموع چه مقدار از اسباب فرح و سرور و عیش که در آنی بعزا مبدّل شد و چه مقدار از زخارف و نعما که صاحب آن از آن محروم گشت و جمیع این امورات را خلق غافل مشاهده نموده و مینمایند مع‌ذلک محجوب و غافل و معرض ملاحظه میشوند دریای شیرین مقابل چشمها ظاهر و موّاج و کل ببرکۀ ملحیّۀ اجاجیّه مشغول الحمد للّه اثر حرارت محبّت الهی از لسان و قلب و ارکان آن جناب ظاهر و هویداست بجان محبوب صدهزار عالم باین مقام معادله نمینماید اگر وسعت عالم اقتضا مینمود ثمرات اعمال ظاهر میشد انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال بعنایات مخصوصۀ ربّانیّه فائز باشند و بذکرش مشغول و مسرور نفوسی که از کوثر بیان آشامیده‌اند و بافق رحمن ناظرند جمیع را تکبیر برسانید و بذکر حقّ مسرور دارید انتهی

اینکه اظهار افسردگی فرموده بودند انشآءاللّه امید است که از نفحات بیان ربّنا الرّحمن که مخصوص آن حضرت نازل شده افسردگی رفع شود و بطراز سرور مزیّن گردند و بر حسب حکم الهی باید آن حضرت بتجارت مشغول شوند و انشآءاللّه اسباب آن فراهم خواهد آمد و آنچه از قلم اعلی در الواح قبل نازل شده ظاهر خواهد شد انّه لهو المخبر العلیم الحکیم البهآء علی حضرتکم و علی الّذین عملوا بما امروا به فی کتاب اللّه ربّ العالمین

و عرض دیگر مبلغ ۱۴ عدد جنیه بتوسّط آقائی جناب اسم اللّه م‌ه علیه بهآء اللّه الأبهی رسید

خ‌ادم

فی ۱۴ ربیع‌الثّانی سنة ١٢٩٧

غصنین اعظمین روحی و ارواح العالمین لتراب اقدامهما العزیز فدا بذکر ابدع اعلی و تکبیر اقدس ابهی آن حضرت را ذاکر و مکبّرند

* * *

۱۵۲١

الحمد للّه الّذی عرّفنا نفسه و علّمنا امره و اوضح لنا مناهج الحقّ و الیقین و اظهر ما ینبغی لجوده علی العالمین نشکره فی کلّ الأحوال بشکر نطق به فی کتابه و علّمنا بجوده و سلطانه و التّکبیر و البهآء علی الّذین استقاموا علی امره و نطقوا بثنائه و فازوا باصغآء ندائه و اقبلوا الی افق فضله و تقرّبوا الی بحر اسمه العظیم

الحمد للّه الّذی فصّل بین الانشآء بالکلمة العلیا و بها غاض الموهوم و فاض بحور العلوم تعالی القیّوم الّذی نوّر العالم بالاسم الأعظم و اشرع للأمم ما یقرّبهم الی ساحة العزّة و العظمة و الجلال و مطلع القدرة و القوّة و الاجلال انّه لم یزل کان مقدّساً عن الذّکر و الثّنآء و لا یزال یکون منزّهاً عمّا یتکلّم به اهل الانشآء فلمّا کان السّبیل الیه مقطوع و الدّلیل الیه مردود نصفه بما وصف ذاته بذاته لذاته و اذکره بما ذکر نفسه بنفسه لنفسه انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم و بعد قد فاز الخادم بکتابکم الّذی کان مدلّاً لحبّکم محبوب العالمین و توجّهکم الی مقصود العارفین و حمدت اللّه بما ایّدکم علی ذکره بین خلقه و قیامکم علی انتشار آثاره فی مملکته و نسأل ربّنا الرّحمن بأن یسمعنا فی کلّ الأحیان ما تهدر به الورقآء بین الأرض و السّمآء و یقدّر لکم خیر الآخرة و الأولی تفصیل مراسلۀ آن جناب در ساحت اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه به ما تنجذب به القلوب و تطیر به النّفوس ناطق باشند و در هوای معانی و بیان طائر مادّۀ اشتعال عالم ارادۀ حقّ و کلمۀ حقّ است و اوست کبریت احمر که سبب اشتعال هر شیء بوده و خواهد بود انشآءاللّه قلوب باردۀ انفس غافله باین کبریت الهی مشتعل شوند و بشطر رحمن توجّه نمایند انتهی

و اینکه در ذکر رسالۀ سلوک که بلسان پارسی نازل شده مرقوم فرموده بودید این رساله قبل از ظهور بلسان قوم نازل شده و سبب تنزیل آن آنکه شخصی که هم عالم بود و هم عارف از اهل سنّت و جماعت عریضه‌ئی در عراق بساحت اقدس فرستاد لذا نظر بحکمت الهیّه این رساله بطریق متداولۀ بین قوم نازل شد و الیوم نفسی که بافق اعلی توجّه نمود و بحقّ عارف گشت بآنچه در او ذکر یافته از هفت وادی و یا هفت مقام بجمیع فائز است چه که در این ظهور موهومات خرق شده جمیع بعد از عرفان حقّ مأمورند باکتساب علوم نافعه و ترک شئون موهومه نسأل اللّه بأن یوفّق عباده علی ما اراد لهم من بدایع جوده و کرمه و احسانه انّه ولیّ المقبلین و مولی المخلصین این بیانات از لسان حقّ استماع شده طوبی للفائزین

جناب محمّد مصطفی ممّن ایّده اللّه علی القیام علی خدمته و سوف ینبت ما زرع فی العراق انّه لهو المنبت الحکیم در بارۀ دکّان و ما یتعلّق به آنچه واقع شد انشآءاللّه خوبست و از حقّ میطلبیم نتیجۀ حسنه از او ظاهر فرماید بر جمیع احبّای آنجا لازمست که بکمال جدّ و جهد در تمشیت امورات شما سعی نمایند اگرچه حقّ کافی بوده و هست ولکن خیر اعمال حسنه بخود نفوس عامله راجعست نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی محبّتک و ما یسرّ به قلبک اللّطیف الشّریف

و دیگر این عبد فانی از حال همشیره اطّلاعی نداشته و ندارد و از لسان قدم هم در بارۀ او کلمه‌ئی استماع ننموده که دلیل بر جهات اقبال و یا غیر آن باشد در یکی از لیالی مقدّسه لدی العرش حاضر لوحی مخصوص جناب محمود اخوی آن جناب نازل و در آن لوح این آیۀ مبارکه نازل قوله جلّ کبریائه انّا ذکرناک و نذکرک بالحقّ لأنّا نحبّ الوفآء و جعلناه من اعظم الأسمآء تفکّر فیما نزّل من القلم الأعلی لتجد منه عرف المحبوب انتهی این عبد در حضور تحریر مینمود ناگاه اشتعالی در قلب این عبد ظاهر چه که خاطر آوردم شبی را که در بیت جناب ذبیح علیه بهآء اللّه بودم او در آنجا بود و اوّل ذکر محبوب را از او شنیدم این ابیات که از مطلع بیان منزل آیات نازل شده تلاوت مینمودند رشح عما از جذبۀ ما میریزد الی آخر بشوق و شعف و انجذابی تلاوت مینمودند که از نفحات تغنّیاتش گویا عظام رمیمه از جذب بیان الهیّه بحرکت میآمدند و این بنده چنان مشاهده مینمود که جذب آن آواز جمیع اهل انشاء را احاطه مینمود و کل را بمقرّ ظهور هدایت میفرمود از قول این عبد فانی تکبیر باو برسانید و بفرمائید چه شد آن الحان بدیعه و آن نغمات منیعه و آن اشتیاق و احتراق در حبّ نیّر آفاق چون آیۀ وفا از مصدر مالک اسماء نازل شد این عبد نظر بوفا این جسارت را نمود که شاید بشأنی از بدایع نغمات الهیّه و الحان طیور عرشیّه بجذب و شور آئید که جمیع اماء رحمن را مجذوب نمائید و بشطر دوست کشانید و دیگر بخاطر آوردم آن یومی را که سیف گرفته بودند و بی‌حجاب میخواستند از خانه بیرون بروند صائحة باسم اللّه و اهل آن بیت او را گرفتند و منع نمودند بفرمائید امروز روز آن جذب و شوقست چه که نوروز روزهاست و سیّد ایّامهاست ای جهان از جان بجوش و از سینه بخروش و از تن بکوش و از لب خمر ذکر محبوب را بنوش برخیز بمحبّتش و نوشانوش گو تا هوش از سرها برود و سروش غیبی در قلبها بذکر محبوب ناطق گردد این کلمات را ناظراً الی الوفآء عرض نمودم چه که رسم وفا را چون در اوّل خمر بیان رحمن را از ساغر ذکر او نوشیدم خواستم حال این بنده از این ساغر ابدع امنع اقدس احلی باو بنوشانم

عجب است که در این یوم اعظم که جمیع عالم بنار کلمۀ مالک قدم مشتعلند از آن دیار خبری نیست و حرارتی ظاهر نه ولکن انشآءاللّه آن محبوب احباب را بذکر ربّ الأرباب مشتعل دارند یعنی آن نفوسی که بنفحات جعلیّۀ جعفریّه از شاطی احدیّه محروم شده‌اند بگو شما کلمۀ حقّ را ادراک نکردید و حقّ را از باطل تمیز ندادید این قدر هم تفکّر ننمودید که آن وعده‌های ملّا جعفر که هر سه ماه یک مرتبه باولیای خود وعدۀ ظهور جعفری میداد که ظهور خودش باشد چه شد و کل این فقره را میدانند مع‌ذلک متنبّه نشده‌اند ای محبوب ناس را باین اذکار متذکّر دار که شاید از عنایت مالک قدم در این یوم اعظم محروم نمانند خلق ضعیفند و حجاب غلیظ کو اصبع یقین که باسم ربّ العالمین کل را بردرد و از خلف حجاب نور قلب بدرخشد باری آن محبوب دست از تبلیغ بحکمت و بیان برندارند دنیا عنقریب تمام و فانیست انشآءاللّه باید بتأییدات الهی بخدمت قیام نمائید و اثر آن در ابداع ظاهر شود نسأل اللّه بأن یؤیّد الّذین اقبلوا ثمّ توقّفوا و لا یحرمهم عن البحر الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین آن بیچارها مطّلع نیستند روایات کذبه آن نفوس مقبله را بعید نمود ولکن امیدواریم که کل از کأس قرب بنوشند و از صهبای یقین بیاشامند هنیئاً لهم ثمّ هنیئاً لهم مریئاً لهم ثمّ مریئاً لهم

حسب الأمر آنکه بوصیّت مرحوم جناب حاجی علیه بهآء اللّه و رحمته و عنایته و الطافه عمل شود چه که دوست نداریم بعد از او بغیر رضای او عمل شود بذلک ینزل الخیرات علیکم من سمآء عطآء ربّکم الکریم و در آنچه وصیّت نکرده است رجوع بکتاب الهی یعنی کتاب اقدس نمایند و به ما نزّل فیه عامل شوند انتهی

اینکه نوشته بودند که اگر اقتضا نماید بعض بیانات عالیه که سبب تربیت ناس و تشویق نفوس باشد نوشته ارسال شود تا در جریدۀ مذکوره طبع شود این بنده عرض مینماید آنچه فی‌الحقیقه سبب تربیت و علّت ترقّی ناس بوده لم‌یزل و لایزال از قلم اعلی جاری ولکن اکثری از آن غافل بوده و هستند و از گلزار معانی که مایۀ ترتیب و اعتدال است دماغ عالم قسمتی نبرده و حال بالفاظی که سبب ابتلا و هرج و مرج و تنگی عالمست بآن ناطق و بآن افتخار مینمایند اگرچه وجه عالم در این ایّام بر بی‌باکی و بی‌پروائی و بی‌مذهبی است ولکن عنقریب ابصار حدیده و اذن واعیه در عالم ملک ظاهر خواهد شد و بساط مبسوطه منطوی خواهد گشت کما طوی من قبل الفاظی مابین ناس در ممالک اجنبیّه و غیرها مذکور میشود و جمیع از عالم و جاهل بآن تکلّم مینمایند و جمیع هم دارائی آن مقامات را مدّعی از جمله لفظ تمدّن و حرّیّت و انسانیّت و وداد و اتّحاد و مواسات و آزادی و برابری و شرح و بسط طویل و عریض در ذکر آن الفاظ و تفاسیر آن در جرائد عالم مذکور در این مقام لسان صدق را سزاوار است که باین کلمه ناطق شود فأتوا بعمل ان انتم من الصّادقین آنچه الیوم ملاحظه میشود اینست که سدره‌ئی را که ظهورات انسانیّت و فوق آن در ظلّ آن مذکور اگر بدست قوم افتد البتّه قطع نمایند و بسوزانند از حقّ جلّ و عزّ طلوع نیّر انصاف را از آفاق قلوب ناس مسئلت مینمائیم که شاید بحقّ ناطق شوند و بحقّ عامل گردند

و اینکه از جناب میرزا ایّده اللّه تعالی مذکور داشتید انشآءاللّه بنصایح مشفقانۀ ایشان اصحاب جحیم جهل و اعتساف بنعیم عدل و انصاف فائز شوند و نسأله تعالی بأن یجعل الأختر مرآةً لأهل البصر لیشاهدوا فیها الحال وجه ما هو المستور فی حجاب الاستقبال

و دیگر تفصیل مکتوب آن جناب در ساحت اقدس عرض شد فرمودند آنچه باید از قلم ظاهر شود ظاهر شد و هر چه باید گفته شود گفته شد و هر چه باید در انجمن عالم هویدا گردد لو شآء اللّه خواهد گشت حال صبر و صمت محبوب‌تر و از افضل اعمال محسوب انتهی

هو الأقدس الأبهی

عرض میشود کتاب آن جناب که فی‌الحقیقه دفتر محبّت مالک ایجاد و صحیفۀ وداد و اتّحاد بود بصر این احقر عباد را منوّر و قلب را تازه و خوشنود نمود نفحات اذکارش دماغ جان را قوّت بخشید و فوحات اخبارش روح را بهجت عطا فرمود و این بنده را گمان آن بود که در جواب آن جناب شرح مبسوطی که مشعر و مدلّ بر مراتب خلوص و مودّت و اتّحاد و محبّت است معروض دارد ولکن از عدم فرصت از این فیض محروم ماند دیگر جناب سمندر علیه بهآء اللّه تفصیل را ذکر مینمایند در لیالی و ایّام این عبد مشغولست لذا این مرتبه مختصراً این نامه عرض شد امید عفو است

و همچنین مخدومی جناب ملّا عبدالرّزّاق علیه بهآء اللّه مکتوبی باین بنده مرقوم داشته‌اند ابداً فرصت جواب علیحده نشد جمعی که در ساحت اقدس وارد و فائز شدند کل شاهد و گواهند لذا خدمت ایشان تکبیر و ذکر و سلام این عبد میرساند انشآءاللّه در کلّ احیان بنصرت امر رحمن بحکمت و بیان مشغول باشند

و دیگر مکتوب جنابان میرزا سمیع خان و میرزا رحیم خان علیهما بهآء اللّه رسید الحمد للّه از سماء مشیّت الهیّه لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد و همچنین لوحی مخصوص احبّای الهی که در ککن ساکنند نازل جناب ایشان مخصوص احباب آنجا تلاوت نمایند

و دیگر در فقرۀ قراری که در آنجا شد مخصوص مسافرین جناب اسم جود علیه بهآء اللّه معروض داشتند قبول فرمودند معلومست این گونه امور که متعلّق بخیرات و حسناتست لم‌یزل لدی العرش مقبول بوده مخصوص این فقره و خاصّه که در بیت آن جناب واقع شده محبوب بوده و خواهد بود ولکن حسب الأمر آنکه نفسی از احباب از کسی مطالبه ننماید هر نفسی خود سبقت نمود و باین فیض فائز شد هنیئاً له سوف یعوضه اللّه ضعف ما انفق فی سبیله انّه لهو الغفور الکریم جمیع دوستان را تکبیر بلیغ برسانید و از قول این فانی معروض دارید کوثر حیات جاری هی بنوشید هی بنوشید و نعمت حقیقی نازل هی تناول نمائید هی تناول نمائید بحر الطاف موّاج هی بجوشید هی بخروشید و در انجمن اهل بهاء که از صهبای ذکر و ثنا مدهوشند و از حرقت فراق در خروش این فقیر خادم را بجرعه‌ئی مسرور فرمائید البهآء علیکم یا اهل البهآء

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

رنگون

برادر مکرّم جناب آقا سیّد مصطفی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی عطّر العالم من نفحات وحیه و نوّر افئدة المخلصین بنور معرفته الصّلوة و السّلام و التّکبیر و البهآء علی اولیائه و اصفیائه الّذین قاموا علی خدمة امره و ما منعتهم سیوف اعدائه و لا سطوة المعرضین من عباده قاموا بقوّة الانقطاع و نصروا اللّه مالک الابداع ما اضعفتهم قوّة و لا قدرة اولئک عباد الّذین بهم ثبت حکم التّوحید و ارتفعت رایات التّجرید و اشرق نیّر البرهان بظهور اسمه العزیز البدیع

سبحانک اللّهمّ یاالهی و سیّدی و سندی طهّر آذان عبادک بکوثر فضلک لاصغآء ندائک و نوّر ابصارهم بمشاهدة افق ظهورک ای ربّ تری حزب الشّیعة کانوا ان یفتخروا بعلومهم و فنونهم و ما عندهم فلمّا اتی الوعد و سطع نور الأمر انکروا حقّک و جادلوا بآیاتک الی ان افتوا علی سفک دم مشرق فضلک و مطلع بیّناتک و مصدر اوامرک و احکامک ای ربّ قدّس افئدة مخلصیک من قصصهم و اذکارهم ثمّ زیّنهم بطراز ما جری من قلم عدلک و یراعة بیانک ای ربّ فضلک احاط و سبق و رحمتک احاطت و سبقت قدّر للمریدین من احبّائک و المقرّبین من خلقک ما یجعلهم منقطعین عن دونک و متمسّکین بما امرتهم به فی کتابک انّک انت المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر

و بعد نامه‌های آن برادر مکرّم رسید هر کدام ذکری بود مبین و گواهی بود امین از برای توجّه و تمسّک و اقبال الی اللّه ربّنا الغنیّ المتعال و بعد از قرائت قصد مقام نموده امام وجه مولی الوری عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نطق به لسان البیان فی ملکوت العرفان قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه

بسم اللّه العلیم الحکیم

یا مصطفی علیک سلام اللّه مالک الأرض و فاطر السّمآء قد حضر لدی المظلوم العبد الحاضر بکتابک و عرضه امام الوجه سمعناه و اجبناک بآیات بیّنات انّها تقرّبک الی اللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه ینادی المناد فی کلّ حین الملک للّه مالک یوم الدّین هذا یوم فاز به کلّ مستقیم و سمع کلّ اذن و شاهد کلّ ذی بصر ما ظهر و اشرق و لاح و سطع من افق ارادة اللّه ربّ العرش العظیم انّه ما اراد الّا تقدیس العباد و تنزیههم عن البغی و الفحشآء و المنکر و الطّغی انّه هو ارحم الرّاحمین انّک اذا سمعت النّدآء من الأفق الأعلی و شربت رحیق البیان من کأس عطآء مالک ملکوت الأسمآء قل

الهی الهی اشهد انّک ما خلقت العباد الّا لعرفان مشرق آیاتک و مطلع بیّناتک و ما خلقت الآذان الّا لاصغآء صریر قلمک و لا الأبصار الّا لمشاهدة انوار افق ظهورک و لا الأیادی الّا لأخذ کتابک بقدرة من عندک و سلطان من لدنک و لا القلوب الّا للاقبال الی کعبة عرفانک و عزّک و امرک و لا الأرجل الّا للوصول الی صراطک اسألک بالوجوه الّتی احمرّت من الدّم فی سبیلک و الصّدور الّتی تشبّکت من سهام الأعدآء لاعلآء کلمتک و بالأفئدة الّتی ما منعتها سطوة الظّالمین و ما خوّفتها مدافع المشرکین اقبلوا باسمک الی مظهر نفسک و طافوا حول ارادته شوقاً للقائک بأن تؤیّدنی فی کلّ الأحوال علی التّمسّک بحبل امرک و القیام علی خدمتک و ذکرک بین عبادک ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک اجد نفسی متحیّرة فی ظهورک و طلوعک و آثارک الّتی احاطت ارضک و سمائک اسألک بأن تجعل رأسی مزیّناً باکلیل الانقطاع و هیکلی مطرّزاً بطراز الخضوع و الخشوع لدی ظهور اوامرک و احکامک ای ربّ ایّدنی بجودک و کرمک علی الحکمة الّتی امرتنی بها فی صحفک و الواحک ثمّ وفّقنی علی الاستقامة الّتی انزلت حکمها من سمآء علمک و حکمتک ای ربّ قوّ عبدک هذا علی القیام علی خدمتک بالحکمة و البیان ثمّ انصره بالقدرة الّتی احاطت الکائنات و بالقوّة الّتی غلبت الممکنات وعزّتک یا اله العالم و مقصود الأمم لا تطمئنّ نفسی الّا بعنایتک و الطافک و لا تقرّ عینی الّا بمشاهدة آثارک اسألک باسمک الأعظم بأن تکتبنی من اصحاب السّفینة الحمرآء الّتی بشّر بها مبشّر امرک بین الوری و جعلتها مخصوصة لأهل البهآء اشهد انّک ما خیّبت قاصدیک و لا تخیّب آملیک لا اله الّا انت الغفور الرّحیم

یا مصطفی بلغة نورا ندای مظلوم را بشنو امروز ندا مرتفع و نور ساطع و عرف بیان متضوّع و کعبة اللّه مشهود و باب فضل مفتوح طوبی از برای نفوسی که خود را از اوهامات حزب قبل و ما عندهم من القصص و التّماثیل مقدّس نمودند و بسمع پاک و بصر مقدّس در آنچه ظاهر شده توجّه و تفرّس کردند اگرچه این ایّام آذان واعیه و ابصار حدیده بمثابۀ عدل و انصاف کمیابست بلکه نایاب اوّل امری که از برای سالک صادق لازم است تقدیس و تنزیه است از قصص و ادلّه و براهینی که حزب شیعه بآن تمسّک جسته‌اند لعمر اللّه انّهم فی ضلال مبین اذکارهم مفتریات غفلت بمقامی رسیده که بر منابر مظاهر صفات و اسماء الهی را لعن مینمایند و شاعر نیستند عاملند آنچه را که ظالمهای ارض از آن پناه بحقّ برده و میبرند از حقّ میطلبیم آن جناب را آگاه فرماید و بر نصرت امر تأیید نماید و نصرت آنچه در کتاب بهاء از قلم اعلی نازل شده باعمال و اخلاق بوده و هست این جنود اقدر و اشجع از جنود عالم مشاهده میگردد اولیا را تکبیر برسان بگو جند اللّه امروز اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه است بآن تمسّک نمائید لعمری باین جنود مدائن افئده و قلوب مسخّر شده و میشود در این ظهور اعظم فضل اعظم ظاهر و عنایت کبری مشهود کل را از سب و لعن منع نمودیم و همچنین از اعمالی که سبب حزن و علّت هم و غم است یا مصطفی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی ما یبقی به ذکرک بین الأذکار و اسمک بین الأسمآء و یزیّنک بکلمة رضائه انّه هو العزیز الفضّال لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر الفیّاض انتهی

للّه الحمد در این لیله که لیلۀ پانزدهم ١٥ شهر شعبان المعظّمست بآثار قلم اعلی فائز شدند و همچنین بامواج بحر بیان ربّنا الرّحمن ایکاش اهل عالم بقطره‌ئی از دریای عدل الهی فائز میگشتند و باشراقات انوار نیّر انصاف منوّر میشدند سبحان‌اللّه کینونت عدل ظاهر و حقیقت فضل امام وجوه مشهود ولکن بی‌انصافهای عالم یعنی اهل ایران باوهام مقبلند و از مالک انام معرض بخطا از عطای دائمی گذشته‌اند و بظلم از عفو و عدل الهی محرومند خود را از بهترین بشر و افضلترین امم میشمردند و میدانستند و چون اصبع قدرت پرده برداشت عکس آن ظاهر و باهر از صفات بشر محرومند و از اصحاب سقر در منظر اکبر مذکور حقّ شاهد و گواه هر زمان این خادم فانی در عنایات الهی ملاحظه میکند حزن او را اخذ مینماید بشأنی که قریب بهلاکت میگردد چه که هر نفسی طالب خیر و آمل فضل بوده و هست مع‌ذلک محروم و ممنوع مشاهده میگردد

الهی الهی ایّد عبادک علی عرفان ما اردت لهم بجودک و کرمک و الهمهم ما قصدت لهم بفضلک و عطائک اسألک بأنوار وجهک و اسرار علمک بأن لا تخیّبهم عن بدائع فضلک و کرمک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام من فی السّموات و الأرضین

و اینکه ذکر نفوس مذکوره علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این کلمات عالیات از مشرق ارادۀ مالک اسماء و صفات مشرق و لائح هذا ما نطق به لسان المقصود فی ذکر جناب ابوالظّفر صاحب علیه بهآء اللّه قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه

بسم اللّه الفرد الواحد العلیم الحکیم

یا اباالظّفر یذکرک المظلوم فی السّجن بما یجذبک الی اللّه ربّ العالمین انّه انزل فی الکتاب ما یهدی الأحزاب الی صراطه و یعلّمهم ما یقرّبهم الیه انّه هو الفضّال الکریم انّ النّصر فی المقام الأوّل هو الایمان باللّه و الاقرار بمطلع آیاته و مشرق وحیه و مهبط علمه المحیط قد حضر العبد الحاضر بکتاب من سمّی بمصطفی علیه بهآء اللّه و رحمته و کان فیه ذکرک ذکرناک بذکر تنجذب به افئدة المقبلین انّ المظلوم یوصی اولیائه بما ترتفع به مقاماتهم بین العباد طوبی لمن سمع النّدآء و عمل بما امر به من لدن آمر حکیم انّا ذکرنا الّذین اقبلوا الی الوجه قبل اقبالهم و بعد اقبالهم یشهد بذلک کلّ منصف بصیر

و هذا ما نطق به لسان المحبوب لمن سمّی بخیرالدّین صاحب و خبیره علیه بهآء اللّه

هو النّاظر من مقامه الأعلی

یا ایّها المقبل قد حضر اسمک فی السّجن ذکرناک بما تجد منه نفحات عنایة ربّک الخبیر قل

الهی الهی لک الحمد بما سقیتنی کوثر العرفان من ایادی فضلک و ذکرتنی من قلمک الأعلی بما لا یعادله ما خلق فی الأرض باسمک القدیر اسألک یا من بکلمتک العلیا انجذبت الأسمآء و باسمک الأبهی سخّرت من فی الأرض و السّمآء بأن تجعلنی ناطقاً بذکرک بین خلقک و متکلّماً بثنائک بین عبادک ثمّ اجعلنی مستقیماً علی حبّک بحیث لا تمنعنی سبحات الجبابرة و سطوة الفراعنة ای ربّ تری الضّعیف تمسّک باسمک القویّ و البعید باسمک القریب و الفقیر باسمک القویّ الغالب القدیر ای ربّ انا الّذی نبذت ما دونک متمسّکاً بک و بما انزلته فی کتابک اسألک ان لا تخیّبنی عمّا عندک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز العظیم

و هذا ما نزّل لجناب محمّد اسمعیل صاحب علیه بهآء اللّه

هو النّاطق امام الوجوه

یا اسمعیل در احزاب مختلفۀ عالم تفکّر نما که بچه مؤمنند و بکدام حجّت و برهان متمسّک حزب شیعه وصایای الهی را نپذیرفتند بهوی مشغول و از مولی الوری ممنوع حضرت مقصودی را که در قرون و اعصار منتظرش بودند چون ظاهر شد بر کفرش فتوی دادند و بظلم شهیدش نمودند و حال مجدّد معرضین بیان بهمان اوهام متمسّک و بهمان ظنون متشبّث قل

الهی الهی اسألک بالقدرة الّتی عند ظهورها محت قدرة العالم و بنور وجهک الّذی به اضآء الأمم بأن تؤیّد عبادک علی التّقرّب الی بحر علمک و التّوجّه الی مطلع فضلک و مخزن حکمتک انّک انت الفیّاض المقتدر الغفور الرّحیم

یا سیّد مصطفی هر یک از نفوس مذکوره فائز شد بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد و سایر اولیا را از قبل مظلوم سلام برسان و بتجلّیات انوار نیّر فضل حقّ جلّ جلاله بشارت ده لیفرحوا و یکونوا من الشّاکرین کل را وصیّت مینمائیم بامانت و دیانت و صفا و وفا جنودی که ناصر حقّ و سبب اعلاء کلمة اللّه است اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه بوده مکرّر این کلمۀ علیا از قلم مظلوم جاری و ظاهر طوبی از برای نفوسی که همّشان اصلاح عالم و تهذیب امم است انّه هو المبیّن العلیم لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین انتهی

یا حبیب فؤادی در جمیع احوال باید آن جناب ناظر بحکمت باشند لئلّا یظهر ما تضطرب به النّفوس حکمت سبب نجات عباد است و همچنین علّت حفظ و حراست از حقّ میطلبم اولیای خود را بانوارش منوّر دارد و بآثارش مزیّن انّ ربّنا هو النّاطق الأمین و النّاصح المبین دوستان آن ارض هر یک را باذکار لطیفۀ روحانیّه ذکر مینمایم و سلام میرسانم و میطلبم از برای ایشان آنچه را که سبب علوّ و علّت سموّ است انّ اللّه ربّنا هو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر

در جواب عریضۀ محبوب مکرّم جناب حاجی سیّد مهدی علیه بهآء اللّه الأبدی و ضلع ایشان علیها بهآء اللّه دو لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد انشآءاللّه از کوثر بیان بنوشند و بنوشانند اغصان سدرۀ مبارکه روحی لتراب قدومهم الفدآء مخصوص سلام میرسانند و اظهار عنایت میفرمایند البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی من معکم من الّذین شربوا رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّهم المعطی الکریم

خ‌ادم

فی ۱۵ شهر شعبان المعظّم سنة ۱۳۰۶

* * *

ط

جناب مشهدی حیدر ص علیه بهآء اللّه

صحیفة اللّه المهیمن القیّوم

هو النّاطق الذّاکر العلیم الحکیم

الحمد للّه الّذی فتح ابواب العرفان بمقالید البیان و اظهر ما کان مکنوناً فی ازل الآزال و مستوراً عن الادراک و الأبصار التّکبیر و الثّنآء و السّلام و البهآء علی ایادی امره الّذین وجدوا عرف یوم اللّه و اقبلوا الیه بقلوب نورآء و اخذوا اقداح الفلاح باسمی الأبهی من ایادی العطآء اولئک عباد وصفهم اللّه فی کتبه و صحفه و زبره و الواحه و جعلهم ایادی امره فی بلاده علیهم رحمة من عنده و عنایة من لدنه انّه هو الفضّال الفیّاض العزیز الوهّاب

یا حیدر قد حضر کتابک فی المنظر الأکبر المقام الّذی فیه نطق مالک القدر و ذکر اولیائه و انزل لهم ما تبقی به اسمائهم و اذکارهم و ارواحهم و ما ظهر منهم فی هذا السّبیل المستقیم علیهم بهآء اللّه ربّ العالمین یا حیدر افرح ثمّ اشکر بما فاز کتابک باصغآء المظلوم اذ احاطته الأحزان منکلّ الجهات بما اکتسبت ایادی الّذین نقضوا المیثاق و کفروا بآیات اللّه العلیم الخبیر طوبی لعبد اقبل و قام امام العباد باستقامة اضطربت بها افئدة المعتدین قل یا حزب اللّه ضعوا الفساد و الاعتساف و خذوا العدل و الانصاف لعمری انّکم خلقتم لاصلاح العالم و تهذیب نفوس الأمم انّه یفعل ما یشآء و یحکم کیف یشآء و فی قبضته زمام الأمور لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر القدیر کبّر من قبلی علی اولیائی الّذین شربوا رحیق العرفان من ایادی عطائی و قاموا علی خدمة امری العزیز الحکیم یا اولیائی هناک اسمعوا ندائی من شطر سجنی انّه یحفظکم و یهدیکم الی اللّه ربّکم و ربّ السّموات و الأرضین

یا حیدر قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه ثمّ انصفوا فیما ظهر بالحقّ و لا تکونوا من الظّالمین قد کنت صامتاً انطقنی اللّه و کنت ساکناً حرّکتنی ارادته لتشهد بذلک کتب اللّه العزیز العلیم ضعوا الاعتساف و خذوا الانصاف انّه یحفظکم و یکون معکم فیکلّ عالم من عوالم اللّه انّه ولیّ من اقبل الیه و ولیّ المخلصین قد خلقنا الخلق لهذا الیوم ولکنّ القوم فی وهم مبین یرون و ینکرون یسمعون و یعرضون الا انّهم من الأخسرین فی لوحی المبین

انّا اردنا فی هذا الحین ان نذکر احبّائی الّذین کانت اسمائهم فی ورقة بیضآء انّ ربّک هو المشفق الکریم یا حسین قبل علی قد اقبل الیک وجه المظلوم من هذا المقام الرّفیع و ذکرک بما انجذب به الملأ الأعلی و سکّان الفردوس طوبی للمنصفین قل انّ البیان یطوف حوله و الکتاب امام وجهه ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین قل به ماج بحر البیان و هاج عرف الرّحمن لو انتم من العارفین قل انّه بالقلم سبق اسیاف الأمم و منع النّزاع و القتال و حکم الجهاد انّه هو ارحم الرّاحمین هذا هو المکنون الّذی شهدت له الکتب و هذا هو النّبأ الّذی بشّر به محمّد رسول اللّه و من قبله کلّ رسول امین

یا زین‌العابدین انّ القلم من هذا السّجن اقبل الیک و انزل لک ما صاحت به الأشیآء و نادت الملک و الملکوت و العظمة و الجبروت للّه مالک هذا الیوم العزیز البدیع انّا ذکرناک و اباک بما یکون باقیاً ثابتاً فی کتاب اللّه المنزل القدیم اشکره بهذا الفضل الأعظم و قل

لک الحمد یا مالک القدم بما زیّنتنی بطراز العرفان و هدیتنی الی مطلع البیان اسألک بقدرة آیاتک و نفوذها ان تجعلنی مستقیماً علی حبّک بحیث لا یمنعنی ظلم الظّالمین و لا سطوة المشرکین الّذین نبذوا عهدک و اخذوا ما ظهر من مطالع الظّنون و الأوهام ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک اسألک بمشارق علمک و مطالع حکمتک ان تجعلنی مؤیّداً علی نصرة امرک بجنود الأمانة و الدّیانة انّک انت الحاکم علی ما تشآء بأمرک المحکم المتین

یا علی قد رجع حدیث الطّور بما ظهر مکلّمه و نادت السّدرة الملک للّه ربّ هذا المقام الرّفیع طوبی لأذن فازت بندائی و لقلب اقبل الی افقی المنیر طوبی لبصر ما منعه الهوی عن النّظر الی الأفق الأعلی و لید اخذت کتاب اللّه بقدرة عجزت عند ظهورها قدرة من فی السّموات و الأرضین قل یا اولیآء اللّه هل تسمعون و تصبرون این حنین قلوبکم و ضجیج نفوسکم هل عرفتم ما ظهر بالحقّ ام کنتم من المتوقّفین قل

الهی الهی و سیّدی و سندی و مقصودی و معبودی و غایة املی وعزّتک و جلالک و عظمتک و اقتدارک احبّ ان اضع وجهی علی کلّ بقعة من بقاع ارضک لعلّ یتشرّف بمقام تشرّف بقدوم اولیائک ایربّ اغفر جریرات عبادک و اولیائک و قدّر لهم ما یحفظهم عن دونک فی ایّامک اشهد انّک انت الکریم و انّک انت الرّحیم لا یعزب عن علمک من شیء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید لا اله الّا انت المقتدر العزیز العظیم

یا قلم اذکر من سمّی بیداللّه و ذکّره بما جری من لسان العظمة فی ملکوت البیان لیشکر و یکون من الحامدین نسأل اللّه ان یؤیّدک علی اخذ کتابه بقوّة لا تمنعها قوّة العالم و باستقامة لا تزلّها شبهات الأمم انّ ربّک هو المقتدر علی ما یشآء بهذا الاسم الّذی به ارتعدت فرائص العالم الّا من شآء اللّه الغفور الرّحیم

یا روح‌اللّه قد ارسلنا الرّوح من قبل و بشّر النّاس بهذا النّبإ الّذی به انقلبت الأرض و السّمآء و اضطربت افئدة المعتدین و من قبله ارسلنا الکلیم بآیات بیّنات و امرناه ان یخبر النّاس بیوم اللّه العزیز العظیم هذا الیوم الّذی فیه استوی مکلّم الطّور علی عرش الظّهور و ینادی بأعلی النّدآء یا ملأ الأرض و السّمآء تاللّه قد ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و اتی من قرّت بظهوره اعین المقرّبین کذلک اشرق نیّر البیان فی هذا المقام الّذی بنی باسمی المقتدر القدیر

یا نصراللّه قد اتی النّصر و القوم فی حجاب غلیظ انّ الظّالم بالمکاره یهدّدنی و اللّه بالنّصر یعدنی انّه هو اصدق القائلین قل انّه اظهر امره بسلطان لا تضعفه جنود العالم و لا تمنعه ضوضآء الجهّال الّذین منعوا العباد عن شریعة اللّه المهیمن المقتدر علی کلّ صغیر و کبیر

یا لسان العظمة اذکر من سمّی بسیّد محمّد الّذی طار بأجنحة الاشتیاق الی نیّر الآفاق الی ان ورد فی مقام جعله اللّه مطاف المخلصین یا محمّد اذکر اذ قصدت الغایة القصوی و الذّروة العلیا و قطعت السّبیل اذ فزت بالدّلیل فی ایّام ربّک العزیز الحمید و قطعت البرّ و البحر الی ان دخلت المدینة المحصّنة الّتی اخبر بها الزّبور و من قبله کتب اللّه ربّ العرش العظیم و قمت لدی الباب الّذی فتح بمفتاح الفضل علی من فی السّموات و الأرضین شهدت و سمعت النّدآء و فزت بما کان مسطوراً من القلم الأعلی فی کتب النّبیّین و حضرت امام کرسیّ الرّبّ و سمعت ندائه و رأیت افقه یشهد بذلک هذا اللّوح المبین طوبی لک و لسمعک و بصرک نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی الاستقامة الکبری و یقدّر لک ما قدّره للّذین شربوا رحیق الشّهادة من ایادی عطائه انّه یذکر من ذکره و یحبّ من احبّه و هو الفضّال الغفور الرّحیم و نشهد انّک شربت رحیق الوصال اذ منع عنه العباد الّا من شآء اللّه المهیمن القیّوم قل

الهی الهی و سیّدی و سندی و مقصودی و معبودی و محبوبی احبّ ان اذکرک فی قطعات ارضک و انادیک فیکلّ الأیّام باسمک بین عبادک ای ربّ اسألک بسلطانک الّذی غلب الوجود من الغیب و الشّهود و بأمرک الّذی به سخّرت العالم و افئدة الأمم ان تجعلنی ناطقاً بذکرک و منادیاً باسمک بالحکمة و البیان ثمّ اسألک بسلطانک الّذی به ارتعدت فرائص کلّ جاهل و اضطرب فؤاد کلّ معرض ان تقدّر لی من قلم الفضل ما ینبغی لبحر جودک و سمآء کرمک انّک انت الفضّال المقتدر الغفور العطوف

انّا اردنا فی هذا الحین ان نذکر من وجدنا منه عرف محبّة اللّه ربّ هذا المقام الرّفیع و نحبّ ان نختم الکتاب بذکره لیجذبه رحیق البیان الی مقام ارتفع فیه النّدآء امراً من لدن آمر قدیم انّا اصبحنا الیوم و اردنا ارضاً اخری فلمّا وردنا شاهدنا صفصافها مصفوفة و سکنّا تحت اذیاله الطّویلة المعلّقة کلّما تحرّکها اریاح الارادة الی الیمین یسمع من حفیفها قد اتی الرّحمن بسلطان مبین و الی الیسار یسمع منها قد ظهر المکنون باسمه القیّوم و کان ان یبشّر اشجار العالم بهذا الأمر الّذی ظهر من مشیّة اللّه العزیز الحمید یا ابن الهآء اسمع النّدآء الّذی ارتفع من طور العرفان عن یمین بقعة البرهان من سدرة البیان انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العزیز الکریم نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدک علی عرفان ما منع عنه اکثر العباد انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین انّا اظهرنا الأمر و انزلنا فی کتب شتّی ما یظهر من بعد فی القرون و الأعصار عند ربّک علم کلّ شیء ولکنّ النّاس فی ریب عجاب یرون و ینکرون یسمعون و یعرضون الا انّهم من اهل الضّلال لدی الغنیّ المتعال قل انصفوا یا قوم ثمّ انصروا ربّکم بالحکمة و البیان کذلک قضی الأمر من لدی اللّه ربّ الأرباب قل قد کملت النّعمة و تمّت الحجّة اتّقوا الرّحمن یا معشر العباد فی البلاد نسأل اللّه ان یفتح علی وجهک باب البیان و یؤیّدک علی تبلیغ امره بالحجّة و البرهان ایّاک ان تحزنک شماتة الأعدآء او تخوّفک سطوة الّذین کفروا باللّه مالک المبدإ و المآب قل

الهی الهی لک الحمد بما سقیتنی کأس عرفانک من ید عطائک و نوّرت قلبی بنور الایقان بجودک و عنایتک ای ربّ ترانی مقبلاً الی سمآء فضلک و متشبّثاً بأذیال ردآء رحمتک و سائلاً لدی باب کرمک و راجیاً بدایع جودک اسألک بالدّمآء الّتی سفکت فی سبیلک و بالصّدور الّتی تشبّکت لاعلآء امرک و اظهار کلمتک ان تؤیّدنی بجنود الغیب و الشّهادة لأنصر امرک بین عبادک و اذکرک بأذکار تنجذب بها افئدة خلقک ای ربّ انا عبدک الّذی اعترف بجریراتی عند امواج بحر عفوک و بخطیئاتی عند تجلّیات نیّر غفرانک کم من لیال کنت نائماً علی الفراش غافلاً عن ظهورک و اصغآء ندائک الأحلی اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و کم من ایّام کنت مشتغلاً فیها بأموری متوقّفاً فی امرک ای ربّ انا الّذی اعترف بمسکنتی و فقری و افتقاری عند ملکوت غنائک و عفوک و عطائک وعزّتک استحیی ان اذکرک و اصفک الّا بأن تجعل رأسی مزیّناً باکلیل عفوک و هیکلی مطرّزاً بطراز غفرانک آه آه عمّا فات عنّی فی ایّامک ای ربّ تری العاصی قائماً لدی باب فضلک اسألک بأنوار وجهک و مشارق وحیک ان تجعلنی ثابتاً راسخاً فی نبإک الّذی به زلّت اقدام خلقک الّا من انقذته ید کرمک لا اله الّا انت الفرد الواحد القویّ الغالب الغفور الرّحیم

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

الحمد للّه الّذی فتق بین مآء الفرقان و البیان باسمه الّذی اذ ظهر خضعت الأدیان و هو نفسه و انّه ظهر بالبرهان الّذی به تزعزعت بنیان الأرکان و هو المقتدر العزیز المنّان

و بعد در این فجر روحانی قصد سماء معانی نموده بعد از فوز حضور توجّه الیّ وجه القدم و نزّل هذه الکلمات العالیات من لدی مطلع القوّة و الاقتدار قوله جلّ جلاله و عزّ کبریائه و عزّ بیانه یا ابن ابهر علیک بهآء اللّه مالک القدر ولّ وجهک شطر المظلوم منقطعاً عمّا علی الأرض کذلک امرناک من قبل و فی هذا الحین نسأل اللّه ان یوفّقک علی الحضور و یفتح علی وجهک باب اللّقآء و یحفظک فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم انتهی

عرض این بنده آنکه چندی قبل هم از مصدر اذن در ایّامی که دستخطّ حضرت اسم‌اللّه علیه من کلّ بهآء ابهاه رسید امر صادر بتوجّه آن جناب بشطر مقصود حال مجدّداً این امر امنع اقدس از سماء مشیّت نازل هنیئاً لجنابکم و للّذین فازوا بهذه النّعمة العظمی و الموهبة الکبری و مائدة السّمآء نسأله تعالی ان یجمع بیننا و یجعلنا من الفائزین الحمد للّه ربّ العالمین آقایان آن ارض را تکبیر و سلام عرض مینمایم البهآء المشرق من افق عنایة ربّنا علی جنابکم و علی من تشبّث بذیل ربّنا الکریم

* * *

۹١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی نصر امره بالأعدآء الّذین استقرّوا علی سرر الظّلم فی ناسوت الانشآء و ارتکبوا ما ناح به الملأ الأعلی و اهل الجنّة العلیا الحمد للّه الّذی جعل کلّ ما یظهر فی الأرض سبباً لاعلآء کلمته و ارتفاع امره و ظهور عظمته بین عباده انّه لهو الّذی ما منعه البلآء عمّا اراد و لا البأسآء و الضّرّآء عمّا شآء قد نطق بکلمة و انفطرت منها سموات الأدیان و انشقّت اراضی العرفان و محت آثار الّذین کفروا بنفسه الرّحمن تعالی من اظهر کذب کلّ ذی عمامة تمسّک بالأوهام انّه لهو الّذی لا تعجزه صفوف العالم و لا الوف الأمم سوف یرون مقاماتهم فی النّیران و ما فات عنهم فی ایّام اللّه ربّ ما یکون و ما قد کان و الصّلوة و السّلام الظّاهر المشرق من افق دارالسّلام علی الّذین ما منعتهم حجبات الغافلین عن التّوجّه الی اللّه ربّ العالمین و ما خوّفتهم سیوف الظّالمین عن النّبإ العظیم قاموا و قالوا یا معشر العلمآء بأیّ ذنب قمتم علینا و بأیّ جرم افتیتم علی اصحاب السّفینة الحمرآء الّذین نطق بثنائهم لسان الکبریآء فی الأفق الأعلی و شهد بعرفانهم سدرة المنتهی الّتی تنطق بین الأرض و السّمآء انّه لا اله الّا هو مالک الوری و ربّ العرش و الثّری

سبحانک یا من باسمک ماج بحر العلم و ظهرت لآلئه بین العباد و سرت نسائم ظهورک فی البلاد اسألک بأن تؤیّد اصفیائک الّذین شربوا من ید عطائک ما انقطعت عنه السن الأوصاف و الأذکار علی خدمة امرک علی شأن یرتعد به ظهر الأصنام انّک انت مولی الأنام و مالک الأیّام ای ربّ تری اصفیائک متشتّتین فی بلادک و متفرّقین فی دیارک ای ربّ شتّت شمل الّذین شتّتوا شملهم و اخذوا ما عندهم و عملوا ما تبرّأ منه اهل فردوسک الأعلی و حظائر قدسک یا مولی الأسمآء ای ربّ اسألک بأنوار وجهک و ظهورات عظمتک بأن تفرغ علیهم صبراً من عندک و ثبّت اقدامهم علی شأن لا تزلّهم شؤونات خلقک و اعتساف عبادک ای ربّ تری سحاب الاعتساف تکدّر افق العدل و الانصاف و غبرة الظّلم منعت انوار عدلک و ظهورات کرمک اسألک بأن تنصر المظلومین من اصفیائک الّذین تسمع حنینهم من سجن الطّآء و دیار اخری انّک انت الّذی شهد کلّ ذی علم بقدرتک و اقتدارک و کلّ ذی بصر بقوّتک و عظمتک و استعلائک لا اله الّا انت المقتدر المهیمن العزیز الجبّار

و بعد قد فاز الخادم بکتابکم الّذی کان ینادی و یصیح و یشهد بحبّکم و ودّکم و اقبالکم و خضوعکم و خشوعکم و تبلیغکم و استقامتکم و ذکرکم و ثنائکم لأمر اللّه ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم فلمّا اخذنی عرف بیانکم و سکر رحیق تبیانکم و ظهر لی سرّکم و نجواکم فی اللّه و فی امره قصدت من لا یعزب عن علمه شیء و بعدما حضرت و عرضت نطق لسان المقصود بآیات لا یعرفها احد الّا هو و لا یقدر ان یذکرها الّا هو و تضوّع منها عرف عنایته علی شأن تعطّرت منه الآفاق و انّی اقرّ و اعترف بعجزی عن ذکرها و اظهارها ولکن اذکر لحضرتکم ما انطبع فی مرآة قلبی علی قدری قال عزّ بیانه یا حیدر قد سمع المظلوم ندائک فی امر اللّه و سرورک فی حبّه و حزنک بما ورد علی اولیائه لعمر الرّحمن انّ الأحزان اخذت الامکان و النّاس فی مریة و نفاق قد احاط الأعدآء حزب اللّه مالک الأسمآء علی شأن ناح به الفردوس الأعلی و سکّان الجنّة العلیا و الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق یا علی انّ الأحزان ما منع ربّک الرّحمن انّه قام علی الأمر علی شأن ما خوّفته سطوة العالم و لا ظلم الأمم ینادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء و یقول قد اتی یوم المیعاد و مالک الایجاد ینطق انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب یا علی انّ الصّبیان ارادوا ان یطفئوا نور اللّه بأفواههم و یخمدوا نار السّدرة بأعمالهم قل سحقاً لکم یا مظاهر الأوهام اتّقوا اللّه و لا تنکروا هذا الفضل الّذی به اضآءت الآفاق قل قد ظهر مطلع الاسم المکنون ان انتم تعلمون قد اتی من کان موعوداً فی کتب اللّه ان انتم تعرفون قد انار افق العالم بهذا الظّهور الأعظم ان اقبلوا بقلوب نورآء و لا تکونوا من الّذینهم لا یشعرون قد اتت السّاعة و نری النّاس صرعی یشهد بذلک عباد مکرمون یا حیدر قبل علی تاللّه قد نفخ فی صور البیان امراً من لدن ربّک الرّحمن و انصعق به من فی الأرض و السّمآء الّا الّذین انقطعوا عن العالم متمسّکین بحبل اللّه مولی الأنام هذا یوم فیه اشرقت الأرض بنور ربّک ولکنّ القوم فی غفلة و حجاب انّا اردنا حیاة اهل العالم و هم ارادوا قتلی کذلک سوّلت لهم انفسهم فی هذا الیوم الّذی تنوّر بأنوار وجه ربّه المقتدر العزیز المختار امّ الکتاب ینطق و القوم هم لا یسمعون و اللّوح المحفوظ قد ظهر بالحقّ و النّاس اکثرهم لا یقرؤون اولئک کفروا بنعمة اللّه بعد انزالها و اعرضوا عن الحقّ علّام الغیوب قد تشبّثوا بأذیال الظّنون معرضین عن اسم اللّه المکنون قل یا معشر العلمآء ان انصفوا باللّه ثمّ اتوا بما عندکم من الحجّة و البرهان ان انتم من اهل هذا المقام المحمود قل ان اقبلوا الی مشرق وحی اللّه لنریکم معادل ما عندکم و عند الأحزاب من آیات اللّه و بیّناته و حججه و برهانه اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الّذین حقّت علیهم العذاب من لدی اللّه مالک الوجود هذا یوم فیه ینادی بحر العلم و اظهر لآلئه ان انتم تعرفون و سمآء البیان ارتفعت بالحقّ من لدی اللّه المهیمن القیّوم لعمر اللّه کینونة العلم تنادی و تقول قد اتی المعلوم الّذی تزیّنت به کتب اللّه العزیز الودود قد ظهر منه کلّ فضل و خیر و الیه یعود اتّقوا اللّه یا معشر الجهلآء و لا تظلموا علی الّذین ما ارادوا الّا ما اراده اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان انتم تسمعون سیفنی ما ترونه الیوم و تنوحون علی ما فرّطتم فی جنب اللّه یشهد بذلک هذا اللّوح المسطور ان افرح بما ذکرناک من قبل و فی هذا الحین بما لا ینقطع عرفه و لا یتغیّر بدوام اسمآء اللّه ربّ العالمین انّا قبلنا ذکرک و ثنائک و تبلیغک و خدمتک فی هذا النّبإ العظیم و سمعنا ما نطق به لسانک فی المجالس و المحافل انّ ربّک هو السّمیع البصیر انّا زیّنّاک بطراز رضائی فی ملکوتی و نادیناک من شاطئ الواد الأیمن فی البقعة النّورآء خلف قلزم الکبریآء من سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا اللّه العلیم الحکیم قد خلقناک لخدمتی و اعلآء کلمتی و اظهار امری تمسّک بما خلقت له من لدن آمر قدیم

و نذکر اولیائی فی هذا الحین و نبشّرهم بعنایات اللّه و ما قدّر لهم فی کتابی المبین قد سمعتم شماتة الأعدآء فی حبّی و رأیتم ظلم الأشقیآء فی سبیلی و انا الشّاهد العلیم کم من ارض تزیّنت بدمائکم فی سبیل اللّه و کم من مدینة ارتفع فیها ضجیجکم و حنینکم و کم من سجن ساقکم الیه جنود الظّالمین فاعلموا بالیقین انّه ینصرکم و یرفعکم فی العالم و یظهر مقاماتکم بین الأمم انّه لا یضیع اجر المقرّبین ایّاکم ان تحزنکم اعمال مطالع الأوهام و ما ارتکب کلّ ظالم بعید خذوا کوب الاستقامة باسم اللّه ثمّ اشربوا منه بسلطانه القویّ القدیر کذلک لاحت من افق سمآء اللّوح شمس شفقتی و عنایتی لتشکروا ربّکم العزیز الکریم البهآء المشرق من افق ملکوت بیانی علیک و علی الّذین اقبلوا الیک و سمعوا ما نطق به لسانک فی هذا الأمر العزیز العظیم انتهی

الحمد للّه حفیف سدرۀ منتهی بشأنی مرتفع که قلوب اهل عالم اگر فی‌الجمله اقبال نمایند منجذب و مشتعل شوند بلکه کلّ اشیاء ولکن شئونات نفس و هوی عموم اهل عالم را از مالک وری محجوب نموده افّ للّذین منعتهم انفسهم و اهوائهم عن اللّه ربّ العالمین این خادم فانی باید بعدد کلّ اشیاء شکر و حمد نماید محبوب حقیقی را چه که از قلم اعلی حکم رضا مخصوص آن محبوب روحانی نازل کلّ الخیر لمن فاز بهذا المقام الأعلی و الرّتبة العلیا انّ ربّنا الرّحمن لهو الباذل الکریم در این ایّام مکرّر ذکر آن محبوب از لسان عظمت جاری و ظاهر انشآءاللّه بزیارت هر یک فائز میشوید

اینکه ذکر آقایان و دوستان و اولیای ارض ش را فرمودید للّه الحمد بطراز حبّ اللّه مزیّنند و باسمش در ملأ اعلی مذکور و معروف این فقره وقتی مخصوص در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و هر یک بذکر محبوب عالمیان فائز گشتند و این کلمات عالیات از مطلع امر منزل آیات و مظهر بیّنات نازل قوله تبارک و تعالی

هو الذّاکر العلیم الحکیم

یا حیدر قبل علی دوستان آن ارض بذکر مظلوم عالم فائز شدند و در ساحت امنع اقدس مذکورند قد ذکرنا الحآء و السّین فی الواح شتّی و فی الصّحیفة الحمرآء الّتی ما اطّلع بها الّا اللّه ربّ الأرباب و انزلنا له ما خضعت له الآیات یشهد بذلک امّ الکتاب و ذکرنا العلی بذکر انجذبت منه الأشیآء و عن ورائها کلّ ذی اذن فاز بنفحات هذه الأیّام یا علی کن علی شأن لا تحزنک نعیق الّذین کفروا باللّه و لا نعیب الّذین انکروا هذا الأمر الّذی به زلّت الأقدام و ذکرنا من سمّی بغلام قبل حسین مرّة بعد مرّة یشهد بذلک من ینطق فی هذا الحین انّه لا اله الّا انا العزیز الغفّار طوبی لک و لاسمک الّذی یجد منه المخلصون عرف خلوصک للّه مالک الرّقاب انّا نوصیک بالعمل الخالص للّه وحده و بما یرتفع به الأمر بین العباد و ذکرنا من سمّی بمحمّد قبل باقر و نبشّره بعنایة اللّه و بما نزّل له فی هذا المقام ان افرحوا یا احبّائی فی ایّامی قد ارسلنا الیکم من قبل ما یشهد لکم فی السّرّ و الاجهار تمسّکوا بعروة اللّه و حبله ثمّ انصروه فی ایّامکم بجنود الحکمة و البیان انّا نکبّر علی اولیائی فی هناک و نوصیهم بالأعمال و الأخلاق و بما نزّل من قلمی الأعلی فی اللّیالی و الأیّام انّا جعلنا سلاح المقرّبین بیان اللّه مالک یوم التّناد خذوه باسم ربّکم لعمر اللّه به یسخّر من فی الآفاق کذلک اوقدنا سراج العرفان فی مشکاة البیان و انا المقتدر العزیز المنّان یا اولیائی علیکم بهائی و رحمتی و عنایتی قد رأیتم ما لا رأت عین و سمعتم فی سبیلی ما لا سمعت آذان العالم یشهد بذلک مشرق الوحی و مطلع البرهان قد سمعتم زماجیر الأعدآء فی حبّی ان استمعوا فی هذا الحین ندائی الأحلی انّه لا یعادله شیء من الأشیآء یشهد بذلک من یدع العالم الی اعلی المقام انتهی فی‌الحقیقه فائزند بآنچه که ناس از آن محرومند الّا من شآء اللّه انشآءاللّه بکلّهم بر خدمت امر قیام نمایند و تکلّم کنند بآنچه که مقناطیس است از برای جذب عالم و آن بیانات حقّ جلّ جلاله است قسم بمحبوب عالم اگر ناس در دقایق معدودۀ محدوده بیانات الهی را اصغا نمایند البتّه از عالم و عالمیان مقدّس شده بر خدمت امرش قیام کنند بشأنی که حوادث ایشان را منع ننماید و محروم نسازد در این ظهور اعظم میفرماید سلاح جنود الهی اخلاق مرضیّه و اعمال شایسته و کلمۀ طیّبه بوده و هست این سلاح هرگز کند نشود و بصیقل محتاج نگردد هذا ما سمع الخادم من لسان ربّه المبیّن الحکیم این خادم فانی خدمت محبوب مکرّم معظّم حضرت انیس الّذی جعله المشرکون اسیراً و داروا به الدّیار سلام و تکبیر عرض مینماید حقّ واحد شاهد که لازال امام عین بوده و هستند و در هر حال از برای ایشان این خادم فانی تأیید میطلبد و همچنین آقایان مذکور سلام اللّه علیهم خدمت هر یک این خادم فانی تکبیر و سلام عرض مینماید و منتها خجلت از برای این عبد حاصل چه که جناب شیخ س‌ل علیه بهآء اللّه عازم بودند و این عبد موفّق نشد بر ذکری و یا ثنائی و اظهار خلوصی و حبّی و ودادی حقّ شاهد و گواهست بشأنی این فانی بتحریر مشغول کاد ان یضلّ النّوم سبیل عینی و چون این خدمت راجع بحقّ جلّ جلاله است و اثمارش از برای کل لذا البتّه عذر فانی مقبول و مجری است و از حقّ تعالی شأنه تأیید میطلبم که فانی را موفّق فرماید بر تدارک آنچه فوت شد انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر

اینکه ذکر حضرت افنان جناب آقا میرزا ابراهیم علیه بهآء اللّه الأبهی فرمودند وقتی مخصوص در حضور من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد اذاً افترّ ثغر البیان و نطق بما عجز عن ذکره الامکان انّ الخادم یذکر علی قدر معلوم قوله عظم بیانه و عزّ برهانه

بسمی المشرق من افق الفضل

کتاب انزله المظلوم من شطر السّجن لمن آمن باللّه المهیمن القیّوم انّه یدع الکلّ الی اللّه و یهدیهم الی صراطه الممدود قد اتی الوعد و نسفت الجبال و انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و ینطق علی غصن البیان مکلّم الطّور یا افنانی علیک بهائی انّا نذکرک و الّذین تمسّکوا بالعروة الوثقی و نوصیهم بما ینبغی لهذا الأمر الّذی کان مستوراً فی علم اللّه و مسطوراً فی لوحه المحفوظ طوبی لک و لمن شرب رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّه الغفور قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوآء الّذینهم لا یفقهون خذوا ما امرتم به من لدی اللّه و لا تتّبعوا کلّ جاهل مردود قل یوصیکم اللّه بالبرّ و التّقوی ان اعملوا ما امرتم به و لا تکونوا من الّذینهم لا یشعرون کن قائماً علی الأمر علی شأن لا تحجبک حجبات الأرض و لا تمنعک ضوضآء کلّ غافل محجوب انّا زیّنّاک بنسبتی هذا من فضل لا یعادله ما خلق فی الأرض یشهد بذلک عباد مخلصون انّا نکبّر علیک و علی احبّائی فی هناک الّذین توجّهوا الی الوجه اذ اشرقت انواره من افق العالم و اجابوا اذ ارتفع النّدآء من مقامه المحمود یا حزب اللّه فی هناک ان استمعوا من امواج هذا البحر انّه لا اله الّا انا العزیز الودود ان انصروا ربّکم بسلاح البیان بالحکمة الّتی امرتم بها فی لوحی المسطور لا تحزنوا عن الّذین ظلموا و لا تطمئنّوا من الّذین یدّعون الایمان کم من غافل جعل الاقرار شرکاً لآماله و کم من شقیّ یعترف لیعرف ما انتم علیه کذلک وصّاکم اللّه من قبل انّه لهو الحقّ علّام الغیوب البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی اولیائی فی هناک و علی الّذین ما نقضوا میثاق اللّه و عهده و علی امائی اللّائی آمنّ باللّه ربّ ما کان و ما یکون انتهی للّه الحمد آن حضرت بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز گشتند این فانی خدمت ایشان اظهار فنا و نیستی مینماید و از حقّ میطلبد در هر آن بر مقامات افنانش بیفزاید انّه علی ما یشآء قدیر

اینکه در توجّه بارض خضرا و آن اطراف مرقوم داشتند این فقره عرض شد فرمودند حال توجّه بآن اطراف جایز نه وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان عظمت شنیده شد فرمودند یا عبد حاضر نفوسی که بعنایت حقّ فائزند و مقدّمند بر کل معدود بوده و هستند و باید ایشان نفوس معروفه را ستر نمایند و اقبال و ایمانشان را مستور دارند و آنچه از ایشان در امر اللّه ظاهر شود نظر بحکمت باید مستور باشد از اعین و ممنوع باشد از آذان انتهی فی‌الحقیقه این فقره مهمّ است تفکّر در آن لازم چه که میشود سبب فتنه‌های عظیمه و ضرّ کلّی شود مثلاً شخص معزّز معروفی اگر مشاهده نماید ذکرش انتشار یافته و این سبب ذلّت و پستی مقامش میگردد بکمال ظلم قیام نماید تا بر رتبه و مقام و عزّش نقصی راه نیابد فی‌الحقیقه مراعات این فقره لازم حقّ جلّ جلاله الهام فرماید آنچه را که مصلحت کل است

ذکر جناب آقا میرزا عبدالکریم علیه بهآء اللّه نموده بودند عریضۀ ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد و یک لوح از سماء مشیّت الهی مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند و از عرفش اهل آن دیار را معطّر نمایند هذا ما نطق به لسان العظمة فی لیلة دلمآء قوله عزّ بیانه و جلّ کبریائه

هو النّاظر من افقه الأعلی

تاللّه قد ظهر امّ الکتاب و یدع الکلّ الی اللّه ربّ العالمین و البحار تنادی قد ظهر البحر الأعظم الّذی یسمع من امواجه انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر و الأشجار تصیح و تقول یا ملأ الأرض قد ارتفع حفیف سدرة المنتهی و صریر القلم الأعلی ان استمعوا و لا تکونوا من الغافلین و الشّمس تنادی یا معشر العلمآء قد انفطرت سمآء الأدیان و انشقّ القمر و کلّ فی حشر بدیع اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اتّبعوا من شهد له کتب اللّه العلیم الحکیم قد رجع حدیث الطّور فی هذا الظّهور و المکلّم یقول قد اتی المقصود و استقرّ علی عرش الایقان ان انتم من العارفین و وصّی الکلّ بما یرتفع به امر اللّه و یهدی الکلّ الی صراطه المستقیم کم من مملوک انجذب من ندآء اللّه و کم من مالک قام علی الظّلم علی شأن ناح به سکّان الفردوس الأعلی و اهل هذا المقام الکریم کم من فقیر شرب رحیق الوحی و کم من غنیّ اعرض و انکر الی ان کفر باللّه مالک هذا الیوم المبارک البدیع قل خافوا اللّه ثمّ انصفوا فی هذا النّبإ الّذی اذا ظهر خضع له کلّ نبإ عظیم قل یا معشر الجهلآء ان تنکروه بأیّ برهان یثبت ایمانکم برسل اللّه من قبل و بما نزّل من ملکوته العزیز المنیع هل یغنیکم ما عندکم و هل یحفظکم اموالکم لا ونفس اللّه المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین ضعوا ما الّفتموه بأیادی الظّنون و الأوهام و خذوا کتاب اللّه الّذی نزّل بأمره المبرم المتین قد حضر کتابک لدی المظلوم و انزل لک هذا اللّوح الّذی تضوّع منه عرف عنایة ربّک المشفق الکریم نسأل اللّه بأن یجعلک علماً فی مدینة ذکره و یرفع مقامک فی هذا الأمر الّذی یری المخلصون قبائل الأرض فی ظلّه انّ ربّک لهو العلیم الخبیر و نسأله بأن یرزقک خیر ما فی کتابه انّه لهو السّامع المجیب کن قائماً علی نصرة امره بجنود الحکمة و البیان کذلک قضی الأمر من لدی اللّه العزیز الحمید طوبی لمقبل اقبل الیوم و لمستقیم ما خوّفته جنود الظّالمین البهآء الظّاهر اللّائح من افق ملکوت البیان علیک و علی الّذین اخذوا رحیقه المختوم باسمه القیّوم و شربوا منه رغماً للّذین کفروا بالّذی آمنوا به و انکروا هذا النّبأ الّذی شهد له اللّه فی کتابه العزیز القدیم و نذکر الّذین آمنوا من ذوی قرابتک و نبشّرهم بفضل اللّه و رحمته الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین انتهی

حمد مقصود عالمیان را چه که امواج بحر عنایتش متتابع و اریاح فضلش مترادف یا محبوب فؤادی مع آنکه احزان از کلّ جهات احاطه نموده قلم اعلی در لیالی و ایّام متحرّک و مشغول روح من فی العالمین لأثر قلمه الفدآء این خادم فانی هم خدمت جناب مذکور تکبیر میرساند از عرف آیات الهی که از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل امید هست فائز شوند بآنچه که نفاد او را اخذ ننماید و تغییر راه نیابد الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر مع جناب شیخ س‌ل هم لوحی باسم ایشان نازل و ارسال شد ذکر جناب یوسف خ‌ا علیه بهآء اللّه نموده بودند الحمد للّه بعنایت حقّ جلّ جلاله فائزند این فانی خدمت ایشان تکبیر میرساند مخصوص ایشان الواح متعدّده نازل و ارسال شده انشآءاللّه بآثار قلم اعلی فائز شوند و به ما ینبغی لأیّامه عامل گردند ذکرشان در ساحت امنع اقدس بوده و هست هذه بشارة من الخادم الیه

اینکه ذکر جناب آقا محمّد حسین (با) علیه بهآء اللّه فرموده بودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس لآلی ذکر بر شکل این کلمات از بحر بیان لایزالی ظاهر قوله تبارک و تعالی

بسمه الذّاکر العلیم

یا محمّد قبل حسین کن مستعدّاً لنزول عنایة اللّه ربّ العالمین انّ الرّحمن اراد ان یقذف لک لآلئ العرفان من بحر فضله العزیز المنیع هل من ذی بصر یشهد و یری و هل من ذی سمع یسمع ندائی الأحلی من الأفق الأعلی و هل من ذی قلب یقبل الی سدرة المنتهی علی شأن لا تضعفه سطوة الملوک و لا ضوضآء المملوک ینطق بالحکمة و البیان فی الامکان و یشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو القویّ الغالب المقتدر العلیم الحکیم

یا حسین قد ذکر ذکرک لدی المظلوم فی السّجن الأعظم و انزل لک ما لا تعادله کتب العالم یشهد بذلک مالک القدم ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین انّا نادینا من افق البرهان من فی الامکان منهم من اخذه عرف بیان ربّه علی شأن نبذ ما عند النّاس شوقاً للقآء اللّه ربّ العرش العظیم و منهم من تحیّر و توقّف و منهم من سرع و طار و اجاب مولاه القدیم و منهم من اعرض و انکر الی ان کفر باللّه العزیز الحمید و منهم من افتی علیه بظلم ناح به کلّ عارف بصیر انّا دعوناهم الی کوثر الحیوان و هم حکموا علی سفک دمی بظلم مبین کذلک اشرقت شمس التّبیان من افق سمآء بیان ربّک الرّحمن انّک اذا فزت بأنوارها سبّح بحمد ربّک و قل لک الحمد یا اله العالمین طوبی لک و للّذین ما منعتهم الدّنیا و زخارفها عن هذا الأفق المنیر کبّر احبّائی من قبلی انّا نوصیهم بالحکمة الّتی انزلنا حکمها فی کتابی البدیع انتهی

و همچنین ذکر جناب آقا داراب و مشهدی باقر علیهما بهآء اللّه نموده بودند هذا ما نزّل لهما من ملکوت فضل ربّنا الرّحمن الرّحیم قوله عزّ بیانه و جلّت عظمته

بسمی المظلوم الغریب

ان یا قلم الأعلی ایّاک ان یحزنک ظلم العلمآء او سطوة الأمرآء او ضوضآء کلّ همج رعاع کلّما زاد البلآء امرناک بالنّدآء اعظم عمّا نادیت من قبل انّ ربّک لهو الآمر المختار دع الأطفال لیلعبوا بالتّراب کذلک یأمرک الوهّاب فی هذا الحین الّذی یذکر عبده داراب کن راکضاً مرّة الی الیمین و قل یا اصحاب الیمین قد قرّت عیونکم بما اشرقت شمس الظّهور و اخری الی الشّمال و قل یا اصحاب الشّمال موتوا بغیظکم قد اتی المکنون و ظهر المخزون و ینطق امامه امّ الکتاب یا اهل البهآء ایّاکم ان تمنعکم شؤونات الأعدآء عن مالک الأسمآء سوف یفنی ما ترونه الیوم و یبقی لکم ما نزّل من لدی اللّه فی المآب هذا یوم فیه تغرّدت حمامة البیان علی غصن العرفان و ظهر الصّراط و سکّرت الأبصار کذلک دارت افلاک البیان بحرکة اصبع ارادة ربّک الرّحمن و سرت السّفینة الحمرآء علی قلزم الکبریآء امراً من لدی اللّه ربّ الأرباب

و نذکر من سمّی بباقر و الّذین معه لیفرحوا بعنایة اللّه و رحمته انّه لهو المشفق العزیز الوهّاب

یا اولیائی نوصیکم بما ینبغی لمقاماتکم و لهذا الأمر الّذی جعله اللّه مقدّساً عن الأذکار خذوا لوح اللّه بقوّة من عنده ثمّ اذکروه فی اللّیالی و الأیّام و فی العشیّ و الاشراق طوبی لمن خرق الحجاب الأکبر و سمع حفیف السّدرة من شطر المنظر الأکبر انّه من اهل الفردوس الأعلی فی الزّبر و الألواح البهآء علیکم و علی الّذین نبذوا اوهام النّاس عن ورائهم متشبّثین بأذیال ردآء ربّهم مالک الایجاد انتهی

یا محبوبی عالم را آمال از عرفان مآل منع نموده و اموال از غایة قصوی محجوب ساخته بقطره متمسّک و از بحر غافل و بکتاب متشبّث و از امّ الکتاب محروم آیا چه سکری است که عالم را احاطه نموده بشأنی که فی‌الحقیقه شمس را از ظلّ تمیز نمیدهند العظمة للّه القدرة للّه فی‌الحقیقه این خادم فانی خود را در منتها درجۀ تحیّر مشاهده مینماید چه که ملاحظه میشود امری که حقّیّتش از ظهور آفتاب و بحر و سماء و ارض واضحتر و لائحتر است کل از آن محجوب و محروم از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی طلب مینماید که بید مبارک از بحر عنایت بر مردگان مبذول فرماید آنچه که سبب حیات کل است تا کل لذّت حیات و لذّت بیان رحمن و لذّت عنایتش را بیابند و بمثابۀ روح در عالم حرکت نمایند انّه لهو السّمیع المجیب و هو الغفور الکریم

و اینکه مرقوم داشتید در آن سمتها دوستان الهی وجهی معیّن نموده‌اند مخصوص اهل سجن ارض ط یشکر الخادم ربّه انّه ایّدهم علی ما ینبغی لهم فی مثل هذه الأیّام و هذه الحوادث

و اینکه مرقوم فرمودید قدری را نگاه داشتند تا در حرکت زحمت بر حضرت مذکور (اف) علیه من کلّ بهآء ابهاه وارد نیاید این فقره بعد از عرض در ساحت امنع اقدس مقبول افتاد بشأنی که فرمودند طوبی له و نعیماً له بما یکون ناظراً فی الأمور الی عزّ امر اللّه و سلطانه و ارتفاع کلمته و اعلآء حکمه یا عبد حاضر از حقّ بطلب مبلّغین در جمیع احوال ناظر باشند بآنچه که سبب و علّت تضوّع عرف تقدیس است بین عباد طوبی لحیدر قبل علی انّا اعترفنا برضائنا عنه و شهد بذلک قلمی الأعلی فی هذا المقام و مقامات اخری باید مبلّغین بقدر ضرورت از حقوق اخذ نمایند و آنهم اگر بروح و ریحان واقع شود انتهی

اگرچه در شرایط مبلّغین از قلم اعلی جاری شد آنچه که کافیست ولکن در این ایّام در عریضه‌ئی که این عبد خدمت یکی از افنان سدره عرض مینمود این کلمۀ علیا از لسان عظمت استماع شد قوله عزّ کبریائه و جلّ شأنه از حقّ میطلبیم ایشان را مؤیّد فرماید بر خدمت امر و تبلیغ ما انزله الوهّاب فی الکتاب بشأنی که ما یشهد و یری حجاب نشود و منع ننماید انشآءاللّه بثوب تقوی و رداء زهد و اکلیل انقطاع مزیّن شود آنچه ذکر شد بمثابۀ سلاحست از برای مبلّغین بل احدّ و احکم و انفذ انتهی

جناب محبوب فؤاد آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه الأبهی هم سنۀ قبل در این فقره مرقوم داشته بودند و مقصودشان آنکه هر مبلّغی که من عند اللّه موفّق و مأمور است باین امر عظیم باید بقدر کفاف با او باشد و در هر ارض که وارد میشود کمال انقطاع از او ظاهر باشد و فی‌الحقیقه این فقره مرقاة اعظم است از برای ارتقا و صعود و اقبال و توجّه امم زهد و انقطاع دو جناحند از برای صعود اسیرهای نفس و هوی الی هوآء القرب و اللّقآء للّه الحمد آن حضرت عمل فرموده آنچه را که عنداللّه مقبول بوده این مقامیست بزرگ و شأنیست عظیم حضرت افنان اح علیه من کلّ بهآء ابهاه و بعضی از ایشان بسیار زحمت کشیده‌اند فی‌الحقیقه آنچه از ایشان برآمد عامل شده‌اند و در اعلاء کلمه و ارتفاع امر و انفاق کوتاهی ننموده‌اند آن حضرت خود چون راضی بزحمت ایشان نشده‌اند باید احبّاء الهی را هم بکمال روح و ریحان آگاه نمایند که شاید از بعد آقایان افنان علیهم من کلّ بهآء ابهاه مستریح شوند اگرچه حقّ جلّ جلاله عطا میفرماید آنچه را که سزاوار است ولکن چون در این ایّام دستگاه تجارت ایشان را خسارتی رسیده لذا چندی فارغ باشند اقرب بتقوی است یا محبوب فؤادی عنایت بزرگی در بارۀ ایشان شده اگرچه حال از ایشان و غیر ایشان این فقره کما هو حقّه مستور است ولکن یظهره اللّه ربّنا المقتدر العلیم الحکیم

اینکه مرقوم فرمودند در منزل جناب حاجی میرزا فضل‌اللّه علیه بهآء اللّه تشریف داشتند مع دوستان الهی علیهم بهآء اللّه ذکرش در ساحت اقدس عرض شد هذا ما نطق به محبوب العالمین و المذکور فی افئدة النّبیّین و المرسلین قوله عزّ کبریائه یا فضل‌اللّه فضل حقّ جلّ جلاله در باره‌ات مشهود و ظاهر چه که بذکرش فائز شدی و در سجن اعظم از قلم اعلی اسمت نازل جمیع انبیا و اولیا و اصفیا باعظمیّت این فضل گواهی داده و میدهند ان افرح بهذا الفضل المبین احبّای الهی که در آن مجمع حاضر بودند هر یک را ذکر نمودیم و در کتاب الهی از قلم اعلی اسم هر یک ثبت شده طوبی لهم انّا نکبّر من هذا المقام علیهم و علی اصفیائی و اولیائی هناک و فی دیار اخری و نوصی الکلّ بالصّبر و الاصطبار فیما ورد علی الأبرار و بما یرتفع به امر اللّه العلیم الحکیم انتهی

و اینکه مرقوم داشتید ورقه علیها بهآء اللّه اخت محمّد ق‌ا خ‌ا بافق اعلی توجّه نموده لدی العرش عرض شد و همچنین عریضه‌اش معروض و هذا ما نطق به لسان الکبریآء فی الجواب قوله عزّ بیانه و جلّ ذکره

هو السّامع المجیب

یا امتی و ورقتی ان افرحی بما صعد ندائک الی سدرة المنتهی و انّها اجابتک من الأفق الأعلی انّه لا اله الّا انا المظلوم الغریب قد ظهرنا و اظهرنا الأمر و هدینا الکلّ الی صراط اللّه المستقیم و شرعنا الشّرایع و امرنا الکلّ بما ینفعهم فی الآخرة و الأولی و هم افتوا علی سفک دمی بذلک ناحت الحور و صاح الطّور و بکی الرّوح الأمین قد منعوا انفسهم عن فیوضات الأیّام بما اتّبعوا کلّ جاهل بعید قد نبذوا بحر العلم عن ورائهم متوجّهین الی الجهلآء الّذین یدّعون العلم من دون بیّنة من اللّه ربّ العالمین طوبی لک بما نبذت الأوهام و تمسّکت بحبل اللّه المتین در فضل حقّ جلّ جلاله ملاحظه نما چه بسیار از ملوک و ملکه‌های عالم بعد از طلب و آمال و انتظار از مقصود عالمیان محروم ماندند و تو بآن فائز شدی انشآءاللّه فائز شوی بعملی که عرفش بدوام اسماء حقّ جلّ جلاله باقی و پاینده ماند لعمر اللّه بکلمۀ یا امتی معادله نمینماید آنچه در ارض مشهود است زود است چشمهای عالم بمشاهدۀ آنچه از قلم اعلی نازل شده روشن و منیر گردد طوبی لک و لأمّ رضعتک قدر این مقام را بدان و بایست بر خدمت امر بشأنی که شبهات و اشارات مریبین ترا از قیام بازندارد آفتاب یقین مشرق و ناس بظنون متمسّک بحر علم موّاج و قوم بذیل جهلا متشبّث این امراض مزمنه را دریاق رفع ننماید مگر بعنایت حقّ جلّ جلاله اماء آن ارض را تکبیر برسان و بفضل و رحمت الهی بشارت ده انّا اردنا لک مقاماً ان احمدی ثمّ اشکری ربّک الفضّال الکریم الحمد للّه العلیّ العظیم انتهی

للّه الحمد بما انعم و اکرم امطار ربیع رحمانی نصیب قاصدین و طالبین و قانتات صادقات بوده و هست اشعّۀ آفتاب کرم بشأنی دیده میشود که اگر جمیع کائنات فی‌الجمله اقبال نمایند ببحر عنایتش فائز شوند از دریاهای کرم و جودش سائل و آمل که کل را بانوار هدایت مزیّن فرماید و از این فضل لا مثل له محروم نسازد انّه لهو الفضّال الکریم

و دستخطّ دیگر آن محبوب که بتاریخ ۱۵ شهر ذی‌القعدة الحرام بود عالم‌عالم فرح بخشید و مسرّت عنایت نمود انشآءاللّه لازال بعنایت حقّ جلّ جلاله مسرور باشید

و اینکه در بارۀ جناب م‌ش علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید چندی قبل لوح امنع اقدس مخصوص ایشان بصحابت جناب شیخ س‌ل علیه بهآء اللّه ارسال شد انشآءاللّه مؤیّد باشند بر خدمت امر اگرچه خطاهای کبیره از ایشان ظاهر ولکن عفا اللّه عنه فضلاً من عنده حال لحاظ عنایت بایشان متوجّه و امید هست از فضل بیمنتهای حقّ جلّ جلاله آنچه مصلحت ایشانست از سماء عنایت نازل فرماید و از قلم تقدیر مقدّر نماید لا یعلم الانسان ما یضرّه و ما ینفعه هو یعلم و یعمل ما ینبغی لعنایته لأحبّائه لکن آنچه این خادم فانی از برای ایشان طلب نموده اینست که در این ایّام عامل شوند للّه و فی سبیل اللّه آنچه را که بدوام ملک و ملکوت عرف بقا از او متضوّع باشد باری در هر حال از حقّ میطلبم آنچه را که خیر عباد در اوست

و اینکه مرقوم فرموده بودند اجلالاً لأمر اللّه من غیر اطّلاع حرکت فرمودند این فقره لدی العرش بسیار مقبول افتاد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله جلّ اجلاله و لمثله ینبغی ان یعمل ما عمل و لمثله یلیق ان یبلّغ امر ربّه انتهی

و وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مالک وری و ربّ عرش و ثری شنیده شد قوله عزّ کبریائه زهد و انقطاع بمثابۀ نیّرین اعظمینند از برای سماء تبلیغ طوبی لمن فاز بهذا المقام الأکبر و المقرّ الأطهر الأعظم انتهی

اینکه الواح خواسته بودند بااسم و بی‌اسم ارسال شد و همچنین مخصوص اولیای آباده علیهم بهآء اللّه مالک الأحدیّة الواح بدیعۀ منیعه از سماء مشیّت الهیّه نازل و ارسال شد طوبی لهم طوبی لهم و لهم حسن المبدإ و المآب

اینکه در بارۀ جناب حاجی میرزا ش‌ک (ت‌ر) علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید للّه الحمد بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز شدند و مکرّر ذکرشان در ساحت اقدس شده و لوح امنع اقدس هم مخصوص ایشان ارسال گشت یسأل الخادم ربّه بأن یجعله مستقیماً علی هذا الأمر الأعظم علی شأن یشار الیه بالبنان حرکت و توجّهشان حال از حکمت خارج لو شآء اللّه یکتب له من قلمه الأعلی اجر لقائه هذه کلمة سمعها الخادم من لسان ربّه المشفق الکریم البهآء علیه

اینکه در بارۀ قطعاتی که مخصوص جناب خان علیه بهآء اللّه ارسال شده مرقوم داشتند تفصیل آنکه آن قطعات مال سرکار خان نبوده شخصی خواسته بود لذا ارسال شد و حال دادن باو هم جایز نه حسب الأمر باید بآن جناب برسد مطالبه فرمایند حینی که ذکر محبوب فؤاد حضرت شیخ ع‌ل الّذی فاز فی اوّل الأیّام قبل اکثر الأنام و همچنین ذکر آقایان اف علیهم من کلّ بهآء ابهاه در ساحت امنع اقدس اعلی مطابق دستخطّ آن محبوب عرض شد این کلمات عالیات از مشرق امر مشرق قوله عزّ کبریائه یا حیدر قبل علی نار سدره مشتعل و مکلّم طور ظاهر و ناطق لعمر اللّه اگر دوستان الهی فی‌الجمله توجّه نمایند حلاوت بیان رحمن ایشان را بشأنی جذب نماید که آثارش ارض را احاطه کند و همچنین از نار سدره بشأنی مشتعل شوند که اثر حرارت در کل ظاهر گردد و این اشتعال و جذب نظر باسباب گاهی ظاهر و هنگامی مستور یعنی وقتی در ظلّ اسم ظاهر ظاهر و زمانی در ظلّ اسم باطن باطن علی علیه بهائی و همچنین افنانی علیهم بهائی از اقبال و توجّه و اشتعالشان افئده و قلوب مشتعل و آثار آن اشتعال در عالم موجود ولکن حال مستور سوف یری العالم جذبهم و اشتعالهم و آثار ما عملوا فی سبیل اللّه ربّ العالمین لهم ان یشکروا اللّه بهذا الفضل الّذی لیس له مثل فی العالم و ما ادرکه الأمم صدهزار حسرت و خسارت از برای نفوسی که محجوب مانده‌اند و باقوال کذبۀ مفتریه از افق اعلی و ذروۀ علیا ممنوع گشته‌اند کذلک زیّنّا سمآء عنایتی بنیّر بیانی لأولیائی الّذین ورد علیهم فی سبیلی ما خزن اجره فی علم اللّه العلیم الخبیر انتهی

الحمد للّه حضرت محبوب فؤاد جناب شیخ ع‌ل علیه بهآء اللّه الأبهی در ایّامی فائز شدند که افق آفتاب حقیقت از سحاب خالی نه و فرات رحمت الهی در سرّ سرّ جاری و وجه امر از ابصار و عیون مستور صدهزار طوبی از برای ایشان که در مثل آن ایّام ببحر اعظم رسیدند و از انوار آفتاب حقیقت قسمت بردند و همچنین آقایان عظام حضرات اف علیهم من کلّ بهآء ابهاه فائزند بمقامی که این عبد از ذکر آن عاجز است چه که حقّ جلّ جلاله ایشان را بشرافت نسبت خود مزیّن داشته جمیع عالم بیک کلمۀ یا افنانی معادله نمینماید دیگر آیاتی که مخصوص ایشان نازل شده بأفصح البیان تشهد لهم امام وجوه العالم هنیئاً لهم و مریئاً لهم

و همچنین آقایان و اولیای حقّ جلّ جلاله که ذکرشان را فرموده بودند هر یک مکرّر بعنایت الهیّه فائز گشته اجر کل عنداللّه ضایع نشده و نمیشود قسم بآفتاب ظهور یک نفس که در محبّت الهی برآورده‌اند عنداللّه مذکور و در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی مسطور است اگر هر یک را بخواهم ذکر نمایم و مقامش را اظهار دارم باید بدفاتر متعدّده و تألیف کتب عدیده مشغول شوم حقّ خود ظاهر میفرماید این خادم از حقّ میطلبد ایشان را در جمیع احوال تأیید فرماید بر استقامت و خدمت و خلوصی که جمیع اشیاء بر آن گواهی دهد و آثارش در عالم ظاهر و هویدا گردد

اینکه ذکر جناب محمّد قبل با (خ‌ا) و جناب میرزا ابو علیهما بهآء اللّه نموده بودند که الحمد للّه در اوّل شباب بافق اعلی توجّه نموده‌اند این فقره در منظر اکبر عرض شد هذا ما نزّل لهما من لدی اللّه العلیّ العظیم قوله تبارک و تعالی

بسمی المظلوم

کتاب انزله الرّحمن من ملکوت البیان لمن فی الامکان طوبی لمن سمع و اجاب و ویل لکلّ غافل مرتاب هذا یوم تنوّر بأنوار الوجه و فیه ینادی لسان العظمة الملک للّه مالک یوم المآب قد ذکر ذکرک فی هذا المقام انزلنا لک ما عجزت عن ذکره السن الأنام ان افرح بما ذکرت فی السّجن الأعظم و توجّه الیک وجه القدم من اعلی المقام انّا انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و دعونا الکلّ الی سوآء الصّراط من النّاس من اعرض و انکر و منهم من افتی علینا من دون بیّنة و برهان و اوّل من اعرض عنّا علمآء الأرض فی هذا العصر الّذین یدعوننی فی اللّیالی و الأیّام باسمی یتّکئون علی الوسائد العلیا و اذا اظهرت نفسی قاموا علیّ علی شأن صاحت به الحصاة طوبی لک بما سمعت النّدآء و اقبلت الیه و اجبت مولاک اذ اتی بقدرة و سلطان و هذا ما نزّل للآخر قوله عزّ کبریائه

بسمی الظّاهر من افق البیان

سبحان الّذی ظهر و اظهر امره علی شأن نطقت الأشیآء قد جآء الوعد و اتی الموعود الّذی شهدت الذّرّات انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم قد قرّت عیون المقرّبین من هذا الظّهور الّذی به نطقت سدرة الطّور و انار الدّیجور و هدرت حمامة الأمر علی اغصان دوحة البیان انّه لا اله الّا هو العزیز الودود کم من عبد اقبل الی الأفق الأعلی و کم من ملک اعرض عن اللّه مالک الملوک طوبی لقلب اقبل و لوجه توجّه و لأذن سمعت هذا النّدآء الّذی ارتفع من هذا المقام المحمود انّک لا تحزن من شیء توکّل علی اللّه فی کلّ الأمور قل

لک الحمد یا الهی بما ذکرتنی فی السّجن و عرّفتنی ما کان مکنوناً فی علمک و مسطوراً فی کتبک اسألک بأن تجعلنی مستقیماً علی امرک و متشبّثاً بذیل عنایتک انّک انت المقتدر العزیز الغفور انتهی

و اینکه ذکر ورقه اخت جناب آقا غلامحسین علیهما بهآء اللّه نموده بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل لها و للأوراق الّتی اقبلن و آمنّ باللّه الفرد الخبیر قوله جلّ کبریائه و عزّ بیانه

هو المشرق من افق الظّهور

یا امتی و یا ورقتی حمد کن محبوب عالمیان را که باین فیض اعظم فائز شدی در ایّامی که اکثر علما و رجال ارض از آن محرومند ترا باسم ورقه ذکر نمودیم تا بمثابۀ اوراق از اریاح ارادۀ حقّ جلّ جلاله متحرّک باشی چنانچه اوراق اشجار ارض از هبوب اریاح ان اشکری ربّک بهذا الذّکر المبین اگر حلاوت کلمۀ یا امتی را بیابی از عالمیان خود را فارغ مشاهده نمائی و در لیالی و ایّام بذکر مقصود یکتا مشغول شوی اوراق و امائی که از فرات رحمت رحمانی آشامیدند و بشطر اللّه ناظرند هر یک را بابدع بیان ذکر نمودیم طوبی لهنّ و نعیماً لهنّ سوف یظهر اللّه مقامهنّ فی مقام لا یذکر بالأذکار و لا یوصف بالأوصاف و ترا وصیّت مینمائیم بآنچه سبب ارتفاع امر اللّه است مابین عباد و اماء ندای دوستان را میشنود و اعمال را مشاهده میفرماید انّه هو السّمیع البصیر البهآء علیک و علیهنّ من لدی اللّه المقتدر العلیم الحکیم انتهی

و اینکه ذکر سیّدۀ کبیره علیها بهآء اللّه که به حاجیه معروفند نموده بودند عرض شد و یک لوح امنع اقدس مخصوص او نازل یا محبوب فؤادی امواج بحر فضل الهی نه بشأنیست که انسان بتواند تعقّل نماید و یا از عهدۀ شکر برآید کینونت حمد و ثنا و شکر در این عرصه خود را فانی مشاهده مینماید و عاجز و قاصر می‌بیند در ایّامی که از سماء بغضا سهام بلا اغزر از امطار نازل و ظلمت ضغینه از جمیع جهات محیط قلم اعلی بشأنی ناطق که صدهزار جوهر روح منصعق مشاهده میگردد بصدهزار عجز و ابتهال عرض مینمایم غافلین را آگاه فرماید و از دریای دانائی بنوشاند اوست باذل اوست معطی اوست بخشنده اوست کریم اوست توانا و بینا از مطلب دور افتادم هذا ما نزّل لها قوله جلّ جلاله

هو النّاظر من افقه الأعلی

ای کنیز خدا بشنو ندای مالک اسماء را که در سجن بتو توجّه نموده و ترا ذکر مینماید هر قاصدی را اعانت نموده و هر ندائی را جواب عطا فرموده و هر طالبی را راه داده امروز سبیل مستقیم ظاهر و میزان عدل منصوب و انوار آفتاب فضل مشرق ولکن ظلمت انفس ظالمه بمثابۀ غمام مابین آفتاب فضل و اهل عالم حجاب شده و حایل گشته طوبی از برای کسی که حجاب را خرق نمود و بانوار آفتاب ظهور منوّر گشت چه بسیار از نفوس که خود را از عقلا و اهل دانش میشمردند و در یوم الهی از جمیع فیوضات محروم و ممنوع گشتند یا ورقتی یا امتی قدر این فضل را بدان و همچنین رحمتی که بر تو سبقت گرفت و ترا بافق اعلی هدایت نمود اماء قانتات را از لسان مظلوم تکبیر برسان و بعنایتش مسرور دار انتهی

و هذا ما نزّل لضلع جناب الأنیس علیهما بهآء اللّه

هو الشّاهد العلیم

یا ورقتی ان استمعی ندائی من شطر سجنی انّه لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب انّا انزلنا من سمآء الظّهور ما انارت به الوجوه و قرّت به العیون قد اتی الوعد و القوم لا یشعرون قد ظهر الموعود و هم لا یفقهون قد اتی من خضع له العالم و تزعزعت ارکان الأمم الّذین نقضوا المیثاق و العهود قد اتاهم من یذکرونه فی اللّیالی و الأیّام و هم اعرضوا عنه و افتوا علیه بظلم ناح به روح الأمر و صاح العرش فی مقام مرفوع ان اشکری ربّک بما اختارک لعبده الّذی کان اسیراً بأیدی المشرکین فی سنین معدودات و نجّاه امراً من عنده و هو المقتدر علی ما کان و ما یکون یا ورقتی حمد کن مقصود عالم را که چشمت را روشن نمود بنور معرفت خود و اذنت را فائز فرمود باصغاء ندائه الأحلی ندائی که در لیالی و ایّام و عشیّ و اشراق مرتفع است ید فضل دستت را گرفت و از ظلمات اوهام بمشرق یقینت آورد از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر آنچه که لایق این مقام بلند است انّه غفرک و امّک انّ ربّک لهو الفضّال الکریم انّا نبشّرک و ایّاها برحمتی و عنایتی و نذکر ضلع اخیک و نبشّرها بفضلی الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

اشراقات انوار آفتاب حقیقت اولیا و احبّا و قانتات و ورقات را اخذ نموده لعمر محبوبنا و محبوب من فی السّموات و الأرض اگر بگوش حقیقت آیات الهی را اصغا نمایند کل مشتعل شوند بشأنی که عالم را مشتعل نمایند یعنی هر نفسی که در او بقیّۀ روح باقی بزندگانی حقیقی فائز میشود انّه علی کلّ شیء قدیر

در این وقت بمنظر اعلی توجّه نموده الی ان دخلت المقام اذاً نطق لسان العظمة قال و قوله الأحلی یا خادم بچه مشغول بودی عرض شد بتحریر جواب مراسلات جناب میرزا و ذکر اولیا در آن حین این کلمۀ علیا از لسان مالک وری نازل قوله جلّ کبریائه و عظم اقتداره انّا نحبّ ان نذکر انجم سمآء العرفان مرّة اخری و نوصیهم بما یرتفع به امر اللّه المهیمن القیّوم طوبی لهم بما اقبلوا و سمعوا و اجابوا و فازوا بما غفل عنه علمآء الأرض و عرفائها الّا من شآء اللّه ربّ العالمین باید باتّحاد و اتّفاق تشبّث نمایند بشأنی که اختلافات عالم سبب تشتّت نشود و فصل ننماید بکمال همّت بر اصلاح عالم قیام کنند و در جمیع اوقات بحکمت و بیان ناس غافل را ببحر دانائی هدایت نمایند که شاید آگاه شوند و از ما سوی اللّه فارغ و آزاد گردند و امر مینمائیم دوستان خود را بحفظ مقامات خود لعمری از برای هر یک مقامی مقدّر که اقلام عالم از ذکرش عاجز است طوبی لهم طوبی لهم انتهی

فی‌الحقیقه امروز روز اعمال و افعال و حکمت و بیان است در لوحی از الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل قوله عزّ بیانه در جمیع امور بحکمت ناظر باشید حکمت دریاق اعظم است بسا میشود معرض را مقبل مینماید و دشمن را دوست تمسّک باو لازم چه که در اکثری از الواح این فقره از سماء مشیّت مطلع نور احدیّه نازل طوبی للعاملین در کلّ حین متمسّک باشید بامری که سبب اعلاء کلمة اللّه گردد اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه جند اللّهند در این ظهور اعظم و همچنین کلمۀ طیّبۀ مبارکه این جنود جذّاب قلوبند و فاتح ابواب این سلاح احدّ از سلاح عالم است فاسأل اللّه بأن یؤیّد الکلّ علی ما نزل من قلمه الأعلی فی الزّبر و الألواح انتهی در جمیع احوال از حقّ جلّ جلاله تأیید میطلبم بی عنایاتش هیچ شیء از اشیاء ثمری نداشته و ندارد له الفضل و الجود و الکرم و له ما یعجز عن ذکره الأمم

دستخطّ دیگر آن محبوب که بتاریخ ٢٣ شهر شعبان المعظّم بود فی‌الحقیقه آب قوس بود از برای تشنۀ قلب الأسد للّه الحمد مسرّت کلّی حاصل هر هنگام نفحه‌ئی از شطر محبّت آن محبوب متضوّع میشود فی‌الحقیقه نافۀ مشکی است از برای این خادم فانی دماغ جان معطّر و قلب با قوّت جدید ظاهر چه که تمام آن مزیّن است بذکر و ثنا و خدمت و محبّت محبوب عالم و در آن مرقوم آنچه که بر حزب اللّه در ارض میم و الف وارد شده تعالی تعالی عمل العلی و ذکر العلی و بیان العلی و استقامة العلی و شهادة العلی و محو العلی و صحو العلی و صعود العلی و علوّ العلی لعمر محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصودکم قد ظهر منه من الاستقامة ما تزیّنت به سمآء الاقتدار و من المظلومیّة ما ناحت الحوریّات فی الغرفات و اهل الفردوس الأعلی فی مقامات عالیات فی‌الحقیقه همچه دمّی حیف بود هدر برود و در بساط منجمد شود حسن کار این بود که احدی از ایشان مغایری ندید و خلاف حکمتی واقع نه خالصاً لوجه اللّه اغلی و اعزّ اشیاء عالم را انفاق کرد هنیئاً له یک عالم هنیئاً از برای او لفظ و بیان و ذکر این عبد قابل این مقام نه ولکن از قلم اعلی نازل آنچه که سزاوار است له الحمد فی کلّ الأحوال این ایّام هم توجّه آن حضرت بآن اطراف جایز نه و مخصوص اسرای آن ارض که بسجن طاء وارد شدند آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد ذکر آن دیار و اسرای آن دیار و شهدای آن دیار در ساحت اقدس بوده و هست توجّه بارض طاء هم این سنه جایز نه چه که از داخلی هم اطمینان کامل حاصل نه انّ ربّنا الرّحمن لهو السّتّار الکریم

اینکه ذکر جناب مشهدی حسین علیه بهآء اللّه فرموده بودند آنچه اراده نموده‌اند در ساحت امنع اقدس عرض شد و مقبول افتاد ولکن فرمودند ذکرش حال جایز نه چه که مفسدین ارض در حرکتند و مترصّد دست‌آویز و همچنین فرمودند خدمات او در این سبیل در نظر بوده و هست و مدّتهاست یک لوح امنع اقدس مخصوص او نازل ولکن ارسال نشده این ایّام ارسال میشود و یک لوح دیگر هم این دو یوم نازل شد انشآءاللّه بهر دو فائز میشوند

اینکه در بارۀ جناب حاجی علی و ضلع ایشان علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما تکلّم به مکلّم الطّور قوله عزّ کبریائه و جلّ جلاله این فقره لدی الوجه مقبول افتاد نعم ما عمل به الحاجّ المذکور یعنی در تزویج بنت ذبیح علیه و علیها بهآء اللّه انّا ذکرناه من قبل و فی هذا الیوم بما قرّت به العیون و طارت به الأرواح بشّره من قبلی و ذکّره من لدی المظلوم بما نزّل من لدی اللّه مالک الرّقاب انشآءاللّه بروح و ریحان و الفت و اتّحاد ایّام بگذرانند و بذکر و ثنای مقصود عالمیان در عشیّ و اشراق مشغول باشند انتهی فی‌الحقیقه ماندن در ارض طاء در این ایّام مثمر ثمری نه انشآءاللّه ابن حضرت ذبیح علیهما بهآء اللّه بمعروف تمسّک مینمایند و سبب تفریق نمیشوند اگر محض تفرّج هم باشد توجّه بارض جناب حاجی نمایند محبوبست یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی و السّلام علی من اتّبع الهدی

عرض دیگر آنکه جناب محبوبی امین علیه بهآء اللّه ذکر آن حضرت را مکرّر نموده فی‌الحقیقه بحقّ ناظرند و بحقّ ناطق معروف را از دست نداده و انشآءاللّه نمیدهند باری ذکر خیر آن حضرت مکرّر از ایشان شنیده شد حقّ توفیق عنایت فرماید تا کل موفّق شوند بآنچه که لایق این یوم مبارک است

نفوس مذکورۀ در دستخطّ آن حضرت فی‌الحقیقه از بحر محبّت آشامیده‌اند و بافق عنایت ناظرند این معدوم فانی شهادت میدهد در حقّ ایشان و از حقّ جلّ جلاله توفیق میطلبد چندی قبل مخصوص کل الواح مقدّسۀ منیعه از سماء مشیّت الهیّه نازل و انشآءاللّه ارسال میشود از حقّ منیع سائل و آمل که کل بنفحات آیات مقصودنا و مقصود من فی العالم فائز شوند

اینکه در بارۀ حقوق مرقوم داشتند که جناب حاجی مذکور ارادۀ ادای آن دارند هذا من فضل اللّه یؤتیه من یشآء للّه الحمد مؤیّد گشتند به عمل بما نزّل فی الکتاب وجهی که قرار شد در این سنه بدهند حسب الأمر قسمت شد صورت آن بنظر میرسد از حقّ میطلبم ایشان را بر اعمال عظیمه موفّق فرماید و از سماء فضل برکت عطا نماید انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر

و اینکه در بارۀ بقعۀ مبارکۀ حضرت ورقۀ علیا و مخدّرۀ کبری و حضرت افنان حضرت خال معظّم علیهما من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتید و رجای جناب من فاز و نفوس اخری علیهم بهآء اللّه در ساحت امنع اقدس مالک الوری عرض شد و باجابت مقرون فی‌الحقیقه این عنایت بسیار عالیست چه که محو باو راه ندارد عزل باو نمیرسد از قلم اعلی در ایّام ظهور چنین عنایتی ظاهر شود معلوم است شأن و مقام آن فی‌الحقیقه بخلع باقیه و طراز دائمه فائز شدند نعیماً لهم و مریئاً لهم و طوبی لهم این ذکر در کتاب الهی مخلّد و عرفش مابین عباد متضوّع این بدء مقدّس از ختم و نهایت است در این مقام بیاناتی از لسان عظمت شنیده شد از جمله این کلمۀ علیا قوله عزّ کبریائه آفتاب بیان الهی را افول اخذ ننماید و غروب از پی درنیاید انتهی اینست مقام خلود یشهد بذلک ربّنا العزیز الودود و مخصوص لوح امنع اقدس هم در این مقام نازل یعنی در تفویض تولیت بقاع مبارکۀ مخصوصۀ در آن بقعه الی جناب الفضل الّذی فاز بلقآء اللّه فی السّجن و نفوس اخری الّذین نزّلت اسمائهم فی اللّوح امراً من لدن آمر علیم هذه صورة ما نزّل من ملکوت الأمر قوله عزّ بیانه

هو الآمر الحکیم

یا فضل‌اللّه انّا ولّیناک و الأربعة المعروفة المذکورة لدی الوجه علی البقعة الورقة العلیا و البقاع المنسوبة الینا هناک و جعلنا التّولیة فی کفّکم عزّاً لکم و لذرّیّاتکم بدوام الملک و الملکوت ان اشکروا اللّه بهذه الدّولة الباقیة و العنایة الدّائمة انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المهیمن القیّوم قوموا بقیام ثابت راسخ علی خدمة فوّضت الیکم من لدی اللّه مالک ما کان و ما یکون انتهی

و همچنین لوحی از سماء عنایت در ذکر قبول بیت و بستان جناب حاء و سین علیه بهآء اللّه نازل قوله جلّ اجلاله و عظم کبریائه

هو الحقّ لا اله الّا هو

یا حسین انّا قبلنا بیتک و بستانک و زیّنّاهما بطراز القبول و قرّرناهما مقرّاً للأولیآء الّذین یسافرون و یدورون البلاد لتبلیغ الأمر و اعلآء کلمة اللّه المطاعة و جعلناک موکّلاً علیهما و خادماً لهما و قدّرناهما لک ذکراً باقیاً دائماً لتشکر ربّک السّامع المجیب انتهی

للّه الحمد دو آفتاب از افق کرم مالک قدم ظاهر و مشرق یعنی دو لوح از سماء مشیّت مقصود عالمیان نازل و هر یک بافصح بیان بعنایت حقّ جلّ جلاله ناطق انشآءاللّه بآن فائز شوند و بآنچه مأمورند عامل گردند و همچنین حقوق الهی که جناب حاجی ع‌ل علیه بهآء اللّه بادای آن موفّق شدند کل بطراز قبول فائز و این کلمۀ مبارکه از ملکوت بیان رحمن نازل قوله تبارک و تعالی انّا قبلنا ما اراده فی سبیل اللّه طوبی لمن فاز بأدآء ما علیه من حقوق ربّه و بعد از قبول حسب الأمر قسمت شد عدد خمسین مخصوص محبوسین راء و شین و اربعین مخصوص محبوسین ارض طاء و خمسین هم از جناب شیخ س‌ل مخصوص بعضی از مسافرین اخذ شد باید از آن وجه بایشان برسد و خمسین هم بساحت اقدس ارسال دارند و یک سنه را هم بخود جناب حاجی ع‌ل علیه بهآء اللّه عطا فرمودند یعنی بخشیدند فی‌الحقیقه این عنایتی است بزرگ و فضلی است عظیم از برای نفسی که الیوم مؤیّد شود بر خدمت امر و ادای حقوق الهی چه که اثر و ثمرش بدوام ملک و ملکوت باقی است نسأل اللّه بأن یوفّقنا علی ذکره و ثنائه و علی العمل الصّالح و الکلم الطّیّب و الأخلاق الطّیّبة الرّاضیة المرضیّة و القیام علی خدمة امره المبرم المتین این خادم فانی از حقّ تعالی شأنه سائل و آمل که عظمت وقت و مقام آن را الهام فرماید تا کل قدر وقت را بدانند و بما ینبغی قیام نمایند انّه لهو المؤیّد المقتدر القدیر البهآء المشرق من افق سمآء العنایة علی حضرتکم و حضرة الأنیس و علی اولیآء اللّه و اصفیائه فی هناک الّذین ما نقضوا میثاق اللّه و عهده و ما خوّفتهم الصّفوف و الجنود و الحمد للّه مالک هذا الیوم الموعود

الحمد للّه مرّۀ اخری بدستخطّ آن حضرت فائز اینکه در بارۀ محبوبی جناب انیس و آقایان جناب آقا میرزا سیّد علی و آقا غلامحسین و آقا میرزا محمّد باقر علیهم بهآء اللّه و عنایاته مرقوم داشتید در لیلۀ هفتم شهر صفر یک ساعت و بیست و پنج دقیقه از شب گذشته قصد ذروۀ علیا و مقرّ عرش نموده آنچه مرقوم فرمودند امام وجه مالک قدم عرض شد آیۀ مبارکۀ منزلۀ در کتاب اقدس را قرائت فرمودند قوله عزّ بیانه و جلّ ذکره تزوّجوا یا قوم لیظهر منکم من یذکرنی بین عبادی هذا من امری علیکم ان اتّخذوه لأنفسکم معینا و بعد این کلمۀ علیا از ملکوت اعلی ظاهر قوله عزّ اجلاله یا عبد حاضر جمیع امور در قبضۀ قدرت الهی بوده و هست و آنچه امر نماید او محبوبست هر یک از نفوس مذکوره را ذکر نمودیم بشأنی که جمیع اشیاء از بادۀ ذکر مجذوب و بثنای مذکور ناطق هذا من فضل اللّه یؤتیه من یشآء بنویس بایشان فقر بنفسه احتشام میطلبد لعمر اللّه فقر حقیقی بمثابۀ بحر است و احتشام عالم مانند قطره ولکن احتشام دوست لازال بخضوع و خشوع دوستان ناظر و بایشان متوجّه و با ایشان جالس انتهی

بعد از عرض شعر و ذکر عهد جناب آقا میرزا سیّد علی و همچنین رجای آقایان دیگر لسان عظمة باین کلمۀ مبارکه ناطق قوله جلّ کبریائه باید آنچه در کتاب اقدس از ملکوت مشیّت الهی نازل شده عمل نمایند و قلم اعلی اجر لقا از برای هر یک در صحیفۀ حمرا ثبت میفرماید به نصبت رایة یفعل ما یشآء و هر چه اراده فرماید جاری مینماید لیس لأحد ان یقول لم و بم انتهی این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینماید که بعد از عنایت کبری یعنی اجر لقا اسبابی ظاهر شود که در ظاهر هم ایشان بشرف لقا فائز شوند و از کوثر وصال بیاشامند دیگر تا کی این عنایت ظاهر شود و شمس اذن اشراق فرماید ولکن حمد مقصود عالمیان را که از فضل بیمنتهایش عنایت فرمود آنچه را که هیچ شیء از اشیاء باو معادله ننماید اجر لقا نعمتی است عظیم و اوست مائدۀ دائمۀ باقیه للّه الحمد بآن فائز شدند صدهزار حسرت از برای نفوسی که از عنایت امروز غافلند و از انوار آفتاب حقیقت محجوب و بیخبر

و اینکه مرقوم داشتید در ارض ص در مضجع مطهّر مقدّس حضرت سلطان‌الشّهدآء و محبوب‌الشّهدآء روحی لهما الفدآء بیتوته بعمل آمد لعمر محبوبنا و محبوبکم آن حضرت عمل فرمودند آنچه را که از سیّد اعمال است و این فقیر لاشیء چگونه از عهدۀ این شکر برآید و یا اولیای دیگر که در این ارض ساکنند این عبد از قبل خود و ایشان بعجز و قصور اعتراف مینماید و در حینی که کمال تحیّر دست داده بود و در بحر فکر متغمّس بنظر آمد که مقرّ کان اللّه و لم یکن معه من شیء را بوکالت ایشان زیارت نمایم و این عملی است که صد هزار هزار عالم ربح فوق ربح از برای آن محبوبست فوراً بحمد و ثنای محبوب یکتا مشغول گشتم و طلب اذن نموده بعد از اشراق آفتاب اذن از افق اراده امام وجه حاضر و بزیارت فائز و بطراز قبول مزیّن اینست عملی که از برای او شبه و نظیر تصوّر نشده و نمیشود له الحمد و المنّة و له العنایة و الکرم و الرّحمة

و اینکه ذکر اهل بیت علیهم من کلّ بهآء ابهاه را نموده بودند و عنایات و محبّتشان که نسبت بآن جناب ظاهر شد فی‌الحقیقه سزاوار این مقامند لازال بخدمت حقّ مشغول بوده‌اند و کمال محبّت را در بارۀ اولیائش اظهار مینمودند آنچه از ظلم ظالمین یعنی ذئب و رقشا بر ایشان وارد شد از محبّت الهی ممنوع نشدند باستقامت فائزند و این مقامیست بسیار بزرگ از حقّ جلّ جلاله میطلبم ایشان را موفّق و مؤیّد دارد انّه علی کلّ شیء قدیر

و اینکه در بارۀ جناب حاجی محمّد صادق خ‌ا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید یک لوح امنع اقدس از سماء عنایت مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و از کوثر بیان رحمن بیاشامند آشامیدنی که انتهای آن از حدود مقدّس و منزّه هی بیاشامند و بنوشانند امثال آن نفوس اگر بحکمت رفتار نمایند و در حبّ الهی ثابت و مستقیم شوند تأیید حقّ جلّ جلاله بایشان میرسد باید بکمال حکمت بتبلیغ مشغول شوند که شاید اهل آن جهات عرف ظهور را بیابند و ندای دوست را بشنوند و به ما ینفعهم عامل گردند

هذا ما نزّل من سمآء مشیّة ربّنا الرّحمن لجناب خ‌ا علیه بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی

بسمی الظّاهر النّاطق من الأفق الأعلی

انّ المظلوم یذکر من اقبل الی الفرد الخبیر و اعترف بوحدانیّته کما اعترف به القلم الأعلی اذ جال فی مضمار البیان طوبی لنفس فازت بعرفان ربّها و ویل لکلّ غافل مریب انسان بمثابۀ شجر است اگر باثمار مزیّن گشت لایق مدح و ثنا بوده و هست والّا شجر بی‌ثمر قابل نار است اثمار سدرۀ انسانی بسیار لطیف و پسندیده و محبوب اخلاق مرضیّه و اعمال حسنه و کلمۀ طیّبه از اثمار این شجره محسوب ربیع اشجار ظاهره در هر سنه ظاهر و مشهود ولکن ربیع اشجار انسانیّه ایّام ظهور حقّ جلّ جلاله بوده اگر در این ربیع الهی سدره‌های وجود باثمار مذکوره مزیّن شوند البتّه انوار آفتاب عدل من علی الأرض را احاطه نماید و کل خود را فارغ و مستریح در ظلّ حضرت مقصود مشاهده کنند آب این اشجار کوثر بیان محبوب امکان است در یک آن غرس میشود و در آن دیگر از امطار رحمت رحمانی فرعش در سماء مشاهده میگردد شجرۀ یابسه قابل ذکر نبوده و نیست طوبی از برای مقبلی که بطراز همّت مزیّن شد و بر خدمت امر قیام نمود او بمقصود فائز و بآنچه از برای او خلق شده عارف صدهزار افسوس از برای نفوس غافله فی‌الحقیقه ایشان بمثابۀ اوراق یابسۀ مطروحۀ بر ارضند عنقریب باد اجل هر یک را بمقرّ خود راجع نماید غافل آمدند و غافل زیستند و غافل بمقام خود رجوع نمودند عالم در هر حین بأعلی النّدآء ندا مینماید و میگوید من فانیم و ظهورات و الوان من فانی از اختلافات و تغییرات محدثۀ در من پند گیرید و متنبّه شوید مع‌ذلک بصر موجود نه تا ملاحظه کند و سمع مشهود نه تا بشنود سمع حقیقی امروز ندا مینماید و میگوید هنیئاً لی امروز روز من است چه که ندآء اللّه مرتفع است و کینونت بصر میگوید مریئاً لی روز روز من است چه که جمال قدم از افق اعلی مشرق و لائح باید اهل بهاء از مالک اسماء در کلّ احیان سائل و آمل شوند که شاید اهل انشاء از فیوضات ایّامش محروم نمانند جمیع علما باین کلمه ناطق بودند و مکرّر در زمان طفولیّت نفس حقّ اصغا نموده میگفتند آیا آن کلمۀ قائم چه کلمه‌ایست که نقبا از آن فرار اختیار مینمایند بگو آن کلمه حال ظاهر و شما قبل از استماع فرار نموده‌اید و ملتفت نیستید و آن کلمۀ مبارکۀ مکنونۀ مخزونۀ مصونه اینست هو در قمیص انا ظاهر و مکنون به انا المشهود ناطق اینست آن کلمه‌ئی که فرائص مشرکین از آن مرتعد شده سبحان‌اللّه در جمیع کتب قبل عظمت این یوم و عظمت ظهور و عظمت آیات و عظمت کلمه و عظمت استقامت و عظمت شأن و مقام ذکر شده مع‌ذلک خلق از او غافل و محتجب انبیا لقای این یوم را آمل بودند داود میفرماید من یقودنی الی المدینة المحصّنة مدینۀ محصّنه عکّاست و حصنش بسیار محکم و مظلوم در او مسجون و همچنین در فرقان میفرماید ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و بشّرهم بأیّام اللّه در اکثری از صحف و کتب الهی ذکر این یوم بکمال تصریح مذکور و مسطور علمای عصر ناس را از این مقام اعلی و ذروۀ علیا و غایة قصوی منع نموده‌اند طوبی از برای آن جناب که ظلمت اوهام از نور یقین منعت ننمود و سطوت ایّام شما را از مالک انام بازنداشت قدر این مقام را بدان و از حقّ جلّ جلاله حفظش را بخواه در هر حال دولت باقیه مخصوص حقّ و اولیائش بوده و خواهد بود البهآء المشرق من افق البقآء علیک و علی الّذین تمسّکوا بحبل اللّه المتین انتهی

الحمد للّه اشراقات انوار آفتاب عنایت کل را فراگرفته و بخششی ظاهر که هر ذکر بدیعی از ذکرش اظهار عجز نموده از حقّ جلّ جلاله این فانی سائل و آمل که کل را یعنی دوستان و آقایان را از شرّ خادعین و خائنین و ماکرین محفوظ دارد اوست مهیمن بر کل و قادر بر کل و محیط بر کل

و اینکه در بارۀ آقا میرزا عبّاس علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید که در اوّل ایّام عمر بنار محبّت مشتعلند و بخدمت قائم این فقره هم در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن قوله جلّ و عزّ

هو العلیم البصیر

انشآءاللّه نهالهای جدیده از امطار رحمت الهی باوراق و اثمار بدیعۀ جنیّه فائز شوند امروز پرتو آفتاب فضل عالم را احاطه نموده طوبی از برای نفسی که باو فائز شد و ویل لکلّ غافل مرتاب نعیم از برای اشجاری که از اریاح ارادۀ حقّ جلّ جلاله حرکت نمایند در اوّل ایّام بعرفان حقّ و خدمت دوستانش فائز شدی انشآءاللّه در جمیع احوال و ایّام حیات بافق اعلی ناظر باشی و بنار حبّش مشتعل و از انوار وجهش منیر الأمر بید اللّه العلیم الخبیر البهآء علیک انتهی

این عبد فانی هم خدمت کل مرّة بعد مرّة عرض خلوص میرساند دیگر از تحریر خجلت میبرم چه که بسیار مزاحم شدم ای کاش هر دقیقه از دقایق این ایّام هزار دقیقه و هر ساعتی هزار ساعت میشد و این عبد هم مؤیّد میگشت و بذکر و ثنای اولیای حقّ مشغول میشد اگرچه باز کما ینبغی از عهده برنمیآمد ولکن امید هست که این رجا مقام عمل ظاهر شود و مقرّ گیرد انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر البهآء المشرق من افق سمآء عنایة ربّنا علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم و یسمع قولکم و یعینکم و ینصرکم فی اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی

عرض دیگر آنکه جمیع اولیاء الهی از عباد و اماء که در دستخطّهای آن حضرت مذکور بودند مخصوص هر یک لوح ابدع امنع اقدس از سماء عنایت نازل و ارسال شد هم این عبد در اصل مکتوب ثبت نموده و هم علیحده لوح نوشته ارسال گشت للّه الحمد مکرّر مذکور گشتند و آنچه بطرز لوح نیست یعنی بعضی فقرات منزله است باید آن محبوب سواد آن را از برای صاحبان آن ارسال فرمایند و همچنین یک لوح امنع اقدس اعزّ ابهی مخصوص آن محبوب نازل فضلاً علی ما نزّل فی المکتوب ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز گردند و عدد اسم اعظم الواح بدیعۀ منیعه بلااسم ارسال شد حسب الاستدعای آن حضرت و آنچه الواح مخصوص اولیای ارض ش نازل نزد محبوب روحانی جناب انیس علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال شد که برسانند و آنچه مخصوص اولیای آباده است نزد آقائی حضرت افنان جناب آقا میرزا آقا علیه من کل بهآء ابهاه ارسال شد که ارسال دارند انشآءاللّه عرف آیات الهیّه و کلمات قدسیّه که از خزائن علم ظاهر شده جمیع را اخذ نماید و به ما یحبّ و یرضی مؤیّد فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر الحمد للّه الواحد العزیز الفرید

خ‌ادم

فی ١٩ شهر محرّم الحرام سنة ١٣٠١

[یادداشت]

  • ١

    رقم ٩ بر طبق حساب ابجد معادل عددی کلمه ”بهاء“ است.

* * *

م‌ص

جناب حاجی میرزا ابوالقاسم ش علیه سلام اللّه

غرّۀ رجب سنۀ ١٣٠٧

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

الحمد للّه الّذی نطق بکلمة من کلماته العلیا و بها فصّل بین العباد فی ناسوت الانشآء و بها اظهر سلطانه و ابرز اقتداره و بها ماجت بحور المعانی و البیان فی الامکان و نطق الکتاب الأعظم بین الأمم

یا ملأ الأرض و السّمآء تاللّه قد اتی مشرق الایقان و معه الفرقان الّذی به فرّق بین الحقّ و الباطل بذلک ارتعدت فرائص القبائل الّا من شآء اللّه ربّ العالمین و مقصود العارفین

سبحانک یا الهی و سیّدی و سندی اسألک بنورک السّاطع المبین و بحبلک المتین و بتجلّیاتک فی یوم الدّین ان تنوّر قلوب اولیائک بنور معرفتک ثمّ ارزقهم کوثر الاستقامة من ایادی عطائک ای ربّ قد خلقتهم لاعلآء امرک و اظهار کلمتک تراهم منقطعین عن دونک و مسرعین الی شاطئ بحر توحیدک بحیث نبذوا الأوهام و الظّنون الّتی بها منع عبادک عن التّقرّب الی ساحة عزّک و بساط عظمتک قدّر لهم یا مقصود العالم ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأمور لا اله الّا انت مالک یوم النّشور

و بعد یا حبیبی قد طار قلب الفانی اذ سمع هدیر عندلیب ثنائک فی وصف اللّه ربّنا و ربّک و مقصودنا و مقصودک و اخذ زمام السّکون عن کفّی بحیث نطقت امام الوجوه الملک لمن اجتذب بندائه عباده فی الأعصار و القرون وعزّة اللّه و عظمته قد اخذنی الفرح من کلّ الجهات بما خرق حضرتک الحجبات الّتی بها منع العباد عن التّوجّه الی الأفق الأعلی و الذّروة العلیا کأنّی سمعت من آثار قلمکم آیات انجذابکم و اشتعالکم و اشتیاقکم الی اللّه المقتدر الغفور العطوف فلمّا قرأت و اطّلعت قصدت المقام و عرضت امام الوجه قال المولی ارواحنا فداه یا اباالقاسم علیک سلام اللّه و عنایته قد حضر العبد الحاضر امام الوجه و عرض کتابک وجدنا منه نفحات حبّک و اقبالک و خلوصک و ایقانک و استقامتک و خشوعک للّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ العرش العظیم لعمری لو یتوجّه احد بسمع الفطرة لیسمع من الصّخره الملک و الملکوت و العزّ و الجبروت للّه ربّ العالمین طوبی لأذنک بما سمعت النّدآء و لبصرک بما رأی الأفق الأعلی و لقیامک امام کرسیّ العدل و لذکرک و ثنائک فی یوم فیه احاط المشرکون مدن اللّه مالک ما کان و ما یکون

یا ایّها الطّائر فی هوآء محبّة اللّه ینبغی لک و للموحّدین ان یتشبّثوا بأذیال ردآء عنایة اللّه و یسألوا من سمآء فضله و بحر عطائه ان یحفظهم من شرّ المشرکین و یبدّل ضعفهم بالقوّة و عجزهم بالاقتدار انّه هو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته زمام الأسمآء لا اله الّا هو المقتدر العزیز الحمید انّک اذا سمعت ندآء المظلوم ولّ وجهک شطر کعبة اللّه المهیمن القیّوم و قل

لک الحمد یا الهی بما هدیتنی الی صراطک المستقیم و بشّرتنی بظهور نبئک العظیم و نوّرت قلبی بنور توحیدک و انطقت لسانی بما انزلته فی کتبک و صحفک و الواحک سبحانک یا مرسل الأریاح و فالق الأصباح اسألک بمصباحک الّذی احاطته عواصف فراعنة العباد و قواصف جبابرة من فی البلاد ان تؤیّد من اقرّ بتوحیدک و اعترف بما انزلته فی کتبک ای ربّ تسمع حنینی فی حبّک و شوقی و شغفی من نفحات وحیک اسألک ان توفّقنی لأبشّر العباد بظهور آیاتک و بروز بیّناتک انّک انت المقتدر الفضّال الکریم لا اله الّا انت العلیم الحکیم انتهی

این فانی متحیّر که فضل و عنایت و عدل و عطای حقّ جلّ جلاله چه تصرّفی در عالم وجود داشته و دارد مقتضیات حکمت آن حضرت را مؤیّد فرمود بر حضور در مقامی که کل از آن اعراض نموده‌اند و موفّق نمود بر اصغای بیانی که جمیع از آن ممنوع و محرومند الّا من شاءت مشیّته النّافذة و ارادته الغالبة فی‌الحقیقه عالم جدید شده اسرار بیان بارادۀ مقصود عالمیان از غیب بشهود و از ستر بظهور آمده چون این عنایات بر حسب ظاهر از برای آن حضرت ظاهر شده و کشف نقاب نموده امید هست قائد جنود اللّه یعنی بر و تقوی گردند اخلاق مرضیّه از اقوی جنود عالم نزد مالک قدم مذکور انشآءاللّه باین جنود مدائن حکمت و بیان را تصرّف نمایند و عالم را بنور معرفت منوّر دارند این امر لدی اللّه صعب نبوده و نیست بیک کلمه گوهر پاک عدل را جذب نمود و بر سموات برتری داد هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون از همّت آن حضرت اطمینان حاصل که جمعی از غافلین را بافق دانائی دعوت نمایند و فائز فرمایند بآنچه که السن حقایق بکلمۀ مبارکۀ الملک للّه ناطق گردد اولیای آن ارض طرّاً نزد مولی مذکور بوده و هستند و این فانی از برای هر یک طلب نموده نعمتهائی را که از احصا خارجست و از تحدید فارغ

اینکه در بارۀ ذکری که سبب آگاهی عباد است مرقوم فرمودند در آن اراضی حسب ‌الأمر جایز نه چه که اکثری از عباد مابین مفسد و مصلح فرق نگذاشته‌اند بلکه مصلح را مفسد و مفسد را مصلح دانسته و میدانند ارکان انصاف را سستی اخذ نموده و کذلک عدل را باید این عبد و آن جناب از حقّ بطلبیم عباد خود را بطراز انصاف مزیّن دارد امری که سبب فرح و علّت سرور است اینست که آن حضرت از بحر عنایت محروم نگشتند و نوشیدند آنچه را که ذکرش الی‌الأبد باقی و برقرار است و لازال مذکورند مدد غیبی اعانتش را ظاهر فرماید چه که حرکت و نیّت لوجه اللّه بوده و هست یسأل الخادم ربّه ان یقرّبکم و یوفّقکم و یؤیّدکم علی ذکره و ثنائه بالحکمة و البیان انّ ربّنا هو المقتدر العزیز المستعان

اینکه ذکر جناب حاجی میرزا ابوطالب ایّده اللّه را نمودند چون قبل از اطّلاع بر امر ظاهر شده بأسی نبوده و نیست اسأل اللّه ان یقدّر له ما قدّره لأمنائه و اصفیائه انّه هو المقتدر المختار امید آنکه از بعد بذکر مولی مذکور آیند و از بحر اعظم محروم نمانند

و اینکه در بارۀ کتاب مبارک ایقان مرقوم داشتند لو شآء اللّه تمام آن بآن جناب میرسد طائفین حول طرّاً سلام میرسانند و از حقّ جلّ جلاله از برای آن جناب تأیید میطلبند السّلام و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی عباد اللّه الصّالحین

* * *

هو النّاطق علی العرش امام وجوه العالم

الحمد للّه الّذی نوّر العالم بنیّر لاح و اشرق من فجر الظّهور فی افق سمآء بیان الرّحمن و بذلک غرّدت حمامة البهآء علی عمود النّور فی الفردوس الاعلی تاللّه قد اتی مکلّم الطّور و ظهر ربّ النّار فی سدرة الوجود و ینطق انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العلیم الخبیر و الحمد للّه الّذی زیّن سمآء المحبّة بانجم الاتّحاد و الاتّفاق و جعل سبب الاعظم لظهور ما اراد بین الامم حکم الاقتران فی الامکان و انّه عمّر الممالک و البلدان و اظهر الصّنائع و ما ترونه الیوم و سمعتموه من قبل من عباده الحکمآء تعالی مولی الاسمآء الّذی حکم بالتّزویج لراحة عباده و خلقه و سکونهم و اطمینانهم فی مملکته و بذلک انزل من ملکوته المقدّس فی کتابه الاقدس و فی کتبه و صحفه من قبل و من بعد انّه لهو المقتدر علی ما اراد و هو الفرد الواحد المختار

سبحانک یا اله العالم و مقصود الامم یشهد لسان ظاهری و باطنی و اعضائی و اجزآئی و ارکانی بوحدانیّتک و فرادنیّتک و بانّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت مقدّساً عنکلّ ذکر و وصف و ثنآء و لا تزال تکون بمثل ما کنت فی ازل الآزال

ای ربّ اسئلک بنسائم فجر ظهورک الّتی بها احییت الکائنات و بامطار سمآء فضلک و لئالی بحر علمک و حکمتک بان تؤیّد الّذی اقبل الیک و اظهرت له فضلک و عنایتک و وهبته امة من امآئک الّتی کانت قائمة علی خدمتک فی سنین معدودات اظهاراً لجودک و ابرازاً لفضلک ای ربّ الّف بینهما باسمک الّذی به سخّرت القلوب و اجتذبت النّفوس انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام من فی السّموات و الارضین و الحمد لک یا اله العالمین و مقصود العارفین

* * *

ا‌ب

نبیل قبل تقی

هو المقتدر المتعالی المقدّس العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی نوّر العالم من النّور الّذی اشرق من افق اسمه الأعظم اذاً اضطربت الأمم منهم من مات و رجع الی الفنآء و منهم من انصعق علی الأرض الغبرآء و منهم من اجتذبه النّور الی الأفق الأعلی البقعة المبارکة الّتی تنطق فیها السّدرة المنتهی انّه لا اله الّا ربّ الآخرة و الأولی و الحمد للّه الّذی زیّن الأشیآء بطراز النّقطة الظّاهرة تحت البآء و رکّبها بالهآء اذاً هدرت الورقآء و دلع دیک السّنآء و غرّدت حمامة البیان علی غصن البقآء انّه لا اله الّا هو و انّه لهو الکنز المخزون و الاسم المکنون الّذی به زیّنت الزّبر و الألواح و انّه لنار اللّه لمن اعرض و طغی و نور اللّه لمن اقبل و هدی و به فصّل اللّه بین الأخیار و الأشرار و به ادارت ایادی العطآء کوثر البقآء طوبی لمن نبذ الهوی و شرب منه باسم ربّه الأبهی و ویل لمن انکر و کفر باللّه مالک الأسمآء و فاطر الأرض و السّمآء

و بعد قد بلغ الخادم کتابکم الّذی کان مزیّناً بذکر اللّه و ثنائه و معطّراً بالعرف الّذی کان متضوّعاً من قمیص خلوصکم لسلطانه و حضرته نسأل ‌اللّه بأن یقرّبکم الیه فی کلّ الأحیان و ینطقکم بما یجتذب به اهل الأدیان انّه لهو المقتدر المتعالی العزیز المستعان

مکتوب آن جناب واصل الحمد للّه عرف محبّت محبوب عالمیان از آن ساطع و آنچه از اقبال و اتّفاق و اتّحاد احبّا ذکر نموده بودند کمال فرح روی داد چه که الیوم کلّ مخصوص عرفان اللّه و اتّحاد و اتّفاق در امرش خلق شده‌اند طوبی لهم انّ لهم حسن مآب و آنچه از بلایای وارده مرقوم داشتند اگر‌چه بظاهر سبب حزن و اندوه شد ولکن چون لوجه اللّه وارد شده نور علی نور بوده و خواهد بود دنیا فانیست چنانچه مشاهده میشود در کلّ دقایق در تغییر و تبدیل است و همین تغییر لوحی است که در او فنای آن از قلم قدرت ثبت شده یا طوبی للمتبصّرین عنقریب بساط ظلم پیچیده شود چنانچه از قبل شده و بساط نتایج اعمال مخلصین گسترده گردد اگر این مقام تفصیل داده شود لعمر اللّه جمیع قلوب اهل عالم طائف حول احبّای حول حقّ گردند نسأل‌ اللّه ان یفتح الأبصار و یقرّها بالنّظر الی ما طلع و اشرق و لمع و ابرق من الأفق الّذی کان سلطان الآفاق لمن فی الابداع

ای برادر روحانی ناس را غفلت و نادانی از ملکوت باقی الهی منع نموده باید حذّاق اطّبای معنوی بتدابیر حکمت و بیان ایشان را تربیت نمایند و بکمال محبّت و شفقت کوثر معانی را بنوشانند و این کوثر در هر مقامی بظهوری ظاهر در مقامی خمر لذّة للشّاربین و در مقامی لبن لم یتغیّر طعمه و در مقامی ماء غیر آسن و در مقامی عسل مصفّی و این مقامات اربعه از قبل نازل ولکن از قلم ربّنا الأبهی بعدد اسم اعظم نازل گشته یا بشری للشّاربین و یا طوبی للشّاربین و هنیئاً للشّاربین

و اینکه مرقوم فرموده بودند بارض زاء توجّه نمودند و با احبّای آن ارض مجالست فرمودند و بعضی از نفوس قابله را بشطر احدیّه دعوت نمودند این فقره بسیار محبوب بوده و هست طوبی لقلبک بما قصد خدمة اللّه و لرجلک بما سرع الی ارض الزّآء لتبلیغ امر اللّه و للسانک بما نطق بذکر اللّه و لوجهک بما توجّه الی الأحبّآء خالصاً لوجه اللّه و طوبی از برای نفوسی که از کوثر محبّت و عرفان آشامیده‌اند و بافق رحمن توجّه نمودند بعضی که من دون اللّه از برای خود اله اخذ نموده‌اند بر اصل امر مطّلع نبوده و نیستند و بتوهّمات نفوس غافله در وادی ضلالت مبتلا و حیران مانده‌اند اگر بر تفصیل امورات نفسی که او را معبود دانسته‌اند مطّلع شوند قسم بآفتاب افق تقدیس که صدهزار فرسنگ فرار نمایند و بندای یا لیتنا ما اتخذّت فلاناً خلیلا ناطق گردند و صیحه زنند از حقّ بطلبید انشآءاللّه جمیع مردگان را از کوثر حیوان معارف و بیان در این یوم که سیّد ایّام است زنده فرماید طوبی از برای نفوسی که بذکر آن جناب صنم وهم را بعضد یقین شکستند و بمالک یوم الدّین پیوستند علیه بهآء اللّه و رحمته انشآءاللّه ثابت و مستقیم بمانند چه که اکثری از ناس بمثل اوراق رقیقۀ یابسه مشاهده میشوند و بهر ریحی حرکت مینمایند این القلوب الصّافیة و این الآذان الواعیة و این الأبصار الحدیدة چه اگر نفسی الیوم در آنچه از مشرق امر الهی ظاهر شده تفکّر نماید جمیع عالم را معدوم مشاهده کند و بعروۀ وثقی تمسّک نماید بشأنی که جمیع قادر بر فصل نباشند

و اینکه نوشته بودید که بعضی از دوستان فتنۀ حادثۀ در آن ارض را سبب و علّت ذهاب آن جناب دانسته‌اند ابداً وجود آن جناب سبب آن فتنه نبوده بلکه سبب امری دیگر بوده قد شهد بذلک ربّنا المقتدر المبیّن العلیم الخبیر باید جمیع اهل آن ارض از احبّای الهی مسرور باشند بعمل آن جناب و اسامی نفوس مقبله و اماء مقبلات که در مکتوب آن جناب بود بساحت اقدس معروض شد طوبی لهم و لهنّ بما ذکرت اسمائهم و اسمائهنّ فی المقام الّذی جعله اللّه مقرّ عرشه و مشرق وحیه و مطلع ظهوره و سلطانه بین العالمین کلّ بعنایات الهی فائز شدند چه که هیچ امری اعظم از آن نیست که ذکر نفسی تلقاء عرش مذکور آید اگر بعظمت این مقام و شرافت آن مطّلع شوند هرآینه از بهجت و سرور هلاک گردند و لوحی از سماء مشیّت الهیّه مخصوص جمیع احبّای آن ارض نازل و بعنایتی مظلومین آن ارض در آن لوح مفتخر گشته‌اند که تاللّه لا یعادلها ما فی الامکان انّا نشکر ربّنا الرّحمن بالموهبة الّتی ظهرت و لاحت من افق فضله المهیمن العزیز البدیع

و اینکه از حین ارتفاع امر اللّه سؤال نموده بودید انّ له وقت مخصوص فی کتاب اللّه ولکن این ایّام افضل بوده و هست چه که ظلم ظالمین و انکار علما و اعراض و اعتراض جهلا بمنزلۀ مصفّی است آنچه خالص است وارد میشود و اجرام از دخول ممنوع قدر این ایّام را باید بدانیم محبّت و الفت و عرفان این ایّام را لذّت دیگر و رَوْح دیگر است در ایّام ارتفاع امر و غلبۀ ظاهره هر نفس مردوده‌ئی ادّعای ایمان مینماید چنانچه مشاهده میشود در این ایّام که فی‌الجمله رایحۀ عزّ در بعض بلدان مرور نموده بعضی از ماکرین و خادعین ادّعای محبّت و ایمان نموده و بهواهای نفسانیّه عامل و ناطقند چنانچه اوامر الهیّه را لعب صبیان انگاشته‌اند و به غیر ما اذن اللّه تکلّم نموده‌اند نسأل اللّه بأن یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی آنچه در الواح الهیّه نازل باید کلّ بآن ناظر باشند و بآن عامل هر نفسی بغیر آن تکلّم نماید از حقّ نبوده و نیست انّه بریء من الّذین یفسدون فی الأرض و یأکلون اموال النّاس و یرتکبون ما نهوا عنه فی الزّبر و الألواح ولکن آن جناب محزون نباشند از ذلّت واردۀ این ایّام همین ذلّت نفس عزّت خواهد شد زود است که امر اللّه مهیمن بر کلّ ظاهر شود لا رادّ لأمره و لا مانع لحکمه یفعل بسلطانه ما یشآء و یحکم بقدرته ما یرید اگر نفسی الیوم درست مشاهده نماید شمس امر را در قطب زوال ملاحظه کند مع آنکه جمیع امرا مخالف و جمیع علما معرض و جمیع ملوک بر حسب ظاهر متّحد و جمیع اخبار برّاً و بحراً متّصل و جمیع صفوف منتظم حقّ جلّ جلاله در سجن اعظم مع وحدته بشأنی ظاهر که فوق آن ممکن نه تعالی تعالی سلطانه تعالی تعالی اقتداره تعالی تعالی کبریائه و اگر دوستان حقّ بآنچه مأمور بودند عمل مینمودند حال مشاهده مینمودید که اکثر بلدان باعلام ایمان و عرفان مزیّن بودند از حقّ میطلبیم که دوستان را تأیید فرماید بر آنچه بآن مأمورند

و اینکه مرقوم داشته بودید که در محبّت اللّه انفاق جان محبوب‌تر است یا ذکر حقّ بحکمت و بیان لعمر اللّه انّ الثّانی لخیر چه که بعد از شهادت جناب بدیع علیه من کلّ بهآء ابهاه کلّ را بحکمت امر فرمودند باید امثال آن جناب بکمال حکمت بتبلیغ امر مشغول باشند که شاید گمراهان سبیل حقیقی الهی را بیابند و بمقام قدس قرب که مرجع من فی السّموات و الأرض است فائز گردند شهادت در سبیل محبوب از افضل الأعمال محسوب فی‌الحقیقه شبه و ندّی نداشته و نخواهد داشت ولکن اگر خود واقع شود محبوبست جمیع امور معلّق بقبول حقّ است و حقّ کلّ را بحکمت امر فرموده اگر نفسی بآن ناظر و عامل گردد و از او فساد و اعمال شنیعه که سبب تضییع امر اللّه است ظاهر نشود و بعد بحدوث فتنه‌ئی شربت شهادت بیاشامد این مقام اعلی المقام بوده و هست و فی‌الحقیقه این مقام سلطان مقامهاست لا یقدر البیان ان یصفه و لا القلم ان یکتبه عجب است از بعض نفوس که در چنین احیان مضطرب و متزلزل میشوند اصل این است که انسان به ما امره اللّه عامل گردد بعد از فوز باین مقام آنچه واقع شود محبوب بوده و خواهد بود باید آن جناب و جمیع احباب در کلّ احوال بحبل حکمت متمسّک باشند چه که اکثری ضعیفند بمجرّد ارتفاع ضوضا مضطرب و خائف و محتجب مشاهده میشوند قد سبقت رحمة ربّنا العالمین

و اینکه در اشعار شیخ بهائی مرقوم داشته بودید این عبد شهادت میدهد که اسراری که الیوم در وسط آسمان و زمین کشف شده و آن جناب بر آن مطّلع گشته صدهزار مثل شیخ مرحوم و فوق فوق آن بآن عارف نبوده و مطّلع نگشته چنانچه مشاهده نموده‌اید که علمای اعلام چه اوهاماتی در ظهور قائم مجسّم نموده‌اند و چه مقدار از اوراق لطیفۀ ممرّده را بذکر ظنونات لایسمنۀ لایغنیه سیاه نموده‌اند کتب متعدّده در این مقام نوشته‌اند و کلمه‌ئی از آن را ادراک ننموده‌اند عجب در این است که بعضی از اهل بیان مثل های هاویه که در ارض قاف ساکنست باوهامات اذکار قبل هنوز محتجب و در قبر جهل و نادانی ساکن است باید بکمال روح و ریحان و حکمت و بیان مشغول بتبلیغ امر باشند چنانچه الحمد للّه بوده‌اند اینقدر بدانید توجّه شما بارض زاء و ذکر شما در آن ارض لدی العرش مقبول افتاده هذا یکفیک و‌ربّ العالمین جهد نمائید تا احبّای الهی باخلاق مرضیّه و اعمال حسنه و کلمات طیّبه عامل و ناطق گردند از حقّ جلّ کبریائه میطلبم که آن جناب را در کلّ احوال تأیید فرماید شما از نفوسی محسوبید که لدی العرش مذکور بوده و هستید و لوحی از سماء عنایت مخصوص آن جناب و هم‌چنین لوحی مخصوص مخدّره امّ علیها بهآء اللّه نازل و ارسال شد انشآءاللّه بزیارت آن فائز شوند

و اینکه از عسر احبّای الهی مرقوم داشته بودند بلی جمیع عالم مخصوص حقّ و احبّای حقّ خلق شده و این امریست که کلّ رسل و جمیع کتب بر آن گواهند مع‌ذلک خلق جاهل غافل نفس حقّ را بظلم مبین در این حصن متین حبس نموده‌اند و البتّه در این حبس و ظهور عسر و شدائد حکمتهای بالغۀ الهیّه مستور است جمیع عنایات الهیّه و قوّات صمدانیّه و غنای ربّانیّه متوجّه احبّای الهی است نظر بعدم اسباب ظاهر نشده عنقریب ظاهر خواهد شد و در الواح مبارکۀ منیعه که از سماء مشیّت ربّانیّه نازل شده علّت و سبب ضیق و تنگی احباب در آن مذکور دیگر احتیاج بعرض این بنده نیست ولکن اینقدر عرض میکنم که خیر کل در این فقر و عسر است اگر احبّا بر آنچه مخصوص ایشان مقدّر شده مطّلع شوند تاللّه لا یلتفتون الی الدّنیا و عسرها و شدّتها و مکارهها انّها ظلّ زایل سیطوی بساطها و یبقی ما قدّر لهم من لدی اللّه العلیم الحکیم و این عسر ظاهره هم انشآءاللّه بیسر مبدّل خواهد شد و شدّت برخا و اضطراب باطمینان انّه لهو المقدّر العلیم جمیع احبّای الهی را از جانب این خادم فانی تکبیر برسانید و بگوئید الیوم یومیست که باید بکمال سرور و ابتهاج رغماً لأنف العالم از کؤوس محبّت مالک قدم پی در پی بیاشامید و بذکر اللّه مشغول باشید قدر این ایّام را بدانید و چون عنادل بستان معانی بکمال شوق و اشتیاق در این ربیع الهی بسرائید و در هر مجلس و مجمع که کوثر ذکر الهی بدور آید این خادم فانی را فراموش ننمائید انّما البهآء علیک و علی احبّآء اللّه فی هناک

* * *

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه الّذی کان باقیاً ببقآء کینونیّته و دائماً بدوام ازلیّته الّذی خلق الموجودات بکلمة امره و اظهر الممکنات لتجلّی انوار حبّه و جعل قلوب اولیائه عرشاً لاستوآء جمال احدیّته و مرآتاً لتحکّی جلال سلطنته و الصّلوة و السّلام علی اوّل نقطة ظهرت من غیب الأحدیّة و اوّل حرف بها تمّت کلمة الجامعة و اوّل نور اشرق من فجر الهویّة و اوّل نسیم هبّت من ریاض الالهیّة الّذی جعله اللّه فی عالم الأمر مظهراً لظهور جمیع اسمائه و صفاته و فی عالم الخلق سمّاه محمّداً بین عباده و علی آله و صحبه و سلّم تسلیماً کثیراً

یا ایّها المتعارج الی جبروت التّوحید و المتصاعد الی ملکوت التّفرید قد وصل الیّ کتابک و عرفت ما ذکرت فیه عن مسئلة الّتی تذهل عنها العقول و تحیّرت منها النّفوس و کأنّ جنابک اردت من هذا الفانی تفسیرها و کشف رموزها و هتک قناعها و غطائها مع انّی ما ادّعیت شئونات العلمیّة و البلوغ الی معارج الحکمة من اسرار اللّه المودعة فی هیاکل البشریّة مع ذلک و ما سمعت ضوضآء المشرکین و غوغآء المنافقین فیما قالوا فی حقّی و ارادوا علی نفسی کیف یقدر ان یدلع هذا الدّیک الالهی فی حدیقة المعانی او ان تطیر هذه الحمامة فی ریاض الفصاحة ولکن لمّا وجدت فی وجهک انوار المحبّة و فی قلبک حبّ اسرار الالهیّة اجری علیک شطّاً من هذا البحر الأعظم الموّاج و من هذا الغمام الهاطل اللّجلاج لیکون دلیلاً لحبّی ایّاک من حینئذ الی یوم الّذی تحشر العاشقون تحت لوائه و تجمع العارفون عند اشراق انواره فاعلم بأنّ العرفآء الّذین بلغوا الی لجج ابحر العنایة و عرفوا اسرار البدایة فی النّهایة یتکلّمون بکلام فی الظّاهر و یریدون منه المعانی فی الباطن و هذا من سننهم و عادتهم لذا یکفّرونهم بعض الجهّال و یسبّونهم اصحاب الجدال و یحاجّون بهم اهل الضّلال فی المقال و من [جملة] کلماتهم هذه الکلمة و انّها تکون نوراً و رحمةً للأبرار و نقمةً و غضباً للفجّار و لمّا وصلنا الی هذا المقام من الکلام اردنا ان نذکر بعض المقامات لیظهر لجنابک السّبیل قبل القآء الدّلیل من هذا العبد الذّلیل الّذی ابتلی فی هذه الظّلمات الطّویل و یسمع من قلبه العویل کلّ من سکن فی دیار الخلیل و دخل فی سرادق الأحدیّة عند مکاشفة انوار الجلیل فاعرف بأنّ اوّل اشراق شمس الالهیّة فی العوالم الملکیّة استوائه علی عرش الرّحمانیّة و من هذا التّجلّی ظهرت انوار الرّحمة من سلطان الأزلیّة علی الممکنات و هذه الرّحمة انقسمت علی قسمین قسم سمّیت بالرّحمة المنبسطة و الرّحمة الکلّیّة و الرّحمة الجامعة و الرّحمة المخزونة و الرّحمة الاطلاقیّة و الرّحمة المحیطة و امثال ذلک ممّا ذکر فی کتب العارفین قدّس اللّه تعالی اسرارهم و ارواحهم و هی رحمة الّتی تعطی من دون سؤال و تنفق علی الممکنات و الموجودات من البدایات و النّهایات من غیر الاظهار اعمّ من ان یکون بالاضمار او بالاجهار و هذه من رحمة الّتی سبقت کلّ شیء ممّا کان و عمّا یکون فی عوالم المصنوعات و المخلوقات و بهذه الرّحمة المنبسطة تظهر ربوبیّة الکلّیّة من مربّی الحقیقی علی کلّ من فی السّموات و الأرض و بها یرزق کلّ شیء و ینفق کلّ شیء و یعطی کلّ شیء قبل طلبه و مشیّته و ارادته کما انّ جنابک سمعت و عرفت عن آدم الأولی علی نبیّنا و علیه الصّلوة و التّسلیمات بأنّ اللّه تبارک و تعالی لمّا خلقه بقدرته و نفخ فیه من روحه و صوّره علی صورته هیّأ له اسبابه و کلّ ما کان محتاجاً الیه و کذلک فانظر فی الأطفال بأنّ اللّه تبارک و تعالی قدّر لهم رزقهم و کلّ ما یحتاجون به قبل ظهورهم و تولّدهم و انّهم حین خروجهم عن بطون امّهاتهم لیجدون ارزاقهم من غیر ان یسئلوها او یطلبوها لأنّهم ما کانوا فی الدّنیا حتّی یسئلون شیئاً و یطلبون امراً و لمّا جری مآء هذه الرّحمة عن بحر الأحدیّة فی عالم الصّمدیّة لذا جعلها اللّه مقدّسة عن الحدود و الجهات و منزّهة عن الطّلب و السّؤالات و لذا سمّی اللّه نفسه ربّ العالمین و انّی لو اذکر هذا المقام العالی و هذا الأمر المقدّس المتعالی بدوام عمری و بقآء کینونتی ما یفرغ حبّ قلبی عن هذا المقام الأعظم و هذا الرّمز المنمنم الأکرم ولکن اختصرت فی ذکره لئلّا تکسل فی مطالعته و ملاحظته و نسئل اللّه بأن یوفّقک بالوصول الی اسراره و البلوغ الی مواقعه و انّه هو فعّال لما یشآء و انّه هو العزیز الکریم و قسم سمّی بالرّحمة المحدودة و الرّحمة التّقییدیّة و امثال ذلک و من هذه الرّحمة ینزل من غمام العدل غیث العطآء بعد طلب العباد فی عالم الایجاد و هذا مقام العدل ای اعطآء کلّ ذی حقّ حقّه و هذا مقام هندسة الایجاد بعد الانوجاد و مراتب القدر فی الاشهاد و الانشآء کما نزّل من جبروت البقآء علی خاتم الأنبیآء صلّی اللّه علیه و سلّم و ان من شیء الّا عندنا خزائنه و ما ننزّله الّا بقدر معلوم و من ذلک المقام تموّجت ابحر القدریّة فی عوالم الملکیّة و اشرقت شمس الرّبوبیّة فی سمآء الجودیّة

اللّه اکبر هذا البحر قد زخرا

و هیّج الرّیح موجاً یقذف الدّررا

و هذا مقام الّذی زلّت فیه اقدام العرفآء و زلعت ارجل البلغآء کما سئل احد من الأولیآء عن هذا المقام الأظهر و هذا المنظر الأکبر و اجابه بأنّه بحر زخّار لا تلجه و فی مقام آخر لیل دامس لا تسلکه و بعد قال القدر سرّ من سرّ اللّه و حرز من حرز اللّه مختوم بختام اللّه مطویّ فی علم اللّه رفع اللّه عن العباد عرفانه و وضعه فوق شهاداتهم لأنّهم لا ینالون بسرّ الصّمدانیّة و لا بتجلّی الرّحمانیّة الی آخر القول و کما تشهد الیوم اختلافات الأمم [لم یکن] الّا من عدم عرفانهم بهذا الأمر الأکرم والّا لو وصلوا الی هذا المقام الکبری و هذا الرّمز العظمی لن یعترض احد احداً و لن یلم نفس نفساً کما غرّد الورقآء علی اغصان سدرة البقآء عجب لمن اشتغل بعیوب النّاس و هو غافل عن عیوب نفسه و فی هذا المقام ینبغی بأنّ کلّ احد یتوجّه بنفسه و یهذّبها عمّا نهاه اللّه عنه و لا یعترض علی احد بهواه و یسئل کلّ ما یرد علیه من امر دینه عن الّذینهم کانوا مرایا علم اللّه و مظاهر امره و مطالع حکمه و مواقع نهیه و لهؤلآء النّقبآء حقّ بأن یأمروا النّاس بالمعروف و ینهوا العباد عن المنکر و هم الّذین یسارعون فی الخیرات و یرکضون الی الحسنات و لیس لدونهم من هذا الکأس نصیب و لغیرهم الیها من سبیل فوعمرک لو لا خوفی عن نمرود ارض النّفس و ملئه لألقی علیک من معارف الالهیّة ما تقرّ به عیناک و تبلغ الی کلّ ما اردت عن هذا الحوت المتبلبل فی التّراب ولکن مع ابتلائی بین یدی هؤلآء الفسقة الفجرة لن اقدر ان افتح علیک باب العلم و العرفان بمفاتیح الحکمة و البیان و اذکر لک من تغنّیات طور البقآء علی اغصان شجرة الایقان و انّ جنابک احصیت بعض ما ورد علیّ من رمی الشّقاق و ما ضرب علی فمی من ایادی الغلّ و النّفاق و انّهم فی کلّ یوم یشاورون فی امری علی ما هم یریدون و انّا نسئل اللّه بأن یجری علینا ما یحبّ و یرضی من حکم القضآء فی عوالم الامضآء و سیظهر ذلک و بعض ما ارادوا لأنّی انفقت روحی و نفسی و جسدی فی سبیل محبوبی و اشتیاقی الی اللّه کاشتیاق العین الی الجمال و الحوت الی الزّلال بل ازید من ذلک و اعلی عمّا یحصی من القلم علی الألواح ولکن لا تظهر ما اشرناک حتّی یظهر لک ما القینا علیک اذاً ترکنا القول و رجعنا الی ما کنّا فی ذکره فاعلم بأنّ فی ذلک المقام ای مقام القدر یجری کلّ الأمور علی التّرتیب الطّبیعیّ و المیزان الأصلیّ علی ما قدّر من تقدیر الأزلیّ و لکلّ شیء فی ذلک المقام مقدار و حدود و تکلیف لو یتجاوز عنه اقلّ من سمّ الابرة لیخرج عن حصن اللّه الّذی بناه بأیدی امره لحفظ عباده و من خرج عن حصنه فلیس له الیه من سبیل و لا الی حیاض رحمته من دلیل الّا بأن یتوب و یرجع الیه و انّ جنابک لو تشهد بعیون سرّک لتری بأنّ هذه الشّریعة المطهّرة فی الحقیقة حصن اللّاهوت فی ارض النّاسوت لیتحصّنوا فیه عباد مکرمون الّذین لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون و غیرهم من العباد الّذین ارادوا ان یدخلوا فی حصون شداد و من یدخل فی هذا الحصن لن یأخذه رمی الشّبهات و الظّنونات و لا یمسّه من نصب و لا من کره و من خرج عنه یأخذ السّارق ثیاب معرفته و ردآء ایمانه و شعار توکّله و دثار توسّله و یترک عریاً عن اثواب الجمیلة الّتی نسجها اللّه بأیدی نبیّه و رسوله و صفوته اعاذنا اللّه و ایّاکم من شرّ هذه السّرقآء الّذین لا یکتفون بالأموال و لا بما یتعلّق بالجلال فی عالم التّفصیل بعد الاجمال بل یأخذون من النّاس کلّ ما اعطاهم اللّه من قمص عنایته و اثواب مکرمته و فی هذا المقام یصدق علیهم الفقر الّذی یورث سواد الوجه فی الدّارین کما غنّت عندلیب الأحدیّة فی ریاض الصّمدیّة الفقر سواد الوجه فی الدّارین و کاد ان یکون کفراً فوعمری لو اذکر لک اسرار هذه الاشارات لتنقطع عن کلّ من علی الأرض و تطیر الی مدینة الصّفات عند تجلّی انوار الذّات ولکنّ القلم یمنعنی عن ذلک و اللّوح یصدّنی عن هذا و نسئل اللّه بأن یظهر ایّاماً یستشرق فیها شمس العلم عن افق الحکمة و یطلع فیها قمر الأسرار من اللّه المقتدر العزیز الغفّار فلمّا ثبت حکم الاعطآء لکلّ من فی السّموات و الأرض علی قدر استعداداتهم و مراتبهم فاعرف بأنّ السّالک الّذی سافر الی اللّه و هاجر الیه و انقطع عن الوطن الفانیة و اراد العروج الی الوطن الباقیة لتنکشف له اسرار المکنونة و الحقایق المخزونة و تظهر له جراثیم الأحدیّة و ظهورات الصّمدیّة و اذا وصل الی ذلک المقام الرّفیع و هذا الوطن المنیع حقّ علیه بأن یکون امیناً لخزائن علم اللّه و معتمداً للآلئ اسرار حکمته و ینبغی له بأن یکون حافظاً لهذه المعارف المودعة فی اوعیة قلوب المنیرة من عند اللّه خالق البریّة و یحفظها بمثل عینیه و یکتمها فی صدره و انّه لو یکشف حرفاً من هذه الأسرار لغیر اهله یجری علیه ثلاثة جنایات الأوّل الخیانة لأنّه خان اللّه فی افشآء اسراره لغیر اهله و الثّانی الظّلم لأنّه اعطی هذا المقام لغیر اهله و حمل علیه ما لا یطیقه و لن یقدر ان یحمله لذا یثبت علیه حکم الظّلم و ایّ ظلم اکبر عن ذلک و الثّالث القتل لأنّه اضلّ هذا المسکین و قتله قتلاً ایمانیّاً لأنّه لمّا لا یقدر ان یعرف هذه المعارف الالهیّة تزلّ قدماه عمّا کان علیه فی امر مبدئه و معاده لذا یصدق علیه حکم المقتول و یجری علی قاتله حکم القصاص و هذا القتل عند اهل الحقیقة اعظم و اکبر من قتل الجسد لو انتم بطرف الفؤاد تنظرون کما تدلّ بذلک ما نزّل من ملکوت الأحدیّة علی طلعة الأحمدیّة روحی و روح من فی لجج الأنوار فداه فی حقّ حمزة سیّدالشّهدآء و ابوجهل أ و من کان میّتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی النّاس کمن مثله فی الظّلمات و لیس بخارج منها اذاً تفکّر فی هذه الآیة المبارکة ان کان المقصود من الموت موت الظّاهریّة و الحیوة حیوة الظّاهریّة لن یصدق علی الحمزة حکم الموت و لا الحیوة لأنّه فی الظّاهر کان حیّاً بحیوة العنصریّة الظّاهریّة بل المقصود من الموت فی الآیة الشّریفة و الکلمة الالهیّة موت الایمانیّة و الموت القلبیّة فانّ الحمزة رضی اللّه تعالی عنه لمّا آمن باللّه و آیاته و برسوله الّذی ارسله بالحقّ صار حیّاً بحیوة الایمان و شرب عن کأس الحیّ الحیوان من عین الایقان یصدق علیه حکم الموت ای عن العوارض الحدّیّة و الحیوة ای الحیوة الباقیة الایمانیّة و بالعکس یجری الحکم علی ابوجهل و هذه الحیوة الایمانیّة یبقی و لا یفنی و یدلّ بذلک قوله تعالی فلنحیینّه حیوةً طیّبةً و امّا الحیوة الظّاهریّة تفنی کلّ نفس ذائقة الموت و بذلک ثبت بأنّ الموت الایمانیّة اعظم من موت الظّاهریّة فلمّا ثبت ذلک یثبت بأنّ القتل الایمانیّة ایضاً اعظم عن قتل الجسدیّة و لذا یجری علی هذا القاتل حکم القصاص فلمّا اثبتنا حکم القصاص علی العارف المکاشف بدلائل واضحة و براهین متقنة فاعرف بأن لن یقدر احد ان یجری علیه القصاص الّا الّذینهم شربوا الرّاح عن ساقی الجمال فی عالم الأرواح قبل ظهور الخلق فی عالم الأشباح و لهؤلآء الأقطاب ینبغی ان یجری علیه الحکم لأنّه ینبغی ان یجری علیه حکم القصاص من لا جری علیه حکم الحدّ لا کلّ همج رعاع الّذین لا یعرفون الحقّ عن الباطل و لا الظّلمة عن النّور اذاً نکتفی بما ذکرناه لک و نختم الکلام بأن الحمد للّه ربّ العالمین و السّلام علی من اتّبع الهدی

* * *

محبوبی ابن اسم اللّه اص جناب علی قبل نبیل علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند

۱۵۲١

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

الحمد للّه الّذی کان فی علوّ الرّفعة و العظمة و الجلال و یکون بمثل ما قد کان فی ازل الآزال انّه لا یوصف بالمقال و لا ینعت بما عند الرّجال و هو الغنیّ المتعال

یا محبوب فؤادی قد ورد علی دین اللّه ما ناح به سکّان الفردوس الأعلی و اهل الجنّة العلیا قد احاطت الأعدآء من کلّ الجهات و ارادوا اطفآء النّور الّذی اشرق من افق البطحآء انّ الخادم یسأل ربّه بأن یحفظ اولیائه و اصفیائه و یشرّفهم بلقائه فی یوم فیه اسودّت الوجوه و شاخصت الأبصار

بلسان پارسی عرض میشود اسکندریّه که فی‌الحقیقه تاج مدن اسلامیّه بود و بمثابۀ عروس بود مابین ممالک و دیار از سطوت مدافع انگلیس از اثواب امنیّت و اطمینان و طراز عزّت و عمار عاری مشاهده شد در ده ساعت عالیها سافلها بظهور رسید اهل وطن در کمال ضعف و اجنبیّه بغایت قویّ و غالب القدرة و الغلبة للّه الفرد الخبیر اینست بقیّۀ ظهورات ما انزله اللّه فی الکتاب طوبی للعارفین الفائزین در این ایّام نامۀ مفصّلی در جواب دستخطّ آن محبوب روحانی نوشته شد ولکن چون امورات پوسته منقلب است لذا ارسال آن در عهدۀ تعویق ماند و این ورقه بکمال اختصار عرض شد و امید هست که آن هم از بعد ارسال شود چون دول اجنبیّه بر سر مصر هجوم نموده‌اند لذا این دیار هم خالی از اغتشاش نیست احبّای الهی که در اسکندریّه بودند جمیع باین ارض راجع شدند و آنچه داشتند مع اموال ناس کل بغارت رفت البلیّة اذا عمّت طابت اسکندریّه و ما فیه خراب و سوخته و منهوب ولکن عنایت حقّ دوستان را حفظ نمود نحمده فی کلّ الأحوال از قبل هم نامۀ مفصّلی ارسال شد و تا حین خبر آن نرسیده انشآءاللّه تا حال حضور و مشاهده را ادراک نموده

و اینکه در بارۀ جناب م‌س علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید از قبل لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد و در مکتوب مفصّلی که این عبد بآن محبوب نوشته تفصیلی ذکر نموده و حال مجدّداً آن تفصیل عرض میشود باری در جمیع احوال از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که آن محبوب را حفظ فرماید و جناب م‌س علیه بهآء اللّه را بر آنچه سبب و علّت بقاء دائمی است مؤیّد نماید انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر ذکر ایشان مکرّر در ساحت اقدس شده و چون خواهش نموده بودند که مؤیّد شوند بر امری که سبب و علّت ذکر ابدی دائمی شود امر فرمودند وکیلی معیّن نمایند در بنای بیت رفیع عالی و این فقره امریست که بدوام اسماء حسنی باقی و پاینده است و اثمارش از صدهزار اولاد اعظم و اکبر و احسن است ولکن بعد از نامۀ ثانی آن محبوب که مرقوم داشته بودند ایشان ارادۀ حقوق الهی دارند بعد از عرض این مطلب فرمودند اگر حقوق ادا شود و از آن این بنا مرتفع گردد لدی اللّه اقرب و احسن است و بطراز قبول فائز در این صورت حرّیّت مطلقه حاصل است انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو الآمر العامل المختار انتهی فی‌الحقیقه این فضلی است عظیم در بارۀ ایشان باید در لیالی و ایّام بحمد و شکر الهی مشغول شوند و بکمال روح و ریحان و تسلیم و رضا بآنچه امر شد عمل نمایند هنیئاً له

جوابهای دو دستخطّ آن محبوب تماماً در مکتوب مفصّل نوشته شده و همچنین جواب دستخطّ قبل آن محبوب که حاوی مطالب متعدّده بوده نوشته ارسال شد انشآءاللّه آن رسیده و این هم از بعد میرسد کلّ عسر یتزیّن بردآء الیسر اذا شآء و اراد و ذکر منتسبین آن محبوب هم بتفصیل شده استدعا آنکه جمیع منتسبین و اولیا و اصفیا را از جانب این خادم فانی تکبیر برسانید امید هست که کل فائز شوند بعنایت و رحمت و شفقت حقّ جلّ جلاله البهآء علی حضرتکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بعرفان اللّه ربّ العالمین

خ‌ادم

فی ١٩ شوّال المکرّم سنة ١٢٩٩

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

اسم اللّه حضرت زین علیه من کلّ بهآء ابهاه بلحاظ انور ملاحظه فرمایند

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

الحمد للّه الّذی کان و یکون بمثل ما قد کان و هو الّذی انعم و اکرم و عرّف و علّم و الهم البیان انّه لهو الرّحمن لا اله الّا هو النّاطق فی کلّ الأحیان

و بعد عرض این فانی خدمت حضرت عالی آنکه جناب آقا میرزا ابوالفضل گلپایگانی علیه بهآء اللّه مکتوبی باین فانی نوشتند و مقصود آنکه عرض شود و جواب ارسال گردد حال مکتوبی از این عبد مع الواح منیعۀ مبارکه ارسال شد اگر مجال هست آن حضرت ملاحظه فرمایند و سواد بردارند والّا اگر پوسته میرود ارسال دارند چه که زود باید بایشان برسد

حسب الأمر آنکه اگر نفسی به ارض نجف‌آباد و اردستان میرود و یا مکتوب آن جناب میرسد من غیر آدم بنویسید ناعقین و طیور لیل و کتاب سجّین و اوراق نار که از عراق و ارض سرّ و عکّا در الواح الهی مذکور بود ظهور آن در جمیع اماکن شده و میشود انشآءاللّه نفوس مطمئنّه مؤیّد شوند بر استقامت کبری و بقسمی ظاهر شوند که معرضین را مجال اعراض نماند یعنی بقوّۀ آیات منزله و بیّنات ظاهره حجبات اوهام را خرق نمایند و البتّه مظاهر ظنون ببلاد رحمن توجّه کنند کتاب سجّین و الواح نار هم همراه دارند لعمر اللّه انّ الّذی کتبها و ارسلها افتری علی اللّه المهیمن القیّوم لا ینبغی له ان یتکلّم بکلمة کذلک نطق لسان العظمة و القوم اکثرهم لا یشعرون بجاهای دیگر هم مصلحت بدانید اخبار نمائید البهآء علیک و علی من معک انتهی

خ‌ادم

۵ رجب ١٢٩٨

* * *

جناب ناظر

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الکبریآء

الحمد للّه بعنایت مالک قدر یوم قبل جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه بنفحات آیات الهیّه متوجّه آن صوب گشتند و حال جناب ابابدیع علیه بهآء اللّه عازمند لذا مجدّداً این خادم فانی باین عریضه مصدّعست هنوز مسافرین قبل نرفته‌اند جناب ملّا محمّد علی مع نفوس معدوده وارد از حقّ میطلبیم که قاصدان و مهاجران را تأیید فرماید بر آنچه الیوم سبب ارتفاع کلمة اللّه است و در هر مدینه و دیار که وارد میشوند سبب تذکّر نفوس و الفت و اتّحاد قلوب شوند و فی‌الحقیقه ناس از ایشان عرف اخلاق اللّه را بیابند باید هر یک نفحۀ حیوة باشند از برای اجساد ناس و رشحات بحر محبّت الهی باشند از برای اهل بلاد و البتّه امثال این نفوس قلیل بوده و هستند چنانچه از قبل فرموده‌اند مثل اکسیر احمرند و اکسیر احمر کم‌یابست و روایت قبل که میفرماید و المخلصون فی خطر عظیم شاهد این مقالست ولکن نظر بآنکه عنایت امروز را مثل و مانند نبوده و نیست این عبد امیدوار است که جمیع احبّا و دوستان حقّ به ما هو المقصود فائز شوند و به غیر ما اراد اللّه عامل نشوند و تکلّم ننمایند کل بنار ذکرش مشتعل باشند و بافق امرش ناظر اگرچه این عبد مع جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه مکتوب مفصّل معروض داشت ولکن چون هر نفسی عازم میشود اشتیاق قلبی بر آن میدارد که مرّةً بعد مرّه و کرّةً بعد کرّه مزاحم شوم عرایضی که با جناب ملّا محمّد علی بود رسید انشآء اللّه جواب بهمراهی خود او ارسال میشود

یومی از ایّام فرمودند جناب ناظر علیه بهآء اللّه باید از عهدۀ خرابیهای رفیق همراه برآیند چه که سنین معدودات لدی العرش بود و ابداً او را لأجل تبلیغ امر اللّه بشطری نفرستادیم شما سبب شدید و او را مخصوص تعمیر و آبادانی بردید و از قرار معلوم خرابی و ویرانی دست داد بسیار عجبست که بعضی از نفوس مع نصایح الهیّه و مواعظ ربّانیّه و شفقت و عنایت مشرقۀ لائحه قسمی رفتار نمایند که سبب حزن قلوب مقبله گردد و یا علّت اخماد نفوس مشتعله شود ولکن باید احبّای الهی ناظر بافق امر و ما یظهر من عنده باشند لا بما یظهر من غیره چه که عصمت طرازیست مخصوص حقّ و از برای سایرین سهو و خطا و نسیان بوده باید دوستان از یکدیگر اغماض نمایند و ناظر بعفو حقّ باشند و در بارۀ یکدیگر دعا کنند انّه لهو الغفور الکریم جمیع دوستان و آقایان آن اطراف را از قبل این فانی تکبیر برسانید انشآءاللّه کل بنار محبّت الهی مشتعل باشند و بقمیص استقامت مزیّن و بانوار وجه رحمن منوّر دستخطّ جناب حبیب روحانی ملّا مصطفی که در جواب مکتوب این فانی مرقوم داشتند رسید و سبب فرح و انبساط گشت نسأل اللّه بأن یوفّق حضرته علی القیام لخدمته و نصرة امره و ذکره بین خلقه و یجعله من الّذین قالوا اللّه ربّنا ثمّ استقاموا انّه لهو المقتدر القدیر

و همان دستخطّ تلقاء وجه عرض شد اظهار عنایت فرمودند هنیئاً له ثمّ مریئاً له بعد از اتمام عریضه محبّت قلبیّه این عبد را بر آن داشت که مجدّداً خاطر عاطر آن حضرت را بکلماتی که فی‌الحقیقه مرآت حاکیۀ وجود این فانیست مشغول نماید و جواب مراسلات جناب ملّا محمّد علی در این کرّه عرض شود چه که گفته‌اند فی التّأخیر آفات لذا عرض میشود دستخطّهای متعدّدۀ جناب ع‌ب (ن) علیه بهآء اللّه باین عبد فانی رسید الحمد للّه خلیل‌آسا اصنام اوهام را شکستند و بافق یقین توجّه نمودند هنیئاً لحضرته بما فاز برحیق المعانی و البیان فی ایّام الرّحمن و رأی اشعّة انوار فجر الظّهور و اقبل الیه اسأل اللّه بأن یوفّقه فی کلّ الأحوال و یقدّر له ما تقرّ به اعین العارفین انّه لهو المقتدر القدیر مکاتیب ایشان بتمامه در ساحت اقدس عرض شد ولکن بعد از فقرۀ کرّه مادیان قد تبسّم محبوب العالم قال و قوله الحقّ انّه قد نطق بالصّدق و بعد از عشر دقایق قد توجّه وجه المقصود الی الخادم و قال ینبغی ان یرجع الی صاحبه فرمودند باید بصاحبش رد شود انتهی بشارت بایشان بدهید که مکتوبشان سبب تبسّم جمال قدم شد طوبی له ثمّ طوبی له و دستخطّهای متعدّدۀ آن حضرت که از اوّل ورود در آن ارض الی آخر مرقوم فرمودید این خادم بتمام آن فائز الحمد للّه که در جمیع احوال بذکر و ثنای حقّ مشغولید

در بارۀ نفوسی که در این ایّام بساحت اقدس توجّه نموده‌اند الواح منیعه از سماء عزّ احدیّه نازل و ارسال شد برسانید ولکن در کلّ احوال حسب الأمر آنکه بحکمت ناظر باشید چه که نظر بفضل الهی و ما نزّل فی اوّل هذا الظّهور ذکر هر نفسی تلقاء وجه شده و یا بشود از سماء مشیّت لوح نازل انّه لهو الفضّال المقتدر القدیر این خادم فانی عرض مینماید که اگر بعضی از دوستان بر حسب ظاهر بلوح فائز نشده‌اند از این فقره محزون نباشند چه که جمیع عالم خلق شده از برای آنکه ذکرشان در ساحت اقدس بشود چنانچه نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید که کل از برای آنست که یک مرتبه در ساحت او ذکر شود و حال الحمد للّه از فضل نامتناهی الهی جمیع احبّا در ساحتش مذکورند و اگر بثمرۀ همین فقره مطّلع شوند کل را جذب سرور و ابتهاج بشأنی اخذ نماید که از من فی الملک بگذرند و بصدهزار لسان حقّ منیع را شکر نمایند هر عملی در این یوم عظیمست چه که این یومیست که خبر داده حقّ از آن بقوله تعالی من قبل الملک یومئذ للّه و کذلک فی مقام آخر لمن الملک الیوم للّه الواحد القهّار چه که الیوم یوم ظهور اللّه است و یومی است که فیه دکّت الأرض دکّاً دکّاً و جآء ربّک و الملک صفّاً صفّاً و این یومیست که میفرماید لیوم الفصل و ما ادراک ما یوم الفصل ویل یومئذ للمکذّبین و در ده مقام قلم اعلی مکرّراً میفرماید ویل یومئذ للمکذّبین

خدمت جناب محبوب اعنی ملّا مصطفی علیه بهآء اللّه از قول این عبد ذکر نمائید که مع عظمت این یوم و مع آنکه در جمیع کتب الهیّه از قبل قبل الی ان ینتهی الی الفرقان ذکر این یوم امنع اقدس اعظم تصریحاً من غیر تأویل بوده مع‌ذلک احدی ملتفت نشده اهل فرقان که فی‌الحقیقه از ثدی جهل مرزوقند ببلوغ نرسیده‌اند که سهل است ای‌کاش در این طفولیّت بلبن انصاف موفّق میشدند ولکن عجب از اهل بیانست که آن نفوس مع ادّعای عرفان و ایقان از کلمۀ انّنی انا اللّه اعراض نموده و در اسفل نیران مقرّ گزیده‌اند نمیدانم قول حقّ را که میفرماید یوم یقوم النّاس لربّ العالمین چه تفسیر نموده‌اند و بعد میفرماید ویل یومئذ للمکذّبین الّذین یکذّبون بیوم الدّین و ما یکذّب به الّا کلّ معتد اثیم و همچنین میفرماید در خطبۀ معروفه فتوقّعوا ظهور مکلّم موسی من الشّجرة علی الطّور و اگر بیانات کتب قبل ذکر شود این نامه کتابی حجیم گردد باری شهادت میدهد این خادم فانی که احدی رایحۀ رضوان معانی را که در فرقان بامر رحمن مستور گشته نیافته الّا الّذین انقطعوا الیوم عمّا سوی اللّه و اجابوا کلّ ما سمعوا من السّدرة الّتی احاطت العالمین انشآءاللّه باید ایشان و آن جناب و سایر دوستان بهمّت تمام بتربیت نابالغین بحکمت و بیان مشغول باشند در این حین خود این عبد متحیّر است که چه ذکر مینمود و بکجا منتهی شد مع آنکه در این عریضه ذکر این گونه اذکار مقصود نبود ولکن شمس کلمۀ عرفت اللّه بفسخ العزائم این گونه اشراق نمود الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید

و عرض دیگر آنکه عریضۀ جناب آقا میرزا عبداللّه علیه بهآء اللّه و ضلع و ابن ایشان بساحت اقدس فائز و مخصوص هر یک از سماء مشیّت لوح امنع نازل و ارسال شد و در لوح ضلع از قلم اعلی ذکر ذرّیّۀ طیّبه شده انشآءاللّه بآن فائز هستند و خواهند شد و همچنین باین عبد هم مرقوم فرموده‌اند از حقّ سائل و آملم که ایشان را موفّق فرماید بر اموری که سبب ذکر ایشان در عوالم لایتناهیۀ الهیّه گردد

و اینکه در بارۀ حاجی میرزا شفیع و ابن او مرقوم فرمودید آنچه عمل شد مقبولست ولکن لا یزید الظّالمین الّا خساراً و از آنجائی که الیوم رحمت کل را احاطه کرده و یوم تبدّل الأرض غیر الأرض است شاید اراضی نفوس غافله از امطار رحمت ربّانیّه بسنبلات حکمت و عرفان فائز شوند

و در فقرۀ لوح حضرت غصن اللّه الأعظم روحی لتراب قدومه الأعزّ فدا مرقوم داشتید که محبوبست فارسی شود بعد از آن لوح مخصوص رساله‌ئی مرقوم فرمودند بلسان پارسی از برای اهل ایران که هنوز بکوثر عرفان فائز نشده‌اند بسیار نافعست و مقصودشان از آن رساله آنکه ناس را از متابعت جهلا منع نمایند و بچشم و گوش خود در امور ملاحظه کنند و فی‌الحقیقه اگر درست ملاحظه شود از برای کلّ بشر آن رسالۀ مبارکه نافع بوده و هست مع آنکه ظاهراً از امور بدیعۀ مشرقۀ لامعه در آن ذکری نشده ولکن هر ذی شمّی از باطن آن عرف ایّام الهی را استنشاق نماید و هر ذی بصری انوار شمس معنوی را ملاحظه کند و آن رساله نزد مهاجرین موجود است انشآءاللّه بنظر آن جناب میرسد و مقصود آن بود که یک نسخۀ آن اوّل خدمت آن جناب ارسال شود ولکن از کثرت اشغال و عدم حضور کتّاب تعویق افتاد

و اینکه مرقوم داشتید که بیتی ابتیاع شده انشآءاللّه مبارکست نسأل اللّه ان یرفع فیه ذکره بالحقّ انّه ولیّ الذّاکرین بسیار محبوبست در هر ارضی محلّی معیّن شود تا سبب آسایش واردین گردد انشآءاللّه همیشۀ اوقات قلم آن محبوب روحانی دوستان و مخلصان را یاد نماید البهآء علیک و علی الّذین فی هناک من لدی اللّه مولانا و مولاک

* * *

جناب محمّد قبل تقی علیه بهآء اللّه ابهر

بسمی الشّاهد السّمیع

الحمد للّه در جمیع احوال بعنایات مخصوصۀ غنیّ متعال فائز بوده و انشآءاللّه خواهید بود در سبیل حقّ وارد شد بر شما آنچه که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی مذکور در محبّتش حمل بأساء و ضرّاء نمودید و شماتت مشرکین و لوم لائمین را استماع کردید انشآءاللّه این مقام اعظم اعلی باسم حقّ جلّ جلاله محفوظ ماند امروز روزیست که ذرّات ممکنات از جمیع جهات به لک الحمد یا اله العالمین ناطق ولکن همج رعاع ارض غافل و محجوب

یا ایّها الطّائر فی هوائی و النّاظر الی وجهی از برای تبلیغ امر الهی خلق شده‌ئی بقلب فارغ و نور ساطع و توکّل خالص و استقامت کبری بمدن و قری توجّه نما و بحکمت و بیان امراض نفوس غافله را شفا عطا کن بگو ای عباد وقت را از دست مدهید چه که بسیار عزیز است قسم بلآلی بحر علم الهی که شبه و نظیر از برایش دیده نمیشود بوجوه منیره و قلوب پاکیزه بر خدمت امر قیام نمائید که شاید مردگان وادی حیرت و ضلالت از رحیق هدایت زنده شوند و به ما ینبغی لأیّام اللّه قیام نمایند امروز روز خدمت و طاعت و پرهیزکاری و بردباری است جهد نمائید تا از بحر آگاهی بیاشامید و بآنچه سبب و علّت آسایش عالم و نجاة امم است فائز گردید یا محمّد علیک بهائی و عنایتی و رحمتی الّتی سبقت العالمین انّا ذکرناک فی سنین معدودات لتشکر ربّک و تکون من القائمین علی خدمة امر ربّک الّذی به اضطربت افئدة العلمآء و اشتعلت بنار الضّغینة و البغضآء انّ ربّک یقصّ لک ما ظهر فی ایّامه انّه لهو الذّاکر العلیم ضع العالم و خذ ما امرت به من لدن مالک القدم سوف تری ما قدّر لک من القلم الأعلی فی لوح عظیم و انزلنا لکلّ اسم کان فی کتابک ما قرّت به عیون الملإ الأعلی و انجذبت به افئدة المقبلین کلّما سمعنا ندائک اجبناک انّ ربّک لهو الفضّال الکریم قد کنت معک حین البأسآء و الضّرّآء انّه لهو الرّقیب القریب لک ان تسقی العالم رحیق بیان مالک القدم کذلک امرناک من قبل و من بعد و فی هذا الحین

انّا نذکر امّک الّتی آمنت بربّها و فازت بعنایتی و فضلی العزیز المنیع بشّرها من قبلی و کبّر علی وجهها من لدن ربّک و ربّ من فی السّموات و الأرضین سوف یرفع اللّه ذکرها و یظهر علی العباد و الامآء ما قدّر لها انّه لهو المقتدر القدیر

یا تقی قد ورد علیکم فی سبیل اللّه ما ناح به الأشیآء یشهد بذلک من ینطق فی هذا اللّیل فی هذا المقام الرّفیع طوبی لکم و لمن احبّکم لوجه اللّه و لمن تقرّب الیکم و یسمع قولکم فی هذا النّبإ الّذی به ارتفع هذا البنآء العظیم و نذکر اختک الأولی و اختک الأخری و اللّائی ذکرت اسمائهنّ فی کتابک انّ ربّک لهو المشفق الرّحیم ان اذکرهنّ من قبلی و بشّرهنّ بما نزّل لهنّ من سمآء مشیّتی ما عجز عن عرفانه علمآء الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العالمین البهآء المشرق من افق ملکوتی و جبروتی علیک و علی الّذین ذکرناهم فی لوح آخر و علی اللّائی اقبلن الی الأفق الأعلی و آمنّ باللّه الفرد الواحد العزیز الحکیم

* * *

هو المقتدر علی ما یشآء بأمر من لدنه و هو اللّه کان بکلّ شیء قدیرا

الحمد للّه مموّج ابحر النّور بالمآء النّاریّة الالهیّة و مهیّج احرف الظّهور بنقطة العمائیّة الفردانیّة و مطوّر طود الغیبیّة من فلک الظّهور نفس البطون وجهة الأزلانیّة و مکوّر نقطة الرّبوبیّة من طرز الأبهائیّة الصّمدانیّة لیشهدنّ الکلّ بأنّه هو الحقّ لا اله الّا هو و انّه لهو الفرد الأحد الصّمد الّذی لم یلد و لم یولد و لیس کمثله شیء و هو اللّه المتکبّر الجبّار الحمد للّه مطفّح طماطم النّاریّة من هیکل القدّوسیّة السّاذجیّة و مرشّح قماقم الجمالیّة من رشحات السّبّوحیّة المجرّدانیّة و مجذّب طلعات الهائیّة من تغنّیات الأزلیّة الوحدانیّة و مغرّد حمامة النّوریّة بالتّغرّدات السّرمدیّة الأبدانیّة لیعرفنّ الکلّ بأنّه لهو الحقّ لا اله الّا هو الجرّد القدّر الّذی لیس له وصف دون ذاته و لا نعت دون جنابه و انّه لهو المقتدر القهّار و الحمد للّه مطوّر النّور فی طوران نوره و مکوّر النّور فی کوران نوره و مشعشع النّور فی وجهات نوره و مقمّع النّور فی قمعان نوره و ملجلج النّور فی حرکات نوره و مبلّج النّور فی طلعات نوره حمداً له ثمّ حمداً له حمداً هو یستحقّه و لا غیره

فسبحانک اللّهمّ یا الهی لم یکن لی من ضیآء حتّی انادیک بآیات قدسک و لا لی من بهآء حتّی اناجیک بحروفات انسک و لا لی من سنآء حتّی الاقیک فی سرایر عزّک و لا لی من شعاع حتّی اشاهدنّک فی مکامن نورک فسبحانک اللّهمّ یا الهی لأنادینّک حین الّذی جعلتنی محزوناً تلقآء تموّج طماطم بشّاشیّتک و جعلتنی فی الأرض مهموماً عند تهیّج قماقم سرّاریّتک و حین الّذی جعلتنی فی البیت مغموماً تلقآء تبذّخ ابحر نوّاریّتک فسبحانک اللّهمّ یا الهی لأشهدنّک بما تشهد لنفسک بنفسک قبل کلّ شیء بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت مستریحاً فی عرش الجلال و لا تزال تکوننّ فی هویّة الفضل و العدال لم تزل و لا تزال لتکوننّ بمثل ما قد کنت من قبل فی عزّ المجد و الجمال لن یعرفک احد علی حقّ عرّافیّتک و لن یصفک نفس علی حقّ وصّافیّتک کلّ ما یعرفوک المقدّسون افک فی ساحة قدس ملیک وهّابیّتک و کلّ ما ینعتوک الموحّدون شرک فی فنآء انس سلطان قدّاریّتک فسبحانک اللّهمّ یا الهی انت الّذی خلقتنی و لم اک شیئاً فی ملکک و رزقتنی و لم اک ذرّاً فی بلادک حتّی عرّفتنی ذکرک و الهمتنی تصدیقه لوجهک و الاذعان لأمره فی حقّک و اودعت فی ذاتیّتی نوراً من کینونیّتک لأعرف بذلک نفسک و اشعشع فی مملکتک و استریح فی ساحة عزّک حتّی تموّجت علیّ ابحر الحزن الّتی لن یقدر احد ان یشرب قطرة منها و حزنت بشأن تکاد الرّوح ان یفارق من جسمی بحیث هممت و اهممت الرّوحانیّون و غممت و اغممت النّورانیّون و لک الحمد یا محبوبی علی جمیع ما اظهرت بقدرتک و قدّرت بمشیّتک و احکمت بقضائک و احصیت بامضائک لأنّ کلّ ذلک دلیل لأمرک و سبیل لسلطان منک فسبحانک اللّهمّ یا الهی کیف ادعوک ببدایع ذکرک بعد الّذی قطعت السّبیل عن معرفة کنه ذاتک و کیف لا ادعوک و انّک ما خلقتنی الّا لذکر آلائک و تحمید نعمائک فسبحانک انّی کنت لدیک لمن السّاجدین فسبحانک اللّهمّ یا الهی لأقسمنّک فی ذلک اللّیل الألیل عند تغنّی حمامة الأمر فی جبل السّنآء عن یمین شجرة الحمرآء بتغنّیات ازلیّتک و فی تلک الظّلمات الأطول تلقآء تغرّد ورقآء النّورآء خلف حجبات العمآء بتغرّدات سرمدیّتک بأن ترفعنی الی سمآء الغیب بهیمنة سلطان قیّومیّتک و تصعدنی الی افق الشّهود بقوّة ملیک الوهیّتک و تعرّجنی الی مکامن احدیّتک و تشرّفنی بزیارة طلعتک حتّی اسکن فی جوارک و استریح فی بساطک و اتّکأ الی وساید النّور بعنایتک و استرقد علی سمآء الظّهور بکرامتک لعلّ یسکن قلبی و یستریح فؤادی و یلذّ کینونیّتی و یطمئنّ ذاتیّتی لأکون بذلک من الّذینهم کانوا بلقآء ربّهم یوقنون

ان یا ایّها السّائل الجلیل و المتوقّد بنار الخلیل ایقن بأنّی من اوّل یوم الّذی ایّدنی اللّه بالتّصدیق علیه و الاقرار بأمره الی حینئذ ما ارید ان اجوب احد من العباد ولکن لمّا وجدت فی قلبک ناراً من محبّة اللّه و قبساً من نور مظهر نفسه لذا قد تموّجت ابحر مودّتی لحبّی لک ارید ان اجیبک بحول اللّه و قوّته بما یطفح منّی من رشحات العبودیّة فی ارض الظّهور لیجذبک نفحات النّور الی ذروة السّرور و یصلک الی مقام الّذی قدّر اللّه لک فی تلک الأیّام الّتی اریاح الحزن قد احاطتنی من کلّ شطر عمّا اکتسبت ایدی النّاس بما افتروا علیّ من دون بیّنة و لا کتاب ای ربّ افرغ علیّ صبراً و انصرنی علی القوم المعتدین فاعلم بأنّ لتلک الآیة الجنیّة و الثّمرة اللّطیفة و رنّة الالهیّة و درّة اللّاهوتیّة معانیاً لطیفة الی ما لا نهایة بما لا نهایة و انّی بفضل اللّه و جوده ارشح علیک طفحاً منها لیکون ذکراً للمؤمنین و نوراً للمستوحشین و حصناً للمتزلزلین فاشهد بانّ للطّعام مراتب شتّی ولکن انّا لنکفینّک بأربعة منها منها مقام عرش الهاهوت جنّة الأحدیّة لن یقدر احد ان یفسّر حرفاً من تلک الآیة فی تلک الجنّة لأنّ ذلک مقام سرّ الصّمدانیّة و ابنیّة الأحدانیّة و اسرائیلیّة الفردانیّة و نفسانیّة اللّمعانیّة ظاهرها عین باطنها و باطنها عین ظاهرها لا ینبغی لأحد ان یطّلع بحرف منها ولکنّ اللّه سیظهر اذا یشآء لمن یشآء و انّی علی قدر ضرّی و مسکنتی لا اعلم حرفاً منها لأنّها لن یحکی الّا عن اللّه بارئها و موجدها فسبحان اللّه خالقها و محییها عمّا یقولون الموحّدون فوالّذی نفسی بیده لو تموّجت ابحر النّور فی تلک المقام لیغرق کلّ من فی السّموات و الأرض الّا عدّة احرف الظّهور و کفی باللّه علیّ و علیک شهیدا و منها مقام جنّة الصّمدیّة عرش اللّاهوت نور البیضآء و هو مقام هو هو و لیس احد الّا هو و هذه الجنّة مختصّ للعباد الّذین یستقرّون علی کرسیّ الجلال و یشربون مآء الکافور تلقآء الجمال و یقرؤون آیات النّور فی سمآء العدال و هم بها یتلذّذون و من ذلک الطّعام یتنعّمون و سبحان اللّه موجدها عمّا یصفون و منها جنّة الواحدیّة ارض الصّفرآء طمطام الجبروت و هو مقام انت هو و هو انت عباد الّذین لا ینطقون الّا باذن اللّه و لا یعملون الّا بأمره و لا ینهون الّا بحکمه کما وصفهم اللّه بأنّهم عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون و منها مقام جنّة العدل ارض الخضرآء قمقام الملکوت ذلک مختصّ للعباد الّذین لا تلهیهم التّجارة و لا بیع عن ذکر اللّه الا انّ اولئک اصحاب النّور و هم فیها باذن اللّه یدخلون و علی بساط العزّ یسترقدون و منها مقام جنّة الفضل ارض الحمرآء سرّ الصّفرآء مستسرّ البیضآء نقطة النّاسوت و انّ ادلّآء الذّکر فیها اکبر لو کنتم تعلمون فآه آه ثمّ آه آه لو کان نقطة الأولی فی تلک الأیّام و یشهد حزنی لیترحّم بی و یتلطّف علیّ و یشوّقنی فی کلّ حین و یؤیّدنی فی کلّ آن فآه آه لیتنی متّ بعده قبل تلک الأیّام ام کنت نسیاً منسیّا قل ان یا ایّها الملأ ان ارحمونی و لا تفتروا علیّ و لا تعجلوا فی امری لأنّی عبد آمنت باللّه و آیاته و لا یبقی من ایّامی الّا قلیلا و کفی باللّه ربّی علیکم وکیلا اذ هو حسبی و حسب من اراد من قبل و کفی بنفسه حسیبا ربّ افرغ علیّ صبراً و انصرنی علی القوم المشرکین الّذین لا ینطقون الّا عن ظنون انفسهم و لا یتحرّکون الّا بما یؤیّدهم هواهم قل ما لکم کیف انتم لا تتفکّرون و لا تشعرون

ان یا ایّها الأمین اذا تطفّحت اریاح المحبّة عن یمین شجرة الطّور و یقلّبک ذات الیمین و ذات الشّمال هنالک تحصّن فی کهف النّور باذن اللّه العلیّ و هو اللّه کان بکلّ شیء قدیرا و ان شهدت و علمت کلّ ما فسّرنا لک فاشهد بأنّا نرید بتفسیر اخری فاعلم بأنّ المراد فی الطّعام نفس العلم ای کلّ العلوم و من اسرائیل نقطة الأولی و من بنی‌اسرائیل الّذی جعله اللّه من عنده حجّة علی النّاس فی تلک الأیّام الّا ما حرّم اسرائیل علی نفسه ای ما حرّم نقطة الأولی علی ارقّائه و عباده ثمّ اشهد بأنّ کلّ ما حدّد اللّه فی الکتاب من امره و نهیه حقّ لا ریب فیه و علی الکلّ فرض العمل به و التّصدیق علیه و لا یحجبک عمل الّذین کانوا یفسدون فی الأرض و یحسبون انّهم مهتدون لا فوربّ العمآء هم کاذبون و مفترون و انّ علی مثل تلک الفئة لن یحلّ علیهم ان یأکلوا الشّعیر فی تلک الأیّام فکیف یحلّ علیهم ان یأکلوا ما حرّم اللّه فی الکتاب فسبحانه سبحانه عمّا یقولون المشرکون

ان یا ایّها الخلیل اذا استشرقت بتشرّق شرق شوارق صبح الأزل الّتی ملأت الآفاق انواره و استجذبت بتجذّب جذب جواذب نور الصّمد الّذی ظهرت علی هیاکل الاشراق آثاره فاعرف بأنّ المقصود من الطّعام فی تلک الأیّام الّتی کانت الشّمس طالعة فی وسط السّمآء و یستضیء سراج الأزلیّة فی مصباح العمآء ما یکون الّا معرفة صاحب الأمر و اسرائیل ای المشیّة الأوّلیّة الّتی خلق اللّه بها کلّ من فی السّموات و الأرض و ما بینهما و بنی‌اسرائیل عباد الّذین یستجذبون بنار تلک المشیّة فی سنة ستّین الی یوم الّذی یحشر النّاس لربّ العالمین و ما کان اللّه ان یظلم احد ولکنّ النّاس انفسهم یظلمون فاعلم بأنّ نور اللّه لم یزل کان مستویاً علی اعراش العطآء و لا یزال یکون بمثل ما قد کان ولکنّ النّاس هم لا یشعرون و لا یشهدون فلمّا استبذخناک بتبذّخ طود النّور و استشمخناک بتشمّخ طود العبودیّة فی ارض السّرور و استشربناک من ید یوسف الجمال مآء الأحدیّة من عین الکافور و استرقدناک فی مهاد الأمن عند تغنّی نملة المحبور هنالک یروح روحک و یلذّ نفسک و یسرّ ذاتک فاذاً فاشکر اللّه الّذی خلقک من قبل بأمر من عنده و جعلک من الّذین هم بآیات اللّه لمهتدون ولکنّ الآن اشکو بثّی و حزنی الی اللّه لأنّه یشهد همّی و ینظر حالی و یسمع ضجیجی فوالّذی طیّر طیر النّور فی ارض الظّهور ما وجدت بمثلی مطروحاً کما الآن قد جلست فی نقطة التّراب بالذّلّة العمآء و لم یکن فی الملک ذی روح الّا و یحزننی بشأن تکاد السّموات ان یتفطّرن و تنشقّ الأرض و تخرّ الجبال هدّا بحیث لم یر عین الدّهر بمثلی مظلوماً و انّی صبرت و حلمت و جلست بین یدی اللّه و اتّکلت علیه و فوّضت الأمر الیه لعلّ یرحم علیّ و یعفو عنّی کلّ ما کان النّاس هم یفترون ثمّ اعلم یا کمال بأنّی لو افسّر تلک الآیة من یومئذ الی ان اتّصل الأیّام الی المستغاث یوم الّذی یقوم النّاس لطلعة حیّ بدیع لأقدر بما اعطانی اللّه بفضله و جوده لأنّ سرّ الأحدیّة قد تحرّکت و بحر الصّمدیّة قد تموّجت و طلعة النّور فی سموات العمآء عن یمین شجرة الأمر قد تلعلعت فی تلک الأیّام الّتی ما طلعت شمس الظّهور بمثلها ولکنّ النّاس لا یعرفون قدرها و لا یشهدون لطفها فآه آه لو عرفوا لن یغیب الحجّة منهم و لن یرفع النّعمة عنهم قل ما لکم کیف تشرکون باللّه الّذی خلقکم و ایّدکم بنور من عنده ان انتم مؤمنون ان یا کمال اسمع ندآء تلک النّملة الذّلیلة المطرودة الّتی خفی فی وکره و یرید ان یخرج بینکم و یغیب عنکم ممّا اکتسبت ایدی النّاس و کان اللّه شهید بینی و بین عباده و هو اللّه کان علی کلّ شیء شهیداً فآه آه لو یکون نقطة الأخری طلعة حیّ قدّوس لیحزن علی حالی و یبکی علی ما نزلت بی و انّی اسئل من جنابه فی ذلک الآن و ادعو من حضرته بأن یصعدنی الی ساحة عزّه و یجلسنی فی بساط قدسه کأنّی فی تلک الأیّام کنت و لم اکن شیئاً مذکوراً ای ربّ فأفرغ علیّ صبراً فانصرنی علی القوم الفاسقین

ان یا ایّها الأمین ان کنت سکنت فی اجمة البیضآء جزیرة الفرقان فاعلم بأنّ الطّعام ولایة الّتی قدّر اللّه فیها لأهلها و انّ المراد من اسرائیل نقطة الفرقان و من بنی‌اسرائیل اوصیائه من بعده الا انّ بمثل ذلک یجزی اللّه عباده المتّقون و ان کنت سکنت فی جزیرة الحمرآء حدیقة البیان فاعلم بأنّا نطلق الطّعام و نرید نقطة الأولی صرف الأحدیّة فی مقام و من اسرائیل وجهة الأخری برّ الصّمدیّة فی مقام و طلعة النّور و مجرّد الظّهور و هیکل الأحدیّة الّذی جعله المعتدین مسجوناً فی الأرض و مستوراً فی البلاد فی مقام فسبحان اللّه عمّا اکتسبت ایدی النّاس فما اللّه بغافل عمّا کان النّاس هم یعملون فلمّا تموّجت فی ذلک الآن نار المحبّة فی قلب البهآء و یغنّ حمامة العبودیّة فی سمآء العمآء و یرنّ هدهد النّور فی وسط الأجوآء و یحرق شجرة الطّور لنفسه بنار نفسه فوق تابوت الشّهادة عن خلف القاف ارض الامضآء و یکفّ نملة العبودیّة فی وادی الأحدیّة فی ذلک اللّیل بالسّرّ الوفآء ارید ان افسّر تلک الآیة بما علّمنی اللّه فی ذلک الآن بفضله و جوده و انّه لهو العزیز الوهّاب فاشهد بأنّ الطّعام یکون بحر الغیب الّذی هو المکنون فی صحایف النّور و المخزون فی الواح المسطور و اسرائیل مظهر الأمر فی تلک الأیّام و بنی‌اسرائیل اهل البیان و کان ذلک الطّعام حلّ لهم ای لکلّ من اراد ان یصعد الی سمآء العنایة و یشرب مآء الطّهور من تلک الزّجاجة کوب العبودیّة الّتی لم یکن الّا کمثل فیء فی الأرض بل استغفر اللّه من ذلک التّحدید فسبحان اللّه عمّا یقولون الظّالمون فی وصفه تسبیحاً کبیرا فآه آه لو تموّج علیّ رشحاً من ابحر الاذن من سلطان العمآء و ملیک البهآء لفسّرت تلک الآیة بلحنات الرّوحانیّین و ربوات المقدّسین و نغمات المجتذبین و لمّا ما اشمّ رایحة الامضآء بعد القضآء لیکفینّک بما القیت علیک لیکون دلیلاً للّذینهم کانوا فی ایّام ربّهم متذکّرون فاذا تصطّلت بتصطّل نار الوداد و تلذّذت بتلذّذ اثر المداد فی تلک الألواح السّداد فاشهد و ایقن بأنّی ما ادّعیت شیئاً الّا العبودیّة للّه الحقّ و کان اللّه حکمی عمّا کان النّاس هم یفترون قل ویل لکم عمّا اکتسبت ایدیکم ستردّون الی عالم الغیب و الشّهادة و انتم فیها لتسئلون

قل ان یا اهل الملأ لا تتعجّبوا عن صنع اللّه رحمة اللّه و برکاته علیکم اهل البیان لو کنتم تعلمون اتّقوا اللّه ثمّ اعلموا بأنّ صنع اللّه یستضیء بمثل سراج الأزلیّة بین صنع النّاس کیف انتم لا تتفکّرون و لا تشهدون فآه آه فوالّذی قد استکفّ ورقآء المحزون فی صدر البهآء لنسیت کلّما شهدت من اوّل یوم الّذی شربت لبن المصفّی من ثدی امّی الی حینئذ بما اکتسبت ایدی النّاس و کان اللّه یعلم کلّ ما کان النّاس هم لا یعلمون قل ان یا اهل العمآء ان اخرجوا من مساکنکم للحضور فی حرم النّور عمآء الظّهور بیت اللّه الأکبر الّتی حکمه فی لوح الفؤاد باذن اللّه العلیّ قد کان مشهوداً و انّی اختم الکلام بما غنّت حمامة النّور من قبلا حین وروده فی ارض السّرور و کان بلحن الفؤاد مغرّداً و انت تعلم یا محبوبی ما اردت لوجه اللّه معتمداً فانّ الصّبر منقطع منّی لحبّی جمال اللّه منکشفاً و انت تعلم ما اراد ابن الزّنآء فی دمی متعمّداً لا وحضرة عزّک لا ابایع به لا خفیّةً و لا جهراً اللّه قرّب یوم دمی ثمّ دمعی علی التّراب متّکئاً فیا لیت یومی یوم دمی کنت بالثّری متعطّشاً فسبحان اللّه عمّا یقولون المشرکون فی وصفه تسبیحاً کبیرا و الحمد للّه ربّ العالمین بدیعاً تمّت

* * *

بمبئی

حضرت افنان آقای حاجی سیّد میرزا علیه بهآء اللّه الأبهی

١٩ رمضان سنۀ ١٣٠٩

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

الحمد للّه نعمت آیات ظاهر و مائدۀ بیّنات نازل افئده و قلوب صافیه بطراز الفت بدیعه مزیّن حمد مالک وجود و مربّی غیب و شهود را لایق و سزا که ذکرش را توقّفی نه و بیانش را منعی مانع نه اراده‌اش غالب و مشیّتش محیط جلّ اقتداره و جلّت عظمته و جلّ اختیاره و لا اله غیره این ایّام اگرچه اخبار صحّت و سلامتی آن حضرت و حضرات آقایان افنان علیهم بهآء اللّه و عنایاته در عرصۀ مالک ادیان ظاهر و مشهود ولکن ذکر جدید را لذّتی دیگر و حلاوتی دیگر است چندی قبل دستخطّ عالی بمثابۀ پیک روحانی رسید فی‌الحقیقه فرح و حزن هر دو از آن مشهود فرحش افسردگی عوالم حزن و کسالت آن را از میان برداشت و حزنش بر غمّ ایّام افزود ولکن چون بلایا و رزایا و خسارات و انقلابات در ایّام دوست یکتا و فی سبیله تعالی وارد فی‌الحقیقه مطلع فرح عالم و مشرق سرور امم است اگر عالم و امم بادراک این مقام فائز شوند و یا فائز شویم الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام مالک ابداع نموده بعد از اذن عرض شد و بشرف اصغاء مولی الوری فائز گشت هذا ما نزّل فی الجواب من لدی اللّه مالک المبدإ و المآب قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه

بسمه المهیمن علی الأسمآء

یا ایّها المذکور لدی المظلوم و القائم امام الباب اسمع ما ینطق به ربّ الأرباب فی المآب انّه یجذبک و یقرّبک و یخلّصک من احزان الدّنیا و حوادثها و یجعلک ناطقاً بثنائه و متوجّهاً الی انوار وجهه و قائماً علی خدمة امره فی العشیّ و الاشراق امروز از مشرق قلم اعلی نیّر استقامت مشرق و لائح و از مطلع بیان فرات عرفان جاری طوبی لمن وجد و اخذ و شرب و ویل للغافلین حقّ جلّ جلاله در این یوم مبارک اقدس ابهی بکلّ اسماء ظاهر طوبی لعبد وجد عرف البیان و فاز بما کان مرقوماً من قلم الوحی فی الزّبر و الألواح یا افنانی علیک بهائی و عنایتی از قبل این کلمۀ علیا از لسان مالک ملکوت اسماء نازل و همچنین در این حین مبین مرّۀ اخری ظاهر افنان سدره مخصوص خدمت امر از عدم بعرصۀ وجود آمده‌اند در جمیع احوال و احیان باید بآن متمسّک باشند اوست سبب علوّ و علّت سموّ و ظهور آنچه حال از عقول و ابصار مستور است یا افنانی لعمر اللّه سوف یظهر ما رقم من قلم مالک القدم یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب امروز باید آن جناب باسبابی که سبب ارتفاع کلمه و ارتقاء وجود است تمسّک نمایند و سبب جذب و انجذاب و شوق و اشتیاق مقبلین و مشتاقین گردند در لوح دنیا این کلمۀ علیا نازل یا افنانی علیک بهائی و عنایتی خیمۀ امر الهی عظیم است جمیع احزاب عالم را فراگرفته و خواهد گرفت روز روز شماست و هزار لوح گواه شما بر نصرت امر قیام نمائید و بجنود بیان بتسخیر افئده و قلوب اهل عالم مشغول شوید باید آن افنان این ایّام تمسّک نماید بآنچه سبب نشاط و انبساط اهل عالم است از خسارت و امثال آن محزون مباشید سبب و علّت آن عدم توجّه بامر آمر بوده و علّت عدم توجّه عفو و عطای مقصود عالمیان یشهد بذلک کتبی و زبری و الواحی و ما انزلناه فی هذا السّجن الّذی جعله اللّه من اعلی المقام و این خسارت هم چون مبدء و اسبابش دنیا بوده لایق حزن نبوده و نیست چه که شاید این خسارت سبب نعمت و علّت راحت اهل عالم گردد چنانچه در اواخر عهد پادشاه مغفور فتحعلی شاه رحمه اللّه هر یوم ضرّی و ضرری بر والد وارد و احدی از حکمت و سرّ آن آگاه نه تا آنکه ارادۀ الهی و مشیّت ربّانی فی‌الجمله کشف غطا شد و سبب و علّت آن بمثابۀ نور آفتاب ظاهر و روشن گشت چه که با بقاء آن اسباب ظهور این امر از مطلع برهان مشکل بود باری عند ربّک خزائن العلوم لا تحزن و لا تخف افرح بفرحی الأکبر و کن مسروراً بسرور ربّک العلیم الخبیر و آنچه الیوم لازم اسبابیست که سبب تقرّب ناس بوده و هست اگر در سایر بلاد عباد الهی عمل مینمودند بآنچه که در سجن اعظم حزب اللّه بآن عامل حال اکثری از خلق بحقّ توجّه مینمودند و بآنچه سبب خلود در جنّت بیان است فائز میگشتند در محرّم و ماه مبارک رمضان نفس حقّ بما ینبغی عمل نموده و مینماید قل یا حزب اللّه خذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده ثمّ اعملوا به انّه یحفظکم و یحرسکم بسلطانه و یرفعکم باسمه بین عباده انّه هو العزیز الفیّاض قل

الهی الهی اسألک بالدّمآء المسفوکة فی سبیلک و بما ورد علی مظهر نفسک فی ارض الطّآء من ظلم اعدائک و ضرّ اشرار خلقک ان تؤیّد عبادک علی الرّجوع الیک و القیام علی خدمة امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الفضّال

البهآء المشرق اللّائح من افق سمآء عطائی علیکم یا افنانی و علی الّذین شربوا رحیق العرفان من کأس بیانی و یسمعون قولکم فی هذا الأمر المبین و النّبإ العظیم انتهی للّه الحمد و البهآء و الذّکر و الثّنآء چه که در ایّامی که نار احزان از جهات مشتعل و نور امر مستور حضرت مالک الملک بذکر اولیا مشغول عنایتی در عالم ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و ندارد در این ایّام مبارکه در جمیع ساعات لسان عظمت برحمت مسبوقه و عنایت محیطه‌اش ناطق و ذاکر و از برای اولیا مقدّر فرموده آنچه را که السن و اقلام از ذکرش عاجز یسأله الخادم ان یحفظ اولیائه من ظلم الظّالمین و شماتة المشرکین و غضب المعتدین انّه علی کلّ شیء قدیر

اظهار دلتنگی از حوادث روزگار و ضیق امورات فرموده بودند بعد از عرض حضور این کلمات عالیات از ملکوت بیان نازل قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه یا افنانی علیک بهائی و عنایتی امثال این امور از شرایط ایّام ظهور است امری که در اوّل ایّام جمیع انام از آن غافل البتّه سبب ضوضا و اختلاف و انقلاب میگردد ولکن از بعد کل بامر آمر حقیقی تبدیل میشود ظلم بعدل اضطراب باطمینان بعد بقرب انکار باقرار اعراض باقبال فقر بغنا و مسکنت بثروت کلّ ذلک کان عند ربّک حتماً مقضیّاً لو تعرف ما قدّر لک و لمن معک لتطیر بأجنحة الاشتیاق و تجد نفسک ثابتة مستقیمة راسخة مسرورة فی هذا الأمر المبرم العزیز الحکیم باید آن جناب بشأنی حرکت نمایند که سبب فرح و سرور و جذب و انجذاب افئده و قلوب گردد بشنو نصیحت مظلوم را انّها تحفظک و تنجیک و ترفع مقامک فی الظّاهر و الباطن انّ ربّک هو العلیم الخبیر انتهی در جمیع احوال آن حضرت باید بعنایات مخصوصۀ حقّ جلّ جلاله مسرور باشند در هر کلمه از کلمات الهی آب حیات مستور لازال نوشیده و مینوشند ولکن از بعد باید باوامر و احکام ناظر باشند و آنچه امر شود فی‌الحین بآن تمسّک نمایند انشآءاللّه عرصۀ آن انجمن بآن حضرت لازال گرم و مشتعل باشد از حقّ جلّ جلاله این فقره را مکرّر این خادم مسئلت نموده و مینماید انّه هو السّامع المجیب

آقای مکرّم حضرت افنان جناب حاجی سیّد محمّد علیه بهآء اللّه الأبهی لازال مذکور بوده و هستند این عبد خدمت ایشان و سایر حضرات افنان سدره علیهم من کلّ بهآء ابهاه و اولیای الهی و اولیای اولیای الهی سلام و تکبیر و بها میرسانم و عرض مینمایم و از برای هر یک از معدن کرم میطلبم آنچه را که باقی و دائم است انّ ربّنا هو المجیب و قاضی حوائج المقرّبین و المخلصین البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من یحبّکم و یسمع قولکم فی امر ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرضین

* * *

ط

حبیب روحانی جناب آقا محمّد کریم ع‌ط علیه بهآء اللّه ملاحظه نمایند

۱۵۲١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم الأقدم العلیّ الأبهی

الحمد لمن نطق بعد تقدیسه عن اللّسان و علّم بعد تنزیهه عن البیان انّه لهو الّذی جعل القلم الأعلی مترجماً بین الوری و به اظهر ما اراد باسمه الّذی جعله سلطان الأسمآء فی ملکوت الانشآء سبحان من تفرّد بالعزّة و العظمة و توحّد بالقدرة و القوّه قد احاط سلطانه الملک و الملکوت و سبقت رحمته الجبروت و النّاسوت انّه لهو الّذی لا یوصف بالأسمآء و لا یذکر بالأذکار قد اقرّ کلّ قریب ببعده و اعترف کلّ عالم بجهله و شهد کلّ عاقل بغفلته قد سخّر الأشیآء بالکلمة الّتی لاحت و اشرقت من افق مشیّته و هدی الوری الی صراطه الّذی ما فاز به الّا عباد مکرمون له الحمد اذ هو مالک الغیب و الشّهود

و بعد قد بلغ الخادم کتابک الّذی ارسلته من قبل اخذت و فتحت و قرأت و وجدت منه عرف حبّک ربّنا و ربّ ما یری و ما لا یری و مالک الوری و سلطان الآخرة و الأولی و در وقتیکه مناسب بود تلقاء عرش عرض شد قوله تبارک و تعالی

هو الأقدس الأعظم المعلّم المعرّف البصیر السّمیع

یا ایّها المذکور تلقآء الوجه لا تحزن عمّا ورد علیک قد ورد علی مولیک اعظم عمّا ورد علی عباد اللّه المقرّبین المخلصین لعمر البهآء انّه یفتخر بالبلآء فی سبیل اللّه مالک الأسمآء ولکن النّاس یفرّون منه بخوف مبین قد زیّنّا الجسد بالبلآء و طرّزنا الرّوح بفرح لا یعادله فرح العالم کذلک نطق من کان مقدّساً عن کلّ ما ادرکه العالمون تمسّک بحبل الاصطبار امراً من لدن ربّک المختار و قل

یا الهی و مالک ناصیتی و محبوب فؤادی تری ما ورد علیّ فی ایّامک و تعلم ما انا علیه فی امرک اسئلک باسمک الّذی به جرت من الصّخرة انهار رحمتک و ظهر من البحار آثار عظمتک و من الأقنان ظهورات قدرتک بأن تجعلنی فیکلّ الأحوال مستقیماً علی امرک و متمسّکاً بحبل حبّک اشهد انّ هذا لیوم الّذی فیه ظهر الفزع الأکبر و برز کلّ امر مستتر فاغفر اللّهمّ کلّ حرکة ظهرت منّی بغیر ارادتک ثمّ وفّقنی علی ما ینبغی لأیّامک ثمّ اکتب لی بفضلک ما یحفظنی عن دونک ای ربّ فاجعلنی من الّذین هربوا عن الهوی الی السّدرة المنتهی و انقطعوا عن الوری باسمک الأعزّ الأقدس الأبهی انّک انت مالک العرش و الثّری و فی قبضتک ملکوت کلّشیء و انّک انت القدیر انتهی

تا حال نامه‌های متعدّده از آنجناب رسید الحمد للّه جمیع مشعر بر مراتب محبّت و مودّت و خلوص و قیام آنجناب بوده بر امر الهی از آنچه وارد شده محزون مباشید چه که هر نفسی الیوم بطراز محبّة اللّه مزیّن است فی‌الحقیقه بکلّ خیر فائز است جمیع عالم معادله نمینماید بکلمه‌ئی که از فم مشیّت الهی در بارۀ دوستان ظاهر میشود و اینمقامات الیوم از انظار مستور است چه اگر کشف میشد و اهل عالم بر سرّ امر مطّلع میگشتند البتّه احدی توقّف نمینمود تا چه رسد باعراض و انکار

و اینکه از عدم ارسال جواب ذکر نمودید حقّ تعالی شأنه و تعالت عظمته شاهد و گواهست که این تأخیر از عدم محبّت نبوده و نخواهد بود بلکه از کثرت اشغال و تحریر این خادم فانی است از جمیع اشطار بمثابۀ امطار عرایض و مکتوبات میرسد و اینعبد در اکثر اوقات تلقاء عرش بتحریر ما ینزل من سمآء مشیّة ربّنا الرّحمن مشغول است و هر هنگام که فرصت یافت شد بذکر دوستان توجّه مینماید از دل و نظر هیچیک محو نشده‌اید الحمد للّه تلقاء وجه مذکورید و بعنایت فائز ولکن جهد نمائید تا بامریکه لایق این ایّام است فائز شوید جمیع باید الیوم طائف حول بحر اعظم باشند و بکمال اتّحاد بکلمه ناطق باید آنجناب و دوستان الهی از تأخیر عرایض این فانی محزون نباشند چه که کلّ علّت تأخیر را دانسته و میدانند

اینکه در بارۀ حضرت ورقۀ کبری حضرت اخت روح ما سواها فداها نوشته بودید عرض شد و آنچه عمل نمودید مقبول افتاد نشکره فی بدایع فضله و عنایته

و اینکه در باب همشیره نوشته بودید تلقاء وجه عرض شد فرمودند چون موافق حکم کتاب نبود علّت زحمت و سبب محنت شد ولکن انشآءاللّه این زحمت و محنت را فضل حقّ اجر عنایت میفرماید ان اجتنبوا یا احبّائی عمّا نهیتم عنه فی الکتاب و تمسّکوا بما امرتم به انّ ربّکم الرّحمن لهو النّاصر البصیر انتهی آنجناب از این امریکه واقع شد مکدّر نباشند چه که بطراز عفو فائز شد انّه لهو الآمر العلیم الحکیم

و اینکه در بارۀ صبیّۀ جناب اصدق علیه بهآء اللّه نوشته بودید و مذکور داشتید که او ذکر نموده که این صدمات که بر تو و اهل خانه وارد میشود بسبب آنست که بمیل من رفتار نمیشود اینمراتب تلقاء وجه عرض شد فرمودند یا کریم انّ لعبدی الأصدق مقاماً عظیماً عند ربّک انّه ممّن فاز فی اوّل الأمر بعرفان اللّه المهیمن القیّوم انّا ذکرناه فی الکتب و الزّبر و نذکره فی ایّامی انّ ربّک لهو العطوف الغفور طوبی لمن آنس معه فی حیوته و زاره بعد مماته یشهد قلمی الأعلی انّه وجد عرفی و سرع بأمری الی شطری و قام علی هذا الأمر الّذی تزعزع منه کلّ بنیان مرصوص قد حضر لدی العرش بوجه منیر و کان ان یقوم لدی الباب فی اکثر الأیّام و یسمع ندآء اللّه ربّ العرش المرفوع البهآء علیه و علی من یزوره من لدی اللّه مالک الغیب و الشّهود ای کریم آنچه بر تو وارد شد بسبب آنچه ذکر نموده نبوده انّ ربّک لهو العلیم عنده علم کلّشیء فی کتاب کریم کبّر من قبلی علی وجهها و قل لک یا امتی ان تمشی علی اثر ابیک کذلک ینصحک قلمی الحکیم ای کریم مرحوم عطّار از سابقین بوده و بلقای الهی فائز گشته حقّ جلّ و عزّ احترام او را منظور داشته و میدارد اگر بآنچه مقصود او بوده عمل میشد این کدورات دست نمیداد کذلک یخبرک من عنده علم ما کان و ما یکون انشآءاللّه بکمال روح و ریحان و با محبّت تمام در ظلّ عنایت الهی مستریح باشید انّه یسمع و یری و انّه لهو السّمّاع البصّار

جناب اسم جمال علیه بهآء اللّه ذکر مرفوع فتح‌اللّه را نموده بود لعمری انّا کنّا معه اذ کان مرتقیاً بمرقاة الفضل و طائراً فی هوآء رحمة ربّه العزیز الکریم انّا نذکره فی هذا المقام فضلاً من عندنا لتکون من الشّاکرین انّه صعد بجناحین المحبّة و الایقان الی افق الرّحمن و فاز بمقام قرّت به عینه و اعین النّاظرین یا فتح‌اللّه انت الّذی کنت مذکوراً فی حیوتک لدی العرش و یذکرک بعد ارتقائک قلمی الأعلی الّذی فصّل منه کلّ امر حکیم هذا ذکر لا یعادله شیء انّ ربّک لهو الغفور الکریم کذلک زیّنّا رأسک باکلیل الغفران من لدن ربّک الرّحمن انّه یذکر من اراد بأمر من عنده انّه لهو الذّاکر العلیم انتهی فی‌الحقیقه از ارتقای ایشان حزن و اندوه قلب را احاطه نمود ولکن این در ظاهر امر ذکر میشود و در باطن از کدورات عالم فانی فارغ و برحمت ایزدی پیوست طوبی له و لأمثاله کدام فضل اعظم از اینست که لسان قدم باینکلمات عالیات در بارۀ نفسی تکلّم فرماید صدهزار طوبی از برای او که باینمقام فائز شد جناب اخوی علیه بهآء اللّه و مخدّرۀ امّ علیها بهآء اللّه را از جانب این خادم فانی تعزیت بگوئید و تسلّی بدهید انشآءاللّه اینعبد و جمیع دوستان بآنچه از دوست یکتا ظاهر راضی و شاکرند نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید جمیع عالم از برای آنست که نفسی بکلمۀ رضا از بحر جود او فائز شود

اینکه در بارۀ خواب نوشته بودید بسیار از خوابهای پریشانست که اثر آن در ظاهر جهت جمع است حسب الأمر آنکه اگر نوم پریشان دیده شود و هم و غم از آن احداث گردد این آیۀ مبارکه را تلاوت نمایند یا من باسمک ماج بحر الفرح و هاج عرف السّرور اسئلک بأن ترینی من بدایع فضلک ما تقرّ به عینی و یفرح به قلبی انّک انت المعطی الکریم و در غیر رؤیای پریشانهم محبوبست که قرائت شود انتهی

این خادم فانی از حقّ مسئلت مینماید که آنجناب و متعلّقان را از شرّ ناعقین حفظ فرماید هذا من اعظم الدّعآء وربّ العرش و الثّری اینعبد بتحریر اینمکتوب مشغول که ندای تعال از مصدر کبریا ظاهر و بعد از توجّه و حضور فرمودند یا عبد الحاضر انّا نحبّ ان نذکر عبدنا الرّحیم الّذی فاز بأیّامی و حبّی و عرفانی طوبی له بما وفی بعهده و میثاقه و شرب رحیق الوحی من کأس عطآء ربّه الکریم ای رحیم انشآءاللّه بعنایت مخصوصۀ الهی فائز باشی عرف محبّتت از قبل و بعد استشمام شد انشآءاللّه بحفظ اینمقام اعظم فائز گردی چه که شیاطین در مراصد مترصّدند کذلک اخبرکم لسان الوحی من قبل کن قائماً علی ذکر اللّه و خدمته علی شأن لا تمنعک الأوهام و لا ظنون الّذین کفروا باللّه العلیّ العظیم بحبل عنایت متمسّک باش و بذیل کرم متشبّث دنیا در مرور بوده و هست لا تحزن عمّا فات عنک ان افرح بذکری الجمیل و قل لک الحمد یا من ذکرتنی فی سجنک و ارسلت الیّ ما قرّت به عیون العارفین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی از قول این خادم فانی هم بایشان تکبیر بلیغ منیع برسانید و همچنین جمیع دوستان را در آن ارض البهآء علیکم و علیهم و علی عباد اللّه الموقنین الثّابتین الرّاسخین

خ‌ادم

فی ٢٨ ذی‌قعده سنة ١٢٩٧

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

زیارة حضرت اوّل وارد و آخر نازل روح العالم فداهما

بسمه الرّؤف الکریم

السّلام الظّاهر من مطلع فم ارادة اللّه مولی الوری و النّور المشرق من افق سمآء رحمته الکبری و آیته النّورآء علیکم یا ایادی القدرة فی ملکوت الانشآء و ظهورات العظمة بین الأرض و السّمآء

انتم الّذین ایقظتکم نسمات فجر الظّهور و اجتذبکم ندآء مکلّم الطّور انتم الّذین وجدتم رائحة الرّحمن اذ سرت من یمن العرفان بارشادکم سرع الظّمآن الی بحر الحیوان و العاصی الی فرات الرّحمة و الغفران انتم آیات الحقّ و صراطه بین الخلق بکم توجّهت الوجوه الی الأفق الأعلی و سرع الفقیر الی مطلع الغنی

بمصیبتکم ناحت الأشیآء و صاحت الذّرّات بین الأرض و السّمآء و ترک آدم الجنّة العلیا و اختار لنفسه مقاماً فی الغبرآء انتم مشارق القدرة بین البریّة و مطالع الاقتدار بین الأخیار بکم ظهر ربیع المعانی فی عالم البیان و تجلّی الرّحمن علی من فی الامکان

انتم ایادی امره فی بلاده و انجم عنایته بین عباده بکم بزغت شموس العرفان و انارت آفاق الأدیان و سطعت اشعّة انوار العلوم بین الأمم و اتّسعت دوائر الفنون فی العالم انتم مشارق وحی اللّه فیما سواه و مطالع آیاته فی ناسوت الانشآء و بقیامکم قام النّاس لخدمة الأمر و جری فرات الرّحمة بین البشر

انتم لآلئ البحر المکنون و حروفات الکتاب المخزون من کلمتکم العلیا فصّل کتاب الأسمآء و فتحت ابواب الخیر علی من فی الأرض و السّمآء بکم ظهر حکم الکاف و النّون و برز السّرّ المکنون و فکّ ختم الرّحیق المختوم

آه آه بحزنکم اخذت الأحزان اهل الفردوس الأعلی و ناحت سکّان ملکوت الأسمآء بمصیبتکم اخذت الزّلازل قبائل الجزیرة الخضرآء فی شاطئ قلزم الکبریآء بها صعدت زفرات المقرّبین و نزلت عبرات المخلصین انتم کتب اللّه و زبره و صحف اللّه و الواحه بفرحکم ابتسم ثغر الوجود و بحزنکم ناح الغیب و الشّهود

انتم سفن اللّه الجاریة علی بحر مشیّته و حزب اللّه القائمون علی نصرة امره بکم ظهر النّبأ الأعظم و ارتعدت فرائص الأمم بندائکم استیقظ کلّ نائم و قام کلّ قاعد و سرع کلّ سطیح و انتبه کلّ غافل و تعلّم کلّ جاهل و اطمئنّ کلّ مضطرب و نطق کلّ کلیل بذکرکم الأحلی سرع الوری الی الأفق الأعلی و سرت السّفینة الحمرآء علی بحر الأسمآء

انتم مشارق مشیّة اللّه و مطالع امره و مظاهر حکمه و مصادر اقتداره و مخازن علمه و کنائز اسراره و مکامن قضائه و مواقع امضائه و جواهر بحر جوده و معادن کرمه و شموس سمآء فضله و اقمار آفاق عطائه بکم نصب لوآء انّه هو اللّه فیما سواه و عرف کلّ غریب مرجعه و مثواه

باقبالکم سرع المخلصون الی مشهد الفدآء و انفقوا ما لهم فی سبیل اللّه مولی الأسمآء بکم فاز المقرّبون بکوثر البقآء و الموحّدون بما جری من البقعة النّورآء فی الفردوس الأعلی عند سدرة المنتهی

اشهد انّ بکم فاحت نفحة الرّحمن فی الامکان و تضوّعت رائحة السّبحان فی البلدان بکم استقرّ العرش علی ارض الزّعفران و استوی علیه الرّحمن بکم لاح افق الایقان و نطقت الأشیآء الملک للّه المقتدر المنّان بأسمائکم اشرقت شموس المعانی من بروج البیان و سالت جداول حکمة المنّان فی ریاض العرفان انتم المعانی الّتی لا تعرف بالألفاظ و لا توصف بالأذکار

نعیماً لفقیر قصد افق غنائکم و لعطشان سرع الی شاطئ بحر الطافکم و لذلیل توجّه الی بساط عزّکم و لجاهل اقبل الی مشرق علمکم و لمکروب تقرّب الی خبآء مجدکم و سرادق فضلکم و لمریض مال الی کوثر شفائکم و لضعیف توجّه الی ملکوت اقتدارکم و لحبیب فاز بسلسبیل وصالکم و تشرّف بلقائکم الّذی لا یعادله ما خلق فی الابداع و ظهر بالاختراع

طوبی لضالّ رکض الی مشارق هدایتکم و لراقد استیقظ من ذکرکم و لمیّت تحرّک من نفحات بیانکم و تزیّن بطراز الحیوة فی ظلّکم و لقاعد قام لخدمتکم و لناطق نطق بثنائکم و توجّه الی ینابیع جودکم و لعاص ورد بحر الغفران بشفاعتکم

بندائکم الأحلی انجذبت الأشیآء الی اللّه مالک الأسمآء و باقبالکم الی الأفق الأعلی اقبلت الوجوه الی مشرق عنایة ربّکم الأبهی بکم ظهرت کنوز الأسمآء بین الوری و بکم اشتعلت افئدة العشّاق فی ناسوت الانشآء

البهآء المشرق من افق سمآء بیانی لکم و علیکم و لمن اقبل الیکم و توجّه الی ساحة عزّکم بکم غنّت حمامة القدم و غرّدت طیور العرش بین الأمم و ماجت البحار و هاجت الأریاح و سطعت الأنوار و اشرقت الآفاق و دلع الدّیک و ظهر المستور و برز المحتوم و ادارت ید الفضل رحیقها المختوم بکم طلع صبح الایقان و طفأ سراج الأوهام و فتح باب الالهام و بکم ظهرت اسرار الکتاب و خرق الحجاب بکم غرّدت الورقة الخضرآء علی الدّوحة الحمرآء و شهدت بما شهد اللّه قبل خلق الأرض و السّمآء

انتم امواج هذا البحر الّذی به ماجت البحار و ظهرت رحمة اللّه فی الأقطار اشهد انّکم الجداول المنشعبة من البحر الأعظم و الأقمار المشرقة من افق العالم و الأنوار اللّائحة بین الأمم انتم الّذین جعل اللّه کلّ واحد منکم فرعاً لهذا الأصل القدیم و مترجماً لهذا السّرّ المجلّل المقنّع العظیم و مظهر الاسمه الکریم و حاکیاً عن فضله العمیم طوبی لمن استبرک بأنفاسکم فی حیوتکم و استهدی بنبراسکم بعد مماتکم بکم سبغت النّعمة و سبقت الرّحمة و ظهرت الحجّة و نزّلت المائدة و تمّت الکلمة و سرت النّسمة و لاح برهان الرّحمن بین البریّة

بمصیبتکم اضطربت قبائل مدائن الأسمآء و ناح القلم الأعلی و تکدّر اهل الجنّة العلیا و اصفرّت اوراق سدرة المنتهی و انصعقت الحوریّات فی الغرفات الحمرآء و صاحت الذّرّات بین الأرض و السّمآء و توقّف قلم الاسم الأعظم عن الحرکة فی میادین الذّکر و الثّنآء

نعیماً لمن استضآء بأنوار وجهکم و فاز بقرب جوارکم و طاف حولکم و زار رمسکم و لاذ بحضرتکم و تمسّک بحبل فضلکم و تشبّث بذیل عنایتکم و جاهد فی سبیلکم و استشهد فی حبّکم

بکم انار الأفق الأعلی و اقبلت الوجوه الی اللّه مالک الأسمآء و بکم ظهرت سلطنة اللّه و اقتداره و عظمته و کبریائه انتم انوار الملکوت و اسرار الجبروت و مطالع امر اللّه فی عالم النّاسوت بکم اشرق نیّر البیان و ظهر بحر العرفان و ارتفعت سمآء الایقان و استقرّ عرش الرّحمن فی الامکان

طوبی لکم و لأوّلکم و آخرکم و ظاهرکم و باطنکم و لمن تقرّب الیکم و زار قبرکم و تمسّک بحبل الطافکم و تشبّث بأذیال ردآء مواهبکم

سبحانک یا اله الوجود و مالک الغیب و الشّهود اسئلک بأمطار رحمتک الّتی بها ظهرت نعمک و آلائک لعبادک و بأسرار علمک و لآلئ بحر عرفانک ان تغفر لی و لوالدیّ و لکلّ عبد تمسّک بهذا المقام الشّریف و سرع الی هذا المقرّ المنیف

ای ربّ اسئلک بالکلمة الّتی بها سخّرت افئدة الأولیآء ان تقضی لی حوائجی ثمّ اجعلنی مستقیماً علی امرک و ناظراً الی افقک منقطعاً عن الّذین کفروا بک و بآیاتک

ای ربّ تری عبدک سرع الی بحر غفرانک و ما اراد الّا ما کتبته لأولیائک انّک انت المقتدر الّذی لا یعجزک شئونات العباد و لا تمنعک ضوضآء من فی البلاد تفعل بقدرتک ما تشآء و تحکم ما ترید انّک انت القویّ الغالب القدیر

* * *

م‌ش

جناب محبوب فؤاد ابن حضرت اسم اللّه الأصدق المقدّس علیهما بهآء اللّه الأبهی

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

اللّه لا اله الّا هو الّذی ینطق فیکلّ شیء انّه لا اله الّا هو له العزّة و الجلال و القدرة و الجمال و هو الّذی فصّل بکلمة بین الحقّ و الباطل و الظّلمة و النّور و الجهل و العلم و الاقبال و الاعراض انّه هو المقتدر الّذی اقرّ بقدرته کلّ الأشیآء و بثنائه من فیملکوت الأمر و الخلق انّه هو العزیز المختار العزّة و الثّنآء و العظمة و البهآء و التّکبیر و العلآء علی ایادی امره الّذین ما نقضوا عهده و میثاقه و وردوا فی المدائن و القری لاعلآء کلمته و هدایة خلقه و اظهار امره و انتشار آثاره یسئل الخادم ربّه ان یؤیّدهم و یوفّقهم و یحفظهم و یحرسهم و ینصرهم و یمدّهم و یلهمهم ما یقرّب العباد الی افق العنایة و الألطاف

یا محبوب فؤادی آثار قلم که از فؤاد رقیق لطیف بر ورقه القا شد فی‌الحقیقه فتح باب لقا نمود و ایّام حضور آنمحبوب را یادآوری فرمود و در مقامی مبشّر بود علم اللّه از هر کلمه از کلماتش عرف محبّت محبوب عالمیان بشأنی متضوّع که از برای احدی جز کلمۀ فتبارک اللّه ملهم احبّائه ما تنجذب به افئدة المقبلین مجالی نه و توقّفی نه جلّ بارئنا و حافظنا و ناصرنا و بعد از اطّلاع و قرائت قصد مقام اعلی و مقرّ اقدس انور اسنی نموده امام وجه مالک اسماء عرض شد و بعزّ اصغا فائز گشت هذا ما نطق به مولی الآخرة و الأولی قوله جلّ جلاله

بسمی العلیّ الأبهی

قد حضر اسمک و سمعنا ندائک و وجدنا عرف حبّک و خلوصک و اقبالک الی اللّه العزیز العظیم قد عرض العبد الحاضر ما ناجیت به اللّه الّذی اتّخذ لنفسه فی السّجن مقاماً و فیه رفع ندائه و اظهر امره و سلطانه و نطق امام وجوه عباده و فتح باب فضله و رفع سمآء بیانه و زیّنها بأنوار آیاته انّه هو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته زمام البیان و هو الفرد العزیز المنّان

یا ابن اسمی علیک بهائی و عنایتی یعرف المجرمون بسیماهم امروز است و تظهر خافیة الصّدور و خائنة الأعین امروز است در مدینۀ کبیره ظاهر شد آنچه که مستور بود بمفتریاتی تمسّک جسته‌اند که شبه نداشته و ندارد یحیی و شیخ محمّد بمثل خودی تشبّث نموده‌اند و بفساد مشغولند هر نفسی باین ارض توجّه نماید فوراً خبر سیّالۀ برقیّه میرسد که فلان وجهی را سرقت نموده و به عکّا رفته از جمله جناب افنان آقا سیّد احمد علیه بهآء اللّه الأبهی چندی قبل بعد از توجّه او بشطر اقدس قبل از ورودشان به بیروت خبر سیّاله رسید که سیّد احمد و من معه مبلغی سرقت نموده بآنجهت متوجّه کذلک سوّلت لهم انفسهم مقامی را که جمیع منصفین شهادت میدهند بر تقدیس و تنزیهش مطالع ظلم اراده نموده‌اند بغبار مفتریات بیالایند مشیرالدّوله میرزا حسین خان غفر اللّه ورود مظلوم و رفتار و گفتار و کردار او را در مدینۀ کبیره ادراک نمود و فهمید و در مجمع اصحاب دولت و ملّت ذکر نمود الحمد للّه الّذی اظهر ما کان مستوراً فی افئدة الغافلین و المشرکین و نسئله ان یجعل اولیائه طائفین حول ارادته باستقامة تضطرب بها افئدة الظّالمین و المعتدین امروز امر الهی بمثابۀ آفتاب روشن و لائح و بقدرتی ظاهر که شبه آن دیده و شنیده نشده مع‌ذلک ظالم دولت‌آبادی بمجرّد آنکه اصغا مینماید نفسی اقبال نموده بتعجیل تمام خود او و یا کذّابی مثل او بانواع حیل در صدد اضلال برمیآید قل الهی الهی نوّر قلوب عبادک بنور معرفتک ثمّ الق علیهم ما یحفظهم من شرّ اعدائک بی‌انصافی بمقامی رسیده که فضل اینظهور را انکار نموده‌اند یحیی بفرار مشغول و او در بیت مستور و مظلوم امام وجوه کل قائم گاهی در حبس و هنگامی تحت سلاسل چون تجلّیات انوار نیّر بیان الهی فی‌الجمله اشراق نمود از خلف حجاب بیرون آمدند و عمل نمودند آنچه را که حقایق اشیاء بنوحه و ندبه مشغول و روح الأمین با ناله مشهود

از جمله در سبزوار با خلیل ملاقات نموده و گفته آنچه که حقّ بر آن آگاه ولکن عجب از خلیل که مثل آنغافل را راه داده بگو یا خلیل بدان اعمال هادی اوّل خدعه و تزویر است که در این امر وارد شده طهّر ذیلک من همزاته و همزات امثاله در صدر اسلام امثال این نفوس غافله عمل نمودند آنچه را که ثمر آن در یوم جزا آن شد که مالک وجود را آویختند و شهید نمودند یا خلیل براستی میگویم امثال آن نفوس با ما نبوده و از اصل امر آگاه نه بآثار رجوع نما لیظهر لک الحقّ امروز نفحات آیات عالم را احاطه نموده ختم رحیق مختوم باسم قیّوم برداشته شد خود را محروم مکن بقدرت و قوّت الهی بر امر قیام نما عالم فانی و ما عند اللّه باقی از اوّل اسلام الی حین نفسی از علما بر کیفیّت ظهور آگاه نه و نزد حزب شیعه جز لعن و سب چیزی نبوده یا خلیل اطلع من افق البیت باسم ربّک قل یا قوم اسمعوا اسمعوا تاللّه قد ارتفع صریر القلم الأعلی من سجن عکّآء انظروا انظروا انّ النّور اشرق و سطع من افق سمآء مشیّة اللّه ربّ العالمین یا خلیل لا تسئل من احد انّا ارسلنا الیک من قبل آیات لا تعادلها خزائن الملوک و لا ما عند العباد یشهد بذلک مالک الایجاد فیهذا المقام العزیز البدیع یا خلیل انشآءاللّه بعنایت حضرت جلیل مجدّد ببئر اوهام مبتلا نشوی در حزب شیعه از عالم و جاهل تفکّر نما خود را اکبر و اعظم و اعلم و اتقی از اهل ارض میشمردند و سبب نفسی مثل هادی بوده یا خلیل در عمارتهائیکه بایادی ظنون و اوهام بنا نهاده‌اند و تعمیر کرده‌اند تفکّر نما دیگر راضی مشو که امثال آن اوهام بمیان آید آه آه آن اوهام بظلم تبدیل شد و فزع اکبر ظاهر گشت و شنیدی که چه وارد آوردند و الی حین علما بر منابر بسب و لعن مشغولند سبب آنرا تفکّر نما شاید از ید عطای مقصود عالمیان رحیق ایقان بیاشامی و راضی نشوی مجدّد حزبی مثل حزب قبل در ارض ظاهر شود احفظ العباد امراً من لدن آمر قدیم یا خلیل ایّامیکه ظلمت سطوت عالم را اخذ نموده بود غیر اینمظلوم احدی ظاهر نه و چون فی‌الجمله نور امر مشرق بر اینمظلوم با اسیاف بغضا حمله نمودند آنچه الیوم لازمست بر آنجناب اینست که بکمال خضوع و خشوع برخیزی و مقبلاً الی کعبة اللّه باینکلمات عالیات ناطق شوی

الهی الهی سیّدی و سندی اسئلک بأمواج بحر بیانک و بالأسرار المکنونة فی کتابک و بالآیات المنزلة من سحاب فضلک ان تؤیّدنی علی الانقطاع عن دونک و التّمسّک بحبل عنایتک ای ربّ ایّدنی علی الاستقامة الکبری و التّوجّه الی بابک الّذی فتحته علی من فی الأرض و السّمآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الآمر العلیم الحکیم ای ربّ احفظ عبادک من همزات المفترین و نعاق النّاعقین الّذین نقضوا عهدک و میثاقک و کفروا بآیاتک و جادلوا بحجّتک و برهانک انّک انت الفضّال المقتدر القدیر لا اله الّا انت الفیّاض المشفق الکریم

یا خلیل علیک بهآء اللّه در سنین قبل مکرّر مخصوص آنجناب آیات از سماء عنایت نازل و بتوسّط جناب ابن اصدق علیه بهائی ارسال شد اقرأها منقطعاً عن العالم انّها تجذبک الی اللّه ربّ العرش العظیم در حزب قبل خوب تفکّر نمائید که جزای اعمالشان در یوم قیام چه بود و چه شد شاید مجدّد بدام نیفتید اهل سنّة و جماعت که مبغوض کلّ اهل ایران بودند بدون تبلیغ بمجرّد ملاقات جمعی اقبال نمودند و شخصی در سودان ادّعای مهدویّت نمود صدهزار نفر دورش جمع شدند و شیعۀ ظالم بی‌انصاف عمل نمود آنچه را که از برای لسان قدرت بیان نمانده امروز روز این آیه است که میفرماید یوم یقوم النّاس لربّ العالمین و همچنین میفرماید و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا ان اخرج قومک من الظّلمات الی النّور و ذکّرهم بأیّام اللّه انّ فی ذلک لآیات لکلّ صبّار شکور اگرچه ایّام ظهور مظاهر هم از ایّام اللّه محسوب ولکن این ایّام مخصوص است بایّام اللّه در کتب الهی یا خلیل آن نفوس مثل هادی و غیره نزد مؤمن اوّل من آمنند و نزد کافر اوّل من کفر لعمر اللّه انّه لیس من فوارس مضمار العلم و العرفان براستی میگویم خذ الکتاب بقوّة لا تمنعک الجنود و الصّفوف و بقدرة لا تضعفها ظلم الظّالمین و ضوضآء المعتدین انتهی

له المنّة و الفضل و العطآء بما اظهر لعباده لآلئ کنوز عرفانه و جواهر خزائن بیانه انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفضّال الکریم فی‌الحقیقه هر منصفی متحیّر و هر صاحب عدلی مبهوت چه که حزبیکه خود را افضل و اعلای اهل عالم میشمردند در یوم جزا از ایشان ظاهر شد آنچه که از اوّل عالم الی حین نشده وقتی از اوقات فرمودند یا عبد حاضر ناله و حنین منابر ایران مرتفع و بلسان افصح ندا مینمایند و میگویند الها سیّدا سندا مقصودا محبوبا ما را از برای ذکر و ثنایت خلق فرمودی و ترتیب عنایت نمودی حال محلّ اعادی نفس تو شده توئی سمیع و توئی بصیر میشنوی که چه میگویند و مشاهده نموده‌ئی که چه کرده و چه میکنند و حال مجدّد بعضی بترتیب چنین حزبی مشغول انتهی

اینعبد نظر بمحبّت و همچنین اخلاصیکه بجناب ایشان بوده لازم دانستم بعضی امورات وارده را ذکر نمایم چه که ملحدین بحیله و تزویر تمسّک نموده‌اند و هر نفسی را که شنیده‌اند با او گفتگوئی شده باو توجّه مینمایند جمیع آگاهند که آن نفوس سالها از سطوت ایّام مستور بوده‌اند و چون بقوّت مالک ممالک علم و عرفان امر مرتفع شد و ندا از هر شطری ظاهر و نیّر بیان از هر جهتی ساطع با سیوف ضغینه و بغضا بیرون آمدند البتّه ایشان آگاهند که چه مقدار نفوس از جذب بیان مقصود عالمیان قصد مقرّ فدا نمودند و جان رایگان در قدوم مولی الأنام نثار کردند امّا میرزا هادی بمجرّد آنکه شنید او را بابی گفته‌اند اضطراب ارکانش را اخذ نمود و از برای زندگانی دو یوم دنیا از حیات ابدی و زندگی سرمدی گذشت و بر منبر گفت آنچه که سزاوار خود او بود لعمر مقصودنا نطق بما ناح به الرّوح الأمین در هر مقام بر منبر رفته و کلمه‌ئی گفته بر یکمنبر تبرّی نموده و خود را از کشتن نجات داده یا حبیب فؤادی بقاء وجودش گواهست بر نفاقش و نورین نیّرین و جناب اشرف و من قبلهم جناب کاظم علیهم منکلّ بهآء ابهاه شهادت هر یک شاهدیست مبین بر ایمان و عرفان و استقامت و ایقانشان صاحبان بصر و سمع اگر خود بعین انصاف و سمع عدل در آنچه از اوّل اینظهور اعظم الی حین ظاهر شده تفکّر نمایند و مشاهده کنند کل بکلمۀ اقبلنا الیک یا اله العالم ناطق گردند سبحان‌اللّه مع انفاق نفوس مقدّسه ارواح و اموال خود را و همچنین قیام بر خدمت امر امام وجوه خلق متوهّمین در بیداء غفلت و هیماء اوهام سائر و سالکند مع آنکه کل میدانند او و امثال او اطّلاع بر اصل این امر نداشته و ندارند چه که با حقّ نبوده‌اند اینعبد قریب چهل سنه بخدمت حاضر بوده و کل بر اینفقره آگاهند مع‌ذلک هیچ از اینعبد سؤال ننموده‌اند که شاید بنور صدق منوّر گردند و در اینظهور ظاهر نشود آنچه که مجدّد سبب بلایای لاتحصی و رزایای لاتعدّ گردد باری اینفانی لوجه اللّه عرض نموده و مینماید که آنحضرت آگاه باشند و بیقین مبین بر امر قیام نمایند قیامیکه قعود آنرا نیابد و بآن تبدیل نشود حضرت مقصودیکه بقدرت الهی و قوّت حضرت باری امام وجوه امرا و علما قیام فرمود ستر اخذ ننمود و بحجاب تمسّک نجست و احکام و اوامر الهی را القا فرمود از او احتراز نموده‌اند چه که عبدۀ اوهامند و آنحضرت میدانند لوح حضرت سلطان که از ساحت اقدس ارسال شد شنیده‌اند و همچنین نامه‌های ملوک را یا محبوب فؤادی معرضین بظلمی ظاهر شده‌اند که شبه نداشته و ندارد و در سنین قبل مکرّر الواح مخصوص آنحضرت نازل و ارسال شد و جناب ابن اسم اللّه اصدق علیه بهآء اللّه الأبهی مأمور بتبلیغ آن بوده خذ زمام الأمر بقدرة من عند اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم ثمّ اهد النّاس الی صراطه المستقیم و نبأه العظیم حال قریب صد جلد آیات و بیّنات از سماء مشیّت نازل در مفتریات بمقامی رسیده‌اند که هر صاحب صدق و عدل و انصافی شهادت میدهد بر ظلم آن نفوس غافله یک حکایت لوجه اللّه عرض مینمایم تا آنکه فی‌الجمله مقام مفترین و کاذبین معلوم شود یومی از ایّام حضرت مرفوع جناب حاجی سیّد جواد علیه بهآء اللّه الأبهی معروف به کربلائی بحضور فائز عرض نمودند خال حضرت جناب حاجی میرزا سیّد محمّد و خال دیگر علیهما بهآء اللّه الأبهی بزیارت نجف و کربلا فائز شده‌اند و حال مراجعت نموده‌اند و ارادۀ رجوع بوطن دارند جمال قدم فرمودند بایشان چیزی گفته‌ئی عرض کرد خیر فرمودند چرا شما باید بتبلیغ امر اللّه مشغول باشید حال برو از قول ما سلام برسان و ایشان را بحضور آور کن دلیلهما الی ساحة العزّ و الجلال تشریف بردند یوم دیگر مع حضرت خال راجع شدند و بحضور فائز ولکن جناب خال کبیر تشریف آوردند من‌دون اخوی دیگر بعد از حضور امواج بحر بیان مقصود عالمیان بشأنی ظاهر که احدی قادر بر احصا نبوده بالأخره فرمودند ما دوست نداریم که شما از سدرۀ مبارکه که مابین شما روئیده و باثمار حکمت و بیان مزیّن محروم مانید عرض نمود مولای هزار و دویست سال شنیدیم که حضرت قائم در مدن معروفۀ مشهوره ساکنند و اولادهای آنحضرت هر یک بکمال عزّت و عظمت در آنمدن موجود و هر نفسی کلمه‌ئی در تولّد آنحضرت ذکر مینمود فی‌الحین اخذش مینمودند و خونش میریختند و از این گذشته حکایت ناحیۀ مقدّسه چه شد ذکر بحر و غالیچه کجا رفت و همچنین از جمیع علمای حزب شیعه شنیده‌ایم که آنحضرت میآید و ظاهر میشود و دیون شیعیان را ادا میفرماید و جمیع ارض را مسخّر مینماید و همچنین ذکرهائیکه اینعبد از ذکرش عاجز است چه که مطلب بطول میانجامد بالأخره عرض نمودند مع عظمت و جلال و ذکر خوارق عادات حال میگویند خواهرزادۀ شماست اینعبد چگونه قبول نماید آنچه از قبل گفته شده حال خلاف آن بمثابۀ آفتاب روشن و ظاهر تکلیف اینعبد چیست نمیدانم بعد لسان عظمت باینکلمۀ علیا ناطق یا خال حال بمقرّ خود توجّه نمائید و اخبار و شبهات مذکوره و آنچه که سبب توقّف شماست درست در آن تفکّر کنید و معیّن نمائید مع جناب اخوی تشریف بیاورید لو شآء اللّه یبدّل الشّبهات بآیات محکمات انّه علی کلّ شیء قدیر یوم بعد من غیر اخوی تشریف آوردند و یک یک شبهات را ذکر نمودند و جواب نازل و آنچه نازل شد مابین عباد برسالۀ خال معروف و نظر بحکمت بالغه از بعد اسم خال را برداشتند و بکتاب ایقان موسوم گشت حال همین میرزا هادی بامثال خود گفته کتاب ایقان از میرزا یحیی است جمیع افنان موجود شما تفحّص نمائید تا کذب مفترین معلوم و واضح گردد امید آنکه آنحضرت از اقوال ناشایستۀ آنقوم بگذرند و بآثار توجّه نمایند امر بمثابۀ آفتاب از برای آنحضرت واضح شود

الهی الهی هذا عبدک و خادمک تعلم و تری انّه ما یتکلّم من عنده بل بما عرّفته بفضلک و علّمته بسلطانک اسئلک یا مقصود العالم و الظّاهر بالاسم الأعظم ان تؤیّد عبادک علی الرّجوع الیک و الانابة لدی باب فضلک ثمّ وفّقهم علی التّدارک علی ما فات عنهم فی ایّامک انّک انت المقتدر العزیز المختار لا اله الّا انت المالک فی المبدء و المآل

حسب الأمر آنمحبوب فؤاد آنچه باسم میرزا هادی دولت‌آبادی نازل شده و نزد اولیا موجود جمع نمایند و بنویسند و بید امینی بجناب خلیل علیه بهآء اللّه برسانند تا ملاحظه نمایند و همچنین کتب آیات و بعد اخذ نمایند چند سنه میشود باسم ایشان لوحی مخصوص نازل نشده اگرچه از قبل مکرّر باسم ایشان آیات نازل و ارسال شد و هر یک حجّتی بود لائح و برهانی بود ساطع از برای اثبات امر عنقریب از جمیع اقطار عالم ندای بلی بلی و لبّیک لبّیک مرتفع خواهد شد چه که مفرّی از برای احدی نبوده و نیست نسئل اللّه ربّنا و ربّ العرش و الثّری ان یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی

ذکر حضرت مرفوع مغفور مرحوم جناب فائز علیه بهآء اللّه الأبهی را فرمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی اینکلمات عالیات محکمات مخصوص ایشان نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس

هو المبیّن المشفق الکریم

شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی فاز فی ایّامه انّه هو الفائز و سمّی به من لسانه المقدّس العزیز البدیع نشهد انّه فاز بالایمان فی اوّل الأیّام و شرب رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّه الرّحمن انّه هو الّذی زیّنه اللّه بطراز الاستقامة الکبری بحیث ما منعته ضوضآء العباد و لا زماجیر الّذین انکروا حکم المآب یا فائز علیک بهائی و عنایتی و رحمتی افرح فی الفردوس الأعلی بما ذکرک مولی الوری فی سجن عکّآء طوبی للسانک بما اقرّ بتوحید اللّه ربّ العرش و الثّری و اعترف بما انزله القلم الأعلی فی الأفق الأبهی و طوبی لقلبک بما اقبل الی افق الظّهور و لسمعک بما سمع ندآء مکلّم الطّور اذ ارتفع بالحقّ الّذی به نفخ فی الصّور و قام اهل القبور و ظهر یوم النّشور و طوبی لبصرک نشهد انّه فاز بآثار اللّه و بمشاهدة الّذین نبذوا الوری ورائهم مقبلین الی مشرق آیاته و مطلع بیّناته و مصدر احکامه و طوبی لوجهک بما توجّه الی شطره و لسمعک بما سمع ندائه الأحلی اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء نسئل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیک من سمآء کرمه امطار رحمته و یرزقک من اثمار سدرة المنتهی فیکلّ صباح و مسآء و یفتح علیک فیکلّ الأحیان ابواب العنایة و الفضل و الاحسان انّه هو المشفق العزیز المنّان

سبحانک اللّهمّ یا الهی و سیّدی و سندی و مقصودی و محبوبی اشهد بتوحید ذاتک و تقدیس نفسک عن المثل و الأمثال و اعترف بقدرتک و سلطانک و عظمتک و اقتدارک اسئلک یا اله الکائنات و مقصود الممکنات برایات آیاتک و اعلام هدایتک و بالنّور السّاطع اللّامع الّذی اشرق من افق ارادتک بأمرک و عزّک و بحفیف سدرة المنتهی و خریر کوثر الحیوان فی الفردوس الأعلی و بهذا التّرب الأطهر و هذا الرّمس المطهّر ان تقض لی حوائجی و تغفر لی و لأبی و امّی و الّذین آمنوا بک و بآیاتک ای ربّ قدّر لی خیر الآخرة و الأولی و ما قدّرته لعبادک الأصفیآء الّذین ما منعتهم شبهات العالم و لا اشارات الأمم عن التّوجّه الی بساط عزّک و التّقرّب الی ساحة مجدک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الرّحیم انتهی

للّه الحمد بعد از ذکر صعود حضرت مرفوع علیه بهآء اللّه الأبهی امام وجه امواج بحر عنایت و غفران را این خادم در ساحت اقدس مشاهده نمود از جمیع جهات رحمت کبری و عنایات عظمی بحضرت مرفوع متوجّه امید آنکه ابناء مقام ایشان را اخذ نمایند و بآنچه سزاوار ایّام است تمسّک کنند ذکر ایشانهم در ساحت اقدس مذکور الشّکر للّه و العظمة له و العنایة له چه که از لسان عظمت ظاهر شد آنچه که تلافی ما فات عنه را نمود این خادم از حقّ جلّ جلاله میطلبد آنچه را که سبب توفیق و تأیید است تعالی فضل هذه الأیّام و عنایته و رحمته و فضله

مخصوص جناب مرحوم از لسان عظمت ظاهر شد آنچه که ببقاء ابدی و عنایت سرمدی فائز گشته هنیئاً له و مریئاً له حسب الأمر ابناء و منتسبین علیهم بهآء اللّه را ذکر نمایند و بصبر و اصطبار وصیّت کنند انّه هو المشفق الغفور الرّحیم

اسامی مذکورۀ در نامۀ آنمحبوب فؤاد امام کرسیّ حقّ جلّ جلاله عرض شد و هر یک فائز شد بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد هذا ما نزّل لجناب رفیع خ‌ا علیه بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی

هو العلیم الحکیم

هذا یوم فیه اثمرّت اشجار الفردوس الأعلی بأثمار الحکمة و البیان و ارتفع خریر مآء الحیوان باسم اللّه مالک الامکان و سطع النّور من افق الظّهور بما استوی مکلّم الطّور علی عرش البیان تعالی الرّحمن الّذی اتی بقدرة و سلطان یا رفیع علیک بهائی البدیع افرح بما اقبلنا الیک من هذا الشّطر الّذی منه اضائت الآفاق و ذکرناک بذکر اذ ظهر من اللّسان خضعت له الأذکار کن متمسّکاً بحبل العطآء و متشبّثاً بذیل رحمة ربّک مالک ملکوت الأسمآء ایّاک ان تحزنک مقالات الغافلین او تحجبک شبهات الّذین کفروا باللّه مولی الأنام خذ الکتاب بقوّة من عندنا انّه یقرّبک الی الأفق الأعلی المقام الّذی فیه ناد المناد الملک للّه مالک الرّقاب قل

لک الحمد یا مولی الوری و لک الثّنآء یا مالک الآخرة و الأولی و لک البهآء یا ربّ العرش و الثّری بما هدیتنی و قرّبتنی و انزلت لی ما یکون باقیاً بدوام اسمائک و صفاتک انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب

و هذا ما نزّل لجناب یوسف خ‌ا علیه بهآء اللّه

هو النّاطق الأمین

هذا کتاب یمشی و یقول قد اتی الوعد و هذا هو الموعود الّذی اذ ظهر نطقت الأشیآء کلّها تاللّه قد ظهر محبوب من فی السّموات و الأرضین هذا یوم فیه ظهر ما کان مستوراً فی ازل الآزال یشهد بذلک من نطق امام الوجوه الملک للّه ربّ العالمین یا یوسف خ‌ا قد ذکرک من احبّنی و شرب رحیق البیان من کأس عطائی ذکرناک بآیات لا تعادلها ما کان مشهوداً علی وجه الأرض و مکنوناً فی طبقاتها کذلک نطق لسان العظمة فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم خذ قدح البیان باسم محبوب الامکان ثمّ اشرب منه انّه یجذبک الی مقام تنطق فیه الذّرّات الملک و الملکوت و العظمة و الجبروت للّه المقتدر العزیز الحمید

و هذا ما نزّل لجناب میرزا هدایت علیه بهآء اللّه

بسمی المقتدر المهیمن علی الأسمآء

طوبی لک یا هدایت بما هداک اللّه الی نبأه المبین و صراطه المستقیم قد اخذ فرح الظّهور ممالک الغیب و الشّهود و القوم اکثرهم من الغافلین قد نبذوا ما امروا به فی الکتاب و اخذوا ما نهوا عنه بما اتّبعوا کلّ شیطان مریب طهّر قلبک بمآء الانقطاع و لسانک من کوثر البیان و قل

الهی الهی لک العطآء بما سقیتنی کوثر البقآء و لک البهآء بما هدیتنی الی افقک الأعلی اشهد انّ فضلک احاط الأرض و السّمآء اسئلک بأنوار عرشک و اسرار کتابک و بالّذی به ارتعدت فرائص عبادک ان تجعلنی مستقیماً علی حبّک بحیث لا تمنعنی الأسمآء عن التّقرّب الی بساطک و لا الأشیآء عن التّوجّه الی انوار وجهک ای ربّ تری عبدک هذا متمسّکاً بحبل جودک و منتظراً ظهورات عفوک و عطائک اسئلک ان لا تخیّبه عمّا عندک انّک انت المقتدر الغفور الرّحیم

و هذا ما نزّل لجناب میرزا محمّد حسین م‌س ابن علیه بهآء اللّه

بسمی الفضّال العلیم الحکیم

یا ایّها النّاظر الی الوجه انّا اردنا ان نذکرک فیهذا الحین فیهذا السّجن العظیم لیأخذک جذب ندآء ربّک و یقرّبک الیه انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفیّاض الغفور الکریم اذا سطع النّور و تکلّم مکلّم الطّور اعرض عنه العباد منهم من منعته الأسمآء عن موجدها و منهم من غرّته الدّنیا و الوانها و منهم من اخذ الکتاب بقوّة لا تضعفه جنود الأرض و ما فیها تبارک اللّه مولی العالم الظّاهر بالاسم الأعظم الّذی به نطقت الأشجار الملک للّه مالک هذا المقام الکریم یا محمّد قبل الحآء و السّین اسمع ندآء اللّه ربّ العالمین انّه یذکرک بما یقرّبک الیه انّه هو ارحم الرّاحمین توکّل فیکلّ الأمور علی اللّه المقتدر القدیر و بلّغ النّاس بالحکمة و البیان و عرّفهم صراط اللّه المستقیم ایّاک ان یمنعک ما عند القوم عن اسمی القیّوم و ایّاک ان تضعفک قوّة کلّ ظالم بعید ضع العالم و ما فیه و خذ ما نزّل فی کتابی المبین کذلک غنّت حمامة البیان علی الأغصان امراً من لدن آمر حکیم

هذا ما نزّل لجناب شیخ اسمعیل علیه بهآء اللّه

بسمی الغفور الرّحیم

قد ظهر الصّراط و وضع المیزان الأمر للّه المقتدر العزیز المنّان قد اخذ اهتزاز الظّهور من فی القبور و ظهر کلّ امر مستور فضلاً من لدی اللّه ربّ الأرباب انّا سمعنا ندائک نادیناک عن یمین البقعة النّورآء من السّدرة الخضرآء اللّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر الغفّار یا شیخ یا اسمعیل اعلم انّ النّورین الأنورین الحسن و الحسین قصدا مقرّ الفدآء شوقاً للقائی سرعا و حضرا و فازا بما قدّر لهما من لدی اللّه مالک الایجاد ما منعتهما الدّنیا و الوانها و الأشجار و اثمارها قد اقبلا و انفقا ارواحهما فی سبیل اللّه مالک یوم القیام کم من عبد اقبل الی مقرّ الفدآء و ما رجع بما فدی روحه فی حبّ اللّه مطلع الأنوار اذا فزت بندائی و شربت رحیق بیانی قل

الهی الهی لک الحمد بما نوّرت قلبی بنور معرفتک و هدیتنی الی مشرق وحیک و مطلع الهامک اسئلک به و بسلطانه و بعزّه و بهائه ان تجعلنی ناصر امره و القائم علی خدمته بحیث لا تزلّنی شبهات العالم و اعراض الأمم انّک انت المقتدر المهیمن العزیز العلّام

هذا ما نزّل لجناب حاجی محمّد ع‌ر علیه بهآء اللّه

بسمی العزیز الفضّال

قد اتی الأمر و ظهر ما کان مستوراً عن الأبصار و نزّلت الآیات و برزت البیّنات و القوم فی غفلة و ضلال الّا الّذین نبذوا الأوهام ورائهم مقبلین الی اللّه مولی الأدیان قد اتی مشرق وحی اللّه الّذی به ناحت القبائل و ظهرت الزّلازل کذلک قضی الأمر من لدی اللّه مالک المبدء و المآب یا محمّد اشکر بما ذکرک الفرد الأحد من شطر السّجن بما انجذبت به افئدة العباد قل یا ملأ الأرض اسمعوا النّدآء انّه ارتفع فی الأفق الأعلی ایّاکم ان تمنعکم اوهام الّذین انکروا امر اللّه اذ اتی بالحجّة و البرهان یا قوم هذا یوم اللّه و هذا یوم کان مذکوراً فی الکتب و الزّبر و الألواح ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن هذا الأمر الّذی به تضوّع عرف البیان فی الامکان کذلک نطق الکتاب اذ یمشی فی اعلی المقام من النّاس من قال هل الکتاب یمشی قل ای وربّ الأرباب یمشی و ینطق بل یأکل رغماً لکلّ منکر مرتاب نسئل اللّه ان یوفّقک علی استقامة تستقیم بها ارجل الأنام و یوفّقک علی ذکره و ثنائه و ینطقک بما تنجذب به افئدة اولی الألباب

و هذا ما نزّل لجناب آقا میرزا احمد ن‌ه‌ا علیه بهآء اللّه

هو المجیب بالحکمة و البیان

سبحان‌اللّه نور ظهور مکلّم طور عالم را منوّر نموده و آیات و بیّنات الهی احاطه فرموده بشأنیکه از برای منصفین مجال اعراض و انکار نمانده طوبی از برای منصفیکه بسمع و بصر خود بمشاهده و اصغا فائز گشت سبحان‌اللّه غفلت بمقامی رسیده که حروف را بر امّ الکتاب مقدّم داشته‌اند بگو ای ملأ بیان ضعوا الظّنون و الأوهام تاللّه الحقّ قد اشرق نیّر الایقان من افق ارادة اللّه ربّ العالمین خود را از سلاسل اسماء فارغ نمائید و بآزادی قصد مقام اعلی و ذروۀ علیا کنید امروز نفحات آیات الهی متضوّع و اسرار مستوره ظاهر و مشهود خود را محروم منمائید و از ما عندکم به ما عند اللّه توجّه نمائید امروز بحر عطا موّاج و آسمان فضل مرتفع طوبی از برای نفسیکه اعراض ارباب عمائم او را از تقرّب منع ننمود و از توجّه بازنداشت کذلک ذکرک المظلوم فی هذه اللّیلة الدّلمآء لتشکر و تقول لک الحمد یا مقصود من فی السّموات و الأرضین انتهی

الحمد للّه هر یک از اسامی مذکوره برحیق بیان مقصود عالمیان فائز شد امید آنکه بیاشامند و بر خود حتم نمایند که بقدر قوّه عباد را از اوهام حزب شیعۀ غافله حفظ کنند باسماء از مالک آن محروم نمانند هزار و دویست سنه یا وصیّ گفتند و از حقّ جلّ جلاله ممنوع و محروم بالأخره اعمال و افعال و اقوالشان ثمره‌ئی که بخشید سفک دم اطهر بود یا علی گفتند و مالک وجودیکه بکلمه‌اش هزار علی خلق میشود شهید کردند باری یوم یوم اللّه است طوبی از برای نفسیکه از این کأس بیاشامد منقطعاً عمّا سواه و التّأیید من اللّه مالک الأسمآء و الصّفات

ذکر محبوب فؤاد حضرت حیدر قبل علی علیه بهآء اللّه الأبدی را نمودند حسب الأمر مأمور شدند که دیدنی از اولیا نمایند و مراجعت کنند باید آنمحبوب فؤاد در لیالی و ایّام بر خدمت قائم باشند و بذکر و ثنای حقّ ناطق اصحاب اینظهور اعظم باید بشأنی مستقیم باشند که عالم و ما فیه من العباد و الأشیآء و الألوان و الزّخارف و الکتب ایشانرا از افق اعلی منع ننماید شاید کنوز حقیقی ظاهر گردد و آن رجالی هستند که غیر اللّه را معدوم صرف شمرند ناعقین بسیارند در هر شهر و دیار ظاهر شوند این از اخباری است که در عراق و ارض سرّ و اوّل سجن اعظم از قلم اعلی جاری این ارض هم خالی از ناعقی نبوده و نیست خدمت حضرت محبوب جان جناب حیدر قبل علی علیه بهآء الرّحمن و عنایته تکبیر عرض مینمایم و از حقّ جلّ جلاله از برای ایشان مدد میطلبم للّه الحمد در حضور مذکورند و بعنایت فائز اولیای آن ارض را تکبیر و ذکر و ثنا میرسانم و از برای ایشان میطلبم آنچه را که سبب ارتفاع کلمة اللّه و ارتقاء مقام است

ذکر جناب حبیب روحانی آقا احمد علیه بهآء اللّه و عنایته را فرمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این آیات عالیات محکمات مبارکات مخصوص ایشان از سماء مشیّت مالک اسماء و صفات نازل قوله جلّ بیانه و عزّ برهانه

هو المشفق الکریم

حمد و ساذج آن شکر و جوهر آن سزاوار بساط قرب قدس حضرت مقصودیست که خلق بدیع را بارادۀ مطلقۀ نافذۀ جاذبه از عدم بحت بطراز وجود ظاهر فرمود و مزیّن داشت این خلق از ما عند القوم یعنی حزب قبل و بیان و ما عندهم مقدّس و منزّهند چه که من‌دون این حکم بدیع در مقام اوّل و رتبۀ اولی صادق نه طوبی از برای صدریکه باسم یا طاهر مقدّس از نقشهای عالم است و از برای اذنیکه مطهّر از قصصهای کاذبۀ امم است ایشانند اهل بها و اصحاب سفینۀ حمرا که از قلم اعلی در قیّوم اسماء ذکرش نازل و راسخ و ثابت و مرقوم یا احمد علیک بهائی و عنایتی لازال مذکور بوده و هستی نامه‌های شما که بعبد حاضر ارسال داشتی هر یک بشرف اصغا فائز و بلحاظ عنایت مخصوصه مشرّف طوبی لک و لأبیک الّذی زیّن اللّه ظاهر الأرض بوجوده و باطنها بجسده لعمری قد انزلنا له ما لا تعادله زخارف الدّنیا کلّها و لا بیانات العلمآء و لا زفرات العرفآء و لا آه آه الحکمآء مقصود از علما و عرفا و حکما در اینمقامات نفوسی هستند که باسباب ظاهره خود را میآرایند و در باطن سدود مانعه‌اند از برای احزاب عالم والّا عارف حقیقی و عالم معنوی و حکیم الهی در عرصۀ ظهور بیان مالک ادیان بر سرر ایقان متّکی و مستوی یا احمد انشآءاللّه بمثابۀ نار مشتعل و بمثابۀ نور لائح و ساطع باشی بشأنیکه کل از حرارت محبّتت سبیل الهی را بیابند و حقّ را از باطل تمیز دهند و باستقامتی فائز گردند که حرکت عالم آنرا حرکت ندهد و ضوضای امم آنرا نلغزاند اولیای آن ارض و اطراف را از قبل مظلوم تکبیر و سلام برسان قل افرحوا بما اقبل الیکم مالک الوجود و سلطان الغیب و الشّهود و ذکرکم بذکر جعله سلطان الأذکار و امّها لهم ان یقولوا

لک الحمد یا محبوب الأرض و السّمآء و لک الثّنآء یا مالک الفردوس الأعلی و لک الشّکر یا من باسمک خضعت الجنّة العلیا نسئلک یا محبوب العالم و مقصود الأمم ان تؤیّدنا علی القیام علی خدمة امرک بحیث لا تمنعه الجنود و الصّفوف ای ربّ ترانا منقطعین عن دونک و متمسّکین بحبل قدرتک قدّر لنا ما ینبغی لجودک و عطائک و رحمتک و الطافک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی یمینک ازمّة من فی السّموات و الأرضین

البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی الّذین نسبهم اللّه الیک و علی الّذین یحبّونکم لوجه اللّه مالک هذا المقام العزیز المنیع انتهی

اینفانیهم خدمت ایشان سلام و ثنا و تکبیر و بها میرساند حقّ شاهد و گواه که از نظر نرفته‌اند و لازال در بساط بیان مقصود عالمیان دارای مقام بوده‌اند امید آنکه از سدره‌های وجود اثمار طیّبۀ طاهره که سبب اعلاء کلمة اللّه است ظاهر شود و عالم بنعمت قرب متنعّم گردد انّ ربّنا هو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر

اینکه در بارۀ ابن جناب مرفوع مرحوم ملّا غلام رضا علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم فرمودند چندی قبل مخصوص ایشان لوح امنع اقدس و همچنین زیارت از لسان عظمت نازل و ارسال شد فی‌الحقیقه تجلّیات انوار نیّر عنایت حقّ جلّ جلاله نسبت بایشان و جناب ابن بمثابۀ نور ساطع و لائح له الحمد و له الشّکر و له الثّنآء و له البهآء از حقّ از برای ایشان تأیید و توفیق میطلبم و بعد از عرض ذکر اسم ایشان امام کرسیّ بیان مقصود عالمیان این آیات محکمات نازل قوله تبارک و تعالی یا مهدی علیک بهائی و عنایتی چندی قبل از جهة عرش اعظم آیاتی نازل الّتی بها ماج بحر الغفران و هاج عرف عنایة ربّک الرّحمن و بها اشرق نیّر الفضل و ظهر ما یکون باقیاً بدوام ملکی و ملکوتی انّ ربّک هو الغفور الرّحیم قد ظهر ما لا نفاد له لتشکر ربّک المبیّن العلیم مکرّر ذکر من صعد الی الأفق الأعلی از قلم ابهی جاری و نازل اشکر و قل

لک الحمد یا بحر العطآء و لک الشّکر یا مالک البقآء اسئلک ان تؤیّدنی علی خدمة امرک بحیث لا یمنعنی منع المانعین و ضرّ الظّالمین و نار المعتدین و اعراض المعرضین

و امّا ما سئلت فی البیت لک ان تؤدّی به دیون من صعد الینا هذا ینبغی لک و لمن تمسّک بهذا الحبل المتین قل لک الحمد یا اله من فی السّموات و الأرضین

یا ابن اسمی الأصدق المقدّس قد فاز من صعد الی الأفق الأبهی بما لا فاز به اکثر العباد بشّر المهدی علیه بهائی و من معه بعنایة اللّه ربّ العالمین للّه الحمد لحاظ عنایت بتو متوجّه منتسبین هر یک فرداً فرداً را بفضل و عطای حقّ بشارت ده کل در ساحت اقدس مذکورند و بعنایت مخصوصه مزیّن و فائز قد قدّر لهم ما لو یظهر منه اقلّ من سمّ الابرة لینصعق العباد الّا من شآء اللّه ربّ العرش العظیم باید آنجناب بعدل ظاهر شوند که صیتش آنجهات را احاطه نماید هذا ینبغی لک و لنسبتک بهذا الأمر الأقدس الأعظم العزیز المبین کن کالنّار بین الأخیار لیجد منک کلّ نفس حرارة محبّة اللّه ربّ العرش و الکرسیّ الرّفیع قد فزت مرّة بعد مرّة و سمعت کرّة بعد کرّة ما لو یلقی علی الجبل لطار شوقاً لذکر اللّه العلیم الحکیم کذلک نطق لسان عنایتی فضلاً من عندی لیأخذک جذب البیان و یجعلک متحرّکاً منجذباً طائراً فی هوآء محبّة ربّک الرّحمن الرّحیم انتهی

اینعبد هم خدمت هر یک از منتسبین سلام و تکبیر و بها میرساند و از بدائع فضل و رحمت نامتناهی الهی از برای ایشان میطلبد آنچه را که اثمار وجود از آن ظاهر شود امید آنکه این استدعا بشرف قبول فائز و عالم از این اثمار منتفع گردد چه که ایّام ظهور است و عنایت و نعمت و مائده محیط انّ ربّنا هو المعطی الکریم و هو السّمیع المجیب الرّوح و الثّنآء و الذّکر و البهآء و التّکبیر و العلآء علی حضرتکم و علی من نسب الیکم و علی من یحبّکم و علی اصحاب السّفینة الحمرآء الّذین لن یذکر عندهم الأسمآء و ملکوتها و لا المرایا و شموسها اولئک اهل البهآء حقّاً حقّاً فی کتاب اللّه ربّ العالمین

خ‌ادم

١٩ رجب سنۀ ١٣٠٨

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

اللّهمّ یا سبّوح یا قدّوس یا حنّان یا منّان فرّج لنا بالفضل و الاحسان انّک رحمن منّان

* * *

جناب علی علیه بهآء اللّه رش

هو النّاطق امام وجوه الأحزاب

النّور للّه و العزّة للّه و الأمر للّه و البهآء للّه و القدرة للّه اوست قادریکه بکلمۀ علیا من علی الأرض را از غفلت محض بافق آگاهی هدایت نمود و بشاطی بحر دانائی راه نمود کلمه‌اش اکسیریست اعظم در تقلیب ممکنات و ارتقاء حقائق موجودات جلّت سلطنته و جلّت قدرته و جلّ سلطانه و عزّ برهانه یا علی علیک بهائی اسمی علی قبل اکبر نامه و عریضۀ شما را بمنظر الهی و مصدر فیوضات سبحانی ارسال نمود بلحاظ و اصغا فائز گشت در این حین یکی از اغصان سدرۀ مبارکه حضرت ضیا امام وجه حاضر امرناه بأن یحرّر هذا اللّوح الّذی سطع من افق سمائه نور رحمة اللّه ربّ العالمین لازال مذکور بوده و هستی نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقک و اولیائه علی ما یرتفع به امره بین عباده انه هو المقتدر العزیز الفضّال اولیای آن ارض را تکبیر برسان انّا نوصیک و اولیائی بالأمانة و الدّیانة و الصّدق و الصّفآء انّ ربّک هو النّاطق باسمه الأعزّ الأبهی بین الوری یا علی جناب مهدی را از قبل مظلوم تکبیر برسان انّا ذکرناه من قبل بآیات لا تعادلها الأذکار قل لا تحزن من حوادث الدّنیا و عسرها و ضیقها و نعمتها نسئل اللّه ان یفتح علی وجهک ابواب الفضل و العطآء انّه هو مالک العرش و الثّری و هو السّامع المجیب البهآء علیکم

* * *

بسم اللّه البهیّ الباهی الأبهی

الها معبودا محبوبا مقصودا بکدام رو بملکوت ابهایت توجّه نمایم و بکدام لسان طلب مغفرت و آمرزش کنم نفسی خالصاً لوجهک از قفس تن برنیاوردم و گامی جز بکام نفس بر نداشتم خدایا چنان مستغرق عصیان شدم که از نفس عصیان خجلم دیگر تا چه رسد در پیشگاه اقدست الها چگونه شکر نعمای و آلای وافرۀ‌ دائمه‌ات بجا آورم معدوم بحت و باتّی را بعرصۀ شهود و هستی درآوردی و بشرف ظهور لقای خود که آمال جمیع انبیا و اولیا بود مشرّف داشتی از ذکرت غافل شدم و تو از من غافل نشدی عصیان تو را کردم رحمت منبسطۀ خود را از من بازنگرفتی خدایا در این حین و در این هنگام دستم از چاره کوتاه مغفرتت را آمل و سائلم اسئلک بحرمة آیاتک و آثارک ان تغفر لی و لأبی و امّی و انّک انت ارحم الرّاحمین لا اله الّا انت المشفق الکریم

* * *

هو السّامع المجیب

الهی الهی ارحم عبادک و امائک و لا تمنعهم عن فرات رحمتک الّذی جری فی ایّامک فی حدیقة المعانی بأمرک ای ربّ انّهم عباد اقبلوا الیک منقطعین عن دونک ای ربّ تری ملأ البیان نقضوا عهدک و کسّروا میثاقک و اعرضوا عن جمالک اسئلک بالبحر الأعظم الّذی ماج باسمک و بعرف قمیصک الّذی هاج فی ایّامک بأن تحفظ عبادک و امائک بقدرتک و سلطانک لا اله الّا انت المقتدر القدیر

* * *

هو الظّاهر من الافق الابهی

الهی الهی اشهد هذا الیوم یومک الّذی کان مذکوراً فی کتبک و صحفک و زبرک و الواحک و اظهرت فیه ما کان مکنوناً فی علمک و مخزوناً فی کنائز عصمتک اسئلک یا مولی العالم باسمک الاعظم الّذی به ارتعدت فرائص الامم بان تؤیّد عبادک و امآئک علی الاستقامة علی امرک و القیام علی خدمتک

انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الاشیآء تحفظ من تشآء بقدرتک و سلطانک انّک انت القویّ الغالب القدیر

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

الهی الهی اشکرک فی کلّ حال و احمدک فی جمیع الاحوال

فی النّعمة الحمد لک یا اله العالمین و فی فقدها الشّکر لک یا مقصود العارفین

فی البأسآء لک الثّنآء یا معبود من فی السّموات و الارضین و فی الضّرّآء لک السّنآء یا من بک انجذبت افئدة المشتاقین

فی الشّدّة لک الحمد یا مقصود القاصدین و فی الرّخآء لک الشّکر یا ایّها المذکور فی قلوب المقرّبین

فی الثّروة لک البهآء یا سیّد المخلصین و فی الفقر لک الامر یا رجآء الموحّدین

فی الفرح لک الجلال یا لا اله الّا انت و فی الحزن لک الجمال یا لا اله الّا انت

فی الجوع لک العدل یا لا اله الّا انت و فی الشّبع لک الفضل یا لا اله الّا انت

فی الوطن لک العطآء یا لا اله الّا انت و فی الغربة لک القضآء یا لا اله الّا انت

تحت السّیف لک الافضال یا لا اله الّا انت و فی البیت لک الکمال یا لا اله الّا انت

فی القصر لک الکرم یا لا اله الّا انت و فی التّراب لک الجود یا لا اله الّا انت

فی السّجن لک الوفآء یا سابغ النّعم و فی الحبس لک البقآء یا مالک القدم

لک العطآء یا مولی العطآء و سلطان العطآء و مالک العطآء اشهد انّک محمود فی فعلک یا اصل العطآء و مطاع فی حکمک یا بحر العطآء و مبدء العطآء و مرجع العطآء

* * *

اولیآء اللّه فی شاهرود

هو النّاطق فی ملکوت البیان

الهی الهی بهجرک ذابت الأکباد و بفراقک احترقت افئدة العباد الهی الهی قد ارتفع ضجیج العشّاق من الآفاق و صریخ الأصفیآء فی الفراق قد اظهرت یا الهی مشرق آیاتک و مطلع ظهوراتک لیتشرّف بلقائه من فی سمائک و ارضک ولکنّ المشرکین و المعرضین حالوا بینهم و بین اشراقات نور وجهک ای ربّ تری الوجوه متوجهة الی بوارق انوار وجهک و القلوب مقبلة الی افق ظهورک و الألسن ناطقة بثنائک و ذاکرة بما ورد علیها من نار فراقک و الأبصار منتظرة بدایع رحمتک و ظهورات قربک و لقائک أ تمنعهم یا الهی بعدما ماج بحر الوصال باسمک و امرک و لاح افق اللّقآء بنیّر جودک و فضلک ای رب تری ایادی الرّجآء متشبّثة بأذیال عطائک اسألک بنفحات وحیک و لآلئ بحور علمک و ظهورات سلطنتک بین خلقک بأن تقدّر لأولیائک لقائک و وصالک ثمّ اسمعهم ندائک الأحلی امام عرشک او تکتب لهم من قلمک الأعلی اجر الحضور لدی باب عظمتک الّذی فتحته علی وجه من فی مملکتک

الهی الهی تعلم و تری بأن حضر لدی المظلوم فی سجنه الأعظم ورقة و کانت فیها اسمآء احبّائک الّذین شربوا رحیق العرفان من کؤوس مواهبک و سلسبیل الایقان من ایادی فضلک اسألک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء باسمک الّذی به بدّلت النّار بالنّور و کشفت الحجبات عن الأفئدة و القلوب بأن تؤیّدهم علی الاستقامة الکبری لئلّا تزلّ اقدامهم من شبهات المعتدین و اشارات المعرضین الّذین نقضوا عهدک و میثاقک و جادلوا بآیاتک و کفروا ببرهانک و اعرضوا عن حجّتک بعد اذ احاطت ارضک و سمائک اسألک یا مالک القدم و سلطان الأمم بأن تؤیّدهم علی عرفان مصدر احکامک و مظهر نفسک ثمّ اذکر الّذین حضرت اسمائهم امام وجهک لیفرحوا بذکرک و اقبالک و توجّهک انّک انت اکرم الأکرمین و ارحم الرّاحمین انّ الفضل فی قبضتک و الجود فی یمینک تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انّک انت العزیز الحمید

یا غلام رضا یذکرک المظلوم من شطر السّجن و یوصیک بما یرتفع به امر اللّه المهیمن القیّوم خذ الکتاب بقوّة من عندنا علی شأن لا تمنعک سبحات الّذین کفروا باللّه مالک الوجود قم بالاستقامة الکبری علی امر ربّک مولی الوری و قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه ربّ العرش و الثّری و لا تکونوا من الّذین انکروا نعمة اللّه اذ نزّلت بالفضل اقبلوا بقلوب نورآء الی الأفق الأعلی هذا ما امرتم به من قبل و من بعد یشهد بذلک من نطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب قل تاللّه قد انار افق الایقان بنیّر البرهان اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا مطالع الأوهام و الظّنون قد ظهر من کان مکنوناً فی العلم و مذکوراً فی افئدة الأنبیآء و مسطوراً من القلم الأعلی فی کتب اللّه مالک الغیب و الشّهود کذلک اظهرنا لک البرهان و انزلنا ما تقرّ به عینک و عیون الّذین فازت بالمکاشفة و الشّهود

یا حیدر قبل علی یذکرک القلم الأعلی و یوصیک بما انزله فی الکتاب کن ناطقاً بذکری و ثابتاً علی امری و ناظراً الی افقی و متمسّکاً بصراطی و متشبّثاً بأذیال ردآء فضل ربّک مالک الایجاد لا یعادل بحرف من آیات ربّک ما یشهد و یری یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب طوبی لنفس فازت بأیّامی و لقلب اقبل الی وجهی و لرجل قام علی امری و لعین رأت الأنوار

یا عبدالکریم یذکرک المظلوم و یبشّرک بعنایة اللّه مولی الأنام و یوصیک بما ینبغی لأیّام اللّه ربّ الأرباب لا تلتفت الی الدّنیا و شؤوناتها و ما حدث فیها سیفنی ما فیها و یبقی ما نزّل من قلم وحی ربّک المهیمن علی من فی الأرضین و السّموات انّا انزلنا الآیات و ارسلناها الی الّذین آمنوا اذ اتی اللّه بقدرة و سلطان نعیماً لمن فاز بعرفان ربّه و ویل لکلّ غافل مرتاب

یا قلم اذکر من سمّی بمحمّد ثمّ انزل له ما یقرّبه الی العزیز الوهّاب الّذی ظهر و اظهر ما اراد هو الّذی نطق و انطق الأشیآء انّه لا اله الّا انا المقتدر المختار اذا فزت بآیاتی و وجدت عرف بیانی قل

لک الحمد یا الهی بما ایّدتنی علی عرفانک و عرّفتنی من کان مخزوناً فی خزائن قدرتک اسألک ان تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء لا اله الّا انت الغنیّ المتعال

یا شیخ (محمّد) اسمع ندائی ثمّ اذکر ایّامی و ما ورد علی نفسی من طغاة عبادی الّذین انکروا ظهوری و بروزی و اشراقی و آیاتی الّتی احاطت الآفاق انّا نذکرک و نوصیک بما یظهر به مقام الانسان بین الأدیان تعالی الرّحمن الّذی خلقک و عرّفک هذا الأمر الّذی به زّلت الأقدام ایّاک ان تحزنک شبهات المعرضین او سطوة الّذین کفروا باللّه منزل الآیات کن مستقیماً علی امر ربّک و ناطقاً باسمه بین العباد کذلک تضوّعت نفحات الوحی فی العالم ولکنّ الأمم اکثرهم فی غفلة و حجاب

یا باقر اسمع النّدآء من یمین البقعة النّورآء عند سدرة المنتهی انّه لا اله الّا هو العزیز الغفّار طوبی لتائب رجع الی اللّه و لخاضع خضع لهذا الأمر الّذی به زلّت الرّقاب ایّاک ان تحجّبک حجبات العالم او تخوّفک سطوة الّذین کفروا بالمبدإ و المآب

یا رضا اسمع النّدآء انّه ارتفع بین الأرض و السّمآء و یدع الکلّ الی اللّه مظهر البیّنات تاللّه قد اتی من خضعت له الآیات و طافت حوله مظاهر الأمر من لدی اللّه ربّک ربّ الأرباب کن مستقیماً علی الأمر علی شأن تضطرب به افئدة الفجّار الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه و ارتکبوا ما صاح به السّحاب کذلک نطق قلمی الأعلی علی غصن البقآء طوبی لمن سمع و ویل لکلّ منکر کفّار

یا (ملّا) علی یذکرک المولی الّذی اتی بالحقّ بقدرة و سلطان تاللّه لا تمنعه الفراعنه و لا تخوّفه الجبابرة قد ظهر و اظهر ما اراد انّه لهو المنادی فی المآل انظر فی اثر قلمی الأعلی و فکّر فیه انّه یقرّبک الی الأفق الأبهی و یفتح علی وجهک باب الفرح و الابتهاج ایّاک ان تمنعک ضوضآء اهل البیان عن مشرق وحی ربّک الرّحمن او تحزنک اعمال الّذین کفروا باللّه مالک الأیّام قل یا قوم انصفوا فی امر اللّه و لا تتّبعوا الّذین نبذوا کتاب اللّه ورائهم متمسّکین بالظّنون و الأوهام کذلک نطق الحقّ فضلاً من عنده و هو المهیمن علی ما یکون و ما قد کان

یا محمّد قبل حسین قد سلّت بغاة الأرض سیوف البغضآء علی وجه اللّه المهیمن القیّوم قد ارتکبوا ما ناح به سکّان الفردوس الأعلی و هذا المقام المحمود قل یا ملأ البیان اتّقوا الرّحمن و لا تتّبعوا الّذین انکروا ما نزّل من القلم الأعلی فی هذا اللّوح المسطور قد نزّلت الآیات و ظهرت البیّنات و القوم هم لا یفقهون طوبی لمقبل اقبل بقلبه الی الأفق الأعلی و لوجه توجّه الی وجه اللّه ربّ ما کان و ما یکون کذلک تحرّک القلم اذ استوی مالک القدم علی العرش الأعظم و نطق انّه لا اله الّا انا العزیز الودود

یا محمّد قبل حسن قد ارتفع حفیف سدرة المنتهی و جری مآء الحیوان فی ناسوت الانشآء طوبی لمن سمع و شرب و ویل لکلّ غافل محجوب ایّاک ان تحجبک حجبات العلمآء خذ کأس عنایتی ثمّ اشرب منها رحیقی المختوم کم من عالم منع عن المعلوم و کم من جاهل اقبل و قال لک الحمد یا مالک الغیب و الشّهود بما اظهرت نفسک و انزلت آیاتک و هدیت عبادک الی صراطک الممدود

یا علی یذکرک المظلوم فی هذا الحین المبین و یدعوک الی اللّه ربّ العالمین ایّاک ان یمنعک شیء عن اللّه مالک الأسمآء او تحجبک اشارات الغافلین الّذین نبذوا الحقّ ورائهم مقبلین الی کلّ جاهل بعید ضع ما عند القوم و خذ ما امرت به من لدی اللّه العزیز الحمید کذلک انزلنا الآیات و صرّفناها بالحقّ امراً من عندنا و انا المقتدر القدیر

یا حسین اسمع صریر قلمی الأعلی انّه ارتفع بین الأرض و السّمآء و به تضوّعت نفحات الوحی فی کلّ الأحیان قد ورد علی المظلوم فی سبیل اللّه ما انقطعت الأشجار عن الأثمار و بحر المعانی عن الأمواج ولکن مکلّم الطّور ینطق و یقول یا ملأ الأرض ضعوا ما عندکم و خذوا ما اوتیتم من لدی اللّه ربّ الأرباب قد قمنا علی الأمر علی شأن ما منعتنا الضّوضآء عن ذکر اللّه مالک الرّقاب قلنا امام وجوه العالم قد اتی الوعد و هذا هو الموعود یدعوکم الی اللّه اقبلوا الیه و لا تکونوا من الّذین کفروا بنعمة اللّه و جادلوا بآیاته الّتی احاطت الآفاق کذلک دلع الدّیک و غرّدت حمامة الأمر علی الأغصان

یا (ملّا) حسن قلم اعلی در آنی توقّف ننموده یتحرّک و یقول و بحرکته تحرّکت الأشیآء و ظهرت الممکنات جمیع عالم از برای این ظهور اعظم خلق شده‌اند در کتب قبل و بعد این ذکر بوده و حال موجود حضرت مبشّر یعنی نقطۀ اولی جوهر بیان را اخذ نموده‌اند و باین کلمات عالیات ظاهر فرموده‌اند قوله و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما نزّل فی البیان این کلمه جوهر بیانست بل سلطان بیان مع آنکه این ظهور اعظم بشهادت کلّ کتب محتاج بذکر و دلیل غیر نبوده و نیست آیاتش عالم را احاطه نموده و ظهورات قدرتش واضح و هویدا طوبی از برای بصری که مشاهده نمود و از برای سمعی که باصغا فائز شد

یا اباالقاسم (من ش) مظلوم ترا ذکر مینماید از اوّل ایّام تا حین در لیالی و ایّام مقابل عیون انام حقّ جلّ جلاله را ذکر نمودیم فرات رحمت از قلم مشرق آیات در کلّ حین جاری و چون فی‌الجمله اثرش ظاهر قومی بر اعراض قیام نمودند اشدّ از اعراض حزب قبل که سیّد عالم را شهید نمودند و بعضی سخنهای زاید از حدّ خود گفتند نفوس غافله ادّعاها نموده و مینمایند حزب اللّه باید بیدار و آگاه باشند امر اللّه لعب جهّال نبوده و نیست اگر هر یوم نفسی ادّعا نماید امر الهی مابین ناس معطّل و معوّق مشاهده گردد نزد اهل بصر این فقره واضح و معلوم است انشآءاللّه کل متّحد شوند و باتّفاق آفاق را بنور این اشراق منوّر دارند

یا حبیب (میرزا حبیب‌اللّه من ش) بشنو ندای حقّ را که از شطر سجن مرتفعست لعمر اللّه کلمه‌اش سلطان کلمات و بیانش مالک بیان اگر آذان من علی الأرض بحقّ اصغا شوند کل بافق اعلی توجّه نمایند و از ما عندهم به ما عند اللّه راجع گردند آفتاب حقیقت مشرق و دریای معانی موّاج و سماء علم مزیّن این یوم غیر ایّامست و این ظهور غیر مظاهر طوبی از برای نفوسی که اقبال نمودند و بعرفان حقّ فائز گشتند قدر ایّام الهی را بدانید لعمری لا تعادلها الخزائن و لا ما فی الأرض انّه هو الفضّال الکریم

یا علی (من بیرجند) انشآءاللّه بر امر اللّه مستقیم باشی و بنبأ عظیم متمسّک تمسّکی که عالم قادر بر منع نباشد

طوبی لأهل خآء الّذین سمعوا النّدآء و اجابوا ربّهم النّاطق العلیم اهل آن دیار را مکرّر ذکر نموده‌ایم از حقّ میطلبیم کل را مشتعل فرماید اشتعالی که اهل عالم بحرارة محبّة اللّه فائز شوند یکی از اهل خاء موسوم به محمّد (من خوسف) تلقاء عرش حاضر انّه سمع ما سمع عباد مقرّبون از حقّ میطلبیم او را حفظ نماید و مؤیّد دارد بر ذکر و ثنایش

یا قلم اذکر من حضر کتابه لدی العرش و سمّی ببابا (میرزا) انّا ذکرناه و اولیائی الّذین آمنوا باللّه ربّ العالمین یا حزب اللّه ایّاکم ان یمنعکم شیء او تضعفکم جنود العالم قوموا بالاستقامة الکبری علی امر اللّه مولی الوری انّه ایّدکم و عرّفکم و قرّبکم و هو المشفق الکریم یا بابا هر یک از اسماء اولیا که در کتابت مذکور ذکرش از قلم اعلی جاری و ارسال شد تا کل مشتعل شوند و تمسّک نمایند به ما یحبّ و یرضی کل را وصیّت مینمائیم بعمل بآنچه در کتاب الهی از قلم امر نازل شده انّه ارشدکم الی سوآء الصّراط و امرکم بما یرتفع به مقامکم بین الأدیان البهآء علیک و علیهم و علی امتی و امتی الأخری (حاجیه بیکم و زهرا) بشّرهما بعنایتی و فضلی و رحمتی انّ ربّک هو الغفور الرّحیم و هو السّمیع البصیر و هو الظّاهر المجیب

* * *

١۵٢١

بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی

الهی الهی تری عبدک اقبل الیک و اراد ان یتشرّف بما امرته به فی کتابک قدّر له من قلمک الاعلی ما یقرّبه الی الذّروة العلیا انّک انت مربّی العالم و مولی الامم و انّک انت القویّ الغالب القدیر

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب سیّد مهدی خمین

هو العزیز

الهی ترانی فی فم الثّعبان و تشهد کیف یلدغنی فی کلّ حین و حان اما تنصرنی یا الهی بعد الّذی تمسّکت بذیل عطایاک اما ترحمنی یا محبوبی بعد الّذی تشبّثت بردآء عزّ افضالک و قضایاک اذاً یا الهی فانصرنی بسلطان نصرک ثمّ احفظنی عن هذا البلآء یا من بیدک ملکوت الانشآء و انت بکلّ شیء علیم ۱۵۲١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

اوست باقی و از افق ابهی ظاهر و هویدا

الواح عربی منیع بسیار مشاهده شد حال بلسان پارسی بدایع کلمات قدس الهی القا میشود فطوبی للسّامعین لم‌یزل حقّ جلّ ذکره مقدّس از ظهور و بروز بوده و خواهد بود غیب لا یعرف و مستور لا یدرک و باطن لا یظهر و کنز لا یبرز و سرّ لا یشهد چه که اسم غیب صادق مادامیکه مشهود نه در اینصورت ظاهر نیست تا معروف گردد و بعد از شهود اسم غیب موجود نه تا معلوم شود لذا غیب لایعرف بوده و خواهد بود طوبی از برای نفسیکه در این کلمۀ تامّۀ ‌محکمۀ الهیّه تفکّر نماید و بگوهر مقصود که در آن کنز مودع است فائز شود و اگر نفسی ادّعای عرفان غیب من حیث هو غیب نماید کاذب بوده و خواهد بود آنجمال قدم اعظم از آنست که بدون خود معروف گردد و عالیتر از آنست که بدون ذات مقدّس خود موصوف آید چه که آنچه را مخلوق در منتهی مراتب عرفان خود ادراک نماید این عرفان در مخلوق وهمیست که بأنفسهم لأنفسهم احداث شده فتعالی من ان یعرف القدم بالحدوث

و چون ابواب عرفان و ادراک مسدود و منتهی رتبۀ عرفان عباد مردود محض فضل و جود سلطان وجود مظاهر احدیّه و مطالع عزّ صمدیّه را از افق انّنی انا الظّاهر فوق کلّ شیء ظاهر فرمود تا جمیع ناس بعرفان آن شموس مشرقۀ از افق حقیقت بعرفان اللّه فائز شوند و باطاعت آن ذوات مقدّسه برضی اللّه و طاعته مرزوق گردند و بمقتضای عدل و ظهور فضل بهر یک از مظاهر عزّ باقیه حجّتی و برهانی عنایت فرمود تا برای نفسی مجال اعراض و اعتذار نماند و بر کل حجّت الهی بالغ و کامل گردد و مقصود از این فضل اکبر آنکه ناس را تربیت نمایند که شاید بمملکت وجه داخل شوند و بمقام یبقی وجه ربّک که مقام سدرۀ منتهای وجود انسانیست فائز گردند و باقی مانند قسم بجمال قدم که اگر نفسی یکبار از این دنیا طاهر و مقدّس شده برفیق اعلا ارتقا جوید ابداً فنا نه‌بیند بهستی اندر هستی رسد و ابداً نیستی و فنا را باین هستی و بقا راه نه ولکن چه فایده که این ناس با قلوب غیر طاهره این نغمۀ الهی را ادراک ننمایند

باری اینظهورات عزّ احدیّه از اوّل لا اوّل بوده تا آنکه زمان منتهی شد بظهور بدیع اوّل در قمیص آخر و طالع شد از مشرق اعلی نقطۀ اولی جلّت عظمته و علت آثاره و عزّ کبریائه و ناس را بشریعۀ بقا هدایت فرمود و جمیع عباد تمسّک برؤسای خود از علما جسته ابداً بساذج عزّ احدیّه اقبال ننمودند مع آنکه ظاهر شد بحجّتیکه کل از اتیان مثل آن خود را عاجز مشاهده نمودند بعد بمعارضه برخاستند و خوارق عادت طلب نمودند آن ذات قدم رسالۀ استدلالیّه که بدلائل سبعه معروفست مرقوم فرمودند و جمیع حجّت و دلیل را بآیات منتهی نمودند و از قلم قدس جاری که الیوم این آیات که از سحاب عزّ نازل شده حجّت است بر شرق و غرب عالم و حجّتی فوق آن نبوده و نخواهد بود چنانچه ولیعهد آنجوهر صمد را در مجلس خود حاضر نمود و حجّت خواست آنجمال قدم فرمودند آیات الیوم حجّت است بالأخره نپذیرفتند و کل بر قتل آنساذج قدم فتوی دادند الّا معدودی که بآیات الهی موقن شده و از مغرب کفر و ضلال بمشرق ایمان و اقبال توجّه نمودند

و بعد آن ذات قدم در کلّ الواح منزله جمیع را باین ظهور اعظم بشارت داده چنانچه سطری از بیان نازل نشده مگر آنکه این ذکر امنع در او مذکور و جمیع را نصیحت فرموده که مباد در حین ظهور مثل امّت فرقان بحروفات بیان و کلمات منزلۀ در آن از جمال رحمن محتجب مانید مع این وصایا و اینظهور اعظم و طلوع قدس اکرم که بتمام قدرت الهیّه و جمیع حجج مطالع عزّ باقیه ظاهر شده کل اعراض نموده‌اند ایکاش بآنچه ملأ فرقان ارتکاب نموده‌اند کفایت مینمودند چه که ملأ فرقان همان فتوی بر قتل جمال رحمن داده‌اند ولکن این طایفه بر قطع سدرۀ الهیّه جهد نموده چون خود را عاجز مشاهده نمودند زبان افترا گشودند و البتّه تا حال نعیق مشرکین بآن ارض رسیده ولکن حمد خدا را که اموری باین ساذج اطهر نسبت داده‌اند که هر نفسی که اقلّ من شعیر صاحب شعور باشد و اقلّ از ذرّ صاحب نظر ادراک مینماید که این مفتریات از منبع غلّ و مخزن حسد و معدن بغضا ظاهر شده اذاً یتکلّم السن کلّ الذّرّات بأن لعن اللّه اوّل ظالم ظلم نقطة الأولی فی ظهوره الأخری و حارب بنفسه و جادل بآیاته و کفر بلقائه ثمّ افتری علیه

باری ای عبد اینست شأن این عباد نالایق نابالغ بیست سنه جمال قدم در دست اعدا مبتلی بشأنیکه در کلّ حین در معرض هلاک بوده گاهی در سجن اعدا و گاهی در سلاسل و اغلال و گاهی اسیر فجّار مع‌ذلک نسبت دنیا و حبّ آن باین ساذج روح داده‌اند مع آنکه جمیع دنیا و ما فیها خلق او بوده و اگر بر ارض الماس هیکل عرش مستقرّ شود سزاوار بوده بلکه خدّام درگهش را لایق و حال آنکه قسم بسلطان قدم که طائفین حولش از دنیا و ما فیها مقدّس بوده و خواهند بود چنانچه اگر نفسی مشاهده نماید فلسی از دنیا و اسباب متعلّقۀ بآن نزد مهاجرین نخواهد یافت حمد محبوبرا که کل را صابر و شاکر خلق فرموده و این سخنان و امثال آنرا ذکر ننموده‌اند مگر آنکه القای شبهه در قلوب نمایند دیگر غافلند از اینکه فعل حقّ چون شمس مشرق و لائحست و هر ذی بصری ادراک نموده و مینماید

ای عبد به پر معنوی بسماء قدس الهی پرواز کن و خود را از اشارات ما سوی اللّه مطهّر نموده بمنظر اکبر ناظر شو قسم بحقّ که ضرّم اعظم از آنست که ذکر شود و بلایم اکبر از آن که بقلم مرقوم گردد انّما اشکو بثّی و حزنی الی اللّه و انّه لنعم المولی و نعم النّصیر انشآءاللّه در این ایّام از بدایع افضال سلطان لایزال محروم نمانید و از رحیق بیمثال ذو الجلال ممنوع نشوید و البهآء علیک و علی من معک من کلّ مؤمن موقن ثابت صابر شکور

* * *

هو الباقی علی عرش الأمر باسمه الأبهی

الیوم آنچه لدی العرش محبوب تبلیغ امر اللّه است و کذلک قضی الأمر من لدی المختار ولکن تبلیغ ببیان حسنه و اذکار منیعه محبوب نه بمجادله و محاربه احسنوا کما احسن اللّه الیکم نصرت امر مخصوص شده ببیان و ذکر لسان کذلک قدر الأمر من لدی الرّحمن ای احبّای حقّ چنان حرکت نمائید در ارض که از شما آثار او ظاهر شود بشأنیکه کلّ عباد از اعمال و از افعال و اقوال شما آثار حقّ مشاهده نمایند و بمقصود عزّ باقی شتابند و آنجناب لازال تلقاء عرش مذکور بوده فطوبی لک بما فزت بأمر ما فاز به اکثر العباد و بعد معلوم آنجناب بوده که زود است که شیطان در قمیص انسان در آن ارض وارد شود و اراده نماید که احبّای جمال سبحان را بوساوس نفسیّه و خطوات شیطانیّه از صراط عزّ مستقیم منحرف سازد و از شاطی قدس سلطان احدیّه محروم نماید اینست از خبرهای مستوره که اصفیا را بآن آگاه فرمودیم که مبادا بمجالست امثال این هیاکل بغضیّه از مقام محمود ممنوع شوند پس بر جمیع احبّآء اللّه لازم که از هر نفسیکه رایحۀ بغضا از جمال عزّ ابهی ادراک نمایند از او احتراز جویند اگرچه بکلّ آیات ناطق شود و بکلّ کتب تمسّک جوید چه که مقصود از آیات و کتب عرفان نفس رحمن بوده و خواهد بود پس در کمال حفظ خود را حفظ نمایند که مبادا بدام تزویر و حیله گرفتار آیند اینست نصح قلم تقدیر که تحریر یافت من اطاع فلنفسه و من اعرض فانّ اللّه لا یحبّ المعرضین و این شیاطین بر چند قسم مشاهده میشوند قسمی از آن نفوسی مشاهده میشوند که در همان بلد فی الحین بنفس شیطانی در قمیص انسانی ظاهر میگردند و قسمی دیگر از مبدأ جحیم سفلی بر هیکل قاصدین وارد میشوند و قسمی هم بظلمت صرف بر هیکل لوح مبعوث میشوند باری الیوم شیطان بکلّ صور ظاهر شده و خواهد شد که شاید بشأنی از شئون و قسمی از اقسام ناس را از مبدأ امر محتجب نماید چنانچه الیوم اکثری را باین حجاب محتجب ساخته و اگر بصر منیر حدید یافت شود از صورت ظاهریّۀ اعدآء اللّه قهر جحیم را ملاحظه مینماید بسیار در حفظ نفوس خود سعی نمائید چه که شیاطین بلباسهای مختلفه ظاهر شوند و بهر نفسی بطریق او برآیند تا آنکه او را بمثل خود مشاهده نموده بعد او را بخود واگذارند و الیوم از اعدای نفس سبحان لابدّ بر اینست که از اهل بیان ظاهر شوند چه که جواهر صافیۀ این طایفه که بقمیص اعلی مفتخر شده‌اند و از رحیق ابهی نوشیده‌اند بهترین خلق عنداللّه مذکور بوده و خواهند بود و اجساد کدرۀ اینطایفه اشرّ جمیع مخلوقات و ابعد کلّ نفوس عنداللّه مذکورند لهذا این ظهور محیط لایح مبین را اشرار این طایفه باید بمحاربه برخیزند چه که هرچه ظهور نورانی‌تر حجبات غلیظ‌تر مشهود آید و هرچه شمس جمال سبحان لایح‌تر معرضین در اعراض قویّ‌‌تر کذلک نزّلنا لکم الأمر و قصصنا ما هو المستور عنکم لتطّلعوا به قبل وقوعه و بعد وقوعه و تکوننّ من المطّلعین لعلّ لا یمسّکم ذلّة النّفوس و کذبهم بما یخرج منهم من الأقوال و الآثار و تکوننّ من العارفین و علی امر ربّکم لمن المستقیمین پس الیوم احبّای الهی باید بشأنی ظاهر شوند که اگر کلّ من فی العالم باسیاف برهنه بر ایشان اجتماع نمایند ابداً اعتنا نفرمایند و جمیع را بقدرت پروردگار خود کأن لم یکن شیء مذکورا شمرند پس تو ای عبد مؤمن بشنو آنچه بر این لوح منیع ذکر شده و این کلمات منزلۀ پارسیّه را بجمیع احبّای الهی برسان و تبلیغ کن تا جمیع آگاه شوند کذلک نصحناکم بالحقّ لتکوننّ من العاملین

* * *

اسم اللّه زین ‌المقرّبین

هو العزیز الباقی

الیوم اعظم امور ثبوت بر امر اللّه بوده و هست چه که شیاطین از جمیع اشطار ظاهر و بتمام مکر در تخریب حصن امر مشغول بر هر نفسی از نفوس مطمئنّه لازم که در کلّ احیان پناه بخداوند متعال برند که شاید محفوظ مانند بر آنجناب لازم است که بقدر قوّه در حفظ امر سعی نمایند که مبادا فراعنه بر جنود الهیّه غلبه نمایند این قول نظر بتکلیف آنجناب ذکر میشود والّا جند اللّه غالب بوده و خواهد بود فاستقم علی الامر و لا تلتفت الی احد فتوکّل علی اللّه المهیمن القیّوم

ان یا ورقة الاحدیّة تمسّک بهذه الشّجرة لئلّا تسقط حین الّذی تهبّ اریاح النّفاق عن کلّ ماکر لعین

باری در این ایّام شیطان باسم رحمن دعوت مینماید و سامری بذکر ازلی ندا میکند و ابلیس بنهایت تلبیس مشغول گشته ففرّوا عنه یا ملأ الارض لعلّ انتم بلقآء اللّه ترزقون انشآء اللّه امیدواریم که از بدایع الطاف لا یزالی و عنایات ابهائی از صراط امر نلغزی و در کنف عصمة اللّه مستریح شوی و اللّه یقول الحقّ و هو یهدی السّبیل

باری این چند کلمه با قلم شکسته مرقوم شد و الرّوح علیک و علی من معک و علی الّذی سمّی بالکریم من لدن عزیز حکیم

* * *

بنام محبوب یکتا

الیوم باید دوستان الهی بحکمت ناطق باشند و بما ینبغی ذاکر حقّ آگاه گواهست که آنچه از قلم اعلی جاری شده و میشود مقصود ارتقای خلق و فراغت و آزادی بوده و خواهد بود باید صاحبان لسان و بیان که بحق منسوبند بحکمت تمام اطفال ارض را تربیت نمایند گفتار باید بمثابۀ نسیم ربیع باشد تا اشجار وجود از او سرسبز و خرّم شوند یک کلمه اثرش مانند اریاح ربیعست و کلمۀ دیگر بمثابۀ سموم بگو ای دوستان در جمیع بیانات عربیّه و فارسیّه از قلم اعلی امر بحکمت نازل شده مع ‌ذلک مشاهده میشود بعضی از او غافلند یا ایّها المتوجّه الی الوجه ان افرح بما ذکرک المظلوم و امر العباد بما ینفعهم فی کلّ عالم من عوالم ربّهم العلیم الحکیم انشاء اللّه کل بما انزله الوهّاب فی الکتاب عامل باشند و بآنچه سبب علوّ و سموّ و اشتعال است تکلّم نمایند البهآء علیک و علی الّذین عملوا بما امروا به

* * *

ضلع جناب ورقا علیهما بهآء اللّه

هو النّور من افق الظّهور

الیوم سدرۀ مبارکۀ ذکر در ملکوت بیان باین کلمه ناطق طوبی لعبد اقبل و آمن و لأمة سمعت و فازت انّها من فوارس مضمار العرفان یشهد بذلک لسان الرّحمن فی مقامه الرّفیع یا ورقتی طوبی لک بما سمعت ندائی اذ ارتفع بالحقّ و اعترفت بظهوری اذ کان الرّجال فی وهم مبین قد فزت بعنایة ربّک من قبل و من بعد ان اشکری و سبّحی بحمده انّه مع امائه المقبلات و عباده المقبلین البهآء المشرق من افق ملکوتی علیک و علی من هداک الی صراطی المستقیم

* * *

جناب میرزا آقا علیه بهآء اللّه

هو السّامع المجیب

امروز از امواج بحر بیان مقصود عالمیان این کلمه اصغا شد یا حزب اللّه و اصفیائه انصروا ربّکم بما انزله فی کتابه ایّاکم ان تمنعکم ضوضآء الجهلآء عن التّقرّب الی اللّه ربّ العالمین طوبی از برای سمعیکه باصغای کلمة اللّه فائز گشت و باستقامت کبری متمسّک بعضی نابالغهای عالم باسماء از مالک آن محرومند در مدینۀ کبیره ظاهر شد آنچه که هر صاحب بصری بر اعمال مقبلین و معرضین آگاه گشت از حقّ بطلب عباد را از اوهامات حزب قبل حفظ فرماید در کور فرقان نزاع و جدال بر اسماء واقع باسم امام و وصیّ و نقیب و نجیب و رکن رابع و امثال آن بمحاربه و لعن و سب و رد مشغول و در یوم جزا یک عمل پاک از علما و عرفای آنحزب ظاهر نه کل آگاهند که آنحزب اعراض نمودند و بالأخره بر سفک دم اطهر مشرق آیات الهی فتوی دادند قل

الهی الهی اسئلک بقدرتک الّتی غلبت الکائنات و بسلطانک الّذی احاط الموجودات و بسلطان الأسمآء الّذی به سخّرت الأرض و السّمآء بأن تزیّن عبادک بتجلّیات انوار نیّر العدل و الانصاف انّک انت مالک المواهب و الألطاف ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و منقطعاً عن دونک قدّر لی ما ینبغی لسمآء عطائک و بحر فضلک انّک انت المقتدر العزیز العلّام

سؤال از مرج البحرین نمودند در سنین اولی قلم اعلی در تفسیر و تأویل کتب الهی و همچنین در کشف رموزات و اشارات اصحاب بیان و معانی مرقوم داشته آنچه را که هر ذی علمی ببحر علم لدنّی گواهی داده ولکن این ایّام مایل بتفسیر و تأویل نبوده و نیستیم و این آیات از سماء مظهر بیّنات نازل لیس الیوم یوم السّؤال و الجواب بل ینبغی لکلّ نفس اذ سمع النّدآء من الأفق الأعلی یقوم و یقول لبّیک یا مولی الأسمآء و لبّیک یا من فی قبضتک زمام من فی السّموات و الأرضین این ایّام آنجناب و اولیای حقّ باید بکمال روح و ریحان باسبابیکه سبب اعلاء کلمه است تمسّک نمایند آنجناب الحمد للّه مؤیّد شدند بر اقبال و توجّه و اصغا در ایّامیکه اکثر اهل عالم معرض مشاهده گشتند محزون مباش نسئل اللّه ان یفتح علی وجهک باباً من ابواب فضله و رحمته انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الغفور الکریم البهآء من لدنّا علیک و علی من سمع النّدآء و قال بلی بلی یا مالک ملکوت الأسمآء و الظّاهر باسمک الأعظم الأبهی

* * *

اولیآء اللّه فی الألف و السّین ثمّ المیم و الصّاد

هو المبشّر المشفق الکریم

امروز امّ الکتاب امام وجوه احزاب ذکر مبدأ و مآب میفرماید فی‌الحقیقه ایّام ایّامیست که شبه و مثل نداشته و ندارد طوبی از برای نفوسی که زماجیر قوم ایشان را از حقّ منع ننمود بر صراط قائمند و بامانت و دیانت که از شرائط تقوی اللّه است مزیّن جناب عبدالب‌ه‌اء علیه بهائی و عنایتی قصد جهات اولیا نموده و با طلب کامل و استدعای فاضل از سماء فضل و عطا از برای هر یک مسئلت نموده آنچه را که سبب و علّت ذکر ابدی و ثناء سرمدیست لذا بحر بیان بامواج برهان و فضل مقصود عالمیان ظاهر هر موجی بذکری ناطق موج اوّل میفرماید یا معشر الأولیآء بایّامی فائزید که اکثر کتب عالم بذکرش مزیّن امروز باید بنور اتّحاد بشأنی ظاهر باشید که جمیع عالم از شرق و غرب بآن نور منوّر گردد و موج دوم میفرماید یا قوم امروز احسن طراز عنداللّه امانت است فضل و عطا از برای نفسی که باین زینت کبری مزیّن گشته موج سوم میفرماید روحاً لکم یا اهل البهآء لکم ان تظهروا بما یثبت به تقدیس ذاته عن المثل و الأمثال و تنزیه کینونته عمّا قیل و قال موج چهارم میفرماید یا معشر الأحباب ضعوا ما ینزّلکم و خذوا ما یرفعکم بهذا الاسم الّذی به هاج عرف اللّه المقتدر المهیمن القیّوم

سبحانک یا الهی و سیّدی و سندی احفظ اولیائک من شرّ اعدائک ثمّ انصرهم بجنود قدرتک و سلطانک ثمّ اجعل کلّ عمل من اعمالهم سراجاً بین اعمال من فی ارضک لتبدّل الظّلمة بالنّور انّک انت مالک الظّهور و الحاکم فی یوم النّشور لا اله الّا انت الحقّ علّام الغیوب

* * *

جناب رجبعلی الّذی فاز

بنام خداوند مهربان

امروز باید شاربان رحیق معانی در کلّ احیان بافق رحمن ناظر باشند و بکمال استقامت و حکمت کوثر بیان را بر اهل امکان مبذول دارند قسم ببحر اعظم که در انفاس نفوس مقدّسه تأثیرات کلّیّه مستور است علی شأن یؤثّر فی الاشیآء کلّها ای دوستان تا وقت باقی دولت بیزوال را از دست مدهید آنچه مشاهده میشود فانی و معدوم خواهد شد مگر امریکه للّه ظاهر شود و نَفَسیکه للّه برآید عالم عالم جهد باید و عالم عالم توجّه تا عَلَم کلمۀ علیا بر اعلام مرتفع شود اگرچه بفضل اللّه مرتفع بوده و خواهد بود و حق بنفسه نصرت امرش نموده و خواهد نمود ولکن مقصود آنکه نفوسیکه از ملأ اعلی محسوبند بشرافت کبری فائز شوند و از هیچ فضلی محروم نمانند انّه لهو النّاصح المبیّن العلیم

ندایت اصغا شد و آنچه خواستی باجابت مقرون انّه غفر الّذین اردت لهم الغفران و قبل حضورک فی السّجن انّه لهو المعط الکریم الحمد للّه العزیز العلیم

* * *

هو اللّه تعالی شأنه البیان

امروز بیان ناطق و مراتب عشّاق عنداللّه فوق مقامات اهل عالم مشهود جذب و شوری در مدینۀ انقطاع از عشّاق ظاهر سبحان‌اللّه مشرکین بظلم متمسّک و آن را سبب اطفاء نور دانسته و میدانند ولکن غافل از آنکه ید قدرت الهی آن را بدهن تبدیل نماید و بر نور مصباح بیفزاید جلّ الکریم ذو العزم العظیم الّذی یفعل ما یشآء بأمره المحکم المتین یا علی قبل محمّد قد ذکرک غصنی امام وجهی ذکرناک بهذا الکتاب المبین از حقّ میطلبیم در جمیع احوال ترا بر خدمت امر و خدمت افنان مؤیّد فرماید اوست سامع و مجیب و اوست قادر و توانا

* * *

جناب میرزا آقا الّذی حضر و فاز

هو الآمر الحکیم

امروز جذب اعمال عشّاق آفاقرا اخذ نموده و جمیع اشیاء بذکر و ثنای منقطعین ناطق و ذاکر در مدینۀ عشق نغمهاست و آوازها طوبی از برای نفسیکه باصغا فائز گشت و بنور تقوی و انقطاع منوّر شد بشارت عظمی که از قلم اعلی جاری و نازل آنکه ولکنّه رسول اللّه و خاتم النّبیّین بکلمۀ مبارکۀ یوم یقوم النّاس لربّ العالمین منتهی گشت یا اولیآء اللّه و حزبه ایّاکم ان تحزنکم سطوة الظّالمین و ظلم المعتدین سوف یفنی ما یشهد و یری و یبقی لکم ما نزّل من القلم الأعلی فی حیفا طوبی لکم و لمن یحبّکم لوجه اللّه العزیز الحمید

* * *

ط

جناب آقا میرزا ایّوب علیه بهآء اللّه

١٩ جمادی‌الأولی سنۀ ١٣٠۶

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

امروز حمد و شکر مخصوص اولیاست یعنی نفوسی که برحیق مختوم رسیده و میرسند و از اجل محتوم نمیترسند جان را در سبیل مقصود عالمیان رایگان انفاق نموده‌اند نه از سطوت امرا خوفی و نه از ظلم علما ترسی بافصح بیان امام ادیان قد اتی الحقّ گفته‌اند سبحان‌اللّه حیرت اندر حیرتست که اعمالی که از عشّاق زمان در این ظهور ظاهر شده عباد ارض پند نگرفته‌اند و متنبّه نشده‌اند انصاف کجا رفته عدل چه شده آن یکی در حین شهادت هنیئاً لی گفته و دیگری به انفقت روحی للّه ناطق و آخر در مقابل بیت بدست خود جان را نثار نمود ان تعدّوا شهدآء اللّه فی هذا الظّهور لا تحصوهم فی‌الحقیقه از احصا خارجست هر یک بشأنی جان داد که اهل ملأ اعلی فتبارک اللّه گفتند و اهل جنّت علیا به الجذب للّه متکلّم جلّت عظمة ربّنا لا اله الّا هو المقتدر القدیر

یا محبوب فؤادی نامۀ نامی رسید فرح مفقود را موجود نمود و سرور مکنون را بعرصۀ شهود آورد للّه الحمد حامل بشارت صحّت آن محبوب بود و بعد از فرح و انبساط قصد بساط اعلی و مبدأ نشاط ارض و سماء نموده امام وجه مولی العالم عرض شد و باصغا فائز گشت و بعد لسان عظمت باین آیات متکلّم قول الرّبّ تعالی و تقدّس

بسمی النّاطق امام الوجوه

یا ایّها المذکور لدی المظلوم سمعنا ندائک و اجبناک بکلمة یجد منها کلّ حزب اعظم ما عنده بحیث یجد منه اهل الفرقان نفحات الرّحمن و اهل الانجیل بیانات الجلیل و اصحاب التّوراة تغرّدات حمامة الأمر علی اعلی الأغصان و ملأ البیان ما تنجذب به الأفئدة و العقول کذلک اظهر امّ الکتاب بیانه و امّ البیان آیاته و البحر الأعظم امواجه و شمس الوجود جوده و اشراقه طوبی لنفس صعدت و سمعت و رأت ویل للغافلین قد کنتَ حاضراً لدی المظلوم و سمعت ندائه و عرفت انّه ما اراد الّا اصلاح العالم و تهذیب نفوس الأمم ولکنّ القوم اعرضوا عنه و انکروا ظهوره و ما ظهر من عنده بغیاً علی اللّه ربّ العرش العظیم تاللّه هذا یوم فیه اهتزّ الطّور متبسّماً لأنّه فاز بمکلّمه و السّدرة تنادی بأعلی النّدآء قد اتی من انطقنی اتّقوا اللّه یا قوم و لا تنکروا الّذی به جری فرات البیان فی الامکان و ماج بحر العرفان امام الأدیان انصفوا فی امر اللّه و ظهوره و لا تکونوا من الّذین جادلوا بآیاته و کفروا بنعمته و ارتکبوا ما ناح به کلّ عالم بصیر و کلّ عارف خبیر قل یا معشر البشر قد تزیّن المنظر الأکبر بمالک القدر و ظهر کلّ امر مستتر اقبلوا بوجوه نورآء الی الأفق الأعلی و لا تتّبعوا الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه اذ اتی بأمر عظیم و سلطان مبین قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه امام الوجه انزلنا لک ما کان نعمةً للأبرار و نوراً للأخیار و کوثر الحیوان للأحزاب نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی الاقبال و یوفّقهم علی ما ینبغی لهذا الیوم المقدّس العزیز البدیع انّک اذا اخذک جذب بیانی و سکر رحیق بیانی قل

الهی الهی نفسی لندائک الفدآء و روحی لاقبالک الفدآء و لذکرک الفدآء قد اقبلت الیّ من شطر السّجن و ذکرتنی اذ کنت صامتاً عن ذکرک و نادیتنی اذ کنت راقداً اشهد انّ رحمتک سبقتنی و نور امرک احاطنی اسألک بأنوار ملکوتک و اسرار جبروتک و بالکلمة الّتی بها انجذبت افئدة عبادک و حقائق خلقک بحیث سرعوا الی مقرّ الفدآء شوقاً للقائک و بالعنق الّذی فاز بحبل الأعدآء فی ارض الصّاد اظهاراً لقدرتک و ابرازاً لانقطاعه عن دونک بأن تؤیّد عبادک علی الانصاف فی امرک ثمّ وفّقهم علی خرق سبحات الأوهام الّتی منعتهم عن التّقرّب الی ساحة عزّک و عن اصغآء ندائک الأحلی الّذی ارتفع من قلمک الأعلی ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بما انزلته فی کتابک و اظهرته لارتقآء خلقک الی مقام قدّرته لهم بجودک و کرمک ای ربّ اسألک بأن تکتب لی ما کتبته لأصفیائک الّذین ما نقضوا عهدک و میثاقک و ما منعتهم سطوة الملوک و ثروة المملوک عن النّظرا لی افقک و التّمسّک بحبلک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الکریم انتهی

تبارک اللّه عجب ذکری و نیکو وقتی حین ارتفاع ندای مالک اسماء و فاطر سماء ندای جمیع اشیاء مرتفع شد امواج بحر بیان بشأنی ظاهر که دریاهای عالم گویا کل گوش شدند از برای اصغا و همچنین اشجار آن عجب جذبی در این حین عالم را اخذ نموده گویا کلمات بدیعه روح بخشیده و جان تازه عطا نموده هر یک ببشارتی ناطق و بکلمه‌ئی متکلّم ولکن چه فائده خلق بی‌انصاف کل محروم و ممنوع آیا اگر از این امر اعظم بگذرند چه امری قابل تمسّک است و اگر انکار نمایند چه امری لایق اقرار در هر حال دعا لازم است نه جفا چه که نزاع و جدال و فساد در این ظهور اعظم نهی شده نهیاً عظیماً فی کتاب ربّنا ربّ العرش العظیم ای کاش بر مقصود حضرت مقصود عارف میگشتند جمیع عباد را در جمیع احوال بصبر و اصطبار امر فرموده‌اند و اولیا باین کلمۀ مبارکه بشأنی تمسّک جسته‌اند که کشته میشوند و نمیکشند و بد میشنوند و نمیگویند این بی‌انصافهای عالم مطمئن شده‌اند و هر یوم وارد شده و میشود آنچه که عین عدل میگرید نوری که سبب روشنی عالم است در اطفائش میکوشند و این سیفها و سنانها اگرچه در ظاهر باین عباد است ولکن در باطن بنفوس ظالمه راجع نسأل اللّه ان یعرّف الکلّ ما منعوا عنه الیوم بالأوهام و الظّنون انّا للّه و انّا الیه راجعون

اینکه اظهار عجز و انکسار در ساحت اقدس نمودند بعد از عرض فرمودند قوله تبارک و تعالی این عجز و انکسار آن جناب نزد حقّ جلّ جلاله از عظمت و اقتدار صاحبان اقتدار اعظم و احبّست طوبی للسانک انّه نطق بالحقّ نسأل اللّه ان یقدّر لک خیر الآخرة و الأولی و یکتب لک ما یبقی به ذکرک فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو المقتدر القدیر یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انتهی

ذکر جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض امام عرش یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان از یمین عرش نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر بیان رحمن بیاشامند آنچه را که سرمست شده در انجمن عالم به الملک للّه مالک الملکوت ناطق گردند این عبد تکبیر میرساند و از حقّ میطلبد توفیق عنایت فرماید فی‌الحقیقه ذکر آن محبوب از برای قلب فرحی است تازه و از برای سمع نغمه‌ایست جدید و از برای ادراک معینی است امین للّه الحمد که آن محبوب فائز شدند بذکر و ثنا و توجّه و محبّت و اقبال انّه هو المشفق الکریم و هو المؤیّد الحکیم

قرّۀ عین و فرح قلب لقمان علیه بهآء الرّحمن را فرمودند یک لوح امنع اقدس هم مخصوص ایشان از افق سماء برهان نازل امید آنکه درظلّ عنایت حقّ جلّ جلاله تربیت شوند و بآنچه سبب بقا و ذکر ابدیست فائز گردند ذکرش فرح‌انگیز بود و این دلیل است بر عنایت و رحمت حقّ انّ الخادم یسأل ربّه بأن یقدّر له ما هو خیر له انّه هو المقتدر القدیر

خدمت دوستان آن ارض تکبیر میرسانم و آنچه سبب علوّ و سموّ است از حقّ جلّ جلاله از برای هر یک میطلبم انّه هو السّامع المجیب

* * *

جناب آقا محمّد رحیم الّذی هاجر و فاز

هو الشّاهد العلیم

امروز مظلوم از شطر سجن اعظم اهل عالم را ندا مینماید و ببحر اعظم دعوت میکند امرش اظهر از آفتاب و بیانش بمثابۀ انوار هیچ منصفی این فضل اکبر را انکار ننماید و هیچ عادلی این عطیّۀ کبری را نفی نکند امروز روز اقرار و اعتراف است چه که حقّ جلّ جلاله بر عرش عرفان مستوی و بما ینبغی ناطق و متکلّم این است آن ظهوری که در کتب قبل و بعد مذکور و از قلم الهی مسطور اولیا را تکبیر برسان و بعنایت حقّ جلّ جلاله بشارت ده قسم بامواج بحر بیان رحمن کل نزد مظلوم مذکورند و بعنایت فائز از حقّ میطلبیم جمیع را بر استقامت کبری مؤیّد نماید و از مائدۀ ابدیّه و نعمت باقیه عباد خود را محروم نسازد اهل باء و دال را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو ای دوستان بحبل حکمت تمسّک نمائید و باندازه تکلّم کنید یک کلمه بمثابۀ نار میسوزاند و یک کلمه بمثابۀ نور روشن و منیر میفرماید برفق و مدارا تشبّث نمائید حقّ رحیم است و رحمتش سبقت گرفته و حقّ کریم است و کرمش احاطه نموده بعضی ضعیفند باید بدریاق ذکر و بیان علاج نمائید و قوّت بخشید اعتدال در جمیع مراتب لازم چه اگر قوّت تجاوز نماید بضعف تبدیل گردد ای دوستان قلم اعلی شما را نصیحت میفرماید و امر مینماید بآنچه که سبب اعلاء کلمه و ارتفاع نفوس است در جمیع احوال باعتدال تمسّک نمائید و در امور بانصاف تکلّم کنید اعدا بنار جهل مشتعلند باید ببردباری تشبّث جست که شاید بیفسرد و ساکن شود نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدکم علی ما یحبّ و یرضی و یوفّقکم علی ما امرتم به فی الکتاب

یا رحیم اگر بارض خضرا رسیدی قل این اشجارک و اثمارک و این اسرارک و اورادک یا خضرآء این برّک لا تحزنی عمّا ورد علیک سوف یظهر اللّه منک ما قدّر لک انّه هو المقتدر القدیر اولیای آن ارض را تکبیر میرسانیم و از حقّ میطلبیم ایشان را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است شاید از رحیق مختوم عباد را باسم قیّوم حیات بخشند و زندگی عطا کنند اهل دیار را از قبل مظلوم ذکر نما بگو حمد کنید مقصود عالم را که شما را مؤیّد فرمود و بایّامش فائز نمود قدر این مقام را بدانید للّه الحمد از کلمۀ علیا بتجلّیات انوار نیّر توحید فائز گشتید و علمای ارض از کلمه فرار اختیار نمودند و از صراط الهی لغزیدند حزب اللّه را در ارض میم و شین تکبیر برسان شاید از نفحات بیان مقصود عالمیان مؤیّد شوند بر عملی که ذکرش بدوام ملک و ملکوت در کتاب اللّه باقی و پاینده ماند حکمت مقتضی ستر اسماء بوده و هست هذا ما نطق به فاطر السّمآء اذ استوی علی عرش اسمه السّتّار الحکیم یا اولیائی عنقریب آنچه مشهود مفقود بتدارک مشغول شوید و مستعدّ گردید از برای صعود انّه یؤیّدکم و یأمرکم بما یقرّبکم و یرفعکم انّه هو الفضّال الکریم

یا اولیائی فی العین و الشّین مکرّر بآثار قلم اعلی فائز شدید و بانوار بیان مقصود عالمیان مزیّن قدر این مقام را بدانید و بخدمت امر تمسّک جوئید امروز فرات رحمت جاری و بحر فضل ظاهر

یا ناظر علیک بهائی لازال تحت لحاظ عنایت بوده و هستی از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بر خدمتی که ذکرش غافلین را متذکّر نماید لیس هذا علی اللّه بعزیز جناب علی قبل اکبر مذکور بوده و هستند للّه الحمد موفّقند بر ذکر و ثنای مظلوم آفاق لازال در سجن اعظم لسان ناطق قلم متحرّک وجه متوجّه لیظهر من العباد ما یجعله اللّه کنزاً لهم عنده انّه هو الغفور الرّحیم البهآء من لدنّا علیک و علی من سمع خریر کوثر بیانی و اقبل و اخذ و شرب باسم اللّه المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین

* * *

جناب ملّا محمّد ز

هو اللّه البهیّ الأبهی

ان استمع ما یلهمک لسان اللّه عن جبروته المقدّس العزیز المنیع لعلّ تسمع ندآء ربّک و تخرق الحجبات و تطلع عن ردآء السّتر باسمی العزیز الممتنع المنیع و لعلّ تکون بین النّاس کالشّمس الّتی تستضیء بها الممکنات او کشجرة الّتی تثمرّ فی کلّ حین او تکون ملکاً و تصیح بین السّموات و الأرض بأنّ هذا لجمال الأولی قد ظهر فی ردآء الکبریآء مرّة اخری و اعترضوا علیه اولی النّهی ثمّ هؤلآء المشرکین الّذینهم کفروا باللّه جهرةً و اعرضوا عن آیاته بعد الّذی نزلت بالحقّ و کذلک ینزل حینئذ من لدن علیم خبیر قل تاللّه قد ارتفعت سحاب الجود و ظهرت غمام الفضل و تمطر فی کلّ حین بآیات بیّنات الّتی تذهل عنها عقول الموحّدین قل تاللّه لو یلقی حرفاً منها علی قبور الممکنات لیخرجن عن الأجداث خشّعاً للّه المقتدر العزیز المنیع و لو یلقی حرفها الأخری اذاً یرجعون الی ما کانوا و کذلک قدّرنا الکلمة سیف اللّه و نفصل بها بین الموحّدین و المشرکین و الّذینهم استحیوا بکلمة اللّه اولئک اصحاب البقآء و یطیرنّ فی هوآء الرّوح بأجنحة المنقطعین و یصلّون علیهم ملائکة الأمر ثمّ الّذینهم کانوا فی اجمة اللّاهوت ثمّ فی ستر ثیاب الملکوت ثمّ فی هوآء الجبروت ثمّ فی ارض النّاسوت ان انتم من العارفین و الّذینهم فرّوا عن کلمة اللّه و خرجوا عن ظلّها و ماتوا عن نغمات القدس اولئک مثلهم کالرّماد ان انتم من الشّاهدین کما انّ الرّماد لن یحرّک من شیء اولئک لن یحرّکن من کلمة اللّه و صوره ثمّ من نفحات اللّه و عزّه کذلک نلقی علیک اسرار ما کان لتکوننّ من العالمین و انّک انت یا اسمی فاخرج عن سبحات الأرض ثمّ غشوات الملک ثمّ اطلع عن مطلع الأسمآء باسمی الغنیّ المقتدر البدیع ثمّ بلّغ امر مولاک الی الشّرق و الغرب و لا تصبر فیه و لا تکن من السّاکنین کن کشعلة النّار او کعمود من النّور بحیث لو تظهر من جهة یظهر اشراقک عن جهة اخری کذلک یحکم علیک قلم القدس من لدن عزیز حکیم و انّا لمّا نرید ان نعزل نفسنا عن بین هؤلآء لذا نزّلنا علیک ما یجعلک به منقطعاً عن العالمین و اکتفینا بهذه الآیات لعلّ تکون متذکّراً فی نفسک و تذکّر النّاس بأیّام الّتی ما رأت بمثلها عیون الأرباب فکیف عیون المحتجبین و لقد نزّلنا علیک من قبل لوحاً و قد کنز فی کلّ حرف منه رائحة الّتی لو یهبّ علی الممکنات لیقومنّ عن تراب الغفلة و یتوجّهنّ بوجوههم الی وجه اللّه المهیمن المقتدر العزیز القدیر ولکن ما ارسلناه الیک الی ان یأتی وقته لأنّ کلّ الأمور معلّقة بامضآء الّذی یرجع الی القضآء الّذی یرجع الی القدر الّذی یرجع الی الارادة الّتی یرجع الی المشیّة الّتی یخلق بأمری المقتدر العالی المتعالی العزیز المنیع کذلک بشّرناک به لتکون مستبشراً فی نفسک الی ان یتجلّی علیک بسلطان الحروفات و الکلمات و انّ هذا فضلی علیک و علی العالمین و انّ الّذین ذکرت اسمائهم فی کتابک بلّغهم من لدنّا سلاماً و رحمةً و تحیّةً و عنایةً و تکبیراً و روحاً و ریحاناً لیستبشرنّ فی انفسهم و یکوننّ من الرّاجعین الی اللّه الّذی یرجع الیه کلّ الأمور فی یوم الّذی تزلّ فیه اقدام المخلصین قل تاللّه انّ الیوم قد ظهر بالحقّ فی هیکل الغلام فتبارک اللّه ابدع الأبدعین و مظهر کنائز الغیب کیف یشآء و انه لهو الفرد العزیز المقتدر الکریم

* * *

قاین

قد نزل لمحمّد قبل علی الّذی کان فی ارض الطّآء بحبّ اللّه معروفا

هو الباقی القدیم

ان استمع یا عبد ما یوحی الیک عن شطر القدس و لا تلتفت الی الّذینهم کفروا و اشرکوا فاکف بربّک ثمّ انقطع عن العالمین جمیعا انّه یحرسک عن رمی الشّیطان و یقرّبک الی شاطئ قدس محمودا ذکّر نفسک فی کلّ حین لئلّا یحجبک الاشارات و کذلک یأمرک قلم الأمر من هذا الاصبع الّذی خرج عن جیب القدرة بسلطان مبینا ان اتّحد مع احبّآء اللّه و کن ناصراً لأمره و لا تغفل عنه اقلّ من حینا و لقد ارسلنا الیک من قبل لوحاً ثمّ هذه الورقة الّتی جعلها اللّه عن غصن القدس مشهودا و اذا بلغت الیک خذها بروح و ریحان ثمّ اقرأها بنغمات عزّ بدیعا و انّها لقمیصی قد ارسلناه الیک لتجد منه روایح عزّ محبوبا قم علی الأمر بحکمة من لدنّا لئلّا تحدث الفتنة و یرجع الضّرّ الی اصل الشّجرة و کذلک امرت من لدن عزیز حکیما خذ کأس الحیوان من انامل الرّحمن و لا تلتفت الی مظاهر الشّیطان فی هذه الأیّام الّتی قام علی مکر جدیدا تاللّه تحیّرت عن مکره سکّان السّموات و الأرض و کان اللّه علی ذلک شهیدا ثمّ ذکّر من لدنّا عباد الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته و ما منعهم همسات الشّیطان عن جمال الرّحمن و کانوا علی الأمر مستقیما و من دون هؤلآء لم یکن لهم من شأن عند اللّه دع ذکرهم لأنّ یومئذ لم یکن اسمائهم عند ربّک مذکورا کذلک القیناک قول الحقّ لتتّبع امر مولاک و تتّخذ لنفسک الیه سبیلا و لقد نزّلنا لأخیک لوحاً و ارسلناه الیه لتقرّ به عیناه و یکون علی الأمر مستقیما

* * *

زوا

جناب آقا سیّد ابراهیم اخ من استشهد فی سبیل اللّه

بسمه العزیز الکریم

ان یا ابراهیم ان استمع ندآء ربّک الکریم من ملکوت بیانه الممتنع القدیم لا اله الّا انا الرّحمن الرّحیم قم بین العباد ثمّ اذکر ربّک بذکر تشتعل به افئدة العالم و تنجذب به ارواح المخلصین و انظر ثمّ اذکر اذ توجّه من سمّیناه بمحبوب الشّهدآء الی مشهد الفدآء و انفق روحه حبّاً للّه الملک العزیز الحمید تاللّه حین ارتقآء روحه استقبله الملأ الاعلی و وجدوا منه عرف قمیص ربّک الابهی و صعدوا معه الی الرّفیق الاعلی انّ ربّک لهو العزیز العلیم لو نذکر مقامه و ما رأی من بدائع الطاف ربّک لیأخذ الشّوق و الاشتیاق من فی الآفاق علی شأن یفدون انفسهم فی هذا السّبیل المستقیم فلمّا امرنا العباد بالحکمة سترنا ذکر ذاک المقام انّ ربّک لهو المدبّر الحکیم کذلک اختصصناه فضلاً من عندنا و آثرناه علی اکثر الخلق انّا کنّا قادرین ینبغی لک و لمن آمن باللّه ان یذکروه بما ذکره اللّه فی لوح حفیظ کبّر من قِبَلی علی ذوی قرابته من الّذین آمنوا باللّه ربّ العالمین ثمّ کبّر علی وجوه احبّآئی فیهناک و بشّرهم بذکری الجمیل

* * *

بسمه المهیمن علی العالمین

ان یا احبّائی فی المعمور ان استمعوا ندآء مطلع الظّهور من شطر بیته المعمور الّذی جعله اللّه مطاف الملإ الأعلی و مشارق الأمر فی ازل الآزال لیسرّکم ندآء اللّه و یقدّسکم عن الدّنیا و احزانها و یقرّبکم الی مطلع العظمة و الاقتدار انّا ذکرنا الّذین توجّهوا الی الوجه و جعلناه کنزاً لهم فی عوالمنا الّتی ما اطّلع بها احد الّا نفسه المهیمنة علی الامکان طوبی لکم یا احبّائی بما فزتم بالمقصود اذ اعرض عنه العلمآء و الأمرآء و سقیتم کوثر الحیوان اذ منع عنه کلّ غافل مرتاب انتم الّذین ما منعتکم حجبات النّاس و ما حجّبتکم اشارات الّذین کفروا باللّه مالک الرّقاب قد توجّهتم الی الأفق الأعلی بوجوه بیضآء و سمعتم ندآء مالک الأسمآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء ان افرحوا ثمّ اشکروا ربّکم العزیز الوهّاب کم من ملک اراد اللّقآء و کم من عالم ناح لأیّام الوصال و اذا قضی المیقات و انار افق الظّهور بعدوا عنه و تمسّکوا بما عندهم من الأقوال قد خلق العالم لیوم الأکبر انّه اتی بالحقّ ولکنّ القوم فی مریة و شقاق قد فاز العالم بظهور اسمنا الأعظم من النّاس من عرف و منهم من لم یعرف طوبی لمن سمع و ادرک و قال لک الحمد یا مطلع الآیات توجّهوا یا احبّائی بقلوب نورآء الی مقرّ عرش ربّکم مالک الأسمآء ثمّ انصروه بالذّکر و البیان قد سدّت الأبواب و قام البوّاب لو شآء اللّه یفتحها بمفتاح اسمه الأعظم و یطردهم بسلطانه الّذی غلب الکائنات اذا احد اراد ان یحضر لدی العرش یتکلّمون فیه ما ینوح به سکّان الفردوس و الملأ الأعلی انّه لهو العزیز العلّام

انّا منعنا النّاس عن الحضور لدی العرش بما اکتسبت ایدی الّذین غفلوا عن الأمر و اتّبعوا کلّ مشرک غرّار ینبغی لکلّ ان یعمل بما امر به من لدی اللّه الواحد المختار ایّاکم ان یحزنکم البعد انّ الّذی فاز الیوم بالاقبال و عمل بما امر به انّه من اهل القرب فی امّ الألواح تفکّروا فی فضل اللّه و الطافه انّه یذکرکم بالفضل فی هذا الحصن الّذی بنی من صخرة صمّآء و یرسل الیکم ما تقرّ به الأبصار ان اتّبعوا اوامر اللّه و سننه و تشبّثوا بذیل رحمة ربّکم فالق الأصباح تمسّکوا بحبل الاتّحاد فی سبیل اللّه مالک الایجاد باتّحادکم تضطرب افئدة الّذین کفروا بالمبدإ و المآل و علّموا ابنائکم لیقرؤوا آیات اللّه بالعشیّ و الاشراق قد کتب اللّه لکلّ اب تربیة اولاده من الذّکر و الأنثی بالعلم و الآداب ثمّ الصّناعة و الاقتراف کذلک علّمناکم فی کتابنا الأقدس الّذی نزّلناه من ملکوتنا المقدّس طوبی لمن اخذه بقدرة من عندنا انّه من اهل هذا المقام ان اجهدوا لیظهر منکم ما ینبغی لأیّام ربّکم مالک الرّقاب انّما البهآء علیکم و علی الّذین فازوا بما فزتم و شربوا کوثر الحیوان من ایادی فضل ربّکم مالک الأدیان

* * *

جناب ملّا احمد م‌ع علیه بهآء اللّه

بسمی المشرق من افق الابداع

ان یا احمد انّا نحبّ ان نذکرک بذکر یستضیء به العالم و نرید ان نسقیک مآء الحیوان من کوثر فم رحمة ربّک المعطی العلیم قد ارسلنا الیک من قبل قدح العرفان و شربت منه بهذا الاسم الّذی به سخّر من فی العالمین و من قبله ارسلنا الیک کأساً و اخذتها و شربت منها و قلنا مریئاً لک یا من تزیّن قلبک بعرفان اللّه و تشرّف لسانک بذکری العزیز البدیع لو نعدّ لک ما ارسلناه الیک من الأقداح و الکؤوس لیملأ الألواح انّ ربّک لهو المفصّل العلیم الخبیر قد قرأنا کتابک قبل حضوره لدی العرش و نزّلنا لک هذا اللّوح الّذی منه یمرّ عرف الرّحمن فی الامکان لتجد منه ما یفرح به قلبک و یؤیّدک علی ذکری العزیز المنیع

ان اجمع احبّائی فی هناک ثمّ اقرأ ما نزّلناه لک لیطیرنّ بأجنحة العرفان فی هوآء محبّة ربّهم المقتدر القدیر قل لا تحزنوا ان افرحوا بالفضل الّذی احاط الآفاق لعمری لا یفوت عنکم من شیء لو تفکّرون فی هذه الکلمة لترون انفسکم فی سرور لا یعتریه الظّنون و لا تأخذه کدورات الامکان یشهد بذلک کلّ عارف متفکّر متفرّس بصیر انتم تحت قباب الفضل و فسطاط الجود و قدّر لکم ما تقرّ به ابصار النّاظرین کبّر علی وجه کلّ واحد منهم من قبلی و بشّرهم بهذا الذّکر الجمیل انّا جعلناک نجم الهدایة للبریّة نوّرهم بأنوار وجه ربّک المشرق الظّاهر العزیز البدیع ثمّ أمر النّاس بما نزّلناه من جبروتنا المقدّس فی کتابنا الأقدس لیعملنّ بما نزّل فیه من احکام ربّک العلیم قل انّه لمطلع الفضل لکم و روح الحیوان لابقائکم تمسّکوا به بقدرة لا تمنعها اشارات الغافلین من عمل به انّه فاز بأمر اللّه و رضائه و الّذی غفل انّه من الجاهلین به یمرّ عرف القمیص بینکم و یقرّبکم الی الغفور الرّحیم و انّه لفلک اللّه بینکم و الآیة الکبری لأهل الوری نعیماً لمن تمسّک بها انّه من اهل هذا المقام المنیع البهآء علیک و علی الّذین اتّبعوا امرک فی هذا الأمر المبین

* * *

احمد ولیّ

هو المبیّن الخبیر

ان یا احمد قد ذکرناک من قبل و عرّفناک سبیل اللّه الواضح المستقیم انّ المظلوم یذکر من توجّه الیه و صبر فیما ورد علیه فی سبیل اللّه الملک العزیز الحکیم لا تحزن عمّا ورد علیک و انظر ثمّ اذکر ما ورد علی احبّآء اللّه فی الأعصار الخالیة انّه لهو المبیّن الخبیر طوبی للّذین صبروا فی البأسآء ابتغآء لمرضاة اللّه الا انّهم من الفائزین ان اذکروا ربّکم الرّحمن فی کلّ الأحیان منقطعین عن الّذین غفلوا عن اسمه العظیم ایّاکم ان تحجبکم شئونات البشر عن المنظر الأکبر دعوهم بأنفسهم و توکّلوا علی اللّه المقتدر القدیر

* * *

فی الصّاد

یصل الی آقا محمّد حسین اخ من هاجر الی اللّه المهیمن القیّوم

بسم اللّه البهیّ الأبهی

هو الفرد فی جبروت البهآء

ان یا اسم الّذی سمّیت باسمی فی ملکوت الأسمآء اسمع ما یلقیک الرّوح من سمآء عزّ بدیعا ثمّ استقم علی حبّ اللّه و دینه لأنّا شهدنا النّاس فی تلک الأیّام علی وهم کان علی سرّ السّطر غلیظا و انّک فاخرق سبحات الأوهام بأنامل القدرة من لدن عزیز قدیرا ایّاک ان لا تلتفت الی الّذین یأمرون النّاس بالشّرک فی هذا الغلام الّذی ینطق الرّوح فوق رأسه بأنّ تاللّه هذا جمال یطوفنّ فی حوله ملکوت قدس رفیعا کذلک اذکرناک فی اللّوح لتذّکر النّاس باللّه ربّک و تدخلهم فی شاطئ اسم بهیّا قل تاللّه کلّ ما انتم سمعتم من دونی هو خلقی و کان اللّه بذلک شهیدا و ما انتم سمعتم بین النّاس هو من امری و ما اطّلع به الّا نفسی الحقّ و عن ورائی انفس معدودا فلمّا اخذهم الغرور و استکبروا علی اللّه اذاً کشفنا الحجاب و اظهرنا الأمر لیکون النّاس فی دین ربّهم تقیّا و انّک انت فاشکر اللّه بما ستر عنک ما ورد علی جمال اللّه من عباده و کن علی شکر عظیما تاللّه لو تطّلع لتبکی فی روحک و تنقطع عن کلّ من یمشی علی وجه الأرض و لا تجلس مع احد و لا تأنس مع نفس و تتّخذ لنفسک مکاناً بعیدا و بلغ الظّلم الی مقام الّذی یقتلوننی بأسیافهم ثمّ یرجعوه الی انفسهم لیدخلوا به البغضآء فی قلوب العباد و کذلک یمکرون فی امر ربّک قل انّه لأشدّ مکراً و اعظم تنکیلا ایّاک ان لا تستقرّ علی مقامک ثمّ ادع النّاس الی جهة العرش و کن فی تبلیغ مبینا و ان یمسّک من ضرّ فاصبر ثمّ اصطبر لأنّ ربّک یأتیک بسرور جمیلا قل یا قوم ان تکفروا بما نزل من جهة العرش فبأیّ حدیث آمنتم باللّه اذاً فأتوا به و لا توقّفوا اقلّ من حینا کذلک امرناک ما نزل من جمال القدم علی هذا القلم الّذی کان فی الابداع باذن اللّه مشهودا و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی الّذین وردوا علی بقعة عزّ بدیعا ایّاک ان لا تحزن فی امّک فانّها قد رفعت الی الرّفیق الأعلی مقرّ قدس منیعا و دخلت فی غرفات الفردوس مقام الّذی کانت الأنوار عن افقه مشروقا و اخذتها هبوب اریاح الفضل و طهّرتها عن العصیان و کذلک احاطها فضل ربّک الرّحمن و انّ فضله قد کان علی العالمین محیطا فهنیئاً لها بما شربت عن کأس القدس و زارت جمال اللّه علی فردوس عزّ مکینا و حین استرقائها الی سدرة البقآء استقبلتها الحوریّات عن غرفات الأبهی و معهنّ من الملائکة قبیلا کذلک یرزق اللّه ما یشآء و ینزل الفضل علی عباده و انّه کان بأحبّائه لغفوراً رحیما

* * *

الأقدس الأعظم الأمنع الأعلی

ان یا اسمی ان احمد اللّه بما جعلناک امطار الفضل لما زرعناه فی الأراضی الطّیّبة المبارکة و جعلناک ربیع العنایة لما غرسناه من الأشجار البدیعة المنیعة هذا فضل لا یعادله ما خلق فی الامکان و سقیناک رحیق البیان من قدح الطاف ربّک الرّحمن و هو هذا الفم المقدّس الّذی اذا فتح اهتزّت الممکنات و تحرّکت الموجودات و نطقت الورقآء هذا لکوثر الحیوان لمن فی الابداع و ارسلنا الیک فی اکثر الأحیان عرف الرّحمن من هذا الفرع المتحرّک علی متن ربّک العزیز المختار تاللّه الحقّ لو یتوجّه الیه الوجود من الغیب و الشّهود لیراه طائراً الی المقصد الأقصی مقام الّذی فیه تنطق سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب طوبی لک بما کنت سائراً فی بلاد اللّه و کنت آیة الفرح و الاطمینان لأهل البهآء الّذین انقطعوا عمّا سواه و توجّهوا بالقلوب الی هذا الشّطر الّذی منه اضآءت الآفاق و رشحت علیهم ما ترشّح علیک من امواج هذا البحر الّذی احاط من فی الأکوان انت الّذی عرفت نصر اللّه و قمت علیه بالحکمة و البیان قل انّ نصری هو تبلیغ امری هذا ما ملئت به الألواح هذا حکم اللّه من قبل و من بعد قل ان اعرفوا یا اولی الأبصار انّ الّذین خرجوا عن الحکمة اولئک ما عرفوا نصر اللّه الّذی نزّل فی الکتاب قل اتّقوا اللّه و لا تفسدوا فی الأرض خذوا ما امرتم به من لدن ربّکم العزیز العلّام انّه علم النّصر و علّمکم ببیان لن یعتریه ظنون الّذین هاموا فی هیمآء الشّبهات

ان یا اسمی ان اسق الممکنات مرّةً اخری من هذا القدح الّذی به سجّرت البحار ثمّ اضرم فی قلوبهم النّار المشتعلة الملتهبة من هذه السّدرة الحمرآء لیقومنّ علی الذّکر و الثّنآء بین ملإ الأدیان قد حضر منک لدی العرش کتب شتّی قرأناها بفضل من عندنا و نزّلنا لکلّ اسم کان فیها ما اهتزّت به العقول و طارت الأرواح و اسمعناک فی اکثر الأحیان اطوار الورقات و تغنّیات العنادل الّتی تغنّ علی الأفنان کذلک تحرّکت یراعة اللّه علی ذکرک لتذکّر النّاس بهذا البیان الّذی جعله اللّه مطلع الآیات طوبی لأرض ارتفع فیها ذکر اللّه و لآذان فازت باصغآء ما نزّل من سمآء عنایة ربّک الرّحمن وصّ العباد بما وصّیناک لیمنعوا انفسهم عمّا نهوا عنه فی امّ البیان انّ الّذین یرتکبون ما تحدث به الفتنة بین البریّة انّهم بعدوا عن نصر اللّه و امره الا انّهم من المفسدین فی لوح جعله اللّه مطلع الألواح قل انّا لو نرید لننصر الأمر بکلمة من عندنا انّه لهو المقتدر القهّار لو اراد اللّه لیخرج من عرین القوّة غضنفر القدرة و یزأر زئیراً یحکی هزیم الرّعود القاصفة فی الجبال انّه لمّا سبقت رحمتنا قدّرنا تمام النّصر فی الذّکر و البیان لیفوز بذلک عبادنا فی الأرض هذا من فضل اللّه علیهم انّ ربّک لهو الغنیّ المتعال قل خافوا اللّه و لا ترتکبوا ما یجزع به احبّائی فی الملک کذلک یأمرکم هذا القلم الّذی منه تحرّک القلم الأعلی فی مضمار الحکمة و العرفان کبّر من قبلی علی وجوه الّذین تجد منها نضرة البهآء ثمّ ذکّرهم بهذا الذّکر الّذی به قرّت عیون الأبرار انّما البهآء علیک و علی من تمسّک بحبل اللّه منزل الآیات

یا اسمی بعضی از ناس معنی نصر را ادراک ننموده‌اند چه که مشاهده میشود هنوز صلاح و فساد نزد بعضی مجهول است یعنی تمیز نداده‌اند در اکثری الواح از فساد و نزاع و جدال و اموراتی که سبب احداث فتنه و ضوضاء بریّه بوده تصریحاً منع شده‌اند مع‌ذلک باموری قیام نموده‌اند که سبب اضطراب افئده و قلوب شده گویند یکی از ملوک عرب بیکی از ندما گفته که آیا میشود نفسی فالوده را نخورده باشد و نشناسد آن ندیم عرض نمود که بلی بسا از نفوس هستند که نخورده‌اند و نمیدانند تا آنکه یومی از ایّام عربی وارد بر ملک شد ندیم عرض نمود گمانم اینست که این از آن نفوسی باشد که ادراک فالوده ننموده و نمیداند چیست ملک ذکر نمود اگر چنین باشد یک بدرۀ زر بتو عطا خواهم نمود بعد امر ببسط طعام نمود از هر قبیل اطعمه موجود شد فالوده را نزد عرب گذاردند شروع در اکل نمود از طریق خوردن او ادراک نمودند که نمیداند ندیم از او پرسید که این چیست گفت در قرآن حقّ جلّ و عزّ ذکر نخل و رمّان فرموده نخل در بلاد ما هست گمانم اینست که این رمّان باشد ندیم عرض نمود ای ملک باید دو بدرۀ زر عطا کنی چه که رمّان را هم نشناخته این حکایت مقطوع الأوّل و الوسط ذکر شد چه که آنچه مدلّ بر مطلب بود بیان نمودیم

باری جمیع من فی البلدان را از امور مهیّجه و فساد و نزاع و شئوناتی که سبب حدوث فتنه میشود منع فرمائید آنچه الیوم مطلوب است تبلیغ امر بوده مثلاً نفوسی که بخیال بعضی از امور قیام نموده و مینمایند اگر بر تبلیغ امر قیام کنند عنقریب کلّ اهل آن دیار بردای ایمان فائز شوند یک آیه در لوح جناب نبیل اهل قائن نازل اگر کسی بحلاوت آن آیه فائز شود معنی نصر را ادراک نماید قل انّ البیان جوهر یطلب النّفوذ و الاعتدال امّا النّفوذ معلّق باللّطافة و اللّطافة منوط بالقلوب الفارغة الصّافیة و امّا الاعتدال امتزاجه بالحکمة الّتی نزّلناها فی الزّبر و الألواح یا اسمی بیان نفوذ میطلبد چه اگر نافذ نباشد مؤثّر نخواهد بود و نفوذ آن معلّق بانفاس طیّبه و قلوب صافیه بوده و هم‌چنین اعتدال میطلبد چه اگر اعتدال نباشد سامع متحمّل نخواهد شد و در اوّل بر اعراض قیام نماید و اعتدال امتزاج بیان است بحکمتهائی که در زبر و الواح نازل شده و چون جوهر دارای این دو شیء شد او است جوهر فاعل که علّت و سبب کلّیّه است از برای تقلیب وجود و این است مقام نصرت کلّیّه و غلبۀ الهیّه هر نفسی بآن فائز شد او قادر بر تبلیغ امر اللّه و غالب بر افئده و عقول عباد خواهد بود

یا اسمی شمس بیان از مطلع وحی رحمن بقسمی در زبر و الواح اشراق فرموده که ملکوت بیان و جبروت تبیان از او در انبساط و اهتزاز و اشراق است ولکنّ النّاس اکثرهم لا یفقهون اینکه مکرّر مقام نصر و انتصار از قلم قدر جاری شده و میشود مقصود آن است که مباد احبّآء اللّه باموری که منشأ فتن و فساد است قیام نمایند جمیع باید در صدد نصرت امر اللّه برآیند بقسمی که ذکر شد و این از فضل او است مخصوص احبّای او تا کلّ بمقامی که میفرماید من احیا نفساً فقد احیا النّاس جمیعاً فائز شوند و غلبۀ ظاهره تحت این مقام بوده و خواهد بود و از برای او وقتی است معیّن در کتاب الهی انّه یعلم و یظهر بسلطانه انّه لهو القویّ الغالب المقتدر العلیم الحکیم و باید نفوس مقدّسه تفکّر و تدبّر نمایند در کیفیّت تبلیغ و از کتب بدیعۀ الهیّه در هر مقام آیاتی و کلماتی حفظ نمایند تا در حین بیان در هر مقام که اقتضا نماید بآیات الهی ناطق شوند چه که او است اکسیر اعظم و طلسم اکبر افخم بشأنی که سامع را مجال توقّف نماند لعمری این امر بشأنی ظاهر شده که مغناطیس کلّ ملل و وجود خواهد بود اگر نفسی درست تفکّر نماید مشاهده مینماید که از برای احدی مفرّی نبوده و نیست و کتاب اقدس بشأنی نازل شده که جاذب و جامع جمیع شرایع الهیّه است طوبی للقارئین طوبی للعارفین طوبی للمتفکّرین طوبی للمتفرّسین و بانبساطی نازل شده که کلّ را قبل از اقبال احاطه فرموده سوف یظهر فی الأرض سلطانه و نفوذه و اقتداره انّ ربّک لهو العلیم الخبیر

ان یا اسمی ان استمع ندائی من شطر عرشی انّه یحبّ ان یذکرک فی کلّ الأحوال بما وجدک قائماً علی ذکره بین الرّجال انّ ربّک یحبّ الوفآء فی ملکوت الانشآء و قدّمه علی اکثر الصّفات انّه لهو المقتدر القدیر ثمّ اعلم انّا سمعنا ما اثنیت فی مناجاتک مع اللّه ربّک العلیّ العظیم طوبی لک بما اقتصرت امورک علی هذا الأمر المبرم العزیز الحکیم نسأل اللّه بأن یجعل ندائک مغناطیس الأسمآء فی ملکوت الانشآء لیسرعنّ الیه الکائنات من غیر قصد و ارادة انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المتعالی الأمنع الأقدس الأرفع الأعزّ الأجلّ الأکرم العلیم الخبیر

* * *

شمس جهان

قد نزل لورقة‌الرّضوان من لدی اللّه العزیز الرّحمن

هو الباقی فی افق الأبهی

ان یا امة‌اللّه ان ابکی فی نفسک بما وقع الغلام فی بئر الحسد و کان ذلک عن انظر النّاس خفیّا ان ابکی فی نفسک لهذا الغریب الّذی ابتلی بین یدی الحزبین فی هذا السّجن الّذی کان عن ورآء مدائن و جبال عظیما ان استقمی علی امر اللّه و حبّه و لا تنسیه و کونی فی حول النّار علی قطب المآء بالسّرّ الأمر مستقیما لا تضطربی عن الّذین هم کفروا و اشرکوا و کانوا عن مقرّ القرب علی الاعراض بعیدا

ذکّری من لدنّا ذبیح الأکبر ثمّ بشّریه برضوان الّذی کان عن جهة العرش فی بدع هذه الأیّام بالحقّ مخلوقا انّا ما نسیناه و اذکرناه فی الألواح من قلم الّذی کان منه الأسرار علی الرّمز مرقوما و نسأل اللّه بأن یثبته علی الأمر و یرزقه من ثمرات الّتی کانت من سدرة القدس باذن اللّه مشهودا

ذکّری من لدنّا امآء اللّواتی آمنّ باللّه ربّهنّ و کنّ بذکر اللّه فی هذا الذّکر الأعظم علی الحقّ مسرورا

* * *

المحبوب

ان یا ایّها السّالک فی صراط المحبّة و الشّارب عن کأس المرحمة فاعلم قد وصل الینا کتابک و عرفنا ما فیه من اشارات حبّک و بیانات خلوصک و اطّلعنا بما انت علیه و ما اخذتک نار الاشتیاق و حرقتک من ایّام الفراق عن بعدک عن لقآء محبوبک مع انّه معک فی کلّ حینک و انّک ان تراه فهنیئاً لک و ان لن تراه فانّه هو یراک و ان عرفته فقرّت عیناک و ان ما عرفته و انّه هو یعرفک فی منقلبک و مثواک و انّه لن یغفل عنک و لن ینساک و یسمع ضجیجک و نجواک و امّا ما ذکرتَ من ذکر النّیاز فاعلم بانّ نیازک حبّک انوار الجمال و ورودک فی شاطی بحر الجلال و تطهیر نفسک عن کلّ المقال عمّا یحدث من اهل الجدال لتهبّ علیک نسمات القدسیّة و تصلک الی مکمن الاحدیّة لتجد رایحة الحبّ عن قمیص الصّمدیّة و هذا هو اصل النّیاز لکلّ من فاز و دخل فی هذا الرّیاض و من دون ما ذکرنا لن یفید و لن یذکر ولو تملأ کلّ من فی السّموات و الارض من الذّهب الحمرآء و الفضّة البیضآء و کلّ ما سمعت من النّیاز فی قواعد الاولیآء هذا لم یکن الّا لظهور محبّة الحبیب الی المحبوب و بروز خلوص العاشق الی المعشوق لیظهر انقطاع العبد الی مولاه و اقتدآئه به فی آخرته و دنیاه والّا هم مقدّسون عن الدّنیا و زخرفها و زینتها و منزّهون عن کلّ ما یرجع الیها و قدر فیها لانّهم فی هوآء القدس یطیرون و فی قباب الرّوح ساکنون لن یأخذهم شئونات العرضیّة و لن یدرکهم افئدة المحدودة فی عوالم الملکیّة اذاً فاغمس فی هذا البحر الّذی جری من شطر المداد لتجد روایح الوداد و تطّلع علی اسرار العشق فی المبدأ و المعاد ثمّ اعلم بانّا قبلنا عنک نیازک و وجدنا من اورادک ما لا ینبغی ذکره و نسئل اللّه بان یرزقک من خمر البقآء الّتی فجّرت من عیون البهآء لیجذبک سکره و یأخذک صعقه و هذا من سکر الّذی لن یزول ابداً و لن یحول سرمداً

مست می بیدار گردد از دبور

مست حق ناید بهوش از نفخ صور

* * *

بسم اللّه الأمنع الأرفع الأقدس الأبهی

ان یا ایّها العبد اسمع ندآء اللّه ثمّ اعمل بما تؤمر من لدن ربّک و لا تکن فی دین اللّه من الّذین‌هم اذا اشرقت شمس الجمال عن افق الجلال اتّخذوا لأنفسهم ظلمةً و کانوا فی شکّ و ارتیاب ایّاک ان تشرک بالّذی کان لم یزل واحداً فی ذاته و ما اتّخذ لنفسه شریکاً و لا شبیهاً و یشهد بذلک کلّ ما نزّل من قبل من لدن عزیز وهّاب انّ الّذی سمّی بمحمّد قبل علیّ و نسبه اللّه الی نفسه انّه لورقة من اوراق تلک الشّجرة تاللّه الحقّ لو نأخذ عنه فی اقلّ من الحین فیوضات الأمر لیصفرّ و یسقط علی التّراب ان یا عبد هل تلعب فی امر اللّه و تحبّ ان تکون من الّذین‌هم یتّخذون فی کلّ حین ربّاً من دونی و الهاً سوائی و معبوداً غیری و محبوباً عن ورائی تاللّه قد زلّت اقدامهم و اسودّت وجوههم اذاً فاعتبروا یا ملأ الأحباب فاعلم بأنّی وحده قد کنت محبوب کلّ شیء و اله کلّ من فی السّموات و الأرض و ما اتّخذت لنفسی شریکاً فی الملک و کذلک کنت من قبل القبل و اکون الی آخر الّذی لا آخر له و انّک فاشهد بما شهد اللّه و لا تکن فی مریة و حجاب و انّا خلقنا الابن بأمر من لدنّا و قدرة من عندنا و انطقناه بثنآء نفسنا لیتذکّر به اولی الألباب و یشهدنّ قدرة ربّهم و یوقننّ بأنّه لهو المقتدر علی کلّ شیء ینطق من یشآء بسلطان من عنده و انّ الیه یرجع حکم المبدإ و المآب انّ الّذین‌هم ما حضروا تلقآء العرش و ما سمعوا نغمات اللّه و ما اشرقت علیهم انوار الجمال لو یتکلّمون بأهوآء انفسهم و یحتجبون بالأوهام لعلّ یغفرهم اللّه بعد رجوعهم الیه لأنّهم ما اطّلعوا بأصل الأمر و کانوا فی ستر و حجاب ولکن انت یا عبد کنت حاضراً تلقآء العرش و رأیت ببصرک و عرفت بقلبک بأنّ کلّ ذی شمس سجّاد لطلعتی و کلّ ذی عزّ معزّز بذکری و کلّ ذی ضیآء مشرق بعنایتی و کلّ ذی نور یطوف فی حولی و کلّ ذی امر قد ظهر بأمری تاللّه لو تفکّ بصرک لتشهد بأن خرّت لعظمة ربّک کلّ الأرباب کلّ الأمواج الّتی تشهد من هذا البحر تذکر فی مقامها و علّة ظهورها عنایة هذا البحر الّذی احاط الممکنات خف عن اللّه و لا تفسد فی الأرض بعد اصلاحها فأقبل بکلّک الی اللّه ثمّ اجتنب عن الذّئاب الّذین خرجوا من ایکات النّفاق ببغض اللّه و غلّه و اشرکوا به کذلک نعلّمک بالحقّ فضلاً من لدنّا علیک لتنقطع عن العالمین و تستظلّ فی ظلّ هذا القباب

ان یا عبد لا تقترن بذکری ذکر احد من الممکنات و لا بنفسی نفس احد من الموجودات لأنّ ما سوائی قد خلق باشارة من اصبعی اما شهدت کیف انفطر کلّ سمآء و انشقّ کلّ ارض و خسف کلّ قمر و مرّت الجبال کمرّ السّحاب و اما شهدت بأنّ کلّ الوجود فانی عند ظهورات عزّی و کلّ ذی قدرة فی اضطراب من خشیتی اتّق اللّه و لا تتّخذ امر اللّه هزؤاً و کن من الّذین دعوا کلّ من فی السّموات و الأرض عن ورائهم و اقبلوا الی هذا الوجه الّذی ظهر بالحقّ بخضوع و خشوع و اناب تب الی اللّه و لا تحزن الّذین تجد من قلوبهم نفحات حبّی ثمّ اخفض بین یدیهم جناح الذّلّ خالصاً لوجهی و انّا عرفنا بأنّک انت احزنت الّذی احبّ اللّه ربّه و عندنا علم السّموات و الأرض و علم کلّ شیء فی صحف و کتاب ایقن بأن لن یعزب عن علمنا من شیء لا فی السّموات و لا فی الأرض و لن یحرّک من ذرّ الّا بعد امری و کلّ شیء یحضر فی کلّ حین تلقآء عرشی و یقصّ ما فیه و له و ورد علیه و ظهر عنه کذلک کان امر ربّک و یشهد بذلک عباد الّذین انقطعوا عن کلّ الجهات و خرقوا بسلطنتی کلّ الأحجاب ان یا عبد انّا اجبناک من قبل و امرناک بأن تعاشر مع الأحباب بخضوع و خشوع و تذکّرهم بهذا المظلوم الّذی قاموا علیه عباد الّذین‌هم کفروا باللّه و اشرکوا بجماله و حاربوا بنفسه لعلّ یتذکّرنّ فی انفسهم باللّه الّذی خلق کلّ شیء بأمر من عنده و انّ الیه یرجع الأمر فی یوم الحساب و انّا امرناک بأن تخرق حجبات الأوهام و انّک زدت فی بعض النّفوس ما زدت اذاً طهرّ نفسک و روحک و ذاتک عن کلّ ما سوائی ثمّ ذکّر النّاس بالموعظة الحسنة فی هذا الجمال الّذی استوی علی عرش الأحزان فی تلک الأیّام و لم یجد لنفسه ناصراً الّا نفسه العزیز الوهّاب و البهآء علیک و علی من اتّبع امر مولاه و استقرّ الیه بعد الّذی اخذت کلّ النّفوس رجفة و اضطراب

ای رحیم بشنو نغمات ابدع احلی را از مقرّ حزن کبری و بکمال سلوک و مدارا با عباد اللّه رفتار نما بانقطاع خالص حرکت کن بشأنی که آثار حقّ از تو ظاهر شود لا تجادل مع احد و ذکّر النّاس بموعظة و حکمة ان یا عبد تخلّق بأخلاقی لأنّا ارفعنا حکم النّزاع و الجدال و اظهرنا الأمر بقدرة و اقتدار من غیر ان یلتفت به احد من العالمین لأنّ القدرة فی ارادتی لا فی المحاربة و الجدال کذلک یعظک لسان ربّک عن جهة عرش الجلال لتکون من الموقنین امر اللّه را همچه مدان که در هر روزی و ساعتی هر نفسی بخواهد اظهار نماید و ادّعا کند زینت ده نفست را بعبودیّت للّه الحقّ وحده و لا تکن من الّذین یمشون فی کلّ حین علی سبیل جدید و البهآء علیک

* * *

الاقدس الاعظم الاعلم

ان یا ایّها المذکور لدی المسجون ان استمع ندآء اسم المکنون الّذی ظهر بالحقّ و ینطق باعلی النّدآء فی ملکوت الانشآء انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم لا تلتفت الی القوم و قواعدهم فانظر الی ما اتی به القیّوم بسلطان احاط ما کان و ما یکون لا ینبغی لمثلک ان یلتفت الی الاشارات بل الی اللّه منزل الآیات انّه یدعوک الی الافق الاعلی انّ ربّک لهو العزیز الودود انّ الآیات تنزل مرّة علی شأن لا تکدّرها قواعد العلوم و لم یصل الیها ما تدرکه النّفوس و مرّة تنزل علی قواعد القوم انّ ربّک لهو المقتدر علی ما اراد بقوله کن فیکون لو تنظر بعینی لتری کلّها علی قواعد متقنة و تشکر ربّک العزیز المحبوب لنا قواعد فی النّحو ما اطّلع بها احد الّا من شآء اللّه ربّک مالک الوجود فاسئل الّذین حضروا لدی العرش عند تموّجات بحر الآیات لعمری انّها تنزل علی شأن لا یقدر ان یکتبها من فی الملک ولکنّ النّاس اکثرهم لا یعلمون دع کلّ ما عند القوم و قم علی خدمة مولیک قل یا قوم تاللّه قد ظهر ما لا ظهر فی الابداع و اتی الرّحمن بملکوت البرهان توجّهوا الیه و لا تتّبعوا کلّ عالم محجوب هذا لمبدء الّذی منه ظهرت العلوم و کلّ امر محتوم قل ایّاکم ان یمنعکم الهوی عن الافق الاعلی او یحجبکم ما عند النّاس عن اللّه مالک الوجود ان اعرف قدر هذه الایّام ثمّ ابتغ فضل ربّک المهیمن علی من فی الغیب و الشّهود ینبغی لک ان یظهر منک ما یثبت به ذکرک فی لوحنا المحفوظ لا تحزن عن الخلق و ضوضآئهم ان افرح بذکر الحقّ الّذی یذکرک من هذا المقام المحمود

* * *

بسم اللّه الأقدس المتعال

ان یا ایّها النّاظر الی الوجه فاعلم بأنّا وردنا مع سبعین انفس فی حصن العکّا و انّها اخرب البلاد کلّها و عند خروجنا عن مدینة السّرّ قطع احد حنجره عوضاً للفدآء و فی حین الدّخول فی هذه الأرض نبذ احد نفسه فی البحر حزناً للفراق و ظهر من فعلهما فزع الأکبر فی المقامین فسبحان من یقلّب العباد کیف یشآء و یقدّس من اراد بفضله و انّه لهو العزیز المقتدر الوهّاب

* * *

جناب طالب

بسم الّذی کلّ فی ظهوره مضطربون الّا عباد مکرمون

بسم اللّه العلیّ العظیم

ان یا بقیّة آلی اسمع ندائی عن شطر عرشی لتجذبک نغمات الرّحمن الی مقام کان عن عرفان العالمین مرفوعا فطوبی لک بما اخذتک نفحات الرّوح فی ایّامه و حضرت بین یدی الحبیب الّذی استشهد فی سبیلی و استعرج الی سرادق القدس مقرّ الّذی کان عن انظر المشرکین مستورا و انّا کنّا معک فی اضطرابک و اطمینانک و قد محونا الاضطراب و اثبتنا الاطمینان فی لوح کان فی کنف الحفظ محفوظا و قبلنا ما اخذتک من البأسآء و الضّرّآء فی سبیل ربّک العلیّ الأعلی و احییناک من کوثر الّذی جری عن یمین العرش و اسقیناک من هذه الکأس الّتی کانت بأیدی اللّه مأخوذا ان اشرب غرفة اخری باسم ربّک الأبهی و لا تخف من ملأ الانشآء تاللّه انّ ربّک یحفظک کما حفظک بالحقّ و انّه علی کلّ شیء قدیرا حرّک لسانک بذکری ثمّ زیّن قلبک بحبّی ثمّ هیکلک بردآء الاختصاص بهذا الاسم الّذی منه ظهر ملکوت الأسمآء و غنّت ورقآء البقآء علی افنان سدرة الّتی کانت بأیدی اللّه مغروسا طهّر نفسک عن شئونات الأرض و من علیها ثمّ اصعد فی کلّ حین الی سمآء الّتی کانت باسم اللّه مرفوعا ذکّر النّاس بهذا الذّکر الأعظم ایّاک ان یمنعک شیء عن ذلک لأنّک قد کنت من الفائزین فی الواح القدس من قلم الأمر مرقوما ان لا تمنعک نفسک من انوار هذه الشّمس الّتی اشرقت عن افق البقآء بأنوار کانت علی العالمین محیطا فاشکر اللّه بما دخلت فی حزبه و ادرکت لقآء الحبیب فی ایّام الّتی اضطربت فیها سکّان الأرض و السّمآء و نزّلت جنود الوحی برایات کانت علی العالمین مشهودا طوبی لک و للّذین تشرّفوا بلقائه و حضروا بین یدیه و سمعوا نغماته و استظلّوا فی ظلّه و طافوا فی حوله و شربوا من کوثر بیانه و نصروه بما استطاعوا الی ان استشهدوا فی سبیله و طاروا فی هوآء الّذی قدّسه اللّه عن کلّ مشرک مردودا

ان یا بقیّة آل اللّه تاللّه قد ورد علی الحبیب ما لا ورد علی احد لأنّه شرب کأس البلآء من الأحبّآء و الأعدآء و انّک اطّلعت ببعض ما ورد علیه من الّذین کانوا فی حوله ولکنّ اللّه عفا عنهم بما استشهدوا فی سبیله و زیّنهم بطراز الغفران و انّه کان عطوفاً غفورا ولکن ورد علی محبوبه فی تلک الأیّام ما لا ورد علیه و لا علی احد من قبل تاللّه بذلک بکت الأشیآء کلّها و ناحت سکّان مداین البقآء و بکت عیون العظمة و الکبریآء و اضطربت افئدة النّبیّین و المرسلین فی رضوان قد کان بحبّی مخلوقا لأنّ المحبوب قد ابتلی بین یدی الّذی کان باسمه بین العالمین مذکورا قل تاللّه انّ الّذی یشتاق لقائه اهل الفردوس و یستبرک بتراب بابه اهل ملأ الأعلی و بحرکة من قلمه خلقت الممکنات قد ابتلی بین یدی مشرک الّذی کان من الموحّدین بین ملأ الشّرک معروفا اذاً فابک علیّ ثمّ ضجّ لابتلائی و صح فی نفسک لضرّی و لا تکن من الّذینهم یصبرون فی امر اللّه و لا یبالون بما ورد علیّ و یکوننّ علی مقاعدهم مسرورا کذلک اخبرناک و اذکرناک لتطّلع بما ورد علی المحبوب و تکون من المتبصّرین فی الألواح مذکورا و الرّوح و البهآء علیک و علی الّذین عرفوا اللّه باللّه فی هذا الظّهور الّذی به فصّل بین الحقّ و الباطل و ظهر جمال القدم بسلطان کان علی الحقّ عظیما

* * *

یصل الی جناب ملّا محمّد جعفر لیکون ناظراً الی منظر الأکبر

هو اللّه البهیّ الأبهی

ان یا جعفر فاخرق حجبات الوهم لأنّا اخرقناها بسلطان من عندنا و قدرة من لدنّا و انا المقتدر علی ما اشآء و انا القادر العلیم الحکیم ثمّ افتح عیناک ثمّ انظر الی کلمات ربّک تاللّه لن یعادل بحرف منها کلّ ما خلق بین السّموات و الأرضین دع الدّنیا و ما علیها فی ظلّک ثمّ اخرج عن خلف السّبحات باشراق مبین ثمّ فکّر فی نفسک بأنّک لو تکفر بتلک الآیات فبأیّ حدیث یثبت ایمانک باللّه المهیمن العزیز القدیر ایّاک ان لا یحجبک الرّیاسة عن ذکر ربّک الرّحمن الرّحیم قم علی خدمة اللّه و ضع رجلک علی رأس الملک ثمّ اسرع الی شاطئ الأمر فی هذه البقعة المبارکة الّتی تنطق ذرّاتها بأنّه لا اله الّا انا العزیز الجمیل طیّر بخوافی القدس عن الأسمآء و ملکوتها ثمّ عن الصّفات و جبروتها ثمّ ادخل مقعد الأمن مقرّ الّذی یوقد فیه النّار من سدرة ربّک العزیز المختار و هذا ما قدّرناه لک ان انت من العارفین هل تستغنی بالکأس و ما فیها عن غمرات هذا البحر الأعظم تاللّه هذا لا ینبغی لک لأنّا قدّرنا لک مقام قدس کریم تاللّه من یتنفّس بنفس وحده فی هذا الأمر لیکون خیر له عن کنایز السّموات و الأرض و هذا تنزیل من لدن عزیز حکیم هل بعد ظهور اللّه ینفع احداً شیء لا فونفسی العلیم الخبیر کسّر اصنام التّقلید و ان تجد فی نفسک من ضعف فاستقدر باسمی الغالب القدیر و ان لن تؤمن باللّه و آیاته ایّاک ان لا تنکرها ثمّ خذ ید الضّرّ عن امر اللّه المهیمن الغالب المحیط تاللّه انّک لو تلتفت الی الأشیآء بسمع الفطرة لتسمع من کلّ الذّرّات ما سمع اذن الکلیم و تشهد بأنّه لا اله الّا هو و انّ هذا لسلطان القدم قد استقرّ علی عرش عظیم ان یا اسمی تاللّه لا انطق عن الهوی بل الرّوح ینطق فی صدری ان هی من عندی بل من لدن مقتدر قدیر خف عن اللّه الّذی خلقک و سوّاک و لا تنکر ما ثبت به ایمانک باللّه ربّک و ربّ العالمین اسمع ما وصّیت به فی الألواح و لا تدع حکم اللّه عن ورائک و لا تکن من الغافلین ذق من کوثر البقآء عن ید البهآء و لا تحرم نفسک عن حرم الخلد و لا تکن من المحتجبین قل یا معشر العلمآء من ملإ البیان أ تفعلون کما فعلوا علمآء الفرقان حین الّذی اشرق جمال الأمر باسمه العلیّ العلیم تاللّه هذا ظلم منکم علی اللّه بارئکم و یشهد بذلک کلّ فطن بصیر ایّاک ان لا تلتفت الی الدّنیا و زخرفها فسوف یفنی الملک و یبقی وجه ربّک العزیز الجمیل کذلک القی الرّوح علیک من آیات الأمر لعلّ تشهد قدرة ربّک و تکون من الموقنین

و ان ورد علیک الّذی سمّی بأحمد ذکّره بذکر من لدنّا لعلّ یجذبه نفحات الفضل و یقرّبه باللّه العزیز الکریم قل یا عبد انّا وصّیناک حین خروجک عن تلقآء العرش بأن لا تتکلّم الّا علی الصّدق الخالص و لا تستر جمال التّوحید بحجاب الوهم و التّقلید و انّک ترکت امر اللّه و کنت من التّارکین ان یا عبد فاجعل محضرک محضر الانصاف و العدل ثمّ تفکّر بما آمنت به باللّه العزیز القدیر و انّک ان وجدت ما آمنت به بین یدی العبد هذا اذاً لا تکفر بآیات ربّک و لا تکن من الممترین و ان یقول احد هذه الآیات ما نزلت علی الفطرة کما قالوا و ما استحیوا عن اللّه الّذی خلقهم و خلق کلّ شیء و بذلک بکت عیون العظمة و هم ما استشعروا فی انفسهم و کانوا من الفرحین قل تاللّه یا قوم انّ هذا لهو الّذی بأمر من قلمه قد خلقت فطرة کلّ نفس و فطرة السّموات و الأرضین اذاً قام روح القدس تلقآء العرش و یقول یا ملأ البیان خافوا عن اللّه و لا تقولوا ما یحترق عنه افئدة المقرّبین تاللّه انّی و من فی الفردوس الأعظم خلقنا بارادة من هذا الجمال تاللّه حینئذ یطوفنّ فی حوله اهل ملإ الأعلی ان انتم من النّاظرین و من دون ذلک ان تریدوا ان یستشرق شمس الحقّ عن افق فجر منیر اذاً فاجمعوا من الّذین اوتوا الفرقان و من دونهم من کلّ ملل اخری ثمّ اقرؤوا ما عندکم و ما نزل من جبروت البقآء من لدن منزل علیم و ان وجدوا الفرق بینهما اذاً انتم علی امر من الأمر لا فوالّذی نفسی بیده لن یجد الفرق الّا انفس المشرکین تاللّه انّ روح الأعظم شقّ ثیابها بما ورد علی مظهر نفس اللّه من عباده المستضعفین قل یا قوم الی متی تکوننّ واقفاً علی ارض الاشارات فاصعدوا عن هذا المقام ثمّ استبلغوا ببلوغ الأمر لعلّ تکوننّ من البالغین و من طهّر شمّ الانصاف عن زکام البغضآء لیجد رایحة الحقّ من هذه المرسلات کما یجد رایحة فارة المسک و یکون من الموقنین کذلک علّمناک و الهمناک حبّاً لک ان اقبلت فلنفسک و ان اعرضت فانّ ربّک لغنیّ عن العالمین و الحمد للّه محبوبی و محبوب العارفین

* * *

یصل الی اسم الأعظم جناب حبیب فی ارض الصّاد لیطّلع بما ورد علی الغلام و یکون من العارفین

هو البهیّ الأبهی

ان یا حبیب انّا ارسلنا الیک من قبل الواحاً و فیها ما یغنی العالمین جمیعا و ما حضر بین یدینا اثر منک لذا امسکنا القلم اتماماً لمیقات ربّک فلمّا تمّت نزّلنا الیک الآیات من جبروت قدس علیّا ان یا حبیب عرّج الی المعراج و لا تخف من احد فتوکّل فی کلّ حین الی جمال عزّ منیعا ثمّ اخرق الأحجاب بأمر من عندنا و قم بین السّموات و الأرض علی هذه الکلمة الّتی کانت عن جهة العرش مذکورا فاخرق حجبات النّاس بما اعطاک اللّه لعلّ یشتعل بذلک نار اللّه فی کلّ ما سواه و ینطق الرّوح فی کلّ شیء بأنّه لا اله الّا انا المقتدر علی ما اشآء و انّی قد کنت عن العالمین غنیّا ثمّ اعلم بأنّا لمّا وجدنا النّاس فی وهم الجهل و سکر الهوی ارفعنا ذیل السّتر بأنامل الأمر اقلّ عمّا یحصی اذاً ارتفعت ضجیج الطّوریّون علی سینآء الوقوف و شقّت استار الأبرار و انصعقت کلّ اسم معروفا و قاموا علیّ عباد الّذینهم خلقوا بأمری و رجعوا الی ما کانوا و کذلک کان الشّیطان عن نفس الرّحمن محجوبا و انّک انت فاخرج عن خلف قمیص السّتر ثمّ افتح اللّسان علی البیان و انّ الرّوح یؤیّدک من لدن عزیز قیّوما ثمّ اعلم بأنّ الّذینهم کانوا محجوباً خلف الحجاب خوفاً لأنفسهم فلمّا ارفعنا الأمر و هبّت روایح الاطمینان عن شطر الرّحمن اذاً قاموا علیّ بسیوف البغضآء و ما استحیوا عن اللّه الّذی خلقهم من حمأ مسنونا کذلک کان بغیهم علیّ و طغیانهم علی اللّه الّذی خلق کلّ شیء بأمر من عنده و انّه کان علی کلّ شیء محیطا قل یا قوم تاللّه انتم و من علی الأرض لم یکن عند اللّه الّا کسواد عین نملة او اقلّ من ذلک و کفی بنفس ربّک علی ذلک شهیدا انّ الّذین اشتعلت فی صدورهم نار البغضآء اولئک اتّخذوا الرّیاسات لأنفسهم ارباباً من دون اللّه فما لهؤلآء القوم لا یکادون ان یفقهون حدیثا ان یا حبیب فلمّا نزلت جنود الهام ربّک فی قمص الآیات اذاً اسودّت وجوه الّذینهم استکبروا علی اللّه و کانوا عن خبآء الأمن بعیدا و غرّتهم الرّیاسة فی انفسهم الی ان کفروا بما آمنوا و کانوا علی طغیان مبینا و انّک انت خذ زمام الأمر بقدرة من لدنّا و لا تصبر و لا تصمت لأنّ الصّمت محبوب الّا فی ذکر ربّک کذلک کان الأمر من سحاب الفضل منزولا قدّس ذیل التّقدیس عن مسّ المشرکین ثمّ استقم بین السّموات و الأرض بقدرة منیعا تاللّه من یثبت علی حبّی ینزل روح الأعظم علی قلبه و ینطق روح القدس علی لسانه و یؤیّده فی کلّ حینا

قل یا ملأ البیان فاجعلوا محضرکم بین یدی اللّه ثمّ انصفوا فی انفسکم و کونوا علی الأمر تقیّا انتم ان تکفروا بهذه الآیات فبأیّ حجّة یثبت ایمانکم باللّه و مظاهر نفسه فأتوا بها ان انتم علی ذلک قدیرا اذاً تجد فی وجوههم غبرة النّار من قهر ربّهم المختار و یقولون ما قالوا امّة الفرقان حین الّذی اتی علیّ علی ظلل الأنوار من لدن عزیز حکیما ان یا حبیب قم علی الأمر ثمّ ادر رحیق الأطهر قبل ان یرتفع نعیق الأکبر و کذلک امرناک بالحقّ فی هذا اللّوح الّذی کان من اصبع العزّ مرقوما ذکرّ النّاس بهذا الذّکر الأکبر و لا تخف من احد و انّه یحرسک بجنود القدرة و الاقتدار و یؤیّدک بالرّوح و ینطقک بین السّموات و الأرض بألحان الورقآء فی قطب البقآء و کذلک کان الحکم عن افق الأمر مشهودا تاللّه یا حبیب انّک لو تفحّص فی جسد البهآء لن تجد فیه محلّاً الّا و قد وقع علیه سهم القضآء من اولی البغضآء و بذلک بکت عیون اهل البقآء علی سرادق عزّ مستورا یقتلون نفس اللّه بأسیاف غلّهم ثمّ یقرؤون آیاته قل ما لکم الیوم فی محضر اللّه من ذکر ولو تأتون بعمل العالمین مجموعا و منهم من غرّته اسم المرآتیّة و منهم من اخذته حجبات الوهم و انّک فاخرق هذین الحجابین بسلطان القوّة و القدرة و کن فی تقدیس کان علی الحقّ رفیعا دع الأسمآء و ملکوتها ثمّ اصعد بخوافی القدس الی مقام الّذی تشهد الممکنات فی ظلّک و تری نفسک فی علی المقام مقرّ قدس ممنوعا و ان وجدت نفسک وحیداً فی حبّی لا تحزن لأنّ هذا من امر الّذی لن یقدر ان یحمله الّا من کان منقطعاً عن کلّ من فی السّموات و الأرض و کذلک طهّر اللّه ذیل التّقدیس عن مسّ کلّ مشرک مردودا آنس بربّک ثمّ انس ما سواه ثمّ بلّغ النّاس بما یعلّمک الرّوح من لدن مهیمن قیّوما ثمّ اعلم بأنّ غلام الرّوح قد وقع فی بئر البغضآء و لم یکن سیّارة البقآء لیدلی دلو الوفآء الّا نفسه العلیّ الأعلی فسوف یرفعه بالحقّ و ینصره بأمر الّذی کان علی العالمین محیطا و انّک لو توجّه بسمع الفطرة لتسمع ضجیج کلّ الأشیآء علی هذا الجمال الّذی کان بین المشرکین مظلوما کذلک القینا علیک حرفاً من الواح القضآء لتطّلع بما هو المستور و تکون علی بصیرة منیرا و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی من معک من الّذینهم ایّدهم اللّه علی حبّه و جعلهم علی الأمر مستقیما

* * *

ان یا حبیب قد عرفت ما جری علیک و قضی علی وجهک و سمعت لحنات سرّک و جزعات روحک فی خلف سرادقات قلبک و اطّلعت بما نزل علیک و ورد بک و احصیت صبرک فی اللّه و اصطبارک فیه فاعلم بانّ کلّ ما قضی علیک لم یکن الّا لاتّباعک اولیآء اللّه فیما قضی علیهم من سنّة اللّه الّتی لا تبدیل لها فیما مسّتهم من الشّداید و المکروهات و ورد علیهم ما لا یحصیه احد الّا اللّه و کلّ ذلک ما ورد علیهم الّا لعدم اقبالهم بالدّنیا و زینتها و زخرفها ثمّ اعلم بانّ الدّنیا لو یکون لها شأناً عند اللّه ما یترک لاهلها و لا تلقوا الاصفیآء انفسهم بین ایدی الاشقیآء لیفعلوا بهم ما یشاؤن و یجری علیهم ما یریدون کذلک فاعرف قدر البلآء فی سبیل مولاک فواللّه لو اکشف الغطآء عن وجه الامر لتشهد سهم القضآء و رمح الامضآء لاحبّ عند اللّه عن ملک الآخرة و الاولی لانّ بذلک یظهر جوهر الانقطاع و انوار الاختراع و عروج الارواح الی رفرف البقآء و سدرة المنتهی فی ملأ الاعلی و انّک انت فاعرف قدر ما اکرمک اللّه بجوده و اعطاک باحسانه فیما اشرق علیک من انوار فجر الاحدیّة و بدایع ظهورات الصّبح من افق الالهیّة و ارفعک حتّی مشیت علی الهوآء و وصلت الی مقام الّذی شربت عن کأوس الایقان و استدرکت جوهر المعانی فی حدیقة البیان قطب الجنان و عرجت بجناحین الحبّ الی اقصی مراتب القرب و سمعت بشارات الوصل عن مکمن العزّ و القدس کانّک ادرکت لحنات الهویّة عن حمامات السّرمدیّة بحیث استغرقت فی انوار الجمال و استفرغت عن سبحات الجلال و وردت فی مقاعد الرّوح و الجذب و الوصال فوعمرک انّک لو تلبس من هذا القمیص الّذی نسج من حدید الکلمات و زبر الاشارات لتکون غنیّاً عن کلّ من فی السّموات و الارض و عن کلّ ما یظهر من افئدة المخلوقات و عقول المجرّدات و یحفظک عن رمی الشّبهات و سهم الظّنونات و عن کلّ بلآء و مکروه و عن کلّ ما یظهر فی ملکوت الانشآء و جبروت الادنی

و امّا ما شهد حرف الصّاد فی نومه ایّاک هذا دلیل علی علوّ قدرک و اطاعتک ربّک و خضوعک بارئک کما امرناک من قبل فی عرش اللّقآء و القیناک من جواهر العلم و الهدی لتکون سالکاً فی مناهج العزّ و الرّضا و ماشیاً علی صراط الصّبر و التّقی و تکون صابراً فی البأسآء و شاکراً فی الضّرّآء و مصطبراً فی موارد الهلکآء و مستصبراً فی نزول القضآء و مستبصراً فی ظهور البدآء لتکون فانیاً عن نفسک و باقیاً باللّه ربّک و الرّوح علیک و علی من یحبّک و علی الّذین کانوا معک

* * *

جناب حرف حیّ

بسم اللّه البهیّ الابهی

ان یا حرف الحیّ فاسمع ندآء ربّک مرّة اخری فی هذا الجبروت المقدّس الابهی ثمّ ذکّر بما یوحی الیک حینئذ عن جهة العرش فوق سدرة المنتهی لعلّ تکون متذکّراً فی نفسک بما اذکرناک من قبل بلسان اللّه مرّة اولی اذاً فکّر فیما بقی منه لتکون اهل الآخرة فی هذا الاولی قل تاللّه قد ظهر حکم التّسع و اشرق جمال الثّمانین و انّک ما ادرکت اوّلها فاجهد فی نفسک لعلّ تدرک آخرها لتکون من اولی النّهی اذاً فاستقم علی امر ربّک ثمّ ذکّر النّاس بما یذکرک الورقآء حینئذ من ملکوت اللّه الاسنی ایّاک ان لا تخف من شیئ و لا تصبر فی امر ربّک و لا تکن من اهل العمی فاخرج عن خلف الصّمت ثمّ اطلق لسانک فی ذکر ربّک لتکون من اصحاب الهدی و لتذکر النّاس بذکرک لعلّ بک تحدث فیهم ما اختاره اللّه لهم و کذلک مننّا علیک مرّة اخری لتکون موقناً فی امر ربّک و تخرق الحجبات عن وجه الذّکری قل تاللّه انّ الرّوح حینئذ بین یدیه تسعی و الشّمس استضآء من غرّته الغرّآء و جمال الغیب ینطق فوق رأسه بندآء تجذب منه افئدة اولی النّهی بانّ هذا لهو الّذی ظهر فی السّتّین و هذه من آیاته الکبری و انّ هذه لَلَئالی الّتی اظهرناها عن صدف القدس و اقذفناها من بحر الکبریآء لعلّ تجدون ما قدّر لکم من ربّکم العلیّ الاعلی و انّ هذا لجمال اللّه قد اشرق عن خلف الحجبات بسلطان لا یغطئ و لا یخفی و انّ هذا لبحر الّذی یتموّج فی نفسه و تلک امواجه ان انتم من اصحاب الحجی و انّ هذا لنسایم اللّه بالحقّ و تلک هبوبها قد هبّت فی هذا الضّحی قل قد صنع نوح القدس سفینة البقآء و جرت علی قلزم الکبریآء فسبحان ربّک الاعلی و انّک توجّه الیها و تمسّک بها لتکون من اصحاب جنّة المأوی و انّ هذا لصوت اللّه قد رفع بین السّموات و الارض اذاً فاخلع نعلین الهوی لتکون متوجّهاً الی سینآء الرّوح فی هذا الفضآء القصوی ایّاک ان لا یمنعک شیئ ولو یعارضک کلّ من فی الملک ثمّ استمع ندآء ربّک لتکون ممّن سمع و نادی کذلک القیناک و الهمناک ما ینقطعک الی اللّه ربّک لتسرّ فی نفسک و تکون ممّن آمن و هدی قل تاللّه قد ظهر جمال الاولی فی نقطة الاخری تاللّه هذا لربّک الاعلی و من اعرض عنه و کفر بآیاته انّه قد ضلّ و طغی کذلک نادیناک مرّة اخری لتسمع ندآء ربّک فی جبروت البقآء و تهتزّ فی نفسک و تقوم علی امر ربّک باستقامة کبری قل تاللّه من توقّف فی امره فسوف یرجعه اللّه الی درک السّفلی و کذلک اخبرناک و علّمناک لتکون متذکّراً بذکر ربّک و تکون من الّذی دنی فتدلّی

* * *

هو العزیز

ان یا حرف المیم اسمع ندآئی و لا تکن من الغافلین قل انّ طیر البقآء قد طار بالحقّ و بذلک احترقت اکباد المقرّبین قل انّ عندلیب الرّوح قد طارت عن غصن العراق و ارادت غصن اخری بما قضت اسرار القضآء فی الواح قدس حفیظ قل یا ملأ الارض تاللّه الحقّ انّ هذا لحمامة تنادی فی کلّ حین و ما تخاف من احد سوی اللّه ربّ العالمین و انّها ما توجّه الی نفس و لا تلتفت الی کلّ من فی السّموات و الارضین لانّ من توجّه الی اللّه لن یتوجّه الی غیره و هذا من سجیّة المخلصین فوا حسرتا علیکم یا اهل الارض بما غفلتم عن تلک الایّام و کنتم من الغافلین و ما سمعتم نغمات الرّوح و انّ هذا لغفلة عظیم قل انّ الّذینهم ما حضروا فی تلک الارض قد کانوا علی غبن مبین ثمّ اعلم بانّ اللّه قدّر فی هذه الهجرة لحکمة لا یعلمها الّا اللّه العزیز الحکیم انتم یا ملأ البیان لا تحزنوا عن ذلک فتوکّلوا علی اللّه و انّ علیه فلیتوکّلن الموحّدون ثمّ ذکّر من لدنّا عباد الّذینهم صبروا فی اللّه و کانوا من الصّابرین و الرّوح علیکم یا احبّآء اللّه و علی الّذینهم کانوا فی الامر لراسخین ١۵٢١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

بسم اللّه الأقدس العلیّ الأبهی

ان یا حسین لیس الیوم یوم الأحزان ان استبشر بین ملإ الأکوان ثمّ اصعد بجناحین الاطمینان الی هوآء رحمة ربّک الرّحمن قل

ای ربّ لک الحمد بما زیّنت رأسی باکلیل البلآء فی سبیلک یا فاطر السّمآء و بذلک افتخر بین ملإ الأسمآء و انّک انت العلیم الحکیم

ان اتّبع سجیّتی فی کلّ الأمور بحیث لا یمنعک الهمّ عن مالک الأمم و لا یحجبک البلآء عن الأفق الأعلی سوف یأتی ایّام یذکرون الموحّدون اسمائکم و ینوحون علی ما حملتم فی سبیل ربّکم المقتدر القدیر انّه ما منعه البلآء عن ذکر مولاه انّ ربّک لهو العلیم الخبیر و الحمد للّه العزیز العظیم

* * *

سلیمان

هو اللّه العلیّ الاعلی الابهی

ان یا سلیمان اسمع ندآئی عن جهة سجنی لتجذبک نغماتی و تنقطعک عن سوآئی و تطیرک فی هوآئی و تقرّبک الی مطلع جمالی و تنطقک بثنآئی بین عبادی و تشربک کوثر البقآء من سلسبیل رحمتی و تسنیم القدس من فرات مکرمتی و انّ نفحاتی یهدی المشتاقین الی رضوان ذکری و فوحاتی ترشد الطّالبین الی فنآء وصلی و لقآئی کذلک یذکرک الغلام فی تلک الایّام الّتی احاطته الانعام من فسقآء هؤلآء الانام

یا ابن الانسان قل یا اولی الادیان من اهل الاکوان انّ الّذی صعد الی السّمآء قد اتی علی ظلل من غمام الحمرآء بربوات قدسه و تمشی ملکوت اللّه قدّامه و عن ورآئه جنود الوحی لو انتم تعلمون قل قد اتی معزّی الّذی وعدتم به فی کلّ الالواح و قد جآئکم لیتمّ لکم الحکمة و البیان اذاً تفحّصوا فی اقطار العالم لعلّ تجدونه و ان وجدتموه ایّاکم ان تصلبوا هیکل الموعود کما صلبوا ملأ الیهود من قبل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکوننّ من الظّالمین

فطوبی لعین تقع علی جماله و لسمع تسمع نغماته و للسان تنطق بثنآئه و لرجل یمشی فی مسالک رضآئه و لقلب ملأ من عرفان نفسه و لنفس حملت امانة حبّه کذلک دلع دیک العرش لعلّ اهل الآفاق یبدّلون النّفاق بالوفاق ایّاکم ان ترجموه بالاحداق بعد الّذی یهدیکم الی الوثاق قل انّه انفق روحه کما انفق من قبل جسده و لا یخاف من احد عمّا خلق بین السّموات و الارض و یهدی النّاس الی اللّه ربّ العالمین

قل یا اهل الارض ان اجتمعوا علی مائدة ربّکم الرّحمن و انّها قد نزلت مرّة اخری من جبروت الامضآء بعد القضآء و انّها قد ظهرت علی هیکل الانسان فی قطب الامکان انتم یا ملأ الاکوان لا تحرموا انفسکم عمّا قدّر لکم من لدی اللّه المقتدر العزیز المنّان قل یا قوم طهّروا قلوبکم عن الغلّ و البغضآء و زکّوا نفوسکم عن البغی و الفحشآء ثمّ زینّوا ابدانکم بردآء الوفآء ثمّ لسانکم بالصّدق فی ارض الانشآء کذلک امرکم قلم الاعلی فی جبروت القضآء ان انتم من العارفین

قل بنفحاته قد اهتزّت حقایق الاشیآء شوقاً للقآئه و طلباً لوصاله انتم یا قوم لا تحرموا انفسکم عن حرم عرفانه و لا تختلفوا فیه لتکوننّ من الموحّدین طوبی لک بما شربت کوثر الحیوان من ید الطاف ربّک العزیز المنّان نسئل اللّه بان یثبّتک علی حبّه و یستقرّک علی امره و انّه لعلی کلّ شیئ قدیر قل به احیی اللّه العالم و خلق العالم لنفسه ولکن ظلموه اهل العالم و ما عرفوه و کانوا من الغافلین

و لو ترید ان تطّلع بامری و ما ورد علی نفسی فاعلم بانّ البلایا قد بلغت الی مقام خرجت عن الذّکر و البیان و ما اطّلع بمصایب الغلام الّا ربّه العزیز العلّام و نشکر اللّه بما قدّر لنا بامر من عنده و نصبر کما صبرنا من قبل و ما استنصرنا من احد و ما النّصر الّا من لدن ربّک العزیز الوهّاب

این لوح بدیع ارسال شد ولکن آن عبد طالب باید بکمال حکمت حرکت فرمایند که ابداً احدی از مشرکین مطّلع از مبدء امر قبل از ظهور نشوند و آنچه نوشته بودید که از سماء عنایت نازل و باطراف داده شود فسوف یأتی وقته و زمانه و انّه لهو المقتدر علی ما یشآء یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید

* * *

بسم اللّه الاقدس الابهی

ان یا صغیر السّن انّ ربّک یدعو نفسه بلسانک و یقول

یا من بیدک ملکوت الاشیآء و جبروت الاسمآء ترانی صرت غریباً فی حبّک اسئلک بجمالک بان تجعل هذه الغربة سبباً لتقرّب عبادک الی مصدر امرک و مشرق وحیک ای ربّ ادعوک بلسان ما عصاک و اسئلک بسلطنتک و اقتدارک بان تحفظنی فی ظلّ رحمتک و توفّقنی علی خدمتک و خدمة ابویّ انّک انت المقتدر المهیمن القیّوم

* * *

جناب ابوطالب

الأعظم الأعظم

ان یا طالب انّ المطلوب ینادیک و یقول دع الوری عن ورائک ثمّ اشرب حمیّا المعانی من کأس محیّا ربّک و اذا تعاطیت الأقداح و اخذتک حرارة خمر معارف ربّک فالق الأصباح قم بین ملأ الأرض و قل الیّ الیّ یا اهل الفلاح لأقرّبکم الی المنظر الأکبر و اعرّفکم ربّکم مالک القدر الّذی به کسفت الشّمس و انشقّ القمر ایّاکم ان تجعلوا انفسکم محروماً عمّا خلقتم له دعوا الهوی و تمسّکوا بمالک العرش و الثّری هذا خیر لکم و یشهد بذلک لسان القدم فی سجنه الأعظم و من عنده علم الکتاب طوبی لک بما فزت بالعرفان و تمسّکت باللّه ربّک العزیز المقتدر المنّان

* * *

ملّا اح‌م‌د

هواللّه

ان یا طلعة الحبّ قد عرفنا شوقک الی اللّه فی رفرف البقآء علی قربک فی میادین اللّقآء بین یدی ربّک و کذلک احصینا کلّ شیء فی کتاب کان فی اللّوح قضیّا فاعرف بأنّک اقبلت الی حرم الجمال و زرت کعبة القدس فی جنّة الفردوس علی فاران الحبّ کذلک قضینا امرک فی لوح کان عن الطّاغین حفیظا الّا تحزن فی شیء و لا تکن همیماً من مکاره الدّنیا سیبعثک اللّه فی مقام الّذی کان بالحقّ علیّا لأنّ الدّنیا و زخرفها و زینتها سیمضی اقلّ من طرفة عینک فاجهد فیما یبقی لک فی ملکوت الأعلی لتکون فی عوالم الرّوح حول شجرة الخلد بقیا اسمع بسمع قلبک ما یغرّد الورقآء فی قطب البقآء فیما علّمک سبل الحقّ فی صراط الّذی کان علی النّور رفیعا فاقرأ هذا اللّوح بلسان الرّوح لتکون من نار الحبّ لمیعا اتّق اللّه و لا تلتفت الی الّذین کفروا و لا تعقّب الّذین اعرضوا عن اللّه و لن یجدوا لأنفسهم الی الحقّ سبیلا و کن مستقیماً علی الحبّ و راسخاً فی الأمر بحیث لن یزلّ قدماک ولو یعترضوا علیک کلّ من علی الأرض جمیعا اذاً فألق ما فی یمینک ثمّ ابتغ رضواناً من اللّه لتجد فی مرکز الجنان عند ابحر البقآء مقاماً عظیما و کذلک کتبنا فی اللّوح تفصیل کلّ شیء و اذکرناک فیه لتصل الی مقام الّذی کان عن الحزن عقیما فواللّه انّک لو تشمّ هذا القمیص لتجد نسمات الهویّة و تفیض عیناک من الدّمع فی شوقک الی اللّه و تکون فی امر ربّک بصیرا و الرّوح علیک و علی الّذین کانوا حول القرب فی نار الوصل طویّا

المنزول من الهاء بعد الباء

* * *

فتح اعظم

بسم اللّه العظمیّ بلا نفاد

ان یا عبد النّاظر الی اللّه فاعلم بأن اتی القضآء و امضی ما نزل فی الواح مالک الأسمآء و اخرجوا الغلام من ارض السّرّ بظلم مبین و لمّا خرجنا بکت علینا من کلّ الملل و ظهر فزع الأکبر فی ذلک الیوم العظیم و ما مررنا علی شجر و حجر و ارض و مدر الّا و قد اودعنا فیه سرّ من اسرار اللّه المهیمن العزیز القدیر فسوف یظهر بالحقّ و انّ ربّک لعلیم و حکیم و قد نزلت فی کلّ حین آیات و ظهرت فی کلّ آن بیّنات استضآءت منها وجوه اهل ملإ الأعلی تاللّه بها استجذبت افئدة المقرّبین انّا وجدنا اهل السّموات فی سرور مبین و حزن عظیم امّا الحزن بما ورد علینا فی سبیل اللّه و امّا السّرور بما رأوا اشراق شمس الاستقامة عن افق العظمة و الکبریآء کذلک فصّلنا لک تفصیلاً عمّا ورد علینا من الغافلین و کنّا طایراً فی هوآء الاشتیاق الی ان وردنا فی شاطئ البحر اذاً استوی بحر الأعظم علی الفلک و جرت علی البحر الأبیض و سرنا الی ان بلغنا مقابل مدینة الّتی سمّیت بالاسکندریّة قد دخل علینا فتی من اهل الابن و حضر تلقآء الوجه بکتاب عربیّ مبین الّذی کتبه احد من اسقف النّصاری وجدنا منه رایحة رحمة ربّک العزیز العظیم و قد امرنا عبد الحاضر لدی العرش بأن یرسل الیک صورة کتابه لتعرف کیف قلّبه قدرة ربّک و اخذه بأیدی الفضل و جعله منقطعاً عن العالمین فکّر ثمّ انظر فی تلک الأیّام الّتی احاطتنا البلایا انّه اشتعل بنار حبّی و ذکری علی شأن ما منعته القضایا کأنّه خلق من کوثر رحمة ربّک الغفور الرّحیم ینبغی لکلّ نفس بأن یکون ثابتاً فی حبّ مولاه بحیث لا یمنعها ما یظهر فی الابداع کما ما منعته هذه الفتنة الدّهمآء و استضآء فی ظلمتها کذلک کان ربّک مقتدراً علی ما یشآء و انّه لهو الحاکم علی ما یرید لو نذکر لک کلّ ما ورد علینا لتحزن ولکن فاعلم بأنّا نکون فی فرح مبین و فی کلّ ما ظهر لحکمة فسوف یظهرها اللّه بالحقّ و یحیی العالم بهذا المآء الّذی عذب منه الکوثر و السّلسبیل قد ارسلنا الیک الواحاً ما ذکر فیها اسم احد فاعط کلّ واحد منها لمن تجد فی وجهه نضرة الغلام و ما سترنا الأسمآء الّا لحفظ انفسهم و ربّک بکلّ شیء علیم

مخصوص ارض کاف لوح ارسال نشد ما هذا الّا لحکمة فسوف نرسل ولکن شما خبر بفرستید

* * *

جناب آقا سیّد باقر فی ارض الیآء

هو البدیع الأقدس الأعلی

ان یا عبد قم و ناد بین العباد بالحکمة و الموعظة قل یا قوم هل ینبغی لأحد بعد ظهور اللّه و سلطنته بأن یتمسّک بشیء عمّا خلق بین السّموات و الأرض لا فوجمال اللّه المشرق المنیر و هل یلیق لنفس بعد اشراق الشّمس و وقوفها فی قطب الزّوال بأن یتکلّم عن المرآة ولو یکون مرآةً حقیقیّةً لا فونفس اللّه العلیم الحکیم قل المرآة افتخارها بما تجلّی علیها الشّمس من انوارها و هذا التّجلّی یکون فیها و یظهر منها ان لن یحول بینها و بین مجلّیها حجبات النّفس و الهوی و کذلک کان الأمر ان انتم من الشّاهدین و بعد الحجاب لن یحکی عن سلطان الشّمس ابداً و ینقطع عنها انوار اللّه و فضله و عنایة اللّه و احسانه و هذا من عندها لأنّها احالت بینها و بین الشّمس ما منعها عن انوار اللّه العزیز الرّحیم قل لو تقابلنّ الیوم مرایا الموجودات کلّهنّ هذه الشّمس الّتی اشرقت عن افق القدس لینطبع فی کلّهنّ تجلّی اللّه المهیمن العزیز القدیر و هذا التّجلّی یبقی فی اقبالهنّ الی الشّمس و بعد الاعراض یرجع النّور الی مقرّه و ینتهی المخلوق الی شکله و مثله ان انتم من العارفین قل اللّه خلق المرایا کما خلق کلّ شیء و یخلق کیف یشآء بأمر من عنده و انّه لهو المقتدر القدیر و قدّر لکلّ اسم مقادیراً فی ملکوت الأسمآء یرفع و ینزل و کذلک یمحو اللّه ما یشآء و یثبت و عنده علم کلّ شیء فی الواح عزّ حفیظ قل انّ قیام کلّ شیء باللّه و قیامه بنفسه لو انتم من الشّاعرین و انّ ضیآء کلّ شیء بضیآء الشّمس و ضیائها بنفسها ان انتم من الموقنین قل انّ افتخار کلّ اسم بموجده و افتخاره بنفسه المهیمن العلیم الحکیم یا قوم لا تشرکوا باللّه و لا تتّخذوا لأنفسکم ارباباً من دونه اتّقوا اللّه یا قوم و لا تعتدوا فی امر اللّه و لا تکوننّ من الظّالمین قل الیوم کلّ شیء فی حدّ سوآء بحیث رفع الفرق عن بین الموجودات فمن اقبل الی اللّه فهو من اعلی الخلق و من اعرض فلیس له ذکر عند اللّه الملک الجمیل و انّما المرآة الیوم من انقطع عن نفسه و هواه و توجّه الی مقرّ القدس هذا المنظر المشرق المنیر و من دون ذلک لن یصدق علیه حکم الوجود فی جبروت البقآء فکیف هذا المقام ان انتم من العالمین قل یا قوم فانظروا مرایا الظّاهرة لو تقابلونهنّ الشّمس لتشهدنّ فیهنّ هیئتها و بعد انحرافهنّ لن تجدوا فیهنّ اثراً من الشّمس کذلک یعلّمکم قلم الأمر لئلّا تزلّ اقدامکم علی الصّراط و هذا من فضلی علیکم و انا الفضّال القدیم و کذلک فانظروا فی مرایا الأسمآء لتکوننّ من الرّاسخین ولو انّ المرآة تدّعی فی نفسها رتبة الشّمس و مقامها ولکن الشّمس تعرف بأنّها تکذب فی نفسها کما نزّل حکم ذلک من قبل ان انتم من الشّاهدین

و للخلق عند اللّه مراتب شتّی و منهم من یبعثه اللّه فی ملکوت الأسمآء و یشتهر اسمه بین العالمین و له مقام عند ربّه علی ما هو علیه ان لن یتجاوز عن حدّه و یکون مستقرّاً فی ظلّ الاثبات و ان یزلّ قدمه لیرجع فی الحین الی اسفل السّافلین انّ الّذین تسمع اسمائهم عن کلّ نفس و لن تجد منهم ما تستقرّ به افئدة الّذینهم آمنوا و لن یظهر منهم آثار اللّه الخالق البارئ القدیم اولئک بعث اسمائهم من دون کینوناتهم و فی ذلک لحکمة لا یعقّلها کلّ جاهل بعید و منهم من یبعث اللّه کینوناتهم من دون الأسمآء کما تشهد الّذین یستضیء وجوههم و یهبّ منهم روایح القدس ولکن لن یعرفهم الّا کلّ فطن بصیر یمشون بین النّاس کأحد منهم و فی قلوبهم تستدفّ حمامة الذّکر فی شوقهم الی اللّه و اشتیاقهم الی مقرّه المقدّس المنیع و عرّفنا الکلیم من قبل واحداً من هؤلآء اذاً تحیّر فی نفسه و کان من المتحیّرین و عندنا علوم لو نکشف حرفاً منها لتضطرب افئدة الموحّدین و منهم من یبعث اللّه اسمه و کینونته و کلّ ما فیه کذلک فصّلنا لک الأمر لتعرف کلّ نفس فی حدّها و شأنها و تکون من المتبصّرین و لو انّا نفصّل مقامات البعث و مراتبه علی ما قدّرنا له لتطّلع بکلّ الأسرار ولکن لکلّ ذکر میقات عند ربّک و اذا جآء الوعد ینزل من جبروت قدس رفیع قل ان یا مظاهر الأسمآء لا یغرّنّکم الدّنیا بغرورها و لا الأسمآء برفعتها خافوا عن اللّه و لا تستکبروا علی الّذی خلقکم بقوله المحکم البدیع ان افتحوا ابصارکم لتعرفوا شأنکم و الّذی خلقکم من مآء مهین اتّقوا اللّه و لا تفتروا علی اللّه بارئکم و لا ترتکبوا الفحشآء فی انفسکم الّا تحرموا ذواتکم عمّا قدّر لکم من لدن مقتدر علیم

و انّک فانظر ملأ البیان و حجباتهم و بما تمسّکوا بعد الّذی امرناهم بأن لا یتمسّکوا حین الظّهور بشیء عمّا خلق بین السّموات و الأرضین قل ان تکفروا بهذا الأمر فما حجّتکم فی ایمانکم بظهور قبلی الّذی سمّی بعلیّ قبل نبیل ایّاکم ان لا تحرموا انفسکم عن الّذی بأمره نزّلت الآیات فی کلّ عهد و ظهرت قدرة اللّه و احاطت رحمته العالمین اتّقوا اللّه ثمّ انظروا بطرف اللّه الی اصل الأمر و ما حقّق به کلّ امر حکیم و کنتم من قبل استدللتم لدونکم فی امرکم بآیات اللّه المنزل العزیز الکریم تاللّه قد نزّلت فی تلک الأیّام معادل ما نزّل من قبل علی المرسلین و انتم لو تکفرون بها فما الفرق بینکم و ملل القبل الّذینهم کفروا باللّه فی یوم شقّت فیه السّحاب و اتی اللّه بسلطانه و قضی الأمر من لدن مقتدر قدیر یا قوم ان ارحموا علی انفسکم و لا تدحضوا الحقّ بما عندکم و انّ هذا لظلم عظیم ان اخرقوا سبحات الجلال بسلطان اسمی الغالب المحیط فیا لیت کنتم مطّلعاً بأصل الأمر تاللّه کلّ ما سمعتم فی غیری هو من عندی و ما اطّلع بذلک الّا نفسی العلیم الخبیر و انتم لو تنظرون الی الأمر بعیون طاهر منیر لتعرفوا ما لا عرفتم من قبل و تجدنّ انفسکم علی استقامة عظیم و انّک انت یا عبد دع الأحجاب عن ورائک ثمّ ذکّر النّاس فی هذا الأمر و لا تخف من احد فتوکّل علی اللّه العزیز الجمیل قم علی الأمر ثمّ ناد بین العباد و لا تکن من الصّابرین و انّ هذا خیر لک عن کلّ ما یطلق علیه اسم شیء و بذلک یشهد کلّ شیء ان انت من الشّاهدین

فیا الهی و سیّدی و محبوبی انت تعلم بأنّی ما قصّرت فی تبلیغ امرک و اظهرت لعبادک اعظم ما عندهم امراً من عندک و انّک انت المقتدر المرید اذاً یا الهی فافتح عیونهم ثمّ طهّر قلوبهم لیعرفنّ نفسک و ینقطعنّ عن دونک و انّک انت ذو الفضل العظیم

* * *

قد نزّل لعلیّ اکبر الّذی هاجر الی اللّه و دخل تلقآء العرش و کان من الفائزین

هو الغنیّ باسمه الأبهی

ان یا علیّ اسمع ندآء اللّه ربّک عن یمین العرش بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم و قد بعثنا الرّسل من قبل و ارسلناهم الی الّذین هم فرّطوا فی امر اللّه لیهدینّهم الی مقرّ قدس محمود و من النّاس من کفر برسل اللّه و ما آمن بهم فی کلّ عصر و انقلب عن الوجه و کان من الّذین هم منقلبون و منهم من آمن ثمّ ارتقی الی مقام الّذی انفق روحه فی سبیل ربّه و کان من الّذین هم فی کلّ حین لیستعرجون و کم من رسول بلّغوا النّاس رسالات ربّهم و بذلک مسّتهم البأسآء و الضّرّآء الی ان قتلوا فی سبیل اللّه العزیز المتعالی المحبوب و استشهدوا علی شأن بکت علیهم کلّ الأشیآء بل ما کان و ما یکون و کلّما اشتدّت علیهم البلایا زاد اشتیاقهم بحیث ما استراحوا علی مقعد الأمن و بذلک یشهد عباد مکرمون و قضت الأیّام الی ان انتهت بسلطان الأیّام و ظهر جمال علیّ بالحقّ عن مطلع اسمه المکنون و قال یا قوم قد جئتکم عن مشرق الأمر ببرهان واضح و حجّة لایح من لدی اللّه العزیز المهیمن القیّوم یا قوم لا تکفروا بآیات اللّه و لا تکوننّ من الّذین هم استکبروا علی جمال القدم و کانوا ان یجحدون اذاً قام علیه العلمآء بأسیاف الرّدّ و البغضآء و نهوا النّاس بالتّقرّب الی شاطئ قدس مبروک و فی کلّ یوم اتّخذوا آیة فی الکتاب و روایة من الّذین هم مضوا من قبل و بها استدلّوا علی ردّ اللّه و مظهر نفسه و کذلک فسدوا و افسدوا النّاس و اتّبعوا ما امرهم هواهم کذلک نقصّ ما فعلوا لیطّلع به الّذین هم آمنوا فی تلک الأیّام و یکون ذکری للّذین هم یأتون الی ان کفّروه العباد فی کلّ البلاد الّا عدّة معدود فلمّا شهد الأمر کذلک وصّی هؤلآء الّذین هم آمنوا فی الواح عزّ مسطور و قال یا قوم انتم لا تفعلوا کما فعلوا الّذین هم اشرکوا باللّه و حاربوا بنفسی و کفروا بآیاتی و کذّبوا حجّتی المهیمن العزیز المشهود و ان یأتیکم احد لا تحتجبوا بواحد الأوّل و لا بالمرایا و لا بکلّ ما خلق بین السّموات و الأرض ایّاکم ان لا تفرّقوا کلمة اللّه العزیز المحبوب تاللّه انّه لنفسی و بهائی و عظمتی و سلطانی و ما فی البیان ذکر له و دلیل علیه ان انتم توقنون یا قوم لا تفعلوا به کما فعلوا ملّة الفرقان علی نفسی المظلوم و یا قوم اذا سمعتم ذکره حین سجودکم او رکوعکم او طوافکم حول البیت فاقطعوا عمّا کنتم علیه ثمّ اسرعوا الیه لأنّ فی ذلک الیوم لن یقبل عمل الخلایق الّا بعد اذنه و عرفان نفسه العلیّ المقتدر المحمود تاللّه انّ الأعمال کلّها حقّقت بکلمة الّتی جرت من قلمه القیّوم و کلّ شیء خلقناه لنفسه و بشّرناه لظهوره فی کلّ الألواح و فی لوح محفوظ و بلّغ العباد ما اراد الی ان قاموا علیه و قتلوه بظلم الّذی بکت علیه الأشیآء و ناح روح القدس و ضجّت افئدة الّذین هم کانوا فی حول العرش ان یسبّحون فیا لیت ما خلقت الدّنیا و ما فیها و ما ظهر هذا الظّلم الّذی به ناح اللّه علی عرش الکبریآء و شقّ ثیاب الاصطبار کلّ ما کان و ما یکون فیا لیت ما ولدت من امّی و لمّا وُلدتُ ما رُضعت فلمّا رُضعت ما کبر اشدّی لئلّا سمعت ما ورد علی جماله المقدّس المطهّر المتعالی العزیز المحبوب و قضت الأیّام الی ان وقع امر الشّین اذاً افتروا علینا عباد الّذین هم کفروا و نسبوا هذا الأمر بنفسی و اخذونی بالظّلم و طرحونی فی السّجن اربعة اشهر معلومات و ورد علیّ فیه ما لا یحصیه احد و یعجز عن احصائه المحصون فلمّا تمّت میقات السّجن بما قدّر علی الواح قدس محفوظ اخرجونی عنه و اطردونی مع اهلی عن الوطن فی ایّام الشّتآء الّتی فیها اشتدّ البرد علی شأن کان الزّمهریر استبرد منه و ورد علینا ما لا یذکر بالبیان و ما اطّلع به الّا اللّه العزیز العالم القیّوم و قطعنا السّبیل الی ان وردنا العراق و سکنّا فیه اشهر معدودات و ما وجدنا رایحة الأمر من الأشطار و لا من المدینة الّتی کنّا فیها اذاً بکت عین سرّی و جهری و کان اللّه شهیداً علی ما اقول ولکنّ النّاس هم لا یشهدون و کلّما خرجت عن البیت و مررت علی اعین النّاس کانوا ان ینظروا علیّ نظر المغشیّ و یحرّکوا رؤوسهم مستهزئاً علی نفسی الغریب المغموم و اشتدّ الأمر الی مقام ضاقت علیّ الأرض و کنّا فی تلک الحالة فی اشهر معدود و فی تلک الأیّام ما سمعنا ذکراً من الأحباب و ما وجدنا رایحة الحبّ من احد الّا علی قدر مقدور و اخذ السّکر کلّ من دان بالبیان و اخذهم الاضطراب علی شأن ستروا وجوههم عن الأحباب و الأعدآء و اتّخذ کلّ نفس لوجهه نقاباً حفظاً لنفسه الّا قلیل من عبادنا الشّکور تاللّه ما وجدنا احداً لینصر دین اللّه و امره و شهدنا نار اللّه مخمودة فی الصّدور اذاً قمنا بنفسنا علی الأمر و کشفنا الوجه و اشرقنا عن افق القدس بسلطنة اللّه المهیمن القیّوم و فتحنا باب البیت علی وجه من فی السّموات و الأرض و نصرنا الأمر بشأن لا ینکره الّا کلّ منکر مردود الی ان ظهرت رایات الأمر فی کلّ البلاد و اشتعلت النّار فی صدور الّذین هم انقطعوا و کانوا من الّذین هم منقطعون فلمّا اشتهر امر اللّه و ظهر برهانه و لاحت حجّته و احاطت آثاره و تمّت کلمته و علت سلطنته و اشرق وجهه اذاً قام علیّ الحزبان حزب من الأحبّآء و حزب من الأشقیآء و کم من لیالی نامت العیون و ما نامت اهلی خوفاً لنفسی و یشهد بذلک کلّ من سکن فی العراق ان انتم تسألون و بلغ الأمر الی مقام قام علیّ کلّ الملل بکلّ الحیل و قمت فی مقابلة هؤلآء وحده و نصرت اللّه ربّی مرّة بلحظاتی و مرّة بلسانی و مرّة بیدی و مرّة بنفحات قلبی و مرّة بجنود الوحی و الالهام و مرّة بنفس اللّه المقتدر العلیّ الحکیم و ما استنصرت من احد فی سبیل اللّه ربّی و یشهد بذلک کلّ نفس و عن ورائها لسان اللّه الملک الصّادق الأمین و فی تلک الأیّام اضطربت انفس المحبّین لنفسی علی شأن کانوا ان یصیحنّ فی بیوتهم لابتلائی بین ایادی المشرکین ثمّ ارتفعت صریخ اهلی عن البیت فی کلّ حین و انّ الغلام مرّة توجّه الی الحرم بلحاظ هاطل شدید و قلت یا امآء اللّه ان اسکنّ علی مقاعدکنّ ثمّ اصبرن و اصطبرن لوجه اللّه المقتدر العزیز البدیع و مرّة توجّهت الی حزب اللّه و امرناهم بالسّکون و الوقار و منعناهم عن الاضطراب و کذلک کنّا عاملین و انّی بنفسی ما توقّفت فی نصرة امر اللّه فی حین و ما تداهنت مع احد و کنت مشرقاً بین الأعدآء بأنوار قدس منیر و من المشرکین من نادی بأنّه یؤخذ فی تلک الأیّام و یرسل الی ملک العجم لیفعل به ما یشآء و منهم من قال بأنّه یقتل فی تلک الأرض و منهم من قال فسوف یأخذونه مع اهله و یذهبون بهم الی دیار اخری و منهم من ینادی سیغرقونهم فی الشّطّ و کذلک کانوا قائلین فواللّه فی تلک الأیّام تحیّر فی امری اهل ملإ الأعلی و کلّهم نزلوا عن مقاعدهم القصوی و کانوا قائماً فوق رأسی و ناظراً الی هیمنتی و سلطانی و سامعاً ما یخرج من فمی من کلمات اللّه و آیاته بین ملإ المشرکین و کان الغلام یمشی بین النّاس و ینطق ما نطق الرّوح فی صدره جهرة من غیر ستر و حجاب کما سمعتم و کنتم من السّامعین و فی حین الّذی کنت ماشیاً بین العباد یمشی ملکوت اللّه قدّامی و جبروته عن یمینی و سلطانه عن یساری و قدرته عن ورائی ولکنّ النّاس کانوا غافلاً عن کلّ ذلک لأنّهم احتجبوا ابصارهم فی حجبات غلیظ الّا عدّة احرف حبّ نفسی العلیّ العظیم فوالّذی نفسی بیده لو اذکر ما ورد علیّ فی یوم الّذی خرجت وحده عن البیت و کنت ذاهباً الی محضر الظّالمین الی ان دخلت علیهم بسلطان مبین لتحترق اکباد الّذین هم یجدون رایحة اللّه عمّا ینزل من عنده و لذا سترنا ذکره و امسکنا القلم عنه و اودعناه فی مشیّة اللّه المقتدر العلیم الی ان یأتی زمانه و یجری من قلم مقتدر قدیر و کنّا فی تلک الحالة الی ان ارفعنی اللّه بأمره و نصرنی بنفسه و خسر الّذین هم کفروا و اشرکوا و کانوا من المنکرین و حضر بین یدی العرش احد من الوزرآء برسایل عدید و ذکر تلقآء الوجه ما ذکر و حقّق حکم الخروج و خرجنا عن المدینة بسلطنة اللّه المقتدر العلیّ الغالب القدیر و هبّت روایح الاعزاز عن کلّ الجهات و اشتهر امر ربّک الرّحمن الرّحیم و خضعت کلّ الوجوه لوجه اللّه و ذلّت کلّ النّفوس لسلطانه و کذلک کنّا من الشّاهدین فلمّا شهدوا الّذین کان فی قلوبهم غلّ الغلام فی سرّ السّرّ بأنّ ما مسّنی الضّرّ فی ظهوری بین العباد و اعلائی فی البلاد ندموا عن سترهم و حجابهم و قاموا علیّ بمکر الّذی تاللّه الحقّ لن یقاس بمکر الأوّلین و الآخرین و فی کلّ الأحیان لدغونی کالثّعبان و یشهد بذلک لسان الرّحمن علی عرش عظیم و انّا لمّا اشهدناهم علی ما هم علیه ترکنا الأمر و لذا مسّتنا الضّرّآء الی ان وردنا فی هذا السّجن البعید و بعدما وردنا فی هذه الأرض کان اللّه محصی ما ورد علینا من الّذین هم خلقوا بأمر من لدنّا و حفظناهم عن ضرّ کلّ ذی ضرّ عنید الی ان افتوا علی قتلی من دون بیّنة و لا حجّة مبین و بلغ الأمر الی مقام خرجت عن بین الأحباب کلّها لیخمد نار الحسد فی قلوب المبغضین فلمّا خرجنا عن بینهم و شهدوا انفسهم مأیوساً عمّا ارادوا قاموا علی الافترآء کذلک قصصنا حرفاً من قصص الغلام و اختصرنا فی الذّکر لئلّا یکسل انفس القارئین و الّذین اوتوا بصائر الحدید یعرفون عمّا اذکرناه فی اللّوح ما لا کشفناه لهم لأنّهم یخرجون من التّلویح حقایق التّصریح و یکفیهم الاشارة فی البیان من لدن علیم حکیم و اذاً فی قعر هذا الجبّ فی هذا السّجن انادی احبّآء اللّه المخلصین لعلّ یقومنّ علی نصر الغلام و یخرجنّه عن هذا البئر العمیق

و انّک انت یا علیّ قبل اکبر خذ هذا اللّوح ثمّ ارجع الی دیار اللّه لعلّ النّاس یطّلعنّ بما ورد علی هذا المظلوم من هؤلآء الظّالمین و ما النّصر الّا من عند اللّه ینصر من یشآء بسلطانه و انّ نصره کان علی المؤمنین قریب فطوبی لک یا عبد بما هاجرت عن نفسک و سافرت الی اللّه و دخلت مقرّ عرش ربّک العلیّ الحکیم و حضرت تلقآء الوجه و کنت من الّذین هم فازوا بلقآء اللّه العزیز الجمیل فسوف یظهر اللّه اجر ما حملت فی سبیله و انّه لا یضیع اجر المحسنین ان تکون مستقیماً علی حبّ اللّه و امره و تکون من الرّاسخین و ان وجدت فی کلّ مدینة مقبلاً الی اللّه ذکّره من قبلی لأنّ رحمتی سبقت العالمین و من دون ذلک دعهم بأنفسهم و احترز منهم ثمّ اتّخذ فی ظلّ عصمة ربّک مقاماً امین و اذا وردت فی الخآء ان احضر محضر اسمنا محمّد ثمّ اذکر له ما سمعت و عرفت من نبإ الغلام علی صدق مبین کذلک امرناک بالحقّ لتکون من العاملین ان یا علیّ عاشر مع النّاس بروح اللّه و ریحانه ثمّ اتّحد مع الّذین تجد فی قلوبهم حبّ اللّه ربّک و ربّ العالمین زیّن لسانک بالصّدق ثمّ قلبک بالذّکر ثمّ ایدیک بالأمانة ثمّ نفسک بالتّسلیم و وجهک بالخشوع و جسدک بالخضوع کذلک نصحناک حینئذ بالحقّ اذاً خذ ما امرت به من لدن مهیمن قدیر ایّاک ان لا تحزن فی شیء و ان یصبک الضّرّآء ذکّر ما ورد علی نفسی ثمّ اصبر و کن من الصّابرین فسوف یبدّل اللّه الضّرّ لمن یشآء و ینزل علیه من فضله ما یرید و انّه لأقدر الأقدرین و الرّحمة الّتی تهبّ عن جهة العرش علیک و علی عباد اللّه الموقنین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

باسمی البهیّ الأبهی

ان یا علیّ فاشهد بأنّی ظهور اللّه فی جبروت البقآء و بطونه فی غیب العمآء و جمال القدم فی ملکوت البهآء و ساذج الرّوح فی قمص الأعلی و کلّ خلقوا بأمری و یطوفنّ فی حولی و کلّ بأمری لمن العاملین و کلّ سجدوا لوجهی و تمسّکوا بذیل عنایتی ولو لن یستشعروا بذلک فی انفسهم فی هذا الهیکل البدیع قل انّ هذه لنقطة الّتی منها فصّلت کلمات اللّه و ظهرت صحایف قدس تجرید و الواح عزّ حفیظ قل انّه لکلمة اللّه الّتی منها ظهرت النّقاط و الیها اعادت ثمّ بها تحدث فی الحین قل انّ منها ظهر البرهان فی کلّ الأعصار و تمّت کلمة اللّه و حجّته علی العالمین قل انّه لو یظهر بحرف لیکون ابدع عن کلّ ما ذکر فی الملک فی ازل الآزال و عن کلّ ما جری من القلم علی الواح عزّ مبین قل تاللّه انّها لأحلی عن کلّ ما تکلّمت بها السن القدس و تنطّقت بها اهل ملإ الأعلی و تفوّهت بها خلف سرادق العصمة اهل لجج المسبّحین قل تاللّه بنغمة منها تغرّدت الورقآء علی الأفنان و لاح برهان الرّحمن بسلطان عظیم قل یا ملأ المغلّین قد جآءکم عذاب اللّه و قهره اذاً موتوا من نار الّتی احدثها اللّه فی نفوسکم ثمّ اجعلوا اصابع الاعراض فی آذانکم ثمّ ارجعوا الی اسفل النّار فی قعر الجحیم قل انّها لصاعقة اللّه قد ظهرت من غمام القدرة و معها شهاب مبین لیمنع الشّیاطین عن استماع هذه الأسرار الّتی کانت تحت حجاب القدرة و یبعّدهم عن التّقرّب الی اللّه العزیز الحمید قل تاللّه لیس لأحد مفرّ فی هذا الیوم الّا بأن یؤمن بهذا البرهان اللّایح الکریم و هذه الحجّة الکافی الأتمّ البدیع المنیع او یکفر بحجج اللّه من قبل و آیاته و رسله و صفوته ان انتم من العارفین قل لن یقبل اللّه الیوم من احد شیئاً ولو یسجده فی ابد الآبدین او یذکره بکلّ ما نزل من سمآء العزّ فی زمن المرسلین الّا بأن یدخل فی هذا السّرادق الّذی ارتفع بالحقّ و دخل فی ظلّه اهل ملإ العالین و من لن یدخل فی ظلّ هذا الوجه فقد خرج عن ظلّ اللّه و لن یستثن عن هذا الحکم احد من العالمین قل انّا کنّا بینکم فی سنین من الدّهر و استرنا وجهنا عن کلّ بصر بصیر لئلّا یعرفنا من احد من اهل الأرض و کان اللّه علی ذلک شهید و علیم فلمّا عادوا المشرکون ارفعنا برقع السّتر عن وجه الجمال و اظهرناه کالشّمس فی قطب الزّوال فتبارک اللّه موجد الخلایق اجمعین قل قد جآءت الفتنة من شطر اللّه المقتدر المتعالی العظیم و قد ظهر المیزان بالعدل و به یوزن کلّ الأعمال ان انتم من الشّاهدین قل یا ملأ الأرض ان تریدوا ان تسمعوا نغمات اللّه فاسمعوا هذه النّغمات البدیع الملیح و ان تریدوا ان تشهدوا جمال اللّه فاشهدوا هذا الجمال العزیز المنیر قل تاللّه لن یقدر الیوم احد ان یسمع ندآء اللّه الّا بأن یطهّر اذنیه عن کلّ ما سمع من النّاس و یحرق الحجبات بأسرها و یدع الدّنیا و من علیها فی ظلّه اذاً یقدر ان یقرب بسدرة العزّ و یسمع ندآء اللّه عن نار المشتعلة من هذا الشّجر المرتفع المنیع

ان یا علیّ قل تاللّه انّ الرّوح قد رجع بالحقّ فی هذا الجمال الأزلیّ الأبدیّ السّرمدیّ الصّمدیّ الأحدیّ القدمیّ و یدعوکم الی اللّه العلیّ و بما نزل فی البیان من لدن سلطان عزّ عظیم و یبشّرکم برضوان اللّه و یهدیکم الی شاطئ قدس کریم فاستبقوا یا قوم بهدایة اللّه و لقائه و لا تفعلوا به کما فعلتم برسل اللّه من قبل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکوننّ من المفسدین و یا قوم لا تمنعوا غمام اللّه عن فیضه و لا نسمة اللّه عن هبوبها و لا جماله عن هذا الطّراز المنیر اذاً فأنصفوا فی انفسکم یا ملأ البیان ان لن تؤمنوا بهذه الآیات فبأیّ شیء آمنتم من قبل ان انتم من المنصفین هل ترضون فی انفسکم بأن تفعلوا بمثل ما فعلوا امم الفرقان فوا حسرة علیکم یا ملأ الغافلین أ نسیتم حین الّذی جآءکم سلطان الرّسل باسم علیّ بالحقّ و معه بیضآء منیر و کتاب مبین و لوح عظیم اذاً قاموا علیه المشرکون باعراض الّذی لن یقاس بشیء عمّا خلق بین السّموات و الأرضین و فعلوا به ما لا اقدر علی ذکره و لن یقدر ان یسمعه اذن الموحّدین کذلک نلقی علیک عمّا قضی من قبل لعلّ النّاس یستشعرون فی انفسهم و لن یفعلوا بعبده ازید عمّا فعلوا و یکوننّ من الرّاجعین الی اللّه الّذی الیه منقلبهم و مثواهم فی یوم الّذی فیه تحشر الخلایق اجمعین

ان یا فارس الجلال ذکّر للعباد ما اشهدناک فی سفرک حین الّذی سافرت عن مشرق العمآء الی مطلع البقآء فی رفارف الأعلی و کنت بحبل القدس فی هوآء الرّوح متحرّکاً قل انّا سافرنا الی ان بلغنا ورآء جبل المسک فی بقعة السّنا شهدنا قوماً من المقدّسین حول هذه البقعة علی اسم من الأسمآء موقوفاً و کانوا ان یقدّسوا اللّه عمّا ظهر فی عوالم الأسمآء و الصّفات و عن کلّ ما یعرفه اعلی حقایق الممکنات مجموعاً اذاً قمنا فی مقابلة عیونهم و مکثنا بینهم و تجلّینا علیهم بطراز اللّه و کذلک کان الأمر فی وادی العزّ بالحقّ مقضیّاً و کنّا فی تلک الحالة فی المدّة الّتی لن یحدّ بالقلم بما سبقت رحمتنا بالفضل علی العالمین جمیعاً لعلّهم یلتفتون بالّذی کانوا ان یقدّسوه فی ایّامهم و یعرفون بارئهم و مولاهم بعد الّذی کانوا ان یدعوه فی کلّ زمن قدیماً فلمّا وجدناهم متمسّکاً بحبل الأسمآء و غافلاً عن سلطان المسمّی سترنا الوجه عنهم و عرجنا عن بینهم و امضینا عنهم الی ان وردنا فی فاران القدس ورآء جبل الیاقوت فی بقعة قدس محبوباً اذاً وجدنا قوماً کانوا ان یعبدوا اللّه بقیامهم و قعودهم و رکوعهم و سجودهم و توجّهنا الیهم بجمال قدس مشهوداً لعلّ یعرفون مولاهم القدیم و یشرّفون بلقائه و یدخلون فی ظلّ کان الوجه فیه کالشّمس عن افق العزّ مشروقاً فلمّا وجدناهم متمسّکاً بحبل العبادات و غافلاً عن سلطان الممکنات الّذی بحرف منه شرّعت شرایع الأمر فی انهار الحکم اذاً ترکناهم فی هواهم و عرجنا الی مقاصد قدس مستوراً و سیّرنا فی هوآء القرب الی ان وصلنا الی منتهی المقام فی الامکان وادی عزّ مبروکاً وجدنا قوماً من الموحّدین و کانوا ان یوحّدوا اللّه فی السّرّ و الجهر و یشهدوا صنع اللّه فی آفاق الممکنات و انفسهم و کذلک کان الأمر بالحقّ مشهوداً کأنّهم بلغوا فی التّوحید الی غایة القصوی مقام الّذی لن یطیر فوقه اجنحة اولی النّهی الّا ان یشآء اللّه ربّک و ربّی و ربّ العالمین جمیعاً و کأنّهم ما شهدوا من شیء الّا و قد شهدوا اللّه علیه مستویاً و قیّوماً و استقرّوا علی اعراش المشاهدة و المکاشفة و اکراس عزّ تفریداً و کانوا فی ذلک المقام الی ان جآءهم الامتحان و الافتتان بما قدّر فی الألواح و کان من قلم القضآء علی لوح الأمر مرقوماً اذاً هبّنا علیهم بأنفاس الرّحمن و ارسلنا الیهم رایحة القمیص من هذا الغلام لعلّ یجدون هذه النّفحات الّتی کانت عن رضوان اللّه مرسولاً و وجدناهم فی صقع الغفلة عن هذه المرسلات الّتی بنفحة منها تقلّبت الموجودات الی ساحة قرب محموداً و بعد ذلک وردنا بنفسنا الحقّ بینهم بجمال قدس محبوباً لعلّ بوارق الوجه تذکّرهم و تهدیهم الی الّذی کانوا ان یوحّدوه فی ایّامهم و تدخلهم فی لجّة الوصال مقام الّذی کانت اعین المقرّبین عن فراقه مدموعاً و مکثنا فوق رؤوسهم شهوراً غیر معدوداً و سنیناً غیر محدوداً و ما وجدناهم فی اقلّ من الذّرّة علی شعور کذلک احصینا اعمالهم فی هذا اللّوح الّذی کان علی فخذ اللّه حینئذ منصوباً فلمّا سبقت رحمتنا العالمین ما ترکناهم و حرّکنا بعد اولی عن فوق رؤوسهم و توجّهنا الی مقابلة عیونهم و صبرنا و مکثنا فی ذلک المقام فی مدّة الّتی کانت عن تحدید العالمین مرفوعاً لعلّ لا یحرموا عمّا خلقوا له و کانوا ان یوحّدوه فی ایّامهم و فی سنین معدوداً اذاً وجدناهم فی سکر من الأمر و غفلة عن الّذی کانوا بحرف منه فی عوالم الأسمآء مخلوقاً فلمّا وجدناهم فی تلک الحالة بکینا علیهم و علی وحدتی و غربتی و مضینا عنهم کمضی الصّبا عن رضوان قدس معموراً الی ان وردنا فی وادی النّبیل هذا المعین الّذی منه یجری السّلسبیل علی هذا الاسم الّذی منه ظهرت ملکوت الأسمآء و کان عن وصف العالمین منزوهاً و وجدنا قوماً استقبلونا بوجوه عزّ درّیّاً و بهیاکل قدس احدیّاً و کان بأیدیهم اعلام النّصر و کان مکتوب علیها من قلم یاقوت حمریّاً تاللّه هذه لأعلام نصر اللّه الّتی کانت بدوام اللّه فی ظلّ هذا الاسم مرفوعاً و اولئک کانوا ان یحبّوا اللّه فی سرّهم و جهرهم کأنّهم ما اطّلعوا بغیر ذلک و ما کان دونه عندهم مسموعاً و کانوا ان یعبدوا اللّه فی سرّ السّرّ علی هذا السّرّ المجلّل بالسّرّ علی الرّمز الخفیّ مرموزاً و کذلک اشهدناهم و احطنا امرهم الّذی کان فی کلمات اللّه ممدوحاً و کأنّ اعمالهم و انفسهم صارت نفس امر اللّه من دون فرق و فصل مفصولاً و کانوا ان یذکروا اللّه فی هذه الکلمة الأتمّ الأکبر الأعلی الأبهی فی هذا المقام الّذی کان عن الجهات مقطوعاً اذاً نادی المناد فسوف یبعث اللّه من یدخل النّاس فی ظلّ هذه الأعلام بسلطنة من عنده و قدرة من لدنه لیکون الفضل فی هذا الفصل عن رضوان الکلمة علی العالمین منزولاً کذلک نلقی علیک ما شهدناه فی سفرنا هذا لتطّلع بذلک علی الأسرار الّتی کانت فی سرادق الأمر خلف حجاب النّور بالحکمة مستوراً

قل یا قوم اتّقوا اللّه ثمّ اعرفوا الّذی جآءکم من قبل فی قمیصه الأخری ثمّ اسمعوا نغماته من هذه النّغمات الّتی کانت علی لحن اللّه بین العالمین مرفوعاً قل تاللّه ان لن تعرفوه فی هذا الجمال و لن تسمعوا آیاته فی هذه الآیات لن یصدق علیکم عرفان نفسه فی یوم الّذی جآءکم بالحقّ و یأتیکم بما وعدتم به فی الواح قدس محفوظاً قل یا قوم هذا غلام اللّه و عبده و خادمه و حجّته و سلطانه و جماله و عزّه و کبریائه و برهانه و دلیله و فضله علی اهل السّموات و الأرض و کذلک کان الأمر حینئذ من سمآء الأمر علی هذا اللّوح بالحقّ مسطوراً فمن شآء فلیسرع الی محضر اللّه بقلبه او برجله فمن شآء فلیرجع الی قهر کان من نار الکفر بأمر اللّه موقوداً هل یقدر احد بأن یعترض بهذه الآیات و یدّعی الایمان فی نفسه لا فوالّذی نفسی بیده بل یکون مشرکاً باللّه و آیاته و رسله و صفوته و بذلک یشهد هذا اللّوح الّذی ینطق بالحقّ و من ورائه لسان قدس مشهوداً

و ان یمسّک الذّلّ لاسمی فاصبر و لا تحزن و توکّل علی اللّه ربّک و انّه یکفیک عن العالمین جمیعاً و ان رأیت اسم اللّه جواد فانشر کتابک بین یدیه لیقرأه بقلبه و لسانه ثمّ ذکّره من لدنّا بذکر جمیلاً ثمّ ذکّر الّذی کان معه لیکون ذکر اللّه علیهما و علی النّاس بالحقّ مسبوقاً ثمّ ذکّر الّذین هم کانوا فی ارضک من الّذین هم آمنوا باللّه و کانوا علی الحبّ مستقیماً و الرّوح و النّور و البهآء علیک و علی من معک من کلّ صغیر و کبیراً

* * *

بسم اللّه الأقدس الأبهی

ان یا غفّاری ان یا ایّها الغریق فی بحر حبّی و الطّایر فی هوآء قربی و النّاظر الی وجهی فوالّذی انطقنی بذکره بفعلک تحیّرت افئدة اولی النّهی و طارت طیور العقول الی السّدرة المنتهی طوبی لک بما اخذک جذب ربّک المختار الی افق الّذی منه اشرقت شمس العظمة و الاقتدار ایّاک ان یمنعک الأحزان من ربّک الرّحمن او یقلّبک السّجن عن شطر اللّه المقتدر العلیم الحکیم و الحمد للّه مالک یوم الدّین

* * *

یصل الی فتح‌الأعظم فی ارض الف لیکون من العارفین

هو الباقی

ان یا فتح‌الأعظم انّا قد احصینا فی نفسک نصر نفسنا الحقّ و نفخنا فیک روحاً من القوّة و الاقتدار حین الّذی حضرت بین یدی العرش فی العراق و کان اللّه علی ذلک شهیدا فوجمالی لو انت ترید بقدرة الّتی اعطیناک لتقلّب العالمین الی وجه ربّک لتقدر بسلطان الّذی احاط العالمین جمیعا ان استقم فی امر ربّک و لا تضطرب من فتنة الّتی اضطرب منها کلّ من فی السّموات و الأرض بحیث وضع الامکان حمله و تری النّاس سکرآء علی ارض الفنآء و غبرآء فی برّیّة الوهم و الهوی و کذلک کان امر ربّک علی الحقّ شدیدا و انّا اردنا حین الّذی کنت تلقآء العرش بأن نلقی علیک من امر المقنّعة المغطّئة المحجّبة عن کلّ الأنظار ولکن صبرنا اتماماً لمیقات اللّه فلمّا تمّت المیقات اظهرنا منه رمزاً اذاً تزلزلت سکّان الأرض و انصعقت الطّوریّون علی سینآء الأمر و ضجّت افئدة اولی النّظر من هذا الفزع الأکبر و اظلمت کلّ شمس بازغ منیرا ایّاک ایّاک ان لا تمنع عن نفسک قدرة ربّک ثمّ اتّخذ فی ظلّ عصمة الأمر علی الحقّ الأکبر مقاماً رفیعا لئلّا یأخذک سهم الاشارات من اولی الکلمات و یمنعک عن رحیق الحیوان فی هذا الرّضوان الّذی کان عن یمین العرش مشهودا دع الاشارات عن ورائک ثمّ ارتدّ البصر الی منظر اللّه الأکبر لتعرف ربّک بنفسه و تکون من العارفین فی امّ الألواح من قلم اللّه مرقوما

ان یا کلمة الأمر فلمّا نزّلت جنود وحی اللّه بالرّوح الأعظم فی قمص الآیات اذاً ضاقت صدور اهل الاشارات و منعوا آذانهم عن نغمات ربّهم لذا جعلناهم عن شاطئ الفضل محروما اذّن النّاس بالحجّ الأکبر الی هذا الجمال الّذی تطوف فی حوله بیت اللّه الأعظم ثمّ الحّل و الحرم ثمّ هیاکل القدم الّذین ما سجدوا الّا لوجه الّذی کان عن افق القدس مشروقا ضع قدمک علی رأس الاشارات و عن کلّ ما یمنعک عن الورود فی ساحة عزّ محبوبا قم بقیام ربّک ثمّ انصر هذا المظلوم و لا تخف من الّذین یقولون ما لا یشعرون و یحسبون انّهم مهتدون لا فونفسی الحقّ اولئک لم یکونوا الیوم عند ربّک مذکورا أ نسیت ما القی الرّوح علیک حین الّذی دخلت علی سرادق الخلد مقام عزّ مبروکا تاللّه قد جآء فصل الأکبر و فصّل بین کلّ الذّرّات اذاً انصعقت الأرواح من کلّ نفس الّا عدّة وجه ربّک و هم هیاکل معدودا تاللّه لو ترتدّ بصر الّذی اعطیناک لتشهد بأنّ السّحاب یبکی علیّ و الغمام ینوح لی و السّمآء تحنّ لنفسی الّتی کانت بین العالمین مظلوما و ورد علیه ما لا یحصیه احد الّا اللّه ربّی و لو کشف الغطآء عن وجهه لتنقطع عن الرّوح و تصیح بین الأرض و السّمآء بصیحة کان علی الحقّ عظیما ولکن سترنا و صبرنا الی ان یأتی اللّه بأمره و یظهر طلایع النّصر اذاً ینصر الغلام بجنود الغیب کما نصره اوّل مرّة حین الّذی کان فی سجن الظّلم و اخرجه بالحقّ بسلطان من عنده و انزل علیه سکینة من لدنه و کان نصر ربّک بالحقّ قریبا قل یا قوم هذا الّذی منه استضآء کلّ الممکنات و طارت طیر الأمر الی مقام الّذی استظلّ فی ظلّها کلّ الذّرّات و هل ینکر هذا الفضل احد لا فوالّذی نفسی بیده الّا کلّ مبغض مردودا

قل یا قوم لا تتّبعوا هواکم ان اتّبعوا ملّة الرّوح و لا تجعلوا انفسکم بحجبات النّفس محجوبا فسوف تمنعون عن حبّ اللّه و مظهر نفسه و تدعون الی العجل و هذا من سرّ الغیب اخبرناکم به لتکوننّ من الّذین اوتوا بصر العرفان و کانوا علی الأمر خبیرا ایّاکم یا قوم لا تکفروا بآیات اللّه اذا نزلت بالحقّ و لا تحاربوا مع الّذی به استشرقت شمس العزّ عن افق عزّ منیرا و لا تبطلوا اعمالکم ثمّ انظروا فی کلمات اللّه لأنّکم خلقتم لاصغائها و انّها تستضیء بین کلمات النّاس کاشراق الشّمس بین انجم مبزوغا کسّروا اصنام التّقلید بقدرة ربّکم و ان وجدتم فی انفسکم من ضعف فاستقدروا بسلطانی الّذی کان علی العالمین محیطا قل یا ملأ البیان اذاً یتکلّم لسان اللّه فی افق الأعلی و یقول یا ملأ الأرض بأیّ حجّة آمنتم بعلیّ من قبل حین الّذی جآء بسلطان من الأمر و فی حوله من جنود عزّ مبینا ان کنتم آمنتم به بما نزّل علیه من جبروت البقآء آیات قدس بدیعا تاللّه هذا نفسی و تلک آیاتی ملأت الآفاق اشراقها فلم کفرتم بما آمنتم به و کنتم علی شفا حفرة من الاعراض بعد الّذی وصّیناکم فی کلّ الألواح بل فی کلّ سطر حفیظا بأن لا یحجبکم حین الظّهور شیء عمّا خلق بین السّموات و الأرض و انتم احتجبتم بکلّ شیء و اعرضتم عن جمال عزّ مشهودا ایّاکم یا قوم قوموا علی خدمة اللّه و امره ثمّ تدارکوا ما فات عنکم و کونوا علی صراط قدس مستقیما و یا قوم لا یغنیکم الیوم اموالکم و لا اولادکم و لا اعمالکم الّا بعد حبّی و کذلک نطق الرّوح عن جهة العرش ان انتم سمیعا

ان یا اسمی کذلک ورد علیّ من الّذینهم قاموا تلقآء وجهی و خلقوا بأمری و ما اطّلع بذلک الّا نفسی الحقّ و کان اللّه علی ذلک شهیدا و لو وجدنا ذا اذن واعیة لألقیناه ما یجعله بصیراً لیطّلع بما هو المستور عن انظر الغافلین جمیعا ان یا اسمی دع کلّ ما یحتجب به النّاس ثمّ ادع العباد الی رضوان الأعظم لعلّ یحدث فی قلوبهم ما یجذبهم الی جمال عزّ معروفا دع المشرکین و ما عندهم و لا تقعد مع الّذین تجد فی قلوبهم غلّ الغلام و لا تأنس بهم لأنّ مثلهم مثل الثّعبان بل اشدّ ضرّاً ان انت بذلک علیما فاجعل درعک حبّی و حصنک امری و ذکرک اسمی اذاً لن یضرّک السّموم و لن یحرقک النّار و لا یغرقک المآء و لن یؤثّر فیک نفس کلّ ملحد بغیّا تاللّه اذاً لو یجادلک کلّ من فی السّموات و الأرض لیجعلک اللّه غالباً علیهم بسلطانه الّذی کان علی الأمر قویّا ایّاک ان لا یمنعک شیء عن حبّ مولاک لأنّک سمعت ما لا سمع احد و رأیت ما شاخصت عنه ابصر کلّ غافل ممنوعا قل یا قوم انّ هذا لوجه اللّه اشرق فوق رؤوسکم أ تمنعون الأنظار عنه و انّ هذا لظلم علی انفسکم و کان الظّلم مذموما تاللّه انّ ملکوت اللّه یمشی قدّامکم اذاً فاسرعوا الیه و لا تکوننّ عنه محروما کذلک القیناک و الهمناک من حکمة الّتی کانت تحت قناع اللّه مکنونا

* * *

ان یا فتنة البقآء فانتظری فتنة اللّه المهیمن القیّوم بانّها سیأتیکم بالحقّ فها قد اتاکم حینئذ بالحقّ فاشهدون و انّها لفتنة یفصّل بین الکاف و النّون و یمیّز بین الکلّ من یومئذ الی یوم الّذی یظهر مرّة اخری فی ایّام بدع موعود بظهور غیب ذاته و کنه بقآئه فی سنة المستغاث و انّ هذا لحقّ محتوم و انّ ذلک من فتنة یأخذ کلّ الممکنات من کلّ غیب و شهود قل انّ ذلک من فتنة تضطرب فیها النّفوس و تذهل فیها العقول و تنفطر الاسرار ثمّ تنصعق بها ارواح المخلصون قل انّ ذلک من فتنة تنفطر بها سموات العلم و الحکمة و تنشقّ اراضی العزّ و القدرة ثمّ تندکّ بها جبال المجد و النّور قل انّ ذلک من فتنة یزلزل بها اعراش العظمة و ینقلب بها اهل سرادق الرّفعة ثمّ یتحیّر بها فی قدس البقآء ملأ الرّوح قل انّ ذلک لمن فتنة تظلم بها شموس الضّیآء و تخسف اقمار العمآء ثمّ تسقط بها فی سموات الامر انجم العلوم قل انّ ذلک من فتنة یمتحن اللّه بها کلّ الذّرّات ثمّ کلّ الموجودات ثمّ کلّ من فی الارضین و السّموات ثمّ کلّ العالمون و انّ ذلک من فتنة یفتن بها عباد مکرمون ثمّ عباد مخلصون ثمّ ملائکة المقرّبون ثمّ اهل ملأ العالون قل انّ ذلک من فتنة یمحّص فیها کلّ من یدّعی المحبّة و الایمان باللّه المهیمن العلیّ المحبوب بهذا الجمال الممتنع البهیّ المحبوب و انّ ذلک من فتنة ینخمد بها نار القدس ثمّ ینجمد مآء الحقیقة ثمّ یهتزّ سدرات النّور و یموتنّ الطّوریّون قل انّ ذلک من فتنة یأخذ کلّ عارف سلیم و کلّ بالغ حکیم و کلّ مدبّر علیم و کلّ ملک امین ثمّ کلّ نبیّ مرسول

قل انّ ذلک من فتنة تضطرب بها کلّ الآفاق و یمحّص بها النّاس کلّهم اجمعون و یفرق بعض عن بعض کفرق الارض و السّمآء بل اشدّ من ذلک فتعالی اللّه مُظهر هذه الفتنة المحتوم و بذلک فرّق ما فرّق فی زمن کلّ النّبیّون و المرسلون و من قبلهم فی زمن الّتی لن یحیط بها علم البالغون و سیفرّق بذلک کلّما یفرّق فی زمن الآخرون و انّ هذا لسرّ غیب مکنون قد ستر فی کنائز قدس محفوظ و لا یعرف ذلک الّا من آتاه اللّه بصراً کان عن ابصار الحدید لمستور و انّ ذلک من بصر لو تبصرون بها اهل عوالم الحقیقة ثمّ اهل مکامن الامر فی سرائر العزّة لیشهقون فی انفسهم و یقشعرّون فی ذواتهم و لن یستطیعنّ ان یشهدون تاللّه الحقّ انّ من هذه الفتنة تخطف ابصار قلوب الغیوب و تبرق انظار القدس و الرّوح ثمّ تخسف بها فی سمآء الامر اقمر الرّبوب قل تاللّه فی هذه الفتنة تزلّ اقدام العارفین الّذینهم یعرفون اللّه باللّه و هم فی اسرار الامر و الحقّ فی کلّ حین ببصر الحدید ینظرون قل انّ ذلک لفتنة تهتک فیها استار المستّرات و تنکشف اسرار المسرّرات ثمّ تظهر بها کنائز الصّدور

قل تاللّه سیفتنون فی هذه الفتنة و یلقون فی النّار عباد الّذین ما خطرت ببالهم باقلّ من ذرّة انّهم غیر اللّه یعبدون قل تاللّه لیفتن فی هذه الفتنة حقایق الّذین لن یغفلون عن اللّه و امره فی طرفة عین و هم کانوا فی کلّ حین ان یتذکّرون فکیف عباد الّذینهم ما عرفوا من هذا الامر الّذی ینصعق فیه کلّ المظاهر علی قدر ما یعرف النّملة من ذنابتیه و اولئک هم من جوهر الغفلة عند اللّه لمشهود قل تاللّه الحقّ یزلّ فی هذه الفتنة اقدام کلّ العارفین من اهل ملأ العالین من قبل ان یلتفتون انفسهم او یفقه قلوبهم او یمیّزون فی ساذج عرفانهم باعلی جواهر العقول فبعد ما یکشف لهم عمّا هم فیه یفرطون اذاً یصیحون فی انفسهم و یتنعّرون فی ذواتهم ثمّ یبکون و یضجّون ثمّ یصرخون ولو یکون لهم ملأ السّموات و الارض من الرّوح و البقآء یریدون ان یفدون و باقلّ من آن عن هذا الجمال المنیع لا یحتجبون تاللّه انّ روح القدس تضطرب فی تلک الایّام و نور الانس یرتعب و سرّ السّرّ تقشعرّ ثمّ فی لاهوت العزّ ملائکة العرش یشفقون قل تاللّه فی هذه الفتنة تفتن الاریاح حین هبوبها بنفس هبوبها ثمّ تمتحن المیاه حین شربها و جریانها ثمّ النّار حین الّذی تشتعل و تفور تاللّه قد یفتن کلّ الاراضی و السّموات ثمّ الشّموس و الانجم ثمّ الاقمار ثمّ الابحار بکلّ سفائنها و امواجها و قطراتها و ما قدّر فیها من عجایب صنع اللّه المهیمن القیّوم تاللّه تفتن کلّ شئ فی کلّشئ من کلّشئ الی کلّشئ بنفس شئ و لن یخرج منه ذرّات الهوآء و ذلک سرّ ما نزّل من قبل علی حبیب الاوّل من جبروت اللّه العلیّ العالم المعلوم و هو ذلک الآیة حین ما وصّی اللّقمان لابنه ان یا بُنیّ انّها ان تک مثقال ذرّة من خردل فتکن فی صخرة او فی السّموات او فی الارض یأت بها اللّه و اللّه یشهد بما هم کانوا ان یعملون تاللّه لو تنظرون تشهدون بانّ سراج الّذی توقد فی اللّیالی تلقآئکم یفتن فی حین ما یشتعل ثمّ طیر الّذی یطوف حوله ثمّ انوار الّتی تجلّی منه و احاطت اطرافه و القت علی جهات مشهود تاللّه انّ الفتنة هو یفتن و المحکّ یمحّک و التّمحیص یمحّص و الغربال یغربل و الاشعار ینشقّ کلّ واحد بالف شقّة ثمّ یمتحن الشّقوق کلّ ذلک من ظهور هذه الفتنة الاعظم الّتی یظهر عن هذا الشّطر المهیمن الاقدم و قد هبّت اریاحها حینئذ فسیأتی من قریب فی سنة الشّداد و یأخذ کلّ البلاد و کلّ فیه یستغیثون

تاللّه و مظهر هذا الجمال القدیم بذاته لذاته فی ذاته لو یکشف اللّه حجاباً عمّا هو المستور لیقع اذاً زلزلته فی قوائم الاعراش و یضطربون حوامل العرش و کاد ذواتهم یتفرّقون و انّی لو اذکر هذا النّبأ الاعظم و ظهورات فِتَنه و امتحاناته الاقوم من یومئذ الی ابد الآباد فی سرمد الدّهور تاللّه لن ینفد ذکرها و لن یبید وصفها ولو یجری من بعد ما خلق اللّه کلّ البحور سبعین الف الف بمثل کلّ ذلک فتعالی اللّه هذا قلیل محدود

ای شمس از کسوف وهم و هوی درآ و ملاحظه کن نیّر منیر اظهر انور ابها را در قطب سماء بقا بضیاء انواری که اگر جمیع ذرّات وجود من الغیب و الشّهود باقلّ من آن تقابلی باشعّه‌ئی از اشعّات انوار آن نمایند هرآینه کل بنداء انّی انا اللّهی فائز گردند ای شمس ملاحظه کن از جهتی تشعشع انوار فضلش را که بیک اشراق جمیع سموات غیب عظمت را بشموس عزّت زینت بخشیده و جبال قدس احدیّت بظهور معادن غیبیّه مفتخر فرموده و از جهتی شهاب ثاقب عدلش جمیع اعراش علو و رفعت را منهدم فرموده و شموس بلند سماء عظمت را بر تراب ذلّت ساقط نموده ولکن ای شمس چه ذکر نماید این ذرّۀ فانی که از ارتفاع و ظهور این نیّر عظمی چه رایات غل و بغضائی از اولو القضآء من البیان در مقابل این جمال رحمن برافراخته‌اند قسم بذات مقدّس یکتا که چنین مقدّمه‌ئی تا بحال در عالم ابداع ظاهر نگشته کسیکه وجود او بقولی خلق گشته تا بحال چندین دفعه اراده نموده که این آفتاب جمال سبحانی را باکمام غل و حسد بپوشد و جمال مطهّرش را از افق امکان مستور نماید ولکن یَدِ قدرت و غلبۀ صمدانی کید و مکر او را ظاهر نمود و حفظ فرمود جمال بهاء خود را بملائکۀ ذات مقدّس ممتنع منیع خود ای شمس کسیرا که در مدّت بیست سنه ارتفاع و اشتهار اسم او را در کلّ بلاد بقسمی فرمود که جمیع عباد او را بربوبیّت پرستش نمودند و او را مسجود خود دانستند حال چون ارتفاع امر اللّه را دید تنّور حسد و بغضا بفوران آمده چند مرتبه بانواع و اقسام بر سفک دم مطهّرش قیام نموده چون از این اراده مأیوس شد در پی مکرهای دیگر افتاده تا در آخر چون ملاحظه فرمودند که این نار بغضا را جمیع بحور ننشاند و این آتش غل و حسد را میاه امکان و اکوان ساکن نگرداند بالاخره عزلت از کل اختیار فرمودند و در بیتی فرداً وتراً وحیداً جالس گشتند که شاید باین سبب قدری نائرۀ حسد اولو البغضاء ساکن گردد باینهم کفایت ننموده و راضی نشده از همه جهت و همه سمت آتش فتنه و فساد افروخته‌اند و بهر قسم شورش و انقلابی در میان کل انداخته و حال در صدد جمیع مذهب و ملل و دول که القای بغضائی بواسطۀ آنها از این جمال مظلوم ظاهر نمایند و مقصود خود را بعمل آورند ای شمس تفصیل حالات این سنۀ شداد زیاده از آنست که باذکار اوّلین و آخرین مذکور گردد صد هزار عالم اسرار و مجال یک حرف گفتار آن نه ای شمس عنقریب میشنوی نعقیق کفر و نفاق را که در اطراف آفاق منتشر میگردد و آنچه خود بر او قیام نمودند بنفس خود راجع نمایند و فریاد مظلومیّت برآورند

این ورقه در سنۀ قبل در جواب خطّ شما نوشتم البتّه پنج مقابل از این که نوشته شده زیاده است ولکن بجهت ملاحظۀ اسرار مقدّرۀ در ملکوت قضا ارسال نشد تا اینکه این ایّام ملاحظه شد که نعیق کبری برخواسته و فتنۀ عظمی طلوع نموده اراده نمودم که بخطّی که بتوان خواند ارسال نمایم چون بطرزی که اوّل نوشته‌ام درست خوانده نمیشد هنوز یکصفحه تمام نشده که صد هزار بحر از طماطم بلا بر وجه ابها نازل گشت بقسمیکه قلم از تحریر و لسان از تقریر بازماند

خادم‌اللّه آقا جان

و در این ایّام هم خطّی از شما و جناب معظمّ اسم اللّه الذّبیح رسید ارادۀ جواب مفصّل خدمتشان داشتم ولکن تفصیل حال اینست که عرض شده بساذج تکبیرات اعلی مذکّر جمالشان میباشم

* * *

قرّه

باسم العلیّ الاعلی

ان یا قرّتی هلمّی و تعالی لتقرّ عیناک بجمالی ان یا اختی تصاعدی الی نغمات الرّوح من فمائی ان یا ولهتی فاسلکی فی مناهج حبّی طلباً لجمالی ان یا جذبتی لا تسکنی فاسرعی الیّ شوقاً للقائی ان یا بهجتی قمی و قالی امشی الی غایة رجائی لاشرب مآء الحیوان من عیون جنانی ان یا قرّتی تعالی فارکضی لتفوزی الی رفرف وصالی و لتدخلی فی جنّة الفردوس مسکنی و مقامی لاقبّل فماک و لتقبّلی فمآئی و لاستأنس بک و تستأنسی ببهآئی ان یا قرّتی فاحضری لتسمعنی نغماتک و اسمعک نغماتی و تستلذّی بنغمات الحجازی من فتی العراقی ان یا اختی فاحضری لتمشی مقابل وجهی و قدّامی قمی یا قرّتی لتدخلی فی میادین جلالی لاشمّ روایح الطّیب عنک و تشمّی نسمات القدس عن شعراتی حرّکی یا مسرّتی برجلاک لآخذک بایدآئی فالبسی یا حبیبتی ثوب طلبتی و افتقاری لالبسک من خلع غنائی فاصعدی الی ظاهر ذلّتی لتشهدی غیب اعتزازی فاسرعی یا اختی لاسکن فی قلبک و تسکنی فی فؤادی ان یا حبیبتی احبّ ان اشرب الخمر من شفتاک و انت تقبّلی خیط الحمرآء من شفتائی ان یا قرّتی فاضربی بانامل حبّک و تکلّمی بهذا المقالی سأرکض الیک متحافیاً رجلائی و اعرّی فی شوقک مرغولاتی و امشی فی العرآء بغیر زادی لافدی علیک روحی و قلبی و فؤادی ١۵٢١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب ملّا علی اکبر فی ارض الألف

هو الباقی العالم العلیم

ان یا قلم الأعلی ذکّر الّذی غرق فی ابحر الظّنّ و الهوی لعلّ یخلّصه ما یجری عنک و یطهّره عن رجس المتوهّمین قل یا عبد المتوقّف علی ارض الحیرة و المتدندن حول النّار قل بسم اللّه الأعزّ الأقدس الأبهی ثمّ ادخل فیها و لا تخف من احد فتوکّل علی اللّه المقتدر القدیر و انّه یجعلها نوراً لک و رحمةً علیک و سلاماً علی العالمین ایّاک ایّاک خف عن اللّه الّذی خلقک بأمر من عنده و لا تکن مریباً فی الّذی نزّل البیان و ما فیه لعرفان نفسه الرّحمن الرّحیم و احیا اللّه کلّ شیء للقائه و هذا ما نزّلناه فی کلّ الألواح ان انت من العارفین کلّ الأمور فی قبضة قدرته و کلّ الوجوه منقاد لسلطنته و کلّ خلق بأمره المحکم الحکیم أ تشکّ فی الّذی کلّ ذی شمس سجّاد لطلعته و کلّ ذی بهآء خشّاع لعظمته و کلّ ذی نور خضّاع لسلطنته و کلّ ذی علم جاهل عند علمه و کلّ ذی غنآء فقیر لدی بابه و کلّ ذی عزّ ذلیل عند ظهورات عزّه و کلّ ذی اقتدار عاجز لدی شؤونات قدرته و کلّ ذی ساذج محدود فی ساحة قدسه و کلّ ذی بقآء فانی عند بروزات انوار بقائه و کلّ ذی ضیآء مظلم لدی اشراق وجهه المقدّس المنیر أ توقّف فی الّذی به نزّل کلّ کتب و ظهر کلّ صحف و خلق کلّ اسم متعالی رفیع أ تسأل عن الظّلّ من الشّمس و ضیائها ان افتح بصرک ثمّ اشهدها لتجدها فی قطب الزّوال بسلطان العظمة و الاستجلال بأنوار الّتی استضاءت منها اهل ملإ الأعلی و سکّان لجج الأسمآء و کلّ ما کان و ما یکون ان انت من الشّاهدین و ان منع بصرک رمد الأوهام عن مشاهدة انوار جمال ربّک العلیّ الأعلی فاستشف باسمی الشّافی الکافی الظّاهر البدیع أ تسأل عن قطرة الّتی بقت قعر بئر الظّلمآء من البحر و امواجه ثمّ سلطانه تاللّه هذا ظلم من نفسک علی نفسک و علی اللّه ربّک العزیز العلیم هل یلیق لذی بصر یسأل عن شمس السّمآء بعد اشراقها لا فوربّ العالمین ایّاک ایّاک لا تعلّق امر ربّک بتصدیق ما سواه و لا باقبال احد من الموجودات لأنّ ما دونه مخلوق بأمره و منجعل بارادته و خلقهم کخلق نفسک و لا فرق الیوم بینک و بین ما سواک الّا من ایّده اللّه بأمره و عرّفه مظهر نفسه و انّه من اعلی الخلق فی الواح قدس حفیظ

قل انّه لم یزل کان معروفاً بنفسه لا بشهادة احد من العباد و اقبالهم و لا یزال یکون بمثل ما قد کان و لا ینکر ذلک الّا کلّ منکر عنید ان یا عبد فأنصف فی نفسک أ کان اللّه مقتدراً فی امره ام انت مقتدر فی تعیین ظهوره فی وقت من الأوقات ان اعترفت بأنّه کان مقتدراً بارتفاع قیّومیّته انّه اظهر نفسه کما شآء و لا یسأل عمّا شآء و ان تظنّ بأنّک مقتدر فأت برهانک و لا تکن من الصّابرین ایّاک ان لا تجعل امر اللّه محدوداً بحدود نفسک و لا بحدود احد من بریّته ثمّ اعلم بأنّ ما سواه عجزآء عن عرفان نفسه و کیفیّة ظهوره الّا بما یعرّفهم فضلاً من عنده و رحمةً من لدنه و انّه هو ارحم الرّاحمین و من ظنونک تکاد ان تهبّ قواصف القهر و عواصف الغضب علی الممکنات خف عن اللّه ثمّ استغفر سبعین مرّةً لعلّ یغفرک بفضل من عنده و انّه لجواد کریم طهّر قلبک عن اشارات ما عندک من کلمات اولی الفرقان ثمّ اصعد الی هوآء الّذی فیه یستضیء انوار وجه ربّک الرّحمن لتشهد نفسک غنیّاً عن کلّما سمعت و تجدها فارغاً عن العالمین تاللّه یا عبد قد تمّت حجّة اللّه فی هذا الظّهور الأعظم العظیم من قبل ان تظهر حرف من آیاته الّتی عجزت عن عرفانها کلّ عالم علیم و بعد الظّهور انّک فانظر بطرف البدء الی حجّة الّتی بها ثبت ایمانک من قبل ایّاک ان تسأل فی ذلک من احد ثمّ اقنع بما یظهر من عند ربّک و انّها یکفیک عن دونه

و قل سبحان اللّه الملک العرش العظیم و ربّ مسئول یکون محتجباً فی حین الظّهور بحجبات نفسه و یکون من الغافلین و مثل الّذی یسأل عن مثل هؤلآء کمثل اکمه الّذی یسأل عن اکمه آخر هل یغنیه من شیء لا فونفس ربّک العلیّ الحکیم ایّاک ان لا تکن مثل الّذین تمسّکوا بذیل رؤسائهم حین الّذی اتی اللّه علی سحاب الأمر باسمه العلیّ العظیم و اعرضوا عن اللّه باعراضهم و بذلک حقّت علیهم کلمة العذاب و رجعوا الی مثواهم فبئس مثوی المعرضین ضع حجبات الوهم تحت قدماک ثمّ عرّج الی مقرّ العزّ و القدس و الجلال لتشهد کلّ شیء فی ظلّ کلمة الّتی ظهرت من قلمه فکیف نفسه العلیّ البدیع ان یا عبد انّا وجدنا منک روائح اشارات القبل من الّذین اوتوا الفرقان من ذکر الوصایة و دونها و بذلک حزنت و حزنت مظاهر الأسمآء فی ملکوتها و مطالع الصّفات فی جبروتها لأنّا امرنا العباد فی البیان بأن یقدّسوا انفسهم عمّا عندهم لأنّ ما عندهم ما اغناهم یوم القیامة و احتجبهم عن لقآء اللّه و جعلهم محروماً من نفحات قدسه کما شهدت و کنت من الشّاهدین اما سمعت بأنّه هو حیّ فی الأفق الأبهی و هل یحتاج بعد ظهوره بوصیّ قل سبحان اللّه عمّا ظننت فی نفسی و ظلمت و کنت من الظّالمین و لم یکن عنده من اشیآء الفانیة لیقسمه وصیّه بین الوارثین و انّ امره هو معه و لن یفارق منه ایّاک ان تتّخذ لنفسه وکیلاً او وصیّاً او حسیباً او وزیراً او نظیراً و کن من التّائبین و انّه یکفی بنفسه کلّ الممکنات و لا یکفی عنه شیء لا فی السّموات و لا فی الأرضین ان انت من المستشعرین بلی و لنفسه مرایا یتجلّی علیهنّ بأنفسهنّ لأنفسهنّ ان یقابلن الشّمس و اشراقها و هذا ما تشهده فی المرایا الظّاهرة ان انت من النّاظرین و یحکین عن اشراق الشّمس ان یقابلنها و یستقیمن علی ما کنّ علیه و بعد الانحراف یرجع النّور الی اصله و مقرّه و یبقی الحجاب للمرایا و کذلک بیّنّا لک ما کنت غافلاً عنه لتکون من الموقنین و لم یکن هذا المقام مخصوصاً بأحد دون احد تاللّه الحقّ لو یقابلن الیوم کلّ الممکنات الی انوار هذه الشّمس الّتی اشرقت عن افق القدس بطراز اللّه المقتدر العلیّ العظیم لیرتسم فیها تجلّی انوار الشّمس و لا ینکر ذلک الّا کلّ جاهل بعید و من دون ذلک اما سمعت یا عبد بأنّ ظهور الّذی ظهر فی السّتّین هو ظهور اللّه و ختم النّبوّة بظهور محمّد رسول اللّه و انّ اللّه ربّک مقدّس عن کلّ ذکر و اشارة و دلالة و نسبة و ربط و انّه لم یزل کان مستویاً علی عرش التّقدیس و منزّهاً عن الخلائق اجمعین و لا ینبغی لأحد ان یجعل له وصیّاً و انّما الوصیّ للأنبیآء الّذین هم خلقوا بقوله اذاً قل فتبارک اللّه احسن الخالقین فتبارک اللّه احسن المبدعین و انّا ارفعنا مثل تلک الأسمآء فی البیان و کسّرنا اصنام الأوهام لئلّا یحتجب احد بها عن اللّه ربّک و ربّ آبائک الأوّلین ایّاک ان لا تنظر الیّ بعین احد سوائی و انّک ان ترید ان تعرفنی فانظر بعینی و من دون ذلک لن تعرفنی ولو تفکر فی عرفانی الی آخر الّذی لن یحصیه احد من المحصین

و ان اردت ان تصل الی ذروة الفضل و تبلغ الی مقرّ الأعلی و یقدّر لک کلّ خیر فی سمآء القضآء من لدن ربّک العلیّ الأبهی فانقطع عن کلّ شیء ثمّ توضّأ بمآء صافی طاهر کما امرت فی البیان من لدن منزل قدیم

و فی حین الّذی تغسل یدیک قل

ای ربّ طهّرنی عمّن سواک ثمّ استعدّنی للقاک فی یوم ظهور جمالک و قیام نفسک ثمّ قدّسنی عمّا احتجبنی عن جمالک المنیر و خلّصنی یا الهی لعرفان نفسک العلیّ العلیم

و فی حین الّذی تغسل وجهک قل

ای ربّ هذا وجهی اغسله کما امرتنی بهذا المآء اذاً یا الهی اسألک باسمک الّذی احتجب عنه العباد الّا الموحّدون من بریّتک بأن تغسل وجهی بمآء رحمتک الّذی جری عن یمین عرش عظمتک لیکون خالصاً لوجهک المقدّس المشرق اللّمیع ای ربّ فاحفظه عن التّوجّه الی غیرک و الاقبال الی الّذین هم کفروا بآیاتک الکبری فی ظهور نفسک العلیّ الأعلی باسمک الأقدس الأمنع الأبدع الأبهی و لا تجعلنی یا الهی محروماً عن لحظات اعین عنایتک و لا مأیوساً عن نفحات قدس الطافک و انّک قد کنت لمن دعاک مجیب و لمن طلب لقاک قریب و انّک انت ذو الفضل العظیم ای ربّ فاجعله مستضیئاً فی یوم الّذی تسودّ فیه الوجوه و مشرقاً بأنوار وجهک الکریم

و ان تقرأ بعد التّغسیل لا بأس علیک فضلاً من لدن ربّک العلیم و بعد الاتمام فاستعمل العطر ثمّ البس احسن ثیابک ثمّ ولّ وجهک شطر حرم اللّه الّذی یطوفه حینئذ ارواح الوجود من الغیب و الشّهود ثمّ ارواح الّذین ما امروا بأمر و لم یزل کانوا ناظراً الی وجه ربّک المتعالی العزیز المنیع

ثمّ قم مستقرّاً علی مقامک ثمّ ارفع یدیک الی اللّه بسکون و وقار مبین قل

ای ربّ اسألک باسمک الّذی به تجلّیت علی الممکنات و استعلیت علی الکائنات بأنّک کما عطّرتنی بهذا عطّرنی من نفحات رضوان قدس رحمانیّتک و فوحات الّتی تأتی بها رائحة قمیص نفسک العزیز المنیر لئلّا یجد احد منّی الّا روائح قدس فضلک و احسانک و اکون بکلّی مقبلاً الیک و منقطعاً عن دونک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت الکریم الرّحیم ای ربّ یا محبوبی و رجائی و مالک ذاتی و نفسی فأنزل حینئذ علی عبدک ما ینبغی لسلطان عنایتک و اکرامک و ما یلیق لبدائع فضلک و امتنانک و لا تحرمنی یا الهی عمّا قدّرته فی سمآء مشیّتک و سحاب ارادتک لأصفیائک الّذین اختصصتهم لنفسک العزیز الجمیل ای ربّ انا الفقیر قد تمسّکت بحبل غنائک و انا الذّلیل قد تشبّثت بخیط عزّک و اجلالک و انا الضّعیف قد استقربت الی خیام عزّ اقتدارک و خبآء مجد حکومتک و سلطانک فها انا یا الهی قمت بین یدیک راجیاً فضلک و ناسیاً سواک و هارباً عن دونک و مقبلاً الی حرم وصلک و کعبة رضاک هل لدونک من وجود لأتوجّه الیه او لسواک من ظهور لأقبل الیه لا فوجمالک بل کلّ ذی ظهور معدوم عند ظهورات انوار قدس کبریائک و کلّ ذی علوّ مفقود لدی شؤونات عزّ علوّک و ارتفاعک فأنزل یا الهی علی عبدک ما یجعله غنیّاً عمّا خلق بین السّموات و الأرضین و انّک انت ارحم الرّاحمین

اذاً فامش ثلاثة اقدام متوجّهاً الی شطر اللّه و فی قدم الأوّل قل

ای ربّ تجلّ علیّ فی هذا المقام ما تجلّیت به علی الکلیم فی فاران حبّک و حوریب عنایتک و سینآء عزّ رحمانیّتک العزیز المنیع ثمّ انقطعنی یا الهی عن الأسمآء و ملکوتها لئلّا احتجب بها عن الّذی خلقها بأمر من عنده و انّک انت علی کلّ شیء قدیر ثمّ اسمعنی یا الهی ندائک عن کلّ الأشجار کما اسمعته من سدرة امرک عبدک الّذی اصطفیته و ارسلته علی العالمین

و فی قدم الثّانی قف و قل

ای ربّ تجلّ علیّ فی هذا المقام کما تجلّیت علی الرّوح لأقوم علی ثنآء نفسک و انطق بآیاتک بین عبادک الغافلین لعلّ بذلک یطهّر قلوبهم عن الشّکّ و الرّیب فی امرک الّذی به انصعق کلّ من فی جبروت الأسمآء الّا معدود قلیل ای ربّ قدّسنی فی ذلک المقام عن الصّفات و جبروتها الّتی یکون حائلاً بینی و بین مشاهدة انوار الذّات ثمّ اسقنی یا الهی کأس البقآء من ایادی ذکر اسم ربّی العلیّ الأعلی فی هذه الکرّة الأخری و انّک انت لذو فضل عظیم ای ربّ ذقنی من کوثر الحیوان لأشتعل من حرارة حبّک علی شأن یشتعل منّی عبادک ثمّ اجر من فمی سلسبیل العرفان فی عرفان نفسک الرّحمن لأستدلّ به علی بریّتک الّذین اضطربوا علی صراطک الواضح اللّائح المستقیم

ثمّ فی قدم الثّالث قف و قل

ای ربّ تجلّ علیّ فی هذا المقام کما تجلّیت علی انبیائک و اصفیائک المقرّبین ثمّ انقطعنی یا الهی عن الدّنیا و الآخرة ثمّ ادخلنی فی جنّة لقائک و رضوان بهائک العزیز المنیر ای ربّ فامح عن قلبی کلّ ذکر دون ذکرک لأقوم بثنآء نفسک بین السّموات و الأرضین ای ربّ فاغفر جریراتی الکبری و خطیئاتی العظمی و ما فرّطت فی جنب ربّی العلیّ الأعلی و توقّفت علی صراط الّذی احاط العالمین ای ربّ فألبسنی ثوب الغفران و خلع الایقان و انّک قاضی حوائج الطّالبین

ثمّ اخرر بوجهک علی التّراب و قل

لک الحمد یا الهی علی بدائع احسانک و ظهور الطافک فی حقّی بحیث علّمتنی سبل عرفانک و مناهج هدایتک اذاً یا الهی اسألک بنور وجهک الّذی به استضآء الممکنات و استنار الکائنات بأن لا تجعلنی من الّذین سمعوا ندائک و ما اجابوک و اظهرت لهم نفسک بأعلی ظهورک و ابهی طلوعک و ما اطاعوک ثمّ اجعل لی مقعد عزّ فی جوار اسمک الرّحمن فی رضوان الّذی خلقته فی قطب الجنان ثمّ الحقنی بعبادک المقرّبین ثمّ انزل علیّ کلّ خیر فی علمک ثمّ ابتعثنی یوم القیامة بین یدی مظهر نفسک المتعالی العلیّ القدیر

اذاً فارفع وجهک عن التّراب لأنّک اتممت عملک الّذی امرت به فی هذا اللّوح المبین فوعمر من یظهره اللّه من یعمل هذا العمل خالصاً لوجه ربّه و منقطعاً عن دونه فقد یقضی اللّه حوائجه و یبعثه یوم البعث بطراز یتحیّر عنه ملائکة المقرّبین و کذلک علّمناک و اذکرناک لعلّ تدرک لقآء ربّک و لا تکون محروماً عمّا هو خیر لک عن کنائز السّموات و الأرضین ان عملت فلنفسک و ان ترکت فانّ ربّک لغنیّ عن العالمین

* * *

قد نزل للّتی سمّیت بمریم انّها اشتعلت بنار حبّ ربّها قبل ان تمسسها و انّا سترنا شأنها فی حیوتها فلمّا ارتقت الی الرّفیق الاعلی کشف اللّه الحجاب و عرّفها عباده و من اراد ان یزور الطّآء الکبری الّتی استشهدت من قبل فلیزر بهذه الزّیارة

بسم اللّه العلیّ الاعلی

ان یا قلم الاعلی ما اخذک السّرور فی ایّام ربّک العلیّ الاعلی لتغنّ به علی افنان سدرة المنتهی بنغمات البهآء ولکن مسّتک المصیبة العظمی اذاً ضجّ بین الارض و السّمآء ثمّ اذکر ما ورد علیک من شئونات القضآء لیجری دموع من فی لجج الاسمآء فی هذه المصیبة الّتی فیها اهتزّ الرّضوان و تزلزلت الاکوان و اضطربت حقایق الامکان و بکی عین العظمة علی عرش اسمه الرّحمن و قل اوّل رحمة نزلت من سحاب مشیّة ربّک العلیّ الابهی و اوّل ضیآء اشرق من افق البقآء و اوّل سلام ظهر من لسان العظمة فی ملکوت الامضآء علیک یا آیة الکبری و الکلمة العلیا و الدّرّة النّورآء و الطّلعة الاحدیّة فی جبروت القضآء کیف اذکر مصایبک یا ایّتها الورقة الحمرآء تاللّه من سقوطک عن شجرة الامر سقطت اوراق سدرة المنتهی و انکسرت افنان دوحة البقآء و یبست اغصان شجرة طوبی و احترقت قلوب الاولیآء و اصفرّت وجوه الاصفیآء و تشبّکت افئدة الاتقیآء فی الجنّة المأوی و ناح الرّوح الامین علی محضر الکبریآء و صاحت سکّان الارض و السّمآء انت الّتی کنت لوجنة الامآء شامة الهدی و لجبین التّقوی غرّة الغرّآء و بک شقّت سبحات الاوهام عن وجه الامآء و بک زیّنت هیاکلهنّ بطراز ذکر مالک الارض و السّمآء انت الّتی اذا سمعتِ ندآء اللّه ما توقّفت اقلّ من آن و سرعتِ الیه منقطعة عمّا سواه و آمنت به و بآیاته الکبری و عرفتِ مظهر نفسه فی ایّامه بعد الّذی فزع من فی السّموات و الارض الّا الّذین امسکهم ید ارادة ربّک العلیّ الابهی و نجّاهم من غمرات النّفس و الهوی انت الّتی کنت غریبة فی وطنک و اسیرة فی بیتک و بعیدة عن ساحة القدس بعد اشتیاقک و ممنوعة عن مقرّ القرب بعد شوقک و توجّهک انت الّتی لم تزل حرّکتک اریاح مشیّة ربّک الرّحمن کیف شآء و اراد و ما کان لک من حرکة و لا من سکون الّا بامره و اذنه طوبی لک بما جعلت مشیّتک فانیة فی مشیّة ربّک و مرادک فانیاً فیما اراد مولاک انت الّتی ما منعتک اشارات اهل النّفاق عن نیّر الآفاق و لا اعراض اهل الشّقاق عن مالک یوم التّلاق و قد وفیت المیثاق فی یوم تشاخصت فیه الابصار و انفضّ الفجّار عن حول مظهر نفس ربّک المختار الّا قلیلاً من الاخیار

فآه آه فی مصیبتک مُنع القلم عن الجریان و مرّت روایح الاحزان علی اهل الجنان و بها انفصلت ارکان کلمة الجامعة و ظهرت علی صُوَر الحروفات المقطّعات فی اوایل سور الکتاب و بها اخذ العقول حُکم القیود فی عالم الجبروت و لبس الهیولا ثوب الصّورة فی ملکوت القضآء

فوحقّک یا ایّتها الورقة البقآئیّة صعب علیّ بان اری الدّنیا و لا اراک و اسمع هدیر الورقآء و لا اسمع نغماتک فی ذکر ربّک العلیّ الابهی تاللّه بحزنک حزنت الاشیآء عمّا خلق فی ملکوت الانشآء و لبس مطالع الاسمآء اثواب السّودآء فکیف اذکر یا حبیبة البهآء ایّام الّتی فیها تغنّیت علی الافنان بفنون الالحان فی ذکر ربّک الرّحمن و بنغماتک فی ثنآء ربّک العزیز المنّان ارتفع حفیف سدرة البیان و هدیر ورقآء العرفان و خریر مآء الحیوان و هزیز اریاح الجنان و زقآء دیک العرش فی ذکر ربّک العزیز المستعان انت الّتی بتسبیحک سبّح کلّ الوجود ربّه العزیز الودود و بعدک تکلکلت الورقآء و رکدت الاریاح و خبت مصابیح الفلاح و جمدت میاه النّجاح عمت عین ما شهدت فی وجهک نضرة الرّحمن و ما بکت بما ورد علیک من الاحزان و خرست لسان لا یذکرک بین ملأ الاکوان فیا بشری لایّام فیها تحرّکت علی الشّجرة و تغنّیتِ علیها بآیات الاحدیّة و استجذب به فؤاد کلّ امة خاشعة خاضعة الّتی ارادت ربّها بوجهة ناضرة ضاحکة مسبتشرة فواحزنا لتلک الایّام الّتی فیها غطئ وجهک و ستر ظهورک و منع لقآئک

فآه آه یا ایّتها الورقة الاحدیّة و الکلمة الاوّلیّة و السّاذجة القدمیّة و الثّمرة الالهیّة و الطّلعة العمآئیّة و الآیة اللّاهوتیّة و الرّوح الملکوتیّة فی مصیبتک منعت البحار عن امواجها و الاشجار من اثمارها و الآیات من انزالها و الکلمات من معانیها و السّمآء من زینتها و الارض من انباتها و المیاه من جریانها و الاریاح من هبوبها و انّی لو اذکر رزایاک علی ما هی علیها لیرجع الوجود الی العدم و یرتفع صریر قلم القدم لم ادر ایّ رزایاک اذکره بین ملأ الاعلی ءاذکر ما ورد علیک من احبّآئک او ما ورد علیک من اعدآء اللّه ربّ الآخرة و الاولی انت الّتی حملت فی سبیل مولاک ما لا حملته امة من القانتات و به جرت دموع القاصرات فی الغرفات و خررن حوریّات الفردوس علی وجه التّراب و عررن رؤسهنّ طلعات الافریدوس یا ورقة الحمرآء بمصیبتک تغیّر وجه الظّهور و بدّل السّرور و اضطربت ارکان البیت المعمور و طوی رقّ المنشور فآه آه بمصیبتک قبل کلّ الوجود من الغیب و الشّهود حکم الموت بعد الحیوة و لبس مشیّة الاوّلیّة ردآء الاسمآء و الصّفات و لمّا انصبّت رزایاک علی نهر الاعظم الّذی کان مقدّساً عن الالوان تفرّقت و صارت اربعة انهار و اخذته الالوان المختلفة و الحدودات العرضیّة فلمّا القیت علی رکن الاوّل من کلمة التّقوی تأخّرت فیها حرف الاثبات لحزنها و استقدمت حرف النّفی و ظهر منها ما احترق به قلب البهآء و کبد البهآء فلمّا قرئت علی النّقطة الاوّلیّة صاحت و اضطربت و تزلزلت الی ان تنزّلت و ظهرت علی هیئة الحروفات فی الصّفحات فلمّا سمعت نقطة العلم ضجّت و ناحت و اختلفت و تفرّقت و فصلّت و ظهرت منها علوم متفرّقات و مظاهر مختلفات و بها استکبرن مرایاها علی اللّه فی یوم فیه شهد کلّ الذّرّات بانّ الملک للّه الواحد المقتدر القهّار تاللّه بما ورد علیک من اعدآئک کاد ان یستبق العدل فضل ربّک و القهر رحمة الّتی سبقت کلّ الاشیآء

فآه آه یا کلمة البهآء و المستشهد فی سبیل البهآء کم من لیالی بکیت علی الفراش شوقاً للقآء البهآء و کم من ایّام احترقت بنار الاشتیاق طلباً لوصال البهآء و توجّهاً الی وجه البهآء الّذی لا یری فیه الّا اللّه العلیّ الاعلی و انّک انت ما اردت من وجهه الّا وجه ربّک و یشهد بذلک اهل ملأ الاعلی ثمّ اهل جبروت البقآء عمت عین ما شهدت فیک آیة التّوحید و ظهور التّفرید یا ایّها المذکور بلسان البهآء تاللّه حکم التّأنیث یخجل ان یرجع الیک یا فخر الرّجال طوبی لک یا مظهر الجمال طوبی لک بما طهّرک اللّه فی ازل الآزال عن شبهات اهل الضّلال و حفظک عن الزّلزال و انّه لهو العزیز المتعال و الیه یرجع حکم المبدء و المــٔـال اشهد بانّک کنت ورقة لم تزل حرّکتک اریاح مشیّة اللّه و ما اخذتک اشارات اهل النّفاق الّذین نقضوا المیثاق و کفروا باللّه مالک یوم الطّلاق طوبی لامة انست بک و سمعت ذکرک و تمسّکت بحبل حبّک و استقربت بک الی اللّه موجدک و خالقک و الّتی ما ذاقت حبّک خالصاً لوجه ربّک انّها صارت محرومة من عنایة الّتی اختصّک اللّه بها و الجنّة لمن اقبل الیک و بکی علیک و زارک بعد موتک یا ایّتها المستورة فی اطباق التّراب انّ جسدک ودیعة اللّه العزیز الوهّاب فی بطن الارض و روحک استرقی الی الافق الابهی و الرّفیق الاعلی

اللّهمّ یا الهی وال من والاها و عاد من عاداها و انصر من نصرها و ارزق من زارها خیر الدّنیا و الآخرة و ما قدّرته للمقرّبین من خلقک و المخلصین من بریّتک و انّک انت مالک الملوک و راحم المملوک و فی قبضتک ملکوت ملک الارض و السّمآء تفعل ما تشآء لا اله الّا انت ربّ العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الاولی

سبحانک اللّهمّ یا الهی اسئلک بمظهر نفسک العلیّ الاعلی و بظهوراتک الکبری و بآیاتک الّتی احاطت الارض و السّمآء ثمّ بهذا القبر الّذی جعلته اوعیة حبّک و مقرّ ورقة من اوراق سدرة ظهورک بان لا تطردنی عن بابک و لا تجعلنی محروماً عمّا قدّرته لاصفیآئک ای ربّ اسئلک بک و بها و بمظاهر الاسمآء کلّها بان لا تدعنی بنفسی و هوآئی و لا تجعلنی من الّذینهم اعترضوا علیک و اعرضوا عنک فی یوم الّذی فیه استویت علی عرش رحمانیّتک و تجلّیت علی کلّ الاشیآء بکلّ اسمآئک فاشربنی یا الهی من سلسبیل عرفانک و کوثر عنایتک لاُجعل به منقطعاً عمّا سواک و مقبلاً الی حرم وصلک و لقاک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المتعالی العزیز الوهّاب

ای ربّ اسئلک بنار الّتی اشتعلتها فی صدر هذه الورقة الّتی تحرّکت من اریاح مشیّتک و نطقت علی ثنآء نفسک بان تشتعل قلوب عبادک من نار حبّک لینقطعنّ عن الّذینهم کفروا و یقبلن الی وجهک ثمّ انزل یا الهی علیّ و علی عبادک المنقطعین و احبّآئک الثّابتین خیر الدّنیا و الآخرة ثمّ اغفر لنا و لآبآئنا و امّهاتنا و اخواننا و اخواتنا و ذرّیّاتنا و ذوا قرابتنا من الّذین آمنوا بک و بآیاتک و کانوا مقرّاً بوحدانیّتک و معترفاً بفردانیّتک و مذعناً بامرک و ناطقاً بثنآئک انّک انت الّذی لم تزل کنت قادراً و لا تزال تکون حاکماً لا یمنعک اسم عن اسم و لا صفة عن صفة کلّ الاسمآء خادمة لنفسک و طائفة فی حولک و منقادة لسلطنتک و خاشعة عند ظهور آثار قدرتک و خاضعة لدی بوارق انوار وجهک و انّک لم تزل کنت و تکون مقدّساً عن خلقک و بریّتک و بذلک یشهد نفسی و کلّ الذّرّات و کینونتی و کینونات من خلق بین الارضین و السّموات لا اله الّا انت المقتدر المتعالی العزیز المنّان

* * *

هو المعزّی المحزون

ان یا قلم قد اتتک مصیبة کبری و رزیّة عظمی الّتی بها ناحت اهل الفردوس الاعلی و الجنّة العلیا بها صعدت الاحزان الی ان بلغت اذیال ردآء الرّحمن طوبی لقاصد قصد خدمتها فی حیوتها و زارها بعد صعودها و عروجها و لامة قصدت مقامها و تقرّبت الی اللّه بها البهآء المشرق من افق غرّتی الغرّآء و النّور الظّاهر اللّائح من سمآء اسمی الابهی علیک یا ثمرة سدرة المنتهی و الورقة المبارکة النّورآء و انیسة من ابتسم بظهوره ملکوت البقآء و ناسوت الانشآء نشهد انّک اوّل ورقة فازت بکأس الوصال فی الوثاق و آخر ثمرة اسلمت روحها فی الفراق انت الّتی ذاب کبدک و احترق فؤادک و اشتعلت ارکانک فی بعدک عن الحضور فی مقام جعله اللّه مشرق آیاته و مطلع بیّناته و مظهر اسمآئه و مصدر احکامه و مقرّ عرشه یا ورقتی و عرف جنّة رضآئی انت فی الرّفیق الاعلی و المظلوم یذکرک فی سجن عکّآء انت الّتی وجدت عرف قمیص الرّحمن قبل خلق الامکان و تشرّفت بلقآئه و فزت بوصاله و شربت رحیق القرب من ید عطآئه نشهد انّ فیک اجتمعت الآیتان قد احیتک آیة الوصال فی الاولی و اماتتک آیة الفراق فی الاخری کم من لیل صعدت فیه زفراتک فی حبّ اللّه و جرت عبراتک عند ذکر اسمه الابهی انّه کان معک و یری اشتعالک و انجذابک و شوقک و اشتیاقک و یسمع حنین قلبک و انین فؤادک یا ثمرة سدرتی فی مصیبتک ماج بحر الاحزان و هاجت اریاح الغفران اشهد انّ فی اللّیلة الّتی صعدتِ الی الافق الابهی و الرّفیق الاعلی و یومها قد غفر اللّه کلّ عبد صعد و کلّ امة صعدت کرامة لک و فضلاً علیک الّا الّذین انکروا حقّ اللّه و ما ظهر من عنده جهرة کذلک اختصّک اللّه یا ورقتی بهذا الفضل الاعظم و المقام الاسبق الاقدم طوبی لک و لزائریک و لمجاوریک و لطائفیک و لمن توسّل و یتوسّل بک الی اللّه انت الّتی بمصیبتک ناحت الحور و تکدّرت اوراق سدرة الظّهور انت الّتی اذا سمعت النّدآء الّذی ارتفع من لسان مالک ملکوت الاسمآء قد اقبلت الیه و اجتذبک علی شأن کاد ان یخرج الاختیار من کفّک یا ورقتی یا ایّتها الطّائرة فی هوآء حبّی و المتوجّهة الی وجهی و النّاطقة بثنآئی قد انزلنا لک ذکراً لا تمحوه شئونات القرون و لا ظهورات الاعصار انّا خلّدنا ذکرک من قلمی الاعلی فی الصّحیفة الحمرآء الّتی ما اطّلع بها الّا اللّه موجد الاشیآء و ذکرناک فی هذا اللّوح بما یذکرک به المقرّبون و یتوجّه الی رمسک الموحّدون طوبی لک و نعیماً لک و لمن یحضر تلقآء قبرک و یتلو ما انزله الوهّاب فی المــٔـاب

* * *

هذه سورة الدّم قد رشّحناها من بحر الغیب لیکون آیة ظهوری بین الخلایق اجمعین

هو الباقی فی العرش باسمی البهیّ الأبهی

ان یا محمّد اسمع ندآء ربّک عن هذا المقام الّذی لن یصل الیه ایدی الممکنات و لا افئدة الموجودات و لا حقایق الّذینهم نعسوا فی اقلّ من آن فی هذا الأمر المقدّس العزیز المستور قل یا قوم فاسرعوا الی حرم اللّه و کینونته و بیت اللّه و انّیّته و ظهور اللّه و سلطنته و لا تکوننّ من الّذینهم یذکرون اللّه بألسنهم ثمّ بآیاته یعترضون قل یا قوم هذا مقام الّذی یطوفنّ فی حوله اهل ملإ الأعلی ثمّ اهل سرادق البقآء ثمّ الّذینهم سکنوا خلف لجج الکبریآء ان انتم تفقهون قل هذا لمشعر اللّه و شطره و وجه اللّه و عظمته ان یا اهل ملإ اللّاهوت ثمّ اهل مواقع الجبروت ثمّ اهل العزّ فی رفارف الملک و الملکوت ان اخرجوا عن اماکنکم لتزورنّ مقام الّذی ما فاز به الّا الّذینهم انقطعوا عن کلّ من فی السّموات و الأرض و عن کلّ ما یذکر علیه اسم و رسم و جهة و اشارة ان انتم تعرفون قل یا قوم هذا مقام اللّه و فنائه ثمّ رضوان اللّه و فردوسه ثمّ خبآء اللّه و سرادقه ایّاکم ان لا توجّهوا الی غیره فاسرعوا الیه لعلّ انتم بثمرات الرّوح ترزقون و یا قوم هذا مقام الّذی توقّفت فیه الأبرار و الّذینهم طافوا فی حول العرش کما انتم تشهدون

و انّک انت یا محمّد فاعمل ما یوصیک حینئذ لسان ربّک ثمّ اعمل بما تؤمر من لدی اللّه المهیمن العزیز المحبوب اوّلاً فاخرق حجبات الموهوم عن وجه قلبک بسلطانی العزیز المقتدر المعلوم ثمّ ادخل مصر الرّحمن باسمی العزیز السّبحان و لا تلتفت الی ما کان و ما یکون و لو تشهد بأنّ الشّیطان جلس علی بابه و یمنعک عن الدّخول فاغمض عیناک عنه ثمّ استعذ بجمالی المبارک المهیمن المحبوب و ایّاک ان لا تجلس مع الّذین تجد آثار غلّهم کأثر الحرارة فی الصّیف او کأثر البرودة فی السّموم و انّک فرّ عنهم و عن مثلائهم و لا تنظر الیهم و بما عندهم بل الی امری الّذی یکون خیراً عن کلّ شیء لو انتم تشعرون و ان ترید ان تمرّ علی البلاد فاستشرق علیها بأنوار ربّک ثمّ تفکّر فیما تری من صنع ربّک لتکون من الّذینهم یتفکّرون و کن متخلّقاً بأخلاقی بحیث لو یبسط علیک احد ایادی الظّلم انت لا تلتفت الیه و لا تتعرّض به دع حکمه الی ربّک القادر العزیز القیّوم کن فی کلّ الأحوال مظلوماً تاللّه هذا من سجیّتی و لا یعرفها الّا المخلصون ثمّ اعلم بانّ تأوّه المظلوم حین اصطباره لأعزّ عند اللّه عن کلّ عمل لو انتم تعلمون ان اصبر فیما یرد علیک فتوکّل فی کلّ الأمور علی اللّه ربّک و انّه یکفیک عن ضرّ ما خلق و یخلق و یحفظک فی کنف امره و حصن ولایته و انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ به یستنصرون و ان یغتبک نفس انت لا تفعل به کما فعل لئلّا تکون مثله ثمّ اعرض عنه و توجّه الی خبآء القدس فی هذا السّرادق المقدّس المرفوع کن بین النّاس کتلال المسک لتفوح منک روایح القدس بینهم لعلّ تجذبهم الی فنآء قدس محبوب ان وجدت معیناً لنفسک من احبّآء اللّه فاستأنس به فی کلّ عشیّ و اشراق و فی کلّ سنین و شهور فاقتد فی کلّ الأمور باللّه ناصرک ثمّ امش بین العباد بوقاره و سکینته ثمّ بلّغهم امر مولاک علی قدر الّذی یقدرون ان یسمعون

و انّک انت یا هدهد السّبا اذهب بکتابی الی مداین اللّه و ان یسألک الطّیور عن طیر القدس قل انّی ترکتها حین الّذی کانت تحت مخالیب الانکار و منسر الأشرار و ما کان عنده من ناصر الّا اللّه الّذی خلقه و سوّاه و جعله سراج جماله بین السّموات و الأرض ان انتم توقنون و ان وجدت احداً من احبّائی و یسأل منّی قل تاللّه انّی خرجت عن مدینة السّجن حین الّذی کان الحسین مطروحاً علی الأرض و کان رکبة الشّین علی صدره و یرید ان یقطع رأسه و کان السّنان واقفاً تلقآء الرّأس و ینتظر بأن یرفعه علی السّنان کذلک کان الأمر فی سرّ السّرّ ان انتم تشعرون و فی تلک الحالة رأیت شفتاه یتحرّک و ینظر بطرفه الی السّمآء بلحاظ تقطّع عنه القلوب و عن ورائها قلب اللّه المهیمن العزیز القیّوم و انّی تقرّبت رأسی الی شفتاه سمعت بأنّه تحت السّیف یقول یا قوم تاللّه ما نطقت بینکم عن الهوی بل بما نطق منطق الطّور فی صدری المقدّس الأصفی تاللّه لن تشتبه آیات اللّه بشیء عمّا قدّر فی جبروت القضآء و عمّا کان فی الآخرة و الأولی و انتم یا ملأ الشّرک فاستنشقوا هذه الآیات الّتی نزلت من جبروت الذّات من مالک الأسمآء و الصّفات ان وجدتم منها رایحة القمیص عن یوسف العزیز اذاً فارحموا علیه و لا تقتلوه بأسیاف الغلّ ان انتم تشهدون بعین الانصاف ثمّ فی انفسکم تنصفون و یا قوم تاللّه انّی سددت ابواب الفردوس فی عشرین من السّنین لئلّا یخرج من شفتای ما یشتعل به نار البغضآء فی صدورکم و بذلک یشهد لسان العظمة ثمّ قلم الأمر علی الواح قدس محفوظ و یا قوم انّی لعلیّ و هذه لکرّة الأخری بعد الأولی و اظهرت لکم اعظم ما اظهرته من قبل و قد جئت عن منبع العظمة و الجلال و مخزن الرّفعة و الاجلال بآیات الّتی ما ظهرت حرف منها فی الملک و هذا اللّوح برهانی بینکم و لکم و علیکم ان انتم تعقلون

و یا قوم تاللّه کنت ساکناً فی البیت و صامتاً عن کلّ الألحان و لکنّ الرّوح اهتزّنی و انطقنی بالحقّ و ظهرت آثاره فی وجهی ان انتم فی جمالی تتفرّسون و اغلقت ابواب البیان فی مذ من السّنین ولکن لسان اللّه فتح لسانی ان انتم تعلمون أ تقتلون الّذی بأمره رفعت السّموات و موّجت البحار و اثمرت الأشجار و کشفت الأسرار و ظهر جمال المختار عن خلف الأستار انتم یا ملأ البیان اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من الّذینهم بآیات اللّه هم یجحدون و یا قوم تاللّه لست انا من الّذینهم کفروا بآیات اللّه ولو انتم تقتلوننی بکلّ الأسیاف او بکلّ السّهام فی کلّ حین تضربون و انطق فی ملکوت السّموات و الأرض و لن اخاف من احد و هذا مذهبی ان انتم تشعرون تاللّه هذا مذهب کلّ الرّسل و بما نزل علی علیّ فی کلّ الألواح و لم ادر انتم بأیّ مذهب تذهبون و اذا بلغت نغمات القدس الی ذلک المقام سکت لضعف الّذی اخذه و کان فی تلک الحالة فی مدّة فلمّا افاق فتح عینتاه ثمّ التفت الی شطر القدس بلحاظ الأنس و قال

ای ربّ لک الحمد علی بدایع قضایاک و جوامع رزایاک مرّةً اودعتنی بید النّمرود ثمّ بید الفرعون و وردا علیّ ما انت احصیته بعلمک و احطته بارادتک و مرّةً اودعتنی فی سجن المشرکین بما قصصت علی اهل العمآء حرفاً من الرّؤیا الّذی الهمتنی بعلمک و عرّفتنی بسلطانک و مرّةً قطعت رأسی بأیدی الکافرین و مرّةً ارفعتنی الی الصّلیب بما اظهرت فی الملک من جواهر اسرار عزّ فردانیّتک و بدایع آثار سلطان صمدانیّتک و مرّةً ابتلیتنی فی ارض الطّفّ بحیث کنت وحیداً بین عبادک و فریداً فی مملکتک الی ان قطعوا رأسی ثمّ ارفعوه علی السّنان و داروه فی کلّ الدّیار و حضروه علی مقاعد المشرکین و مواضع المنکرین و مرّةً علّقونی فی الهوآء ثمّ ضربونی بما عندهم من رصاص الغلّ و البغضآء الی ان قطعوا ارکانی و فصلوا جوارحی الی ان بلغ الزّمان الی هذه الأیّام الّتی اجتمعوا المغلّون علی نفسی و یتدبّرون فی کلّ حین بأن یدخلوا فی قلوب العباد ضغنی و بغضی و یمکرون فی ذلک بکلّ ما هم علیه لمقتدرون و مع ذلک انت یا الهی و محبوبی اودعتنی تحت ایدی هؤلآء المشرکین اذاً یا الهی فاشهدنی علی التّراب و تحت اسیاف اعدائک فوعزّتک یا محبوبی اشکرک حینئذ فی تلک الحالة و علی کلّ ما ورد علیّ فی سبیل رضائک و اکون راضیاً منک و من بدایع بلایاک ولکن یا الهی اقسمک بأسمائک المکنونة و جمالک الظّاهر المستور المطروح علی تراب المذلّة بأن تدخل فی قلوب عبادک حبّک ثمّ استقرّهم یا الهی علی بساط رحمانیّتک ثمّ استظللهم فی ظلّ شجرة فردانیّتک و لا تحرمهم عن نسمات قدسک الّتی تهبّ عن رضوان جمالک و تفوح عن شطر افضالک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت المهیمن القیّوم

و انّک انت یا محمّد فاعرف قدر ما القیناک من جواهر الأسرار ثمّ تفکّر فیما علّمناک من بدایع علمنا الّذی کان مستوراً خلف ظلل الأنوار لتطّلع بما ورد علینا و تکون من الّذینهم کانوا من اسرار الأمر هم مطّلعون ثمّ قل بلسان روحک فی سرّک هل من ناصر ینصر جمال الأولی فی طلعة الأخری و هل من معین یعین نقطة الأخری فی جماله البهیّ الأبهی لعلّ بذلک یبعث اللّه احداً لینصر الغلام فی هذه الأیّام الّتی اخذ السّکر سکّان السّموات و الأرض الّا الّذینهم کانوا الی جهة القرب فی هذا الجمال هم ینظرون ولکن یا محمّد تاللّه سوف تجد اعراض المعرضین و استکبارهم و قیامهم فی کلّ الجهات علی بغض هذا الغلام الّا من شآء ربّک العزیز القیّوم

ان یا محمّد اسمع ما یأمرک قلم الامضآء فی جبروت القضآء فی هذا الهوآء الّذی قدّسه اللّه عن هیاکل البغضآء و طهّره عن مسّ المشرکین و عرفان المغلّین و انّک انت فاخرق السّبحات ثمّ اطلع عن مشرق الأمر بسلطان مبین ثمّ اذّن بین النّاس بهذا الجمال المشرق العزیز المنیر ثمّ ادخل علی اسم الهآء ثمّ الق علیه ما القی علیک روح اللّه المقتدر العزیز الکریم لعلّ یتذکّر فی نفسه و ینقطع الی مولاه و یکون من المهتدین قل یا عبد انّا نزّلنا لک الواحاً و صحایفاً لا یعلمها الّا اللّه و فیها ما یغنیک عن کلّ ما خلق فی الابداع و عمّا فی السّموات و الأرضین ولکن ما ارسلناها الیک لأنّا ما وجدنا منک رایحة العلّیّین فی هذا الغلام العربیّ المبین قل تاللّه سیفنی ما عندک و لا یبقی الّا ما هو عند ربّک خلف سرادق عزّ منیع دع الدّنیا لأهلها ثمّ انقطع عمّا خلق فیها ثمّ توجّه بوجه ربّک المنّان القدیم قل انّ هذا لعلیّ بالحقّ قد ظهر مرّة اخری فی هذا الجمال الأطهر الأظهر الأبهی و ینطق بالحقّ فی جبروت البقآء و ملکوت الأعلی ان انتم من السّامعین قل انتم یا ملأ البیان لن ینطق روح التّبیان فی قلوبکم الّا بعد حبّی و هذا من اصل الدّین ان انتم من الموقنین

قل یا ملأ الفرقان تاللّه قد جآءکم الحقّ و ما یفرق به الأدیان و یفصل به بین الحقّ و الباطل اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من المعرضین قل ان یا اهل الکنایس لا تضربوا علی النّاقوس بما ظهر ناقوس الأعظم فی هذا النّاقور الّذی ظهر علی هیکل الآیات بین الأرضین و السّموات و یصیح بالحقّ علی هذا الاسم المشرق الظّاهر اللّمیع قل انّه هو الّذی نزلت الآیات بأمره و سطّر کلّ الألواح باذنه و یشهد بذلک ما یفوح من هذا المسک الّذی جری عن عین الکافور من هذا القلم الأقدم القدیم قل انّه لینطق فی کلّ حین بآیات الّتی یعجز عنها عقول العقلآء و عرفان العرفآء و افئدة البالغین قل هذا ما وعدتم به فی کتب اللّه ان انتم من العارفین و هذا ما حقّق به الحقّ فی ازل الآزال و یحقّق به الی ابد الآبدین

ان یا محمّد فاغمض عیناک عن کلّ من فی السّموات و الأرض لتستطیع ان تدخل فی حصن ربّک المنّان القدیر فاضرم من هذا النّار فی اشجار الممکنات لینطقنّ کلّ بما نطق النّار علی هیئة النّور فی طور الظّهور کذلک یمنّ علیک جمال القدم و یأمرک علی الأمر لتنقطع عن کلّ شیء و تتمسّک بعروة عزّ منیع و الرّوح و التّکبیر و البهآء علیک و علی الّذین یسمعون قولک فی هذا النّبإ العظیم

* * *

هو اللّه

ان یا محمّد قد مضی ایّام و ما سمعنا عن طیر قلبک نغمات الحبّ و ما وجدنا منک روایح الشّوق و الودّ کانّک نسیتنا و نسیت مقامات الوصل فیما هبّت علیک من نسمات الفضل و انّک ان انسیتنا انّا ما انساک و انّک ان غفلت عن ذکرنا انّا ما نغفل عنک اذاً فارجع الی ما کنت من قبل لانّ ما ینفعک الدّنیا و لا زخرفها و لا زینتها و انّ ما ینفعک هو الانقطاع عمّا سواه و اقبالک الی اللّه فاسمع منّی و لا تحرم روحک عن معانی الالهیّة و لا سمعک عن استماع نغمات الاحدیّة و لا عینیک عن النّظر الی جمال الهویّة و لا رجلاک عن الاستقامة علی امر اللّه المنزلة و لا ایداک عن الارتفاع الی سمآء العنایة اذاً فکّر فی امرک ثمّ اختر لنفسک ما ترید ولیکن ان تسمع منّی فاختر ما یقرّبک بلقآء محبوبک و یصلک الی مولاک و مقصودک و السّلام علی من اتّبع الهدی

* * *

بسمه المسرور المحزون

ان یا مهدی ان انظر من افق البدآء انوار وجه ربّک العلیّ الابهی ثمّ استمع النّدآء من هذا القلم الاعلی انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم ان انزع قمایص الاحزان مطمئنّاً بفضل ربّک الرّحمن ثمّ اظهر بجذب تنجذب منه الافئدة و العقول کن علی شأن توقد بک نار اللّه فیما سواه هذا ینبغی لنسبتک الی اللّه مالک الغیب و الشّهود کن مطلع فرح ربّک و مظهر هذا الابتهاج الّذی لا تعتریه الهموم لا تشتغل بما یحزنک بل بما یجعلک طایراً فی هوآء السّرور لو یشتدّ حزنک تفکّر فیما ورد علی هذا المظلوم کن مطمئنّاً بعنایة ربّک بحیث یستشرق من افق قلبک شمس الاطمینان هذا ینبغی لک وعزمی الثّابت المحتوم

قد حضر بین یدینا کتاب المیم و اطّلعنا بما فیه من ذکر اللّه العزیز المحبوب طوبی له بما استقام علی الامر و قام علی حبّ مولاه بعد الّذی اعرض عنه کلّ مشرک مردود انّا ولو ارسلنا الیه القمیص تلک مرّة بعد اخری انّ ربّک لهو العزیز الغفور لیشتعل من حرارة بیان ربّک علی شأن لا تأخذه برودة الّذینهم غفلوا عن ذکر ربّهم و اتّبعوا الاوهام و الظّنون نسئل اللّه بان یؤیّده فی کلّ الاحوال و یلهمه ما تستنیر به الصّدور و ما ذکر فی عبدی و ما ورد علیه فی سبیلی قد کنّا معه اذ قام علیه المشرکون قل لا تحزن بذلک قد اقتدیت بمولاک اذ احاطه الظّالمون قد شرب ما شربت طوبی لی و له لعمری هذا لرحیق مختوم کلّ ما یرد علینا فی سبیل اللّه انّه لهو المحبوب واسمی المشرق علی ما کان و ما یکون لو کان المرض انّه شفآء لو کان السّمّ انّه لدریاق و لو کان الموت انّه حیوة ولکنّ النّاس هم لا یعرفون لو شئنا لنسفع ناصیة کلّ ظالم ولکن ترکناهم فی ایّام معدودات الی وقت معلوم سوف نأخذ الّذین ظلموه انّ ربّک لهو الشّاهد علی ما هم یعملون انّهم فعلوا ما لا فعل عباد الّذین بغوا علی اللّه من قبل الا انّهم هم الخاسرون قد نزل للاثیم من لدن ربّک الشّدید ما ینبغی له و ما ارسلناه الی الحین سوف یری قهر ربّه و یجد نفسه فی اسفل الجحیم و قد ذکر فی کتابه الصّادق علیه بهآء اللّه الملک العزیز الجمیل قد ارسلنا الیه ما یفرح به قلبه و یقوم علی نصرة هذا الغریب طوبی لاحبّآئی فی هناک الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده و استقاموا علی هذا الامر العظیم

ان یا اسمی مهدی قد حضر لدی الوجه ما انشأه ابن اخیک فی ثنآء مولاه و عرفنا منه الشّوق و الاشتیاق و نزّلنا له ما یحدث به الشّغف و الاحتراق فی حبّ اللّه مالک یوم الطّلاق طوبی لمن یقرء و یتفکّر فیما نزل من لدی اللّه المقتدر القدیر

بسم اللّه الاقدم الاعظم

قد احترق المخلصون من نار الفراق این تشعشع انوار لقآئک یا محبوب العالمین

قد ترک المقرّبون فی ظلمآء الهجران این اشراق صبح وصالک یا مقصود العالمین

قد تبلبل اجساد الاصفیآء علی ارض البعد این بحر قربک یا جذّاب العالمین

قد ارتفعت ایادی الرّجآء الی سمآء الفضل و العطآء این امطار کرمک یا مجیب العالمین

قد قام المشرکون بالاعتساف فی کلّ الاطراف این تسخیر قلم تقدیر ک یا مسخّر العالمین

قد ارتفع نباح الکلاب من کلّ الجهات این غضنفر غیاض سطوتک یا قهّار العالمین

قد اخذت البرودة کلّ البریّة این حرارة محبّتک یا نار العالمین

قد بلغت البلیّة الی الغایة این ظهورات فرجک یا فرج العالمین

قد احاطت الظّلمة اکثر الخلیقة این انوار ضیآئک یا ضیآء العالمین

قد طالت الاعناق بالنّفاق این اسیاف انتقامک یا مهلک العالمین

قد بلغت الذّلّة الی النّهایة این آیات عزّتک یا عزّ العالمین

قد اخذت الاحزان مطلع اسمک الرّحمن این سرور مظهر ظهورک یا فرح العالمین

قد اخذ الهمّ کلّ الامم این اعلام ابتهاجک یا بهجة العالمین

تری مشرق الآیات فی سبحات الاشارات این اصبع قدرتک یا اقتدار العالمین

قد اخذت رعدة الظّمأ من فی الانشآء این فرات عنایتک یا رحمة العالمین

قد اخذ الحرص من فی الابداع این مطالع الانقطاع یا مولی العالمین

تری المظلوم فریداً فی الغربة این جند سمآء امرک یا سلطان العالمین

قد ترکت وحدة فی دیار الغربة این مشارق وفآئک یا وفآء العالمین

قد اخذت سکرات الموت کلّ الآفاق این رشحات بحر حیوانک یا حیوة العالمین

قد احاطت وساوس الشّیطان من فی الامکان این شهاب نارک یا نور العالمین

قد تغیّر اکثر الوری من سکر الهوی این مطالع التّقوی یا مقصود العالمین

تری المظلوم فی حجاب الظّلام بین اهل الشّام این اشراق انوار صباحک یا مصباح العالمین

ترانی ممنوعاً عن البیان من این تظهر نغماتک یا ورقآء العالمین

قد غشت الظّنون و الاوهام اکثر الانام این مطالع ایقانک یا سکینة العالمین

قد غرق البهآء فی بحر البلآء این فلک نجاتک یا منجی العالمین

تری مطلع آیاتک فی ظلمات الامکان این شمس افق عنایتک یا نوّار العالمین

قد خبت مصابیح الصّدق و الصّفآء و الغیرة و الوفآء این شئونات غیرتک یا محرّک العالمین

هل تری من ینصر نفسک او یتفکّر فیما ورد علیها فی حبّک اذاً توقّف القلم یا محبوب العالمین

قد کسرت اغصان سدرة المنتهی من هبوب اریاح القضآء این رایات نصرتک یا منصور العالمین

قد بقی الوجه فی غبار الافترآء این اریاح رحمتک یا رحمن العالمین

قد تکدّر ذیل التّقدیس من اولی التّدلیس این طراز تنزیهک یا مزیّن العالمین

قد رکد بحر العنایة بما اکتسبت ایدی البریّة این امواج فضلک یا مراد العالمین

قد غلق باب اللّقآء من ظلم الاعدآء این مفتاح جودک یا فتّاح العالمین

قد اصفرّت الاوراق من سموم اریاح النّفاق این جود سحاب جودک یا جوّاد العالمین

قد تغیّر الاکوان من غبار العصیان این نفحات غفرانک یا غفّار العالمین

قد بقی الغلام فی ارض جدبآء این غیث سمآء فضلک یا غیاث العالمین

ان یا قلم الاعلی قد سمعنا ندآئک الاحلی من جبروت البقآء ان استمع ما ینطق به لسان الکبریآء یا مظلوم العالمین

لو لا البرودة کیف تظهر حرارة بیانک یا مبیّن العالمین

و لو لا البلیّة کیف اشرقت شمس اصطبارک یا شعاع العالمین

لا تجزع من الاشرار قد خُلقتَ للاصطبار یا صبر العالمین

ما احلی اشراقک من افق المیثاق بین اهل النّفاق و اشتیاقک باللّه یا عشق العالمین

بک ارتفع علم الاستقلال علی اعلی الجبال و تموّج بحر الافضال یا وله العالمین

بوحدتک اشرقت شمس التّوحید و بغربتک زیّن وطن التّجرید ان اصطبر یا غریب العالمین

قد جعلنا الذّلّة قمیص العزّة و البلیّة طراز هیکلک یا فخر العالمین

نری القلوب ملئت من البغضآء و لک الاغضآء یا ستّار العالمین

اذا رأیت سیفاً ان اقبل اذا طار سهم ان استقبل یا فدآء العالمین

اَتَنوح او انوح بل اصیح من قلّة ناصریک یا من بک ارتفع نوح العالمین

قد سمعت ندآئک یا محبوب الابهی اذاً انار وجه البهآء من حرارة البلآء و انوار کلمتک النّورآء و قام بالوفآء فی مشهد الفدآء ناظراً رضآئک یا مقدّر العالمین

ان یا علی قبل اکبر ان اشکر اللّه بهذا اللّوح الّذی تجد منه رائحة مظلومیّتی و ما انا فیه فی سبیل اللّه معبود العالمین

لو یقرئه العباد طرّاً و یتفکّرون فیه لیضرم فی کلّ عرق من عروقهم ناراً یشتعل منها العالمین

* * *

ورقة‌الرّضوان شاه‌زاده خانم

بسم اللّه الأمنع الأقدس الأبهی

ان یا ورقة الحبّ اسمعی ندآء ربّک عن شطر هذا السّجن لتجذبک نغمات الرّحمن الی مقرّ الّذی فیه استضآء وجه الّذی فیه کتب من قلم اللّه هذا لوجه اللّه المقتدر المهیمن العزیز القیّوم ان اشکری یا ورقة بما هبّت علیک روائح المحبوب و جعلک اللّه من اوراق سدرة الّتی استظلّت فی ظلّها عباد منقطعون ان اذکری ربّک فی کلّ الأیّام و لا تغفلی عنه و انّه یکفیک عن الّذین هم کفروا و اشرکوا باللّه العزیز المحبوب ذقی من اثمار تلک الشّجرة و لا تمنعی نفسک عنها ثمّ توکّلی علی اللّه ربّک فی کلّ الأمور ثمّ اجهدی فی نفسک بأن یظهر منک ما ینبغی لنسبتک الی اللّه و لا تکونی من الّذین هم ینسبون انفسهم الی نفس اللّه ثمّ فی مناهج الرّضا هم لا یسلکون ان اقنتی ثمّ اذکری ربّک فی تلک الأیّام الّتی اتّخذوا النّاس لأنفسهم ربّاً من دون اللّه و هلکوا فی مناهج البغی و الضّلال و هم لا یشعرون کذلک القیناک قول الحقّ لتفرحی بذکر المحبوب و تکونی من امآء اللّواتی هنّ بذکر ربّهنّ یفرحون و البهآء علیک و علی الّذین هم آمنوا باللّه ربّهم و انقطعوا عن کلّ عجل مسحور

* * *

هذه صحیفة اللّه المهیمن القیّوم لأحبّآء اللّه فی خلج‌آباد

هو النّاطق فی ملکوت البیان

انّا اردنا ان نذکر اولیائی فضلاً من عندی و انا الفضّال القدیم لیجذبهم النّدآء الی الأفق الأعلی و یقرّبهم الی مقام لا یری فیه الّا اللّه و آثاره کذلک نطق القلم اذ کان مالک القدم فی سجنه العظیم

یا باقر قد انزلنا علیک الآیات و اظهرنا لک ما شهد بعنایتی و فضلی و جودی و کرمی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین بشّر عبادی بذکری و ما نزل لهم من سمآء مشیّتی لیشکروا ربّهم الفیّاض الغفور الرّحیم انّا ذکرناهم من قبل و زیّنّاهم بآثار قلمی الأعلی و انا المشفق العزیز الحمید

یا علی قبل اکبر رأینا ذکرک ذکرناک و سمعنا ندائک اجبناک بهذا الکتاب المبین الّذی یشهد کلّ حرف من حروفاته بوحدانیّة اللّه و فردانیّته و بما نزل فی لوحه العزیز البدیع اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم و قل

لک الحمد یا مولی العالم بما هدیتنی الی صراطک المستقیم و جعلتنی مقبلاً الی افقک اذ کان القوم فی اعراض مبین ایّاک ان تمنعک شبهات الّذین کفروا بیوم الدّین قم علی الأمر و ذکّر النّاس بآیات اللّه المقتدر القدیر کذلک ماج بحر البیان و هاج عرف الرّحمن طوبی لمن وجد و اقبل و ویل لکلّ غافل بعید

یا علی اصغر اذا تنوّرت بأنوار نیّر البیان و شربت رحیق الحیوان من کتاب ربّک الرّحمن قل

الهی الهی قربک رجائی و ظلّک مقصدی و جوارک مطلبی و حضورک املی و لقائک منتهی منیتی و وصالک بغیتی اسألک ان لا تخیّبنی بفضلک و رحمتک یا ارحم الرّاحمین

یا سمیّ المقصود اذا اشعلتک نار السّدرة فی طور البیان و اخذک جذب ندآء ربّک الرّحمن قل

الهی الهی ندائک اجتذبنی و نار حبّک اشعلتنی و هجرک اخذ الاصطبار عن کفّی ارحمنی یا موجدی و مقصودی قدّر لی الحضور امام وجهک و القیام لدی باب عظمتک او قدّر لی اجر لقائک انّک انت المقتدر القدیر

یا علی قبل اکبر اذا فزت بکوثر البقآء الّذی جری من قلمی الأعلی قل

الهی الهی لک الحمد بما سقیتنی کوثر بیانک و هدیتنی الی صراطک و انزلت لی آیاتک اسألک بأنوار صبح ظهورک و آیات توحیدک و رایات قدرتک بأن تقدّر لی ما یقرّبنی الیک انّک انت المقتدر المهیمن القیّوم

یا قلمی اذکر من سمّی بلطفعلی و بشّره بعنایتی و نبّئه بما ظهر و لاح فی ایّام اللّه ربّ العالمین انّ ذکرک مصباح الفلاح لأهل العالم و آیة القدم بین الأمم طوبی لمن فاز ویل للغافلین

یا سیّد محمّد اذا رأیت امواج بحر بیانی و اخذتک نفحات آیاتی قل

الهی الهی طوبی لسبیل نسب الیک و لدلیل نزل من سمآء عنایتک و طوبی لأرض تشرّفت بقدومک و لمقام فاز بلقائک و لعبد سمع ندائک و اقبل بقلبه الی افقک الأعلی ای ربّ اسألک بأمرک الّذی به ظهرت کنائز العلوم و الفنون و جری فرات البیان فی الامکان بأن تقدّر لی ما یجعلنی راضیاً برضائک و معترفاً بما جری من قلمک الأعلی و لا اقول فی امر من اوامرک لم و بم ای ربّ احبّ ان اکون خاضعاً خاشعاً راضیاً لدی ظهورات قدرک و قضائک انّک انت العزیز الکریم

یا سیّد علی قد فاز اسمک بلحاظ عنایة مولاک و انزل لک ما لا تحرقه النّار و لا یأکله التّراب و لا یغیّره الهوآء و لا تبدّله القرون و الأعصار یکون لک باقیاً بدوام ملکوتی و ذکری بین عبادی احفظ هذا المقام باسمی انّ ربّک هو المبیّن العلیم الحکیم

یا احمد اذا سمعت تغنّیات عنادل بیانی علی اعلی الأغصان و تغرّدات حمامة عرفانی من اعلی المقام قل

الهی الهی لک الثّنآء یا مولی الأسمآء و مالک ملکوت البقآء و لک البهآء یا من فی قبضتک زمام الأشیآء اسألک بنور امرک و حفیف سدرة ظهورک و خریر کوثر بیانک و هزیز الأریاح فی حدیقة فضلک بأن تقدّر لی ما قدّرته لأصفیائک الّذین انفقوا صدورهم فی سبیلک و عیونهم لحبّک و ارواحهم لارتفاع کلمتک العلیا و اجسادهم لاظهار امرک یا مولی الوری و ربّ العرش و الثّری انّک انت المقتدر بارادتک و المهیمن بسلطانک لا اله الّا انت الآمر القدیم

یا قلم اذکر الحسن الّذی سمع و اقبل و اراد ان یشرب کوثر البیان من ید عطآء ربّه الرّحمن و یقوم علی خدمة امره و خدمة اولیائه الّذین بهم انتشرت آیات اللّه المهیمن القیّوم

یا حسین توجّه الیک وجه القدم من السّجن الأعظم و یوصیک و اولیائه بالعدل و الانصاف و بالأمانة الّتی بها سطع نور العزّة و الانقطاع فی الابداع اشکر اللّه ربّک انّه ایّدک و شرّفک بآثار قلمه الأعلی انّه هو المقتدر فی المبدإ و المآب

یا حبیب‌اللّه قد اتی الحبیب اعرض عنه العباد و اعترض علیه من فی البلاد و اشتدّ الأمر الی ان نزلت آیة الهجرة من سمآء المشیّة فلمّا خرج ناح البیت لفراقه و ابتسم ثغر یثرب للقائه یا حزب اللّه انظروا ثمّ اذکروا ما ورد علی سفرآء اللّه و اصفیائه و ما قالوا فی حقّ من ارسلهم و ما ورد علیه من قوم سوء اخسرین

یا محمّد جعفر یذکرک المظلوم لوجه اللّه لعلّ تجد عرف البیان و تکون مستقیماً علی امر ناح به کلّ مغلّ و اضطرب کلّ غافل و زلّ قدم کلّ جاهل و اشتعلت نار الضّغینة فی قلب کلّ عالم بعید و کلّ ظالم عنید نسأل اللّه ان یؤیّدک و اولیائی علی الاستقامة علی هذا الأمر العظیم

یا محمّد کاظم هل المذکور فی القصر او تحت ارادة کلّ ظالم اعرض و کفر و هل المحبوب بین الأحباب ام بین انیاب الذّیاب قد استوی هیکل الظّلم علی سریر الاعتساف و ارتکب ما لطمن به علی وجوههنّ طلعات الفردوس الأعلی کذلک قضی الأمر فی هذا السّجن المبین و ما منعنا ظلمه عن اظهار العدل و کفره عن اعلآء الکلمة و لا شرکه عن توحید اللّه الفرد الواحد العلیم الخبیر و ما منعتنا سطوته و لا شوکته و ما خوّفتنا جنوده یشهد بذلک من حضر لدی الوجه و کلّ صادق امین

یا علی مراد مراد العالم ینوح علی نفسه و یقول انّ الأحزاب یدخلون الهیاکل و الکنائس و المساجد و الصّوامع لاسمی و هم غافلون عن نفسی و معرضون عن لقائی و عاملون ما ضاق به صدری و ناح به قلبی و قلمی و اهل خبآء مجدی و سرادق عظمتی کذلک اخذتهم الغفلة من کلّ الجهات نسأل اللّه ان یکشف لهم فضلاً من عنده و یهدیهم الی سوآء الصّراط

یا محمّد هاشم ندا بسیار بلند است ولکن منافذ آذان فی ضیق مبین از حقّ بطلبید عباد خود را محروم نفرماید للّه الحمد نفوس مقبله هر یک بانوار نیّر بیان فائز گشتند و از ید عطا کوثر بقا آشامیدند یا حزب اللّه شما از اثمار سدرۀ دانشید این مقام بلند را از دست مدهید بآنچه لایق و سزاوار است تمسّک نمائید

یا محمّد حسین بشنو ندای مظلوم را کل را وصیّت مینماید بآنچه سبب و علّت رضای حقّ جلّ جلاله است امر عظیم است باید حزب اللّه در جمیع احیان بافق رحمن ناظر باشند و از او طلب نمایند حفظ خود را از شبهات ناعقین و اشارات معتدین نسأل اللّه ان یحفظک و اولیائه من شرّ الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و جادلوا بآیاته و انکروا حجّته و برهانه انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفرد الواحد الحافظ العلیم الحکیم

یا محمّد علی اذا سمعت ندآء اللّه ربّ الأرباب و شربت رحیق البیان فی المآب ولّ وجهک شطر اللّه المهیمن القیّوم و قل

الهی الهی قد نبذت دونک آخذاً حبل عنایتک اسألک بنفحات آیاتک و حفیف سدرة المنتهی و صریر قلمک الأعلی و بالکلمة الّتی بها طار الموحّدون الی هوآء قربک و رضائک و المخلصون الی ساحة عزّک و عظمتک بأن تقدّر لی ما قدّرته للمنجذبین من عبادک الّذین اخذهم سکر بیانک الأحلی بحیث غفلوا عن دونک متوجّهین الی انوار وجهک ای ربّ ترانی ناظراً الی افق امرک و منتظراً بدایع فضلک فأنزل علیّ رحمة من عندک انّک انت الّذی باسمک ماج بحر الکرم فی العالم لا اله الّا انت الغفور الکریم

یا غلامحسین مظلوم از افق سجن ندا میفرماید و کل را راه مینماید سبحان‌اللّه انوار ظهور عالم را احاطه نموده و امر اللّه بمثابۀ آفتاب ظاهر و هویدا مع‌ذلک اهل عالم بما عندهم مشغول و از امطار رحمت رحمانی و نیسان مکرمت یزدانی محروم و ممنوع ظنون عباد را از مکنون منع نموده و اوهام از حضرت قیّوم محروم ساخته طوبی لمقبل ما منعه اعراض القوم و لقویّ ما اضعفه ظلم العباد اگر نفسی الیوم این امر اعظم را انکار نماید بر اثبات چه امری موفّق خواهد شد لا واللّه معرض از این امر ظاهر هویدا لازال از حقّ معرض بوده یشهد بذلک قلمی الّذی بصریره انجذبت الأشیآء و نطقت قد اتی الوعد و الموعود ظهر بسلطان مبین

یا احمد حضرت فرد احد برایات آیات آمد و با اعلام بیّنات ظاهر شد مع‌ذلک احزاب امم از او محروم و ممنوع هر حزبی بحبلی متمسّک و بوهمی متشبّث الوان عالم و زخارف امم سدّیست حائل طوبی از برای مقتدری که بعضد یقین سبحات را خرق نمود و سد را از میان برداشت در لیالی و ایّام لسان قدم امم را بنصائح مشفقانه و مواعظ حسنه ذکر نموده و مینماید و متذکّر میفرماید از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید و بمطلع انوار راه نماید اوست قادر و توانا

یا ایّها القلم الأعلی اذکر امائی اللّائی سمعن النّدآء و اقبلن الی الأفق الأعلی و آمنّ بالّذی اتی من افق الاقتدار برایات الآیات نسأل اللّه ان یؤیّدهنّ و یوفّقهنّ و یقدّر لهنّ ما یقرّبهنّ الی اللّه ربّ الأرباب یا امائی و اوراقی حمد کنید مقصود عالم را که شما در سجن اعظم بکلمۀ یا امتی فائز گشتید آذان اولیای الهی لازال منتظر این کلمۀ مبارکه بوده و اکثری در حسرت اصغاء کلمۀ یا عبدی ناله‌ها نموده‌اند زمام فضل در ید اقتدار حقّ بوده و هست یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا یفعل انّه هو المقتدر المختار طوبی از برای شما ایّام ظهور را ادراک نمودید و بعرفان مقصود حقیقی فائز گشتید هنیئاً لکنّ و مریئاً لکنّ و از حقّ بطلبید اماء خود را بمثل اماء حزب شیعه باوهام مبتلا نفرماید انّه هو السّمیع البصیر و بالاجابة جدیر

* * *

محبوب فؤاد حضرت علی قبل نبیل ابن حضرت اسم‌ اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند

۱۵۲١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

انسان بصیر لازال منفعل و خجل چه که وصف مینماید مقصودی را که جمیع ارکان و اعضا بکلمۀ لایوصف مقرّ و ذکر مینماید مقامی را که بکلمۀ لایذکر معترف هر خبیری از وصف رایحۀ تحدید استشمام مینماید و از ذکر و ثنا رایحۀ عرفان بعد از اصغا و ایقان و اعتراف بآنکه سیّد لولاک ما عرفناک فرموده فی‌الحقیقه مقام ذکر و وصف اگرچه نزد متغمّسین بحر عرفان بی‌انتهاست ولکن در مقامی حکایت از تحدید و عرفان مینماید و مقرّبین و مخلصین از این کلمه رایحۀ غرور استشمام مینمایند لذا استغفر اللّه مرّةً اخری استغفر اللّه کرّةً اخری استغفر اللّه آه آه من خجلتی و انفعالی و عدم حیائی لأنّی ایقنت بأنّ ذکری ایّاه یدلّ علی وجودی تلقآء القدم و اظهار مقامی لدی تجلّیات انوار مالک الأمم و مقصود العالم ایضاً استغفر اللّه

الهی الهی تری ضعفی عند ظهورات قدرتک و عجزی لدی شؤونات اقتدارک و فقری تلقآء بحر غنائک وعزّتک حین ذکرک تأخذنی الحیرة و الخجلة علی شأن ارید ان استر نفسی تحت اطباق تراب ارضک فآه آه من جهلی عند تجلّیات نیّر علمک اشهد انّی فی هذا المقام حین ما انطق بذکرک ترتعد فرائصی و ارکانی من خشیتک فآه آه اری عملی مخالفاً بما یخرج من فمی تلقآء ملکوت بیانک و فی مقام ینادینی ظاهری و باطنی و اساریری و عروقی و شعراتی لا تحزن بذلک لأنّه جلّ جلاله لمّا ماج بحر فضله و هاج عرف عطائه اذن لعباده بذکره و ثنائه وعزّتک و جلالک فی مقام آخر انّک خلقت اللّسان لذکرک و العیون لمشاهدة انوار ظهورک ای ربّ اسألک بأسرار اسمک الأعظم و بنور امرک الّذی اشرق به العالم بأن تبدّل ما لا یلیق لک و لأیّامک بما یلیق لظهورک و سلطنتک انا عبدک و ابن عبدک اعترفت باقتدارک و اختیارک و برحمتک الّتی سبقت عبادک و خلقک ای ربّ قدّر لعبدک و لأولیائک ما یقرّبهم الیک و یقدّسهم عن کلّ ما لا ینبغی لساحة عزّک و بساط قربک انّک انت المقتدر علی الرّدّ و القبول و علی المنع و البلوغ و انّک انت المقتدر المهیمن علی ما کان و ما یکون

و بعد دستخطّ آن محبوب فؤاد مکرّر رسید و مکرّر تلقاء کرسیّ ربّ باصغا فائز و کرّةً بعد کرّة امواج بحر فضل بکمال اوج ظاهر و از لسان عظمت جاری شد آنچه که هیچ قلمی احصا نتواند و هیچ مدادی از عهده برنیاید ولکن تأخیر جواب از کثرت تحریر بوده ذلک تقدیر من لدن علیم خبیر و خود آن محبوب بر آنچه ذکر شد شاهد و گواه تا آنکه نامه‌ها باین نامه که بتاریخ چهارم شهر شعبان المعظّم بود منتهی گشت عوالم علم سرمدی گواهیست صادق که آنچه از قلم آن محبوب جاری گشت فرح اکبر را منبع بود و سرور اعظم را مطلع چه که از هر حرف و هر کلمۀ آن عرف ذکر و ثنا و اقبال و توجّه و استقامت بر امر محبوب عالمیان استشمام گشت و بعد از قرائت قصد مقام نموده امام وجه مولی الأنام عرض شد اذاً تحرّک ملکوت البیان و انزل ما انجذبت به افئدة اهل مدائن العلم و العرفان قول الرّبّ تعالی و تقدّس

هو المشرق من افق سمآء العطآء

یا ابن اسمی علیک بهائی و عنایتی در امر مظلوم تفکّر نما و فیما ورد علیه من البلایا و الرّزایا در جمیع احیان از افق سماء فضل اشراق نمود آنچه که عالم رجا و طلب را منوّر فرمود و از قلم اعلی جاری شد آنچه که اهل قبور را برانگیخت و بحیات تازۀ جدیدۀ منیعه فائز نمود یا ابن اصدق اگر صاحب اذن حقیقی یافت شود اصغا مینماید آنچه را که مخلصین و مقرّبین در طور عرفان اصغا نمودند و مقصود از ظهور و ذکر و بیان آنکه نفاق برخیزد و بجایش اتّفاق مقام اخذ نماید و کل بصفات و اخلاق مبارکۀ ممدوحه که سبب حفظ و علّت ارتفاع است مزیّن گردند ولکن در بعضی عکس آن ظاهر مقام اتّفاق نفاق مشهود و مقام امانت خیانت از حقّ بطلب عباد خود را مؤیّد فرماید تا از کأس انقطاع بنوشند و بطراز تقوی مزیّن گردند نصح الهی را فراموش نمودند بعضی باعمالی ظاهر شده‌اند که سبب تضییع امر اللّه مابین غافلین و تارکین شده بیدانشهای دنیا هر امر منکری را که از مدّعیان محبّت مشاهده مینمایند بحقّ نسبت داده و میدهند بذلک ناح قلمی الأعلی فی الذّروة العلیا و بکت العیون فی الفردوس الأبهی اولیا را از قبل مظلوم تکبیر و سلام برسان تکبیری که کل را مشتعل نماید و از برای اصغاء نداء مکلّم طور مستعدّ فرماید قل یا اولیآء اللّه فی الأرض اسمعوا ندآء المظلوم و زیّنوا رؤوسکم بأکالیل التّقوی و هیاکلکم بأثواب الانقطاع ثمّ انصروا ربّکم بالأعمال هذا ما امرتم به من لدی اللّه الغنیّ المتعال امروز اعمال و اخلاق ناصر و معین حقّ جلّ جلاله‌اند طوبی از برای رجالی که لوجه اللّه باین دو تمسّک نمودند تقوی سراجی است منیر اوست سبب روشنی عالم و علّت هدایت امم اگر از اوّل امر مدّعیان محبّت الهی باوامر و احکامش تمسّک میجستند حال عالم بنور ایمان منوّر مشاهده میگشت این ایّام از مدّعیان محبّت وارد شد آنچه که از اعدا وارد نشده لعمر اللّه انّ المظلوم فی حزن مبین انتهی

لازال مواعظ حسنه و نصایح مشفقانه که فی‌الحقیقه سبب قرب و لقا و علّت فیوضات لاتتناهی مولی الوری است از لسان عظمت جاری و نازل و بشأنی نازل که قلم و مداد از احصای آن عاجز و قاصر مع‌ذلک از بعضی ظاهر شده آنچه که عین عدل و انصاف میگرید و قلوب ناله میکند باید این عبد و آن محبوب و اولیا کل از سماء عفو و عطای حقّ جلّ جلاله مسئلت نمائیم غافلین را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است و کل را توفیق رجوع عطا نماید تا بر تدارک ما فات عنهم قیام کنند و در این یوم اقدس انور خود را از فیوضات و عنایات مقصود عالمیان محروم نسازند انّ ربّنا هو العطوف الغفور

ذکر توجّه باطراف را لأجل اعلاء کلمة اللّه نمودند و همچنین ورود در مقامی که از لسان عظمت به فروغ نامیده شده بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این آیات از سماء فضل نازل قوله تبارک و تعالی

هو الذّاکر العلیم

یا اولیائی فی فروغ اسمعوا ندآء اللّه المقتدر العزیز الودود انّه ذکرکم بذکر اشتعلت منه الأفئدة و القلوب و به شهدت الأشیآء و من فی ملکوت الأسمآء انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد ذکرناکم مرّةً بعد مرّة فضلاً من لدنّا و انا الفضّال فی ممالک الغیب و الشّهود و انزلنا لمن زیّنّاه بطراز التّخصیص و ابنائه و من معه ما انجذبت به حقائق الموجودات و توجّهت الوجوه الی اللّه مالک الیوم الموعود نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی ذکره و ثنائه و تبلیغ امره العزیز المحبوب بذلک اشرقت شمس البیان من افق سمآء عنایة اللّه مالک الملک و الملکوت طوبی لمن شهد و رأی و ویل لکلّ غافل محجوب البهآء من لدنّا علیکم و علی امائی اللّائی آمنّ باللّه اذ اتی من سمآء الأمر بسلطان مشهود انتهی

و هذا ما نزّل لأحبّآء اللّه فی حصار

هو المقتدر العلیم الحکیم

یا اولیائی فی حصار افرحوا بما توجّه الیکم من شطر السّجن وجه ربّکم المختار و ذکرکم بما انجذبت به افئدة الأبرار اسمعوا النّدآء من شطر السّجن انّه یقرّبکم الی اللّه ربّ الأرباب انّا ذکرنا من احبّنی الّذی صعد الینا بنور اشرقت منه الآفاق قد استقبله حین العروج قبیل من الملإ الأعلی و اهل الجنّة العلیا یشهد بذلک من اتی من سمآء الفضل برایات الآیات و ذکرنا الّذین نسبهم اللّه الیه و قدّرنا لهم فی الصّحیفة الحمرآء ما غرّد به العندلیب و قرّت به الأبصار نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی و یکتب لهم ما کتبه لأصفیائه انّه هو العزیز الوهّاب

انّا اردنا ان نذکر من سمّی بمیر قبل حسن (حاجی میر حسن بیک) لیفرح بعنایة ربّه فی هذا الیوم الّذی فیه نادی المناد من کلّ الجهات

و نذکر من سمّی باللّه‌یار (بیک) لیتمسّک بحبل المختار و یشهد لسان ظاهره و باطنه بما شهد به مکلّم الطّور اذ استوی علی عرش الظّهور و یطوف حول الأمر باستقامة لا تمنعه فراعنة الأرض و لا جبابرة البلاد

و اردنا ان نذکر من سمّی بمحمود (کربلائی) فی کتاب الأسمآء و انا العزیز الغفّار یا محمود خذ کأس البیان باسم مالک الأدیان ثمّ اشرب منها امراً من لدنّا و قل یا قوم تاللّه قد نزل من سمآء البرهان ما قام به اهل القبور و نفخ فی الصّور و نطقت الأشیآء الملک للّه فالق الأصباح

یا جهانکیر (بیک) اسمع ندآء اللّه المقتدر القدیر من السّدرة الحمرآء المغروسة فی الفردوس الأعلی من ید ارادة مولی الوری و قل

سبحانک اللّهمّ یا الهی لک الحمد بما هدیتنی الی صراطک و سقیتنی کوثر بیانک و عرّفتنی اذ کان القوم فی نوم عجاب

یا اسمعیل اشکر اللّه ربّک بما جعلک فائزاً باصغآء ندائی الأحلی الّذی کان امل المقرّبین و المخلصین فی ازل الآزال اشهد بجودک الّذی سبق الوجود و بأمرک الّذی سخّرت به الأحزاب

یا اولیائی فی نامق انّا ذکرناکم من قبل و فی هذا الحین بما اشرق به نیّر البیان من افق سمآء رحمة ربّکم مالک الایجاد انّا ذکرنا الّذی شرب رحیق الشّهادة فی سبیل ربّه امام العیون و الأبصار و بذلک فاز بما لا فاز به احد الّا من شآء اللّه مالک الرّقاب

یا ابن الشّهید طوبی لک بما تمسّکت بعروتی و تشبّثت بذیل رحمتی اذ کان القوم فی غفلة و ضلال نسأل اللّه ان یقرّبک الیه و یقدّر لک من قلمه الأعلی ما ارتفع به النّدآء بین الأرض و السّمآء الملک للّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ مشارق الأذکار

یا اباالقاسم قد حضر اسمک امام الوجه اقبل الیک وجه اللّه من هذا المقام و انزل لک ما اشتعلت به النّار فی الأشجار و نطقت انّه لا اله الّا هو المقتدر المهیمن العزیز الجبّار ذکّر النّاس بآیات ربّک و بشّرهم بما نزّل من القلم الأعلی فی اعلی المقام انتهی

للّه الحمد در این ایّام بعضی مکرّر بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز شدند نامه‌ها و عرایض متتابع رسیده و میرسد و در هر یک اماکن و دیار آن اطراف مذکور و هر یک از اولیا فائز شده بآنچه که گواهی میدهد بر عنایت و شفقت و فضل حقّ جلّ جلاله صدهزار طوبی از برای نفوسی که در این ایّام بعنایت اللّه فائز گشتند چه که کلمة اللّه را فنا اخذ ننماید و تغییر راه نیابد یشهد بذلک لسان العظمة کما شهد من قبل انّه هو المقتدر علی ما یشآء فی المبدإ و المآب

ذکر بجستان را نمودند بعد از عرض امام وجه این آیات از سماء عطا نازل قوله جلّ جلاله و عزّ برهانه

یا بجستان افرح ثمّ احمد سبّح ثمّ اشکر بما ذکرک الّذی بکلمة منه خلقت السّموات و الأرض کم من عالم ما ذکر لدی المظلوم و کم من عارف انکر المعروف و کم من رجل منع عن بحر الحیوان فی ایّام ربّه الرّحمن و انت فزت بعنایة اللّه و رحمته و ذکرک من کان مذکوراً فی افئدة المقرّبین و المخلصین انّا ذکرنا علیّاً فی الکتاب و فی الزّبر و الألواح مرّةً بعد مرّة ثمّ الّذین آمنوا باللّه ربّ العرش العظیم نسأل اللّه ان یبعث منک رجالاً ینصرون ربّهم فی الأعمال و یعظوا النّاس بالأخلاق و نوصیهم بالمحبّة و الوداد انّه هو العلیم الحکیم انّا سمعنا ندآء الّذین اقبلوا و اجبناهم بلوح یشهد لهم فی کلّ عالم من عوالم اللّه الملک الفرد العزیز الحمید یا ابن اسمی کبّر علی وجوه عبادی فی بلادی ثمّ اتل علیهم آیات اللّه ربّک و ربّ آبائک الأوّلین قد انزلنا لک فی هذه الأیّام ما ابتسم به ثغر البیان انّ ربّک هو الغفور الرّحیم

و هذا ما نزّل لأولیآء اللّه فی فاران قوله جلّ جلاله و عظم شأنه للّه الحمد اولیای آن ارض فائز شدند بنور ایمان فاران خوب اسمیست از آن عرف محبّت استشمام میشود لهم ان یفتخروا بهذا الاسم الّذی خرج من فم مشیّة اللّه ربّ العالمین انشآءاللّه آثار این اسم بارادة اللّه در اولیای آن ارض ظاهر و مشهود گردد کل را در این حین ذکر مینمائیم نفوسی که قصد کعبة اللّه نمودند و رحیق لقا را از ایادی عطا آشامیدند کل در ساحت اقدس مذکورند للّه الحمد آن نفوس بذکر و حضور و لقا فائز گشتند و همچنین سایر اولیا در این ایّام مکرّر ذکرشان از قلم اعلی جاری یا ابن اصدق علیک بهائی و عنایتی حال اراده آنکه نفوس مذکورۀ در نامه را ذکر نمائیم لتعرّف اولیائی بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین

هذا ما نزّل لجناب میر آقا حسین بیک علیه بهآء اللّه

هواللّه

یا حسین علیک بهائی در این حین مصباح الهی باین کلمۀ مبارکه ناطق یا حزب اللّه خذوا کأس الفلاح من ید عطآء ربّکم مسخّر الأریاح ثمّ اشربوا منها باسمی العزیز البدیع طوبی لک بما تمسّکت بحبل اللّه و اقبلت الیه اذ کان الظّالمون فی ظلم عظیم و اعراض مبین نسأل اللّه ان یؤیّدک علی ما اردته فی سبیله الواضح المستقیم

ما نزّل لجناب حاجی میرزا عبدالعلی علیه بهآء اللّه

هواللّه

یا عبدالعلی علیک بهآء اللّه الأبدی اشکر اللّه بما توجّه الیک وجه القدم من شطر سجنه الأعظم و انزل لک ما انجذبت به افئدة الأمم الّذین وفوا بعهد اللّه و میثاقه و اخذوا الکتاب بقوّة من لدنه انّه هو المؤیّد العلیم طوبی لک و لمن فاز برحیق بیانی و کوثر عرفانی و سلسبیل ذکری العزیز المنیر البهآء من لدنّا علی اهل البهآء الّذین اقبلوا بالقلوب الی هذا النّبإ العظیم

و هذا ما نزّل لجناب استاد علی اکبر علیه بهآء اللّه

هواللّه

یا علی قبل اکبر علیک بهائی در کتاب قبل بشارت داده میفرماید کل باسماء ذکر میشوند حمد کن محبوب عالم را که ترا فائز فرمود بآنچه که مظاهر جلال و مطالع کمال از آن محرومند مقصود از این کمال اموریست که نزد مظاهر اوهام مقبول سبحان‌اللّه حزب غافل اسم منکر را معروف گذاشته‌اند و جهل را علم نسأل اللّه ان یعرّفهم خسرانهم و ما فات عنهم فی هذا الیوم الّذی بذکره نطقت الأوراق فی الأشجار قد اتی المختار و معه فرات العلم و الحکمة اقبلوا و لا تکونوا من الغافلین

هذا ما نزّل لجناب کربلائی حسن علیه بهآء اللّه

هواللّه

یا حسن علیک بهائی حسین را علمای عصر بر شهادتش فتوی دادند چنانچه در این عصر بر مالکش فتوی دادند کتب الهی از ظلم علمای آن عصر و این عصر نوحه مینماید ولکن آذان از اصغا ممنوع احفظ لؤلؤ محبّة اللّه فی خزینة قلبک ثمّ استره من اعین الخائنین و قل لک الحمد یا اله العالم و معبود من فی السّموات و الأرضین

و هذا ما نزّل لجناب میر احمد بیک علیه بهآء اللّه

هواللّه

یا احمد علیک بهآء اللّه الفرد الأحد بگو یا قوم امروز روز ذکر و ثناست چه که جمال قدم و محبوب امم بر عرش عطا مستوی خود را از این فیض اعظم و فضل اکبر منع منمائید جهد نمائید شاید فائز شوید بآنچه که بعزّ قبول فائز گردد و بدوام ملک و ملکوت باقی ماند عالم منتظر این یوم بوده و چون ظاهر شد اهلش بعدم راجع طوبی لمن عرف المقصود و تمسّک بالمعروف انّه من المقرّبین عند اللّه ربّ العالمین

هذا ما نزّل لجناب میر غلام رضا بیک علیه بهآء اللّه

هواللّه

یا غلام قبل رضا مقصود یکتا از سجن عکّا بتو اقبال نموده و ترا ذکر مینماید لیجذبک ذکره الی مقام تسقی بید العطآء اهل البهآء کوثر البقآء انّه هو مولی الوری یذکر اولیائه بما تبقی به اسمائهم بدوام اسمائه و صفاته انّه ولیّ المقبلین و مقصود العارفین انّا نوصی عبادنا و امائنا بتقوی اللّه ربّ العرش العظیم طوبی لمن تمسّک بحبلی و نطق بثنائی بین عبادی انّه من المخلصین فی لوحی المبین

و هذا ما نزّل لجناب محمّد هاشم علیه بهآء اللّه

هواللّه تعالی

یا محمّد قبل هاشم علیک بهائی و عنایتی مکرّر ذکرت از قلم اعلی نازل انّه معک و سمع ندائک فی ذکره و ثنائه و هو السّمیع البصیر و هو العلیم الحکیم انشآءاللّه در جمیع احوال و احیان بنار حبّش مشتعل باشی و بنور عرفانش منوّر اولیا را تکبیر برسان و بضیاء سراج الهی مشتعل نما تا کل بحکمت و بیان عباد را بشریعۀ مقصود عالمیان فائز نمایند یوم یوم حکمت است و خدمت و خدمت حقّ جلّ جلاله در رتبۀ اولی تبلیغ امرش بوده و هست از حقّ میطلبیم اولیای خود را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب ارتفاع کلمه و ارتقای مقام است البهآء علیک من لدن مشفق کریم انتهی

این یوم الحمد للّه یوم ابصار مخلصین و آذان مقرّبین است چه که جز ابصار حدیده و آذان واعیه لایق مشاهدۀ امواج بحر بیان الهی و اصغاء حفیف سدرۀ ربّانی نبوده و نیست هنیئاً لهم و مریئاً لهم هم باصغا فائز و هم بمشاهده فائز یوم یوم اولیاست و وقت وقت اصفیا فی‌الحقیقه ساعت موعوده متحیّر چه که مقام مقامیست که جز حقّ آگاه نه و جز اراده و علمش محیط نه یسأل الخادم ربّه بأن یقدّر لأحبّائه ما قدّر للّذین فازوا بکوثر الانقطاع فی ایّامه اولئک عباد زیّن اللّه السن الملإ الأعلی بذکرهم و ثنائهم من یقدر ان یصفهم حقّ الوصف او یعرفهم حقّ العرفان اولئک رجال استقرّوا فی ظلّ قباب العظمة و الاجلال امراً من لدی اللّه الغنیّ المتعال

ذکر توجّه بارض باء و شین و قریه را نمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این آیات بیّنات از لسان عظمت ظاهر و نازل قوله جلّ جلاله و عمّ نواله

بسمی الّذی به انجذب اهل مدائن العلم و العرفان

اولیای ارض باء و شین لدی اللّه مذکور بوده و هستند در این ایّام مکرّر ذکرشان از سماء مشیّت نازل و هر یک بامواج بحر بیان مقصود عالمیان فائز للّه الحمد از کأس عرفان و ایقان آشامیدند و لدی اللّه از اصحاب سفینۀ حمرا مذکور و مسطور انّه یحبّ اولیائه هناک و ذکرهم من قبل بذکر احیا اللّه به عباده و یذکرهم فی هذا الحین بما فاحت به نفحات الوحی فی الامکان انّه هو العزیز المنّان لا یعزب عن علمه من شیء یشهد و یری و هو العزیز البصّار یا اولیائی اسمعوا ندائی من شطر سجنی ثمّ اذکروا ما ورد علی المظلوم من الّذین یدّعون العرفان فی انفسهم و یرتکبون ما ارتفع به حنین الملإ الأعلی یشهد بذلک من اتی بالحقّ بملکوت الآیات انّا نبشّر کلّ واحد منهم من القانتین و القانتات بما قدّر لهم من لدی اللّه ربّ الأرباب البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیکم و علی الّذین سمعوا النّدآء و قالوا لک الحمد یا من فی قبضتک زمام من فی الأرضین و السّموات

و نذکر اولیائی فی خیرالقری و نذکّرهم بآیات اللّه مولی الأنام یا (ملّا) محمّد قبل رفیع قد ذکرک من قام علی خدمتی ذکرناک بلوح تضوّع منه عرف عنایة اللّه ربّ الأرباب طوبی لک و لمن اتّخذ لنفسه مقاماً فی ایّام اللّه مالک المبدإ و المآب احمد اللّه بما ذکرک من نطقت الأشیآء عند ظهوره قد اتی المخزون بأمر لا یعادله ما کنز فی الأراضی و الجبال

یا (ملّا) محمّد قبل تقی قل

لک الحمد یا الهی بما ذکرتنی مرّةً بعد مرّة و ایّدتنی علی الاستقامة علی امرک اشهد انّک انت العزیز الفضّال اسألک بأن تنزل علیّ و علی عبادک من سحاب رحمتک امطار العنایة و الألطاف انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب

یا ابن اصدق قد ذکرنا من صعد الی اللّه الّذی سمّی بمحمّد قبل علی ثمّ الّذین نسبهم اللّه الیه انّ ربّک هو المشفق العزیز الفیّاض انّا نذکرهم فی هذا الحین و نکبّر علی وجوههم و نسأل لهم ما یقرّبهم الی الغنیّ المتعال انتهی

ذکر هر یک از اولیا که در محضر مولی الوری عرض شد بعنایت کبری فائز گشت مقصود از خلقت آنکه در حضور مذکور آیند تا بخدمتی فائز شوند امطار رحمت از سحاب فضل و عنایت من غیر تعطیل و تعویق نازل ما ذکر من اسم الّا و قد نزّل له ما یکون باقیاً باسمه الباقی طوبی از برای نفوسی که در این ایّام موجودند و لدی الوجه مذکور

ذکر ورقه بنت محبوب فؤاد جناب حاء و سین و همچنین ورقه بنت اخت ایشان علیه و علیهنّ بهآء اللّه را نمودند للّه الحمد از سنین گذشته الی حین عنداللّه مذکور بوده‌اند و بذکر و عنایت و الطاف و شفقت سدرۀ مبارکه مزیّن و مرزوق و مخصوص هر یک این ایّام لوح اقدس ابدع انور ابهی نازل نزد جناب محبوب فؤاد حاء و سین علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال شد یسأل الخادم ربّه بأن یجعلهما من اللّائی طفن العرش فی العشیّ و الاشراق و یسبّحن ربّهنّ فی الغدوّ و الآصال و یقدّر لهما ما تقرّ بهما الأبصار فی‌الحقیقه اولیای باء و شین در هر سنه بلکه در هر شهر بلکه در هر یوم در پیشگاه حضور مذکور بوده‌اند متنعّمند بنعمتهای ذکر و بیان و حکمت و عرفان مجدّد بعد از عرض باء و شین در ساحت امنع اقدس اعلی این آیات از مشرق اراده اشراق نمود قوله جلّ جلاله و عمّ نواله و عظم سلطانه

هو السّامع العلیم

یا امتی یا ورقة‌الفردوس قد فزت بآیات قد خلق اللّه بکلّ حرف منها عوالم ما اطّلع بها الّا نفسه انّ ربّک هو العلیم الخبیر قد فزت فی اکثر الأیّام بندآء اللّه مقصود العارفین انّا ذکرناک ثمّ اللّائی آمنّ باللّه ربّ العالمین قد توجّه الیک ملکوت البیان و انزل لک و لمن معک ما شهدت به الذّرّات بفضل اللّه و عنایته و رحمته و عطائه انّه هو الفضّال الکریم

یا روحانی علیک بهائی و عنایتی نطقت بالحقّ اذ اقبلت الی اللّه مقصود المخلصین قد فاز ما جری من فؤادک و لسانک باصغآء ربّک ربّ العرش العظیم تشهد بعنایتی لک کتبی و صحفی و ما جری من قلمی العزیز البدیع طوبی لک و لمن احبّک و ذکرک و لأمة سمعت قولک فی هذا النّبإ المبین قد فاز عملک بطراز القبول نسأله ان یؤیّدک علی ما یبقی به ذکرک و ذکره بدوام امری المحکم المتین

یا غلام قبل رضا قد فاز اولیائی هناک بذکری مرّةً بعد مرّة و فی هذه الأیّام ذکرناهم کرّةً بعد کرّة بذکر انجذب به الملأ الأعلی و سکّان هذا المقام الرّفیع اشکر اللّه بما توجّه الیک الوجه و زیّن عملک و عمل اولیائی بطراز تنوّرت بها مدائن الأعمال فکّر فیما جری من قلمی الأعلی لتجد حلاوة ذکری و ما نزّل من ملکوتی و سمآء عنایتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین

یا محمّد قبل علی قد ناح قلبی و قلمی بما ورد علیّ من جنود الغافلین الّذین ینسبون انفسهم الی نفسی و یأکلون اموال النّاس بالباطل الا انّهم من الأخسرین فی کتابی العظیم قد ارتکبوا فی المدینة الکبیرة ما صاحت به الصّخرة و ناحت به الأشجار و ذرفت دموع العارفین نسأل اللّه ان یوفّق الکلّ علی العدل و الانصاف و یؤیّدهم علی الرّجوع انّه هو المقتدر القدیر الحمد للّه الّذی ایّدک و اولیائی علی خدمة امره و ما یرتفع به ذکره انّه هو المؤیّد الحکیم

یا (حاجی میرزا) حسین انّ المظلوم اقبل الیک و ذکرک بما انجذبت به مدائن الأذکار منهم من قال یا اولیآء اللّه قوموا ثمّ اقبلوا بقلوب طاهرة و نفوس زکیّة و وجوه منیرة و آذان واعیة و ارجل مستقیمة تاللّه قد ارتفع ما طارت به الأشیآء و ظهر ما خضع عند ظهوره من فی السّموات و الأرضین قد انزلنا لک ما یجد منه المقرّبون عرف حبّی طوبی لک و لمن فاز بأیّام اللّه و سمع ما ارتفع من الفردوس الأعلی انّه من المخلصین یشهد بذلک کلّ منصف خبیر کبّر من قبلی علی وجوه اولیائی و بشّرهم برحمتی و فضلی انّ ربّک هو المشفق الغفور الرّحیم البهآء من لدنّا علیک و علی ابنک و علی الّذین ما منعتهم ضوضآء الغافلین عن صراطی المستقیم

یا عبدالوهّاب اسمع ندآء مالک الرّقاب الّذی ارتفع فی المآب رغماً لکلّ عالم بعید قل هذا یوم فیه استوی مالک القدم علی عرش اسمه الأعظم و نطق بما هدی الأمم الی منظره المنیر طوبی لعین رأت و لأذن سمعت و لقلب فاز بالاقبال الی مشرق آیات ربّه النّاطق البصیر

و نذکر فی هذا الحین امائی اللّائی شربن رحیق البیان من کأس عطائی و سمعن النّدآء من شطر سجنی و تمسّکن بحبلی و تشبّثن بذیل اللّه المقتدر العزیز الحکیم یا ورقتی یا امّ مهاجری انّ المظلوم لا ینساک قد ذکرک و یذکرک بدوام ملکوته العزیز الجمیل

و نذکر امة الأخری انّه یحبّ اولیائه و امائه الّذین نبذوا العالم فی حبّه و رضائه و اخذوا ما امروا به فی کتابه الّذی اذا نزل خضع له ما عند الأمم انّ ربّک هو المبیّن الخبیر و نوصی الکلّ مرّةً اخری بالأمانة الکبری لعمری قد ظهرت فی المدینة الکبیرة خیانة بها ناح عباد مکرمون انّا للّه و انّا الیه راجعون

یا قلم الأعلی اذکر اولیائک فی سرایان و بشّرهم بعنایة اللّه ربّ الأرباب یا محمّد قبل طاهر انّا ذکرناک من قبل و الّذین آمنوا فی المدن و الدّیار تاللّه قد سرت نسمة الرّحمن فی البلدان و القوم اکثرهم فی غفلة و ضلال هل تعرف ما منعهم قل اهوائهم و هل تعرف بأیّ شیء یتحرّکون قل بشبهات الّذین کفروا بالمبدإ و المآب ذکّر احبّائی من قبلی و نوّرهم بما سطع و لاح من افق لوح اللّه مالک الرّقاب قد فتح باب السّمآء و اتی الموعود بنور ما منعه السّحاب قل

لک الحمد یا مولی العالم و لک الثّنآء یا منزل الآیات اشهد انّک ظهرت و اظهرت ما هدی النّاس الی سوآء الصّراط

یا مسعود اسمع ندآء اللّه العزیز الودود قد حضر اسمک من قبل امام وجه مالک الفضل و اجابک رحمة من عنده و هو العزیز المحبوب قد ظهر کلّ سرّ و برز کلّ امر و نطق کلّ لسان الملک لمالک الوجود قد حضر اسمک مرّةً اخری ذکرناک کرّةً بعد کرّة امراً من عندنا و انا المقتدر المهیمن القیّوم طوبی لک بما سمعت و اقبلت و ویل لکلّ غافل مردود نوصیک و الّذین آمنوا بما تشتعل به الأفئدة و القلوب و بالأمانة و العفّة و الاتّحاد طوبی لمن سمع و عمل بما امر به فی لوحی المحتوم طوبی لمن اقتصر اموره علی تألیف قلوب الأولیآء و طوبی لمن تمسّک بحبله الممدود ذکّر اولیائی من قبلی و بشّرهم بما نزّل لهم من لدی اللّه ربّ الجنود لعمری من اقبل الیّ من العباد و الامآء قد تحرّک علی ذکره القلم و فاز بعنایة مالک القدم الّذی نطق امام وجوه الأمم الملک للّه مالک الملک و الملکوت انتهی

یا اولیآء اللّه و احبّائه از برای هر یک از دوستان از سماء بیان نازل شده آنچه که سبب حیات عالم و امم است عالم از نفحۀ الهی تازه و خرّم لعمر ربّنا و ربّکم هر یوم کتابی نازل و هر لیل حجّتی باهر ولکن قوم غافل از حقّ میطلبم اولیای خود را بر تبلیغ امرش مؤیّد فرماید یعنی بحکمت و بیان عالم را برهان احاطه نموده و نور ظهور منوّر داشته ولکن غافلین بیخبرند آیا سبب بیخبری چه بوده علمه عند ربّنا العلیم الخبیر

و هذا ما نزّل من سمآء مشیّة ربّنا مالک الایجاد لأولیائه فی کاخک و جناباد قوله تبارک و تعالی

بسمی السّمیع و بسمی البصیر

یا محمّد سمع اللّه ندائک و انزل لک ما لا یعادله ما عند القوم یشهد بذلک کتاب اللّه المهیمن القیّوم طوبی لأذن فازت باصغآء ندائی و لوجه توجّه الی شطری و لعین رأت آثار قلمی و لید اخذت کتاب اللّه ربّ ما کان و ما یکون فضائل ایّام الهی خارج از تحدید و فیوضاتش مقدّس از انتها و احصا طوبی از برای نفسی که ضوضا و زماجیر و غوغا و نعاق او را از نیّر آفاق منع ننمود بوجه منیر اقبال نمود و بعین مقدّس از رمد و اذن منزّه از مانع قصد مقام اعلی و ذروۀ علیا کرد یشهد لسان العظمة بأنّه هو اهل البهآء المستقرّ علی السّفینة الحمرآء کذلک اشرق نیّر العطآء من افق سمآء عنایة مولی الوری طوبی لقوم یعرفون طوبی لک بما اقبلت و سمعت اذ منع عن الاقبال اکثر الامآء و الرّجال نسأل اللّه ان یوفّقک علی خدمة امری و یکتب لک خیر کلّ عالم من عوالمه انّه هو المشفق العزیز الودود

یا اسمعیل اسمع ندائی من ملکوت بیانی انّه یجذبک الی افق اشرق منه النّور و اضآء به الدّیجور قد ذکرک من احبّنی و قام علی خدمتی ذکرناک بآیات لا یذکر عندها ذکر الخزائن و الکنوز نعیماً لک و لمن عمل بما امر به فی لوحه المحفوظ انّا زیّنّا سمآء البرهان بأنجم الذّکر و البیان طوبی لمن سمع و فاز انّه من الّذین وصفهم اللّه فی الفرقان بقوله لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون

و نذکر امائی اللّائی اقبلن الی الأفق الأعلی و عملن ما امرن به فی کتابی المحتوم یا امائی و اوراقی فی المدن و الدّیار اسمعوا ندآء ربّکم المختار انّه اتی من افق الاقتدار بسلطان احاط الغیب و الشّهود و ذکر کلّ عبد اقبل الیه و کلّ امة اقبلت و سمعت و قالت

لک الحمد یا اله الأسمآء بما هدیت عبادک الی افقک و اوراقک الی سدرة امرک اسألک بأمرک الّذی سخّر العالم و الأمم بأن تغفر لهم و تؤیّدهم علی ما یقرّبهم الیک فی کلّ الأحوال انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الحقّ علّام الغیوب البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علی عبادی و ورقاتی اللّائی آمنّ به و بآیاته فی یوم فیه نصب المیزان و نفخ فی الصّور

یا (استاد) محمّد قبل باقر قد توجّه الیک المظلوم من شطر اللّه المهیمن القیّوم انّه یدعوک بما یقرّبک الیه و یلقی علی العالم ما یؤیّدهم علی خدمة مالک القدم هذا الاسم الأعظم الّذی به حدّثت الأرض اخبارها و اظهرت کنوزها و خزائنها طوبی لمن سمع و رأی و ویل للغافلین احفظ ما نزل لک و قل لک الحمد یا من فی قبضتک زمام الوجود من الغیب و الشّهود انّ الکتاب ینطق و القوم لا یسمعون و النّور اشرق و القوم اکثرهم لا یفقهون قد اتی المیقات و سلطان الآیات استوی علی العرش و قال العزّة للّه مالک الوجود

یا اولیائی فی الجیم و النّون قد انجز اللّه وعده و اظهر ما اراد بقوله کن فیکون ما منعته ضوضآء العباد و لا صفوف الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه و قالوا ما لا قاله الأوّلون یا محمّد قبل باقر (یاء) لعمر اللّه قد تبدّلت الأرض و النّاس فی ریب عظیم و نطقت الأشجار و القوم اکثرهم من الرّاقدین قد سمعوا النّدآء و انکروه و احاطت الجهات حجّة ربّک و هم لا یشهدون اذا قیل لهم بأیّ حجّة آمنتم برسل اللّه یقولون الکتاب فلمّا نزّل امّه کفروا و قالوا ما ناح به المقرّبون لعمر اللّه لا یعرفون ما یخرج من افواههم اولئک همج رعاع اتّبعوا اهوائهم فی یوم فیه نادی المناد من الأفق الأعلی یا ملأ الانشآء قد استقرّ العرش فی عکّآء اسرعوا هذا خیر لکم عمّا خلق فی الأرض ان انتم تعلمون اذا اخذک کوثر بیانی قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و لک الشّکر بما ذکرتنی و لک البهآء بما القیت علیّ ما قرّبنی الیک اشهد انّک انت مولی العالم قد ظهرت و اظهرت ما کان مکنوناً فی العلم و مخزوناً عند اللّه مالک الملکوت البهآء من لدنّا علی اهل البهآء الّذین سمعوا و قالوا لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود

یا اولیائی فی خیرآباد لا اشکو بثّی و حزنی ولکن ذکر مینمائیم آنچه را که سبب تنبّه و بیداری و آگاهیست هر بلد و هر مدینه که الیوم بلقاء اهل بهاء فائز او بسبب و علّت ظهور خود آگاه گشته و از فائزین عنداللّه مذکور و محسوب ولکن اهل بهاء نفوسی هستند که بارادة اللّه تمسّک نموده‌اند و بذیل مشیّتش تشبّث ایشانند مطالع عفّت و امانت و مشارق عهد و وفا قسم بمالک یوم که اگر نفسی الیوم ندا نماید آیا وصایای الهی در چه وقت نازل و در کدام ورق مسطور در آن وقت الواح لاتحصی از اطراف عالم ندا نماید مائیم حامل نصایح الهی و مواعظ ربّانی و بر هر نفسی القا نمودیم آنچه را که سبب نجات ابدی و عزّت سرمدیست ولکن بعضی از مدّعیان محبّت هیکل امانت را اخذ نمودند و بزنجیرش کشیدند آن ظالم بی‌وفا در صباح و مسا از ضرب سیاط جفا معذّبش دارد ظلم بمقامی رسیده که حنین حصاة بلند شده و نواة وااسفا میگوید ینبغی لکلّ نفس ان یقول

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و ایّدتنی علی عرفان بحر آیاتک و سمآء رحمتک اسألک بأن تؤیّد عبادک علی ما تحبّ و ترضی و زیّن هیاکلهم بطراز الأمانة و الوفآء بدّل یا الهی کذبهم بالصّدق و اعراضهم بالاقبال و انکارهم بالاقرار و ظلمهم بالعدل و اعتسافهم بالانصاف ای ربّ وفّقهم علی الرّجوع الیک و الانابة لدی باب عفوک انّک انت التّوّاب الغفور الرّحیم و الفضّال العزیز الکریم انتهی

از فضل نامتناهی و رحمت لاتحصی هر یک از اسماء که در ورقۀ آن محبوب فؤاد بود فائز شد بما لا عدل له اگر باب انصاف و عدل بر وجه عباد باز شود کل شهادت دهند از آنچه نازل گشته بر عنایت و شفقت و فضل حقّ جلّ جلاله چه بسیار از لیالی که کل در مهاد راحت بوده‌اند و لسان مقصود عالمیان بذکر احبّائش ناطق و ذاکر آیا کدام حمد و شکر لایق این عنایاتست ما یظهر من الخلق لم یکن لایقاً للحقّ جلّ کرمه و جلّ فضله و جلّ جوده الّذی احاط الوجود

الهی الهی بچه لسان و بچه استعداد میتوانیم تدارک عملهای ناکرده را نمائیم پا در گل غفلت فرو رفته و ید را اوهام و آمال از اخذ کتاب بازداشته مقام اعراض اقبال فرموده‌اند و بعنایت خفیّه ستر نموده‌اند غیر او که را داریم تا از او مسئلت نمائیم آنچه را که سبب تدارک ما فات عنّا گردد ولکن نظرِ بانحصار مبتلا و بحدود محدود کجا لایق مشاهده و یا قابل عمل است و چون سبیلی جز سبیلش نه و راهی جز راهش نه با حمل کبائر و صغائر باو راجعیم چه که غیر او نداریم و نشنیدیم و ندیدیم پس باید دست توسّل بذیل اطهرش بلند نمائیم و بحبل رحمتش تمسّک جوئیم اوست قادر یکتا و بخشندۀ یکتا و عالم یکتا و کریم یکتا بصدهزار لسان مسئلت مینمائیم که کل را مؤیّد فرماید بر عمل بآنچه تعلیم داده و اخبار فرموده

ای پروردگار ما بمثابۀ اطفالیم تربیت لازم داریم از دریای کرمت مسئلت مینمائیم که ما را بایادی اراده‌ات تربیت نمائی و بمقام بلوغ که انقطاع از غیر و توجّه بفناء باب تو است مزیّن و فائز فرمائی قدّر لنا فی کلّ الأحوال ما یقرّبنا الیک و یطهّرنا عن دونک انّک انت الفضّال الکریم و تمنعنا عمّا لا یلیق لعظمتک و سلطانک و قدرتک و اقتدارک لا اله الّا انت الفرد الواحد القویّ القدیر

ذکر زاوه و اولیای الهی را در آن ارض نمودند مخصوص ذکر جناب آقا سیّد جواد علیه بهآء اللّه و عنایته و ذکر اشتعال و توجّه و قیامشان را بر خدمت امر بعد از عرض این فقره در ساحت امنع اقدس ابهی یک لوح مبارک از سماء مشیّت مالک رقاب نازل و ارسال شد یسأل الخادم ربّه بأن یشرّفه بلقآء لوحه و یرزقه ما کان مستوراً فی کلماته المطاعة امید آنکه از نار سدره و نور احدیّه آن جهات را مشتعل نمایند و منوّر دارند انّ ربّنا الرّحمن هو المبیّن العلیم و هو المشفق الکریم این عبد از برای ایشان توفیق و تأیید میطلبد تا بحکمت و بیان اهل امکان را راه نمایند و بمقصود رسانند

در لوح حکمت این کلمات عالیات از سماء مشیّت منزل آیات نازل قوله تبارک و تعالی انّ البیان جوهر یطلب النّفوذ و الاعتدال امّا النّفوذ معلّق باللّطافة و اللّطافة منوطة بالقلوب الفارغة الصّافیة و امّا الاعتدال امتزاجه بالحکمة الّتی نزّلناها فی الزّبر و الألواح انتهی

اکثری غیر بالغ مشاهده میشوند لذا باید بایادی محبّت و رفق و مدارا اهل آن اطراف را از نوم غفلت برانگیزانند و ببحر اعظم هدایت فرمایند انّ اللّه یمدّه و یؤیّده فضلاً من عنده و رحمةً من لدنه و هو الجواد الغفور الرّحیم

و هذا ما نزّل من سمآء مشیّة ربّنا الرّحمن لأولیائه هناک قوله عزّ برهانه و عزّ بیانه

بسمی الذّاکر العلیم

یا شیخ قاسم احمد اللّه تبارک و تعالی بما ایّدک علی التّوجّه الیه و الاقرار بما انزله فی کتابه فی یوم فیه اعرض عنه اکثر خلقه و انکروا ما سطع و لاح من افق سمآء قلمه الأعلی طوبی لقویّ ما اضعفته الشّبهات و ما منعته اشارات الّذین کفروا بیوم الدّین افرح بما جری ذکرک و اسمک من لسان العظمة فی هذا السّجن البعید و انزل لک ما یبقی بدوام الملک و الملکوت من لدن علیم حکیم لا یعادل بکلمة من کلماته ما عند القوم یشهد بذلک من عنده لوح حفیظ نسأل اللّه تعالی ان یوفّقک علی ذکره و ثنائه و یمدّک بجنود البیان انّه هو المقتدر القدیر اذا سمعت النّدآء من هذا الأفق الأعلی قل

الهی الهی لک الحمد بما زیّنت هیکلی بطراز الاقبال الیک و رأسی باکلیل حبّک و عینی بمشاهدة آثارک و قلبی بالاقبال الی ساحة عزّک اسألک بجودک الّذی احاط الوجود و باسمک الّذی به سخّرت من فی الغیب و الشّهود بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب

و هذا ما نزّل لجناب شیخ سمیّ حضرة المقصود

هو النّاطق بالحقّ

یا شیخ یا من سمّیت باسم ربّک قد توجّه الیک وجه المظلوم و ذکرک بما تضوّع به عرف الفضل اشکر و قل

لک الحمد یا مقصود العالم اسألک بالأکباد الّتی ذابت فی هجرک و فراقک و بنور وجهک الّذی به اشرقت مدائن علمک و حکمتک و ببحر فضلک و عمّان آیاتک ان تقدّر لی خیر الآخرة و الأولی ای ربّ لا تمنعنی عن فیوضات ایّامک و لا تجعلنی محروماً عمّا قدّرته لأصفیائک الّذین بهم نصبت رایة ظهورک فی طور العرفان و ارتفعت اعلام هدایتک بین الأنام بأن تجعلنی من الّذین نصروا امرک بالحکمة و البیان و طافوا حول ارادتک منقطعین عن اراداتهم و اخذوا کتابک بقوّة من عندک و سلطان من لدنک ای ربّ انت الّذی ایقظتنی و اسمعتنی و هدیتنی الی صراطک المستقیم و امرک المحکم المتین لا اله الّا انت المقتدر القدیر

ما نزّل لجناب ملّا رجبعلی علیه بهآء اللّه

هو الظّاهر المستوی علی عرش البیان

یا رجب قبل علی علیک بهائی قد اتت الأیّام الّتی فیها قصد القاصدون بیت اللّه الحرام و طافوا حوله بأمره و عملوا ما امرهم به فی کتابه طوبی لطائف انقطع عن دونه و فاز بما فاز به المقرّبون بفضله و عطائه اسأله ان یقدّر لهم من قلمه الأعلی ما تقرّ به عیون الوری انّه یشهد و یری و هو بالمنظر الأبهی لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم قم علی ذکر ربّک و بشّر العباد بالحکمة و البیان بما نزّل لهم لیشکروا ربّهم ربّ من فی السّموات و الأرضین هذا یوم المشاهدة و الاصغآء طوبی لأذن ما منعتها القصص الأولی و لعین ما حجّبتها حجبات الغافلین کبّر من قبل المظلوم علی وجوه احبّائی و نوّرهم بما اشرق و لاح من افق سمآء عنایة ربّک الکریم کذلک انزلنا الآیات و ارسلناها الیک لتشکر و تقول

لک الحمد یا مقصود العارفین بما نوّرت قلبی فی ایّامک و هدیتنی الی صراطک الأعظم العظیم

ما نزّل لمن سمّی بمحمّد قبل حسین علیه بهآء اللّه

هو السّمیع من افقه الأبهی

یا محمّد قبل حسین انّا ذکرنا اولیآء اللّه و احبّائه من قبل و من بعد انّه اقبل الیهم قبل اقبالهم الیه و ذکرهم قبل اذکارهم و توجّه الیهم قبل توجّههم انّ ربّک هو الفیّاض ذو الفضل العظیم و فی مقام اقبل الیهم بعد اقبالهم و ذکرهم بعد اذکارهم انّه فی کلّ حین فی شأن بدیع لا یشغله شأن عن شأن و لا تمنعه جنود الظّالمین به ظهر حکم الاثبات و نزّل کلّ امر حکیم انصروا ربّکم بالحکمة و البیان لئلّا ترتفع ضوضآء الغافلین انّه ظهر بالفضل و اظهر ما کان مکنوناً فی علم اللّه ربّ العالمین طوبی لبصیر ما منع عن مشاهدة آثاری و لسمیع سمع ندآء اللّه ربّ العرش العظیم کذلک ماج بحر البیان فضلاً من لدی اللّه لتشکر و تقول لک الحمد یا مقصود المقرّبین بما هدیتنی الی ساحة عزّک و سقیتنی کأس حبّک و نوّرتنی بنور معرفتک و ذکرتنی فی سجنک و انزلت لی ما انجذبت به افئدة المخلصین

و هذا ما نزّل لجناب ملّا حسین علیه بهآء اللّه

هو البصیر فی الأفق الأبهی

یا حسین فکّر فیما ورد علی هذا الحسین بعد القائم و هذا القیّوم الّذی قام امام الوجوه بسلطان مبین قد ورد علینا من علمآء ایران ما ناح به سکّان الفردوس یشهد بذلک من انصف فی هذا النّبإ العظیم قل انّه هو الّذی وعدتم بظهوره بعد القائم لعمر اللّه لولاه ما ظهر النّقطة و ما نزّل البیان اتّقوا اللّه یا قوم لا تنکروا الّذی به ظهر کلّ برهان و ثبت کلّ حجّة و تنوّر کلّ افق و نزّل کلّ آیة و ماج کلّ بحر و هاج عرف اللّه العلیم الخبیر قل یا ملأ الأدیان طهّروا آذانکم من القصص الأولی لتسمعوا صریر القلم الأعلی من الأفق الأبهی هذا ما امرتم به من قبل و فی هذا الحین من لدن عزیز حکیم ایّاکم یا قوم ان تمنعوا انفسکم عن رحیق عنایة ربّکم اقبلوا باسمه و خذوه بحبّه ثمّ اشربوا بذکره العزیز البدیع قل تاللّه لا یغنیکم الیوم ما عند القوم ضعوا مظاهر الأوهام و مطالعها مقبلین الی اللّه ربّکم و ربّ آبائکم الأوّلین کذلک نطق القلم اذ کان الاسم الأعظم فی سجنه العظیم

قل یا معشر العلمآء من الأعجام قد اخذتم زمام العباد باسمی و تقعدون علی الصّدور بنسبتکم الی امری فلمّا اظهرت نفسی اعرضتم و عملتم ما جرت به دموع العارفین سوف یفنی ما عندکم و یبدّل عزّکم بالذّلّة الکبری و ترون جزآء اعمالکم من اللّه الآمر الحکیم طوبی لک بما نبذت الموهوم و اخذت القیّوم معیناً لنفسک انّه مع من احبّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر انتهی

این بنده هم خدمت هر یک تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله میطلبد بر اشتعال ایشان بیفزاید لیشتعل به المتوقّفین و یسرعون الی اللّه العزیز العلیم

ذکر اولیای ارض خاء را نمودند للّه الحمد هر یک بعنایت و فضل و رحمت الهی از قبل و بعد فائز شده و میشود حبیب روحانی جناب ابن شهید علیهما بهآء اللّه و عنایته از بحر ذکر الهی قسمت کلّی برده‌اند چه که مکرّر ذکرشان مذکور انّ ربّنا هو المشفق الکریم و حبیب فؤاد جناب عین و لام علیه بهآء اللّه و عنایته مکرّر نامۀ ایشان رسیده و جواب از کثرت تحریر در عهدۀ تأخیر ماند امید هست این ایّام بایشان چیزی عرض شود آن محبوب میدانند و دیده‌اند که در جواب دستخطّ آن محبوب چه مقدار عرض میشود و ارسال میگردد و همچنین از اطراف متّصل میآید و جواب باید برود فی‌الحقیقه این عبد متحیّر است از قدرت و اقتدار آنچه ظاهر شده و میشود و در هر جواب اسامی متعدّده مذکور و از برای هر یک نازل شده آنچه که شبیه و نظیر نداشته عنایت بمقامی رسیده که هیچ مقبلی محروم نمانده و هیچ سائلی ممنوع نه کل بعنایت و آثار اللّه فائز کدام قلم لایق ذکر این مقام و کدام لسان قابل وصف این اکرام مع‌ذلک مشرکین بیان کل را انکار نموده‌اند هرگز گمان نمیرفت از ایشان چنین ظلمی ظاهر شود وصیّتهای نقطۀ اولی روح ما سواه فداه از میان رفته التماس و تدبیرشان محو شده فرقی که کرده اینست که همان اوهامات حزب شیعه محکمتر بمیان آمده هزار و دویست سنه یا وصیّ گفتند و حضرت مقصودی که هزار وصیّ بقولش خلق میشود شهیدش نمودند فاعتبروا فاعتبروا فاعتبروا فاعتبروا فاعتبروا یا اولی الأبصار یا اولی الأنظار یا اولی الألباب یا اولی العرفان یا اولی الاقبال عالم متحیّر بر منابر حرفی از حروفات را ذکر میکنند و نوحه مینمایند و بر خالق و رازق و محیی و ممیت و مبعثش لعن مینمایند و از منبر بزیر میآیند اینست شأن این قوم غافل ظالم

و حبیب روحانی جناب حاجی محمّد علیه بهآء اللّه مکرّر بذکر و عنایت و فضل و رحمت حقّ جلّ جلاله فائز گشته‌اند الحمد للّه الّذی عمّت عنایته و کملت حجّته و احاط برهانه بعد از عرض فقرات مذکوره امام وجه مولی البریّه مخصوص هر یک لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم جمیعاً علی عرفان ما کان مستوراً فی کلماته و مخزوناً فی حروفاته

الهی الهی ایّدهم علی اخذ الواحک بقوّة من عندک و ارزقهم لقائها بجودک و کرمک ثمّ اشربهم الکوثر الّذی قدّر فیها بأمرک و اقتدارک انّک انت المقتدر القدیر

امید هست از رحمت مسبوقه آنچه در این ایّام از بحر جود مالک وجود ظاهر شده غافلین را آگاه نماید و کل را بافق هدایت کشاند ما من اسم الّا و فاز بذکره و ما من عبد الّا و قد احاطه ما ظهر من ملکوت بیانه انّه هو الفضّال بالفضل و الحاکم بالعدل لا اله الّا هو النّاصح الرّحیم و هو النّاطق العلیم از حقّ جلّ جلاله میطلبم بر نور ابصار بیفزاید و همچنین بر قوّۀ اصغا تا بشنوند و بیابند آنچه را که از برای آن از عدم بوجود آمده‌اند انّ ربّنا هو المقتدر القدیر و هو المشفق العطوف الکریم

ذکر جناب ملّا محمّد علیه بهآء اللّه را نمودند و همچنین اشتعال ایشان را در امر حقّ و توجّهشان باطراف لاعلآء کلمة اللّه بعد از عرض این مراتب در افق اعلی یک لوح اقدس اظهر ابهی از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل و ارسال شد لیشرب من بحر الآیات ما یجعله ساقی سلسبیل البیان بین الأدیان و قائد العباد الی اعلی الجنان و نسأل له التّأیید و التّوفیق فی کلّ الأحوال انّه هو الغنیّ المتعال

و ذکر جناب آقا میرزا محمود علیه بهآء اللّه بعزّ اصغا فائز للّه الحمد مکرّر از قلم اعلی مذکور و کرّةً بعد کرّة ذکرشان از لسان عظمت جاری و همچنین سفرهای ایشان لاعلآء کلمة اللّه و در این ایّام هم در الواح شتّی ذکر ایشان نازل و اینکه اذن توجّه از سماء عنایت الهی طلب نموده‌اند بعد از عرض فرمودند در همان اطراف لوجه اللّه منقطعاً عن دونه بتبلیغ مشغول گردند در آستانۀ علیّه شخص اصفهانی مع آنکه کمال عنایت در باره‌اش ظاهر با عدوّ اللّه متّحد شده و بعضی اراذل را تحریک نموده‌اند مقبلین را شتم مینمایند عمل کرده‌اند آنچه را که هیچ ظالمی عمل نکرده نار حرص و طمع اخذشان نموده مبالغی مال عباد را بادّعای آنکه سرقت شده از میان برده‌اند باری از امانت گذشته‌اند و بخیانت تشبّث جسته‌اند و حال در فساد مشغولند نسأل اللّه ان یزیّنهم بالانصاف و یؤیّدهم علی الرّجوع قسم بآفتاب حقیقت ارتکاب نموده‌اند آنچه را که شبه و مثل نداشته حکم اللّه آنکه تعرّض باحدی ننمایند ولکن با نفوس معرضه که اعراضشان ظاهر شده معاشرت و تکلّم و ملاقات جایز نه هذا حکم قد نزّل من سمآء ارادة آمر قدیم طوبی لمن نبذ ما اراد و اخذ ما اراده اللّه ربّ العالمین انتهی

ذکر منتسبین ارض طاء را نموده بودند چندی قبل از آن ارض ذکرشان و مراتب اقبال و محبّت و توجّهشان را بتفصیل نوشته بودند و در ساحت اقدس بعزّ اصغا فائز و همچنین آن محبوب فؤاد از قبل ذکر نموده‌اند آنچه را که مشعر بر محبّت و مودّت و استقامت ایشان بوده لذا دو لوح امنع اقدس از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل و بخطّ ابهی مسطور چند یوم قبل ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شده‌اند و از بحر آیات الهی قسمت کامل اخذ نموده‌اند منتسبین آن محبوب لازال بعزّ ذکر الهی فائزند و این کرّه هم دو لوح اقدس مخصوص دو ورقۀ مذکوره علیهما بهآء اللّه از افق سماء فضل نازل و لائح ارسال شد یسأل الخادم ربّه بأن ینزل علیهما و علی امّهما و امّ امّهما ما ینبغی لبحر جوده و سمآء عطائه انّه هو الکرّام الفضّال النّوّار العلّام الفیّاض المقتدر القدیر

اینکه در بارۀ توجّه بعضی از بستگان مرقوم داشتند این ایّام توجّه جایز نه چه که سارقین مدینۀ کبیره قاطعین طریق شده‌اند محض محبّت حضرات آقایان افنان علیهم بهآء اللّه الأبهی بنفس اصفهانی که حال در مدینۀ کبیره موجود اعانت نمودند و چون تجارت محکم شد و محلّ رجوع احباب از اطراف گشت بنار حرص و طمع مشتعل و مقصودش آنکه جناب نبیل ابن نبیل حاجی شیخ محمّد علی علیه بهآء اللّه را از میان بردارد و بعد با نفسی مثل خود که البتّه تفصیل او را شنیده و یا میشنوید متّحد شد در فساد و مبلغی مال مردم را از میان برد و فریاد برآورد که سارقین برده‌اند و چون این افترا از او پذیرفته نشد بر اعراض قیام نمود و بهتک حرمت امر پرداخت در نزد جمیع اعجام مدینۀ کبیره مذکور داشته بابیها آمدند و مال مرا سرقت نمودند مقصود از این ذکر آنکه آن محبوب و اولیا آگاه باشند که احدی بشطر مدینۀ کبیره توجّه ننماید شقاوت آن نفسین بدرجۀ اعلی رسیده حرمت امر اللّه را نزد اعجام ضایع کردند یسأل الخادم ربّه بأن یبعث من یعرّف النّاس بکذبهم و افترائهم انّه علی کلّ شیء قدیر

و اینکه در ذکر جناب حاجی س‌یّ وفّقه اللّه علی ما یحبّ و یرضی مرقوم داشتند در حضور مکرّر ایشان را نصیحت و موعظه فرمودند و از آنچه رایحۀ فساد از آن استشمام شود بتصریح تمام منع نمودند مع‌ذلک ایشان باوهامات خود متمسّک تمسّکی که فصل آن بنظر محال آمد و بعد در ظاهر راضی و در باطن شاکی از اینجا تشریف بردند واقعۀ رشت و مازندران نظر بمعاشرت او با اصحاب واقع شد چه که بعضی از معاشرت ظاهرۀ او با اصحاب همچه گمان نمودند که اهل اللّه با مولای او متّحدند باری باین جهت وارد شد آنچه که وارد شد معاشرت او در ظاهر ابداً جایز نه ولکن تکدّر او هم نظر بآشنائی قبل محبوب نه صاحب یک وجه نبوده و نیستند چون از قبل اظهار محبّت مینمودند از حقّ جلّ جلاله میطلبم عالم خیال ایشان را از غبار و ظلمت فساد و نزاع و ما تتکدّر به النّفوس مقدّس فرماید سبحان‌اللّه نزد هر نفسی صلاح مقدّم است بر فساد باری در بارۀ ایشان باید دعا نمود و از حقّ طلبید آنچه را که سبب حفظ اوست انّه هو السّامع المجیب

و اینکه در ذکر ناعق که در لوح خضرا بوده مرقوم داشتند ناعقین نفوسی هستند که ناس را از صراط منحرف میسازند و بغیر حقّ دعوت مینمایند سبحان‌اللّه کاظم مذکور علیه بهآء اللّه الأبهی امام وجوه بحقّ ناطق است و بر خدمت قائم جای شبهه نبوده و نیست بعد از عرض این کلمات عالیات از سماء مشیّت نازل قوله تبارک و تعالی

الهی الهی طهّر قلوب اولیائک عمّا لا ینبغی لأیّامک و الّف بین افئدتهم و عقولهم و نفوسهم لئلّا ینطق احد بغیر رضائک و عرّفهم ما انزلته من قبل عباد مکرمون الّذین لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون کل باید باین کلمه ناظر باشند و در قول سبقت نگیرند زمام امر در یمین اوست و قبضۀ قدرت او طوبی لمن انصف فی الأمور و تمسّک بالعدل انّه من الفائزین فی کتابی المبین انتهی

و امّا حکایت کردستان در چند سنۀ قبل بعضی از نفسی شکایت نمودند و در شکایت صادق بودند ولکن قلم اعلی هتک ستر ننمود باشارات ذکریّه اکتفا رفت و این سنه شکایت عظیم کردند از نفس دیگر آن هم مستور است انّ ربّنا هو السّتّار الحکیم این فقره بنفوس موقنۀ معدوده که حال در آن ارض موجودند راجع نبوده و نیست باید این عباد دعا کنیم و از حقّ بطلبیم نفوسی که خود را بحقّ نسبت میدهند بمثابۀ روح خفیف حرکت نمایند و لطافت روح از ایشان ظاهر شود بقسمی که در هر بیت وارد میشوند سبب تقدیس و تنزیه و ارتفاع و ارتقا و اطمینان اهل آن بیت گردند بخود نپردازند بلکه باولیا توجّه نمایند در این مقامات از قلم اعلی نازل شده آنچه که مجدّد بذکر محتاج نه انّه هو المبیّن العلیم

صفحۀ مناجات که از قبل اولیا بساحت اقدس ارسال شد باصغا فائز جناب ابن شهید علیهما بهآء اللّه و عنایته الی آخر اسماء از اولیا و اوراق علیهم بهآء اللّه هر یک از بحر بیان مقصود عالمیان قسمت بردند و بعنایت مخصوصه فائز گشتند ولکن نظر بفقدان وقت و مجال باختصار ذکر شد فی‌الحقیقه آنچه از لسان عظمت جاری عظیم و محیط بوده و هست این عبد هم خدمت هر یک تکبیر و ثنا میرساند و توفیق و تأیید مقدّس از ادراک و عقول از برای هر یک طلبیده و میطلبد انّ ربّنا هو الجواد الکریم لا اله الّا هو العلیم الحکیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی من معکم و یحبّکم و یسمع قولکم فی امر اللّه ربّ العرش العظیم

خ‌ادم

فی ۲۴ ذی‌الحجّة سنة ۱۳۰۶

اوراق وصول از بعد ارسال میشود

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

ش

من سمّی بالرّفیع علیه بهآء اللّه

بنام مبیّن دانا

انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال از زلال سلسال معارف محبوب لایزال بنوشی و بنوشانی کتابت لدی العرش حاضر و عین عنایت بآن ناظر طوبی لک بما ذکرت لدی العرش مرّة بعد مرّة و نزّل لک ما تفوح به رائحة الألطاف بدوام الملک و الملکوت آنچه الیوم لازم و بر آن جناب واجبست اینست که بخدمت حقّ قیام نمائی و منقطعاً عن کلّ ما کان بتبلیغ امر مالک امکان مشغول شوی و رحیق مختوم که باصبع قیّوم مفتوح شده بر اهل عالم مبذول دارید رشحات وحی متتابعاً مترادفاً از اوراق سدرۀ منتهی ترشّح میفرماید و بصورت کلمات در الواح الهیّه ظاهر و باهر است طوبی لمن فاز بها و وجد عرفها و نطق بثنآء موجدها و قام علی خدمة خالقها و بارئها

اینکه از حجّیّة کتاب سؤال نموده بودید حجّیّة ما نزّل فی هذا الظّهور اظهر از آنست که بدلیل محتاج باشد دلیله نفسه و برهانه ذاته هر ذی شمّ منصفی عرفش را استنشاق نموده و مینماید ملاحظه نمائید در این ظهور کل عالمند که بمدارس نرفته و تحصیل علم ننموده و از بیت اهل علم هم ظاهر نشده و اکثر ایّام عمرش مبتلا و در سجنهای متعدّده مسجون بوده مع‌ذلک قلمش معین فرات علوم نامتناهی ربّانی گشته و اگر بدیدۀ منزّه از رمد هوی مشاهده شود در هر قطرۀ آن بحر علم و حکمت را موّاج بیند و همین قسم که علم حقّ محیط است همین قسم در سایر اسماء و صفات حقّ ملاحظه نمائید و این آیات یک ظهور از ظهورات حقّ است اگر تفصیل این مقامات ذکر شود این الواح کفایت ننماید اگر جمیع علمای ارض در حین نزول آیات حاضر باشند یقین بدانید که کل تصدیق مینمایند چه که مفرّ و مهربی مشاهده نمینمایند الّا اللّه المتکلّم النّاطق السّمیع البصیر زود است که نفوذ کلمۀ الهیّه و احاطۀ قدرتش را ملاحظه مینمائید اگرچه حال هم مشهود و واضحست مع آنکه در سجن بین ایدی غافلین بوده ظاهراً باهراً تصریحاً من غیر تأویل از ملوک و مملوک کل را بکمال اقتدار بشطر مختار دعوت فرموده و نظر بضعف عباد شأن این ظهور ذکر نشده الّا علی قدر مقدور ما قدروا اللّه حقّ قدره و بعضی از ضعفا چون بمقام بلند عرفان بتمامه فائز نشده‌اند و بر عظمت آیات الهیّه مطّلع نگشته‌اند اینست که بعضی کلمات ترکیب نموده و ادّعاهای باطله نموده‌اند و شأن حقّ را منحصر بآن دانسته‌اند چنانچه نازل شده و منهم من ظنّ انّ الآیة تطلق علی کلمات تنتهی بالعلیم او بالحکیم او باتّصال الف فی آخرهما او بزیادة نون علی امثالهما و ظنّ انّها کلمات انزلها الرّحمن فی صدره لا واللّه بل اوحی الشّیطان فی قلبه قد خسر الّذین کفروا بالبرهان و تجاهروا بالعصیان انتهی و اگر فی‌الحقیقه ناس طالب حقّ بودند و بحقّ عارف میشدند از جمیع عالم و عالمیان میگذشتند و بشطر رحمن توجّه مینمودند انشآءاللّه آن جناب باید در کلّ حین بخدمت امر مشغول باشند و ناس را متذکّر دارند تأییدات الهیّه بوده و هست چنانچه مشاهده مینمائید بر حسب ظاهر مع آنکه در سجن ساکنست بذکر شما مشغول و این لوجه اللّه بوده و هست که شاید بخدمت امر قیام نمائید و گمگشتگان بادیۀ ضلالت را بافق هدایت دلالت کنید و همین قسم تأییدات باطنیّه را مشاهده نمائید که در کلّ حین متوجّه اولیا بوده و خواهد بود اکثری از ناس رضیعند باید ایشان را اوّلاً بلبن حکمت و باغذیۀ لطیفه تربیت نمود و بعد باغذیۀ قویّه کذلک تقتضی الحکمة انّ ربّک لهو المربّی العلیم از قبل لوح امنع اقدس مخصوص آن جناب نازل و با این لوح ارسال میشود ان اطمئنّ بفضل مولاک انّه یذکرک کما ذکرک من قبل ان اجهد لاحیآء الأموات بهذا المآء الّذی جعله اللّه علّة حیاة العالمین قل ان الحمد للّه ربّ العالمین

نفوسی که در کتاب آن جناب مذکور بود کل بذکر اللّه فائزند بشّرهم بذکرنا ایّاهم و کبّر علی وجوههم لیفرحنّ بتکبیر ربّهم العلیّ الغالب المقتدر القدیر انّما البهآء علیک و علیهم و علی الّذین فازوا بهذا النّبإ العظیم

* * *

اخت من فاز و طاف

بنام دوست یکتا

انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال از کوثر عرفان محبوب امکان بیاشامید و در ظلّ سدرۀ امر ساکن باشید ای امة‌اللّه چه بسیار از علما و عرفا بهواهای نفسیّه و غرور علوم ظاهره از شطر احدیّه محروم ماندند و تو بعرفان سدرۀ منتهی که الیوم مابین ارض و سماء ندا مینماید فائز شدی از بحر عرفان آشامیدی و از رحیق محبّت رحمن چشیدی ان اشکری ربّک بهذا الفضل العظیم قسم بآفتاب حقیقت که ذکر شما در کتاب الهی از قلم جلیّ ثبت شده و نزد ملأ اعلی و سکّان فردوس ابهی مذکوری چه که در سبیلش دیدی و شنیدی آنچه را که قانتات در اعصار قبل دیدند و شنیدند زود است که نام ظلم‌کنندگان از عالم محو شود و اسامی شما بمثابۀ ستارۀ سحری از آفاق سماء بیان لائح و منیر مشاهده گردد البهآء علیک و علی اللّواتی ما منعتهنّ الشّؤونات عن منزل الآیات و ترکن ما عندهنّ و اخذن ما امرن به من لدی اللّه ربّ العالمین

* * *

ن‌ی

احبّآء اللّه

بنام یکتا خداوند بی‌همتا

انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال بعنایات مشرقه از افق امر سلطان بیزوال فائز و مسرور باشید در کلّ احیان بنصرت امر رحمن مشغول ای عبد ناظر الی اللّه کمر خدمت را محکم ببند بشأنی که بخدمة اللّه بین ما سواه مذکور و معروف باشی دنیا و آنچه در او مشهود عنقریب مفقود خواهد شد و آنچه باقیست ما قدّر من لدی الحقّ لأحبّائه بوده و خواهد بود الیوم باید از احبّای الهی نفحات استقامت بشأنی مرور نماید که احدی نتواند آن نفوس مشتعله را از شطر احدیّه منع کند بگو ای عباد خود را حفظ نمائید و بحقّ جلّ ذکره پناه برده که مباد نعیب غراب شما را از ربّ الأرباب منع نماید چه که در اکثر بلدان ندای مدّعیان کذبه مرتفع خواهد شد و این خبریست که حین مهاجرت از عراق بآن اخبار نمودیم و در الواح متعدّده از قلم مالک بریّه تفصیل آن نازل شده قل خذوا کأس الاستقامة باسم ربّکم ثمّ اشربوا منها بهذا الذّکر الحکیم باید الیوم کلّ باخلاق روحانیّه مابین بریّه ظاهر شوند تا جمیع ناس نفحات تقدیس و تنزیه از منتسبین حقّ استشمام نمایند حمد کن خدا را که تلقاء وجه مذکور و قلم امریّۀ الهیّه در ذکرت جاری بسیار عظیم است اینمقام طوبی لمن یعرف قدره و یکون من الحافظین

ای طایر هوای حبّ الهی بشنو ندای این مسجون را جمیع احبّا را من قبل اللّه تکبیر برسان طوبی لهم بما آمنوا و اقبلوا و سمعوا و اجابوا فی یوم فیه نسفت الجبال و اقشعرّت الجلود انشآءاللّه باید کلّ بنصایح مشفقانه که از افق ارادۀ مالک بریّه ظاهر شده عامل شوند و جمیع را بحکمت امر نمودیم چه که فساد و نزاع و جدال و تصرّف در اموال ناس من غیر اذن کلّ در اینظهور اعظم منع شده بگو ای عباد بشنوید ندای قلم اعلی را که مابین ارض و سماء ندا میفرماید جهد نمائید که شاید بعنایت رحمانیّه و الطاف ربّانیّه آنچه لایق اینظهور اعظمست از شما ظاهر شود باید کلّ متّحد باشید و باعمال و اخلاق و آداب ناسرا از بیدای ظلمانیّه بفضای خوش روحانیّه کشانید و جذب نمائید لازمۀ انسان انسانیّت است طوبی لمن ظهر منه انّه من الفائزین انسان نباید جمیع همّت را در خیال خود مصروف دارد باید در تمشیت امور یکدیگر بکمال سعی توجّه نمایند اینست حکم محکم مالک امم که از قلم قدم جاری شده لوحی از سماء مشیّت در تربیت کلّ نازل ولکن این ایّام ارسال نشد چه که وقت اقتضا ننموده اذا جآء الحین نرسله الیکم لعمری انّه کتاب مبین نزّل من لدن ربّکم ربّ العالمین

ایدوستان حقّ همّتتان خدمت احبّای حقّ باشد ملاحظۀ ضعفا لازم و اعانت فقرا از الزم امور لدی الغفور بوده و خواهد بود قسم بآفتاب عزّ تقدیس که از مشرق سجن طالع است که ندای مظلومین از احبّای حقّ و فقرای از دوستان او مؤثّر بوده و خواهد بود اگر ناس شأن حقّ را ادراک مینمودند و بشطر اللّه متوجّه میگشتند هرآینه امری ظاهر میشد که سبب غنای کلّ گردد قد ستر بما منعوا انفسهم عمّا اراد ربّهم العلیم الخبیر ان استمع ما یوحی الیک مالک القدر من شطر منظره الأکبر انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر قم علی الأمر و استقم بحول اللّه و قوّته ثمّ بلّغ ما امرت من لدن عزیز علیم قل یا قوم قد اشرقت شمس الجمال من افق امر ربّکم العزیز الحمید و نطق کلّشیء الملک للّه الواحد الفرد العلیم الحکیم قل هل انتم من الأموات بلی وربّی لو کانت فیکم نفحة الحیوة سمعتم ندآء ربّکم و اقبلتم و قلتم روحی لبلائک الفدآء یا محبوب العالمین انت الّذی حملت الشّدائد فی سبیل اللّه لاحیآء ما سواه الی ان حبست فی سجن عظیم لو تجدون حلاوة ما جری من القلم الأعلی و تسمعون ما ینادی به لسان العظمة و الکبریآء لتدعون ما عندکم و تسرعون الی مقرّ العرش بخضوع مبین خافوا عن اللّه و لا تمنعوا انفسکم من نفحات الأیّام ان اقبلوا بقلوب نورآء و وجوه بیضآء کذلک یأمرکم ربّکم المقتدر المتعالی العزیز الجمیل

ان یا ایّها النّاظر ان افرح بذکر اللّه ایّاک و لا تلتفت الی الّذین یقولون ما لا یفقهون البهآء علیک و علی ابنک و من معک من الّذین اقبلوا الی الوجه الا انّهم هم الفائزون و الحمد للّه العزیز المحبوب

* * *

جناب سیّد قبل رضا علیه بهآء اللّه

الأعظم الأقدم

انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال بخدمت غنیّ متعال مشغول باشید و از زلال کوثر بیزوالش بیاشامید لعمری باطن باطن باطن الی ما لا نهایة له بصورت کأس ظاهر تا محلّ این ماء طهور که از یمین عرش مالک ظهور جاریست واقع شود ثمّ استمع بلحن آخر انّ باطن الباطن الباطن الی ما شآء اللّه قد ظهر علی صورة کأس لیکون حاملاً لفرات رحمة ربّک الّذی جری من جهة عرش اسمی العلیّ العظیم انشآءاللّه از این ماء بیاشامید و از این کوثر بخلق مبذول دارید لو تبلغ الی مقام الّذی ذکرناه لتجد نفسک فی انجذاب تعجز السن من فی الامکان عن ذکره و تصل الی مقام تطیر من الشّوق فی هوآء حبّ ربّک العزیز العلیم ما یحکم به لعباده فی الظّاهر انّه لحقیقة یطوف حولها الباطن و ربّک مقدّس عمّا قیل و یقال انّه لهو العزیز الکریم

محبوب آنکه آنجناب بکمال همّت بر خدمت امر قیام نمایند و در حال این مسجون مظلوم که مابین حزبین مبتلا شده تفکّر کنند و تأسّی باو جویند عالم حادث و ما فیه فانی کل باید بخدمت باقی قیام نمائیم که شاید عمر ضایع نشود و خدمتی از دست برآید اصل امور اتّحاد عباد است بر شریعۀ واحده مشاهده در ملّت اسلام و ضعف آن نمائید و در سبب و علّت آن تفکّر کنید این ضعف نبوده مگر بجهة اختلافاتی که در آن واقع شده چنانچه مشاهده میشود هر حزبی طریقی اخذ نموده‌اند و در سبیلی مشی مینمایند و اگر نفسی بگوید الطّرق الی اللّه بعدد انفس الخلائق و این سبیلها از سبیل اعظم منشعب شده بر فرض تصدیق این مقام البتّه اگر نفسی در سبیل اعظم و طریق اکبر سالک شود احسن بوده و خواهد بود و اقرب بتقویست در این مقامات بیانات لایحصی بوده و هست ولکن نظر باحزان وارده باین قدر اکتفا نمودیم و فی‌الحقیقه اصل مقصود ذکر آنجناب بوده که همچه ندانند که ذکرشان از منظر اکبر محو شده همیشه مذکور بوده‌اید و انشآءاللّه خواهید بود نسأل اللّه بأن یظهر منک ما تحیی به افئدة النّاس و تنجذب به القلوب و تطیر به الأرواح و یقوم کلّ عظم رمیم انّما البهآء علیک و علی الّذین اقبلوا الی قبلة من فی السّموات و الأرضین

* * *

بسمی المزّاح

انّ الحقّ نطق بلسان الخلق

ما عاشقان روی تو ما عاکفان کوی تو ما بستگان موی تو

میخام رضای تو میخام لقای تو ای من فدای تو

هی‌ هی از خدا طلب هی ‌هی از بها طلب

ما آهوان دشت تو ما ماهیان شصت تو ما طالبان رسم تو

میخام جمال تو میخام جلال تو جانها نثار تو

هی ‌هی از خدا طلب هی ‌هی از بها طلب

ما قاصدان قصر تو ما طایفان شهر تو ما خادمان امر تو

میخام وصال تو میخام بهای تو ای من فدای

هی ‌هی از خدا طلب هی ‌هی از بها طلب

ما کشتگان عشق تو ما مردگان هجر تو ما فانیان اسم تو

میخام بلای تو میخام قضای تو جانها نثار تو

هی ‌هی از خدا طلب هی ‌هی از بها طلب

ما طایران رام تو ما ماهیان دام تو ما ساقیان جام تو

میخام وفای تو میخام جفای تو ای من فدای تو

هی ‌هی از خدا طلب هی ‌هی از بها طلب

ما طایفان سجن تو ما حارسان مصر تو ما حافظان سرّ تو

میخام ندای تو میخام هوای تو جانها نثار تو

هی ‌هی از خدا طلب هی ‌هی از بها طلب

ما شاربان کأس تو ما حاملان عرش تو ما ناظران وجه تو

میخام ثنای تو میخام نوای تو ای من فدای تو

هی‌ هی از خدا طلب هی ‌هی از بها طلب

ما والهان غمز تو ما خازنان کنز تو ما واقفان رمز تو

میخام شعار تو میخام دثار تو جانها فدای تو

هی ‌هی از خدا طلب هی ‌هی از بها طلب

* * *

میرزا محمّد قبل تقی

الأقدس الأعظم الأبهی

انّ المذکور یقول یا ملأ الامکان قد خلقتم لذکری لو انتم تعلمون قوموا علی البیان فی ذکر ربّکم الرّحمن هذا ما ینفعکم ان انتم تفقهون ان اتّبعوا من اتاکم بالحقّ من لدی اللّه المهیمن القیّوم انّه خیر لکم عمّا خلق فی الأرض طوبی لقوم یعرفون کونوا سرج الهدایة بین البریّة هذا ما امرتم به من لدی اللّه العزیز المحبوب انّ الّذی سکت الیوم عن ذکر ربّه انّه ترک فی بیدآء الضّلال و کان من الّذینهم میّتون قد اخذت الأحزان نفس الرّحمن و النّاس هم فی فرح و سرور طوبی لمن اوتی بصر الحدید و توجّه بقلبه الی هذا الأفق المحمود یا ایّها المقبل الی اللّه قم علی ذکر مولاک قل یا ملأ الامکان هذا یوم العطآء اذ اتی فاطر السّمآء بملکوت الأسمآء ایّاکم ان تمنعکم اهوائکم عن هذا الفضل الّذی احاط الغیب و الشّهود ان اسرعوا بالقلوب الی شطر المحبوب و لا تتمسّکوا بما تمسّک به المعتدون ان انصروا امر مولاکم باستقامة تتحیّر بها الأرواح و العقول کذلک زیّنّا اللّوح بطراز الالهام طوبی لقوم یقرؤون

* * *

هو المشرق من افق سمآء البیان

انّ الکتاب ینطق فی الأفق الأعلی و یقول یا ملأ الانشآء تاللّه فتح باب السّمآء و اتی مالک ملکوت الأسمآء بسلطان لا تضعفه قوّة العالم و لا تخوّفه اسیاف الأمم قام امام وجوه الأمرآء و العلمآء و انزل لهم ما انجذب به الملأ الأعلی و اصحاب الجنّة العلیا طوبی لذی بصر ما منعته حجبات الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین قد تضوّع عرف البیان فی الامکان و سرع المقرّبون الی مقام فیه استوی الرّحمن علی عرش اسمه العظیم یا ملأ الأرض تاللّه انّ المظلوم ما نطق عن الهوی قد اتی من افق الاقتدار بسلطان مبین انّه یدعوکم لوجه اللّه و ما اراد منکم جزآء یشهد بذلک سکّان الفردوس الأعلی ان کنتم من المنصفین اتّقوا اللّه یا قوم و لا تتّبعوا الّذین اعرضوا عن البرهان اذ ارتفع ندآء مظهر الظّهور فی طور العرفان انصفوا فی الأمر لوجه اللّه و لا تکونوا من المعتدین انظروا ثمّ اذکروا ما ورد علی الغلام فی اللّیالی و الأیّام من الّذین نبذوا کتاب اللّه ورائهم متمسّکین بالأوهام و التّماثیل انظروا ما انزله الرّحمن فی الفرقان و لا تکونوا من الغافلین انّه بشّرکم بأیّام الظّهور و عرّفکم صراطه المستقیم فی هذا الذّکر الحکیم بظهوره ناحت مظاهر الأوهام و بسلطانه ارتعدت فرائص الظّالمین ایّاکم ان تحجبکم حجبات القوم فی هذا الیوم الّذی فیه تنادی الذّرّات الملک للّه العزیز الجمیل

یا حسن اسمع النّدآء من مطلع الکبریآء انّه یقرّبک الی افق منه اشرق و لاح نیّر بیان ربّک العلیم الحکیم هذا یوم فیه ظهر ما اخبر به رسول اللّه من قبل و بشّر به المسیح ما من رسول الّا و اخبر النّاس بهذا الظّهور الّذی انجذب به من فی الأرض و السّمآء و ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مسطوراً من قلم القدم ولکنّ القوم اکثرهم من المشرکین نبذوا التّوحید ورائهم متمسّکین بما عندهم من الظّنون و الأوهام یشهد بذلک البحر الأعظم فی هذا المقام الرّفیع یا ملأ الأرض لعمر اللّه ما اردت لکم الّا نجاتکم و ما ارید الّا تقرّبکم الی اللّه العزیز الحمید لا تمنعوا انفسکم عمّا ظهر بالحقّ ضعوا ما عند القوم و خذوا ما امرتم من لدی اللّه ربّ هذا السّبیل المستقیم یا حزب اللّه فی الدّیار اعلموا انّا اردنا لکم نوراً تمشون به فی ظلمات الأرض و یکون معکم فی عوالم ربّکم المهیمن علی کلّ صغیر و کبیر طوبی لنفس فازت بکلمة اللّه و شهدت بما شهد اللّه قبل خلق الأشیآء انّه هو اللّه لا اله الّا هو له العظمة و الکبریآء و له العزّة و الاقتدار لا تمنعه حوادث الدّنیا و لا تخوّفه نار الوغی قد حکم بالحقّ و بما ترتفع به مقامات الانسان اذ استوی علی العرش امام وجوه المقرّبین

یا اولیآء اللّه فی الشّین و الألف و الهآء انّ الکلمة الّتی خرجت من خزائن عنایة ربّکم الرّحمن انّها تکون کنزاً لکم عند فضّال امین انّا نوصیکم و الّذین آمنوا بما ترتفع به مقاماتکم بین الأحزاب انّه هو المشفق الآمر العلیم ینبغی للانسان ان یظهر منه ما یکون ذکره باقیاً ببقآء الملک و الملکوت و یستضیء به الوجوه فی کلّ عالم من عوالم ربّها المقتدر القدیر افرحوا بآیات اللّه و ذکره انّه ذکرکم فی السّجن الأعظم بما لا یعادله شیء من الأشیاء یشهد بذلک کلّ صادق بصیر

یا اهل مجد اسمعوا ندآء المظلوم انّه یهدیکم الی مقام ارتفع بالحقّ من لدی اللّه ربّ الأرباب قد نصب خبآء المجد علی اعلی المقام طوبی لکم بما نبذتم الأوهام آخذین ما امرتم به من لدی اللّه مولی الأنام انّا ذکرنا الّذین اقبلوا الی الوجه و الامآء اللّائی آمنّ باللّه فالق الأصباح ایّاکم ان تمنعکم الأوهام عن الاتّحاد او النّفاق عن الاتّفاق خذوا ما امرتم به من لدی اللّه منزل الآیات نعیماً لمن فاز بآیاته و نطق بثنائه و توجّه بوجهه و اقبل بقلبه الی مشرق الأنوار

و اردنا ان نذکر اولیآء اللّه فی الخآء و اللّام لیجدوا نفحات الوحی و یتّخذوا لأنفسهم سبیلاً الی اللّه مالک یوم المآب و نذکر فیه من احبّنی و اراد مولاه لیجذبه الذّکر الی المقام الأعلی و یبشّره بما قدّر له من لدی اللّه مظهر البیّنات و نذکر اولیائی هناک و نبشّرهم بما قدّر لهم و نذکّرهم بآیات لا تعادلها الأذکار ایّاکم ان تمنعکم وساوس الملحدین و شبهات النّاعقین قوموا علی الأمر باستقامة تضطرب بها افئدة کلّ مشرک مرتاب و نوصیکم بتقوی اللّه و بما انزله فی الألواح لا تحزنوا عمّا سمعتم من المشرکین انّهم ارتکبوا ما ارتکب قوم قبلهم سوف یرون جزآء اعمالهم وعداً من لدی اللّه المقتدر المختار البهآء من لدنّا علیکم و علی امآء اللّه اللّائی سمعن و آمنّ فی یوم القیام

انّ المظلوم اراد ان یذکر احبّائه فی ارض السّلطان لیفرحوا بذکره و یتذکّروا بآیاته و یطمئنّوا بفضله و تستضیء وجوههم من نور اشرق و لاح من افق ارادة اللّه مالک الأدیان انصروا ربّکم بجنود الحکمة و البیان و الأعمال و الأخلاق هذه من سنّة اللّه فی هذا الظّهور الأعظم یشهد بذلک مکلّم الطّور الّذی به ارتفعت سمآء العرفان ایّاکم یا اولیائی ان تعترضوا علی احد توکّلوا علی اللّه فی کلّ الأمور انّه مع احبّائه فی کلّ الأحوال لا یعزب عن علمه من شیء یشهد و یری و هو المقتدر البصّار کونوا متمسّکین بحبل اللّه الأعظم بحیث لا یمنعکم اصحاب الضّلال

یا قلم انّ مالک القدم اراد ان یذکر اولیائه فضلاً من عنده و هو العزیز الفضّال یا اولیائی فی نظام اتّبعوا امر اللّه و سننه ثمّ انصروه بأخلاق تستضیء بها الآفاق ینبغی لکلّ نفس بأن ینصر اللّه بما یرتفع به امره بین العباد قد حرّم فی الکتاب حکم الجدال یشهد بذلک امّ الکتاب فی اعلی المقام طوبی لفقیر اقبل بقلبه الی بحر الغنآء و لعلیل اراد الشّفآء و لقاعد قام علی خدمة امر اللّه بخضوع و اناب لعمر اللّه قد ظهر ما کان مسطوراً فی کتب اللّه و مستوراً عن الأبصار انصروا ربّکم بالأعمال و بما ترتفع به مقاماتکم بین الأحزاب کذلک تحرّک قلم العدل و نطق بما یقرّبکم الی مطلع البیان قد حضر اسمائکم لدی المظلوم و انزل لکم من سمآء العطآء ما عجزت عن ذکره الأقلام طوبی لکم و لأمة آمنت باللّه فی هذا الیوم الّذی اتی الحقّ بالحجّة و البرهان

یا اهل الهآء و المیم انّ المظلوم اقبل الیکم فی هذا الحین من شطر السّجن و یذکّرکم بآیات اللّه المهیمن القیّوم قد ذکرناکم فی الواح شتّی بذکر تضوّعت منه رائحة الرّحمن لو کنتم تعلمون قد ذکرکم الأمین مرّة بعد مرّة و اراد لکم ما یؤیّدکم علی عمل یکون باقیاً فی الأعصار و القرون اشکروا ربّکم الرّحمن انّه انزل لکم ما یجد منه المخلصون عرف اللّه العزیز الودود ایّاکم ان یمنعکم شیء من الأشیآء عن اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّ الفضل کان بینکم و ذکرکم نسأل اللّه ان یؤیّده و یؤیّدکم علی ما یحبّ و یرضی انّه هو الحقّ علّام الغیوب

بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنوید جناب امین علیه بهائی و جناب فضل علیه عنایتی اولیای آن ارض را ذکر نموده‌اند نفوس مطمئنّۀ مستقیمۀ راضیه لازال لدی اللّه مذکور بوده و هستند لعمر اللّه از قلم اعلی ذکرشان در صحیفۀ حمرا مذکور این ذکر را محو اخذ نکند و تغییر راه نیابد هر بصیری آگاه و هر خبیری گواه آنچه از قلم اعلی جاری شده شبه و مثل نداشته و ندارد ولکن مفترین اهل بیان فوق حزب قبل باوهام تشبّث جسته‌اند و تمسّک نموده‌اند بعضی از دوستان الهی بمقتضیات حکمت بالغه ذکرشان بر حسب ظاهر مذکور نه ولکن در کتاب مذکور و بخاتم عزّ مختوم هنیئاً لهم و مریئاً لهم انّه یشهد و یری و هو السّمیع البصیر جمیع احبّا را بفضل و عنایت حقّ بشارت میدهیم و همچنین ابناء خلیل و ورّاث کلیم را عنداللّه هر یک مذکور از صغیر و کبیر و اناث و ذکور بر کل لازم است تمسّک نمایند بآنچه سبب تقدیس نفوس و اقبال عباد است قلم نصح الهی در لیالی و ایّام ذکر فرموده آنچه را که فرات رحمت از او جاری و انوار فضل از او مشهود طوبی از برای نفوسی که بآن تمسّک جستند و ویل لکلّ غافل مردود البهآء من لدنّا علیکم و علی الّذین شهدوا بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرضین الحمد له اذ هو مقصود العارفین و محبوب افئدة المخلصین یا حسن اذا وجدت عرف رحیق بیانی و رأیت امواج بحر حکمتی قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و عرّفتنی و اسمعتنی ندائک الّذی به انجذبت افئدة المخلصین من عبادک و الموحّدین من خلقک و اخذتنی عنایاتک من کلّ الجهات بأسبابک یا مسبّب الأسباب الی ان وردت البقعة النّورآء المقام الّذی جعلته مشرق آیاتک الکبری و مطلع صفاتک العلیا و اریتنی ما کان امل المقرّبین من قبل و من بعد و مطاف الکرّوبین فی هذا الحین الّذی فیه تنادی الأوراق و الأشجار و الأثمار و ما خلق فی الأرض و السّمآء تاللّه قد ظهر ما کان مکنوناً فی ازل الآزال اقبلوا بقلوبکم و لا تتّبعوا کلّ مشرک مرتاب ای ربّ اسألک بلآلئ بحر عرفانک و تجلّیات انوار شمس فضلک ان تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک بحیث لا تمنعنی اسیاف العالم و لا ضوضآء الأمم ای ربّ تری الذّلیل قائماً امام عرش عزّتک و الفقیر متمسّکاً بحبل غنائک اسألک ان لا تخیّبنی عمّا عندک قدّر لی و لأولیائک ما یقرّبهم الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال

* * *

برو

علی اکبر

الأقدس الأعظم الأبهی

انّ فی ابتلآء مالک الامکان فی کلّ الأحیان لآیات لمن فی الأکوان قد قبل الشّدّة لرخآء البریّة و المشقّة لراحة من فی الامکان نفسی لفضله الفدآء و کینونتی لرحمته الفدآء و روحی لعنایته الّتی احاطت الآفاق ما اصبح الّا و احاطته ظلمات الاشارات من الّذین کفروا باللّه منزل الآیات و انّه لا یمنعه شیء عمّا اراد فی امر اللّه مالک یوم التّناد مرّةً ینادی بلسانه المبین و طوراً یشیر باصبع الیقین و یدع الکلّ الی اللّه مالک الرّقاب لو نذکر ما ورد علینا لتنفطر السّمآء و تخرّ الجبال انّ الّذین کفروا افتخروا بما عندهم من الألقاب انّ الأخرس سمّی نفسه بالقدّوس و ادّعی فی نفسه ما ادّعی الخنّاس و الآخر سمّی نفسه بسیف الحقّ و قال انّی انا فاتح البلاد قد بعث اللّه من ضرب علی فمه لیوقننّ الکلّ بأنّه ذنب الشّیطان قطع من سیف الرّحمن قد کان ان ینتظر ایّام عزّه و ظهوره بما وعده من کفر باللّه فالق الأصباح کذلک یأخذ اللّه من اعرض عنه و قام علی تضییع امره بین العباد فلمّا هلکوا سرت اریاح الرّبیع و فتحت ابواب السّمآء و امطر السّحاب طوبی لمن فاز بعرفان اللّه فی ایّامه و انقطع بکلّه عن کلّ الجهات قل أ و لم یکفکم ربّ السّموات و الأرض انّه قد اتی بالحقّ باسمه المهیمن علی الابداع انّک نوّر قلبک بمصباح الأعظم الّذی اوقده مالک القدم ثمّ استقم علی الأمر بسلطان ربّک المقتدر المختار

* * *

خوید

جناب ملّا مهدی

بسمه المذکور الّذی کان مقدّساً عن الأذکار

انّ فی تغمّس البهآء فی بحر البلآء و تقمّصه قمیص القضآء لآیات لأولی الأبصار ان یا اولی النّظر لو تنظرون بالبصر الأنور الی هذا المنظر الأکبر ترون قمیص مالک القدر مرشوشاً بدمآء البغضآء من اولی الفحشآء تاللّه بأعمالهم ناحت الأعمال و بأفعالهم تغیّر طراز اللّه بین السّموات و الأرضین یدّعون ما لا یفعلون و یقولون ما لیس فی قلوبهم الا انّهم من الصّاغرین اذا یرون الرّاسخین یقولون انّا آمنّا باللّه الملک الحقّ المتعالی العزیز المنیع و اذا یقعدون مع امثالهم یشربون ما ارادوا و یتکلّمون بأهوآء انفسهم الا انّهم من المغرقین یفرحون بما عندهم ان عرفوا ناحوا سوف یأخذهم قهر اللّه و غضبه انّه اشدّ المنتقمین لعمری رحمتی سبقت غضبی و اصطباری احاط العالمین ان یا اهل البهآء ان استمعوا النّدآ من شطر الکبریآء من سدرة القضآء علی البقعة البیضآء انّه لا اله الّا هو المقتدر القدیر انّ فی صبری لحکمة و لحلمی حکم اخری ما اطّلع بها احد الّا اللّه العزیز الحکیم قوموا علی الذّکر و الثّنآء بین ملإ الانشآء هذا خیر لکم ان انتم من العارفین یا ایّها المذکور لدی العرش ان اشکر ربّک بما تحرّک علی ذکرک قلم اللّه العزیز الحمید کن علی شأن تلوح من وجهک نضرة المحبوب و تفوح من اعمالک نفحات امر ربّک العزیز البدیع

* * *

بنویس بجناب مهدی

انّا انطقنا النّبیل قبل علیّ فی صغره لیشهدنّ النّاس قدرتی و سلطنتی ثمّ عظمتی و کبریائی ولکن احبّائی الجهلآء اتّخذوه شریکاً لنفسی و فسدوا فی البلاد و کانوا من المفسدین ملاحظه نما که چه ‌قدر ناس جاهلند نفوسی که تلقاء حضور بوده‌اند مع‌ذلک رفته‌اند و چنین سخنها انتشار داده‌اند قل انّه عبد من عبادی قد خلقناه بقدرتی و انطقناه لثنآء نفسی بین العالمین و اگر آنی از ظلّ امر منحرف شود معدوم صرف خواهد بود قل یا قوم انّ ما سوائی قد خلق بقولی انّه و امثاله من الّذین انبتهم اللّه من هذا الشّجرة هم سحائب الرّحمة و غمائم الفضل و سرج الهدایة و ادلّائی بین البریّة ان یکوننّ ثابتاً علی امری و انّ ربّک ما اتّخذ لنفسه شریکاً و لا شبیهاً و لا وزیراً و لا نظیراً و لا ندّاً و لا ضدّاً و لا مثالاً کذلک اشرق الحکم و قضی الأمر من لدی اللّه العلیّ العظیم

* * *

جناب معلّم

بسمه المهیمن علی العالمین

انّا فی بحبوحة البلآء دعونا اهل الانشآء الی اللّه مالک الآخرة و الأولی یشهد بذلک عباد مخلصون و اذا اظهرنا الأمر اضطربت افئدة الأقویآء و تزلزلت ارکان الأمرآء ولکنّ القوم فی حجبات انفسهم میّتون قد ورد علینا ما لا ورد علی احد بذلک ناحت القلوب و تذرّفت العیون لن یحصی احد بلایای الّا الحقّ علّام الغیوب قد قضت ایّامی اکثرها فی سجون البلاد و کنّا شاکراً فی کلّ الأحوال و راضیاً بما ورد علینا فی سبیل اللّه المهیمن القیّوم کم من فجر طلع و سمع ندائی و کم من اصیل وجدنی ناطقاً بذکر اللّه العزیز الودود و کم من لیل ما ادرکنی نائماً بل ناح لضرّی و بلائی و ما ورد علیّ فی هذا السّبیل الممنوع ینبغی لکلّ من آمن باللّه ان یتّبع مولاه علی شأن لا تمنعه حجبات العباد و لا تخوّفه جنود غافلون

* * *

ط

جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه

بسمی النّاطق الظّاهر العلیم الحکیم

انّا نحبّ ان نذکر و نقرأ ما انزلناه علی محمّد رسول اللّه أ لم یأن للّذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر اللّه سبحان‌اللّه در لیالی و ایّام آیات الهی و بیّنات صمدانی بمثابۀ غیث هاطل از سماء اراده نازل مع‌ذلک کل غافل الّا من اخذته ید الاقتدار و انقذته عن طین الأوهام امروز ظاهر شده آنچه که در جمیع کتب قبل و بعد قلم اللّه کل را بآن بشارت داده و ذکر نموده آیا چه شده که آذان عباد از اصغاء ممنوع و ابصار از مشاهده محروم ید عطای ربّانی در این ایّام نورانی رحیق بیان و کوثر عرفان را مبذول داشته هیچ مقبلی از این فیض اعظم و عنایت کبری بی‌نصیب نماند یا حزب اللّه یوم یوم انبساط و نشاط است در یکی از الواح این کلمات عالیات از قلم اعلی نازل قلنا روز روز نشاط و انبساط است نشاط از چه از صهبای محبّت الهی در این فجر روحانی طوبی از برای نفسی که خود را از کوثر بیان مقصود عالمیان مقدّس نمود و باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام فرمود قیامی که عزّت اعدا و ثروت اشقیا آن را حرکت ندهد و از استقامت حقیقی بازندارد بگو یا حزب اللّه یوم یوم اللّه است دعوا ما عند القوم و عزّهم و ثروتهم و قدرتهم و فنونهم و علومهم و غنائهم ورائکم متمسّکین بما اشرق و لاح و سطع و فاح من افق سمآء ارادة اللّه ربّ العالمین براستی میگویم اگر نفسی فی‌الحقیقه لوجه اللّه بر تبلیغ امر قیام نماید البتّه در جمیع اشیاء بیانش نافذ و ذکرش متصرّف و ندایش محیط انّه هو المقتدر المهیمن العزیز الوهّاب

یا ابن ابهر علیک بهآء اللّه و نوره جناب اسد علیه بهائی حاضر و مکرّر شما را ذکر نموده و از فیّاض حقیقی طلب عنایت کرده و نامه‌های آن جناب را بساحت اقدس ارسال داشته هر کلمۀ آن گواهی داده بر توجّه و استقامت و خدمت آن جناب اصلاح بعضی امورات را ذکر نمودی بطراز قبول و عزّ رضا فائز و مزیّن نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی اعلآء کلمته بین الغافلین من عباده انّه علی کلّ شیء قدیر این ایّام من غیر ستر و حجاب و تعویق و تأخیر سفینۀ بیان بر بحر معانی متحرّک و جاری بگو یا حزب اللّه توجّه نمائید یوم یوم نصرت است خود را محروم منمائید سبحان‌اللّه بعضی از نفوس معرضۀ غافله از اصغاء ندای الهی و مشاهدۀ جواهر و لآلی خزائن قلم اعلی محروم و ممنوعند آیا بچه حجّت و برهان بحضرت مبشّر ایمان آورده‌اند و از مرسل و منزل او غافل و محجوبند امروز جمیع مرسلین از فردوس اعلی و جنّت علیا ندا مینمایند و میفرمایند یا ملأ الأرض خود را از وساوس نفس و هوی مطهّر نمائید و قصد افق اعلی کنید امروز مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی و ندایش از جمیع جهات مرتفع یا ابن ابهر بشنو ندای مظلوم را کمر خدمت را محکم کن و بذکر و ثنای حضرت مقصود مشغول باش شاید نفوس بعیده قصد قرب نمایند و گمراهان سبیل الهی را بیابند ظاهر شده آنچه که از اوّل ظهور ابوالبشر الی حین شبه و مثل نداشته طوبی لأذن سمعت ندآء اللّه المهیمن القیّوم و لبصر رأی منظره العزیز المحبوب کتاب اللّه ینطق امام الوجوه یمشی و یبشّر العباد الی افق لاح منه نیّر عنایة ربّهم الغفور قل یا ملأ المعرضین ذروا ما عندکم تاللّه قد اتی الموعود بسلطان مشهود به ماج بحر البیان و هاج عرف العرفان و ظهرت اسرار ما کان و ما یکون انظروا انظروا قد جری من بیانه فرات البرهان و ظهر کنز اللّه العزیز المکنون لعمری لا تمنعه شبهات الّذین اعرضوا عن الوجه و لا اشارات کلّ غافل محجوب اذکر من قبلی اولیائی و بشّرهم بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الوجود من الغیب و الشّهود قل أ فی اللّه شکّ ام فیما نزّل من سحاب الاراده ام فی سلطانه الّذی احاط الجنود و الصّفوف قل انّه ما اراد الّا اظهار امر اللّه المهیمن القیّوم و ارتفاع مقاماتکم یشهد بذلک من عنده علم کلّ شیء فی کتابه العزیز المخزون قل یا اولیآء اللّه و احبّائه افرحوا بما جرت اسمائکم من لسان العظمة و اذکارکم فی لوحه المبارک العزیز المحتوم کذلک اشرقت شمس البیان من افق سمآء البرهان فضلاً من عند اللّه منزل هذا الرّقّ المنشور البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علی اولیائی و احبّائی و علی کلّ ثابت راسخ متمسّک بحبل اللّه العزیز الودود

ذکر بعضی که من غیر شعور نطق مینمایند نمودی باید در جواب گفته شود الحمد للّه که مثل آن نفس غافلۀ ظالمۀ مفتریه مابین اهل حقّ نبوده و نیست این مقام شکر است نه شکایت بقای او از اوّل الی حین دلیل است بر نفاق و تزویر و کذبش چه اگر بصدق تکلّم مینمود بمثابۀ نورین نیّرین و اصفیای قبل و بعد عروج نموده بود لعمر اللّه بر منبر ارض صاد و حضور ابن شیخ باقر تکلّم نموده بآنچه که اکباد مقرّبین و مخلصین محترق حال در شهادت و انفاق و تسلیم و رضای نفوس مطمئنّۀ مقدّسه تفکّر نمائید و همچنین در نفوس مفتریۀ کاذبه هر یوم مشاهده مینمائید که بچه دسائس متمسّکند نزد معرض معرض و نزد مقبل مدّعی ایمان لعمر اللّه عالم صدق و صفا را آلوده نموده هر یوم بتدبیری وجود مضطرب خود را حفظ مینماید بگو ای دوستان امروز آفتاب حقیقت از افق سماء سجن عکّا ظاهر و باهر و ناطق ما منعه ظلم الجبابرة و لا سطوة الفراعنة و لا شبهات الّذین کفروا بیوم الدّین للّه الحمد در آنی خود را ستر ننمودیم من غیر ستر و کتمان امر اللّه را تبلیغ نمودیم من شآء فلیؤمن و من شآء فلیکفر انّ اللّه هو الغنیّ الحمید

این ایّام فکر جدیدی بخاطر آن نفوس مجعولۀ خائنه رسیده اراده کرده‌اند کتاب اللّه را سرقت نمایند و محو کنند قل ویل لکم یا اعدآء اللّه و ظهوره و امره اتّقوا و لا تکونوا من الظّالمین بیان پارسی کتابیست عظیم چه که مشعر و مدلّ بظهور حقّ جلّ جلاله است فی‌الحقیقه انسان متحیّر است نسأل اللّه ان یأخذهم بقهره و یمنعهم بسلطانه یا ایّها النّاظر الی الوجه بعینه کلمات قبل ظاهر شده بمثابۀ حزب موهوم با یکی از اصحاب مکالمه نموده‌اند انّ الموقن تمسّک بالبیان طرف مقابل ذکر نمود بیان شما صحیح نیست گفت آن بیانی که خدمت شماست فأت به گفت آنهم صحیح نیست گفت بیان صحیح کجاست گفت در جزیره است مقصود معلوم حال ملاحظه کنید چه عرف مکروهی از آن کلمه منتشر است نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی الرّجوع و الصّدق و یوفّقهم علی الانابة لدی باب فضله انّه هو الجواد الکریم

ذکر بعضی را طلب نمودی انشآءاللّه کرّۀ اخری ارسال میشود اطمئنّ بفضل مولاک و کن من الفرحین

* * *

تفلیس

جناب محمّد قبل علی

الاقدس الاعظم الاعلی

انّا ندع الامم الی مطلع القدم و نبشّر العالم بهذا الاسم الّذی به فکّ ختم رحیق البقآء و انجذب اهل مدائن الاسمآء لعلّ النّاس یتنبّهنّ و یتوجّهنّ الی اللّه المهیمن القیّوم قد اضآء العالم من انوار وجه ربّه الرّحمن ولکنّ الامکان اکثرهم لا یشعرون قد اصبحت الشّمس مغطّیة بسحاب الاوهام بما ورد علیها من الّذینهم لا یفقهون قل یا قوم خافوا اللّه و لا تمنعوا الحقّ عمّا اراد لکم ان اقبلوا بوجوه بیضآء ثمّ استمعوا ما یأمرکم به فیهذا المقام الممنوع قد ذکرناک من قبل و تلک مرّة بعد اخری فضلاً من عندنا لتشکر مولی العالم و تذکره بهذا الاسم المحبوب

* * *

تفلیس

جناب محمّد قبل علی

الاقدس الاعظم الاعلی

انّا ندع الامم الی مطلع القدم و نبشّر العالم بهذا الاسم الّذی به فکّ ختم رحیق البقآء و انجذب اهل مدائن الاسمآء لعلّ النّاس یتنبّهنّ و یتوجّهنّ الی اللّه المهیمن القیّوم قد اضآء العالم من انوار وجه ربّه الرّحمن ولکنّ الامکان اکثرهم لا یشعرون قد اصبحت الشّمس مغطّیة بسحاب الاوهام بما ورد علیها من الّذینهم لا یفقهون قل یا قوم خافوا اللّه و لا تمنعوا الحقّ عمّا اراد لکم ان اقبلوا بوجوه بیضآء ثمّ استمعوا ما یأمرکم به فیهذا المقام الممنوع قد ذکرناک من قبل و تلک مرّة بعد اخری فضلاً من عندنا لتشکر مولی العالم و تذکره بهذا الاسم المحبوب

* * *

انّا نذکر من اراد الوجه و نطق بثنآء اللّه مالک الوجود هذا یوم فیه قام النّاس للّه المهیمن القیّوم و هذا یوم اخبر به اللّه و بشّر به العباد بقوله ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و ذکّرهم بأیّام اللّه کذلک قضی الأمر من لدی اللّه ربّ ما کان و ما یکون هذا یوم فیه مرّت الجبال و القوم اکثرهم لا یفقهون قد حضر کتابک لدی المظلوم و سمعنا ما نادیت اللّه ربّ البیت المعمور قد فاز حنینک بالاصغآء و انزلنا لک ما لا یعادله شیء من الأشیآء و لا کنز من الکنوز تمسّک بالحبل الأعظم و تشبّث بذیل اللّه ربّ المقام المرفوع الّذی فیه نطق لسان العظمة و دعا الکلّ الی مقرّه المحمود من النّاس من اخذه جذب آیات ربّک علی شأن نبذ العالم مقبلاً الی اللّه مالک القدم اقبل و سمع و اجاب و فاز بما کان مذکوراً فی افئدة الأنبیآء و مسطوراً من القلم الأعلی فی لوحی المحفوظ قد اردت الغفران من عمّان رحمة ربّک الرّحمن انّا طهّرناک فضلاً من عندنا بمآء العنایة و الألطاف انّ ربّک هو المشفق العطوف انّک اذا وجدت عرف کلماتی و فزت بأثر قلمی ذکّر ایّامی و ما ورد علیّ من اعدائی الّذین نبذوا امر اللّه عن ورائهم بما اتّبعوا کلّ عالم مردود و کلّ جاهل متروک قد افتی علینا الّذین عند ذکرنا قاموا و قالوا ما قالوا و لمّا اظهرنا الأمر اعرضوا عنّا و اعترضوا علینا بظلم ناح به اهل الملکوت انّا نوصیک بما یرتفع به امر اللّه هذا ما ینبغی لمن اقبل الی الأفق الأعلی فی هذا الیوم الموعود البهآء علی اهل البهآء الّذین تمسّکوا بعهد اللّه و میثاقه و عملوا بما امروا فی لوحه المسطور الحمد للّه مالک الملوک و سلطان الجبروت

* * *

سروستان

کربلائی صادق

هو الأقدس الأعظم

انّا نذکر من اقبل الی اللّه و تمسّک بالعروة الوثقی الّتی اظهرناها بهذا الاسم العظیم طوبی لقاصد قصد المقصود و لطالب توجّه الی اللّه ربّ العالمین قد سبقت رحمتنا العالم و احاط کرمنا من فی السّموات و الأرضین انّا نأمرک بالاستقامة الکبری علی حبّ ربّک مولی الوری تمسّک بها منقطعاً عن المریبین قد تضوّعت رائحة القمیص و هاج عرف اللّه بین کلّ صغیر و کبیر نعیماً لمن فاز به و ویل للغافلین ان افرح بذکر المظلوم ایّاک انّه یذکر احبّائه بعد الّذی یکون بین ایدی الظّالمین کذلک ارتفع صریر قلمی و ماج بحر رحمتی فضلاً من عندی علیک ان اشکر و قل لک الحمد یا مطلوب الطّالبین

* * *

جناب میرزا ابوطالب

هو المبیّن العلیم

انّا نذکر من اقبل الی الوجه و آمن باللّه الفرد الخبیر ان یا طالب انّ المطلوب ینادیک من سجنه العظیم و یذکرک بذکر لاح به افق البیان و تزیّن کلّ هیکل بطراز اسمی الحکیم ان افرح بما توجّه الیک البحر الأعظم من هذا المقام البعید و یدعوک الی اللّه خالصاً لوجهه یشهد بذلک کلّ الأشیآء ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین لعمر اللّه قد ربح من اقبل الی الأفق الأعلی و خسر کلّ من اعرض فی هذا الیوم البدیع طوبی لمن توجّه بسمعه الی السّدرة الّتی تنادی بین العالم و لبصر رأی هذا المنظر الکریم قل

یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء اسئلک بأن تجعلنی من الّذین شربوا رحیق الاستقامة من ایادی عطائک و قدّرت لهم خیر الآخرة و الأولی فی صحائف امرک ای ربّ انا الّذی توجّهت الیک و قصدت کعبة لقائک و افق وصالک فاکتب لی ما ینبغی لجودک و احسانک انّک انت المقتدر المتعالی المعطی الکریم

* * *

جناب آقا محمّدرضا زواره

هو البهیّ الابهی

انّا نسمع فی هذا الحین النّدآء الّذی ارتفع بین الارض و السّمآء کانّ المنادی هو اللّه ربّ العالمین فلمّا توجّهنا الیه بسمعنا الاطهر سمعنا یقول یا معشر البشر تاللّه قد ظهر المنظر الاکبر و جعله اللّه مقرّ عرشه العظیم یا اهل الامکان قد ظهر الرّحمن بالبرهان توجّهوا و لا تکونوا من الغافلین انّا ذکرنا لک ما اسمعنا اسمنا القیّوم الّذی هو هذا النّاطق الامین لتحمد و تشکر من خلقک و عرّفک هذا الیوم المنیر البهآء علی اهل البهآء من لدی اللّه العزیز الجمیل

* * *

هو الشّاهد الخبیر

انّا نشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو اقراراً بوحدانیّته و اعترافاً بفردانیّته و عظمته و سلطانه و نشهد انّک ارسلت الی المظلوم ما لا یعادله الکنز المختوم و کان احبّ عندی من کلّ الأشیآء المشهودة فی ملکوت الانشآء نسأله تعالی بأن یجزیک احسن الجزآء فی الآخرة و الأولی انّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ العرش و الثّری و ارسلنا الیک ما تشرّف باللّقآء لتجد منه عرف الشّفقة و العنایة لعمری انّ عرفه یجذبک الی مقام لا یذکر بالبیان الأمر بید اللّه مالک الامکان و مربّی الأدیان

* * *

انّی انا اللّه لا اله الّا انا الرّحمن الرّحیم انّی انا اللّه لا اله الّا انا السّلطان العظیم انّی انا الّذی خلقت الموجودات بأمری و ذرئت الممکنات جوداً من عندی و انا المقتدر علی ما اشآء و انا العلیم الحکیم و بأمری اشرقت الشّمس عن افق السّمآء و غنّت عندلیب القدس بأنّ هذا لجمال اللّه فی ناسوت البدآء و ظهور اللّه فی ملکوت العلی و بطون اللّه فی جبروت البقآء و ساذج القدم فی هذا القمص المنیر البیضآء کذلک کنت من اوّل کلّ اوّل الهاً فرداً احداً وتراً صمداً باقیاً دائماً حیّاً مریداً مقتدراً عزیزاً قیّوما و اکون سلطاناً ملکاً حکماً عالماً قادراً ازلاً ابداً حیّاً دائماً کائناً معبودا

* * *

جناب ملّا رضا علیه بهآء اللّه زو

بنام خداوند یکتا

اوّل فجر برخواستیم و بارضیکه باسم حق مذکور است توجّه نمودیم و چون داخل شدیم جمیع را از کوثر لقا مسرور یافتیم از هر یک از اشجار و ازهار و اوراق و اثمار ندای الملک للّه اصغا نمودیم یا ایّها المقبل الی افقی سکر بیان رحمن بشأنی اشیای بستانرا اخذ نموده که هر ذرّه‌ئی از ذرّات ترابش بترنّمات بدیعۀ منیعه بذکر حق جلّ جلاله مشغولند امروز روزیست که جمیع مقرّبین و مخلصین لقای او را از حق جلّ جلاله مسئلت مینمودند و کتب الهی بر این گفتار شاهد و گواه طوبی از برای نفوسیکه باصغای ندا فائز شدند و بمشاهدۀ افق مفتخر گشتند چشم از برای امروز است و گوش از برای این ایّام چه که ندای محبوب عالمیان مرتفعست و افق جمال بنور وجه منوّر جناب مسافر شما را ذکر نمود و این لوح امنع اقدس که جمیع عالم بحرفی از او معادله نمینماید نازل تا بآن مسرور شوی و بذکر حق جلّ جلاله ناطق گردی الامر بیده و هو الآمر الحکیم اگر دوستی یافتی از قبل مظلوم تکبیر برسان و بگو ایّاک ایّاک ان تمنع نفسک فی ایّام اللّه دع العالم بالاسم الاعظم انّه یحفظک و یهدیک الی صراط اللّه العزیز الفرد الواحد العلیم

* * *

هو اللّه تعالی

اگر این عبد بخواهد ذکر احزان وارده نماید ممکن نه و احدی جز حقّ بر احصای آن قادر نه لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا حمد خدا را که اخوی را ملاقات نمودید و بر وضع حرکت و تفصیل او مطّلع شدید فواللّه الّذی لا اله الّا هو که آنچه در امر شنیدید جمیع از این عبد بوده و احدی مطّلع نه جز میرزا احمد که او هم خدمت شما رسیده و دیگر یکی از اخوان که به کلیم معروف است و در این ارض حاضر و مصلحت ذکر و انتشار اسم او را این دو دیدند چه که این عبد بسیار معروف بوده و اکثری از اهل مناصب بعداوت ثابت لذا اسم او مذکور شد و چه مقدار در وصفش ذکر و تحریر شده و کل باسم نقطۀ اولی مشهور و از این مراتب گذشته چه مقدار در تعلیم و تربیت و حفظش جهد و سعی مبذول شد و در موارد بلایا مستور و در مواقع قضایا منهزم و این عبد مابین اعدا مبتلا و آن جناب استماع نموده‌اند که چه مقدار ظلم و اعتساف تحمّل نمودم فواللّه شبی آسوده و مطمئن نیاسودم و کفی باللّه شهیدا البتّه اجتماع اهل عراق و علمای عجم را استماع نمودید که چگونه بر عناد قیام نمودند تا آنکه بفضل اللّه دست قدرت الهی جمیع را مخذول نمود و باین ارض وارد شدیم اخوی چون از نفس خود مطمئن شد و این ارض را ساکن دید در سرّ یکی از خدّام را بر قتلم گماشت فلمّا اظهر اللّه خافیة صدره مضطرب شده انکار نمود و بخود آن خادم نسبت داد بعضی از مکاتیب بخطّ او ظاهر شد که حال موجود است و بعد این عبد از کل خارج شد و متوکّلاً علی اللّه در بیت ساکن و مع‌ذلک نار غضبش ساکن نشد باطراف الواحی نوشته و فرستاده و آنچه را خود عامل بوده باین عبد نسبت داده چه که از همج رعاع ارض مطمئن است که آنچه بگوید محقّق و ثابت است اگرچه این مسئله را درست فهمیده چنانچه اکثری او را ندیده‌اند و آنچه شنیده‌اند از این عبد بوده مع‌ذلک بمحاربه با جمال احدیّه برخاسته‌اند فافّ لهم و علی الّذین اتّخذوهم لأنفسهم اولیآء من دون اللّه و هر ذی بصری از آنچه نوشته شأن و مقام او را ادراک مینماید باری اموری مرتکب شده که هیچ نفسی ارتکاب ننموده انّما اشکو بثّی و حزنی الی اللّه انشآءاللّه امیدواریم که آن جناب در ظلّ سدرۀ امر ساکن باشید و از جمیع منقطع و البهآء علیک و علی من معک

در فقرۀ حاجی میرزا احمد مرقوم داشتید فجزاک اللّه جزآء حسناً لا یعقبه البدآء و انّه کان علی کلّ شیء قدیر

* * *

منصور

اگر برود بخواند

اودعت نفسی تحت حفظک و حمایتک فاحفظها یا حفّاظ العالمین

اگر نه مرتبه بخواند بهتر است

* * *

هو الحیّ

اگر شمس جهانی اشراق انوار بهجتت کو و اگر قمر رضوانی ابتهاج ضیاء اسرار قدست کو و اگر از قاصرات غرفات جنّات احدیّتی جذبه و شوقت کو و اگر از طلعات سرادقات ربوبیّتی وله و ذوقت کو آخر هر مقامی را نشانی هست و هر رتبه را آیتی در کار مشک ختای احدیّه بی روحات دلکش معلوم نگردد و طیب سنای سبای صمدیّه بی نفحات دلپذیر چه کار آید اگر صورت بی معنی مراد است تصویر هندی بسیار است و در بغداد صفحۀ آن را در سوق الحراج بعشر عشر دینار میدهند و اگر معنی مطلوب و مقصود است آن را ظهور و بروزی باید تا نسایم شمال قدس عما از مجعّدات گیسو قسمت بردارد و نفایس مرغولات عزّ ضیا از معطّرات شمامۀ مجد او نصیب یابد اینست شأن جواهر مجرّدات و سواذج مقدّسات طوطی بی‌نطق از صعوه کمتر بنظر آید و شمس بی نور و بها البتّه از ذرّه پست‌تر پای محبّت مستقیم کن تا سر رفعت برافرازی قلم نیستی بر لوح منیر دل بکش تا علم هستی فوق جبل قدرت بر پا نمائی ولکن کلّ ذلک من فضل اللّه یؤتیه من یشآء غیر ساذج وجود را از این نعمت قسمتی نیست و جز جوهر نفوس را از این حوض نصیبی نه و انّه هو معطی ما یشآء لما یشآء

جناب ملیح‌اللّه که عوالم وجود حقیقی را بی ملح خوش طعم او طعمی نیست و مزه نه بوفور تکبیر مکبّر شوید

* * *

آمیرزا رضاقلی

هو اللّه تعالی

اگرچه دفتر عاشقان ببیان طی نشود و نامۀ مشتاقان بقلم امکان اتمام نپذیرد ولکن اگر بحری از وصال دست ندهد بنمی از اذکار باید قانع شد مدّتی است که از مدینۀ قرب سبا طیری نپریده و بلبلی بگلذار رو ننموده گویا رسم وفا از اهل بقا زایل شده و یا آزادگان را غم هجران بدل نمانده و یا دوستان بساط معنوی را قاصد مقصود نگردد و حجاب بعد محجوب نگرداند بی‌ قاصد نامه فرستند و بدل راز گویند بی قلم رقم زنند و بی لقا وصال جویند و در عین بعد بقرب رسند بلی اینمراتب حق است ولکن این قسمت دل باشد نه نصیب آب و گل روح اگر از غذاهای معنوی مسرور است ولکن جسد را اطعمۀ ظاهری درخور گوش ظاهر را نغمۀ ظاهری باید و گوش معنوی را رنّۀ الهی شاید چشم سرّی جمال باقی ملاحظه نماید و چشم سَری جلال آفاقی مشاهده کند پس مقبول آن است که جمیع مراتب را باندازه قسمت بخشد و نصیب دهد

* * *

مظهر صدق اللّه فی الحقّ و الخلق جناب ملّا محمّدصادق ملاحظه فرمایند

هو اللّه تعالی جلّ بهآئه

اگرچه مدّتها است که هبوب عنایتی از شطر آنجناب بر قلب این مسکین نوزیده و قلم محبّت باسم این فانی رقم نزده ولکن این عبد بمقتضای اینکه المؤمنون نفس واحده و روح واحد و جسد واحد لذا مراتب حب و اتّحاد که در نفس خود و آنجناب مشاهده مینمودم کذلک آنجنابرا هم بهمین قسم حمل نموده تا آنکه در این ایّام جناب شیخ روّح اللّه روحه بشطر محبوب توجّه نموده در تلقاء عرش بین یدی مقصود حاضر شد مع دو نفس دیگر جناب آقا علی‌اکبر و جناب آقا سیّد اشرف و چون میقات وقوف در جوار رحمت سلطان رؤف باتمام رسید و اذن رجوع از سماء مشیّت نازل لذا این عبد بر خود لازم شمرده که در محضر آنجناب خود را بوسیلۀ مراسله مذکور دارم تا مراتب حبّ مستورۀ در دل در عالم ظاهر جلوه نماید و باطن بقمیص ظاهر و ظاهر بطراز باطن ظاهر و هویدا گردد چه که لا زال محبوب ذو الجلال دوست داشته که جمیع اعمال عاملین که خود را منسوب بحق دانسته‌اند بتمام عمل ظاهر شوند یعنی آنچه از ایشان صادر میشود قابل امورات ظاهریّه و شئونات باطنیّه هر دو باشد لیدلّ ظاهرهم علی باطنهم و باطنهم علی ظاهرهم

و بعد آنکه اگر این عبد بخواهد از قضایای وارده و بلایای نازله که در این ارض بر جمال احدیّه وارد شده ذکر نماید البتّه خود را قاصر مشاهده نماید و بر حزن آنجناب هم بیفزاید لذا این عبد باین اذکار نپرداخته و بعهدۀ راجعین گذارده که بقدر وسع خود آنچه ادراک نموده‌اند البتّه معروض خواهند داشت ولکن خدمت آنجناب معروض میدارم که آنقدر معلوم آنحضرت بوده که این ایّام را شبهی و نظیری و مانند نبوده و نخواهد بود و بر هر نفسی لازم که بقدر وسع در اثبات امر الهی و تبلیغ ظهور عزّ صمدانی تقصیر ننماید و بجمیع ارکان در نصر امر که تبلیغ محض است بکوشند

و دیگر چه عرض نمایم از احتجاب بعضی با آنکه شمس عزّ اقبال از افق قدس اجلال بشأنی اشراق فرموده که جمیع عالمرا احاطه نموده و بکمال قدرت و سلطنت ظاهر شده و مع ‌ذلک بعضی باوهام تشبّث جسته و از عرفان جمال ملیک علّام دور مانده‌اند زهی حسرت بر چنین نفوس با وصایای شافیه و مواعظ بالغه که از مصدر عزّ احدیّه در صحف منزله نازل شده مع ‌ذلک ابعد از ملل قبل و اغفل از کلّ من علی الارض ملاحظه میشوند باید در کلّ حین پناه بخدا برده که شاید از بدایع عنایت محیطه و رحمت منبسطۀ خود این عباد را از شاطی عزّ قدمیّه محروم نفرماید و بر صراط امریّه که الیوم جمیع عالمرا احاطه نموده مستقیم و مستقر دارد

در این حین از یمین عرش نازل که بنویس ببقیّة آل اللّه فی الارض که ای مظهر صدقم اگر بر فراش آرمیده‌ئی سر بردار و اگر نشسته‌ئی بقوّۀ اسمم برخیز و اگر ایستاده‌ئی بشوق جمالم طیّر و اگر در طیرانی بسلطان قدرتم عرّج و اگر در عروجی بملیک امرم قف علی مقرّک فی هوآء الرّوح ثمّ افتح شفتاک باسمی الفتّاح ثمّ حرّک لسانک باسمی المحرّک ثمّ انطق علی لحنی قل یا ملأ الارض و السّمآء تاللّه الحقّ قد ظهر ملیک البقآء و اشرق عن افق البدآء بسلطانه العلیّ الاعلی ثمّ بدّل قمیص اسمه و ظهر باسمه الابهی فوق منظر الاعلی مقرّ الّذی یطوفنّ فی حوله ملکوت الصّفات و الاسمآء ان یا قوم ان تریدنّ ان تشهدنّ قدرة اللّه فاشهدنّ قدرته الّتی احاطت کلّشئ و ان تریدنّ ان تنظرنّ سلطنة اللّه فانظرنّ سلطنته الّتی غلبت کلّشئ و ان تقصدنّ ان تلاحظنّ رحمة اللّه فانظرنّ الی رحمته الّتی سبقت کلّشئ و ان تریدنّ ان تنظرنّ الی عظمة اللّه و هیمنته حوّلنّ البصر الی عظمته الّتی قامت علی کلّشئ و ان تریدنّ ان تسمعنّ نغماته فلتسمعنّ کلمته الّتی خلقت بامره و ارتفعت علی کلّشئ و ان تریدنّ ان تشرّفنّ بلقآئه تاللّه هذا جماله قد ظهر علی کلّشئ کذلک نطق لسان القدم حینئذ ان استمع لما اوحی الیک ثمّ بلّغه الی العباد لعلّ تطهّرنّ انفسهم عن دنس الاوهام و یبلغنّ الی مقام الّذی قدّر لهم و کذلک امرک قلم الامر حینئذ من لدی اللّه المقتدر المهیمن العزیز القیّوم

پس ای مظهر صدقم جهد نما که مطابق باین اسم در ارض ظاهر شوی و صدقیکه عند اللّه محبوب بوده آنست که بثناء نفسش قیام نمائی و بذکر امرش مشغول شوی چه که هیچ صدقی با کلمه‌ئی که للّه بآن تکلّم میشود برابری ننموده و نخواهد نمود پس خوشا حال آن نفوسیکه باین رتبۀ بلند اعلی فائز شوند و از برای صدق مراتب لا یحصی عند اللّه مقرّر است که ذکر آن در این ورقه نگنجد و از جملۀ آن مراتب صدقی است که در میانۀ ناس معروفست و باین رتبه که انشآء اللّه فائز شده پس سزاوار آنکه جهد منیع مبذول داری که بصدق اعظم که طائف حول منظر اکبر است فائز شوید و مرزوق گردید فهنیئاً للواصلین انتهت کلمات اللّه

و اینعبد در آخر عریضه معروض میدارد که انشآء اللّه لا زال آنجناب بذکر محبوب مشغول بوده بشأنیکه اثرش در تمام عالم ظاهر شود و ما من کلمة الّا و لها اثر عند ربّک و کذلک قدّر من لدن عزیز قدیر و از خدا میطلبم که بلقا مرزوق شوم تا از اسرار خفیّه و رموزات مستوره بی لسان و بیان معروض و مذکور دارم

جناب ابن که منظور نظر حق جلّ اعزازه بوده از لسان این عبد ببدایع ذکر منیع اظهار خلوص فرمائید و مراتب حبّ این بنده در آنحضرت اظهر از آنست که بذکر ظاهر شود و یا ببیان ثابت گردد و کان اللّه عالم بما فی قلبی و انّه لهو العلیم الخبیر

و دیگر احباب آن ارض یعنی آنانکه از کأس تجرید نوشیده‌اند و از جام تفرید مرزوق گشته‌اند بذکر لا نهایه از جانب این عبد متذکّر فرمایند و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی الّذینهم کانوا معک ثمّ علیهم جمیعاً

عبداللّه و خادم احبّآئه آقا جان

* * *

خ

جناب احمد

بنام مقصود عالمیان

ای احمد ندایت شنیده شد و توجّهت لدی المظلوم مذکور آمد یعنی بلسان ملأ اعلی در سبیل حقّ بلایای متعدّده دیدی و رزایای کثیره حمل نمودی حرفی از دهن خارج نمی‌شود مگر آنکه آذان واعیۀ علم الهی آن را اصغا می‌نماید و عملی در عالم احداث نه مگر آنکه صورت آن در مرآت علم مشاهده میشود پس بیقین بدان آنچه بر تو و برادر تو در سبیل حقّ وارد شده در کتاب اسماء از قلم اعلی ثبت گشته شاید آسمان ظاهر منفطر و معدوم شود ولکن ذکری که از قلم قدم جاری فنا آن را اخذ ننماید و بدوام اسماء الهی باقی و دائم خواهد ماند طوبی لک بما ایّدک اللّه علی ذلک و فزت بهذا اللّوح الّذی فیه شهد الرّحمن باقبالک الیه انشآءاللّه مؤیّد شوی بر آنچه لدی الحقّ محبوب است ان اذکر ربّک و قل

لک الحمد یا من ایّدتنی علی ما ورد علیّ فی سبیلک و الاصطبار فی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم

البهآء علیک و علی اخیک الّذی فاز بأیّام ربّک و آمن بالفرد الخبیر

* * *

ق

امّ محمّد تقی

بنام خداوند یکتا

ای امة‌اللّه استقامتت بر امر اللّه در الواح مذکور و از قلم قدم مسطور حمد کن محبوب عالم را که بحبّش فائز شدی و بذکرش ذاکر بسی از رجال الیوم از ذکر غنیّ متعال و عرفان او محروم و ممنوع شده‌اند و بسی از نساء که بافق اعلی ناظرند و بقمیص محبّت محبوب عالم مزیّن گشته‌اند هذا من فضل اللّه یعطیه من یشآء قسم بمطلع اسرار قدم نفسی لحبّ اللّه برنمیآید مگر آنکه نفحۀ معطّرش در پیشگاه حضور مالک ظهور حاضر اجر هیچ عملی ضایع نشده و نخواهد شد طوبی لک ثمّ طوبی لک تو از امائی محسوبی که محبّت نسبت ترا از شاطی بحر عنایت و مکرمت منع ننمود انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال در ظلّ الطاف رحمن مستریح باشی و بفضلش مطمئن بذکر حقّ مشغول باش و بعنایتش مسرور

دنیا در مرور و آنچه باقی حبّ الهی انشآءاللّه در کلّ عوالم طائف حول حقّ باشی و از دونش فارغ و آزاد طوبی لابنک الّذی آمن باللّه المقتدر العزیز الحکیم کبّر من قبلی علی وجهه انّا نذکره بالحقّ انّ ربّک لهو الغفور الکریم ینبغی له ان یستقیم علی شأن لا تضطربه اوهام الّذین کفروا و لا کلمات المشرکین انّ الّذین انقطعوا فی سبیله اولئک من اصحاب الیقین یصلّینّ علیهم اهل الرّضوان انّ ربّک لهو العلیم الخبیر

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

ای امین بعنایت ربّ العالمین بافق مبین فائز شدی و باشراقات انوار جمال قدم در این نیّر ایّام موفّق گشتی امر در قبضۀ قدرت حقّ بوده و خواهد بود بسا از نفوس را بعد از اقبال از ادنی مقام باعلی ذروۀ امتناع که مقرّ تجلّی انوار وجه است کشاند و بافق ابهی رساند و بعضی را از اعلی علوّ بما اکتسبت ایدیهم به پست‌ترین مقام مقرّ دهد انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید نیکو است حال نفسی که از کأس انقطاع در ایّام مالک ابداع نوشید و بخلوص تمام بخدمت سلطان انام قیام نمود چنانچه مشاهده مینمائی که بعضی از افق انقطاع بشأنی طالع شده‌اند که جز حقّ را مفقود و معدوم شمرده‌اند و از ما عندهم لما عند اللّه گذشته‌اند این نفوس اگرچه اقلّ از کبریت احمر بوده و خواهند بود ولکن در این ایّام بفضل رحمانی و عنایت ربّانی معدودی مشاهده میشوند که بکمال همّت در خدمت امر کمر بسته‌اند قدر این نفوس الیوم معلوم نه ولکن ونفسی الحقّ یجعلهم اللّه فی الظّاهر و الباطن مرجع کلّ ذکر خیر انّه لهو المقتدر القدیر

من قبل المظلوم جمیع احباب را تکبیر برسانید وصیّت مینمایم جمیع بریّه را بر استقامت بر امر و دیانت و امانت که لم‌یزل و لایزال محبوب بوده طوبی لمن زیّن هیکله بقمیص الأمانة باید کلّ باین قمیص منیر فائز شوند تا جمیع من علی الأرض از عمل احبّای حقّ مهتدی گردند نفس عمل خیر هادی عباد بوده چنانچه مشاهده شد که از بعضی از احبّای الهیّه که بعضی اعمال حسنه ظاهر بنفس آن اعمال ناس اقبال نمودند و بشاطی بحر احدیّه متوجّه شدند شیئی بی‌رائحه خلق نشده از برای کلّ اشیاء عرفی بوده و خواهد بود طوبی لنفس یتضوّع منها عرف قمیص التّقدیس انّها من خیرة الخلق لدی الحقّ انّ ربّک لهو العلیم الخبیر نعیماً لک یا امین بما اقبلت و دخلت و حضرت و فزت و رأیت و سمعت ندآء ربّک العلیّ العظیم باید بحرارت محبّت الهی در هر بلدی چنان ظاهر و مشتعل باشی که کلّ از آن حرارت بحرکت آیند و بقلوب بشطر محبوب توجّه نمایند چه که سبیل رجل مقطوع است بما اکتسبت ایدی الظّالمین ای امین علّت حرکت حرارت بوده و علّت حرارت کلمة اللّه لذا باید احبّا بنار کلمۀ الهیّه عباد را از شمال ظنون بیمین یقین کشانند و از حرارت کلمۀ ربّانیّه چنان بحرکت آیند که از عوالم نفسیّۀ فانیه بمعارج منیعۀ باقیه عروج نمایند ای امین اگر ناس بآداب و اخلاق ربّانیّه که در الواح منزله ثبت شده عامل میگشتند هرآینه مشاهده مینمودی من علی الأرض را مقبلاً الی اللّه ربّک و ربّ العالمین

و مقام تقدیس و تنزیه و اقبال و قرب و لقا با امورات ظاهره منافات نداشته و نخواهد داشت در این ظهور اعظم کلّ بکسب و اقتراف و صنائع متوکّلاً علی اللّه المهیمن القیّوم مأمورند و این حکم در الواح مؤکّداً نازل طوبی لمن فاز بما امر من لدن ربّه الحکیم العلیم افرح یا امین بما زیّنّاک بقمیص الأمانة ثمّ احفظ هذا المقام قل لک الحمد یا اله العالمین نسأل اللّه ان یوفّقک فی کلّ الأحوال و یؤیّدک علی ما اراد انّه ولیّ المحسنین ببعضی از بلایای این مسجون مطّلع شده‌ئی بر هر ذی بصری مبرهن است که در بحر بلایا متغمّسیم و تحت ایادی ظالمین جالس چه که با احدی از اعلی العباد من اهل الظّاهر و ما دونهم مداهنه در امر اللّه ننمودیم چنانچه از الواح منزله که برؤسای ارض ارسال شده مستفاد میشود لذا بر هر منصف بصیری واضح و معلوم است که جمیع آن نفوس سرّاً با کمال کین در قصد این ناطق مبین بوده و هستند و مع این امور در کلّ احیان ناس را بحقّ خوانده و میخوانیم اگر اقلّ من آن ناس در ما ظهر تفکّر نمایند بیقین میدانند که این امر بقدرة اللّه ظاهر شده و بکمال سلطنت و اقتدار الهیّه باهر گشته و ابداً بآسایش و راحت و خلاصی خود ناظر نبوده و نخواهد بود مثل او مثل عندلیبی است که تحت مخالب ظلم گرفتار شده

ای اهل ارض بشنوید ندای این مظلوم را که خالصاً لوجه اللّه ندا مینماید و قدری در دنیا و حوادث و عواقب آن تفکّر نمائید و هم‌چنین در ما اشرق من افق الأمر و ما ظهر فی ایّامه شاید این‌قدر ادراک نمائید که صاحب ندا للّه میفرماید و بامر اللّه تکلّم مینماید تا از نعاق غافلین و ظنون متوهّمین چه نفوسی که باسم حقّ مذکورند و چه دون آن از مقامات باقیه ممنوع و محروم نمانید این مسجون را مثل هدف مشاهده نمائید و از جمیع اطراف سهام متوالیاً متواتراً بر او میآید ولکن از عنایت الهیّه تا حال محفوظ مانده و بعد الأمر بیده انّی احبّ ما احبّه و ارید ما اراده و اشتاق ما قضی اللّه لی لأنّ ما یظهر من عنده هو محبوبی و محبوب قلبی انّه خیر لی انّه لهو الغفور الرّحیم

ای امین آنچه در حضور القا شد باید بکمال حکمت معمول داری اذا تمرّ علی البلاد قل

یا الهی و سیّدی و محبوب فؤادی و رجآء قلبی و المذکور فی ظاهری و باطنی اسألک باسمک الّذی انفق نفسه فی سبیلک و حمل البلایا فی حبّک و اظهار امرک ان ترسل علی هذه الدّیار نفحات قمیص رحمتک و الطافک ای ربّ هؤلآء عبادک و هذه دیارک ولو انّهم احتجبوا بأهوائهم و بها منعوا عن التّوجّه الی شطر فضلک و الاقبال الی کعبة عرفانک ولکن انت الّذی سبقت رحمتک الکائنات و احاط فضلک الممکنات اسألک باسمک الباطن الّذی ظهر بسلطانک و جعلته مهیمناً علی من فی ارضک و سمائک ان لا تدع هؤلآء بأهوائهم انزل علیهم ما یجعلهم مقبلین الی شطر عنایتک و ناظرین الی وجهک فانظر الیهم یا الهی بلحظات رحمانیّتک و خذ ایادیهم بقدرتک و سلطانک اخرج یا الهی من جیب عنایتک ید قدرتک و بها اخرق الحجبات الّتی حالت بینهم و بینک لیسرعنّ کلّ الی شریعة قربک و یطوفنّ حول ارادتک و مشیّتک لو تطردهم من یخلّصهم من النّار یا نور السّموات و الأرضین

و حسب الأمر هر یک از احبّای الهی را ملاقات نمودی متوجّهاً الی هذا الشّطر البتّه من قبل الحقّ امر برجوع نمائید چه که امر این ارض بسیار صعب شده و بی‌اذن هم حاصلی نخواهند برد این است حکم محکم امریّه که از قلم اراده باذن مالک بریّه جاری شده و البهآء علی من اتّبع الحقّ و سمع ما امر به

* * *

ن

جناب آقا محمّد صادق

هو الظّاهر من افقه الأعلی

ای اهل بها بشنوید وصیّت قلم اعلی را از ارادۀ خود بگذرید و بارادۀ او ناظر باشید چه که نفسی بضرّ و نفع خود آگاه نبوده و نیست ولکن حقّ تعالی شأنه عالم و محیط بوده و هست آنچه مصلحت است البتّه جاری خواهد فرمود تمام عمر را در اصلاح امور خود صرف ننمائید در صدد آن باشید که عالم را اصلاح نمائید اینست مقام اهل بها که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت شده با جمیع اهل عالم و احزاب مختلفۀ امم بکمال محبّت سلوک نمائید هر نفسی باین عمل نمود او از سالکین سبیل حقّ محسوبست و حقّ جلّ جلاله شاهد و گواه و الیه منقلبه و مثواه

* * *

بنام دوست یکتا

ای اهل حقّ انشآءاللّه در این روز فیروز که فی‌الحقیقه سیّد روزهاست بعنایت الهیّه و فیوضات الطاف ربّانیّه مسرور و خرّم باشید غیر دوست دشمن است از او بگریزید و غیر از یار مار است از او فرار نمائید کژدمهای کین در کمین و ثعبانهای حسد در انتظار باسم اعظم خود را حفظ نمائید و بکمال قدرت و اقتدار ظاهر شوید قسم بآفتاب افق امرم که اگر نفسی باطمینان کامل بایستد بر کل فایق شود آفتاب جود موجود و سحاب کرم مشهود نیکو کسی که بانوار آن فائز گشت و مبارک نفسی که از فیوضات این محروم نماند امروز روز ذکر و بیانست نه روز خاموشی و روز جهد و کوشش است نه هنگام وقوف و کاهلی پس باعانت دوست یکتا آهنگ شهر باقی و عالم جاودانی نمائید بگفتار آئید و از اشرار مترسید و بکمال رأفت و رحمت عباد را بشطر مالک یوم معاد دعوت کنید که شاید از این نسیم جانبخش بحرکت آیند

* * *

بنام خداوند یکتا

ای اهل عالم بعد از کشف حجاب جمعی بآیات متمسّک آیات نازل نمودیم و برخی ببیّنات متشبّث آنرا اظهار داشتیم و حزبی باحکام متوجّه شطری اعظم از آن ظاهر فرمودیم آنچه خواستند مجری شد و هر چه گفتند باصغا فائز مقصود از جمیع آنچه ظاهر شد آنکه گوشها مستعدّ شود از برای اصغای یک کلمۀ علیا و آن اینست یا ملأ الأرض لا تجعلوا دین اللّه سبباً للبغضآء اگر اینکلمه در عالم محل اخذ نماید کل خود را فارغ و مستریح مشاهده نمایند بگو لعمر اللّه مذهب الهی و دینش از برای اتّحاد و اتّفاق آمده نه از برای اختلاف و نفاق یشهد بذلک امّ الکتاب و القوم هم لا یسمعون البهآء المشرق من افق سمآء ملکوتی علیک و علی الّذین نبذوا الأوهام متمسّکین بأنوار الیقین

* * *

کرند

ای بلبلان ای بلبلان فصل گل و گلزار شد

ای عارفان ای عارفان آن غیب در اظهار شد

ای عاشقان ای عاشقان معشوق رخ بنمود عیان

ای طالبان ای طالبان مطلوب در دیدار شد

صبح جمال حقّ دمید انوار مطلق شد پدید

از حبس تن باید رهید تا در هوا سیّار شد

آن دلبر پرده‌نشین وان خسرو چرخ برین

چون یوسف مصری کنون در کوچه و بازار شد

آن غیب در قاف بقا پوشیده بد صد دهرها

اینک چه خورشید سما بر دشت از کهسار شد

بازار جمله عاشقان از زلف مشک ترفشان

وز شکر لعلش عیان چون دکّۀ عطّار شد

خمها همه در جوش شد عقل و نهی مدهوش شد

زهر کشنده نوش شد تا جام حقّ سرشار شد

تسبیح زنّار آمده تزویر بر باد آمده

زاهد ز عشق روی او در کوچۀ خمّار شد

تقوی بیکسو شد نهان سالوس آمد لب‌گزان

تا سرو قدّش در جهان چون کبک در رفتار شد

کنز خفی ظاهر شده سیمرغ جان طایر شده

کشف همه اسرار شد خرق همه استار شد

بلبل بشاخ گل پرید عاشق ببحر دل رسید

طوطی بهندستان دوید اغیار جمله یار شد

* * *

فی الیآء

جناب حسن

هو الأرفع الأحسن الأقدس الأعلی

ای حسن ایّام ایّام امتحان کبری است و افتتان عظمی بحبل عنایت متمسّک شو و بذیل رحمت متشبّث قلب را از صور سجّینیّۀ ظلّیّه مقدّس و طاهر نما و بفضای عزّ احدیّه وارد شو جز حقّ معدوم دان و ماسوایش را مفقود شمر ببصر اطهر بمنظر اکبر ناظر شو الیوم کلّ ابصار محجوب و کلّ انظار ممنوع مگر نفوسیکه بعنایت الهی و بدایع مکرمت سبحانی حجبات را خرق نمودند و بسرادق ملیک اسماء و صفات وارد شوند بگو ای عباد حقّ بدونش معروف نبوده و نخواهد بود بلکه ماسوایش باو معروف بوده و هر نفسیکه از امرش اعراض نمود از اهل نار و سجّین بین یدی اللّه مذکور ولو از اجلّۀ زمان باشد و هر نفسیکه بعرفانش فایز شده از اهل جنّت اعلی و رضوان ابهی محسوب ولو از پست‌ترین خلق باشد این است فضل الهی و رحمت او بر دوستانش و البهآء علیک

* * *

دوست باقی و مادونش فانی

ای حسین بذکر اللّه مأنوس شو و از دونش غافل چه که ذکرش انیسیست بی‌نفاق و مونسیست با کمال وفاق میهمانیست بی‌خیانت و همدمیست بی ضرّ و جنایت مجالسیست امین و مصاحبی است با ثبات و تمکین رفیقیست باوفا بشأنیکه هر کجا روی با تو آید و هرگز از تو نگسلد غم را بسرور تبدیل نماید و زنگ غفلت بزداید الیوم یومیست که کلمۀ جذبیّۀ الهیّه مابین سموات و ارض معلّق و جذب میفرماید جواهر افئدۀ ممکنات را و آنچه از نفوسیکه از امکنۀ ترابیّه صعود ننموده‌اند حکم ملل قبل و نفی بر آن نفوس من عند اللّه جاری قسم بآفتاب معانی که اگر مقدار ذرّه‌ئی از جوهر بل اقلّ در جبلی مستور باشد البتّه کلمۀ جذبیّه و فصلیّه آن ذرّه را جذب نماید و از جبل فصل کند چنانچه در ملأ بیان ملاحظه مینمائید که آنچه از قلوب صافیه و نفوس زکیّه و صدور طاهره در این قوم بود بمکمن اعزّ اعلی و مقرّ سدرۀ منتهی متصاعد شدند و آنچه از نفوس غیر مطهّرۀ کدره باصل خود راجع گشتند بوهمی از سلطان یقین اعراض نموده‌اند و بظلّ فانی از جمال باقی غافل شده‌اند مردودترین عالم و محدودترین ناس الیوم بین یدی اللّه مشهودند چه که بحجّتیکه خود بآن موقن شده و بر سایر ملل افتخار مینمایند حال باعظم و اتمّ و اکبر آن کافر و معرض شده‌اند کذلک یبطل اللّه اعمال الّذینهم کفروا و اشرکوا و کانوا فی مریة عن لقآء ربّهم بعد الّذی ظهر بکلّ الآیات و سلطان عظیم ای حسین کأس بقا و فنا هر دو باتمّ ظهور و اظهر بروز بایادی ملائکۀ جنّت و نار در دور آمده پس نیکو است حال نفسیکه از کأس بقا مرزوق شود و کأس فانی را باهلش گذارد ای حسین امر حقّ را الیوم چون شمس ملاحظه نما و جمیع موجودات را مرایا و هر یک از مرایا که بشمس توجّه نمود و مقابل گشت صورت او در او ظاهر و هویدا و الیوم هر قلبیکه مقابل شد با جمال الهی انوار وجه در او ظاهر و مشهود و من دون ذلک محروم بل مفقود و الیوم مقابل نشده مگر معدودی و ایشانند جواهر وجود عنداللّه قلم قدم میفرماید جز سمعم کلماتم نشنود و جز چشمم بجمالم عارف نگردد بصر که برمد هوی علیل شده چگونه بمنظر اکبر ناظر شود طبیب جمله علّتها حبّم بوده و شافی جمیع امراض ودّم خواهد بود حبّ الهی را مطهّر دان در هر محل که وارد شود رجس نماند علّت را بصحّت و جرم را برحمت تبدیل نماید طوبی برای نفوسیکه باین فضل لا عدل له فائز شوند پس تو ای عبد موقن باللّه حمد کن که از حروفات باقیه عنداللّه مذکوری سحاب رحمت رحمانیش بر تو باریده و غمام مکرمت سبحانیش بر تو امطار مرحمت مبذول داشته در وطن اصلی و مقام محمود که مدینۀ حبّ الهیست مقرّ گرفته‌ئی انشآءاللّه جهد نما که در کلّ حین از رحمت بدیعش که مخصوص آن حین است فائز شوی و مرزوق گردی چه که در هر آنی جمال الهی بتجلّی ابدع تجلّی فرماید اهل وقوف را از این فضل معروف قسمت نه بایست مستقیم بر امر اللّه و بقدر وسع در تبلیغ امرش جهد نما که الیوم اقرب قربات در نزد سلطان اسماء و صفات این رتبۀ بلند اعلی است ای حسین بر اثر قدم غلام قدم گذار و مشی کن و ابداً از امورات وارده محزون مباش فوالّذی نفسی بیده که اگر عوالم لایتناهی الهی منحصر باین عالم بوده و نعیمش مخصوص آنچه در دنیا عند اهلش مشهود است ابداً خود را در بلایای لایحصی معذّب نمیساختم فکر در انبیای مقرّبین نما و در ضرّیکه بر هر یک در سبیل الهی وارد شده قسم بقلم قدم که در هر نفسی اقلّ من ذرّ شعور باشد بذکر این بیان و تفکّر در آن ابداً بدنیا اعتنا ننماید و از وجود و فقدانش محزون نگردد و همچنین موقن شود بامریکه احدی باو موقن نشده الّا من ایّده اللّه علی عرفانه و فتح بصره لمشاهدة اسراره و اگر از ضرّ وارده در این مدینه ذکر نمایم البتّه محزون شوی ولکن اینقدر بدان که فوالّذی دلع لسان الفجر لثنائه که از اوّل ابداع تا حال چنین ظلمی ظاهر نشده و بر احدی شبه آنچه بر جمال احدیّه وارد شده نشده و بذلک ناح کلّ شیء و هم لا یشعرون و اقول لن یرد علینا الّا بما اراد اللّه لنا علیه توکّلنا و انّ علیه فلیتوکّلنّ المقرّبون و جناب نبیل قبل علیّ عندنا فاطمئنّ من نفسه ثمّ اشکر اللّه بما جعله معاشر نفسه فی العالمین حمد خدا را که بچشم بمنظر اکبر ناظر است و بسمع در استماع کلمات اللّه مشغول و بقلب متوجّهست بذکر او فطوبی له و لکم احبّآء اللّه را از قبل این مظلوم ذکر ذکر برسانید

* * *

بنام دوست یکتا

ای حسین ندایت شنیده شد و طرف مظلوم از شطر سجن اعظم بتو توجّه نمود این از فضل بزرگ پروردگار عالمیانست ان اعمل بما نزّل فی کتابی الاقدس لعمری انّه ینفعک انّ ربّک لهو العلیم الخبیر

* * *

ای حیات العرش خورشید وداد

که جهان و امکان چه تو نوری نزاد

گر نبودی خلق محجوب از لقا

یک دو حرفی گفتم از سرّ بقا

تا که جانها جمله مرهونت شوند

تا که دلها جمله مجنونت شوند

تا ببینی عالمی مجنون و مست

روحها بهر نثار اندر دو دست

تا رسد امر تو ای فخر زمان

برفشانند بر قدومت رایگان

سر برآر از کوه جان خورشیدوار

تا ببینندت عیان از هر کنار

جلوه ده آن روی همچون ماه را

سبز و خرّم کن ز لطف این کاه را

قطره میجوید ز بحرت کوثری

کوثری کن زانکه شاه مهتری

ذرّه گشته ملتمس نور تو را

وادهش از لطف بی چون و چرا

دانه بگشاده دهان سوی سما

تا بیاید بر وی از لطفت بها

قطره‌های رحمتت بر وی ببار

وی ملیک عرش وی میر دیار

حرق کن این پردۀ صد توی را

خوش تماشا ده کنون آن روی را

زانکه در فضلت نباشد شبهه‌ئی

بهر ما بربند ز لطفت توشه‌ئی

مشرق کل کن کنون این غرب را

بهجت مل ده کنون این شرب را

نور دل را نور ده ز انوار نور

تا ببینند از رخت انوار طور

هان بکش آن تیغ اللّهیّت را

هین بکش این دشمنان دینت را

برفروز آن نار ربّانیّت را

خوش بسوز این ملحد حربیّت را

جمله خفّاشند ای خورشید روز

سر برآور جمله ظلمانی بسوز

صاف کن این درد غم‌آلوده را

نور ده این شمع شب افسرده را

عالمی قائم بتو چون تو بجان

تا شود پیدا ز امرت کن فکان

ای بهاء جان بیاد روی تو

نکته‌ها گویم همی از خوی تو

تا برآرم جانها را از خرد

تا ببینم درّ عشقت که خرد

برفروزم آتشی اندر جهان

تا بسوزم پرده‌های قدسیان

حور معنی را برآرم از حجاب

نور غیبی را کنم کشف نقاب

رمزی از اسرار عشق سرمدی

باز گویم چون بجان بازآمدی

خوش بیا ای طیر ناری در بیان

تا نماند وصف هستی در میان

پاک کن این قلبهای پرحسد

نقد کن این قلبهای بی‌رسد

تا که بیهوشان عهدت ای کریم

هم بهوش آیند از جام قدیم

بلکه از الحان قدس ای یار ما

دور کن هم هوش و بیهوشی ز ما

ای سرافیل بها ای شاه جان

یک حیاتی عرضه کن بر مردگان

سدرۀ اوّل بود ز اغصان دل

وارهانش از هوا و آب و گل

تا ز جوهر وز عرض فارغ شود

تا ز شمعش شمسها بازغ شود

این نهالت غرس کن در ارض دل

پس مقدّس دارش از اشراق و ظلّ

هم تو حفظ از مختلف بادش نما

هم ز وهم مشرک آزادش نما

اصل او ثابت نما در ارض جان

فرع او را بگذران از آسمان

نوبهاری تو ز نو آور عیان

تا ز حشرت برجهند این مردگان

جوش دریاهای عشق از جوش تو

هوش اطیار بقا از هوش تو

بوی پیراهن بوز از مصر جان

سدرۀ موسی نما اینجا عیان

ای نگار از روی تو آمد بهار

زین بهار آمد حقایق بیشمار

هر گل از وی دفتری از حسن دوست

هر دل از وی کوثری از فضل هوست

این بهاران را خزان ناید ز پی

جمله گلها طائف اندر حول وی

این بهاری نه که جان درکش کند

این بهاری که روانها را کَنَدْ

آن بهاران شوق خوبان آورد

وین بهاران عشق یزدان آورد

آن بهاران را فنا باشد عقب

وین بهاران را بقا باشد لقب

آن بهار از فصل خیزد در جهان

وین بهار از نور روی دلستان

آن بهاران لاله‌ها آرد برون

وین بهاران ناله‌ها دارد کنون

این بهار سرمدی از نور شاه

برزده خرگاه تا عرش اله

جمله در خرگاه او داخل شدند

گر تو چشمت هست بنگر هوشمند

شاه ما چون پرده از رخ بفکند

این بهاران خیمه بر گردون زند

یار ما چون بفکند از رخ نقاب

این بهاران برفروزد بی‌حجاب

ما برویش در بهاران اندریم

ما ز رویش در گلستان ننگریم

ما بذکرش فارغیم از ذکر کان

ما ز شمسش بازغیم اندر جهان

گر نسیمی بروزد زین خوش بهار

یوسفان بینی که آیند در نظار

گر نسیمی بروزد زین بوستان

یوسفان روح بینی در جهان

جسمها بینی که گردد همچه روح

روح را هر دم رسد صد گون فتوح

این ربیع قدس جانان هر دمی

صد بیان دارد ولی کو محرمی

این بیان باشد مقدّس از لسان

کی بمعنیّش رسند این ناکسان

این بیان از گفت و لفظ و صوت نیست

این بیان جان است و او را موت نیست

عاشقان بینی تو اندر این بهار

جان نثار آورده هر دم صدهزار

این بهار عزّ روحانی بود

این ربیع قدس ربّانی بود

گر وزد بر تو نسیمی زین سبا

جان فانیّت کشد جام بقا

گر نسیمی آیدت از کوی دوست

جان فدایش کن که این جان هم از اوست

لالۀ توحید بین در این بهار

سنبل تجرید بین از زلف یار

غنچه‌های معرفت زین طرف جو

جملگی از شوق او در جستجو

سروهایش حاکی از قدّ نگار

سبزه‌هایش دفتری از خطّ یار

بلبلانش مست از جام الست

قمریانش از جمال دوست مست

عندلیبان در هوای وصل او

جمله مستند از نسیم فضل هو

نغمۀ این بلبل ار ظاهر شود

جان خلقان از حسد طاهر شود

بحر معنی زین بیان موّاج شد

فلک هستی زین کرم لجلاج شد

هر شقایق که برآید زین بهار

صد حقایق بردمد از سرّ یار

بوی مشک آید همی از جعد یار

دست فضلش میکند بر تو نثار

زلف او همچون سمندر بین بنار

کو همی گردد بنار روی یار

عندلیب قدسی از هجران دوست

ناله‌ها دارد که سوزد مغز و پوست

گر ز درد هجر خود آهی کند

شعله اندر جان خاصّان افکند

غیر خاصّان را نباشد این نصیب

وامگیر از لطف این فضل ای حبیب

بروزان مشک الهی را ز جان

تا ز عطرت بو برند این ناکسان

این بهار روح باشد جاودان

نی بهاری کز پیش آید خزان

زین بهار قدس روح آید برون

وز هوایش نور نوح آید برون

برنشاند اهل کشتی را بفلک

پس ببخشد هر که را صد گونه ملک

ای جمال اللّه برون آ از نقاب

تا برون آید ز مغرب آفتاب

نافۀ علم لدنّی برگشا

مخزن اسرار غیبی برگشا

تا ز مشکت بو برند این مردگان

تا ز خمرت خوش شوند این بیهشان

این ذلیل ارض وحدت را ز جود

خلعت عزّت بپوشان ای ودود

فانییی را پوش از ثوب بقا

فقر بحتی را چشان شهد غنا

تا برون آید بکلّی از حجاب

بردرد امکان هستی را نقاب

بیخود و سرمست آید او برون

شمعسان اندر زجاج راجعون

چون که این خار از گلستانت دمید

صد گلستان آر از وی نو پدید

هر گلستان را باسمی زن رقم

پس بهر برگی نما سرّ قدم

تا که انوار رخت آید عیان

پر کند نورت زمین و آسمان

بروزان بادی ز رحمت ای کریم

بردران احجاب غفلت زین سقیم

در پناه سدرۀ خود جای ده

روحهای پاک ای سلطان مه

بابی از رضوان معنی برگشا

سدّ مکن این باب از بهر خدا

تا درآیم بی‌حجاب اندر جهان

تا کنم رمزی ز احسانت بیان

گفت اللّه اللّه ای مرد نکو

رمز حقّ در نزد نادانان مگو

اللّه اللّه ای لسان اللّه راز

نرم نرمک گو و با مردم بساز

هم مگر لطف تو گیرد دستشان

پس کند فارغ ز بیم این و آن

پر معنی برگشا طیّار شو

در هوای قرب او سیّار شو

قرب او با جان نه در طیّ قدم

چون بجان پوئی درآئی در قدم

پس بآنی طیّ افلاک وجود

نیست مشکل چون شوی ز اهل سجود

در بیان این بگویم نکته‌ئی

تا بری از آب حیوان حصّه‌ئی

تا شوی واقف ز رضوان بقا

تا بری راهی باقلیم لقا

تا بطیّ الأرض معنی پی‌بری

تا چه روح اندر هوایش برپری

چون تو هستی این زمان در دام گل

کی بری بوئی تو از رضوان دل

پس برهنه شو تو از ثوب قیود

پس مقدّس کن تو جان را از حدود

ظلمت دل را ز نورش کن منیر

تا شوی در ملک جانها تو امیر

چون که ظلمت رفت و نورش مشرق است

بر دلت انوار طورش بازغ است

چون که لیلت رفت و صبح آمد پدید

هم نسیم عزّ روحانی وزید

پس تو آن ظلمات و آن نور تباه

آب حیوانش تجلّیّ اله

گر تو زین ظلمات نفست بگذری

بی تعب از خمر حیوان برخوری

پس تو اندر ظلّ خضر جان درآ

تا شوی فارغ از این ظلمت‌سرا

آن خضر نوشید و برهید از ممات

وین خضر بخشد دوصد عین حیات

آب حیوان بر همه انفاق کرد

خود نموده جان نثار شاه فرد

آن خضر جهدی نمود آنگه رسید

زین خضر صد چشمه آنی شد پدید

آن خضر شد از پی چشمه دوان

وین خضر را چشمه‌ها از پی روان

ای بهای جان تو بازآ زین شکار

تا کنی صید معانی صدهزار

صید گوران را بهل از بهر گور

صید معنی آر از صحرای طور

صید کردی جان عشّاقان بدشت

تا که جانها جمله از هستی گذشت

نیست فرصت تا تو از اسرار گل

پیش بلبل گوئی ای سلطان مل

برپران بازی ز ساعد ای نگار

تا که بازآرد معانی زان دیار

این زمان سیمرغ معنی صید کن

برگشا گنجی تو از مفتاح کن

آنچه کردی وعده اکنون کن وفا

ای ز نورت روشن این ارض و سما

از بهار خود بکن خرّم جهان

تا که رضوانت شود رشک جنان

از حقایق بس شقایق بردمان

در فضای این بهارستان جان

پس ز هر گل رمز بلبل کن عیان

شرح مل از دل بگو با خسروان

زانکه اینجا این زبان نامحرم است

محرم و نامحرم اینجا چون هم است

ای صبای صبح از زلفین یار

نافه‌های مشک روحانی بیار

ای سحاب فضل روحانی ببار

تا صدف لؤلؤ همی آرد ببار

شرح اسرار لدنّی بازماند

ذکر طیّ الأرض معنی بازماند

پس تو ای مخمور از جام غرور

نار نفست را بدل میکن بنور

تا کنی طیّ جهان در یکنفس

تا رها گردی ز حبس این قفس

پیش از آنکه اندر آئی ظلّ دوست

نی خبر از مغز داری نی ز پوست

پای معنیّت بگل باشد فرو

بی‌خبر ز انوار آن روی نکو

چون بظلّ شاه جان مسکن کنی

آن زمان دل از جهانی برکنی

اوّل ساعت بدی اندر تراب

آخر ساعت گذشتی ز آفتاب

پس بآنی طیّ عالمهای جان

بی‌قدم کردی تو ای سالک بدان

این زمان بوئی ز عطرستان جان

بروزید و شد معطّر این جهان

باز مشک جان از آن رضوان جود

بروزید و برد جمله آنچه بود

هوش و بیهوشی ز دست اینجا برفت

مست و هشیاری همه یکجا برفت

صحو شد هم محو و محوی هم نماند

مست شد هشیار و صحوی هم نماند

آنچه بود از اسم و رسم این جهان

فانی آمد چون که شد شاهم عیان

زانکه اسما گر دوصد قرن او پرد

می نیارد که ز قدرش بو برد

آنچه چشمت دید و هم گوشت شنید

او ز جمله پاک آمد ای رشید

پس تو با این گوش و چشم ای بی‌بصر

کی شوی از سرّ جانان باخبر

چشم دیگر برگشا از یار تو

گوش دیگر باز کن آنگه شنو

چشم جاهل می ‌نبیند جز قدم

چشم عارف بیند اسرار قدم

چشم عارف صدهزاران ساله راه

چشم جاهل می‌ نبیند روی شاه

سائلی مر عارفی را گفت کی

تو بر اسرار الهی برده پی

وی تو از خمر عنایت گشته مست

هیچ یادت آید از روز الست

گفت یاد آید مرا آن صوت و گفت

کو بدی بود و نباشد این شگفت

هست در گوشم همی آوای او

آن صدای خوب جان‌افزای او

عارف دیگر که برتر رفته بود

درّ اسرار الهی سفته بود

گفت آن روز خدا آخر نشد

ما در آن یومیم آن قاصر نشد

یوم او باقی ندارد شب عقب

ما در آن روز و نباشد این عجب

گر رود ذوقش ز جان روزگار

می‌ نبینی عرش و فرشی برقرار

زانکه یوم سرمدی از قدرتش

لایزول آمد پدید از حضرتش

پس تو ای جان این معمّا گوش دار

پند اسرار الهی هوش دار

تا که رزق جان بری از حکمتش

تا که جان سازی فدای طلعتش

تا که هر دم بشنوی الحان او

تا بنوشی جامی از احسان او

تا شوی واقف تو بر اسرار عشق

تا چشی راح ازل ز انهار عشق

رخ نگردانم ز سیف این خسان

گر دوصد بارم کشند این کافران

خمر تو نوشید جانم ز ابتدا

هم بیادت جان دهم در انتها

ای بها یک آتشی از نو فروز

عالم تحقیق و دانش را بسوز

پاک کن جان را ز اوصاف جهان

برگشا رمزی ز اسرار نهان

موجی از دریای ژرف معنوی

برفکن تا فلک لفظی بشکنی

یک قدح درده که تا از خود رهم

همچه صفدر پرده‌ها را بردرم

ای ز اسمت سدرۀ هستی ببار

هم ز دستت قدرت حقّ آشکار

ای جهانی در کف تقدیر تو

منقلب گه ساکن از تدبیر تو

نور ده این شمع و هم زو نور ده

این جهات مختلف ای شاه مه

این چراغت را چه روشن کرده‌ئی

در زجاج حفظ حفظش کرده‌ئی

هم ز دهن جود دادیّش مدد

وز فتیلۀ امر کردیّش رشد

پس ز باد ظلم حفظش دار تو

تا شود ظاهر از او انوار تو

دست دشمن از سرش کوته نما

ای تو ماه امر و شاه انّما

بنگر این شمعت که گشته مبتلا

در میان گردباد پر بلا

چون ز انوار جمالت نور یافت

پس مکن در نزد امکانش تو مات

چون که کردی روشنش خامش مکن

چون که هوشش داده‌ئی بیهش مکن

ای ز مهرت ذرّه خورشیدی شود

وی ز قهرت شیر عصفوری شود

بروزیده بادها از هر کنار

مانده این شمعت میان ای کردگار

گر تو خواهی آب آتش میشود

ور نخواهی آتش آن دم بفسرد

ای ز حکمت دیو گردد همچه حور

ای ز امرت بردمد از نار نور

گر تو خواهی باد چون دهنی شود

برفزاید روح و هم نوری شود

ای بهآءاللّه چو نارت برفروخت

خرمن هستیّ عشّاقان بسوخت

یک شرار از نار بر دلها زدی

صدهزاران سدره بر سینا زدی

پس ز هر دل سدره‌ها آمد پدید

موسیا اینجا بسر باید دوید

تا که نار اللّه معنی را ز جان

بنگرید و وارهید از قبطیان

ای ذبیح‌اللّه ز قربانگاه عشق

برمگرد و جان بده در راه عشق

بی‌سر و بی‌جان بیا در کوی یار

تا شوی مقبول اهل این دیار

وادی عشق است روح‌اللّه بیا

تا صلیب از راه و هم بی‌ره بیا

از فلک بگذر هم از معراج جسم

ای تو شاه جان و هم بهّاج جسم

بلبل روحی تو بر گلزار روح

باز می‌آ ای تو مهمان‌دار روح

ساعد شه مسکنت ای باز جان

سوی مقصد آی اینجا رایگان

پس تو هم ای نوح فلک تن‌شکن

خویش را در بحر نورانی فکن

غرق کن این نفس و حفظ خود مخواه

تا برون آری سر از جیب اله

حفظ خواه از شاه و از کشتی مخواه

تا درآئی در پناه حفظ شاه

هم تو ای موسی بطور جان بیا

بگذر از نعل و ردا عریان بیا

تا شوی واقف تو از اسرار نار

زانکه نار آمد همی از زلف یار

زلف او ناری که سوزد جان عشق

کفر و ایمان هم سر و سامان عشق

زلف او نار است و بر فاران چمد

هم بتارش گردن دوران خمد

بس کن ای ورقا تو از اسرار نار

لؤلؤ جان پیش این کوران میار

این عصا سیفی بود کز دست حقّ

می بدرّد صفّ امکان چون ورق

آن عصا از دوحۀ بستان دمید

وین عصا از امر حقّ آمد پدید

آن عصا از آب و گل آمد برون

این عصا از نار دل باشد کنون

این عصا ناری بود کز شعله‌اش

می بسوزد پرده‌های غلّ و غشّ

این عصا بادی بود کز قوم هود

میشناسد مؤمن از کافر جهود

کشتی آمد آن عصا در عهد نوح

هم عصا در عهد عیسی گشت روح

موسیا نارت ز جان شعله کشید

پس بطور جان همی باید رسید

نعل چه از جان و از ایمان گذر

همچه باد از ملک جان پرّان گذر

برپر از فانی مکان ای طیر جان

تا ببزم باقی آن گل‌رخان

آتش موسی پدید از سدره‌اش

روح صد عیسی دمید از نفحه‌اش

نار آن موسی ز طور آمد پدید

نار این موسی ز جان شعله کشید

در میان کوه و جان بس فرقها

هست ظاهر چون ثمر از ورقها

سینه‌اش سینا و نارش نور دوست

کفّ او بیضا و قلبش طور اوست

این نه آن بیضا که ز امر آمد پدید

این همان بیضا که امر آرد پدید

این زمان فاران عشق آمد پدید

یار ما چون پرده از رخ بردرید

بوی جان میآید این دم بر مشام

می ندانم از کجا آید مدام

اینقدر دانم که از زلفین یار

میوزد بوئی که جان گردد نثار

نافۀ مشک الهی باز شد

جان ما با یاد او همراز شد

ای نسیم صبح روحانی بوز

از سبای قدس رحمانی بوز

تا ز بوی عنبرت جانهای مست

برپرند از ارض هستی تا الست

چون که عنقای بقا از قاف جان

برپرید او تا هوای لامکان

هم بیک پر سیر آفاق جهان

کرد از تأیید سلطان زمان

این زمان بازآمد از عرش نگار

نغمه‌هائی که برون است از شمار

از گل رویش دی آمد چون بهار

وز لب لعلش شب آمد چون نهار

کار عشّاقان ز زلفش شد دراز

جمله معشوقان ز هجرش در نیاز

گردن گردان بمویش در کمند

صفدر یزدان ز تیرش مستمند

از لبش جانهای عشّاقان بلب

هم ز وصلش جان شاهان در طلب

از جمالش چشم جان معنوی

گشت روشن گر تو نیکو بنگری

گر نبودی چشم او اندر جهان

چشمه‌های نور کی گشتی روان

از گلش بس گلستان آمد پدید

وز رخش گلهای معنی بردمید

نار موسی نورجو در کوی او

جان عیسی روح‌جو از روی او

گر شبی آید برون او از حجاب

صد جهان روشن کند چون آفتاب

لیل نبود جز ز زلف آن نگار

صبح ناید جز ز نور روی یار

شهریاران جمله اندر شهر عشق

جان نثار آورده‌اند از بهر عشق

از جمال او جمال اللّه پدید

وز لبش دل خمر جان اندر کشید

جملۀ عالم بمویش بسته است

هم ز بهرش سینه‌هاشان خسته است

چون زلیخای جمال آن روی دید

در مقام دست او دل را برید

یک نفس از روح خود چون بردمید

صدهزاران روح عیسی شد پدید

این نه وصف او بود ای ذو صفات

وصف آن نوری کزو هستش حیات

گر تو بر وصف جمالش پی‌بری

از هزاران بحر معنی بگذری

وصف یک پرتو که باشد اینچنین

وصف او خود چون بود ای مرد دین

چشم عاشق چون جمال او بدید

هم ز دنیا هم ز عقبی دل برید

موج دریاهای عشق از موج او

اوج عنقاهای جان از اوج او

چون که چشم تو ز چشمش نور یافت

ظلم باشد گر بغیر او بتافت

چون که نور از او گرفته چشم جان

حیف باشد گر فتد بر دیگران

چشم تو از چشم حقّ گشته عیان

تا نبینی جز جمالش در جهان

سرّ این سربسته گفتم ای رفیق

درّ این در خفیه سفتم ای شفیق

تا نیفتد چشم بد بر روی او

تا نیابد غیر راه کوی او

هم‌چنین در کلّ اعضا این بدان

تا رهی از قید این ظلماتیان

گوش تو چون نغمۀ رازش شنید

رازهای جانی از سازش شنید

چون که صنع ایزدی گشته عیان

چشم بر او کن از این خلق جهان

گر تو با چشمش جهان را بنگری

بر هزاران ملک معنی پی‌بری

می نبیند چشم او جز روی او

می بپرّد مرغ او در کوی او

از وصالش جان عشّاقان بسوخت

وز فراقش نار دلها برفروخت

پس بسوزد عاشق بی جان و سر

هم ز هجر و هم ز وصلش ای پسر

پس تو عشق حقّ رفیق خود بدان

تا شوی پرّان ز قید این جهان

عشق آن باشد که جان فانی کنی

جان و دل در ملک باقی افکنی

سرّ این معنی شنو گر پی‌بری

تا بمعراج الهی برپری

تا که نخلت بار روحانی دهد

میوه‌های قدس نورانی دهد

ای نسیم از زلف او عطری بیار

ای غمام از فضل هو رشحی ببار

تا ریاض جان عشّاقان او

لاله‌های عشق آرد بس نکو

این دل عاشق بود عرش اله

چون که پاک آمد ز قید ما سواه

چون ز حبّش بیت او معمور شد

او نه بیت و بیت او مستور شد

بیت او از سنگ و گل نبود بدان

بیت او جز دل نباشد ای جوان

چون که قلبت پاک شد از نور او

شد مقامش چون که آمد طور او

چون که بیت اللّه عاشق شد تمام

جلوۀ معشوق آمد بر دوام

باز عشق آمد حجاب عقل سوخت

خرمن عرفان و علم و فضل سوخت

چون که غیرش نیست در بیت ای پسر

جمله حکم او بدان تو سر بسر

پس تو چشم و گوش و دست از او بدان

او ببیند او بگیرد آن زمان

جان عارف مسجد اقصای اوست

مخزن اسرار او ادنای اوست

چاره‌ئی اکنون ز نو باید نمود

این نصیحت را بجان باید شنود

هم ز هجر و وصل هر دو درگذر

تا رسی در رفرف اصل ای پسر

تا تو در هجری یقین در آتشی

هم ز وصلش در تب و هم ناخوشی

پای نه بر عرصۀ پاک بقا

که بود غیرش در آن میدان فنا

گر حدیث کان للّه خوانده‌ئی

ور تو رمز لیس غیره دیده‌ئی

پای همّت اندر این ره تو گذار

تا شوی فارغ ز وصل و هجر یار

چون که دانستی یقین ز اسرار جان

که نباشد غیر یزدان در میان

پس ز آب جان بران خاشاک را

تا ببینی جلوۀ آن پاک را

تا ببینی تو وصال اندر وصال

تا ببینی در دلت نور جمال

این بود وصلی که ضدّ نبود ورا

بلکه هجرش می نباشد از ورا

وصل و هجر تو بود شرک ای پسر

گر تو داری گوش بر پند پدر

زین دو عقبه چون هما برپر برو

تا هوای وحدت سلطان هو

لیک ترسم که بلغزد پای تو

وهم بد پیدا شود در رأی تو

واجب آمد شرح این معنی کنم

بیخ وسواس دل از بن برکنم

تا نیفتی زین بیان اندر غرور

وارهی از کبر و ناز و شرّ و شور

وصل او را تو تجلّیش بدان

که شده بی چند و چون در تو عیان

نور او در تو ودیعۀ او بود

جهد آن کن تا که او ظاهر شود

پس تو وصل او ز خود جو ای نگار

تا نبینی بعد از این هجران یار

مخزن کنز الهی هم توئی

لیک از غفلت پی اینان دوی

تا نگردد در تو اوصافش عیان

خویش را در هجر و گمراهی بدان

او ز جود خود نکردت بی‌نصیب

از صفات و اسم و رسمش ای لبیب

او ز لطفش بابها بر تو گشود

تو مبند آن بابها همچون یهود

چون شنیدی نالۀ نی را ز عشق

این زمان بشناس او را هم ز عشق

چون شنیدی صوت نی نائی نگر

تا نباشی بی‌خبر از شه مگر

چون که نائی در جهان اغیار دید

زان سبب نی را حجاب خود گزید

پس تو بردر این حجابت یک زمان

تا که جز نائی نبینی در جهان

همچه صفدر بردر آن احجاب را

تا ببینی جلوۀ وهّاب را

همچه نی بخروش تو اندر فراق

تا که آید نائیت اندر وثاق

چون درآید نائی جان در خروش

سینه‌های عاشقان آید بجوش

آتشی بفروز زین نی تو همی

تا بسوزی در جهان وصف منی

از منی چون میم سوزد در جهان

غیر نی باقی نماند در میان

چون که گردد چشمت از نورش بصیر

غیر نائی خود نبینی ای خبیر

پس زمانی بشنو این اسرارها

تا بری بوئی از این گلزارها

یک شرار از نار عشقش برفروخت

خرمن هستیّ سلطانی بسوخت

چون جمالش پرده از رخ برکشید

پردۀ اجلال سلطانان درید

خورد چون تیری ز مژگان نگار

بردرید او صدر جان شهریار

تاج شاهی را ز سر آن دم فکند

بنده گشت و آنگه افتاد او به بند

همچه صید او دست صیّادی فتاد

یا چه کاهی در دم بادی فتاد

گر بود پیکی رود سوی عراق

شرح گوید درد هجران و فراق

کز فراقت جان مشتاقان بسوخت

تیر هجرت سینۀ شاهان بدوخت

در میان ما و تو ای شهر جان

صدهزاران قاف باشد در میان

نیست پیکی جز که آه پرشرر

یا رود باد صبا گوید خبر

دست از نخلش بسی کوتاه ماند

جان ز هجرش بحرها از چشم راند

ای صبا از پیش جانان یک زمان

خوش بران تا کوی آن زورائیان

پس بگویش کی مدینۀ کردگار

چون بماندی چون که رفت از برت یار

یار تو در حبس و زندان مبتلا

چون حسین اندر زمین کربلا

یک حسین و صدهزارانش یزید

یک حبیب و اینهمه دیو عنید

چون کلیم اندر میان قبطیان

یا چه روح‌اللّه میان سبطیان

همچه یوسف اندر افتاده بچاه

آن چهی که نبودش پایان راه

بلبلت شد مبتلا اندر قفس

بسته شد هم زین قفس راه نفس

* * *

جناب باقر

ای دوست بشنو کلمۀ دوست را و بجان اصغا نما صعبست بر دوست مفارقت دوست ولکن دوست چنین خواسته دوست را چه لایق تسلیم و رضای دوست دوست میفرماید دوست من آنچه من دوست دارم البتّه دوست داری پس برضای دوست و آنچه از اوست راضی شو ای دوست علّت حرکت حرارت و سبب صعود خفّت انشآءاللّه نار حبّ الهی که در کلمات نظمیّه‌ات مودعست سبب صعود و علّت حرکت خواهد شد و دوستان را بدوستان ملحق خواهد ساخت

* * *

این لوح ابدع امنع اقدس از سماء مشیّة رحمانی مخصوص اهل قریۀ زیرک نازل ورقۀ فردوس یعنی اخت الباب ملّا محمّد و اصحاب آن قریه را بخواهد و برایشان بخواند

بنام خداوند فرد واحد

ای دوستان جمال رحمن من ‌غیر ستر و کتمان از افق اکوان مشرق و لائح بشأنیکه احدی از اهل بصر را مجال انکار باقی نمانده مگر آنکه لایق ادراک منظر اکبر نبوده چنانچه مشاهده میشود شمس مشرق و مضیء ولکن اعمی از مشاهدۀ آن محروم و بی‌نصیب است پس خوشا حال نفوسیکه الیوم بمقرّ اطهر و منظر اکبر ناظرند قسم بانوار فجر تقدیس که آن نفوسند که اعزّ از کبریت احمر مذکورند لم‌یزل هبوبات اریاح افتتان و امتحان از مشرق عدل رحمن در مرور بوده و خواهد بود تا تفصیل دهد معرض را از مقبل ولکن طوبی از برای نفوسیکه در حین هبوب مضطرب نشوند جمیع ناس را از قبل بایّام شداد و فتنۀ آن اخبار نمودیم که شاید در حین اهتزاز اریاح قضا از توجّه بشطر دوست محروم نمانند و سراج حبّ الهی را بزجاجات توکّل و انقطاع از اریاح مختلفه حفظ نمایند مع‌ذلک در حین نزول اکثری از ناس غافل الّا من شآء ربّه بشأنیکه زجاجات مکسور و سرج مخمود و قلوب مضطرب و نفوس متزلزل مشاهده شد مع آنکه این بسی واضح است که حسن روح و قدر آن مخصوص آنست که در راه دوست انفاق شود مبارک نفسیکه انفاق نماید و دوست قبول فرماید چون بصر قلب بحجبات نفس و هوی محتجب مانده‌ لذا از ادراک اینمقام محروم گشته و اگر نفسی ببصر اطهر ناظر شود صدهزار جان بمنّت انفاق نماید انشآءاللّه باید کل در صراط امر الهی بشأنی مستقیم باشند که از اعراض و اعتراض کلّ من علی الأرض نلغزند و در احیان هبوب اریاح امتحان عاشقان جمال رحمن از اهل خسران ممتاز میشوند و نفوسیکه در این ایّام مستقیمند از اهل جنّت لا ظلّ لها عنداللّه مشهود و مذکورند

شما ای احبّای الهی بشنوید ندایش را از جهة سجن و در جمیع احیان پناه بحقّ برده که از شرّ ایّام و ما یحدث فیها من مظاهر الشّیطان محفوظ مانید لازال نظر عنایت حقّ بشما بوده و خواهد بود این چند روز فانیه دلتنگ نباشید و بذکر و ثنایش مشغول شوید و بیادش مسرور باشید بسجایای حقّ مابین عباد حرکت نمائید تا جمیع ناس نفحاتش را از افعال و اعمال و اقوال شما استشمام نمایند و بشطر دوست توجّه کنند هر شجری را ثمری لایق و سزاوار است چه که اگر شجر مقطوع الثّمر شد لایق نار بوده و خواهد بود پس اشجار نفوس انسانی در این زمن الهی باید باثمار بدیعه ظاهر شوند و ثمرۀ این اشجار عرفان اللّه و اعمال حسنۀ مرضیّه بوده و خواهد بود انشآءاللّه باید کل بطراز انقطاع مزیّن گردید و در این ربیع رحمن بخلع قبول مفتخر آئید و از سلسبیل عنایت و مکرمت محروم نمانید قسم بآفتاب معانی که بابی از ابواب رضوان مفتوح شده که از قبل و بعد نشده و نخواهد شد پس قدر این ایّام را بدانید و از دون اللّه منقطع شوید بشأنیکه احدی قادر نشود بر آنکه در قلوب تصرّف نماید چه که در این ایّام مظاهر قدسیّۀ الهیّه بکمال تقدیس و تنزیه ظاهرند و همان قسم مظاهر شیطانیّه در نهایت مکر و خدعه مشهود و مشغول و مابین ناس بصورت انسان ظاهر پس بحقّ ‌توجّه نموده که از فضل و رحمتش از شرّ آن نفوس نسناسیّۀ خنّاسیّه محفوظ مانید اگر عالم هستی و بقا را ادراک نمائید در راه دوست از نیستی و فنای ظاهره مضطرب و متزلزل نشوید باین فضای تنگ فانی دل مبندید در هوای بافضای روح طیران کنید تا در مقرّی وارد شوید که جمیع عالم و اهل آنرا مفقود و معدوم مشاهده کنید نسایم فضل از یمین عرش رحمن در هبوب و مرور است بشأنیکه اگر اهل اکوان فی‌الجمله اقبال نمایند جمیع را از رجس دنیای فانیه مطهّر نماید و بشطر اطهر راجع کند بدبخت نفوسیکه در این ایّام غافل و مهجور مانده‌اند و شما ای دوستان حمد کنید محبوب امکان را که اریاح مکرمتش بر شما مرور نموده و بشهر احدیّتش هدایت فرموده پس قدر این نعمت را بدانید و در کلّ احیان بشکرش مشغول باشید کلّ امور در پیشگاه حضور مشهود است و از قلوب احبّایش باخبر و انّه بکلّشیء علیم نسئل اللّه بأن یحفظکم عن شرّ الّذینهم کفروا و یشربکم کأس حبّه فی کلّ حین و انّه علی کلّشیء قدیر

سبحانک اللّهمّ یا الهی هؤلآء عبادک الّذین توجّهوا الی بوارق انوار وجهک و استضائوا من ظهورات عزّ فردانیّتک فی ایّامک اسئلک باسمک الّذی به ظهر الزّلزال بین ملأ الانشآء و اخذ السّکر عباد الّذینهم غفلوا عن ذکرک و لقائک و به قام المخلصون علی ذکرک و ثنائک بأن لا تجعل هؤلآء محروماً من نفحات وحیک و الهامک و ظهورات عزّ فردانیّتک و شئونات قدس وحدانیّتک ثمّ احفظهم یا الهی عن رمی الشّبهات و سهم الاشارات و طهّرهم من کوثر الطافک و تسنیم مواهبک لئلّا یتحرّکوا الّا باذنک و امرک و لا یتکلّموا الّا بثنآء مظهر نفسک العلیّ الأبهی و انّک انت الفعّال لما تشآء لا اله الّا انت المقتدر المتعالی المهیمن العزیز المختار

* * *

بنام خداوند بی‌همتا

ای رضا این اسم از عالم غیب بعرصۀ شهود آمد تا جمیع عباد بآنچه مقصود از این اسم است فائز گردند الیوم هر نفسی برضای الهی فائز نشد از معرفت این اسم قسمت نبرده و نخواهد برد و رضای محبوب عالمیان حاصل نشود الّا بمعرفت مطلع وحی و مشرق علم و مهبط الهام او طوبی از برای نفسی است که از بحر عرفان نوشید و بافق ظهور مالک ادیان توجّه نمود او است اهل سفینۀ حمرا که در کتاب اسماء از قلم اعلی مذکور و مسطور است انشآءاللّه باید جهد بلیغ مبذول دارید که شاید بعرفان این مقام بلند اعلی فائز گردید نسأله تعالی بأن یوفّقک و یقدّر لک ما ینفعک انّه لهو المقتدر العزیز الکریم

* * *

هو اللّه تعالی شأنه الکبریآء

ای سلمان در هر امور اقتدا بحقّ کن و بقضایای الهی راضی باش ملاحظه کن که این غلام مع آنکه از جمیع جهات بر حسب ظاهر امور بر او سخت شده و ابواب ظاهره مسدود گشته و در کلّ حین شیاطین بر اطفاء سراج اللّه و اخماد نار او مشغولند چنان منیر و مستضیء است که به اشرقت السّموات و الأرض و چنان مابین ناس مشهود که گویا ابداً ضرّی بر او وارد نشده از علوّ و دنوّ و عزّت و ذلّت دنیا منال در کلّ احوال بمآل ناظر باش چه که کلّ آنچه مشهود مفقود خواهد شد اینکه مشاهده مینمائی که بعضی از ناس بعزّت دنیا مسرورند و بعلوّ آن مغرور این از غفلت آن نفوس است و هر ذی بصر و ذی نظری شهادت میدهد که این قول حقّ است و این بیان از مشرق تبیان اشراق نموده چه که کلّ عالمند باینکه جمیع این امورات غیر معتبر و غیر ثابت است و چون رسول موت وارد شود جمیع متغیّر لذا معلوم و محقّق است که نفوسی که باین امور دل بسته‌اند غافلند و از غفلت است که باین اسباب ظاهره مشغول شده‌اند

در لوحی از الواح نازل که از جمله علامت بلوغ دنیا آن است که نفسی تحمّل امر سلطنت ننماید سلطنت بماند و احدی اقبال نکند که وحده تحمّل آن نماید آن ایّام ایّام ظهور عقل است مابین بریّه مگر آنکه نفسی لاظهار امر اللّه و انتشار دین او حمل این ثقل عظیم نماید و نیکو است حال او که لحبّ اللّه و امره و لوجه اللّه و اظهار دینه خود را باین خطر عظیم اندازد و قبول این مشقّت و زحمت نماید اینست که در الواح نازل که دعای چنین سلطان و محبّت او لازم است

ای سلمان دنیا در مرور است و عنقریب کلّ من علی الأرض از آنچه مشاهده مینمائی بتراب راجع خواهند شد از خدا میطلبیم که جمیع احبّای خود را مؤیّد فرماید که استنشاق طیب گلزار معنوی نمایند و هر نفسی بآن فائز شد ابداً بغیر اللّه ناظر نبوده و نخواهد بود و بقضایای او راضی و صابر و شاکر خواهد شد محزون مباش که بلقا فائز نشدی قد کتب اللّه لک اجر من حضر بین یدیه انشآءاللّه سعی کن که از تو اعمال حقّ ظاهر شود و بناری مشتعل باشی که جمیع از تو کسب حرارت کنند ان اقبل الی اللّه بقلب طاهر و نفس زکیّة و لسان صادق و بصر مقدّس ثمّ ادعوه فی کلّ الأحوال انّه معین من اقبل الیه و انّه لهو الغفور الرّحیم

قد سمعنا ضجیج الأسرآء من اهلی و احبّتی للّه الحمد بما جعلونی و اهلی و احبّتی اساری فی سبیله لو تزول الشّمس لا یزول هذا الذّکر فسوف یظهر اللّه ما اراد انّه لهو العزیز القدیر از برای احدی از اسراء الّا اسم اللّه میم علیه بهآء اللّه نظر بحکمت لوح نازل نشد ولکن جمیع را تکبیر برسانید و امور کلّ مشهود است یک لوح مخصوص جناب عبدالوهّاب نازل شد برسانید ولو نزل بلسان القوم و قواعدهم الظّاهرة ولکن یکفی من علی الأرض لو هم یشعرون در الواح اطراف اسم معیّن نشده ولکن عنداللّه معلوم و مشهود و هر یک از الواح باقتضا نازل طوبی لمن یعرف و یکون من الشّاکرین یک جعبه نبات بجهت حضرات موصل داده شد برسانید

نسألک اللّهمّ بالّذین جعلهم الأشقیآء اساری من الزّورآء الی الحدبآء و بنسبة الّتی کانت بینهم و بین مظهر امرک بأن تثبّت احبّائک علی حبّک ثمّ استقمهم علی ما کانوا علیه فی انتشار امرک فیا الهی انت تری و تعلم ما ورد علیهم فی حبّک و رضائک بحیث بکت علیهم عیون اصفیائک و اهل سرادق مجدک اسألک بأن لا تحرمهم من عواطفک و الطافک ثمّ اسکنهم فی جوار رحمتک فی الدّنیا و الآخرة انّک انت علی کلّ شیء قدیر

* * *

جناب علی

هو البدیع

ای علی بلقآء اللّه فایز شدی و بضیاء وجه مستنیر و این فضلی است کبیر ان یا علی فانقطع عن کلّ من فی السّموات و الأرض ثمّ اذهب بروح اللّه و رضائه الی المدینة ثمّ اخبر اهلها بما رأیت و شهدت و عرفت من ضرّ الّذی ورد علی جمال القدم من المشرکین ای علی باخلاقم متخلّق شو و با احبّایم بخضوع تمام معاشر باش ای علی آنچه تلقاء عرش نصایح محکمه از لسان اللّه اصغا نمودی فراموش مکن ای علی در ابکار بذکر جمال مختار مشغول باش و در اسحار بیادش مأنوس ای علی ذکرم شفای قلوب و ضیاء صدور بوده و خواهد بود بدنیای فانی از طلعت باقی غفلت مکن و از شداید آن محزون مشو در کلّ امور بسلطان ظهور توکّل کن اگر بوصایای الهی عامل شوی بخیر اکبر و منظر اظهر فایز گردی ای علی برسولم مأنوس باش چه که لحظات عنایتم لازال باو متوجّه بوده کذلک امرک جمال القدم لتکون من العاملین

* * *

بنام مهربان خدای بخشنده

ای مادر نوشتۀ تو را بزبان پارسی مینویسم تا شیرین‌زبانی طیر الهی را از لسان عراقی بشنوی و آوازهای خوش حجازی را فراموش کنی و اقرار کنی که بلبل معنوی بجمیع لسان در باغهای روحانی بر شاخسارهای قدسی در ذکر و بیان است تا از این آوازهای ظاهر آوازهای باطن بشنوی ای مادر از دل بگذر و بدلدار رو آور و از جان بگذر و بجانان فایز شو نهر قلب را ببحر مقلّب متّصل کن و رشتۀ حبّ را بریشۀ قرب محبوب محکم دار جان بی جانان بدرهمی نیرزد و دل بی دلدار بفلسی مقابل نه سر بی سرور در خاک به و دل بی درد سوخته به و گردن بی رشته بشمشیر بریده به بگو ای دوستان رو بدوست بخوابید و در فراش بخیال معشوق راحت گیرید و از گلها بوی محبوب بشنوید و از نارهای روشن نور رخ یار در نظر آرید قسم بجان دوست که اگر پیراهن یوسفی ببوئی و بمصر دوستی خدائی درآئی مادر همۀ مقرّبین شوی پس بجان در حبّ بکوش و بدل در منزل یار درآ غم روزگار را باهلش واگذار هیچ اعتنا بایّام دوروز دنیا مکن تا این پیراهن کهنۀ دنیا از بدن فرو افتد و بر سریر باقی جاوید مسکن گیری و استبرق الهی درپوشی و از جام محبوب بادۀ حبّ بنوشی و بشمع حبّ برافروزی و جامۀ حبّ بردوزی اینست آن امری که هرگز تغییر نمیکند پس بدان که همۀ احکام الهی در هر عهد و عصر باقتضای وقت تغییر میکند و تبدیل میشود مگر شریعۀ حبّ که همیشه در جریان و هرگز تغییر باو راه نیابد و تبدیل او را نجوید این است اسرار بدایع الهی که ذکر نموده برای عباد خود و او است بر همه بخشنده و مهربان

و سکینه را از انوار الهی قمیص تکبیر بپوشان

* * *

جناب مجید

هو البدیع

ای مجید بشنو ندای این محزون را که قسم بآفتاب افق عزّ تجرید که از اوّل ابداع تا حال چنین ظلم بر احدی وارد نشده چرا آسوده نشسته‌ئی آیا نغمات بدعم را فراموش نموده و یا معاشرت ناس آن جناب را غافل نموده تو صبر و حلم و سکونم را دیده‌ئی حال تفکّر نما که چه وارد شده که سبب ضجیج و صریخ و ندبۀ جمال احدیّه شده فواللّه الّذی لا اله الّا هو که اگر شربت شهادت از اشرّ ناس مینوشیدم البتّه نزدم ارجح از این بوده که این امور که سبب ذلّت امر بوده مابین ناس شایع شود فواللّه یبکی نفسی و عینی و قلبی و قلمی و من زفراتی ینوح سکّان الفردوس ولکنّ النّاس هم لا یشعرون و لا یسمعون ای مجید تو میدانی که چه مقدار در علوّ امر الهی بجان ایستادم تا آنکه امر بمقامی رسید که ملاحظه نمودی و بعد اوّل محبّتی که باین مظلوم شد این بوده که بر قتلم ایستاده و در قطع شجرۀ ربّانیّه کمال جهد نموده‌اند و چون اشتهار یافت این غلام خارج منفرداً عن الکلّ در بیت دیگر ساکن که شاید نار غلّ و بغضا ساکن شود بعد قاصد گرفته بجمیع اطراف نوشته که کمر قتل مرا بسته‌اند و آنچه را مرتکب شده و در نفسش بوده بسدرۀ لایعرف نسبت داده و حال آنکه تو میدانی که اگر این عبد ارادۀ ضرّش مینمود ابداً موجود نبود و چون نوشتۀ او ملاحظه شد تکلیف دیده که ناس را اخبار از امور نمایم که مبادا از کلمات جعلیّه که مسطور داشته عباد از سبیل منیر منحرف شوند فوالّذی توحّد بالعظمة و الکبریآء که اگر بعد از خروج این عبد ساکن میشد ابداً این عبد ذکر نمینمود و از جمله نوشته که برای نان از من خارج شده‌اند رذالت و پستی نفس را ملاحظه کن که چه گفته و چه کرده خود آن جناب تأمّل نماید و این غلام را سالها دیده و معاشرت نموده‌ئی با تقدیس کبری و تنزیه عظمی اینگونه مفتریات بمالک اسماء و صفات لایق است لا فونفس اللّه المهیمن القیّوم ذکر مصایبم از لسان و قلم هر دو خارج شده انّما اشکو بثّی و حزنی الی اللّه باری در اعراض آن جناب از امر اللّه کمال تدبیر خواهند نمود ای صفی تو در مابین کلّ عباد در اوّل امر بنفس اللّه فایز شدی و بین یدی الوجه مؤمن شدی بایست بر امر بشأنی که از استقامتت کل مستقیم شوند

* * *

بنام خداوند مهربان

ای مهربان دوستی از دوستان یادت نمود یادت نمودیم

امروز آنچه دیده میشود گواهی میدهد و بندگان را بخداوند یکتا میخواند بگو امروز آفتاب بینائی از آسمان دانائی هویدا نیکوست کسی که دید و شناخت آنچه از پیش گفته شد در این روزگار پدیدار

بگو ای دوستان خود را از دریای بخشش یزدانی دور منمائید چه که او بسیار نزدیک آمده آنکه پنهان بود آمده و خوب آمده بر یک دستش آب زندگانی و بر دست دیگر فرمان آزادی بگذارید و بگیرید بگذارید آنچه در جهان دیده میشود و بگیرید آنچه را که دست بخشش میبخشد آمده آنچه چشم روزگار مانند آن ندیده ای دوستان بشتابید بشتابید بشنوید بشنوید

کردار دستوران مردمان را از کردگار دور نموده بجای نیاز آز نمودار راه خداوند خدا را گم کرده‌اند گمراهند و خود را دارای راه میدانند پیشوایان را گواه نمودیم و آگاه کردیم تا در این روز گواهی دهند و بندگان را بپاک یزدان رسانند

بگو ای دستوران از خواب برخیزید و از بیهوشی بهوش گرائید آواز بی‌نیاز را بگوش جان بشنوید و بآنچه سزاوار روز خداوند است رفتار نمائید

امروز مهتر کسی است که دید و آگاه شد و کهتر کسی که گفتار دانا را نیافت و دوست تازه را در جامۀ تازه نشناخت

دریای دانائی پدیدار و آفتاب بینائی نمودار بشنوید ندای گویندۀ پاینده را و خود را از آنچه سزاوار نیست پاک و پاکیزه نمائید تا شایستۀ بارگاه آفریدگار شوید بگو امروز خداوند در انجمن سخن میفرماید نزدیک شوید و گفتارش را بیابید گفتار پیک دیدار اوست شما را از تاریکی رهاند و بروشنائی رساند

نامت را شنیدیم و در نامه یادت نمودیم این یاد مانند نهالیست که بدست بخشش کشتیم زود است که با برگ و بار تازۀ بی‌اندازه پدیدار شود خداوند خدا چنین فرموده و راه نموده

اوست توانا و بینا و اوست گوینده و دانا

* * *

هو

ای واصل بفراق مبتلی شدی و انا الفرّاق و لا ابالی و انا المفرّق و لا اخاف

ان ترید ان تعرفنی فاعلم بانّی انا الّذی امنع المشتاقین عن الورود فی ساحة قدسی و ابعّدهم عن مقرّ عرشی و انا الّذی احترق قلوب العشّاق من نار الفراق و اترکهم فی بوادی الآفاق و انا الّذی اذا دُعیت ما استجبت و اذا ذُکرت ما توجّهت و انا الّذی غنآئی لن یسمع ضجیج الفقرآء و عزّی لن یعتنی الی الضّعفآء و الاذلّآء هذا حین استوآئی علی عرش اسمی القهّار

و حین استوآئی علی عرش اسمی الرّحمن اهدی المضلّین الی کوثر لقآئی و ادخلهم جنّة وصالی و لن اخرجهم ابداً انا الّذی ادخلنّ الفقرآء فی رضوان غنآئی و الضّعفآء تحت خبآء قدرتی و الاذلّآء فی مدینة عزّی القدیم انا الّذی اذا دعیت استجبت و اذا ذُکرت ذکرت و لم یزل کنت مجیب دعوة المضطرّین انا الّذی استجبت قبل السّؤال و اعطیت من دون الاستحقاق

و هذا سجیّتی انا الّذی ابکی من بکآء المحبّین و اتقرّب بالمستقربین و فتحت ابواب عنایتی علی وجه من فی السّموات و الارض طوبی للواردین

هو

ان یا ایّها الحاضر لدی العرش قد سمعت ندآئک و ضجیجک فی الفراق و حزنت بما ورد علیک من القضآء و نسئل اللّه بان یدخلک فی مقرّک و انّه ارحم من کلّ رحیم

دوستان الهی را ذکر بدیع میرسانم جناب رحیم و جناب منشی‌ الامر را تکبیر برسانید جناب عبد الغفّار بذکر اللّه المختار مشغول باشند لوحی مخصوص حاجی مذکور نازل و ارسال شد برسانید

* * *

ط

ثمرۀ ورقة الحمرا

بنام دوست یگانه

ای ورقه انشآء اللّه از نسایم ارادۀ رحمانیّه از سدرۀ ربّانیّه متمایل و متحرّک باشی لم ‌یزل و لا یزال از کأس محبّتش بنوشی و از قدح رحمتش بیاشامی در کلّ احیان افتتان و امتحان الهی موجود و ظاهر بسیار جهد باید تا غیر دوست ترا از دوست منع ننماید و ما سوی اللّه ترا از حق محروم نسازد ملاحظه در امۀ منتسبه نما که باقوال کذبۀ موهومه از شطر احدیّه محروم ماند و حبّ دنیا او را از مالک اسما منع نمود و عاقبة الامر از دنیای خود ثمری نبرد و بمقرّ نالایق راجع گشت انشآء اللّه باید آن ورقه در جمیع احیان بذکر رحمن مشغول باشند و بمحبّة اللّه بشأنی ظاهر گردند که احدی نتواند او را از فیوضات نامتناهیۀ الهیّه منع نماید دنیا را بقائی نبوده و نیست در کلّ حین در انقلاب و اختلاف بوده و خواهد بود باصل شجره متمسّک باش تمسّکیکه اقوال و اعمال نفوس موهومه ترا از مقام عزّ باقی بازندارد البهآء علیک و علی من معک من احبّآء اللّه

* * *

باسم دوست یکتا

ای پسر عمّ حمد کن خدا را که این نسبت کبری قطع نشد و سبقت گرفتی از جمیع ذوی القربی تا آنکه در سجن اعظم بزیارت جمال قدم فایز شدی این فضل را غنیمت شمار چه که باو معادله نمیکند آنچه در آسمان و زمین خلق شده بحول و قوّۀ رحمانی و اذن و اجازۀ الهی بوطن راجع شو و بذکر دوست ذاکر باش باید بشأنی رفتار نمائی که رایحۀ قمیص مختار را جمیع اهل دیار از تو بیابند نسبت خود را حفظ کن و در وعاء توکّل و انقطاع و صدق و صفا محفوظ دار بسجایای الهیّه مابین بریّه ظاهر شو تا جمیع ناس از تو مشاهده نمایند آنچه را که لدی الحقّ محبوب است از دنیا و امورات محدثۀ در آن محزون مباش چه که باقی نبوده و نخواهد بود و ما هو الفانی لا یلتفت الیه عباد مکرمون بسا از اهل عزّت که آنی بذلّت مبتلا شدند و بسی از صاحبان غنا که بفقر راجع گشتند پس امری طلب کن که عزّت او را ذلّت از پی نباشد و غنای او را فقر ادراک ننماید لعمری انّه هو التّمسّک باسمی و التّشبّث بذیلی المقدّس المنیر احبّای حقّ از ذوی القربی و دون آن کل را از قبل این مسجون تکبیر برسان

و اگر جناب اسم معروف را ملاقات نمودی تکبیر برسان قل لم منعت عن الّذی فدی فی سبیله الملأ الأعلی بأرواحهم و قرّت به عیون المقرّبین چه شده شما را که بکمال خوف و اضطراب مشاهده میشوید تفکّر در حالت نفسی نما که بروح القدس امر مبعوث شد و فرداً واحداً بلوح الهی بمقرّ معهود توجّه نمود و بکمال قدرت و اطمینان رسالات رحمن را تبلیغ نمود و ابداً سطوت و غضب او را مضطرب ننمود هل تخاف من نفسک او عمّا عندک استمع ندائی من شطر البلآء و لا تمنع نفسک عمّا قدّر فی ملکوت البقآء اقبل بکلّک الی اللّه و لا تخف من الّذین ظلموا و لو ترید ابقآء نفسک فاسأل اللّه ربّک انّه یحفظک لو تکون فی قطب البحر او فی اودیة النّار او فی فم التّمساح او بین سیوف الظّالمین تاللّه الحقّ لا تتحرّک ورقة الّا بعد اذنه و لا تمرّ الأریاح الّا بارادته و لا یتنفّس ذو نفس الّا بمدده دع الأوهام و تمسّک بربّک العزیز العلّام انّا نصحناک خالصاً لوجه ربّک لأنّا لا نحبّ ان یقطع حبل نسبتک الی اللّه العزیز الحکیم و اذکر اذ کنت فی السّجن و نصرک اللّه بالحقّ و حفظک بجنود الغیب و الشّهادة الی ان اخرجک بسلطانه و جعلک من الفرحین انّا کنّا معک فی السّجن و وجدنا منک رائحة الاقبال علی قدر لذا نجّیناک کما نجّینا من اردنا اذ کان بین ایدی الغافلین فکّر فیما القینا علیک لعلّک تنتبه بذکری و تذکر فضل ربّک بین العباد انّه لهو العلیم الخبیر کن علی شأن لا یشغلک المال عن المآل و لا الأسباب عن مسبّب الأسباب استمع قول من یحبّک و یرید لک ما اراد لنفسه ضع الدّنیا کلّها و خذ ما اوتیت من لدن مقتدر قدیر هل رضیت بالحیاة الفانیة و ترکت الحیاة الباقیة لعمری هذا لا ینبغی لک لو کنت من العارفین فیا لیت فدیت فی حبّ اللّه مرّة بعد مرّة و صبغ کلّ آن کلّ ارض بدمی فی سبیل اللّه ربّک و ربّ العالمین آخر چرا تفکّر نمینمائید ایّام گذشت و عمر بانتها رسید حال خود انصاف ده در آخر ایّام انسان در فراش بزحمت امراض و شدّت اوجاع جان بدهد بهتر است یا آنکه آن چند یومی که از عمر باقی مانده در سبیل الهی فدا نماید قسم بجمال قدم الأوّل خسران و الآخر روح و ریحان زهی حسرت و ندامت که نفس انسانی چند نفسی که از جان عاریتی باقی مانده در ره دوست فدا ننماید و در فراش غفلت بعد از آشامیدن دواهای مکروهۀ منتنۀ ردیّه تسلیم نماید فاصدقنی ایّ الأمرین احقّ قل الکلمة الأولی وربّی الأعلی و مالک العرش و الثّری مقصود آنکه احبّای حقّ نباید مضطرب و خائف باشند بلکه باید شهادت را در سبیل دوست فوز عظیم شمرند اگر واقع شود نه آنکه خود را در مهالک اندازند چه که در این ظهور کل بحکمت مأمورند بشنو ندای مظلوم را که در منتهای شدّت و بلا و هموم و غموم تو را بحقّ میخواند از عالم و عالمیان منقطع شو و در ظلّ رحمتش مأوی گیر ثمّ اعلم بأن حضر تلقآء الوجه احد و ادّعی بأنّه رءاک و قال انّک قلت بأنّا لا نرسل الیک لوحاً من بعد اذاً بکت عین شفقتی لنفسک فوالّذی انطقنی بثنآء نفسه بین الأرض و السّمآء لو وجدت عرف القمیص و قرأت لوحاً من الواح ربّک الّتی ارسلناها الیک لفدیت بنفسک و ما عندک لکلمة منها و رضیت بأن تقتل فی کلّ حین الف مرّة و لا ینقطع عنک عرف قمیص القدم و نسمة اللّه الّتی تمرّ من شطر اسمه الأعظم لم ادر بأیّ شیء منعت عن هذا الفضل الأکرم و ترکت بین الظّنون و الأوهام تدارک یا اخی ما فات عنک و اقبل الی قبلة العالمین و قل

اقبلت بکلّی الیک یا فاطر السّموات و الأرضین فاعف عنّی ما غفلت فی جنبک انّک انت مولی العالمین

ایّاک ان تمنعک الحمیّة عن مالک البریّة دع الهوی و تمسّک بربّک الأبهی هذا خیر لک و کان اللّه علی ما اقول شهیدا

و دیگر اهل قریه هر که را مقبل الی اللّه دیدی من قبل اللّه ذاکر شو و بگو محزون مباشید از آنچه بر شما وارد شده چه که بر جمال قدم اعظم از آن وارد و حال در سجن اعظم ساکن و بشأنی امر شدید است که باب خروج و دخول را مسدود نموده‌اند ولکن در کمال روح و ریحان بذکر رحمن مشغولیم محزون مباشید از آنچه بتاراج رفت زود است که جمیع من علی الأرض بذکر شما ذاکر شوند اجر هیچ نفسی ضایع نشده و نخواهد شد آنچه از زخارف دنیویّه در سبیلش از شما اخذ شد البتّه در دنیا عطا خواهد فرمود و در عقبی مقاماتی که اگر یکی از آنها بر اهل ارض ظاهر و هویدا شود انفس خود را در سبیل دوست فدا نمایند رجای آنکه بآن مقرّ اقصی فایز گردند بشنوید وصیّت جمال قدم را که از شطر سجن اعظم شما را ندا میفرماید بغی و طغی را بگذارید و بتقوی متمسّک شوید نفوس خود را از اعمال شیطانیّه مقدّس نمائید و بطراز الهیّه مزیّن دارید فساد و نزاع شأن اهل حقّ نبوده و نخواهد بود از اعمال شنیعه اجتناب نمائید و در مسالک تقدیس و تسلیم و رضا سالک شوید جهد نمائید تا صفات و اخلاق الهیّه از شما ظاهر شود و بکمال استغنا و سکون مابین بریّه مشی نمائید و با کمال عدل و انصاف با یکدیگر معامله کنید خیانت را بامانت و غیبت را بتزکیۀ نفس و ظلم را بعدل و غفلت را بذکر تبدیل نمائید اینست نصح رحمانی که از فم بیان مشیّت ربّانی ظاهر شده سعی نمائید که بلکه باعانت الهیّه آنچه در ملکوت تقدیر مقدّر شده باعمال شنیعه تغییر نیابد و تبدیل نشود در کلّ احیان از مقصود عالمیان آمل و سائل باشید که شما را از فضل و عنایت خود محروم نفرماید و در ظلّ شجرۀ اثبات و سدرۀ اسماء و صفات منزل دهد و السّلام علیکم من لدی اللّه مولاکم القدیم و الحمد للّه العلیّ العظیم

* * *

جناب کلیم علیه بهآء اللّه

بنام خداوند بیمانند

ای کلیم بشنو ندای جمال قدیم را و بایست بر امر اللّه بقیامیکه ارجل مضطربین از قیامت مستقیم شوند بگو ای عباد قسم بمظهر ایجاد و سلطان یوم معاد که آنچه از فم اللّه باذن خود استماع نمودید ابداً از احدی استماع نخواهید نمود اگرچه لازال در صحراهای آمال سایر شوید و سالک گردید قدر ایّام لقا مستور بوده چه که کل در هوای هوی طایر بودند و در بیدای وهم و عمی سالک کلیم آفاق چون از افق عراق غایب شد اکثری به سامری و ما صنعه گرویدند با آنکه از قبل بجمیع امورات بعد اخبار نمودیم چنانچه در الواح مهاجرت از قلم قدرت مسطور گشته و همچنین جمیع وقایع این ارض را در لوحیکه در وشّاش از اصبع قدرت مرقوم شد مذکور آمد فأفّ لملأ البیان چه زود نعمت الهیّه را تغییر دادند لم ادر فی ایّ واد هم یسلکون بگو ای عباد هر طیری قادر بر طیران در فضاهای خوش رحمن نه امر الهی را بر خود مشتبه منمائید چه که امرش از دونش ممتاز و ظاهر و هویدا آیا هدیر ورقا و صریر قلم اعلی با نغمۀ غراب بیدا مشتبه میشود لا فونفس اللّه العلیّ الأعلی جهد نمائید که خلق را حقّ مدانید و او را منزّه از ماسوایش دانید نور ایّام از ظلام شام بسی واضح و ممتاز است دل بدنیا مبندید و بشجرۀ فنا توجّه منمائید که حقیقت دنیا بوده و خواهد بود بگو ای عباد در ایّام افتتان محبوبست که در سبیل رحمن بقدم ایقان مشی نمائید والّا در ایّامیکه نسیم عزّ از رضوان سبحان بوزیدن آید مدّعیان ایمان بسیار خواهند بود ولکن آن ایمان را اعتباری نه و معلّق است بکلمۀ فصلیّۀ اخری باری ای کلیم عنقریب است که اکثری را سقیم مشاهده نمائی و از کأس جحیم مشروب بینی و از جنّة النّعیم معرض ملاحظه کنی انشآءاللّه آنجناب لازال شارب تسنیم بقا و ساقی آن عنداللّه مشهود آیند که شاید کوثر معارف الهیّه را هیاکل فانیه از انامل حبّیّۀ آنجناب بنوشند و سرمست شده بشطر منزل الست ناظر شوند ای کلیم شکر کن حقّ را که بطراز ایمان مزیّن شدی و بمولود جدید مرزوق و هذا ما اخبرناک به من قبل فی الواح عزّ حفیظ و اینست از آنجمله خبری که در ملکوت تقدیر مقدّر شده و بعد از اتمام میقات نازل و ظاهر شد الواح قبل را ملاحظه نما تا درست مطّلع شوی و توقن بأنّ عنده علم کلّ شیء و علم الّذی ما اطّلع به احد الّا نفس اللّه العلیم الخبیر اگرچه بفضل اللّه موقن بوده و انشآءاللّه خواهی بود فنعم ما لقّبته و سمّیته و قد قبلنا ما ظهر منک اذاً فاشکر و کن من الشّاکرین انشآءاللّه در جمیع احیان مسرور باشید و اگر مسّ کند شما را حزنی بیقین بدان که بعد از آن سروری مقدّر است باری فضل الهی در بارۀ آنجناب لایعدّ و لایحصی بوده و اگر بعضی امور نقصی وارد شده سبب اهمال خود آنجناب بوده در امورات خود و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی من معک و علی الّذینهم تواصوا بهذا الأمر المبرم المحکم المتین

* * *

صحیفة اللّه المهیمن القیّوم

بسمی المشرق من افق البلآء

این ایّام الف قائمه که از قیامش عالم قیام نموده نوحه مینماید و هاء مسکین از دو چشم میگرید و حالت باء از ذکر خارج ما اطّلع علی اسرار اللّه الّا نفسه اوست عالم و دانا و قادر و توانا معادل جمیع کتب قبل و بعد از قلم اعلی امام وجوه نازل مع‌ذلک هر یک را بغافلی نسبت داده‌اند نفسی که لعمر اللّه از ادراک آیات الهی عاجز و قاصر است باو نسبت داده و میدهند مباهله در ارض سرّ امام وجوه کلّ ظاهر آن را انکار نموده‌اند جمعی از هر قبیل از داخل و خارج در آن یوم حاضر امر بمثابۀ آفتاب مشرق و لائح مع‌ذلک بحجبات اوهام آن را ستر نموده‌اند

یا حیدر علیک بهائی و عنایتی یحیی مع هفتاد نفر در سفر همراه بوده ببعضی نوشته و حضور خود را انکار کرده و متوهّمین قبول نموده‌اند بر قدم شیعۀ شنیعه مشی نموده و مینمایند ذرهم فی ضلالتهم و اوهامهم سبحان‌اللّه از قبل گفته‌اند بنت رسول اللّه روح ما سواه فداه در بیت عثمان نبوده یکی از اجنّه بهیئت او ظاهر و با عثمان بوده اگر نفسی سؤال نماید آن ورقۀ مبارکه چه شده و کجا رفته فبهت الّذی کفر علمای قبل و بعد آن حزب چه در قبور خاک و چه در قبور نفس و هوی کلّ منتظرند که موعود از مقامهای موهومه ظاهر شود اینست شأن آن عباد غافل بسیار حیف است انسان معبود و یا مقصود امثال آن قوم واقع شود

نامه‌های شما هر هنگام رسید بعضی جواب بتفصیل از سماء بیان مقصود عالمیان نازل و برخی در عهدۀ تأخیر ماند الأمر بیده با یفعل ما یشآء چه میتوان گفت در هر حال تسلیم و رضا محبوب بوده و هست

ذکر نفوس موقنۀ در قمصر را نموده‌اند هر یک بذکر فائز و بآثار قلم اعلی مفتخر این ذکر را اذکار عالم معادله ننماید انّا نکبّر من هذا المقام علی وجوههم و نذکّرهم بآیاتی و نبشّرهم بعنایتی و نوصیهم بالاستقامة الکبری و بالأمانة الّتی جعلها اللّه شمس الأعمال

یا حیدر علیک بهآء اللّه مالک القدر در یکی از الواح این کلمۀ علیا بلسان پارسی نازل ناصح امین میفرماید یا اولیآء اللّه تمسّک نمائید بآنچه سبب ارتفاع کلمه و علّت انتشار امر است امروز نصرت بجنود اعمال و اخلاق مقرّر گشته و از قلم اعلی در زبر و الواح ثبت شده هذه من سنّة اللّه فی هذا الظّهور الأعظم و لن تجد لسنّته تبدیلاً و لا تحویلاً هذا حکم جعله اللّه محفوظاً من کلمة یمحو اللّه ما یشآء و مزیّناً بطراز یثبت و عنده امّ الکتاب طوبی از برای نفسی که باین حکم محکم تمسّک نمود و بصر و سمع و لسان و قلب را از آنچه نهی شده محفوظ داشت قل یا قوم لعمر اللّه بصر از برای مشاهدۀ آثار و لسان از برای اذکار و سمع از برای اصغا و قلب از برای اقبال خلق شده اعرفوا و لا تکونوا من الغافلین قدر ایّام الهی را بدانید لعمر اللّه مثل آن دیده نشده و از عدم بوجود نیامده

و همچنین اولیای ارض کاف را ذکر نمودند نشهد انّهم فازوا بعرفانی و نطقوا بثنائی و اقبلوا الی افقی نسأل اللّه ان یمدّهم بجنود الغیب و الشّهادة و یؤیّدهم علی الاستقامة و یقرّبهم الیه فی الدّنیا و الآخرة انّه هو الغفور الرّحیم کبّر من قبل المظلوم علیهم و بشّرهم بما انزل لهم فی هذا الحین المبین

جناب امین علیه بهائی و عنایتی در هر کرّه ذکر شما را نموده و طلب مدد و عنایت و رحمت کرده للّه الحمد آن جناب فائزند بآنچه که عرف رضا از آن متضوّع و هم‌چنین ذکر حزب اللّه را در دولت‌آباد نموده‌اند مکرّر ذکر ایشان از قلم جاری اسامی مذکوره هر یک بذکر و توجّه مظلوم فائز نسأل اللّه تعالی ان یوفّقهم و یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی و یجعلهم من الّذین ما منعتهم شبهات العمائم و اشارات الّذین کفروا بیوم الدّین

یا حیدر معرضین بیان تفکّر ننموده‌اند که در قرون و اعصار قبل بچه تمسّک نموده‌اند و جزا در یوم جزا چه بود قد خسر الّذین کذّبوا بأیّام اللّه و اعرضوا عن الحقّ بما اتّبعوا کلّ مشرک بعید خاصّه مجدّد این قوم بی‌وفا متابعت هادی دولت‌آبادی و باقر اصفهانی که در ارض طاء موجود است نموده‌اند مع آنکه این دو غافل از اصل امر بی‌خبر و محجوبند ایکاش بمثل خودی تمسّک مینمودند و خلق بیچاره را بخود میگذاشتند بگو یا هادی اتّق اللّه و لا تستر الأمر و لا تتمسّک بما تشتهیه نفسک ستر مکن جزیره رفتی و دیدی بر خود مشتبه منما ریاست منعت ننماید خرق کن حجاب غفلت را و بعضد یقین صنم وهم را بشکن قسم بآفتاب حقیقت که از اعلی افق عالم اشراق نموده لوجه اللّه میگویم تو آگاه نیستی در قبل تفکّر نما که راوی وجود قائم یکی از اناث بوده چند نفر از اهل عمائم با او اتّفاق نموده جعفر را تکذیب نمودند و ناحیۀ مقدّسه و جابلقا و جابلصا ترتیب دادند و ناس بیچاره را از نفحات وحی ربّانی در ایّام الهی محروم نمودند طوبی از برای نفوسی که از جمیع جهات منقطع و بافق اعلی وحده توجّه نموده‌اند ایشانند مظاهر تقوی و مشارق امانت و صدق و وفا

یا حیدر قبل علی امر این مظلوم عظیم است چه که نه با امرا مداهنه نمود و نه با علما حقّ و امرش را ستر نفرمود در سجن اعظم ظاهراً باهراً اظهار داشت آنچه را که مخالف نفس و هوای اهل ارض است الّا من نبذ ما سوی اللّه و اخذ ما امر به من لدن علیم حکیم

ذکر جناب اشرف علیه بهائی و عنایتی را نمودی در آخر لوح او را ذکر مینمائیم جناب افنان الّذی یطوف حولی نامۀ ایشان را بحضور فرستاد آن نامه که در جواب احمد غافل نوشته بود مکرّر از قبل و بعد باصغا فائز طوبی له و نعیماً له قد نطق بالحقّ یشهد بذلک اهل مدائن العدل و الانصاف و اهل الجبروت و الملکوت نسأل اللّه ان یوفّقه فی کلّ الأحوال و به یفتح ابواب القلوب انّه هو المقتدر المهیمن القیّوم کبّر من قبلی علی وجهه و علی ابنه الّذی سمّی بالحسین فی کتاب اللّه ربّ العالمین یا ایّها الطّائر فی هوائی دوستان را فرداً فرداً از قبل مظلوم تکبیر برسان و بفضل و عنایت و رحمت حقّ بشارت ده انّه هو الفضّال الکریم و هو الغفور الرّحیم البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی الّذین سمعوا النّدآء و اقبلوا الی الأفق الأعلی بوجوه بیضآء و قلوب نورآء الا انّهم من المخلصین فی کتاب اللّه العزیز العظیم

یا حیدر قبل علی مرّة اخری صریر قلم اعلی را بشنو انّه یجذب القلوب و ینوّرها بنور معرفة اللّه ربّ العالمین کن مبشّراً باسمی و ناطقاً بین عبادی بذکری الحکیم اشهد انّک فزت بعرفان اللّه و تبلیغ امره و ظهر منک ما انجذبت به افئدة المقبلین قد حضر کتابک الّذی ارسلته الی اسم الجود و عرضه العبد الحاضر لدی الوجه اجبناک بما ینادی بین السّموات و الأرضین تاللّه قد اتی سلطان البیان و منزله و مرسله انّه هو احکم الحاکمین طوبی لعبد ما منعه المعرضون عن الاقبال الی الفرد الخبیر و طوبی لعبد نبذ العالم متمسّکاً بتوحید اللّه ربّ العرش العظیم انّا انزلنا لک ما لا یحصیه احد اشکر ربّک بهذا الفضل المبین و امّا ما ذکرت عباد اللّه فی الطّآء و الرّآء نسأل اللّه ان یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی و یجعلهم من الّذین ما منعتهم مفتریات العلمآء عن التّوجّه الی اللّه العزیز الحمید نبذوا ما عندهم و اخذوا ما امروا به فی کتاب اللّه المقتدر القدیر

یا اهل طار بشنوید ندای مظلوم را قسم بآفتاب حقیقت لوجه اللّه نطق مینماید وارد شد بر او آنچه که بر احدی وارد نه بلایای ارض را فی سبیل اللّه لأجل نجات عالم و تهذیب امم قبول نمود آنی خود را ستر ننمود و بأعلی النّدآء امر اللّه را من غیر ستر و حجاب بر کلّ عرضه داشت بعضی قبول نمودند و برخی نظر باوهامات حزب قبل از صراط لغزیدند از قبل مظلوم عباد را تکبیر برسان بگو

یا قوم اگر اهل بیانید جوهرش این کلمۀ علیاست که از لسان نقطۀ اولی روح ما سواه فداه جاری و نازل شده میفرماید و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان و اگر اهل فرقانید میفرماید ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و ذکّرهم بأیّام اللّه و اگر اهل بصرید منظر اکبر بمثابۀ آفتاب مشرق و لائح و سدره باثمار لاتحصی امام وجوه ظاهر و مرتفع و بحر بامواج برهان مشهود بشنوید ندای ناصح امین را و بمثابۀ حزب قبل خود را از معرفة اللّه و توحید حقیقی محروم منمائید سالها یا حقّ گفتند و چون از افق عالم ظاهر و مشرق بر اطفاء نورش کمر بستند و بر ضرّش قیام نمودند و بالأخره بنار بغضا و سیف جفا شهیدش کردند سبب و علّت علمای حزب قبل بوده و هستند چنانچه مشاهده نموده و مینمائید عمل نمودند آنچه را که هیچ ظالمی عمل ننمود از بر و تقوی گذشتند و بنفس و هوی مشغول نیّر عدل و انصاف از ظلم آن نفوس خلف حجاب غلیظ مبتلا از حقّ میطلبیم عالم را بتجلّیات انوار نیّر عدل منوّر فرماید

ذکر جناب غلامعلی علیه بهائی مذکور طوبی له و لابنه ذکّرهما بما نزل من قلمی و بشّرهما برحمتی و عنایتی نسأل اللّه ان یؤیّد الغلام علی خرق حجبات اوهام الأنام و یجعله من الّذین نصروا امر اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع چندی قبل نامۀ او که باسمی مهدی علیه بهائی نوشته بود در ساحت اقدس حاضر و بلحاظ عنایت فائز للّه الحمد عرف خضوع و خشوع و استقامت از هر کلمه‌ئی از کلماتش متضوّع انّا ذکرناه فی الواح شتّی و ایّدناه علی الحضور و قرّبناه الی مقام کان امل المخلصین و المقرّبین از حقّ میطلبیم او را تأیید فرماید بشأنی که در لیالی و ایّام بخدمت مشغول باشد نشهد انّه خلق لذلک

یا حیدر قبل علی انّا امضینا ما ذکرته فی الضّیافة انّه هو الفیّاض الکریم و نذکر الصّاد علیه بهائی و عنایتی الّذی فاز بما کان مسطوراً فی صحف اللّه للّه الحمد در سجن اعظم مذکورند و بعنایت فائز نسأل اللّه ان یرفعه باسمه و یجعله ذکراً بین عباده انّه هو المقتدر القدیر این ایّام نامه‌های ایشان هم رسید انشآءاللّه جواب ارسال میشود لیفرح و یکون من الشّاکرین اهل بیت در جمیع مقامات عالیه و جنّات مرتفعه مذکور بوده و هستند طوبی لهم و ویل للغافلین

یا حیدر قبل علی امانت باید باو راجع شود هذا ما حکم به المظلوم من قبل و فی هذا الحین اسمع و کن من العاملین ذکر ابناء خلیل و ابناء زردشت علیهم بهآء اللّه و عنایته را در ارض ک نمودید که بهدایت نفسین محمّد و حسین علیهما بهآء اللّه و رحمته فائز گشته‌اند و بشطر سجن اقبال کرده‌اند طوبی لهما و نعیماً لهما قد فازا ما امرا به فی الزّبر و الألواح بشّرهما ثمّ الّذین آمنوا بذکر المظلوم و اقباله الیهم لیفرحوا و یکونوا من الّذین طاروا بأجنحة الاشتیاق فی هوآء محبّة اللّه مالک یوم الدّین

یا حیدر قبل علی بعضی از آن نفوس للّه الحمد بنور عرفان منوّرند و بامر اللّه متمسّک و برخی صاحب دو وجهند انّ ربّک یعلم و یستر و هو السّتّار الغفور الرّحیم

انّا نذکر من سمّی بآقا بابا و نسأل اللّه ان یجعله من الّذین آثروا احبّآء اللّه علی انفسهم و عملوا ما امروا به فی الکتاب امراً من لدن علیم حکیم انشآءاللّه مؤیّد شود بر آنچه سبب اعلاء کلمة اللّه است اگر مالک بود جمیع عالم را و در راه دوست انفاق مینمود باین کلمات منزلات معادله نمیکرد له ان یشکر اللّه ربّه فی العشیّ و الاشراق و فی البکور و الأصیل

اولیای مازگان را از قبل مظلوم تکبیر برسان انّا ذکرناهم من قبل بذکر لا یفنی و لا ینفد کبّر علیهم من قبلی و بشّرهم بآیاتی و فضلی و رحمتی نسأل اللّه ان یمدّهم و یؤیّدهم علی الاستقامة الکبری انّه علی کلّ شیء قدیر

و نذکر من سمّی بملّا میرزا و الّذین آمنوا باللّه الفرد الخبیر طوبی لمن طهّر نفسه بمآء الانقطاع و زیّن رأسه باکلیل التّقوی و قام علی تبلیغ الأمر بالحکمة و البیان لعمری انّه من اهل البهآء فی قیّوم الأسمآء الّذی نزل فی هذا الذّکر العظیم و الأمر المحکم المتین نسأله تعالی ان یکتب له اجر من قام امام الوجه لینفق ایّامه فی ذکر ربّه و یکون من الفائزین

یا مشهدی حسن ذکرک من احبّنی و فاز بذکری و خدمتی و لقائی علیه بهائی و علی الّذین اعترفوا بما نطق به جمال القدم فی هذا المنظر المنیر یا مشهدی حسن اسمع ندآء المظلوم انّه ظهر باسمه القیّوم و نطق بین العباد بما امر به من لدی اللّه فاطر الأرضین و السّموات افرح بذکری ایّاک و قل

لک الحمد یا مقصود العالم بما ذکرتنی اذ کنت فی اخرب البلاد اسألک ان تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک و الاستقامه علی امرک الّذی به احترقت افئدة الأشرار

یا حیدر قبل علی اولیای هر ارض را از قبل مظلوم تکبیر و سلام برسان بعنایتش مسرور دار و بنور امرش منوّر انّه مع اولیائه اینما کانوا یشهد بذلک لسانی و قلمی و الّذین طافوا عرش اللّه الأعظم انّ ربّک هو الغفور الرّحیم و البهآء من لدنّا مرّة اخری علیک و علی من یسمع قولک فی امر اللّه العزیز الحمید

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الکبریآء

این ایّامیست که قلم و لسان جز بذکر شهدا ساکن نه و دوست نداشته و ندارد بذکری مشغول شود مگر بذکر نفوسیکه در انجمن عالم در سبیل اسم اعظم جان و روان و جسم و جسد و مال و منال و اهل جمیعرا بکمال تسلیم و رضا انفاق نمودند انّ السّمآء تبکی و الغمام ینوح و الجبال تصیح و القلوب تفور یا لیت کنت معهم و فزت بما فازوا قسم بآفتاب افق بیان که در امکان چنین مصیبتی ظاهر نگشته و بچنین فضل احدی فائز نشده سوّد اللّه وجوه الّذین کفروا و اعرضوا و قاموا و ذبحوا الّذین ناح فی مصیبتهم سیّد الأنبیآء فی الجنّة العلیا و النّقطة الأولی عند سدرة المنتهی صدهزار حسرت و افسوس که این فانی بچنین فیض اعظم فائز نشد قسم بجمال قدم که این حسرت در دل مانده از قلم اعلی در بارۀ آن نفوس مقدّسه کلماتی ثبت شده که نورش بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد ماند تاللّه قد احترقت اکباد اهل الفردوس بما نزّل فی هذه المصیبة الکبری من قلم اللّه مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرضین در هر حین صدهزار بار اینخادم دوست داشته که بکلمۀ یا لیتنی کنت معهم ناطق گردد تعالی من خلقهم و تعالی من عرّفهم و رفعهم و عزّزهم مشاهده کنید و تفکّر نمائید که نورین نیّرین و نفسین زکیّتین قبل از ورود به زوراء ذکری از ایشان در مدن و دیار نبوده و بعد از آنکه بطراز ایمان فائز شدند و بلقای رحمن مشرّف آمدند حقّ جلّ جلاله ایشان را بقدرت کاملۀ خود بردای عزّت و رفعت مفتخر نمود چنانچه شنیدید و دیدید محلّشانرا مأوای مخلصین قرار فرمود و خودشانرا ملاذ واردین و بعد چون از قبل از حقّ جلّ جلاله آمل شدند که بشهادة کبری در سبیل مالک اسماء فائز شوند لذا در آخر عمر فائز شدند بمقامیکه واللّه الّذی لا اله الّا هو کلّ مرسلین و مخلصین و مقرّبین طالب و آمل آنمقام بوده و هستند

ای برادر کلّ فضل در ید محبوب حقیقی است هر کس را بخواهد به ما هو المقصود فائز میفرماید لیس لأحد ان یعترض او یقول لم او بم انّه لهو المختار المقتدر القدیر و از قلم اعلی در این مصیبت کبری نازل شده آنچه که معادله نمینماید بحرفی از آن آنچه در زمین مشهود است و آنچه در آسمان ظاهر و مستور است گاهی این عبد تفکّر در مصیبات واردۀ بر آن نفوس مقدّسه مینماید میخواهد بصیحه و نوحه و ندبه مشغول شود و گاهی بفضلیکه شامل حال ایشان شده نظر میکند به یا لیتنی کنت معهم ناطق میگردد و بفرح لایحصی خود را مشاهده مینماید طوبی لهم ثمّ طوبی لهم حال تفکّر نمائید از برای هر نفسی در هر صورت موت مقرّر و ثبت است و البتّه جان در سبیل رحمن مابین ملأ امکان صعود نماید صدهزار بار افضل است از موتیکه بر فراش واقع شود چه فائده که اکثری از ناس از اینمقام بلند اعلی غافلند یسأل الخادم ربّه المقتدر العلیّ الأبهی بأن یقدّر لکلّ نفس ما یقرّبه الیه و یعرّفه اسرار حکمته فیما ظهر و یظهر انّه لهو الفرد الواحد المبیّن العلیم الحکیم

ایدوست مهربان دو مکتوب از شما رسید اوّل و ثانی هر دو از دار الأحباب یعنی ارض قاف ارسال شده بود مکتوب اوّل مزیّن بود بذکر الهی و خدمت امرش و سلامتی آنجناب و جناب امین علیه بهآء اللّه و هم‌چنین مکتوب ثانی الحمد للّه که آنجناب بخدمت امر فائز شده و بکمال صدق و صفا و امانت مابین خلق ظاهر گشته هر نفسی الیوم بصفات مرضیّه ظاهر شود او مبلّغ امر است چه که افعال پسندیده و اخلاق و صفات شایسته بنفسها مروّج امر محبوب عالمست چنانچه این معنی از قلم اعلی بعبارات شتّی در الواح نازلشده طوبی للعاملین و نعیماً للفائزین اینخادم فانی از قبل آنجناب و جناب امین علیک و علیه بهآء اللّه در کلّ حین شکر مینماید و فی‌الحقیقه مقام شکر و حمد است چه که هر نفسی مؤیّد نشده بآنچه شما مؤیّد شده‌اید انّ الخادم یحمد اللّه بذلک و یقول بلسانکم انّ الحمد لک یا مقصود العالمین و الشّکر لک یا محبوب العارفین و فی هذا المقام یقول لسان ظاهری و باطنی الحمد للّه ربّ العالمین و بعد از اطّلاع این عبد بآنچه در مکتوب آنجناب بود بمقام اقدس انور ابهی توجّه نمود تلقاء وجه جمیع آنچه ذکر نموده بودید معروض داشت فرمودند انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال در ظلّ رحمت الهی ساکن باشند و بخدمتش مشغول و فرمودند ایخادم از حقّ بخواه تا ایشانرا بر خدمت خود مستقیم فرماید و در جمیع اوان و احیان بطراز امانت مزیّن دارد و این خلعت اعزّ ابهی را از ایشان منع ننماید انّه لهو المقتدر القدیر انتهی

و اینکه در بارۀ نفسین مقبلین در ارض قاف و میم نوشته بودید بساحت اقدس عرض شد هذا ما انزله الرّحمن من ملکوت البیان یا اباالحسن انّا سمعنا ندائک و ما کتبت فی النّفسین طوبی لک و لهما من لدی اللّه الفرد الواحد المجزی الحکیم انّا سمعنا ندائهما و رأینا ما عملا فی سبیل اللّه ربّ العالمین و قبلنا ما اظهر منهما فی سبیله المستقیم

انّا نذکر محمّد قبل حسین الّذی فاز بعرفان اللّه فی یوم فیه اضطربت افئدة العارفین ان یا حسین ان افرح بما ذکرت لدی العرش و نزّل لک من ملکوت عنایة ربّک ما تقرّ به عیون النّاظرین قد قبل المقصود ما عملته فی سبیله انّه لهو المختار العزیز البدیع

و نذکر من سمّی بمحمّد قبل رضا و نبشّره بهذا الذّکر المبین الّذی به ماجت البحار و هاجت الأریاح و تضوّعت رائحة القمیص بین السّموات و الأرضین ان افرح بذکری و بشّر نفسک بهذا الکتاب الکریم انّا قبلنا ما ظهر منک فی ایّام اللّه انّه یجزیکما احسن الجزآء انّه لهو المقتدر القدیر انتهی

و اینکه نوشته بودید که بآن نفوس ذکر شده بود که حقوق اللّه را بهر نفسی نمیتوان داد اینکلمه حقّ بوده باید حقوق اللّه نزد نفوس امینه جمع شود و بعد بید امنای الهی بساحت اقدس ارسال گردد و آنچه بحضرت آقا جمال علیه بهآء اللّه و شما رسیده لدی الحقّ مقبولست و هم‌چنین بامّ حرم علیها بهآء اللّه از حقّ میطلبیم جمیع احباب را بطراز دیانت و امانت فائز فرماید در این سنه نظر ببعضی امورات وارده در ارض سجن از سماء مشیّت الهی در ذکر انقطاع و امانت و امثال آن آیاتی نازل که اگر بر جبال عرض شود تخضع لأمر اللّه عجبست که بعضی قدر و مقام امانت را ندانسته‌اند و مراعات شأن خود ننموده‌اند خود که شأنی ندارند ولکن شأن اللّه را بین عباد تغییر دادند انشآءاللّه امیدواریم از بعد بآنچه از ایشان فوت شده قیام نمایند و تدارک اعمال کنند باید در جمیع احوال بافق عنایت غنیّ متعال ناظر باشند و بخدمت امر مشغول

و آنچه در فقرۀ ارض ه و م در بارۀ جناب آقا محمّد باقر علیه بهآء اللّه نوشته بودید بساحت اقدس عرض شد و بطراز قبول فائز ایشان فی‌الحقیقه بخدمت امر قیام نموده‌اند اسأله تعالی بأن یؤیّده فیکلّ الأحوال و یرفعه بالحقّ انّه لهو المقتدر القدیر

و هم‌چنین در بارۀ جناب آقا محمّد حسن علیه بهآء اللّه ذکر نموده بودند فرمودند طوبی له بما فاز بما انزله اللّه فی الکتاب الحمد للّه از نفوس مطمئنّۀ طیّبه در آن ارض نفحات محبّت محبوب عالمیان متضوّعست انشآءاللّه کل بافق اعلی فائز شوند و بذکر و ثنای حقّ ناطق قل

سبحانک یا اله الغیب و الشّهود و مالک الوجود اسألک بالموعود الّذی استوی علی عرش عظمتک و قام مقام نفسک بأن تؤیّد العباد علی الاقبال الی بحر علمک الّذی ماج باسمک و سلطانک و طهّر یا الهی قلوبهم من الظّنون و الأوهام فیهذا الیوم الّذی فیه اشرقت شمس الیقین من افق الاقتدار ایربّ نحن فقرآء ببابک و عجزآء عند ظهورات قدرتک اسألک یا مالک الامکان باسمک الرّحمن بأن تقرّب الغافلین الی افق ظهورک و توصّلهم ولو بالسّلاسل و الأغلال الی شطر مواهبک ایربّ هم غفلوا عن ایّامک بما اتّبعوا مطالع الظّنون الّذین کفروا بآیاتک وعزّتک لو تکشف الغطآء عن وجههم یسرعون الی مقرّک و یصیحون فی العرآء فی فراقک ثمّ انزل یا الهی علی احبّتک ما یطمئنّ به قلوبهم و یقرّ به عیونهم و ینشرح به صدورهم انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القادر المهیمن العلیم الحکیم انتهی

نسأل اللّه بأن یوفّقک و جناب الأمین علی ما یرتفع به امر اللّه و ذکره انّه لهو المقتدر القدیر البتّه اخبار خود و جناب امین علیه بهآء اللّه بفرستید جمیع احبّای آن ارض یعنی نفوسیکه از ما سوی اللّه منقطعند و فی اللّه ناطق و باللّه متمسّک و الی اللّه راجع و فی سبیل اللّه سالک از جانب اینفانی تکبیر برسانید و بگوئید هذا یوم الخدمة و الذّکر و الثّنآء طوبی لأهل البهآء و الرّوح و البهآء علیک و علیهم و علی من فاز بالمقام الأعلی

خ‌ادم

فی ۵ رمضان سنة ۱۲۹۶

* * *

این جزو در مصیبت حروفات عالین نوشته شده ولکن این ایّام بنفسی تخصیص یافت بعد جمعی طالب شرح و تفسیر شدند که بلسان فارسی نوشته شود لهذا مرقوم گشت و از جواهر کلمات ظاهر و هویدا گشت ولکن چون ترجمۀ کلمه بکلمه مطابق فطرت اصلیّه ملاحتی نداشت آنچه بقلم جاری شد مسطور آمد اگرچه صاحبان بصیرت در حرفی از آن کلّ حقائق معانی را از دقائق روحانی و معانی ربّانی استنباط مینمایند ولکن چون بعضی را که در عالم طبیعت بشری مأوی است دیدۀ اعتراض باز است لهذا باظهار این بیان تبیان رفت بر سر و صدر اوراق مرقوم شود

هو هو

سبحانک اللّهمّ یا الهی کیف یتحرّک القلم و یجری المداد بعدما انقطعت نسائم الوداد و اشرقت شمس القضآء من افق الامضآء و خرج سیف البلآء من غمد البدآء و ارتفعت سمآء الأحزان و نزل من سحاب القضآء رماح الافتتان و سهام الانتقام بحیث افلت انجم السّرور فی قلوب احبّائک و انعدمت مقادیر البهجة فی افئدة اصفیائک و تتابعت الرّزایا حتّی وصلت الی مقام لن یقدر احد ان یحملها و لن تطیق نفس ان تقربها بحیث اغلقت ابواب الرّجآء و انقطعت نسائم الوفآء و هاجت روائح الفنآء وعزّتک یبکی القلم و یضجّ المداد و انصعق اللّوح و ارتعشت الأبدان و انهدمت الأرکان فآه آه عمّا قضی و امضی و ذلک من عنایتک الأولی

پاک و مقدّسی تو ای پروردگار من چگونه حرکت نماید قلم و جاری شود مداد بعد آنکه منقطع شد نسیمهای مرحمت و غروب نمود لطیفه‌های مکرمت و طلوع نمود آفتاب ذلّت و خواری و بیرون آمد شمشیر بلا از نیام و سماء حزن مرتفع شد و از غمام قدرت تیرها و نیزه‌های فتنه و انتقام ببارید بقسمی که علامتها و انجم سرور از قلوب غروب نمود و مقدارهای بهجت از افئدۀ روزگار زائل شد و ابواب رجا بسته گشت و عنایت نسیم صبا از حدیقۀ وفا مقطوع گردید و بادهای تند فنا بر شجرۀ بقا بوزید قلم بناله مشغولست و مداد بصیحه و ندبه معروف و لوح از این خروش مدهوش و جوهر هوش از چشیدن این درد و الم در جوش و عندلیب غیب در این سروش که وای وای از آنچه ظاهر و هویدا گشت و این نیست مگر از مرحمتهای مکنونۀ تو ای پروردگار من

و انت الّذی اوقدت سرج المحبّة فی مشکوة العنایة و ربّیتها بدهن العلم و الحکمة حتّی اضآءت و استضآءت و بنورها اشرقت انوار احدیّتک فی مشکوة عزّ سلطنتک و استحکمت ارکان بیت ازلیّتک فی ریاض قدس هویّتک و حفظتها بزجاجة فضلک و بلّور رحمتک لئلّا تهبّ علیها الأریاح المکدّرة و بعد ذلک اقمصتها بقمیص جودک و رأفتک و اظهرتها من ملکوت صفاتک علی هیکل اسمائک فلمّا تمّ خلقها و طاب خُلقها هبّت علیها اریاح الفنآء و انقطعت عنها نسمات البقآء حتّی اخذت حیوتها و انکسرت مشکوتها و فنت انوارها فآه آه عمّا قضی و امضی و ذلک من قضایاک الأخری

و توئی ای پروردگار من که روشن فرمودی شمع مرحمت و چراغهای هدایت خود را در محلهای عنایت و مکرمت و تربیت فرمودی بروغنهای علم و حکمت خود تا اینکه بضیاء او روشن شد چراغهای هدایت در غرفه‌های عزّت تو و باو ظاهر شد نورهای احدیّت تو از مصباحهای بزرگی و حکومت تو و حفظ فرمودی او را از بادهای تند خاموش‌کننده تا آنکه محفوظ بماند در سایه‌های رحمت تو و بعد پوشانیدی او را از خلعتهای باقی خود و ظاهر فرمودی او را از ملکوت صفات در هیکل اسمی از اسماء خود و چون تمام شد خلق او و نیکو گشت خُلق او وزید بر او بادهای مخالف فنا و بسته شد بروی او درهای بقا بحدّی که خاموش شد روشنی او و شکست فانوس او و خالی شد محلّ او و فانی شد نور او پس وای وای از آنچه قضا شد و هویدا گشت و اینست از امر مبرم تو ای پروردگار من

کیف اذکر یا الهی بدائع صنعک و اسرار حکمتک بحیث خلقت من جواهر النّعمآء المآء الدّرّیّ و اجریته من اصلاب الآبآء و نقلته من صلب الی صلب حتّی انتهی فی ظهر احد من عبادک ثمّ نزّلت هذا المآء اللّطیف الصّافی فی صدف امة من امائک و ربّیته فیه بأیادی سرّک و لطائف رأفتک و دبّرته بتدابیر حکمتک حتّی صوّرته فی بطن الأمّ علی هیکل التّکریم و احسن التّقویم ثمّ بعد ذلک اخرجته و ارضعته و انعمته و غذیته و سقیته و اکرمته و اعلیته و قوّمته و کبّرته حتّی اوصلته الی الغایة الّتی لا غایة لها فی خلقک و العلوّ الّذی لا منتهی له فی بریّتک بحیث عرّجته الی سمآء امرک و هوآء عزّ قدسک و اوصلته الی معارج الأسفار بین یدیک و قطعته عن کلّ الجهات و رجّعته منک الیک حتّی ورد علیک و نزل بک ولکن یا الهی حین وروده علیک عرّیت جسده لأنّک ما احببت غیره و اخذت ثیابه لأنّک ما اردت دونه و اسکنته فی بیت لم یکن فیه من رفیق و لا من شفیق و لا من مصاحب و لا من انیس و لا من سراج و لا من فراش و بقی فیه مسکیناً فقیراً فریداً مستجیراً فآه آه بذلک انقطعت نسائم الشّرف عن طرف البقآء و کلّت ورقآء الأمر عن نغمات الوفآء و شقّ الوجود عن هیکله الثّیاب الصّفرآء و القت الحور علی وجهها الرّماد و بکت عیون العظمة فی سرائر الامکان بالمدامع الحمرآء فآه آه قضی ما امضی و ذلک من مصائبک الکبری

چگونه ذکر نمایم ای محبوب من و مقصود من حکمتهای بالغۀ ترا در ظهورات صنع تازۀ تو و اسرارهای سلطنت و تدبیر تو که مستور شده از مشاهدۀ عیون و منزّه گشته از ادراک عقول بقسمی که خلق فرمودی از جواهر نعمتهای خود آب لطیف نورانی و جاری نمودی او را در صلبهای روحانی و نقل نمودی از صلبی بسوی صلبی و از محلّی بسوی محلّی تا اینکه منتهی شد و مقرّر گردید در ظهر یکی از عباد تو و بعد نازل فرمودی از ظهر او در صدف یکی از اماء خود و تربیت نمودی او را بدستهای باطنی خود و لطیفه‌های بخشش و رحمت خود تا اینکه خلق فرمودی او را در بطن امّ بر هیکل کرامت و بزرگی و ببهترین صورت او را زینت دادی و از عیون صافیه شیر دادی او را و از قدرت کامله حفظ فرمودی او را تا آنکه بزرگ شد در جوار رحمت تو و ساکن شد در دیار حکومت تو و چشید از خمرهای مکرمت تو و نوشید از چشمه‌های لطف تو تا آنکه بحدیقۀ عرفان وارد شد و بمحلّ ایقان مستریح گشت و در ریاض قرب و مشاهده سائر بود و در بساط وصل و مکاشفه میخرامید تا آنکه بشرف لقا مشرّف شد و از خمر بقا مرزوق گشت و ثمرۀ قرب را از شجرۀ وصال اخذ نمود و آب زلال را از چشمۀ جمال بنوشید و زلال معارف الهیّه را از طلعت بیمثال حضرت لایزال ادراک نمود و طیّ نمود سفرهای ممالک عشق را و راههای مهالک صبر و طلب را تا آنکه وارد شد بر تو و راجع شد بسوی تو و بازگشت نمود نزد تو و ساکن شد در قطب لامکان مقابل جمال تو در این وقت بموج آمد بحر قضای تو و بهیجان آمد بادهای تند در هوای بلاهای تو پس عریان نمودی بدن او را و ذلیل فرمودی جسد او را و منزل دادی او را در خانه‌ئی که نه فرشی در او گسترده بود و نه چراغی در او آماده شده بود و نه رفیق و مونسی که مصاحبت نماید با او و نه دوست و انیسی که انس گیرد با او پس وای وای مسدود شد علامات سرور و لال شد عندلیب ظهور و شقّ نمود جوهر وجود ثیاب خود را و ریخت حوریّۀ فردوس بر سر خود خاک سیاه را و جاری شد از چشمه‌های قدرت انهار ذلّت پس وای وای از آنچه ظاهر شد و هویدا گشت و اینست از مصیبتهای بزرگ تو ای پروردگار من

سبحانک اللّهمّ یا الهی بعدما اصعدته الی میادین الهآء عرش البقآء و فنائه عن نفسه و بقائه بالنّور الأعلی فی رفارف البدآء و وصوله الیه و عرفانه نفسه و ابلاغه نوره و ادراکه جماله سقیته من بدائع العیون الصّافیة من جواهر علمک المکنونة و البسته من ردآء الهدی و اشربته من کؤوس التّقی حتّی سمع نغمة الورقآء فی مرکز العمآء و وقف علی المنظر الأکبر و قام لدی حرم الکبریآء و استمسک بالعروة الصّفرآء فی البقعة الحمرآء و استغنی بکینونته و استبقی بذاتیّته و شاهد بعینه ما شاهد و عرف بقلبه ما عرف و عرج بتمامه الی المقام الّذی لن یسبقه احد فی حبّه ایّاک و رضائه فی قضائک و تسلیمه فی بلائک و کان فی ذلک الشّأن الأعلی و المقام الأعزّ الأوفی حتّی نفخت علیه من نفحات قضائک و اریاح بلائک و اخذت منه کلّ ما اعطیته بجودک بحیث منعت رجلاه عن المشی و یداه عن الأخذ و بصره عن مشاهدة جمالک و سمعه عن استماع نغماتک و قلبه عن عرفان مواقع توحیدک و فؤاده عن الایقان بمظاهر تفریدک و ما اکتفیت بذلک حتّی نزعت عنه خلع عنایتک و نزّلته من قصور العزّة الی تراب الذّلّة و من مخزن الغنی الی مکمن الفقر و سکن فی بطن الأرض وحیداً غریباً عریاناً محروماً مهجوراً فآه آه عمّا قضی و امضی و ذلک من رزیّتک الکبری

عجب در اینست که بعد از دخول در حدیقۀ بقا و استسقاء کؤوس بقا و طیران در سماء بقا و وصول بمکامن بقا و ورود در مقامی که جز بقا چیزی مشهود نه و جز صرف قدم امری موجود نه عساکر فنا از جمیع جهات احاطه نمود تا آنکه اخذ نمود او را فتفکّروا فیه یا اهل البیان خمسین الف سنة ان انتم فی علم اللّه لراسخون لا فوربّی لا تعرفون ان انتم فی ازل الآزال تتفکّرون

پاک و منزّهی تو ای مقصود من بعد از آنکه بلند فرمودی او را بمقامهای عزّ فردوس و وارد نمودی او را در گلزارهای بقای قدس که درهای فنا بروی او باز نگشته تا آنکه فانی شد از نفس خود و باقی ماند ببقای تو و داخل گشت در حدیقۀ وصال و نوشید از چشمۀ جمال و ادراک نمود جواهر علوم و سواذج حکمت را از چشمه‌های مکنونه و پوشید از جامه‌های هدی و چشید از کأسهای تقی و شنید نواهای ورقاء الهی را از چنگ و بربطهای صمدانی و از همه برید و بحضرت تو پیوست و سر تسلیم در صحراهای قرب تو گذاشت تا آنکه در بیابانهای طلب جان درباخت و بعد گرفتی از او آنچه عطا فرموده بودی تا آنکه پای او از مشی بازماند و دستهای او از حرکت افتاد و چشمهای او از مشاهدۀ جمال محجوب شد و گوشهای او از شنیدن بیان تو ممنوع گشت و اخذ نمودی از او خلعتهای مرحمت خود را تا آنکه افتاد برهنه و عریان بر روی خاک و از قصرهای بلند عزّت بر بیت ذلّت مسکن گرفت و از مراتب بلند غنی بر ارض فقر مقرّ گزید و باقی ماند در میان زمین تنها و غریب و وحید و فقیر پس وای وای از آنچه ظاهر شد و هویدا گشت و اینست از بلاهای بزرگ تو ای پروردگار من

و انت الّذی اغرست شجرة طیّبة فی ارض مبارکة لطیفة و اشربتها مآء الکافور من عیون الظّهور و ربّیتها باقتدار سلطنتک و حفظتها بأیدی قدرتک حتّی ارتفعت و علت و جعلت اصلها ثابتاً فی ارض مشیّتک باسم من اسمائک و فرعها فی سمآء ارادتک و استقرّت و ارتفعت و صارت ذات افنان متعالیة و ذات اغصان مرتفعة و ذات دوحة قویّة و ذات قضبان منیعة عظیمة و سکنت علی افنانها ارواح عزّ هویّتک و رقدت علی اغصانها حمامات قدس ازلیّتک و قفصات النّور علیها معلّقات و فیها من طیور العزّ مغنّیات و حمامات القدس مغرّدات کلّهنّ یذکرن اللّه ربّهنّ باللّسان البدیع فی الألحان و بالکلمة المنیعة علی الأغصان و من نغماتهنّ تولّهت افئدة المخلصین و استقرّت انفس المقرّبین فلمّا بلغت الی اعلی مقامها اخذتها صواعق قهرک و قواصف بلیّتک حتّی کسرت اغصانها و اصفرّت اوراقها و سقطت اثمارها و انکسرت اقفاصها و طارت طیورها حتّی وقعت بأسرها و اصلها و فرعها کأنّها ما غرست و ما خلقت و ما ظهرت و ما علت و ما رفعت فآه آه قضی و امضی و ذلک من اقتدار سلطنتک العظمی

و تو ای پروردگار من غرس فرمودی شجرۀ لطیف نیکو را در زمین مبارک مرغوب و بدستهای مهربانی و عنایت تربیت فرمودی او را و در جوار قدرت و غلبه حفظ فرمودی او را تا اینکه بلند شد شاخه‌های او و بثمر آمد غصنهای او و اصل او ثابت شد در ارض معرفت و فرع او بلند شد تا سماء علم و حکمت تو و ساکن شد بر اوراق او ارواح قدس عنایت تو و مستریح شد بر غصنهای او انوار مجد مکرمت تو و بر شاخه‌های او ساکن شد طیرهای جذب و شوق و عندلیبهای عشق و ذوق که جمیع نفوس مقدّسین و ارواح مقرّبین از تغنّیات حجازی و نغمات عراقی و نواهای قدس الهی مدهوش گشتند و از حدود وجود رستند و چون تمام شد مدّت او احاطه نمود او را صاعقه‌های قهر تو بقسمی که شکست اغصان او و زرد شد اوراق او و از هم پاشید ثمرهای او و منهدم شد قفصهای او و پرید طیرهای او و افتاد بر وجه ارض گویا که خلق نشده بود و ظاهر نگشته بود و بثمر نیامده بود پس وای وای از آنچه قضا شد و هویدا گشت و اینست از ظهورات سلطنت تو ای پروردگار من

و انت الّذی نزّلت حکم القدرة من جبروت العزّة و اشرق باذنک حکم القضآء بالامضآء فی ملکوت البدآء لاستوآء بقعة العظمة علی اوتاد من الحدیدة المحکمة المتقنة و سوّیتها من تراب العنایة من جنّة ازلیّتک و بنیتها علی اربعة ارکان من هیاکل عزّ احدیّتک و زیّنتها بشموس صمدیّتک و طرّزتها من صافی ذهب مرحمتک و جعلت ابوابها مزیّنة من الیاقوتة الحمرآء فی اسمک العلیّ الأعلی و جدارها مرصّعاً من لآلئ صفاتک العلیا فی ذکرک الأکبر الأبهی و جعلت سقفها و عرشها من الألماس الرّطب الأصفی فی الذّکر الأتمّ الأقدم الأوفی سبحان اللّه خالقها و موجدها و مظهرها و مقدّرها و بعد بلوغها الی غایتها و ظهورها علی احسن خلقها کانت باقیة الی ان تمّ میقاتها اذاً ارتفعت سمآء بلائک فی لاهوت سطوتک و نطقت علیها ملائکة قهرک بکلمة بطشک تحرّک اساس البیت حتّی وقعت ارکانها و سقطت عروشها و انهدمت ابوابها و انعدم جدارها و محت علامتها کأنّها ما بنیت علی ارضک و ما رفعت فی دیارک و ما ظهرت فی بلادک بحیث تفرّق ترابها و نسی ذکرها و محت آثارها فآه آه قضی ما امضی و ذلک من بدائع تقدیرک الأعلی و لک الحمد علی حسن قضائک الأحلی

و تو ای مالک من و رجای من از ملکوت عزّت نازل فرمودی حکم محکم قضا را و از سرادقات قدرت امر مبرم قدر را بر ساختن بیتی تا در او ساکن شود نفوس مضطربه و در او مستریح شود عقول مجرّده و بنا فرمودی او را از خاکهای پاک و پاکیزه که از ذرّه‌ئی از آن تراب خلق شد حقائق عالین و افئدۀ مقدّسین و بر ارکان ربوبیّه مستقرّ فرمودی رکنهای او را و بآفتابهای مشرقه از افق جمال زینت بخشیدی او را و مطرّز فرمودی او را بذهب صافیه و ابواب او را مزیّن فرمودی بیاقوت بدیعه که از جوهر هویّه خلق شده بود و مرصّع فرمودی دیوارهای او را بلآلی منیعه که از لطیفۀ بحر احدیّه ظاهر گشته بود و چون تمام شد بنای او و ظاهر شد آیات او و هویدا شد علامات او امر فرمودی که جمیع آنچه در آسمانهای قدرت تو سائر بودند و در هواهای عزّت تو حرکت مینمودند طائف شوند حول او را و زائر شوند تراب او را و مقبل شوند ابواب او را مردود شد هر که مکث نمود و مقبول شد هر که اقبال نمود پس چون تمام شد وقت او و منقضی شد امر او ابرهای بلا از مشرق سطوت و غضب برخاست و ملائکۀ قهر بحرفی ناطق شد که لرزه بر ارکان بیت افتاد بقسمی که منهدم شد ارکان او و برو افتاد سقفهای او و منعدم شد علامتهای او گویا هرگز بنا نشده بود و بلند نگشته بود بحدّی که فراموش شد اسم او و متفرّق شد تراب او و معدوم شد رسم او پس وای وای از آنچه ظاهر شد و هویدا گشت اینست از بدائع تقدیرهای بلند تو ای آقای من و حمد میکنم ترا بر نیکوئی قضای شیرین تو ای پروردگار من

وعزّتک یا الهی لا اشکو الیک فیما ورد من عندک و نزّل من جنابک بل استغفرک فی کلّ ما ذکرت و حکیت و نطقت من اجتراحاتی الّتی لن تحکی الّا عن غفلتی من ذکرک و اعراضی عن ریاض قربک لأنّی عرفت مواقع حکمتک و اطّلعت علی تدابیر عزّ ربوبیّتک و ایقنت بأنّک بسلطان فضلک لن تعامل بعبادک الّا ما ینبغی لعزّ جلالک و یلیق لبدائع افضالک و ما قضی حکم الرّجوع من افق قدرتک و جبروت ارادتک الّا بما یوصل العباد الی غایة فضلک و منتهی مراتب جودک و فیضک و اعلم بأنّ الّذی عرج الیک و نزل علیک ارتقی الی سموات عزّ ازلیّتک و سکن فی جوار قدس ربوبیّتک و استقرّ علی کرسیّ الافتخار عند اشراق انوار جمالک و رقد فی مهد البقآء لدی ظهور عزّ الوهیّتک کأنّی اشاهد فی هذا الحین بأنّه یطیر بجناحی العزّة فی هوآء قدس مرحمتک و یسیر فی مدائن روح احدیّتک و یشرب عن کأوب وصلک و لقائک و یغتذی بنعمآء قربک و وصالک فیا روحا لذلک الشّرف الأبهی و العنایة الکبری و انّک لمّا اخفیت عن بریّتک ما کشفته لعبدک لذا صعب علی العباد حکم الفراق و مستصعب علی الأرقّآء ظهور الفصل من افق الطّلاق و عزیز علی الأحبّآء ظهور الفنآء فی هیاکل البقآء و بذلک نزل علی احبّائک ما نزل بحیث لن یحصیه احد و لن تحیطه نفس و لن تطیقه افئدة و لن تحمله عقول و منها هذه الرّزیّة النّازلة و هذه المصیبة الواردة الّتی بها احترقت الأکباد و اشتعل العباد و اضطربت البلاد و ما بقت من عین الّا و قد بکت و ما من رأس الّا و قد تعرّی و ما من نفس الّا و قد تبلبلت و ما من فؤاد الّا و قد تکدّر و ما من نور الّا و قد اظلم و ما من روح الّا و قد انقطع و ما من سرور الّا و قد تبدّل فآه آه عمّا قضی و امضی و ذلک من قضائک المثبت فی الشّجرة الحمرآء

قسم بعزّت و بزرگواری تو ای مولای من و مقتدای من و حبیب من که شکایت نمیکنم بسوی تو از آنچه وارد شد از حضرت تو و ظاهر شد از جانب تو بلکه سرهای عاشقان تو طالب کمندهای محکم است و گردنهای طالبان روی تو منتظر شمشیرهای برنده و سینه‌های منیره از جذب و شوق مترصّد تیرهای زهرآلوده زهرهای کشنده نزد عاشقان از خمرهای حیوان نیکوتر و زخمهای هلاک‌کننده از شربتهای لطیف پاکیزه‌تر پس معدوم شود نفسی که در راه عشق تو جان نبازد و مفقود شود وجودی که در طلب وصل تو سر نیندازد و بمیرد قلبی که بذکر تو زنده نگردد و دور شود هیکلی که بجان طالب قرب نشود و مشقّتهای بادیۀ عشق را نچشد ولکن ای سیّد من بازگشت و توبه مینمایم بآنچه مشغول شدم در ساحت قدس تو باین کلماتی که ظاهر نشده مگر از غفلت این عبد از مقامات قرب و وصل زیرا که هر که بتو رسید از غیر تو بازماند و هر که از تو گذشت بغیر تو مشغول شد پس وای بر کسی که از تو برید و بغیر تو پیوست و در وادی حیرت نفس سرگردان بماند و بمرد و از مدینۀ حیات باقیه و زندگانی دائمه محروم ماند و بعزّت و جلال تو ای پروردگار من که مشاهده میکنم دوستان و محرمان کعبۀ وصال ترا و سرمستان خمر جمال ترا که مشعوفند ببدائع قضای تو و مسرورند ببلاهای نازله از نزد تو اگرچه قهر صرف باشد و یا غضب بحت زیرا که این قهر مالک لطفهاست و این غضب سلطان مهرها و این سم محیی جانها جبروت عزّت طائف این ذلّت است و ملکوت غنی طالب این فقر و تو ای مولای من راجع فرمودی این طیر را از جسد ظلمانی بلاهوت معانی و از غذاهای روحانی مرزوق گشته و بنعمتهای صمدانی محظوظ شده و بتو راجع گردیده و بر تو وارد آمده و ارتقا برفارف قدس تو جسته و در جوار رحمت تو مستریح گشته و بر کرسیّ افتخار مقرّ گزیده و در هواهای عزّ روح طیران مینماید و از باده‌های وصال احدیّه مینوشد و از شرابهای لقای صمدیّه میآشامد و چون بحکمتهای بالغه مستور فرمودی این مراتب را در پرده‌های قدرت خود لهذا صعب گشته بر عباد حکم فراق و سخت است بر ایشان امر طلاق و بجزع میآید نفوس از ملاحظۀ آن و بفزع میآید عقول از مشاهدۀ آن و از جملۀ آن بلایای مقدّره و مصیبتهای جلیّۀ مستوره این مصیبت بدیعه و این بلیّۀ جدیده است که باو محترق شد اکباد و مشتعل شد حقائق عباد و مضطرب گشت اهل بلاد پس نماند چشمی مگر آنکه خون گریست و باقی نماند قلبی مگر آنکه کأس الم بچشید و رؤس عالین برهنه و عریان شد و نفوس راضین از غم نالان گشت فؤادها مکدّر شد و نورها تاریک و مظلم گشت و منقطع شد روح از اماکن خود و تبدیل گشت سرور از محافل خود پس وای وای از آنچه ظاهر شد و هویدا گشت و اینست از قضاهای ثابت تو در شجرۀ ظهور تو ای پروردگار من

و انّک انت یا الهی و محبوبی و رجائی تعلم بأنّ الرّزایا قد اشرقت من افق القضآء و احاطت الامکان و ما فیه و غلبت الأکوان و ما لها و بها ولکن اختصصتها فی هذه الأزمان للطّلعتین و سمّیت اولاهما باسم الّتی اختصصتها و جعلتها امّ الخلائق اجمعین و الأخری باسم الّتی اصطفیتها علی نسآء العالمین و نزّلت علیهما حین اذ لم تکن لهما من امّ لتشقّ ثیابها او تلقی الرّماد علی رأسها او توافق معهما او تبکی بما ورد علیهما او تعرّی رأسها بما نزل بهما و لا لهما مؤنسات لیأنسن بهما و یمنعنهما عن بکائهما و لا مصاحبات لیجفّفن الدّموع عن خدّیهما و لا بتولات لیسترن شعراتهما و لا مشفقات لیسکنّ اضطرابهما او یبکین فی مصائبهما او یخضبن ایدیهما او یمشطن شعراتهما بعد عزائهما اذاً یا الهی لمّا قضیت بأمرک ما قضیت و امضیت بحکمک ما امضیت فأکرمهما ثمّ البسهما من ثیاب الحریر و الحلل المنیرة علی کلمة التّکبیر لتقرّ عیناهما ببدائع رحمتک و یتبدّل حزنهما بجواهر سرورک و انوار النّور فی مشرق طورک ثمّ اسمعهما نغمات هویّتک من سدرة عزّ ازلیّتک و دوحة قدس احدیّتک و التّرنّمات الّتی تنصعق العقول عن استماعها و تهتزّ النّفوس لدی ظهورها و تنجذب الأرواح عند بروزها ثمّ ارزقهما من اثمار شجرة ربّانیّتک و اذقهما خمر الحیوان من عیون صمدانیّتک ثمّ انزلهما فی شریعة قربک و مدینة وصلک و اسکنهما فی جوار مرحمتک فی ظلّ حدیقة لقائک و وصالک ثمّ افرغ علیهما صبراً من عندک ثمّ اجعلهما و اللّواتی کنّ معهما متّکلات علیک و منقطعات عن دونک و مشغولات بذکرک و مؤانسات باسمک و مشتاقات لجمالک و مسرعات الی وصلک و لقائک و مرزوقات من کأس عطائک و طائفات حول ذاتک و راقدات فی مهد قربک و طائرات فی سمآء حبّک و ماشیات فی اراضی رضائک و راکضات الی مکمن انوارک و طالبات حسن قضائک و راضیات عند نزول بلائک و صابرات فیک و راضیات عنک لتکون ابصارهنّ منتظرة لبدائع رحمتک و قلوبهنّ مترصّدة لظهور مکرمتک لأنّهنّ ما اخذن لأنفسهنّ ربّاً سواک و لا محبوباً دونک و لا مقصوداً غیرک و اسألک بالّذی اظهرته من قبل و تظهره من بعد بأن لا تحرمهنّ و عبادک عن حرم کبریائک و لا تردّهم عن ابواب المدینة الّتی نزل فی فنائها کلّ من فی السّموات و الأرض و قاموا لدی بابها و ما دخلوا فیها الّا الّذین اختصصتهم بجودک و جعلتهم مرایا نفسک و مظاهر ذاتک و مطالع عزّک و مشارق قدسک و مغارب روحک و مخازن وحیک و مکامن نورک و بحار علمک و امواج حکمتک و کذلک کنت مقتدراً علی ما تشآء و حاکماً علی ما ترید و انّک انت المقتدر القیّوم ثمّ اصعد یا الهی هذا الضّیف الّذی ورد علیک فوق ما اصعدته بجودک حتّی یرد فی قباب العظمة خلف سرادقات الأحدیّة فی جوار اسمک الأبهی و ذاتک العلیا عند الشّجرة القصوی و جنّة المأوی و روحک الأسنی لتأخذه روائح القدس من النّقطة الأولی و المرکز الأعلی و الجوهر الأحلی لیدور حول جماله و یطوف حرم کبریائه و یزور نور صفاته فی کعبة اسمائه ثمّ البسه من خلع السّرور لیسترّ بذلک فی ملإ الظّهور و یسمع لحنات القرب عن شجرة الکافور لتنطق بذلک الحمامة البیضآء بلحن الجذب فی هذه الورقة الحمرآء و فی کلّ الأشجار بلحن الجبّار من هذه الشّعلة الموقدة عن هذه النّار بأنّه لا اله الّا هو الملک المقتدر العزیز الجبّار و بأنّه هو اللّه العزیز المهیمن القهّار و عند ذلک یختم القول بأن الحمد للّه المتفرّد القدّار و ستقضی یا الهی ما ترجی و هذا من عطائک الأتمّ الأقدم الأوفی

و بدرستی که تو ای محبوب من مشاهده میفرمائی که رزایا و بلایا از مشرق قضا ظاهر گشته و امطار قهر از جمیع جهات باریدن گرفت و اریاح حزن بوزیدن آمد بسی جانهای بیشمار که در راه دوست نثار شد و چه سرهای نامدار که بر دار مرتفع گشت و در آنی راحتی دست نداد و در شبی عیشی میسّر نشد کمند عشق تو سرهای عارفان را بسته و تیر حبّ تو جگرهای عاشقان را خسته چهارده سنه میگذرد که آسایش مقطوع گشته و ابواب راحت مسدود شده نه نعیمی از نعمت ملک برداشتند و نه نسیمی از رحمت روح ادراک نمودند گاهی در ذلّت حبس مبتلا و گاهی در بادیۀ هجر مختفی از هر وطنی مردود شدند و از هر دیاری مطرود گشتند و از هر راحتی محروم ماندند چه خیطهای محکم که گسسته شد و چه عروه‌های مستحکم که مقطوع گشت از هر نصیبی بی‌نصیب شدند و از هر قسمتی بی‌بهره ماندند نعمتهای ممالک بنقمتهای مهالک تبدیل شد و شمس مشارق الوهیّه بمغارب خفا مختفی گردید و سراج ربوبیّه در زجاج صدور مکتوم گشت و نار ازلیّه در شجرۀ سرّ مستور ماند و لؤلؤ صمدیّه در صدف غیب مخزون و مطلع الوهیّه در حجاب قدس مکنون دیگر قلم کجا تواند رقم زند و یا بیان قدم بردارد و تو ای سیّد من و آقای من مطّلعی که باین عبد چه وارد شده و چه نازل گشته در آنی بمقرّ امنی نیاسوده و زمانی بر مقعد عزّی مستقرّ نگشته جز خون دل آبی نیاشامیده و جز قطعۀ کبد بطعامی مرزوق نشد گاهی اسیر کفّار و بشهرها سائر و گاهی بغل و زنجیر معاشر خاصّه این ایّام که هدف سهام فرقتین شده و محلّ انتقام حزبین گشته دوستان را از ذلّتم عزّتی و از حزنم سروری حاصلست و دشمنان را از وجودم غلّی در دل است بسی غلها که در صدور پنهان گشته و چه بغضها که در قلوب کتمان شده از حبس ظاهر بیرون آمده و بسجن نفوس مشرکه مسجون گشته و تیرهای ظنونات از کلّ جهات میریزد و اسیاف حسد از جمیع اطراف بمثل باران ریزنده میبارد ولکن با همۀ این بلایا و محن و رزایای محکم متقن امید هست که از خدمت بازنماند و رجل از استقامت نلغزد و عیون بجای پا بخدمت بایستد در این وقت که دموع از خدّم جاری و دم حمرا از قلبم ساریست ندا میکنم ترا که قلب حزینم را از غیر خود غافل گردانی و بخود مشغول نمائی تا از همه مقطوع شود و بتو دربندد زیرا که بستۀ تو هرگز نگسلد و مقبول تو هرگز مردود نشود سلطان است اگرچه محکوم عباد شود و منصور است اگرچه نفسی او را یاری ننماید و محبوبست اگرچه مردود باشد در این وقت مشعل توحید برافروزد و مرآت تفرید از هیکل تجرید حکایت نماید و مزمار عراقی بلحن حجازی آیۀ کلّ شیء هالک الّا وجهه بنوازد زیرا که دستهای عارفین کوتاه و تو در مکمن بلند عزّت مستقرّ و قلوب عاشقین مضطرب و تو در کمال استقلال بر مخزن رفعت مستقیم خیال کجا راه یابد تا در آن سماء بافضا طیران نماید و فکر کجا بار یابد تا در عرصۀ فناء قدس قدم گذارد توهّمات عباد بمنزلۀ غبار است و غبار تیرۀ مکدّر کجا بذیل قدس مطهّر رسد و یا نظرۀ محدود بر روی منیر تو وارد آید لم‌یزل و لایزال غیر معروف بوده‌ئی اگرچه از هر ظهوری ظاهرتری و همیشه مستور خواهی بود اگرچه در کلّ شیء از نفس شیء مشهورتری اینست غیب تو در اجهار و ظهور تو در اسرار بلی ای محبوب من هر صدری قابل حبّ تو نیست و هر قلبی لایق ودّت نه حبّ تو ناری مشتعل و اجساد عباد حطبی یابس حطب را بمقاربت نار کجا قراری و استقراری ماند مگر آنکه عنایت قدیمت قدمی بردارد و علم برداً و سلاماً برافرازد تا قلم قدرت بر لوح منیر دل رقم حبّت نگارد و ذلک من فضلک القدیم تؤتیه من تشآء من عبادک قسم بعزّت تو ای پروردگار که جمیع این بلایا از هر شهدی شیرین‌تر است و از هر روحی نیکوتر زیرا که طالبان کعبۀ وصال تا از حدود جلال نگذرند بظهور جمال مسرور نگردند و تا از کأس فنا ننوشند بشریعۀ بقا وارد نگردند و تا قمیص فقر در سبیل رضای تو نپوشند بردای بلند غنی مفتخر نشوند و تا از درد عشق مریض نشوند بسرمنزل شفا پی‌نبرند و تا از وطن ترابی نگذرند بوطن قدس الهی عروج ننمایند تا در بیدای طلب سرمدی نمیرند بحیات باقی ازلی فائز نشوند و تا در ارض ذلّت مأوی نیابند بر سماء عزّت راه نجویند و تا سمّ فراق نچشند بشهد بقا مرزوق نگردند و تا بادیه‌های بعد و هجر را طیّ نکنند بمصرهای قرب و وصل مستریح نشوند

اگرچه ای پروردگار من بلایا جمیع احبّا را احاطه نموده ولکن در این ایّام تخصیص یافته بدو کنیز تو یکی باسم حوّا نامیده شده و دیگری باسم مریم و وارد شد این مصیبت کبری در حینی که نبود با کنیزان تو مادری تا شقّ نماید جامۀ خود را و بریزد بر سر خود خاک سیاه را و بگرید بر حزنی که نازل شد بر ایشان و نبود با ایشان مصاحباتی تا آنکه خشک نماید روهای ایشان را از آبهای چشم و بپوشاند موهای ایشان را از غبارهای تیره و نبود مشفقاتی تا اینکه تسلّی دهد حزن ایشان را و بسرور آورد قلوبشان را و نبود از مونسات که انس گیرد بایشان و بعد از مصیبت خضاب نماید دستهایشان را و شانه زند مرغولاتشان را و از شرابهای خون نوشیده بودند و از طعامهای غم مرزوق گشته و چون قضا فرمودی تو ای پروردگار من آنچه را که اراده نمودی و جاری فرمودی امر مبرم قدر را در آنچه خواستی پس ای محبوب من بپوشان بر ایشان از جامه‌های صبر و شکیبائی و ثیابهای رحمت و بردباری تا آنکه روشن شود چشمهای ایشان برحمتهای تازۀ تو و ساکن شود قلوبشان از لطفهای بی‌اندازۀ تو و وارد فرما ایشان را در رودخانه‌های قرب و شهرهای وصال و منزل ده بی‌منزلان را در جوار رحمت خود و در سایه‌های خوش مغفرت و آمرزش خود و آسایش ده این مضطربان را در محفلهای مقدّس خود و بچشان این تشنگان را از آبهای کوثر مکنون و از خمرهای حیوان مخزون و بوز بر ایشان از نسیمهای یَمَن حبّ خود و وارد فرما ایشان را در مصرهای بقای انس خود تا از غیر تو دور شوند و بتو نزدیک شوند و بذکر تو مشغول آیند و بیاد تو مشعوف گردند و شجرۀ حبّت را در زمینهای منیر دل بکارند و از آبهای عشق تو سیراب نمایند تا بلند شود قامت او و بثمر آید شاخه‌های او تا در حبّت ثابت شوند و مستقیم گردند و تا در ارض رضای تو مشی نمایند و در مهدهای قرب تو مقرّ گیرند و در بیابانهای وصل تو سیر نمایند و در آسمانهای لقای تو طیران نمایند و از شئونات تحدید بگذرند و بر محفلهای توحید مشرّف گردند و بنفحات تفرید در عالم تجرید سرافراز شوند تا چشم از همه دربندند و بتو بگشایند و از همه بگریزند و بتو وارد آیند پس ای مولای من عنایت فرما بایشان و باین مهمان جدیدی که بر تو وارد شد از آنچه ذکر شد و از آنچه ترک شد و از امری که از این دو جهت مقدّس و مبرّاست و زود است که عطا میفرمائی آنچه را که بآن خوانده شدی اینست از عنایت تمام تو که پیشی گرفته همۀ موجودات را ای پروردگار من

* * *

این عبد فقیر معروض میدارد که اگرچه تفصیل حرکت از ارض سرّ و بلایای وارده در آن ایّام از ذکر و بیان و خامه و بنان خارج است لم یحصیها الّا اللّه ربّی و ربّ کلّ شیئ ولکن حسب الامر مختصر عرض میشود که شبی از شبها پنج ساعت گذشته امر فرمودند که جناب اسم اللّه جمال با دو نفر همراه ایشان که قاصد حرم مقصود بودند در همانوقت از شب بروند مال بگیرند و از آن ارض خارج شوند این بنده متحیّر که سبب چیست حسب الامر مأمور شد و حضرات علی الصّباح خارج شدند بعد از چند ساعت از حین خروج ایشان آمدند و استفسار احوالشان نمودند که چه شدند و کجا رفتند جواب مختصری ذکر شد و رفتند یوم بعد بغتة ساعت هشت جمیع احبّا را از تاجر و غیره که در سوق مشغول بودند جمیع را گرفته بباب بردند و حبس نمودند و اطراف بیت را بغتة ضبّاط عسکریّه گرفتند و از باب شخصی آمد خدمت غصن اعظم معروض داشت که حسب الحکم باید بِگَلی‌بُولی تشریف ببرند دیگر چه عرض کنم که چه واقع شد بقسمیکه جمیع آنچه در بیت بود باسم هراج بتاراج رفت و بعد در سرایه باصحاب ذکر کردند که هر که بخواهد در محلّ خود برود و بکسب و تجارت خود مشغول شود دوازده نفر که در خدمت حضرت ابهی بادرنه وارد شده‌اند باید در خدمتشان بروند باقی خود مختارند نفسی قبول توقّف ننمود و جمیع از اشیا و اسباب و اوضاع خود گذشتند و مفارقت اختیار ننمودند مخصوص چند نفر تاجر بودند که سنۀ قبل وارد ارض سرّ شده بودند کلّ از اسباب خود گذشتند و ضرر کلّی بر آن نفوس وارد شد و مبلغی اسباب را بقیمت بسیار نازل فروختند و نفوسیکه خریدند در دادن وجه تعلّل نمودند و ایشان معطّل نشدند از مال گذشتند و بجنود اجلال ملحق شدند و یکنفر هم خود را فدا نمود که ولوله در شهر افتاد و اکثری از قناسل دول بحضور آمدند و بسیار سخنها بمیان آمد فرمودند که این سفر حتم است و باید برویم علی اللّه فی کلّ الامور توکّلی باری اگر بخواهم تفصیل بیانات حضرات را معروض دارم بطول خواهد انجامید ولکن بسیار بمحبّت آمدند و تفصیل امور را کلّاً و طرّاً بجمیع دول نوشتند و در روز حرکت غوغای غریبی بر پا شد با هفتاد و دو نفر از ارض سرّ بارض سجن توجّه فرمودند دیگر چه عرض کنم که در راه چه حالت خوشی دست داد واللّه جمیع بمثل آنکه بعیش میروند و دیگر چه عرض کنم از آیات بدیعه که در هر حین ظاهر و هویدا میگشت فیا لیت کنت معنا و بعد وارد گلی‌بولی شدیم عمر افندی مین‌باشی مخصوص با پنج نفر اون‌باشی وارد شدند معروض داشت باید بعکّا تشریف ببرید بعد در بابور لمسه متوجّه سمت عکّا شدیم قرب بمدینه فلک ایستاد و بقایق تشریف آوردند و چهار نفر را از حضور منع نمودند جناب سیّاح و جناب مشکین‌قلم و آقا محمّدباقر و آقا عبد الغفّار عمر افندی مذکور داشت که مأمورم این چهار نفر را بقبرص ببرم حضرات بناله آمدند بعد از چند دقیقه مفارقت جناب آقا عبد الغفّار خود را از عرشۀ کشتی ببحر انداخت فیا روحا من حبّه و انقطاعه و توکّله و استقامته و بعد بعکّا وارد شدیم در قشلۀ عسکریّه منزل دادند و شب ورود چیزی در حرم نبود پاشا شام فرستاد و آنهم باطفال داده شد و هوا در شدّت حرارت و گرمی و آب شور و غذاهای مخالف دیگر معلوم است که چه گذشته ولکن از فضل الهی در کمال روح و ریحان بوده و هستیم فسوف ینصر اللّه عباده بالحقّ و انّه موفی وعده و انّه بکلّ شیئ علیم چنانچه هر چه در الواح قبل در تفصیل انقلاب ارض سرّ مرقوم کلّ ظاهر شد آنچه هم از نصرت که مرقوم شده البتّه ظاهر خواهد شد و سه نفر در این ارض غربت و سجن فدا شدند دو برادر جناب باقر و اسمعیل علیهما رحمة اللّه و عنایته دست بگردن هم در یک شب فدا شدند از اوّل ابداع تا حال چنین امری واقع نشده که دو برادر باین قسم متّحداً متّفقاً از ارض تیره بمقرّ اطهر منیر طیران نمایند طوبی لهما و لاصلاب حملهما و لرحم خرجا منه تفصیل عنایاتی که در بارۀ ایشان ظاهر شد حال نمیتوانم عرض کنم چه که السّبیل مقطوع و القلم ممنوع و هم‌چنین جناب آقا ابوالقاسم از اهل سلطان‌آباد با همۀ این بلایا فی ‌الحقیقه در کمال راحت و روح و ریحان بودیم چه که بلقا فایز بودیم ولکن محزون از طرف احبّای عراق چه که از حضور دور بودند و ببلای دیجور مبتلا ولکن چونکه للّه و فی اللّه بوده بأسی نیست و حزنی نه

و امّا آنچه در بارۀ جناب آقا سیّد مهدی نوشته بودید در حین رجوع مشافهة بایشان امر شد که در کمال ستر باشند باین جهت معاشرت نکرده‌اند و دیگر در ثبوت بعضی از احباب نوشته بودید نحمد اللّه و نشکره بما جعل اولیآئه ثابتاً علی امره و راسخاً فی حبّه

و در بارۀ جناب زین دستور العمل خواسته بودید فرمودند الیوم تکلیف کلّ صبر بر قضایا و انتشار ذکر الهی است ما بین عباد بحکمت محضه و قضاهای متوالیه و بلاهای متواتره نفوسی را که فی ‌الحقیقه از کوثر حیوان آشامیده‌اند منع ننماید اگرچه زحمت ایشان فوق قوّه واقع شده ولکن چون مرجع امور بحق است آنچه وارد شده سهل است بهر محل از بلاد که مصلحت بدانند مکتوب بنویسند و بفرستند و چون اصل شجره از اریاح قضائیّه در نموّ است لذا اوراق هم در حرکت احزان کلّ و بلایای کلّ معلّق باصل شجره است فسوف ینزل ما یفرح به قلوب احبّآئه

جمیع را فرداً فرداً تکبیر و سلام برسانید مخصوص نفوسی که آثار استقامتشان منتشر شده و عند اللّه مذکور گشته اگر ممکن بود بکلّ توقیع ارسال میشد ولکن این ایّام مقتضی نیست چنانچه مشاهده میکنید و دیگر بهر مدینه که رسیدی احبّای الهی را تکبیر برسان و بگو که الیوم یوم ثبوت و نصرت است بهیچوجه محزون نباشید چه که آنچه وارد شد از قضاهای محتومه بوده و در الواح قبل ذکر شده فسوف یظهر حکمة ما ظهر و نحن فی شکر مبین

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و البیان

این مظلوم بین انیاب ذئاب بوده و هست در این حالت صریر قلم اعلی قطع نشده و ندای مقصود عالم توقّف ننموده در جمیع احیان اهل امکان را بافق رحمن دعوت نمودیم و چون اشراقات انوار آفتاب ظهور عالم را احاطه نمود حزبی با سیف و سنان قصد مقصود عالمیان نمودند میگویند آنچه را که هیچ مشرکی نگفت و هر یوم جاهلی کلمه‌ئی گفته و میگوید باری عبدۀ عجل بسیار در این اراضی هم شاید ظاهر شود چه که نعاق ناعقین را از قبل اخبار نمودیم و در هر بلدی ظاهر شده و میشود از حقّ میطلبیم اولیاء خود را از شرّ آن نفوس حفظ نماید و قلوب را بانوار الفت و اتّحاد منوّر دارد یا حزب اللّه بشنوید ندای مظلوم را در ناعقین قبل تفکّر نمائید چه مقدار از نفوس را بظنون و اوهام مبتلا نموده‌اند حقّ گفتند و شهیدش نمودند یا قائم گفتند و بر منابر سب و لعنش کردند اینست شأن عباد غافل عمل نمودند آنچه را که عالم عدل گریست و اقلیم انصاف نوحه نمود غافلی در این ارض وارد ظاهراً اظهار وفاق و ایمان در باطن کفر و نفاق ولکن ستّار ستر فرمود و ذکر نفرمود او حقّ را غافل دانسته از عدم اظهار عدم اطّلاع گمان نموده غافل از آنکه اسم ستّار بذیل مختار تشبّث جست و ستر طلب فرمود ای دوستان بر امر ثابت و راسخ باشید اگر نفسی کلمه‌ئی بگوید در جواب بگوئید ظاهر شد آنچه که بیک تجلّی از تجلّیات انوار امرش عالم را روشن و منوّر نمود و یک بیان از بیان منزل از سماء مشیّتش کل را از کتب عالم و بیان امم بی‌نیاز کرد طوبی لمن فاز باللّه و آیاته و اعرض عن کلّ ناعق بعید باری هر نفسی الیوم ذکری نماید که سبب اختلاف شود لدی اللّه مردود بوده و هست لعمر اللّه امر تمام و کامل و ظهورات منتهی لکن نفوس محیله مثل نفوس قبل موجود و اختلاف را دوست داشته و میدارند نسأل اللّه ان یوفّقهم و یؤیّدهم علی نصرة امره العزیز البدیع و یمنعهم عمّا یختلف به النّاس و یحفظهم من همزات الشّیاطین

یا سمندر نامۀ شما که بجناب اسم جود علیه بهائی نوشتی در ساحت اقدس حاضر و ذکر جمعی از اولیا را نمودی للّه الحمد از اوّل امر تا حین موفّقی بذکر و ثنای حقّ و همچنین بذکر اولیا اقبال نمودی توجّه کردی و بر خدمت قائمی من یقدر ان ینکر ما نطق به لسان المظلوم فی سجنه المبین جناب نبیل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر از قرار مذکور لأجل تبلیغ بجهات اخری توجّه نموده‌اند نسأل اللّه ان یمدّه و یوفّقه علی ما یحبّ و یرضی جناب جواد علیه بهآء اللّه او و منتسبین بذکر و ثنا و خدمت امر مشغولند ذلک من فضل اللّه علیه انّه هو الفضّال الکریم

ذکر جناب معلّم را نمودی ذکرناه من قبل و من بعد بذکر بدیع و همچنین ذکر نفوس اخری هر یک فائز شد بآنچه که در جمیع کتب و صحف الهی مذکور و مسطور است یا استاد قبل علی قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و اسمعتنی و عرّفتنی و علّمتنی سبیلک الّذی اعرض عنه اکثر عبادک و خلقک اسألک بالنّقطة الّتی بها فصّلت الکتب و الزّبر و الألواح و اظهرت منها صحائف مجدک و اسرار امرک ان تجعلنی ثابتاً علی حبّک بحیث لا تمنعنی شبهات من یأتی و یوسوس العباد بالنّفاق فی یوم التّلاق و انّک انت مالک الآفاق و مؤلّف القلوب باسمک العزیز الوهّاب

یا حسن اسمع النّدآء من شطر السّجن انّه لا اله الّا هو الفرد الخبیر اذا رأیت انجم سمآء بیانی و شربت رحیق العرفان من کأس عطائی قل

الهی الهی لک الحمد بما ایقظتنی و ذکرتنی فی سجنک و ایّدتنی علی الاقبال الیک اذ اعرض عنک اکثر عبادک اسألک بقیام مشرق امرک و مصدر احکامک و قعوده و نطقه و صمته و ظهوره و ضیائه و سکونه و حرکته ان تجعلنی فی کلّ الأحوال منادیاً باسمک بالحکمة و البیان و ثابتاً علی امرک بین الأدیان ای ربّ لا تمنعنی عن کوثر عنایتک و لا عن قدح عطائک قدّر لی ما یجعلنی منقطعاً عن دونک و متمسّکاً بحبلک انّک انت المقتدر القدیر

یا محمّد رضا ندا مرتفع و مظلوم لازال بین ایادی اعدا بوده ظلم ظالمین و اعراض منکرین و سطوت معتدین و ضغینۀ علما و بغضای امرا او را از ذکر مالک اسماء و فاطر سماء منع ننموده امام وجوه بأعلی النّدآء کل را دعوت نمودیم ولکن قوم کلمۀ حقّ را نپذیرفتند و باوهام مشغولند مخصوص معرضین اهل بیان مقام تصدیق تکذیب نمودند و مکان شکر شکایت آغاز کردند از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بر استقامت و حفظ آنچه عطا فرموده اوست بخشنده و مهربان

یا قلمی الأعلی سیّد عبدالغنی را ذکر نما تا ذکر او را بمشرق نیّر استقامت جذب فرماید ای قلم روز گفتار است بگو آنچه باید گفت دوستان الهی را از رحیق حقیقی محروم منما و از دریای بخشش ربّانی منع مکن یوم یوم تو است از خزائن معانی و بیان عنایت فرما آنچه را که سزاوار ایّام است بگو ای دوستان نور الهی از اعلی افق عالم ساطع اوست شمس حقیقت و خورشید دانائی آفتاب ظهور بهر اسمی نامیده شده بلکه اسماء حسنی و صفات علیا طائف حولش بوده و هست بابصار حدیده نظر نمائید و بقلوب فارغه توجّه کنید بصر مغناطیس است از برای باب دانش آگاهی و دانائی عقل از بینائی بصر است طوبی از برای نفسی که راه راست را شناخت و باو تمسّک نمود انّا نذکر فی هذا المقام اباک الّذی صعد الی الرّفیق الأعلی امراً من لدی اللّه ربّ الأرباب انّا طهّرناه من کوثر العفو و الغفران و ادخلناه فی مقام عجزت عن ذکره الأقلام البهآء من لدنّا علیه و علی الّذین ذکروه بما نطق به القلم الأعلی فی هذا المقام الرّفیع قد اخذته نسائم العنایة و الألطاف من کلّ الجهات هذا من فضل اللّه مالک الرّقاب انّا نذکر فی هذا المقام ضلعه و الّذین آمنوا باللّه مالک الأدیان کذلک نطق القلم اذ کان مالک القدم فی سجنه الأعظم بما اکتسبت ایدی الظّالمین

یا سمندر ذکر اولیای ارض راء و شین و اطراف مکرّر از قلم اعلی جاری لآلی صدف عرفان لازال بایادی مقبلین ارسال گشته جمیع را از قبل مظلوم ذکر نما و تکبیر برسان شاید نفحات بیان رحمن ایشان را از احزان وارده مطهّر نماید و بفرح اکبر فائز فرماید

ذکر جناب آقا سیّد احمد را نمودی از قبل مظلوم تکبیر برسان از حقّ میطلبیم امطار رحمت را که از سماء فضل نازل و جاریست منع ننماید یا احمد بآثار فائز شدی جهد نما که شاید باعمالی فائز شوی که عرفش از عالم قطع نشود کنوز عالم بکلمۀ الهی برابری ننماید قدر کلمة اللّه را بدان باو تمسّک نما ناعقین بسیار از حقّ حفظ طلب کن اوست سامع و اوست مجیب

انّا اردنا ان نذکر من سمّی بالحسین الّذی صعد الی اللّه ربّ العالمین قسم بآفتاب افق سماء معانی که آنچه از قلم اعلی در بارۀ نفوسی که بافق ابهی صعود نموده‌اند جاری و نازل میشود همان حین آن ارواح مجرّده را قوّت عطا فرماید و همچنین بر عزّت و رفعت و نعمت و راحتشان بیفزاید حکمت بالغه این مقامات را ستر فرموده لحفظ عباد هر آیه‌ئی از آیات این ظهور کتابیست مبین از ذکر نقطۀ موصوفۀ در الواح مقام آیات و حروفات و کلمات نزد متبصّرین معلوم و واضح و ظاهر است للّه الحمد حسین علیه بهائی از آیۀ مبارکه فائز شد بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد

یا سمندر فضل الهی عباد را اخذ نموده و اسم غفّار و ستّار عنایات خود را اظهار فرموده بشأنی که عدل مستور و نیّر فضل از افق سماء عنایت مشرق و لائح طوبی از برای نفوسی که در این بحر سیر نمایند و بیابند آنچه را که سزاوار دانائیست

یا غلامعلی بشنو ندای مظلوم را و در امر اللّه مستقیم باش بقسمی که خود را بعنایت حقّ از دونش مستغنی مشاهده نمائی اگر باین مقام فائز شوی از نعاق ناعقین و محبّین فتنه و اختلاف محفوظ مانی حمد کن مقصود عالمیان را که ترا ذکر نمود و بآثار قلم اعلی فائز فرمود اوهام و ظنون لائق متوهّمین بوده و هست بانوار یقین ناظر باش و بحبل استقامت متمسّک مکرّر ذکر اولیا در ساحت مظلوم بوده و از برای کل استقامت میطلبیم اوست مشفق و مهربان

یا اباتراب ذکرت نزد مظلوم مذکور و بذکر قلم اعلی فائز گشتی از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بشأنی که حوادث عالم و ضوضای امم و اشارات جهلا و گفتار ضعفا و شبهات علما شما را محزون ننماید باسم حقّ مسرور باشی و باو مأنوس در جمیع احیان از رحیق محبّت محبوب عالمیان بیاشامی و بیادش عالم را فراموش کنی و تقی علیه بهائی را از قول مظلوم تکبیر برسان و باشراقات انوار نیّر کرم بشارت ده شاید این بشارت سبب انتباه اهل عالم گردد بر اقتدار قلم اعلی و نفوذ کلمۀ علیا احدی آگاه نه هر بیان که از افق سماء ارادۀ مقصود عالمیان ظاهر میشود عرفش عالم را اخذ مینماید و معطّر میسازد طوبی از برای نفوسی که ببینند و بیابند البهآء من لدنّا علیکما و علی الّذین سمعوا النّدآء اذ ارتفع من الأفق الأعلی و قالوا لک الحمد یا مقصود العارفین و محبوب المخلصین

یا سمندر قلم اعلی در سجن عکّا محض فضل و عنایت اراده نموده میم و لام و کاف علیه بهائی را ذکر نماید و باشراقات انوار آفتاب بیان رحمن مسرورش دارد

یا محمّد قبل صادق اسمع ندآء المظلوم انّه ینادی فی کلّ الأحیان امام وجوه الأدیان و یدعوهم الی اللّه ربّ العالمین و نذکرهم من قلمی و نذکّرهم بآیاتی و نبشّرهم بعنایة اللّه مالک یوم الدّین قد قمنا امام الوجوه فی ایّام زلّت فیها اقدام العلمآء یشهد بذلک من عنده کتاب مبین سمعنا ندائک ذکرناک و اقبلنا الیک لتشکر ربّک المشفق الکریم قد انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و فتحنا علی وجوه العباد ابواب العنایة و الألطاف من لدی اللّه العزیز الحمید و امرناهم بما یقرّبهم الیه و ایّدناهم بفضله الّذی احاط العالم و رحمته الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین انّک اذا وجدت عرف بیانی و شربت رحیق الوحی من کأس عطائی قل

الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی و انزلت لی ما لا ینقطع عرفه بدوام ملکوتک اشهد یا الهی بوحدانیّتک و فردانیّتک اسألک بنفوذ مشیّتک و احاطة ارادتک و بأمواج بحر بیانک و انوار نیّر برهانک ان تجعلنی منقطعاً عن دونک و متوجّهاً بکلّی الیک الهی الهی تری اقبالی الیک و توسّلی بحبلک نوّر ظاهری و باطنی بأنوار معرفتک ای ربّ لا تجعلنی محروماً عمّا قدّرته لأصفیائک و لا ممنوعاً عمّا انزلته فی کتابک ای ربّ اسألک بالکلمة الّتی بها نسفت جبال الأوهام و انفطرت سمآء الأدیان ان تجعلنی ثابتاً علی امرک و راسخاً فی حبّک بحیث لا یمنعنی نعاق النّاعقین عن الاقبال الی افقک و لاسطوة الظّالمین عن اخذ کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم

و نذکر فی هذا المقام من سمّی بلطفعلی لیشکر الّذی ذکره اذ کان بین ایدی الظّالمین یا لطفعلی سمندر علیه بهائی ذکرت را نمود و این کلمات مخصوص تو از امّ الکتاب نازل تا روح را تازه نماید و ارکان را قوّت بخشد و بر امر الهی ثابت و مستقیم مانی چه بسیار از نفوس باوهام متمسّکند و بحرفی اعراض نموده و مینمایند از حقّ جلّ جلاله بطلب کل را تأیید فرماید و قوّۀ شامّه عطا کند و همچنین قوّۀ سامعه و باصره تا بیابند و ببینند و بشنوند

یا مهدی اهل بیان حزب شیعه و اوهام و ظنون و همچنین اعمال و مقامشان در یوم جزا کل را مشاهده نمودند مع‌ذلک در ترتیب همچه حزبی مشغولند اینست شأن عباد اعرف و کن من المتبصّرین للّه الحمد اولیای مذکورۀ در کتاب سمندر هر یک بفیوضات فیّاض حقیقی فائز گشتند

و نختم الکلام بذکر الخلیل و من معه لعمر اللّه انّه کان مذکوراً لدی المظلوم بذکر لا ینفد نوره و لا تغیّره حوادث العالم و لا قاصفات الأمم و لا حجبات المعتدین یا خلیل اسمع النّدآء انّه هو اللّه لا اله الّا هو قد ظهر و اظهر امره المحکم المتین ما منعته قصص العالم و لا ظلم الّذین کفروا بیوم الدّین یا خلیل اخسر اهل عالم حزب ایران بوده و هستند قسم بآفتاب بیان که از اعلی افق عالم مشرقست حنین منابر آن دیار در کلّ حین مرتفع و اوّل ایّام در ارض طاء این حنین اصغا شد چه که ترتیب منبر از برای ذکر حقّ جلّ جلاله بوده و حال در ایران مقرّ سبّ مقصود عالمیان شده ملاحظه نما اخسر احزاب چه کرده و چه گفته معرضین بیان هم بر اثر آن حزب مشی مینمایند جناب حیدر قبل علی علیه بهائی و عنایتی از ارض صاد نوشته که متوهّمین این ارض ناس را بکتاب ایقان بمطلع اوهام دعوت مینمایند اینست شأن عباد کو عدل و کجاست انصاف ذرهم فی خوضهم یلعبون

و نذکر محمّداً قبل کریم و نبشّره بعنایة اللّه العزیز الحمید ذکّره بآیاتی و بشّره برحمتی الّتی سبقت و بفضلی الّذی احاط الوجود انشآءاللّه بنار سدره مشتعل باشند و بنورش منیر و باغصانش متمسّک بشأنی که عالم را معدوم و مفقود شمرند البهآء علیک و علیه و علی من معکما و علی کلّ ثابت مستقیم

و نذکر من سمّی بیحیی الّذی حضر و فاز و ایّده اللّه علی الانصاف فی هذا النّبإ العظیم یا یحیی حضرت و سمعت و رأیت اذ نطق القلم الأعلی اذ کان مستویاً علی عرشه الرّفیع هنیئاً لمن شرب رحیق الالهام من ایادی عطآء ربّه مالک الأنام و تمسّک بالحکمة الّتی انزلناها فی الواح شتّی و بما امرنا العباد به فی کتابی المبین

* * *

جناب محمّدحسن علیه سلام اللّه

هو المشرق من افق سمآء العطآء

این مظلوم لوجه اللّه مقبلین را ذکر مینماید و بما ینفعهم و یرفعهم امر میفرماید انسان باید ناظر باشد بآنچه که سبب عزّت و علوّ و سموّ اوست و آن حاصل نشود مگر باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه مکرّر این کلمه از قلم جاری بیک کلمه و یک عمل پاک کرۀ خاک از افلاک گذشت امید آنکه کل فائز شوند بآنچه که سبب اقبال نفوس و الفت قلوبست یا محمّد قبل حسن جناب زین ‌المقرّبین علیه بهآئی و عنایتی نامه‌ات را بساحت مظلوم ارسال نمود و این لوح باسمت نازل اشکر ربّک بهذا الفضل العظیم و قل

الهی الهی لا تمنعنی عن سمآء جودک و لا عن شمس فضلک اسئلک بالکلمة الّتی بها سخّرت الغیب و الشّهود ان تؤیّدنی و اولیآئک علی ما یرتفع به امرک بین عبادک و فی بلادک ثمّ قدّر لی کلّ خیر انزلته فی کتابک انّک انت المقتدر الغفور الکریم

البهآء علیک و علی ابنک و علی الّذین آمنوا باللّه الفرد الخبیر

* * *

جناب اعزّ اجلّ ملّا محمّد ملاحظه دارند

باسمه البهیّ الأبهی

این نامه از این عبد حزین غمین بشطر مشفق امین ارسال میشود که ای یار از اغیار رخ عرفان بپوش و در مقابل وجه نگار بگشا از جان بگذر و بذکر جانان در مابین زمین و آسمان بیان بی ستر و کتمان برآر حجاب صمت شقّ نما و سحاب سکون خرق کن لسان ذو الجلال از جهة عرش فرموده که بنویس

ای محمّد عاشق جمال دوست قرار نجوید و در ذکرش اصطبار ننماید چون سمندر نار شعله در دیار افکند بشأنی که جمیع حجبات و سبحات را از جمیع ذوات محترق و معدوم سازد ای محمّد چنان از خلف ستر و سکون بیرون خرام که جمیع جهانیان از حرکتت مهتزّ شده بهیجان آیند بقسمی که جمیع حوریّات مستورۀ در قمایص سندسیّه و جوهریّات افئدۀ محتجبه از غرف ستر و سکون بی حجاب و نقاب بذکر ربّ الأرباب ناطق شوند ای محمّد قسم باسم اعظم که قدرتی ظاهر شده که اگر ایادی رجای جمیع ممکنات بیمین اعطایش بلند شود جمیع باکفّ مشرق بیضا از سینای فضل و عنایت کبریا راجع شوند پس کفّ منیره را از جیب امریّه باذن خالق بریّه بیرون آر و گمراهان وادی نفس و هوی را برضوان قدس ابهی و فردوس عزّ اعلی دلالت نما و از فقدان ثابتین و اعراض معرضین محزون مباش چه که بدعاً خلقی مبعوث شوند که قدم انقطاع بر کلّ من فی الأرضین و السّموات گذارند و آستین تقدیس بر کلّ ما خلق من المآء و الطّین برافشانند و بی سر و پا بقدم دوست بشتابند

در سنۀ ستّین ملاحظه نما که چه ‌قدر از ناس بحجبات اشارات که در ظهور قائم از رؤسای قوم در دست بود محتجب بودند و چون ظهور نیّر اقدس امنع ارفع ابهی از افق عزّ اعلی ظاهر و مشرق گشت خلقی مبعوث شدند که جمیع آن اشارات مشهوره را از صدور محو نمودند و قدم بر صراط عزّ مستقیم بسلطان وقار و تسلیم و تسکین گذاردند و بهیچ حجابی محجوب نشدند و بهیچ نهیبی منهیّ و ممنوع نگشتند کذلک یخلق الخلق بسلطان امره ولکنّ النّاس هم لا یعرفون بلکه بشأنی از کلّ شیء منقطع شدند که ذکر خاتم که نصّ کتاب بود بتصریح اتمّ من غیر تلویح بآن هم ممنوع نشده بساحت مرفوع و مقام محمود بین یدی سلطان مقصود وارد شدند و حال شهادت میدهند سرّاً و جهراً که نبیّ از اوّل لا اوّل بوده و الی آخر لا آخر خواهد بود حال مشاهده فرما که چه قدرتی ظاهر شد که بصر را از جمیع این کلمات برداشت و بمنظر اکبر دلالت فرمود باری بگل حسد مغلّ چشمۀ خورشید و اشعّۀ شمس تفرید و تجرید آلوده نشود و از فیض خود ممنوع نگردد زود است عبادی ظاهر شوند که بهیچ عبارتی محتجب نگردند و بهیچ کلماتی از ساذج قدم محروم نمانند

قل یا ملأ البیان بعد اشراق جمال ذو الجلال فی وسط الزّوال لن ینفع شیء شیئاً ولو یکون اعظم فی الأنظار و اثقل عمّا خلق بالاجهار جز دوست را معدوم و مفقود شمرند و بسلطان معلوم توجّه نمایند چند سور لأجل آن جناب از سماء قدم نازل شد یکی به عراق ارسال شد و سورۀ دم بارض ط و همچنین لوح منیع دیگر انشآءاللّه رسیده و میرسد باری این عبد فانی عرض مینماید که ای جان جانی من و ای طبیب دل غمگینم از جان بخروش خروشیدنی که جمیع عالم را از نوم غفلت بیدار نماید دیگر تا چه کند قدرت لسانت و آتش قلب منیرت

و در این پوسته که نوشتۀ آن جناب نبود بسیار حزن وارد شد انشآءاللّه بعد بر خلاف این کرّه معمول دارند و آن لوح که به عراق ارسال شد آن لوح اعظم معهود است که از قبل ذکر شده و بعد فوزک به تشهد بأنّه لنفسه دلیل علیه و وصفه ما کان فیه و دونه یعجز عن بیانه ولو یکون السن الخافقین

لوحی از آقائی آقای آقا میرزا محمّد علی ارسال گشت بزیارت آن فائز آیند

۵ شنبه ١٢ ذی‌القعدة

خادم البهآء آقا جان

* * *

بنام مقصود عالمیان

این نامه‌ایست از مظلوم بسوی مظلومی که از کأس بلا آشامید و از کوب بأساء چشید وارد شد بر تو آنچه بر ما وارد شد محزون مباش عنایت حقّ ترا احاطه نمود نجات بخشید حقّ جلّ جلاله شاهد و گواه که در کلّ حین تحت لحاظ بوده و هستی از عاقبت امور احدی الّا اللّه آگاه نه لذا نباید در امورات حادثه مکدّر باشی اگر لذّت بیان رحمن را بیابی و عنایتش را آگاه شوی خود را بر سریر اطمینان و فرح مشاهده کنی قد بدّل اللّه اضطرابک بالاطمینان و ذلّک بالعزّ انّه یکون معک فی کلّ الأحوال قل

الهی الهی فرّج همّی بجودک و عطائک و ازل کربتی بسلطنتک و اقتدارک ترانی یا الهی مقبلاً الیک حین اذ احاطت بی الأحزان من کلّ الجهات اسألک یا مالک الوجود و المهیمن علی الغیب و الشّهود باسمک الّذی به سخّرت الأفئدة و القلوب و بأمواج بحر رحمتک و اشراقات انوار نیّر عطائک ان تجعلنی من الّذین ما منعهم شیء من الأشیآء عن التّوجّه الیک یا مولی الأسمآء و فاطر السّمآء ای ربّ تری ما ورد علیّ فی ایّامک اسألک بمشرق اسمائک و مطلع صفاتک ان تقدّر لی ما یجعلنی قائماً علی خدمتک و ناطقاً بثنائک انّک انت المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر ثمّ اسألک فی آخر عرضی بأنوار وجهک ان تصلح اموری و تقضی دینی و حوائجی انّک انت الّذی شهد کلّ ذی لسان بقدرتک و قوّتک و ذی درایة بعظمتک و سلطانک لا اله الّا انت السّامع المجیب

* * *

عبداللّه علیه بهآء اللّه

بنام خداوند یکتا

این کتابیست از مظلوم آفاق بیکی از دوستانش که از مقام خود هجرت نموده تا آنکه بافق اعلی فائز گشته و کوثر وصال را از ایادی عطاء مالک اسماء آشامیده طوبی له و لأبیه الّذی فاز بالدّخول فی هذا المنظر الکریم ای عبداللّه انشآءاللّه بعنایت محبوب عالمیان موفّق شوی بر اموری که سبب اعلاء کلمة اللّه شود مابین عباد او در کلّ احیان بافق رحمن ناظر باش و بکمال صدق و صفا و امانت و دیانت مابین ناس مشی نما قسم بآفتاب وحی که از مشرق بیان طالع شده که افعال مرضیّه و اعمال پسندیده سبب اعلا و استعلاء وجود عباد است طوبی لمن تزیّن بردآء الأخلاق الّتی انزلها اللّه فی الکتاب حسب الاذن باین سفر توجّه مینمائی انشآءاللّه باید بما ینبغی عامل شوی از حقّ میطلبیم در جمیع احوال ترا مؤیّد فرماید بآنچه رضای او است البهآء علیک و علی الّذین اقبلوا الی افق الأمر و آمنوا باللّه العلیّ العظیم

* * *

بسم ربّنا العلیّ الأعلی

اینست بدایع نصایح الهی که بلسان قدرت در مکمن عظمت و مقعد قدس رفعت خود میفرماید پس بگوش جان بشنوید و خود را از اصغای نصایح محبوب محروم و ممنوع ننمائید ای مؤمن مهاجر عطش و ظمأ غفلت را از سلسبیل قدس عنایت تسکین ده و شام تیرۀ بعد را بصبح منیر قرب منوّر گردان بیت محبّت باقی را بظلم شهوت فانی خراب مکن و جمال غلام روحانی را بحجبات تیرۀ نفسانی مپوش تقوای خالص پیشه کن و از ما سوی اللّه اندیشه منما و معین قلب منیر را بخاشاک حرص و هوی مسدود مکن و چشمۀ جاریۀ دل را از جریان بازمدار بحقّ متمسّک شو و بحبل عنایت او متوسّل باش چه که دون او احدی را از فقر بغنا نرساند و از ذلّت نفس نجات نبخشد ای عباد اگر از بحور غنای مستورۀ احدیّه مطّلع شوید از کون و امکان هر دو غنیّ و بی‌نیاز گردید نار طلب در جان برافروزید تا بمطلب رفیع منیع که مقام قرب و لقای جانان است فایز گردید

ای احمد از ابحر متموّجۀ ملتطمۀ مستوره خود را منع مکن و از صراط واضحۀ مستقیمه محروم مباش چشم را منیر کن و بنور لایح روشن نما تا بسینای مبارکۀ طیّبه که محلّ ضیا و استضیاء سنای الهیّه است وارد شوی و بتجلّیات انوار لانهایه منوّر گردی و ندای جان‌فزای انظر ترانی از مشرق بیان سبحانی من غیر تعطیل بشنوی جمال غیب در هیکل ظهور میفرماید

ای احمد نفحه‌ئی از عرف گلستان قدس روحانیم بر عالم هستی وزیده و جمیع موجودات را بطراز قدس صمدانی مزیّن فرموده و رشحی از طمطام یمّ عنایتم بر عالمیان مبذول گشته و جمیع را سرمست از این بادۀ قدس الست از عدم محض فانی بعرصۀ وجود باقی کشیده

ای احمد دیده را پاک و مقدّس نما تا تجلّیات انوار لانهایات از جمیع جهات ملاحظه نمائی و گوش را از آلایش تقلید منزّه کن تا نغمات عندلیب وحدت و توحید را از افنان باقی انسانی بشنوی

ای احمد چشم ودیعۀ من است او را بغبار نفس و هوی تیره مکن و گوش مظهر جود من است او را باعراض مشتهیۀ نفسیّه از اصغاء کلمۀ جامعه بازمدار قلب خزینۀ من است لآلی مکنونۀ آن را بنفس سارقه و هوس خائن مسپار دست علامت عنایت من است آن را از اخذ الواح مستورۀ محفوظه محروم منما بگو ای عباد فیض رحمت بی‌منتهایم از سماء مکرمت بی‌ابتدایم چون غیث هاطل در نزول و جریان است با دیدۀ مقدّس و گوش منزّه و استقامت تمام باین رحمت سبحانی و فیض رحمانی بشتابید بگو ای بندگان من بتحدید نفس و تقلید هوی خود را مقیّد و مقلّد مسازید چه که مثل تقلید مثل سراب بقیعه در وادی مهلکه است که لم‌یزل تشنگان را سیراب ننموده و لایزال سقایه نخواهد نمود از سراب فانی چشم برداشته بزلال سلسال لازوال بی‌مثالم درآئید لؤلؤ قدرت ربّانی را از لؤلؤ مصنوعی فرق دهید و تمیز گذارید چه که مصنوعی آن بملاقات آب فانی و معدوم شود و قدرتی آن بملاقات آب صافی و منیر گردد پس جهد بلیغ و سعی منیع نمائید تا لؤلؤ قدس صمدانی را من‌دون اشاره بدست آرید و آن معرفت مظهر نفس من بوده و خواهد بود و لم‌یزل بآب عنایت من زنده و حیّ و باقی خواهد بود

ای بندگان من جمال قدم میفرماید که از ظلّ هوی و بعد و غفلت بظلّ بقا و قرب و رحمت بشتابید و چون ارض تسلیم شوید تا ریاحین معطّرۀ ملوّنۀ مقدّسۀ عرفانم از ارض وجود انبات نماید و چون نار مشتعل شوید تا حجبات غلیظه را محترق نمائید و اجساد مبرودۀ محجوبه را از حرارت حبّ الهی زنده و باقی دارید و چون هوا لطیف شوید تا در مکمن قدس ولایتم درآئید

ای بندگان من از مدینۀ وهمیّۀ ظنّیّه بقوّۀ توکلّ بیرون آمده بمدینۀ محکمۀ مشیّدۀ یقین وارد شوید و در جمیع احوال از رحمت واسعه و عنایت محیطه مأیوس مباشید که همۀ هیاکل موجودات را محض جود و کرم از نیستی محض بملک هستی آوردم بی‌طلب عنایت فرمودم و بی‌سؤال اجابت فرمودم و بی‌استعداد منتهای فضل و جود را مبذول داشتم جمیع شما اشجار رضوان قدس منید که بدست مرحمت خود در ارض مبارکه غرس فرمودم و بنیسان رحمت بی‌زوال خود تربیت نمودم و از حوادث کونیّه و خطرات ملکیّه بملائکۀ حفظیّه حفظ فرمودم حال از مغرس و حافظ و مربّی خود غفلت ننمائید و دون او را بر او مقدّم و مرجّح مدارید که مبادا اریاح سمومیّۀ عقیمیّه بر شما مرور نماید و جمیع را از اوراق بدیعه و اثمار جنیّه و افنان منیعه و اغصان لطیفه محروم نماید کلمات حکمتم را از لسان ظهور قبلم شنو که بپسر مریم فرمودم که هر مالک بستانی شجرۀ یابسه را در بستان باقی نگذارد و البتّه او را قطع نموده بنار افکند چه که حطب یابس درخور و لایق نار است پس ای اشجار رضوان قدس عنایت من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه که معاشرت بمشرکین و غافلین است حفظ نمائید تا اشجار وجود از جود معبود از نفحات قدسیّه و روحات انسیّه محروم نگردد و لازال در رضوان قدس احدیّه جدید و خرّم ماند

ای بندگان بنیان مصر ایقان حضرت سبحان را بنقر وهم و ظنون منهدم مکنید چه که ظنّ لم‌یزل مغنی نبوده و لایزال نفسی را بصراط مستقیم هادی نگشته ای عباد ید قدرت مبسوطۀ ممدودۀ مرتفعۀ سلطنتم را مغلول فرض گرفته‌اید و رحمت منزلۀ مسبوقۀ غیر مقطوعه‌ام را مقطوع داشته‌اید و سحاب مرتفعۀ متعالیۀ جود و کرمم را ممنوع و غیر مهطول فرض نموده‌اید آیا بدایع قدرت سلطان احدیّتم مفقود شده و یا نفوذ مشیّت و احاطۀ اراده‌ام از عالمیان ممنوع گشته اگر نچنین دانسته‌اید چرا جمال عزّ قدس احدیّتم را از ظهور منع نموده‌اید و مظهر ذات عزّ ابهی را از ظهور در سماء قدس ابقی ممنوع داشته‌اید اگر چشم انصاف بگشائید جمیع حقایق ممکنات را از این بادۀ جدیدۀ بدیعه سرمست بینید و جمیع ذرّات اشیاء را از اشراق انوارش مشرق و منوّر خواهید یافت فبئس ما انتم ظننتم و سآء ما انتم تظنّون

ای بندگان بمبدأ خود رجوع نمائید و از غفلت نفس و هوی برآمده قصد سینای روح در این طور مقدّس از ستر و ظهور نمائید کلمۀ مبارکۀ جامعۀ اوّلیّه را تبدیل منمائید و از مقرّ عزّ تقدیس و قدس تجرید منحرف مدارید بگو ای عباد غافل اگرچه بدایع رحمتم جمیع ممالک غیب و شهود را احاطه نموده و ظهورات جود و فضلم بر تمام ذرّات ممکنات سبقت گرفته ولکن سیاط عذابم بسی شدید است و ظهور قهرم بغایت عظیم نصایح مشفقه‌ام را بگوش مقدّس از کبر و هوی بشنوید و بچشم سر و سرّ در بدیع امرم ملاحظه نمائید از امواج بحر رحمتم که جمیع ابحر لانهایه قطره‌ایست نزد او محروم مشوید و از معین قدس عذب فرات سایغم خود را ممنوع مسازید قسم بذات غیبم که اگر اقلّ از ذرّ بشعور آئید بسینه بسینای روح بشتابید و بعین خود بمعین قدسیّۀ منوّرۀ واضحه وارد گردید و نداء روح القدس را از سدرۀ ناطقه در صدر منیره بشنوید و غفلت منمائید

ای احمد از تقیید تقلید بروضۀ قدس تجرید و فردوس عزّ توحید بخرام بگو ای عباد باب رحمتم را که بر وجه اهل آسمانها و زمین گشودم بدست ظلم و اعراض مبندید و سدرۀ مرتفعۀ عنایتم را بجور و اعتساف قطع منمائید براستی میفرمایم قلب مخزن جواهر ممتنعۀ ثمینۀ منست محلّ خزف فانیۀ دنیای دنیّه مکنید و صدر محلّ انبات سنبلات حبّ منست او را بغبار تیرۀ بغضا میالائید بصفاتم متّصف شوید تا قابل ورود ملکوت عزّم شوید و در جبروت قدسم درآئید جمیع اشیاء کتاب مبین و صحف محکم قویم منند بدایع حکمت لدنّیم را بچشم طاهر مقدّس و قلب نورانی منزّه مشاهده نمائید

ای بندگان من آنچه از حکم بالغه و کلم طیّبۀ جامعه که در الواح قدسیّۀ احدیّه نازل فرمودم مقصود ارتقای انفس مستعدّه است بسموات عزّ احدیّه والّا جمالم مقدّس از انظر عارفین است و اجلالم منزّه از ادراک بالغین در شمس مشرقۀ منوّرۀ مضیئه ملاحظه نمائید که اگر جمیع عباد از بصیر و اعمی چه در وصف منتهی مبالغه نمایند و یا در دون آن منتهی جهد مبذول دارند این دو رتبه از اثبات و نفی و اقبال و اعراض و مدح و ذمّ جمیع در امکنۀ حدودیّه بخود مقبل و معرض راجع بوده و خواهد بود و شمس در مقرّ خود بکمال نور و اعطای فیض و ضیای خود من‌دون تغییر و تبدیل مشرق بوده و خواهد بود و هم‌چنین در سراج مضیئه در لیل مظلمه که در محضر شما روشن است مشاهده نمائید آیا آنچه از بدایع اوصاف منیعه و یا جوامع صفات ذمیمه در حقّ او ذکر شود هیچ بر نور او بیفزاید و یا از ضیاء او بکاهد لا فوالّذی نفسی بیده بلکه در این دو حالت مذکوره او بیک قسم افاضۀ نور مینماید و این مدح و ذمّ بقائلین راجع بوده و خواهد بود چنانچه مشهود ملاحظه میشود حال ای عباد از سراج قدس منیر صمدانی که در مشکاة عزّ ربّانی مشتعل و مضیء است خود را ممنوع ننمائید و سراج حبّ الهی را بدهن هدایت در مشکاة استقامت در صدر منیر خود برافروزید و بزجاج توکّل و انقطاع از ما سوی اللّه از هبوب انفاس مشرکین حفظش نمائید

ای بندگان مثل ظهور قدس احدیّتم مثل بحریست که در قعر عمق آن لآلی لطیفۀ منیره ازید از احصا مستور باشد و هر طالبی البتّه باید کمر جهد و طلب بسته بشاطی آن بحر درآید تا قسمت مقدّره در الواح محتومۀ مکنونه را علی قدر طلبه و جهده اخذ نماید حال اگر احدی بشاطی قدسش قدم نگذارد و در طلب او قیام ننماید هیچ از آن بحر و لآلی آن کم شود و یا نقصی بر او وارد آید فبئس ما توهّمتم فی انفسکم و سآء ما انتم تتوهّمون

ای بندگان تاللّه الحقّ آن بحر اعظم لجّیّ و موّاج بسی نزدیک و قریب است بلکه اقرب از حبل ورید بآنی بآن فیض صمدانی و فضل سبحانی و جود رحمانی و کرم عزّ ابهائی واصل شوید و فایز گردید ای بندگان اگر در بدایع جود و فضلم که در نفس شما ودیعه گذاره‌ام مطّلع شوید البتّه از جمیع جهات منقطع شده بمعرفت نفس خود که نفس معرفت منست پی‌برید و از دون من خود را مستغنی بینید و طمطام عنایت و قمقام مکرمتم را در خود بچشم ظاهر و باطن چون شمس مشرقه از اسم ابهائیّه ظاهر و مشهود بینید این مقام امنع اقدس را بمشتهیات ظنون و هوی و افکیّات وهم و عمی ضایع مگذارید مثل شما مثل طیری است که باجنحۀ منیعه در کمال روح و ریحان در هواهای خوش سبحان با نهایت اطمینان طیران نماید و بعد بگمان دانه بآب و گل ارض میل نماید و بحرص تمام خود را بآب و تراب بیالاید و بعد که ارادۀ صعود نماید خود را عاجز و مقهور مشاهده نماید چه که اجنحۀ آلوده بآب و گل قادر بر طیران نبوده و نخواهد بود در این وقت آن طایر سماء عالیه خود را ساکن ارض فانیه بیند حال ای عباد پرهای خود را بطین غفلت و ظنون و تراب غلّ و بغضا میالائید تا از طیران در آسمانهای قدس عرفان محروم و ممنوع نمانید

ای عباد لآلی صدف بحر صمدانی را از کنز علم و حکمت ربّانی بقوّت یزدانی و قدرت روحانی بیرون آوردم و حوریّات غرف ستر و حجاب را در مظاهر این کلمات محکمات محشور نمودم و ختم اناء مسک احدیّه را بید القدرة مفتوح نمودم و روایح قدس مکنونۀ آن را بر جمیع ممکنات مبذول داشتم حال مع جمیع این فیوضات منیعۀ محیطه و این عنایات مشرقۀ لمیعه اگر خود را منع نمائید ملامت آن بر انفس شما راجع بوده و خواهد بود

ای اهل بیان الیوم مقصود از آفرینش و خلق خود را دانسته چه که جواهر جبال مرتفعۀ الهیّه‌اید و لآلی ابحر فضل احدیّه و دون شما از آنچه در سموات و ارض مشهود است در ظلّ شما محشور و بالتّبع مرزوق و متنعّمند مثلاً ملاحظه در ارض طیّبۀ منبته نمائید که مقصود زارع از سقایه سقایۀ زرع خود است و بسا حجر صلدۀ صلبه که در آن کشت و زرع بالتّبع مشروب میشوند پس مقصود از نزول فیض فیّاض مزارع احبّای او بوده که محلّ انبات نبات علم و حکمتند و من‌دون آن از اعدا و غافلین که احجار متروکۀ ارضند بالتّبع برشحات فضلیّه و قطرات سحابیّه مرزوق و مشروبند ای اهل بیان با جمیع این مراتب عالی و مقامات متعالی از خود غفلت مجوئید و از حقّ عزلت مگیرید و از مراقبت امر اللّه در جمیع احوال غافل مشوید و جهد نمائید که کلمات الهی را بدون آن قیاس ننمائید

ای بندگان اگر صاحب بصرید بمدینۀ بینایان وارد شوید و اگر اهل سمعید بشهر سامعین قدم گذارید و اگر صاحب قلبید بحصن موقنین محلّ گزینید تا از مشاهدۀ انوار جمال ابهائیّه در این ایّام مظلمه محجوب نمانید چه که این سنه سنۀ تمحیص کبری و فتنۀ عظمی است

ای عباد وصایای روح را با قلم تسلیم و مداد اذعان و ایقان بر لوح صدر خود مرقوم دارید و در هر آن توجّه بآن نموده که مباد از حرفی از آن تغافل نمائید و بجدّ تمام اقبال بحقّ جسته و از دون آن اعراض نموده که اینست اصل ورقۀ امریّۀ منبته از شجرۀ الهیّه

ای عباد نیست در این قلب مگر تجلّیات انوار صبح لقا و تکلّم نمینماید مگر بر حقّ خالص از پروردگار شما پس متابعت نفس ننمائید و عهد اللّه را مشکنید و نقض میثاق مکنید باستقامت تمام بدل و قلب و زبان باو توجّه نمائید و نباشید از بی‌خردان دنیا نمایشی است بی‌حقیقت و نیستی است بصورت هستی آراسته دل باو مبندید و از پروردگار خود مگسلید و مباشید از غفلت‌کنندگان براستی میگویم که مثل دنیا مثل سرابی است که بصورت آب نماید و صاحبان عطش در طلبش جهد بلیغ نمایند و چون باو رسند بی‌بهره و بی‌نصیب مانند و یا صورت معشوقی که از جان و روح عاری مانده و عاشق چون بدو رسد لایسمن و لایغنی مشاهده نماید و جز تعب زیاد و حسرت حاصلی نیابد

ای عباد اگر در این ایّام مشهود و عالم موجود فی‌الجمله بر خلاف رضا از جبروت قضا واقع شود دل‌تنگ مشوید که ایّام خوش رحمانی آید و عالمهای قدس روحانی جلوه نماید و شما را در جمیع آن ایّام و عوالم قسمتی مقدّر و عیشی معیّن و رزقی مقرّر است البتّه بجمیع آنها رسیده فایز گردید اگر قمیص فانی را بقمیص باقی تبدیل نمائید و بمقام جنّت ابهائیّه که مقرّ خلود ارواح عزّ قدسیّه است وارد شوید جمیع اشیاء دلیل بر هستی شما است اگر از غبار تیرۀ نیستی بدرآئید از زحمت ایّام معدوده دلتنگ مباشید و از خرابی تن ظاهر در سبیل محبوب محزون مشوید چه که بعد هر خرابی عمارتی منظور گشته و در هر زحمتی نعیم راحت مستور

ای بندگان سلسبیل عذب صمدانی را از معین مقدّسۀ صافیه طلب نمائید و اثمار منیعۀ جنّت احدیّه را از سدرۀ مغرسۀ الهیّه اخذ کنید چه که در وادی جرز یابس تسنیم خوش تسلیم و کوثر قدس تکریم بدست نیاید و از شجرۀ یابسه ثمرۀ لطیفۀ منیعه ملحوظ نگردد

ای طالبان بادۀ روحانی جمال قدس نورانی در فاران قدس صمدانی از شجرۀ روحانی بی‌حجاب لن ترانی میفرماید چشم دل و جان را محروم ننمائید و بمحلّ ظهور اشراق انوار جمالش بشتابید کذلک ینصحکم لسان اللّه لعلّ انتم الی شطر الرّوح تقصدون

* * *

هذا ما ظهر و اشرق من افق البیان

اینکه در بارۀ انقلاب و اختلاف ایران مذکور نموده بودید هذا ما وعدنا به فی الألواح ای طبیب قبل از ارسال بدیع حجّت الهی بر اهل آن دیار کامل و بالغ نه چه که رئیس از تفصیل بتمامه مطّلع نبوده و نفسی هم جهرةً کلمۀ حقّی بر او القا نکرده ولکن بعد از ظهور بدیع بقدرت منیعۀ الهیّه و ابلاغ کلمۀ ربّانیّه و کتاب الهی حجّت و برهان کامل و بالغ شده چون بنعمت معنویّه اقبال ننمودند از نعماء ظاهره هم ممنوع گشتند حتم بود این بلا من لدی اللّه مالک الأسمآء حال باید تفکّر نمود که سبب چه بوده که رشحات بحر غضب الهی رئیس را مهلت داده و سایرین را اخذ نموده عند ربّک علم ما کان و ما یکون انّه لهو العلیم الخبیر اگر ناس در امور وارده و این بلیّۀ کبری تفکّر مینمودند کلّ را بشاطی عزّ احدیّه متوجّه مشاهده مینمودی ولکن قضی ما اراد انّه لهو المراد ای طبیب ناس را اوهام از ربّ انام منع نموده مشاهده در اهل فرقان نما که بکلمات مزخرفۀ موهومه از سلطان کلمه محروم گشته‌اند دو مطلب مابین آن قوم محقّق و ثابت بوده بشأنی که ایّام و لیالی بذکر آن دو مشغول بودند یکی ذکر قائم و یکی ذکر وصایت در بارۀ قائم مشاهده نمودی که آنچه در دست آن قوم بود وهم صرف بوده حال اهل فرقان را بگذار و بعضی اهل بیان را مشاهده کن که مجدّداً باوهامات قبلیّه تمسّک جسته و متشبّثند چنانچه خبیث اصفهانی هر نفسی را که دیده ذکر وصایت نموده که شاید نظر باوهامات قبل ناس را از شاطی عدل محروم نماید و حال آنکه خود آن خبیث میداند که ذکر وصایت ابداً در بیان نبوده و نیست و از این گذشته بر امر یحیی مطّلع نبوده مع‌ذلک بوسوسه مشغول او و اتباعش باین اذکار ناس را از طلعت مختار منع مینمایند اینست که ناس هنوز بالغ نشده‌اند اگر بالغ بودند باین اذکار از مذکور ممنوع نمیگشتند و از حقّی که بیک کلمۀ او صدهزار ولیّ خلق میشود بعید نمیماندند طوبی از برای نفسی که حجبات اوهام را بکلّها خرق نماید و ببصر حدید بمطلع عزّ تفرید ناظر شود مع آنکه اهل بیان مشاهده نمودند که آنچه از قبل در دست بود جمیع موهوم صرف بوده مع‌ذلک بتوهّمات انفس مشرکه از مالک بریّه محجوب مانده‌اند الیوم اگر نفسی جمیع این مقامات را معدوم و مفقود نشمرد عنداللّه از انسان محسوب نه تا چه رسد بمقامات عالیه باذن جان ندای رحمن را بشنو که میفرماید انّ السّالک فی المنهج البیضآء و الرّکن الحمرآء لن یصل الی مقام وطنه ای مقام لقآء ربّه الّا بکفّ الصّفر عمّا فی ایدی النّاس و عمّا یتکلّم به السن النّاس و عمّا توهّمت به افئدة النّاس یا حبّذا لمن فاز بهذا المقام الأسنی و الغایة القصوی و الذّروة العلیا و الفلک الحمرآء و العزّ الأقصی و الطّلعة النّورآء و الأفق الأعلی منقطعاً عن اوهام من فی السّموات و الأرضین معرضین اهل بیان بضرّی قیام نموده‌اند که شبه آن در عالم ظاهر نشده چه اگر ببصر انصاف مشاهده مینمودند و به ما اراد اللّه توجّه میکردند عرف قمیص الهی کل را اخذ مینمود فوالّذی انطقنی بالحقّ بشأنی بی‌انصاف و غافل مشاهد میشوند که فوق آن متصوّر نه فاسأل اللّه ان یؤیّدهم علی عرفان هذا البدع الّذی ما رأت عین الابداع ابدع منه قل تاللّه انّه لبدیع السّموات و الأرض و انّه لسراج اللّه للعالمین

و امّا ما ذکرت فی المیم انّه قد تعدّی سوف یری خسرانه بما ارتکب الّا ان یتوب و یرجع انّه لهو الحاکم العزیز العلیم انّا امسکنا القلم عمّا هو علیه لأنّه لیس له رأی بل کان محکوماً بما یحکم به من فی حوله کذلک قضی الأمر فی لوح عظیم لا تحزنوا بذلک سوف ینصر اللّه احبّائه و یأخذ الّذین ظلموا انّ هذا لحقّ یقین

یا طبیب نسمع حنین البیت انّه یقول

ربّ نجّنی من القوم الظّالمین یا الهی فابتعث من یأخذنی و یخلّصنی و یعمّرنی انّک انت المقتدر علی ذلک و انّک انت العزیز القدیر الی متی اکون فی تصرّف الّذین کفروا بک و بآیاتک الکبری ای ربّ خلّصنی من هؤلآء المشرکین الّذین ما سمعوا ندائک و ما اجابوک قد اخذتهم الأوهام علی شأن اعرضوا عنک و اعترضوا علیک بعد اذ جئتهم من مطلع الفضل بسلطان مبین

اگر نفسی در آنجا یافت میشد که علی‌العجاله اجاره هم مینمود محبوب بود الأمر بید اللّه انّه لهو الحاکم علی ما یرید کبّر من قبلی احبّائی و بشّرهم بذکری ایّاهم نسأل اللّه ان یوفّقهم علی الاستقامة علی حبّه لأنّها لا یعادلها شیء فی الابداع انّ ربّک لهو العلیم الحکیم

کبّر عبدالرّحیم نسأل اللّه ان یؤیّده علی حبّه علی شأن یضع الأوهام تحت رجله و یکسّر صنم الظّنون باسم ربّه العزیز الحکیم و یوفّقه علی خدمته و طاعته و یقدّسه عن نفحات المغلّین و یجعله ذاکر نفسه بین عباده انّه ولیّ من توجّه الیه لا اله الّا هو المقتدر القدیر انّما البهآء علیک و علیه و علیهم من لدن عزیز حکیم

* * *

ق

محبوب فؤاد حضرت سمندر علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

ایّام ایّام احزانست و امواج ضغینه و بغضا در افئدۀ دشمنان شرارۀ کبر و غرور و دخان حرص و طمع عالم فرح را تیره نموده سبحان‌اللّه مع ظهور عنایات و بروز فضل و الطاف وارد شد آنچه که بر حسب ظاهر هیچ نفسی شبه آن را گمان نمینمود یسأل الخادم ربّه ان یبسط بساطاً آخر و یطهّر افئدة عباده بمآء الکوثر و ینوّرها بأنوار منظره الأکبر انّه هو السّمیع المجیب و هو العلیم الخبیر یا محبوب فؤادی دستخطّ حضرت عالی که بنام این خادم فانی بود و همچنین نامه‌های متوالی که باسم حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی بود کلّ بشرف حضور و اصغاء مکلّم طور فائز قوله تبارک و تعالی

بسمی المنادی بین الأرض و السّمآء

هذا کتاب من لدی المظلوم الی الّذی آمن باللّه المهیمن القیّوم قد احاطت الأحزان مولی الامکان و اولیائه بما ورد علیه من مظاهر الأوهام و الظّنون لعمر اللّه ناح القلم الأعلی فی الأفق الأبهی و صاح الصّهیون و نسف کوم اللّه بما اکتسبت ایادی الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه بعد اقرارهم و کفروا بالشّاهد و المشهود قد اشتعل الظّالم بنار الحرص و الهوی و البغی و الفحشآء و ارتکب ما ناحت به الأمانة و بکی عباد مکرمون قد اتّفق مع عدوّ اللّه فی التّصرّف فی اموال النّاس انّ القلم عجز عن ذکر اعمالهما و ما ورد منهما علی امر اللّه ربّ ما کان و ما یکون

بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنو سبحان‌اللّه نفسی که عنایت کبری بر حسب ظاهر در باره‌اش منظور و اسباب تجارت از هر جهت از برایش موجود چون دارای زخارف دنیا شد اوّل سیف جفا بر معین و ناصر و مؤیّد خود وارد آورد و بعد بر اولیا و دوستانش آن بی‌انصاف در اموال افنان و سایر دوستان طمع نمود واویلا برآورد که مال مرا بردند و عمل نموده آنچه را که سبب تضییع امر بوده قلم اعلی در این مقام باین کلمات مشغول تا سمندر ناری از احزان وارده و امورات نازلۀ بر نبیل قبل علی محزون نشوند و افسرده نگردند در این احزان شریک بزرگی از برایت موجود یا سمندری لا تحزن عمّا ورد علیّ و علیک من کلّ ظالم بعید و کلّ فاجر عنید کن مشتعلاً بنار محبّتی و طائراً فی هوآء عنایتی و ناطقاً بما تنجذب به الأفئدة و القلوب اولیا هر یک را بنور بیان مقصود عالمیان منوّر دار و بنار سدره مشتعل نما هر یک امام وجه حاضر و بلسان عنایت مذکور نظر بمقتضیات حکمت ذکر اسم نشده ولکن امام وجه غائب نبوده و نیستند یشهد بذلک بحر بیانی و سمآء عطائی و عن ورائهما لسان العظمة فی مقامه المحمود قل

الهی الهی تری ما ورد علی اولیائک من اعدائک قد کفر بک من رفعته بأیادی فضلک و انکر حقّک بما اتّحد مع مطلع البغضآء فی ایّامک ای ربّ تری الظّالم اتّخذ عدوّک لنفسه ناصراً و معیناً و ارتکب ما اخذت به الأحزان اهل سرادق عصمتک و خبآء عظمتک ای ربّ اسألک بأنوار وجهک بأن تحفظ اولیائک من شرّهما و مکرهما انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأمور لا اله الّا انت العطوف الغفور انتهی

یا محبوب فؤادی فی‌الحقیقه امر عجیبی ظاهر محمّد علی اصفهانی در سنین قبل با جناب آقا عبدالرّحیم علیه بهآء اللّه باین ارض وارد چندی در سجن ساکن بعد اذن توقّف در مدینۀ کبیره را مسئلت نمود بعد از اشراق نیّر اذن بآن جهت متوجّه و در آن ارض متوقّف و ساکن تا ایّامی که محبوب روحانی جناب حاجی شیخ اخوی علیه بهآء اللّه الأبهی قرار شد در آنجا بتجارت مشغول گردند محمّد علی مذکور بضاعتش مزجاة بود لذا در اعانت او اشارت رفت بعضی از حضرات آقایان افنان علیهم بهآء اللّه الأبهی هر یک مبلغ صد لیره تسلیم نمودند و همچنین از اشیاء صین و هند متواتر نزدش ارسال داشتند تا در این سنه خبر انقلاب تجارت آن ارض بمسامع صاحبان مال رسید قصد توجّه بمدینه نمودند لأجل اطّلاع و تحصیل آن ظالم بمجرّد اصغا با مطلع بغضا متّحد شد یومی از ایّام فریاد برآورد صندوق را شکستند و سیصد و پنجاه لیره بردند هر یوم بنفسی نسبت میداد و بالآخره سیّدی را متّهم نمود و بحکومت عارض شد و آن بیچارۀ فقیر را حبس کردند بعد از چندی چون کذبش ظاهر شد حکومت سیّد را رها نمود در آخر این تهمت بر جناب ناظر مسکین علیه بهآء اللّه وارد آورد چه که همچه گمان نمود که جناب ناظر در آنجا وارد شد شاید امر تجارت آن محلّ باو راجع شود باین توهّم این نسبت را باو داد و مجلسها برپا نمود و باطراف نوشت و بهر معرض منکری که میرسید میگفت بابیها آمدند و مال مرا سرقت کردند و بردند باری با عدوّ اللّه متّحد گشت و نزد اکثری از تجّار گفتند آنچه را که سبب تضییع امر اللّه شد باری از اوّل ایّام الی حین چنین لطمه‌ئی بر امر وارد نشده سرکار معین‌الملک ایّده اللّه تعالی بحضرات فرموده سیّد میگوید محمّد علی کاذب است صاحبان مال مالشان را طلب نموده‌اند و او باین بازیها و لعبها تمسّک نموده و من هم شریک قول این سیّد هستم از دفترش کذبش بمثابۀ شمس ظاهر و هویدا و بعد مکتوبی باین فانی و بحضرت اسم اللّه م‌ه علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال نمود و مذکور داشت محض حفظ امر اللّه این عبد ذکر سرقت را ننموده و اگر اذن عنایت شود ثابت مینمایم که این مال را جناب ناظر سرقت نموده از مصدر امر اذن صادر که البتّه ثابت کن و مالت را اخذ نما چندی گذشت و خبری در این فقره از او نرسید حضرت افنان علیه بهآء اللّه الأبهی هم در آن ارض از او طلب اثبات فرمودند که خود نوشته حال از عهده برآی بعذرهای نالایقۀ کذبه متمسّک بعد بحضرت اسم‌اللّه نوشته مال مرا برده‌اند میگوئی بیا اثبات کن و حال آنکه خود او مکرّر این فقره را اظهار کرده از این کلمه باقی قول و عملش معلوم و واضحست فی‌الحقیقه بظلمی ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و بعد معلوم شد که قبل از اظهار باین ارض بهمه جا نوشته باری نذر کرده که یک کلمه صدق در عالم نگوید نهر کذب و نفاق ببحر کفر و شقاق پیوست انّا للّه و انّا الیه راجعون

اخبار تازه آنکه حضرات آقایان افنان سدرۀ مبارکه با کمال روح و ریحان در نیمۀ ماه مبارک رمضان وارد و بحضور و لقا فائز و حال از فضل الهی و رحمت رحمانی در ظلّ قباب عظمت مقرّ گرفته‌اند و ساکنند هنیئاً لهم و مریئاً لهم حقّ شاهد و گواه که اکثر اوقات ذکر آن محبوب فؤاد از لسان جان ظاهر ذکرت فرح‌انگیز و یادت روح‌انگیز مکرّر در این ایّام این کلمۀ علیا از لسان مولی الوری جاری قال و قوله الحقّ قد ورد علی سمندری ما ورد علی نفسی این ایّام در احزان شریکست ولکن پاینده نبوده و نیست سوف یزول و تبقی العزّة و الفرح و السّرور لی و له و لأولیآء اللّه و اصفیائه و امنائه انتهی

للّه الحمد حضرت شیخ علیه بهآء اللّه و عنایته اکثر ایّام بحضور و لقا فائز است ابن آن حضرت با کمال خضوع و مسرّت مشهود و امام کرسیّ ربّ قائم و موجود فی‌الحقیقه گوش از ذکر خالص آن محبوب مهتزّ و بصر بلقای منتسبین با فرح اکبر یسأل الخادم ربّه بأن یعزّ حضرتک بعزّته و یرفعک و من معک بقدرته و سلطانه انّه هو خیر ناصر و خیر معین و هو ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین

اینکه در بارۀ حبیب روحانی جناب آقا شیخ محمّد عرب علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشتند فی‌الحقیقه بخدمت قائمند و بعنایت مولی فائز مکرّر ذکرشان از لسان عظمت جاری و نامه‌ها که باین عبد ارسال داشته‌اند جمیع در ساحت اقدس بعزّ اصغا فائز و مخصوص اولیا و احبّا که ذکر نموده‌اند کلّ بنفحات وحی و ذکر حقّ جلّ جلاله فائز گشتند عنایت در بارۀ ایشان بوده و هست و الواح مقدّسه بخواهش ایشان ارسال شده آن محبوب فؤاد امواج بحر عنایت را دیده‌اند و میدانند بحر فضل را کرانی نه و نور نیّر کرم را حدّی نه یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد المقرّبین علی عرفان ما کان مکنوناً فی آیاته و مخزوناً فی کلماته انّه علی کلّ شیء قدیر بشارت کبری و مژدۀ عظمی کلمۀ مبارکیست که لسان عظمت من غیر ستر و حجاب در یومی از ایّام بجناب نبیل ابن نبیل علیه بهآء اللّه الأبهی فرمودند و آن اذن حضور آن محبوب فؤاد است انّ الخادم یحمده علی ذلک و یشکره شکراً لا ینتهی بدوام نعمته و لا یتغیّر ببقآء اسمائه ولکن معلّق بحکمت فرمودند باید بمقتضیات آن ناظر بود و اینکه جناب شیخ در بارۀ تعیین مذکور داشته‌اند آن محبوب میدانند گاهی موجود و گاهی مفقود وقتی آفتاب غنا مشهود و هنگامی افلاس ولکن در بارۀ جناب شیخ علیه بهآء اللّه فرمودند بجناب آقا علی حیدر علیه بهآء اللّه حواله شود که برساند تعویق و تأخیر امثال این امور از عدم وجود شیء مذکور است لاغیر و جناب شیخ هم باید با جناب امین علیه بهآء اللّه و عنایته بمحبّت رفتار نمایند حال جناب امین نسبت ابوّت دارند بر اکثری و از اوّل امر الی حین بر خدمت قائمند و بذکر خیر عامّۀ احبّای الهی مشغول فی‌الحقیقه ذکر خیر همین جناب شیخ علیه بهآء اللّه را مکرّر نموده‌اند و بساحت اقدس فرستاده‌اند اگر گاهی نظر بحکمت یا نصیحت کلمه‌ئی بگویند نباید مکدّر شوند در ذکر این مقامات این کلمۀ علیا از لسان مولی الوری ظاهر قوله تبارک و تعالی

یا سمندری علیک بهائی و عنایتی امواج بحر عنایت الهی و اشراقات نیّر فضل ربّانی متوجّه اولیا بوده و هست للّه الحمد الی حین هر عمل جزئی که از اولیا ظاهر شد و یا قبل از ظهور لحاظ عنایت بآن توجّه نموده انّه لا یضیع اجر المحسنین باید کلّ بما ظهر من عنده ناظر باشند و هو الفرد الواحد العلیم الخبیر انتهی

فی‌الحقیقه ذکر جناب شیخ علیه بهآء اللّه صحیح است و لدی المولی مقبول چه که نفوسی که از شئونات ظاهره و زخارف فانیه مقدّسند اقوال و اعمالشان مؤثّر واقع میشود در اکثری از مقامات در شرایط مبلّغین فرموده‌اند آنچه را که نزد آن محبوب واضح و مبرهنست لحاظ عنایت بایشان بوده و هست انقطاع سبب ارتفاع است و تقوی علّت ارتقا باری آنچه در مقامات قناعت و تقوی ذکر نموده‌اند در ساحت اقدس مقبول یسأل الخادم ربّه بأن یمدّ جنابه بأسباب تکون علّة لاقبال النّاس و توجّههم الی وجه ربّهم مالک الایجاد

ذکر جناب حاجی درویش آقا علیه بهآء اللّه را فرمودند بعد از عرض امام حضور این کلمات عالیات از امّ الکتاب ظاهر قوله تبارک و تعالی یا درویش آقا علیک بهآء اللّه فاطر السّمآء اهل طریقت عهدها و قرنها بذکر وثنای مولی مشغول و خود را مابین عباد اهل حقیقت میشمردند و مراتب توحید و تجرید و انقطاع را ذکر مینمودند و چون سیّد عالم باسم اعظم ظاهر کلّ انکار نمودند الّا من شآء اللّه از حقّ میطلبیم آن جناب را مؤیّد فرماید بر اقبالی که سبب اقبال اهل طریق گردد خذ باسمه القیّوم رحیق البقآء من ایادی العطآء ثمّ اشرب بذکره المبین

بگو ای اهل عالم امروز حجج مقرّبین و مرسلین امام وجه اسم اعظم حاضر و بذکر و ثنا و طواف مشغول ضعوا الأوهام لأهلها و خذوا ما قدّر من لدن مقتدر قدیر و عالم خبیر در احزاب مختلفه تفکّر نما و همچنین در حجج باقیه لیظهر لک الحقّ و سلطانه و قدرته و اقتداره و آیاته و بیّناته و تکون من الفائزین انتهی

امید آنکه از نفحات بیان مقصود عالمیان بتمام همّت بر خدمت قیام نمایند و رحیق مکنون در آیات الهی را بیابند و بیاشامند الأمر بیده یؤیّد من یشآء بجنود الغیب و الشّهادة و هو المقتدر العزیز الحکیم

ذکر جناب حاجی میرزا فضل‌اللّه و ورقه ضلع ایشان را فرموده‌اند بعد از عرض در ساحت اقدس مخصوص هر یک نازل شد آنچه که مطاف کتب ارض است اسأل المحبوب ان یؤیّدهما علی اصغآء بیانه حقّ الاصغآء آمین آمین یا مقصود العارفین آمین آمین یا محبوب من فی السّموات و الأرضین ذکر برادر مکرّم جناب آقا میرزا ابراهیم علیه بهآء اللّه را نموده‌اند همچنین ذکر نامۀ ایشان را که بآن حضرت ارسال داشته و ارسال فرموده‌اند در ساحت اعزّ اقدس اعلی بعزّ اصغا فائز و یک لوح مبارک از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل و ارسال گشت یسأل الخادم ربّه ان یوفّقه علی ما یحبّ و یرضی و یقدّر له لقآء لوحه الّذی لاح من افقه نیّر العنایة و العطآء انّه هو فعّال لما یشآء و هو الفرد الواحد المقتدر القدیر

اولیای آن ارض هر یک را ذکر مینمایم و از حقّ جلّ جلاله میطلبم در هر آن رحیق بیان بر ایشان مبذول دارد هی بنوشند و به لک الحمد ناطق گردند فی‌الحقیقه نفوس مطمئنّۀ موجوده گوی سبقت را از عالم و عالمیان ربوده‌اند و بفیوضات حضرت فیّاض در ایّامش فائز گشته‌اند که تواند از عهدۀ شکر برآید جز عجز چاره‌ئی نه و جز اقرار بر تقصیر مفرّی نه الأمر بیده و الحکم فی قبضة قدرته و هو المقتدر المختار

ذکر جناب معلّم علیه بهآء اللّه را نموده‌اند که مع تهیّۀ اسباب نظر بتنهائی آن حضرت و موافقت توقّف شد این موافقت در ساحت امنع اقدس ابهی مقبول افتاد بقسمی که اجر لقا مخصوص ایشان از لسان قدم جاری و نازل و در آخر بیان لسان رحمن باین کلمه ناطق طوبی از برای او و از برای نفسی که اسباب او را فراهم آورد انّا سترنا ذکر اسمه حکمة من عندنا و انا المختار انتهی البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتک و علی من معک و من فی بیتک و یحبّک و یسمع قولک لوجه اللّه ربّ الأرباب و الحمد له اذ هو مالک الایجاد و مولی العباد

خ‌ادم

فی ۲۶ شوّال سنة ۱۳۰۶

سه قطعه ارسال شد یکی مخصوص جناب نفس مذکور ایّده اللّه تبارک و تعالی و دو دیگر یکی مخصوص آن حضرت و آخر مخصوص حبیب فؤاد جناب آقا محمّد جواد علیه بهآء اللّه ١۵٢١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو هو

ایّام ایّام امتحان و ابحر اختلاف و ابتلا در هیجان و رایات مشتبهات از هر گوشه و کنار در فساد و خسران معلوم است که هیچ احتجابی اشدّ از احتجاب از حقّ نیست و هیچ ناری احرّ از بعد او نه در هر آن پناه بخدا بر مظهر نفس او برده و عامل بآنچه رضای او است بوده که اینست ثمرۀ وجود و سرّ مقصود و بعد بر رفارف مرتفعه و مکامن ممتنعه مستریح باشید شبهه نیندازد شما را ندای بعضی از عساکر نفی و از حقّ غفلت ننمائید که در هر ظهور اینگونه اختلافات ظاهر گشته لکن اللّه یثبت امره و اللّه یظهر نوره ولو کره المفسدون در جمیع ایّام مراقب امر اللّه بوده و از نفی احتراز و در ارض اثبات ساکن باشید کینونتی را ساجد باشید که لم‌یزل و لایزال بر مسند عزّت مستریح بوده و هست و ستایش ننموده ذات مقدّس او را هیچ منزّه و مقدّسی پس بجوهر عزّ خود واصف عزّ بوده و بهویّة جود خود ناعت جود خود خواهد بود و کلّ جودها نزد جود او ساجد بوده‌اند و جمیع عزّها عند بروزات عزّ او خاضع خواهند بود زیرا که هر شیء بعزّ جود او موجود خواهد گشت فسبحانه سبحانه عمّا یقول الظّالمون

* * *

بازآ و بده جامی این ساقی عطشانرا

زان ساغر باقی ده این فانی دورانرا

این هیکل فانیرا برسوز و برو خندان

تا از روزن جان بینم رخسارۀ جانانرا

پاکم کن از آلایش دردم ده از آسایش

وانگاه بهم درپیچ این دفتر هجرانرا

هم نفحۀ عیسی‌ئی هم سدرۀ موسی‌ئی

نار اللّه حمرائی کاتش زدی امکانرا

از ابدم برهان وز قدمم بجهان

در ظلّ فنا ده جا این سرور بیسامانرا

دنیا و عقبی را جمله براهت دادم

بازآ برهت ریزم هم جان و روانرا

گر پرده براندازی عالم همه بگدازی

کار همه برسازی بر هم زنی ایمانرا

شمشیر بکف آمدی ای عشق اینک سر و اینک دل

زخمی زن و محکم زن این زندۀ بیجانرا

با ابروی خونریزت خون من بیدل ریز

پس با لب جانبخشت روحی بدم ارکانرا

افعی گیسویت خون دل و جان خورده

پس با کف بیضایت برگیر تو ثعبانرا

گر تیغ تو بر فرقم ور تیر تو بر صدرم

ناید همی اندر پی حاصل چه بود مستانرا

درویش همی خواهد جانرا برهش بازد

گرچه نبود لایق هدیۀ جان یزدانرا

* * *

بدایات کلام و غایات ختام ذکر سلطان عما و ملیک بهاست جلّ عنایته و عظم احسانه و لا اله غیره و بعد عرض میشود که مثل جناب شما که از اوراق شجرۀ الهیّه و از اثمار سدرۀ کینونیّه ظاهر شدید و از کؤوس سنا مرزوق و از کأوب حمرا مشروب گشته‌اید چرا باید از سرائر امور الهیّه و ظواهر کلمات صمدانیّه محجوب گردید و از مقصود اصلی و مطلوب روحانی دور شوید همچه گمان نشود که غرضی در هویّت این کلمات مستور و خیالی در سرّ اشارات مکنون است قسم بخدائیکه این عبد را بر بساط حبّ جالس نمود و بر نمارق ودّ مستریح فرمود که آنچه ذکر شده از جواهر عنایت و سواذج مکرمتست منزّه از ملاحظۀ غیریّت و مقدّس از مشاهدۀ کیفیّت است انظر الی قرون الأولی و فکّر فیما نزّل اللّه فیها علی اهلها لم وقع الخلاف بینهم و بم اعرضوا عن وجهته و ابعدوا عن صراطه و افسدوا فی امره و اشرکوا مع سلطان وحدته و صاروا من الهالکین أ سمعت ان یمحو دین اللّه من قبل ان یثبت او ینسخ حکم اللّه من قبل ان یظهر قل ما لکم کیف لا تعرفون و لا تشعرون لا فوربّی ربّ السّموات و الأرض لن یقدر احد ان ینسخ حرفاً ممّا نزّل فی البیان من عند اللّه المهیمن القیّوم و کتب علی نفسه بأن یثبت کلّ ما حدّد فی الکتاب من عنده ولکنّ النّاس لا یعلمون و لا یفقهون ان یا حبیب انصف باللّه ثمّ اجعل محضرک بین یدیه هل کتبت البیان کما امرک اللّه محبوبک محبوب العارفین لا فوعمرک ما کتبته و ما اطعته فیما امرت من عنده و صرت من المتوقّفین بل اردت ان تبعد النّاس عن امره و نهیه و تکون من المبعدین أ رضیت بالّذی استهزء باللّه و اعرض عن حضرته و ابعد عن صراطه و اغفل عن ذکره و صار من المعرضین قل اما تستحی عن اللّه الّذی خلقک و ربّاک و جعلک ملکاً لتذکّر النّاس بأیّام اللّه و تکون من الذّاکرین و اتّبعت بما تهوی نفسک و تولّیت عن حکم اللّه ربّی و ربّک ربّ العالمین فاقرأ علیهم ما نزّل من قبل ان تکفرون انتم و من علی الأرض جمیعا انّ اللّه لغنیّ حمید فوربّ السّموات و الأرض لو اجتمع کلّ من فی السّموات علی الألوهیّة و کلّ من علی الأرض علی الرّبوبیّة لن یقدرنّ و لن یستطیعنّ ان ینزلنّ حرفاً ممّا نزّل اللّه فی الکتاب قل ما لکم کیف لا تتنبّهون و لا تعرفون فوالّذی نفسی بیده ما ارید فی تلک الکلمات الّا حبّی لنفسک و ودّی لجنابک والّا ما لی و شأنی بأن اتذکّر من کان هو خیر المذکورین ولکن لمّا شاهدت نسیانک عن عهدک لذا القیت علیک ما لا یلقیک احد من العالمین لتعرف حقّ اللّه فی تلک الأیّام و تدارک ما فاتک و تکون من المحسنین و الحمد للّه ربّ العالمین در هر حال این ایّام رضای ایشان محبوب است و کل در قبضۀ قدرت اسیرند مفرّی برای نفسی نیست و امر اللّه را باین سهلی ندانید که هر کس هوسی در او اظهار نماید حال از اطراف چندین نفس همین ادّعا را نموده‌اند زود است که خواهید دید که شجرۀ استقلال بسلطان جلال و ملیک جمال خود لم‌یزل و لایزال باقی خواهد بود و کلّ اینها فانی و مفقود بل معدوم کأن لم یکن شیئاً مذکورا هباء خواهند گردید اذا انّا للّه و انّا الیه راجعون

و اگر مصلحت بدانید از قول این عبد خدمت جناب میرزا تکبیر برسانید و بعد عرض کنید که آیا رایات اختلاف از کلّ جهات مرتفع نشده و فساد این اصحاب عالم را فاسد نه‌نموده همین بس نیست چگونه جمع اینها ممکنست اینست که در کلّ کتب و کلّ رسل مکتوب و مقرّرست لا تشرک بعبادة ربّک احداً مثل شما باید بجمیع مراتب ناظر باشید دیگر مختارید ما انا الّا ناصح امین و السّلام علی الموقنین

* * *

هو اللّه المستعان

بسا اشجار که باثمار بدیعۀ الهیّه تزیین یابد و ما در تحت تراب مسجون باشیم و چه مقدار از ریاض خرّم که در ارض ظاهر شود و این ابصار موجوده از دیدنش ممنوع بسا طیور که بر افنان اشجار بتغنّی آیند و این آذان از استماعش محروم لذا باید این ایّام معدوده را غنیمت شمرد و از ذکر اللّه و ثنای او غافل نشد در جمیع احوال پناه بخدا برده و مراقب بوده که مباد بهمسات شیطان از نفحات رحمن محروم مانی سعی نما که باخلاق حسنه و افعال محموده بین بریّه ظاهر شوی و از تو نسایم تقدیس و انقطاع بوزد که شاید قلوب مردگان از مؤانست و مجالستت بحیات ابدی فائز شوند و بکوثر تسلیم و رضا مرزوق گردند اگرچه جاهل را پند عاقل ثمر نبخشد چنانچه در جمیع الواح نصیحت نمودیم که نفسی متعرّض نفسی نشود از زمان توقّف در عراق تا حین ناس را از شهوات نفسانیّه و مجادله و محاربه مع بریّه منع نمودیم مع‌ذلک عامل شدند آنچه را که در جمیع اوراق و الواح ممنوع بوده و ضرّ اعمال جهّال باین عبد مسجون راجع شده و نفوسیکه کلّ اعمال شنیعه را مرتکب بوده‌اند حال خود را بلباس زهد جلوه داده‌اند و جمیع آنچه را عامل شده‌اند باین عبد نسبت داده‌اند اینست که در کتب قبل نازل شده که ذیاب بلباس اغنام ظاهر شوند و بفریب ناس مشغول گردند باری در جمیع احوال بحقّ ناظر باش و از دونش منقطع ذکرش را غنیمت دان و امانت حبّش را بخائن و سارق منما و در کمال حفظ محفوظش دار در کلّ حین شکر نما که هجرت بوصل تبدیل شد و بعدت بقرب و بعرفان اللّه در ایّامی که اکثری محجوبند فائز شدی و الرّوح علیک

* * *

بعد از اتمام این مکتوب دستخطّ حضرت محبوب فؤاد جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه و عنایته رسید الحمد للّه فرح و بهجت آورد و همچنین دو دستخطّ از محبوب فؤاد جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه در همین روز رسید از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل است که موفّق شود جواب را زود عرض نماید و ارسال دارد و همچنین دستخطّ محبوب فؤاد جناب ابن ابهر علیهما بهآء اللّه و رحمته رسید سه فقره تا حال باسم ایشان الواح ممتنعۀ مقدّسه نازل و ارسال شد یک فقرۀ آن هنوز باقیست نظر بحکمت یکمرتبه ارسال نشد ولکن در همان ایّام که دستخطّ ایشان رسید جمیع الواح نازل و موجود از قول این فانی خدمت هر یک از آقایان و محبوبان مجدّداً تکبیر منیع بسته بعنایت آن جنابست

* * *

ق ک

جناب استاد آقا جان علیه بهآء اللّه

اوست دانای بینا

بعضی از احزاب عالم همّت بر آن گماشته‌اند که بلسانهای مخصوصۀ خود تکلّم نمایند و این فقره را سبب علوّ و سموّ خود دانسته‌اند چنانچه اهل ایران که بطراز قابلیّت و استعداد مزیّنند اراده نموده‌اند بلسان قدیم تکلّم نمایند و آنچه از خارج داخل شده خارج نمایند ولکن نزد مظلوم محبوب آنکه جمیع عالم را یک وطن مشاهده نمایند و در ترویج یک لسان یا دو چنانچه از قبل گفته شد همّت گمارند تا جمیع آفاق بنور اتّفاق فائز شود و اهل ارض از آفتاب دانائی و دریای بینائی قسمت برند و آنچه سبب اتّحاد عالم و امم بوده از قلم اعلی در الواح متفرّقه جاری و نازل شده انشآءاللّه عباد بطراز انصاف مزیّن شوند و بعدل موفّق گردند تا آنچه ذکر شد ثمرات آن را بیابند و گواهی دهند بآنچه حقّ جلّ جلاله بآن امر فرمود اوست راه‌نما و اوست دانا و بینا شکر کن محبوب عالم را که ترا مؤیّد فرمود و بآنچه از اکثر ابصار مستور است راه نمود انّه لهو الحقّ علّام الغیوب لا اله الّا هو العزیز المحبوب

* * *

بنام آنکه بیم از اوست و امید از او

نخستین گفتار کردگار اینست با سینۀ پاک از خواهش و آلایش و دل پاکیزه از رنگهای آفرینش پیش دانا و بینا و توانا بیائید و آنچه سزاوار روز اوست بیارید امروز روز دیدار است چه که یزدان بی‌پرده پدیدار و آشکار بجان پاک بشتابید شاید برسید و بآنچه سزاوار است پی‌برید از آب پرهیزکاری خود را از آز و کردارهای ناشایسته پاک نمائید تا راز روز بی‌نیاز را بیابید روشنی نخستین در روز پسین پدیدار به سه چیز دیدار دست دهد و رستگاری پدیدار شود پاکی دل و دیده و پاکی گوش از آنچه شنیده بگو ای دوستان راه‌نما آمد گفتارش از گفتارها پدیدار و راهش میان راهها نمودار راه راه او است بیابید گفتار گفتار اوست بشنوید امروز ابر بخشش یزدان میبارد و خورشید دانائی روشنی میبخشد و بخود راه مینماید جوانمرد آنکه راههای گمان را گذاشت و راه خدا گرفت ای دوستان دست توانای یزدان پرده‌های گمان را درید تا چشم ببیند و گوش از شنیدن بازنماند امروز روز شنیدنست بشنوید گفتار دوست یکتا را و بآنچه سزاوار است رفتار نمائید از گفتار پارسی بگفتار تازی آغاز نمودیم

یا ایّها المقبل اسمع النّدآء انّه ارتفع فی سجن عکّآء و یدع العباد الی اللّه مالک الایجاد تفکّر فیما ظهر لتری ما لا رأت عین الابداع انّ ربّک هو العزیز الفضّال ایّاک ان یمنعک ما فی العالم عن مالک القدم دع الظّنون و مظاهرها و الأوهام و مشارقها مقبلاً الی اللّه مالک المبدإ و المآب هذا یوم البصر لأنّ المنظر الأکبر تشرّف بأنوار ظهور مالک القدر الّذی اتی من سمآء البیان بالحجّة و البرهان و هذا یوم السّمع قد ارتفع فیه صریر القلم الأعلی بین الأرض و السّمآء اسمع و قل لک الحمد یا مقصود العالم و لک الثّنآء یا مالک الرّقاب

یا ایّها السّائل امروز نور ناطق و نار متکلّم و خورشید حقیقت مشرق جهد نما شاید فائز شوی بآنچه سزاوار یوم اللّه است اگر در آنچه ظاهر شده تفکّر نمائی خود را غنیّ و مستغنی از سؤال مشاهده کنی حقّ مقدّس است از ظنون و اوهام و مشیّت و ارادۀ انام با علم یفعل ما یشآء و رایة یحکم ما یرید آمده حجّت و برهان فوق مقامات اهل امکان ظاهر فرموده آیاتش در کتب و صحف و زبر و الواح موجود و مشهود و بیّناتش در سور ملوک و رئیس ظاهر و هویدا لیس لأحد ان یجرّب الرّبّ انّه یمتحن العباد کیف یشآء اگر فی‌الحقیقه ببصر انصاف در آنچه ذکر نمودیم مشاهده نمائی و بسمع عدل اصغا کنی بکلمۀ مبارکۀ رجعت الیک یا مولی العالم منقطعاً عن الأمم ناطق شوی بشنو ندای مظلوم را قدم از مقامات ظنون و اوهام اهل امکان بردار و بر لامکان گذار لتسمع تغرّدات طیور العرش و تغنّیات عنادل العرفان علی اعلی الأغصان نسأل اللّه ان یؤیّدک و یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی انّه هو مولی الوری و ربّ العرش و الثّری لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم اذا اخذک جذب النّدآء من الأفق الأعلی قل

الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بعزّک و عظمتک و سلطانک انا عبدک و ابن عبدک قد اقبلت الیک منقطعاً عن دونک و راجیاً بدائع فضلک اسألک بأمطار سحاب سمآء کرمک و بأسرار کتابک ان تؤیّدنی علی ما تحبّ و ترضی ای ربّ هذا عبد اعرض عن الأوهام مقبلاً الی افق الایقان و قام لدی باب فضلک و فوّض الأمور الیک و توکّل علیک فافعل به ما ینبغی لسمآء جودک و بحر کرمک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم اشهد یا الهی بأنّک اعلم بی منّی قدّر لی ما یقرّبنی الیک و ینفعنی فی الآخرة و الأولی انّک انت مولی الوری و فی قبضتک زمام الفضل و العطآء لا اله الّا انت الفضّال الکریم البهآء علی اهل البهآء الّذین ما منعتهم ضوضآء الأمم عن مالک القدم قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم

* * *

هو الشّافی الکافی المعین الغفور الرّحیم

بک یا علیّ بک یا وفیّ بک یا بهیّ انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا سلطان بک یا رفعان بک یا دیّان انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا احد بک یا صمد بک یا فرد انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا سبحان بک یا قدسان بک یا مستعان انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا علیم بک یا حکیم بک یا عظیم انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا رحمن بک یا عظمان بک یا قدران انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا معشوق بک یا محبوب بک یا مجذوب انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا عزیز بک یا نصیر بک یا قدیر انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا حاکم بک یا قائم بک یا عالم انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا روح بک یا نور بک یا ظهور انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا معمور بک یا مشهور بک یا مستور انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا غائب بک یا غالب بک یا واهب انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا قادر بک یا ناصر بک یا ساتر انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا صانع بک یا قانع بک یا قالع انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا طالع بک یا جامع بک یا رافع انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا بالغ بک یا فارغ بک یا سابغ انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا نافع بک یا مانع بک یا صانع انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا جلیل بک یا جمیل بک یا فضیل انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا عادل بک یا فاضل بک یا باذل انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا قیّوم بک یا دیموم بک یا علّوم انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا عظّوم بک یا قدّوم بک یا کرّوم انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا محفوظ بک یا محظوظ بک یا ملحوظ انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا عطوف بک یا رؤف بک یا لطوف انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا ملاذ بک یا معاذ بک یا مستعاذ انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا غیاث بک یا مستغاث بک یا نفّاث انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا کاشف بک یا ناشف بک یا عاطف انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا جان بک یا جانان بک یا ایمان انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا ساقی بک یا عالی بک یا غالی انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا ذکر الأعظم بک یا اسم الأکرم بک یا رسم الأقدم انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا سبّوح بک یا قدّوس بک یا نزّوه انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا فتّاح بک یا نصّاح بک یا نجّاح انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا حبیب بک یا طبیب بک یا جذیب انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا جلال بک یا جمال بک یا فضّال انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا واثق بک یا عاشق بک یا فالق انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا وهّاج بک یا بلّاج بک یا بهّاج انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا وهّاب بک یا عطّاف بک یا رأّف انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا ثابت بک یا نابت بک یا ذاوت انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

بک یا نافذ بک یا لاحظ بک یا لافظ انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

یا ظاهر مستور یا غائب مشهور یا ناظر منظور انت الکافی و انت الشّافی و انت الباقی یا باقی

یا قاتل عشّاق یا واهب فسّاق

یا کافی بک یا کافی

یا شافی بک یا شافی

یا باقی بک یا باقی

انت الباقی یا باقی

سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک بجودک الّذی به فتحت ابواب الفضل و العطآء و به استقرّ هیکل قدسک علی عرش البقآء و برحمتک الّتی بها دعوت الممکنات الی خوان مکرمتک و انعامک و بعنایتک الّتی بها اجبت فی نفسک من قبل کلّ من فی السّموات و الأرض فی حین ظهور عظمتک و سلطنتک و طلوع عزّ حکومتک بکلمة بلی‌ک و بهذه الأسمآء الحسنی الأعظم و بهذه الصّفات العلیا الأکرم و بذکرک العلیّ الأعلی و بجمالک الألطف الأصفی و بنورک الخفیّ فی سرادق الأخفی و باسمک المتقمّص بقمیص البلآء فی کلّ صباح و مسآء ان تحفظ حامل هذه الورقة المبارکة ثمّ الّذی یقرأها ثمّ الّذی یلقی علیها ثمّ الّذی یمرّ فی حول بیت الّتی هی فیها ثمّ اشف بها کلّ مریض و علیل و فقیر عن کلّ بلآء و آفة و مکروه و حزن ثمّ اهد بها کلّ من یرید ان یدخل فی سبل هدایتک و مناهج فضلک و غفرانک

و انّک انت العزیز الکافی الشّافی الحافظ المعطی الرّؤف الکریم الرّحیم

* * *

بنام خداوند یکتا

بگو ای دوستان کذب قبل محبوب بعد را آویخت و برصاص ظلم شهید نمود تفکّر در نفوس کاذبۀ خائنه که باسم صدق و امانت و زهد و ورع مابین ناس ظاهر بودند نمائید تا از فزع این یوم اکبر محفوظ مانید یکی ذکر جابلقا نمود و دیگری به جابلصا اشاره کرد و کاذب دیگر هیکل موهومی ترتیب داد و بر عرش ظنون مقرّ معیّن نمود بی‌انصافی ناحیۀ مقدّسه ذکر کرد و بی‌انصاف دیگر کلماتی باو نسبت داد و این امور منکرۀ کاذبه سبب و علّت شد که سلطان مدینۀ احدیّه را بتمام ظلم شهید نمودند اگر ید قدرت الهی جمیع حجبات را خرق نماید امور تازه مشاهده نمائید و کلمات بدیعه اصغا کنید حال یک کلمه میفرماید که شاید آن کلمه سدّی شود مابین صدق و کذب و آن کلمه اینست طهّروا آذانکم عمّا یتکلّم به الّذین ینسبون انفسهم الی البیان و یکفرون بمنزله و سلطانه و مرسله چه که این نفوس محتجبه بعینه بر قدم آن نفوس حرکت مینمایند طوبی از برای چشمی که ببیند و ادراک نماید او از اقوی النّاس و اقدرهم لدی الحقّ مذکور است استمعوا ما نطق به مبشّری من قبل قال و قوله الحقّ نطفۀ یکسالۀ یوم ظهور او اقوی است از کلّ بیان محض عنایت و شفقت این اذکار از قلم مختار جاری احفظ و قل لک الحمد یا اله العالمین حزب شیعه که خود را فرقۀ ناجیۀ مرحومه میشمردند و افضل اهل عالم میدانستند بتواتر روایاتی نقل نمودند که هر نفسی قائل شود باینکه موعود متولّد میشود کافر است و از دین خارج این روایات سبب شد که جمعی را من غیر تقصیر و جرم شهید نمودند تا آنکه نقطۀ اولی روح ما سواه فداه از فارس از صلب شخص معلوم متولّد شدند و دعوی قائمی نمودند اذاً خسر الّذین اتّبعوا الظّنون و الأوهام و امر بمثابۀ انوار آفتاب بر عالمیان ظاهر شد مع‌ذلک آن حزب غافلۀ مردوده اعراض نمودند و بر قتل آن جوهر وجود قیام کردند ای اهل بهاء مالک اسماء میفرماید در این امور تفکّر نمائید که شاید اصنام ظنون و اوهام را فی‌الحقیقه بشکنید و باوهام تازه که معرضین بیان بآن متمسّک و متشبّثند مبتلا نشوید بقوّت و قدرت الهی بر امر قیام نمائید و عباد را از ظلم نفوس مشرکه و ظنون انفس کاذبۀ غافله حفظ کنید در اسرار مستوره تفکّر نمائید تا حین ظهور اهل فرقان یعنی حزب شیعه از یوم اللّه و کیفیّت ظهور مطّلع نبودند گویا از بحر آگاهی بالمرّه بی‌‌‌‌نصیب بودند و از اشراقات آفتاب معانی محروم و ممنوع آنچه را بظنون و اوهام خود ادراک نمودند و بآن متمسّک بودند امر الهی بر غیر آن جاری و ظاهر شد و آن نفوس موهومه که خود را اتقای خلق و ازهد عالم میشمردند بظلمی قیام نمودند که ملأ اعلی و اهل مدائن اسماء و ملکوت انشاء کل متحیّر ماندند کذلک نطق القلم الأعلی فضلاً من عنده لتطّلعوا علی ما ستر عنکم و تشاهدوا ما کان خلف الحجاب بما اکتسبت ایدی الّذین هاموا فی هیمآء الظّنون و الأوهام و افتوا علی الّذی اتی بالحقّ من لدی اللّه المهیمن القیّوم

ای شاربان رحیق مختوم اسم قیّوم میفرماید در فرقه‌ئی که خود را ناجیه و مرحومه میشمردند ملاحظه کنید که عند ظهور امتحان از فرقۀ طاغیۀ باغیۀ منکرۀ مردوده محسوب شدند و در کتاب الهی از قلم اعلی از مظاهر نفی مذکور و مسطورند انشآءاللّه باید اهل بهاء که از اصحاب سفینۀ حمرا در قیّوم اسماء مذکورند باستقامتی ظاهر شوند که لائق این امر اعظم و یوم مبارکست امروز روز خدمت و استقامت است اگر طفلی بر این امر مستقیم ماند او اقوی از کلّ بیانست بشهادة اللّه و شهادة من ظهر من قبل و بشّر النّاس بهذا النّبإ العظیم در الواح عراق و ارض سرّ و سجن اعظم دوستان الهی را آگاه نمودیم و بظهور عجل و ناعقین و طیور لیل و کتاب سجّین و الواح نار اخبار دادیم تا کل بشأنی مستقیم شوند که اهل عالم و ما عندهم قادر بر تحریف آن نفوس ثابتۀ مستقیمه نباشند باید بمثابۀ جبال مشاهده شوند نه مانند اوراق که بهر ریحی متحرّکند و باندک نسیمی منقلب کذلک علّمکم العلیم و عرّفکم العارف الخبیر و هداکم الی صراطه المستقیم جهد نمائید و بکمال عجز و ابتهال از قویّ قدیر مسئلت کنید تا شما را مؤیّد فرماید بر امری که بطراز رضا مزیّن است و همچنین موفّق دارد بر عملی که ذکر آن بدوام ملک و ملکوت در کتاب الهی باقی و پاینده ماند فرصت را از دست مدهید و وقت را ضایع مگذارید قسم بدریای علم لدنّی که آنی از این ایّام افضل است از قرون و اعصار یشهد بذلک ربّکم المختار فی هذا المقام الکریم انشآء‌اللّه بنار محبّت رحمن حجبات مانعه را بسوزانید و بنور وجهش قلوب را منوّر دارید امروز روز این کلمۀ محکمۀ مبارکه است که از قبل لسان احدیّه بآن تکلّم نموده کلّ شیء هالک الّا وجهه امروز یوم اللّه است و حقّ وحده در او ناطق لا یذکر فیه الّا هو این الأبصار الطّاهرة الحدیدة و این القلوب المنیرة الفارغة امروز روز ابصار و آذان و قلوبست از حقّ بخواهید تا این سه را مالک شوید و از حجبات مقدّس دارید چه که حجاب رقیق بل ارقّ بصر را از مشاهده و آذان را از اصغا و قلب را از تفقّه منع نماید باین کلمۀ علیا که از قبل از قلم اعلی نازل شده نظر نمائید

ای پسران دانش چشم سر را پلک بآن نازکی از دیدن جهان و آنچه در اوست بی‌بهره نماید دیگر پردۀ آز اگر بر چشم دل فرود آید چه خواهد نمود

ای دوستان امروز باب آسمان بمفتاح اسم الهی گشوده و بحر جود امام وجوه ظاهر و موّاج و آفتاب عنایت مشرق و لائح خود را محروم ننمائید و عمر گرانمایه را بقول این و آن تمام مکنید کمر همّت محکم نمائید و در تربیت اهل عالم توجّه کنید دین الهی را سبب اختلاف و ضغینه و بغضا ندانید لسان عظمت میفرماید آ نچه از سماء مشیّت در این ظهور امنع اقدس نازل مقصود اتّحاد عالم و محبّت و وداد اهل آن بوده باید اهل بهاء که از رحیق معانی نوشیده‌اند بکمال روح و ریحان با اهل عالم معاشرت نمایند و ایشان را متذکّر دارند بآنچه که نفع آن بکل راجعست اینست وصیّت مظلوم اولیا و اصفیای خود را عالم بمحبّت خلق شده و کل بوداد و اتّحاد مأمورند باین کلمۀ مبارکه که از افق فم سلطان احدیّه اشراق نموده ناظر باشید و ذکر نمائید کنت فی قدم ذاتی و ازلیّة کینونتی عرفت حبّی فیک خلقتک و القیت علیک مثالی و اظهرت لک جمالی

ای اهل بهاء شما در اوطان و این مظلوم در سجن اعظم در حینی که در دریای احزان منغمس است هر یک از شما را بکلمات و بیاناتی ذکر مینماید که اگر حرفی از آن کلمات بر مرایای وجود ممکنات تجلّی نماید در کل کلمۀ انت المحبوب ظاهر شود بشأنی که جمیع بیابند و قرائت نمایند این فضل بی‌منتها را از دست مدهید و آنچه در سبیل الهی بر این مظلوم و شما وارد شده از آن غافل نشوید قدر خود را بدانید و مقامات خود را باسم حقّ حفظ نمائید چه که مشرکین و منکرین و خائنین بلباس توحید و اقبال و امانت ظاهر شده‌اند و بکمال جدّ و جهد در اضلال نفوس مشغولند انّ ربّکم الرّحمن یقول الحقّ و یخبرکم بالفضل و یهدیکم صراطه المستقیم سبل ناس را بگذارید و راههای غافلین را معدوم شمارید و بگوئید انّه لا یمشی فی طرقکم و لا یعمل ما عندکم قد ظهر و اظهر صراطه المستقیم و عرّف الکلّ منهجه القویم طوبی لنفس سرعت الی بحر رحمة ربّها و لأذن سمعت صریر قلمه الأعلی و لعین رأت آیاته الکبری و للسان نطق بثنائه الجمیل قل ان ارحموا علی انفسکم و لا تتّبعوا الّذین کفروا باللّه و آیاته و انکروا حجّته و برهانه و قاموا علی الاعراض بظلم مبین انّه فی السّجن الأعظم دعا الملوک و المملوک الی الاسم الأعظم الّذی کان مکنوناً فی علم اللّه و مذکوراً فی صحف المرسلین

ای دوستان ذکر جمیع در کتب الهی بوده و خواهد بود و اگر بعضی از اولیای حقّ بلوح علیحده فائز نشوند بیقین مبین بدانند که اسمشان و توجّهشان و اقبالشان علی مراتبهم از قلم اعلی در کتاب مذکور و مسطور است از حقّ تأیید بخواهید تا بامری که سبب و علّت ذکر پاینده باشد فائز گردید انّه یری و یسمع و هو العلیم الخبیر دنیا را شأنی نبوده و نیست عنقریب من علی الأرض بقبور راجع شوند فوالّذی انطق کلّ شیء بثنآء نفسه که این دنیا و آنچه در او مشهود است نزد صاحب بصر بیک کلمه از کلمات الهی معادله نمینماید چه که او زائل و فانی بوده و خواهد بود و این بدوام اسماء و صفات دائم و باقی خواهد ماند هیچ عاقلی بملاحظۀ یوم او یومین نعمت باقیۀ الهیّه را از دست نمیدهد براستی میگویم جان لم‌یزل و لا‌یزال آهنگ گلشن مکاشفه و لقا داشته و دارد ولکن اوهام و آمال لاتغنی او را از ملکوت قرب منع نموده باید بنار ایقان و نور ایمان حجبات را بسوزانید و قلوب و افئده را منوّر دارید جهد نمائید تا از کوثر ایقان که از یمین عرش الهی جاریست بنوشید هر نفسی بآن فائز شد او از اهل بقا در صحیفۀ حمرا مذکور است الحمد للّه عنایت حقّ و الطافش مقبلین را بصراط مستقیم راه نموده و بعطیّۀ کبری و موهبت عظمی فائز فرموده قدر مقام خود را بدانید و در کلّ احوال آگاه باشید چه که گمراهان در کمین هادیان بوده و خواهند بود انّ ربّکم الرّحمن لهو العلیم الحکیم آیا در ارض طالب صادقی مشاهده شد که از فیض فیّاض محروم شود یا قاصدی دیده شد که بصدق تمام مقصد اقصی را اراده نماید و از او ممنوع گردد لا ونفسه الحقّ و اگر بعضی از موحّدین و مقرّبین و مخلصین بر حسب ظاهر امری را طلب نمودند و بآن فائز نشدند این نظر بحکمتهای بالغۀ الهی بوده باید محزون نباشند چه که از برای هر امری میقاتی مقرّر و مقدّر است اذا جآء الحین یظهر بالحقّ من لدی اللّه ربّ العالمین افرحوا یا اولیآء اللّه و اصفیائه بما یذکرکم قلمی الأعلی فی هذا اللّیل الّذی فیه ینطق لسان العظمة انّه لا اله الّا هو المؤیّد النّاصح الفرد العزیز الحمید طوبی لمن فاز بالاستقامة الکبری انّه من اهل الفردوس الأعلی فی کتاب اللّه مالک الأسمآء و فاطر السّمآء الّذی ظهر بالحقّ بسلطان مبین ایّاکم ان تمنعکم حجبات الأسمآء عن سلطانها و منزلها و مبدعها تمسّکوا بحبل عنایة ربّکم الرّحمن و تشبثّوا بذیله المنیر من عمل ما امر به یصلّینّ علیه الملأ الأعلی و اهل جنّة العلیا و الّذین سکنوا فی قباب العظمة امراً من اللّه العزیز الحمید کذلک ذکرکم المظلوم اذ کان فی السّجن الغافلین و علّمکم ما یقرّبکم فی کلّ الأحوال الی اللّه المقتدر المهیمن العزیز الفرید انّا نوصی الکلّ بالحکمة و البیان فی امر ربّهم الرّحمن کما وصّیناهم من قبل انّه لهو النّاصح الأمین تلک کلمة انزلناها فی الواح شتّی ینبغی لکلّ من آمن باللّه فی هذا الظّهور ان یتمسّک بها و یکون من الرّاسخین و نهینا الکلّ عن کلّ ما لا یحبّه اللّه و امرناهم بما تفرح به افئدة الأمم انّه لهو المشفق الکریم عاشروا یا احبّائی بالرّوح و الرّیحان کلّ الأدیان ایّاکم ان تجعلوا کلمة اللّه علّةً لاختلافکم او سبباً لاظهار البغضآء بینکم قل اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض و لا تکونوا من الغافلین انّه یأمرکم بما تجدون منهم عرف الرّوح لو کنتم من العارفین البهآء علیکم و علی من معکم و یحبّکم و یخدمکم و یسمع منکم ما رقم من القلم الأعلی فی هذا الأمر المبرم الظّاهر المبین

* * *

بسم اللّه الأقدس العلیّ الأبهی

تاللّه بالبلآء زاد حبّ البهآء علی شأن ما منعه عن ذکر مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و فی کلّ الأحیان یدعو اهل الأکوان الی ربّهم الرّحمن فیا حبّذا هذه النّار الّتی کلّما یمسّها المآء یزداد لهیبها فی حبّ ربّه المقتدر العلیّ العلیم و قبل الذّلّة لعزّ من علی الأرض و اختار السّجن لنجاة العالمین سیّاحی امری عظیم عظیم لا یمنعه جنود السّموات و الأرضین لو تجد حلاوة ذکر ربّک فی آیة من آیاته لتنصعق فی الحین و اذا قمت تقول

اشهد یا الهی بأن سبق ظهورک مطالع الوحی و مشارق الالهام و فی کلّ حرف عمّا یخرج من فمه ستر ما یحیی به العالمون ای ربّ انّه سکن فی اخرب البلاد بعد الّذی باسمه عمرت السّموات و الأرض کذلک ارتکبوا عبادک الظّالمون

ان اشتعل بحرارة حبّی علی شأن ینبغی لهذا الظّهور الّذی به اضآءت وجوه المقرّبین و اذکر من قبلی من ارادنی ثمّ اشربه کوثر فضلی من انامل عنایتی لیجذبه الی افق رحمتی و مطلع اسمائی و مقرّ عرشی العظیم و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

جناب اسم اللّه الجمال علیه من کلّ بهآء ابهاه

١۵٢١

هو المشفق العطوف الغفور الرّحیم

تاللّه یا اسمی الجیم قد قرئ لدی العرش کتابک و وجدت منه نفحات حبّک للّه یشهد بذلک قلمی الأعلی فی هذا اللّیل الّذی فیه ینطق جمال القدم بما تضوّع منه عرف الحیوة بین العالمین و انّک اذا فزت به قم و قل لک الحمد یا اله العالمین

ان یا اسمی المیم ان استمع النّدآء من شطر السّجن لعمری انّ لسانی یشهد بحبّک للّه و باقبالک الیه ان اطمئنّ بفضل ربّک و قل لک الثّنآء یا محبوب العالمین

ان یا اسمی الألف تشهد الف الابداع بأنّک انت الّذی سمعت النّدآء و اقبلت الی الأفق الأعلی و تمسّکت بالمعروف و استقمت علی حبّ مولاک اذ کان مضطرباً کلّ قویّ امین

ان یا اسمی اللّام انّ ربّک العلّام ینادیک من مقرّ عرشه العظیم و یشهد لک بما تقرّ به عینک و یسترّ به قلبک و یأخذ عرف العنایة کلّ صغیر و کبیر لا تحزن من شیء انّه یسمع و یری و ینزل لک ما تفرح به قلوب العارفین لعمری لو تجد نفحات هذه الآیات لتطیر من الاشتیاق و تصیح فی البیت لک الفضل یا من فی قبضتک ملکوت السّموات و الأرضین انّا خلقناک و ربّیناک و اسمعناک و اریناک منظری الکریم

یا اسمی الجمال علیک بهآء اللّه فی کلّ حین و بعد حین و قبل حین انت الّذی تمسّکت بالحبل الأعظم و حملت الرّزایا فی حبّ اللّه ربّ العالمین انّا کنّا معک اذ دخلت فی السّجن و کانت معک انفس معدودات انّ ربّک لهو البصیر الخبیر

ان اذکر من سمّی بعلی قبل اکبر انّه ممّن وفی بمیثاق اللّه و عهده و استشهد فی سبیلی المستقیم انّا نذکره فی هذا الحین و نقول علیک بهآء اللّه و بهآء من فی الملإ الأعلی و بهآء الّذین فازوا بهذا الأمر البدیع یا علی قبل اکبر انّک انت دخلت الرّمس و محبوب العالم یذکرک فی هذا المقرّ الرّفیع انت الّذی توجّهت الی وجه مولاک و قطعت البرّ و البحر الی ان دخلت شاطئ البحر الّذی ینادی کلّ قطرة منه قد تمّ المیقات و اتی الرّحمن بسلطان مبین و اقبلت الی افق الظّهور و قمت لدی الباب و فزت بأنوار الوجه و سمعت ندآء اللّه المهیمن العزیز الحمید و کنت فی جوار رحمته ایّاماً معدودات ثمّ رجعت باذنه و دخلت السّجن فی حبّه انّ ربّک لهو الشّاهد السّمیع طوبی لمن یذکره بعده بما نطق به القلم الأعلی فی هذا المقام المنیع نشهد انّه ممّن انفق روحه فی حبّ مولاه فی یوم فیه زلّت اقدام العارفین انّا نذکره و الّذین معک لیشهد الکلّ بفضل اللّه و رحمته انّه لهو المعطی الغفور الکریم ثمّ نبشّرک بفضل آخر انّ ربّک لهو المبشّر الخبیر انّا قد غفرنا اخاک الّذی صعد الی اللّه و نشهد انّه ممّن اقبل الی الأفق الأعلی و بلغ الغایة القصوی کلّ ذلک من فضلی علیک لتکون من الشّاکرین انّه فی الأفق الأبهی یشهد بذلک لسان عظمتی فی هذا المقرّ المنیر

انّا نذکر فی هذا المقام من سمّی بعلی قبل نقی لیبقی ذکره بدوام اسم اللّه الملک المقتدر العزیز الحمید ان یا قلم الأعلی ان اذکره بالرّوح و الرّیحان ثمّ اشهد له بما شهد له الرّحمن انّ ربّک لهو المعلّم الأمین قل طوبی لک یا من صعدت الی الرّفیق الأعلی و توجّهت الی المقام الأسنی اشهد انّک قد سمعت النّدآء و اقبلت و آمنت و کنت من الفائزین انت الّذی ما منعتک شؤونات الخلق عن الحقّ قمت علی الذّکر و الثّنآء بین ملإ الانشآء و توجّهت بوجهک الی وجه اللّه المشرق من هذا الأفق المنیر طوبی للّذین فازوا بهذا المقام و نعیماً لکلّ مقبل اقبل الی اللّه العزیز الجمیل

ثمّ نذکر من سمّی بعندلیب الّذی طار فی هوآء محبّة الرّحمن و فاز بظهور اللّه فی یومه البدیع انّا نذکره بأحسن الذّکر و نرسل الیه نفحات الآیات من هذا المقام الّذی فیه ینطق لسان العظمة الملک للّه العزیز المنیع یخاطبه جمال القدم و یقول علیک ثنآء اللّه یا من کنت ناطقاً بذکر ربّک و علیک بهآء اللّه یا من کنت ناظراً الی مشرق فضل ربّک العلیم کذلک ذکرنا الّذین سمعوا ندآء اللّه و اقبلوا الیه بقلوبهم و شهدوا بما شهد الرّحمن اذ استوی علی عرشه العظیم نعیماً لهم و طوبی لهم بما فازوا فی هذا الحین بکوثر ذکر ربّهم المقتدر القدیر هل تعادل بهذا الفضل کنوز العالم لا واسمی الأعظم ولکنّ النّاس اکثرهم من الرّاقدین

بشارة بعد بشارة بما توجّه وجه القدم من شطر سجنه الأعظم الی من سمّی بمحمّد قبل علی الّذی فاز بعرفان اللّه مالک الایجاد انّا نذکره بلحن اللّه ربّ الآخرة و الأولی بذکر تمرّ به رائحة القمیص بین العالم و یتضوّع عرف الرّحمن فی الامکان انت الّذی اقبلت الی قبلة الآفاق و آمنت بالّذی اعرض عنه اکثر العباد طوبی لک بما فزت برحیق الحیوان الّذی ادارته انامل عطآء ربّک الرّحمن بین الامکان اشهد انّک تقرّبت و توجّهت و عرفت و اخذت و شربت باسم اللّه مالک الأدیان هل من ذی اذن لیسمع لحن اللّه هل من ذی بصر لیشاهد انوار الوجه هل من ذی شمّ یجد رائحة الفرع الّذی علّق علی ظهر اللّه المقتدر العزیز المنّان انت فی الرّفیق الأعلی و ربّک الأبهی یراک و یذکرک لیکون ذکره آیة لمن فی الابداع

یا جمال قد سمعنا منک ما کان شاهداً لخضوعک للّه و خشوعک لوجهه و عجزک و ابتهالک لدی اللّه المقتدر العزیز الوهّاب انّه یکون معک فی کلّ الأحیان و یذکرک و الّذین معک انّه لهو العزیز البصّار و نکبّر من هذا المقام الأعلی و المقرّ الأسنی علی اهلک و من نسب الیک انّ ربّک لهو المبیّن المختار لا یعزب عن علمه من شیء یذکر من یشآء بما یبقی به ذکره بدوام ملک اللّه مالک الأنام ای جمال کتابت بلحاظ مالک اسماء فائز و جواب آن از سماء مشیّت الهی نازل بشأنی که هر کلمۀ آن شهادت میدهد بر فضل محبوب عالم و عنایت او ان اشهد و کن من الشّاکرین و مخصوص هر یک از اسماء که در کتاب آن جناب بود آیات بدیعۀ منیعه نازل ای جمال قسم بشمس محبّت که از افق عالم مشرقست و بأعلی الضّیآء و ابهی النّور ظاهر و باهر که اگر جمیع ناس در ساعتی از ساعات بقلوب مقدّسۀ مطهّره توجّه نمایند و ندآء اللّه را اصغا کنند و اطوار اوراق سدرۀ منتهی را مشاهده نمایند البتّه کلّ از فیض بحر اعظم محروم نمانند و در این فجر منیر بعنایت حقّ فائز گردند ولکن انّهم فی غفلة و ربّک هو الشّاهد الخبیر اهل خانه و منتسبین شما جمیع لدی العرش مذکورند و جمیع بعنایت الهی فائز شده و میشوند لا تحزن من شیء قد قدّر لک ما تفرح به القلوب انّ ربّک لهو الصّادق المخبر الأمین

یا اسمی الجمال قد توجّه فی هذا الحین وجه ربّک الی من سمّی ببزرک لیجد نفحات الوحی و ینطق بثنآء ربّه الخبیر انّ الّذی توجّه الی اللّه انّه یتوجّه الیه فضلاً من عنده و انا العلیم من نطق بهذا الاسم الأعظم یوقن بأنّه کان مذکوراً لدی العرش یشهد بذلک ربّک و انا الشّهید کبّر من قبلی علی وجهه قل تاللّه قد فزت بالفوز الأعظم اذ ذکرک مالک القدم فی هذا اللّوح الحفیظ ان افرح بفضل مولاک ثمّ اشکره انّ ربّک لهو السّمیع هذا یوم فیه انجذبت الأشیآء من ندآء مالک الأسمآء و یسمع من کلّ ذرّة من الذّرّات تهلّل و تکبّر و تتحرّک شوقاً الی ظهور اللّه فی هذا المقام المبین یا جمال ان اشهد ثمّ انظر ثمّ اذکر ما رأیت بعینک اذ کنت قائماً لدی الباب و کان متوجّهاً الیک وجه اللّه ربّ العالمین ان افرح بفضلی ثمّ عنایتی ثمّ مواهبی و رحمتی الّتی سبقت الأشیآء و بحر کرمی الّذی احاط العالمین و ما ذکرت فی الّذین اقبلوا الی المظلوم بشّرهم بذکری ایّاهم لیکوننّ من الفرحین قد عرض لدی العرش العبد الحاضر کلّ اسم کان مذکوراً فی کتابک و نزّلنا له ما فاح به عرف الفضل بین السّموات و الأرضین طوبی لهم بما فازوا بعرفان اللّه فی ایّامه و تمسّکوا بحبله المنیر

یا اهل الطّآء لعمر اللّه انّ المقصود یذکرکم و ینادیکم من هذا المقام البعید و یدعوکم الی مقام لا یأخذه الفنآء انّ ربّکم العلیم لهو الشّاهد الأمین قد ذکرناکم مرّةً بعد مرّة ان افرحوا بفضل ربّکم و کونوا من الشّاکرین ان ابشروا بما توجّه الیکم وجه اللّه من هذا الأفق البدیع قولوا لک الحمد یا اله العالم و مالک القدم بما تحرّک باسمنا قلمک الأعلی و تضوّع منه عرف عنایتک لهؤلآء العباد نشهد انّک انت الفضّال و نحن من السّائلین

و ما ذکرت فی اهل الهآء و المیم انّا نزّلنا لهم الآیات فضلاً من لدنّا و انا الکریم و نزّلنا لملّة الکلیم فی هناک ما اردته من فضل ربّک الرّحیم و نذکر اهل الشّین و السّین و المیم الّذین فازوا برحیق البقآء الّذی فکّ ختمه باصبع ارادة مالک الانشآء طوبی لهم ثمّ طوبی لهم و حسن مآب ان یا احبّائی فی الشّین تاللّه قد ذکرکم مالک الأسمآء بآیات لا یراها المحو فی ممالک الابداع انّ مالک الاختراع یشهد بذلک و عن ورائه کلّ عارف علّام

یا رضا قد سمعت النّدآء مرّةً بعد مرّة ان استمع فی هذه الکرّة الأخری و توجّه بالوجه الأطهر الی المنظر الأکبر و بالقلب الأنور الی افق ظهور ربّک العزیز الوهّاب قل

لک الثّنآء یا مالک البقآء و لک الذّکر یا من بیدک زمام الایجاد اشهد انّک قد قرّبتنی و شرّفتنی و عرّفتنی و اسمعتنی ندائک الأحلی فی ملکوت الانشآء و انّک انت الکریم الفضّال اسألک بالاسم الأعظم بأن تجعلنی ناطقاً بذکرک و تؤیّدنی علی الاستقامة الکبری علی امرک الّذی به انقلبت الأسمآء و ناحت قبائل الأرض کلّها الّا من شآء کرمک الّذی احاط الامکان

و نذکر الّذین فی هناک لیحرّکهم عرف آیات ربّهم الرّحمن و نکبّر من هذا المقام علی وجوههم و نوصیهم بما ینبغی لهذه الأیّام

ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من سمّی بطالب لیفرح بذکری و یکون قائماً علی خدمة هذا الأمر الّذی به زلّت الأقدام یا طالب ان استمع ندآء المظلوم تاللّه انّه ما اراد لک الّا ما یقرّبک الی اللّه ربّ الغیب و الاجهار ان اعمل بما وصّیناک من قبل بلسان الصّدق ثمّ تشبّث بذیل رحمة ربّک فالق الأصباح قل

ای ربّ لک الحمد بما عرّفتنی و علّمتنی و اشهدتنی قد توجّهت الیک بکلّی و اسألک بأن لا تدعنی بنفسی و انّک انت المقتدر المنّان

و نذکر احبّائی فی السّین قل ان افرحوا بذکری و ثنائی لعمر اللّه یبقی لکم ما جری من هذا القلم الّذی شهد انّه لا اله الّا انا المقتدر العزیز الفضّال انّا نراکم فی حبّ اللّه و امره و نوصیکم بالاستقامة الکبری لأنّ بها ترتفع اعلام النّصرة بین الأرض و السّمآء و یغرّد عندلیب البقآء فی الأجوآء انّه لا اله الّا هو المقتدر علی الأکوان خذوا رحیق البیان باسمی ثمّ اشربوا منه بذکری الّذی احاط الجهات طوبی لکم بما تشرّفتم بذکر اللّه و توجّهتم فی یوم فیه زلّت الأقدام

یا قلمی توجّه الی اهل المیم الّذین شربوا رحیق العرفان فی ایّام الرّحمن و فازوا بهذا الذّکر الجمیل انّا سمعنا ندآء کلّ واحد منکم و نراکم علی ما انتم علیه فضلاً من لدی اللّه العلیم الخبیر

انّا نذکر من سمّی بعلی (ملّا علی جان) فی ملکوت الأسمآء لیسمع ندآء ربّه الکریم ان یا علی ان استعدّ لاصغآء ندآء ربّک الأبهی الّذی ارتفع من هذا الأفق الأعلی و المنظر الأسنی لتشهد بما شهد الملأ الأعلی انّ ربّک لهو المبیّن العزیز الحمید قم علی خدمة مولاک علی شأن یتحیّر به ما سواک کذلک یأمرک قلم الأمر من هذا المقام المنیر تمسّک بالعروة الاستقامة و تشبّث بذیل رحمة ربّک و قل

یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء و المهیمن علی الأشیآء اسألک باسمک الّذی به انکسر ظهر الأصنام بأن تجعلنی ناطقاً بذکرک و ذاکراً بین خلقک ثمّ ایّدنی علی خدمة امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم

ان یا علی اذا ارتفع نعیق ناعق فی هناک دعه بنفسه و توجّه بقلبک الی افق ظهور ربّک العزیز الحمید کذلک جری اسمک من لسان المظلوم و نزّل لک ما یبقی به اسمک بین السّموات و الأرضین

و نذکر من سمّی بالبآء و الزّآء ثمّ الرّآء و الکاف (سیّد آقا بزرک) لیأخذه جذب آیات ربّه علی شأن یقوم و ینادی تاللّه قد ظهر المحبوب و اتی الرّحمن بعرشه العظیم قل یا قوم لا تضیّعوا امر اللّه بینکم دعوا ما عندکم و خذوا ما اتاکم من لدی اللّه ربّ العالمین هذا یوم لا تنفعکم خزائن العالم و لا اعانة الأمم توکّلوا علی اللّه و توجّهوا الی افقه المنیر کذلک یعلّمک ربّک لتذکره بین عباده و تکون من الرّاسخین

توجّه وجه القدم الی ارض النّون و یذکر الّذین آمنوا باللّه ربّ ما کان و ما یکون یا محمّد (شیخ محمّد) ان افرح بما یذکرک الفرد الأحد من هذا المقام الأعلی لتقوم علی ذکر مولاک الّذی سجن فی سبیل اللّه المهیمن القیّوم قل تاللّه قد جعل اللّه السّجن قصراً من الیاقوت و ینطق فیه مالک الملکوت انّه لا اله الّا انا العزیز المحبوب کن مستقیماً علی حبّ مولاک لأنّ النّاعق ینعق بین العباد دعه بنفسه و تمسّک بحبل اللّه ربّ الغیب و الشّهود کذلک جری من قلم الرّحمن مآء الحیوان ان اشرب و قل لک الحمد یا اله العالم و لک الشّکر یا مالک الوجود

ان یا محمود یذکرک ربّک من هذا المقام المحمود و ینادیک بندآء لو یجد من فی الوجود عرفه لیدعنّ ما عندهم و یطیرنّ فی هوآء محبّة ربّک العزیز الودود اذا فزت بآیات اللّه ان احفظها ثمّ اقرأها فی اللّیالی و الأیّام لعمر اللّه تستضیء بها الآفاق و تستنیر بها القلوب ایّاک ان تحزنک شؤونات العالم کن ناظراً فی کلّ الأحوال الی هذا الأفق الّذی منه ینادی الاسم الأعظم الملک للّه مالک الملوک قل یا عباد الرّحمن هل بینکم من ذی سمع لیسمع ندآء اللّه و هل بینکم من ذی بصر لینظر ما ظهر فی یوم الموعود قل انّه یکتب لمن اراد اجر لقائه کذلک قضی الأمر فی لوح محفوظ کم من عبد تقرّب و ما فاز و کم من عبد فاز باللّقآء اذ کان فی مقام بعید کذلک یعلّمکم اللّه فضلاً من عنده انّه لهو العلیم الحکیم

انّا نذکر الّذین آمنوا باللّه فی ارض زیّنت باسم المیم (مازندران) فی هذا اللّوح المنیع یا اهل المیم و الزّآء ان افرحوا بذکر اللّه و توجّهوا بقلوب نورآء الی مشرق الطّور الّذی فیه ینادی مالک الظّهور الملک للّه الفرد الواحد العلیم الخبیر انّا نذکر الّذین شربوا رحیق الوحی و فازوا بعرفان اللّه فی هذا الفجر المنیر طوبی لکم بما سمعتم و اقبلتم و آمنتم باللّه ربّ العالمین انتم فی مقاعدکم و لسان المظلوم یذکرکم من هذا المقرّ الّذی یطوفه الملأ الأعلی ثمّ اهل مدائن الأسمآء و الّذین یطوفون حول عرش عظیم هنیئاً لکم و مریئاً لکم یا اصفیآء اللّه و احبّائه طوبی لوجوهکم بما توجّهت و لقلوبکم بما اقبلت و لنفوسکم بما طارت و لعیونکم بما رأت و لألسنکم بما نطقت بثنآء اللّه الملک الحقّ المبین انّا نوصیکم بالاستقامة علی امر اللّه لأنّها تنفعکم فی الدّنیا و الآخرة انّ ربّکم الرّحمن لهو العلیم خذوا کأس الحیوان باسمی الرّحمن رغماً للّذین کفروا بالبرهان اذ ظهر من لدی اللّه العزیز الجمیل ثمّ اشربوا منه تارةً باسمه و طوراً بذکری البدیع المنیع کذلک یذکرکم من سجن فی سبیل اللّه و کذلک یذکّرکم من استقرّ علی هذا المقام الکریم البهآء علیکم من لدی اللّه مقصود العارفین و الحمد للّه ربّ العالمین

١۵٢۲

روحی لحبّکم الفدآء و لخدمتکم الفدآء بعد از زیارت کتاب آن حضرت که فی‌الحقیقه مطلع سرور و مشرق ابتهاج بود لدی العرش حاضر و جمیع تلقاء وجه عرض شد و فی‌الحقیقه نفحات محبوبه از آن نامۀ مبارکه در هبوب بود دیگر احتیاج دلیل و برهان نیست نفس آیات منزلۀ از سماء مشیّت الهیّه شاهد و گواهست بر فضل اکبر و عنایت کبری لذا باید در کلّ احیان بکمال فرح و سرور محبوب امکان را ستایش نمائید این عبد که بعد از نزول آیات منیعه بزبان کلیل عوض آن حضرت نیستی و فنا و عدم استحقاق این عباد عطایای لایحصیۀ الهیّه را اظهار نمودم و بصدهزار لسان شکر مینمایم محبوب عالم را چه که کمال الطاف نسبت بآن حضرت ظاهر فرمود انّ الخادم یشکره بلسان کلّ الأشیآء و ذرّات العالم و رمول البیدآء و بصدهزار عجز و نیاز استدعا مینمایم که لدی اللّه مقبول واقع شود باری فضل حقّ نسبت بآن جناب زیاده از ذکر این فانی بوده و خواهد بود و بهر یک از اسامی که در نامۀ آن حضرت بود واحداً بعد واحد آیات بدیعۀ منیعه از سماء عنایت رحمانیّه نازل و ارسال شد انشآءاللّه بصاحبانش برسد تا از سلسبیل وحی بنوشند و از کوثر بیان رحمن قسمت برند هنیئاً لهم و از برای بعضی از نفوس مذکوره الواح الهیّه متتابعاً مترادفاً رفته و مخصوص جناب ملّا علی جان یک لوح بدیع منیع از سماء بیان نازل و از قبل ارسال شد ولکن عجبست از بعضی از نفوس که در اخذ الواح مخصوص احبّای الهی بسیار ساعی و جاهدند و بعد از اخذ بعضی میرسانند و بعضی نگاه میدارند از حقّ میطلبم کل را بدیانت و امانت موفّق فرماید فآه آه ثمّ آه آه عین الخادم تبکی بما ورد علی هیکل الأمانة بین البریّة لو کنت مأذوناً لذکرت ما ینوح به العالم ولکن استر و اصبر انّ ربّی لهو السّتّار الصّبّار الغفور الکریم

و عرض دیگر آنکه جواب عریضۀ مانکجی صاحب از سماء مشیّت نازل و ارسال شد و چون بلسان پارسی نازل شده شاید در بعضی اثر نماید و ثمر آن ظاهر شود این عبد از روی آن سوادی بخطّ نسق نوشته و ارسال داشت که هر یک از دوستان بخواهند از روی آن سواد بردارند تا اصل لوح بی نقص و عیب بصاحبش برسد باری اگر سواد آن نوشته شود و تصحیح شود و ببعضی داده شود شاید ثمر نماید ولکن در جمیع احوال بمقتضای حکمت عمل فرمائید قسم بعرف قمیص که اگر جمیع ناس مستعدّ بودند همین یک لوح کفایت مینمود

و اینکه مرقوم داشته بودید که جهرةً حرکت فرمائید و یا در ستر باشید تلقاء عرش عرض شد فرمودند ستر بهتر است و آسوده‌ترید عجبست که هنوز مردم مطّلع نشده‌اند که مطلع وحی الهی و مشرق امر ربّانی مقصودش فساد و نزاع و جدال نبوده و نیست ای‌کاش عرف ارادۀ حقّ را اقلّ من سمّ الابرة ادراک مینمودند در این صورت یقین مینمودند که آنچه اراده فرموده اعزّ از کبریت احمر و اعلی عمّا خلق فی الأرض بوده چون بوئی از گلزار ارادۀ حقّ نبرده‌اند اینست که خوفاً لأنفسهم متعرّض اولیای حقّ شده و میشوند در جمیع امور و احوال ناظر بحکمت باشید و شایسته نیست نسبت بدولت حال احدی بکلمۀ نالایقه تکلّم نماید فی‌الحقیقه با اعراض علما و قساوتی که آن نفوس را اخذ نموده حضرت سلطان بسیار خوب سلوک فرموده در هر صورت دولت رعایت اهل ملّت را مینماید چه که ارتکاب امری که سبب ضوضاء عامّۀ خلق شود نزد دولت مقبول نبوده و نیست چه که باید حفظ تخت و بخت خود نماید این قدر معلوم آن جناب بوده که در منظر اکبر ذکر سلطان بنیکوئی شده اگر یکی از این علمای مظلوم سلطان میشد آن وقت قدر همۀ سلاطین نزد شما معلوم و واضح میگشت کاش شیخ حسین ظالم و مظلوم شیراز را میدیدید یکی اسمش مظلوم که صدهزار ظالم پناه برده و میبرد بخدا از شرّ او و ظلم او کذلک یکلّمک ربّک و یمزح لتفرح و یفرح کلّ عبد بصیر انتهی

و اینکه در بارۀ محمّد تقی نوشته بودید بلی چند یومی بساحت اقدس وارد و مشرّف شد و در هنگام رجوع مخصوص باو فرمودند که متوجّه باش تا شیاطین ترا از علّیّین بسجّین نبرند یعنی مضمون کلام مبارک این بود و حال این عبد امیدوار است که راجع شود اگر کسی او را دید بگوید تو بندۀ خدا و من بندۀ خدا با کمال فقر و نیستی میگویم که قسم بآفتاب تقدیس که بر تو مشتبه شد و فریب خوردی و از تو میطلبم که رجوع نمائی و چندی در آن ارض با آن نفوس معاشرت کنی ولکن با کمال بصیرت باشی تا بر تو معلوم شود آنچه بر تو مجهولست الیوم آن مرتبه رفتی ولکن ملتفت نشدی این عبد دوازده سنه با او بوده و بامر حقّ بخدمت او مشغول یا لیت کنت معی و عرفت ما عرفته و این چند کلمه للّه ذکر شد که شاید رحیق اصفی را تبدیل ننمائی و بکأس غبرا معاوضه نکنی و الأمر بید اللّه یسقی و یمنع انّه لهو المقتدر علی ما یشآء

و اینکه مرقوم فرموده بودید اگر عرایض قبل جواب دارد ارسال شود آنچه از سماء عنایت نازل قبل و بعد و حین همه را کفایت خواهد نمود و اینکه مرقوم فرموده بودید که الواح ناریّه از برای بعضی آورده بود اگر همان الواح را صاحبانشان در آن تفکّر نمایند شهادت بر غفلت کاتب میدهند و ملتفت میشوند

و ذکر آقا علی عسکر و شیرعلی و میرزا که در آخر کتاب آن حضرت بود عرض شد و نسبت بهر یک عنایات الهیّه ظاهر و مشرق نسأل اللّه بأن یؤیّدهم و یوفّقهم و یرزقهم خیر ما عنده انّه لهو المعطی الکریم

حسب الأمر آنکه در ستر امور و ارسال پوسته بسیار جهد نمائید چه اگر شیاطین داخل و خارج مطّلع شوند که از ساحت اقدس اخبار میرسد البتّه فساد نمایند و شاید بعضی اظهار خدمت بخیالشان خطور نماید و ببعضی از امرا و وزرا اخبار دهند که شاید مقرّب شوند در هر حال ستر لازم و واجبست و تأخیر جواب عرایض را سبب کلّی این بوده و خواهد بود انتهی اگر قسمی شود این فقره مستور ماند همیشه الواح منیعۀ بدیعه مخصوص دوستان ارسال شود

عرض دیگر آنکه خدمت دوستان الهی یعنی نفوسی که بافق اعلی ناظرند و از رحیق استقامت آشامیده‌اند هر یک را از قبل این خادم فانی تکبیر ابدع اعلی برسانید ابن جناب ع‌ط علیه و علی ابیه بهآء اللّه که ذکرش در کتاب آن حضرت بود تکبیر لایحصی از این عبد معلّق بالطاف آن حضرت است و همچنین جناب کربلائی مهدی و سایر دوستان علیهم بهآء الرّحمن و البهآء الأبهی علی حضرتکم و علی من معکم اهل سرادق عصمت ربّانیّه بابدع اذکار و اعلاها و ابهاها آن حضرت را ذاکر و بتکبیر امنع اقدس مکبّر و همچنین دوستان ارض سجن کلّاً و طرّاً عرض خلوص خدمت آن حضرت معروض میدارند

خ‌ادم

فی ٢۵ رمضان سنة ١٢٩۵

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

  • ۲

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه

بسمی المنادی بین الأرض و السّمآء

تبارک الّذی انزل الآیات و جعلها آیةً من عنده و حجّةً من لدنه و برهاناً من جانبه انّه هو المقتدر علی ما یشآء یعطی و یمنع و هو الفرد الواحد العزیز المختار تبارک الّذی اظهر ما کان مکنوناً فی العلم و بعث من نطق بالحقّ امام وجوه العباد هو الّذی انطق عبده فی السّجن بذکره و ثنائه بحیث ما خوّفه ظلم ظالم و لا نعاق کلّ ناعق انکر حقّ اللّه فی المبدإ و المآب

یا ابن ابهر قد حضر لدی المظلوم ما ارسلته الی من قام علی خدمة امر اللّه ربّ الأرباب طوبی لنفس حملت البلایا فی سبیل اللّه مالک یوم التّناد طوبی للسانک بما نطق بالحقّ و لوجهک بما توجّه الی اللّه منزل الآیات هذا یوم فیه ظهر کلّ مستور و برز کلّ مکنون و نطق کلّ صامت رغماً للّذین کفروا باللّه و انکروا حجّته الّتی احاطت من فی الأرضین و السّموات

یا ایّها النّاطق باسمی و القائم علی خدمة امری اسمع ندائی من شطر سجنی انّه یقرّبک و یهدیک الی النّبإ الأعظم الّذی به انصعق الوجود و اندکّت الجبال و انفطرت سمآء الأدیان اشکر اللّه بما وفّقک فی السّجن علی ذکره و ثنائه و اظهر ما کان مستوراً عن الأبصار یا ابن ابهر صدهزار حمد مقصود عالم را که باسم اعظم ابواب افئدۀ امم را گشود باسمش خوف را باطمینان و بعد را بقرب و ظلمت را بنور تبدیل فرمود اوست آمری که ضوضای معتدین منعش ننماید و شبهات مریبین او را از مشیّتش بازندارد لعمر اللّه این عبد و اولیایش خود را در بحر سرور مشاهده مینمایند چه که در ضوضای این ایّام از هر حزبی حزنی بر حضرت سلطان وارد جز این حزب که پاس حرمت و ادب را از دست ندادند فی‌الحقیقه از برای ادب نزد ربّ مقامیست عظیم طوبی از برای نفسی که بآن فائز گشت و محروم نماند این مظلوم در لیالی و ایّام متحیّر و متفکّر آیا چه شده که علمای انام و فقهای ایّام و حکمای عصر عمل نمودند آنچه را که سبب حزن موحّدین و منقطعین گشت یا ابن ابهر مقام ظهور شکر و بروز حمد این ایّامست که این حزب بعد از فضل الهی و عنایت ربّانی و رحمت مسبوقۀ رحمانی ترک ادبی از ایشان ظاهر نه مع آنکه مدّعیها در شب و روز بدسیسه و خدعه مشغول قل لک الحمد یا الهی بما حفظت حزبک بقدرتک و سلطانک مع اعدا و ظهور اشقیا از ایشان بر وجود مبارک سلطان چیزی وارد نه اگر در این ایّام این فقره انکار شود بعد البتّه آثارش و ظهوراتش عالم را احاطه نماید و کل اقرار نمایند بظهور فضل و رحمت الهی انّه لا یضیع اجور العاملین آن جناب و سایر اولیا مجدّد عباد را بصبر و اصطبار دعوت نمایند و از اعمال بعضی مکدّر نشوند بافق امر ناظر باشند نه باقوال و اعمال عباد بر حضرت سلطان و امیر الأمرآء اصل امر و حسن نیّت این حزب مستور نه اگر نظر بحکمت از حضرت آمر امری ظاهر شود باید بحبل صبر تمسّک جست این مظلوم از حقّ میطلبد این حزب را محفوظ دارد و حراست فرماید که مباد امری ظاهر شود که اعمال و اصطبار چهل‌ساله را بر باد دهد هیچ نعمتی و هیچ مائده‌ئی لذّتش بر لذّت صبر غلبه ننماید از این حزب آنچه ظاهر شود لوجه اللّه است و لحاظ کل بشطر عنایت او متوجّه اوست موفّی اجور سائلین لا اله الّا هو العلیم الحکیم از حقّ بطلبید از برای حضرت سلطان و حضرت امیر الأمرآء کشف فرماید تا بر نیّت این مظلوم و آمالش آگاه شوند تاللّه اذاً یجدان انفسهما ساکنتان علی فلک لا تحرّکها الأریاح و لا تضرّها الأمواج کذلک نطق المظلوم فضلاً من عنده علیک انّه لهو الفضّال المشفق الکریم لازال مذکور بوده و هستی خذ العروة الوثقی باسم مولی الوری و قل

الهی الهی اسألک بمطلع آیاتک و مشرق بیّناتک ان تکشف لعبادک ما کشفت لنا بقدرتک و سلطانک انّک انت الّذی باسمک نصبت رایة الاختیار امام وجوه الأبرار و الأشرار لا اله الّا انت المقتدر علی ما تشآء بأمرک المبرم الحکیم

* * *

ط

جناب ملّا علی اکبر

فی جمادی‌الثّانیة ۱۲۹۵

هو المتعالی العلیم الخبیر

تبارک الیوم الّذی فیه انار افق البیان و استوی الرّحمن علی عرش العظمة و الاحسان و نطق فی الامکان بما انجذب به المخلصون و طار به الموحّدون و نطق به المقرّبون انّه لا اله الّا هو لم یزل کان مقدّساً عن الأمثال و لا یزال یکون بمثل ما قد کان لا اله الّا هو العزیز المتعال هذا یوم فیه ظهر الاسم الأعظم و استضآء به العالم طوبی لمن اقبل الیه و شرب کأس البلایا فی سبیله و الرّزایا فی حبّه انّه ممّن فاز بعرفانه و طار فیهوآء قربه یصلّینّ علیه الملأ الأعلی و یستبرکنّ به ملکوت الأسمآء نعیماً ثمّ نعیماً لمن تردّی بردآء البلآء فی سبیل اللّه مالک الأسمآء طوبی ثمّ طوبی لمن اُخذ و مُنع و سُجن و بُلی فی حبّ اللّه فاطر الأرض و السّمآء لعمر اللّه یخاطبه جواهر الوجود فی غرفات الکلمات و یذکره حقائق الأسمآء فی قصور الأذکار و الصّفات علم اللّه یثنی علیه کلّ الأشیآء و یستقربنّ به العباد الی اللّه منزل الآیات یا لیت کان الخادم مع احبّآء اللّه اذ دخلوا فی السّجن و ذاقوا کأس البلآء بما اکتسبت ایادی اهل النّفاق فسوف یأخذهم اللّه بقهر من عنده و یزیّن هیاکل اولیائه بطراز لا یبلی و عزّ لا یفنی و جمال لا یستره غطآء الانشآء و نور لا تحجبه ظلمات من اعرض عن الأفق الأعلی کذلک یجزی اللّه المخلصین من عباده و الموحّدین من خلقه و المخلصین من اصفیائه انّه لهو المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا هو العزیز المحبوب

یا حبیب فؤادی کیف یقدر ان یذکر قلمی الکلیل من شرب رحیق الوحی من ید عطآء ربّه و حمل الشّدائد فی سبیله لعمرک انّی اکون معترفاً بعجزی و قصوری عن ادآء ذکر ما انت علیه فی حبّ اللّه مولاک و مولای و مولی العالمین ولکن استفرح بذکری لأنّ به اری نفسی واقعاً بین صفوف الّذین یذکرون اصفیآء اللّه و احبّائه و اولیآء اللّه و اودّائه

و بعد عرض میشود که بعد از اصغاء ثناء حضرتک محبوب العالم و عرفان ما تغرّد به حمامة قلمک فی ذکر اللّه مالک القدم اذاً وجدت بیتی رحیباً و قلبی وسیعاً و صدری منشرحاً و فؤادی طائراً الی المقصد الأقصی و المنظر الأبهی حضرت و عرضت ما فی کتابکم اذاً توجّه الیّ وجه المحبوب و نطق بما انجذبت به القلوب تعالی تعالی بیانه من ان یصفه عباده کأنّی رأیت بأنّ ملکوت البیان یطوف حول ما یخرج من لسان عظمته و کینونة الغیب و الشّهود تهرول عند ما یتفوّه به فم اقتداره قال جلّ کبریائه یا علی قبل اکبر انّا نذکرک من شطر منظری الأکبر لتسمع ندائی و تجد نفسک فی فرح عظیم لعمری قد کنت معکم اذ دخلتم فی السّجن طوبی لکم ثمّ طوبی لکم بما حملتم البلایا فی سبیلی و الرّزایا فی اعلآء کلمتی و ارتفاع امری انّ ربّک لهو البصیر طوبی للّذین دخلوا حصن عرفانی و طاروا فی هوآء حبّی و شربوا رحیق وحیی و اخذهم سکر خمر بیانی علی شأن انقطعوا عن سوائی و توجّهوا الی وجهی و اقبلوا الی افق فضلی و تمسّکوا بحبل عنایتی و تشبّثوا بذیل کرمی انّهم من الّذین یذکرهم السن العالم و یخضع لأسمائهم کلّ الأمم یشهد بذلک لسان عظمتی و ملکوت بیانی و هذا القلم الّذی یستنّ فی مضمار العرفان و انا الخبیر انّ الّذین فازوا بالسّجن قد فازوا بذکر قلمی الأعلی و انّه لأعزّ الأشیآء لعمر اللّه لا یعادل به ما خلق بین الأرض و السّمآء طوبی ثمّ طوبی لمن تشرّف بطراز الاستقامة انّه من اعلی الخلق فی کتاب اللّه انّ ربّک لهو العلیم کبّر من قبلی علی وجوههم قل طوبی لوجوهکم بما توجّهت الی وجه اللّه و لقلوبکم بما تقرّبت الی الغایة القصوی و لنفوسکم بما اقبلت الی الأفق الأعلی قد ذقتم فی سبیلی کأس البلایا ان اشربوا الیوم من ید عطائی رحیقی الأبهی و کوثری الأصفی لأقول هنیئاً لکم و مریئاً لکم فی ملکوت الانشآء کذلک یذکرکم اللّه بأحسن الذّکر انّه لهو الکریم ان افرحوا باسمی ثمّ اشربوا بذکری انّا توجّهنا الیکم و نکبّر علی وجوهکم من هذا المقام الجمیل قد کنت محزوناً بحزنکم و نفرح فی هذا الحین بما یذکرکم اللّه بنفسه جزآء ما عملتم فی سبیله المستقیم لو یجدون احبّائی لذّة البلایا فی سبیلی لیقدّموا الهدایا باسمی لأعدائی جزآء ما عملوا بهم لأنّ بهم بلغوا هذا المقام الّذی یذکرهم جمال القدم فی هذا السّجن العظیم قد اشتروا لأنفسهم مقاماً فی السّقر و لکم مقاماً فی منظری الأکبر تعالی من لا یضرّ محبّیه ضرّ العالم و ظلم الأمم فیا بشری لنفس عرفت ما نطق به لسانی العزیز انتهی

یا بهجة قلبی مشاهدۀ عنایات الهیّه نمائید قسم بآفتاب افق بیان اگر جمیع اهل امکان در این آیات منزوله تفکّر نمایند و در رأفت و شفقّت و عنایت حقّ جلّ کبریائه تعقّل کنند هرآینه جمیع ببحر کرم توجّه نمایند و بافق فضل ناظر گردند چه فایده که سکر هوی من فی الانشآء را اخذ نموده الّا من حفظته ید قدرة ربّنا المقتدر القدیر

اینکه در بارۀ ورقۀ کبری حضرت اخت علیها من کلّ بهآء ابهاه نوشته بودند بساحت اقدس عرض شد حسب الأمر آنکه هر نفسی بخواهد حقوق اللّه را ادا نماید و از آن وجه بایشان برسد بقدر کفاف و ادای دین لدی الحقّ مقبول است ولکن مطالبه نمودن حقوق از نفسی جایز نه از حقّ بخواهید احبّا را مؤیّد فرماید بر ادای حقّ اللّه چه که اینفقره سبب پاکی مال و حفظ آن و خیرات و برکات بوده و خواهد بود انتهی

و اینکه ذکر اسامی احبّآء اللّه فرمودند یعنی نفوسیکه لمحبّة اللّه وارد سجن شدند یشهد الخادم ما انزله الرّحمن فی حقّهم لیکفی العالم و ینطق السن الأمم علی ذکرهم و ثنائهم وقتی از اوقات ذکر آن نفوس از لسان عظمت اصغا شد بعنایت کبری ذکر هر یک را فرمودند و بعد فرمودند از حقّ بخواهید که اینمقام اعلی و نعمت کبری را باسم حقّ و محبّت او حفظ نمایند و از توهّمات عباد مضطرب نشوند باید بکمال سعی و اجتهاد اینمقام ارفع اعلی را ناظر باشند و در کلّ حین بشکر الهی ناطق

اینکه در بارۀ جناب آقا میر عبدالباقی و دو نفر دیگر علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتند بساحت اقدس عرض شد فرمودند طوبی لهم و لهم المقام الأسنی فی کتاب ربّهم العزیز الحکیم انّا زیّنّا الّذین مسّتهم البأسآء فی سبیل اللّه مالک الأسمآء بما یبقی به ذکرهم فی ملکوت اللّه ربّ العالمین قل ان اصبروا کما صبر مولاکم و انّه معکم و ینصرکم کیف یشآء لا اله الّا هو المقتدر القدیر علیهم بهآء اللّه و رحمته کذلک یذکرکم محبوب العالم فی هذا السّجن المبین ما ینبغی لکم الیوم ان تسألوا ربّکم الرّحمن بأن یکنز لکم ما عملتم فی سبیله و یحفظکم علی ما انتم علیه لعمری هذا لفضل الأکبر یشهد بذلک مالک القدر طوبی لکلّ سامع بصیر انتهی

باری بعد از عرض تفصیل مسجونین در ساحت اقدس کمال عنایت در بارۀ ایشان ظاهر چنانچه از آیات منزله مستفاد میشود هنیئاً لهم و انشآءاللّه عنقریب نجات خواهند یافت اگرچه فی الحقیقه در نجات کبری هستند چه که فی سبیل اللّه واقع شده حسب الأمر آنکه جمیع احبّای الهی باید بکمال سکون و وقار حرکت کنند و در جمیع احوال بحبل حکمت متمسّک باشند و بمنتهای روح و ریحان اهل امکانرا از رحیق حیوان زنده نمایند و فرمودند در آیات منزله این مضمون نازل که اگر احبّا لذّت بلایای فی سبیل اللّه را بیابند هرآینه تقدیم هدایا نمایند از برای کسانیکه ایشانرا باین فیض اعظم فائز نمودند حال این معلومست که مقصود اظهار علوّ اینمقام و سموّ این رتبه بوده حال اگر نفسی بر حسب ظاهر تقدیم هدایا نماید البتّه از حکمت خارج شده چه که این سبب تحریک و ضوضا و نعاق خواهد شد بگو ای دوستان لسان رحمن میفرماید متمسّک شوید باموریکه سبب بهجت و سرور و سکون عباد گردد در اکثری از الواح نازل که اطفال روزگار را باید بلبن که رقیق و لطیف است تربیت نمود تا ببلوغ فائز شوند البتّه غذای ثقیل را حمل نتوانند نمود انّه یذکّرهم بما ینفعهم و انّه هو خیر الذّاکرین و البهآء علیکم و علی الّذین توجّهوا و فازوا باستماع آیات اللّه ربّ العالمین

یا علی مرّة اخری ینطق قلمی الأعلی و یوصی احبّائه بالاتّحاد فی امر اللّه لعمری به تفتح ابواب الخیرات انّ ربّک لهو المبیّن العلیم طوبی لمن یجعل هذه الکلمة نصب عینیه نشهد انّه من الفائزین انتهی

نفوس مذکوره اگرچه الطاف الهیّه نسبت بایشان در آیات منزله بشأنی ظاهر که فوق آن متصوّر نیست بعد از زیارت آنجناب هم شهادت میدهند بآنچه عرض شد ولکن مع‌ذلک حین تنزیل آیات کلمه‌ئی از لسان عظمت شنیده شد که مشعر بود بر اینکه مخصوص آن نفوس الواح منیعه هم نازل میشود ولو بیک آیه باشد طوبی لهم بما فازوا بعنایة ربّهم اذ کان النّاس اکثرهم محرومین عن هذا الفضل الأقدس الأعزّ الأعظم البدیع المنیع

عرض دیگر آنکه جمیع دوستان یعنی نفوسیکه از بادۀ ذکر الهی مستند و بیاد دوست خرسند از قبل این فانی تکبیر بدیع منیع برسانید و بفرمائید امروز روزیست که همۀ نبیّین و مرسلین منتظر آن بوده‌اند و از حقّ جلّ و عزّ ملاقات آنرا سائل و آمل هذا یوم فیه جآء اللّه و هذا یوم فیه نطق الفرقان الملک یومئذ للّه و اینست آن یومیکه بذکر آن جمیع کتب مزیّن شده باید احبّای الهی با کمال اتّحاد و یکتائی و یگانگی بر امر اللّه ثابت و مستقیم باشند فرمودند بنویس بجناب علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه که امروز باید نفوس مقبله را از کأس عرفان پی در پی نوشاند و بمائدۀ بدیعۀ منیعه تربیت نمود تا در امر اللّه مستقیم و ثابت شوند بقسمیکه احدی از اهل عالم قادر بر تغییر و تبدیل آن نباشد ناس ضعیفند و بعضی حرفهای لایسمنه و لایغنیۀ اهل فرقان در گوش و جان ایشان باقی مانده لذا بعضی موهومات را شاید اصغا نمایند قل لیس الأمر کذلک لو یکشف لکم ما ستر عنکم لتدعون الدّنیا و ما فیها من الکلمات و الاشارات و تتمسّکون بالکلمة الّتی احاطت العالم ای دوستان از اوهامات و ذکر قبل قلب را طاهر و مقدّس نمائید شاید بانوار بدیعه فائز و منوّر گردید تفکّر و تدبّر نمائید در آنچه گفته‌اند و در آنچه واقع شده در اینصورت بر کذب روات که در طبقۀ اوّل قائم بوده‌اند مطّلع و واقف شوید لعمر اللّه اذاً ترون شمس الاطمینان مشرقة من آفاق قلوبکم و قمر الایقان لائحاً من سموات وجودکم و تجدون انفسکم علی مقام لا یبلغه غیرکم و ترون ما دونکم من ملأ البیان فی اسفل المقام قل یا احبّائی دعوهم بأوهامهم و بما تنطق به السنتهم الکذبة لعمر اللّه هذا یوم لا یذکر فیه ما عندهم یشهد بذلک القلم الأعلی و لسان اللّه فیملکوت الانشآء انّه لهو المبیّن الخبیر انشآءاللّه باید دوستان محبوب عالمیان در این فقرات و فقرات دیگر که از قلم وحی جاری و نازل شده تفکّر نمایند در اینصورت جمیع نفوس را یعنی آنانکه از رحیق حقیقی محروم و ممنوع شده‌اند معدوم صرف و مفقود بحت مشاهده کنند وحقّ المحبوب انسان سمیع از کلمات نفوس مشرکۀ طاغیۀ کاذبۀ موهومه قدرت حقّ را مشاهده نماید که چگونه بعد از خرق حجبات موهومه مجدّداً باوهامات دیگر مبتلا شده‌اند قسم باسم اعظم که از یوم اللّه چیزی ادراک ننموده‌اند و از بحر بیان الهی قطره‌ئی نیاشامیده‌اند ذرهم فی خوضهم یلعبون ولکن باید احباب را تربیت نمود تا صدهزار مثل آن نفوس موهومه را معدوم و فانی ملاحظه نمایند تازه ارادۀ بئر جدید نموده‌اند و به جابلقا میخواهند تشریف ببرند بگو یک ناحیۀ مقدّسه‌ئی هم تشکیل بنمائید و گاه‌گاهی هم تواقیع متعدّده از آنجا اظهار نمائید بگو آفرین بر ادراک و شعور شما که هنوز نفهمیدید که آنچه در دست داشتید و بآن افتخار مینمودید عنداللّه مذکور نبوده معدودی برخاستند و زمام ناس بیچاره را اخذ نمودند و چه ‌قدر مجعولات و موهومات از آن نفوس که خود را رؤسای قوم و نقبای ارض میشمردند منتشر شده اگر نفسی منصف باشد مشاهده مینماید که سبب شهادت نقطۀ اولی روح ما سواه فداه آن نفوس کذبه بوده‌اند یا لیت کنت مأذوناً من اللّه و عرضت و ذکرت ما هو المستور عنهم و عن اکثر النّاس الأمر بیده یأمر و یمنع و لا یسأل عمّا یفعل و هو السّائل المقتدر القدیر حال مشاهده نمائید آنچه عرض شد کلّ اهل بیان بآن مطّلع مع‌ذلک نمیتوان اینمقام را واضح ذکر نمود چه که مضطرب و متزلزل مشاهده میشوند حال قوّت اوهام را ملاحظه فرمائید که نفوس موهومه را چگونه احاطه و اخذ نموده بفرمائید اگر در تعمیر سردابی هم مشغول میشدید بسیار خوب بود چه که بقول شخصی باید مابعد به ماقبل مطابق باشد لا شکّ فی ذلک انّ الموهوم یطابق الوهم بالوهم فویل لهم و لمن اتّبعهم قد شهد الرّحمن بأنّ هذا امر بدیع قد جعله اللّه مقدّساً عن المثل و الأمثال و عن القبل و البعد و انّه لهو بدع السّموات و الأرض طوبی للعارفین باری باید آنحضرت بکمال حکمت تکلّم فرمایند چه که بعضی از بیانات هست که مثل شمس واضح و لائح و مشرقست مع‌ذلک اگر انسان بآن تفوّه نماید سبب اضطراب قلوب گردد اسرار معانی و بیان را نمیتوان مابین مظاهر حیوان ذکر نمود انشآءاللّه آنچه سعی و قوّه هست بحکمت و بیان در خدمت امر رحمن مبذول دارید

* * *

ب‌ی‌ر

جناب آقا سیّد اسداللّه

الأظهر الأبهی

تری یا الهی اشراق شمس کلمتک من افق سجنک بما ارتفع فیه ذکرک بلسان مظهر ذاتک و مطلع نور احدیّتک و بذلک تضوّعت نفحات محبوبیّتک فی بلادک و احاطت اهل مملکتک یا الهی لمّا اظهرت فضلک لا تمنع عبادک عن التّوجّه الیه لا تنظر یا الهی الی مقاماتهم و شؤونهم و اعمالهم فانظر الی عظمتک و مواهبک و قدرتک و الطافک وعزّتک لو تنظر بعین العدل کلّ یستحقّون غضبک و سیاط قهرک خذ یا الهی ایادی الخلق بأیادی فضلک ثمّ عرّفهم ما هو خیر لهم عمّا خلق فی ملکوت الانشآء نشهد یا الهی بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت و ما کان احد دونک و لا تزال تکون و ما یکون غیرک اسألک بالأبصار الّتی یرونک مستقرّاً علی عرش التّوحید و کرسیّ التّفرید بأن تنصر احبّتک باسمک الأعظم ثمّ ارفعهم الی مقام یشهدون بذواتهم و السنهم بأنّک انت الواحد الفرد الأحد الصّمد ما اتّخذت لنفسک شریکاً و لا شبیهاً انّک انت العزیز المستعان

* * *

مخدّره ورقه حبیبه بنت بنت حضرت ازغندی علیه و علیهما بهآء اللّه الأبهی ملاحظه نمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

تعالی تعالی من رفع الفرق و وضع الاتّفاق تباهی تباهی من اخذ الاختلاف و حکم بالاثبات و الایتلاف للّه الحمد قلم اعلی فرق مابین عباد و اماء را از میان برداشت و کل را در صقع واحد بعنایت کامله و رحمت منبسطه مقرّ و مقام عطا فرمود ظهر ظنون را بسیف بیان قطع نمود و خطرات اوهام را بقدرت غالبۀ قویّه محو فرمود این عنایت را السن کائنات از شکرش عاجز و افئدۀ ممکنات از احصائش قاصر جلّ فضل ربّنا و جلّت عنایته الکاملة و رحمته الشّاملة و کرمه المحیطة و جوده الظّاهرة المشرقة

سبحانک یا اله الوجود و ربّ الملکوت و سلطان الجبروت اسألک بأمرک الّذی به خلقت الکائنات و اظهرت الموجودات و امرت الکلّ بما یقرّبهم الیک و ینفعهم فی عوالمک و یکون معهم فیکلّ الأحوال ای ربّ تری الخادم اراد ان یذکر امة من امائک و ورقة من اوراقک الّتی ایّدتها بجودک و کرمک و جعلتها مقبلة الی افق ظهورک فی ایّامک و معترفة بما انزلتها من سمآء عنایتک لعبادک و خلقک اسألک یا اله الغیب و الشّهود و هادی الکلّ علی التّوجّه الی اسمک الودود بأن تؤیّدها بجنود غیبک علی ذکرک و ثنائک بین امائک انّک انت القویّ القدیر و الفرد الواحد السّامع المجیب

و بعد نامه‌های آنمخدّره رسید و از هر یک نعمت ایمان و عرفان مشهود الحمد للّه فائزید بذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله و بعد از قرائت و ملاحظه قصد افق اعلی و مقرّ اعلی و مقام اعلی نموده امام وجه مولی الوری نامۀ آنمخدّره عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه

هو المشفق الغفور الکریم

یا امتی و ورقتی سمع المظلوم ندائک و ما نطق به لسان قلبک و ظاهرک فی ثنآء مولاک لعمر اللّه لا یعادل بثنائه الیوم ما عند القوم و خزائن الأرض و ما عند الأمرآء و الملوک یشهد بذلک مالک الملکوت فی هذا الحین المبین و سمعنا حنینک و انینک اجبناک بلوح ینادی بین الأرض و السّمآء و یذکرک بما یبقی به ما ظهر منک فی حبّه و خدمته و ذکره و ثنائه و جعل کلّ ما خرج من فمک امانة لک عنده انّه هو الفضّال الکریم لو تسمعین ما نزّل لک فی هذا الحین من قلمی الأعلی حقّ الاستماع لتطیرین بأجنحة الاشتیاق فی هوآء محبّة مالک یوم المیثاق و تقولین فی ایّام حیاتک لک الحمد یا مقصود العالم و لک الثّنآء یا محبوب العارفین کلّ الوجود لعنایتک الفدآء و ما کان و ما یکون لکلمتک الفدآء یا ایّها المظلوم بین الأعدآء و یا من فی قبضتک زمام من فی السّموات و الأرضین ای کنیز من و فرزند کنیز من ندای مظلوم را بلسان پارسی بشنو لازال منتسبین مرحوم مغفور الّذی بذکره تعطّر العالم از ذکور و اناث باکلیل عنایت و طراز ذکر و شفقت مزیّن حقّ وفا را دوست داشته و نظر بعنایت مخصوصه که متوجّه من صعد الی اللّه بوده نفوس منتسبۀ باو اسمشان و ذکرشان از صحیفۀ حمرا محو نشده و از قلم اعلی در آن مذکور و مسطور کل باید قدر این نعمت عظمی و عطیّة کبری را بدانند و بمثابۀ قلب و جان و بصر و روان حفظش نمایند اینمظلوم از بحر فضل و عطا سائل که اهل آن بیت را مؤیّد فرماید بر عمل بآنچه در کتاب از قلم امر نازل شده و همچنین موفّق دارد بر آنچه سبب انتشار آثار اوست انّه هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون یا بنت بنت من احبّنی افرحی انّه غفر اباک و امّک فضلاً من عنده امروز هر نفسی بذکر کلمه‌ئی از کلمات الهی فائز شد او بخیر اکبر و عنایت کبری فائز است انشآءاللّه مؤیّد شوی بر آنچه لایق و سزاوار ظهور الهی و امر ربّانیست

جناب میرزا محمّد تقی علیه بهائی و عنایتی لازال مذکور بوده و هست از حقّ میطلبیم او را تأیید فرماید بر اعمال و اخلاقیکه سبب ارتفاع کلمة اللّه و مقام اوست انّا نکبّر علیه فی هذا الحین و نبشّره بما نزّل له من قبل و من بعد انّ رحمة ربّه سبقت الوجود در هر حال نفوس آن ارض باید اهل آن بیت را مکرّم و معزّز دارند چه که شأن و مقام حضرت ازغندی عنداللّه عظیمست

و نکبّر فی هذا الحین علی من سمّی بعبدالحسین انّا سمعنا ذکره فی هذا الذّکر الأعظم و ثنائه فی هذا النّبأ المبین انشآءاللّه ایّام جوانی خود را در ذکر و ثنا و توجّه صرف نماید انّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر

البهآء من لدنّا علی الّذین سمعوا النّدآء و عملوا بما امروا به من لدن آمر حکیم انتهی للّه الحمد برشحات بحر عنایت الهی فائز شدید امروز ید عنایت فرق را از میان برداشته عباد و اماء در صقع واحد مشهود طوبی از برای عبدیکه به ما امره اللّه فائز گشت و همچنین از برای ورقه‌ئی که باریاح اراده حرکت نمود این عنایت بزرگست و اینمقام کبیر فضل و عطایش در هر حین ظاهر و باهر من یقدر ان یشکره علی عطایاه المتواترة و عنایاته المتوالیة در هر حال بذیل عنایتش متشبّثیم و بحبل فضلش متمسّک و از او میطلبم جناب آقا میرزا حبیب‌اللّه علیه بهآء اللّه الّذی فاز باللّقآء را مؤیّد فرماید بر محبّت و شفقت اوست مؤیّد یکتا و معین یکتا لا اله الّا هو العلیّ الأبهی امروز باید کل بنور امر منوّر شوند و بنار سدره مشتعل و بکمال محبّت و وفا قدح اعلی را از ساقی ابهی اخذ نمایند و رغماً للأعدآء بنوشند و بیاشامند و بذکر مقصود یکتا و معبود یکتا مشغول گردند

حبیب روحانی جناب آقا میرزا محمّد تقی علیه بهآء اللّه انشآءاللّه مؤیّدند بر اتّحاد و اتّفاق نفوس خدمت ایشان تکبیر میرسانم و از برای ایشان توفیق میطلبم

و همچنین از برای قرّۀ عین جناب عبدالحسین علیه بهآء اللّه الحمد للّه در اوّل ایّامش بذکر مولی الأنام مؤیّد شده انّ ربّنا هو الکریم و هو الرّحیم و هو المؤیّد و هو الموفّق و هو المعین و هو ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین نظم آن قرّۀ عین امام وجه مقصود عالمیان عرض شد و بعزّ قبول فائز گشت طوبی از برای لسانیکه بثنا ناطق و قلبیکه بنار حبّ مشتعل در هر حال عنایت از اوست و تأیید از او میطلبم از برای نفوس مذکوره آنچه را که سزاوار بخشش اوست انّه هو الغفور الرّحیم و السّامع المجیب المقتدر الحکیم البهآء علیک و علی امائه القانتات و عباده القانتین و الحمد للّه ربّ العالمین

خ‌ادم

فی ۲۴ ذی‌الحجّة الحرام سنة ۱۳۰۶

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

بسمی الجواد الکریم

تعلم یا الهی بأنّ مطلع الظّهور طلع من بیته المعمور متوجّهاً الی بیت اخیه الّذی سمّی بالکلیم و اعتکف فیه ثمانیة ایّام بلیالیها و اتممناها بلیل آخر فضلاً من لدنّا و فیه فتحنا ابواب اللّقآء علی وجه الأحباب و سقینا الکلّ من بحر وصالک و مناهل قربک و رضائک بحیث قد حضر من اراد فی کلّ یوم لدی عرش رحمانیّتک و فی کلّ لیل تلقآء وجهک و اشرقت علیهم فی کلّ الأحیان انوار وجهک و شموس عظمتک و اقتدارک ای ربّ اجعل هذا اللّقآء کوثر الاستقامة لأنفسهم و رحیق الاطمینان لذواتهم ای ربّ نوّر قلوبهم و قدّس نفوسهم و ثبّت اقدامهم لأنّ صراطک دقیق دقیق بل ارقّ من کلّ رقیق اسألک یا فالق الأصباح و مسخّر الأریاح باسمک الّذی به اشرق نیّر الفلاح لأهل مملکتک بأن تجعلهم منقطعین عن سوائک و لائذین بحضرتک و متشبّثین بأذیال رحمتک ثمّ وفّقهم یا الهی علی القیام علی خدمتک ای ربّ عرّفهم فضیلة ایّامک لئلّا یمنعهم شیء عمّا قدّر لهم فی ملکوتک و جبروتک ثمّ انزل علیهم برکة من عندک و نعمة من سمآء عطائک انّک انت الجواد الکریم انت تعلم یا الهی بأنّ الکلیم قد قام فی هذه الأیّام الّتی نوّرت بیته بأنوار شمس وجهک علی خدمتک و الطّواف حول عرشک ای ربّ قدّر له و للّذین معه ما ینبغی لفضلک و الطافک و جودک و عنایتک انّک انت الّذی باسمک ارتفعت رایات الکرم علی العلم و الویة النّصر بین الأمم تفعل ما تشآء بسلطانک و تحکم ما ترید لا اله الّا انت الغفور الرّحیم

* * *

هو السّامع المجیب

تعلم یا الهی بأنّی ما اردت فی الملک الّا اصلاح العالم و تهذیب نفوس الأمم لعلّ تنخمد نار البغضآء بمآء تدبیرک و یسطع نور الاتّحاد بتربیتک و حکمتک ای ربّ ایّد امرآء الأرض و علمائها علی القبول علی ما تأمرهم بجودک و عنایتک و علّمهم یا الهی ما اردت لهم بفضلک و عرّفهم سبیلک الواضح المستقیم و امرک اللّائح المبین ای ربّ قدّر لأولیائک من قلمک الأعلی ما ینفعهم فی الآخرة و الأولی انّک انت مولی الوری و ربّ العرش و الثّری

* * *

جناب آقا رضی زاده اللّه عزّاً و شرفا

هو الظّاهر علی عرش الحزن

تلک آیات الأمر نزلت من جبروت البقآء و لا یعقلها الّا الّذینهم طاروا بجناحین الانقطاع الی سمآء عزّ مرفوعا و فیها ما ینقطع عنه افئدة المرسلین و یجری الدّموع علی خدود قدس منیرا و من یفتح اللّه له بصر الأمر لیشهد کلّ حرف من هذه الآیات علی هیکل الانسان فتبارک اللّه الّذی اظهره علی احسن صورة محبوبا و تبکی فی غرف الکلمات بمدامع الحمرآء و لا یعرف ذلک الّا کلّ عارف بصیرا و فیها یذکر حبیبی الّذی نسبه اللّه بنفسی و انّ هذا من فضل اللّه علیه لو یکون علی ذلک خبیرا

ان یا اخی اسمع ندآء ربّک عن جهة العرش ثمّ توجّه الیه بسمع طاهر منیعا لتطّلع بأسرار الأمر فی تلک الأیّام الّتی غشّت النّفوس حجبات وهم غلیظا ان استمع ما یلقیک الرّوح عن جهة العرش ثمّ اخرق الأحجاب بأنامل قدس قویّا لتدخل خلف الحجاب و تشهد ما تقرّ به عیناک و تفرح به قلبک لأنّ عن ورائه ما لا ادرکه الخلایق مجموعا تاللّه یا اخی لو تنظر ببصر الرّوح لتشهد بأنّ ملکوت اللّه یطوف فی حول الکلمات من هذه الآیات الّتی نزّلت عن سمآء عزّ رفیعا و تبکی لنفسها و تبکی سکّانها عمّا ورد علی جمال القدم من هؤلآء الّذینهم اعترضوا علی اللّه بعد الّذی خلقوا بأمر من عنده و کذلک کان الأمر من قلم القدس فی امّ الألواح مذکورا و عن ورائها تبکی عیون اللّه علی مقرّ القصوی بصریخ ینفطر عنه ارکان کلّ عارف معروفا و بذلک تبکی کلّ الذّرّات و کلّ من دخل فی ظلّ الأسمآء و الصّفات و کذلک نخبرک بالحقّ لتکون علی علم بدیعا و لو تشهد ببصر آخر لتجد هذا المداد علی لون الدّم فلمّا احترق فی کبد الحزن قد ظهر علی لون السّودآء بین الأرض و السّمآء و کفی بذکری علی ذلک شهیدا و انّک انت اردت من قبل بأن تطّلع علی ما ورد علینا اذاً فاستمع لما یوحی الیک من سدرة النّار عن ورآء قلزم الأمر علی بقعة الّتی کانت فی ازل الآزال عن مسّ المشرکین محفوظا لتعرف ما ورد علی اخیک بعد الذّی جعله اللّه مظهر سلطانه فی الأرض و مطلع اقتداره فی الملک و مخزن وحیه بین العالمین جمیعا

ثمّ اعلم بأنّ اخی الّذی کان معروفاً بینکم قد اورد علیّ فی هذا السّنین ما لا یحصیه احد الّا اللّه تاللّه لو انطق به او اتکلّم علی الصّدق لن یقدر ان یسمعه اذن الابداع و کان اللّه علی ما اقول علیما و انّک لو تقدر ذکّره فیما فرّط فی اخیه لعلّ یتّخذ فی نفسه الی الرّوح سبیلا قل یا اخی الّذی قمت علیّ بسیف البغضآء و افتریت علیّ بما کنت قادراً علیه بعد الّذی ربّیناک بالحقّ و احفظناک عن کلّ ظالم مردودا تاللّه یا اخی ما کان الأمر کما سمعت فی اوّل الأمر ولکن انّا سترناه لحکمة کان عن العیون مستورا و علّمناه و ایّدناه فی کلّ حین و ما اطّلع بذلک الّا عدّة احرف ذکر اسم ربّک و هم انفس معدودا و انت تعلم ما ورد علیّ فی اوّل الأمر الی ان اخذونی بالسّلاسل و الأغلال و حبسونی فی ارض الطّآء الی ان تمّت میقات ربّک فی اربعة اشهر متوالیات اذاً ظهر طلایع النّصر و نصرنی اللّه بالحقّ بجنود الغیب و الشّهادة و انزل علیّ سکینة من عنده و اخرجنی من السّجن بسلطان کان علی العالمین مشهودا ثمّ اخرجونی عن المدینة مع انفس معدودات و قطعنا السّبیل الی ان دخلنا العراق و کذلک کان الحکم من قلم القضآء علی اللّوح مقضیّا فلمّا دخلنا العراق و قضت ایّام معدودات و دخل علینا اخی و کان معنا فی اشهر کان فی الألواح مذکورا و اراد ضلعاً منّا و اخذنا له ما سکنت بها نفسه و یکون فی الأرض مستریحا فلمّا استراح فی نفسه قام علینا فی سرّ السّرّ بما لا حمله السّموات و الأرض و کان اللّه علی ما اقول شهیدا و انّا کنّا نذکره بین العباد اعزازاً لکلمة اللّه و انّه لو یجد من نفس لیدخل فی قلبه بغض الغلام الی ان ترکنا الأرض لنفسه و خرجنا عن بین هؤلآء وحده اذاً بکت علیّ عیون القدم فی سرادق عزّ مرفوعا و انّا لو نذکر لک ما ورد علیّ بعد هجرتی لتبکی و یبکی کلّ من فی الملک جمیعا فلمّا قضت میقات اللّه فی سنتین اذاً ارجعونا احبّآء اللّه بفزع به ارتفع فزع الأکبر فی جبروت الأمر و الخلق الی ان دخلنا البیت بحزن مبینا و وجدنا الأمر غیر مذکور بین العباد بحیث اخذت الذّلّة کلّ الأحباب من کلّ وضیع و شریفا کأنّ جنود وحی ربّک انقطعت عن النّزول و منعت سحاب الفضل عن امطار رحمة الّتی کانت علی العالمین منزولا و اشهدنا اخینا فی ذلّة لن یقاس بذلّة اذاً اخذنا قوائم الأمر و ارفعنا خبآء الذّکر الی مقام الّذی کان عن ایدی الظّالمین مرفوعا فلمّا اشتهر ذکر اللّه فی الأطراف و اشتعلت نار البغضآء فی صدور النّاس من اعلاهم و اسفلهم و قاموا علیّ بأسیاف شاحذ حدیدا و قمت فی مقابلة هؤلآء بنفسی وحده فی تلک الأیّام الّتی اضطربت فیها کلّ النّفوس و زلّت کلّ رجل مستقیما و کم من ایّام کان اخی مستریحاً علی بساطه و کان اهلی مضطرباً من سطوة الأیّام و تبکی عیونهم فی کلّ بکور و اصیلا و اشتدّ الأمر علی شأن اضطربت علی ضرّی و ابتلائی اکثر اهل العراق کما سمعت و کنت علی ذلک علیما و بلغ الضّرّ الی مقام تزلزلت کلّ نفس لنفسی و بکت کلّ عین بما مسّتنی البأسآء من کلّ الأشطار و احاطتنی ذیاب الشّرک و عن ورائها کلّ نفس شریرا و مع ذلک ما تداهنت مع احد فی امر اللّه و کنت ناطقاً فی قلب کلّ شیء بأنّه لا اله الّا هو و انّه کان علی کلّ شیء محیطا

اذاً یخاطب قلم الأمر اخیه و یقول ان یا اخی الّذی فعلت بأخیک ما لا فعل احد بأحد و وردت علیه ما بکت عنه عیون ملإ البقآء علی غرفات عزّ منیرا و کنّا ان نؤیّدک فی کلّ الأحیان و احفظناک عن ایادی الظّلم و انّک کنت بسیف البغضآء عن ورائی لتجد الفرصة و تفعل ما تنعدم عنه ارکان عرش عظیما و کنّا ان نرسل الی الدّیار لتحضر بین یدیک من القانتات و تستأنس بهنّ و تکون علی راحة مبینا و کنت ان تنقطع فی السّرّ عن وجهی نفحات السّرور و کذلک احصینا کلّ شیء فی امام قد کان علی هیئة اللّوح فی هیکل الرّوح مشهودا و کنت ان تطلب منّی ما تسرّ به نفسک الی ان اجتمعت فی حولک عدّة من الامآء و عیّشت بهنّ فی نفسک و فی السّرّ ارسلت الی احبّائک الواحاً و فیها ذکرت ذکر السّجن لیدخل بذلک بغضائی فی قلب کلّ جاهل بغیّا اذاً جری النّهرین من العینین فی هذین الاسمین الأعلیین اللّذین کانا فی ازل الآزال علی العدل فی حول العرش موقوفا و انّا علمنا فعلک و ما فی قلبک و سترنا ذلک بعد علمنا لحکمة الّتی کانت من اصبع الرّحمن علی لوح الامکان بالسّرّ السّطر مرقوما تاللّه یا اخی لو کان الأمر بیدی لسترت وجهی عن کلّ من فی السّموات و الأرض و خرجت عن بین العباد و سکنت علی کثیب الحمرآء عن ورآء قلزم الکبریآء لئلّا یبقی ذکری بین احبّائی فکیف هؤلآء الّذینهم کفروا باللّه و حاربوا مع سلطانه و کانوا من قوم سوء اخسرینا تاللّه کلّما ارید ان اخرج عن بین هؤلآء و اصمت عن بدایع الألحان فی هذا الرّضوان اذاً نفحات الرّحمن یأخذنی و روح القدس ینطقنی و روح البقآء یحرّک لسان البهآء ان هی من تلقآء نفسی بل من لدن مقتدر قیّوما ان یا اخی فکم من لیالی کنت مستریحاً علی الفراش مع ازواجک و انّی کنت بنفسی حافظاً لنفسک الی ان اشرقت شمس النّهار عن افق قدس منیرا فکم من ایّام کنت فی العیش و انّی کنت حاضراً فی مقابلة الأعدآء لئلّا یصبک الضّرّآء من کلّ منکر عنیدا و انّک کنت فی سرّ السّرّ فی ضرّی لکی تجد وقتاً لتفعل بی ما ینقطع به الأرواح عن جسد کلّ اسم قدیما تاللّه بما جری من قلمک قد خرّت وجوه العظمة علی رماد السّودآء و شقّت ستر حجب الکبریآء فی جنّة المأوی و تشبّکت اکباد المقرّبین علی مقاعد القصوی و اضطربت افئدة کلّ فطن بصیرا الی ان سافرت معی فی هذا السّفر الّذی به جرت مدامع اهل غرف الفردوس علی وجوه قدس لمیعا مع کلّ ما سألت منّی و استأذنت عنّی ما تکلّمت بحرف لأنّی اطّلعت منک ما لا اطّلع به احد من العالمین جمیعا الی ان دخلت معی فی تلک الأرض اذاً قمت علیّ فی کلّ الأیّام بل فی کلّ حینا تاللّه ما بقی من جسدی من محلّ الّا و قد ورد علیه رماح تدبیرک و انّک لو تنکر یشهد بذلک لسان صدق علیما الی ان افتیت علیّ فلمّا اظهر اللّه خافیة نفسک و اطّلع بها عباد الّذین هاجروا الی اللّه اذاً ارتفع ضجیجهم و انّک کنت فی نفسک علی غفلة عظیما فلمّا شهدنا فعلک و ما خرج من فمک اذاً خرجنا عن بینکم فرداً واحداً من دون ناصر و معینا حتّی لم یکن معی من یخدمنی او یخدم هؤلآء الّذین ارفع اللّه عنهم قلم الأمر اذاً بکت علینا کلّ عین بصیرا و انّک بعد ذلک ما استرحت فی نفسک ثمّ انتشرت فی البلاد فعلک باسمی لیدخل غلّی فی صدور من اراد ربّه علی هیکل اسم علیّا و خرج من لسانک و قلمک ما یستحیی ان یذکره قلم العالمین جمیعا و ما فعلت ذلک الّا بأن ظننت فی نفسک بأنّک کلّ ما تقول یسلّموا منک عباد الّذینهم کانوا عن شاطئ الأمر بعیدا تاللّه لا تطمئنّ بذلک لأنّ للّه عباد یشهدنّ الأمر بنفسه و لن یحجبهم حجبات الوهم و لن یمنعهم الاشارات عن صراط قدس رفیعا ذکّر فیما نزل من قبل انّک لو تبسط یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی لأقتلک کما بسطت و ما بسطنا بعد قدرتنا علیک و کان اللّه علی فعلک شهیدا

قل ان یا اخی تاللّه سیفنی انت و من معک و ترجع الی التّراب و یبقی الملک للّه ربّک و ربّ الخلایق جمیعا تاللّه یا اخی لم یکن فی قلبی بغضک و لا بغض احد من الممکنات اسمع قولی ثمّ ارجع عمّا انت علیه و توجّه الی ربّک بخضوع منیعا و انّک لو تکون علی ما انت علیه و یسجدک کلّ من علی الأرض هل یغنیک فی شیء لا فوالّذی بیده نفس البهآء اذاً فارجع ثمّ اتّخذ الی عرش ربّک سبیلا و لو یعترض کلّ العباد علی اللّه ربّهم بقولک و یبغضوننی فی انفسهم هل ینفعک ذلک فی امر لا فوربّک ان انت بذلک خبیرا اذاً یبکی قلمی و عینی و کلّ من فی السّموات و الأرض ان انت بذلک علیما دع الدّنیا و زخرفها عن ورائک و لا یغرّنّک الرّیاسة عن ذکر ربّک ثمّ اسلک سبل الانصاف و لا تجعل نفسک عن حرم القرب محروما و مع ذلک ما اکتفیت فی نفسک الی ان کتبت الی حاکم البلد بالذّلّة الّتی ضیّعت بها حرمتی و کذلک احصینا اعمالک فی لوح الّذی ما غادر عنه حرف من الأعمال من کلّ صغیر و کبیرا و انّک کنت ساتراً وجهک خلف الحجاب خوفاً من نفسک فلمّا اظهرنا الأمر و هبّت روایح الاطمینان و اطمأننت خرجت عن خلف السّتر و اعترضت علیّ بما کنت مقتدراً علیه و وردت علیّ ما تشبّکت عنه افئدة کلّ موقن ذکیّا ثمّ اتّفقت فی الأعراض مع الّذی لم تزل کنت تبغضه و هو یبغضک و سمعت منه بأذنیک ما اشتکیت به تلقآء الوجه و مع ذلک لمّا وجدت فی قلبه بغض الغلام اتّحدت معه و اخذته لنفسک معینا تاللّه یا اخی لو تنصف لتبکی علی نفسک ثمّ علی نفسی و تنوح فی ایّامک الی ان یغفر اللّه لک و یجعلک من التّائبین فی امّ الکتاب مذکورا فانظر الی اوّل الدّهر انّ الّذی قتل اخیه الأکبر الّذی سمّی بهابیل هل نفعه ذلک فی شیء اذاً فأنصف و لا تکن عن صراط الصّدق بعیدا ایّاک ان لا یحجبک ما اعطیناک من جبروت الأسمآء لأنّها قد خلقت بأمر من عندنا و انّا کنّا علی کلّ شیء لمقتدرا

ان یا قلم الأمر طهّر نفسک عن کلّ ذکر الّا عن ذکر ربّک دع النّاس بأنفسهم و لا تلتفت الیهم و کن فی عصمة منیعا و انّ ربّک یکفیک عن دونه و کفی اللّه بنفسه علیک معینا ثمّ ذکّر اخیک الّذی سمّی بالرّضی فی ملکوت الأسمآء ثمّ ارسل الیه هذا اللّوح لیجد منه روایح قدس محبوبا و لیقرّ بذلک واحد من عینیه و یبکی الأخری بما مسّ اخیه ضرّ العالمین جمیعا و لیطّلع من امر الغلام و بما ورد علیه من سهام البغضآء تاللّه حینئذ یکون فی بئر الحسد و یرفع منه ندآء ضعیف حزینا و یقول هل من ناصر ینصر الغلام و یدفع عنه رمح کلّ مغلّ اثیما و فی لحن آخر یقول تاللّه ما استنصر من احد الّا اللّه و کذلک کنّا فی مقابلة ملإ الأرض وحیدا و الرّوح و التّکبیر و البهآء علیک و علی الّذین یقرؤون آیات اللّه و یتفکّرون فی اسرارها و یجدون نفحاتها فهنیئاً لهم و لکم و لکلّ ذی شمّ لطیفا

* * *

باسم اللّه البهیّ الأبهی

تلک آیات الأمر نزّلت بالحقّ من لدن مقتدر قیّوما و فیها ارتفعت صریخ اللّه بما مسّته انامل البغضآء من کلّ مشرک مبغوضا قل یا قوم لا تقطعوا عضد اللّه بسیوف الغلّ و لا رأسه بصمصام البغضآء اتّقوا اللّه و لا تخمدوا نار اللّه بینکم و لا تجعلوا انفسکم عن رشحات هذا الفضل محروما انّ الّذین ینکرون رحمة الّتی نزلت من سحاب الأمر اولئک اتّخذوا الأصنام لأنفسهم ارباباً من دون اللّه و کان الجمال عن اعینهم مستورا و انّهم لو یشهدون لا یشهدون کذلک خلقناهم صمّآء من غیر بصر و جعلناهم بکمآء علی ارض الذّلّ محشورا قل انّ الّذینهم اعترضوا علی نفس ذات ربّک ثمّ یذکرون نقطة البیان اولئک فی فجوة من النّار و اولئک یومئذ خلف حجاب الهوی علی تراب النّفس مطروحا قل یا قوم أ تذکرون سلطان البیان و تکفرون بذاته فویل لکم بما القی الشّیطان فی انفسکم اتّقوا اللّه حقّ التّقی ثمّ قدّسوا نفوسکم عن مسّ الشّیطان و اتباعه انّه کان للانسان عدوّاً مشهودا انّ الّذین تجد فی قلوبهم رایحة النّفاق من نیّر الأمر اولئک لن یجدوا لأنفسهم فی امّ الکتاب نصیباً مفروضا قل ان انتم تحبّون نقطة البیان لم تصرّفتم فی حرمه و کفرتم بآیاته بعد انزالها و حرّفتم کلمة الّتی کانت فی کلّ الألواح من قلم اللّه مرقوما ان انتم الّا اتّخذتم الوهم لأنفسکم ربّاً من دون اللّه بعد الّذی کنتم فی ارض الأسمآء باسم اللّه مشهودا ان اصغوا یا قوم کلمة اللّه ثمّ استسقوا من رحیق القدس ثمّ اصطلوا من نار الّتی کانت عن جهة العرش موقودا قل یا قوم تاللّه الحقّ انّا اخذنا کفّاً من الطّین و نفخنا فیه روحاً من امرنا و زیّنّاه بقمیص الأسمآء بین الأرض و السّمآء و جعلناه بین العالمین معروفا فلمّا کبر اشدّه قام علینا ثمّ اعترض و بغی علی اللّه الّذی خلقه بأمر من عنده الی ان افتی علیه و کذلک کان الانسان بربّه کفورا

ان یا اسمی ذکّر النّاس بما نطق روح الأعظم تلقآء عرش ربّک ثّم استقم علی الأمر فی تلک الأیّام الّتی کانت مظاهر الأسمآء علی عقبة الوقوف لدی الصّراط موقوفا تاللّه کلّ ما سمعت من هذا الأمر و اشرنا به الی غیرنا هذا لحکمة من اللّه ربّک و ما اطّلع بذلک الّا انفس معدودا انّ الّذین یذکرون ما یذکرون ان هم الّا یرتعون فی ریاض الجهل و هاموا فی برّیّة الشّرک و اولئک کانوا یومئذ عن ریاض العلم محروما قل یا ملأ العمیآء داووا ابصارکم بکحل ذکر ربّکم الرّحمن لعلّ تدرکون ما لا ادرکه ابصر الخلایق مجموعا ان یا اسمی تاللّه قد کنت فی مقابلة الأعدآء فی عشرین من السّنین و الّذینهم الیوم بغوا علی اللّه اولئک کانوا خلف الحجبات خوفاً لأنفسهم محجوبا فلمّا ارفعنا الأمر بسلطانی و قدرتی و هبّت روائح الاطمینان و العزّ اذاً خرجوا عن خلف القناع و سالّوا سیف البغضآء علی وجه الّذی بلحاظه اشرقت الأرض و السّمآء اذاً لو تتوجّه الیه بسمع القدس لتسمع ما تحترق به الأکباد خلف خبآء عزّ مرفوعا فسوف تشهد ملأ البیان کلّ ما شهدت فی ملإ الفرقان بحیث یتمسّکون بما عندهم من الرّوایات و یحتجبون بها عن موجد الأسمآء و الصّفات و یقولون کما قالوا و یستدلّون کما استدلّوا بل تجد هؤلآء اشدّ احتجاباً عن ملل القبل و کذلک نزّلنا علیک ما کان من سمآء الفضل منزولا لتکون علی بصیرة فی امر ربّک ثمّ استقامة بحیث لا یزلّک وساوس الشّیطان علی صراط الّذی کان علی فردوس الأمر باذن اللّه ممدودا ایّاک ان لا تضطرب فی تلک الأیّام الّتی یضطرب فیها النّفوس و تذهل فیها العقول و یرفع فیها خوار العجل بصریخ عظیما تمسّک بعروة الأمر لئلّا یحرّکک الأریاح من مظاهر الأشباح ثمّ اتّخذ فی ظلّ عصمة ربّک مقاماً محمودا قل یا ملأ البیان اما وصّیتم فی الکتاب بأن لا تکفروا بآیات اللّه اذا نزلت بالحقّ و لا تدحضوها بظنونکم و هواکم فلم اعترضتم عنها و کفرتم بالّذی آمنتم به فأفّ لکم بما نقضتم میثاق اللّه و عهده و کنتم عن شاطئ الاشراق عن هذا الجمال محروما و یا قوم فانظروا فی حجج النّبیّین و المرسلین و ما نزل فی البیان لعلّ تدارکوا ما فرّطتم فیه و تتّخذوا الی ذی العرش سبیلا قل ان کنتم آمنتم بنقطة البیان تاللّه هذا نفسه و تلک آیاته قد نزلت من ملکوت عزّ علیّا ان یا اسمی تاللّه انّ هؤلآء ضیّعوا حرمة اللّه بینهم بما اتّبعوا الّذینهم خلقوا بأمری و کان اللّه بذلک شهیدا و بلغ الأمر الی مقام الّذی کتبوا باسم نقطة البیان الواحاً کذبة علی ردّی ثمّ نشروها بین النّاس لیصدّنّهم عن سبیل الّذی کان عن جهة العرش ملحوظا قل تاللّه انّ بحر الأعظم لن یتغیّر بما مسّته الکلاب و انّ جمال الشّمس لن یکسف بحجاب هذا السّحاب الّتی حالت بینهم و بین ربّ الأرباب تاللّه انّها اشرقت بسلطان الجلال و وقفت فی قطب الزّوال فمن اهتدی فلنفسها فمن اعرض فانّ ربّک غنیّ عن کلّ معرض مردودا و انّا نشکر اللّه بأن طهّر قمیص التّقدیس عن مسّ المشرکین و جعل ایدی الکافرین عن هذا الذّیل مقطوعا و انت قم بنفسک ثمّ قل یا ایّها الملأ خافوا عن اللّه و لا تکفروا ببرهانه بعد الّذی ظهر بالحقّ ان کنتم آمنتم بعلیّ من قبل بما نزّل علیه من آیات ربّکم اذاً فاقرؤوا ما عندکم و انّا نقرأ لوحاً من اثر هذا الظّهور تاللّه اذاً یستشرق شمس الایقان عن افق فجر منیرا اذاً تجد رؤوسهم ناکسة و یرهقهم سیاط القهر من لدن عزیز قیّوما کذلک القیناک لتلقی علی صدور الّتی وجدتها عن الرّیب منزوها و الرّوح علیک و علی من معک من کلّ اناث و ذکورا

ای دوست من حزن بقسمی این عبد مظلوم را احاطه نموده که ذکر آن قلب را میگدازد دنیا محلّ افتتان و امتحان بوده و خواهد بود از کأسش جز زهر قاتل احدی ننوشیده و از جامش جز سمّ مهلک نفسی نچشیده لازال بلایای آن نصیب مریدان حقّ بوده و رزایای او قسمت قاصدان او خواهد بود زینهار بحزنش محزون نشوی و از ذکر رحمن در این ایّام تغافل ننمائی در جمیع امور بحقّ توکّل نما و از دونش دل بگسل و در این ایّام شداد که سکر جمیع ایجاد را احاطه نموده از ملکوت سداد حبّش غفلت مکن و چون شمس باشراقات حبّ سلطان اسماء و صفات مشرق باش تا انوار جمال مختار از تو در بین عباد ظاهر شود و کمر همّت در استقامت بر امر محکم بند و از کلّ ماسوی آزاد و فارغ باش دنیا را وفا نیست و عنقریب آنچه بر ارض مشهود در قعر آن مستور آیند و الرّوح علیک

و منع آن دوست از قرب لقا سبب هبوب اریاح اختلاف بوده و بعد از تفصیل کبری و سکون آن ان‌شآءاللّه بمقتضای وقت اظهار میشود

* * *

سیّد فی الکاف

هو العزیز

تلک آیات الرّوح نزلت بالحقّ لعلّ النّاس یستشعرون فی انفسهم ثمّ بآیاته فی ایّام الرّوح یهتدون قل یا قوم قد اتت السّاعة بالحقّ و غنّت الورقآء و دلع دیک العرش و اتی اللّه بمظهر نفسه فی ظلل من الغمام و المؤمنون هم بفرح القرب یفرحون و انتم ما استشعرتم بشیئ من ذلک و اتّخذتم لانفسکم ارباباً من دون اللّه و اعرضتم عن جمال عزّ محبوب اذاً فاسمعوا قولی و توجّهوا الی حرم الجمال ثمّ بنعمة اللّه فی ذکره الاکبر لا تکفرون و هذا خیر لکم عن کلّ ما انتم فی الملک تشهدون و تعرفون سیفنی الدّنیا و ما فیها و انتم ترجعون الی مقرّ سلطان عزّ قیّوم و تسئلون عمّا اکتسبتم فی ایّامکم الباطلة و تجزون بما کسبتم او تکسبون و لن ینفعکم شیئ و لن یرحمکم نفس و لن یخلّصکم احد و کلّ من سطوة الامر مضطربون ارحموا علی انفسکم و تدارکوا ما فرّطتم فی جنب اللّه ثمّ فی امره تتفکّرون و انّک انت فاشهد فی نفسک بانّه لا اله الّا هو الملک المقتدر القیّوم و ان سمعت خروجی عن تلک الارض لا تحزن و لا تضطرب لانّ فیه اسرار لا یعقلها الّا الّذینهم کانوا ببصر اللّه فی امره یتفرّسون ثمّ اعلم بانّا انفقنا کلّ ما لنا و علینا فی سبل اللّه العزیز المحمود و لن اخاف من احد و نوفی بما عهدنا فی ذرّ البقآء ان انتم تعلمون و انّک فاجهد فی روحک لتکون بمثل ما کنّا بحیث لا یزلّک وساوس الشّیطان عن امر ربّک و تکون بانوار العزّ الی میادین التّوحید لمن الرّاجعین و انّا نشکر اللّه بما ورد علینا من قبل و بما یرد علینا من بعد و انّا کلّ عباد له و کلّ الیه لراجعین و الرّوح علیک و علی عباد اللّه المخلصین ١۵٢١

قل سبحانک اللّهمّ یا الهی اسئلک باسمک الّذی به تغنّیتَ علی افنان سدرة ربّانیّتک بان تنزل علیّ من کلّ خیر اتمّه و کلّ فضل اقدمه و کلّ ذکر اکبره ثمّ اصلح یا الهی اموری فی الدّنیا و الآخرة و انّک انت علی کلّ شیئ قدیر

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو العزیز

تلک آیات الرّوح نزلت بالحقّ من عبد منیب لتسمع نغمات الامر و تکون من الّذینهم کانوا بانوار العزّ لَمِنَ المهتدین ایّاک ان لا تنس فضل اللّه علیک و لا تکن من الغافلین قدّس نفسک عن کلّ من فی السّموات و الارضین فاعلم بانّ الدّنیا و زخرفها یفنی و یبقی الملک للّه الملک المتعالی العزیز القدیر قل انّ الطّیر قد طارت عن افنان العراق و ارادت فنون اخری بما اکتسبت ایدی الظّالمین و هذه من سنّة اللّه الّتی قد خلت علی عباده المقرّبین قل انّ فی هذا الخروج لَاِعلآء لامر اللّه العلیم الحکیم و فیه ستر اسرار الحکمة و لا یطّلع بها الّا اللّه ربّ العالمین فسوف یظهر الامر بالحقّ و یرفع اسم اللّه العلیّ العظیم ذکّر العباد بما استطعت و لا تکن من الصّابرین فتوکّل علی اللّه و انّه یکفیک عن دونه و انّ علیه فلیتوکّلنّ المخلصون قل یا ملأ البغضآء موتوا بغیظکم لانّ شجرة القدس اثمرت باوراق عزّ لطیف و طالت افنانها الی مقام الّذی انقطعت عنها ایدی المغلّین و انّ الّذینهم یفرحون بخروج هذه الطّیر تاللّه انّهم علی غفلة مبین فسوف یبدّل اللّه سرورهم بالحزن و یأخذهم عذاب یوم عقیم قل انّ هذا العبد انفق روحه للّه محبوب العارفین و لن یخاف من احد ولو یجتمع علیه ملوک الارض و من ورآئهم هؤلآء المبغضین لانّه اقبل الی اللّه و توکّل علیه و انّه یکفیه عن کلّ من فی الملک اجمعین و الرّوح علیک و علی من تمسّک بحبل اللّه العلیّ العظیم ۱۵۲١

هو العزیز

انشاء اللّه امیدوارم که بر خلاف سابق و لاحق حرکت فرمائید و بالمرّه از نفس و شئونات او طاهر شده بفضای خوش روح قدم گذارید جز صدق تکلّم ننمائید و جز در سبل انصاف مشی نفرمائید قلب را مقدّس فرمائید و دل را منزّه دنیا عنقریب میگذرد و ظهورات آن را بقائی نباشد فی آخر القول اسمع ندآئی و لا تکن من الغافلین و لن ینفعک شیئ فی الملک الّا ما القیناک بالحقّ ولو یسجدک کلّ الخلایق اجمعین و الرّوح علیک لو تسمع ندآء هذا المهاجر الغریب ۱۵۲٢

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

  • ٢

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب آقا سیّد یوسف فی الصّاد

هو اللّه الأمنع الأعزّ الأسبق الأطهر الأبهی

تلک آیات اللّه قد نزلت بالحقّ عن جهة ایمن العرش و جعلها اللّه هدی و ذکری للعالمین و فیها فتحت ابواب الرّضوان و جری کوثر الحیوان من معین اسمی الرّحمن الرّحیم لیشربنّ منه عبادنا الّذینهم انقطعوا عن کلّ من فی السّموات و الأرض و توجّهوا بقلوبهم الی هذا الأفق المشرق المنیر

ان یا ملأ البیان لا تکونوا کملإ الفرقان و لا تکفروا بآیات اللّه و برهانه ثمّ حجّته و آثاره و لا تحرموا انفسکم عن هذا الفضل الّذی ظهر بکلّ خیر و تجذب الممکنات عن کلّ الجهات ان یقبلنّ الی وجه المحبوب فی هذا القمیص البدیع خافوا عن اللّه و لا تبدّلوا نعمة اللّه بما عندکم ثمّ افتحوا ابصارکم فأنصفوا فی الّذی ظهر بالحقّ بسلطان مبین و یمشی عن یمینه سدرة المنتهی ثمّ عن یساره شجرة السّینآء ثمّ قدّامه جنود وحی اللّه الملک المقتدر العلیّ الحکیم ایّاکم یا قوم لا تقنعوا بغرفة من مآء اجاج ثمّ اسرعوا الی بحر اللّه الأعظم الّذی یتموّج فی ذاته لذاته بذاته و بموج منه ظهرت ملکوت الأسمآء و الصّفات و بموج اخری ظهر کلّ امر مبرم حکیم ان ارفعوا سرادق الانقطاع فی شاطئ قلزم الکبریآء و لا تلتفتوا بمآء الغدیر و انّکم لو غفلتم عن اللّه فی هذا الظّهور الّذی ظهر بکلّ الآیات ولکن انّا لم یزل سبقت رحمتنا کلّ شیء ما نسدّ ابواب السّمآء علی وجوهکم و نطعمکم خالصاً لوجهی المشرق المقدّس الممتنع المتعالی المنیر و ما نرید منکم جزآءً ان اجری الّا علی الّذی فطرنی و خلقنی و ارسلنی علی الخلائق اجمعین و انّا قد جعلنا میقاتاً لکم فاذا تمّت المیقات و ما اقبلتم الی اللّه لیأخذنّکم عن کلّ الجهات و یرسل علیکم نفحات العذاب عن کلّ الأشطار و کان عذاب ربّک لشدید یا قوم ان اخرقوا حجبات الأوهام ثمّ توجّهوا بوجه ربّکم العزیز العلّام و لا تکوننّ من الخاسرین الّذین عبدوا اصنام انفسهم و هواهم و اعرضوا عن الّذی خلقهم و ربّاهم بأیادی قدرته المتعالی المحیط

ان یا یوسف اسمع ندآء اللّه عن هذا الغلام الّذی ینطق فی کلّ شیء بأنّه هو اللّه لا اله الّا انا الرّحمن الرّحیم و اذا وصل الیک آیات اللّه فی هذا القرطاس الّذی کتبه عبد الحاضر لدی العرش اذاً غسّل کما امرت فی الکتاب ثمّ خذه بأیدیک و ضعه علی رأسک ثمّ اقرأه و تفکّر فیه لتصل الی ما کنز فیه من اسرار اللّه المقتدر المتعالی العلیم الحکیم فوعمری لو تطهّر نفسک عن حبّ ما سوی اللّه ربّک لیفتح اللّه علی وجه قلبک ابواب المعانی و البیان و یعلّمک من بدایع العلم ما یغنیک عن دونی و انّ فضله قد کان علیک کبیر ان تستقیم علی امره و تنقطع عن دونه و تذکّر النّاس بهذا النّبإ الأعظم الأفخم العظیم

ثمّ اعلم بأن حضر لدی العرش کتاب الّذی فیه ذکرک و توجّهت الیه لحظات اللّه ربّک و ربّ العالمین و سألت فیه ما لا ینبغی لشأنک و شأن کلّ من فی السّموات و الأرضین أ تسأل عن الّذی بأمره ظهر کلّ ما کان و ما یکون عن الّذی خلق بقوله کن فیکون ان انت من العالمین هل تقترن ذکر ربّک بذکر ما سواه تاللّه انّ هذا ذنب لا یعادله ذنب اهل السّموات و الأرض و کان نفسی الحقّ علی ما اقول شهید هل تسأل عن الّذی بحرکة من قلمه بعثت النّبیّین و المرسلین بأنّک انت انت بعد الّذی هذه حروفات ظهرت من قلمک الّذی حرّکته اناملک تاللّه انّ هذا لغفلة اخذتک و احجبتک عن هذا المنظر المشرق الکریم هل یلیق لأحد ان یسأل ما سألت عن الّذی کان ظاهراً فوق کلّ شیء و قائماً علی کلّ نفس و اظلمت عند ضیآء وجهه شموس الأوّلین و الآخرین ایّاک ایّاک یا ایّها العبد لا تکن من الّذین شکّوا فی امر اللّه بعد الّذی ظهر بتمام الظّهور و البطون و قام لدی فنآء بابه هیاکل المقرّبین و المخلصین أ تکون مریباً فی هذه الشّمس الّتی کلّ الشّموس سجّاد لطلعته و کلّ الرّبوب خضّاع لحضرته و کلّ الأصفیآء منقاد لسلطنته و کلّ الأولیآء منجذب بارادته و کلّ الأشیآء متحرّک بأمره المحکم المتین ایّاک ایّاک طهّر قلبک عن اشارات القوم کلّها و دع الدّنیا و ذکرها و ما خلق فیها عن ورائک لینطبع علی وجه قلبک انوار هذه الشّمس الّتی اشرقت عن افق البقآء باشراق لائح عظیم اما تکفیک ما نزّلنا علیک الآیات من قبل و ارسلناها الیک و ما شهدت من ظهور اللّه و سلطنته و ما سمعت من قدرته الّتی احاطت کلّ الوجود من الأوّلین و الآخرین و اما تکفیک تلک الآیات الّتی ملأت شرق الأرض و غربها تاللّه لو تشهد بعین الفطرة لتشهد تجلّیاتها علی کلّ الأشیآء و تکون من الموقنین فکّر فی نفسک بأیّ حجّة آمنت برسل اللّه من قبل ثمّ بعلیّ قبل نبیل تاللّه یا ایّها العبد النّاظر الی الوجه قد ظهر ما لا ظهر فی الابداع و یشهد بذلک کلّ الذّرّات ولکنّ النّاس بما اخذتهم الأحجاب منعوا عن هذا الوجه و کانوا فی ضلال مبین و انّک انت تب الی اللّه الّذی خلقک و سوّاک فیما اقترنت ذکره بذکر احد من عباده الّذی خلق بقوله و کذلک امرک ربّک حبّاً لنفسک لتکون من العاملین و انّک تعلم بأنّا احببناک من قبل و لذا نبّأناک فی هذه الکلمات لتذکّر فی نفسک و تکون علی بصیرة منیر و تعرف امر مولاک لأنّ بعرفانه تطهّر النّفوس عن دنس کلّ مشرک عنید ثمّ اعلم بأنّ کلّ ما سمعت فی هذا الأمر قد ظهر باذنی ولکن انّا سترناه لحکمة من لدنّا و وهبنا الاسم لغیرنا امراً من لدنّا و انّا کنّا علی کلّ شیء لقادرین و بذلک امتحنّا نفسه و انفس العباد و انّه لمّا اطمئنّ من نفسه بما ارفعنا الأمر و هبّت عن شطر امرنا روایح العزّ خرج عن خلف القناع و افتی علی نفس اللّه المهیمن العزیز القدیر و امنعه جنود الوحی و الالهام فلمّا شهد عجز نفسه تاللّه قد اخذ القلم و افتری فی حقّی ما یستحیی القلم ان یذکره و من کان له اقلّ من الشّعر شعوراً ليعرف بما جری من قلمه شأنه ثمّ کذبه ثمّ عظمة هذا الأمر المبرم العظیم انّک لا تحتجب بهذه الحجبات فانظر الی اصل الأمر و ما ظهر من ناحیة القدس من هذا الجمال الظّاهر المشرق العزیز العلیم ان احفظ نفسک بأن لا یزلّک عواصف الامتحان و لا قواصف الافتتان و تکون علی امر ربّک مستقیم کذلک اذکرناک و القیناک و امرناک و علّمناک لتسرّ فی نفسک و تذکر هذا المسجون الّذی وقع فی هذا البئر العمیق و الکبریآء علیک ان تکون مستقیماً علی امر ربّک و علی من احبّک و یسمع قولک فی ذکر ربّک العلیّ المقتدر العظیم

لسان اللّه بکلمات فارسی تکلّم میفرماید ای یوسف حجّتم بر کلّ من فی السّموات و الأرض قبل ان اعرّف نفسی تمام بوده و بالغ شده چه که بظهوراتی ظاهر و بشئوناتی باهر که احدی را مجال توقّف و اعراض نه تفکّر در امم قبل کن که بچه سبب از شاطی بحر احدیّه محروم شده‌اند و از جمال عزّ باقیه ممنوع و اگر ببصر حدید مشاهده کنی ادراک مینمائی که کل بحجبات کلماتیّه و اشارات وهمیّه و دلالات حادثه از منبع فیض احدیّه ممنوع شده‌اند و در ایّام اللّه که جمال الهی چون شمس در وسط سماء مشرق و مضیء است کل بحجبات وهمیّه محتجب مع آنکه در کلّ الواح وصیّت شده‌اند باینکه در حین ظهور بشیئی از آنچه خلق شده مابین سموات و ارض تمسّک نجویند و باصل امر و به ما یظهر منه ناظر باشند مع‌ذلک کل از سبیل مستقیم منحرف شده و عرفان حقّ را که لازال مقدّس از دونش بوده بتصدیق و تکذیب عباد او معلّق نموده‌اند فأفّ لهؤلآء ثمّ سحقاً لهم بما ارادوا ان یعرف اللّه بغیره و هذا لن یمکن ابداً چه که آن ذات قدم بنفس خود معروف بوده و هر معروفی بذیکری که از قلم امرش جاری شده معروف گشته بین عباد فتعالی شأنه من ان یعرف بسواه لأنّ ما سواه مخلوق کخلق نفسک

باری الیوم کلّ من فی السّموات و الأرض در صقع واحد عند‌اللّه مشهودند و هر نفسی که از ما‌سوای او منقطع شد و بسموات عرفان نفسش طیران نمود او از اصفیای حقّ و اولیای او بوده و خواهد بود اگرچه نزد احدی معروف نباشد و همچنین نفسی که معرض شد از پست‌ترین خلق بین یدی اللّه مذکور اگرچه از رؤسای قوم باشد چه که حقّ جلّ ذکره را نسبت و ربطی با احدی از ممکنات نبوده و نخواهد بود و کل بنفحۀ امر او علی حدّ سواء خلق شده‌اند و این بلندی و پستی و علوّ و دنوّ بعد از القای کلمه در انفس خود عباد ظاهر شده هر نفسی که بعد از استماع کلمۀ الهی بکلمۀ بلی موفّق شد از اهل علّیّین و اثبات و جنّت ابهی محسوب و من‌دون آن از اهل جحیم و هاویه مذکور پس الیوم هر نفسی که منسوب سازد خود را بشجرۀ امر باید از کلّ من فی السّموات و الأرض منقطع شود و بقلب طاهر و نفس زکیّ و فؤاد منیر بمنظر اکبر راجع گردد و اگر نفسی اراده نماید که حقّ جلّت عظمته را بغیر او عارف شود ابداً موفّق نشود و عارف نگردد چه که غیر او محدودند بحدود امکانیّه و حادثند بمشیّة اختراعیّه و بحادث و محدود ذات قدم شناخته نشده و نخواهد شد بشنو وصایای ربّانی و نغمات قدس صمدانی را و از شمال وهم و ظنّ بیمین یقین راجع شو و ببصر خود در ظهورات الهیّه و شئونات قدس صمدانیّه ملاحظه کن پاک کن بصر را از اشارات لایغنیه تا ظهورات عزّ احدیّه را در کلّ شیء مشاهده نمائی و گوش را از کلمات قوم مطهّر ساز تا نغمات قدس الهیّه را از کلّ جهات استماع نمائی و قلب را از اشارات کلمات قبلیّه منزّه کن تا اشارات کلمات منزلۀ بدیعه را ادراک نمائی و بمعین قدس بیزوال و زلال خمر بیمثال فائز شوی اینست وصیّت جمال قدم آن عبد را

و امّا آنچه سؤال نمودی از مبدأ و معاد و حشر و نشر و صراط و جنّت و نار کلّها حقّ لا ریب فیها و موقن بصیر در کلّ حین این مراتب و مقامات را بچشم باطن و ظاهر مشاهده مینماید چه که هیچ آنی از فضلی ممنوع نه و از امری محروم نخواهد بود اگر بسموات فضل الهی طیران نمائی در هر آنی امورات محدثۀ در کلّ اوان را چه از قبل و چه از بعد مشاهده کنی چه که فضلش مخصوص بشیئی دون شیئی نبوده و نخواهد بود ولکن مقصود الهی از حشر و نشر و جنّت و نار و امثال این اذکار که در الواح الهیّه مذکور است مخصوص است بحین ظهور مثلاً ملاحظه نما که در حین ظهور لسان اللّه بکلمه‌ئی تکلّم میفرماید و از آن کلمۀ مخرجه عن فمه جنّت و نار و حشر و نشر و صراط و کلّ ما انت سألت و ما لا سألت ظاهر و هویدا میگردد هر نفسی که بکلمه موقن شد از صراط گذشت و بجنّت رضا فائز شد و همچنین محشور شده در زمرۀ مقرّبین و مصطفین و عند‌اللّه از اهل جنّت و علّیّین و اثبات مذکور و هر نفسی که از کلمة اللّه معرض شد در نار و از اهل نفی و سجّین و در ظلّ مشرکین محشور اینست ظهورات این مقامات که در حین ظهور بکلمه‌ئی ظاهر میشود ولکن آن نفوسی که موفّق شده‌اند برضی اللّه و امره بعد از خروج آن ارواح از اجساد باجر این اعمال در دار اخری فائز خواهند شد چه که آنچه در این دنیا مشهود است استعداد زیاده از این در او موجود نه اگرچه کلّ عوالم الهی طائف حول این عالم بوده و خواهد بود ولکن در هر عالمی از برای نفسی امری مقدّر و مقرّر و همچه تصوّر مکن که آنچه در کتاب اللّه ذکر شده لغو بوده فتعالی عن ذلک قسم بآفتاب افق معانی که از برای حقّ جنّتهای لا عدل لها بوده و خواهد بود ولکن در حیوة اولی مقصود از جنّت رضای او و دخول در امر او بوده و بعد از ارتقای مؤمنین از این دنیا بجنّات لا عدل لها وارد و بنعمتهای لایحصی متنعّم و آن جنان ثمرات افعالیست که در دنیا بآن عامل شده‌اند آیا ملاحظه نمینمائید که یکی از عباد او که خدمت نفسی نماید و زحمتی برای او تحمّل کند اجر و مزد خود را اخذ مینماید چگونه میشود کریم علی الاطلاق امر فرماید عباد را باوامر خود و بعد عباد خود را از رحمت خود محروم فرماید فسبحانه سبحانه عن ذلک و تعالی تعالی عمّا یظنّون العباد فی حقّه باری الیوم جمیع این مراتب مشهود است پس نیکو است حال نفسی که بجنّت ابهائیّه که اعلی الجنان بوده و خواهد بود فائز شود و اگر آذان مطهّره و نفوس بالغه مشهود میشد هر‌آینه از بدایع فضلهای الهی ذکر میشد تا جمیع از کلّ آنچه ادراک نموده و عارف شده و مشاهده نموده‌اند فارغ و مطهّر شده بمنظر اکبر اطهر توجّه نمایند ولکن چه فایده که با تربیت نقطۀ بیان روح ما سواه فداه این عباد از مقام علقه بمضغه نرسیده‌اند تا چه رسد بمقام اکتسای لحم و من دون ذلک مقاماتی که ابداً ذکر آن نشده فوا‌ حسرةً علی هؤلآء الّذین غیّروا نعمة اللّه علی انفسهم و بوجودهم منعت سمآء المعانی عن ظهوراته و شؤوناته کذلک فاشهد شأن هذا الخلق و کن من الشّاهدین

باری جنّت و نار در حیوة ظاهره اقبال و اعراض بوده و خواهد بود و بعد از صعود روح بجنّات لا عدل لها و همچنین بنار لا شبه لها که ثمرۀ اعمال مقبل و معرض است بآن خواهند رسید ولکن نفسی جز حقّ ادراک آن مقامات ننموده و نخواهد نمود و از برای مؤمن مقاماتی خلق شده فوق آنچه استماع شده از بدایع نعمتهای الهی که در جنّتهای عزّ صمدانی مقدّر گشته و همچنین از برای معرض فوق آنچه مسموع شده از عذابهای دائمۀ غیر فانیه و اذاً نشهد بأنّ الصّراط قد رفع بالحقّ و انّ المیزان قد نصب بالعدل و انّ الظّهورات حشرت و البروزات برزت و النّاقور نقر و الصّور نفخ و النّار اشتعلت و الجنّة قد ازلفت و المنادی قد ناد و السّموات قد طویت و الأرض انبسطت و نسمة اللّه قد هبّت و روح اللّه ارسلت و الحوریّات استزینت و الغلمان استجملت و القصور حقّقت و الغرف رصّعت و المیاه سیّلت و القطوف دنیت و الفواکه جنیت و الآیات نزلت و اعمال المعرضین قد محت و افعال المقبلین قد ثبتت و اللّوح المحفوظ قد ظهر بالحقّ و لوح المسطور قد نطق بالفضل و مقصود الابداع ثمّ محبوب الاختراع ثمّ معبود من فی الأرض و السّمآء قد ظهر علی هیکل الغلام اذاً تنطّق السن کلّ شیء بأن تبارک اللّه ابدع المبدعین

ای عبد من ای یوسف بشنو نغمات الهی را و الیوم را قیاس بیومی مکن و کلمات ابدع احلی را قیاس بکلماتی منما بعین خود در امورات ظاهره نظر کن و باحدی در عرفان نیّر اعظم متمسّک مشو

و الیوم بر کلّ احبّای الهی لازم که آنی در تبلیغ امر ظهور تکاهل ننمایند و در کلّ حین بمواعظ حسنه و کلمات لیّنه ناس را بشریعۀ عزّ احدیّه دعوت نمایند که اگر نفسی الیوم سبب هدایت نفسی شود اجر شهید فی سبیل اللّه در نامۀ عمل او از قلم امر ثبت خواهد شد این است فضل پروردگار تو در بارۀ عباد مبلّغین ان اعمل بما امرت و لا تکن من الصّابرین و البهآء علیک و علی من معک ان تستقیم علی هذا الأمر الأعظم العظیم

* * *

هذا ما نزّل من جبروت البقآء لعباده و منهم من طار الی سمآء الأمر و منهم من وقف و کذلک نزّلنا الأمر رحمة من لدنّا لعبادنا الموقنین هذه سورة السّلطان قد نزّلت من جبروت الرّحمن بآیات مهیمن مبرم قدیم

هو الأبدع الأقدس الأبهی

تلک آیات اللّه قد نزّلت بالحقّ من جبروت البقآء و جعلها اللّه حجّةً من عنده و برهاناً من لدنه علی من فی السّموات و الأرض من یومئذ الی یوم الّذی فیه تنعدم رایات النّفاق و یستضیء نیّر الآفاق عن مشرق اسمه الرّحمن الرّحیم اذاً یخطف ابصار الّذینهم کفروا و اشرکوا و یضطرب النّفوس و یأخذ السّکر کلّ من فی ملکوت الأمر و الخلق بحیث یضع انامل الحیرة بین انیابهم کلّ ما کان و ما یکون و فیه تبلی السّرائر من کلّ ذی روح ان انتم من العالمین

قل یا قوم خافوا عن اللّه الّذی خلقکم و رزقکم و جعلکم کبرآء فی الأرض و ارسل علیکم من السّمآء ما ینبت منه الأرض بفواکه قدس منیع ایّاکم یا ملأ الأرض لا تکفروا بنعمة اللّه و لا تختلفوا فی امره ان اتّبعوا ما نزّل علیکم من سمآء الأمر آیات عزّ بدیع و یا قوم قد جآءکم الفرج من عند اللّه ربّکم و یأمرکم بالبرّ و التّقوی و یمنعکم عن کلّ ما یأمرکم الی الهوی اتّقوا اللّه و کونوا من المتّقین قل انّ فرجکم فی استواء هذا الجمال علی عرش عزّ مبین ان انتم من العارفین قل انّه قد ظهر بشأن تحیّرت عن سلطانه کلّ العالمین و انّکم انتم ما عرفتم فرج الّذی وعدتم به فی کلّ الألواح و کنتم من الغافلین قل تاللّه لو انتم تتفکّرون فی امر الّذی ظهر بالحقّ لتشاهدوا فرج ربّکم الرّحمن فیما یظهر من هذا القلم الدّرّیّ العزیز المنیع اذاً یا قوم فاستشعروا فی انفسکم لعلّ تعرفون بارئکم فی تلک الأیّام الّتی ما عرفه احد من الممکنات الّا من شآء ربّکم المقتدر العزیز القدیر بل قاموا المشرکون علیه و یجادلون معه فی آیات اللّه و یعترضون علی ما نزّل علیه کما اعترضوا امّة الفرقان علی اللّه العزیز الممتنع الرّفیع حین الّذی شقّت سحاب الفضل و طلع جمال القدم عن خلفها علی اسم علیّ بالحقّ بآیات عزّ مبین و یا قوم تاللّه انّ الّذی خلقتها بکفّ ارادتی قد بغی علیّ بمثل ما بغی الفرعون بین یدی اللّه ربّکم و ربّ الخلائق اجمعین و قال انا ربّکم الأعلی بعد الّذی ما کان قادراً بأن یخلق الذّباب فی الأرض و یشهد بذلک کلّ ذی بصر منیر و من خلق بقولی اعترض علیّ بشأن بکت السّموات و الأرض ثمّ عیون الّذینهم طافوا حول حرم الکبریآء بمدامع الحمرآء و عن ورائهم عیون المقدّسین قل انّ ابن مریم صعد الی جبل الأمر و غطّاه غمام القدس اذاً شهد رشحات الدّم علی قمیصه تحیّر فی نفسه و سأل منه و کان من السّائلین فأخبره الغمام عمّا یرد علی الغلام اذاً صاح فی ذاته و انقطع عن العالم و ما فیه و صعد الی مقرّ القدس بین یدی اللّه ربّه و ربّ کلّ شیء و ربّ العالمین و انّی لو انطق بکلمة عمّا ورد علیه لینشقّ ستر حجاب العظمة و تنعدم ارکان البیت و تضطرب قوائم عرش عظیم ولکن سترنا و صبرنا الی ان یأتی اللّه بسلطان نصره و یعرّف جماله بین السّموات و الأرضین ثمّ اعلم بأنّ المشرکین لمّا شهدوا آیات اللّه اعترضوا علیها و کفروا بما آمنوا به من قبل و بذلک حبطت اعمالهم و ما استشعروا بذلک و کانوا من الغافلین و بذلک یلعنهم کلّ الذّرّات و کلّ ما کان خلف حجبات القدرة و هم علی مقاعدهم یلعبون و یکوننّ من الفرحین کذلک یظهر اللّه خافیة القلوب و خائنة الّذینهم یدّعون الایمان بألسنتهم و یکفرون بالّذی بأمره قدّر مقادیر الایمان من لدن عزیز حکیم و منهم من اعرض و طغی فی نفسه و بغی علی اللّه جهراً و کان من المشرکین و منهم من اراد بأن یمکر فی امر اللّه و به یدخل غلّ الغلام فی صدور الّذینهم آمنوا لیزلّهم عن الصّراط و یبعّدهم عن الشّاطئ المقدّس المنیر و بذلک اجتمعوا علی ما وسوس الشّیطان فی صدورهم و مکروا مکراً فسوف یظهر اللّه مکرهم لمن یتّبع امر ربّه و یکون علی بصیرة من اللّه المقتدر القدیر و منهم من اطمأنّ بأنّه لو یعترض علی الغلام لیعترض علیه الّذین اتّبعوه فی غلّه لأنّه یشهد فی نفسه الرّیاسة قل فویل لکم یا معشر المنکرین و للّه عباد لن یمنعهم الاشارات و لا الدّلالات و لا یصدّهم منع مانع و لا اعراض معرض ولو یجتمع علیهم الخلائق اجمعین اولئک الّذین ما صدّهم اشارات القبل فی ذکر القیامة و ما منعهم ما نزّل فی الفرقان ولکنّه رسول اللّه و خاتم النّبیّین و خرقوا تلک الحجبات بسلطان القدرة من لدنّا و دخلوا حرم القدس مقرّ ربّهم العلیّ الأعلی بصدق مبین و اعترفوا فی انفسهم بأن لا ینقطع النّبوّة من حینئذ الی آخر الّذی لا آخر له و کذلک نفخ الرّوح فی صدورهم روح الاطمینان من لدن عزیز جمیل اولئک یعرفون اللّه باللّه و بما یظهر من عنده و یمنعون آذان القدس عن نعاق المشرکین ولو یکوننّ من عظمآء القوم و اشرافهم لأنّ شرفهم فی اتّباعهم امر بارئهم و السّجود بین یدی اللّه العزیز العالم العلیم قل یا قوم خافوا عن اللّه و لا تجادلوا بآیات اللّه و لا تدحضوا الحقّ بما عندکم فاستحیوا عن الّذی خلقکم بقوله اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکوننّ من الظّالمین و ان لن تؤمنوا بالّذی جآءکم عن مشرق الرّوح بآیات الّتی بها تثبت ما عندکم لا تفتروا علیه و لا تکوننّ من المفترین ان یا ملأ البیان تاللّه هذا لعلیّ بالحقّ و یتلی علیکم من آیات اللّه اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض و کونوا من المنصفین ان تعترضوا بما نزّل علیکم حینئذ فبأیّ برهان تسکن انفسکم و تکوننّ من المستریحین قل لن یقبل الیوم ایمان احد و لا عمل نفس الّا بأن تتّبع هذا الأمر المبرم العزیز الحکیم و انتم ان لن تؤمنوا فسوف یبعث اللّه قوماً و یسمعهم نغمات الأمر و یدخلهم فی هذا الرّضوان الّذی جعله اللّه آیة کبریائه بین السّموات و الأرضین اولئک یعرفون بارئهم بنفسه و بما نزّل من عنده من آیات اللّه المهیمن العزیز الغالب المنیر و یدعون کلّ ما عند النّاس عن ورائهم ولو یکون کتب الأوّلین و الآخرین انّ الّذینهم عرفوا سلطنة البحر و غمراته و لآلئه هل یلتفتون الی الأمواج لا فوربّک العزیز المنّان لو انتم من العارفین و الّذی شرب من کوثر القدس عن ید الغلمان هل یقنع بملح اجاج لا فوربّکم الرّحمن لو انتم من الموقنین و من عرف الشّمس لن یشتغل بأظلالها کذلک نلقی علی افئدتکم ما یقرّبکم الی اللّه مولاکم العزیز المتعالی المنیع لعلّ اهل الفؤاد یرتقون عن التّراب و یصعدنّ الی جبروت السّداد مقرّ عزّ مکین و انّک اذا وردت ارضک مدینة الّتی سمّیت باسمی السّلطان بشّرها و اهلها من الّذین آمنوا بما حرّک علیهم قلم القدس من اصبع اللّه لتکوننّ من المستبشرین قل یا قوم انتم کنتم رقدآء علی وسائد السّکون و کان هیکل الأمر فی صریخ و حنین و یا قوم ان انصروا اللّه و امره فی تلک الأیّام و لا توقّفوا فی شیء و کونوا من النّاصرین و انّ نصره هو تبلیغ امره علی العباد و الاستقرار علی حبّه فی تلک الأیّام الّتی اضطربت فیها ارکان العارفین و یا قوم لا تبدّلوا نعمة اللّه بینکم و لا تنکروا ما یثبت به ایمانکم باللّه المقتدر المهیمن العزیز القدیر اتّقوا اللّه یا قوم و لا تدعوا امر اللّه عن ورائکم و لا تتّبعوا خطوات الشّیاطین و یا قوم ان تکفروا بسلطان الأمر فبأیّ وجه انتم تتوجّهون فی هذه الأیّام الّتی غشت غبرة النّار اکثر العباد و اخذ السّکر سکّان السّموات و الأرضین الّا الّذین هم اتّکلوا علی اللّه و انقطعوا عن کلّ نسبة و تمسّکوا بحبل اللّه العزیز الجمیل

ان یا روح الأعظم ذکّر فی الکتاب ابوالقاسم الّذی سافر الی اللّه و مسّته فی السّبیل شدائد الغربة لیستبشر فی نفسه و یستقیم علی امر ربّه حین الّذی تزلّ فیه اقدام کلّ عارف بصیر ان یا عبد لا تحزن عن شیء و لا تلتفت الی الّذینهم کفروا و اعرضوا و کانوا علی غفلة مبین ان اصبر فیما ورد علیک ثمّ توکّل علی اللّه ربّک و ربّ کلّ شیء و ربّ العالمین

ان یا فرج انّک ان لن تمرّ علی دیارک فأرسل هذا اللّوح لعبادنا المقرّبین انّا جعلنا هذا اللّوح قمیص الأمر لیهبّ منه رائحة الغلام علی الممکنات لعلّ بذلک یبعث اللّه قوماً لا ینظرون الّا الی اللّه ربّهم و لا یحجبهم اشارات المعرضین لعلّ یجد عبدنا ابرهیم عن هذا القمیص روایح التّقدیس و یقوم علی الأمر بین السّموات و الأرضین

ان یا ابرهیم فاخرج عن خلف السّکوت باسمی النّاطق المتکلّم العلیم الحکیم ان یا خلیل قدّس نفسک عن الاشارات ثمّ ناد بندآء الرّوح بین الأرض و السّموات لعلّ بذلک تشتعل النّار فی صدور الأبرار و یقومنّ علی الأمر بسلطان من لدنّا و امر من عندنا و انا المقتدر علی ما اشآء و انا المعطی المتعالی العزیز الرّحیم قم علی خدمة اللّه و نصره و لا تخف من احد و انّ هذا امر اللّه علیک و قضی من قلم عزّ مبین قل الیوم لا ینفع احداً شیء ولو یأتی بصحف السّموات و الأرض الّا بأن یدخل فی ظلّ ربّه العلیّ الأعلی فی ظهوره الأخری تاللّه هذا لجماله بالحقّ ثمّ ظهوره فی ملکوت الأمر و الخلق و سلطانه بین الخلائق اجمعین قل یا قوم أ تکتبون البیان و تکفرون منزله فویل لکم یا معشر الغافلین أ تذکرون اللّه ثمّ تقتلون نفسه فوا حسرتا علیکم یا ملأ المشرکین قل انّه ظهر فی تلک الأیّام علی شأن ذلّت له رقاب کلّ شیء ان انتم من العارفین و ظهر امر اللّه بنفسه وحده کما انتم سمعتم و کنتم من السّامعین قل تاللّه قد اشرق الأمر کالشّمس فی وسط الزّوال و لن ینکره الّا کلّ اکمه رجیم ان یا خلیل عرّ نفسک عن اشارات القوم ثمّ زیّن هیکلک بردآء عزّ منیر لأنّا جعلناک منادی امرنا فی هناک لتبلّغ النّاس بما الهمک الرّوح من لدنّا و تکون علی ذکر بدیع فوجمالی من کان فی قلبه حبّ شیء عمّا خلق بین السّموات و الأرض لن یقدر ان یحمل هذا الأمر المبرم العزیز المنیع طهّر نفسک من هذا التّسنیم الّذی جری عن معین القدم ثمّ طهّر به افئدة المریدین اذاً بشّر فی نفسک بما سمّیناک بمنادی الأمر ثمّ ادر خمر الحمرآء باسمی الأبهی بین الأرض و السّمآء لیحیی بها ارواح الّذین اذا یتلی علیهم من آیات ربّهم العلیّ الأعلی یخرّنّ بوجوههم علی التّراب خضّعاً للّه المهیمن العزیز القدیر ثمّ اعلم بأنّ کلّما سمعت فی هذا الأمر قد ظهر بأمری و ما دونی خلق بقولی و ما اطّلع بذلک الّا نفسی العلیم الخبیر و انّا لمّا اردنا اعزاز الأمر بین ملل القبل لذا اشرنا فی الکلمات الی غیرنا حکمة من لدنّا و انّا کنّا حاکمین و ارفعنا الأمر الی مقام الّذی سمعتم انتشاره و اعلائه الی ان ملئت الکلمة و ذکرها بین السّموات و الأرضین فلمّا ظهر الأمر و برز ثمّ لاح و اشرق قاموا علیّ عباد الّذینهم خلقوا بأمری و کذلک کانوا من المعتدین ان یا منادی الأمر انّ الّذینهم کانوا ان یقنعوا وجوههم خلف القناع خوفاً لأنفسهم فلمّا هبّت رائحة الاطمینان خرجوا کالثّعبان و کذلک نقصّ علیک ما هو المستور عن اعین النّاظرین و لتطّلع بما ورد علی جمالی و تکون علی بصیرة من اللّه و تکون من العالمین فهنیئاً لک یا منادی الأمر بما حضرت بین یدی العرش حین الّذی اشرقت شمس الآفاق عن شطر العراق تاللّه بذلک فزت بما لا فاز به احد و هذا تنزیل من لدن عزیز علیم فاشکر اللّه بما رزقک لقائه و ایّدک بزیارة مظهر نفسه فی ایّام الّتی ما عرفها احد من العباد بما اخذتهم الأوهام و کانوا علی غفلة مبین ثمّ اعلم بأن یأتیکم الشّیطان عن شطر الطّغیان و معه ما یمنعکم به عن جمال الرّحمن ثمّ قم علی الأمر و دع ما عنده عن ورائک ثمّ اعرض عنه ثمّ اقبل الی وجهی المشرق العزیز المنیر قل یا ایّها الشّیطان فاخرج عن بین ملإ الرّوح لأنّا وجدنا منک روایح البغضآء من اللّه العزیز الکریم و حملت یا ایّها الملعون ما یلعنک به کلّ من فی السّموات و الأرض و سکّان ملکوت الأمر و الخلق و کلّ ما کان و ما یکون ولکن انت غفلت عن ذلک و کنت من الغافلین تاللّه ما مررت علی شیء الّا و هو لعنک بلسان سرّه و انّک لمّا کنت صمّآء ما سمعت ندائه و کنت من الجاهلین و کذلک نقصّ علیکم من انبآء الغیب لتوقننّ بأنّ عندنا علم السّموات و الأرض و علم کلّ شیء فی الواح عزّ حفیظ

ان یا لسان القدم ذکّر الحسین فی الکتاب ثمّ بشّره بأنوار العرش لیقلّبه الی شطر البقآء منظر ربّه العلیّ الأعلی و یقرّبه الی شاطئ الفردوس مقرّ الّذی توقد فیه النّار عن سدرة المختار و ینطق بأنّه لا اله الّا انا الرّحمن الرّحیم ان یا عبد الی متی تکسل فی نفسک اذاً فاشتعل بهذه النّار ثمّ ناد بین الأخیار بما علّمک ربّک العزیز الغالب القدیر ایّاکم ان لا تختلفوا بینکم و لا تدعوا امر اللّه عن ورائکم و کونوا بین النّاس کأنوار الشّمس بحیث یستضیء وجوهکم بین العالمین فواللّه یا عبد لو تطّلع علی ما مسّنی البأسآء لتبکی و تنوح بدوام عمرک و انّ هذا لحقّ مبین ولکن انّا سترنا الأمر لئلّا یحیط الأحزان مظاهر الرّحمن و یحترق به اکباد المقرّبین لذا صبرنا و سترنا الأمر لئلّا یشقّ ستر الحجاب عن وجه العالمین

ان یا منادی الأمر ذکّر عبدنا الّذی سمّی بکلمة الأوّل من اسمی لیشکر فی نفسه و یکون من الشّاکرین قل یا ابن فاشکر اللّه بما استشهد ابیک فی سبیله و کان من المستشهدین تاللّه الحقّ حین الّذی ارتقی روحه الی الرّفیق الأعلی اذاً استقبله اهل ملإ الأعلی بأباریق القدس و اکواب من رحیق الفردوس و یستبرک بلقائه جنود غیبنا العالین و لو نکشف الغطآء عن ابصر النّاس و یشهدنّ مقامه فی رضوان الأبهی لیفدینّ انفسهم لیصلنّ الی مقامه المتعالی اللّمیع المنیر اذاً یستبقن حوریّات الفردوس علی خدمته و انّه کان جالساً عن یمین الرّضوان و علی رأسه تاج البقآء من اسمی الأعظم الأبهی و کذلک احاطه فضل ربّه الغفور الرّحیم و انّک یا ابن لا تحرم نصیبک لأنّ لک شأن من الشّأن عند ربّک العزیز المقتدر القدیر فامش علی اثر ابیک ثمّ اقتد بهداه لأنّه لو یقطع ارکانه لن یجد احد فیها الّا حبّی کما شهدتم و کنتم من الشّاهدین و کذلک اخبرناک بما هو المستور عن افئدة النّاس لتستقرّ علی امر ربّک و تکون فی امره لمن الرّاسخین

ثمّ ذکّر الّذی سمّی بمحمّد قبل علیّ ثمّ بشّره من لدنّا بما اذکره اللّه فی اللّوح و جری اسمه من اصبع القدس و هذا من فضل لن یعادله فضل الأوّلین و الآخرین و کلّ من فاز بذلک فقد فاز بکلّ الخیر من لدن ربّه العزیز الکریم ان یا عبد لا تحزن عن الدّنیا و شدائدها لأنّ کلّما یقضی علی العباد من اسطر القضآء ولو یکون من السّوء و هو خیر لهم ان تکون من العارفین لأنّ اللّه قد ستر عواقب الأمور عن انظر النّاس و انّه ما من اله الّا هو یحکم ما یشآء و یفعل ما یرید و کم من شدّة یصل العبد الی معین الرّخآء و کم من رخآء یصله الی الشّدّة ان انتم من الشّاهدین مثلاً انّک لو کنت علی ما کان علیه جدّک من العزّة و الاقتدار لعلّ الرّیاسة یمنعک عن الهدایة و کذلک یلقیک جمال الأحدیّة لتکون فی کلّ الأحوال علی سرور و فرح بدیع فاشکر اللّه بما اخذ عنک ما یحجبک عن عرفانه لأنّ ما ینفع العبد هذا و من دون ذلک لن ینفعه ولو یکون ملآء السّموات و الأرض من قطعات یاقوت ثمین او لؤلؤ قدس منیر تاللّه ما یغنی به العباد فی تلک الأیّام هو عرفان ربّهم ثمّ حبّ الغلام و من دونهما لا یسمن و لا یغنی ولو یکون عندهم خزائن السّموات و الأرضین کذلک یعظک قلم الأمر لتستقیم علی حبّی بحیث لن یضطربک شیء ولو تضرب بسیوف شاحذ حدید ایّاک قم علی خدمة اللّه علی استقامة لو یقوم علیک کلّ من فی السّموات و الأرض لن یزلّ قدماک عن صراط اللّه العزیز الحمید تاللّه لو یقوم احد فی تلک الأیّام علی حبّی و یجادله کلّ من علی الأرض لیغلّبه اللّه علیهم لأنّ روح القدرة قد هبّت عن شطر الاقتدار علی الموحّدین ثمّ بلّغ امر ربّک بروح و ریحان بحیث لا تحدث الفتنة علی الأرض لأنّها ترجع الی اصل الشّجرة لو انتم من العارفین

ثمّ ذکّر الیعقوب ببدائع الذّکر من ربّه العلیم الحکیم قل انّ بصر الیعقوب قد ارتدّ من روائح القمیص عن یوسف العزیز و کان من النّاظرین و انّا ارسلنا الیک قمیص ربّک العلیّ الأعلی علی هیئة اللّوح لتجد منه روائح القدس و تقرّ بصر قلبک بحیث تشهد انوار عرش عظیم و تستقرّ علی حبّ مولاک فی ایّام الّتی تضطرب فیها نفس السّکون و الاستقرار و تندکّ جبال الأوهام و تنشقّ حجاب المتوهّمین اذاً تجد ملأ البیان فی سکران من الأمر و یأخذهم سیاط الأمر من کلّ الأشطار و هم یفرحون فی انفسهم و یکوننّ من الغافلین اذاً انتم لا تلتفتوا الیهم ففرّوا الی اللّه الّذی خلقکم و سوّاکم ثمّ اتّخذوا علی شطر الأیمن مقعد عزّ امین ان یا احبّائی زیّنوا اجسادکم بردآء الأدب و الانصاف و لا تفعلوا ما یکرهه عقولکم و رضاکم اتّقوا اللّه و کونوا من المتّقین و انّک انت یا یعقوب لو تشهد بعین القلب قمیص ربّک الرّحمن لتجده محمرّاً بدم البغضآء بما ورد علیه سهام الأشقیآء و کان اللّه یشهد ما انتم عنه لمن الغافلین

ثمّ ارسلنا رحمتنا عن شطر القدم الی الّذی سمّی برحمة‌اللّه لیسترحم فی نفسه و یکون من الرّاحمین و انّ رحمته علی نفسه هو عرفان ربّه و هذا اصل الرّحمة و هل رأیتم احسن منها لا فونفس البهآء لو انتم من الموقنین ان یا عبد لا تمنع هبوب رحمة ربّک علی نفسک و لا عن ذاتک نفحات ربّک الرّحمن الرّحیم دع کلّ ذکر عن ورائک ثمّ تمسّک بذکر ربّک العلیّ العلیم و ان یمسّک من ضرّ لا تحزن ثمّ تفکّر فی ضرّی و قل کما اقول ای ربّ قد مسّنی الضّرّ و انّک انت ارحم الرّاحمین و ان یمسّک من اضطرار فاصبر و قل کما اقول ای ربّ فأفرغ علیّ صبراً و انّک خیر النّاصرین و ان یصبک من قضآء فاصطبر و قل ای ربّ فأنزل علیّ رحمة و انّک انت خیر المنزلین

ان یا جمال القدم فاستشرق عن شطر البقآء باشراق اسمک الأبهی علی من سمّی بمحمّد فی ملکوت الأسمآء لیستجذب فی نفسه بما اخذه تجلّی الأمر عن شطر اللّه المهیمن العزیز القدیر ان یا عبد لو یکون لک الف روح و تفدیها بما جری اسمک من قلم اللّه لیکون احقر من کلّ شیء فی جنب هذا الفضل العظیم و انّک لو تدقّ بصرک لتشهد بأن لا یعادله شیء عمّا خلق بین السّموات و الأرضین ایّاک ان لا تنس فضل ربّک و لا تکن فی دین ربّک لمن الممترین ان استقم علی الأمر ثمّ اثبت و لا تضطرب عن نعیق المشرکین فسوف یرفع ضجیج السّامریّ ثمّ صریخ العجل بین العالمین کذلک نخبرکم بالحقّ لتطّلعوا بما یظهر فی الخلق و لا یحجبکم نفحات المشرکین

ثمّ استشرق باشراق اخری علی الّذی سمّی باسمعیل لیستروح بروحات ربّه و یکون من الفرحین ان یا ذبیح فاحفظ نفسک عن کلّ ما یکرهه ربّک العزیز العلیم و لا تلتفت الی الدّنیا و زخرفها و ما قدّر فیها لأنّها لن ینفعک فی شیء و ما ینفعک ما قدّر لنفسک علی الواح عزّ عظیم ایّاک ان لا تحرم ذاتک عن حرم القدس و لا نفسک عن کعبة الأنس و لا لسانک عن ذکر اللّه الغالب المقتدر القدیر ان یا عبد فابک علی نفس اللّه و وحدته ثمّ ابتلائه و غربته فی هذا الأرض الّتی انقطعت عن ورودها ارجل القاصدین قل یا قوم فارحموا علی الّذی نصرکم حین الّذی کنتم فی ذلّة و خوف مبین و قام بنفسه بین الأعدآء و نصرکم بجنود الغیب و کذلک کان نصره علی المؤمنین قریب ایّاکم یا قوم لمّا اطمأننتم من انفسکم لا تجاوزوا عن حدّکم و لا تحاربوا مع ربّکم الرّحمن و لا تجادلوا بما نزّل علیکم من سمآء اسم عظیم و یا قوم لا تدحضوا الحقّ بما عندکم تاللّه کلّما انتم به تستدلّون لغیرکم قد خرج عن لسانی ثمّ جری من قلمی العلیم الحکیم ایّاکم ان لا تأخذونی بذلک لأنّ روح الأعظم تنطق فی صدری و روح البقآء یحرّک قلم البهآء کیف یشآء ان هذا من عنده بل من لدن علیم خبیر تاللّه لو کان الأمر بیدی لسترت وجهی عن کلّ من فی الأرضین و خرجت عن بین هؤلآء و سکنت علی جبل لن یذکر ذکری بین احبّائی فکیف هؤلآء المغلّین فواللّه کلّما ارید ان اصمت عن بدائع الذّکر روح الذّکر ینطق فی ارکانی و یقومنی علی امره و یؤیّدنی فی کلّ حین

ان یا اخی الّذی افتریت علیّ بما کنت مقتدراً فی نفسک بعد الّذی ربّیتک بنفسی و حفظتک عن ضرّ العالمین فکم من لیالی انت کنت مستریحاً علی الفراش و انّی قد کنت فی حول بیتک لمن الحافظین فکم من ایّام انت کنت فی العیش مع ازواجک و انّی کنت حاضراً علی محضر الظّالمین لئلّا یمسّک من ضرّ و لا یرد علیک ما یحزنک و تکون من المحزونین و انّک مع کلّ ذلک لکنت فی سرّ السّرّ عن ورائی لکی تجد فرصة علیّ و تفعل ما ینعدم عنه ارکان عرش عظیم و انّا کنّا ان نرسل الی الدّیار لیحضر بین یدیک ما یسرّ به نفسک و یفرح ذاتک و تکون من الفرحین و انّک فی کلّ حین قد کنت فی ضرّی بحیث لو تجد من نفس لتلقی فی قلبه ما احترقت عنه اکباد ملإ العالین تاللّه انّی قد کنت عالماً بکلّ ذلک ولکن سترنا بعد علمنا علی ما انت علیه و کذلک کان ربّک لغفور رحیم تاللّه بما جری من قلمک فی الأخلاق قد خرّت وجوه العزّ علی تراب الأرض و شقّت ستر حجب الکبریآء فی رضوان البقآء و تشبّکت احشآء المقرّبین الی ان سافرتَ معی فی هذا السّفر الّذی به جرت دموع اهل غرف العزّ علی خدود عزّ منیر مع کلّما سألتَ منّی و استأذنتَ عنّی ما تکلّمتُ بحرف لأنّی اطّلعتُ منک ما لا اطّلع به احد من العالمین الی ان سافرتَ و دخلتَ فی هذه الأرض اذاً قمتَ علیّ فی کلّ یوم بل فی کلّ حین تاللّه ما بقی فی جسدی من محلّ الّا و قد ورد علیه سهماً من سهام تدبیرک و انّک لو تنکر فی نفسک لیشهد لسان اللّه الملک العلیم الی ان افتیت علیّ من دون بیّنة و لا کتاب منیر فلمّا اطّلعوا بذلک هؤلآء المهاجرین قد ارتفعت ضجیجهم ثمّ صریخهم و انّک کنت فی بیتک علی روح و ریحان عظیم فلمّا شهدنا فعلک و ما خرج من قلمک اذاً خرجتُ عن بینکم وحده من دون ناصر و معین حتّی لم یکن عندی من یخدمنی او یطبخ لهؤلآء الأطفال ما قدّر لهم من ملکوت ربّهم المعطی الباذل الرّحیم و انّک بعد ذلک ما استرحت فی نفسک ثمّ انتشرتَ فی البلاد فعلک باسمی لتدخل غلّی فی صدور المحبّین و خرج من لسانک و قلمک ما یستحیی ان یذکره قلم العالین فاسمع ما نزّل من قبل و انّک لو تبسط یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی لأقتلک و کان اللّه علی ما اقول شهید ان یا اخی تاللّه ستفنی انت و من معک و ترجع الی التّراب و یبقی الملک للّه المقتدر القدیر تاللّه یا اخی لم یکن فی قلبی بغضک و لا بغض احد من الممکنات اذاً فاسمع قولی ثمّ طهّر نفسک و لا تکن من الغافلین و انّک لو تکون علی ما کنت علیه و یسجدک کلّ من فی السّموات و الأرض هل یغنیک فی شیء لا فونفسی العلیم الحکیم و لو یبغضنی کلّ العباد بقولک هل ینفعک ذلک فی امر لا فوربّک المهیمن العزیز القدیم اذاً یبکی قلمی و عینی ثمّ کلّشیء لو انت من الشّاهدین دع الدّنیا و زخرفها عن ورائک و لا یغرّنّک الرّیاسة عن ذکر ربّک و عن الخضوع لعباد اللّه المتّقین و مع کلّ ذلک ما اکتفیت الی ان کتبت الی رئیس المدینة بالذّلّة الّتی بها ضیّعت حرمتی بین الخلائق اجمعین ثمّ الفت مع الّذی تبغضه و هو یبغضک و سمعت منه بأذنک ما اشتکیت به تلقآء وجهی و کنت من الشّاکین فلمّا قام علی بغضی و اشتعلت فی قلبه نار الغلّ اذاً اتّخذته لنفسک معیناً و کذلک کنت من الفاعلین فسوف یظهر لک ما فی قلبه و قد حتم اللّه بأن یظهره بالحقّ و انّه لهو الفاعل لما یرید تاللّه یا اخی لو تنصف لتبکی علی نفسک ثمّ علی نفسی و تنوح فی ایّامک و تکون من التّائبین الی اللّه الّذی خلقک بأمر من عنده انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ عنده فی الواح قدس منیع فانظر الی اوّل الدّهر انّ الّذی قتل اخیه الأکبر الّذی سمّی بهابیل هل بقی علی الأرض لا فواللّه الملک العزیز الحکیم بل رجع الی التّراب ثمّ بعثه اللّه بالحقّ و سأل عمّا فعل ثمّ ارجعه الی مقرّه و کذلک فانظر فی الأمر ثمّ تفکّر فیه و کن من المتفکّرین ایّاک ان لا تحتجب عمّا اعطیناک من ملکوت الأسمآء لأنّها قد خلق بأمر من عندنا و انّا کنّا علی کلّ شیء لمن الآمرین

ان یا جمال الأعظم حرّک القلم علی ذکر ربّک ثمّ طهّره عن ذکر ما سواه ایّاک ان لا تشتغل بأحد و کن فی ذکر ربّک العلیّ المقتدر العلیم ثمّ انظر الّذی کان واقفاً تلقآء الأمر بلحظات عزّ رأفتک العزیز المهیمن المحیط الّذی سمّی بعلیّ بعد الشّعبان لیقوم عن رقده و یکون من الذّاکرین قل یا عبد قد ارتفعت سدرة الذّکر فی هذا الذّکر الحکیم و تنطق الورقات المعلّقات المتحرّکات علی اغصانها بأنّه لا اله الّا انا العزیز الفرید و انّ هذا لبهآء اللّه بین السّموات و الأرض و ضیائه فی جبروت الأمر و الخلق و سلطانه علی ما کان و ما یکون ان انتم من العارفین و به اشرقت شمس العزّة و الجلال و استضآءت وجوه المقرّبین لولاه ما ظهر فی الابداع من شیء و ما نطق الرّوح علی غصن البقآء بأنّه لا اله الّا انا العزیز المقتدر العلیم ان یا عبد تخلّق بأخلاقی ثمّ امش علی اثری و انّ هذا لفضل لن یقابله فضل العالمین ثمّ زیّن لسانک بالصّدق ثمّ هیکلک بردآء الانصاف ان انت من العاملین کذلک علّمک شدید القدرة من آیات ربّک العزیز الحکیم ثمّ زیّن هیکل الخلیل بردآء ذکر ربّک الجلیل لعلّ یکسّر اصنام الهوی بسلطانی العلیّ الأعلی و یکون من المستقیمین فی ایّام الّتی تضطرب فیها نفوس الّذینهم استقرّوا علی سرر الأسمآء و یضع کلّ ذی امر امره و تری النّاس سکرآء من صاعقة الأمر و کذلک نلقی علیک من آیات القدس لتکون من العارفین ان استقم یا عبد علی حبّ اللّه و مظهر نفسه و انّ هذا اصل الدّین ان انت من العاملین دع النّفس و الهوی ثمّ طیّر بقوادم القدس الی هذا الهوآء الّذی انبسط فی هذا السّمآء الّتی احاطت العالمین ایّاک ان لا تحتجب لسانک بحجاب الکذب لأنّه یخزی الانسان بین الخلائق اجمعین قل یا قوم وفوا بما عاهدتم و لا تحرموا الفقرآء عمّا عندکم لأنّ بذلک تمنع الخیر من سحاب فضل رفیع ثمّ اتّبعوا ما قدّر لکم فی الکتاب و کونوا فی الفعل ازید من القول تاللّه هذا سجیّتی و سجیّة المقدّسین قل یا قوم قد ارتدّت الیکم لحظات اللّه و انتم لا ترتدّون البصر الیه اذاً تکوننّ فی غفلة عظیم و قد اشرق وجه اللّه فوق رؤوسکم ایّاکم لا تمنعوا ابصارکم عن النّظر الیه و انّ هذا فضل قد کان لدی العرش کبیر و قامت ملکوت اللّه امام وجوهکم ایّاکم ان لا تحرموا انفسکم عن ظلّها و لا تکوننّ من الغافلین کذلک یأمرکم سلطان الأمر بما هو خیر لکم عمّا خلق فی العالمین

ان یا منادی الأمر فأمر الّذی سمّی بالرّضا لیوجّه مرآة قلبه الی منظر اللّه الأکبر هذا المقام الأطهر الأظهر و یکون من الموقنین قل یا عبد ان اخرق حجبات الظّنّ بقدرة من لدنّا ثمّ ادخل شریعة الیقین ثمّ اعلموا بأنّ کلّ الملل احتجبوا بحجاب الوهم فی ازل الآزال فلمّا اردنا خرقها ارسلنا مظهراً من مظاهر نفسنا لیخرق سبحات الأکوان بقدرة الرّحمن اذاً ارتفعت الضّجیج عن بین السّموات و الأرض و فزعت انفس المشرکین الی ان حقّق اللّه الحقّ بآیاته و بطل اعمال الّذینهم احتجبوا عن جمال الأمر و کانوا من الغافلین و مع لم یکن بینهم الّا الوهم کبر علیهم خرقه و کانوا من الصّارخین و فی تلک الأیّام بعثنا کلّ الأوهام علی هیکل بشر و زیّنّاه بقمیص اسم من اسمائنا ثمّ اشتهرنا ذکره بین العباد و کذلک کنّا فاعلین فلمّا استکبر علی اللّه ربّه و حارب معه و جادل به نزعنا عنه ثوب الأسمآء و اشهدناه ککفّ من الطّین فطوبی لمن یخرق هذا الحجاب الأعظم الّذی ما ظهر شبهه فی جبروت العالمین فیا بشری لنفس ما احجبه کبر الوهم و یشقّه بأنامل القدرة من لدن عزیز قدیر فیا روحا لمن لا یمنعه سبحات الجلال عن الدّخول فی ظلّ ربّه العلیّ المتعال و یکون من الّذینهم دعوا عن ورائهم کلّ ما یحجبهم عن ذکر ربّهم العزیز القادر الحکیم

ان یا قلم القدم فی جبروت الأعظم حرّک باذن ربّک علی ذکر من سمّی بعلیّ قبل خان لیجذبه نفحات الرّحمن من هذا الرّضوان الّذی ینطق ورقاتها بأنّه لا اله الّا انا الغالب العادل الفرد الحکیم ان استمع ما یغنّ روح الأعظم فی جبروت القدم لعلّ یستریح بذلک نفسک و تکون من الّذین اخذهم فرح الأمر من کلّ الجهات و یکوننّ من المفرحین یا قوم کونوا من انوار الوجه بین العباد و مظاهر الأمر فی البلاد لیظهر منکم آثار اللّه بین بریّته و اقتداره بین الخلائق اجمعین ایّاکم زیّنوا انفسکم بآداب اللّه و امره و کونوا ممتازاً عن دونکم اذاً یصدق علیکم انتسابکم الی ربّکم الرّحمن الرّحیم و من دون ذلک لن یصدق علی نفس حکم الوجود فکیف هذا المقام المرتفع الرّفیع کذلک ینصحکم قلم النّصح من لدن عزیز کریم

ان یا منادی ناد من لدنّا عبدنا السّلیمان و بشّره بنفس الرّحمن لیکون من المستبشرین ان یا سلیمان فاحفظ نفسک من مظاهر الشّیطان ثمّ ابن مسجد الأقصی بزبر الحبّ من هذا الغلام الأبهی ثمّ عمّره بأیدی الانقطاع ثمّ زیّنه بذهب الذّکر فی ذکر هذا الجمال الّذی ارتفعت به رایة الاستجلال علی سمآء الاستقلال و بذلک ورد علیه ما بکت عنه عیون الأوّلین و الآخرین یا قوم فادخلوا مسجد الأقصی الّذی بناه اللّه بأیدی الفضل فی قلوبکم ایّاکم ان لا تخربوه بجنود النّفس و الهوی ثمّ احفظوه من ذکر الشّیاطین قل تاللّه انّی لمسجد الأقصی فی ملإ الأعلی و بیت المعمور فی ملإ الظّهور و حرم الکبریآء عند سدرة المنتهی و حلّ الأمر علی مشعر البقآء و مقام القدس فی هذا الفردوس الرّفیع المنیع قل یا ملأ البیان اتّقوا اللّه و لا تخربوا بیت امره بأیادی البغضآء و لا تنعدموا ارکانها بوساوس النّفس و الهوی خافوا عن اللّه الّذی خلقکم بمظهر نفسه و ارسل الیکم ما قرّت بجماله عیون القدم ولکن انتم فی حجبات انفسکم لمن المیّتین و یا قوم لا تنقضوا میثاق اللّه و لا تدعوا عهده من ورائکم و لا تکوننّ بآیاته لمن المستهزئین کما استهزؤوا فی تلک الأیّام عباد الّذین خلقت حقایقهم بأثر من قلمه و کذلک کانوا من المعتدین

ثمّ ذکّر فی الکتاب مهدیّ لیهتدی بهدی اللّه ربّه و یکون من المهتدین ان یا مهدیّ خذ هدایة اللّه بقوّة من عندنا و دع عن ورآء ظهرک هدایة الّذین یذکرون اللّه بألسنهم و یعترضون بنفسه و یحاربون بذاته و لا یکوننّ من الشّاعرین و اذا یدخل علیهم احد یقعدون مربّعاً ثمّ یخرجنّ رؤوس اناملهم من عبّهم و یتحرّکنّ السنهم بالوقار فی ذکر ربّک المختار و هذا ما یفعلون علی ظاهر الأمر و فی الباطن یفتون علی اللّه حفظاً لریاساتهم و لا یبالون فی ذلک اقلّ من النّقیر قل تاللّه الحقّ انتم لو تذکرون اللّه علی قدر الّذی یقطع السنکم و تعبدونه علی شأن الّذی ینحنی اظهارکم لن ینفعکم الّا بعد حبّی و کذلک نزّل الأمر من جبروت عزّ قدیر هل ینفع الّذین اوتوا الفرقان لو یعبدون اللّه بعبادة الثّقلین لا فوربّ العالمین و کذلک فانظر الیوم فی الملإ البیان ان انتم من العارفین و کذلک شقّت انامل القدرة ستر الحجاب و یظهر الحقّ و ینطق الرّوح بالصّدق الخالص بین السّموات و الأرضین لعلّ النّاس یعرفنّ بارئهم و لا یحجبنّ عمّا یکون بین العباد عن ذکر ربّهم الرّحمن الرّحیم

ثمّ اراد قلم الأمر بأن یذکر الرّسول فی اللّوح لیکون فعله مطابقاً باسمه و یکون من العاملین ان یا رسول بلّغ رسالات ربّک اوّلاً علی نفسک ثمّ بلّغ النّاس لیؤثّر قولک فی قلوب القاصدین ثمّ ارسل علی العباد ما ارسلناه الیک من شطر الرّحمن روائح السّبحان لعلّ یجذبهم الی عرش الرّضوان هذا المقرّ المقدّس المنیر قل یا قوم فأصغوا کلمة اللّه ثمّ اقرؤوها فی ایّامکم و قد قدّر اللّه لتالیه خیر الدّنیا و الآخرة و یبعثه فی الجنان علی جمال یستضیء منه کلّ من فی العالمین فهنیئاً لمن یقرأ آیات ربّه و یتفکّر فی اسرارها و یطّلع بما کنز فیها من جواهر علم حفیظ

ثمّ ذکّر الّذی زار بیت العتیق لیستبشر بما ذکر من اثر اللّه فی هذا الخطاب المبرم المحکم المتین قل تاللّه انّا بعثنا الحرم علی هیکل التّعظیم فی هیئة التّکریم علی صورة الغلام فی هذه الأیّام فتبارک اللّه احسن الخالقین و من یطوف فی حوله فقد یطوفنّه اهل ملإ الأعلی ثمّ هیاکل المسبّحین ولکنّ اللّه قبل من احبّائه ما فات عنهم فضلاً من عنده و انّه لأرحم الرّاحمین فسوف ینزل جنود سلطنة اللّه فی هناک و ینصرنّ امره و یرفعنّ ذکره و یقرؤنّ آیاته فی کلّ بکور و اصیل

ان یا منادی الأمر ذکّر من لدنّا عباد الّذین ما حرّک قلم اللّه علی اسمائهم لیأخذهم نفحات الذّکر من لدن غفور رحیم قل انّا اثبتنا اسمائکم فی الواح القدس الّذی کان مکنوناً تحت حجبات الأمر و مخزوناً فی کنائز عصمة ربّک الحاکم الحکیم ان اجتمع احبّآء اللّه علی امره علی شأن لا یحدث بینهم ما یختلفهم و یکوننّ کنفس واحدة کذلک امرناک و ایّاهم لتکوننّ من العاملین ثمّ ذکّر امآء اللّه اللّواتی آمنّ باللّه بارئهنّ ثمّ اللّواتی اصابتهنّ المصائب قل ان اصبرن و لا تحزنّ بذلک لأنّ اللّه قدّر لکنّ و للّذین استشهدوا فی سبیله ما لا یدرکه عقول العاقلین و الرّوح و العزّ و البهآء علیکم یا جنود اللّه فی الأرضین ان انتم فی امر ربّکم لمن الرّاسخین

* * *

هذا مدینة التّوحید فادخلوا فیها یا ملأ الموحّدین لتکونوا ببشارة الرّوح لمن المستبشرین

هو العزیز الوحید العالی العلیّ الفرید

تلک آیات الکتاب فصّلت آیاته بدعیّاً غیر ذی عوج علی آیات اللّه و هدی و نوری و ذکری لمن فی السّموات و الأرضین و فیه ما یقرّب النّاس الی ساحة قدس مبین و انّه لکتاب فیه یذکر کلّ امر حکیم و نزّل بالحقّ من لدن حکیم علیم و فیه ما یغنی النّاس عن کلّ شیء و یهبّ منه روائح القدس علی العالمین و یغنّ بأنّه لا اله الّا هو یفعل ما یشآء بأمره و یحکم ما یرید قل انّ فیه ما یضیء الصّدور و فیه تفصیل کلّ شیء من لدی اللّه العزیز القدیر و ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر یحیی و یمیت ثمّ یمیت و یحیی و انّه هو حیّ فی جبروت البقآء یحکم ما یشآء و لا یسئل عمّا شآء و فی قبضته ملکوت الانشآء لا اله الّا هو العزیز الجمیل و انّه لهو الحقّ لا اله الّا هو لم یزل کان مقدّساً عن دونه و متعالیاً عن وصف ما سویه و لا یسبقه احد فی العلم و انّه علی کلّ شیء محیطا و لا یزال ما اقترن بعرفان کینونته احد من خلقه و لن یصل الیه ایقان موقن و لا عرفان نفس و انّه لهو الغنیّ الحکیم و کان واحداً فی ذاته و واحداً فی صفاته و واحداً فی افعاله لم یزل کان متوحّداً فی عرش الجلال و لا یزال یکون متفرّداً علی کرسیّ الاجلال و انّه هو الصّمد الّذی لن یخرج عنه شیء و لن یقترن به شیء و هو العلیّ المقتدر العظیم ما وحّده احد دون ذاته و ما عرفه نفس دون کینونته و کلّ ما خلق فی الابداع و ظهر فی الاختراع خلق بکلمة من امره لا اله الّا هو العزیز الکریم و انّ ما یعرفه العارفون فی اعلی مقاماتهم و انّ ما یبلغه البالغون فی اقصی مراتبهم هو عرفان آیة تجلّیه بنفسها لنفسها و هذا غایة العرفان ان انتم الی معارج العلم لمن القاصدین فلمّا سدّت ابواب الوصول عن ذاته الأزلیّة و انقطعت جناحین العرفان عن الطّیران الی ملکوت امره ارسل الرّسل من عنده و انزل علیهم الکتب من لدنه و جعل عرفانهم عرفان نفسه و هذا ما قبل عن الممکنات جوداً من عنده و فضلاً من لدنه علی من فی الملک اجمعمین و من اقرّ بهم کأنّه اقرّ علی اللّه و توحّد ذاته و من تقرّب الیهم کأنّه تقرّب الی ساحة قدس مبین و من اطاعهم اطاع اللّه و من اعرض عنهم اعرض عن وجه اللّه العزیز المقتدر الحیّ الرّفیع و قدّر اللّه عرفان نفسه فی عرفان انفسهم و هذا ما قدّر فی الواح الأمر من لدن مقتدر قدیر و هذا مبلغ العارفین فی منتهی معارجهم ان انتم من العالمین و ما قدّر اللّه فوق ذلک لأحد نصیب و لا لنفس سبیل الیه و هذا ما کتب علی نفسه الحقّ ان انتم من العارفین هل یقدر الضّعیف ان یصعد الی قویّ قدیم قل سبحان اللّه کلّ فقرآء الیه و کلّ عن عرفانه لعاجزین و هل ینبغی للفانی ان یطیر فی جبروت الباقی قل سبحان اللّه کلّ عجزآء عنده و کلّ فی مظاهر امره لحایرین و انّک انت یا سلمان فاشهد فی نفسک و روحک و لسانک و جمیع جوارحک بأنّه لا اله الّا هو و کلّ عباد له و کلّ له لعابدین ثمّ یا سلمان سلّم فی نفسک لأمر اللّه و بما امرت فی الکتاب و لا تکن من الغافلین ثمّ اعرف قدر تلک الأیّام و لا تنس الفضل فی نفسک و کن من الشّاکرین ثمّ انقطع عن نفسک و هواک لیلهمک اللّه بفضله ما یخلّصک عن العالمین و ایّاک ان لا تحرم نفسک عن نسمات هذا الرّوح و انّ هذا لغبن مبین ثمّ قرّب بتمامک الی اللّه الملک الحیّ المقتدر القدیم قل هذا فصل من فصول اللّه قد ظهر بالفضل و لن یغیّره شیء عمّا فی السّموات و الأرضین قل تاللّه هذا لربیع الّذی زیّن بطرازه الفردوس و لن یعقّبه الخریف فی ابد الآبدین و انّ هذا فصل ما سبقه فصل فی الأرض لأنّه استظلّ فی ظلّ علیّ عظیم

یا ملأ الفردوس خذوا نصیبکم من هذا النّسیم الّذی به جدّد هیاکل العالمین و فیه نفخ روح الحیّ الحیوان علی عظام رمیم و ان یا اهل لجّة الأحدیّة فانقطعوا عن عرفانکم و عن کلّ ما وحّدتم به بارئکم و وحّدوا اللّه فی هذه الأیّام بما فصّل لکم بالحقّ و لا تکوننّ من الغافلین ثمّ خذوا حظّکم فی هذا الفصل الّذی فیه یصبغ کلّ شیء بصبغ اللّه العزیز الحمید و ان یا ملأ البقآء فانقطعوا عن کلّ ما اخذتم لأنفسکم ثمّ اقبلوا الی رضوان الّذی فتح باسم اللّه العلیّ فی سرّ قدس بدیع و ان یا اهل السّموات سبّحوا اللّه باسم الّذی منه اقترن الکاف برکنه الرّآء و المیم ثمّ اسمعوا نغمات الرّوح من هذا الطّیر الّذی تغنّ بکلّ الألحان فی کلّ حین قل ان یا اهل الأرض تاللّه هذه لحمامة یذکرکم احسن الذّکر لتکوننّ من الذّاکرین و ما اراد منکم شیئاً و لن یرید منکم جزآءً و ما جزائه الّا بأن یستشهد لحبّ اللّه العزیز العلیم قل فواللّه من لن یطلب لنفسه ما ذکرت حینئذ بالحقّ انّه علی خسران مبین قل انّ الّذین یفرّون من الموت فی سبیل بارئهم اولئک فی ریب من لقآء اللّه و اولئک هم الغافلین و اولئک ما وجدوا روایح القدس من هذا القمیص المنیر و ناموا علی فراش الغفلة و اعرضوا عمّا هو خیر لهم عن ملکوت ملک العالمین قل سوف یطوی اللّه الأرض و من علیها و یحشرکم بالحقّ فی مکمن قدس مکین اذاً تشهدون اسرار الأمر و تطّلعون بما قدّر من لدی اللّه العلیم الحکیم و تقولون فی انفسکم یا حسرتا علینا فیما غفلنا عن ذکر اللّه و کنّا علی ضلال مبین فواللّه لو یکشف الغطآء عن وجه العباد و یطّلعون بما اکتسبت ایدیهم فی ایّام اللّه لینقطع الرّوح عن اجسادهم و هذا لحقّ یقین

و انّک انت یا سلمان فاستنصح بما انصحناک بالفضل و امرناک بالعدل و لا تکن من الرّاقدین ثمّ ذکّر نفسک و انفس العباد فیما نزّلناه علیک بالحقّ لعلّ النّاس ینقلبون بقلوبهم الی مقعد عزّ کریم

و امّا ما سئلت فی آیة التّوحید و کلمة التّجرید فاعلم بأنّ هذا فوق شأنی و ما انا الّا عبد ذلیل هو الّذی بیده ملکوت العلم و فی قبضته جبروت الحکمة یعلّم من یشآء فیما شآء لا اله الّا هو العزیز الجمیل و له الأمر فی کلّ من فی السّموات و الأرض یفعل کیف یشآء و هو الملک السّلطان العزیز القدیر لن یعزب عن علمه شیء و لن یعجزه شیء لا یسئل عمّا یفعل و انّه لهو الغالب القاهر العزیز الرّفیع ولکن انّی مع عجزی و ضرّی و فقری و افتقاری لمّا احبّ فی نفسی اظهار ما اعطانی اللّه بفضله لئلّا اکون من الّذینهم قال اللّه فی وصفهم فی کتاب عزّ حفیظ قال و قوله الحقّ الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل و یکتمون ما اتاهم اللّه من فضله لذا القی علیک ما یجری اللّه علی قلمی لتفتخر بما اختصصناک به بین النّاس و لعلّ تکوننّ من المنقطعین و لتشکر اللّه فیما اعطاک بفضله و انزل علیک آیات الّتی تتحیّر عنها العارفین فاعلم ثمّ اعرف بأنّ للتّوحید مراتب و عوالم و مقامات شتّی لا یعلم احد و ما احصاه نفس الّا اللّه الملک المقتدر العزیز الجلیل و انّی لو ارید ان افصّل لک فی هذا المقام ما علّمنی اللّه بفضله لا یحمله الألواح و لن تکفیه البحور لو یجعل مداداً لهذه الکلمات المقدّس المتعالی العزیز الکریم لأنّ اللّه لم یکن لفیضه من تعطیل و لا لأمره من تعویق و هو الّذی فصّل من نقطة الأوّلیّة علم ما کان و یکون ان انتم من العارفین و سیفصّل فی طراز هذه النّقطة علوم الّتی ما سمعها اذن احد و لن یعرفها احد من العالمین قل انّه لو یرید ان یطوی کلّ العلوم عمّا فصّل فی الملک من اوّل الّذی لا اوّل له لیقدر و یکون ذلک اقرب من لمح البصر لا اله الّا هو السّلطان المقتدر القدیر هو الّذی فی قبضته ملکوت علم السّموات و الأرض یمحو ما یشآء بأمره و یثبت ما اراد بقدرته و عنده للوح قدس حفیظ قل انّه هو الّذی لم یزل کان مقدّساً عن کلّ ما علمتم و یأتی فی کلّ شأن بعلم بدیع قل انّ جواهر التّوحید و التّحدید عنده فی حدّ سوآء ولکنّ النّاس اکثرهم علی فراش الجهل لراقدین قل لو یمحو آیات التّوحید و یحکم بالتّحدید هذا لحقّ مبین و لیس لأحد ان یقول لم او بم لأنّ الأمر ما یظهر من عنده و الحکم ما یحکم علیه من لدنه و هو القویّ القدیر فاشهد یا سلمان فی نفسک بأنّ فی خزائن علم اللّه لعلوم لن یذکر عند حرف منها علم احد و لا توحید الّذی به یوحّدون اللّه عباده و لا اعلی جواهر التّفرید ولکن لمّا سبقت رحمته کلّ العباد یقبل منهم بما یأمرهم فی زمن کلّ رسول و عهد کلّ نبیّ فضلاً من لدنه علی الخلائق اجمعین فاشهد بأنّه لا اله الّا هو لن یعرفه احد و لن یصل الی بدایع علمه نفس و لا یدرکه کلّ من فی الملک ان انتم فی اسرار الأمر لمن المتفرّسین فیا لیت لیوجد حمامات قدسیّة و افئدة مجرّدة لیطیرنّ مع هذا العبد فی هوآء هذا العلم الّذی احترقت من تقرّبها اجنحة المقرّبین فسوف یظهر اللّه فی الأرض عباداً ما یمسکهم منع المغلّین و یطیرنّ بجناح القدس و یسیرنّ فی ممالک البقآء و یدخلنّ فی سرادق عزّ منیر و لا یشغلهم شأن فی الملک و لا یلهیهم زخارف الأرض عن ذکر اللّه العلیّ المقتدر العزیز و اذا یسمعون نغمات الرّوح تفیض عیونهم من الدّمع و یستبشرون بروح اللّه و یقلّبون الی جمال قدس بدیع و لن یبدّلوا آیات اللّه بشیء ولو ینفقون بکلّ من فی السّموات و الأرضین و کلّما یسمعون نغمات اللّه یمیلون الی وطن القرب و یفدون انفسهم فی کلّ حین حینئذ ینبغی بأن ابتدء فی ذکر ما اردت من قبل و اختم هذا الذّکر الّذی لن یبلغه اعلی افئدة البالغین

فاعلم یا سلمان بأنّا نشهد فی مقام توحید الذّات بأنّه واحد فی ذاته و لم یزل کان مستویاً علی عرش التّوحید و کرسیّ التّفرید و لم یکن معه من شیء و لن یذکر عنده من احد و هو الباقی القائم العزیز الکریم و لم یزل کان فی قیّومیّة ذاته و لم یکن معه لا ذکر شیء و لا عرفان نفس و لا توحید احد و الآن یکون بمثل ما قد کان فی ازل الآزال لا اله الّا هو الفرد الحکیم و انقطعت عن هذا المقام عرفان العرفآء و بلوغ البلغآء لأنّ دونه معدوم عنده و مفقود لدیه و موجود بأمره الا له الأمر و الخلق و انّه کان علی کلّ شیء خبیر انّه هو اللّه لا اله الّا هو الّذی ما اتّخذ لنفسه ولیّاً و لا نصیراً و لا شریکاً و لا شبیه و لا وزیراً لا اله الّا هو العزیز القادر المحیط ثمّ نشهد بأنّه کان واحداً فی صفاته و انقطعت کلّ الصّفات عن ساحة قدسه و هذا ما قدّر لنفسه ان انتم من العارفین ثمّ اعلم بأنّ کثرات عوالم الصّفات و الأسمآء لن یقترن بذاته لأنّ صفاته تعالی عین ذاته و لن یعرف احد کیف ذلک الّا هو لا اله الّا هو العزیز المتعالی الغفور الرّحیم و یرجع کلّ ذلک الأسمآء و الصّفات الی انبیائه و رسله و صفوته لأنّهم مرایا الصّفات و مطالع الأسمآء والّا انّه تعالی غیب فی ذاته و صفاته و یظهر کلّ ذلک فی انبیائه من الأسمآء الحسنی و الصّفات العلیا لئلّا یحرم نفس عن عرفان الصّفات فی جبروت الأسمآء و انّ هذا لفضل من عنده علی العالمین و للموحّد فی ذلک المقام حقّ بأن یوقن فی نفسه بأنّ ظهور تلک الصّفات فی رسل اللّه لم یکن الّا صفاته تعالی بحیث لن یشهد الفرق بینه و بینهم الا انّ صفاتهم ظهرت بأمره و خلقت بمشیّته و هذا حقّ التّوحید فی هذا المقام قد القیناکم بالفضل لتکوننّ من الرّاسخین و لن یشهد العارف شیئاً لا فی السّموات و لا فی الأرض الّا و قد یری اللّه قائماً علیه و یشهد کلّشیء بلسان سرّه بأنّه لا اله الّا هو العزیز العظیم و یرتقی العارف الی مقام یشهد آثار تجلّی اللّه فی کلّ شیء بحیث لو یأخذ انوار هذا التّجلّی عن الممکنات لن یبقی فی الملک شیء و بذلک ثبت علی نفسه بأنّه کان و لم یکن معه من شیء فسبحانه و تعالی عمّا یقولون هؤلآء المشرکین و للموحّد حقّ بأن لا یفرّق کلمات اللّه و یشهد بذاته و نفسه بأنّ کلّ الآیات نزّلت من عنده و کلّما نزّلت علی المرسلین حقّ لا ریب فیها و فصّلت من لدی اللّه المهیمن القدیر و کلّ الشّرایع فصّلت من نقطة واحدة و شرع من لدی اللّه و ترجع الیه و لا فرق بینها ان انتم من الموقنین و مع اختلافها فی کلّ اعهاد و اعصار لا اختلاف فیها لأنّ کلّها ظهرت من امر اللّه و الأمر واحد فی ازل الآزال و هذا ما رقم حینئذ من قلم قدس منیر و ایّاکم یا ملأ التّوحید لا تفرّقوا فی مظاهر امر اللّه و لا فیما نزّل علیهم من الآیات و هذا حقّ التّوحید ان انتم لمن الموقنین و کذلک فی افعالهم و اعمالهم و کلّما ظهر من عندهم و یظهر من لدنهم کلّ من عند اللّه و کلّ بأمره عاملین و من فرّق بینهم و بین کلماتهم و ما نزّل علیهم او فی احوالهم و افعالهم فی اقلّ ممّا یحصی لقد اشرک باللّه و آیاته و برسله و کان من المشرکین و کذلک نعلّمکم سبل العلم و الحکمة لعلّ انتم فی سرادق العزّ لتکوننّ من الدّاخلین و کلّما ذکرنا الأمر بینهم من جواهر التّوحید و حقایق التّفرید هذا لم یکن الّا فی مقام التّنزیل لأنّ کلّهم بدئوا من عند اللّه و یعیدوا الیه و حکموا بأمره و نطقوا باذنه لذا یثبت حکم التّوحید علیهم فی هذا المقام و کذلک نصرّف لکم الآیات لتکوننّ من الموقنین ولکن فی مقام الفرق فضّل اللّه بعضهم علی بعض کفضل المولی علی العبید و فی هذا المقام فاشهد مقام بعضهم کالنّقطة فی صدر الحروفات و کما انّ الحروف یفصّلنّ عن النّقطة و یدورنّ حولها کذلک فاعرف مراتب النّبیّین و نشهد بأنّ الّذی جائکم باسم علیّ هو النّقطة و تدور فی حولها ارواح المرسلین اذاً قل فی نفسک فتبارک اللّه احسن الخالقین و نشهد فی مقام الأفعال بأنّ کلّها ظهرت بأمره و خلقت بقوله و بعثت بقضائه و یرجع الی مقام الّذی قدّر لها من عنده ذلکم اللّه ربّی و ربّکم و ربّ آبائکم الأوّلین هل یمکن لأحد ان یحرّک فی الملک بغیر ما قضی اللّه له فی الکتاب قل سبحان اللّه کلّ الأشیآء محرّکة بأمره و کلّ الیه لراجعین ما من اله الّا هو یقبض ما یشآء لمن یشآء و یقدّر لکلّ شیء ما یرید و هو المقتدر العلیم و ما من شیء الّا و قد احاط علمه قبل ظهوره و بعد ظهوره و قدّر له ما هو خیر له عن کلّ ما فی السّموات و الأرض و هذا ما رقم من قلم حکم قدیر

ایّاکم یا ملأ البیان لا تشتبه علیکم بأنّ الأفعال لو یظهر من عنده کیف یعذّب عباده العصات فی طبقات الجحیم فاعلموا بأنّه تعالی ارسل الرّسل بالحقّ لیأمروا النّاس بالبرّ و التّقوی و ینهوهم عن البغی و الفحشآء و یبشّروهم بلقآء اللّه فی یوم الّذی فیه تشرق الأنوار من مقعد عزّ منیر و هذا ما قضی علی الحقّ من عنده علی العالمین و بهم عرّفهم اللّه سبل الهدایة و الضّلالة و بیّن لهم بلسان رسله کلّما اراد لهم بحیث ما ترک من خیر الّا و هو فی کتاب مبین فلمّا بیّن لهم الحقّ و اوضح لهم سبل القدس و اظهر لهم مناهج الفردوس امرهم بکلّ ما یبلّغهم الی هذه المقامات القدسیّة و یقرّبهم الی اللّه العزیز الحمید و انهاهم عن کلّ ما یضرّهم و لذا یرفع المطیعین الی رفرف القرب و یضع المستکبرین ثمّ اختارهم فی هذین السّبیلین بعد علمهم و عرفانهم سبل الهدایة و الضّلالة و یمدّهم فی کلّ ما یختارونه لأنفسهم و هذا عدل من عنده علی کلّ من فی الملک اجمعین اذاً فاشهد فی نفسک بأنّ اللّه ما ظلم نفس علی قدر خردل و لن یظلم و انّه لهو المعطی الواهب الکریم فلمّا ظهر للعباد سبل الحقّ عن الباطل و مناهج الهدایة عن الضّلالة یسعدهم فیما یریدون و یجری علیهم القضآء بعد اراداتهم و کذلک نصرّف لکم الآیات و نلقی علیکم کلمات الحکمة لتستبشر بها قلوبکم و قلوب المقرّبین و انّه تعالی لو یمسک عباده عن فعل و یجبرهم علی فعل آخر لیکون ظلماً من عنده فسبحانه و تعالی من ان یظلم نفس علی قدر نقیر و قطمیر و انّه بعد قدرته علی کلّ شیء و جریان قضائه فی کلّ شیء یمدّ کلّ الممکنات فی افعالهم بعد عرفانهم بالنّور و الظّلمة و هذا لفضل من عنده لو انتم ببصر الحکمة فی اسرار الأمر لمن النّاظرین و من قال بغیر ما الهمناک او یقول بغیر ما القیناک فهو مجرم بنصّ الکتاب و کان اللّه بریئاً منه الّا بأن یتوب و یرجع الی اللّه و یکون من المستغفرین انّه یغفر من یشآء و یعذّب من یشآء و یعطی لمن یشآء و یمنع عمّن یشآء و لا یسئل عمّا شآء و بیده ملکوت الأمر و الخلق و فی قبضته جبروت السّموات و الأرض یحیی و یمیت ثمّ یمیت و یحیی و انّه هو حیّ لا یموت و لا یفوت عن علمه شیء و احاط فضله کلّ الممکنات و سبقت رحمته کلّ الکائنات و یعلم خائنة القلوب و ما ظهر منها لا اله الّا هو العالم الغالب الحاکم اللّطیف الخبیر

ثمّ اعلموا یا ملأ البیان بأنّ اللّه ما اراد لعباده الّا ما یقلّبهم الی رفارف القصوی فی جبروت البقآء و ما قدّر لهم الّا ما یخلّصهم عن النّفس و الهوی لیبقی الملک لنفسه الحقّ و یطهّر الأرض و من علیها من دنس هؤلآء المشرکین و نشهد فی مقام توحید العبادة بأن کلّها یرجع الی اللّه العزیز المتعالی العلیم و کلّها ظهرت من امر واحد من لدن حکیم قدیر و بدئت من اللّه و سیعود الیه و کلّ الیه لراجعین و الیه واللّه یصعد الکلم الطّیّب و کلّ لوجهه لساجدین و یعبده کلّ من فی السّموات و الأرض و ما من شیء الّا و قد یسبّح بحمده و یخاف من خشیته لا اله الّا هو العزیز القیّوم کلّ الأعناق منقادة لسلطنته و کلّ القلوب خاشعة لأمره و ذاکرة بذکره و هو الّذی عبده کلّ شیء و یعبده کلّ من فی السّموات و الأرضین انّ الّذینهم استقرّوا علی کرسیّ التّوحید و مقاعد التّفرید یشهدون فی انفسهم بأنّ کلّ ما یعبد به العباد بارئهم فی صوامعهم و مساجدهم نزّل من عند اللّه و یرجع الیه لأنّ المعبود واحد سبحانه و تعالی انّا کلّ له عابدین ولو انّ العباد یغفلون فی عباداتهم و ینسون بارئهم ولکن نفس العبادات و الأذکار یسرعون الی بارئهم و خالقهم و کلّ الیه لسارعین و کلّ ما انتم تشهدون فی ملل الأرض و عباداتهم و اذکارهم کلّها فصّلت من لدی اللّه فی عهد رسله و سفرائه و کلّ بأمره لعابدین ولکن لمّا احتجبوا عن المقصود و ما قدّر اللّه لهم لذا احتجبوا عمّا اختار اللّه لهم فی تلک الأیّام الّتی فیه تغنّت لسان الأحدیّة بکلّ الحان جذب بدیع فلمّا اعرضوا عن اللّه بعد انتظارهم و اختاروا لأنفسهم هذا جری علیهم حکم القضآء و کان ذلک فی صحایف قدس حفیظ و نشهد حینئذ بأنّ مقامات التّوحید و مراتب التّفرید کلّها ظهرت فی جمال عزّ بدیع الّذی ظهر فی السّتّین بأمر اللّه المقتدر الحکیم العلیم و انّه هو الّذی کان واحد فی ذاته و صفاته و افعاله و لم یکن له شبه و لا ندّ و لا ضدّ و کلّ خلقوا بأمره و کلّ بأمره لقائمین و لن یقدر احد ان یشارکه فی امره و لا یعارضه فی حکمه لا یسئل عمّا فعل و کلّ فی محضره لراجعین فاستمع یوم یناد المناد فی قطب البقآء و یغنّ حمامة الحجاز فی شطر العراق و یدعو الکلّ الی الوثاق و فیه یفتح ابواب الفردوس علی وجه الخلایق اجمعین و هذا یوم لن یعقّبه ظلمة اللّیل و کانت الشّمس یستضیء منه لأنّه استنار من انوار وجه منیر فواللّه حینئذ یبسط بساط قدس بدیع من لدی اللّه العزیز المقتدر المنیع قل فواللّه انّه لیوم لن یحمل فیه عرش ربّک الّا نفسه الحقّ و انّا کنّا بذلک لشاهدین و فیه یکشف مقامات لن یذکر فیها التّوحید و لن یصل الیها حقایق التّفرید و لن یطیر فی هوائها اعلی معارف العارفین الّا من شآء ربّک فهنیئاً لمن قرّت عیناه فی هذا الیوم بلقآء اللّه الملک المتعالی العزیز

قل یا ملأ المشرق و المغرب انّ هذه لنغمات یذکر من الحآء حین الّذی مرّت علی وادی السّنآء فی سینآء الرّوح بقعة الّتی لن یذکر فیها الّا اللّه العزیز اللّطیف و اذا وردت فیها اخذت حرف السّین من وادی الأولی لحبّ الّذی اتّصل بینهما فی ذرّ البقآء اذاً ظهرت حروفات المجتمعات فی عوالم الأسمآء بأمر من لدی اللّه العزیز الجمیل قل هذه لمدینة لو یدخل فیها المریض لیشفی و یطیب اقرب من ان یجری علی اللّسان اسم الحین و لو یمرّ علیها ملکوت الأسمآء لتصیر کلّها اعظماً و تحکی کلّها عن اللّه بحیث باسم منها ینقلب کلّ من فی السّموات و الأرضین و انّک انت یا سلمان فاجهد فی نفسک لتدخل فی هذه المدینة و ان لن تقدر علی الدّخول فاسع بروحک لعلّ تمرّ فی حولها و یهبّ علیک من نسایم الّتی یخرج منها فواللّه هذا خیر لک عن ملک الأوّلین و الآخرین و هذا امری علیک و علی الّذینهم صعدوا الی مقرّ سلطان مبین و اذا دخلت ارض الصّاد ذکّر حرف الزّآء بأذکار قدس منیع قل فاستمع ما تغنّ علیک حمامة القدس حین الّذی تطیر من هوآء الی هوآء عزّ رفیع و لا تضطرب عن ذلک لأنّ فیه ستر اسرار الأمر ان انت من المستبصرین فتوکّل علی اللّه فی امرک و لا تخف من احد و لا تکن من الخائفین هذا ما اخبرناک به من قبل فی الواح قدس حفیظ قلّب بوجهک و قلبک الی اللّه الملک العزیز الکریم فواللّه لن ینقطع ندآء اللّه فی وقت و ینادی بأعلی الصّوت فی کلّ حین و من طهّر اذناه عن کلمات الخلق یسمع النّدآء عن جبروت العزّة و لن یلتفت الی احد فی الملک و یستجذب من ندآء اللّه و یقلّب الی مکمن قدس مکین و کذلک ذکّر المیم من لدنّا بأذکار عزّ بدیع و اذا وردت ارض الشّین فانشر تلک الألواح بین یدی الّذینهم آمنوا بها لیتذکّرنّ بها و یکوننّ من المتذکّرینّ فمن یتذکّر بها لیکون خیر له عن کلّ ما خلق من ایدی القدرة فی جبروت عزّ مبین لأنّ فیها لن یشهد الّا اللّه وحده و ما دونه خلق بحرف منها ان انتم من العارفین و کذلک مننّا علیک یا سلمان بما القیناک قول الحقّ و بیّنّا لک اسرار التّوحید و هدیناک الی هذا السّبیل الّذی فیه جری السّلسبیل من هذا المعین و لا ینفد بدوام اللّه و لا یبید فی ابد الآبدین ثمّ اعلم یا سلمان بأنّ الّذینهم ما اتّصفوا بصفات التّوحید لن یصدق علیهم اسم الموحّد ان انتم من الشّاعرین و لن یتمّ لأحد حکم التّوحید بالقول و انتم یا ملأ البیان فاجهدوا فی انفسکم لتکونوا بصفات اللّه لمن المتّصفین و من لن یهبّ منه نسمات اللّه و صفاته لن یفوز بهذا المقام و لن یعدّ من الموحّدین اذاً نختم القول بأنّه لا اله الّا هو و انّا کلّ عباد له و کلّ الیه لراجعین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

هو اللّه الملک السّلطان العزیز المقتدر القیّوم

تلک لآیات اللّه المهیمن القیّوم الی الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته و هم من فزع الشّرک هم آمنون قل یا قوم لم تنکروننی و قد تشهدون بأنّی قد جئتکم بآیات الّتی تنصعق عنها افئدة الّذینهم آمنوا و تذهل عنها العقول و یا قوم أ نسیتم حکم اللّه بما نزل فی البیان من لدن عزیز محبوب و اخذ عنکم العهد فی کلّ کتاب بل فی کلّ رقّ منشور بأن لا تجاحدوا بآیات اللّه اذا نزلت بالحقّ و لا تجادلوا بالّذی یأتیکم بألواح عزّ محفوظ و ان لم تؤمنوا به لا تعترضوا علیه خافوا عن اللّه ثمّ بجماله لا تکفرون و لقد نزّلنا من قبل علی محمّد رسول اللّه ان انتم تفقهون لا یجادل فی آیات اللّه الّا الّذینهم کفروا کذلک نزل من قبل من لدی اللّه المهیمن القیّوم قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تستکبروا علی الّذی کلّ من سطوته مشفقون ایّاکم ان لا تبطلوا اعمالکم و لا تتمسّکوا بما عندکم بل بما نزل بالحقّ من لدن عزیز قیّوم قدّس نفسک ثمّ ذکّر العباد بما القی الرّوح علیک و لا تخف من احد و لا تحزن عمّا اصابتک البأسآء و الضّرّآء و توکّل علی اللّه ربّک و لا تکن من الّذینهم فی آیات اللّه لا یتفکّرون فواللّه لو تقوم بنفسک علی حبّ اللّه و غلامه لینصرک اللّه علی من علی الأرض کلّها انّه ما من اله الّا هو ینصر من یشآء بقوله کن فیکون کذلک نتلی علیکم من آیات اللّه و نلقی علیکم ما تطمئنّ به قلوبکم و قلوب الّذینهم لن ینظروا الّا بالمنظر الأکبر فی هذا الجمال الدّرّیّ المکنون و انّک انت فاخرق حجبات الوهم ثمّ اطلع عن خلف السّحاب بقوّة من عندنا و قدرة من لدنّا لتشهد ما لا شهد احد من الخلق و هذا ما اشهدناک بالحقّ فی هذا المقام المقدّس المحمود ایّاک ان لا تکن بمثل الّذینهم لا یتّبعون الّا هواهم و هم فی وادی الوهم یحبرون

و امّا ما سألت عن الفطرة فاعلم بأنّ کلّ النّاس قد خلقوا علی فطرة اللّه المهیمن القیّوم و قدّر لکلّ نفس مقادیر الأمر علی ما رقم فی الواح عزّ محفوظ ولکن یظهر کلّ ذلک بارادات انفسکم کما انتم فی اعمالکم تشهدون مثلاً فانظر فیما حرّم علی العباد فی الکتاب من شیء کما انتم فی البیان تنظرون بحیث احلّ اللّه ما اراد بأمره و حرّم ما شآء بسلطانه قل کلّ ذلک فی الکتاب أ فلا تشهدون ولکنّ النّاس بعد علمهم عمّا نهوا عنه هم یرتکبون هل ینسب هذا الی اللّه او الی انفسهم ان انتم تنصفون قل ما من حسنة الّا من عند اللّه و ما من سیّئة الّا من انفسکم أ فلا تعرفون و هذا ما نزل فی کلّ الألواح ان انتم تعلمون بلی انّه عالم بأعمالکم قبل ظهورها کما هو عالم بعد ظهورها و انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ عنده فی الواح قدس مکنون و هذا العلم لم یکن علّة الفعل فی خلقه کما انّ علمکم بشیء لم یکن علّة لظهوره فیما اردتم او تریدون و علمتم او تعلمون کذلک نلقی علیک من آیات البدع و نصرّفها بالحقّ لعلّ النّاس کانوا بآیات ربّهم موقنون اذاً تفکّر فی نفسک فیما سألت لعلّ یفتح اللّه علی قلبک ابواب العلوم و الحکمة و یشهدک خلق کلّ شیء و یعرّفک اسرار ما کان و ما یکون فواللّه کلّ ذلک عنده لأسهل عن کلّ شیء یعطی علی ما یشآء من خلقه بأمر من عنده و انّه لهو المقتدر العزیز المحبوب و انّک انت طیّر فی فضآء القدس فی هذا الهوآء الّذی فیه یتحرّک نسائم الحیّ الحیوان ایّاک ان تکن من اهل الوقوف فاسع فی نفسک بأن ترتقی فی کلّ حین الی سمآء اخری و فضآء اخری لتطّلع فی کلّ آن بأسرار بدع مستور لأنّ لم یکن لسمآء فضله من نهایة و لا لأرض فیضه من بدایة لیتمّ بالقدم او بالجناح او بادراک العقول فاخرق الحجبات باسمی العزیز المحبوب و لا تلتفت الی احد الّا اللّه ربّک و توجّه الی وجه الدّرّیّ المشهود بحیث لم یمنعک کبر العمایم عن الدّخول فی حرم اللّه المهیمن العزیز القدّوس لأنّا وجدنا ملأ البیان بمثل ملإ الفرقان بل اشدّ احتجاباً ان انتم تعلمون بحیث یقولون بمثل ما قالوا و یفعلون کما فعلوا امم القبل فسوف تعرفون و انّک فاجهد فی نفسک لئلّا تمشی علی قدمهم بل علی قدم اللّه ربّک فی هذا الصّراط المنیر المبارک الممدود و لو تسأل عنهم ما الفرق بینکم و بینهم اذاً یقولون ما لا یشعرون کذلک سوّلت لهم انفسهم و قست قلوبهم بما کانوا ان یکسبون

و امّا ما سألت عنّی فاعلم بأنّی عبد آمنت باللّه و آیاته و رسله و کتبه و لا نفرّق بین احد منهم و بذلک امرت من لدی اللّه المهیمن القیّوم و آمنت بکلّ ما نزل من عنده و ما ینزل حینئذ من سمآء قدس محبوب و اتّبع ما امرت به فی الکتاب بحول اللّه و قوّته و لن احبّ ان اتجاوز عن حرف منه و یشهد بذلک ذاتی و کینونتی ثمّ لسانی ان انتم تشهدون و احلّ علی نفسی کلّ ما حلّله اللّه فی البیان و احرّم ما حرّم من لدنه و اعتقد بکلّ ما نزل فیه ان انتم تعتقدون انّ الّذین یحلّلون ما حرّم اللّه علیهم و یحرّمون ما احلّه اللّه فی الکتاب اولئک لا یفقهون شیئاً و لا یعرفون ولکن هذا السّؤال لا ینبغی لأحد من النّاس لأنّ هذا مقام لن یحرّک علیه القلم و لن یجری علیه المداد ان انتم تعرفون و لو کان هذا السّؤال من غیرک ما اجبناه بحرف ولکن لمّا اردنا لک شأناً من الشّؤون لذا اجبناک لعلّ تستدرک فی نفسک و تکون من الّذینهم مهتدون فی هذه الأیّام الّتی اخذت کلّ نفس سکرها و کلّ کانوا عن جماله معرضون الّا الّذینهم انقطعوا بکلّهم عن کلّ ما سمعوا و کانوا بعین القدس هم یشهدون ثمّ ینظرون تاللّه الحقّ قد سألت عن مقام الّذی کان اکبر من خلق السّموات و الأرض و جعله اللّه فوق شهادات عباده لن یعقلها الّا العارفون بلی انّ النّاس یعرفون علی قدر مراتبهم و مقدارهم لا علی ما قدّر له فسبحانه سبحانه عمّا انتم تسألون و انّک ان تکشف الحجاب عن بصرک و تصعد الی هوآء القدس فی هذا الهوآء الّذی یهبّ فی هذا السّمآء و تنقطع عن کلّ من فی السّموات و الأرض و عن کلّ امر ممدود لیلقی الرّوح فی صدرک من هذا المقام الّذی یغنیک عن کلّ ما خلق و یخلق و یکفیک عن کلّ شیء عمّا کان و عمّا یکون کذلک یتلو علیک قلم الأمر من حکمة اللّه المهیمن القیّوم و یلقی علیک ما یقرّبک الی مقام عزّ محمود الّذی منعت عن الدّخول فی فنائه اکثر العباد و لن یصل الیه احد الّا الّذینهم کانوا علی ارائک الخلد هم یتّکئون

و امّا ما سألت عن ابنی فاعلم بأنّ ابنائی ان یتّبعون احکام اللّه و لا یتجاوزون عمّا حدّد فی البیان کتاب اللّه المهیمن القیّوم و یأمرون انفسهم و انفس العباد بالمعروف و ینهون عن المنکر و یشهدون بما شهد اللّه فی محکم آیاته المبرم المحتوم و یؤمنون بمن یظهره اللّه فی یوم الّذی یحصی زمن الأوّلین و الآخرین و فیه کلّ علی اللّه ربّهم یعرضون و لن یختلفوا فی امر اللّه و لن یتعدّوا عن شرعه المقدّر المسطور اذاً فاعلموا بأنّهم اوراق شجرة التّوحید و اثمارها و بهم تمطر السّحاب و ترتفع الغمام بالفضل ان انتم توقنون و هم عترة اللّه بینکم و اهل بیته فیکم و رحمته علی العالمین ان انتم تعلمون و منهم تهبّ نسمة اللّه علیکم و تمرّ علی المقرّبین اریاح عزّ محبوب و هم قلم اللّه و امره و کلمته بین بریّته و بهم یأخذ و یعطی ان انتم تفقهون و بهم اشرقت الأرضین بنور ربّک و ظهرت آیات فضله علی الّذینهم بآیات اللّه لا یجحدون اذاً من اذاهم فقد اذانی و من اعرض عنهم فقد اعرض عن صراط اللّه المهیمن القیّوم فسوف تجد اعراض المعرضین و استکبارهم علینا و بغیهم علی انفسنا من دون بیّنة و لا کتاب محفوظ قل یا قوم انّهم لآیات اللّه فیکم ایّاکم ان لا تجادلوا بهم و لا تقتلوهم و لا تکوننّ من الّذینهم یظلمون و لا یشعرون و هم اسرآء اللّه فی الأرض و وردوا تحت ایدی الظّالمین فی هذه الأرض الّتی وقعت خلف جبال مرفوع کلّ ذلک ورد علیهم حین الّذی کانوا صغرآء فی الملک و لم یکن لهم من ذنب بل فی سبیل اللّه القادر المقتدر العزیز المحبوب و الّذی منهم یظهر بالفطرة یجری اللّه من لسانه آیات قدرته و هو ممّن خصّه اللّه علی امره انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و انّا کلّ بأمره آمرون و نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی طاعته و یرزقهم ما یرضی به فؤادهم و افئدة الّذینهم الی شطر اللّه هم فی کلّ حین یتوجّهون و یتجاوز عن جریراتهم و یجعلهم من الّذینهم یتوارثون جنّة الفردوس من لدی اللّه العزیز المهیمن القیّوم کذلک مننّا علیک فی هذا اللّوح و کشفنا لک ما ستر عن دونک فضلاً من لدنّا علیک و علی الّذینهم بهدایة اللّه فی هذا الفجر هم مهتدون و انّک انت فاحفظ هذا اللّوح کعینک ایّاک ان لا تکشف لأحد الّا لأهله کذلک یأمرک امر اللّه بما هو المکنون و لا تجاوز عمّا امرت به لأنّا وجدنا ملأ البیان اشدّ احتجاباً عن ملل الأرض الّا من شآء ربّک و کذلک احصینا الأمر ان انتم تحصون و نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی امره لیخرقوا الحجبات و یخرجوا عن خلف السّحاب بسلطان من لدی اللّه المقتدر القدّوس

ثمّ اعلم بأنّا اجبناک مسائلک حین الّذی حضر بین یدینا کتابک بلسان عجمیّ مبین فلمّا ما وجد من رسول لنرسله الیک محوناه فی الیمّ بأمر من لدنّا لئلّا یرفع به ضوضآء المشرکین و بیده ملکوت کلّ شیء و یمحو ما یشآء و یثبت و عنده الواح قدس حفیظ اذاً اجبناک فی ثلاثة منها بلسان عربیّ بدیع و امسکنا القلم عن الاثنین بحکمة الّتی لا ینبغی ان یطّلع بها احد الّا اللّه ربّک و ربّ العالمین و یجری القلم فی حینه اذا جآء الأمر من افق قدس منیع اذا شآء اللّه و اراد انّه لا اله الّا هو یحکم ما یشآء و یظهر ما یرید کلّ الرّوح و التّکبیر و البقآء علیک ان تکون فی امر ربّک لمن الرّاسخین

* * *

هو اللّه العزیز الجمیل

توحید بدیع مقدّس از تحدید و عرفان موجودات ساحت عزّ حضرت لایزالی را لایق و سزا است که لم‌یزل و لایزال در مکمن قدس اجلال خود بوده و فی ازل الآزال در مقعد و مقرّ استقلال خود و استجلال خود خواهد بود چه ‌قدر غنی و مستغنی بوده ذات منزّهش از عرفان ممکنات و چه مقدار عالی و متعالی خواهد بود از ذکر سکّان ارضین و سموات از علوّ جود بحت و سموّ کرم صرف در کلّ شیء ممّا یشهد و یری آیۀ عرفان خود را ودیعه گذارده تا هیچ شیء از عرفان حضرتش علی مقداره و مراتبه محروم نماند و آن آیه مرآت جمال او است در آفرینش و هر قدر سعی و مجاهده در تلطیف این مرآت ارفع ابدع امنع شود ظهورات اسماء و صفات و شئونات علم و آیات در آن مرآت منطبع و مرتسم گردد علی مقام یشهد کلّ شیء فی مقامه و یعرف کلّ شیء حدّه و مقداره و یسمع عن کلّ شیء علی انّه لا اله الّا هو و انّ علیّاً قبل نبیل مظهر کلّ الأسمآء و مطلع کلّ الصّفات و کلّ خلقوا بارادته و کلّ بأمره یعملون و این مرآت اگرچه بمجاهدات نفسانی و توجّهات روحانی از کدورات ظلمانی و توهّمات شیطانی بحدایق قدس رحمانی و حظایر انس ربّانی تقرّب جوید و واصل گردد ولکن نظر بآنکه هر امری را وقتی مقدّر است و هر ثمری را فصلی معیّن لهذا ظهور این عنایت و ربیع این مکرمت فی ایّام اللّه بوده اگرچه جمیع ایّام را از بدایع فضلش نصیبی علی ما هی علیه عنایت فرموده ولکن ایّام ظهور را مقامی فوق ادراک مدرکین مقرّر داشته چنانچه اگر جمیع قلوب من فی السّموات و الأرض در آن ایّام خوش صمدانی بآن شمس عزّ ربّانی مقابل شوند و توجّه نمایند جمیع خود را مقدّس و منیر و صافی مشاهده نمایند فتعالی من هذا الفضل الّذی ما سبقه من فضل فتعالی من هذه العنایة الّتی لم یکن له شبه فی الابداع و لا له نظیر فی الاختراع فتعالی عمّا هم یصفون او یذکرون اینست که در آن ایّام احدی محتاج باحدی نبوده و نخواهد بود چنانچه ملاحظه شد که اکثری از قاصدین حرم ربّانی در آن یوم الهی بعلوم و حکمتی ناطق شدند که بحرفی از آن دون آن نفوس مقدّسه اطّلاع نیافته و نخواهد یافت اگرچه الف سنه بتعلیم و تعلّم مشغول شوند اینست که احبّای الهی در ایّام ظهور شمس ربّانی از کلّ علوم مستغنی و بی‌نیاز بوده‌اند بلکه ینابیع علم و حکمت از قلوب و فطرتشان من غیر تعطیل و تأخیر جاری و ساری است

ای هادی انشآءاللّه بانوار صبح ازلی و ظهور فجر سرمدی مهتدی شده تا قلب از نفوس مظلمۀ فانیه مقدّس شود و جمیع علوم و اسرار آن را در او مکتوب بینی چه که او است کتاب جامعه و کلمۀ تامّه و مرآت حاکیه کلّ شیء احصیناه کتاباً ان انتم تعلمون

و بعد سؤال از انقطاع شده بود معلوم آن جناب بوده که مقصود از انقطاع انقطاع نفس از ما سوی اللّه است یعنی ارتقا بمقامی جوید که هیچ شیء از اشیاء از آنچه در مابین سموات و ارض مشهود است او را از حقّ منع ننماید یعنی حبّ شیئی و اشتغال بآن او را از حبّ الهی و اشتغال بذکر او محجوب ننماید چنانچه مشهوداً ملاحظه میشود که اکثری از ناس الیوم تمسّک بزخارف فانیه و تشبّث باسباب باطله جسته و از نعیم باقیه و اثمار شجرۀ مبارکه محروم گشته‌اند اگرچه سالک سبل حقّ بمقامی فایز گردد که جز انقطاع مقامی و مقرّی ملاحظه ننماید ولکن این مطلب را ذکر ترجمان نشود و قلم قدم نگذارد و رقم نزند ذلک من فضل اللّه یعطیه من یشآء باری مقصود از انقطاع اسراف و تلف اموال نبوده و نخواهد بود بلکه توجّه الی اللّه و توسّل باو بوده و این رتبه بهر قسم حاصل شود و از هر شیء ظاهر و مشهود گردد او است انقطاع و مبدأ و منتهای آن اذاً نسأل اللّه بأن ینقطعنا عمّن سواه و یرزقنا لقاه انّه ما من اله الّا هو له الأمر و الخلق یهب ما یشآء لمن یشآء و انّه کان علی کلّ شیء قدیر

و دیگر سؤال از رجعت شده بود این مسئله در جمیع الواح مفصّل و مبسوط ذکر شده ببیانات شتّی و حکم لایحصی انشآءاللّه رجوع بآن فرمایند تا بر کیفیّت آن اطّلاع بهم رسانند بدء کلّ من اللّه بوده و عود کلّ الی اللّه خواهد بود مردّی از برای احدی نیست رجوع کل بسوی حقّ بوده ولکن بعضی الی رحمته و رضائه و بعضی الی سخطه و ناره و در الواح فارسیّه و عربیّه این مطالب بأسرها و اتمّها ذکر شده فارجعوا الیها ان انتم تریدون ان تعرفون و هم‌چنین نقطۀ اولی جلّت کبریائه در بیان فارسی بتفصیل مرقوم داشته‌اند رجوع بآن نمایند که حرفی از آن کفایت میکند همۀ اهل ارض را و کان اللّه ذاکر کلّ شیء فی کتاب مبین و هم‌چنین مشاهده در بدء خود نما که من اللّه بوده و الی اللّه خواهد بود کما بدئتم تعودون و الیه ترجعون

و امّا ما سألت فی حدیث المشهور من عرف نفسه فقد عرف ربّه معلوم آن جناب بوده که این بیان را در هر عالمی از عوالم لانهایه باقتضای آن عالم معانی بدیعه بوده که دون آن را اطّلاع و علمی بآن نبوده و نخواهد بود و اگر تمام آن کما هو حقّه ذکر شود اقلام امکانیّه و ابحر مدادیّه کفایت ذکر ننماید ولکن رشحی از این طمطام بحر اعظم لانهایه ذکر میشود که شاید طالبین را بسرمنزل وصول رساند و قاصدین را بمقصود اصلی کشاند و اللّه یهدی من یشآء الی صراطه العزیز المقتدر القدیر مثلاً ملاحظه در نفس ناطقه که ودیعۀ ربّانیّه است در انفس انسانیّه نمائید مثلاً در خود ملاحظه نما که حرکت و سکون و اراده و مشیّت و دون آن و فوق آن و هم‌چنین سمع و بصر و شمّ و نطق و مادون آن از حواسّ ظاهره و باطنه جمیع بوجود آن موجودند چنانچه اگر نسبت او از بدن اقلّ من آن مقطوع شود جمیع این حواسّ از آثار و افعال خود محجوب و ممنوع شوند و این بسی واضح و معلوم بوده که اثر جمیع این اسباب مذکوره منوط و مشروط بوجود نفس ناطقه که آیۀ تجلّی سلطان احدیّه است بوده و خواهد بود چنانچه از ظهور او جمیع این اسماء و صفات ظاهر و از بطون آن جمیع معدوم و فانی شوند حال اگر گفته شود او بصر است او مقدّس از بصر است چه که بصر باو ظاهر و بوجود او قائم و اگر بگوئی سمع است مشاهده میشود که سمع بتوجّه باو مذکور و کذلک دون آن از کلّ ما یجری علیه الأسمآء و الصّفات که در هیکل انسانی موجود و مشهود است و جمیع این اسماء مختلفه و صفات ظاهره از این آیۀ احدیّه ظاهر و مشهود ولکن او بنفسها و جوهریّتها مقدّس از کلّ این اسماء و صفات بوده بلکه دون آن در ساحت او معدوم صرف و مفقود بحت است و اگر الی ما لا نهایه بعقول اوّلیّه و آخریّه در این لطیفۀ ربّانیّه و تجلّی عزّ صمدانیّه تفکّر نمائی البتّه از عرفان او کما هو حقّه خود را عاجز و قاصر مشاهده نمائی و چون عجز و قصور خود را از بلوغ بعرفان آیۀ موجودۀ در خود مشاهده نمودی البتّه عجز خود و عجز ممکنات را از عرفان ذات احدیّه و شمس عزّ قدمیّه بعین سر و سرّ ملاحظه نمائی و اعتراف بر عجز در این مقام از روی بصیرت منتها مقام عرفان عبد است و منتها بلوغ عباد و اگر بمدارج توکّل و انقطاع بمعارج عزّ امتناع عروج نمائی و بصر معنوی بگشائی این بیان را از تقیید نفس آزاد و مجرّد بینی و من عرف شیئاً فقد عرف ربّه بگوش هوش از سروش حمامۀ قدس ربّانی بشنوی چه که در جمیع اشیاء آیۀ تجلّی عزّ صمدانیّه و بوارق ظهور شمس فردانیّه موجود و مشهود است و این مخصوص بنفس نبوده و نخواهد بود و هذا لحقّ لا ریب فیه ان انتم تعرفون ولکن مقصود اوّلیّه از عرفان نفس در این مقام عرفان نفس اللّه بوده در هر عهد و عصری زیرا که ذات قدم و بحر حقیقت لم‌یزل متعالی از عرفان دون خود بوده لهذا عرفان کلّ عرفا راجع بعرفان مظاهر امر او بوده و ایشانند نفس اللّه بین عباده و مظهره فی خلقه و آیته بین بریّته من عرفهم فقد عرف اللّه و من اقرّ بهم فقد اقرّ باللّه و من اعترف فی حقّهم فقد اعترف بآیات اللّه المهیمن القیّوم کذلک نصرّف لکم الآیات لعلّ انتم بآیات اللّه تهتدون

ان یا هادی فاهتد بهدایة اللّه ربّک و ربّ کلّ شیء ثمّ اشدد ظهرک لنصرة امر اللّه و لا تعقّب الّذین اتّخذوا السّامریّ لأنفسهم ولیّاً من دون اللّه و یستهزئون بآیات اللّه سخریّاً و یکوننّ من المعتدین و اذا تتلی علیهم آیات ربّک یقولون هذه حجبات قل فبأیّ حدیث آمنتم باللّه ربّکم فأتوا بها ان انتم من الصّادقین حال امر بمقامی رسیده که فوالّذی نفسی بیده که کلّ من فی السّموات و الأرض بعین سرّ بر مظلومیّت این عبد نوحه و ندبه مینمایند و نحن توکّلنا علی اللّه ربّنا و ربّ کلّ شیء و لن اشاهد کلّ من فی الملک الّا ککفّ من الطّین الّا الّذینهم دخلوا فی لجّة حبّ اللّه و عرفانه و کذلک نذکر لک لتکون من العارفین

و امّا ما سألت فیما ورد فی الحدیث بأنّ المؤمن حیّ فی الدّارین بلی ذلک حقّ بمثل وجود الشّمس الّتی اشرقت فی هذا الهوآء الّذی ظهر فی هذا السّمآء الّذی کان فی هذا العمآء ان انتم من العارفین بل انّک لو تثبت فی حبّک مولاک و تصل الی مقام الّذی لن یزلّ قدماک یظهر منک ما یحیی به الدّارین و هذا تنزیل من لدن عزیز علیم اذاً فاشکر اللّه بما رزقک من هذا الکوثر الّذی تحیی به ارواح المقرّبین و رفعک بالحقّ و انزل علیک الکلمات الّتی بها تمّت حجّة اللّه علی العالمین فواللّه لو یبذل قطرة منه علی اهل السّموات و الأرض لتجد کلّها باقیة ببقآء ربّک العزیز القدیر معلوم آن جناب بوده که کلّ اسماء و صفات و جمیع اشیاء از آنچه ظاهر و مشهود است و از آنچه باطن و غیر مشهود بعد از کشف حجبات عن وجهها لن یبقی منها الّا آیة اللّه الّتی اودعها اللّه فیها و هی باقیة الی ما شآء اللّه ربّک و ربّ السّموات و الأرضین تا چه رسد بمؤمن که مقصود از آفرینش وجود و حیات او بوده و چنانچه اسم ایمان از اوّل لا اوّل بوده و الی آخر لا آخر خواهد بود و هم‌چنین مؤمن باقی و حیّ بوده و خواهد بود و لم‌یزل و لایزال طائف حول مشیّة اللّه بوده و او است باقی ببقآء اللّه و دائم بدوام او و ظاهر بظهور او و باطن بامر او و این مشهود است که اعلی افق بقا مقرّ مؤمنین باللّه و آیات او بوده ابداً فنا بآن مقعد قدس راه نجوید کذلک نلقی علیک من آیات ربّک لتستقیم علی حبّک و تکون من العارفین چون جمیع این مسائل مذکوره در اکثر از الواح مفصّل و مبسوط ذکر شده دیگر در این مقام بنهایت اختصار مذکور گشت انشآءاللّه امیدواریم که بمنتها افق قدس تجرید فائز شوی و بحقیقت اسفار که مقام بقای باللّه است واصل گردی و مثل شمس در عالم ملک و ملکوت مؤثّر و مضیء و منیر شوی و لا تیأس من روح اللّه و انّه لا ییأس من جوده الّا الخاسرون

ثم ذکّر من لدنّا مصاحبک الّذی سمّی بالرّضا ثمّ بشّره بما اراد اللّه له لیکون من الفرحین ثمّ ذکّر العباد بأن لا یضلّوا اذا اتاهم امر عظیم قل کونوا مستقیماً علی امر اللّه و ذکره و لا تتعدّوا عن حدود اللّه و لا تکوننّ من المعتدین

باری الیوم بر جمیع لازم که بمقامی واصل و ثابت شوند که اگر جمیع شیاطین ارض جمع شوند که ایشان را از صراط اللّه منحرف نمایند نتوانند و خود را عاجز مشاهده نمایند قل کونوا یا قوم قهر اللّه لأعدائه و رحمته لأحبّائه و لا تکوننّ من الّذین غلبت علیهم رطوبات الهوائیّة و لن یبقی فیهم اثر الذّکر و الأنثی و یکوننّ من الکاهلین قوموا یا قوم عن مراقد الغفلة بنار الّتی لو یقابلها کلّ من فی السّموات و الأرض لتجدوا اثرها و انّ هذا ما یوصیکم اللّه به لتکوننّ من العالمین

و اذا وردت مدینة‌اللّه ذکّر اهلها ثمّ بشّرهم بذکر اللّه فی ذکراهم لتکوننّ من المستبشرین ثمّ ذکّر البیت و اهلها و الّذین تجد منهم روایح القدس من هذا المنظر المقدّس الکریم ثمّ بشّر الرّضا و الّذینهم معه من احبّآء اللّه ثمّ ذکّرهم من لدنّا بذکر جمیل ثمّ اقصص لهم ما ورد علینا من الّذین ارادوا ان یفدوا انفسهم فی سبیلنا و کان فی صدورهم غلّ اکبر عن کلّ جبل باذخ رفیع کذلک یظهر اللّه ما فی قلوب الّذینهم کفروا و اشرکوا باللّه ربّ العالمین و منهم من اعرض ثمّ تاب ثمّ کفر ثمّ آمن الی ان انتهی بمبدإه فی اسفل الجحیم

ان یا ملأ البیان خافوا عن اللّه ثمّ اتّقوا فی انفسکم بحیث لا تعاشروا معه و لا تستأنسوا به و لا تجالسوا ایّاه و لا تکوننّ من الغافلین ففرّوا منه الی اللّه ربّکم لیحفظکم اللّه عنه و عن شرّه و عن جنوده کذلک نخبرکم بالعدل لیکون رحمة من لدنّا علیکم و علی الخلایق اجمعین فواللّه لو یکون لکم نظرة الایمان لتجدوا من وجهه اثر الجحیم فواللّه یهبّ منه روایح الکره الّتی لو یهبّ علی الممکنات لیقلّبهم الی اسفل السّافلین کذلک نتلو علیکم من آیات اللّه و نلقی علیکم من کلمات الحکمة و نعلّمکم سبل التّقوی خالصاً لوجه اللّه العزیز المقتدر القدیر فواللّه یشهد بکفره وجهه و علی نفاقه بیانه و علی اعراضه هیکله ان انتم من الشّاعرین و هو یدّعی فی نفسه جوهر الانقطاع کما ادّعی الشّیطان و قال خلّصت وجهی للّه ربّ العالمین و لذا ما سجدت الآدم من قبل و لن اسجد لأنّی لو اسجد غیر اللّه لأکون اذاً لمن المشرکین قل یا ملعون انّک لو آمنت باللّه لم کفرت بعزّه و بهائه و نوره و ضیائه و سلطنته و کبریائه و قدرته و اقتداره و کنت من المعرضین عن اللّه الّذی خلقک من تراب ثمّ من نطفة ثمّ من کفّ من الطّین فواللّه یا قوم انّه لو یذکر اللّه لن یذکر الّا لمکر الّذی کان فی صدره اتّقوا اللّه و لا تقربوا به یا ملأ الموحّدین و انّه لو یأمرکم بالمعروف یأمرکم بالمنکر لو انتم من العارفین ایّاکم ان لا تطمئنّوا به و لا بما عنده و لا تقعدوا معه فی مجالس المحبّین فواللّه ما اردنا فیما ذکرناه لکم الّا لحبّی بکم یا معشر المخلصین و انتم یا معشر البیان فانصروا الرّحمن بقلوبکم و نفوسکم و السنکم و ابدانکم و ما لکم و علیکم و لا تکوننّ من الصّابرین فواللّه یا جنود اللّه و حزبه قد فعل بنا هذا المنافق ما لا فعل الشّیطان بآدم و لا النّمرود بابرهیم و لا الفرعون بموسی و لا الیهود بعیسی و لا ابوجهل بمحمّد و لا الشّمر بحسین و لا الدّجّال بقائم و لا السّفیانی باللّه المقتدر المهیمن العزیز الکریم فواللّه یبکی علینا غمام الأمر ثمّ سحاب الجود ثمّ اعین المقرّبین کذلک ورد علینا فی دیار الغربة فی سجن الأعدآء قد اخبرناکم بحرف منه بل اقلّ منها لتکوننّ من المطّلعین و لعلّ تحدث فی قلوبکم نار المحبّة و تنصرنا فی کلّ شأن و لا تکوننّ من الغافلین

ثمّ ذکّر المهدیّ الّذی ورد علیه ما یحزن عنه قلوب العارفین قل یا عبد ان اصطبر فی امر اللّه و حکمه ثمّ استقم فی کلّ شأن و لا تکن من المضطربین و ان مسّتک الذّلّة لاسمی لا تخمد فی نفسک ثمّ استقم فی حبّک ثمّ ذکّر ایّام الّتی کان ان یهبّ بینکم روایح اللّه العلیّ المقتدر العظیم ثمّ انقطع بنفسک و روحک و ذاتک عن مثل هؤلآء و کن فی الملک من عبادنا المستقیمین

ثمّ ذکّر المجید من لدنّا ثمّ الّذین معه من اصفیآء اللّه و احبّائه لتکوننّ من الفرحین قل ایّاک ان لا تجمع مع اعدآء اللّه فی مقعد و لا تسمع منه شیئاً ولو یتلی علیک من آیات اللّه العزیز الکریم لأنّ الشّیطان قد ضلّ اکثر العباد بما وافقهم فی ذکر بارئهم بأعلی ما عندهم کما تجدون ذلک فی ملإ المسلمین بحیث یذکرون اللّه بقلوبهم و السنتهم و یعملون کلّ ما امروا به و بذلک ضلّوا و اضلّوا النّاس ان انتم من العالمین فلمّا جآءهم علیّ بالحقّ بآیات اللّه اذاً اعرضوا عنه و کفروا بما جآء به من لدن حکیم خبیر کذلک یلقی اللّه علیکم ما یحفظکم عن دونه رحمة من عنده علی العالمین ثم ذکّر الرّحیم من لدنّا لیکون متذکّراً فی نفسه و یکون من الذّاکرین

قل یا عبد ذکّر العباد بما علّمک اللّه ثمّ اهد النّاس الی رضوان اللّه ثمّ امنعهم عن التّقرّب الی الشّیاطین قل فواللّه فی ذلک الیوم لم یکن میزان اللّه الّا حبّ اللّه و امره ثمّ حبّی ان انتم من العارفین انّ الّذینهم اعرضوا عنّی فقد اعرضوا عن اللّه و انّ هذا حجّتی لو انتم من النّاظرین و یا قوم قدّسوا ابصارکم ثمّ قلوبکم ثمّ نفوسکم لتعرفوا وجه اللّه عن وجوه المشرکین ثمّ ذکّر الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته ثمّ نوره و بهائه ثمّ بالّذی یظهر فی المستغاث لیکون رحمة من لدنّا علیهم و ذکری للعالمین و من اعرض عنّی فأعرضوا عنه و لا تقبلوا الیه ابداً و انّ هذا ما رقم فی الواح عزّ حفیظ و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

جناب حیدر قبل علی علیه بهاء اللّه الابهی

هو الکریم ذو الفضل العظیم

جذب و ولهی در مدینۀ عشّاق ظاهر چه که جوهری از جواهر ثمینه قصد کان خود نموده و عاشقی از عشّاق سبقت گرفته و خود را در سبیل مقصود عالمیان فدا کرده انّ الذّئب افترس و الظّالم عقر و الثّعبان فاغر و بلع سبحان‌ اللّه اعمالیکه سبب حیرت ملأ اعلی است در عباد جاهل تأثیر ننموده جذب ایّام و ظهور انوار و بروز اسرار امام وجوه مشهود ولکن بی‌اثر مشاهده میشود و بی‌ثمر ملاحظه میگردد چه که عصیان سدرۀ استحقاق را قطع نموده و رجا را از قلوب محو کرده الی حین در وجود عباد نور امر و لطافت آن و جوهریّت آن ظاهر نه از حق بطلب تبدیل فرماید تغییر دهد انّه هو الجواد الکریم

ح‌ی علیک نور اللّه و رحمته و عزّ اللّه و عنایته واقعۀ ارض صاد را سبب عدم فساد بوده ارادۀ ظالمین و قصدشان چون مقبول نیفتاد بر ظلم قیام نمودند آنجناب شاهد و مقرّبین و مخلصین گواه که اینمظلوم بجنود مواعظ و نصایح و حکمت و بیان آن نفوس را حفظ نمود ولکن نظر بعدم ذکر این عنایت کبری مستور مانده و سترش عند اللّه اولی از جهر انّهم بریئون ممّا اعمل و انا برئ ممّا یعملون ولکن اولیا طرّاً را بصبر و اصطبار وصیّت مینمائیم باید کل بافق اعلی ناظر باشند امور را بحق جلّ جلاله تفویض کنند طوبی للمتوکّلین الّذین توکّلوا فی الامور علی اللّه مالک یوم النّشور بیقین مبین بدان این ظلمهای واردۀ عظیمه تدارک عدل اعظم مینماید ظلم فرعون عدل موسی را تدارک نمود و ید اقتدار از بیت او ظاهر کرد آنچه را که بتمام جد و جهد از آن احتراز مینمود و در رفعش میکوشید شوکة اللّه فوق شوکتهم و امر اللّه فوق اوامرهم و ارادة اللّه فوق اراداتهم

نامۀ آنجناب که باسم جود ارسال نمودید در ساحت مظلوم حاضر و آنچه مذکور باصغا فائز طلب شهادت نمودید و مقامش را از حق جلّ جلاله از قبل و بعد سائل شده‌اید و قلم اعلی شهادت میدهد بر شهادت شما اشکر ربّک بهذا الفضل المبین

در بارۀ سلطان‌ الشّهدا قبل از شهادت ظاهره قلم اعلی بر شهادتش شهادت داده و باینکلمۀ علیا ناطق انّ الشّهید یمشی و یتکلّم و یخدم امر مولاه چند سنه قبل از صعود در دفتر شهدا اسمش از قلم اعلی مذکور و مسطور امروز خدمت شما و نصرت امر اعظم است از هر عملی سبحان‌ اللّه کورهای عالم از مشاهده محرومند و کرها از اصغا ممنوع یا ایّها النّاطق باسمی و الذّاکر بثنائی اغنام الهی ما بین ذیاب محصورند حارس و حافظی جز حق نداشته و ندارند و آنجناب باید بکمال حکمت حرکت نماید و بآنچه الیوم لازمست تمسّک جوید اوّل آنکه در قری و مداینیکه نار فتنه مشتعل توجّه بآنشطر جایز نه عدل و انصاف در ایران بمثابۀ عنقا شده مدّتی بود که حضرت سلطان در حفظ اغنام الهی همّت گماشته بود در هر صورت از سایر عباد رجحان داشته و دارند شفقت و رحمت و عنایتش نسبتی بسایرین نداشته و ندارد از ارض صاد مفتریاتی ذکر نموده و ارسال داشته‌اند انّا لا نحبّ ان نظهر ما هو المستور خلف سرادق العلم و ثانی اولیاییکه در بأسا و ضرّا مضطرب و خائف مشاهده میشوند بأسی بر آن نفوس نه چگونه است حال مرغیکه عقاب بیند و حال غنمیکه از اطراف ذیاب مشاهده کند کمال مرحمت را باید در بارۀ آن نفوس مبذول داشت و اگر هم امر خلافی و یا کلمۀ نالایقی از ایشان ظاهر شود باید بصبر جمیل تمسّک جست و بستر اکبر که از نتایج اسم ستّار الهی است تشبّث نمود چه اگر ترک اولی از بعضی ذکر شود سبب حزن آن بیچاره و انفعال او شود و این لدی اللّه محبوب نه حالت اینمظلوم بر کل معلوم است و اراده‌اش واضح و هرگز ملاحظۀ حفظ خود ننموده و نمینماید در لوح حضرت سلطان اینکلمۀ علیا از قلم اعلی نازل که معنی آن بفارسی اینست اینمظلوم جالس است در تحت سیفیکه بخیطی یا بشعری معلّق معلوم نیست حال وارد شود و یا ساعت دیگر و یا یوم دیگر بکرّات در حبس رفتیم و در کوچه‌ها و بازارها مثل اسرا ما را گرداندند و جمیع آنچه وارد شد و حمل نمودیم مقصود آنکه عموم اهل عالم از ضغینه و بغضا مقدّس شده بنور محبّت و مودّت و اتّفاق منوّر گردند باری این ایّام توجّه بارض شین و صاد جایز نه نفوس مقبلۀ ثلٰثه و رابع علیهم بهاء اللّه را دوست و دشمن هر دو موجود شیاطین ارض و ذیاب آن در صدد بوده و هستند لذا ورود آنجناب در آن ارض مصلحت نه در ارض صاد باید حال نفسی از اهل آن ارض بر خدمت قیام نماید و بحکمت تمسّک جوید و بنور بیان افئده و قلوب را منوّر نماید نسئل اللّه ان یبعث فیها من یذکرنی و ینصرنی و لا یمنعه الظّلم عن العدل و لا الضّوضآء عن الاستقامة علی نبأ اللّه ربّ العرش العظیم

و این ایّام ذکر اسامی اولیا بر رؤس الواح مقدّسه جایز نه ولکن من غیر اسم عدد اسم اعظم الواح منزله بخطّ غصنین و خادم و عدد ها بخطّ غصن اکبر ارسال شد باسم جود امر نمودیم تفصیل اعطاء الواح را مذکور دارد

ذکر جناب میرزا مهدی خ‌ا علیه بهاء اللّه را نمودید انّه معه یشهد و یری و هو السّمیع البصیر بعنایت حق مطمئن باشند و بفضلش موقن للّه الحمد از اوّل ایّام از کوثر بیان آشامیدند و از رحیق مختوم قسمت عظیم بردند او و اولیای آن ارض را سلام و تکبیر میرسانیم و بانوار تجلّیات آفتاب حقیقت بشارت میدهیم در این ایّام مجدّد ذکرشان از قلم اعلی نازل لو نشآء نرسله فضلاً من عندنا انّ ربّک هو الفضّال الکریم

اولیای آن اطراف طرّاً را از قبل مظلوم ذکر نما بگو از ظلم ظالمین محزون مباشید نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یعرّفکم مقامات الّذین اقبلوا و اجابوا اذ ارتفع النّدآء بین الارض و السّمآء و شربوا رحیق الاستقامة من هذه الکأس الّتی تفتخر علی البحور

یا حیدر قبل علی علیک بهآئی قل

الهی الهی عندک کنوز الابصار و الآذان اسئلک بعینک الّتی لا تنام و باسمک الّذی به سخّرت الانام و ببحر آیاتک و ملکوت بیانک بان لا تحرم عبادک عن المشاهدة و الاصغآء انّک انت مولی الوری لا اله الّا انت الفضّال البصّار صلّ اللّهمّ یا الهی علی اصفیآئک و امنآئک الّذین ما خوّفتهم اسیاف العالم و ما منعتهم سبحات الّذین کفروا بیوم الدّین انّک انت المقتدر العلیم الحکیم

* * *

جناب قاسم علیه بهآء اللّه

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

جمیع انبیا و اولیا از نزد حقّ جلّ جلاله مأمور بوده‌اند که اشجار وجود انسانی را از فرات آداب و دانائی سقایه نمایند تا از کلّ ظاهر شود آنچه که در ایشان بنفس ایشان من عند اللّه ودیعه گذاشته شده هر درختی را ثمری مشهود چنانچه مشاهده میشود شجر بی‌ثمر لایق نار است و مقصود از آنچه فرموده‌اند و تعلیم داده‌اند حفظ مراتب و مقامات عالم انسانی بوده طوبی از برای نفسیکه در یوم الهی باصول اللّه تمسّک جست و از قانون حقیقی انحراف نجست اثمار سدرۀ وجود امانت و دیانت و صدق و صفا و اعظم از کلّ بعد از توحید حضرت باری جلّ و عزّ مراعات حقوق والدین است در جمیع کتب الهی این فقره مذکور و از قلم اعلی مسطور ان انظر ما انزله الرّحمن فی الفرقان قوله تعالی و اعبدوا اللّه و لا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً ملاحظه نمائید احسان بوالدین را با توحید مقترن فرموده طوبی لکلّ عارف حکیم یشهد و یری و یقرأ و یعرف و یعمل بما انزله اللّه فی کتب القبل و فی هذا اللّوح العظیم یا قاسم انشآءاللّه موفّق باشی بر آنچه که رضای دوست در او است جناب والد از نفوسی است که در اوّل ایّام عرف صبح ظهور را ادراک نمود مکرّر بلقا فائز شد قدرش را بدان و رضای او را تحصیل نما تا برضای محبوب عالمیان فایز شوی اذا فزت بأثر قلمی الأعلی ولّ وجهک شطر السّجن و قل

اسألک باسمک الّذی به ارتعدت فرائص الأسمآء و اضطربت افئدة العلمآء و الأمرآء بأن تؤیّدنی علی ما امرتنی به فی کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الجواد الکریم الحمد لک یا محبوب من فی السّموات و الأرضین

* * *

بنام پدیدآرندۀ عالم

جمیع اهل عالم از برای معرفت حقّ تعالی شأنه و سلطانه خلق شده‌اند و جمیع هم بیوم ظهور وعده داده شده‌اند ولکن چون آفتاب معرفت از افق ظهور طالع و مشرق شد و بحر بیان بامواج باهر گشت کل غافل و از او محجوب مشاهده شدند مگر نفوسیکه سلاسل اوهام را باسم حقّ شکستند ایشانند که از چشمۀ صافی یقین نوشیدند و از عالم لفظ و ظنون گذشتند و ببحر معانی فائز گشتند تفکّر در اعصار قبل نمائید هر وقت و هنگام که مشارق الهام در ارض ظاهر شدند نفوس غافله بر اعراض و اعتراض قیام نمودند و اکثری را باسیاف غل و بغضا شهید کردند الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین قد خسر الّذین کفروا و اشرکوا و غفلوا و ظلموا و ربح الّذین استشهدوا فی سبیل اللّه ربّ العالمین از حقّ میطلبیم آنجنابرا تأیید فرماید تا در این یوم که بانوار ملکوت عرفان منوّر است بآنچه حقّ منیع اراده فرموده فائز شوند و از اشراق آفتاب فضل محروم نگردند فنای عالم بر هر کسی واضحست احتیاج بذکر نیست لذا باید در طلب مقامی که مقدّس از ظنون و اوهام و منزّه از شئون و الوان است بود قل

یا اله العالم و سلطان الأمم اسألک بأبدیّة ذاتک و ازلیّة نفسک بأن تؤیّدنی علی الاقبال الی افقک الأعلی و مقامک الأسنی ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و ناطقاً بثنائک اسألک بأن تجعلنی قائماً علی خدمتک و منقطعاً عن دونک ثمّ اکتب لی یا الهی ما کتبته لأصفیائک الّذین فازوا بعرفان مطلع آیاتک و مظهر بیّناتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم

* * *

سمیّ مقصود جناب اسمین ح ع

هو المبیّن العلیم

جمیع عالم منتظر یوم اللّه و بکمال خضوع و خشوع از حقّ جلّ جلاله ظهور موعود را در لیالی و ایّام سائل بودند و چون آفتاب حقیقت از افق ظهور مشرق و لوح محفوظ از سماء عنایت نازل کل باوهام خود متشبّث و از سلطان یقین معرض مشاهده شدند الّا من اتی اللّه بقلب سلیم منیر موقن مستقیم ای دوستان جهد نمائید و بمبارکی اسم اعظم در این یوم الهی مقامی را مالک شوید که بمثابۀ شمس از افق بقا طالع و مشرق باشد بآنچه سزاوار این روز مبارکست عامل شوید از قلیل و کثیر مقرّ فانی و دریوزۀ فانیه چشم بردارید و ببحر لا اوّل و لا آخر له ناظر باشید بگو ای دوستان بمثابۀ اطفال بالوان مختلفه مسرور نشوید و مشغول نگردید با عزم ثابت و قلب راسخ و بصر حدید و نور یقین با کمال امانت و اخلاق حسنه مابین ناس ظاهر باشید انّا وجدناک مقبلاً الی کعبة الوجود ارسلنا الیک هذا الکتاب الّذی لا یعادله ما ستر فی البحر و ما خزن فی الأرض و ما کنز فی الجبال انّ ربّک ینطق بالحقّ و انّه لهو الغنیّ المتعال

* * *

سر چاه

جناب ملّا علی اکبر اخ من فاز

بنام خداوند یکتا

جناب احمد فائز و عملش لدی اللّه مقبول جمیع عالم بشهادتی که در این لوح از قلم اعلی جاری شده معادله نمینماید انشآءاللّه مؤیّد شود بر اموری که لایق ایّام اللّه است و این مقام اعلی را باسم مالک وری حفظ نماید یا علی قبل اکبر فضل و عنایت الهی در بارۀ شما بوده و آنچه در سبیلش وارد شده در کتاب اسماء از قلم امر جاری و ثابت در سبیل حقّ وارد شد بر شما آنچه که لسان عظمت آن را ذکر فرموده محزون مباش و بکمال روح و ریحان بذکر حقّ مشغول باش چه که آنچه وارد شده للّه و فی سبیل اللّه بوده کدام مقام اعظم از اینست و کدام امر اعزّ و احسن لا ونفسه الحقّ از برای نفوس مقبلۀ مستقیمه مقاماتیست که قلم و لسان و بیان از او عاجز و قاصر است دو حرف از شما بکتاب راجع و دو طیر بآشیان اعلی و دو نفس بوطن ابهی توجّه نمودند لعمر اللّه انّهما فی الرّفیق الأعلی ینظران و یسمعان ما نطق به لسان الفضل فی هذا الحین لو ینظر احد مقامهما لینصعق ان افرح بهذا الفضل العظیم

و نذکر فی هذا المقام اخاک الّذی سمّی بمحمّد قبل علی و صعد الی اللّه نشهد انّه اقبل الی الأفق الأعلی و اجاب مولی الأسمآء اذ نادی من ملکوت البیان انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد کنّا معه حین صعوده و استقبله قبیل من الملائکة المقرّبین البهآء علیه و علی من ذکره بما نطق به قلمی فی هذا المقام الرّفیع لا تحزن من شیء انّ ربّک معک انّه ایّدک علی الاقبال و عرّفک ما غفل عنه ابطال الرّجال انّ ربّک لذو فضل علی اولیائه ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین للّه الحمد بفضل عظمی فائز شدید چه که رحمت حقّ و عنایتش شما را احاطه نموده و آثار آن بمثابۀ شموس مشرقه از آفاق الواح مشرق و لائح از برای حرفین محزون مباش دو حرف بودند از کتاب محبّت الهی و بأمّ الکتاب راجع گشتند در این فضل تفکّر نما که علمای عصر مع آنکه در قرون و اعصار منتظر ظهور حقّ بوده‌اند چون فجر یوم اللّه طالع و عالم از انوار آفتاب حقیقت منوّر کل بحجبات اوهام محروم ماندند و از دریای کرم ممنوع و اطفال شما بمقامی فائز که از قلم اعلی ذکرشان جاری رغماً لأنفهم و انف الّذین کفروا بما وعدوا فی کلّ کتب و کلّ صحف و کلّ زبر و کلّ لوح عظیم انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین ثمّ الّذین معک و الّذین سمعوا و اجابوا مولاهم المظلوم الغریب

* * *

هوالأبهی

جناب سلمان انتهای شب است و ابتدای طلوع صبح که این عبد قلم برداشته تا رشحی از ابحر حبّ که در قلب موّاج است از مجرای قلم باعانت مداد بر لوح سداد جاری گردد ولکن قلم امکان را طاقت اظهار نه و الواح وجود را گنجایش این فضل مشهود نیست اگرچه در این ایّام که رایحۀ رحمانی از یمن قدس روحانی در هبوبست جمیع این مراتب حبّ بقلب راجع است و نفحات قلبیّه و نسایم روحیّه در عبور و مرور فهنیئاً للفائزین باری بقوّة الهی چون شعلۀ نار بکلّ آفاق و دیار گذر کن و حجبات غافلین را بانامل ذکر و یقین خرق کن چه که اکثری از نفوس محتجبه از کیفیّت و کمّیّت امور غافل و از خفیّات اسرار بکلّی جاهل و تو در مطلع انوار جمال مختار حاضر شدی و از تفصیل مطّلع لئن یهدی بک نفساً خیر لک من حمر النّعم ای سلمان بعنایات جمال منّان مسرور باش از هیچ امری محزون مشو چه که کل فانی الّا الطاف ربّک الباقی در استقامت بر امر اللّه چون اوتاد وجود باش و در حبّ اللّه چون شمس در سماء شهود ای سلمان از الطاف خفیّۀ الهیّه که لم‌یزل بر تو سبقت داشته مستریح باش که لم‌یزل تلقاء وجه حاضری کمال مرحمت در حقّ تو بوده و خواهد بود در اینصورت باید چون باز در پرواز باشی و چون شمع در هر جمع بذکر حقّ برافروزی و انشآءاللّه بصحّت و سلامت وارد بغداد شده‌اید در ارسال پوسته قدری تأخیر رفت لا بأس و ذلک من تقدیر ربّک العزیز الکریم و در خصوص تفسیر آن دو بیت فوالّذی نفسی بیده از آن حین تا بحال آنی فرصت ننمودم و حال هم نزدیک صبح است که توانستم که این دو کلمه را مرقوم دارم بجان تو از آن روزی که از حضور مرخّص شدی تا بحال همان یک شب را که نظر نموده بودم در فراش خواب وارد شدم انشآءاللّه اگر ملاقات شد از عهدۀ جمیع اینها خلاص می‌شوم و جناب عبدالکریم و محمّد حسن و علی آقا را بکمال حبّ ذاکر شوید و جمیع احبّآء اللّه را از صغیر و کبیر تکبیر برسانید باقی همیشه در ابحر حبّ اللّه مستغرق باشید

* * *

جناب میرزا مهدی

هواللّه

جناب میرزا مهدی برحمت محیطه مخصوص بوده و در جمیع حال از استکتاب کلمات اللّه و ارسال آن بدیار تغافل ننموده و در کمال انقطاع بر رفرف امتناع مستریح باشند و در نهایت اتّحاد با مظاهر حبّ ایّام بگذرانند دنیا در گذر و مرور است و اگر مقامی در او مشهود میگشت البتّه ساذج صرف خود را بمهالک لایحصی مبتلا نمینمود فاعتبروا حرم را ذکر منیع برسانید و در استرضای او تغافل ننمائید چه که بسیار ضرّ باو وارد شده ولکن در سبیل محبوب سهل است جناب آقا محمّد علی تفصیل امور ذکر مینماید و موقن میشوید بآنکه ضرّ جمیع عالم در جنب ضرّم مفقود صرف میهمان را ذاکر شوید از جناب منیب خبری نرسید و الرّوح علیکم بجناب محمّد حسین معروف که در ارض کاف توطّن نموده لوحی ارسال شد و بجناب آقا سیّد مهدی مرقوم شد که برساند و اگر سواد بعضی از الواح و سور باو برسد محبوب است

* * *

هو العلیّ العالی الأعلی

جوهر تسبیح و ساذج تقدیس سلطان بدیع منیع قیّومی را سزاست که از رشحات طفحات ابحر عنایت و مکرمت خود هویّات موجودات و کینونات ممکنات را از ذلّت عدم و نیستی بر عرش عزّت و هستی جالس فرمود و باسرافیل قدرت و سلطنت نفخۀ حیات را بر اجساد جواهر مجرّدات و سواذج مشهودات دمید و مرایای لطایف معلومات امکان را از بدایع لمعان انوار رحمت بالغۀ خود منوّر نمود و نفایس طرایز مجرّدات اکوان را از افق جمال مستشرق و هویدا ساخت تا جمیع ذرّات مخلوقات از افق سموات عالیات الی ارض مربوبات شهادت دهند بر اینکه او است سلطان وجود در اعراش ممکنات و او است ملیک مقصود در هویّات معلومات منزّه است ذات مقدّس او از هر وصف ساذجی و مقدّس است کینونت منزّه او از هر نعت مجرّدی بسلطان وحدت خود بر عرش تفرید جالس است و بملیک عزّت بر کرسیّ مکرمت خود ساکن

و بعد طمطام رأفت کبری بجوش آمد و قمقام عنایت عظمی در خروش ابحر فضل بتلاطم آمد و انهر جود بطماطم تا آنکه قمیص جلال از طلعت جمال برداشت فوراً مرآت قدسیّه و بلور صمدیّه بجوهر وجود و مجرّد شهود علم هستی برافراخت و غطاء نورانی از طلعت احدانی کشف نمود تا اینکه مبشّر باشد از هویّۀ نور و وجهۀ ظهور و نقطۀ احدیّه در اعراش طور که جمیع من فی الملک مترصّد امر اللّه و طلعة اللّه باشند تا سراج ازلیّه در زجاج افئدۀ عباد مستضیء شود و مصباح صمدیّه در مشکاة صدور ناس مستنیر گردد که مستحکی شوند از سلطان عما و مستجلی شوند از ملیک سنا معزّز فرمود این دقیقۀ ربّانی و لطیفۀ صمدانی را بطلعت ثالث کما اشار عزّ شأنه بشأن عجزت الموحّدون عن ادراکها و قصرت المقدّسون عن عرفانها و هو هذا اوّل ما نزّلنا فی الکتاب ذکر منیع و آخر ما اظهرنا امر عجیب فکذّبوهما فعزّزناهما بهیکل الثّالث ذکراً من لدی اللّه العزیز الجمیل اینست که سموات ازلیّه مرتفع شد و انجم صمدیّه باهر گشت و اقمر احدیّه طالع آمد جذبۀ سرور برنّات محبور مزیّن گشت و حمامات شهور بر اغصان شجرۀ کافور مغرّد شد و عندلیب سنا بر افنان سدرۀ سینا بترنّم آمد و ورقاء بیضا بر اوراق دوحۀ غنا بتغنّی آمد و فلک بهجت در سموات رفعت متحرّک و فلک قدم بر بحر عظم جاری و ساری گشت سلطان امر بر سریر حکم جالس و متمکّن شد کما استغرد ورقآء السّنآء فی خطبة النّورآء و استرنّ بلبل الوفآء علی افنان دوحة العمآء بأنّ جلوسه خیر من عبادة الثّقلین الا انّ بذلک فلیتنافس المتنافسون الا انّ بذلک فلیستدفّ ورقآء المخلصون

قسم بجوهر سنا و نقطۀ امضا بر عرش قضا که جلوس آن نیّر اعظم اعظم است از آنچه در سموات و ارضین است این ناری است که بنفس مبارک در نفس خود موقد شد از غیر آنکه مسّ کند او را ناری بلکه این ظهور شمس عما بخاطر احدی از مقرّبین و مخلصین نگذشته چنانچه نقطۀ اعلی و طلعت ابهی روح من فی اعراش الظّهور فداه در حقّشان میفرماید لن یخبره الأخبار و لن یفکره الأفکار و لن یبلغ الی بساط عزّه اعلی جواهر افئدة الموحّدین و لن یصل الی ساحة قدسه ابهی مجرّد عقول المقدّسین مفخر ظهوراتند و مظهر شئونات من عند اللّه خالق الأرض و السّموات متفرّدند از اشباه و امثال و مقدّسند از اشراک و اجلال سبحان‌اللّه از این خیالات مفقودۀ معدومه و از این بیانات خبیثۀ مردوده

ای اهل بیان بشنوید ندای مرا و از کینونات فانی خود رجوع کنید بطلعت باقی و از افکار عدمیّه متصاعد شوید بسوی سموات قدمیّه که شاید نسیم رحمت و عنایت بوزد و انوار الهی شما را فروگیرد و بعد بر خیام رفعت و قباب عظمت جالس شوید و بر فسطاط مکرمت و اکراس مرحمت مستریح باشید تا نداء سروش غیب را از گوش هوش بشنوید و از سکر غفلت بهوش آئید و جلوس سلطان ازلی را از یمین قوّت و قدرت مشهوداً مشاهده نمائید که اینست نتیجۀ اعظم و لطیفۀ افخم و دقیقۀ اقوم اگر عامل شوید بآنچه ذکر شده در اینورقۀ مبیّضۀ منیره خواهید شنید ندای غنّات طیور را بر اغصان شجرۀ کافور که بساذج جذب و جوهر وله از جمیع جهات میخوانند شما را و کفّات طلعات سرور را بر اعراش محبور ملاحظه مینمائید که چگونه طائفند شما را پس بجبال افئدۀ صافیۀ منیره متصاعد شوید که تا نسایم رحمت الهی از مشرق جان میوزد و نفحۀ عبیر از شمال شعر محبوب میآید قسمت عمر را بردارید و نعمت جاوید نامتناهی را اخذ نمائید اینست حیات ابدی و عنایت سرمدی قدر این ایّام را بدانید همیشه طلعت امر ظاهر نیست سیخفی الجمال فی قمص الجلال انتم حینئذ تتضرّعون و تصرخون پس تا عیون مرحمت جاری است و سحاب مکرمت مرتفع و بحار مودّت متموّج است سعی نمائید که از رضای مبارکشان غافل نشوید و از اوامر و نواهی بازنمانید

این عبد فانی دانی قسم بخدا که خائف و متزلزلم که چگونه از شرایط عبودیّت برآیم و علم خدمت برافرازم در کلّ آن بر کلّ ارض ساجدم طلعت مبارکشان را و بکلّ لسان سائل و آملم رحمتشان را ان اشهدوا بأنّی ما خلّیت من ارض الّا و قد وقعت وجهی علیها سجّداً للّه المقتدر العزیز الحمید و ما ترکت من لسان الّا و قد نادیت به اللّه و کان اللّه علی ما اقول علیم نیستم مگر عبد ذلیل در ساحت قدسشان چشمهای غافلین در خواب است و چشم این بنده از خوف پیوسته منتظر رحمت است و جمیع نفوس آرمیده‌اند و این جسد بر ذلّت خاک مترصّد عنایت اینست که در عرایض بایشان عرض شده

سبحانک اللّهمّ یا الهی تری بأنّ کلّ العیون نائمون علی فراشهم و عیون البهآء منتظرة لبدایع رحمتک و کلّ العباد مسترقدون علی بساط عزّهم و طلعة الرّجآء علی وجه التّراب مشتاقة لطرایز رأفتک

سبحان‌اللّه کجا از برای غیر تلقاء ظهور وجودی است که ذکر شود چه شأن است از برای عدم تلقاء تظهّر آیات القدم و چه ذکری است از فانی در عرش باقی و کجا است عبد مفقود در ساحت سلطان وجود و چه مقام است از برای مملوک در نزد مالک یا از برای ذلیل نزد عزیز یا از برای دانی نزد عالی بل استغفراللّه از آنچه ذکر شده و میشود کلّ معدوم صرفیم و مفقود بحت و لا نملک لأنفسنا نفعاً و لا ضرّاً و لا حیوةً و لا نشوراً کلّ در قبضۀ قدرت اسیریم و در نزد غنای بحت فقیر زیرا که کلّ من فی الملک در ارض وجودند و ارض در قبضۀ اقتدار مقتدر و الأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السّموات مطویّات بیمینه سبحانه عمّا انتم تصفون

چه لطیف است این رنّۀ طور از حمامۀ سرور و چه بدیع است این خمر طهور از طلعت محبور و چه ملیح است این غنّۀ ابهی از حنجر روحا و چه رقیق است این جذبۀ حمرا از وجهۀ بیضا تا نار مخموده بفوران آید و تراب مجموده بذوبان و کینونت افسرده ملتذّ شود و جسد پژمرده مهتزّ گردد و بعد حدود اللّه را حبّاً للّه عامل شوید که اعظم از کلّ خیر است و اعلی از کلّ علم زیرا که آنچه از مراتب علم من عند اللّه حکم شده نفس معلوم است و معلومی احسن از رضای خدا و اوامر او نیست و با یکدیگر در کمال رحمت و رأفت سلوک نمائید اگر خلافی از نفسی صادر شود عفو فرمائید با کمال حبّ او را متذکّر دارید سخت مگیرید و بر یکدیگر تکبّر و عجب نکنید که قسم بخدا که از لوازم نفس غفلت است و منتهای غفلت بر هلاکت پناه میبرم بخدا از شرّ او و از مکر او شما هم پناه برید که شاید اسکندر عما سدّی از زبر سنا مابین حایل گرداند تا از یأجوج هوی و مأجوج عمی آسودگی حاصل شود هذه ورقة تحکی عن سرّ الجذب لو انتم تعلمون لتقرؤنّها و لتشهدنّ بأنّه لهو الحقّ لا اله الّا هو و انّا کلّ له عابدون و توقننّ بأنّی عبد آمنت باللّه و آیاته ان انتم قلیلاً ما تفقهون

همین ذلّت کلّ اهل بیان را کفایت میکند که سلطان امر در سرادق کون مکنون است و در خزاین ستر مخزون کسی نیست که بداند در چه ارض ساکنند و در کدام دیار سایر اذاً صاح الورقآء فی قطب فلک العمآء و تزلزلت ارکان عرش عظیم و تقمّصت قمص السّودآء طلعات الأبهی علی اکراس عزّ رفیع و تغرّدت حمامة الحزن فی سرّ الکلمات بندآء سرّ خفیّ فلتبکینّ القاصرات فی عرش الغرفات بآیات بدع حزین و لیجرینّ دموع المحمّرات من عیون الطّاهرات علی خدود مجد لمیع حینئذ لمّا سمعت صریخ البکآء من ملکوت الأشیآء ترکت القول و رجعت الی ذکر اللّه العزیز الحمید الّذی له ملک الآخرة و الأولی و کلّ له راجعین و الحمد للّه ربّ العالمین

از اهل بیان یک توقّع دارم و استدعا مینمایم ثمّ اقسمهم باللّه المقتدر المتعالی المهیمن القیّوم بأن لا یذکرونی لا بالحبّ و لا بالودّ و لا بالبغض و لا بالکره گویا رضای خدا هم در این باشد و کفی باللّه بینی و بینهم بالحقّ شهیدا ثمّ علیّ وکیلا

کتاب نور ارسال نشد با اینکه بسیار تأکید و مبالغه شد اهمال نفرمائید بسیار لازم است از برای کلّ اهل بیان جناب ملّا زین‌العابدین صلوات اللّه علیه باید سعی بلیغ در اتمام آن مبذول فرمایند فوربّ السّموات و الأرض انّه لکتاب عزّ محبوب و آیات مهیمن قیّوم ان اکتبوه بأحسن الخطّ علی کمال ما انتم تستطیعون ان تکتبون ثمّ اقرؤوها بالحبّ ان تحبّون الی سموات الجذب تعرجون و الی عمآءات القدس تصعدون

* * *

قریه

مخدوم مکرّم جناب حاجی محمّد علی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

جوهر حمد و ساذج ثنا و حقیقت ذکر ساحت امنع اقدس ارفع ابدع حضرت مقصودی را لایق و سزاست که فناء بابش لازال مقرّ مقرّبین و ملجأ موحّدین و مخلصین بوده و هست اوست مقتدری که نباح کلاب ارض و قباع خنازیر بلاد او را از اراده‌اش منع ننمود سیوف و صفوف عالم او را از مشیّتش بازنداشت گاهی از بر و هنگامی از بحر و حینی از جبال ندایش مرتفع بشأنی که هر صاحب سمعی اصغا نمود و هر صاحب قلبی آگاه شد هر قدر عباد غافل بر ضرّش افزودند امرش اظهر و ندایش مرتفع‌تر نفوسی که باسمش معزّز و معروف بودند در اوّل ظهور باعراض و اعتراضی قیام نمودند که شبهش در عالم دیده نشده و سبب و علّت اعراض و اعتراض در رتبۀ اوّلیّه علمای عصر بودند و ناس جاهل بایشان اقتدا نمودند و بشأنی بر ضرّ قائم که جمیع اشیاء بصیحه و ندبه مشغول و بشأنی بر اولیای الهی امر سخت شد که مقرّ امن و محلّ اطمینان از برای ایشان مفقود مع بلایای وارده و رزایای نازله نفوس مستقیمه هر یک از افق سماء استقامت بمثابۀ نیّر اعظم روشن و منیر چه که عالم بقدر پرّ پشه بل احقر نزدشان قدر و شأنی نداشته هم ایادی امر اللّه و آیاته بین عباده و رایاته فی بلاده اولئک عباد خضعت اعناقهم لوجه اللّه مولی الوری و خشعت اصواتهم عند ذکر اسمه الأبهی و ذرفت عیونهم بما ورد علی اللّه من الّذین نقضوا میثاقه و عهده و نبذوا کتابه و جادلوا بآیاته الی ان حاربوا بنفسه و ارسلوه بظلم مبین الی هذا المقام الّذی سمّی بالسّجن الأعظم بلسان مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرضین

سبحانک یا من باسمک نصبت الرّایات و ظهرت العلامات و غرست اشجار البیان فی روض العرفان و جری کوثر الحیوان فی الامکان اسألک بأن تؤیّد الّذین ما منعتهم الأشیآء عن ذکرک یا مالک الأسمآء و ما حجّبتهم قوّة الأقویآء عن الأفق الأعلی ثمّ اسألک یا مالک الوجود و سلطان الغیب و الشّهود بأن تنصر احبّتک بجنود الحکمة و البیان انّک انت المقتدر العزیز المنّان لا اله الّا انت الفرد الواحد المستعان

و بعد نامه‌های آن جناب رسید و هر یک گواهی بود صادق و شاهدی بود ناطق بر ذکر و ثنای محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصودکم و معبود من فی الأرض و السّمآء فی‌الحقیقه عرف محبّت آن مخدوم از او متضوّع هنیئاً لجنابک و مریئاً لجنابک چه که از کأس محبّت رحمن آشامیدند و از رشحات بحر ایقان قسمت بردند این عبد از کلماتش مسرور و منبسط بشأنی که قلم از عهدۀ ذکرش برنیاید چه که این بسی واضح و معلوم است که هر ذکر و بیانی که عرف محبّت محبوب عالمیان از او متضوّع است جان را تازه و روان را فرح بی‌اندازه عطا مینماید فی‌الحقیقه این مقام از وصف خارج و از نعت مقدّس است صدهزار طوبی از برای آن جناب که فائز شدند بآنچه که عالم بعد از انتظار از او غافل مشاهده شد الّا من شآء اللّه

باری بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام کان اللّه و لم یکن معه من شیء نموده بعد از حضور و صمت اذن حاصل عریضه و نامۀ آن جناب بتمامه عرض شد و این کلمات عالیات در جواب از ملکوت بیان حقّ جلّ جلاله نازل قوله عزّ اقتداره و عظم شأنه

بسمی السّامع و بسمی المجیب

یا محمّد قبل علی این ایّام در هر حین از خریر کوثر معانی که از یمین عرش الهی جاری کلمه‌ئی اصغا میشود و این کلمۀ علیا در این حین باصغاء مالک اسماء فائز طوبی لمن سمع و اجاب و قام علی خدمة امر اللّه ربّ العالمین لعمر المقصود من فاز به یشتاقه الفردوس الأعلی و اهل الجنّة العلیا و الّذین طافوا عرشه العظیم یا محمّد قبل علی قد سمعت ندآء المظلوم مرّةً بعد مرّة و هذه کرّة اخری فضلاً من عنده و هو الفضّال المشفق الکریم قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء الوجه اذ کان المظلوم فی حزن مبین لعمر اللّه لیس حزنی من سجنی و ما ورد علیّ من اعدائی بل من الّذین ینسبون انفسهم الینا و یرتکبون ما ذرفت به اعین العارفین هذا یوم ینبغی لکلّ نفس اقبل الی الوجه ان یتخلّق بأخلاقی و یتمسّک بما نزّل فی کتابی البدیع

بلسان پارسی بشنو لازال حزن حقّ از اعمالی بوده که از دوستانش ظاهر شده سجن اسمی مهدی و الّذین معه و ما ورد علیّ فی سبیل اللّه سبب و علّت حزن نبوده و نیست بلکه این مقام مقام فرح اعظم است و بهجت اکبر و سرور اتمّ امروز در یکی از الواح این آیۀ کبری از قلم اعلی جاری و نازل طوبی للّذین دخلوا السّجن فی سبیلی و مسّتهم البأسآء لاسمی لعمر اللّه لا یعادل بذلّهم عزّ العالم و لا بفقرهم ثروة الأمرآء و لا کنوز الّذین شغلتهم الأموال عن المآل

یا محمّد قبل علی اعراض و اعتراضات امرا و علما و فقها بمثابۀ آبست از برای سدره و اریاح ربیع است از برای او اثرش ظاهر و ثمرش باهر ولکن اعمال و اخلاق غیر طیّبه که مخالف است با کتاب الهی بمثابۀ سموم مشاهده میشود چه که ناس غافل آن را بحقّ نسبت میدهند امروز باید بجنود اخلاق روحانیّه و کلمۀ طیّبه و اعمال راضیۀ مرضیّه امر اللّه را نصرت نمود این جنود اقوی از جنود عالم بوده و هست

یا محمّد براستی میگویم هر کلمه که از مشرق بیان الهی اشراق مینماید بمثابۀ آفتابست و هر حرفی بمثابۀ بحر نیکوست حال نفسی که از اشراقات انوار آفتاب بیانش منوّر شد و از بحر معانی آشامید یا علی ناس غافل در دبستان آگاهی قدم نگذاشته‌اند و از بحر دانائی ننوشیده‌اند انامل قدرت از زبر بیان درع ایقان مهیّا نموده و اهل امکان اکثری از طراز اوّل گذشته باثواب ظنون و اوهام تشبّث نموده‌اند افّ لهم و للّذین اتّبعوهم من دون بیّنة من لدنّا و برهان من عندنا

اولیای آن اطراف و آن محل را بعنایت و شفقت حقّ جلّ جلاله مسرور دار بگو قدر ایّام الهی را بدانید و بما ینبغی قیام نمائید امروز میزان ظاهر و صراط مشهود و صیحه مرتفع و امّ الکتاب ناطق جهد نمائید شاید بکلمۀ رضا از قلم اعلی فائز گردید و یا بعملی مؤیّد شوید که عرفش منقطع نشود قسم بآفتاب حقیقت که از افق سجن اعظم مشرق و لائح است اگر نفسی اقلّ از خردل بمکافات اعمال حسنه آگاه شود رایگان جان را در تحصیل آن انفاق نماید ای دوستان این ایّامی است که قرون و اعصار طائف اوست و این وقتی است که جمیع وقتهای عالم نزدش خاضع و خاشع بالوان مختلفۀ دنیا خود را از فیض ابدی و نعمتهای باقیۀ دائمه محروم منمائید از حقّ جلّ جلاله میطلبیم مدن و دیاری که منظر اولیائش واقع از اشراقات انوار آفتاب دیانت و صداقت و امانت بی‌نصیب نفرماید اوست مقتدری که حجبات عالم او را منع ننمود و سطوت امم او را از اراده‌اش بازنداشت انّک لا تحزن من شیء ان افرح بهذا اللّوح الأعظم الّذی وجد منه الملأ الأعلی عرف عنایة ربّک مولی الوری البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی اولیائی الّذین انتبهوا من النّدآء و اجابوا ربّهم الغفور الکریم انتهی

لسان بیان رحمن ناطق خود مبیّن و خود معرّف اذکار و بیانات و عرایض این فانی بمثابۀ عدم است تلقاء قدم و بمثابۀ کلیل است تلقاء ملکوت بیان ولکن چون یوم یوم فضل اکبر و عنایت کبری است هر نفسی باطمینان بذکر حضرت دوست مشغول اگر رحمت سبقت نگرفته بود و یا فضل مشاهده نمیشد این فانی جسارت بر ذکر حرفی نمینمود در جمیع احوال از حقّ جلّ جلاله عفو میطلبم و از اولیائش رجا مینمایم در احیان ذکر و فکر و فراغت قلب این عبد را فراموش نفرمایند آنچه از لسان عظمت جاری شده مراتب محبّت و رحمت و عنایت و شفقت حقّ جلّ جلاله نسبت بآن جناب واضح و مشهود است للّه الحمد فائز شدید بآنچه مثل از برای او نبوده و نیست باید آن مخدوم و این فانی و سایر دوستان از حقّ مسئلت نمائیم تا عالم را بنور عدل و انصاف مزیّن فرماید و معتدین را هدایت نماید اوست بر هر شیء قادر و توانا

اینکه ذکر رضوان و وصول آیات الهی و فرح و سرور دوستان را مرقوم داشتید این مراتب تلقاء عرش بشرف اصغاء مالک اسماء فائز قوله عزّ کبریائه مرّةً اخری

یا ایّها المقبل طوبی لمن فاز برضائی فی رضوانی و عمل بما امر به فی کتاب اللّه المهیمن القیّوم قد سمعت النّدآء من قبل و من بعد ان استمع فی هذا الحین الّذی نطق فیه جمال القدم انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العزیز الودود وصّ احبّائی بالحکمة و البیان لئلّا یظهر ما تضطرب به افئدة الضّعفآء هذا ما نزّل هذا الحین و من قبل فی الواح ربّک مالک الغیب و الشّهود قل یا اهل القریة ان اعملوا ما امرتم به فی کتابی انّه یکون معکم فی کلّ عالم من عوالم ربّکم ان انتم تعلمون ان افرحوا بذکری ایّاکم انّه لا یعادله ما خلق فی الأرض یشهد بذلک عباد مکرمون لیس لأحد ان ینطق بما یرتفع به الضّوضآء بین المدن و القری انّه ینصحکم فضلاً من عنده و هو النّاصح العطوف انتهی طوبی از برای نفوسی که برضوان اللّه فائز شدند یعنی برضایت او در رضوان هنیئاً لهم و مریئاً لهم لازال عنایت این کأس منع نشود و اولیا از فیض این قدح محروم نمانند انّه لهو الباذل المشفق الکریم

اینکه تمنّای طواف و توجّه بافق اعلی را نمودند این دو فقره در ساحت عزّ احدیّه عرض شد امّا طواف بشرف اذن فائز و این فانی بوکالت آن جناب بعمل بآن مفتخر للّه الحمد فی کلّ الأحوال قسم بمحبوب عالم اگر این عبد عرض نماید یک طواف حول بر عبادة ثقلین زیادتی نموده حقّ است بلکه خود را در این ذکر خاطی و قاصر میداند چه که اجر این عمل محدود نبوده و نیست و جز علم الهی احدی او را احاطه ننموده چنانچه حضرت اعلی روح ما سواه فداه میفرماید مخاطباً لجناب العظیم علیه من کلّ بهآء ابهاه قال و قوله الحقّ جلوس ساعة فی محضره خیر من عبادة الثّقلین

و امّا در بارۀ لقا بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمۀ علیا از افق اعلی ظاهر قوله جلّ جلاله و عظم کبریائه

یا محمّد قبل علی قد خلق اللّه العالم للتّوجّه الی وجهی و القیام لدی بابی و النّظر الی افقی و التّکلّم بثنائی الجمیل فلمّا انار افق العالم بالنّیّر الأعظم اعرض عنه الأمم الّا من شآء اللّه ربّ العالمین قد نطقت کتب اللّه بهذا الاسم و بشّرت الکلّ بهذا الیوم الّذی فیه ینطق مکلّم الطّور انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر قد ارتفعت الصّیحة و نادت السّدرة و قرعت القارعة و ظهرت الحاقّة و ارتفع ندآء الصّور و ظهر السّرّ المستور ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین قد قاموا علی الاعراض علی شأن انکروا ما نزّل فی کتب اللّه العلیّ العظیم قد نقضوا میثاق اللّه و نبذوا کتابه عن ورائهم الا انّهم من الأخسرین فی کتاب مبین

یا محمّد قبل علی بلسان پارسی احلی بشنو جمیع عالم از برای لقا و عرفان این یوم مبارک خلق شده‌اند و هیچ عملی با این عمل معادله نمینماید این عمل بر سریر عزّت مستوی و در صدر عالم مقرّ گزیده مع‌ذلک قوم قدر یوم و ما ظهر فیه را ندانسته وارد آوردند آنچه را که ذرّات کائنات و اهل غرفات و مظاهر آیات کل بنوحه و ندبه مشغول لعمر اللّه سبیل لقا واضح و مشهود و اولیا طالب ولکن عباد غافل حایل اهل بهاء را از افق اعلی منع نموده‌اند و اصحاب سفینۀ حمرا را از حرکت بازداشته‌اند ظلمت ظلم عالم را احاطه نموده و تا این ظلم موجود ملوک و مملوک امرا و غیرهم راحت نیابند هر یوم عسر جدیدی و فساد جدیدی احداث شود چنانچه دیده و شنیده‌اید این ایّام نظر بفتنۀ ارض طاء در این ارض هم فی‌الجمله گفتگوهای نالایقه بمیان آمده لذا در اذن توقّف نمودیم و از حقّ جلّ جلاله میطلبیم اجر لقا را از قلم اعلی مرقوم فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر انتهی

انسان صدهزار چشم میخواهد تا بگرید چه که وارد شده بر نفس حقّ جلّ جلاله آنچه که جمیع کائنات و موجودات از ذکرش عاجزند بحر اصلاح را بفساد نسبت داده‌اند و مطلع انوار باقیه را بغیر عدل سبحان‌اللّه این چه غفلتی است که عوالم دانائی از او متحیّر است در هر حال چون رحمت حضرت مقصود سبقت گرفته باید بکمال تضرّع و ابتهال از حقّ متعال بطلبیم عباد خود را محروم ننماید و از دریای بینائی قسمت عطا فرماید شاید بشعور آیند و بما ینبغی قیام کنند اوست کریم و اوست رحیم و اوست بخشنده و مهربان لا اله الّا هو العزیز المستعان

اینکه در بارۀ حمّام و مشرق‌الأذکار نوشتید در ساحت من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد هذا ما نطق به لسان المختار فی مشرق‌الأذکار قوله جلّت عظمته و جلّ اقتداره

حمد کن مقصود عالم را که ترا مؤیّد فرمود بر خدمت امرش و مع ضوضای اهل عالم و فتنه و فساد و قیام کل بر اطفاء نور ذکر الهی از شما و اولیا ظاهر و هویدا گشت

این بنا را ذکر جاودانی همراه چه که باسم حقّ در ایّام حقّ بنا شده و بطراز امضا مزیّن گشته از حقّ بطلبید کل را مؤیّد فرماید بر خدمت امر و استقامت و ما انزله اللّه فی الکتاب

دنیا فانی زود است کل بعدم راجع و یبقی ما قدّر من القلم الأعلی من لدی اللّه المهیمن القیّوم انتهی

و امّا در بارۀ حمّام و مدد دوستان آن ارض که ذکر نمودید این بیان از مطلع وحی ظاهر قوله تبارک و تعالی

طوبی از برای نفوسی که بمعروف عمل نمودند و در ایّام الهی بر خدمت امر قیام کردند طوبی از برای آنان که زحمت کشیدند و آنان که مدد نمودند کل را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو مکافات اعمال حسنه عنداللّه مکنون و مخزون است ان افرحوا بهذه الکلمة العلیا انّ ربّکم الرّحمن لهو المبشّر العلیم هر عملی الیوم فی سبیل اللّه ظاهر شود او از سلطان اعمال در کتاب اسماء مذکور و از قلم اعلی مسطور طوبی للعاملین و طوبی للعارفین ان الحمد للّه ربّ العالمین انتهی دوستانی که الیوم عملشان لدی العرش مذکور و ذکرشان از لسان عظمت جاری لعمر محبوبنا و محبوبکم آن نفوس در مقام اوّل قائمند و از اعلی الخلق لدی الحقّ مذکور امید از فضل و عنایتش آنکه این فانی و سایر آقایان و دوستان را مؤیّد فرماید بر تدارک ما فات عنّا فی ایّام اللّه یک جهان لسان باید تا ذکر نماید آنچه را که از عیون مستور است مقتضیات حکمت بالغه را احدی آگاه نه انّ ربّنا الحکیم هو العلیم الخبیر

بشارت دیگر آنکه ذکر والدین آن جناب تلقاء وجه عرض شد و کلمۀ غفران از لسان مقصود ظاهر انّ الخادم یحمده و یشکره علی بدائع فضله و عنایته لمن اقبل الیه و قام علی خدمته

اینکه در بارۀ ضلع و اخت و سایرین مرقوم داشتید لدی العرش عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قوله جلّ جلاله

یا محمّد قبل علی بشّر ضلعک من قبلی و ذکّرها بآیاتی انّ ربّک یجیب من ناداه و یذکر من ذکره و یتوجّه الی من توجّه الیه فضلاً من عنده و هو الغفور الکریم انّا ذکرناها و ذکرنا الأخت رحمة من لدن ربّک الرّحمن الرّحیم نعیماً لعبد آمن باللّه فی الیوم الآخر و لأمة اقبلت و فازت بأنوار العرش الّذی استوی علیه ربّک العلیّ العظیم کبّر من قبل المظلوم علیهما و علی اللّائی آمنّ باللّه ربّ العالمین کم من ملک وجدناه غافلاً عن الیوم و کم من امة فازت بهذا الأمر الّذی به زلّت اقدام العلمآء الّا من شآء اللّه العزیز الحمید سوف یفنی ما عند الملکات و یبقی ما نزّل لامائی من لدن منزل قدیم البهآء علیک و علیهنّ و علی کلّ امة ما منعتها ضوضآء المشرکین انتهی

فضل بعد فضل رحمت بعد رحمت عنایت بعد عنایت شفقت بعد شفقت ظاهر و مشهود کدام حامد از عهدۀ حمد برآید و کدام شاکر از عهدۀ شکر در هر شفقت صدهزار نعمت مستور و هر نعمتی را صدهزار شکر لازم استغفراللّه از این تحدید بیمعنی بلکه شکر نامتناهی قابل نبوده و نیست تا چه رسد بشکر محدود معدود من یقدر ان یشکره حقّ الشّکر و من یقدر ان یثنیه حقّ الثّنآء لا ونفسه الحقّ کلّ عاجزون و کلّ قاصرون

و اینکه در بارۀ وصیّت مرحومۀ مرفوعۀ مصعوده مخدّره ورقه بنت اخت ورقة‌الفردوس علیها بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس کان اللّه و لم یکن معه من شیء این بیان آن جناب باصغا فائز فرمودند طوبی لها انّها شربت کوثر محبّتی و طارت فی هوائی و نطقت بثنائی و فازت باصغآء ندائی و خضعت لأمری و اقبلت بقلبها الی افقی انّا ذکرناها بذکر یجد منه المقرّبون عرف البقآء یشهد بذلک مولی الوری فی هذا السّجن المبین از منتسبین ورقه قبول نمودیم اعمالی را که از قوّه بفعل نیامده قلنا من قبل نیّة المؤمن خیر من عمله نیّت آن مخدّره علیها بهآء اللّه و رحمته بطراز قبول مزیّن طوبی لها و نعیماً لها انّا ذکرناها من قبل و نذکرها فی هذا الحین لیشهد کلّ ذی اسم بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین یشهد لها لسان العظمة کما شهد من قبل و انّها سمعت ندآء ربّها و اقبلت الیه و اجابت مولاها العزیز الکریم لا یعادل بشهادتی ما یراه الخلق یشهد بذلک من ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر طوبی لمن یقرأ ما نزّل لها من سمآء عنایتی نشهد انّه من الفائزین البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیها و علی اللّائی اقبلن اذ اتی المقصود بأمر عظیم انتهی ذکر آن جمع در ساحت امنع اقدس از یوم اوّل الی حین بوده یشهد الخادم بأنّهنّ و انّهم فازوا بما نزّل فی کتب اللّه ربّ العالمین و از حقّ میطلبم ایشان را حفظ فرماید و مؤیّد نماید بر آنچه سبب ارتفاع امر است انّه علی کلّ شیء قدیر و همچنین خدمت هر یک تکبیر میرسانم و بکمال عجز و ابتهال مستدعیم که از برای این فانی تأیید بطلبند که شاید از عهدۀ این خدمت عظیم برآید

و اینکه مرقوم داشتند معلوم نیست ذکر بعض امور در ساحت امنع اقدس جایز است و یا نه البتّه جایز بل لازم چه که حکم بر حسب ظاهر جاری میشود و امورات اولیا مخصوص نفوسی که تحت لحاظ فضل الهی بوده و هستند البتّه باید ذکر شود تا حکم از مصدر امر جاری و نازل گردد ذکر جناب آقا میرزا محمّد حسین علیه بهآء اللّه را فرمودند در ساحت امنع اقدس عرض شد و یک لوح منیع مخصوص ایشان از سماء فضل نازل و ارسال شد انشآءاللّه از مائدۀ معنویّه‌اش قسمت برند و از بحار معانیش نصیب اخذ نمایند انّ ربّنا الرّحمن لهو الغفور الکریم همچنین مخصوص جناب آقا ابوالحسن لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد هذه عطیّة اخری فضلاً من لدن ربّنا و ربّ الأرض و السّمآء طوبی لمن فاز و ویل للغافلین

و امّا مخصوص اهل قریه این آیات باهرات نازل قوله عزّ بیانه و جلّت عظمته

بسمی المهیمن علی الأسمآء

ان یا قلم الأعلی ان اذکر من قبلی اهل قریتی الّذین سمعوا و اقبلوا و اجابوا ربّهم الرّحمن الرّحیم انّا ذکرناکم من قبل بذکر اذا خرج من فم مشیّتی خضعت له اذکار العالم یشهد بذلک من عنده کتاب مبین هذا یوم فیه جرت انهار البیان باسم ربّکم العزیز الکریم طوبی لکم بما سمعتم ندآء ربّکم من الأفق الأعلی و اقبلتم الیه بخضوع خضع له الکائنات و عن ورائها کلّ عالم بصیر ایّاکم ان تخوّفکم سطوة الأمرآء او یحجبکم اعراض الجهلآء الّذین یدّعون العلم من دون بیّنة من اللّه العلیم الحکیم خذوا کأس البیان باسم ربّکم الرّحمن ثمّ اشربوا منها بالحکمة الّتی انزلناها فی الواح شتّی و فی هذا اللّوح البدیع هذا امر اذ ظهر ناحت به الأصنام و انصعق کلّ جبّار عنید طوبی لناطق نطق بما شهد به اللّه و لسامع سمع ما نزّل من ملکوته المنیع کذلک نطق لسان القدم فی سجنه الأعظم فضلاً من لدنه للّذین اقبلوا الیه بوجوه نورآء و عملوا بما امروا به من لدی اللّه العزیز یا اهل القریة علیکم بهائی و علیکم عنایتی و علیکم رحمتی بدوام ملکوتی و جبروتی و اهل مدائن عزّی الّتی ما اطّلع بها الّا من ینطق فی هذا الحین انّه لا اله الّا انا الحقّ المبین انتهی

این عبد فانی خدمت هر یک از اهل قریه تکبیر و سلام میرساند و عرض مینماید باید کل بکمال حکمت بخدمت امر مشغول باشند و آنچه فوت شده الیوم بتدارکش قیام نمایند چه که ایّام دیگر ممکن نه از حقّ سائل و آمل که اعمال و افعال و اخلاق طیّبۀ روحانیّۀ دوستان خود را در کنائز عصمت خود حفظ فرماید و از برای هر یک ذخیره نماید اوست عادل و اوست امین خود فرموده انّه لا یضیع اجر المحسنین جهد نمائید شاید از شما اعمالی ظاهر شود که فنا و سهو و نسیان عالم ملک او را محو ننماید و از نظر ستر نکند اوست بر هر امری مقتدر و توانا

و همچنین یک لوح امنع اقدس مخصوص جناب آقا ملّا حسن علیه بهآء اللّه نازل انشآءاللّه مؤیّد شوند بر قرائت آن بقراءته تنشرح الصّدور و تقرّ العیون

و اینکه بعضی از عباد اللّه و امائه علیهم و علیهنّ بهآء اللّه موفّق شدند بر ادای حقوق و ارسال نمودند رسید للّه الحمد مؤیّد گشتند بآنچه در کتاب از قلم اعلی نازل و بعضی از برکهای مرسوله بمقصوده و مقصود العالم فائز یعنی بمساس بدن مبارک مزیّن نعیماً لمرسلیها و ناسجیها و لها هر شیء از اشیاء که امروز بحضور فائز شد او بثمرۀ وجود خود فائز حسب الأمر آن جناب هر یک را تکبیر برسانند و بکلمۀ قبول مسرور دارند البهآء و الثّنآء و التّکبیر علی جنابکم و علی الّذین فازوا بأیّام اللّه ربّ العالمین

مخصوص بعضی الواح منیعه ارسال شد و از بعد هم لو شآء اللّه ارسال میشود و بعضی از الواح بخطّ این عبد ارسال شده و میشود

خ‌ا‌د‌م

فی ۱۵ شهر محرّم الحرام سنة ١٣٠٢

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

١۵٢١

بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی

جوهر حمد و لطیفۀ ثنا و ساذج شکر بساط اقدس اعزّ حضرت محبوبی را لایق و سزاست که اولیای خود را از کوثر اطهر زندگانی بخشید و بر خدمت امر قائم نمود تا بکمال روح و ریحان و استقامت کبری عالم را از نفحات بیان رحمن معطّر نمایند اولئک عباد قد انزل اللّه ذکرهم و ثنآئهم فی کتبه و زبره و صحفه و الواحه هم الّذین ما منعتهم شئونات الخلق عن الاقبال الیه و القیام علی خدمته یصلّین علیهم الملأ الاعلی و اهل الجنّة العلیا و الّذین یطوفون العرش فی صباح و مسآء

سبحانک یا الهی و محبوبی و مقصودی ایّد اولیآئک علی ذکرک و ثنآئک علی شأن یرتفع به رایات امرک ای ربّ وفّقهم علی خدمتک ثمّ انصرهم بجنود الغیب انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر

عرض اینفانی خدمت آنمحبوب مکرّم آنکه دو پاکت یکی باسم جناب محبوبی ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه و دیگری باسم جناب ابن اسم اللّه الاصدق علیهما بهآء اللّه ارسال شد انشآء اللّه آنمحبوب کمال جد و جهد را در وصول آن مبذول دارند هر چه زودتر برسد احبّست عند اللّه از حق میطلبم که آنجناب را مؤیّد فرماید بر خدمت امر خود الحمد للّه مؤیّد بوده و هستید و عنقریب آثار آن ظاهر خواهد شد انّه لا یضیع اجر المحسنین از قبل عرض شده بود مکتوبی این خادم فانی در جواب دستخطّ عالی ارسال میدارد تعویق آن تا حال سبب خجلت شده و حال هم چنین اتّفاق افتاد که این عبد در خارج سجن بارسال جواب مراسلات جنابین مذکورین مشغول بود و جواب آنمحبوب از قبل نوشته در شهر مانده و مجال هم نبود اینعبد تدارک آن نماید و ارسال دارد امید عفو بوده و هست انشاء اللّه دفعۀ دیگر ارسال حضور میشود دستخطّی حضرت غصن اللّه الاکبر روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الاطهر فدا مخصوص آنمحبوب مرقوم داشتند ارسال شد خدمت جمیع اولیا و دوستان آن ارض که از کوثر استقامت آشامیده‌اند و بافق امر ناظرند تکبیر معروض میدارم و از برای کل از حق جلّ اجلاله توفیق و تأیید میطلبم انّه لهو المؤیّد الموفّق العلیم الحکیم و الحمد للّه ربّ العالمین

خ‌ادم

فی ٢٩ جمادی ‌الاولی سنه ١٢٩٩

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو اللّه تعالی جلّت عظمته و جلّ برهانه

حبّذا ید ارادۀ حقّ جلّ جلاله مساعد و نجوم از ظلمت سماء سجن فارغ و بازغ و منیر و مشرق اگر سجن بسماء نامیده شده بأسی نه چه که محلّ اولیای حقّ واقع و للحقّ وارد و الی الحقّ راجع و من الحقّ ناطق حمد ساحت امنع حضرت مقصودی را سزاست که از سجن مخلصین آیۀ مبارکۀ کلّ یوم هو فی شأن را تفسیر فرمود باسم سجن دوستان خود را بمقامی مرتفع نمود که السن عالم از ذکرش قاصر یعطی و یمنع و هو العلیم الحکیم یرفع حزباً بسلطان من عنده و یضع الآخرین انّه علی کلّ شیء قدیر قدرتش از نار سرّ نور ظاهر فرماید و از نور نتیجۀ نار عصیان اهل عالم از رحمتش نکاهد و ایقان اهلش بر او نیفزاید اگر اسم کریمش اقلّ از سمّ ابره تجلّی فرماید آثار عصیان در امکان نماند و اگر اسم عدلش تجلّی فرماید قامتهای عالم از وزر عصیان خم مشاهده گردد اوست کریمی که از غفلت منع نعمت ننماید و از عاصی روزی بازنگیرد رحمتش چون فرات جاری و کرمش چون کلمۀ امرش نافذ و مسری له الحمد فی کلّ الأحوال و هو الغنیّ المتعال

و بعد دستخطّهای آن حبیب روحانی که بجناب عبد حاضر علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند رسید و در ساحت امنع اقدس ابهی بشرف اصغا فائز هذا ما نطق به لسان ربّنا الرّحمن فی ملکوت البیان قوله عزّ اعزازه و عظم مقامه

هو النّاصر القدیر

یا ایّها المسجون فی سبیلی ان استمع ندائی انّه یذکرک فی حین احاطته الأحزان من کلّ الأشطار انّه اخرجکم من السّجن لیعلم الغافلون انّهم غیر معجزی اللّه انّه یبشّرهم فی هذا الحین بعذاب الیم لا تحزن من الّذین کفروا و اعرضوا سوف یرون ما قدّر لهم من لدن مقتدر قدیر لعمر اللّه لا ینفعهم حنینهم و بکائهم سوف یجدون انفسهم فی عذاب اللّه من غیر ناصر و معین انّ الغافلین استنصروا علینا بجنودهم و صفوفهم و سیوفهم و خیولهم و نحن استنصرنا علیهم باللّه القویّ الغالب المقتدر القدیر

قد حضر کتابک و قرأه من کان حاضراً لدی العرش اجبناک بآیات لا تعادلها ما فی العالم یشهد بذلک هذا الکتاب المبین قد ورد علیکم فی سبیلی ما ناح به قلمی و صاح من طاف حول عرشی العظیم طوبی لک و للّذین صبروا و شکروا فی البأسآء و الضّرّآء الا انّهم من المقرّبین عند اللّه ربّ العالمین انّا ذکرناک و الّذین سجنوا من قبل بذکر یجد منه المقرّبون عرف البقآء کذلک قضی الأمر من لدی اللّه العلیم الحکیم خذ کتابی بقوّة من عندی انّه یؤیّدکم و یقرّبکم انّه هو الغفور الرّحیم قد انزلنا الآیات و القوم هم لا یسمعون و اظهرنا البیّنات و النّاس هم لا یشعرون قد نبذوا العلم ورائهم مسرعین الی وهم مبین الّذی اعرض عن اللّه اذ ظهر بالحقّ و اتی بسلطان عظیم قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تجعلوا الوهم لأنفسکم ربّاً من دون اللّه ضعوا ما عندکم خذوا ما امرتم به من لدن علیم خبیر انّا ذکرناک و الّذین ذکرت اسمائهم و کتبنا لکلّ واحد منهم ما یکون معهم فی عوالم ربّهم المشفق الکریم و نوصیهم بحفظ ما فازوا به انّ ربّک هو النّاصح الأمین

یا علیّ قبل اکبر قد رحب المنظر الأکبر بذکر اللّه و ثنائه و تقدیسه و تنزیهه و عظمته و کبریائه و ثنآء اولیائه و اصفیائه و ادلّائه و اودّائه قد سمع المظلوم ندائک و حنینک و ما نطق به لسان فؤادک فی ذکر اللّه موجدک و مؤیّدک و خالقک و رازقک و معینک ذکرتنی اذکرک شکرتنی اشکرک انّ ربّک هو الفیّاض العزیز العظیم طوبی لک و للّذین ما اضعفتهم قوّة الأقویآء قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ من فی السّموات و الأرض اولئک عباد وصفهم اللّه فی کتبه من قبل و من بعد و هم عباد اعترف لسان اولیائه بعلوّهم و سموّهم بقوله طوباهم افضل من طوبانا کذلک نطق لسان العظمة فی هذا المقام العزیز المنیع البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی الّذین فازوا بحفظ امانات اللّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ هذا المقام الرّفیع انتهی

اشراقات شموس عنایت حقّ از کلمات درّیّات واضح و مبرهن است قسم بمقصود من فی السّموات و الأرض این کرّه در بارۀ مسجونین نازل شد آنچه که هر ذی وجودی رجای حبس نمود و از حقّ جلّ جلاله در کلّ حین سائل و آمل که از این فیض محروم نمانند انّه هو الفیّاض الکریم للّه الحمد کلّ خسارت بمعتدین راجع و جمیع ربح بمقرّبین یعنی مسجونین این از بدایع فضل پروردگار عالمیانست اگر این عبد در ظاهر لیتنی کنت معکم نگفته ولکن قلب لازال به یا لیتنی ناطق بوده الحمد للّه از جمیع جهات خبر فرح رسید کلّ از ورود در سجن محزون و از خروج از آن مسرور این نعمتی بود بجمیع امزجۀ عوالم معانی و بیان موافق رغماً للّذین کفروا بآیات اللّه مالک هذا الیوم العزیز البدیع تازه‌تر از کلّ ظهور رأفت و شفقت حضرت سلطان از لسان عظمت در خباء مجد مکرّر این کلمه شنیده شد فرمودند از حضرت سلطان معروف عظیمی ظاهر از حقّ تأیید و توفیق از برایش میطلبیم مشابۀ این کلمۀ علیا مکرّر نطق فرموده‌اند له الحمد و المنّة حضرت سلطان را مؤیّد فرمود باین خیر بزرگ از حقّ میطلبیم باب حقیقت را بر وجهشان مفتوح نماید و بانوار آفتاب عدل منوّر فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر

اینکه مرقوم داشتند نامه‌های متعدّده بنام حضرت خادم علیه من کلّ بهآء ابهاه ارسال داشته‌اند و جواب نرسیده حال حضرت ایشان چند یومست اوّل طلوع ببستان توجّه مینمایند و بعد از غروب مراجعت گاهی بغرس اشجار و گاهی بقلع مشغولند از ده تا پانزده یوم اذن حاصل نموده‌اند ولکن بنظر حقیر نمیآید در جواب آن حضرت اهمال کنند و یا در جواب مطلبی توقّف نمایند این مدّت هر چه از هر جا رسیده عرض نموده و جواب کلّ را فقره بفقره نوشته مع آنکه از جمیع جهات رسائل بمثل امطار وارد بقدر قوّه کوتاهی نشده اگر عنایت حقّ جلّ جلاله شامل نشود کجا میتوان از عهدۀ این شغل عظیم خطیر برآمد با تأییدش جمیع مشکلها آسان و من‌دون آن هر آسانی مشکل للّه الحمد ذکر آن حبیب روحانی در ساحت امنع اقدس بوده و هست در ایّام سجن اولیا جواب گاه‌گاهی صادر و نازل و این نظر بحکمت بوده چه که وقتی این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء شنیده شد فرمودند تا در سجن هستند باقلّ واجب باید عمل نمود چه که اولیای الهی محاطند و معتدین بحسب ظاهر محیط حکمت بالغه ارسال الواح را تصدیق نمینماید الّا علی قدر مقدور شاید باین جهت هم جواب بعضی از نامه‌ها تأخیر شده باشد در هر حال آنچه یک بار برسد کافیست چه که در هر بار کتابی ارسال شده و میشود از حقّ میطلبیم آنچه از الواح و صورت آن بر باد رفته جمع شود اهل ظلم غافلند و شئونات ظاهره بقسمی مغرورشان نموده که جز بمشتهیات نفسانیّه توجّه نداشته و ندارند هر عملی را عامل و هر عصیانی را تابع از حقّ جلّ جلاله میطلبیم آنچه را بظلم اخذ نموده‌اند یعنی آیات الهی بصاحبانش راجع شود

و اینکه در بارۀ اخوان جناب آقا عبدالعظیم و آقا حیدر علیّ علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل لهما من ملکوت حکمة ربّنا العلیم الحکیم قوله عزّ بیانه یا علیّ قبل اکبر عظیم و حیدر در منظر اکبر بذکر مالک قدر فائز لعمری ذکرناهما بما لا یعادله ما یری فی الأرض و ما ستر فیها یشهد بذلک امّ الکتاب فی هذا المقام کبّر علیهما من قبلی و ذکّرهما بلسانی و بشّرهما برحمتی الّتی سبقت الآفاق بگو امروز روزیست بر عظمتش حقّ در جمیع قرون و اعصار شهادت داده صحف و کتب و زبر کلّها بر فضلش ناطق و بر مقامش معترف و مقرّ دنیا را شأنی نبوده و نیست باید در محبّت الهی بمثابۀ نار مشتعل باشند و در معرفتش بمثابۀ نور بازغ و روشن بشأنی که عرف استقامت متضوّع باشد نفس مطمئنّه و روح فارغ از کلمۀ مبارکۀ حقّ جلّ جلاله پرواز مینماید و فوق عالم سیر میکند نه قوّت معتدین او را ضعیف مینماید و نه سطوت ظالمین او را از حقّ بازمیدارد لکلّ نفس ذائقة الموت مردن یک بار است و زندگی ابدی در عقب یا لیت قومی یعلمون از حقّ میطلبیم ایشان را مؤیّد فرماید و موفّق دارد با کمال حکمت مابین عباد مشی نمایند و بذکر و ثنای حقّ مشغول باشند آنچه پاینده است اینست که ذکر شد کان اللّه علی ما اقول شهیدا

جمیع منتسبین را تکبیر برسان و بطراز ذکر الهی مزیّن دار انّه مع کلّ ذاکر و کلّ مقبل و کلّ متوجّه و کلّ متمسّک و کلّ متشبّث و کلّ ناظر الی افقه الأعلی و الذّروة العلیا البهآء الظّاهر من افق سمآء فضلی علیهما و علیهنّ و علی الّذین تمسّکوا بعروتی الوثقی و تشبّثوا بذیلی المنیر انتهی له العنایة و الجود و الکرم و له الفضل و العطآء علی من فی العالم فی‌الحقیقه جمیع متحیّر چه که آفتاب فضل بشأنی اشراق نموده که قطره‌ئی از ذکر را یک بحر اجر عطا فرموده و ذرّه‌ئی خیر را مکافات طراز خورشید بخشیده و این مخصوص عموم مشاهده شده و میشود ولکن امثال آن حضرت و بستگان ایشان فائزند بآنچه که ذکر و فکر از احصای آن عاجز و قلم قاصر من یقدر ان یصف من قام علی خدمة من لا وصف له چندی قبل این عبد در حضور قائم و همچنین عبد حاضر علیه من کلّ بهآء ابهاه لسان عظمت خدمات ورقه ضلع آن حضرت و همچنین منتسبین اخری را ذکر میفرمودند این عبد شهادت میدهد که هیچ یک فراموش نشده‌اند خدمات کلّ عند مالک ازمّۀ علوم ظاهر و باهر و هویدا طوبی از برای نفسی که بخدمت فائز شد و بذکر حقّ جلّ جلاله مشرّف این ذکر را مقامیست که بوصف درنیاید لعمر مقصودنا و مقصودکم و محبوبنا و محبوبکم انّ البقآء یستحیی ان ینسب الیه فی‌الحقیقه از برای ذکر حقّ جلّ جلاله مقامیست ادراک بآن نرسد و فهم انسان پی‌نبرد الّا باعانته تبارک و تعالی این عبد خدمت کلّ سلام و تکبیر میرساند از حقّ میطلبد کلّ را فائز فرماید بآنچه لایق ایّام اوست

و آنچه در بارۀ حقوق مرقوم داشتند بعد از عرض در پیشگاه عرش رحمانی این کلمات باهرات از افق سماء الهی اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا علیّ قبل اکبر علیک بهائی الیوم بر هر نفسی ادای حقوق واجب و لازم اخذ آن را امر نمودیم در صورتی که بروح و ریحان واقع شود یعنی عباد رحمن بصرافت طبع و بکمال خوشی و خوش‌وقتی ادا نمایند اگر من‌دون این واقع شود اخذش لازم نه در سنین معدودات امنا را از اخذ آن منع نمودیم بعد نظر بمقتضیات حکمت ضرورت اقتضا نمود امر باخذ فرمودیم بشرائط مذکوره طوبی از برای نفسی که فائز شد بادای آن لعمر اللّه نفعش بخود نفوس راجعست لو هم یعرفون باید اخذ شود و بامر الهی صرف گردد جمیع باید بآنچه ذکر شد عمل نمایند من غیر اذن تصرّف در آن جائز نه مقصود از این بیانات آنکه هرج و مرج واقع نشود و امور از قانون الهی تجاوز ننماید ایادی امر باید در اجراء قانون و اصول احکام الهی ساعی و جاهد باشند تا کلّ باوامر اللّه مطّلع و آگاه گردند

و آنچه جناب عظیم علیه بهائی داده بشرف قبول فائز طوبی له ثمّ طوبی له انّا غفرناه و طهّرناه فضلاً من عندنا انّ ربّک هو الفضّال الکریم آنچه در بارۀ آن جناب عمل نموده لدی الوجه مقبول بشّره بهذا الذّکر الحکیم و آنچه رسیده از حقوق محسوب گشته و این خدمت در کتاب از قلم اعلی مذکور و مسطور انتهی امروز روزیست هیچ عملی در او ضایع نشده و نخواهد شد اگر انسان تفکّر نماید در آنچه در شأن عمل جناب عظیم نازل شده بمعرفت یوم و معرفت اولیا و مقام اعمال فائز میگردد آنچه در بارۀ آن حبیب روحانی صرف نموده‌اند از حقوق محسوب شده الحمد للّه الّذی ایّده علی ادآء حقوقه و اطاعة امره المبرم فی کتابه المبین

و اینکه در بارۀ اخت علیها بهآء اللّه مرقوم داشتند قد فازت بأمر عظیم الحمد للّه الّذی ایّدها و وفّقها علی امر ذکره الملأ الأعلی و اهل الجنّة العلیا و الّذین طافوا و یطوفون العرش العظیم ذکر اخت در الواح متعدّده نازل خلعت هم مخصوص ایشان ارسال شد امام وجه قدم مذکور بوده و هستند طوبی لها و لامرأة عملت فی سبیل اللّه ما ذکره القلم الأعلی فی مقامه الرّفیع للّه الحمد این کرّه اخوان آن جناب کلّ بعنایات مخصوصه فائز گشتند از حقّ سائل و آمل که کلّ را بر خدمت امرش تأیید فرماید و موفّق دارد

و اینکه در بارۀ لقا مرقوم داشتند بعد از عرض این کلمات عالیات از سماء اراده نازل قوله عزّ اعزازه این ایّام در این ارض امور جدیده احداث شده لذا در اذن توقّف نمودیم و بعد هم بمقتضیات حکمت ربّانیّه عمل میشود جمیع را مجدّداً از قبل مظلوم تکبیر برسان لیقرّبهم الفرح و السّرور الی مقام لا تحزنهم اعمال المعتدین و قباع الظّالمین و نباح الملحدین من کان للّه کان اللّه له این کلمۀ مبارکه نوشته شد تا اولیا بیقین مبین بدانند حقّ با ایشان بوده و هست و اگر در ظاهر لقا از برای بعضی حاصل نشود اجرش در کتاب از قلم وهّاب جاری و نازل این کلمه بشارتیست از برای نفوسی که للّه عمل نموده و مینمایند انتهی

اینکه در بارۀ احبّای ارض طال و الف و شین و دیار اخری علیهم بهآء اللّه و عنایته و رحمته و الطافه مرقوم داشته بودند این تفصیل در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل لهم من سمآء العظمة و الاقتدار قوله جلّت عظمته یا حزب اللّه فی الطّآء قد سمعتم النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء ان استمعوه مرّةً اخری من هذا المقام الأبهی الّذی یطوفه الملأ الأعلی فی الغدوّ و الآصال قد ورد علیکم ما ناح به الرّوح و صاح به القلم الأعلی فی مقام قدّسه اللّه عن الأوصاف یبشّرکم اهل الفردوس و الجنّة العلیا و سکّان القصر فی العشیّ و الاشراق یا علیّ قبل اکبر کبّر من قبلی علی وجوههم و ذکّرهم بما نزّل لهم من ملکوت بیان ربّک المختار قل ایّاکم ان تخوّفکم سطوة الّذین یدخلون بیوتهم فی الأصیل و فی الاشراق تسوقهم ملائکة العذاب الی بئس القرار انتم الّذین سمعتم شماتة الأعدآء و ما ناح به الرّوح و سلطان الرّسل فی اعلی الغرفات قد فزتم فی سبیلی بما انزله مالک الأسمآء من قلمه الأعلی ان افرحوا بذلک یا اولی الألباب کذلک انزلنا لکم الآیات فضلاً من لدنّا لیجذبکم الی مقام لا تحزنکم اشارات الّذین کفروا بربّ الأرباب البهآء علیکم و علی من فاز بهذا الأمر الّذی به نادت الأشیآء الملک للّه الواحد الغفّار انتهی

و هذا ما نزّل من سمآء عنایة ربّنا المتعال لأهل الطّال قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه

هو النّاطق المجیب

یا اهل طال علیکم بهآء اللّه الغنیّ المتعال مظلوم عالم در سجن اعظم محض فضل بشما توجّه نموده جمیع امرا و علما و فقها و ادبا طالب این یوم و از حقّ در لیالی و ایّام لقایش را طالب و آمل چون نیّر اعظم از افق سماء ظهور طالع و لائح و مکلّم طور ناطق و ذاکر کلّ محجوب مشاهده گشتند الّا معدودی قلیل لعمر اللّه انّه نطق بکلمة و انصعق من فی السّموات و الأرض الّا عدّة احرف وجه اللّه المهیمن القیّوم للّه الحمد شما باین فیض اعظم و موهبت کبری فائز گشتید حال از حقّ بطلبید تا باستقامت کبری مؤیّد شوید در علمای شیعه و آن حزب تفکّر نمائید کلّ عجّل اللّه میگفتند چون امطار علم و عرفان از سحاب عنایت مالک ظهور نازل کلّ بنقمة اللّه راجع گشتند در اعمال آن فئۀ خبیثه تفکّر نمائید شاید از بعد محفوظ مانید مجدّد بامثال آن اذکار از سبیل مستقیم و راه واضح مبین محروم نمانید البهآء علیکم و الرّحمة لکم و علی من معکم انتهی

هذا ما نزّل لأهل الألف و الشّین

بسمی المهیمن علی الأسمآء

یا حزب اللّه فی الألف و الشّین جناب امین علیه بهائی ذکر شما را از قبل نموده مجدّد جناب علیّ قبل اکبر علیه بهائی الّذی سجن لاسمی از بعد شما را ذکر نموده لذا قلم اعلی بذکر شما مشغول از حقّ میطلبیم کلّ را مؤیّد فرماید بر آنچه در کتاب الهی از قلم ابدی جاری و نازل شده ایّام در مرور است و عنقریب ما فی الدّنیا بفنا راجع و یبقی لکم ما نزّل لکم و یشهد لکم فی کلّ عالم من عوالم ربّکم ان اشکروا اللّه بهذا الفضل العظیم عنایت حقّ شامل بوده و فضلش با شما خواهد بود جهد نمائید تا فائز شوید بعملی که فنا او را اخذ ننماید و بدوام ملک و ملکوت پاینده ماند ذکر کلّ در ساحت اقدس بوده و خواهد بود البهآء علیکم و علی من معکم و یحبّکم

و هذا ما نزّل لجناب محمّد

یا محمّد تفکّر نما در آنچه شده تا بر آنچه مشرکین تازه اراده دارند آگاه شوی فرقۀ شیعه که خود را اقدم خلق و اعظم عباد و اهذب نفوس میدانستند لدی الوجه از ادنی النّفوس و اشقی العباد مذکور گاهی بذکر وصیّ مغرور و هنگامی بذکر ولیّ مشغول وقتی به جابلقا و جابلصا و ناحیۀ کذبه متباهی چه مقدار از نفوس که باین اوهامات کشته شدند و سیّد عالم بسیوف کذب آن نفوس شهید شد حال هم جمعی در ارض کاف و راء یافت شده‌اند و فرس ظنون را بسرج هوی آراسته و ارادۀ جابلقا و جابلصا نموده‌اند اعاذنا اللّه و ایّاکم یا معشر المخلصین باری مجدّد آن کذبها بمیان آمده تا حین عارف نشده‌اند که الیوم یوم اللّه است و ذکری دون ذکر او محبوب نه آیا از گفتهای پیش آن حزب غافل چه ثمر بردند که این نفوس مجدّد اراده کرده‌اند افّ لهم و بما اکتسبت ایادیهم بحقّ جلّ جلاله متمسّک باش و از دونش فارغ و آزاد امروز کتب عالم نجات نمی‌بخشد الّا بهذا الکتاب المبین اهل آن دیار را از قبل مظلوم تکبیر برسان که شاید از کوثر استقامت بیاشامند و از ما سوی اللّه بگذرند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید انتهی

و اینکه در بارۀ اهل میم مرقوم داشتند و همچنین مسجونین کلّ لدی العرش مذکور و بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز جمیع را بشارت دهید و بعنایت الهی مطمئن نمائید

و امّا ما ذکر جنابک فی اهل السّین و الشّین بعد از عرض در منظر اکبر این آیات واضحات از سماء مشیّت مالک قدر نازل قوله عزّ ذکره و عزّت عظمته

هو الکتاب المبین

انّه ینطق فی هذا الحین بما نطق لسان العظمة قبل خلق السّموات و الأرضین انّه لا اله الّا انا العلیم الحکیم

یا اولیائی فی السّین ان استمعوا ندائی من شطر سجنی ثمّ اذکروا ما ورد علیّ و علی اولیائی من الّذین نبذوا الحقّ ورائهم مقبلین الی کلّ مشرک مریب قد منع العلمآء اهل الانشآء عن التّقرّب الی اللّه مالک الأسمآء اذ اتی من السّمآء بسلطان عظیم کذلک سوّلت لهم انفسهم الا انّهم من الأخسرین فی کتاب اللّه ربّ العالمین قد ماج البحر الأعظم و انار افق البیان بشمس عنایة ربّکم المقتدر القدیر انّا نوصیکم بما یرتفع به الأمر و بالأمانة الّتی ذکرناها من قبل امراً من لدنّا و انا الآمر العلیم قولوا یا قوم خافوا اللّه و لا تجحدوا الحقّ بما عندکم لعمر اللّه لا ینفعکم کتب العالم و لا صحف الأمم اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض و لا تکونوا من الغافلین قد ظهر من کان مکنوناً فی حضرة العلم و مسطوراً فی کتب اللّه العزیز الحمید قد ارتفع النّعاق و ظهر ما اخبرناکم به من قبل انّه هو الحقّ علّام الغیوب سوف یأتیکم ناعق بکتاب الفجّار لیمنعکم عن صراطی المستقیم مرّةً یری بخضوع و اخری بمکر کبیر کلّ را از قبل وصیّت نمودیم و بناعق اخبار فرمودیم طوبی از برای نفسی که ناعقین از او عرف استقامت کبری بیابند بشأنی که فرائص شرک مرتعد شود و افئدۀ منافقین مضطرب هر نفسی الیوم غیر ذکر الهی بذکری ناطق شد او لدی اللّه مردود بوده و هست بعد از زحمتهای زیاد و حمل شدائد و نفی دیار بدیار فی‌الجمله آفتاب ظهور اشراق نمود و تجلّیاتش احاطه فرمود جمعی از خلف ستر و حجاب بیرون آمده و باضلال اولیای حقّ کمر را محکم نمودند هر نفسی در ثمرۀ اعمال فرقۀ فرقان تفکّر نماید و همچنین در روایات کذبه‌ئی که ناس بیچاره را بآن روایات از صراط مستقیم منع نموده‌اند بهیچ وجه بآن نفوس تقرّب نمیجوید و هذیانات آن گروه را قابل اصغا نمیداند نسأل اللّه بأن یوفّقکم و یقرّبکم و یرزقکم خیر الآخرة و الأولی انّه علی ما یشآء قدیر یا اهل السّین قدر ذکر الهی را بدانید و بر لوح قلب بقلم استقامت ثبت نمائید تا از نظر نرود و سارقین و خائنین بآن راه نیابند انتهی

ما نزّل لأولیآء اللّه فی الشّین

هو النّاطق الأمین

یا اهل الشّین محبوب عالم شما را تأیید فرمود بر توجّه و اقبال و فائز نمود شما را بر عرفان امری که انبیا و مرسلین عرفان و لقایش را سائل و آمل بودند این فضل عظیمست و این مقام کبیر در حفظش جهد بلیغ لازم این روزیست که خلیل را بآن بشارت دادیم و کلیم را آگاه نمودیم و اشعیا و یوحنّا و مسیح را بآن راه نمودیم و خاتم انبیا کلّ را بر عظمت آن اخبار فرموده اگر وصفش را از کتب الهی اخذ نمایند کلمه‌ئی باقی نمی‌ماند لکن عارفین بر این مقام مطّلع و آگاهند از اوّل امر تا حین جمیع بلایای ارض را لوجه اللّه قبول نمودیم در لیالی و ایّام قلم اعلی متحرّک و فرات رحمت از یمین عرش جاری چون عالم باین طراز بدیع مزیّن و جدید شد منافقین بکمال خدعه و مکر در اضلال نفوس ساعی و جاهد وصیّت قلم اعلی اولیای خود را آنکه بافق اعلی وحده ناظر باشند و گوش را از حکایات قبل و بعد مقدّس دارند تا باصغاء حقیقی فائز شوند نسأل اللّه ربّ العرش و الثّری بأن یوفّقکم و یقرّبکم و یرزقکم کوثر الاستقامة انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر انتهی این فانی از حقّ باقی سائل و آمل که اهل آن دیار را از رحیق مختوم و عنایت حضرت قیّوم محروم نفرماید و ایشان را مؤیّد فرماید بر استقامت کبری تا جمیع خائنین و ماکرین و ناعقین خود را از منع عاجز مشاهده نمایند انّ ربّنا الرّحمن لهو القویّ القادر العلیم الحکیم و خدمت کلّ ذکر تکبیر و سلام منوط بجناب عالیست

ذکر امة‌اللّه مریم در ساحت امنع اقدس معروض هذا ما نزّل لها من سمآء عنایة ربّها الغفور

هو الذّاکر العلیم

یا علیّ قبل اکبر انّا نذکر فی هذا المقام من سمّی بیحیی و نبشّره بعنایات ربّه الغفور الرّحیم انّا ذکرنا الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی و شربوا رحیق الوحی من ید عطآء ربّهم الکریم یا یحیی طوبی لک اخذت الکتاب بقوّة من عند ربّک و نوصیک فی هذا الحین بحفظ هذا المقام العظیم و نذکر امتی الّتی زیّنّاها بطراز حبّی و سقیناها کوثر ذکری الجمیل انّها ذکرت ربّها حین الصّعود و ذکرناها فضلاً من عندنا و ادخلناها فی ظلّ سدرتی الّتی تنطق اوراقها انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر انّا غفرناها رحمة من لدنّا و انا الغافر الحکیم انتهی

اینکه مرقوم داشتند اگر اذن حاصل شود بارض میم مخصوص تسلّی اولیای آن ارض توجّه نمایند عرض شد قوله تبارک و تعالی یا علیّ قبل اکبر این فقره بسیار محبوبست لازمست نفسی باین خدمت عظیم قیام نماید و مظلومان وادی ظلم را بنور عدل منوّر سازد تسلّی بدهد و بحر رحمتی که در قمیص لفظ نیاید از قبل حقّ بر آن مظلومان نثار نماید یا علیّ کلّ بعنایت حقّ فائز شدند و کلمۀ عفو از برای کلّ نازل بعضی را خوف اخذ نمود و سطوت ظلم مضطرب ساخت بلا عظیم بود و نار ظلم مشتعل و قلوب معتدین قاسی عمل نمودند آنچه را که قلم از ذکرش حیا مینماید ولکن عمر دنیا کوتاهست محزون نباشند چه که آنچه واقع شده للّه بوده و فی سبیل اللّه وارد گشته این عذاب در کام عشّاق عذب بوده و هست لکن توجّه آن جناب باید در آن ارض مشورت نمایند و بآن عامل شوند بسیار حکمت باید لئلّا یحدث ما حدث من قبل باید بکمال حکمت حرکت نمود ناس جاهل مترصّد ضوضا بوده و هستند ولکنّ اللّه یحفظ عباده انّه علی کلّ شیء قدیر بعد از مشورت اگر عازم شدند آن وجه را هم خرج سبیل نمایند کذلک امرناک انّ ربّک هو الآمر العلیم الحکیم انتهی

لوحی از قبل مخصوص آن حضرت نازل و ارسال شد و همچنین لوح امنع اقدس دیگر نازل و در ارسال آن تأخیر رفت حال حسب الأمر آن هم ارسال شد انشآءاللّه از بحر معانی مستورۀ در آیات منزله و الواح مبارکه بنوشند و بنوشانند هنیئاً لجنابک و لمن شرب من یدک کأس عطآء ربّنا و ربّک و دو لوح مذکور در ایّامی که در حبس تشریف داشتند از سماء عنایت نازل فی‌الحقیقه فضل و عطا را احدی قادر بر احصا نه له الحمد فی کلّ الأحوال حضرت غصن اعظم و همچنین حضرت غصن اکبر روحی لهما الفدآء تکبیر میرسانند و اظهار عنایت از قبل و بعد از ایشان ظاهر با حزن شریک بودند و با سرور شریک جمیع اهل سرادق عظمت و عصمت بآن حضرت و ورقه ضلع و اخت و منتسبین آن جناب از رجال و اماء تکبیر میرسانند و اظهار محبّت میفرمایند فی‌الحقیقه این حبس جدید غیر حبسهای قبل واقع شد چه که مطلع حزن اکبر و همچنین فرح اکبر بود للّه الحمد و المنّة علی کلّ ما یفعل یضع و یرفع و هو المقتدر القدیر تعالی الّذی کان محموداً فی فعله و مطاعاً فی امره و هو العزیز الحکیم السّلام و التّکبیر و البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی من معکم و علی من شرب رحیق الوحی منقطعاً عن الّذین کفروا و غفلوا و اشرکوا و اعرضوا عن اللّه المقتدر العلیم الخبیر

حسب الأمر بابن جناب اصدق المقدّس تکبیر برسان تأخیر جواب عرایض او سبب انقلاب این ارض بوده از حین انقلاب ارض طاء تا حین در این ارض گفتگو بمیان آمده از هر چیزی تفحّص مینمایند و همچنین جواب عرایض جناب میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه انشآءاللّه در این ایّام میرسد و اهل جناب حرف عین و همچنین اصحاب آن ارض را از قبل مظلوم مجدّد تکبیر میرسانی و بعنایات حقّ جلّ جلاله بشارت میدهی بگو حقّیّت شما بمثل آفتاب واضح و هویدا شد چه که تا الیوم یعنی از اوّل ابداع تا حین بر اهل حقّ وارد شده آنچه بر شما وارد شد آنها گواه شما هستند و شما گواه آنها و حقّ گواه هر دو یا علیّ قبل اکبر علیک بهائی و عنایتی باید کلّ بحکمت عمل نمایند و بآن متمسّک باشند معنی حکمت را القا نما تا کلّ به ما امروا به من عند اللّه عامل شوند اینست خیر عظیم البهآء و التّکبیر علیهم و علی عباد اللّه الرّاسخین

* * *

جذبا

محبوب مکرّم جناب آقا میر محمّد حسین بک علیه بهآء اللّه و عنایته ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حبّذا یوم اللّه ظاهر و عرف قمیص متضوّع و سدره ناطق امروز از حفیفش اینکلمۀ علیا ظاهر العزّة و القدرة و العظمة لمن اتی بالحقّ بجنود الوحی و الالهام در جمیع احیان آیات الهی نازل و بیّناتش ظاهر امروز روز توحید خالص است للّه الحقّ جلّ جلاله چه که یوم یوم اوست و لا یذکر فیه الّا هو رغماً لأهل البیان الّذین نبذوا ما امروا به فی کتاب اللّه مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بقدم اوّل راجع شده‌اند لعمر محبوبنا و محبوب من فی الأرض و السّمآء پست‌تر از حزب شیعه مشاهده میشوند در آنی تفکّر ننمودند آیا ثمر آنقوم چه بود و حاصل عقاید و اعمالشان چه جز آنکه فتوی بر قتل سیّد عالم و اولیای الهی دادند و بر منابر و مساجد بسب و لعن مشغول فضّ اللّه فاهم و الصّلوة و السّلام علی اولیآء اللّه فی هذه الأیّام نفوسیکه اسماء ایشان را منع ننمود و اعراض و اعتراض قوم ایشانرا از توجّه بازنداشت باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام نمودند ایشانند نفوسیکه کتب قبل و بعد بذکرشان ناطق و بر مقامشان گواه صدهزار طوبی از برای آن نفوس که بحقّ ناظرند و از غیرش منزّه و مقدّس و مبرّا علیهم سلام اللّه و تکبیره و رحمة اللّه و فضله اسأل اللّه بهم ان یجعلنی و اولیائه قائمین ثابتین راسخین علی شأن لا یمنعنا نعاق کلّ ناعق و مکر کلّ ماکر غدّار

و بعد یا حبیبی چندی قبل نامۀ آنجناب رسید عرف توجّه و اقبال و استقامت از او متضوّع بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام اعلی نموده حضرت و عرضت تلقآء الوجه فلمّا تمّ نطق لسان العظمة بما لا یعرف بذکری و ذکر امثالی اسأله فیکلّ الأحوال بأن یؤیّدنی علی حفظ ما ینطق به لسان العنایة فیملکوت البیان قوله تبارک و تعالی بسمی النّاطق فی السّجن الأعظم انّه یهدی الأمم الی اللّه مالک القدم و یقرّبهم الیه فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم

یا ایّها النّاظر الی الأفق الأعلی قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء الوجه و انزلنا لک ما تجد منه عرف عنایتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرض یشهد بذلک امّ الکتاب فیهذا المقام الرّفیع وجدنا منک عرف حبّی و الاستقامة علی امری طوبی لک و لمن فاز بهذا المقام العظیم فانظر ثمّ اذکر ما نطق به اهل البیان الّذین اعرضوا عن الحقّ و کفروا باللّه ربّ العالمین یدّعون الایمان بنقطة البیان و کفروا بالّذی ارسله بالحقّ و جعله مبشّراً لهذا النّبإ الّذی به اضطربت ارکان العلمآء و اخذت الزّلازل کلّ القبائل الّا من شآء اللّه ربّک العزیز الحمید لم ادر بأیّ برهان آمنوا باللّه من قبل و بأیّ امر اعرضوا عن هذا الأفق المنیر

بلسان پارسی ذکر میشود تا کل بیابند و بر خدعه و مکر و غفلت نفوس مشرکه آگاه شوند سلطان وجودیکه معادل جمیع کتب الهی بل ازید از ملکوت مشیّتش نازل چنانچه عالم را احاطه نموده او را انکار نموده‌اند و بگمان خود خود را از اهل ایمان میشمرند لعمر اللّه نقطۀ بیان از ظلم آن نفوس بنوحه و ندبه مشغول است امروز حقّ جلّ جلاله در اثباتش بهیچ امری محتاج نه انّه یستدلّ بما انزل من عنده و اظهر من لدنه دوستان آن ارض را تکبیر برسان و بعنایت و الطاف حقّ جلّ جلاله بشارت ده سوف تقرّ عیونهم بما وعدهم اللّه انّه هو ارحم الرّاحمین و المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین انتهی

صدهزار حمد و شکر مقصود عالمیان را که دوستان خود را از عرف محبّت یکدیگر مسرور میفرماید و همّ و غم را ببهجت و ابتهاج تبدیل مینماید یک کلمه که از قلب طاهر پاک ظاهر میشود عالم خلق را تربیت مینماید و به شطر دوست میکشاند له الحمد و المنّة فیکلّ الأحوال و از او سائل و آمل که آنجناب را از اعلام منصوبه محسوب فرماید و بشأنی توفیق عنایت نماید که از برای احدی مجال اعراض و اعتراض نماند نالۀ این عبد و حنینش از نفوسی است که آفتاب را مشاهده مینمایند و بر ستر آن همّت گماشته‌اند ونفسه الحقّ بیم آنست مجدّد بظنون و اوهام قبل خلقرا محجوب نمایند و هزار و دویست سنۀ دیگر بل ازید بمجادلۀ با یکدیگر مشغول شوند امّید آنکه حزب اللّه ناس را حفظ نمایند جاهلانرا آگاهی بخشند و غافلان را متنبّه سازند طوبی لمنصف انصف فیما ظهر و ویل للغافلین و التّارکین

اینکه در بارۀ علیا مخدّرۀ معظّمه ورقة‌الفردوس علیها بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة جمیع اهل عالم از برای عرفان نفس حقّ و خدمت امرش خلق شده‌اند ولکن حبّ زخارف و اشتغال بآن کل را از عنایات مخصوصۀ حقّ جلّ جلاله منع نموده و محروم ساخته بشأنیکه در اداء حقوقیکه بنفس حقّ راجعست متوقّفند و حال آنکه ثمره‌اش بخود آن نفوس راجع طوبی از برای نفوسیکه بنار محبّت مشتعلند و بما نزّل فی الکتاب عامل تا حین بقدریکه در نصرت امر صرف شود مؤیّد نشده‌اند لعمری کل غافلند الّا من شآء اللّه چه اگر بر مقام اعمال این ایّام مطّلع شوند جان رایگان ایثار نمایند تا چه رسد باموال فانیه انتهی این خادم فانی از حقّ میطلبد جمیع را مؤیّد فرماید تا کل حجبات را خرق نمایند و بر خدمت امر قیام کنند

و اینکه مرقوم داشتند امر صادر شود بر تسلیم حقوق الی الورقة علیها بهآء اللّه و عنایته حسب الأمر باید نفسی عباد را للّه متذکّر نماید که شاید بر اداء حقوق موفّق شوند و تحصیل مقام عالی و اجر باقی نمایند نزد امینی جمع شود و اخبار نمایند تا بارادة اللّه عمل شود و از آنوجوه مقداریکه بحضرت ورقه علیها بهآء اللّه از قبل میرسید برسانند و تفصیل را بنویسند امّید هست که ورّاث حضرت میرزای مرفوع علیه بهآء اللّه و رحمته موفّق شوند و بر اثر قدم والد مشی نمایند حال که بعضی محجوب و بعضی متوقّف و بعضی متدندن امّید هست که نیّت خالص آنمرفوع مرحوم سبب و علّت فیوضات کلّیّه گردد و ابنا را از اجر جزیل و خلق جمیل و انفاق فی سبیل اللّه محروم نفرماید از حقّ میطلبم ایشانرا مؤیّد فرماید بر آنچه سبب ارتفاع کلمه است انشآءاللّه حزب الهی موفّق شوند بر آنچه در کتاب نازل شده

و اینکه در بارۀ نهال بستان عرفان و اوراق سدرۀ محبّت رحمن علیهم بهآء اللّه که بآنجناب منسوبند مرقوم داشتند در پیشگاه حضور عرض شد و بشرف اصغا فائز هذا ما نزّل للابن ولیّ آقا علیه بهآء اللّه

هو المشرق من افق سمآء البیان

ذکر من لدنّا لمن فاز بأنوار الملکوت اذ اتی مولی الجبروت بسلطان مبین قل

سبحانک یا من باسمک ماجت بحار الحکمة و العرفان و بنور وجهک اشرق افق البرهان اسألک بأمّ الکتاب و نفحات وحیک فی المآب بأن تجعلنی مؤیّداً بتأییداتک و مستقیماً علی امرک و ناظراً الی افقک و ناطقاً بثنائک بین عبادک لک الحمد یا الهی بما اظهرتنی فی ایّامک من صلب احد من اولیائک اسألک بقدرتک و قوّتک ان لا تجعلنی محروماً عمّا عندک و لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأصفیائک و امنائک انا الّذی اعترفت یا الهی بوحدانیّتک و فردانیّتک و بما انزلته فی کتابک لا اله الّا انت المقتدر المهیمن علی ما کان و ما یکون انتهی

و هذا ما نزّل للبنت نوریّة علیها بهآء اللّه

بسمی المقدّس عن الأسمآء

یا ورقه ندای الهی را از طور معانی بشنو از اوّل خلق عالم تا حین چنین ندائی مرتفع نشده لعمری بندائی الأحلی انجذب من فی السّمآء و سکّان ملکوت الأسمآء طوبی از برای امّیکه ترا شیر داد و از برای ابیکه ترا تربیت نمود قدر و مقامش را بدان چه که اوست واسطۀ وجود تو و اوست سبب اقبال تو جمیع عالم طالب و چون انوارش از افق ظهور لامع و ساطع کل اعراض نمودند و تو از اوراقی محسوبی که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی مذکورند قدر اینمقام اعلی را بدان و حقّ جلّ جلاله را شاکر باش البهآء علی ابیک و امّک و علیک و علی اللّائی آمنّ باللّه المهیمن القیّوم

و هذا ما نزّل لبنت اخری علائیّه علیها بهآء اللّه

بنام دوست یکتا

امروز هر نفسی بمعرفت حقّ جلّ جلاله فائز شد او از اهل فردوس اعلی در کتاب مذکور و مسطور و هر نفسی غفلت نماید او از اهل سجّین در کتاب مبین طوبی از برای نفسیکه دنیا او را از مالک وری منع ننمود لعمر اللّه او اگر از اوراق است از اقوی الرّجال محسوب و اگر از اضعف عباد است از ابطال عند غنیّ متعال معروف طوبی لورقة ما منعتها اریاح عاصفات عن اللّه ربّها از حقّ میطلبیم اهل آن بیت را بر امرش مستقیم فرماید و باسمش معروف اوست مقتدریکه ضوضاء عالم و ظلم امم او را منع ننماید اراده‌اش قاصم اراده‌های عالم و مشیّتش قاطع مشیّات انّه لهو الفرد الواحد المقتدر القدیر انتهی

و هذا ما نزّل للأخت علیها بهآء اللّه

هو المقتدر علی ما اراد و یرید

کتاب انزله المظلوم فی السّجن الأعظم و فیه یذکر امة من امائه و ورقة من اوراقه لتأخذها حلاوة بیانی و تقرّبها الی ملکوتی العزیز المنیع انّا ذکرناک بهذا الذّکر البدیع نسأل اللّه بأن یجعله کنزاً لک عنده انّه علی کلّ شیء قدیر

و هذا ما نزّل للأخت اخری علیها بهآء اللّه

هو النّاطق العلیم

سبحان من انزل الآیات و اظهر البیّنات و نطق فیکلّ شأن انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد سمع کلّشیء ندآء ربّه و القوم هم لا یفقهون انّا اظهرنا ما کان مکنوناً فی العلم و مخزوناً فی کتب اللّه مولی الوجود طوبی لأمة فازت بالایمان و آمنت بربّها اذ اتی بسلطان مشهود خذی کتاب اللّه بقوّة من عنده ثمّ اشکری ربّک العزیز الودود کذلک انزلنا الآیات و ارسلناها الیک لتذکری ربّک مالک الیوم الموعود

و هذا ما نزّل للضّلع علیها بهآء اللّه

هو النّاظر من افق الملکوت

کتاب انزله مالک الملوک و فیه یذکر امائه اللّائی آمنّ باللّه الفرد الخبیر قد خلقنا کلّشیء لاصغآء ندائی و عرفان نفسی المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین من النّاس من فاز بالعرفان منقطعاً عن الامکان و منهم من اتّخذ الشّیطان لنفسه ربّاً من دون اللّه الا انّه من الصّاغرین فی کتاب اللّه العلیّ العظیم خذی کتاب اللّه بقوّة من عنده ثمّ اشکری ربّک العزیز الحمید انّا ذکرنا کلّ عبد اقبل الی اللّه و کلّ امة اقبلت الی افقه المنیر البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی کلّ امة ما منعتها شبهات العلمآء و لا اشارات المعرضین انتهی عنایت حقّ جلّ جلاله بمقامیست که جمیع السن عالم از شکرش عاجز و قاصر ولکن عباد غافل از اینمقام بلند ارجمند آگاه نه باوهام خود مشغول یا حبیب فؤادی فی‌الحقیقه عالم از نار ظنون و اوهام سوخته و خلق را از حقّ منع نموده امروز یک کلمه که از قلم اعلی در بارۀ نفسی جاری و نازل او بعنایت سرمدی فائز است اکثری از خلق از عرفان اینمقام بی‌بهره و بی‌نصیب مع آنکه کل میدانند جز حقّ جلّ جلاله معین و ناصر نبوده و نخواهد بود عنایت و آثارش عالم فانی را بطراز باقی مزیّن فرماید در جناب مستوفی مرفوع علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمائید در دنیا بسیار زحمت کشید اولادش را بر چشمهایش ترجیح میداد معذلک بعد از او قدر و مقام او را ندانستند و بر قدمش مشی ننمودند لعمر مقصودنا آنچه با اوست و سبب فوز ابدی او آیاتی بود که از قلم اعلی مخصوص او نازل شد بیک آیۀ آن هزار وارث و صدهزار اولاد معادله نمینماید علاوه بر الواح منیعه یک لوح امنع اقدس در زیارتش نازل لعمر اللّه لا یعادله شیء من الأشیآء از حقّ میطلبیم اولاد ایشانرا هم مؤیّد فرماید که شاید از بحر حیوان محروم نمانند و از فضائل پدر قسمت برند انّه علی کلّ شیء قدیر

اینکه در بارۀ مخدّرۀ مرفوعۀ مبروره والده علیها بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشتید عرض شد هذا ما نزّل لها من ملکوت مشیّة ربّنا العلیم الخبیر

هو الغفور الکریم

سبحانک یا من باسمک امطرت السّمآء و نبتت الأرض و اشرقت الشّمس و ظهرت الأسرار و برزت الآثار اسألک ببحر رحمتک و نفحات وحیک و ظهورات آیاتک بأن تغفر امتک الّتی صعدت الیک و ارادت فضلک و جودک و مواهبک و الطافک ای ربّ فأنزل علیها من سحاب الکرم ما ینبغی لفضلک یا مالک القدم ایربّ هذا یومک و فیه هاج عرف قمیص جودک و تضوّعت رائحة بیانک اسألک بأن تفعل بها ما ینبغی لک و لأیّامک و یلیق لعزّک و سلطانک انّک انت الّذی لا یعجزک شیء و لا یمنعک امر لا اله الّا انت المقتدر الغفور الکریم انتهی للّه الحمد مخدّرۀ مرحومه را از جمیع جهات رحمت الهی احاطه نمود ینبغی لنا ان نشکره فی کلّ الأحوال و نحمده فی الغدوّ و الآصال

و همچنین ذکر صعود جناب ملّا محمّد حسن علیه بهآء اللّه تلقاء عرش رحمانی باصغا فائز هذا ما نزّل له من سمآء الفضل و العطآء قوله تبارک و تعالی

بسمی الّذی به ماج بحر الغفران فی الامکان

سبحان الّذی انزل الآیات بالحقّ و اظهر الدّلیل و اوضح السّبیل و نطق و انطق الأشیآء علی انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی بالحقّ انّه مالک الظّهور و مکلّم الطّور و المذکور فی کبد البهآء بالسّرّ المستور و المرقوم من القلم الأعلی فی الفرقان و الانجیل و التّوریة و الزّبور به ظهر الصّراط و نصب المیزان و نفخ فی الصّور و رجع کلّ امر الی اللّه مالک یوم النّشور

ان یا قلم اذکر من سمّی بالحسن بذکر یتضوّع منه عرف عنایة اللّه ربّ ما کان و ما یکون طوبی لک یا حسن بما شهدت بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرض و اعترفت بما اعترف به لسان العظمة فی مقامه المحمود اشهد انّک اقبلت الی اللّه اذ اعرض عنه العباد و اجبت مولاک اذ ارتفع النّدآء بین الأرض و السّمآء انت الّذی فزت بلوح اللّه و ذکره و ایّام اللّه و ظهوره طوبی لک و لمن تقرّب الی رمسک و زارک بما انزله الرّحمن من سمآء الایقان انّه من المحسنین فی کتاب اللّه ربّ الملک و الملکوت انت الّذی زیّنک اللّه بنور الایمان و غفرک فضلاً من عنده و ادخلک فی الجنّة العلیا و سقاک کوثر العطآء باسمه المهیمن علی الغیب و الشّهود

سبحانک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء تعلم و تری انّه سمع ندائک و اقبل الی افقک و اشتعل بنار حبّک فی ایّام فیها اعرض عنک العلمآء و العرفآء و الأدبآء ایربّ زیّنه بطراز الغفران بین اهل الجنان و نوّره بنور الموهبة و العطآء یا من فی قبضتک ناسوت الانشآء و ملکوت البقآء لا اله الّا انت المقتدر المهیمن العزیز العظیم الحمد للّه العلیم الحکیم انتهی

طوبی له و نعیماً له و هنیئاً له فائز شد بآنچه که این عبد و ملأ مقرّبین و مخلصین آنرا راجی و آملند قسم بآفتاب افق بیان این ایّام موت بسیار محبوبست اگر باثر قلم اللّه فائز شود ولکن زندگی را هم این خادم بسیار طالب چه که شاید خدمتی از او ظاهر شود که لایق و قابل ذکر باشد شهادت میدهم این خدمتیکه باین فانی راجعست عظیم و بسیار عظیمست از حقّ جلّ جلاله توفیق میطلبیم و از آنجناب هم التماس دعا مینمایم که شاید موفّق شوم و از عهده برآیم

و اینکه در بارۀ جناب ابوطالب بیک و جناب خلیل آقا علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند چند شهر قبل جناب آقا عزیزاللّه علیه بهآء اللّه و عنایته نوشته بودند که جناب ابوطالب بیک چندی قبل قصد طبس نمودند و جناب میر علیه بهآء اللّه الأبهی او را تبلیغ نموده و بشرف ایمان فائز گشته و او جناب خلیل آقا را و این تفصیل از قبل در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و دو لوح مخصوص ایندو از قلم اعلی نازل و نزد جناب آقا عزیزاللّه علیه بهآء اللّه ارسال شد که برسانند و این کرّه هم که عرض شد اینکلمات عالیات در بارۀ این دو نازل قوله تبارک و تعالی

بسمی المشرق من الأفق الأعلی

یا میر انّ القدیر ینادیک فیهذا الحین الّذی استوی علی سریر الایقان و یدع الکلّ الی افقه المنیر اذکر من سمّی بأبیطالب الّذی اوضحت له السّبیل و دعوته الی اللّه الفرد الخبیر انّا ذکرناه من قبل بلوح لاحت من افقه شمس عنایة ربّک المشفق الکریم طوبی لک بما سقیته کوثر العرفان و عرّفته سبیلی المستقیم انّا نوصیه بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر البدیع و نذکر الخلیل الّذی اقبل الی الجلیل فی یوم اعرض عنه کلّ جاهل مریب انّا ذکرناه و الّذین آمنوا بما یجد منه المقرّبون عرف عنایة ربّهم العزیز الحمید طوبی از برای ابوطالب که سلاسل قوم را در یوم الهی باسم حضرت قیّوم شکست و بافق اعلی توجّه نمود اهل طریق در اینظهور اکثری غافل مشاهده گشتند طوبی از برای نفسیکه بعرفان مکلّم طور فائز شد نسأل اللّه بأن یوفّقه و یقرّبه و یؤیّده علی محو ما سمع من قبل و صحو ما یسمع الیوم من شطر السّجن الّذی اشرقت من افقه شمس البیان امراً من لدن مقتدر قدیر البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علیه و علی الخلیل و علی کلّ ثابت راسخ مستقیم انتهی اینفانی از حقّ سائل و آمل که ایشانرا مؤیّد فرماید بر آنچه سبب ارتفاع امر اوست امروز استقامت از اعظم اعمال لدی اللّه مذکور چه که شیاطین بکمال خدعه و مکر در اضلال نفوس مقدّسه ساعی و جاهدند مع آنکه از اصل امر بیخبر و غافلند این عبد هم خدمت ایشان سلام و تکبیر میرساند و از برای هر یک توفیق و تأیید میطلبد

اینکه در بارۀ حضرت افنان جناب آقا سیّد علی علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتند ایشان و حضرت افنان کبیر و اخوی و امّ و اخت و بنین اخت و من معهم حال در جوار ساکن و این کرّه کرّۀ سیّم است که حسب الاذن بسجن فائز و در ظلّ سدره مستریح قد جعل اللّه التّوفیق رفیقهم و اسکنهم فی جواره و رزقهم ما کان مسطوراً من القلم الأعلی و مذکوراً فی کتب المرسلین اینفانی تبلیغ ذکر آنحضرت را نمود و ایشانهم بذکر آنجناب ناطق حاملین و طائفین و مهاجرین و مسافرین کل سلام و تکبیر میرسانند حبّذا هذا المقام العزیز المنیع لازال اینعبد از محبوب بیزوال مسئلت نموده که آنحضرت را تأیید فرماید بر تألیف قلوب و اشتعال نفوس بنار محبّة اللّه و کل موفّق شوند بحکمت هذا امر من لدی اللّه با کمال شوق و اشتیاق و شعف و اشتعال متمسّک باشند و متشبّث این فضلی است از برای ضعفا باید اقویا ملاحظه نمایند البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و علی الّذین اعترفوا بما اعترف به لسان العظمة انّه لا اله الّا هو العزیز المحبوب

عرض دیگر ذکر مرفوع مبرور جناب آقا محمّد علی علیه بهآء اللّه که در جدّه صعود فرمودند در دو مقام از قلم اعلی نازل یکی در لوح مخدّره امّ ایشان و آخر در لوح جناب ملّا غلامحسین قد فاز بما کان امل الخادم و آمال المقرّبین

خ‌ادم

فی سیم شهر رمضان المبارک ١٣٠٢

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو اللّه المقتدر القیّوم

حرّک یا عبد هذا القلم السّنا علی هذا اللّوح الدّرّیّ البیضآء لیحکی عمّا یغنّ الرّوح فی قلبک من الحان الهویّة فی هذا الجنّة البدیعة علی هذا الدّوحة الصّمدیّة لتستبشر بذلک عباد مکرمون الّذین فیهم غرس شجرة الرّبّانی و اشرقت شمس الصّمدانی و النّور السّبحانی و الظّهور القدمانی و بهم فجّرت عیون الالهیّة و استورقت سدرة العمائیّة و اثمرت ورقة الکافوریّة و منهم استقرّ جوهر الهویّة علی عرش القدم و تغرّد الورقآء فی هیکل المکرّم و طلعت انوار الصّبح من شمس الهویّة فی قمص المفخّم و بهم ظهرت الموجودات و الیهم اعادت و منهم طلعت الممکنات و الیهم رجعت و بهم لبس هیکل الفنآء ردآء البقآء و تثوّب جوهر الفقر قمیص الغنآء و ساذج الذّلّ ثوب الکبریآء

فسبحانک اللّهمّ یا الهی لم ادر ما اذکرک حینئذ اذکرک بما تنطق فی صدری او بما تلهم فی قلبی او اذکرک بما وفیت بعهدک فی حقّی و حقّ عبادک کما وعدت من قبل فی محکم کتابک و متقن آیاتک قلت و قولک الاحلی و وعدک الصّدق فی ملکوت الاعلی یوم یغنی اللّه کلّ من سعته اشهد حینئذ بین یدیک بانّک وفیت بکلّ ما وعدت و ادّیت بکلّ ما حتمت و قضیت کلّما ثبتّ بحیث جعلت کلّ شیئ مکمن غنآئک و معدن افضالک فیما عرّفتهم مناهج امرک و سبل احکامک و جواهر حکمتک و ساذج علمک و معانی آیاتک و کشفت عن وجهک براقع الجلال لیشهدن الکلّ من انوار الجمال فی هیکل ذکرک و قمص عزّک و جوهر علمک و مخزن وحیک و معدن امرک و مکمن نورک حتّی استغنیت به عن دونه و استکفیت به عن کلّ ما سواه و استفرغت به عن کلّ من فی السّموات و الارض بحیث کلّ العباد یطلبون قربک و جوارک و الطّوف فی کعبة ذاتک و الورود فی حرم لقآئک ولکن انّی فوعزّتک ما عرفت بعدک حتّی اطلب قربک و وصالک و ما شهدت فراقک لکی اتمنّی وصلک و لقآئک فما ظنّی بک یا الهی و ما همّ العباد الیک یا محبوبی لانّک کنت قائماً فوق کلّ شیئ و باقیاً علی کلّ شیئ فاسئلک حینئذ بشمس ازلیّتک و انوار عزّ قدس ربوبیّتک بان تجعل هؤلآء من آیات عزّ سلطنتک و من اثمار شجرة فردانیّتک و من اوراق سدرة کینونتک ثمّ اشتعل یا الهی فی قلوبهم سراج محبّتک و مشکوة عنایتک و مصباح ولایتک لتحرق اکبادهم شوقاً للقآئک و حبّاً لوصالک و طلباً لزیارة جمالک اذ هذا شأن لم یکن فی الملک شأن اعظم من ذلک و لتحرّکهم اریاح القدس عن شمال الحدّیّة الی یمین الاحدیّة لیقدرن علی الصّعود الی رفرف العمآء خلف سرادق المجد فی ملکوت السّنا و جبروت البقآء فی حدیقة الکبری عند قمیص العُلی فی هیکل الاعلی ثمّ استقرّهم یا الهی علی مقام الّذی خلقت لهم بهم بانفسهم ثمّ البسهم من خلع هدایتک و قمیص الّذی نسجته من ایادی قدرتک و انامل عزّتک ثمّ اثبت یا الهی علی الواح قلوبهم من قلم الامضآء ممّا ینبغی لاهل القضآء و انّک فعّال لما تشآء و انّک انت علی کلّ شیئ قدیر ۱۵۲١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب میرزا ابوالقاسم علیه بهآء اللّه

بسمه المهیمن علی الاسمآء

حضرت خاتم انبیا روح ما سواه فداه از مشرق امر الهی ظاهر و با عنایت کبری و فضل بیمنتهی ناس را بکلمۀ مبارکۀ توحید دعوت نمودند و مقصود آنکه نفوس غافله را آگاه فرمایند و از ظلمات شرک نجات بخشند ولکن قوم بر اعراض و اعتراض قیام کردند وارد آوردند آنچه را که معشر انبیا در جنّت علیا نوحه نمودند در انبیای قبل تفکّر نما هر یک باعراض قوم مبتلا گشتند بعضی را بجنون نسبت دادند و برخی را سحّار گفتند و حزبی را کذّاب بمثابۀ علمای ایران سالها از حق جلّ جلاله ظهور این ایّام را میطلبیدند و چون افق عالم منیر و روشن گشت کل اعراض نمودند و بر سفک دم اطهرش فتوی دادند انّک اذا سمعت تغرّدات حمامة بیانی علی اغصان دوحة عرفانی قل

الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بان لیس لک شریک فی ملکک و لا شبیه فی مملکتک اسئلک بامواج بحر قدرتک و اشراقات انوار شمس احدیّتک بان تحفظنی من شرّ اعدآئک و تقرّبنی الیک ای ربّ ترانی مقبلاً الی افقک معرضاً عن دونک اسئلک بنار سدرتک و نور امرک ان تکتب لی ما کتبته لاصفیآئک انّک انت المقتدر الغفور الکریم لا اله الّا انت العلیم الحکیم

* * *

جناب آقا میرزا اسداللّه ابن نجّارباشی علیه بهآء اللّه

بنام دوست یکتا

حقّ جلّ جلاله اهل عالم را بحیات دائمه میخواند ولکن عباد او را بظنون و اوهام غفلت بشأنی ناس را احاطه نموده که در لیالی و ایّام بغیر حقّ مشغولند و شاعر نیستند در کلّ حین عذاب مبین از برای خود مهیّا مینمایند عنقریب ثمرات اعمال خود را مشاهده کنند و بر خسران خود گواهی دهند طوبی از برای نفسیکه زخارف فانیه و الوان مختلفه و اقتدار فراعنه او را از مطلع نور احدیّه منع ننمود بحقّ متمسّک و باو متشبّث از حقّ میطلبیم عباد خود را محروم نسازد و از رحیق مختوم قسمت عطا فرماید

* * *

ضلع جناب ابوالحسن الّذی هاجر

بنام دوست مهربان

حقّ عزیز میفرماید ای کنیز من ذکرت لدی العرش مذکور و لسان الهی باین لوح ناطق تا از بدایع فیوضات رحمت محیطه‌اش مسرور شوی و بعنایاتش مطمئن در کلّ احیان بذکر محبوب امکان مشغول باش و از دونش فارغ آنچه مقصود از آفرینش بوده عرفان اللّه است الحمد للّه بمعرفتش فائز شدی و از بحر محبّتش آشامیدی این نعمت بزرگ را غنیمت دان و سهل مشمر و از سارقین و منکرین و شیاطین حفظش نما چه که لؤلؤ ثمین را سارقین از کلّ جهات در کمین بوده و خواهند بود انشآءاللّه بتأییدات اسم اعظم الهی مکنون و محفوظش داری

* * *

بنام خداوند یکتا

حقّ جلّ جلاله اهل عالم را مخصوص معرفت خود خلق فرموده و جمیع را بطراز دانائی و بینائی مزیّن نموده تا از رحیق حیوان که معرفت حضرت رحمن است محروم نمانند و اسبابیکه سبب و علّت علوّ وجود و سموّ نفوس بوده بلسان رسل ذکر شده ولکن بعضی را هواهای نفسانیّه منع نموده چنانچه مشاهده مینمائید مع آنکه خلق باعتقاد کلّ مخصوص عرفان اللّه خلق شده‌اند از او محجوبند و بغیر او متوجّه اعاذنا اللّه و ایّاکم عن شرّ الّذین اعرضوا عن اللّه و غفلوا عمّا امروا به فی کتابه العظیم باید آنجناب متوکّلاً علی اللّه بآنچه الیوم سبب ارتفاع امر و علّت تذکّر عباد است مشغول باشند این کلمه‌ایست که از قبل و بعد حقّ جمیع را بآن امر فرموده طوبی للعاملین جمیع دوستان آن اراضی را اگر ملاقات نمودید از قبل مظلوم سلام و تکبیر برسانید البهآء علی من استقام علی امر اللّه و اتّبع ما انزله اللّه من ملکوته العزیز المنیع

* * *

جناب حیدر قبل علی علیه بهآء اللّه الأبهی

بسمی الّذی ینطق فی بحبوحة الأحزان

حقیقت مدح و جوهر ثنا اهل بها را لایق و سزا که ثروت و زینت و الوان ناسوت انشاء ایشانرا از توجّه بافق اعلی منع ننمود اقتدار جبابره و اختیار فراعنه حائل نشد بنور تقوی و نفوذ کلمۀ علیا عالم را بحیات تازه و زندگی پاینده مزیّن نمودند ایشانند رجالیکه تجارت عالم ایشانرا مشغول نساخت و از توجّه بمالک قدم بازنداشت در بلایا صابرند و در رزایا ساکن چه که از خلق بریده‌اند و بحقّ پیوسته‌اند تعالت مقاماتهم و تعالی اصطبارهم نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یرفعهم بین عباده و یزیّنهم بطراز العدل فی مملکته و یقدّر لهم ما یجعلهم حروفات کتابه و کلمات الواحه انّه هو الحاکم علی ما یشآء و الآمر بما اراد لا اله الّا هو مالک الایجاد و المهیمن علی من فی البلاد

یا حیدر قبل علی علیک بهائی لازال در ساحت مظلوم مذکور بوده و هستی للّه الحمد فائز شدی بآنچه که در کتب الهی از قلم ابدی مرقوم و مسطور آنچه در بارۀ توجّه و اشتعال اولیای ارض الف و راء ذکر نمودی باصغا فائز للّه الحمد از اوّل ایّام نور ایمان از افق سماء آن ارض طالع و لائح و ساطع و مخصوص در این کرّه از سماء عطاء مالک نور احدیّه آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد نسأل اللّه ان یسقیهم من کؤوس آیاته کوثر عرفانه و من کئوب بیانه سلسبیل حبّه و رضائه و نسأله ان یؤیّدهم علی ما یرتفع به امر اللّه فیما سواه

اینکه ذکر رجوع از ارض صاد از قلم اعلی نازل مقصود آنکه در مدینه‌ئی که ذئب در آنست توقّف زیاد جائز نه و قبل هم اینکلمه از ملکوت امر الهی جاری اکثری از امرا و رؤسا در ظاهر اظهار محبّت مینمایند و در باطن بتحریک مشغول سبحان‌اللّه الی حین اعمال عظیمه و عنایت کبیرۀ اینمظلوم معلوم نه و احدی بآن آگاه نه قریب چهل سنه حزب اللّه را از نزاع و فساد و قتل و غارت و اعمال و افعال مردوده منع نمودیم چنانچه کل اگر بانصاف آیند شهادت میدهند که فضل اعظم از اینمظلوم ظاهر و هویداست از قبل در هر سنه نار حرب مشتعل چنانچه دیده‌اند و شنیده‌اند و بعد از ورود اینمظلوم در عراق عرب احدی بغیر ما اراده المظلوم حرکت ننمود مع عناد غافلین و بغضای ناعقین نفسی بر تلافی و دفاع قیام نکرد نصایح الهی و مواعظ ربّانی چنان تأثیر نمود که اولیا را کشتند و شهید نمودند و ایشان نکشتند و بحقّ گذاشتند مع‌ذلک نه دولت و نه ملّت اظهار رضایت ننمودند گویا از اینعمل غافلند و الی حین باین رحمت کبری و عنایت عظمی آگاه نگشته‌اند از حقّ بطلبید آگاهی بخشد و انصاف عطا فرماید در اکثری از الواح حضرت پادشاه ایّده اللّه را ذکر نمودیم و از برایش حفظ و حراست از حقّ مسئلت کردیم باری معروف اینمظلوم مستور چه که مظاهر انکار بیشمار آیا چه شده که وزرا و امرا در تدبیریکه سبب حفظ و حراست و راحت عالم و امم است توجّه نمینمایند امروز میتوان باموریکه سبب بقاء دولت و ترقّی ملّت است تمسّک نمود ولکن ایّام بعد را این فضیلت نبوده و نیست یشهد بذلک من عنده نور المعرفة و البیان

یا حیدر قبل علی اگر چند یومی بارض خاء توجّه نمائی و بحکمت ناظر باشی شاید ثمریکه سبب نجات خلق است از سدرۀ امید بروید و ظاهر گردد صحیفۀ منزله که باسم جناب نبیل اکبر نازل و همچنین صحیفۀ اخری که مخصوص جناب محمّد قبل علی از سماء بیان نازل اگر با شما باشد خوبست فی‌الحقیقه این دو صحیفه یکی است باید در یکجلد جمع شود و همچنین سور و الواحیکه سبب جذب و ابتهاج و علّت هدایت و انبساطست ولکن در جمیع احوال ملاحظۀ حکمت اعظمست از جمیع امور از قبل در حفظ الواح بآنجناب نوشته شد آنچه که تکرار ذکر لازم نه در خضرا دو سنۀ قبل شخصی که نزد اینمظلوم معروف بوده ملاقات با یکی از اولیا را طلب نمود و مقصودش آنکه ادراک نماید و بیابد آنچه را که مقصود اینظهور اعظمست و با یکی از اولیا ملاقات نمود ولکن از آنملاقات ثمری حاصل نه چه که بستر و کتمان مجلس بآخر رسید و نظر بحکمت مطلب مستور ماند از برای حکمت اندازه و مقداریست معلوم چه اگر این قسم حکمت عمل شود ناس ممنوع و محروم مانند در هر امری اعتدال لازم حال اگر آنجناب قصد آن اطراف نمایند لأجل زیارت و ملاقات اولیا اثر ظاهر شود البتّه عملیکه لوجه اللّه ظاهر گردد آثار بدیعۀ منیعه از عدم بوجود آید و بطراز تأثیر فائز شود بعضی از کتب منزله و آیات و الواح را اگر بعضی مشاهده نمایند عنداللّه محبوب و مقبول چه که اکثری از خلق از اصل امر آگاه نه بمفتریات کاذبین و روایات ناعقین از تقرّب الی اللّه منع شده و میشوند آنچه بر کل الیوم لازم و واجب اینست که للّه ببصر خود در آنچه ظاهر شده و نازل گشته ملاحظه نمایند و فی سبیل اللّه در حفظ عباد توجّه کامل مبذول دارند که شاید حزب اللّه باوهامات حزب شیعه مبتلا نگردند اسماء اصنام عباد گشته باید بعضد قدرت و قوّت آنرا بشکنند و بریزند و مقصود از قدرت و قوّت قدرت و قوّت حکمت و بیان است لعمر اللّه این قوّت غالب بوده و هست و صفوف عالم و سیوف امم آنرا منع ننماید و ضعیف نسازد انّ ربّک یعلم و یقول و النّاس اکثرهم لا یعلمون از حقّ بطلب کنوز مودعۀ در ارض را ظاهر فرماید و هم رجال لا تضعفهم قدرة و لا تعجزهم قوّة و لا تمنعهم حجبات الأرض و لا سبحاتها ینصرون الأمر باللّسان و البیان نشهد انّهم اولیآء اللّه فی ارضه و اصفیائه فی بلاده طوبی لمن سمع و اجاب و لمن عمل بما امر به فی الکتاب

از برای نفوسیکه از قبل الواح طلب نمودی بعضی از قبل ارسال شد و حال مخصوص نفوس الف و راء ابناء مرحوم فا و همچنین ابناء مرفوع را الواح مقدّسه ارسال شد نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدهم علی ذکره و ثنائه و خدمة امره انّه علی کلّ شیء قدیر لازال اهل آن ارض در ساحت مظلوم مذکور ولکن کشف کامل و ستر کامل محبوب نه چه که انّ الذّئب یعوی و الکلب ینبح یا حیدر قبل علی از برای کل تأیید طلب نما در آن ارض بذر حکمت و بیان ودیعه گذارده شده سوف یظهر ما اراده اللّه ربّ العالمین در هر ارض که وارد شدی اولیا را از قبل مظلوم ذکر نما لتنجذب افئدتهم من ذکر اللّه المهیمن القیّوم اولیای شاهرود را ذکر نما لحاظ عنایت بایشان متوجّه از حقّ میطلبیم کل را از سموم رقشا حفظ فرماید در پست‌فطرتی هادی تفکّر نما تازه باذکاری ناطق که اذن واعیه ابداً اصغای آنرا دوست نداشته و ندارد تازه مرآت و وصیّ و امثال آن ظاهر شده بگو بریزید این اسماء مانعه را و به ما ینبغی لأیّام اللّه تمسّک جوئید امروز مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی و ناطق و سدره باثمار جنیّه مزیّن و مشهود قل

الهی الهی اسألک بآیاتک الکبری و حفیف سدرة المنتهی و صریر قلمک الأعلی ان تؤیّد اولیائک علی استقامة لا تمنعها جنود الشّبهات و لا صفوف الاشارات و لا الأسمآء و الصّفات اهل بها بحقّ ناظرند و از دونش فارغ و آزاد سست‌عنصرهای عالم بمفتریات قبل تمسّک جسته‌اند از بحر معرضند و بغدیر متمسّک از تشعشعات آفتاب ممنوعند و بمطلع ظلمت مقبل انصاف و عدل در ایران مرحوم شده و از عیون و ابصار مستور یا حیدر قبل علی اینمظلومها در ارض صاد و عشق کشته شدند و تعرّض نکردند و دست درنیاوردند و بصبر و اصطبار تمسّک جستند مع‌ذلک عناد اهل ایران نسبت بقبل بمراتب زیادتر و کاملتر مشاهده میشود در مراجعت عمل نموده آنچه را که دموع مقرّبین جاریست نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یزیّن بلاده بمواهبه و الطافه و جوده و احسانه انّه علی کلّ شیء قدیر چهل سنه میشود حضرت پادشاه را بر حسب ظاهر اینمظلوم بارادۀ حقّ جلّ جلاله حفظ نمود مع‌ذلک ثمری ظاهر نه و اثری هویدا نه نشکر و نحمد و نقول

یا نوّار الوجود و ستّار الأمور اسألک بمشرق ظهورک و مطلع آیاتک و مخزن لآلئ علمک و حکمتک ان تؤیّد الغافلین علی التّوجّه الی بحر عطائک و شمس فضلک ثمّ قدّر لهم یا الهی ما قدّرته بجودک و عنایتک انّک انت المقتدر المختار

یا حیدر قبل علی آنچه الیوم لازم منع عباد است از توجّه بافق اعلی براستی میگویم و بلسان حقیقت ذکر مینمایم هر نفسی از عشّاق که مشتعل بنار اشتیاق و حضور است باید بآنچه از قبل ذکر شد عمل نماید لعمر اللّه در اینصورت از اهل حضور و لقا و اصحاب مشاهده و اصغا در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت میشود بشّر العباد بذلک آنچه از قلم اللّه نازل و جاری باقی و ثابت است بشأنیکه محو آنرا اخذ ننماید و تغییر نپذیرد انّ ربّک هو المبیّن المشفق العزیز الوهّاب سبیل بعید و مشقّتهای آن بسیار امروز باید کل بکلمۀ الهی متمسّک باشند و بارادۀ او متشبّث آنچه از ملکوت امر نازل آن محبوب و مطاعست طوبی للعارفین و للعاملین اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان مخصوص من طار فی هوآء محبّتی و اشرق من افق الانقطاع فی ایّامی و شرب رحیق الوحی من کأس عطائی الّذی سمّی بعلی قبل حیدر علیه بهآء اللّه مالک القدر و المنظر الأکبر فی‌الحقیقه عمل نمودند آنچه را که در این عصر از احدی ظاهر نه از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید بر آنچه که سزاوار آنعمل مبرور مشکور است نامۀ جناب امین علیه بهائی و عنایتی رسید ولکن هنگامیکه بر حسب ظاهر وقت باقی نه لذا جواب معلّق است بکرّۀ اخری لازال در ساحت مظلوم مذکورند و بر خدمت مؤیّد انشآءاللّه در جمیع احوال بحر عطا باشند از برای وری و فرات شفقت و محبّت نسبت بکل از قبل فرموده خلقنا النّفوس اطواراً لذا باید ایادی امر مدارا نمایند چه که ایّام ظهور است رحمت و عنایت سبقت گرفته جناب امین از اوّل ورود در لجّۀ احدیّه الی حین مدارا نموده‌اند نسأل اللّه ان یوفّقه و یؤیّده بجنود الغیب و الشّهادة علی ذکره و ثنائه و خدمة امره المحکم المتین جناب ابن ابهر در آن ارض بماند نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یجعله مبلّغ امره بحیث تنطق السن الکائنات بذکره و قیامه و استقامته و خضوعه و خشوعه للّه ربّ العالمین انّا نکبّر علیه من هذا المقام الأعلی و نبشّره بما نزّل فی هذا اللّوح المبین یا ابن ابهر علیک بهآء اللّه مالک القدر بیت معهود مذکور بطراز قبول فائز بشّرهما من قبلی و نسأل اللّه ان یوفّقهما و یقدّر لهما ما یقرّبهما الیه انّه هو السّمیع البصّار البهآء المشرق من افق سمآء بیانی علیکم یا اولیائی و علی امائی اللّائی اقبلن و سمعن و آمنّ باللّه الفرد الواحد العزیز النّوّار

* * *

محبوب فؤاد حضرت امین جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد بساط حضرت موجودیرا که وجود را موجود فرمود و عالم را بانوار اسم اعظم منوّر نمود در عالم معنی و معنی معنی و معنی معنی معنی سرّی و مطلبی و کلمه‌ئی باقی نه مگر آنکه از قلم اعلایش جاری و ساری و ظاهر و هویدا جلّ جلاله و عمّ نواله و عظم شأنه و لا اله غیره و الصّلوة و السّلام و التّکبیر و البهآء و الذّکر و الثّنآء علی اولیائه الّذین ما نقضوا عهده و میثاقه و قاموا علی خدمة امره العزیز البدیع

و بعد یا محبوبی این نامۀ ششم است که ارسال میشود دستخطهای آنمحبوب نمرۀ اوّل ١٧ ربیع‌الأوّل و ثانی دهم جمادی‌الأوّل و ثالث پنجم جمادی‌الثّانی رسید رسیدن ارمغان بیان در حدیقۀ معانی آنچه در او مذکور مکرّر قرائت شد نفحات محبّت از او ساطع و فوحات خلوص از او در هبوب هر کلمۀ آن شاهدی بود صادق و گواهی بود امین بر اقبال و توجّه و خدمت حضرت امین و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقصد اعلی نموده امام وجه بعد از اذن عرض شد و باصغاء محبوب عالم فائز گشت هذا ما انزله الرّحمن فی الجواب قول الرّبّ تعالی و تقدّس

انا المبیّن الحکیم

یا امین طوبی از برای کلمه‌ئی که در ایّام اللّه باصغاء مقصود فائز گشت و طوبی از برای حرفیکه در محضر اقدسش حاضر شد و طوبی از برای لفظیکه در مدینه‌اش ظاهر گشت قل ان تعدّوا نعمة اللّه لا تحصوها ظاهر شد و ظاهر فرمود آنچه را که از قلوب و عیون مستور بود راهش نمودار امرش پدیدار من غیر تعطیل و تعویق اشراقات انوار آفتاب عنایتش رسیده و میرسد سرج امر باسمش ظاهر و آیات عظمت بامرش نازل اوست قادر یکتا و گویندۀ یکتا حزب اللّه را از ذکور و اناث که در بلاد حقّ جلّ جلاله ساکنند یعنی مدائن ایمان و ایقان هر یک را تکبیر و سلام برسان و بانوار آفتاب بخشش الهی بشارت ده و بآثار قلم اعلی متذکّر دار طوبی لک یا امین شهد قلمی الأعلی بأنّک فزت بالحضور و اللّقآء و المشاهدة و الاصغآء کن سحاباً للبلاد و نیسان العنایة للعباد از حقّ میطلبیم حزب خود را بطراز انقطاع مزیّن فرماید بشأنیکه بتمام همّت بر خدمت قیام نمایند و بهدایت من علی الأرض توجّه کنند

بگو ای اهل عالم ندای مظلوم را بشنوید و بآنچه سزاوار است تمسّک نمائید بر هر نفسی راه خدا معلوم و واضح بمثابۀ آفتاب نورش مشرق و اشراقش ظاهر هر نفسی بر خدمت قیام نماید ذرّات عالم و اهل فردوس اعلی و جنّت علیا از حقّ تأییدش را میطلبند و توفیقش را میخواهند بعنایت حقّ جلّ جلاله قدم را از مکان بردارید و بر لامکان گذارید و آن مقام انقطاع از کل و قیام بر خدمتست امروز نور ندا مینماید و طور بشارت میدهد اثمار میگوید یا اشجار روز روز شادیست و یوم فرح و سرور است چه که محبوب ظاهر و مشهود است عجب جذبی عالم را اخذ کرده و عجب شوری بین ملأ اعلی بساط ابتهاج بکمال انبساط مبسوط طوبی از برای لسانیکه بذکرش ذاکر و سمعیکه بترنّمات اشیاء فائز ای صاحبان سمع اطیار فردوس اعلی در تغنّی ای صاحبان بصر انوار اسم اعظم مشهود خود را محروم منمائید قدر ایّام را بدانید قلم اعلی در لیالی و ایّام بذکر حزب اللّه مشغول طوبی لهم و لهم حسن مآب و للّه الأمر فی المبدء و المعاد انتهی الحمد للّه فائز شد آنمحبوب بآنچه که امل مقرّبین و امل مخلصین بوده

اینکه در ذکر مخدّرۀ مکرّمه عمّه و بنت علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند و همچنین ذکر حاجیهای ارض کاف علیهم بهآء اللّه و ذکر ضیافت ورقه خدیجه سلطان علیها بهآء اللّه کل بشرف عرض امام حضور ربّ فائز و هر یک از لسان عظمت مذکور این نعمت عظیم است مقامش را بدانید چندی قبل حضرت اسم اللّه م‌ه علیه منکلّ بهآء ابهاه ذکر ضیافت نمودند و بعد از قبول عمل فرمودند در همان لیله ذکر ایشان از قلم اعلی جاری و ارسال شد

اینکه در بارۀ جناب آقا سیّد فرج‌اللّه علیه بهآء اللّه و محبّت و استقامت ایشان نوشته بودند بعد از عرض آفتاب عنایت از افق سماء فضل مشرق و از قبل هم حضرت اسم‌اللّه از جانب ایشان عمل نمود آنچه را که ذکر شده بود و اینکه در بارۀ ابناء خلیل و ورّاث کلیم علیهم بهآء اللّه در ارض هاء و میم مرقوم داشتند در ایّامیکه آنمحبوب بشرف حضور فائز بودند یک صحیفۀ مبارکه از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل نظر بحکمت الی حین ارسال نشد و حال ارسال میشود از حقّ میطلبم ایشانرا مؤیّد فرماید بر استقامت کبری چه که ناعقین و ناهقین کالجراد المنتشر در مدن و دیار متفرّق شده‌اند نسئل اللّه ان یحفظ الکلّ بفضله و جوده انّه هو جواد کریم

اینکه مرقوم داشتند مکتوب اینعبد که تاریخ آن ٢۶ ربیع‌الأوّل بود رسیده و قبل آن نرسیده صورت آنچه ارسال شد موجود یازدهم ربیع‌الأوّل مکتوب اینعبد که مزیّن بود بآیات الهی مع عدد تسع ٩ اوراق وصول ارسال شده امید است که تا حال رسیده باشد

اینکه در بارۀ حبیب روحانی جناب آقا یحیی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند هر صاحب بصر و انصافی اگر ملاقات نماید میگوید آنچه را که جناب آقا یحیی گفته ولکن نظر بحجبات نفس و هوی و حبّ ریاست و اختلاف و فتنه و نفاق میگویند آنچه را که سبب اضلال خلق بیچاره است بمثابۀ مفتریات قبل که چند نفس غافل نظر بحبّ ریاست از حقّ گذشتند و ببیانات موهومه عباد بیچاره را در بیدای حیرت و اختلاف و کذب مبتلا نمودند آنچه گفته‌اند جمیع کذب مثل ناحیه و جابلقا و جابلسا و امثال آن چنانچه بکرّات اینفقرات در نامه‌های اولیا ذکر شده که شاید بعضی متنبّه شوند و مرّۀ اخری باوهامات قبل مبتلا نگردند این ایّام احمد کرمانی ابن ملّا جعفر و آقا خان بجزیره رفته‌اند و با مطلع اوهام تدبیرات کرده‌اند و مراجعت نموده‌اند حال ملاحظه نمائید اگر آن نفوس فی‌الجمله منصف بودند و یا للّه حرکت مینمودند باید باین ارض که از اوّل امر الی حین ندای حقّ بأعلی النّدآء مرتفعست بیایند به حاجیۀ از اهل کاف و راء علیها بهآء اللّه گفته‌اند که به عکّا هم میآئیم مع‌ذلک نیامده‌اند سبحان‌اللّه بخدعه و مکری ظاهر شده‌اند که غیر از حقّ از احصای آن عاجز حقّ شاهد و اولیائش گواه که آن نفوس ابداً از اصل امر آگاه نبوده و نیستند باری ذرهم فی خوضهم یلعبون مقصود از تحریر اینکلمات اطّلاع آنمحبوب بوده لا غیر

در این حین تلقاء وجه حاضر و لسان عظمت باینکلمه ناطق قوله جلّ جلاله یا امین علیک بهائی لازال در نامه‌های تو که بعبد حاضر ارسال نمودی ذکر اتّحاد و اتّفاق و الفت و محبّت و وداد حزب الهی بوده مخصوص نفوسیکه مابین عباد اختصاص یافته‌اند و بشرف عنایت مخصوصه فائزند ولکن الی حین آنچه سزاوار است مشاهده نگشت زهی حسرت اگر بنصایح قلم اعلی لوجه اللّه منقطعاً عن ملهمات النّفس و الهوی عمل مینمودند ارض غیر ارض و عباد غیر عباد مشاهده میگشت از حقّ میطلبیم و بطلب تا ظاهر شود آنچه که سزاوار است امروز انقطاع و تقوی معین و ناصر امرند طوبی لمن فاز بهما فاسئل اللّه ان یمدّهم بجنود الذّکر و یلهمهم ما ینبغی لهم فی ایّام ربّهم المبیّن العلیم الحکیم

یا محبوب فؤادی اینعبد در این حین از حزن جمال قدم بشأنی محزون که فی‌الحقیقه عدم را بر وجود ترجیح دادم چه که حالتی مشاهده شد که لسان یارای ذکر و قلم یارای بیان ندارد و کفی باللّه شهیدا و اینکه مرقوم داشتند دوستان الهی را در هر ارضی ملاقات نمایند بعد از عرض اینفقره در ساحت اقدس فرمودند امین علیه بهائی سبب تذکّر عبادند و در جمیع احوال خیرخواه کل از حقّ میطلبیم او را تأیید فرماید انشآءاللّه در جمیع احوال بعزّ امر ناظر باشند ادای حقوق بر کل واجب و نفع آن بانفس عباد راجع ولکن قبول آن معلّق است بروح و ریحان و رضای نفوس عادلۀ عامله در اینصورت اخذ جایز والّا فلا انّ ربّک هو الغنیّ الحمید انتهی

اینکه در بارۀ محبوب روحانی جناب عندلیب علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشتید للّه الحمد موفّقند بر خدمت امر حضرت محبوب فؤاد جناب سمندر علیه بهآء اللّه الأبهی مکرّر ذکر ایشانرا نموده‌اند و این ایّام نظم و نثر ایشان در حضور عرض شد و ورقۀ نظم را التفات فرمودند باهل سرادق عصمت و عظمت انّ ربّنا هو الفضّال الکریم بایشان بشارت بدهید لازال ذکر ایشان و تبلیغ ایشان و خدمت ایشان مذکور یسئل الخادم ربّه ان یؤیّده فیکلّ الأحوال

اینکه مراتب خلوص و محبّت و اشتعال مخدّره ورقه ضلع مرفوع مرحوم آقا محمّد جعفر علیهما بهآء اللّه و همچنین ذکر اشتعال جناب حاجی ابوالقاسم علیه بهآء اللّه و توجّه ایشانرا مرقوم داشتند هنیئاً لهما الحمد للّه بعنایت حقّ جلّ جلاله فائزند و مخصوص ذکرشان از لسان عظمت جاری کل را بعنایت الهی بشارت دهید اینعبد هم خدمت هر یک سلام و تکبیر میرساند و از حقّ تعالی شأنه از برای هر یک میطلبد آنچه را که باقی و پاینده است ذکر جناب آقا میرزا مهدی علیه بهآء اللّه و محبّت و استقامت ایشانرا فرموده بودند و همچنین ذکر من معه الّذی سمّی باسمه الحمد للّه این ایّام در ساحت اقدس مذکورند و ذکر ایشان در آیاتیکه مخصوص حضرت محبوب فؤاد جناب ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی از سماء مشیّت نازل شده نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شده و میشوند و باشراقات انوار نیّر بیان الهی مزیّن میگردند انّ ربّنا الرّحمن هو المبیّن العلیم و هو المشفق الکریم حسب الاستدعای آنمحبوب این خادم بنیابت بزیارت فائز نسئل اللّه تعالی ان یجعل حرف عملنا و آمالنا کتاباً من عنده انّه علی کلّشیء قدیر

اینکه در دستخطّ دیگر آنمحبوب ذکر ورود به راء و شین و ذکر اولیای آن ارض و اشتعال و استقامتشانرا در محبّت الهی مرقوم داشتند بعد از عرض حضور مالک یوم النّشور این آیات از مطلع عنایت اشراق نمود قوله تبارک و تعالی یا اولیائی فی الرّآء و الشّین اسمعوا ندآء اللّه الملک الحقّ المبین انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر امروز اشیاء مترنّم و عنادل بیان بر اغصان سدرۀ عرفان مغرّد امروز هر یک از اشیاء محلّی اختیار نموده و در آنمحل بذکر حقّ جلّ جلاله مشغول از عرف آیات مالک اسماء و صفات و شوق ظهور مظهر بیّنات کل منجذب آیات سرور و ابتهاج کل را اخذ نموده ولکن معشر عباد اکثری غافل یا حزب اللّه اگرچه السن عالم از ذکر مالک قدم علی ما ینبغی عاجز و قاصر است ولکن چون کل را امر بذکر و ثنا فرموده لذا مقبول عنایت حقّ جلّ جلاله نسبت بشما بمثابۀ آفتاب روشن و منیر خلق فرمود تربیت نمود بصراط مستقیم راه داد و از کأس محبّت قسمت عطا فرمود لعمر اللّه ملأ اعلی در جمیع احیان بذکر اهل بها مشغول یشهد بذلک لسان العظمة فی مقامه المحمود نسئل اللّه ان یوفّقکم و یؤیّدکم علی ما امرتم به فی الکتاب و یمدّکم بأسباب الأرض و السّمآء و یقرّبکم الیه و یوصیکم بالمحبّة و الاتّحاد و بالحکمة و البیان انّه هو الآمر الحکیم کل بکمال اتّحاد و اتّفاق رفتار نمائید و حکمت را از دست مدهید فساد و نزاع مردود است یا حزب اللّه انصروا المظلوم بالأعمال و الأخلاق هذا ما نزّل فی الواح شتّی من لدی اللّه مولی الوری البهآء من لدنّا علیکم و علی الّذین ما منعهم ظلم العالم عن اللّه مولی الأمم انتهی

و همچنین ذکر سادات خمس علیهم بهآء اللّه را نمودند هذا ما نزّل لهم من جبروت عنایة ربّنا المشفق الکریم قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا امین علیک بهائی للّه الحمد سادات مذکوره علیهم بهائی مکرّر بآثار قلم اعلی فائز بشّرهم بذکری فی هذا الحین انّا ذکرنا الّذین اقبلوا الی اللّه ربّ العالمین نسئل اللّه ان یوفّقهم و یکتب لهم ما ینفعهم فی الآخرة و الأولی انّه هو السّامع المجیب انتهی

و همچنین ذکر جناب آقا محمّد حسین (ص‌‌رّ) علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض این آیات از مطلع عنایت ربّنا الرّحمن نازل قوله تبارک و تعالی انّا ذکرناه من قبل و من قبل قبل و ایّدناه علی الاقبال الی اللّه الفرد الخبیر لازال در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند این ایّام لوحی مخصوص او نازل و بتوسّط اسم اللّه م‌ه ارسال شد بشّره بعنایتی و فضلی و رحمتی انتهی فی‌الحقیقه ایشان در ایّامیکه فارس تشریف داشتند بذکر ناطق بودند و بر خدمت قائم انّه لا یضیع اجر المحسنین اینعبد هم خدمت ایشان سلام و ثنا میرساند و تکبیر عرض مینماید

ذکر ارض قاف و اولیای حقّ و ضیافتهای ایشان و همچنین ضیافت جناب حاجی محمّد جواد علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت اقدس این بیان از ملکوت برهان نازل قوله تبارک و تعالی طوبی از برای نفوسیکه بخدمت اولیای الهی مشغولند للّه الحمد اولیای ارض قاف هر یک بعنایت فائز و بانوار آفتاب استقامت منوّر کل را ذکر مینمائیم و بشارت میدهیم یا جواد علیک بهائی جناب امین ذکر شما را نموده از حقّ میطلبیم در جمیع احوال شما را تأیید فرماید و از اثمار ایقان اشجار بدیعه در ارض طیّبۀ مبارکه برویاند و از آن اشجار اثمار دیگر و اوراق دیگر ظاهر فرماید اوست قادر و توانا لا اله الّا هو العلیّ الأبهی یا جواد افرح بذکری ایّاک و اقبالی الیک من شطر السّجن انّه لا یعادل بذکری شیء من الأشیآء یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب انتهی

اینکه در بارۀ محبوب فؤاد حضرت حاجی میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتند و همچنین مراتب خدمت و توکّل و انقطاع و اشتغال و قیام و استقامت ایشانرا فی‌الحقیقه ایشان همان قسمند که آنمحبوب نوشته‌اند للّه الحمد باخلاق طیّبه مزیّنند و بر امر مستقیم و بنور منیر و بنار سدره مشتعل از حقّ تعالی شأنه از برای ایشان میطلبم آنچه را که از افق کتاب الهی محو نشود

اینکه ذکر شیخ محمّد کرمانشاه نمودید او از معرضین کبار است بیچاره کورکورانه میدود از امور اطّلاع ندارد آنچه از غافلین شنیده بآن تمسّک جسته حاجی ابراهیم اهل قاف لیلاً و نهاراً با منافقین معاشر یا محبوب فؤادی استقامت بمثابۀ عنقا ذکرش موجود و هیکلش مفقود اکثری بهر ریحی متحرّک از حقّ میطلبم بصر انصاف را بگشاید و راستی عطا فرماید بسیار حیف است این ایّام عباد از بحر بیان محروم مانند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید

اینکه در بارۀ وجوهاتیکه حواله شده بود ببعضی برسانند مرقوم داشتید فی‌الحقیقه این امورات هر یک بابیست از برای خیرات مع ضیق و تنگی این ارض و مصارف لاتحصی آنچه برسد ارادۀ حقّ جلّ جلاله آنکه بنفوس راضیۀ مرضیّه برسد تا باستغنای کامل بتعلیم و اصلاح و تهذیب قبائل مشغول شوند در این حین اینکلمۀ علیا از مطلع عنایت کبری نازل قوله تبارک و تعالی هر نفسی الیوم ارادۀ نصرت امر نماید یعنی بتبلیغ مشغول شود باید اوّلاً بطراز انقطاع مزیّن گردد از حقّ میطلبیم کل را موفّق فرماید بر آنچه لایق ایّام اوست انتهی

اینکه در ذکر ورقه ثمره علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس لسان عظمت باینکلمۀ مبارکه ناطق قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهائی وجه هدهد علیها بهائی را امر نمودیم به ثمره برسد که او برساند چه که واسطه او بوده امّا وجه میرزا محمّد را مخصوص نوشتیم باید بدست خود او برسد اینفقره معلّق بمشورت کسی نبوده آنچه از سماء مشیّت نازل باید بآن تمسّک نمایند تا مطابق امر مبرم الهی واقع شود مقصود آنکه اینفقره اشتهار نیابد ستر این امور نزد حقّ محبوب بوده و هست انّه هو السّتّار یأمرک بالسّتر الجلیل و هو الصّبّار یأمرک بالصّبر الجمیل انتهی

اینکه در بارۀ برات معلوم مرقوم داشتند و همچنین ردّ آنرا که مصلحت ندیده‌اند بلی باید مدارا نمود سبحان‌اللّه عالم شاهد و گواه که در الواح الهی مطلب واضح و هویدا مع‌ذلک الی حین مقصود معلوم نه مکرّر از لسان عظمت اینکلمۀ علیا استماع شد قوله جلّ جلاله یا عبد حاضر اینظهور از برای اصلاح عالم و الفت امم آمده که شاید بکوثر بیان که از قلم رحمن در کلّ احیان جاری نار ضغینۀ مکنونۀ در صدور بیفسرد و هیکل عالم از این مرض ادهم طاهر شود و شفا یابد و همچنین هنگامی دیگر اینکلمۀ مبارکه از لسان مبارک شنیده شد فرمودند لعمر اللّه اگر ضرّ بر نفس حقّ وارد شود نزد مظلوم اولی و احسنست از آنکه بغیر واقع گردد مکرّر امثال این بیان از لسان رحمن استماع شد و نفس کتب و زبر و الواح ناطق و مبیّن طوبی للنّاظرین میتوان ببعضی معاذیر تمسّک نمود که هم ایشان فارغ شوند و هم معین مطمئن این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که مخدوم مکرّم جناب س‌ی را مؤیّد فرماید بر آنچه که خیر و صلاح کل در آنست اگر راضی شوند بآنچه که در حضور القا شده البتّه حقّ جلّ جلاله نصرت نماید و اعانت فرماید و این نصرت و اعانت باسباب ظاهره معلّق نبوده و نیست بل مسئلت عبد است از حضرت باری جلّ جلاله و عمّت نعمائه و احاط فضله و کرمه و ملاقات آنمحبوب با نفوسیکه ذکر نمودند جایز نه هر قدر از آن نفوس مستور باشید اولی و احبّست

و اینکه در بارۀ جناب آقا علی حیدر علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید ایشان لازال لدی الوجه مذکورند اجر عاملین در کتاب از قلم اعلی مسطور بعد از عرض ذکر ایشان امام عرش اینکلمۀ علیا از لسان مولی الوری ظاهر قوله تبارک و تعالی یا امین علیک بهائی جناب علی قبل حیدر بذکر حقّ فائز لازال حقّ اعانت فرموده و او را بخدمت امر فائز نموده آنچه در بارۀ او و خدمتش و همچنین اشتعالش بنار محبّت الهی ذکر نمودی صحیح ولکن مرقاة را پلّه بسیار است و عرفانرا مراتب لانهایه از حقّ میطلبیم در هر یوم بر او بیفزاید و تأیید نماید لیصل الی مقام تکون اعماله کلّها ذکراً واحداً و یجد منه المخلصون عرف عنایة اللّه ربّ العالمین البهآء من لدنّا علیه و علی الّذین ما غرّتهم الدّنیا و ما منعتهم عن التّقرّب الی الغنیّ المتعال انتهی اینعبد فانیهم خدمت ایشان تکبیر و سلام میرساند در لیالی و ایّام مذکورند من کان للّه کان اللّه له آنچه از ایشان مشهود است خدمت امر الهی است یشهد الخادم بما یری و الأمر بید اللّه مولی الوری

و اینکه ذکر احبّآء اللّه سیسان علیهم بهآء اللّه را فرمودند لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد و همچنین لوح امة‌اللّه ضلع جناب آقا محمّد قلی و یک صحیفۀ مبارکه مخصوص ابناء خلیل علیهم بهآء اللّه در ارض هاء و میم و همچنین اوراق وصول آنچه آنمحبوب نوشته‌اند و طلب نموده‌اند ارسال شد اولیا و دوستان الهی در هر ارض و بلد که ساکنند اینعبد خدمت هر یک سلام و تکبیر میرساند ربّ مطلوب و ایشان طالب ایشان سائل و حقّ مجیب لذا استدعا آنکه عباد خود را بنار محبّت مشتعل فرماید و بنور معرفت منوّر اوست خداوند یکتا و المقتدر علی ما یشآء شاید از ذکر این خادم فانی متذکّر شوند و به ما ینفعهم قیام نمایند السّلام و الثّنآء و الذّکر و التّکبیر و البهآء علی حضرتکم و علیهم و علی کلّ ثابت راسخ مستقیم و کلّ قائم ناطق مبیّن علیم و الحمد للّه المقتدر العزیز الحکیم

خ‌ادم

فی شعبان المعظّم سنة ۱۳۰۴

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو الشّاهد السّامع العلیم الخبیر

حمد حضرت قیّوم را لایق و سزاست که بایادی عطا رحیق مختوم را بر عالمیان مبذول داشت امواج دریای غضب رحمتش را منع ننمود و زماجیر ملوک و سلاطین لسان عظمتش را از نطق بازنداشت اوست مکلّم طور و مالک ظهور که بکلمۀ علیا اصحاب قبور را حیات تازه بخشید و بخدمت بازداشت و لا یعرفهم الّا من ینطق فی السّجن الاعظم امام وجوه الامم قد اتی المالک الملک للّه المهیمن القیّوم

التّکبیر و البهآء و النّور و الضّیآء علی ایادی امر اللّه الّذین نصروا امره فی البلاد و الدّیار اولئک عباد جعلناهم مفاتیح ابواب العلم و العرفان فی الامکان تعالی الرّحمن الّذی ایّدهم علی القیام علی خدمة امره المحکم المتین

قد حضر حضرة غصنی بکتابک الّذی ارسلته الی الحبیب علیه بهآئی و عنایتی و قرأه امام وجهی اجبناک بآیات انجذبت بها الاشیآء و نادت الذّرّات امام الوجوه الملک للّه المقتدر العزیز المختار لو یسئلک احد عن البهآء قل لعمر اللّه انّه تحت براثن البغضآء و یذکر اولیآئه بما لا ینقطع عرفه بدوام اللّه مالک السّرّ و الاجهار یا فضل‌اللّه اسمع النّدآء من افق عکّآء انه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العزیز العلّام لا یعزب عن علمه من شئ یشهد و یری و هو العزیز الوهّاب طوبی لک بما ذکرت ربّک فی حین احاطته الاحزاب من کلّ الجهات قل هذا یوم النّصر انصروه بالذّکر و البیان هذا ما حکم به الرّحمن فی الزّبر و الالواح قد بکت عیون الاصفیآء فی الفردوس الاعلی بما ورد علی اولیآء اللّه فی مدینة الیآء کذلک قضی الامر من لدی اللّه ربّ الارباب لعمر اللّه بذلک نصر اللّه امره و رفعه الی مقام انقطعت عنه الاذکار سوف یرون المخلصون قدرة اللّه و سلطانه کذلک نطق لسان العظمة اذ کان یمشی فی قصر جعله اللّه مشرق الانوار

یا علی قبل محمّد انّا ذکرناک من قبل بلوح فاحت به نفحات اللّه فی الاشطار قد کنت مذکوراً لدی العرش بآیات زلّت بها الاقدام الّا الّذین احاطتهم عنایات ربّهم مالک الرّقاب نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤلّف بک بین القلوب و یؤیّدک فی کلّ الاحوال اقرء ما انزلناه فی کتابنا الاقدس و بشّر به عبادی الّذین قاموا علی خدمة امری و طاروا فی هوآئی و نطقوا بما نطق به لسان عظمتی فی اعلی المقام قل یا قوم هذا یوم التّبلیغ ضعوا ما عندکم متمسّکین بحبل اللّه مالک یوم القیام البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین یحبّونک لوجه اللّه المهیمن علی المشعر و المقام

یا محمّد قبل حسن اولیای ارض هاء و میم لا زال در نظر بوده و هستند ما بین مظلوم و ایشان حجابی نه یشهد بذلک امّ الکتاب و عن ورآئه لسان اللّه العزیز الفیّاض یا اولیائی امروز روز نصرتست و روز بیانست بتبلیغ امر الهی مشغول شوید و در جمیع احوال بروح و ریحان و حکمت و بیان از رحیق مختوم که باصبع عنایت حضرت قیّوم باز شده عطا نمائید شاید غافلهای عالم بدریای آگاهی راه یابند و بر خدمت قیام کنند یا حزب اللّه و اولیآئه و اصفیآئه آنچه را که از آن رائحۀ فساد استشمام شود از آن اجتناب نمائید و بطراز صبر و اصطبار خود را مزیّن دارید لعمر اللّه حقوق اعمال شما باطل نشده و نمیشود و نزد امین مکنون و مخزونست افرحوا بهذه الکلمة الّتی لا تعادلها کلمات العالم یشهد بذلک مالک القدم فی هذا الحین المبین

انّا اردنا ان نذکر فی هذا الحین من سمّی بجواد فی کتاب اللّه النّاطق فی المــٔـاب یا جواد ظاهر شد آنچه که شبه آن را عین عالم ندیده و سمع امکان نشنیده ولکن بعضی از متوهّمین مشاهده میشوند بمثابۀ اهل بیان و فرقان بحبل ظنون متمسّکند و از انوار نیّر ایقان محروم بگو ای قوم امروز بحر معانی موّاج و آفتاب علم الهی مشرق و لائح بر خود و امر رحم نمائید مجدّد سبب اختلاف مشوید بافق ظهور وحده ناظر باشید اینست مقام توحید حقیقی و نور حکمت ربّانی حزب قبل هر یوم ربّی اخذ نمودند و ثمر آن در یوم جزا آن شد که دیدید و شنیدید طوبی لک و لمن نبذ الاوهام فی ایّام اللّه ربّ الارباب اولیا را از قبل مظلوم ذکر نما و بآنچه از سماء رحمت رحمانی و فضل سبحانی نازل شده بشارت ده لیجذبهم بیان الرّحمن و یقرّبهم الیه فی کلّ الاحیان

یا قلم اذکر من احبّنی و نبذ ما سوآئی متمسّکاً بما نزل فی الزّبر و الالواح انّا نحبّ ان نختم البیان فی هذا اللّوح بذکره لیفرح بعنایة ربّه مالک الایجاد نشهد انّه فاز بما کان مذکوراً مرقوماً من القلم الاعلی فی کتاب اللّه العزیز الوهّاب یا ایّها النّاظر الی الوجه ندای مظلوم را بلسان پارسی بشنو این ایّام وارد شده آنچه که قلب عالم محزون مشاهده میشود شهادت نفوس مطمئنّه سبب اعلای کلمه بوده و هست و امّا بر بعضی افزود آنچه را که لایق ذکر نه سبحان‌ اللّه نفوسیکه خود را مطلع استقامت میدانستند مشرق اوهام مشاهده میشوند دعا در حقّ اینمظلوم لازم

یا حیدر قبل علی لو یسئلک احد عن المصباح قل تاللّه بین الاریاح و لو یسئلک احد عن السّدرة قل تحت اسیاف الضّغینة آیا کتاب اقدس را قرائت ننموده‌اند و آیا عرف آیات را نیافته‌اند ذلّت و زحمت و شهادت و نقمت و عذاب در سبیل الهی شهدیست احلی و نعمتی است عظمی ولکن ظنون بعضی از اولیا قلب را گداخت لعمری قد ذابت الاکباد بما احاطت امواج البغضآء سفینة اللّه مولی الوری

اولیای حقیقی را تکبیر و سلام و ذکر و بها برسان از حق میطلبیم کل را تأیید فرماید بر آنچه سبب اعلای کلمۀ اوست اوست مقتدر و توانا در جمیع احوال بتهذیب نفوس مشغول باشید انّه یعلّمکم و یحفظکم و ینصرکم بصفوف الحکمة و البیان من لدی اللّه العزیز المنّان البهآء المشرق من افق سمآء ملکوتی علیک و علی اولیآئی الّذین نبذوا الوری ورآئهم و قاموا امام الوجوه و قالوا اللّه ربّنا و ربّ آبائنا و ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع

طوبی لعلیّ قبل اکبر الّذی اخبرناه من قبل باسره و ما یرد علیه من جنود الظّالمین اسیری آن نفس مطمئنّۀ راضیه از قبل از قلم اعلی جاری انّا اخبرناه بذلک فضلاً من لدی اللّه المقتدر القدیر طوبی لمن یذکره و یعینه و یحبّه فی هذا الیوم المبارک العزیز البدیع کبّر من قبلی علی ضلعه و بشّرها بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الاشیآء لا اله الّا هو العلیم الحکیم

و نذکر فی هذا الحین من سمّی بامین فی کتابی المبین نسئل اللّه ان یحفظه من شرّ الغافلین و ینصره بجنود العالین و یقرّبه الیه فی کلّ حین انّه هو ارحم الرّاحمین الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

محبوب فؤاد حضرت ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد حضرت مقتدری را لایق و سزاست که بنقاط قلم اعلی صفوف اقتدار را بیاراست و حروف و کلمات را بطرز جدید و طور بدیع ترکیب نمود و از آن علم کلمۀ انّه هو اللّه را برافراخت و با معدودی محدود امام جنود اعدا سطوت کبری ظاهر فرمود ناصرش در رتبۀ اولی قلم اعلی و در رتبۀ اخری مظاهر تقوی جلّ بیانه و عظم سلطانه و التّکبیر و البهآء علی المخازن المکنونة فی ناسوت الانشآء الّتی منها ظهرت صفوف الحکمة بأعلام البیان اولئک عباد ما اخذهم سکر الهوی بل نشاط الهدی قاموا امام الوجوه و دعوا الکلّ بأمر اللّه المحتوم الی الرّحیق المختوم طوبی للّذین فازوا و ویل للّذین انکروا و کفروا اولئک من اصحاب النّار لدی اللّه العزیز المختار

یا محبوب فؤادی آثار خامۀ محبّت و وداد بهیئت اثمار سدرۀ وفا ظاهر اوراق سدره بنغمات بدیعۀ مجذبه مغرّد و اثمارش بذکر آثار قلم اعلی ناطق بعد از استماع و اصغا و وجد و طرب قصد مقام مولی الأنام نموده و بعد از حضور امام مکلّم طور قال روح من فی ملکوت الأمر و الخلق فداه ما فی یدک بعد العرض امرنی بالقراءة عرضت و قرأت امام الوجه فلمّا تمّ و انتهی نطقت سدرة المنتهی بآیاتها الکبری قوله تبارک و تعالی

بسمی المحزون فی ناسوت الانشآء

یا ایّها النّاطق بذکری و القائم علی خدمة امری و النّاظر الی افقی اسمع ندائی انّه ارتفع من مقام احاطته احزان العالم بما اکتسبت ایادی الّذین ادّعوا قربی و حبّی و ارتکبوا ما ناحت به یراعة اللّه المهیمن القیّوم قد فتح باب فی المدینة الکبیرة لیکون مهبط الأمانة و العفّة و الوفآء و الدّیانة و الصّدق و الصّفآء ولکنّ الظّالم جعله محلّاً للسّرقة و الخیانة و الظّلم و الجفآء بذلک صاح المقرّبون و ناح المخلصون ثمّ الّذین طافوا العرش الأعظم و شهدوا بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المهیمن علی ما کان و ما یکون

یا ورقآء ینوح البهآء و ینطق بما ورد علی هیکل الأمانة ضربة و علی وجه الصّدق لطمة من الّذی شقّ بأصابع الظّلم ستر الحرمة و عمل ما ظهر منه الفزع الأکبر فی مدینة عدل اللّه مالک الوجود انّا اردنا له المعروف و هو اراد لنا المنکر بذلک فتح باب الشّماتة و الاستهزآء علی اللّه ربّ الغیب و الشّهود انّ المظلوم ینادی و یدع الکلّ الی الوفاق و الاتّفاق ولکنّ الّذین نقضوا المیثاق قاموا بنفاق ارتفع به صریخ الأشیآء من الآفاق و القوم اکثرهم لا یسمعون قد راج سوق الکذب بما اکتسبت یداه و الصّدق فی حزن ما اطّلع به الّا الحقّ علّام الغیوب لعمری قد نبذ التّقوی و اخذ الفحشآء بعدما منعناه و اولیائی عنه فی الواح شتّی یشهد بذلک عباد مخلصون انّا اردنا له التّجارة و الغافل اراد لنا الخسارة قل خذ المعروف و ضع المنکر امراً من لدی اللّه ربّ الجنود ربح المظلوم هو العدل و الانصاف لا الزّخارف الّتی بها فتح باب الحرص و الهوی علی وجوه الوری قل ایّاکم یا قوم اتّبعوا عدل اللّه بینکم و لا تتّبعوا الأوهام و الظّنون

یا ورقا علیک بهآء اللّه مولی الوری در مدینۀ کبیره وارد شد آنچه که کبد عدل را سوخت نفسی که کمال عنایت در باره‌اش مجرا شد نار حرص و طمع بشأنی در قلبش مشتعل که حقّ جلّ جلاله و نعمت و عنایتش را فراموش کرد در لیالی و ایّام با عدوّ اللّه محشور و مأنوس قد ارتکب ما ناح به الأفئدة و القلوب اعلم یا ورقآء انّ المحبوب فی ضرّ مبین و فی حزن مبین و فی غمّ مبین و فی جمیع الأحوال الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

از نفحات بیان مقصود عالمیان حالت این عبد معلوم چندی قبل آن محبوب ذکر نفسی را فرمودند که از مدینۀ کبیره مکتوبی بآن شطر فرستاده آن غافل نزد مؤمن مؤمن نزد منکر منکر نزد کافر کافر نار نفاق در قلبش مشتعل با نفس دیگر در جلب زخارف و خیانت متّحد گشت مبالغی مال مردم از میان رفت و حال بنفاق ظاهر چه که تصدیق خیاناتش نشده و نمیشود و طغیان بمقامی رسیده مع آنکه حقّ جلّ جلاله عاشروا مع الأدیان فرموده از معاشرت او و منافقین اولیای خود را منع نموده از حقّ میطلبم آتش طمع را بماء قناعت ساکن نماید و شعلۀ حرص را تسکین عطا کند مع آنکه کمال عنایت امام وجوه در باره‌اش مجرا اولیا از برایش محل معیّن نمودند و باموال مدد کردند مع‌ذلک از او ظاهر شد آنچه که ذکر از ذکر آن در گریز است در لیالی و ایّام از حقّ جلّ جلاله میطلبم آنچه را که سزاوار است

اینکه در ذکر اولیای آن ارض و اطراف آن و اشتعالشان را بنار محبّت الهی مرقوم داشتند بعد العرض امام الوجه فی الأفق الأعلی لسان بیان در ملکوت عرفان باین آیات محکمات ناطق قوله تبارک و تعالی یا اولیائی فی التّآء و ضواحیها اسمعوا ندآء المظلوم به خلق عالم البیان و عالم الآذان یشهد بذلک هذا الکتاب الأعظم المبین هذا ندآء کان اصغائه منتهی امل المقرّبین و المخلصین ذکرکم من کان مشتعلاً بنار حبّی و ناطقاً بثنائی الجمیل ذکرناکم بآیات تنجذب بها افئدة الملإ الأعلی و اهل خبآء المجد و سرادق عصمة اللّه ربّ العالمین انّا نبشّرهم بعنایتی و نذکّرهم بآیاتی و انا المشفق الکریم قد اثبتنا اسمائهم من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء الّتی ما اطّلع بها الّا اللّه مالک هذا الیوم البدیع طوبی لکم بما اخذتم کوثر بیانی من ید عطائی و شربتم منه باسم اللّه الملک الحقّ العدل المبین

یا ورقا علیک بهائی و رحمتی قل لا تعادل بقطرة منه بحور العالم طوبی لمن فاز به و ویل للغافلین عباد بیچاره را علمای ایران از عرفان مقصود عالمیان در یوم ظهور منع نمودند ایشانند حجاب اعظم خود و امم هر دو را محروم داشتند اولیا را بشارت ده چه که هر یک فائز شد بآنچه که شبه و مثل نداشته در این حین کعبة اللّه بایشان توجّه نموده و ظهور اللّه بآن اشطار ناظر نسأل اللّه ان یجعلهم مخازن حبّه و کنائز استقامته و مطالع جوده بین عباده و نوره فی بلاده انّه علی کلّ شیء قدیر سوف نفتح ابواب اللّسان بذکرهم و ثنائهم و نؤیّد القلوب بتوجّهها الیهم انّ ربّهم الرّحمن هو السّامع النّاظر العلیم البصیر البهآء من لدنّا علیهم و علی الّذین ما منعتهم الضّوضآء عن التّوجّه الی الأفق الأعلی و ما خوّفتهم جنود الّذین کفروا باللّه العزیز الحمید انتهی

ربّنا و سیّدنا و مولانا نشکر بدائع فضلک و نحمد ظهورات الطافک و عطائک و مواهبک اسألک یا مولی العالم و سیّد الأمم بأن تحفظ المقبلین من شرّ المعرضین و المقرّین من ظلم المنکرین و المقرّبین من اعتساف الّذین کفروا بک و بآیاتک فی یومک المقدّس العزیز المنیر

امید هست عنقریب در آن ارض و اطراف ظاهر شود آنچه که کل را بصراط مستقیم و نبأ عظیم هدایت نماید انّ ربّنا هو المقتدر القدیر

اینکه در بارۀ توجّه و اقبال جناب آقا سیّد مهدی علیه بهآء اللّه الّذی فاز بالرّحیق المختوم فی هذا الیوم المبارک المحتوم مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی یک لوح ابدع ابهی از سماء عنایت مولی الوری مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه از رحیق بیان که در کلمات مالک ادیان مکنون و مستور است بیاشامند و بحکمت و بیان عباد غافل را آگاه فرمایند شاید از فیوضات حضرت فیّاض از این ایّام محروم نمانند انّه هو الفضّال الکریم

ذکر جناب حاجی علی عسکر علیه بهآء اللّه را فرمودند للّه الحمد فائز شدند بآنچه که امل مخلصین بوده و مخصوص اولیای میلان علیهم بهآء اللّه هم لوح منیع ارسال گشت انشآءاللّه الی حین رسیده و ابصار بنورش منوّر گشته مکرّر از لسان عظمت ذکر مهاجرین و فائزین ارض میلان جاری مخصوص نفوسی که بمحبوب مکرّم حضرت حاجی الف و حاء علیه بهآء اللّه الأبهی منسوبند کل مذکورند و بعزّ عنایت اللّه فائز هنیئاً للّذین شربوا رحیق حبّه و فازوا بالاقبال الی افقه یسأل الخادم ربّه بأن یحفظهم و یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی این ایّام مکرّر از ابناء ایشان که در تاء و فاء تشریف دارند نامه رسیده و ذکرشان تلقاء وجه مذکور صدهزار شکر که تأیید فرمود و توفیق بخشید و فائز نمود احبّای خود را بآنچه که در کتب و صحف و زبر از برایش شبه و مثل ذکر نشده انّه هو الفیّاض و هو الفضّال و هو الغفور و هو الکریم

و اینکه ذکر امة‌اللّه ضلع جناب حاجی علی عسکر علیهما بهآء اللّه را فرمودند و همچنین توجّه و حضور را بعد از عرض امام کرسیّ ربّ این کلمۀ علیا از مصدر امر مالک الرّقاب نازل قوله تبارک و تعالی یا ورقا علیک بهائی امة‌اللّه را از قبل مظلوم تکبیر برسان او را بشارت ده چه که اراده‌اش امام نیّر ارادۀ الهی مشهود و واضح و لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق یا امتی علیک بهائی از حقّ جلّ جلاله میطلبیم ترا مؤیّد نماید و اراده‌ات را که حال در عالم قول است بعمل مزیّن فرماید و قبول نماید آنچه را که طلب نمودی و مقدّر فرماید از برای تو اجر امائی که قصد مقصد اقصی نموده‌اند و بحضور و اصغا و مشاهده فائز گشته‌اند اشکری ربّک بهذا الفضل الّذی احاط العالم ثمّ احمدی مولاک بهذه الرّحمة الّتی سبقت الأمم قولی قولی

لک الحمد بما هدیتنی و عرّفتنی و قدّرت لی اجر من شرب رحیق قربک و فاز بأنوار نیّر لقائک ای ربّ انت الکریم لا اله الّا انت الغفور الرّحیم اسألک بأن تقدّر لی فی کلّ عالم من عوالمک کلّ خیر قدّرته لامائک القانتات انّک انت المقتدر العزیز العظیم انتهی

طوبی از برای نفسی که بچنین مقامی فائز شده و یا بشود چه که از فضل و رحمتش عالم قصد بمقصود واصل و از مقام طلب بمقام فعل آمد ان تعدّوا عنایاتها لا تحصوها این بنده هم از برای آن مخدّره میطلبد آنچه را که سبب فلاح و نجاح است انّ ربّنا هو الغفور الکریم

و همچنین ذکر جناب مشهدی اللّه‌ویردی علیه بهآء اللّه بساحت اقدس فائز و این جواب از سماء عطا نازل قوله تبارک و تعالی

بسمی المقدّس عن الأسمآء

یا اللّه‌ویردی طوبی لک و لاسمک چه که این اسم مدلّ و مشعر است بر دریاهای فضل و عطا و بخشش و عنایت مولی الوری حمد کن مالک قدم را که ترا تأیید فرمود بر فضل و عنایتش و قرب و عرفانش بگو

الهی الهی اشهد انّک خلقت الوجود بقطرة من بحر جودک و اظهرت منه من نیسان رحمتک ما اردته بقدرتک و فضلک ای کریم توئی آن مقتدری که حجبات عالم ترا از اراده‌ات بازنداشت و سبحات امم حایل نشد باصبع اقتدار شقّ استار فرمودی و اولیا را بخباء مجد راه نمودی باب کرم بر وجوه امم مفتوح و سبیل رستگاری امام عیون عالم مشهود ای کریم افئده و قلوب را از نفحات وحیت محروم مفرما و ابصار و آذان را از مشاهده و اصغا منع منما توئی آن قادری که بدو حرف نیست بحت را طراز هستی بخشیدی و فانی باتّ را بعالم باقی دعوت فرمودی ای رحیم این عبد فانی را از کوثر بقا قسمت عطا کن و از دریای دانائی آنچه سزاوار بخشش تو است روزی نما توئی بخشنده و مهربان و فی قبضتک زمام من فی الامکان انتهی

و ذکر جناب حاجی محمّد علی (مر) علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این کلمات مبارکات از امّ الکتاب ظاهر قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا ایّها القائم علی خدمتی و النّاطق بثنائی بشّره من قبلی بعنایتی و رحمتی انّا ذکرناه من قبل و من بعد و ایّدناه علی الاقبال و سقیناه کوثر عرفانی من ید عطائی و انا الجواد الکریم نسأله تعالی ان یجعله حرفاً من حروفات کتابه و علماً باسمه بین خلقه انّه هو المقتدر القدیر

و نذکر فی هذا المقام ابن الدّخیل الّذی اخذه سکر بیانی و اجتذبه الی افقی و انطقه بثنائی الجمیل بین عبادی الّذین شربوا کوثر العرفان من ایادی فضل ربّهم الرّحمن الرّحیم انتهی للّه الحمد لازال اولیا مذکور بوده و هستند فضل احاطه نموده و اسباب تأیید فرموده تا آنکه افئدۀ مقدّسه بنور معرفت منوّر و بنار سدره مشتعل اشتعالی که امید است سبب اشتعال عالم گردد باری این عبد خدمت هر یک تکبیر و سلام میرساند و از حقّ میطلبد آنچه را که سبب حیات کل است یا محبوب فؤادی قسم بآفتاب حقیقت اگر ناس بر عنایت و فضلش علی قدر سمّ ابره آگاه شوند کل خود را از دونش فارغ و آزاد مشاهده نمایند طوبی لمن شرب الرّحیق و فاز بما فاز به المقرّبون و المخلصون

و همچنین ذکر جناب کربلائی محمّد جعفر علیه بهآء اللّه باصغا فائز و بعد از عرض در حضور این کلمۀ علیا از افق سماء طور مشرق و نازل قوله تبارک و تعالی یا جعفر لعمر اللّه مظلوم حمل نموده آنچه را که عالم از حملش عاجز بوده و هست و مقصود آنکه از بیان و ارادۀ حقّ جلّ جلاله در این فجر ظهور نسیم عنایتی مرور نماید ظاهر را بطراز عدل و انصاف مزیّن دارد و باطن یعنی افئده و قلوب را از ضغینه و بغضای اهل عالم مطهّر فرماید آنچه سبب ارتقاء وجود و ارتفاع نفوس است ببیان واضح صریح در زبر و الواح از قلم اللّه نازل و جاری ولکن آذان واعیه و ابصار حدیده و صدور منشرحه و افئدۀ منیره اقلّ از کبریت احمر مشاهده میشود یا حزبی همّ این مظلوم و بلا و حزنش از ما ورد علیه من الأعدآء نبوده و نیست ولکن از مدّعیان محبّت ظاهر شد آنچه که صخره صیحه زد و سحاب نوحه نمود و ما سوی اللّه بکلمۀ وااسفا ناطق گشت بهتر آنکه این مقام مستور ماند لئلّا تتکدّر قلوب اولیائی و اصفیائی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقک و یؤیّدک علی ما یرفعک بین العباد انّه هو العزیز الفضّال انتهی

از ذکر و بیان عنایت مقصود عالمیان نسبت باولیا واضح و مشهود از حقّ میطلبم اولیا را بشأنی از نار بیان و نور تبیان منوّر فرماید که جمیع آفاق منوّر گردد تا اهل عالم بظهور اعمال و اخلاق طیّبۀ روحانیّه بصراط مستقیم و نبأ عظیم توجّه نمایند و خود را از کدورات و غبار شبهات و اشارات قوم مقدّس و مبرّا ملاحظه کنند رحمتش احاطه نموده و فضلش بمثابۀ آفتاب از افق هر حرفی از حروفات کتابش مشرق و لائح انّ ربّنا هو المعین المعطی الکریم انشآءاللّه قطعۀ مقطّعۀ مذکوره مخصوص جناب آقا میرزا عبدالحسین علیه بهآء اللّه ارسال میشود لتقرّ بها عین من ارادها و یک قطعۀ مبارکه هم از خطّ حضرت غصن اللّه الأکبر روحی لتراب قدومه الفدآء مخصوص جناب ابن دخیل علیه بهآء اللّه و عنایته ارسال میشود

و اینکه در بارۀ وصول و ایصال الواح مبارکه مخصوص اولیای بناب و میان‌دوآب مرقوم داشته‌اند فی‌الحقیقه بشارتی بود مشهود و بر قوّت باصره افزود الحمد للّه آن اشطار فائزند وقتی از اوقات این کلمۀ مبارکۀ علیا از لسان مولی الوری استماع شد قوله جلّ جلاله یا عبد حاضر اگر ما در مملکت دیگر بودیم و این الواح که بمثابۀ امطار بر ایران بارید بر ممالک دیگر این کرم مبذول میشد هرآینه اکثری از اهل مدن و دیار خارجه بمطلع نور احدیّه توجّه مینمودند انتهی فی‌الحقیقه اینست آن محبوب میدانند چه مقدار آیات نازل چه مقدار بیّنات ظاهر هر لوح از الواح الهی مفتاح اعظم بود از برای کنوز معانی و شأن و مقامش را احدی انکار ننموده این ایّام نفسی از اخیار باین کلمۀ مولی الوری ناطق و از ارض طاء نوشته که عباد در نزد ظهور لآلی حکمت و بیان که از خزانۀ قلم اعلی ظاهر خاضعند و احدی ملاحظه نشد که انکار نماید و یا نپسندد مع‌ذلک سکر نفس و هوی بشأنی اخذشان نموده که در حین اقرار منکر مشاهده میشوند چه که قول مسموع و مشهود و عمل مفقود چه اگر بعمل فائز میگشتند حال قطعات عالم یک قطعه مشاهده میشد و از جنّت ابهی محسوب میگشت صدهزار افسوس و دریغ که الی حین بر خسارت و ربح حقیقی پی‌نبرده‌اند و آگاه نگشته‌اند اشهد انّهم من الغافلین

اینکه در بارۀ جناب ملّا حسین (م‌ی) علیه بهآء اللّه مرقوم داشته‌اند بعد از عرض در ساحت اقدس فرمودند یا حسین خذ کتابی بقوّة لا تمنعک قوّة العالم و بقدرة لا تضعفک ضوضآء الأمم و باستقامة لا تزلّک شبهات المریبین و لا ضوضآء النّاعقین و لا کرّ الملوک و لا فرّ السّلاطین انّا اقبلنا الیک فی هذا الحین و انزلنا لک ما لا تعادله خزائن السّموات و الأرضین افرح و قل لک الحمد یا مولی العالم و لک البهآء یا محبوب افئدة المخلصین انتهی

و امّا در بارۀ حقوق بطراز عفو حقیقی فائز شدند عفا اللّه عنه فضلاً من عنده انّ ربّنا هو الفضّال الکریم ولکن امید آنکه بهدایت خلق مشغول شوند که شاید بحکمت مقدّره و بیانات منزله نفوس غافله را آگاه سازند و از کوثر معرفت مرزوق دارند انّ ربّنا هو المؤیّد الحکیم انتهی

و هذا ما نزل لجناب اخیه ملّا احمد علیه بهآء اللّه یا احمد علیک بهآء اللّه ربّ العالمین در ظهور و آثارش تفکّر نما امطار حکمت و بیان در جمیع احیان از سماء رحمت رحمانی و سحاب حکمت لدنّی نازل و آفتاب قدرت و عظمت و اقتدار از اعلی افق عالم امام وجوه امم مشرق و لائح و لآلی عرفان در کلّ احیان از خزانۀ قلم اعلی ظاهر و مشهود نور ساطع بحر موّاج مع‌ذلک کل محجوب و مخمود الّا من شآء ربّک یا احمد ندای مظلوم را بگوش جان بشنو و از عالم و عالمیان بگذر لازال باین کلمۀ علیا که از افق امّ الکتاب مشرقست ناظر باش قوله تبارک و تعالی یا اولیآء اللّه فی ارضه و اصفیائه فی بلاده و حزبه بین خلقه طهّروا قلوبکم من القصص الأولی الّتی بتمسّکها زلّت اقدام حزب القبل الّذین افتخروا علی العالم و الأمم یا احمد انّا اردنا ان نسقیک کوثر البیان لیقدّسک عن الظّنون و الأوهام الّتی بها منعت الشّیعة عن مطلع نور الأحدیّة اسمع النّدآء من افق هذه السّمآء و خذ ما امرت به انّه ینجیک فضلاً من عنده و یعرّفک نبأه العظیم یا احمد اهل سنّة فتوی بر شهادت سیّد عالم ندادند و بجابلقای موهوم و جابلسای ظنون تمسّک نجستند و یهود طلعت ظهور را رد ننمودند و بر سفک دم اطهرش فتوی ندادند یا احمد خوب تفکّر نما قلمی که از آن نصح اللّه جاری و کلمة اللّه ظاهر حال بتو توجّه نموده و ترا ذکر مینماید بگو ای مردم اگر بنور ایمان فائز نمیشوید از ظلمت حزب شیعه خود را خارج نمائید لعمر اللّه اعمال غیر اعمال رسول و همچنین اقوال عمل نمودند آنچه را که عبدۀ اصنام علی قولهم و عبدۀ اوهام عمل ننمودند ایکاش ضجیج منابر ایران را اصغا مینمودی بلسان فصیح ذاکر و هر یک در هر آن بکلمه‌ئی ناطق میگوید الهی الهی خلقتنی لذکرک و ثنائک اذاً تسمع من الّذی ارتقی علیّ سبّک و سبّ اولیائک یا لیت ما غرست و ما خلقت یا احمد ادّعای آن حزب چه بود و عمل چه شد فکّر لتکون من الرّاسخین یا احمد اگر از این بحر قطره‌ئی ظاهر شود و یا از صحیفۀ مکنونه که بصحیفۀ حمرا مذکور است کلمه‌ئی بمیان آید و گفته شود بید خود عنقت را قطع نمائی باری حقّ از برای حیات ابدی آمده نه از برای موت کل را بحفظ امر نموده نفس حقّ شاهد و الواح گواه قل

الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی اذ کنت فی السّجن و اقبلت الیّ اذ کنت غافلاً عن ظهورک و طلوعک و اقتدارک اسألک بأمرک الّذی جعلته علّة وجود العالم و ظهور الأمم بأن تجعلنی ثابتاً فیما ظهر و متمسّکاً بحبلک المتین و نبإک المبین انتهی

ذکر حبیب روحانی جناب آقا محمّد صادق علیه بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض در ساحت اقدس این عطیّۀ کبری از افق سماء عطا نازل قوله تبارک و تعالی الف و حاء و منتسبین کل فائزند بآنچه که سبب اعظمست از برای هدایت امم اسمشان در اراضی معارف غرس شده اغصان و افنان و اوراق و اثمارش بدوام ملک و ملکوت باقی و برقرار طوبی لهم و نعیماً لهم نشهد انّهم من الفائزین فی کتابی المبین کل را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بعنایات لاتتناهی الهی بشارت ده

و امّا در بارۀ اسم اولیا را از قبل اذن دادیم باسمین اعلیین یا اسامی اغصان نسأل اللّه ان ینزل علیهم رحمة من سمآء عطائه و برکة من لدنه انّه هو الفیّاض الفضّال انتهی

اینکه مرقوم داشتند جناب آقا علی (م‌ی) علیه بهآء اللّه رجا نموده که هر گاه فرشی یا چیز دیگر که بقدر چهل پنجاه تومان بشود لازم باشد امر و عنایت فرمایند و هر گاه وجه الزم لدی الاشاره ارسال میشود بعد از عرض این فقرات در ساحت امنع اقدس قوله تبارک و تعالی انّا عفونا عنه فضلاً من لدی اللّه العزیز الحمید نسأل اللّه تعالی ان یجعله مستقیماً علی امره و ناطقاً بثنائه للّه الحمد بخدمت فائز شد و آنچه ظاهر شده لدی اللّه مذکور و مخزون انّا نبشّره بعنایتی و نذکّره بآیاتی لیأخذه الفرح الأکبر فی ایّام اللّه مالک القدر و موجد البشر انشآءاللّه بنار محبّت الهی نفوس افسرده را مشتعل سازد و بظهور انوار نیّر اعظم راه نماید انتهی این عبد هم خدمت ایشان و سایر اولیا تکبیر و سلام میرساند الحمد للّه از نفوس قائمه لدی اللّه مذکورند امید آنکه هر یک از اولیا بر هدایت عباد قیام نماید و نطق بگشاید ولکن بحکمت باید در جمیع احوال بحکمت تمسّک نمایند نفوسی که بساحت اقدس فائز گشته‌اند عمل اغصان سدرۀ مبارکه و اصحاب را دیده‌اند و آگاه گشته‌اند اقرار و اعتراف منع شده بعد از اربعین سنه او ازید که مطالع اوهام بدسایس و خدعه مشغول و خلف دنان مستور یکی از آن نفوس این ایّام ظاهر و شأنش باهر و آن میرزا هادی دولت‌آبادی است که در ارض صاد ساکنست باری در این ایّام بعد از شهادت حضرت اشرف روح المقرّبین له الفدآء او را باسم بابی ذکر نمودند خوف اخذش نمود و اضطراب او را بر آن داشت که بر منبر ارتقا جست و از اوّل امر الی حین تبرّا نمود آن نفس ظالمه از برای حیات دو یوم ارتکاب کرد آنچه را که حقیقت وجود نوحه نمود حال در نفوسی که متابعت امثال او مینمایند تفکّر فرمائید خسر الطّالب و المطلوب و آن غافل ظالم مجدّد در اضلال ناس مشغول است حال شهادت اشرف شهید و حیات آن غافل دو شاهد عظیمند بر حقیقت مقام و اعمال آن دو این فقره مکرّر ذکر شده چه که از برای تنبّه خوبست لعلّ الغافل یتذکّر او یخشی چه مقدار از نفوس که در این ظهور اعظم رایگان جان نثار نمودند العلم عند اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم

اخبار جدید آنکه جمعی از حضرات افنان و اوراق سدره و حضرت امین علیهم بهآء اللّه ربّ العالمین در بیستم شهر رمضان حاضر و بمطاف ملأ اعلی فائز جناب امین مکرّر ذکر آن محبوب را نموده فی‌الحقیقه مخلصین و مقرّبین را بسیار دوست میدارد هنیئاً له

جناب آقا محمّد حسین اسکوئی علیه بهآء اللّه الأبدی ذکرش در این حین در ساحت اقدس ابهی مذکور و باصغا فائز و هذا ما تحرّک به لسان العظمة اذ کان مستویاً علی کرسیّ العطآء قوله تبارک و تعالی

هو السّامع المجیب

یا محمّد قبل حسین ذکرک من احبّنی ذکرناک بما اشرق به نیّر العطآء من افق لوح اللّه المهیمن القیّوم قد لاح به النّور و ظهر ما کان مکنوناً فی علم اللّه مالک الوجود هذا یوم فیه ظهرت الأسرار من کنز حکمة اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّه ظهر بالفضل و حکم بالعدل طوبی لعبد ما منعته حجبات العلمآء و ما خوّفته سبحات الّذین انکروا ما نزّل من لدی الحقّ علّام الغیوب قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ جاهل مردود قد خرقت الأحجاب و هتکت الأستار من اصبع الاقتدار امراً من لدن مالک الغیب و الشّهود طوبی لسمیع سمع النّدآء و لبصیر فاز بمشاهدة آثار اللّه الملک العزیز الودود انّک اذا اخذتک نفحات الآیات قل

سبحانک اللّهمّ یا مظهر البیّنات و مالک الأسمآء و الصّفات اسألک بنورک الّذی سطع من افق ظهورک و استضآء به آفاق مدائن فضلک و عطائک و بأمرک الّذی احاط الأشیآء و بسلطانک الّذی غلب من فی الأرض و السّمآء بأن تؤیّدنی علی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر کرمک ای ربّ تری الجاهل اراد بحر علمک و الخاطئ قلزم عفوک و عطائک اسألک ان لا تخیّبه بجودک و کرمک انت الّذی بندائک نادت الأشیآء و لاسمک خضع من فی الأرض و السّمآء لا اله الّا انت المهیمن العزیز الفضّال انتهی

حسب الأمر این لوح مبارک بخطّ حضرت غصن اللّه اکبر روحی لتراب قدومه الفدآء هم نوشته ارسال شد امید آنکه از آیاتش عبرات مشتاقین نازل گردد این بکا بکاء شوقست و محبوبست و از صدهزار فرح افضل دیگر عشّاق این مقام را یافته‌اند هنیئاً لهم

ذکر جناب آقا میرزا محمّد ابن مرحوم مغفور علیهما بهآء اللّه را نمودند للّه الحمد و المنّة مجدّد ذکرشان در انجمن مقرّبین و مخلصین مذکور آمد این عبد لازال از حقّ متعال طلب نموده او را مؤیّد نماید بر خدمتی که سبب اعلاء کلمه و علّت ظهور انقطاعست باری بعد از عرض این فقره در ساحت امنع اقدس یک لوح مقدّس مخصوص ایشان از سماء عنایت مقصود عالمیان نازل و ارسال شد اسأله تعالی ان یجذبه بآیاته و یقرّبه بفضله و یقدّسه عمّا لا ینبغی لأیّامه انّه هو السّامع المجیب

و ذکر جناب میرزا محمّد خ‌ا و میرزا علی علیهما بهآء اللّه بعد از عرض امام وجه این آیات بیّنات از سماء مشیّت نازل قوله عزّ بیانه و عزّ برهانه

بسمی الظّاهر امام وجوه الأدیان

یا محمّد علیک بهائی آیات الهی عوالم غیب و شهود را احاطه نموده و تجلّیات انوار آفتاب ظهورش بر کل پرتو افکنده لعمری بحر بیان بامواجی ظاهر که از اوّل دنیا الی حین شبه آن دیده نشده مع‌ذلک عباد بیشعور خود را در این ظهور از فیوضات مکلّم طور محروم نموده‌اند بهوی متمسّکند و از تقوی معرض و از حقّ بعیدند و باوهام خلق متشبّث از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید تا باستقامت تمام بر خدمت امرش قیام نمائی و از رحیق عنایتش بیاشامی سبحان‌اللّه جمیع احزاب بذکر مالک رقاب مشغول و بثنایش ناطق ولکن اکثری غافل از حقّ در جمیع احوال از برای کل میطلبم آنچه را که وجود را مرّةً اخری موجود فرماید و بطراز ابدی مزیّن دارد اوست قادر و توانا

و هذا ما نزل لجناب آقا میرزا علی علیه بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی

بسمی العزیز البدیع

یا علی ماکان گذشت و مایکون از بعد میآید باید این حین را غنیمت شمرد و بما ینبغی تمسّک جست امروز هر شجری را ذکریست و هر مدری را بیانیست قسم بآفتاب حقیقت اذن واعیه از جمیع اشیاء ندای الملک للّه مولی الوری اصغا مینماید در شرق ظاهر و آثارش از غرب هویدا و در غرب بر سریر بیان مستوی و از شرق ندایش مرتفع از حقّ میطلبیم اولیای خود را مدد فرماید و از اشراقات انوار نیّر بیان محروم ننماید اوست بخشنده و اوست عطاکننده و هو الکریم الفیّاض انتهی باسم هر یک سلسبیلی جاری و کوثری ساری از شیء میان‌خالی چه مقدار لآلی حکمت و بیان ظاهر شده و میشود طوبی لذی بصر لینظر و لذی سمع یسمع ندآء اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ هذا المقام الکریم

بعد از عرض ذکر سمیّ حضرت مقصود ابن من صعد الی اللّه علیهما بهآء اللّه الأبهی من لدی اللّه مولی الوری این کلمات عالیات از بحر فضل و عطا و مطلع صفات و اسماء نازل قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا ایّها المذکور لدی المظلوم مکرّر ذکرت مذکور و از قلم اعلی باسمت نازل شد آنچه که شهادت میدهد بر فضل و رحمت و عنایت حقّ جلّ جلاله هر صاحب شمّی از آیات عرف عنایات استشمام نموده و هر صاحب بصری از مشاهدۀ آثار بافق اعلی راه یافته نسأل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیک من سمآء العطآء ما یقرّبک الیه و یکتب لک من قلمه الأعلی اجر الحضور و اللّقآء انّه هو المشفق الکریم و هو الفیّاض الغفور الرّحیم

و اردنا ان نذکر ضلعک الّتی آمنت باللّه الفرد الخبیر یا امتی و یا ورقتی قد ذکرک من احبّنی و طاف حول امری ذکرناک بهذا الذّکر الأعظم لیقرّبک الیه انّه هو السّامع المجیب اشکری ربّک انّه سمع ندائک و انزل لک ما یکون باقیاً ببقآء اسمه المهیمن علی الأسمآء انّ ربّک هو الذّاکر العلیم افرحی بعنایتی و قولی

لک الحمد یا من نوّرت قلبی بنور معرفتک و ایّدتنی علی الاقبال فی یوم فیه اضطربت افئدة المریبین من عبادک انّک انت القویّ الغالب القدیر

البهآء علیک و علی ابنیک و بنتیک من لدی اللّه منزل هذا الذّکر المبین انتهی

له الحمد و البهآء و له العنایة و الثّنآء نفوس مذکوره هر یک به ما لا عدل له فائز و این عبد هم از حقّ جلّ جلاله از برای هر یک میطلبد آنچه را که نهر ابدی از آن جاری و عرف سرمدی از آن ظاهر انّ ربّنا هو المقتدر علی ما یشآء بقوله المبارک العزیز البدیع

در بارۀ لقا سبیل بعید و حایل و مانع هم موجود لذا در اذن توقّف رفت از ورود حاکم کُرد الی حین مابین ناس بعضی سخنها مذکور نسأل اللّه ان یرفع المانع بقدرته انّه هو القویّ القدیر

در آخر نامه ذکر قرر عیون علیهم بهآء اللّه و رحمته و عنایته امام حضور مذکور و هر یک بامواج بحر فضل فائز یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم علی خدمة امره لینصروا المولی بجنود الحکمة و البیان انّه هو العزیز المنّان

ذکر حبیب روحانی جناب عین و باء علیه بهآء اللّه الأبهی و نوره الأسنی لازال بوده و هست و این ایّام خبر ایشان بتفصیل رسیده للّه الحمد بر امر مستقیمند و بر خدمت قائم علیه بهآء اللّه ربّ الغیب و الشّهود البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یسمع قولکم فی هذا الأمر العزیز البدیع و الحمد للّه المقتدر الفرد المنیع

خ‌ادم

فی ١٢ شوّال سنة ١٣٠۶

عریضۀ جناب آقا میر علی اصغر (اسکوئی) علیه بهآء اللّه بعد از عرض در پیشگاه اذن توجّه عنایت شد یسأل الخادم ربّه ان یؤیّده علی التّوجّه و الاقبال انّه هو الغنیّ المتعال و همچنین توجّه جناب مشهدی حسن علیه بهآء اللّه اگر بحکمت واقع شود در هر حال باید بحکمت ناظر باشند خلاف آن محبوب نه البهآء علیهما

* * *

اس

شطر الاسمین جناب م‌ح علیه بهااللّه الابهی

٧ ذی ‌الحجّه سنۀ ١٣٠٧

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

حمد حضرت مقصود را سزاوار که بکلمۀ مبارکۀ طیّبۀ طاهره عباد نورانی شفقت‌لی مرحمت‌لی خلق فرمود بجمیع لسان آشنا و در جمیع آن صادق دسایس و وساوس در شریعت ایشان مردود با صدق مؤانسند و از دونش در گریز آنچه از ایشان ظاهر شود گواهیست صادق بر صدق نیّتشان و اخلاص حقیقتشان امید آنکه از انوار وجوه مخلصین و مقرّبین عالم منوّر گردد و این کدوراتیکه بمثابۀ طین سبب آلایش وجود گشته از کوثر بیان مقصود عالمیان طاهر شود و سبیل واضح و طریق لایح گردد این خادم فانی از حق جلّ جلاله میطلبد قلوب اولیای آن ارض را متّحد فرماید و الفت بخشد و بنور توکّل و تفویض روشن و منیر دارد انّه علی کلّ شئ قدیر

یا محبوب فؤادی دستخطّهای سامی و نامه‌های عالی هر یک چون نجم سحری آفاق قلوب را منوّر نمود و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام نموده امام وجه عرض شد و بعزّ اصغا فائز گشت فرمودند یا محمّد علیک سلامی امریکه الیوم امام آمر حقیقی مقبول و مرغوب حفظ صیت اولیای الهی است در آن ارض که از فضل حضرت باری و مقتضیات اسم رحمانی و ربّانی صیتشان عالم را احاطه نماید و هر جهتی از جهات کسب امانت و دیانت و صدق و صفا از مشارق آن ارض نمایند شأن دنیا معلوم و واضح و فنای آن نزد هر صاحب بصر و ادراکی ظاهر و مشهود در شهر عشق یک امر ظاهر و آن شهادت حضرتِ مذکورِ در الواح بوده و اولیا نظر بِنَهْیِ تعرّض که از قلم اعلی نازل شده تعرّض ننمودند و بصبر جمیل و ستر جلیل تشبّث جستند سبحان‌ اللّه بمظلومیّت کبری حق جلّ جلاله امرش را نصرت نمود و شرق و غرب را اخبار فرمود امید آنکه جمیع اولیا بما اراده اللّه تمسّک نمایند انشآء اللّه نفوس مطمئنّۀ مستقیمه سبب اعلاء کلمه و ارتقاء وجود گردند و در هر محل و مقام نار ضغینه و بغضا و بغی و فحشا را بماء صافی صبر و اصطبار و توکّل و انقطاع افسرده نمایند و اطفا کنند این ایّام قلیله را لدی اللّه و اولیای او شأنی نبوده و نیست انسان بصیر البتّه خود را بحبّ آن آلوده ننماید و ذیل اطهرش را نیالاید طوبی از برای نفوسیکه برَوْح آمدند و بریحان گذران نمودند و بتوکّل کامل بحضرت مقصود راجع گشتند یا محمّد اولیای آن ارض و اطراف نزد مظلوم مذکورند و بنور بیان منوّر کل را سلام برسان و بتجلّیات انوار نیّر مواهب و الطاف الهی مسرور دار انّه یمدّک و یؤیّدک و ینصرک بجنود الحکمة و البیان لا اله الّا هو المقتدر العزیز المنّان انتهی

حمد خدا را که این بی‌بضاعت را توفیق عطا فرمود و قدرت بخشید تا در لیالی و ایّام بخدمت امرش مشغول و از دونش غافل للّه درّ عمل المقرّبین و المخلصین چه که رایحۀ طلب آمال از آن مقطوع و ممنوع له الفضل و العطآء و له الجود و البهآء قدرت عالم و آمال امم او را منع ننمود و از ارادۀ قویّۀ غالبه بازنداشت تعالی سلطانه و تعالت قدرته بیک کلمه روح بخشید و بکلمۀ اخری اخذ فرمود من یقدر ان یقول لم و بم الّا من یخرج عن سلطانه و یفرّ من حکومته لیس له مقام و لا ذکر و لا وصف فی‌ الحقیقه امثال این وجود نزد مستقرّین سفینۀ حمرا معدوم و مفقود باری در جمیع احوال این خادم از خداوند یکتا از برای آنحضرت میطلبد آنچه را که سبب حیات ابدی است انّه هو القادر البصیر و هو السّامع المجیب لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الخبیر

نامه‌ئی در این کرّه حسب الامر بجناب آقا علی علیه سلام اللّه و عنایته نوشته شد و نزد آنمحبوب حقیقی ارسال شد تا ملاحظه نمایند و اگر مصلحت بینند بدهند نسئل اللّه ان یحفظه بقدرته و سلطانه و یجعله من النّاصرین

اینکه در توجّه بپرت ‌سعید و مصر و مقامات دیگر مرقوم داشتند از لقای آنمحبوب فؤاد در هر ارضی انشاء اللّه از آن ثمری ظاهر و نور محبّتی ساطع در هر امری از امور و هر شئی از اشیا از قدرت کاملۀ الهیّه اثری و کنزی مکنون ولکن باسباب ظاهرۀ بعد یوماً فیوماً ظاهر میشود و نفس آثار عباد را آگاه مینماید و خبر میدهد انّ اللّه علی کلّ شئ قدیر انشاء اللّه از حرارت محبّت آنمحبوب آثار حرارت در اطراف ظاهر گردد حضرت افنان علیه الابهی لا زال مذکور بوده و هستند فی ‌الحقیقه سبب ارتفاع امرند نسئل اللّه ان یؤیّده و یوفّقه بسلطان من عنده انّه هو القادر الحکیم

حضرت وزیر ایّده اللّه تبارک و تعالی الحمد للّه از ما لا ینبغی مقدّسند و بما ینبغی و یلیق مزیّن انشاء اللّه مؤیّد شوند بر اعلاء این امر اعظم حسب الامر باید آنمحبوب در جمیع احوال بحکمت و بیان متمسّک باشند خود لقا من‌ غیر حرف در بعضی از نفوس مستعدّه مؤثّر واقع میشود بی‌ لفظ هدایت مینماید و بی وصف راه نشان میدهد باید قدر همچه وزیری را دانست و بقدر مقدور محبّت و مودّت و صدق و صفا بایشان لازم باید اینحزب از حق بطلبند عزّت و رفعت ایشانرا انّ اللّه هو السّامع البصیر و جناب خان وفّقه اللّه انشاء اللّه در عمل محمودند و در ذکر محمود و در بیان محبوب شکر خدا را که از برای او عبادی هست که بطراز صدق و صفا و محبّت و وفا مزیّنند

ذکر جناب حاجی و تفصیل حضور در آنمحضر مبارک را نمودند و البتّه مبارکست چه که مجمع اولیا واقع هر بقعه از بقاع ارض که در آن ذکر حق میشود آن بر سایر بقاع افتخار مینماید هذا حقّ لا ریب فیه اگرچه آن بقعه در آن ایّام محزون چه که بحزن حضرت حاجی و من معه علیهم بهاء اللّه اولیا و آشنا را صاحبان ابصار حدیده محزون مشاهده مینمودند ولکن الواح منزله که از افق هر یک شمس عطا مشرق جمیع کدورات را بفرح و سرور و نشاط و انبساط مبدّل نمود

و اینکه مرقوم داشتند بعد از قرائت سجدۀ شکر بعمل آوردند سبحان‌ اللّه عرف این شکر یقین است که صعود نمود و بمقام اعلی فائز گشت فرمودند اینکلمه را ذکر نما قسم بآفتاب حقیقت که عوالم عدل و انصاف و افئده و قلوب اصحاب را منوّر نمود اگر کشف حجاب شود و آنمقام را ملاحظه نمایند بفرحی ظاهر شوند که در عالم شبه نداشته و ندارد انّها فازت و صعدت الی مقام حین ورودها نادت الحوریّات من الغرفات قد تضوّع عرف ورقة السّدرة المبارکة بشّرن بلقآئها ثمّ افرحن بحضورها باری لعمر اللّه جذب این ندا در جنّت ابهی و فردوس اعلی همه را اخذ نمود انّ اللّه هو الفضّال الکریم و هو الغفور الرّحیم انتهی

حضرت محبوب فؤاد جناب آقا سیّد علی علیه سلام اللّه و عنایته را سلام میرسانم فی ‌الحقیقه اذکار محبّتیّۀ ایشان جذّاب افئده و قلوبست و مُجَدِّدِ وجود از حق جلّت عنایته از برای ایشان میطلبم آنچه را که سبب نزول رحمت و عنایتست از سحاب کرم و فضلش و از برای خود تأیید میطلبم که هر کرّه ذکر نمایم آنچه را که در قلب مستور است سایر اولیای آن ارض را ذکر مینمایم و از حق از برای هر یک توفیق میطلبم چه‌‌ قدر محبوبست عند اللّه ظهور محبّت احباب با یکدیگر هنگامیکه ذکر جناب حاجی عبّاس علیه سلام اللّه عرض شد که در ایّام مصیبت در بیت حضرت حاجی بمحبّت مشتعل و بهمّت تمام بر خدمت قائم مکرّر فرمودند هنیئاً له ثمّ هنیئاً له باید در لیالی و ایّام بشکر و حمد مشغول باشیم که عنایت فرمود راه نمود عزّت عطا کرد ذلّت کبری که در ایران مخصوص اینحزب بود حال الحمد للّه بعضی ادراک نموده‌اند که اینحزب را نیّت دیگر است و امل دیگر جز راحت امم و عمار عالم خیالی نداشته و ندارند هر بصیری تصدیق مینماید و هر سمیعی اعتراف میکند و اگر بعضی از کلوخهای عالم بمقتضای عدم انصاف و عدل سخنی گفته و یا بگویند خارج از دبیرستان عدل حق است عنایات و الطاف و شفقت بمقامی است که السن عالم از ذکرش عاجز

یومی از ایّام ببستان توجّه فرمودند و در محلّ جدید خباء مجد مرتفع و حسب الامر اولیا در آنمقام حاضر و مجتمع و بعد از تعلّق اراده و حضور جمع از بستان اوّل مع اغصان سدرۀ مبارکه بآنمحل توجّه فرمودند و بعد از جلوس و قرائت حروفات عالین ذکر مصیبت جدیده را بقسمی فرمودند که کل متأسّف گشتند و بعد بکلمۀ اخری ذکری فرمودند که فی‌ الحقیقه ارواح مجرّده قصد عروج نمودند که بعد از عروج بچنین مجلسی فائز شوند و در دو یوم که فی ‌الحقیقه آفتاب عنایت از افقش طالع ظاهر شد آنچه که از عنایت کبری و شفقت عظمی حکایت مینمود و در حضور عمل شد آنچه سزاوار بود انّ اللّه ربّنا و ربّکم هو الفیّاض الکریم و هو المشفق الغفور الرّحیم

و همچنین ذکر اعمال خیریّۀ آنمحبوب فؤاد مکرّر از لسان مبارک جاری فی‌ الحقیقه اجر احدی علی قدر سمّ ابره ضایع نشده و نمیشود فرمودند جناب محمّد از اوّل ایّام الی حین بخدمت قائم و بحبل فضل متمسّک و از ایشان در اینمدّت مدیده امری ظاهر نشد که مخالف رضا باشد هذا وصف یرجوه الفردوس الاعلی و الجنّة العلیا ینبغی فیهذا المقام ان نقول الحمد للّه الّذی ایّد حضرتکم و وفّقکم و اظهر منکم ما وصفه مالک الوجود و سلطان الغیب و الشّهود نسئل اللّه ان یجعل حضرتکم مفتاحاً لکلّ باب و قائماً علی کلّ امر و ذاکراً فیکلّ حین انّه هو اقدر الاقدرین لا اله الّا هو المهیمن علی من فی السّموات و الارضین

دیگر ارمغانهای آنحضرت محبوب رسید چون بتوجّه و ذکر آنمحبوب فائز شده‌اند البتّه مقبول واقع شود چون نسبتش بحق جلّ جلاله است هر ورقی از اوراقش رشک جنانست از حق جلّ جلاله میطلبم اجر آنرا در حدیقۀ معانی و بیان ثابت فرماید و ظهوراتش را در بستان مذکور لیس هذا علیه بعزیز یشهد الخادم بقدرته و سلطانه و عزّه و اقتداره و یسئله ان یقدّر لحضرتکم خیر کلّ عالم من عوالمه انّه هو المقتدر العزیز الحکیم

خدمت نور فؤاد حضرت حاجی سیّد جواد علیه بهاء اللّه مالک الایجاد سلام و ثنا عرض مینمایم و بکمال خلوص از حق جلّ جلاله میطلبم که ایشانرا در جمیع اوان و احیان مؤیّد فرماید بر خدمتش خدمتیکه لازال گواهی دهد بر توجّه و تشبّث و محبّت و استقامت ایشان در انجمن عشّاق ذکرشان بوده و هست امید آنکه در ایّام باقیه بهیئت اجتماع بر خدمت قیام نمائیم و بما اراده اللّه مشغول شویم انّه هو المؤیّد العلیم الخبیر الحمد للّه نامه بذکر ایشان ختم شد این ختم با بدء توأم است بلکه در مقامی میتوان گفت سبقت دارد چه که مقام حضرت خاتم روح ما سواه فداه از بدیع اوّل که بدء بوده زیاده از وصف و بیانست این است ذاکر و اینست گواه الذّکر و الثّنآء من اللّه علیکم یا مهابط الحبّ و الوداد و معادن المحبّة و الاتّحاد لا اله الّا هو العزیز الفیّاض

اولیا و اصفیای آن ارض در قلب مذکور و بحراست عنایت حق جلّ جلاله محفوظ عالم محبّت مقتضیاتش در هر حین ذکر و ثنای اولیا بوده و هست خاصّه نهالهائیکه در ظلّ رحمت تربیت شده‌اند و پرورده گشته‌اند و از رحیق تازه مرزوقند چنین نفوس را لسان طاهر باید ذکر نماید و قلب مقدّس شاید که اظهار حبّ نماید باری در نقطۀ قلب مذکورند و بحرارت فؤاد مشتعل الحمد للّه فائزند بآنچه که ضد نداشته و از نِد مقدّس ذکرشان مفتاح کنوز است و حبّشان باب فتوح کلّ ذلک من عنایة اللّه و فضله و جوده و نسئله ان یجمعهم فی ظلّه و یرفعهم باسمه و ینطقهم بثنآئه الجمیل السّلام و الذّکر و البهآء ثمّ العزّة و الرّفعة و العلآء علی حضرتکم و علی من یحبّکم و یسمع قولکم فی امر اللّه ربّ العالمین

* * *

ب

حضرت افنان جناب حاجی سیّد علی علیه بهآء اللّه الأبهی

ربیع‌الأوّل سنۀ ١٣٠٧

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

حمد حضرت مقصودی را سزاست که بانوار آفتاب حقیقت مدن و دیار را بنور معرفت مزیّن فرمود و آذان طاهرۀ مقدّسه را باصغاء ندا مؤیّد ساخت من فاز بالاصغآء فاز بالاستقامة مقصود از اصغا حقّ الاصغآء بوده و هست چنانچه مشاهده شد از قبل قد سمعوا و اعرضوا و یسمعون و یعترضون و الصّلوة و السّلام علی حبیبه و صفیّه الّذی اختاره لاظهار امره و ابراز احکامه و اوامره و علی آله و اصحابه الّذین بهم تمّت حجّة اللّه علی خلقه و ظهرت سطوة اللّه بین عباده

روحی لذکرکم الفدآء و لاستقامتکم الفدآء دستخطّ مبارک رسید فی‌الحقیقه حامل مژده‌ها بود چه که صحّت و سلامتی مزاج عالی را مبشّر و همچنین مراتب و مقامات خلوص و انقطاع و تشبّث و توسّل را مخبر خبیری بود دانا و حنیفی بود ناطق و توانا و بعد از مشاهده و قرائت قصد مقام نموده امام وجه عرض شد فرمودند نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقه علی ما ینبغی و یفتح علی وجهه ابواب البرکة و العنایة و یظهر منه ما یهدی النّاس الی صراطه و یزیّنهم بطراز الأمانة و العفّة انّه علی کلّ شیء قدیر

و نذکر افنانی من اهل الوفآء الّذی سمّی بسیّد آقا و نبشّر من سمّی بمحمّد قبل رضا و نسأل اللّه تعالی ان یکتب لهما من قلمه الأعلی ما لا ینفد و یکون باقیاً ببقآء اسمائه الحسنی و صفاته العلیا و نذکر اولیائی هناک و نسأل لهم البرکة و العافیة من اللّه مولی البریّة و نقول الهی الهی فاجعل عاقبة امورهم خیراً انتهی

این خادم فانی لازال از حقّ جلّ جلاله از برای هر یک از افنان طلب نموده آنچه را که سبب فیض اعظم است از برای امم انّه مالک العالم و هادی عباده الی اسمه الأقدم الأکرم و همچنین از برای اولیا علیهم سلام اللّه طلب نموده آنچه را که سزاوار بخشش اوست انّه هو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر

ذکر محبوب روحانی جناب آقا میرزا ابوالفضل علیه بهآء اللّه را نمودند و همچنین حبیب روحانی جناب آقا میرزا عبدالکریم و اولیای آن ارض یعنی عشق‌آباد را فرمودند بعد از عرض فرمودند آنچه را که امطار ربیع عنایت است از برای نهالهای وجود و نسیم مکرمت است از برای نفوس مستعدّه از غیب و شهود از قبل دو ورق از بیانات که از هر کلمۀ آن عرف فضل و رحمت و عنایت متضوّع بود بتوسّط آقای مکرّم حضرت افنان علیه بهآء اللّه الأبهی بآن ارض ارسال شد و در ثانی هم چون آن حضرت ارادۀ ذکر فرمودند امر بارسال سیّالۀ برقیّه شد یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی و یوفّقهم علی ما ترتفع به مقاماتهم بین الأحزاب انّه هو المقتدر علی ما اراد و هو الآمر الحکیم

امّا فقرۀ جناب ملّا محمّد علی (تفتی) علیه بهآء اللّه بعد از عرض فرمودند جناب مذکور حین ورودش در سجن آنچه داشت ارسال نمود و امر باخذ شد ولکن الی حین تصرّف ننمودیم و حال نظر باینکه ایشان مجدّد ارادۀ ارسال مقداری نموده‌اند آن وجه را قبول مینمائیم که او هم این وجه ثانی از جانب ما قبول نماید هذه عنایة من عندنا از قبل مظلوم باو سلام برسان و بعنایات لاتحصی بشارت ده افنان میدانند و مطّلعند قبول این مظلوم وجه قبل را محض محبّت بایشانست الی حین از اکثری قبول نشده و از ایشان مرتبۀ اوّل بطراز قبول فائز لیقبل منّا فقرة الثّانیة نسأل اللّه ان یفتح علی وجهه ابواب عنایته و فضله و برکته و یجعله من الّذین فازوا بذکره فی بلاده و نصرة امره بین عباده بالحکمة و البیان انّه هو المقتدر العزیز المنّان انتهی

مجدّد در ذکر اولیای ارض عین و شین فرمودند یا اولیائی هناک انتم مفاتیح ابواب الاستقامة بین البریّة و رایات الهدایة بین الخلیقة بکم یثبت توحید ذاته و تنزیه کینونته نوصیکم یا اولیآء اللّه بالحکمة و بما ترتفع به مقاماتکم و شؤونکم طوبی لکم و لمن یحبّکم خالصاً لأمر اللّه ربّ الأرض و السّمآء و ربّ العرش العظیم ایّاکم ان تخوّفکم ضوضآء القوم الّذین نبذوا العدل ورائهم متمسّکین بالظّلم الا انّهم فی عذاب مهین لیس لهم ناصر و لا معین سوف تأخذهم نفحات العذاب من کلّ الجهات انّه هو الأحد المقتدر القدیر آنچه لازم است اتّحاد و اتّفاق و حکمت و اعتدال در امور است طوبی للّذین تمسّکوا بحبل الاتّحاد و عملوا بما امروا به من لدن علیم حکیم

و امّا فصل در هیچ احوال جایز نه فصل در آن ارض سبب اشتعال نار بغضا میشود در جمیع بلاد ایران آن ارض چون متعلّق بدولت دیگر است اسباب حرّیّت بدست میآید ولکن این حرّیّت سبب رقّیّت سایر احبّا است در بلاد ایران باری در جمیع احوال باعتدال و اسبابی که سبب تقرّب و انجذاب قلوبست باید تمسّک نمود و این فقره منوط باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه است که سبب هدایت و تقرّب نفوسست انّه معکم یشهد و یری و هو السّمیع البصیر انتهی

در بارۀ جناب میر محمّد حسین بیک علیه بهآء اللّه و بعض عرایض آن جهات مرقوم داشتند چندی قبل مخصوص ایشان نازل شد آنچه که حجّت باقیه است از برای عالم و اهل آن و ارسال گشت یسأل الخادم ربّه بأن یقرّ الأبصار بمشاهدته و الآذان باصغائه انّه هو المؤیّد الحکیم لازال محبوبی میر و اولیای آن اطراف از ذکور و اناث در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند مقامشان از الواح الهی معلوم و واضحست هنیئاً لهم آن حضرت جواب نامه‌های ایشان را مرقوم فرمایند و اظهار عنایت از قبل حقّ مذکور نمایند

در بارۀ امورات علیّه مرقوم داشتند در جمیع احوال از حقّ سائل و آمل اعزاز امرش را در مدن و دیار و نصرت حضرت افنان را انّه مجیب السّائلین

و امّا در بارۀ قرآن باید با قرآن از آقا حسینعلی اخذ شود با نوشتۀ معتبری بمهر جمعی و تفصیل در آن مذکور گردد و در ارض طاء نزد جناب حاجی میرزا حسن علیه بهآء اللّه ارسال شود و این فقره بسیار لازم است چه که بسیار ذکر نموده‌اند و مفتریاتی نسبت داده‌اند ولکن بدوستی از آقا حسینعلی خواهش نمایند طرف معارضه واقع نشوند با هر نفسی لوجه اللّه محبّت و شفقت لازم مگر نفوس معرضه این حکم در کتاب اقدس از سماء امر نازل طوبی للعاملین السّلام و الذّکر و البهآء علی حضرتکم و علی من یحبّکم و یسمع قولکم

* * *

هو المشرق من افق سمآء البیان

حمد حضرت مقصودی را لایق و سزاست که آن جناب را مؤیّد فرمود بر اقبال و توجّه و نصرت و تبلیغ و بکلمۀ مبارکۀ الملک لی اشراط ساعت و اسرار قیامت را ظاهر نمود له الحمد و الثّنآء و له الشّکر و البهآء از اوّل ایّام اقبال نمودی و از کأس اقرار امام وجوه اخیار و اشرار آشامیدی و باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام نمودی در ایّامی که اوهام کلّ را از افق اعلی محروم داشت باصبع یقین خرق حجبات ظنون نمودی و بعضد ایقان ظهر اصنام را شکستی از حقّ میطلبیم در جمیع احوال بتأییدات بدیعۀ جدیده شما را مؤیّد فرماید حتّی یجعل اعمالک کلّها ذکراً واحداً عند ربّک و یتضوّع منها ما یهدی النّاس الیه انّه هو المقتدر القدیر چندی قبل اسم جود علیه بهائی نامۀ شما را نزد مظلوم ارسال داشت وجدنا منه ما ابتسم به ثغر الحبّ انّ ربّک هو الغفور الرّحیم یا ایّها الشّارب رحیق الوحی من کأس عطائی اسمع ندائی من شطر سجنی انّه ینادیک فضلاً من عنده و یذکرک رحمةً من لدنه انّه هو الفضّال الکریم

یا سمندر در اقتدار حقّ جلّ جلاله تفکّر نما و همچنین در مظاهر ظنون و اوهام حضرت مبشّر نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان ایکاش این یک کلمه را ادراک مینمودند و بآن تمسّک میجستند با ذکر این کلمۀ محکمۀ مطاعه که بشهادت حقّ جوهر بیان است آیا جایز است اهل بیان الیوم از منزل و مرسل آن محجوب و غافل شوند هر منصفی در این ایّام صمت اختیار مینماید تا از صریر قلم اعلی اصغا نماید آنچه را که عرف امر اللّه از آن متضوّع است حضرت نقطه در رفیق اعلی بکلمۀ مبارکۀ انّنی انا اوّل العابدین ناطق قل یا قوم اتّقوا اللّه انظروا افقه ثمّ اسمعوا ندائه لا یشتبه ذکره بأذکار العالم و لا ما ظهر من عنده بما ظهر بین الأمم آسمان برهان الهی الیوم مزیّن است بشموس حکمت و بیان و انجم اوامر و احکام اقبلوا الیها و لا تکونوا من المعرضین این ظهور اعظم محیط بوده نه محاط حضرت مبشّر ذکر فرموده آنچه را که شبه و مثل نداشته و از ظهور و بروز خود مقصود اعلاء این کلمه بوده و این در یک مقام ذکر میشود و در مقام دیگر لا یعرفه الّا هو هذا حقّ لا ریب فیه تاللّه الحقّ این امر اعظم و حجّت کبری در اثبات ظهور بامری محتاج نبوده و نیست بحر بیان امام وجوه ادیان ظاهر و آفتاب برهان فوق رئوس مشرق و لائح سدرۀ منتهی باثمار بدیعۀ منیعه و اوراق جدیدۀ لطیفه باهر و هویدا قل ضعوا ما یمنعکم عن اللّه ربّ العالمین و خذوا ما امرتم به من لدن مقتدر علیم حکیم امروز بیان بقبول این ظهور اعظم معلّق و منوط انّا انزلنا لمبشّری ما قرّت به عیون کتب اللّه المهیمن القیّوم و ارسلناه الیه فلمّا حضر و قرأ انجذب من نفحات الوحی علی شأن طار بکلّه فی هوائی و قصد الحضور امام وجهی قد هزّته الکلمات بحیث لا ینتهی ذکره بالقلم و المداد و لا باللّسان یشهد بذلک امّ الکتاب فی المآب انّا سترنا اصل الأمر لحفظه حکمة من عندنا و انا العزیز المختار انّه یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا شآء و هو المقتدر العزیز العلّام

یا سمندر خراطینهای طین لایق صعود و طیران نبوده و نیستند و حزب قبل یعنی شیعه فی‌الحقیقه بظنون و اوهام تربیت شده‌اند لعمری بر امری از امور آگاه نبوده و نیستند الی حین اسرار ظهور معلوم نه بیک اسم و یک لفظ دین اسلام ضعیف شد و از دست رفت یا سمندر حروفات هر ظهوری باید در ایّام ظهور حاضر باشند و بشرف لقا فائز گردند فکّر ثمّ استر و کن من الحافظین الی حین معنی توحید را ادراک نکرده‌اند ینبغی ان ندع ذکرهم و نذکر ما یهتزّ به الجبال فضلاً عن العباد انّه هو المقتدر القدیر

ذکر نفوسی که ارادۀ اقبال ببحر اعظم کرده‌اند نموده بودید یا سمندر ابصار و آذانی که قابل و لایق اصغا و مشاهده باشد چون کبریت احمر کمیاب ولکن امید هست از یمن خلوص آن جناب و قیامش بر خدمت کلمه نفوذ نماید و عباد را بافق اعلی هدایت کند از حقّ میطلبیم ایشان را مؤیّد فرماید بر ادراک حزب شیعه و اعمال و اقوالی که مخالف امر اللّه بوده چه اگر هر نفسی فائز شود باین مقام خود را ثابت و راسخ مشاهده کند بشأنی که اسماء او را از حقّ منع نکند و قصص کذبۀ اولی او را محروم نسازد اولیای آن ارض هر یک را از قبل مظلوم ذکر نما کلّ تحت لحاظ عنایت بوده و هستند نسأل اللّه ان یوفّقهم علی اظهار امره بالحکمة و البیان و ینزل علیهم من سمآء عطائه فی کلّ حین ما یقرّبهم الیه انّه هو العزیز الفضّال اذا اخذک جذب ندائی اقبل الی شطری و قل

الهی الهی تری اقبالی و تمسّکی و توجّهی و تشبّثی اسألک بعروتک الوثقی و اذیال ردآء عنایتک یا مولی الوری و بنور امرک الّذی به اشرقت الأرض و السّمآء ان تجعلنی فی کلّ الأحیان مقبلاً الی افقک و ناطقاً بثنائک و مبلّغاً امرک بالحکمة و البیان انّک انت العزیز المنّان ای ربّ نوّر افئدة عبادک بنور معرفتک ثمّ افتح ابواب قلوبهم بمفاتیح جودک و عطائک ای ربّ تراهم هائمین فی هوآء الحیرة و الضّلال خلّصهم باسمک القدیر و انقذهم باسمک القویّ ثمّ انصرهم یا الهی بآیاتک و بیّناتک و عرّفهم سبیلک و علّمهم ما یرفعهم الی سمآء عزّک و قبولک انّک انت المقتدر الّذی لا تمنعک حجبات المعتدین و لا اعراض المعرضین و لا شماتة المشمتین انّک انت العلیم الحکیم

ذکر ملاقات با حاجی میرزا ابوالفضل را نموده بودید یا سمندر در ایّامی که نیّر اعظم از افق سماء ارض سرّ مشرق و لائح بعد از ارسال الواح و انزال آیات ملّا اسمعیل به عبد حاضر نامه‌ئی ارسال نمود و در آن نامه اقرار و اعتراف خود را بمن یظهر اظهار داشت و بعد باین کلمۀ غیر لایقۀ ناقابله نطق نمود که اگر این مقام را در ارض قاف اظهار نمایم نان مرا ملّا هادی قطع مینماید حال ملاحظه نما سمع الطف ابهی چگونه امثال این کلمه را اصغا نماید ولکن فی سبیل اللّه شنیدیم و بصبر و اصطبار امر نمودیم یک لوح امنع اقدس در جواب آقا سیّد موسی علیه بهآء اللّه از سماء عنایت نازل و ارسال شد لیجد منه عرف اللّه المهیمن القیّوم انّا للّه و انّا الیه راجعون

* * *

یاء

جناب حاجی میرزا محمّد افشار علیه بهآء اللّه

سنۀ ١٣٠٧

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد حضرت مقصودی را لایق و سزاست که از حرکت قلم اعلی اهل ناسوت انشاء را مسخّر نمود و از کوثر مکنون در آن عظام رمیمه را بحیوة جدیدۀ بدیعه فائز فرمود تعالی تعالی فضله و تعالت رحمته و تعالت عظمته و سلطنته من یقدر ان یحصی بدائع عنایاته و جوامع اوامره و الطافه هو الّذی جعل کلمة من کلماته علم الهدایة من عنده و رایة امره بین عباده و بها اظهر القیامة و اسرارها و السّاعة و اشراطها طوبی لعارف عرف ما ظهر من عنده و لعالم شاهد ما اشرق من افق سمآء جوده البهآء و الذّکر و الثّنآء علی اولیائه و اصفیائه الّذین سمعوا ندائه الأحلی و فازوا بکلمة بلی بلی یا فاطر السّمآء و مالک ملکوت الأسمآء اولئک عباد فائزون و عباد مکرمون و عباد مستقیمون و هم انصار اللّه و ایادی امره و مطالع اسمائه الحسنی و صفاته اخذوا الرّحیق من ید عطائه رغماً لأعدائه و شربوا باسمه امام وجوه خلقه انّه هو مؤیّد اولیائه و مشیّد ارکان امره و رافع احبّائه و مظهر مقاماتهم و شؤونهم فی مملکته انّه هو القویّ الغالب العلیم الحکیم

دستخطّ عالی با ارمغان بیان و معانی باین خادم فانی رسید فی‌الحقیقه هر کلمه‌اش کأسی بود مملوّ از سلسبیل محبّت و وداد چه که مزیّن بود بذکر و ثنای مالک ایجاد و مولی العباد مکرّر قرائت شد و از هر کرّه عرف جدیدی بمشامّ حقیقی رسید سبحان‌اللّه نفحاتش بساط سرور گسترد و فوحاتش فرحی مقدّس از مقام عباد آورد و بعد قصد جنّت علیا و فردوس اعلی نموده امام مولی الوری عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت اذاً ماج بحر بیان ربّنا الرّحمن و نطق مکلّم الطّور اذ کان مستویاً علی عرش الظّهور بما ظهر به کنوز العرفان فی الامکان امام وجوه الأدیان و نادی المناد من شطر السّجن اسمعوا ندآء اللّه المرتفع من اعلی المقام قوله تبارک و تعالی

هو النّور اللّامع السّاطع من افق سمآء العرفان

م‌ح افرح بما اراد ان تتحرّک علی ذکرک یراعة اللّه المهیمن القیّوم انّا ذکرناک مرّةً بعد مرّة و ارسلنا الیک الواحاً شتّی الّتی ماج فی کلّ کلمة من کلماتها بحر بیان ربّک المهیمن علی الغیب و الشّهود و لاحت من آفاقها شموس المواهب و الألطاف انّ ربّک یرید من اراده و یحبّ من احبّه و یذکره بما یبقی به اسمه و اثره بدوام الملک و الملکوت انّ المظلوم یذکرک فی بحبوحة الأحزان فضلاً من عنده علیک لتشکر ربّک مالک الوجود لم یمنعه ظلم الأعدآء و لا سطوة کلّ آمر محجوب کنّا مستویاً علی اریکة العدل ورد العبد الحاضر بکتابک و قرأه امام الوجه وجدنا منه عرف خضوعک و خشوعک و توجّهک الی اللّه ربّ هذا المقام المحمود طوبی لأذنک بما سمعت ندآء اللّه و لعینک بما فازت بمشاهدة آثاره و للسانک بما نطق بثنائه بین عباده انّ ربّک هو الحقّ علّام الغیوب اشهد انّه بالبلآء رفع اسمه الأبهی و اظهر ما کان مکنوناً فی کنز علمه العزیز المحبوب انّا امرنا الکلّ بالأمانة و الدّیانة و الصّدق و الوفآء من النّاس من نبذ امر اللّه ورائه و ارتکب ما ناح به المقرّبون اخذ البغی و الفحشآء و نبذ البرّ و التّقوی و نطق بمفتریات ما سمعت اذن الدّنیا شبهها یشهد بذلک من ینطق فی هذا البیت المعمور قل

الهی الهی تری اغنامک بین ذئاب الأرض و امنائک تحت براثن الخیانة ای ربّ اسألک ببحر آیاتک و انوار فجر ظهورک و بندائک الّذی جعلته کوثر الحیوان لأهل الامکان و باسمک الّذی به اضطربت افئدة الأدیان ان تزیّن عبادک بطراز الصّدق و الانصاف وفّقهم علی هدایة ما فات عنهم عند تجلّیات انوار شمس ظهورک ثمّ ایّدهم علی الرّجوع الی بساط عفوک و غفرانک و القیام لدی باب جودک و کرمک ای ربّ خلّص عبادک من ظلم الظّالمین و سطوة المعرضین ثمّ احفظهم بجنود الغیب و الشّهادة انّک انت المقتدر علی ما تشآء و المهیمن علی الأشیآء لا اله الّا انت الفیّاض الفضّال العلیم الخبیر

یا ایّها الشّارب رحیق بیانی قد سمعت ندائی الأحلی باللّغة الفصحی و نحبّ ان نذکرک باللّغة النّورآء لازال این مظلوم در دست اعدا بوده وارد آوردند آنچه را که جز حقّ از احصای آن عاجز و قاصر این ایّام ذئاب ارض احاطه نموده و در سرّ سرّ بضرّ این مظلوم مشغول ولکنّ اللّه یعلم خائنة الأعین و خافیة الصّدور آنچه در سبیل الهی وارد شود محبوبست کلمۀ یعقوب را بِلا ملحق نمودیم اگرچه این ایّام من‌غیر ناصر و معین مشاهده میشویم سوف یبعث اللّه کنائز ارضه و یظهر خزائنها و آن رجالی هستند که مبعوث میشوند بنصرت نبأ عظیم بشأنی که هیچ منعی و هیچ سدّی حائل نشود ایشانند مشارق قدرت و مظاهر قوّت الهی هیچ امری از امور این جواهر لامعۀ مشرقه را منع نکند و ستر ننماید سبحان‌اللّه اهل بیان الی حین نفحات یوم را ادراک ننموده‌اند احجب از حزب قبل مشاهده میشوند قل

اسألک یا مالک ملکوت الأسمآء وفاطر السّمآء بمصباحک الّذی ما اراد الّا اصلاح العالم و ما اتّخذ لنفسه زجاجاً و لا بلّوراً و لا حافظاً دونک ان تنوّر افئدة عبادک بنور معرفتک و زیّن رؤوسهم بأکالیل العدل و الانصاف ای ربّ تری الظّالمین اتّحدوا فی تضییع امرک و مقامات امنائک اسألک بارادتک المحیطة و مشیّتک النّافذة ان تحفظهم من شرّ هؤلآء الّذین نقضوا عهدک و میثاقک و کفروا بآیاتک الکبری و بیّناتک العظمی لا اله الّا انت العلیّ الأبهی

اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان تکبیری که نفحاتش افئده و قلوب را جذب نماید و بافق منیر اِلّا رساند و کل را از قبل مظلوم وصیّت نما بامانت و دیانت و تقوی اللّه مالک الوجود و مربّی الغیب و الشّهود مکرّر فرمودیم در این ظهور اعظم نصرت بحکمت و بیانست نه بسیف و سنان در هر حال باید بتألیف قلوب و اتّحاد نفوس مشغول باشند اعمال طیّبه جند اللّه بوده و هست و اخلاق مرضیّه هادی عباد آنچه سبب اجتناب و احتراز عباد است بعزّ قبول فائز نه و بطراز رضا مزیّن نه اگرچه در محرّم نقطۀ اولی از ملکوت اعلی ظاهر البتّه این فقره محبوب جانست و علّت فرح و انبساط و سبب سرور و نشاط ولکن اکثری از عدم آگاهی اگر فرحی در آن ایّام مشاهده نمایند نعوذ باللّه حمل بر ضغینه و بغضا کنند لذا از مقتضیات حکمت حرمت آن یوم لازم چنانچه این مظلوم در عراق در ایّام محرّم مصائب آن حضرت را ذکر مینمود و در بعضی از مجالس مصیبت حاضر میشد رحمةً للعباد و شفقةً لهم و حضرت اعلی روح ما سواه فداه هم حرمت آن ایّام را ملاحظه میفرمودند آنچه سبب تقرّب ناس و علّت اقبال و توجّه است باید بآن تمسّک نمود الی ان یظهر الأمر لهم این حکم محکم را بعباد برسانید تا کل آگاه شوند و به ما اراده اللّه تمسّک نمایند البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی من معک و یحبّک و یسمع قولک فی امر اللّه المقتدر العلیم الحکیم انتهی امید آنکه اولیای الهی با قلوب طاهرۀ مقدّسه و جنود مذکوره که اخلاق و اعمال طیّبه است بر نصرت امر قیام نمایند از افق هر لوحی نیّر حکمت و بیان مشرق و لائح و کل بآن مأمورند انشآءاللّه آن محبوب نفوس غافله را از اوامر و نواهی الهی آگاه نمایند اگر الی حین به ما اراده اللّه عمل میشد ایران بل ممالک اخری هم بنور امر ساطع و لائح مشاهده میگشت این خادم فانی لازال عرض مینماید

الهی الهی ایّد اولیائک علی ما یظهر به عنایاتک علی خلقک و امواج بحر عطائک فی مملکتک ای ربّ طهّر افئدة المقبلین من کوثر بیانک و قدّر لهم ما یزیّنهم بطراز العدل و الانصاف فی ایّامک لا اله الّا انت الفضّال العزیز الحکیم

و امّا استدلالیّۀ محکمۀ آن جناب باصغا فائز و قبول فرمودند لو شآء اللّه این ایّام ارسال میشود و اذن طبع هم از افق بیان طالع یسأل الخادم ربّه ان یفتح بخلوصکم و خضوعکم و اقبالکم و ذکرکم و بیانکم ابواب افئدة النّاس انّه اله النّاس و مربّیهم باسمه المربّی الحکیم صدهزار شکر مقصود عالمیان را که هیچ مقبلی را از تجلّیات نیّر کلامش محروم ننمود و عرض جدید آن محبوب امام وجه مالک ملکوت بیان بشرف اصغا فائز و بنور قبول منوّر و مخصوص هر یک از اسامی مذکوره لوح امنع اقدس از سمای عطا نازل و ارسال شد الحمد للّه آن محبوب واسطۀ فیض فیّاض گشتند و همچنین سبب نزول امطار رحمت فضّال شدند امر نزول آیات بشأنیست که کل از احصایش عاجز و از جمیع جهات در لیالی و ایّام عرایض میرسد و جواب عنایت میگردد و اگر گاهی تأخیر شود دو جهت دارد اوّل آنکه از فضل حقّ جلّ جلاله آن حضرت در مقام اعلی یعنی اطمینان و ایقان ساکن لذا در تأخیر بأسی نه و ثانی کثرت تحریر در جواب عرایضی که بدعاً فائز شده‌اند و البتّه آن محبوب راضی و شاکرند چه که بمائده‌های سماوی و نعمتهای حقیقی مکرّر فائز گشته‌اند هنیئاً لحضرتکم وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مالک ملکوت اسماء در ذکر آن جناب استماع شد قوله عزّ بیانه یا عبد حاضر جناب میم و حاء بر خدمت قیام نموده انّا جعلناه ساقی کوثر بیان اللّه ربّ العالمین انتهی

سبحان‌اللّه فضل بمقامیست که صاحبان السن و اقلام از عهدۀ ذکرش برنیایند تشهد بذلک اوراق جنان اللّه المبیّن العلیم الحکیم اولیای آن ارض را اگر حکمت اقتضا مینماید و اجازه میدهد از جانب این خادم تکبیر و ثنا برسانید حقّ آگاه که در اکثری از احیان از مقصود عالمیان میطلبم آنچه را که در امّ الکتاب مخلّد است انّه هو السّامع المجیب و هو المقتدر القدیر البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی من معکم و یسمع قولکم فی امر اللّه المهیمن القیّوم انّا للّه و انّا الیه راجعون

* * *

محبوب فؤاد جناب ابن ابهر علیهما بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد حضرت موجودی را لایق و سزاست که بانوار ملکوت عالم ناسوت را از برای القاء کلمۀ حکمت و بیان مؤیّد نمود و مستعدّ فرمود و بعد از القاء کلمه خلقی موجود و بکلمۀ اخری تغییر حاصل جمعی بشطر احدیّه توجّه نمودند چه که نفحۀ دوست را ادراک کردند و برخی بتفحّص مشغول و شرذمه‌ئی بر اعراض و اعتراض قائم و ناطق ولکنّ اللّه ربّنا و مقصودنا اظهر ما اراد رغماً لهم انّه هو المقتدر المختار و التّکبیر و البهآء و السّلام و العطآء علی اولیآء اللّه و اصفیائه الّذین انفقوا ارواحهم فی سبیله اولئک عباد ذکرهم فی کتبه و امرهم باصلاح العالم و تهذیب نفوس الأمم و انهاهم عن الخیانة و الضّغینة و الفساد تعالی اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرضین

یا محبوب فؤادی در این حین بحضور فائز و در ید مبارک عریضۀ آن محبوب که بحضور اطهر آقائی و مولائی حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی لتراب قدومه الفدآء ارسال داشته بودند و بعد از فوز بلحاظ اقدس اعلی این کلمات عالیات از منزل آیات ظاهر و نازل قوله تبارک و تعالی

هو السّامع و هو المجیب

یا بن ابهر مالک قدر از منظر اکبر بآن شطر توجّه نمود و ترا ذکر مینماید هل تقدر ان تسمع هذا النّدآء الّذی ارتفع من هذا المقام الأعلی باصغآء تظهر من التّراب آذان واعیة و ابصار حدیدة و افئدة منیرة للمشاهدة و الاصغآء قل لا ونبإک العظیم الّا بفضلک و جودک و عنایتک و عطائک و ان ترید ان تذکرنی لک ان تذکر بذکر تنطق به السن العالم بذکر ربّک الّذی به ظهرت الأسرار و جرت الأنهار و نطقت الأشجار الملک للّه ربّ العالمین انّا ذکرناک من قبل بآیات احاطت شرق الأرض و غربها أ نسیت ام تقول زدنی بیاناً یا مولی العارفین انّا نحبّ ان نراک قائماً فی الجمع و ناطقاً بذکری الجمیل و نحبّ ان نراک غافلاً عن دونی و منادیاً باسمی و متمسّکاً بعروة عنایتی و متشبّثاً بذیلی المنیر انّا خلقناک و القیناک ما یقرّبک الی اللّه و ینطقک بما تنجذب به افئدة المقبلین ضع ما سوائی و خذ ما امرت به فی کتابی المبین هذا یوم فیه انصعق الطّوریّون اذ ارتفع النّدآء بین الأرض و السّمآء و نادی المناد الملک للّه ربّ العرش العظیم هذا یوم فیه تنطق البحار بأمواجها و الکتاب بآیاته و الشّموس بأنوارها و السّمآء بأنجمها و الأشجار بأثمارها و الأرض بآلائها ولکنّ القوم اکثرهم لا یسمعون یرون و ینکرون الا انّهم لا یشعرون انّا نراهم من عبدة الظّنون و الأوهام یشهد بذلک عباد مکرمون نبذوا البحر الأعظم ورائهم مسرعین الی النّهر الا انّهم لا یعلمون یا بن ابهر اسمع النّدآء بأذن قلبک انّه یجذبک و یقرّبک الی مقام لا یعتریه التّغییر و الزّوال کذلک نطق لسان العظمة انّه هو الحقّ علّام الغیوب انّا زیّنّا رأسک باکلیل الاقبال و هیکلک بطراز العرفان لتبلّغ امر ربّک بالحکمة و البیان انّه هو المشفق العطوف انّک قمت لدی باب عظمتی و سمعت ندائی و رأیت امواج بحر بیانی و شموس سموات حکمتی بشّر بما اریناک و اسمعناک فی هذا المقام الأقدس الأمنع العزیز المرفوع کذلک هطلت امطار رحمتی و اشرق نیّر فضلی من افق سمآء عطائی قل

الهی الهی لک الحمد بما نوّرت افق رجائی و سقیت ظمأ فؤادی و بدّلت همّی و غمّی اسألک یا مالک القدم بأنوار عرشک الأعظم ان تؤیّدنی فی کلّ الأحوال لظهورک و ایّامک و بروزک و اقتدارک ای ربّ ترانی منادیاً باسمک بین عبادک و ناطقاً بذکرک فی بلادک و اعترفت فی اوّل الأیّام بوحدانیّتک و فردانیّتک و صرت منجذباً بآیاتک و طائراً فی هوائک و قائماً علی خدمتک ارحمنی یا الهی برحمتک الکبری ثمّ انطقنی بذکرک الأحلی انا الّذی یا الهی ندائک حیّرنی و اخذ زمام الاختیار عن کفّی ادعوک یا الهی باسمک الکریم و انادیک باسمک الرّحیم و اقسمک باسمک العلیم ان تقدّر لأولیائک ما یقرّبهم الی بساط عزّ احدیّتک و ساحة قدس فردانیّتک ثمّ افتح بهم ابواب قلوب عبادک و انر بهم یا الهی افئدة خلقک ثمّ اکتب لی و لهم اجر من فاز بلقائک و شرب رحیق الوصال من ید عطائک انّک انت الّذی لا یمنعک شیء و لا یعجزک امر تفعل ما تشآء بسلطانک و تحکم ما ترید بقدرتک ثمّ اسألک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء بلآلئ بحر حکمتک و تجلّیات انوار نیّر فضلک ان تقدّر لأمتک الّتی صعدت الیک اجر لقائک ثمّ ادخلها یا الهی فی جوار رحمتک و اسمعها نغمات حمامات احدیّتک علی اغصان سدرة عرفانک ثمّ اشربها یا مقصودی کوثر بیانک من ید عطائک ثمّ انزل علیها من سحاب رحمتک امطار جودک و کرمک اشهد یا الهی انّها سمعت ندائک و اجابت خطابک و امرک و تمسّکت بحبلک بحیث ما منعتها شبهات المریبین و لا اشارات النّاعقین و لا سطوة المشرکین و لا ظلم الظّالمین و اخذها جذب ندائک علی شأن اشتعل قلبها بنار محبّتک و حقیقتها بحرارة مودّتک قد ورد علیها فی سبیلک ما انت اعلم به من دونک اغفر یا الهی لها و لمن احبّها و ذکر ایّامها و زار رمسها و ما نزّل من قلمک الأعلی انّک انت المقتدر علی ما تشآء بأمرک ماج بحر الغفران و هاج عرف عنایتک یا من فی قبضتک زمام الامکان لا اله الّا انت العزیز المنّان

انّا اردنا ان نذکر فی هذا الحین امتنا الّتی صعدت الی الرّفیق الأعلی بما جری علیها حکم القدر و القضآء من لدی اللّه مالک ملکوت الأسمآء و فاطر السّمآء یا امتی و یا ورقتی نشهد انّک اخذت کأس البیان من ید عطآء ربّک الرّحمن و شربت منها رغماً للامآء اللّائی منعتهنّ الأوهام و الظّنون عن اللّه المهیمن القیّوم یا ایّتها المذکورة لدی المظلوم انت فی الفردوس الأعلی و مقصودک فی سجن عکّآء اشکری ربّک بهذا الفضل الّذی اذ اشرق نوره خضعت له الأسمآء و الصّفات نشهد انّک سمعت النّدآء و اقبلت و قلت بلسان سرّک بلی بلی یا مولی الوری لبّیک لبّیک یا من فی قبضتک زمام الأشیآء انت الّتی خرقت حجبات الضّلال و سبحات الجلال و فزت بعرفان ربّک فی ایّام فیها انکره الرّجال و الاناث الّا من انقذته ید عنایة اللّه ربّ العالمین طوبی لک بما اعترفت بوحدانیّة اللّه و فردانیّته و ما انزله فی کتابه و بما نطق به لسانه کم من ایّام فیها صعدت زفراتک و نزلت عبراتک فی حبّک للّه ربّک ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی انت الّتی احرقتک نار الفراق و اضعفتک سطوة الهجر فی ایّام ربّک منوّر الآفاق و اخذتک الأحزان و بها ذاب کبدک و اضطرب قلبک و تزلزلت ارکانک و انفطر وجودک و لو لا حفظ ربّک لتشتّت اعضائک و جوارحک و تتفرّق عروقک و اساریرک طوبی لک یا ایّتها الورقة المتمسّکة بسدرة المنتهی و یا ایّتها المذکورة عند اهل البهآء فی ناسوت الانشآء بحزنک احاطت الأحزان اهل مدائن العرفان و بمصیبتک ناح سکّان حدیقة البیان نسأل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیک فی کلّ الأحیان ما ینبغی لسمآء جوده و بحر کرمه و شمس عطائه انّه هو المقتدر العزیز المختار السّلام و البهآء و الذّکر و الثّنآء علیک و علی اوّلک و آخرک و ظاهرک و باطنک و رحمة اللّه و برکاته و عزّه و نعمته و آلائه انّ العنایة فی قبضته و الفضل فی یمینه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر المهیمن العزیز الوهّاب انتهی للّه الحمد از برای آن ورقۀ طیّبه از سحاب رحمت الهی نازل شد آنچه که ذکرش باقی و عرفش باقی و نورش باقی صدهزار شکر که در ایّام اللّه صعود نمود ایّامی که جمیع انبیا و اصفیا بآن بشارت داده‌اند و از برای خود خواسته‌اند که حاضر باشند و فائز باشند یا محبوب فؤادی قدرت یفعل ما یشآء را اشیاء ارض و سماء منع ننماید هر قسم اراده فرماید ثابت و محتوم الأمر للّه ربّنا المهیمن القیّوم باری فضلش احاطه کرد و رحمتش سبقت گرفت و آن زفراتها که در لیالی و ایّام در فراق مالک انام از ایشان ظاهر اثرش را ظاهر نمود انّه لا یضیع اجر المحسنین و اجر المحسنات تا آنکه در این ایّام مبارکه ظاهر شد آنچه که شبه نداشته و ندارد الحمد له فی کلّ الأحوال

ذکر جناب آقا سیّد ابوتراب علیه بهآء اللّه را نموده بودند و خدمت و توجه و محبّت ایشان را بعد از عرض در ساحت امنع اقدس لسان عظمت باین آیات ناطق قوله تبارک و تعالی یا الف و البآء یذکرک فی هذا الحین من احاطته اشرار العباد من کلّ الجهات منهم من انکره و منهم من اعرض عنه و منهم من اعترض علیه و منهم من تمسّک بالظّلم و الاعتساف و مفتریات ناح بها سکّان الملکوت و الجبروت و الملأ الأعلی و الجنّة العلیا کذلک قضی الأمر و نحن فی فرح مبین نسأل اللّه ان یؤیّدک علی ما یرتفع به مقام الانسان و یمدّک بأسباب الأرض و السّمآء و یقدّر لک من سمآء عطائه و سحاب رحمته ما تفتح به ابواب القلوب انّه هو المقتدر العزیز المحبوب خذ کوب البقآء باسمی الأبهی انّه یجذبک الی مقام تسمع ندآء الأشیآء فی ذکر هذا النّبإ الأعظم الّذی به اضطربت ارکان الأمم الّا من شآء اللّه ربّ العرش العظیم انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین لتفرح و تکون من الشّاکرین نسأل اللّه ان یجعل اجورک فی احبّائه کنوزاً عنده انّه هو المقتدر الحافظ الأمین انتهی

و همچنین ذکر جناب مشهدی رحیم (ص) و جناب آقا محمّد رحیم (ع‌ط) و آقا محمّد علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض این اسامی در ساحت امنع اقدس اعلی این کلمات عالیات از سماء منزل آیات نازل قوله جلّ جلاله یا مشهدی رحیم قد اتی الوعد و الأمر للّه المهیمن القیّوم انّه ظهر و اظهر امره و انجز وعده و نطق بما یقرّب النّاس الی اللّه مالک الوجود یا اولیائی انّا سمعنا ندائکم و رأینا حبّکم اقبلنا الیکم من هذا الشّطر الممنوع و انزلنا لکم ما فاح به عرف عنایة اللّه مالک الوجود یا محمّد قبل رحیم اشکر ربّک بما ذکرک فی السّجن بآیات لا ینقطع عرفها و لا تتغیّر بدوام الملک و الملکوت قل

لک العزّة یا الهی و لک العظمة یا سیّدی و لک الفضل یا محبوبی بما عرّفتنی مشرق آیاتک و مطلع بیّناتک اسألک بأن تجعلنی فی ایّامک نهراً جاریاً باسمک و جبلاً راسخاً فی حبّک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الغیب و الشّهود

انّا سمعنا نظمک و ما انشأته فی ذکر هذا الأمر الّذی اذ ظهر انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و اضطرب قلب کلّ غافل محجوب افرح بما اقبلنا الیک من هذا المقام و انزلنا لک ما انجذبت به حقائق الأشیآء و افئدة عباد مقبلون البهآء علیک و علی الّذین تمسّکوا بهذا الحبل الممدود یا محمّد طوبی لک بما ذکرت لدی الوجه و اقبلت الی من اعرض عنه العباد الّا من شآء اللّه مالک هذا المقام المحمود انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالأمانة و العفّة و الوفآء طوبی لمن نبذ ما عند القوم و اخذ ما عند اللّه ربّ الملائکة و الرّوح انتهی

اینکه ذکر جناب آقا میرزا رضا (من ارض کاف و راء) علیه بهآء اللّه را نمودند و همچنین ذکر اشتعال و علوّ ادراک و سموّ عرفانشان را مرقوم داشتند بعد از عرض این فقرات امام کرسیّ ربّنا منزل الآیات این بیان از سماء مشیّت مقصود عالمیان نازل قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه

هو المبیّن العلیم

قد انزلنا کتاباً حین نزوله خضعت له کتب العالم یشهد بذلک الاسم الأعظم الّذی به ارتعدت فرائص الأمم الّا من شآء اللّه ربّ العالمین قد جرت انهار المعانی و البیان فی حدیقة العرفان طوبی لمن سمع خریرها و حفیف اشجارها و ویل لکلّ غافل مریب یا میرزا رضا اسمع النّدآء الّذی ارتفع فی سجن عکّآء عن یمین البقعة النّورآء من السّدرة المبارکة الحمرآء اللّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العلیم الحکیم قل یا ملأ البیان اتّقوا الرّحمن ثمّ انصفوا فیما ظهر بالحقّ و لا تکونوا من الّذین انکروا ظهور اللّه و سلطانه و نقضوا عهده و جاحدوا ما ظهر من عنده الا انّهم من المعرضین فی کتاب اللّه العزیز العظیم یا رضا هل تقدر ان تدع ما عند القوم ورائک و هل تقدر ان تنادی بین العباد بهذا الاسم المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدک علی اعلآء کلمته و اظهار امره باستقامة لا تزلّها جنود الأوهام و لا ظنون المعرضین و یجعلک قائد عباده و یرفعک باسمه المهیمن علی کلّ صغیر و کبیر قل یا قوم هذا یوم فیه ینادی المناد من کلّ الأشطار و یدعو الکلّ الی صراط اللّه المستقیم انّک اذا اخذک جذب آیاتی و شربت رحیق البیان من کأس عطائی قل

لک الحمد یا الهی و لک الفضل یا مقصودی بما هدیتنی الی افق ظهورک و اسمعتنی النّدآء الّذی ارتفع بین عبادک و اریتنی آثارک ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک متمسّکاً بحبل جودک و متشبّثاً بذیل فضلک اسألک ان لا تجعلنی محروماً عن امواج بحر بیانک و لا ممنوعاً عن النّظر الی تجلّیات انوار شمس عطائک ای ربّ تری السّائل قائماً لدی باب عظمتک و خبآء مجدک اسألک ان لا تخیّبه عمّا قدّرته للمخلصین من عبادک و المقرّبین من خلقک ای ربّ انر قلبی بأنوار ملکوتک و وفّقنی علی اعمال یتضوّع منها عرف قبولک و رضائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر انتهی

من یقدر ان یحصی ما ظهر من ملکوت بیان اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم هل یقدر احد ان یحصی قطرات البحار او رمول العرآء او اوراق الأشجار لا ونفسه الّا بحوله و قوّته قد نزّلت آیات اللّه علی شأن عجز القلم عن تحریرها و اللّسان عن ذکرها و القوّة المدرکة عن احصائها یسأل الخادم ربّه ان یزیّن عباده بخلع العدل و الصّدق انّه هو اقدر الأقدرین لا اله الّا هو مالک یوم الدّین

ذکر بعضی از نفوس مقبلۀ موقنۀ مطمئنّه علیهم بهآء اللّه و تأییده را نمودند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این آیات محکمات از مشرق عنایت اللّه مالک الجهات نازل قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه یا ایّها الطّائر فی هوائی قد حضر لدی المظلوم اسمآء الّذین ذکرتهم اردنا ان نذکرهم بما یبقی به ذکرهم بین الأذکار انّ ربّک هو العزیز المختار

بسمی السّامع المجیب

یا لسانی کن منادیاً فی ملکوت بیانی لعلّ یجذب النّدآء من فی ناسوت الانشآء و یقرّبهم الی الأفق الأعلی المقام الّذی جعله اللّه مطاف الجنّة العلیا و الفردوس الأبهی انّ ربّک هو الآمر العلیم الحکیم یا اولیآء اللّه و احبّائه علیکم بهائه و رحمته قد حضرت اسمائکم لدی المظلوم ذکرناکم بذکر جری من کلّ حرف من حروفاته نهر الحیوان لحیوة العالم انّ ربّکم الرّحمن هو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته زمام من فی السّموات و الأرضین خذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده و قدرة من لدنه بحیث لا تمنعکم ضوضآء الجهلآء الّذین یدّعون العلم من دون بیّنة من اللّه العلیم الحکیم اولئک عباد انکروا حجج اللّه من قبل و من بعد یشهد بذلک کتابه المبین اقرؤوا ما انزله الرّحمن فی الفرقان لتطّلعوا علی ما ورد علی مشارق آیاته و مطالع ظهوراته و مهابط وحیه و مصادر امره المحکم المتین بهم ناح الرّسول و صاحت البتول و بکی الرّوح بما ورد علیهم من هؤلآء الظّالمین باسمهم غصبوا مقامهم الا انّهم من الأخسرین فی کتاب اللّه العزیز الحمید یذکرون اللّه بألسنهم و یفتون علی سفک دمآء اصفیائه و لا یشعرون یتصرّفون فی اموال النّاس بالباطل و لا یفقهون قولوا موتوا بغیضکم انّه اتی من افق الاقتدار برایات الآیات لاصلاح العالم و تقرّب الأمم یشهد بذلک امّ الکتاب فی هذا المقام المرفوع لعمر اللّه ما منعتنا حوادث الأیّام و ظلم الأنام و لا سجن ارض الطّآء و لا العکّآء قمنا امام الوجوه و دعونا الکلّ الی اللّه المهیمن القیّوم قد نبذوا امر اللّه ورائهم متمسّکین بما عندهم الا انّهم لا یعلمون ستفنی الدّنیا اذاً یرون جزآء اعمالهم و یستغیثون و لا یغاثون کذلک اظهر القلم کنوزه و البحر امواجه طوبی لقوم یعرفون البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیکم یا مشارق حبّی و علی الّذین ما منعتهم شبهات کلّ غافل محجوب انتهی للّه الحمد از تجلّیات انوار نیّر بیان منوّر گشتند ذکر اسامی ستر شد نظر بمقتضیات حکمت بالغه این خادم از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که آن نفوس فائزه را تأیید فرماید و مقدّر نماید آنچه را که سبب بقاء ابدی و عزّ سرمدیست سبحان‌اللّه انسان متحیّر چه که مشاهده مینماید بسبب دو یوم اکثری از نعمتهای ابدیّۀ الهی و عنایات سرمدیّۀ ربّانی خود را محجوب مینمایند زهی خسارت امید آنکه از توجّه و عنایت مقصود عالمیان حجبات جمیع اهل ایران خرق شود و کل فائز شوند بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد انّ ربّنا هو الفضّال الکریم و هو الغفور الرّحیم

یا محبوب فؤادی یک فقره از فقرات نامۀ آن محبوب که در پیشگاه حضور مکلّم طور عرض شد بعزّ قبول فائز و بعنایت رضا مزیّن و حسب الأمر در این مقام آن فقره ذکر میشود قولکم و ذکرکم الهی الهی عالمی و واقفان اسرارت میدانند که این مظلومان بتربیت و تعلیم قلم اعلایت جز فرح و اطمینان عباد و ترقّی و ارتقای من فی البلاد در ظلّ مرحمت و عطوفت همین سلطان ناصری که گاهی بقهر و سطوت اتّباعاً للجهلآء المعتدین و حال بشفقت و مرحمت بمیل و ارادۀ خودشان بر نصرت دین مبینت قیام داشته‌اند امری را نخواسته‌ایم و غیر از ظهورات اعمال طیّبۀ طاهره و اخلاق مرضیّۀ فاضله از عالمیان چیزی نمیخواهیم و میخواهیم مدّعیان ایمان اهل امکان را طرّاً در این داری که جمیع شئونش را فنا احاطه دارد اهل بقا و اصحاب جنّت علیا نمایند پس الهام فرما بصرف فضل و عطا بایشان آنچه را که مقدّسشان گرداند از شئونات نفس و هوی و مؤیّدشان دارد بر عصمت و عفّت و بر و تقوی و ما ظهر من عندک فی زبرک و الواحک لا اله الّا انت مولی الوری و ملیک العرش و الثّری و انّک انت الرّحمن ذو الفضل العظیم امید آنکه آنچه آن محبوب مسئلت نموده باجابت مقرون گردد و اولیای حقّ جلّ جلاله مؤیّد شوند بر آنچه که سبب اقبال اهل عالم است وقتی از اوقات این کلمۀ مبارکۀ علیا از لسان مالک اسماء ظاهر قوله تبارک و تعالی باید همّ اولیا علیهم بهائی و عنایتی بر تقدیس و تنزیه نفوس باشد نه ترتیب امور خود از حقّ میطلبیم چشم روزگار را بمشاهدۀ چنین نفوس منوّر و فائز فرماید انتهی

ذکر جناب آقا میرزا محمّد تقی و جناب آقا میرزا علی علیهما بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض امام عرش مقصود عالمیان بجواب فائز قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا محمّد تقی علیک بهائی یوم یوم مبارکست انشآءاللّه اهل بهاء از کوثر استقامت بیاشامند لئلّا تمنعهم الأسمآء عن ملکوتها وخالقها و لا الدّنیا و ثروتها و زخرفها انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین بذکر خضعت له الأشیآء کلّها یشهد بذلک امّ البیان فی هذا المقام المنیر و نذکر من سمّی بعلی لیسمع و یکون من الشّاکرین یا علی قد ذکر اسمک لدی المظلوم انزل لک ما فاحت به نفحات البیان فی الامکان نسأل اللّه ان یؤیّدک علی الاقبال بکلّک و یرفعک باسمه انّه علی کلّ شیء قدیر انّا اردنا ان نذکر فی هذا الحین اباکما فضلاً من عندنا و انا الفضّال الکریم نسأل اللّه ان ینزل علیه فی هذا الحین رحمة من عنده و یدخله فی الفردوس الأعلی و یقدّر له کلّ نعمة و کلّ مائدة قدّرها لأصفیائه و امنائه انّه هو العزیز العلّام قد سبقت رحمته و احاط کرمه لا اله الّا هو المقتدر الفیّاض انتهی

ذکر جناب ربیع علیه بهآء اللّه مذکور و معروض و این آیات مخصوص ایشان از سماء فضل نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس یا ربیع الحمد للّه در ربیع الهی باوراد معانی اقبال نمودی و از میاه جاریۀ روحانی قسمت بردی انّا نوصیک بحفظ هذا المقام الأعلی و نسأل اللّه ان یحفظک من شبهات المریبین و سهام المعتدین و یمدّک بجنود البیان انّه هو العزیز المنّان قد نزلت الآیات و ظهرت البیّنات ولکنّ القوم فی ریب عجاب طوبی لک بما نبذت الأوهام و اخذت سبیل الایقان من لدی اللّه مالک الأدیان و نذکر فی هذا المقام من سمّی بمجید الّذی اقبل الی افقی و سمع ندائی الأحلی الّذی انجذب به الملأ الأعلی و فاز بما کان مرقوماً فی کتب اللّه ربّ الأرباب یا ربیع ان رأیته بشّره من قبلی نسأل اللّه ان یؤیّده علی ذکره و ثنائه و الاستقامة علی هذا النّبإ العظیم انّا ذکرناه من قبل بآیات لا یعادلها شیء من الأشیآء وذکرناه بذکر لا ینقطع عرفه بدوام ملکوت اللّه العزیز الوهّاب انّه شرب رحیق البیان من ید عطائی و فاز بما لا فاز به اکثر العباد البهآء من لدنّا علیه و علیک و علی کلّ مقبل اقبل الی مالک الرّقاب انتهی

ذکر قرر عیون اثرین حضرت مرفوع مرحوم حاجی میرزا کمال‌الدّین علیه بهآء اللّه الأبهی باصغاء مقصود عالمیان فائز هذا ما نزّل لهما من سمآء عطآء ربّنا المجیب قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه

هو المشفق الکریم

یا نورالدّین قد شرب کمال‌الدّین من ید عطآء ربّ العالمین رحیق البیان و فاز بلقآء اللّه العزیز المنّان انّه من الّذین فازوا بما انزله اللّه فی البیان و فی سنة التّسع انتم کلّ خیر تدرکون نشهد انّه فاز و ادرک کلّ الخیر و نزل له تفسیر ما انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله تعالی کلّ الطّعام کان حلّاً لبنی اسرائیل کذلک احاطه فضل ربّه المقتدر الغفّار یا نور رأینا اسمک ذکرناک فضلاً من عندنا لتقرّ به عینک و تشکر ربّک الفضّال نسأل اللّه ان ینزل علیک عنایة من عنده و برکة من لدنه انّه هو الفرد الواحد المقتدر الجبّار و نذکر اخاک الّذی سمّی بعلی انّه کان مذکوراً لدی المظلوم و ناطقاً بهذا الاسم الّذی به سخّر اللّه افئدة العباد قل

لک الحمد یا الهی بما ذکرتنی فی السّجن و انزلت لی ما قرّت به الأبصار ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک قد عرّفتنی صراطک و هدیتنی الی مقامک اشهد انّ فی قبضتک زمام من فی الأرضین و السّموات

کذلک اظهر المصباح انواره و الکتاب آیاته و النّور اشراقه فضلاً من لدی اللّه العلیم الحکیم انتهی ندا من جمیع جهات مرتفع و آثار منتشر ولکن قوم غافل و محجوب الّا من شآء اللّه ربّنا ربّ من فی السّموات و الأرضین در جمیع احوال از حقّ جلّ جلاله از برای عباد تأیید میطلبم شاید در این یوم مبارک از امواج بحر عنایت محروم نمانند و فائز شوند بآنچه که عرفش ابدیست انّه هو المقتدر علی ما یشآء یشهد و یری و هو السّامع المجیب

و همچنین ذکر قرّۀ عین جناب آقا میرزا عطآءاللّه ثمر حبیب روحانی جناب آقا محمود علیه بهآء اللّه و عنایته را نمودند بعد از عرض در افق اعلی امام کرسیّ مولی الوری این بیان از ملکوت عنایت ظاهر قوله تبارک و تعالی یا عطآءاللّه انّ المظلوم یذکرک و اقبل الیک فی هذا الحین بذکر تضوّع منه عرف رحمة ربّک فی العالم یشهد بذلک الاسم الأعظم فی هذا المقام المنیع

و نذکر المحمود الّذی اقبل اذ ظهر الأمر و اخذه جذب النّدآء علی شأن سرع الی مطلع الآیات و قطع البرّ و البحر الی ان حضر امام الوجه و شهد بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرض طوبی له و نعیماً له نشهد انّه من الفائزین فی کتابی المبین البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیه و علیک و علی الّذین یحبّونکم لوجه اللّه ربّ العالمین انّه یذکر من ذکره و یحبّ من اقبل الیه انّه لا یضیع اجر المحسنین الحمد للّه مولی العارفین انتهی این عبد فانی خدمت هر یک تکبیر و سلام میرساند و در لیالی و ایّام اولیا را ذکر نموده و مینماید و از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که قرر عیون و اصفیا و اولیای آن ارض را فائز فرماید بآنچه که سبب اعلاء کلمۀ اوست و همچنین علّت ارتقاء عباد او لیس هذا علی ربّنا بعزیز چه بسیار از عباد که بمجرّد قبول کلمۀ مبارکه باعلی مقام نصر و ظفر فائز گشتند و چون نار سدره مشتعل کل بآن شعلۀ منوّرۀ مقدّسه مشتعل گشته بهدایت عباد مشغول شدند و آنچه از آن نفوس مقدّسه ظاهر از نفوذ اسیاف عالم انفذ بوده امید آنکه در این ظهور اعظم هم اولیای حقّ باین مقام فائز شوند و راقدین را بکلمه آگاه سازند و بنورش هدایت نمایند انّ ربّنا هو المقتدر القدیر

و همچنین ذکر جناب سینا و نیّر علیهما بهآء اللّه و قیامشان را بر خدمت و توجّهشان را بحکم تبلیغ نمودند این مراتب امام وجه مالک غیب و شهود عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله تبارک و تعالی یا بن ابهر انّا ذکرناهما من قبل بآیات تضوّع منها عرف عنایة اللّه المهیمن القیّوم نسأل اللّه ان یحفظهما بفضله و ینصرهما بجنود الغیب و الشّهود و یؤیّدهما علی جذب الأفئدة و القلوب طوبی لهما و لمن تمسّک بحبل الاقبال فی هذا الیوم الموعود نعیماً لید ارتفعت الی سمآء فضله و لوجه توجّه الی افق عنایته و لعین رأت ما منع عنه بصر کلّ غافل محجوب هذا یوم فیه ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و برزت اسرار ما کان و ما یکون انّا ذکرناهما بجودی و بشّرناهما برحمتی الّتی سبقت الوجود نسأل اللّه ان یظهر بهما ما یقرّب النّاس الی افقه و یسقیهم رحیقه المختوم البهآء المشرق من افق ملکوت عنایتی علیهما من هذا المقام المرفوع انتهی

در بارۀ ابن حضرت شهید از قبل نازل شد در حقّ منفقین آنچه که بدوام ملک و ملکوت ذکرش باقی و دائم است طوبی لنفس تمسّک فی امره بالمعروف و لعبد انفق له ما تیسّر انّه لا یضیع اجر المحسنین

آنچه در بارۀ جناب فخرالدّین ابن اخ و اخت و اخت اخری علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتند امام وجه مولی العالم عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نزّل لهم من سمآء ارادة اللّه ربّ العالمین قوله تبارک و تعالی

هو المؤیّد الحکیم

یا فخرالدّین قد اتی اللّه بسلطان مبین و ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مستوراً عن اعین الغافلین یا فخرالدّین قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ غافل بعید هذا یوم اخبر به الرّسل و شهدت له کتب اللّه ربّ العالمین قل لا تنفعکم علمائکم و ما عندهم اما سمعتم النّدآء الّذی ارتفع فی اوّل الأیّام من لدی اللّه قال و قوله الحقّ یا معشر العلمآء ضعوا اقلامکم قد ارتفع صریر القلم الأعلی و ضعوا ما الّفتموه بأیادی الظّنون و الأوهام قد اتی الأمر و اشرق نیّر الایقان من افق سمآء ارادة اللّه العزیز الحمید یقرؤون الکتاب و یکفرون باللّه الا انّهم من الأخسرین فی کتابی العظیم قد حضر اسمک لدی المظلوم و انزلنا لک ما تفرح به افئدة العارفین اذا وجدت نفحات آیاتی و اخذک جذب ندائی قل

الهی الهی تری الفقیر قصد بحر کرمک و اراد بدائع فضلک و ظهورات عطائک اسألک بالکوثر الّذی احییت به العباد و بالنّور السّاطع الّذی نوّرت به البلاد ان تجعلنی من الّذین ما الهتهم ثروة العالم و لا زینة الأمم و لا خزائن الملوک ای ربّ اقبلت بکلّی الیک و تمسّکت بحبلک اسألک ان لا تخیّبنی عمّا اردته من سمآء عطائک و بحر جودک انّک انت المقتدر علی ما تشآء باسمک العزیز القدیر

و هذا ما نزّل للورقة اخت علیها بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی یا ورقتی و یا امتی انّا ذکرناک بآیات لا ینفد ذکرها و لا تنخمد حرارتها انّ ربّک هو الفضّال الکریم قد نزل اسمک فی اوّل الأیّام من لسان اللّه ربّ هذا المقام العظیم قد احاطک فضلی و سبقتک رحمتی یشهد بذلک هذا الکتاب المبین و ذکرنا امّک اذ صعدت الی الأفق الأعلی و انزلنا لها ما یجد منه کلّ ذی شمّ عرف اللّه العلیم الحکیم نسأل اللّه ان ینزل علیها فی کلّ الأحیان مائدة من سمآء عطائه و رحمة من سحاب فضله انّه هو مقصود العارفین و محبوب العاملات و العاملین

و نذکر اختک الأخری فضلاً من لدنّا و رحمةً من عندنا و انا المشفق الغفور الرّحیم یا امتی و یا ورقتی قد حضر اسمک و ماج بحر العطآء و هاج عرف عنایة اللّه العلیم الخبیر انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین بآیات انجذبت بها افئدة المقرّبین اشکری ربّک و سبّحی بحمده انّه ذکرک بما لا ینفد ذکره بدوام ملکوتی العزیز البدیع البهآء من لدنّا علیک و علیها و علی کلّ امة آمنت بالفرد الخبیر انتهی کینونة الفضل ینادی و یقول

لک الحمد یا مقصود العارفین و محبوب من فی السّموات و الأرضین قد نوّرت آفاق قلوب احبّائک بنور معرفتک و عرّفتهم ما منع عن عرفانه اکثر عبادک اسألک ببحر عطائک و سمآء جودک ان تقدّر لعبادک و امائک ما یجعلهم من الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ثمّ ایّدهم علی ما ترتفع به اعلام هدایتک و ظهورات رحمتک بین خلقک انّک انت المشفق المعطی العلیم الخبیر

ذکر حبیب روحانی جناب آقا میرزا جلیل علیه بهآء اللّه را نمودند چندی قبل عریضۀ ایشان بساحت اقدس فائز و اسامی مذکورۀ در آن واحداً بعد واحد بامواج بحر عنایت و بیان الهی مزیّن هنیئاً لهم و مریئاً لهم و هذا ما نزّل لجناب الجلیل علیه بهآء اللّه فی هذا الحین قوله تبارک و تعالی

یا بن ابهر اذکر من قبلی عبدی الجلیل انّا ذکرناه و الّذین آمنوا بآیات احاطت الوجود من الغیب و الشّهود لا تمنع ربّک حوادث العالم و لا تخوّفه سطوة الجنود قد ظهر و اظهر ما اراد امراً من لدنه انّه هو المهیمن القیّوم انصروا ربّکم بالحکمة و البیان انّه یمدّکم بأعمال و اخلاق تنجذب بها العقول و القلوب کذلک نطق المظلوم فی هذا اللّیل الّذی اراد فیه ان یؤلّف بین امة من امائه و ورقة من اوراقه و بین ذکراً من کتابه الّذی سمّی بعبدالبهآء فی الأفق الأعلی و فی کتاب الأسمآء علیهما بهائی و عنایتی الّتی سبقت ما کان و ما یکون نسأل اللّه ان یؤیّد احبّائه علی خرق الأحجاب انّه هو المقتدر علی ما یشآء بأمره کن فیکون انتهی این لیله شبی است مبارک چه که حسب الارادة ذکر حضرت سلطان‌الشّهدآء روح المقرّبین فداه بمیان آمد و فجر این لیل مابین ورقۀ مخدّره و حضرت محبوب فؤاد جناب عبدالبهآء علیهما بهآء اللّه الأبهی الفت و اتّحاد از عالم باطن که عالم قضای حقّ جلّ جلاله است بر حسب ظاهر بامضا فائز و مزیّن میگردد فی‌الحقیقه ملاحظۀ اهل بیت ارض صاد بر کل لازم وارد شد بر ایشان آنچه که بر احدی وارد نه خوف آن ایّام اطفال صغار را از نشو و نما منع نموده ضعیف مشاهده میگردند ولکن الحمد للّه بحضور و لقا فائزند محل ظلّ قباب شراب کوثر لقا غذا مائدۀ سماء البسه و اثواب مواهب و الطاف مالک ملکوت اسماء یسأل الخادم ربّه ان یزیّنهم فی کلّ الأحیان بما یقرّبهم الیه انّه هو السّمیع المجیب

اهل بیت محبوب فؤاد جناب عین و طاء علیه بهآء اللّه الأبهی لازال مذکور بوده و هستند و در این حین این کلمات عالیات از مشرق عنایت مولی الأسمآء و الصّفات نازل قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه لازال اهل بیت عین و طاء در ساحت اقدس مذکور انّا نذکرهم بآیاتی و نبشّرهم بعنایتی و ننزّل لهم ما یتضوّع منه عرف عطائی یا ابن ابهر علیک بهائی و رحمتی ذکر اهل آن بیت از اراده و مشیّت و قلم و لسان جاری جناب عین و طاء علیه فضلی و رحمتی را از قبل مظلوم تکبیر برسان هنیئاً له قد شهد له لسان العظمة باقباله و توجّهه و حبّه و انفاقه و انفاق امّه و ما عمل به من صعد الینا فی هذا السّبیل المستقیم و هذا النّبإ العظیم جناب امین علیه بهائی مکرّر ذکر اختین علیهما بهائی و ذکر عین و طاء و سایرین را نموده فی‌الحقیقه اهل آن خانه از اوّل ایّام اقبال نموده‌اند و بذکر و ثنا و خدمت امر فائزند نذکر بنت اسمی علیهما بهائی و عنایتی نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدها علی التّمسّک بحبل حبّی فی کلّ الأحیان البهآء علیها و علی من معها من لدی اللّه المشفق الکریم و نذکر من فاز بلقائی و ضلعه الّتی عملت بما امرت به فی کتابی المبین طوبی لهما و نعیماً لهما نشهد انّهما من الفائزین فی محضر ربّهم الآمر الحکیم البهآء من لدنّا علیهم اهل ذاک البیت و الّذی شرب کوثر اللّقآء من ید العطآء فضلاً من لدن فضّال فیّاض کریم

و نذکر ابن الذّبیح و ضلعه لیحمدا ربّهما و یکونا من الشّاکرین انّا نبشّرهما کما بشّرناهما من قبل و نسأل اللّه ان یقرّبهما الیه انّه ولیّ المحسنین

یا ابن ابهر جناب حاجی سیّد نصراللّه علیه بهائی نزد مظلوم مذکور بشّره باقبالی الیه من شطر السّجن و نوّره بأنوار بیانی البدیع قد شهدنا باقباله و توجّهه و قیامه علی خدمة امر اللّه ربّ العالمین

انا نحبّ ان نذکر فی هذا المقام اوراقی و امائی نشهد انّهنّ شربن رحیق الوحی من ایادی العطآء و شهدن بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرضین انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر القدیر فی‌الحقیقه اوراق مذکورات یعنی عمّه و بنتها خدیجه و بنتها الأخری بذکر و ثنا و خدمت و خضوع و خشوع و استقامت فائز بوده و هستند هنیئاً لهنّ من لدی اللّه العلیم الحکیم الحمد للّه ابناء عمّه هم فائز شدند بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد نسأل اللّه ان یحفظهم من اعدائه و یحرسهم بسلطانه و ینزل علیهم برکة من عنده انّه علی ما یشآء قدیر لا اله الّا هو العزیز العظیم انتهی این عبد هم خدمت هر یک از اوراق و اولیا تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله میطلبد از برای هر یک بمفتاح اسمی از اسماء حسنی بابی بگشاید تا کل بذکرش ذاکر و بثنایش ناطق و بر خدمتش قائم گردند امید است که بحر رحمت آنچه مسئلت شد باجابت مقرون فرماید اوست فضّالی که فضلش احاطه نموده و فیضش پیشی گرفته یظهر ما اراد فی الملک رغماً للّذین کفروا به و بآیاته و انکروا ظهوره و سلطانه المبین

نامۀ جناب اخوی علیه بهآء اللّه و عنایته که بآن جناب نوشته‌اند و ارسال داشته‌اند آن نامه هم تلقاء وجه مولی الوری عرض شد و باصغا فائز گشت امید آنکه مخصوص ایشان هم از بعد از سماء عنایت نازل شود آنچه که ایشان را از کدورات عالم مقدّس فرماید تا بنار محبّت جدیده آن اطراف را مشتعل نمایند حال این عبد بنقد خدمت ایشان سلام و ثنا و ذکر و بهاء میرساند امید آنکه اساس این دو یوم ایشان را از توجّه بعالم ابدی و نعمتهای سرمدی الهی منع ننماید بقوّۀ ایقان بر منبر انقطاع بکلمۀ مبارکۀ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون ناطق گردند

یا محبوب فؤادی در قدرت قلم اعلی تفکّر فرمائید که در جمیع سرهای عالم ندا را وارد نموده فی‌الحقیقه اگر نفوس عالم بانصاف تکلّم نمایند بجمیع ارکان حتّی شعرات بکلمۀ مبارکۀ انّه هو اقدر الأقدرین ذاکر شوند سبحان‌اللّه ندای باین بلندی که در این ایّام شخص بزرگ معروفی در یکی از مدن کبیره ذکر نموده که از مشایخ و عرفای عالم امری که قابل ذکر باشد مشهود نه فی‌الحقیقه امروز ندا از عکّا مرتفع و حال آنکه بر حسب ظاهر نه بشرف لقا فائز و نه بآثار مع‌ذلک ناس غافل و محجوب اگر بیک قطره از بحر انصاف مرزوق شوند جمیع بکلمۀ النّدآء للّه نطق نمایند منقطعین عمّا علی الأرض کلّها طوبی للمنصفین و طوبی للمتبصّرین للّه الحمد اسامی مذکوره کل فائز شدند و از بحر بیان مقصود عالمیان مرزوق گشتند

و بعد از اتمام اسماء قال و قوله الحقّ انّا نحبّ ان نختم البیان بذکر ایّوب علیه بهائی و عنایتی و من معه یا ایّوب اسمع النّدآء من الجهة العلیا و الأفق الأعلی ثمّ اشکر من اقبل الیک و انزل لک ما طارت به الأفئدة و العقول انّا نحبّ الوفآء و نذکر من ذکرنی و اقبل الی وجهی و عمل فی سبیلی ما تضوّع به عرف الرّضآء انّ ربّک یسمع ندآء اولیائه و یری توجّههم الیه انّه هو الحقّ علامّ الغیوب قد ذکرناک من قبل و فی هذا الحین المبین نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یحفظک من طغاة عباده و یحرسک بجنود الغیب و الشّهود قل

الهی الهی اسألک بمصباحک الّذی تنوّرت به افئدة اولیائک و استضآء منه ما کان و ما یکون ان تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک بالحکمة و البیان و نصرة امرک بین الأدیان انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأمور ای ربّ لا تمنعنی عن بحر عطائک و لا تحرمنی من اللّآلئ المخزونة فی خزائن قلمک الأعلی انّک انت مالک ملکوت الأسمآء و فاطر السّمآء قد شهد کلّ لسان بقدرتک و اقتدارک و بعظمتک و سلطانک لا اله الّا انت الفرد الواحد المقتدر العلیم الحکیم انتهی

لحاظ عنایت لازال متوجّه اولیا بوده و هست اگر خدای نکرده سهوی بر ما وارد شود حقّ بنفسه یادآوری فرماید و ذکر نماید نسأله فی هذا الحین ان یؤیّد اولیائه و عباده و امائه و اوراقه علی الاستقامة علی امره و القیام علی خدمة اولیائه انّه هو المقتدر العزیز الفضّال این عبد خدمت کل باین کلمه ناطق البهآء و الذّکر و الثّنآء و التّکبیر الّذی فاز بعزّ القبول فی منظر ربّنا الأبهی علیکم یا اولیآء اللّه و امائه و اوراقه و اسأل لهم ما یزیّن اعمالهم بطراز القبول و یعزّها ببقآء الملکوت انّه علی کلّ شیء قدیر لا اله الّا هو الآمر الحاکم الخبیر

خ‌ادم

فی ١٩ شهر ذی‌الحجّة الحرام سنة ١٣٠٧

* * *

بسم الّذی هو منفخ الرّوح فی اجساد الکلمات بروح قدس منیر

حمد خدا را که عیون حیوان غیبی که در حجبات ستر الهی مستور بود بتأییدات روح القدس علوی از حقایق کلمات جاری و ساری گشت بلی چشمۀ حیوة مشهور که بعضی از عباد در طلب او شتافتند حیوة ظاهری عنصری بخشد و این چشمۀ حیوة که در کلمات سبحانی جاری و مستور است حیوة باقی و روح قدسی بخشد مبدء و محلّ آن چشمه ظلمات ارض است و مبدء و سبب این چشمه جعد محبوب چون حور معانی که ازل الآزال خلف سرادق عصمت صمدانی مستور بود وقتی از ساحت قدس سلطان لا یزالی اذن خواست که از غرفات خلوت روحانی بانجمن رحمت ربّانی درآید و یک تجلّی از تجلّیات مکنونه بر عوالم قدس احدیّه اشراق فرماید در این حین منادی از مصدر الوهیّت کبری و مخزن ربوبیّت عظمی ندا نمود که خلقی که قابل این تجلّی و اشراق شوند مشهود نه امر بخلق جدید و صنع بدیع گشت جمیع اهل ملأ اعلی و سکّان رفارف بقا متحیّر گشتند که این خلق بدیع از چه عنصری مخلوق شوند و از چه حقیقتی موجود آیند در این حین نسیم صبای قدسی از سبای فردوس معنوی بوزید و غبار لطیف معطّری از گیسوی آن حوری روحانی آورد و در آن ساعت چند قطره شراب نورانی از کوثر جمال حضرت رحمانی در آن غبار چکید و دست قدرت صمدانی از کنز غیب رحمت سلطانی ظاهر شد و آن غبار روحانی را بماء عذب نورانی عجین فرمود و بعد نَفَسی از نفس قدمانی در او دمید اذاً قاموا خلق لو ینظر احد منهم بطَرف طَرْفه علی اهل السّموات و الارض لینعدمن کلّهنّ و ینقلبن و یرجعن الی عدم قدیم و بعد امر مبرم از سماء امر الهی شد که اهل سرادق عظمت و اهل حجبات قدرت و ملأ کروبین و حقایق صافین جنّت خلد را بانوار جمال تزیین نمایند و بفرش سندس و استبرق قدسی فرش نمایند و بعد اذن خروج از سماء ظهور رسید و آن حوریّۀ روح از خلف سرادق کبری بیرون آمد و بر سکّان اهل سموات و ارض بذل روح حقیقی فرمود و بعد از قیام بر فراش سندسی حرکتی فرمود و از آن حرکت از شعرات او چند نقطۀ سودا که حاکی از آن ظلمت نورا بود بر ارض استبرقی چکید و از آن نقطه‌های معدوده این کلمات بدیعه تزیین یافت و کوثر حبّیّه در ظلمات عیون این کلمات مستور گشت پس ای همپران هوای قدسی از توجّه بدنیای فانی خود را از این سلسبیل باقی ممنوع ننمائید که شاید برفارف بقای لقای جمال ذو الجلال اذن دخول یابید و کذلک نذکر لکم الاسرار فیما ستر علی عقولکم و قلوبکم فی مآء الّذی ذکر فی کلّ الالواح بالحیوان لعلّ انتم الی هذا المآء فی هذا المعین بعد انقطاعکم عن کلّ من فی السّموات و الارض تصلون و الی بدایع فیض فضله ترجعون

* * *

ع‌ش

حضرت افنان جناب حاجی سیّد علی

١٢ جمادی‌الأولی سنۀ ١٣٠٨

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد خداوند یکتا را لایق و سزا که عالم ملک و ملکوت را بوجود انسان کامل بیاراست بعدل امر فرمود تا اصل شجرۀ ظلم را از زمین برآرد و به ما ینبغی له و قدّر له راجع فرماید سبحانه سبحانه ما اعظم سلطانه و اعزّ بیانه حکمت بالغه‌اش در هر شیء ظاهر و هویدا و نیّر امرش فوق کلّ شیء باهر و مهیّا طوبی لمقبل اقبل الیه و لناصر قام علی نصرته و لمعین اعانه فی ایّام سجنه و الصّلوة و السّلام علی ایادی امره الّذین داروا البلاد لاعلآء کلمته و ما نقضوا عهده و میثاقه و فازوا برحیق الوحی فی ایّامه انّهم من اعلی الخلق فی کتابه یصلّی علیهم الملائکة و الرّوح باذنه نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّقهم و یؤیّدهم علی ما ینبغی لنسبتهم الی امره المحکم المتین انّا کلّ الیه لمن الرّاجعین

روحی لذکرکم الفدآء دستخطّ حضرت عالی از بادکوبه و از جهات دیگر بمثابه نور ساطع و سبب و علّت روشنی قلب مبتلای بظلمت احزان گردید ذکر و یاد افنان مائده‌ایست حقیقی چه که قوّت ارکان از آن حاصل نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد افنانه علی ما ینبغی لأیّامه انّه هو منزل الآیات و قاضی الحاجات و بعد از قرائت قصد مقام اعلی نموده و بعد از حضور و اذن تمام آن امام وجه مولی العالم عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان قوله تبارک و تعالی

هو الآمر الحکیم

یا افنانی علیک بهائی و عنایتی نظر بعدم استعداد اهل عالم حوادث لاتحصی امم را احاطه نموده این مظلوم کل را به ما یحفظهم و یرفعهم آگاه فرموده رشحات بحر اعظم الهی در ایّام ظهورش بر خلق مبذول حقّ جلّ جلاله گواه که این مظلوم جز نصرت امر و اعلای کلمه و هدایت بریّه اراده نداشته و ندارد براستی میگویم و لوجه اللّه میگویم امروز باید اهل بهاء بر نصرت امر قیام نمایند و بروح و ریحان و حکمت و بیان خلق افسرده و پژمرده را تازه و خرّم دارند و از ما عندهم به ما عند اللّه توجّه کنند و بآنچه سبب تقرّب عباد است تمسّک جویند آن جناب و افنان طرّاً میدانند که اعمال این حزب از قبل چه بود و از بعد چه شد و مشرکین و متوهّمین اهل بیان حال برعکس سابق بظاهر تمسّک نموده‌اند بآنچه که سبب حضور و لقا است

جناب حیدر قبل علی نوشته هادی دولت‌آبادی در ارض طاء وارد و در ایّام جمعه بر منبر بذکر مصیبت سیّدالشّهدآء مشغول و در عراق بعضی به غیر ما اذن اللّه لهم در اوّل محرّم بفرح و سرور و عیش که منافی جمیع احزاب عالم است عمل نمودند و الی حین اهل آن بلد بعضی همچه گمان نموده‌اند که این حزب نعوذ باللّه به سیّدالشّهدآء علیه السّلام محبّت نداشته و ندارند بلکه قلوبشان بنار ضغینه و بغضا مشتعل فی‌الحقیقه این فقره سبب لغزش عباد است چه که عارف نیستند بر عنایت و فضلی که در آن یوم ظاهر شده و از آن گذشته این اصحاب بیقین مبین آگاهند که آن حضرت باذن الهی از قبر برخاسته لذا ملأ اعلی و اهل فردوس ابهی و جنّت علیا کل با آن حضرت بفرح و سرور مشغول باری تا حجاب جهل و عدم آگاهی موجود باید بقواعد قوم لأجل قرب و هدایت عباد تمسّک جست خلق اکثری جاهلند و احداث جهل هم از عدم تربیت حاصل شده ارباب عمائم بی‌انصاف در ایران گفته‌اند آنچه را که از وهم و ظنون متولّد شده و حال اکثری قادر بر خرق احجاب نبوده و نیستند مگر فضل الهی مدد فرماید و این فقرا را نجات بخشد اهل بیان دیگر از آن نفوس احجب مشاهده میگردند خود معترفند بر اینکه بعد از قائم ظهور حسینی است و جمیع انبیا در زیر علم آن حضرت جمع میشوند مع‌ذلک یرون و ینکرون یشهدون و لا یعرفون

باری دلایل حقّیّت فوق احصاست ولکن آذان واعیه مفقود نفوسی که بمنکر متمسّک بودند حال اظهار معروف مینمایند حیله و مکر بمقامی رسیده که قلم از ذکر آن عاجز است و این مظلوم از اوّل الی حین کل را باعمالی که سبب هدایت عباد و تقرّب ایشانست امر نموده و مینماید و دو یوم محرّم را به حسین ابن علی علیه السّلام اوّل بوکالت نقطۀ اولی و ثانی بالاصالة طوبی لنفس عملت بما امرت به فی الکتاب یا حزب اللّه باخلاق طیّبه و اعمال مرضیّه تمسّک نمائید چه که این دو افئده و قلوب عالم را جذب نماید حقّ جلّ جلاله در این ظهور این دو را ناصر و معین قرار فرموده اهل بهاء باید بهمّت کامل باین دو تمسّک نمایند و بتسخیر افئده و قلوب مشغول گردند نسأل اللّه تعالی ان یوفّقهم و یؤیّدهم علی ما یرتفع به امره بین عباده فی‌الحقیقه اصحاب عشق علیهم بهآء اللّه و رحمته و عنایته فائز شده‌اند بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد امید آنکه از بعد بمثابه پدر مشفق مهربان با عباد رفتار نمایند و در حفظ صیت طیّب طاهر جهد بلیغ مبذول دارند

یا علی یا افنانی اولیا طرّاً را از قبل مظلوم ذکر نما و بعنایت و رحمت حقّ بشارت ده و از حقّ میطلبیم از شما ظاهر فرماید آنچه که سبب انقطاع اهل عالم شود از ارض طاء عرایض متعدّده رسیده ولکن قائم بر خدمت اظهار تسلیم و رضا نموده بهیچ وجه شکایتی از او ظاهر نشده بلکه بهمّت تمام بر عدم ورود این اخبار در ساحت اقدس قائم طوبی له و نعیماً له باید جمیع افنان و اولیا بر مکافات این عمل مبرور نادر الوجود برخیزند انّ اللّه هو المؤیّد الحکیم و هو الموفّق العلیم انتهی حقّ شاهد و گواهست که از عمل قائم بر امر ظاهر شده آنچه که سبب فرح و سرور مقرّبین و مخلصین است این خادم فانی یقول

الهی الهی خذ ایادی افنانک و اولیائک و ایّدهم علی خدمة امرک تراهم یا الهی متمسّکین بک و بحبلک المتین فأنزل علیهم امطار رحمتک من سحاب عنایتک ثمّ افتح علی وجوههم ابواب جودک و کرمک انّک انت المقتدر الآمر الحکیم

نظر بعملی که از جناب قائم بر امر ظاهر شده یقین است که این عمل طاهر مقدّس را مکافات الهی خواهد رسید و در دنیا و عقبی این عمل را بخلع ابدی و قبول سرمدی فائز فرماید انّ ربّنا هو الفضّال الکریم این ایّام مکرّر از لسان عظمت ذکر این عمل مبرور استماع شده لابدّ فضل احاطه نماید و رحمت عنایت فرماید و ید قدرت اعانت کند انّه علی کلّ شیء قدیر یجیب من دعاه و یعطی من سأله لا اله الّا هو الغفور الرّحیم

اینکه در بارۀ اولیای بادکوبه علیهم بهآء اللّه مالک الأحدیّه مرقوم داشتید فی‌الحقیقه مشتعلند و ذکرشان مکرّر در ساحت اقدس بوده و هست مخصوص مبلّغین که سبب اقبال عباد و توجّهشان بمبدأ و معاد است از حقّ سائل و آمل که بر همّت و استقامتشان بیفزاید بشأنی که مابین اهل عالم بخدمت امر معروف و مذکور باشند نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یرفع اولیائه هناک و یثبّت اقدامهم علی الصّراط انّه هو العزیز الوهّاب فی قبضته زمام الأمور و فی یمینه ملکوت ملک الأرضین و السّموات

آنچه در بارۀ توجّه جناب کربلائی قاسم علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض فرمودند این ایّام برودت هوا و انقلاب بحر مقتضی توجّه نیست ولکن اذن عنایت شد هر هنگام صولت سرما رفع شود در توجّه بشطر سجن بأسی نبوده و نیست هذا ما امر به الآمر الحکیم انتهی

اینکه در بارۀ توقّف محبوب فؤاد جناب ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتید چندی توقّف نمایند فی‌الحقیقه الیوم جمیع باید بخدمت امر مشغول باشند و خدمت امر تبلیغ است و انشآءاللّه کل موفّق شوند فرمودند یا ورقآء علیک بهآء اللّه مولی الوری انشآءاللّه بوصایای الهی متمسّکید و منقطعاً عن دونه متشبّث این مقام فخر مقامها و سبب اقبال قلوب و توجّه وجوه است للّه الحمد بحضور و لقا و مشاهده و اصغا مکرّر فائز شدی انّه یعینک و یؤیّدک و هو الفضّال الکریم و هو الغفور الرّحیم ابناء امام وجه مذکورند و بفضل و رحمت مرزوق نسأل اللّه ان یوفّقهما علی ذکره و ثنائه و خدمته العزیز الرّفیع انتهی

انشآءاللّه آن محبوب فؤاد بآیات الهی و ما ظهر من عنده عباد را آگاه نمایند و از نوم غفلت بیدار فرمایند این ایّام عباد از قبل بهتر مشاهده میشوند اکثری ارادۀ ادراک این امر را نموده‌اند حال باید آن محبوب فؤاد مادامی که در آن ارض تشریف دارید بهدایت خلق بروح و ریحان مشغول گردید مکرّر تبلیغ را بحکمت معلّق فرموده‌اند که مباد امری حادث شود که سبب تزلزل ضعفا گردد در سجن حضور داشته‌اید و حکمتی که اولیا بآن مأمورند دیده‌اید و مشاهده نموده‌اید امید آنکه اولیای آن ارض کل بحکمت تشبّث کنند و عمل نمایند آنچه را که سبب تقرّب عباد است انّ ربّنا هو المشفق الکریم

قرر عیون عزیزاللّه و روح‌اللّه علیهما بهآء اللّه که فی‌الحقیقه در قلب و لسان هر دو مذکورند و امام وجه مشهود نسأل اللّه ربّنا ان یقدّر لهما ما ینبغی لعظمته و الطافه و کرمه و مواهبه انّه هو السّامع المجیب انشآءاللّه این دعاها باجابت مقرون انّ ربّنا هو الغفور الرّحیم

اینکه در بارۀ جناب افنان آقا میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتید وارد و بشرف لقا و حضور فائز و بضیافت لیلۀ قبل مزیّن و مشرّف نسأل اللّه ان یوفّق جنابه و یقدّر له العزّة و الغنآء انّه هو مولی الوری و هو المقتدر القدیر

اینکه در مراجعت اذن طلب فرمودید که اگر بشود نفس او نفسین همراه بیاورید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس بعزّ قبول فائز نفسی لفضله الفدآء امید آنکه از آن حضرت ظاهر شود آنچه که سزاوار است تا صیتش عالم را احاطه نماید و کجیهای دنیای بی‌وفا را راست فرماید این فقره بسیار عزیز و مرغوبست و البتّه تأییدات الهی مدد فرماید و ظاهر نماید انّه هو الکریم ذو الفضل العظیم

آنچه در بارۀ ارض غرس مرقوم داشتید انشآءاللّه تدارک و عمل میشود این ایّام قریب یک شهر تمام بل ازید آسمان از غفلت غافلین و ظلم ظالمین هم گریه کرده و هم نوحه نموده لذا سبل مسدود و طرق ممنوع و چون فضل الهی مدد فرماید و عرصۀ طرق و سبل از نسایم ربیع رحمانی معتدل شود بوصایای آن حضرت عمل میشود انّ ربّنا هو المؤیّد الموفّق المقتدر الحکیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من یحبّکم و یسمع قولکم فی امر اللّه ربّنا ربّ ما یری و ما لا یری ربّ العالمین و الحمد له اذ هو مالک یوم الدّین

اینکه در بارۀ ارسال اشجار و اقلام آن و اثمار مکنونۀ در آن که فی‌الحقیقه نفس اسرار است ذکر فرمودید فی‌الحقیقه این امور دارای ذکر و ثنای ابدی است چه که مقصود حضور اثمار جنیّۀ لطیفۀ مبارکه است امام وجه مقصود و اولیا و اصفیا و عباد او لذا هر صاحب اقتداری بقدر قوّه باید ملاحظه فرماید مخصوص افنان سدرۀ مبارکه علیهم بهآء اللّه الأبهی که خود منتسبند البتّه در خدماتی که باسم حقّ جلّ جلاله است توقّف نکرده و نخواهند کرد نسأل اللّه ان یوفّقهم و یرفعهم و یؤیّدهم و یفتح علی وجوههم ابواب العنایة و الثّروة و العزّة انّه هو المعطی الغفور العزیز العظیم و نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یوفّق معیّنها و آخذها و مرسلها و حاملها الّذی یأخذ و یؤدّی الی مقام قدّره اللّه لغرسها ثمّ نسأله تعالی ان یقدّر للمرسل ما ینبغی لجوده و کرمه و یجعل ذکره باقیاً ببقآء الأشجار و اثمارها فی الأرض انّه هو ولیّ الّذین قصدوا من اعمالهم و افعالهم منفعة العباد و عمار البلاد انّه یسمع صوت من ناداه و ذکر من ناجاه و قاضی الحوائج من‌ قبل و من ‌بعد انّه هو الفرد الواحد المقتدر العزیز المختار

* * *

بسم اللّه ربّ الأرض و السّمآء

حمد ساحت امنع اقدس حضرت مقصودی را لایق و سزا که اسرار قلوب را ظاهر فرمود و مکنونات ضمائر را هویدا ساخت آه آه عمّا ورد علی هیکل التّقدیس و التّنزیه و الأمانة و الوفآء سهام الحرص و الطّمع و الهوی نفس مذکور مع محبّتهای حضرات افنان عمل نمود آنچه را که هر امینی نوحه نمود و هر صادقی گریست بامانت نصحیت نمودیم خیانت نمود و بصدق وصیّت کردیم بکذب خود را بیاراست انصاف را باعتساف تبدیل نمود و امانت را بخیانت در اعمال آن غافل هر آگاهی متحیّر مقام محبّت عداوت ظاهر و محلّ شکر شکایت نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی و یعرّفهم ما ینفعهم و یقرّبهم انّه هو العزیز الوهّاب

نامۀ جناب میرزا عبدالکریم علیه سلام اللّه ملاحظه شد و عرف محبّت از کلماتش متضوّع و همچنین نور استقامت ساطع و از شطر آخر نامۀ جناب فضل علیه سلام اللّه و عنایته رسید انّه قام علی خدمة الأمر و نطق بثنآء مولاه و آنچه از شهادت مرحوم ذکر نموده‌اند اصغا شد هنیئاً له بما سقاه اللّه من کأس الوفآء جرعة و من قدح الانقطاع غرفة و من بحر الشّهادة شربة و حین صعوده استقبلته الأرواح المجرّدة و الحقایق المنوّرة بعد اذ احاطته انوار العفو و الغفران نعیماً له و لمن ذکره و یذکره بالخیر انّ اللّه هو الغفّار و هو الفضّال الکریم و سبب ظهور این امر امور حادثۀ در محرّم الحرام بوده بعد از وقوع واقعه آنچه ذکر نموده‌اند از اخبار بحکومت و حاکم مملکت مقبول اطّلاع آمرین بر امثال این امور لازم ولکن در سؤال و جواب باید گفته شود اسلام حقیقی ما بوده و هستیم ولکن اختلافی مابین واقع و آن اینکه بظهور قائمی از اولاد رسول موعود بوده‌ایم و این حزبی که معروفند به بابی میگوئیم آن حضرت ظاهر شده و حزبی از احزاب اسلام که خود را شیعه میدانند منکر این ظهورند و میگویند باید از جابلقای موهوم و جابلسای ظنون که اسم دو مدینه است بعلامات مجعوله آن حضرت ظاهر شود این فقره سبب اختلاف شده و آن قائمی را که ما بظهورش قائل شدیم او را شهید نمودند و این فقره هم سبب ضغینه و بغضای کلّی گشت و در سنین اوّلیّه در ایران نزاع و جدال مکرّر واقع شد و آن قائم ما را بشارت بظهور اسم قیّوم داد که بعد ظاهر میشود و این ظهور مبارک کلّ را از نزاع و جدال نهی فرمود نهیاً عظیماً فی الکتاب و بمعاشرت و محبّت با جمیع ادیان امر نمود امراً محکماً فی الألواح چنانچه در کتاب اقدس فرموده عاشروا مع الأدیان بالرّوح و الرّیحان در مقام دیگر فرموده ان تقتلوا خیر لکم من ان تقتلوا و همچنین بلسان پارسی میفرماید اگر نزد شما لؤلؤ ثمینی و یا جوهر منیری باشد بنمائید و عرضه دارید اگر قبول شد مقصود حاصل والّا او را باو واگذارید و در بارۀ او دعا نمائید نه جفا و حال قریب چهل سنه میشود نزاع و جدال بفضل اللّه و عنایته بکلّی مرتفع گشته و در این سنین متوالیات در هر بلدی مکرّر از این حزب مظلوم شهید نموده‌اند و ایشان تعرّض نکرده‌اند و بحقّ گذاشته‌اند و شهادت این مظلوم که در این ایّام واقع شده گواهی است صادق بر مظلومیّت این حزب و ظلم اعدا این حزب مظلوم از برای کلّ از حقّ راحت و نعمت و عزّت و سلامتی میطلبند ولکن اعدا در مقابل بقتل و نهب مشغول بوده و هستند و حال از حقّ تعالی شأنه سائل و آملیم از برای این حزب مظلوم ناصر و معین ظاهر فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر و سبب این قتل و نهب بعضی از علمای ایران بوده‌اند که من غیر دلیل و برهان فتوی بر شهادت این حزب داده‌اند و حضرت سلطان ایران ایّده الرّحمن هم چند سنه میشود باین حزب تعرّض نفرموده و بلکه حمایت فرموده و در بعضی از مواقع این حزب را از شرّ جهلا حفظ نموده نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد حضرته علی حفظ المظلومین من مطالع الظّلم و الاعتساف انّه هو السّامع المجیب

و در مقرّ و محلّ ذکر عکّا وحدها کافی است مکرّر در شهر محرّم الحرام این امور واقع حین خروج از عراق عرب کلّ را وصیّت نمودیم بحکمت و بآنچه سبب فلاح و نجاح کلّ است ولکن بعد از توجّه مظلوم به مدینۀ کبیره در ماه محرّم بعضی عمل نمودند آنچه را که سبب ضوضای عظیم شد چه که عامّۀ خلق بقطره‌ئی از بحر آگاهی فائز نشده‌اند همچه گمان مینمایند نعوذ باللّه عقاید این حزب و یا محبّتشان نسبت بآن حضرت کم شده و یا سستی پذیرفته حاشا و کلّا بلکه فرح آن ایّام نظر بآنست که رجعت فرموده‌اند و ظاهر گشته‌اند موافق عقیدۀ حزب شیعه چه که از اخبار محقّقه آنکه در ظهور قائم ائمّۀ فرقان از قبور برمیخیزند و ظاهر میشوند غافل از آنند که در این ایّام امر دیگری ظاهر شده و کنز مکنون باهر گشته این امور در مثل این ایّام جایز نه چه که خارج از حکمت است اکثری از خلق غافل و محجوبند از حقّ غافل و بخود ناظر لذا آنچه سبب فصل است عنداللّه محبوب نه فصل سبب اجتناب و بعد است اصبروا یا حزب العدل زود است ایّامی ظاهر شود که کلّ مقصود را ادراک نمایند و بر خدمت قیام کنند

جناب شهید الّذی احاطته رحمة ربّه من کلّ الجهات از اشراقات نیّر محبّت و تجلّیات نور مودّت مراعات حکمت را علی ما ینبغی ننموده لذا واقع شد آنچه واقع شد عنده علم کلّ شیء فی کتاب مبین امروز باید باسبابی تمسّک نمود که سبب تقرّب و توجّه عباد گردد یا اولیآء اللّه تمسّکوا بما تنجذب به الأفئدة و القلوب اعمالی که سبب انقلاب و اشتعال نار بغضاست جایز نه و بعزّ قبول فائز نه این ظهور از برای وصل کلّ است نه فصل و آنچه الی حین ظاهر شده در آن بأسی نبوده و نیست و استقامت بعضی از نفوس هم ظاهر از حقّ میطلبیم در جمیع احوال کلّ را تأیید فرماید و آنچه الیوم لازم اتّحاد و اتّفاق اولیاست بر کلّ لازم در این فقره جهد بلیغ مبذول دارند ذکر اولیای آن ارض را نموده‌ایم ولکن نظر بحکمت ارسال نشد سوف نرسله انّه هو المشفق الغفور الرّحیم السّلام و الذّکر و البهآء علیکم و علی الّذین عملوا بما امروا به فی کتاب اللّه ربّ العرش العظیم یا احبّائی ملاحظۀ حکمت و متابعت دولت از اوامر محتومۀ الهی است تمسّکوا بهما امراً من لدن ناصح امین

* * *

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد ساحت امنع اقدس حضرت مقصودی را لایق و سزاست که بکلمۀ علیا در یوم میثاق نفاق مستورۀ در قلوب اهل شقاق را ظاهر فرمود و بهمان کلمۀ مبارکه وفاق اصحاب اتّفاق را اوست مقتدری که نعمتش را برای مشرکین نقمت نموده و نورش را نار بیک کلمه حساب کل را رسیده و بمیزان سنجیده نه اقبال مقبلین بر او افزاید و نه اعراض معرضین از او بکاهد لم‌یزل مستغنی از ذکر و بیان بوده و لایزال خواهد بود جمیع خلق در صقع واحد حاضر و خطاب صادر از شطر کبریا شامل کل و بعد باعمال و اقوال مقامات مختلف و شئون متشتّت من اقبل و صدّق بالحسنی انّه من اهل السّفینة الحمرآء و من کذّب و تولّی انّه من اهل النّار فی کتاب اللّه ربّ العرش و الثّری و الصّلوة و السّلام و التّکبیر و الثّنآء علی الّذین ما بدّلوا نعمة اللّه و ما انکروا سلطانه اولئک ما خوّفتهم جنود العالم و لا صفوف الأمم و ما منعتهم اشارات القوم الّذین جادلوا بآیاته و انکروا بیّناته و حاربوا بنفسه یسأل الخادم ربّه بأن یفتح الأبصار و یؤیّد الکلّ علی العدل و الانصاف انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المهیمن القیّوم

و بعد نامۀ آن جناب مکرّم و دوست معظّم رسید قد وجد الخادم منه عرف خلوصکم و اقبالکم للّه و الی اللّه ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرضین و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام مالک ابداع نموده فلمّا حضرت عرضت تلقآء الوجه هذا ما نزّل فی الجواب من لدن ربّنا العزیز الوهّاب قوله جلّ جلاله و عمّ نواله

بسمی السّامع المجیب

مطلع آیاتی را که معادل جمیع کتب الهی از قبل و بعد از ملکوت بیانش نازل و آنچه از بعد ظاهر شد بتصریح مبین از آیاتش مشهود و ظاهر انکار نموده‌اند و بوهم صرف تمسّک جسته‌اند اینست شأن عباد تازه باوهامات بر اعتراض قیام نموده‌اند بگو ای بی‌انصافان از یفعل ما یشآء چه ادراک نموده‌اید لعمر اللّه باسمی رفعت رایة انّه لا اله الّا هو و نصب علم یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید اگر متوهّمین در این کلمۀ مبارکۀ علیا تفکّر نمایند صیحه زنند و بکلمۀ تبنا الیک یا اله العالم و محبوب الأمم ناطق شوند ولکن ظنون و اوهام حائل گشته و حجاب شده و ایشان را از انوار آفتاب عدل محروم ساخته سوف یعرفون ما فات عنهم فی ایّام اللّه المهیمن القیّوم در این ظهور هر کلمه‌ئی که از افق ارادۀ حقّ جلّ جلاله اشراق نمود جمیع اذکار بل جمیع کتب نزدش خاضع است این البصر لیری و این السّمع لیسمع و این القلب لیفقه شأن غافلین آنکه باوهامات خود لعب نمایند چنانچه هزار و دویست سنه بل ازید بآن مشغول بوده‌اند نفسی که از غدیر اوهام آشامیده لایق تقرّب ببحر اعظم نبوده و نیست الّا بفضل من لدی اللّه ربّ العالمین انتهی

از روی عدل و انصاف عرض میکنم اگر نفسی فی‌الجمله بطراز انصاف مزیّن باشد شهادت میدهد که آنچه در این حین از قلم اعلی نازل کل را کافیست و اقلام عالم از تفصیلش عاجز و قاصر اگر حقّ را یفعل ما یشآء میدانند دیگر اعتراضات چه معنی دارد و اگر منکر این کلمۀ مبارکه‌اند امر ثابت و رجعت الآیة الی مطلعها و مبدإها و مرجعها دیگر گفتگو لازم نه ای برادر من هزار و دویست سنه و ازید امثال آن نفوس بمعارضه و جدال و نزاع مشغول بودند و در حین مباحثه برگهای گردن بمثابۀ خرطوم بر سر هم میکوفتند و یکدیگر را انکار مینمودند بلکه لعن و شتم از هر حزبی بحزب دیگر ظاهر و مشهود مع آنکه در یوم امتحان جمیع اهل سقر و در آن مقرّ یافتند و عقاید و اعمال هیچیک بکار نیامد و ثمری از او ظاهر نشد بگوئید آخر فکر نمائید حزب شیعه که خود را در اعمال و عقاید سیّد احزاب عالم و اعلم امم میشمردند ثمرات اعمالشان چه بود و حاصل عقایدشان چه این عبد میداند و خوب میداند ثمر آن آنکه سیّد عالم را شهید نمودند آن نفوس و امثالهم در قرون و اعصار باوهام تربیت شده‌اند کجا میتوانند در مقامی که میفرماید طوریّون منصعق میشوند درآیند و یا تقرّب جویند هیهات هیهات الّا بکفّ الصّفر عن کلّ ما سمعوا و رأوا امر عظیم است و یوم عظیم غافلین اهل بیان بهمان اوهامات فرقۀ شیعه متمسّکند و بحبال ظنون در اضلال نساء و رجال مشغول چنانچه از قبل بوده‌اند بگوئید قدری در کذبهای قبل تفکّر نمائید شاید متنبّه شوید در مقامی این کلمۀ علیا از ملکوت بیان مالک اسماء نازل قوله جلّ جلاله یا عبد حاضر طوبی از برای نفسی که اسماء او را از مالک آن منع ننماید و اوهام او را از انوار فجر یقین محروم نسازد بگمان خود این ایّام را بمثابۀ ایّام قبل فرض گرفته‌اند قل لا ونفسی هذا یوم یقوم النّاس لربّ العالمین هذا یوم بشّر به الکلیم و انزله الرّحمن فی الفرقان بقوله تعالی ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و ذکّرهم بأیّام اللّه اگرچه ایّام ظهور مظاهر الهی در مقامی یوم اللّه بر او صدق مینماید ولکن این یوم اعظم مخصوصست و نبأ عظیم در او ظاهر قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تدحضوا الحقّ بأهوائکم اذا وجدتم عرف بیانی و رأیتم انوار افقی و سمعتم ندائی قوموا و قولوا لبّیک یا مقصود العالم لبّیک لبّیک یا محبوب من فی السّموات و الأرضین انتهی

ای برادر انسان متحیّر است چه ذکر نماید و چه بگوید نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید اگر بر سماء حکم ارض بفرماید و بر ارض حکم سماء لیس لأحد ان یعترض او یقول لم و بم و من قال فقد کفر در این ظهور اعظم ذکر هر اسمی که در ساحت اقدس عرض شد مخصوص او از سماء مشیّت الهی آیات نازل و این نظر بوعده‌ایست که در لوح حضرت اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی میفرمایند اگر بعدد ذرّات اسماء در ساحت اقدس حاضر شود مخصوص کل آیات الهی نازل میگردد ولکن از برای مقبلین و مستقیمین و راسخین این فضل محقّق و ثابت و هر نفسی اعراض نمود یرجع النّور الی اصله و هو یبقی فی خسران مبین این اعتراضات کل از عدم بصیرت و انصاف ظاهر در عراق لوحی باسم سیّد محمّد اصفهانی نازل بعد از مدّتی یومی از ایّام بآن جانب تشریف میبردند و این عبد بمسافتی از عقب میرفت در وسط جسر بغتةً فرمودند من غیر آنکه باین عبد نظر فرمایند و یا رأس مبارک را بجهتی میل دهند این لوح از این محمّد نیست محمّد نامیست که در سه‌هزار سال بعد بآن فائز میشود بفرمائید از برای خدا بر خود و عباد رحم نمائید اوهامات قبل را مجسّم مکنید و سبب قتل اولیای الهی مشوید دنیا را وفائی نه شما از اصل امر آگاه نبوده و نیستید حجّتی که معادل جمیع حجج الهی و براهین صمدانی ظاهر فرموده اگر انکار نمائید چه اثبات میکنید ملّا عبدالخالق که از مشایخ شیخیّه بود در اوّل امر که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه در قمیص بابیّت ظاهر اظهار اقبال نمود و عریضه معروض داشت از مصدر عنایت کبری ذکرش نازل و بر حسب ظاهر کمال عنایت نسبت باو مشهود تا آنکه لوحی مخصوص او ارسال فرمودند و در او این کلمۀ علیا نازل قوله تعالی انّنی انا القائم الحقّ الّذی انتم بظهوره توعدون بعد از قرائت صیحه زد و باعراض تمام قیام نمود و جمعی در ارض طاء بسبب او اعراض نمودند بگوئید ای منصفین امروز این اعتراضات لایق نه شما از اسرار مطّلع نیستید علم الهی محیط بوده و هست آنچه از بعد ظاهر شده از قبل از قلم اعلی بتصریح تمام در سور نازل و کل آگاه و گواهند که این فانی بصدق تکلّم مینماید آیا سورۀ رئیس را ندیده‌اند و یا سور ملوک را نخوانده‌اند چندی قبل این عبد اوراقی خدمت یکی از اولیای الهی معروض داشت ولکن از کثرت مشاغل تا حین موفّق بر اتمام آن نشده از حقّ میطلبم مؤیّد شوم البتّه آن جناب سبب را میدانند در لیالی و ایّام بتحریر مشغول از جمیع جهات مراسلات میرسد و در جواب الواح از سماء عنایت نازل و این عبد بتحریر مشغول و چه مراسلاتی که باسم این عبد میآید و باید جواب عرض نماید و از این امر خطیر عظیم گذشته مدّتیست شغل دیگر احداث شده و این فانی را مشغول نموده باید در حقّ نفوس غافله دعا نمود فی‌الحقیقه بسیار بعیدند آگاه نیستند باید آن نفوس در آنچه از قبل واقع شده تفکّر نمایند و متنبّه شوند یسأل الخادم ربّه بأن یوفّقهم علی ما یحبّ و یرضی و یجعلهم من المنصفین و من التّائبین و من الرّاجعین

و اینکه ذکر نمودند بعضی از نفوس ثابتۀ مستقیمه مضطرب مشاهده میشوند و هم‌چنین بعضی نعوذ باللّه نفی علم از حقّ جلّ جلاله مینمایند این فانی عرض مینماید ایشان خوبست چندی الواح منزله را قرائت نمایند شاید بقطره‌ئی از بحر علم الهی آگاه شوند هیهات هیهات لا یعزب عن علمه من شیء یشهد بذلک ما نزّل من لدن ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرض ای برادر هر نفسی قابل این بساط نبوده و نیست و هر کسی محرم اسرار حقّ نه غفلت بعضی بمقامیست که تا حین بر جهل خود آگاه نشده‌اند چه اگر آگاه میشدند نفی علم از منبع آن نمینمودند حیرت اندر حیرتست امروز مستقیمین و ثابتین نفوسی هستند که اگر کلّ من علی الأرض مطالع اسماء و مظاهر صفات شوند و در این امر اعظم و نبأ عظیم اقلّ من آن توقّف نمایند کل را معدوم و مفقود مشاهده کنند طوبی للثّابتین یا حبیبی این الثّابتین و این الرّاسخین و این المستقیمین از حقّ سائل و آمل عالم را از انوار وجوه مستقیمین و راسخین و ثابتین و قائمین و قانتین و عاملین محروم نفرماید و اینکه نوشته‌اند در آیات آن شخص نازل شده انّا ذکرناک بذکر خضعت له الأذکار هر حرفی که از لسان ارادۀ مالک غیب و شهود ظاهر میشود حروفات عالم و اذکار امم و ما عندهم کل نزدش خاضع است این شرافت راجع است بذکر حقّ و کلمۀ منزلۀ از سماء مشیّت همۀ عالم لدی الحقّ مذکورند هر نفسی الیوم بذکر حقّ فائز شد او بکلّ خیر فائز است ولکن این مقام معلّق و منوط است باستقامت و در اکثر الواح این فقره نازل اگر جمیع عالم الیوم اقبال نمایند در جمیع اثر تجلّی حقّ ظاهر این مقام باقی تا اقبال باقی والّا یرجع التّجلّی الی المجلّی و هو یرجع الی اصله این امور واضح و مبرهنست چنانچه در کتاب بدیع و کتب دیگر و هم‌چنین الواح این مقامات بکمال وضوح و تصریح نازل شده آن آیات دو سنۀ قبل نازل و آن تغییرات از بعد واقع بگوئید ای مظاهر اوهام بشکنید اصنام را بعضد یقین و بحقّ جلّ جلاله تمسّک نمائید و متشبّث شوید در این حین کلمه‌ئی نازل میشود در حقّ شخصی و حین دیگر نسخ میفرماید یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید در ناسخ و منسوخ فرقان تفکّر نمائید این عبد اگر بخواهد این مراتب را بتمامه ذکر نماید از اموری که صدهزار بار اعظم از این اذکار است بازمیماند و آنچه عرض شد و ذکر شد نظر بمحبّتی است که با آن جناب بوده و هست بگوئید از خدا شرم نمائید اقلّاً ساکت باشید لعلّ تجدون الی الحقّ سبیلا بگوئید اگر مقصود نفی علم است خود بآن اولی یشهد بذلک کلّ منصف بصیر باری اگر بنفی علم خود مشغول شوند اولی و انسب است اولیاء آن ارض را از لسان این فانی تکبیر برسانید نمیدانم چه شده نفوسی که ابداً اطّلاع نداشته و ندارند قول آن نفوس مسموع و نفوسی که لازال با شخص معهود بوده غیر مسموع البتّه این فقره از درایج عالیۀ عرفانست خدا حفظ فرماید بشارت آنکه چندی قبل یک لوح امنع اقدس مخصوص آن جناب نازل ارسال شد لتقرّ به عینکم و تجد منه عرف محبوبنا و محبوبکم و این نامه را بهر نفسی دادن جایز نه چه که دست بدست بمشرکین میرسد و آن نفوس آنچه از آثار بدستشان آید جمع مینمایند از آیات حقّ جلّ جلاله بسیار سرقت نموده‌اند انّه هو العلیم الحکیم از برای هر نفسی قرائت نمائید لیعلم کلّ نفس مقداره

اینکه در بارۀ اعیاد ذکر نمودند اوّل و ثانی شهر محرّم الحرام است ولکن حال حکمت اقتضا نمینماید چه که حزب غافل یعنی شیعه گمانهای دیگر نموده و مینمایند لذا این حکم و احکام دیگر از برای ایّام بعد است و زمانش خواهد آمد هذا ما نطق به لسان ربّنا العلیم الحکیم و ما ذکرت فی النّیروز آن یوم عید است تحویل چه اوّل نهار واقع شود و چه آخر آن چه که تجلّی شمس آن یوم جمیع ساعات آن را فراگرفته لذا آن یوم از صبح از عید محسوبست و هم‌چنین عید اعظم سی و دو یوم از نوروز گذشته همان عصر یوم سی و دوم ابتدای عید است طوبی از برای نفسی که نفحات این یوم مبارک بدیع را بیابد و از انوارش محروم نماند در یکی از مناجات‌ها این کلمۀ علیا از قلم مالک اسماء نازل قوله تبارک و تعالی ای ربّ هذا یوم قد جعلت نوره مقدّساً عن الشّمس و اشراقها اشهد انّه تنوّر من نور وجهک و اشراق انوار صبح ظهورک و در کتب مقدّسۀ الهی این مقام مذکور این عبد باین مقدار ختم نمود اینقدر هم که ذکر شده و میشود بر بغضای غافلین بیفزاید چه که فرموده نعمةً للأبرار و نقمةً للفجّار تا امروز نشنیدیم اگر فضل الهی نفسی را اخذ نماید سبب اعراض او شود این شکّی نبوده و نیست که احدی بنفسه سزاوار ذکر حقّ نبوده و نخواهد بود این مراتب که قلم مقصود عالم بذکر عباد مشغول میشود این از اشراقات انوار آفتاب فضلست فرمودند یا عبد حاضر اگر اسم ستّار آنچه در نفسی است ستر نماید و اسم فضّال او را بخیر ذکر فرماید آیا این محلّ اعتراض است لعمری اگر نفسی بنفحۀ این فضل فائز شود طرف یمین وجه را بر تراب بگذارد و به تبت الیک یا فضّال الکریم ناطق شود انصاف کو شامّه کو از حقّ میطلبیم او را موفّق فرماید بر تلاوت و قرائت همان آیات با قلب منیر و بصر حدید که شاید نفحۀ قمیص را بیابد و محروم نشود انتهی

حقّ شاهد و گواهست که این کلمۀ مبارکه کبد را میگدازد حال فضل و عنایت حقّ را ملاحظه نمائید در چه مقامست و اوهامات ما در چه درجه از حقّ اصلاح میطلبیم و عنایت میجوئیم و فضل میخواهیم اگر نیّر عدلش در یک آن تجلّی فرماید جمیع عالم مستوجب عذاب دائمی و اگر آفتاب فضلش بقدر سمّ ابره اشراق فرماید اسم عصیان از امکان محو و فانی

بار الها پروردگارا ضعیفیم و بفضلت امیدواریم بحبل کرمت متمسّکیم و باذیال رداء جودت متشبّث ما را بخود وامگذار ای قویّ دست ضعیفان را بگیر و از غرقاب ظنون و هوی نجات بخش توئی معین و توئی مقتدر مائیم مانده و مائیم ضعیف روح را بی عنایتت رَوْحی نه و جان را بی بخششت اثری نه ای کریم اعمال نالایقه را بطراز قبول مزیّن فرما و اقوال ناشایسته را بحلمت ستر نما جز تو نداریم و جز تو نخواهیم ما را در پناه عصمت مأوی ده و در ظلّ قباب عظمت مسکن عطا فرما و از نار نفس و هوی و ظنون و طغی حفظ فرما جز تو حافظی نداریم بباب فضلت متوجّهیم و بدایع رحمتت را منتظر آن کن که لایق بزرگی تو است و سزاوار جود و کرم تو لا اله الّا انت الغفور الکریم

اینکه در بارۀ خاتم مبارک ذکر نمودید این فقره بتمامه در ساحت امنع اقدس عرض شد تبسّم فرمودند و فرمودند بنویس انشآءاللّه فائز میشوی ان اصبر حتّی یأتیک اللّه بعنایته الأخری انّه مولی الوری و ربّ الآخرة و الأولی انتهی

ذکر حبیب روحانی جناب آقا طاهر علیه بهآء اللّه که در سنین قبل حاضر و فائز شدند در ساحت اقدس بوده و هست در این حین هم فرمودند باو تکبیر برسان و از قبل مظلوم ذکر نما لیفرح بذکری و یکون من الشّاکرین انتهی این عبد هم خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله تأیید میطلبد مخصوص ایشان آیات بدیعۀ منیعه نازل و هم‌چنین ذکر بعضی که در نامۀ ایشان بوده لو شآء اللّه این ایّام ارسال میشود از حقّ میطلبم از بحر عنایت بیاشامند و از انوار آفتاب فضل منوّر گردند یعنی از معانی مستورۀ در آیات الهی که فی‌الحقیقه مائدۀ سماء و روح ملکوت بقاست قسمت برند البهآء و التّکبیر و الثّنآء علی جنابکم و علی الّذین قاموا بالاستقامة الکبری و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش و الثّری

خ‌ادم

فی ٧ شهر رجب سنة ١٣٠٢

در این یوم نامۀ جناب دوست مکرّم آقا محمّد حسن علیه بهآء اللّه رسید خدمت ایشان تکبیر برسانید انشآءاللّه جواب ایشان هم میرسد رنگ و حنای مرسوله رسید یسأل الخادم ربّه بأن ینزل له ما تقرّ به عینه انّه هو الجواد الکریم

* * *

اسمین محمّد و حسین علیهما بهآء اللّه

هو النّاطق امام وجوه العالم

حمد مالک اسماء و فاطر سماء را لایق و سزاست که بکلمۀ علیا نطق فرمود فی الحین ماج بحر العرفان و هاج عرف الرّحمن و سطع نور الایقان من افق البرهان تعالی تعالی هذا الفضل الأعظم و تعالی هذا الجود الّذی احاط الوجود و تعالی هذا الکرم الّذی احاط الأمم

یا حزب اللّه یوم یوم استقامت کبری است اهل بهاء نفوسی هستند که از خلیج اسماء گذشته‌اند و در شاطی بحر حقیقت علم توحید حقیقی برافراخته‌اند اسماء بمثابۀ حزب شیعه ایشان را از نور احدیّه منع ننمود بحقّ وحده متمسّک و ناظرند ایشانند از اهل سفینۀ حمرا که در قیّوم اسماء ذکرشان از قلم اعلی جاری

یا محمّد قد اقبل الیک وجه القدم من شطر سجنه الأعظم و ذکرک بما یبقی به ذکرک فی کتاب اللّه ربّ الأرباب هذا یوم بذکره زیّن کتب اللّه من قبل و من بعد طوبی لمن عرف و فاز بفیوضاته و ویل لکلّ غافل مرتاب قل یا قوم تاللّه قد اتی الیوم و القیّوم فتح ختم رحیقه المختوم اقبلوا ثمّ اشربوا منه باسمه المهیمن علی من فی الأرضین و السّموات

یا حسین اسمع ندآء المظلوم انّه یذکّرک بما یقرّبک الی اللّه مشرق الأنوار اذا وجدت عرف بیان الرّحمن قل

لک الحمد یا الهی بما سقیتنی کوثر عرفانک من کأس عطائک و نوّرت حقیقتی بنور معرفتک و عرّفتنی سبیلک الواضح المستقیم و نبأک العظیم اسألک بالرّایة الّتی نصبت بأمرک علی اعلی بقاع ارضک و بالعلم الّذی ارتفع باسمک و ینطق امام وجوه خلقک ان تقدّر لی ما ینبغی لبحر کرمک و سمآء عطائک ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک اسألک ان لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأصفیائک و امنائک الّذین انفقوا اموالهم و ارواحهم فی سبیلک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الفضّال

از حقّ میطلبیم شما را مؤیّد فرماید و همچنین اولیایش را بر استقامت چه که امر الهی در این ظهور بسیار عظیم است اکثری از مقبلین الی حین از اصل امر آگاه نه یشهد بذلک امّ الکتاب فی هذا المقام الرّفیع انوار ظهور مکلّم طور عالم را احاطه نموده ولکن ابصار مرمود و از مشاهده ممنوع نسأل اللّه ان یؤیّد الکلّ علی ما یقرّبهم الیه فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الفیّاض البهآء المشرق من افق سمآء ملکوتی علی ابن الشّهید و علیکما و علی من سمّی بمیرزا آقا و علی کلّ ثابت مستقیم و راسخ امین

* * *

ع‌ش

جناب استاد علی اکبر علیه بهآء اللّه

هو النّاطق امام وجوه الأمرآء و العلمآء

حمد مالک فضل و عطا را لایق و سزا که بکلمۀ مبارکۀ علیا بحر جود موّاج و مشرق ظهور بر کرسیّ عدل مستوی و نور رحمت ظاهر و محیط طوبی از برای نفوسی که ظهورات نفس و هوی و شئونات بغی و فحشا ایشان را از توجّه بافق اعلی منع ننمود بقوّت الهی و قدرت صمدانی ما فی الامکان را گذاردند و کتاب الهی را بقوّتی فوق احصا برداشتند اولئک عباد لم تمنعهم الوان العالم و لا سطوة الأمم و لا جنود الأمرآء و لا منع العلمآء نسأل اللّه ان یحفظهم بقدرته و یحرسهم باقتداره و ینزل علیهم فی کلّ الأحیان آیات فضله و بیّنات رحمته الّتی سبقت الوجود من الغیب و الشّهود

یا علی قبل اکبر علیک بهائی اسمی علیه بهائی نامه‌ات را که بذکر شهداء ارض یاء مزیّن بود بساحت اقدس فرستاد اگرچه آنچه واقع شد سبب احزان ملأ اعلی و جنّت علیا و سرادق ابهی گشت ولکن در سرّ سرّ ارتفاع عظیم و ارتقاء مبین از آن ظاهر لعمر اللّه در سرّ سرّ آن بشارت علیا مکنون و مخزون سوف یظهرها اللّه فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم امید آنکه جمیع اولیای الهی بر نصرت امر قیام نمایند و در جمیع احوال از فساد و نزاع و جدال فارغ و آزاد باشند امروز جمیع اشیاء بآنچه واقع شده ناطق و ذاکر اگر آمرین باصغاء سطری از آن موفّق شوند خود را بدست خود هلاک نمایند یا لیت کشف لهم الغطآء و عرفوا ما عملوا فی ایّام اللّه العزیز الحمید

جناب محمّد قبل کاظم علیه بهائی از قبل ارسال نمود آنچه را که ناطق بود باقبال و استقامت اولیا علیهم بهآء اللّه در آن ارض مبارکه انّ المظلوم یسأل اللّه ان یقدّر لهم خیر الآخرة و الأولی و یقرّبهم الیه فی کلّ الأحوال انّه هو العزیز الفضّال النّور المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علی احبّائی و اصفیائی الّذین ما منعتهم سطوة العالم عن التّقرّب الی اللّه ربّ العرش العظیم

* * *

ط

جناب آقا میرزا حسن علیه بهآء اللّه الابهی

بسمی الّذی به ماج بحر البیان و هاج عَرْف الرّحمن

حمد مالک ملک و ملکوت را سزا که بکلمۀ علیا ارض و سما را بطراز هستی مزیّن فرمود و عَلَم یفعل ما یشآء را بر اعلی عَلَمِ عالم برافراخت سطوت اُمَرا و ظلم و جهل علما او را از ذکر افق اعلی منع ننمود تعالی سلطانه و تعالی برهانه و تعالت حجّته و عظمت سلطنته هذا یوم فیه نطقت السّدرة اَمام وجوه البریّة ولکنّ النّاس فی حجاب غلیظ قل تاللّه قد اتی الیوم و القوم فی ضلال مبین اخذوا اوهامهم و نبذوا الههم اَلا انّهم من الغافلین قد ارتفع النّدآء من افق عکّآء و النّاس اکثرهم فی بُعد مبین

یا ایّها المذکور لدی المظلوم لعمر اللّه آذان و ابصار از برای مشاهده و اصغاء آنچه در این ایّام از افق اعلی ظاهر و مرتفع است خلق شده ولکن ممنوع مشاهده میشوند قد منعتهم اعمالهم و حجّبتهم اوهامهم و هم لا یفقهون از قبل در یکی از الواح اینکلمۀ علیا از قلم مظلوم جاری یا ابن اسمی اگر عالم روح بتمامه بقوّۀ سامعه تبدیل شود میتوان گفت لایق اصغاء این نداست که از افق اعلی مرتفع والّا این آذانهای آلودۀ بقصص کاذبه لایق اصغا نبوده و نیست از حق بطلبید کل را مؤیّد فرماید بر آنچه که از برای آن از عدم بوجود آمده‌اند ندا بشأنی مرتفع که از برای احدی مجال انکار نه از اوّل ایّام الی حین من غیر ستر و حجاب ناس را بما یقرّبهم و یعرّفهم و یرفعهم و یعزّهم دعوت نمودیم ظلم عالم حجاب نشد و ضرّش حایل نگشت و چون نور امر از آفاق عالم فی ‌الجمله اشراق نمود نفوسی از خلف حجاب با اسیاف بغضا بیرون آمده قصد آفتاب حقیقت نمودند کذلک سوّلت لهم انفسهم لعمری انّهم لا یفقهون هزار و دویست سنه حزب قبل باسما متشبّث و بر اصنام هوی عاکف و در یوم جزا ظاهر شد از ایشان آنچه که قلم اعلی گریست و لوح بندبه مشغول

از صدر اسلام الی یومنا هذا علمائیکه خود را هادی ناس و حافظ شریعة اللّه میشمردند احدی از ایشان از کیفیّت ظهور آگاه نه حال بر آنجناب و نفوس مقدّسۀ مطمئنّه لازم و واجب که عباد بیچاره را حفظ فرمایند که مباد مجدّد باوهامات قبل مبتلا شوند اینمظلوم جمیع بلایا را حمل نمود لاجل تطهیر قلوب و تزکیۀ نفوس که شاید مقصود را بیابند و از اثمار سدرۀ مبارکه که امام وجوه عالم مرتفع است محروم نمانند امروز حفیف سدرۀ منتهی مرتفع و خریر کوثر بقا مسموع ولکن عباد اکثری غافل و محجوب در لیالی و ایّام بایادی ظنون و اوهام شهرها بنا نمودند و نفوسی ذکر کردند و جمیع ناس منتظر که امور مذکوره ظاهر شود و فوز و فلاح خود را در ظهور هیاکل موهومه میدانستند و خلق بمفتریات مذکوره مشغول لذا چون فجر ظهور دمید و تجلّیات انوار نیّر حقیقت از افق ارادة اللّه مشرق کل اعراض نمودند الّا معدودی از اصحاب حضرت شیخ علیه بهآء اللّه الابهی ایکاش بآن اکتفا میکردند بالاخره علمای بلاد مع تابعین بسب و لعن ناطق و همچنین فتوی بر سفک دم اطهر دادند مقصود از این اذکار اینکه آنجناب لوجه اللّه قیام نمایند بر آنچه که سبب حفظ عباد است از ظنون کاذبین و مفترین حال مجدّد جمعی بترتیب حزبی مثل حزب قبل مشغولند نسئل اللّه ان یحفظ عباده من ظنونهم و اوهامهم و یقرّبهم الیه انّه علی کلّ شیئ قدیر امروز امّ الکتاب ظاهر و ناطق عالم را از قبل و بعد بکمال تصریح تبلیغ فرموده و باین آیات باهرات محکمات ناطق یا معشر العلمآء ضعوا اقلامکم قد تحرّک القلم الابهی فی الافق الاعلی و ذروا ما الّفتموه بایادی الظّنون و الاوهام تاللّه الحقّ قد فتح باب العرفان بمفتاح الایقان و انّه کتاب انزله الرّحمن فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم و همچنین در بارۀ ملوک اینکلمۀ علیا و آیۀ کبری نازل یا معشر الملوک قد اتی المالک و الملک للّه المهیمن القیّوم و باین آیات محکمات کل را دعوت نمودیم

هو النّاطق فی ملکوت البیان

نور الانوار من افق سمآء الاسرار علی السّرّ المستسرّ و السّرّ المقنّع بالسّرّ قد کان علی هیئة الالف القائمة فی دیباج الکتاب الاعظم بعد البآء و الهآء بالحقّ مشهوداً بها دارت افلاک المعانی و البیان و استوی الرّحمن علی عرش البرهان و اظهر ما کان عن الابصار بالعدل مستوراً طوبی للّذین طاروا باجنحة الایقان فی هذا الهوآء الّذی یسمع من هزیز اریاحه قد اتی الموعود بسلطان کان فی امّ الکتاب من قلم الوهّاب بالحقّ مسطوراً یا ملأ الارض ضعوا الکتب و الاقلام قد ظهر امّ الکتاب فی المآب امام وجوه الاحزاب و القلم ینطق بالحکمة و البیان و یتحرّک علی ذکر الّذین نزّل لهم فی قیّوم ‌الاسمآء ما انجذب به فؤاد من کان فی سرّ السّرّ امام الوجه بالحقّ مذکوراً کذلک اظهرنا من خزائن قلمی الاعلی لئالی الذّکر و الثّنآء بامواج بحر علمی الّذی کان امام الابصار من غیر السّتر مشهوداً

انظروا یا اهل البهآء آیاته الکبری ثمّ انصروه بجنود العدل و الانصاف و لا تکونوا من الّذی کان عن بحر الفضل بالعدل محروماً کذلک خرق القلم الاعلی حجبات ملأ الانشآء و اسمعهم ما قرّبهم الی مقام کان عن العرفان مرفوعاً سبحان الّذی انزل الآیات و اظهر البیّنات و عرّف العباد نبأه الاعظم الّذی به اضطربت افئدة الامم الّا من انقذته ید الاقتدار بسلطان کان علی العالمین محیطاً قل یا ملأ العرفان تاللّه انفطرت سمآء الاوهام و اتی الرّحمن بامر لا تقوم معه جنود الارض و السّمآء یشهد بذلک امّ الکتاب الّذی خضع له رقاب الّذین شربوا رحیق الوحی من قدح کان علی سریر النّور اَمام الظّهور مشهوداً

یا ایّها الطّائر فی هوآئی و النّاظر الی وجهی و القائم علی خدمة امری اسمع ندآئی مرّة بعد مرّة انّ ربّک کان معک و ذکرک بما یکون باقیاً بدوام الملک و الملکوت یشهد بذلک لسان العظمة انّه کان علی کلّ شیئ حکیماً شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی بالحقّ انّه بحر العرفان لمن فی الامکان و الکتاب الاعظم بین الامم و سلسبیل الثّنآء لاهل الانشآء و رحیق البیان للادیان طوبی لمن نبذ الاوهام و اقبل بقدرة الایقان و آمن باللّه مولی الاحزاب قل یا ملأ الارض انّ السّدرة تنادی بالحقّ اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الغافلین ایّاکم ان یمنعکم ما عند القوم ضعوه ورآئکم مقبلین الی اللّه الفرد الخبیر انّه اتی بآیات لا ینکرها الّا الّذین اعرضوا عن الحقّ فی یوم فیه اقبل کلّ عالم بصیر و کلّ عارف خبیر لعمر اللّه لا ینفعکم ما عندکم یشهد بذلک قلم اللّه الاعلی فیمقامه الرّفیع اسمعوا یا ملأ الارض ما ارتفع من شطر السّجن ثمّ انظروا ما اشرق و لاح من هذا الافق المنیر قد سرت نسمة الفضل و هیکل العدل ینادی اَمام وجوه من فی السّموات و الارضین ارحموا علی انفسکم و لا تتّبعوا کلّ جبّار عنید قل انظروا بعین العدل الی السّدرة و اثمارها و الی الالواح و آیاتها و الی الکتب و اسرارها و الی البحر و امواجه و النّور و اشراقه و لا تکونوا من الغافلین

یا ایّها المذکور لدی المظلوم بعد از خروج از ارض طاء در لیالی و ایّام حزب اللّه را بمعروف امر نمودیم و از منکر نهی تا آنکه سِلاح باصلاح تبدیل شد حال قریب چهل سنه میشود نزاع و جدال مرتفع گشته بشأنیکه در بعضی از مُدُن کشته شدند و نکشتند و قبل از اربعین آنجناب میدانند و شنیده‌اند در هر سنه محاربه واقع و جمع کثیری از نفوس مقتول جمیع اشیا شاهد و گواه که اینمظلوم عمل نمود آنچه را که سبب خیر و حفظ اهل ارض بوده ولکن ملّت و دولت هیچیک آگاه نگشتند و ملتفت نیستند چندی قبل واقعۀ عظیمی در عشق‌آباد ظاهر یکی از اولیای حق را بقسمی شهید نمودند که آثار مظلومیّتش بر دول خارجه تأثیر نمود و نفسی از اینحزب تعرّض نکرد و بر قصاص قیام ننمود بلکه از قاتل شفاعت نمودند مع ‌ذلک مشاهده میشود بغضای معرضین اعظم از قبل ظاهر سبحان‌ اللّه انصاف بمثابۀ عنقا معدوم و نیّر عدل تحت سحاب ظلم مستور نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد عباده علی الرّجوع الیه و الانابة لدی باب فضله انّه علی کلّ شیئ قدیر البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیکم و علی من معکم و علی کلّ ثابت مستقیم و کلّ راسخ امین

* * *

جناب آقا سیّد نصراللّه علیه بهآء اللّه

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

حمد مالک وجود و سلطان غیب و شهود را لایق و سزاست که بیک تجلّی از تجلّیات نیّر اسم قیّومش اسرار کلمۀ مبارکۀ و نُفخ فیه اخری اذا هم قیام ینظرون ظاهر یوم عظیم است و شرایطش اعظم امروز خافیۀ صدور و خائنۀ عیون اَمام وجوه مشهود

یا نصر علیک بهآء اللّه مالک القدر از حق بطلب عباد را از فیوضات مالک ایجاد در معاد محروم نفرماید حیات انسان در عالم بمثابۀ نسیمی است که از دری وارد شود و از دری خارج باید امروز اولیای مقصود عالمیان که از بحر عرفان نوشیده‌اند و بافق رحمن ناظر بکمال محبّت و روح و ریحان و حکمت و بیان غافلین را آگاه نمایند و نائمین را بیدار بگو ای دوستان امروز بامداد یوم داد است جهد نمائید تا مظاهر و مطالع و مشارق اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّۀ روحانیّه گردید در این ایّام انسان قادر است بر تحصیل آنچه سبب بقای ابدی و حیات سرمدیست

جناب اسد علیه بهآئی با نامۀ آنجناب حاضر للّه الحمد عرف خدمت و استقامت از آن متضوّع امروز هر امری از امور که رائحۀ عدل و انصاف و معروف از آن ساطع باید بآن تمسّک نمود خالصاً لوجه اللّه مالک الوجود و الآمر فی یوم الموعود لا زال این امر مبرم از آمر حکیم علیم ظاهر و گواه آن کتب الهی کل را امر فرموده ببر و تقوی و نهی نموده از بغی و فحشا طوبی لمدینة ما منعتها الحوادث عن نور الدّیانة و الامانة و العفّة اینکلمۀ مبارکه بمثابۀ نیّر اعظم از افق سماء الواح الهی مُشرق و لائح طوبی لمن عرف و عمل و ویل للغافلین

یا نصر تو آگاهی که کمال عنایت بر حسب ظاهر در بارۀ نفسیکه در آستانه موجود مجری گشت ولکن آن بی‌وفا بآتش حرص و هوی امانت را گداخت و ضرب قوی بر عدل و انصاف وارد عمل نمود آنچه را که شبه نداشته و ندارد لا زال خیانتش ظاهر و باهر ولکن اسم ستّار ستر فرمود تا بالاخره باغوای عدوّ الهی ستر را درید حال در مدینۀ عدل الهی ناله‌ها مرتفع چه که ضرّ اعمالش بنفس سدره وارد حضرات افنان اعانتش نمودند و از هر جهتی از جهات تجارت احباب باو راجع مع ‌ذلک حرص را بر قناعت ترجیح داد و همچنین ظلم را بر عدل قسم بآفتاب حقیقت که از افق سماء اراده اشراق نموده دیناری از آن دو مخزن نسبتش بحق نبوده اینفقره را لاجل انتفاع او تصدیق نمودیم یعنی تجارت او را در آستانه و همچنین لاجل ظهور نیّر امانت ما بین امّت ولکن آن بی‌انصاف در لیالی و ایّام بکذب و خیانت مشغول تا بالاخره بایادی طمع و حرص ناری مشتعل نمود که اکباد امانت و دیانت و صدق و صفا را گداخت سبحان ‌اللّه مقام وفا جفا ظاهر و مقام امانت خیانت نسئل اللّه ان یؤیّده علی الانابة و الرّجوع انّه هو التّوّاب الغفور الکریم خیانت و حرص و اعتساف بمقامی رسیده که مَحو آن ممکن نه الّا بارادة اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الاولی

اینکه در بارۀ مجلس شور و اولیای آن ذکر نمودید بعزّ قبول فائز اولیای الهی در جمیع احوال باید بآنچه سبب تهذیب نفوس و ارتقاء وجود و ارتفاع کلمة اللّه است مشغول باشند و ظهور آن منوط و معلّق است بمشورت اُمَنای بیت عدل طوبی از برای نفوسیکه همّت بر خدمت عالم نموده‌اند آثار آن نفوس عالم را از زحمت براحت و از فقر بغنا و از ذّلت بعزّت رساند نسئل اللّه ان یوفّقهم علی البرّ و التّقوی و یفتح علی وجوههم ابواب العنایة و الرّحمة و البرکة و الغنآء انّه هو فعّال لما یشآء و فی قبضته زمام الاشیآء یفعل و یحکم و هو الآمر القدیم و الحاکم العلیم

للّه الحمد جناب محمّد قبل علی موفّق گشتند بر خدمت اهل عالم انشآء اللّه نفس اراده نافذ و مؤثّر است و از آن ثمرات کلّیّه ظاهر خواهد شد کل باید در جمیع احوال باینکلمۀ علیا ناظر باشند یا اهل البهآء انصروا الرّبّ بالاعمال و الاخلاق اثر اعمال انفذ است از اثر اقوال اعمال طیّبه و اخلاق روحانیّه هر یک منادی حق است ما بین عباد نصرت امر اللّه باین جنود معلّق و منوط شاید نفوسی لوجه اللّه ظاهر شوند و عباد را از ظلم درنده‌های ارض نجات بخشند تا فساد باصلاح تبدیل شود و حرب بصلح و نفاق بوفاق قل

الهی الهی زیّن عبادک بطراز صفاتک و اخلاقک لیظهر ما اردت لهم بجودک و کرمک

یا نصر لعمر اللّه اینمظلوم فی فم الثّعبان کل را بافق رحمن دعوت مینماید قل تمسّکوا یا قوم بذیل التّقوی انّه ینجی العباد و یقرّبهم الی اللّه مالک الایجاد اولیآء اللّه در آنجهات باید بقدر مقدور جناب مذکور را اعانت نمایند هر عملی امروز ظاهر شود آن از سیّد اعمال مذکور و از قلم اعلی مسطور طوبی للعاملین

ذکر جناب میرزا محمّد علیه بهآئی را نمودید للّه الحمد مؤیّدند بر ذکر و ثنا و بما ینتشر به حبّ اللّه فی الاطراف نسئله تعالی ان یوفّقه و یؤیّده علی الاستقامة الکبری مفسدین آستانه بانتشار اخبار کذبۀ مفتریه مشغول سبحان‌ اللّه هر صاحب بصری متحیّر خیانت وجودیکه بمثابۀ آفتاب ظاهر و هویداست اظهار دیانت و امانت هم مینماید حال مال جمعی از اصحاب در قبضۀ خیانت خائن معذّب و مبتلا یا نصراللّه در دیار غربت در سجن بر اینمظلوم وارد شده آنچه که قلم و مداد از احصای آن عاجز است اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بعنایت حق جلّ جلاله بشارت ده هر یک بانوار نیّر فضل فائز است در ذکر اسامی نظر بمقتضیات حکمت توقّف نمودیم ولکن اصحاب سفینۀ حمرا لدی الوجه حاضر و لدی الباب قائم طوبی لهم و همچنین اماء آن ارض را بعنایات مخصوصه مسرور دار قل

الهی الهی لک الحمد بما اظهرت لعبادک امواج بحر بیانک و تجلّیات نیّر ظهورک اسئلک یا سلطان الوجود بحبلک المتین و بیانک المبین و بالکلمة العلیا الّتی احییت بها المقرّبین من عبادک مرّة اخری بان تؤیّد اولیآئک و اصفیآئک علی استقامة لا تزلّها شبهات الامم و ضوضآء النّاعقین و سطوة الّذین کفروا بیوم الدّین ای ربّ وفّقهم بالحکمة الّتی انزلتها فی کتبک و زبرک و صحفک ثمّ انزل علیهم من سمآء رحمتک امطار الفضل و العطآء و قدّر لهم ما یقرّبهم الی ساحة عزّک و بساط انسک انّک انت المقتدر القدیر لا اله الّا انت الفرد الواحد العلیم الخبیر

* * *

جناب آقا صمد علیه بهآء اللّه

بنام یکتا خداوند دانا

حمد مالک وجود و سلطان غیب و شهود را لایق و سزاست که بانوار اسم اعظم عوالم افئده و قلوب را منوّر فرمود و بافق اعلی در سجن عکّا راه نمود اوست مقتدری که قوّت عالم ضعیفش ننمود و از اراده‌اش بازنداشت جلّت عظمته و علت سلطنته سبحان‌اللّه مدّعیان محبّت الهی نقض عهد نموده‌اند و باعدا پیوسته‌اند نصائح مشفقانه و مواعظ حکیمانه اثر ننمود از حقّ جلّ جلاله سائل و آملیم عباد خود را بطراز عدل و انصاف مزیّن فرماید اوست قادر و توانا لا اله الّا هو العلیّ الأعلی اولیا را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو چون قضیّۀ مظلوم علّت غصّه است لذا از ذکرش صرف نظر نمودیم سفینۀ الهی را امواج احاطه نموده و مصباح ربّانی را اریاح از حقّ میطلبیم ظاهر فرماید آنچه را سبب و علّت صدق و امانت و دیانت و عدل و انصافست عالم و امم گواهند که این مظلوم جز اعلای کلمه و ارتقاء وجود اراده نداشته و ندارد طوبی لمن زیّن رأسه باکلیل العدل و هیکله بطراز الانصاف و ویل للمعرضین و المنکرین

* * *

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد محبوب امکان و مقصود عالمیان را لایق و سزا است که اولیای خود را مؤیّد فرمود بر نصرت امر و اعلای کلمه و موفّق فرمود بر اجراء اوامر و احکام که سبب نظم عالم و حفظ امم است ایشانند ایادی امر و حروف کتاب بایشان قدرت و غلبه در عالم ملک ظاهر شد و باهر گشت ایشانند انجم سماء ظهور و اعلام نصر من لدی اللّه مالک النّشور بهم امطرت السّمآء و اشرقت الشّمس و انارت الآفاق

دستخطّ آن حضرت فی‌الحقیقه کتابی بود که عشّاق جمال بیمثال را جذب مینمود چه معطّر بذکر محبوب عالم و منوّر بشمس اسم مبارکش بود علم اللّه نرجس و نسترن را این عرف نباشد و کذلک عنبر و یاسمن را بعد استشمام آن و اطّلاع بما فیه بآسمان آسمانها توجّه نموده مراتب عرض شد هذا ما نطق به لسان القدم جلّ جلاله

یا اسد علیک بهآء اللّه الفرد الأحد الحمد للّه بذکر حقّ مشغولی و بخدمت امر قائم بگو ای عباد امروز روز دیگر است لسان دیگر باید تا قابل ثنای محبوب عالم شود و عمل دیگر باید تا مقبول درگاه گردد جمیع عالم طالب این یوم بودند که شاید موفّق شوند بآنچه لایق و سزاوار است طوبی از برای نفسی که امورات دنیا او را از مالک الوری منع ننمود غفلت ناس بمقامی رسیده که از خسف مدینه و نسف جبل و شقّ ارض آگاه نشده و نمیشوند اشارات و علامات جمیع کتب ظاهر و در هر حین صیحه مرتفع مع‌ذلک جمیع از خمر غفلت مدهوشند الّا من شآء اللّه هر روز ارض در بلای جدیدی مشاهده میشود و آناً فآناً در تزاید است از حین نزول سورۀ رئیس تا این یوم نه ارض بسکون فائز است و نه عباد باطمینان مزیّن گاهی مجادله گاهی محاربه گاهی امراض مزمنه مرض عالم بمقامی رسیده که نزدیک بیأس است چه طبیب ممنوع و متطبّب مقبول و مشغول در این اطراف در بعض بلدان آثار خسف ظاهر امورات عجیبه ظاهر شده و میشود ولکن غافلین در حجاب مبین آیا تفکّر نمینمایند کجا است صدر اعظم ایران و عزّت و ثروت او کجا است قدرت و قوّت او غبار نفاق قلوب را اخذ نموده و ابصار را احاطه کرده سوف یرون ما عملوا فی ایّام اللّه کذلک ینبّئک الخبیر من لدن مقتدر قدیر انشآءاللّه بذکر حقّ و بثنای حقّ و خدمت امر حقّ لازال مؤیّد باشی بشأنی که آثار آن از آفاق عالم و آفاق قلوب امم ظاهر شود اولیای حقّ جلّ جلاله را باسم ابهی رحیق بقا بنوشان و کل را بذکر حقّ و عنایتش مسرور دار بگو جهد نمائید تا از ملکوت بیان بکلمه‌ئی فائز گردید انتهی للّه الحمد که کوب وصال در راه است بقول اهل پارس پی در پی میرسد از حقّ میطلبم این کأس همیشه در دور باشد چه که بظَلْم حبیب ممزوج است و باسم محبوب مشهور انشآءاللّه این نعمت را زوال اخذ نکند و ایادی معتدین تغییر ندهد هی خادم بنوشد و هی هنیئاً بشنود

دو دستخطّ آن جناب که بتاریخ ٩ ذیقعده و ٢۴ آن مرقوم بمثابۀ دو شمس بازغ بود از برای قلب فانی انشآءاللّه امثال آن شموس همیشه بازغ و طالع و مشرق و لائح باشد این عبد از حقّ سائل و آمل که در عرض جواب مؤیّد شود و تأخیر نرود چه در هر کرّه از اطراف میرسد آنچه که از اداء جواب آن عاجز است در جمیع احوال تأیید از حقّ جلّ جلاله است انّه لهو المؤیّد القدیر

اینکه در بارۀ جناب صاحب علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند از قبل جواب آن در دو مکتوب عرض شد تا حال رسیده انشآءاللّه مؤیّد شوند بآنچه که اثر آن بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند الحمد للّه که آن جناب در جمیع احوال بحکمت مؤیّدند اینکه ورود قم و معاشرت با دوستان حقّ جلّ جلاله را مرقوم داشتند این تفصیل عرض شد هذا ما نطق به لسان المقصود قوله عزّ اجلاله انشآءاللّه لازال بخدمت امر مشغول باشند و بهدایت غافلین موفّق انتهی

و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد ابرهیم و همچنین ندّافها علیهم بهآء اللّه و اشتعالشان مرقوم داشتند انشآءاللّه همیشه مشغول باشند طوبی لهم و لهم حسن مآب

و اینکه مرقوم فرمودند گاهی اگر نفسی بآن اطراف توجّه نماید محبوب است هذه کلمة یصدّقها کلّ عالم خبیر و کلّ عارف حکیم لازال از لسان مبارک شنیده شد که باید نفوس چندی که باخلاق مزیّنند و بمقتضیات وقت و حکمت ناظر بآن جهات توجّه نمایند و روح حیوان مبذول دارند نسایم بیان رحمن باید همیشه در مرور باشد این فقره حسب الأمر لازم و واجب طوبی للعاملین

اینکه در بارۀ جناب نائب علی اکبر بیک علیه بهآء اللّه مرقوم داشته بودید جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه در دو مراسله که باین فانی ارسال داشتند ذکر ایشان و مراتب محبّت ایشان را نوشته بودند و هم‌چنین ذکر یک مرکوب را بتفصیل نوشته بودند ایشان در این امورات تا حال کمال ملاحظه را نموده‌اند و آنچه بایشان از هر کسی رسیده بساحت اقدس رسانده‌اند هذا ما شهد به الخادم علی قدره و مقامه و العلم عند اللّه العالم الخبیر

اینکه در دستخطّ دیگر ذکر احبّآء اللّه ق‌م علیهم بهآء اللّه مرقوم بود بعینه همان فقرات مذکوره در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله عزّ کبریائه

یا اسد علیک بهائی سکر غفلت عالم را احاطه نموده مبیّن لازم نفس دوستان حقیقی الهی بمثابۀ نسائم لطیفۀ ربیع است در هر بلاد که مرور نماید اشجار وجود را خرّم فرماید و باثمار بدیعۀ منیعه فائز کند ان احمد اللّه ربّک و ربّ من فی ملکوت الأمر و الخلق بما ایّدک علی خدمة امره و عرّفک ما کان مستوراً عن الأبصار الّا من شآء اللّه جناب احمد و ابرهیم و ندّافها علیهم بهآء اللّه و سایر دوستان آن ارض را تکبیر میرسانم انشآءاللّه بمقامی فائز شوند که سطوت غضب نفوس ظالمه ایشان را از مطلع نور احدیّه منع ننماید بگو ای دوستان امروز روز پرواز و روز ذکر و بیان است باید باسم حقّ بقوادم ایقان در هواء محبّت رحمن طائر و سائر باشید نسائم رحمت در مرور است و کأس رحیق بایادی عطا امام وجوه موجود ان اشربوا منها باسم ربّکم مالک الغیب و الشّهود قدر این ایّام را بدانید یکبار مرگ محتومست اگر در سبیل حقّ واقع شود احبّ بوده و خواهد بود اهل بها باید باخلاق حسنۀ مرضیّه و آداب ملأ اعلی ظاهر باشند و بحکمت ناظر در این صورت آنچه وارد شود لعمر اللّه احسن است از حیوة عالم ای دوستان وقت را از دست مدهید بکمال وقار و تمکین به ما امرتم به فی الکتاب تمسّک نمائید انّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر انتهی

و اینکه مرقوم داشتید که جناب آقا محمّد ابرهیم علیه بهآء اللّه در آن ارض مشتعلند لوح امنع اقدس مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند قوله عزّ کبریائه

هو السّامع المجیب

یا ابرهیم یذکرک الخلیل الّذی دعا الکلّ الی اللّه ربّ العالمین انّ المظلوم سمع ذکرک و اشتعالک بنار محبّة اللّه ذکرک بهذا اللّوح المنیر انّا دخلنا السّجن الأعظم و اظهرنا ما اراده اللّه العزیز الحکیم من النّاس من نبذ ما عند القوم و اقبل الی الأفق الأعلی و آمن بالفرد الخبیر و شرب کوثر الحیوان من ایادی عطآء ربّه الرّحمن و منهم من اعرض و استکبر علی اللّه العزیز الحمید طوبی لعین رأت بیّنات ربّها و لسمع سمع آیاته الکبری و للسان نطق بذکره الجمیل خذ الکتاب بقوّة من عندنا علی شأن لا تمنعک حجبات العلمآء و لا تخوّفک شؤونات الظّالمین قل یا ملأ الأرض تاللّه قد فتح باب السّمآء و اتی مالک الأسمآء بسلطان عظیم و اراد ان یحیی الأرض بعد موتها اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الغافلین بظلمهم ناح الملأ الأعلی و ذرفت عیون المقرّبین سوف تفنی الدّنیا و ما عند النّاس و یبقی لک ما نزّل فی هذا المقام الکریم انّا نذکر احبّائی فی هناک الّذین تمسّکوا بما امروا به فی الکتاب من لدن آمر حکیم قل لو یأتیکم احد بغیر ما اراده اللّه دعوه بنفسه متوکّلین علی اللّه المقتدر القدیر یا احبّائی انّا نذکرکم لوجه اللّه لیبقی به اسمائکم فی لوحه الحفیظ کذلک نطق لسان المظلوم اذ کان بین ایدی المعرضین ان افرحوا فی ایّام ربّکم تاللّه قد ماج بحر الفضل و انار افق الظّهور بشمس ذکری المقدّس العزیز البدیع انتهی انشآءاللّه بزیارت این لوح امنع اقدس فائز شوند بنورش منیر و بحرارتش مشتعل گردند بشأنی که آثار آن در ملأ اعلی ظاهر شود تا چه رسد باهل ارض ولکن در جمیع احوال باید بحکمت ناظر باشید که مباد نعیق مرتفع شود و رحیق مستور ماند و مخصوص جناب آقا سیّد احمد و جنابان ندّافها علیهم بهآء اللّه از قبل الواح منیعۀ مقدّسه نازل شده انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر بیان رحمن بیآشامند

و اینکه مرقوم فرمودند بارض جاسب توجّه نموده احباب الهی را ملاقات فرمودند مکتوبی این خادم فانی در جواب مراسلۀ جناب ملّا غلام رضا نوشته و در آن مکتوب یک لوح امنع اقدس از سماء مکرمت مخصوص جناب ایشان نازل و هم‌چنین نفوس مذکورۀ در کتاب ایشان از برای هر یک لوح مبارک نازل تعالی تعالی فضل محبوبنا و عنایة مقصودنا و رحمته الّتی سبقت من فی الوجود اسم هر یک از دوستان که تلقاء وجه عرض شد حیّاً میّتاً نازل شد آنچه که شاهد و مدلّ و گواه است بر عنایت و شفقت و رحمت انشآءاللّه اهل بها بر مقامات خود مطّلع شوند و حفظش نمایند للّه عمل الّذین اعترفوا بما نطق به لسان العظمة صدهزار طوبی از برای نفسی که بتبلیغ امر اللّه قیام نمود و از برای نفوسی که باصغا فائز شدند و بکمال ثبوت و رسوخ بر امر قیام نمودند یسأل الخادم ربّه بأن یوفّق من فی العالم و یعرّفهم ما فات عنهم فی هذه الأیّام الّتی ما رأت العیون شبهها و نظیرها و مثلها

و اینکه توجّه بارض بادقان و ذکر جناب آقا میرزا محمود علیه بهآء اللّه و اشتعال ایشان را بنار محبّة اللّه نموده بودید ذکر ایشان در مکتوب جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه بوده و این عبد این فقره را عرض نمود یک لوح امنع اقدس از سماء مرحمت مخصوص جناب ایشان و احبّای آن ارض نازل نزد جناب مذکور ارسال شد که برسانند آن محبوب باید بشارت لوح مبارک را بایشان بدهند تا بتأییدات الهی بیشتر از پیش بخدمت امر مشغول باشند و مخصوص جناب آقا محمّد ابرهیم علیه بهآء اللّه از اهل ق‌م هم لوح امنع اقدس نازل نزد جناب حاجی میرزا ابوالحسن ارسال شد که برسانند چه که ایشان ذکر جناب مذکور را نموده بودند و چون آن محبوب هم ذکر نموده‌اند یک لوح اعزّ امنع مرّةً اخری نازل و تفصیل آن عرض شد انشآءاللّه آن محبوب میرسانند جناب مذکور صاحب دو لوح شده‌اند انشآءاللّه این دو لوح دو جناح شود از برای پرواز ایشان در هواء محبّت رحمن

و اینکه در بارۀ نراق و احبّای آن ارض مرقوم داشتید تلقاء وجه عرض شد و ذکر هر یک از انفس مذکوره از لسان مبارک جاری و فرمودند الحمد للّه جناب اسد علیه بهائی فائز شدند بخدمت حقّ و ذکر و ثنایش امری که الیوم اهمّ است و لدی اللّه از رکن اعظم تبلیغ است و او بکمال روح و ریحان بآن مشغول است طوبی له و لمن یسمع منه ما انزله اللّه فی الکتاب احبّای ارض ن و راء تحت لحاظ عنایت بوده‌اند انشآءاللّه موفّق شوند بآنچه سزاوار یوم اللّه و مؤیّد گردند بآنچه سبب و علّت بقای ذکر است فرات جاری و بحر ظاهر طوبی للفائزین انتهی این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر و ثنا معروض میدارد امید از فضل عمیم حقّ جلّ جلاله که جمیع را مؤیّد فرماید بر اتّفاق و اتّحاد و بر آنچه الیوم سبب ارتفاع امر اللّه است

و اینکه مرقوم داشتید در حین نوشتن جناب آقا میر علیه بهآء اللّه از اهل فتح‌آباد هم استدعا نمودند که ذکر ایشان بشود این فقره عرض شد هذا ما نطق به لسان المحبوب فی الجواب قوله عزّ کبریائه یا میر انشآءاللّه انوار یوم ظهور در کلّ حین شما را منوّر دارد و بذکر دوست یکتا مشغول مشاهده در ناس نما عالمی را که کل بفنایش مقرّ و معترفند او را معبود اخذ نموده‌اند و از معبود حقیقی و انوار آفتاب معنوی محجوب و ممنوع شده‌اند یا میر ندای این اسیر را بشنو انّه یؤیّدک و یقرّبک الی اللّه الفرد الخبیر ذکر نفوس مستقیمه از قلم اعلی جاری و نازل انشآءاللّه به ما اراده اللّه متمسّک شوند و از دونش فارغ و آزاد جمیع دوستان آن ارض و دیار اخری را تکبیر میرسانم و بآنچه سبب علوّ و سموّ مقام انسان است وصیّت مینمایم طوبی للعاملین و ویل للغافلین البهآء المشرق من افق ارادة ربّکم الرّحمن علیک و علیهم و علی کلّ صبّار شکور الحمد للّه العطوف الغفور انتهی

ذکر جناب حاجی محمّد رضا علیه بهآء اللّه از ارض صاد را مرقوم داشتند ذکرشان در ساحت من لا یعزب عن علمه من شیء عرض شد و این کلمات عالیات از سماء مشیّت منزل آیات مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحور معانی آن بیآشامند آشامیدنی که اثر آن در ملک باقی و پاینده ماند قوله تعالی

هو الشّاهد السّامع العلیم الخبیر

یا محمّد قبل رضا حمد کن محبوب عالم را که بعنایت اسم اعظم تو را تأیید نمود و بآنچه که الیوم اکثر اهل ارض از آن غافل و محجوبند هدایت فرمود سبیل الهی واضح و آیاتش نازل و بیّناتش ظاهر مع‌ذلک کلّ غافلند الّا من شآء اللّه قدر این ایّام را بدان و بذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله مشغول باش حشمت جبابره و سطوت فراعنه و شوکت اکاسره و ثروت قیاصره کل فانی و معدوم مشاهده شد و آنچه هم الیوم مشهود است البتّه بفنا راجع خواهد گشت سزاوار اینکه انسان متشبّث شود بامری که پاینده و باقی است ان احمد ربّک بما عرّفک مشرق وحیه و مطلع آیاته و مظهر نفسه و انزل لک ما لا تعادله ممالک الأرض کلّها انّ ربّک لهو الغفور الکریم ثمّ اسأله بأن یؤیّدک علی ما ینبغی لأیّامه انّه لهو السّامع المجیب الحمد للّه مالک هذا الیوم البدیع انتهی انشآءاللّه در کلّ احیان از کلمات الهی اخذ نمایند آنچه را که سبب حیوة و بقا است انّ الخادم یحبّ ان یذکر من اقبل الی اللّه و فاز بعرفانه و خضع لسلطانه و نطق بثنائه اینکه مرقوم فرموده بودند بنیابت آن محبوب بزیارت فائز شوم دو ساعت از شب سه‌شنبه ٢۵ ربیع‌الأولی قصد محضر مالک الوری نموده و بعد از حضور و اذن زیارت و طواف بعمل آمد و الحمد للّه بطراز قبول فائز شد هنیئاً لحضرتک

ولی اینکه ذکر ارض کاف و جناب نوّاب علیه بهآء اللّه و جناب حاجی سیّد محمّد و جنابان آقا سیّد نصراللّه و آقا سیّد هاشم علیهم بهآء اللّه فرموده بودند این باصغاء مالک اسماء فائز و نسبت بهر یک تجلّیات آفتاب عنایت مشرق و لائح چندی قبل خدمت جناب ن‌و تفصیلی این عبد نوشته ارسال داشت و هم‌چنین لوح امنع اقدس مخصوص ایشان ارسال شد و هم‌چنین مخصوص جناب حاجی سیّد محمّد و سایر دوستان بهمراهی جناب شیخ س علیه بهآء اللّه الواح بدیعۀ منیعه ارسال شد این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل است که کل را بشأنی مؤیّد فرماید که اشیاء متلوّنۀ این دوروزۀ دنیا از مالک اسماء منع ننماید موفّق شوند بآنچه که سزاوار است و مؤیّد گردند بآنچه که بطراز بقا مزیّن است و هم‌چنین دستخطّ دیگر آن محبوب که بتاریخ ٢٧ ذی‌الحجّة الحرام مرقوم فی‌الحقیقه دریاق بود از برای این خادم علیل چه که مزیّن و معطّر بود بعرف خلوص آن محبوب للّه الفرد العزیز الودود

و اینکه ذکر مراجعت بارض ق‌م‌ص و هم‌چنین ملاقات با جناب حاجی سیّد ابرهیم علیه بهآء اللّه فرموده بودند ذکر ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد یک لوح مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل و هم‌چنین مکتوب این عبد جناب آقا میر عبدالرّحیم علیه بهآء اللّه و مخصوص ایشانهم در مکتوب این عبد لوح امنع اقدس نازل و هم‌چنین مخصوص نفوس مذکورۀ در مکتوب ایشان فرداً فرداً از افق سماء فضل الواح بدیعۀ منیعۀ ممتنعه اشراق نمود انشآءاللّه بآن فائز شوند و هم‌چنین مخصوص جناب ملّا غلام رضا علیه بهآء اللّه از ارض جاسب و نفوس مذکورۀ در مکتوب ایشان که باین عبد نوشته بودند و هم‌چنین مخصوص جناب شیخ حسن علیه بهآء اللّه و نفوس مذکورۀ در مکتوب ایشان الحمد للّه در بارۀ جمیع اسامی مذکورۀ در پاکتهای آن محبوب اظهار فضل و عنایت کبری از مشرق رحمت مالک اسماء مشهود و لائح آن محبوب ملاحظه فرمایند و بعد از اخذ صورت اصل را ارسال دارند نزد جناب حاجی سیّد ابرهیم علیه بهآء اللّه و ایشان بعد از ملاحظه بصاحبانش یعنی نفوس مذکوره برسانند

و اینکه در ذکر حقوق مرقوم داشته بودند بیع املاک حسب الأمر جایز نه نفوسی که حقوق بر ایشان تعلّق گرفته در صورت استطاعت بادای آن فائز شوند فرمودند املاک را بخود آن نفوس واگذاشتیم لهم ان یتصرّفوا فیها کیف یشاؤون انتهی خیر اعمال حسنه بخود نفوس عامله راجع است مخصوص نفسی که بادای حقوق اللّه موفّق گردد این امری است که باید بکمال اعزاز جاری شود هر نفسی اقبال نماید و بکمال میل و رضا ادا کند امنا از او بپذیرند والّا انّه غنّی عن العالمین

این کلمۀ علیا از قلم اعلی مخصوص ابوالحسن اردکانی صادر از جمیع دنیا بگذرید و از یک ذرّه اعزاز امر اللّه نگذرید انتهی طوبی از برای نفوسی که فی‌الحقیقه الیوم بخدمتی قیام نموده‌اند و بما ینبغی مؤیّد گشته‌اند

و اینکه در بارۀ مبلّغین مرقوم داشتند در ساحت اقدس مقبول افتاد فی‌الحقیقه باید هر نفسی که بر این امر خطیر اعظم قیام نماید بجمیع صفات ظاهره و باطنه مزیّن باشد و بقدر کفاف با او باشد و در هر ارض که وارد شود عرف انقطاع از او متضوّع گردد فی‌الحقیقه آن محبوب در این مقام بیان مرغوبی فرموده‌اند انشآءاللّه آن محبوب در جمیع احوال مؤیّد و موفّق باشند بر اموراتی که سبب اعزاز امر اللّه است فرمودند زاد مبلّغین دو قسم است و هر دو لازم الأوّل التّوکّل علی اللّه و الثّانی باید آنچه از حقوق اللّه حاصل بعضی بایشان یعنی بمبلّغین داده شود انتهی و از سنین قبل در شرایط مبلّغین از قلم اعلی نازل شده آنچه کافی است فی‌الحقیقه این امر بسیار عظیم است طوبی لمن فاز به انّه ممّن نصر اللّه ربّه بکمال ما یمکن فی الابداع انشآءاللّه نفوس متموّلۀ باثروت موفّق شوند بر ادای حقوق تا این امورات بکمال روح و ریحان در ارض جاری شود لو عرفوا لأنفقوا ارواحهم و ما عندهم فی سبیل اللّه و دیگر خود آن محبوب در اخذ حقوق مأذونند الحمد للّه تجلّیات آفتاب عنایت آن جناب را اخذ نموده له الحمد فی کلّ الأحوال و هو العطوف الکریم و قرار آن محبوب در امر حقوق فی‌الحقیقه درست و محکم بود ولکن چون این فقره معلّق بعمل نفوس کثیره است در مدن و قری البتّه انتشار یابد و انتشار آن سبب ضوضای غافلین و جاهلین گردد لذا باید به ما حکم به اللّه عمل نمود و در بارۀ دو واحد در حقوق که ذکر فرموده بودند حسب الأمر عدد اسم اعظم خود جناب حاجی سیّد ابرهیم تصرّف نمایند و در اعیاد صرف کنند و یا بفقرا بدهند هر دو لدی الوجه محبوب است و مابقی بآن محبوب یا بجناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه میرسد

اینکه ذکر جناب آقا محمّد هاشم و سه نفس دیگر که برحیق ایمان فائز شدند مرقوم داشتند تلقاء وجه عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب من ملکوت اللّه مالک المآب قوله عزّ کبریائه

هو الأقدس الأعظم الأبهی

یا هاشم قد ذکرک من قام علی خدمتی و اقتصر اموره علی نصرة امری نذکرک فضلاً من لدنّا و انا الفضّال الکریم طوبی لبیت فیه ارتفع ذکری و لعبد تزیّن بطراز حبّی العزیز البدیع ان احمد اللّه بما ایّدک علی عرفانه و هداک الی صراطه المستقیم لک ان تشکر اللّه فی کلّ الأحیان انّ ربّک لهو السّامع المجیب

و نذکر محمّد الّذی اقبل الی الأفق الأعلی و فاز بهذا الأمر الّذی اعرض عنه من علی الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العالمین یا محمّد ان اسمع النّدآء من شطر السّجن و قل لک الحمد یا الهی بما عرّفتنی و شربتنی کوثر البیان من ایادی العطآء اشهد انّ فضلک سبق العالم لا اله الّا انت الغفور الرّحیم

و نذکر امة‌اللّه الّتی اقبلت و ارادت ان تشرب کوثر البیان فی ایّام ربّها الرّحمن طوبی لکلّ امة فازت بهذا المقام الکریم و نذکر امة اخری و نبشّرها بفضلی و عنایتی و نأمرها و امائی بالاستقامة علی الأمر و العمل بما ینبغی لأیّام اللّه الفرد الواحد الخبیر انتهی

استدعای جناب آقا محمّد هاشم تلقاء وجه عرض شد لسان عنایت باین کلمۀ مبارکه ناطق نسأل اللّه تعالی بأن یقدّر لها ما ینفعها فی الآخرة و الأولی انّه یعلم ما عنده و هو الشّاهد السّامع العلیم انتهی

و اینکه مرقوم داشتند که جناب آقا محمّد هاشم از اهل ص بیت خود را اراده نموده‌اند باسم حقّ فائز شود و محلّ عبور و مرور احبّآء اللّه واقع گردد این مراتب عرض شد هذا ما نطق به لسان مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرض قوله عزّ اجلاله یا اسد علیک بهائی انّا قبلنا ما کتبته بشّر من قبلی من سمّی بمحمّد قبل هاشم لیشکر اللّه ربّه بهذا الفضل العظیم طوبی از برای نفوسی که مقام یوم الهی را ادراک نمودند و بفیوضات حضرت فیّاض فائز گشتند جمیع انبیا و مرسلین لقای این یوم را از حقّ جلّ جلاله آمل و سائل بودند و این امر در جمیع کتب و صحف الهی مذکور و مسطور است مع‌ذلک فائز نشد مگر اهل سفینۀ حمرا که از قلم اعلی در قیّوم اسماء ذکر آن نازل انشآءاللّه بتأییدات حضرت مقصود نفوسی که بضغینه و بغضا آلوده نشده‌اند نفحات وحی را ادراک نمایند و بآنچه مقصود است فائز شوند کبّر من قبل احبّائی فی المدن و الدّیار و بشّرهم بفضل اللّه و عنایته و رحمته الّتی احاطت الملک و الملکوت انتهی

یا محبوب فؤادی نفوسی که نفحات محبّت محبوب عالمیان در ایشان ساطع و متضوّع است فی‌الحقیقه عدل و مثل و شبه نداشته و ندارد و این خادم فانی لازال ذکر ایشان را دوست داشته و دارد بشأنی که اگر جمیع ایّام و لیالی بذکر ایشان مشغول شود مع‌ذلک اقلّ از ذرّ بنظر میآید از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل است که مقامات لا مثل لها از برای ایشان مقدّر فرماید انّه لهو الغفور الرّحیم

و اینکه ذکر جناب محمّد حسین ابن مرفوع آقا محمّد باقر علیهما بهآء اللّه فرمودید این فقره در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله جلّ و عزّ

هو الشّاهد النّاطق العلیم

یا محمّد قبل حسین امروز روز اقبال و توجّه و ذکر و ثنا و خدمت است انشآءاللّه از نسائم ربیع بهار الهی تازه و خرّم باشی و بذکر محبوب عالمیان ناطق قسم بآفتاب افق ظهور یک ذکر الیوم اعزّ است عنداللّه از ذکر خلق کثیر که در غیر این ایّام واقع شود تمسّک بحبل عنایة ربّک و توکّل علیه انّه یؤیّد من یشآء امراً من لدنه و هو الفضّال الکریم از حقّ جلّ جلاله بطلب تا تو و اهل آن ارض را از نعیق ناعقین و ضوضاء کاذبین و خادعین حفظ فرماید انّه هو المقتدر العلیم الحکیم انّا نکبّر من هذا المقام علیک و علی احبّائی الّذین اجابوا اذ سمعوا ندائی العزیز البدیع انتهی

الحمد للّه هر نفسی که از قلم آن محبوب ذکرش جاری شد بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز گشت انشآءاللّه قدر این مقام اعزّ اعلی را بدانید و باسم محبوب امکان حفظش نمائید اکثر امور الیوم مستور است یا لیت وجدت نفحات الاذن و ذکرت لأولیآء اللّه ما قدّر لهم من لدی اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرضین

اینکه در بارۀ جناب حاجی میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند که بحکم مشاورت قرار شد در ارض ک بمانند و در هر چندی باطراف آن عبور نمایند و ناس را بامر الهی متذکّر دارند این فقره لدی الوجه مقبول افتاد انشآءاللّه باین خدمت اعظم فائز شوند و به ما اراده اللّه عامل و در جمیع احوال باید بحکمت ناظر باشند اگرچه الحمد للّه خدمات ایشان بمثابۀ آفتاب روشن است احتیاج بعرض این خادم نبوده و نیست ولکن این عرض نظر بتأکید جمال قدم است یومی از ایّام این کلمۀ علیا از لسان مبارک ظاهر فرمودند مهاجرین للّه که مخصوص تبلیغ امر بمدن و دیار توجّه مینمایند اگر امام وجوه ناس به بیت یکی از احبّای الهی که معروف است وارد شوند این از حکمت خارج است و از این بیان محبوب امکان اهمّیّت حکمت معلوم و واضح است و هم‌چنین فرمودند باید از برای ایشان از حقوق الهی بقدر احتیاج معیّن شود و اینکه حال هم بسمت مازندران توجّه نموده‌اند آنهم لدی اللّه مقبول است انشآءاللّه نفوسی مخصوص این خدمت بزرگ مبعوث شوند و بکمال زهد و ورع و تقوی بمدن و دیار توجّه نمایند که شاید عظام رمیمه از رشحات بحر بیان الهی زنده شوند تا کل بطراز انّا للّه و انّا الیه راجعون مزیّن گردند

و دستخطّ چهارم آن حضرت که بتاریخ ۶ محرّم الحرام سنۀ ١٢٩٩ مرقوم شده بود غم برد و بهجت آورد للّه الحمد فی کلّ الأحوال و بعد از قرائت و اطّلاع قصد اعلی المقام نموده و در منظر اکبر تلقاء وجه تمام آن عرض شد قوله عزّ اجلاله یا اسد علیک بهائی صریر قلم اعلی در لیالی و ایّام قطع نشده انشآءاللّه خلق عالم باصغاء آن فائز شوند امروز آفتاب حقیقت در جمیع احوال در وسط الزّوال مشاهده می‌شود ابصاری که قابل مشاهده باشد بسیار کمیاب انشآءاللّه آن جناب بکحل حکمت رمد ابصار را رفع نمایند شاید در این ایّام که سلطان ایّام است محروم نمانند مکرّر میگوئیم دوستان الهی را در هر دیار که ملاقات شد از قبل مظلوم تکبیر برسان شاید بنفحات تکبیر الهی فائز شوند و به ما یرتفع الأمر مشغول گردند انتهی مکرّر در این دستخطّ آن حضرت هم ذکر حقوق بوده در این فقره آنچه از لسان مبارک اصغا شد عرض شد حقّ جمیع را مؤیّد فرماید که هر وقت قدرت و قوّت ظاهر شد ادا نمایند طوبی للعاملین و طوبی للفائزین

و اینکه در بارۀ جناب اخوی علیه بهآء اللّه و مراتب اقبال و خلوص و خضوع و خشوع ایشان را مرقوم داشتید سبب و علّت سرور جدید گردید در الواح الهی در بارۀ ایشان نازل شده آنچه که ثمر آن ظاهر شده و میشود و آنچه آن محبوب در این مقام مرقوم داشتند در شبی از شبها این خادم فانی بتفصیل تلقاء وجه عرض نمودم تبسّم فرمودند و بعد باین کلمۀ مبارکه نطق فرمودند قوله عزّ کبریائه انشآءاللّه بتأییدات الهی مؤیّدند قد انزلنا له ما لا یعادله شیء انّا نکبّر من هذا المقام علیه و نبشّره بما اراده اللّه ربّ العالمین انّ الأمور کلّها فی قبضة قدرته یفعل ما یشآء بسلطانه لا اله الّا هو المقتدر القدیر انتهی الحمد للّه آثار فضل و عنایت و رحمت در بارۀ آن جناب و بستگان ظاهر و هویدا است هم از او میطلبیم ایشان را مؤیّد فرماید بر آنچه باقی و دائم است و مقدّر فرماید از برای ایشان خیر دنیا و آخرت را انّه هو القویّ الحکیم این فانی خدمت ایشان تکبیر میرساند انشآءاللّه بخیر ظاهر و باطن فائزند و از نظر این فانی نرفته و نخواهند رفت

و اینکه در دستخطّ دیگر ذکر خدمت بعضی و عدم قبول اعزازاً لأمر اللّه مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد این کلمۀ علیا از لسان مطلع امر ظاهر قوله تعالی للّه درّه و درّ من یسمع قوله آنچه نوشته‌اند صحیح و تمام است انتهی

و اینکه در بارۀ جناب ملّا غلام رضا علیه بهآء اللّه از اهل فاران و حکایت اسب مرقوم داشتید فرمودند عمل او للّه بوده و عدم قبول آن البتّه سبب و علّت حزن میشد انّا نذکره فی هذا الحین و فی هذه السّاعة هذا اللّیل و فی هذا السّجن و فی هذا المقام الّذی عجز الألسن عن ذکره و الأقلام عن ثنائه و نبشّره بقبول ما عمل فی سبیلی و نذکره کما ذکرناه من قبل و انا الذّاکر العلیم انتهی انشآءاللّه آن محبوب فائزند بآنچه لدی العرش محبوب است و عاملند بآنچه سبب عزّت امر است

و اینکه مرقوم داشتید که ارادۀ توجّه بارض الف و راء و ص و ن‌ج و اطراف فرموده‌اند این مراتب بتمامه عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة انشآءاللّه بمثابۀ نسیم سحری بر دیار الهی مرور نمایند و جمیع را متذکّر دارند که شاید اشجار بستان معنوی باثمار بدیعۀ منیعه یعنی اعمال طیّبۀ حسنه مزیّن شوند انتهی

عرض این فانی اینکه اهل خاء یعنی جناب آقا خداداد و آقا عزیزاللّه علیهما بهآء اللّه و سایر دوستان الهی ذکر شما را نموده‌اند چنانچه خود آن جناب هم در این باب سبقت گرفته و ذکر اولیا و دوستان ارض خاء را بتفصیل از قبل نوشته‌اند در این ایّام بعضی مسئلت نموده‌اند که آن جناب بآن سمت توجّه نمایند مخصوص جناب آقا عزیزاللّه انشآءاللّه بتأییدات الهی باراضی مذکوره کلّها توجّه نمائید و جمیع را متذکّر دارید عرض دیگر این فانی خدمت محبوبی جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر عرض خلوص و فنا و نیستی این فانی منوط بعنایت آن محبوب است دستخطّ ایشان الحمد للّه علّت فرح و انبساط شد و هم‌چنین دستخطّی که بجناب آقا حسین علیه بهآء اللّه مرقوم داشته بودند در ساحت اقدس عرض شد کمال عنایت ظاهر و فی‌الحقیقه سبب تذکّر بعضی واقع گشت کلمۀ حقّ در هر حال مؤثّر است و هم‌چنین مراسله‌ئی هم بجناب اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال داشته بودند آنهم در ساحت اقدس معروض گشت و این عبد باطمینان اینکه در ارض طاء تشریف دارند در ارسال جواب این کرّه تعویق نمود انشآءاللّه کرّۀ بعد امید هست این فانی بعرض جواب موفّق شود

عریضۀ جناب آقا میرزا صادق ابن جناب آقا میرزا محمود علیهما بهآء اللّه بساحت اقدس فائز و تلقاء عرش عرض شد هذا ما نزّل من ملکوت بیان ربّنا الرّحمن قوله تعالی

هو النّاطق من افقه الأبهی

یا صادق قد حضر کتابک و سمعنا منه ندائک وجدنا عرف حبّک طوبی لأبیک و امّک و لمن رزقه اللّه ذرّیّة طیّبة نطقت بثنآء المحبوب و قامت علی خدمة امره المبرم الحکیم ان افرح بما اجبناک بما یقرّبک الی اللّه ربّ العالمین انّا ذکرنا اباک و اخته من قبل بآیات لا یعادلها شیء من الأشیآء انّ ربّک لهو النّاطق العالم الخبیر و ارسلناه مع السّلمان الّذی دار البلاد بألواح ربّه المقتدر القدیر البهآء علیک و علی من کتب کتابک (کمال‌الدّین) و علی من اقبل الی الأفق الأعلی المقام الّذی فیه ینطق لسان العظمة الملک للّه مالک هذا الیوم البدیع

و نذکر من سمّی بنصراللّه الّذی ذکرنی و انا الذّاکر العلیم قل ایّاک ان تمنعک شؤونات العالم عن مالک القدم دعها و خذ ما امرت به من لدن عزیز حکیم قد سمعنا ندائک اجبناک و اقبلنا الیک من هذا المقام البعید البهآء علیک و علی الّذین ذکرت اسمائهم فی کتاب من سمّی بصادق الّذی توجّه الی وجه ربّه العزیز الحمید ان افرحوا یا احبّائی انّه اتی ببحر الفضل و غفر الّذین ارادوا الغفران انّه لهو الغفّار الفضّال العطوف الکریم انتهی

انشآءاللّه نفوس مذکوره بآیات بدیعه فائز شوند الحمد للّه ذکرشان در مقام لیس کمثله شیء معروض گشت و نسبت بهر یک شمس بخشش حقّ جلّ جلاله مشرق

عرض دیگر این فانی آنکه محبوب فؤاد ابن جناب اسم اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه و عنایته دو دستخطّ باین عبد ارسال داشته‌اند جواب دستخطّ اوّل عرض شد و اراده بود که این کرّه ارسال شود بعد دستخطّ ثانی رسید این عبد فانی اراده نمود که جواب آن را هم عرض نماید و یکمرتبه ارسال دارد و دستخطّ ثانی وقتی رسید که پوسته عازم بود و وقت غیر موجود عرض فنا و نیستی خدمت ایشان بسته بمرحمت آن محبوب است انشآءاللّه در خدمت محبوب عالمیان بمثابۀ برق متحرّک و منیر باشند و بمثابۀ شریان در هیکل عالم نبّاض الأمر للّه المقتدر العزیز الفیّاض مکتوب آخر رسید و افسردگی دست داد چه که حقّ شاهد حال است زمانی که بذکر آقایان یعنی نفوس قائمۀ بر امر اللّه مشغولم حرارت محبّت ارکان را اخذ مینماید بکمال شوق و شعف و شغف عرض میشود و قریب بانتها حزن دست میدهد یسأل اللّه الخادم الفرح و الفرج و السّرور لحضرتک و لمن فاز بخدمة الأمر فی ایّام اللّه ربّ العالمین استدعا اینکه در هر دیار که وارد میشوید سلام و تکبیر این فانی را خدمت دوستان الهی برسانند انشآءاللّه جمیع بکمال اتّحاد و اتّفاق که فی‌الحقیقه اکسیر اعظم است از برای هیاکل نحاسیّۀ عالم موفّق شوند البهآء علی حضرتکم و علی احبّآء اللّه و اولیائه فی الأقطار انّه لهو السّامع البصّار

فی ۴ ربیع‌الثّانی سنة ١٢٩٩

* * *

ه

میرزا علی

بنام مقصود عالمیان

حمد محبوبی را لایق و سزا است که لم ‌یزل بوده و لا یزال خواهد بود رحمتش جمیع من فی الوجود را احاطه نموده و سبقت یافته و این رحمت در رتبۀ اوّلیّه اظهار برهان است که از مشرق عنایت رحمن ظاهر میشود تا کلّ بعرفان آن بحر قدم که مقصود اصلی از خلق عالم است فائز شوند و در رتبۀ ثانیه اوامر الهیّه بوده تا کلّ باین مرقاة اکبر اعظم بمکامن قدس تجرید و مواقع عزّ توحید ارتقا جویند طوبی از برای نفوسیکه الیوم باخلاق روحانیّه و اعمال طیّبه بنصرت امر مالک بریّه قیام نمایند انشآء اللّه باید جمیع احباب با کمال محبّت و وداد باشند و در اعانت یکدیگر کوتاهی ننمایند و معنی مواساة که در کتاب الهی نازل شده این است که هر یک از مؤمنین سایرین را مثل خود مشاهده نمایند یعنی خود را اعلی نشمرند و اغنیا فقرا را از مال خود محروم ننمایند و آنچه از برای خود از امورات خیریّه اختیار مینمایند از برای سایر مؤمنین هم همان را اختیار کنند اینست معنی مواساة حدّ مواساة تا اینمقام بوده و تجاوز از آن از شئونات هوائیّه و مشتهیّات نفسیّه عند اللّه مذکور اعاذنا اللّه و ایّاکم عن کلّ ما لا یحبّه انشآء اللّه باید جمیع بکمال تقدیس و تنزیه بذکرش ذاکر باشند انّه لهو الآمر السّمیع العلیم

* * *

مخدوم مکّرم جناب آقا میرزا محمّد تقی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد محبوبی را لایق و سزاست که حین استوای بر عرش در بستانی که به رضوان نامیده شده بسه آیۀ مبارکه تکلّم فرمود بیک آیه نزاع و جدال و قتل و غارت را از عالم برداشت و ببیان واضح مبین فرمود نصرت امر بحکمت و بیان مقدّر شده طوبی از برای نفوسی که باستقامت کبری بآنچه مأمور شده‌اند عاملند قد شهد مالک القدر فی مقام آخر انّی جئت للألفة و الاتّحاد بین العباد و امثال آن که از قلم اعلی در زبر و الواح نازل شده مع‌ذلک دیده میشود بعضی از امر مبرم محکم الهی بیخبرند و اطّلاع ندارند فی‌الحقیقه اگر نفسی الیوم ارادۀ اذیّت نفسی نماید آن اذیّت بنفس حقّ وارد است و این کلمه‌ایست که این خادم فانی مکرّر از لسان قدم استماع نموده امروز یوم فرح اکبر است و یوم نطق و بیانست ولکن بالحکمة الّتی انزلها الرّحمن فی کتابه العظیم باید قلوب اهل بهاء از انوار نیّر ظهور منیر و روشن باشد با جمیع اهل عالم بکمال محبّت حرکت نمایند در این کلمۀ مبارکه که فی‌الحقیقه یکتا گوهر بحر معانیست تفکّر نمائید قوله عزّ کبریائه لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم صدهزار جان فدای این کلمۀ الهیّه که در هر حرف آن بحر عنایت موّاج و فرات شفقّت جاری چندی قبل لوحی بحضرت اسم اللّه جمال علیه من کلّ بهآء ابهاه از سماء مشیّت نازل و این فقرۀ مبارکه بلسان پارسی از قلم اعلی جاری قوله جلّت عظمته ونفسه الحقّ اگر قدرت ظاهره که فی‌الحقیقه نزد حقّ مقامی نداشته و ندارد بتمامها ظاهر شود و سیّافی در مقابل و ارادۀ سوء قصد از او مشاهده گردد البتّه متعرّض او نشویم و او را باو واگذاریم انتهی

حیف است قلوب منیره باین غبارهای تیره از لطافت خود بازماند و محروم گردد اگر ارض مستعدّه یافت شد باید بکمال روح و ریحان بذر حکمت رحمن را در او ودیعه گذاشت والّا انّه غنیّ عن العالمین هذا یوم فیه اشرقت الأرض بنور ربّها و فیه جآء ربّنا و الملک صفّاً صفّاً باید انسان به ما ینبغی له در ایّام الهی عامل شود لعمر اللّه قد خلقه اللّه لعمار العالم از برای آبادی آمده نه از برای خرابی حقّ یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید است از قبل در زمان رسول اللّه روح ما سواه فداه حکم جهاد نازل و در این ظهور اکبر اعظم آن حکم مرتفع لا یسأل عمّا اراد انّه هو الآمر السّائل العلیم الحکیم نفسی لشفقته الفدآء و روح العالم لألطافه الفدآء باید امروز کل به ما انزله اللّه فی الکتاب ناظر باشند و بالسن صادقه و اعمال مقدّسه و اخلاق روحانیّه بنصرت امر قیام نمایند تا از نفحات اعمال طیّبۀ طاهره اهل ارض بنور اقبال فائز شوند و بافق اعلی توجّه نمایند الحمد للّه الّذی ظهر و اظهر صراطه المستقیم و هدی النّاس الی افقه المبین و اسمه الأعظم العظیم الیوم بر کل لازم است که بر دوستان القا نمایند آنچه را که عنداللّه محبوب و مقبولست که مباد نفسی از غفلت سبب و علّت ضرّ جمعی شود انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل لا اله الّا هو العزیز الجمیل

و بعد قد فاز الخادم بکتابکم الّذی کان یحکی عن اقبالکم و خضوعکم و خشوعکم و رسوخکم و استقامتکم علی امر مولانا و مولاکم الّذی به تزعزع بنیان علوم العلمآء و اصول ابنیة معارف العرفآء الّا من شآء اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرضین فلمّا قرأت و اطّلعت عرضته بعد الاذن تلقآء الوجه قوله عزّ کبریائه انشآءاللّه لازال از رحیق بیان رحمن بیاشامند و بآنچه الیوم لایق و سزاوار است عمل نمایند مخصوص بعضی از نفوس مذکوره آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد که شاید بقرائت آن فی‌الحقیقه فائز شوند و به ما یحبّ و یرضی موفّق گردند امروز روز فضل اعظمست اگر جمیع عالم اظهار محبّت نمایند ولو از حقیقت عاری و محروم باشند از ساحت اقدس اظهار عنایت شده و میشود که شاید نفحات آیات دستگیری نماید و از عالم ظنون بملکوت یقین کشاند و از مجاز بحقیقت فائز نماید عند ربّک علم کلّ شیء فی کتاب مبین و اگر از برای بعضی بر حسب ظاهر لوح امنع اقدس نازل نشد این نظر بحکمت بوده و ما اطّلع بها الّا اللّه وحده و از برای نفوس مستقیمۀ ثابته از سماء مشیّت ربّانیّه نازل میشود آنچه که سبب علوّ و سموّ است و اگر ظاهراً نظر بحکمت در ارسال الواح توقّف رود البتّه فیوضات سحاب رحمت الهی در باطن و باطن باطن مدد فرماید انّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر یعطی و یمنع و هو المقتدر القدیر طوبی للّذین ما منعتهم القصص الأولی عن اللّه مالک الوری قل انّه لبدیع السّموات و الأرض و انّه لهو الّذی لا یعرف بدونه قد شهد بذلک مبشّری ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین قد انزلنا لک هذه الآیات و عن ورائها نزّل لوح منیع لو تقرأه بلسان الحقیقة یجذبک الی مقام لا تأخذک الأحزان فی الامکان یشهد بذلک مالک الأدیان من هذا الأفق المنیر

بسم اللّه العلیم الحکیم

یا محمّد قبل تقی انّا نذکر الّذی ذکرته فی کتابک و نستر اسمه حکمةً من عندنا انّ ربّک لهو العلیم الحکیم نسأله تعالی بأن یؤیّده علی ما یبقی به ذکره بدوام اسمائه الحسنی انّ ربّک لهو الفضّال الکریم له ان یذکر اللّه بما نطق به القلم الأعلی

سبحانک یا الهی و اله الأسمآء و فاطری و فاطر السّمآء اسألک بالاسم الّذی به سرت سفینة امرک علی البرّ و البحر بارادتک و به اضطرب کلّ عالم و ارتعد کلّ غافل و تزعزع کلّ بنیان متین بأن تؤیّدنی علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام العلمآء و العرفآء و الأدبآء الّا من انقذته بجودک و الطافک ای ربّ اسألک بأن لا تخیّبنی عمّا عندک و لا تجعلنی محروماً عن بحر علمک و شمس فضلک ثمّ ارزقنی یا الهی کوثر الاستقامة بأیادی عطائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا تمنعک الصّفوف و السّیوف و لا تعجزک الشّؤون و الألوف تفعل ما تشآء بسلطانک و تحکم ما ترید انّک انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم

هو المعلّم الحکیم

انّا نذکر من سمّی بمحمّد قبل تقی لیفرح بهذا الذّکر الّذی به نطقت الأشیآء الملک للّه المهیمن القیّوم انّ المظلوم یذکر عباد اللّه فی الأرض و یدعوهم الی اللّه مالک الوجود طوبی لبصیر عرف مولاه و لسمیع اذا سمع النّدآء عن ورآء قلزم الکبریآء قال لبّیک لبّیک یا اله الغیب و الشّهود قل انّ المظلوم ما نطق عن الهوی یشهد بذلک مالک العرش و الثّری ولکنّ القوم اکثرهم لا یفقهون هذا یوم انزله الرّحمن فی الفرقان الملک یومئذ للّه ولکنّ القوم اکثرهم لا یشعرون قد نبذوا کتاب اللّه عن ورائهم و اتّبعوا کلّ عالم مردود قل هذا یوم الظّهور لو انتم تعلمون و هذا یوم البیان و انتم صامتون قوموا عن رقد الهوی ثمّ اقبلوا الی الأفق الأعلی الّذی انار بهذا الاسم الّذی به فتح باب السّمآء و نزّلت قبائل الرّوح البهآء علی اهل البهآء الّذین سمعوا و اجابوا اذ اتی الحقّ علّام الغیوب

بسمه المهیمن علی الأسمآء

ان یا قلم الأعلی ان اذکر من سمّی بزین‌العابدین لیجذبه ذکر المظلوم الی مقام یشهد بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرضین انّا نبشّر الّذین نبذوا الأوهام عن ورائهم مقبلین الی اللّه الواحد الفرد الخبیر یا قوم ان افرحوا بهذا الظّهور الّذی کان موعوداً فی کتب اللّه و به ظهر ما کان مستوراً فی حجب الغیب انّ ربّکم الرّحمن ینطق بالحقّ انّه لهو العزیز العظیم کذلک نطق اللّسان و ظهر البرهان طوبی لنفس سمعت و اجابت و ویل للغافلین

هو العلیم الخبیر

یا احمد انّا نلقی علیک ما ینفعک فی کلّ عالم من عوالم ربّک ان احمد و کن من الشّاکرین ایّاک ان تمنعک زخارف الدّنیا عن مالک الأسمآء سیفنی الملک و یبقی ما قدّر من لدن مقتدر قدیر تمسّک بحبل عنایة ربّک و تشبّث بأذیال رحمته و قل

یا مالک القدم و سلطان الأمم اسألک باسمک الّذی جعلته سلطان الأسمآء فی ملکوت الانشآء بأن تؤیّدنی علی الاقبال الیک و التّوجّه الی افق امرک ای ربّ انت الکریم و انا السّائل ببابک و انت الغفور و انا العاصی الرّاجی رشحات بحر غفرانک فأنزل علیّ من سحاب جودک ما یطهّرنی عن دونک و یقدّسنی عن سوائک و ینطقنی بذکرک و ثنائک بین خلقک انّک انت المقتدر المتعالی الغفور الکریم انتهی

این چند لوح مبارک از سماء مشیّت نازل و در این مکتوب ثبت شد و بعد امر فرمودند مجدّداً صورت آن در الواح دیگر ثبت شده ارسال شود تا هر یک از آن نفوس بلوح علی‌حده فائز گردند و اسم یک نفر از آن نفوس در اوّل لوح نظر بحکمت ذکر نشد باید آن جناب ملاحظه نمایند اگر موافق حکمت است الواح را بدهند چه که بعضی از عباد اهل تفتیشند داخل میشوند تا اطّلاع یابند لذا کمال حکمت باید ملاحظه شود

و اینکه در فقرۀ اتّحاد و قیام بر خدمت امر مرقوم داشتید انشآءاللّه همیشه بر این امور مؤیّد باشید این مراتب هم تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان اللّه فی ملکوت البیان انشآءاللّه باید بخدمت امر بشأنی قیام نمائی که رائحۀ اختلاف در آن ارض نماند این کلمه یکتا لؤلؤ بحر اوامر الهی است طوبی لمن قام علی هذا الأمر العظیم هر نفسی الیوم سبب اتّحاد و اصلاح شود او لدی اللّه از اوتاد و افراد مذکور انتهی

اینکه در بارۀ بعضی از اصحاب حضرت روح روح العالمین فداه نوشته بودید بعد از عرض بساحت اقدس فرمودند الیوم حضرت مسیح در بیداء اشتیاق راکض و ناطق ولکن اصحابش محروم مشاهده میشوند الّا من شآء اللّه بسیار مشکل است آن نفوس بافق اعلی توجّه نمایند و از ما عندهم به ما عند اللّه ناظر گردند اکثر آن نفوس بمثابۀ اهل فرقان مشاهده میشوند از اوهام ظاهر و باوهام ناطق و الی الأوهام راجع عجبست از بعضی از نفوس که بکلمات نالایقۀ آن نفوس موهومه توجّه نموده و مینمایند لعمر اللّه لیس عندهم ما یکون لائقاً للاصغآء و الاستماع حرفی که لایق شنیدن باشد نزد آن نفوس نبوده و نیست انتهی

و اینکه در بارۀ جناب رستم علی نوشته بودید و تعهّد لوح منیع از برای او فرمودند در مقام امنع اقدس اعلی عرض شد و لوح بدیع منیع مخصوص او از سماء مشیّت نازل و مخصوص دو اخت آن جناب هم لوح اعزّ امنع از سماء فضل نازل ذکر ورقه مخدّره امّ علیها بهآء اللّه در ساحت اقدس بوده کمال عنایت نسبت باو ظاهر آنچه بر او در سبیل الهی وارد شد نزد محبوب عالمیان مشهود ذکرشان کرّةً بعد کرّه از سماء مشیّت الهی نازل انّ ربّنا الرّحمن لهو المشفق الکریم و هو النّاطق البصیر

مخصوص جمیع اسامی که در دستخطّ آن جناب بود و همچنین نفوسی که عریضه عرض نمودند الواح بدیعۀ منیعه از سماء عنایت نازل انشآءاللّه کل بآن فائز شوند و بتبلیغ امر بالحکمة المحضة مشغول گردند عنایت حقّ جلّ و عزّ بمقامی رسیده که آنچه از نفوس ذکر شده و یا بشود حیّاً و میّتاً مخصوص کل الواح منیعه از سماء مشیّت نازل از حقّ بطلبید تا نفوس از حرارت نار مشتعلۀ در سدره مشتعل شوند و بمحبّت اللّه ظاهر و بخدمت امره عامل مشاهده گردند ای دوستان الهی امروز روزیست که در همۀ کتب و صحف و زبر و الواح مذکور و مسطور است لعمر اللّه انّه اعزّ من کلّ شیء عند اللّه ربّ العالمین نیکوست حال نفوسی که باو عارف شدند و به ما ینبغی له عمل نمودند انشآءاللّه کل باین مقام بلند اعلی فائز شوند و از نفحات ایّام قسمت برند انّ ربّنا الرّحمن لهو الغفور الکریم و انّه لهو المؤیّد المدبّر النّاصح الحکیم

و لوحی مخصوص جناب الف و حاء عکّاس نازل اگر ممکن باشد بایشان برسانند والّا نزد امّ ایشان امانت بگذارند در این کرّه بعضی از این الواح منیعه را این عبد خادم از اصل تنزیل نقل نموده و ارسال داشته چه که حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الأطهر فداه تشریف نداشتند

عریضه‌ئی از جناب اسم هاء علیه بهآء اللّه بساحت اقدس فائز و جمعی توقّف آن جناب را در آن ارض طلب نموده‌اند عرضشان لدی الحقّ مقبول افتاد فرمودند اگر بروح و ریحان واقع شود نیکوست لو شآء اللّه لیجمع ما تشتّت رجای این فانی آنکه تکبیر این عبد فانی را خدمت حضرت اسم اللّه جمال علیه من کلّ بهآء ابهاه و جناب من سمّی لدی منظر الأکبر بعلی قبل اکبر علیه بهآء اللّه مالک القدر برسانید این فانی خدمت جمیع دوستان عرض خلوص و نیستی اظهار مینماید جناب ذبیح علیه بهآء اللّه و جناب آقا میرزا ابوطالب علیه بهآء الله و جناب حیدر قبل علی علیه بهآء اللّه و جناب اسم هاء علیه بهآء اللّه الحمد للّه بعنایات الهیّه فائز شدند و مخصوص هر یک لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد خدمت ایشان و سایر دوستان که بلوح الهی فائز شدند عرض فنا و نیستی این عبد را برسانید و همچنین نفوسی که ذکرشان در ساحت اقدس بوده و هست انشآءاللّه از کأس اتّحاد بنوشند و به ما ینبغی لهذا الیوم عامل باشند امروز روز ذکر و بیانست امروز روز خدمت است انشآءاللّه کل بآن فائز شوند باید جمیع ما الیوم بآنچه سبب علوّ امر است ناظر باشیم از ما عند النّاس معرض و به ما عند اللّه اقبال کنیم ای دوستان همیشه باب سماء مفتوح نه و ابر رحمت مرفوع نه باید انشآءاللّه جهد کنیم و بآنچه از ما در ایّام این ظهور اعظم که در کلّ کتب الهی مذکور و مسطور است فوت شده بتدارک آن قیام نمائیم جمیع باید بایادی رجا باذیال کرم متشبّث شویم انّه لهو الغفور الکریم انّه لهو المعطی الباذل العطوف الرّحیم

عرض دیگر آنکه خدمت حضرت اسم اللّه جواد علیه بهآء اللّه الأبهی عرض فنا و نیستی برسانید و همچنین خدمت جناب زین علیه بهآء اللّه از اهل ب‌ر در این ایّام عریضه‌ئی از ایشان بساحت اقدس رسیده امید است جواب از سماء عنایت نازل و ارسال شود انشآءاللّه امورات کل بر وفق مرام ظاهر شده و میشود اگر تا حال بآنچه از قلم اعلی جاری شده عمل میشد کل خود را در مهد امن و امان و راحت کبری مشاهده مینمودند البهآء علیک و علیهم من لدی اللّه العلیم الحکیم

خ‌ادم

١٩ جمادی‌الأولی سنۀ ١٢٩٨

عرض میشود الواح منزله در این کرّه جمیع ارسال نشد چه که حکمت مقتضی نه لذا عدد واحد ١٩ الواح ممتنعۀ منیعه در این پوسته ارسال شد و ما بقی لو شآء اللّه در کرّۀ بعد ارسال میشود

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

الحیّ القدیم

حمد مشعشع مطرّز متلامع مترافع متصاعد هواء قرب قدس حضرت محبوبی است که بیک رنّه از رنّات حمامۀ ملکوتی و بیک غنّه از غنّات دیک سرمدی و بیک نفحه از نفحات طایر هاهوتی کلّ عمائیان را بتنوّر انوار بهاء قدس خود منوّر فرموده و جمیع جرزات مطروحه را بتشعشع جمال انس خود مطرّز نموده و یک نقطه از کتاب بهاء خود بیش ظاهر نفرموده که کل مغرور شده مفقود گشته‌اند و از وصاید و سرایر رفرف خضر و عبقریّ حسان بازمانده‌اند و یحسبون انّهم مهتدون و محسنون لا فوربّ السّموات هم کاذبون و مفسدون حال که نوّاریّت صبح وفا در هویّۀ غیب فرو رفته و ظلمانیّت لیل عما صحن زمین را احاطه نموده کدورات احباب چنان بر صفحۀ مداد نازل گشته که ذکر آن موجب کدورت غیب و شهود گشته سبحان‌ اللّه بشدّتی که طراز حزن از طلعت ظاهر گشته انّا للّه و انّا الی ربّنا لمنقلبون بگو ای اهل بیان اگر فی‌ الجمله بشعور بیائید و قدری متصاعد بسماء قدس سلطان ازلی شوید ملتفت میشوید که کلمۀ جامعۀ مبارکۀ ازلیّه را چگونه تفریق نموده‌اید بحقّ مربّی غیب و شهود و سلطان وجود و مقصود که آنچه کسب نموده ایدی و السن شما عند من لا یعزب عن علمه من شیئ فی ملکوت السّموات و الارض مبرهن و واضح است و ثمر آن را عنقریب خواهید دید و همین افعال و اعمال شما هنگام رجع بشما رجعت خواهد نمود انّا للّه و انّا الیه راجعون

فیا الهی و سیّدی و محبوبی لم ادر ایّ امر اردت فی حقّی و ایّ شیئ قضیت علی طلعتی اترید ان تخذلنی بین طغاة العباد فانّی لدیک حاضراً بالوفآء او ان تقبض روحی فی البیت بالذّلّة الکبری فوعزّتک ما اطلب ملجأ الّا جمالک الجذبا فسبحانک یا محبوبی لاشهدنّک فی ذلک الحین بین یدی طلعة حضرة ملیک وهّابیّتک و لانادینّک فی سرایر القدس تلقآء حضرة سلطان اقدوسیّتک بانّک انت اللّه لا اله الّا انت وحدک لا شریک لک لم یزل کنت مستقیماً فی سرّ البهآء و لا یزال انّک انت قد کنت مستریحاً فی عرش العمآء و لن یقدر احد ان یتصاعد الی جوّ هوآء ملیک جذّابیّتک و لا یمکن لاحد بالتّعارج الی بساط سلطان قیّومیّتک و کلّ یرید وصلک و لقآئک و لا لاحد سبیل بالطّیران الی سمآء عزّ فردانیّتک و لا لاحد دلیل بالورود فی بساط انس ملیک هاهوتیّتک فسبحانک یا الهی و سیّدی لمّا لا اجد حظّاً الّا فی تغرّد آیاتک و لا عزّاً الّا فی ذکر آلآئک لاجترح فی ذلک اللّیل بین یدیک بثنآء ذاتک ذاتک و نعات نفسک نفسک لعلّ یسکن قلبی عند تموّج اریاح الحزن عن احبّتک و یستریح فؤادی عند تظهّر رایات الهمّ من اهل صفوتک فسبحانک یا الهی انت تشهد حالی فی تلک البیت الوحدا و یفعلون الاحبّآء علی طلعتک ما یشآءون ءانت تعلم سرّی عند احرف العمآء و یعملون الاصفیآء علی بهآئک ما یحبّون ءانت تسمع ضجیجی بالذّلّة الکبری و الاتقیآء یظنّون فی حقّک ما یریدون فسبحانک سبحانک ما اری کلّ ذلک الّا من فعلک بی و احسانک علیّ فلک الحمد فی جمیع ذلک فلک الشّکر فی جمیع هذا اذ انّک انت الحقّ لا اله الّا انت و انّا کلّ بذلک مؤمنون

و الحمد للّه الّذی قد اغنّ البهآء بالسّرّ الوفآء فلقد اجلسه علی سریر الحمرآء فلقد اغرده بآیات الجذب فی ذلک اللّیل الحزنا ولکنّ النّاس اکثرهم لا یشهدون و لا یشکرون و الحمد للّه الّذی قد اقام النّور فی سرّ البهآء فلقد اشهده من هاهوت الامر بین طلعات العمآء فلقد ابتلاه بین ایدی المشرکین فی ارض الانشآء ولکنّ النّاس اکثرهم لا یشهدون و لا یعرفون و الحمد للّه الّذی قد ارکبنی علی براق النّور فلقد اقامنی علی رفرف صفر الجبروت فی مستسرّات هویّات الابهی ولکنّ النّاس اکثرهم لا ینظرون و لا یعقلون و الحمد للّه الّذی قد اصعدنی الی ساحة عزّ الهآء فلقد ابدعنی فی الوجود عند تشعشع طلعة البآء فلقد ادخلنی فی بیت الهویّة باستار الکبری ولکنّ النّاس اکثرهم لا یشکرون و لا یفهمون ثمّ بعد ذلک ینکرون و یقولون ما لا یعلمون و یحکمون ما لا یشعرون

ان یا حمامة الازلیّ و دیک الاحدیّ و طایر الابهائی و تظهّر الالهی و تشعشع الجمالی قل ان یا اهل الکتاب لم تکفروننا بم تجحدوننا السنا آیات السّرور السنا تغرّد الرّبّ فی جبل الطّور لم تؤذوننا کیف تحزنوننا السنا مستسرّ النّزول فی الزّبور السنا طلعة حیّ غفور السنا عمآء الکافور السنا بیّنات الاحدیّة بالظّهور کیف تخرجوننا عن دیارنا لم تحبسوننا فی بیوتنا السنا جمال العزّ فی ظلمات الدّیجور السنا المحبوب فی کبد الهآء بالسّرّ المستور السنا الحبیب فی قلب البهآء برنّات النّشور السنا المرنّم فی لاهوت الفؤاد برنّات الطّیور لم تعرضوننا و تقتلوننا و تخذلوننا تاللّه الحقّ سینزل علیکم اخذ عزیز مقتدر و سیظهر علیکم بطش شدید مقتهر فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و ما لکم عن اخذنا مفرّ

فسبحانک سبحانک یا محبوبی و مونسی و مشهودی استغفرک فی ذلک الآن من اجتراحاتی بین یدیک و من تغرّداتی فی مملکتک و ایقنت بانّ کلّ ما نزلت و تنزل کان وصف نفسک لا سواک و سمة رحمتک لا دونک و یا الهی و سیّدی کیف استغفرک بجریراتی العظمی و خطیئاتی الکبری بعد علمی بانّ کلّ ذلک ما کان الّا من تغرّد حمامة ازلیّتک فی قلبی و من تموّج رشحات محبّتک فی صدری و من تظهّر طلعة هویّتک فی فؤادی فسبحانک یا الهی ما انا بوجود حتّی الجّ بین یدیک و ما انا بشیئ حتّی اذکر نفسی تلقآء مدین عزّک و ما انا بطلعة حتّی اشعشع فی مملکتک و ما انا بقائم حتّی اظهر رایات نصرک و ما انا ببهآء حتّی الألأ فی سمآء ظهورات مجدک و ما انا بمنتظر حتّی انتظر ایّام ظهورک و ما انا بجالس حتّی اقیم علی امرک و ما انا بوجهة حتّی اباقی فی بیت بهآئک لانّ کلّ ذلک کان آثار انّیّتک فی ملکک و علامات نفسانیّتک فی بلادک و لن یتعارجوا الی سمآء هویتّک و لن یتصاعدوا الی عمآء احدیّتک فسبحانک انّی لکنت لدیک من المذنبین و اوّل التّائبین و اوّل العابدین

ابداً محزون نشوید که جایز نیست جناب جناب صلوات اللّه علیه مفقود شده پیدا نیست و جناب اکبر میرزا و اسمعیل میرزا را ذاکرم حبّ دیگر نبات را قسمت کنید خدمت ایشان بدهید حضرت املح الاملحین را کمال حسن وداد هست این نوشته بعضی از شما است بعضی شکایت از احبّا که دخلی بشما ندارد

* * *

جناب میرزا ابوالفضل علیه بهآء اللّه

بنام خداوند یکتا

حمد مقدّس از ذکر و بیان مقصود امکان را لایق و سزاست که بیک کلمۀ مبارکۀ علیا عالم را بمیزان عدل سنجید و جزا بخشید این کلمه گاهی کوثر بقا از او جاری و هنگامی نفحۀ روح القدس از آن متضوّع اوست بحر حیوان لمن فی الامکان و اوست آیت قدم مابین امم و مطلع الهام لجذب انام تعالت قدرتها و تعالت سلطنتها و احاط نورها بظهورها نفخ فی الصّور و قام من فی القبور و بتوجّهها توجّهت الکائنات الی انوار الوجه و بحرکتها تحرّکت الممکنات فی ساحة العرش

یا فضل علیک بهآء اللّه مالک العدل در جمیع احوال در سجن اعظم از قلم و لسان مالک قدم مذکور بوده و هستی للّه الحمد از ید عطا رحیق بیان را باسم مالک ادیان آشامیدی روز روز نصرتست طوبی لناصر ما منعته فراعنة القوم و لا جبابرة الیوم انت الّذی ما منعک ضوضآء النّاعقین و لا سطوة الظّالمین نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یجعلک ناصر دینه و حافظ ذکره و القائم علی خدمة امره المتین کذلک نطق لسان الایقان فی ملکوت البیان فضلاً من لدی اللّه مالک هذا الیوم البدیع انّک اذا فزت بلوحی و وجدت منه عرف بیانی قل

الهی الهی لک البهآء بما هدیتنی الی افق ظهورک و نوّرتنی بأنوار فضلک و رحمتک و انطقتنی بثنائک و اریتنی آثار قلمک

اسألک یا مالک ملکوت الأسمآء و فاطر الأرض و السّمآء بحفیف سدرة المنتهی و ببیانک الأحلی الّذی به انجذبت حقائق الأشیآء ان ترفعنی باسمک بین عبادک انا الّذی طلبت فی اللّیالی و الأیّام القیام لدی باب فضلک و الحضور امام کرسیّ عدلک ای ربّ لا تطرد من تمسّک بحبل قربک و لا تمنع الّذی قصد مقامک الأعلی و الذّروة العلیا و الغایة القصوی المقام الّذی فیه تنادی الذّرّات بأفصح البیان الملک و الملکوت و العظمة و الجبروت للّه المقتدر العزیز المنّان

یا فضل علیک بهائی و عنایتی اولیا را آگاه نما یوم یوم بیانست باید بجنود حکمت و برهان اهل امکان را هدایت نمود و بشاطی بحر عرفان راه فرمود امر اللّه اعظم است از کلّ عظیم و در لوح دنیا این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل از حرکت قلم اعلی روح جدید معانی بامر آمر حقیقی در اجساد الفاظ دمیده شد و آثارش در جمیع اشیای عالم ظاهر و هویدا اینست بشارت اعظم که از قلم اسم اعظم جاری شده طوبی للمتبصّرین انّک اذا وجدت نفحات الوحی و اخذتک انوار الوجه قل

لک الحمد یا الهی بما هدیتنی الی افق ظهورک و جعلتنی مذکوراً باسمک اسألک بتجلّیات انوار شمس عطائک و تموّجات بحر کرمک ان تجعل فی بیانی اثراً من آثار کلمتک العلیا لتنجذب به حقائق الأشیآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء بقولک العزیز البدیع

* * *

بسمه الظّاهر النّاطق فی ملکوت البیان

حمد مقدّس از ادراک عقول ساحت امنع اقدس حضرت محبوبی را لایق و سزاست که بیک کلمۀ علیا که از مشرق سماء امّ الکتاب اشراق نمود بحر بیان ظاهر و امواجش باهر و سماء علم مرتفع و بشموس و اقمار مزیّن و بها انشقّت الأرض و انفطرت سمآء الأوهام و تزلزلت ارکان الجبت و ناح الطّاغوت و اخذت الزّلازل قبائل الأرض کلّها الّا من انقذته ید عطآء اللّه ربّ العالمین طوبی از برای نفسی که باصغاء آن فائز شد و باو تمسّک نمود او از جواهر وجود لدی اللّه مذکور و از قلم اعلی مسطور

یا احمد علیک بهائی و عنایتی نامه‌های متعدّدۀ شما رسید و عبد حاضر امام وجه عرض نمود و بشرف اصغا فائز گشت از هر کلمه‌ئی عرف اقبال و استقامت و قیام بر خدمت و توجّه و انقطاع منتشر نحمد اللّه علی فضله و عنایته و الطافه بما ایّدکم و قرّبکم و انزل لکم ما ینادی فی عوالم العلم و العرفان و علی خضوعکم و خشوعکم لأمر اللّه ربّ الأرباب یا احمد اسمع النّدآء من الأفق الأعلی مرّة اخری انّه لا اله الّا هو الفرد الخبیر قل یا ملأ البیان اتّقوا الرّحمن و لا تتّبعوا اهوآء الّذین کفروا بیوم الدّین من یعترض علی هذا الأمر انّه اعترض علی اللّه ربّ العالمین قل ضعوا ما عند القوم و سارعوا الی مرضاة اللّه کذلک نطق لسان العظمة فی مقام لا یری فیه الّا انوار الوجه و لا یسمع فیه الّا آیات اللّه العزیز الحمید قد سمعت النّدآء اذ ارتفع من سجن عکّآء و رأیت الأفق الأعلی اذ کان القوم فی وهم مبین طوبی لک بما اعترفت بما جری من القلم الأعلی اذ کان المظلوم فی هذا الحصن المتین قل یا ملأ الأرض قد اتی مالک السّمآء من الأفق الأعلی بجنود الوحی و الالهام اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ متوهّم بعید الّذین تحرّکهم قواصف الظّنون کیف تشآء الا انّهم من الظّالمین فی کتاب اللّه ربّ العرش العظیم انّا ذکرناک من قبل بذکر انجذبت به افئدة المخلصین و انزلنا لک ما قرّت به عیون المقرّبین و اظهرنا لک من خزائن قلمی الأعلی لآلئ الحکمة و البیان اشکر و قل لک الـحمد یا مولی العالم و لک الثّنآء یا مقصود العارفین

قد اوقدنا لک سراج العرفان فی مشکاة البیان و حفظناه بزجاج الحکمة انّ ربّک یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید قل یا معشر الفرقان انظروا ثمّ اذکروا ما انزل الرّحمن فی هذا النّبإ العظیم انصفوا باللّه و لا تتّبعوا علمائکم الجهلآء الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه اذ اتاهم بملکوت البیان من لدن مقتدر قدیر و یا ملأ البیان اسمعوا ما نطق به مبشّری و لا تعترضوا علی الّذی اتاکم من مطلع الأمر بأمر بدیع و یا ملأ الانجیل اقرؤوا ما انزل اللّه علی الرّوح و لا تکونوا من الظّالمین انّنی انا المقام الّذی الیه صعد الرّوح لو کنتم من العارفین و انا الکتاب الّذی منه فصّلت کتب اللّه لو کنتم من المنصفین قد ظهر ما لا ظهر من قبل یشهد بذلک لسان العظمة من هذا المقام الرّفیع طهّروا افئدتکم من غبار الأوهام ثمّ انصروه بعمل یجد منه کلّ ذی شمّ عرف التّقدیس و رائحة الخلوص للّه الفرد المقتدر العلیم الحکیم

ذکّر اولیائی هناک و بشّرهم بعنایتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین قل یا اهل البهآء ایّاکم ان یمنعکم نعاق کلّ ناعق بعید سوف یأتیکم من ینطق بأهوائه الا انّه من المفترین فی کتاب اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع لا تصدّقوا من یأتیکم بما تختلف به الأمور قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکونوا من الجاهلین خذوا کأس الاستقامة باسمی ثمّ اشربوا منها بذکری الحکیم قل اقبلوا بقلوب نورآء الی الأفق الأعلی منقطعین عن الّذین یتکلّمون بما لا اذن اللّه لهم کذلک تعلّمکم السّدرة المنتهی و ینصحکم لسان اللّه فی هذا اللّوح الّذی لاحت من افقه شمس العنایة و الألطاف من لدن مشفق کریم اذ اخذک سکر بیان ربّک الرّحمن و اجتذبک کوثر العرفان قل

اسألک یا ربّی المنّان بأمرک المهیمن علی الامکان و باشراقات انوار شمس ظهورک و لآلئ بحر توحیدک ان تجعلنی ناطقاً بذکرک و متمسّکاً بحبلک بحیث لا تمنعنی فراعنة البلاد و لا جبابرة العباد ثمّ اظهر یا الهی من عبدک هذا ما یبقی عرفه بدوام ملکوتک و جبروتک ای ربّ انا الّذی نبذت الأوهام سارعاً الی انوار وجهک و ترکت الظّنون راکضاً الی ساحة عزّک اسألک بسراج امرک و بما کان مکنوناً فی علمک ان توفّقنی علی ما تحبّ و ترضی و قدّر لی خیر الآخرة و الأولی انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الاّ انت الغفور الرّحیم

بلسان پارسی بشنو للّه الحمد بعنایت مخصوصه فائز شدی و نزد مظلوم مذکور بوده و هستی منتسبین طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بامواج بحر فضل و کرم الهی بشارت ده و همچنین دوستان آن ارض را تا کل از کوثر بیان مقصود عالمیان بیاشامند و بنور استقامت منوّر گردند لازال این کلمه در الواح از قلم قدم جاری و نازل انّ الأمر عظیم عظیم و الیوم عظیم عظیم باید ابصار اولیا بافق اعلی متوجّه باشد و همچنین آذان بنداء مالک اسماء نفوس موهومه لاتعدّ و لاتحصی مشاهده میشوند باری هر نفسی به غیر ما اراده اللّه نطق نماید انّه کذّاب مفتر یشهد بذلک مالک القدر فی المنظر الأکبر بعضی اختلاف را دوست داشته و میدارند حال بر کل لازم بل واجب هر کلمه‌ئی که سبب اختلاف شود از آن احتراز نمایند ولو یظهر من الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق امروز باید کل بقلوب نورا بخدمت امر مشغول شوند و باعلاء کلمة اللّه اینست حکم محکم الهی که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت شده اولیای هر مدینه و دیار باید مبلّغین از اهل خود معیّن نمایند لیبشّروا العباد بما ظهر و لاح

جناب علی قبل حیدر هم از برای آن اطراف بسیار خوب و مقبولست بعد از قرائت لوح و اصغاء ما فیه صورت آن را از برای جوان روحانی بفرستید تا مطّلع باشد بآنچه از قلم مالک قدم در این لیلۀ نورا جاری شده البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی من معک و علی الّذین ما منعهم نعاق النّاعقین و مفتریات المریبین عن اللّه ربّ العالمین

* * *

ط

حبیب روحانی جناب آقا میرزا محمّد ناظم علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مقدّس از بیان سلطان امکان و ملیک اکوان را سزاست که از کوثر حیوان عوالم معانی و عرفان را بخلع تازه مزیّن فرمود و این کوثر حیوان گاهی بمثابۀ حروف ظاهر و هنگامی بمثابۀ آفتاب مشرق و لائح رطوبات زائده را جذب نماید تا حرارت محبّت الهی افئده و قلوب مستعدّه را مشتعل فرماید جلّت عظمته و جلّ اقتداره سبحان‌اللّه از سدره انّنی انا اللّه ظاهر فرمود تا کل مستعدّ باشند از برای اصغاء ندای الهی در این ظهور اعظم ربّانی ولکن چون از سدرۀ منتهی در قطب فردوس اعلی ندای انّنی انا اللّه مرتفع کل بجحیم که جزای انکار است راجع الّا من شآء ربّنا باری از شجر پذیرفتند و بر خالق آن رد نمودند

سبحانک یا الهی و مقصودی فی قبضتک زمام الآیات و بأمرک تتحرّک الممکنات اسألک بعرف الوحی فی ایّامک و بمظلومیّتک بین عبادک بأن تؤیّد خلقک علی الانصاف فی امرک و العدل فی بلادک انّک انت المقتدر الّذی ما منعتک الشّؤونات و لا الشّبهات و لا الاشارات اظهرت ما اردته بقدرتک و سلطانک انّک انت المقتدر القویّ الغالب القدیر

و بعد نامۀ نامی از جناب عالی رسید از نفحاتش عرصۀ ذکر معطّر و عالم قلب محظوظ و منوّر چه که بذکر دوست یکتا ناطق بود و بثنایش متکلّم فی‌الحقیقه هر حرفی از آن مثنی کتاب الهی و هر کلمۀ آن شاهد بر اشراق نیّر صمدانی و بعد از مشاهده و قرائت قصد مقام قرب قدس نموده تلقاء وجه مالک قدم حاضر و بعد از اذن عارض اذاً ماج البحر و هاج العرف و ظهر من لسان ارادة ربّنا و ربّ العرش ما انجذبت به الأرواح و العقول قوله تبارک و تعالی

بسمی المهیمن علی الأسمآء

یا ایّها المذکور لدی المظلوم و الشّارب الرّحیق المختوم باسمه القیّوم اسمع ندائی من شطر سجنی انّه ارتفع بالحقّ لحیوة من فی السّموات و الأرضین به ماج بحر العرفان فی الامکان و ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مخزوناً فی خزائن عصمة اللّه ربّ العالمین به نطقت الفردوس الأعلی یا اهل ناسوت الانشآء ابشروا فی انفسکم قد اتی مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بسلطان مبین و نادت الجنّة العلیا تاللّه قد ظهر مقصود العالم و محبوب الأمم الّذی به انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و ظهر کلّ امر حکیم و نطق عن ورائهما لسان العظمة یا ملأ الأرض قد انار الأفق الأعلی بهذا الظّهور الّذی کان امل المخلصین و المقرّبین ایّاکم ان یمنعکم الحجاب عن النّظر الیه او تبعدکم شبهات الدّنیا عن التّقرّب الی اللّه ربّ العرش العظیم لعمر اللّه لا ینفعکم ما عندکم الّا بهذا الأمر الّذی به سقطت الأصنام و نکست رایات المشرکین و ارتفعت اعلام التّوحید باسمه المقتدر القدیر و ایّاکم ان تمنعکم الأوهام عن مالک الأنام او الظّنون عن هذا القیّوم الّذی قام امام وجوه العالم بقیام لم تمنعه سبحات الأمم و لا شبهات الّذین کفروا بیوم الدّین قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تنکروا الّذی اتاکم بما کان مستوراً فی افئدة الأنبیآء و مسطوراً من القلم الأعلی فی کتبه و صحفه لعمره انّا ننصحکم لوجهه انصفوا و لا تکونوا من الصّاغرین خذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده و سلطان من لدنه و لا تتّبعوا سنن الجاهلین انّه اظهر لکم ما کان مکنوناً و انزل علیکم آیات اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع انّه ما اراد لکم الّا ما یقرّبکم الی اللّه یشهد بذلک کتبه و صحفه و زبره ان انتم من العارفین قد حضر العبد الحاضر امام وجه المظلوم و عرض کتابک اجبناک بهذا الکتاب المبین قد وجدنا من ذکرک نفحات حبّی و من بیانک فوحات ودّی و انزلنا لک ما یکون باقیاً ببقآء ملکوتی و جبروتی یشهد بذلک لسان عظمتی فی هذا المقام العزیز البدیع لعمری لا ابدّل سجنی بما فی العالم و لا حزنی بفرح العالمین و لا عبراتی ببحور الحیوان و لا زفراتی بما ظهر بارادتی المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین طوبی لک بما اقبلت الی من اعرض عنه اکثر الخلق و احببت من ابغضه کلّ مشرک بعید نسأل اللّه ان یوفّقک و یؤیّدک علی ذکره و ثنائه و خدمة امره بالحکمة و البیان انّه هو الآمر الحکیم کذلک اظهر القلم اللّآلئ المکنونة فیه لتقرأ و تکون من الشّاکرین قد غفرک اللّه و اباک فضلاً من عنده و هو الغفور الرّحیم بذکری ماج بحر الغفران و سرت نسائم رحمة ربّک الرّحمن انّه هو السّامع المجیب یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو الفرد الواحد العلیم الخبیر ذکّر احبّائی من قبلی و بشّرهم بسمآء رحمتی و شمس عطائی و نوّرهم بأنوار بیانی البدیع النّور المشرق اللّائح من افق ملکوت بیانی علیک و علی من معک و علی الّذین ما منعتهم سبحات الجلال و ما خوّفهم حزب الضّلال اقبلوا و اجابوا ربّهم الظّاهر البصیر

بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنو شاید عباد ارض فائز شوند بآنچه که الیوم از آن محرومند سبحان‌اللّه مقامی که در لیالی و ایّام بمثابۀ غیث هاطل آیات اللّه از آن نازل آن را انکار نموده‌اند و خود را از اخیار میشمرند و اهل اقرار میدانند سدّ اعظم و حجاب اکبر مطالع اوهام بوده و هستند اکثر اهل عالم بظنون تربیت شده‌اند و باوهام انس گرفته‌اند طوبی از برای قویّ قادری که باصبع ایقان خرق حجبات اوهام نمود و بانوار نیّر ظهور فائز گشت

یا ایّها النّاظر الی الوجه اسماء اکثری را از بحر معانی منع نموده و بذکر اسم وصیّ و ولیّ و مرآت از مشرق آیات و مطلع بیّنات محروم داشته لعمر اللّه احدی قادر بر طیران در این هواء لطیف روحانی نبوده و نیست مگر بمحو آنچه شنیده انصاف معدوم شده عدل بنوحه مشغول نفوسی که با ما نبوده‌اند و از اوّل امر آگاه نه گفته آنچه را که هیچ ظالمی نگفته قد اخذوا الأوهام لأنفسهم ارباباً من دون اللّه الا انّهم من الخاسرین بگو ای عباد نصح اللّه را بشنوید وقت را از دست مدهید سدرۀ مبارکه باثمار لاتحصی مشهود و بحر بیان بامواج لاتحدّ موجود آفتاب حقیقت بانوار بدیعه و تجلّیات محبوبه ظاهر و مشرق بچشم خود مشاهده نمائید نه بابصار مغلّین و بگوش خود بشنوید نه بآذان معرضین شاید باجنحۀ انقطاع در هواء معرفت الهی طیران نمائید و بآنچه الیوم از آن ممنوعید فائز گردید بمرقاة توکّل قصد سماء عطاء الهی کنید و بسلّم تفویض توجّه نمائید انّه یقول الحقّ و یهدیکم الی صراطه المستقیم من شآء فلیقبل و من شآء فلیعرض انّه هو المقدّس القویّ الغالب القدیر انتهی له الحمد و الثّنآء و له العنایة و العطآء در هر حین ظاهر شده آنچه ابصار عالم و عیون امم از آن روشن و منیر ولکن این فقره معلّق است بعدل و انصاف قوم اگر از ما عندهم به ما عند اللّه توجّه نمایند و قصد عرصۀ عدل و انصاف کنند فائز میشوند بآنچه که منتها مطلب قاصدین و غایة رجاء مخلصین است فی‌الحقیقه طلسم غریبی ظاهر گشته نفوسی که الیوم از حقّ معرضند ممنوعند از تقرّب و محرومند از استماع کلمۀ حقّ این عبد فانی حقّ باقی شاهد و اهل عالم انصاف کل گواه که قریب چهل سنه میشود که بخدمت قائم بوده و از جمیع امور مطّلع و آگاه مع‌ذلک نفسی از معرضین از این عبد سؤال ننموده که شاید از ذکر وقایع برشحی از بحر آگاهی فائز شود و خود را از ظلمت نفسانیّه و اوهام خنّاسیّه و بغضای مغلّین و معرضین نجات دهد مثلاً هادی دولت‌آبادی ابداً از اوّل امر اطّلاع نداشته و ندارد حقّ شاهد که آنچه گفته و میگوید من غیر اطّلاع بوده و هست محض تقلید گفته و میگوید آنچه را که هیچ بی‌انصافی نگفته بمثل ارباب عمائم قبل ریاستی بدست آورده و از دست نمیدهد معجون قویّ اوهام اخذش نموده و غرور او را از سلطان ظهور محروم داشته یا لیت که نزد عبد حاضر میشد و بعدل و انصاف میشنید آنچه را که نشنیده و بآن نرسیده این خادم در حقّ کل دعا مینماید و از حقّ جلّ جلاله میطلبد نفوس عالم یعنی احزاب مختلفۀ امم را از کوثر حقیقی و بحر عنایت محروم نفرماید انّه قریب مجیب لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم

نفوس مذکورۀ در نامه بعد از عرض در ساحت امنع اقدس مخصوص هر یک نازل شد آنچه که حیات بخشد و زندگی تازه عطا نماید انّه هو المنزل القدیم

هذا ما نزّل لأمة‌اللّه فاطمه علیها بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی

هو المستوی علی عرش العطآء

یا فاطمه یا امتی اسمت نزد مظلوم مذکور و باین کلمات مبارکات که هر یک منبع فیض الهی و مطلع بیان ربّانیست ترا ذکر نمودیم ملکات عالم محرومند و اماء مقبلات فائز للّه الحمد از رحیق بیان مقصود عالمیان نوشیدی و بافق اعلی توجّه نمودی انّه ظهر و اظهر ما اراد فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم وصیّت مینمائیم تو و سایر اماء را بآنچه سزاوار یوم اللّه است طوبی لأمة اقبلت و فازت و ویل لکلّ عالم مریب

هذا ما نزّل لأمة‌اللّه خدیجه علیها بهآء اللّه

هو المستوی علی کرسیّ البیان

یا خدیجه علیک بهآء اللّه ربّ العرش و الثّری امروز آفتاب ظهور از افق سماء سجن مشرق و لائح و بحر فضل امام وجوه موّاج و نار در سدرۀ مبارکه بأعلی النّدآء ناطق ولکن عباد غافل و محجوب بظنون تربیت شده‌اند و باوهام مأنوسند طوبی از برای نفسی که حجبات اوهام را خرق نمود و بانوار یقین فائز گشت از حقّ جلّ جلاله بکمال عجز و ابتهال بطلبید که شاید اماء ارض را محروم ننماید و عباد را از بحر معانی منع نفرماید اوست کریم و اوست رحیم لا اله الّا هو الواحد العزیز العظیم

هذا ما نزّل لضیآء علیه بهآء اللّه

هو النّاطق امام الوجوه

یا ضیآء علیک بهآء اللّه مالک ملکوت الأسمآء ذکرت مذکور و اسمت حاضر قسم بآفتاب افق بیان جمیع آنچه مشاهده میشود معادله بکلمه‌ئی از کلمات الهی ننماید آفتاب فضلش عالم وجود را منوّر نموده و آسمان عنایتش بانجم رحمت و شفقت مزیّن گشته طوبی از برای نفسی که بمشاهده فائز گشت و بطراز ذکرش مزیّن نعیماً لک و لأبیک و لأختک من لدی اللّه الفرد الواحد المهیمن القیّوم

و هذا ما نزّل لأمة‌اللّه ربیعه علیها بهآء اللّه

هو السّامع المجیب

یا امتی اذا سمعت ندائی و وجدت عرف بیانی قولی

الهی الهی لک الحمد بما ایّدتنی علی الاقبال الیک و التّوجّه الی افق ظهورک ای ربّ انا امة من امائک و ورقة من اوراق سدرة عنایتک اسألک بالحبل الّذی اذا تحرّک تحرّکت الکائنات بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک ثمّ اکتب لی من قلم فضلک ما کتبته لأوراقک و امائک اللّائی فزن بالطّواف حول کعبة لقائک و شربن رحیق الوحی من ید عطائک ای ربّ ترانی مقبلة الیک و متمسّکة بحبلک اسألک بأن لا تخیّبنی من بدائع جودک و فضلک انّک انت مالک الجود و سلطان الوجود لا اله الّا انت مربّی الغیب و الشّهود

و هذا ما نزّل لجناب محمّد صادق علیه بهآء اللّه

بسمی الّذی به تضوّع عرف الرّحمن فی الامکان

یا ایّها المذکور لدی المظلوم اسمع النّدآء من الأفق الأبهی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الخبیر انّه ینادی فی کلّ الأحیان لنجاة من فی الامکان ولکنّ القوم لا یسمعون ما ارتفع بالحقّ الا انّهم من الأخسرین فی کتابی المبین قد ذکرک من احبّنی ذکرناک بما یبقی بدوام ملکوت اللّه ربّ العالمین اذا فزت بآیاتی ولّ وجهک شطر اللّه ربّک و ربّ آبائک الأوّلین و قل

الهی الهی اشهد انّ باسمک محت الأسمآء و بظهورک سقطت الأصنام و نکست الأعلام و اضطربت الأوهام و بعنایتک جری کوثر الحیوان الّذی جعلت منبعه قلمک الأعلی ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و راجیاً بدائع فضلک و آملاً ما قدّرته لأصفیائک اسألک باقتدار کلمتک العلیا و اثمار سدرة المنتهی بأن تجعلنی ناطقاً باسمک و ذاکراً ما ظهر من عندک ای ربّ انّ المسکین اقبل الی بحر جودک و القاصد نیّر عطائک اسألک بأن تکتب لی اجر الّذین فازت اعمالهم بالقبول و حضروا امام وجهک فی سجنک الأعظم انّک انت مولی العالم و مربّی الأمم لا اله الّا انت المقتدر العلیم الحکیم

و هذا ما نزّل لربابه ضلع المذکور علیها بهآء اللّه مالک یوم النّشور

بنام مقصود یکتا

یا امة‌اللّه علیک بهائی للّه الحمد فائز شدی بآنچه که در کتب الهی مذکور و مسطور حقّ جلّ جلاله جمیع احزاب عالم و اشیاء کلّها را باین ظهور اعظم بشارت داده و کل را از برای این یوم مبارک خلق فرموده ولکن شبهات جهلا و اشارات علما و سطوت امرا کل را از بحر بیان مولی الوری منع نموده کل بخود مشغول و از او غافل الّا من شآء ربّک زخارف دنیا اهل ناسوت انشاء را محروم داشته چه بسیار از رجال که از فرات رحمت محرومند و از تقرّب بحقّ جلّ جلاله ممنوع اشکری ربّک انّه وفّقک و ایّدک و ذکرک فی سجنه العظیم لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم

و هذا ما نزّل لجناب علی اکبر علیه بهآء اللّه

بسمی العظیم

یا علی قبل اکبر متوهّمین بمثابۀ حزب قبل بظنون متمسّکند و از بحر علم الهی غافل و محجوب اقوال قبل بمیان آمده و سبل اوهام ظاهر گشته از ضغینه و بغضای آن حزب ظاهر شد آنچه که ملائکۀ مقرّبین و مشارق ظهور ربّ العالمین بنوحه و ندبه مشغول گشتند و حال هم معرضین بیان بمثابۀ آن قوم بل اخسر مشاهده میشوند عمل نموده‌اند آنچه را که هیچ ظالمی عمل ننموده و در اطفاء نور الهی و اخماد نار محبّت ربّانی بسعی تمام و جهد کامل مشغولند سبحان‌اللّه غفلت بمقامی رسیده که نور آفتاب حقیقت را انکار مینمایند و امواج بحر بیان را ستر میکنند بمثابۀ سحاب حائل گشته‌اند و عباد را از تجلّیات نیّر برهان منع کرده‌اند کذلک سوّلت لهم انفسهم از حقّ جلّ جلاله میطلبیم بصر عطا فرماید و سمع بخشد شاید غافلین آگاه شوند و بشطر اللّه توجّه نمایند انّک خذ کتابی باسمی و قوّتی انّه یقرّبک الی ملکوتی و یحفظک من شبهات المریبین و اشارات النّاعقین نسأل اللّه ان یؤیّدک علی الاستقامة و یکتب لک خیر الدّنیا و الآخرة انّه هو المقتدر القدیر البهآء من لدنّا علیک و علی ضلعک الّتی آمنت باللّه ربّ العالمین یا خدیجه بحبل عنایت متمسّک باش و بافق فضلش ناظر از حقّ میطلبیم اماء خود را بطراز عفّت و امانت و صدق و صفا مزیّن فرماید انّه هو الفیّاض الکریم امآء اللّه را در این حین ذکر مینمائیم و بعنایت و شفقت و توجّه حقّ جلّ جلاله بشارت میدهیم و از برای کل تأیید میطلبیم بر اعمالی که سبب ارتفاع کلمۀ الهی است انّه یقول الحقّ و یأمر عباده و امائه بما ینفعهم فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو الغفور الرّحیم انتهی

الحمد للّه هر یک از اولیا و اوراق فائز شد ببحر بیان و نور ظهور این خادم فانی از حقّ میطلبد کل را مؤیّد فرماید بر اخذ لآلی بیان که از عمّان فضلش ظاهر شده اگرچه ظاهر بوده و هست ولکن رسیدن بآن بی تأییدات و عنایات حقّ ممکن نه انّه یؤیّد من یشآء کما ایّدهم علی الاقبال و ذکرهم بذکر لا تعادله اذکار الأمم انّه ولیّ المحسنین و مقصود العارفین

اذن حضور طلب نموده‌اند بعد از عرض امام وجه این کلمۀ علیا از فم مشیّت ظاهر قوله تبارک و تعالی یا ایّها النّاظر الی الوجه عالم را حبّ مال و جاه از فیوضات یوم مآل محروم نموده بشأنی که مصلح عالم را مفسد دانسته‌اند و بحر عدل را ظلم انگاشته‌اند بکمال جدّ و جهد بمنع عباد از ساحت حضور مشغولند اهل اعتساف حایل گشته‌اند از حقّ میطلبیم انصاف عطا فرماید باری اگر حکمت اقتضا نماید توجّه نمایند ولکن توجّهی که تتوجّه به الموجودات الی اللّه مالک ملکوت الآیات اشکر ربّک بهذا الفضل الأعظم الّذی ظهر من نبإه العظیم انتهی الحمد للّه نیّر اذن از افق سماء عطا اشراق نمود اشراقی که ظلمت حزن را بسرور تبدیل فرمود حسب الأمر اگر نفسی هم و یا نفسین توجّه نمایند بأسی نیست یا حبیبی لازال حقّ جلّ جلاله اولیای خود را دوست داشته و دارد و عنایتش بمثابۀ آفتاب مشهود ولکن باسباب اخری ممنوع گشته‌اند اوّل سطوت امرا ثانی ضوضاء علما و ثالث کلمۀ مبارکه که از فم مشیّت استماع شده قوله تبارک و تعالی ارض سجن ظاهرش ساکن و باطنش متحرّک انتهی العلم عند اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم

اینکه ذکر یکی از اعمام را فرمودند که قبل از فوز بایمان صعود نموده بعد از عرض در موقف اعلی این کلمۀ علیا نازل قوله تبارک و تعالی نسأل اللّه ان یغفره بجوده و کرمه و ینزل علیه رحمةً من عنده و نوراً من لدنه انّه هو اکرم الأکرمین و ارحم الرّاحمین

یا محمّد علیک بهآء اللّه الفرد الأحد حمد کن مقصود عالمیان را که ترا تأیید نمود بر اقبال و ذکر انّه یؤیّد من یشآء بجوده و کرمه و هو القویّ القدیر و اجابت فرمود آنچه را اراده نمودی انّ الأمر فی قبضته یعطی و یمنع و هو الآمر الآخذ العلیم الحکیم انتهی بحر غفران و عنایت حقّ جلّ جلاله امام وجوه کل موجود و لکن ناس نسناس این فضل اکبر را باوهامات انفس خود انکار نموده‌اند این ایّام غافلی که جمیع اشیاء بر غفلت و نادانیش گواهند ذکر نموده آنچه را که هر حرفی از آن شاهد بر جهل اوست ایکاش معرضین از اصل امر آگاه میشدند الی حین نمیدانند آنچه نزد نقطۀ اولی روح ما سواه فداه رفته از که بوده باری حقّ از دونش بمثابۀ آفتاب مشهود و واضح ولکن کوران و بی‌بصران از مشاهده محرومند ذرهم فی خوضهم یلعبون انّا للّه و انّا الیه راجعون

اینکه فوز و فلاح خاتمه را طلب نموده‌اند بعد از عرض در ذروۀ علیا لسان عظمت باین آیات محکمات ناطق قوله تبارک و تعالی یا ایّها الشّارب رحیقی ندایت را شنیدیم و عرض العبد الحاضر ما ناجیت به اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی الّذی اتی من افق الاقتدار بسلطان مبین طوبی للسانک بما نطق بالحقّ نسأله تعالی ان یوفّقک علی ما تنجذب به افئدة المقبلین و یرفعک بین العباد باسمه انّه هو المقتدر القدیر قل

الهی الهی لک الحمد بما جعلتنی مقبلاً الیک و مقرّاً بوحدانیّتک و معترفاً بما انزلته فی کتابک ای ربّ ترانی منجذباً بآیاتک و متمسّکاً بحبلک و راجیاً الورود فی لجّة بحر احدیّتک و القیام لدی باب عظمتک و الحضور امام وجهک اسألک یا موجد العالم و محیی الأمم بالاسم الأعظم بأن تقدّر لی ما یقرّبنی و یحفظنی و ینصرنی و یکون نوراً لی فی کلّ عالم من عوالمک ثمّ قدّر لی یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء خیر الآخرة و الأولی انّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت مقتدراً بارادتک و مهیمناً بمشیّتک تفعل ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء لا اله الّا انت السّامع المجیب ای ربّ قدّر لی و لمن معی و لمن تمسّک بحبل عطائک و تشبّث بذیل رحمتک ما قدّرته لأصفیائک و امنائک انّک انت المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر انتهی

للّه الحمد امواج بحر عطا متتابعاً مترادفاً ظاهر و مشهود هنیئاً لجنابک و مریئاً لحضرتک یسأل الخادم ربّه بأن یجعلک قائماً علی خدمته و ناطقاً بذکره بین عباده انّه هو المقتدر القدیر دوستان آن ارض را از قبل این خادم تکبیر برسانید از برای هر یک از حقّ جلّ جلاله استقامت میطلبم چه که غافلین و ناعقین و معتدین در کمین بوده و هستند اسأله تعالی بأن یحفظهم و یقدّر لهم ما یقرّبهم و یوفّقهم علی الاستقامة الکبری انّه هو المؤیّد الحکیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی من معکم و علی کلّ ثابت راسخ قائم ناطق مستقیم الحمد لربّنا العزیز الحکیم

خ‌ادم

فی ١٩ جمادی‌الأولی سنة ۱۳۰۶

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

سرور معظّم مکرّم حضرت طبیب الهی علیه بهآء اللّه الابهی ملاحظه فرمایند

١۵٢١

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

حمد مقدّس از بیان و عرفان محبوبی را لایق و سزاست که عنایتش جمیع عالم را احاطه نموده و رحمتش جمیع امم را سبقت گرفته اوست یکتا و اوست بینا و توانا لم‌ یزل مقتدر بوده و لا یزال خواهد بود و شمس عنایتش بشأنی از افق فضل اشراق نموده که حکم سیف را از میان برداشت و نصرت امر را بحکمت و بیان مخصوص فرمود تعالی تعالی فضله تعالی تعالی کرمه چه نیکوست حال نفوسیکه از این کأس آشامیدند و بما اراده اللّه عامل گشتند قلم اعلی باعلی النّدآء جمیع عالم را بمحبّت و وداد امر نموده و کل را از آنچه سبب فصل و اختلاف و کدورت و امثال آنست نهی بلیغ فرموده لیظهر فضله و جوده و کرمه و احسانه

سبحانک یا من باسمک نطقت السّدرة فی اعلی الطّور و اشرقت شمس علمک من افق الظّهور بان تؤیّد اولیآئک و اصفیآئک علی ما نطق به القلم الاعلی ثمّ علّمهم یا الهی ما اردته فی ایّامک من اظهار امرک لئلّا یظهر من الخلق ما یرتفع به ضجیج عبادک و صریخ خلقک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک اسرار ما کان و ما یکون و اصلّی و اسلّم علی اولیآئک الّذین نبذوا الظّنون و الاوهام باسمک و قاموا علی خدمة امرک و فازوا برحیق الرّضآء من ید عطآئک ای ربّ ایّدهم فیکلّ الاحوال علی ما تحبّ و ترضی انّک انت مولی الآخرة و الاولی لا اله الّا انت المهیمن القیّوم

و بعد قد فاز الخادم الفانی باثر مدادکم و اجتذبه علی شأن قرئه مرّة بعد مرّة فلمّا عرفت ما فیه من ابکار عرفانکم و ما ظهر من خضوعکم و خشوعکم و فنآئکم للّه ربّنا و ربّکم قصدت المنظر الاعلی الی ان حضرت تلقآء الوجه و عرضت ما فیه قال و قوله الاحلی

انشآء اللّه بعنایت الهی فائز باشید و بما یهذّب به اخلاق العباد متوجّه و ناطق یا طبیب ناس غافلند و مربّی لازم دارند و بمعلّم محتاجند باید بعنایات اطبّای الهی و حکمای عصر امراض خود را بیابند و در صدد معالجه برآیند جهد نمائید که شاید ناس غافل ثمرۀ اعمال حسنه و اخلاق مرضیّه را ادراک نمایند اگر باینمقام فائز شوند هر یک خو را مُصلح و مهذّب و موصل غافلین و تارکین مشاهده نماید قلم مظلوم در اکثر احیان بمحبّت و شفقّت و اتّحاد امر فرموده و نصرت مذکورۀ در الواح را بتصریح تمام ذکر نموده مع ‌ذلک ملاحظه میشود بعضی فساد را اصلاح دانسته‌اند و از نصرت شمرده‌اند لا فوالّذی خلق العالم بکلمة من عنده نصرت امر اللّه بحکمت و بیان بوده و آنهم بکمال روح و ریحان معلّق کشته از حق میطلبیم جمع را مؤیّد فرماید بآنچه الیوم سزاوار است

بگو ای عباد از برای عمار عالم از عدم بعرصۀ وجود آمده‌اید فساد و جدال شأن انسان نبوده و نیست الیوم اگر نفسی سبب حزن نفسی شود من ایّ ملّة کان لدی المظلوم محبوب نبوده یشهد بذلک لسان ظاهری و لسان باطنی و عن ورآئهما کلّ عارف بصیر و کلّ عالم سمیع اصل مذهب که از سماء امر الهی نازل شده مقصود اتّحاد و اتّفاق خلق بوده یا طبیب حال ملاحظه کن که این گوهر پاک چگونه بغبار اوهام آلوده گشته و از ظلم نادانان بمقامی رسیده که سبب و علّت بغضا ما بین عباد اللّه شده اینست زلال کوثر بیان که از ملکوت علم الهی جاری گشته طوبی از برای نفسیکه تقرّب جست و باسم حق از او نوشید امید چنانست که اهل بها بما اراده اللّه فائز شوند و مطالع الفت و اتّحاد گردند که شاید بعنایت الهی و فیوضات رحمانی سبب اصلاح عالم و تعمیر آن گردند دوستان آن ارض را از قِبل این غریب تکبیر و سلام برسان و بگو انشآء اللّه بکمال حکمت بذکر حق مشغول باشید بشأنیکه اذکار شما در قلوب تأثیر نماید و وصيّت میکنیم شما را برأفت و رحمت و حلم و امانت و صدق که شاید عالم تیره بعنایت سراجهای اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه روشن و منیر گردد اینست معنی نصرت که در کتاب نازل شده اگر از نفسی الیوم عملی ظاهر شود که سبب ابتلا و ضرّ نفسی گردد فی‌ الحقیقه آنعمل بمظلوم راجعست اتّقوا یا احبّآئی عن کلّ ما تکرهه العقول کذلک ینصحکم قلمی و یوصیکم لسانی الصّادق الامین انتم امام عینی نذکرکم و نتکلّم معکم و نبشّرکم بما قدّر للمخلصین فی ملکوت اللّه ربّ العالمین انتهی الحمد للّه عنایت و مرحت بشأنیست که بذکر و تفصیل اینفانی محتاج نه هم تو برخوان باقی این گفتگو للّه الحمد فیکلّ الاحوال انّه لهو الغنیّ المتعال

دستخطّ عالی که تاریخ آن ٢٠ ذالحجّه بود این خادم فانی بزیارت آن فائز مایۀ بهجت و سرور لا یحصی گشت تأخیر جواب از مثل این عبد معلوم و واضحست که از کثرت اشغال بوده و خواهد بود چه که از جمیع جهات معلوم و اینعبد وحده باید تدارک کل نماید از حق جلّ جلاله سائل و آملم که اینفانی را از قطره‌های بحر باقی بیاشاماند و بر این امر خطیر مؤیّد فرماید بکرّات اینعبد متفکّر که چگونه میتوانم از عهدۀ آنچه لازمست برآیم باز ملاحظه میشود که حق تعالی جلّ جلاله و عظمت سلطنته تأیید میفرماید و همچنین نظر باطمینانیکه اینعبد از آنحضرت داشته و دارد اگر در جواب تأخیر رود خود را مسئول نمیداند انشآء اللّه فضل بدیعی ظاهر شود و اینعبد را بما اراد المقصود بدارد

و اینکه در بارۀ آقا عبد الحسین ابن جناب علی پاشا خان مرقوم فرموده بودید در این ارض ذکری از او نبود تا آنکه از ارض طا نوشته بودند که خان بسیار محزون و مهموم است از جهت اینکه ابن ایشان همراه جناب صبری افندی علیه بهآء اللّه رفته و مقصود آن بود که بساحت اقدس فائز گردد و حال اگر اذن باو عنایت نشود این سبب حزن لا نهایه از برای خان شود لذا از مشرق فضل شمس اذن مشرق اصل این بوده که اذن عنایت شد لاجل فرح قلب سرکار خان و حال هم آنچه واقع شد مقبولست و احدی نسبت بآنحضرت بکلمه‌ئی نطق ننمود از اینجهات مطمئن باشند من فاز بعنایة اللّه انّه لا یُذکر الّا بالخیر و هر که از اینمقام تجاوز نماید معلوم میشود از اهل غفلت است

و اینکه در بارۀ اکراد و عبیداللّه ثانی مرقوم فرموده بودید خدا شاهد و گواهست که این از اعمال عباد است ظلم که از حدّ اعتدال تجاوز نمود ثمرۀ آن اینست که دیده و شنیده شد دو نفس مظلوم را که بشهادت کل بخدمت عباد اللّه قیام نمودند از برای زخارف معدوده و دراهم فانیه چه کردند اَلا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین آنچه بر ما میرسد از اعمال ماست چه مقدار نفوس از میان رفت و چه مقدار ضرر بدولت و ملّت واقع و چه مقدار از ارض که قاعاً صفصفاً مشاهده میشود باری اعوذ بالرّحمن من شرّ النّفس و الهوی

و اینکه در بارۀ حرکت و توجّه آنحضرت مع اهل مرقوم داشتند عرض شد فرمودند حال مصلحت نبوده و نیست عنده حکمة کلّشئ فی کتاب مبین این ارض هم نظر ببعضی از امور یوماً فیوماً در تنزّل مشاهده میشود شما در نظرید و آنچه مصلحت است البتّه ذکر شده و میشود کبّر من قبلی علی وجهها و بشّرها بذکری انشآء اللّه عنایت مخصوصۀ الهیّه در بارۀ ایشان بوده و خواهد بود اجر هیچ عاملی ضایع نشده و نخواهد شد انّ ربّک لهو الفضّال الغفور الکریم انتهی

و اینکه در بارۀ جناب سعید علیه بهآء اللّه ‌مرقوم داشتید عرض شد فرمودند یا سعید قد ذُکر ذکرک لدی المظلوم ذکرناک بهذا الذّکر نسئله تعالی بان یرزقک حسن المآب و یقدّر لک ما یقرّبک الیه و یکتب لک ما ینفعک فی الدّنیا و الآخرة انّه لمولی البریّة و مالک الاحدیّة لا اله الّا هو المقتدر العلیم الحکیم

و اینکه در بارۀ حبیب روحانی جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه مرقوم فرموده بودید انشآء اللّه بعنایت حق فائز بوده و هستند و در جمیع احوال بافق اعلی ناظر باشند ذکرشان عرض شد و اظهار عنایت از مطلع فضل ظاهر و همچینن بسایر دوستان که در کتاب آنحضرت بود در حین تحریر اینورقه اینفانی بحضور احضار شد فرمودند بنویس بطبیب علیه بهآئی یا طبیب کبّر من قِبلی علی وجوه احبّآئی و سلّم علیهم بامری و بشّرهم بارادتی و عنایتی و اقبالی و وصّ الکلّ باذنی بالحکمة و بالحکمة و بالحکمة لئلّا یظهر من احد ما تتکدّر به بعوضة فکیف الانسان تعالی الرّحمن الّذی علّمنا ما اراد و هدانا الی سویّ الصّراط

عرض دیگر آنکه خدمت دوستان و آقایان که از زلال رحیق عرفان نوشیده‌اند و بافق اعلی ناظرند تکبیر اینعبد که مقامش محدود است بمقام اینعبد منوط بعنایت و مرحمت آنحضرتست اینعبد امیدوار است که از فضل محبوب جمیع بما یحبّ و یرضی موفّق شوند

و اینکه در دستخطّ آخر مرقوم فرموده بودید که جناب ملّا محمّدعلی دهجی علیه‌ بهآء اللّه از سمت کرمانشاه عازم هستند سبب بهجت و فرح شد انشآء اللّه صحیح و سالم بوطن وارد شوند

در یومی از ایّام اینعبد فانی در ساحت اقدس فائز ذکر ابن آنحضرت جلال‌ الدّین علیه‌ بهآء اللّه معروض شد بسیار اظهار عنایت فرمودند اینعبد در این حین بخاطرم آمد انشآء اللّه در ظلّ سدرۀ فضل ساکن باشند و از رحیق مختوم محبوب بیاشامند و از حق جلّ جلاله سائل و آملم که جناب اخوی که از فراقشان محزونند بایشان برسند و آن حزن بکمال سرور مبدّل گردد انّه مجیب کریم

عرض دیگر آنکه عریضۀ جناب محمّدامین ‌بیک رسید و در ساحت امنع اقدس معروض گشت هذا ما نطق به ملکوت البیان یا محمّد قبل امین قد حضر کتابک و قرئه العبد الحاضر لدی المظلوم و اجبناک بما تقرّ به العیون قل

سبحانک یا من باسمک هاج عَرْف البیان فی الامکان و ماج بحر العرفان بان تؤیّدنی علی ما امرتنی به فی کتابک و توفّقنی علی ذکرک و ثنآئک بین عبادک ای ربّ ترانی متمسّکاً بحبل فضلک و متشبّثاً بذیل عنایتک اسئلک بالاسم الّذی به سرت نسمات الکرم علی العالم و فاحت نفحة قمیص الظّهور بین الامم بان تجعلنی فیکلّ الاحوال ناطقاً بذکرک و ناظراً الی شطر فضلک و عاملاً بما امرتنی به من مطلع وحیک ای ربّ انا المسکین الّذی اراد جودک و الطافک و الفقیر الّذی سرع الی بحر غنآئک اسئلک بان تکتب لی ما کتبته لاصفیآئک الّذین اقبلوا الیک و اعرضوا عمّا دونک انّک انت المقتدر الّذی لا تعجزک شئونات العالم و لا تمنعک اشارات کلّ غافل مریب لا اله الّا انت الغنیّ الغالب المقتدر القدیر انتهی

انشآء اللّه موّفق شوند بقرائت این مناجات و راضی باشند بما اراده اللّه له انّه لهو الغفور الکریم

و همچنین ذکر صلوتیکه جناب میرزا محمّد نوشته بودند دیده شد و بساحت اقدس فائز این جواب از مطلع عنایت ظاهر یا محمّد قد رأینا ما ارسلته لدی المظلوم نسئل اللّه تعالی بان یعرّفک ما ینفعک و یعلّمک ما یهدیک الی صراطه المستقیم سدرة الحکمة و اصلها و فرعها و غصنها عرفان اللّه جلّ جلاله و عظم شأنه و کبر کبریآئه و انّه لا یُعْرف بدونه و لا یوصف بما عند النّاس فاعلم بانّ کلّ الاذکار و الاوصاف و العرفان یرجع الی سفرآئه و ینتهی الی اولیآئه الّذین ارسلهم الی عباده و خلقه طوبی لمن عرف هذا المقام الاعلی و فاز بما اراده اللّه مالک الاسمآء و فاطر السّمآء انشآء اللّه باید جهد نمائید تا بحکمتی فائز شوید که آنجناب و سایر خلق ظاهراً و باطناً از او منتفع شوند و نصیب برند حکمت اهل ایران که بعضی از علمای اعلام علی قولهم بآن ناطقند محض حرف بوده و هست قد بدئت من اللّفظ و ختمت الیه یشهد کلّ عارف بما شهد المظلوم فی هذا السّجن المتین انشآء اللّه بعنایت عالِمِ حقیقی از دریای علم الهی بیاشامی و از آفتاب حقیقت منیر و روشن باشی بعضی از حکمای ایران بعض کلمات حکمای قبل را از اینمظلوم سؤال نموده‌اند و شخص سائل در خدمت حکیم سبزواری تحصیل نموده اینمظلوم در اوائل بجواب اینگونه سؤالات مشغول میشد باری در جواب سؤالشان از بسیطة الحقیقه ذکر شد آنچه که هر ذی بصر و ذی سمعی مشاهده و استماع نماید او را بافق هدایت دلالت کند مع ‌ذلک از شخص سائل اثری ظاهر نه فاسئل اللّه الّذی لا اله الّا هو بان یوفّق الکلّ علی ما یحبّ و یرضی انّه مالک العرش و الثّری و سلطان الآخرة و الاولی جمیع ناس از رحیق انصاف گذشته‌اند و بصدید اعتساف مشغولند عالِم را جاهِل و جاهل را عالم دانسته‌اند و در بیدای غفلت و جهالت هائم و بما تأمرهم اهوآئهم عامل الّا من شآء اللّه مالک الوری و السّلام علی من اتّبع الهدی انتهی

حسب الامر آنکه از اینگونه اشخاص مطمئن نشوید چه که مقصودشان حرفیست که گفته شود چنانچه معلوم و واضع و مبرهن شد آنچه ذکر شد جواب داده میشود ولکن ارض جرز قابل انبات نه یشهد بذلک کلّ عالم بصیر انتهی

عرض دیگر آنکه عریضۀ حکما را که ارسال داشته بودند عرایض ایشان بعضی از قبل و قبل قبل رسید و جواب از ساحت اقدس حیّاً و میّتاً ارسال شد و همچنین در این ایّام از ارض ه‌م تفضیلی از ایشان و اقبالشان معروض داشته‌اند جواب ارسال شد جمعی از ابناء خلیل و ملأ کلیم اصنام اوهام را شکستند و بافق یقین توجّه نمودند انشاء اللّه حق جلّ جلاله کل را هدایت فرماید تا این ضعفیکه بر دین اسلام عارض شده بقوّت و غلبه مبدّل گردد انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید لا اله الّا هو العزیز الحمید

و اینکه در بارۀ جناب محمّد از اهل کابل مرقوم داشتید لدی العرش عرض شد و این کلمات عالیات در جواب صادر یا محمّد اینمظلوم جمیع اهل عالم را بمالک قدم دعوت نمود و بآنچه سبب و علّت آسایش خلق است هدایت فرمود ولکن ناس غافل باوهام و ظنون تشبّث نموده‌اند و از حقّ مبین اعراض کرده‌اند وَهْم را بجای یقین اخذ نموده‌‌اند و صنم را صمد دانسته‌اند و بآن سجده کرده‌اند اینست شأن خلق قسم بآفتاب افق سماء بیان اینمظلوم جز خیر محض اراده نداشته و جز امر بمعروف و ما یظهر به شأن الانسان تکلّم ننموده وارد آوردند بر او آنچه بر احدی وارد نیامد قد سمعنا فی سبیل اللّه صلیل سیوف الاعدآء و صهیل خیول الاشقیآء و صبرنا بفضله و عنایته و نسئله فی کلّ الاحوال بان یؤیّد العباد علی ما اراد و یوفّقهم علی ما یحبّ و یرضی انّه مولی الوری و مالک الآخرة و الاولی انشآء اللّه آنجناب ببصر حدید و قلب منیر و صدر منشرح در امر اللّه نظر نمایند و تفکّر کنند شاید بلئالی بحر معانی فائز گردند انّا سمعنا ذکرک ذکرناک بهذا الذّکر الّذی به فُتح باب العرفان علی من فی الامکان تعالی الرّحمن الّذی ظهر بمظهر امره المبرم الحکیم سوف تفنی الدّنیا و ما فیها من الزّخارف و النّفوس و العلوم و الفنون و یبقی الامر لمن شهد بذاته لذاته قبل خلق الاشیآء انّه لا اله الّا هو العزیز العلیم و للکلّ ان یتمسّکوا بالحکمة و یعاشروا مع العباد بالرّوح و الرّیحان و یعرّفهم بالحکمة ما هو المستور عن انظر الغافلین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی اینکلمات عالیات مخصوص جناب سیّد محمّد از اهل کابل مرقوم شد ولکن فرمودند امثال این نفوس بسیار مشکل است بملکوت ایقان صعود نمایند و للّه تکلّم کنند و الی اللّه توجّه نمایند بسیار از این نفوس ذکرشان در مراسلات احبّای الهی بوده و الواح متعدّده مخصوص هر یک نازل و بعد بهیچوجه خبری از آن نفوس اصغا نشد از حق جلّ و عزّ بطلبید تا ناس را مؤیّد فرماید بر آنچه رضای او در اوست اقلّاً اینقدر ادراک نمایند که فساد و نزاع و جدال شأن حق و اولیای او نبوده و نیست انسان باید در صدد اصلاح برآید انّه بمنزلة البصر بین البشر کذلک ذکر من قبل و فی هذا الحین انتهی

عرض دیگر حضرت غصنین اعظمین اکبرین امنعین اقدسین روحی و ذاتی و کینونتی لتراب اقدام عزّهما الفدآء بابدع ذکر و ابهی تکبیر آنحضرت را ذاکر و همچنین جمیع طائفان و عاکفان عرض خلوص و تکبیر لا نهایه معروض میدارند البهآء علی حضرتکم و علی من معکم و اهلکم و علی کلّ من عمل بالمعروف و اتّبع ما اُمر به فی کتاب اللّه ربّ العالمین

خ‌ا‌د‌م

٣ ربیع‌ ٢ سنه ١٢٩٨

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

ناصره

حبیب فؤاد جناب آقا علی‌اکبر علیه سلام اللّه ملاحظه فرمایند

١۵٢١

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

حمد مقدّس از حدود حضرت محمودیرا لایق و سزاست که باسمش مقام محمود ظاهر و بمقامش مقام و رفعناه مقاماً علیّاً باهر اوست قائممقام حق جلّ جلاله ما بین خلق اوست ختم رُسُل و شاه سُبُل باو حجاز منوّر و مجاز بحقیقت مبدّل بطحا بآب معارف فائز و یثرب بضیاء آفتاب ظهور مزیّن علیه و علی آله و اصحابه صلواة اللّه و سلامه و فضله و الطافه و رحمته و احسانه

و بعد نامۀ آنحبیب فؤاد رسید فرح لا نهایه دست داد از صحّت شما روح راحت یافت و از مولود شما قلب بشارت للّه الحمد نعمت و رحمت فضل و عطا در صباح و مسا بر دوستانش مبذول فرموده و میفرماید السن عالم و اقلام امم از ذکر اینمقام عاجز و قاصر بعد از عرض اَمام وجه مولی لسان شفقت باینکلمۀ مبارکه ناطق یا علی‌اکبر نعمتِ لا تحصی و عزّتِ لا تفنی مخصوص اولیای حق بوده و هست قسم بآفتاب افق بیان مخصوص انبیا و احبّای ایشان اسما و صفات الهی در عالم ظاهر و باهر العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنین عزّت هَمْشَأْن میطلبد جمیع صفات طالب محل و عاشق مقامند و مقام و محل اولیا و اصفیای الهی بوده و هستند انّک اذا سمعت ندآئی و شربت رحیق بیانی قم ثمّ وَلِّ وجهک الی القبلة و قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی الی صراطک المستقیم و علّمتنی عرفانک و الاقبال الیک و عرّفتنی توحید ذاتک و تقدیس نفسک اسئلک بمشارق امرک و مطالع فضلک و مهابط علمک و حکمتک بان تبارک لی ما اعطیتنی بجودک و عطآئک و قدّر لی و لامّها و لها خیر الآخرة و الاولی انّک انت مولی الوری و انّک انت السّامع المجیب

و امّا الورقه سمّیناها ظهوریّه انتهی

الحمد للّه آنحبیب فؤاد مورد عنایت و الطاف واقع اینفانی از حقّ باقی میطلبد برکت و نعمت از سماء عطا عطا فرماید اوست معطی و اوست کریم ورقه اهل علیها سلام اللّه را سلام میرسانم و از برای او توفیق طلب مینمایم السّلام و الثّنآء علیکم و علی من معکم و علی عباد اللّه الصّالحین

خ‌ادم

فی ۲۵ شهر ربیع ‌١ سنه ۱۳۰۵

قدری هم نبات عنایت شد این شیرینی شما امّا شیرینی ما با شماست این طلب ما از حق میطلبم شما را تأیید فرماید تا وقتی از اوقات عالم ادا فرمائید

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

النّاظر الی وجه اللّه البهیّ الأبهی جناب الورقآء علیه بهآء اللّه مالک العرش و الثّری

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مقدّس از ذکر و اصغا مالک اسماء را لایق و سزاست که از آفتاب آسمان علم عالم انسان را منوّر فرمود و سماء دانائی را بانجم بینائی مطرّز نمود جهان دانش نزد قطره‌ئی از دریای دانائی او خود را جاهل و ابکم و الکن مشاهده نماید و عالم بینائی نزد ظهور نقطۀ کتابش خود را اعمی و اصم ملاحظه کند عند ظهور اختیارش یفعل ما یشآء متحیّر و مبهوت و عند بروز اقتدارش یحکم ما یرید منصعق و مطروح عرصۀ معانی از حرکت قلم اعلی متزلزل و ملکوت عرفان نزد اشعّۀ انوار شمس بیانش خاضع و خاشع نسیم قمیصش حدائق قلوب عشّاق را تازه و خرّم نموده و عرف عنایتش ممالک جان را معطّر فرموده از یک ذکرش آسمان دانش مرتفع گشته و از یک ندایش جهان پژمرده تازه شده زهی جسارت که خادم فانی در این مقام نطق نماید و زهی خسارت که خود را از اهل حیات شمرد مردگانیم در فنای عشق افتاده و مدهوش تا کوثر بیان چه کرم مبذول دارد هیکل فانی را بعدم راجع کند یا حیات پاینده عطا فرماید الأمر بیده یعطی و یمنع و هو الآمر الحاکم النّاظر الشّاهد الخبیر

از حقّ جلّ جلاله فضل و رحمت و شفقت و عنایت و الطاف و مواهبش را این خادم فانی سائل و آمل است در لیالی و ایّام بکمال عجز و ابتهال تأیید اصفیا و اولیا را مسئلت مینماید تا کل بذکر و ثنا و خدمت امر قیام نمایند و به ما اراده اللّه عامل شوند انشآءاللّه امید است که نفوس مقدّسۀ منقطعۀ مطمئنّه از رحیق بیان سرمست شده در عرصۀ امکان درآیند و جمیع ادیان را بافق رحمن هدایت نمایند حبّذا هذا الیوم المبارک حبّذا هذا الیوم المقدّس الّذی فیه سرت النّسمة و نطق لسان الأحدیّة و ظهر ما کان مکنوناً فی خزائن قدرة ربّنا المقتدر القدیر

سبحانک یا من الیک توجّهت الأشیآء و بک انشقّت الأرض و انفطرت السّمآء و الی بحر اسمک الأعظم سرعت حقائق الأسمآء اسئلک باسمک القیّوم و سلطانک المهیمن علی ما کان و ما یکون بأن تکتب لأولیائک من قلمک الأعلی ما ینفعهم فی الآخرة و الأولی ای ربّ تری احبّتک بین اشقیآء خلقک و تسمع صریخهم و ضجیجهم و حنینهم فی ایّامک اسئلک بالاسم الّذی به سخّرت الوجود من ممالک الغیب و الشّهود بأن تکشف الحجاب عن وجوه عبادک و خلقک لیتوجّهوا الیک و یسمعوا ندائک الأحلی الّذی ارتفع بین الأرض و السّمآء ای ربّ خلّصهم عمّا یمنعهم عن التّقرّب الیک و الوفود فی فنآء قباب عظمتک ای ربّ فاکشف لهم کما کشفت لأولیائک و عرّفهم نفسک و ما اظهرته بقدرتک و سلطانک انت الّذی لا تعجزک الشّئونات و لا تمنعک الاشارات تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و عندک علم کلّشیء فی کتاب ما اطّلع به الّا نفسک لا اله الّا انت العلیم الخبیر

یا محبوب قلبی و حبیب فؤادی قد اخبرنی صفیر طیر بیانک و علّمنی هدیر عندلیب ذکرک و ثنائک ما سرّنی بسرور عجز الخادم عن وصفه علی ما هو علیه یشهد بذلک محبوبک و محبوبنا و مقصودک و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرضین فلمّا هزّتنی اریاح المحبّة و اجتذبنی ما نطقت به فی ثنآء مالک الأحدیّة اخذت الکتاب و اقبلت الی العزیز الوهّاب الی ان دخلت و حضرت تلقآء العرش و عرضت ما فیه اذاً توجّه الیّ وجه المحبوب قال جلّ کبریائه یا ورقآء قد ظهر ما هو الموعود فی الکتاب و اظهر ما عجز عن عرفانه اولوا الألباب لعمره قد اتی بآیات طاف حولها امّ الکتاب یا ورقآء انّ الکتاب ینطق و النّاس هم لا یفقهون و المیزان ینادی و هم لا یشعرون و الصّراط یصیح و هم لا یفقهون قد نبذوا الواح اللّه عن ورائهم و اخذوا ما امروا به من مطالع الظّنون الّذین جادلوا بآیات اللّه و نقضوا میثاقه و انکروا امره الّذی احاط الوجود قل هذا یوم فیه ماج بحر الحیوان امام وجه الرّحمن و جری فرات العلم و البیان عن یمین العرش ان انتم تعلمون هذا یوم فیه ظهر ما لا ظهر من قبل و اشرقت من افق سمآء السّجن شمس الحکمة و البرهان و ملأ الأدیان هم عنها معرضون قل یا اهل الأرض قوموا عن مقاعدکم ثمّ اقبلوا الی الأفق الأعلی تاللّه انّه انار باسم ربّنا الأقدس الأبهی ایّاکم ان تمنعکم شئونات الوری عن مالک الغیب و الشّهود قل انّه ظهر بالحقّ و لا یمنعه ظلم العلمآء و لا شوکة الأمرآء و لا سطوة الّذین اعرضوا عن الحقّ علّام الغیوب قل هذا یوم البیان قوموا عن رقد الهوی ثمّ اذکروا مالک الأسمآء انّه خیر لکم لو انتم تعرفون هذا یوم فیه قام کل قائم لخدمة الأمر و نطق کلّ ناطق بثنآء اللّه المهیمن القیّوم قل یا قوم ضعوا ما عرفتموه من قبل و خذوا ما ترونه الیوم فی مقامه المحمود یا ورقآء قد حضر العبد الحاضر بکتابک و قرأه لدی الوجه انّ ربّک لهو السّمیع قد سمعنا ذکرک و ثنائک و مناجاتک و وجدنا عرف حبّک و خضوعک و خشوعک و اقبالک الی اللّه ربّ العالمین قد شهد کلّ کلمة من کلماتک لعظمة اللّه و سلطانه و ظهوره و بروزه و کبریائه انّ ربّک لهو العلیم ان افرح بهذا الذّکر الّذی به جری کوثر الحیوان فی الامکان و هدرت طیر البقآء علی الأغصان انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر انّا ذکرناک بعد رجوعک فی الواح شتّی بذکر انجذبت به افئدة العارفین کن قائماً علی خدمة امر ربّک و ناطقاً بثنائه و هادیاً الی سبیله المستقیم یا ورقآء در ایّامیکه ملأ بیان از سطوت اهل ادیان مضطرب و پریشان اینمظلوم فرداً واحداً بر امر قیام نمود بشأنیکه منع علما و ضوضای عرفا و ظلم امرا او را از ما اراد منع ننمود انّ قلمی الأعلی قد جال فیکلّ الأحیان فی میدان الحکمة و البیان الی ان اسمع الکلّ ندائه و اظهر للکلّ حجّته و برهانه در بعض سنین بلایائی وارد که غیر علم الهی از احصای آن قاصر و عاجز مع‌ذلک قلم در لیالی و ایّام از حرکت بازنماند و لسان صمت اختیار ننمود و چون کلمۀ علیا انتشار یافت و اعلام ذکر و ثنا بر اعلی الأعلام منصوب و شمس اطمینان فی‌الجمله اشراق نمود نعیب غراب و طنین ذباب از خلف حجاب ظاهر قسم بندای مالک اسماء که از شطر سجن مرتفعست بشأنی خوف و اضطراب نفوس غافله را اخذ نموده بود که دیار بدیار میدویدند و از جبل بجبل پناه میجستند حال بکمال ضغینه و بغضا ظاهر گشته‌اند و در اضلال نفوس بهر وسیله‌ئی متمسّکند عجب است از نفوسیکه بمصدر ظنون و مطلع اوهام تشبّث نموده‌اند قد خسر الّذین کفروا باللّه و آیاته و سلطانه و عظمته و اقتداره و اتّبعوا من هو اخسر منهم لدی اللّه العلیّ العظیم انتهی یا حبیب فؤادی فی‌الحقیقه عباد باوهام راغب‌ترند از ظهورات یقین جمیع اهل بیان مطّلعند که این عبد با نفس مستوره بوده و در سنین متوالیه غیر این عبد کسی با او نبوده مع‌ذلک از نفوسیکه ابداً اطّلاع نداشته و ندارند آنچه بگویند میپذیرند و از اینعبد تا حال احدی از آن نفوس سؤال ننموده تا مطّلع شود بر آنچه الیوم از او غافل و محجوب است فوالّذی انطق الأشیآء بذکره و ثنائه که مطیعین مع قلّت درایتشان چندین رتبه اعلی و ارفع از مطاعشان مشاهده میشوند فوالّذی نفسی بیده للّه گفته و للّه عرض مینمایم که شاید بعضی بقوّت بیان حجبات را خرق نمایند و بانوار فجر یوم الهی و ما ظهر فیه فائز شوند انشآءاللّه حقّ جلّ جلاله تأیید فرماید تا بمقام اطفؤوا سراج الأوهام قد طلع صبح الیقین فائز شوند ولکن هیهات هیهات چه که اغراض نفسانیّه اغماض آورد و حجبات اوهامیّه قلب و بصر را از مشاهده منع نمود بعضی از احزاب که باوهام و ظنون تربیت شده‌اند بسیار مشکلست نجات ایشان چه که بسلاسل ظنون و قیود اوهام مقیّد مشاهده میشوند و حزب فرقان احجب از جمیع ملل دیده میشوند چه که امام وجوههم قصص فارغة و عن ورائهم اخبار کاذبة و عن یمینهم اذکار ظنونیّة و عن یسارهم افکار وهمیّة این ایّام در اینمقامات اینکلمۀ مقدّسۀ مبارکه از افق ارادۀ منزل آیات اشراق نمود قوله جلّ کبریائه از جعفر برادر عسکری سؤال نمودند که آیا از برادر تو اولادی ماند فرمودند طفلی بود و فوت شد بعد که هیاکل مجعوله اینکلمه را شنیدند تکذیب نمودند و او را کذّاب نامیدند ملاحظه نمائید که ظلم بچه مقام بود و افترا بچه رتبه رسید بعد ذکر ناحیۀ مقدّسه و ظهور تواقیع بمیان آمد بهمان تفصیلات که از قبل شنیدید حقّ انصاف عنایت کند امثال آن نفوس را که ناس بیچاره را در تیه ظنون و اوهام سرگردان نمودند و اتبّ از ابی‌لهب گذاشتند حال مدّتها هم این لقب کذّاب از برای آن ناطق صادق مابین آل فرعون خواهد بود این نفوس مجعولۀ کذبه بهمان تشبّثات متشبّثند اصل مشیشان بهمان طریق و سبیل است باید نفوس مقبله را آگاه نمود تا مطّلع شوند و بوساوس حزب شیطان از ما اراده اللّه محروم نمانند قسم بروشنی آفتاب عدل مقصود اینمظلوم آنکه نفوس قویّه بر امر قیام نمایند و ناس را از شرّ شیاطین حفظ کنند تا بمقامی وارد شوند که خود را از آنچه گذشته مستغنی مشاهده نمایند و غیر حقّ را معدوم و مفقود شمرند بگو ای دوستان بافق امر ناظر باشید و به ما ظهر منه اینست وصیّت حقّ دوستان خود را و در مقام دیگر اینکلمۀ علیا از افق سماء بیان مولی الوری اشراق نمود قوله جلّ کبریائه تا حال حجباتیکه مابین اهل فرقان بوده تمام آنرا خرق ننمودیم و اصنام اوهام را بتمامه نشکستیم اگر این دو واقع شود وربّ العالمین ملأ البیان یرون انفسهم فی اسفل السّافلین بعضی را اصبع قدرت خرق نمود و عضد قوّت از هم ریخت ولکن بسیاری باقی و برقرار است اگر استعداد در اهل بیان مشاهده میشد هرآینه کل بعرفان آنچه لدی الحقّ مذکور است فائز میشدند ولکنّ اللّه یشهد انّهم احجب من حزب الفرقان و من سایر الملل و انا المحصی العلیم انتهی بشأنی اوهام اهل فرقان را احاطه نموده که هر صاحب قلمی از ذکر آن عاجز مخصوص حزبیکه خود را ناجی میشمرند اهل سنّة و جماعت را عقیده آنست که حضرت قائم باید متولّد شود چه که میگویند از رسول اللّه روح ما سواه فداه حدیثیکه مدلّ بر وجود آنحضرت باشد در جابلقا و یا جابلسا و یا مقام دیگر دیده نشده بلکه حدیث سیّد البشر علیه بهآء اللّه مالک القدر و همچنین روایت شیخ اکبر مشعر بر تولّد قائم در بلاد عجم است چه مقدار از نفوس مقدّسه را که بتولّد قائل شدند بظلم آشکار شهید نمودند عجب در اینست مع آنکه مشاهده مینمایند که فئۀ ناجیه فئۀ طاغیۀ باغیه بوده‌اند و عند ظهور امتحان از جمیع من علی الأرض اشقی و اضلّ مشاهده شدند چه که این فرقۀ غیر ناجیه جمال احدیّه را در هوا آویختند و وارد آوردند آنچه را که اوّلین و آخرین از او احتراز میجستند بر اهل بیان لازمست که در آنچه مابین اهل فرقان بوده تفکّر نمایند که شاید چشم حقیقی باز شود و ببیند آنچه را که دیدن آن لازمست در اینصورت از اهل بصر در منظر اکبر مذکور والّا حیوان اشرف از او از حقّ جلّ جلاله در جمیع احوال این خادم ذی‌الجلال سائل و آمل است که بکرم و شفقت و عنایت خود ملاحظه فرماید نه بمعرضین و منکرین و ما عندهم که شاید نسیم رحمت صبحگاهی در این یوم الهی مرور نماید و کل را بطراز مشاهده و عدل و انصاف مزیّن فرماید

اینکه در بارۀ حضرت والد علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتید چندی قبل در ساحت اقدس بابدع بیان مذکور و فائز شدند تفکّر در خلوص و مقام آن نفس مقدّسه نمائید که در مقامی واقع شدند که در ذهاب و ایاب جمال قدم توقّف میفرمودند و بابدع بیان ذکر مینمودند لعمر المحبوب هذا مقام عظیم و فضل عظیم هنیئاً له و مریئاً لحضرته انّ الفضل بیده یعطی کیف یشآء انّه لهو الغفور الکریم آن لوح مبارک مع جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه ارسال شد انشآءاللّه میرسد و بآن فائز میشوند و همچه بنظر میآید که حین تنزیل خود جناب مذکور علیه بهآء اللّه حاضر بودند

و اینکه مرقوم داشته بودید که سواد آنچه ارسال شده بود باطراف فرستادید لدی الوجه مقبول افتاد فرمودند انشآءاللّه مؤیّد باشند بانتشار آیات الهی و بیّنات و شئونات و ظهوراتش

و اینکه ارادۀ توجّه بآنجهات فرمودید بسیار محبوبست چه که ناس ضعیفند از بعض امورات مطّلع نبوده و نیستند بسا هست که طنین ذباب را از حفیف سدرۀ منتهی فرق نمیگذارند شاید از ملاقات آنجناب حجبات خرق شود و فی‌الحقیقه بدیع شوند از جمیع جهات وقتی از اوقات اینکلمۀ محکمۀ متقنۀ مبارکه از افق فم مالک احدیّه مشرق و ظاهر قوله جلّ کبریائه مادامیکه خلق بیان باعمال و اقوال و اشارات و دلالات ملل قبل ناظر و ناطقند از امر بدیع و خلق بدیع و مقام بدیع و شأن بدیع غافل و محرومند و در مقام دیگر اینکلمۀ مبارکه مشرق و ظاهر انّی انا بدیع السّموات و الأرض چه که بقبل و بعد شبیه نبوده و نیست اینست بدیع من جمیع الجهات طوبی للعارفین و طوبی للفائزین انتهی

و اینکه در بارۀ دوستان ارض یاء بهآء اللّه علیهم مرقوم داشتید اینجواب از سماء مشیّت الهی نازل

هو الأقدم الأعظم الأقدس العلیّ الأبهی

یا اهل یآء ان استمعوا ندآء مالک الأسمآء الّذی ینادیکم فی السّجن الأعظم و یدعوکم الی مقام جعله اللّه مقدّساً عن اوصاف الملل کلّها و منزّهاً عن اذکارهم و اشاراتهم انّه لهو المقتدر الّذی به نصب علم یفعل ما یشآء و ارتفعت رایة یحکم ما یرید طوبی لقویّ نطق بهذا الذّکر الأعظم و لنفس اقبلت الی صراطه المستقیم انّا دخلنا السّجن و دعونا الکلّ الی اللّه ربّ العالمین علی شأن ما منعتنا الجنود و لا الصّفوف و لا زماجیر الأبطال و الأمرآء و لا ضوضآء العلمآء و العرفآء طوبی لعبد فاز بما اراد اللّه و ویل للغافلین هذا یوم فیه ظهرت الزّلازل و ناحت القبائل و صاحت الأرامل و اقشعرّت جلود الّذین جادلوا بآیات اللّه و برهانه و انکروا کتابه الظّاهر المبین قل یا اهل البیان دعوا ما عندکم تاللّه قد اتی الرّحمن ببرهان لا یقوم معه ما عند الأحزاب یشهد بذلک مالک الرّقاب فی هذا اللّوح العظیم قل انّ المظلوم یهدیکم لوجه اللّه و یأمرکم بما تقرّ به عیون الّذین اذا سمعوا النّدآء سرعوا الی الأفق الأعلی و اجابوا ربّهم النّاطق البصیر ایّاکم ان تمنعکم شئونات الخلق عن الحقّ دعوا ما عند النّاس بهذا الاسم الّذی ظهر به کلّ امر حکیم ان انصروا ربّکم الرّحمن بالحکمة و البیان هذا ما امرتم به فی سنین متوالیات و فی هذا اللّوح الّذی ینطق امام وجوه العالم بما نطق لسان القدم انّه لا اله الّا انا العزیز الکریم انّا حملنا الشّدائد و المحن فی السّرّ و العلن لارتفاع امر اللّه فلمّا ارتفع بالحقّ ظهر طنین الّذباب عن خلف الحجاب بما ناح به کلّ نبیّ و صاح کلّ رسول امین قل یا ملأ البیان ان انصفوا فی امر ربّکم الرّحمن ایّاکم ان یمنعکم ما منع اهل الفرقان عن التّوجّه الی البحر الأعظم و ایّاکم ان تحجبکم ما احتجب به الأمم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ ناعق بعید ان اقبلوا بالاستقامة الکبری الی الأفق الأعلی لعمر اللّه هذا خیر لکم عمّا خلق فی الأرض و السّمآء یشهد بذلک مالک الأسمآء فی هذا اللّوح البدیع کم من عبد انجذب من آیات ربّه علی شأن ما خوّفته سطوة الأمرآء و لا شوکة الأقویآء سرعوا فی بیدآء المحبّة و الوفآء و قالوا لبّیک لبّیک یا محبوب القلوب و لبّیک لبّیک یا مقصود من فی السّموات و الأرضین کذلک نطق لسان العظمة فضلاً من عنده لیظهر ما کان مستوراً فی کنز اللّه و مسطوراً فی کتب المرسلین خذوا کتاب اللّه بقوّة من عندنا و قدرة من لدنّا لعمر اللّه هذا یوم واعدنا من قبل بأن نجعلکم ائمّة فی الأرض و نجعلکم الوارثین تمسّکوا یا عباد اللّه بالحبل الأعظم و تشبّثوا بذیل اللّه المقتدر القدیر قوموا علی الأمر باستقامة لا تمنعها شئونات العالم و لا شبهات المعرضین کذلک نوّرنا افق الکتاب بشمس ذکر ربّکم الفرد الخبیر قلم اعلی دوستان ارض یاء و اطراف آنرا ندا میفرماید و بأحسن اذکار ذکر مینماید که شاید رحیق بیان رحمن بشأنی ایشانرا اخذ نماید که اشارات عالم و کلمات امم قادر بر منع نباشد باینکلمۀ طیّبۀ محکمۀ مبارکه که بمثابۀ غیث هاطل است از برای ریاض بیان رحمن ناظر باشید و از آن بیاشامید بچشمهای خلق حقّ منیع را نبینی و نیابی چشم از کل بردار تا بمشاهده و لقا فائز شوی امروز روزیست که اعمال و مراتب و مقامات کل ظاهر شده و میشود چه که ممیّز علیم ظاهر و مفصّل خبیر آشکار و هویدا جهد نمائید تا از فیوضات نامتناهیۀ فیّاض محروم نمانید و از آنچه سزاوار این یوم اقدس امنع است ممنوع نشوید بساط اوهام ابسط از قبل مشاهده میشود و جنود ظنون اقوی از ماکان انشآءاللّه بعنایت رحمن مؤیّد شوید بر امریکه ذکر آن بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند الحمد للّه بیوم اللّه فائز شدید و نفحات قمیص وصال را ادراک نمودید نفوسیکه خود را اعلی الخلق و اعظمهم و اعزّهم و اکبرهم میشمردند از دریای دانائی محروم و از افق امر الهی محجوب و ممنوع و شما از رحمت مسبوقه و عنایت محیطه فائز شدید بامریکه لم‌یزل و لایزال امل مخلصین و مقرّبین بوده از حقّ جلّ جلاله در کلّ احوال مسئلت نمائید تا بر حفظ این درّ ثمین مؤیّد گردید و از ابصار سارقین و خائنین محفوظ و مستور دارید انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل لا اله الّا هو العزیز الجمیل انتهی انشآءاللّه از عنایات لایتناهیۀ الهیّه کوثر جذب و شوق و سلسبیل استقامت و اشتیاق از کلمات عالیات که از مصدر امر صادر شده کل بیاشامند چه هر نفسی فی‌الحقیقه بآن فائز شود جمیع عالم را معدوم مشاهده نماید و بر صراط الهی بایستد باستقامتیکه محرّکین عالم ضغینه و بغضا از حرکت او خود را عاجز مشاهده نمایند لعمر المحبوب از انوار امثال این نفوس افق قدرت و استقامت منیر و روشنست ملاحظه در قول ناعق نمائید برداشته بعبدۀ خود نوشته دو کلمه از بیان و دو کلمه از فرقان اخذ مینمایند و آیه درست میکنند و باطراف میفرستند ملاحظه فرمائید که چه مقدار مردم را ابله و احمق میداند که باین مزخرفات قائل است و مع‌ذلک او را حجّت و دارای بیّنه و برهان میدانند لعمرک یا حبیب فؤادی این خادم بسیار در ناس متحیّر است آیا چه شده و خلق چه ارتکاب نموده‌اند که بارشاد چنین بی‌دانشی مبتلا گشته‌اند از اوّل دنیا تا حال مانند این شئون بدیعه و آیات منیعه دیده نشده و چشم بیان و بصر عرفان شبه آن مشاهده نکرده با یک لوح امنع اقدس برابری نمینماید کلّ کتب یشهد بذلک من فاز بقطرة من بحر الانصاف عالم را آیات بدیعۀ منیعه احاطه نموده و معادل جمیع کتب سماوی آیات باهرات نازل و بر حسب ظاهر ظاهر آنچه از قبل واقع شده و یا از بعد بشود از قبل بکمال تصریح در کتاب الهی مذکور مع‌ذلک گفته و میگویند آنچه را که هیچ غافل معرضی نزد ظهور مظاهر نگفته و بی‌شرمی این فئۀ باغیۀ طاغیه بمقامی رسیده که در ظهور مظهر و مرسل باینکلمات مزخرفات تکلّم نموده و مینمایند حقّ انصاف عطا کند و بصر کرم فرماید

از جمله اخبار جدیده آنکه میرزا احمد ارض ک و راء شبی در مدینۀ کبیره بعد از استعمال بعض اشیاء آنچه نوشتجات معرض باللّه نزدش بود آتش زده و گفته خوشم میآید فی‌الحقیقه بمثابۀ حربا مشاهده میشود معلوم نیست بأیّ جهة اراد و الی ایّ جهة یرید و بأیّ وجه توجّه و الی ایّ وجه یتوجّه انشآءاللّه حقّ جلّ جلاله ذیل امر را از امثال این نفوس مطهّر دارد و یا از فضل و عنایت خود رحیق ایقان و اطمینان کرم فرماید انّه لهو المعطی الکریم

اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا ع‌ب علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید و ذکر محبّتهای ایشانرا فرموده بودید و همچنین عنایت مخصوص از حقّ جلّ جلاله استدعا شده بود اینمراتب تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان الرّحمن فیملکوت البیان قوله عزّ اعزازه لحاظ عنایت حقّ باو متوجّه الحمد للّه امریکه اکثر اهل ارض از آن محرومند بآن فائز شدند چندی قبل بهمراهی جناب ابوالحسن یک لوح مخصوص شما و یک لوح دیگر باسم ایشان ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند وصیّت مینمائیم او را بحکمت و استقامت انشآءاللّه موفّق شوند باین دو امر عظیم و عنایت مخصوصه هم از سماء عنایت ظاهر خواهد شد انّه لهو الفضّال الکریم الحمد للّه العلیّ العظیم انتهی

و اینکه در بارۀ شهدای میان‌دوآب از حقّ جلّ افضاله مسئلت نمودید عرض شد و اینکلمات مشرقات از سماء مشیّت نازل یا قلمی الأعلی ان اذکر الّذین اقبلوا الی افقی الأبهی و سمعوا ندائی الأحلی و تمسّکوا بعروتی الوثقی و تشبّثوا بأذیالی النّورآء و توجّهوا الی وجهی بعد فنآء الأشیآء و طاروا فی هوآء محبّة ربّهم مالک الأسمآء و شربوا من الکؤوس الحمرآء خمر القضآء طوبی لکم بما فزتم بالغایة القصوی و المقام الأعلی و الرّتبة العلیا نعیماً لکم و هنیئاً لکم بما یذکرکم محبوب العالم و الاسم الأعظم بما یجد منه کلّ مقبل عرف القمیص و کلّ ذی شمّ رائحة اسمی الرّحمن الرّحیم اشهد انّکم فزتم بعرفان اللّه فی ایّام فیها ناحت الأشیآء و الملأ الأعلی بما ورد علی الّذین اخذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده و انفقوا ما عندهم فی هذا السّبیل المستقیم ان افرحوا فی الرّفیق الأعلی بما یذکرکم مولی الوری فی هذا السّجن الّذی سمّی بکلّ الأسمآء و بالسّجن الأعظم فی کتاب اللّه العزیز الحمید قد سفکت دمائکم اذ کانت ممزوجة بمحبّة اللّه و صعدت ارواحکم اذ کانت معطّرة بنفحات الأیّام و طرحت اجسادکم اذ کانت مزیّنة بطراز الشّهادة فی هذا الأمر الّذی به انفق المقرّبون و المخلصون ما عندهم و لهم کذلک نطق لسان العظمة بذکرکم و ثنائکم انّه لهو الغفور الکریم النّور المشرق من افق سمآء رحمة الرّحمن علیکم یا مظاهر الأسمآء فی الامکان و مشارق العرفان بین ملأ الأدیان انتم الّذین ما منعکم منع مانع و لا شماتة مشرک سمعتم و سرعتم الی ان فزتم بالمقام الّذی کان مسطوراً من قلم اللّه الفرد الخبیر نعیماً لکم و طوبی لکم و للّذین یذکرونکم و یزورونکم بما نطق به لسان المظلوم اذ احاطته الأحزان من الّذین انکروا حقّ اللّه و اولیائه و اعرضوا عن الوجه اذ اشرق من افق الظّهور بنور مبین

و نذکر الأمین الّذی ذکرناه فی کتابی المبین انّه سبق اکثر الخلق فی خدمة اللّه و امره و فاز بالعنایة الّتی ما اطّلع بها الّا المحصی الخبیر انّا کنّا معه اذ صعد روحه الی الرّفیق الأعلی و سقیناه الکوثر الأصفی مرّةً بعد مرّة و احاطته رحمة ربّه علی شأن عجزت عن ذکره الأقلام یشهد بذلک من نطق و ینطق فیکلّ الأحیان انّه لا اله الّا هو العزیز الجمیل یا امین انت حرف من صحیفتی الحمرآء و ذکر من هذا الکتاب الّذی ینطق بالحقّ و یذکر احبّائه بما یزورهم به الملأ الأعلی و الّذین سجدوا لوجه ربّهم مالک هذا الیوم البدیع طوبی لمن یذکرک و یتقرّب بک الی اللّه ربّ العالمین

یا ورقآء یا ایّها النّاظر الی الأفق الأعلی و الشّارب رحیقی المختوم من انامل عنایتی البیضآء قد ذکرنا العباد الّذین سئلت اللّه ذکرهم و ظهور الطافه و عنایته لهم ان اشکر اللّه ربّک بهذا الفضل العظیم لک مقام عند ربّک العزیز الحمید انّه یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی و یؤیّدک علی ذکره علی شأن تنجذب به الأفئدة و العقول انّ ربّک لهو المقتدر القدیر انتهی

اینکه در بارۀ جناب میرزا محمّد خان و جناب میرزا محمّد علی مرقوم داشته بودید در ساحت امنع اقدس عرض شد و دو لوح اعزّ ارفع مخصوص ایشان از سماء مشیّت نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و به ما اراده اللّه مؤیّد گردند و اینکه در بارۀ جناب سبزعلی ذکر فرموده بودند و همچنین توجّه به زنجان و توقّف در آن ارض بجهة تبلیغ امر اللّه تمام اینمراتب معروض افتاد قال جلّ کبریائه بسیار محبوبست توجّه بآن ارض چه که اکثری اطّلاع ندارند و در معزلی از امر مشاهده میشوند انشآءاللّه بنار محبّت رحمن سبب اشتعال شوید و قلوب متوقّفۀ پژمرده را از کوثر ذکر رحمن تازه نمائید جناب رسول علیه بهآء اللّه را از لسان اینمظلوم بطراز تکبیر مزیّن دارید قل لعمر اللّه انت المذکور لدی العرش و انت المسطور فی کتابی المبین لحاظ حقّ بتو متوجّه بوده و انشآءاللّه خواهد بود کن قائماً علی خدمة امر ربّک فی کلّ حال من الأحوال سوف یفنی ما تری و یبقی لک ما ظهر من القلم الأعلی بدوام ملکوت اللّه العزیز الحکیم جمیع دوستان آن ارض را بطراز بیان مالک ادیان مزیّن کن نیکوست حال قلبیکه در محبّتش مشتعل شود و لسانیکه بذکرش ناطق گردد بگو ای دوستان رحمن جهد نمائید تا هر یک بمثابۀ آفتاب از افق سماء استقامت مشرق و منیر مشاهده شوید بشأنیکه مشرک باللّه و ما عنده و من معه را مثل قبضۀ طین مشاهده کنید اینست مقام استقامت کبری که آفاق الواح الهی بذکر آن منیر و روشنست انتهی یا حبیب فؤادی بعضی از نفوس ضعیفه در دیار آنجناب و حوالی آن در شفا جرف هار مشاهده میشوند چه که شنیدند آنچه را که قابل اصغا نبود و اخذ کردند از نفوسیکه از اطّلاع عاری بودند هذا ما عرفت من تأویل بیانات منزل الآیات و عرضته لجنابک انشآءاللّه بذراعی قدرت و قوّت و ایادی اقتدار الهی و بیانات شافیۀ کافیه از شمال ظنّ بیمین یقین توجّه نمایند و از کوثر استقامت بیاشامند عجب است از مردم که از سها اشراقات و انوار شمس را سؤال مینمایند بفرمائید ای صاحبان بصر بخود شمس توجّه نمائید و او را باو بشناسید او در اثبات امرش محتاج بغیر نبوده دلیله آیاته و وجوده اثباته آیا اینکلمه را نشنیده‌اند و یا آفتاب عنایت را که از افق سماء ظهور مشرقست ندیدند و یا نفحات بیانات را ادراک ننمودند باری در اینظهور اعظم کل مأمورند بعین او باو نظر نمایند و او را بشناسند مع آنکه جمیع عالم کتابیست در اثبات این امر مبرم و جمیع اشیاء و کتب و صحف و زبر و الواح بأعلی البیان ندا مینمایند و کل را بشارت بایّام اللّه میدهند ونفس المحبوب این خادم بل هر ذی درایتی از محتجبین و اقوال آنها متحیّر است آنچه اینعبد عرض نموده اگر بعضی از دوستان و آقایان ملاحظه نمایند بسیار محبوبست که شاید عباد را از تیرگی ظنون و اوهام فارغ نمایند و بصبح یوم الهی منوّر کنند اگر تفکّر نمایند بر عظمتیکه در کلّ کتب در ذکر این امر امنع اقدس مذکور است آگاه شوند در یکمقام میفرماید هذا یوم لا یذکر فیه الّا اللّه وحده نفحات کاذبه که از قبل بوده ناس را از جوهر صدق در این یوم بدیع منیع منع نموده در اینمقام بیاناتی از لسان قدم ظاهر که اگر آذان واعیه اصغا نماید البتّه از ما عند النّاس فارغ و آزاد شود له الأمر و له العظمة و الاقتدار و هو الحاکم علی ما اراد و هو القویّ القدیر شب گذشته چند لوح از سماء علم الهی نازل و حاوی بعض اذکار بود که فی‌الحقیقه جان را میگداخت و جسد را مشتعل مینمود اینعبد فانی اراده کرد که سواد آنرا ارسال نماید بعد مجال نیافت چه که جمعی مسافرین موجود و هر یک الواح عدیده از سماء احدیّه استدعا دارند و این خادم فانی بتحریر آن مشغول بصدهزار لسان استدعا مینمایم که این فانی را تأیید فرماید تا از عهدۀ این امر خطیر برآید انّه لهو المؤیّد القدیر و یسئل الخادم ربّه بأن لا یمنع عباده عمّا ظهر فی الملک باسمه الأعظم العظیم

و اینکه مرقوم داشته بودید یکی از دوستان رساله‌ئی نوشته تلقاء وجه عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب الیوم آنچه نوشته میشود باید بکمال دقّت ملاحظه نمود تا سبب اختلاف واقع نشود و محلّ ایراد قوم نگردد آنچه الیوم دوستان حقّ بآن متکلّمند بر مسمع اهل ارضست در لوح حکمت اینکلمه نازل انّ آذان المعرضین ممدودة الینا لیستمعوا ما یعترضون به علی اللّه المهیمن القیّوم اینفقره خالی از اهمّیّت نیست باید آنچه نوشته میشود از حکمت خارج نشود و در کلمات طبیعت شیر مستور باشد تا اطفال روزگار بآن تربیت شوند و بمقام بلوغ فائز گردند از قبل ذکر نمودیم که یک کلمه بمثابۀ ربیع است عالم قلوب از او تازه و خرّم شود و کلمۀ دیگر بمثابۀ سموم ازهار و اوراد را بسوزاند انشآءاللّه مؤلّفین از دوستان حقّ باید بنویسند آنچه را که نفوس منصفه بپذیرند و نزد قوم محلّ ایراد واقع نشود انتهی

از آیۀ مبارکۀ تحریم که در کتاب الهی نازل سؤال شده بود تلقاء عرش عرض شد فرمودند اولی و محبوب آن بود که تلقاء وجه لساناً بشما ذکر میشد حال ذکر آن در مکتوب جایز نه الی ان یأتی یومه انتهی و همچنین از این آیۀ مبارکه سؤال شده بود قوله عزّ اجلاله اذا غیض بحر الوصال الی قوله عزّ اعزازه الّذی انشعب من هذا الأصل القویم مقصود الهی حضرت غصن اللّه الأعظم و بعده حضرة غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومهما الفدآء بوده

و اینکه از اغصان اللّه و افنانه سؤال فرموده بودید در ساحت اقدس عرض شد فرمودند تا حال آنچه ذکر افنان از قلم اعلی جاری شد مقصود نفوس منتسبۀ بنقطۀ اولی بوده چه که در این ظهور کل را بافق اعلی دعوت نمودیم و ببحر اعظم هدایت کردیم در اوّل ایّام مناجاتی مخصوص ایشان نازل و در آن مناجات توفیق ایمان و عرفان از برای ایشان مقدّر انشآءاللّه به ما اراده اللّه عامل باشند و بر این امر اعظم اعظم ثابت و راسخ طوبی لهم بما سمّیناهم بهذا الاسم الّذی تضوّعت منه رائحة الرّحمن فی الامکان و ایشان را باین سدره نسبت داده‌ایم فضلاً من لدنّا علیهم فاسئل اللّه بأن یحفظهم من اشارات القوم و شبهات العلم و فضّلنا بعضهم علی بعض فی کتاب ما اطّلع به الّا اللّه ربّ العالمین و سوف یظهر ما قدّر لهم من لدن مقدّر خبیر و نفوسیکه حال بسدره منتسبند به ذوی القربی در کتاب اسماء مذکور اگر به ما اراده اللّه عامل باشند طوبی لهم بما اقبلوا و فازوا و لهم ان یسئلوا اللّه بأن یحفظهم و یوفّقهم علی الاستقامة علی ما هم علیه امروز روزیست که جمیع نفوس باید جهد نمایند تا بکلمۀ رضا از نزد مالک اسماء فائز شوند و مقصود از اغصان اغصان موجوده ولکن در رتبۀ اوّلیّه غصنین اعظمین بوده و هست و نفوس بعد از اثمار و اوراق شمرده میشوند و در اموال ناس از برای اغصان حقّی نبوده و نیست انتهی و این آیۀ مبارکه ذکر شده بود قوله جلّ کبریائه ان ارجعوا ما لا عرفتموه من الکتاب الی الفرع المنشعب من هذا الأصل القویم مقصود از کتاب کتاب اقدس و فرع منشعب غصن بوده انتهی

در بارۀ صوم مسافر و حدّ سفر این سؤال شده بود (حدود سفر و مسافر بیان شود که اطلاق اسم سفر بر چه مسافر میشود و در بین مسافرت هر گاه در محلّی چند روز اقامت شود تکلیف او چیست و در روزیکه مسافر قصد سفر میکند مثلاً وقت ظهر یا بعد از ظهر مسافر میشود تکلیف او در آن یوم از صبح الی ظهر چیست) حدود سفر نه ساعت در کتاب الهی معیّن شده یعنی از مقامیکه حرکت مینماید تا مقامیکه ارادۀ وصول بآن نموده نه ساعت باشد حکم صوم مرتفع است و اگر مسافر در محلّی توقّف نماید و معیّن باشد توقّف او تا نوزده یوم باید صائم شود و اگر کمتر باشد صوم بر او نیست و اگر در بین شهر صیام در محلّی وارد شود و اراده نماید یکشهر بیان در آن ارض توقّف کند باید سه روز افطار نماید و بعد مابقی ایّام صوم را صائم شود و اگر در وطن خود وارد شود باید همان یوم صائم گردد و یومیکه قصد سفر مینماید آن یوم صوم جایز نه

عرض اینفانی آنکه آنچه اسامی در مراسلات آنجناب از قبل و بعد مرقوم بود و باینفانی رسید جمیع در ساحت اقدس عرض شد اظهار عنایت فرمودند و ارسال گشت یک لوح امنع اقدس هم مخصوص جناب آقا سبزعلی نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند استدعای اینفانی آنکه خدمت جمیع بهر قسم که لایق و سزاوار است عرض فنا و تکبیر اینعبد را مذکور دارند امورات غریبۀ عجیبه از جزیرۀ معروفه ظاهر شده در این ایّام خبر جدیدی رسید که سبب خجلت است و اینعبد از ذکرش شرم دارد بحقّ جلّ جلاله وامیگذاریم انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید جناب آقا سبزعلی الحمد للّه حجاب را خرق نمودند و صنم وهم را شکستند و از ید روح الأمین کوثر یقین آشامیدند انشآءاللّه باینمقام اعلی همیشه فائز باشند

حسب الأمر آنکه در ارض زاء منتسبین جناب ابابصیر و آقا سیّد اشرف علیهما بهآء اللّه الأبهی را از قبل حقّ تکبیر برسانید و نسبت بکل عنایة اللّه را اظهار دارید تا کل از انوار آفتاب حقیقت منوّر شوند و از دریای استقامت بیاشامند انّه ولیّ المقرّبین و ولیّ المخلصین

جناب ناظر علیه بهآء اللّه در این ایّام وارد و در جوار ساکن

و اینکه در بارۀ جناب حرف حیّ علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از شرف زیارت حسب الأمر و اراده مراجعت نمودند و بعد اذن خواستند که در مدینۀ کبیره توقّف نمایند اذن فرمودند بعد از چندی بافق اعلی صعود نمودند طوبی له انّه ممّن فاز بما اخبر به النّقطة الأولی روح ما سواه فداه و کان من الفائزین

و جناب ملّا محمّد علی ده علیه بهآء اللّه مدّتیست توجّه نموده‌اند و اخبار ایشان از مدینة‌اللّه و سایر جهات رسیده

یا محبوب فؤادی ذکریکه در آخر کتاب آنجناب بود بعد از عرض مطالب مجدّداً در ساحت عرش عرض شد اینجواب از سماء مشیّت الهی نازل قوله جلّ کبریائه یا ورقآء یا ایّها النّاظر الی وجه ربّک الأبهی قد سمعنا ما ناجیت به اللّه فی آخر کتابک طوبی لوجهک بما توجّه و للسانک بما تکلّم ان اذکر ربّک بین العباد لیجذبهم الذّکر و البیان الی افق الرّحمن و یقرّبهم الی مقام لا تمنعهم شئونات الخلق عن الحقّ و لا شبهات الّذین کفروا باللّه العلیّ العظیم طوبی لک و لمن سمع قولک فی امر اللّه ربّ العالمین البهآء المشرق من افق البقآء علیک یا من فزت بالرّحیق باسمی العزیز البدیع انتهی اظهار ذکر و ثنا و تسبیح و تکبیر و سلام خدمت دوستان مدینه و دیار الهی از جانب این خادم فانی بسته بعنایت آنمحبوب است البهآء علی جنابکم و علی ذوی قرابتکم و علی الّذین وفوا بمیثاق اللّه فی یومه العزیز البدیع و الحمد للّه الفرد الواحد العزیز الحکیم

خ‌ادم

فی غرّة شعبان سنة ١٢٩٨

* * *

١۴ شوّال سنۀ ١٣٠۴

جناب عبّاسقلی خان علیه بهآء اللّه

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مقدّس از ذکر و بیان بساط امنع اقدس حضرت مقصودی را سزاست که عالم را بکلمۀ علیا خلق نمود و بطراز بینش و دانش بیاراست له الحمد و البهآء و له العزّة و الثّنآء قوّتش را شوکت امرا ضعیف ننمود و اراده‌اش را ضوضاء علما منع نکرد از اوّل ایّام امام وجوه انام از عالم و جاهل و صاحبان عزّت و ثروت و قدرت و عظمت قیام فرمود و بأعلی النّدآء کل را بافق اعلی دعوت نمود کجا بودند آن ایّام نفوسی که الیوم بمعارضه قیام نموده‌اند لعمر مقصودی خلف دنان ظنون و اوهام و سبحات و حجبات منزوی و مستور و چون آفتاب برهان از مشرق ارادۀ رحمن اشراق نمود با اسیاف بغضا از خلف حجاب بیرون آمدند هر صاحب بصر و عقل و شعور انکار آنچه ذکر شد ننماید چه که امر این ظهور اعظم هیچوقت مستور نبوده لازال دست اعدا مبتلا

سبحانک یا مالک الامکان و المستوی علی عرش العظمة و البرهان اسألک بتغرّدات حمامات فردوسک الأعلی بأن تؤیّدنی علی ذکر اولیائک و ثنائهم ای ربّ تری من اقبل الیک و اراد بحر علمک و شمس بیانک اسألک ان لا تخیّبه عمّا اراد انّک انت المقتدر العلیّ الوهّاب

و بعد عرض میشود نامۀ آن جناب در سجن عکّا باین خادم رسید و چون کلماتش گواهی داد بر اقبال و مودّت و محبّت آن جناب لذا باب سرور مفتوح و افق بهجت مشهود بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام اعلی و ذروۀ علیا نموده مناجات آن جناب را لیلۀ چهاردهم شهر شوّال المکرّم امام وجه مالک قدم و مقصود عالم بعد از اشراق نیّر اذن عرض شد و بشرف قبول فائز اینست بشارة کبری که عرض شد در آن حین این آیات محکمات و کلمات مشرقات از افق ارادۀ مالک اسماء و صفات اشراق نمود قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه

هو النّاطق من افقه الأعلی

یا ایّها النّاظر الی الوجه عبد حاضر در این حین امام وجه حاضر و قرأ ما ناجیت به اللّه ربّ العالمین و ربّ العرش العظیم انّا سمعنا ندائک اجبناک بما لا تعادله کلمات العالم و لا ما عند الأمم اشکر ربّک بما انزل لک فی السّجن الأعظم ما یقرّبک الیه انّه هو الفضّال الکریم لا یعزب عن علمه من شیء و لا تمنعه حوادث الدّنیا و لا تحجبه سبحات اهل البغی و الفحشآء قد اشرق من افق الاقتدار بنور مبین به ظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مخزوناً فی خزائن عصمة اللّه المقتدر القدیر انّا وجدنا من کتابک عرف محبّتی و قیامک علی ذکری و ثنائی بین عبادی و انا العلیم الحکیم طوبی للسان تزیّن بذکر المقصود و لأذن سمع ما ارتفع به النّدآء بین الأرض و السّمآء و لعین فازت بمشاهدة آثاری و لقلب اقبل الی افقی المنیر اذا اخذتک نفحات بیانی و فزت بآیاتی قل

الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی من قلمک الأعلی فی سجن عکّآء اذ کنت بین ایدی الأعدآء الّذین اعرضوا عنک و جادلوا بآیاتک و انکروا ما انزلته فی کتابک اسألک یا مولی العالم بأنوار جبروتک و اسرار ملکوتک و بلآلئ اصداف بحر حکمتک و بمظاهر امرک و مشارق وحیک بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال ثابتاً علی حبّک و راسخاً فی امرک بحیث لا تمنعنی سبحات الجلال و لا صلیل سیوف اهل الضّلال ای ربّ تری عبدک مقبلاً الیک و منقطعاً عن دونک و ناظراً الی افق فضلک فأنزل علیه من سحاب سمآء رحمتک ما یقرّبه الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال

بلسان پارسی ندای الهی را بشنو لعمر اللّه هر نفسی باصغا فائز شد سطوت جبابره و شوکت فراعنه او را از مشرق نور احدیّه و مطلع آیات قدمیّه محروم نساخت بیقین کامل و نور مبین ظلمت اوهام را محو نمود اوست فارس مضمار بیان فراعنه و جبابره که در الواح نازل شده و یا بشود مقصود ارباب عمائمند یعنی علمائی که ناس را از شریعۀ الهی و فرات رحمت رحمانی منع نموده‌اند در علمای شیعه تفکّر نما در قرون و اعصار یکدیگر را بر منابر سب و لعن نمودند و در لیالی و ایّام بکلمۀ مبارکۀ یا قائم ناطق و چون عالم بانوار فجر ظهور منوّر کل با اسیاف ضغینه و بغضا قصد مقصود عالم و مربّی امم نمودند منصفین میدانند که آن قوم چه کردند و چه گفتند حال هم در ایران بر جمیع منابر بسب و لعن مشغولند سبحان‌اللّه معرضین بیان هم بهمان اوهامات متمسّک و متشبّثند بر حزب اللّه واجب و لازم کمال جهد را در حفظ نفوس مبذول دارند که مباد بشبهات ناعقین و اشارات معتدین باوهامات حزب قبل مبتلا گردند مکرّر این بیانات از مشرق علم الهی ظاهر که شاید مقبلین بطراز آگاهی فائز شوند و باسم حقّ جلّ جلاله خود را از عالم و عالمیان فارغ و آزاد مشاهده کنند نسأل اللّه ان یؤیّدک و یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی و علی ما یرتفع به امره بین عباده انّه هو ولیّ المخلصین لا اله الّا هو الملک الفرد الواحد الحقّ العدل المبین انتهی

للّه الحمد آن دوست مکرّم بانوار بیان مالک قدم منوّر و باثر قلم اعلایش مزیّن این نعمت کبری را السن عالم از عهدۀ شکر برنیاید و این مائدۀ عظمی را قلم وصف نداند و ادراک احاطه نکند یسأل الخادم ربّه و ربّکم و ربّ العرش و الثّری ان یسقیکم رحیق البقآء انّه هو مولی الأسمآء و فاطر السّمآء

و اینکه سؤال از روایت قبل نمودند که میفرماید العلم سبعة و عشرون حرفاً فجمیع ما جآءت به الرّسل حرفان و لم یعرف النّاس حتّی الیوم غیر الحرفین فاذا قام قائمنا اخرج الخمسة و العشرین حرفاً بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این کلمات عالیات از مشرق علم الهی اشراق نمود قوله تبارک و تعالی مقصود از باقی حروف ذکر مقام کلمۀ مبارکۀ جامعه بوده هر نفسی آن کلمه را یافت از کلمات عالم خود را بینیاز مشاهده نماید و هر نفسی از کوثر مکنون در آن آشامید عطش و ظمأ نفس و هوی او را اخذ ننماید اوست آن کلمه‌ئی که جمیع علوم و فنون در او مستور اوست مفتاح مدینۀ استقامت و صراط امّت اوست قاصم شوکت اصنام و اوهام هر نفسی باو فائز شد او فائز است بآنچه که الیوم سزاوار است و آن کلمۀ علیا از عالم مشیّت بعالم اراده تجلّی فرمود و از اراده بعالم لاهوت و از لاهوت بجبروت و از جبروت بملکوت و تجلّی آن بصورت کلمۀ جامعه در لوح جناب حیدر قبل علی و حسین علیهما بهائی و عنایتی نازل و ظاهر هو در قمیص انا ظاهر و مکنون بأنا المشهود ناطق اینست آن کلمه‌ئی که صدر مغلّین از آن شکافت و بنیان علوم و فنون معرضین و معتدین متزعزع گشت اصل حدیث مذکور از رسول اللّه روح ما سواه فداه بوده یکی از حروفات فرقان ذکر کرده هر نفسی فی‌الحقیقه باین کلمۀ مبارکه فائز گردد خود را اعلی الخلق مشاهده نماید و در این امر اعظم ثابت و راسخ شود شبهات علما و اشارات مطالع اوهام را معدوم صرف و مفقود بحت شمرد طوبی للفائزین و طوبی للعارفین و در یک مقام مقصود از آن علوم و فنون بوده این مظلوم در این ایّام بتفسیر کلمات قبل مایل نه نظر بعنایتی که در بارۀ آن جناب بوده ذکر نمودیم آنچه که عرف بیان الهی از آن متضوّع و اگر نفسی در آن تفکّر نماید و مستقیم شود از اصحاب سفینۀ حمرا مذکور و مسطور البهآء علیک و علی الّذین وفوا بعهد اللّه ربّ العالمین انتهی

عنایت حقّ از اشراقات انوار کلمات ظاهر و هویدا فضلش اخذ نموده رحمتش سبقت گرفته و عنایتش احاطه فرموده هل یقدر احد ان یشکره حقّ الشّکر او یحمده حقّ الحمد نفس شکر شکر لازم دارد چه که تأیید شکر از اوست و همچنین حمد انسان بصیر فی‌الحقیقه متحیّر است در بدایع فضل فضّال و عنایات غنیّ متعال اولیای آن ارض را تکبیر و سلام میفرستم و بفضل و رحمت و شفقت حقّ جلّ جلاله بشارت میدهم و از برای هر یک تأیید میطلبم امروز اهل بهاء بحزب اللّه در زبر و صحف و کتب و الواح مذکور و مسطور امید هست از فضل بیمنتهایش به ما ینبغی لأیّامه و لأمره قیام نمایند تا از محبّتشان عالم بنور محبّت منوّر گردد و از اشتعالشان مشتعل انّ ربّنا هو المقتدر القدیر و المؤیّد العلیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی الّذین شهدوا بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الخبیر

در این حین در نظر این خادم فانی جناب مخدوم مکرّم آقا علی حیدر علیه بهآء اللّه آمد کأنّ جنابه حاضر امام وجه الخادم نسأل اللّه تعالی ان یؤیّده و یوفّقه علی ما یحبّ و یرضی ولکن این دعا قبل از ذکر بشرف اجابت فائز شده باری خدمت ایشان و جناب بیک علیه بهآء اللّه و جناب ع‌ب علیه بهآء اللّه و ع‌ط علیه بهآء اللّهه و نفوس مذکورۀ در نامۀ ایشان سلام و تکبیر میرسانم و میطلبم از برای هر یک آنچه را که شبه و مثل نداشته انّ ربّنا الرّحمن هو المقتدر الغفور الکریم حضرت محبوب فؤاد جناب امین علیه بهآء اللّه الأبهی در هر نامه ذکر ایشان و اولیای آن ارض را مینمایند فرمودند امین کتابیست مبین در ذکر اولیآء اللّه ربّ العالمین خدمت جمیع اولیای آن ارض سلام و تکبیر عرض مینمایم مخصوص آقایانی که بطراز تخصیص من عند اللّه مزیّن و مشرّف و مفتخرند البهآء علیهم و علی من یحبّهم

* * *

هو السّامع من افقه الأعلی

حمد مقدّس از ذکر و بیان ساحت امنع اقدس حضرت مقصودی را لایق و سزاست که از قلم اعلی کوثر بقا جاری فرمود و از قطرۀ آن مقبلین را حیوة ابدی عطا نمود و این قطره در مقام اوّل و رتبۀ اولی بهیئت نقطه ظاهر و از او علوم اوّلین و آخرین را از عالم غیب بعرصۀ شهود آورد و چون خدمتش مقبول افتاد بحرف باء مؤانس گشت و باو علم انّه لا اله الّا هو مرتفع و رایت نصر و ظفر منصوب اوست مقتدری که اراده‌اش را قدرت کائنات و قوّت ممکنات منع ننماید طوبی از برای نفوسی که از سلسبیل کلمۀ یفعل ما یشآء نوشیدند و خود را از عالم و عالمیان فارغ و آزاد مشاهده نمودند انّک اذا سمعت صریر قلمی الأعلی و شربت رحیق الوحی من کأس عطآء مولی الوری قل

سبحانک یا مولی الأسمآء و فاطر السّمآء اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بعظمتک و اقتدارک اسألک بسراج امرک الّذی به نوّرت العالم و باسمک الأعظم الّذی به هدیت الأمم ان تجعلنی فی کلّ الأحوال ناطقاً بثنائک و قائماً علی خدمة اولیائک و متمسّکاً بحبلک ای ربّ تری اقبالی الی افقک و توجّهی الی انوار وجهک اسألک ان لا تجعلنی محروماً عمّا کتبته لأصفیائک الّذین ما منعتهم سیوف الأعدآء عن الاقبال الی افقک الأعلی و لا ضوضآء العلمآء عن ذکرک یا مالک العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الأولی ای ربّ تری العاصی اراد بحر غفرانک و عفوک اسألک بکرمک الّذی احاط علی العالم ان تغفر جریراتی و خطیئاتی و قدّر لی ما یجعلنی مستقیماً علی امرک بحیث لا یمنعنی ظلم المعتدین و لا شبهات المریبین و لا اشارات الّذین کفروا بیوم الدّین ای ربّ لا تمنعنی عمّا اردت من سمآء فضلک نوّر ارکانی بجودک و رحمتک و قلبی بأنوار نیّر ظهورک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الکریم

نامه‌ئی که بعبد حاضر ارسال نمودی نزد مظلوم مذکور عرف اقبال و ایمان از آن متضوّع از حقّ میطلبیم از هر یک از احبّای آن ارض ظاهر فرماید آنچه را که سبب هدایت خلق است و همچنین جاری نماید آنچه را که علّت حیوة اهل عالم است لیس هذا علی اللّه بعزیز در سلمان و اباذر تفکّر نما که بعد از قبول بچه مقام فائز گشتند عنایتش تمّار را از اخیار نمود و عدلش ابرار را از اشرار اینست معنی کلمۀ یجعل اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم در اصحاب عیسی بن مریم تفکّر نما باخذ اعشار و سمک مشغول بودند ولکن از پرتو انوار نیّر برهان بمقامی رسیدند که عالم را صید نمودند چه که از خود و ما عندهم گذشتند و به ما عند اللّه اقبال کردند و تمسّک جستند اراده و مشیّت خود را در مشیّت اللّه محو و فانی نمودند و بخدمت قیام کردند قیامی که سطوت یهود عنود و عبدۀ اصنام ایشان را از مالک ایجاد منع ننمود از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید و حفظ نماید ولکن بعضی از اهل بیان باسبابی که سبب تفریق و اختلافست مشغول اصل را گذاشته‌اند و در فکر آنند عجلی یافت شود و بآن تمسّک نمایند و سبب فتنۀ اخری گردند باید کل از حقّ جلّ جلاله مسئلت نمایند آنچه را که سبب اعلاء کلمه و علّت استقامت بر آن است قلم اعلی ترا وصیّت مینماید بآنچه سبب ابقا و ارتفاع است و دوستان آن ارض طرّاً را بحکمت امر نموده و مینماید لئلّا یظهر منهم ما تضطرب به الأفئدة و النّفوس لازال اولیای آن ارض تحت لحاظ بوده و هستند انّا ذکرنا الّذی صعد الی اللّه بذکر لا یتغیّر عرفه و لا تنقطع نفحاته انّها تکون باقیة ببقآء الملک و الملکوت یشهد بذلک مالک الجبروت اذ استوی علی العرش بسلطان مبین الّذی سمّی بمحمّد قبل علی فی کتاب الأسمآء علیه بهآء اللّه و بهآء من فی السّموات و الأرضین انّا طهّرناه عمّا لا ینبغی و رفعناه الی مقام عجزت عن ذکره الأقلام

و نذکر ابنک الّذی سمّی بمحمّد قبل حسن و ذکرناه بما نزل له فی هذا الحین امطار رحمة ربّه الغفور الکریم

یا رفیع امروز کلمة اللّه از صد اولاد افضل بوده و هست جهد نمائید برضای دوست فائز شوید و ظاهر شود از شما آنچه که ذکرش در کتاب الهی مخلّد گردد اینست اولاد حقیقی و قرّۀ عین حقیقی و ذرّیّۀ حقیقی کذلک نطق المظلوم اذ احاطت به الأحزان بما اکتسبت ایدی الظّالمین یا اهل البهآء لا تحزنوا من شیء الّا فیما ورد علینا من جنود الغافلین انّا صبرنا فی البأسآء و الضّرّآء و امرنا اهل البهآء بالصّبر الجمیل

امّ طفل را ذکر مینمائیم و بشارت میدهیم بآنچه که در این لیله نازل شده البهآء من لدنّا علی الّذین اخذوا کأس البقآء باسمی الأبهی و شربوا منها رغماً لکلّ غافل بعید و کلّ عالم مریب

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

حمد مقدّس از ذکر و بیان مقصود عالمیان را لایق و سزاست که عالم را بانوار توحید منوّر فرمود و رایت عظمای انّه لا اله الّا هو را بر اعلی مقام عالم برافراشت سطوت امرا او را منع ننمود و از اراده بازنداشت رسل فرستاد و کتب نازل فرمود تا کل بصراط مستقیم فائز شوند و از برای عرفان نبأ عظیم در یوم قیام مستعدّ گردند له الحمد و المنّة و له الفضل و العطآء خلق فرمود و راه نمود تا کل فائز شوند بآنچه که مقصود از خلقت خلق بوده تعالی فضله و تعالی کرمه العمیم و جوده العظیم الصّلوة و السّلام علی سیّد العالم و مربّی الأمم الّذی به انتهت الرّسالة و النّبوّة و علی آله و اصحابه دائماً ابداً سرمداً

و بعد جناب محمّد قبل علی علیه سلام اللّه وارد ذکر شما را نمود لذا این مظلوم مرّة اخری بآن شطر اقبال فرمود لیسقیک سلسبیل المحبّة من کأس الوفآء نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدک و یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی انّه هو مالک یوم الدّین و ربّ العرش العظیم اگر دوستی یافت شود از قبل مظلوم سلام برسان لیقرّبه السّلام الی مولی الأنام و یؤیّده علی ما انزله فی الکتاب

* * *

آقای مکرّم حضرت افنان جناب آقا میرزا آقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مقدّس از عرفان اهل امکان مقصود عالمیان را لایق و سزاست که بلا را مخصوص اولیا قرار فرمود طوبی از برای مقرّبین یعنی نفوسی که بسلّم بلا بذروۀ علیا ارتقا جسته‌اند ایشانند اولیای حقّ جلّ جلاله لازال بافق اعلی ناظر بوده و هستند بأساء ایشان را از توجّه منع ننمود و ضرّاء از اقبال بازنداشت بلکه حوادث عالم و مصیبات آن نار محبّت را مدد نمود و بر شعله افزود هر نفسی فی‌الحقیقه بر تغییر و تبدیل و فنای عالم آگاه شود او را هیچ شیئی از اشیاء پژمرده ننماید و از روح و ریحان بازندارد فرحش باللّه است و عیشش للّه همدمش انّا للّه و مصاحبش انّا الیه راجعون بعد از آنکه قلب بانوار معرفت منوّر شد و از ذکر و ثنا و محبّت و مودّت حقّ جلّ جلاله پر گشت دیگر محل باقی نه تا احزان عالم و کدورات نازلۀ در آن وارد شود و یا داخل گردد

سبحانک یا نور العالم و منوّر العالم و مسخّر العالم و مذهب احزان الأمم اسألک بالاسم الأعظم الّذی به سرت نسمات فجر عنایتک علی عبادک بأن تؤیّد افنانک علی الحضور امام وجهک و التّمسّک بما قدّر لهم بجودک و الطافک ثمّ احفظهم من شرّ اعدائک و شماتة الّذین کفروا بک و بآیاتک اسألک یا مالک الوجود و سلطان الغیب و الشّهود بأن تفتح علی وجوههم ابواب عنایتک لتجذبهم نفحات بیانک الی مقام لا تحزنهم شؤونات الدّنیا و کدوراتها و لا تخمدهم اعمال الّذین اعرضوا عن افقک الأعلی ثمّ وفّقهم یا الهی علی ما یقرّبهم الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال

روحی لذکرکم الفدآء و لخدمتکم الفدآء دو دستخطّ حضرت عالی از قبل و بعد رسید هر یک مفتاحی بود از برای مداین محبّت و مودّت و توجّه و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام اعلی نموده تلقاء وجه عرض شد قوله تبارک و تعالی یا افنانی علیک بهائی و عنایتی در بلایای واردۀ بر نفس حقّ و همچنین آنچه بر انبیا وارد شد تفکّر نما جذب محبّت الهی چنان اخذشان نمود که بلایا و رزایای عالم نزدشان مائدۀ فرح و سرور محسوب اعراض عالم و انکار امم ایشان را از اقبال منع ننمود و از فرح اکبر بازنداشت از حلاوت بیان رحمن و ما قدّر لهم عالم را معدوم و مفقود مشاهده مینمودند در هر حین باجنحۀ ابتهاج قصد معراج که مقام قرب و لقاست میفرمودند و اگر عوالم و شئوناتش منحصر باین عالم بود هرگز خود را بین ایادی اعدا تسلیم نمینمودند قسم بآفتاب حقیقت که از افق سماء سجن مشرق و لائحست لازال آن جواهر وجود در مقام تسلیم و رضا واقف و قائم بودند بشأنی که ظلم و تعدّی اهل عالم ایشان را از استقامت بر امر بازنداشت چون قلب ببحر اعظم متّصل شد عالم و ما عند النّاس را بمثابۀ ظلّ مشاهده نماید که عنقریب فانی شود و زوال پذیرد شاید آنچه وارد شده بر شما سبب و علّت ظهورات عنایات غیبیّۀ الهیّه شود شما باو منسوبید آنچه بر شما وارد شده بعد از ایقان و اقبال بوده لعلّ یحدث بذلک ما تقرّ به العیون و تفرح به القلوب بر اسرار حکمت بالغه احدی مطّلع نه یشهد بذلک هذا المظلوم فی هذا السّجن البعید قل

الهی الهی ترانی مقبلاً الیک و متمسّکاً بک و تری ضعف اولیائک و قوّة اعدائک و ظلمهم فی بلادک اسألک بحرکة قلمک الأعلی الّذی به سخّرت الأشیآء و بنفوذ آیاتک الکبری بأن تؤیّدنی علی ما یقرّبنی الیک ای ربّ ترانی فی بحبوحة الأحزان اسألک بأن تنزل لی من سمآء عطائک ما یجعلنی طائراً فی هوائک و منجذباً بآیاتک و لائذاً بحضرتک ای ربّ قدّر لی من قلمک الأعلی ما ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک انا الّذی یا الهی اعترفت بوحدانیّتک و فردانیّتک سبقنی علمک المحیط و تعلم ما یرفعنی و یوفّقنی علی ما تحبّ و ترضی انّک انت مالک العرش و الثّری لا اله الّا انت المقتدر العلیم الحکیم انتهی

فی‌الحقیقه عواقب امور از ادراک و ابصار مستور غیر حقّ جلّ جلاله آگاه نبوده و نیست بسا میشود از این احزان ابوابهای فرح و سرور و بهجت و ابتهاج مفتوح گردد الیوم هیچ مقامی و هیچ فضلی و هیچ شأنی اعظم از آنچه بافنان عطا شده نبوده و نیست وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مولی الوری در این مقام استماع شد قوله تبارک و تعالی یا عبد حاضر بسا بُعد که حقّ جلّ جلاله آن را علّت قرب قرار فرمود و بسا حزن را که سبب فرح اعظم نمود و چه مقدار بساط هَمْ که بانبساط تبدیل شد الفضل بیده و فی قبضة قدرته یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العلیم الحکیم انتهی این خادم فانی در لیالی و ایّام از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینماید آنچه را که جان از او مسرور و تازه گردد انّ ربّنا الرّحمن هو المشفق الکریم

در فقرۀ وجه حضرت ورقة العلیا علیها من کلّ بهآء ابهاه بحضرت افنان کبیر علیه من کلّ بهآء ابهاه امر شد که بنویسند به ارض یاء نزد هر نفسی باشد بمخدّرۀ کبری والدۀ آن حضرت داده شود چندی قبل این فقره القا شد از حقّ میطلبم نفوس را مؤیّد فرماید بر عمل بآنچه از سماء امر نازل

نامۀ جناب ملّا شفیع علیه بهآء اللّه که ارسال فرمودند در ساحت امنع اقدس عرض شد و جواب نازل در کرّۀ بعد ارسال میشود و همچنین یک لوح مبارک مخصوص مخدّرۀ کبری علیها بهآء اللّه الأبهی نازل و ارسال شد الحمد للّه در هر حال مذکور بوده و هستند چندی قبل از حکومت ظالمی ضرّ وارد و در هر یوم احداثی و بلائی ظاهر و مشهود بدّله اللّه امراً من عنده انّه علی کلّ شیء قدیر مقصود آنکه آن حضرت هم در احزان با سدره شریک بوده‌اند خدمت حضرات آقایان افنان آن ارض تکبیر و ثنا و بهاء عرض مینمایم و همچنین خدمت اولیای آن ارض از حقّ میطلبم آن اطراف را از نور افنان منوّر فرماید و عالم جدید ظاهر نماید اوست مقتدر و توانا لا اله الّا هو مالک العرش و الثّری البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم و یسمع قولکم فی امر اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع

خ‌ادم

فی ۲۶ شهر ذی‌الحجّة الحرام من سنة ۱۳۰۴

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

١۵٢١

بسم ربّنا الأبدع الأمنع الأعزّ الأقدس العلیّ الأبهی

حمد مقدّس از عرفان کائنات حضرت مقصودی را لایق و سزاست که بیک نظر عنایت ذرّه را بطراز آفتاب ظاهر فرماید و قطره را دریا نماید و اگر نعوذ باللّه عنایت مخصوصۀ خود را منع فرماید معنی کلّ شیء هالک الّا وجهه هویدا گردد پاک و مقدّسست ساحت اقدسش از ذکر فصحا و بلغای ارض هر عارف منصفی اعتراف نموده بر عجز و هر عالم صادقی اقرار نموده بر قصور سبحانه سبحانه عمّا یقولون المقرّبون و الموحّدون و المخلصون اوست مقتدری که بیک تجلّی از تجلّیات اسم اعظم عالم را منوّر فرمود و میزان را ظاهر نمود و صراط را امام وجوه عباد نصب کرد و بهمان تجلّی که در مقامی بکلمه ذکر میشود و در مقامی بمشیّت و در مقامی باراده و امثال ذلک صور ظاهر و صیحه مرتفع و اهل قبور متحرّک تعالی سلطانه و تعالی قدرته و تعالی عظمته قد خلق کلّ شیء بکلمة من عنده کیف یقدر ان یعرف منشئها و خالقها و مظهرها یسأل الخادم ربّه بأن یوفّق عباده علی الاقبال الی الأفق الّذی انار بأنوار الوجه و البحر الّذی ماج بأمره المحکم المتین

و بعد مکتوب آن جناب که تاریخ آن ٢۵ شهر صفر بود رسید و چون بذکر مقصود عالمیان فائز بود نهایت فرح و سرور حاصل شد انشآءاللّه از اشراقات آفتاب حقیقت و رشحات بحر عنایت محروم نباشید لازال کأس محبّت الهی را پی در پی بنوشید و بیاشامید و بنوشانید عجب است از ناس که مثل چنین یوم مبارکی را از دست داده‌اند و از عرفانش محروم مانده‌اند ابصار عباد ضعیف و شمس حقیقت در کمال نور و ضیاء از حقّ جلّت عظمته و جلّ سلطانه سائلم که چشمهای ضعیفه را قوّت عطا فرماید تا از مشاهدۀ آفتاب معنوی محروم نماند انّه لهو المقتدر القدیر و همچنین مکتوب دیگر که تاریخ آن دهم ١٠ ربیع اوّل بود رسید و بعد از مشاهده و اطّلاع به ما فیه بمنظر اکبر توجّه نموده و بعد از اذن و اجازه تلقاء وجه مالک قدر عرض شد قال عزّ کبریائه یا اباالحسن ان افرح بما ذکرت لدی العرش مرّة بعد مرّة و توجّه الیک وجه المظلوم من هذا السّجن البعید قد انزلنا لک فی القصر ما تضوّعت به نفحة الرّحمن فی الامکان و فی هذا السّجن ما اهتزّ به کلّ منجمد ثقیل ان لا تنظر الّا اللّه و امره هذه کلمة به لاح افق اللّوح و ابیضّت وجوه المخلصین یا اباالحسن انشآءاللّه بکوثر معانی و بیان که در کلمات الهی مکنون و مستور است برسی و از آن بیاشامی کل بکلمۀ اللّه ناطقند ولکن یک نفس باصغاء کلمۀ مبارکۀ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون جان داد و نفس دیگر بعد از اصغاء آیات الهیّه که از حدّ احصا خارجست از محلّ خود برنخاست از نفحات ایّام محروم ماند و از انوار وجه بی‌نصیب بلفظ ذکر کوثر و سلسبیل مینمایند و هر دو امام وجوه ظاهر و از آن بغایت بعید و دور قلم اعلی در کلّ احیان اهل امکان را نصیحت میفرماید بآنچه ظاهراً و باطناً منفعت آن بخود آن نفوس راجعست مع‌ذلک گوش را از اصغا منع نموده‌اند و چشم را بحجبات هوائیّه از مشاهدۀ انوار محروم داشته‌اند یا اباالحسن ان اشکر ربّک بما ایّدک علی عرفانه و احضرک فی السّجن الأعظم تلقآء وجهه و اسمعک ندائه العزیز المحبوب خدمات شما بطراز قبول مزیّن و این از نعمت بزرگ الهی است ان اعرف و کن من الشّاکرین چه بسیار از عباد که بعرفان حقّ فائز نشدند و چه مقدار از نفوس که بشرافت عرفان فائز گشتند امّا بر خدمت امر موفّق نگشتند و چه مقدار از نفوس که بخدمت قیام نمودند ولکن از قلم اعلی ذکر آن ظاهر نه و تو الحمد للّه باین نعمت بزرگ فائز شدی احقر اهل ارض اگر نفحۀ خلوص از او متضوّع شود از طائفین عرش و از اهل بهاء لدی اللّه محسوب و مقبول است طوبی از برای نفوسی که ظنون و اوهام عباد ایشان را از بحر یقین منع ننمود و ظلم اهل عالم از انوار ظهور محروم نساخت جمیع دوستان را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بگو یا احبّائی تمسّکوا بحبل الاستقامة بقدرتی و تشبّثوا بذیل الاصطبار باسمی الصّبّار العزیز الحکیم قدر این ایّام را بدانید و خود را از فیوضات نامتناهیه محروم نسازید بکمال اتّحاد بر امر اللّه قیام نمائید یعنی بذکر و ثنا و تبلیغ امرش مشغول باشید امری که الیوم سبب و علّت اعراض نفسی شود و یا علّت حزن گردد نزد حقّ مقبول نه بکمال روح و ریحان با عباد رحمن سلوک نمائید کذلک امرتم من قبل من قلمی الأعلی انّ ربّکم الرّحمن لهو المقتدر المتعالی العلیم الخبیر انتهی ای برادر مکرّم الحمد للّه بعنایت حقّ فائزی و بطراز امانت مزیّن از حقّ جلّ جلاله بخواهید که جمیع احبّا را بآنچه الیوم لایق و سزاوار است مؤیّد فرماید تا شئونات فانیه و ظهورات آن ایشان را از ملکوت باقی محروم نسازد

اینکه در باب تجارت و ربح آن نوشته بودید معلومست چون آن جناب للّه عمل نموده‌اند و از خود مقصودی نداشته‌اند برکت عنایت شد هر امری للّه واقع شود البتّه اثر آن در ملک ظاهر میشود هنیئاً لک بما فزت بعرفان اللّه و برحیق الوصال اذ اعرض عنه کلّ غافل بعید از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینمایم که آثار خدمات آن جناب را ظاهر فرماید ای حبیب من ملاحظه در فضل الهی نمائید مع آنکه احتکار منع شده ولکن چون آن جناب آگاه نبودند و آنچه را هم که عامل شدند لوجه اللّه بوده لذا بطراز قبول فائز شد و همچنین برکت عطا شد انّه لهو الفضّال الکریم و امیدوار از فضل الهی بوده و هستم و مسئلت مینمایم که جناب امین و آن جناب را بنور امانت همیشه منوّر دارد

و اینکه در بارۀ اهل ممقان نوشته بودید بساحت اقدس عرض شد هذا ما انزله الرّحمن من ملکوت البیان

هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

یا احبّآء اللّه فی ممقان ان استمعوا ندآء الرّحمن الّذی ارتفع فی هذا المقام الّذی جعله المعتدون سجناً لمن یدع النّاس الی الصّراط المستقیم انّه یأمرکم بالبرّ و التّقوی و التّوجّه الی الأفق الأعلی بقلوب نورآء کذلک حکم محبوب الامکان انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا تعجزه شؤونات الخلق و لا تمنعه حجبات الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه انار افق الظّهور و صاحت الأشیآء الملک للّه المقتدر العلیم الحکیم نعیماً لمن نبذ العالم و اخذ ما امر به من لدی اللّه مالک الأمم انّه من اهل البهآء فی لوح حفیظ انشآءاللّه بعنایت رحمن فائز باشید و از دونش فارغ و آزاد چه مقدار از نفوس منتظر ایّام الهی بودند و چون نیّر اعظم از افق عالم طالع جمیع امم اعراض نمودند مگر نفوسی را که حقّ جلّ جلاله بقدرت کاملۀ خود حفظ فرمود و از ظلمت نفس و هوی نجات بخشید قدر امروز را بدانید اصنام اوهام را باسم مالک انام بشکنید و بافق یقین ناظر شوید وصایای حقّ را فراموش نکنید و لآلی کلماتش را در صدف قلب محفوظ دارید الحمد للّه فضلش شما را بخود نگذاشته در لیالی و ایّام بذکر و ثنایش مشغول باشید زود است که عالم ترابی و آنچه در اوست فانی و معدوم شود و آنچه از قلم الهی در بارۀ احبّای او ثبت شده باقی و دائم ماند ان اجهدوا فیما ینفعکم و یغنیکم عن دونکم کذلک یأمرکم المظلوم فی هذا السّجن المتین

یا احبّآء الرّحمن فی سیسان ان افرحوا بما یذکرکم القلم الأعلی فی ملکوت ربّکم العزیز الوهّاب تمسّکوا بالعروة الوثقی و تشبّثوا بذیل کرم ربّکم مالک المآب تاللّه الحقّ قد انار افق الظّهور و ینطق مکلّم الطّور فی هذا الیوم الّذی کان موعوداً فی کتب اللّه مالک الرّقاب طوبی لنفس نبذت ما منعها عن التّقوی و اخذت ما امرت به من لدی اللّه منزل الآیات طوبی لغریب قصد الوطن الأعلی و لفقیر سرع الی بحر الغنآء و لمقبل اقبل الی الکلمة العلیا باذن اللّه فالق الأصباح کم من عالم منع عن بحر العلم و کم من محجوب سرع و شرب و قال لک الحمد یا ربّ الأرباب اشهد انّک قد اظهرت مظهر نفسک و انزلت ما عجز عنه العباد و زلّت به الأقدام کذلک زیّنّا افق البیان بنیّر البرهان طوبی لمن وجد عرف القمیص و تمسّک بأمر اللّه العزیز المنّان

انّا نذکر احبّائنا فی ارض المیم و التّآء لیفرحوا بذکر اللّه مالک الأسمآء و یشکروه فی العشیّ و الاشراق قد انار سراج اللّه فی العالم تقرّبوا یا اهل الأرض و لا تتّبعوا کلّ مشرک مکّار انّ الّذین منعوا العباد عن البحر الأعظم اولئک فی غفلة و حجاب قد نبذوا علم اللّه عن ورائهم و اتّبعوا الظّنون و الأوهام خذوا ما امرتم به و دعوا الّذین کفروا بالرّحمن بعدما جآءهم بالحجّة و البرهان تمسّکوا بحبل الاستقامة فی هذا الأمر الّذی به اضطربت النّفوس و انارت وجوه الأبرار

ای دوستان انشآءاللّه بعنایت رحمن از کوثر حیوان که در امکان بارادۀ حقّ جاری شده بیاشامید و قسمت برید امروز آفتاب کرم مشرقست و بحر جود موّاج خود را محروم مکنید در جمیع احوال بحبل ذکر متمسّک باشید و بثنای حقّ جلّ جلاله مشغول شیاطین ارض در اضلال عباد کوتاهی ننموده و نخواهند نمود باید لآلی محبّت او را باسم او محفوظ دارید تا دست خائنین آن را آلوده ننماید و از طراوت بازندارد قدر این ندا را بدانید همیشه این یوم ظاهر نیست و این ندا مرتفع نه چه مقدار از اولیا و اصفیا که در حسرت ندای الهی جان دادند و بآن فائز نشدند ان اعرفوا قدر تلک الأیّام و هذا الذّکر الّذی نطق به لسان العظمة فی هذا السّجن العظیم و الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

آنچه آن جناب در بارۀ اهل ممقان و سیسان و متانه استدعا نمودند الحمد للّه بفیض اجابت فائز و مزیّن شد حسب الأمر این خادم فانی نوشته ارسال داشت ولکن آن جناب باید بکمال حکمت حرکت نمایند و در کلّ احوال حکمت را از دست ندهند که مباد امری احداث شود و سبب اخماد نفوس مشتعله گردد ناس ضعیفند و از ارادۀ حقّ غافل چه اگر بقطره‌ئی از بحر اراده مطّلع و آگاه میشدند جمیع را مقبل مشاهده مینمودید باری در کمال حفظ کلمات الهی را بر ایشان القا نمائید و آن نفوس را هم بحکمت امر نمائید نزاع و جدال جایز نبوده و نیست

اینکه در بارۀ حضرت افنان آقائی جناب الف و حاء علیه من کلّ بهآء ابهاه نوشته بودید از قبل حکم محکم صادر که آنچه مرقوم فرموده‌اند عمل نمائید و وجوه ارض خاء بتمامها موافق ثبت که در همین مکتوب ارسال میشود قسمت شد و ایشان حسب الأمر بنفوس مذکوره رسانده و میرسانند باید آنچه نزد آن جنابست بایشان برسانند

و اینکه در ذکر جناب آقا محمّد صادق و سایرین نوشته بودید عرض شد و شمس عنایت نسبت بهر یک مشرق و از قبل ذکرشان در ساحت اقدس بوده و آیات بدیعۀ منیعه مخصوص ایشان نازل از حقّ میطلبم جمیع را به ما یحبّ و یرضی موفّق فرماید و همچنین ذکر جناب آقا میرزا غلامعلی علیه بهآء اللّه را نموده بودید ایشان از نظر نرفته و انشآءاللّه نخواهند رفت ذکرشان در ساحت اقدس بوده این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل است که ایشان را مؤیّد فرماید بر اموری که سبب علوّ مقام و سموّ امر است رجا آنکه خدمت ایشان و سایر دوستان علیهم بهآء اللّه که از کوثر تجرید نوشیده‌اند و بافق توحید ناظرند از جانب این خادم فانی تکبیر برسانید

و دیگر آنکه چند یوم قبل جواب مکتوب آن جناب بتفصیل ارسال شد و ذکر نفوسی که در آن ورقه بود در ساحت اقدس عرض شد و مخصوص هر یک فرداً فرداً حیّاً و میّتاً آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد انشآءاللّه بزیارت آن فائز شوند زندگان را حیوة تازه عنایت فرماید و مردگان را ذکر باقی عطا نماید له الفضل و الکرم و الجود و العطآء انشآءاللّه همیشۀ ایّام در ظلّ سدرۀ مبارکه ساکن و مستریح باشید مکتوبی از محبوبی جناب ن‌ظ علیه بهآء اللّه باین فانی رسید و جواب آن لو شآء اللّه عرض میشود باید آن جناب در امورات با ایشان مشورت نمایند و آنچه مصلحت دانند عمل کنند دیگر از جانب این خادم فانی خدمت حبیب مکرّم جناب ورقا علیه بهآء اللّه تکبیر برسانید انشآءاللّه بعنایت حقّ بنار محبّتش افسردگان را مشتعل نمایند و تشنگان را بفرات رحمت رحمانی دلالت کنند

و دیگر آنکه اراده چنین بود که در جواب دستخطّ محبوب معظّم جناب نبیل قاین علیه بهآء اللّه عریضه معروض دارم ولکن مرقوم فرموده بودند که ارادۀ حرکت دارند لذا تأخیر شد تا محلّ سکونشان معلوم شود اگرچه فی سبیل اللّه آواره‌اند یا لیت کنت شریکاً معه فیما ورد علیه فی امر اللّه محبوبنا و مقصودنا و مقصود العالمین خدمت جناب امین علیه بهآء اللّه از قبل این فانی تکبیر بدیع منیع برسانید انشآءاللّه به ما اراد اللّه ناظر باشند و در خدمتش ثابت و راسخ البهآء علیک و علیه

خ‌ادم

١١ جمادی‌الأولی سنۀ ١٢٩٧

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب خداداد ابن نصیر علیه بهآء اللّه

فی شوّال سنة ۱۲۹۸

بسم ربّنا الأقدس الأعظم الأبدع العلیّ الأبهی

حمد مقدّس از لسان و بیان ساحت اقدس حضرت لم‌یلد و لم‌یولدی را سزاست که از رشحات بحر یفعل ما یشآء در هر قرن و عصری باقتضا امری ظاهر فرمود و جمیع را معلّق و منوط بظهور اعظم نمود هر کتابی بیانیست از اشراقات انوار شمس حقیقت و هر صحیفه‌ئی ذکریست از رشحات بحر عنایت کلّ کتب مبشّرند باین یوم امنع اقدس اعلی و کلّ رسل ناطقند بذکر این ظهور اعزّ اقدم ابهی اگرچه جمیع مظاهر امر بحقّ منسوب بوده‌اند و ایّامشان هم در مقامی بایّام اللّه مذکور ولکن عارف بصیر مشاهده مینماید که این یوم بدیع مخصوصست بظهور غیب مکنون و سرّ مخزون جمیع کتب شهادت باینمقام اعزّ امنع اقدس اعلی داده مقصود از این عرایض اینکه نفوس مقدّسۀ مطمئنّه که الیوم از رحیق عرفان آشامیده‌اند و در انجمن امکان باسم رحمن معروفند مقامشان و شأنشان بر عالمیان واضح و هویدا گردد قسم بمحبوب عالم که الیوم نفوس قائمۀ مستقیمه از لآلی بحر اسماء لدی اللّه مذکورند و از حروفات کتاب از قلم اعلی مسطور

سبحانک یا من بحلاوة بیانک انجذب اهل مملکتک و بأنوار شمس وجهتک اشرقت الأرض و من فیها من خلقک و بریّتک اسألک یا مالک القدم بالاسم الأعظم بأن تسقی احبّائک من کوثر عطائک علی شأن لا تمنعهم شئونات الّذین اعرضوا عن جمالک و لا شبهات رؤسآء عبادک الّذین یدّعون العلم من دون بیّنه من عندک و لا برهان من لدنک قد وضعوا جبال الجهل علی رؤوسهم و یفتخرون بها معرضین عن مشرق علمک و مطلع حکمتک و مظهر آیاتک و مصدر بیّناتک انت تعلم یا الهی قد جعلوا عمائمهم شرکاً لضعفآء خلقک ای ربّ تری اصفیائک قائمین علی خدمتک فی هذا الیوم الّذی فیه توارت شمس عدلک خلف غمام الظّلم من الّذین یسعون الی المساجد لذکرک و ثنائک و ینکرون الّذی باسمه ارتفعت الجوامع و المساجد و الهیاکل و بقدومه تشرّف کلّ ارض و کلّ مقام رفیع ای ربّ عرّف عبادک ما قدّرته لأولیائک و انر ابصارهم بأنوار معرفتهم فی ایّامک ای ربّ انت القدیر ذو العزم القویّ فاکتب لهم من قلمک الأعلی ما یؤیّدهم علی ذکرک و ثنائک فی کلّ صباح و مسآء لا اله الّا انت المقتدر العلیم الخبیر و اصلّی و اسلّم علی الّذین سمعوا النّدآء و سرعوا الیک یا مالک الأسمآء اولئک عباد نبذوا مشیّاتهم و اراداتهم آخذین ما امرتهم به فی کتابک ای ربّ فأظهر شئونهم علی بریّتک و اهل مملکتک ثمّ اجعلهم من ایادی امرک بین خلقک لا اله الّا انت المقتدر القدیر

و بعد عرض اینفانی آنکه مکتوب آنجناب که لیل ۹ جمادی‌الثّانیة تاریخ آن بود رسید سبب بهجت تازه و فرح بی‌اندازه شد للّه الحمد که نفحۀ کلّ الأعمال صار ورداً واحداً فی یوم اللّه از او متضوّع چه که هر کلمه‌ئی از کلمات آنجناب مدلّ بر اتّحاد و اتّفاق و استقامت اولیای حقّ بوده طوبی لهم و لهم مقام الأمن فی المبدإ و المآب انشآءاللّه کل باینمقام بلند اعلی فائز باشند و بر آن مستقیم مانند لآلی بحر معانی را دزدان از پی باید نفوس موقنه در حفظ و حراست آن جهد بلیغ مبذول دارند و بعد از مشاهدۀ نامۀ آنجناب و قرائت و اطّلاع بما فیه بمقام مقدّس از ذکر و بیان توجّه نموده و بعد از حضور و اذن تلقاء وجه معروض داشت اذاً توجّه الیّ وجه المحبوب ببشاشة و تبسّم کأنّ لوائح الرّضا تلوح عن وجه مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرضین قال جلّ کبریائه الحمد للّه بانوار صبح یوم الهی منوّر شدی و باصغاء ندای احلی فائز گشتی شنیدی و اقبال نمودی کأنّ نسمة اللّه فی ایّامه اقامتک علی ذکره و ثنائه بین خلقه امروز روزیست که روح اعظم مبشّر آن بوده و در بیدای شوق باسم او ندا نموده باید شاربان رحیق بحکمت ناظر باشند و بتبلیغ امر مشغول و در هر امری از امور بحبل مشورت متمسّک و بذیل شفقت متشبّث تا اطفال روزگار بشفقت و مهربانی حکمای الهی ببلوغ فائز شوند و بصحّت تمام مرزوق اینکلمۀ مبارکه در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی جاری و نازل

آسمان حکمت الهی بدو نیّر روشن و منیر مشورت و شفقت مشورت بر آگاهی بیفزاید و ظنّ و گمان را بیقین تبدیل نماید اوست سراج نورانی در عالم ظلمانی راه نماید و هدایت کند از برای هر امری مقام کمال و بلوغ بوده و خواهد بود و بلوغ و ظهور خرد بمشورت ظاهر و هویدا و اینکلمۀ مبارکه نیز در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی ثبت شده خرد بمثابۀ آسمانست آفتاب و ماه او بردباری و پرهیزکاری قسم بآفتاب آسمان حقیقت که از برای خرد جندی اقوی از این دو نبوده و نخواهد بود

یا خداداد انّا ذکرناک فی المبدإ و المعاد لتشکر ربّک و تکون علی فرح مبین قد فزت بآثار اللّه و ایّامه ان هذا الّا فضل عظیم کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی ثمّ اذکر لهم ما نطق به قلمی انّ ربّک لهو المشفق الکریم قد خلقناهم و اظهرناهم و علّمناهم و عرّفناهم هذا الفضل الّذی بشّر به کلّ رسول امین و نأمرهم بالاستقامة الکبری فی هذا الیوم الّذی خضعت له القرون و الأعصار یشهد بذلک من اعترف بما اعترف به اللّه فی کتابه المبین بگو ای دوستان امروز باید کل بر امری قیام نمائید که سبب و علّت اتّفاق و اتّحاد گردد هر عظم رمیمی بحرکت قلم اعلی متحرّک و بتسنیم بیان محبوب امکان قائم و ناطق انشآءاللّه هر یک بمثابۀ روح باشند از برای اجساد عباد و بمنزلۀ نور از برای بلاد البهآء علیک و علی احبّائی فیهناک و علی ضلعک و علی اللّائی آمنّ باللّه الفرد الخبیر انتهی

فی‌الحقیقه اینخادم فانی از ذکر اتّحاد آنجناب و الفت و اتّفاق اولیای الهی زیاده از حدّ حصر و احصا مسرور شده و میشود للّه الحمد که آنجنابرا مؤیّد فرموده فی‌الحقیقه نامه‌های آنجناب مبشّر است چه که امری که الیوم سبب ارتفاع کلمۀ الهی است اتّحاد و اتّفاق اولیا و اصفیای اوست و در هر نامه این بشارت از آنجناب میرسد از حقّ جلّ جلاله آنجناب و اینفانی میطلبیم تا جمیع بلاد را باین نور اعزّ اقدس منوّر فرماید انّه لهو القدیر انّه لهو القویّ الحکیم

اینکه در ذکر الواح مقدّسه نوشته بودید که بکمال اعزاز بصاحبانش رسیده مکافات این اعمال با حقّ جلّ جلاله است انشآءاللّه آنجناب را یوماً فیوماً بر خدمت امرش موفّق فرماید از حقّ جلّ جلاله میطلبیم اولیای خود را تأیید نماید بر ادراک حلاوت آیات خود انّه لهو المؤیّد الکریم

در بارۀ رضوان مرقوم داشتید و اجتماع احبّای حقّ در مجالس متعدّده و ذکر جذب و انجذاب و شوق و اشتیاق و اتّحاد و اتّفاق ایشان در حین عرض این فقرات جمال قدم متبسّماً فرمودند یا عبد حاضر انّه ممّن قام علی خدمة الأمر فاسأل اللّه بأن ینزل علیه ما کان مستوراً فی کنائز فضله و عنایته و الطافه لعمری انّه ذکر ما سرّنی هذا یکفیه واسمی المهیمن علی الأسمآء انتهی

و اینکه ذکر فرمودید جناب عزیزاللّه علیه بهآء اللّه بعد از وصول لوح مبارک دو واحد از اولیای الهی را در بیت جناب ملّا علی علیه بهآء اللّه ضیافت نمودند این اعمال مقدّسه فی‌الحقیقه سبب انتشار امر اللّه شده و میشود ملاحظه در ظاهر مفرمائید چه که یومی از ایّام در حین تنزیل آیات تلقاء وجه ذی الجلال بتحریر مشغول بودم در آن اثنا لسان عظمت باینکلمه متکلّم فرمودند یا عبد حاضر آیات الهی در حینیکه باب مسدود است مع‌ذلک نفحۀ آن عالم را احاطه نموده و مینماید چه که کلمه نافذ بوده و هست اریاح بسیار نافذ است و در عروق ارض نفوذ مینماید و هر چیزی را باقتضای آن بامر مبرم بطراز الوان مزیّن میکند ظهور الوان بید تدبیر او از نزد مدبّر حقیقی معلّق و منوط ولکن نفوذ او از کلمه ظاهر و نزد نفوذ خود کلمه معدوم و مفقود بوده تعالی تعالی سلطانها تعالی تعالی نفوذها تعالی تعالی قدرتها و اقتدارها و همچنین وقتی از اوقات اینکلمۀ مبارکه از مطلع نور احدیّه اصغا شد فرمودند اگر از نفسی نفسی للّه ظاهر شود آن نفس در عالم مؤثّر بوده و خواهد بود انتهی انشآءاللّه آنجناب و سایر دوستان به ما یحبّه اللّه مؤیّد و موفّق باشند باری تفصیل ضیافت جناب عزیزاللّه علیه بهآء اللّه و صدمه‌ئی که در سبیل بر ایشان وارد شد جمیع اینمراتب تلقاء وجه معروض افتاد این آیات باهرات از مطلع ارادۀ مالک اسماء و صفات ظاهر و باهر قوله عزّ بیانه یا عزیز جمیع حکما و علما و عرفا و فقها و امرا منتظر این یوم مبارک بودند و بعضی از سلاطین باسم قائم خزائن ترتیب نمودند و این ایّام در هند مخصوص باسم آنحضرت در صدد جمع اموالند مع‌ذلک در یومیکه آفتاب ظهور از افق آن طالع و کوثر حیوان از یمین عرش رحمن جاری کل غافل و محجوب و محروم مشاهده شدند و تو از فضل الهی بآن فائز شدی لعمر اللّه بمقامی فائز گشته‌اید که اگر شأن و مقام آن در عالم ظاهر شود کل به تبارک اللّه مظهر هذا المنظر الکریم ناطق شوند در قدرت الهی تفکّر نما و همچنین در فضلش شما را از پست‌ترین عباد میشمردند حال از عنایت حقّ از اعلی العباد و اعزّهم و اعلمهم و اعرفهم لدی اللّه مذکورید از قبل خبر داده نرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین این بیان مکرّر از لسان رحمن جاری عنایة لکم و لمن معکم ان احفظوا هذا المقام الأعزّ الأقدس الأعلی باسم ربّکم مالک الوری جمیع دوستان آن ارض را در این حین ذکر نمودیم کل بطراز عنایت فائزند انّا نبشّرهم بهذا الفضل البدیع

و نذکر العلیّ و الکاظم لیفرحا بهذا الذّکر العظیم انّا ذکرناهما من قبل و نذکر الّذین اخذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده و عملوا بما امروا به من لدن عزیز حکیم انتهی الحمد للّه عنایت و فضلش بمقامیست که از برای اینعبد مجال ذکر نبوده و نیست بکمال ظهور و تصریح اظهار عنایت فرموده‌اند بصدهزار لسان باید محبوب امکانرا شکر نمائیم که آنجناب و سائرین را از قلم اعلی بابناء خلیل و ورّاث کلیم نامیده و صدمه‌ئی که بجناب عزیز علیه بهآء اللّه رسیده علامت قبولست طوبی له انشآءاللّه جمیع ظاهراً باطناً موافق و متّحد مشاهده شوید جمیع دوستان در یکمقام از افنان و اوراق و اثمار مذکورند ان هذا الّا فضل کبیر

و اینکه ذکر نموده بودند که امر م‌ش در دو محل جاری یکی در منزل جناب آقا میرزا محمّد کاظم علیه بهآء اللّه و یکی در منزل جناب عزیز علیه بهآء اللّه اینمراتب هم عرض شد هذا ما تکلّم به لسان المقصود فی الجواب لهما ان یحمدا ربّهما انّه اسمعهما و عرّفهما و انطقهما و ایّدهما علی ذکره العزیز البدیع انّا نذکر الکاظم و اباه الّذی انفق ما عنده فی سبیل اللّه المهیمن القیّوم انّه قد فاز باللّقآء و قام علی امر ربّه باستقامة نطقت بها السن المقرّبین تبارک الّذی ایّده و اقامه علی نصرة امره و انطقه بما نطق به لسان العظمة انّه لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب یا کاظم ان اعرف قدر ابیک و کن ماشیاً علی اثره امراً من لدی اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّا احببناه و ذکرناه فی مواضع شتّی بذکر لا ینقطع نفحاته بدوام الملک و الملکوت و نذکر العزیز مرّة اخری و نوصیه بما یتضوّع عرفه بین السّموات و الأرض کذلک نطق القلم اذ کان المظلوم فی سجن ممنوع انتهی

و اینکه در بارۀ جناب آقا ملّا علی علیه منکلّ بهآء ابهاه نوشته بودید که اراده نموده‌اند در این ایّام جاری نمایند اینفقره بسیار محبوبست الحمد للّه ایشان بخدمت و تبلیغ امر الهی موفّق شده‌اند و تحت لحاظ عنایت حقّ جلّت عظمته بوده و هستند در جمیع امور باید شاربان رحیق معانی بحکمت ناظر باشند مثلاً امر مشرق الأذکار که در کتاب اقدس نازل شده و حکم آن در آن دیار جاری گشته و بطراز قبول هم فائز اگر سبب ضوضا و هیجان اشرار شود منع آن و ترک آن جایز اینفقره ذکر شد تا کل مطّلع باشند که حکمت لدی العرش مقدّم است بر کلّ امور استدعای اینفانی از نفوس متوجّهۀ آنمقام مبارک عالی آنکه اینخادم لاشیء را فراموش ننمایند و بذکری یاد نمایند که شاید از شرکا محسوب شوم و از ذاکرین در کتاب مبین مذکور آیم

و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد باقر علیه بهآء اللّه از اهل یاء نوشته بودید در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نطق به لسان الکبریآء یا باقر اسمع اسمع هذا ندائی الأحلی ارتفع من سجن عکّا لعمری به طار قلب کلّ نبیّ و انار وجه کلّ رسول امین یا باقر انظر انظر هذا وجهی قد اظهرته لعبادی انّه توجّه الیک من هذا المقام الرّفیع یا باقر لعمری هذا یوم الاصغآء و هذا یوم المشاهدة و اللّقآء و هذا یوم البیان طوبی لناطق و لسامع و لشاهد تکلّم بکلمتی العلیا و سمع آیاتی الکبری و شاهد افقی الأعلی کذلک نوّرنا افق سمآء العرفان بنیّر البیان نعیماً لمن عرف و شهد و رأی و ویل للغافلین انتهی فی‌الحقیقه این آیات بدیعۀ منیعه بمنزلۀ روحست از برای جسد عالم تا چه جسدی قابل قبول این روح شود و لایق این ذکر محبوب از سلطان بیزوال لازال مسئلت مینمائیم تا جمیع را از بحر فضل محروم نفرماید انّه لهو الغفور الکریم و الحمد للّه ربّ العالمین

و اینکه مرقوم داشته بودید که در حین حضور تلقاء وجه معبود از قبل آنجناب و سایر دوستان طلب نماید و بنیابت ایشان فائز شود اینفقره بعد از عرض بشرف قبول فائز و بطراز اذن مزیّن در همان حین اینعبد بنیابت بزیارت مقصود عالمیان و طواف فائز شد هنیئاً لکم و مریئاً لی

و اینکه در بارۀ جناب حاجی محمّد از اهل تاء علیه بهآء اللّه ذکر نمودید اینفانی مکرّراً ذکر ایشانرا از لسان قدم استماع نموده و شمس عنایت از افق ارادۀ حقّ جلّ جلاله در بارۀ ایشان مشرق و لائح هنیئاً له و مریئاً له بما فاز بالاقبال و تبلیغ امره بالحکمة و البیان فی الامکان باری اینکلمات محکمات در این حین از سماء عنایت منزل آیات در بارۀ ایشان نازل قوله جلّ کبریائه

هو الأقدم الأعظم الأبهی

یا محمّد انّا ذکرناک من قبل و من قبل القبل و فیهذا الحین الّذی ینطق لسان المظلوم فی السّجن الأعظم بین الأمم الملک للّه ربّ الأرباب شهد لک القلم الأعلی بأنّک اقبلت الی اللّه مولی الوری اذ ظهر و اظهر ما اراد لعمر اللّه لا تعادل بهذه الشّهادة خزائن العالم و لا ما عند الأمم یشهد بذلک الکتاب الأعظم الّذی ینطق انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب طوبی لک بما شربت رحیق الحیوان فی ایّام ربّک الرّحمن و فزت بما لا فاز به اکثر العباد ان اشکر ربّک بما ذکرک و عرّفک و انطقک و هداک الی سوآء الصّراط قل

سبحانک یا من باسمک مرّت الجبال و ظهر یوم المآل اسألک بالاسم الّذی به ظهر النّاقور و نفخ فی الصّور و قام اهل القبور بأن تؤیّدنی علی خدمة امرک و توفّقنی علی ما ینبغی لأیّامک و تعرّفنی ما کان مکنوناً فی خزائن علمک ای ربّ ترانی مقبلاً الی افقک الأعلی و ناظراً الی شطرک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء اسألک بظهورک و بروزک و قیامک و استوائک بأن تکتب لی ما کتبته لأصفیائک الّذین نبذوا کؤوس العالم و اخذوا کأس الاستقامة باسمک و امرک ای ربّ انا الفقیر المحتاج و انت الغنیّ الکریم قد سرعت من الأحزاب الیک و اتّکلت علیک و تمسّکت بحبلک فاعمل بی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک و شمس کرمک لا اله الّا انت الغفور العطوف انتهی

چندی قبل ابن اسم اللّه الأصدق جناب آقا میرزا علیمحمّد علیه بهآء اللّه الأبهی دستخطّی باینعبد ارسال داشتند و ذکر جناب حاجی محمّد علیه بهآء اللّه در آن بود و از حقّ جلّ جلاله مسئلت نموده بودند که اظهار عنایتی در بارۀ ایشان بشود لذا آیات بدیعۀ منیعه نازل و ارسال شد لتقرّ بها عینه و عیون من فی السّموات و الأرض و از قبل قبل هم اینفانی ذکر ایشانرا چنانچه عرض نمود از لسان عظمت کرّة بعد کرّة استماع نمود انشآءاللّه در ظلّ قباب عنایت ساکن و مستریح باشند اینفانی هم خدمت ایشان تکبیریکه مقدّس از ذکر اینفانیست معروض میدارد

و اینکه مرقوم داشتند جناب ابن شهید علیهما بهآء اللّه رجا نموده‌اند که ذکرشان در ساحت اقدس معروض شود و همچنین خواسته‌اند که ایشانرا در هیچ حالی از احوال بخود وانگذارند فی‌الحقیقه این ذکر بسیار محبوبست چه که نفحۀ خضوع و خشوع و تسلیم و رضا و عجز و ابتهال از او متضوّعست و اینمقامیست که هر نفسی بآن فائز شد و بر آن مستقیم ماند از ملأ اعلی در صحیفۀ حمرا محسوبست باری اینفقرات هم در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فیملکوت البیان قوله جلّ کبریائه انشآءاللّه بحکمت و بیان و اعمال و اخلاق حقّ منیع را نصرت نمایند لازال در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند له ان یحمد اللّه ربّه و یشکره فی اللّیالی و الأیّام انّا ذکرناه و اباه فی کتاب نزّل بالحقّ من لدی اللّه ربّ العالمین و نکبّر علیه من هذا المقام الأقدس الأعز الأعظم البدیع انتهی

و اینکه ذکر جناب میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه را نموده بودید مخصوص ایشان لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد انشآءاللّه فائز شوند

و اینکه ذکر جناب ملّا علی علیه بهآء اللّه و عنایته را مرقوم داشتید و از حقّ جلّ جلاله طلب نموده‌اند که ایشانرا به ما یحبّ و یرضی مؤیّد فرماید اینفقره تلقاء عرش عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب یا علی الحمد للّه بخدمت امر فائز شدی و در یومیکه کل بحجبات ظنون و اوهام محجوب بودند تو بصراط مستقیم راه یافتی و بافق اعلی فائز گشتی و بآنچه مقصود کتب الهی از قبل و بعد بوده رسیدی اینمقام بلند اعلی را باسم محبوب عالم حفظ نما امروز روزیست که انسان میتواند مالک شود آنچه را که زوال آنرا اخذ ننماید و فنا از پی نیاید و تغییر و تبدیل نپذیرد ان افرح بذکری ایّاک ثمّ اشکر اللّه بهذا الفضل العظیم کن متمسّکاً فیکلّ الأحوال بتبلیغ امر ربّک بالحکمة الّتی نزّلت فی لوح مبین انتهی

و ما ذکرت فی جناب الاسحق علیه بهآء اللّه مالک المیثاق قد عرضت ما نطق به تلقآء وجه القدم قال و قوله الحقّ یا اسحق انّا ذکرناک من قبل و فیهذا الحین الّذی ینطق لسان العظمة انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قل

یا الهی و اله الأسمآء و فاطری و فاطر السّمآء و محبوبی و محبوب من فی ملکوت الانشآء اسألک بنار امرک و نور وجهک و امطار سحاب رحمتک و شموس سمآء ظهورک بأن تکتب لی ما ینفعنی فیکلّ عالم من عوالمک ثمّ اقض لی ما یؤیّدنی علی خدمة امرک انّک انت تعلم ما یقرّبنی و ما یمنعنی و ما یضرّنی و ینفعنی انّی اکون غافلاً جاهلاً عمّا فی علمک لا اله الّا انت العلیم الخبیر ترانی یا محبوبی مقبلاً الیک و متمسّکاً بک فاکتب لی ما ینبغی لفقری و یلیق لغنائک و ما یستحقّه عجزی و ینبغی لقوّتک و قدرتک و اقتدارک ای ربّ قد وجّهت الی وجهک و القیت نفسی و روحی و فؤادی و ما ملّکتنی امام امرک فافعل کیف تشآء بسلطانک انّک انت المعطی الباذل المقتدر الغفور الرّحیم انتهی

و هذا ما نزّل لسمیّ جنابک ابن موسی علیه بهآء اللّه یا بن موسی قد فاز اسمک بالمنظر الأکبر و توجّه الیک مالک القدر و ذکرک بما یبقی به ذکرک بدوام اسمائی الحسنی ان اشکر ربّک بذلک و قل لک الحمد یا من نادیتنی اذ کنت فی السّجن بین ایدی الغافلین یا بن موسی قسم بآفتاب سماء حکمت الهی اگر لذّت زحمت را در سبیل الهی بیابی از جمیع لذّات عالم بگذری و بآن تمسّک نمائی شماتت مشرکین و اعراض معرضین بنفسه شهادت میدهند بر اینکه تو از خلق بریدی و بحقّ پیوستی و این دو دو منادیند که در هر حین ترا اخبار مینمایند که از قبل و قبل قبل و قبل قبل قبل ملازم اصفیای الهی بوده‌ئی یا خداداد یا بن موسی قسم بمالک اسماء که هیچ نبی و رسولی در عالم ظاهر نشد مگر آنکه شماتت قوم را اصغا نمود و اعراض معرضین را مشاهده فرمود انشآءاللّه در سبیل محبوب عالمیان بروح و ریحان با خلق امکان معاشرت نمائی این دو یوم فانی قابل نبوده و نیست سوف یظهر فی الأرض ما نزّل فی الکتاب امراً من لدن عزیز علیم انتهی

و هذا ما نزّل لمن سمّی بمحمّد قبل تقی بعدما عرضته لدی العرش قوله جلّ کبریائه

یا محمّد قبل تقی فائز شدی بآنچه اگر خزائن عالم را صرف مینمودی بمثل آن فائز نمیگشتی تفکّر در اهل ارض نما مساجد و جوامع و هیاکل و کنائس و پلها بنا مینمایند لأجل ابقای اسم و اجر و همچنین طالب اولادند لأجل ابقای ذکر و اجریکه در نظر دارند اگر صالح باشد و این اسباب معلومست نزد هر ذی درایتی که بفنا راجع شود امّا کلمه‌ئی که از برای تو از قلم اعلی جاری شد بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده است و بمثابۀ آفتاب از افق سماء کتاب مشرق و لائح لعمر اللّه از صدهزار اولاد اولی و از کنوز ارض ارفع و اعلی بوده و خواهد بود ینبغی لکلّ نفس فاز بکلمة اللّه ان یعرف مقامها و یحفظها باسم ربّه المقتدر القدیر انّا نذکر ضلعک فی هذا المقام و نکبّر علی وجهها طوبی لها بما سمعت و اجابت ربّها العزیز البدیع و نبشّرها بما تحرّک علی ذکرها قلمی الأعلی انّ ربّک لهو المشفق الکریم انتهی

و اینکه در بارۀ جناب محمّد صادق علیه بهآء اللّه نوشتید تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة انشآءاللّه بعنایت حقّ فائز باشند و از خلق فارغ و آزاد چون اعلای کلمه و تبلیغ امر را بکمال همّت طالبند انشآءاللّه باجر آن فائز خواهند شد یا خداداد ان اذکره من قبلی و بشّره بفضلی و رحمتی و عنایتی الّتی سبقت الوجود انتهی

اینکه ذکر جناب شاه‌ویردی و جناب اسداللّه و رحمة‌اللّه و سایرین علیهم بهآء اللّه که در کتاب آنجناب مذکور بودند و از رحیق رحمت رحمن در سیّد ایّام آشامیدند کل در ساحت امنع اقدس اعزّ اعلی عرض شد مخصوص هر یک شمس عنایت مشرق طوبی لهم بما فازت اسمائهم باصغآء مقصودنا و مقصودهم و معبودنا و معبودهم و معبود من فی السّموات و الأرضین کل از بدایع فضلش بکوثر بیانش فائز شدند و از بحر رحمتش قسمت و نصیب برداشتند هنیئاً لهم و مریئاً لهم

اینکه در بارۀ مغفرت از مطلع نور احدیّه استدعا نموده بودید عرض شد هذا ما نطق به لسان المقصود انت الّذی فزت بفضل اللّه و رحمته انّه ایّدک و وفّقک و قرّبک و انطقک و ایقظک و اقامک علی خدمة امره العظیم الحمد للّه رحمت و شفقت و عنایت الهی شامل حال تو بوده و هست ان افرح بهذا الفضل البدیع الحمد لمن نطق بالحقّ فیمقامه العزیز المنیع انتهی

و دیگر مراسلاتیکه بجناب آقا میرزا محمّد علی قائنی علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال شده بود جمیع لدی العرش عرض شد و مکرّراً آن اسامی بذکر و عنایت و شفقت الهی فائز گشتند و همچنین مراسله‌ئی که جناب عزیزاللّه بجناب آقا میرزا محمّد علیه منکلّ بهآء ابهاه نوشته در ساحت اقدس عرض شد و باصغا فائز گشت از حقّ جلّ جلاله اینخادم فانی مسئلت مینماید که جمیع من فی العالم را مؤیّد فرماید بر اینکه نفحات آیات را بیابند و عرف قمیص را ادراک کنند چه اگر باقلّ از شعر بآن فائز شوند کل بمطلع نور و مشرق ظهور اقبال نمایند فی‌الحقیقه این شعر که از قبل گفته شد در ذکر این ایّام است

و لو عبقت فی الشّرق انفاس طیبها

و فی الغرب مزکوم لعاد له الشّمّ

از جانب اینفانی خدمت شاربان رحیق معانی تبلیغ تکبیر بدیع منوط بعنایت آنجنابست البهآء علی جنابک و علی الّذین نبذوا و اخذوا ما ینبغی لیوم اللّه ربّ العالمین

* * *

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مقدّس از لفظ و بیان سلطان بیزوالی را لایق و سزاست که جمیع کتب و صحف و زبر و الواح عالم باسمش مزیّن و بثنایش ناطق و کل باین کلمۀ محکمۀ متقنۀ جامعۀ الهیّه که از افق قلم اعلی اشراق نموده مکلّف و مأمور سوف یظهر من لا یشار باشارة الکتب کلّها و شهد بذلک ما انزله الرّحمن فی البیان بقوله جلّ و عزّ و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان هل من ذی سمع لیسمع ما نطق به العندلیب علی الأغصان و هل من ذی بصر یراه بعین الرّحمن قد اخبر کلّ نبیّ و کلّ رسول فی هذا الظّهور الأعظم بأنّه لا یعرف بدونه و لا بعین خلقه و این کلمۀ مبارکه در جمیع کتب الهی مخصوص باین ظهور بوده و هست ولکن آذان را اشارات اهل فرقان و شبهات اهل بیان از اصغاء ندای رحمن منع نموده و ابصار را رمد ظنون و اوهام از مشاهدۀ انوار آفتاب معانی محروم ساخته هل من سابح یسبح فی هذا البحر من غیر اشارة و هل من متوجّه یتوجّه الی الوجه من دون جهة این فوارس مضمار الحکمة و البیان الّذین ما منعتهم سبحات اهل الامکان عن التّوجّه الی اللّه مالک الأدیان هل من ذی شمّ یجد عرف القمیص فی ایّام اللّه منقطعاً عمّا سواه و هل من ذی استقامة یقوم و یقول ما انزله الرّحمن فی الفرقان و ما صاح به الصّائح فی ملکوت البیان الملک یومئذ للّه الفرد الواحد العزیز المنّان اوست ظاهر و اوست ناطق بشأنی که اشارات و سبحات اولی الجدال و الجلال او را از ما اراد منع ننمود بأعلی النّدآء اهل ملکوت انشاء را بافق اعلی دعوت فرمود بشأنی که از برای احدی از منصفین مجال اعراض و اعتراض نبوده و نیست هو الّذی باسمه نصبت الرّایات و ارتفعت الأعلام طوبی لقویّ ما منعه طنین الذّباب عن ربّ الأرباب قام علی خدمة مولاه و شهد بما شهد اللّه به و اعترف بما اعترف به اللّه انّه من اعلی الخلق لدی الحقّ یصلّینّ علیه کلّ عارف بصیر و کلّ عالم خبیر

سبحانک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء تسمع حنین اصفیائک فی فراقک و انین اولیائک و احتراق قلوبهم فی ایّامک ای ربّ فاکتب لهم من قلم عطائک اجر لقائک و الّذین شربوا من کوثر وصالک ای ربّ اسألک بالاسم الأعظم الّذی اضطربت به افئدة الأمم بأن توفّق اهل البیان علی الاقبال الی افق ظهورک و العمل بما امروا به فی کتابک ای ربّ تراهم معرضین عن شطر عنایتک و متمسّکین بما تمسّک به اهل الفرقان فی ایّامک تعلم یا الهی بأنّهم یرون الآیات و ینکرونها و یتکلّمون بما تکلّم به اولو البغضآء و العناد عند ظهور مطالع وحیک و مظاهر نفسک و مصادر امرک و مشارق عرفانک قد احاطت الآیات کلّ الجهات و هم عنها معرضون و ظهرت البیّنات کالشّمس فی وسط الزّوال و هم لا یشعرون ای ربّ وفّقهم علی کسر اصنام الأوهام و الاقبال الیک یا مولی الأنام انت الّذی لا یعجزک شیء و لا یمنعک امر تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید لا اله الّا انت المقتدر القدیر

و بعد مکتوبی که آن جناب از بیروت ارسال نمودند رسید سبب فرح شد انشآءاللّه کل بفرح اعظم موفّق شوند یعنی بآنچه الیوم از افق عالم ظاهر و هویداست جمیع کتب الهی بذکر این یوم امنع اقدس ابدع ناطق ولکن کل محجوب مشاهده میشوند چه مقدار جمال قدم حمل شدائد فرمودند تا آنکه بعضی از حجبات جدال و سبحات جلال خرق شد حال مشاهده میشود جمعی از ناعقین و مغلّین و مریبین در صدد آنند که ناس را احجب از قبل نمایند هزار و دویست سنه و ازید فئۀ فرقان یعنی حزب شیعه بکلماتی متکلّم بودند و خود را اعلی الخلق و فرقۀ ناجیۀ مرحومه میشمردند در ظهور امتحان اشقی از کل مشاهده شدند چنانچه محبوب امکان را برصاص غل و بغضا در ارض تاء شهید نمودند قسم بآفتاب افق بیان محتجبین اهل بیان حال بهمان کلمات و اشارات و شبهات و ظنون و اوهام متمسّک و ناطقند بگوئید ای بی‌بصران قدری تفکّر نمائید که حاصل آن همه جدالها چه بود و ثمرۀ آن نزاعهای بیمعنی کدام وقتی این کلمات محکمات را از فم مشیّت مالک اسماء و صفات این خادم فانی استماع نمود قوله جلّ کبریائه

این نادانان امکان اراده نموده‌اند خلق بدیع را بمثابۀ خلق فرقان محتجب نمایند ای عبد حاضر ندای مظلوم را برسان که شاید محتجبین بیان بقطره‌ئی از بحر انصاف مرزوق شوند بگو امروز یوم اللّه است و لا یذکر فیه کلّ ما عندکم و عند الخلق اگرچه هنگام ظهور مظاهر احدیّه در عالم ملک لفظ یوم اللّه بر او صادق ولکن این ظهور اعظم در کلّ کتب بظهور کنز مخزون و غیب مکنون اختصاص یافته طوبی للمتفرّسین و طوبی للعارفین اینست آن روزی که میفرماید یوم یقوم النّاس لربّ العالمین و اینست آن یومی که میفرماید الملک یومئذ للّه کتب الهی مشحونست باین اذکار مع‌ذلک تازه بذکر نقبا و نجبا و امام و خلیفه و امثال آن تمسّک و تشبّث نموده‌اند بگو آیا این اذکار از قبل نبوده فأتوا بثمرها و اثرها لو انتم من القادرین بگو اتّقوا اللّه یا قوم و لا تجادلوا بآیات اللّه و عظمته و سلطانه و برهانه و حجّته و بیّناته ضعوا ما عندکم امراً من عندنا و خذوا ما نزّل من هذه السّمآء المقدّسة المرفوعة بگو در احزاب قبل تفکّر نمائید کلماتی را از قائلین اصغا نمودند و بحمیّت جاهلیّه بقسمی بآن تمسّک جستند که دون آن را نمیپذیرفتند و از اصغاء آن ابا مینمودند ای عبد حاضر للّه بگو که شاید الی اللّه توجّه نمایند نگویند آنچه را که از قبل گفته‌اند و عمل ننمایند آنچه را که از قبل خائنین و غافلین بآن عمل نموده‌اند بگو ای اهل بیان ندای مشفق امین را بشنوید و ضجیج ناصح کریم را اصغا نمائید این آیات بآیات قبل شبیه نبوده و نیست و این ظهور از جمیع ظهورات ممتاز للّه بشنوید و للّه انصاف دهید شما هیچ یک از مبدأ ظهور این امر مطّلع نبوده و نیستید فوالّذی ‌انطق الأشیآء بثنآء نفسه نفسی را که بسبب او از صراط مستقیم محروم مانده‌اید و از امّ الکتاب ناطق ممنوع قابل ذکر نبوده و نیست در آثارش از عربی و فارسی نظر نمائید و تفکّر کنید لعلّ تتّخذون لأنفسکم الی الحقّ سبیلا بشنوید پند این مظلوم را نعیق را بناعقین بگذارید و بحفیف سدرۀ منتهی توجّه نمائید غدیر اوهام را باهل ظنون دهید و ببحر حیوان که امروز باسم رحمن ظاهر است بشتابید از عرصۀ الفاظ بگذرید و از مضمار روایات فارغ و آزاد شوید امروز روز اباهر و خوافی نیست بقوادم انقطاع پرواز نمائید که شاید از هزیز اریاح انّه لا اله الّا هو استماع کنید از جداول و انهار چشم بردارید چه که بحر اعظم امام وجوه است از ناسوت و شئونات آن که سبب و علّت بغی و فحشا و ضغینه و بغضاست بگذرید و بر فراز ملکوت مقرّ گزینید ای اهل بیان لعمر الرّحمن کلّ حرف من الحروف ینطق بأعلی النّدآء بأنّنی انا مالک البیان لو انتم تسمعون ببصر حقیقی مشاهده کنید لعمر اللّه از هر کلمه‌ئی جوهر معانی جاری بگو امروز روز سمع و بصر است ببینید و بشنوید لعمر اللّه آنچه فوت شود ابداً بر تدارک آن قادر نبوده و نخواهید بود بر خود و بر عباد رحم کنید و سبب ضلالت و گمراهی نشوید شنیده را بگذارید و بآثار رجوع کنید تا قدرت حقّ و سلطنت حقّ و علوّ حقّ و سموّ حقّ و علم حقّ و احاطۀ حقّ را بفهمید و ادراک نمائید این هوای ارقّ الطف را بانفاس آلودۀ خود میالائید و انوار صبح یوم الهی را بغمام ظنون و اوهام ستر ننمائید ای اهل بیان ملکوت بیان از کلمۀ رحمن در اهتزاز و شما در طین دور خراطین مجتمع و به قال و یقول عمر را تلف نموده و خواهید نمود لعمر اللّه از سراب ممنوع مشاهده میشوید تا چه رسد ببحر معانی ای بی‌انصافان ببصر اطهر بمنظر اکبر توجّه نمائید و براستی تکلّم کنید امروز روز مکاشفه و شهود است نه یوم اوهام و ظنون قسم باسم اعظم که عالم معانی و بیان و اهل جنان از ظلم شما بنوحه و ندبه مشغول ان استمعوا ندائی و توبوا الی اللّه لعلّ یکفّر عنکم سیّئاتکم و یقرّبکم الی مقام ینطق فیه لسان العظمة انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم انتهی

اگرچه بیانات مالک اسماء زیاده بر این بود که ذکر شد ولکن این عبد بقدری که مقتضای مقام بود و مصلحت این ایّام ذکر نمود که شاید نفوس مرده بنفحۀ بیان رحمانیّه بطراز زندگانی مزیّن شوند و از تقلید و تقیید و ظنون و اوهام فارغ و آزاد مشاهده گردند انّه یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم

و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد جواد والد سمیّ حضرت مقصود و استدعایشان و جناب آقا محمّد حسن ع‌ط و همچنین در بارۀ جناب ملّا ابراهیم علیهم بهآء اللّه ذکر نموده بودید در ساحت اقدس مطالب و عرایض عرض شد مخصوص هر یک آیات بدیعۀ منیعه نازل و در مکتوب بآن جناب که از قبل ارسال شده ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شده‌اید و نفوس مذکوره را فائز نموده‌اید و آن مکتوب تا حال جوابش نرسید به مدینۀ کبیره ارسال شده بود تا نزد آن جناب ارسال دارند

در این حین حسب الأمر بساحت اقدس مشرّف و فائز فرمودند یا عبد حاضر اراده آنکه احبّای یاء و الف و راء را ذکر نمائیم که شاید بر صراط الهی مستقیم مانند و از هبوب اریاح منتنۀ انفس غافله محفوظ قوله جلّ کبریائه

هو الظّاهر من افق السّجن

یا احبّائی فی الیآء یذکرکم المظلوم فی سجن عکّآء و یوصیکم بالاستقامه الکبری علی هذا الأمر الّذی به انشقّت الأرض و نسفت الجبال ایّاکم ان تمنعکم سبحات الجلال عن مقام القرب و القدس و الجمال قوموا باسم ربّکم مالک الأسمآء علی شأن لا تخوّفکم زماجیر الرّجال انّه ذکرکم من قبل بما انار به افق البرهان و یذکّرکم بآیات اذا نزّلت خضعت لها الأعناق ان انظروا ثمّ اذکروا القرون الخالیة و الأعصار الماضیة و ما ورد فیها علی مشارق الوحی من الّذین کفروا باللّه ربّ الأرباب ایّاکم ان تحجبکم شؤونات الجهلآء عن هذا الأمر الّذی به شهدت الذّرّات انّه لا اله الّا هو العزیز الوهّاب ان استعدّوا یا قوم لاصغآء صریر قلمی الأعلی الّذی ارتفع فی السّجن بأمر ربّکم مالک الأسمآء الّذی به دلع دیک العرش و هدرت حمامة العرفان علی الأغصان تاللّه هذا یوم لا یذکر فیه الّا اللّه وحده یشهد بذلک کتب اللّه و ما انزله الرّحمن فی البیان هذا یوم اخبرناکم به من قبل اذ کان نیّر الأمر مشرقاً من افق العراق قد ظهر ما وعدناکم به فی هناک انّ ربّکم الرّحمن لهو العزیز العلّام ضعوا یا قوم ما عندکم و خذوا ما نزّل لکم من سمآء مشیّة ربّکم مالک الأدیان کذلک اشرقت من افق سمآء الحجّة شمس ذکر ربّکم منزل الآیات ای اهل یاء ندای مظلوم آفاق را بگوش جان اصغا نمائید که شاید اشارات ملحدین و شبهات مغلّین شما را از مالک یوم مبین محروم ننماید امروز سیّد ایّامست و جمیع قرون و اعصار طائف حول او قدر این روز امنع اقدس مبارک را بدانید و به ما یرتفع به امر اللّه عمل نمائید جهد کنید تا بمثابۀ اوراق خریف دیده نشوید چه که بیک هبوب ساقط مشاهده میشوند باید در سبیل محبّت الهی بمثابۀ جبل ثابت و راسخ ملاحظه گردید امروز نسمة اللّه در مرور و روح اللّه در بیدای امر بلبّیک ناطق قدر خود را بدانید و مقام خود را بشناسید و بمکر و حیل خادعین سبیل مستقیم را از دست مدهید لآلی محبّت رحمن را باسمش در کنائز جان محفوظ دارید امروز روز ذکر و ثناست و امروز روز عمل و انقطاع مشاهده در اوراق اشجار نمائید که نزد هبوب اریاح چگونه خاضع و خاشع و با تسلیم مشاهده میشوند اگر از جنوب در هبوبست بآن جهت مایل و کذلک بجهات اخری انسان نباید کمتر از اوراق مشاهده شود انشآءاللّه باید کل نزد هبوب اریاح مشیّت الهی بکمال تسلیم و رضا ظاهر شوند یعنی بارادۀ او حرکت نمایند و بمشیّت او ناطق و ذاکر و عامل از حقّ بطلبید تا شما را مؤیّد فرماید بر استقامت کبری بشأنی که ندای غیر حقّ را از نعیق و نعیب شمرید یا اباالحسن ان استمع ندآء مالک السّرّ و العلن انّه یذکرک فضلاً من عنده انّ ربّک لهو الفضّال الکریم

انّا نذکر الأحبّآء فی الألف و الرّآء و نبشّرهم بما تحرّک علی ذکرهم قلمی الأعلی فی سجن عکّآء انّ ربّک لهو الغفور الرّحیم قل انّا نوصیکم بالأمانة و الصّداقة و ما یرتفع به امر اللّه فیما سواه ان اعملوا و لا تکونوا من الغافلین ایّاکم ان تمنعکم زخارف الدّنیا عن مالک الوری دعوا ما فیها ثمّ اقبلوا بوجوه نورآء الی الأفق الأعلی المقام الّذی ینطق فیه فاطر السّمآء انّه لا اله الّا انا العلیم الحکیم قل هذا یوم فیه انجذبت الأشیآء من عرف قمیص ربّکم الأبهی و انتم من النّائمین قل تاللّه قد قام اهل القبور من نسمات الوحی و انتم من السّاکنین و نطق لسان العظمة فی ملکوت البیان و انتم من الصّامتین قل قد قصد کلّ ذی قلب الی الغایة القصوی و انتم من الرّاقدین قل قوموا باسمی علی امری و تمسّکوا بحبل التّبلیغ هذا امر اللّه من قبل و من بعد ان انتم من العارفین قولوا

یا من فی فراقک ارتفع حنین المقرّبین و نوح المخلصین اسألک بصراطک المستقیم و اسمک الأعظم العظیم بأن تؤیّدنا علی الاستقامة علی امرک و توفّقنا علی ما تحبّ و ترضی ای ربّ نحن عبادک و ارقّائک اسألک بنفحات وحیک فی ایّامک و فوحات قمیصک عند اشراق انوار وجهک بأن تکتب لنا من قلمک الأعلی ما یحفظنا عن اشارات الّذین کفروا بآیاتک و اعرضوا عن سلطانک و شبهات کلّ منکر جادل بآیاتک و انکر برهانک انّک انت الّذی لا تعجزک شؤونات الخلق تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و فی قبضتک ملکوت ملک السّموات و الأرضین

ای اهل دیار الهی انشآءاللّه ثابت و مستقیم باشید شما از عناصر قویّۀ قدیرۀ غالبۀ مهیمنۀ محیطه ظاهر شده‌اید این مقام بلند اعلی را از دست مدهید بحبل قدرت متمسّک باشید و بذیل عنایت متشبّث امروز باید شأن هر صاحب وجودی ظاهر و هویدا گردد چه که امروز روز حشر اکبر است و نشر اعظم هر مکنونی بشهود آید و هر مستوری واضح و آشکار گردد امروز آن روزیست که لسان رحمن در فرقان از آن خبر داده یا بنیّ انّها ان تک مثقال ذرّة من خردل فتکن فی صخرة او فی السّموات او فی الأرض یأت بها اللّه جهد نمائید تا اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه و استقامت کامله در امر مالک بریّه از شما ظاهر شود انشآءاللّه بقسمی بر امر اللّه ثابت و راسخ و مستقیم مشاهده شوید که جمیع عالم قادر بر منع نباشند و خود را عاجز مشاهده نمایند اینست نصیحت مظلوم و وصیّت او انشآءاللّه بآن فائز شوید و عامل گردید چه که امروز روز عمل خالص است لوجه اللّه ربّ العالمین الحمد للّه العزیز الأمین انتهی

ذکر جناب آقا محمّد حسین ن‌وّ علیه بهآء اللّه نموده بودید عریضۀ ایشان چندی قبل بساحت اقدس فائز و همچنین مکتوبی باین عبد فانی مرقوم داشتند انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال بخدمت امر مشغول باشند فی‌الحقیقه نفحات محبّت الهی از ایشان استشمام میشود از قول این فانی تکبیر خدمت ایشان برسانید و بعنایت حقّ بشارت دهید این خادم فانی از حقّ سائل که ایشان را در کلّ احوال مؤیّد فرماید بشأنی که به ما ینبغی لأیّام اللّه قیام نمایند و در اسباب هدایت خلق جهد بلیغ مبذول دارند اینست آن شأن و مقامی که فنا آن را اخذ ننماید و حوادث زمان آن را تغییر ندهد نعیماً له و هنیئاً له از کثرت تحریرات این کرّه فرصت نشد خدمت ایشان مراتب خلوص در مکتوب علیحده ارسال شود چه که نامۀ آن جناب رسید و بکمال تعجیل این جواب اظهار رفت انشآءاللّه در همین چند روز جواب دستخطّ ایشان که بتوسّط جناب شیخ س رسید ارسال میگردد

ذکر جناب آقا محمّد علی و اخوی ایشان آقا محمّد حسین و ابن عمّشان عبّاسقلی نموده بودید ذکرشان در ساحت اقدس عرض شد و این کلمات عالیات از سماء مشیّت منزل آیات نازل قوله تعالی یا اباالحسن هر یک را از قبل حقّ تکبیر برسان و باستقامت کبری وصیّت نما الحمد للّه بذکر قلم اعلی فائز شدند و این مقامیست که بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده خواهد ماند انشآءاللّه مؤیّد شوند بر اموری که سبب ارتفاع امر اللّه است بگو امروز دو ندا مرتفع محبوب امکان بأعلی النّدآء عباد را بافق اعلی دعوت میفرماید و همچنین مطلع اوهام باسم حقّ خلق را اغوا مینماید انشآءاللّه بحقّ ناظر باشید و بحبل امرش متمسّک و بذیل عنایتش متشبّث هر عملی که امروز از اولیای الهی ظاهر شود از اعظم اعمال لدی الغنیّ المتعال مذکور است طوبی للّذین وفوا بعهد اللّه و میثاقه و ویل للّذین نبذوا العهد و نکصوا علی اعقابهم الا انّهم من الهالکین انتهی از جانب این عبد فانی هم خدمت هر یک تکبیر برسانید انشآءاللّه مؤیّد شوند بر آنچه رضای الهی در اوست نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید که جمیع از برای آنست که بکلمۀ رضا از نزد او فائز شوند حال الحمد للّه نفوس مذکوره بذکر الهی فائز گشتند و بانوار عنایتش منیر این فضلی است بزرگ و عنایتی است کبیر یشهد بذلک کلّ بصیر خبیر

و همچنین ذکر اهل میلان نموده بودید در بارۀ ایشان الواح متعدّده از سماء مشیّت نازل و از قبل ارسال شد و در این حین هم در ساحت اقدس عرض شد این بیان از ملکوت عرفان ظاهر قوله عزّ کبریائه یا اباالحسن طوبی لک بما ذکرت احبّائی و ارسلت اسمائهم الی سجنی بشّرهم بفضلی و عنایتی و رحمتی الّتی سبقت الوجود یا اهل میلان یذکرکم ربّکم الرّحمن من هذا المقام المرفوع طوبی لکم بما شربتم رحیقی المختوم باسمی القیّوم و فزتم بهذا الأمر الّذی انکره علمآء الأرض الّا من شآء اللّه ربّ ما کان و ما یکون انّا ذکرناکم من قبل و فی هذا الحین الّذی یمشی المظلوم فی سجنه الممنوع کم من عارف منعه العرفان عن الرّحمن و کم من صبیّ اقبل و فاز بهذا الأمر المحتوم طوبی لعبد فاز بالاستقامة الکبری علی امر اللّه مالک الوری و ویل لمن اعرض و اتّبع کلّ عالم محجوب ان افرحوا بما ذکرتم من قلمی الأعلی فی هذا الفجر الّذی ینطق فیه لسان اللّه مالک الأسمآء قد اتی المیقات و ظهر منزل الآیات بلوح محفوظ انشآءاللّه از اصغاء ندای الهی کل مشتعل شوند و بحرارت کلمۀ علیا سرگرم شده در انجمن عالم بذکر اسم اعظم ناطق گردند بگو قدر این یوم عزیز را بدانید و به ما امرتم به فی الکتاب عمل نمائید قسم بآفتاب افق امر هر نفسی الیوم بعرفان حقّ فائز شد او از مقرّبین در کتاب مبین مذکور و مسطور است باید کل باعمال خالصه و اخلاق مرضیّه و آداب حسنه مابین عباد ظاهر شوند بگو ای دوستان حقّ از برای وداد و اتّحاد آمده نه از برای ضغینه و عناد کل در ظلّ سدرۀ منتهی یعنی کلمۀ علیا جمع شوید و بذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله مشغول گردید و از کئوس حمرا کوثر اصفی را باسم مالک اسماء بنوشید امروز روز فرح اعظم است بلکه فرح اعظم طائف حول این فرح بوده و خواهد بود بیاد دوست یکتا مسرور باشید و در جنّات محبّتش سائر طوبی لکم ثمّ طوبی لکم نوصیکم فی آخر البیان بالاستقامة علی امر ربّکم مالک الأدیان البهآء المشرق من الأفق الأعلی علیکم و علی الّذین ما حرّکتهم قواصف الظّنون و لا عواصف الأوهام عن اللّه المهیمن القیّوم انتهی و همچنین این خادم فانی استدعا مینماید ذکر فنا و نیستی او را در انجمن دوستان الهی مذکور دارید حقّ عالم و گواهست که ذکرشان امام وجه و قلم بوده و انشآءاللّه خواهد بود

و ذکر جناب سمیّ مقصود ابن مرحوم حاجی غلام حسین از ارض یاء در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله تعالی

بسمنا الأقدس الأعظم

یا حسین قبل علی قد حضر لدی المظلوم کتاب من الّذی سمّی بأبی‌الحسن فی کتاب الأسمآء و فیه ذکرک ذکرناک فضلاً من عندنا انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب ان افرح بهذا الذّکر الّذی اذا نزل من سمآء مشیّة ربّک انجذبت الأشیآء و نادت الملک للّه المهیمن القیّوم تمسّک بحبل عنایة ربّک و قل

یا من بک نصب الصّراط و وضع المیزان و باسمک سرت نسمة اللّه علی الامکان و یا من بندائک الأحلی انصعق من فی الأرض و السّمآء اسألک بالکلمة العلیا الّتی بها سخّرت مداین الغیب و الشّهود بأن تؤیّدنی علی ذکرک و خدمة امرک و توفّقنی علی الاستقامة الّتی ذکرتها فی اکثر الواحک و وصّیت بها خلقک و عبادک انّک انت المقتدر الّذی خضعت عند ظهورک مظاهر القدرة لا اله الّا انت الآمر المقتدر العلیم الحکیم انتهی

عرض این فانی در این مقام معلوم و واضح است یعنی خدمت ایشان هم از این فانی مذکور دارید آنچه که سبب و علّت اشتعال نار محبّت است امید هست که کوثر حیوان را از آیات محبوب امکان بیاشامند و از عالم و عالمیان منقطع و فارغ شده بر امر الهی ثابت و راسخ و مستقیم مشاهده گردند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید

و اینکه در بارۀ اولیای الف و راء نوشته بودید چندی قبل مخصوص هر یک لوح امنع اقدس از سماء عنایت رحمانی نازل لو شآء اللّه و اراد بآن فائز خواهند شد ذکر جناب فتح‌اعظم علیه من کلّ بهآء ابهاه همیشه در ساحت اقدس بوده و هست قلم اعلی در بارۀ او شهادت داده بآنچه ذکرش بدوام اسماء حسنی در ملکوت انشاء باقی و پاینده خواهد ماند این فقره هم در ساحت امنع اقدس عرض شد این کلمات عالیات از مطلع بیان رحمن مشرق و هویدا قوله تعالی

بسمه المقدّس عن الأذکار و الأمثال

یا اباالحسن قد حضر کتابک لدی المظلوم و فیه ذکر احبّائی الّذین اقبلوا الی افقی و طاروا فی هوائی و سمعوا ندائی الا انّهم من الفائزین انّا ذکرناهم من قبل بذکر وجد منه مظاهر الأسمآء عرف قمیص ربّهم الأبهی الّذی اتی من سمآء القضآء بسلطان غلب من فی السّموات و الأرضین ان یا قلم الأعلی ان اذکر من سمّی بالفتح‌الأعظم من لدن مالک القدم لیفرح بذکره کلّ ذی‌ همّ و یطیر باسمه کلّ منجمد و یسرع به کلّ متوقّف و ینطق به کلّ صامت منع عن هذا الذّکر الحکیم و نذکر اخاه الّذی اقبل الی الأفق الأعلی اذ اعرض عنه کلّ غافل بعید انّا نبشّره بفضل اللّه و رحمته و هذا الذّکر الّذی نطق به لسان المظلوم فی هذا السّجن العظیم کن کما کان اخوک کذلک یوصیک من عنده کتاب کریم قم علی الأمر بالاستقامة الکبری و ذکّر النّاس بهذا النّبإ الّذی کان مذکوراً فی کتب اللّه العلیّ العظیم و نذکر المحمّد فی هذا المقام الّذی کان مذکوراً لدی الوجه و فاز بعرفان اللّه فی ایّامه و نطق بثنائه الجمیل انّا نوصیه بحفظ ما اعطیناه و العمل بما انزله اللّه فی کتابه المبین و نذکر الحبیب الّذی اقبل الی الأفق الأعلی و شهد بما نطق به لسان العظمة فی هذا المقام المنیر و نذکر احبّائی فی هناک و ندعوهم الی مقام یطوفه الملأ الأعلی و الّذین اخذوا الکتاب بقوّة من لدن قویّ قدیر طوبی لکم یا احبّآء الرّحمن و نعیماً لکم یا اصفیائی انتم الّذین ما منعتکم الظّنون عن الاسم المکنون و لا حجّبتکم الأوهام عن هذا الیوم المنیر انتم الّذین سمعتم ندآء ربّکم و سرعتم الی البحر الأعظم و کنتم من الفائزین

قلم اعلی دوستان آن ارض را ذکر مینماید و بآنچه سزاوار یوم الهی است امر میفرماید اوّل امر معرفت حقّ جلّ جلاله بوده و بعد استقامت بر این امر اعظم جمیع صحف و کتب و زبر الهی بعظمت این یوم گواهی داده طوبی از برای نفوسی که ضوضای مطالع ظنون و اوهام ایشان را از مالک انام منع ننمود امروز روز خدمت و ظهور استقامت است چه که طیور اوهام و طیور لیل در هوای ظلمانی طایرند و طالب جنس خود قلم اعلی از قبل باین امور اخبار فرموده ای دوستان بابصار حدیده در افق اعلی نظر نمائید و با رجل مستقیمه قیام کنید تا از اریاح خریف محفوظ مانید نفوسی که سالها از بیم جان خلف حجاب مستور بودند حال بکمال خدعه و مکر در اضلال نفوس مقبله مشغولند ای دوستان حقّ بکمال قدرت و قوّت بایستید و ناس را از مطالع ظنون و مشارق اوهام حفظ نمائید که شاید از انوار آفتاب حقیقت ظلمت اوهام رفع شود و صبح منیر یقین از افق اراده ظاهر گردد هر کلمه‌ئی را عرفی بوده و خواهد بود طوبی از برای نفوسی که بعرف فائز شدند و بمطلع آن پی‌بردند

یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء تسمع ضجیج البهآء و حنینه بما ورد علیه من طغاة خلقک و بغاة عبادک ای ربّ انّ الّذی ربّیته بأیادی الرّحمة و العنایة قد قام علی تضییع امرک و اضلال خلقک و بریّتک انت تعلم یا الهی بأنّی ما اردت فی الأرض الّا ما امرتنی به بأمرک و سلطانک ای ربّ ایّد عبادک علی عرفان مشرق آیاتک و مظهر بیّناتک ثمّ اشربهم کوثر الاستقامة بأیادی عطائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الحکیم انتهی

و مخصوص جناب رف و م‌ح و ‌ح‌ب الواح بدیعۀ منیعه نازل و بجناب شیخ س داده شد که برساند انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر معانی بیاشامند این عبد فانی اگرچه بعد از شموس مشرقۀ کلمات الهیّه از افق بیان رحمن خود را لایق ذکر و ثنا خدمت دوستان الهی نمیداند ولکن نظر بآنکه جمیع بمحبّت و اتّحاد مأمورند لذا بقدر و اندازۀ خود اظهار فنا و نیستی خدمت اولیا و اصفیا را از وظیفۀ خود میشمارم در این صورت خدمت دوستان آن ارض یعنی نفوسی که از کوثر اطهر آشامیده‌اند و بمنظر اکبر ناظرند سلام و تکبیر میرسانم و عرض مینمایم انشآءاللّه در این ربیع روحانی از امطار رحمت رحمانی سرسبز و خرّم باشید و از ازهار و اوراد حدیقۀ معانی محسوب شوید بایادی همّت اذیال استقامت را اخذ نمائید که شاید از اریاح اشارات غافلین محفوظ مانید یسأل الخادم ربّه بأن یوفّقکم و یؤیّدکم علی ما یحبّ و یرضی انّه لبالمنظر الأعلی و السّلام علی من اتّبع الهدی

و ذکر اهل مراغه نموده بودید یعنی از جناب آقا محمّد علی و جناب آقا میرزا عبدالحسین و جناب آقا عبدالصّمد و ابنشان و سایر دوستان علیهم بهآء اللّه انشآءاللّه کل از اشراقات انوار آفتاب معانی منوّر شوند و بذکر و ثنای محبوب ابدی مؤیّد گردند این فقره هم در منظر اکبر تلقاء وجه مالک قدر عرض شد این جواب از ملکوت بیان رحمن نازل قوله تعالی

هو المشرق من افق العالم بالاسم الأعظم

یا احبّائی فی مراغه ان استمعوا ندآء مالک الأحدیّة انّه یذکرکم کما ذکرکم من قبل فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم انّا انزلنا لکم الواحاً شتّی و ارسلناها الیکم امراً من لدنّا و انا الآمر المقتدر القدیر ان اقبلوا بکلّکم الی اللّه ثمّ اعملوا ما امرتم به من لدن حاکم خبیر هذا یوم فیه ینطق المیزان تاللّه قد اتی الرّحمن بأمر عظیم و فیه ینادی الطّور و یقول قد اتی یوم الظّهور الملک للّه المقتدر العزیز العظیم ان اشکروا من ایّدکم علی عرفان مطلع وحیه و مشرق عرفانه و عرّفکم هذا الصّراط المستقیم انّه هداکم الی الأفق الأعلی و اسمعکم ندائه الأحلی اذ کان مظلوماً بین ایدی الغافلین یا اهل مراغه از قبل بأحلی البیان ذکر شما از قلم اعلی جاری و ساری انشآءاللّه کل بآن فائز شوید و جهد نمائید تا فی‌الحقیقه بحلاوت بیان مرزوق گردید چه اگر نفسی بآن فائز شود اشارات اهل عالم و سبحات امم و الواح معرضین و السن مغلّین او را از محبوب من فی السّموات و الأرضین منع ننماید لعمر اللّه اگر نفسی این رحیق اطهر را که از ید قدرت مالک قدر گشوده شد بیاشامد خود را از عالم و عالمیان در سبیل محبوب امکان فارغ و آزاد مشاهده نماید بشأنی که مغلّین و معرضین و ملحدین و معتدین را معدوم صرف و مفقود بحت شمرد باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام نمائید امروز روزیست که هر نفسی آنچه اراده نماید بآن فائز میشود چه که ابواب عنایت مفتوح است و بحر کرم در امواج و آفتاب جود در ظهور و اشراق و اگر در بعض امور ظهورات عنایت تأخیر شود این نظر بحکمت بالغۀ الهیّه بوده و خواهد بود نباید از آن محزون شد کذلک یعلّمکم الکتاب الأعظم بما انار به العالم انّ ربّکم الرّحمن لهو العزیز الودود انتهی

اینکه در بارۀ احبّای ارض قم ذکر نموده بودید لدی العرش معروض گشت اذاً نطق لسان العظمة بما انجذبت به قلوب العالم و انصعق الأمم الّا من شآء اللّه العلیّ العظیم قوله جلّ کبریائه یا اباالحسن انّا ذکرنا احبّائنا فی هناک و نزّلنا لمن سمّی بالرّضا ما انجذب به ملأ الانشآء و انزلنا لمن سمّی بالحسین ما فاح به عرف البیان فی الامکان تعالی الرّحمن مظهر هذا الأمر العظیم و ارسلنا الیهما من قبل ما تعطّرت به الآفاق ولکنّ القوم فی حجاب مبین انّک ان رأیتهما کبّر من قبل المظلوم علیهما و بشّرهما بعنایة اللّه ربّ العالمین قل طوبی لکما بما اقبلتما الی افق اعرض عنه کلّ جبّار عنید و کلّ عالم مریب قد شهد لکما قلمی الأعلی ان افرحا بهذا الفضل الأعظم و هذه الرّحمة الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین

ای دوستان این مظلوم در این حین که آفتاب در وسط الزّوال است بشما توجّه نموده و شما را ذکر مینماید و وصیّت میکند بآنچه که سبب استقامت بر امر اللّه است چه که معتدین و مغلّین و شیاطین بکمال جهد در اضلال احبّای حقّ کوشیده و میکوشند بر حقّ جلّ جلاله بوده که اولیای خود را اخبار نماید لذا از قبل بظهور ناعقین و نعیب غافلین کل را آگاه نمودیم تا در این یوم بدیع باسم حقّ محفوظ مانند انشآءاللّه باید بشأنی بر امر اللّه ثابت و راسخ مشاهده شوند که احدی قادر بر تکلّم نباشد تا چه رسد بمنع کذلک نطق اللّسان فی ملکوت البیان طوبی لکلّ سامع و ویل للغافلین و آنچه در سبیل الهی از شما ظاهر شد لدی الحقّ واضح و هویداست انّه یقرّب الی من تقرّب الیه و یجزی من عمل فی سبیله احسن الجزآء انّه لهو الشّاهد البصیر العلیم انشآءاللّه از دشمنان حقّ و اشاراتشان محفوظ باشید یا اباالحسن بعضی از منتسبین هم در آن ارض ساکنند از قبل الواح بدیعۀ منیعه مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شده‌اند و اگر در این کرّه ملاقات نمودید تکبیر بلیغ از قبل حقّ برسان و بگو انشآءاللّه بعنایت الهی فائز باشید و بامرش عامل مخصوص دو نفس مذکور هم حسین و رضا علیهما بهآء اللّه دو لوح امنع نازل و با حرف سین ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند العاقبة للمتّقین و الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

اینکه در بارۀ ابناء جناب ملّا عبدالغفور از اقربای جناب ملّا رج علیه بهآء اللّه نوشته بودید در منظر اکبر عرض شد هذا ما انزله الوهّاب فی الجواب یا اباالحسن انّا ذکرنا من سمّی بملک حسین و نذکره فی هذا الحین الّذی یمشی المظلوم فی سجنه الأعظم و یشهد بما شهد به قبل وجود الکائنات انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم لعمر اللّه هذا یوم تزیّن بذکره کتب العالم و نطق بثنائه اهل الفردوس الأعلی و الّذین طافوا حول العرش امراً من لدی اللّه العلیم الخبیر هذا یوم فیه تضوّع عرف البیان ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین قد نبذوا الیقین عن ورائهم و اتّبعوا مطالع الأوهام کذلک سوّلت لهم انفسهم الا انّهم من الأخسرین فی کتاب اللّه ربّ العالمین یا ملک قبل حسین هل تسمع ندائی الأحلی من الأفق الأعلی ام تکون من الغافلین ان افتح بصرک باسم ربّک لتری الشّمس مشرقة من هذا الأفق المنیر لا تلتفت الی الّذین تراهم فی مریة عن امر ربّک توکّل فی کلّ الأمور علی اللّه النّاطق الخبیر ان یأتک احد بالقصص الأولی دعه عن ورائک مقبلاً الی مقام ینطق فیه لسان العظمة انّه لا اله الّا انا العزیز البدیع

و نذکر من سمّی بمحمّد قبل باقر لیقرّبه ندآء الرّحمن الی ملکوت البیان و یؤیّده علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام العارفین انّک اذا سمعت النّدآء من شطر البقعة النّورآء قل

لک الحمد یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بما عرّفتنی مشرق امرک و مطلع وحیک و هدیتنی الی صراطک المستقیم

و نذکر من سمّی بعلی و نبشّره بهذا الذّکر الّذی لا تعادله خزائن الأرض کلّها و لا ما عند الملوک و السّلاطین یا علی یذکرک المظلوم اذ احاطته الأحزان من الّذین جادلوا بآیات اللّه و برهانه و اعرضوا عمّا امروا به فی کتب اللّه العزیز الحمید خذ رحیق الاستقامة باسم مالک الأحدیّة ثمّ اشرب منه مرّةً بذکری و اخری باسمی العزیز الحکیم

یا رضا ان اقبل الی الأفق الأعلی تاللّه قد خلقت لهذا الیوم یشهد بذلک صحف اللّه من قبل و من بعد و عن ورائها هذا الذّکر الأمنع الأقدس العزیز العظیم قم علی خدمة امر ربّک مالک الوری بالاستقامة الکبری و قل

لک الحمد یا من ذکرتنی بفضلک و ایّدتنی علی الاقبال الی بحر علمک و حکمتک اسألک بأن لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأصفیائک الّذین نبذوا العالم فی حبّک و سبیلک و سرعوا الی مشهد الفنآء بذکرک و اسمک ای ربّ انت القویّ و تری الضّعیف متمسّکاً بحبل عنایتک فاکتب له ما ینبغی لعظمتک و اقتدارک لا اله الّا انت الغفور الرّحیم

و نذکر فی هذا الحین من سمّی بالحسین لتجذبه نفحات الذّکر الی مقام تنطق فیه لسان اللّه المهیمن القیّوم یا حسین یذکرک الحسین الّذی قام علی الأمر فی ایّام فیها ارتعدت فرائص العالم من سطوة الأمرآء و اعراض العلمآء کذلک نطق مالک الأسمآء من الأفق الأعلی و القوم اکثرهم لا یفقهون قد انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و اخبرنا الکلّ بما ظهر و یظهر فی الأرض یشهد بذلک من شهد بما شهد به اللّه قبل خلق السّموات و الأرض و قبل ذکر الکاف و النّون تمسّک بحبل الیقین معرضاً عن الّذین نراهم فی ریب عن هذا الأمر العزیز الممنوع انّه غفر اباکم فضلاً من عنده و هو العطوف الغفور

یا حسن قلم اعلی بلسان پارسی تکلّم میفرماید که شاید کل به ما اراده اللّه فائز شوند بگو بشنوید ندای مظلوم را و بشبهات منکرین و معرضین از مالک یوم الدّین محروم نمانید امروز روز فزع اکبر است و همچنین فرح اعظم طوبی از برای نفسی که سبحات و حجبات و اشارات اهل ظنون او را از عرفان اسم ظاهر مکنون منع ننمود امروز مالک اسماء بایادی بیضا کوثر بقا عطا میفرماید تقرّبوا بحوله و خذوا باسمه ثمّ اشربوا منه بذکره الحکیم شیاطین در کمین بوده و هستند و همچنین ماکرین و خادعین بر مراصد منتظر که شاید نفسی را از حقّ منع نمایند و از فیوضات فیّاض حقیقی محروم سازند جهد نمائید تا کاسر اصنام اوهام شوید آنچه در ارض ظاهر شده و بشود از قبل از قلم اعلی جاری شده بگو ای عباد در الواح ملوک نظر کنید و در لوح رئیس تفکّر نمائید که شاید بانصاف تکلّم کنید و در عرصۀ عدل قدم گذارید امر اعظم از آنست که باقوال سخیفۀ نالایقه مستور ماند اتّقوا اللّه یا قوم و لا تتّبعوا اهوآء الّذین کفروا بالرّحمن اذ اتی بالبرهان کذلک یذکّرکم من عنده کتاب عظیم

و نذکر فی هذا المقام امائی اللّائی آمنّ باللّه ربّ العالمین و نبشّرهنّ بعنایة اللّه و فضله الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین ای کنیزان حقّ انشآءاللّه از شبهات و اشارات خلق مقدّس و منزّه مشاهده شوید و در کلّ احوال بغنیّ متعال متمسّک این ایّامی است که حقّ جلّ جلاله بکل متوجّه و کل را بطراز ذکر مزیّن فرموده عیسی بن مریم که بیک کلمۀ مبارکه که از مطلع بیان الهیّه اصغا نمود بنار محبّت مشتعل شد اشتعالی که میاه عالم او را منع ننمود و مخمود نساخت و آن کلمه این بود که فرمود ای بندۀ من و فرزند کنیز من و حال فضل بمقامی رسیده که مکلّم طور از مقرّ عرش ظهور ذکور و اناث و صغیر و کبیر را ببدایع اذکار خود ذکر میفرماید اگر نفسی فی‌الحقیقه در این کلمۀ مبارکه تفکّر نماید تمام عمر به لک الحمد یا اله العالمین ناطق شود از حقّ بخواهید آذان را باذکار مغلّین و معتدین و خائنین نیالاید و ابصار را باشارات منکرین از مشاهدۀ انوار منع نفرماید تا جوهر بیان را اصغا نمایند و جوهر نور را ادراک کنند آیا سامع منصفی در عالم هست تا بشنود و بحقّ ناطق شود و آیا بصیر عادلی یافت میشود تا حقّ را مشاهده نماید و به ما شهد به اللّه شهادت دهد کذلک نطق اللّسان فی بحبوحة الأحزان بما اکتسبت ایادی الّذین نبذوا الههم و اخذوا الأصنام لأنفسهم اولیآء من دون اللّه المقتدر القدیر البهآء المشرق من افق البقآء علی الّذین توجّهوا الی المنظر الأکبر بالبصر الأطهر و علی الامآء اللّائی سمعن النّدآء و اقبلن الی اللّه مالک الأسمآء فی هذا الیوم العزیز المنیع انتهی الحمد للّه جمیع نفوس مذکوره بآیات الهیّه فائز شدند و در بارۀ هر یک بحر بیان موّاج انشآءاللّه بآنچه سزاوار این عنایت کبری است قیام نمایند و به ما اراده اللّه فائز شوند این عبد فانی در هر حین از حقّ سائل و آمل است که نفوس را بر عرفان این فضل اعظم که عالم را احاطه نموده مؤیّد فرماید انّه لهو المقتدر المتعالی العلیم الحکیم

و دیگر ذکر جناب حاجی محمّد رضا علیه بهآء اللّه را نمودید بعد از عرض در ساحت اقدس این کلمات مشرقات از مصدر امر ظاهر و مشرق قوله جلّ اجلاله

بسمه المقدّس عمّا کان و ما یکون

یا محمّد قبل رضا تاللّه الحقّ قد ظهر الوعد و اتی الموعود و ینطق فی قطب العالم انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد خلقت الخلق لهذا الیوم و بشّرتهم بهذا الظّهور الّذی فیه نطقت الحصاة الملک لمنزل الآیات و هدر العندلیب علی الأغصان العظمة للّه ربّ ما کان و ما یکون من النّاس من جادل بآیات اللّه و انکر برهانه و منهم من افتری علیه من دون بیّنة و لا کتاب معلوم و منهم من افتی علیه کذلک نطق لسان الوحی اذ کان فی هذا السّجن الممنوع کم من عالم منع عن المعلوم بما اتّبع الظّنون و کم من امّیّ سرع و فاز برحیقی المختوم هذا یوم فیه ینطق لسان الظّهور و ظهر ما اخبر به اللّه بلسان الرّسول یوم یقوم النّاس لربّ الغیب و الشّهود دع الأذکار کلّها و تمسّک بهذا الذّکر العزیز المحبوب قل

یا الهی اسألک بمسخّر آیاتک و ظهورات قدرتک فی ملکوت الانشآء و بأسمائک الحسنی و صفاتک العلیا بأن تجعلنی مستقیماً علی هذا الأمر الّذی به انشقّت الأرض و نسفت الجبال لا اله الّا انت الغنیّ المتعال ای ربّ ترانی معرضاً عن دونک و مقبلاً الی کعبة ظهورک اسألک بأن لا تمنعنی عن بدایع جودک ثمّ اکتب لی من قلمک ما ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و بیدک زمام الأسمآء لا اله الّا انت الغفور الکریم

کبّر من قبلی علی وجوه الّذین نسبهم اللّه الیک لتجذبهم نفحات التّکبیر الی اللّه الفرد الخبیر قل یا قوم تاللّه قد اتی الیوم و القیّوم ینادی بهذا الاسم الّذی به سخّر اللّه ما کان و ما یکون قل ایّاکم ان تمنعکم سبحات المحتجبین عن اللّه ربّ العالمین دعوا ما عند النّاس و خذوا ما اوتیتم به من لدن فضّال قدیر کذلک اشرقت شمس البیان من افق لوح ربّکم الرّحمن طوبی لمن اقبل و ویل للمعرضین انتهی قسم بآفتاب افق تقدیس که عنایت بمقامی رسیده که السن عالم از ذکرش عاجز و قاصر است ولکن یا حبیبی ناس نسناس موهومی را که اطّلاع از او نداشته و ندارند اخذ کرده‌اند و از دریاهای فضل الهی خود را محروم نموده‌اند در لیالی و ایّام از قادر علیم بکمال عجز و ابتهال بطلبید تا این نفوس را مجدّداً بظنون و اوهام مبتلا ننماید در کلّ حین رایحۀ دفرا در حرکت و مرور بشأنی که قلم رغبت بذکرش ننموده و ننماید یسأل الخادم ربّه بأن یحفظ عباده عن جنود النّاس و الهوی و یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی هذا ما ینفعهم فی الآخرة و الأولی و انّه لهو الشّاهد الخبیر

و دیگر ذکر جناب ملّا عبدالغنیّ علیه بهآء اللّه را نموده بودید آنچه مرقوم داشتید در ساحت اقدس عرض شد هذا ما اشرق من افق عنایة ربّنا الرّحمن قوله جلّ کبریائه

بسمی المهیمن علی الأسمآء

یا عبدالغنیّ ان استمع ندائی من شطر سجنی لعمری لو تسمعه حقّ الاستماع انّه یجذبک الی مقام قدّسه اللّه عن ذکر الأوّلین و نبإ الآخرین ان استعدّ لاصغآء کلمات ربّک انّها نزلت علی شأن تضوّع منها عرف القمیص بین السّموات و الأرضین طوبی لسمیع ما منعته الأحزاب و لبصیر ما حجّبته السّبحات و لمقبل ما خوّفه اعراض المعرضین انّک اذا فزت بلوح اللّه و اثره ان اقبل بقلبک الی مطلع الأسمآء المقام الّذی اشرقت من افقه انوار وجه ربّک مولی الوری و قل

لک الحمد یا محبوبی و لک الثّنآء یا مقصودی بما اسمعتنی ندائک اذ کنت غافلاً و جعلتنی مقبلاً اذ کنت غافلاً و انطقتنی اذ کنت صامتاً اشهد انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء لا اله الّا انت الغفور الکریم ای ربّ لمّا اسمعتنی ندائک لا تمنعنی عن فیوضات ایّامک طوبی لهوآء فاز بنفحاتک و لأرض تشرّفت بقدومک و لجبل مرّت علیه نسایم وحیک و لریاض تعطّر من اوراد حدائق عرفانک ای ربّ انا الفقیر المسکین و انت الغنیّ الکریم فانظرنی یا الهی بلحظات عنایتک ثمّ ارزقنی ما کتبته لأصفیائک الّذین نطقت بثنائهم کتبک و صحفک و الواحک ای ربّ ثبّتنی علی امرک و ایّدنی علی خدمتک و وفّقنی علی الاستقامة علی حبّک انّک انت الّذی شهدت الکائنات بقدرتک و اقتدارک و الممکنات بعظمتک و سلطانک لا اله الّا انت المتعالی الغفور الرّحیم انتهی

فضل و عنایت و شفقت و رحمت حقّ جلّ شأنه و عظم کبریائه از آیات منزله از سماء احدیّه ظاهر و هویداست ای دوستان الهی قدر خود و این ایّام را بدانید که شاید از سهام شیاطین و اشارات مغلّین محفوظ مانید و آنچه آن جناب در مکتوب خود اظهار نمودند جمیع در ساحت امنع اقدس عرض شد و بکمال فضل و شفقت جواب هر یک نازل و ارسال شد تا جمیع از بحر فیض فیّاض حقیقی قسمت برند استدعا آنکه از جانب این خادم فانی خدمت اولیای الهی عرض تکبیر و ثنا و سلام برسانید انشآءاللّه کل به ما یحبّه اللّه قیام نمایند و بکمال روح و ریحان در تبلیغ امر محبوب عالمیان جهد بلیع مبذول دارند اینست وصیّت الهی از قبل و بعد از حقّ میطلبیم کل را بخدمت امرش موفّق فرماید بی عنایات او احدی قادر بر امری نبوده و نیست و اینکه این فانی را وکیل نمودید در زیارت حسب الخواهش آن جناب در این حین بساحت اقدس توجّه نموده بنیابت آن جناب عمل نمود آنچه مقصود عالمیانست هنیئاً لک و لی و بعد از حضور و عرض و زیارت لسان عظمت باین کلمات ناطق قوله جلّ کبریائه

یا اباالحسن الحمد للّه بعنایات الهیّه مرّةً بعد مرّة فائز شدی و ذکر اولیای حقّ و دوستان او را نمودی نشهد انّک ذکرت اسمائهم و زرت من قبلهم و عرضت ما عملوا فی سبیل اللّه ربّ العالمین در فضل الهی تفکّر نما امری را که جمیع من علی الأرض بکمال شوق و اشتیاق طالب بودند فائز نشد باو مگر معدودی و تو از فضل و رحمت او بلقا فائز شدی و از کوثر وصال آشامیدی و یومش را ادراک نمودی و موفّق شدی بر ذکر احبّایش این مقامات هر یک بسیار بزرگ و بلند است جهد نما تا باسم حقّ و عنایت حقّ محفوظ ماند انّه لهو الحافظ العلیم الخبیر انتهی

عرض فانی آنکه چند یوم قبل کلمه‌ئی از لسان مبارک اصغا شد که مشعر بود بر اضطراب بعض نفوس ضعیفه از شبهاتی که معرضین و مغلّین القا نموده‌اند شاید در اقربا هم فی‌الجمله اثر نموده باشد حسب الأمر باید آنچه بآن جناب ارسال شد و همچنین بجناب ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی و بعضی اولیا در ارض طاء جمع شود تا دوستان الهی مشاهده نمایند انّه لهو الآمر الحکیم و اگر صورت آن بجناب ملّا رج علیه بهآء اللّه هم داده شود بسیار محبوبست البهآء علیک و علی من سمع نصح المولی و علی الّذین شربوا رحیق الاستقامه فی امر اللّه العزیز البدیع

خ‌ادم

فی ۱۴ شعبان سنة ١٢٩٨

* * *

جناب شهید ابن اسم اللّه الأصدق محبوب مکرّم حضرت نبیل بعد علی علیه من کلّ بهآء ابهاه ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مقدّس از لم‌یزل و لایزال ساحت قرب قدس حضرت محبوب بیزوالی را لایق و سزاست که افق سماء انسان را بنیّر عرفان منوّر فرمود زهی حسرت و افسوس که معشر کرّوبین و مقرّبین در تغنّی و حوریّات غرفات فردوس در ترنّم و ساقی الهی قائم و بر دستش رحیق باقی ولکن نه گوشیکه از اوّل قسمت برد و نه لبیکه بثانی فائز گردد جلّ من اظهر للموحّدین من عباده و ستر عن المشرکین من بریّته اوست ذات مقدّسیکه السن عالم از ثنایش عاجز و افئدۀ امم از عرفانش قاصر بقدرت کامله از آب آتش هویدا نموده و از نار نور ظاهر فرموده دست قدرتش زمام عالم را اخذ نموده ولکن ابصار از او غافل و سلطان اراده‌اش کل را احاطه فرموده ولکن ادراک عباد قاصر طوبی از برای نفوسیکه ببصر حدید فائز شدند و باذن واعیۀ تازه مزیّن گشتند ایشان از بحر دانائی نوشیده‌اند و از اثمار سدرۀ بینائی چشیده‌اند امثال این سمع و بصر مطهّر و مقلّب و منوّر بوده و هست طوبی از برای نفوسیکه منظر آن بصر واقع شدند و محلّ اصغا للّه الأمر من قبل و من بعد

سبحانک یا من فی فراقک ارتفعت ضجیج المقرّبین و المخلصین و فی هجرک صعدت زفرات الموحّدین و الفائزین و نزلت عبرات المشتاقین اسئلک بنار سدرتک و انوار وجهک و لآلئ بحر بیانک و اسرار ملکوتک و جبروتک بأن تؤیّد اصفیائک علی القیام علی خدمتک و التّوجّه الی دیارک ای ربّ تری الّذین انقطعوا عن دونک و قاموا علی خدمة امرک و اختاروا مکاره الغربة فی حبّک و رضائک و شدائد البریّة رجآء ما عندک اسئلک ببحر جودک و سمآء فضلک بأن تحفظهم عن الّذین سعوا فی اطفآء نورک و نقضوا عهدک و میثاقک انت الّذی یا الهی خضعت کینونة القدرة عند ظهورات قدرتک و سجد هیکل القوّة لدی شئونات قوّتک ای ربّ فأنزل علی من قام علی خدمتک ما یجعله ناطقاً علی شأن لا یعتریه الصّمت بما اکتسبت ایادی الأشرار فی مملکتک اسئلک یا محبوب القلوب و مقصود الوجود بأن تکتب له من قلمک الأعلی ما یظهره باسمک بین عبادک و یرفعه بعنایتک بین خلقک لا اله الّا انت المهیمن الغفور الکریم اصلّی و اسلّم یا الهی علیه و علی الّذین طافوا لارتفاع کلمتک و اظهار امرک ای ربّ فاجعلهم سرج هدایتک و اعلام نصرتک انّک انت الّذی لا تمنعک شیء عن ارادتک لم تزل کنت مقتدراً علی ما تشآء و لا تزال تکون بمثل ما قد کنت فی ازل الآزال لا اله الّا انت الغنیّ المتعال

و بعد یا محبوب فؤادی قد کنت راقداً ایقظتنی نسائم حبّکم الّتی سرت من آثار قلمکم و اسرّت من عالم المحبّة ما عجز عن ذکره قلمی و لسانی فلمّا عرفت و اطّلعت قصدت الارتقآء الی مقام استقرّ فیه کرسیّ مالک الأسمآء حضرت و عرضت اذاً نطق لسان المقصود بما انجذب به حقایق الأشیآء قال و قوله الأحلی

هو الحافظ النّاظر العلیم الخبیر

یا ایّها الطّائر فی هوائی و المقبل الی ملکوتی و النّاظر الی افقی و النّاطق بثنائی فی ایّامی و القائم علی خدمة امری قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه لدی المظلوم اذ کان یمشی فیمقام جعله اللّه المنظر الأکبر انّ ربّک لهو المقتدر القدیر سمعنا ندائک اجبناک و وجدنا عرف خلوصک ارسلنا الیک ما تضوّع منه رائحة قمیصی المنیر طوبی لعبد هزّته جذبات بیانک فی ذکر اللّه ربّک و ربّ العالمین قد کنّا معک فیکلّ الأحوال و انزلنا لک من قلمی الأعلی ما یکون باقیاً ببقآء اسمائی الحسنی ان افرح بهذا الفضل المبین انشآءاللّه در جمیع احوال مؤیّدی و لحاظ عنایت با شما بوده و خواهد بود احبّای الهی را از قبل مظلوم تکبیر برسان و جمیع را بفضل و عنایت حقّ جلّ جلاله بشارت ده انشآءاللّه موفّق شوند بر آنچه لایق این یوم عزیز عظیم است طوبی از برای نفسیکه الیوم بخدمت امر قیام نمود نفوسیکه صاحب بیانند باید بتبلیغ مشغول شوند اینست امر مبرم الهی که در کتب و صحف از قلم اعلی جاری و نازل گشته اینفقره بسیار بزرگست از حقّ جلّ جلاله بخواهید تا کل را از اینمقام بلند محروم نفرماید اگر از اوّل امر نفوس مشتعلۀ مطمئنّه بتبلیغ متمسّک میشدند هرآینه عالم از نیّر اعظم منوّر و روشن مشاهده میگشت امید هست که اولیای حقّ طرّاً بر تبلیغ امر قیام نمایند قیامیکه سبب قیام اهل عالم شود ببیانیکه سبب نطق و بیان امم گردد در سحرگاهان هزیز نسایم عنایت رحمن بر کل مرور مینماید و اسرار وصل و لقا بر هر شیء القا میفرماید برخی باصغا فائز و بعضی محروم کلّ یعمل علی شاکلته قسم بآفتاب بیان که هر نفسی از عظمت این یوم آگاه شود عالم عالم زخارف و عالم عالم اشیاء و عالم عالم کتب او را منع ننماید و محروم نسازد جمیع را بر اتّحاد امر نمودیم انشآءاللّه کل بهمّت اولیا باینمقام فائز شوند یا علی قل لا انسان الّا بالانصاف و لا قوّة الّا بالاتّحاد و لا خیر و لا سلامة الّا بالمشورة یا محمّد قلم اعلی در کلّ حین مشغولست از حقّ بخواه تا تشنگان بادیۀ عشق از این فرات جاری محروم نمانند و ممنوع نشوند در اطراف عالم این ذکر منتشر و انوارش ظاهر و لائح مع‌ذلک اهل ارض محجوب و غافلند هر طائفه از طوائف امّت عظیمه در مدن کبیره بامری از امور تمسّک مینمایند و در اعلاء آن جهد بلیغ مبذول میدارند بشأنیکه از بذل جان و مال دریغ ندارند و اهل ایران از این امر اعظم که بمثابۀ آفتاب در قطب زوال روشن و منیر است غافل و محتجبند ذرهم فی خوضهم یلعبون انشآءاللّه نفوسیکه الیوم بحقّ منسوبند و باسمش مذکور مقامات خود را بشناسند و حفظ نمایند شأن ایشان عنداللّه عظیمست از حقّ بطلبید تا کل را مؤیّد فرماید بر حفظ مقامات خود بشأنیکه هیچ امری از امور و هیچ شیئی از اشیاء ایشانرا سد ننماید و غافل نسازد انتهی

یا محبوبی اهل ارض از این فضل اعظم و عطیّۀ کبری غافلند بایادی خود صنم میتراشند و بکمال جدّ و جهد او را تقویت مینمایند و بعد از ظلمش نوحه میکنند مقصود از صنم که ذکر شده و میشود جاهلی است که باسم علم معروف در هر عهد و عصر سبب و علّت منع عباد از فیوضات مالک ایجاد در مبدء و معاد بوده و هستند اگر صاحب‌بصری تفکّر نماید و در کتب الهی از قبل و بعد تفرّس کند بآنچه ذکر شد گواهی دهد

اینکه مرقوم داشته بودند باتّفاق جناب محبوبی حاجی میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه بارض ه‌م تشریف برده‌اند لأجل اعلاء کلمۀ الهی اینفقره تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان الوحی فی هذا المقام قوله تعالی انشآءاللّه نهالهای بستان الهی از آب بیان اولیائش بخلع تازه فائز شوند و از حرارت محبّتشان بمنتهی نموّ و اثمار مزیّن گردند انّه لهو المؤیّد الحکیم و الموفّق العلیم انتهی

البتّه از توجّه بجهات لأجل اظهار امر و اعلاء کلمه خالصاً لوجه اللّه ثمرهای کلّیّه ظاهر شده و میشود بیان فی سبیل الرّحمن مؤثّر بوده و هست

اینکه مرقوم داشتند نظر بحکم قبل ارادۀ توجّه بارض ص و اطراف آن نموده‌اند اینفقره بسیار محبوبست امر تبلیغ الیوم بر مثل آنمحبوب لازمست حسب الأمر آنکه هر نفسی را مصلحت بدانند یعنی دارای بیان و قلب فارغ باشد بمدن و دیار الهی از برای تطهیر نفوس از کوثر جاری از قلم اعلی بفرستند لدی الوجه محبوب و مقبولست انتهی

جمیع نفوس از برای این یوم خلق شده‌اند انشآءاللّه باید آنمحبوب در اینفقره سعی بلیغ مبذول دارند و اگر نفوسیهم بقبایل توجّه نمایند مثلاً بسمت کرمانشاه و همچنین محالّ بختیاری از اطراف فارس و غیره محبوبست بلکه لازم ولکن در صورتیکه آن نفوس بطراز حکمت منزله مزیّن باشند در هر محل که وارد شوند سبب تزکیۀ نفوس و اصلاح اهالی و اعمال طیّبه و اخلاق حسنه گردند امید هست که از نار سدره انجمنی در عالم از این قبیل یافت شوند و بنور حکمت عالم را منوّر دارند انّ ربّنا الرّحمن لهو الغفور الرّحیم و هو المقتدر القدیر امروز روزیست که اشعیای نبی از آن خبر داده اخبار این یوم بمثابۀ نیّر اعظم از آفاق صحف الهی مشرق جمیع انبیا اهل عالم را باین یوم اعظم بشارت داده‌اند و جمیع کتب الهی شاهد و گواهست ولکن جهل حایل شده و ناس را از دریای علم محروم ساخته بقسمیکه نمیدانند چه نافع است و چه مضرّ عالم را بلا و ظلمت احاطه نموده مع‌ذلک احدی ملتفت نه صدق ربّنا العلیّ الأبهی اگر نفسی در سور و الواحیکه از قبل نازل شده ببصر انصاف ملاحظه نماید و تفکّر کند شهادت میدهد بآنچه ظاهر شد حرف بحرف از ملکوت علم الهی بکمال تصریح نازل گشته خلق را گمان آنکه اهل انصاف و علم و حکمت و زهد و تقوی علمای ارضند غافل از اینکه نزد حقّ از جهلا مذکور و محسوب این نفوس غافله سبب غفلت و منع عباد از افق اعلی بوده و هستند میفرماید انّ العالم من هدی النّاس الی صراطی و علّمهم سبیلی المستقیم عالمیکه باینمقام فائز شود او بمنزلۀ بصر است از برای هیکل عالم قوله عزّ اجلاله حکیم دانا و عالم بینا دو بصرند از برای هیکل عالم انشآءاللّه ارض از این دو عطیّۀ کبری محروم نماند و ممنوع نشود انتهی

اینکه در ذکر اوراق ناریّه و انتشار آن مرقوم داشتید حقّ شاهد و گواهست که همان میرزا هادی که حال در ارض طاء باضلال نفوس مشغول است ابداً از امر نفسیکه خود را باو نسبت میدهد مطّلع نبوده و نیست ای کاش خرق حجاب میشد و للّه در دقائق معدوده باصغا فائز میگشت یعنی باصغاء کلماتیکه اگر بر صخرۀ صمّاء القا شود مثل ماء جاری گردد معشر معشر غافلین است قسم بآفتاب افق بیان که بمثابۀ آنست که کوری کور دیگر را راه‌نمائی نماید و یا غافلی بغافل دیگر متمسّک شود یتکلّمون بأهوائهم و لا یشعرون ای کاش موفّق میشدند اقلاًّ بآثار رجوع مینمودند این خادم فانی متحیّر و مبهوت آیا بچه متمسّکند و چه میگویند عالم را آیات الهی احاطه نموده علی شأن ملئت الآفاق منها و واللّه الّذی لا اله الّا هو اینعبد و امثال او از احصای آن عاجز و جمیع نفوس مقبله بر این شهادت میدهند مع‌ذلک رئیس المفترین نوشته دو کلمه از اینجا دو کلمه از آنجا اخذ مینمایند و باطراف میفرستند ملاحظه نمائید چه مقدار از غفلت و عدم درایت و بی‌بصری تبعۀ خود مطمئنّ است اگر مطمئنّ نبود باین هذیانات که کذبش بمثل آفتاب روشنست تکلّم نمینمود اگر کسی للّه فی‌الجمله تفکّر نماید در شئونات ظاهرۀ از افق اعلی بر اوّل امر و اصل آن مطّلع میشود که چه قسم بوده از حقّ میطلبم غافلین را بطراز آگاهی مزیّن فرماید و باکلیل انصاف سرافراز نماید انّه لهو المقتدر القدیر

و اینکه در بارۀ محمّد تقی مرقوم داشتید از او سؤال شود که در حین مرخّصی باو چه فرمودند لعلّ یتذکّر او یخشی بزخرف فانیه از مطلع نور احدیّه گذشت و یوسف الهی را بدراهم فانیه تبدیل نمود در پست‌فطرتی او همین کافیست که حسین سوخته او را از حقّ منع نموده و بجزیرۀ معروفه برده العجب کلّ العجب و آنشخصه‌ئی که در طهران باو جبّه داده قسم بجمال حقّ که او هم مثل او ابداً از اصل این امر اطّلاع نداشته او و دو اخوی او از اوّل خارج بودند و از امر نقطۀ اولی روح ما سواه فداه بیخبر بلکه تبرّی مینمودند بیت آن نفوس در محلّه‌ئی و بیت مقصود در محلّۀ اخری و نظر باعراض سالها مابین فصل بود و اکثری بر اینفقره گواه بوده و هستند

اینکه ذکر جناب حاجی میرزا ح‌س علیه بهآء اللّه و ارادۀ جناب وزیر را نمودید اینمراتب تلقاء وجه عرض شد فرمودند آنچه الیوم لازمست تمسّک بامر تبلیغ است اگر فی‌الجمله علوّ امر اللّه ظاهر شود جمیع وزرا باعانت قیام نمایند و آنچه هم الیوم سبب و علّت آسایش و حرّیّت شود محبوبست انتهی

عرض اینفانی آنکه در جمیع امور مشورت لازم باید آنمحبوب در اینفقره بسیار تأکید فرمایند تا امر مشورت مابین کل جاری شود آنچه در اینفقره از قلم اعلی جاری شده و میشود مقصود آنکه امر مشورت مابین دوستان محقّق گردد چه که او سبب و علّت آگاهی و هوشیاری و خیر و سلامتی بوده و خواهد بود

اینکه در بارۀ دوستان الهی در هر محل مرقوم داشتید انشآءاللّه در جمیع اوان باصلاح خود و عالم مشغول باشند و بانوار وجه منوّر و فائز فی‌الحقیقه نفوسیکه الیوم بناموس اکبر تمسّک جسته‌اند و بافق اعلی ناظرند بمنزلۀ سرجند در عالم انشآءاللّه در صدد آن باشند که در ایّام الهی ظاهر شود از ایشان آنچه که بدوام ملک و ملکوت ذکرش از دفتر عالم محو نشود اگر بر مقامات خود آگاه شوند لعمر المحبوب بفرح اکبر فائز گردند در سبیل الهی حمل نمودند آنچه را احدی از قبل حمل ننمود از حقّ میطلبم اولیا را مؤیّد فرماید بر حفظ مقامات خود انّه علی کلّشیء قدیر

اینکه از ارض خ و ک و ق و ه‌م تعریف فرمودند للّه درّهم و طوبی لهم انشآءاللّه بکمال همّت بر این امر اعظم ثابت و راسخ و مستقیم باشند ذکرشان در ساحت اقدس عرض شد آفتاب عنایت نسبت بهر یک مشرق از حقّ میطلبم بر نار محبّت و نور معرفتشان در هر حین بیفزاید بشأنیکه شئونات جبابره ایشانرا از ما هم علیه منع ننماید جبابره و فراعنه و امثال آن که از قبل و بعد ذکر شده در رتبۀ اوّلیّه جهلائی هستند که بعلما معروفند مابین همج رعاع لعمر اللّه ایشانند قاطعان طریق الهی و ایشانند حجب مانعه و کتب کاذبه فی‌الحقیقه علمای ایران بسیار غافلند آنچه در دست آن فئۀ ضالّۀ مضلّه بوده اکثر مفتریات خود آن نفوسست که از قبل و بعد گفته‌اند و در کتب نوشته‌اند ایشانند صحف اوهامیّه و دفاتر ظنونیّه و تواقیع ناحیۀ کذبه که بمقدّسه نامیده‌اند وقتی از اوقات اینفانی قصد مقصد اعلی و ذروۀ علیا نموده بعد از حضور در ساحت امنع اقدس فرمودند ای عبد حاضر بگو ببینم آن رصاصیکه حضرت اعلی و مبشّر جمال کبریا را شهید نمود از چه معدن و حقیقت آن چه بوده و آن سیوفیکه اجساد اولیا را قطعه قطعه نمود از چه فلزّ و از کدام معدن بیرون آمده یا عبد حاضر لدی الوجه در بیانات مظلوم آفاق تفکّر نما که شاید از تفکّر تو در اهل ارض این قوّه ظاهر شود و کل ببصیرت تمام در آنچه واقع شده تفکّر نمایند در آنحین اشعّۀ انوار بیان رحمن اینفانی را بشأنی اخذ نمود که قادر بر ذکر آن نشده و نخواهد شد مدّتی این عبد قائم و جمال قدم صامت و ساکت بالأخره فرمودند یا عبد آنحدید و رصاصیکه سبب نوحۀ مقرّبین و ضجیج مخلصین شد آنکلمات نفوس غافله بوده که سالها در معادن جهل و کذب تربیت یافته و بالأخره از فم علما ظاهر شد و آن جوهر وجود و اولیائش را شهید نمود یا عبد درست تفکّر نما اگر ذکر جابلقا و جابلسا و ناحیۀ مقدّسه و وجود قائم باوصاف مذکوره نبود وارد نمیشد آنچه وارد شد و دیده نمیشد آنچه که قلم و لسان از ذکر آن مضطربست فرمودند یا عبد حاضر اگر نفسی بانصاف نظر نماید همان کلمه که از معدن کذب ظاهر شد که گفته آنحضرت موجود است و قائل بر تولّد او از کفّار محسوب رصاصی بود که بر بدن آن سیّد عالم وارد شد و حال معرضین بیان بهمان طریق مشی مینمایند و در ترتیب همان موهوماتند انتهی

اعاذنا اللّه و معشر الانسان من مکرهم و افترائهم و ما یخرج من افواههم انّه لهو الحافظ المقتدر القدیر آیا یک گوش یافت نمیشود آیا حکم بصر محو شده آیا انصاف بکدام عالم سفر نموده و یا صدق وفات کرده این کلیل نادان نمیداند چه عرض نماید اینمقامات از ذکر و بیان خارج است زفرات مرتفع و عبرات نازل و الأمر بید اللّه ربّ الذّاکر و القائل

و اینکه در بارۀ یکی از امآء اللّه مرقوم داشتید که از حقّ جلّ جلاله طلب عنایت از برای زوجش نموده اینمراتب در پیشگاه حضور مالک قدم عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قوله عزّ اجلاله یا علی یا ایّها القائم علی خدمتی یا محمّد یا ایّها النّاظر الی افقی و المتوجّه الی وجهی ان استمع ندائی و بشّرها من قبلی لها ان تقرء ما نزّل من قلمی الأعلی فیهذا المقام الکریم

سبحانک یا من باسمک ماج بحر الکرم و هاج عرف الفضل بین الأمم اسئلک بندائک الأحلی و حفیف سدرة المنتهی بأن تقدّر لی من قلمک الأعلی ما ینفعنی فی الآخرة و الأولی ثمّ اکتب لعبدک ما یقرّبه الیک و یعرّفه ظهورک و بروزک و سلطانک و یعلّمه ما کان غافلاً عنه فی ایّامک ای ربّ فضلک سبق و رحمتک سبقت کلّ الأشیآء اسئلک بسلطان الأسمآء بأن لا تخیّبنی و ایّاه عن بحر جودک و سمآء فضلک و شمس عطائک ای ربّ انّا لا نعلم ما ینفعنا انت اعلم بنا منّا لا اله الّا انت الغفور الکریم انتهی

ملاحظۀ عنایت حقّ جلّ جلاله را نمائید بمقامی رسیده که هر منصفی اقرار و اعتراف نموده به ان لا مثل لها و لا نظیر لها انشآءاللّه جمیع من علی الأرض مؤیّد شوند و بباب فضلش توجّه نمایند و البتّه خائب نشوند آنچه در اینمقام نازل شد بامة‌اللّه علیها بهآء اللّه برسانند

و اینکه ذکر منتسبین مرحوم مرفوع حضرت اسم اللّه الأصدق علیه من کلّ بهآء ابهاه را نموده بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند نظر عنایت بایشان بوده و لحاظ فضل قطع نشده و نخواهد شد جمیع را از قبل حقّ تکبیر برسانید از قبل و بعد ذکر ایشان در کتاب الهی نازل و الواح مقدّسه هم از قبل ارسال شد جمیع را از قبل حقّ باذکار بدیعۀ منیعه که سبب و علّت فرح و ابتهاج است متذکّر دار انّا معهم نسمع و نری انشآءاللّه ظاهر میشود آنچه که از برای ایشان مقدّر شد انّه یبسط امراً من عنده و هو المقتدر الباذل الکریم انتهی

اینکه در بارۀ سرور مکرّم جناب حاجی منشی حقیقی علیه بهآء اللّه و عزّه مرقوم داشتید فی‌الحقیقه همان قسم است که آنمحبوب مرقوم داشته‌اند از حقّ منیع این خادم فانی مسئلت مینماید که در هر حین بر شوق و شعف و محبّت ایشان بیفزاید ذکرشان در ساحت اقدس بوده و هست و اینفانی هم مکتوبی در جواب دستخطّشان عرض و ارسال میدارد

و اینکه مجدّد در دستخطّ دیگر ذکر جناب وزیر نموده‌اید ایشان و حزبشان در رفاهیّت و حرّیّت کلّیّه ساعی بوده و هستند هنگامیکه اشعّۀ انوار ظهور از افق زوراء ظاهر و لائح بود قنصلی که در عراق بودند بکمال محبّت بحضور آمدند و هر امری بایشان ذکر میشد همان حین بر اجرای آن قیام مینمودند و جمال مبارک هم یک روز بمنزل ایشان تشریف بردند و کان یومئذ یوماً مشهودا و بحرارتی استقبال و مشایعت نمودند که سبب حیرت بعضی شد و در هنگام هجرت از آن ارض جناب میرزا مهدی حضور را که منشی سفارت بود فرستادند و بعد از حضور در ساحت اقدس معروض داشت که جناب صاحب سلام میرساند و میگوید اگر بسمت ما توجّه فرمایند جهاز حاضر است و اگر هم مطلبی باشد مرقوم فرمایند بجلالت ملکه ارسال میدارم و جواب آنرا بزودی میرسانم فرمودند فی‌الحقیقه کمال مسرّت از محبّت جناب صاحب و دولت ایشان حاصل ولکن حال نظر باستدعای والی و وزرای دولت علیّه بآنسمت توجّه میشود الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العلیم الخبیر از قول ما خدمت صاحب سلام برسان و بگو کمال ممنونیّت از مهربانیهای شما داریم و از حقّ جلّ جلاله میطلبیم مکافات اینعمل مبرور را بدولت بهیّه عطا فرماید انتهی و اینعمل ایشان از جمیع اعمالیکه از اوّل ظهور و بروز دولت بهیّه تا حال ظاهر شده مقدّم بوده و خواهد بود چه که ذکر اینفقره بدوام ملک و ملکوت باقیست انشآءاللّه امروز موفّق شوند بر امریکه سبب علوّ و سموّ و رفعت و ذکر ایشان بدوام اسماء و صفات الهی گردد

و همچنین ذکر جناب آقا میرزا ابراهیم علیه بهآء اللّه نموده بودند تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به ملکوت البیان قوله عزّ کبریائه یا ابراهیم یوم عظیم است و امر بزرگ هر نفسی الیوم از بحر ایقان آشامید و بافق اعلی راه یافت او از سیّد نفوس لدی اللّه مذکور طوبی از برای بصریکه بانوار وجه فائز شد و از برای سمعیکه ندای مظلوم را اصغا نمود امروز بعد از عرفان مشرق امر و مطلع وحی الهی استقامت از اعظم اعمال است هر نفسی بآن فائز شد او بذروۀ علیا فائز انشآءاللّه باینمقام اعظم بعنایت حقّ برسی و باسم حقّ حفظش نمائی طوبی لمن سقاک و عرّفک ما احتجب عنه العباد الّا من شآء اللّه ربّ العالمین انتهی

مخصوص نفوسیکه ذکرشان از قلم آنمحبوب جاری عنایات لانهایات حقّ جلّ جلاله ظاهر و لائح انشآءاللّه کل از کأس عنایت بنوشند و بفضل و رحمتش شاکر و حامد و مبسوط و مسرور باشند انّ الخادم یدعو لهم فیکلّ الأحوال و ربّنا الرّحمن لهو السّامع المجیب

دستخطّ دیگر آنحضرت که بتاریخ ٢٠ صفر ارسال نمودید نفحۀ جان از او متضوّع بود چه که مزیّن بطراز محبّت محبوب عالمیان مشاهده شد الحمد للّه بشارت بشیر معنوی پی در پی میرسد له الحمد و الشّکر و الثّنآء فی کلّ صباح و مسآء و چون خادم فانی از حرارت محبّت گرم شد و از کأس ذکر و بیان سرمست گشت قصد ذروۀ علیا و غایة قصوی نمود و مراتب را تلقاء وجه معروض داشت هذا ما نطق به لسان مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرض قوله جلّ جلاله یا ذاکری و ناظری و الطّائف حول امری لعمری اگر نسیم گلشن بیان رحمن بر عظم رمیم مرور نماید هرآینه از هزیز آن بمقام فکسونا لحماً فتبارک اللّه احسن الخالقین فائز گردد و بر نفوس غافله مرور نمود و اثری از آن ظاهر نه چه که از ثدی ظنون آشامیده‌اند و از بحر یقین محروم و ممنوعند از خود بهیچوجه صاحب بصر و سمع نبوده و نیستند جاهلی چند زمام آن نفوس را اخذ نموده و بهر سمت اراده نمایند میبرند تحرّکهم اهوائهم الا انّهم فی خسران مبین ولکن عنقریب ثمرات اعمال خود را مشاهده نمایند و به یا لیتنا کنّا تراباً ناطق شوند دوستان الهی را که از صهبای توحید آشامیده‌اند و بنار حبّ مشتعلند از قبل مظلوم تکبیر برسان که شاید از نفحۀ تکبیر بحیوة جدید فائز شوند و بکمال اتّحاد بر امر مالک ایجاد راسخ و ثابت و مستقیم مشاهده گردند البهآء علیک و علی الّذین نسبهم اللّه الی اسمی الأصدق علیه بهائی و عنایتی و رحمتی و شفقتی بگو از شئونات دنیا و مکاره آن محزون مباشید انشآءاللّه ظاهر میشود آنچه که سبب و علّت فرح و نشاط مقرّبین و موحّدین و مخلصین است انتهی

اشراقات آفتاب فضل بشأنیست که صدهزار مثل اینعبد از تحریر آن عاجز است خود آنجناب مشرّف بوده‌اند و امواج بحر اعظم را مشاهده نموده‌اند دیگر محتاج بذکر اینفانی نبوده و نیست

و اینکه در بارۀ مخدّره امّ و اخت علیهما بهآء اللّه که در طاء ساکنند مرقوم داشتید اظهار عنایت نسبت بایشان شده و میشود و اینفانی بر اینفقره شاهد و گواهست مع‌ذلک تفصیل عرض شد و بشرف اصغاء محبوب عالمیان فائز گشت قوله جلّ کبریائه یا امة‌اللّه ذکرت در احیان متعدّده از قلم احدیّه جاری و نازل آنچه شما بآن فائز شدید ملکه‌های ارض بآن فائز نشدند بگوشت از لسان حقّ جلّ جلاله کلمۀ یا امتی میشنوی فوالّذی سخّر السّموات و الأرض بکلمة من عنده لآلی و جواهر ثمینۀ ارض باینکلمه معادله نمینماید ان افرحی بذکری و اطمئنّی بعنایتی اماء موقنۀ ثابتۀ راسخه از اوراق سدره محسوبند و باماء در کتاب مذکور و بحقّ منسوب کدام مقام اعظم از اینست انشآءاللّه به ما یحبّه اللّه متمسّک باشید و بشطر سجن ناظر جمیع اماء آن ارض را تکبیر میرسانیم و بعنایت و شفقت و مکرمت حقّ بشارت میدهیم البهآء علیک و علی بنتک و علیهنّ انتهی

اینکه ذکر جناب آقا میرزا محمّد کاتب علیه بهآء اللّه نمودید هذا ما نزّل له من سمآء مشیّة ربّنا الغفور الکریم قوله عزّ کبریائه

هو الشّاهد السّامع العلیم الخبیر

ان یا قلم الأبهی ان اذکر من اقبل الی افقی الأعلی و سمع النّداء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و اجاب مالک الأسمآء الّذی اتی بسلطان احاط من فی السّموات و الأرض و بأمر خضعت له الأعناق یا محمّد هل تعرف من یذکرک فی السّجن لعمر اللّه یذکرک مکلّم الطّور و اقبل الیک مالک الوجود الّذی به نفخ فی الصّور و نصب صراط اللّه ربّ الأرباب لو تطّلع بعنایتی و تجد عرف قمیصی لتقوم علی ذکری و ثنائی علی شأن لا تمنعک شئونات الأرض و الوانها انّ ربّک لهو العزیز العلّام طوبی لبصر رأی آیاتی الکبری و لسمع سمع ندائی الأحلی و لوجه توجّه الی افقی الأعلی و لید اشتغلت بتحریر ما نزّل من سمآء عنایة ربّها العزیز الوهّاب انّا سمعنا ندائک اجبناک و رأینا اقبالک ذکرناک بهذا اللّوح الّذی یکون باقیاً ببقآء اسمائی فیملکوتی انّ ربّک لهو المقتدر علی ما یشآء یعطی و یمنع و هو العزیز الفضّال انّا دخلنا السّجن و دعونا الکلّ الی البحر الأعظم من النّاس من نقض میثاق اللّه و عهده و منهم من قال لبّیک لبّیک یا منزل الآیات انّا ذکرنا کلّ من اقبل الی الوجه یشهد بذلک قلمی و لسانی و عن ورائهما علمی الّذی احاط الآفاق انّک اذا فزت باللّوح و سمعت ما نزّل من سمآء مشیّة ربّک ولّ وجهک شطری و قل اشهد انّ بک نزّلت الآیات و ظهرت العلامات و ما کان مکنوناً مخزوناً مستوراً فی ازل الآزال اسئلک ان لا تخیّبنی عن بدایع فضلک یا من فی قبضتک زمام الکائنات کذلک ارسلنا الیک من فرات رحمتی ما جعله اللّه علّة الحیوة لمن فی الأرضین و السّموات انّا غفرنا الّتی اردت غفرانها انّ ربّک لهو العزیز الغفّار البهآء علیک و علیها و علی الّذین نبذوا العالم و اقبلوا الی الاسم الأعظم الّذی ینطق فیکلّ شأن انّه لا اله الّا انا المقتدر المختار انتهی انشآءاللّه از اشراقات انوار آفتاب کلمۀ الهی منوّر باشند و از بحور مودعۀ در آن باسم دوست یکتا بیاشامند هنیئاً له و مریئاً له

و همچنین عرایضیکه در بین پاکت آنمحبوب بود جواب آن از سماء عنایت نازل و ارسال شد انشآءاللّه برسد و از بیانات منزلۀ از سماء مشیّت حقّ جلّ جلاله قسمت و نصیب بردارند و فائز شوند بآنچه الیوم لایق و سزاوار است

و اینکه از حرکت سجن اعظم که در الواح از قلم اعلی جاری شده سؤال فرمودند عرض شد فرمودند انّه یظهر و یری الأمر بید اللّه مالک الوری انتهی

و اینکه در شهادت فی سبیل اللّه مرقوم داشتید عرض شد قال جلّ کبریائه انّا کتبنا له هذا المقام الأعلی و هذا الذّکر الأسنی طوبی له بما فاز به قبل ظهوره و قبلنا منه ما اراد فی اللّه الواحد الفرد العلیم الخبیر انتهی

اینکه در بارۀ جناب ملّا محمّد قاضی مرقوم داشتید یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان از سماء مشیّت نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر معانی بیاشامند و همچنین عدد اسم اعظم ٩ الواح منیعه من غیر اسم ارسال شد بنفوس مذکورۀ در ورقۀ اسامی برسانند اسماء ایشان حکمةً للأمر نوشته نشد الواح مقدّسۀ بی‌اسم از اینقرار باید داده شود آنمحبوب اوّل بذکر الهی بعدد اسم اعظم مشغول شوند و بعد بوضو شروع نمایند و بعد از وضو مرّة اخری بذکر اوّل مشغول گردند و الواح را در محلّ مرتفعی بگذارند و بمندیل لطیفی روی آن را مستور دارند و بعد باسم هر که اراده نمایند دست برده یک لوح بیرون آورند و آن اسم را بنویسند و بدهند انشآءاللّه از بعد هم الواح مقدّسه بهمین نحو ارسال میشود یکمرتبه ارسال آن جایز نه از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی میطلبد که از نفس آنمحبوب هیاکل افتادۀ بیشعور بشعور آیند و بخدمة اللّه قیام نمایند

ذکر توجّه بارض خاء نموده بودند جمیع دوستان آن ارض را حسب الأمر تکبیر برسانید این ایّام مخصوص نفوسیکه عرایضشان بساحت اقدس رسید و همچنین بعض مراسلات که بحضرت مرفوع اهل قائن علیه منکلّ بهآء ابهاه ارسال داشته بودند جواب بعضی نازل و ارسال شد لتقرّ عیونهم و تستنیر وجوههم و تطمئنّ افئدة الّذین سرعوا الی صراط اللّه ربّ العالمین امریکه در این ایّام در سجن اعظم بظهور رسیده ارتقای حضرت نبیل قبل علی از اهل قائن علیه من کلّ بهآء ابهاه و من کلّ نور انوره بوده ایشان در اوّل فجر چهارشنبه بیستم ٢٠ شهر ربیع‌الأوّل برفیق اعلی صعود فرمودند و حسب الأمر حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و ذاتی لتراب قدومه الفدآء و همچنین غصنین انورین روحی لهما الفدآء که در قصر حضور داشتند بتشییع مأمور شدند و پیاده تشریف بردند و حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء در ارض سجن تشریف داشتند و در آن لیل و صبح یوم عند من صعد الی اللّه حضور داشتند و اینعبد هم طلب اذن نمود لأجل تشییع توجّه نماید فرمودند توجّه تو جایز نه چه که هوا سرد است و آثار ضعف در تو مشاهده میشود بعد اینفانی مع اوراق و قلم و مداد در ساحت اقدس امام وجه حاضر و قائم در همان یوم از سماء فضل مخصوص آنمرحوم مرفوع نازل شد آنچه که عرف آن بدوام ملک و ملکوت باقی و ذکرش از السن اهل عالم جاری فضل و عنایت و شفقت و رحمت حقّ بمقامی است که جمیع عالم از ادراک آن علی ما ینبغی عاجز و قاصرند از قبل اینفانی دوستان الهی را تکبیر برسانید انشآءاللّه فائز شوند بآنچه که لدی اللّه محبوب و در کتاب مسطور است البهآء علی حضرتکم و علیهم و علی الّذین شربوا کوثر العرفان من ایادی عطآء ربّهم الکریم الحمد للّه العلیّ العظیم

خ‌ادم

فی ٢٩ جمادی‌الأولی سنة ١٢٩٩

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب نبیل مسافر علیه بهاء اللّه

فی سنة ١٢٩٨

بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی

حمد مقدّس از ما عند النّاس محبوبی را سزاست که جمیع عالم را بکلمۀ واحده خلق فرمود و بعرفان و دانش مزیّن نمود تا کل از رحیق وصال بیاشامند و از کوثر بیان بعرفان مرزوق گردند برخی از عباد از جذب کلمۀ الهیّه بکمال شوق و شعف و جذب و انجذاب بمطلع ظهور و مشرق وحی اقبال نمودند و بعضی نظر باحتجابات ظنون و اوهام از محبوب خود محروم ماندند نه ندایش را اصغا نمودند و نه بافقش فائز گشتند از کوثر وصال محرومند و از رحیق لقا ممنوع مع آنکه نار طلب در کل مشتعل و در لیالی و ایّام بذکر ایّام ظهور مالک انام مشغول ولکن چون ید قدرت حجاب را خرق نمود و انوار آفتاب حقیقت از خلف سحاب اشراق نمود کل در تیه اوهام و بادیه‌های ظنون سرگردان مشاهده شدند طوبی از برای نفسیکه فائز شد بآنچه مقصود عالمیانست للّه الحمد که آنجناب مرّة بعد مرّه و کرّة بعد کرّه بغایت قصوی و مقصود من فی الارض و السّمآء فائز شدند ندای مالک اسما را شنیدند و بعنایتش فائز گشتند هنیئاً لک و مریئاً لجنابک حق شاهد و گواهست که از روزیکه آنمحبوب حسب الامر بوطن ظاهر راجع شدند در کلّ اوان در نظر اینعبد بوده‌اند و در ساحت امنع اقدس اعلا هم مذکورند دو طغرا دستخطّ آنجناب مسرّت و ابتهاج بخشید یکی از آن دو در این لیل که لیل پانزدهم ماه مبارک رمضانست رسید و بعد از ملاحظه اینعبد بساحت اقدس فائز و تمام آنرا معروض داشت هذا ما نطق به لسان القدم فیهذا المقام قال عزّ کبریآئه

یا نبیل یا ایّها المسافر الی اللّه قد سمعنا ضجیجک و صریخک و حنینک فی حبّ اللّه انّا کنّا معک و نکون معک فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو الفضّال الکریم و اریناک فی المنام ما سرّ به فؤادک و انشرح به صدرک و قرّت به عینک انّ ربّک لهو الشّاهد السّمیع قد عرض العبد الحاضر ما فی کتابک اجبناک من قبل و فیهذا الحین انّ ربّک لهو الکریم الحمد للّه از نسیم صبح الهی بیدار شدی و یوم اللّه را ادراک نمودی ندائش را شنیدی و از قلب و لسان و ارکان بقول بلی و لبّیک مؤیّد گشتی در وقتیکه غفلت ارض را احاطه نموده بود تو از کلمه آگاه شدی جمیع ابصار از برای این یوم خلق شده و جمیع آذان از برای این یوم بوده ولکن بعد از طلوع و ظهور و اشراق کل محروم و محجوب مشاهده شدند الّا معدودی و آن معدود از اهل فردوس اعلی لدی اللّه مذکور یا ایّها السّالک الی سبیلی و النّاظر الی افقی حمد کن مالک قدم را که ترا بمقامی فائز فرمود که قلم اعلی در باره‌ات شهادت داده اینمقام بسیار عظیم است ان اعرف و کن من الشّاکرین انشآء اللّه باید آنچه تلقآء وجه اصغا نمودی بعمل بآن فائز شوی حکمت از نظر نرود چه که از اعظم احکام الهی بوده و هست باید در کلّ احوال باو متمسّک باشی کوثر عرفان را آشامیدی ولکن باید اثر آن از لب ظاهر نشود اینست حکمیکه بآن مأموری و باید بآن عامل شوی آنچه الیوم سبب تسکین عباد است بآن باید تمسّک جست چه اگر ضوضا مرتفع شود سبب اضطراب و انقلاب نفوس ضعیفه خواهد شد حق جلّ جلاله کریم است و رحمتش سبقت گرفته کلّ وجود را از غیب و شهود انّا قلنا من قبل لا تطمئن من کلّ وارد و لا تصدّق کلّ قائل از هر نفسی نباید مطمئن شد و نزد هر نفسی هم نشاید لؤلؤ محبّت الهی را اظهار نمود چه که اکثر عباد سارق و خائن و ملحد مشاهده میشوند انّ ربّک یقول الحقّ و یهدی السّبیل و هو العزیز الجمیل انتهی

از آیات منزله و بیانات مالک احدیّه فضل و رحمت و عنایت و شفقت حق جلّ جلاله نسبت بآنجناب واضح و لائحست یا محبوب فؤادی لعمر اللّه بمقام عظیم فائز شدید الیوم شأن آن معلوم نیست چه که ظاهر نیست ولکن البتّه اینمقام بر عالمیان ظاهر و هویدا خواهد شد حسب الامر باید آنجناب بجمیع وسائل ستر متمسّک باشند چه اگر امر آنجناب واضح شود بیم آنست که ضرّ وارد گردد و این منافی است با حکمتیکه مأمورید بآن از نزد حق با کل بحکمت و مدارا رفتار نمائید حال حفظ وجود آنجناب بر خود آنجناب و سایر دوستان لازم است چه که بخدمت امر قائمید و اینمقام اعظمست از سایر مقامهای بلند اعلی که استماع شده و میشود از حق این خادم فانی میطلبد که شما را بآنچه امر فرموده مؤیّد فرماید انّه لهو المقتدر القدیر

از جمله عنایت حق آنکه در حینیکه مکتوب آنجناب عرض شد همان حین جواب از سماء مرحمت و عنایت نازل انّ ربّنا الرّحمن لهو الفضّال المشفق المعطی الغفور الکریم اینکلمه در دستخطّ آنمحبوب مرقوم بود گردنیکه بعشق بلند شد البتّه بشمشیر افتد و سریکه بحبّ برافراخت البتّه بباد رود و قلبیکه بذکر محبوب پیوست البتّه پرخون خواهد شد اینمراتب در پیشگاه حضور معروض گشت فرمودند شما از فضل الهی و رحمت نامتناهی ربّانی بشهادت کبری فائزید و اینمقام فوق شهادت ظاهر است هر نفسی الیوم بارادۀ الهی تمسّک جست و بمشیّت او فائز گشت او بشهادت کبری فائز است چه که از خود و اراده و مشیّت خود فانیست و باراده و مشیّت حق جلّ جلاله و عمّ نواله باقی و متحرّک لذا ابداً در فکر شهادت ظاهره مباش باعلای از آن فائزی بکمال صبر و سکون و وقار باید حرکت نمائی اظهار کلمه‌ئی که سبب ضوضا و غوغای عباد شود جایز نه و در کتاب الهی نهی شده نهیاً عظیماً با دوستی و بذکر او مشغول و مشعوفی و بخدمتش قائم کدام مقام اعظم از اینمقام است قسم بآفتاب بیان که از افق سجن طالعست که مقامی اعظم از اینمقام نبوده و نیست و دقیقۀ این حیات و زندگانی را قرون متوالیه و احقاف مترادفه و عهدهای متعدّده معادله ننماید اینست آفتاب بیان که از افق سمآء عنایت رحمن اشراق نموده انشآء اللّه باو منوّر و مسرور و متمسّک و متشبّث باشید انتهی

و اینکه مخصوص جناب محمّد قبل علی علیه بهآء اللّه استدعای لوح امنع اقدس نمودند در ساحت عزّ احدیّه عرض شد و باجابت مقرون لوحی از سماء فضل نازل و مخصوص ایشان ارسال شد برسانید انشآء اللّه بذکر حق و ثنای حق و خدمت امر حق مشغول باشند و باخلاق روحانیّه و اعمال مرضیّه مزیّن وقتی لسان قدم باینکلمۀ محکمۀ مبارکه ناطق قوله عزّ کبریآئه

یا خادم و یا عبدی الحاضر بنویس بجناب نبیل الّذی توجّه بعد الاذن الی الافق الاعلی دوستان الهی را بکمال روح و ریحان از قبل حق وصیّت نماید و جمیع را بآداب حسنه و اعمال طیّبه و اخلاق روحانیّه دعوت کند تا کل بما یحبّه اللّه و یرضی فائز شوند و همچنین بگویند و اخبار نمایند که فساد و نزاع و جدال و امثال آن شأن سبع ارض است شأن انسان مقدّس و منزّه و مبرّا از این امور

یا اهل البهآء باعمال حق جلّ جلاله را نصرت نمائید و مدائن قلوب را باسمش فتح کنید مدن ظاهره و برّ و بحر را حق تعالی شأنه بملوک واگذاشته لایق توجّه دوستان الهی که فی ‌الحقیقه از کوثر بقا آشامیده‌اند و بافق اعلی ناظرند نبوده و نیست و همچنین جمیع را امر نمودیم که بامری از امور و بشغلی از اشغال مشغول باشند طوبی از برای نفسیکه حمل نمود و حمل نشد بکسب و اقتراف توجّه نمایند فلسی از آن عند اللّه احبّ است از کنزیکه بغیر حق جمع شود و آماده گردد انشآء اللّه کل فائز شوند بآنچه از قلم اعلی نازل شده انّه یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم الحمد للّه العزیز الحکیم انتهی

این خادم فانی بصد هزار عجز و نیاز و ناله و ابتهال از حقّ منیع سائل است که دوستان خود را مؤیّد فرماید بر عمل بآنچه در کتاب نازل شده انّه یحفظهم و یقرّبهم و یغنیهم عن دونه ان هذا الّا فضل عظیم

و اینکه در بارۀ زیارت مرقوم داشتند بعد از عرض مکتوب در ساحت اقدس بنیابت آنجناب زیارت مفصّل بعمل و الحمد للّه بطراز قبول فائز شد هنیئاً لجنابک و لعبد القائم لدی العرش

و اینکه در فقرۀ عطر نوشته بودند انشآء اللّه میرسد و بنعمت وصال فائز میگردد حال مزرعه منظر اکبر واقع است مکتوب جناب آقا محمّدعلی هنوز نرسیده انشآء اللّه میرسد

و در بارۀ قطعۀ مبارکه مرقوم داشته بودند انشآء اللّه میرسد و بآن فائز میشوند انشآء اللّه در جمیع احوال بخدمت امر و حفظ نفس خود لاجل خدمت موفّق و مؤیّد باشند

انّ ربّنا الرّحمن لهو الحافظ المقتدر العلیم الحکیم البهآء علی حضرتک و علی من معک و علی الّذین فازوا بهذا الامر العظیم

* * *

محبوب حقیقی حضرت ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مقدّس از ما یشهد و یری مالک ارض و سماء را لایق و سزاست که بجنود قویّۀ غالبۀ قادرۀ قاهرۀ قلم اعلی و خزائنش مدائن افئده و قلوب اولی الألباب را فتح نمود و عالم مرده را حیات تازه بخشید کلّما یتفکّر الوجود فی جوده و جنوده و عظمته و سلطانه و ما ظهر من عنده و آیاته و بیّناته یجد نفسه متحیّراً حیرت اندر حیرت من غیر جنود مصفوفه و اسباب ظاهره و اسلحۀ نافذه از اوّل ایّام تا حین باستقامتیکه ارکان عالم از آن مضطرب کل را به ما اراده اللّه بأعلی النّدآء دعوت فرمود تا آنکه نور امر از افق هر بلدی علی قدر مقدور مشرق و ساطع جلّت عظمته و جلّ سلطانه لا اله غیره

سبحانک یا اله الممکنات و مربّی الموجودات اسألک بقدرتک الّتی استضعف عند ظهورها قدرة العالم و قوّة الأمم بأن تؤیّد اولیائک علی استقامة تضطرب بها افئدة العالم و علمآء الأمم ای ربّ تریهم حالوا بینک و بین عبادک قد منعوهم عن فرات رحمتک و بحر قربک ای ربّ اسألک بجودک الّذی ما منعته غفلة عبادک و عصیانهم و طغیان من فی البلاد و اعراضهم بأن تؤیّد خلقک علی الاقبال الیک و التّمسّک بحبل طاعتک و التّشبّث بذیل رحمتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر

و بعد یا محبوب فؤادی دستخطهای عالی متواتر و متوالی رسید للّه الحمد حروفاتش مفرّح قلوب و کلماتش مبشّر نفوس نامه‌های اولیای الهی فی‌الحقیقه در رتبۀ اوّلیّه دریاق اکبر است از برای عالم وجود و نمودار کرم است مابین عباد و رایة ذکر است لمن فی البلاد چه که مزیّن بود بنفحات حبّ محبوبنا و محبوبکم و محبوب من فی السّموات و الأرض و هر یک بحضور فائز و جواب نازل ولکن شغل اعظم که نزد آنمحبوب معلوم و مشهود است سبب و علّت تأخیر اجوبه گشته و اینفقره نزد آنمحبوب واضح و مبرهنست حین عرض اشراقات انوار آفتاب عنایت بشأنی ظاهر که اینعبد فی‌الحقیقه از تحریر آن در آنحین عاجز روحی لعنایته الفدآء و لذکره الفدآء و لشفقته الفدآء ولکن اینعبد مدّتی قبل جواب دستخطّ آنمحبوب را شروع نمود از حقّ تأیید میطلبم بر ارسال آن بزودی و حال که بیست و پنجم شهر ربیع‌الأوّلست دستخطّ جدید عالی که تاریخ آن پانزدهم صفر بود رسید للّه الحمد قلب را مجذوب و روح را مسرور نمود از بهجتش اثر کلّی ظاهر و بعد از مطالعه و مشاهده قصد مقام مالک اسماء و فاطر سماء نموده تلقاء وجه عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت قول الرّبّ تعالی و تقدّس

هو النّاطق فی ملکوت البیان

یا ورقا سدرۀ منتهی در قطب فردوس اعلی باینکلمۀ علیا ناطق یا ملأ الأرض قد فتح باب السّمآء و اتی مالک ملکوت الأسمآء ضعوا ما عندکم و خذوا ما عنده ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن ظهوره و بروزه و سلطانه سوف یحیط امره المبرم من فی العالم و ینادی المناد من الشّطر الأیمن الملک للّه الواحد المقتدر المختار طوبی از برای نفسیکه فائز شد و عمل نمود و ویل لکلّ غافل مریب یا ورقآء علیک بهائی و عنایتی قد ذکرناک بما سطع منه النّور فضلاً من عندنا علیک و انا الفضّال الکریم للّه الحمد باستقامت فائزی و بذکر و ثنا مشغول بحر ظاهر نور لائح آیات نازل بیّنات باهر مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی و صریر قلم و حفیف سدره مرتفع ولکنّ القوم فی ضلال مبین بگو ای عباد خود را محروم منمائید عنقریب کل به تبنا الیک یا اله العالمین ناطق و به رجعنا الی ساحة فضلک یا محبوب العارفین ذاکر جهد نمائید شاید از خزائن قلم اعلی قسمت برید و نصیب بردارید در جمیع اوان لآلی حکمت و بیان از او ظاهر ایّاکم ان تجعلوا انفسکم من المحرومین اولیای آن ارض طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان انّا نذکرهم بعنایتی و نذکّرهم بآیاتی و نبشّرهم بفضلی الّذی احاط من فی الملک و الملکوت البهآء المشرق من افق سمآء ملکوتی علیک و علی من معک و یسمع قولک فی هذا الأمر المبرم الحکیم و النّبأ العظیم انتهی فی‌الحقیقه انسان متحیّر که بچه لسان شکر گوید و چگونه از عهده برآید اگر جمیع اشیاء و کثیب عالم انشاء و قطرات بحار و اوراق اشجار کل لسان شوند از عهده برنیایند و اینعبد از قبل آنمحبوب با کمال عجز شکر نموده و مینمایم و چون اذن فرموده‌اند البتّه بقبول مزیّن و بطراز فضل منوّر است

و عریضۀ جناب آقا میرزا عبداللّه خ‌ا علیه بهآء اللّه در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و یک لوح امنع اقدس از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه از بحر معانی کلمات الهی بنوشند و بنوشانند و بنار سدره مشتعل شوند اشتعالیکه اعراض و اعتراض و انقلاب و حوادث و شبهات و اشارات او را خاموش ننماید اینعبد هم خدمت ایشان تکبیر و سلام میرسانم و از حقّ جلّ جلاله از برای ایشان تأیید میطلبم انّ ربّنا هو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر و اختم القول بأنّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم و هو الحقّ علّام الغیوب اولیای آن ارض را طرّاً تکبیر و ثنا و سلام عرض مینمایم و از برای کل میطلبم آنچه را که سبب اصلاح عالم و تربیت امم است امید هست جواب دستخطهای متعدّده ارسال شود البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یسمع قولکم فی امر ربّنا و ربّکم ربّ العرش العظیم و ربّ الکرسیّ الرّفیع

خ‌ادم

فی ٢٩ شهر ربیع‌الأولی سنة ١٣٠۴

* * *

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مقدّس عمّا یخطر بالبال بساط امنع اقدس حضرت غنیّ متعالی را لایق و سزاست که بکلمۀ اولی که از مطلع فم اراده اشراق نمود عالم امر و خلق پدیدار شد و بآنکلمه ظاهر شد آنچه ظاهر شد هر چه تصوّر شود از قیامت و ساعة و شرایط آن دو از او ظاهر سبحان‌اللّه تفصیل اکبر از او باهر نار و نور علوّ و دنوّ سعادت و شقاوت هدایت و ضلالت کفر و ایمان از ظهور او در امکان پدیدار جلّت عظمته و تعالت قدرته و احاط سلطانه اوست مقتدریکه نعیق ناعقین و الحاد ملحدین و ضوضاء مشرکین و اعراض علما و سطوت امرا او را از اراده‌اش بازنداشت

سبحانک یا اله الأسمآء و فاطر الأرض و السّمآء اسألک بأن تقدّر لأولیائک خیر الآخرة و الأولی ای ربّ هذا یومک قد ماج فیه بحر عنایتک و هاج عرف فضلک و ارتفعت سمآء جودک و اشرقت شمس عطائک اسألک بأن لا تطرد المقبلین عن بابک و لا تمنعهم عن فیوضات ایّامک و امطار سمآء رحمتک انت الّذی بحرف من اسمک المکنون فتحت ابواب اسرار کتبک و زبرک و بحرف اخری ظهر سبیلک و دلیلک و صراطک ای ربّ خذ ایادی اولیائک بأیادی قدرتک و اقتدارک انّک انت المختار و مولی الأخیار لا اله الّا انت العزیز الجبّار

و بعد چندی قبل این خادم فانی مکتوب مفصّلی بآنمحبوب روحانی ارسال داشت که حاوی الواح و آیات و اوراق بود چون جواب تأخیر افتاد لذا مجدّد عرضی نشد تا در این یوم که دویم شهر ذی‌قعدة الحرام است مکتوب آنجناب که بحضرت افنان علیه بهآء اللّه الأبهی نوشته بودند ارسال باین ارض نمودند و در آنمکتوب بشارت رسید مکتوب مذکور رسید الحمد للّه خبر صحّت و سلامتی و خوشی و خوش‌وقتی و رسید نامه و پیام در یک آن قلب و جان را بطراز سرور و فرح مزیّن نمود از حقّ تعالی شأنه سائل لازال این پروانه‌ها را قوّت عطا فرماید تا در کلّ حین طائر باشند و در مدن و دیار سائر بعد از قرائت و اطّلاع بر آن بعرض اینمکتوب پرداخت اگر از امورات این ارض بخواهید الحمد للّه کما فی السّابق جمیع بذکر و ثنا و حمد حقّ جلّ جلاله مشغولند و حضرات افنان علیهم بهآء اللّه الأبهی مدّتی در این ارض در ظلّ سدرۀ مبارکۀ قدمیّه ساکن در هر آن بعنایتی فائز و بنعمتهای بیان محبوب امکان مرزوق و بعد از وفای بوعد حسب الأمر به بیروت مراجعت فرمودند جای همه خالی بود و نبود چه که مخصوص در هر مجلس ذکر حضرات افنان و سایر دوستان در ساحت اقدس بوده فی‌الحقیقه اینست رستگاری ابدی و فوز سرمدی الحمد للّه الّذی وفی بوعده و اظهر ما کان مرقوماً من قلم الوحی فی کتاب ما اطّلع به الّا ربّنا العلیم الخبیر در این حین امر مبرم از سماء حکم مالک قدم نازل قوله جلّ جلاله و عمّ نواله و عظم شأنه

یا امین علیک بهائی در جمیع احوال باعزاز امر ناظر باش قلم اعلی در بارۀ شما شهادت داده و میدهد و زحمتها و خدمتهای شما را خالصاً لوجهه ذکر فرموده ذکریکه بمثابۀ آفتاب در کتاب مشرق و لائح است ان اشکر ربّک بهذا الفضل العظیم ولکن وصیّت مینمائیم ترا که بافق عزّت ناظر باشی احبّای الهی را باید بکمال روح و ریحان ناظراً الی الکلمة بقوله تعالی ذکّر فانّ الذّکری تنفع المؤمنین متذکّر نمود هر نفسی بروح و ریحان مؤیّد بر اعمال شد او از مخلصین در کتاب مبین مرقوم والّا نباید ابداً باو تعرّض نمود امروز حقّ جلّ جلاله بقلوب و لآلی مکنونۀ در او ناظر است اینست شأن حقّ و اولیای او جلّ جلاله باید در بارۀ احبّا و دوستان مسئلت نمائید تا حقّ کل را بر عمل بما فی الکتاب مؤیّد نماید و اوهامات و شئونات دنیا ایشانرا منع ننماید یا اباالحسن علیک بهائی بعزّت امر ناظر باش و به ما تنجذب به الأفئدة و العقول تکلّم نما مطالبۀ حقوق ابداً جایز نبوده و نیست این حکم در کتاب الهی نازل لأجل بعض امور لازمه که من لدی الحقّ باسباب مقدّر شده اگر نفسی بکمال رضا و خوشوقتی بلکه باصرار بخواهد باین فیض فائز شود قبول نمایند والّا فلا انتهی در این امر جهد بلیغ نمائید که بآنچه نازل شده عمل شود

الواح ارض خاء را بفرستید بسیار طول کشید از آنجا جناب حاجی احمد علیه بهآء اللّه بکرّات عجز و التماس نموده‌اند که الواحیکه خواسته‌اند ارسال شود نسأل اللّه ربّنا تبارک و تعالی بأن یوفّق جنابکم علی خدمته کما وفّقکم من قبل الحمد للّه در هر محفل و مجلس در این سجن مبارک مذکورند لسان عظمت مکرّر نزد مهاجرین و مجاورین و مسافرین ذکر شما را فرموده انّه هو الفضّال الکریم و مقصود من فی السّموات و الأرضین این ایّام جواب مراسلات ارض یاء حسب الأمر ارسال میشود از حقّ تعالی شأنه سائل و آمل بصر و سمع عنایت فرماید تا کل ندا را بشنوند و افق امر را ببصر خود مشاهده نمایند در هر ارض تشریف دارند اولیا و دوستان آن ارض را از قبل فانی تکبیر و سلام برسانند از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که هر یک از حزب خود را کوه فرماید نه کاه عواصف و قواصف مشرکین قادر بر حرکت اوّل نبوده و نیست بحول اللّه و قوّته ولکن ثانی از هر ریحی حرکت نماید و بهر جهتی میل کند از حقّ میطلبم کاه را هم بمثل کوه قوّت عطا فرماید و عظمت بخشد اوست بر هر شیء قادر و توانا البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی من معکم و یحبّکم لوجه اللّه ربّ العالمین و الحمد له اذ هو مقصود العارفین

خ‌ادم

فی ۲ ذی‌قعدة سنة ۱۳۰۲

* * *

هو اللّه تعالی شأنه

حمد مقصود عالم و معبود امم را لایق و سزاست که بکلمۀ علیا ارض و سماء را خلق فرمود و از عدم بوجود آورد لأجل عرفان ذات مقدّسش و این عرفان حاصل نشود الّا بمشارق وحی و مطالع الهام و مصادر امر و مهابط علمش طوبی از برای نفسی که بحبل عرفانش تمسّک نمود و از ماسوایش منقطع گشت خلق را بلسان کتب و رسل تربیت فرمود تا بمقام فتبارک اللّه احسن الخالقین فائز گشتند مکرّر آن جناب را ذکر نمودیم جناب محمّد قبل علی کرّۀ اخری طلب اظهار محبّت نمود لذا آن جناب را ذکر نمودیم اولیای حقّ طرّاً را وصیّت مینمائیم بتقوی اللّه و به ما تسترّ به الأفئدة و القلوب قل

الهی الهی اسألک بالّذی به سالت البطحآء و به اشرق النّور من افق الحجاز ان تنزل لعبدک هذا من سمآء فضلک امطار عنایتک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک منقطعاً عن دونک اسألک ان تجعلنی فی کلّ الأحوال مستقیماً علی امرک و متمسّکاً بما انزلته فی کتابک ثمّ قدّر لی خیر الآخرة و الأولی انّک انت مولی الوری لا اله الّا انت مولی الأسمآء و فاطر السّمآء

* * *

سر چاه

حبیب روحانی جناب آقا محمّد رضا علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مقصود عالم و مولی الأمم را لایق و سزاست که اسرار مکنونۀ مخزونه را محض فضل ظاهر فرمود بیان را رونق جدید بخشید و کتاب را طراز بدیع کلمه‌اش عالم بیان را روح معانی داد و عالم الفاظ را نفوذ حقیقی قدرتش را قدرت عباد منع ننمود و سطوت من فی البلاد از اراده‌اش بازنداشت بنفسه امرش را نصرت نمود صور معنوی کلمه‌اش بوده هم منصعق نمود و هم حیات بخشید و آگاهی داد صراط از او ظاهر میزان از او باهر در هر حرفی از حروفات بحر عرفان مستور و کوثر ایقان مکنون و این کوثر و بحر مخصوص اولیا بوده و هست یعنی نفوسی که شبهات و شئونات اهل عالم ایشان را منع ننمود از کأس صبر نوشیدند هنگامی که سمّ بلا را چشیدند ایشانند مظاهر اصطبار و جواهر اخیار علیهم صلوة اللّه و عنایاته و رحمة اللّه و مواهبه

سبحانک یا مولی الأسمآء و فاطر السّمآء اسألک بأنوار عرشک و امواج بحر رحمتک و اشراقات نیّر فضلک بأن تؤیّد اولیائک علی خدمة امرک و ذکرک و ثنائک بین عبادک ثمّ وفّقهم علی الحکمة الّتی نزّلتها فی زبرک و الواحک ثمّ اسألک یا مالک الوجود و مربّی الغیب و الشّهود بأن تغفر من صعد الیک و رفعته الی افقک الأعلی بقدرتک و قوّتک و سلطانک و لمنتسبیه ما یقرّبهم الیک انّک انت المقتدر العزیز المختار لا اله الّا انت الفرد الواحد العزیز الوهّاب

و بعد نامۀ آن حبیب روحانی رسید در ایّامی که جناب جوان روحانی علیه بهآء اللّه الأبدی در سجن ساکن و در ظلّ موجود و مزیّن بود بذکر و ثنای مقصود عالمیان لذا عالم عالم سرور دست داد و بعد از مشاهده و اطّلاع قصد افق اعلی نمود تلقاء وجه عرض شد هذا ما انزله المقصود فی الجواب قوله تبارک و تعالی

بسمی الذّاکر العلیم

قد حضر کتابک لدی المظلوم و عرضه العبد الحاضر وجدنا منه عرف حبّک و خضوعک و خشوعک و اقبالک الی الأفق الأعلی و اصغائک حفیف سدرة المنتهی و استقامتک علی هذا الأمر الّذی به زلّت الأقدام انّا انزلنا لکم من قبل ما نطق بفضلی و عنایتی و شهد برحمتی و عطائی کذلک قضی الأمر من قلم اللّه مالک الرّقاب و کان فی کتابک ذکر من صعد الی افقی و توجّه الی الفردوس الأعلی و الذّروة العلیا انزلنا له ما انجذبت به افئدة الأخیار یا قلمی الأعلی اذکر من سمّی بأحمد الّذی انقطع عن سوائی و اقبل الی افقی و حمل الشّدائد فی سبیلی و سمع شماتة الأعدآء لنفسی فی ایّامی و قصد المقصد الأقصی و الأفق الأعلی و قطع السّبیل للقآء الجلیل و اصغآء الحجّة و الدّلیل من لسان ربّه العزیز الجمیل الی ان ورد فی السّجن و قام لدی الباب و سمع النّدآء بأذنه و رأی الأفق الأعلی بعینه نشهد انّه فاز بما انزله الرّحمن فی کتب القبل و بشّر العباد به بالفضل و اخذ کأس اللّقآء باسم مولی الوری و کوثر الوصال بأمره البدیع طوبی له و نعیماً له و هنیئاً و مریئاً له انّه حضر و فاز و سمع و اجاب انّا طهّرناه حین صعوده و غفرناه فضلاً من عندنا و نسأل اللّه ان ینزّل علیه فی کلّ حین نعمة من عنده و رحمة من لدنه انّه هو ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین و هو الفضّال القدیم طوبی لمن زاره بما نطق به قلمی فی سجنی و جری من لسان عنایتی انّه من اهل هذا المقام الرّفیع

یا محمّد رضا علیک بهآء اللّه فاطر السّمآء قد ذکرنا اباک بما لا یعادله ذکر من الأذکار اشکر ربّک بهذا الفضل الّذی به انارت الآفاق انّا نأمرک و الّذین معک بالصّبر الجمیل و انا الصّبّار الحکیم لعمر اللّه لو یظهر ما قدّر له اقلّ من سمّ الابرة لتطیر الأرواح و تهتزّ الأجساد انّ ربّک هو النّاطق فی المآب

بلسان پارسی بشنو الحمد للّه فائز شد بآنچه که در کتب الهی از قبل و بعد مذکور و مسطور است شنید و دید آنچه را که از برای او از عدم بوجود آمد قبل از صعود و بعد بآثار قلم اعلی فائز گشت قد ذکره بذکر لو یلقی علی التّراب یهتزّ و یقول لک الحمد یا مولی الأسمآء و لک الثّنآء یا فاطر السّمآء ترا وصیّت مینمائیم بصبر و اصطبار و عمل خالص پاک چه که او در مقامی است که میشنود و می‌بیند هیچ امری از امور شما نزد او مستور نیست یسمع و یری انّ ربّه هو السّمیع البصیر دوستان آن ارض را مکرّر ذکر نمودیم مخصوص در این ایّام از برای هر مدینه و شهر و قریه نازل شد آنچه که عرفش قطع نشود و بافصح بیان اولیا را ذکر نماید طوبی للفائزین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی للّه الحمد قبل از صعود بحضور فائز و بعد از صعود فائز شدند بآنچه که ببقآء ملک و ملکوت باقی و دائم است و در حین نزول زیارت ملأ اعلی بهنیئاً ناطق و بمریئاً ذاکر فی‌الحقیقه این ایّام ایّام صعود است چه که فائز میشود انسان بآنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد باری در هر حال حقایق الفضل و العطآء و زمام الذّکر و الثّنآء در قبضۀ قدرت اوست انّه هو الفرد الواحد المشفق الباذل الکریم لا اله الّا هو العلیم الحکیم

و اینکه مرقوم داشتند مدّتهاست خبری از ساحت مقصود نرفته یک سنۀ قبل بل ازید که آن مرحوم بطراز حیات ظاهره مزیّن بود جواب نامۀ آن حبیب مکرّم را این عبد نوشته ولکن نظر بظلم ظالمی که بر سریر حکومت این ارض ساکن در ارسال آن تأخیر رفت چه که آن ظالم هر یوم در صدد بوده و بعد از تغییر و تبدیل او آن نامه ارسال شد امید هست تا حال رسیده باشد الحمد للّه در ساحت امنع اقدس مذکور بوده و هستید تأخیر جواب را حوادث ایّام سبب بوده و هست چندی است در این ارض منکرین و معرضین بکلمات نالایقه ناطق اگر در ارسال تأخیر رفت ولکن حقّ جلّ جلاله را از اظهار امر هیچ شیئی از اشیاء نه از بأساء و نه از ضرّاء و نه اعراض معرضین و نه انکار معتدین و نه سطوة ظالمین منع ننموده و نخواهد نمود انّ ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم هو المقتدر القدیر

در این حین نامه‌ئی که بحبیب روحانی جناب آقا محمّد علیه بهآء اللّه ارسال نمودند بساحت اقدس ارسال نمود و امام وجه بشرف اصغا فائز و از برای مرحوم مرفوع علیه بهآء اللّه و رحمته و فضله طلب آمرزش نمود و همچنین از برای منتسبین مرحوم ذکر بدیع مسئلت کرد مجدّد هر یک بذکر مقصود عالمیان و عنایت و رحمتش فائز گشتند واحداً بعد واحد لدی الوجه مذکور این خادم فانی از حقّ میطلبد از برای کل خیر دنیا و آخرت را مقدّر فرماید و اینکه مذکور نمودند رمس مطهّر یعنی قبر را شکافتند للّه الحمد بعد از صعود هم بر او وارد شد آنچه که ملأ اعلی بذکرش ناطق این اعمال شنیعه است که سبب محرومی عباد و نزول بلایا از قبل و بعد شده بعد از عرض این فقره در ساحت امنع اقدس اعلی فرمودند از این فقره محزون مباش قسم بآفتاب عدل که از افق سماء امر اشراق نموده آثار این عمل از دفتر عالم و صحف اللّه محو نخواهد شد مشرکین حضرت قدّوس را بعد از شهادت سوختند و نقطۀ اولی روح ما سواه فداه را بعد از ارتقاء روح من غیر کفن و ستر عمل نمودند آنچه که آثار شقاوت و قساوت آن نفوس بدوام ملک و ملکوت باقی و دائم است یا محمّد رضا از ظلم فراعنۀ ارض و جبابرۀ عصر ظاهر شده آنچه که اهل مدائن عدل و انصاف نوحه مینمایند جمیع بلایا که از اوّل امر تا حین باین مظلوم رسیده چون للّه و فی سبیل اللّه بوده محبوب بوده و هست مجدّد منتسبین را از جانب مظلوم ذکر نما و تسلّی ده بگو اگر بلایای واردۀ بر نفس حقّ ذکر شود عالم وجود رجای عدم نماید انّ ربّکم هو الصّبّار و هو السّتّار و یأمر احبّائه بالسّتر الجلیل و الصّبر الجمیل منتسبین جناب محمّد الّذی فاز و طاف و یکون حاضراً لدی الوجه را از قبل مظلوم تکبیر برسان انّا ذکرنا اباه من قبل بذکر جعله اللّه مالک الأذکار البهآء من لدنّا علیکم و علی من تمسّک بحبل اللّه ربّ الأرباب انتهی امواج بحر رحمت پی در پی بکمال اوج ظاهر طوبی از برای نفوسی که این ایّام صعود نمودند چه که فائز شدند بآنچه شبه و مثل نداشته و ندارد باری این خادم کل را تکبیر میرساند و از برای هر یک تأیید می‌طلبد تا فائز شوند بآنچه که ذکرش در کتاب الهی مخلّد شود انّ ربّنا الرّحمن هو العزیز الفضّال السّلام و الذّکر و البهآء علی عباد اللّه الّذین ما منعتهم ضغائن الأشرار عن التّوجّه الی اللّه مالک الرّقاب

خ‌ادم

١٠ شوّال ١٣٠٤

* * *

ط

ورقۀ مخدّره خدیجه بیگم علیها بهاء اللّه ملاحظه نمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی

حمد مقصودی را لایق و سزاست که بیک کلمه خرق حجبات غلیظه فرمود و اهل عالم را بافق اعلی راه نمود اینکلمۀ علیا اگرچه واحد است ولکن آثار مختلفه از او ظاهر گاهی اثر سیف از او مشهود چه که تسخیر قلوب مقدّسه و فتح مدائن افئده و نفوس زکیّه در اینظهور اعظم با او بوده و هست و هنگامی ماء حیوان از او جاری و آثار آن از او ظاهر چنانچه مشاهده شد چه بسیار از تشنگان بادیه‌های هجر و فراق را کوثر وصال بخشید و چه بسیار از مردگان را از نفحه‌اش بزندگی دائمی فائز نمود سبحان ‌اللّه نفوس غافله که در هیماء هاویه ساکنند ظلمت را بجای نور اخذ نموده‌اند و جغد را مقام عندلیب السن ذرّات شهادت میدهد بر غفلت و نادانی و ضلالت و بیخبری آن قوم آگاه نیستند و گواهی میدهند در بحبوحۀ عدم دعوی وجود مینمایند آنچه بگویند نزد صاحبان بیان از نعیق پست‌تر است و از نعیب کمتر ساجد خفّاشند و بگمان خود بحق مقبل انّه بریئ منهم و من الّذین اتّبعوهم من دون بیّنة و امر من لدی اللّه العلیم الخبیر پست‌فطرتی و بی‌شعوری بمقامی رسیده که داهیۀ دهما را مخلص و تابع و خاضع و ساجد و راکعند شصت سنه از عمرش رفته تازه دلبری آغاز نموده و همج رعاع ارض را بهاویۀ خود دعوت مینماید سبحان‌ اللّه عجب طالبها و عجایب مطلوب در عالم ظاهر شده آیا انصاف از ما بین ناس فرار نموده و یا آفتاب بینائی غروب کرده چه شده که صاحبان ابصار ظاهره از مشاهده محرومند و دارای آذان از شنیدن ممنوع از قبل شنیده بودیم بعضی ساجد بقرند و برخی عابد عجل ولکن اینکلمه را تصدیق درست نمینمودیم و بعوالم ظنون و اوهام راجع میکردیم حال در ظاهر ظاهر مشاهد شد که ربّ العالمین را گذارده‌اند و بخراطین تمسّک جسته‌اند فرات رحمت الهی را گذاشته‌اند و بصدید جحیم مقبل و متوجّه این خادم متحیّر که چه بگوید و چه تحریر نماید آنمخدّره و سایر اوراق و کنیزان الهی و عباد منصفین شاهد و گواهند که احدی از آن لجوج عنود اطّلاع نداشت اینعبد بامر حق جلّ جلاله سالها با او بوده مع علم کلّ باینفقره از اینعبد حرفی استفسار ننمودند سبیلی از ظنون و نفوسی از اوهام آن ممدود و این سالک ضَعُف الطّالب و المطلوب و السّالک و المسلوک حال از رجال گذشتیم داهیۀ دهما چه میگوید در اوّل ظهور حضرت اعلی روح من فی ملکوت الامر و الخلق فداه او و دو برادرش در کمال عداوت و بغضا بودند اکثری از اهل بلد بر اینفقره مطّلعند در منازل و محافل و مجالس گفته‌اند آنچه را که قلم از ذکرش شرم مینماید در این ظهور نظر بنسبت چند یومی اظهار اقبال نمودند و بعد بدسیسه‌های خنّاسیّه و اعمال فاسده مشغول گشتند حال بعد از شصت سال عشّاق جدیده یافت شده تبّاً للعشّاق و تبّاً للمعشوق اگر فی ‌الجمله در اطوار و رفتار او تفکّر نمائید حقیقت دنیا را مشاهده مینمائید که در لباسهای ملوّنه ظاهر شده سبحان ‌اللّه هر صاحب بصری متحیّر و هر ذی فکری متفکّر انسان که از مذهب عاری شد میگوید آنچه را که میخواهد و عمل مینماید آنچه را که نفسش بآن مایل است کنیزان الهی را جمع نمائید از قول اینفانی تکبیر برسانید و بگوئید امروز روز بصر است چه که حق ظاهر و آثارش باهر و امروز روز آذانست چه که ندایش مرتفع بشنوید و باو تمسّک نمائید تمسّکیکه نار است از برای قلب معرضۀ کبری و معرضین و معرضات و نور است از برای دوستان حق جلّ جلاله نار نفس و هوی بشأنی در او مشتعل که جز حق از احصای آن عاجز و قاصر است و جمیع قصور بنفوس مقبله راجع چه که عبودیّت آن نفوس سبب طغیان داهیه شده تا حال اینعبد فانی نظر ببعض امور اطوار او را ستر مینمود ولکن در این سنه که هزار و دویست و نود و نه است ظاهر شد از او امریکه از شیاطین قبل و بعد ظاهر نشده یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب بیست سنه حق جلّ جلاله فواحش او را ستر نمود و همچنین اینعبد فانی ولکن در این کرّه واجب شد که بعضی از اطوارش ذکر شود تا عباد اللّه و امائه اطّلاع یابند و او را بشناسند باری هر ذی بصری ادراک نموده و مینماید و از اطوار اشرار و اخیار ممتاز میشوند شریرۀ کبری که جمیع امورش واضح و معلوم است طوبی للمتفرّسین و نعیماً للنّاظرین الحمد للّه ربّ العالمین بعد از وصول نامۀ آنمخدّره و اطّلاع بما فیه توجّه بافق اعلی و ذروۀ علیا نموده در ساحت امنع اقدس اعزّ ابهی عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فیملکوت البیان قوله عزّ و جلّ

بسمی الظّاهر الخبیر

یا امتی امروز ندای الهی از جمیع جهات مرتفعست و ذرّات کائنات بثنای منزل آیات مشغول ولکن کلّ غافل و محجوب خلق عالم در لیالی و ایّام منتظر ظهور حق جلّ جلاله بودند و بیادش مسرور و بخیالش مشغول و چون مشرق ظهور و مکلّم طور از افق سماء معانی ظاهر و مشهود بعضی بر اعراض و برخی بر انکار و حزبی بر اعتراض و گروهی فتوی بر قتلش دادند لم ‌یزل و لا یزال احزاب ارض باین اعمال شنیعۀ مردوده مشغول بوده و هستند مگر نفوسیکه پا بر عالم گذاشتند و قصد مالک قدم نمودند این نفوس را دمدمۀ مدافع ظالمین و صلیل سیوف منکرین و طنطنۀ صفوف و سطوت الوف و اعراض علما و ضوضاء عرفا منع ننموده و نمینماید ایشان بحق ناظرند و بذیلش متشبّث این نفوس از بحر اعظم میآشامند و از دونش فارغ و آزاد انشآء اللّه نعیق اکبر اماء آن ارض را از رحیق اطهر منع ننماید بگو ای کنیزان الهی شما بحق منسوبید و باسمش مذکور جهد نمائید تا حبل محکم این نسبت قطع نشود و در هر حین محکمتر مشاهده گردد امروز روز ذکر و بیانست و روز ظهور مراتب و ایقان چه که مقصود عالمیان بر عرش مستوی مبارک نفسیکه از انوار صبح ظهور منوّر شد و بعرفان حق جلّ جلاله فائز گشت قسم بنقطۀ توحید که از افق سماء کتاب الهی لائح و مشرقست اگر خلق عالم در یک ساعت بانصاف آیند و تفکّر نمایند بانوار ظهور حق منوّر گردند از برای بعضی آمال سبحات جلال گشته و از برای برخی عمّامه و عصا از حق بطلبید حجاب اکبر را باصبع قدرت خرق فرماید تا کلّ بافق اعلی توجّه نمایند و باشراقات انوار آفتاب ظهور فائز گردند بگو ای کنیزان حق از کأس علیا بنوشید و از قدح اعلی بیاشامید صد هزار بحر طائف این قدح و هزاران هزار دریا خاضع این کأس بذکر دوست مشغول شوید و از فرات محبّتش بیاشامید حزبیکه الیوم خود را از اهل حق میشمرند از جمیع خلق پست‌ترند بگو ای بی‌بصران اوراق غافلین را بخوانید و در او تفکّر نمائید که شاید از طنین و سجّین فارغ و آزاد شوید و قصد علّیّین نمائید حمد کن محبوب عالم را که از قبل و بعد ترا ذکر نموده انشآء اللّه سبب اتّحاد شوی و بآنچه سزاوار یوم الهی است توجّه نمائی انتهی

للّه الحمد آفتاب عنایت حق مشرق و سماء فضلش مرفوع دیگر احتیاج باذکار نالایقۀ اینعبد نبوده و نیست بیانات ملأ عالین نزد عرف بیانش معدوم تا چه رسد برطب و یابس این بنده و امثال این بنده از حق سائل و آملم که اماء آن ارض را تأیید فرماید بر استقامت کبری انشآء اللّه آنمخدّره در جمیع احوال بذکر غنیّ متعال مشغول باشند اگر گاهی در ارسال جواب خادم تأخیر رود این از تقصیر نبوده و نیست حق شاهد و گواهست که از کثرت تحریر جواب بعضی از دوستان الهی یکسنه گذشته و هنوز موفّق بر جواب نشده‌ام از او اعانت میطلبم که قوّه عنایت فرماید و قوّت بخشد و اعانت غیبیّه دست گیرد که شاید از عهدۀ این خدمت مهمّ خطیر برآیم آنمخدّره در جمیع احیان بذکر حق مأنوس باشند و بفرح اعظم مسرور چه که بذکر حق فائزند و در محضرش مذکور ان اعرفی هذا الفضل العظیم و قولی لک الحمد یا اله العالمین

عرایض اماء اللّه در ساحت امنع اقدس بتفصیل عرض شد فرمودند ای کنیزان الهی دوستان حضرت محبوب از ذکور و اناث از اوراق و اثمار شجرۀ مبارکه محسوبند و جمیع در منظر اکبر در یک صف قائم و محترم امتیاز از مراتب استقامت و محبّت و شوق و شغف ظاهر میشود انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم بالاعمال یظهر مقامات النّسآء و الرّجال والّا کلّ در صقع واحد مشاهده میشوند مگر نفوسیکه از اثر قلم اعلی تخصیص یافته‌اند جمیع را امر باخلاق روحانیّه و کلمۀ طیّبه و اعمال مرضیّه نمودیم ای دوستان شأن شما عنایت و شفقّت و مرحمت است بر کنیزان حق تعدّی منمائید بکمال رفق و مدارا سلوک کنید آیا نشنیده‌اید ما انزلناه بلسان القوم جمیع بار یکدارید و برگ یکشاخسار و عرف این بیان از کتاب اقدس هم استشمام میشود قسم بآفتاب ظهور از جمیع بیان اینمقام ظاهر حق جلّ جلاله از ملکوت فضل در سجن اعظم کلّ را بمحبّت و مودّت و وداد و اتّحاد امر نموده ای دوستان از شما انوار عدل باید مشاهده شود بشأنیکه بر ظلمت ظلم فائق آید اگر از قلم اعلی بشنوید آنچه را که بآن امر فرموده البتّه در ملک ظاهر شود آنچه که سبب و علّت نجات و فراغت کلّ است یا خدیجه بشنو ندای مشرق نور احدیّه را دوستان از رجال را وصیّت نمودیم بآنچه که سزاوار است و همچنین اماء اللّه را وصیّت مینمائیم بسکون و وقار و محبّت و مودّت خلق ذکور و اناث از برای امتزاج و ایتلافست نه از برای مخالفت و مباینت کلّ را در این حین که اوّل ظهر است وصیّت مینمائیم باعمالیکه از شنیدن آن بهجت و سرور حاصل شود العاقبة لمن تمسّک بالتّقوی معرضاً عن الهوی و الحمد للّه ربّ الآخرة و الاولی انتهی

انشآء اللّه انوار آفتاب نصح قلم اعلی قلوب من علی الارض را منوّر سازد و بآسایش حقیقی رساند یا ایّتها الورقة انسان هنگامیکه در بدایع عنایات و ظهورات الطاف الهی تفکّر مینماید تحیّر او را اخذ میکند بشأنیکه قادر بر تکلّم نیست حال ملاحظه کنید و در بیانات منزل آیات نظر نمائید هر کلمه‌ئی بشفقّتی نازل که عرف آنرا هر صاحب انصافی مییابد جمیع اشیا امروز متحرّک و منجذبند سبحان ‌اللّه چه شده که بعضی مخمود دیده میشوند امید هست که از ظهورات فضل بیمنتهایش افئده و قلوب باقلیم محبّت و وداد توجّه نمایند حق شاهد و گواهست که اینفانی در لیالی و ایّام مسئلت مینماید که کلّ را بنور اتّفاق منوّر سازد و باخلاق روحانیّه موفّق دارد اوست شنوا و اوست مجیب و اوست توانا و اوست دانا انشآء اللّه آنمخدّره قانتات آن ارض را بعنایات حق جلّ جلاله بشارت دهد تا کلّ در این یوم الهی بآنچه سزاوار است قیام نمایند و اینعبد هم رجال یعنی دوستان حق را بکمال عجز و ابتهال ذکر مینماید و از حق مسئلت میکند که ایشانرا باظهار مودّت و محبّت و شفقّت مؤیّد فرماید انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر علی ما اراد لا اله الّا هو النّاصح المشفق العلیم البهآء الظّاهر الباهر السّاطع اللّائح المشرق من افق عنایة ربّنا علیک و علی القانتات اللّائی شربن کوثر الاستقامة من ایادی عطآء ربّهنّ فی هذا الیوم العزیز البدیع

خ‌ادم

فی ٨ شهر ذی‌ القعدة الحرام سنه ١٢٩٩

مکتوب دیگر آنورقه که از قِبَل دو ورقه از اوراق نرجس خاتون و سکینه خاتون علیهما بهآء اللّه نوشته بودند رسید الحمد للّه عرف محبّت محبوب عالمیان از آن استشمام شد انشآء اللّه آنمخدّره لا زال بذکر حق و خدمت حق مشغول باشند آنچه ذکر نمودید تمام در ساحت امنع اقدس اعزّ اعلی عرض شد مخصوص هر یک از اوراق مذکوره آیات الهی نازل انشآء اللّه بآن فائز شوند و از بحر عنایت بیاشامند

هذا ما نزّل للورقة نرجس علیها بهآء اللّه قوله جلّت عظمته

هو السّامع المجیب

یا امتی یا ایّتها النّاظرة الی افقی ان افرحی بما ذکرت لدی المظلوم و نُزّلت لک آیات اللّه المهیمن القیّوم در عنایت و الطاف حق تفکّر نما چه مقدار از علما و فضلا و فقها که در لیالی و ایّام بذکر حق مشغول بودند و در مساجد باسمش ناطق و در جمیع احیان سائل و آمل که بلقای مطلع امر فائز شوند و چون فجر ظهور طالع و انوار وجه مشرق کلّ بر اعراض قیام نمودند الّا من شآء اللّه قدر مقام خود را بدان و بگو

لک الحمد یا الهی بما عرّفتنی ما احتجب عنه علمآء ارضک و فقهآء دیارک و ایّدتنی علی شأن تحرّک علی ذکری قلمک الاعلی فی مقامک و سجنک اسئلک بانوار وجهک و نار سدرتک بان تکتب لامتک هذه ما ینبغی لعزّک و کرمک و الطافک انّک انت المقتدر المهیمن علی ما کان و ما یکون

طوبی لک یا نرجس بما اقبلت الی المظلوم و اردت ما کان مسطوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین ان اشکری ربّک الرّحمن انّه زیّن اباک بطراز الغفران فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم و ما اردت فی اللّقآء انّه یکتب لک اجره و یوصیک بالتّقوی الخالص و ما ینبغی لایّام اللّه العلیم الخبیر کذلک ذکرک لسان العظمة بما لا یعادله شئ فی الارض ان احمدی بذلک انّه لهو السّامع المجیب

و هذا ما نزّل لاختها سکینه علیها بهاء اللّه قوله جلّ و عزّ

بسمی الظّاهر المقتدر علی الاسمآء

یا سکینه جمال قدم از شطر سجن اعظم ترا ذکر مینماید و بآنچه که سبب و علّت علوّ و سموّ است وصیّت میفرماید امروز روز عمل خالص است و روز استقامت کبری انشآء اللّه بشأنی بر امر مستقیم باشی که ضوضای مشرکین و مشرکات ترا از منزل آیات محروم نسازد شیاطین بهر اسم و هیئت و هیکلی ظاهر و بر مراصد منتظر انشآء اللّه لا زال در ظلّ حق محفوظ باشی و بانوار فضلش منیر البهآء علیک و علی امّک انّا نبشّرها بعنایتی و فضلی الّذی سبق من فی السّموات و الارضین انتهی

الحمد للّه دو ورقه که ذکرشان نمودید بشرافت کبری فائز و باین آیات محکمات ذکرشان از سماء مشیّت در کتاب الهی مذکور طوبی لهما چه که فائز شدند بآنچه که از برای آن مثل و شبه نبوده و نیست آنچه از بحر جود طلب نمودند فائز شدند چه که کلمۀ غفران از لسان رحمن در بارۀ اَب جاری و نازل انّ ربّنا الرّحمن لهو العطوف الغفور الکریم

و اینکه آنمخدّره ذکر جناب محبوب فؤاد حاجی میرزا حیدر علی علیه بهاء اللّه و عنایته نموده بودند و همچنین ذکر وصلت را اینفقره تلقاء وجه محبوب عالمیان عرض شد و بطراز اذن فائز فرمودند انشآء اللّه مبارکست الیوم هر نفسی بجناب میرزا علیه بهائی بهر قسم اظهار خلوص و محبّت و مودّت نماید نزد حق جلّ جلاله مذکور و در کتاب مسطور انتهی

اینکلمۀ مبارکه فی ‌الحقیقه عرف عنایات لا نهایه از او استشمام میشود طوبی لمن وجد و فاز و بشارت دیگر آنکه ذکر ابناء و اختین و بنت آنمخدّره علیهم بهاء اللّه که در نامه مذکور تلقاء وجه مالک ظهور عرض شد و مخصوص هر یک از سماء فضل آیات باهرات و کلمات طیّبات نازل انشآء اللّه بزیارت و قرائت آن فائز شوند و بما ینبغی عامل

هذا ما نزل لجناب نصراللّه قوله جلّ اجلاله

بسمی العزیز العلیم

ای نصراللّه بحبل تقوی تمسّک نما و بذیل تقدیس تشبّث عالم را غبار تیرۀ هوی از فیوضات مالک وری منع نموده از حق بخواه تا ترا باستقامت کبری مؤیّد فرماید و هر نفسی باو فائز شد از اهل بها در کتاب اسما مذکور و مسطور و محسوب جهد نما تا بآن فائز شوی و از عالم و عالمیان فارغ و آزاد گردی قد ذکرناک بهذا الذّکر لتشکر ربّک الذّاکر الحکیم

و هذا ما نزّل لجناب میرزا آقا قوله جلّت عظمته

بسمی المشرق من افق العالم

یا عبد ان استمع ندآء من خُلِق العالم لعرفانه و نزّلت الکتب لاظهار امره و الرّسل لتبلیغ احکامه و ایّامه انّه ینطق فیکلّشأن انّه لا اله الّا انا المظلوم الغریب قد اخترت الذّلّة لعزّ العالم و البلآء لعلوّ اهل البهآء و الغربة لبلوغ العباد الی الوطن الاعلی المقام الّذی جعله اللّه مقدّساً عن کلّ ذکر بدیع انّک اذا سمعت ندآئی و فزت بآیاتی قل

لک الحمد یا من ذکرتنی بلسانک اشهد انّک جئت لنجاة الامم لا اله الّا انت المقتدر القدیر

کذلک ذکرناک و انزلنا لک ما تضوّع به عرف عنایتی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الارضین

و هذا ما نزّل لمن سمّی بحبیب‌اللّه قوله تبارک و تعالی

بسمی العزیز الکریم

یا حبیب زیّن لسانک بذکری و قلبک بطراز حبّی و رأسک باکلیل الاستقامة علی هذا النّبأ العظیم دع ما عند القوم و تمسّک بحبلی المتین انّه ینجیک و یحفظک و یسقیک رحیق حبّه بید عطآئه انّه لهو المعطی الکریم اذا فزت بآیاتی ان اشکر اللّه الّذی ایّدک علی عرفانه اذ کان النّاس فی ریب مبین کذلک ماج البحر اذ سرت نسمات الوحی فیهذا الحین

و هذا ما نزّل للورقة الّتی سمّیت بملکه قوله جلّ کبریآئه

بسمی المشفق العطوف

یا ملکه طوبی از برای تو چه که فائز شدی بآنچه که اکثر رجال از او محرومند انشآء اللّه در حبّ و اقبال ثابت و راسخ باشی چه که اریاح امتحان و افتتان در مرور است مقامِ اعظمِ لا مثل له رایگان بدست نیفتد الّا بفضله و جوده مخصوص این ایّام که دخان تیره در مکانی ظاهر و ابصار بعضی را از مشاهدۀ انوار وجه محروم داشته و میدارد در جمیع احوال بحق ناظر باش و بذیلش متشبّث انّه مع کلّ عبد استقام و کلّ امة استقامت البهآء علیک و علی امّک و اخوانک من لدن ربّک الفضّال القدیم

و هذا ما نزّل للاخت قوله جلّ جلاله و عمّ نواله

بسمی الغفور الرّحیم

ای امة ‌اللّه مالک اسما از سجن عکّا بتو توجّه نموده و ترا بافق اعلی دعوت مینماید طوبی از برای امائیکه بانوار عرفان منوّر شدند و از رحیق مختوم الهی آشامیدند ایشان فی ‌الحقیقه رجالند بل فوارس میدان چه مقدار از عباد که بظنون و اوهام از انوار یقین محروم مشاهده میشوند و چه مقدار از اماء که باسم مالک اسما جمیع حجبات را خرق نمودند و بحق وحده ناظر و متوجّهند نعیماً لعبد فاز و لامة فازت

و هذا ما نزل لاخت اخری قوله جلّ و عزّ

بسمی النّاصح العلیم

یا امة‌ اللّه بحق ناظر باش و بحبل عنایتش متمسّک بهترین جامۀ عالم جامۀ خُلق است نعیم از برای نفوسیکه باین طراز امنع اقدس مزیّن شدند و بما انزله اللّه فی الکتاب عاملند امروز روزیست عزیز قدرش را بدانید و بآنچه سبب و علّت ذکر باقیست توجّه نمائید انّه ینصح عباده و امآئه طوبی لکلّ سامع مجیب و لکلّ عامل مستقیم انتهی

فی ‌الحقیقه فضل بیمنتهی ظاهر چه که چند شهر قبل جواب نامۀ آنمخدّره نوشته شده نظر بانقلابات اطراف در ارسال آن بملاحظۀ حکمت تأخیر رفت در این حین که آخر نهار یوم دوشنبۀ سیزدهم شهر صفر است جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهاء اللّه عریضه بساحت اقدس ارسال نمود و نامۀ آنمخدّره را ارسال داشت و بعد از مشاهده و اطّلاع در ساحت اقدس اعلی عرض شد و گمان نمیرفت که این حین بحر عنایت بر حسب ظاهر باین فضل اعظم مشاهده شود چه که وقت ارسال مراسلات بود و از یکطرف تحریر آیات باری بعد از اطّلاع و عرض فی‌ الحین مشاهده شد شمس بیان از افق فضل مقصود عالمیان تجلّی فرمود بشأنیکه از برای اینعبد مجال تحریر بتمامه نماند تشهد الذّرّات بفضله و عنایته و رحمته بمجرّد عرض مخصوص هر یک از اسامی مذکوره آیات باهرات از سماء مشیّت ظاهر و نازل چنانچه مشاهده شده و میشود آنمخدّره کلّ را بعنایت حق بشارت دهند و آنچه الیوم اهمّ از کلّ امور است اتّحاد دوستان الهی است نیکوست حال نفسیکه سبب اتّحاد شود و مقام سابقین و قائمین را بشناسد انّه یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم فی ‌الحقیقه فضل حق در بارۀ آنمخدّره بشأنی ظاهر که اگر بدوام ملک و ملکوت شکر نمائید هرآینه از ادای شکر حرفی از آنچه نازل شده برنیائید اینعبد و آنمخدّره و من علی الارض کلّ عاجز و قاصریم و از او مدد میطلبیم که شاید در یومش خدمتی از ما برآید و یا نفس فارغی در حبّش ظاهر شود اینعبد هم نفوس مذکوره و همچنین اماء اللّه آن ارض را تکبیر و سلام میرساند و از برای کلّ توفیق طلب مینماید انّه هو الفیّاض الکریم لا اله الّا هو العلیّ العظیم

و اینکه در بارۀ حقوق اللّه نوشته بودید و همچنین سفر زیارت حسب الامر حقوق را دو ثلث صرف امر خیر یعنی عیش جدید نمایند و یک ثلث بساحت اقدس ارسال دارند و اگر بتوانند از مصروف توجّه بساحت اقدس عدد اسم اعظم یعنی نه تومان نزد جناب سمندر علیه بهآء اللّه ارسال نماید که او بجناب جواد ذاکر برساند و این امور در صورتی محبوب و مقبول است که اسباب آن فراهم آید و بروح و ریحان بگذرد السّلام و الثّنآء علی الورقات المقبلات و القانتات المستقیمات المغنّیات علی دوحة العرفان انّه لا اله الّا هو المقتدر العزیز المنّان

خ‌ادم

فی ١٣ شهر صفر سنه ١٣٠٠

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد مولی العالم را سزاست که جمیع امم را وحده باسم اعظم دعوت نمود بشأنی که مدافع جدیده و جنود مصفوفه و ضوضاء جهلا که باسم علما معروفند او را از ارادۀ مقدّسه‌اش منع ننمود بیک اشراق از آفتاب مشیّت اراده ظاهر و از او کلمه‌ئی در عالم ملک ظاهر و از آن کلمه عوالم ما لا نهایه خلق شد گاهی بصورش نامید و هنگامی بناقور مرّة بالصّراط و اخری بالمیزان و جمیع علامات قیامت و اشراط ساعت بامر مالک احدیّه از این کلمۀ محکمۀ بدیعه ظاهر جلّت قدرته و عظمت قوّته و تعالی سلطانه اوست واحدی که مقدّس از اعداد است و ظاهری که منزّه از شهود و ظهور و بیان کلّ رسل در طور عرفان ارنی‌گویان و این عبد تلقاء حضور متحیّر و حیران

سبحانک یا اله الأسمآء و المقدّس عمّا خلق فی الأرض و السّمآء اسألک بأنوار وجهک بعد فنآء الأشیآء و ظهورات قدرتک فی ملکوت الانشآء بأن توفّق عبادک الّذین منعوا عن الاصغآء اذ ارتفع ندائک الأحلی و بعدوا عن منظرک الأعلی اذ ماج بحر عنایتک و فتح باب اللّقآء علی من فی ارضک و سمائک ای ربّ اسألک بقدرتک الّتی احاطت الأسمآء بأن تعرّفهم ما غفلوا عنه و تؤیّدهم علی عرفان مطلع ذاتک و مشرق آیاتک و معدن علمک و مظهر نفسک اسألک یا الهی بشؤوناتک و ظهوراتک و آیاتک و بیّناتک بأن تزیّن عبادک بأثواب الصّدق و الانصاف لیتفکّروا فی امرک و ینصفوا فیما ظهر من عندک فی ایّامک هذا یوم یا الهی امرت الکلّ بلسان مبشّر امرک و النّاطق باسمک بأن ینظروا الیک بعینک لا بما فی البیان فلمّا ظهر من کان مکنوناً فی ازل الآزال اعرضوا عنه عبادک و خلقک الّذین تمسّکوا بحبال الأوهام ای ربّ ایّد عبادک علی عرفانک ثمّ اشربهم رحیق وحیک لیجذبهم الی سمآء علمک و ینوّرهم بأنوار شمس الیقین الّتی اشرقت باذنک و ارادتک ای ربّ تراهم یتکلّمون بما تکلّمت به امّة الفرقان فی القرون و الأعصار و اذا جآء الامتحان ظهرت منهم الضّغینة و البغضآء علی شأن افتوا علی من ذکروه فی اللّیالی و الأیّام ای ربّ خذ ایادی عبادک بذراعی قوّتک و قدرتک ثمّ خلّصهم من غمرات الظّنون و الأوهام لیدعوا ما عندهم و یتوجّهوا الی مشرق وحیک الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی کنائز کتبک و مخزوناً فی خزائن علمک ای ربّ انت الکریم ذو الفضل العظیم تعطی و تمنع و انت القادر العالم العزیز الحکیم الصّلوة الظّاهر من الأفق الأعلی و السّلام النّازل من سمآء عنایتک یا مالک الأسمآء علی الّذین قاموا علی الذّکر و البیان لنصرة امرک و اعلآء کلمتک بین الأدیان و علی الّذی قام فی اوّل ایّامک علی ذکرک و ثنائک بین خلقک و شهد له القلم الأعلی باقباله و خضوعه و خشوعه لطلعتک هو الّذی سمع شماتة الأعدآء و ورد علیه فی سبیلک ما ناح به اصفیائک ای ربّ فاکتب له من قلمک الأعلی ما یرتفع به ذکره فی مملکتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الکریم

یا محبوب فؤادی قد سرّنی اثر قلمکم و اجتذبنی ما جری منه فی ذکر محبوبنا و محبوبکم لعمر المحبوب قد اخذنی الشّوق و الاشتیاق من بیاناتکم الّتی ما حکت الّا عن ظهور اللّه و سلطانه و ما دلّت الّا الی صراطه و شربت من کلّ حرف من حروفاته کوثر المحبّة و الوداد فلمّا اسکرنی رحیق بیانکم الأحلی فی ذکر اللّه مالک الوری قصدت الأفق الأعلی و حضرت تلقآء العرش و عرضت ما نادیت به اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرض اذاً نطق لسان العظمة بما تعجز عن ذکره السن البریّة قوله جلّ کبریائه

طوبی لک یا علی و طوبی لک یا اکبر نعیماً لک یا ذاکری و رحمتی علیک یا ایّها المقبل الی افقی در احتجابات خلق تفکّر نما مع آنکه گواهی داده و میدهند بر ظهور حقّ جلّ جلاله ایّام را بانتظار میگذرانند و از سلطان ظهور محروم و ممنوعند حقّ منیعی که مقدّس و منزّهست از اشارات و دلالات و کلمات من علی الأرض او را باوهام خود میسنجند و بر اعراض قیام مینمایند بیک کلمه تمسّک جسته‌اند و از کتب لاتحصی خود را محروم نموده‌اند اینکه ذکر شد شأن ملل قبل است در اهل بیان ملاحظه نما که فی‌الحقیقه سبب و علّت حیرت است هیچ ملّتی باحتجاب این قوم دیده نشد آفتاب حقیقت مشرق و ظاهر و نیّر اعظم طالع و لائح مع‌ذلک غافل و ایکاش بغفلت کفایت میشد گفته‌اند آنچه را که ملأ روح در ظهور خاتم انبیا نگفته و یهود در ظهور مسیح بامثال آن تکلّم ننموده مع آنکه نقطۀ بیان بأعلی النّدآء ندا فرموده و جمیع سبل را قطع نموده چنانچه اگر ذکر صلوة شده فرموده مباد بصلوة در آن یوم اعظم محتجب شوید و اگر ذکر صوم فرموده فرموده ایّاک ایّاک ان تحتجب به و اگر علامات و اشاراتی بیان فرموده بکمال تصریح فرموده انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان یا علی این کلمه سلطان کلماتست در بیان میفرماید جمیع بیان ورقه‌ئی از حدایق اوست اگر مقبول واقع شود یا علی جمیع عبادات و عبارات و کلمات و آیات و بیّنات را معلّق بارادۀ سلطان احدیّه نموده از برای هیچ صاحب بصری مجال توقّف نبوده و نیست سبحان‌اللّه مع‌ذلک چه وارد شده و ایکاش نفوس مجعولۀ موهومه از امر مطّلع بودند لعمر اللّه احدی جز نفسین مطّلع نبوده چنانچه از قبل از قلم اعلی جاری این اذکار که از قلم اعلی جاری میشود نظر بآنست که شاید بعضی از نفوس که دارای رمقی از حیوة هستند عارف شوند بآنچه که از او غافلند هذا من فضل ربّک الباذل الکریم لو لا ذکری ما نزّل البیان یشهد بذلک کلّ الأشیآء ولکنّ القوم فی اعراض مبین

دوستان آن ارض را که از رحیق عرفان آشامیده‌اند و بطراز یقین مزیّنند از قبل مظلوم تکبیر برسان قل ان اعرفوا مقاماتکم ثمّ احفظوها باسم ربّکم الرّحمن هر یک در سبیل الهی حمل بلایا و رزایا نموده شنیدند آنچه را احدی نشنیده و دیدند آنچه را نفسی ندیده حال باید قدر خود را بدانند و مقامات خود را حفظ نمایند عنقریب اشجار وجود باثمار خود فائز شود و مشاهده نمایند طوبی لهم و نعیماً لهم انشآءاللّه شئونات مختلفۀ دنیا اهل حقّ را از آنچه سزاوار این یوم امنع اقدسست منع ننماید دنیا در کلّ حین بزوال و فنای خود شهادت میدهد صاحب سمع و بصر ندایش را می‌شنود و از او فارغ و به ما عند اللّه ناظر و متمسّک انتهی

اینکه در ذکر وصول الواح الهیّه و قرائت آن در مجالس متعدّده و هم‌چنین در اشتعال احبّای الهی در آن ارض مرقوم فرموده بودند نهایت مسرّت و انبساط حاصل الحمد للّه آن حضرت بر خدمت امر الهی قائمند و در ارتفاع کلمه ساعی و جاهد اگر در نظر باشد در اوّل ورود ارض سجن حقّ جلّ جلاله آن جناب را امر فرمودند بر حفظ و حراست بیت امر الحمد للّه بآن موفّق بوده و هستید لازال بثنآء اللّه ناطق بودید و بارشاد خلق متمسّک این مقامیست که این عبد از ذکر و وصف آن عاجز است انّ ربّنا الرّحمن لهو الشّاهد البصیر

و اینکه ذکر نفوس غافلۀ موهومۀ خنّاسیّه فرموده بودند حقّ شاهد و گواهست که کل باجنحۀ اوهام طائرند و بالسن ظنون ناطق ابداً خبر نداشته و ندارند یتکلّمون بأهوائهم و یحسبون انّهم من المحسنین مقام اقدس امنعی را که نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید بمن از او محتجب نشوید و به بیان و حروفات آن در امرش توقّف منمائید و میفرماید هر وقت ظاهر شود انا اوّل العابدین مع‌ذلک این قوم بی‌شرم و بی‌درایت عمل نمودند آنچه را که از اهل تابوت ظاهر نشده انشآءاللّه بقوّت و قدرت الهی مثل جبل راسخ سدّی باشید حایل تا طاغین و باغین تجاوز ننمایند انّه علی ما یشآء قدیر

و اینکه مرقوم فرمودند ارادۀ حرکت بسمت ارض ص بود ولکن از مشورت چنین ظاهر شد که در ارض ط تشریف داشته باشند لأجل حفظ نفوس ضعیفه فی‌الحقیقه این فقره عین مصلحت و صواب بوده البتّه در مثل چنین وقت حضور آن محبوب در آن ارض لازم انشآءاللّه در جمیع لیالی و ایّام و در جمیع احوال ناظر و مراقب باشند در اکثر الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل خائنین مستعدّ و شیاطین بر مراصد منتظر انتهی

باید اهل اللّه ناس را از جنود نفس و هوی باسم مالک وری حفظ نمایند انّه لهو الحافظ المقتدر العلیم الخبیر

و اینکه در بارۀ دو جوان مرقوم داشتید که از عنایت حقّ محفوظ ماندند و ببحر اعظم توجّه نمودند طوبی لهما ثمّ طوبی لهما این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ جلّ اجلاله میطلبد که ایشان را مؤیّد فرماید بر استقامت بر این امر اقدس اعظم و بحرارت محبّت خود ایشان را مشتعل نماید بشأنی که حجبات ظنون و اوهام ایشان را از مالک انام منع ننماید ندای رحمن مرتفع و هم‌چنین نعیق شیطان ایکاش هیاکل موهومه آگاه میبودند لعمر اللّه کل در بحر غفلت و جهالت مستغرق مشاهده میشوند

اینکه در بارۀ اهل جناب مشکین‌قلم علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید للّه الحمد حقّ جلّ جلاله بعضی از دوستان خود را مؤیّد فرمود بر اجرای آنچه اراده بر آن تعلّق گرفت فی‌الحقیقه جناب آقا ابوالقاسم علیه بهآء اللّه بسیار زحمت کشیده‌اند بکمال روح و ریحان امّ و ابن را بارض مقصود آوردند و ایشان از آن محبوب کمال رضامندی اظهار نمودند اجر حضرتکم علی اللّه نظر بشفاعت آن حضرت توجّه جناب آقا ابوالقاسم بشرف اذن حقیقی فائز و نوشتۀ آن محبوب را هم باین بنده دادند و در ساحت امنع اقدس عرض شد متبسّماً فرمودند عمل جناب علی قبل اکبر علیه بهائی مبرور و مقبول انشآءاللّه در جمیع احوال بما ینبغی عامل باشند و در نصرت امر قائم از اوّل یوم تا حین به ما اراده اللّه مشغول چه که لازال در صدد هدایت غافلین و اجرای اوامر الهی مؤیّد بوده و هستند انّ اجره علی الّذی فطره بالحقّ انتهی

ذکر جناب آقا محمّد حسین علیه بهآء اللّه هم از لسان عظمت جاری شد و اظهار عنایت فرمودند الحمد للّه موفّق شدند باجرای ارادۀ محبوب عالمیان آن محبوب ایشان را بشارت دهند بقبول ما عمل فی سبیل اللّه

اینکه در بارۀ جناب میرزا محمّد حسین خ‌ا علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید چندی قبل از ارض ق تفصیل ایشان را نوشته بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد یک لوح مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه از نفحات بیان رحمن بمقام بلند استقامت فائز گردند طوبی بما حضر مثاله عند من لا مثال له فرمودند طوبی از برای نفسی که در اوّل جوانی و ریعان شباب بر خدمت امر مالک مبدأ و مآب قیام نماید و بحبّش مزیّن شود ظهور این فضل اعظم از خلق سموات و ارض است طوبی للرّاسخین و نعیماً للثّابتین انتهی

و اینکه در بارۀ جناب آقا شیخ عبدالحسین علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و یک لوح مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه از کلمۀ الهیّه بحور معانی مستوره را ادراک نمایند و از کأس محبّت الهی بیاشامند آشامیدنی که اعتراضات علما و اشارات اهل بغضا ایشان را منع ننماید بکمال قدرت و قوّت و استقامت بر این امر عظیم قیام نمایند و بخدمت مشغول گردند لذّت عالم در این فقره بوده و هست و اگر ثمرات آن در ارض ظاهر شود کل متحیّر بل منصعق مشاهده شوند این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که ایشان را از ندای سدره مشتعل نماید اشتعالی که اثر آن در اشجار وجود ظاهر شود لیس هذا علی اللّه بعزیز و اینکه ذکر عریضۀ ایشان نمودید در پاکت نبوده نفس اقبال کتابیست بزرگ و عریضه‌ایست مبسوط هر نفسی که اقبال مینماید نفحۀ قلبیّۀ او در آن حین بساحت اقدس فائز و بعنایت مخصوصۀ الهیّه مشرّف و این از خصائص این ظهور اعظم است للّه الحمد باین مقام فائزند

ذکر جناب امیر خان را مرقوم داشتید یک لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و هم‌چنین مخصوص جناب آقا میرزا مهدی لوح اقدس ابدع نازل و ارسال شد امید این فانی آنکه کل از کوثر حیوان بیاشامند و از دریای فضل قسمت برند بسیار حیف است در این ایّام که عالم بنور ظهور روشن و آسمان عنایت بنیّر اعظم مزیّن اهل ارض غافل مشاهده شوند امروز روز ظهور عنایات و مواهب الهیست صدهزار طوبی از برای نفسی که فرصت را از دست نداد و در تدارک آنچه از او فوت شد قیام نمود فی‌الحقیقه اگر نفسی باذن حقیقی توجّه نماید از هر ذرّه‌ئی از ذرّات و از هر شیئی از اشیاء این کلمه استماع مینماید ای اهل ارض یوم یوم الهی است ندائی مرتفع است که لم‌یزل و لایزال شبه آن را احدی استماع ننموده و نخواهد نمود و انواری از افق وجه مشرقست که نظیر آن دیده نخواهد شد در این صورت آن محبوب و این فانی و سایر دوستان الهی باید دست بدعا برداریم که شاید احدی از این فیض اعظم و فضل اکبر محروم نشود ناله‌ها و حنینها در قلب مستور و اظهار آن ممنوع الأمر بیده وحده لا اله الّا هو

اینکه در بارۀ جناب حزقیل علیه بهآء اللّه و حضور او مرقوم داشتید در مقام کان اللّه و لم یکن معه من شیء عرض شد هذا ما نطق به لسان الکبریآء

بسمه الفرد الصّمد العزیز العلیم

یا حزقیل یا ابن خلیل ان استمع ندآء الجلیل الّذی یذکرک من هذا المقام النّبیل و یدعوک الی اللّه الفرد الخبیر قد تزیّن الطّور بأنوار الظّهور و السّدرة تنادی انّه لا اله الّا انا الشّاهد السّمیع ان اشکر اللّه بما جعلک فائزاً بما فاز به الکلیم اذ سمع ندآء اللّه العزیز الحکیم قد انار العالم من انوار الوجه و الأبصار فی حجاب غلیظ هذا یوم فیه ینادی الکلیم و یقول یا اهل التّوریة قد اتی منزل الآیات الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی ازل الآزال ان انتم من العارفین ضعوا ما عندکم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه مالک هذا الیوم البدیع انّا نذکرک و الّذین آمنوا بهذا الکتاب المبین الّذی ینطق فی السّجن الأعظم بسلطان لا یقوم معه من فی السّموات و الأرضین یوصیکم اللّه بالمحبّة و الأمانة و الاتّحاد و یأمرکم بما یظهر به جوهر الانسان فی الامکان تعالی الرّحمن الّذی یفعل ما اراد و یحکم ما یرید کذلک ارتفع صریر القلم الأعلی طوبی لمن فاز بالاصغآء و ویل للغافلین انتهی

قسم بآفتاب حقیقت که هر نفسی در او فی‌الجمله استعداد یافت شود البتّه از نار کلمۀ الهی مشتعل گردد ناس غافل و این عبد متحیّر و مبهوت انشآءاللّه جمیع از انوار یوم الهی منوّر شوند و بقلب و جان بافق اعلی توجّه نمایند امید هست که غوّاصان بحر حقیقت لآلی عرفان را امام عیون عالم بحکمت تمام عرضه دارند

یک شرر از نار بر جانها زده

صدهزاران سدره بر سینا زده

آیا چه قساوتی قلوب عالم را اخذ نموده که از این حرارت حقیقی معنوی محروم مانده‌اند آیا چه علّتی ابصار را احاطه کرده که از مشاهدۀ انوار محروم گشته اگر این خادم فانی آنچه را که باصغای آن فائز شده عرضه دارد ارض غیر ارض مشاهده شود این بی‌لسان کجا قادر است در مضمار بیان حرکت نماید و این بی‌بصر کجا لایق که در عرصۀ مکاشفه و شهود قدم گذارد در هر حال بحبل عنایت متمسّک و بذیل فضل متشبّث باب رجا الحمد للّه مفتوحست انشآءاللّه کل بما ینبغی فائز شوند و پرتو آفتاب عدل تیرگی عالم را محو نماید انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر

و ذکر جناب نصراللّه خان علیه بهآء اللّه شده بود الحمد للّه لدی الوجه مذکور بوده و انشآءاللّه خواهند بود از تشتّت امور محزون نباشند بعد از تفریق نور جمع اشراق نماید این مراتب در بساط عظمت عرض شد هذا ما نطق به لسان الوحی قوله جلّ کبریائه

یا علی قبل اکبر یا ایّها النّاظر الی وجهی و السّاکن فی قباب عنایتی ان استمع ندائی من حول ضریحی انّه لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب کبّر من قبلی علی وجه من سمّی بنصراللّه فی ملکوت الأسمآء و بشّره بما قدّر له من لدی اللّه المهیمن القیّوم قل یا الهی و اله العالم و مقصودی و مقصود الأمم اسألک بحفیف سدرة المنتهی و لآلئ بحر علمک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بأن تکتب لی من قلمک الأعلی ما یجعلنی فی کلّ الأحوال ناظراً الیک و راضیاً بما ینزل من سمآء امرک و ناطقاً بثنائک بین خلقک ای ربّ ایّدنی علی ما یبقی به ذکری فی کتابک انّی لا اعلم ما عندک و انّک انت المقتدر العالم الخبیر ثمّ اسألک یا الهی بمظهر نفسک الّذی به انار افق سمآء ظهورک بأن تقدّر لی ما ینفعنی فی الآخرة و الأولی انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء لا اله الّا انت الغفور الکریم انتهی

و هم‌چنین دو لوح امنع اقدس مخصوص جناب آقا میرزا محمّد تقی و رفیق ایشان جناب شیخ عبدالحسین علیهما بهآء اللّه ارسال شد لتقرّ عیناهما تأیید ایشان را از حقّ جلّ جلاله سائل و آملم بحر عنایت احصا نشده و نخواهد شد و آفتاب فضل بحدودی محدود نه ولکن مبیّن و مذکّر کمیاب انشآءاللّه بهمّت آن حضرت و اولیای حقّ نفوسی مخصوص خدمت امر معیّن شوند تا جمیع من علی الأرض را بصراط اللّه هدایت نمایند این فقره بسیار عظیمست طوبی لمن فاز

و اینکه در بارۀ مخدّره اهل علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید تلقاء وجه عرض شد و یک لوح که مزیّن بطراز عنایت حقّ جلّ جلاله است مخصوص ایشان نازل انشآءاللّه بنفحات آیات مظهر بیّنات فائز شوند و هم‌چنین مخصوص ورقه اخت آن جناب علیها بهآء اللّه لوح امنع اقدس نازل انشآءاللّه بزیارت لوح الهی فائز شوند

و اینکه ذکر جناب آقا سیّد ابوالقاسم از اهل ص علیه بهآء اللّه نموده بودند ذکر اولیای ارض ص و مهاجرین لازال در ساحت اقدس بوده و این عبد شهادت میدهد که طرف عنایت متوجّه نفوسی که از کوثر استقامت نوشیده‌اند بوده و هست مع‌ذلک در ساحت اقدس مراتب خلوص ایشان عرض شد هذا ما نزّل له من القلم الأعلی قوله عزّ اجلاله

بسمی الشّاهد الخبیر

یا اباالقاسم آنچه بر نورین نیّرین از ظلم جهلای ارض که بعلما معروفند وارد شد اصغا نمودی حال در آنچه بر این مظلوم وارد شد تفکّر نما در ایّامی که ظلمت عالم را احاطه نموده بود و از سطوت ظالمین اهل بیان مضطرب و مستور این مظلوم وحده بر امر الهی قیام نمود یشهد بذلک انجم سمائی و شمس افق اقتداری و اکثر اهل ارض اصغا نموده‌اند آنچه وارد شد تا آنکه فی‌الجمله اطمینان حاصل اذاً ارتفع الطّنین و انتشرت اوراق النّار بأیادی الفجّار در هادی دولت‌آبادی تفکّر نما قسم بآفتاب افق بیان که از اصل امر غافل بوده و هست و از این گذشته شعورش اقلّ از حیوان مشاهده میشود حال بمثابۀ خراطین بطین مشغول شده افّ له و للّذین اتّبعوه بگو ای دوستان بحبل صبر تمسّک نمائید عنقریب کذب آن نفوس مجعوله واضح و هویدا خواهد شد انّک لا تحزن من شیء انّا ذکرناک من قبل و من بعد دوستان آن ارض را تکبیر برسان باید باسم حقّ بقوّت و قدرتی ظاهر شوند که عالم را مفقود و معدوم مشاهده نمایند تا چه رسد بطنین ذباب ان افرح بذکری ایّاک ثمّ اشکر ربّک المبیّن العلیم انتهی

و اینکه ذکر جناب آقا میرزا زین‌العابدین علیه بهآء اللّه نموده بودند از حقّ جلّ جلاله میطلبم که موفّق شوند بر تحریر آیات الهی و این از فضلهای عظیم محسوب انشآءاللّه موفّق و مؤیّد باشند بر آنچه سبب و علّت بقاست اثر ایشان که از قبل ارسال شده بود بطراز قبول فائز و نزد این فانی موجود امروز که یوم بیست و پنجم جمادی‌الأولی است این کلمات عالیات از سماء عنایت منزل آیات مخصوص ایشان نازل قوله جلّ اجلاله

هو الشّاهد العلیم

کتاب انزله الرّحمن من سمآء الفضل لیقرّب العباد الیه و یبشّرهم بما قدّر لهم من قلمه الأعلی انّه لهو الغفور الکریم لا تعجزه شؤونات العالم و لا یمنعه نعاق الغافلین ینادی فی کلّ الأحیان بأعلی النّدآء و یهدی النّاس الی صراط اللّه المستقیم طوبی لسمع ما منعه ضوضآء کلّ معرض و لبصر ما حجّبته حجبات الغافلین هذا یوم بشّر به محمّد رسول اللّه من قبل و شهدت له کتب اللّه ربّ العالمین انّ الّذین اخذهم سکر الهوی اعرضوا عن مولی الوری و تمسّکوا بما عندهم من الأوهام و التّماثیل انّک یا زین ان استمع ندآء المظلوم من شطر السّجن انّه یذکرک فضلاً من عنده و یوصیک بما یرتفع به امر اللّه العلیم الخبیر ایّاک ان تمنعک ظهورات العالم عن مالک القدم ان احفظ مقامک باسم ربّک المقتدر القدیر تفکّر فیما ظهر من عند اللّه و تفکّر فی آثاره کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین انّا ذکرناک من قبل و نذکرک هذا الحین فی هذا المقام الکریم کن قائماً علی خدمة الأمر و ناطقاً بثنآء اللّه العزیز الحمید کذلک نزّلنا الآیات و ارسلناها الیک لتجد منها عرف عنایة ربّک و تکون من الشّاکرین انتهی

این عبد فانی خدمت ایشان و جناب آقا میرزا ابوالقاسم علیهما بهآء اللّه تکبیر میرساند و عرض مینماید امروز روزیست که جمیع دوستان الهی باید کمال جدّ و جهد را مبذول دارند که شاید گمگشتگان وادی نفس و هوی بوطن اعلی راه یابند و تشنگان بادیۀ هجر و فراق از سلسبیل وصال بیاشامند امید هست که هر نفسی بکمال روح و ریحان بتبلیغ امر محبوب عالمیان مشغول شود یا محبوب فؤادی اگر فی‌الحقیقه نفوس مستقیمه بآنچه در الواح الهی از تقوی و پرهیزکاری و اخلاق طیّبه و اعمال مرضیّه نازل شده مزیّن شوند و بتبلیغ امر متمسّک عنقریب اکثر نفوس را جذبۀ خلوص و اثر آن اخذ نماید در این صورت کل فارغ و آزاد و مستریح بر سرر عزّت و رفعت مشاهده شوند حسب الأمر در جمیع امور باید بحکمت تمسّک جست و از اعتدال تجاوز ننمود

اینکه ذکر جناب علی اکبر بیک علیه بهآء اللّه نموده بودند الحمد للّه لحاظ عنایت بایشان متوجّه ذکر ایشان مفصّلاً در مکتوبی که بجناب محبوبی آقا میرزا اسداللّه علیه من کلّ بهآء ابهاه ارسال داشته شده انشآءاللّه ملاحظه میفرمایند و مطّلع میشوند و حال هم مجدّداً ذکر ایشان و جناب مشهدی حیدر علیهما بهآء اللّه که ذکرشان در آخر کتاب آن حضرت بود تلقاء عرش عرض شد شمس عنایت نسبت بهر یک مشرق و لائح قوله عزّ اجلاله انّا رأینا اقبالهما و سمعنا ندائهما انّه لا یعزب عن علمه من شیء و یظهر لهما ما قدّر من لدی اللّه انّه لا یضیع اجر المحسنین انتهی

و اینکه در بارۀ نصاب حقوق مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب این فقره در کتاب اقدس بما نطق به البیان نازل شده و بعد حکم نصاب لدی الوجه بعدد واحد ١٩ مقرّر حکمة من لدنّا انتهی و مقصود از این حکم غنای خزینۀ عمومیّه از بعد بوده و شاید تفصیل آن از بعد عرض شود تا این مقام جواب دستخطّ آن حضرت که تاریخ آن هفتم ذی‌العقدة الحرام بود واحداً بعد واحد عرض شد و دستخطّ دیگر آن محبوب که بذکر و ثنای محبوب عالمیان مزیّن بود و تاریخ آن بیست و هفتم ذی‌الحجّة الحرام قلب و بصر را روشن و منوّر نمود

و اینکه مرقوم فرموده بودند که اراده هست در هر شهر مراتب عبودیّت و خضوع و خشوع خود را عرض نمایم و از ربّ مقتدر توفیق طلب مینمایم که موفّق شوم بر خدمت امر این مراتب تلقاء وجه عرض شد قوله جلّت عظمته

هو القائم باسمه القیّوم

انّا ایّدناک علی عرفان مطلع آیاتی و مشرق وحیی و مظهر امری الحکیم و اسمعناک ندائی فی طور العرفان و اریناک جمالی المشرق المنیر و اقمناک علی خدمة امری فضلاً من عندی و انا الفضّال القدیم یا ایّها الطّائر فی هوآء حبّی ان استمع ما یقولون المشرکون الّذین اتّخذوا لأنفسهم مقاماً خلف الحجاب و اذا اظهرنا الأمر بقوّة من عندنا خرجوا بطنین الذّباب و اعترضوا علی اللّه ربّ العالمین لعمر اللّه انّ الّذی اتّخذه المشرکون صنماً لأنفسهم من دون اللّه لا یقدر ان یتکلّم تلقآء الوجه یشهد بذلک کلّ منصف بصیر قد کنت قائماً علی الأمر فی یوم فیه ارتعدت فرائص فوارس القدرة و الاقتدار ظهرت و اظهرت ما نطقت به الأشیآء تاللّه قد ظهر المکنون و الغیب المخزون بأمر لا تقوم معه جنود الأرض و السّمآء کذلک تکلّم مکلّم الطّور فی سینآء البیان طوبی لمن سمع و ویل للمعرضین کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی و بشّرهم بعنایتی و فضلی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین انّا ذکرناهم مرّةً بعد مرّة انّ ربّک لهو المشفق الکریم قل هذا لهو الّذی اخبر به نقطة البیان بقوله انّه هو الّذی ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه لا اله الّا انا ربّ العالمین قل تالله هذا یوم فیه لا ینفعکم البیان الّا بتصدیق ما نزّل فیه فی ذکر هذا الذّکر الحکیم ذروا ما عندکم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه القویّ القدیر کذلک انار افق البرهان بنیّر بیان ربّک الرّحمن انّه لهو المبیّن العلیم البهآء علیک و علی الّذین هاجروا فی سبیلی و حملوا الشّدائد لاسمی و عملوا بما امروا به فی کتابی المبین انتهی

و عرایض امة‌اللّه هدهد علیها بهآء اللّه در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد قوله تعالی ای کنیز الهی و ورقۀ سدرۀ محبّت رحمانی ظهور حقّ جلّ جلاله از برای آن بوده که جمیع من علی الأرض بعرفانش فائز شوند و از کوثر لقا و وصالش بیاشامند جمیع کتب الهی بر این مطلب گواهی میدهد جمیع ایّام بحقّ منسوبست ولکن در صحف و زبر این یوم تخصیص یافته و بیوم اللّه معروف گشته اولیا و اصفیا لازال از حقّ جلّ جلاله لقایش را سائل و آمل و حقّ هم لقای اولیای خود را دوست داشته و دارد ولکن شئونات غافلین و ظلم ظالمین سدّی است حایل باید آن امة در جمیع احوال راضی باشد و بارادۀ حقّ تعالی ناظر و متوجّه املت بسیار بلند است و طلبت مقبول ولکن قلم اعلی عباد و اماء خود را بحکمت امر فرموده لذا توجّه باین شطر این ایّام مقتضی نبوده و نیست انشآءاللّه موفّق شوی بر اعمالی که سبب تذکّر اماء الهی شود هر یک از اماء که باین مقام بلند اعلی فائز شد اجر لقا در بارۀ او از قلم اعلی در صحیفۀ حمرا نازل و مسطور ان اعرفی هذا الفضل الأعظم ثمّ اشکری ربّک الکریم

یا علی قبل اکبر بلّغها ما نزّل من سمآء مشیّتی و کبّر علی وجهها من قبلی و بشّرها بما رشح انآء فضلی کلّم معها من عند بارئها بما تقرّ به عینها و یفرح قلبها البهآء علیک و علیها و علی امآء اللّه ربّ العالمین انتهی الحمد للّه بذکر الهی فائز شدند نفس آیات شهادت میدهد بر عنایت حقّ جلّ جلاله از قبل هم بخدمت ورقۀ کبری حضرت اخت علیها من کلّ بهآء ابهاه و حبّشان فائز بوده هر هنگام دستخطّی از ایشان میرسید ذکر او را میفرمودند جناب محبوبی ابن اسم اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه هم مکرّر ذکر او را نموده‌اند و بعنایات حقّ جلّ جلاله فائز گشت اگر حجبات اوهامیّه خرق شود و مقام یک ذکر که از قلم اعلی جاری میشود بر اهل عالم تجلّی نماید آن وقت قدر عنایتها و اذکار و کلمات مقصود عالمیان فی‌الجمله معلوم و واضح میگردد تعالی فضله و جلّت عظمته و علت عنایته لا اله غیره

و اینکه در بارۀ بیع ملک و حقوق اللّه مرقوم داشتید این فقره عرض شد تبسّم فرمودند و بعد این کلمۀ علیا از مطلع بیان مالک اسماء نازل قوله جلّ کبریائه طوبی له ثمّ طوبی له انّه اراد ان یعمل بما امر به فی کتاب اللّه العلیم الخبیر فی‌الحقیقه او و امثال او سزاوار این عمل طیّب مبرور بوده و هستند انّا قبلنا منه ما اراد فی اللّه و عفوناه فضلاً من عندنا و هبةً من لدنّا و انا الوهّاب الفضّال المؤیّد الکریم انتهی هنیئاً لحضرتکم چه که از این فقره جمال قدم متبسّم مشاهده شدند این یک عمل بزرگ که از عرض ارادۀ آن جناب حاصل شد و دیگر آنکه اراده مقبول افتاد و بعد ببخشش حقّ جلّ جلاله مزیّن گشت و فضل اعظم ذکری که در این مقام از لسان عظمت جاری شد انشآءاللّه لازال بامثال این عنایات فائز شوند و فی‌الحقیقه اینست آن نیّتی که از قبل بآن خبر داده‌اند فرموده‌اند نیّة المؤمن خیر من عمله این کلمه مقام خود را در این مقام اخذ نمود هذا من فضل ربّنا الرّحمن الرّحیم و در مقامی فرمودند یا عبد حاضر بنویس بجناب مذکور علیه بهائی حضرت فیّاض میفرماید بفیضی که اراده نمودی فائز شدی و از نفوس مقدّسه که ادای حقوق اللّه نموده‌اند محسوب گشتی ان احمد و کن من الشّاکرین انتهی

و اینکه در بارۀ جناب آقا سیّد ابوطالب علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم فرمودید الحمد للّه فارغ شدند اگرچه فراغت فی‌الحقیقه از برای نفوسی که در بحر محبّت الهی مستغرقند بوده و خواهد بود و ایشان از فضل محبوب عالمیان باین مقام فائز بوده و هستند مکرّر ذکر ایشان را این خادم از لسان احدیّه استماع نمود یک بار این کلمۀ مبارکه از لسان رحمن اصغا شد قوله تعالی انّه حبس فی سبیل اللّه و وجدناه صابراً فیما ورد علیه الی آخر بیانه جلّ و عزّ و کرّۀ دیگر این کلمۀ علیا اصغا شد فرمودند ابوطالب اقتدا نموده بمولایش در سجن انتهی و یک لوح منیع هم چندی قبل مخصوص ایشان از سماء عنایت نازل انشآءاللّه ارسال میشود

و در این حین که این فانی بتحریر مشغول بساحت امنع اقدس احضار شد بعد از شرف حضور فرمودند بنویس به ابوطالب علیه بهائی یا اباطالب ناله‌هایت را شنیدیم و حنینت باصغای مالک اسماء فائز شکر کن محبوب عالم را که ترا مؤیّد فرمود بعرفان مشرق وحی و مطلع آیات در بلایای واردۀ بر نفس حقّ جلّ جلاله تفکّر نما قریب چهار شهر در سجن ارض طاء تحت سلاسل و اغلال بوده مکرّر بحبس وارد شدیم و بکمال فرح و انبساط باحسن اذکار ذاکر و ناطق و بعد از خروج باسیری رفتیم تا این سجن اعظم مقرّ کرسی واقع شد در آنچه بر شما وارد شد مسرور باش ولکن در جمیع احوال بحکمت تمسّک نما و تبلیغ وقتی محبوبست که محلّ مستعدّ مشاهده شود والّا سبب و علّت فساد میگردد بحکمت تکلّم کن و بحکمت ناظر باش و بحکمت عمل نما یا اباطالب انّا ذکرناک من قبل بما لا یعادله شیء من الأشیآء و نذکرک فی هذا الحین فضلاً من لدن ربّک الکریم و نذکر اباک الّذی شهد له الرّحمن فی کتابه المبین انّه ممّن فاز بلقآء اللّه اذ منع عنه من علی الأرض الّا من شآء ربّه المقتدر القدیر قد کان قائماً لدی الباب و عاملاً بما امر به من لدن آمر حکیم طوبی لمن ذکره بما نزّل له من قلم اللّه الأعلی و لمن احبّه لوجه اللّه ربّ العالمین یا اباطالب نوصیک مرّة اخری بالحکمة الکبری تمسّک بها و لا تجاوز عنها انّ ربّک اختار الحکمة و هو المختار العلیم البهآء علیک و علی اهلک و علی کلّ موقن بصیر انتهی این فانی خدمت ایشان تکبیر و سلام میرساند حقّ علیم شاهد و گواهست که لازال در نظر بوده‌اند و سبب و علّت اینکه این خادم فانی در عرض عرایض خدمت ایشان توقّف نموده این نظر بحکمت بوده

و اینکه سؤال از تکلیف خود نموده بودند این فقره تلقاء وجه عرض شد فرمودند امر الهی را باید از غیر اهلش ستر نمایند لؤلؤ ثمین نزد اعمی و تغرّدات عندلیب نزد نفوسی که از قوّۀ سامعه محرومند ثمر نداشته و نخواهد داشت لذا ذکر امر در حکومت جایز نبوده و نیست در هر حال باید در اراضی مستعدّه حبّه‌های حکمت را ودیعه گذاشت انّه یأمر بما هو خیر لکم ان اعملوا به و کونوا من الرّاسخین انتهی عرض میشود بعضی از اذکار نزد حکومت و یا نفوس ضعیفه جایز نبوده و نیست از جمله ذکر ارسال عرایض بساحت اقدس و جواب آن از سماء مشیّت الهی لدی الحقّ ممنوع است منعاً شدیداً چه که شاید این ذکر سبب ضرّ شود امر تبلیغ معلّق است بشروطی چند باید کل بآن شروط ناظر باشند تا سبب اقبال شود نه علّت اعراض و هم‌چنین سبب اطفای نار فساد گردد نه اشتعال آن محبوب باید این مراتب را ببعضی القا نمایند تا کل بآنچه لدی اللّه مقبول است قیام کنند

قریب سی سنه میشود که حقّ جلّ جلاله جمیع را از فساد و جدال و نزاع منع نموده چه مقدار بلایا که بر اولیا وارد شده و احدی تعرّض ننموده مع‌ذلک هنوز دست برنداشته‌اند در هر حین بظلم مشغولند و مبدأ این ظلم علما بوده و خواهند بود حکومت هم تا حین مع شفقت و رحمت و عنایت و الطاف حقّ اصل مقصود را نیافته چه اگر حقّ جلّ جلاله را صادق میدانستند بیقین مبین شهادت میدادند که این امر مقدّس از نزاع و جدال و فساد است اعمال بعضی از قبل که بهواهای نفسانیّه آلوده بود سبب شبهۀ بعضی شد اگر حکومت فی‌الحقیقه مطّلع شود بر آنچه مقصود است البتّه بتدارک مافات قیام نماید لکن اثر صدق البتّه در عالم ظاهر شود چه که عرفش واضح و هر ذی شمّی ادراک مینماید اسأله تعالی بأن یؤیّد الأمرآء علی اجرآء العدل و اگر بانصاف و عدل مزیّن شوند و بالواح توجّه نمایند شهادت میدهند بر اینکه این امر منافی با حکومت نبوده و نیست بلکه مؤیّد اوست در اجرای عدل یا محبوب فؤادی این عبد متحیّر نمیداند چه عرض مینماید اکثری از عباد در بحر غرور افتاده و مدهوش و نظر بامتحان این عبد اذن اظهار مطالب نداشته و ندارد والّا فواللّه الّذی لا اله الّا هو اگر یک ترنّم از ترنّمات طیر امر را اصغا نمایند کل بکلمۀ مبارکۀ انّا للّه و انّا الیه راجعون ناطق گردند فی‌الحقیقه تا این حین احدی باین کلمۀ مبارکه نطق ننموده مع آنکه کل بر حسب ظاهر بآن ناطقند چه که این مقام فنای بحت باتّست از خود و مشیّت و ارادۀ خود و رجوع بحقّ و عرفان او و قیام باو

چندی قبل این کلمۀ علیا از فم ارادۀ مالک اسماء استماع شد قوله عزّ و جلّ یا عبد حاضر ما دو کلمه در معنی لا اله الّا اللّه اظهار نمودیم مشاهده شد بعضی از عارفین از ادراک آن اظهار عجز نمودند در لیالی و ایّام باین کلمه ناطق و از معنی آن تا حین محتجب مشاهده میشوند انتهی انشآءاللّه جمیع من علی الأرض بطراز انصاف مزیّن شوند و بملکوت صدق صعود نمایند

اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا مهدی علیه بهآء اللّه ابن جناب مرحوم مرفوع وزیر علیه من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتید در ساحت اعزّ اقدس ارفع ابهی عرض شد هذا ما نطق به لسان المقصود

بسمه العلیم الخبیر

م‌ه انّا ذکرناک من قبل و هدیناک الی صراط اللّه و میزانه انّه لهو المبیّن الحکیم و نذکرک فی هذا الحین و نوصیک بالاستقامة الکبری علی امر اللّه مالک الوری و نبشّرک بفضله العظیم جمیع عالم از برای عرفان این یوم بدیع منیع خلق شده‌اند چه که مشرق ظهور و مطلع نور و مکلّم طور ظاهر و باهر است امروز حفیف سدرۀ منتهی مرتفع و خریر کوثر زندگانی بغایت واضح و هر صاحب سمعی استماع مینماید انشآءاللّه بعنایت مخصوصۀ حقّ فائز شوی و از عالم و عالمیان فارغ و آزاد گردی امروز ندای رحمن مرتفع و هم‌چنین ضجیج شیطان نفوسی که الیوم خود را بمعرض باللّه نسبت میدهند از این امر مطلّع نبوده و نیستند بهوی تکلّم مینمایند و بگمان خود بحقّ ناطقند افّ لهم و للّذین کفروا بآیات اللّه و برهانه و حجّته و سلطانه باید بکمال جدّ و اجتهاد بر خدمت امر قیام نمائی بشأنی که مطالع ظنون و اوهام را مفقود دانی و معدوم شمری یا مهدی کن سدّاً حائلاً لئلّا یتجاوز یأجوج النّفس و مأجوج الهوی کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین انشآءاللّه بعملی فائز شوی که ذکرت بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند انّه یهدی من یشآء الی صراطه المستقیم الحمد للّه العزیز العظیم انتهی در جمیع احوال باید آن جناب مراقب باشند و بحراست مشغول چنانچه از قبل و بعد باین خدمت بزرگ مأمور شده‌اند و اینکه ذکر اخوان علیهم بهآء اللّه را مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت اقدس اظهار عنایت فرمودند قوله تعالی انّهم تحت لحاظ عنایتی و المذکورون فی ملکوت بیانی علیهم بهائی و رحمتی و شفقتی و الطافی انتهی

و اینکه ذکر جناب آقا حسنعلی علیه بهآء اللّه که از منسوبان آن محبوبست فرموده بودند بعد از عرض این کلمات عالیات از منزل آیات نازل و ظاهر قوله عزّ اجلاله

بسمی المظلوم الفرید

یا حسن فئۀ باغیه سالها منتظر ظهور حسینی بوده‌اند بعد از قائم قائم را مشاهده نمودی که شیعۀ شنیعه بر آن ملکوت روح چه وارد آوردند در کتب آن فئه این نبأ عظیم مذکور و مسطور و گفته‌اند بعد از قائم ظهور حسینی عالم را منوّر فرماید و جمیع انبیا و مرسلین حتّی قائم در ظلّ علم آن حضرت جمع شوند و چون عالم از انوار ظهور روشن شد کل منصعق و مدهوش و غافل نفوسی که بعرفان قائم فائز نشدند اگر انکار نمایند عجیب نیست عجب در این است که معرضین بیان که بزعم خود بعرفان قائم فائزند از این ظهور اعظم که بمثابۀ آفتاب منیر و واضح است محتجب و غافل مشاهده میشوند بلکه بانکاری قیام نموده‌اند که بصر و سمع شبه آن را ندیده و نشنیده طوبی لک یا حسن قبل علی بما یذکرک المظلوم و یأمرک بما یرتفع به امر اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع البهآء علیک و علی کلّ مقبل ثابت راسخ مستقیم انتهی استدعا آنکه از جانب این خادم فانی خدمت منتسبین کلّهم اجمعین تکبیر و سلام برسانید از حقّ میطلبم کل را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار این یوم مبارکست

و اینکه در آخر دستخطّ ذکر امة‌اللّه ضلع جناب حاجی میرزا حسن کرمانی علیهما بهآء اللّه فرموده بودید آنچه آن محبوب در این مقام مرقوم داشت تلقاء عرش عرض شد هذا ما نطق به لسان ربّنا الأقدس الأعزّ الأبهی قوله جلّ کبریائه

بسمی المغرّد علی الأغصان

امتی امتی ان افرحی بما ذکرک من قام علی خدمتی و نطق بثنائی و ورد علیه فی سبیلی ما ناح به اهل الفردوس الأعلی یا ورقتی یا ورقتی ان السّدرة تذکرک و تنادیک بما انجذبت به افئدة الحوریّات فی الغرفات ای امة‌اللّه امروز ملکۀ عالم فائز نشد بآنچه که تو فائز شدی ندای الهی را شنیدی و بافق اعلی اقبال نمودی و بثنایش ناطق گشتی در یومی که علمای ارض از آن غافل و محجوبند اگر بعدد رمول و اوراق بشکر و حمد محبوب یکتا ناطق شوی نزد این نعمت کبری و عنایت عظمی معدوم مشاهده شود هنیئاً لک بما شربت رحیق حبّی و مریئاً لک بما فزت بنعمة امری انشآءاللّه لازال مؤیّد باشی بر ثبوت و رسوخ و استقامت جمیع اماء آن ارض را ذکر مینمائیم تا کل از نفحات بیان رحمن بکمال شوق و اشتیاق و جذب و انجذاب بافق اعلی ناظر باشند و بذکر سدرۀ منتهی ناطق

یا علی قبل اکبر علیک بهائی و عنایتی بلّغ ما امرت به و ذکّر احبّائی بما نزّل من ملکوت فضلی و جبروت عنایتی و بشّرهم باقبالی الیهم و ذکری لهم من هذا المقام البعید انتهی دیگر این عبد فانی چه عرض نماید از افق بیانات منزل آیات اشراقات شمس فضل و رحمت و عنایت بقسمی است که از برای احدی مجال عرض نمانده آیا نفسی از عهدۀ این شکر میتواند برآید لا وعمرک جمیع عالم عاجز و قاصرند ولکن نظر باشتعال قلب بنار محبّت انسان را تحریص مینماید بذکر و بیان باری مع عجزی و قصوری استدعا آنکه خدمت ورقۀ مذکوره علیها بهآء اللّه تکبیر و ذکر و ثنا از قبل این خادم ابلاغ دارید فی‌الحقیقه آنچه آن محبوب در بارۀ آن ورقه مرقوم داشت در قلب حرارتی احداث نمود از حقّ منیع سائل که او را تأیید فرماید و امثال او را در ارض ظاهر و مبعوث نماید انّه لهو المقتدر القدیر و الحمد للّه العزیز الحمید البهآء علی حضرتکم و علی الّذین نسبهم اللّه الیکم و علی الّذین خرقوا الأحجاب و کسّروا الأصنام باسم مالک الأنام و سلطان الأیّام

عرض این فانی آنکه یک قبضه قلم‌تراش که مرقوم داشتید که جناب آقا محمّد و آقا علی اصغر علیهما بهآء اللّه داده و استدعا نموده‌اند خدمت حضرت غصن‌اللّه روحی و ذاتی لتراب قدومه الفدآء انفاد شود رسید انشآءاللّه بفضل و عنایت حقّ جلّ جلاله فائز باشند و بانوار محبّت الهی منوّر و هم‌چنین آنچه بنت جناب اسم اللّه الأصدق و بنت خالۀ ایشان علیهم بهآء الرّحمن مخصوص اهل سرادق عصمت و عظمت ارسال داشتند جمیع رسید و یک فرد غالی که از قبل تفصیل آن را مرقوم داشتند رسید انشآءاللّه آن ورقات در ایّام الهی باعمالی مؤیّد شوند که ذکرش سبب تذکّر جمیع نساء عالم گردد انّه هو المؤیّد السّمیع المجیب

خ‌ادم

فی ٢٩ جمادی‌الأولی سنة ١٢٩٩

* * *

حبیب روحانی جناب آقا میرزا عبداللّه علیه سلام اللّه و عنایته ملاحظه فرمایند

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

حمد و ثنا مخصوص مالک آفاق و معبود علی الاطلاق است که آجال را باب وصول و لقا قرار فرمود بعد ظاهر اضطراب آرد و حزن و هم و غم پدیدار نماید ولکن علم اللّه سبب اعظم است از برای وصال و علّت کبری است از برای لقا یعنی لقاء انوار تجلّیات اراده و مشیّتش والّا انّه لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللّطیف الخبیر

وقتی از اوقات حضرت مولی باین کلمۀ علیا ناطق فرمودند اگر مراتب موحّدین و مخلصین و موقنین اقلّ از سمّ ابره بر اهل عالم ظاهر شود کلّ موت را بر حیات ترجیح دهند و قصد رفیق اعلی نمایند سبحان‌اللّه موت در حبّش علّت حیات ابدی و بقاء سرمدی گردد عشّاق کجایند که از لسان مولی بشنوند آنچه را که اجساد فضلاً عن الأرواح طیران نماید انتهی در زحمت موت راحتها مقدّر و در عذابش نعیم باقی مستور هنیئاً لمن فاز براحة لا تبدّله‌ القرون و لا تغیّره الأعصار موقنین را این نقل مکان سبب ورود در جنّت علیا است و علّت نعمائی که غیر از حقّ قادر بر احصاء آن نبوده و نیست

الهی الهی اسألک بصریخ العاشقین و اشتیاق المشتاقین بأن تؤیّد اولیائک فی مقامات المصیبة و الفراق علی الصّبر الجمیل و الاصطبار الجلیل ای ربّ عرّفهم ما کان مستوراً عن الأبصار و مکنوناً عن مشاهدة الأخیار ثمّ اسألک یا مقدّر الموت و الحیاة بأن تکشف لأحبّائک ما سترته عن دونهم ثمّ افتح علی وجوههم ابواب المکاشفة و الحضور انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الرّحیم

و بعد نامۀ آن حبیب روحانی در بهترین وقتی از اوقات که حضرت موجود قصد مقام آخر فرمودند بعد از ورود رسید سرور لانهایه آورد و هم‌چنین حزن لابدایه چه که خبر صعود طیر عرفان بآشیانۀ بیان آمد حقّ شاهد و عالم گواه که این فانی نظر باسباب ظاهره بشأنی محزون که جز حقّ آگاه نبوده و نیست و هم‌چنین بشأنی مسرور که قلم و بیان آن را محدود ننماید چه که سمعت من سیّدی و مولای قال و قوله الأحلی حین صعوده کان مزیّناً بحبّ اللّه و منوّراً بأنوار توحیده و وجد منه الملأ الأعلی عرف محبّة اللّه مولی الوری انتهی و بعد از قرائت و تفکّر و اشتیاق صعود در این ایّام قصد مقام نموده تلقاء وجه عرض شد فرمودند یا عبداللّه علیک بهآء اللّه و سلامه وارد شد بر شما آنچه که بر این اسرا در اوّل ورود سجن وارد گشت ولکن حکم محکم الهی و قضای مبرم ربّانی از برای اشرار نار است و از برای ابرار نور اگر جمیع عالم قلم شود و افلاک و ارض لوح و بحور عالم مداد از شرح مقام موحّدین و نعماء مقدّرۀ مخصوص ایشان برنیاید جلّ جلاله و عظمت نعمائه ولکن فراق و فصل انسان را محزون مینماید این بسی واضح و معلوم است که بعد از مؤانست شهور و سنین تفریق و تبعید علّت و سبب هموم و غموم است یا عبداللّه قد احزننی حزنک و حزن امة من امائی و ورقة من اوراقی انّ الّذی صعد انّه استظلّ فی ظلّ قباب رحمة ربّه و کان معاشراً مع اصفیآء اللّه و امنائه فی جنّة عالیة نسأل اللّه ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع بجنود الوحی و الالهام و بأمواج بحر بیانه و اشراقات نیّر کرمه بأن ینزل علیه فی کلّ حین رحمة من عنده و موهبة من لدنه و مائدة من جنابه و یزیّنه بطراز العفو و العطآء و یقبل منه ما عمل فی سبیله و یکتب له اجر لقآء آیاته و تجلّیاته و یسقیه من الکوثر و السّلسبیل انّه هو هادی السّبیل و منزل الدّلیل لا اله الّا هو الفرد الواحد العزیز الحمید انتهی هنیئاً له و مریئاً چه که فائز شد بآنچه که عالم از برای او موجود گشت و از عدم بعرصۀ شهود آمد بعد از ورود خبر اهل سرادق عزّت و عصمت کلّ را حزن اخذ نمود ولکن بعد از اظهار عنایات مولی و کشف ما هو المستور کلّ مسرور و در حقّ مرحوم مغفور مبرور از حقّ جلّ جلاله طلب عنایت و رحمت و جود و فضل و کرم نمودند و مخصوص ورقه امّ مرفوع هر یک اظهار عنایت فوق‌العاده فرمودند و این اسباب شاهد و مدلّ است بر علوّ مقام آن مرفوع علیه سلام اللّه و رحمته و عنایته

در این حین بسببی از اسباب بحضور فائز فرمودند یا عبد حاضر نحبّ ان نذکر امتی و ورقتی امّ من صعد الی اللّه ضلع من قام علی خدمتی ای ورقه ندای مظلوم را بشنو و محزون مباش انّا نحبّ الصّبر و نأمرک بالصّبر الجمیل دنیا مقام تفریق بوده و هست و این تفریق سبب اجتماع عظیم بوده و هست هر فصلی را از پی وصلی مقدّر و هر هجری را لقائی معیّن دنیا دار محنت و بلا است کدام غنی را حقیر ننمود ایّام و لیالی و هم‌چنین الوان مختلفه و اشیای متفرّقه گواهند بر تغییر و تبدیل آن قبور در هر حین ندا مینماید ای اهل قصور مرا فراموش منمائید جهد نمائید بلکه از عنایت حقّ جلّ جلاله آنچه لازمست با خود بیاورید موت در هیکلی مشهود و ندا مینماید ای صاحبان حیات الوان دنیا شما را فریب ندهد و از من غافل ننماید قصر کسری را ملاحظه نمائید و هم‌چنین خورنق و سدیر نعمان را عنکبوت بر مقام ملوک مقرّ گزیده و پرده کشیده و جغد حکمران یا امة‌اللّه بحقّ انس گیر و باو مؤانس باش با یک کلمه از کلماتش ثروت عالم معادله ننماید دنیا را اگرچه اکثری کاذب و محیل دانند ولکن نزد حقّ صادق و امین در هر آن فنای خود را مینماید و تغییرات خود را بشهود میآرد عالم بصر و سمع مفقود و غیر موجود تا بشنود و ببیند کلّ بر فنای او گواهند معذلک باو مشغول و از حقّ غافلند اهل حقّ بکمال شوق و اشتیاق از مقام فانی قصد مقام باقی نمایند مردانه میزیند و مردانه میروند حقّ را موجود و غیر او را معدوم مشاهده کنند در عنایت مظلوم تفکّر نما در حزن خود را با تو شریک نموده و در مصیبت قرین گشته قسم بنیّر بیان که از افق سماء سجن مشرق و طالع اگر آنچه از قلم اعلی جاری شده لذّت آن را بیابی صبر را احلی و تسلیم و رضا را ابهی و اعزّ از نعمتهای عالم مشاهده کنی اصبری یا امة‌اللّه و قولی

لک الحمد یا الهی بما ایّدتنی علی الاقرار بتوحید ذاتک و صفاتک و عرّفتنی صراطک و میزانک اسألک یا مولی العالم و مربّی الأمم بالاسم الأعظم و ببیتک الحرام و ببحر عنایتک الّذی ماج فی المشعر و المقام و بالحبیب الّذی بقدومه تشرّفت الأفلاک بأن تجعلنی راضیاً بقضائک و ناظراً الی مشیّتک و ارادتک ای ربّ وعزّتک و سلطانک و عظمتک و اقتدارک لو اجزع فی ظهورات قضائک و قدرک اجد نفسی خائنة امام وجوه اصفیائک اشهد یا الهی و سیّدی و مقصودی و معبودی قد اودعت بیدی امانة من عندک و اخذتها منّی بارادتک و مشیّتک اذاً لا ینبغی جزعی و فزعی و صریخی و ضجیجی و ما یدلّ علی عدم رضائی عند ردّ امانتک ای ربّ نوّر قلبی بنور معرفتک و بصری بمشاهدة آثارک زیّنّی یا الهی بطراز الصّبر و الاصطبار انّک انت المختار فی فعلک و المطاع فی امرک لا اله الّا انت الغفور الرّحیم انتهی

للّه الحمد و المنّة هر زحمتی را راحتی مقدّر فرموده و هر ذلّی را عزّی و هر عسری را یسری و هر شدّتی را رخائی در جمیع احوال رحمتش سبقت گرفته و عنایتش احاطه نموده اوست مشفق و اوست مهربان این خادم فانی از حقّ باقی سائل و آمل که آن حبیب روحانی و مخدّرۀ ورقه و سایر منتسبین را صبر عنایت فرماید و بطراز اصطبار مزیّن دارد قرر عیون هر یک را سلام می‌رسانم و از حقّ عزّت و نعمت از برای کلّ میطلبم انّه جواد کریم محبوب معظّم حضرت اسم‌اللّه علیه من کلّ بهآء ابهاه یوم قبل نامۀ شما را ارسال داشته و هم‌چنین از قبل نامۀ یکی از قرر عیون را و مکرّر آن جناب و منتسبین را ذکر نموده‌اند چه که آنچه بایشان ارسال میشود بحضور می‌فرستند للّه الحمد مؤیّدند بر ذکر و ثنا و تحریر و خدمت فضل حقّ ایشان را احاطه نموده از اعمال و اقوال مراتب فضل واضح و مبرهن میشود چندی قبل این عبد خدمت حضرت محبوب فؤاد جناب طبیب علیه بهآء اللّه الأبهی نامه ارسال داشت و هم‌چنین خدمت آن حبیب روحانی حال هم مجدّد هم خدمت ایشان و هم خدمت شما ارسال شد نامه‌هائی که حاوی بیانات مولی ارواحنا فداه بوده انشآءاللّه رسیده و میرسد اولیای آن ارض را از قبل این خادم فانی سلام برسانید از حقّ میطلبم ایشان را بنار حبّش مشتعل فرماید و بنور معرفتش منوّر و بر عمل بآنچه در کتابش نازل مؤیّد نماید اوست قادر و توانا

اینکه از ترکۀ من صعد سؤال نمودند که تسلیم که شود و ولیّ آن از طرف اب باشد یا امّ بعد از عرض این فقره امام حضور فرمودند باید نزد شخص امین موثّقی بماند و این حکم در کتاب اقدس واضح و مشهود

و امّا در بارۀ طلاق بعد از انقضاء مدّت طلاق حاصل ولکن در ابتدا و انتها شهود لازم که عند الحاجة گواهی دهند انتهی

السّلام و الثّنآء و الذّکر و البهآء علی جنابکم و علی من معکم و علی الّذین آمنوا باللّه الفرد العلیم الخبیر و الحمد للّه العزیز الحکیم

خادم

فی شانزدهم شهر صفر سنۀ هزار و سیصد و پنج

* * *

جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه و عنایته

ربیع‌الثّانی سنۀ ١٣٠۵

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد و ثنا مقصود عالمیان را سزاست که بسیف بیان امکان را تصرّف فرمود و قلوب اهل عالم را بنور معرفت منوّر داشت و بمبلّغین و مبشّرین آفاق جهان را باتّحاد و اتّفاق بیاراست اوست مقتدری که شرک مشرکین و مقالات معرضین یکتائیش را ستر ننمود و مخلصین و مقرّبین را از اقبال بازنداشت جلّت آیات سلطنته و ظهورات قدرته و عظمته

سبحانک یا من بمشیّتک جرت انهار المعانی فی حدائق البیان و انجذبت افئدة الموحّدین بما نطق قلم امرک فی مدائن العرفان یشهد الخادم بتوحید ذاتک و تفرید نفسک و یعترف بما نطق به لسان عظمتک فی ملکوت الایقان بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت قد ارسلت الرّسل و انزلت الکتب و جعلتهم مبشّرین بین عبادک و معترفین بما اردت لهم بجودک و الطافک الی ان انتهت الظّهورات بظهورک الأعظم و نبإک العظیم اذاً اظهرت نفسک بین خلقک و دعوتهم الی افقک الأعلی و ذروتک العلیا من النّاس من منعته اهوائه عن التّوجّه الیک و اوهامه عن التّقرّب الی بساط عزّک و منهم من انقطع عمّا عند القوم سارعاً الی مرضاتک و ناظراً الی افق ظهورک و راجیاً بدائع فضلک و آملاً ما بشّرتهم به فی کتبک و الواحک ای ربّ اسألک بضیآء وجهک و بأنوار ایّامک بأن تؤیّد من اراد ذکرک و ثنائک و نصرة امرک بجنود الحکمة و البیان ای ربّ اسألک بقدرتک الّتی احاطت الممکنات بأن توفّقه علی اعلآء کلمتک و اظهار ما امرت المخلصین به فی کتابک انّک انت القویّ الغالب القدیر

و بعد دستخطّ آن محبوب فؤاد بمثابۀ طایر فردوس محبّت و مودّت و انجذاب رسید اشاراتش بشاراتی بود حقیقی و بیاناتش رسائلی بود معنوی للّه الحمد عرف استقامت و توجّه و انقطاع در سبیل خدمت مالک ابداع از آن متضوّع و منتشر قلب را جذب نمود و شامّۀ جان را معطّر داشت له الجود و له الفضل عنایتش احاطه نموده و فضلش افئدۀ مقرّبین را اخذ فرموده بشأنی که از خود و غیر خود گذشته‌اند و باو پیوسته‌اند ارواح و اجساد و اعضا کل را در سبیل امرش انفاق کرده‌اند بعد از قرائت و اطّلاع و انبساط و انجذاب قصد مقام نموده تلقاء وجه مولی الأنام بتمامه عرض شد و این آیات از موجد اسماء و صفات نازل قول الرّبّ تعالی و تقدّس

هو المبیّن العلیم

کتاب انزله المظلوم لمن شرب رحیق البیان من ایادی عطآء ربّه الرّحمن لتجذبه نفحات الوحی و تقرّبه الی اللّه ربّ العرش الأعظم و مالک الکرسیّ الرّفیع اسمع النّدآء مرّةً اخری من سدرة المنتهی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم قد جری بحر البیان من منبع قلم ربّک الرّحمن اشرب منه مرّة من کأس عنایتی و اخری من کوب رحمتی و تارة من غرفة یدی انّ ربّک هو الفضّال الکریم لعمر اللّه لو یسمع احد ندائی بأذن الفطرة انّه یجعله منقطعاً عن سوائی و متمسّکاً بحبل عنایتی بحیث لا تمنعه سیوف الأعدآء و لا سهام الأشقیآء کذلک نطق القلم الأعلی فضلاً من لدی اللّه فاطر السّمآء لتشکر ربّک الغفور الرّحیم انّه ذکرک من قبل بآیات خضعت لها کتب العالم و ما عند الأمم یشهد بذلک امّ الألواح فی هذا الأفق المشرق المنیر قل یا ملأ الفرقان اتّقوا الرّحمن و لا تعترضوا علی الّذی به ثبت کلّ امر و کلّ کتاب مبین و قل یا ملأ البیان خافوا اللّه و لا تد حضوا الّذی به ظهرت حجّة اللّه و برهانه و غرّدت طیر العرفان علی اعلی الأغصان تاللّه قد اتی الرّحمن بسلطان عظیم لا تعجزه قوّة العالم و قدرة الأمم و لا تخوّفه سطوة الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و کفروا بیوم الدّین انصفوا فی هذا الظّهور و سلطانه ثمّ انظروا ما نزل بالحقّ من ملکوت بیانه البدیع هو الّذی کان موعوداً فی کتب اللّه و بشّر به النّقطة الأولی و خضع عند ذکر اسمه بقوله انا اوّل العابدین یا ملأ البیان انظروا ثمّ اذکروا اذ اتی نقطة البیان انکره علمآء الأرض و فقهائها کذلک سوّلت لهم انفسهم ما ناح به روح القدس فی الفردوس و الرّوح الأمین فی هذا المنظر المبین نسأل اللّه ان یمدّک بجنود البیان و یوفّقک علی نصرة امره ببرهان سطع نوره من مشرق بیان ربّک العلیم الخبیر ذکّر حزب اللّه بآیاتی و کبّر علی وجوههم من قبلی ثمّ اقرأ لهم ما نزل من سمآء مشیّتی و هوآء ارادتی لتقرّ به عیونهم و تفرح به قلوبهم انّ ربّک یحبّ اولیائه یشهد بذلک امّ الکتاب فی هذا المقام العزیز المنیع قل یا حزب اللّه انّا وصّیناکم من قبل و نوصیکم فی هذا الحین بالأمانة و الدّیانة لعمر اللّه بهما ترتفع مقاماتکم و ترتقی شؤوناتکم تمسّکوا بهما و لا تکونوا من الغافلین قل یا اهل البهآء خذوا ما امرتم به من لدی اللّه ثمّ اعملوا ما وصّاکم به لسان العظمة انّه یرفعکم و یقرّبکم الی الفرد الواحد المقتدر العزیز الحمید البهآء المشرق اللّائح السّاطع من افق عنایتی علیک و علی من یحبّک و یسمع قولک فی هذا الذّکر الحکیم الحمد للّه العلیّ العظیم

یا ابن ابهر علیک بهائی حزب اللّه را آگاه نما بآنچه ظاهر شده اگر تفکّر نمایند در حزب قبل و اعمال و افعالشان در یوم قیام مجدّد باوهامات نفوس غافلۀ جاهله مبتلا نمیشوند و خود را از ما سوی‌ اللّه فارغ و آزاد مشاهده مینمایند نفوس غافله آنچه را ببصر خود دیده‌اند از آن غافل شده‌اند تا چه رسد باموری که طیر افئده و قلوبشان از طیران در آن فضا عاجز و قاصر است خود خسارت حزب شیعه را بچشم خود دیده‌اند و حال مجدّد باوهاماتی افتاده‌اند هزار مرتبه اعظمتر از اوهامات آن حزب هادی دولت‌آبادی قائد قوم شده و اراده نموده عباد بیچاره را بدار البوار بفرستد و در سقر مقرّ دهد بگو ای عباد در آنچه ظاهر شده و حال مشهود است و در آنچه گذشته و مستور گشته تفکّر نمائید شاید بعنایت حقّ کمر خدمت را لوجه اللّه محکم کنید بکمال عجز و ابتهال از غنیّ متعال مسئلت نمائید که عباد را مجدّد بمثابۀ اوهامات قبل مبتلا نفرماید سبحان‌اللّه ابصار را چه منع نموده آذان را چه از اصغاء کلمۀ حقّ بازداشته عوالم دانائی و بینائی متحیّر یا ایّها الطّائر فی هوائی آذان موجوده و ابصار مشهوده قابل اصغا و لایق مشاهده نبوده و نیست مگر عنایت حقّ جلّ جلاله مدد فرماید و غافلین را بشطر آگاهی کشاند و نائمین را از نوم غفلت بیدار فرماید این ایّام ایّام ظهور آیۀ مبارکه است که فرموده یجعلون اصابعهم فی آذانهم لئلّا یسمعوا قول الحقّ چه که مطالع اوهام اولیای خود را از تقرّب باهل بهاء منع نموده‌اند سبحان‌اللّه باعمال مشرکین قبل عاملند و بهمان اقوال ناطق و شاعر نیستند قهر اللّه اخذشان نموده و نفحات عذاب احاطه کرده کذلک قضی الأمر جزآءً لأعمالهم انّه اشدّ المنتقمین و مهلک المعتدین انتهی

یا محبوب فؤادی مدّتها باب مسدود و خبری از آن محبوب نبود للّه الحمد عنایت حقّ جلّ جلاله بمثابۀ مفتاح ظاهر و ابواب ذکر و بیان و حضور و لقا را گشود نار محبّت بتجلّی و شعلۀ اولی ظاهر حوریّات ذکر که در غرفات معانی مستور بودند کشف حجاب نموده قصد انجمن نمودند قسم بآفتاب بیان ربّنا الرّحمن اگر آذان اهل عالم مقدّس شود یک کلمه از کلمات علیا که از مشرق ارادۀ مولی الوری ظاهر شده کل را هدایت مینماید و کفایت میفرماید باری در هر حال باید از حضرت مقصود طلب فرج نمود و فرج تنبّه عباد است و تفکّر در آنچه ظاهر شده در لیالی و ایّام این خادم مسکین با عجز مبین از مالک یوم الدّین نجات میطلبد چه که رحمتش سبقت گرفته و عنایتش احاطه فرموده شاید سبحات و حجبات را مجدّد خرق فرماید تا عیون از مشاهده بازنماند با کرمش یأس را راهی نه و از برای رجا سدّی و منعی نه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید

و اینکه در بارۀ بعضی از اولیا علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتید بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اعلی مخصوص هر یک نازل شد آنچه که سبب ذکر ابدی و ثناء سرمدیست و همچنین مخصوص ورقۀ کبری و صغری اختین مخدّرۀ معظّمه امّ علیها و علیهما بهآء اللّه بعد از عرض در حضور دو لوح امنع اقدس از سماء فضل نازل و عریضۀ آن حضرت که بساحت اقدس ارسال داشتند در ذروۀ علیا امام وجه مولی الوری عرض و قرائت شد انّه یعلم ما نزل من سمآء فضله فی الجواب و هو العزیز الوهّاب و مخصوص اسامی مذکورۀ در آنهم الواح بدیعۀ منیعۀ مقدّسه نازل از حقّ میطلبم اولیای خود را مؤیّد فرماید تا از کأس بیان مقصود عالمیان کوثر حیوان بیاشامند و بطراز زندگی ابدی فائز شوند

در این مقام مجدّد ذکر آن محبوب از لسان عظمت جاری و نازل و بعد از امواج بحر بیان این موج ظاهر یعنی این کلمات مشرقات مشرق و لائح قوله تبارک و تعالی یا ابن ابهر علیک بهآء اللّه مالک القدر نشهد انّک فزت بآثار قلمنا و بما نطق به لسان الفضل فی مقام سمّی بالسّجن الأعظم فی کتاب اللّه ربّ العالمین انّا ذکرنا اباک من قبل بذکر فاحت به نفحات البیان فی الامکان یشهد بذلک من عنده کتاب مبین انّه صعد الی اللّه بقلب خضعت له افئدة المقبلین لعمری استقبله الملأ الأعلی حین صعوده و ادخلته ید الفضل فی مقام عجزت عن ذکره السن الذّاکرین البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیه و علیک و علی امّک الّتی فازت بآیات اللّه العزیز الحمید انتهی

الفضل احاط و النّور الاح و العنایة احاطت و الرّحمة سبقت سبحان‌اللّه جود و کرم بمقامی رسیده که از ذکر و بیان و شرح و تفصیل مقدّس و منزّه گشته جمیع جودهای عالم نزد بحر عطایش با قطره مقابله نکند عجز شأن عبد است و فی‌الحقیقه عاجز است این کلمه از شکسته‌نفسی نیست بر فرض انسان تصوّر نماید نجمی موجود حال آن نجم نزد شموس مشرقات و اقمار لائحات و انجم لاتحصی چه شأنی داشته و یا دارد در هر حال از حقّ منیع سائل و آمل که عالم را بطراز آگاهی مزیّن فرماید و از کوثر حقیقی مبذول دارد شاید قابل درگاه و لایق بارگاه گردد انّه علی کلّ شیء قدیر

یا محبوب فؤادی آیا کدام لسان قادر بر ثنا و کدام بیان لایق وصف این مقام یک موج از بحر بیانش عالم را زنده نماید و یک تجلّی از تجلّیات آفتاب فضلش امم را بافق اعلی کشاند فضل و عنایت و شفقّت و رحمت بمقامی رسیده که کل مقرّ و معترفند بر عدم بلوغ و احاطه ناس غافل و محجوب و حقّ ظاهر و مشهود صدهزار افسوس از برای این بندگان که در چنین ایّامی بخود مشغولیم و از او غافل معرضین بیان در بحر اوهام متغمّس مع ظهور و بروز آفتاب حقیقت کل غافل مشاهده میشوند الحمد للّه آن محبوب در سجن وارد شدند و مشاهده نمودند آنچه از عالم مستور است و همچنین اجتماع نفوسی را که طائف حولند شکّی نبوده و نیست که این اجماع از برای نفس مبارک مضرّ است چه که دول در فکر مذهب نبوده و نیستند ولکن از اجماع در گریزند و با مطلع و مصدرش معاند مع‌ذلک اعتنا نفرموده‌اند و از برای راحت وجود مبارک دوستان را از لقا و وصال محروم نساخته‌اند یک نفس در جزیره با شخص موهوم معاشر حال از او سؤال نمائید بقید قسم که آنچه دیده و آنچه در آن ارض عمل شده ذکر نماید یا محبوب فؤادی این فانی سالها با او بوده بیست سنه میگذرد و الی حین نفسی در آن ارض موجود نه حتّی ابنائش را جواب نموده و بیرون کرده اگر آن محبوب آن شخصی که بآنجا رفته و در آن ارض ساکن بوده ملاقات نمایند و سؤال فرمایند بسیار از امور ظاهر شود و لائح گردد ولکن اگر بصدق تکلّم نماید باری این عبد خدمت جمیع دوستان و آقایان تکبیر میرساند و از برای کل فوز اعظم مسئلت مینمایدانّ ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم هو الشّاهد النّاظر المتکلّم المبیّن العلیم الخبیر

اینکه در بارۀ مهاجر فائز جناب ملّا حسین علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشته‌اند فی‌الحقیقه همانست که آن محبوب نوشته‌اند بحرارت ذکر الهی مشتعلند امید هست از فضل حقّ جلّ جلاله این حرارت احاطه نماید و ناس غافل را بافق دانائی کشاند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس یک لوح مبارک که نیّر عنایت از افقش لائح و مشرق مخصوص ایشان نازل لیشرب منه بحور المعانی و البیان الأمر بید اللّه ربّنا الرّحمن از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که آنچه در خزائن کلماتش مکنون و مخزونست ظاهر فرماید تا کل نفحات بیان رحمن را بیابند و از ما فی الامکان به ما عند اللّه توجّه نمایند زود است آیات و بیّنات حجبات خلق را بردرد تا کل باشراقات انوار آفتاب ظهور فائز شوند و منوّر گردند انّ ربّنا الرّحمن هو المقتدر علی ما یشآء و هو السّامع المجیب لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الحکیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یسمع قولکم فی امر اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم

خ‌ادم

فی ١۶ ربیع‌الثّانی سنة ١٣٠۵

* * *

جناب حاجی میرزا علی اکبر من ارض نون و راء علیه بهآء اللّه

جمادی‌الأولی سنۀ ١٣٠۴

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد و ثنا نفوس مطمئنّه و افئدۀ قویّه را لایق و سزا که سیوف اشرار ایشان را از آثار حضرت مختار منع ننمود و صفوف ظلم از اظهار عدل بازنداشت از استقامتشان ارجل غافلین متزلزل و از قیامشان مظاهر قدرت قاعد ایشانند مطالع اقتدار بین عباد و مظاهر ما اراده اللّه فی البلاد یصلّینّ علیهم الکائنات عند تجلّی انوار الصّفات

سبحانک یا الهی تری ضعفی و عجزی اسألک بأنوار عرشک و اخیار عبادک و بالنّسمة الّتی بها احییت خلقک بأن تؤیّد اولیائک و احبّائک علی ذکرک و ثنائک و القیام علی خدمة امرک ای ربّ تری و تعلم بأنّی اردت ان اذکر عبداً من عبادک الّذی اتی منه و من ابنه کتب عدیدة فی ذکرک و ثنائک ولکن منعتنی عن الجواب کثرة التّحریر امام وجهک اسألک یا مالک الملکوت بأن تمدّنی بزمان لا ینتهی بالسّاعات و الدّقائق لأذکر احبّائک و ابشّرهم بعنایتک و فضلک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم

و بعد عرض فانی آنکه نامه‌های آن جناب و جناب ابن علیک و علیه بهآء اللّه پی در پی مانند غذای یومیّه رسید فی‌الحقیقه غذائی بود مقوّی و جوارشی بود مفرّح چه که هر یک مزیّن بود بذکر و ثنای مقصود عالمیان ولکن تأخیر جواب نه از غفلت و یا عدم اعتنا و تقصیر این عبد بوده بلکه از کثرت تحریر امام عرش و عدم فرصت و وقت بوده کفی باللّه شهیدا حقّ جلّ جلاله شاهد و گواه که لازال نزد خادم فانی مذکور بوده و هستید یاد شما و ذکر شما از دل نرفته تا چه رسد بلسان وقتی از اوقات بعد از عرض نامۀ آن برادر مکرّم و رفیق شفیق مقدّم در ساحت امنع اقدس این آیات باهرات از مالک ارضین و سموات نازل قوله تبارک و تعالی

هو الشّاهد السّامع الخبیر

لازال قلم مالک قدم بذکر دوستان مشغول و متحرّک گاهی فرات رحمت از او جاری و هنگامی کتاب مبین از او نازل اوست یکتا و خطیب اوّل دنیا لازال بر منبر تمکین متمکّن و بمواعظ کافیه و نصایح نافعه ناطق حقّ شاهد و خلق گواه که آنی خود را ستر نکرده و حفظ ننموده امام وجوه اهل عالم قیام نمود و بما اراد امر فرمود مقصود اصلاح عالم و راحت امم بوده این اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر باتّحاد و اتّفاق و آن حاصل نشود مگر بنصایح قلم اعلی بیانش آفاق را بنور اتّفاق منوّر فرماید ذکرش نار محبّت برافروزد و سبحات مانعه و حجبات حایله را بسوزد یک عمل پاک را از افلاک بگذراند و بال بسته را بگشاید و قوّت رفته را بازآرد حزب شیعه از ناسپاسی و حقّ‌نشناسی از پستترین احزاب عالم نزد مالک رقاب امم مذکور هزار و سیصد سنه یا حقّ گفتند و بعد بسیوف بغضا شهیدش نمودند جزا در یوم جزا این بود و از آن مقام اعمال ظاهر و مشهود الی حین اهل توحید بر ذلّت وارده آگاه نه که سبب چیست و علّت چه اقوی الأحزاب بودند و حال اضعف الأحزاب مشاهده میشوند قدرت بضعف و ثروت بفقر و عزّت بذلّت و ربح بخسارت تبدیل شد لعمر اللّه کل از جزای اعمال بوده و هست و حال بمثابۀ قارون در هر حین باندازۀ یک اندازه بزمین فرومیروند و شاعر نیستند عنقریب آنچه در الواح از قلم اعلی نازل در ظاهر مشاهده نمایند یا حزب اللّه التّقدیس التّقدیس التّقوی التّقوی بمثابۀ سرو آزاد باشید و چون قلب بهاء فارغ و آزاد بگو یا حزب اللّه ناصر و معین و جنود حقّ در زبر و الواح بمثابۀ آفتاب ظاهر و لائح آن جنود اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه بوده و هست هر نفسی الیوم بجنود اخلاق و تقوی نصرت نماید و للّه و فی سبیل اللّه بر خدمت قیام کند البتّه آثارش در اشطار ظاهر و هویدا گردد یا علی قبل اکبر اذا فزت بلوح اللّه و اثره قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و رزقتنی و لک الثّنآء بما عرّفتنی و قرّبتنی اسألک یا مالک القدم بالاسم الأعظم و بأمرک المبرم الّذی به سخّرت الأمم بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال متمسّکاً بحبل فضلک و متشبّثاً بذیل عطائک ای ربّ ترانی مقبلاً الی مشرق امرک و مصدر عنایتک اسألک بأنوار وجهک و بما جری من قلمک بأن تؤیّدنی علی ما ینبغی لأیّامک و یتضوّع منه عرف رضائک ثمّ قدّر لی و لمن معی خیر الآخرة و الأولی انّک انت مولی الوری لا اله الّا انت القویّ القدیر انتهی

من یقدر ان یحصی انوار نیّر فضله و من یقدر ان یصل الی الذّروة العلیا مقام ذکره و بیانه هو الّذی بکلمة من عنده ظهرت البحار و امواجها و ما ستر فیها و الأشجار و اثمارها و اوراقها و اغصانها و ما کان مکنوناً فیها و الجبال و ما کان فیها من المعادن و اسرارها و الأرض و ما کنز فیها و ظهر منها و السّمآء و شموسها و انجمها و خلقها این مقام یک کلمه از کلمات الهی است که بکمال اختصار ذکر شد اگر انسان فی الجمله در بحر قدر تفکّر نماید خود را متحیّر مشاهده کند فی‌الحقیقه السن و اقلام و الواح از عهده برنیاید و بانتها نرساند جلّت عظمته و علت آیاته و کملت الطافه و سبغت نعمائه و آلائه این عبد چه مقدار در لیالی و ایّام خود را متحیّر و متفکّر مشاهده مینماید چه که از یک سمت آثار قدرت و عظمت و رفعت و عنایت و شفقت حقّ جلّ جلاله مشاهده میشود و از جهت دیگر خلق را محجوب ممنوع محروم غافل عاطل میبیند سبحان‌اللّه چه غفلتی است افئده و قلوب را احاطه نموده عالم‌عالم قدرت و قوّت و رحمت و نعمت را بعد از مشاهده و ملاحظه میگذارند و باموری مشغول میشوند که قابل ذکر نه این عبد و آن جناب و سایر دوستان و احبّا باید بکمال عجز و ابتهال از غنیّ متعال مسئلت نمائیم شاید عباد افسرده را از امطار رحمت تازه نماید و از بحر فضل آگاهی بخشد اوست قادر بر هر چه اراده نماید و اوست مثبت هر چه بخواهد

از حقّ جلّ جلاله تأیید میطلبم و توفیق میخواهم تا ذکر قرّۀ عین جناب آقا محمّد تقی علیه بهآء اللّه را نمایم و از عهده برآیم چه که این کلمه فی‌الحقیقه مقام اعتذار ذکر میشود چه که مکرّر نامۀ ایشان رسید ولکن خامۀ این عبد توفیق نیافت ولکن حقّ شاهد و گواهست که لازال در نظر بوده و هستید و هستند آن جناب و منتسبین لازال در منظر اکبر مذکور بوده‌اند امید است ثمر کلّی حاصل شود و آثار باقیه ظاهر گردد چه که هر عملی للّه واقع شود چه از ذکر و چه از بیان و چه از عمل بی‌اثر نخواهد بود انّه جواد کریم و انّه فضّال رحیم و غفّار مبین لا اله الّا هو العلیّ العظیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و جناب الابن و علی الّذین ما منعتهم النّار عن التّقرّب الی النّور و الحمد لمالک الظّهور

* * *

قریه

جناب حاجی محمّد علی علیه بهآء اللّه

۱۴ رجب سنۀ ۱۳۰۳

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد و ثنا و ذکر و بها صفدران مضمار معانی و بیانرا لایق و سزا که ضوضاء مشرکین و غوغاء منکرین و نعاق رجال و زماجیر ابطال ایشانرا از نور مآل منع ننمود باستقامت تمام بر امر اللّه قائم و راسخند ایشانند مطالع نصرت و بیان و مشارق قدرت و عرفان شنیدند و لبّیک گفتند دیدند و به لک الحمد یا اله العالم ناطق گشتند حجبات عالم ایشانرا منع ننمود و از افق اعلی محروم نساخت کتب الهی از قبل و بعد بذکرشان ناطق و بثنائشان ذاکر

سبحانک یا ربّ البیت و مشیّد ارکانه و منوّر جدرانه و مبیّن آثاره و مظهر اثماره اسألک بحفیف سدرة المنتهی و انوار وجهک من الأفق الأعلی و خزائن اسرارک فی اسمک المقدّس عن الأسمآء بأن تؤیّد اولیائک علی الاستقامة علی امرک و القیام علی خدمتک ای ربّ ایّدهم بقدرتک و قوّتک و سلطانک ثمّ عزّزهم برحمتک و رأفتک و مواهبک انت الّذی خضعت الآیات لآیاتک و الأنوار لنورک و الکتب لکتابک و المظاهر لظهورک و المطالع لطلوعک و البحار لبحرک قد ثبت بالبرهان قدرتک و اقتدارک یا مالک الامکان و سلطان الانس و الجانّ لا اله الّا انت القویّ القدیر و بالاجابة جدیر

و بعد نامۀ آنجناب رسید فرح بخشید و سرور آورد بهجت عطا نمود و بعد از قرائت و اطّلاع بافق اعلی توجّه نموده تمام آن تلقاء وجه بشرف اصغا فائز قوله تبارک و تعالی فی‌الحقیقه قلم اعلی متحیّر است چه که مشاهده میشود نفوس عالم قابل اصغاء کلمات الهی و مشاهدۀ انوار وجه صمدانی نبوده و نیستند خلقیکه در قرون و اعصار باوهام تربیت یافته لایق مشاهدۀ انوار آفتاب یقین نبوده و نخواهند بود الی حین اهل بیان عرف یوم اللّه را نیافته‌اند و از اسرار مستورۀ در کلمۀ مبارکۀ یفعل ما یشآء آگاهی حاصل نکرده‌اند بنمی از این یم فائز نگشته‌اند کورکورانه و بیشعورانه میدوند و میگویند گاهی ذکر تحریف بیان مینمایند و هنگامی ذکر دون آن مفتریاتی ترتیب داده‌اند که شاید انوار آفتاب افق اعلی را بآن ستر نمایند فی‌الحقیقه اخسر احزاب عالم مشاهده میشوند از حقّ میطلبیم حزب خود را در آن اراضی و اطراف از شرّ نفوس خنّاسیّه حفظ فرماید انّه علی کلّشیء قدیر دوستان آن ارض را تکبیر برسان و بعنایات حقّ جلّ جلاله بشارت ده شاید از عرف ذکر رحمن باستقامت و اطمینان فائز گردند انّا نذکرهم و نبشّرهم بعنایة اللّه ربّ العالمین نسأله تعالی ان یمدّهم بجنود الغیب و الشّهادة و یقرّبهم الیه انّه هو السّامع المجیب البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی الّذین نصروا امر اللّه ربّ العالمین انتهی

الحمد للّه نور لائح و عرف ساطع و ظهور مشهود و مکلّم طور ناطق امروز روز فضل و عطاست و یوم عنایت و لقا طوبی از برای نفوسیکه فائز شدند بآنچه در کتاب الهی از قلم اعلی جاری و نازل اولیاء آن ارض الحمد للّه تحت لحاظ عنایت محبوبنا و محبوب من فی الأرض و السّمآء بوده و هستند و هر یک بذکر قلم اعلی فائز از حقّ میطلبم کل را بر این امر اعظم مستقیم فرماید استقامتیکه سبب اقبال و استقامت اهل عالم گردد

و اینکه در بارۀ حقوق الهی مرقوم داشتند فی‌الحقیقه بسیار بر آنجناب زحمت وارد شد بعد از عرض در ساحت امنع اقدس فرمودند منافع امورات خیریّه بخود نفوس راجع و در اینمقامات نطق یک کلمه کافیست هر نفسی بکمال روح و ریحان و تسلیم و رضا ادا نمود لدی اللّه مقبول والّا انّه غنیّ عن العالمین طوبی لک یا محمّد قبل علی بما کنت قائماً و ناطقاً و مقبلاً الی اللّه ربّ العالمین طوبی از برای نفوسیکه فائز گشتند بآنچه در کتاب الهی مذکور و مسطور است باید کل به ما اراده اللّه عامل شوند چه که آنچه در کتاب از قلم اعلی نازل سبب و علّت تطهیر و تنزیه و تقدیس و نعمت و برکت بوده و هست طوبی للفائزین ولکن در ذکر حقوق بیک کلمه کفایت نمایند و لوجه اللّه بآنکلمه نطق کنند و بس اصرار لازم نه چه که حقّ دوست نمیدارد بر نفوسیکه بخدمت قائمند تعبی وارد شود انّه هو الغفور الرّحیم و هو الفضّال الکریم انتهی

نفوسیکه باداء حقوق از قبل و بعد موفّق گشته‌اند و آنجناب ذکر نموده‌اند کل بذکر حقّ جلّ جلاله فائز گشتند هیچ عملی ضایع نشده و نخواهد شد اعمال خیریّه کلّها کنوزند عنداللّه از برای صاحبانش طوبی لعبد عمل و لأمة عملت فی سبیل اللّه ربّنا و ربّ العالمین

و اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد حسن مع ضلع علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند بعد از عرض فرمودند نعم ما عملت یا محمّد قبل علی و نعم ما عملا فی سبیل اللّه حقوق الهی باید در صورت امکان و روح و ریحان داده شود نفوسیکه استطاعت ندارند بطراز عفو الهی مزیّنند انتهی امثال اینفقرات از قلم اعلی جاری و نازل باید در کلّ احوال باعزاز امر ناظر بود اینفقره اقدم و احبّ است عند اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم للّه الحمد جناب مذکور و امة‌اللّه ضلع و دو ورقه علیهم بهآء اللّه کل بطراز ذکر الهی مزیّن گشتند قد احاطهم الفضل من لدی اللّه العلیّ العظیم مرسلۀ ایشانهم بطراز قبول فائز گشت هذا فضل آخر انّه هو الفضّال الکریم

اینکه در بارۀ جناب ملّا محمّد رفیع علیه بهآء اللّه و عریضۀ ایشان از قبل مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس اعلی بشرف اصغا فائز و این آیات محکمات از سماء عنایت مخصوص ایشان نازل قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه

بسمی السّامع المجیب

یا رفیع علیک بهائی بیقین مبین بدان هر نفسی ظاهراً و باطناً بافق اعلی اقبال نمود و بانوار وجه متوجّه او بذکر حقّ جلّ جلاله فائز بوده و هست مقبلین لازال تحت لحاظ فضل بوده و هستند در اینمقام که مقام صرف فضل است حجبات و سبحات حائل نبوده و نیست یسمع و یجیب و هو السّمیع البصیر طوبی از برای نفوسیکه سبحات و اشارات بشر ایشان را از مالک قدر منع ننمود و محروم نساخت از حقّ جلّ جلاله میطلبیم حزب خود را بطراز استقامت کبری مزیّن فرماید اوست بر هر شیء قادر و توانا انتهی

و اینکه ذکر جناب محمّد حسن علیه بهآء اللّه و مرسلۀ ایشان از قبل و جناب محمّد علی علیه بهآء اللّه و مرسلۀ ایشان و همچنین جناب آقا محمّد علی ابن خال آنجناب و مرسلۀ ایشان و جنابان محمّد حسن و حاجی اسمعیل و همچنین ذکر ابناء خالۀ آنجناب علیهم بهآء اللّه کل در ساحت امنع اقدس اعلی مذکور و بذکر مقصود عالمیان فائز له الحمد و المنّة هر یک از کوثر بیان رحمن آشامیدند و در افق اعلی مذکور گشتند این خادم فانی از حقّ سائل و آمل که ایشانرا مؤیّد فرماید بر اعمالیکه عرفش بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده باشد اوست مشفق و اوست کریم لا اله الّا هو المقتدر القدیر و آنچه از قبل و بعد ارسال شد کل رسید الحمد للّه الّذی وفّقهم و ایّدهم و عرّفهم سبیله الواضح المستقیم

اینکه مرقوم داشتند اگر اذن باشد بجهات دیگر توجّه نمایند لأجل امورات خیریّه بعد از عرض اینفقره در ساحت اقدس اینکلمۀ علیا از افق اعلی ظاهر یا محمّد علی حزب اللّه باید کل در اعلاء کلمۀ الهی جهد نمایند ولکن در جمیع احوال ملاحظۀ حکمت لازم امّا در بارۀ حقوق ذکرش یکبار کافیست آنهم عموماً ذکر شود هر نفسی فائز شد باداء آن او به ما نزّل فی الکتاب فائز است از حقّ بطلب عباد را مؤیّد فرماید بر عمل بآنچه سبب خیر دنیا و آخرت است هذا ما حکم به اللّه فی کتابه المحکم المتین یوم یوم اللّه است و اعزاز امر مقدّم انّه یحکم بما ینتفع به النّاس و هو المشفق الفضّال انتهی در اینمقامات از قلم اعلی نازل شد آنچه که هر ذی شمّی عرف عنایت و غنا را استشمام مینماید و نفع آنچه ذکر شد بخود عباد راجع است یشهد بذلک کلّ عامل بصیر

در خصوص بناء حمّام مرقوم داشتید انشآءاللّه جمیع آن اطراف مؤیّد شوند بآنچه در کتاب الهی نازل

اینکه در بارۀ امة‌اللّه ضلع جناب آقا محمّد حسن علیهما بهآء اللّه مرقوم داشتند که خود را حبس خدمت مشرق ‌الأذکار نموده اینمراتب امام وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله تبارک و تعالی انّا نذکر امتی الّتی آمنت باللّه و آیاته و فازت بخدمة بیت بنی باسمه العزیز البدیع انّا نکبّر من هذا المقام علیها و علی اللّائی سمعن النّدآء و اجبن اللّه مالک هذا الأمر العظیم انتهی

اینکه ذکر امآء اللّه سبعه را نمودند للّه الحمد ذکرشان بشرف اصغا فائز و هر یک بعنایات لایتناهی الهی مزیّن سعیشان مشکور و عملشان مقبول بشّرهنّ من قبل اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم

اینکه مرقوم داشتند در آخر نامه جناب محمّد صادق خان و جناب آقا میرزا لطفعلی علیهما بهآء اللّه رجای مغفرت نمودند اینمراتب در حضور عرض شد و این آیات باهرات از مطلع عنایات حقّ جلّ جلاله نازل قوله تبارک و تعالی

هو السّامع و هو المجیب

یا صادق قد اقبل الیک وجه القدم من شطر سجنه الأعظم و ذکرک بما یبقی عرفه بدوام الملک و الملکوت و اسمائه الحسنی تمسّک به انّه یؤیّدک علی الاستقامة علی هذا الأمر العظیم قل

الهی الهی لک الحمد بما ایّدتنی علی الاقبال الی افقک الأعلی و اصغآء ندائک الأحلی الّذی ارتفع بین الأرض و السّمآء و لک الثّنآء یا مقصود الملأ الأعلی و المذکور فی افئدة الأنبیآء بما وفّقتنی علی عرفان مظهر نفسک و مطلع وحیک و مشرق الهامک و مهبط علمک انت الّذی یا الهی اظهرت لعبادک صراطک المستقیم و سبیلک الواضح المبین اسألک یا مالک الوجود و مربّی الغیب و الشّهود ببحر علمک و شمس جودک بأن تؤیّدنی فیکلّ الأحوال علی خدمة امرک ای ربّ تری العاصی سرع الی بحر غفرانک و الفقیر الی مکمن غنائک فاکتب له من قلمک الأعلی ما یطهّره عمّا لا ینبغی له انّک انت الجواد الکریم لا اله الّا انت الغفور الرّحیم

و هذا ما نزّل لجناب میرزا علیه بهآء اللّه

بسمی المهیمن علی الأسمآء

یا لطفعلی اشکر اللّه بما جری اسمک من قلمه الأعلی قل

الهی الهی انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک قد اقبلت الیک معرضاً عن دونک و مشتعلاً بنار حبّک و ناطقاً بثنائک و ناظراً الی افقک و متوجّهاً الی وجهک اسألک بنفحات ایّامک و ظهورات قدرتک بأن لا تخیّبنی عمّا عندک ترانی یا الهی قائماً لدی باب عظمتک و سائلاً بدائع جودک و مواهبک ای ربّ لا تمنعنی عمّا قدّرته لأولیائک قدّر لی ما ینفعنی فیکلّ عالم من عوالمک ثمّ اسألک یا مولی العالم و مقصود الأمم بأن تغفر لی و ترحمنی انّک انت التّوّاب الغفور الکریم لا اله الّا انت العزیز العظیم انتهی

للّه الحمد آیات از سماء فضل نازل و امطار از سحاب رحمت هاطل از حقّ میطلبم کل را فائز فرماید و از نفحات ایّامش محروم ننماید سبحان‌اللّه مع آنکه در هر حین بحری موّاج و در هر یوم آفتاب جود مشرق مع‌ذلک اکثری محجوب و غافل محتجب‌تر از جمیع احزاب اهل بیان معلوم نیست این حزب بچه مقبل بوده‌اند و از چه معرض اینفانی از حقّ سائل و آمل که کل را قسمت عطا فرماید و صدور اهل عالم را از نار کذب و بغضا مطهّر نماید اوست مقتدریکه جمیع ممکنات بر قدرتش گواهی داده و میدهند لا اله الّا هو المقتدر العلیم الحکیم

اینکه در بارۀ لوح امنع اقدس نوشته بودند که در آن لوح مبارک امر بعمل ما نزّل فی الفرقان شده اینفقره مخصوص بسجن اعظم بوده چه که اصحاب این ارض بقسمی رفتار نمودند که خارج بر جمیع امور مطّلع شدند و همچنین یکی از اصحاب نظر باختلافی که مابینشان واقع شد در ملأ بعضی حرفها بمیان آمد و سبب ضوضاء خلق گشت لذا حفظاً للنّفوس یک لوح باسم جناب آقا فرج علیه بهآء اللّه از سماء امر الهی نازل و در آن لوح امر بصوم فرقان فرموده‌اند و این حکم مخصوص این ارض نازل ولکن در الواح امر بحکمت شده یعنی اموریکه سبب ضوضای ناس و ابتلای احبّا گردد اگر مستور ماند البتّه اولی و احبّست طوبی از برای نفوسیکه در مشرق الأذکار بذکر مولی الأخیار مشغولند طوبی از برای نفوسیکه بر خدمت آن بیت قائمند و طوبی از برای نفوسیکه سبب عمار آن بیت شده‌اند یدخلون بسلام و اشتیاق و یخرجون بأسف نسأل اللّه تعالی ربّنا و ربّکم بأن یمدّکم بأسباب الغیب و الشّهادة و یقدّر لکم ما یکون باقیاً ببقآء اسمه المهیمن علی الأسمآء لا اله الّا هو الغفور الرّحیم و اگر امر جدیدی از سماء امر آمر حقیقی صادر شود البتّه بآن دیار ارسال میشود انّه هو المخبر العزیز العظیم

اولیای ارض باء و ش و جذبا و فاران و قاف و فاء و تاء و خاء کل در ساحت امنع اقدس مذکور و بعنایت حقّ فائز قوله تبارک و تعالی

یا حزب اللّه فی الدّیار اسمعوا ندآء المظلوم انّه یرید ان یقدّسکم عن الظّنون و الأوهام و یطهّرکم بما جری من القلم الأعلی لئلّا یمنعکم اسم من الأسمآء و شیء من الأشیآء عن اللّه الواحد المختار یا حزب اللّه معرضین اهل بیان باموری تمسّک نموده‌اند که لم‌یزل و لایزال عنداللّه مردود بوده اگر نفسی الیوم در کلمۀ مبارکۀ یفعل ما یشآء تفکّر نماید خود را از مطالع ظنون و اوهام فارغ و آزاد مشاهده کند هر نفسی از کوثر مکنون اینکلمۀ مبارکه آشامید او را ضوضاء اهل فرقان و شبهات اهل بیان از مقصود عالمیان منع ننماید امروز هیچ ذکری و هیچ اسمی و هیچ کتابی انسان را کفایت ننماید و بکار نیاید چه که کل معلّق است بقبول حقّ جلّ جلاله اهل بیان بظنونات قبل مشغولند و باوهامات محتجبین ناطق آنچه که سبب غفلت و اضلال است بآن تمسّک نموده‌اند مع آنکه ابداً از امر آگاه نبوده و نیستند باید حزب اللّه بر امر بشأنی ثابت و راسخ باشند که جمیع اهل عالم قادر بر منع نباشند هذا حکم اللّه لو هم یسمعون و هذا امر اللّه لو هم یعرفون کل را تکبیر میرسانیم و بعنایت حقّ بشارت میدهیم البهآء من لدنّا علیهم و علی الّذین فازوا بهذا الأمر العظیم انتهی

الحمد للّه کل بنفحات آیات فائز گشتند و از بحر عنایت قسمت بردند این خادم فانی از حضرت باقی سائل و آمل که باب رحمت را بر وجوه کل بگشاید تا جمیع از فیض اعظم محروم نمانند اینفانیهم خدمت هر یک سلام و تکبیر عرض مینماید و از برای کل توفیق و تأیید میطلبد تا جمیع بنار کلمۀ علیا که از قلم اعلی روح من فی ملکوت الأمر و الخلق فدا نازل شده مشتعل شوند و عالم را مشتعل نمایند انّ ربّنا الرّحمن علی کلّشیء قدیر البهآء و الثّنآء و الذّکر علیکم و علی من معکم و علی الّذین سمعوا و اجابوا ربّهم المتکلّم الصّادق المجیب و الحمد له انّه هو الظّاهر الباهر الرّقیب القریب

* * *

سر چاه

حبیب روحانی جناب آقا محمّد رضا علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد و ثنای اهل بقا مالک اسماء را لایق و سزاست که ذیل اطهرش از مفتریات اهل بغضا مقدّس و مبرّا بوده و هست آنچه از افواه مغلّین ظاهر بساحت عزّش راه نداشته و ندارد این خلق جاهل بیوفا مقام یفعل ما یشآء را ادراک ننمودند و بنفس و هوی ناطق و ذاکر تقدّس ذکر ربّنا من همزاتهم و همساتهم و فوّهاتهم و دعواتهم و مناجاتهم جلّت عظمته و علت سلطنته و لا اله غیره

نامۀ آن حبیب مکرّم رسید آنچه در آن مذکور علّت سرور گشت چه که نفحات حبّ مالک ظهور از آن متضوّع و بعد از قرائت قصد مقام احدیّه نموده امام وجه مالک بریّه عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نطق به لسان العظمة اذ کان مستویاً علی العرش فی مقام سمّی بجنینی قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه و لا ظهور الّا ظهوره

بسمی المظلوم الغریب

یا رضا علیک بهآء اللّه مالک الأسمآء قد حضر کتابک و عرضه العبد الحاضر لدی العرش فی حین احاطتنی الأحزان من کلّ الجهات انّ المیم اتّبع المیم فی بغیه و ظلمه نبذ المولی و اتّبع من لا ذکر له فی ساحة عزّ اللّه فاطر السّمآء قد خسر فی عمله و ضلّ فی سعیه سوف یری نفسه فی ذلّة و خسران اسمع النّدآء من شطر عکّآء انّه ینادی فی ناسوت الانشآء و یأمر الکلّ بالبرّ و التّقوی و بالأمانة و الدّیانة و الصّدق و الوفآء طوبی لمن سمع و عمل بما امر به من لدی اللّه مالک الرّقاب نعیماً لک و لأبیک الّذی اتّخذ لنفسه مقاماً فی ظلّ عنایة ربّه العزیز الوهّاب انّا ذکرناه بآیات لا ینقطع عرفها و لا تغیّرها حوادث العالم یشهد بذلک کتاب اللّه فی هذا المقام البهآء من لدنّا علیه و علیک و علی الّذین فازوا و صعدوا بنور العرفان الی اللّه ربّ الأرباب

بلسان پارسی بشنو منتسبین طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان اولیا لازال مذکور بوده و هستند جناب جوان روحانی علیه بهائی و عنایتی لازال مذکور و لدی العرش مشهود نامۀ ایشان از قبل رسید و جواب هم در عالمی که مقدّس از الفاظ است نازل ولکن الی حین از عالم معانی قصد عالم الفاظ ننموده بیقین مبین بدانید اولیای حقّ از نظر نرفته و نمیروند و لحاظ عنایت لازال متوجّه بوده و هست دوستان را وصیّت مینمائیم بحکمت و باعمالی که سبب انجذاب افئده و اقبال عباد است در ارض عین و شین از ظالمین وارد شد آنچه که عالم فرح را بهمّ تبدیل نمود سبحان‌اللّه در امثال این مقام سرور اعظم و همّ مبرم هر دو ظاهر فاعتبروا یا اولی الأبصار للّه الحمد که کشته شدند و نکشتند بوصایای الهی عمل نمودند قد اتّخذوا الصّبر لأنفسهم معیناً فی سبیل اللّه ربّ العالمین از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید تا در جمیع احوال بنصایح و مواعظش ناظر باشند آنچه در ماه محرّم در ظهور مبشّر و نبأ عظیم واقع شده جز اهل حقّ بر آن آگاه نبوده و نیستند لذا فرح آن ایّام سبب انقلاب و ضغینه و بغضای عباد می‌گردد حکمت اظهار فرح و سرور آن ایّام را تصدیق نمینماید یا اولیآء الرّحمن فی البلدان خذوا ما تنجذب به افئدة العباد و یقرّبهم الی اللّه مالک الایجاد اولیا طرّاً را ذکر مینمائیم و بتجلّیات انوار نیّر عنایت الهی بشارت میدهیم یا حزب اللّه همّت لازم امید آنکه نهالهای وجود از کوثر بیان شما بمقام بلوغ و رشد فائز شود و از اثمار و آثارش من علی الأرض مرزوق گردند امر نبأ اعظم عظیم است امرا و علما معرض و قوم هم تابع حکمای عباد باید بآنچه که سبب تطهیر وجود است از مرض جهل و نادانی تمسّک نمایند در هر حال اعمال طیّبۀ طاهره و اخلاق نورانیّۀ مرضیّه ناصر و معین امر است طوبی للمتمسّکین جناب احمد ابن من نام فی ظلّ عنایة ربّه مذکورند و نامه‌های ایشان مکرّر رسیده نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّده علی ما یرتفع به ذکره بین خلقه انّه علی کلّ شیء قدیر قل یا قوم بر مبارکی این ایّام کتب الهی از قبل و بعد شهادت داده چه که آفتاب حقیقت امام وجوه مشرق و لائح و نور بیان ساطع و لامع و فرات رحمت جاری و ساری و نسمة اللّه در هبوب اگر نفسی در مقام عنایتی که ببرگی از شاخسار متوجّه است تفکّر نماید مادام الحیات به انت الرّحیم و انت الکریم ناطق شود البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیکم یا اهل البهآء و علی کلّ ثابت مستقیم و کلّ راسخ امین انتهی نفحات وحی الهی عالم معانی و بیان را اخذ نموده ولکن عباد غافل در هر حین بر منع آن مشغول هذه من سنّة قد خلت من قبل در جمیع ایّام ظهور بر اطفاء نور احدیّه و اخماد نار سدره ساعی و جاهد بوده و هستند یسأل الخادم ربّه ان یزیّن عباده بما ینبغی لأیّامه انّه هو الغفور الکریم

ذکر جناب محمّد قلی خ‌ا علیه بهآء اللّه را نموده‌اند و همچنین عمل مبرور ایشان را للّه الحمد بعد از عرض عمل‌شان بعزّ قبول فائز و یک لوح امنع اقدس از سماء مشیّت ربّانی مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند هنیئاً له بما عمل فی سبیل اللّه

و همچنین ذکر اولیای خوسف علیهم بهآء اللّه الملک العزیز العطوف الرّؤف و سائر اولیا علیهم بهآء اللّه امام وجه مولی الوری بعزّ اصغا فائز

هذا ما نزّل لجناب محمّد علیه بهآء اللّه قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه

هو الذّاکر العالم الخبیر

یا محمّد قد ورد علینا فی السّجن الأعظم ما ناح به حقائق الوجود قد اشتعل الظّالم بنار الحرص و الهوی و اکل اموال النّاس بالباطل الا انّه من اهل الطّاغوت نبذ التّقوی و اخذ الهوی و ارتکب ما ذرفت به الدّموع من العیون انّا سمعنا ندائک نادیناک من طور العرفان اللّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم احفظ آیات ربّک ثمّ اقرأها بربوات تنجذب بها القلوب ثمّ اشرب باسمی من کأس بیانی رحیقی المختوم البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین آمنوا باللّه مالک الغیب و الشّهود

و هذا ما نزّل لجناب ملّا علی علیه بهآء اللّه الأبدی قوله تبارک و تعالی

هو العلیّ الأعلی

یا علی ذئاب ارض اغنام الهی را احاطه نموده و سبع عالم ببراثن بغضا قصد اولیای اسم اعظم کرده جبابره از هر جهتی متجاهر بظلم و فراعنه از هر سمتی باعتساف مشغول و لسان عظمت در چنین حالتی بذکر اولیا ناطق چه که این یک شبر خاکی نزد حقّ و اولیائش معدوم و مفقود لعمر اللّه زماجیر عالم نزد اصحاب وفا بمثابۀ طنین ذباب و عمار و آبادی آن بمثابۀ بیت عنکبوت بل احقر از آن اولیا را از قبل مظلوم تکبیر برسان عنقریب ایّام بآخر رسد جهد نمائید شاید فائز شوید بآنچه که بعزّ قبول فائز گردد و بطراز ابدی مزیّن شود یوم یوم عمل است بامانت ناظر باشید و بدیانت متمسّک انّه نصح عباده و ینصحهم بما یرفعهم انّه هو الفیّاض الکریم

و هذا ما نزّل لجناب علی خ‌ا علیه بهآء اللّه قول الرّبّ تعالی و تقدّس

هو الأقدس الأعظم

یا علی علیک بهائی ظالم عالم باب نصحیت گشوده قل یا غافل ینبغی ان تنصح اوّلاً نفسک لعمر اللّه قد سفک الدّمآء و نهب الأموال و قام بالظّلم و ارتکب ما ناح به الأشیآء و اهل الفردوس و الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق قد اخذ بذنبه ولکن ما استشعر فی نفسه سوف یری جزآء عمله من لدی اللّه المنتقم القهّار انّ الطّاغی اتّبع الباغی فی ظلمه و کتب ما صاح به الأصحاب و اشتعل بنار البغضآء علی شأن ارتعدت به حقائق الوجود و ذرفت دموع الأبرار نسأل اللّه ان یحفظ عباده من شرّه انّه هو المقتدر المختار قد حضر اسمک لدی المظلوم ذکرک بذکر طارت به الأحجار البهآء علیک و علی الّذین ما منعهم ظلم الظّالمین عن التّوجّه الی اللّه ربّ الأرباب

یا اولیائی فی الخآء و الواو (خوسف) اسمعوا ندائی انّه یقرّبکم الی الأفق الأعلی و یهدیکم الی مطلع الرّشاد لا تمنعوا انفسکم عن مشرق الوحی ضعوا ما عند القوم متمسّکین بما امرتم به من لدی اللّه مالک الجهات انّا ذکرناکم من قبل فی الواح شتّی بذکر منه تنوّرت الآفاق انتهی له الحمد و الثّنآء و له الشّکر و البهآء قد ذکر اولیائه بما تبقی به اسمائهم بدوام اسمائه الحسنی و صفاته العلیا انّ ربّنا هو المقتدر العزیز الوهّاب از حقّ میطلبیم جمیع را فائز فرماید بآنچه که سبب انتشار آثار اوست مابین عباد و این انتشار در الواح منزله سبب و علّتش اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه بوده و هست چه که اعمال و اخلاق که فی سبیل اللّه ظاهر شود جذّاب افئده و قلوب است و جذب سبب تقرّب است و تقرّب علّت آگاهی و مقام انتشار انشآءاللّه کل بآن فائز شوند

ذکر عمّ مکرّم جناب ملّا علی اکبر علیه بهآء اللّه را نموده بودند هذا ما نزّل له من سمآء عنایة ربّنا الأبهی قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه

بسمی المنادی من الأفق الأعلی

یا اکبر بعد علی امورات عجیبه ظاهر و آثار غربیه باهر ذئب غنم اللّه را نصیحت مینماید و میگوید خون مخور و حیوان مدر ثعبان حوت را ببردباری وصیّت میکند و دب دیک را و هیکل ظلم بهیکل عدل میگوید ظلم مکن مال مردم را مبر از خدا بترس فی‌الحقیقه عالم تغییر نموده بغی و فحشا بر و تقوی را موعظه میکند و بپرهیزکاری امر مینماید خدعه و مکری در عالم ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و ندارد نفسی که بیک فلس عالم تقدیس را میفروشد ادّعای خدمت عالم و محبّت امم مینماید لعمر اللّه بیک دینار اخیار را بدست اشرار و فجّار میسپارد حبّ وطن ذکر مینماید و دم سلطان سرّ و علن را میریزد عبدۀ دینارند و از اخیار خود را میشمارند ینبغی ان ندع اذکارهم و نذکرک بما اقبلت الی امر اعرض عنه من فی البلاد الّا الّذین انقذتهم ایادی الاقتدار من لدی اللّه مولی العباد انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین بآیات اذ نزّلت اشرقت بها شمس العلم و اضآءت بها البلاد اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان بگو در حینی که مابین اعدا مبتلا و از یمین و یسار حیّات مشهود بآیات ناطق و شما را ذکر مینماید جهد نمائید شاید فائز شوید بعملی که الیوم لایق و سزاوار است البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین نسبهم اللّه الیک من الذّکور و الاناث انّ ربّک هو العزیز الفیّاض انتهی ایّام ایّام عظیم و بزرگیست بسیار حیف است بغفلت بگذرد یا اولیآء اللّه و احبّائه جهد لازم شاید فائز شوید بعملی که در کتاب الهی باقی و پاینده ماند انّه هو الکریم و هو الرّحیم و هو العزیز العظیم منتسبین آن حبیب مکرّم مکرّر از لسان عظمت ذکرشان ظاهر عنایات الهی خارج از احصاء عباد است ان تعدّوا عنایاته لا تحصوها ولکن خلق غافل عامل شدند آنچه را که هیچ ظالمی در هیچ عهدی عمل ننموده تشهد بذلک اعمالهم امام الوجوه سوف یرون جزائها من لدن عادل حکیم

ذکر ابن عمّ علیهما بهآء اللّه را فرمودند بعد از عرض در ساحت عزّ احدیّه این آیات بدیعۀ منیعه نازل قوله تبارک و تعالی

هو الذّاکر العلیم

یا محمّد امروز جمیع اشیاء بظهور مالک ملکوت اسماء در جذب و وله و شورند و با یکدیگر تهنیت میگویند و بکلمۀ قرّت عیوننا ناطق طوبی از برای نفسی که بمقام ایّام عارف شد و بحمد و ثنای مقصود عالمیان مشغول گشت امروز عالم را نوری دیگر و بحر را موجی دیگر و سدرۀ طور را نغمۀ دیگر است طوبی لذی اذن و لذی بصر سمع و رأی و ویل للغافلین قل

لک الحمد یا الهی بما نوّرت قلبی بنور عرفانک و اذنی باصغآء ندائک و بصری بمشاهدة آثارک اسألک بملکوتک و اسراره و سمآء بیانک و انجمها ان تکتب لی ما یرفعنی بین عبادک و یقرّبنی الیک و یرزقنی مائدة سمآء فضلک انّک انت المشفق الکریم

البهآء علیک و علی امّک و اخوانک و اختک من لدی اللّه ربّ من فی السّموات و الأرضین انتهی

ذکر والده و ضلع و غلامین الموسومین بغلامحسین و حبیب‌اللّه علیهم بهآء اللّه را نمودند بعد از عرض امام وجه مولی الوری این آیات مبارکات از سماء فضل نازل قوله جلّ جلاله و عمّ نواله یا محمّد قبل رضا للّه الحمد بکوثر بیان مقصود عالمیان فائز شدی و از رحیق مختوم آشامیدی و منتسبین از امّ و ضلع و ابنین کل بذکر مالک اسماء فائز گشتند باین ذکر معادله نمینماید اذکار عالم و ما عند الأمم چه که ذکر الهی در لوح بدوام ملک و ملکوت باقی و دائم است و مادونش بفنا راجع هر یک را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بتجلّیات انوار نیّر عنایت بشارت ده لازال اولیا تحت لحاظ فضل بوده و هستند یشهد بذلک من عنده کتاب عظیم

و نذکر فی هذا الحین اخاک الّذی سمّی بعلی لیجذبه الذّکر الی الأفق الأعلی و تسقیه ید العطآء کوثر البقآء طوبی لمن فاز بفیوضات الأیّام و ویل للغافلین یا علی علیک بهائی قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیت الظّمآن الی بحر رحمتک و الجوعان الی مائدة سمائک و المحتاج الی شمس کرمک و العاصی الی سمآء غفرانک اسألک یا من باسمک جری کوثر العطآء من قلمک الأعلی ان تقدّر لی ما یرفعنی و یحفظنی و ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک تعلم ما عندی و لا اعلم ما عندک و انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب

یا محمّد قبل رضا البهآء من لدنّا علیک و علی اخیک و نبشّرکما بما نزّل لکما من لدن علیم حکیم و انزلنا لمن شرب کوثر اللّقآء و فاز بما کان مسطوراً فی کتب اللّه العزیز الحمید ما اشرقت به شمس عنایة الرّحمن و ماج بحر الغفران و هاج عرف رحمة ربّه الغفور الرّحیم انّ الّذین صعدوا فی ایّامی اولئک فازوا بما لم یفز به احد من قبل یشهد بذلک ما نزّل من لدن عزیز عظیم و نذکر اولیائی هناک انّ المظلوم فی بحبوحة البلایا و الأحزان یذکرهم بما لا تعادله کنوز العالم لیفرحوا و یکونوا من الشّاکرین کبّر من قبلی علی وجوههم و ذکّرهم بما نزّل لهم من سمآء عنایة ربّهم الکریم یا اولیآء اللّه هناک شبه این ایّام دیده نشده یوم یوم عمل و استقامت است باید کل باصلاح ناظر باشند و بنور محبّت با عموم اهل عالم مجالس و معاشر الّا من اعرض عن هذا النّبإ الأعظم الّذی کان لقائه امل المقرّبین متمسّکین باین حبل باید از عالم منقطع باشند از عالم اسم بگذرند تا فائز شوند بمقامی که مقدّس است از شبه و مثل و ریب و ظنون و اوهام عباد بیقین مبین بدانید هر نفسی الیوم بکلمه‌ئی فائز شد او از اهل ملأ اعلی در کتاب الهی مذکور یا اولیا همّت نمائید شاید بحکمت و بیان نفوس غافله را آگاه سازید و از کوثر استقامت بنوشانید مقام استقامت مقامی است که اگر ما سوی اللّه کل اراده نمایند نفسی را از صراط مستقیم منع کنند خود را عاجز مشاهده نمایند اینست مقام اعلی و ذروۀ علیا و سدرۀ حمرا طوبی لمن نبذ العالم و اخذ ما امر به من لدن آمر قدیم

یا محمّد قبل حسین یا کفّاش در فضل و عنایت حقّ تفکّر نما کفّاش از صراط گذشت و علما لغزیدند تو بکوثر عرفان فائز شدی و رسیدی و فقها در هیماء اوهام متحیّر قل

لک الحمد یا اله من فی السّموات و الأرضین و لک الشّکر یا من فی قبضتک زمام الأوّلین و الآخرین قد هدیت من اردت و ارادک و ترکت من قصد غیرک اشهد انّک تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید لا اله الّا انت العزیز الحمید

یا حسین یا زارع طوبی از برای تو چه که حجاب وهم را بتأیید الهی دریدی و سبحات حائله را بعنایتش خرق نمودی از حقّ بطلب استقامت عطا فرماید چه که ناعقین در کمین بوده و هستند و متوهّمین بر مراصد منتظر قل

الهی الهی زد فی نور معرفتی ثمّ احفظنی بقدرتک الّتی غلبت الکائنات لئلّا یزلّ قدمی من شبهات المریبین و نعاق النّاعقین الّذین نقضوا میثاقک و ارادوا ان یمنعوا عبادک عن فرات رحمتک و سبیلک الظّاهر الواضح المبین انتهی

ذکر مسئلت زیارت و طواف که بوکالت این خادم فانی نموده بودند در این یوم که ششم شهر ربیع‌الثّانی است شش ساعت از روز گذشته از قبل آن حبیب روحانی زیارت بعمل آمد و بعزّ قبول فائز گشت هنیئاً لی و لجنابک و لمن فاز بهذا الفضل الأکبر و الفیض العظیم

ذکر محبوبی جناب حاجی محمّد کاظم علیه ٩ ٦٦ نموده بودند و همچنین اخبار ایشان را در آنچه در مدینۀ کبیره واقع شده سبحان‌اللّه حرص و طمع آن نفوس را از شاطی بحر امانت و دیانت و عدل و انصاف محروم نموده ایکاش باین فقره ختم میشد لا واللّه هر یوم بافترائی ناطق و بکذبی متمسّک نفسی که ببغی و فحشا معروف و از تقوی معرض در این ارض بوده محض عنایت و حفظ او را امر بخروج فرمودند به مدینۀ کبیره رفته مع مثل خودی متّحد گشت و بمفتریاتی تمسّک جستند که فزع اکبر از جمیع اشیاء ظاهر و عدل و انصاف بنوحه و ندبه مشغول هذه من سنّة القوم و لن تجد لسنّتهم تبدیلا حاجی محمّد کریم خان کرمانی در هر سنه کتاب ردّی نوشته و همچنین شعرای عصر بعضی گفته‌اند آنچه را که جزایش نزد عادل حکیم ثابت و محقّق و جزای این عصیان انتها نیابد و تمامی نپذیرد و همچنین سپهر صاحب تاریخ نوشته آنچه که قلم از شرّش بحقّ پناه برده باری این امور در باطن سبب اعلاء کلمه و انتشار امر بوده و هست یسأل الخادم ربّه ان یزیّن عباده بما یقرّبهم الیه و ینطقهم بالعدل و الانصاف انّه ولیّنا و مقصودنا و هو التّوّاب الکریم

حبیب روحانی جناب آقا محمّد علیه بهآء اللّه و عنایته نامه‌های شما را باین عبد داده و در ساحت امنع اقدس هر یک عرض شد و فی‌الحقیقه آن نامه‌ها سبب ظهور فضل اکبر گشت هنیئاً لمن فاز بکأس بیان ربّه الرّحمن یشهد الخادم انّه من المقرّبین فی کتاب اللّه ربّ العرش العظیم خدمت اولیای آن ارض از صغیر و کبیر اناث و ذکور تکبیر و بها میرسانم و از برای هر یک طلبیده و میطلبم اجر ابدی و خیر سرمدی را و اسأله تعالی ان یحفظهم بجوده و یسقیهم کأس الاستقامة من ایادی عطائه انّه هو الجواد الکریم اغصان سدرۀ الهیّه روحی لتراب قدومهم الفدآء آن حبیب روحانی و منتسبین و اولیای مذکورین علیهم بهآء اللّه را ذکر میفرمایند و از برای هر یک نعمت باقیه و مائدۀ سمائیّه از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینمایند انّه هو اللّه لا اله الّا هو مظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مستوراً عن الأبصار انّه هو المؤیّد المختار

ذکر جناب حاجی ملّا باقر و حاجی رضا و آقا محمّد حسین و آقا علی علیهم بهآء اللّه را نموده بودند بعد از عرض امام وجه مخصوص هر یک نازل شد آنچه که بحیات ابدی بشارت میدهد طوبی للفائزین

هذا ما نزّل لجناب حاجی ملّا باقر علیه بهآء اللّه قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه

هو الذّاکر العلیم الحکیم

یا محمّد قبل باقر اسمع ندآء المظلوم انّه ظهر بالحقّ و نطق امام الوجوه الأمر للّه المقتدر المهیمن القیّوم قد تمّت حجّة اللّه علی خلقه و برهانه علی عباده ولکنّ القوم اکثرهم لا یشعرون قد فاضت عین الحیوان امام وجوه الأدیان و جری فرات الرّحمة من قلم اللّه ربّ ما کان و ما یکون هذا یوم فیه سطع نور البیان من آفاق سمآء الواح ربّک مالک الوجود طوبی لعین فازت بالآثار و لأذن سمعت ندائه الأحلی و لید اخذت کتابه المحتوم انصر ربّک بالحکمة و البیان ثمّ افتح ابواب القلوب باسمه العزیز الودود کذلک اوقدنا مصباح البیان فی مشکوة حکمة اللّه مالک الغیب و الشّهود قد سمع اللّه ندائک و انزل لک ما قرّت به العیون البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین فازوا برحیقنا المختوم

و هذا ما نزّل لجناب حاجی رضا علیه بهآء اللّه

بسمی الّذی به هاج عرف العرفان فی الامکان

یا رضا قد حضر اسمک فی المنظر الأبهی ذکرناک بما فاح به عرف عنایة ربّک مالک الأنام قل لعمر اللّه انّ البحر ماج امام الوجوه و هاج عرف اللّه ربّ الأرباب طوبی لمن شاهد و وجد و ویل لمن انکر ما نزّل من سمآء عطآء اللّه مالک المبدإ و المآب انّک اذا فزت بقراءة آیاتی و مشاهدة آثاری قل

الهی الهی اشهد انّک اظهرت نفسک لمن فی الامکان و جری فرات رحمتک بین الأدیان اسألک بأنوار عرشک الأعظم و اسرار امرک یا مالک القدم ان تجعلنی منقطعاً عن دونک و متمسّکاً بحبل فضلک ای ربّ تری اولیائک بین الظّالمین من عبادک و اصفیائک بین المنکرین الّذین اشتعلوا بنار البغضآء فی ایّامک اسألک بقدرتک الّتی احاطت الکائنات ان تحفظهم بجودک و تنصرهم بقدرتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الوهّاب

و هذا ما نزّل لجناب محمّد حسین علیه بهآء اللّه

بسمی الّذی به نادی المناد بین الأرض و السّمآء

یا محمّد قبل حسین این مظلوم بین ایادی اعدا بتو توجّه نموده و ترا ذکر مینماید که شاید بحرارت ذکر الهی مشتعل شوی اشتعالی که شبهات اهل بغی و فحشا ترا از افق اعلی منع ننماید جمیع اهل عالم منتظر بوده و هستند و چون نیّر ظهور از افق سماء طور اشراق نمود کل اعراض نمودند الّا من شآء ربّک حمد کن مقصود عالم را که ترا بر اقبال تأیید فرمود و ترا ذکر نمود بآیاتی که مخلّد است در کتاب مبین ینبغی ان تقول فی هذا المقام لک الحمد یا مقصود من فی السّموات و الأرضین

و هذا ما نزّل لجناب علی علیه بهآء اللّه

بسمی الّذی به اشرقت الأرض و السّمآء

یا علی علیک بهائی امروز ابر رحمت الهی در کلّ حین عطا میفرماید آنچه را که سبب و علّت انبات سنبلات معارف و معانی است آفتاب کرم رحمانی امام وجوه عباد مشرق و لائح ولکن قوم غافل و محجوب الّا من انقذته ید اقتدار ربّک الفیّاض الکریم از حقّ میطلبیم اولیای خود را تأیید فرماید بر ادراک بخششهای لایحصایش لعمری اگر اهل ارض فائز شوند بعرفان یک کلمه از کلماتش و آثار آن در ملک و ملکوت هرآینه کل از ما عندهم به ما عند اللّه تمسّک نمایند قل

الهی الهی لا تمنعنی من فیوضات ایّامک و لا تجعلنی محروماً عمّا قدّرته لأصفیائک اشهد انّک انت الکریم ذو النّبإ العظیم انتهی

قد اشرق نیّر الجود و الکرم و تجلّی بأنواره علی اولیائه و اصفیائه و احبّائه طوبی لمن تنوّر به منقطعاً عن دونه انّه من الفائزین فی کتب اللّه و زبره و الواحه فی‌الحقیقه عنایت و عطا بمقامی رسیده که قطره مقام بحر را رجا نموده و ذرّه مقام شمس را این خادم فانی لازال عرض مینماید

الهی الهی لا تحرم عبادک من کوثر الاستقامة علی امرک بحیث لا تمنعهم الأسمآء عن مالکها

در این مقام حکایتی بنظر آمد عرضش محبوب است و آن اینکه سیّد تقی نامی چند سنۀ قبل بحضور فائز مدّتی در این ارض ساکن و بعد از رجوع در عرض راه به حسین معروف به سوخته رسید سؤال از او نمود از کجا می‌آئی ذکر نمود از عکّا گفت چرا به جزیره نمیروی میرزا یحیی وصیّ نقطه است باین کلمه جمیع مراتبش از استقامت و ایمان و اقبال بر باد رفت و بعد به جزیره رفته به ایران مراجعت نمود با یک کتاب کذب سبحان‌اللّه چگونه میشود مدّعی محبّت الهی بیک کلمه از صراط مستقیم ربّانی منحرف شود و حال آنکه خود آن شخص آگاه بود که حسین مذکور از جائی اطّلاع نداشته و ندارد باری جزای اعمال است که انسان را باوهام راه مینماید و از نور یقین محروم میسازد امروز اهل بهاء از خلیج اسماء گذشته‌اند و قصد بحر معانی نموده‌اند جمیع عالم را زیر قدم گذارده‌اند و قدم آخر بر مقام اعلی الأمر بید اللّه ربّنا ربّ الأرض و السّمآء نفسی هم از جذبا چند سنۀ قبل به کرمان رفته و در آنجا بیک کلمۀ مجعوله از امّ الکتاب محروم گشته و کاش باین قدر کفایت می‌نمود بخدعه و تزویر و کذب و افترا پرداخت یکی از مکاتیب این عبد را که نزد یکی از اولیا ارسال شده بود بحیله و مکر اخذ نموده و سواد آن را اراده کرده نزد معاندین ارسال دارد این عبد عرض میکند

الهی الهی عبادت را حفظ نما از شرّ معرضین و منکرین و ناعقین و کل را تأیید فرما بر عدل و انصاف لینظروا آثارک بعیونهم و یسمعوا آیاتک بآذانهم انّک انت علی کلّ شیء قدیر

هر حرکتی از حرکات مقصود عالمیان حجّتی است واضح و برهانی است لائح ولکن غرض حجاب شده یومی از ایّام لسان عظمت باین کلمۀ علیا نطق فرمود که کبد را گداخت قوله جلّ بیانه و عزّ سلطانه یا عبد حاضر کاش معرضین بیان این قدر تأمّل مینمودند که ما این امر را مابین اهل ایران ثابت و راسخ مینمودیم و بمقام اعلی و رتبۀ علیا میرساندیم آن هنگام هر نفسی قابل بود باو میسپردیم هر یوم بعد از زحمتهای لاتحصی که امر فی‌الجمله مرتفع شد نفوسی محض بغضا ارتکاب نمودند آنچه را که سبب تضییع امر اللّه بوده در ایّام شداد کل خلف حجاب مستور و چون نور ساطع و امر ظاهر با اسیاف میتاختند و عمل مینمودند آنچه را که هیچ ظالمی عمل ننموده حال بعضی با عمامه و ردا مثل حزب قبل بوسوسه مشغول انّا نشهد و نری و نستر و انا السّتّار العلیم الحکیم انتهی این خادم لازال طلب حفظ نموده و می‌نماید ولکن عبادی که از اصل امر آگاه نبوده‌اند ادّعای آگاهی نموده‌اند و سبب اضلال ناس شده و میشوند در هر حال از فضل و بخشش او امید هست اولیای خود را مقدّس فرماید از آنچه سزاوار نیست اوست قادر و توانا لا اله الّا هو العلیّ الأبهی

ذکر جناب آقا میرزا قوشید خ‌ا علیه بهآء اللّه را مرقوم داشتند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس این آیات محکمات از سماء عنایت حقّ جلّ جلاله نازل قوله عزّ بیانه و جلّ سلطانه

هو الحاکم علی ما یشآء

قد حضر اسمک لدی المظلوم ذکرک بآیات اشرقت من افق کلّ کلمة منها شمس عنایة اللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه تنطق الشّمس الملک للّه العزیز الحکیم و ینادی البحر العظمة للّه مقصود العارفین طوبی لعبد سمع النّدآء من الأشیآء فی ذکر اللّه مولی الوری و ویل لکلّ غافل بعید نسأل اللّه تبارک و تعالی ان ینوّرک بنور العرفان و یشعلک بنار محبّته انّه هو الکریم و فی قبضته زمام من فی السّموات و الأرضین اذا فازت عینک بآثار قلمی الأعلی قل

الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی و اسمعتنی و اریتنی و لک الثّنآء بما عرّفتنی سبیلک الواضح المبین و امرک الظّاهر المحکم المتین اسألک بجودک الّذی احاط الوجود ان تجعلنی مستقیماً علی امرک لئلّا یزلّ قدمی من شبهات المعرضین عن صراطک المستقیم انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم انتهی

و همچنین بعد از عرض ذکر جناب حاجی محمّد حسن علیه بهآء اللّه این آیات کبری از ملکوت مشیّة اللّه نازل قوله جلّ جلاله و عزّ برهانه

هو الظّاهر القائم امام الملوک و المملوک

کتاب ینطق بالحقّ و یدعو الخلق الی الأفق الأعلی المقام الّذی فیه ارتفع النّدآء و ظهر ما کان مسطوراً من قلم الوحی فی کتب اللّه ربّ العرش العظیم قد اتی من کان موعوداً من لسان العظمة و ظهر من کان مرقوماً من قلم اللّه العزیز الحمید طوبی لنفس سمعت و اقبلت و فازت و ویل لمن اعرض عن هذا الفضل المبین

یا محمّد قبل حسن سمعنا ندائک ذکرناک بما لا تعادله اذکار القوم لتنصر ربّک بالحکمة و البیان و تکون من الموقنین خذ کوثر الاستقامة من ید عطآء ربّک ثمّ اشربه باسمه المهیمن علی الأسمآء انّ ربّک هو الآمر النّاصح العلیم ایّاک ان تمنعک همزات اهل العمائم عن البحر الأعظم و ایّاک ان تحجبک اشارات عبدة الأسمآء عن هذا الأفق المشرق المنیر قل یا قوم هذا یوم اللّه لو انتم تعلمون و هذا یوم بشّرت به کتب اللّه من قبل و من بعد لو انتم تعرفون قد اتی من کان مکنوناً فی العلم و موعوداً من لدی اللّه المهیمن القیّوم قل اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض ضعوا ما عندکم و خذوا آثار اللّه بقدرة من عنده ثمّ اقرؤوها بنغمات الفردوس الأعلی انّها تهدیکم و تقرّبکم الی مقامه المحمود من کان موقناً باقتداره و اختیاره لا تزلّه شبهات العباد و لا اشارات الّذین کفروا بالیوم الموعود قل

الهی الهی لا تمنعنی عن الاستقامة الکبری فی امرک یا مولی الوری و لا تجعلنی من الّذین آمنوا بحجّتک ثمّ انکروها بما اتّبعوا مظاهر الأوهام و الظّنون قوّنی یا الهی لأخرق الحجبات کلّها باسمک القویّ الغالب المهیمن علی ما کان و ما یکون

کذلک تضوّع عرف الوحی و تعطّر الامکان من نفحات بیان ربّک الرّحمن اشکر و قل لک الثّنآء یا مولی الأسمآء و لک البهآء یا مقصود الأفئدة و القلوب ثمّ اعلم قد انزلنا فی کتابنا الأقدس فی اوّل ورودنا فی السّجن الأعظم ما ظهر فی ارض الکاف و الرّآء و اخبرنا النّاس بما یظهر فیها انّ ربّک هو الحقّ علّام الغیوب نسأل اللّه ان یؤیّدک و یجعلک مستقیماً علی امره بحیث لا تمنعک و اولیائه همزات من اعرض عن الحقّ انّه هو المقتدر علی ما اراد و فی قبضته زمام الأمور نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدک علی خدمة امره و ذکره بین عباده انّه هو المؤیّد الغفور العطوف البهآء علیک و علی الّذین سمعوا و قالوا لک الحمد یا مالک الملک و الملکوت انتهی امید آنکه نفحات آیات الهی عالم را اخذ نماید و اولیای خود را از امورات واقعۀ در حزب قبل متنبّه سازد تا باسماء از مالک آن محروم نمانند و وساوس هر ملحدی را نپذیرند بیقین مبین بر خدمت قیام نمایند که شاید ارض بنور حکمت الهی منوّر گردد انّ ربّنا هو السّمیع البصیر و بالاجابة جدیر مجدّد ذکر مینمایم اولیا هر یک را باذکار قلبیّه متذکّر بوده و هستم و از برای کل از بحر عطا عطا میطلبم و از شمس بقا بقا انّه ولیّ المحسنین و مقصود الطّالبین البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابک و علی من معک و علی اولیآء اللّه و احبّائه هناک و فی کلّ الجهات و الحمد له اذ هو مقصود من فی الأرضین و السّموات

خ‌ادم

فی ٤ جمادی‌الأولی ١٣٠٧

صورت آنچه ارسال شده اگر بارض جذبا و باء و شین و بعض جهات اخری ارسال شود محبوب است دو فرد قالی که از قبل ارسال داشتند رسید و بعزّ قبول فائز حسب الأمر آنچه بآن اطراف ارسال میشود بمحبوب فؤاد جناب جوان روحانی علیه بهآء اللّه و عنایته و فضله و رحمته برسد سواد بردارند و بصاحبش برسانند این خادم فانی خدمت حضرت روحانی علیه بهآء اللّه الأبهی و قرّۀ عین و بصر جناب احمد تکبیر و بها و ثنا میرسانم لازال ذکرشان در ساحت اقدس بوده و هست مخصوص در این حین لسان عظمت باین کلمۀ علیا ناطق یا عبد حاضر انشآءاللّه جواب جناب روحانی علیه بهائی و عنایتی ارسال میشود و همچنین جواب جناب احمد علیه بهائی هنیئاً لهما و مریئاً لهما من لدی اللّه مولاهما انتهی

* * *

آقای معظّم حضرت افنان جناب آقا میرزا آقا علیه منکلّ بهاء ابهاه ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی

حمد و شکر اولیا و اصفیاء حق را لایق و سزاست آنانکه کوثر حیوانرا که از قلم مقصود عالمیان جاریشد آشامیدند و عطا نمودند ایشانند ایادی امر بین عباد و ایشانند انوار آفاق بهم لاح النّور و انتشرت اوامر اللّه و احکامه بین ملأ الظّهور ایشانند ساقی کأوس مواهب الهی و عطایای ربّانی باسم حق اخذ مینمایند و بذکر حق مینوشند و بهر طالب و قاصدی عطا مینمایند ایشانند نفوسیکه از خود اراده و مشیّتی نداشته و ندارند بافق رحمن ناظرند و بامرش عامل علّة حیاتشان ذکر حق و سبب بقا یاد دوست یکتا بکلمۀ قم قیام مینمایند قیامیکه قعود او را اخذ ننماید چنانچه در مناجات صوم میفرماید ایشان عبادی هستند اگر باصغاء کلمۀ صوموا از جهة امر مبرم فائز شوند و اینحکم معلّق بمیقات و حدود نشود صائمند الی ان یخرج الرّوح من اجسادهم حبّذا هذا المقام الاعلی و هذه الرّتبة العلیا

سبحانک اللّهمّ یا من باسمک انار افق الاقتدار و بذکرک اشرقت الانوار اسئلک بارادتک الّتی سخّرت الممکنات و بمشیّتک الّتی احاطت الذّرّات بان تؤیّد عبدک هذا علی ذکرک و ذکر افنانک الّذین نسبتهم الی نفسک و رفعتهم بکلمتک العلیا و جعلتهم مشارق حبّک فی ناسوت الانشآء ایربّ انّ الخادم یعترف بعجزه و قصوره و خطایاه الّتی منعته عمّا ینبغی لایّامک و جریراته الّتی غفلته عن ذکر اصفیآئک اسئلک یا سابغ النّعم بالاسم الاعظم بان تعلّمنی ما تحبّ و ترضی انّک انت مولی الوری و ربّ العرش و الثّری

و بعد روحی لاستقامتکم و ذکرکم و اقبالکم الفدآء قد فاز الخادم بدرج کان مملوّاً من لئالی الذّکر و الثّنآء فلمّا تفرّست فزت بها و برونقها و صفآئها و لطافة لونها قصدت مقام موجدها و خالقها و ملهمها و مؤیّدها و عرضتها بین یدی مالکی و مالکها و سلطانی و سلطانها و بعد ما فازت بلحاظ موجدی و موجدها فتح باب البیان و نطق لسان العظمة بما لا یعادله ما فی الامکان قوله تبارک و تعالی

هو المهیمن علی من فی الارض و السّمآء

یا افنانی علیک بهآئی و عنایتی و رحمتی الّتی احاطت الآفاق قد اتی الرّحمن بملکوت البرهان و النّاس اکثرهم فی مریة و شقاق قد منعت عیونهم عن مشاهدة امواج البحر و ما اشرق و لاح من افق به اشرقت الانوار یعبدون الاوهام و لا یشعرون یسمعون الآیات و هم لا یفقهون هزار و دویست سنه باوهامات انفس غافله تمسّک نمودند و در یوم جزا فتوی بر سفک دم مولی الوری دادند بخلیج اسما متمسّک و از بحور معانی محروم و ممنوع سبحان ‌اللّه یکنفر از علما بعرفان حقیقی فائز نشد از وهم ظاهر و بوهم راجع هر صاحب بصری متحیّر و هر صاحب قلبی مبهوت الیوم باید حزب اللّه بکمال همّت بر خدمت امر قیام نمایند که شاید عباد از اوهام قبل محفوظ مانند و نهالهای مغرسۀ جدیده را از ریح سموم حفظ نمایند لعمر اللّه نفس معرضین بمثابۀ سمّ مهلک است از حق بطلبید کلّرا حفظ فرماید اوست قادر و توانا لا زال ذکرت در ساحت اقدس بوده و خواهد بود قد حضر العبد الحاضر بکتابک و قرئه لدی المظلوم وجدنا منه عرف الخلوص للّه ربّ العالمین سمعنا ما فیه و اجبناک بآیات لا یعادلها ما فی العالم انّ ربّک هو الشّاهد الخبیر انّه معک و یؤیّدک فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم کذلک اظهر النّور ظهوره و الشّمس اشراقها طوبی لک و لمن فاز بما سطع و لاح من افقی المنیر البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علی من یحبّک و یکون معک و یسمع قولک فیهذا الامر العزیز البدیع انتهی

له الحمد و المنّه چه که لا زال افنانشرا ذکر فرموده و میفرماید و هر یک باثر قلم اعلی فائز ولکنّ اللّه فضّل بعضهم علی بعض هذا ما نطق به لسان اللّه ربّنا من قبل انّه هو العلیم الخبیر فی‌ الحقیقه فضلی ظاهر شده که شبه و مثل نداشته و ندارد اینخادم فانی از حقّ باقی مسئلت مینماید که در هر حین بر عنایتش بیفزاید و از کوثر بیانش مسرور و پاینده دارد

اینکه در بارۀ وجه حضرت ورقۀ علیا علیها منکلّ بهاء ابهاه مرقوم داشتند آنچه ارسال شد رسید ولکن باقی باید بعلیا مخدّره والدۀ آنحضرت برسد و اختیار البسه هم حسب الامر بآنمخدّره واگذارده شده فرمودند اگر بتوانند بعضیرا در صندوقی حفظ نمایند لدی اللّه محبوب و مقبولست و فرمودند حضرت افنان در زحمات ورقۀ علیا خدمت کامل باصل امر نموده‌اند و اینخدمت لدی العرش بسیار مقبول افتاد چنانچه مکرّر خادم اینذکر را از لسان عظمت استماع نمود هنیئاً لحضرتکم و مریئاً

امّا بیت تولیت آن بعلیا مخدّره ورقه امّ آنحضرت تفویض شده و هذا ما نطق به لسان العظمة فیهذا الحین یا افنانی علیک بهائی و عنایتی مخدّرۀ علیا امّ آنجناب احقّ است بسکون در آن بیت تولیت آن بیت را باو واگذاردیم و عنایت فرمودیم و بعد بذرّیّۀ او لیکون تذکرة لها من لدی الحقّ و ذکراً لها فی القرون و الاعصار انتهی فی ‌الحقیقه عنایت حق جلّ جلاله بمقامیست که اینفانی از ذکرش عاجز است و بعد باید آن بیت اعظم بما نطق به لسان العظمة بترتیبیکه امر فرموده‌اند اولیا عمل نمایند و تعمیر کنند بر کلّ احترام آنواجب و لازم اینعطیّۀ کبری امروز از قلم اعلی مخصوص علیا مخدّره نازل فضله احاط و کرمه اخذ و رحمته سبقت تعالی ربّنا و الهنا و محبوبنا و مقصودنا نسئله ان یؤیّدنا علی ذکره و ثنآئه و تبلیغ امره انّه علی کلّ شیئ قدیر

و امّا چای مرسلۀ آنحضرت رسید فی ‌الحقیقه پاک و ممتاز و مرغوب بود ولکن خالی از حدّت نیست معذلک صرفشده و میشود بستۀ مرسله هم رسید در جواب عریضۀ علیا مخدّره حضرت امّ و ورقه علیهما بهاء اللّه الابهی دو لوح امنع اقدس نازل و ارسال شد انشآء اللّه بآن فائز شوند و از امطار رحمت ربّانی خرّم و مسرور گردند

عرض دیگر دستخطّ ثانی آنحضرت که بتاریخ ٢ ربیع ‌الثّانی مزیّن بود عالم ذکر را تجدید نمود و نهال اَمَلرا طراز بدیع بخشید اسئله تعالی ان یرزقنی لقآئکم و الاجتماع معکم فیظلّ سدرة عنایته و قباب عظمته در زیارت دستخط بسیار اینعبد متأثّر شد چه که در عرض جواب تأخیر رفت ولکن حق شاهد و آنحضرت گواه که لا زال امام عین حاضرند فراموشی در اینمقام راه ندارد و نسیانرا حکمی نه انّ ربّنا الرّحمن هو الشّاهد العلیم

خدمت آقایان افنان علیهم بهاء اللّه الابهی که در آن ارض تشریف دارند و دوستان الهی سلام و تکبیر عرض مینمایم و از برای کلّ عنایت بدیع و فضل جدید میطلبم اغصان سدرۀ مبارکه روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومهم الفدا و اهل سرادق عصمت و عظمت کلّ تکبیر و سلام ابلاغ میفرمایند البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و علی من یحبّکم لوجه اللّه ربّ العالمین

خ‌ادم

فی ٢۶ جمادی ‌الاولی سنه ١٣٠٣

عرض دیگر جواب جناب آقا سیّد حسین زواره‌ئی علیه بهاء اللّه از سماء مشیّت الهی لوح امنع اقدس مفصّل نازل ارسال شد انشآء اللّه زود ارسال میفرمایند و لوحی هم مخصوص جناب حاجی میرزا محمّد تقی علیه بهاء اللّه ارسال شد مخصوص شخص مذکور هم لوحی نازل انشآء اللّه بآن فائز میشوند از حق میطلبم رحیق مختوم کلّرا اخذ نماید و بمقام محمود کشاند

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب رسول علیه بهآء اللّه من رشت

رجب سنۀ ١٣٠۵

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

حمد پروردگار عالم را که کل را تربیت فرمود و خود را در کتاب اعظم ربّ العالمین نامید ظهور و بروز اینمقام اعلی در این ظهور اعظم ظاهر چه که عنایتش کل را اخذ نموده و سحاب رحمتش بر جمیع احزاب باریده فیضش وجود را احاطه نموده و فضلش غیب و شهود را و بعد دو نامه از آنجناب مکرّم و دوست معظّم رسید امّا اوّل مصلحت ندانست که امام وجه عرض شود و امّا ثانی عرض شد و بشرف اصغا فائز گشت هذا ما نطق مالک المآب فی الجواب قوله تبارک و تعالی

هو السّامع المجیب

...ل اسمع ندآء اللّه العزیز الودود انّ السّدرة تنطق و الأثمار تنادی و المبشّر امام الوجه یقول لک الحمد بما اظهرت جمالک و ما کان مستوراً فی علمک و مرقوماً فی کتبک و زبرک و الواحک لا اله الّا انت المهیمن القیّوم هذا یوم فیه افترّ ثغر العالم بما اتی مالک القدم باسمه الأعظم ابشروا یا ملأ الأرض ثمّ استمعوا ما ینطق به مکلّم الطّور ایّاکم ان یمنعکم ما عند القوم عن رحیقه المختوم اقبلوا بقلوب نورآء و خذوا کأس الرّحیق باسمه الأبهی ثمّ اشربوا منها بذکره العزیز المحبوب یا رسول کنت حاضراً لدی المظلوم رأیت آثاره و سمعت بیانه و عرفت اخلاقه ینبغی لک ان تذکره بین الأدیان بالرّوح و الرّیحان انّ ربّک هو الآمر المهیمن علی ما کان و ما یکون اعلم ...لیقین انّه لا یعزب عن علمه من شیء و هو الحقّ علّام الغیوب نسئل اللّه ان یؤیّدک و یقدّر لک ما یجعلک مستقیماً علی امره و متمسّکاً بحبله الممدود انّا ذکرناک مرّة بعد مرّة قبل ورودک و بعده یشهد بذلک عباد مکرمون احفظ ما اوتیت باسم ربّک و قل

لک الحمد یا مالک الوجود بما ایّدتنی علی الاقبال الیک و الحضور امام وجهک بعد علمک بجریراتی اشهد انّک انت العطوف الغفور قل

الهی الهی اسئلک بعنایاتک الکبری و آیاتک العظمی و امواج بحر غفرانک و باشراقات نیّر عفوک بأن تقدّر لی ما یقرّبنی الیک ثمّ ایّدنی یا الهی علی ما یرتفع به امرک انّک انت اللّه الفرد الواحد المهیمن القیّوم انتهی

للّه الحمد فضل و عنایت حقّ جلّ جلاله شامل احوال آنجناب بوده مدّتی تشریف داشته‌اند و ظهورات عنایات حقّ جلّ جلاله را ببصر خود مشاهده نموده‌اند قبل از سؤال عنایت فرمودند پذیرائی نمودند خود گواهند بر اشراقات آفتاب فضل و رحمت حین رجوع عمل شد آنچه که دلیل بود بر عدم اسباب اینقدر عرض میکنم آنچه در آن یوم بآنجمع داده شد الی حین دینش باقیست و اینعبد هم بجهة کثرت تحریر که خود آن برادر مکرّم میدانند و هم اینکه متحیّر بود که چه عرض نماید در ارسال جواب توقّف نمود باری از حقّ جلّ جلاله سائل و آملم باب عنایتش را بگشاید و این تنگیها را بوسعت تبدیل فرماید اوست قادر و توانا محزون مباشید قسم بآفتاب حقیقت که از افق سجن مشرق وقتی شد که خود جمال قدم بر حسب ظاهر پیراهن عوضی نداشتند همان که بود میشستند و خشک مینمودند و میپوشیدند اینکلمه را مستور دار مقصود آنکه آنجناب بدانند که از قبل امور بچه نحو بوده و از تنگی که بر ایشان وارد شده محزون نباشند فقر و غنا نزد خلق سبب علوّ و دنوّ است ولکن عند حقّ مقام و رتبه باقبال و استقامت و ایقانست آنجناب در سجن بوده‌اند و رفتار و معاشرت حقّ را دیده‌اند احتیاج بعرض اینفانی نیست للّه الحمد حبّ حقّ در قلب شما هست و این درّ ثمین را مقوّمین عالم قیمت ندانند و از تعیین و تحدید و قدر و مقام عاجز و قاصر دوستان را تکبیر و سلام برسانید البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابک و علی من تمسّک باللّه العزیز الجمیل و الحمد للّه العلیم الخبیر

* * *

بسم ربّنا الأقدس الأعظم الأبهی

حمداً لمن لا یوصف بالمقال الّذی لا یقوم معه الرّجال و الأبطال و هو الظّاهر فی یوم المآل لا اله الّا هو الغنیّ المتعال و بعد عرض میشود مکتوب جناب س‌م علیه بهآء اللّه الأبهی که بآنجناب نوشته‌اند در ساحت اقدس عرض شد اینست بیانیکه از ملکوت بیان بامر رحمن ظاهر یا سمندر قد عرض العبد الحاضر ما ارسلته الی اسم الجود

اینکه در بارۀ جناب آقا مرتضی قلی نوشته بودید لدی المظلوم ذکر شد انشآءاللّه عنایت محبوب امکان جمیع دوستان را شامل شود و از خسران در جمیع عوالم محفوظ دارد ولکن فی‌الحقیقه خسران از برای نفوسی است که الیوم از حقّ محروم و ممنوعند والّا نفوسیکه بانوار وجه فائزند و بافق اعلی ناظر صاحب مقامی هستند که کنوز ارض و خزائن آن و لآلی بحر و معادن جبال باو معادله ننماید وقتیکه جناب اسم اللّه م‌ه در عراق بود مبلغی نزد او جمع شد و اراده نمود بسجن ارض سرّ ارسال دارد بعد سارقی مطّلع شد و آن مال را سرقت نمود و جناب مهدی عریضه بساحت اقدس فرستاد که نوحه و ندبه از آن مرتفع بود و کدورات و احزان لا تحصیه از آن مشهود و این کدورات او نظر بآن بوده که اراده‌اش بظهور نرسید بعد از ساحت اقدس جواب نازل و ارسال شد باینمضمون ای مهدی اشیای فانیه قابل و لایق نفوس فانیه بوده و خواهد بود شما از اینفقره مکدّر نباشید ان افرح بذکر ربّک و ما یذکرک به مولاک جهد نمائید تا دارای شیئی شوید که فنا آنرا اخذ ننماید و دست خائن و سارق باو نرسد یا سمندر چه مقدار از نفوس که بکمال سعی و اجتهاد مشتی از زخارف جمع مینمایند و کمال فرح و شادی را از جمع آن دارند ولکن در باطن از قلم اعلی بدیگران محوّل شده یعنی نصیب خود ایشان نیست بسا میشود که باعدای آن نفوس میرسد اعاذنا اللّه و ایّاکم من هذا الخسران المبین عمر تلف شد و شب و روز زحمت کشیده شد و مال هم سبب وبال گشت اکثر اموال ناس طاهر نیست اگر ناس بما انزله اللّه عامل باشند البتّه عنایت حقّ آن نفوس را محروم نگذارد در هر حال فضلش مراقب و رحمتش متوجّه خواهد بود جناب آقا مرتضی قلی محزون نباشند انشآءاللّه دارا شوند امری را که ذکرش بدوام ملک و ملکوت در ارض باقی ماند چه که الیوم هر نفسی قادر است بر تحصیل مقامات باقیه این مناجات را قرائت نمایند

سبحانک یا من فی فراقک احترق المقرّبون و فی هجرک صاح الموحّدون و فی بعدک ناح المخلصون اسألک بالاسم الّذی به فتحت ابواب الخیرات علی من فی الأرضین و السّموات و به سرت سفینة فضلک علی بحر عطائک و جرت جداول رحمتک فی جهات مملکتک بأن تؤیّدنی علی ما تحبّ و ترضی و تقدّر لی ما یحفظنی عن خیانة کلّ خائن و حیل کلّ محتال و ضرّ الّذین کفروا بک و بآیاتک ای ربّ قد اخذت بأیادی الرّجآء ذیل کرمک یا مالک الأسمآء اسألک بأن لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأصفیائک الّذین نبذوا ما عندهم و اخذوا ما امرتهم به فی کتابک ثمّ اسألک یا مقصود العالم و الظّاهر بین الأمم بالاسم الأعظم بأن تنزل علیّ من سمآء فضلک و سحاب جودک ما یجمع به ما تشتّت منّی ثمّ اکتب لی بعنایتک ما یجعلنی غنیّاً عن دونک و ینفعنی فیکلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر علی ما تشآء باسمک المهیمن علی الأشیآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم ثمّ اسألک بسلطان الأسمآء بأن تنزل علی اخی ما تصلح به اموراته الّتی منعته عن عرفانک ای ربّ انت اعلم به منّی و منه و انّک انت ارحم الرّاحمین

یا سمندر اینکلمات عالیات که از سماء عنایت نازل تلاوت نمایند و اگر یک بار درست قرائت نمایند کافیست باید جمیع امور بروح و ریحان واقع شود در اینظهور امنع اقدس اعلی نهی نمودیم عباد را از ذکر در معابر و اسواق چنانچه در کتاب اقدس که از ملکوت مقدّس الهی نازل شده اینفقره ثبت گشته طوبی لنفس عملت بما امرت به من لدن علیم حکیم از حقّ جلّ و عزّ بخواهید تا غافلین را آگاه نماید و از فیوضات سحاب عنایت خود محروم نفرماید این امورات که در ارض حادث میشود از قبیل خسران مال و اختلافات عالم و تغییرات آن جمیع را بمثابۀ منادی ملاحظه کنید انسان را بافصح بیان ندا میکند و خبر میدهد عمّا یرد علیه فی الاستقبال انشآءاللّه حقّ آذان واعیه عطا فرماید تا کل بامری قیام نمایند که سبب نجاح و فلاح شود الأمر بید اللّه ربّ العالمین

ای سمندر جناب م‌ر علیه بهآء اللّه را بعنایت حقّ مسرور دارید قل لک ان تقرأ لوح الرّئیس و لوح الباریس چه که این دو لوح مبارک انسان را بمقام ایقان فائز میفرماید و بعد از ایقان و عمل بآنچه امر نمودیم البتّه ابواب خیرات بر وجه شما مکشوف میگردد لا تحزن من شیء توکّل علی اللّه ربّک الکریم انّه یأخذ کلّ ید ارتفعت الیه و یسمع کلّ ذکر نطق به عباده و یجیب کلّ سائل تمسّک بحبله المحکم المتین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی از قول اینعبد خدمت ایشان تکبیر برسانید و بگوئید انشآءاللّه بعنایت رحمن موفّق خواهید شد انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر القدیر

و همچنین فقرۀ جناب آقا عبدالحسین علیه بهآء اللّه را ذکر نموده بودید که بتوسّط ایشان مبلغ مذکور از ارض سلام و ارض هاء و م به حدبا ارسال شده در این فقره جناب حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه هم از ارض تاء مکتوبی باینعبد نوشته بودند و سؤال نموده بودند که مبلغ سی تومان در اینجا موجود شده که باید بارض حدبا ارسال شود و همچنین از جای دیگر و بعد از عرض بساحت اقدس کلماتی از مطلع امر مشرق و حسب الأمر آنکه صورت همان کلمات عالیات نزد آنجناب ارسال شود که ارسال دارند قوله عزّ ذکره فی جواب میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه اینکه در بارۀ موصل نوشته بودید فرمودند اولی آنکه ببشارة و بشّر الصّابرین بعد از کلمۀ مبارکۀ و لنبلونّکم ملتفت میشدند اگرچه در این سنه قحط اکثر بلاد را فراگرفته ولکن انتشار اینگونه امور از دوستان شاید سبب بعضی از حوادث شود ذکر این امور و نشر آن در هر حال باذن باید واقع شود انّه اعلم بعباده منهم انّه لهو الفرد العلیم الحکیم انتهی و هر نفسی بکمال شوق و اشتیاق اراده کند حقوق اللّه را ادا نماید باید بامثال آنجناب و معتمدین بدهد و قبض اخذ نماید تا آنچه واقع میشود باذن و اجازۀ حقّ واقع شود انّه لهو المعلّم الحکیم

و فرمودند بنویس طوبی لک یا عبدالحسین بما سمّیت بهذا الاسم العظیم انّا ذکرناک من قبل و نذکرک فیهذا الحین فضلاً من عندی و انا الذّاکر العلیم طرف عنایت بشما متوجّه بوده و خدمات شما فی سبیل اللّه مشاهده شد و نیّات خیریّۀ شما هم در ساحت اقدس مشهود بوده ان اشکر اللّه بهذا الذّکر المبین

و اینکه در بارۀ حدبا نوشته بودند بعبد حاضر امر نمودیم که آنچه به ابوالحسن از اهل الف و را نوشته شد بشما بنویسند تا مطّلع شوید فأسأل اللّه بأن یجعلک مؤیّداً علی ما یرتفع به امره و یثبت به ذکرک فی کتابه الحکیم الحمد للّه العلیّ العظیم انتهی

و همچنین در بارۀ قطعۀ ارضیکه مشابه بقطعۀ صغیرۀ این عبد است خریده‌اند تلقاء وجه عرض شد این جواب از افق بیان مشرق نعم ما عملت انشآءاللّه از آثار باقیه محسوبست و در این ارض هم حسب الأمر قطعۀ ارضی اخذ شد تا آثار باقیه باشد لمن اراد الخیر انّ الفضل بیده یختصّ به من یشآء انّ ربّک لهو الفضّال القدیم امثال این امور بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده خواهد بود چه که باسم حقّ در ایّام حقّ واقع شده انتهی

و اینکه در بارۀ موفّقیّت بعضی از احبّا نوشته بودید که بعابرین سبیل و فقرای بلد گاهی انفاق مینمایند در ساحت اقدس عرض شد فرمودند اینفقره بسیار محبوب بوده و خواهد بود طوبی لمن وفّقه اللّه علی الانفاق فی سبیله انّه ینزل علیه البرکة من سمآء الفضل انّه ولیّ الأغنیآء و الفقرآء و المساکین

یا سمندر کبّر من قبلی احبّائی فی هناک الّذین ما منعتهم الأوهام عن صراطی المستقیم قل تاللّه الحقّ سوف تجدون ما عملتم و صبرتم و رأیتم و سمعتم فی سبیل اللّه ربّ العالمین لا یعزب عن علمه ذرّة من اعمالکم انّه یشهد و یری و هو السّمیع البصیر یشهد لکم کلّ الأشیآء ولکنّ النّاس اکثرهم من النّائمین سوف یقومون من نفحات العذاب و یرون ما انکروه فی اللّیالی و الأیّام انّ ربّک لهو العلیم الخبیر

ثمّ اعلم انّا ذکرنا الجواد بآیات تفرح بها افئدة المقبلین و نزّلنا للعندلیب ما فاح به عرف رحمة ربّک الغفور الکریم

یا سمندر جمیع دوستانرا تکبیر برسان کل لدی العرش مذکورند و در هر کرّه قلم اعلی بایشان متوجّه و از شطر سجن ایشانرا ندا مینماید انشآءاللّه در جمیع احیان باینمقام اعلی فی‌الحقیقه فائز باشند و ثمر زحمات ایشان در ارض ظاهر خواهد شد جناب اسم جود علیه بهائی در این ارض ذکر منتسبین خود را نموده کل را بعنایت الهی بشارت ده و بذکرش مسرور دار انّه یذکر من ذکره و انّه هو خیر الذّاکرین و الحمد للّه ربّ العالمین

این خادم فانی اراده نموده که خدمت آنمحبوب تکبیر بفرستد ولکن معلوم نیست که بچه طرزی از طراز و بچه قسمی از اقسام و بچه ذکری از اذکار و بچه قصّه‌ئی از قصص عالم خود را موافق نماید تا ذکر نماید و یا بعرصۀ بیان جلوه دهد اشهد انّی انا الکلیل الحقیر الفقیر المسکین المحتاج الی اللّه الغنیّ المقتدر العلیم الحکیم و همچنین خدمت محبوبی جناب اخوی علیه بهآء اللّه الأبهی و جمیع دوستان بهآء اللّه علیهم خلاف ادبست ذکرهای نالایقۀ این عبد ولکن از جمیع امید عفو است از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینمایم کل را بطراز وفا مزیّن دارد و بر صراط امر مستقیم بدارد هیچ ذکری از این محبوب‌تر بنظر نمیآید انّه لهو الشّاهد البصیر

عرض دیگر آنکه متّصلاً آثار قلم آنمحبوب میرسد اینفقره بسیار خوبست و مقبول است ولکن باید موافق حکمت واقع شود چنانچه از قبل عرض شد بعضی از نفوس بکلمه‌ئی میآیند و بکلمه‌ئی میروند لم ادر الی من یذهبون و ایّ وجه یریدون باری این نفوس باندک کدورتی آنچه واقع میشود ذکر مینمایند و شاید این سبب تحریک شود در هر صورت باید آنحضرت بحکمت ناظر باشند اگر بشود بقسمی ارسال شود که احدی مطّلع نشود محبوبست والّا چندی توقّف اولی است و اینفقره بنظر خود اینعبد آمد که ذکر نمود چه که مشاهده شد که حقّ جلّ کبریائه بسیار در امر حکمت امر مبرم نازل فرموده انّه لهو العالم الحافظ النّاصر المقتدر القدیر

* * *

حور بقا از فردوس علی آمد هله هله هله یا بشارت
با چنگ و نوا هم با کاسۀ حمرا آمد هله هله هله یا بشارت
با غمزۀ جانی با مزۀ فائی با رقص و نوا آمد هله هله هله یا بشارت
با گیسوی مشکین با لعل نمکین از نزد خدا آمد هله هله هله یا بشارت
دو سیف ز ابرویش صد تیر ز مژگونش بهر دل ما آمد هله هله هله یا بشارت
با نغمۀ ورقا با رنّۀ ابهی با طبل و لوا آمد هله هله هله یا بشارت
جانها برهش دلها ببرش جمله فنا آمد هله هله هله یا بشارت
با کفّۀ بیضا با گیسوی سودا چون اژدر موسی آمد هله هله هله یا بشارت
این نغمۀ داودی از سدرۀ لاهوتی با روح مسیحا آمد هله هله هله یا بشارت
با جذب و وفا با شور عما از مشرق ها آمد هله هله هله یا بشارت
با نور هدی از صبح لقا با طور سنا آمد هله هله هله یا بشارت
این نغمۀ جان در منزل جانان از بلبل لا آمد هله هله هله یا بشارت
با مژدۀ وصلی این حور الهی از شاخۀ طوبی آمد هله هله هله یا بشارت
این عاشق فانی این طیر ترابی در ره معشوق فدا آمد هله هله هله یا بشارت
بر صدر حبیبان تیر قضا از میر سما آمد هله هله هله یا بشارت
بر گردن عاشق سیف جفا از عرش وفا آمد هله هله هله یا بشارت
این نامۀ قدسی با هدهد ناری از شهر سبا آمد هله هله هله یا بشارت
این وجهۀ باقی از امر الهی با ید و بیضا آمد هله هله هله یا بشارت
این باز حجازی با لحن عراقی از ساعد شاه آمد هله هله هله یا بشارت
این طلعت معراجی با جذبۀ بهّاجی از ساحت ادنی آمد هله هله هله یا بشارت
هان بلبل معنی از گلبن قدسی با گفت و صدا آمد هله هله هله یا بشارت
این ورقۀ نورا از مدین روحا با نور و ضیا آمد هله هله هله یا بشارت
این شاهد یزدان و این مست می جانان با جام تولّی آمد هله هله هله یا بشارت
آن صرف جمال حق آن جوهر اجلال حق با آیت کبری آمد هله هله هله یا بشارت
آن طلعت مقصود آن وجهۀ معهود با رحمت عظمی آمد هله هله هله یا بشارت
جانها بوصالش دلها به نثارش کان ربّ علی آمد هله هله هله یا بشارت

این ذکر بدیع از گلشن باقی آمد تا عاشقان جمال جانان بآتش حب از دل و جان در کمال اطمینان ببدایع لحنهای خوش بآن مشغول شوند که شاید از جذبۀ آن عاکفان کعبۀ عرفان بشور آیند و وطن قدس الهی را فراموش نفرمایند والسّلام

* * *

آباده

جناب میرزا محمّد حسین خ‌ا علیه بهآء اللّه

بنام دانای یکتا

ح‌س صریر قلم اعلی و حفیف سدرۀ منتهی مرتفع طوبی از برای نفسیکه باصغا فائز گشت یا ایّها المذکور لدی المظلوم براستی میگویم امروز سبب ارتفاع و ارتقاء وجود تقوی اللّه است وصیّت حقّ را بخلق برسان بگو یا قوم جهد نمائید شاید باسم حضرت قیّوم از رحیق مختوم بیاشامید امروز اهل فردوس اعلی و اصحاب جنّت علیا یکدیگر را بظهور مکلّم طور بشارت میدهند چه که جذب ندا کل را اخذ نموده و اشراق نیّر جمال کل را منقلب ساخته من غیر قصد حرکت مینمایند طوبی از برای عبادیکه خود را از نفحات این ایّام محروم ننمودند و بذیل تقدیس و حبل تنزیه تمسّک و تشبّث جستند البهآء من لدنّا علیک و علی من معک و یحبّک لوجه اللّه ربّ العالمین

* * *

جناب حاجی حسن فی القاف

هو العزیز الغالب القیّوم

ح‌س‌ن ذکر اللّه علی سینآء القرب عن شطر الأیمن علی بقعة الرّمّان فی فردوس العزّ قد کان مشهودا فاشهد بأنّه لا اله الّا هو و انّه لهو النّاطق فی کلّ حین بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا قد کنت عن العالمین غنیّا و انّه تجلّی علیک مرّة فی عالم الجبروت ثمّ مرّة فی عالم الملک و الملکوت ثمّ مرّة فی هذه الأیّام الّتی کانت الأنوار عن شطر القدس من جهة الغرب مضیئا و باشراقها اضآءت اهل میادین البقآء ثمّ اهل ملإ الأعلی ثمّ الّذینهم اتّخذوا فی انفسهم الی الوجه سبیلا ان استقم علی ما یأمرک قلم اللّه بالحقّ و کن علی الأمر فی صراط ربّک مستقیما قل انّه لصراط اللّه فی السّموات و الأرض و حجّته فی ملکوت الأمر و الخلق و انّه سمّی بعلی فی ملإ البیان ثمّ بمحمّد فی ملإ الفرقان ثمّ بکلّ اسم من اسمآء الحسنی فی زمن قدیما کذلک یعظک لسان القدرة و القوّة بآیات الّتی کانت علی العالمین محیطا لتستبشر فی نفسک و تبشّر النّاس بهذا النّبإ الّذی کان عن العالمین خفیّا و تبلّغ النّاس بما بلّغناک فی هذا اللّوح و تأمرهم بالعدل الی جهة عرش علیّا قل الحقّ یقول تاللّه لا یضرّ مع حبّه من شیء و انّه لعین الّتی جرت عن معین اسم عظیما و من شرب منه لن یخاف من احد و لا یقوم معه السّموات و الأرض و کذلک کان الأمر من قلم القدس مقضیّا ان اثبت فی امر اللّه و بما امرت به و لا تخف من احد فتوکّل علیه و انّه یحرسک عن کلّ مکّار اثیما فواللّه من کان فی قلبه حبّ هذا الغلام لیجعله اللّه غالباً علی کلّ من فی السّموات و الأرض و کان اللّه علی ذلک شهیدا و یمشی علی المآء کما یمشی علی الأرض و یطیر فی هوآء الرّوح فی هذا الفضآء الّذی کان فی هذا السّمآء بسیطا فسوف تجدون المشرکین یفرّون من هذا الغلام کما یفرّون الحُمَرآء من قساور البقآء و ینقلبون علی اعقابهم و ینکثون عهد اللّه بعد توکیده و انّه کان بکلّ ذلک علیما و انّک انت فأثبت رجلاک علی الأمر ثمّ ذکّر النّاس بأعلی صوتک فی هذا الرّضوان الّذی کان بالحقّ رفیعا و الرّوح و البهآء و العزّ علیک و علی ضلعک و علی الّذین اجابوا داعی اللّه اذا دعاهم و تمسّکوا بعروة عزّ بدیعا

* * *

هو العزیز

در اینوقت که سنّت الهی جدید و تازه گشت و حسین بقا از ارض باء با جمعی صغیر و کبیر حرکت نموده هذه من سنّة الّتی قضت من قبل علی عباد اللّه المقرّبین ولکن اهل ارض بسیار غفلت نموده‌اند و چنان گمان کرده‌اند که میتوانند امر اللّه را معدوم نمایند و یا انوار اللّه را اطفا کنند و یا چراغهای قدسی را خاموش نمایند فباطل ما هم یظنّون قسم بخدا که هر چه در اطفائش سعی نمایند روشن‌تر میشود و آنچه در اخمادش بکوشند مشتعل‌تر خواهد شد مشیّت الهی محیط بر همۀ مشیّتها است و ارادۀ او فوق اراده‌ها است چه که جمیع من فی السّموات و الارض بنفحه‌ئی از نفحات مقدّسش که بکلمۀ امریّه اطلاق شده موجود شده‌اند و بحرفی فانی خواهند شد لم‌ یزل و لا یزال در علوّ سلطنت خود بوده و در سموّ رفعت خود خواهد بود کل عاجزند نزد ظهورات قدرت او و کل معدومند عند بروزات سطوت او و همیشۀ ایّام چشم دوستان او گریان بود و دشمنان او از غفلت خندان ولکن آن گریه را صد هزار رحمت از عقب و این خنده را هزاران نقمت از پی و عنقریب ثمر هر دو از شجرۀ قضا میروید زهی مفاخرت برای چشمی که قابل گریستن شود و زهی توفیق که گردنی قابل کمند دوست گردد انشآء اللّه بآنچه در ذرّ بقا عهد نمودیم ثابت و جازمیم اگرچه مردود عباد و مطرود بلاد شویم چنانچه شده‌ایم و عنقریب دنیا و اهلش فانی شوند و اهل اللّه بر رفارف باقی درآیند انّا للّه و انّا الیه راجعون و امیدواریم که آنجناب از این چشمۀ لطیف مشروب شوند تا جمیع این معدومان موجودنما را مفقود شمرند و سلطان احدیّه را موجود و مشهود و ظاهر و باهر ملاحظه فرمایند باری انشآء اللّه مسرور باشید و بر سریر عزّ مستریح

و دیگر آنکه ناصر را روانۀ خدمت نمودیم و باو گفته‌ایم که از خدمت شما تغافل ننماید

* * *

افنان جناب میرزا علیه بهآء اللّه

بسم اللّه الأقدس الأمنع

در جمیع احیان ببلایای متواترۀ متوالیه مبتلا بوده و هستیم ولکن مع‌ذلک بفضل اللّه و رحمته و قدرته و سلطانه بذکرش ذاکریم و بتبلیغ امر اعظم مشغول آنچه حمل شده و میشود مقصود آنکه افئده و قلوب از شئونات نفسیّه و هوائیّه مقدّس شوند و بمنظر اقدس ناظر گردند تا بعنایت رحمانی در این دنیای فانیه کسب مقامات باقیه نمایند امطار رحمت رحمن در کلّ احیان از سحاب فضل نازل تا کی نفوس پژمرده بطراز حیوة بدیعه فائز شوند انّما الأمر بیده یفعل ما یشآء بسلطانه طوبی لک بما فزت بما اراده اللّه و قمت علی خدمته فی یوم فیه احتجب اکثر النّاس قد ورد علی احبّائنا فی هناک ما ورد علینا فی هذا المقام المنیع اگرچه آنچه وارد شده ظاهر آن بسیار تلخ و ناگوار بوده ولکن در باطن چون فی سبیل اللّه بوده بسیار شیرینست عنقریب معرضین نادم و خاسر مشاهده شوند و مقبلین بکمال عزّ و تمکین هذا حتم عند ربّک انّه لهو العلیم الخبیر البهآء علیک و علی من معک

* * *

در ساعتیکه عروس حزن از قناع نقاب رخ برافراخت و شاهد هموم علم حسرت برافراشت و فرّاش باد صبا فراش مبسوط کدورت بگسترانید و خادم طلعت بقا بر سرایر مثبوت بیارمید و ابر قدرت از هواء مکظوم امطار فراق ببارید و حوریّات وثاق سر از حجرات طلاق برآوردند و مخدّرات شقاق طلعت نفاق بیاراستند قاصرات جنان بر فرق زدند و خیرات حسان سراسیمه دویدند و وجهات قدس قمص سودا در بر نمودند و طلعات انس دم حمرا از عین وفا ریختند و خازن جنّت در نقاب خفا رفت و هادی ملّت در حجاب فنا مستور گشت اوراق شجرۀ طوبی بلون صفرا میل نمود و اغصان سدرۀ منتهی از هم فروریخت ابر رحمت ممنوع گشته و برق سطوت مرفوع شده حمامۀ غضب در طیران آمد و دیک بطشت در ذوبان بهجت سنا از عرش ذلّ برخاست و نقمت ظلما بر فرش عزّ بنشست زاغ شهر اغما طوطی مصر لقا را از شکرخائی منع نموده و صعوۀ جفا بلبل فنا را از نغمه‌سرائی بازداشته غراب غیور هدهد سرور را از سبای ظهور منع نموده و بوجهل مقهور طلعت محبور را از بیت معمور بیرون کرده شمع محفل ضیا مخمود گشته و شب‌پرۀ عما بازی‌گر میدان گردیده سلطان مکمن عزّت بر نقطۀ ذلّت جالس گشته و زنیم معدن نکبت بر عرش عظمت مستکن شده تنور حسد در سینۀ ارباب نخوت در فوران آمد و ابحر فتنه در صدور ارباب عبرت در هیجان شد ادیب عشق را از مصطبۀ توحید بیرون نمودند و لبیب شوق را از ذوق استدراک بازداشتند حدیقۀ تقلید زینت گرفت و ثمرۀ تحمید مقطوع گشت محبوبان وادی محبّت مبهوت گشتند و محجوبان وادی کسرت شاهد مقصود شدند باز سلطان در دست جغدان بیحیا گرفتار آمد و یوسف امکان در دست برادران بی‌وفا در چاه شد

جغدها بر باز استم میکنند

پر و بالش بی‌گناهی میکنند

که چرا تو یاد آری زان دیار

یا ز قصر ساعد آن شهریار

جرم او اینست کو باز است و بس

غیر خوبی جرم یوسف چیست پس

دشمن طاوس آمد پر او

ای بسا شه را بکشته فرّ او

* * *

در فقرۀ جناب ملّا حسین و ابن ایشان علیهما بهآء اللّه مرقوم فرموده بودید مخصوص ایشان از قبل ذکر امنع اقدس شده و ارسال شد عجبست که نرسیده و همچنین جمیع مطالب آنجناب را فرداً فرداً جواب فرموده‌اند و ارسال شده وجهی امر شده بآنشطر بیاورند بعد از رسیدن حفظ فرمائید و خبر بفرستید و همچنین از هر جا چیزی برسد در همان ارض بماند تا خبر برسد

در بارۀ زراعت در این امور حکم کلّیّه فرموده‌اند و آن اینست که بر هر نفسی واجب شده که بکسب یا زرع و یا صنعت مشغول شود و همان عمل نفس عبادتست نزد حق ولو بیومی توقّف در ارضی باشد چنانچه در ایّام حرکت عراق با اینکه تدارک هجرت دیده میشد مع‌ ذلک بزرع مشغول بودند و حین خروج امر شد که حاصل آن را ما بین احباب قسمت نمایند

هذا ما جری من قلم البیان فی حقّک ان یا نبیل قبل حسین علیک ذکر اللّه و ثنآئه لا تحزن فی شئ انّه مع من ینصر ربّه سبّح بحمد ربّک فی کلّ حین امورات علی ما اراد اللّه جاری خواهد شد بعضی از احبّای آن ارض نظر بعسرت و مشقت تسلّی لازم دارند از قبل این مسجون تسلّی‌دهنده باشید از نظر نرفته و نمیروند بمقتضای وقت و اسباب و حکمت بالغه فیوضات رحمانیّه از سماء رحمت محیطه ظاهراً و باطناً مبذول خواهد شد کبّر من قبلی علی نفسک و علی من معک و علی الّذین هم آمنوا باللّه الفرد الخبیر

* * *

هو الآمر القدیم

دوستان آن ارض را ذکر نموده و مینمائیم بذکری که باقی و دائمست و عرفش از عالم قطع نشود افرحوا یا اولیائی بهذا الفضل العظیم و کل را وصیّت میفرمائیم بآنچه که سبب علوّ و سموّ کلمة اللّه است بین عباد و همچنین در اموری که سبب ارتقاء وجود و ارتفاع نفوس است و سبب اعظم تربیت اولاد است باید کل بآن تمسّک نمایند انّا امرناکم بذلک فی الواح شتّی و فی کتابی الأقدس طوبی للعاملین

از حقّ میطلبیم کل را تأیید فرماید و توفیق بخشد بر اجرای این امر مبرم که از قلم مالک قدم ظاهر شده و نازل گشته ایّاکم ان یخوّفکم طنین الذّباب او تضعفکم قوّة الظّالمین بقوّت ایمان و بحکمت و بیان ناس را بشاطی بحر اعظم دلالت نمائید قسم بآفتاب حقیقت که ضوضای ناعقین و معرضین عنداللّه احقر از طنین ذباب است ولکنّ القوم اکثرهم لا یعرفون یا حزب اللّه بذیل اطهر تشبّث نمائید و از عالم و عالمیان فارغ و آزاد باشید طوبی لکم و نعیماً لکم نشهد انّکم فزتم بما لا فاز به امم قبلکم یشهد بذلک لسان العظمة فی هذا الحین المبین البهآء علیکم و علی من فاز بعرفان اللّه ربّ العالمین باید در هر مدینه معلّمی از این حزب معیّن شود لأجل تعلیم اطفال و باید اسباب معاش معلّم مهیّا شود تا باطمینان کامل بآنچه لازم است مشغول گردد نسأل اللّه ان یؤیّد المعلّمین بقدرته و سلطانه و یوفّقهم علی تربیة ابنآء عباده انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر

* * *

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزو است

دوست مهربان شکر خدا را که سلامتی فی‌الجمله حاصل است و مرآت صافیۀ قلب حاکی از اشارات و جذبات دل انشآءاللّه مراد این حاصل شود و مرام آن واصل آید اگرچه خوشتر این است که لوح نور را که از صفحات افئدۀ منیره است از دلالات این و آن پاک سازیم و عریان در میدان وسیع روح بتازیم چنانچه حکیم الهی میگوید

سوی آن دلبر نپوید هیچکس با آرزو

با چنان گلرخ نخسبد هیچکس با پیرهن

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست

یا رضای دوست باید یا رضای خویشتن

چه جای پیراهن که وجود حجاب میشود و غیریّت خود نقاب میگردد ادیب شیراز میگوید تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز چنانچه یعقوب حبّ اگر هویّۀ قلب و دل را از کدورت آب و گل پاک مینمود البتّه احتیاج قمیص مصر نداشت که بشیری مبشّر شود و یا سفیری مذکّر آید بلکه نفحات طیّبۀ مقدّسه را از شمال روح میشنید و بجانان در عین وصال میآرمید شوق لقا و ذوق چشمۀ بقا را از عین صفا ذائقه مینمود و بحیات ابدی و دوام ازلی قیام میفرمود و بجنّت خلود بعد از حشر روح مخلّد میگشت و هزار چون یوسف را بی ندای وااسفا طائف حول میدید و لطیفۀ مصر وفا را از مدینۀ فنای احد اخذ میکرد بلی تا کدورات عالم کثرت که نتیجۀ آن هلاکت است زایل و هالک نشود طلعت باقی وجه بی نقاب سر از حجاب برنیارد و معنی کلّ شیء هالک الّا وجهه از جبین مبین هویدا نگردد چه نویسم که بوی جان از پشم شتر که منسوب به اویس است باید شنید چنانچه صاحب مثنوی میگوید

بوی جان میآید از پشم شتر

این شتر از خیل سلطان ویس در

ولیکن رایحۀ مشک جان و نسایم رحمن از یمن جانان مقطوع و ممنوع است بلی حقّۀ لؤلؤ بیضا در صدف دریا مخزون گشته زیرا که ناسفتۀ آن مقبول‌تر آید و مطبوع‌تر باشد که قوّت قوای دل را قدرت کامل بخشاید و نور بصر را جودت قابل بیفزاید و شاید که این کمون سبب ظهور گردد و این ستر را از پی کشفی باشد و یا این تلویح را طفلی تصریح نماید و یا این ختم را قوّتی بگشاید

دانه چون اندر زمین پنهان شود

سرّ آن سرسبزی بستان شود

تا چه کند قوّت بازوی دوست ای شفیق رفیقت میگوید که آسایش وجود را نزهتی از آلایش حدود باید که تا چون عنقای مغرب سر از مشرق جان برآورد در هوای قدس روح که مدینۀ جان است سایر گردد قسم بخدا که اگر عساکر ممات دواسبه بتازند بگرد این سوار نرسند و عزرائیل چون خادم بر در کمر خدمت بندد و از عازم حرم منّت برد که شاید در حریم عزّ محرم شود و در آن بساط لطیف که الطف از دراری نور است طائف گردد و واقف شود سبحان‌اللّه نسیم حبّ برخاست و مجلس انس را معطّر نمود روح نغمۀ بدیع ساز نمود عشّاق بادیۀ هوش از سروش غیب مدهوش شدند بقسمی شوق و وله و ذوق و طرب احاطه نموده که نفحۀ روح القدس از عظم رمیم وزیدن گرفت و روح الأمین با جناح نجاح در پریدن آمد اسرافیل حیات متحیّر گشته که بکدام نغمه این اصحاب را بهوش آرد و عجز مینماید که شاید از این بیهوشی قسمت برد و نصیب بردارد

بس کنم دلبر درآمد در خطاب

گوش کن و اللّه اعلم بالصّواب

این زمان جان از تنم آمد برون

گویدم کأنّا الیه راجعون

* * *

جناب ملّا احمد فی التّآء الّذی حضر تلقآء العرش

هو العزیز فی افق الأبهی باسمه العلیّ الأبهی

ذکر اللّه علی هیئة النّار فی هیکل النّور من سدرة الانسان باذن الرّحمن قد کان فی قطب الجنان بالحقّ مشهودا و ینطق بالحقّ بأنّه لا اله الّا هو و انّ هذا الجمال لجمال الأمر فی الملإ الأعلی و سرّ البطون فی غیب العمآء و طلعة الظّهور فی ملکوت البدآء و هیکل القدم فی مدائن البقآء و اسم الأعظم فی مصر السّنا و جمال المشهود علی هیکل قدس محبوبا ان یا ملأ البیان خافوا عن السّبحان و لا تحتجبوا عن الّذی اتی علی ظلل القدس بسلطان کان علی الحقّ مبینا و یمشی عن یمینه ملکوت اللّه ثمّ عن یساره جبروت الأسمآء و فی امامه جنود عزّ قویّا ان اتّبعوا یا قوم امر اللّه و حکمه و لا تتّبعوا الشّیطان ان اتّبعوا جمال الرّحمن فی تلک الأیّام و خافوا عن اللّه الّذی خلقکم بأمر من عنده و لا تکوننّ فی الأرض جبّاراً اثیما

ان یا احمد ان استمع ما یوحی الیک عن شطر القدم علی بقعة المبارکة الأزلیّة الأبدیّة الّتی فیها استوی جمال الرّحمن علی عرش عزّ عظیما لتجذبک نغمات الرّحمن الی عرش الرّضوان و ینقطعک عن الأکوان و یطهّرک عن دنس الأرض و انّ هذا من فضل اللّه علیک ان تکون بذلک خبیرا ان استقم علی امر مولاک ثمّ اخرق حجبات الوهم بقدرة من عندنا و سلطان من لدنّا و لا تخف من احد ولو یحاربک کلّ من علی الأرض جمیعا قل الیوم لن ینفع احداً شیء ولو یقوم بعبادة اهل السّموات و الأرض الّا بعد حبّی و برهانی قیامی و ما یجری من قلم عزّ علیما دع کلّ الاشارات عن ورائک و ضع کلّ الدّلالات تحت قدمک و توجّه بوجه المنیر الی ساحة قدس امینا و انّک انت دخلت بقعة الفردوس و کنت جالساً فی مقابلة العرش حین غفلتک عنه لأنّا کنّا ساتراً وجهنا فی تلک الأیّام خلف سبعین الف حجاب فلمّا تمّت المیقات اظهرنا الوجه بسلطان کان علی الحقّ عظیما فهنیئاً لک یا عبد بما فزت بلقآء اللّه و سمعت نغماته الأحلی بسمعک الأصفی و تجلّی علیک جمال القدم عن یمین العرش بأنوار قدس بدیعا تاللّه الحقّ نظرة منک الی وجه اللّه ربّک لکان خیر لک عن کنوز السّموات و الأرض و یشهد بذلک لسان اللّه عن خلف خبآء القدس ان انت بذلک علیما طهّر اذناک لتسمع نغماته الأحلی مرّةً اخری لأنّه کان بالمحسنین قریبا قدّس هیکلک عن حجبات البشر ثمّ عرّج الی منظر الأکبر مقرّ الّذی فیه تستضیء الأنوار و جعله اللّه مقدّساً عن انظر العالمین جمیعا الّا من دخل فی ظلّ رحمته و استقرّ علی عرش حبّه و کذلک قضی الأمر من لدن عزیز حکیما

اذاً یخاطب لسان الرّحمن عن جهة الرّضوان عباد الّذین هم آمنوا بالبیان لعلّ یقومنّ عن النّوم و یرجعنّ عمّا فرّطوا فی امر اللّه و یتوبنّ الیه و انّه کان توّاباً رحیما و یقول ان یا ملأ البیان اما وصّیناکم فی کلّ الألواح بأن لا تتمسّکوا فی حین الظّهور بشیء عمّا خلق فی الأرض و السّمآء فلم اعرضتم عن جمالی الأبهی فی قمیص ظهوری الأخری اذاً تبیّنوا یا ملأ الغفلآء لنعلم ما منعکم عن هذا الفضل الّذی کان عن افق القدس مشروقا و اما انذرناکم بأن لا تتّبعوا هواکم حین الّذی تنشقّ فیه سموات الأمر و یأتی ربّکم الرّحمن علی ظلل من الغمام فلمّا اتی یومئذ بالحقّ فلم اعرضتم عن لقائه و کفرتم بآیاته و کنتم علی شفا حفرة من النّار موقوفا و منکم من احتجب باسم من اسمائنا و کفر بالّذی آمن به و کان علی اعقابه منقلبا و منکم من تمسّک بحبل هواه و اعرض عن جمال الّذی الیه منقلبه و مثواه و کذلک شهدناکم من الرّفیق الأعلی و کان نفسی الحقّ علی ما اقول شهیدا ان یا ملأ البیان تاللّه الحقّ ان آمنتم بنفسی تاللّه هذا نفسی قد ظهر بالحقّ و ان کنتم موقناً بآیاتی فوجمالی هذه آیاتی قد نزلت بالفضل من جبروت اسم علیّا خافوا عن اللّه و لا تدحضوا الحقّ بما عندکم و لا تتّبعوا هواکم لأنّ کلّ الأمور ینتهی بآیات اللّه و انّها لنزلت علی احسن النّغمات من سمآء قدس بهیّا ان اغتنموا قدر تلک الأیّام و لا تجادلوا بحجّتی ثمّ برهانی ثمّ عظمتی و کبریائی و لا تحاربوا بنفسی و انّ ذلک خطأ کان فی امّ الألواح عظیما ان اسرعوا الی شاطئ الفضل بقلوبکم و لا تحتجبوا انفسکم بحجبات الأوهام ثمّ کسّروا الأصنام بقدرة من لدنّا و لا تخافوا من کلّ جبّار شقیّا ایّاکم ان لا تحرموا انفسکم عن حرم اللّه و لا تبطلوا اعمالکم بهمزات الشّیطان ثمّ اعتصموا بحبل اللّه فی تلک الأیّام الّتی اخذ السّکر کلّ من فی السّموات و الأرض الّا من اتی اللّه بقلب منیرا کذلک نطق لسان الرّحمن فی قطب الرّضوان اذاً قاموا یا ملأ البیان و تدارکوا ما فات عنکم و کونوا علی صراط العدل مستقیما و لا تجادلوا بآیات اللّه بعد انزالها و لا تحاربوا مع نفسه ثمّ انصروه بما استطاع به انفسکم و انّ هذا لخیر لکم و لأنفسکم و انّه قد کان عن العالمین غنیّا تاللّه قد ظهر البرهان عن افق السّبحان و اشرقت شمس الایقان عن منظر قدس بدیعا اتّقوا اللّه و لا تعقّبوا انفسکم و هواکم ان اتّبعوا ملّة اللّه فی امره و لا تجاوزوا عمّا امرتم به فی الکتاب و کذلک قضی الأمر من لدن مقتدر قدیرا قل قد ظهر الأمر علی شأن ما بقی لأحد مجال الاعراض الّا بأن یکفر برسل اللّه و سفرائه و بکتب اللّه و صحائف مجده و کذلک کان الأمر فی الألواح القضآء من قلم البهآء بالحقّ مرقوما انّ الّذین هم توقّفوا فی هذا الأمر اقلّ من ان یحصی تاللّه الحقّ قد حبطت اعمالهم کلّها الّا بأن یتوبوا الی اللّه و یرجعوا الیه و انّه لغفّار بعباده و انّه کان علی الحقّ رحیما یغفر من یشآء و یعذّب من یشآء لا یعزب عن علمه من شیء و انّه کان علی کلّ شیء محیطا

ان یا عبد اذا وصل الیک لوح البقآء قم عن مقامک ثمّ استقبله بخضوع حسن ثمّ خذه بأیدیک و ضعه علی رأسک و قل

یا الهی اشهد حینئذ فی موقفی هذا بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت و انّ نقطة الأولی لظهورک و بروزک و سلطنتک و کبریائک و به اشرقت شمس مواهبک علی العالمین جمیعا و اشهد انّ الّذی ظهر بالحقّ باسمک الأبهی عن افق الأعلی انّه لبهائک فی ملکوت الأسمآء و ضیائک فی ارض الانشآء و عزّک و سلطانک و قدرتک لمن فی ملکوت الأمر و الخلق و به تمّت نعمتک و ظهر برهانک و لاح وجهک و نصبت رایات امرک علی اتلال عزّ منیعا

ثمّ اقرأ ما نزل فی اللّوح ثمّ تفکّر فیه و بما نزل علی النّبیّین و المرسلین لتکون فی امر ربّک بصیرا و اذا وجدت رائحة القدس عن لوح اللّه و اثره اذاً غسّل نفسک فی مآء الطّهور عمّا جری من عین هذا الکافور هذا السّلسبیل الّذی جعل اللّه معینه قلم امره و اظهر منه ما یطهّر به افئدة کلّ عارف علیما ثمّ انقطع عن کلّ من فی السّموات و الأرض و کن منادیاً بین العباد بهذا اللّوح الّذی ظهر و اشرق عن افق اصبع عزّ قدیما و کن صائحاً فی البلاد و مبشّراً للّذین هم آمنوا بآیات اللّه و برهانه و منذراً للّذین هم کفروا بهذا الفضل الّذی کان عن سحاب الأمر منزولا ثمّ اشتعل فی نفسک بنار الّتی اشتعلناها فی رضوان تلک الکلمات لتشتعل بها الّذین هم کانوا من برودة الأوهام مخمودا قل یا قوم فأنصفوا فی انفسکم ان تحتجبوا عن هذا الوجه بأیّ وجه تتوجّهون و ان تمنعوا ذواتکم عن حرم القدس فبأیّ حرم تقصدون الیوم اذاً تبیّنوا یا ملأ البیان لا فونفسی الرّحمن لم یکن عندکم من مأمن و کان اللّه علی ذلک علیما أ تؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون بمعدنها و منبعها و منزلها فوا حسرتا علیکم بما اعرضتم عن جمال القدم و اقبلتم الی هیاکل ظلم موهوما کذلک الهمناک بالحقّ و ارسلنا الیک ما تقرّ به عیناک و تکون مستبشراً فی نفسک و متذکّراً بذکر اللّه فی کلّ اصیل و بکورا ایّاک ان لا تصبر فی نفسک اقلّ من آن ثمّ استقم علی امر مولاک و کن علی صراط ربّک علی الحقّ مستقیما قل تاللّه الحقّ قد ظهر ما لا ظهر فی الابداع و به رفعت سحاب الفضل و اثمرت سدرة الجود و غرّدت الورقآء و صاح دیک العرش و قامت الأرواح و اهتزّ کلّ عظم رمیما انتم یا ملأ البیان دعوا ما یمنعکم عن التّقرّب الی اللّه ثمّ توجّهوا الی هذا الفضل الّذی کان علی العالمین محیطا

ان یا اسمنا الأحمد انّا اعطیناک فی هذا اللّوح قوّةً من لدنّا ثمّ اثراً من عندنا لیؤثّر قولک فی العباد ان تکون منقطعاً عن کلّ من فی السّموات و الأرض و متوجّهاً الی شاطئ قدس مبروکا قم باستقامة الکبری ثمّ اسق النّاس من هذا السّلسبیل الّذی اعطیناک فی کؤوس تلک الکلمات لیجذبهم الی سمآء عزّ مرفوعا و ان وجدت نفسک مستطیعاً خذ القلم بأمر من لدنّا ثمّ اکتب ما القی الرّوح علی فؤادک فی اثبات هذا الأمر تاللّه الحقّ اذاً یؤیّدک روح الأعظم من لدنّا و کذلک کان الأمر مقضیّا و لا تمنع نفسک عن هذا الفضل ان اتّبع امر اللّه و حکمه لتکون من البالغین فی امّ الکتاب من قلم الأمر مسطورا و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی الّذین هم اتّبعوا امر ربّک و کانوا علی مقعد القدس باذن اللّه موقوفا

* * *

ح‌سین فی الصّاد

هو العزیز العلیّ الحیّ الجمیل

ذکر اللّه فی شجرة الفردوس فی شاطی البقآء علی افنان العمآء یمین الرّوح فی وادی المقدّس طور الجمال ان یا اهل البهآء فاسمعون هو الّذی انطق بالحقّ و انزل الآیات و ارسل الرّسل علی انّه هو الملک المقتدر المهیمن القیّوم انّ فی خلق السّموات و الارض و اختلاف النّور و الظّلمة و تورّق الاشجار [و] جریان فلک الاحدیّة علی بحر النّار و هبوب نسمات القدس عن فردوس الجمال و تصریف الآیات من غمام الهویّة لآیات لقوم یتفکّرون

قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تشرکوا به و لا تظنّوا ظنّ السّوء و لا تفتروا باصفیآئه و لا تأکلوا اموال النّاس و لا ترتکبوا البغی و الفحشآء ان انتم بحکم اللّه فی شجرة الامر توقنون هذا ما ینصحکم الرّوح فیما اجری اللّه علی قلم الاعلی فی الواح قدس مکنون لیوقننّ الکلّ بآیاته فی ایّامه و یستبشروا الّذینهم طاروا بجناحین الانقطاع و هم من نعمة اللّه یستجذبون و اذا یلقی علیهم الآیات و جلت قلوبهم و تفیض عیونهم من قطرات الحمرآء و هم عن نار الحبّ یشتعلون علیهم رضوان من اللّه و لهم الزّلفی فی معارج البقآء و قدّر لهم بین یدی الوجه سُرُر من یاقوت البیضآء و هم علیها یتّکئون کذلک نلقی علیک من الحان الهویّة لعلّ ینقطعک عن کلّ من فی السّموات و الارض و یقلّبک الی جوار رحمة اللّه و یؤیّدک علی النّصر و یرزقک من ثمرات الخلد و یجعلک من الّذینهم اهتدوا بانوار الجمال و عن حیاض الرّحمة یشربون کذلک صرّفنا الآیات بالحقّ و انزلنا الرّوح علیک لتهزّ نفسک من الشّوق و تکون من الّذینهم فی رضوان الوصال یحبرون

یا حرف العزّ اقرء ما رتّلناه لک ثمّ احفظها لیحدث فیک روح الحیوان و یقرّبک الی مکمن عزّ مخزون فاعمل بما امرت ثمّ استقم و لا تخف من احد ولو یعترض علیک کلّ من فی السّموات و الارض لیبعثک اللّه فی هوآء النّور و یهبک ملکاً فی اسمه الاعلی و ینزل علیک من غمام الرّحمة ما قدّر فی لوح محفوظ و الرّوح علیک و علی الّذین کانوا لوجه اللّه ساجدون ١۵٢١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

منشاد

جناب آقا سیّد حسین علیه بهآء اللّه

بسم اللّه الاقدس الابهی

ذکر اللّه من سدرة النّار علی بقعة النّور فی طور الظّهور قد کان علی هیکل الانسان باسم الرّحمن علی الحقّ مشهوداً ینطق فی کلّ الاحیان بانّ الملک للّه المقتدر العزیز المنّان کذلک کان الامر من لدی الرّحمن منزولاً

یا عبد النّاظر قم فانذر الّذین احتجبوا قل قد اتی الرّحمن بالبرهان اتّقوا اللّه و لا تجعلوا الامر بینکم مهجوراً تمسّکوا بالعروة الوثقی الّتی علّقت بین الارض و السّمآء ایّاکم ان تتّبعوا الّذی کفر باللّه و کان عن مکمن القرب بعیداً هذا یوم فیه خضعت الاعناق و قام المشرکون بالنّفاق الی ان نقضوا المیثاق و اتّخذوا الشّیطان لانفسهم معیناً قل لا ینفعکم شئ الیوم و لا یغنیکم عن ملک العرش ما خلق فی الاکوان کذلک نطق الرّحمن فی هذا اللّوح الّذی کان بانوار الوجه منیراً قل انّا نبعث من کلّ حرف خلقاً لا یعلم عدّتهم الّا اللّه انّه کان بکلّ شئ علیماً قل ءاشتغلتم بالدّنیا و اعرضتم عن مالک الاسمآء الی مَ ترقدون و لا تقومون ان ارفعوا الرّؤس تاللّه قد اشرقت شمس الفضل من افق العدل بنور کان علی العالمین محیطاً انّ الّذین نبذوا امر اللّه عن ورآئهم قد حرّمنا علیهم کوثر الحیوان فسوف یجدون انفسهم فی هاویة القهر و لا یجدون لانفسهم نصیراً ان افرح بلوح اللّه انّه یذکرک فی السّجن حین الّذی احاطته جنود الشّرک انّ فضله کان علیک عظیماً لا تبتئس بما یفعلون آنس بذکره ثمّ انقطع عمّا سواه انّه یکفیک بالحقّ انّه کان علی کلّ شئ قدیراً لا تحزن من شئ کلّ ما تراه سیفنی و یبقی الملک للّه الحقّ و الخسران للّذین ما اتّخذوا الیه سبیلاً کبّر من معک من قبل ربّک من الّذین هم آمنوا و بشّرهم بما قدّر لهم فی لوح کان خلف حجاب العزّ مستوراً

* * *

اح‌م‌د

هو العزیز المتعالی القیّوم

ذکر بدیع من العبد الی الّذی آمن باللّه و کان من المهتدین فی الواح الرّوح مسطورا لیسمعک نغمات الفردوس و یعلّمک من حکمة الّتی جعلها اللّه فی خزائن العلم مخزونا و یبلّغک الی مقام جعله اللّه فوق سرادق الأحدیّة و یرزقک من ثمرات الّتی ظهرت من سدرة البقآء و کذلک کان الفضل عن افق الأمر مشهودا قل یا قوم هذا عبد اللّه یدعوکم الی اللّه و یهدیکم سبل الهدی و یلقیکم من اسرار الّتی کانت عن العالمین ممنوعا و یهبّ علیکم نسمات الحیوان و یرسل نفحات الرّحمن عن مدینة الّتی جعله اللّه مقدّساً عن العرفان و کان عن انظر العارفین مستورا قل یا قوم خافوا عن اللّه و مظاهر امره و لا یشغلکم الدّنیا و زخرفها لأنّها سیفنی و لم یکن عند اللّه الّا ایّاماً معدودا فارفعوا رؤوسکم عن مراقد الغفلة ثمّ انقطعوا عن الملک و لا تکونوا کالّذین نسوا اللّه و طرحوا کلمات اللّه ورآء ظهورهم و کانوا فی کتاب الأبرار باسم الفجّار مکتوبا اولئک هم الّذین ضرب اللّه علی قلوبهم اکنّة من النّار و علی ابصارهم غشاوة من الغفلة بحیث اعرضوا عن جماله فی ایّامه و کانوا عن نسمات هذا الرّضوان محروما و اشتغلوا بزخارف القول کأنّهم ما سمعوا نغمات الهویّة و ما فازوا برحمة الّتی کانت علی اجساد المذنبین مهبوبا کذلک یأخذ اللّه الّذین کفروا و اعرضوا و یغفر الّذین آمنوا و اقبلوا و سیرفعهم الی مقام القرب و یسکنهم فی جوار رحمة ممدودا قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا هواکم ثمّ ارجعوا الی اللّه و اتّبعوا الّذی یدعوکم الی الحقّ و یلهمکم کلمة التّقوی و ینصرکم بجنود الغیب و یصلکم الی مقاعد قدس محبوبا و یهبکم حیوة الباقیة و یسقیکم من خمر الحیوان الدّائمة و لا یرید منکم جزآءً و لا شکورا قل انّ الّذین قالوا بأنّ تلک الکلمات ما نزلت علی الفطرة اولئک غلبت علیهم حسدهم و کأنّهم ما عرفوا لحنات القدس و ما ذاقوا فواکه الفردوس و جعلهم اللّه من طینة الجعل فی قمص الانسان محشورا قل کذلک قال الّذین هم کفروا مثل قولکم و اخذهم اللّه بذنبهم و جعلهم فی تابوت النّار فی کفر انفسهم مسجونا قل ویل لکم و بما اکتسبت ایدیکم و تحرّکت به شفتاکم انّ روح الأحدیّة یشهد بأنّ کلّ ذلک حقّ من عند اللّه و لم یر عین الدّهر بمثل ما نزّل من لدنه و بذلک یشهد کلّ من فی السّموات و الأرض الّا الّذین تجد فی قلوبهم غلّاً من اللّه قل موتوا بغلّکم سینصر اللّه هذا الأمر بملائکة العالین و یرفعه الی مقام لن یصل الیه ایدی المنافقین و کان ذلک علیه حتماً محتوما و الرّوح علیک و علی الّذین یعبدون اللّه فی ارضک و کانوا علی صراط الحبّ بین یدیه موقوفا ١۵٢١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هذه مدینة الرّضا فادخلوها یا ملأ الرّاضین ثمّ استبشروا بأنوار اللّه الملک المهیمن العزیز الحکیم

بسم الّذی لا اله الّا هو و بربّنا العلیّ الأعلی

ذکر رحمة اللّه عبده بالحقّ لیفتخر بذلک فی ملإ العالمین و یشکر ربّه فی کلّ حین بما تمّت نعمته علیه و علی اهل السّموات و الأرضین و هذا من کتاب یذکر فیه ما یقرّب النّاس الی ساحة قدس مبین و یشهد بأنّه لا اله الّا هو و کلّ عباد له و کلّ الیه لراجعین مثل الّذین یسمعون نغمات اللّه ثمّ یتّبعوها کمثل نور یستضیء من نور اللّه العزیز القدیر کذلک فاشهد من بلّور الّذی یشتعل منه النّار حین الّذی یقابل الشّمس و هذا ذکر من لدنّا للذّاکرین قل یا ملأ الأرض لو تقدّسون انفسکم و ارواحکم لتجدوها الطف من البلّور و هذا لحقّ یقین و ان تقابلوها باللّه بارئکم لتنطبع فیه من کلمة اللّه المهیمن القدیم و تحدث فیها نار القرب و بها تستضیء ابدانکم و اجسادکم و کلّ ما لکم و علیکم بحیث توقد فی شجرات انفسکم مشاعل الحبّ و بها تحترق حجبات الّتی حالت بینکم و بین انوار الوجه و کذلک نعلّمکم سبل التّقوی لتکوننّ من العارفین قل لو تبقی فی قلوبکم رایحة الفنآء فیما یکون متعلّقاً بالدّنیا و زخارفها لن تجدوا روایح البقآء عن قمیص قدس منیر فاتّبعوا یا ملأ الأرض ما امرکم اللّه و لا تختلفوا فیما حدّد فی الکتاب ثمّ تمسّکوا بعروة اللّه المقتدر العزیز الحمید و انّ هذا لوح فیه تنطق الورقآء بلحنات البقآء و تلقی علیکم ما هو خیر لکم عن کلّ ما قدّر فی ممالک الرّوح و فیه هدی و ذکری للمؤمنین و کذلک یختصّ اللّه برحمته من یشآء و ینزل علیکم من سمآء العزّ فواکه عزّ بدیع

قل یا اهل الأرض قد اضآء مصباح النّور فی زجاج القدس و استضآء منه اهل ملإ البقآء اتّقوا اللّه و لا تحتجبوا عنه و لا تکوننّ من المحتجبین و قد صنعت فلک اللّه بأیدی ملائکة الفردوس فتمسّکوا بها یا ملأ البیان و هذه لخیر لکم عن کنوز الأرض و ما کنز فیها من جواهر عزّ منیر و قد ارتفعت شمس الجمال فی وسط الزّوال و انتم رقدآء علی فراش الغفلة و منعتم عن هذا الفضل الّذی ما ادرکه عیون المقرّبین اتّقوا اللّه ثمّ اسلکوا سبل الرّضا فی ایّام اللّه المقتدر العزیز الحمید و ان لن تعرفوا سبیله انّا نعلّمکم بالحقّ بحرف ممّا اعطانی اللّه لتکون الحجّة بالغة علی کلّ من فی الملک اجمعین

فاعلموا بأنّ للرّضا مراتب لا نهایة له و انّا نعلّمکم بما یجری اللّه من قلمی و هذا یکفیکم عن ملک الأوّلین و الآخرین و من یرید ان یسلک سبل الرّضا ینبغی له بأن یکون راضیاً عن اللّه بارئه فیما قدّر له و بما جری من قلم علیّ بالحقّ و بکلّ ما حدّد من عنده علی الواح قدس حفیظ و بأن یکون راضیاً عن نفسه و هذا لن یمکن لأحد الّا بعد انقطاعه عن کلّ من فی السّموات و الأرض ان انتم من العارفین لأنّ الانسان لو یرتکب فی نفسه اقلّ من ذرّ من الفحشآء لن یرضی عن نفسه و هذا ما اشهدناکم بالحقّ لتکوننّ من الرّاضین و بأن یرتقی الی مقام یکون الشّهد و السّمّ عنده سوآء لأنّ کلّ ذلک یقدّر من مقتدر قدیر و لو انّ واحد یعبد اللّه فی الأزل الآزال و یکره فی نفسه بما یمسّه من البأسآء و الضّرّآء لن یکتب اسمه فی الألواح باسم الرّاضین من قلم قدس منیر لأنّ الّذین یقرّون فی انفسهم بحبّ اللّه ثمّ یجزعون من البلایا فی سبیله لن یصدق علیهم حکم الرّضا و هذا ما نلقی علیکم بالحقّ لتکوننّ فی الحبّ من الرّاسخین و کیف یمکن بأن یدّعی احد فی قلبه محبّة اللّه ثمّ یکره عمّا ینزل علیه من محبوبه العزیز الحکیم و بأن یکون راضیاً عن احبّآء اللّه فی الأرض و یخفض جناحه للمؤمنین لأنّه لو یستکبر علی الّذین هم آمنوا کأنّه استکبر علی اللّه و نعوذ باللّه عن ذلک یا ملأ المخلصین و من رضی عن اللّه ربّه یرضی عن عباده الّذین هم آمنوا به و بآیاته فی یوم الّذی انصعقت فیه کلّ من فی السّموات و الأرض لأنّ رضآء العبد عن بارئه لن یثبت الّا برضائه احبّآء اللّه الّذین انقطعوا الیه و کانوا من المتوکّلین فارتقب یوم ینفخ فیه الصّور و تغنّ فیه الورقآء و یفتح ابواب الرّضوان و یأتی اللّه بأمر بدیع اذاً فاسرعوا الیه یا ملأ البیان و لا توقّفوا اقلّ من آن و هذا من اصل الرّضا لا تختلفوا فیه یا ملأ المقرّبین حینئذ تجدون نسایم الرّضا عن مشرق القدس و تأخذکم غلبات الشّوق و تقلّبکم الی مقعد عزّ امین

ایّاکم یا معشر البیان لا تصبروا فی انفسکم و لا تحتجبوا عن جمال اللّه العزیز الحمید فواللّه قیامکم بین یدیه مرّةً واحدة لخیر عن ملک السّموات و الأرضین ولکن انّک انت یا ایّها السّالک الی اللّه فاستبشر فی نفسک لأنّک وصلت فی مدینة الرّضا و کنت الی میادین القدس لمن السّالکین و انّا حینئذ نشهد لک بأنّک طیّرت فی هوآء الرّضا و تجنّبت عن جنبک و تقرّبت بجنب اللّه العزیز الکریم و هاجرت عن دیارک و سافرت الی اللّه حتّی وردت فی بقعة الّتی تزورها اهل سرادق الخلد فی بکور و اصیل فطوبی لک و لمثلائک الّذین وفّقهم اللّه بالورود فی شاطئ البقآء یمّ قلزم الحمرآء و سمعوا نغمة اللّه من ورآء حجبات القدرة و زاروا بقعة الّتی تطوف فی حولها سدرات السّینآء و تخلع فیها النّعال کلّ من دخل فی قمیص الوجود من الأوّلین و الآخرین ثمّ اعلم بأنّ حبّک ربّک هذا رضآء اللّه عنک و رضائک به و هذا من شریعة الّتی شرع عن یمین حکمة اللّه و لن یتغیّر بتغییر نبیّ و لا بتجدید رسول بل کلّ یأمرون النّاس بهذا و هذا من ودیعة اللّه فی قلوب المخلصین و هذا ما یکفیکم عن دونه و من ورد فی هذه الشّریعة الجاریة لن یترک حرفاً من الکتاب و لا یرضی الّا بما رضی اللّه له و کذلک نفصّل لک الآیات بالحقّ لتکون من الموقنین و انّک اذا حیّیت روحک بنغمات الورقآء و جدّدت هیکل سرّک بقمیص البقآء فارجع الی بیت اللّه فی ارضک و کن مبشّراً من لدنّا علی الّذین هم کانوا بفرح الرّوح لمن المستبشرین و ذکّرهم بآیات اللّه و کن کنسایم الرّبیع علی اهل دیارک لیجدّد بها انفسهم و ارواحهم و هذا ما نأمرک بالحقّ ان کنت من المستمعین و لن تقدر علی ذلک الّا بأن تقبل الی اللّه بکلّک و تکون معرضاً عن کلّ ما فی ایدی الخلق اجمعین و انّک اذا جدّدت فی نفسک لتقدر ان تجدّد النّاس و هذا ما تعظک الورقآء بالحقّ لتکون من المحسنین الّذین سبقتهم الهدایة من اللّه و ذاقوا حلاوة الحبّ و شربوا عن عیون الّتی تفجّرت عن جهة عرش عظیم

ثمّ ذکّر من لدنّا کلّ من آمن باللّه و آیاته فی ارضک ثمّ الّذین هاجروا الی اللّه و دخلوا فی جوار اللّه العزیز الکریم و منهم حرف الکاف الّذی سبق فی الفضل و نذکره حینئذ فی الکتاب بربوات المقدّسین و منهم حرف القاف الّذی هاجر الی اللّه فی ایّامه و کان من المتّقین و کذلک حرف الهآء الّذی هاجر ثمّ رجع باذن من لدنّا و کان فی بحر الحبّ لمن المتغمّسین و منهم حرف الرّآء الّذی سمع نغمات الورقآء و دخل فی ظلّ اللّه العزیز العلیم و منهم الّذین هاجروا و رجعوا و ما اذکرنا اسمائهم و کلّ بلغوا فی الفضل مقاماً ما لا یدرکه کلّ الخلایق اجمعین فسوف یظهر اللّه علیهم ثمرات اعمالهم و یطیرون بأجنحة الیاقوت فی رضوان قدس کریم و منهم الّذین سافروا بقلوبهم و کتب اسمائهم من القلم القدرة علی ارواح عزّ منیع و سیفتح اللّه علی وجوههم ابواب الفردوس و یدخلون فیها بسلام و رحمة من لدنّا و یکوننّ فیه لمن المحبرین فواللّه لو یظهر علی اهل السّموات و الأرض اقلّ من ان یحصی عمّا قدّر للّذین سافروا و هاجروا الی اللّه لیسرعنّ کلّ بعیناهم و رؤوسهم الی شاطئ قدس بدیع ولکن احتجبوا کلّ بما اکتسبت ایدیهم فی زمن اللّه و کانوا قوم سوء اخسرین قل یا ملأ المؤمنین فاصبروا بما جری علیکم و لا تجزعوا عمّا مسّتکم من البأسآء و الضّرّآء فسوف یوفّی اجور الصّابرین سیمضی الدّنیا و اهلها و کلّ یرجعون الی مقرّهم فی النّار و لا مفرّ لهم من نقمة اللّه القاهر الغالب العزیز القدیر

قل یا ملأ الأرض اما تشهدون تغیّرات الملک و تبدّلات الأرض بحیث ما یمضی من آن الّا و قد یتغیّر فیه اکثر الأمور فبأیّ شیء اطمأنّت قلوبکم و نفوسکم فویل لکم و بما عملتم فی الحیوة الباطلة و انّکم اقبلتم الی انفسکم و اعرضتم عن الّذی خلقکم و رزقکم و کان علیکم ارحم من کلّ رحیم قل فواللّه ما انتم الّا کمسافر فی ظلّ شجرة و لا بدّ ان تزول و لا تطمئنّوا به و بما یفنی فاطمئنّوا بما لا یأخذه الفنآء و یکون باقیاً ببقآء اللّه الباقی الدّائم العزیز قل هل وجدتم اصباحکم بمثل لیالیکم او شبابکم بمثل مشیبکم کلّ ذلک ذکری لکم یا ملأ المسلمین و ما قدّرت الاختلافات فی کلّ شیء الّا بأن یذکّرکم بفنآء انفسکم لئلّا تلتفتوا الیها و لا تکوننّ من المتمسّکین فتمسّکوا بحبل اللّه ثمّ اعتصموا بعروة البیان و هذا ما قدّر لکم من اصبع عزّ قویم کذلک علّمناکم جواهر العلم و عرّفناکم بدایع الحکمة و القیناکم حقایق العرفان و اشهدناکم سبل الفردوس لعلّ تطمئنّ به قلوبکم و قلوب العارفین و الحمد للّه ربّ العالمین و الرّحمة علیکم یا ملأ البیانیّین اذاً احبّ ان انقطع عن کلّ الأذکار و انادی ربّی بنغمات الّتی تجتذب منها افئدة الموحّدین

فسبحانک اللّهمّ یا الهی فأرسل علی محبّیک ما تستریح به قلوبهم و تسکن به نفوسهم لیذکروک فی الجهر کما یذکروک فی السّرّ و هذا عند قدرتک المحیطة لسهل یسیر ثمّ ارتفع یا محبوبی اعلام نصرک و انتصارک علی اهل مملکتک لیجتمعوا فی ظلّ عنایتک هؤلآء المتفرّقین الّذین تفرّقوا فی دیارک و تشتّتوا فی بلادک و لن یجدوا لأنفسهم مأوی الّا الیک و لا مهرباً الّا بک و لا ملجأً الّا منک فاجمعهم فی ظلّ شجرة عنایتک ثمّ اکرمهم بفضلک و انّک انت اکرم الأکرمین و انت تعلم یا محبوبی کیف فعلوا اعادیک بأحبّائک بحیث اخذوا منهم کلّ ما اعطیتهم بجودک و وردوا علیهم ما لا سمعت اذن احد من قبل و ما ترک من ارض الّا و قد سفک فیها دمائهم و ما بقی من حطب الّا و قد احترقت به اجسادهم و کم من صغیر یا الهی بقی من دون کبیر و کم من امّ یضجّ لابنها و کم من ابن یبکی لأبیه و انت احصیت کلّ ذلک و کنت علیهم لشهید و انّک انت یا الهی تشهد و تری کیف احاط الظّلم ارضک و دیارک بحیث لن یشهد من احد آثار العدل و کلّ اتّبعوا الشّیاطین و کاد ان یصل الأمر الی مقام یرتفع عن الأرض اسمک و آثارک و کلّ اتّخذوا لأنفسهم الهة من دونک و انّک تکون علی ذلک لعلیم خبیر و احاطت کلّ اهل ارضک ظلمات الغفلة بحیث لو یذکر احد من عبادک اسمک لیستهزئوا علیه و بذلک احترق قلبی و اکباد الموحّدین فوعزّتک یا محبوبی لن اجد احداً من عبادک علی سبیلک و لن استنشق منهم روایح حبّک و کلّ اتّخذوا الدّنیا لأنفسهم ولیّاً الّا الّذین هم رجعوا الیک و کانوا من الرّاجعین و فی کلّ الأیّام یا الهی اعاشر مع العباد و اشاهدهم فی غفلة عنک بحیث یتوجّهون بکلّ وجه دون وجهک المنیر و بکلّ مدینة سوی مداین عزّ ربوبیّتک کأنّک ما خلقتهم و ما رزقتهم و کذلک وجدنا الأمر بین هؤلآء المشرکین و وصلت الذّلّة الی مقام لن یقدروا احبّائک ان یذکروک و لو یریدون ان یقرؤوا کلماتک یختفون فی اماکنهم و بذلک استدمت قلوب العاشقین و لو تقبل یا الهی هذه الأمور علی نفسک فوا حسرتاه علی اصفیائک فی ارضک کیف یسمعون من اعدائک ما لا ینبغی لشأنک فیا لیت کلّهم یعمون و ما یشهدون و یصمّون و لا یسمعون ما لا یلیق لجمالک المنیر و انّک لو تدعهم علی تلک الحالة فوعزّتک لینعدم آثار سلطنتک فی مملکتک و تنهدم ارکان حکومتک فی ارضک و یمحی اسمک و رسمک بین الخلق اجمعین فیا الهی و محبوبی لا تمهلهم بعد تلک الأمور فأنزل علیهم ما یقلّبهم الیک ثمّ ارتفع هذا الصّبیّ الّذی قام علیک بتمامه ثمّ الّذین هم اتّبعوه فی هواه لتطهّر ارض تقدیسک عن هؤلآء الکافرین و انّی یا الهی اعلم بأنّک اردت ذلک فی کلّ عامک ولکن ما جری علیه لظهور بدائک و هذا لحقّ یقین اذاً فأنزل علیه یا الهی من قضایاک المثبتة و احکامک النّافذة الّتی لن یردّها البدآء و لن یغیّرها الهوآء ثمّ اثبت یا محبوبی هذا علی الواح عزّ حفیظ و کتاب قدس حکیم الّذی لن یأخذه المحو و لن یرجع الیه حکم الحکّ بل ثبت فیه الأمور من قلم حکم قدیر ثمّ قدّر بعده یا الهی ما هو خیر لعبادک و بیدک الخیر کلّه و انّک انت الحاکم القاضی العالم المعطی الحکیم الی متی یا الهی تصبر علی اعادی نفسک فوعزّتک قد بلغت فی الحکم الی مقام الّذی شکّوا عبادک فی بدایع قدرتک بل ایقنوا دونها بعد ایقانی بأنّک انت المقتدر علی کلّ شیء و انّک انت اقدر الأقدرین و انت تعلم بأنّ جزعی لم یکن علی نفسی و لا علی ذلّة محبّیک بل لمّا اشاهد بأنّ الکلّ اعرضوا عنک و عن جمالک و اتّخذوا آیاتک سخریّاً لذا تحرق کبدی و یضجّ سرّی و تبکی عینی و انّک تعلم ما فی نفسی و انّک علی کلّ محیط اذاً یا محبوبی فاغفر عنّی و عن جریراتی الّتی ارتکبت بین یدیک لأنّ ذکری ایّاک خطیئة لا یعادلها شیء فی الأرض و السّمآء ثمّ اغفر ابوای و احبّائی و عشیرتی و اقربائی و انّک انت ارحم الرّاحمین ثمّ اغفر الّذی سرع الیک و ورد علیک ثمّ عن ابواه و لا تأخذهم یا محبوبی بجریراتهم و خطیئاتهم و ارحمهم و تجاوز عنهم و انّک انت ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین

* * *

قائین

قد نزل لعبد اللّه آقا بابا لیقرأ آیات ربّه و یکون من الفائزین

هو العلیّ الأعلی

ذکر رحمة ربّک عبده لیکون من المتذکّرین و تقرّ من اثر اللّه ربّه عیناه و یکون من الّذینهم فازوا بعرفان اللّه و مظهر نفسه و ما منعهم منع الّذینهم کفروا و اشرکوا و کانوا من الغافلین ان یا عبد نوّر بصرک من آیات ربّک و قلبک بذکر اسمه العلیّ العظیم و لا تحرم نفسک عن فضل الّذی سبق الممکنات و کان ان ینتظر ظهوره هیاکل الأمر فی قرون الأوّلین قل انّه قد ظهر علی هیکل الانسان فتبارک اللّه مظهر هذا المنظر الکریم ایّاک ان لا یحزنک شیء و لا یمنعک امر عن سبیل اللّه المرتفع المستقیم و لا تلتفت الی الدّنیا و ما خلق علیها ثمّ ابتغ ما قدّر عند ربّک و انّه یکفیک و یکفی العالمین ان اشرب کوثر الحیوان من عین الّتی جرت فی هذا الرّضوان لیجذبک الی وجه ربّک و انّه لهو العزیز الکریم انّه لن یمنع نفساً من بدایع فضله و لن یقطع عن العباد امطار رحمته انّه ما من اله الّا هو یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید کذلک نزّل الأمر من سمآء القدم لتتّبع امر ربّک و تکون من المحسنین انّ الّذینهم کانوا فی غفلة عن لقآء ربّهم و اعراض عن جماله اولئک لن یرحمهم اللّه فی الدّنیا ابدا و فی الآخرة لهم عذاب عظیم فسوف یرجعهم ملائکة العذاب الی مثواهم فبئس مثوی المعرضین کذلک فصّلنا لک الآیات و صرّفناها فضلاً من لدنّا علیک لتکون من الشّاکرین و الرّوح و البهآء علیک و علی عباد اللّه المخلصین

* * *

۱۵۲١

هو اللّه تعالی عظم شأنه و عزّ اقتداره

ذکر قلم و مداد قبل از نگارش حروف و الفاظ ذکر مالک ایجاد بوده و خواهد بود و بعد فرزند عزیز میرزا مصطفی همیشه از کوثر ذکر محبوب یکتا بنوشی و بیادش از عالم و عالمیان فارغ و آزاد باشی مکتوبت که مدلّ بر خلوص و حبّت للّه بود رسید و سبب روشنی و خوشی دل و دیده گردید چه که هر ذکری که بذکر دوست مزیّن است او بمثابۀ شمع است در انجمن خوشا بحال آنان که جمیع اذکار و افکار و اوراد و اعمال و افعالشان امروز للّه و لحبّ اللّه و لخدمة ‌اللّه واقع شده و میشود ای عزیز جان و روان از اله جاودان بطلب که بآنچه لایق و سزاوار امروز است فائز شویم و آن اینست که خود و غیر خود را بکلّی فراموش نمائیم و بصدهزار تن و صدهزار جان بخدمت بایستیم و اوّل خدمت تطهیر قلب و بصر و سمع و فؤاد و جمیع ارکانست از آنچه لایق نبوده و بعد که بعنایت حیّ قدیم باین مقام عظیم رسید آن وقت سزاوار است کمر خدمت بندد و در صفّ بندگان ایستد ای نور چشم چشم عالم باز و یک چشم باز مشهود نه چه که مقصود از بازی دیدن و شناختن است و آن مثل اکسیر نایاب الّا الّذین اخذتهم ید فضل ربّنا العزیز الوهّاب ای عزیز جان نمیدانم قلم را سکر حبّ مالک قدم اخذ نموده که باین اذکار پرداخته و یا کاتب آتش حسرتهای این ایّام را که بما ینبغی فائز نشده میخواهد بماء این اذکار تسکین دهد سبحان‌اللّه سبحان‌اللّه نعم ما قال وصف این هجران و این خون جگر الی آخر باری آنچه از لباس طلب نموده بودی ارسال شد انشآءاللّه بخوشی و خوبی و خرّمی و نیک‌نامی بپوشی و بدری نه این یک جامه را بلکه جامۀ عالم را ای مصطفی از لسان مالک اسماء باین اسم نامیده شدی این امه و آن عزیز از ربّ بی‌مثل و نظیر بکمال ذلّت و عجز و ابتهال میطلبیم که بآنچه از برای پاکان درگاهش مقدّر فرموده ترا بآن موفّق دارد انّه لهو المعطی الواهب العزیز الحکیم

امه حرم صاحب

حال نوبت خادم است که نزد آن مخدوم مراتب حبّ و وداد اظهار دارد اگرچه بظاهر از نظر رفته قسم بمربّی کل که هرگز از دل نرفته و نخواهی رفت و از تمام دل و جان و زبان از پروردگار عالمیان مسئلت مینمایم که بزودی بمقام قرب قدس فائز شوی و از کأس وصال بیاشامی بیا بیا که گوشها از برای اصغای حکایتهایت مستعدّ گشته و هوشها از پیشاپیش آماده هر چه زودتر آئی دیر است و هر چه پیشتر آئی دور سرمست بادۀ طهور میگوید وقت از دست رفت فرصت از دست رفت سال رفت و ماه رفت شبانگاه و صبحگاه رفت و هنگام اصغای کلمۀ ارجعوا نیامد فآه آه ثمّ آه آه اذاً اختم القول بلا حول و لا قوّة الّا باللّه

خ‌ادم

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

بیرجند

جناب احمد الّذی فاز

هو الغفور الرّحیم

ذکر من لدنّا لمن قصد المقام الأعلی و قطع البرّ و البحر الی ان ورد فی قبّة نورآء المقام الّذی ارتفع فیه ندآء مالک الأسمآء و فاطر السّمآء لعمر اللّه دخل و فاز بما کان مذکوراً فی الکتب و مسطوراً من القلم الأعلی فی الزّبر و الألواح یا احمد ان احمد اللّه بما ایّدک و وفّقک و رزقک لقائه الّذی لا یعادله ما فی الملکوت و لا ما فی الجبروت یشهد بذلک لسان الرّحمن فی ملکوت البیان نشهد انّک حضرت و سمعت و عرفت ما منع عن عرفانه اکثر العباد قد انزلنا لکلّ من ذکرت لدی الوجه لوحاً شهد بفضل اللّه و عنایته طوبی لک و لکلّ عبد ما منعه ظلم الّذین کفروا بالمبدإ و المعاد قد اریناک افقی و اسمعناک ندائی و ایّدناک علی عمل خضعت له الأعمال لا تحزن عمّا ورد علیک قد ورد علینا فی سبیل اللّه ما صاحت به الصّخرة و ناحت به الأشجار انّا کنّا معه حین صعوده لعمری قد استقبله الملأ الأعلی و وجدوا منه عرف ربّه الأبهی کذلک قضی الأمر من لدی اللّه ربّ الأرباب انّه وفی بمیثاق اللّه و عهده و شهد بما شهد اللّه قبل الأشیآء انّه لا اله الّا هو الواحد المختار النّور المشرق من افق سمآء الفضل و النّفحة المتضوّعة من قمیص مطلع العدل علیک یا من آمنت باللّه و آیاته و هاجرت فی سبیله الی ان فزت بما کان مکنوناً فی علم اللّه و مسطوراً فی کتبه یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب نشهد انّک سمعت النّدآء و اجبت مولاک و اقبلت الیه رغماً للّذین نبذوا الآیات ورائهم و کفروا باللّه اذ اتی بقدرة و سلطان علیک بهائی و بهآء من فی ملکوتی و بهآء من فی سرادق عظمتی و بهآء کلّ مستقیم ما اضعفته قدرة الأمرآء قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ الأرضین و السّموات

یا احمد حمد کن محبوب عالمیان را ترا مؤیّد فرمود بر آنچه در کتابش مذکور و از قلم اعلی مسطور در اوّل ورود سجن غصنی از اغصان را فدا نمودیم لأمر ما اطّلع به الّا اللّه ربّک دنیا قدری نداشته و ندارد و آن غصن در اوّل جوانی جان را نثار نمود و قصد مقام دیگر فرمود قسم بآفتاب افق معانی اگر اقلّ از سمّ ابره مقام ابنک الّذی صعد الی اللّه ظاهر شود کل از فرح منصعق شوند عالم را از برای امم غافله باید گذاشت مقامی که کلّ اشیاء بر فنای او شهادت داده‌اند قابل توقّف نبوده و نیست مخصوص ارواح مجرّدۀ مطمئنّۀ طاهره در کلّ حین ارادۀ طیران دارند ولکن بمقتضیات حکمت بالغه چند یومی را صابرند الأمر بیده و الحکم فی قبضته محزون مباش حقّ با تو بوده و هست بکمال فرح و سرور این ایّام فانیه را بخدمت حقّ مشغول باش انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل و هو العزیز الجمیل دوستان را تکبیر برسان و بعنایت حقّ مسرور دار الواح موعوده با جناب امین یعنی ابوالحسن علیه بهآء اللّه ارسال شد انشآءاللّه اهلش باو فائز شوند و از بیان رحمن کوثر حیوان بیاشامند طوبی لک و نعیماً لک امروز یوم حزن نیست وقت را از دست مده ذکرت در ساحت اقدس بوده و هست وصیّت مینمایم اولیای خود را بحکمت با ناس غافل مدارا نمائید رحمت حقّ سبقت گرفته بر غضبش بمقتضا تکلّم کنید ناس بمثابۀ ارضند بعضی جرز و بعضی مبروک اگر اراضی طیّبه یافت شود غرس نهال معانی و بیان جائز والّا الصّمت اولی البهآء الظّاهر اللّائح المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علی اولیائی الّذین تمسّکوا بحبلی المتین

* * *

احبّآء اللّه فی فاران

هو الذّاکر العلیم

ذکر من لدنّا عباد الّذین ذکرت اسمائهم لدی المظلوم الّذی سجن فی هذا الحصن المتین یا حزب اللّه فی فاران انّا ذکرناکم من قبل بما لا تعادله الأشیآء کلّها یشهد بذلک مولی الوری فی هذا المقام الرّفیع ایّاکم ان تمنعکم ضوضآء اهل البیان عن ربّکم الرّحمن او تحجبکم حجبات کلّ عالم بعید انّا سمعنا ندائکم اجبناکم بهذا الکتاب المبین انّه یری ما تعملون و یسمع ما تقولون و هو السّمیع البصیر قد حضر کتاب فی السّجن و فیه اسمآء الّذین اقبلوا الی افقی المنیر

یا محمّد اسمع النّدآء المرتفع فی هذا المقام الأعلی من سدرة المنتهی انّه لا اله الّا انا الفرد العلیم الخبیر کن ناطقاً بثنائی و متمسّکاً بحبلی و متوجّهاً الی وجهی و متشبّثاً بهذا النّبأ العظیم الّذی بشّر به الکلیم فی طور العرفان و الرّوح فی بیدآء الاشتیاق و الحبیب بین الیثرب و البطحآء کذلک قضی الأمر من لدن آمر قدیم

یا علی طوبی لنفس فاز بذکر قلمی الأعلی فی ایّامی و وجد عرف قمیصی اذ تضوّع بین العالم انّه من اهل السّفینة الحمرآء فی کتابی المبین انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالعمل الخالص و بما ینبغی لنسبتکم الی اللّه العزیز الحمید

یا خلیل قد اتی الجلیل بسلطان لا تقوم معه جنود السّموات و الأرضین انّه یبشّرک و الّذین آمنوا بما قدّر لکم امراً من لدنه و هو المقتدر العلیم الحکیم

یا رضا قد ذکرک مولی الأسمآء فی هذا المقام الأعلی اشکر ربّک بهذا الفضل المبین انّه ذکرک بما لا یعادله شیء من الأشیآء یشهد بذلک لسان اللّه المقتدر القدیر قل

الهی الهی لا تدعنی بنفسی و لا تجعلنی محروماً عن نفحات وحیک و لا ممنوعاً عن باب فتح علی وجوه من فی الأرض و السّمآء و لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأصفیائک الّذین وفوا بعهدک و میثاقک و عملوا بما امرتهم به فی کتابک العظیم

نسأل اللّه ان یقرّبک الیه و یوفّقک علی الرّضآء فی هذا الظّهور العزیز البدیع

یا فتحعلی هذا یوم فیه جری النّهر و ماج البحر و اتی الأمر بسلطان مبین ضع ما عند القوم و قل تاللّه ما عنده خیر عمّا عندنا یشهد بذلک کلّ عارف بصیر هذا یوم فیه انار افق البیان بنیّر العرفان و غرّدت الحمامة علی الأغصان انّه لا اله الّا انا المقتدر العلیم الحکیم خذ کتاب اللّه بقوّة من عندنا و لا تکن من الغافلین انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالأمانة و الدّیانة و العفّة و الصّفآء انّ ربّک هو النّاصح الخبیر

یا درویش‌خدا قد ارسلنا الیک من قبل و فی هذه السّنة لوحاً لاح من افقه شمس عنایة ربّک الکریم احمدی اللّه بما ایّدک علی الاقبال و هداک الی صراطه المستقیم و انزل لک ما یغنیک عن کلّ کتاب و یذکّرک بما ینبغی لأیّامه اشکری ربّک بهذا الفضل المبین

یا حزب اللّه ندای طیر عربی و تغرّدات او را اصغا نمودید حال بلسان پارسی اصغا نمائید انّه یقرّبکم الیه و یهدیکم الی الصّراط و ینجیکم من عذاب الیم انّا ذکرناکم فی الواح شتّی و ایّدناکم علی الاقبال الی هذا الأفق المنیر ایّاکم ان یمنعکم شیء من الأشیآء عن اللّه مالک الأسمآء او تخوّفکم سطوة الظّالمین از اوّل یوم الی حین قلم اعلی مکث ننمود و راحت نیافت و حقّ جلّ جلاله را بحرکت خود و ذکر خود نصرت نموده و چون رایات نصرت الهی در بعضی بلاد مرتفع اهل بیان از خلف حجاب بمحاربه قیام نمودند لعمر اللّه گفتند آنچه را که عین اللّه گریست و لسان اللّه نوحه نمود یا حزب اللّه نفوس مشرکه ابداً با ما نبوده و از این امر آگاه نه مع‌ذلک مفتریاتی ترتیب داده‌اند و قصد مقصود عالمیان کرده‌اند و بکمال جدّ و اجتهاد در اضلال نفوس ساعی و جاهدند نسأل اللّه ان یعرّفهم مقاماتهم و یرجعهم الیه انّه هو السّامع المجیب

اینکه ارادۀ زیارت بیت نمودید نزد مظلوم مقبول و محبوبست ولکن اگر بروح و ریحان واقع شود و مغایر حکمت نباشد

بگو یا قوم اوّل امر عرفان حقّ جلّ جلاله و آخر آن استقامت و بعد تطهیر مال و ما عند القوم بما امر به اللّه بوده لذا باید اوّل حقوق الهی ادا شود و بعد توجّه ببیت محض فضل این کلمه ذکر شد و از حقّ میطلبیم جمیع را مؤیّد فرماید بر خدمت امر بشأنیکه این دو یوم فانی و زخارف فانیه حایل نشود و از توجّه و اقبال بازندارد یا اولیآء اللّه هناک ندا در کلّ احیان مرتفع و قلم متحرّک و لسان ناطق که شاید عباد افسرده از نار کلمۀ علیا مشتعل شوند و بافق اعلی توجّه نمایند هر نفسی فائز شد او بخیر ابدی فائز است و بحیات قدمی مزیّن طوبی له و له حسن مآب البهآء المشرق من افق سمآء ملکوتی علیکم و علی من یسمع ندآء اللّه ربّ الأرباب

* * *

جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه مالک القدر

هو المشفق الکریم

ذکر من لدنّا لمن اجتذب العباد ببیان ربّه الرّحمن و نطق امام الوجوه بما نطق به لسان العظمة انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد انجذبت الأشیآء من ندآء مالک الأسمآء و القوم لا یعرفون قد ترکوا ما امروا به و ارتکبوا ما ناح به الملأ الأعلی و الّذین طافوا البیت فی کلّ اصیل و بکور کن ناطقاً بذکر ربّک و قائماً علی خدمة امره و مقبلاً الی افقه و متمسّکاً بحبله الممدود کذلک اظهرنا لآلئ العرفان من صدف البیان طوبی لمن شهد و رأی و ویل لکلّ غافل محجوب البهآء المشرق من افق ملکوتی علیک و علی الّذین سرعوا اذ سمعوا ندآء اللّه مالک الوجود

* * *

بسمی المنادی بین الأرض و السّمآء

ذکر من لدنّا لمن اقبل الی المذکور اذ اتی الوعد و ظهر الموعود بسلطان مبین هذا یوم لا یذکر فیه الّا هو یشهد بذلک کتب اللّه من قبل و من بعد و هذا اللّوح العظیم هذا یوم فیه ماج بحر البیان و انار افق العرفان بما استوی مالک القدم علی العرش الأعظم و هدرت حمامة البیان علی اعلی الأغصان قد اتی المالک و الملک للّه المقتدر العلیم الحکیم لا یعزب عن علمه من شیء یسمع و یری و هو السّمیع البصیر

قد حضر کتابک لدی المظلوم و عرضه العبد الحاضر لدی الوجه اجبناک بآیات اذ نزّلت من سمآء البرهان خضعت لها کتب الأرض یشهد بذلک من ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا العزیز الکریم کن ناطقاً بذکری و متوجّهاً الی انوار وجهی و متمسّکاً بحبلی و قائماً علی خدمة امری العزیز البدیع انّا اسمعناک و عرّفناک و اریناک و هدیناک الی صراطی المستقیم اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم و قل

لک الحمد یا الهی و سیّدی و سندی بما دعوتنی الیک و سقیتنی کأس الحضور من ید عطائک و جعلتنی مقبلاً الی افقک الأعلی اذ اعرض عنه علمآء الأرض کلّها اسألک بآیاتک الکبری و بالاسم الّذی به جرت سفینة البیان علی بحر الأسمآء ان تجعلنی فی کلّ الأحوال ناطقاً بثنائک بین عبادک بحیث لا تمنعنی سطوة الفراعنة و لا شوکة الجبابرة انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر

قد اسمعناک آیات ربّک بلسان عربیّ مبین و نرید ان نسمعک بلسان عجمیّ بدیع اگر عباد ارض بر عظمت یوم و عظمت امر آگاه شوند کل از ما سوی اللّه منقطع گردند و ببحر اعظم که امام وجوه امم ظاهر و هویداست توجّه نمایند اوهام عباد را از مالک ایّام محروم نموده هر حزبی بوهمی متمسّک و از انوار نیّر یقین محروم و ممنوع هزار و دویست سنه و ازید بلعن و سبّ یکدیگر مشغول الفت و ایتلاف مفقود و اختلاف مشهود هر حزبی طریقی اخذ نمود و هر قومی سبیلی ترتیب داد ان تعدّوا طرق الأوهام لا تحصوها آیات بشأنی نازل که عالم را احاطه کرده و بیّنات اعلامش در لوح رئیس و سور ملوک مرتفع و هویدا اقتدار قلم اعلی و نفوذ کلمۀ علیا نزد اهل بصر و اصحاب منظر اکبر واضح و مشهود از اوّل امر این مظلوم وحده من غیر ستر و حجاب بأعلی النّدآء امرا و وزرا و علما و فقها و حکما کل را بافق اعلی دعوت نمود مع‌ذلک عباد غافل جاهل متنبّه نشده‌اند و از بحر آگاهی نیاشامیده‌اند از اوّل ابداع تا حین شبه این ظهور ظاهر نه یشهد بذلک کتب اللّه المهیمن القیّوم لازال این یوم عند‌اللّه مخصوص بوده العجب کلّ العجب از غفلت عباد و ظلم من فی البلاد از حقّ میطلبیم عباد خود را از فیوضات یوم جزا محروم نفرماید و از اصغاء کلمۀ خود و مشاهد‌ۀ افق منع نکند باب عدل را بمفتاح فضل بگشاید و اهل انصاف را ظاهر فرماید و باستقامت کبری مزیّن نماید که شاید خلق را از جهل نجات دهند و بحقّ کشانند الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید

و نذکر اخاک الّذی سمّی بمهدی و نبشّره بعنایة اللّه ربّ العالمین یا مهدی بشنو ندای مظلوم را از اوّل ایّام تا حین در دست اعدا مبتلا وارد شده آنچه که اهل جنّت علیا گریستند و اهل فردوس اعلی نوحه نمودند این مظلوم مقصّر در خاتم انبیا تفکّر نما بر آن حضرت وارد شد آنچه که افئدۀ مقرّبین و اکباد مخلصین را گداخت از برای صاحبان سمع یک آیه کافی بوده و هست ما ارسلنا من رسول الّا کانوا به یستهزئون در عیسی بن مریم تفکّر کن ظلم بمقامی رسید که حقّ جلّ جلاله او را بآسمان چهارم برد بشنو ندای مظلوم را و سمع را از آنچه شنیده‌ئی مقدّس نما و همچنین بصر را و بعد بچشم انصاف و گوش مقدّس ببین و بشنو آیات در هر مقام موجود و بیّنات واضح و مشهود آثارش بمثابۀ آفتاب لائح ولکن منصفین بمشاهدۀ انوار فائز امروز مکلّم طور بر عرش ظهور مستوی و ناطق طوبی لمن سمع و رأی و ویل للغافلین

و نذکر فی هذا المقام ضلعک و نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدها و یوفّقها علی الاستقامة علی حبّه انّه علی کلّ شیء قدیر یا امةاللّه جمیع عالم از برای عرفان جمال قدم از عدم بوجود آمده‌اند و باین یوم مبارک در کتب و زبر و صحف وعده داده شده‌اند علمای ایران در لیالی و ایّام بذکر مالک انام مشغول و بر منابر به عجّل اللّه فرجه ناطق و چون عالم بانوار نیّر ظهور منوّر کل بر اعراض قیام نمودند و بالأخره بر سفک دم مطهّرش فتوی دادند و تو از فضل و رحمت و عنایتش اقبال نمودی و از رحیق حبّش آشامیدی قدر این مقام و مبلّغ را بدان یعنی نفسی که ترا راه نمود و آگاه فرمود اشکری ربّک و قولی

لک الثّنآء یا مولی الأسمآء و لک البهآء یا مالک العطآء بما هدیتنی الی صراطک و عرّفتنی مشرق آیاتک و مطلع بیّناتک و سقیتنی کوثر حبّک بأیادی فضلک اسألک ان تکتب لی من قلمک الأعلی ما کتبته لامائک اللّائی تمسّکن بعروة احکامک و بحبل اوامرک انّک انت الّذی شهد بقدرتک لسان العظمة لا اله الّا انت المقتدر المهیمن علی ما کان و ما یکون

انّا للّه و انّا الیه راجعون

* * *

افنان جناب میرزا علیه بهآء اللّه

الأعظم الأقدم الأعلی

ذکر من لدنّا لمن انار من انوار وجه ربّه العزیز الوهّاب الّذی اذا سمع النّدآء توجّه و اذا دُعِیَ اجاب انّ الّذین وفوا بمیثاق اللّه اولئک من اعلی الخلق لدی الحقّ المتعال ان الّذین غفلوا اولئک من اهل النّار عند ربّک العزیز المختار قل قد ظهر میزان الأعظم و توزن به الأعمال و انّه لصراط اللّه لمن فی الأرضین و السّموات به اقبل کلّ مقبل و نطق کلّ شیء بذکر اللّه فالق الأصباح طوبی لک بما وجدت حلاوة البیان عمّا نزّل من لدی الرّحمن و عرفت مولاک فی هذا القمیص الّذی منه اضآءت الدّیار قد ارسلنا الیک من قبل کتاباً فیه فاحت نفحات عنایة رّبک العزیز الغفّار ثمّ من قبله کتاباً آخر الّذی به اشرقت شمس الفضل من افق رحمة ربّک علی من فی الابداع ایّاک ان یحزنک شیء او یمنعک طغیان الّذین بغوا علی اللّه اذ اتی فی ظلل الغمام اذا اخذک حزن فانظر فی امری و تفکّر فیما ورد علی هذا المظلوم اذ ابتلی بین ایدی الحزبین الّذین اعرضوا عن اللّه بعد الّذی جآءهم بملکوت الآیات طوبی لقویّ قام علی امر ربّه و لمنادی ینادی بهذا الاسم بالحکمة و التّبیان قل یا قوم این الّذین ظلموا فی الأرض بغیر حقّ و این الأسرّة و التّیجان و این الّذین حاربوا مع اللّه و اصفیائه قد اُکلوا بما اکلوا اموال النّاس بالباطل انّ ربّک لشدید العقاب ما یبقی انّه ما قدّر للمقرّبین کذلک قضی الأمر فی الألواح لعمری سیفنی ما عند النّاس و یبقی العزّة و الاقتدار لمن اقبل الی مطلع الأنوار تاللّه لو یسمعون صریر القلم الأعلی لیأخذنّهم جذب اللّه علی شأن یضعنّ الملک عن ورائهم و یقبلنّ الی الملکوت کذلک نزّل من سمآء الجبروت فی هذا الحین الّذی ینطق لسان العظمة الملک للّه المقتدر العزیز النّوّار مثلی کمثل الّذی رکب البحر و اخذته الأمواج من کلّ الجهات انّه فی تلک الحالة ینادی البریّة و یدعوهم الی اللّه ربّ الأرباب قل أ لمثل هذا المحبوب ینبغی الثّنآء او البغضآء فأنصفوا یا اولی الاغضآء و لا تکونوا کالّذین رأوا قدرة اللّه و انکروها الا انّهم من اصحاب النّیران هل یظنّون انّهم علی امر من اللّه لا ومالک الایجاد قد عبدوا الأوهام فی الف سنة و اذا جآء المیقات و اتی مطلع الآیات فزعوا و صاحوا ان هذا الّا مفتر کذّاب قل اتّقوا اللّه و لا تقابلوا الدّرّ بالصّدف و لا الجوهر بالخزف کذلک یأمرکم ربّکم حبّاً لعباده الّذین خُلقوا بأمره المهیمن علی الآفاق

ای عبد ناظر الی اللّه حمد کن محبوب عالمیان را که بحبّش فائزی و بذکرش ذاکر و بشطرش ناظر این از فضل اعظم بوده و خواهد بود انشآءاللّه در جمیع احوال مراقب امر اللّه بوده چه که آنچه منسوب بحقّ است باقی و دائم و ثابت و مادون آن فانی و معدوم نفوس ضعیفه الیوم شاعر نیستند بعضی در تیه غفلت مبتلا و بعضی بکلمات عتیقۀ بالیۀ خلقه از شطر احدیّه ممنوع هزار سنه او ازید آن نفوس موهومه شخص موهومی را در مدینۀ موهومه معیّن نموده و باو عاکف و بعد از ظهور نیّر اعظم قلیلی خرق حجبات اوهام نمودند و مابقی بهمان اوهام باقی طوبی لقویّ خرق الأحجاب بسلطان ربّه العزیز القدیر آنچه در دست اهل فرقان از قبل بوده جمیع را باین فقرۀ مذکوره قیاس نمائید همیشه متوهّمین بوده و هستند چنانچه حال مشاهده میشود مشرک باللّه و اتباعش بذکر خلافت مجعوله ناس را از مالک بریّه منع نموده‌اند ان هم الّا فی ضلال وربّک الغنیّ المتعال مع آنکه کل عالمند که مطّلع بر امر او نبوده و نیستند مع‌ذلک یهیمون فی هیمآء الضّلال و لا یشعرون باری از این امور هم محزون نباشید چه که از برای حقّ عبادیست یحرقون حجبات الأوهام و یخرقون سبحات الأنام اولئک لا یمنعهم ما فی ایدی النّاس و لا ما ینطق به السنتهم الکاذبة انّهم انوار التّوحید فی البلاد و انجم التّجرید بین العباد سوف یظهر مقامهم علی من علی الأرض انّه لهو المقتدر القدیر

و اگر از احوال این ارض بخواهید فی اضطراب مبین آنچه در الواح قبل اخبار آن نازل حال ظاهر انّ ربّک لهو العلیم الخبیر یا لیت لم یدرک البلآء الّا نفسی فی سبیل اللّه ربّ العالمین در جمیع احوال شاکر بوده و هستیم و بذکر و ثنایش ناطق انّه لا یمنعه شیء لو یعترض علیه الملوک و یعرض عنه کلّ عبد مملوک نسأل اللّه بأن یوفّقک علی خدمته و طاعته و ینصرک بفضل من عنده انّه هو ارحم الرّاحمین

افنان را تکبیر منیع رفیع برسانید و کذلک من فی حولک من عباد اللّه المخلصین انّما البهآء من لدی البهآء علیک و علی من معک من احبّآء ربّک القائم علی الصّراط

* * *

هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

ذکر من لدنّا لمن توجّه الی افقی و فاز بعرفانی و اخذ رحیق البیان باسمی و شرب منه بذکری العزیز البدیع انّا کنّا معک اذ سمعت و اجبت مولاک فی یوم فیه انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من انقذته ید قدرة ربّک القدیر قد سمعنا ندائک مرّةً بعد مرّة و رأینا توجّهک الی وجه اللّه العزیز الحمید قد اسمعناک ندائی و سمعنا ندائک و اریناک آیاتی و رأیناک فضلاً من عندی انّ ربّک لهو الفضّال العلیم الخبیر و امسکنا زمام القلم الی ان اتی المیقات اذاً اطلقناه امراً من عندنا و ذکرناک بالحقّ انّ ربّک لهو الغفور الکریم

قد حضر العبد الحاضر لدی العرش و فی یده کتابک قام و قرأ فی المنظر الأکبر المقام الّذی استقرّ فیه عرش مالک القدر الّذی اتی من سمآء الوحی بسلطان مبین و مرّةً اخری ذکرک تلقآء الوجه قلنا ان اصبر انّ ربّک لهو الصّبّار الحکیم یا ایّها المقبل الینا قد سمعنا ما نادیت به اللّه و وجدنا منه شوقک و اشتیاقک و عرف خلوصک للّه ربّ العالمین قد شهد کلّ کلمة من کلماتک بظهور اللّه و سلطانه ان احمد اللّه بما ایّدک علی هذا الأمر العظیم ان احفظ هذا المقام الأعلی باسم ربّک الأبهی کذلک یأمرک مالک الأسمآء من شطر سجنه البعید ان افرح ثمّ اشکر بما فاز ندائک باصغآء المظلوم و اجابک بما یبقی بدوام اسمآء اللّه و صفاته انّ ربّک لهو الصّادق الأمین قل

یا اله الملکوت و مالک الملوک و سلطان الجبروت اسألک بأنوار وجهک بعد فنآء الأشیآء بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال مقبلاً الیک و منقطعاً عن سواک ثمّ اشربنی من زلال کوثر عطائک الّذی من فاز به طار فی هوائک و نبذ ما دونک و اخذه سکر الآیات علی شأن ما خوّفه سطوة العالم و لا ضوضآء الأمم ای ربّ انا الّذی توجّهت الی بحر فضلک و اعترفت بسلطنتک و اقتدارک اسألک بأن تؤیّدنی فی کلّ الأحوال علی خدمتک و ذکرک و ثنائک انّک انت المهیمن علی من فی الأرض و السّمآء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و انّک انت الآمر المعط الغفور الرّحیم

* * *

جناب میرزا محمّد تقی ابهری علیه بهآء اللّه

هو السّامع المجیب

ذکر من لدنّا لمن توجّه الی الوجه و فاز بما کان مرقوماً من القلم و مسطوراً فی اللّوح یا ابن ابهر اسمع ندآء اللّه مالک القدر انّه یأمرک بذکره و ثنائه و القیام علی خدمة امره المحتوم قد حضر لدی المظلوم احد احبّائی الّذی فاز بلقائی و شرب کوثر اللّقآء من ید عطائی ذکرک ذکرناک بلوح ینادی بین الأرض و السّمآء و یدع الکلّ الی اللّه العزیز الودود قد غفر اللّه الّذین عملوا ما منعوا عنه فی الکتاب امراً من لدی اللّه ربّ ما کان و ما یکون قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکونوا کالّذین یسمعون امر اللّه و حکمه و لا یعملون اشکروا ربّکم بما غفرکم قبل ذکر عملکم انّه هو الغفور العطوف نوصیکم بالأمانة و الدّیانة و ما نزل فی کتاب اللّه مالک الوجود

یا ابن ابهر اذکر الحسین من قبل المظلوم و بشّره بعنایة الحقّ علّام الغیوب قل یا حسین کن متمسّکاً بحبل الحکمة و ناطقاً بالبیان لئلّا ترتفع ضوضآء الّذین انکروا الغیب و الشّهود انّا ذکرناک من قبل بآیات انجذبت به الأفئدة و العقول نسأل اللّه بأن یوفّقک علی ذکره و ثنائه و علی خدمة امره المحتوم

و نذکر من سمّی باسمعیل و نبشّره باقبالی الیه و بما نزل له من القلم الأعلی فی هذا المقام المرفوع ایّاک ان یمنعک و الّذین آمنوا ما عند القوم عن اللّه المهیمن القیّوم البهآء من لدنّا علیک و علی ابنک الّذی حضر اسمه فی هذا المقام الممنوع

انّا اردنا ان نذکر امتی و ورقتی الّتی ذکرنا اسمها و انزلنا لها ما لا یعادله شیء من الأشیآء و کتبنا لها فی الصّحیفة الحمرآء من قلمی الأعلی ما لا اطّلع بها احد الّا اللّه مالک یوم النّشور یا امّ اشرف لعمری تنطق حوریّات الفردوس الأعلی بفضائلک و مناقبک افرحی باظهاری هذا السّرّ الأخفی و ربّک هو المشفق العطوف الغفور

یا ایمان قد فزت بذکری مرّة بعد مرّة اعرف مقام هذا الفضل الأعظم و قل لک الحمد یا مولی العالم و مالک القدم اسألک باسمک الأعظم بأن تؤیّدنی علی العمل بما انزلته فی لوحک المحفوظ سمعنا ندائک غفرناک انّ ربّک هو الغفور الرّحیم

انّا اردنا ان نذکر فی هذا الحین الّذی سمّی بمحمّد قبل قلی لیتمسّک بالعروة الوثقی منقطعاً عن حبال العالم و انا النّاصح العلیم قد ذکرت لدی المظلوم ذکرک بهذا اللّوح البدیع لتفرح و تکون من الشّاکرین ایّاک ان یمنعک شیء من الأشیآء عن صراط اللّه المستقیم

یا رسول قد اقبل فی هذا الحین مالک یوم الدّین الیک و ذکرک بما تضوّع عرف البیان فی الامکان و نطق الرّوح فی اعلی الجنان اسمعوا اسمعوا یا اصحاب الفضل و العطآء تاللّه قد ارتفع ندآء ربّکم الأبهی بین الأرض و السّمآء و لمّا سمعوا انقلبت الأحوال منهم من انصعق و منهم من انجذب و منهم جعل اصبعه بین انیابه و ینظر الی الیمین و الشّمال کمولّه باهت و منهم من انفق روحه فی سبیل اللّه ربّ العالمین کذلک تحرّک قلمی الأعلی و ظهر منه ما عجزت الألسن عن ذکره و القلم عن بیانه و الآذان عن اصغائه طوبی لمن وجد عرف الآیات و کان من الفائزین

یا سیّد حمزة انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین فضلاً من لدی اللّه العلیم الخبیر طوبی لقائم ما اقعدته سطوة العالم و طوبی لناطق ما اصمتته ضوضآء الأمم و طوبی لقاصد قصد بقلبه الی الغایة القصوی و طوبی لمنصف انصف فی هذا الأمر الأعزّ الأقدس الأبهی انّه من اهل الفردوس عند اللّه ربّ العرش العظیم

یا ابن ابهر دوستان الهی را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بامواج بحر بیان حقّ جلّ جلاله بشارت ده للّه الحمد امروز نیّر اعظم مشرق و سماء کرم مرتفع باید کل بنار محبّة اللّه مشتعل شوند و اهل امکان را بحکمت و بیان بافق رحمن هدایت نمایند آنچه از قبل نهی شد و عمل نمودند عفو حقّ جلّ جلاله محوش نمود و قبل از وصول خبر برحمت و بخشش و عفو الهی فائز گشتند قد شهد بذلک ما ارسلناه من قبل انّ ربّک هو المخبر العلیم قلم اعلی کل را نصیحت میفرماید بآنچه که سبب و علّت نجاتست در عوالم الهی یا ابن ابهر قسم بانوار آفتاب حقیقت که از افق سجن مشرق و لائحست ضرّ اعمال شنیعه که در کتاب منع آن از قلم اعلی جاری شده بحقّ راجع و همچنین سبب توقّف ظهور امر است مابین عباد از حقّ میطلبیم از بعد کل به ما حکم به اللّه عامل شوند شاید بکلمۀ رضا فائز گردند امروز جنود حقّ و ناصرش اعمال و اخلاقست باید باین جنود افئده و قلوب و صدور عباد را تصرّف نمود قل خذوا التّقوی بأیادی التّسلیم و الرّضآء انّه ممدّکم و رافعکم و ناصرکم و منجیکم من لدی اللّه ربّکم و ربّ الکرسیّ الرّفیع

* * *

ش

جناب خلیل الّذی سمّی لدی العرش بمبلّغ

بسم اللّه الأعظم الأعلم الأحکم

ذکر من لدنّا لمن طار بذکر هذا الذّکر فی هوآء الّذی تطیر فیه طیور الفردوس و تمرّ رایحة القمیص من هیکل اللّه المهیمن العزیز الحکیم قل لیس له من هیکل انّ الّذی ینطق قد جعله مقام نفسه لذا یصدق علیه ما یصدق علیه کذلک قدّر الأمر من لدن مقتدر قدیر من قال انّه غیره قد کفر باللّه و لو یقول انّه مثله قد کان من المشرکین لیس هو الّا هو انّه لظهور اللّه بین عباده و طلوعه لمن فی السّموات و الأرضین قل انّ الغیب لم یکن له من هیکل لیظهر به انّه لم یزل کان مقدّساً عمّا یذکر و یبصر انّه لبالمنظر الأکبر ینطق انّی انا اللّه لا اله الّا انا العلیم الحکیم قد اظهرت نفسی و مطلع آیاتی و به انطقت کلّ شیء علی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الخبیر انّ الغیب یعرف بنفس الظّهور و الظّهور بکینونته لبرهان الأعظم بین الأمم من شهد بما شهد به الرّحمن فی اعلی الجنان انّه لمن المقرّین بما اقرّ مالک الأدیان فی هذا اللّیل الّذی فیه طلع الفجر من افق البیان بالحکمة و التّبیان انّه لهو الواحد الفرد العزیز الجمیل قد احییت الأموات من نفحات منزل الآیات و اولو الاشارات نراهم من المیّتین انّ الحجر نطق بذکر مالک القدر ولکنّ النّاس اکثرهم من الصّامتین ان اذکر مولی العباد بین الأنام لعلّ یتحرّکون من هذا النّدآء المبرم البدیع کذلک ذکرت لدی العرش و نزل لک هذا اللّوح المبین

* * *

هو الاقدس الاعظم

ذکر من لدنّا لمن فاز بانوار الایمان و اعترف بما انکره اهل الارض الّا من شآء اللّه العلیم الحکیم انّه کان قائماً بما امره اللّه و مستجیراً فی جوار رحمته الّتی سبقت العالمین ان افرح بعنایة ربّک و قل

لک الحمد یا اله من فی السّموات و الارضین و لک الحمد یا الهی بما جعلت السّجن الاعظم جنّة لاحبّآئک الّذین ما منَعَتهم الهوی عن اتّباع امرک اسئلک بان تجعلنی فی کلّ الاحوال ناطقاً بثنآئک و شاکراً بما انعمتنی به فی ایّامک انّک انت المقتدر العلیم الخبیر

شهد اللّه انّه لا اله الّا هو المقتدر علی ما یشآء یحکم فی الملک کیف یرید هذا یوم فیه اَمَرَ الرّحمن بالاقتران لیظهر منه من ینطق و یذکر اللّه ربّ ما یُری و ما لا یُری و ربّ العرش العظیم طوبی لک یا حسین بما شربت رحیق محبّة اللّه و فزت بهذا المقام الکریم تمسّک بالعروة الوثقی و تشبّث بذیله المنیر ایّاک ان یمنعک شئ عن اللّه و سلطانه ستفنی الدّنیا و یبقی ما نزّل لک من سمآء مشیّة ربّک الغفور الکریم لا تیأس من رَوْح اللّه و رحمته انّه ذکرک فی هذا اللّوح لیبقی ذکرک بین العالم ان احفظ هذا المقام العظیم ان اشکر اللّه بما انبت من ارض الحزن نبات السّرور انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو العزیز الحمید البهآء علیک و علی الّتی وهبناها ایّاک ان اشکرا و قولا

لک الحمد یا اله العالم و لک الثّنآء یا بهآء العارفین

* * *

ط

جناب عبدالرّحیم علیه بهآء اللّه

بسمی الذّاکر العلیم

ذکر و بیان مقصود عالمیان بمقامی رسیده که عالم و عالمیان را احاطه نموده ولکن اهل عالم محروم و محجوب یا اهل بها عدم وجود رقیب فضلی است از برای شما بنوشید از کأس عطا رحیق بقا رغماً للّذین کفروا باللّه مولی الأسمآء و فاطر السّمآء لازال جناب حبیب علیه بهائی و تو تحت لحاظ عنایت بوده‌اید الواح منزله شاهد و گواه قد نزّل له ما شهد بفضل اللّه و عنایته و رحمته و الطافه و لک فی هذا اللّوح ما لا یصمت ینطق امام وجوه العالم یشهد بذلک من ذکرک فی سجنه العظیم اولیای آن ارض را ذکر مینمائیم و بعنایت حقّ بشارت میدهیم و بما یرتفع به الأمر وصیّت مینمائیم طوبی لمن سمع و تمسّک بما امر به من لدی اللّه ربّ العالمین البهآء علیکم یا اهل البهآء من لدن غفور کریم

* * *

هو العلیّ الاعلی

ذکر ورقة الهویّة فی شاطی القدس علی اغصان سدرة الفردوس ان یا اهل العرش فاسمعون هو الّذی انطق بالحقّ و ارسل رُسُل الامر الّا تعبدوا الّا اللّه ثمّ بجماله لا تشرکون و من النّاس من اتّبع هواه و اعرض عن اللّه و کان بمثل الّذین هم عبدوا الاصنام و کانوا علیها عاکفون و من النّاس من انقطع عنکلّ من فی السّموات و ما اضطرب عن موارد الضّرّآء و کان من الّذین هم الی تجلّی الانوار یسرعون اولئک هم الّذین باسمهم رفعت سرادق الهویّة و ظهرت اسرار الامر و غنّت الورقآء من بدایع علم مکنون کذالک یرفع اللّه من یشآء بامره و یجزی الّذین هم انقطعوا الیه و یشربهم فی کلّ حین عن عین الّتی انتم لا تعرفون و بذالک یعلّمهم سُبُل التُّقی و یهدیهم مناهج الهُدی و هم فی کلّ آن الی سمآء العلم یعرجون و علی رأوسهم ملئکة الرّوح تحرّکنّ باطوار ورقة البقآء و باباریق النّور فی حولهم یطوفون اولئک هم الّذین یعرفون کلّ العلم من حرف من الکتاب و یحصون کلّ الاشیآء و ینظرون بنظرة اللّه ان انتم تعلمون و رزقهم اللّه من اثمار الاحدیّة و بعثهم من مرقد فؤادهم و جعلهم من الّذین هم فی ایّام اللّه یستبشرون کذالک فصّلنا لک من شرایع المقرّبین لتشرب منها و تکون من ارواح الّتی هنّ فی هوآء الرّوح معلّقون و لتتّبع سبیل الرّشد فی سُبُلهم و تهتدی بهدی اللّه و تکون من الّذین هم الی مراقد الرّوح یتوجّهون قل یا قوم هذا سبیلی هدیناکم به و القینا علیکم نصایح القدس ان انتم تستنصحون و العزّ علیکم و علی عباد المخلصون

* * *

دولت‌آباد

محمّد باقر

الأقدس الأعظم

ذکری لمن فاز بأیّامی و اقبل الی شطری و نطق بثنائی لیفرح بعنایات ربّه العزیز الحکیم طوبی لمن تحرّک علی ذکره قلم الأعلی و نطق باسمه لسان العظمة و الکبریآء الا انّه من اهل البهآء عند ربّه العزیز العلیم طوبی لک یا عبد بما شربت رحیق البیان فی ایّام ربّک الرّحمن و توجّهت بوجهک الی المنظر الأکبر و سمعت النّدآء اذ ارتفع بالحقّ بین السّموات و الأرضین ضع کؤوس الابداع و خذ هذه الکأس النّورآء باسم ربّک الأبهی ثمّ اشرب منها رحیق الأصفی مرّة اخری کذلک یأمرک ربّک اذ استقرّ علی العرش بسلطان مبین لعمری من شرب منه لا تحزنه اشارات الابداع و لا تمنعه مقالات الّذینهم کفروا باللّه العلیّ العظیم کذلک اختصصناک بهذه العنایة الّتی احاطت العالمین

* * *

جناب ملّا آقا بابا

هو الأقدس الأعظم الأعلی

ذکری من توجّه الی وجهی و اقبل الی افقی و سمع ندائی و اجاب مولاه اذ اعرض عنه کلّ غافل بعید انّا دعونا الکلّ الی اللّه ولکنّ النّاس اعرضوا و انکروا الّا من شآء اللّه ربّ العالمین کم من عبد ناح فی الفراق و اذا اشرقت شمس الوصال من افق الظّهور کفر باللّه الفرد الخبیر طوبی لذی شمّ وجد عرفی و لذی بصر رأی افقی و لذی لسان نطق بثنائی و لذی علم سرع الی بحر علمی العزیز القدیم

یا ایّها النّاظر الی الوجه انّا ذکرناک فضلاً من عندنا و نذکر الّذین سرعوا الی رحیق البیان فی ایّام الرّحمن و کانوا من الفائزین طوبی لنفس وجدت عرف قمیصی و قامت علی خدمة امری و نطقت بثنائی الجمیل انّا نوصی الکلّ بالاستقامة الکبری و نسأل اللّه بأن یؤیّدهم علی ما اراد و یکتب لهم من قلم التّقدیر ما ینبغی لسلطانه العظیم طوبی لغنیّ افتقر فی سبیل اللّه و لقویّ اخذه الضّعف بما ورد علیه من جنود الظّالمین طوبی لمن صبر فی البأسآء و الضّرّآء حبّاً للّه یشهد قلمی الأعلی بأنّه من المخلصین لا تحزنوا عمّا ورد علیکم ان افرحوا بهذا الذّکر الحکیم انّه یذکرکم بما تضوّع به عرف المحبوب فی العالم یشهد بذلک اسمی الأعظم الّذی ینطق انّه لا اله الّا هو الفرد الغفور الکریم کذلک دلع الدّیک و نطقت حمامة الأمر ولکنّ القوم اکثرهم من النّائمین البهآء علیک و علی ابیک الّذی اقبل و علی اخوانک الّذین فازوا بعرفان اللّه فی یوم فیه فزع من فی السّموات و الأرض الّا من اتی اللّه بنور مبین و بشّرهم بذکری ایّاهم لیأخذهم الفرح الأکبر فی ایّام ربّهم العزیز الفرید

* * *

الأعظم الأبهی

ذکری نار تشتعل به قلوب المخلصین و نور تستضیء به وجوه المقرّبین و مرّةً تراه فراتاً قد علّق به حیوة العالمین و طوراً تراه علی هیکل الانسان تبارک الرّحمن الّذی انزله بسلطان مبین انّ الّذین کفروا ارادوا ان یطفئوا هذا النّور المشرق من افق مشیّة ربّک العلیّ العظیم لا وعمری لا یقدر احد بذلک سوف تری آثاره من کلّ الجهات انّه لهو الحاکم علی ما یرید قل بعد ارتقآء النّقطة رفعنا الأمر انّه لهو المقتدر القدیر لو یسترون النّور فی البرّ انّه یظهر من قطب البحر و یقول انّی محیی العالمین لا تمنعه السّحاب و لا حجاب الّذین کفروا بیوم الدّین طوبی لمن سمع و سرع و سکن و طار لکلّ نصیب فی لوح حفیظ ان اذکر ربّک قل لک الحمد بما ذکرتنی یا محبوب قلوب العارفین

* * *

باسم محبوب یکتا

رایحۀ احزان جمال رحمن را احاطه نموده و ابواب فرح و بهجت از ظلم اهل طغیان من ملإ البیان مسدود شده افّ لهؤلآء این بسی مسلّم و واضح و مبرهن است که هر ظهور قبلی ناس را بظهور بعد بشارت فرموده علی قدر مقاماتهم و استعداداتهم بعضی باشاره و بعضی بتلویحات خفیّه و امّا ظهور قبل فوق آنچه تعقّل و ادراک شود در نصیحت و تربیت اهل بیان جهد فرموده‌اند و مع‌ذلک وارد شد آنچه وارد شد یک کلمه ذکر میشود و از اهل بیان انصاف میطلبیم آیا در هیچ موضعی از مواضع کتب الهیّه ذکر شده در حین ظهور بعد در امرش توقّف نمائید قل فاتوا به لا وربّی العلیم الخبیر از این فقره گذشته آیا در هیچ موضعی از مواضع بیان ذکر شده که اگر نفسی بآیات ظاهر شود انکار نمائید و یا بر قتلش قیام کنید و اگر در این آیات احدی شبهه نماید این بعینه همان شبهه‌ایست که در احیان ظهور مظاهر امر مطالع سجّین نموده‌اند قسم بشمس معانی که اگر آیات منزلۀ بدیعه انکار شود احدی قادر بر اثبات آیات قبل نخواهد شد و چون نقطۀ بیان روح ما سواه فداه ناظر باین ایّام بودند و ما یرتکب به عباده از قلم اعلی جز وصایای محکمه و نصایح متقنه و مواعظ حسنه در ذکر این ظهور جاری نشده کتاب اسماء نازل شد آخر فکر نمائید که مقصود چه بوده مخصوص کتاب اسماء نامیده‌اند و در آن الواح جمیع اسماء را واحداً بعد واحد ذکر فرموده‌اند و تفسیر نموده‌اند و بعد مظاهر اسماء را بمبدع اسماء وصیّت فرموده‌اند یا قلب العالم هل لک من اذن لتسمع ما یغرّد به ورقآء الأحزان فی هذا الزّمان الّذی ارتفع ندآء الشّیطان ورآء ندآء الرّحمن لأنّا وجدنا ملأ البیان فی غفلة و خسران عظیم ونفسه المحبوب هنوز نفسی ملتفت نشده که کتب الهیّه از هر قسمی نازل مخصوصاً کتاب اسماء بچه جهت نازل شده کذلک نبّأکم علیم خبیر

ولکن کجا است آذان صافیه تا ندائی که از شطر احدیّه در کلّ حین مرتفع است اصغا نماید و کجا است ابصار حدیده که انوار حکمتیّۀ الهیّه را از کلمات مشرقه ادراک کند ظاهر شد قیّوم بجمال معلوم و او است جمال تسع که کل باو وعده داده شده‌اند مع‌ذلک روایح منتنۀ حسد و بغضا بریّه را بشأنی اخذ نموده که بالمرّه از نفحات رحمانی و روایح سبحانی در گریزند قل یا قوم لا تعقّبوا الّذین حقّت علیهم کلمة العذاب و یظهر من وجوههم قهر اللّه الملک المقتدر العلیم الحکیم معلوم نیست که اگر باین وصایا و مواعظ قلم اعلی حرکت نمیفرمود چه میکردند لا والّذی جعلنی مستغنیاً عن العالمین بما آتانی بفضل من عنده که فوق آنچه کرده‌اند و اراده دارند ممکن نبوده و نخواهد بود و عجب است که آیات الهی را تلاوت مینمایند تاللّه یلعنهم منزلها و هم لا یشعرون محبوب امکان مع وصایای محکمۀ متقنه اخبار فرموده که چه خواهند نمود چنانچه ظاهر شده و بعد خواهد شد مع هر نفسی که حرمةً لأمر اللّه اعتنا نشد اظهار خلوص و عبودیّت نموده‌اند تضییعاً لأمر اللّه و در اطراف ناس را بخود میخوانند آن عمل سرّ و این عمل جهر قدری انصاف لازم است آخر این غلام با نفسی عنادی نداشته این بسی واضح است که بهر نفسی که اعتنا نشد لأمر اللّه بوده و اظهاراً لسلطنته و اعزازاً لکلمته خواهد بود هر نفسی که باین جهت غلّی داشته باو اظهار عبودیّت نموده‌اند ضرّاً لأمر اللّه و بغیاً علیه و احدی از احبّای الهی خالصاً لوجهه مشرکین را از این اعمال شنیعه منع ننموده آیا اثر نار الهیّه در قلوب بریّه باقی نمانده و آیا انوار مصباح احدیّه در افئدۀ خلیقه تجلّی نفرموده چه شده که هیاکل نفوس از این نار مشتعل نشده‌اند و از این انوار مستضیء نگشته‌اند

بگو ای کاروانهای مداین عرفان جمال رحمن فجر صادق از افق سماء مشیّت سبحان طالع شده تعجیل نمائید که شاید بجنود مقرّبین ملحق شوید البتّه هر چه خفیف حرکت نمائید احسن است بیندازید ثقل اشارات مؤتفکه را و بشطر احدیّه توجّه نمائید قلم قدم میفرماید ناله و حنینم را نمیشنوید یا میشنوید و ادراک نمینمائید اگر قادر بر طیران در هواهای خوش معانی نیستید در هوای الفاظ طیران نمائید اگر آیات بدیعۀ عربیّۀ این ظهور را ادراک نمیکنید در بیان فارسی که از قبل نازل فرمودم و کلمات فارسیّه که در این ظهور نازل شده تفکّر نمائید لکی تجدوا الی الحقّ سبیلا فوالّذی اشتعل نار حبّه فی قلبی علی شأن لا تخمدها میاه اعراض العالمین که طلعت بیان مقصودی جز این ظهور نداشته روحی لنفسه الفدآء ما قصّر فی تبلیغ امری ولکنّ النّاس هم مقصّرون و مفرطون هر نفسی که یک ساعت خود را لوجه اللّه از حجبات و اشارات مقدّس کند و در آنچه از ملکوت الهی بلسان عربی و پارسی نازل شده تفکّر نماید تاللّه ینقطع عن العالمین و ینوح لهذا المظلوم المسجون الغریب احجار صلبه از کلمۀ الهیّه در ناله و حنینند ولکن بریّه در غفلت عظیم اینست که در کتب الهیّه از قبل نازل که از احجار انهار جاری ولکن از قلوب اشرار اثری ظاهر نه صدق اللّه العلیّ العظیم

بدان ای سایل که کلمۀ الهیّه جامع کلّ معانی بوده یعنی جمیع معانی و اسرار الهی در آن مستور طوبی لمن بلغها و اخرج اللّآلئ المکنونة فیها اشراق کلمۀ الهیّه را بمثل اشراق شمس ملاحظه کن همان قسم که شمس بعد از طلوع بر کل اشراق مینماید همان قسم شمس کلمه که از افق مشیّت ربّانیّه اشراق فرمود بر کل تجلّی میفرماید استغفر اللّه من هذا التّشبیه چه که شمس ظاهره مستمدّ از کلمۀ جامعه بوده فکّر لتعرف ولکن اشراق شمس ظاهره ببصر ظاهر ادراک میشود و اشراق شمس کلمه ببصر باطن فوالّذی نفسی بیده که اگر آنی مدد و قدرت باطنیّۀ کلمۀ الهیّه از عالم و اهل آن منقطع شود کل معدوم و مفقود خواهند شد و اگر نفسی ببصر الهی ملاحظه نماید اشراق و انوارش را در کل مشاهده مینماید و هم‌چنین اگر باذن طاهره توجّه نماید نداء اوّل الهی را در کلّ حین اصغا مینماید ندای الهی لازال مرتفع ولکن آذان ممنوع و اشراق انوار نیّر آفاق ظاهر ولکن ابصار محجوب

ای لبیب طبیب لازم که شاید باکسیر اعظم رمد ابصار را رفع نماید و نحاس وجود را ذهب نماید ای‌کاش از وجود بالغین عرصۀ عرفان محبوب عالمین وسیع میشد تا از حروف ظاهرۀ کلمه علوم لانهایه ظاهر و تفصیل فرماید مرضی عارض ناس شده که رفع آن بسیار مشکل است الّا لمن استشفی من الدّریاق الأعظم و آن اینست که هر نفسی که بگمان خود فی‌الجمله رایحۀ عرفان استنشاق نمود حقّ را مثل خود فرض نموده و اکثری الیوم باین مرض مبتلا و این سبب شده که از حقّ و ما عنده محروم مانده‌اند از خدا بخواهید که قلوب را طاهر و ابصار را حدید فرماید که شاید خود را بشناسند و حقّ را از دونش تمیز دهند و مقصود حقّ را از کلمات منزله ادراک نمایند و اگر امم بمقصود الهی فایز میشدند در حین ظهور محتجب نمیماندند مع آنکه سالها کتاب الهی را تلاوت نمودند بحرفی از معانی آن فایز نگشتند چنانچه بالمرّه از مقصود محتجب و غافل بوده‌اند مع آنکه جمیع در کتاب الهی مذکور و مسطور کل محروم بشأنی که بعضی از مطالبی که نزد عامّه بود نفوسی که خود را از خواصّ میشمردند از او غافل مثل کون قائم در شهر معروف و بشأنی در این قول ثابتند که هر نفسی قائل شده آن حضرت متولّد میشود حکم قتل بر او جاری نموده‌اند

ملاحظه کنید خواصّ چه مقدار بعید و محروم بوده‌اند تا آنکه در سنۀ ستّین کشف حجاب شد و جمیع آنچه مستور بود مشهود گشت و هم‌چنین قیامت و ما یتعلّق بها که احدی برشحی از طمطام بحر این بیانات که در کتاب الهی بوده فایز نه و کل سراب را آب توهّم نموده چنانچه مشاهده شد و از این مراتب گذشته از اصل عرفان محبوب عالمیان محتجب بوده‌اند و غبار وهم و طین ظنون جمیع بریّه را از منظر احدیّه منع نموده تا آنکه آمد مطهّر اکبر و ناس را بکوثر اطهر غسل داد و بمنظر انور دعوت فرمود و بشارت داد حال ملاحظه فرمائید آنچه ظاهر شد محسّناتی بود که جمیع از آن غافل بودند و اگر گفته شود کل در کتاب الهی مستور و مکنون بود و در ظهور نقطۀ بیان روح من فی الامکان فداه طلعات معانی مقنّعۀ در غرفات کلمات الهیّه از خلف حجاب بیرون آمدند هذا حقّ لا ریب فیه و اگر گفته شود از قبل بر سبیل اجمال ذکر شده و آمد مبیّن و مفصّل حقّ لا ریب فیه و اگر گفته شود که آنچه در ظهور بدیع ظاهر از قبل نبوده و کل بدیع است این قول هم صحیح و تمام است چه اگر حقّ جلّ ذکره بکلمه‌ئی الیوم تکلّم فرماید که جمیع ناس از قبل و بعد بآن تکلّم نموده و نمایند آن کلمه بدیع خواهد بود لو کنتم تتفکّرون در کلمۀ توحید ملاحظه کنید که در هر ظهوری مظاهر حقّ بآن ناطق و جمیع بریّه از ملل مختلفه باین کلمۀ طیّبه متکلّم مع‌ذلک در هر ظهور بدیع بوده و ابداً حکم بدع از او سلب نشده کلمه‌ئی که حقّ بآن تکلّم میفرماید در آن کلمه روح بدیع دمیده میشود و نفحات حیات از آن کلمه بر کلّ اشیاء ظاهراً و باطناً مرور مینماید دیگر تا چه زمان و عصر آثار کلمۀ الهیّه از مظاهر آفاقیّه و انفسیّه ظاهر شود

و اینکه بعضی از ناس ببعضی از مطالب موهومه متکلّم و بآن افتخار و استکبار مینمایند جمیع عنداللّه مردود و غیر مذکور چه که فخر در عرفان حقّ و ثبوت و رسوخ و استقامت در امر اللّه است نه در بیانات ظاهریّه چنانچه ظهور قبلم این مراتب را بیان فرموده فانظروا لتعرفوا مثلاً نفوسی که بذروۀ عرفان ارتقا نموده‌اند و نفوسی که در ادنی رتبه مانده‌اند عنداللّه در یک مقام قائم چه که شرافت علم و عرفان به ما هو علم و عرفان نبوده اگر منتهی بحقّ و قبول او شود محبوب والّا مردود کلّ الفاظ در آن ساحت در رتبۀ واحده مذکور مثلاً لو یقول ولدت کقوله لم یلد و لم یولد اگرچه بر حسب ظاهر تنزیه الهی از شبه و مثل و نظیر منتها مقام عرفان انام است چنانچه بین ناس هم این مقام اعلی و ارفع است ولکن این امتیاز هم نظر بقبول حقّ است و بارادۀ او محقّق شده چنانچه در کور فرقان و بیان مشیّت الهیّه بتنزیه صرف و تقدیس بحت تعلّق گرفته لذا در افئدۀ عباد تجلّیات این بیانات ثابت و ظاهر والّا آن بحر قدم از جمیع این کلمات محدثه مقدّس و ساحت اقدس از جمیع این بیانات منزّه نظر باید باصل امر الهی باشد نه بعلوّ و دنوّ مراتب عرفان لفظیّه که بین بریّه محقّق شده یا لیت کنت مستطیعاً باظهار ما هو المستور و عدم استطاعت نظر باحتجاب نفوس است والّا انّه لهو الغنیّ الحمید وقتی فرمود لن ترانی و وقتی فرمود انظر ترانی باری الیوم هر نفسی که تصدیق نمود بآنچه از سماء مشیّت الهی نازل او بمنتها ذروۀ عرفان مرتقی و فایز و من‌دون آن محروم و معدوم نسأل اللّه ان یوفّقنا و ایّاکم علی الاستقامة فی هذا الأمر الّذی منه انقلب ملکوت الأسمآء و اخذ السّکر سکّان مداین الانشآء الّا الّذین سبقتهم الهدایة من اللّه المهیمن القیّوم

ای مقبل در آنچه از قلم اعلی جاری شده درست تفکّر فرمائید تا ابواب علوم لانهایه بر وجه قلبت مفتوح شود و خود را از دون حقّ غنی و مستغنی مشاهده نمائی و همچه مدانید که ظهور حقّ مخصوص است باظهار معارف ظاهره و تغییر احکام ثابتۀ بین بریّه بلکه در حین ظهور کلّ اشیاء حامل فیوضات و استعدادات لاتحصی شده و خواهند شد و باقتضای وقت و اسباب ملکیّه ظاهر میشود و در این مقام مجملی در جواب سؤال یکی از قسّیسین نصاری که در مدینۀ کبیره ساکن است از سماء مشیّت رحمن نازل و در این مقام بعضی از آن ذکر میشود که شاید بعضی از عباد بر بعضی از حکم بالغۀ الهیّه که از ابصار مستور است مطّلع شوند قوله تعالی

قد حضر کتابک فی ملکوت ربّک الرّحمن و اخذناه بروح و ریحان و اجبناک قبل السّؤال فکّر لتعرف و هذا من فضل ربّک العزیز المستعان طوبی لک بما فزت بذلک ولو هو مستور فسوف یکشف لک اذا شآء اللّه و اراد و تری ما لا رأت العیون

یا ایّها المتغمّس فی بحر العرفان و النّاظر الی شطر ربّک الرّحمن اعلم بأنّ الأمر عظیم عظیم انظر ثمّ اذکر الّذی سمّی ببطرس فی ملکوت اللّه انّه مع علوّ شأنه و جلالة قدره و عظم مقامه کاد ان تزلّ قدماه عن الصّراط فأخذته ید الفضل و عصمه من الزّلل و جعله من الموقنین انّک لو تعرف هذه النّغمة الّتی هدرت بها الورقآء علی افنان سدرة المنتهی لتوقن بأنّ ما ذکر من قبل قد کمل بالحقّ و اذاً یأکل فی ملکوت اللّه من النّعمة الباقیة الأبدیّة و یشرب من کوثر الحقائق و سلسبیل المعانی ولکنّ النّاس هم فی حجاب عظیم انّ الّذین سمعوا هذا النّدآء و غفلوا عنه انّهم لو کانوا عدمآء لخیر لهم من ان یتوقّفوا فی هذا الأمر ولکن ظهر ما ظهر و قضی الأمر من لدی اللّه المقتدر العزیز المختار قل یا قوم قد جآء الرّوح مرّة اخری لیتمّ لکم ما قال من قبل کذلک وعدتم به فی الألواح ان کنتم من العارفین انّه یقول کما قال و انفق روحه کما انفق اوّل مرّة حبّاً لمن فی السّموات و الأرضین ثمّ اعلم بأنّ الابن اذ اسلم الرّوح قد بکت الأشیآء کلّها ولکن بانفاقه روحه قد استعدّ کلّ شیء کما تشهد و تری فی الخلایق اجمعین کلّ حکیم ظهرت منه الحکمة و کلّ عالم فصّلت منه العلوم و کلّ صانع ظهرت منه الصّنایع و کلّ سلطان ظهرت منه القدرة کلّها من تأیید روحه المتعالی المتصرّف المنیر و نشهد بأنّه حین اذ اتی فی العالم تجلّی علی الممکنات و به طهّر کلّ ابرص عن دآء الجهل و العمی و برئ کلّ سقیم عن سقم الغفلة و الهوی و فتحت عین کلّ عمی و تزکّت کلّ نفس من لدن مقتدر قدیر و فی مقام یطلق البرص علی کلّ ما یحتجب به العبد عن عرفان ربّه و الّذی احتجب انّه ابرص و لا یذکر فی ملکوت اللّه العزیز الحمید و انّا نشهد بأنّ من کلمة اللّه طهّر کلّ ابرص و برئ کلّ علیل و طاب کلّ مریض و انّها لمطهّر العالم طوبی لمن اقبل الیها بوجه منیر ثمّ اعلم بأنّ الّذی صعد الی السّمآء قد نزل بالحقّ و به مرّت روایح الفضل علی العالم و کان ربّک علی ما اقول شهیدا قد تعطّر العالم برجوعه و ظهوره و الّذین اشتغلوا بالدّنیا و زخرفها لا یجدون عرف القمیص و انّا وجدناهم علی وهم عظیم قل انّ النّاقوس یصیح باسمه و النّاقور بذکره و یشهد نفسه لنفسه طوبی للعارفین ولکن الیوم قد برئ الأبرص قبل ان یقول له کن طاهراً و انّ بظهوره قد برئ العالم و اهله من کلّ دآء و سقم تعالی هذا الفضل الّذی ما سبقه فضل و تعالی هذه الرّحمة الّتی سبقت العالمین

انّک یا ایّها المذکور فی ملکوت اللّه استقدر من ربّک قم و قل یا ملأ الأرض قد جآء محیی العالم و مضرم النّار فی قلب العالم و قد ناد المناد فی برّیّة القدس باسم علیّ قبل نبیل و بشّر النّاس بلقآء اللّه فی جنّة الأبهی و قد فتح بابها بالفضل علی وجوه المقبلین و قد کمل ما رقم من القلم الأعلی فی ملکوت اللّه ربّ الآخرة و الأولی و الّذی اراده یأکله و انّه لرزق بدیع قل قد ظهر النّاقوس الأعظم و تدقّه ید المشیّة فی جنّة الأحدیّة استمعوا یا قوم و لا تکوننّ من الغافلین انشآءاللّه خلقی ظاهر شوند که مقصود حقّ جلّ و عزّ را از بیانات ادراک نمایند و در کمال خضوع و خشوع در مراقبت امر اللّه و حفظ و صیانت آن از انفس مشرکۀ مردوده جهد نمایند انّه علی ما یشآء قدیر و هر نفسی که برشحی از کوثر بیان مرزوق شد ادراک مینماید که در ظهور نقطۀ بیان ظاهر شد آنچه لازال مستور بود و این ظهور و ظهور قبل بعینه ظهور ابن زکریّا و روح است و در بعضی از الواح نازله ذکر شده ملاحظه فرمائید اینست آن ظهور که برای استعداد اهل عالم آمده هنگام فنای عالم و اهل آن رسید آمد آن کسی که باقی بود تا حیات باقیه بخشد و باقی دارد و مایۀ زندگی عنایت فرماید ثابت شد آنچه در بیان نازل شده این است آن جمال موعود که فرموده بعد از من میآید و پیش از من است او بود آن ندا که مابین آسمان و زمین بلند شد که مقامهای الهی را درست نمائید و تعمیر کنید یعنی قلوب را و آن همان ندا بود که ابن زکریّا قبل از روح فرمود من آواز آن کسم که در بیابان ندا میکند که راه خداوند را درست کنید اگر افعی از امّهات متولّد میشد احسن بود از اینکه انسان متولّد شود و در ملکوت الهی باعراض معروف گردد طوبی للعقایم فویل للمرضعات

بگو قلم اعلی میفرماید ای گم‌گشتگان برّیّۀ هوی مرا قبول ندارید و دعوی نموده‌اید نفسی را که بذکرم ناطق بوده قبول دارید دروغ میگوئید اهل ظلمتید و از صبح منیر در گریز اگر تقرّب جوئید البتّه در روشنائی اعمال مردودۀ نفسانیّه دیده شود وای بر نفوسی که از این ایّام و ثمر آن غافلند عنقریب بر خود نوحه نمایند و نیابند نفسی را که تسلّی دهد ایشان را خوشا حال صدّیقان که بصدق مبین فایز شدند خوشا حال عارفان که سبیل مستقیم الهی را شناخته‌اند و بملکوت او توجّه نموده‌اند خوشا حال مسروران و مخلصان که سراجهای قلوبشان بدهن عرفان نفس رحمن مشتعل و روشن شده و بزجاجات انقطاع از هبوب اریاح احزان و افتتان محفوظ مانده نیکو است حال قویّ‌دلان که از سطوت ظالمان قلوبشان ضعیف نشده و نیکو است حال بینایان که بر بقا و فنا هر دو مطّلع شده‌اند و بشطر بقا توجّه نموده‌اند و از اهل بقا در جبروت اعلی مذکورند البتّه قلوب ایشان ضعیف نشود چه که از اهل بصرند بگو ای بندگان در هر صورت مقتول و مذبوحید چه بسیوف امراض و چه بسیوف اهل اعراض در اینصورت اگر بشمشیرهای مشرکان در سبیل محبوب عالمیان کشته شوید احبّ و احقّ بوده چه که دیة نفس محبوب است این ثمر مرغوب را فراموش مکنید و از دست مدهید نیکو است حال درست‌کاران که از اعمالشان عرف قبول رحمن ساطع است بد است حال غمّازان و مفسدان و ظالمان اگرچه مابین عباد بعزّت و ثروت ظاهر شوند عنقریب ذلّت ناگهان و غضب بی‌پایان آن نفوس را اخذ نماید کلمۀ قبل بروح بدیع در جمیع احیان این زمان از افق فم مشیّت رحمن مشرق و آن کلمه‌ایست که به ابن یعنی روح خطاب فرمودم که بگو موسی برای دین و آیین آمد و ابن زکریّا برای غسل تعمید و من برای آن آمده‌ام که حیات جاوید بخشم و در ملکوت باقی درآورم بگو ای دوستان سارقان و خائنان در کمین‌گاهان مترصّدند ای حاملان امانت رحمن غافل مشوید و لآلی حبّ الهی را از دزدان حفظ نمائید قسم بنیّر افق سماء معانی که اگر نفسی الیوم حجبات اوهام را خرق ننماید نداء الهی را اصغا نکند نیکو است حال نفوسی که اصنام وهمیّه را بقدرت الهیّه شکستند و ندای رحمن را شنیده از مابین اموات برخاسته‌اند علیهم نفحات اللّه مالک الأسمآء و الصّفات

ای اهل ارض ندای رحمن مابین زمین و آسمان مرتفع شد و قلب عالم از اصغای کلمۀ الهی بنار حبّ مشتعل ولکن افسردگان در قبور غفلت و نسیان مانده‌اند حرارت آن را نیافته‌اند تا چه رسد باشتعال هم فی القبور خالدون قوموا یا قوم علی نصرة اللّه قد جآءکم القیّوم الّذی بشّرکم به القائم و به ظهر الزّلزال الأکبر و الفزع الأعظم و المخلصون بظهوره یفرحون و المشرکون بنار الغلّ یحترقون قل اقسمکم باللّه یا ملأ البیان بأن تنصفوا فی کلمة واحدة و هی انّ ربّکم الرّحمن ما علّق هذا الأمر بشیء عمّا خلق فی الأکوان کما نزل فی البیان و انتم فعلتم بمحبوبه ما فعلتم و لو علّق هذا الظّهور بشیء دونه ما فعلتم به یا ملأ الظّالمین هل من ذی اذن واعیة او ذی بصر حدید لیسمع و یعرف قل قد تبکی عین اللّه و انتم تلعبون یا من تحیّر فیکم و من فعلکم ملأ عالون

ای دوستان من شما چشمه‌های بیان منید و در هر چشمه‌ئی قطره‌ئی از کوثر معانی رحمانی چکیده ببازوی یقین چشمه‌ها را از خاشاک ظنون و اوهام پاک کنید تا از شما خود در امثال این مسائل مسئوله جوابهای محکمۀ متقنه ظاهر شود در این ظهور اعظم باید کل بعلوم و حکم ظاهر شوید چه که کلّ بریّه بل کلّ اشیآء از هبوب لواقح الهیّه در این ایّام لاشبهیّه علی قدرها حامل فیوضات ربّانیّه شده‌اند در غیاهب کلمات منزله جواب مسائل مذکوره و مستورۀ مکنونه نازل انشآءاللّه ببصر الهی در کلماتش نظر فرمائید لتعرف ما اردت و این سؤال را بعینه از روح نموده‌اند که ابن زکریّا آمد و ناس را بحقّ خواند و غسل تعمید داد مقصود از ظهور او چه بوده و از این ظهور چه فرمود او آمد که برای من شهادت دهد و وفا فرمود بآنچه مأمور بود و من آمدم از برای اشتعال اهل عالم

یا ایّها النّاظر الی المنظر الأکبر احزان بمرتبه‌ئی رسیده که لسان رحمن از بیان ممنوع شده فواللّه تبکی عینی و یتحرّک لسانی و یکتب ما یخرج منها من کان قائماً تلقآء وجهی چه که اهل بیان بشأنی محتجب شده‌اند که اگر الیوم از نفسی خلاف آنچه لم‌یزل و لایزال حقّ جلّ شأنه بآن امر فرموده بچشم خود مشاهده نمایند قبول دارند مثلاً رئیس الأفّاکین نوشته آیات در اوّل ظهور حجّت بوده و حال نیست بگو ای اهل بیان انصفوا باللّه ربّکم الرّحمن قطع نظر از این غلام الهی و ظهورات عزّ صمدانی که در این ظهور ظاهر شده جمیع بیان را ملاحظه کنید و خود حکم نمائید شما که بحکم حقّ و ما نزل من عنده راضی نشدید ولکن حقّ بحکم شما اگر بانصاف واقع شود راضی است که شاید چشمی بانصاف باز شود و الی اللّه ناظر باشد و این بسی واضح است که جمیع بیان تصریحاً من غیر تأویل مخالف این قول معرض باللّه است مع‌ذلک باین جرئت من غیر ستر مخالفت کلّ بیان نموده و مینمایند و خود را ناصر بیان میدانند فواللّه انّ البیان ینوح منهم و یلعنهم

حال لوجه اللّه فی‌الجمله تفکّر نمائید سبب اینکه باین جسارت در هتک حرمت کتاب الهی جهد نموده‌اند چیست این بسی معلوم و واضح است که سبب قبول بعضی از اهل بیان است والّا فوالّذی انطقنی بالحقّ و اظهرنی لاثبات امره اگر مطمئن نبودند هرگز چنین جسارت نمینمودند این از حکمهای اعظم الهی است که در بیان نازل شده بشأنی که سطری مسطور نه مگر آنکه در آن مذکور چه تلویحاً و چه تصریحاً که در ظهور بعد توقّف ننمائید و جز آیات نخواهید مع‌ذلک انکار نموده‌اند و امثال این امور عظیمه که جمیع میدانید عامل شده‌اند و نفسی اعتراض ننموده ولکن باین مقرّ که باختیار او کلّ کتب ناطق است نسبت داده‌اند که احکام بیان را نسخ نموده الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین مع آنکه بنصّ بیان این ظهور مختار بوده و خواهد بود و جمیع بیان بذکر و ثنایش ناطق و بظهورش مبشّر و ما یظهر من عنده هو ما ظهر من ظهور قبله و من فرّق هو مشرک کذّاب و منکر مرتاب و از آیات گذشته اکثری از اهل ادیان از مقرّ اقدس خارق عادات دیده‌اند علی شأن لا یذکر بالبیان فاسألوا المدینة و من حولها لیظهر لکم الحقّ و معلوم نیست که آن نفس معرض در خود چه قائل است لا ونفس البهآء لیس الّا علی افک کبیر از حقّ بخواهید توفیق عنایت فرماید که شاید بر صراط امر مستقیم باشید لأنّ هذا الأمر عظیم عظیم زود است که عظمت آن واضح و مبرهن شود لا یبقی الّا من کان ناظراً الی المنظر الأکبر و منقطعاً عمّن فی السّموات و الأرض حبّاً للّه المقتدر العزیز الحکیم

الیوم یوم نصرت امر الهی است بر هر نفسی لازم که در کمال استقامت ناس را بشطر الهی دعوت نماید انشآءاللّه جهد بلیغ نمائید که شاید گمگشتگان برّیّۀ نفس و هوی بافق قدس ابهی توجّه نمایند از نفوس اثر محبوب بوده و خواهد بود چه که ثمر هر نفسی اثر او است نفس بی‌اثر مثل شجرۀ بی‌ثمر در منظر اکبر مذکور للّه ناطق شوید و للّه تبلیغ امر نمائید باعراض و اقبال ناظر نباشید بلکه ناظر بخدمتی که بآن مأمورید من لدی اللّه اینست فضل اعظم و رستگاری ابدی و ثمر جاودانی و عنایت حقّ در کلّ احیان و مدد فیضش در کلّ اوان رسیده و خواهد رسید من کان له انّه معه و یؤیّده بالحقّ و انّه علی کلّ شیء قدیر و البهآء علیکم یا احبّائی بدوام ملکوتی و بقآء جبروتی

* * *

سرور و ... حضرت زین ... علیه بهآء اللّه ... بلحاظ انور ملاحظه فرمایند

١۵٢١

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

روحی فداک دستخطّ انور اطهر که مورّخۀ ٢۵ شعبان بود در اسعد اوان وارد الحمد للّه و المنّة گوش جان باصغای نغمات و ترنّمات و تغرّدات حمامات ذکر و ثنای محبوب بیهمتا از اغصان و افنان شجرۀ بیان و سدرۀ تبیان آنحضرت فائز شد هنیئاً للسّامعین و مفصّلاً در ساحت اقدس معروض افتاد قوله تبارک و تعالی یا زین‌المقرّبین قد سمعنا ندائک و قرأنا کتابک و عرفنا ما فی قلبک من محبّة اللّه المهیمن القیّوم و نذکر کلّ من جری اسمه من قلمک هذا من فضلی علیک ان اشکر و قل لک الحمد یا اله الوجود و فی کلّ ذلک نکون ناظراً الیک و هذا من فضل ینبغی ان تشکره بدوام السّموات و الأرض لا بل بدوام اسمائی الحسنی لا بل بدوام نفسی المهیمنة علی کلّ شاهد و مشهود و کلّ ذاکر و مذکور کبّر من قبلی احبّائی و ذکّرهم من لسانی و زیّنهم بأثواب عنایتی و نوّرهم بأنوار بیانی المشرق المحبوب انتهی

آنچه در بارۀ جناب آقا جمال ذکر فرموده بودید هذا ما نزّل فی حقّه انّا ذکرناه فی ملکوت سجنی و قبلنا منه ما عمل فی سبیل اللّه طوبی له بما سمع منع اللّه و اجابه فی ذلک لعمری انّ عمله خیر من اعمال الّذین توجّهوا الی شطر العرش من دون اذن اللّه المهیمن المبیّن الحکیم بشّره بذلک لتأخذه نفحات محبّة ربّه العزیز الکریم انّا نذکره کما ذکرناه فضلاً من عندنا و انا الذّاکر الخبیر انّ الّذین یدعون حکم اللّه ورائهم اولئک اتّبعوا اهوآء انفسهم یشهد بذلک قلم ربّک العزیز المنیع انّ الأمر بیده یقبل عمّن یشآء ما عمل فی سبیله و یقدّر لمن اراد ما ینفعه فی عوالم ربّک المقتدر القدیر انتهی

در ذکر قطعۀ صغیره مرقوم فرموده بودند از حقّ جلّ و عزّ میطلبم دعای آنحضرت را مستجاب فرماید و خود آنحضرت هم در ساحت اقدس بخدمت مشغول باشند

و اینکه در بارۀ جناب حاجی کاظم مرقوم داشتند این ارض بسیار جمعیّت شده و سبب اراجیف ناس گشته سی و پنج نفس علاوه بر نفوسیکه با جمال قدم هجرت نموده‌اند در اینجا جمع شده‌اند دیگر ملاحظه فرمائید در ارض سجن مع ضیقها و عدم اسبابها و نفاق اهلها و اضطراب سکّانها چه واقع شده و میشود در این ایّام از ارض خاء اب جناب بدیع علیهما بهآء اللّه و یک ابنشان و شخص دیگر وارد و جناب مح م‌ص علیه بهآء اللّه الأبهی و نفس دیگر و همچنین آقا علی از اهل ق و یک نفر دیگر و نفوس عدیده که خبر رسیده این ایّام وارد میشوند و اخت آقا حسین و ابنها و اخت دیگر و زوجها و همچنین نفوسیکه در اطراف ارض سجن هستند علی الاتّصال وارد میشوند دیگر خود آنحضرت میدانند که مردم خارج از این اجماع چه گفته و میگویند از حقّ میطلبم احبّای خود را مؤیّد فرماید بر اصغای اوامره و نهیه باری ذکر جناب حاجی کاظم لدی العرش معروض کمال عنایت در بارۀ او ظاهر فرمودند ای کاظم بمحبّة اللّه مسرور باش و از نهیش محزون مباش حقّ احبّای خود را دوست داشته و دارد و آنچه مقتضای وقت و مصلحتست بآن امر میفرماید الحمد للّه در ساحت اقدس مذکوری و بذکرش مفتخر از عدم اذن محزون مباش لعمری بیانی احلی من کلّ حلو و ذکری ارقّ من النّسیم بآن راضی باش و حقّ منیع را شاکر معطی اجر لقا اوست و ساقی کوثر وصال او غم مخور با فرح تمام مابین انام بذکرش مشغول باش ولکن بالحکمة و السّلام انتهی

و دیگر وجهیکه مرقوم داشته بودید که یکی از اماء ارسال داشته بتوسّط جناب نبیل رسید ولکن حسب الأمر از قبل این بوده که اگر وجهی برسد خدمت آنجناب بماند و بساحت اقدس معروض دارند تا حکم آن نازل شود و گز هم که ارسال شده بود رسید و همچنین منظومۀ جناب آقا صدرا قدری از آن وقتی مخصوص در ساحت اقدس عرض شد قبول فرمودند خدمت او را و انتشار آن معلّق بآنست که تمام او عرض شود و شمس اذن مشرق گردد و این قدر شغل هست که فی‌الحقیقه این بنده و صد مثل این بنده عاجز و قاصر است مگر بتأییدات حضرت محبوب

و اینکه در بارۀ جناب آقا غلامعلی مرقوم داشته بودند که آنحضرت مسرور شده‌اند که بی‌اذن وارد نشده فرمودند اذن تمام آنست که از ارض مسکونه اذن حاصل نمایند و او بعد از حرکت از آن ارض باین اطراف اذن خواسته و وارد شده لذا بعضی از اذن در بارۀ ایشان صادق است نه تمام آن و در فکر عیال و طفل خود هم هستند ولکن در حین ورود ناخوش احوال بودند و هوای سجن هم معلوم هنوز صحّت تمام نیافته انشآءاللّه باحکام الهی که در کتاب مبارک اقدس نازل شده باید عمل نمایند

و در بارۀ حبیبه به ناصر اخبار داده شد که هرچه مقصود اوست بآنجناب اخبار دهد

و دیگر در بارۀ احمد ولیّ مرقوم داشته بودند عرض شد هذا ما نزّل له قوله جلّ کبریائه ان یا احمد قد حضر ذکرک لدی المظلوم و ذکرناک فیهذا السّجن العظیم قل یا احبّائی لا تحزنوا بما ورد علیکم فی سبیل اللّه المقتدر المهیمن العزیز العلیم فانظروا الی القرون الماضیة و الأعصار الخالیة و ما ورد فیها علی امنآء اللّه و اصفیائه الّذین دعوا النّاس الی اللّه ربّ العالمین لعمری انّ القوم فی حجاب عظیم و خسران مبین شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذین صبروا ابتغآء مرضاته اولئک اهل الهدی بین الوری یصلّین علیهم اهل الفردوس و هذا المنظر الکریم یا احبّائی لا تجادلوا مع احد تمسّکوا بالمعروف فی کلّ الأحوال فاقرؤوا ما نزّلناه من قبل من لدن علیم حکیم سوف یرفع اللّه اسمائکم و اذکارکم رغماً للّذین احتجبوا عن هذا الأمر الّذی به انار افق البیان و نطقت حمامة التّبیان الملک للّه العلیم الخبیر

ای زین‌المقرّبین اسامی نفوسیکه در عرایض شما مذکور بوده ذکر آن نفوس از قلم اعلی جاری شده و این نظر بفضلی است که بآنجناب بوده و هست مثلاً اگر اشقی النّاس الیوم بآنجناب متمسّک شود لدی اللّه مغفور و مذکور خواهد شد اگرچه بآنهم شاعر نشود هر نفسی را مصلحت بدانند جواب منزله را باو برسانند والّا فلا دیگر چه رسد بکسانیکه بشطر اللّه توجّه نموده‌اند و آنجناب ذکر ایشان را معروض داشته انتهی

و اینکه در ذکر جناب آقا محمّد صادق علیه بهآء اللّه مرقوم فرموده بودید عرض ایشان معروض افتاد قوله عزّ کبریائه ای صادق مذکور بوده و هستی و قابلی چه که بفوز اعظم فائز شدی و حمل بلایای شدیده در سبیل محبوب نمودی نسئل اللّه بأن یوفّقکم و یؤیّدکم و یسقیکم فی کلّ الأحیان کوثر حبّه العزیز المنیع انتهی

و دیگر عریضۀ جناب محمّد امین چلبی از اهل صلاحیه معروض افتاد هذا ما نزّل فی جوابه

هو المبیّن العلیم الحکیم

کتابت لدی المظلوم حاضر و آنچه در او مذکور مشاهده گشت جمیع ناس لیلاً و نهاراً بذکر حقّ مشغولند ولکن از حقّ محتجب در هر عصر و عهدی که عرف قمیص رحمن مابین اهل امکان متضوّع شد اکثری از ناس باوهامات لایغنیه از مطلع نور احدیّه محروم ماندند چنانچه الیوم نفسیکه لوجه اللّه کل را بصراط مستقیم الهی دعوت نموده در این سجن اعظم حبس نموده‌اند ولکن حقّ جلّ و عزّ این سجن را قطعه‌ئی از رضوان نموده و در کمال روح و ریحان بذکرش مشغولیم و از جمیع عالم منقطع نحمده و نشکره بذلک انّه لهو الشّاهد العلیم الخبیر و نسئله تعالی بأن یوفّقک و یؤیّدک علی الاستقامة علی امره انّه ولیّ المحسنین انشآءاللّه در جمیع احیان و اوان از کأس محبّتش بنوشند و بذکرش ذاکر باشند اینست افضل اعمال لدی الغنیّ المتعال انتهی

این جواب را آنجناب بخطّ خوشی بنویسند و ارسال دارند

و اینکه سؤال از حلق رأس شده بود که در کتاب اقدس نهی از آن شده و در سورۀ حجّ امر بآن قوله تعالی جمیع الیوم مأمورند بکتاب اقدس آنچه در او نازل اوست حکم الهی مابین عباد و حلق رأس از قاصدان بیت عفو شده الیوم اعمالیکه سبب ضوضاء خلق نشود باید کل بآن عمل نمایند انتهی از ارض خاء جناب اسم اللّه الجواد علیه بهآء اللّه که در کربلا ساکن بودند سؤال نمودند که الیوم عدم حلق رأس سبب ضوضاء خلق میشود و ابتلای اصحاب و تکلیف خود را سؤال نموده بودند حکم شد که عمل ببعضی اعمال در ایّام ارتفاع امر است و قبل از ارتفاع کل باید بحکمت عمل نمایند چه که هر نفسی معروف شود در بعضی بلاد باین اسم ناس اجتناب مینمایند و امر تبلیغ تعویق میماند

و اینکه سؤال شده بود که در کتاب ایقان که باسم جناب خال علیه بهآء اللّه الأبهی معروفست ذکر خوف در حقّ حضرت موسی (ع) شده و در کتاب بدیع نفی خوف از انبیا عرض شد قوله تعالی یا زین آنچه در کتاب ایقان نازل در مقام امتحانات الهیّه ذکر شده نظراً لرفع توهّمات النّاس فی هذا الظّهور لذا آنچه در فرقان نازل نصّ آیۀ مبارکه من غیر تأویل و تفسیر ذکر شد و دیگر از تلویح آیه معلومست که آنچه موسی علیه بهآء اللّه فرموده در مقام اسکات خصم بوده چه که بآنحضرت گفته‌اند که تو همانی که قتل نفس کردی و فرار نمودی آنحضرت رغماً لأنفهم مضمون آیۀ مبارکه را ذکر نمود و تصدیق فرمود من همانم ولکن بخلعت غفران مزیّن شدم و برسالت مفتخر گشتم و ذکر خوف و امثال آن از اموریست که قبل از بعثت واقع شده و از برای خوف بیاناتیست در آنمقام که تفصیل آن سبب تطویل میشود و آنچه در کتاب بدیع نازل انّه لحقّ لا ریب فیه مشاهده در عمل آنحضرت بعد از بعثت نمائید انّه لقویّ امین ان یا زین ان استمع ما تکلّم به منادی الطّور فی هذا الظّهور کنت غافلاً او کنت نائماً مرّت علیّ نسمة الرّحمن و ایقظتنی عن النّوم و اقامنی علی الصّیحة او النّدآء بین الأرض و السّمآء مع آنکه عرف الرّحمن و نسمة السّبحان از او ظاهر شده و بلکه موجد آن بوده تفکّر و کن من الشّاکرین و امثال این بیانات در لوح سلطان و ما نزّل لبعض العلمآء ذکر شده و این نظر بضعف عباد فضلاً من عنده نازل شده و میشود لو یظهر و ینطق بما هو علیه لتری النّاس من المیّتین الّا من شآء ربّک

و دیگر ذکر اسم اللّه الأصدق علیه رضوان اللّه و بهائه فرموده بودند لدی العرش مذکورند و زیارتی هم مخصوص ایشان از قلم اعلی نازل ولکن تا حال اذن بارسال آن نشده انشآءاللّه هر وقت شد ارسال میشود بآن فائز میگردند طوبی له بما فاز و حضر و سمع ندآء اللّه الملک العزیز الجمیل و صعد الی اللّه بالرّوح و الرّیحان و شهد بذلک قلم الرّحمن فی هذا المنظر المنیر

و دیگر محبوب معظّم جناب اسم اللّه مهدی علیه بهآء اللّه الأبهی مدّتیست که مراجعت فرموده‌اند و در جوار ساکنند تکبیر آنحضرت را ابلاغ داشتم و ایشانهم تکبیر ما لا نهایه ابلاغ میدارند کتب و الواح ایشان که باتّفاق جناب مح مص علیه من کلّ بهآء ارسال شده بود بایشان رسید و آنچه نزد جناب استاد علی اکبر است ذکر نمودند اگر بطور خوشی دادند فبها والّا فلا

و دیگر استدعای این عبد فانی از آنحضرت آنکه ذکر خلوص و فنا و تکبیر ابدع امنع ارفع اعلی از جانب خادم بجمیع آقایان و دوستان آن ارض ابلاغ فرمایند انّما البهآء علی حضرتک و علی کلّ من حضر بین یدیکم و فاز بخدمتکم

خ‌ادم

٢٧ ذی‌قعده سنۀ ١٢٩٢

غصنین اعظمین امنعین و افنان اللّه بجواهر ذکر و تکبیر آنجناب را ذاکر و مکبّرند

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

حکیم الهی الّذی سمّی بالرّکن الأوّل من الاسمین الأعظمین بلحاظ انور ملحوظ دارند

هو الأقدس الأبهی

روحی لک الفدآء نفحات قلمیّۀ آن حضرت جمیع ارکان و اعراق را مهتزّ نمود طوعاً لکأس شربنا منها رحیق المحبّة و السّرور و چون مشعر بر صحّت مزاج حضرت عالی بود کمال بهجت و انبساط روی داد و تلقاء وجه معروض شد هذا ما تکلّم به لسان العظمة نسأل الله بأن یؤیّده فی کلّ الأحیان و یقرّبه الیه فی کلّ الأوان و یرزقه ما قدّر له من لدی الرّحمن انّه لهو العزیز المنّان

اینکه مرقوم فرموده بودند و استفسار از بیانات الهیّه در مجلس شده بود آنچه در نظر این عبد باقی مانده عرض میشود لیلۀ اولی حین صلوة عشا بود که بمجلس پاشا تشریف بردند و در آن مجلس جمع کثیری مجتمع بوده و جمیع در کمال وحشت و اضطراب جمال قدم در صدر مجلس متّکئاً جالس و ابداً تکلّم نفرمودند چه که اهل مجلس بشوری و مکالمۀ بین خود مشغول بودند و در آن مجلس جز حضرت غصن اعظم روحی لتراب مقدمه الفدآء احدی را همراه نبردند بعد پاشا برخاسته معروض داشت که شما در محلّ دیگر تشریف ببرید چه که حال میخواهیم حضرات آخذین را استنطاق نمائیم لذا جمال احدیّه در محلّ دیگر که بمجلس اداره موسوم است تشریف بردند و در آن محلّ غصنین اعظمین و آقائی آقا میرزا محمّد قلی و آقا محمّد علی اصفهانی و آقا محمّد جواد و آقا محمّد حسین ابن حاجی علی عسکر تلقاء وجه حاضر و بعضی از اهل سرایه از ضبّاط و غیره و الی ساعت سابعه در آن محلّ تشریف داشتند و متّصلاً بآیات عظمت ناطق از جمله باین عبد فرمودند که در نظرت هست آیاتی که در لیلۀ قبل نازل شده و بعد آن آیات را بأعلی البیان تلاوت فرمودند و آن آیات اینست

بسمه الباقی الدّائم العزیز العظیم

قد ماج بحر البلآء و احاطت الأمواج فلک الله المهیمن القیّوم ان یا ملّاح لا تضطرب من الأریاح انّ فالق الأصباح معک فی هذه الظّلمة الّتی احاطت العالمین توکّل علی الله فی کلّ الأحوال و لا تخف من هبوب عواصف البغضآء ان استعذ بالله ربّک المقتدر العلیم انّه یحفظ من یشآء بسلطان من عنده انّه لهو العلیم الحکیم فی بحبوحة الظّلمة کان الوجه مشرقاً بضیآء احاط من فی السّموات و الأرضین انّا فی تلک الحالة ندع البریّة الی الله و لا یخوّفنا اجتماع الّذینهم کفروا بالله اذ اتی بأمر بدیع قد سرق السّارق ما نزل من لدی العرش و احضره لدی الّذین یحکمون علی العباد کذلک فعل ذاک المشرک البعید قل مت بغیظک یا ایّها الجاهل هل تظنّ انّک تسبقنا لا واسمی الّذی به فاحت نفحات الرّوح علی کلّ صغیر و کبیر انّا بلّغنا الأمر بأیادی الرّسل من لدنّا انّا کنّا قادرین ثمّ نشرناه بأیدی الّذین اعرضوا انّه لا یضرّه مکر الماکرین انّ الخنّاس حضر بکتابی بین النّاس و ظنّ بذلک یهجمون علی مطلع الأمر و یحتقر به شأن الله فیما سواه کذلک سوّلت له نفسه و حقّت علیه کلمة العذاب من لدن غالب محیط قل بذلک یرفع امره و ینتشر آیاته و یعلو هذا الذّکر الّذی به قدّر کلّ امر حکیم یا لیت یجتمعون علینا العباد و یسفکون دمائنا فی هذا السّبیل المستقیم انّا فدینا ما عندنا فی سبیل الله یشهد بذلک ما انا فیه من البلایا و عن ورائها قلم الّذی به ثبت امر الله العزیز الحکیم قل انّی اکون منتظراً یوم الّذی فیه اری نفسی بین الأحزاب من جنود الظّالمین تالله اذا یسمعون ما لا سمعوا من قبل و یرون ما لا رأت عیون الّذین سبقوا انّه لهو الحاکم علی ما اراد و انّه لهو القویّ القدیر قل یا ایّها الذّباب هل تقدر ان تطیر مع الورقآء فی هذا الهوآء الّذی ما طارت فیه طیور العالمین کلّ ما یرد علینا انّه رحمة لنا یشهد بذلک کلّ موقن بصیر تنوح الذّرّات لضرّنا و نحن فی فرح مبین قد اظهرنا السّرور من افق الأحزان انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انتهی

و در آن احوال ابداً بمأمورین اعتنا نفرمودند وجه مبارک متوجّه بحضرت غصن اعظم و حضرت غصن اکبر روحی لهما الفدآء و بعضی احبّا که در خدمت حاضر بودند بوده بعد بحر بیان رحمن موّاج از جمله فرمودند قد اوحی الله تبارک و تعالی الی بعض انبیائه فی بعض وحیه وعزّتی و جلالی لأقطّعنّ رجآء کلّ مؤمّل یؤمّل غیری و لأکسونّه ثوب المذلّة بین النّاس و لأبعدنّه عن فضلی و فرجی أ یؤمّل عبدی فی الشّدائد غیری و مفتاحها بیدی ما لی اری عبدی معرضاً عنّی و قد اعطیته ما لم یسألنی أ فأسأل فلا اجود کلّا أ لیس الجود و الکرم لی أ لیس الدّنیا و الآخرة بیدی ولو انّ کلّ واحد من اهل السّموات و الأرض سألنی مثل السّموات و الأرض و اعطیته ما نقص ذلک من ملکی علی قدر جناح بعوضة و امثال این بیانات که اکثری در نظر نیست متّصلاً از کوثر فم رحمن جاری بوده قد تعاطی اقداح البیان من خمر ذکر ربّک الرّحمن چه عرض کنم که در آن لیلۀ مبارکه آیات قدرت و عظمت و سلطنت چه قسم جاری و سایل و نازل بوده کأنّ سلسبیل البیان بذل علی من فی الامکان و بحر الکرم ترشّح علی الأمم و سرّ المجلّل بالسّرّ تجلّی علی من فی الغیب و الشّهود بسیار از بیانات ابداً در خاطر این عبد نمانده بعضی که در نظر مانده عرض شد بعد در ساعت سابعه یکی از ضبّاط آمده جمال قدم و غصنین اعظمین و آقائی آقا میرزا محمّد قلی را بردند جمال قدم و حضرت غصن اکبر را در محلّی که جنب لیمان است و آقائی را در محلّ دیگر و حضرت غصن اعظم را در لیمان تحت حدید این عبد و سایر احبّا را در نفس سرایه در محلّ بسیار مظلمی تحت حدید حبس نمودند در لیلۀ ثانیه تلغراف از والی آمده محلّ جمال قدم را تغییر دادند در قبّۀ مرتفعه که فوق لیمانست تشریف بردند و آنوقت حین صلوة عشا بود و حضرت غصن اعظم و حضرت غصن اکبر و آقائی هم در حضور امنع اقدس و توقّف در قبّه سی و هشت ساعت و نیم بعد مجدّداً یوم خمیس ساعت چهار از نهار بسرایه طلب نمودند لأجل سؤال و جواب حین توجّه بمجلس لسان عظمت باین کلمه ناطق اخذتم اصول انفسکم و نبذتم اصول الله عن ورائکم ما لکم لا تفقهون این آیه مکرّر از لسان عظمت جاری و بعد از ورود پاشا و اهل مجلس معذرت خواستند که ما مکلّف بتفحّصیم چه که سه نفس کشته شده‌اند و جمیع اهل بلد خائف و هراسان لذا باید بموجب قانون عمل شود گویا بیچاره از قانون هم اطّلاع نداشته باری سؤال از اسم مبارک و وطن نمودند و معروض داشتند که موجب قانون اینست که این سؤالات بشود و نوشته گردد فرمودند انّه اظهر من الشّمس مجدّد سؤال شد فرمودند لا ینبغی ذکر الاسم فانظروا فی فرمان الدّولة الّذی عندکم و بعد بکمال ملایمت عرض نمودند که خود شما بفرمائید

اذاً جلس هیکل العظمة مستویاً علی السّریر و نطق بلسان القدرة و القوّة اسمی بهآءالله و مسکنی نور اذاً فاعرفوا ثمّ توجّه وجه القدم الی المفتی و قال عزّ کبریائه لو عرفتم لأسمعناکم هدیر ورقآء العظمة علی غصن سدرة الرّبّانیّة لیظهر لکم ما قال العبودیّة جوهرة کنهها الرّبوبیّة فبهت من حضر من کلمة الله الأبدیّ و بعد مخاطباً الی الکلّ فرمودند ما المقصود من هذا الاجتماع و السّؤال و الجواب لو تریدون لأعترف بما هو مقصودکم و رجآء قلوبکم لأنّی ما احبّ ان اکون فی الدّنیا علی قدر ساعة و از آیات سور ملوک تلاوت فرمودند از جمله این فقرۀ مبارکه ما مررت علی شجر الّا و خاطبه فؤادی یا لیت قطعت لاسمی و صلب علیک جسدی فی سبیل ربّی و فی اثنآء البیان قد اخذ الاهتزاز ارکان الرّحمن ثمّ بعد ذلک قام القیام و توجّه جمال العلّام الی محلّ آخر خارجاً عن المجمع

باری ای آقای من چه عرض نمایم عجایب روزی و عجایب وقتی بوده در بعضی از ناس شمس کلمة الله اشراق نموده اظهار محبّت نمودند فی‌الحقیقه این عبد از ذکر بیانات رحمانی عاجز است صاحب مثنوی ذکری نموده مناسب این مقام است

آن خطاباتی که گفت آن دم نبی

گر زند بر شب برآید از شبی

روز روشن گردد آن شب چون صباح

من نتانم گفت باز آن اصطلاح

خود تو دانی کآفتاب اندر حمل

می چه گوید با ریاحین با دغل

هم تو میدانی که آن آب زلال

می چه گوید با ریاحین با نهال

باری این عبد از ذکر بیانات الهیّه و اصطلاحات ربّانیّه عاجز بوده و خواهد بود بعد پاشا فرستاد که به بیت مراجعت فرمائید و معذرت خواست از آنچه واقع شده فرمودند رجوع بحبس اولی است چه که جمعی محبوسند بعضی تلقاء وجه حاضر شده معروض داشتند که حال اهل بلد در حرکتند نمیتوان محبوسین را بیرون آورد چند یومی اگر توقّف شود بهتر است بعد مراجعت به بیت فرمودند و آنوقت ساعت یازده از نهار بود ابتدای خروج از حرم الی انتهای ورود در حرم شصت و نه ساعت و نیم منقضی شد توقّف در سرایه لیلۀ اولی پنج ساعت و نیم محبس جنب لیمان هیجده ساعت و نیم حبس قبّۀ فوق لیمان سی و هشت ساعت و نیم توقّف در سرایه مرّۀ ثانیه هفت ساعت فی‌الحقیقه مشاهده شد که مکتوب بسیار مطوّل شده لذا باین مقدار اکتفا نمودم اگرچه نار حبّ هل من مزید میگوید و بهر وسیله که هست میخواهد ذکر نماید و زحمت دهد باری نسأل الله بأن یوفّق حضرتک و هذا العبد و سایر الأحبّآء علی ذکره و ثنائه انّه علی کلّ شیء قدیر

و اینکه مرقوم فرموده بودند که جناب م‌ح‌م‌د مصطفی علیه بهآء الله سواد روزنامۀ بیروت را فرستاده بودند اصل آن از بیروت نیست در لندره طبع شده تفصیل آنکه بعضی از اهل اروپا آمده و کمال جهد نموده که تلقاء وجه مشرّف شوند قبول نشد ایّامی در خدمت حضرت غصن اعظم روحی لتراب مقدمه الفدآء بودند و بعد ببلاد خود راجع شده تفاصیل را ذکر نمودند و در روزنامه‌ها طبع شد در بیروت روزنامۀ لندره که بلسان انگلیزی بوده عربی ترجمه نموده بعضی را طبع کرده‌اند و بعضی را جرئت ننموده که ذکر نمایند خوفاً من الدّولة چه که در روزنامۀ اصل که الآن نزد این عبد موجود است از بلایای وارده هم نوشته‌اند و هم‌چنین از پروسیّه روزنامه آمده در آنجا هم تفصیل ذکر نموده و اظهار داشته‌اند که چگونه دولت علیّه بمقتضای این امر قیام ننموده بلکه در صدد اذیّت برآمده کلّ نزد این عبد موجود است ولکن بعد از مقدّمۀ جدیده نفس خبیثی از اهل این ارض مکتوبی بمدیر مطبعۀ بیروت فرستاده و آن بیچاره من غیر اطّلاع در نجاح طبع نموده اگرچه بزعم خود آنچه نوشته عداوة نوشته ولکن فی‌الحقیقه بلّغ الأمر و لا یفقه در این مقام آیۀ مبارکه نازل انّا بلّغنا الأمر بأیادی الرّسل من لدنّا انّا کنّا قادرین ثمّ نشرناه بأیدی الّذین اعرضوا انّه لا یضرّه مکر الماکرین

دیگر مستدعی از آن حضرت آنکه عرض فنا و نیستی و خلوص این عبد فانی را خدمت هر یک از احبّا ابلاغ فرمائید مخصوص جناب زین‌المقرّبین و جناب حاجی عبدالمجید و جناب آقا محمّد رضا و آقا محمّد صادق و آقا عبدالله کلّ را تکبیر ابدع ابهی القا فرمائید اغصان سدرۀ الهیّه بذکر بدیع منیع آن حضرت را ذاکرند و هم‌چنین احبّا بعرض خلوص ما لا نهایه مصدّع انّما الرّوح و العزّ و البهآء علیکم و علی من معکم و یحبّکم

خ‌ا‌دم‌ الله

مورّخۀ ٢٠ صفر

* * *

بسم اللّه الأقدس الأعزّ الأبهی

روحی و نفسی لک الفدآء کتاب مبارک که بطراز حبّ محبوب عالمیان مزیّن بود این خادم فانی بزیارت آن فائز حمد خدا را که در این سجن اکبر بنفحات حبّیّه که از شطر مقرّبان درگاه احدیّه در مرور است مسرور میفرماید خدای واحد شاهد است که در کلّ احیان ذکر آن حضرت در قلب و لسان بوده و هست و آنچه مشعر بر صحّت مزاج سرکار عالی بود مایۀ بهجت بی‌اندازه شد و آنچه در ذکر بعضی از اعمال مدّعیان محبّت مرقوم فرموده بودند سبب احزان لانهایه گردید چه که آن حضرت میدانند که اعمال قبیحه سبب احتجاب شده و اکثر از بریّه را از شاطی احدیّه محروم نموده در کلّ الواح حقّ متعال احبّای خود را بتقدیس و تنزیه خوانده و جمیع را از فساد و نزاع و جدال و اکل اموال ناس منع فرموده چنانچه در یکی از الواح منیعه نازل که معنی پارسی آن اینست که میفرماید اهل بهاء نفوسی هستند که اگر بر مداین ذهب مرور کنند نظر التفات بآن ننمایند و اگر جمیع نساء ارض باحسن طراز و ابدع جمال حاضر شوند بنظر هوی در آنها نظر نکنند خود آن حضرت میدانند که چه مقدار در این مقامات از قلم مالک قدم نازل شده مع‌ذلک اینست که مشاهده میفرمائید که باعمال خبیثۀ ردّیّه کفایت ننموده بسدّ طرق مشغول شده‌اند و عجبست که امثال آن نفوس خود را بحقّ نسبت میدهند نسأل اللّه بأن یوفّق الکلّ علی ما یحبّ و یرضی و یرجعهم الیه تائبین خاضعین خاشعین متوجّهین منقطعین انّه هو التّوّاب الرّحیم و همچنین جمیع را بحکمت امر فرموده‌اند مع‌ذلک اکثری عمل نکرده‌اند اگر احبّای الهی بآنچه مأمور شده عمل مینمودند رأیت کلّ القلوب منقلباً الی قبلة العالمین و کلّ الوجوه متوجّهاً الی وجه ربّک العزیز الحمید

بعد از وصول نامۀ آن جناب وقتی از اوقات مناسب مقام در محضر اقدس حاضر شده آنچه مرقوم فرموده بودند بتمامه معروض داشتم آثار حزن از وجه مبارک مشهود گشت این کلمات محکمات از مشرق امر مالک اسماء و صفات اشراق فرمود قوله جلّ اجلاله و عزّ بیانه ای ذبیح در اکثری از الواح الهیّه از قلم امریّه نازل و جمیع احبّای الهی را وصیّت فرمودیم که ذیل مقدّس را بطین اعمال ممنوعه و غبار اخلاق مردوده میالایند و همچنین وصیّت فرمودیم که بما نزّل فی الألواح ناظر باشند اگر وصایای الهیّه را که از مشرق قلم رحمانی اشراق فرموده بگوش جان میشنیدند و باصغای آن فائز میگشتند حال اکثر من فی الامکان را بخلعت هدایت مزیّن مشاهده مینمودی ولکن قضی ما قضی حال کرّة اخری در این ورقۀ بیضا لسان قدم در این سجن اعظم میفرماید ای احبّای حقّ از مفازۀ ضیّقۀ نفس و هوی بفضاهای مقدّسۀ احدیّه بشتابید و در حدیقۀ تقدیس و تنزیه مأوی گیرید تا از نفحات اعمالیّه کلّ بریّه بشاطی عزّ احدیّه توجّه نمایند ابداً در امور دنیا و ما یتعلّق بها و رؤسای ظاهرۀ آن تکلّم جایز نه حقّ جلّ و عزّ مملکت ظاهره را بملوک عنایت فرموده بر احدی جایز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد و آنچه از برای خود خواسته مداین قلوب عباد بوده و احبّای حقّ الیوم بمنزلۀ مفاتیحند انشآءاللّه باید کل بقوّت اسم اعظم آن ابواب را بگشایند اینست نصرت حقّ که در جمیع زبر و الواح از قلم فالق الأصباح جاری شده و همچنین با ناس بمدارا حرکت نمایند و رفتار کنند و بکمال تقدیس و تنزیه و صدق و انصاف ظاهر شوند بشأنی که جمیع ناس آن نفوس را امنآء اللّه فی العباد شمرند حال مشاهده کن در چه سمائی طیر اوامر حقّ در طیرانست و در چه مقامی آن نفوس ضعیفه ساکن طوبی للّذین طاروا بأجنحة الایقان فی هوآء الّذی جری من قلم ربّک الرّحمن ای ذبیح نظر باعمال حقّ کن و قل تعالی تعالی قدرته الّتی احاطت العالمین و تعالی تعالی انقطاعه الّذی علا علی الخلائق اجمعین تعالی تعالی مظلومیّته الّتی احترقت بها افئدة المقرّبین مع آنکه ببلایای لایحصی در دست اعدا مبتلا جمیع رؤسای ارض را واحداً بعد واحد تبلیغ نمودیم آنچه را که ارادة اللّه بآن تعلّق یافته بود لیعلموا الأمم انّ البلآء لا یمنع قلم القدم انّه یتحرّک باذن اللّه مصوّر الرّمم حال مع این شغل اعظم لایق آنست که جمیع احبّا کمر خدمت محکم کنند و بنصرت امر اللّه توجّه نمایند نه آنکه بارتکاب امور شنیعه مشغول شوند اگر قدری در افعال و اعمال ظاهرۀ حقّ مشاهده نمائی لتخرّ بوجهک علی التّراب و تقول

یا ربّ الأرباب اشهد انّک انت مولی الوجود و مربّی الغیب و الشّهود و اشهد انّ قدرتک احاطت الکائنات لا تخوّفک جنود من علی الأرض و لا تمنعک سطوة من علیها و اشهد انّک ما اردت الّا حیاة العالم و اتّحاد اهله و نجاة من فیه

حال قدری تفکّر نمائید که دوستان حقّ در چه مقام باید حرکت نمایند و در چه هوا طیران کنند ان اسأل اللّه ربّک الرّحمن فی کلّ الأحیان بأن یوفّقهم علی ما اراد انّه لهو المقتدر العزیز العلّام ای ذبیح ضرّ این مظلوم از سجن و تاراج و اسیری و شهادت و ذلّت ظاهره نبوده و نیست بلکه ضرّ اعمالیست که احبّای حقّ بآن عاملند و آن را نسبت بحقّ میدهند هذا ضرّی ونفسه المهیمنة علی العالمین و ضرّ اکبر دیگر آنکه هر یوم یکی از اهل بیان مدّعی امر شده و بعضی متمسّک بغصنی از اغصان و بعضی مستقلّاً گفته‌اند آنچه گفته‌اند و عاملند آنچه عاملند ای ذبیح لسان عظمت میفرماید ونفسی الحقّ قد انتهت الظّهورات الی هذا الظّهور الأعظم و من یدّعی بعده انّه کذّاب مفتر نسأل اللّه بأن یوفّقه علی الرّجوع ان تاب انّه لهو التّوّاب و ان اصرّ علی ما قال یبعث علیه من لا یرحمه انّه لهو المقتدر القدیر مشاهده کن که اهل بیان آنقدر ادراک ننموده‌اند که مظهر قبلم و مبشّر جمالم آنچه فرموده ناظراً الی الظّهور و قیامه علی الأمر فرموده والّا ونفسه الحقّ بکلمه‌ئی از آنچه فرموده تکلّم نمینمودند این جهّال امر غنیّ متعال را لعب اطفال دانسته‌اند هر روز بخیالی حرکت مینمایند و در مفازه‌ئی سایرند لو کان الأمر کما یقولون کیف یستقرّ امر ربّک علی عرش السّکون تفکّر و کن من المتفرّسین تفکّر و کن من المتوسّمین تفکّر و کن من الرّاسخین تفکّر و کن من المطمئنّین علی شأن لو یدّعی کلّ البشر بکلّ ما یمکن او فوقه لا تتوجّه الیهم و تدعهم عن ورائک مقبلاً الی قبلة العالمین لعمری انّ الأمر عظیم عظیم و الیوم عظیم عظیم طوبی لمن نبذ الوری عن ورائه متوجّهاً الی وجه الّذی بنوره اشرقت السّموات و الأرضین ای ذبیح بصر حدید باید و قلب محکم و رجل نحاس شاید تا بوساوس جنود نفسیّه نلغزد اینست حکم محکم که بارادۀ مالک قدم از قلم اسم اعظم جاری و نازل شده ان احفظه کما تحفظ عینک و کن من الشّاکرین در لیالی و ایّام بخدمت حقّ مشغول باش و از دونش منقطع لعمری ما تراه الیوم سیفنی و تجد نفسک فی اعلی المقام لو تکون مستقیماً علی ما امرک مولاک انّ الیه منقلبک و مثواک انتهی کلمات اللّه

آنچه از بلایای وارده که بر آن حضرت وارد شده و مرقوم فرموده بودند از جهتی حزن فوق طاقة دست داد و از جهتی سرور زیاده از حدّ امّا حزن بعلّت آنکه بر حسب ظاهر بر آن حضرت امور مختلفه و بلایای کثیره وارد شده و امّا السّرور بسبب آنکه این عبد بیقین میداند که عنقریب نفوس غافلۀ نائمه بعد از شعور و انتباه جمیعاً باسم شما ذاکر شوند و بما ورد علیک ینوحون و یبکون ولکنّ الآن لا یشعرون و علاوه بر این در محنت و زحمت و بلایا با حقّ شریک بوده‌اید و جمیع شداید را لأمر اللّه حمل فرموده‌اید قسم بحقّ این مقامیست که بقلم ذکرش بانتها نرسد و ببیان ختم نشود نسأل اللّه بأن یجعلک متمسّکاً به و منقطعاً عن سواه و ناطقاً بذکره و ثنائه بین العباد و آنچه از پریشانی مرقوم فرموده بودند معلومست مال بتاراج رفته و نفس بشداید و محن مبتلا شده از خدا میطلبم که در جمیع احوال آن حضرت را اعانت فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر

چندی قبل مبلغ پنجاه تومان حواله فرمودند برات و نوشته این عبد حسب الأمر الأقدس بشخص معهود نوشته و بجناب حسین از اهل یاء داد که بآن شخص بدهد و آن بشما برساند انشآءاللّه میرساند آن حضرت در جمیع حال بخدمت حقّ مشغول باشند اصلاح جمیع امور باین امر اعظم بوده و خواهد بود چه ظاهراً و چه باطناً روحی لحزنک و بلائک و غربتک الفدآء لوحی که مخصوص جناب ع‌ن‌دل‌ی‌ب علیه بهآء اللّه ذکر فرموده بودند از مطلع وحی نازل و ارسال شد کمال عنایت در بارۀ ایشان از افق شمس قدم مشرق و مضیء است طوبی له ثمّ روحا له ان رأیته کبّر من قبل هذا الفانی علی وجهه نسأل اللّه بأن یحفظه و یجعله مستقیماً فی امره انّه لهو الغفور الرّحیم انّما البهآء علیک ثمّ الذّکر علیک ثمّ الرّوح علیک و علی من نسبه اللّه الی حضرتک

* * *

بسم اللّه الأمنع الأقدس الأعزّ الأبهی

روحی و نفسی لک الفدآء یا روحا بما فاحت نفحة الرّوح عن جهة قربک و تضوّعت رائحة قمیص وصلک و اهتزّ بها هذا العظم الرّمیم کتاب جلیل آن طلعة جمیل که باکلیل کبریا و عظمت و تجلیل لاسم ربّنا البهیّ الأبهی مزیّن بود چون افسر روحانی زینت‌بخش سر این فانی آمد و نفحات قمیص تقدیس از کلمات مقدّسۀ از اشارات عرضیّه و دلالات انفس موهومه استنشاق شد العظمة للّه ثمّ القدرة و القوّة و السّلطنة للّه که باشارة من اصبع قدرته خرق فرمود حجبات مجلّلۀ باسماء را و لو اراد و اشار اشارة اخری عن انملة المقدّسة الأخری لارتفع ملکوت الأسمآء بأسرها و لاهوت الذّوات بحقیقتها اذاً ظهرت کلمة البقآء للّه المقتدر البهیّ الأبهی و بعد بهمین اصبع منیع خلق فرمود خلق بدیع را که اگر جمیع ابداع و اختراع هیاکل اسماء شوند و بخواهند حرفی از احرف کتاب انشاء بغیر عمّا نزّل من قلم اللّه الأبهی تکلّم او تفوّه نمایند جمیع را معدوم بحت و مفقود صرف شمرند تعالی تعالی قدرة ربّنا المهیمن العزیز القدیر للّه الحمد که آن جناب تلقاء منظر اکبر از انفس قویّۀ مستقیمه ظاهرند و بطراز خلق آخر مزیّن نسأل اللّه بأن یظهر من اثر استقامتک انفساً قویّة و ارجلاً مستقیمة لیستقیمنّ علی الأمر و ینصرنّ الرّحمن بسیوف البیان انّه علی کلّ شیء قدیر

و اینکه از قبل اذن لقا خواسته بودند این عبد شهادت میدهد که در جمیع احیان حکم قرب و لقا در بارۀ آن جناب ثابتست حال ایّامیست که کل باید جمیع امور را در خدمت امر مصروف داریم و بتبلیغ مشغول شویم الحمد للّه که حقّ سبحانه آن جناب را مؤیّد و موفّق فرموده و بخدمات امر مشغول بوده و هستند نفسی لهمّتک الفدآء

و در بارۀ احبّای ارض س و م که از قبل و بعد مرقوم فرموده‌اند ذکر کل تلقاء عرش مذکور و اظهار عنایات لانهایه مخصوص کل عن مشرقها ظاهر جمیع تحت لحاظ مرحمت و نظر عنایت بوده و هستند و الواح اللّه هم از سماء مشیّت نازل و انشآءاللّه بتدریج ارسال میشود و کل از بحر فیض لایزال مرزوق میگردند عرض خلوص و فنا و تکبیر این عبد فانی را خدمت کل برسانید روحی لهم الفدآء بما اقبلوا و عرفوا ثمّ آمنوا و ایقنوا باللّه نسأل اللّه بأن یستقیموا علی حبّ اللّه و امره و یکوننّ من الثّابتین در لوح آن جناب جمعاً بلسان قدم ذکر شده‌اند تکبیر حقّ را بجمیع برسانید عرایضی که بهمراه جناب آقا شیخعلی علیه بهآء اللّه بوده سببی واقع شده و در مدینۀ کبیره کل را محو نموده بودند و فی‌الحقیقه بحکمت رفتار کرده‌اند آن جناب تفصیل را باهل خاء مرقوم دارند دو لوح مخصوص جناب آقا سیّد محمّد رضا و آقا سیّد ابوطالب یک سنه متجاوز بود که نازل شده بود و نرسید حال ارسال شد برسانند عدد واحد الواح منیعه نازل بعضی من غیر اسم ارسال شد آن جناب ملاحظه فرمائید و باقتضا برسانید و جمیع را بظهورات عنایات نامتناهی الهی و اشراقات شمس مرحمت ابهائی مستبشر و مسرور و منوّر فرمائید اغصان سدرۀ مبارکۀ الهیّه و افنانها و اثمارها و اوراقها کل بذکر و ثنا و تکبیر ابدع ارفع آن جناب را ذاکرند و دیگر عرض خلوص و وداد و تکبیر این عبد فانی را خدمت جناب والد و والده علیهما بهآء ربّهما برسانید و هم‌چنین جمیع متعلّقین و منسوبین و کلّ من یتشرّف بحضورک کل را بعرض خلوص و تکبیر لایحصی مصدّعم انشآءاللّه کل از تأثیرات انفاس قدسیّه و نفحات روحیّۀ آنحضرت بر صراط امر ثابت و مستقیم باشند بشأنی که دلالات افکیّه و اشارات شرکیّۀ انفس معرضه ایشان را منع ننماید و محتجب نسازد تاللّه یا محبوبی انّ الأمر عظیم و اعظم فوق کلّ عظیم بل اعظم من ذلک وربّک العلیّ العظیم

و دیگر حسب الأمر آن جناب باید در این سفر بسیار بحکمت رفتار فرمائید و تأکید بلیغ در این امر فرموده‌اند انشآءاللّه معمول داشته و خواهند داشت و دیگر از امور وارده آنکه نفسین و اختهما در ارض سرّ باعمالی ظاهر شدند که مثل آن واللّه الّذی لا اله الّا هو در ابداع شنیده نشده و اذا انهاهم اللّه عمّا عملوا اعرضوا و اعترضوا الی ان کفروا باللّه مالک یوم الدّین در جمیع ایّام و لیالی بما نهوا عنه مشغول قد استهزؤوا برسل اللّه و سفرائه و ظهر منهم ما ناح به سکّان الفردوس و الّذین طافوا حول عرش ربّک العزیز الکریم ابداً متدیّن بدینی نبوده و نیستند ولکن در ارض سرّ سرّاً باعراض و اعتراض مشغول بودند الی ان رأی النّصر قهر ربّه تاب حین الموت و غفر اللّه انّ ربّک لهو الغفور الرّحیم و بعد ارتقائه حضر رضا قلی و تاب انّ ربّک لهو التّوّاب ذو الفضل المبین اگرچه نفاق باطنش معلوم بود ولکن نظر بسبقت رحمت و احاطۀ فضل ستر میفرمودند تا آنکه باین سجن وارد در اغوای بعضی جهرةً مشغول شد چه که حقّ را مظلوم و مسجون یافت شرب الخمر جهرةً و اخته تشرب و تحضر لدی الوجه کذلک ورد علی المحبوب قد ذکرت لحضرتک لتکون من المطّلعین و این از احسن اعمالشان بوده نعوذ باللّه من اعمالهما الأخری و چون طغیان و بغی و کفران بمنتها رسید اطردهما اللّه و ترکهما فی عذاب الجحیم و ذهبا و قالا ما لا قاله الأوّلون افّ لهما و لوفائهما آنچه آیات الهیّه که نزدشان بود بعضی هم مجعولاً بآن ملحق نموده باهل این بلد داده‌اند و فتنۀ بزرگی برپا نموده‌اند ولکن ضلّ سعیهم فی الحیوة الباطلة انّه لهو الحاکم علی ما یرید جمیع اعمال شنیعۀ خود را بحقّ نسبت داده‌اند مشاهده فرمائید مع رحمت کبری و فضل محیط الهی چگونه طغیان نموده‌اند که آنچه طلب عفو نمودند مقبول نشد لذا خائباً خاسراً راجع و حال بشیطان متّحد شده‌اند لعنة اللّه علیهم مع آنکه آن نفوس از ابلیس و اتباعش چه مکاتیب در ارض سرّ نوشته و باطراف فرستاده‌اند باری ای محبوب من ببغضی ظاهر شده‌اند که شبه آن ظاهر نه بجمیع انبیا و مرسلین معاندند نسأل اللّه بأن یأخذهم بعدله انّه لهو العزیز القدیر

و دیگر آنکه مدّتی بود که از سماء مشیّت آیات نازل نه و باب لقا مسدود و طلعة مقصود وحده در بیت جالس چند روزیست سحاب عنایت مرتفع و امطار رحمت نازل انشآءاللّه از بعد هم الواح منیعه از شطر الهیّه ارسال خواهد شد لتقرّ بها عینک و عیون العارفین و الحمد للّه ربّ العالمین و دیگر در باب نفس مطروده بجناب آقا میرزا حسین علیه بهآء اللّه هم مجملی نوشته شده ملاحظه خواهند فرمود و دیگر از قبل این عبد تکبیر منیع بجناب آقا میرزا سیّد حسین من اهل تاء و فاء برسانید و تفصیل بایشان بنویسید که مطّلع باشند و الرّوح و العزّ و القدس و البهآء علی حضرتک و من معکم من اهل البهآء

در اکثری از الواح منزلۀ پارسیّه و عربیّه تلویحاً و تصریحاً از قلم مالک ایجاد نهی عباد از توجّه باین شطر نازل و بسیار تأکید و تهدید و تحذیر در حکم محکم من لدن عزیز قدیر شده آن جناب باید مخصوصاً نهی نمایند و نگذارند احدی توجّه باین سمت نماید چه که ضرّ کلّی در او مشهود در لوحی از الواح منیعۀ پارسیّه نازل قوله جلّ اجلاله احبّای الهی را از توجّه باین شطر منع نما بگو ای دوستان ضرّ ذهاب و ایاب باصل شجره وارد ایّاکم ان تتجاوزوا عمّا حدّد فی الکتاب انّه لهو العلیم الخبیر و امثال این فقرۀ مبارکه و اشدّ و اعظم از این در مواضع متعدّده نازل ولکن بهمین یک فقره اکتفا رفت انشآءاللّه جمیع باید از حقّ جلّ شأنه توفیق طلب نمائیم که بامرش عامل شویم و در سبیل رضایش سالک گردیم انّه ما یحکم لعباده شیء الّا و هو خیر لهم عن ملکوت ملک السّموات و الأرضین و الحمد للّه ربّ العالمین

دو عریضه در پاکت است این عبد معروض داشته باسمین علیهما بهآء اللّه برسانید

* * *

۹١

برادر مکرّم جناب آقا میرزا محمّد تقی علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

١۵٢۲

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

ساذج حمد و جوهر آن ساحت امنع اقدس حضرت قیّومی را لایق و سزاست که بکلمۀ علیا ارض و سماء را خلق فرمود به انّا للّه بدء نمود و به انّا الیه راجعون ختم فرمود هر نفسی از بحر این کلمۀ مبارکه آشامید او غیر اللّه را معدوم و مفقود و خود را فارغ و آزاد مشاهده کند در این وقت حقیقت کلمۀ مبارکۀ اخری جلوه نماید قوله جلّ و عزّ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون هذه کلمة انزلها الرّحمن فی الفرقان طوبی لقوم یعرفون و هنیئاً لعباد هم یسمعون سبحان‌اللّه مع‌ذلک معرضین اهل بیان اجهل احزاب و اغفل ادیان مشاهده میشوند یوم اللّه را ادراک ننموده‌اند و از ما انزله الرّحمن فی البیان غافل و محجوبند نفوسی که بقطره‌ئی از بحر آگاهی فائز نشده‌اند مثل معرض کرمانی و من معه وادیهای ظنون و اوهام را پیمودند و از انوار صبح یقین محروم و ممنوع آمدند و به جزیره رفتند مطلع اوهام را دیدند و برگشتند مقامی را که از اوّل ایّام تا حین امام وجوه امرا و علما و عرفا و عباد قائم و ناطق باو توجّه ننمودند باوهام خود مشغول و از نیّر ایقان غافل شنیدند آنچه لایق اصغا نبوده و حاضر نشدند در مقامی که آذان عالم از برای اصغاء کلمه‌اش و ابصار امم از برای مشاهدۀ افقش خلق شده معلوم نیست که آن نفوس یعنی نفوس معرضه آنچه میگویند چیست و از کیست لعمر ربّنا و ربّکم و ربّ الأرض و السّمآء از اوّل امر احدی آگاه نه این خادم فانی سنین متوالیه در عراق و غیر آن با او بوده نفوس غافله حاضر نشدند تا بشنوند آنچه را که از او غافلند و بیابند آنچه را که حال از او محجوبند باری جزای اعمال آن نفوس را از تقرّب بافق اعلی منع نمود و از بحر اعظم محروم ساخت اقبلوا بآمال و رجعوا بخسران ولکن لا یشعرون هذا یوم اللّه لا یذکر فیه الّا هو سبحان‌اللّه آن نفوس غافله حال بترتیب فرقۀ موهومه یعنی شیعه مشغولند عابد لفظند و از معنی محروم بغدیر متمسّکند و از بحر اعظم ممنوع هزار و دویست سنه و ازید حزب ضالّۀ شیعه خود را افضل و اعلم و افقه و اتقای اهل عالم میشمردند و چون امتحان رحمن بمیان آمد کل بسقر راجع چنانچه علمای آن حزب و فقهای آن بر جمیع منابر بسبّ مقصود عالم مشغول حقّش را انکار نمودند و بر سفک دم اطهرش فتوی دادند اهل سنّة و یهود و مجوس و نصاری و سایر احزاب هیچ یک عمل ننمود آنچه از آن قوم ظاهر شد قسم بآفتاب حقیقت که اگر آن حضرت در مملکت دیگر ظاهر میشد البتّه مقامش مرتفع و امرش ظاهر و نورش باهر و کلمه‌اش محیط میگشت این خادم فانی مکرّر امثال این اذکار را که از لسان عظمت شنیده و در حین تحریر آیات از قلم اعلی نازل شده ذکر مینماید شاید اولیای حقّ جلّ جلاله که در مدن و دیار تشریف دارند ناس را از ظنون و اوهام حفظ نمایند تا اکاذیب قبل مجدّد نشود و نفوس از بئر ظلمانی اوهام نجات یابند دیگر تا همّت آن جناب و اولیای آن ارض چه کند در هر حال از حقّ میطلبم اعانت فرماید و مدد نماید اوست قادر و توانا

سبحانک یا من بحرکة اصبعک خرقت الأحجاب و سبحات الجلال اسألک بسراج امرک الّذی استضآء من افق سمآء مشیّتک و بقدرة کلمتک العلیا و نفوذ ارادتک یا مولی الوری بأن تقدّر لمن اقبل الیک خیر الآخرة و الأولی و ما یقرّبه الیک فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم ترانی یا الهی ناظراً الی وجهک و راجیاً بدائع فضلک لأولیائک انّک انت الّذی شهدت بکرمک الکائنات و بعنایتک الممکنات و باقتدارک الموجودات تفعل و تحکم انّک انت الفضّال الکریم

و بعد نامۀ آن برادر مکرّم رسید و در لیل شنبه دهم شهر شوّال المکرّم امام وجه مالک قدم عرض شد و بشرف اصغا فائز هذا ما نطق به لسان الرّحمن فی ملکوت البیان قوله عزّ بیانه و جلّ جلاله

هو السّامع المجیب

ذکر من لدنّا لمن حضر کتابه لدی المظلوم و عرضه العبد الحاضر انّا سمعنا ما نطق به لسان فؤاده اجبناه بهذا الکتاب المبین الّذی ینطق کلّ حرف من حروفاته امام وجوه العالم قد اتی الموعود من افق الاقتدار بنور عظیم انّا وجدنا من کتابک عرف محبّة اللّه انزلنا لک ما قرّت به ابصار العارفین انّک اذا فزت بآیاتی و اخذتک نفحات بیانی قل

الهی الهی لک الثّنآء بما ذکرتنی و لک البهآء بما اقبلت الیّ و لک العزّة و العلآء و لک الرّفعة و العظمة و البقآء اشهد فی موقفی هذا بوحدانیّتک و فردانیّتک و بأنّک ظهرت و اظهرت ما کان مکنوناً فی علمک و نطقت و انطقت الأشیآء بذکرک و ثنائک اسألک یا مولی العالم و مالک القدم باسمک الأعظم بأن تؤیّد اولیائک علی نصرة امرک ای ربّ ایّدهم بقدرتک المهیمنة علی الأشیآء و قوّتک النّافذة فی الأرض و السّمآء بأن تحفظ احبّائک من شرّ اعدائک ثمّ افتح باصبع الکرم ابواب فضلک علی الأمم لیدخلوا فی دینک و یعرفوا صراطک و یعترفوا بما نطق به لسان عظمتک و قلم ارادتک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک و معرضاً عن دونک اسألک بأنوار وجهک بأن تکتب لی ما قدّرته لأصفیائک الّذین ما منعتهم صفوف العالم و الوف الأمم عن الاقبال الی افقک الأعلی و اصغآء صریر قلمک الأبهی ثمّ ایّد یا الهی من توجّه الیک و اراد ان یعمل ما انزلته فی کتابک قدّر له ما ینفعه فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر القدیر لا اله الّا انت الغفور الرّحیم انتهی

للّه الحمد نازل شد آنچه که هر کلیلی را ببحر بیان هدایت نماید و هر مریضی را بکوثر شفا ید فضلش دوستانش را اخذ فرمود و از غرقاب ظنون و اوهام نجات بخشید له الحمد و الثّنآء و له الشّکر و العطآء آن حبیب مکرّم فائز شدند بآنچه که شبه و مثل نداشته از حقّ میطلبم بیانات منزلۀ از لسان عظمت هر حرفی از آن را مفتاح هدایت فرماید و ابواب عنایت را بر وجوه کل بگشاید مخصوص حزب اللّه که بین ملأ اعلی باهل بهاء معروف و در قیّوم اسماء باصحاب سفینۀ حمرا طوبی لجنابکم و لمن ذکرته و لمن فاز برحیق التّحقیق فی ایّام اللّه

و اینکه در بارۀ وجه مذکور مرقوم داشتید حضرت امین علیه بهآء اللّه الملک الحقّ المبین چندی قبل باین بنده نامه‌ئی ارسال داشتند و در آن نامه این فقره را ذکر نموده‌اند طوبی للعاملین الحمد للّه ربّ العالمین ورقۀ وصول هم حسب الخواهش آن جناب ارسال شد بشما میرسد خدمت اولیا و اصفیای آن ارض تکبیر میرسانم مخصوص جناب آقا میرزا حبیب‌اللّه علیه بهآء اللّه که ذکرشان در نامۀ آن جناب بوده از قبل خادم خدمت ایشان سلام و تکبیر برسانید از سلطان یفعل ما یشآء روح من فی الملکوت و الجبروت لفنآء بابه الفدآء از برای ایشان میطلبم آنچه را که سبب هدایت عباد و علّت تقرّب من فی البلاد گردد انّ ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصودکم هو المشفق الفضّال و هو العزیز الکریم البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابکم و علی من معکم و علی کلّ ثابت مستقیم و کلّ راسخ امین

خ‌ادم

١٠ شهر شوّال سنۀ ۱۳۰۴

١۵٢۳

بعد از ختم نامه حضرت محبوب فؤاد جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه و عنایته نامۀ آن برادر مکرّم را که بایشان نوشته بودند آورد از جمله ذکر صعود اخوی را مرقوم داشته بودند این فقره قبل از طلب باجابت مقرون چه که در ارض سرّ این کلمۀ مبارکه از لسان عظمت جاری و نازل قوله تبارک و تعالی

از جمله اموری که مخصوص است باین ظهور اعظم آنکه هر نفسی در این ظهور باقبال فائز و باسم قیّوم از رحیق مختوم آشامید یعنی از کأس محبّت الهی منتسبین او بر حسب ظاهر اگر مؤمن نباشند بعد از صعود بعفو الهی فائز و از بحر رحمت مرزوق خواهند بود این فضل محقّق است از برای نفوسی که از ایشان ضرّی بحقّ و اولیای او نرسیده کذلک حکم اللّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی انتهی مع‌ذلک مجدّداً این فقره امام وجه مالک قدم عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب قوله عزّ بیانه یا ایهّا المقبل اشکر اللّه انّه ذکرک و اقبل الیک من شطر السّجن انّه هو المشفق الکریم و غفر الّذی اردت غفرانه فضلاً من عنده و هو الغفور الرّحیم فی حین النّزول ادخلته ید العنایة فی جنّة عالیة رحمةً من لدی اللّه ربّ العالمین قل

نفسی لک الفدآء یا مولی الأسمآء و روحی لک الفدآء یا مقصود العالمین قد شهدت بعنایتک الکائنات و بفضلک الممکنات انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العزیز الحکیم انتهی

للّه الحمد بحر عنایت در هر حین بموجی ظاهر و آفتاب فضل در هر آن بنوری مشرق از حقّ میطلبم این عباد را تأیید فرماید بر آنچه سزاوار عنایت و بخشش اوست اگرچه این محال است ولکن با کریمان کارها دشوار نیست مرّة اخری البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی الّذین سمعوا النّدآء و قالوا لبّیک لبّیک یا محبوب العالم و لبّیک لبّیک یا مقصود العارفین

خ‌ادم

[یادداشت]

  • ١

    رقم ٩ بر طبق حساب ابجد معادل عددی کلمه ”بهاء“ است.

  • ۲

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

  • ۳

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

ساذج حمد و جوهر ثنا صریر قلم اعلی را لایق و سزاست که ضوضای علما و زماجیر اهل انشاء او را از ندا منع ننمود در جمیع احیان در مضمار حکمت و بیان بشأنی متحرّک که عوالم غیب کلّها از آنحرکت بشطر دوست توجّه نمودند حال مستور است سوف یظهره اللّه عدلاً من عنده انّه لهو الفیّاض الکریم این حرکت را سکون اخذ ننماید و این ندا را صمت از عقب درنیاید طوبی از برای نفوسیکه باصغای آن فائز شدند اولئک اهل البهآء و اصحاب السّفینة الحمرآء الّتی انزل اللّه ذکرها فی قیّوم الأسمآء لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر القدیر

سبحانک یا من عند ذکرک سجدت الأذکار و عند اشراق نورک خضعت الأنوار اسألک باسمک الّذی به سخّرت الأشیآء و فتحت مدائن ملکوت الأسمآء بأن تؤیّد عبادک علی ذکرک و ثنائک و وفّقهم علی العمل بما انزلته فی کتابک ای ربّ هذا یومک و فضّلته علی الأیّام و ذکرته فی الکتب و الزّبر و الألواح اسألک به و بما ینبغی له بأن تنزل من سمآء مشیّتک علی عبادک ما یقرّبهم الیک و یعرّفهم صراطک و یسمعهم آیاتک و یعلّمهم ما انزلته فی کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا یعجزک شیء و لا یمنعک امر انّک انت المقتدر القدیر ای ربّ صلّ علی اصفیائک و اولیائک الّذین ما منعتهم شئونات الجبابرة عن التّوجّه الیک و ما خوّفتهم الفراعنة عن الاقبال الی شطرک تفعل ما تشآء بقدرتک و تحکم ما ترید انّک انت العزیز الحمید

عریضۀ آنجناب را عبد حاضر در ساحت امنع اقدس عرض نمود و بشرف اصغا فائز گشت اینکه از ارض سؤال نمودی و ما نطق به الحکمآء فی‌الحقیقه این امور تا حال بتمامه کشف نشده هذا هو الحقّ و ما بعده الّا الضّلال ولکن حکمای این اعصار نظر بآنکه از تجلّیات انوار ظهور قسمت برده‌اند اعرف از قبلند تا حال عدد سیّارات را بتمامه نیافته‌اند عنقریب کشف میشود و بر عدد سابق میافزاید این علم بحریست بی‌پایان از برای هر یک از ثوابت سیّاراتیست و هر یک از سیّارات عالمی است از عوالم پروردگار من یقدر ان یحصی جنود ربّک فیها او صنائع عباده فیها روحانیّت روح عالم انجیل را مزیّن نمود ولکن اهلش غافل و در هیماء ضلالت سالکند و بر فراش غفلت نائم از صیحه و صور بشعور نیامده‌اند و از قبور هوی برنخاسته‌اند عنقریب جزای اعمال را مشاهده نمایند انّ ربّک لهو العادل الحکیم

اینکه از روح و سیر او سؤال نمودی ارواح مستقیمۀ مجرّده که مقدّس از شئونات ارضند مربّی عالم بوده و هستند لعمر اللّه بعد از صعود مهیمن و محیطند لم‌یزل و لایزال اینمقام مستور بوده و بخاتم حفظ الهی مختوم و در خزانۀ عصمت محفوظ لسان از ترجمه عاجز و عقول و افئده از ادراک قاصر مترجم اوّل که بر صدر عالم مقرّ اخذ نموده لسان بوده و او مکرّر بر عجز خود اعتراف کرده و آنچه در اینمقام ذکر شد محض فضل و عنایت بوده اینقدر معلوم و واضح گردد که ارواح مقدّسۀ مجرّده که از این عالم بنور انقطاع صعود نمایند سبب بزرگند از برای تربیت عالم و ظهور صنایع و حکم در رتبۀ اوّلیّه مقصود از ارسال رسل و انزال کتب این بوده یعنی تزکیۀ نفوس و تصفیۀ ارواح و تنزیه و تقدیس آن طوبی از برای نفوسیکه الیوم باصغاء حفیف سدرۀ منتهی فائز شده‌اند و عرف قمیص را ادراک نموده‌اند ای دوستان امروز روز عمل خالص است و روز ذکر و ثناست جهد نمائید تا فائز شوید بآنچه که عرف هستی از او بدوام ملک و ملکوت استشمام شود قل خذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده ثمّ اعملوا ما امرتم به فیه انّه لهو الآمر الحکیم

و اینکه در بارۀ کسب و معاملات ذکر نمودی این امور در کتاب الهی بمشورت معلّق شده با نفوس مؤمنۀ مستقیمه مشورت نمایند یعنی در کسب و اقتراف و امثال آن و آنچه ظاهر شود متوکّلاً علی اللّه عمل کنند هذا حکم اللّه و هذا امر اللّه طوبی لمن سمع و عمل و ویل للغافلین

و اینکه در بارۀ حقوق ذکر نمودی این مخصوص است بحقّ جلّ جلاله باید بساحت اقدس ارسال شود الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید چون آنجناب سؤال نمودند اینجواب از سماء عنایت نازل اینفقره فرض است بر کل و شرف کل در ادای آنست چه که سبب تطهیر اموال و برکت و ازدیاد نعمت بوده و هست و تا حال ناس از اینفقره غافلند سعی نموده و مینمایند یا از حلال و یا از حرام چیزی ذخیره نمایند و از برای ورّاثیکه ثمر آن معلوم نیست بگذارند بگو امروز کلمة اللّه وارث است چه که مقصود از وارث ابقاء ذکر و اثر بوده و این بسی واضح و معلوم است که قرون و اعصار این اذکار را محو نماید ولکن هر کلمه‌ئی که از قلم اعلی در بارۀ نفسی جاری شد بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده است اینست فضل اعظم و نعمت کبری من شآء فلیعمل و من شآء فلیترک

ذکر توجّه بشطر سجن را نمودند بعد از اشتعال نار ظلم در ارض طاء این ارض هم فی‌الجمله منقلب مشاهده شد گفتگوهای کاذبه بمیان آمد لذا نظر بحکمت امر بتوقّف شد اگر بتدریج توجّه نمایند متمسّکاً بالحکمة بأسی نیست اقرار در هیچ محل جایز نه متوکّلاً علی اللّه واحد و اثنین عازم شوند در جمیع احوال باید حکمت را از دست ندهند تا ضوضا از آن ارض مرتفع نشود اعمالی را که از قبل بآن عامل بوده‌اند باید تغییر ندهند حکمةً من اللّه ربّ العالمین امروز باید نظر کل بافق اعلی وحده باشد آنچه را بآن امر فرماید اوست حکم اللّه مابین عباد یشهد بذلک من ینطق انّه لا اله الّا هو الفرد الخبیر

دوستان را تکبیر میرسانیم و به ما یرتفع به الأمر امر مینمائیم و آن اعمال و اخلاقیست که سبب علوّ و سموّ کلمة اللّه است بین عباد البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی احبّائی الّذین اقبلوا بالقلوب الی اللّه المقتدر العزیز المحبوب اماء آن ارض را تکبیر میرسانیم و بعنایات حقّ جلّ جلاله بشارت میدهیم باید کل بکمال تقدیس و تنزیه در لیالی و ایّام بذکر حقّ مشغول باشند هر یک از امآء اللّه که الیوم باصغا فائز و بجواب مؤیّد او از ورقات فردوس اعلی در کتاب اسماء مذکور و مسطور ان افرحن یا امآء اللّه طوبی لکنّ و نعیماً لکنّ کم من رجل منع عن الحقّ و کم من امة اقبلت و فازت بعرفان اللّه العلیّ العظیم حمد کنید محبوب عالمیانرا که شما را از مابین اماء برگزید و بطراز عرفان خود مزیّن نمود البهآء علیکنّ و علی اللّائی فزن بهذا المقام العزیز المنیع

* * *

ساقی از غیب بقا برقع برافکن از عذار

تا بنوشم خمر باقی از جمال کردگار

آنچه در خمخانه داری نشکند صفرای عشق

زان شراب معنوی ساقی همی بحری بیار

تا که این مستور شیدائی درآید در خروش

تا که این مخمور ربّانی برآید زین خمار

نار عشقی برفروز و جمله هستیها بسوز

پس قدم بردار و اندر کوی عشّاقان گذار

تا نگردی فانی از وصف وجود ای مرد راه

کی چشی خمر بقا از لعل نوشین نگار

پای نه بر فرق ملک آنگه درآ در ظلّ فقر

تا به‌بینی ملک باقی را کنون از هر کنار

گر خیال جان همی هستت بدل اینجا میا

گر نثار جان و دل داری بیا و هم بیار

رسم ره اینست گر وصل بها داری طلب

ور نباشی مرد این ره دور شو زحمت میار

گر همی خواهی که گردی واقف از اسرار عشق

چشم عبرت برگشا بربند راه افتخار

تا به‌بینی طور موسی طائف اینجا آمده

تا به‌بینی روح عیسی را ز عشقش بیقرار

تا بیابی دفتر توحید از زلفین دوست

تا بخوانی مصحف تجرید از خدّین یار

هین بکش خمر فرح از چشمۀ حیوان عشق

تا بفیروزی سر اندازی همی در پای دار

مردگانند در این انجمن اندر ره دوست

ای مسیحای زمان هان نفسی گرم برآر

تا که برپرند اطیار وجود از سجن تن

در فضای لامکان در ظلّ صاحب اقتدار

درویش جهان سوخت از این نغمۀ جانسوز الهی

وقت آن است کنی زنده از این نغمۀ زار

* * *

بسم اللّه

ساقی بده آبی زان شعلۀ روحانی

تا که بشوید جانرا از وسوسۀ نفسانی

زان آب کزو شد صورت آتش پیدا

زان نار کزو ظاهر آن کوثر روحانی

یک جلوه ز عکسش بر صفحۀ جان افتاد

واله از آن جلوه صد حکمت یونانی

یک جذوه از آن شعله بر سدرۀ سینا زد

مدهوش از آن جذوه صد موسی عمرانی

یک شعله از آن آتش شد عشق و بزد خرگاه

در آب و گل آدم هم در دل انسانی

ای عشق چه‌ئی تو کز تو جهان پرآشوب

هم از تو در آمد حیرت در حکمت لقمانی

گاه کنی دعوی که منم جلوۀ محبوب بعالم

گه گوئی که منم خود آنطلعت سبحانی

چون از تو وزد بر جان رایحۀ جانان

بر هر چه کنی دعوی گویم که به از آنی

هم مونس جانی هم آیت جانانی

هم جمعیّت جانها هم از تو پریشانی

گر پرتوی از رویت در مصر لقا آرند

بینی بخریداری صد یوسف کنعانی

هم بوی قمیص از تو هم روح مسیح از تو

هم موسی بیضائی هم شعلۀ فارانی

سرها بخمت بسته دلها ز غمت خسته

هم عامی شیدائی هم عالم ربّانی

من خود ز توام مخمور هم از تو شدم مشهور

که دهیم صد جان هم که کنیم قربانی

گر قابض ارواحی از چه کنیم زنده

ور محیی ابدانی از چه کنی ثعبانی

در خرگه سلطان یک بار چه بخرامی

سلطان کنیش بنده هم بنده کنی سلطانی

یک شعله‌ئی از رویت در گلبن جان آمد

افروخت جمال جان چون لالۀ نعمانی

وه وه چه نسیم آمد با مژدۀ جان‌بخش

کز مشرق جان آمد آنطلعت یزدانی

جانها به‌پرید از شوق دلها برمید از ذوق

هم عشق شدش عاشق هم جوهر امکانی

درویش مدر زین بیش این پردۀ اسرار

کز شهر فغان خیزد وز عالم حیوانی

از حکمت او الفت ما بین دو ضد ظاهر

هم عشق شده بنده هم عقل کند دربانی

* * *

شاهرود

جناب آقا میرزا عبداللّه علیه بهآء اللّهّهه من یاء

فی ٢ صفر سنة ١٣٠٠

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

سبحان الّذی اظهر لنا ما کان مسطوراً فی کتابه و مکنوناً فی علمه و شرّفنا بلقائه و عرّفنا مشرق وحیه و مطلع آیاته و هدانا الی صراطه و سقانا رحیق بیانه و ارانا افقه و اسمعنا ندائه اذ کانت الآذان کالکبریت الأحمر انّها صمّآء و اذ کانت العیون عمیآء و النّفوس سکاری بل صرعی و سبحان الّذی اظهر ما کان مستوراً فی ازل الآزال و انزل ما مرّت به الجبال انّه لهو الّذی لم تعجزه صفوف العالم و لا مدافع الأمم یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر العزیز المختار

و السّلام الظّاهر من مدینة السّلام و النّور المشرق من افق عنایة ربّنا مالک الأنام علی الّذین سمعوا النّدآء و اقبلوا الی الأفق الأعلی و عملوا بما امروا به فی الزّبر و الألواح اولئک سرج الهدایة بین البریّة یصلّینّ علیهم الملأ الأعلی و اهل ملکوت الأسمآء فی العشیّ و الاشراق بل فی کلّ الأوقات و بعد قد بلغ الخادم ما ظهر من مترجم فؤادکم و وجدت منه عرف خلوصکم و خضوعکم و خشوعکم للّه محبوبنا و محبوبکم و مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرضین فلمّا وجدت و عرفت طرت بقوادم الاشتیاق الی ان حضرت تلقآء وجه مالک یوم الطّلاق و عرضت ما فی کتابکم فلمّا تمّ و انتهی توجّه الیّ وجه القدم و نطق بما ماج به البحر الأعظم قال و قوله الأحلی

بسمی الظّاهر النّاطق الأمین

یا عبداللّه ان افرح بما توجّه الیک وجه المظلوم من هذا المقام الّذی سمّی بالسّجن الأعظم من لدن مالک القدم انّ ربّک لهو السّامع المجیب قد وجدنا منک عرف حبّی اقبلنا الیک من هذا المقام البعید و انزلنا لک ما تجد منه عرف قمیصی المنیر طوبی لعبد نبذ الهوی و تمسّک بالتّقوی انّه من اهل سفینتی الحمرآء الّتی نزل ذکرها فی قیّوم الأسمآء و بشّر بها مبشّری الّذی فدی نفسه لنفسی و اخبر النّاس بظهوری و بروزی و اشراقی و قیامی و امری المحکم المتین طوبی لأذن سمعت ندآء المظلوم و لعین رأت ما اشرق من افق ارادة ربّه المقتدر القدیر یا عبداللّه قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء الوجه اذ کان المظلوم یمشی فی هذا المقام الرّفیع سمعناه و اجبناک بما تضوّع منه عرف عنایة اللّه ربّ العالمین انّا نکبّر من هذا المقام علیک و علی احبّائی الّذین نبذوا ما عند النّاس رجآء ما عند ربّهم الرّحمن الرّحیم انّا نوصیهم بتقوی اللّه و ما یرتفع به امره العظیم قل یا اهل البهآء اذا اتاکم احد بألواح النّار و کتاب السّجّین دعوها عن ورائکم متمسّکین بکتاب اللّه العلیم الحکیم ان افرحوا یا احبّائی تاللّه بکم تمطر السّحاب و تعطی الأرض ما فیها من النّعمة و الآلآء کذلک یبشّرکم من عنده کتاب مبین ایّاکم ان تمنعکم شؤونات العباد عن مالک الایجاد او تخوّفکم سطوة من فی البلاد الّذین نبذوا کتاب اللّه عن ورائهم و اتّبعوا کلّ فاجر بعید تمسّکوا بالمعروف فی کلّ الأحوال و تشبّثوا بذیل الحکمة امراً من لدن عالم خبیر علیکم بالأخلاق المرضیّة و الأعمال الطّیّبة انّها جنود اللّه فی الأرض یشهد بذلک کلّ عارف بصیر البهآء علیکم یا احبّائی طوبی لوجوهکم و لآذانکم قد فزتم بما کان المقصود فی کتب اللّه من قبل و من بعد انّ ربّکم الرّحمن لهو المبیّن العزیز الأمین انتهی

الحمد للّه رشحات امواج بحر عنایت الهی دوستان را احاطه فرموده قسم بآفتاب افق بیان که جمیع عالم بآیه‌ئی از آن معادله نمینماید الیوم من علی الأرض غافلند و اثمار و اسرار و آثار ذکر حقّ جلّ جلاله را نمیدانند چه اگر ثمرات یک حرف آن بر من علی الأرض القا شود ونفسه الحقّ کل منقطعاً عن الکلّ بافق اعلی اقبال نمایند ای دوست سکر غفلت کل را اخذ نموده و از فیوضات فیّاض محروم ساخته الّا من شآء ربّک نیکوست حال نفسی که ذکرش در ساحت اقدس مذکور آمد نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید کل از برای آنست که یک مرتبه در ساحت او ذکر شود و همچنین در اعزاز کلمۀ الهی این بیانات عالیه از مطلع بیان رحمن ظاهر قوله عزّ ذکره اگر کسی یک آیۀ او را نویسد بهتر است از اینکه کلّ بیان و کتبی که در بیان انشاء شده نویسد زیرا که کل مرتفع میگردد و آن میماند انتهی اگر در این بیان قدری تفکّر رود شأن معرضین از اهل بیان و سایرین و همچنین علوّ و سموّ این امر اعظم واضح و معلوم میگردد طوبی للمنصفین طوبی للعارفین طوبی لکلّ عالم فاز بهذا المقام الأعلی و تزیّن بطراز هذا النّبإ العظیم جمیع دوستان آن ارض را تکبیر و سلام میرسانم و عرض میکنم امروز روز ذکر و ثناست و روز عمل للّه انشآءاللّه مؤیّد شوید بر امری که باقی و دائمست اگرچه بفضل الهی موفّق شده‌اید بر ذکر حقّ تعالی شأنه و تعالت عظمته و این مقامیست که وصف از عهدۀ او برنیاید و نعت کائنات باو نرسد و انشآءاللّه این مقام باسم مالک انام محفوظ ماند چه که از قبل قلم اعلی اخبار فرموده بالواح نار و کتاب سجّین و نعیق ناعقین و مکر ماکرین اعاذنا اللّه و ایّاکم من مکر کلّ ماکر و خدع کلّ خادع و شرّ کلّ شیطان رجیم

عرض سلام و تکبیر خدمت حبیب مکرّم جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه و عنایته اظهار میدارم انشآءاللّه بعنایات لانهایۀ حقّ جلّ جلاله فائز باشند و بذکرش ذاکر و بخدمتش مشغول از سماء مشیّت الهی مخصوص ایشان و همچنین مخصوص هر یک از اسامی مذکورۀ در کتاب ایشان نازل شد آنچه که چشم مقرّبین و مخلصین بآن روشن و منوّر فی‌الحقیقه هر صاحب بصر و سمعی که یک آیه از آیات الهی را قرائت نماید و حلاوت آن را بیابد از من علی الأرض و ما عندهم خود را فارغ و مقدّس و آزاد مشاهده نماید الحمد للّه ایشان بفیض کامل فائز شدند و همچنین سبب فیوضات گشتند طوبی له و لهم بحر فضل بشأنی موّاج که هر منصفی متحیّر لا اله الّا هو المنزل المظهر المعطی الغفور الکریم و از ورای آنچه از سماء عنایت در این ورقه مخصوص آن جناب نازل لوح مخصوص دیگر هم از سماء فضل نازل و از افق هر کلمۀ آن شمس عنایت سلطان وجود و مالک غیب و شهود مشرق و لائح طوبی للّذین فازوا بألواح لا یعادلها ما فی العالم البهآء الظّاهر اللّائح من افق سمآء فضل ربّنا و ربّکم علیکم و علی الّذین ذکروا من قلم اللّه الأعلی فی کتابه المبین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

افنان جناب خال علیه بهآء اللّه

بسمه المقتدر علی من فی الأرض و السّمآء

سبحان الّذی اظهر نفسه کیف شآء و اراد فی حین ما ادرکته افئدة اولی الحجی و اعترض علیه العباد الّذین ما وجدوا عرف الوحی بما اتّبعوا الأوهام منهم من قال انّه ظهر قریباً قل ای وربّی الغنیّ المتعال هل الأمر بیده او بأیادیکم انصفوا یا اولی الاغضآء انّه حکم بما شآء و یحکم کیف یشآء انّه لهو المقتدر علی ما اراد قل هذا لبدیع السّموات و الأرض ان کنتم من اولی الأبصار انّه ما حدّد بوقت و لا بأمور اخری انّه لخارق الأحجاب لولاه ما ظهر حکم البدع فی الابداع و لولاه ما تغرّدت ورقآء الأمر علی الأفنان هذا لهو الّذی ما ظهر شبهه فی الاختراع هذا لبدیع الّذی تحیّر فی عرفانه من فی الأرضین و السّموات قل انّه کما لا یعرف بذاته لا یعرف بحینه کذلک قضی الأمر من مالک الأقلام لمّا جآء الوعد اشرق من افق الأمر و ظهر بما لا تهوی اهوآء الّذینهم کفروا باللّه منزل الآیات قل انّه لا یدرک بما عندکم اقرؤوا البیان لتطّلعوا علی ما فیه من سرّ هذا الظّهور الّذی به انارت الآفاق هذا لأمر ما عرفه احد من قبل و ما ادرکه اولو الأبصار بظهوره صاح النّاقوس و غرّدت الورقآء و نادی الصّور الملک للّه المقتدر العزیز الجبّار قل الی من تهربون لیس لکم الیوم من مناص طوبی لمن استقام علی هذا الأمر الّذی اذ ظهر انفطرت سمآء الأوهام و اضطربت افئدة الفجّار قل یا قوم انظرونی بعینی هذا ما وصّاکم اللّه به فی الزّبر و الألواح طوبی لمن نبذ ما سوائی مقبلاً الی وجهی علی شأن ما منعته سبحات الاشارات و لا کلمات اولی الأحجاب قد قدّرنا الاقبال بالقلوب بما ارتفع نباح الکلاب حول المدینة الّتی فیها ارتفع ندآء اللّه ربّ الأرباب اذا یرون احداً من الأحباب مقبلاً الی الوهّاب یعترضون علیه الا انّهم من اهل النّفاق یا افنان السّدرة طوبی لکم بما وفیتم میثاق اللّه و عهده و نبذتم ما تمسّک به اهل الضّلال انتم من الّذین خرقوا الحجاب الأکبر اذ اتی مالک القدر بالعظمة و الاقتدار لو یأتیکم احد من البرهوت استعیذوا باللّه خالق الجبروت الّذی اتی بملکوت البرهان ما نخبرکم به انّه لحقّ من اللّه انّه لهو العزیز العلّام سوف ینعق النّاعق و یرتفع نعیق الغراب یا قلم الأمر توجّه الی الّذی توجّه الیک ثمّ اسمعه صریرک فی هذا الذّکر الّذی به تحرّک الامکان استمع ندآء اللّه من هذا المقام الأعلی من سدرة الأبهی انّه لا اله الّا هو العزیز المختار لیأخذک جذب بیان الرّحمن علی شأن لا تکدّرک شؤونات الدّنیا و تجد فی نفسک فرحاً لا تغیّره الأحزان نشهد انّک ممّن اقبلت الی اللّه و توجّهت الیه فی یوم فیه زلّت الأقدام افرح بشهادة اللّه ثمّ استقم علی حبّ مولاک انّه لأعظم الأعمال طوبی لک بما حضر کتابک فی السّجن الأعظم اذا یدع المظلوم ربّه فی السّرّ و الاجهار فلمّا فتحنا ختمه فاحت نفحات حبّ ربّک مظهر الأدیان نسأل اللّه ان یوفّقک فی کلّ الأحوال و یجعلک مستقیماً علی هذا الأمر الّذی انهزم منه الفجّار لا تحزن من شیء انّه معک و قدّر لک ما هو خیر عمّا خلق فی الأکوان کذلک تموّج بحر عطآء ربّک اذ کان مطلع امره بین ایادی الفسّاق وصّ عبادی بکلمة من عندنا هذا ما یأمرک مظلوم البلاد قل لا تستمعوا ما لا ینبغی ان یستمع و لا تنظروا ما جری من قلم الأشرار دعوا ما عند النّاس خذوا ما عند ربّکم مالک الرّقاب

انشآءاللّه بعنایت رحمن لم‌یزل و لایزال در ظلّ محبوب غنیّ متعال مستریح باشید و از ماسوایش فارغ و آزاد مکتوب آن جناب در سجن اعظم وارد فی‌الحقیقه سبب فرح قلب محزون این مسجون واقع گشت چه که اصل سدره اطوار افنان و نفحات آن را دوست داشته و دارد للّه الحمد که از جذب بیان رحمن و اثر کلک محبوب امکان کلّ بشریعۀ باقیۀ الهیّه فائز و از فیوضات امطار رحمانیّه مستفیض هذا ما اردناه من قبل و نزّلناه فی الألواح انّ ربّک لهو العلیم الخبیر

و اینکه مرقوم داشته بودید عریضه‌نگاری مزید روسیاهی و گناه است لیس الأمر کذلک بل اصل صواب و حقیقت ثواب بوده و خواهد بود هر چه میخواهی بنویس و هر چه میخواهی بگو انّه یحبّ ان یسمع کلماتکم و یجد عرف حبّکم محبوب العارفین امری که از آن جناب و کلّ الیوم محبوب است استقامت بر حبّ اللّه بوده بشأنی که احدی قادر بر القای اوهامات متوهّمین و کلمات مشرکین نباشد و این مقام بسیار عظیم است چه که شیاطین در کمین و جنود مشرکین بکمال کین ظاهر هر نفسی بخواهد باین مقام فائز شود باید بتمامه از دون حقّ منقطع گردد تا باستقامت کبری که اصل کلّ خیر است فائز شود این امر از جهتی بسیار عظیم است و از جهتی بسیار سهل عظمت آن معلوم و مشهود و در الواح اللّه مذکور سهل و آسانی آن کلمۀ واحده بوده اگر ناس موفّق شوند بآن کلمۀ الهیّه که جامع کلمات نامتناهیۀ ربّانیّه است جمیع را کفایت نماید و بر صراط امر مستقیم دارد بشأنی که در کلّ احیان از ید عطاء رحمن رحیق حیوان بنوشند و بنوشانند و آن کلمه این است که میفرماید انظروه بعینه لا بعیونکم این بیانی است که هر نفسی بگوش قلب آن را اصغا نماید ابداً از صراط مستقیم منحرف نشود و از محبوب عالمین دور نماند اکثری از ناس بموهومات قبل و قصص اوّلین از مقصود عالم محروم مانده‌اند باید از آنچه در دست ناس موجود است از حکایات و کلمات و اشارات منقطع شد و بقلب و جان بکوی رحمن توجّه نمود اگر نفسی باوهام قبل ناظر باشد ابداً از زلال کوثر بی‌مثال نخواهد نوشید این رحیق اطهر را مثل و شبه نه تا امثال بآن پی‌برد مشاهده در اهل فرقان نمائید که کلّ را قصص قبل و اوهام از سبیل مالک انام دور نمود اگر از علامات و اخبار و شرایط موهومه که در دستشان بود چشم می‌پوشیدند و بعین او مشاهده مینمودند البتّه بانوار وجه الهیّه و ظهورات تجلّیات ربّانیّه فائز میگشتند امر آن نفوس سهل است در اهل بیان تفکّر نمائید مع آنکه مشاهده نمودند آنچه از قبل در دست داشتند موهوم صرف بوده و یک بیان از بیانات الهیّه را از ذکر قیامت و ساعت و صراط و میزان و حشر و نشر و قائم و ظهور آن کما هو حقّه ادراک ننموده چنانچه قرنها و عهدها عابد موهوم من غیر شعور بودند و خود را اعظم و اکبر و ازهد و اتقای کلّ من علی الأرض میشمردند مع‌ذلک بحجبات اخری الیوم بعضی از کوثر حیوان رحمانیّه و بحر علم صمدانیّه محروم مانده‌اند افّ لهم و لوفائهم و اگر بکلمۀ الهیّه که ذکر شد عمل مینمودند ابداً محتجب نمیماندند بگو ای دوستان حقّ را بچشم او ملاحظه کنید چه که بغیر چشم او او را نخواهید دید و نخواهید شناخت این است کلمۀ حقّ که از مطلع بیان رحمن ظاهر و مشرق گشته طوبی للعارفین و طوبی للنّاظرین و طوبی للمستقیمین و طوبی للمخلصین و طوبی للفائزین الیوم آفتاب جهانتاب حقیقت در کمال ضیاء و نور مشرق و ظاهر و سماء عرفان بانجم حکمت و بیان مزیّن و مشهود طوبی از برای نفوسی که ببصر خود توجّه نمودند و بآن فائز گشتند

و ما اردته من شمس عطآء ربّک این بسی معلوم و واضح است که شأن غنیّ متعال اعطا بوده و خواهد بود بهر قسم آن جناب بخواهند عطا میفرماید آسمان و زمین و آنچه در او است مخصوص احبّای او خلق شده کذلک جری من القلم الأعلی اذ تحرّک علی اللّوح باذن ربّک المحرّک العلیم الحکیم مطمئنّ باشید که تحت لحاظ الطاف مالک انام بوده و انشآءاللّه خواهید بود و آنچه مصلحت داند البتّه معمول دارد چه که از او محسوبید و باو منسوب اگر در امثال این امور تعویق رفته و یا تأخیر شده نظر بحکمت بالغۀ الهیّه بوده و خواهد بود از بعد محزون مباشید چه که لدی الوجه از اهل قرب محسوبید و الحمد للّه کوثر وصال را در مطلع ایّام از ید مالک انام آشامیدید و بآن فائز گشتید قد کتبنا لمن استقام علی الأمر و انقطع عمّا سواه اجر من قام لدی الوجه فی العشیّ و الاشراق نسأل اللّه ان یسقیک رحیق السّرور و یبلّغک الی مقام تطیر فی کلّ الأحیان بأجنحة الرّوح و الرّیحان الی هوآء محبّة ربّک الرّحمن انّه لهو المقتدر القدیر این مناجات را مداومت فرمایند قل

سبحانک یا الهی و مقصودی و رجائی و محبوبی تری انّ نفحات وحیک جذبتنی الی افق الطافک و فوحات الهامک قلّبتنی الی شطر مواهبک و ندآء مطلع امرک ایقظنی فی ایّامک اذاً یا الهی اقبلت الیک بتمامی منقطعاً عن سواک و قائماً لدی باب فضلک الّذی فتحته علی من فی الأرض و السّمآء اسألک بکلمتک الّتی بها سخّرت الکائنات و تحرّک بها الممکنات و بها سقیت الموحّدین کوثر لقائک و المخلصین رحیق وصالک ثمّ باسمک الّذی اذ ظهر ظهر غیب المکنون و الکنز المخزون ان تجعلنی فی کلّ الأحوال ذاکراً بذکرک و ناطقاً بثنائک و طائراً فی هوآء عرفانک و سائراً فی ممالک امرک و اقتدارک ای ربّ قد سرعت الی ظلّک و توجّهت الی وجهک لا تمنعنی عن فرات رحمتک و لا عن بحر عطائک یشهد کلّ جوارحی بهیمنتک علی الأشیآء و قدرتک علی من فی الأرض و السّمآء قدّر لی ما یجعلنی فارغاً عن دونک لأشاهد نفسی آیة تجریدک فی مملکتک و برهان تقدیسک فی بلادک ثمّ اقض لی یا الهی ما اردته من سمآء جودک و سحاب کرمک انّک انت الّذی احاط احسانک من فی الامکان و فضلک من فی الأکوان ثمّ اختر لی یا الهی ما ینفعنی فی الدّنیا و الآخرة انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العلیم الخبیر و اسألک یا مالک الوجود و مربّی الغیب و الشّهود ان تغمسنی فی کلّ الأحوال فی بحر رضائک لأکون مریداً بارادتک و متحرّکاً بمشیّتک و ناظراً بما اردت لی من بدائع افضالک ای ربّ قد تمسّکت بحبل حبّک اسألک ان تکتبنی من الّذین طافوا حول عرشک بدوام جبروتک و ملکوتک وعزّتک یا اله العالمین و مقصود العارفین هذا مطلبی و رجائی و املی و منای انت الّذی امرتنی بالدّعآء و ضمنت الاجابة فاستجب لی ما اردته بجودک و کرمک و فضلک و احسانک انّک انت المعطی الباذل الممتنع المتعالی الغفور الرّحیم ای ربّ صلّ علی البیان من اهل البهآء الّذین استقرّوا علی فلک الاستقامة بأمرک و سلطانک و سفینة الثّبوت بقدرتک و اقتدارک و ایّدتهم علی اظهار امرک بین بریّتک و ابراز سلطنتک بین عبادک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم

* * *

ط

اسمی الجمال علیه من کلّ بهآء ابهاه

هو المنادی بین العباد

سبحان الّذی انزل الآیات بالحقّ و اظهر ما اراد انّه لهو الحقّ علّام الغیوب قد تشرّف العالم بقدوم الاسم الأعظم اذاً اخذت الزّلازل قبائل الأرض کلّها الّا من شآء اللّه المهیمن القیّوم یا ایّها الطّائر فی هوآء الرّحمن ان استمع ما تتکلّم به جنود الشّیطان الّذین کفروا باللّه مالک الملوک انّ الّذی افتی علی الحرف الثّالث المؤمن بمن یظهره اللّه قال ما انشقّ به ستر الملکوت و ناح به سکّان الجبروت قد قتل بالظّلم من ینبغی له ان یقبّل ترب قدمیه یشهد بذلک المظلوم فیهذا المقام المحمود و عن ورائه افتی علی انفس معدودات و بذلک تذرّفت عیون الملأ الأعلی و سکّان مدائن الأسمآء تبّاً له و لمن تبعه من الّذین کفروا بالرّحمن اذ اتیهم بسلطان مشهود قل انّا لمّا رجعنا من هجرتی الی الزّورآء وجدنا انّه تصرّف فی حرم النّقطة بذلک بکت عین سرّی و ذاب قلبی لعمر اللّه سترت ذلک بکلّ الجهد لئلّا یطّلع به کلّ مغلّ مردود تاللّه انّ القلم لا یقدر ان یقوم بذکر ما ارتکب فی الحیوة الباطلة لأنّه یستحیی ان یذکر ما لا ینبغی ذکره الیوم یشهد بذلک من کان معه و عاشره و عن ورائه الحقّ علّام الغیوب انّک تفکّر فی صبری بعد قدرتی و ستری بعد علمی و ما یتکلّم به کلّ ظالم مجهول انّا ذکرنا لک بعض ما ورد علینا من الّذین لا یعرفون الیمین عن الشّمال و کیف هذا المقام المرفوع اذا فزت باللّوح ان اقرأ فی نفسک ثمّ اقرأه علی الّذین شربوا رحیق الحیوان فی ایّام اللّه ربّ ما کان و ما یکون البهآء علیک و علی من نبذ الأوهام باسم اللّه مالک الغیب و الشّهود

* * *

رش

جناب میرزا باقر علیه بهآء اللّه

بسمی العلیم

سبحان الّذی انزل الآیات و اظهر البیّنات و نطق بما قام به اهل القبور فی یوم فیه حدّثت الأرض اخبارها و سرت نسمة موجدها و خالقها و ارتعدت فرائص الّذین کفروا باللّه المهیمن القیّوم طوبی للّذین سمعوا و اجابوا و قاموا علی خدمة الأمر بالرّوح و الرّیحان علی شأن ما منعتهم الصّفوف و الجنود یا باقر ان استمع النّدآء من شطر السّجن ثمّ اشکر ربّک بما توجّه الیک و انزل لک ما انار به الوجود قد ذکرک اسمی علیه بهائی و انزلنا لک ما یبقی به ذکرک بدوام الملک و الملکوت و نذکر فی هذا المقام من سمّی بعندلیب الّذی ذکرناه من قلمی الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء و انا المقتدر علی ما اشآء بقولی کن فیکون طوبی لمن یسمع منه ما یهدیه الی اللّه العزیز الودود البهآء علیک و علی الّذین سمعوا النّدآء اذ ارتفع من مقامی المحمود

* * *

هو العزیز الجمیل

سبحان الّذی بیده ملکوت ملک السّموات و الأرض و انّه کان بکلّ شیء علیماً له الجود و الفضل یعطی لمن یشآء ما یشآء و انّه کان عن العالمین غنیّاً قل یا قوم اسمعوا ندآء اللّه عن هذه الشّجرة المرتفعة المبارکة الّتی نبتت فی ارض القدس مقام قرب محموداً بأنّه لا اله الّا هو و انّ نقطة البیان نفسه و جماله و ما هو المستور ظهوره و سلطانه بین السّموات و الأرض و کذلک کان الأمر من شجرة النّار فی بقعة النّور مشهوداً قل هذا لوح تجلّی اللّه علیه بأنوار قدس محبوباً قل انّ الجبل لمّا تجلّی اللّه علیه اندکّ فی الحین فصار هبآءً متروکاً و هذا اللّوح جعله اللّه محلّ تجلّیه فی هذا الآن و یتجلّی علیه من جمال القدم بما یظهر من هذا القلم الّذی کان باصبع اللّه حینئذ مأنوساً ان یا اهل الأرض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا خطوات انفسکم فاتّبعوا امر الّذی کان من فجر اللّه مشروقاً قل لن ینفعکم الیوم شیء فی الأرض ولو تأخذون کلّ العالمین لأنفسکم ظهیراً و لن یمدّکم اسباب السّموات و الأرض ولو تجعلوها لأنفسکم معیناً الّا بأن تدخلوا فی ظلّ هذا الوجه الّذی استوی علی السّجن بما کان فی الألواح مکتوباً فادخلوا فی دین اللّه ثمّ اتّبعوا ما حدّد فی البیان و کان من سمآء القدس منزولاً ان لا تحرموا انفسکم عن بیت اللّه الحرام و لا تختلفوا فی امر اللّه و لا تدعوا صحایف اللّه ورآء ظهورکم و هذا من امری علیکم و علی العالمین جمیعاً یا قوم کنّا بینکم فی سنین متوالیات و کنّا معکم کأحد منکم و کان اللّه علی ما اقول شهیداً و ورّدتم علیّ فی کلّ حین ما لا ورّد احد علی احد کأنّی کنت فی سجن انفسکم مسجوناً و دعونا اللّه فی صباح القدس و عشیّ القرب الی ان نجّانا عن الّذینهم کفروا الی ان وردنا فی هذا السّجن الّذی کان خلف جبال مرفوعاً و نشکر اللّه فی ذلک و نحمده علی ما جری و نصبر بحوله و قوّته و نذکره فی کلّ طلوع و افولاً و الرّوح علیکم یا ملأ البیان ان تسلکوا سبل عزّ محموداً و صراط قدس ممدوداً

* * *

سر چاه

جناب ملّا احمد

الأقدس الأبهی

سبحان الّذی نزّل الآیات بالحقّ و من قبلها البیان لیستعدّ من فی السّموات و الأرض لهذا الظّهور الّذی طلع و اشرق من افق مشیّة ربّک الرّحمن و جآء بملکوت البرهان و یدعو من فی الأکوان الی اللّه العزیز الحکیم قل یا ملأ البیان هل وجدتم فیما نزل علی علیّ قبل نبیل ما لا یکون مزیّناً بطراز اسمی لا وربّ العالمین لو لا ذکری ما نزل البیان و لو لا نفسی ما اشرقت شمس التّبیان عن افق المعانی و البیان و یشهد بذلک کلّ منصف علیم انّه جعل کلّ البیان هدیّة منه لنفسی و ورقة من رضوانی فما لکم اعرضتم عن الّذی فدی نفسه فی سبیلی الواضح المستقیم تاللّه حین الّذی علّقه المشرکون فی الهوآء استنشق نفحات قمیصی و کان بصره متوجّهاً الی وجهی و قلبه متذکّراً بذکری المنیع قل أتّخذتم امر اللّه هزؤاً ما لکم اعرضتم عن الّذی به نطق کلّ شیء بما نطقت السّدرة الالهیّة انّه لا اله الّا انا العزیز الکریم قل الکلیم قد استمدّ من هذا الاسم العظیم و الرّوح کان مؤیّداً بهذا الذّکر الحکیم ان نسیتم کتب القبل فانظروا البیان لعلّ تعرفون ما اراد اللّه لکم و لا تکوننّ من الّذین صاحوا فی الفراق و اذا هبّت روایح الوصال عن شطر اللّه الغنیّ المتعال نقضوا المیثاق و کفروا بمالک یوم الطّلاق اذ اتاهم بسلطان مبین قل لو یقرأ احد ما فی البیان لینوح لضرّی و ما ورد علی نفسی لعمری انّ منزله ما قصد فیه الّا امری و ذکری و ثنائی خافوا عن اللّه یا ملأ المحتجبین کذلک القیناک لتذکّر النّاس فی ایّام ربّک لعلّ یضعون الهوی و یأخذون کأس التّقی بهذا الاسم العزیز البدیع ان امنع النّاس عمّا منعوا عنه فی الکتاب ثمّ أمرهم بما امروا به من لدن ربّک العزیز الحمید قل الی متی تشتغلون بالدّنیا اما رأیتم فنائها این آبائکم و اسلافکم کلّهم رجعوا الی التّراب و انتم ترجعون کما رجعوا هذا وعد محتوم ان انتم من العالمین طوبی لمن نبذ الدّنیا عن ورائه حبّاً للّه و اقبل بقلبه الی مولی العالمین انّه اهل سرادق عظمتی و خبآء مجدی و قباب فضلی علیه صلواتی و الطافی و انّی انا الغفور الرّحیم و الحمد للّه مالک هذا الیوم العظیم

* * *

الأمنع الأرفع الأبهی

سبحان من اتی بالحقّ بملکوته العظیم و زیّن به من فی السّموات و الأرضین الّا من اعرض عن الوجه الا انّه من الهالکین طوبی لمن اخذته نفحات ایّام اللّه و کان من المنقطعین هذا یوم الصّیحة طوبی لمن صاح بهذا الاسم العزیز المنیع ولکن بالحکمة کذلک امرتم من لدن علیم حکیم لیس الفساد شأن الانسان بل ما تصلح به امور من علی الأرض کذلک نطق الحقّ انّه لهو الغفور الرّحیم ان انصرونی بالأعمال الحسنة هذا ینبغی لکم لو انتم من العارفین لکلّ یوم نصیب فی کتاب اللّه اذا جآء المیقات یرتفع ما اراد انّه لهو الحاکم علی ما یرید انّ الّذین نبذوا امر اللّه اولئک خرجوا من حصن العدل الا انّهم من الغافلین قد اتی مالک القدم لاصلاح العالم لو عرف النّاس لطافوا حول العرش انّ ربّک لهو العلیم الحکیم مثلهم کمثل الصّبیان انّ ربّک لمربّی العالمین لو اردنا لأخذناهم بکلمة من عندنا ولکن سبقت الرّحمة غضب اللّه المقتدر العزیز القدیر ان اقتدوا ربّکم انّه هو ارحم الرّاحمین طوبی لمن یدعو النّاس خالصاً لوجه ربّه الکریم کونوا رعاة اغنام اللّه ان احفظوهم من الذّیاب کذلک یعلّمکم من عنده علم السّموات و الأرضین طوبی لک بما القیت نفسک و اقبلت الی المنظر المنیع و فزت بأیّام اللّه و عرفان هذا النّبإ الّذی منه اندکّ جبل الهوی و اشرق نیّر الهدی من افق ربّک العزیز المنیر

* * *

هو المقدّس عن الأمثال

سبحان من اظهر مظهر نفسه و انطقه بآیات انجذبت منها الأرواح قل هذا یوم فیه اضطربت الأنفس و مرّت الجبال و انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من شآء اللّه مالک یوم المعاد طوبی لید نبذت ما اخذت و لقلب اقبل الی قبلة الآفاق انّ الّذین اخذوا لوح اللّه بأیادی القدرة و الاقتدار اولئک اهل البهآء فی لوح البقآء یشهد بذلک مالک الأسمآء الّذی ینطق فی کلّ الأحیان الملک للّه المقتدر العزیز المنّان قل یا قوم انّ لکلّ امر مرجع و لکلّ اشراق مشرق و لکلّشیء مبدء تفکّروا لتعرفوا مراد اللّه یا اولی الألباب انّ الّذین ینکرون مبدء الأمر اولئک همج رعاع لیس لهم نصیب من الکتاب هل ینکرون اللّه بعد الّذی یرون سلطانه احاط الامکان انّ الّذین ینکرون ظهور اللّه ینبغی ان یتفکّروا فی هذه الأیّام الّتی فیها ینادی مالک القدم فی قطب العالم بعد الّذی کان مظلوماً بأیدی الفجّار لو یقولون الطّبیعة اظهرت هذا الجوهر قل لو نصدّقکم فی ذلک نقول هل ترون له من شبه او تشاهدون له الأمثال فلمّا کان متفرّداً فی ذاته و متوحّداً فی نفسه ینبغی ان تتّبعوه یا ملأ الجهّال لعمری یقولون ما لا یشعرون کذلک شهد الرّحمن فی المقام الّذی کان اعلی المقام قل یا ملأ الأحباب لا تلتفتوا الی ما یقولون تمسّکوا بحبل الأمر و تشبّثوا بأذیال رحمة ربّکم العزیز المختار طوبی لمن فاز الیوم و اقبل بالقلب الی اللّه مولی العباد و نبذ المتوهّمین عن ورائه ناطقاً بهذا الذّکر الّذی جعله اللّه سلطان الأذکار

* * *

حبیب روحانی جناب علی قبل نبیل علیه بهآء اللّه العزیز الجمیل

١۵٢١

هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

سبحان من انار افق العالم بنیّر اسمه الأعظم الّذی به اخذت الزّلازل کلّ القبائل و اضطرب منه الأمم الّا من انقذته ید الاقتدار و انّه لهو الفرد المختار و انّه لهو الّذی به نطق القلم الأعلی بین ملأ الانشآء و شهد بما شهد مالک الأسمآء انّه لهو السّلطان الّذی لا یحویه عرفان اهل الامکان و لا یطرأ الیه طیور افئدة اهل الایقان قد استضعف کلّ قویّ عند ظهور اقتداره و استعجز کلّ قادر عند بروز سطوته و کبریائه قد تزیّنت کتب السّمآء بذکره و ثنائه و لوح المحفوظ باسمه و سلطانه لولاه ما انزل الرّحمن اسرار ما یکون و ما قد کان به شهد الاسم المکنون و سجد الاسم المخزون و به فتح باب الکنز و طلع الغیب المستور الّذی کان مسطوراً فی الصّحف و الزّبر و الکتب ینادی و یقول یا ملأ الامکان قد اتی الرّحمن بالحجّة و البرهان طوبی لنفس اقبلت و فازت بالبحر الأعظم الّذی جری من معین بیانه بین خلقه اسأل اللّه بأن یوفّق عباده علی الاقبال الی الأفق الأعلی و عرفان ما هو المستور من اعین اهل الانشآء انّه لهو الفرد المهیمن علی الأسمآء لا اله الّا هو المقتدر المتعالی العلیم الحکیم

و بعد قد فاز الخادم بکتابک و وجد منه عرف خلوصک للّه ربّ العالمین فلمّا عرفت و علمت و اطّلعت بما فیه توجّهت الی الأفق الأعلی و استقربت الی الغایة القصوی الی ان حضرت و عرضت ما نادیت به مولینا و مولی العارفین اذاً فتح باب الفضل و اشرق نیّر عطآء مالک العدل قال جلّ کبریائه یا علی قبل نبیل طوبی لعینک بما تشرّفت بمشاهدة جمال القدم و لأذنک بما سمعت ندائه الأحلی فی ارض الزّورآء و لهیکلک بما حضر لدی المظلوم کذلک یذکرک القیّوم فی هذا السّجن المبین ثمّ طوبی لأمّک بما توجّهت و حضرت و فازت بما هو المقصود من کتب اللّه العلیم الخبیر طوبی ثمّ طوبی لأبیک الّذی به تزیّنت العبودیّة للّه الحقّ لعمری انّه قد فاز اذ قام لدی العرش بما لا فاز به اکثر العباد و انّه لهو الّذی فی مصیبته نطق القلم الأعلی بما یبقی به ذکره فی ملکوت اللّه المقتدر العزیز الکریم نشهد انّه خرج من بیته بأمر ربّه منقطعاً عن دونه و قطع الصّحاری و البراری و الجبال و الأتلال الی ان ورد شاطئ البحر و مرّ عنه باسمه الی ان دخل البقعة النّورآء و الأرض البیضآء المقام الّذی طافه الطّور السّینآء و سمع ندآء اللّه مالک الأسمآء و فاطر السّمآء نعیماً له و لمن زاره بأمری المبرم الحکیم قد نزّل له ما فاحت به نفحة المحبوب بین العالم انّ ربّک لهو المخبر الأمین ان اشکر اللّه بما عرّفکم و ایّدکم و رفع اسمائکم بین الخلق انّه ولیّ المخلصین

انشآءاللّه باید بفضل نامتناهی الهی در جمیع احیان مسرور باشی و بکمال روح و ریحان بذکر محبوب عالمیان مشغول الحمد للّه بشاطی بحر اعظم وارد شدی و از کوثر وصال آشامیدی و بمشاهدۀ وجه محبوب در ایّامیکه جمیع اشیاء بفنا راجع فائز گشتی قدر این نعمت کبری را بدانید و چون جان حفظش نمائید ای علی قبل نبیل حقّ بصیر و سمیع است آنچه بر شما در سبیلش وارد جمیع را مشاهده نموده و در لوح محفوظ از قلم اعلی ثبت فرموده هیچ فضلی باین فضل برابری ننموده و نخواهد نمود لا تنظر الی النّاس و اطوارهم ان انظر الی الأفق الأعلی و قل

یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء قد اقبلت بکلّی الیک ایّدنی علی العمل بما ینبغی لأیّامک و نسبتی الی اسمک العزیز البدیع

هر شیء را عرفی بوده و خواهد بود البتّه عرف عملیکه خالصاً للّه ظاهر شود عالم را احاطه نماید و هر ذی شمّی آنرا بیابد ان اطمئنّ بفضل مولاک و تشبّث بذیله المنیر در جمیع امور از اعمال حسنه و اخلاق روحانیّه و افعال مرضیّه به اسمی الأصدق المقدّس اقتدا نما او از نفوسیست که فی‌الحقیقه بطراز عبودیّة للّه مزیّن شده ینبغی لکلّ نفس ان یذکره بما ذکره لسان عظمتی فی ملکوت بیانی البدیع ان یا علی قبل نبیل ان استمع ما ینادیک به الرّبّ الجلیل من هذا المقام الجمیل انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر ان استمع ما یقولون المشرکون یقولون ما لا قاله اهل التّوراة و الفرقان و الانجیل منهم من قال انّه ادّعی الرّبوبیّة قل ای وربّ البریّة انّه نطق بما اخبر به الرّحمن فی البیان یشهد بذلک من وجد عرف قمیصی و توجّه الی افق فضلی و طار فیهوائی و انقطع عمّا سوائی کذلک یذکرک قلمی الأعلی و انا الخبیر

اهل بیان یعنی نفوسیکه از مالک امکان اعراض نموده‌اند بکلمات و اشارات اهل فرقان متشبّث و بآن ناطق حال ملاحظه کنید امر حقّ در چه مقام و عرفان نفوس غافله در چه مقام تبّاً لهم و سحقاً لهم بما اعرضوا عن الحقّ و تکلّموا بما لا یتکلّم به صبیان هذا الظّهور یشهد بذلک کلّ ذی بصر و ذی درایة و عن ورائهما قلم اللّه العزیز الحمید ای علی قبل نبیل باید بعنایت الهی و فضل نامتناهی ربّانی باستقامت تمام بر امر اللّه ثابت و راسخ باشی و رحیق استقامت را باسم حقّ مبذول داری تا دوستان الهی از افق ایقان و اطمینان مشرق شوند بعضی از نفوس موهومۀ مجعوله که از طلعة احدیّه اعراض نموده‌اند و بهیکل وهم تشبّث جسته‌اند در جمیع احیان بوساوس شیطانیّه و دسایس خنّاسیّه بگمراهی ناس بیچاره مشغول شده‌اند و باوهامات اهل فرقان تمسّک نموده‌اند بگو ای صاحبان بصر اهل منظر اکبر فوق عالم حرکت مینمایند باید در جمیع اوقات بافق اعلی ناظر باشید و ما سوی اللّه را یعنی نفوسیکه از مقصود گذشته‌اند و بموهوم تمسّک جسته‌اند معدوم صرف و مفقود بحت شمرید آنچه در خدمت امر از آنجناب ظاهر شده لدی العرش مذکور بوده و خواهد بود انّا کنّا معک اذ کنت متکلّماً فی الرّضوان بین احبّآء اللّه و سمعنا ما کنت به ناطقاً فی ثنآء مولیک القدیم فأسأل اللّه بأن یوفّقک و یؤیّدک علی خدمته فیکلّ الأحوال انّه لهو المقتدر القدیر انّا رأیناک فی ارض الهآء و المیم و فی دیار اخری و سمعنا ما ذکرت به فی هذا الذّکر الحکیم انتهی

انشآءاللّه باید آنمحبوب در کلّ حین بنصرت امر اللّه بحکمت و بیان مشغول باشند که شاید قلوب پژمرده از رحیق ذکر احدیّه تازه شوند و بافق امر توجّه نمایند از حقّ جلّ جلاله میطلبیم جمیع را حفظ فرماید اکثری از ناس هنوز نمیدانند که این یوم چه یوم است و این امر چه امر مثلهم کمثل الأغنام اذا سبق احدها فی طریق یسلک کلّها عن ورائه ملاحظه در اسّ اساس دینیّۀ انفس غافلۀ از اهل فرقان نمائید که خود را اعلی الخلق میشمردند و اعظم از کلّ میدانستند و در عهدها و قرنها متابعت کلمات موهومه نمودند جابلقائی ترتیب دادند و سردابی بگل وهم ساختند و محلّ موهومی را باساس ظنون تأسیس نمودند و بناحیۀ مقدّسه نامیدند هل من ذی بصر لیبصر و هل من ذی سمع لیسمع ما یتکلّم به الصّادق الأمین ای برادر حقیقی و محبوب واقعی صدق نمیتوان گفت چنانچه در اکثر احیان از قلم رحمن جاری میفرماید آنچه از حجبات غلیظه و سبحات ضخیمه که باصبع اقتدار خرق نمودیم باز مشاهده شد که ناس حجباتی اعظم از آن و سبحاتی اکبر از آن از برای خود درست نموده‌اند انتهی هزار سال بل ازید خلق موهوم که خود را جواهر وجود میدانستند بشهر موهوم و بسرداب غیر معلوم و بناحیۀ ظنون ناظر و متوجّه بودند و گاه‌گاهی هم ذکر تواقیع میشد که از آن ناحیه بیرون میآید یا للّه هل من قویّ لا تضعفه اوهام النّاس و هل من مطمئنّ لا یخوّفه ضوضآء العباد ملاحظه میشود بعضی از اهل بیان که از طلعة رحمن احتراز جسته‌اند بهمان خیالات مشغولند قوله تبارک و تعالی قل افّ لکم یا ملأ البیان بما عملتم ما لا عمله اهل الفرقان انّهم اتّبعوا الأوهام و انتم اتّبعتم ظنونهم بعد الّذی تبرّأتم عنها انتهی

از حقّ میطلبم که نفوس مطمئنّۀ قویّه مبعوث فرماید تا بحکمت و بیان ناس غافل را بشریعۀ رحمن دعوت نمایند مع آنکه اهل بیان مشاهده نمودند که آنچه از قبل در دست داشتند اسّ اساس آن موهوم بوده مع‌ذلک نمیتوان همین یک فقره را درست بایشان القا نمود چه که فی‌الحین متزلزل و مضطرب مشاهده میشوند مثلاً چراغ علم را مشاهده مینمایند که خاموش است مع‌ذلک اگر همین یک چیزیکه مشهود ایشانست بلسان گفته شود منقلب میشوند و هم علی اعقابهم منقلبون و یتقهقرون الی ان یرجعوا الی مقرّهم فی النّار لو کنت مأذوناً لذکرت ما تفتح به الأبصار باری ظنون و اوهام را بمقامی رسانده‌اند که سبب و علّت شهادت محبوب عالمیان نقطۀ بیان روح من فی الامکان فداه شد چه اگر تواقیع کاذبۀ مجعوله و ذکر شهرین موهومین و ما یتعلّق بهما عمّا کان الکتب مشحونة به نبود طلعة رحمن را انکار نمینمودند و بر سفک دمّ اطهرش قیام نمیکردند اگر بیش ازین شرح و بسط داده شود از جمیع جهات ضوضا و واویلا بلند گردد العجب کلّ العجب ینکرون ما یشهدون نسأل اللّه بأن یبعث بسلطانه رجالاً اولی استقامة عظیمة و اولی قوّة شدیدة لیعرّفوا اهل الأرض ما ینفعهم فی الدّنیا و الآخرة انّه ولیّ المخلصین

اینکه در بارۀ متعلّقان نوشته بودید بساحت اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه حقّ مؤیّد میفرماید نفوسی را که حقوق اللّه را بقدر وسع ادا نمایند و بقدر احتیاج بایشان برسانند یا علی قبل نبیل شکّی نبوده و نیست که آنچه از قلم اعلی صادر و جاری شده از اوامر و نواهی نفع آن بخود عباد راجع است مثلاً از جمله حقوق اللّه نازل و اگر ناس بادای آن موفّق شوند البتّه حقّ جلّ و عزّ برکت عنایت فرماید و هم آن مال نصیب خود آنشخص و ذرّیّۀ او شود چنانچه مشاهده مینمائی اکثری از اموال ناس نصیب ایشان نشده و نمیشود و اغیار را حقّ بر آن مسلّط میفرماید و یا ورّاثی که اغیار بر ایشان ترجیح دارد حکمة بالغۀ الهی فوق ذکر و بیانست انّ النّاس یشهدون ثمّ ینکرون و یعرفون ثمّ یجهلون اگر باوامر عمل مینمودند خیر دنیا و آخرت را تحصیل میکردند فأسأل اللّه بأن یؤیّد عباده علی ما ینفعهم انّه لهو المؤیّد الکریم انتهی

عرض اینعبد آنکه هر هنگام خدمت متعلّقان حضرة الأصدق المقدّس علیه من کلّ بهآء ابهاه و من کلّ ثنآء اثناه و من کلّ نور انوره و من کلّ ضیآء اجمله چیزی مرقوم میفرمائید از قبل این فانی تکبیر لایحصی برسانید البهآء علیه و علیک و علیهم

عرض دیگر حسب الأمر این ایّام توجّه بارض مقصود جایز نه باید انشآءاللّه بکمال روح و ریحان در دیار الهی بخدمت امرش مشغول باشید که شاید از اشعّۀ آفتاب حقیقی مداین قلوب روشن و منوّر گردد هذا من اعظم الأعمال ونفسی المهیمنة علی العالمین انتهی

جمیع طائفین و عاکفین خدمت آنجناب و الّذی معکم تکبیر میرسانند و دیگر اینعبد خدمت حبیب معنوی جناب آقا محمّد علی علیه بهآء اللّه تکبیر و ثنا میرساند

اینکه در بارۀ علی نام از اهل قائن ذکر نموده بودید تلقاء وجه عرض شد قال جلّ کبریائه ای علی بحر اطمینان موّاج و آفتاب ایقان از افق سماء ارادۀ محبوب عالم مشرق و ظاهر بذکر حقّ قدم بردار و باسمش بر مقامی گذار که جمیع ناس و اوهامات و ظنوناتشان تحت او واقع شود ای علی از شرایط مؤمن الیوم اینست که چون نسیم سحری تر و تازه از امکان مرور نماید و بمبارکی اسم اعظم بلامکان درآید اگر ناس بی‌انصاف حقّ را انکار نمینمودند و بمظلومیّت کبری در زندان نفوس حاسدین محبوس نمیشد البتّه ظاهر میفرمود آنچه را که همۀ عالم غنی و مستغنی شوند از کلّ اشیاء باری این آفتاب حقیقی معنوی را صاحبان غل و بغضا اراده نموده‌اند بسبحات ظنون و اوهام مستور نمایند لعمر اللّه یتحیّر القلم عن ذکر ما اکتسبوا فی الحیوة الباطلة سوف یرون انفسهم فی خسران مبین لو ینکر احد هذا المقام الی ایّ مقام یتوجّه یشهد له کلّ الوجود من الغیب و الشّهود ولکنّ القوم فی حجاب عظیم و الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

عرض دیگر آنکه خدمت جناب آقا محمّد علی علیه من کلّ بهآء ابهاه را از قول این فانی تکبیر بدیع برسانید نسأل اللّه بأن یوفّقه و یؤیّده علی امره الأعظم و یرزقه خیر الدّنیا و الآخرة و یقدّر له ما تقرّ به العیون و تفرح به القلوب لوح ابدع امنع اقدس مخصوص ایشان از سماء مشیّت نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند ثمّ البهآء علیک و علیه و علی کلّ آمن باللّه و هدی

خ‌ادم

فی ۲۵ رمضان سنة ۱۲۹۵

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جذبا

حبیب مکرّم جناب کربلائی آقا حسین علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

۱۵۲١

بسم ربّنا الأعظم الأعزّ الأقدم العلیّ الأبهی

سبحان من زیّن العالم بطراز العلم و العرفان و اقام المخلصین مقام امره بین ملإ الامکان اولئک عباد نطقت بثنائهم کتبه و زبره و الواحه بهم انار افق الیقین و قام کلّ عظم رمیم اولئک عباد ما منعتهم جنود العالم عن التّوجّه الی الاسم الأعظم و لا ضوضائهم عن هذا الأمر الأقدس الأظهر الأطهر الأکرم یصلّینّ علیهم الملأ الأعلی و سکّان مدائن الأسمآء

سبحانک یا سرّ الوجود و مقصود القلوب اسألک بعظمة عرشک الّذی استویت علیه فی مقامک المحمود بأن تحفظ عبادک و خلقک و اولیائک و اصفیائک عن الّذین نقضوا میثاقک و جادلوا بآیاتک و جاحدوا برهانک و کفروا بک و بما عندک ای ربّ انت الکریم ذو الرّحمة الواسعة و ذو الشّفقة الکاملة قد شهد بکرمک کلّ الوجود من الغیب و الشّهود اسألک بنسائم فجر یومک الّتی بها تحرّکت فی القبور عظام بریّتک بأن ترزقهم کوثر الاستقامة من ایادی عطائک و تکتب لهم من قلم العنایة ما کتبته لأمنائک و اصفیائک لا اله الّا انت الغفور الکریم و انت السّامع المجیب و انت العالم البصیر لا اله الّا انت المقتدر القدیر

و بعد قد سرّنی کتابکم بما وجدت منه عرف ذکرکم محبوبی و محبوبکم و مقصودی و مقصود من فی السّموات و الأرض فلمّا قرأت و عرفت هزّتنی نفحات حبّکم و فوحات ودّکم قمت و قصدت مقصد العالم و حضرت تلقآء العرش اذ کان مستویاً فی سرادق عظمته علی جبل من الجبال و عرضت ما فی کتابکم اذاً نطق لسان العظمة بما عجزت عن ذکره السن العالم و الخادم یذکر لجنابکم بعض ما حفظه بقدرته و امره و سلطانه قوله جلّ و عزّ

بسمی القائم علی الأسمآء

سبحان الّذی انزل الآیات و اظهر العلامات و نطق بأعلی النّدآء فی اوّل الأیّام انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب قد ظهر و اظهر للعباد ما ینفعهم فیکلّ عالم من عوالم ربّهم العزیز المختار من النّاس من عرف و تقرّب و منهم من اعرض و انکر بما اتّبع کلّ غافل مرتاب قل تاللّه هذا یوم تضوّع عرف القمیص بین العالم و ینادی الاسم الأعظم بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء و یدع الشّرق و الغرب الی الأفق الأعلی المقام الّذی فیه تنطق سدرة المنتهی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العزیز الغفّار کم من عاص اقبل و فاز و کم من عالم استکبر علی اللّه منزل الآیات و کم من جاهل اخذه جذب الآیات علی شأن نبذ ما عند القوم عن ورائه مقبلاً الی العزیز العلّام کم من فقیر سمع تغرّدات طیر البقآء و کم من امیر اعرض عن اللّه مالک الرّقاب قل یا ملأ الأرض ان افتحوا ابصارکم لأریکم ما اشرق من افق الظّهور تاللّه قد تجلّی الرّحمن بأسمائه الحسنی ان اقبلوا و لا تتّبعوا الأوهام کذلک نطق القلم الأعلی امراً من لدن مالک الأسمآء طوبی لسمیع سمع و ویل لکلّ غافل مکّار قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء الوجه و نزّل لک هذا الکتاب الّذی جعلناه فصل الخطاب اذا فزت به ان اقرأه بربوات المخلصین و قل لک الحمد یا مشرق الأنوار انّا نذکر احبّائنا فیهناک و نکبّر علی وجوههم من هذا المقام البهآء المشرق من افق عنایتی علیک و علیهم و علی کلّ مقبل صبّار و کلّ موحّد بصّار انتهی الحمد للّه از اشراقات انوار آفتاب معانی آنجناب و جمعی و نفوس مذکوره منوّر گشتند هر ذکری که مخصوص هر نفسی از قلم اعلی جاری شده و میشود او معطی حیات و ممدّ اوست در عالم ولکن ناس از این فضل اعظم و فیض اکرم غافلند نقطۀ اولی روح ما سواه فداه میفرماید کل از برای آنست که یکبار در ساحت اقدسش مذکور آید در شب و روز از مطلع بیان رحمن فرات عنایت جاری ولکن کل غافل الّا من شآء اللّه از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که عباد خود را از این رحمت کبری و عطیّۀ عظمی محروم نسازد در یکی از الواح میفرماید امروز جمیع اشیاء از آنچه مشاهده میشود بدو لسان نطق مینمایند هذا یوم فیه تحدّث الأرض اخبارها طوبی لنفس فازت باصغآء ندائه الأحلی و لوجه توجّه الی الأفق الأعلی و للسان نطق بالذّکر و الثّنآء

و اینکه ذکر نفوس مقبله نمودید در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد مخصوص هر یک لوح اعزّ ابهی نازل انشآءاللّه بزیارت آن فائز شوند و نفحات رحمن را از او بیابند لعمر المقصود معادله نمینماید بلوحی از الواح آنچه مشاهده میشود بل بکلمه‌ئی از کلمات گویا منادی امر میفرماید بنویس بلکه بحرفی از حروف ولکن فرات رحمت بشأنی جاری و آیات اللّه بشأنی نازل که تا حال چشم ابداع شبه آنرا ندیده نعمت که باینمقام رسید شاید نزد بعضی قدرش علی ما هی علیها مستور ماند ای کاش این خادم مؤیّد میشد بر ذکر آثار و اثمار آن اگر جمیع ذرّات کاتب شوند البتّه از عهدۀ ذکر مقام کلمة اللّه برنیایند در اینصورت اینفانی از مفقودین محسوب استغفر اللّه العظیم عمّا نطق به لسانی و خطر به قلبی

و اینکه در بارۀ شخص مذکور مرقوم داشتید که بعضی از احبّا اظهار رضایت ننموده‌اند امروز باید باقبال ناظر بود هر نفسی بآن فائز شد و اعتراف نمود بآنچه که لسان عظمت بآن نطق فرموده او لدی الوجه مذکور است چه که این ایّامیست که از قبل و بعد بآن بشارت فرموده‌اند و ایّام اللّه وقت رحمت و شفقت و عنایت است چه که در او آسمان فضل مرتفع است و آفتاب کرم مشرق لذا از بعضی غفلتها معفوّند مع‌ذلک باید دوستان ملاحظه نمایند و بحکمت ناظر باشند تا حال هر اسمی از اسماء در ساحت اعزّ امنع اقدس اعلی مذکور آمد اظهار عنایت در بارۀ او شده ولکن دوستان باید ملاحظه نمایند هذا حقّ لا ریب فیه چه بسا میشود ملحدی ادّعای دوستی مینماید و قصدش نفاق و اطّلاع است الواح مبارکه را باید بنفوس موقنه داد و شخص مذکور انشآءاللّه از موقنین است انّه یقول الحقّ و یهدی النّاس الی مقامه الأقدس العزیز المنیع

اینکه مکتوب آنجناب مزیّن بود بذکر من صعد الی اللّه یا لها من مقام لا یصل الیه ذکر الذّاکرین و لا ثنآء العارفین قد نطق فیه لسان العظمة بما لا ینقطع عرفه بدوام الملک و الملکوت و لا ببقآء العزّ و الجبروت و لا بدوام اسمائه الحسنی

و مکتوب دیگر آنجناب وارد و عرف محبّت الهی از او ساطع الحمد للّه در یوم الهی فائزید بآنچه که جمیع ناس از علما و عرفا و غیرهم از او غافلند الّا من شآء اللّه و اینکه اراده نمودند بوکالت آنجناب اینفانی عمل نماید آنچه را که مقصود عالمیانست در لیل دهم ١٠ ماه صفر اینعبد فانی مع مکتوب قصد مقصد اعلی نموده بعد از حضور و اذن آنچه در نامه بود عرض شد اذاً نطق لسان اللّه بما طارت به الأجساد و کیف الأرواح قال جلّت عظمته و کبر کبریائه

بسمی الشّاهد الخبیر

یا حسین ذکرناک من قبل بما لاح به شمس عنایة ربّک انّه لهو المشفق الکریم ان افرح بما نزّل لک من القلم الأعلی انّه یشهد لک فیکلّ عالم من عوالم ربّک العلیم الحکیم قد اقبل الیک مالک الملل مرّة فی الجبل و اخری فیهذا القصر الرّفیع الّذی بنی لاستوآء العرش حین غفلة بانیه رغماً للّذین حبسوا المظلوم فی هذا السّجن المتین قد استقرّ عرش ربّک علی اعلی المقام و رجعنا الظّالم الی اسفل السّافلین یا حسین ان انظر فی ارادة اللّه و ما اراده الظّالمون فی هذا الیوم البدیع انّا اردنا حیاتهم و نجاتهم و هم ارادوا ضرّی و قتلی الا انّهم من الأخسرین قد حضر العبد الحاضر بکتابک الآخر و عرضه لدی المظلوم اجبناک بهذا اللّوح المبین و زار من عندک انّا قبلنا عمله فضلاً من عندنا و انا المقتدر علی ما اشآء و الحاکم علی ما ارید ان اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم انّه یرفع من یشآء امراً من عنده و هو المقتدر القدیر ان اذکر احبّائی من قبلی و بشّرهم بعنایة اللّه ربّ العالمین قل تمسّکوا یا احبّآء الرّحمن بما یرتفع به الأمر بین العباد کذلک انزلنا من قبل و فی هذا الحین قل ایّاکم ان یمنعکم ضوضآء العلمآء عن مالک الأسمآء دعوهم عن ورائکم مقبلین الی الفرد الخبیر ان اقتصروا الأمور علی ما یبقی به اذکارکم بدوام ملکوت اللّه العزیز الحمید انّا نکبّر من هذا المقام علیهم و علی امائی اللّائی اقبلن اذ اعرض کلّ عارف بعید یا امائی فیهناک ان استمعن ندآء المظلوم انّه یذکرکنّ فی هذا المقام الّذی جعله اللّه مطاف المقرّبین کذلک زیّنّا افق سمآء البیان بنیّر العرفان طوبی لمن شهد و رأی و ویل للغافلین البهآء من لدنّا علیک و علی من شرب رحیق الوحی باسمی العزیز البدیع انتهی للّه الحمد مرّةً بعد مرّة بعنایات حقّ جلّ جلاله فائز شدید یک مکتوب آنجناب از قبل رسید و در یومیکه سرادق عظمت بر جبلی از جبال این ارض مرتفع بود لیظهر ما نطق به اشعیا النّبیّ فی کتابه اینعبد تلقاء وجه حاضر و در آنمقرّ اعلی مکتوب را عرض نمود مخصوص آنجناب و نفوس مذکورۀ در نامه نازل شد آنچه که کنزیست باقی در نزد او و همچنین لوح امنع اقدس مخصوص اهل زیرک علیهم بهآء اللّه نازل الحمد للّه لحاظ عنایت بآنشطر متوجّه است چندی قبل وقتی از اوقات اینعبد قصد افق اعلی نموده بعد از حضور ذکر دوستان ارض باء و ورقة‌الفردوس علیها بهآء اللّه و عنایته و فضله و مخدّره روحانی علیها بهآء اللّه و سایر دوستان را میفرمودند و همچنین ذکر قریۀ زیرک و دوستان آن ارض از لسان عظمت جاری و نازل و مخصوص ذکر جناب حاجی محمّد علی علیه بهآء اللّه از مطلع بیان رحمن استماع شد و اینکلمۀ علیا از مشرق وحی و بحر فضل ظاهر قوله تبارک و تعالی انّا عرّفناهم و علّمناهم و ایّدناهم علی عرفانی و حبّی طوبی لهم و لهم حسن مآب طوبی لأمّیّ فاز و ویل لعالم غرّته اهوائه الی ان کفر باللّه العلیّ العظیم

یا محمّد قبل علی انّا سمعنا ندائک و رأینا اقبالک و وجدنا عرف خلوصک ذکرناک فی الصّحیفة الحمرآء من قلمی الأعلی ان اشکر ربّک بهذا الفضل المبین ایقن انّه لا یعزب عن علمه من شیء یسمع حنین المشتاقین و یری خضوع المتشبّثین کبّر من قبلی احبّائی فی هناک و ذکّرهم بذکری الجمیل قل طوبی لکم یا احبّائی بما نبذتم اوهام العلمآء و اخذتم ما اتاکم من لدی اللّه ربّ العالمین ان افرحوا بهذا الفضل الأعظم ثمّ اشکروا ربّکم الرّحمن الرّحیم انّا ذکرناکم مرّة علی الجبل و اخری فیهذا المقام الرّفیع قد فزتم بنعمة اللّه و المائدة المکنونة المخزونة و هی هذا اللّوح الّذی لاحت من افقه شمس عنایة ربّکم العزیز الحمید نوصیکم بالتّقوی الخالص و نأمرکم بما یرتفع به امر اللّه مالک ملکوت السّموات و الأرضین و نوصیکم فی ورقتی الّتی سمّیناها بالورقة‌الفردوس فی کتابی الحکیم و نذکر اوراقی و امائی اللّائی یذکرن اللّه فی اللّیالی و الأیّام و فی البکور و الأصیل انتهی اظهار عنایت بشأنیست که صدهزار مثل اینعبد از ذکرش عاجز است و آنچه از آن ارض و ارض باء ارسال نموده‌اند بطراز قبول فائز و اسامی کل فرداً فرداً لدی الحقّ مذکور انّه لا یعزب عن علمه من شیء و یومی از ایّام اینکلمۀ علیا از مشرق بیان رحمن مشرق قوله جلّت عظمته ادای حقوق الهی منوط باستطاعت است اگر نفسی قادر بر او نباشد انّه یعفو عنه و هو الغفّار الکریم انتهی آنچه واقع میشود باید بروح و ریحان واقع شود هذا ما حکم به المقصود الّذی خضع له کلّ آمر علیم این آیات باهرات محکمات را آنجناب برسانند تا کل از فضل الهی و رحمت نامتناهیش مسرور گردند سروریکه احزان عالم از مقابلۀ با او عاجز و قاصر باشد و از پی درنیاید فی‌الحقیقه اگر انسان بصیر در آیات منزلۀ اینظهور اعظم و همچنین در بیانات مشرقه و انوار ساطعه و ظهورات و بروزات عظیمه نظر نماید و تفکّر کند خود را متحیّر مشاهده نماید ولکن حیرتیکه از او فراغت کلّیّه حاصل شود و خود را از دونش غنی و آزاد بیند طوبی لجنابکم و لمن فاز بهذا الفضل العظیم

ذکر بعضی از نفوس موقنۀ مطمئنّۀ آن ارض که صعود نموده‌اند و موجودند از لسان قدم جلّت رحمته و عظم فضله استماع شد لعمر المقصود بشأنیکه اینعبد از احصای آن خود را عاجز مشاهده نمود انّ الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المحصی العلیم الحکیم اینعبد خادم فانی خدمت جمیع دوستان آن ارض تکبیر و سلام معروض میدارد و عرض مینماید از حقّ جلّ جلاله میطلبم که هر یک از شما را مؤیّد فرماید بر آنچه عرف خلود از او استشمام شود یعنی عملیکه در کتاب الهی مخلّد ماند طوبی للعاملین طوبی للفائزین

در این لیلۀ مبارکه فضل لانهایه از جمال قدم جلّ شأنه و عظم کبریائه و روحی و روح من فی الملکوت و من فی الجبروت و من فی اللّاهوت فداه دیده شد و ذکر جناب مرفوع مغفور مبرور علیه بهآء اللّه و رحمته را مکرّر فرمودند یا لیت فزت بما فاز به بعد العروج و همچنین ذکر سایرین را انشآءاللّه جمیع مستعدّ شوند از برای آنچه که زوال او را اخذ ننماید و حوادث زمان او را تغییر ندهد البهآء المشرق من افق عنایة ربّنا علی جنابکم و علی من معکم و علی الّذین اذا سمعوا النّدآء من سدرة المنتهی قالوا لبّیک یا اله العالمین و مقصود المرسلین

و اینکه مرقوم داشتند که اگر بخواهند چیزی مرقوم فرمایند نزد که ارسال نمایند این بنده خود حاضر است ولکن یک شرط دارد و آن اینکه از تأخیر جواب مکدّر نشوند چه که بسا میشود در یک روز عدد اربعین او خمسین او ازید او اقلّ عرایض و مراسلات باید در ساحت امنع اقدس عرض کنم و جواب از مصدر امر نوشته ارسال دارم و همچنین خود جواب عرض نمایم در اینصورت واضح و معلوم میشود که فرصت بمثابۀ عنقاست و مانند صبر نزد عاشق یا ذهب نزد مفلس حقّ شاهد و گواهست حقّ منیع شاهد و گواهست که در لیالی و ایّام اینعبد مشغولست اگر عنایت مقصود عالمیان نباشد اینعبد از عهدۀ هیچیک برنمیآید از کافّۀ دوستان الهی و قاصدان کعبۀ لایزالی متوقّع و مستدعی که از حقّ جلّ جلاله توفیق و تأیید از برای اینعبد مسئلت نمایند که شاید از عهدۀ این امر خطیر برآیم انّه لهو السّامع المجیب خدمت دوستان آن ارض طرّاً تکبیر و سلام معروض میدارم امیدوارم که هیچ شیء از اشیاء ایشان و دوستان آن اطراف را از مالک اسماء و فاطر سماء منع ننماید بگو بگیرید باسم حقّ جلّ جلاله و بنوشید بذکرش و بگوئید بیادش هذا مبدئکم و هذا معادکم و مآبکم و وطنکم الأعلی و مرجعکم الأسمی الأسنی جهد نمائید تا فی‌الحقیقه باینمقام بلند اعلی فائز شوید انّه یهدیکم الی الأفق الأعلی لا اله الّا هو المبیّن الکریم البهآء الظّاهر من عنایة ربّنا علی جنابکم و اخیکم و من معکم و علی الّذین سمعوا و اجابوا ربّهم السّامع المجیب

عرض اینفانی آنکه حبیب مکرّم جناب حاجی میرزا حسین علیه بهآء اللّه و عنایته از ارض شین بارض ک‌ر و اطراف بجهة تبلیغ توجّه نمودند و همچنین به نیریز و عریضه بساحت اقدس فرستادند و مخصوص چند نفس الواح بدیعۀ منیعه خواستند لذا از سماء عنایت نازل نزد آنجناب ارسال شد که بصاحبان الواح در شهر بابک و قصبۀ راوَزْ برسانند انّه ولیّ المرسلین و مؤیّد العاملین

خ‌ادم

فی ١٠ شهر صفر سنة ١٣٠٠

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

اح احمد م‌ع

هو اللّه الملک المحبوب المستعان

سبحان من له ملک السّموات و الأرض یبیّن فی الکتاب احکام کلّ شیء و یفصّل الآیات لقوم یتّقون و هو الّذی اظهر رسله من قبل و اوصاهم بالهدی و الحقّ أ اله مع اللّه سبحانه و تعالی عمّا یشرکون انّ الّذین یعبدون اللّه حقّ عبادته اولئک الّذین یفوزون بمفازة ربّهم و یرثون الرّضوان و هم له یشکرون تلک الآیة باقیة عند ربّک و تلک حیاة دائمة فسبحان اللّه ربّک عمّا یقول الّذین کفروا اذ اتی کلمة اللّه و سبحان اللّه عمّا هم لا یعملون و له ما فی السّموات و ما فی الأرض و انّ الّذین یجعلون للّه شرکآء من عباده اولئک هم اصحاب النّار هم فیها یحضرون و من اعتصم بحبل اللّه و توکّل علیه اولئک الّذین نالوا حظّاً من ربّهم و هم فی فردوس الأبهی یحبرون کذلک یجزی اللّه لکلّ احد مقادیره و من احسن من اللّه مقادیراً ان انتم فی آیات اللّه یتفکّرون هو الّذی ایقن صنع کلّ شیء و ابرم امر نفسه و من اجری من اللّه امراً و ارفع قدراً سبحانه له الملک و کلّ له یشهدون و هو القائم علی امره یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا یفعل و انّ ربّک الّذی خلقک لقادر ان یرزقک و یرجعک الی ما کنت فیه انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم هو اللّه المعید الملک المبدئ التّوّاب الرّحیم

* * *

حاجی میرزا محمّد

بسم اللّه الأقدس الأقدس

سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک بالّذی اظهرته و جعلت ظهوره نفس ظهورک و بطونه نفس بطونک و بأوّلیّته حقّق اوّلیّتک و بآخریّته ثبت آخریّتک و بقدرته و سلطانه شهد کلّ ذی قدرة باقتدارک و بعظمته شهد کلّ ذی عظمة بعظمتک و کبریائک و بقیّومیّته عرف قیّومیّتک و احاطتک و بمشیّته ظهر مشیّتک و بوجهه لاح وجهک و بأمره ظهر امرک و بآیاته ملئت الآفاق من بدایع آیات سلطنتک و السّمآء من ظهورات عزّ احدیّتک و البحار من لآلئ قدس علمک و حکمتک و زیّنت الأشجار بأثمار معرفتک و به سبّحک کلّ شیء و توجّه کلّ الأشیآء الی شطر رحمانیّتک و اقبل کلّ الوجوه الی بوارق انوار وجهک و کلّ النّفوس الی ظهورات عزّ احدیّتک و ما اعلی قدرتک و ما اعلی سلطنتک و ما اعلی اقتدارک و ما اعلی عظمتک و ما اعلی کبریائک الّذی ظهر منه و اعطیته بجودک و کرمک فیا الهی اشهد بأنّ منه ظهرت آیاتک الکبری و سبقت رحمتک الأشیآء لولاه ما هدرت الورقآء و ما غنّت عندلیب الثّنآء فی جبروت القضآء و اشهد بأنّ اوّل کلمة خرجت من فمه و اوّل ندآء ارتفع منه بمشیّتک و ارادتک انقلبت الأشیآء کلّها و السّمآء و ما فیها و الأرض و من علیها و بها انقلبت حقایق الوجود و اختلفت و تفرّقت و تفصّلت و ائتلفت و اجتمعت و ظهرت کلمات التّکوینیّة فی عالم الملک و الملکوت و ظهورات الواحدیّة فی عالم الجبروت و الآیات الأحدیّة فی عالم اللّاهوت و بذاک النّدآء بشّرت العباد بظهورک الأعظم و امرک الأتمّ فلمّا ظهر اختلفت الأمم و ظهر الانقلاب فی الأرض و السّمآء و اضطربت ارکان الأشیآء و به ظهرت فتنة الکبری و فصّلت کلمة العلیا و بها ظهر الامتیاز بین کلّ ذرّة من ذرّات الأشیآء و بها سعرت الجحیم و ظهر النّعیم طوبی لمن اقبل الیک فویل لمن اعرض عنک و کفر بک و بآیاتک فی هذا الظّهور الّذی فیه اسودّت وجوه المشرکین و ابیضّت وجوه الموحّدین اسألک یا الهی بهذا الظّهور بأن تقدّر لنا خیر الدّنیا و الآخرة و تنزل علینا من سمآء جودک ما یجعلنا غنیّاً عمّا سواک و منقطعاً عمّا دونک و متمسّکاً بحبل عنایتک و متشبّثاً بذیل الطافک لا اله الّا انت المقتدر المهیمن الغفور الرّحیم

* * *

هذا دعآء قد نزّل حین الافطار من لدی اللّه العزیز المختار

هو الآمر

سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک بالّذین جعلت صیامهم فی حبّک و رضائک و اظهار امرک و اتّباع آیاتک و احکامک و افطارهم قربک و لقائک فوعزّتک انّهم فی ایّامهم کلّها صائمون و الی شطر رضائک متوجّهون و لو یخرج من فم ارادتک مخاطباً ایّاهم یا قوم صوموا حبّاً لجمالی و لا تعلّقه بالمیقات و الحدود فوعزّتک هم یصومون و لا یأکلون الی ان یموتوا لأنّهم ذاقوا حلاوة ندائک و ذکرک و ثنائک و الکلمة الّتی خرجت من شفتی مشیّتک

ای ربّ اسألک بنفسک العلیّ الأعلی ثمّ بظهورک کرّة اخری الّذی به انقلب ملکوت الأسمآء و جبروت الصّفات و اخذ السّکر سکّان الأرضین و السّموات و الزّلزال من فی ملکوت الأمر و الخلق الّا من صام عن کلّ ما یکرهه رضاک و امسک نفسه عن التّوجّه الی ما سواک بأن تجعلنا منهم و تکتب اسمائنا فی اللّوح الّذی کتبت اسمائهم و انّک یا الهی ببدائع قدرتک و سلطنتک و عظمتک اخرجت اسمائهم من بحر اسمک و خلقت ذواتهم من جوهر حبّک و کینوناتهم من ساذج امرک و ما تعاقب وصلهم بظهورات الفصل و الانفصال و ما قدّر لقربهم بعد و لا لبقائهم زوال انّهم عباد لم تزل یحکون عنک و لا تزال یطوفون فی حولک و یهرولون حول حرم لقائک و کعبة وصلک و ما جعلت الفرق یا الهی بینک و بینهم الّا بأنّهم لمّا شهدوا انوار وجهک توجّهوا الیک و سجدوا لجمالک خاشعین لعظمتک و منقطعین عمّا سواک

ای ربّ هذا یوم فیه صمنا بأمرک و ارادتک بما نزّلته فی محکم کتابک و امسکنا النّفس عن الهوی و عمّا یکرهه رضاک الی ان انتهی الیوم و بلغ حین الافطار اذاً اسألک یا محبوب قلوب العاشقین و یا حبیب افئدة العارفین و یا وله صدور المشتاقین و یا مقصود القاصدین بأن تطیّرنا فی هوآء قربک و لقائک و تقبل عنّا ما عملنا فی حبّک و رضائک ثمّ اکتبنا من الّذینهم اقرّوا بوحدانیّتک و اعترفوا بفردانیّتک و خضعوا لعظمتک و کبریائک و عاذوا بحضرتک و لاذوا بجنابک و انفقوا ارواحهم شوقاً للقائک و الحضور بین یدیک و نبذوا الدّنیا عن ورائهم لحبّک و قطعوا النّسبة من کلّ ذی نسبة متوجّهین الیک اولئک العباد الّذین اذا یذکر لهم اسمک یذوب قلوبهم شغفاً لجمالک و تفیض عیونهم طلباً لقربک و لقائک

ای ربّ هذه لسانی تشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و هذه عینی ناظرة الی شطر مواهبک و الطافک و هذه اذنی مترصّدة لاصغآء ندائک و کلمتک لأنّی ایقنت یا الهی بأنّ الکلمة الّتی خرجت من فم مشیّتک ما قدّرت لها من نفاد و تسمعها فی کلّ الأحیان الآذان الّتی قدّستها لاستماع کلماتک و اصغآء آیاتک و انّ هذه یا الهی یدی قد رفعتها الی سمآء مکرمتک و الطافک أ تطرد یا الهی هذا الفقیر الّذی ما اتّخذ لنفسه محبوباً سواک و لا معطیاً دونک و لا سلطاناً غیرک و لا ظلّاً الّا فی جوار رحمتک و لا مأمناً الّا لدی بابک الّذی فتحته علی وجه من فی سمائک و ارضک لا فوعزّتک انا الّذی اکون مطمئنّاً بفضلک و لو تعذّبنی بدوام ملکک و یسألنی احد منک لینطق ارکانی کلّها بأنّه لهو المحبوب فی فعله و المطاع فی حکمه و الرّحمن فی سجیّته و الرّحیم علی خلقه

فوعزّتک یا محبوب قلوب المشتاقین لو تطردنی عن بابک و تدعنی تحت اسیاف طغاة خلقک و عصاة بریّتک و یسألنی احد منک ینادی کلّ شعر کان فی اعضائی بأنّه هو محبوب العالمین و انّه لهو الفضّال القدیم و انّه قرّبنی ولو ابعدنی و اجارنی ولو اطردنی و لم اجد لنفسی راحماً ارحم منه به استغنیت عن دونه و استعلیت علی ما سواه

فطوبی یا الهی لمن استغنی بک عن ملکوت ملک السّموات و الأرض و الغنیّ من تمسّک بحبل غنائک و خضع لحضرتک و اکتفی بک عمّن سواک و الفقیر من استغنی عنک و استکبر علیک و اعرض عن حضرتک و کفر بآیاتک فیا الهی و محبوبی فاجعلنی من الّذین تحرّکهم اریاح مشیّتک کیف تشآء و لا تجعلنی من الّذین تحرّکهم اریاح النّفس و الهوی و تذهب بهم کیف تشآء لا اله الّا انت المقتدر العزیز الکریم

فلک الحمد یا الهی علی ما وفّقتنی بالصّیام فی هذا الشّهر الّذی نسبته الی اسمک الأعلی و سمّیة بالعلآء و امرت بأن یصوموا فیه عبادک و بریّتک و یستقربنّ به الیک و به انتهت الأیّام و الشّهور کما ابتدأت اوّلها باسمک البهآء لیشهدنّ کلّ بأنّک انت الأوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن و یوقننّ بأنّ ما حقّق اعزاز الأسمآء الّا بعزّ امرک و الکلمة الّتی فصّلت بمشیّتک و ظهرت بارادتک و جعلت یا الهی هذا الشّهر بینهم ذکراً من عندک و شرفاً من لدنک و علامةً من حضرتک لئلّا ینسون عظمتک و اقتدارک و سلطنتک و اعزازک و یوقننّ بأنّک انت الّذی کنت حاکماً فی ازل الآزال و تکون حاکماً کما کنت لا یمنعک عن حکومتک شیء عمّا خلق فی السّموات و الأرض و لا عن ارادتک من فی ملکوت الأمر و الخلق

فیا الهی اسألک باسمک الّذی به ناحت قبائل الأرض کلّها الّا من عصمته بعصمتک الکبری و حفظته فی ظلّ رحمتک العظمی بأن تجعلنا مستقیماً علی امرک و ثابتاً علی حبّک علی شأن لو یعترض علیک عبادک و یعرض عنک بریّتک بحیث لا یبقی علی الأرض من یدعوک و یقبل الیک و یتوجّه الی حرم انسک و کعبة قدسک لأقوم بنفسی وحده علی نصرة امرک و اعلآء کلمتک و اظهار سلطنتک و ثنآء نفسک ولو انّی یا الهی کلّما ارید ان اسمّیک باسم اتحیّر فی نفسی لأنّی اشاهد بأنّ کلّ صفة من صفاتک العلیا و کلّ اسم من اسمائک الحسنی انسبها الی نفسک و ادعوک بها تلقآء وجهک هذا لم یکن الّا علی قدر عرفانی لأنّی لمّا عرفتها ممدوحة نسبتها الیک

والّا تعالی تعالی شأنک من ان تذکر بدونک او تعرف بسواک او یرتقی الیک وصف خلقک و ثنآء عبادک و کلّ ما یظهر من العباد انّه محدود بحدودات انفسهم و مخلوق من توهّماتهم و ظنونهم

فآه آه یا محبوبی من عجزی عن ذکرک و تقصیری فی ایّامک لو اقول یا الهی انّک انت علیم اشاهد لو تشیر باصبع من اصابع مشیّتک الی صخرة صمّآء لیظهر منها علم ما کان و ما یکون و لو اقول انّک انت قدیر اشاهد لو یخرج من فم ارادتک کلمة لتنقلب منها السّموات و الأرض

فوعزّتک یا محبوب العارفین کلّ علیم لو لا یقرّ عند علمک بالجهل انّه اجهل العباد و کلّ مقتدر لا یقرّ بعجزه لدی ظهورات قدرتک انّه لأعجز بریّتک و اغفل خلقک مع علمی بذلک و ایقانی بهذا کیف اقدر ان اذکرک بذکر او اصفک بوصف او اثنیک بثنآء اذاً مع هذا العجز قد سرعت الی ظلّ قدرتک و بهذا الفقر قد استظللت فی ظلّ غنائک و بهذا الضّعف قد قمت لدی سرادق قوّتک و قدرتک أ تطرد هذا الفقیر بعد الّذی ما اتّخذ لنفسه معیناً سواک أ تبعد هذا الغریب بعد الّذی لم یجد لنفسه محبوباً دونک

ای ربّ انت تعلم ما فی نفسی و انا لا اعلم ما فی نفسک فارحمنی برحمتک ثمّ الهمنی ما یسکن به قلبی فی ایّامک و یستریح به نفسی عند ظهورات وجهک ای ربّ قد استضآء کلّ الأشیآء من بوارق انوار طلعتک و قد الاح کلّ من فی الأرض و السّمآء من ظهورات عزّ احدیّتک بحیث لا اری من شیء الّا و قد اشاهد فیه تجلّیک الّذی مستور عن انظر النّائمین من عبادک

ای ربّ لا تحرمنی بعد الّذی احاط فضلک کلّ الوجود من الغیب و الشّهود أ تبعدنی یا الهی بعد الّذی دعوت الکلّ الی نفسک و التّقرّب الیک و التّمسّک بحبلک أ تطردنی یا محبوبی بعد الّذی وعدت فی محکم کتابک و بدائع آیاتک بأن تجمع المشتاقین فی سرادق عطوفتک و المریدین فی ظلّ مواهبک و القاصدین فی خیام فضلک و الطافک

فوعزّتک یا الهی انّ صریخی یمنع قلمی و حنین قلبی قد اخذ الزّمام عن کفّی کلّما اسکّن نفسی و ابشّرها ببدائع رحمتک و شؤونات عطوفتک و ظهورات مکرمتک اضطرب من ظهورات عدلک و شؤونات قهرک و اشاهد بأنّک انت المذکور بهذین الاسمین و الموصوف بهذین الوصفین و لا تبالی بأن تدعی باسمک الغفّار او باسمک القهّار فوعزّتک لو لا علمی بأنّ رحمتک سبقت کلّ شیء لتنعدم ارکانی و تنفطر کینونتی و تضمحلّ حقیقتی ولکن لمّا اشاهد فضلک سبق کلّ شیء و رحمتک احاطت کلّ الوجود تطمئنّ نفسی و کینونتی

فآه آه یا الهی عمّا فات منّی فی ایّامک فآه آه یا مقصودی عمّا فات منّی فی خدمتک و طاعتک فی هذه الأیّام الّتی ما رأت شبهها عیون اصفیائک و امنائک ای ربّ اسألک بک و بمظهر امرک الّذی استقرّ علی عرش رحمانیّتک بأن توفّقنی علی خدمتک و رضائک ثمّ احفظنی عن الّذین اعرضوا عن نفسک و کفروا بآیاتک و انکروا حقّک و جاحدوا برهانک و نبذوا عهدک و میثاقک

کبّر اللّهمّ یا الهی علی مظهر هویّتک و مطلع احدیّتک و معدن علمک و مهبط وحیک و مخزن الهامک و مقرّ سلطنتک و مشرق الوهیّتک النّقطة الأولی و الطّلعة الأعلی و اصل القدم و محیی الأمم و علی اوّل من آمن به و بآیاته الّذی جعلته عرشاً لاستوآء کلمتک العلیا و محلّاً لظهور اسمائک الحسنی و مشرقاً لاشراق شموس عنایتک و مطلعاً لطلوع اسمائک و صفاتک و مخزناً للآلئ علمک و احکامک و علی آخر من نزل علیه الّذی کان وفوده علیه کوفوده علیه و ظهورک فیه کظهورک فیه الّا انّه استضآء من انوار وجهه و سجد لذاته و اقرّ بعبودیّته لنفسه و علی الّذینهم استشهدوا فی سبیله و فدوا انفسهم حبّاً لجماله

نشهد یا الهی بأنّهم عباد آمنوا بک و بآیاتک و قصدوا حرم لقائک و اقبلوا الی وجهک و توجّهوا الی شطر قربک و سلکوا مناهج رضائک و عبدوک بما انت اردته و انقطعوا عمّن سواک ای ربّ فأنزل علی ارواحهم و اجسادهم فی کلّ حین من بدائع رحمتک الکبری و انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز المقتدر المستعان

ای ربّ اسألک به و بهم و بالّذی اقمته علی مقام امرک و جعلته قیّوماً علی من فی سمائک و ارضک بأن تطهّرنا عن العصیان و تقدّر لنا مقرّ صدق عندک و الحقنا بعبادک الّذین ما منعتهم مکاره الدّنیا و شدائدها عن التّوجّه الیک و انّک انت المقتدر المتعالی المهیمن الغفور الرّحیم

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العنایة و الألطاف

سبحانک اللّهمّ یا الهی اشهد بقدرتک و قوّتک و سلطانک و عنایتک و فضلک و اقتدارک و بتوحید ذاتک و تفرید کینونتک و بتقدیسک و تنزیهک عن الامکان و ما فیه ای ربّ ترانی منقطعاً عن دونک و متمسّکاً بک و مقبلاً الی بحر عطائک و سمآء جودک و شمس رحمتک ای ربّ اشهد بأنّک جعلت عبدک حامل امانتک و هو الرّوح الّذی به اظهرت الحیاة للعالم اسئلک بتجلّیات انوار نیّر ظهورک بأن تقبل منه ما عمل فی ایّامک ثمّ اجعله مزیّناً بعزّ رضائک و مطرّزاً بقبولک ای ربّ اشهد و یشهد الکائنات بقدرتک اسئلک ان لا تخیّب هذا الرّوح الّذی صعد الیک من فردوسک الأعلی و جنّتک العلیا و مقامات قربک یا مولی الوری ثمّ اجعل عبدک یا الهی معاشراً مع انبیائک و اصفیائک و اولیائک فی المقامات الّتی عجزت الأقلام عن ذکرها و الألسن عن وصفها ای ربّ انّ الفقیر قصد ملکوت غنائک و الغریب وطنه فی جوارک و العطشان کوثر عطائک ای ربّ لا تقطع عنه مائدة فضلک و لا نعمة جودک انّک انت المقتدر العزیز الفضّال ای ربّ قد رجعت الیک امانتک ینبغی لسمآء جودک و کرمک الّذی احاط ملکک و ملکوتک ان تنزل علی ضیفک البدیع نعمک و آلائک و اثمار اشجار فضلک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الفضّال الفیّاض العطّاف الکرّام الغفّار العزیز العلّام اشهد یا الهی انّک امرت النّاس باکرام الضّیوف و انّ الّذی صعد الیک قد ورد علیک اذاً فاعمل به ما ینبغی لسمآء فضلک و بحر کرمک انّی وعزّتک اکون موقناً بأنّک لا تمنع نفسک عمّا امرت به عبادک و لا تحرم من تمسّک بحبل عطائک و صعد الی افق غنائک لا اله الّا انت الفرد الواحد المقتدر العلیم الوهّاب

* * *

جناب سیّاح و مشکین‌قلم این مناجات قرائت شود ولو یک دفعه باشد

سبحانک اللّهمّ یا الهی انّا عبادک و فی قبضتک و ما اردنا الّا ما اردته بارادتک و ما شئنا الّا ما انت شئته بقدرتک و سلطانک و قضیته فی لوح قضائک من قلم تقدیرک ای ربّ نشهدک و حوامل عرش عظمتک و سکّان سرادق عزّتک ثمّ کلّ الممکنات بأنّا کنّا معترفاً بفردانیّتک و موقناً بوحدانیّتک و مذعناً بما نزّلته علی انبیائک و رسلک و علی من جعلته خاتم اصفیائک و جعلته بشیراً لأصحاب الیمین من بریّتک و نذیراً لأصحاب الشّمال من طغاة خلقک و ما ظهر منّا فی ملکک ما یکون مخالفاً لسننک و حدوداتک اذاً اسألک یا الهی بأسمائک الحسنی و صفاتک العلیا بأن تجعل هذا السّجن مبارکاً علینا ثمّ اجعله ذکراً لعبادک و آیةً لبریّتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء ای ربّ انت تعلم بأنّا نحبّ ما قدّرته لنا و ما نرید الّا ما اردته بأمرک انّا لا نعلم ما عندک ان کتبت لنا الخروج من هذا السّجن خلّصنا منه بقدرتک و سلطانک ثمّ اظهر ما فی قلوبنا بین عبادک لیعلمنّ بأنّا ما اردنا الّا انت و ما اخترنا لنفسنا الّا حبّک و رضائک و ما کنّا مفسداً فی مملکتک بل اردنا السّیاحة فی بلادک و زیارة بیتک الحرام و الوقوف فی المشعر و المقام اسألک بشعلة افئدة الموحّدین فی حبّک و احتراق المخلصین فی عشقک بأن تقدّر لنا ما هو خیر لنا ثمّ اجمعنا مع اولیائک فی رضوان عزّ احدیّتک و بساط قدس رحمانیّتک انّک انت مقصودنا و معبودنا بنفسک استغنینا عن سواک و بفضلک انقطعنا عن العالمین انّک انت الغفور الکریم و انّک انت ارحم الرّاحمین

* * *

ص

خدیجه

بسم اللّه الباقی

سبحانک اللّهمّ یا الهی ترانی بین ایدی الأعدآء و الابن محمرّاً بدمه امام وجهک یا من بیدک ملکوت الأسمآء ای ربّ فدیت ما اعطیتنی لحیوة العباد و اتّحاد من فی البلاد اسألک یا محیی القلوب باسمک الّذی به ظهر تفصیل الأکبر بین البشر بأن تنزل من سحاب رحمتک علی احبّتک ما یقرّبهم الیک ثمّ اخرق یا الهی حجاب الّذی حال بینک و بین عبادک لکی یعرفوک فی ایّامک و یقصدوا مقصودهم الّذی اتی من سمآء امرک ثمّ اکتب یا الهی للّذین قصدوا مقرّ الأقصی و شطرک الأبهی ما کتبته للمخلصین من بریّتک الّذین فازوا بلقائک و سمعوا ندائک انّک انت المقتدر العزیز الکریم

* * *

بسمه الرّحمن الرّحیم

سبحانک اللّهمّ یا الهی تری مقرّی فی السّجن الّذی کان خلف البحور و الجبال و تعلم ما ورد علیّ فی حبّک و امرک انت الّذی یا الهی بعثتنی بأمرک و اقمتنی علی مقام نفسک و امرتنی بأن ادعو الکلّ الی شطر رحمانیّتک و احدّثهم بما قدّرت لهم فی لوح قضائک من قلم وحیک و اشعل قلوب العباد بنار حبّک و اقرّب من فی البلاد الی مقرّ عرشک و لمّا قمت بأمرک و نادیت الکلّ باذنک اعترض علیّ عبادک الغافلون منهم من اعرض و منهم من کفر و منهم من توقّف و منهم من تحیّر بعد الّذی ظهر برهانک علی اهل الأدیان و لاحت حجّتک بین ملإ الأکوان و ظهرت آیات قدرتک علی شأن احاطت من فی العالمین و عن ورآء هؤلآء اعترض علیّ ذوو قرابتی بعد الّذی انت تعلم بأنّی احببتهم و اخترت لهم ما اخترت لنفسی و لمّا وجدونی فی السّجن ارتکبوا فی حقّی ما لا ارتکب احد فی ارضک اذاً اسألک یا الهی باسمک الّذی به فصّلت بین النّفی و الاثبات بأن تطهّر قلوبهم عن الاشارات و تقرّبهم الی مطلع الأسمآء و الصّفات فیا الهی انت تعلم بأنّی قطعت حبل نسبتی من کلّ ذی نسبة الّا من تمسّک بنسبتک الکبری فی ایّام ظهور مظهر نفسک العلیا باسمک الأبهی و عن کلّ ذی قرابة الّا من تقرّب الی طلعتک النّورآء ای ربّ لیس لی من ارادة الّا بارادتک و لا لی من مشیّة الّا بمشیّتک و لا یجری من قلمی الّا ما ینادی به قلمک الأعلی و ما تکلّم به لسانی الّا بما نطق به الرّوح الأعظم فی ملکوت البقآء و ما تحرّکت الّا بأریاح مشیّتک و ما تفوّهت الّا باذنک و الهامک لک الحمد یا محبوب قلوب العارفین و مقصود افئدة المخلصین بما جعلتنی هدف البلایا فی حبّک و مرجع القضایا فی سبیلک فوعزّتک انّی لا اجزع عمّا ورد علیّ فی حبّک و فی اوّل الیوم الّذی عرّفتنی نفسک قبلت کلّ البلایا لنفسی و فی کلّ حین ینادیک رأسی و یقول ای ربّ احبّ ان ارتفع علی القناة فی سبیلک و دمی یقول یا الهی فاجعل الأرض محمرّةً بی فی حبّک و رضائک و انّک تعلم بأنّی ما حفظت نفسی فی البلایا و فی کلّ حین کنت منتظراً لما قضیته فی لوح قضائک اذاً فانظرنی یا الهی فریداً بین عبادک و بعیداً من احبّائک و اصفیائک اسألک بأمطار رحمتک الّتی بها انبتت فی قلوب الموحّدین اوراد الذّکر و البیان و ازهار الحکمة و التّبیان بأن ترزق عبادک و ذوی قرابتی اثمار سدرة فردانیّتک فی هذه الأیّام الّتی استویت علی عرش رحمانیّتک ای ربّ لا تمنعهم عمّا عندک ثمّ اکتب لهم ما یصعدهم الی معارج فضلک و الطافک ثمّ اشربهم کوثر عرفانک و قدّر لهم خیر الآخرة و الأولی و انّک انت ربّ البهآء و محبوب البهآء و المذکور فی قلب البهآء و النّاطق بلسان البهآء و المستوی علی قلب البهآء لا اله الّا انت العلیّ الأعلی و انّک انت المقتدر المتعالی الغفور الکریم

یا ایّها النّاظر الی الوجه قد حزنّا بحزنک فی المصیبة الّتی فیها بکت عین العظمة فی سرادق العزّة و الاجلال تاللّه بها ناحت الأشیآء و فزع من فی لجج الأسمآء و قد نزّل من القلم الأعلی فی ذکرها بعد ارتقائها الی الرّفیق الأعلی ما یجری به دموع الأصفیآء فی ملکوت الانشآء طوبی لمن یقرأ ما نزّل لها و یزورها بعد عروجها فسوف یستنشقنّ من تراب قبرها عباد مکرمون ما وجد یعقوب من قمیص اسم من اسمائنا لا بل الفرق بین الأرض و السّمآء بأنّ الیعقوب وجد من القمیص ریح ابنه ولکن اهل الایقان یجدنّ منه عرف الرّحمن کذلک نطق الانسان الّذی بأمره علّق الوحی و الالهام و نسأل اللّه بأن یجزیک خیر الجزآء فی هذه المصیبة الکبری ولکن لا تحزن ثمّ اصبر و اصطبر تاللّه الحقّ انّه اذاً فی ملکوت الأبهی و انّ ربّک یوفّی اجر من صبر فی سبیله و انّه علی کلّ شیء قدیر

* * *

بسم اللّه الأقدس الأبهی

سبحانک اللّهمّ یا الهی قد اقرّ کلّ عارف بالعجز عن عرفانک و کلّ عالم بالجهل تلقآء ظهورات علمک و کلّ قادر اعترف بالضّعف عند ظهورات قدرتک و کلّ غنیّ اعترف بالفقر لدی ظهورات آیات غنائک و کلّ عاقل اقرّ بالحیرة عند ظهور آثار حکمتک و کلّ معروف توجّه الی حرم عرفانک و کلّ مقصود قصد کعبة وصلک و مدینة لقائک مع هذا المقام الّذی تحیّرت فی عرفانه افئدة العرفآء و عقول العقلآء کیف اقدر ان اقوم بذکره و ثنائه لأنّ کلّ شیء یثنی ما ادرکه و کلّ ذاکر یذکر ما عرفه و انّک لم تزل لا تدرک بدونک و لا تعرف بما سواک فلمّا رأیت یا الهی بعین الیقین عجزی و قصوری عن الطّیران الی هوآء قدس عرفانک و العروج الی سمآء عزّ ثنائک اذکر مصنوعاتک الّتی لا یری فیها الّا بدایع صنعک فوعزّتک یا محبوب قلوب العاشقین و یا طبیب افئدة المشتاقین لو اجتمع کلّ من فی السّموات و الأرض علی احصآء ما قدّرته فی ادنی آیة من آیاتک الّتی تجلّیت لها بها بنفسها لیشهدنّ انفسهم عجزآء فکیف الکلمة الّتی منها خلقتها سبحانک سبحانک انت الّذی شهد کلّ شیء بأنّک انت انت وحدک لا اله الّا انت لم تزل کنت مقدّساً عن الأمثال و الأشباح و لا تزال تکون بمثل ما قد کنت فی ازل الآزال کلّ الملوک مملوک عندک و کلّ الوجود من الغیب و الشّهود مفقود لدیک لا اله الّا انت العزیز المقتدر المتعال ای ربّ صلّ علی الّذین کسّروا اصنام الهوی و توجّهوا الی وجه ربّهم العلیّ الأبهی ثمّ انزل علیهم کلّ خیر قدّرته لأصفیائک ثمّ اجعلهم یا الهی ثابتین علی حبّک و مستقیمین علی امرک علی شأن لا یحرّکهم عواصف الامتحان و قواصف الافتتان و انّک انت المقتدر العزیز المستعان لا اله الّا انت المهیمن الغفور الرّحیم

* * *

هو الاطهر الاظهر الابهی

سبحانک اللّهمّ یا الهی لک الحمد بما جعلتنی اسیراً بایدی الظّالمین فی سبیلک فوعزّتک لا یذهب عن مذاقی حلاوة ما شربت من کأس القضآء فی حبّک ای ربّ عرّف عبادک جمالک و لا تجعلهم محروماً عن خمر رحمتک الّتی جرت من اصبع مشیّتک فی ایّامک انّک انت المقتدر القدیر

* * *

هو اللّه المقتدر العلیم الحکیم

سبحانک اللّهمّ یا الهی و اله من فی الوجود من الغیب و الشّهود اشهدک و من فی ملکوت انشائک بأنّی عبدک و ابن عبدک قد آمنت بک و بآیاتک و بأنبیائک و بسفرائک اشهد انّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت مقتدراً علی الأشیآء و مهیمناً علی الأرض و السّمآء و لا تزال تکون بمثل ما کنت فی ازل الآزال انّک انت المقتدر الغنیّ المتعال یا الهی و سیّدی اسألک بسمآء مشیّتک و بحر ارادتک بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال ناظراً الیک و مستقیماً علی حبّک ای ربّ انت المولی و انا العبد اسألک بأن تؤیّدنی علی خدمتک و توفّقنی علی ذکرک و ثنائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء فی ملکوت الأمر و الخلق لا اله الّا انت العزیز الکریم

* * *

هو النّاطق من افق السّجن

سبحانک یا اله الوجود و مربّی الغیب و الشّهود هذه ورقة من اوراق سدرة امرک قد اجابت اذ ارتفع ندآئک و اقبلت اذ اشرق نور ظهورک اسئلک بالکلمة الّتی بها سرع المخلصون الی مقرّ الفدآء فی ایّامک و باسرار کتابک و لئالی بحر علمک بان تؤیّدها علی ذکرک و ثنآئک و الاستقامة علی امرک ثمّ قدّر لها ما قدّرته لامآئک اللّائی طفن عرش عظمتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن القیّوم

* * *

هو الابهی

سبحانک یا الهی دعوتنی اجبتک نادیتنی سرعت الیک و دخلت فی ظلّ رحمتک و سکنت فی فنآء باب فضلک ای ربّ من ربوبیّتک ربّیتنی و لنفسک اختصصتنی و لخدمتک خلقتنی و للقیام بین یدیک عیّنتنی اسئلک باسمک الابهی و بجمالک المشرق عن افق ذاتک الاعلی بان تنسبنی الیک کما نسبت و لا تفرّق بینی و بینک ثمّ اظهر منّی یا الهی ما ینبغی لک و انّک انت علی کلّشیٴ قدیر

* * *

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

سبحانک یا ربّ الکائنات و مرجع الممکنات اشهد بلسان ظاهری و باطنی بظهورک و بروزک و انزال آیاتک و اظهار بیّناتک و باستغنائک عن دونک و تقدیسک عمّا سواک اسئلک بعزّ امرک و اقتدار کلمتک ان تؤیّد الّذی اراد ان یؤدّی ما امرته به فی کتابک و یعمل ما یتضوّع به عرف قبولک انّک انت المقتدر الفیّاض الغفور الکریم

* * *

جناب میرزا علی نایب

بسم اللّه الأقدس الأمنع الأعلی

سبحانک یا من اقرّ کلّ ذی قدرة بالعجز عند ظهورات قدرتک و اعترف کلّ ذی علم بالجهل عند ظهورات علمک انت الّذی طرّزت دیباج کتاب الانشآء بطراز اسمک الأبهی و زیّنت وجنة الوجود من الغیب و الشّهود بطراز النّقطة البارزة عنها الهآء لیتمّ ما نزّل من عندک علی مظهر نفسک العلیّ الأعلی فلمّا فصّلت النقطة بالبآء و استقرّت علی الهآء بسلطتنک و اجلالک فزعوا بریّتک و خلقک الّا من رقم علی جبینه من قلمک الأعلی هذا مالک ممالک البقآء و الحاکم علی الأشیآء و هذا لهو الرّاکب علی فلک البهآء فتعالی هذا الفضل الّذی اختصصته لأحبّائک و قدّرته لأصفیائک و ما کان ذلک الّا من فضلک و الطافک و جودک و مواهبک من دون استحقاق احد بذلک لأنّک یا الهی لو تنظر بلحظات عدلک لیستحقّ کلّ غضبک و سخطک اسئلک بأن تنظر الینا بلحظات اعین فضلک و احسانک اذاً نستحقّ رحمتک و عنایتک و مکرمتک و احسانک ای ربّ نحن عجزآء و انت القویّ ذو القدرة العظیم و نحن فقرآء و انت الغنیّ ذو الکرم العمیم یا کوثر من ظمأ فی عشقک و هواک و یا مأمن من هام فی برّیّة الهجر و الفراق اسئلک باسمک الّذی به ذلّت الأعناق لسلطنتک و اقتدارک و خضعت الوجوه لاشراق انوار وجهک بأن تحفظنا من شرّ اعدائک الّذین کفروا بنعمتک و اعترضوا علی مظهر نفسک بعد الّذی اتی فی ظلل البیان لظهور معانی المکنونة فی الواحک و به ثبت ما شهدت لنفسک بنفسک و حقّق ما وصفت ذاتک بذاتک ای ربّ طهّرنا عن دونک و قدّسنا عن ذکر ما سواک لنکون خالصاً لوجهک و ناصراً لدینک و ناشراً لآثارک و ناطقاً بثنائک فاحفظ یا الهی هؤلآء الضّعفآء فی ظلّ قوّتک و هؤلآء الفقرآء فی سرادق غنائک ای ربّ کینونة القدرة تشهد بضعفها عند ظهورات قوّتک و کینونة العلم تشهد بجهلها عند تجلّیات علمک و ذاتیّة العلوّ تعترف بدنوّها لدی ظهورات علوّک و استعلائک و مع علمنا بذلک لم ندر بأیّ ذکر نذکرک و بأیّ وصف نصفک و بأیّ قدرة نرتقی الی سمآء امرک فوعزّتک انّ ضعفنا بحقیقته یستدعی قوّتک و انّ فقرنا بذاتیّته یطلب غنائک ای ربّ قد اتیناک منقطعاً عمّا سواک و سرعنا الی شاطئ رحمتک و افضالک و بحر عظمتک و اقتدارک لا تحرمنا عمّا عندک و نسئلک بمحبوبک الأبهی بأن تحفظ البهآء من شرّ اعدائک فوعزّتک ابتلی بینهم علی شأن لا یذکر بالبیان و انّک الرّحمن لا اله الّا انت العزیز المستعان

* * *

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

سبحانک یا من باسمک سرع الموحّدون الی مطلع انوار وجهک و المقرّبون الی مشرق آیات احدیّتک انت الّذی لم تزل کنت مستویاً علی عرش مشیّتک و حاکماً فی مملکتک علی ما تعلّق به ارادتک لم تمنعک الأشیآء عمّا تشآء و لا تعجزک سطوة من فی ملکوت الانشآء اسألک ببحر عطائک و سمآء فضلک بأن تؤیّد اولیائک علی ما اردته فی ایّامک ثمّ احفظهم یا اله العالم و مالک القدم عن الّذین جادلوا بآیاتک و قاموا علی اطفآء نورک اسألک برحمتک الّتی سبقت الوجود بأن توفّق عبادک علی الاقبال الیک ثمّ اسمعهم ندائک الّذی ارتفع بین سمائک و ارضک ای ربّ تعلم و تری ما ورد علی اصفیائک من طغاة خلقک سخّرهم یا الهی باسمک الّذی به سخّرت الجبابرة فی ارضک و الفراعنة فی بلادک ثمّ انزل علی اولیائک ما یجعلهم مزیّنین بطراز عنایتک ثمّ ارفعهم علی شأن یظهر علی من علی الأرض عزّهم و اقتدارهم فی امرک انت الّذی تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید و فی قبضتک ملکوت ملک السّموات و الأرضین انّک تعلم و تری یا الهی بأنّ قلبی ذاب بنار محبّة اصفیائک و لسان سرّی مستعدّ لثنائهم بین یدیک و ذکرهم فی ساحة عزّک و انت تعلم یا الهی بأنّ بلایا الأرض و ضرّائها لم تمنعنی عن التّوجّه الی وجوه الّذین لا یشغلهم شأن من الشّؤون عن ذکرک و ثنائک بحیث انّ الخادم بعدما عرض جواب احد اولیائک بلغ منه کتاب آخر فلمّا قرأته و عرفت ما فیه من اقباله و قیامه علی خدمتک اخذت القلم فی هذا الحین مرّةً اخری و شرعت فی الجواب من دون ان تأخذنی رخوة او کسالة اشهد انّ هذا لم یکن الّا من بدایع جودک و شؤونات الطافک و بما اودعت فی قلبی ناراً تسمع من زفیرها ذکر احبّائک ثمّ الّذی تری طرفی متوجّهاً الیه و یغلی الدّم فی عروقی شوقاً لذکره بین یدیک اسألک یا اله العالم بنفوذ اسمک الأعظم بأن تؤیّده فی کلّ الأحوال علی خدمتک و القیام بین خلقک لاعلآء کلمتک العلیا علی شأن لا تمنعه الأشیآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت السّامع القریب الکریم المجیب

یا محبوب فؤادی حقّ واحد شاهد و گواهست که از نار محبّت اولیای حقّ جلّ جلاله که در وجود مشتعل است لازال بذکر و ثنا مشغولم بشأنی که فتور دست نداده در اکثر احیان بلسان ذاکر و بقلم بتحریر و این عنایت نیست مگر از توجّه اولیای او چه که این فانی در این یوم که جواب دستخطّهای آن محبوب را بتمامها واحداً بعد واحد ذکر نمود همان حین که ارسال داشت دستخطّ دیگر آن محبوب که تاریخ آن سیم ربیع‌الأولی بود بمثابۀ نسیم صبحگاهی بر قلب مرور نمود و آگاهی آورد فی‌الحقیقه سرور و بهجت این فانی در وقتی است که از مخلصین و مقرّبین ذکر حقّ جلّ جلاله و خدمات ایشان در امر اصغا میشود لذا هر دستخطّ که میرسد مفتاحی است از برای باب فرح و ابتهاج از حقّ سائل و آمل که این مفتاح لازال بدست افتد و این نسیم همیشه مرور نماید انّ ربّنا الرّحمن لهو المقتدر العلیم الحکیم و بعد از اطّلاع قصد ذروۀ علیا نموده در ساحت امنع اقدس اعزّ اعلی عرض شد قوله تبارک و تعالی

بسمی السّامع النّاظر المجیب

ان افرح یا علی بما ارتفع صریر قلمی الأعلی مرّةً بعد مرّة فی ذکرک لعمر المحبوب لا یعادله ما یشهد و یری انّ ربّک احاطک فضله انّه لهو الفضّال الکریم لو تجمع ما نزّلناه لک من مقامی الأبهی لتری کتاباً ذات حجم عظیم کلّ حرف من حروفاته اعزّ عند اللّه عن کلّ الأشیآء یشهد بذلک کلّ عارف بصیر کن ثابتاً علی امری و ناطقاً بثنائی و متمسّکاً بحبلی و طائراً فی هذا الهوآء الّذی یسمع منه ما سمعه الکلیم فی الطّور و الحبیب فی المعراج انّ ربّک لهو المبیّن الحکیم کذلک اسمعناک صفیر طیر المعانی من هذا الهوآء العزیز البدیع یا اکبر انّ المظلوم یذکرک من شطر منظره الأکبر و یبشّرک برحمة اللّه و عنایته و یأمرک بما ینبغی لهذا الیوم الّذی نسب الی اللّه فی کتب النّبیّین و المرسلین ذکّر عبادی بما نزّل من سمآء عنایتی لعمری به تنجذب افئدة الأمم و تنشرح صدور المقبلین قل یا ملأ الأرض ان انصفوا باللّه فیما ظهر من عنده و لا تتّبعوا اوهام الّذین نطقوا بما کان السّبب الأعظم لشهادة محبوب العالم الّذی اتی بالحقّ و بشّر الکلّ بظهور الکنز المکنون الّذی اذا ظهر انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العالمین یا اکبر قد ارتفع صریر القلم الأعلی بین الأرض و السّمآء و طنین الذّباب عن ورآء الحجاب لعمر اللّه انّ القوم فی ضلال مبین فانظر فی الّذین ینسبون انفسهم الی البیان قد نحتوا بأیادی الکذب صنماً و اتّخذوه لأنفسهم ربّاً من دون اللّه کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم الیوم من المشرکین قل ان تنکروا ما اتی به مطلع الأسمآء بأیّ امر تستدلّون علی ما عندکم ان انصفوا و لا تکونوا من الّذین بهم اشتعلت نار البغضآء فی ملکوت الانشآء اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین انّه ما ستر نفسه اقلّ من آن یشهد بذلک کلّ منصف بصیر قد قام بین الأعدآء بقیام ما زلّته سطوة من علی الأرض و ما منعه ضوضآء کلّ قویّ قدیر قد قام بین العالم و نطق بأعلی النّدآء و دعا الکلّ الی الأفق الأعلی من النّاس من انصف و سمع و اجاب و منهم من اعرض و کفر باللّه الّذی خلقه بأمر من عنده کذلک نزّلنا الآیات و ارسلناها الیک لتقرأها بربوات الّذین اخذهم سکر رحیق المعانی علی شأن نبذوا العالم عن ورائهم مقبلین الی اللّه المقتدر القدیر طوبی لقویّ ما اضعفته شؤونات العلمآء و لبصیر ما منعته حجبات الّذین کفروا بیوم الدّین البهآء المشرق من افق الجبین علیک و علی الّذین ینصفون فی امر اللّه و یسمعون نغمات طیر البیان علی الأغصان و علی کلّ ثابت مستقیم الحمد للّه العلیّ العظیم انتهی

اینکه مرقوم داشتید که جناب آقا سیّد صادق علیه بهآء اللّه و عنایته بارض تاء لأجل تبلیغ معیّن شده این فقره تلقاء وجه امنع اقدس عرض شد قوله تعالی ص‌اد قد انزلنا علیک الآیات من قبل و ارسلناها الیک انّه لهو العزیز الکریم طوبی لک بما نبذت ما عند القوم و اخذت ما امرت به من لدی اللّه ربّ العالمین ان احمد اللّه بما جعلک فائزاً بالسّجن فی سبیله و سقاک کؤوس الرّزایا فی حبّه انّ ربّک الرّحمن لهو المشفق الرّحیم قد ورد علیک ما ورد علی اصفیائی من قبل و علی نفسی مرّةً بعد مرّة یشهد بذلک کلّ الأشیآء و عن ورائها لسان اللّه الملک العزیز العلیم تفکّر فی القرون الأولی و ما ورد علی سفرآء اللّه من جنود الظّالمین قل

لک الحمد یا الهی و اله من فی الأرض و السّمآء بما عرّفتنی امرک و سقیتنی کوثر حبّک و اریتنی افقک الأعلی الّذی اعرض عنه الوری و اسمعتنی ترنّمات طیور عرشک و نغمات العندلیب علی الأغصان اسألک بآیاتک الکبری و المائدة الّتی نزّلت من سمآء عطائک یا مالک العرش و الثّری بأن تکتب لی من قلمک الأعلی اجر الّذین بلّغوا امرک بالحکمة و البیان و داروا مع عبادک فی ایّام فیها ارتعدت فرائص الأسمآء ای ربّ تری الغریب اراد الوطن الأعلی فی جوارک و الفقیر توجّه الی بحر غنائک و الذّلیل تشبّث بأذیال ردآء عزّک ای ربّ لا تخیّبه عمّا اراد من بدایع فضلک و جودک ثمّ وفّقه علی خدمة امرک بین عبادک انّک انت المقتدر القویّ الغالب القدیر انتهی

الحمد للّه که قلم اعلی در بارۀ ایشان شهادت داده بآنچه که در سبیل الهی وارد شد آیا این شهادت را کنوز ارض معادله مینماید و آیا ما فی خزائن الملوک بآن برابری نماید لا ونفسه الحقّ جمیع آنچه خلق شده بیک کلمه از عدم بوجود آمده طوبی از برای بصیری که شئونات خلق او را از حقّ منع ننمود و نعیب غراب او را از هدیر حمامۀ امر بازنداشت امروز روزیست که از برای او شبه و مثل مشاهده نمیشود باید نفوس ثابتۀ مستقیمه که از بحر استقامت آشامیده‌اند و بمشرق آیات ناظرند کمال جدّ و جهد را در تبلیغ امر الهی مبذول دارند این خادم فانی از حقّ منیع میطلبد که اولیای خود را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب و علّت تذکّر عباد است انشآءاللّه رحیق بقا را باسم مالک اسماء بر اهل ملکوت انشاء عرضه دارند که شاید از دریای رحمت رحمانی محروم نمانند و از آنچه مقصود است غافل نشوند این عبد خدمت ایشان تکبیر و سلام عرض مینماید و از حقّ در جمیع احوال تأیید میطلبد

اینکه در بارۀ جناب آقا عبدالکریم و اجتماع با یکی از نفوس موهومه مرقوم داشتید این تفصیل عرض شد فرمودند یا عبدالکریم تفکّر نما در سبب و علّت آنچه از بلایا و رزایا که بر نقطۀ اولی و اولیای حقّ وارد شد لعمر اللّه اگر نفسی تفکّر نماید بپرهای انقطاع در این هواء لطیف خفیف طیران کند سبب و علّت کلمات مجعولۀ انفس موهومه بوده نفسی که موجود نبوده باوهامات خود هیکلی ترتیب دادند و ناحیه‌ئی معیّن نمودند و در مدن اوهام منزل دادند این موهومات سبب شد که آن جوهر وجود برصاص بغضا شهید گشت الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین در حزب شیعه تفکّر نما قریب هزار و سیصد سنه خود را اعلی و اتقی و افضل و اعلم من فی العالم میشمردند و چون امتحان الهی بمیان آمد بر سلطان وجود که شب و روز در انتظار ظهورش نوحه و ندبه مینمودند فتوی دادند و دم اطهرش را ریختند و معلوم و محقّق شد که حزب شیعه از جمیع احزاب عالم پستتر و جاهلتر بودند مگر نفوس معدوده که آن هم باسباب اخری باین مقام فائز گشتند حقّ شاهد و گواهست حزبی که الیوم بکمال اعراض بر مظلوم قیام نموده‌اند ابداً از اصل امر اطّلاع نداشته و ندارند یفترون علی اللّه و لا یشعرون و یقولون ما لا یعلمون و یحسبون انّهم مهتدون لا ونفس اللّه المهیمن القیّوم حال خراطین ارض اقتدا بنفوس موهومۀ قبل نموده و در ترتیب همان اوهام مشغولند اعاذنا اللّه و ایّاک من شرّهم و مکرهم

انشآءاللّه بشأنی بر امر حقّ قیام نمائی که از برای من علی الأرض مجال اعراض و اعتراض نماند انظر بعینک افقه الأعلی ثمّ اسمع بأذنک ندائه الأحلی هذا ما امرت به من لدی اللّه مولی الوری و مالک الآخرة و الأولی در حقّ معرضین و محتجبین دعا نما و از حقّ منیع بطلب تا کل را بصراط مستقیم هدایت فرماید و از فیض اعظم منع ننماید انّه لهو المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر انتهی این عبد فانی خدمت ایشان تکبیر میرساند و عرض مینماید انسان متحیّر است از این همج رعاع این عبد بشهادت کلّ اهل بیان بامر جمال قدم دوازده سنه با نفس موهومه بوده احدی از نفوس معرضه از این عبد سؤال ننموده تا تفصیل گفته شود و آگاه گردند حال مشاهده میشود نفوسی که اصلاً ندیده‌اند و از امر اللّه از قبل و بعد بیخبرند برخاسته‌اند و باضلال نفوس طیّبه مشغولند تازه یک حزب از شیعۀ جدید اراده نموده ترتیب دهند دیگر از بعد تا بر قتل که فتوی دهند و خون که را مباح نمایند زفراتی تصعد و عبراتی تنزل فیما ورد و یرد علی اصفیآء اللّه و اولیائه من هؤلآء چه مقدار از نفوس صادقه را که بر قتلش فتوی دادند و بر شهادتش قیام نمودند هر نفسی که از بحر آگاهی آشامید و فرمود حضرت موعود از اصلاب ظاهر میشود خونش را ریختند و مالش را بتاراج بردند و جمیع این ظلم از نفوسی است که شیعه ایشان را بعد از ائمّه مقتدای خود دانسته و میدانند و اطاعت ایشان را از ضروریّات مذهب میشمارند سحقاً لهم و للّذین اتّبعوهم من دون بیّنة و لا کتاب مبین و احجب از این فئه و اغواهم و اطغاهم و اضّلهم و ابعدهم معرضین بیان بوده و هستند فی‌الحقیقه آن جناب کلمۀ بلیغی فرموده‌اند که ذکر نموده‌اند هیچ ملّتی باین مهملی و بی‌انصافی مشاهده نشده از حقّ این خادم فانی سائل که آن جناب را مؤیّد فرماید و باشتعالی ظاهر نماید که قلوب دوستان از او بحرارت محبّت ظاهر شود و اکباد دشمنان بگدازد انّه ولیّ التّوفیق فی الآخرة و الأولی لا اله الّا هو العلیّ الأعلی

یا محبوب فؤادی در این مقامات وقتی از اوقات بیانی از حقّ جلّ جلاله ظاهر و بجناب محبوبی ابن اسم اللّه الأصدق علیهما من کلّ بهآء ابهاه نوشته ارسال داشت البتّه صورت آن بآن حضرت میرسد و مشاهده میفرمایند و امثال این بیانات علیا که از قلم اعلی نازل شده بسیار مفید است چه که هنوز عباد باوهامات قبل از نیّر بعد محتجب و محرومند چنانچه یکی از دوستان الهی از ارض خاء مکتوبی بیکی از مجاورین ارض مقصود نوشته و این فقره در او مذکور سیّدی که از مشاهیر اهل تقوی میباشد بعد از اتمام حجّت بر او گفته این شخص که تو میگوئی اگر آسمان را زمین کند و عظام نخره را حیات بخشد که ما ایمان نمی‌آوریم چه که پدر و مادرش معلوم است حال ملاحظه نمائید که اوهامات قبل چگونه نفوس را از ارتقای بأعلی المراقی منع نموده و از فرات رحمت الهی محروم ساخته همین کلمه که از قبل گفته‌اند قائم در جابلقا و جابلصا تشریف دارد سبب و علّت سفک دماء مطهّره گشت چنانچه کل مشاهده نمودند حال هم محتجبین بیان بهمان اقوال مشغولند و در بنای ناحیه هم شب و روز ساعی بوده و هستند تبّاً لهم و لمن اقبل الیهم و سمع قولهم و تشبّث بما عندهم

سبحان‌اللّه آیات الهی بمثابۀ غیث هاطل در لیالی و ایّام جاری و نازل بشأنی که آفاق را احاطه نموده و البتّه تا حال چندین مقابل بیان نازل شده مع‌ذلک مرشد بی‌انصاف بتابعین خود نوشته دو کلمه از فرقان و دو کلمه از بیان میگیرند و آیه درست می‌کنند و باطراف میفرستند و نفوس غافلۀ موهومه هم این هذیانات را پذیرفته‌اند بگوئید ای قوم انصاف کجا رفته شعور چه شده آخر للّه ساعتی در آیات بدیعۀ منیعه تفکّر نمائید که شاید اسرار مستوره کشف شود و افق برهان رحمن را ببصر او ملاحظه نمائید بهیچ وجه آیات این ظهور اعظم بآیات قبل شبیه نبوده و نیست این فانی خدمت آن نفوس عرض مینماید آیا احتمال نمیرود که شما بر خطا باشید یا محتمل است قدری بانصاف در امور گذشته تفکّر نمائید و از روی بصیرت خود حَکَم باشید و حکم کنید هزار و سیصد سنه جمیع علمای شما بکمال جدّ و جهد بحجج و براهین و ادلّه‌های محکمه و سندهای متواتره بزعم خود ثابت نمودند که قائم در ارض موجود است و در جابلقا و جابلصا ساکن و هر عالم آگاهی که این هذیانات را انکار نمود و گفت حضرت موعود از اصلاب ظاهر میشود و متولّد میگردد او را از کفّار شمردند و بر قتلش فتوی دادند چنانچه جمیع را بفتوای آن نفوس ظالمه که خود را پیشوای خلق میشمردند کشتند و بر کل این مراتب واضح و معلوم است تا آنکه بعد از هزار و دویست و شصت سنه آن جوهر وجود در شیراز در محلّ معلوم از بطن امّ ظاهر گشت و واضح و مبرهن شد که جمیع علما و تبعه در مدّت هزار و دویست و شصت سنه بر خطا بوده‌اند و یک نفر از آن نفوس بر حقیقت مطّلع نه و اگر هم نفسی مطّلع شد جرئت اظهار ننمود چه که در آن حین ندای واشریعتا و وادینا بلند میشد چنانچه شد در این صورت انسان نباید غافل باشد باید در هر امری بعین انصاف نظر نماید بعد از آنکه محقّق شد جمع کثیر در قرون کثیره کل غافل و خاطی و عاصی بوده‌اند احتمال میرود این نفوس معدوده هم بر خطا باشند این فانی بادب عرض مینماید چه که مولایش ادب را دوست داشته و دارد والّا فوالّذی دلع لسان الفجر بذکره و ثنائه انّهم کفروا باللّه و اعرضوا عن الّذی اخذ عهده النّبیّین من قبل و من بعدهم نقطة البیان الّذی اتی من لدی الرّحمن و بشّر الکلّ بهذا الظّهور الّذی اذا ظهر ماج بحر العرفان و هاج عرف اللّه المهیمن القیّوم یا محبوب فؤادی این الانصاف و این الأبصار و این الآذان فی‌الحقیقه چه شده که این خلق باین زودی اعراض نمودند از حضرت مقصودی که نقطۀ بیان میفرماید انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان الأمر بید اللّه ربّنا و مالک الأدیان

سبحانک یا الهی تسمع حنین قلبی فی هذا المقام و ضجیج سرّی و صریخ فؤادی انت الّذی بشّرت الکلّ بظهورک و بروزک و استوائک علی عرش عظمتک و جعلت البیان کلّه ورقة من فردوسه و اخذت عهده عن الّذین ادّعوا الایمان بنفسک فلمّا انار افق الظّهور و اتی مکلّم الطّور قاموا علی الاعراض و اعترضوا علیه علی شأن ینوح من ظلمهم سکّان الفردوس الأعلی و اهل مدائن الأسمآء ای ربّ اسألک بأمّ الکتاب الّذی ما اطّلع به الّا نفسک و ما احاطه الّا علمک بأن تؤیّد الّذین غفلوا عن التّفکّر فی آیاتک و التّوجّه الی بیّناتک ای ربّ تراهم فی الحمیّة الجاهلیّة و نقض عهدک یا مولی البریّة اسألک ببحر قدرتک و سمآء فضلک بأن تعرّفهم ما اردته بمشیّتک و حکمته بارادتک لا اله الّا انت المقتدر القدیر

قسم بآفتاب افق راستی که آنچه این خادم فانی ذکر نموده للّه بوده هر صاحب انصافی عرف راستی از او استشمام مینماید و مقصودی نداشته و ندارد مگر نجات آن نفوس غافله که در بحر اوهام مستغرقند اگر در آنچه ذکر شد فی‌الجمله تفکّر کنند کل را حیرت اخذ نماید بشأنی که از ذکر آن خود را عاجز مشاهده نمایند ای اهل عالم حنین قلب این خادم فانی را بشنوید و از شمال اوهام بیمین ایقان توجّه نمائید حیف است در مثل این ایّام که جمیع منتظر لقای آن بوده‌اند از او ممنوع شوید و محروم مانید ببصر خود در منظر اکبر نظر نمائید و بآذان واعیه آیات الهیّه را بشنوید آنچه در سنین متوالیات از آیات و بیّنات و حجج و براهین ظاهر شده انسان از احصای آن عاجز است در بدیع اوّل تفکّر نمائید تا منتهی شود بنقطۀ بیان و در حجج و براهین و دلائلی که از بدء الی ختم نزد احزاب مختلفه و امم متفرّقه بوده چه بوده هر نفسی باید الیوم خود را مشاهده نماید که در محضر الهی ایستاده و بین یدی مالک غیب و شهود قائم تا از روی صدق حقیقی بگوید و بشنود البتّه در این وقت بافق اعلی راه یابد و بعرفان نیّر اعظم موفّق گردد هر منصفی در اقلّ من آن بکوثر بیان فائز شود دو جناح لازم یکی انصاف و دیگری طلب باین دو میتوان بافق اعلی فائز شد و در هواء کان اللّه و لم یکن معه من شیء طیران نمود قلب این فانی مشتعل است از اینکه اشجار وجود از ظلم جهلای ارض که بعلما معروفند اوراق و اثمارشان ریخته حال ورقی چند و ثمری چند باقی آن را باریاح سموم مسوزانید و آنچه در سبیل محبوب از بلایا و رزایا دیده‌اید و چشیده‌اید ضایع منمائید و باسم حقّ جلّ جلاله حفظ نمائید آن محبوب و این فانی باید بکمال تضرّع و ابتهال از برای جهّال که از خمر غفلت بیهوشند از حقّ جلّت عظمته تأیید طلب نمائیم که شاید بنفحات آیات الهی از قبور نفس و هوی برخیزند و بافق اعلی توجّه نمایند اگرچه هیهات هیهات اعمال و اقوالی از آن نفوس ظاهر شده که این توفیق را بکلّی منع نموده

انشآءاللّه آن محبوب بکمال قدرت و قوّت بر امر الهی قیام نمایند و بگویند آنچه را که بمنزلۀ روح است از برای طالبان و بمثابۀ نار است از برای جاحدان و منکران و از فضل حقّ سالهاست که آن محبوب باین مقام بلند اعلی فائزند هنیئاً لکم و مریئاً لکم و البهآء علی حضرتکم و علی من سمع ذکرکم و بیانکم فی هذا الأمر الّذی به ظهر ما اراده اللّه من قبل و من بعد طوبی لمن سمع و اقبل و ویل للغافلین و المعرضین

و اینکه در بارۀ جناب ملّا محمّد علی علیه بهآء اللّه مرقوم فرمودید که الحمد للّه بافق امر توجّه نموده‌اند و از زلال کوثر بیمثال آشامیده‌اند در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل من ملکوت القدرة و القوّة قوله تعالی یا محمّد قبل علی بشنو ندای صادق امین را که از برای اصلاح عالم و تربیت اهل آن ظاهر شده و انواع بلایا و رزایا را حمل نموده که شاید اهل ارض بکوثر باقی فائز شوند و بافق اعلی راه یابند حقّ جلّ جلاله بدلیل و برهان بر اهل امکان ظاهر شده ولکن اکثر من علی الأرض بحجبات اوهام از مشاهدۀ انوار فجر معانی محروم و ممنوعند بگو ای اهل عالم نیّر اعظم مشرق و لائح و میفرماید آنچه در دست شماست از حجج و براهین و دلائل که بآن متمسّکید و اثبات ادیان مختلفۀ خود مینمائید جمیع آن را از مشرق امر و مطلع وحی و مظهر نفس الهی بطلبید اگر بآن فائز شدید اذیال مقرّبین را بغبار اوهام میالائید و اعتساف را بانصاف تبدیل نمائید جمیع ذرّات شاهد و گواهند که تا حین نازل شد آنچه که بصر عالم شبه و مثل آن را ندیده قل خافوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اتّبعوا من ینطق بینکم لیقرّبکم الی اللّه العلیم الحکیم انشآءاللّه در جمیع احیان بحبل عنایت حقّ متمسّک باشید و بذیل رحمتش متشبّث البهآء لمن اقبل و فاز و ویل للمعرضین انتهی این عبد خدمت ایشان تکبیر میرساند و از حقّ منیع میطلبد که ایشان را باستقامت کبری فائز فرماید انّه قریب مجیب اینکه در بارۀ تقلید و اوهام عامّۀ خلق عالم ذکر نمودند امید چنانست که ید قدرت الهی جمیع حجبات را خرق فرماید انّه علی ما یشآء قدیر و آن محبوب هم الحمد للّه مؤیّدند بر خرق احجاب و موفّقند بحکمت و بیان

اینکه در بارۀ اخوی جناب آقا سیّد صادق علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید این عبد عرض مینماید بآنچه که لسان الهی از قبل بآن ناطق ایشان قرار بگذارند چندین مساوی حجج و براهینی که نزد احزاب مختلفۀ ارض است از این عبد اخذ نمایند و بافق اعلی توجّه کنند انسان اگر بحبل انصاف متمسّک شود از هیچ امری محتجب نمیماند امّت فرقان الیوم به فرقان که من عند اللّه نازل شده متمسّکند و بآن اثبات مینمایند حقّیّت خود را و حال چندین مساوی آن و کتب منزله موجود و در دست و خاتم انبیا روح ما سواه فداه از عرب بوده و در عرب ظاهر و حال مشرق وحی و مظهر غیب از عجم و در عجم ظاهر و آیات عربیّه و فارسیّه بشأنی نازل که کتّاب از احصای آن عاجزند و از آن گذشته در بیّنات مشاهده نمایند و تفکّر کنند آنچه در این ظهور اعظم ظاهر در هیچ عصری ظاهر نشده و امورات محدثۀ بعد را از قبل بکمال تصریح اخبار فرموده و جمیع منصفین بر آنچه ذکر شد شاهد و گواهند اگر در حجّت بالغه و قدرت غالبه و قوّت نافذۀ الهی تفکّر نمایند جمیع را کفایت نماید و بکلمۀ آمنت بک یا مقصود العالمین ناطق شوند انشآءاللّه کل باین مقام که اظهر از آفتابست فائز گردند و خود را از نعمت باقیۀ الهیّه محروم نسازند هنگامی که نیّر اعظم از افق ارض سرّ مشرق و لائح یکی از نفوس اهل قاف اظهار حیرت نموده و در حقّیّت این امر اقدس اعلی متوقّف لوحی از سماء مشیّت الهی نازل یا لها من لوح فی کلّ حرف منه ماج بحر البیان و هاج عرف الرّحمن و آخر آن لوح باین مضمون از قلم اعلی جاری قوله عزّ اجلاله و ان تخاف من ایمانک خذ هذا اللّوح ثمّ احفظه فی جیب توکّلک و اذا دخلت موقف الحشر و یسألک اللّه بأیّ حجّة آمنت بهذا الظّهور اذاً فأخرج اللّوح و قل بهذا الکتاب المنزل المبارک القدیم ثمّ اقرأ ما نزّل فیه تلقآء وجه ربّک المقرّ الّذی تشاهد فیه النّبیّین و المرسلین اذاً تمدّ ایادی الکلّ الیک و یأخذنّ اللّوح و یضعنّه علی عیونهم شوقاً للقائی و شغفاً لحبّی و یجدنّ منه عرفی العزیز المنیع انتهی

اگر من علی الأرض اقلّ من سمّ الخیاط بانصاف فائز شوند و در آنچه از ملکوت الهی نازل تفکّر نمایند کل بکلمۀ یا لیتنی ما اتّخذت فلاناً خلیلاً ناطق شوند سبحان‌اللّه با این بیّنات ظاهره و آیات نازله و شئونات لائحه و ظهورات مشرقه چگونه میشود انسان محتجب ماند و غافل مشاهده شود وقتی از اوقات این کلمۀ علیا از لسان مطلع اسماء نازل فرمودند مثل امم قبل که حال از اشراقات انوار آفتاب حقیقت محرومند مثل کسی است که بقطره تمسّک نماید و بر بحر اعتراض کند انتهی فی‌الحقیقه اهل ادیان بسیار غافلند یا باید بالمرّه حقّ را انکار نمایند و یا باین ظهور اعظم تشبّث کنند چاره جز این نبوده و نیست

و اینکه در بارۀ اولیای آن ارض مرقوم داشتید عرض شد قوله تبارک و تعالی للّه الحمد بما ظهر و اظهر ما اراد بقوله کن فیکون یا احبّائی فی هناک قد حضر کتاب من احبّ اللّه و فیه ذکرکم ذکرناکم بذکر قامت به الأموات طوبی لکم بما فزتم و ویل لکلّ غافل مرتاب انتم الّذین اخذتم رحیق المعانی من ایادی عطآء ربّکم مالک المآب ان اعرفوا مقاماتکم ثمّ احفظوها بهذا الاسم الّذی اذا ظهر خضعت الکتب و انصعق العباد ایّاکم ان تمنعکم وساوس الّذین اعرضوا عن اللّه ربّ الأرباب دعوهم بأنفسهم مقبلین بقلوب نورآء الی الأفق الأعلی کذلک یأمرکم من عنده امّ الکتاب و قولوا یا ملأ الأرض تعالوا ثمّ انصفوا فیما ظهر من افق ارادة اللّه اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ ظالم مکّار تاللّه قد ماج بحر المعانی امام وجه الرّحمن و نصب صراط العدل و جری عن یمین العرش فرات رحمة ربّکم سلطان الآفاق قولوا دعوا الغدیر عن ورائکم ان اقبلوا الی البحر الأعظم امراً من لدی اللّه مالک الأنام انّا ظهرنا و دعونا الکلّ الی الغیب المکنون الّذی اتی من سمآء الأمر برایات الآیات قد ارسلنا الی ملک باریس ما تضوّع به عرف اللّه فی الامکان انّه اخذ و ما اجاب ربّه الغنیّ المتعال اذاً انزلنا له لوحاً آخر و ذکرنا فیه ما ورد علیه یشهد بذلک العباد الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق انّا نوصیکم بالاستقامة الکبری و نبشّرکم بما قدّر لکم فی الملکوت من لدی اللّه العزیز الوهّاب البهآء علیکم و علی من یحبّکم و یذکرکم بما نزّل من القلم الأعلی من لدی اللّه مالک الرّقاب انتهی الحمد للّه اولیای حقّ لازال بعنایتش فائز بوده و هستند انشآءاللّه قدر این نعمت را بدانند و بر حفظش منتها جهد را مبذول دارند و لازال ذکر مهاجرین ارض صاد در محضر اقدس و منظر اکبر بوده و هست انشآءاللّه بر صراط مستقیم بمانند و از کوثر عنایت در کلّ حین بیاشامند و منتسبین آن محبوب طرّاً باشراقات انوار آفتاب عنایت فائزند یسأل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم علی ما یحبّ و یرضی و یوفّقهم علی تبلیغ امره الأقدس العزیز البدیع عرض تکبیر و خلوص از جانب این عبد خدمت ایشان و جمیع آقایان و دوستان منوط بعنایت آن حضرت است

و اینکه در بارۀ ابن جناب رضا قلی خان علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید خادم بسیار مسرور شد چه که بسیار متأسّف بود از عدم اقبال ایشان از حقّ منیع سائل که او را مؤیّد فرماید بر عرفان ذات مقدّسش و مقدّر نماید آنچه خیر دنیا و آخرت در اوست این تفصیل در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله جلّ کبریائه یا علی قبل اکبر و یا ایّها النّاظر الی اللّه مالک القدر یذکرک المظلوم من شطر السّجن و یذکر من ذکرته فضلاً من عنده و هو الذّاکر العلیم ان اذکره من قبلی و بشّره بعنایة ربّه القدیر انشآءاللّه بکمال روح و ریحان بر امر مستقیم و ثابت باشند و بحکمت رفتار نمایند عنایت حقّ جلّت عظمته شامل میشود انّه لهو الفضّال الکریم کل باید بسببی از اسباب متمسّک شوند و این حکم محکم در الواح شتّی از قلم اعلی نازل انّه انزل ما ینتفع به احبّائه انّه ولیّ المقبلین و معین العاملین انتهی

اینکه ذکر مرفوع مرحوم مغفور جناب ذبیح علیه بهآء اللّه فرمودند ذکر ایشان از قبل بتفصیل از قلم اعلی جاری شده انشآءاللّه آن محبوب بزیارت آن فائز میشوند و هم‌چنین ذکر منتسبین ایشان از حقّ سائل و آمل که هر یک را بآنچه که مخصوص او نازل شده فائز فرماید لوح امنع اقدس باسم جناب آقا میرزا غلامعلی علیه بهآء اللّه نازل و در آن لوح مبارک ذکر مرفوع مرحوم علیه بهآء اللّه و عنایته از قلم عنایت جاری قد نزّل له ما لا ینقطع عرفه عن العالمین و هم‌چنین فضل اکبر ابن اخ ایشان را اخذ نموده چون والدش از کوثر عرفان محروم است و از افق اعلی ممنوع لذا در لوح امنع اقدس نسبت او بحضرت شهید ارض ک علیه بهآء اللّه از قلم اعلی در الواح مذکور چه که وقتی از اوقات ذکرش در ساحت اقدس عرض شد فرمودند یا عبد حاضر انّه ابن من استشهد فی سبیل اللّه ربّ العالمین انّا نسبناه الیه فضلاً من عندنا لیکون من الشّاکرین این فضلیست که اگر مادام عمر شکر نمایند هرآینه قلیل بوده و خواهد بود و این فقرۀ مبارکه مرّةً بعد مرّة نازل هنیئاً له و البهآء علیه

عریضۀ جناب حاجی میرزا حسن هراتی علیه بهآء اللّه که در بین دستخطّ آن محبوب بود تلقاء وجه مقصود عالمیان عرض شد هذا ما نطق به المقصود فی الجواب

بسمه العزیز العظیم

یا حسن قد توجّه الیک طرف المظلوم من شطر السّجن و سمع ندائک و حنینک و عرف ما اردته فی سبیل اللّه ربّ العالمین انّه اتی بالحقّ لحیوة من فی العالم و ظهور ما کان مسطوراً من القلم الأعلی فی کتب المرسلین انّه قد ظهر لیظهر حکم اللّقآء الّذی بشّر به رسل اللّه من قبل و عن ورائهم ما انزله الرّحمن فی الفرقان انّ ربّک لهو العلیم الحکیم طوبی لک بما اقبلت و سمعت و ناجیت ربّک بربوات المقبلین ان اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم الّذی لا یعادله ما عند النّاس یشهد بذلک من ینطق فی هذا المقام انّه لا اله الّا هو الواحد الفرد العزیز الحمید قد جری کوثر الوصال امام وجه ربّک المتعال ولکنّ القوم حالوا بینک و بینه الا انّهم من الظّالمین لا تحزن من شیء کن راضیاً شاکراً بما قدّر لک من لدن قویّ خبیر انّا ذکرناک و امتی الّتی آمنت بربّها فی یوم اعرضن عنه امآء الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العرش العظیم البهآء علیک و علی الّذین سمعوا و اجابوا فی هذا الیوم البدیع انتهی

تفصیل این ارض در مکتوب قبل نوشته شد دو پاکت ارسال شده یکی باسم آن محبوب و پاکت دیگر باسم محبوبی جناب ابن اسم ‌اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه انشآءاللّه سرور مکرّم جناب حاجی میرزا حسن علیه بهآء اللّه و عزّه میرسانند امروز از حقّ بخواهید دوستان را موفّق فرماید بر تبلیغ و فراهم نمودن اسباب آن در یکی از الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل که اگر نفسی قادر بر تبلیغ نباشد وکیل معیّن نماید انشآءاللّه ناس مؤیّد شوند بر ادای حقوق الهی از جانب این فانی خدمت جناب حاجی مذکور علیه بهآء اللّه تکبیر و سلام ابلاغ دارید این خادم از حقّ منیع استدعا مینماید که یا این طلب بشرف اذن فائز شود و یا از قلم اعلی اجر لقا در بارۀ ایشان ثبت گردد

اینکه ذکر جناب ابن ع‌ط علیه بهآء اللّه فرموده بودند مکتوب ایشان رسید و سبب و علّت فرح شد الحمد للّه در محضر قدس مذکورند و انشآءاللّه بکمال روح و ریحان بذکر مقصود عالمیان مشغول باشند ذکر ایشان در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل فی الکتاب من لدی اللّه العزیز الوهّاب قوله جلّ کبریائه

بسمی المشفق الکریم

یا کریم قد حضر العبد الحاضر بکتابک و عرضه تلقآء وجه المظلوم قد سمعنا ما فیه و اجبناک رحمة من عندنا انّ ربّک لهو المهیمن القیّوم طوبی لک و لأبیک الّذی صعد الی اللّه العزیز الودود انّا ذکرناک من قبل و قبل القبل لتذکر ربّک مالک الوجود انّ الّذی خضع له ملکوت البیان اعترض علیه من لا یعرف الیمین عن الشّمال کذلک یقصّ لک الحقّ علّام الغیوب قل یا ملأ البیان ان انصفوا باللّه و لا تتّبعوا اهوآء الّذین کانوا خلف الحجاب و اذا اظهرنا الأمر خرجوا و قالوا ما لا قاله المشرکون قل تاللّه لا یغنیکم ما عندکم و لا ینفعکم الّذی اخذتموه لأنفسکم ربّاً من دون اللّه اتّقوا الرّحمن ثمّ انطقوا بالحقّ الخالص فی هذا الأمر الّذی به خرقت حجبات الأوهام و الظّنون و نذکر اخاک الّذی فاز بما کان مسطوراً فی کتب اللّه انّه اقبل و حضر و رأی و سمع انّ ربّک لهو الحاکم علی ما یشآء بقوله کن فیکون و نذکر اخاک الآخر قد شهد له القلم الأعلی بأنّه فاز باللّقآء اذ توجّه الی انوار الوجه فی مقام محمود و نذکر امّک الّتی آمنت باللّه اذ اعرض عنه العباد الّذین نقضوا المیثاق و اتّبعوا کلّ جاهل موهوم کذلک ذکرناک و اریناک لآلئ البیان من هذا البحر المسجور انّا نذکر بنت اسمی الأصدق الّذی فدی روحه فی سبیلی و نبذ العالم فی حبّی و نذکر ابنک الّذی کان مذکوراً لدی المسجون و نذکر امائی فی هناک اللّائی اقبلن و سمعن و آمنّ باللّه الفرد الواحد العزیز المحبوب البهآء علیک و علی من معک من لدی اللّه مالک الوجود انتهی

این فانی جمیع را بشارت میدهد بعنایت حقّ جلّ جلاله و نعمت سابغه و رحمت سابقه‌اش انشآءاللّه اهل آن بیت طرّاً از کوثر استقامت بیاشامند و مقامات خود را باسم دوست یکتا حفظ نمایند چه که مقام نفوس مستقیمه بسیار عظیم و بزرگست مخصوص نفوسی که در سبیل محبّت الهی محلّ بلایا و رزایا واقع شده‌اند ای دوستان مقام خود را بدانید و قدر خود را بشناسید چه مقدار از نفوس شب و روز منتظر بودند و بعجز و ابتهال ادراک یوم الهی را طلب مینمودند و کل در حین ظهور محروم مشاهده گشتند طوبی لکم بما کسّرتم اصنام الأوهام بعضد الایقان نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرماید نطفۀ یکسالۀ یوم ظهور او اقوی است از کلّ بیان هنیئاً لکم و مریئاً لکم امید هست کلمات مؤتفکات انفس موهومه در ساحت اولیای حقّ جلّ اجلاله مفقود مشاهده شود الأمر بید اللّه ربّ العالمین

اینکه در بارۀ جناب سلیمان خان علیه بهآء اللّه نوشته بودند انشآءاللّه مؤیّد شوند بر ادای دیون

و اینکه در بارۀ جناب مرحوم مرفوع آقا فتح‌اللّه علیه بهآء اللّه و رحمته و ما بقی منه نوشته بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله تعالی انّا انزلنا الکتاب و امرنا الکلّ بالمعروف و ما یرتفع به شأن الانسان تعالی الرّحمن الّذی ظهر و اظهر ما اراد قد فصّلنا فیه تفصیل کلّ شیء و وصّینا الکلّ بما ینفعهم فی الآخرة و الأولی انّه لهو العزیز الوهّاب تمسّکوا بکتاب اللّه ثمّ اتّبعوا ما نزّل فیه من قلمی الأعلی الّذی ینطق انّه لا اله الّا انا العزیز المختار و نذکر من سمّی بفتح‌اللّه الّذی صعد الی الأفق الأعلی المقام الّذی جعله اللّه مقدّساً عن الذّکر و البیان انّا شهدنا له بما یکون نوراً امام وجهه فی کلّ عالم من عوالم اللّه کذلک احاطه فضل ربّه الرّحمن انّه ممّن فاز بحبّ اللّه علی شأن وجدنا عرفه و هذا من فضلی الّذی سبق الکائنات انتهی

در کتاب الهی حکم ارث نازل و از قلم اعلی ثبت شده ولکن در این مقام فرمودند هر قدر از آن مال بمبلّغین داده شود بسیار محبوبست چه که امر تبلیغ از اعظم امور عنداللّه مذکور بوده و هست طوبی لمن فاز به اینکه در بارۀ ارث اخوان و همشیرۀ جناب مرفوع مغفور حاجی علیه بهآء اللّه و رحمته نوشته بودند قبل از کتاب اقدس آنچه بشریعت فرقان عمل شد لدی الرّحمن مقبول بوده و هست

و اینکه در بارۀ بنت مهاجره علیها بهآء اللّه نوشته بودند معلوم است آنچه از ایشان برآید کوتاهی ننموده و نخواهند نمود امروز باید جمیع ناظر بیکدیگر باشند چه که کل اصابع یک دستند میفرماید قوله تعالی همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار انتهی ولکن باظهار محبّت و قیام بر خدمت و عمل فی اللّه و توجّه فی سبیل اللّه امتیاز حاصل میشود و مقامات واضح و معلوم میگردد از حقّ سائل و آمل که آن جناب همیشه مؤیّد باشند بر خدمت امر و محبّت با دوستان حقّ این عبد در حین حضور و عرض مطالب ذکر جناب دوست مکرّم آقا محمّد ک‌ر علیه بهآء اللّه و آنچه باین فانی مرقوم داشته بودند عرض شد و جواب در جواب مطالب دستخطّ آن محبوب نازل لذا این عبد بزحمت جدید راضی نشد و مکتوب مخصوص خدمت ایشان عرض ننمود امید عفو است و آن محبوب هم آنچه در بارۀ بنت مهاجره نوشته بودند تلقاء وجه عرض شد فرمودند ینبغی له ان یکون ساهراً فی ایّام اللّه و قائماً علی ما امر من لدن علیم حکیم انتهی

و اینکه در بارۀ جناب آقا شیخ محمّد مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس عرض شد لعمر المحبوب قد نطق لسان العظمة بما ذابت به الصّخرة الصّمّآء و سالت به البطحآء این فانی قادر بر اینکه تمام آنچه اصغا نمود عرض نماید نبوده و نیست اشهد باللّه و کفی به شهیدا که مادون این خادم هم قادر نه وقت ناله و ندبه است و ربیع صیحه و ضجیج چه که نفسی که قادر بر تکلّم نبوده او را ربّ اخذ نموده‌اند و از سلطان مقتدری که جمیع من علی الأرض از ملوک و مملوک را در ایّامی که ظهر عالم از سطوت یوم مرتعش بود دعوت نمود غافل و محجوب این فانی متحیّر است که چه عرض نماید حال از همه میگذریم بآثار نظر نمایند شاید اشراقات انوار معانی را از الفاظ بیانات منزل آیات بیابند و منوّر گردند چندی قبل در یکی از الواح این کلمۀ علیا از قلم اعلی نازل قوله تبارک و تعالی باین کلمۀ مبارکه که بمثابۀ آفتاب از افق سماء لوح الهی مشرق است ناظر باش فارجعوا الی الآثار یا اولی الأبصار انتهی از غفلت من علی الأرض امر بمقامی رسیده که شمس حقیقت بر اشراقات انوار خود دلائل ذکر میفرماید

یا الهی و اله الموجودات یا سلطانی و سلطان الکائنات اسألک باسمک الّذی به سرت نسائم ریاض بیانک فی ایّامک و بالکلمة الّتی بها قامت القیامة بین خلقک بأن تؤیّد عبادک علی الانصاف فی امرک و النّظر الی افقک ای ربّ لا تخیّبهم عن بحر جودک و لا تمنعهم عن باب فضلک تشهد و تری یا محبوب العالم بأنّ الأکباد ذابت بما ورد علیک من طغاة خلقک و بغاة بریّتک فاکتب لعبادک الضّعفآء ما یجعلهم اقویآء فی مملکتک لیعترفوا بما اعترف به لسان وحیک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الحکیم

باری تفصیل جناب شیخ و آنچه ذکر نمودند تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به اللّسان فی ملکوت البیان قوله تعالی

هو الأقدم الأقدس الأعظم

یا محمّد یوم بزرگ و امر بزرگ در جمیع کتب الهی و زبر ربّانی این یوم بیوم اللّه معروف اگرچه جمیع ایّام بحقّ منسوبست ولکن این یوم از قلم اعلی از قبل و بعد تخصیص یافته منظر اکبر ظاهر ولکن بصر کمیاب و ندا از سجن مرتفع ولکن آذان واعیه مفقود آثار حقّ بمثل وجودش ظاهر و باهر و هویدا ولکن اوهامات نفوس غافله ناس را از مشاهدۀ انوار یقین منع نموده بشنو ندای مظلوم را و به ما ینبغی الیوم قیام نما انشآءاللّه از رحیق بیان رحمن مردگان وادی نفس و هوی را زنده نمائی للّه بایست و للّه بگو شاید حجبات غلیظه خرق شود و ابصار بمشاهدۀ انوار فائز گردد بحر از غدیر ممتاز است بگو امروز روزیست که میزان به انا الممیّز العلیم ناطق خافوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اقبلوا بقلوب نورآء الی مشرق عنایة ربّکم مالک الوری و لا تتّبعوا ظنون الهائمین هذا یوم شهد له کتب اللّه من قبل و اخبر به الرّحمن یوم یقوم النّاس لربّ العالمین قل یا ملأ الأرض قد ظهر الوعد و اتی الموعود الملک للّه العلیم الخبیر دعوا ما عند العالم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه ربّ العالمین کم من عالم اعرض عن المعلوم و کم من جاهل سمع و سرع و قال لبّیک یا اله من فی السّموات و الأرضین کن ناظراً الی الأفق الأعلی و ناطقاً باسم ربّک مالک العرش و الثّری و متمسّکاً بالعروة الوثقی الّذی ینطق فی العالم و یدع الکلّ الی الاسم الأعظم و یبشّرهم بفرات رحمة ربّهم الکریم ان استمع ندآء المظلوم و قم باسمه القیّوم و خذ رحیقه المختوم ثمّ اشرب منه تارة باسمی و اخری بذکری رغماً للّذین کفروا باللّه العلیّ العظیم ان اطلع من افق الصّمت ناطقاً بهذا الاسم الّذی اذا ظهر ظهرت الزّلازل و ناحت القبائل و اخذ الدّخان سکّان السّموات و الأرض الّا من اخذته ید قدرة ربّک الغالب القدیر قل بأعلی النّدآء یا ملأ الانشآء هل فیکم من احد یجد حلاوة بیان الرّحمن و هل منکم من ذی بصر لینظر ما اشرق من افق البرهان و هل من ذی سمع لیسمع ندآء اللّه العزیز الفرید قل یا ملأ الفرقان قد اتی الرّبّ علی سحاب البیان و بشّرکم بالرّحمن ان انصفوا باللّه و لا تکونوا من الصّاغرین انّ الصّراط یدعوکم الی الحقّ و المیزان ینادی لک الحمد یا مقصود العالمین ثمّ ولّ وجهک شطر ملإ الرّوح قل تاللّه قد ظهر ما وعدتم به فی الانجیل من لدی اللّه العزیز الجمیل انّه اتی بسلطان لا یقوم معه من فی السّموات و الأرضین قد فاز اورشلیم بأنوار الوجه و انتم من الغافلین ان تریدوا الظّهور انّه ظهر بالحقّ و ان تریدوا الآیات قد ملئت منها الآفاق ایّاکم ان تمنعکم ما عندکم عن هذا الأمر العظیم قل یا ملأ التّوراة قد اتی منزل الآیات و ینادی الصّهیون قد ظهر الاسم المکنون ان اسرعوا و لا تکونوا من الغافلین هذا یوم فیه تنادی الأشیآء و یدع الکلّ الی البحر الأعظم ولکنّ الأمم استکبروا علی اللّه الّا من اتاه بقلب سلیم کذلک ماج بحر البیان و هاج عرف قمیص ربّک الرّحمن ان اشکر و کن من الذّاکرین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

انشآءاللّه جناب شیخ مؤیّد شوند بر قیام و ندا بشأنی که طنین ذباب ایشان را از تغرّدات عندلیب بقا منع ننماید این خادم خدمت ایشان تکبیر و سلام میرساند و عرض مینماید قسم بآفتاب حقیقت نفوسی که الیوم معرضند غافل بوده و هستند ابداً اطّلاع بر این امر نداشته و ندارند سبحان‌اللّه بشأنی اوهام آن نفوس را احاطه نموده که بالمرّه از انوار آفتاب بی‌نصیب و محجوب مانده‌اند اوّلاً بر هر نفسی لازم که خالصاً لوجه اللّه آنچه شنیده بگذارد و بآثار رجوع نماید و هم‌چنین در قوّت و قدرت و قیام و آنچه که از نفس ظهور ظاهر شده تفکّر کند امروز روزیست که ذکرش در جمیع کتب الهی بوده و هم‌چنین ذکر ظهور حقّ در این اراضی حضرت داود در زبور میفرماید رنّموا للرّبّ السّاکن فی صهیون و صهیون در این اراضی واقع و هم‌چنین میفرماید طوفوا بصهیون و دوروا حولها عدّوا ابراجها ضعوا قلوبکم علی متارسها تأمّلوا قصورها انتهی و هم‌چنین میفرماید یا فلسطین اهتفی علیّ من یقودنی الی المدینة المحصّنة انتهی باب فلسطین عکّا و هم‌چنین مدینۀ محصّنه میفرماید و آن عکّا و حصن اوست و بسیار محکم بنا شده و در الواح شتّی بحصن متین مذکور حضرت اشعیا میفرماید اصحاح ۲۴ ٢١ و یکون فی ذلک الیوم انّ الرّبّ یطالب جند العلآء فی العلآء و ملوک الأرض علی الأرض ٢٢ و یجمعون جمعاً کأساری فی سجن و یغلق علیهم فی حبس ثمّ بعد ایّام کثیرة یتعهّدون ٢٣ و یخجل القمر و تخزی الشّمس لأنّ ربّ الجنود قد ملک فی جبل صهیون و فی اورشلیم و قدّامه شیوخ مجد انتهی

یا اهل الأرض ببیانات الهیّه که از قبل در کتب سمائیّه نازل شده نظر نمائید و تفکّر کنید که شاید از بیوت عنکبوتیّه بمدینۀ محصّنه که الیوم مقرّ عرشست توجّه نمائید میفرماید خداوند در آن روز در علّیّین بر جنود علّیّین و هم‌چنین در زمین بر تمامی ملوک سیاست میفرماید چنانچه در ایّامی که مقرّ عرش باب اورشلیم واقع شد جمیع ملوک و مملوک را بأعلی النّدآء بافق اعلی دعوت فرمودند بشأنی که جمیع ملأ اعلی آن ندای احلی را اصغا نمودند و به لک الحمد یا اله العالمین ناطق گشتند از جمله لوحی بود که بحضرت سلطان ایران ارسال شد مع قاصد اگر نفسی در سور ملوک و هم‌چنین لوح حضرت سلطان نظر نماید و تفکّر کند بر سیاست حقّ مطّلع شود و بر قدرت و عظمتش گواهی دهد لعمر اللّه بشأنی بیانات رحمن او را جذب نماید که خود را از امکان و عالمیان فارغ و آزاد مشاهده کند و بکمال ایقان و اطمینان بوجه واحد بوجوه اهل بهاء توجّه نماید و ملأ انشاء را ببقعۀ نورا هدایت کند و هم‌چنین میفرماید جمیع بمثل اسیران جمع شده و بحبس‌خانه بسته خواهند شد حال ملاحظه نمائید در آنچه از قلم اعلی در اوّل ورود سجن نازل شده میفرماید عزّت از دو طائفه اخذ شد از ملوک و علما و این مضمون مکرّر نازل و نفوس عارفۀ مستقیمۀ فائزه دیده و شنیده‌اند طوبی للفائزین اثر آن یوماً فیوماً در ارض ظاهر چنانچه اگر نفسی ببصر حقّ ملاحظه کند ملوک را اسیر و محبوس مشاهده مینماید

در ملک پاریس تفکّر نمائید که چگونه اخذ شد آنچه در بارۀ او نازل حرف بحرف ظاهر گشت و هم‌چنین در امپراطور روس مشاهده کنید امر بمقامی رسید که یکی را بکمال ذلّت بر خاک انداختند و دیگری در قصر را بسته و مقرّ جلوس را وطن قرار داده و جرئت خروج نه مگر با حفّاظ و حرّاس کثیره لعمر اللّه قبر از آن قصر اولی و احسن است ای اهل ارض در قدرت حقّ مشاهده نمائید که چگونه ذلّت جمیع را احاطه نموده ای‌کاش سور ملوک و سورۀ مبارکۀ رئیس و الواح مقدّسه که در اوّل ورود در سجن اعظم نازل شده اهل عالم ملاحظه مینمودند تا بر قدرت و قوّت و عظمت و علم حقّ آگاه میشدند و بکمال استقامت بر خدمت امرش قیام میکردند امپراطور المانیا که امروز شخص اوّل عالم است بلسان خود در ملأ عام باین کلمه نطق نمود از برای ما در استقبال امنیّت باقی نمانده چه که مشاهده شد ملک اعظم امپراطور روس و رئیس جمهور امریکان را بکمال جرئت و جسارت بذلّت تمام بقتل رساندند و این اضطراب و اغتشاش در جمیع جهات سرایت نموده و مینماید طوبی از برای سلطانی که الیوم بحقّ توجّه کند و از حقّ جلّ جلاله طلب عزّت و قدرت و ثروت نماید من‌دون این فقره چاره‌ئی نبوده و نیست کتب الهی جمیع را آگاه مینماید اگر باو توجّه نمایند در این ظهور بکمال تصریح ذکر شده آنچه که ادراکش از قلب و بصر مستور بوده للّه درّ منصف انصف فی اللّه و قرأ ما انزله الرّحمن فی الکتب و الزّبر و الألواح انّه من اولی الأبصار لدی الحقّ العزیز المنیع و این قوّت و قدرت و عظمت در وقتی ظاهر که در قشلۀ عسکریّه جمال احدیّه محبوس و باب هم مسدود و ضبّاط قائم بشأنی که وقتی حضرت غصن اللّه الأعظم روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء اراده فرمودند که از باب قشله خارج آن را مشاهده نمایند ضبّاط عسکریّه منع نمودند لیتمّ ما نزّل من قبل فی کتب المرسلین آنچه واقع شده جمیع در کتب الهی مذکور و مسطور و این عبد چون باختصار ناظر لذا باین چند کلمه کفایت نمود

عظمت این یوم را بشأنی ذکر نموده‌اند که فی‌الحقیقه اسّ سکون متزعزع گشته از حقّ این فانی میطلبد که نَفَس آن محبوب را مؤثّر فرماید تا از میاه حکمت و بیان اشجار وجود را سقایه نماید که شاید بفواکه جنیّه و اثمار لطیفه مزیّن شوند و بمقام اظهار ثمره که منتها مقام است فائز گردند اینست که در عظمت ایّام و عظمت امر اشعیاء نبی میفرماید ادخل الی الصّخرة و اختبئ فی التّراب من امام هیبة الرّبّ و من بهآء عظمته انتهی مقصود از این اذکار آنکه جمیع بدانند که اخبار این ظهور اعظم حتّی ورود سجن و مشی بر مشارف ارض و امثال آن در کتب قبل نازل والّا باید باذن جان هدیر حمامۀ بیان را که بر اعلی غصن سدرۀ تبیان مرتفع است استماع نمود و بآن تمسّک جست قوله تعالی و قد کتبت جوهرةً فی ذکره و هو انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان انتهی اگر نفسی بانصاف در این فقره نظر نماید یعترف بما اعترف به اللّه و یشهد بما شهد به اللّه و الحقّ یقول انّه لن یعرف بدونه و لا یری ببصر غیره و الّذی اراد عرفانه ینبغی ان ینظر الیه بعینه و السّلام علی من اتّبع الحقّ منقطعاً عمّا عند الخلق

و اینکه ذکر مخدوم مکرّم جناب حاجی میرزا زین‌العابدین ب‌ر علیه بهآء اللّه فرمودید الحمد للّه بعنایت حقّ جلّ جلاله فائزند و از هنگامی که از ارض سرّ تشریف برده‌اند تا حین فراموش نشده‌اند و انشآءاللّه لازال عنداللّه مذکور بوده و هستند عریضۀ ایشان در این ایّام بساحت اقدس رسید جواب عنایت میشود از جانب این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر و سلام برسانید از حقّ منیع سائل و آمل که ایشان را مؤیّد فرماید بر آنچه که سزاوار یوم اللّه است این عبد هم خدمت ایشان معروض میدارد آنچه که حاکی از خلوص و محبّت قلبی این فانیست خدمت ایشان از حقّ تأیید میطلبم در جمیع احوال انّه هو ولیّنا فی الدّنیا و الآخرة و ولیّ الّذین کسّروا فی هذا الیوم اصنام التّقلید باسم ربّهم القویّ القدیر و اینکه مرقوم داشتید در امور دوستان منتهای جدّ و اجتهاد را مبذول میدارند الحمد للّه الّذی وفّقه علی ذلک سزاوار ایشان همین قسم است که نوشته‌اید انشآءاللّه مکافات اعمال ایشان از عنایات حقّ جلّ اجلاله خواهد شد انّه ولیّه فی الدّنیا و الآخرة لا اله الّا هو الشّاهد السّمیع البصیر

این عبد اراده داشت که آن محبوب را ببعض عرایض اخری مصدّع شود ولکن چون چند یوم قبل مزاحم شد لذا این کرّه بگمان خود باختصار تشبّث نموده مستدعی از آن محبوب آنکه دوستان آن ارض که در جبینشان نقش خاتم الملک للّه منطبع است از جانب این خادم فانی تکبیر و سلام برسانید امید هست که از استقامتشان هر مضطربی مطمئن و هر متزلزلی مستقیم و هر متحرّکی ساکن شود الأمر بید اللّه یفعل و یحکم و هو القویّ القدیر البهآء الظّاهر اللّائح المشرق المنیر علی حضرتکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بأیّام اللّه و عملوا بما امروا به فی کتابه العزیز

خ‌ادم

فی ٢ جمادی‌الثّانی

* * *

بسم ربّنا الامنع الاقدس الاعزّ الابهی

سبحانک یا من بک حقّق الذّات فی الذّات و تردّی کینونة القدم بردآء الاسمآء و الصّفات من اسمک الظّاهر ظهرت الظّهورات من اوّل الّذی لا اوّل له و باسمک الباطن استبطنت البطونات فی غیب الغیب بحیث ما ظهر من قدم القدم و لن یظهر الی آخر الّذی لا آخر له بطلوع شمس اسمک الابهی طلع نیّر الاعلی من افق البدآء مبشّراً لمن فی لاهوت العمآء و ملأ البقآء و اهل عوالم الّذی لا یذکر بقلم الانشآء و لا یدرکها حقایق اولی النّهی ثمّ من فی لاهوت الادنی بانّ هذا لجمال الابهی و الطّلعة الاسنی قد ظهر بما هو مقدّس من ذکری و اشارتی و عرفانی و دلالتی و تقدیسی و تسبیحی و تنزیهی و تمجیدی و تحمیدی و توحیدی و تفریدی ایّاه و ما هو فی جوهر جوهری و ساذج ساذجی لدی ذکره و بهاه اذاً یا من خُلِقْتُمْ فی البیان بآیاتی لعرفانه لا تحتجبوا عن الّذی کان البیان کلّه کحلقة خاتم فی اصبع ارادته و ورقة لرضوان امره سبحانک یا من لن یقدر ان یشیر بذکرک ذکر الاعظم و لن یقدر ان یجری علی ثنآئک قلم القدم فکیف یقدر و یستطیع ان یجترح بذکرک هذا الفانی الّذی یکون احقر الخدّام لدی باب فضلک الّذی فتح علی وجه الامم الّا بترشّح من ابحر جودک الّذی تموّج علی کلّ الموجودات و بطفح من طمطام عنایتک الّتی تلجلجت علی من فی ملکوت الاوّلیّات و الآخریّات حیث فتحت السن کلّ الاشیآء بابدع الاذکار بثنآء نفسک المختار و ارتفع النّدآء عن قلب صخرة الصّمّآء فی قعر البحار و فی عُلَی الاطوار بانّک انت اللّه ربّ ما یُری و ما لا یُری اذاً یا الهی اسئلک بهذه العنایة الّتی احاطت الاشیآء و هذه الرّحمة الّتی سبقت من فی الانشآء بان ترسل حینئذ علی هذا الفانی نسمة من نسمات جود وهّابیّتک و نفحة من نفحات بدعک الّتی بها اهتزّت عظام الرّمیمة و قامت اجساد المیّتة بانّک انت اللّه الباقی الدّائم القدیم لاقوم بها علی ثنآء احبّتک و ذکر الّذین جعلتهم انوار الهدایة بین خلقک و مشاعل التّوحید بین عبادک و بریّتک و انطق بما تؤیّدنی و تلهمنی من عندک لانّی لا اعلم شیئاً و انّک انت العلیم الخبیر و انت تعلم یا الهی انّ حبّی ایّاهم و ذکری لدیهم یکون خالصاً لوجهک و مطهّراً عن مشاهدة غیرک انّی احبّ یا الهی انّهم یطّلعون بمواقع الامور فی ایّامک حقّ الاطّلاع و یعرفون ما هو المستور عنهم حقّ العرفان لیبقی بذلک کینوناتهم و حقایقهم و ارواحهم فی کلّ عالم من عوالمک عارفاً بحقّک و مطّلعاً بما ظهر من عندک و ما اردت لهم فی سرادق عنایتک و فضلک لانّهم یا الهی لو یطّلعون بکلّ الامور و یحتجبون عن شئ قد احتجبوا بقدر ذلک عن منظرک الاکبر و ما رأوک بتمام البصر و هذا لم یکن الّا بتقدیس البصر عن کلّ ما خلقت و تخلق و ظهرت او تظهر حیث نطق بذلک لسانک الحقّ المبین لو یکون البصر علی کبر السّموات و الارض و یتوجّه بطرف طرفه اقلّ عمّا یحصی الی جهة اخری لم یقدر ان ینظر الی هذا المنظر الاعلی علی ما ینبغی حقّ النّظر تعالی تعالی امرک یا الهی تباهی تباهی ظهورک یا محبوبی قد صعب علی هذا العبد فوق کلّ صعوبة بان یحتجب احد فی مثل تلک الایّام الّتی ما رأت عیون الابداع شبهها و لا ابصر من فی الاختراع مثلها حیث ظهرت بصرف جمالک و کافور طلعتک و ساذج محبوبیّتک و احاطت السّموات و الارض ظهورات عنایتک و بروزات الطافک بحیث طلع بظهورک کلّ امر مکنون و کنز مخزون و رمز مصون و اشرقت شمس المعانی عن افق سمآء التّبیان و تجلّت بظهورات اسمآئک الحسنی و صفاتک العلیا علی من فی الامکان و الاکوان و الّذین یریدون ان یدخلوا فی هذا البساط الممتنع المنیع و هذا المقرّ المتعالی الرّفیع ینبغی ان تکون قلوبهم مقدّسة عن ذکر اشارات القبل و کلمات الّتی اسّسوها اولی الجهل الّذین اشتهرت انفسهم بالعلم و الفضل لک الحمد یا الهی بما قدّرت للواردین فی هذا البساط الارفع الاعلی مقاماً لا تناله طیور افئدة اهل البقآء و لا حقایق من فی الانشآء کما نطق به مظهر وحیک و مطلع الهامک و نقطة مشیّتک نطفة سنة ذلک الظّهور تکون اقوی عن کلّ خلق البیان و کذلک نزّل فی قیّوم الکتب و الواح اخری فی ذکر هذا المقام الاعلی علی شأن تتحیّر منه عقول اولی الالباب فما اعلی اعلی علوّ هذا الخلق الّذی خلقتهم من ساذج امرک و انشأتهم من جوهر فطرتک اذاً یا الهی کیف یلیق ان یکون هذا الخلق البدیع و هذا الصّنع الارفع المنیع انّی اکون متحیّراً من وَقْر بعض الآذان و غطآء الابصار و غشاوة بعض القلوب بحیث من ندآئک اهتزّت الاعراش و انفطرت السّموات و خرقت حجبات اللّانهایات و اندکّت جبال حقایق الممکنات بتجلّی من اشراق انوار وجهک و ما انتبه بعض عبادک و بریّتک مع انّک تنادی فیکلّ الاحیان باعلی النّدآء فوق رؤسهم و بکلّ الانوار تکون قائماً تلقآء عیونهم قد اخرجت لهم من جیب الارادة ید المشیّة و تقول بسلطان القوّة و العظمة فها هذه ید اقتداری الّتی بسطتها علی لاهوت عظمتی و جبروت قدرتی و ملکوت سلطنتی و ممالک قدمی و اقالیم امری و اطویت کلّها و ما قدّرت فیها باحاطة علمی فی یدی و انّها بیضآء من انوار وجهی و شعشاع من ضیآء طلعتی متلئلأ من انوار جبینی قد اُعطی بفضلی و کرمی لمن یدخل فی ملکوتی و جبروتی و هم یذکرون عند تموّجات ابحر النّور رُوات اولی الظّلمة و الغرور فیا الهی قد خجل کلّ الوجود من اذکارهم و هم لا یخجلون و یستحیی کلّ الممکنات من اقوالهم و هم لا یستحیون هل الّذی انتبه من ندآئک و قام بروح امرک و حیّ من نفس رحمانیّتک و شرب عن کأس عنایتک یجری لسانه بذکر موهومات الّتی تکون فی السنة الغافلین و الجاهلین لا وجمالک المختار الّا الّذی جعلت له السّمع آیة العذاب من عندک و البصر حفرة السّقر فی وجهه بامرک فیا الهی قد اجترحت بتلک الاذکار بین یدی سلطان عظمتک ولکن انّک تعلم بانّ النّار تلتهب من شعراتی بما اسمع اقوال الّذین ما اطّلعوا باسرار امرک و خفیّات ما فی علمک و ترکوا مقامات العالیة و اقتنعوا بمراتب الدّانیة کانّهم نسوا ما نزّل من جبروت امرک و سمآء مشیّتک قلت و قولک الحقّ یا بن البشر قدّرت لک من شجر الابهی فواکه الاصفی کیف اعرضت عنه و رضیت بالّذی هو ادنی فارجع الی ما هو خیر لک فی الافق الاعلی و اری بعض منهم یا الهی احتجبوا بقول من الکتاب بعد الّذی انّه نزّل بالتّصریح من غیر التّلویح بانّ کلّ البیان لا یعادل بکلمة من عنده و کلّ ما ذکر من الحجّة و البرهان ثمّ الدّلیل و الآیات و العلامات لم یکن الّا لهذا الظّهور الاعظم العظیم بحیث ما ذکرت فیه کلمة و ما وجد فیه شئ و ما نطق فیه منزله بحرف الّا و یکون آیة لامرک و برهاناً لسلطنتک کما تکلّم به لسان مشیّتک من عندک کلّ ما خلق و یخلق یکون آیة له خلق بقوله من عنده لیکون حجّة لنفسه یوم ظهوره بل جعل یا الهی کلّ البیان معلّقاً باذنک و قبولک قال و قوله الحقّ فوعزّتک لو تغفرنّ البیان و من فیه لا ینقص عن ملکک من شئ و ان لا تقبلنّ البیان و من فیه لا یزید فی ملکک من شئ بل ان تقبل یدخل تلک الافئدة المتیّمة فی ظلّ ظلال محبّتک و ان تردّه یفنی کانّه لم یکن له ذکر من قبل اذاً اسئلک یا مالک الوجود و ملیک الغیب و الشّهود بان تؤیّد الکلّ علی التّوجّه الی افق فضلک و افضالک مقدّساً عن اشارات القبل و البعد و تعرّفهم ما نزّلته فی کتابک لیتمسّکوا بجوهر ما فیه لانّ هذا مقصودک فیما نزّل بالحقّ و محبوبک فیما انزلته فی کتبک و الواحک انّک انت المقتدر المهیمن المتعالی العزیز الحکیم

ای اله ابدی تو شاهد و گواهی که این عبد در جمیع احیان و اوان جز طالب رضای تو نبوده و انشآء اللّه بعنایت تو نخواهد بود همیشۀ اوقات چشم این عبد بمنظر اکبر بوده و قلب بمصدر امر متوجّه و آنچه دیده و عارف بآن شده خالصاً لوجهک خدمت دوستان تو معروض داشته که شاید نفوس قابله از کوثر حیوان که در ایّام ظهور از اصبع فضل و احسان جاری شده بیاشامند و بمطلع امر و مشرق وحی توجّه نمایند و چندی بود که این عبد صمت را بر نطق اختیار نموده تا آنکه در این ایّام مشاهده شد که اغبرۀ تیرۀ ظلمانیّه از شطر نفوس غافله در حرکت آمده بیم آن رفت که بعضی از ابصار ضعیفه را تیره نماید لذا این عبد متوکّلاً علیک و منقطعاً عمّا سواک بر خود لازم شمرد که بعضی از امور واقعه را خدمت احبّای تو که بر بساط استقامت آرمیده‌اند و از رحیق عنایت نوشیده معروض دارد که شاید ضعفا را از ظلمت هواهای نفسانیّه و شبهات انفس شیطانیّه حفظ فرمایند قسم بعظمت تو ای پروردگار که در این وقت جمیع اعضا مرتعش و ارکان متزلزل این عبد کجا قابل آنست که کلماتش مقبول آید و یا بیانش مذکور شود نیست بحت چگونه علم هستی برافرازد و عدم صرف کجا تلقاء ظهور قدم اظهار وجود نماید چه که عرض همین مطالب اظهار وجود است و آن از اعظم خطیئات محسوب ولکن چون لاجل تقرّب عباد بشاطی قرب و لقا و اقبال نفوس بقبلۀ من فی الارض و السّمآء عرض میشود لذا از بحر غفران طلب عفو مینمایم مع آنکه این عبد بیقین میداند که تو لم ‌یزل از اذکار و عرفان و اقبال ناس غنی بوده و هستی لا ینفعک اقبالهم و لا یضرّک اعراضهم هیچ وصفی بساحت اقدست نرسد و هیچ ذکری به بساط احدیّتت درنیاید بلکه ذکر احدیّت در ساحت اقدست ذنب صرفست و غفلت محض چه که شرافت او بنسبتها الیک بوده لا بنسبتک الیها لو تطردها باسرها من یقدر ان یمنعک فی ذلک و لو ترفعها کما رفعتها من یقدر ان یعترض علی فعلک انّک انت المحمود فی کلّ ما اردت و ترید و فی کلّ ما قلت و تقول و فی کلّ ما اظهرت و تظهر فوعزّتک یا الهی لا احبّ ان اختار لنفسی الّا ما اخترته لی و لا ارید ان اتکلّم الّا بما امرتنی به یکون طرف کینونتی ناظراً الی افق امرک و مشرق احکامک لو تطوی بساط الاذکار المنبسطة المنتشرة فی الارض لاقول انت الحاکم فی امرک و لو تأمرنی بما ینکرنی من فی الملک لاقول انت المطاع فی حکمک اسئلک اللّهمّ یا الهی بان تجعلنی من الّذین لم یتکلّموا الّا باذنک و لم یتحرّکوا الّا بارادتک انّک انت المقتدر المتعالی المهیمن القیّوم

عرض میشود که حین ورود جمال قدم در سجن عکّا چندی امر بسیار شدید بود و تفصیل آن در همان ایّام خدمت بعضی از دوستان عرض شد تکرار آن لازم نیست جمیع در کمال عسرت و مشقّت بودند تا آنکه یومی از ایّام لوحی از مصدر امر نازل و این عبد تلقاء وجه تحریر مینمود آیه‌ئی از سماء مشیّت نازل و این سجن را بسجن اعظم موسوم فرمودند این عبد گمان نمود که نظر باین شداید وارده است که باین اسم موسوم شده تا آنکه یومی از ایّام آیاتی نازل مضمون آن اینست که میفرمایند تفکّر نمائید بچه سبب این سجن را باعظم نامیدیم این بیان که از مطلع وحی رحمن ظاهر شد این عبد خود را بسیار مضطرب و متزلزل مشاهده نمود ولکن متوکّلاً علی اللّه ساکن بودم و بهیچوجه بر سؤال جسارت ننمودم تا آنکه روزی ذکر محبّت و اقبال یکی از اهل این مدینه تلقاء عرش عرض شد لوحی مخصوص او از سماء احدیّت نازل در آن لوح مفصّلاً امورات حادثۀ این ارض را ذکر فرمودند و آن لوح حال موجود است بعد از تنزیل آن لوح این عبد دانست که سبب اعظمیّت این سجن بلایای کلّیّه است که بر جمال احدیّه وارد میشود تا آنکه یومی از ایّام یکی از همراهان با بعضی از اصحاب بنزاع و جدال برخواست مع آنکه خود او خاطی و ظالم بود عریضه بساحت اقدس معروض داشت و در آن عریضه اظهار مظلومیّت خود نمود در جواب او لوحی بلسان پارسی از سحاب حزن سبحانی نازل و صورت آن اینست

هو اللّه

عاشق را نزد معشوق اظهار هستی و خودبینی جایز نه اگر خطوه‌ئی از این سبیل تجاوز نماید از عشّاق محسوب نه

نکند عشق نفس زنده قبول

نکند باز موش مرده شکار

بلی بعضی از عاشقان اظهار صدمات و شداید خود را در پیشگاه محبوب امکان نموده‌اند و مقصود از آن اشتغال با محبوب و اصغای حضرت مقصود بوده نه ذکر نفس و هوی حال قاصدی از اعلی مقاصد عزّ مقصود نازل و بکلماتی ناطقست بفهمید که کِه میگوید و چه میگوید تاللّه لو عرفتم و علمتم ما ورآء ستر الکبریآء من اسرار ربّکم العلیّ الاعلی لفدیتم انفسکم حبّاً للّه مالک الاسمآء باری قاصد معهود حکایتی ذکر نموده که وقتی در طور اشراق بودیم و محبوب آفاق بقصد جَبَل‌ها بیرون تشریف بردند و بعجز تمام از مدّعیان محبّت رجا فرمودند که این سفر و هجرت اگرچه بظاهر سهل و آسانست ولکن در باطن شدید و باب امتحان و اگر بصورت بسلطنت و اقتدار مشهود ولکن در معنی بمحنت و اضطرار لا یحصی مکنون عِرْض خود مبرید و زحمت بر خود مدهید و بگذارید تا بنفس خود هجرت نمایم آنچه کلمات محبّت‌آمیز و شفقت‌انگیز بود تلویحاً و تصریحاً فرمودند مفید نیفتاد این بنده و جمعی بادّعای آنکه زادی بجز رضای دوست نخواهیم و مقصودی جز وجه محبوب نداریم بگمان خود معتکف و از نصح و یقین دوست غافل عزم سفر نمودیم و با طلعت محبوب همسفر و همسیر گشتیم قدریکه بادیه پیمودیم نار حبّ مخمود و جمال شوق محجوب تا آنکه از آنمقام تجاوز نمودیم حسنات را سیّئات مشاهده نمودیم و سیّئات را عین حسنات شمردیم تا آنکه وارد جزیرۀ خضرا شدیم فلک الهی در آن ارض روحانی بر جودیّ امر مستوی گشت و بعد بمراکب هوی در بیدای ظنون و اوهام در صبح و شام سایر بودیم گاهی مجتمع و گاهی متفرّق و گاهی بحبّ و گاهی بغفلت ایّام و لیالی بسر میبردیم سلسبیل بیان در کلّ احیان از کوثر فم رحمن جاری ولکن عطش مفقود و انوار وجه از افق اجلال مشرق ولکن اقبال غیر موجود هر روز بر وهم و گمان افزودیم و از توجّه بحق کاستیم و با این احوال غیر مرضیّه و شئونات غیر لایقه چنان در غمرات غفلت و هوی غرق شدیم که از احوال خود هم غفلت نمودیم و در جمیع احوال طلعت محبوب را با کمال شفقت و ملاطفت ملاحظه مینمودیم بعضی از ما متحیّر که اگر احاطۀ علمیّۀ الهیّه موجود چگونه میشود با این افعال ردّیّه مقبول شویم بالاخره حق را غافل و خود را عاقل و عالم شمردیم غافل از آنکه رحمت کبری مانعست از هتک استار و اگر خدمتی نمودیم اتبعناه بالمنّ و الاذی و بعد از آن ارض ارادۀ هجرت فرمودند و مجدّداً کل را از حضور منع نمودند مستشعر نشدیم و متنبّه نگشتیم که علّت منع چیست و سبب چه مرّة اخری هجرت نمودیم و با حضرت مقصود بادیه‌ها پیمودیم تا آنکه وارد بارض اخری شدیم و با دوست در یک محل آرمیدیم و سرّاً بهوای نفس مشغول گشتیم تا آنکه آتش هوی غلبه نمود و از منظر ابهی ممنوع شدیم و از کثرت لقا قدر وصال از نظر افتاد و پردۀ حیا از هم درید و حال محبوب را در محلّی حبس نموده‌ایم و در کلّ حین از سهام ظنون و رماح اوهام بقدر وسع و قوّه بر او دریغ نمیداریم چه که محبوس و مسجون و فریدش یافته‌ایم غفلت بمقامی رسیده محلّی که جمیع اهل ملأ اعلی باو ناظرند و از او مستمد در آن محلّ مبارک جهرة باقبح کلمات ناطقیم و باضلّ اعمال و اخسر آن عامل فتبّاً لنا ما اثّرت فینا کلمات اللّه و مع ‌ذلک متنبّه نشدیم و اقلّاً اگر وفا ننمودیم جفا ننمائیم نه شبی بذکری ذاکر و نه به توجّهی مشغول

حکایت کنند که فضیل خراسانی کان من اشقی العباد و یقطع الطّریق انّه عشق جاریة و اتاها لیلة فصعد الجدار اذاً سمع احداً یقرأ هذه الآیة الم یأن للّذین آمنوا ان یخشع قلوبهم لذکر اللّه و اثّر فی قلبه فقال بلی یا ربّی آن و حان فرجع و تاب و قصد بیت اللّه الحرام و اقام فیه ثلٰثین سنة الی ان صعد روحه الی الافق الاعلی عجب است که کلمة اللّه را از لسان یکی از عباد شنید و چنان مؤثّر افتاد که در یک آن از حضیض امکان بافق رحمن راجع شد و این عباد در لیالی و ایّام متتابعاً متوالیاً نغمات نفس رحمانیرا از لسان قدرت و عظمت استماع نمودیم و اینقدر تأثیر ننمود که اقلّاً بقبح افعال و اعمال و ظنون و اوهام خود مطّلع شویم حکایت که باینمقام رسید بیان بر جودیّ لسان منصعق و مدهوش و قلم از بنان منقطع و بیهوش لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا نسئل اللّه بان یفتح ابصارنا و یعرّفنا انفسنا و اعمالنا ان لم نوفّق علی معرفة نفسه سبحانه نوفّق علی معرفة انفسنا الغافلة و یکشف عن وجوهنا حجبات المانعة لنراه مشرقاً عن افق الفضل و العنایة و ننقطع عمّن فی الامکان و الاکوان و نتوجّه الیه بکلّنا انّه هو ربّنا الرّحمن و نسئله بان یوفّقنا علی التّوبة و الانابة فی کلّ صباح و مسآء و یحفظ مشرق اشراق انوار وجهه من رماح احبّآئه لانّه ما اراد معیناً سواه و انّه مبدئه و مثواه و یقول لا اله الّا اللّه

اگرچه بعموم نازل شده ولکن فرمودند مخصوصست بنفوس معرضه که حال در ظاهر ادّعای حبّ مینمایند و بعد ما فی سرّهم ظاهر خواهد شد و از برای عدّه‌ئی از احباب قرائت شد و از خود او مستور بود جمیع ناس دانسته و میدانند که بعضی از مدّعیان محبّت رحمانیّه در عراق و مُدُن اخری باعمال ناشایسته مشغول بودند ولکن رحمت رحمانیّه مانع از خرق حجاب و کشف اعمال بود و در اواخر ایّام عراق گاهی از سر بجهر تجاوز مینمودند و مع ‌ذلک طائفین حول ستر مینمودند مع آنکه متّصلاً از مطلع آیات الهیّه کلمات نصحیّه نازل بود چنانچه در اکثری از الواح منزله مذکور است و اعمال و افعال بعضی از اهل بیان در اوّل امر بر احدی پوشیده نبوده و نیست ولکن همچه میدانستند که این امور مقبولست و از جانب حق تعالی شأنه مأذونند مع آنکه بساط اوامر حق مقدّس از اعمال ردّیّۀ غیر مرضیّه بوده و ساحت اقدسش منزّه از شئونات مکرهۀ نالایقه ونفسه الحقّ که در سنین توقّف عراق و ایّام هجرت لیلاً و نهاراً از سماء اراده آیات واضحۀ صریحه در نهی عباد از غیر ما حکم به اللّه نازل و باطراف ارسال میشد تا آنکه الحمد للّه بعضی از عباد بما اراد به اللّه عارف شدند و عامل گشتند و نفحۀ تقدیس و تنزیه امریّۀ الهیّه ما بین بریّه مرور نمود له الحمد و المنّه و نظر بعدم اطّلاع ناس از اوامر الهیّه تفضّلاً لهم از لسان احدیّه این کلمۀ مبارکه استماع شد عفا اللّه عمّا سلف نسئل اللّه ان یوفّقهم علی التّقدیس و التّنزیه و العمل بما امروا به من لدن علیم خبیر

باری نفس ظالم و رضاقلی لا زال سرّاً باعمال شنیعه مشغول بودند و این عبد بکرّات هر دو را نصیحت مینمود چه در عراق و چه در ارض سر و چه در سجن اعظم که شاید متنبّه شوند و از خواب غفلت مُنْتبه گردند ابداً تأثیری ننمود ما تاثّرت فیهما کلمات النّصحیّة و بیانات الشّافیة المعلنة تا آنکه رضاقلی با بعضی از نصاری جهرة بشرب و اعمال شنیعه مشغول گشت لذا اطرده اللّه بسلطانه و با خبیثین هم یعنی سیّد محمّد و آقا جان متّصل شد چندی از میان گذشت یومی عریضه‌ بساحت اقدس فرستاد مشعر بتوبۀ از خطیئات ما قبل و همچنین چند یوم بعد عریضۀ اخری ولکن چون بکرّات توبه نموده و نقض عهد و میثاق اللّه از او ظاهر لذا عرایض مقبول نیفتاد و بعضی اعمال از او ظاهر که شبه و مثل نداشته و سبب تضییع امر اللّه بین عباد گشته این عبد فانی دوست نداشته که ذکر نماید شاید ملائکۀ ناشرات اعمال آنخبیث مردود را در ارض انتشار دهند اَلا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین و در اتّصال آنخبیث و خبیثین اشتعلت نار الفتنة و البغضآء علی شأن لا یحصیه القلم و البیان ولکنّ الرّحمن اخمدها و اطفأها انّه لهو المقتدر القدیر هر ذی بصری از طرد جمال قدم امثال این نفوس را عرف قمیص تقدیس و تنزیه استنشاق مینماید چه که اعمال رضاقلی و آقا جان خبیث و ذَنَبه نزد کل واضح و مشهود است نسئل اللّه بان یفتح عیون النّاس و یعرّفهم من اعماله و احکامه جلّ و عزّ ما یدلّ علی تقدیس ذاته و تنزیه نفسه و ساذج امره اگرچه اکثری از ناس نائمند ولکن بعضی از انفس زکیّه و ابصر حدیده بعنایت رحمانیّه موجود انّهم یمیّزون الحقّ عن الباطل و یعرفون من عَرْف کلّ امر ما یطمئنّ به قلوبهم و نفوسهم اَلا انّهم عباد مکرمون

باری امر بمقامی رسید که جمال قدم در بیت عاکف و امر بسدّ باب از کل فرمودند و بهیچوجه ملاقات از برای احدی ممکن نه و بر حسب ظاهر آنچه از مفتریات مشرکین و حِیَل مبغضین استماع میشد ابداً از مطلع اوامر الهیّه امری ظاهر نه تا آنکه یومی از ایّام در شهر رجب او شعبان مکتوبی از جناب آقا سیّد علی قبل اکبر ابن اخ جناب اسم ‌اللّه م‌ه علیه بهآء اللّه الابهی لدی العرش حاضر بعد از عرض ما فی المکتوب لدی الوجه جواب لوح امنع اقدس الّذی جعله اللّه رحمة للمخلصین و نقمة للمشرکین از مطلع بیان رحمن نازل بهیمنت و اقتداری که ارکان این عبد متزلزل شد بعد از تنزیل آن لوح مبارک بعین یقین مشاهدۀ عذاب الهی نمودم و افق این ارض تغییر نمود و بحمرۀ تمام ظاهر و در هر یوم در ازدیاد بود تا آنکه یومی از ایّام آیات عنایت از مطلع رحمت نازل بعد از استماع آن این عبد مطمئن شد که الحمد للّه که غضب الهی مخصوص نفوس خبیثه بوده بعضی از آیات آن لوح در شوق و اشتیاق عشّاق نازل و بعضی در قهر و اقتهار اهل نفاق و صورت آن لوح منیع این است

ان یا اسمی مهدی قد حضر لدی الوجه ما انشأه ابن اخیک فی ثنآء مولاه و عرفنا منه الشّوق و الاشتیاق و نزّلنا له ما یحدث به الشّغف و الاحتراق فی حبّ اللّه مالک یوم الطّلاق طوبی لمن یقرء و یتفکّر فیما نزّل من لدی اللّه المقتدر القدیر

بسم اللّه الاقدم الاعظم

قد احترق المخلصون من نار الفراق این تشعشع انوار لقآئک یا محبوب العالمین

قد ترک المقرّبون فی ظلمآء الهجران این اشراق صبح وصالک یا مقصود العالمین

قد تبلبل اجساد الاصفیآء علی ارض البعد این بحر قربک یا جذّاب العالمین

قد ارتفعت ایادی الرّجآء الی سمآء الفضل و العطآء این امطار کرمک یا مجیب العالمین

قد قام المشرکون بالاعتساف فیکلّ الاطراف این تسخیر قلم تقدیرک یا مسخّر العالمین

قد ارتفع نباح الکلاب من کلّ الجهات اَیْن غضنفر غیاض سطوتک یا قهّار العالمین

قد اخذت البرودة کلّ البریّة این حرارة محبّتک یا نار العالمین

قد بلغت البلیّة الی الغایة این ظهورات فرجک یا فرج العالمین

قد احاطت الظّلمة اکثر الخلیقة این انوار ضیآئک یا ضیآء العالمین

قد طالت الاعناق بالنّفاق اَیْن اسیاف انتقامک یا مهلک العالمین

قد بلغت الذّلّة الی النّهایة این آیات عزّتک یا عزّ العالمین

قد اخذت الاحزان مطلع اسمک الرّحمن این سرور مظهر ظهورک یا فرح العالمین

قد اخذ الهمّ کلّ الامم این اعلام ابتهاجک یا بهجة العالمین

تری مشرق الآیات فی سبحات الاشارات اَیْن اصبع قدرتک یا اقتدار العالمین

قد اخذت رعدة الظّمأ من فی الانشآء اَیْن فرات عنایتک یا رحمة العالمین

قد اخذ الحرص من فی الابداع این مطالع الانقطاع یا مولی العالمین

تری المظلوم فریداً فی الغربة این جند سمآء امرک یا سلطان العالمین

قد تُرکت وحدة فی دیار الغربة اَیْن مشارق وفآئک یا وفآء العالمین

قد اخذت سَکَرات الموت کلّ الآفاق این رشحات بحر حَیَوانک یا حیوة العالمین

قد احاطت وساوس الشّیطان من فی الامکان اَیْن شهاب نارک یا نور العالمین

قد تغیّر اکثر الوری من سُکْر الهوی اَیْن مطالع التّقوی یا مقصود العالمین

تری المظلوم فی حجاب الظّلام بین اهل الشّام اَیْن اشراق انوار صباحک یا مصباح العالمین

ترانی ممنوعاً عن البیان من این تظهر نغماتک یا ورقآء العالمین

قد غشّت الظّنون و الاوهام اکثر الانام این مطالع ایقانک یا سکینة العالمین

قد غُرِق البهآء فی بحر البلآء این فلک نجاتک یا منجی العالمین

تری مطلع آیاتک فی ظلمات الامکان این شمس افق عنایتک یا نوّار العالمین

قد خبت مصابیح الصّدق و الصّفآء و الغیرة و الوفآء این شئونات غیرتک یا محرّک العالمین

هل تری من ینصر نفسک او یتفکّر فیما ورد علیها فی حبّک اذاً توقّف القلم یا محبوب العالمین

قد کُسِرَتْ اغصان سدرة المنتهی من هبوب اریاح القضآء این رایات نصرتک یا منصور العالمین

قد بقی الوجه فی غبار الافترآء اَیْن اریاح رحمتک یا رحمن العالمین

قد تکدّر ذیل التّقدیس من اولی التّدلیس این طراز تنزیهک یا مزیّن العالمین

قد رَکَد بحر العنایة بما اکتسبت ایدی البریّة ایَنْ امواج فضلک یا مراد العالمین

قد غُلق باب اللّقآء من ظلم الاعدآء اَیْن مفتاح جودک یا فتّاح العالمین

قد اصفرّت الاوراق من سموم اریاح النّفاق اَیْن جَوْدِ سحاب جُوْدِک یا جوّاد العالمین

قد تغیّر الاکوان من غبار العصیان اَیْن نفحات غفرانک یا غفّار العالمین

قد بقی الغلام فی ارض جدبآء این غیث سمآء فضلک یا غیاث العالمین

یا قلم الاعلی قد سمعنا ندآئک الاحلی من جبروت البقآء استمع ما ینطق به لسان الکبریآء یا مظلوم العالمین

لو لا البرودة کیف تظهر حرارة بیانک یا مبیّن العالمین و لو لا البلیّة کیف اشرقت شمس اصطبارک یا شعاع العالمین

لا تجزع من الاشرار قد خلقت للاصطبار یا صبر العالمین

ما احلی اشراقک من افق المیثاق بین اهل النّفاق و اشتیاقک باللّه یا عشق العالمین

بک ارتفع علم الاستقلال علی اعلی الجبال و تموّج بحر الافضال یا وله العالمین

بوحدتک اشرقت شمس التّوحید و بغربتک زیّن وطن التّجرید اصطبر یا غریب العالمین

قد جعلنا الذّلّة قمیص العزّة و البلیّة طراز هیکلک یا فخر العالمین

نری القلوب ملئت من البغضآء و لک الاغضآء یا ستّار العالمین

اذا رأیت سیفاً اقبل اذا طار سهم استقبل یا فدآء العالمین

اتنوح او انوح بل اصیح من قلّة ناصریک یا من بک ارتفع نَوْح العالمین

قد سمعت ندآئک یا محبوب الابهی اذاً انار وجه البهآء من حرارة البلآء و انوار کلمتک النّورآء و قام بالوفآء فی مشهد الفدآء ناظراً رضآئک یا مقدّر العالمین

یا علی قبل اکبر اشکر اللّه بهذا اللّوح الّذی تجد منه رائحة مظلومیّتی و ما انا فیه فی سبیل اللّه معبود العالمین لو یقرئه العباد طرّاً و یتفکّرون فیه لیضرم فی کلّ عرق من عروقهم ناراً یشتعل منها العالمین انتهی

این عبد تا آن یوم از لسان عظمت آیات قهریّه باین شأن استماع ننموده لذا بسیار متفکّر که چه واقع خواهد شد و چه امری از مطلع غیب ظاهر شود باری در هر یوم فساد و اعراض اشقیا در تزاید بوده تا آنکه رضاقلی یک بستۀ کبیر سواد نوشته‌جات که نزدش بود بعض فقرات آنرا بفقرات کفرآمیز مخلوط نموده و بدست اکثری از اهل بلد داده و چنان مذکور نمود که من از حضرات بودم و حال تائب شدم و مسلم گشتم او و آقا جان و سیّد محمّد هر سه نزد ناس اظهار ندامت نموده و خود را از اهل اسلام قلم دادند و بقسمی این بلد منقلب شد که اکثر ناس جهرة بشتم و بغضا قیام نمودند و سیّد محمّد خبیث چون مشاهده نمود که جمال قدم در بیت ساکن و باب بر حسب ظاهر مسدود و حضرت غصن اعظم هم از ما بین اصحاب خارج فرصت غنیمت نموده با بعضی از اصحاب بنای مراوده و دوستی گذاشتند و این عباد ساکن و صابر ابداً در این امور امری از مصدر امر صادر نه متوکّلاً علی اللّه در محل نشسته تا چه ظاهر شود و از سرادق غیب بعرصۀ ظهور چه جلوه نماید تا آنکه در یوم اثنین ثانی ‌عشر شهر ذی ‌القعدة ساعت یازده از روز غوغا برخواست مشاهده شد که پاشای بلد با جمیع عسکریّه مع اسیاف مسلوله بیت را احاطه نمودند و همچنین کلّ اصحاب را اخذ نمودند و این عبد بتحریر آیات منزله مشغول بود و بقسمی مدینه در حرکت و اضطراب مشاهده شد که فوق آن ممکن نه بغتة جمیع اهل بلد مع عساکر و ضبّاط بهیجان آمده و بقسمی نعره و ضوضا مرتفع که قلم از ذکر آن عاجز است در آن اثنا تلقاء وجه حاضر فرمودند لا تلتفت الی ضوضآئهم بعد لسان مبارک بآیات ناطق و این عبد بتحریر آن مشغول که غصن اعظم عزّ ثنآئه بین یدی حاضر و معروض داشتند که بباب حکومت خواسته‌اند جمال قدم مع غصن اعظم تشریف بردند و غصن اکبر و آقا میرزا محمّدقلی و این عبد خواستیم همراه برویم منع فرمودند بعد از ساعتی آمدند غصن اکبر عزّ ثنآئه و این عباد را هم بردند بعد از ورود سرایه اهل حکومت مذکور نمودند که هفت نفر از اعجام رفته‌اند آقا جان و سیّد محمّد و رضاقلی را کشته‌اند للّه درّ من قال

فی فتیة من جنود القهر ما ترکت

للرّعد کرّاتهم صوتاً و لا صیتا

قوم اذا قوبلوا کانوا ملائکة

حسنا و ان قوتلوا کانوا عفاریتا

و جمیع ناس خائف و مضطرب مشاهده شدند و بشأنی آثار قهر احاطه نمود که اکثری از اهل بلد و اهل حکومت در آن لیل از اکل و نوم ممنوع ماندند عجب در آنست مع آنکه جمال قدم در اشهر معدودات مع غصنین اعظمین سدّ باب نموده و ابداً با احدی از خارج و داخل معاشرت نمیفرمودند و خود سیّد محمّد خبیث باطراف نوشته که جمیع اصحاب اعراض نمودند مع ‌ذلک بعد از وقوع این امر خبیثۀ کاذبه علیها لعنة اللّه و لعنة اولیآئه در مجلس حکومت رفته و ذکر نموده که جمال قدم امر فرموده که این نفوس را بقتل رسانیدند مع آنکه واللّه المهیمن القیّوم ابداً بر حسب ظاهر از مقرّ امر امری صادر نشد و لا زال کل را از ارتکاب این امورات نهی میفرمودند و میفرمودند انّ الکلب ینبح و الذّئب یعوی اترکوهما و لا تتعرّضوا بهما و کونوا من الصّابرین

باری یکی از احبّا تفصیل مجلس حکومت را از این عبد از دیار بعیده استفسار نمود این عبد آنچه در نظر بود خدمت ایشان معروض داشت و حال در این اوراق مکرّراً ذکر میشود تا جمیع بریّه از بیانات الهیّه در آن لیله مستفیض شوند لیلۀ اولی حین صلوة عشا بود که مجلس پاشا تشریف بردند و در آنمجلس جمع کثیری مجتمع بوده و جمیع در کمال وحشت و اضطراب جمال قدم در صدر مجلس متّکأً جالس و ابداً تکلّم نفرمودند چه که اهل مجلس بشوری و مکالمۀ بین خود مشغول بودند و در آنمجلس جز حضرت غصن اعظم احدی را همراه نبردند بعد پاشا برخواسته معروض داشت که شما در محلّ دیگر تشریف ببرید چه که حال میخواهیم حضرات آخذین را استنطاق نمائیم لذا در محلّ دیگر که بمجلس اداره موسومست تشریف بردند و در آنمجلس غصنین اعظمین و آقا میرزا محمّدقلی و آقا محمّدعلی اصفهانی و آقا محمّدجواد و آقا محمّدحسین ابن حاجی علی‌عسکر تلقاء وجه بودیم و بعضی از اهل سرایه از ضبّاط و غیره و الی ساعت سابعه در آنمحل تشریف داشتند و متّصلاً بآیات عظمت ناطق از جمله باین عبد فرمودند در نظرت هست آیاتیکه در لیلۀ قبل نازل شده و بعد باعلی البیان تلاوت فرمودند و آن آیات اینست

بسم اللّه الباقی الدّائم العزیز العظیم

قد ماج بحر البلآء و احاطت الامواج فلک اللّه المهیمن القیّوم ان یا ملّاح لا تضطرب من الاریاح لانّ فالق الاصباح معک فی هذه الظّلمة الّتی احاطت العالمین توکّل علی اللّه فیکلّ الاحوال و لا تخف من هبوب عواصف البغضآء ان استعذ باللّه ربّک المقتدر العلیم انّه یحفظ من یشآء بسلطان من عنده انّه لهو العلیم الحکیم فی بحبوحة الظّلمة کان الوجه مشرقاً بضیآء احاط من فی السّموات و الارضین انّا فی تلک الحالة ندع البریّة الی اللّه و لا یخوّفنا اجتماع الّذینهم کفروا باللّه اذ اتی بامر بدیع قد سرق السّارق ما نزّل من لدی العرش و احضره لدی الّذین یحکمون علی العباد کذلک فعل ذاک المشرک البعید قل مت بغیضک یا ایّها الجاهل هل تظنّ انّک تسبقنا لا واسمی الّذی به فاحت نفحات الرّوح علی کلّ صغیر و کبیر انّا بلّغنا الامر بایادی الرّسل من لدنّا انّا کنّا قادرین ثمّ نشرناه بایدی الّذین اعرضوا انّه لا یضرّه مکر الماکرین انّ الخنّاس حضر بکتابی بین النّاس و ظنّ بذلک یهجمون علی مطلع الامر و یحتقر به شأن اللّه فیما سواه و حقّت علیه کلمة العذاب من لدن غالب محیط قل بذلک یرفع امره و ینتشر آیاته و یعلو هذا الذّکر الّذی به قدّر کلّ امر حکیم یا لیت یجتمعون علینا العباد و یسفکون دمآئنا فی هذا السّبیل المستقیم انّا فدینا ما عندنا فی سبیل اللّه یشهد بذلک ما انا فیه من البلایا و عن ورآئها قلم الّذی به ثبت امر اللّه العزیز الحکیم قل انّی اکون منتظراً یوم الّذی فیه اری نفسی بین الاحزاب من جنود الظّالمین تاللّه اذاً یسمعون ما لا سمعوا من قبل و یرون ما لا رأت عیون الّذین سبقوا انّه لهو الحاکم علی ما اراد و انّه لهو القویّ القدیر قل یا ایّها الذّباب هل تقدر ان تطیر مع الورقآء فی هذا الهوآء الّذی ما طارت فیه طیور العالمین کلّ ما یرد علینا انّه رحمة لنا یشهد بذلک کلّ موقن بصیر تنوح الذّرّات لضرّنا و نحن فی فرح مبین قد اظهرنا السّرور من افق الاحزان انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انتهی

و در آن احوال ابداً بمأمورین اعتنا نفرمودند وجه مبارک متوجّه بغصنین اعظمین ارواح العالمین لهما الفدآء و بعضی از احبّا که در خدمت حاضر بودند بوده بعد بحر بیان رحمن موّاج از جمله فرمودند قد اوحی اللّه تبارک و تعالی الی بعض انبیآئه فی بعض وحیه وعزّتی و جلالی لاقطعنّ رجآء کلّ مؤمّل یؤمّل غیری و لاکسونّه ثوب المذلّة بین النّاس و لابعدنّه عن فرجی ایؤمّل عبدی فی الشّدائد غیری و مفتاحها بیدی ما لی اری عبدی معرضاً عنّی و قد اعطیته ما لم یسئلنی افاسئل فلا اجود کلّا الیس الجود و الکرم لی الیس الدّنیا و الآخرة بیدی و لو انّ کلّ واحد من اهل السّموات و الارض سئلنی مثل السّموات و الارض و اعطیته ما نقص ذلک من ملکی علی قدر جناح بعوضة و امثال این بیانات که اکثری در نظر نیست متّصلاً از کوثر فم رحمن جاری بوده قد تعاطی اقداح البیان من خمر ذکر الرّحمن چه عرض کنم که در آن لیلۀ مبارکه آیات قدرت و عظمت و سلطنت چه قسم جاری و سایل و نازل بوده کانّ سلسبیل البیان بذل علی من فی الامکان و بحر الکرم ترشّح علی الامم و سرّ المجلّل بالسّرّ تجلّی علی من فی الغیب و الشّهود و بسیار از بیانات ابداً در نظر نمانده باری در ساعت سابعه یکی از ضبّاط آمده جمال قدم و غصنین اعظمین و آقائی آقا میرزا محمّدقلی را بردند در عریضۀ قبل عرض شده که جمال قدم و حضرت غصن اکبر را در محلّیکه جنب لیمانست و آقائی آقا میرزا محمّدقلی را در محلّ دیگر و حضرت غصن اعظم را در لیمان تحت حدید این عبد و سایر احبّا را در نفس سرایه محلّ بسیار مظلمی تحت حدید حبس نمودند در لیل ثانی تلغراف از والی آمده محلّ جمال قدم را تغییر دادند در قبّۀ مرتفعه‌ئی که فوق لیمانست تشریف بردند غصنین و آقائی هم در حضور امنع اقدس و توقّف در قبّه سی و هشت ساعت و نیم بعد مجدّداً یوم خمیس که رابع یوم واقعه بوده ساعت چهار از نهار بسرایه طلب نمودند لاجل سؤال و جواب حین توجّه بمجلس لسان عظمت باینکلمه ناطق اخذتم اصول انفسکم و نبذتم اصول اللّه عن ورآئکم ما لکم لا تفقهون این آیه مکرّر از لسان عظمت جاری و بعد از ورود جمال قدم پاشا و اهل مجلس معذرت خواستند که ما مکلّف بتفحّصیم چه که سه نفس کشته شده‌اند و جمیع اهل بلد خائف و هراسان لذا باید بموجب قانون عمل شود گویا بیچاره از قانون هم اطّلاع نداشته باری سؤال از اسم مبارک و وطن نمودند و معروض داشتند که موجب قانون اینست که این سؤالات بشود و نوشته گردد فرمودند انّه اظهر من الشّمس که مجدّد سؤال شد فرمودند لا ینبغی ذکر الاسم فانظروا فی فرمان الدّولة الّذی عندکم بعد بکمال ملایمت عرض نمودند که خود شما بفرمائید

اذاً جلس هیکل العظمة مستویاً علی السّریر و نطق بلسان القدرة و القوّة اسمی بهآءاللّه و مسکنی نور اذاً فاعرفوا ثمّ توجّه وجه القدم الی المفتی و قال عزّ کبریآئه لو عرفتم لاسمعناکم هدیر ورقآء العظمة علی غصن سدرة الرّحمانیّة لیظهر لکم ما قال العبودیّة جوهرة کنهها الرّبوبیّة فبهت من حضر من کلمة اللّه الابدی و بعد مخاطباً الی الکلّ فرمودند ما المقصود من هذا الاجتماع و السّؤال و الجواب لو تریدون اعترف بما هو مقصودکم و رجآء قلوبکم لانّی ما احبّ ان اکون فی الدّنیا علی قدر ساعة و از آیات سورۀ ملوک تلاوت فرمودند از جمله این فقرۀ مبارکه ما مررت علی شجر الّا و خاطبه فؤادی یا لیت قُطعت لاسمی و صلب علیک جسدی فی سبیل ربّی و فی اثنآء البیان قد اخذ الاهتزاز ارکان الرّحمن ثمّ بعد ذلک قام القیام و توجّه جمال العلّام الی محلّ آخر خارجاً عن المجمع باری عجائب روزی و عجائب وقتی بوده در بعضی از ناس شمس کلمة اللّه اشراق نموده اظهار محبّت نمودند فی‌ الحقیقه این عبد از ذکر بیانات رحمانی عاجز و قاصر است صاحب مثنوی ذکری نموده مناسب اینمقام است

آنخطاباتی که گفت آندم نبی

گر زند بر شب برآید از شبی

روز روشن گردد آنشب چون صباح

من نتانم گفت باز آن اصطلاح

خود تو دانی کآفتاب اندر حمل

می چه گوید با ریاحین با دغل

هم تو میدانی که آن آب زلال

می چه گوید با ریاحین با نهال

این عبد از ذکر بیانات الهیّه و اصطلاحات ربّانیّه عاجز بوده و خواهد بود بعد پاشا فرستاد که به بیت مراجعت فرمائید و معذرت خواست از آنچه واقع شده فرمودند رجوع بحبس اولی است چه که جمعی محبوسند بعضی تلقاء وجه حاضر شده معروض داشتند که حال اهل بلد در حرکتند نمیتوان محبوسین را بیرون آورد چند یومی اگر توقّف شود بهتر است بعد مراجعت به بیت فرمودند و آنحین ساعت احدی ‌عشر یوم خمیس بود مجمل آنکه ابتدای خروج جمال قدم از حرم الی ورود در حرم شصت و نه ساعت و نیم منقضی شد توقّف در سرایه لیلۀ اولی پنج ساعت و نیم حبس جنب لیمان هیجده ساعت و نیم حبس قبّه فوق لیمان سی و هشت ساعت و نیم ورود سرایه و توقّف در آن مرّۀ ثانیه هفت ساعت کذلک قضی الامر من لدی اللّه المقتدر العلیم الحکیم و دیگر آنکه صحبت نامیست از اهل زاء علیه لعنة اللّه اذا حدّث کذب و اذا وعد خلف و اذا اؤتمن خان این صفات منافقین است و صد هزار فوق آن در آنخبیث موجود قبل از وقوع اینمقدّمۀ مذکوره وارد این بلد شد و در مقرّ مشرکین منزل داشت و چندی با نفوس خبیثه معاشر و بعد با روایات کاذبۀ سقیمه مراجعت نمود و بهر محل که رسید مفتریاتی ذکر نمود او و آقا جان علیهما غضب اللّه راوی مجعولات مفتریه از ناحیۀ کذبه شده‌اند چنانچه بعد از انقلابات مدینۀ کبیره و عزل مشیر و موت صدر اعظم نسبت دادند این امور لاجل ظلم بر ما واقع شده و رأس المشرکین خبر داده کلّ هذا کذب صرّاح و هر عاقل منصفی که فی‌ الجمله بعرف انصاف فائز شده یشهد بکذبهم چه که جمیع نفوس از عرب و عجم و ترک در صدد جمال قدم بودند و بعداوت تمام قیام نموده بودند و سایرین را داخل وجود نمیدانستند و بر سایر آنچه واقع شده بالتّبع بوده باری اخذ ظالمین و ما ورد علیهم و ما یرد کل در لوح رئیس و الواح اخری بکمال تصریح نازل و حال این عبد بعضی را ذکر مینماید تا کل بدانند که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود و مطلع آیات الهیّه و منبع فیوضات رحمانیّه بآنچه وارد شده خبر داده‌اند از جمله لوح جناب ابن نبیل علیه بهآء اللّه است که در اوّل ورود سجن اعظم نازل و اصل لوح نزد جناب مذکور حاضر و سواد آن نزد جناب زین ‌المقرّبین علیه من کلّ بهآء ابهاه و احبّا بهآء اللّه علیهم موجود است جویا شوید و تحقیق نمائید تا بیقین بدانید که زمام علوم بید مقتدر علیم بوده و خواهد بود لا یعلم الغیب الّا هو یظهر لمن یشآء ما یشآء و یستر لمن اراد ما اراد انّه لهو العلیم الخبیر بعضی از آیات منزلۀ در آن لوح اینست

هو الاقدس الابهی

ک‌ظ نادیناک عن ورآء قلزم الکبریآء علی ارض الحمرآء من افق البلآء انّه لا اله الّا هو العزیز الوهّاب ان استقم علی امری و لا تکن من الّذین اذا اوتوا ما ارادوا کفروا باللّه ربّ الارباب سوف یأخذهم اللّه بقهر من عنده انّه لهو المقتدر القهّار فاعلم انّ الّذین حکموا علینا قد اخذ اللّه کبیرهم بقدرة و سلطان و بعد آیاتی چند نازل تا آنکه باین آیه میرسد قوله جلّ کبریآئه سوف نعزّل الّذی کان مثله و نأخذ امیرهم الّذی یحکم علی البلاد و انا العزیز الجبّار چنانچه چندی نگذشت نفسیکه سبب شد و مباشر نفی حق و آل اللّه بود از مدینۀ کبیره نفی نمودند و کبیرشان که جمیع حکم از او صادر بدرک رفت حال ملاحظه کنید مع این آیات منزله که از قبل در کتاب الهی نازل و در بلاد منتشر صحبت زنجانی بعد از وقوع گفته رئیس المغلّین اخبار داده الا لعنة اللّه علی الکاذبین و همچنین سورۀ رئیس را ملاحظه نمائید که بعد از هجرت ارض سِرْ و ورود شاطی بحر نازل شده و همچنین آیات هیکل که مخصوص ملک پاریس و اهل آن دیار نازل در آن آیات اخبار فرموده‌اند از آنچه بعد بر او واقع شده قوله عزّ کبریآئه ان استمع النّدآء من هذه النّار المشتعلة من الشّجرة الخضرآء فی هذا الطّور المرتفع علی البقعة المقدّسة البیضآء خلف قلزم البقآء انّه لا اله الّا انا الغفور الرّحیم الی ان قال عزّ کبریآئه ان یا ملک انّا سمعنا منک کلمة تکلّمت بها اذ سئلک ملک الرّوس عمّا قضی من حکم الغزا انّ ربّک لهو العلیم الخبیر قلت کنتُ راقداً فی المهاد ایقظنی ندآء العباد الّذین ظلموا الی ان غرقوا فی البحر الاسود کذلک سمعنا و ربّک علی ما اقول شهید نشهد بانّک ما ایقظک النّدآء بل الهوی لانّا بلوناک وجدناک فی معزل ان اعرف لحن القول و کن من المتفرّسین انّا ما نحبّ ان نرجع الیک کلمة سوء حفظاً لمقام الّذی اعطیناک فی الحیوة الظّاهرة انّا اخترنا الادب و جعلناه سجیّة المقرّبین انّه ثوب یوافق النّفوس من کلّ صغیر و کبیر طوبی لمن جعله طراز هیکله ویل لمن جعل محروماً من هذا الفضل العظیم لو کنت صاحب الکلمة ما نبذت کتاب اللّه ورآء ظهرک اذ ارسل الیک من لدن عزیز حکیم انّا بلوناک به ما وجدناک علی ما ادّعیت قم و تدارک ما فات عنک سوف تفنی الدّنیا و ما عندک و یبقی الملک للّه ربّک و ربّ آبآئک الاوّلین لا ینبغی لک ان تقتصر الامور علی ما تهوی به هویک اتّق زفرات المظلوم ان احفظه من سهام الظّالمین بما فعلت تختلف الامور فی مملکتک و یخرج الملک من کفّک جزآء عملک اذاً تجد نفسک فی خسران مبین و یأخذ الزّلازل کلّ القبائل فی هناک الّا بان تقوم علی نصرة هذا الامر و تتّبع الرّوح فی هذا السّبیل المستقیم اعزّک غرّک لعمری انّه لا یدوم و سوف یزول الّا بان تتمسّک بهذا الحبل المتین قد نری الذّلّة تسعی عن وراک و انّک من الرّاقدین

معلوم احبّای الهی بوده در ایّام توقّف در ارض سِرْ الواح منیعه مخصوص بعضی از ملوک لاتمام حجّة اللّه نازل و ارسال شد از جمله بملک پاریس که در آن ایّام رأس ملوک بود لوحی نازل و سبب آن آنکه روزی تلقاء عرش حاضر بودم فرمودند بعد از دعوای روس و عثمانی ملک پاریس باعانت عثمانی برخواست و بعد از نزاع و جدال و قتل و غارت جمعی از ملوک بمیان آمدند و حکم مصالحه محقّق شد بعد ملک روس از ملک پاریس سؤال نمود که من و تو هر دو اهل یک ملّت بودیم سبب چه بود که تو باهانت اهل مذهب خود و اعانت غیر مذهب قیام نمودی جواب نوشت سببی نداشت مگر آنکه نفوسی از رعیّت عثمانی را شما در بحر اسود بغتة بر ایشان هجوم نمودید و جمیع را غرق کردید ندای آنمظلومان مرا از خواب بیدار نمود و باعانت برخواستم بعد از اتمام این فقره فرمودند حال ما لوحی باو میفرستیم و او را امتحان مینمائیم اگر باعانت مظلومین اهل بیان برخواست تصدیق مینمائیم او را در آنچه گفته والّا یظهر کذبه فیما ادّعی و قال لذا لوحی باو نازل و ارسال شد ابداً خبری از او نرسید مع آنکه وزیری از وزرای او که سرّاً اظهار حبّ مینمود بساحت اقدس معروض داشته که مخصوصاً لوح را بملک رساندم و تفصیل را هم لساناً معروض داشتم مع ‌ذلک جوابی نرسید این بود که بعد از عدم وصول جواب آن لوح این لوح ثانی نازل و بخطّ فرنساوی شخصی نوشته و ارسال داشت حال ملاحظه در لوح نمائید آنچه بعد بر او وارد شده از قبل تصریحاً من غیر تلویح در آن نازل طوبی للقارئین طوبی للمتفکّرین طوبی للمنصفین و همچنین در خلق بدیع و ارسال آن بعظمت و قدرت تفکّر نمائید و ملاحظه کنید بعد از اتمام حجّت و اظهار قدرت چگونه بلایا از قحط و غلا و خوف عجم را احاطه نمود و اخبار این امور کل در الواح متعدّده نازل شده فواللّه الّذی لا اله الّا هو اگر نفوس در خلق بدیع و ارسال او و لوح او و آنچه بعد وارد شده تفکّر نمایند جمیع را کافیست و برهان الهی اظهر از شمس بر کل واضح و مبرهن میشود ولکن کینونات جعلیّه بعالم خود مشغولند از انفاس سبحانیّه و عَرْف آیات رحمانیّه قسمتی نبرده و نخواهند برد الّا من شآء اللّه چنانچه مشاهده میشود مع این اعلای کبری و ظهور عظمی و آیات واضحات بعضی از عباد متابعت نفوسی را اختیار نموده‌اند که همیشه خلف قناع بوده و خواهند بود و ابداً امری از آن نفوس ظاهر نشده چه فایده که این عبد فرصت ندارد والّا جمیع آنچه ظاهر شده و میشود کل را از آیات اللّه که بالتّصریح من غیر تأویل نازل شده معروض میداشت نسئل اللّه بان یؤیّد العباد علی الانصاف و محو ما عندهم من الاوهام و ما ذکر فی الاسلاف انّ العجب فی الّذین اتّبعوا الدّفرآء بعد الّذی تضوّع رائحة المحبوب بین العالمین مثل آنکه بسیّد محمّد اصفهانی و اقوال او که ابداً از اصل امر مطّلع نبوده و لا زال بفساد مشغول از حقّ امنع اقدس محتجب مانده‌اند اگرچه قول عوامست ولکن مناسب این مقام کوری نگر عصاکش کور دیگر شود فواللّه فواللّه هر ذی بصر و ذی شمّی یکمرتبه او را دیده از وجهش اثر جحیم و از نَفَسش رائحۀ اهل سجّین یافته هر روز بتدلیسی مشغول چون وارد سجن اعظم شدیم اسمش را قدّوس افندی گذاشت بگمان آنکه اسم بیمعنی سبب اعلای مسمّی خواهد شد ویل له و لمن اتّبعه و همچنین آقا جان را رئیس المشرکین سیف‌ الحقّ نامید و عراق را باو وعده داد چنانچه مکتوب خود آقا جان الآن موجود است که برئیس المشرکین نوشته و استغاثه نموده که آن وعده که دادید چند وقت دیگر ظاهر میشود باری در این ارض نزد هر شخصی ذکر نمود که من سیف‌ الحقّ هستم و اکثر بلاد را عنقریب فتح میکنیم الا لعنة علی الکاذبین در اینمقام آیاتی از سماء مشیّت الهیّه نازل قوله عزّ کبریآئه

الاقدس الاعظم الابهی

انّ فی ابتلآء مالک الامکان فی کلّ الاحیان لآیات لمن فی الاکوان قد قبل الشّدّة لرخآء البریّة و المشقّة لراحة من فی الامکان نفسی لفضله الفدآء و لکینونتی لرحمته الفدآء و روحی لعنایته الّتی احاطت الآفاق ما اصبح الّا و احاطته ظلمات الاشارات من الّذین کفروا باللّه منزل الآیات و انّه لا یمنعه شئ عمّا اراد فی امر اللّه مالک یوم التّناد مرّة ینادی بلسانه المبین و طوراً یشیر باصبع الیقین و یدع الکلّ الی اللّه مالک الرّقاب لو نذکر ما ورد علینا لتنفطر السّمآء و تخرّ الجبال انّ الّذین کفروا افتخروا بما عندهم من الالقاب انّ الاخرس سمّی نفسه بالقدّوس و ادّعی فی نفسه ما ادّعی الخنّاس و الآخر سمّی نفسه بسیف الحقّ و قال انّی انا فاتح البلاد قد بعث اللّه من ضرب علی فمه لیوقننّ الکلّ بانّه ذَنَب الشّیطان قطع من سیف الرّحمن قد کان ان ینتظر ایّام عزّه و ظهوره بما وعده من کفر باللّه فالق الاصباح کذلک یأخذ اللّه من اعرض عنه و قام علی تضییع امره بین العباد فلمّا هُلکوا سرت اریاح الرّبیع و فتحت ابواب السّمآء و امطر السّحاب طوبی لمن فاز بعرفان اللّه فی ایّامه و انقطع بکلّه عن کلّ الجهات قل او لم یکفکم ربّ السّموات و الارض انّه قد اتی بالحقّ باسمه المهیمن علی الابداع انّک نوّر قلبک بمصباح الاعظم الّذی اوقده مالک القدم ثمّ استقم علی الامر بسلطان ربّک المقتدر المختار انتهی

شخصی در این مدینه از علمای مدینۀ کبیره بوده آقا جان نزد او مراوده داشت نزد او هم تفصیل را ذکر نموده که من سیف الحقّم عنقریب فتوحات اکثر بلاد بدست من خواهد شد آنشخص عالم جاهل اگرچه از سبیل حق بعید بوده کلمۀ خوبی ذکر نموده کانّ روح ‌القدس نطق علی لسانه چنانچه بعد از قتل مشرکین فی ‌‌الفور مع پاشای بلد بر سر نعش آقا جان حاضر مذکور نمود این ملعون میگفت من سیف الحقّم حال معلوم شد که سیف الحقّ آن بود که بر کمرش خورد و باسفل الجحیم مقرّش داد باری الحمد للّه بعد از وقوع اینفقره و رجوع مشرکین باسفل الجحیم امطار رحمت لیلاً و نهاراً باریده بعد از آنکه در چند سنه رحمت ممنوع بود و ناس بقحط و غلا معذّب و مبتلا وقتیکه در ادرنه بودیم کاغذی آنخبیث بشخصی نوشته بود از جمله ملاحظه شد یک فقره از فقرات لوحیکه در عراق نازل شده بود سرقت نموده و باسم خود نوشته و آن فقره اینست چون شمس مشرقیم و چون قمر لائح و آن غافل پلید اینقدر ادراک ننموده که عرصۀ سیمرغ جولانگه ذباب نشده و نخواهد شد و ظلمت را نمیرسد که دعوی شمسی نماید فواللّه چون ناس را ضعیف و احمق دید لذا بمفتریات نفسیّه قیام نمود چنانچه بعضی مجعولات قلمیّۀ او را اخذ نموده و میخوانند قد خسر الکاتب و القاری و بوساوس و دسایس مختلفه ناس را از ربّ النّاس منع مینمود و باوهام سابقه بعضی را گمراه نمود چنانچه شخصی بنده را در سوق ملاقات نمود و مذکور داشت که ساعتی میخواهم ترا ملاقات کنم بشرط آنکه احدی جز من و تو نباشد و این عبد از قبل او را ندیده بودم گفتم بسیار خوب وقتی معیّن شد و آمد بعضی ذکرها بمیان آمد و معلوم شد که با مشرک باللّه مراوده دارد و ذکر نمود بمن گفته‌اند تو از شیعیانی در این اثنا این عبد را بشأنی ضحک غلبه نمود که زمام صبر از دست رفت و آنشخص تعجّب نمود گفت سبب ضحک چیست گفتم ای بیچارۀ فقیر شیعیان شما که در دیار ایران مثل حصاة ریخته‌اند بچه مقامی رسیدند و یا چه شأنی عند اللّه داشته‌اند که تازه تو میخواهی بر اثر آن متوهّمین مردوده مشی نمائی آیا ندیدی که کل باطل و در ضلالت صرف بوده‌اند چنانچه حقّ منیع را بایادی خود شهید کردند الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین بعد از القاء این کلمه بسیار متفکّر شد بعد لوجه اللّه بعضی از کلمات منیعه که از مصدر امریّه استماع نموده بودم باو القا کردم مشاهده شد که خالی از استعداد نیست از جمله مذکور داشتم که تو فکر کن از آنچه نزد شیعیان بود و از اساس مذهب و ملّت خود میشمردند کدام‌ یک صدق بود که حال تو میخواهی بر اثر آن اوهام و کلمات کذبه ببحر صدق و حکمت ربّانیّه وارد شوی آیا این شیعیان که میگوئی معنی قیامت را ادراک نموده بودند قال لا گفتم آیا میزان را عارف شدند قال لا گفتم آیا حشر و نشر را فهمیدند قال لا گفتم آیا آنچه در ذکر قائم نزدشان مذکور است بقسمیکه ادراک نموده‌اند حق بوده قال لا بعد مذکور داشتم که خود شاهدی که کل کذب بود حال این فقره که بتو گفتند از کجا دانستی که صدقست حینئذ جلست مستویاً مقابلاً الیه و نطقت بما حفظت من آیات اللّه الملک المهیمن القیّوم و القیت علیه ما امرت به من لدی اللّه العزیز المحبوب قلت یا عبد اما سمعت ما نطق به لسان العظمة اذا استوی علی عرشه المهیمن علی کلّ شاهد و مشهود قال و قوله الحقّ دعوا ما عندکم من الاوهام ثمّ استمعوا ما ینطق به لسان ربّکم العزیز العلّام الی متی تتّبعون الهوی قد اشرقت شمس الهدی ان اقبلوا الیها مقدّسین عمّا ذکر من قبل من علمآئکم تاللّه هذا لَظهور اللّه و آیة بطونه لما سواه لا یقاس بما ذکر فی ازل الآزال و لا یعرف بما عندکم من کلمات اهل الجدال تقرّبوا الیه بعیون نورآء و وجوه بیضآء کذلک امرتم فی الالواح من لدی اللّه المقتدر العلیم الخبیر قوله جلّ کبریآئه مخاطباً لاحد قد نراک متغمّساً فی غدیر المحتجبین و میاه اوهام الغافلین ان اخرج منه باسمی و سلطانی ثمّ تغمّس فی هذا البحر الاعظم الّذی ینطق کلّ قطرة منه لا اله الّا انا المقتدر المتعالی المهیمن العزیز الکریم گفتم ای مرد لوجه اللّه میگویم و خالصاً للّه ذکر مینمایم بریز این اوهام را و از این مقامات کثیفۀ محدودۀ متوهّمه صعود نما تا به پرهای رحمت رحمانی بسموات حِکَم ربّانی صعود نمائی و فائز شوی الیوم یوم قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون است و این آیۀ مبارکه از قبل مخصوص این یوم نازل شده چه که در این ظهور واضح و مبرهن گشت که نفس حق وحده سلطان است بر کل و شریک و شبیه اخذ ننموده و نخواهد نمود اگرچه از قبل اهل ملل باین بیان مقر و معترف بودند ولکن اکثر کاذب بودند چه که هر روز شریکی از برای حق قرار میدادند و بعد در این مقام آنچه سزاوار بود این عبد معروض داشت ذکر نمود الیوم تکلیف چیست گفتم تکلیف عمل بهمین آیه که عرض کردم بگذار این انفس موهومه و اقوالشان را و در فضای خوش بدیع وارد شو تا خمر باقی از آیۀ رحمت رحمانی که میفرماید بظهوری ثبت حکم البدع و انّ هذا لبدیع السّموات و الارضین بیاشامی از قبل و بعد بگذر بنفس ظهور بعین ظهور ناظر شو چه که کل در این ظهور اعظم باین مأمورند و این مختصّ باین ظهور است و بعد ذکر نمودم که بعضی از نفوس ضعیفه را آن نفس خبیثه بامثال این اذکار از مختار منع نمود چنانچه یحیی هم ببعضی مینویسد انت من شیعتی و مقصود از این عبارت معلوم قد ضلّ کلّ کتّاب کذّاب حال مشاهده کن کجاست مقام اذکار آن نفس خبیث و مقامیکه حضرت ربّ الارباب از برای عباد خواسته ای برادر جمیع این الفاظ محدودۀ نالایقۀ قبل را بریز و بپرهای بدیع در فضای خوش بدیع طایر شو تا بعنایت الهی از خمر بدیع بیاشامی و بسرّ این امر بدیع پی‌بری

و دیگر آنکه بعضی از عباد از بعضی اعمال نفوس ضعیفه که طائف حولند شکایت نموده‌اند و آنرا بحق جلّ و عزّ نسبت داده‌اند چنانچه شخصی ذکر نموده که چگونه میشود مع اظهار حقّیّت و اعلای این امر که عالم را احاطه نموده بعضی نفوس که خود را نسبت بحق میدهند باعمال ناشایسته مشغول باشند باری این فقره از غفلت آن غافلست گویا این شعر که ما بین ناس مشهور است نشنیده که میگویند

گر جملۀ کاینات کافر گردد

بر دامن کبریاش ننشیند گرد

روزی در ساحت عرش حاضر بودم قد توجّه الیّ وجه اللّه و قال اَسمعت انّ المخلصین فی خطر عظیم ای عبد حاضر لدی العرش علمای ظاهره در اصحاب حضرت رسول اختلاف نموده‌اند که آیا اسم صحابه بر چه نفسی صادقست بعضی گفته‌اند صحابی نفوسی هستند که در یک سنه او اکثر در خدمت حضرت بودند و بجهاد فی سبیل اللّه قیام نمودند و بعضی گفته‌‌اند هر کس اقرار بر کلمۀ توحید نمود و رسول را ملاقات کرد او از صحابه محسوبست اگرچه مرّة واحده بوده و بعضی گفته‌اند که این اسم در بارۀ نفوسی صادقست که مخصوص حضرت رسول او را باین اسم خطاب فرموده‌ و بعضی گفته‌اند نفوسی هستند که عند حضرت موثّق بوده‌اند و در سفر و حضر حاضر ولکن اکثری از علما گفته‌اند کلّ من اسلم و رأی النّبیّ صلّی اللّه علیه و صَحَبَه ولو اقلّ زمان انّه من الصّحابه از این قرار در حجّة الوداع چهل‌ هزار نفس با حضرت بودند و در یوم وفات حضرت در مدینه صد و بیست و چهار هزار نفر جمع شدند بر کلّ این نفوس بقول اخیر اسم صحابه صادق مع ‌ذلک معدودی بودند که از زلال خمر ایقان نوشیده‌اند و بمبدء فیوضات رحماینّه وارد شده‌اند باری امثال این سخنان از غفلت شده و میشود نسئل اللّه بان یؤیّد الکلّ علی ما یحبّ و یرضی

ای دوستان حق بسمع قناعت ننمائید و باوهام قبل دل مبندید فواللّه الیوم نفوس خبیثه ضعفا را باوهام قبلیّه از شریعۀ الهیّه منع نموده‌اند بشنوید عرض این خادم لدی العرش را و بارجل مستقیمه بر صراط احدیّه قائم شوید حق بشأنی ظاهر که احدی را مجال اعراض نمانده جمیع کتب الهیّه مشعر و مدلّ بر آن چنانچه چندی قبل یکی از دوستان که از ملل مختلفه بوده عریضه‌ئی عرض نموده و در آن عریضه دو روایت معروض داشته که در کتب قدیمه از لسان یونانی بلسان عربی ترجمه شده فقرۀ اولی سیظهر الشّیطان فی جزیرة ق و یمنع النّاس عن الرّحمن اذا حان ذاک الحین توجّهوا الی الارض المقدّسة منها تمرّ نسمة اللّه انتهی و این مشهور است چنانچه اهل ترک قبرس را شیطان جزیره‌سی میگویند و ارض مقدّسه هم معلوم که حال مقرّ عرش واقع شده و فقرۀ ثانی یظهر الحُباب فی جزیرة المنسوبة الیه انّه قصیر القامة کثیر اللّحیة ضیّق الجبهة و الصّدر اصفر العین و الشّعر لظهره وبر کالابل و لصدره شعر کالمعز اذا اتی ذلک الوقت تقرّبوا الی الکرمل ولو بالکلکل ثمّ اقبلوا الی الواد المقدّس ارض المحشر بقعة البیضآء انتهی معلوم بوده که حُباب اسم شیطانست و حیّه است میفرماید ظاهر میشود شیطان در جزیره‌ئی که منسوب باوست که قبرص باشد چنانچه بجزیرۀ شیطان معروفست و میفرماید اذا اتی ذلک الوقت تقرّبوا الی الکرمل و کرمل جبلیست مقابل عکّا ولو بالکلکل اگرچه بسینه باشد ثمّ اقبلوا الی الواد المقدّس ارض المحشر بقعة البیضآء این سه لقب ارض عکّاست چنانچه بین کل مشهور و در کتب مذکور و کاش نفسی بقبرص میرفت و جمیع این صفات که مذکور است بعین ظاهر در آنشخص مشاهده مینمود باری ای عباد حق محتاج باین اذکار نیست و امثال این اذکار لاجل تفضّل صرفه است که این بندۀ ذلیل گمان نموده که بامثال آن بعضی از خواب غفلت بیدار شوند والّا حق مقدّس از ذکر این و آن لا یُعرف الّا بنفسه و لا ینعت الّا بما نعت به ذاته لذاته ما سواه مخلوق بامره و راجع الی اماکنه فی عوالم ابداعه و اختراعه امیدوارم که عرایض این عبد چون خالصاً لوجه اللّه معروض شده شفای قلوب واقع شود و ضیاء صدور تا کل بحبّ اللّه بر شأنی قیام نمایند که احدی را مجال اعراض و اعتراض نماند و جمیع ما قاله المشرکون او یقولون را لا شئ محض انگارند اذاً اقول

تُبت الیک یا الهی بما اجترحت فی ساحتک فاغفر لی بسلطانک و فضلک انّک انت اکرم الاکرمین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

بنام گویندۀ یکتا

سبحان‌اللّه صاحب بیان میفرماید به بیان از او محتجب ممانید و بحروفات از او اعراض مکنید جمیع بیان بمثابۀ ورقیست نزد او اگر قبول فرماید مقبول و اگر ردّ نماید انّه هو محبوب فی امره و مطاع فی حکمه مع‌ذلک معرضین بیان باسماء تمسّک نمودند و از خالق و مالک آن غافل و معرض آیا بچه امر و بچه حجّت و بکدام برهان بیان را قبول نمودند و بر منزل و مرسلش وارد آوردند آنچه را که قلم از ذکرش عاجز و قاصر است هر منصفی بر اقتدار قلم اعلی و کلمۀ علیا شهادت داده و میدهد و هر بصیری گواه بوده و هست یا اهل البیان اتّقوا الرّحمن و لا تعترضوا علی الّذی علّق کلّ امر بقبوله و کلّ حکم بامضائه خافوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین این مظلوم ضرّ عالم را قبول نمود لأجل اعلاء کلمه و اظهار امر اللّه از اوّل ایّام الی حین دست ظالمین و غافلین بوده کل دیده و شنیده‌اند لو هم ینصفون از حقّ جلّ جلاله میطلبیم انصاف عطا فرماید عبادش را و بطراز صدق مزیّن دارد ذکرت نزد مظلوم مذکور و این لوح ابدع اعلی از سماء مشیّت مولی الوری مخصوص تو نازل خذه بقوّة من عنده انّه هو المقتدر العزیز العلّام

* * *

بنام یکتا خداوند بی‌همتا

ستایش پاک یزدان را سزا است که بخودی خود زنده و پاینده بود هر نابودی از بود او پدیدار شده و هر نیستی از هستی او نمودار گشته ای رستم انشآء اللّه بعنایت رحمن مرد میدان باشید تا از این زمزمۀ ایزدی افسردگانرا برافروزی و مردگان را زنده و پژمردگان را تازه نمائی اگر باین نار که نور است پی‌بری بگفتار آئی و خود را دارای کردار بینی ای رستم امروز نمودار کرم ذرّه را آفتاب کند و پرتو تجلّی انوار اسم اعظم قطره را دریا نماید بگو ای دستوران باسم من عزیزید و از من در گریز شما دستوران دیوانید اگر دستوران یزدان بودید با او بودید و او را میشناختید ای رستم بحر کرم یزدانی آشکار و آفتاب بخشش رحمانی نمودار صاحب چشم آنکه دید و صاحب گوش آنکه شنید بگو ای کوران جهان‌پناه آمده روز بینائی است بینای آگاه آمده هنگام جان‌بازی است در این روز بخشش کوشش نمائید تا در دفتر نیکوکاران مذکور آئید جز حضرت رحمن احدی بر آمرزش گمراهان و گناه‌کاران قادر نبوده و نیست کسیکه هستی نیافته چگونه هستی بخشد و صاحب خطا چگونه از خطا درگذرد بگو ای دستوران محبوب عالمیان در زندان شما را بیزدان میخواند از او بپذیرید و بلایای بی‌پایان را از برای خلاصی شما قبول نموده از او مگریزید از دشمن دوست‌نما بگذرید و بدوست یکتا دل بندید بگو ای مردمان برضای دوست راضی شوید چه که آنچه را او برگزید او است پسندیده بگو ای دستوران کردار احدی امروز مقبول نه مگر نفسیکه از مردمان و آنچه نزد ایشان است گذشته و بسمت یزدان توجّه نموده امروز روز راست‌گویان است که از خلق گذشته‌اند و بحقّ پیوسته‌اند و از ظلمت دوری جسته بروشنائی نزدیک شده‌اند ای رستم گفتار پرورگار را بشنو و بمردمان برسان

* * *

شمس الکلمات من افق بیان ملیک الاسمآء و الصّفات قد کانت فی احسن السّاعات بانوار اللّه علی الحقّ مشهوداً روح التّبیان من قلم السّبحان علی هیاکل اهل الاکوان قد کان بالفضل مبذولاً سرّ الاسرار عن خلف الاستار بارادة اللّه العزیز المختار قد کان بین الاخیار بالحقّ مذکوراً

یخاطب اللّه هیاکل المقدّسین الّذین خلقوا من الکلمة الاولی الّتی خرجت من فم اللّه المقتدر العلیّ الاعلی ثمّ الملأ الاعلی ثمّ الّذین قدّسهم اللّه عن ادراک من فی الارض و السّمآء و بعثهم اللّه من مشیّته الخفیّة المتعالیة عن عرفان اهل الانشآء بان استبشروا فی انفسکم بما جآء احسن الاحیان و ظهرت السّاعة الّتی طافت حولها السّاعات الّتی وعدتم بها فی الواح اللّه المقتدر العزیز الرّحمن و طلع عن مشرق القیّوم الفجر المکتوم بهذا الاسم المکنون و نوّر به کلّ ما کان و ما یکون تبارک الکریم مُظهر هذا الفضل العظیم قد ظهر یوم اللّه الموعود و استقرّ فیه مظهر المعبود علی عرش اسمه الودود و تجلّی بشمس الفضل علی کلّ شاهد و مشهود انتم یا ملأ الحدود انقطعوا عمّا عندکم ثمّ زیّنوا هیاکلکم بالطّراز المحمود ثمّ انظروا بالنّظر الاطهر جمال اللّه الانور الّذی استقرّ علی العرش الاعظم بسلطانه المهیمن العزیز القدیر سبحان المحبوب قد اظهر الجمال المستور بسلطان مبین قد انتهت الایّام الی احسن الیوم و بلغت الاوقات الی اشرف الوقت و اراد الغیب المکنون بان یظهر بکلّ الافضال علی من فی الارض و السّمآء و یبرهن ظهور اللّه و استعلآئه ثمّ سلطنة اللّه و کبریآئه علی من فی جبروت الامر و الخلق لیتمّ نعمته علی بریّته و احسانه علی خلقه فلمّا ظهر خطفت ابصار المنتظرین الّا الّذین عصمهم اللّه بسلطانه و طهّر عیونهم عن حجبات العالمین

تبارک الّذی ظهر بالحقّ بطراز بدع منیر و لمّا بلغ میقات الظّهور فی هذا الیوم المسطور شقّ حجاب القدر و طلع حکم الامضآء بعد القضآء بخروج نیّر افق البقآء عن شطر الزّورآء بما اکتسبت ایدی اهل النّفاق فی هذا النّور الّذی اشرق و افاق باشراق قدس بدیع تبارک الّذی نزّل الامریْن بسلطانه الاعظم العظیم و من هذا الظّهور استبشرت حقائق کلّ الاشیآء و کلّ اخذوا کأس السّرور بانامل الوجد و الشّوق و شربوا منها الرّحیق الطّهور علی حبّ هذا الجمال الّذی ظهر بالحقّ بطراز اللّه الملک العدل الحکیم تبارک الّذی اجتذب بهذا الظّهور افئدة المقرّبین قل هذا یوم ما رقم مثله من القلم الاعلی و ما ادرک شبهه الملأ الاعلی و لا حقائق النّبیّین و المرسلین تبارک الّذی بعث هذا الیوم المبارک المقدّس العزیز البدیع و فیه اهتزّت ارکان العرش شوقاً لاستوآء اللّه علیه ثمّ تحرّکت ارکان کرسیّ رفیع تبارک اللّه مظهر هذا الجذب الّذی اخذ العالمین و فیه اشرقت شمس الجمال عن افق وجه اللّه الکبیر المتعال و امطرت سحاب الافضال و اثمرّت اشجار الفردوس بالاثمار الّتی جعلها اللّه مخصوصة لمن اقبل الیه فی هذا الظّهور بقلب منیر تبارک اللّه الّذی قدّر هذا الفضل العظیم و فیه خرجت الارواح عن الابدان للنّظر الی جمال القدم من غیر ستر و حجاب تبارک الّذی اظهر هذا الیوم الکبیر و فیه تصوّر الرّوح الاعظم علی احسن الصُّوَر و ظهر من الافق الاعلی و استقرب الی المنظر الابهی بضیآء هلّل من اشراقه الحورآء الی ان وقف تلقآء الوجه فی الهوآء بطراز انجذبت منه افئدة المرسلین تبارک اللّه موجد هذا الملک الکریم و خرج اهل الفردوس ثمّ اهل حظائر القدس و مواقع الانس ثمّ اهل الجنان و الّذینهم استقرّوا خلف سرادق السّتر و الکتمان من قصورهم و اماکنهم و کانوا یتخافتون بینهم و یستخبر بعضهم بعضاً ما وقع فی الابداع کانّ مالک القدم قد ظهر بذاته لذاته ثمّ لخلقه و عباده من جبروت الاختراع بسلطان عظیم تبارک اللّه محدث ما یرید بامره الغالب القدیر و نادی الرّوح بندآء احاط الممکنات و قال قد قرّت عیونکم یا سکّان الارضین و السّموات ثمّ یا مظاهر الاسمآء و الصّفات ثمّ یا اهل لجج الکبریآء ورآء عوالم الذّکر و الاشارات الیوم یوم فیه یسقی اللّه العلیّ الاعلی بنفسه المقدّس الابهی کوثر القرب و اللّقآء کلّ وضیع و شریف تبارک اللّه الّذی ظهر بکلّ الفضل فی هذا الیوم العظیم و هذا یوم قد شقّ فیه الحجاب الاکبر و ظهر المنظر الاطهر و فیه ابتسم ثغر اللّه شوقاً للقآئه و فتحت ابواب الوصال علی مظاهر الجمال و الاجلال ثمّ علی الّذین خرقوا سبحات الجلال بسلطان اللّه المقتدر العلیم الحکیم و فُتحتْ السن الوجود من الغیب و الشّهود بان تبارک اللّه احسن المبدعین حینئذ منع الرّوح الاعظم عن النّدآء و اخذ جذب اللّه اهل مدائن البقآء ثمّ اهل الغرفات الحمرآء ثمّ اهل ملکوت الاسمآء و کلّ نزلوا عن مواقعهم الی ان وقفوا فی مقابلة الرّأس بین الارض و السّمآء بخضوع و خشوع بدیع تبارک اللّه مظهر هذا الامر المبرم العزیز المنیع و ارتفعت اصواتهم بالتّکبیر و التّهلیل فی هذا الیوم الجلیل الّذی ما کان نوره من الشّمس و ضیآئها بل من نور وجه اللّه الملک المتعالی الکریم تبارک اللّه الّذی اظهره بالحقّ و فیه بعث العالمین و نادی مناد آخر من شطر المنظر الاکبر تاللّه هذا یوم قد شقّت فیه حجبات الاضداد و هبّت نسائم الاتّحاد و اتی مالک الایجاد علی ظلل الکبریآء فی یوم المیعاد بسلطان مبین تبارک اللّه الّذی نزل بالحقّ من جبروت قدس رفیع و هذا یوم فیه اتّحد المآء و النّار و کشفت الاستار عن وجه الاسرار بما ظهر جمال المختار بطراز نفسه المهیمن العزیز الجمیل

فیا حبّذا هذا یوم فیه قرّت عیون المقرّبین فلمّا اخذ فرح اللّه کلّ ما سوىه فکّ الرّوح الاعظم شفتیه مرّة اخری نادی و قال یا اهل ملکوت السّموات و الارض ثمّ یا اهل جبروت الامر و الخلق طوبی لآذانکم بما سمعتم آیات الوصل و الوصال فاستمعوا حدیث البعد و الفراق بما اراد ان یخرج من شطر العراق نیّر الآفاق بما اکّد هذا المیثاق فی اوراق اللّه المقتدر العلیم الحکیم قد فزع بهذا النّدآء سکّان الارض و السّمآء و ارتفع ضجیجهم و صریخهم علی شأن خرّت الوجوه علی التّراب بحزن عظیم فیا عجبا من هذا الفراق الاصعب العظیم و تحیّر بهذا النّدآء ملأ الغیب و الشّهود و بلغوا فی تلک الحالة الی مقام نست الکاف رکنها النّون و الحبیب جمال محبوبه العزیز الحمید فوا حزنا من هذا القضآء المثبت المبین فلمّا بلغ الامر الی هذا المقام تحرّک جمال القدم فی نفسه و تحرّک کلّ الاشیآء فی سرّها و جهرها الی ان قام و قامت بقیامه القیامة العظمی بین السّموات و الارضین حینئذ نادی الرّوح مرّة بعد اخری قدّام الوجه یا اسرافیل تاللّه الحقّ قد خُلقتَ لهذا الیوم انفخ فی الصّور فی هذا الظّهور لیحیی به کلّ عظم رمیم فنفخ کما اُمر و انصعق کلّ من فی السّموات و الارض ثمّ نفخ فیه اخری اذاً هم قیام ینظرون هذا المنظر الکریم و نطقوا بان تبارک اللّه احسن الخالقین و مشی جمال القدم و کان یمشی امامه ملکوت الوحی و ورآئه جبروت الالهام و عن یمینه لاهوت الامر و عن یساره جنود المقرّبین فیا حبّذا هذا الامر الظّاهر البدیع الی ان بلغ صحن البیت حینئذ وقعت علی رجلیه وجوه ملأ القدس ثمّ تزلزلت ارکان البیت من فراق اللّه المقتدر العزیز القدیر و ناحت قبائل اهل المدائن کلّها و اضطربت افئدة الطّائفین فیا حزنا من هذا الفراق الّذی به انفصلت ارکان العالمین و توقّف جمال المحبوب بما سمع العویل و الاضطراب من سکّان التّراب و بکت عین العظمة من بکآئهم و ورد علیه من ضجیج احبّآئه ما لا حمله من فی السّموات و الارضین ثمّ مشی مرّة اخری الی ان بلغ قرب ستر الحجاب شاهد قدّام رجله طفلاً رضیعاً انقطع عن ثدی امّه اخذ ذیل اللّه بانامل الرّجآء و دعاه بندآء ضعیف و بذلک ستر غبار الحزن وجه کلّ ذی شعور و مرّت نسائم الهمّ علی الخلائق اجمعین فوا اسفا من هذا الحزن الّذی به تغیّرت وجوه المخلصین و لو لا عصمة اللّه لانفطرت فی ذلک الحین السّموات السّبع و خسفت الارض باهلها و اندکّ کلّ جبل شامخ رفیع ثمّ رفع انامل القوّة ستر حجاب العظمة و طلع عن خلفه جمال العزّة بسلطان عظیم فلمّا اراد الخروج عن الباب ذات اللّه العزیز الوهّاب نادی الرّوح فی آخر ندآئه تاللّه قد خرج محبوب العالمین عن بیته بما اکتسبت ایدی الظّالمین ثمّ بکی فی نفسه و بکی ببکآئه اهل الارض و السّمآء و الواقفون فی الهوآء ثمّ الطّائفون حول جمال الکبریآء و قال فاعلموا بانّ فی الخروج فی یوم الظّهور لآیات ثمّ بیّنات للعارفین لعلّ اهل الارض و السّمآء بهذا الخروج فی هذا الیوم الابدع الاعلی یخرجنّ عن حجبات النّفس و الهوی و یتقرّبنّ الی اللّه العلیّ الابهی و ینقطعنّ عمّا خلق فی الدّنیا و ما قدّر فی ملکوت الانشآء کذلک اراد اللّه لهم فضلاً من عنده و انّه لهو الفضّال الغفور الکریم تبارک اللّه مظهر هذا الفضل الاظهر المنیع خرج سلطان البقآء متوجّهاً الی شطر القضآء مع جنود الغیب و الشّهادة و من قدّامه یسمع حنین العاشقین و عن ورآئه عویل المشتاقین الی ان بلغ الشّطّ حینئذ تفرّد من اصفیآئه و فارق عنهم کانّ الرّوح فارق عن اجساد هؤلآء المخلصین و وصّاهم بالصّبر و الاصطبار و امرهم بتقوی اللّه المقتدر العزیز المختار و مرّ عن الشّطّ الی ان دخل روضة الرّضوان و استقرّ فیها علی العرش بسلطانه الابدع البدیع تبارک الکریم مبدع هذا الفضل العمیم فلمّا استوی جمال القدم تجلّی باسمه القیّوم علی کلّ الاشیآء لیثبت ما رقم من القلم الاعلی من لدی اللّه العلیّ الاعلی ثمّ تجلّی باسمه الغنیّ علی الغیب و الشّهود ثمّ باسمه الظّاهر علی ما هو المذکور و المستور و باسمه الاعظم علی مظاهر القدم و سائر الامم و باسمه العلیم علی مطالع الاسمآء طوبی لمن اقبل الی ما ظهر من الفضل الاعظم فی هذا الیوم العظیم فیا حبّذا هذا الاستوآء الّذی به استقرّت افئدة المقرّبین و استقربت قلوب العارفین و استضآئت وجوه المقبلین و تزکّت نفوس المتوجّهین و قرّت عیون الملأ العالین و فتح لسان کلّ شیٴ من الغیب و الشّهود بثنآء اللّه الملک العزیز الجمیل فیا حبّذا ذاک الشّذا الّذی منه تضوّع رائحة مسک المعانی بین العالمین و کان حین الاستوآء حین قیام العباد لصلوة العصر للّه العزیز الجمیل و فی ذلک لآیات للموقنین و بیّنات للمتفرّسین و اشارات للمتبصّرین و توقّف فی الرّضوان جمال الرّحمن اثنی ‌عشر یوماً و فی کلّ یوم و لیلة یطوفنّ حول سرادق العظمة و خبآء العصمة قبائل الملأ الاعلی و الملئکة المقرّبون و ارواح المرسلین و یحفظنّ و یحرسنّ اهل اللّه من جنود الشّیاطین تبارک اللّه الّذی اظهر هذا المقام العزیز المنیع و فی کلّ حین ینزل اهل غرفات الجنان باباریق من کوثر الظّهور و اکواب من السّلسبیل الطّهور و یسقون بها اهل خبآء المجد و فسطاط عزّ منیر تبارک اللّه مظهر هذا الفضل الامنع المحیط فلمّا تمّ میقات الجلوس و اتی حکم الرّکوب حینئذ قام جمال الرّحمن و خرج عن الرّضوان و رکب علی خیر حصان تبارک السّبحان الّذی ظهر بین الاکوان بسلطانه الّذی استعلی علی السّموات و الارضین فلمّا خرج ضجّ الرّضوان و اشجاره و اوراقه و اثماره و جداره و هوآئه ثمّ ارضه و بنآئه و استبشر اهل البراری و الصّحاری ثمّ کثیبها و ترابها کذلک استوی جمال الکبریآء علی رفرف البقآء بما کان ناظراً الی حکم القضآء الّذی رقم من اصبع اللّه العلیّ الابهی علی الورقة المبارکة البیضآء و کذلک قصصنا لکم یوم الظّهور و ما ورد فیه من الخروج بما اکتسبت ایدی یأجوج الّذین کفروا و اشرکوا باللّه المقتدر العزیز الکریم

* * *

محبوب روحانی حضرت ورقا علیه بهآء اللّه الأبهی ملاحظه فرمایند

۱۵۲١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

شهد الخادم بما شهد اللّه و اعترف بما اعترف به القلم الأعلی قبل خلق الأشیآء انّه لا اله الّا هو قد ظهر و اظهر ما کان مکنوناً فی علمه و مسطوراً فی کتابه و مرموزاً فی لوحه و مخزوناً فی خزینة عصمته علی شأن ما منعته شئونات البشر و همزات الّذین کفروا بمالک القدر قد قام بقیام تزعزعت منه ارکان الأمرآء و بنیان العلمآء و نادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء انّه لا اله الّا هو العلیم الّذی باشارة من اصبعه ماج بحر العلم فی الامکان و مرّت نسمة الرّحمن علی البلدان طوبی لمن سمع و سرع و ویل لکلّ قاعد مرتاب و نعیماً لمن سمع و اجاب و ویل لکلّ مشرک کفّار و اصلّی و اسلّم و اکبّر علی اولیائه و اصفیائه الّذین ما منعتهم سیوف الأعدآء عن مالک الوری و ما خوّفتهم جنود الظّلم فی ایّام ربّهم مولی الأسمآء اولئک عباد نطق کلّ کتاب بذکرهم و کلّ صحیفة بعزّهم و علوّهم و کلّ لوح بفضلهم و سموّهم

سبحانک یا من باسمک تنوّر العالم و بذکرک فاح عرف البیان بین الأمم اسألک باسمک الّذی جعلته قاصم شوکة المعتدین و ملجأ الموحّدین و مأمن الخائفین بأن تحفظ اولیائک من اشقیآء عبادک و تنصرهم بنصرة ترتفع فی کلّ مدینة رایات اسمک و اعلام ذکرک ای ربّ تری و تعلم ما ورد علی الّذین ما اخذتهم الغفلة فی سبیلک و ما رأتهم عین النّوم مستریحاً علی الفراش فی حبّک داروا البلاد لاعلآء کلمتک و زاروا العباد لالقآء امرک الی ان طردوا و اخذوا و حبسوا لاسمک الّذی به جری فرات الحیوان و سرت نسمات الوحی علی من فی الامکان ای ربّ انت الّذی شهد بعظمتک الممکنات و بقدرتک السن الکائنات زیّن اولیائک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء بما یقرّبهم الیک فیکلّ الأحوال و یرزقهم کأس رضائک فی کلّ الأحیان انّک انت مالک الامکان و المهیمن علی الأکوان

یا محبوب فؤادی لعمر اللّه قد سرّنی ذکرکم و ثنائکم و ما جری من قلمکم و ما تفوّه به شفتاکم مرّة بعد مرّة کم من یوم قام الخادم و کان محاطاً بالأحزان بما ورد علی حضرتک و اولیآء الرّحمن و بلغ الیه ما ارسلتموه الّذی وجد منه کلّ ذی شمّ عرف خلوصکم و استقامتکم و عرف نصرتکم و وفائکم فی ایّام فیها نبذ العباد الوفآء ورائهم و نقضوا میثاق اللّه بما اتّبعوا اهوائهم فلمّا قرأت و عرفت اخذنی سکر کأس حبّکم علی شأن فرّت به الأحزان اذاً قصدت المقام الأعلی و سمآء السّموات العالیات الی ان حضرت و عرضت تلقآء الوجه فلمّا تمّ توجّه الی الخادم وجه القدم و قال جلّت عظمته و عزّ بیانه

انا الشّاهد العلیم

هذا یوم فیه ینادی ملکوت البیان فی قطب الامکان طوبی لمن نصر امر اللّه و قام علی خدمة امره و شرب کأس الضّرّآء فی سبیله و قدح البأسآء فی حبّه و سجن بما دعا النّاس الیه و یسمع من امواج بحر المعانی نعیماً لمن تضوّع منه عرف الوفآء فی ناسوت الانشآء و فاز بالاستقامة الکبری علی امر به زلّت ارجل ملکوت الأسمآء الّا من شآء اللّه ربّ العالمین یا ورقآء علیک بهائی و عنایتی قد حضر العبد الحاضر بکتابک و ما ارسلته الیه من قبل و من بعد انّا وجدنا من کلّ کتاب و من کلّ کلمة و من کلّ حرف عرف محبّتک و استقامتک و خلوصک و وفائک و عهدک فی امر اللّه العلیم الحکیم نشهد انّک شمّرت الذّیل لخدمة اللّه و نطقت بثنائه و بلّغت امره و خرقت باسمه حجبات الّذین منعوا عن مالک القدر بالحجاب الأکبر الّذی سمّی بالعالم نسأل اللّه بأن ینصرک و یعینک و یحفظک انّه علی کلّشیء قدیر انّا ذکرناک فی کلّ یوم و فی کلّ لیل و ذکرنا ما ورد علیک فی هذا الأمر الّذی اذ ظهر نادت الأشیآء الملک للّه العلیم الخبیر طوبی لمن اقبل الیک و احبّک و سمع ذکرک فی هذا الأمر البدیع قل یا ملأ البیان و یا اهل الامکان ایّاکم ان تنکروا ما عبدتموه فی القرون و الأعصار و فی اللّیالی و الأیّام ان انصفوا باللّه ثمّ انظروا هذا البنآء الأعظم و استمعوا ما یذکّرکم به هذا النّبأ العظیم قل انّه هو الّذی بشّر به التّوراة و اخبر به الرّوح و نزّل ذکره فی الفرقان من لدن منزل قدیم اتّقوا اللّه و لا تکفروا بآیات ربّکم الرّحمن و لا تعترضوا علیه انّه یدعوکم الی الأفق الأعلی یشهد بذلک کلّ عارف بصیر

انّا نذکر فی هذا اللّیل اولیائی هناک و نبشّرهم بعنایتی و رحمتی و فضلی الّذی سبق من فی السّموات و الأرضین

و نذکر العین و البآء الّذی یشهد له اللّه باقباله و توجّهه و ذکره و ثنائه و انفاقه فی هذا السّبیل المستقیم ذکّره و بشّره لعمری انّه فاز بذکر لا تعادله الأذکار و بکلمة لا ینقطع عرفه بدوام اسمآء ربّک السّامع المجیب انّا سمعنا ما ذکرته فی حقّه و ذکره الأمین من قبل و ما عمل فی سبیل اللّه العلیّ العظیم کبّر من قبلی علیه و علی وجوه اولیائی و بشّرهم بعنایتی و ذکّرهم بما انزلناه لک فی هذا اللّوح المبین لعلّ یأخذهم جذب بیان الرّحمن علی شأن لا تضعفهم قوّة الأقویآء و لا تخوّفهم جنود الظّالمین سوف یأخذهم اللّه کما اخذ قوماً قبلهم انّه هو المقتدر القدیر البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علیهم و علی کلّ ثابت مستقیم انتهی این لآلی بحر بیان را ذیلی اوسع از ارض و سماء باید تا جمع نماید اللّه اکبر من یقدر ان یحصیها و من یستطیع ان یسبح فی غمرات هذا البحر الأعظم بحر چه لآلی چه این الفاظی است که خادم تفوّه نموده و مینماید فی‌الحقیقه باید بدوام ملک و ملکوت باستغفار پردازد از آنچه گفته و میگوید لکن حمد مقصود عالم و مالک امم را که اشراقات انوار آفتاب عنایتش نسبت بآنمحبوب روحانی واضح و لائح و مشهود است امید چنانکه افئده و قلوب را باسم مالک وجود بحکمت و بیان مشتعل نمایند اشتعالیکه من علی الأرض خود را از اطفاء آن عاجز مشاهده کنند آیا چه شده و چه سکری عالم را اخذ نموده بلی سکر نفس و هوی آذان را از استماع منع نموده و ابصار را از مشاهده مع‌ذلک این خادم بحبل کرم متمسّک و بذیل عنایت متشبّث و مسئلت مینماید عباد خود را از امواج بحر معانی محروم نفرماید انّه علی کلّشیء قدیر

چندی قبل نامه‌های مخدوم مکرّم جناب امین حاجی میرزا ابوالحسن علیه بهآء اللّه رسید و در دو نامه ذکر آنحضرت و جناب حبیب روحانی ع‌ب علیه بهآء اللّه را بتفصیل نموده بودند و بسیار مسرور و راضی بودند از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که ایشانرا مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است و عطا فرماید آنچه را که لایق کرم و رحمت اوست

و اینکه مرقوم داشته بودند در بارۀ اسبابیکه سبب ترویج امر و نشر آیات و احکام الهی شود اینفقره تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة قوله تبارک و تعالی امروز بر هر نفسی خدمت امر اللّه لازم امورات ارض را حقّ جلّ جلاله باسباب معلّق فرموده حقوق الهی را هر نفسی باید ادا نماید و ثلث حقوق ارض طاء و اطراف آن باید بمصالح تبلیغ و انتشار امر و اثبات آن صرف شود و باید جمیع بکمال اتّحاد در نصرت امر مشغول باشند و بقدر مقدور در اعلاء کلمه جهد نمایند حقّ جدال و نزاع را منع فرموده اینست فضل اعظم و عنایت کبری انتهی در جمیع اعصار نفوس مطمئنّۀ مستقیمه حسب الأمر بجان و مال نصرت امر مینمودند حال بمال وحده معلّق است از حقّ خادم سائل و آمل است که کل را موفّق دارد بر آنچه که مصلحت امر است انّه هو المؤیّد الکریم

اشیائیکه ارسال شده بود رسید ولکن هنگامیکه عکسین بحضور مبارک فائز ملاحظه فرمودند و بعد متبسّماً باینکلمۀ علیا ناطق یا عبد حاضر در این حین بشرف حضور فائزند و اجر لقا از قلم اراده ثبت شد هنیئاً لهما و مریئاً لهما انتهی گز هم رسید و بحضور فائز و هر نفسی بین یدی حاضر چه در آنحین و چه بعد باو عنایت شد نحمد اللّه علی ذلک

وقتی از اوقات اینعبد با عریضۀ حبیب روحانی جناب ع‌ب علیه بهآء اللّه و عنایته بحضور فائز و بعد از اذن عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فی الجواب قوله جلّ جلاله

هو القریب المجیب

قد سمع المظلوم ندائک و اجابک بما فاحت به رائحة عنایة ربّک المشفق الکریم هذا یوم فیه ینادی امّ الکتاب و یقول طوبی لنفس فازت بما کان مکنوناً فی العلم و مذکوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین و امّ البیان ینادی و یقول یا ملأ الأرض تاللّه قد خرقت الأحجاب و اتی المقصود و ینطق ظاهراً امام العالم قد اتی الوعد و هذا هو الموعود الّذی ینطق انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر و امّ الألواح یصیح و یقول قد فتح باب اللّقآء علی من فی الأرض و السّمآء طوبی لمن تقرّب و فاز انّه من المقرّبین فی کتاب مبین و الصّحیفة الحمرآء بین ملأ الانشآء تنادی و تقول طوبی لمن فاز بأیّام اللّه و عمل بما کان مذکوراً فی کتابه العزیز یا ایّها المتوجّه الی الوجه ان افرح بذکری ایّاک انّا قبلنا ما عملته فی سبیله و انزلنا لک من قبل و فی هذا الحین ما لا تعادله الأشیآء انّ ربّک لهو الذّاکر العلیم نشهد انّک سمعت ندآء الرّحمن و اقبلت الیه و تمسّکت بحبله المتین کم من عبد سمع و سرع ثمّ اعرض عن اللّه و کم من عبد فاز بالاستقامة الکبری علی شأن بقیامه ارتعدت فرائص المشرکین ان اقرء ما انزلناه لک بربوات اهل ملکوتی کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین انّا نوصیک بالحکمه لئلّا یرتفع ضوضآء کلّ فاجر بعید ان احمد اللّه بما فاز عملک بالقبول و ندائک بالاصغآء و کتابک بالحضور فی سجنی العظیم البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی من معک من اهلک و علی الّذین شهدوا بما شهد اللّه انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العلیم الحکیم انتهی لسان عظمت در بارۀ ایشان نطق فرمود بآنچه که فنا او را اخذ ننماید و در هر یوم ثمراتش ظاهر و هویدا شود این سنه کل را امر بستر فرمودند لئلّا یرتفع الضّوضآء بین الوری اینعبد فانی خدمت ایشان تکبیر و سلام میرساند و عرض مینماید هنیئاً له چه که بعنایات مخصوصۀ حقّ جلّ جلاله فائز شدند آنچه نازل شهادت میدهد بر آنچه عرض شد و یک لوح امنع اقدس هم علیحده ارسال گشت انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحور عنایتش قسمت برند سبحان‌اللّه این خادم متحیّر است این ناس غافل بچه دل بسته‌اند و بچه مشغولند آیا فنای عالم را منکرند و یا از تغییر و اختلاف بیخبر بجای یقین ظنون اخذ نموده‌اند و مقام ایقان اوهام عنقریب کل بعدم راجع و یبقی للمقرّبین ما انزله اللّه فی الکتاب حسب الأمر باید بحکمت ناظر باشند و بآن عامل چه که از قلم اعلی در الواح عدیده اینفقره نازل عمل بآن بر کل فرض است انّه یحفظ من یشآء و ینصر من یرید و هو العزیز الحمید این بسی واضح و مبرهنست که حافظ حقّ جلّ جلاله است ولکن عمل بآنچه هم که امر فرموده لازم و واجب چه که ناس کل در یکمقام مشاهده نمیشوند لذا باید اولیا مراعات نمایند و ایشانرا متذکّر دارند

اینکه مرقوم داشتند چند نفسی از ارض س و ی بجهت زراعت بمصلحت حبیب مکرّم جناب امین علیه بهآء اللّه باین ارض متوجّهند اینفقره را جناب امین عرض نمودند فرمودند امر سجن معلوم نیست چه که از قبل و بعد اضطراب سرّی آن ذکر شده لذا در همان ارض ساکن باشند اقرب بتقوی است انتهی امروز زراعت اوّلیّۀ کلّیّۀ الهیّه القاء کلمۀ مبارکه بوده و هست از حقّ میطلبیم ایشان و سایرین را مؤیّد فرماید بر خدمت امر

اینکه ذکر محبوبی جناب حاجی میرزا حیدر علی و محبوبی جناب ابن اصدق و محبوبی جناب آقا میرزا اسداللّه علیهم بهآء اللّه را فرمودند این ایّام نامه‌های ایشان باسم این خادم فانی رسید للّه الحمد هر حرفی از آن ناطق بود بثنای حقّ و گواهی میداد باقبال و توجّه و خضوع و خشوع ایشان للّه ربّنا و ربّ من فی السّموات و الأرضین از حضرت اسم اللّه جمال علیه منکلّ بهآء ابهاه هم دستخطّ رسید و ذکر آنمحبوب فؤاد را فرموده بودند مقصودشان آنکه آنمحبوب بآنجهات توجّه نمایند بعد از عرض در ساحت اقدس فرمودند بسیار خوبست ولکن باید مقتضیات حکمت ملاحظه شود چه که بعد از مقدّمۀ ارض طاء در هر ارضی فی‌الجمله حرکتی ظاهر و فرمودند از حقّ میطلبیم اسم جمال را مؤیّد فرماید بر حکمت انتهی

در بارۀ حبیب فؤاد جناب الف و حاء علیه بهآء اللّه الأبهی و بستگان و دوستان آن ارض علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتند مراتب در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نزّل لهم من لدی اللّه ربّ العالمین قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه

هو اللّه تعالی شأنه العزّة و العظمة و البیان

یا اهل المیم یذکرکم مولیکم القدیم بما یقرّبکم الیه انّه لهو الفرد الواحد العلیم الخبیر فی اللّیالی ذکرکم القلم الأعلی و فی الأیّام یتحرّک علی اسمائکم انّ ربّکم الرّحمن لهو المشفق الکریم قد جری فیکلّ الأحیان من قلم الرّحمن فرات الحکمة و البیان طوبی للشّاربین یا اولیائی هناک ان استمعوا ندآء المظلوم اذ احاطته الأحزان من الّذین کفروا بیوم الدّین لعمر اللّه اگر باصغاء حقیقی فائز شوید یعنی ندای حقّ را بسمع حقیقت بشنوید مشتعل گردید بشأنیکه اهل عالم قادر بر اطفاء آن نباشند امروز آفتاب ندا مینماید و امواج بحر ناس را بافق اعلی دعوت میکند حفیف سدره از جهتی مرتفع و کوثر بیان رحمن از جهت اخری گمگشته نفوسیکه از بحر آگاهی نیاشامیدند و از اصغاء ندای الهی محرومند باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام نمائید بشأنیکه معتدین و ملحدین و خادعین شما را از افق اعلی منع ننمایند امروز سموات ظهور بانجم بیان مزیّن و افق عالم باشراقات انوار وجه منوّر جهد نمائید تا فائز شوید بآنچه که سزاوار ایّام اللّه است حضرت کلیم کل را باین یوم بشارت داده و حضرت روح وعده فرموده خاتم انبیا روح ما سواه فداه در حصن متین فرقان ببشارت یوم یقوم النّاس لربّ العالمین مأمور قدر وقت را بدانید لعمر اللّه از اکسیر احمر مرغوبتر و محبوبتر است چه که اکسیر از قرار مذکور لونی را بلونی و یا جسدی را بجسد دیگر تبدیل نماید ولکن این وقت و این حین که در فرقان بساعت تعبیر شده و بقیامت مذکور عالم را جان بخشد و روح حیوان عطا نماید یا حزب اللّه بما ینبغی قیام نمائید و بآنچه لایق است عامل شوید از سطوت امرا و قوّت اقویا و شوکة علما محزون مباشید قسم بآفتاب افق بیان که در این حین ناطق است عنقریب کل بذلّت و حسرت تمام بمقامیکه از نتیجۀ اعمالشان معیّن شده راجع گردند للّه الحمد شما فائز شدید بآنچه که کل از او محجوبند نوشیدید آنچه را که جمیع از آن محروم مشاهده میشوند الّا من شآء اللّه بعضد یقین کتاب مبین را اخذ نمائید هذا ما ینفعکم فیکلّ عالم من عوالم ربّکم العلیم الحکیم انّا سترنا ذکر من احبّنی و فاز بألواحی حکمةً من عندنا و ستراً من لدنّا و انا السّاتر الحکیم

یا اهل السّین و الیآء یذکرکم المظلوم من شطر السّجن و یبشّرکم بعنایة اللّه ربّ العالمین قد حضر لدی المظلوم کتاب من الّذی قام علی خدمة امری و طاف حولی و طار فی هوائی و کان فیه ذکرکم ذکرناکم بهذا الذّکر البدیع ایّاکم ان یمنعکم شیء من الأشیآء عن اللّه مالک الأسمآء ان احمدوا اللّه بما خلقکم و رزقکم و ایّدکم علی اصغآء ندائه الأحلی اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء انّ ربّکم الرّحمن لهو الغفور الرّحیم لا تحزنوا من شبهات اهل البیان و اشارات علمآء الأرض الّذین نقضوا میثاق اللّه ربّ العرش العظیم طوبی از برای نفوسیکه الیوم بکلّهم بذکر و ثنا قیام نمایند ولکن بحکمت باید رفتار نمود چه که ناس غافل جاهل بمظاهر ظنون و اوهام متمسّکند از رحیق مختوم بیخبر و از کوثر بیان بی‌بهره مشاهده میشوند اولیای آن ارض باید با کمال اتّحاد و اتّفاق بذکر و ثنای حقّ مشغول گردند و بجنود اخلاق خلّاق را نصرت نمایند لعمر اللّه اگر آگاه شوید بآنچه از قلم اعلی مقدّر گشته جمیع به لک الحمد یا اله العالمین ناطق گردید و از آنچه وارد شده و یا بشود محزون نشوید الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر البهآء علیکم و علی من معکم و علی الّذین آمنوا باللّه العزیز الحمید انتهی

یکفقره فی‌الحقیقه سبب و علّت اسف کبیر شده و آن اینکه در هر محل که یکنفر از اصحاب گرفته شد اوّل کتب و الواح بدست آمد و بعد صاحب بیت سبحان‌اللّه آیا الواح و کتب محلّش امام بیوت احبّاست و یا بر محلهائیکه مقابل وجوه و عیون واقع است در مقدّمۀ ارض طاء کتب و الواح بسیار بدست ظالمین افتاد صدهزار افسوس چه که آنها حفظ نمینمایند و شاید که کل را محو میکنند حزب اللّه باید در حفظ آیات الهی کمال جهد را مبذول دارند تا از عیون خائنه و ایادی سارقه محفوظ ماند اینعبد ببعضی از دوستان اظهار نموده انشآءاللّه مؤیّد شوند از جمله نوشتجات محبوبی جناب علی قبل اکبر علیه بهآء اللّه الأبهی جمیع در دست اعدا افتاد باری اکثری را مع نوشتجات بباب حکومت بردند از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که آنچه در دست ظالمین افتاده حفظ فرماید انّه هو الحافظ الحکیم

ذکر جناب حاجی محمّد طاهر علیه بهآء اللّه را مرقوم داشتند اینفقره در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نزّل له مرّة اخری من لدی اللّه مالک الوری قوله عزّ بیانه و جلّ برهانه

هو المشفق الکریم

یا محمّد قبل طاهر یذکرک المظلوم اذ احاطته الأحزان من مطالع الظّنون و الأوهام الّذین یدّعون العلم من دون بیّنة و برهان هم الّذین کانوا ان یرتقوا علی المنابر لذکر اللّه مالک الایجاد فلمّا انتهت الأذکار بذکر الحجّة قاموا و قالوا عجّل اللّه فرجه و لمّا خرقت الأحجاب و انشقّ الغمام قاموا علی الاعراض الی ان افتوا علیه بظلم ناحت به الأشجار فی الجبال قد افتوا علی الّذی ذکروه فی اللّیالی و الأیّام تاللّه بظلمهم بکت عیون الفردوس الأعلی و الجنّة العلیا یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب طوبی لک بما نبذتهم ورائک و اقبلت الی اللّه بالرّوح و الرّیحان قد سمعنا ندائک و ما انشأته فی ذکر هذا المظلوم الّذی طرد و نفی الی البلاد لعمر اللّه ندعو من علی الأرض کما دعوناهم من قبل و نذکر ما ذکرناه امام الوجوه لا تمنعنا قوّة الأقویآء و لا ضوضآء العلمآء و لا زماجیر الرّجال لا تضعفنا جنود العالم یشهد بذلک مالک القدم الّذی ینطق انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب انّا نسأل اللّه بأن یؤیّدک علی حفظ ما قدّر لک انّه لهو المؤیّد الفضّال طوبی للسان نطق بذکری و لوجه توجّه الی وجهی و لأذن فازت باصغآء ندائی و لید تمسّکت بحبل اللّه ربّ الأرباب البهآء اللّائح من افق اللّوح علیک و علی الّذین نبذوا ما عند النّاس مقبلین الی اللّه العزیز الوهّاب انتهی للّه الحمد و المنّة فائز شدند بآنچه که مثل و شبه نداشته و ندارد عنایت حقّ جلّ جلاله از نفحات آیاتش واضح و مبرهنست انشآءاللّه موفّق شوند بر ذکر و ثنا و استقامت کبری در جمیع احوال این خادم خدمت ایشان اظهار فنا و نیستی و ذکر و تکبیر مینماید و میرساند

اینکه در بارۀ حجاب مرقوم داشتید اگرچه بعضی از احکام از قلم اعلی جاری ولکن امر بستر شده و از کل مستور است ولکن نظر بحکمت آنچه مشاهده شد در اکثر امور حکم قبل جاری تا فصل اکبر واقع نشود و سبب بعد و اجتناب ناس نگردد شاید باصغاء کلمه فائز شوند و به ما اراده اللّه عامل گردند

در بارۀ اکسیر مرقوم فرموده بودند مکرّر اینکلمۀ علیا از لسان مالک اسماء شنیده شد قوله جلّ بیانه و عزّ برهانه یا عبد حاضر آنچه در بارۀ اکسیر از سماء مشیّت الهی نازل نظر بسؤال عباد بوده مکرّر سؤال نموده‌اند تا آنکه نازل شد آنچه نازل شد والّا قلم اعلی تعرّض نمینمود و اقبال بذکر این امور نداشته و ندارد انبیا ذکر فرموده‌اند و همچنین حکما در وجود و عدم این صنع گفتگوهای لاتحصی بمیان آمده بعضی گفته‌اند اجساد غیرذهب بواسطۀ امراض از بلوغ باینمقام ممنوعند و قوّت و اعتدال اکسیر رفع مینماید و بلون و کینونت اصلی ظاهر میشوند و برخی اینفقره را محال دانسته‌اند چنانچه گفته‌اند این فلزّات هر یک از اجزاء مختلفه ترکیب شده اکسیر عاجز است از تصرّف در اشیاء مختلفۀ متناقضه جمهوری از حکما قلب ماهیّت را محال دانسته‌اند کتب قوم مشحونست باین اذکار و اعتراضات و اختلافات حکما از فلاسفه و غیرهم ولکن اگر صاحب فؤاد و بصر در بیاناتیکه از قلم اعلی جاری شده تفکّر نماید امر وجود و عدم بر او ظاهر و هویدا و آشکار شود انتهی مکرّر اینعبد عرایض دوستان الهی را که از این امر سؤال نموده‌اند عرض نموده و بعضی در سؤال بکمال اصرار ظاهر لذا جاری شد از قلم اعلی آنچه موجود است وقتی اینکلمۀ علیا استماع شد فرمودند یا عبد حاضر اگر جواب نازل نشود بیم آنست بر عدم علم الهی حمل نمایند انتهی و بهر نفسی جواب نازل حکم منع در او بوده الّا یک یا دو حکم منع بر اشتغال باینعمل مکرّر نازل حکمت قبل بالمرّه با حکمت حال مختلف شده در عناصر و در سیّارات و همچنین در حرکات و ارواح و اجساد اختلافات کلّیّه ظاهر چه در تأثیرات و چه در اعداد و البتّه در سنین بعد هم ظاهر شود آنچه حال از عیون مستور است و اینظهور اعظم سبب و علّت است از برای فتح ابواب علوم و حکم احدی علوم و جنود حقّ را تا حین بتمامه احصا ننموده چه بسیار از شموس ظاهره که دیده نشده و چه بسیار از اقمار که از ابصار مستور است اگر جمیع عالم جمع شوند و بخواهند احصای خلق یکی از انجم ثوابت و سیّارات حول او را نمایند البتّه خود را عاجز مشاهده کنند و بکلمۀ مبارکۀ لا یعلم جنود ربّک الّا هو ناطق گردند

بشارت آنکه یوم قبل جمال قدم از قصر بهجی به قصر مزرعه توجّه فرمودند مع جمعی و چون بمضجع حضرت والد علیه من کلّ بهآء ابهاه رسیدند توقّف فرمودند و نازل شد از برای ایشان آنچه که عرفش باقی و ذکرش باقی و لفظ و معنیش باقی هنیئاً لحضرته و مریئاً لحضرته در ذهاب و ایاب باین فضل اعظم که چشم عالم مثل آن ندیده فائزند اینمقام فوق اذکار است

اینکه در بارۀ مکاشفات یوحنّا علیه بهآء اللّه الأبهی مرقوم داشتند صحیح است ایشان بکمال تصریح ذکر فرموده‌اند چنانچه میفرماید مدینۀ جدیده از آسمان نازل یعنی اورشلیم جدیده در اورشلیم نازل میشود چنانچه نازل شد باری اشارات بسیار است ولکن فرصت مساعد نه آنچه آنمحبوب مرقوم داشتند صحیح ولکنّ القوم هم لا یفقهون

اینکه ذکر درّ منظّم و روایات مذکورۀ در آنرا فرمودند مطابق است و موافق ولکن ناس مخالف و منافق در این ارض هم بعضی اشارات واضحه و براهین لائحه و احادیث محکمه در کتب یافته‌اند که کل مدلّ بر ظهور اسم مکنون و سرّ مخزون و کلمۀ جامعۀ تامّه بوده و هست مع‌ذلک احدی آگاه نه جماعت پروسیانیها مع اعتراف باینکه باین ارض توجّه نموده‌ایم تا بظهور فائز شویم چه که در کتب ما مذکور است که ظهور نزدیک است و یا گذشته است مع‌ذلک ملتفت نیستند عالم را سکر غفلت گرفته یومی از ایّام اینکلمه از فم مشیّت مالک انام استماع شد یا عبد حاضر امروز شمس گواهی میدهد بحر صیحه میزند ارض اخبار میدهد سکر هوی ناس را بشأنی اخذ نموده که از خود و غیر غافلند تا چه رسد باینمقام و عرفان مقامیکه منتهی امل مقرّبین و موحّدین و مخلصین بوده انتهی

و اینکه در بارۀ حضرت شیخ و حضرت سیّد علیهما من کلّ بهآء ابهاه مرقوم داشتند که در نزد بعضی از احباب در مراتب و مقامات ایشان صحبتها میشود که ظهور احمدی مقام سماوی محمّدی است و رتبۀ رسالت بایشان معروض شد و قبول ننمودند آیا این اقوال مأخذی دارد یا از اوهام افهام است البتّه از اوهام افهام بوده و هست اینفقره حینیکه تلقاء وجه عرض شد جمال قدم مدّتی در بیان توقّف فرمودند و بعد فرمودند بکمال تأسّف میگویم اولیای الهی نباید تکلّم نمایند بآنچه که از انصاف بعید است فخر احمد در آنست که ببعضی از اسرار نبوّت آگاه شد و حامل امانت گشت اینمقام بسیار عظیم است یکفیه وربّ العالمین جمیع بروزات و ظهورات و ولایت و اوتاد و اقطاب و نقبا و نجبا و آنچه ذکر شده از مقامات حمیدۀ نزد عباد بکلمۀ آنحضرت ظاهر شده و بمقامات عالیه فائز گشته‌اند بعضی از عرفا هم گفته‌اند آنچه را که شایسته نبوده بعضی باطن درست کرده‌اند و خود را از اهل آن دانسته‌اند لعمر اللّه در ساحت حقّ از بعوضه پستترند عارف بی‌انصافی گفته مقام نبوّت مقام نبأ است و مقام مکاشفه و مشاهده فوق آنست ثانی را مقام اولیا و اوّل را مقام انبیا دانسته این بی‌بصر بی‌حقیقت اینقدر ادراک ننموده که نبأ انبیا بعد از مکاشفه و مشاهده بوده بلکه ایشان نفس مشاهده و مکاشفه و حقیقت آن بوده‌اند بهم ظهر کلّ امر حکیم و کلّ سرّ عظیم معدن نبوّت و ولایت انبیا بوده‌اند و بکلمۀ انبیا اولیا در ارض ظاهر باری اکثری از عباد بهوی نطق نموده و مینمایند انتهی بکرّات اینکلمات عالیات از منزل آیات استماع شده فرمودند هر یوم ملحدی ظاهر و نهری از بحر شریعت محمّدی برده تا بالأخره بحر ضعیف مشاهده شد چنانچه الیوم دیده میشود امر واحد و سبیل واحد و اتّفاق و اتّحاد هم در کتب و زبر و صحف الهی ممدوح مع‌ذلک این اختلافات که مشاهده میشود کل از معتدین و ملحدین بوده و هست هر نفسی بخواهد عدد شعبه‌های طریقت را که الیوم مابین ناس مذکور و مشهور است احصا نماید باید مدّتی اوقات صرف کند یسأل الخادم ربّه بأن یزیّن الکلّ بکحل الانصاف و کوثر العدل و یرزقهم کأس التّقوی انّه لمولی الوری و المقتدر علی ما یشآء حسب الأمر آنمحبوب ناس را متذکّردارند شاید این اوهامات محو شود نفوس جاهلۀ غافله ناس را مبتلا نموده‌اند بکمال روح و ریحان و حکمت القا نمائید آنچه را که سزاوار است و مقام حضرت شیخ و مرفوع سیّد علیهما بهآء اللّه و عنایاته بسیار عظیمست وقتی از اوقات اینکلمۀ مبارکه از معدن حکمت الهی ظاهر فرمودند یا عبد حاضر حضرت احمد و کاظم آگاه بودند و از معانی کتب الهی مطّلع و باخبر نظر بجذب قلوب بعضی بیانات فرموده‌اند و مقصود تقرّب ناس بوده که شاید بکلمۀ حقّ فائز شوند چنانچه فائز شدند نفوسیکه اوّل بشریعۀ الهی وارد گشتند آنحزب بوده و اینفقره گواهست بر آگاهی و علم و حکمت و سبیل مستقیمیکه بآن متمسّک بوده‌اند هنیئاً لهم انتهی در اواخر مکرّر حضرت سیّد علیه من کلّ بهآء ابهاه میفرمودند آیا نمیخواهید من بروم و حقّ ظاهر شود اصل مقصود اینکلمه بوده ولکن نظر بمقتضیات حکمت ظاهر شد از ایشان آنچه ظاهر شد

و اینکه از مظاهر امر سؤال نمودند ایشان در بطن امّ دارای مقامات بوده و هستند و بمقتضیات اوقات و اسباب ظاهر شده

اینکه از آیۀ مبارکۀ منزله در کتاب اقدس سؤال شده قوله تبارک و تعالی من یدّعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة الی اخر بیان اللّه اینفقره عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة یا ایّها النّاظر الی الوجه و الطّائف حول الأمر آنچه عرفانش بر کل لازم بود در این آیۀ مبارکه نازل و بر کل فرض است اقرار بآن و تمسّک بآن اکثری از جهّال غافلند و در سبل اوهام سالک و ناس هم اکثری بیخبر لذا این آیۀ مبارکه محض فضل نازل تا متابعت هر ناعقی ننمایند و سبب تضییع امر اللّه نشوند انتهی فی‌الحقیقه این آیۀ مبارکه عنایتی است بزرگ از برای کل چه که آنمحبوب میدانند هر روز از شطری نعیقی ظاهر و همچنین اعمالیکه سبب و علّت تضییع امر اللّه بوده گمانشان آنکه امر اللّه بمثابۀ لعب اطفال است هر یوم بلعبی مشغول و بکلمه‌ئی ناطق قد خسر الّذین نطقوا بما لا اذن اللّه لهم و عملوا ما بکت به عین العدل و الانصاف باید آنمحبوب ناس را متذکّر دارند

و اینکه از آیۀ مبارکۀ اخری سؤال نمودند قوله تبارک و تعالی قل هذا لهو العلم المکنون الّذی لن یتغیّر مقصود این بیان از باقی آیه مستفاد میشود قوله تعالی لأنّه بدء بالطّآء المدلّة علی الاسم المخزون الظّاهر الممتنع المنیع و عدد تقسیم با عدد جامع کسور تسعه مطابق و موافق است امروز عالم غیب و شهاده طائف طاء مدلّه است لعمر مقصودنا و مقصودکم و مقصود من فی السّموات و الأرض مخزونست در این سلطان حروف یعنی طاء آنچه که اقلام عالم از ذکرش عاجز و قاصر است

اینکه در بارۀ جناب آقا علی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله تبارک و تعالی یا علی بعنایت حقّ فائز شدی بآنچه که مقصود از خلقت بوده اینمقام را بنام دوست یکتا حفظ نما ملحدین و معتدین در صدد بوده و هستند کن ثابتاً علی الأمر و ناظراً الی الأفق الأعلی و ناطقاً بثنائی الجمیل در امور مشورت نما و بعد عامل شو متوکّلاً علی اللّه المهیمن القیّوم انّه معک و یعینک و هو العزیز الودود انتهی

و اینکه مکرّر ذکر حبیب فؤاد جناب ع‌ب علیه بهآء اللّه و عنایته را فرمودند هرگز از نظر فانی نرفته و نمیروند الحمد للّه بعنایت حقّ فائزند آنچه باین بنده مرقوم داشتند و همچنین عریضه‌ئی که بساحت اقدس ارسال نمودند کل امام وجه عرض شد و بشرف اصغا فائز قوله جلّ جلاله و عمّ نواله لازال بعنایت حقّ فائز بوده و هستند مطالب ایشان بسمع قبول اصغا شد آنچه در کتب الهی در ذکر این ایّام نازل بآن رسیدند هذا فضل لا یعادله فضل از حقّ میطلبیم مقدّر فرماید از برای ایشان آنچه که سبب فوز و رستگاری ابدیست و ایشانرا محروم نفرماید از آنچه سزاوار است اذن لقا دادیم و اجر لقا نوشتیم یا عین و باء شکر کن مقصود عالمیانرا که ترا بر اقبال و معرفت و مودّت و محبّت و خدمت امرش مؤیّد فرمود له الحمد و المنّة ترا مزیّن فرمود بطرازیکه ذکرش از عالم محو نشود و مقدّر فرمود آنچه را که از برای مقرّبین مقدّر فرموده نشهد انّک فزت برضائی و شربت رحیق العرفان من ید عطائی ان احمد اللّه بهذا الفضل المبین انتهی فقره بفقره مطالب ایشان عرض شد و جواب عنایت فرمودند و در هر فقره شمس عنایت و فضل از افق اراده مشرق و لائح آنچه در بارۀ آنمحبوب معمول داشته‌اند کل لدی العرش مذکور و بطراز قبول فائز این خادم از حقّ سائل ایشانرا در جمیع احوال موفّق فرماید حسب الأمر باید بحکمت ناظر باشند و باو متمسّک خلعت و دائره هم انشآءاللّه میرسد

اینکه ذکر مرحوم مرفوع جناب میرزا ع‌ب علیه بهآء اللّه و عنایته را مرقوم داشتند آنچه آنمحبوب ذکر فرمودند صحیح بوده و هست قد نزّل له من القلم الأعلی ما لا یعادله شیء من الأشیآء اینفقره هم در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد قوله تبارک و تعالی

بسمی الذّاکر العلیم

ان یا قلمی الأعلی ان اذکر من صعد الی الأفق الأبهی و شرب رحیق الوحی من کأس عطآء ربّه مالک الأسمآء و قل البهآء المشرق من افق سمآء رحمة ربّک مالک الایجاد علیک یا من اقبلت الی الوجه اذ ارتعدت فرائص العباد اشهد انّک سمعت النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و اجبت مولاک اذ اخذت الزّلازل قبائل الأرض و کانت القلوب مضطربة من خشیة اللّه ربّ الأرباب طوبی لأذنک بما سمعت و لعینک بما رأت و لقلبک بما اقبل و لوجهک بما توجّه الی قبلة الآفاق انت الّذی ما منعتک مفتریات العلمآء و لا شوکة الأقویآء تمسّکت بحبل الأمر و تشبّثت بذیل عنایة ربّک فی یوم فیه نفخ فی الصّور و وضع المیزان و ظهر الصّراط و برز ما کان فی قلوب الّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده و اعرضوا الی ان افتوا علیه طوبی لک یا عبداللّه و للّذین اقبلوا الیک و زاروا قبرک بما نطق به قلمی الأعلی فی هذا السّجن الّذی سمّی بالأسمآء الحسنی و طوبی لمن ذکر ایّامک و ذکر ما نزّل لک من لدی اللّه موجدک و خالقک و رازقک و معینک و مؤیّدک و محییک و ممیتک البهآء علیک و النّور علیک و السّلام علیک من لدی اللّه معبودک و محبوبک و مقصودک و مقصود من فی السّموات و الأرضین انتهی

از قبل هم مخصوص ایشان نازل شد آنچه که در حدیقۀ کتب الهی مخلّد است هنیئاً له و آنچه در این حین نازلشده شاهد و گواهست للّه الحمد رحمت الهی احاطه‌اش نمود و عنایتش دستش گرفت ثمّ هنیئاً له از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل و آمل که جناب ابن ایشانرا مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است اینعبد خدمت ایشان سلام و تکبیر میرساند و همچنین خدمت جناب آقا میرزا محمود علیه بهآء اللّه و عنایته و سایر اولیا و دوستان علیهم بهآء اللّه از حقّ جلّ جلاله میطلبم کل را از کوثر عالم معانی سرمست فرماید بشأنیکه غیر دوست نبینند و غیر دوست نجویند

جناب مسجون رش علیه بهآء اللّه که بآن ارض تشریف آوردند لازال امام عیون بوده و هستند مکرّر ذکرشان در ساحت اقدس از لسان عظمت استماع شد انشآءاللّه مؤیّد باشند بر آنچه سزاوار است ذکر قرر عیون و نتایج فؤاد جناب عزیزاللّه و روح‌اللّه فرموده بودند ذکرشان در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد تلاوت فرمودند آنچه را که مظهر و مبیّن و مدلّ و مشعر بر فضل و عنایت و رحمت بوده و خواهد بود و دو لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند

ذکر اولیا و آقایان آن ارض را فرموده بودند هر یک بعنایت حقّ تعالی شانه فائز ذکر کل مذکور و از قلم امر مسطور عنایت حقّ بمقامیست که ذکر و وصف از اظهار قاصر است مخصوص جمعی الواح نازل و مخصوص جمعی دیگر در یک لوح نازل و این بحفظ اقربست باید سواد اخذ شود و بصاحبانش داده شود و آنچه این کرّه ارسال شد بیش از آن جایز نه و از بعد الأمر بید اللّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید السّلام و البهآء و التّکبیر علی حضرتکم و علی من معکم و علی الّذین فازوا بما لا فاز به احد قبلهم و علی کلّ صبّار شکور و الحمد للّه المقتدر العطوف الغفور

خ‌ادم

فی ١١ صفر سنة ١٣٠٢

دستخطّ دیگر آنمحبوب مورّخۀ ٢۶ ذی‌الحجّة حین بستن پوسته رسید الحمد للّه چشم روشن مخصوص جناب آقا میرزا محمّد علیه بهآء اللّه که مرقوم داشتند یک لوح امنع اقدس ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند

و اینکه در بارۀ اختلافات بعضی مرقوم داشتند در ساحت امنع اقدس عرض شد قال جلّ جلاله از امثال این امور و اعمال شنیعه محزون نباشند زود است که کل راجع شوند و بر خسران خود آگاه گردند استقامت آنجناب از برای انتباه آن نفوس کافیست سوف یعترفون بنصحک و یرجعون الیک همان نفوس که حال مدح آن اعمال مینمایند بسیّئاتش اقرار خواهند نمود طوبی لک و ویل لمن غفل انّ ربّک لهو المبیّن العلیم و هو الذّاکر النّاصح النّاطق المشفق الکریم انتهی

عرض فانی آنکه آنچه از نزد آنمحبوب در اظهار خلوص و خضوع و خشوع خدمت حضرت غصنین اعظمین مبارکین روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومهما الفدآء رسیده اینعبد معروض داشته اظهار عنایت لاتحصی نمودند و ذکر ایّام لقا را فرمودند و تکبیر و ثنا و بها فرستادند فرمودند انشآءاللّه قائم باشند بر نصرت امر الهی چنانچه بوده‌اند هر وقت ذکر میرسد اینفانی عرض مینماید و اظهار عنایت لازال از ایشان ظاهر و همچنین غصنین اطهرین انورین آخرین روحی لقدومهما الفدآء و اهل سرادق عصمت و عظمت کل تکبیر میرسانند و ذکر مینمایند البهآء کلّ البهآء علی حضرتکم و علی من معکم و یحبّکم

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو المستوی علی عرش یفعل ما یشآء

شهد اللّه انّه لا اله الّا هو له العظمة و الاقتدار و القدرة و الاختیار یفعل ما یشآء بسلطانه و یحکم ما یرید بامره انّه هو محمود فی فعله و مطاع فی حکمه لا یسئل عمّا یفعل و هو الفرد الواحد المقتدر العزیز العلّام شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی من افق الاقتدار انّه هو السّرّ المکنون و الرّمز المخزون و هو الّذی به ظهرت سلطنة اللّه و عزّه و عظمة اللّه و امره و به لاحت حجّة اللّه و برهانه و کتاب اللّه و اسراره لو لاه ما ماج بحر الجود و ما تحقّق حکم الوجود و ما غرّدت عنادل البیان علی الاغصان و ما ثبت امر الغیب بین الادیان به نزلت کتب اللّه من قبل و من بعد و ارسل رسله و سبقت رحمته و نزلت آیاته و ظهرت بیّناته و شهدت السن الملأ الاعلی و الجنّة العلیا و قالت یا ملأ الارض و السّمآء تاللّه قد اتی من کان غائباً فی ازل الآزال تعالوا تعالوا هلّلوا کبّروا و بشّروا بما سرت نسمة العنایة و الالطاف من شطر اللّه مالک المبدء و المـٔاب

اذا ارتفع حفیف سدرة المنتهی نادت و قالت الحمد للّه الّذی جعل الاقتران باباً لظهور مظاهر اسمه الرّحمن و به تزیّنت مدائن الذّکر و البیان انّه هو سرّ البقآء و مستسرّ الامضآء بعد القضآء لاهل الامکان و به جری سلسبیل الحیوان لاصحاب الایقان و الحمد للّه الّذی جعل التّزویج ترویجاً لامره بین العباد و اعلاناً لکلمته فی البلاد و به اشرق نیّر الظّهور من افق السّمآء و ظهر الهیکل المستور عن خلف ملکوت الاسمآء و نادی الرّوح الامین من الشّطر الایمن من الفردوس الاعلی هذا یوم فیه امر سلطان الادیان بما ابتسم ثغر الوجود من الغیب و الشّهود و الحمد للّه الّذی جعل النّکاح کنز الفلاح و مطلع النّجاح و به ظهر فیضه الاعظم و فضله الاقوم الاکمل الاتمّ و رفع مقامه الی ان خطب بنفسه علی عرش عطآئه بذلک ماج بحر السّرور امام الظّهور الّذی به نطقت الاشیآء و نادی الفردوس الاعلی الملک للّه ربّنا ربّ الارض و السّمآء

یا اهل البهآء ابشروا فی هذا الیوم ثمّ اقرئوا ما نزل من قلمی الاعلی من آیات الفرح و الابتهاج انّها تجذبکم الی مقام لا تحزنکم حوادث الدّنیا و لا دخان السّمآء و لا ما فی ناسوت الانشآء کذلک اشرق نیّر الحکم من افق سمآء ارادة اللّه فاطر السّمآء و مالک الاسمآء طوبی لمن وجد ما تضوّع الیوم من بیان اللّه مولی الآخرة و الاولی و سمع ما نطق لسان الوحی فی اعلی المقام انّه هو ربّ الانام و مالک یوم القیام

لک الحمد یا الهی و لک الثّنآء یا الهی و لک البهآء یا الهی و لک العظمة یا الهی و لک الکرم یا مقصود الامم و لک الجود یا مالک الوجود و لک الفضل یا مظهر العدل و لک العطآء یا مولی الوری و لک العنایة یا معبود البریّة بما جعلت الاقتران سبباً لاتّحاد خلقک و اعلآء کلمتک بین عبادک و به الّفت بین القلوب و اظهرت مظاهر اسمک المحبوب و به ظهرت الاسرار المستورة خلف قاف قدرتک و اشرقت الارض و السّمآء بنور عنایتک ای ربّ اسئلک بنیّر برهانک الّذی اشرق من افق سمآء سجنک بان تؤیّد اولیآئک علی الاتّحاد و الاتّفاق لیستضیئ بهما آفاق مملکتک انّک انت المقتدر الّذی لا تعجزک شؤنات خلقک و لا تخوّفک ضوضآء عبادک لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر و لک الشّکر یا مقصود العارفین و لک الحمد یا ایّها المذکور فی افئدة المخلصین و لک البهآء یا بهآء العالمین بما وهبت ورقة من اوراق سدرتک الّتی سمّیت باللّقآء فی ملکوت الاسمآء الی غصنک الاکبر و جعلتها مخصوصة لخدمته فی هذا الیوم الّذی فیه تجلّیت علی البشر باسمک یا مالک القدر اسئلک اللّهمّ یا الهی باسمک الّذی به نوّرت البلاد و الّفت بین افئدة العباد بان تألّف بینهما ثمّ انزل علیهما برکات سمآئک ثمّ اظهر من الارض نعمک و آلآئک انّک انت الکریم ذو الفضل العظیم لا اله الا انت المقتدر الباذل الغفور الرّحیم

* * *

هذه زیارة نزّلت من قلمی الأبهی فی الأفق الأعلی لحضرة سیّدالشّهدآء حسین بن علی روح ما سواه فداه

هو المعزّی المسلّی النّاطق العلیم

شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی انّه هو الموعود فی الکتب و الصّحف و المذکور فی افئدة المقرّبین و المخلصین و به نادت سدرة البیان فی ملکوت العرفان یا احزاب الأدیان لعمر الرّحمن قد اتت ایّام الأحزان بما ورد علی مشرق الحجّة و مطلع البرهان ما ناح به اهل خبآء المجد فی الفردوس الأعلی و صاح به اهل سرادق الفضل فی الجنّة العلیا شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی ظهر انّه هو الکنز المخزون و السّرّ المکنون الّذی به اظهر اللّه اسرار ما کان و ما یکون هذا یوم فیه انتهت آیة القبل بیوم یقوم النّاس لربّ العرش و الکرسیّ المرفوع و فیه نکست رایات الأوهام و الظّنون و برز حکم انّا للّه و انّا الیه راجعون و هذا یوم فیه ظهر النّبأ العظیم الّذی بشّر به اللّه و النّبیّون و المرسلون و فیه سرع المقرّبون الی الرّحیق المختوم و شربوا منه باسم اللّه المقتدر المهیمن القیّوم و فیه ارتفع نحیب البکآء من کلّ الجهات و نطق لسان البیان الحزن لأولیآء اللّه و اصفیائه و البلآء لأحبّآء اللّه و امنائه و الهمّ و الغمّ لمظاهر امر اللّه مالک ما کان و ما یکون یا اهل مدائن الأسمآء و طلعات الغرفات فی الجنّة العلیا و اصحاب الوفآء فی ملکوت البقآء بدّلوا اثوابکم البیضآء و الحمرآء بالسّودآء بما اتت المصیبة الکبری و الرّزیّة العظمی الّتی بها ناح الرّسول و ذاب کبد البتول و ارتفع حنین الفردوس الأعلی و نحیب البکآء من اهل سرادق الأبهی و اصحاب السّفینة الحمرآء المستقرّین علی سرر المحبّة و الوفآء آه آه من ظلم به اشتعلت حقائق الوجود و ورد علی مالک الغیب و الشّهود من الّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده و انکروا حجّته و جحدوا نعمته و جادلوا بآیاته فآه آه ارواح الملإ الأعلی لمصیبتک الفدآء یا ابن سدرة المنتهی و السّرّ المستسرّ فی الکلمة العلیا یا لیت ما ظهر حکم المبدإ و المآب و ما رأت العیون جسدک مطروحاً علی التّراب بمصیبتک منع بحر البیان من امواج الحکمة و العرفان و انقطعت نسائم السّبحان بحزنک محت الآثار و سقطت الأثمار و صعدت زفرات الأبرار و نزّلت عبرات الأخیار فآه آه یا سیّدالشّهدآء و سلطانهم و آه آه یا فخر الشّهدآء و محبوبهم اشهد بک اشرق نیّر الانقطاع من افق سمآء الابداع و تزیّنت هیاکل المقرّبین بطراز التّقوی و سطع نور العرفان فی ناسوت الانشآء لولاک ما ظهر حکم الکاف و النّون و ما فتح ختم الرّحیق المختوم و لولاک ما غرّدت حمامة البرهان علی غصن البیان و ما نطق لسان العظمة بین ملإ الأدیان بحزنک ظهر الفصل و الفراق بین الهآء و الواو و ارتفع ضجیج الموحّدین فی البلاد بمصیبتک منع القلم الأعلی عن صریره و بحر العطآء عن امواجه و نسائم الفضل من هزیزها و انهار الفردوس من خریرها و شمس العدل من اشراقها اشهد انّک کنت آیة الرّحمن فی الامکان و ظهور الحجّة و البرهان بین الأدیان بک انجز اللّه وعده و اظهر سلطانه و بک ظهر سرّ العرفان فی البلدان و اشرق نیّر الایقان من افق سمآء البرهان و بک ظهرت قدرة اللّه و امره و اسرار اللّه و حکمه لولاک ما ظهر الکنز المخزون و امره المحکم المحتوم و لولاک ما ارتفع النّدآء من الأفق الأعلی و ما ظهرت لآلئ الحکمة و البیان من خزائن قلم الأبهی بمصیبتک تبدّل فرح الجنّة العلیا و ارتفع صریخ اهل ملکوت الأسمآء انت الّذی باقبالک اقبلت الوجوه الی مالک الوجود و نطقت السّدرة الملک للّه مالک الغیب و الشّهود قد کانت الأشیآء کلّها شیئاً واحداً فی الظّاهر و الباطن فلمّا سمعت مصائبک تفرّقت و تشتّتت و صارت علی ظهورات مختلفة و الوان متغایرة کلّ الوجود لوجودک الفدآء یا مشرق وحی اللّه و مطلع الآیة الکبری و کلّ النّفوس لمصیبتک الفدآء یا مظهر الغیب فی ناسوت الانشآء اشهد بک ثبت حکم الانفاق فی الآفاق و ذابت اکباد العشّاق فی الفراق اشهد انّ النّور ناح لمصیباتک و الطّور صاح بما ورد علیک من اعدائک لولاک ما تجلّی الرّحمن لابن عمران فی طور العرفان انادیک و اذکرک یا مطلع الانقطاع فی الابداع و یا سرّ الظّهور فی جبروت الاختراع بک فتح باب الکرم علی العالم و اشرق نور القدم بین الأمم اشهد بارتفاع ید رجائک ارتفعت ایادی الممکنات الی اللّه منزل الآیات و باقبالک الی الأفق الأبهی اقبلت الکائنات الی اللّه مظهر البیّنات انت النّقطة الّتی بها فصّل علم ما کان و ما یکون و المعدن الّذی منه ظهرت جواهر العلوم و الفنون بمصیبتک توقّف قلم التّقدیر و ذرفت دموع اهل التّجرید فآه آه بحزنک تزعزعت ارکان العالم و کاد ان یرجع حکم الوجود الی العدم انت الّذی بأمرک ماج کلّ بحر و هاج کلّ عرف و ظهر کلّ امر حکیم بک ثبت حکم الکتاب بین الأحزاب و جری فرات الرّحمة فی المآب قد اقبلت الیک یا سرّ التّوراة و الانجیل و مطلع آیات اللّه العزیز الجمیل بک بنیت مدینة الانقطاع و نصبت رایة التّقوی علی اعلی البقاع لولاک انقطع عرف العرفان عن الامکان و رائحة الرّحمن عن البلدان بقدرتک ظهرت قدرة اللّه و سلطانه و عزّه و اقتداره و بک ماج بحر الجود و استوی سلطان الظّهور علی عرش الوجود اشهد بک کشفت سبحات الجلال و ارتعدت فرائص اهل الضّلال و محت آثار الظّنون و سقطت اثمار سدرة الأوهام بدمک الأطهر تزیّنت مدائن العشّاق و اخذت الظّلمة نور الآفاق و بک سرع العشّاق الی مقرّ الفدآء و اصحاب الاشتیاق الی مطلع نور اللّقآء یا سرّ الوجود و مالک الغیب و الشّهود لم ادر ایّة مصیباتک اذکرها فی العالم و ایّة رزایاک ابثّها بین الأمم انت مهبط علم اللّه و مشرق آیاته الکبری و مطلع اذکاره بین الوری و مصدر اوامره فی ناسوت الانشآء یا قلم الأعلی قل اوّل نور سطع و لاح و اوّل عرف تضوّع و فاح علیک یا حفیف سدرة البیان و شجر الایقان فی فردوس العرفان بک اشرقت شمس الظّهور و نطق مکلّم الطّور و ظهر حکم العفو و العطآء بین ملإ الانشآء اشهد انّک کنت صراط اللّه و میزانه و مشرق آیاته و مطلع اقتداره و مصدر اوامره المحکمة و احکامه النّافذة انت مدینة العشق و العشّاق جنودها و سفینة اللّه و المخلصون ملّاحها و رکّابها ببیانک ماج بحر العرفان یا روح العرفان و اشرق نیّر الایقان من افق سمآء البرهان بندائک فی میدان الحرب و الجدال ارتفع حنین مشارق الجمال فی فردوس اللّه الغنیّ المتعال بظهورک نصبت رایة البرّ و التّقوی و محت آثار البغی و الفحشآء اشهد انّک کنت کنز لآلئ علم اللّه و خزینة جواهر بیانه و حکمته بمصیبتک ترکت النّقطة مقرّها الأعلی و اتّخذت لنفسها مقاماً تحت البآء انت اللّوح الأعظم الّذی فیه رقم اسرار ما کان و ما یکون و علوم الأوّلین و الآخرین و انت القلم الأعلی الّذی بحرکته تحرّکت الأرض و السّمآء و توجّهت الأشیآء الی انوار وجه اللّه ربّ العرش و الثّری آه آه بمصیبتک ارتفع نحیب البکآء من الفردوس الأعلی و اتّخذت الحوریّات لأنفسهنّ مقاماً علی التّراب فی الجنّة العلیا طوبی لعبد ناح لمصیباتک و طوبی لأمة صاحت فی بلایاک و طوبی لعین جرت منها الدّموع و طوبی لأرض تشرّفت بجسدک الشّریف و لمقام فاز باستقرار جسمک اللّطیف

سبحانک اللّهمّ یا اله الظّهور و المجلّی علی غصن الطّور اسألک بهذا النّور الّذی سطع من افق سمآء الانقطاع و به ثبت حکم التّوکّل و التّفویض فی الابداع و بالأجساد الّتی قطعت فی سبیلک و بالأکباد الّتی ذابت فی حبّک و بالدّمآء الّتی سفکت فی ارض التّسلیم امام وجهک ان تغفر للّذین اقبلوا الی هذا المقام الأعلی و الذّروة العلیا و قدّر لهم من قلمک الأعلی ما لا ینقطع به عرف اقبالهم و خلوصهم عن مدائن ذکرک و ثنائک ای ربّ تراهم منجذبین من نفحات وحیک و منقطعین عن دونک فی ایّامک اسألک ان تسقیهم من ید عطائک کوثر بقائک ثمّ اکتب لهم من یراعة فضلک اجر لقائک اسألک یا اله الأسمآء بأمرک الّذی به سخّرت الملک و الملکوت و بندائک الّذی انجذب منه اهل الجبروت ان تؤیّدنا علی ما تحبّ و ترضی و علی ما ترتفع به مقاماتنا فی ساحة عزّک و بساط قربک ای ربّ نحن عبادک اقبلنا الی تجلّیات انوار نیّر ظهورک الّذی اشرق من افق سمآء جودک اسألک بأمواج بحر بیانک امام وجوه خلقک ان تؤیّدنا علی اعمال امرتنا بها فی کتابک المبین انّک انت ارحم الرّاحمین و مقصود من فی السّموات و الأرضین ثمّ اسألک یا الهنا و سیّدنا بقدرتک الّتی احاطت علی الکائنات و باقتدارک الّذی احاط الموجودات ان تنوّر عرش الظّلم بأنوار نیّر عدلک و تبدّل اریکة الاعتساف بکرسیّ الانصاف بقدرتک و سلطانک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المقتدر القدیر

* * *

ع‌ش

جناب مشهدی علی رش علیه بهآء اللّه

هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون

شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی من سمآء البیان بالحجّة و البرهان انّه مشرق وحی اللّه و مطلع امره و مصدر حکمه و مهبط علمه و قام مقام نفسه فی ناسوت الانشآء بین الوری من تمسّک به انّه من خیرة الخلق عنده و الّذی توقّف انّه من الظّالمین فی کتاب اللّه ربّ العالمین قد اتی الیوم و القوم فی وهم مبین و ظهر ما کان مستوراً عن الأبصار و نزل ما کان مکنوناً فی سمآء العلم و به اثمرت الأشجار و جرت الأنهار و برزت الأسرار و غرّد عندلیب البیان علی اعلی الأغصان تاللّه قد ظهر من کان مخزوناً فی ازل الآزال و طلع من بشّرت بظهوره کتب اللّه العزیز الحمید

یا علی علیک بهائی و عنایتی مکرّر ذکرت از قلم اعلی نازل و بعنایت فائز اعرف مقام هذا المقام ثمّ احفظه باسم ربّک الحافظ القدیر یا علی در مدینۀ کبیره نار بغضا و خیانت و افترا و طمع و بغی و فحشا مشتعل قد اخذوا الخیانة و نبذوا الأمانة بغیاً علی اللّه و امره کذلک سوّلت لهم انفسهم الغافلة قد نقضوا میثاق اللّه و عهده و ما تأثّر فیهم نصح اللّه و کلمته نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّدهم علی الرّجوع انّه هو التّوّاب الغفور الرّحیم

یا قلم ذکرت من احبّک اذکر من شرب رحیق الشّهادة من ایادی التّسلیم و الرّضآء و قصد الفردوس الأعلی امراً من لدی اللّه العلیم الحکیم و قل

اوّل نفحة تضوّعت من قمیص ربّک العلیّ الأبهی علیک یا ثمرة شجرة العطآء و رکن الوفآء فی ملکوت الأسمآء و کلمة کتاب اللّه ربّ العرش و الثّری انت الّذی ما الهتک التّجارة و لا بیع عن ذکر اللّه اسئل اللّه بک و بمن احبّک ان یفتح علی وجوه عباده ابواب العدل و الانصاف و ینزل علیهم من سمآء جوده امطار رحمته و عطائه انّه هو العزیز الفضّال

* * *

آقائی و محبوبی حضرت اسم اللّه م‌ه علیه من کلّ بهآء ابهاه و من کلّ علآء اعلاه بلحاظ اظهر انور ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی ظهر بین الأمم انّه هو مولینا و مولی العالم و مالک القدم الظّاهر بالاسم الأعظم الّذی اذا ظهر تزعزع کلّ بنیان و اضطرب کلّ انسان الّا من شآء اللّه ربّنا و ربّ من فی الأرض و السّمآء و ربّ العرش و الثّری لا اله الّا هو الواحد الفرد المقتدر العلیم الحکیم و العرف المتضوّع من الجنّة العلیا و الفردوس الأعلی علی اصفیآء اللّه و اولیائه الّذین بهم اشرق نور التّوحید من افق کلّ مدینة و کلّ ارض و بهم لاح نیّر البیان بین اهل العرفان و ظهر ما انزله الرّحمن فی الفرقان یجاهدون فی سبیل اللّه و لا یخافون لومة لائم یشهد الخادم بأنّهم عباد نطقت کتب اللّه بذکرهم و ثنائهم و اعترف بسلطانهم و عظمتهم و قیامهم و استقامتهم و ما یرد علیهم فی اللّه من البلایا احد من الأولیآء انّه لعلیّ المرتضی فی ملکوت الأسمآء بقوله طوبی لنا و طوبی لهم و طوباهم افضل من طوبانا الی آخر قوله بهم خرقت الأحجاب و ظهرت العلامات و نصبت الرّایات الّذین ما منعتهم شئونات الخلق عن الحقّ و ما حجّبتهم حجبات العلمآء عن مالک الأسمآء اذا سمعوا النّدآء بین الأرض و السّمآء اقبلوا الی الأفق الأعلی و قالوا لبّیک یا فاطر السّمآء و الظّاهر باسمک الأعظم الأبدع الأبهی ثمّ توجّهوا بوجوه بیضآء الی المدائن و القری و حدّثوهم بما ظهر من لدی اللّه ربّ العرش و الثّری علیهم صلوة اللّه و رحمته و بهآء اللّه و نوره و عزّ اللّه و فضله و کرم اللّه و جوده یسئل الخادم ربّه بأن یؤیّدهم فیکلّ الأحوال و یحفظهم عن الّذین کفروا و اعرضوا عن الّذی به رفعت مقاماتهم و علت مراتبهم لعمر اللّه قد ذاب کبد الخادم او کاد ان یذوب بما یری العباد معرضین عن الّذی یدعونه فیکلّ صباح و مسآء و فی اللّیالی و الأیّام و یرکضون الی بیته لیعملوا بما امروا به و تصعد زفراتهم حین الأعمال و اسفاتهم بالخضوع و الابتهال فلمّا اشرق نیّر الامتحان و ظهر حکم القضآء من لدی الرّحمن فرّوا کحمر مستنفرة یا لیت یکتفون بالفرار و عدم الاقرار بل قاموا علی الاعراض و الاعتراض و عملوا ما ناح به سکّان الجبروت و اهل سرادق الملکوت و عن ورائها صعد غبار الأحزان الی ان تغبّر به ردآء الرّحمن یسئل الخادم ربّه فی هذا الحین الّذی کان متمسّکاً بحبل فضله و متشبّثاً بذیل کرمه بأن یزیّن العباد بطراز الانصاف و یهدیهم بجوده و عنایته الی سوآء الصّراط روح الخادم لحبّکم الفدآء و لخدمتکم الفدآء و لغربتکم و کربتکم الفدآء قد کنت متفکّراً فی شئونات العالم و حوادثه و ناظراً الی الأشیآء کالمتحیّر المولّه الباهت اذاً اسمعنی صریر قلمکم ما اجتذبنی الیکم و امالنی الی شطرکم فلمّا سمعت زمزمة البیان و هدیر حمامة الشّوق و الاشتیاق قصدت مطلع الاشراق و عرضت ما فی کتابکم لدی اللّه مالک الآفاق فلمّا تمّ و انتهی ارتفع حفیف سدرة المنتهی من المقام الأعلی قال جلّت عظمته و کبر کبریائه

بسمی الذّاکر العلیم

یا اسمی بشأنی بیان از ملکوت عرفان نازل و ظاهر که کینونت ذکر و بیان و حجّت و برهان و ایمان و ایقان منصعق و مدهوش مشاهده شد الّا من شآء اللّه یا اسمی چه شده که ناس از نسایم ربیع رحمت و نفحات ایّام الهی محروم مانده‌اند علم و ادراک و شوق و اشتیاق و جذب و انجذاب جمیع از برای این یوم خلق شده مع‌ذلک مرایای وجود از تجلّیات شمس ظهور بی‌نصیب اگر نفسی این ندا را نشنود البتّه صاحب سمع نبوده و اگر بمشاهدۀ انوار ظهور فائز نگردد دارای بصر نبوده و نخواهد بود بچه مقبلند و از چه معرض سبحان من کشف لکم و ستر عنهم بما اکتسبت ایدیهم شکّی نبوده و نیست که سبب و علّت اوّلیّه در احتجاب و اعراض نفوس غافله اولیای امور ظاهره بوده‌اند یعنی نفوسیکه خود را از اهل علم میشمرند و رؤسای دین میدانند جمیع اشیاء بر ظلم آن نفوس غافلۀ معرضه شهادت میدهند و نوحه مینمایند یقولون انّا آمنّا باللّه ثمّ یفتون علیه و لا یشعرون یقومون و یصلّون و لا یفقهون باسم حقّ معزّز بوده و هستند و از برای او ذلّت کبری خواسته و میخواهند اگر در یک آن خالص شوند البتّه تغرّدات حمامۀ امر را اصغا نمایند و از شمال بیمین توجّه کنند طوبی لعالم ما منعه الهوی عن مولی الوری اذا سمع اقبل و اجاب و قام علی خدمة الأمر علی شأن یری الحقّ امام عینیه و الخلق عن ورائه کذلک نطق قلمی الأعلی قبل خلق الأرض و السّمآء و فی هذا الحین قد سمع منه کلّ ذی اذن ما سمعت اذن الکلیم فی طور البیان و اذن الحبیب اذ توجّه الی اللّه العلیم الحکیم تاللّه قد تمّت حجّة اللّه و انّها بتمامها تطوف حول العرش و القوم فی ریب مبین یرون الآیات و ینکرونها و یسمعون النّدآء و یعرضون عنه الا انّهم فی خسران عظیم انّک لا تحزن من شیء کن فی کلّ الأحوال قائماً علی خدمتی و ناطقاً بثنائی و عاملاً بما نزّل من ملکوت امری و آمراً بما انزلناه فی کتابی العزیز قد حضر العبد الحاضر و قرء کتابک لدی المظلوم اجبناک بالحقّ و ارسلنا الیک ما تقرّ به عیون الّذین ما نقضوا میثاق اللّه و عهده و تشبّثوا بأذیال ردآء ربّهم الغفور الکریم کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی و بشّرهم برحمتی الّتی سبقت و فضلی الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین قل یا معشر الأولیآء علیکم بالحکمة و بما یرتفع به هذا الأمر المبرم المتین و نذکر امائی اللّائی سمعن و اقبلن الی اللّه الفرد الخبیر یا مهدی امتیاز از مابین برخاست چه که مشاهده میشود بعضی از نفوس غافلۀ مجعوله ادراک مقام اثر را ننموده‌اند تا چه رسد بمؤثّر آیات الهی را قرائت مینمایند و از مقامش غافلند و از نفحاتش بی‌نصیب و همچنین بیّناتش را مشاهده مینمایند و از عرفانش محجوب سبحان‌اللّه ابصار را بشأنی غشاوه و رمد اخذ نموده که نور را از ظلمت فرق نمیگذارند فاسئل اللّه بأن یوفّقهم و یؤیّدهم و یطهّرهم عن النّفس و الهوی و یزیّنهم بما یحبّ و یرضی انّه مولی الوری و ربّ الآخرة و الأولی انتهی

یا محبوب ذاتی و کینونتی در هر آن از ملکوت بیان رحمن ظاهر میشود آنچه که هر ذی اقبالی عرف فردوس اعلی از او استشمام مینماید و اگر عرض کنم حجر و مدر جوهر هوش شده و گوش فراداشته از برای شنیدن ندای حقّ جلّ جلاله حقّ است و شکّی در او نبوده و نیست چه که امروز جمیع عالم بطراز هستی بدیع مزیّن و نعمت مکنونۀ ظاهرۀ الهی بر کلّ نازل عنایت باینمقام و مقدار مشاهده میشود مع‌ذلک کلّ غافل و معرض الّا من شآء اللّه

در بارۀ عدم وصول عرایض و مراسلات مرقوم فرمودند تا حال آنچه دستخطّ آنحضرت عزّ ورود یافت جواب بتفصیل عرض و ارسال شد و از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که آنچه ارسال شد برسد و جمیع مزیّن بآیات باهرات و کلمات عالیات بوده چه مخصوص آنحضرت و چه مخصوص نفوس مذکوره

اللّهمّ یا الهی بلّغ ما انزلته الی اسمک ثمّ ارزقه نعمة بیانک و مائدة سمائک انّک علی کلّشیء قدیر

تا حال عدد چهار اینعبد ارسال داشته مع کثرت اشغال و کثرت تحریر در جواب دستخطّهای آنحضرت بهیچوجه اهمال نشده و تأخیر نرفته

اینکه در توجّه بارض اشتهارد و احبّای آنمحلّ از اماء و عباد علیهنّ و علیهم بهآء اللّه مرقوم داشتید در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نزّل لهم من سمآء مشیّة ربّنا العلیّ العظیم قوله عزّ بیانه و عظم سلطانه و جلّ کبریائه

بسمی المشفق الکریم

قلم اعلی اهل الف و شین را ذکر مینماید و به ما ینبغی لنسبتهم الی الاسم الأعظم وصیّت میفرماید ایّام معدوده و زخارف محدودۀ فانیه قابل ذکر و توجّه نبوده و نیست بحقّ تمسّک نمائید و بذیل عنایتش تشبّث قدر و مقام خود را بدانید الحمد للّه فائز شدید بآنچه که اکثر اهل ارض از آن غافل و محجوبند و هم‌چنین علما و عرفا که خود را قائد اغنام و پیشوای انام میدانستند مگر علمائیکه باسم حضرت قیّوم از رحیق مختوم آشامیدند و اصنام اوهام و ظنونرا بعضد یقین شکستند قدر و مقام عنایات الهیّه را بدانید و بذکرش مشغول باشید عنایتش لاتحصی بوده و خواهد بود و فضلش محیط چنانچه مشاهده میشود در سجن اعظم بایادی ذکر و اسباب بیان از برای هر یک قصر عالی بنا فرموده و میفرماید و این قصور را فنا از پی درنیاید و طول زمان او را خراب ننماید چه که بید قدرت تعمیر شده و بعنایت محضه مرتفع گشته ان اعرفوا ثمّ اشکروا ربّکم الغفور الکریم ضوضای علما و نعاق جهلا و ظلم و سطوت امرا باقی نبوده و نیست عنقریب کلّ بفنا راجع آنچه باقی و دائمست عنایت حقّ بوده و خواهد بود باعمال طیّبه تمسّک نمائید و باخلاق الهی ظاهر شوید تا کلّ از شما نفحات طیّبۀ مقدّسه بیابند و بشطر دوست توجّه نمایند از حقّ منیع مسئلت نمائید تا جمیع اهل ارض را بنور انصاف منوّر فرماید و ظلم و تعدّی را بعدل مبدّل نماید اوست قادر و توانا و اوست عالم و بینا البهآء علیکم و علی الّذین ما منعتهم النّفس و الهوی عن اللّه مولی الوری و ربّ الآخرة و الأولی و هذا ما نزّل لامآء اللّه علیهنّ بهآء اللّه

بسمی العلیم الخبیر

یا امآء اللّه فی الألف و الشّین ان افرحن بما یذکرکنّ المظلوم بذکر یبقی بدوام الملک و الملکوت و یقرأه عباد مکرمون طوبی لأمة سمعت و اجابت و فازت بذکر اللّه المهیمن القیّوم و ویل لعبد اعرض عن اللّه اذ اتی بالحقّ بسلطان احاط ما کان و ما یکون کم من عالم منع عن بحر العلم فی ایّام اللّه و کم من امة تقرّبت الی ان فازت و شربت منه باسم ربّها مالک الوجود ای کنیزان الهی مظلوم عالم از سجن اعظم بشما توجّه نموده و شما را ذکر مینماید اگر بر عظمت اینمقام اطّلاع یابید بفرح اکبر فائز شوید فرحیکه احزان عالم او را تغییر ندهد و ضوضای امم او را منع ننماید طوبی از برای شما بوده و هست چه که بافق اعلی توجّه نموده‌اید و بذکر و ثنای حقّ جلّ جلاله مشغولید جمیع عالم از برای معرفت حقّ خلق شده‌اند مع‌ذلک کلّ محجوب و شما از بدایع فضلش بآن مرزوق باسمش بگوئید و بذکرش بنوشید و بیادش مسرور باشید شما از ورقات فردوس لدی اللّه مذکورید بذکرش ناطقید و بحبّش مشتعل شما فائزید بامریکه اکثر علمای ارض از او غافل و بشأنی حقّ جلّ جلاله شما را مؤیّد نموده که بیانش را میشنوید و ندایش را اصغا مینمائید یک تجلّی از تجلّیات نوری از انوارش بر طور اشراق نمود مندک شد و بر دوستان خود در این ایّام من غیر انقطاع تجلّی فرموده و میفرماید و محلّ تجلّیات اینظهور حقایق انسانی بوده و هست تفکّر نمائید تا اینمقام را بیابید و از کوثر بیان الهی لذّت برید طوبی للشّاربات و نعیماً للعارفات البهآء علیکنّ من لدی اللّه مظهر البیّنات و منزل الآیات انتهی

آفتاب عنایت الهی بر جمیع تابیده و فرات رحمت رحمانی مخصوص هر یک از مقرّبین و مخلصین ساری و جاری هی بگیرید و بنوشید انّه لهو المعطی الکریم در این ایّام حقّ جلّ جلاله بورقۀ مقدّسۀ مبارکه روحی و ذاتی و کینونتی لها الفدآء ورقه‌ئی عنایت فرموده بعضی که در آنمحل حاضر مکدّر شدند و آثار کدورت از اکثری ظاهر لوح مبارک از سماء مشیّت نازل صورت آنرا این خادم ذکر مینماید تا جمیع من علی الأرض بر استوای هیکل عدل بر عرش بیان آگاهی یابند و متنبّه شوند هذه صورة ما نزل من لدی اللّه ربّ العالمین قوله جلّ و عزّ

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

یا ورقتی ان اشهدی انّه لا اله الّا هو الواحد الفرد المهیمن القیّوم و بعد جمیع بدانند و در اینفقره بانوار آفتاب یقین فائز و منوّر باشند اناث و ذکور عنداللّه واحد بوده و هست و مطلع نور رحمن بیک تجلّی بر کلّ مجلّی قد خلقهنّ لهم و خلقهم لهنّ احبّ الخلق عند الحقّ ارسخهم و اسبقهم فی حبّ اللّه جلّ جلاله ان افرحی ثمّ اشکری فیما اعطاک اللّه الّتی سمّیناها فی ملکوت الأسمآء بساره انّه ولیّ کلّ امة و مولی کلّ عبد ثابت مستقیم البهآء علیکنّ جمیعاً من لدی المظلوم الغریب انتهی

از این لوح مبارک ظاهر و مبرهن که جمیع لدی اللّه در صقع واحد بوده و هستند انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم در مراتب محبّت و تقوی و فرمان‌برداری و معروف و دون آن از هم ممتاز میشوند در اینمقام مکرّر اینکلمۀ علیا از لسان مالک اسماء شنیده شد

باید دوستان حقّ بطراز عدل و انصاف و مهر و محبّت مزیّن باشند چنانچه بر خود ظلم و تعدّی روا نمیدارند بر اماء الهی هم روا ندارند انّه ینطق بالحقّ و یأمر بما ینتفع به عباده و امائه انّه ولیّ الکلّ فی الدّنیا و الآخرة انتهی

اینکه ذکر جناب آقا اسداللّه از ارض الف و شین و والده‌اش فرمودید بعد از عرض اینکلمۀ علیا از امّ الکتاب ظاهر قوله تبارک و تعالی

یا اسد انّا ذکرناک من قبل و ذکرنا العباد الّذین آمنوا فیهناک باللّه ربّ العالمین و ذکرنا امّک الّتی صعدت الی بارئها و سمعنا ندائها انّ ربّک لهو السّامع البصیر قد غفرها اللّه فضلاً من عنده و زیّنها بطراز ذکره الجمیل طوبی لها و لکلّ امة اقبلت و شهدت بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو الفرد الخبیر انتهی

اینکه در بارۀ حقوق مرقوم فرمودند آنچه آنحضرت عمل فرمایند لدی العرش مقبول است اینفقره در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان البیان فی ملکوت العرفان قوله عزّ اجلاله

یا اسمی علیک بهائی بشما اذن عنایت شد که اخذ حقوق نمائید و آنچه را مصلحت دانید بدوستان حقّ برسانید اگر چند صباحی نظر بعدم استعداد عالم و امم دوستان حقّ فقیر و محتاج مشاهده شوند حقّ شهادت و گواهی میدهد بر علوّ و سموّ و غنا و استغنای ایشان چه که این امور از اعراض محسوب جوهر را زیانی نداشته و ندارد انشآءاللّه اغنیای ارض موفّق شوند بر آنچه از قلم اعلی در کتاب الهی نازل شده جناب محمّد قبل علی خ‌ا انشآءاللّه بذکر حقّ و خدمتش مؤیّد شوند کبّر من قبلی علیه و بشّره بذکری ایّاه انّه لا تعادله کنوز الأرض انتهی

در بارۀ ورود ارض ط آنچه مرقوم شد از مراوده و محبّت و استعداد دوستان الهی جمیع اینمراتب تلقاء وجه عرض شد فرمودند یا اسمی جهد نما تا نقطۀ محبّت الهی کلّ را جذب نماید و بر سریر اتّحاد مقرّ معیّن فرماید این امر مقدّم است بر جمیع امور و اوست دریاق امراض مزمنۀ اهل عالم انّا نذکرهم و نکبّر علیهم من هذا المقام الأعلی و نبشّرهم بما قدّر لهم من لدی اللّه المهیمن القیّوم و نأمرهم بالمعروف و بما ینبغی لاسمی الأعزّ الأقدس الأطهر العزیز المحبوب جمیع عالم در صدد آنند باسبابیکه سبب و علّت ظهور و اعلاء ذکر است تشبّث نمایند و در طلب آن بشأنی جدّ و جهد مبذول دارند که انسان عاقل را متحیّر مینماید و مقصودشان فی‌الحقیقه بمثابۀ سراب مشاهده میشود الحمد للّه اولیای این عصر بامری متمسّکند که شبه آن در عالم دیده نشده لذا باید کلّ قیام نمایند بر آنچه که سبب و علّت اعلای کلمۀ الهیّه است و ناصری در اینمقام اعزّ و اقوی از اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه نبوده و نیست انشآءاللّه جمیع باین جنود ظاهرۀ باهرۀ قویّه حقّ جلّ جلاله را نصرت نمایند و افعال درّنده‌های روزگار مقبول نبوده و نیست جمیع از برای وصل آمده‌اند نه فصل و از برای التیام و اتّفاق موجود شده‌اند نه اختلاف و نفاق اگر چندی بآنچه حقّ فرموده عمل نمایند عنقریب خود را بر بساط راحت و عزّت و نعمت مشاهده کنند صدهزار طوبی از برای عاملین و مخلصین انتهی این خادم فانی از حقّ تعالی شأنه سائل و آمل که جمیع را بر آثار و اثمار سدرۀ بیان آگاه فرماید لعمر المقصود هر نفسی آگاه شود بکمال شوق و اشتیاق باحکام الهی تمسّک نماید

ذکر صعود ورقۀ نورا حضرت حرم علیها منکلّ بهآء ابهاه فرمودند خبر رسید و در بارۀ آن ورقۀ علیا و ثمرۀ سدرۀ منتهی نازل شد آنچه که معادله ننماید بآن ما زیّن بطراز الوجود فی‌الحقیقه حزن فراق او را آب نمود یک فقره که از قلم اعلی در بارۀ ایشان نازل شده اینکلمۀ علیاست قوله جلّ اجلاله قد احیتک آیة الوصال فی الأولی و اماتتک آیة الفراق فی الأخری و هم‌چنین میفرمایند قوله عزّ کبریائه ثمرۀ علیا فی‌الحقیقه ذابت فی الفراق لذا از شهدا لدی اللّه مذکور و مکافات اینعمل ذکریست که در زیارتش از قلم اعلی نازل در آن لیل و یوم آن هر نفسی صعود نمود بخلع غفران فائز و این فضل مخصوص است باو مگر نفوسیکه انکار حقّ اللّه و آیات او را جهرةً نموده‌اند انتهی فی‌الحقیقه از سماء رحمت رحمانی و افق عنایت ربّانی نازل و اشراق نمود آنچه که عرف بقا از او استشمام میشود و نفحات حیات از او متضوّع سبحان النّاطق و سبحان المبیّن و سبحان المکلّم جلّت عظمته و جلّ سلطانه لا اله غیره

و هم‌چنین ذکر صعود جناب آقا سیّد ابوطالب و جناب حاجی میرزا کمال‌الدّین علیهما بهآء اللّه و رحمته و عنایته از قبل رسید و مخصوص هر یک مرّة بعد مرّة از سماء فضل نازل آنچه که فی‌الحقیقه لا نظیر له بوده طوبی لهما یا لیت کنت معهما و فزت بما نطق لسان العظمة فی حقّهما

ذکر محبوب فؤاد جناب آقا میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه الأبهی فرموده بودند اخبار ایشان از جمیع جهات رسیده از ارض خاء نفوس متعدّدۀ ثابتۀ مستقیمه ذکر ایشانرا و آنچه در آن ارض واقع شد بساحت اقدس عرض و ارسال نموده‌اند و همچنین در بعضی از الواح الهیّه و مراسلات اینعبد که باطراف رفته ذکر ایشان بوده وقتی اینکلمۀ علیا از لسان مالک اسماء و فاطر سماء ظاهر فرمودند حقّ قویّ قادر میرزا را ملجأ نمود بر آنچه که ظاهر شد و سبب اعلاء کلمه گشت متبسّماً فرمودند اگر غیر این بود از خلاف حکمت محسوب و مستحقّ حدّ انتهی اگرچه اینهم صرفۀ ایشانست چه که در حین حضور باید اجرا شود لذا قبل از اجرا حکم لقا ثابت و بعد هم فضل و کرم موجود شاید عفو فرمایند دیگر آنحضرت امواج بحر رحمت و ظهورات آفتاب فضل را مشاهده فرموده‌اند یفعل کیف یشآء و یحکم کیف یرید و هو المقتدر العزیز الحمید

و اینکه در بارۀ حبیب روحانی جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید فی‌الحقیقه امر از قراریست که آنحضرت مرقوم داشته‌اند بجهة تبلیغ امر بسیار خوبند چه که چندی قبل از لسان قدم کلمه‌ئی استماع شد که مدلّ بر اینمقام اعلی بود للّه درّه فیکلّ الأحوال بعد از عرض کلمات مذکورۀ آنحضرت در ساحت امنع اقدس لسان عظمت باینکلمۀ علیا ناطق قوله جلّ و عزّ یا اسمی الحمد للّه ابن ابهر علیه بهائی بر خدمت قیام نموده‌اند و بطراز تبلیغ مزیّنند در جمیع احوال مؤیّد بوده و خواهند بود آنچه آنجناب در بارۀ امورش مصلحت دیدند لدی المظلوم بشرف قبول فائز چه که اینفقره لعمری بر مقامش افزوده و میافزاید فی‌الحقیقه مالش یعنی ملکش فی سبیل اللّه محسوب تعالی هذا المقام چه که از بیع فراغت حاصل و از فراغت ما اراده اللّه ظاهر طوبی له یا اسمی طوبی لأبیه الّذی شرب رحیق الاستقامة من ید عطآء ربّه و کان من الموقنین فی کتاب مبین مقامش عنداللّه بسیار عظیمست طوبی للعارفین و طوبی للزّائرین انّه ممّن سترنا ذکره لضعف العباد بشّر ابنه من قبلی و کبّر علیه من لدی المظلوم لیشکر ربّه الکریم عنایات الهیّه البتّه توجّه نماید و منقطعین را دریابد انّه لهو المقتدر القدیر ذرّه‌ئی از اعمال طیّبه عنداللّه ضایع نشده و نخواهد شد من یتفکّر فی القرون الأولی یشهد بما شهد به لسان المظلوم فی هذا المقام الکریم انتهی

اینفانی هم از فضل و عنایت حقّ جلّ جلاله این ایّام مؤیّد شد بر جواب جناب ایشان انّه مزیّن بذکر اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم انشآءاللّه بآیات الهی فائز شوند و از بحور معانی آن بیاشامند انّ فضله احاط من فی السّموات و الأرضین آنچه بجناب مرحوم مرفوع مبرور جناب حاجی سیّد علی اکبر علیه بهآء اللّه و رحمته رسیده رسیده در این حین فرمودند آنچه از حقوق بر ذمّۀ ایشان از قبل و بعد بوده ادا شد و بزینت قبول مزیّن للّه الحمد فیکلّ الأحوال یهب لمن یشآء ما یشآء و یعطی کیف یرید و هو المقتدر القدیر

و اینکه در بارۀ جناب ملّا اسداللّه علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند بعد از عرض در ساحت امنع اقدس اینکلمات عالیات و آیات باهرات از سماء عنایت مالک اسماء و صفات مخصوص ایشان نازل و بخطّ حضرت غصن‌اللّه روحی و ذاتی و کینونتی لتراب قدومه الفدآء ارسال میشود قوله تبارک و تعالی

هو الشّاهد السّمیع الخبیر

انّا اردنا ان نذکر من اقبل الی الأفق الأعلی اذ اعرض عنه العلمآء و العرفآء الّا من شآء اللّه ربّ الأرباب هذا یوم فیه ارتفع حفیف سدرة المنتهی و جری فرات المعانی و البیان طوبی لمن شرب و فاز و ویل لأهل الضّلال الّذین نبذوا کتاب اللّه عن ورائهم و اتّبعوا مظاهر الظّنون و الأوهام قم باسم ربّک الّذی یذکرک فی السّجن الأعظم ثمّ اخرق حجبات الأمم قل تاللّه هذا یوم المعاد و ینادی فیه امّ الکتاب قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تنکروا الّذی اذا ظهر ظهر ما کان مستوراً فی علم اللّه و مسطوراً فی الزّبر و الألواح ایّاکم ان تمنعکم کتب العالم عن مالک القدم او تحجبکم شئونات الدّنیا عن التّوجّه الی الأفق الأعلی او تحزنکم ضوضآء العلمآء قوموا بالرّوح و الرّیحان باسم اللّه مالک الأدیان و قولوا قد اقبلنا الیک یا مقصود العالم و توجّهنا الی وجهک یا سلطان الآیات کذلک نوّرنا افق اللّوح بأنوار البیان طوبی لمن اخذ و ویل لمن نقض عهد اللّه فی یوم الطّلاق قم علی خدمة الأمر ثمّ انطق بهذا الاسم الّذی به اقشعرّت الجلود و تزعزعت الأرکان قد سمعنا ذکرک ذکرناک و انزلنا لک ما یجد منه المخلصون عرف الخلود فی القرون و الأعصار اذا فزت بلوحی و وجدت منه عرف بیانی قم و قل

اشهد بما شهد به لسان قدرتک قبل خلق سمائک و ارضک انّه لا اله الّا انت العزیز الوهّاب انت الغریب الّذی عرّفت العباد وطنهم الأعلی و اظهرت لهم ما یقرّبهم الی اللّه فیکلّ الأحوال و انت المظلوم المسجون الّذی ناح بما ورد علیک اهل الفردوس الأعلی و ملکوت الأسمآء فی العشیّ و الاشراق انتهی

اینعبد تکبیر و سلام خدمت ایشان میرساند و از حقّ منیع مسئلت مینماید که ایشانرا مؤیّد فرماید بر خدمت امرش و ناطق نماید بثنایش بشأنیکه برودت عالم اثر ننماید و حرارت آیات الهی در کلّ حین بر حرارت محبّتشان بیفزاید تا باسم ‌اللّه مذکور باشند و بمحبّة اللّه معروف و مشهور انّه مؤیّد من اقبل الیه و نطق بثنائه

و اینکه ذکر جناب آقا محمّد کریم علیه بهآء اللّه و اخوان و منتسبین ایشان علیهم بهآء اللّه فرموده بودند و همچنین نزول آنحضرت بخواهش ایشان در آن بیت اینمراتب تلقاء وجه قدم عرض شد هذا ما نطق به لسان القدرة و القوّة فی ملکوته قوله جلّ و عزّ جناب کریم و منتسبین او در ساحت اقدس مذکور بوده و هستند عنایت حقّ تعالی شأنه شامل حالشان بوده باصغاء ندا فائز گشتند و بانوار یقین مطرّز آنچه در سبیل الهی عمل نمودند تلقاء وجه مذکور و در کتاب از قلم اعلی مسطور طوبی للّذین اکرموا مثواک و اغتنموا لقائک فی حبّ اللّه ربّ العالمین

جناب رحیم و اخوی را تکبیر برسان قل یا رحیم این اشتعالک و عرف اقبالک انّا عزّزناک و رفعناک الی مقام رأیت الآیة الکبری و سمعت ندآء ربّک الأبهی اینمقام بلند را فراموش مکن و از او غافل مشو قسم بنیّر اعظم هر نفسی الیوم فی‌الجمله از ذکر و خدمت حقّ غافل شود حسرت و ندامت عنقریب او را اخذ نماید حمد کن مقصود عالمیانرا که ترا مؤیّد فرمود بشأنیکه فائز شدی بآنچه که در کتب قبل و بعد از قلم اعلی جاری و ثبت گشته انشآءاللّه لازال باینمقام ناظر باشی و باسم حقّ جلّ جلاله حفظش نمائی البهآء علیهم من لدی اللّه العلیم الحکیم انتهی

اینعبد چندی قبل جواب مراسلۀ جناب آقا محمّد کریم علیه بهآء اللّه را که بجناب اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی نوشته بودند ارسال داشته و آنمراسله حاوی آیات الهی بوده بحر فضل و کرمش در آن آیات موّاج انشآءاللّه بآن فائز گردند و به ما اراده اللّه موفّق شوند

اینکه ارادۀ توجّه نموده‌اند اگر بروح و ریحان واقع شود یعنی بآسانی اسباب آن فراهم آید بأسی نبوده و نیست والّا فلا در سنۀ قبل دو نفس از دوستان الهی در آن ارض یعنی ارض ط بعنایت مخصوصه فائز گشتند مع آنکه در ظاهر از توجّه بشطر اقدس ممنوع ولکن عملشان و زیارتشان در ساحت عرش مقبول و مکرّر کلمۀ قبول در بارۀ ایشان از لسان عظمت استماع شد و فائز شدند بآنچه که اینعبد بکلمۀ یا لیتنی فزت بما فازا متکلّم للّه الأمر من قبل و من بعد و هو الآمر العادل الحکیم

و اینکه ذکر جناب آقا میرزا محمّد علی ک‌د علیه بهآء اللّه فرمودند و همچنین ذکر آقا اکبر علیه بهآء اللّه الحمد للّه جناب ایشان بعنایت حقّ فائز بوده و هستند و همچنین منتسبین ایشان انشآءاللّه در جمیع احوال بخدمت امر مشغول باشند و در اعلاء کلمه جهد بلیغ مبذول دارند بها تظهر مقاماتهم و مراتبهم و شئونهم بین الخلق انّ ربّنا الرّحمن لهو الباذل الغفور الکریم و بعد از عرض در ساحت اقدس این لوح امنع از سماء فضل مالک ایجاد مخصوص جناب آقا اکبر نازل قوله تبارک و تعالی

بسمی المهیمن علی الأسمآء

کتاب انزله المظلوم و فیه ما یقرّب النّاس الی اللّه العلیم الخبیر طوبی لذی بصر رأی الأفق الأعلی و لذی سمع سمع النّدآء اذ ارتفع من مطلع الکبریآء انّه لا اله الّا انا المقتدر القدیر انّا ذکرنا الّذین اقبلوا الی الوجه و انزلنا لهم ما یجد منه المخلصون عرف عنایة اللّه ربّ العالمین یا اکبر یذکرک المظلوم من شطر منظره الأنور بآیات لا تعادلها خزائن الأرض یشهد بذلک کلّ عارف بصیر هذا یوم فیه سرت سفینة البیان علی البرّ و البحر و نطق الرّحمن فی ملکوت البیان بما انجذبت به افئدة المقرّبین طوبی لمن نبذ العالم حبّاً للّه مالک القدم و عمل بما امر به فی کتابه المبین هذا یوم فیه تمّت الحجّة و کملت النّعمة و نزّلت المائدة و القوم فی حجاب غلیظ طوبی لمن قام علی خدمة الأمر بالرّوح و الرّیحان و خرق حجبات من فی الامکان باسم ربّه القویّ القدیر کذلک نوّرنا قلوب المخلصین بأنوار البیان و انا المعطی الباذل الکریم انتهی

انشآءاللّه از انوار آفتاب بیان حضرت رحمن منوّر شوند و بکمال روح و ریحان بذکر محبوب امکان مشغول گردند انّ الخادم یکبّر علی جناب کدخدا و علیه و علی الّذین آمنوا باللّه فی یومه العظیم و آنچه آنحضرت مرقوم فرموده‌اند در توجّه بارض م و همچنین در رساندن اشیاء و امانات جمیع محبوب و در ساحت اقدس مقبول کلّشیء من الملیح ملیح انشآءاللّه مراسلات قبل بنظر مبارک برسد چه که حامل آیات بدیعۀ منیعه بوده من لدی الحقّ دیگر اینفانی لا‌شیء خدمت جمیع آقایان و دوستان و اولیا و اصفیای حقّ تکبیر و سلام معروض میدارد و از حقّ جلّ جلاله میطلبد کلّ را فائز فرماید بآنچه که سزاوار ایّام اوست لیس هذا علیه بعزیز

عرض دیگر الحمد للّه قرّۀ عین جناب حسین افندی و ورقه ورقائیّه خانم علیهما بهآء اللّه بنعمت صحّت و سلامتی فائزند و در ظلّ سدرۀ حفظ رحمانی محفوظ اغصان سدره مبارکۀ الهیّه روحی و ما اعطانی اللّه لتراب اقدام عزّهم الفدآء و اهل سرادق عصمت و عظمت بحر تکبیر و بها و ذکر و ثنا ابلاغ فرمودند این خادم اگر بخواهد شرح اینمقام را علی ما هو علیه عرض نماید البتّه عاجز و قاصر بوده و خواهد بود و همچنین هر یک از طائفین تکبیر ابدع امنع اعلی عرض مینمایند و خلوص بحت باتّ اظهار میدارند البهآء اللّائح المشرق من افق سمآء فضل ربّنا و مقصودنا و مقصودکم علی حضرتکم و علی الّذین انصفوا فی امر اللّه و فازوا بعرفان یومه البدیع و الحمد للّه المقتدر المتعالی العزیز المنیع

خ‌ادم

فی ۱۵ شهر ربیع‌الأولی سنة ١٣٠٠

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

ط

جناب فضل علیه بهآء اللّه گ‌ل

هو الأقدس الأعظم

شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الّذی ینطق الیوم انّه لهو الکنز المخزون الّذی بذکره تزیّنت کتب اللّه فی القرون و الأعصار و انّه کان مکنوناً فی علم اللّه و مخزوناً فی ازل الآزال و لمّا اتی المیقات ظهر بالحقّ و توجّه الیه المخلصون من کلّ الجهات قل انّ الصّور هو ندائه و الصّراط امره و الکتاب بیانه و المیزان ما ظهر من فضله العمیم کم من عبد توجّه و فاز بالأفق الأعلی و کم من عبد خسر بما اتّبع کلّ عالم بعید کذلک دلع الدّیک و هدرت حمامة الأمر علی غصن رفیع

* * *

هو العزیز

شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّ جمال القدم الّذی جآء باسم علیّ لحقّ من الحقّ علی الحقّ و انّا کلّ له عابدون و له یسجد کلّ من فی السّموات و الأرض و کلّ له ساجدون قل یا قوم هذا عبد اللّه و غلامه ثمّ حجّته و بهائه اتّقوا اللّه و لا تشرکون کذلک یعظکم اللّه ان انتم تسمعون ١۵٢١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب آقا سیّد مهدی

هذه سورة العباد قد نزلت بالحقّ من لدی اللّه العلیّ العظیم و انّه لتنزیل من لدن علیم حکیم

بسم اللّه الأبدع الأبدع

شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ له عابدون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ له ساجدون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ له قانتون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ له خاضعون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ له خاشعون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ له حامدون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ له راکعون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ له عاملون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ منه سائلون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ به ناطقون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ له ناظرون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ به رافعون شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّا کلّ به لمنقلبون

ان یا مهدی فاشهد کما شهد اللّه لنفسه قبل خلق السّموات و الأرضین بأنّه لا اله الّا هو و انّ هذا الغلام عبده و بهائه و انّه لنبأ الّذی قد کان فی ازل الآزال فی الواح العزّ عظیم و ما عرفه احد الّا نفسه المهیمن العزیز القدیر و لن یعرفه الّا من شآء ربّه و هذا من امر الّذی اخبرناک به من قبل ان انت من العارفین فاسمع نصحی ثمّ ما ینطق به لسان اللّه فی هذا الزّمن البدیع ایّاک ان لا یصدّک شیء و لا یمنعک امر فاسع فی نفسک ثمّ اجهد فی ذاتک لتکوننّ من الصّالحین فی هذا الأمر الّذی به یفزع اهل ملإ العرفان ثمّ یجزع اهل سرادق الایقان ثمّ ینصعق ارواح المقرّبین و یندکّ جبل المستکبرین طهّر عیناک عن کلّ ما سواه ثمّ دع کلّ ما فی ایداک ثمّ قدّس نفسک عن کلّ من فی الأرضین و السّموات لتستطیع ان تستقیم علی امر الّذی تزلّ علیه اقدام المخلصین ثمّ انقطع عن نفسک و عن ما سواک ثمّ عن نفوس المشرکین فانظر بطرف البدء فیما نظرت الی آدم الأولی ثمّ من بعده الی ان یصل الأمر الی علیّ قبل نبیل قل تاللّه کلّهم قد جاؤوا عن مشرق الأمر بکتاب و صحیفة و لوح عظیم و اوتوا کلّ واحد منهم علی ما قدّر لهم و هذا من فضلنا علیهم ان انتم من العارفین و کلّهم بلّغوا رسالات ربّهم و بشّروا النّاس برضوان اللّه المهیمن العزیز القدیر و اخرجوا النّاس من الظّلمات الی النّور و بشّروهم بلقآء اللّه کما انتم قرأتم فی صحف الأوّلین حتّی اذا بلغ الأمر الی وجهه العزیز المقدّس المتعالی المنیر اذاً احتجب نفسه فی الف حجاب لئلّا یعرفه من احد بعد الّذی کان ینزل علیه الآیات من کلّ الجهات و ما احصاها احد الّا اللّه ربّک و ربّ العالمین فلمّا تمّ میقات السّتر اذاً اظهرنا عن خلف الف الف حجاب من النّور نوراً من انوار وجه الغلام اقلّ من سمّ الابرة اذاً انصعقت اهل ملإ العالین ثمّ سجدت وجوه المقرّبین و ظهر بشأن ما ظهر مثله فی الابداع بحیث قام بنفسه بین السّموات و الأرضین و ما تداهن بأحد فی امر ربّه و نادی العباد بأعلی ندائه و ما خاف من احد کما انتم کنتم من النّاظرین و ابتلی بین العباد بحیث اجتمعوا علیه طغاة الأرض و انتم من الشّاهدین و ما استنصر من احد الّا باللّه العزیز المقتدر العلیم و انّه نصره بالحقّ و انزل علیه سکینة من عنده و ایّده بجنود الغیب حین الّذی اخرجه عن مدینة الأمر بسلطان مبین و ظهر امره و علا برهانه و تمّت حجّته و کملت کلمته الی ان اشتهر امر اللّه بین الخلایق اجمعین الی ان قطعنا الأسبال و دخلنا المیادین کما انتم سمعتم من المهاجرین و فی کلّ تلک الأماکن و الأیّام ما سترنا الأمر و ما احتجبناه بل اظهرناه کطلوع الفجر عن افق صبح منیر الی ان وصلنا الی البحر الّذی ذکر اسمه فی الألواح ان انتم من الشّاهدین و رکبنا السّفینة باسمنا ثمّ اجریناه علی البحر باسمی العزیز المقتدر الجمیل و حفظناه بقدرة من عندنا و حفظنا الّذین رکبوا علیها الی ان وصلوا الی ساحله فی مدینة الّتی اشتهر اسمها بینکم ان انتم من العالمین و کنّا فیها اربعة اشهر متوالیات بما رقم فی الواح عزّ حفیظ و فی تلک الشّهور ما راودنا احد من الّذینهم کانوا فیها لا من اعلاهم و لا من اسفلهم و کان اللّه علی ذلک شهید و علیم و ما ذهبنا الی احد و ما توجّهنا الی نفس اظهاراً لسلطنة اللّه و امره و ابلاغاً لقدرة اللّه و هیمنته الی ان تمّت میقات الوقوف و خرجنا عنها و قطعنا السّبیل الی ان دخلنا فی هذا السّجن البعید و نشکر اللّه فی کلّ ذلک بما ایّدنا علی امره و جعلنا من عباده المقرّبین الّذین لا یخافون من احد و لا ینظرون الّا بنظرة اللّه المهیمن العزیز القدیر کذلک نزّلنا الأمر الیک لتکون من العالمین و الحمد للّه ربّ العالمین اذاً اتممنا القول ولو ما اتممنا الأمر به لتذکر عباد اللّه المخلصین الّذینهم سکنوا فی ارضک هناک و کانوا مستبشراً بأریاح القدس الّتی تفوح من جهة اللّه بارئهم و هذا من فضله علیهم و علی العالمین قل انّه یعلم سرّکم و نجواکم و ما تستدفّ به فی قلوبکم حمامة الحبّ و کذلک کنّا من العالمین لن یعزب عن علمنا من شیء و لا یفوت عن قبضتنا من شیء و کلّ فی قبضة الأمر ان انتم من العارفین و بیدنا ملکوت کلّ شیء نرفع من نشآء من عندنا و نذکر عبادنا المریدین الّذینهم شربوا من کأس عنایة اللّه و رزقوا ما لا رزق به احد من الخلایق اجمعین قل تاللّه قد فزتم بکأس ما لا فاز بها احد من قبل فسوف تعرفون ان تکوننّ من الصّابرین قل تاللّه قد حملتم ما لا حمله احد من الممکنات و ما سبقتکم فی ذلک نفس من الموجودات و لو یحمل علی السّموات لتنفطر و لو علی الأرض لتنشقّ فی الحین کذلک نذکّرکم بالحقّ لتعرفوا مقدار الّذینهم آمنوا باللّه و عرفوا ما لا عرفه احد من قبلهم لیفرحوا فی انفسهم و یکوننّ من الفرحین قل تاللّه من شرب من هذا الکأس لن یظمأ ابداً و یجعله اللّه غالباً علی من فی السّموات و الأرضین ان یکون مستقیماً فی حبّ مولاه و لن یضطرب من خطرات الشّیاطین و الّذینهم عرفوا نفسنا هذا من فضلی علیهم و علی عبادنا المخلصین لأنّا اخرجناهم عن خلف الحجبات و اشهدناهم ما لا شهدت عیون المقدّسین و کلّ ذلک من فضلی علیهم و رحمتی علی عبادنا المقرّبین و انت ذکّر احبّآء اللّه الّذینهم کانوا فی ارضک و لا تکن من الصّابرین

ذکّر اسم الأوّل فیها الّذی جعله اللّه زین‌المقرّبین و لقد ارسلنا الیه کتاباً من قبل و فیه ما یغنیه عن العالمین فواللّه لو یعرف حرفاً منه لینقطع عن کلّ شیء حتّی عن نفسه و هذا ما نشهد علیه حینئذ بلسانی العلیم الحکیم

ثمّ من بعده ذکّر المجید بذکرنا و بشّره بروح اللّه المقدّس العزیز العلیم و لقد ارسلنا الیه ما یطهّره عن معاشرة المشرکین قل ان یا عبد فاستقم علی حبّ اللّه لأنّک اطّلعت بما لا اطّلع به احد ان انت من المتفکّرین تفکّر فی غیبتی لعلّ تطّلع بما اراد اللّه لک و تکون من المتفرّسین و بذلک اتممنا النّعمة علیک و ارسلنا الرّوح من لدنّا بلسان من عندنا علیک و علی المؤمنین

ثمّ ذکّر اسمنا الرّحیم و بشّره بما اذکره اللّه فی لیل الّتی فیه ینطق الورقآء علی افنان سدرة البقآء و یغنّ دیک العرش علی افنان سدرة عظیم قل ان یا عبد انّا اردناک من قبل و اذکرناک فی الواح قدس عظیم ان استقم فی یوم الّذی فیه تعمی الأبصار و یکلکل کلّ اللّسان و تضطرب افئدة المغلّین قل تاللّه حینئذ تظلم الشّمس بأنوارها و یخسف القمر بأزهارها و تسقط النّجوم علی ارض جرز لن تجد فیها من ثمار و لا کلأ و لا مآء معین و یضجّ فیه قبائل الأرض و یندکّ کلّ جبل شامخ رفیع الّا من اغمض عیناه عن البشر و ینظر بالمنظر الأکبر فی هذا الجمال المشرق العزیز المنیر ان یا عبد لا تخف من احد ثمّ اخلع بخلع اللّه المهیمن العزیز القدیر و کن صائحاً بین السّموات و الأرض و مبشّراً باسم اللّه العزیز الکریم و ان یعترض علیک کلّ ذی وجود و ذی روح و ذی شعور و ذی اشارة و ذی حدود عظیم لا تخف عن احد منهم و توکّل علی اللّه ربّک ثمّ اعتصم بهذا الحبل المقدّس المنیر المتین و کذلک انزلنا الیک الآیات من هذا السّمآء الّذی ظهر علی هیکل الغلام و اذا تنظر الیه فی سرّک تجده علی هیئة عرش عظیم

ثمّ ذکّر الرّضا من بعده و الّذینهم فی بیته الّذینهم استجاروا فی جوار اللّه المهیمن العزیز القدیر اولئک هم الّذین استظلّوا فی ظلّ عنایته و اسکنهم اللّه فی بحبوحة قربه ان یعرفوا قدر ما انعمهم اللّه بفضله و یکوننّ من الشّاکرین و یجهدوا فی انفسهم بأن لا یحبطنّ اعمالهم و کذلک یذکرهم لسان اللّه لیثبت رحمته علی العالمین و لن ینکروا نعمة الّتی نزلت علیهم من سمآء قدس منیع و یجدوا انفسهم ثبتآء علی الأمر و قدسآء عن کلّ من فی السّموات و الأرضین و انّک انت یا مهدی فارفق به ثمّ اخفض جناحک للّذینهم آمنوا باللّه و آیاته لأنّا عظّمنا خلقک فی ملإ الفردوس و خلقناک علی احسن التّقویم

ثمّ ذکّر الّذان سافرا الی اللّه بارئهما و هاجرا الیه و کانا من المهاجرین و حضرا بین یدی اللّه و سمعا نغمات القدس عن هذا الحنجر المقدّس العزیز الملیح ثمّ بشّرهما بعنایة من عندنا و رحمة من لدنّا و انّ رحمتنا سبقت العالمین

ثمّ ذکّر العبد قبل الرّسول بما اذکره اللّه حینئذ بربوات قدسه و اذکره فی هذا اللّوح العظیم قل ان یا رسول ارسلنا الیک رائحة هذا القمیص لتقرّ به عیناک و عیون الّذینهم سکنوا فی اقطار المشرق و المغرب و کانوا من عبادنا الموحّدین لیحرّکهم اریاح اللّه و ینقطعهم عن کلّ شیء الّا عن هذا القمیص المرسل المنیر قل تاللّه انّ الانقطاع محبوب الّا عن جمالی المشرق المقدّس المنیر و کلّ السّؤال حرام الّا عن نفسی المقدّس العلیم الحکیم و کلّ الصّمت محبوب الّا عن ذکری المتعالی المتباهی العزیز المنیع

ثمّ ذکّر عبدی الّذی آمن باللّه ثمّ سأل عن اللّه ربّه من نبإ العظیم قل تاللّه هذا لنبأ الّذی کان عظیماً فی علی العمآء ثمّ کبیراً فی ملإ البقآء و تقشعرّ عنه جلود المشرکین ان یا عبد اذاً کشفنا لک الأمر فیما سألت من قبل لتطّلع بما اراد و هذا اصل ما اراد اللّه لک ان تکون من المریدین ایّاکم ان لا تختلفوا فی هذا النّبإ و لا تضطربوا عن الّذینهم کفروا و اشرکوا و کانوا من المعرضین قل یا قوم تاللّه هذا نبأ اللّه فیکم و ظهوره بینکم و سلطانه بین السّموات و الأرضین ایّاکم ان لا تختلفوا فیه بعد الّذی حبس لکم فی هذا السّجن الّذی لن یصل الیه ارجل القاصدین الّا من شآء اللّه ربّک المنّان المقتدر العلیم الخبیر و انّک انت یا عبداللّه فاشکر اللّه بما اخرجک عن بلدک و جعلک من المطهّرین فسوف تسمع ندآء السّامری بینهم و تجدهم فی شرک عظیم فسوف یستدلّون بما استدلّوا به اولو الفرقان ثمّ من قبلهم اولو الزّبور و التّوریة و الانجیل کفاهم الذّلّة بأنّهم آمنوا بعلیّ من قبل بما نزل علیه من آیات اللّه المهیمن العزیز القدیر فلمّا نزلت اختها و ظهر جماله بالحقّ اعرضوا عنه و کانوا من المعرضین قل اذاً لا تلعنوا غیرکم بل فالعنوا انفسکم و لا تعترضوا بنفس فاعترضوا علی ذواتکم فهذا ینبغی لکم یا ملأ المشرکین ان کنتم آمنتم بآیات اللّه تاللّه هذه آیاته و حرفاً منها یکفی العالمین و ان تریدوا جماله فهذا جماله قد ظهر بشأن ما ظهر شبهه فی الابداع ان انتم من المنصفین و ان تریدوا ان تمرّوا علی صراطه فهذا صراطه فی السّموات و الأرض مرّوا علیها یا ملأ العارفین ولکنّ الّذین منهم استقاموا علی امر مولاهم و عرفوا بارئهم اولئک بهم یرفع الغمام و یمطر السّحاب و یستضیء اهل ملإ القدس و یحکی کلّ شیء عن هذا المقام المتعظّم المتعزّز المتعالی الباذخ المنیع

ثمّ ذکّر من بعده الأسد قل ان یا اسد کن اسد اللّه فی ارضه و هذا خلع قد اعطیناک بفضل من عندنا و انا المعطی الکریم رغماً لأنف الّذینهم کفروا بآیات اللّه و جادلوا بها ثمّ اعرضوا عنها و کانوا من الصّاغرین ان یا هذا الاسم قد وهبناک هذا الاسم ان تمرّ عن ملکوت الأسمآء و تنقطع عن کلّ من فی الأرض و السّمآء و تأتی اللّه بقلب سلیم ایّاک ان لا تضیع ما اراد اللّه لک و لا تخمد عن نار حبّک ثمّ اشتعل بنفسک علی الّذینهم کفروا و اشرکوا و کن رحمة للمحبّین و کن سیف اللّه لأعدائه و نعمته لأحبّائه ثمّ احفظ نفسک عن مجالسة المعرضین و تجنّب عنهم و لا تخف من احد و کن فی حصن حفیظ

ان یا مهدی قد ذکرنا هؤلآء کما ذکر اسمائهم فی لوحک لیحیط رحمة اللّه علیهم و تمرّ علیهم هذه المرسلات اللّطیف المحبوب المنیر قل تاللّه لو یهبّ علی الممکنات ما یفوح من هذا الرّضوان لیجعلهم حیّاً باقیاً فی ملکوت العالین کذلک مننّا علیک و علیهم رحمة من عندنا علیهم و علی المخلصین ثمّ اعلم بأن حضر بین یدینا لوحاً و فیه نادی احد من المحبّین ربّه المنّان المقتدر العزیز الجمیل قل انّا سمعنا ندائک و اجبناک بهذه الکلمات المقدّس المحبوب لتشکر اللّه فی نفسک ثمّ فی لسانک و تکون من الّذینهم بآیات اللّه لا یستهزئون ان استقم یا عبد فی حبّک مولاک و لا تضطرب اذا اتاک امر محتوم و لا تخف من احد فتوجّه بوجه ربّک و توکّل علی نفسنا المهیمن القیّوم و قل

سبحانک اللّهمّ یا الهی طهّر عینی ثمّ اذنی ثمّ لسانی ثمّ روحی ثمّ قلبی ثمّ نفسی ثمّ جسمی ثمّ جسدی عن التّوجّه الی غیرک ثمّ اشربنی عن کأس عزّک المختوم

قل تاللّه قد ظهر عین الکافور فی هذا الظّهور و انفجر التّسنیم فی هذا السّلسبیل الّذی کان علی هیئة الغلام لمشهود ان یا عبد فأدخل یدک فیه و لا تردّها الی نفسک خالیاً ولو تقطع بسیوف الّذینهم کانوا بآیات اللّه هم معرضون فاستعن فی کلّ امر باسمی العزیز المقتدر المحبوب ثمّ اشرب منه فی سرّک ثمّ ابذل علی الّذین تجد فی قلوبهم نفحات الرّوح و کانوا من الّذینهم بآیات اللّه هم مهتدون و کذلک اذکرناک فی اللّوح و صرّفنا لک الآیات لتوقن فی نفسک بأنّا نعطی کلّ شیء ما یغنیه عن الّذینهم کفروا و اشرکوا و کانوا بربّهم ان یشرکون

ثمّ ذکّر الأحباب فی ارضک الّذین ما ذکر اسمائهم فی اللّوح لیبشروا کلّهم ببشارات اللّه المهیمن القیّوم و یفرحوا فی انفسهم و تجذبهم نغمات القدس و تقرّبهم الی مقام قدس محمود و وصّ الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته بأن لا یتجاوزوا عمّا امروا به و لا یکوننّ من الّذینهم کانوا ان یعتدون و یا قوم ان اتّبعوا ملّة اللّه و سننه و ذروا ما بین ایدیکم و خذوا ما امرناکم به و لا تکوننّ من الّذینهم اذا یؤمرون بأمر لا یعملون فاجتنبوا عن کبائر الاثم و هی الاعراض عن بدایع کلماتی قل انّ کلمات اللّه لهی العلیا ان انتم تشعرون ثمّ اصلحوا ذات بینکم بحیث لن یهبّ منکم الّا روایح اللّه و لن یشهد فی وجوهکم الّا نضرة الفردوس و تکوننّ من الّذینهم فی کلّ امر یفرحون و اذا یمسّهم الذّلّة و البأسآء و الضّرّآء فی کلّ ما کان من البلایا او یکون هم یصبرون فی سبیل بارئهم و یتوکّلون علی اللّه ثمّ الی مرضاته هم متوجّهون و لا یصدّهم استکبار الّذینهم استکبروا و لا اعراض الّذینهم اعرضوا و لا مجادلة الّذینهم جادلوا بعد الّذی بلغت الحجّة الی اقصی الغایة و تمّت نعمة اللّه علیهم و علی الّذینهم موقنون بما ینزل علیهم من آیات اللّه و لا یحزنهم غلّ الّذینهم کفروا بها بعدما استیقنتها انفسهم و کذلک کانوا ان یفعلون بذلک امرناهم من قبل و نأمرهم حینئذ بالفضل لیکوننّ من الّذینهم کانوا بأمر اللّه هم عاملون

* * *

هو الأبدع الأقدس الأبهی

شهد اللّه فی قطب البقآء بأنّه لا اله الّا هو المهیمن العزیز المنیع القدیر و اشهد فی عرش العمآء بأنّه لا اله الّا هو المقتدر المرتفع العلیم الحکیم شهد اللّه فی جبروت الاجلال بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا العزیز الممتنع البدیع و اشهد فی ملکوت الاستجلال بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا المتعالی السّلطان العزیز الوحید شهد اللّه علی اعراش ما سواه بأنّه لا اله الّا هو و انّ نقطة الأولی عبده و بهائه قد قضی ایّام العبد و صعد الی رفیق الأعلی اذاً اشرق البهآء عن افق البقآء کرّة اخری بسلطان الّذی علّی علی الممکنات و خضعت لدی اشراق سلطانه اعناق الملوک و السّلاطین قد خرقت حجبات الوهم و انشقّت سبحات السّتر و ظهرت رایات الجلال بین السّموات و الأرضین و اتی اللّه علی غمام القدس بربوات المجد و عن یمینه ملائکة الأمر و عن یساره ملأ المقرّبین و قام بسلطانه فی وسط السّمآء و الأرض و نادی الممکنات بسطوة اضطربت منها افئدة سکّان الفردوس و تزلزلت ارکان کلّ الأشیآء و هذا ما نزّل بالفضل الخالص لعباده المستقربین و نطق بلسانه الأفصح الأبدع الأبلغ الأحلی

ان یا ملأ الأرض انّا خلقناکم بأمر من عندنا و عرّفناکم نفسنا الحقّ بمظهر نفسی العلیّ العظیم و بعثناه بالحقّ و اختصصناه بسلطان من لدنّا و ارسلناه الیکم بکتاب مبین و جآءکم عن مشرق الأمر بآیات الّتی اجتذبت عنها افئدة کلّ عارف منصف و کلّ ذی قدر رفیع و انتم کفرتم به و بما نزّل علیه من آیات ربّکم الرّحمن الرّحیم و آمن منکم انفس معدودات من الّذینهم کسّروا اصنام الهوی بسلطانی الأعلی و خرجوا عن حصن التّقلید و العمی باسمی المقتدر الغالب القدیر فلمّا آمنتم بنفسی و اقررتم بسلطانی و اعرفتم بکتابی وصّیناکم فی کلّ الألواح بأن لا تفعلوا کما فعلوا المشرکون من عبادنا الغافلین و انّا ما نزّلنا البیان الّا بأن نخبرکم بظهوری فی جبروت العالمین فلمّا ظهر سلطان القضآء علی غمام الامضآء مرّة اخری انتم انکرتم و لکنتم من المنکرین و کفرتم بما عرفتم و اعرضتم بما اقبلتم و لکنتم من المشرکین

ان یا ملأ البیان تاللّه هذا جمالی الّذی به افتخر فی جبروتی و یستبرک بلقائی اهل ملکوتی بل ما سواه یحرّک بارادة من عنده و انّه لهو المقتدر علی ما یشآء و انّه لهو العزیز الکریم و ظهر بینکم بقوّة الّتی تحیّرت عنها نفوس المقدّسین و قام بنفسه فی مقابلة کلّ من فی السّموات و الأرض بقوّة من لدنّا و انا العزیز الجلیل کذلک نادی لسان الرّحمن ملأ البیان لعلّ یستشعرنّ فی انفسهم و یکوننّ متذکّراً بما وصّاهم اللّه به فی کلّ الألواح و یکوننّ من المتذکّرین و لن یتوقّفنّ علی امر الّذی من توقّف علیه لیحبط اعماله ولو یأتی بعبادة الأوّلین و الآخرین و انّهم توقّفوا فی امره و اعرضوا عن لقائه و جاحدوا بآیاته و انکروا بما جآء به من لدن علیم خبیر و انّک قم علی خدمة اللّه ثمّ انصر الّذی ما اتّخذ لنفسه ناصراً من دونه و انّ هذا من فضله علیک و انّه لغنیّ عن نصر العالمین

قل یا قوم هذا غلام اللّه بینکم و قد جآءکم بسلطانه و قدرته و یتلو علیکم فی کلّ حین ما یعجز عنه الخلایق اجمعین و نصرکم حین الّذی کنتم ضعفآء فی الأرض الی ان ارتفع اعلام النّصر علی کلّ جبل باذخ منیع

ان یا نبیل فاعلم بأنّ المعرضین من قال بأنّ هذه الآیات ما نزّلت علی الفطرة قل ویل لکم و بما یخرج من افواهکم تاللّه بها ظهرت فطرة اللّه المقتدر العزیز القدیر و منهم من قال بأنّ هذا افتری علی اللّه و بذلک کفر بآیات اللّه و انکر برهانه و لا یکون من الشّاعرین انّهم یقولون کما قالوا ملأ الفرقان حین الّذی اتی علیّ بالحقّ و رجعوا الی اوّل مقرّهم مقعد المشرکین تاللّه سمعت من هؤلآء ما لا سمع اذن الممکنات و بذلک بکت عیون العظمة عن ورآء حجبات قدس منیع قل یا قوم انّی اصدّق بما عندکم من صحائف اللّه و الواح امره و امرت بأن لا اعبد الّا ایّاه و اتل علیکم ما ینطق الرّوح فی صدری تاللّه ان هی من تلقآء نفسی بل من لدی اللّه الغالب المقتدر الحکیم و ان کان هذا جرمی فبأیّ حجّة آمنتم برسل اللّه من قبل فأتوا بها ان انتم من الصّادقین و قد ورد علیّ من هؤلآء ما لا ورد علی احد فی الابداع و یشهد بذلک السن العالمین

ان یا قلم الأعلی ذکّر النّبیل بأسرار القضآء لعلّ یشرب عن هذا السّلسبیل الّذی جری عن یمین العرش و یطّلع بما هو المستور عن انظر الغافلین لعلّ یستقیم علی هذا الأمر الّذی لن یستقرّ علیه احد الّا من ینظر بالمنظر الأکبر و یکون مطهّراً عن ریب الزّمان فی هذه الأحیان الّذی کلّ احتجبوا عن جمال الرّحمن الّا من شآء ربّک العزیز الحاکم الحکیم قل انّ نبیل الأکبر الّذی صعد الی اللّه لمّا توقّف فی امر الغلام لذا ما فاز بزیارة المدینة و قبض روحه بسلطان القوّة من لدن عزیز قدیر و ما بلغ الی شاطئ القرب و ما رزق بما اجتمع من زخارف الأرض و رجع الی التّراب بحسرة عظیم و مع ذلک ما تنبّه احد و ما استشعر الّذینهم یدّعون الایمان فی انفسهم و کانوا علی غفلة مبین و انّا ما کشفنا ذلک و سترناه فی حجبات السّتر ولکن الآن کشفناه لک لتکون علی امر ربّک لمن الرّاسخین ولکنّ اللّه عفا عنه و کفّر عنه سیّئاته و انّه ما من حاکم الّا هو له الأمر و الخلق یحکم ما یشآء و یفعل ما یرید کذلک اخبرناک و قصصنا لک من کلّ قصص لتجد نفحات ربّک من هذه الکلمات المحکم المبرم القویم ثمّ اعلم بأنّا عزلنا نفسنا و خرجنا عن بین الّذینهم کانوا معنا و جلسنا فی البیت وحده متّکلاً علی اللّه ربّی و ربّک و ربّ العالمین اذاً تفکّر فی ذلک لعلّ یفتح اللّه عیناک و تشهد ما عجزت عن ادراکه ابصر النّاظرین و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی کلّ فطن بصیر

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

شهد المظلوم بما شهد اللّه قبل خلق الأشیآء انّه لا اله الّا هو لم یزل کان مقدّساً عن الأشباه و الأمثال و منزّهاً عمّا قیل و یقال قد کان واحداً فرداً احداً صمداً قیّوماً الّذی شهدت السن الکائنات بوحدانیّته و فردانیّته و انطق کلّ شیء بذکره و ثنائه و الّذی بعثه و ارسله بالحقّ انّه لمصباح الهدی بین الوری و آیة القدم بین الأمم و مطلع اسمائه الحسنی و مشرق صفاته العلیا الّذی سمّی بمحمّد ص فی ملکوت الانشآء قد جعله اللّه مصدر وحیه و مهبط علمه و مظهر احکامه و به ظهر امر الرّحمن بین الامکان و هدرت حمامة الأمر علی الأغصان انّه لا اله الّا هو العلیم الخبیر انّ المظلوم یصلّی علیه و علی آله و اصحابه الّذین بهم اشرق نیّر العرفان من افق العالم و ماج بحر الکرم بین الأمم اولئک عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون بهم ظهر صراط اللّه فیما سواه و ارتفعت کلمته بین عباده طوبی لمن تمسّک بهم و فاز بلقائهم علیهم صلوات اللّه و رحمته و ذکر اللّه و ثنائه

و بعد اولیای حقّ را که از صافی سلسبیل محبّت نوشیده‌اند و بافق اعلی ناظرند سلام میرسانیم و کل را وصیّت مینمائیم بامانت و دیانت و عفّت

ای دوستان هر نفسی باین صفات مزیّن است او از عباد حقّ محسوب و اسمش در ملأ اعلی مذکور و هر نفسی محروم ماند او از اهل حقّ محسوب نه جهد نمائید که شاید باخلاق و اوصافی مزیّن شوید که سبب و علّت نجات ابدی گردد اثمار سدرۀ امانت را باحجار خیانت میازارید و اغصانش را بآلات ظلم و اعتساف از هم مریزید طراز انسان صدق و صفا بوده و خواهد بود

ای دوستان زخارف دو یوم که کل شهادت بر فنای آن میدهند شما را از نعمت باقیه و مائدۀ منزلۀ سمائیّه محروم ننماید بحقّ ناظر باشید و بر او توکّل نمائید و از او طلب کنید آنچه را که شایسته است لکم ان تفوّضوا الأمور الی اللّه ربّ العالمین در قرون اوّلین تفکّر نمائید کجایند اهل کبر و غرور و کجایند صاحبان شرور این خزائنهم و قصورهم و معاقلهم و عروشهم در اعصار قبل و آنچه در او وارد شده تفکّر نمائید و پند گیرید این مظلوم از حقّ میطلبد که کل را مؤیّد فرماید بر آنچه که رضای او در اوست

جناب شیخ ابوالقاسم را سلام میرسانیم للّه الحمد از کأس عرفان نوشیده‌اند و بافق اعلی ناظرند در جمیع احوال متشبّث باشید باموری که سبب تهذیب نفوس غافله گردد و علّت آزادی ناس شود جناب مصطفی وارد فی‌الحقیقه در حمل اشجار بسیار زحمت کشیده‌اند اجره علی اللّه جناب عکّاش را سلام میرسانیم و نبشّره بذکری ایّاه چه که لازال مذکورند و همچنین سایر دوستان کل را ذکر نموده و مینمائیم از جانب مظلوم سلام برسانید انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل لا اله الّا هو القویّ الغالب العزیز الجمیل یا مصطفی علیک سلامی حمد کن مقصود عالمیان را که عطا فرمود بتو از خزانۀ اسماء اسمی یعنی ولدی که باهلیّتش اهل فضل شهادت داده و میدهند نسأل اللّه بأن یوفّقک و اهلک و من معک و یقدّر لکم خیر الآخرة و الأولی انّه لمولی الوری لا اله الّا هو الغفور الکریم

* * *

هو العلیّ العالی الأعلی

شکرشکن شوند همه طوطیان هند

زین قند فارسی که به بنگاله میرود

مکتوب آن جناب بر مکمن فنا واصل و بر مخزن تسلیم و رضا وارد و آنچه مسطور شد منظور گشت و هر چه مذکور آمد صحیح و درست ولکن محبّان کوی محبوب و محرمان حریم مقصود از بلا پروا ندارند و از قضا احتراز نجویند از بحر تسلیم مرزوقند و از نهر تسنیم مشروب رضای دوست را بدو جهان ندهند و قضای محبوب را بفضای لامکان تبدیل ننمایند زهر بلیّات را چون آب حیات بنوشند و سمّ کشنده را چون شهد روح‌بخشنده لاجرعه بیاشامند در صحراهای بی‌آب مهلک بیاد دوست موّاجند و در بادیه‌های متلف بجان‌فشانی چالاک دست از جان برداشته‌اند و عزم جانان نموده‌اند چشم از عالم بربسته‌اند و بجمال دوست گشوده‌اند جز محبوب مقصودی ندارند و جز وصال کمالی نجویند بپر توکّل پرواز نمایند و بجناح توسّل طیران کنند نزدشان شمشیر خون‌ریز از حریر بهشتی محبوبتر است و تیر تیز از شیر امّ مقبولتر

زنده‌دل باید در این ره صدهزار

تا کند در هر نفس صد جان نثار

دست قاتل را باید بوسید و رقص‌کنان آهنگ کوی دوست نمود چه نیکو است این ساعت و چه ملیح است این وقت که روح معنوی سر جان‌افشانی دارد و هیکل وفا عزم معارج فنا نموده گردن برافراختیم و تیغ بی‌دریغ یار را بتمام اشتیاق مشتاقیم و سینه را سپر نمودیم و تیر قضا را بجان محتاجیم از نام بیزاریم و از هر چه غیر او است در کنار فرار اختیار نکنیم و بدفع اغیار نپردازیم بدعا بلا را طالبیم تا در هواهای قدس روح پرواز کنیم و در سایه‌های شجر انس آشیان سازیم و بمنتها مقامات حبّ منتهی گردیم و از خمرهای خوش وصال بنوشیم و البتّه این دولت بی‌زوال را از دست ندهیم و این نعمت بی‌مثال را از کف نگذاریم و اگر در تراب مستور شویم از جیب رحمت ربّ الأرباب سر برآریم این اصحاب را بلا فنا نکند و این سفر را قدم طیّ ننماید و این وجه را پرده حجاب نشود

بلی این معلوم است که با این همه دشمن داخل و خارج که علم اختلاف برافراخته‌اند و بکمال جدّ در دفع این فقرا کمر بسته‌اند البتّه بقانون عقل باید احتراز نمود و از این ارض بلکه از روی زمین فرار اختیار کرد ولکن بعنایت الهی و تأییدات غیب نامتناهی چون شمس مشرقیم و چون قمر لایح بر مسند سکون ساکنیم و بر بساط صبر جالس ماهی معنوی از خرابی کشتی چه پروا دارد و روح قدسی از تباهی تن ظاهری چه اندیشه نماید بل تن این را زندان است و کشتی آن را سجن نغمۀ بلبل را بلبل داند و لحن آشنا را آشنا شناسد

باری ایّام قبل را ناظر باشید که بخاتم انبیا و مبدأ اصفیا چه نازل شد تا چون روح خفیف شوی و چون نفس از قفس تن برآئی در نهایت احاطۀ اعدا و شدّت ابتلا طایر قدسی نازل شد و این آیه آورد و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقاً فی الأرض او سلّماً فی السّمآء هزار چشم باید تا خون گرید و صدهزار جان باید تا ناله از دل برآرد و هم‌چنین در جای دیگر میفرماید و اذ یمکر بک الّذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکر اللّه و اللّه خیر الماکرین در این دو آیۀ مبارکه که از مبدأ الوهیّة نازل شد بسیار ملاحظه فرمائید تا بر اسرار غیبیّه واقف شوید اگر چشم بصیرت ناس باز بود همین جلوس این عبد در ظاهر همه را کافی بود که با همۀ این اعدا و موارد بلا چون شمع روشنیم و چون شاهد عشق در انجمن ستر و حجاب را سوختیم چون نار عشق برافروختیم ولکن چه فایده که جمیع عیون محجوب است و همۀ گوشها مسدود در وادی غفلت سیر مینمایند و در بادیۀ ضلالت مشی میکنند هم بریئون عمّا اعمل و انا بریء عمّا یعملون معلوم آن جناب باشد که یکی از معتکفین آن ارض که مشغول بزخرف دنیا است و از جام رحمت نصیبیش نه و از کأس عدل و انصاف بهره‌ایش نه و در لحظه‌ای این بنده را ندیده و در مجمعی مجتمع نشده و ساعتی مؤانست نجسته قلم ظلم برداشته و بخون مظلومان رقم کشیده

فطوعاً لقاض اتی فی حکمه عجباً

افتی بسفک دمی فی الحلّ و الحرم

و بعضی حرفهای بی‌معنی هم بجمعی گفته و در همین روزها هم بشخصی معروف بعضی مقالات از ظنونات خود بیان نموده و آن شخص این دو روز به طهران رفته با دفتری حکایت و کتابی روایت

آنچه در دل دارد از مکر و رموز

پیش حقّ پیدا و رسوا همچو روز

همۀ این مطالب معلوم و واضح ا‌ست و بنای آنها هم مکشوف و محقّق از این بنده کتمان کنند از حضور من لا یعزب عن علمه من شیء چگونه مستور ماند و ندانستم که آخر بکدام شرع متمسّکند و بچه حجّت مستدلّ این بنده که مدّتی است بالمرّه عزلت جسته‌ام و خلوت گزیده‌ام در از آشنا و بیگانه بسته‌ام و تنها نشسته‌ام این حسد از چه احداث شد و این بغضا از کجا هویدا گشت و معلوم نیست که بآخر خیر برند و کام دل حاصل نمایند اگرچه ایشان بهوی سالکند این فقیر بخیط تقی متمسّک و انشآءاللّه بنور هدی مهتدی کدورتی از ایشان ندارم و غلّ در دل نگرفته‌ام بخدا گذاشتم و بعروۀ عدل تشبّث جستم بعد از حصول مقاصد ایشان شاید از حمیم جحیم مشروب شوند و از نار غضب الهی مرزوق زیرا که حاکم مقتدر در میان است و از ظلم البتّه نمیگذرد آخر باید یک مجلس ملاقات نماید و بر امور مطّلع شود تا بر ایشان مبرهن گردد آن وقت حکم جاری کنند قضی و امضی دست ظنون ایشان کوتاه است و شجر عنایت الهی بغایت بلند تا زمان ما نرسید هیچ نفسی را بر ما قدرتی نیست و چون وقت آمد بجان مشتاقیم و طالب نه تقدیم یابد و نه تأخیر انّا للّه و انّا الیه راجعون ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذا الّذی ینصرکم بعده الی آخر و السّلام علی من اتّبع الهدی

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

صبح یوم مبارک جمعه از قصر سفر نمودیم و در بستان وارد هر شجر بکلمه‌ئی ناطق و هر ورق بذکری مترنّم نخلها بذکر انظروا الی آثار رحمة اللّه ذاکر و نهرین بلسان فصیح بقرائت کلمۀ مبارکه و منّا کلّ شیء حیّ مشغول سبحان‌اللّه باسراری ناطق بودند که تحیّر آورد آیا در کدام دبستان وارد شده‌اند و نزد که تعلیم گرفته‌اند بلی انّ المظلوم یعلم و یقول عند اللّه المهیمن القیّوم

و بعد از جلوس راضیه علیها بهائی بحضور حاضر و بنیابت آنجناب بزیارت فائز خان نعمت گسترد و حاضرین را بار داد و ضیافت کاملی باسم آنجناب بعمل آمد فی‌الحقیقه ما تشتهی الأنفس و تلذّ الأعین حاضر و موجود بل ما ترید الآذان چه که اوراق از نسیم ارادۀ الهی متحرّک و از آنحرکت صوت خوشی مسموع و بکلمۀ مبارکی ناطق گویا از برای غائبین طلب حضور مینمودند و ابصار بمشاهدۀ آثار قدرت و صنع الهی در ازهار و اثمار و اشجار و اوراق و انهار محظوظ الحمد للّه الّذی ایّدک و ایّدها

باری من فی البستان بنعمتهای بدیعۀ لطیفه متنعّم و در انتها بحمد و شکر مولی الوری ناطق فی‌الحقیقه جای اولیا نمودار

نسئل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیکم فی کلّ حین رحمةً من عنده و برکةً من لدنه و فضلاً من جانبه انّه هو الغفور الکریم

اولیا را سلام میرسانیم و از برای هر یک میطلبیم آنچه را که عنداللّه مذکور و مقبول است السّلام علیکم و علی عباد اللّه المخلصین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

م‌ر

جناب آقا حسین علیه بهآء اللّه

بنام خداوند یکتا

طوبی از برای نفوسیکه بافق اعلی ناظرند و بامر مالک اسما عامل و طوبی از برای نفسیکه در ایّام الهی بصنعت یدی مشغولست هذه موهبة من اللّه چه که در این ظهور اعظم اشتغال بامریکه انسان را از انتظار منع نماید لدی اللّه مقبولست صنع هر صانعی از عبادت محسوب شده این از فضلهای بزرگ پروردگار است از برای عباد ان اشکر اللّه بما ایّدک و عرّفک و اشغلک بما کان مکنوناً فی کتابه المبین الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

هو المشفق الکریم

طوبی لمن یدخل البستان و یذکر اللّه ربّه الرّحمن یا حزب المظلوم اذا بلغتم بابه قفوا و قولوا

النّسمات المعطّرة الّتی تسری من اورادک و ازهارک علیک یا عبدالصّالح و النّور اللّائح اشهد انّ آثارک فی البستان یشهد بحضورک و حیاتک و قیامک علی خدمة اللّه ربّک الرّحمن اشهد انّک تکون حیّاً فی الأفق الأعلی و مذکوراً فی الصّحیفة الحمرآء یا صالح یکفیک هذه الکلمة العلیا الّتی نطق بها المظلوم فی سجن عکّا اشهد و یشهد الملأ الأعلی و سکّان الفردوس و الجنّة العلیا بأنّک ادرکت ایّام اللّه و صعدت فی ایّامه و صرفت ایّامک فی خدمة ایّامه فآه آه تنوح الأشجار فی فراقک و الأوراد فی هجرک و النّهران فی غیبتک قد اخذت الأحزان بساتین الأرض و حدائقها کلّها یا صالح طوبی لک ثمّ طوبی لک انّ اللّه بارک حیاتک و مماتک قد ذکرک القلم الأعلی فی الفردوس الأبهی فی یوم فیه اتّخذت لنفسک سبیلاً الی اللّه مولی الوری هذا یوم فیه یجد منک اهل الجنان عرف البستان البهآء المشرق و النّور اللّائح علی الّذین یقصدونک و یزورونک و یذکرونک فی سبیل اللّه ربّ العالمین النّور علیک و علی اوّلک و آخرک و ظاهرک و باطنک و رحمة اللّه و فضله و عنایته و الطافه و برکاته

هو الغفور الکریم

نعیماً لک یا صالح قد اتّخذت الیوم لنفسک فی جوار رحمة ربّک مقاماً علیّا و ذکراً جلیّا کبّر علی نفسک من قبلی ثمّ اسأل اللّه ان یرزقنا ما رزقک و یخلّصنا عن الدّنیا و شدّتها و عذابها طوبی لمن یذکر ایّامک و یتقرّب بک الی اللّه ربّک ربّ من فی السّموات و الأرضین یا صالح لا تنس احبّائک فی مقامک المحمود و مقرّک المرتفع المبارک المشهود

* * *

ولیّ‌اللّه علیه بهآء اللّه

هو النّاطق فی ملکوت البیان

طوبی لک بما اقبلت فی اوّل ایّامک الی ربّک ربّ العرش العظیم قل

الهی الهی ترانی مقبلاً الی سمآء ظهورک و ناطقاً بثنائک و آیاتک و معترفاً بما اشرق من افق ملکوت عرفانک اسئلک بأن تجعلنی مؤیّداً علی نصرة امرک و اعلآء کلمتک بحیث ترتفع رایات امرک فی مدنک و دیارک انّک انت مولی العالم و مربّی الأمم لا اله الّا انت القویّ القدیر

* * *

سر چاه

جناب ملّا آقا بابا

العلیّ العظیم

طوبی لک بما نزلت لک من جهة السّجن آیات ربّک هذا من فضلی علیک لتکون من الشّاکرین انّه فی بحبوحة البلآء یدع الأحبّآء الی اللّه مالک یوم الدّین ان اتّحدوا فی الأمر انّ الّذی تجدونه فی معزل من الغفلة ذکّروه بالحکمة فی ایّام معدودات ان اعرض و تولّی بعدما جآءه الهدی فأعرضوا عنه و اقبلوا بقلوبکم الی اللّه ربّ العالمین قد سبقت رحمتی غضبی ان اقتدوا ربّکم فی الأخلاق هذا خیر لکم عمّا فی السّموات و الأرضین قل ان اجتنبوا کبائر الاثم و لا تقربوا الّذی یدعوکم الی النّار اتّقوا اللّه و کونوا من المتّقین

* * *

ق

جناب جواد علیه بهآء اللّه

هو النّاطق فی ملکوت البیان

طوبی لک یا جواد بما وجدناک مستقیماً علی الأمر علی شأن ما منعتک جنود العالم عن مالک القدم و لا شؤونات الدّنیا من هذا الأفق الأعلی انّ ربّک لهو العزیز العلّام انّا ذکرنا الّذین آمنوا فی هناک و اجبنا الّذین حضرت عرائضهم فی هذا المقام الّذی جعله اللّه مطاف الملإ الأعلی فی کلّ الأحیان ان استمع یا جواد مرّةً اخری ندائی الأحلی الّذی ارتفع فی ملکوت الانشآء انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب انّا سمعنا ندائک و شاهدنا قیامک علی هذا الأمر الّذی به قرّت الأبصار و ذکرناک بهذا الذّکر الأعظم لتشکر ربّک منزل الآیات

انشآءاللّه باید در لیالی و ایّام بذکر مالک انام مشغول باشی انّه یذکر من ذکره و یری من قام علی خدمة امره العظیم جمیع دوستان را تکبیر برسان مخصوص ورقاتی که در آن بیت ساکنند و نفحات محبّت الهی از ایشان متضوّعست قلم اعلی در کلّ احیان و اوان ندا میفرماید ولکن آذان واعیه قلیل بوده و خواهد بود البتّه هر گوشی قابل اصغای ندای مالک اسماء نبوده و هر قلبی لایق حبّش نه طوبی از برای نفسی که امروز بخدمت قیام نمود و بذکر حقّ مشغول شد چه که اعمال پسندیده بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد ماند

در ناقۀ صالح تفکّر کن چون در راه دوستی پی شد جمیع السن عالم از آن روز الی الیوم الّذی لا آخر له بذکر و ثنایش ناطق بوده و خواهند بود انّ ربّک لهو المقتدر القدیر یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید طوبی لنفس فازت بآیاتی و تحرّک علی ذکرها قلمی آنچه در ارض موجود و مشهود است معدوم خواهد شد و ما یبقی ما جری من قلم ربّک لک ان اشکر و قل لک الحمد یا بحر الکرم و لک الثّنآء یا محبوب العارفین الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

هو

طوبی لکم یا اسرآء الارض انتم الّذین اقبلتم الی دیار الغربة شوقاً للقآء مطلع نور الاحدیّة و حملتم فی سبیل اللّه ما ناح به سکّان الملکوت انتم الّذین ما منعتکم سطوة الامرآء عن مالک الاسمآء و لا نعیب الغراب عن ربّکم العزیز الوهّاب

* * *

ایضاً از برای یکی از ملأ کلیم

بنام خداوند یگانه

ظهور الهی واضح و مبرهن است بقسمیکه اگر جمیع من علی الأرض من دون غرض در آثار و اطوار و شئونات او تفکّر نمایند و یا مشاهده کنند یقین مینمایند که او است سلطان وجود در ممالک غیب و شهود آنچه در کتب عدیده مذکور و مسطور امروز در انجمن عالم ظاهر و هویدا است و چون شمس سماء مشرق و بدر تمام از افق اراده طالع طوبی از برای نفوسی که بنفحات ایّام فائز شدند و از غیر دوست آزاد گشتند بپر معنوی در این هوای قدس روحانی پرواز کن او است معین حقیقی و مؤیّد حقیقی و سلطان حقیقی جمیع کتب مبشّر است باین ظهور اعظم و ناطق است بثنای مالک قدم بعضی چون چشمشان از رمد هوی علیل است لذا نشناختند و باین دنیای فانیه قانع شده و از ملکوت باقی گذشتند انشآءاللّه بر صراط مستقیم باشی و بذکر دوست یکتا ناطق البهآء علی اهله

* * *

هواللّه

عاشق را نزد معشوق اظهار هستی و خودبینی جایز نه اگر خطوه‌ئی از این سبیل تجاوز نماید از عشّاق محسوب نه

نکند عشق نفس زنده قبول

نکند باز موش مرده شکار

بلی بعضی از عاشقان اظهار صدمات و شداید خود را در پیشگاه محبوب امکان نموده‌اند و مقصود از آن اشتغال با محبوب و اصغای حضرت مقصود بوده نه ذکر نفس و هوی حال قاصدی از اعلی مقاصد عزّ مقصود نازل و بکلماتی ناطق است بفهمید که که میگوید و چه میگوید تاللّه لو عرفتم و علمتم ما ورآء ستر الکبریآء من اسرار ربّکم العلیّ الأعلی لفدیتم بأنفسکم حبّاً للّه مالک الأسمآء باری قاصد معهود حکایتی ذکر نموده که وقتی در طور اشراق بودیم و محبوب آفاق بقصد جبل هاء بیرون تشریف بردند و بعجز تمام از مدّعیان محبّت رجا فرمودند که این سفر و هجرت اگرچه بظاهر سهل و آسان است ولکن در باطن شدید و باب امتحان و اگر بصورت بسلطنت و اقتدار مشهود لکن در معنی بمحنت و اضطرار لایحصی مکنون عرض خود مبرید و زحمت بر خود مدهید و بگذارید تا بنفس خود هجرت نمایم آنچه کلمات محبّت‌آمیز و شفقت‌انگیز بود تلویحاً و تصریحاً فرمودند مفید نیفتاد این بنده و جمعی بادّعای آنکه زادی بجز رضای دوست نخواهیم و مقصودی جز وجه محبوب نداریم بگمان خود معتکف و از نصح و یقین دوست غافل عزم سفر نمودیم و با طلعت محبوب هم‌سفر و هم‌سیر گشتیم قدری که بادیه پیمودیم نار حبّ مخمود و جمال شوق محجوب تا آنکه از آن مقام تجاوز نمودیم حسنات را سیّئات شمردیم و سیّئات را عین حسنات دانستیم تا آنکه وارد جزیرۀ خضرا شدیم فلک الهی در آن ارض روحانی بر جودیّ امر مستوی گشت و بعد بمراکب هوی در بیدای ظنون و اوهام در صبح و شام سائر بودیم گاهی مجتمع و گاهی متفرّق و گاهی بحبّ و گاهی بغفلت ایّام و لیالی بسر میبردیم سلسبیل بیان در کلّ احیان از کوثر فم رحمن جاری ولکن عطش مفقود و انوار وجه از افق اجلال مشرق ولکن اقبال غیر موجود هر روز بر وهم و گمان افزودیم و از توجّه بحقّ کاستیم و با این احوال غیر مرضیّه و شئونات غیر لائقه چنان در غمرات غفلت و هوی غرق شدیم که از احوال خود هم غفلت نمودیم و در جمیع احوال طلعت محبوب را با کمال شفقت و ملاطفت ملاحظه مینمودیم بعضی از ما متحیّر که اگر احاطۀ علمیّۀ الهیّه موجود چگونه میشود با این افعال ردّیّه مقبول شویم بالأخره حقّ را غافل و خود را عاقل و عالم شمردیم غافل از آنکه رحمت کبری مانع است از هتک استار و اگر خدمتی نمودیم اتبعناه بالمنّ و الأذی و بعد از آن ارض ارادۀ هجرت فرمودند و مجدّداً کلّ را از حضور منع نمودند مستشعر نشدیم و متنبّه نگشتیم که علّت منع چیست و سبب چه مرّة اخری هجرت نمودیم و با حضرت مقصود بادیه‌ها پیمودیم تا آنکه وارد ارض اخری شدیم و با دوست در یک محلّ آرمیدیم و سرّاً بهوای نفس مشغول گشتیم تا آنکه آتش هوی غلبه نمود و از منظر ابهی ممنوع شدیم و از کثرت لقا قدر وصال از نظر افتاد و پردۀ حیا از هم درید و حال محبوب را در محلّی حبس نموده‌ایم و در کلّ حین از سهام ظنون و رماح اوهام بقدر وسع و قوّه بر او دریغ نمیداریم چه که محبوس و مسجون و فریدش یافته‌ایم غفلت بمقامی رسیده محلّی را که جمیع ملأ اعلی باو ناظرند و از او مستمدّ در آن محلّ مبارک جهرة باقبح کلمات ناطقیم و باضلّ اعمال و اخسر آن عامل فتبّاً لنا ما اثّرت فینا کلمات اللّه و مع‌ذلک متنبّه نشدیم و اقلّاً اگر وفا ننمودیم جفا ننمائیم نه شبی بذکری ذاکر و نه بتوجّهی مشغول

حکایت کنند که فضیل خراسانی کان من اشقی العباد و یقطع الطّریق انّه عشق جاریة و اتاها لیلة فصعد الجدار اذاً سمع احداً یقرأ هذه الآیة أ لم یأن للّذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر اللّه و اثّر فی قلبه فقال بلی یا ربّی آن و حان فرجع و تاب و قصد بیت اللّه الحرام و اقام فیه ثلاثین سنة الی ان صعد روحه الی الأفق الأعلی عجب است که کلمة اللّه را از لسان یکی از عباد شنید و چنان مؤثّر افتاد که در یک آن از حضیض امکان بافق رحمن راجع شد و این عباد در لیالی و ایّام متتابعاً متوالیاً نغمات نفس رحمانی را از لسان قدرت و عظمت استماع نمودیم و آنقدر تأثیر ننموده که اقلّاً بقبح افعال و اعمال و ظنون و اوهام خود مطّلع شویم حکایت که باین مقام رسید فلک بیان بر جودیّ لسان منصعق و مدهوش و قلم از بیان منقطع و بیهوش لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا نسأل اللّه ان یفتح ابصارنا و یعرّفنا انفسنا و اعمالنا ان لم نوفّق علی معرفة نفسه سبحانه نوفّق علی معرفة انفسنا الغافلة و یکشف عن وجوهنا الحجبات المانعة لنراه مشرقاً عن افق الفضل و العنایة و ننقطع عمّن فی الامکان و الأکوان و نتوجّه الیه بکلّنا انّه هو ربّنا الرّحمن و نسأله ان یوفّقنا علی التّوبة و الانابة فی کلّ صباح و مسآء و یحفظ مشرق انوار وجهه عن رماح احبّائه لأنّه ما اراد معیناً سواه و انّه مبدأه و مثواه و یقول لا اله الّا اللّه

* * *

جناب میرزا آقا الّذی حضر و فاز

هو اللّه تعالی شأنه الحکمة و البیان

عالم تغییر نموده خاک زر شده و زر خاک بسا اسامی که از اعلی المقام بر تراب مقرّ یافتند نار بشکل نور ظاهر و خائن مقام امین قائم سبحان‌اللّه بشأنی انقلاب ظاهر که صاحبان بینش و دانش متحیّر اختلاف عالم را احاطه نموده طوبی از برای نفسیکه قلب و بصر و سمع را از دنیا و آنچه در آن از آثار و اثمار و قصص و اخبار است مقدّس نمود و ببصر و سمع خود در آنچه ظاهر شده تفکّر کرد او از اهل بها از قلم اعلی در صحیفۀ حمرا مذکور و مسطور یا ایّها النّاظر الی الوجه للّه الحمد در ساحت امنع اقدس مذکور بوده و هستی از حقّ بخواه ترا مستقیم فرماید بشأنیکه رجال کالجبال ترا از غنیّ متعال محروم نسازند عمّامه و ردا سبب هلاکت قوم شد عباد بیچاره از آن انفس غافله پذیرفتند آنچه را که سبب گمراهی شد و در یوم جزا نتیجه آن شد که دیدند و شنیدند علمای ایران طرّاً در سنین اوّلیّه بسبّ مقصود عالمیان مشغول عمل نمودند آنچه را که هیچ حزبی عمل ننمود و وارد آوردند آنچه را که هیچ نفسی ارتکاب نکرد حنین اشیاء مرتفع و زفرات ملأ اعلی متصاعد قلم نوحه مینماید و ذکر میکند لوح میگرید و حمل مینماید از حقّ بطلب بصر عطا فرماید دانائی بخشد آگاهی عنایت نماید نامۀ آنجناب رسید و عرف خضوع و خشوع لوجه اللّه از آن متضوّع نسئل اللّه ان یؤیّدک علی ذکره بالحکمة و البیان انّه هو العزیز المنّان

اسامی مذکوره هر یک بعنایت کامله و حکمت بالغه نزد مظلوم مذکور طوبی لهم و نعیماً لهم نشهد انّهم فازوا بآثار قلمی الأعلی و شربوا رحیق الحبّ من ایادی الفضل و العطآء نسئله تعالی ان یؤیّدهم علی حفظ لآلئ حبّه فی اصداف القلوب انّه هو المقتدر العزیز المحبوب البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین ما اضعفتهم فراعنة العباد عن التّقرّب الی اللّه مالک یوم المعاد اولئک وصفهم اللّه فی کتابه المبین قال و قوله الحقّ لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون

* * *

بنام مقصود عالمیان

عالم را حجبات اهل علم از حضرت معلوم محروم نموده چنانچه آنجناب آگاه شدند و در یوم ظهور نیّر اعظم از افق عالم اسرار مستوره کشف شد و بر هر صاحب بصری واضح و مبرهن گشت در قرون و اعصار بذکر حقّ جلّ جلاله مشغول و باسم مبارکش بطراز عزّت کبری مزیّن و در مجالس و محافل بکلمۀ توحید ناطق و از طول غیبت متأسّف و محزون و چون صبح ظهور دمید و آفتاب حقیقت از افق عالم اشراق نمود کل بسب و لعن مشغول ایکاش باینمقدار کفایت مینمودند بالأخره فتوی بر قتل سیّد عالم دادند باری اوهامات قبل سبب و علّت این خطاء اکبر شد حال مجدّد اهل بیان بهمان قدمها مشی مینمایند بگوئید ایغافلین در ثمرهای حزب قبل تفکّر نمائید شاید متنبّه شوید و بساط ظنون و اوهامرا باسم مالک انام برپیچید در قول خود را اعلی العالم مینامیدند ولکن در یوم امتحان اخسر از جمیع ملل مشاهده گشتند از حقّ میطلبیم آنجناب را مؤیّد فرماید بر استقامت کبری للّه بگوئید و الی اللّه دعوت نمائید شاید هیکل عالم از غبار ظنون و اوهام طاهر شود و بطراز اطمینان و یقین مزیّن گردد اولیاء آن ارض را تکبیر برسانید و باذکار قلم اعلی متذکّر دارید که شاید مجدّد سبیل کذب باز نشود کل مبدء و مرجع را بیابند و بحقّ وحده ناظر باشند اینست امر مبرم که ظاهر شد امید هست که اهل آن دیار عرف ایّام را بیابند و منقطعاً عن الکلّ راجع شوند قل

الهی الهی انا الّذی اقبلت الیک و تمسّکت بعروة فضلک اسألک بنسایم ایّامک و نفحات وحیک و الأسرار الّتی کانت مکنونة فی علمک و بالسّفینة الّتی جعلتها لأهل البهآء فی کتابک بأن تؤیّدنی علی القیام علی خدمة امرک ای ربّ لا تنظر الی نفسی و ما عندی بل الی بحر فضلک و سمآء جودک و شمس کرمک الهی الهی اجد عرف ظهورک من اثر قلمک الأعلی و ارید القیام لدی بابک و الحضور امام عرشک لأری ما خلقت العیون لرؤیته و اسمع ما ذوّتت الآذان لاصغائه او تکتب لی یا الهی من القلم اجر لقائک و ما ینبغی لفضلک و جودک انّک انت ارحم الرّاحمین لا اله الّا انت العلیم الحکیم

* * *

محبوب مکرّم جناب سمندر علیه بهآء اللّه الأبهی بلحاظ انور منوّر فرمایند

١۵٢١

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

عرض این فانی خدمت سمندر نار الهی آنکه الحمد للّه در هر پوسته از نفحات طیّبۀ آنحضرت شمّ جان معطّر و روان در اهتزار و منوّر در اینصورت آنچه ذکر شود البتّه کمست و آنچه نوشته شود البتّه اندک لذا آنمحبوب را وکیل مینمایم نزد آنمحبوب که آنچه از شرایط اتّحاد و یکرنگی و اعلاء مقام محبّت و مودّت و یگانگی است از قول خود از جانب این بنده بخود بگوئید از بیانات مظهر اسماء و صفات که بآنجناب و اسماء مذکورۀ در کتاب آنجناب ارسال شد معلوم میشود که این عبد لیلاً و نهاراً در تحریر مشغول لذا اگر گاهی در ارسال جواب تأخیر شود انشآءاللّه عفو خواهند فرمود

و عرض دیگر آنچه بآنحضرت رسیده از بابت حقوق اللّه از هر نفس و هر جا بواسطۀ سلطان‌الشّهدآء حضرت اسم اللّه حاء علیه منکلّ بهآء ابهاه باینعبد فانی رسید نسأل اللّه بأن یوفّق الّذین عملوا بما امروا به فی الکتاب و ینزل علیهم من سمآء فضله نعمة و رحمة و برکة من عنده انّه لهو العزیز الوهّاب فی‌الحقیقه امر حقوق الهی امر بزرگی است بر جمیع ادای آن لازم چه که اوست سبب نعمت و برکت و خیرات و ما یکون مع کلّ نفس فی کلّ عالم من عوالم ربّها الغنیّ الکریم

عرض دیگر چندی قبل یعنی چند شهر قبل جناب اسم اللّه حضرت جمال علیه منکلّ بهآء ابهاه دستخطّی باینعبد مرقوم فرموده بودند جواب عرض شد ولکن نظر بانقلابات اطراف ارسال نشد و همچنین چندی قبل باز هم جواب عرض شد و ارسال نشد تا در این کرّه دستخطّ سیّم ایشان رسید تلقاء عرش عرض شد مخصوص ایشان و نفوس مذکوره که در کتاب ایشان بود آیات بدیعۀ منیعه نازل ولکن در این کرّه هم نظر بثقل پوسته ارسال نشد انشآءاللّه از بعد ارسال میشود و آنمحبوب بزیارت آن فائز میگردند و انشآءاللّه جواب عرایض لاوی هم ارسال میشود در هر حال باید آنمحبوب افق حکمت را ناظر باشند اکثری از نفوس عالم بمکر و حیله ظاهرند لذا باید حکمت را مراقبت نمود و در هر امری از امور باو ناظر بود نسئله تعالی بأن یؤیّد حضرتک کما ایّدک و یحفظک لخدمة امره بین خلقه انّه لهو المقتدر القدیر اگر مجال بود هرآینه از مدینۀ خلوص ریاحینهای وداد و گلهای اتّحاد و نغمات عندلیب محبّت و تغرّدات حمامۀ مودّت و اطوار طیور معرفت و اوراق اشجار ذکر و حکمت و صداهای خوش سدره‌های مرتفعه و آبهای خوش روحانی ارسال میشد ولکن از کثرت اشغال و تحریرات متواتره بیش از این این خادم فانی مجال نیافت انشآءاللّه اگر حیات عنایت شود بتلاقی مافات پردازد از حقّ میطلبم لایزال این عبد را باثر کلک روحانی آنمحبوب جانی مسرور دارد

دیگر چه عرض نمایم از شعلۀ نار محبّت در حینیکه ذکر جناب اخوی علیه بهآء اللّه از قلم و یا لسان جاری میشود علم اللّه نار الشّوق ظهرت و نور الخلوص قد بزغ در اینصورت قلم خود را عاجز مشاهده نماید ولکن نظر بآنکه اظهار خلوص نزد دوستان حقیقی لدی المحبوب محبوبست لذا اینعبد فانی بصدهزار شوق و اشتیاق خدمت ایشان تکبیر مقدّس از شئونات عرضیّه معروض میدارد نسئله تعالی بأن تقرّ العیون بلقائه انّه لهو المجیب البهآء علی حضرتک و علیه و علی کلّ مؤمن فاز بعرفان اللّه المهیمن القیّوم

خ‌ادم

فی ٩ رمضان سنة ۱۲۹۶

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو

علّت آفرینش ممکنات حب بوده چنانچه در حدیث مشهور مذکور است که میفرماید کنت کنزاً مخفیّاً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف لهذا باید جمیع بر شریعۀ حبّ الهی مجتمع شوند بقسمیکه بهیچ وجه رایحۀ اختلاف در میان احباب و اصحاب نوزد کل ناظر بر حب بوده در کمال اتّحاد حرکت نمایند چنانچه خلافی ما بین احدی ملحوظ نشود در خیر و شر و نفع و ضرر و شدّت و رخا جمیع شریک باشند انشاء اللّه امیدواریم که نسیم اتّحاد از مدینۀ ربّ العباد بوزد و جمیع را خِلَعِ وحدت و حب و انقطاع بخشد ۱۵۲١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو

علیکم یا اهل القبور سلام اللّه مالک الظّهور و مکلّم الطّور طوبی لکم قد فزتم بالایمان فی ایّام فیها ارتعدت فرائص الادیان البهآء علیکم و علی اوّلکم و آخرکم و ظاهرکم و باطنکم

* * *

جناب غفّار

غفّاری لا تحزن من الفراق انت ممّن وفیت المیثاق انّا نحبّک کما تحبّنا و حبّنا سبق حبّک یشهد بذلک مالک یوم الطّلاق لا تحزن من البعد فارض بما رضی اللّه ایّاک ان تشتکی فی سبیلی من شیء سوف یظهر اللّه ما قدّر لک انّه ولیّک و ولیّ من والاه فی کلّ حین یراک و متوجّهاً طرفه الیک انّ هذا فضل عظیم ان اشکر ربّک انّه معین من اراده و مقبل من اقبله انّه ذو حبّ شدید

* * *

انت الّذی تجیب دعوة الدّاع

فأظهر اللّهمّ فی هذا العید قدرتک و سلطانک علی من فی سمائک و ارضک سبحانک اللّهمّ یا الهی انت تعلم بأنّی کنت مقرّاً بوحدانیّتک و موقناً بعظمتک و اقتدارک قبل ان یرتفع صریر قلمک الأعلی فی ملکوت الانشآء و سمعت ندائک قبل خلق سمائک و ارضک و اجبتک بأنّک انت الکریم ذو الفضل العظیم و انّک انت القدیر ذو البطش الشّدید ذو الطّول لا اله الّا انت الحاکم علی ما ترید فیا الهی أ تخیّب هذا الفقیر الّذی تمسّک بأذیال عطوفتک أ تطرد هذا العاصی الّذی تقرّب الی مدینة غفرانک أ تبعد هذا الذّلیل الّذی سرع الی مدینة عزّک أ تمنع هذا العطشان الّذی تهرول الی الکوثر الحیوان یا من دعوت نفسک بالرّحمن لا فوجمالک یا مالک الممالک لن تمنعه ابداً و لن تطرده سرمداً ان تخیّبنی یا محبوبی ادعوک ادعوک بأنّک انت الکریم و ان تطردنی یا مقصودی انادیک انادیک بأنّک انت الرّحیم حینئذ نسألک بهبوب نسایم الطافک الّذی تهبّ علی الآفاق و بسلطانک الّذی خضع له کلّ الأعناق بأن ترسل علی احبّتک ما یجعلهم خالصاً لوجهک و یغنیهم عن دونک و یقدّسهم عمّا سواک فی هذا الیوم الّذی اختصصته لاشراق شمس اسمک الأبهی علی کلّ الأشیآء و اخترته لنفسک العلیا بین الأرض و السّمآء ثمّ انزل علیهم ما قدّرت لهم فی ملکوت تقدیرک و عزّزهم بعزّتک ثمّ اغلبهم بقدرتک علی اعدائک لتطهّر ارضک عن هؤلآء الّذین کفروا بنفسک و انکروا حجّتک و جحدوا آیاتک اذ انّک انت القدیر بیدک ملکوت الخیر ینزل علی من تشآء کیف تشآء و تمنع عمّن تشآء کیف ترید لا اله الّا انت الغالب المقتدر المهیمن العزیز القدیر اقسمک یومئذ باسمک الأفخم یا محیی الأمم و مصوّر الرّمم بأن تؤیّدنا علی ما امرتنا فی صحفک و الواحک و السّلوک فی مناهج رضائک ثمّ وفّقنی یا الهی علی نصرتک و تبلیغ امرک و انتشار آثارک بین العالمین لترتفع اعلام هدایتک بین خلقک و تشتعل نار محبّتک فی قلوب بریّتک یا محیی الأرواح و یا من بیدک تصریف الرّیاح ثمّ اسألک یا محبوبی بجمالک الأبهی بأن تکرمنا السناً طلقةً ناطقةً بیّنةً و ابصاراً ناظرةً شاحذةً حدیدةً و وجوهاً منوّرةً مستبشرةً و شفاهاً ضاحکةً متبسّمةً و آذاناً سامعةً واعیةً و قلوباً مقدّسةً مطمئنّةً و نفوساً مطهّرةً مرضیّةً و ایادیاً مرفوعةً مبسوطةً و ارجلاً قیّمةً قائمةً مستقیمةً و انفاساً مؤثّرةً زکیّةً لتقلّب من علی الأرض کلّها بأمرک و ارادتک و تقرّبهم الی شاطئ بحرک الأعظم لیشهدنّ کلّ بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت المحبوب فی قلوب العاشقین و المقصود فی افئدة المشتاقین

* * *

فاجعل لی یا الهی هذه الأرض مبارکاً و امناً ثمّ احفظنی حین دخولی فیها و خروجی منها ثمّ اجعلها حصناً لی و لمن یعبدک و یسجدک لأکون متحصّناً فیها بعنایتک و محفوظاً فیها عن رمی المشرکین بقوّتک و انّک انت القادر المقتدر العزیز الرّحیم

* * *

جناب بزرگ

بسم اللّه الأقدس العلیّ الأعلی

فاعلموا یا اهل البهآء بأنّ الشّیطان اتّحد مع شیطان العجم و غدروا فی امر ربّهم الرّحمن و کتبوا رسائلاً باسم احد من احبّائی و فیها کتبوا ما ارادوا ممّا یضطرب منه الملل و الدّول ثمّ احتالوا الی ان بلغت الرّسائل الی الأمرآء و اشتعلت نار الفتنة و البلآء و هاجت اریاح السّطوة و القضآء و اخذوا الشّیطان و الّذی معه من قبلنا و بعد ابتلائه کتب الی شیطان العجم انّی کنت معک فاحفظنی من هذه الفتنة الدّهمآء انّه قال لا مهرب لک انّی بریء منک اذاً ظهرت شمس کلمة الّتی اشرقت عن افق فم محمّد رسول اللّه قال و قوله الحقّ اذ قال الشّیطان للانسان اکفر فلمّا کفر قال انّی بریء منک فأنصفوا باللّه یا عباد الرّحمن فی امر الغلام کلّ ذی بصر و ذی انصاف یشهد بأنّ الغلام ما تمسّک بأحد فی امر اللّه و ما استنصر من نفس و به ارتفع ذکر اللّه بین ما سواه و شیّدت ارکان الذّکر و البیان و لاحت شمس التّبیان عن افق مشیّة الرّحمن و فاحت نسایم السّبحان عن یمن الایقان و مع هذا الأمر الّذی لا ینکره الّا کلّ ذی ضغینة و بغضآء انکره المشرکون و اتّخذوا الشّیطان لأنفسهم ربّاً فویل لهم و بما هم یعملون و الّذی کان فی العراق من جنود الشّیطان انّه اتّحد فی هناک مع الأعجام جهرة و کفر باللّه المهیمن القیّوم انّک اسمع قولی و قم علی نصرة هذا المظلوم و انّ نصرتک ایّاه هو ذکرک ربّک العزیز المنّان کذلک امرک الغلام حبّاً لنفسک توکّل فی کلّ الأمور علی اللّه انّه ینصر من یشآء بأمره و انّه علی کلّ شیء قدیر

* * *

الأعظم

فجر عید است و نبید توحید در افئدۀ اهل تجرید در جوش نعیم از برای نفوسی که بآن فائز گشتند از خدا میطلبیم که بجمیع اهل عالم توفیق عنایت فرماید تا کل بطراز حبّ اسم اعظم مزیّن شوند انّه هو الغفور الرّحیم ای عباد قسم بمالک ایجاد که باطن باطن باطن لانهایه قدح این خمر طهور و رحیق ظهور است جهد نمائید تا از آن بنوشید

ای عبد حاضر لدی العرش حمد کن محبوب عالمیان را که بلقآء اللّه در لیالی و ایّام فائزی و بخدمتش مشغول بحبل قناعت متمسّک شو چنان ملاحظه میشوی که اگر الواح ابداع بطراز قلم مالک اختراع مزیّن شود تو به هل من مزید ناطقی این ایّام بهر سمتی توجّه میشود قلم و لوحی خادم معیّن نموده که شاید بقلم قدم مزیّن شود نزدیک بآن رسیده که خامه و مداد بمالک ایجاد عرض حال و احوال معروض دارد زد یا الهی فیه عشقک و حبّک سبحان من خلقه و ایّده و جعله خادم جماله و معاشر نفسه بین العالمین الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

فرمودند لو ملأ البیان کلّهم یتفکّرن فی هذا النّوم الّذی اریناه فی المنام لیکفیهم اینکه فرمودند از سرّ سؤال سؤال کن و سؤال را بیان نما اشاره باین ظهور بدیع است یعنی در ظهور اوّل مقام سؤال بود و حال مقام سرّ سؤال است که مسئول باشد و آن سرّی است که در این ارض که عددش مطابق سرّ است ظاهر شده و بعد آنکه سؤال نمودی و فرمودند در رختخواب مخواب ای لا تسکن فی نفسک و طِر بجناحین الایقان الی هوآء العرفان لتعرف ربّک المقتدر العزیز الرّحمن تاللّه لو تصل الی ذلک المقام و تسمع ضجیجه و صریخه عمّا ورد علیه من جنود الشّیطان لیسیل دمعک و تزیل نفسک و یذوب قلبک و تنعدم ارکانک تاللّه یا کمال ینبغی للّذین احبّوا اللّه بان یجزعنّ و ینوحنّ و یبکینّ بما ورد علی جمال القدم من الّذینهم کفروا بآیات اللّه جهرة و ظلموا و استظلموا و کذلک مکروا من قبل عباد امثالهم و کانوا قوم سوء اخسرین ثمّ اعلم یا کمال بانّا ما کشفنا الغطآء حقّ الکشف اظهرنا نفسنا علی مقدار طاقة النّاس والّا لو یظهر جمال القدم بجماله لن یقدر ان یشهده احد عمّا خلق بین السّموات و الارض کذلک نزل بالحقّ من لدی اللّه ربّک و ربّ العالمین ان یا کمال فاشکر اللّه بما وفّقک علی عرفانه ثمّ اثبت ایّاک ان تخمد بمآء الکذب المنتن الاجاج الّذی یخرج من فم عبادنا المشرکین کلّما یفترون علیّ المشرکون انّک تأمّل ثمّ تفکّر لانّک رأیتنی و عاشرت معی یظهر لک کذبهم کظهور الشّمس فی قطب الزّوال کذلک یعظک قلم الاعلی حین الّذی احاطته الکلاب و الخنازیر و الرّوح و العزّ و البهآء علیک و علی الّذینهم استقاموا علی الامر و انقطعوا عن العالمین

* * *

بسم ربّنا العلیّ الأعلی

فسبحان الّذی خلق السّموات و الأرض اقرب من آن و هذا ما قدّر بأمره ان انتم تعلمون و ما ذکر فی الکتاب من حدود السّتّة لم یکن الّا لحکمة من لدی اللّه المهیمن القیّوم قل یا ملأ الأرض خافوا عن اللّه ثمّ ارحموا علی انفسکم و تمسّکوا بخیط الّذی یحرّک فی کلّ الجهات باشارات عزّ محبوب و انتم لا تغفلوا عنه و تمسّکوا به ان تریدون الی معارج القدس تعرجون قل یا ملأ الأرض تاللّه انّ السّاعة قد ظهرت فی هیکل عزّ مشهود و انّ القیامة قد قامت و ظهرت من انوار عزّ محبوب و الصّراط قد ارتفعت فی نفس اللّه المهیمن المحمود و انّ الجنّة قد ظهرت و تزیّنت بطراز علیّ مقصود و انّ الأرواح تعلّقت فی سمآء عزّ مرفوع و انّ الورقآء تغرّدت علی اغصان شجرة الأمر ان انتم تسمعون و انّ الجمال قد ظهرت عن خلف القناع و اذاً انتم فی حجباتکم محتجبون فاسمعوا قولی ثمّ قوموا علی ما غفلتم عنه ثمّ احترقوا کلّ الحجبات باسم اللّه المهیمن العزیز القیّوم لعلّ تدخلون فی حدایق الرّضوان و تجدون اریاح الّتی تهبّ عن ازهار قدس محبوب و لا تمنعوا انفسکم عمّا قدّر لکم من فضل اللّه المهیمن العزیز القدّوس فواللّه سیطوی کلّ ما انتم تحبّونه فی الحیاة الباطلة و ترجعون الی اللّه و تسألون عمّا کنتم به ان تعملون و اذاً یفوت عنکم تدارک ما فات عنکم و فی محضر القدس عند ملائکة العالین تخجلون و لن ینفعکم شیء فیما فعلتم فی حیاتکم الباطلة و لا بما کنزتم من زخارف الدّنیّة و هذا لحقّ معلوم قد رقم من اصبع عزّ قیّوم و ظهر بالحقّ ان انتم تعلمون قل فواللّه قد مضت علیکم ایّام الرّوح و کنتم عنها غافلون اذاً فاستنصحوا بنصحی هذا ثمّ اقبلوا الی وجه بارئکم ان انتم تعلمون و لا تستریحوا علی فراشکم الّا بذکر اللّه و هذا ما ینصحکم حمامة الرّوح لعلّ انتم بهدی اللّه تهتدون و لا تتحرّکوا فی الأرض الّا بارادة من اللّه و هذا خیر لکم عن کلّ ما کان و ما یکون و لا تتنفّسوا الّا بذکر المحبوب ان انتم بهذا النّصح تستنصحون قل فواللّه حینئذ یغنّ حمامة الأمر بأعلی النّدآء فی وسط السّمآء ان انتم تسمعون نزّهوا آذانکم ثمّ ابصارکم لعلّ انتم ببصر اللّه تنظرون فیما قدّر لکم فی جبروت العزّة و ما سطر من اصبع الرّوح علی لوح قدس محفوظ و انّک انت یا علی فاشکر اللّه ربّک فیما عرّفک نفسه و اودع فی صدرک حبّه و هذا لغایة المقصود ثمّ ظهر لک ما رأیت فی المنام و هذا لفضل مشهود اذاً قدّس نفسک و طیّر بجناحین العزّ فی هوآء عزّ محبوب و لا تخف من احد و لا تنس فضل ربّک علیک و کن فی حبّ بارئک کالجبل الیاقوت و لا تحرم نفسک من ذکر ربّک ثمّ اذکره فی کلّ حینک و هذا فضل من اللّه العزیز القیّوم و توکّل علی اللّه فی کلّ الأمور ثمّ اعرض عن الّذین کفروا و کانوا عن لقآء اللّه هم معرضون و انّا نشهد حینئذ بأنّک وفیت بعهدک و اجبت بارئک فی حین الّذی ما اجابه المبغضون و کذلک سبقت رحمته علیک و علی الّذینهم کانوا علی اللّه ربّهم یتوکّلون بشّر فی نفسک ثمّ استبشر فی روحک بما وردت فی ارض الّتی فی حولها ملائکة القدس یطوفون و کذلک مننّا علیک و علی الّذینهم آمنوا باللّه ربّهم و کانوا الی وجه العزّ یتوجّهون و التّکبیر علیک و علی الّذینهم کانوا فی حبّهم لراسخین و الحمد للّه ربّ العالمین ١۵٢١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو العزیز

فسبحان الّذی قدّر لعبده من البلایا ما لا قدّر لاحد من العالمین بحیث قضی علینا ما لا قضی حکمه فی جبروت العالین و قضت عشرین من السّنین و ما وجدنا موطن الامن فی حین و فی کلّ یوم جدّدت علینا البلایا و کفی بنفسک علی ما اقول شهید و کلّما رفعت رأسی عن الفراش فی الاصباح شهدت بلآء بدیع کانّه کان منتظراً فی اللّیل حتّی اقوم عن الفراش و هذا ما قدّر فی الواح قدس حفیظ و اشکرک یا الهی بکلّ ذلک بکلّ لسان صدق منیع فلک الحمد یا الهی علی ما جعلتنا مواقع قضآئک و انّک انت المحبوب فی کلّ ما ترید

و الرّوح علیک و علی من ذکر هذا الفرید فی غربة بعید ١۵٢١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

فقد کتب اللّه لکلّ قریة ینتشر فیها هذا اللّوح بان یعیّدوا اهلها فی ذلک الیوم و یهلّلوا و یکبّروا و یعیشوا باعلی ما عندهم و یکوننّ من الشّاکرین

هو الباقی الظّاهر

فسبحان الّذی نزّل الآیات بالحقّ و ینزل بامره کیف یشآء لا اله الّا هو العزیز المقتدر القدیر لن یمنعه شیئ عن امره و سلطانه یفعل ما یشآء فی جبروت الامر و الخلق و یحکم ما یرید و له یسجد کلّ من فی السّموات و الارض یحیی و یمیت ثمّ یبعث من یشآء من هذا الکوثر العذب المقدّس المنیر قل تاللّه انّ روح الامر قد ظهر بالحقّ و اشرق جمال الاحدیّة عن مشرق القدس بسلطان مبین و به امتحن اللّه کلّ من فی ملکوت الامر و الخلق و انّه لمیزان اللّه بین السّموات و الارضین قل انّ شجرة الطّور فی هذا الظّهور تنطق بالحقّ بانّه لا اله الّا انا الرّحمن الرّحیم

قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تختلفوا فی کلمة اللّه و انّها قد ظهرت بالحقّ بامر ینصعق عنه کلّ من فی السّموات و الارض الّا من شآء ربّک العزیز القادر المقتدر الحمید قل انّها قد کانت بینکم و تتلی علیکم فی کلّ حین من آیات اللّه و انتم ما اطّلعتم بها بما اخذتکم الاوهام و کنتم علی غفلة مبین کذلک منع اللّه ابصارکم عن عرفان نفسه بعد الّذی کان بینکم بجمال الّذی ما ادرک شبهه احد من الاوّلین

ان یا عبد اسمع ندآء اللّه عن هذه الشّجرة الّتی ارتفعت علی جبل القدس و تنطق بالحقّ بانّه لا اله الّا هو العزیز الجمیل قل هذا ندآء ما سمع شبهه احد فی ازل الآزال و لن یسمعه احد الّا بان یدخل فی هذا الرّضوان المرتفع المنیع

ان یا محمّد انت بسمع الرّوح اسمع ندآء اللّه من هذه الورقة المنبتة المتحرّکة المرتفعة المغنّیة علی هذه الشّجرة المرتفعة الاحدیّة الالهیّة و لا تلتفت الی نفس فتوکّل علی اللّه ربّک و ربّ العالمین و توجّه الیه و لا تخف من احد و لا تکن من الغافلین ثمّ اعلم بانّا امرناک حین ذَهابک عن بین یدینا و وصّیناک بوصایا محکم عظیم و منها ما امرناک بان لا تزد عمّا رأیت فی هجرتک مع اللّه و لا تنقص عمّا شهدتَ و انّ هذا کان من امری علیک و یشهد بذلک کلّ الوجود و عن ورآئه لسان اللّه الملک العزیز القدیر و انّک زدتَ فی اوهام النّاس و نقصتَ عمّا رأیتَ من قدرة اللّه ربّک و ربّ آبآئک الاوّلین ان یا محمّد ان اتّق اللّه و لا تتّبع هواک و لا تغیّر نعمة اللّه علی نفسک و علی انفس العباد و لا تکن من الجاهلین اتّق اللّه فی نَفْسِک ثمّ اشهد امر اللّه ببصرک ثمّ اخرق حجبات الوهم باسمی المقتدر العزیز الحکیم و انّک لو لن تخرق السّبحات عن وجه قلبک الی ابد الآبدین انّا ما نمسک زمام الامر و نأمرک بذلک بدوام اللّه العزیز العلیم الی ان تخرق الاحجاب و تطلع عن مشرق الامر بقدرة و سلطان بدیع ان یا محمّد بلّغ نفسک ثمّ بلّغ النّاس بما طلع الوجه عن خلف السّبحات بانوار عزّ عظیم ثمّ ذکّر النّاس بما اُمرت من لدی اللّه و لا تأخّر فیه اقلّ من الحین فاشدد ظهرک بما اَمَرْناک حینئذ فی هذا اللّوح الدّرّیّ المنیر و لا تکن من الّذین ما یتّبعون الّا بما یأمرهم هواهم و یکوننّ من الخاسرین فاعلم بانّ ربّک عالم بکلّ شیئ و عنده علم السّموات و الارض و غیب ما فی جبروت الامر و الخلق و انّ هذا لحقّ ان انت من العارفین لن یشتبه علیه امر و لن یحتجب عنه ما یخطر فی صدور النّاس و انّه لمحیط علی العالمین ایّاک ایّاک یا محمّد اسمع قولی و دع کلّ من فی السّموات و الارض عن ورآئک ثمّ استقم علی الامر باستقامة من عندنا و امر من لدنّا و لا تضطرب فی نفسک و لا تکن من الخائفین اما رأیتَ و شهدتَ سلطان القدرة و القوّة و اما اطّلعت کیف ظهرت ید اللّه عن ردآء قدس کریم اما رأیت کیف انقادت الامور لسلطانه و خضعت له اعناق الفراعنة و ذلّ عنده کلّ ذی شوکة عظیم مع الّذی کان بین یدی الاعدآء فی کلّ صباح و مسآء و فی کلّ بکور و اصیل و اما شهدت اعتراف کلّ العلمآء و عجزهم حین الّذی استشرقت علیهم انوار العلم و الحکمة من هذا الفم الدّرّی الابدع البدیع

ان یا محمّد فانصف باللّه ثمّ تفکّر فیما اشرق بالفضل و لا تتّبع هواک و لا تکن من المعرضین طهّر نفسک عن حدودات البشر و لا تجاوز عن حکم الانصاف و لا ترتدّ البصر عن منظر المشرق العلیّ العظیم انّ اللّه ما جعل لرجل من قلبین و هذا ما نزّلناه علی محمّد العربیّ من قبل و اظهرناه بلسان عربیّ مبین صفّ مرآت قلبک لینطبع علیه جمال اللّه و انّ هذا لَنصحی علیک و علی عبادنا المقرّبین فواللّه قد تمّت نعمة اللّه علیکم و ظهر سلطانه و طلع دلیله و جآء برهانه و کملت حجّته ان انتم من النّاظرین ان یا محمّد انّا سترنا وجهنا عنکم فی عشرین من السّنین و یشهد بذلک انفسکم و ارواحکم و من ورآئکم کلّ من سکن فی سرادق الخلد خلف لجج البقآء من هیاکل المقدّسین و کان النّاس مریباً فی هذا الجمال بحیث ما عرفه احد منهم بعد الّذی کلّ حضروا بین یدیه فی کلّ یوم و سمعوا آیاته و شهدوا انواره بحیث احاطت علی کلّ من فی السّموات و الارض و علی الاوّلین و الآخرین ان یا محمّد قد کنت من قبل مبشّر النّاس بهذا الظّهور فی التّسع بما بشّرهم اللّه به فی کلّ الالواح بل فی کلّ صحف و زبر منیر و انّا منعناک عن ذلک لانّ فی تلک الایّام ما تمّت میقات اللّه و ما جآء الوعد بما قدّر فی الواح قدس حفیظ اذاً لمّا تمّت المیقات و جآء الوعد امرناک بما اردت من قبل لتکون من الذّاکرین امر الّذی لن یقوم معه السّموات و الارض و هذا ما نزل حینئذ من جبروت اللّه العلیّ العظیم

ان یا محمّد اوّلاً غسّل نفسک ثمّ روحک ثمّ ذاتک ثمّ جسدک ثمّ ارکانک من هذا الکوثر الّذی جری بالحقّ من هذا القلم الدّرّیّ القویم ثمّ غسّل به النّاس بما استطعت لیطهّر به افئدة العارفین ثمّ اعلم بانّ ربّک لیقدر ان یبدّل کلّ من فی الملک بحرف من عنده و انّه لهو المقتدر القدیر ولکن تأخّر فی ذلک بما قضی فی الالواح و لیمتاز الطّیّب عن الخبیث و السّعید عن الشّقیّ و یفصّل به الموحّدون عن المشرکین قل تاللّه انّ الفتنة قد جآئت و بها ترجف ارکان النّاس و تزلزلت عنها قلوب المقرّبین قل انّ الّذینهم استنکفوا عن عبادة ربّهم اولئک استحبّوا العمی علی الهدی و الظّلمة علی النّور و اولئک لفی خسران مبین

ان یا محمّد ذکّر النّاس بهذا الحلّ و الحرم لانّ هذا مقام الّذی جعله اللّه مقدّساً عن کلّ دنس و مطهّراً عن انظر المغلّین و انّک انت فاصعد بهذا الجناح الّذی اکرمناک الی مقام الّذی تجد کلّ الارض و من علیها فی ظلّک ثمّ بلّغ النّاس بما امرناک و لا تکن من الصّابرین ثمّ امش بین النّاس بنور من لدنّا و ان وجدت مقبلاً فاقبل الیه بتمامک و ان وجدت معرضاً فاعرض عنه فتوکّل علی اللّه الفرد المتعالی العلیم الخبیر قل یا قوم فارحموا علی انفسکم و انفس العباد و لا تسدّوا ابواب الفضل علی وجوهکم و لا تکوننّ من الهالکین و یا قوم لا تفرحوا بما عندکم من الظّنون و الاوهام بل فافرحوا بما عند اللّه و انّ هذا لحکم اللّه علیکم ان انتم من الشّاعرین ثمّ اعلم یا محمّد بانّ المشرکین ارادوا ان ینقطعوا نسمات اللّه عن هبوبه و یبدّلوا کلمة اللّه بما امرهم انفسهم و هواهم و لذا حبسونا فی هذه الارض الّتی انقطعت عنها ایدی الآملین ثمّ ارجل القاصدین قل اللّه غالب علی امره و قادر علی فعله و امره فوق امرکم و تقدیره فوق تدبیرکم یفعل ما یشآء و لن یمنعه شیئ عن قدرته و سلطانه و انّه لهو الباقی الدّائم العزیز القدیر فسوف یظهر امره و یعلو برهانه و یرفع سلطانه الی مقام الّذی ینقطع عنه ایدی المشرکین کذلک قصصنا لک من کلّ قصص و فصّلنا لک ما کنّا علیه ثمّ هذا النّبأ الاعظم العظیم لتقرّ بذلک عینک و عیون الّذینهم لن ینظروا الّا بهذا المنظر الاعزّ الکریم

ان یا محمّد فانفخ من روح الحیّ الحیوان علی هیاکل العالمین ثمّ انقطع نسبتک عن کلّ ذی نسبة و تمسّک بهذه العروة المحکم الدّرّیّ المنیر لتهبّ منک اریاح الانقطاع علی من فی الارض اجمعین و اذا وردت ارض القاف ذکّر اهلها بما امرناک فی هذا اللّوح لتکون مبشّراً من لدنّا علی المخلصین

ثمّ ذکّر من لدنّا حرف الهآء لیستبشر فی نفسه ببشارات اللّه و یکون من الرّاضین قل یا حرف الهآء انّک سئلت اللّه ربّک فی سنین القبل فیما انزلناه بالحقّ بلسان اعجمیّ منیع و انّا امسکنا زمام القلم فی جوابک لما وجدناک فی غفلة و سکر عظیم فواللّه بذلک بکت السّموات و تزلزلت ارض القدس و اندکّت جبال العلم و ضاقت صدور المقرّبین قل ان یا هادی انّک بایّ شیئ آمنت بعلیّ من قبل و من قبله بمحمّد رسول اللّه و من قبله بابن مریم و من قبله بموسی الکلیم و من قبله بخلیل الرّحمن و من قبله بنوح النّبیّ الی ان یرجع الرّسالة ببدیع الاوّل فات به ان انت من الصّادقین ان کنت آمنتَ بهم بما نزل علیهم من آیات اللّه قل تاللّه هذا لَعینها و هذا الجمال جمالهم فاشهدوه ان انتم من الشّاهدین و من دون ذلک ملئت الآفاق من انوار هذا الاشراق و ظهر سلطان الاسمآء بکلّ فضل منیع و قمیص بدیع قل فواللّه یا حرف الهآء قد بکت روحک حین الّذی خرج هذا السّؤال عن فمک و جری عن قلمک و انّک ما عرفت و کنت من الغافلین فاعلم بانّ ربّک حین الّذی کان فی سلطان غیبه لن یدرکه الاسمآء و لا الصّفات و لا افئدة المرسلین و اذا استقرّ علی عرش الظّهور یخدمه کلّ الاسمآء و الصّفات کعبد الّذی یخدم مولاه ان انتم من النّاظرین و هو بنفسه مقدّس عن کلّ ذلک و عن کلّ ما عرفتم و هذا ما نزل بالحقّ من جبروت عزّ رفیع اما شهدتم بانّ کلّ ذلک خلق بقوله و انتم ان لن تشهدوا فانّا شهدناه بالحقّ و کنّا علی ذلک شهید و علیم فاشهد بانّ الشّمس خلق بامره و خلقها اللّه بالفضل و جعلها سراج عزّه بین السّموات و الارضین و کذلک فاعرف کلّ الاسمآء فی حوله ان انت من النّاظرین و مع ذلک کیف ما رضیت بانّا نرجع اسماً من‌الاسمآء الی نفسنا بعد الّذی اظهرنا علیکم الامر بحجّة مبین و انّا خلقنا الاسمآء و ملکوتها بسلطان القدرة و القوّة و انّک منعت موجدها عن اسم منها و کذلک فعلت ان کنت من الشّاعرین و انّا عفونا عنک ان تستغفر اللّه ربّک و تکون من التّائبین یا عبد اتّق اللّه ثمّ افتح عیناک لتشهد امر اللّه ببصرک فواللّه لن یکفیک الیوم شیئ لو تتمسّک بالاوّلین و الآخرین الّا بان تدخل فی ظلّ اللّه و هذا ظلّه قد احاط العالمین قل تاللّه الحقّ بعد ظهوره لن یکفیکم شیئ و لن یغنیکم امر ولو انتم تستدلّون بکلّ ما عندکم من تماثیل الغافلین ثمّ اعلم بانّ کلّما انتم سمعتم قد ظهر بامری حین الّذی کنتم فی غفلة و حجاب غلیظ و کلّما انتم ادرکتم و علمتم او عرفتم و استدللتم به یرجع بقولی کما رجع فی القرون الاوّلین قل هل تریدون ان تستروا جمال الشّمس باکمام الغلّ و البغضآء او بسبحات ظنونکم یا ملأ المعرضین او ان تمنعوا بحر اللّه عن امواجه او نار الامر عن اشتعالها فبئس ما انتم ظننتم فی انفسکم و سآء ما انتم فعلتم و تکوننّ علیه لمن العاکفین ایّاکم یا ملأ البیان ان لا تشرکوا باللّه و لا تعترضوا علیه بما عندکم ذکّروا ما وُصّیتم به فی الصّحف و الالواح اتّقوا اللّه و کونوا من المتّقین اما کان هذه من آیات اللّه و اما کان هذا الغلام عبده و جماله ثمّ عزّه و بهآئه ثمّ امره و ضیآئه و قد اشرق بانوار الّتی خسف عند اشراقها کلّ الشّموس و کیف هؤلآء المظلمین قل تاللّه انّه نزل من سمآء الامر و فی یمینه ملکوت العزّة و الاقتدار و یدعو النّاس الی رضوان القدس و لن یخاف من احد ولو احاطته المشرکون من هؤلآء الکافرین قل انّه ظهر مرّة باسم بدیع الاوّل ثمّ مرّة باسم الخلیل ثمّ مرّة باسم الکلیم ثمّ باسم الرّوح ثمّ باسم الحبیب ثمّ باسم علیّ بالحقّ ثمّ باسم الحسین فی هذا الجمال المقدّس المشعشع المنیر کلّ ذلک نذکر لکم لما وجدنا النّاس فی ضعف والّا فوالّذی نفسی بیده لالقیناکم من نغمات الّتی تستجذب عنها افئدة ملأ الاعلی و ینصعق عنها من فی جبروت الخلق اجمعین قل یا قوم فارحموا علی الّذی جآئکم ببرهان اللّه و حجّته و یدعوکم الیه و بما نزل من عنده و ان لن تؤمنوا به دعوه بنفسه و لا تتعرّضوا علیه و لا تکوننّ من المعرضین اما تشهدون کیف قام بنفسه و قام علیه کلّ الملل بکلّ ما عندهم اتنکرون هذا الفضل بعد الّذی شهدتم بعیونکم و تکوننّ من الشّاهدین و هو بنفسه ما خاف من احد و لن یخاف بحول اللّه و قوّته و بلّغ الامر الی شرق الارض و غربها و ما بینهما من کلّ ذی شوکة و ذی سلطنة و اقتدار عظیم لو انتم تستطیعون فاظهروا عن اماکنکم ثمّ اخرجوا رؤسکم عن بیض الغفلة لتطّلعوا بقدرة اللّه و بما ظهر من عنده و تشهدوا عجزکم و عجز الخلائق اجمعین اما ارتفعت اعلام النّصر و اما ملأ من هذا الاسم اسم اللّه بین السّمآء و الارض و اما فدیت نفسی فی کلّ یوم و فی کلّ حین قل تاللّه ما حفظت نفسی فی اقلّ من آن و کنت مشرقاً کالشّمس فوق رؤوس الاعدآء و انتم ما نصرتم اللّه فی اقلّ من آن و کنتم قاعداً فی بیوتکم و سترتم وجوهکم عن المحبّین و کیف هؤلآء الظّالمین و مع ذلک اشتغلتم بظنونکم بما امرکم به نفسکم و هواکم و کذلک زیّن الشّیطان لکم اعمالکم و کنتم من العاملین قل یا قوم افمن یطیر فی هوآء الرّوح کمن هو یلعب بالطّین افمن کان مشرقاً فی مقابلة الاعدآء کمن یستر وجهه فی الحجبات خوفاً من نفسه اذاً فانصفوا ان انتم من المنصفین افمن کان ماشیاً فی فاران القدس کمن کان قاعداً فی البیت فتبیّنوا یا ملأ الغافلین قل تاللّه انّ اقبال کلّ من فی السّموات و الارض و اعراضهم عندی کندآء نملة فی بیدآء عزّ وسیع قل لن یرفع الی اللّه ضجیج احد و لا صریخ نفس الّا بهذا الاسم الاعظم الاقوم القدیم قل تاللّه الحقّ لن ینفعکم الیوم شیئ عمّا کان و عمّا یکون الّا بان تأووا بهذا الرّکن المحکم الشّدید قل ان یا حرف الهآء لو کنت مستطیعاً لامرناک بان تنفق جزآء ما سئلت الف الف الف الف الی ان ینقطع النّفس قنطاراً من الماس بیض لانّ من سؤالک قد هبّت روائح الکره و غبار الهمّ علی العالمین لانّ کلّما نزل من عندی هذا ما استدللتم به بحجّیّة حجج اللّه فی کلّ عهد و قرن و عصر و انتم تشهدون بذلک و من ورآئکم کلّ ذی علم علیم فلِمَ قبلت منهم ما ظهر من عندهم و ترکت ما ظهر منهم فی قمیص اخری اتؤمن ببعض الکتاب و تعترض ببعض و انّ هذا لظلم عظیم فواللّه قد بکت علیّ عیون الغیب و الشّهادة بما ظننتم فی حقّی و کنتم من الظّانّین و فی تلک الایّام کنت ساتراً نفسی عن المقبلین و المعرضین و سترت نفسی فی الف حجاب لئلّا یعرفنی من احد و لئلّا یرفع ضوضآء المنافقین و کنّا بینکم کاحد منکم و بذلک امتحن اللّه ابصارکم و وجدکم من المحتجبین قل انّ مربّی الممکنات و موجدهم قد کان فی ثوب الرّعیّة و انتم ما رضیتم بذلک الی ان سُجن فی هذا السّجن اذا ظهر بالحقّ و کشف النّقاب عن وجهه و اشرق عن فجر اللّه المهیمن العزیز السّلطان المقتدر القدیر فلمّا عادوا المشرکون عُدنا علیهم و اظهرنا نفسنا بالحقّ لیعلموا بانّ اللّه لن یخاف من احد و لن یشغله شأن عن شأن و لن یمنعه عن سلطانه اعراض المعرضین و سلطنة السّلاطین

ان یا محمّد فامر النّاس بما امرک اللّه ثمّ علّمهم بما علّمک اللّه من عنده ثمّ انصره بقلبک و لسانک و کلّ ما لک و علیک و له نصر السّموات و الارض و نصر ما یُری و ما لا یری و نصر العالمین ثمّ قدّرنا فی لوح القضآء من قلم الامضآء لمن خطر فی نفسه و توقّف فی هذا الامر المبدع البدیع و لمن اراد ان یتوجّه الی شطر القدس و یحضر بین یدی اللّه العزیز العلیم و یسمع ندآء اللّه و ینظر جماله و یستنشق رائحة اللّه العزیز المقتدر المتعالی الکبیر بان یخرج عن بیته مهاجراً الی اللّه الی ان یدخل فی المدینة الّتی سمّی بدار السّلام و اذا ورد فیها یکبّر اللّه ربّه بلسان السّرّ و الجهر الی ان یصل الی الشّطّ و اذا وصل الیه یلبس احسن ثیابه ثمّ یتوضّأ کما امره اللّه فی الکتاب

و اذا غسّل یداه یقول

ای ربّ هذا مآء الّذی اجریته بامرک فی جوار بیتک الحرام و کما غسّلت یا الهی منه ایدای بامرک غسّلنی عن کلّ دنس و ذنب و غفلة و عن کلّ ما یکرهه رضاک و انّک انت المقتدر القدیر

ثمّ یغسل وجهه و یقول

ای ربّ هذا وجهی الّذی طهّرته بارادتک اذاً اسئلک بسلطان عزّ فردانیّتک و بدایع اسمآء مظاهر امرک بان تطهّره عمّن سواک ثمّ احفظه عن التّوجّه الی غیرک و النّظر الی الّذینهم لم یقصدوا جمالک الظّاهر الطّاهر العزیز الکریم

ثمّ یعبر عن الجسر بوقار اللّه و سکینته و یکبّر اللّه الی ان یصل الی آخر الجسر اذاً یتوجّه الی شطر البیت و یقول فی اوّل قَدَمِه

ای ربّ هذه اوّل خُطوَة وَضَعْتُها فی سبیل رضآئک و اوّل قَدَم حَرَّکتُه بارادتک و قد هربتُ یا الهی من کلّ الجهات الی جهة فضلک و افضالک و فَرَرْتُ عنّی و عن نفسی و عن کلّ ما سواک الی شطر جودک و الطافک الهی لا تخیّب آملیک عن سحاب رحمتک و عنایتک و لا تمنع قاصدیک عن غمام مجدک و اکرامک فها انا یا الهی قَصَدْتُ بیتک الّتی یطوفنّ فی حولها سکّان ملأ الاعلی و من دونها ارواح المقرّبین من الاصفیآء اسئلک بها و بهم بان لا تمنع بصری عن بدایع انوار قدس جمالک و لا تحرم وجهی عن ظهورات هبوبات اریاح فجر لقآئک و لا تسدّ عن قلبی نفحات عزّ وحیک و الهامک و انّک انت ذو الجود و الجبروت و ذو الفضل و الرّحمة و الملکوت و انّک انت ذو القدرة و القوّة و العظموت و انّک انت لمن دعاک قریب مجیب

ثمّ یتبهّی اللّه و یشرع فی الطّواف و یطوفنّ حول البیت سبعة مرّات و اذا تمّ عمله و قابل باب البیت یقوم و یستغفر اللّه سبعین مرّة ثمّ یقول

یا الهی و سیّدی لک الحمد علی ما اکرمتنی و انعمتنی بحیث اقمتنی علی مقام الّذی لا یری فیه الّا شئونات عزّ سلطان احدیّتک و لا یشهد فیه الّا بوارق انوار شمس جمالک اسئلک بک و بنفسک بان تخلّصنی عن کدورات الدّنیا و زخرفها و تخرق عن وجه قلبی حجبات الّتی منعتنی عن الدّخول فی غمرات ابحر عزّ توحیدک و احجبتنی عن الورود فی میادین قدس وصلک و لقآئک ای ربّ لا ترجعنی عن باب رحمتک خائباً و لا تطردنی عن بیتک خاسراً ای ربّ فاغفر لی و لابویّ و اخوتی و اهلی و عشیرتی من الّذینهم آمنوا بک و بآیاتک الکبری فی مظهر جمالک الاعلی و انّک انت العزیز الکریم

ثمّ یمشی بکمال السّکون و یتبهّی اللّه الی ان یصل الی الباب یقوم و یقول

الهی هذا مقام الّذی رفعت فیه صوتک و ظهر برهانک و طلعت آثارک و اشرق جمالک و نزلت آیاتک و لاح امرک و رفع اسمک و شاع ذکرک و کملت قدرتک و علت سلطنتک علی من فی السّموات و الارضین

ثمّ یخاطب البیت و ارضها و جدارها و کلّ ما فیها و یقول

فطوبی لک یا بیت بما جعلک اللّه موطأ قدمه فطوبی لک یا بیت بما وقع علیک من لحظات عزّ کبریآئه فطوبی لک یا بیت بما اختارک اللّه و جعلک محلّاً لنفسه و مقرّاً لسلطنته و ما سبقک ارض الّا ارض التّی اصطفاها اللّه علی کلّ بقاع الارض بما رقم من قلمه الحفیظ فطوبی لک یا بیت بما یفصّل اللّه بک بین السّعید و الشّقیّ من یومئذ الی یوم الّذی فیه یتجلّی الرّحمن بانوار قدس بدیع فطوبی لک ثمّ طوبی لک بما جعلک اللّه میزان الموحّدین و منتهی وطن العارفین و جعلک مقدّساً عن عرفان المبغضین و المشرکین بحیث لن یدخل فیک الّا کلّ مؤمن امتحن اللّه قلبه للایمان و لن یقدر ان یتقرّب الیک الّا من یهبّ منه روایح السّبحان فطوبی لک بما جعلک اللّه مخصوصاً للمقرّبین من عباده و المخلصین من بریّته و لن یمسّک الّا الّذینهم انقطعوا بکلّهم عن کلّ من فی السّموات و الارض و لم یکن فی قلوبهم الّا تجلّی انوار عزّ وحدانیّته و فی ذواتهم الّا ظهورات تجلّیات قدس صمدانیّته و هذا شأن اختصّک اللّه به و بذلک ینبغی بان تفتخر علی العالمین فطوبی لک و لمن بناک و عمّرک و خدمک و سقی اورادک و لمن دخل فیک و لمن لاحظک و لمن وجد منک رائحة القمیص عن یوسف اللّه العزیز القدیر و اشهد بانّ من دخل فیک یدخله اللّه فی حرم القدس فی یوم الّذی یستوی فیه جمال الهویّة علی عرش عظیم و یغفر کلّ من التجأ بک و دخل فی ظلّک ثمّ یقضی حوائجه ثمّ یحشره فی یوم القیٰمة بجمال الّذی یستضیئ منه اهلها من الاوّلین و الآخرین

ثمّ یکبّ بوجهه علی تراب الباب و ینادی ربّه بندآء کلّ منقطع نادم منیب و یقول

ای ربّ انا الّذی تعدّیت علیک و اعترضت علی جمالک بما شغلتنی نفسی و هوآئی و انّک انت العلیم الخبیر ای ربّ فلمّا عرفت نفسک استغفرک عمّا کنت علیه و عمّا ظهر من لسانی و خرج عن فمی و خطر فی قلبی و رجعت الیک بکلّی و انّک انت الغفور الرّحیم ای ربّ لمّا عرّفتنی مواقع امرک و ایقظتنی عن نومی و غفلتی اذاً خرجت عن بیتی متوجّهاً الی بیتک و کنت ناظراً الی شطر عنایتک و غفرانک و انّک انت ارحم الرّاحمین ای ربّ قد جئتک بذنب الّذی کان اثقل عمّا فی السّموات و الارض و اکبر عن خلق الکونین الی ان قمت بین یدی باب بیتک الّتی ما خاب عنها احد من المذنبین و سجدت ترابها خاضعاً لجمالک و خاشعاً لسلطنتک و متذلّلاً لحضرتک ای ربّ فارحمنی برحمتک و افضالک ثمّ اجعل لی مقعد صدق عندک و الحقنی بعبادک التّائبین ای ربّ فاغفر جریراتی و خطیئاتی و عن کلّ ما اکتسبت ایدای و انّک انت العزیز الکریم

ثمّ یرفع رأسه و یستغفر اللّه بهذا الاستغفار العزیز العظیم

ای ربّ استغفرک بلسانی و قلبی و نفسی و فؤادی و روحی و جسدی و جسمی و عظمی و دمی و جلدی و انّک انت التّوّاب الرّحیم و استغفرک یا الهی باستغفار الّذی به تهبّ روایح الغفران علی اهل العصیان و به تلبس المذنبین من ردآء عفوک الجمیل و استغفرک یا سلطانی باستغفار الّذی به یظهر سلطان عفوک و عنایتک و به تستشرق شمس الجود و الافضال علی هیاکل المذنبین و استغفرک یا غافری و موجدی باستغفار الّذی به یسرعنّ الخاطئین الی شطر عفوک و احسانک و یقومنّ المریدین لدی باب رحمتک الرّحمن الرّحیم و استغفرک یا سیّدی باستغفار الّذی جعلته ناراً لتحرق کلّ الذّنوب و العصیان عن کلّ تائب راجع نادم باکی سلیم و به یطهّر اجساد الممکنات عن کدورات الذّنوب و الآثام و عن کلّ ما یکرهه نفسک العزیز العلیم

ثمّ یدخل البیت بوقار و سکون کانّه یشهد اللّه فی جبروت امره و ملکوت بیته الی ان یدخل فی الصّحن و یحضر فی مقابلة قبّة الّتی کانت مخصوصة باستوآء عرش العظمة علیها اذاً یرفع ایداه ثمّ یتوجّه طرفه الی شطر افضاله و یقول

اشهد فی موقفی هذا بانّه لا اله الّا هو وحده لا شریک له و لا شبیه له و لا ندّ له و لا ضدّ و لا وزیر و لا نظیر و لا مثال له و انّ نقطة الاولی عبده و بهآئه و عظمته و کبریآئه و لاهوته و جبروته و سلطانه و عزّته و ملکوته و اقتداره و عزّه و شرفه و الطافه و به اشرق جماله و ظهر وجهه و طلع برهانه و تمّ دلیله و کملت حجّته و لاحت آیاته و به حشر کلّ من فی السّموات و الارض و بعث من فی ملکوت الامر و الخلق و به هبّت نفحات القدس علی العالمین و اشهد بانّ من یظهره اللّه حقّ لا ریب فیه و یأتی بانوار قدس منیع و به یجدّد خلق السّموات و الارض و خلق الاوّلین و الآخرین فهنیئاً لمن یدرک زمانه و یدخل بابه و یشرّف بلقآئه و یطوف فی حوله و یسجد بین یدیه و یزور ترب قدمیه و یقوم فی محضره و یکون من القائمین ثمّ یقول ای ربّ هذا بیتک الّتی فیه هبّت نسمات جودک و عنایتک و فیها تجلّیت فی سرّ السّرّ بکلّ مظاهر اسمآئک و مطالع صفاتک و ما اطّلع بذلک احد الّا نفسک العلیم ای ربّ هذه بیتک الّتی منها ظهرت آیات فضلک علی العالمین و فیها ورد علیک ما ورد من المقبلین و المعرضین و انّک انت صبرت فی کلّ ذلک بعد قدرتک و سلطانک و انّک انت العلیم الحکیم القادر القدیر ای ربّ هذا مقام الّذی فیه تمشّیتَ بقدمیک القدیم و فیه رفعت صوتک و نغماتک ثمّ ندآئک و تغرّداتک البدیع الملیح ای ربّ هذا مقام فیه استویت علی عرش الممکنات و تعلّیت فیه بسلطان قدرتک علی کلّ من فی السّموات و الارضین ای ربّ هذا مقام الّذی توجّه فیه طرفک الی شطر جودک و فیه تموّجت ابحر القدرة فی کلمتک المکنون المصون الحفیظ ای ربّ هذا مقام الّذی کان فیه امرک فی سرّ السّرّ و ما تحرّک فیه شفتاک علی ما اردت و سترت فیه وجهک المنیر و کنت فیه فی غیب الغیب و ستر السّتر بحیث ما عرف نفسک احد من العالمین ای ربّ هذه بیتک الّتی عروها بعدک عبادک و غاروا ما فیها و نهبوا ما علیها و بذلک هتکوا حرمتک و حاربوا معک فی سرّهم و نقضوا میثاقک و کسروا عهدک و انت سترت کلّ ذلک و تجاوزت عنهم بعفوک البدیع ای ربّ لا تعرنی عن جمیل سترک و لا تنزع عنّی برد عنایتک و غفرانک و لا تبعدنی عن جوار رحمتک و لا تحرمنی عن کوثر فضلک المنیع ای ربّ قدّسنی عن دونک و قرّبنی الی نفسک و شرّفنی بلقآئک و انّک انت القادر العالم المدرک الباعث المحیی الممیت ای ربّ وفّقنی علی ما انت اردته لعبادک المقرّبین ثمّ قدّر لی خیر ما قدّرته لاصفیآئک المقدّسین

اذاً یسکن فی نفسه و یسکت فی ذاته ثمّ یتوجّه بقلبه و سمعه الی شطر البیت ان وجد رائحة اللّه و سمع ندآئه یوقن فی نفسه بانّ اللّه کفّر عنه سیّئاته و تجاوز عنه و تاب علیه و یشهد نفسه مثل یوم الّذی ولد من امّه و ان ما وجد رائحة اللّه العزیز القدیر یکرّر العمل فی هذا الیوم او فی یوم اخری الی ان یجد و یسمع و هذا ما قدّر من قلم عزّ حکیم علی الواح قدس حفیظ کذلک یفتح اللّه ابواب الفضل و الجود علی وجه السّموات و الارض لعلّ النّاس لا یمنعون انفسهم عن رحمة اللّه و فیضه و انّ هذا لهدی و ذکری من لدنّا علی العالمین

ان یا حرف الهآء اسمع ما ینادیک اللّه فی هذا السّجن و لا تلتفت الی شیئ فتوکّل علیه ثمّ ادخل فی شاطی اسم عظیم ثمّ اعلم بانّا لمّا اجبناک من قبل لذا انصحناک فی هذا اللّوح لتستنصح فی نفسک و تطّلع بما هو المستور عن انظر العالمین فواللّه ما اردنا فی ذلک الّا تنزیهک عن حجبات التّقلید و ورودک فی هذا الرّضوان الممتنع المنیع و لتشهد الامور بعینک و تعرف کنز اللّه الاکبر فی هذه الکلمة العظیم قل تاللّه یا قوم ما انا الّا عبد اللّه و بهآئه و ادعوکم الی اللّه و بما نزل من عنده و ما ارید منکم جزآء و کان اللّه بینی و بینکم لشهید ایّاکم ان لا تتعرّضوا بالّذی جآئکم بآیات اللّه و حکمه خافوا عن اللّه ثمّ عن حدوده لا تکوننّ من المتجاوزین ان اتّبعوا ملّة اللّه و دینه و لا تختلفوا فیما نزل علیکم و کونوا من المتّقین اذاً قم یا عبد و تدارک ما فات عنک لیغفرک اللّه بجوده و یلبسک من ردآء عزّ کریم دع الدّنیا و ما فیها و علیها فی ظلّک ثمّ طیّر فی هوآء الرّوح و لا تخف من المشرکین اوّلاً فانقطع فی نفسک ثمّ ادع النّاس بالانقطاع لیأثّر قولک فی قلوب الغافلین قدّس نفسک عن الدّنیا ثمّ امر النّاس بالتّقدیس عنها کذلک تعظک الورقآء ان انت من العاملین فواللّه یا عبد لو تستنشق هذا القمیص الّذی ارسلناه بایدی المبشّرات من تلک الکلمات لتجد منه رائحة اللّه العزیز المغنی الکریم و تنقطع عن الملک و ما علیه و تدخل مصر الایقان حین غفلتک عن کلّ من فی الارض اجمعین و تشهد بهذا اللّوح کما شهد اللّه لنفسه بنفسه فی جبروت امره بانّه لا اله الّا هو و انّ علیّاً عبده و بهآئه علی من فی السّموات و الارضین

و انّک انت یا محمّد اذا کمل تبلیغک علی اسمنا تفحّص هناک لتجد الّذی سمّی بالحبیب ثمّ ذکّره من لدنّا و بشّره من عندنا لیفرح فی نفسه و یکون من الفرحین قل یا عبد فاشکر اللّه بما حضرت بین یدیه و فزت بلقآئه و کنت من الفائزین ولو انّک ما عرفته حین الّذی کنت جالساً بین یدیه ولکنّ اللّه قبل عنک طاعتک و قدّر لک فی اللّوح اجراً عظیم فواللّه لو تطّلع بما قدّر لک لتطیر من الشّوق ولکن ستر ذلک عنک و عن عیون العالمین لحکمة الّتی کانت فی علم ربّک و ما اطّلع به احد الّا نفسه و هذا تنزیل من لدی اللّه العزیز الجمیل ثمّ ذکّر الاحباب فی هناک من کلّ اناث و ذکور و من کلّ صغیر و کبیر ثمّ ذکّرهم بهذه الایّام الّتی تغنّ فیها عندلیب القدس فی آخر ایّامه و تذکرهم باذکار قدس منیع قل یا قوم فانتهوا ما نهیتم عنه و لا تتعدّوا عن حدود اللّه و لا تجاوزوا عمّا امرتم به فی الکتاب اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من الخاسرین ثمّ اجتمعوا علی امر اللّه و کلمته و لا تختلفوا فی شیئ و لا تشرکوا باللّه و کونوا من الموحّدین کذلک قضینا لکم و للّذین قضی نحبهم و کانوا امم امثالکم علی انّه لا اله الّا هو العزیز الفرد الغالب القدیر و اذا جمعتم علی مقاعدکم ذکّروا حزننا و بما ورد علینا ثمّ سجننا فی هذه الارض الّتی منعت عن دخولها عبادنا المریدین

ثمّ اعلم یا محمّد انّا جعلنا هذا اللّوح روحاً حیّاً حیواناً لتنفخ منه علی کلّ ارض و مدینة علی قدر ما استطعت علیه لئلّا یمسّک من ضرّ و تعب و انّک فاعمل بما امرت علی قدر طاقتک و لا تتعب نفسک فوق قدرتک و کن فی حفظ و سلامة منیع ثمّ اعلم بان حضر بین یدینا وَرَقة من عندک و ذکرت فیها اسمآء الّذینهم اکرموک فی رجوعک عن تلقآء الجمال بامر اللّه العزیز الغالب العلیم الحکیم و بذلک رضینا عنهم و اثبتنا اسمآئهم فی لوح الّذی لن یغادر عنه ذرّة من اعمال الخلائق اجمعین لیشکروا اللّه فی انفسهم و یذکروه فی ایّامهم و یکوننّ من الشّاکرین کذلک مننّا علیک و علیهم رحمة من عندنا لهم و لعبادنا الصّالحین ثمّ اشکر اللّه فی نفسک بما جعلناک حاملاً لهذا الفضل الاکبر و انتخبناک لتبلیغه علی العالمین و بذلک مننّا علیک و علی نفسک و روحک و علی آبآئک الی ان ینتهی الی البدیع الاوّل و انّ هذا لفضل مبین فاعرف شأنک فی ذلک و بما سقیناک من خمر الّتی جعلها اللّه نوراً ثمّ روحاً ثمّ لذّة للشّاربین فاثبت فیما امرت و لا تضیع فیما قدّر لک و انّ یمسّک فرح فی الامر فاشکر اللّه بارئک و ان یمسّک من حزن فاصطبر و کن فی صبر جمیل انّ اللّه یوفّی اجور الّذینهم صبروا فی جنبه ابتغآء مرضاته و انّه لا یضیع اجر المحسنین و انّا رتّلنا هذا اللّوح احسن ترتیلاً لک و لمن اراد اللّه لنفسه و هذا احسن الفضل من لدنّا لعبادنا المؤمنین و الرّحمة علیک و علی کلّ من آمن باللّه و بما نزل من عنده فی الواح قدس مبین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

ضلع م‌ح‌م‌د ع‌ل‌ی

هو العزیز المحبوب

فسبحان الّذی ینزل الآیات بالحقّ و یعطی من یشآء ما یقرّبه الی ساحة الّذی انقطعت عنها عقول العارفین قل یا قوم اتّقوا اللّه و آمنوا بالّذی خلقکم و رزقکم ثمّ اماتکم و احیاکم فی یوم الّذی انصعقت فیه افئدة المقرّبین و انّک انت یا امة‌ اللّه اشکری ربّک فی کلّ حینک بما عرّفک نفسه و جعلک من اللّواتی هنّ انقطعن الی اللّه العزیز الجمیل و هذا مقام الّذی ما سبق الیه احد و ماتوا بحسرته کلّ العالمین اذاً فاعرفی بانّ اللّه غفر لک کلّما ظهر منک و کفّر عنک سیّئاتک و جعلک من القانتین بما دخلت فی ارض الّتی تطوف فی حولها ملأ العالین و هذا من فخر الّذی یفتخر به سکّان العرش و یسرع الیه نفوس المقدّسین و الرّوح علیک و علی اللّواتی هنّ سرعن الی کلّ الجهات حتّی دخلن فی جوار رحمة منیع رفیع

* * *

هو البدیع

فسبحانک اللّهمّ باسمک الاعلی فی سرادق الابهی و بکلمتک العلیا فی جبروت الاسنی بان تحفظ هذا العبد الّذی استأنس مع نفسک و سمع نغماتک و عرف برهانک ثمّ ارزقه خیر الدّنیا و الآخرة ثمّ اجعل له قدم صدق عندک لئلّا تزلّ قدماه عن صراطک العزیز المنیع

* * *

فسبحانک اللّهمّ یا الهی اذاً قام مملوک لدی باب مملوک اخری و اراد من هذا المملوک حرّیّة نفسه بعد الّذی کان مالکه مملوکاً لنفسک و خادماً لحضرتک و فانیاً لدی ظهورات ربوبیّتک و اشهد حینئذ بین یدیک بما تشهد لنفسک بنفسک بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت فی علوّ القدرة و القوّة و الجلال و لا تزال تکون فی سموّ العزّة و الهیبة و الجمال

کلّ الملوک مملوک لدی باب رحمتک و کلّ الأغنیآء فقرآء لدی شاطئ قدس سلطنتک و کلّ الکبرآء صغرآء فی ساحة عزّ مرحمتک و مع ذلک کیف یقدر هذا المملوک ان یدّعی فی نفسه مالکیّة احد بل وجوده فی ساحة عزّک ذنب لن یعادله ذنب فی مملکتک فسبحانک سبحانک عن کلّ ذلک و عمّا یصفک الواصفون و عمّا یذکرک الذّاکرون

و حینئذ یا الهی لمّا طلب من هذا العبد حرّیّة نفسه لذا اشهدک حینئذ بأنّی اطلقته فی سبیلک و حرّرته لاسمک و فکّیت عنقه عن حبل العبودیّة لیعبدک فی آنآء اللّیل و اطراف النّهار و لئلّا تفکّ عنقی عن حبل عبودیّتک و انّ‌ هذا املی و رجائی و انّک انت علی ذلک لشهید قدیر

* * *

هو الباقی العزیز المنیع

فسبحانک اللّهمّ یا الهی اسئلک بهذا الاسم الّذی احاطته البلایا عن کلّ الجهات و نزلت علیه الرّزایا عن کلّ الاشطار بحیث لن یشهد لنفسه معیناً فی ارضک و لا ناصراً فی مملکتک بان تیسّر علی هذه الامة سکرات المخاض و تحفظها عنها و تخلّصها عن هذه الشّدّة و بدّلها بالرّوح و الرّاحة و انّک انت المقتدر علی تشآء و المهیمن علی ما ترید و انّک انت العزیز الجمیل و انّک انت الغفور الرّحیم

* * *

هو العزیز القیّوم

فسبحانک اللّهمّ یا الهی انادیک حین الّذی تغنّ حمامة الفراق عن شطر العراق و یرنّ عندلیب الاشتیاق عن جهة الآفاق بأنّک انت اللّه الملک العزیز الجمیل لم تزل یا الهی کنت فی علوّ القدرة و القوّة و الجلال و لا تزال تکوننّ فی سموّ الرّفعة و العزّة و الاجلال کلّ الأنبیآء خائفة من ظهورات قهرک و کلّ الأصفیآء مضطربة من بروزات خشیتک لا اله الّا انت القادر المقتدر القدیر

و اشکرک یا الهی فی هذه الأیّام الّتی اجتمعوا علینا طغاة خلقک و عصاة بریّتک و یفرحون بما نزّلت علینا من اسرار قضائک و جواهر تقدیرک بعد الّذی کان ذلک من سنّتک علی احبّتک و عادتک مع صفوتک فوعزّتک یا محبوبی لو انّ دونی یفرّ عن البلایا فی سبیلک انا الّذی اشتاق کلّها فی محبّتک و اسألک باسمک الّذی منه تموّجت بحور الأسمآء عند ظهورات عزّ فردانیّتک و به تعلّیت علی الممکنات بسلطان قدس ربّانیّتک بأن تنزل کلّ البلایا الّتی قدّرتها لأحبّائک علی عبدک هذا لئلّا ینزل علیهم ما یجمدهم عن ذوبان حبّک او یخمدهم عن حرارة ودّک و انا الّذی یا الهی اشتری بروحی و نفسی کلّ ما یظهر من عندک و یحدث من لدنک و اکون صادقاً فی کلّ ذلک بحولک و قوّتک لا اله الّا انت الکریم اللّطیف العلیم الحکیم

ثمّ اسألک یا الهی بأنوار قدس احدیّتک و اسرار غیب صمدیّتک بأن تحفظ اصفیائک بعدی لئلّا تزلّ اقدامهم علی صراطک ثمّ اجتمعهم علی شاطئ جودک و فضلک ثمّ انقطعهم عن دونک بحیث لا یخافون من احد و لا یضطربون من نفس ثمّ افتح یا الهی ابصارهم ببدایع قدرتک و سلطان قوّتک حتّی یشهدوا کلّ شیء فی قبضتک و کلّ امر فی کفّ اقتدارک فوجمالک یا املی لو تصعّدهم الی هذا المقام الأعلی و هذه المنزلة القصوی لیحکینّ عنک و یرجعنّ علیک بکلّهم بحیث لن یضطربهم شیء ولو یجتمع علیهم کلّ من فی السّموات و الأرضین

ثمّ اسألک یا الهی بنورک الّذی به اضآءت الممکنات و ببهائک الّذی به نوّرت الکائنات بأن تذکر عبدک الّذی سمّی بالجیم فی رفارف بقائک و قباب عظمتک ثمّ اسمعه یا الهی نغمات قدس رحمانیّتک لتجذبه عن نفسه و عن دونک الی بدایع اشراق انوار عشقک و حبّک و انّک انت علی ذلک لمهیمن قدیر ۱۵۲١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

همشیر ساره خانم و خانم و مریم خانم و کلّ من وردت علیه الرّزیّة

فسبحانک اللّهمّ یا الهی انادیک حین تتابع البلایا عن سحائب قضائک و ترادف الرّزایا عن غمائم امضائک الی متی تشربنا من کؤوس السّرّآء فی مملکتک و الی متی ترزقنا کأوب الضّرّآء بین عبادک أ قطعت امطار فیض فضلک بعد الّذی اشاهد بأنّها جاریة فی بلادک أ سددت ابواب رحمتک و افضالک بعد الّذی اری بأنّها مفتوحة علی وجه خلقک فوعزّتک یا محبوبی قد صار شراب محبّیک عن دمّ قلوبهم و طعام مخلصیک من قطعات اکبادهم و قضی علیهم الأیّام و ما هبّت علیهم نسمات رحمتک و امضی علیهم اللّیالی و ما مرّت علیهم نفحات عنایتک أ تمنعهم یا الهی عن شاطئ بحر عزّک بعد الّذی اقرّوا بوحدانیّتک أ تطردهم یا سیّدی عن جوار قدسک بعد الّذی اعترفوا بفردانیّتک فسبحانک سبحانک یا مقصودی قد وصل البلیّة الی مقام ما امهلنا حتّی یخرج النّفس عن انفسنا بحیث احاطتنا عن کلّ الجهات و اخذتنا بأخذ شداد فوعزّتک یا الهی صرت متحیّراً فی ذکر بلایاک الواردة و رزایاک النّازلة و لم ادر من ایّ بلائی اشکو الیک أ اشکو یا الهی عن سجنی فی اشهر معلومات او عمّا ورد علیّ فیه من سلاسل الّذی کسرت عنقی من ثقلها او حدید الّذی کان علی رجلای عمّا اکتسبت ایدی الأشقیآء او عمّا جعلن اهلنا اساری بین یدی الأعدآء او عمّا اخذوا اموالنا و خرّبوا بیوتنا او اذکر یا الهی حین الّذی اخذونی و اذهبونی من قریة الی مدینة و کان رأسی عریاناً و رجلی متحافیاً و عنقی مغلولاً و ایدای مشدودا ثمّ اجتمعوا علیّ العباد و منهم عرفونی و منهم الّذین ما عرفونی و الّذین هم عرفونی فمنهم کانوا قائمون و متحیّرون فی امری فمنهم کانوا ان یشمتوننی و الّذین ما عرفونی کلّهم رموا نحوی بما تیسّر لهم من الحجر و الخشب کأنّهم ما شربوا خمر الانصاف و ما شمّوا روایح الایتلاف فوجمالک القدیمة و انوار وجهک البدیعة وردوا علیّ ما استحیی ان اذکره بین یدیک و القلم لن یحرّک علیه و المداد لن یجری به و اللّوح لن یحمل و النّفوس لن تطیق اذاً اختم بذلک یا الهی او اذکر حین الّذی اخرجونا مع نساءنا و اطفالنا عن اوطاننا و ما انت احصیت عمّا ورد بنا و نزل علینا او اذکر ما ورد بعد ذلک علینا او من هذه الرّزیّة النّازلة و المصیبة البدیعة الّتی حزنت بها القلوب و اضطربت عنها النّفوس و کسرت عنها الأظهار و ضاقت منها الأصدار اذاً لمّا جری کلّ ذلک من قضائک المبرم و امرک المحکم اسئلک بجمالک المنیرة و بجلالک الظّاهرة بأن تجعلنا صابراً فی موارد بلائک و ساکناً فی مواقع قضائک اذ انّک انت القادر المقتدر العزیز القدیر و انت تعلم یا الهی بأنّ شکوائی بین یدیک لم یکن الّا من اجتراحات العاشقین عند معشوقهم لأنّهم ما ارادوا ان یشکوا عمّا شهدوا فی سبل العشق و الفراق او عمّا احترقوا بنار الاشتیاق بل همّهم و املهم اظهار خلوصهم فی مقابلة المعشوق و ابراز ثبوتهم فیما ورد علیهم فی سبل الودّ و المحبّة و لیکون دلیلاً للعاشقین الّذین یردون من بعدهم علی تلک الشّریعة فسبحانک یا الهی و محبوبی فوعزّتک ما اجد اللّذّة الّافی نزول بلایاک و ما اشاهد العزّة الّا فی ظهور رزایاک عدمت اعناق ما وردت فی سلاسل الانتقام فی سبل رضائک و فقدت قلوب ما ذاقت خمر القضایا فی بیدآء عشقک و هوائک بعد الّذی وعدتنا بکلّ ذلک فی محکم کتابک قلت و قولک الحقّ و لنبلونّکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثّمرات فبشّر الصّابرین الّذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انّا للّه و انّا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة و اولئک هم المهتدون

* * *

هو العزیز

فسبحانک اللّهمّ یا الهی انادیک حینئذ حین الّذی استرفعت سحاب بلآئک و غمام قضآئک و هبّت اریاح البأسآء عن مشرق مشیّتک و نسمات الضّرّآء عن مغرب ارادتک بانّک انت اللّه الملک الحیّ الّذی لم تزل کنت مقدّساً عن وصف دونک و متعالیاً عن نعت ما سواک و خلقت عالم البقآء فی جبروت العمآء و جعلت مفتاحها من جوهر البلآء ثمّ ابدعت بصنعک القدیمة لئالی الاحدیّة ثمّ احتجبتها یا الهی فی حجبات حفظک و مقنّعات سترک فهنیئاً لمن احرق الحجبات و اخرق السّبحات و دخل بمفتاح اسمک فی مدینة صفاتک و ورد باذنک فی سرادق عرفانک فلمّا کان الامر کذلک اسئلک بجوهر اسمک المکنونة و بدایع صفاتک المشهودة بان تجعلنا من الّذینهم ما منعوا عن لقآئک ولو امطرت علیهم امطار قهرک و قضآئک و انّک انت علی ذلک لمقتدر قدیر

* * *

قد قدّر علیکم بأن تصوموا للّه ثلاثة ایّام متوالیات و فی کلّ یوم فی حین الزّوال توجّهوا الی القبلة تلقآء نور الهویّة و تدعوا اللّه بهذا الآیات لعلّ یغفرکم بجوده و یکفّر عنکم سیّئاتکم و یهدیکم الی سوآء السّبیل

بسم اللّه العزیز المقتدر الجبّار

فسبحانک اللّهمّ یا الهی انت الّذی خلقت السّموات من قلم ابداعک و الأرضین من نفحات الواح اختراعک و کوّرت بینهما من اکوار هویّتک علی مقادیر صنع ازلیّتک و دوّرت علیهما من ادوار ربوبیّتک علی ما اختصصت فیهما من جواهر ظهورات عزّ سلطنتک و ارسلت اریاح المحبّة عن یمین ارادتک و نزّلت امطار العنایة من سحایب جود مکرمتک و مزجت هذا المآء الحیّ الحیوان العذبیّة بهذه الأرض المقدّسة المنیرة اذاً تهیّجت افئدة الموجودات فی قمایص بدعک و اهتزّت عظایم المخلوقات من بدایع قدرتک و تولّهت قلوب المقرّبین من جواهر فضلک و تجذّبت عقول المخلصین من نغمات جذبتک اذاً ظهر فی کلّ شیء آیات قدرتک علی قدر مراتبهم و استعدادهم لیمیّز الخبیث من الطّیّب فی اقبالهم الیک و اعراضهم عنک فبذلک اقبلت نفوس المقدّسة الی شمس جمالک و اعرضت قلوب المکدّرة عن کعبة ذاتک و حرم کبریائک فبعد ذلک نزّلت هذا المآء من سمآء اذنک علی ارض قضائک و ربّیته فی کنایز عصمتک و خزاین قدرتک حتّی اظهرتنی بجودک و بعثتنی بمرحمتک و ارضعتنی من لبن مکرمتک و اطعمتنی من نعمآء رضوانک و اسقیتنی من انهر افضالک و ابحر اجلالک و صرت کبیراً لظهور اقتدارک و اظهار شوکتک و عند ذلک اصعدتنی الی رفرف العمآء و سدرة المنتهی حتّی شرّفتنی بجمالک و عرّفتنی مظهر نفسک و شمس هدایتک و انجم رفعتک و وصلتنی الی مقام القرب و الجمال و بلّغتنی الی درجات الوصل و الجلال و بعد ذلک اکرمتنی بعنایتک الکبری و اسکنتنی فی جوار رحمتک الأعلی و استظللتنی فی ظلّ اسمائک الحسنی و انا کنت فی کلّ ذلک غافلاً عن ذکرک و بعیداً عن ریاض قربک و ناسیاً بدایع رأفتک و جواهر عطوفتک حتّی فعلت ما فعلت و اکتسبت ما اکتسبت بحیث بغیت علیک علی شأن الّذی ما استحییت فی جوارک و ما استخجلت عن جمالک و ارتکبت ما لا ینبغی لسلطنتک و غفلت عن حبّک و اشتغلت بفعل الّذی نهیت عنه عبادک فوا حزنا علیّ و علی الّذین کانوا بمثلی و یمشون فی سبیلی کأنّی عصیتک بکلّ العصیان یا من بیدک جبروت العفو و الغفران و کنت فی کلّ ذلک مشغولاً بنفسی و غافلاً عن نفسک و مقبلاً الی هوائی و معرضاً عن هوائک و ارادتک و بلغت الی مقام الّذی ضللت سبل هدایتک و مناهج احکامک اذاً یا الهی رجعت من کلّ ذلک الیک خائباً خاسراً نادماً متذلّلاً و ادعوک بشمس احدیّتک و نور ازلیّتک و سرادق مجد غیبتک بأن ترحمنی و تغفرنی و تعفو عنّی و لا تأخذنی فیما احصیت منّی و بما اطّلعت من فعلی اذ انّک انت الرّاحم الغافر المعطی المتعالی العزیز الرّحیم

* * *

هو اللّه الحیّ المهیمن القیّوم

فسبحانک اللّهمّ یا الهی انت الّذی لن تُعدّ کنت علی عرش عظمتک فی علوّ الرّفعة و العزّة و السّنآء و لن تحدّ تکونن علی کرسیّ سلطنتک فی سموّ القدرة و القوّة و الکبریآء کلّ الوالهون قائمون لدی باب مدین رحمتک و کلّ العاشقون مشتاقون عند ظهورات نور وجهتک و کلّ السّائرون سالکون فی انهاج ربوبیّتک و کلّ الواردون شاربون عن خمر مکرمتک اسئلک بمن جعلته مهیمناً علی الممکنات و قیّوماً علی الموجودات و حیّاً باقیاً فی ملکوت الارضین و السّموات ان تجری فلک ذاتیّتی علی بحر کینونتک لاظهر من قعر غمر قمقام عظمتک لئالی صمدیّتک و حیتان ازلیّتک لئلّا یری احد غیرک و لا تلتفت نفس الی دونک و کلّ العباد یتوجّهوا الی ساحة قدسک و کلّ من فی البلاد یسرعوا الی بساط انسک و لا ینظروا الّا الی صرف وجهتک و لن یشربوا الّا من خمر عنایتک من ایادی جذبتک و لن یمذّقوا الّا من ثمرات مکرمتک من شجرة ازلیّتک لا اله الّا انت انّا کلّ لک عابدون و لوجهک ساجدون

* * *

هو

فسبحانک اللّهمّ یا الهی انّ هذا ایدای قد ارفعتها لنزول رحمتک و انّ هذا رجلایَ قد اقمتها بین یدیک و انّ هذا عنقی قد جعلتها منقاد لسلطنتک و خاضع لالوهیّتک و انّ هذا لسانی قد انطقتها بذکرک و انّ هذا عینای قد افتحتها لمشاهدة جمالک و ملاحظة آثار صنع ربوبیّتک و انّ هذا طرفی قد ابصرتها لزیارة وجهک و بهآء طلعتک و انّ هذا قلبی قد مذّقتها من حلاوة حبّک و بدایع معرفتک و املأتها مِنْ خشیتک و انّ هذا کبدی قد صیّرتها مولّهة من جذبتک و انّ هذا سرّی قد حرّکتها من الشّوق الی وصلک و لقآئک و انّ هذا احشای قد اشربتها من جوهر الحیوان عن کأوس محبّتک و کأوب خمر مکرمتک و انّ هذا جسدی قد اهتزّتها من آیات قدسک و حروفات انسک و انّ هذا مشیّتی قد شیّئتها بحبال مشیّتک و امسکتها باوتاد ارادتک و انّ هذا هیکلی قد اجلستها بین یدیک و جعلتها شایق لشئونات قضآئک و ظهورات امضآئک و انّ هذا جیدی قد تطاولتها لاسیاف قدرتک و ارماح قوّتک لانّ فی قهرک یا الهی خزاین الرّحمة مکنونة و فی ذلک کنایز العزّ مخزونة فسبحانک سبحانک یا الهی کسرت الاعناق من لن یخضع لالوهیّتک و لن یخشع لازلیّتک و انعدمت ارکان من لن یخشی من خشیتک و لن یضطرب من سطوتک و لن یرجو کلّ ما انت تحبّ له من لوامع اخذک و جوامع امرک فسبحانک سبحانک یا الهی اسئلک بالّذی جعلته مظهر نفسک و منبع ذاتک و مکمن عزّک ان تشتعلنا من نار حبّک و تجذبنا بنورک و انّک انت العزیز المقتدر الوهّاب

* * *

هو اللّه العزیز المتعال

فسبحانک اللّهمّ یا الهی حینئذ ارید ان اذکرک بذکر المقدّسین و اسبّحک بتسبیح المقرّبین مع علمی بانّ کلّ ذکر الّذی یظهر من عند غیرک لن یصل الیک و لن یعرج الی ساحة عزّ ازلیّتک و لن یصعد الی بهآء مجد کینونیّتک و مع علمی بان لن یقدر احد ان یذکرک بثنآء الّذی ما ذکرت به من قبل فسبحانک سبحانک من کلّ ذکر بدیع و عن کلّ ثنآء جمیل فصلّ علی اوّل نور ظهر من کینونتک و اضآء من جوهر ذاتک و الاح من شمس احدیّتک و اباح من قمر ابداعک و علی الّذینهم آمنوا بک و بآیاتک و عملوا کلّ ما انت تحبّ اذ بیدک ملکوت کلّ شیئ و انّک انت علی کلّ شیئ قدیر

* * *

هو القدیم القیّوم

فسبحانک اللّهمّ یا الهی قد حضر بین یدی عبدک هؤلآء الّذین انقطعوا عن دیارهم و خرجوا من اماکنهم و قطعوا مناهج البعد حتّی وصلوا الی مواقع القرب و شهدوا فی السّبیل من حرّ الصّیف و برد الشّتآء و مسّهم من البأسآء و الضّرّآء ما اطّلعت بعلمک و احصیت بمقادیر قیّومیّتک و ما کان همّهم الّا الوصول الی لقآئک و الدّخول فی حدیقة جمالک و الورود فی حرم وصالک و السّجود لدی باب رحمتک و الخضوع لوجهک فاسئلک یا الهی بروحک الّتی ملئت السّموات و الارض بان تملأ قلوبهم من انوار قدس مرحمتک ثمّ اسمع آذان سرّهم نغمات عزّ ربوبیّتک و اشهدهم بعیون فؤادهم بدایع صنع ازلیّتک لینقطعوا عن دونک و یقبلوا بکلّهم الی مخزن لقآئک اذ بیدک ملکوت البقآء و فی یمینک جبروت العمآء تفعل کیف تشآء و تحکم کیف ترید و انّک انت المهیمن العزیز القیّوم

* * *

فسبحانک اللّهمّ یا الهی کیف احرّک شفتای بذکرک بعد علمی بانّ ذکری و وجودی مفقود لدی ظهورات عزّ سلطنتک و معدوم عند شئونات قدس ازلیّتک و کیف اصمت عن الذّکر تلقآء مدین احدیّتک بعد الّذی حبّک اخذ الزّمام عنّی و یحرّکنی کیف یشآء بحیث جُعلت مقهوراً بین یدیه و لم اقدر علی الصّبر فی حبّک و لا الاصطبار فی امرک و ان امنع اللّسان عن بدایع نطقه فی وصفک فوعزّتک قلبی یرفع اعلام ذکرک و ان ءاخذ القلب عمّا کان علیه لئلّا یطّلع احد حبّی ایّاک فوجمالک روحی تطیر فی سمآء قربک و تدفّ فی عمآء وصلک و ان امنع القدم عن المشی فی سبیلک اشاهد بانّ الایدی رفعت الی حدیقة عزّک و مدینة لقآئک فسبحانک یا الهی کیف یمنع من خلق فؤاده بحبّک و عجن طین کینونیّته بمآء محبّتک و ذوّت ذاته من رشحات قربک و احرق قلبه من نار وصالک اذاً اسئلک یا الهی بنورک الاوّل و بظهورک الآخر بان تجعل هذا العبد الّذی اقام لدی باب عزّتک و سجد التّراب خاضعاً لامرک مستقیماً بحبّک و منقاداً لسلطنتک و مقبلاً لحرم جمالک و محرماً کعبة اجلالک اذ انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت المهیمن القیّوم

* * *

هو

فسبحانک یا الهی تشهد ما تشهد فیما احاطتنی ذرّات السّوئیّة و اشارات الظّنونیّة بحیث منعت عن الورود الی مدینة وصالک و الطّیران الی هوآء عزّ لقآئک فاسئلک یا محبوبی بالّذی جعلته حاکماً علی الممکنات و سلطاناً علی کلّ من فی الارضین و السّموات بان تطهّر قلبی عن وساوس الشّیطان یا من بیدک جبروت العزّ و الایقان ثمّ وفّقنی یا الهی علی نصرتک و نصرة امرک لافدی روحی و نفسی و جسدی فی مقابلة جمالک و مشاهدة انوار عزّ بقآئک لعلّ استطیع ان ارکض فی رفارف رضوان احدیّتک و هوآء قدس انقطاع ازلیّتک لانّ هذا امر الّذی قدّرت لاحبّآئک و خصصت به اصفیآئک ثمّ اسئلک یا الهی بان تسکن هذا الوجع الّذی اخذ زمام الصّبر عنّی و الاصطبار عن سرّی اذ بیدک ملکوت التّسکین و جبروت التّمکین و انّک انت المقتدر المهیمن القیّوم

* * *

هو السّامع الشّاهد الخبیر

فصبر جمیل و اللّه المستعان علی ما یصفون یا حیدر قبل علی علیک بهائی و بهآء من فی ملکوتی لا اشکو بثّی و حزنی الیک بعدما ورد علیّ ما ناح به کلّ ذرّة من ذرّات الکائنات و الممکنات انّ الظّالم عقر ناقتی و الفاجر غرق سفینتی و الذّئب افترس غنمی و الثّعبان فاغر فاه و بلع مولاه قد ذکرنا لک ما ذکرناه من قبل فی الواح شتّی اظهاراً لحزنی و ابرازاً لظلم اعدائی و اعلاناً لصبری و اصطباری و تسلیمی فیما ورد علیّ فی سبیل اللّه ربّک و ربّ آبائک و ربّ العرش العظیم و مظلومیّتی و بلائی و ابتلائی آنچه ذکر شد نزد آنچه در مدینۀ کبیره واقع شده مذکور نه و موجود نه چه که لطمۀ آن و ضرّ آن بعزّ اللّه واقع سبحان‌اللّه بابی مفتوح شد و مقصود از آن آنکه مطلع عدل و انصاف و اخلاق طیّبه و اعمال مرضیّه گردد ولکن مهبط ظلم و اعتساف و معدن غفلت و اجحاف گردید گمان آنکه مطاف مقرّبین و معتمدین شود ولکن مطاف خائنین و غافلین مشاهده شد یکی از مدّعیان محبّت با دشمن متّحد شد و بتاراج دوست پرداخت نه رحم بر خود نمود و نه بر امر لعمر اللّه دموع عدل جاری و آه انصاف ظاهر و متصاعد طمعاً للمال از مولی در یوم مآل گذشت یک نقطه از ظلمش عالم عدل را ظلمانی نمود و یکحرف از کذبش عالم صدق را منهدم کرد مقام نور نار ظاهر و مقام داد بیداد یا حیدر قبل علی لطمۀ عظیم بر عدل مسکین وارد امانت واویلا میگوید صدق به وامصیبتا ناطق آتش حرص و فحشا بر قناعت و تقوی زد آنجناب و عالم گواهند که اینمظلوم در لیالی و ایّام عباد اللّه را بتقوی اللّه دعوت نموده و کل را بآنچه سبب ارتفاع مقام و ارتقاء شأنست آگاه فرموده ولکن حاصل ذکر نزد بعضی نسیان شد و نتیجۀ نصیحت غفلت گشت بی‌انصاف ستر انصاف را درید و بی‌دیانت ضربت قویّ بر صدر امانت زد آه آه عمّا ورد علی امر اللّه امروز در مدن اعمال و اخلاق ناله‌ها مرتفع و نوحه‌ها مسموع اگر اینمظلوم از بلایای خود ذکر نماید البتّه صخره صیحه زند و سحاب وااسفا گوید بر حسب ظاهر برادری داشتیم و چندین سال در ظلّ جناح رحمت بکمال راحت و آسودگی مستریح و بعد باغوای نفسی قصد مظلوم آفاق نمود و چون خافیۀ صدر و خائنۀ چشم ظاهر گشت اینمظلوم از مابین خارج شد و او را با اولاد و اطفال و زوجات با کمال صحّت و سلامتی در مقرّ امن و مقام امان گذاردیم مع‌ذلک گفته‌اند آنچه گفته‌اند یا حیدر قبل علی ابصار از آنچه ظاهر و مشهود است ممنوع و بظنون و اوهام متمسّک و متشبّث قسم بامواج بحر بیان در ظهور ظهور اعظم و تجلّیات نیّر قدم مقدار یک رأس اصبع بلا بر او وارد نشده اینفقره را حقّ آگاه و کل گواهند مع‌ذلک گفته‌اند آنچه شنیده‌اند ظلم دیگر که از مظاهر بغضا بر سدرۀ منتهی وارد شده آنکه آیات الهی در لیالی و ایّام از سماء مشیّت نازل و بمثابۀ امطار هاطل ولکن قائل بی‌انصاف گفته آنچه را که کبد برهان آب گشته و حجّت صورت خراشیده حال معادل جمیع کتب قبل و بعد حاضر و موجود ولکن این الأبصار لیبصر و این الانصاف لینصف کتاب ایقان که مخصوص حضرت خال علیه بهائی و عنایتی نازل آنرا نسبت بنفسی داده‌اند که لعمر اللّه از عرفانش عاجز است ولکن نزد مقوّمین الهی و صاحبان بصر ربّانی امر واضح و مشهود است و بمثابۀ آفتاب مشرق و واضح و لائح اهل بصر و منظر اکبر بعد از مشاهدۀ لآلی حکمت و بیان آگاه میشوند که از چه خزینه بوده و از کدام کنز ظاهر گشته آیا نتیجۀ ظنون را عند حضرت قیّوم مقامی بوده و یا جوهر اوهام را نزد تجلّیات نیّر ایقان شأنی و قدری لا وامر اللّه المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین در اشرف و هادی و در توکّل و تفویض و خدعه و ریب هر یک تفکّر نما و همچنین در حیات ثانی که در سنین متوالیات مابین قوم بکمال آسودگی و صحّت و آسایش بوده و هست آیا سبب این زندگی چیست لعمر اللّه انکار و عدم اقرار در این ایّام ارتکاب نمود آنچه را که ظهر بیان مرتعد از حقّ میطلبیم عباد خود را انصاف عنایت فرماید مع‌ذلک نزد مظاهر اوهام از مقامش نکاسته و آنچه بگوید تصدیق و تسلیم مینمایند و حرفی ندارند یا حیدر علیک بهآء اللّه مالک القدر نزدیک بآن رسیده که اهل بصر از صبر ما شکایت نمایند از سعد مذکور در کور فرقان در ایّامیکه نور بصرش منع شده بود سؤال نمودند که تو مستجاب الدّعوه‌ئی چرا از برای خود دعا ننمودی قال قضآء اللّه عندی احبّ من عینی و حزب اللّه البتّه افضل و اقدم و اعلی از او بوده و هستند جمیع نعم موجودۀ در دنیا را بیک اشراق از نیّر رضایش مبادله نمینمایند چه که از کأس تفویض نوشیده‌اند و از قدح رضا آشامیده‌اند مقامشان دیگر است و همّشان دیگر بر براق همّت راکبند و در فضای تسلیم راکض بارادة اللّه ناظرند و از دونش فارغ و آزاد حزم و عزمشان فوق امکان حرکت مینماید

الهی الهی تری الموحّدین بین ایادی المشرکین و المقرّبین بین ایادی المعتدین قد ورد علیهم فی سبیلک ما لا ورد علی احد من عبادک قد ذابت اکبادهم فی هجرک و ذرفت دموعهم فی فراقک و ضاقت صدورهم بما ورد علیک فی ایّامک اسألک یا اله العالم و مقصود الأمم بصبرک الّذی سبق الوجود من الغیب و الشّهود و بأسرار ظهورک و طور علمک بأن تؤیّد حزبک بین الأحزاب علی ما تظهر به مقاماتهم بین عبادک و شؤونهم فی بلادک ای ربّ تسمع ضجیجهم و صریخهم اسألک برحمتک الّتی سبقت الکائنات و بعنایتک الّتی احاطت الممکنات بأن تقرّبهم الی ساحة عزّک و بساط قدسک ای ربّ نوّر عیونهم بمشاهدة آثار عظمتک و قلوبهم بأنوار معرفتک آه آه من نار البعد فی ایّامک و من ضرّ الظّلم امام عرشک وعزّتک و عظمتک و قربک و لقائک قد انفطرت سمآء العدل بما ورد علی اولیائک و انشقّت ارض الانصاف بما اکتسبت ایادی خلقک الّذین نبذوا کتابک و نقضوا عهدک و میثاقک وجمالک الأبهی و ظهورک بین الوری لا تسکن زفرات محبّیک و لا عبرات عاشقیک بعدما سمعوا حزنک و بلائک من الّذین نسبوا انفسهم الی نفسک و اقرّوا بزعمهم بظهورک و طلوعک و استوائک علی عرش بیانک و کرسیّ فضلک فآه آه انّ الرّجآء ینوح و العدل عرّی رأسه و الانصاف یضجّ و یقول یا ملأ الأرض خافوا اللّه و لا تقولوا ما ناحت به سدرة المنتهی فی الفردوس الأبهی و صاح التّقوی بین الملإ الأعلی یا معشر البشر تاللّه ما خلقتم لخدمة اهوائکم و اجابة انفسکم بل لخدمة اللّه و امره و خدمة اولیائه و حزبه ضعوا ما منعکم عن التّقرّب الی الأفق الأعلی و خذوا ما امرتم به من لدن خالقکم و موجدکم و بارئکم و رازقکم اشهد یا الهی و محبوبی و معبودی و مقصودی انّ الظّالمین ارتکبوا ما منعت به آذانهم عن اصغآء ندائک و ندآء اصفیائک و عملوا ما منعت به ابصارهم عن مشاهدة انوار وجهک و ما انزلته فی ایّامک اسألک ببحر آیاتک و ما نوّرت به وجوه احبّائک فی یوم ظهورک بأن تکتب لهم خیر کلّ عالم من عوالمک و کلّ فضل ذکرته فی الصّحیفة الحمرآء من قلمک الأعلی انت الّذی لا تضعفک قوّة الأمرآء و لا تمنعک حجبات العلمآء تفعل و تحکم بقدرة من عندک و سلطان من لدنک انّک انت الحاکم الآمر الفیّاض الفضّال العلیم الحکیم

نامۀ آنجناب که باسم جود علیه بهائی و عنایتی ارسال نمودند در ساحت اقدس حاضر و عبد حاضر تمام آنرا عرض نمود و بلحاظ و اصغا فائز گشت اینکه ذکر اولیای آباده را نمودی و همچنین مراتب و مقامات استقامت و محبّت و انجذاب و خدمتشانرا فی سبیل اللّه انّ اللّه کان معک و معهم شهد و رأی و سمع ما نطق به اهل الوفآء طوبی لهم و نعیماً لهم قد قبل اقبالهم و عملهم و توجّههم فی ایّام اللّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ العرش العظیم لعمری و امری هر بیتی که در آن اولیای الهی وارد میشوند و ندای ایشان در ذکر و ثنای الهی مرتفع ملائکۀ مقرّبین و ارواح مخلصین کل طائف آن بیت و اگر باب بصر حقیقی از برای بعضی باز شود مشاهده مینمایند که ملأ اعلی طائف و باینکلمه ناطق طوبی لک یا بیت بما جعلک اللّه مهبط اولیائه و مقرّ اصفیائه و مقام امنائه علیک بهائه و ثنائه و عطائه هر یک را در این حین ذکر نمودیم بذکریکه مذکور را در این حزن اکبر مسرور نمود اسماء ذکر نشد حکمة من عندنا انّ ربّک هو الآمر الحکیم از قبل مظلوم کل را ذکر نما و بعنایات حقّ جلّ جلاله بشارت ده سوف یظهر ما کان مستوراً عن الأبصار انّه لهو المقتدر العزیز البصّار

و اینکه ذکر توجّه بارض ک‌ر را نمودید للّه الحمد مؤیّدید بخدمت و موفّقید بر استقامت و مزیّنید بطراز حکمت و مرصّعید بلآلی محبّت و مودّت ولکن حکمت را ملاحظه نمائید اگرچه کرده و میکنید انّ ربّک هو المشفق الکریم

شرایط حکمت از قبل در الواح شتّی از قلم اعلی نازل و از شرایط آنکه در هر مدینه وارد میشوید آثار اللّه را در مقام امن و محلّ امان ودیعه گذارید یعنی خارج از محلّ مسکن و بلسان بکمال حکمت و بیان مریدین و طالبین را متذکّر دارید و چون استعداد مشاهده شد آنهنگام امواج بحر بیان رحمن را بنمائید یعنی بعضی از آثار را بخواهید و قرائت نمائید لعمر اللّه اگر جمیع آذان عالم اقلّ من آن از قصص کاذبه و مفتریات سابقه طاهر و مقدّس شود باصغاء یک آیه کل بشاطی بحر احدیّه توجّه نمایند یشهد بذلک امّ الکتاب فی المآب امام وجوه الأحزاب

رجای دیگر که در بارۀ اولیای الهی در ارض ص نمودید بشرف قبول فائز و هر یک را ذکر نمودیم ذکریکه حقایق اشیاء در آنحین لأجل استماع و اصغا حاضر و طائف هر یک را بتجلّیات نیّر عنایت ربّانی بشارت ده چندی قبل لوح مفصّلی بآن ارض ارسال شد لیجذبهم بیان الرّحمن الی اعلی المقام و ینوّرهم بأنوار شمس العرفان فی الامکان نفوسیکه در آن ارض باقبال و انقطاع و خدمت و محبّت فائزند کل امام عرش تحت لحاظ عنایت حاضر و بعطایای مخصوصه فائز قد انزلنا لهم ما انجذبت به الأشیآء و ننزّل لهم آیاتنا و انا العزیز الفضّال

و اینکه مضلّ خواسته اعانت نماید همین عمل گواهیست بر خدعه و مکرش از اینفقره هم آگاهی خواسته بر نفوس مستقیمه و هم دامی قرار داده بر صید ماهیان بحر الهی آن بی‌انصاف الی حین بالغ نشده اتّبع الهوی و ظنّ انّه من اصحاب الهدی نسأل اللّه ان یؤیّد المصطفی علی اعلآء کلمته بین عباده و اظهار انقطاعه فی بلاده انّا زیّنّا رأسه باکلیل عنایة ربّه الفضّال الکریم و ارسلنا له لوحاً انجذبت به حقائق الموحّدین قل یا هادی اتّق اللّه احضر امام وجه مولاک لتسمع ما لا سمعته الآذان و تری ما لا رأته الأبصار ضع الظّنون انّ القیّوم ینادیک من شطر السّجن و یدعوک الی العدل و الانصاف لوجه اللّه مالک یوم المعاد قد غرّتک الدّنیا و ریاستها یشهد بذلک کلّ منصف بصّار

یا هادی آیات الهی بدونش مشتبه نشده و نمیشود امروز بندای مکلّم طور اهل قبور برخاستند و به تبارک اللّه ربّ العرش و الثّری ناطقند و تو الی حین بزندگانی جدید فائز نشدی بینک و بین اللّه در آثار نظر نما و ابصار و آذان عباد را از مشاهده و اصغا منع مکن از ما عندک به ما عند اللّه توجّه کن آخر بچه حجّت و برهان بنقطۀ بیان اظهار ایمان مینمائی چندین رتبه اعظم از آنرا بخواه و بشنو و ببین حضرت نقطه روح ما سواه فداه در فردوس اعلی وااسفا میگوید و بکلمۀ مبارکۀ انّنی انا اوّل العابدین ناطق و تو غافل بعظام نخره یعنی بظنون و اوهام محدثه مشغول بگذار شبهات و اشارات و قصص اولی و اخری را و منقطعاً عن الکلّ بافق عنایت الهی توجّه نما اینمظلوم در اظهار امر الهی و اثبات حجّت ربّانی زحمتها کشیده و حمل شدائد نموده الی ان ینوّر العباد و الدّیار بأنوار نیّر الاسم الأعظم تو سبب اطفاء مشو و بر خود و عباد رحم کن در جزیره رفتی حال بمدینه بیا تا امواج بحر بیان الهی و انوار نیّر ظهور ربّانی را بچشم خود ملاحظه نمائی لا تغنیک الیوم سبحات الأوهام و لا ما عند الأنام طهّر اذنک لاصغآء ندائی و عینک لمشاهدة آثاری هر صاحب انصافی شهادت میدهد که اینمظلوم لوجه اللّه نصیحت میفرماید تو بصدهزار کذب و نفاق و انکار خود را حفظ نمودی و اینمظلوم باقرار و اعتراف مابین اخیار و اشرار ظاهر و ناطق حال بانصاف تفکّر نما لعلّ تجذبک نفحات الصّدق الی افق العدل و الانصاف باین ایّام فانیه و ریاست دوروزه خود را مستحقّ عذاب ابدی مکن در امثال خود یعنی علمای قبل تفکّر نما که ناس را چگونه از حقّ منع نمودند و بکذب و عدم انصاف تربیت کردند تا بالأخره مفتریات آنقوم سبب شهادت و علّت فزع اکبر گشت اسمع ندائی و قل تبت الیک یا مقصود العالم و رجعت الی ساحة عزّک فاغفر لی بجودک و کرمک انّک انت الغفور الرّحیم

یا حیدر قبل علی علیک بهائی و عنایتی رمضان ع‌ل را از قبل مظلوم ذکر نما و بشارت ده چه که عملش بعزّ قبول فائز و مزیّن بفضل عظیم فائز شده و در ایّام الهی عمل نموده آنچه را که قلم اعلی تصدیق فرموده و قبول نموده

ذکر اولیای بهرام‌آباد و حسن‌آباد و آنجهات را نمودید دهجی علیه بهائی در این ایّام امام وجه حاضر و اولیای آن اطراف طرّاً بعنایت فائز و الواح بدیعۀ منیعه مخصوص بعضی از سماء مشیّت نازل و در هر کلمه بحر معانی مستور از حقّ میطلبیم نفوس مذکورۀ لدی المظلوم را تأیید فرماید بر نجات عباد خود از ظنون و اوهام قبل و بعد و از هر یک ظاهر فرماید آنچه را که سبب نجات و علّت ارشاد است یا احبّائی هناک خذوا کؤوس العنایة و الألطاف من ایادی عطائی ثمّ اشربوا منها امراً من لدی اللّه المشفق الکریم عنقریب از اشتعال آن نفوس افئده و قلوب آن اطراف مشتعل شود و آثارش از جهات ظاهر گردد راعی غنم از فضلش حامل اسم اعظم گشت و صیّاد ماهی حافظ کلمۀ الهی شد عمل کل نزد حقّ مذکور و از یراعۀ فضل در صحیفۀ عدل مسطور هنیئاً لأولیائی هناک و مریئاً لهم کذلک نطق لسان العظمة فی هذا المقام الرّفیع انّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل لا اله الّا هو الفرد المقتدر العزیز الجمیل یا حیدر قبل علی در اینمقام اراده آنکه ذکر عالم ظاهر را انتها کنیم و بذکر باطن رجوع نمائیم تا ظاهر و باطن بیک لسان از ما سوی اللّه بگذرند و بذکر دوست یکتا ناطق و مشغول گردند و اینکلمۀ علیا سبب و علّت اتّحاد اولیا شده و میشود الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید فی آخر الکتاب قل

الهی الهی یشهد کلّ ذی بصر و ذی سمع و ذی عدل و انصاف باحاطة آیاتک شرق الأرض و غربها قد نزّلت من ملکوت بیانک آیات عظمتک علی شأن عجز احبّائک عن حفظها و جمعها و مع ‌ذلک قال المشرکون من عبادک ما ناح به اهل سرادق علمک و فضلک و سکّان مدائن ذکرک و ثنائک اسألک باقتدار قلمک الأعلی و انوار فجر ظهورک بین الوری بأن تؤیّد عبادک علی الانصاف فی امرک انّک انت الّذی شهدت السن الکائنات بقدرتک و قوّتک و عظمتک لا اله الّا انت الفرد الواحد المقتدر العلیم الحکیم

* * *

للحیّ العزیز المتعالی المحبوب

فنعم یا الهی ما استغرد بغآء الدّاود فی حدیقة الزّبور من تغنّیات ورقآء الانجذاب عند زیارة طلعتک فیا طوبی بما توقّدت نار احدیّتک فی کینونة ازلیّتک فیا روحا بما تنفّثت روح الجذب فی ذاتیّة صمدانیّتک

الهی الهی لا تبعد عنّی لأنّ الشّداید بکلّها احاطتنی الهی الهی لا تدعنی بنفسی لأنّ المکاره بأسرها اخذتنی و من زلال ثدیی عنایتک فأشربنی لأنّ الاعطاش بأتمّها احرقتنی و فی ظلّ جناحی رحمتک فأظللنی لأنّ الأعدآء بأجمعها ارادتنی و عند عرش العظمة تلقآء تظهّر آیات عزّک فاحفظنی لأنّ الذّلّة بأکملها مسّتنی و من اثمار شجرة ازلیّتک فأطعمنی لأنّ الضّعف بألطفها قربتنی و من کؤوس السّرور من ایادی رأفتک فارزقنی لأنّ الهموم بأعظمها اخذتنی و من سنادس سلطان ربوبیّتک فاخلعنی لأنّ الافتقار بجوهرها عرّتنی و عند تغنّی ورقآء صمدیّتک فأرقدنی لأنّ البلایا بأکبرها وردتنی و فی عرش الأحدیّة عند تشعشع طلعة الجمال فأسکنّی لأنّ الاضطراب بأقومها اهلکتنی و فی ابحر الغفریّة تلقآء تهیّج حوت الجلال فاغمسنی لأنّ الخطایا بأطودها اماتتنی

فسبحانک سبحانک ما افرط سوء حالی فما اعظم تزلزل فؤادی فما اکبر تغلغل کبدی و تحرّق کینونتی فی طبقات سرّی اسألک بکلمتک الّتی تحرّکت بها عرش رحمتک و تغرّدت ورقآء جذبتک و تذوّتت انفس المجرّدة عند ظهور شمس عنایتک بأن تقرضنی ذات الیمین لئلّا تغرب عن کهف احدیّتک شمس ازلیّتک و لئلّا یخمد سراج ابدیّتک عن بیت صمدیّتک و انّ ذلک لم یکن من آیات قدرتک عجبا و کفی بنفسک علی ما اقول شهیدا فصلّ علی انجم سموات ازلیّتک و اثمر ورقات شجرة کینونیّتک و نسمات عرآء صمدیّتک و حروفات کتاب ابدیّتک و کلمات الواح بدعتک و اشماس مشارق حیّوئیّتک و اقمار مطالع ذاتیّتک و ابراق غمائم سطوتک و اوراد حدیقة سرمدیّتک و انوار ظهور نور وجهتک و ثواقب شیاطین امّتک بکلّ شؤوناتک و ظهوراتک و بدایاتک و نهایاتک و قوّتک و قدرتک اذ بیدک ملکوت الأمر و انّک علی کلّ شیء قدیر و کیف اذکر یا الهی ما مسّتنی من بدایع قهرک و لوامع بطشک اما کنت حمامة بیتک او نملةً فی وادی احدیّتک او بقّاً من بیدآء صمدیّتک او بعوضةً من برّ ازلیّتک فوعزّتک قد جفّت عظامی و انهدمت ارکانی ان تعفو عنّی فانّک انت خیر راحم و ان تعذّبنی فانّک انت الغفور الرّحیم و عند ذلک لمّا منعت عن سلطان المسّ بما قضی فی الواح عزّ مبین خرجت نفسی عن کلّ الجهات لئلّا تحدّث امراً لا تحبّه و اکون من المفتنین بذلک جعلت محروماً فی البلاد و مطروحاً بین العباد بحیث ما وجد بمثلی مهموماً فی العالمین و اقول الحمد لک اذ انّک انت ربّاً للعالمین و ادعوک بندآء المضطرّین فسبحانک سبحانک عمّا یقولون المخلصین

* * *

فکیف یا الهی لسان الّتی یدعو غیرک یلیق لذکرک و قلب الّذی التفت الی دونک ینبغی ان یکون مرآتاً لجمالک و مدفّأ بحبّک و عین الّتی شهد من غیرک و التفت الی غیر وجهتک کیف یقدر ان یشهد بدایع صنایع صنع احدیّتک او یشرّف بلقآء عزّ ازلیّتک و سمع الّتی ادرک کلمات المحدودة من عبادک کیف یمکن ان یسمع جوامع آیات عزّ صمدیّتک او تغنّیات بدع ورقآء هویّتک و رجل الّذی کان یمشی فی غیر رضآئک کیف یمکن ان یحرّک فی میادین قدسک و وصالک و جسد الّذی اشتغل بدونک کیف یلیق ان یشرب من زلال خمر محبّتک او یستأنس بصرف وجهة قیّومیّتک و طراز جمال غیب الوهیّتک او یکون خاضعاً لربوبیّتک او ساجداً لوجهة محبوبیّتک یا الهی بعد کلّ ذلک اخجل عن فعلی بین یدیک و استحیی عن ذکری ایّاک ولکن لمّا ما اعرف کلّ ذلک الّا منک و من عندک تستریح نفسی و یسکن ذاتی لانّک انت الفاعل فی کلّ شیئ و المقتدر علی کلّ شیئ

فسبحانک سبحانک ما اعلی حیرتی فی بدایع فعلک و عجایب صنعک و ما ابهی اضطرابی فی ظهورات قدرتک و شئونات قوّتک مرّة تقمّص ردآء الکبریآء علی هیکل الذّلّ و الفقر و تصعده الی سموات مکرمتک و مرّة تنزع ثوب الافتخار عن هیئة العزّ و المجد و ترجعه الی منبع ذلّتک و معدن افتقارک و مرّة تهبط جوهر العلی الی نقطة الثّری بمشیّتک و مرّة تعرج ساذج الادنی الی عرش العُلی بارادتک و فی حین اشاهد بان تلبس علی نقطة الظّلم ردآء عزّ عدلک و جلالک و فی وقت اری بان تعرّی جوهر العدل من اثواب رحمتک و جمالک و تستره فی حجبات الظّلم بحیث لن یعرف الّا به و لن ینعت الّا به و انت فی کلّ ذلک مقتدر باقتدار قیّومیّتک و مهیمن باحاطة قدرتک و الوهیّتک لا تسئل عمّا تحبّ ان تظهر و لا تردّ عن کلّ ما ترید ان تفعل بحیث لو تجعل العزّ نفس الذّلّ من یقدر ان یردّک او تجعل نفس البعد جوهر القرب من یمنعک لا فوعزّتک لم تزل سلطان قدرتک جاریة فی ملکوت خلقک و لا تزال ملیک قوّتک نافذة فی جبروت ملکک و بریّتک

فسبحانک یا الهی کیف اذکرک بکلمات الّتی یتلاعب به الصّبیان و یتکلّم بها اهل الامکان لا فوطلعتک ما احبّ ان اکون کذلک و لا ارید ان اکون بمثل ذلک ولو انّک یا الهی لو تظهر حرفاً منها بقمیص بدیع عزّک و ثیاب جدید منیع رفعتک فوعزّتک لن یقدر احد ان یتکلّم بحرف منها و یجعل حجّة باقیة من عندک و کلمة تامّة من لدنک و کنزاً دائمة اعظم من خلق السّموات و الارض ولکن انّی مع کلّ ذلک اسئلک بنار کینونتک الّتی لم تزل کان مستوراً فی سرّ ذاتیّتک و ببحر عظمتک الّذی لا یزال کان جاریة فی هویّة کینونتک ان تعلّمنی من لسان قدسک الّذی نزّهته عن استماع خلقک و قدّسته عن ادراک عبادک و تشرّفنی بالحان جذبک الّتی لن یستطیع احد استماعها او ادراکها او عرفانها ولو تظهر نغمة عنها لینصعق کلّ من فی السّموات و الارض من غرایب لحنها و عجایب طرزها فسبحانک سبحانک اسئلک العفو عمّا جری من قلمی فی امرها و حکمها و ما اشتغلت بغیرک لانّ جوهر ذاتک و ساذج روحک کان مشغول بنفحات قدسک و جذبات عزّک و انا ترکت کلّ ذلک و اشتغلت بالمداد کانّی اعرضت عن الوداد و اقبلت الی ما لا یضرّنی بین یدیک یا من بیدک ملکوت العزّ و السّداد لانّ التّوجّه الی دونک ذنب لا یعادله ذنب و لا یسبقه خطأ فاغفر لی ثمّ اعف عنّی لانّک انت ارحم الرّاحمین و اکرم الاکرمین

* * *

هو اللّه العزیز الحیّ الجبّار

فیا الهی فی الحین انادیک باسرار عزّ ربوبیّتک و آیات قدس قیّومیّتک بان تجعل هذه الامة من امآئک ثمّ اصطفیها لخدمتک ثمّ انزل علیها ما تقرّ به عینها و تستریح نفسها و تسکن روحها و تسرّ ذاتها و انّک انت الحیّ المتعالی القیّوم تنفق کیف تشآء لما تشآء و تعطی لمن تشآء ممّا تشآء و انّک انت الفرد العزیز المحبوب

* * *

باسم اللّه الغنیّ المتعال

فیا الهی فی کلّ اللّیالی احترق بنار فراقک و فی کلّ الأیّام ابتهج ببدایع افضالک و فی اللّیل ابکی عن یأسی عن مواقع نصرک و عنایتک و فی النّهار اضحک من رجائی ببدایع جودک و احسانک فسبحانک یا الهی مضی کلّ الأیّام و ما قضی البلایا عن اصفیائک و کلّ امر انتهی و ما تنتهی الرّزایا لأمنائک کأنّ الضّرّآء صارت قدیماً بقدم ذاتک و البأسآء مقیماً بقیام نفسک و باقیاً ببقآء وجهک بحیث یتغیّر کلّ شیء فی مملکتک الّا البلیّة عن احبّتک و کلّ الأشیآء حادثة فی ملکک الّا الذّلّة عن صفوتک فوعزّتک یا محبوبی قد بلغ الذّلّة الی النّهایة و ورد من الجهّال ما لا یذکر بالمقال یا من الیک ینتهی الفضل و الافضال و انّک انت ذو الجمال و الاجلال اما تنظر یا الهی الی احبّتک بلحظات عطوفتک و اما تلتفت یا رجائی الی بریّتک بنظرات مکرمتک هل غیرک من احد حتّی یهربوا منک الیه و هل دونک من سلطان حتّی یردوا علیه لا فوعزّتک و انّی من قبل محبّیک اشهد لهم حینئذ لدیک بأنّهم ما ارادوا غیرک و ما عبدوا سواک و ما عرفوا دونک و انقطعوا عن کلّ الجهات الی وجه فردانیّتک و خرجوا عن کلّ الدّیار حتّی دخلوا دیار صمدانیّتک الی متی یا الهی لا ترسل علی قلوبهم اریاح رحمتک و لا تهبّ علی نفوسهم نسمات جودک و لطفک اما وعدت یا سیّدی بأن تجمع المنقطعین فی جوار رحمتک الکبری و اما وعدتهم مکمن الأمن فی ظلّ اسمک الأعلی اذاً فاقض بما وعدت ثمّ اظهر کلّ ما عهدت اذ انّک انت ارحم الرّاحمین و قاضی حوائج الطّالبین و انت تعلم یا الهی و ربّی بأنّی لا اشکو لنفسی و لا اجزع لذاتی و لا احزن لجسمی لأنّی فی یوم الّذی عرّفتنی نفسک و اشربتنی خمر جمالک قد انفقت روحی لروحک و ذاتی لذاتک و جسمی لجسمک و انت تعلم ما ورد علیّ فی سبیلک و ما مسّنی من مجاری قضائک فوعزّتک لن اقدر ان اذکره بین یدیک و لا یقدر احد ان یسمعه من احبّتک و فی کلّ الأحوال کنت شاکراً بنعمتک و راضیاً بقضائک بل کنت منتظراً لسیوف اعدائک فی سبیلک و سهام قضائک فی محبّتک و ما حفظت نفسی اقلّ من ساعة و کنت کالنّار المشتعلة بین عبادک الفسقآء و کالسّراج المنیرة بین یدی الأعدآء و کالشّمس البازغة فوق رؤوس الأشقیآء و هم فی کلّ یوم یشاورون فی خروجی و فی کلّ لیل یجتمعون علی قتلی و انا اقول یا الهی زد فی کفرهم و غفلتهم ثمّ فی شرکهم و شقوتهم لیقرب بذلک لقائی بک حتّی ارجع الیک و ارد علیک لأنّ هذا املی منک و رجائی بک ولکن یا الهی لمّا اشاهد اضطراب احبّتک و قلق بریّتک احزن فی نفسی علی قدر الّذی لن یحصی ذکره و لن یتمّ بالقلم امره و انّک لو کشفت لهم حجبات الأمر کما کشفت لعبدک هذا ما اضطربوا فی موارد بلائک و ما تبلبلوا فی مجاری قضائک ولکن حجبت عنهم بعلمک المحیطة و کشفت لعبدک الفانیة لذا اقسمک یا محبوبی بمظهرک الأعلی و مرایاک الحاکیة عنه و مرآتک الأزلیّة الأسنی و السن النّاطقة به بأن تجعلنا من الواردین فی شاطئ انقطاعک و النّازلین الی مدینة افضالک و الشّاربین عن کأس جمالک و المستریحین علی بساط اجلالک اذ بیدک ملکوت کلّ شیء و انّک انت العزیز الفرد المتعالی القیّوم

* * *

حرف ح و حرف سین ملاحظه فرمایند

بسم القائم القدّوس الحیّ الرّفیع

فیا الهی و محبوبی لم ادر بایّ لسان ارفع اعلام ذکرک و ارتفع رایات عزّک بعد الّذی اشاهد وجودی و ما قدّر فیه و خلق به معدوم عند آیة من آیات عزّ سلطنتک و مفقود لدی جذوة من انوار نار ازلیّتک و ان اسدّ ابواب الذّکر علی قلبی فوعزّتک اشتعل فی الحین بما اودعت فی سرّی من نار محبّتک و ان افتح ابواب الثّنآء علی فؤادی اخاف بان یأخذ القلم زمام الحفظ عن یدی و یجری بما لا تطیقه احبّآئک و لا تحمله اصفیآئک و یقع الاختلاف بینهم و یظهر البغضآء فیهم بحیث ینفضّون عن حولک و یعترضون علی عبدک فلک الحمد یا الهی علی ما رشّحت علی قلبی من شئونات عبودیّتک و ظهورات الجذب علی خدمتک بحیث لو تظهر علیّ من مظاهر قدس ربوبیّتک و مطالع عزّ الوهیّتک ما تلذّ بذلک کینونتی و ما تستقرّ نفسانیّتی و ما تطمئنّ انّیّتی الّا بان دخل فی ظلّک و استریح فی جوارک و اعبدک فی حبّی ایّاک و اقصدک بما انت تستحقّ حین غفلتی عمّا سواک لانّ المحبوب من یحبّک و المقصود من یقصدک و المعبود من یعبدک و المحمود من اقبل الیک و المحروم من اعرض عنک و المردود من اشتغل بغیرک و المطرود من خرج عن ظلّک و ما سکن فی جوارک فسبحانک سبحانک اسئلک بسرّک المستور و باسمک المشهور ان تجعلنا من الّذین انقطعوا الیک و توسّلوا بک و هربوا عن دونک و وردوا الیک و آنسوا بجمالک و اقبلوا الی میادین وصالک و اسرعوا الی وصلک و لقآئک ثمّ الهم یا الهی علی قلوب احبّآئک من آیات حبّک و حبّ عبادک ثمّ ارفع البغضآء بینهم لیجمعوا علی کلمة تفریدک فی هیکل توحیدک بحیث لا یسکنون الّا بذکرک و لا یتوجّهون الّا بوجهک و لا یتقرّبون الّا برضآئک و لا ینطقون الّا باذنک لیجعلوا فی الارض کنفس واحدة و اسم واحد و رسم واحد و انّک انت الّذی تظهر ما تشآء بمشیّتک و تثبت ما ترید بارادتک و تقضی ما شئت بقضآئک و سلطان امضآئک و انّک انت المهیمن العزیز المحبوب

المنزول من الهاء بعد الباء

* * *

بسمه المهیمن علی الأسمآء

قد اتی المیقات و اتی منزل الآیات من سمآء الأمر بقوّة لا یضعفها ظلم الأشرار الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و قتلوا اولیائه من دون بیّنة من عنده و سلطان من لدنه نشهد انّهم افسدوا فی الأرض بعد اصلاحها و کفروا بنعمة الرّاحة بعد اذ تحقّقت و انبسطت بعدل ملیک المملکة و سلطانها کذلک نطق المظلوم اذ یمشی فی هذا المقام الّذی سمّی بالسّجن الأعظم فی العالم و بمقام انقطع عنه ذکر الأمم طوبی لمن سمع ما امر به من لدی اللّه فالق الأصباح انّا منعنا الکلّ عن الفساد و امرناهم بالبرّ و التّقوی و الغافلون نبذوا ما ینفعهم ورائهم و اتّبعوا البغی و الفحشآء الا انّهم من اهل الضّلال عند ربّهم المتعال قتلوا من آمن باللّه و نصر امره و نطق بثنائه فی اللّیالی و الأیّام

یا علی قبل اکبر علیک بهائی و عنایتی قد سرّنی کتابک الّذی ارسلته الی احد افنانی و وجدنا منه عرف الاتّحاد فی ایّام فیها اختلف النّاس فی النّبإ الّذی بشّر به الکلیم فی التّوراة و الحبیب فی الفرقان انّا ذکرناک مرّةً بعد مرّة و انزلنا لک ما اهتزّت به الأشیآء و انجذبت به العقول و الأرواح کن قائماً علی نصرة امر ربّک بالحکمة الّتی اشرقت شمسها من آفاق الزّبر و الألواح قد کنت مذکوراً لدی المظلوم انّه ایّدک علی خدمة امره و عرّفک سبل الرّشاد

یا قلم اذکر من استشهد فی سبیل اللّه و قل اوّل تجلّی ظهر من افق سمآء الفضل و العطآء علیک یا من سمّیت بمحمّد قبل رضا اشهد انّک آمنت بالرّحمن اذ ماج بحر العرفان فی الامکان و اجبت النّدآء اذ ارتفع بین الأرض و السّمآء و شربت رحیق الوحی من ید عطآء ربّک مالک ملکوت الأسمآء انت الّذی ما منعتک حجبات الظّالمین و لا سبحات المعتدین و ترکت ملّة قوم افسدوا فی الأرض بعد اصلاحها و کفروا بنعمة اللّه بعد انزالها الرّوح لک یا من فی مصیبتک ناح المقرّبون و صاح المخلصون طوبی لک و لمن یزورک و یقرأ ما نزل من القلم الأعلی فی هذا المقرّ الأقدس الأعزّ الأنور الأبهی

یا علی قبل اکبر علیک بهائی و عنایتی ذکّر احبّائی من قبلی و بشّرهم برحمة اللّه و فضله و عنایته انّا نوصیهم بالاتّفاق و الاتّحاد نسأل اللّه ان یؤیّدک علی اصلاح احوالهم فی کلّ الأحوال انّه هو الغنیّ المتعال و هو العزیز الفضّال

* * *

هو اللّه تعالی شأنه الحکمة و البیان

قد اتی الوعد و الموعود ینادی من الأفق الأعلی من فی ناسوت الانشآء لیقرّبهم الی الذّروة العلیا المقام الّذی ینطق فیه مولی الأسمآء و فاطر السّمآء انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب اسمع النّدآء من السّدرة المرتفعة علی البقعة النّورآء انّه یقرّبک الی اللّه المهیمن القیّوم اذا سمعت ندائی و وجدت عرف بیانی قم و قل

الهی الهی لک الحمد بما اظهرت مشرق آیاتک و مظهر بیّناتک لعبادک و دعوتهم الی صراطک الّذی ظهر بأمرک المحتوم اسئلک یا مالک الملوک بأسرار جبروتک و ما کان مکنوناً فی بحر علمک بأن تؤیّدنی علی ما ینبغی لظهورک و ایّامک ثمّ اجعلنی یا مقصودی مستقیماً علی امرک انّک انت المقتدر القدیر لا اله الّا انت الفرد الباقی العلیم الحکیم ای ربّ ایّدنی علی الاستقامة علی امرک و قدّر لی ما ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت العزیز المعطی الکریم

* * *

سلطان‌آباد

استاد حسین

بنام مقصود عالمیان

قد اتی یوم فیه اتت السّمآء بدخان مبین و اتی یوم فیه مرّت الجبال کمرّ السّحاب و اضطرب کلّ قویّ امین یا حسین بشنو ندای حسین مظلوم را که از شطر سجن اعظم ترا بحقّ دعوت مینماید ندای داعی حقّ را بگوش جان بشنو اگر یکبار بآن فائز شوی ترا بمقامی جذب نماید که از عالم و عالمیان خود را فارغ مشاهده نمائی و بأعلی النّدآء مابین ابرار بذکر دوست مشغول شوی این ظهوریست که در بارۀ او نقطۀ بیان میفرماید ایّاک ایّاک ان یمنعک ما فی البیان و در مقام دیگر میفرماید ایّاک ایّاک ان تحتجب بما نزّل فی البیان امروز روزیست که جمیع نبیّین و مرسلین لقای آنرا از حقّ سائل و آمل بودند ان انظر فی کتب القبل لتطّلع بما ستر عنک انّی لک ناصح امین

بلسان جان محبوب امکانرا ندا کن و بگو

ای خدای من و مالک من و دوست من و محبوب جان و روان من چگونه از عهدۀ شکر تو برآیم در بحر غفلت و نادانی مستغرق بودم لسان فضلت مرا ندا نمود و ید عنایتت مرا اخذ کرد ای پروردگار من غفلت من بمقامی رسید که مرا از فرات عذب یقین محروم ساخت و بماء صدید ظنون راه نمود از ذکرت غافل شدم و تو از من غافل نشدی از حبّت مخمود بودم و نار عنایت تو مشتعل بکدام وجه بتو توجّه نمایم و بچه لسان ترا بخوانم خجلت و انفعال مرا فروگرفته و از جمیع جهات مأیوس ساخته ولکن ای پروردگار من و مقصود من و مولای من شنیده‌ام که فرموده‌ئی امروز روزیست که اگر یک بار نفسی از روی صدق ارنی گوید از ملکوت بیان انظر ترانی استماع نماید و از اینکلمۀ مبارکۀ عالیه مقام امروز معلوم و واضحست و همچنین فرموده‌ئی اگر نفسی از اوّل لا اوّل از جمیع اعمال حسنه محروم مانده باشد الیوم تدارک آن ممکن است چه که دریای غفران در امکان ظاهر و آسمان بخشش مرتفع سؤال میکنم از تو بحرمت این روز مبارک که مصدر و مطلع ایّامست مرا برضای خود موفّق بداری و بطراز قبول مزیّن نمائی ای ربّ انا المسکین و عندک بحر الغنآء و انا الجاهل و عندک کنوز العلم و العرفان و انا البعید و انّک انت المقتدر المتعالی القریب

اگر بتلاوت آنچه ذکر شد فائز شوی البتّه از فیوضات آفتاب معانی محروم نگردی اینست شمس نصیحت الهی که از افق ملکوت بیان اشراق نموده طوبی لمن سمع و قال لک الحمد یا اله العالمین

* * *

بسم اللّه الأعزّ الأمنع الأقدس

قد اخذ المیثاق حین الاشراق من الّذین آمنوا ان لا یعبدوا الّا اللّه و لا یفسدوا فی الأرض منهم من فاز بالهدی و منهم من اتّبع الهوی الا انّه من الغافلین لیس حزنی سجنی و لا ذلّتی ابتلائی بین ایدی الأعدآء لعمری انّها عزّ قد جعلها اللّه طراز نفسه ان انتم من العارفین بذلّتی ظهرت عزّة الکاینات و بابتلائی اشرقت شمس العدل علی العالمین بل حزنی من الّذین یرتکبون الفحشآء و ینسبون انفسهم الی اللّه العزیز الحمید ینبغی لأهل البهآء ان ینقطعوا عمّن علی الأرض کلّها علی شأن یجدنّ اهل الفردوس نفحات التّقدیس من قمیصهم و یرون اهل الأکوان فی وجوههم نضرة الرّحمن الا انّهم من المقرّبین اولئک عباد بهم یظهر التّقدیس فی البلاد و تنتشر آثار اللّه العزیز الحکیم انّ الّذین ضیّعوا الأمر بما اتّبعوا اهوائهم انّهم فی ضلال مبین فاسأل اللّه بأن یهدیهم الی ما اراد و یؤیّدهم علی ما تمرّ به نسمات الانقطاع علی العالمین لنا عباد لو تعرض علیهم خزاین السّموات و الأرض لا یعتنون الیها و لا یرجعون النّظر عن المنظر الأکبر الا انّهم فی سرادق عصمتی یستبرکنّ بهم اهل حظایر القدس انّ ربّک بکلّ شیء علیم اولئک مرّوا عن الدّنیا و زخرفها کما تمرّ السّحاب و ربّک علی ما اقول شهید انّک خذ کأس الانقطاع باسم ربّک مالک الاختراع ثمّ اشرب منها و قل ان الحمد لک یا اله من فی السّموات و الأرضین ان ارض برضائه ثمّ اجعل مرادک ما اراد ربّک المقتدر القدیر لأنّ الدّنیا و ما فیها تفنی و تتغیّر و ما لا ینفد ما قدّر لک فی ملکوتی العظیم لا تنس فضل ربّک انّه دعاک الی نفسه و انقذک من غمرات الأوهام و نزّل لک آیات بیّنات ان اقرأها و کن من الشّاکرین

* * *

بسم الّذی یعطی و یأخذ کیف یشآء

قد اخرجنا الغافلون من ارض السّرّ بظلم مبین الی ان بلغنا الی شاطئ البحر و رکبنا الفلک بأمر اللّه الملک العلیّ العظیم و نزلت فی کلّ الأحیان آیات ربّک الرّحمن و بها استجذبت افئدة الطّائفین الی ان وردنا فی هذا السّجن الکبیر و اخذ باب السّجن جنود الظّالمین و اوّل من توجّه الی اللّه فی هذه الأرض من سمّی بأبی‌الحسن و قد فاز باللّقآء مرّة واحدة و سمع نغمات اللّه انّه لرجل امین قد قبل اللّه منه ما حمل الشّداید فی سبیله و یحملها فی الرّجوع انّ ربّک لهو العلیم الخبیر و عن ورائه دخل عباد و ما فازوا بلقآء الغلام بما اکتسبت ایدی الظّالمین لکلّ قدّر من لدی اللّه اجر عظیم کذلک نزّلنا علیک بعض ما ورد علینا لتطّلع به و تسمع ندآء هذا المظلوم من هذا الشّطر البعید و تذکر ربّک فی کلّ الأحوال انّه مع عباده الذّاکرین و البهآء علی احبّآء اللّه الّذین استقاموا علی الأمر و کانوا من الرّاسخین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

جناب محمّد الّذی فاز

هو الأقدس الأعظم الأبهی

قد ارتفع النّدآء من هذا المنظر الکریم به ارتفع ندآء الأشیآء کلّها ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین قد انار افق البیان و اتی الرّحمن بالبرهان ولکنّ القوم قاموا باعراض عظیم قد کفروا باللّه و سلطانه و ارتکبوا ما صاح به کلّ صخرة و ناح به کلّ عالم خبیر ای محمّد انشآءاللّه بعنایات مخصوصۀ الهی فائز باشی و از کوثر استقامت در کلّ حین بیاشامی و بر امر محبوب عالمیان بشأنی مستقیم باشی که حوادث زمان و ظلم اهل طغیان ترا از افق رحمن منع ننماید آنچه فرستادی لدی العرش حاضر و بلحاظ قبول فائز شد حقّ جلّ جلاله دوست داشته که صنایع مرغوبه از احبّای خود مشاهده نماید طوبی لک بما حضر ما صنعته تلقآء وجه ربّک المظلوم الغریب انشآءاللّه هر یک از احبّا موفّق شوند باظهار صنعی از صنایع و مؤیّد شوند بما امروا به فی کتاب اللّه العزیز الحکیم البهآء علیک و علی من تمسّک بحبل الاستقامة فی هذا الیوم العزیز البدیع

* * *

ق

جناب عبداللّه منجّم

بسمی الأعظم الأقدم

قد اردنا ان نذکر من سمع ندآء اللّه لیقوم علی ما ینبغی لهذا الیوم البدیع و یذکر مولاه بین العباد و یذکّرهم بما امروا من لدن علیم حکیم ان یا عبد کن ماشیاً بالعدل و عاملاً بما یظهر به تقدیس الأمر و متّصفاً بالأخلاق الّتی بها تتضوّع مسک التّنزیه بین العالمین ان اشرب خمر الحیوان من کوثر بیانی ثمّ اجعل عیشک ذکری و ثنائی کذلک یأمرک من عنده علم کلّ شیء فی کتاب مبین قد سمعنا ذکرک و نزّلنا لک ما یجعلک طائراً فی هوآء المحبّة و الوصال و یسقیک ما اراد ربّک العزیز الحمید ان افرح بذکری ایّاک ثمّ اشکر ربّک فی کلّ حین انّه لا یعادل بذکره ما تراه علی وجه الأرض ان اعرف قدره ثمّ استقم علی هذا الأمر المنیع انّه ینظر عباده و یسمع ما یتکلّمون به انّ ربّک لهو العلیم الخبیر کذلک نزّلت امطار البیان من سحاب العرفان اذا فزت بها قل لک الحمد یا محبوب العارفین و لک الثّنآء یا مقصود العالمین

* * *

محبوب روحانی جناب ع‌ل قبل اک علیه بهآء اللّه الأبهی به لحاظ انور ملاحظه فرمایند

بسم اللّه الأمنع الأقدس الأبدع الأبهی

قد ارسل الی حضرتک عریضة من قبل و تلک مرّة اخری لأنّ کلّما یتوجّه الیک احد یشتعل قلبی بنار ذکرک و محبّتک و یأمرنی بالذّکر و الثّنآء لحضرتک ولو انّ ذکر مثلی لا یلیق لمن اختصّه اللّه لخدمة امره و اظهار کلمته و تبلیغ خلقه و نسأل اللّه تعالی بأن یوفّقنی علی ما یکون لائقاً لأحبّائه الّذین انقطعوا عن دونه و قاموا علی نصرة امره بین العالمین از قبل که جناب ملّا محمّد علی عازم بودند جواب نامۀ آن محبوب بتفصیل معروض و ارسال شد و حال هم چون جناب امین و ملّا ابوالحسن و آقا حسن علیهم بهآء اللّه عازم بودند بر خود لازم شمردم که مجدّد بذکر آن محبوب مشغول شوم انشآءاللّه عریضۀ قبل رسیده کتب هم چنانچه از قبل عرض شد ارسال گردید هر نفسی بخواهد نسخه نماید التفات فرمائید ولکن بسیار تأکید لازمست که حفظ نمایند که سیاه نشود و ضایع نگردد و در اینجا چون صحّاف موجود نبود لذا بی‌جلد ارسال شد از احبّای ارض طال مناجات خواسته بودند هر قدر ممکن شود بایشان برسانید و در این ایّام کتاب اقدس از سماء مقدّس نازل طوبی لمن ینظر فیه و یتفکّر فیما نزّل من آیات ربّه المهیمن القیّوم و سبب آنکه در سنین معدوده از اطراف بعضی مسائل در احکام الهیّه سؤال نمودند ولکن قلم اعلی متوقّف در ارض سرّ بلسان پارسی مختصری نازل ولکن بطرفی ارسال نشد حسب الأمر در محل محفوظ بود تا آنکه در این ایّام مجدّداً عرایض سائلین بساحت اقدس حاضر لذا بابدع الحان بلسان آیات این کتاب بدیع منیع نازل و چون جناب آقا ج‌م علیه بهآء اللّه در اینجا تشریف داشتند آنچه حال مصلحت اظهار آن بود بایشان عنایت فرمودند یعنی اذن فرمودند که نسخه از آن بردارند انشآءاللّه بآن فائز خواهید شد و بمقتضای حکمت عمل خواهید فرمود طوبی لذی ذائقة یجد حلاوتها و لذی بصر یعرف ما فیها و لذی قلب یطّلع برموزها و اسرارها تاللّه یرتعد ظهر الکلام من عظمة ما نزّل فیها و الاشارات المقنّعة لشدّة ظهورها

حسب الأمر آنکه باید بکمال جهد و سعی باتّفاق و اتّحاد احباب ناظر باشند باید در کلّ احیان ناظر بأمر و علوّ آن باشند منقطعاً عن کلّ الجهات وقتی لسان عظمت باین بیان ناطق بنویس بجناب علی علیه بهآء اللّه که خدمت تو در نظر بوده و خواهد بود و عنداللّه ضایع نخواهد شد و از نفوسی محسوبی که میفرماید لا خوف علیهم و لا هم یحزنون لذا باید از بعضی امورات واردۀ از احبّا مکدّر نشوند و محزون نباشند بکمال انقطاع و توکّل در تألیف و تحبیب و اجتماع مشغول باشید بقسمی که اگر ضرّ هم بر شما وارد شود لا بأس چه که عمل طیّب نزد عالم و آمر مستور نخواهد ماند عنقریب اجر آنچه عمل نموده‌اید و آنچه را در سبیل حقّ حامل گشته‌اید خواهید مشاهده نمود ان اشکر و کن من الشّاکرین انتهی دیگر امید چنانست که همۀ احیان احوالات مبارک را مرقوم فرمائید چه که سبب فرح قلب این عبد فانی بوده و خواهد بود انّما البهآء علیک و علی من یحبّک و علی من یسمع قولک و علی من یؤانس مع حضرتک خالصاً لوجه اللّه المقتدر العزیز الکریم

خ‌ادم‌اللّه

مورّخۀ ١۵ جمادی‌الأوّل ١٢٩٠

* * *

جناب آقا میرزا آقا علیه بهآء اللّه

هو العلیم الخبیر

قد انار افق العالم بالنّیّر الأعظم و نطقت الأشیآء قد اتی المالک الملک للّه العزیز الودود

* * *

جناب آقا میرزا آقا الّذی حضر و فاز

هو الغالب القیّوم

قد بعثنا البیان علی هیئة اللّوح و ارسلناه الی الّذین آمنوا باللّه المهیمن القیّوم الّذین ما منعتهم شؤونات القوم اقبلوا و قالوا آمنّا بک یا اله الغیب و الشّهود انّا اردنا فی هذا الحین ان نسقی احداً من احبّائی کوثر عنایتی من ید عطائی لیبلغه الی مقام لا تحزنه حوادث العالم و لا تخوّفه سطوة الأرض و علمائها الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و قادوا اولیائهم الی ظلّ من یحموم یشهد قلمی الأعلی اذ کان مولی الوری مستویاً علی عرش اسمه الأبهی بأنّک خرجت من البیت مقبلاً الی اللّه و قطعت الجبال و الأوعار و البرّ و البحر الی ان حضرت و سمعت النّدآء و رأیت ما بشّرت به کتب اللّه ربّ ما کان و ما یکون طوبی لوجهک بما توجّه و لقلبک بما اقبل الی الغریب المظلوم الّذی ما منعته سبحات الجلال و لا حجبات اهل الضّلال قام بین الوری و نادی بأعلی النّدآء تاللّه قد اتی ما وعدتم به و ظهر من خلقت السّموات و الأرض للقائه انظروا یا قوم و لا تکونوا من الّذین انکروا حجّة اللّه و کفروا بنعمته و جادلوا بآیاته و اعرضوا عنه فی یومه الموعود نعیماً لک بما شهد لک قلمی الأعلی فی هذا المقام الرّفیع نسئل اللّه بأن یؤیّدک علی حفظ ما نزّل لک من لدن ربّک العزیز الودود البهآء من لدنّا علیک و علی اولیائی الّذین ما منعتهم الدّنیا و زخرفها و لا تجارتها و ربحها عن ذکری العزیز الجمیل

* * *

بسمی الغریب المظلوم

قد تشرّفت الأیّام یا الهی بالأیّام الّتی سمّیتها بالهآء کأنّ کلّ یوم منها جعلته مبشّراً و رسولاً لیبشّر النّاس بالأیّام الّتی فرضت فیها الصّیام علی خلقک و بریّتک لیستعدّ کلّ نفس للقائها و یعیّن فی قلبه محلّاً لها و یطهّره باسمک الرّبّ لنزولها علیه فیا اله الوجود و المقتدر علی کلّ شاهد و مشهود اسألک بأسمائک الحسنی و صفاتک العلیا و مظاهر امرک فی ملکوت الانشآء و مطالع وحیک فی جبروت البقآء بأن تمطر علی من صام فی حبّک امطار سحاب رحمتک و فیوضات سمآء عنایتک ای ربّ لا تمنعهم عمّا عندک جزآء ما عملوا فی حبّک و رضائک اسألک یا مالک الأسمآء و فاطر الأسمآء و خالق الأسمآء و سلطان الأسمآء و رافع السّمآء و حافظها بأن تفتح علی وجوه الّذین خضعوا لأمرک ابواب فضلک و رحمتک و غنائک ای ربّ هم الفقرآء و عندک بحور الغنآء و هم الضّعفآء و انت القویّ بقدرتک و الغالب بسلطانک ای ربّ تری عیونهم ناظرة الی افق عطائک و قلوبهم متوجّهة الی شطر مواهبک فانظر یا الهی الی القلوب الّتی جعلتها اعراشاً لاستوائک و مشارق لظهور انوار محبّتک رشّح علیهم یا الهی من بحر کرمک ما یجعلهم مظاهر هذا الاسم بین عبادک ای ربّ ایّدهم علی ما یرتفع به امرک فی مملکتک ثمّ اظهر منهم ما تبقی به اسمائهم فی ملکوتک و جبروتک ای ربّ هم الّذین احترقوا بنار محبّتک فی دیارک و شاهدوا کلّ مکروه فی سبیلک و ذاقوا کلّ مرّ آملین شهد العطآء من سمآء جودک ای ربّ هم الّذین حملوا فی حبّک ما لا حملوه عبادک و خلقک

ای ربّ قد احترق المخلصون من نار فراقک این کوثر لقائک و مات المقرّبون فی بیدآء هجرک فأین سلسبیل وصالک أ تسمع یا الهی حنین عاشقیک و هل تری یا محبوبی ما ورد علی مشتاقیک ای ونفسک تسمع و تری و انت السّمیع البصیر انت الّذی یا الهی بشّرت الکلّ بأیّامی و ظهوری و جعلت کلّ کتاب من کتبک منادیاً باسمی بین الأرض و السّمآء و مبشّراً بظهور جمالک الأبهی فلمّا تزیّن العالم بأنوار الاسم الأعظم تمسّک کلّ حزب باسم من اسمائک و به غفل عن بحر علمک و شمس حکمتک و سمآء عرفانک

فیا الهی و اله الأشیآء و مربّی الأسمآء اسألک باسمک الظّاهر المکنون و جمالک المشرق المخزون بأن تزیّن احبّائک بقمیص الأمانة بین البریّة و لا تحرمهم عن هذا المقام الأعلی و هذه الصّفة الأقدس الأعظم الأبهی لأنّک جعلتها شمساً لسمآء قضائک و دیباجةً لکتاب احکامک و بها یظهر تقدیس ذاتک عن الظّنون و الأوهام و تنزیه نفسک عمّا خطرت به افئدة الأنام ای ربّ فأنزل علی احبّتک من سمآء فضلک ما یطهّرهم عن ذکر دونک ثمّ ارزقهم کأس الاستقامة من ایادی جودک و کرمک لئلّا تمنعهم الاشارات عن شطر ظهورک

ای ربّ من اسمک الکریم اشرق نیّر املی و من اسمک الجواد ارتفعت ید رجائی وعزّتک یا محبوب قلبی و غایة بغیتی انّی اعترف فی هذا الحین بکرمک ولو تمنعنی عن کلّ ما خلق فی ارضک و سمائک و تشهد جوارحی و ارکانی و دمی و لحمی و جلدی و شعراتی بجودک و احسانک ولو تطردنی عن دیارک و بلادک و تجعلنی محتاجاً بأحقر شیء فی مملکتک وعزّتک یا نار العالم و نور الأمم انّ اللّسان و القلب ینادیان و یعترفان بعفوک و غفرانک ولو تعذّبنی بدوام سلطنتک انّ الّذی ما اقرّ بذلک کیف یعترف بأنّک انت المحمود فی فعلک و المطاع فی امرک ای ربّ تری نار حبّک احاطتنی و اخذت کلّ مأخذ فی قلبی و حشای ای ربّ ارحم من تمسّک بحبل عطائک و تشبّث بذیل کرمک و آنس بذکرک و طاف حول ارادتک و صام فی حبّک و افطر بأمرک و هرب من نفسه معتصماً بحصن حفظک

یا الهی و سیّدی و سندی نوّر قلوب عبادک بنور عرفانک و ایّدهم علی العمل فی رضائک و عرّفهم یا الهی جزآء اعمالهم الّذی قدّرته فی ملکوتک و جبروتک و فی العوالم الّتی ما اطّلع بها احد الّا نفسک و لم یحصها الّا علمک ای ربّ انا القائم لدی بابک و النّاظر الی افقک الأعلی راجیاً فضلک لأحبّائک و آملاً عنایتک لأصفیائک قدّر یا الهی لکلّ عبد من عبادک ما یجعله راضیاً عنک و مقبلاً الیک و مستقیماً علی امرک و شارباً رحیق الوحی بید عطائک و طائراً فی هوآء عشقک و حبّک علی شأن یری ما سواک معدوماً عند اشراق شمس ظهورک و مفقوداً لدی تجلّیات انوار وجهک ای ربّ فاکتب لأحبّتک من قلمک الأعلی الّذی لا یأتیه المحو خیر الآخرة و الأولی و انّک انت مالک العرش و الثّری و الظّاهر النّاظر من افقک الأبهی لا اله الّا انت الفرد الواحد العلیم الحکیم

* * *

بیروت

جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه

فی ١٢ صفر ١٣٠٣

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

قد ثبت بالبرهان ما اشرق من افق الیقین و هو انّ حمدی و ذکری لا یصل الی مقصودی اعلی النّدآء من اعلی العالم لا یلیق له و کیف ذکری و ذکر امثالی و ثنائی و ثنآء امثالی لذا نذکر و نعرض و نقول ذکر و ثنا الیوم الی الیوم الّذی لا آخر له مخصوص اولیاء حقّ جلّ جلاله است یعنی نفوسی که در مشیّت و ارادۀ حقّ تعالی شأنه فانی و معدوم مشاهده میشوند و بکمال استقامت بر امر اللّه قائمند و بروح و ریحان بذکرش ناطق ایشانند نفوسی که در کتب قبل و بعد مذکورند و منع ننمود ایشان را شبهات امم و اشارات عالم و ضوضاء مشرکین و غوغاء غافلین قاموا و قالوا بالحکمة و البیان انّ ربّنا الرّحمن و هو المستعان فی کلّ الأحیان

و بعد یا محبوب فؤادی نامه مکرّر رسید خبر رسید صبح امید هم الحمد للّه دمید و آن اینکه الحمد للّه آفتاب عنایت مشرق و اذن حاصل فرمودند یا ابن ابهر اقبل باقبال یقبل به الممکنات الی قبلة الآفاق و وجّه بتوجّه یتوجّه به الکائنات الی مشرق الآیات و مُظهر البیّنات انّ المظلوم سمع ندائک و اجابک مرّة بعد مرّة نسأل اللّه ان یجعل حجّک مبروراً و سعیک مشکوراً و اقبالک ذخراً و شرفاً و کنزاً لک عنده انّه علی کلّ شیء قدیر

اینکه در بارۀ جناب حاجی علیه سلام اللّه مرقوم داشتند طوبی له وفا عنداللّه بسیار محبوبست نیکوست حال نفوسی که لازال باو ناظر بوده و هستند مختصر آنکه جمیع بطراز اذن مزیّنند و از حقّ جلّ جلاله این خادم فانی سائل و آمل که کل را بعنایت مخصوصه مخصوص فرماید و بطراز قبول مزیّن دارد تعالوا تعالوا یا اهل الوفآء تعالوا تعالوا یا من حملتم الشّدائد فی سبیل اللّه مالک الأسمآء تعالوا تعالوا یا من رأیتم الأمواج و هبوب اریاح عاصفات تعالوا تعالوا یا اولیآء اللّه انتم الّذین قطعتم البرّ و البحر و صبرتم فی البأسآء و الضّرّآء تعالوا تعالوا یا اهل المیثاق تعالوا تعالوا یا ملأ العشّاق قد ناداکم من لا یعرف بما ینطق به اللّسان و یجری من قلم الامکان کلّ ذلک من عنایة ربّنا الرّحمن باری کل بروح و ریحان توجّه نمایند هنیئاً لکم و مریئاً لکم السّلام و الذّکر و الثّنآء علیکم و علی اولیآء اللّه و احبّائه

* * *

نبیل اعظم

قد حضر تلقآء الوجه کتابک و هذا صدره آنکه از حرق الحشا مقسوم گشته کیست من ان استمع ما یتکلّم به لسان القدم و کن من الشّاکرین انّ الّذی هدیناه الی الشّاطئ الأیمن انت و کتبنا فی جبینه من قلم القدم هذا مؤمن انت و نادیناه من السّدرة الالهیّة انت و سقیناه من کوثر العرفان بید العنایة انت و اطعمناه مائدة السّمائیّة انت و امطرنا علیه امطار الفضل انت و زیّنّاه بطراز الاقبال الی العزیز المتعال انت و آویناه الی سرادق الجود و الکرم انت و ادخلناه ساحة العرش انت و کشفنا له سبحات الجلال عن وجه الجمال انت و احضرناه تلقآء الوجه انت و اسمعناه ندائنا الأحلی انت و تجلّینا علیه بأنوار الوجه بالمواجهة انت و انطقناه بذکرنا بین العباد انت و جعلناه منادیاً لأمرنا انت و آویناه فی السّجن واحد و ثمانین یوماً انت و سترنا وجهه من الأعدآء انت کذلک سبقک فضلی و سبقتک رحمتی لا یسبقنا احد فی شیء انا الغفور الرّحیم قد ثبت بالدّلیل بأن لیس لک السّبیل بالبرهان لتثبت علی الرّحمن اقلّ عمّا یحصی ما منع به فضله عنک ولکن جناب نبیل قبل علیّ بشاطی بحر اعظم وارد شدند و از ظلم ظالمان محروم گشتند قسم بجمال قدم که محرومی ایشان بحسب ظاهر و التهاب نار فراق در صدر اعظم از عبادت الف سنه بوده باری ایشان فی‌الجمله حقّ دارند بل استغفر اللّه عن ذلک این محض فضل است که ذکر میشود آنچه من لدی الحقّ ظاهر محبوب مقرّبین بوده و خواهد بود اگر نار فراق مشتعل نشود کوثر قرب و وصال جاری نه حمد محبوب عالمیان را که بعنایت خود ایشان را قبول نمود و محلّ ظهور قضایا و بلایا در سبیلش فرمود و از اشتغال دنیا و ما فیها مقدّس داشته بشطر قرب مؤیّدش نمود تا آنکه قطع منازل نموده در تلقاء عرش حاضر و بلقآء اللّه فائز گشت

جناب عبداللّه و پدر عباد را بنفحات قمیص روحیّه که از مصر قدمیّه مرور نمود متذکّر نمائید و من قبل اللّه تکبیر برسانید جناب خلیل و اسد انشآءاللّه لازال در ظلّ حضرت دوست مستریح و بکمال حکمت رفتار نمایند که مباد حرفی احداث شود و سبب فتنه گردد و البهآء علیهما و الّتی اقبلت الی شطر الأحدیّة انّا قبلنا منها ما ارادت فی سبیل ربّها انّها من القانتات لدی العرش انّ ربّک لهو العلیم الحکیم جناب استاد در کلّ احوال باید مسرور باشند چه که الحمد للّه بشطر قدم اقبال نمودند و در جوار حقّ ساکن

* * *

رش

جناب مشهدی علی علیه بهآء اللّه

هو الشّاهد الخبیر

قد حضر لدی المظلوم کتابک و عرضه العبد الحاضر اجبناک بهذا اللّوح المبین الّذی ینادی بین الأرض و السّمآء و یدع الکلّ الی هذا الأفق المنیر قل یا ملأ الأرض قد اتی مالک السّمآء بسلطان عظیم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم انّه یبشّرکم بالعنایة الکبری و هو المشفق الکریم قل اسمعوا النّدآء من سدرة المنتهی انّها تنطق بالحقّ امراً من لدن علیم حکیم تاللّه هذا یوم اخبر به الکلیم و بشّر به محمّد رسول اللّه فی کتابه الحکیم ایّاکم ان تمنعکم حجبات العالم عن مالک القدم ضعوا ما عند القوم متوجّهین الی اللّه العزیز الحمید قل هذا یوم قام فیه العباد للّه ربّ العالمین تاللّه قد قام اهل القبور من نفحات الوحی و اصحاب الظّهور یستبشرون بنور اللّه العزیز العلیم کذلک نطق القلم الأعلی اذ کان المظلوم فی بیت احد اولیائه الّذی سمّی بعبدالرّحیم فی لوح حفیظ قل یا ملأ الأرض انظروا انّ الشّمس قد اشرقت من الأفق الأبهی و النّور لاح من هذا المقام الکریم تاللّه قد استوی مالک القدم علی عرش البیان ینادی بأعلی النّدآء و یدع الکلّ الی ما یقرّبهم الی افق اللّه المقتدر القدیر یا علی قد احزننی ما ورد علیک نسئل اللّه تعالی بأن یقدّر لک من قلمه الأعلی ما ینفعک فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو مولی الوری و ربّ العرش و الثّری یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید قل

الهی الهی اسئلک بأسرار علمک و بالّذی قام امام الوجوه و یدع الکلّ الی افقک و بالسّفینة الحمرآء الّتی سرت بأمرک علی بحر المعانی و البیان بأن تجعلنی ثابتاً علی حبّک و ناطقاً بذکرک و خادماً لأمرک و اکتب لی من قلمک الأعلی ما یقرّبنی الیک فیکلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال ثمّ افتح یا الهی علی وجهی باب العنایة و الرّخآء انّک انت سلطان الوری لا اله الّا انت القویّ القدیر

* * *

اسم اللّه

هو اللّه الأقدس الأعلم

قد حضر ما جری من قلمک عند مجری انهار الحیوان بین الامکان و سلسبیل رحمة الرّحمن بین العالمین و به فاحت نفحات الخلوص و تضوّع عرف الاخلاص کأنّ مآء بیانک اختلط بظَلْم المحبوب بذلک اشرق کوکب السّرور و دار کوب الابتهاج فی هذه الأیّام الّتی فیها احاطتنا الأحزان بما اکتسبت ایدی الفاجرین طوبی لک و لکتابک الّذی کان حاکیاً عمّا انت علیه فی امر ربّک العلیّ العظیم لیس حزنی فیما ورد علی نفسی تاللّه انّ البهآء لا یجزع عن البلایا انّه انس بها فی سبیل اللّه المقتدر القدیر

ولکن فانظر ثمّ اذکر انّا نهینا الکلّ عن سفک الدّمآء بذلک یشهد کلّ الألواح و کنت من العالمین قد بلغت الشّقاوة الی مقام نطق بغتةً قلم الأعلی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء بعد الّذی سدّت علی وجهه ابواب اللّقآء قد طالت الأعناق بالنّفاق این اسیاف انتقامک یا مهلک العالمین فلمّا نزلت الآیات اضطربت الأشیآء لذا اخذنا زمام القهر بسلطان من عندنا ولکن رشّح منها ما رشّح و ظهر ما ظهر قل لک الحمد یا من فی قبضة قدرتک زمام العالمین

یا اسمی جمیع ناس را از اینگونه امورات نهی نمودیم بقسمی نار شقاوت مشتعل که وارد شد آنچه وارد شد در سنین معدودات متّصلاً آن نفوس خبیثه را تحت رداء حفظ محفوظ داشتیم و مع‌ذلک آرام نگرفته در هر یوم فسادی و فتنه‌ئی ظاهر امر بمقامی رسید که از کلّ عزلت گرفتیم و ابواب معاشرت را سدّ نمودیم قد اخذتهم زبانیة القهر بغتةً و جعلتهم عبرةً للعالمین ما رحم الرّحمن ترب قبورهم و این امر بغتةً واقع شده اگر تفصیل را استماع نمائید شهادت میدهید که دست قدرت حقّ اخذ نموده دخلی باحدی نداشته و ندارد قد ظهرت القدرة المحضه من لدن مقتدر قدیر

ذکر اسرآء اللّه نموده بودید مکتوبشان تلقاء وجه حاضر قد وجدنا نفحات قمیص اسم ربّک المهیمن القیّوم من شطر الخرطوم لازال در نظر بوده و خواهند بود ان اذکرهما من قبلی و کبّرهما من هذا المظلوم الغریب این ایّام بیش از این جایز نه ان حصل الاستقرار فی هذه الأرض لنرسل الیهم ما اراد ربّک العلیم الحکیم

کبّر من قبلی علی وجه جواد قد ارسلنا الیه ما نزّل له من قبل لیجد منه عرف اللّه المهیمن القیّوم ثمّ اذکر من سمّی بمحمّد و بشّره بذکر الرّحمن ایّاه لیکون من الفرحین قد حضر فی المنظر الأکبر ما ارسل الیک من الشّین و الجیم نسأل اللّه بأن یجعلهما من ادلّآء ذکره بین العالمین و مظاهر الاستقامة بین البریّة و مطالع البرّ بین الخلیقة انّه لهو المقتدر العزیز الحکّام

و امّا ما استفسر منک بالتّصریح فی امر جولا قل انّه رجع فی السّجّین وربّ العالمین ولکنّ الفرق بینهما لیس بهیّن الأوّل ای جولا الّذی کان من قبل و ضرب به المثل انّه مسکین مسکین و الثّانی انّه لعین لعین انّما البهآء علیک و علی الّذین ایّدهم اللّه لأمره المبرم الحکیم

* * *

بسم اللّه الاقدس

قد حضر کتابک المختوم لدی المظلوم و وجدنا منه عَرْف خلوصک للّه المهیمن القیّوم نسئل اللّه ان یعرّفک ما هو المستور فی لوح مسطور و یسمعک هدیر الورقآء علی الافنان و خریر مآء الحَیَوان الّذی جری من معین مشیّة مالک الامکان بالحکمة و البیان ان یا حبیب ینبغی لحضرتک ان تتفکّر فی کلمة اللّه و عظمتها و حلاوتها انّها لتکفی العالمین انّ اوّل من آمن بالرّوح قد اخذه جذب کلمة ربّه و بها اقبل و آمن منقطعاً عمّا فی ایدی النّاس هذا ینبغی لحیتان البحر الاعظم یا ایّها العارف الخبیر و الحبر البصیر فاعلم قد منع الهوی اکثر الوری عن التّوجّه الی اللّه مالک الاسمآء من ینظر بعین البصیرة یشهد و یری و یقول سبحان ربّی الاعلی قد بُشّر البرّ و البحر ببرّ اللّه و وعد الملل بمطهّر العلل انّه لبانی الهیکل طوبی للعارفین اذا اتی المیقات یصیح الکرمل کانّه اهتزّ من اهتزاز نسمة الرّبّ طوبی للسّامعین لو یتوجّه احد باُذُن الفطرة لیسمع من الصّخرة انّها تنادی باعلی الصّیحة و تشهد للاله الابدی طوبی لمن وجد عَرْف البیان و اقبل الی الملکوت منقطعاً عن الامکان فاذا ظهر ما ذُکر فی الکتب تری النّاس ینظرون و لا یعرفون

یا حبیب فانظر سرّ التّنکیس لرمز الرّئیس حیث جعل اعليهم اسفلهم و اسفلهم اعليهم و اذکر اذ اتی الیسوع انکره العلمآء و الفضلآء و الادبآء و اقبل الی الملکوت من یصطاد الحوت هذا سرّ ما ذکر فی غیاهب الکلمات بالرّموز و الاشارات انّ الامر عظیم عظیم انّ بطرس الحواریّ مع علوّ شأنه و سموّ مقامه امسک اللّسان اذ سُئِل انّک لو تتفکّر فیما مضی خالصاً لوجه الرّبّ لتری النّور مشرقاً امام وجهک و تجعله نصب عینیک انّ الحقّ اظهر من ان تغشیه الحجبات و الطّریق ابین من ان تغطیه الظّلمات و الیقین اشهر من ان تستره الظّنونات و الّذین مُنِعوا اولئک اتّبعوا اهوآئهم و هم الیوم نیام راقدون سوف ینتبهون و یرکضون و لا یجدون طوبی لمن وجد العَرْف اذ هاج انّه فاز بما فاز به عباد مخلصون

ثمّ اعلم انّا رأینا بانّ الصّاد الظّاهرة فی کلمة صلح قد طُرّزت بطراز الالف القائمة انّها لهی المذکورة فی لوح منشور و عند ظهور انوار تلک الکلمة الالهیّة فُتح باب السّمآء و ظهر ملکوت الاسمآء و تمّ الامر بالهآء بعد اتّصالها بالالف المبسوطة الّتی طُرّزت بالنّقطة البارز عنها الاسم المخزون و السّرّ المکنون و الرّمز المصون و انّها لهی النّقطة الّتی منها ظهرت الاشیآء و الیها اعادت ثمّ رأینا الکلمة نطقت بکلمة وجدها کلّ حزب من الاحزاب علی لغته و لسانه و عند نطقها اشرقت من افق بیانها شمس اظلمت عند انوارها شمس السّمآء و قالت قد زیّن رأس السّبعین باکلیل الاربعین و اتّصل بالسّبع قبل العشرة و عند ذلک ناحت و قالت ما لی اری البیت لا یعرف صاحبه و الابن لا یلتفت اباه و کذلک الرّاجی ملجأه و مثویه

یا ایّها الطّائر فی هوآء العرفان من عرف الجاری المنجمد و الطّائر السّاکن و الظّاهر المستور و المشرق المحجوب یأخذه جذب الاشراق علی شأن یطیر باجنحة الاشتیاق فی هوآء القرب و القدس و الوصال و ما ذکرتَ حضرتک فی الظّلام نشهد انّه احاط الانام طوبی لمن اضآء بنور المشرق من افق رحمة ربّه الاقدس انّ الظّلام هو الاوهام و بها مُنع الانام عن التّوجّه الی الملکوت اذ ظهر بامر اللّه مالک الجبروت

و امّا ما ذکرتَ انّ فلاناً ظنّ ان لا اختلاف بیننا من جهة الرّوح هذا حقّ لانّ الرّوح مقدّس من ان تعتریه الاختلافات او تحویه الاشارات انّه لظهور نور الاحدیّة بین البریّة و آیة القدم بین الامم من اقبل الیه فقد اقبل الی من ارسله و من اعرض عنه اعرض عمّن اظهره و انطقه انّه کان علی ما کان و یکون بمثل ما قد کان انّما تختلف اشراقات تجلّیه فی المرایا باختلافات صورهنّ و الوانهنّ

یا حبیب لو ینکشف رمز من سرّ الّذی کان مقنّعاً بالسّرّ لتضطرب افئدة الّذین اخذوا ما عندهم و نبذوا ما عند الرّبّ انّ حضرتک لو تتفکّر فیما القیناک و تقوم علی ما ذُکر بالاستقامة الکبری لیظهر منک ما ظهر من قبل یا حبیب انّ الطّیر بین مخالیب الظّلم و النّفاق لا تری لنفسها من وکر لتسکن فیه و لا من فضآء لتطیر الیه و فی مثل تلک الحالة تَدْع البریّة الی الحیوة الابدیّة طوبی لاُذُن واعیة نسئل اللّه ان یجمعنا فی بساط واحد و یؤیّدنا علی ما یحبّ و یرضی

* * *

الأحدیّ الأبدیّ القدمیّ

قد حضر کتابک لدی الوجه و وجدنا منه عرف الحبّ و الوداد لذا نزل لک هذا اللّوح العظیم ینبغی لک بأن تشکر الّذی اسمعک هدیر الورقآء و عرّفک هذا السّبیل المستقیم قم علی نصرة امر ربّک بالحکمة و البیان انّه یؤیّد من اراد بسلطان من عنده و انّه لهو المقتدر القدیر نسئل اللّه بأن یجعلک فارس الحقایق فی هذا المضمار و یجعلک من الّذین ما منعتهم الأوهام عن اللّه ربّک و ربّ العالمین خذ قدح البقآء باسم ربّک مالک الأسمآء ثمّ اشرب منه و قل لک الحمد یا مسقی العارفین قد فاحت النّفحة و مرّت النّسمة و ظهر من صهیون ما هو المکنون و یسمع من اورشلیم ندآء اللّه الواحد الفرد العلیم هذا ما نزل من قبل من هذا القلم البدیع قل قد بنی الهیکل بأیادی قدرة مالک العلل و تجلّی الرّحمن من هذا المشرق المنیر قل هل الّذی بنی بأیدی الرّحمن خیر ام الّذی بنی من الطّین قد ینادی اللّه ما سواه و یبشّرهم بهذا الأمر الّذی اشرق و الاح من افق ارادة مولیکم القدیم فاعلم انّا لمّا زیّنّا الملکوت بطراز اسم ربّک المختار انصعقت الحیتان فی البحار و سقطت الأثمار من الأشجار و تحیّر اهل الجبروت و ناحت قبائل النّاسوت و توقّف اهل مدائن الأسمآء و تزلزل ارکان من فی الأرض و السّمآء الّا من شآء ربّک الحکیم طوبی لک بما ذکر اسمک فی ملکوت ربّک و نزل لک ما یثبت به ذکرک بدوام اللّه هذا من فضله علیک لو تکون من العارفین انّ الرّوح قد اتی بطراز اللّه و کلّ رکن من ارکانه ینادی انّی محبوب العالمین فلمّا جآء الوعد و خرق الغطآء باصبع القضآء اذاً فزع من فی الانشآء و اشتعلت نار البغضآء فی قلوب الظّالمین و ارتکبوا ما ناح به سکّان الفردوس و شقّ ثیابه روح الأمین قل انّ البلایا لا یمنعنا عمّا اردنا ننطق بالحقّ ولو تستلّ علی وجهی سیوف العالمین قل یا معشر البطارقة قد اتی ما وعدتم به فی الألواح اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا ظنون المتوهّمین ضعوا ما عندکم و خذوا لوح اللّه بسلطان من عنده هذا خیر لکم عمّا عندکم یشهد بذلک کلّ عارف بصیر تفتخرون باسمی و احتجبتم عن نفسی انّ هذا لشیء عجیب قل یا معشر المطارنة قد ظهر مولی البریّة انّه فی برّ الهدی یدعو الوری و انتم من المیّتین طوبی لمن تحرّک من نسمة اللّه و قام عن بین الأموات بهذا الاسم المبین قل یا ملأ الأساقفة قد اخذت الزّلازل کلّ القبائل و الرّبّ الأبدیّ ینادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء طوبی لأذن سمعت و لعین رأت و لقلب اقبل الی قبلة من فی السّموات و الأرضین یا معشر القسّیسین قد ظهر یوم الدّین و فیه اتی من کان فی السّمآء و انّه لهو الّذی وعدتم به فی کتب اللّه المقدّس العزیز الحمید الی متی ترکضون فی بیدآء الغفلة و الأوهام توجّهوا بالقلوب الی شطر ربّکم الغفور الکریم کذلک نزّلنا لک الآیات لتفرح بذکری ایّاک و تکون من الرّاسخین ان اذکر اذ حضر کتابک مرّة الأولی اذ استوی بحر الأعظم علی الفلک بما اکتسبت ایدی المشرکین و هذه مرّةً اخری حضر لدی الوجه قرأناه و اجبناک بهذا الخطاب المبرم المحیط کن ناظراً فی کلّ الأحوال الی شطر الحکمة و کلّم النّاس علی قدر عقولهم لأنّ الرّضیع لو تطعمه اللّحم فی اوّل ایّامه یموت کذلک ینصحک ربّک الرّحیم

* * *

یاء

دوست مهربان جناب آقا طاهر علیه بهآء اللّه ملاحظه نمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

قد شهد کلّ شیء انّه لا اله الّا هو و الّذی اتی بالحقّ بملکوت البیان انّه لمشرق وحی اللّه و مظهر امره و مطلع برهانه و مصدر احکامه و مبدء آیاته و هو الغیب المکنون و السّرّ المخزون قد ابتسم بذکره ثغر العالم و فاز بظهوره عباد الّذین ما منعتهم شئونات الوری و لا ضوضآء العلمآء الّذین نبذوا الیقین عن ورائهم و تمسّکوا بالأوهام و الظّنون لا اله الّا هو المهیمن القیّوم

یا اهل البهآء فی ناسوت الانشآء لعمر المحبوب الیوم یومکم قد طلع فجر البیان و استوی الرّحمن علی عرش البرهان طوبی لبصیر ما حجّبته سبحات الامکان و لسمیع ما منعته حجبات العرفان و ویل لمن اعرض عن یوم اللّه و تشبّث بأذیال الّذین انکروا حقّ اللّه و جادلوا بآیاته و انکروا حجّته و قاموا علی الاعراض علی شأن ناح به سکّان الملکوت

ای دوستان نور فوق نور و عنایت فوق عنایت و رحمت فوق رحمت و عزّت فوق عزّت و نعمت فوق نعمت است انشآءاللّه محروم نمانید و ممنوع نشوید و مقامات خود را باسم مالک وجود و سلطان غیب و شهود حفظ نمائید ظلم ظالمین و اعراض معرضین و ضوضاء فاسقین شما را محزون ننماید قسم بسلطان وجود عنقریب جمیع این بساطها برچیده شود و اثری از این نفوس در ارض باقی نماند و در عرصۀ هستی و انجمن عالم ذکر شما و مقامات شما و آنچه از شما ظاهر شده و یا در سبیل حقّ بر شما وارد گشته حرف بحرف ظاهر شود و در عالم منتشر گردد یومی از ایّام کلمه‌ئی از لسان مقصود عالمیان استماع شد مشعر بر این بود که اهل آن اطراف بعضی از ضوضای مجهولی چند در زاویۀ خاموشی انزوا گرفته‌اند سبحان‌اللّه این ایّام فانیه قابل نبوده و نیست حکمت بسیار محبوب بوده و هست ولکن نه بشأنیکه سرج قلوب را خاموش و مخمود نماید در هر حال باید نفوس مطمئنّۀ مقدّسه بنفحات ایّام الهی نفوس غافله و مرده را حیوة جدید بخشند در هر حال بحکمت متمسّک باشید و سرّاً در تبلیغ امر الهی مشغول که شاید ناس محروم نمانند این بسی واضح و مبرهن است که ایمان و دون آن ضرّ و نفعش بحقّ راجع نه ولکن اگر فسادی ظاهر شود و یا عمل شنیعی از عاملی ضرّش باصل سدره وارد ای اهل بها انشآءاللّه در نور بمثابۀ آفتاب و در ثبوت بمثابۀ جبل و در بیان بمثابۀ بحر و در حکمت بمثابۀ ارض باشید چه که جمیع آلاء از او ظاهر من‌دون آنکه حرکتی از او مشاهده شود و انشآءاللّه بوجه واحد در ارض محبّت و دیار مودّت ساکن و سائر باشید اینما تولّوا انّه معکم یسمع و یری و هو السّمیع البصیر

دوست مکرّم مهربان نامه‌های آنجناب از بحر و برّ تا این حین چند کرّه بمثابۀ قند مکرّر وارد هر مکرّری محبوب نه ولکن نامه‌های مکرّر شما فی‌الحقیقه عالم وصال را یادآوری نمود و ایّام لقا از آن ظاهر و مبعوث هنیئاً لجنابک ولکن اینعبد نظر بکثرت مشاغل که خود آنجناب هم گواهند تا این کرّه مؤیّد بر جواب نشد ولکن این نامۀ جدید که از یزد ارسال داشتند سبب شد از برای اظهار محبّت مکنونه و بعد از ملاحظه بافق اعلی توجّه شد و تمام در ساحت امنع اقدس بشرف عرض تلقاء حضور فائز گشت فرمودند یا طاهر حنین و ناله‌ات در حین مفارقت از نظر نرفته ان اشکر بذلک جهد نما تا بآنچه الیوم سزاوار است عامل شوی و آنچه از لسان مظلوم بالمواجهه اصغا نمودی در خزانۀ قلب باسم حقّ جلّ جلاله حفظ نما و دوستانرا بفضل و عنایتش بشارت ده امروز باید کل بکمال حکمت و استقامت و شفقت با ناس معاشرت نمایند اگر آذان واعیه یافتند القای کلمه لازم والّا الصّبر اولی در ظاهر بکمال سکون و وقار و در سرّ بنشر آثار مشغول باشند و آیات الهی را حفظ نمایند که مباد بدست خائنین افتد و یا غیر طاهری بآن مسّ نماید بگو ایدوستان حقّ جلّ جلاله بکمال ظهور و بروز و عنایت و مکرمت شما را باعمالی امر میفرماید که عرفش بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده باشد انشآءاللّه موفّق شوید بآنچه که در کتاب الهی نازل شده انّه یؤیّدکم فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم انتهی

از حقّ جلّ جلاله این عبد فانی و سایر دوستان باید بکمال عجز و ابتهال توفیق طلب نمائیم که شاید در ایّامش از دریای رضایش قطره‌ئی بنوشیم صدهزار طوبی از برای نفسی که باینمقام فائز شد اینمقام بسیار عظیم است قد شهد بذلک قلم اللّه من قبل و من بعد و کلّ عالم بصیر و عارف خبیر

اینکه نوشته بودید که جناب آقا میرزا احمد علیه بهآء اللّه را در سروستان ملاقات نموده‌اید و همچنین کدورات واقعۀ مابین اینمراتب تلقاء وجه مالک اسماء عرض شد قوله تبارک و تعالی انشآءاللّه کل بکمال روح و ریحان با یکدیگر سلوک نمایند امروز باید آفاق بنور اتّفاق روشن شود آنچه لدی العرش محبوبست و فی‌الحقیقه ناصر امر اتّحاد دوستان الهی بوده حقّ جلّ جلاله جمیع را عفو فرموده لذا ایشان هم باید باصلاح ذات بین مشغول باشند و یکدیگر را عفو نمایند و از بعد به ما انزله الوهّاب فی الکتاب ناظر باشند و عمل نمایند اینست مقام اعلی مبارک نفسیکه بآن فائز شد و بر آن مستقیم ماند البهآء الظّاهر من لسان عظمتی علی احبّائی فی هناک و فی هناک الّذین ما منعتهم العالم عن الاسم الأعظم نبذوا الأوهام مسرعین الی بحر الایقان الّذی ظهر فی ایّام ربّهم الرّحمن انتهی این عبد فانی خدمت کل تکبیر و سلام میرساند و بکمال خلوص ذکر نموده و مینماید آنچه را که سبب اعظم است از برای علوّ و سموّ و ابقاء ذکر کل انّ الخادم هو السّائل و اللّه هو المجیب و هو العزیز الجمیل وقتی از اوقات لسان عظمت باین کلمه ناطق قوله جلّ جلاله یا عبد حاضر جناب ملّا احمد از نفوسی است که بلقا فائز شد و امواج بحر بیان را مشاهده نمود از حقّ بخواه او را مؤیّد فرماید بر آنچه رضای او در او است فی‌الحقیقه بعضی حرفها که شایسته نبوده از لسانش جاری انّا سترناه فضلاً من عندنا و انا السّتّار العلیم حقّ جلّ جلاله دوست میدارد احبّای خود را و اگر از نفسی خطائی ظاهر شود الی میقات معلوم صبر میفرماید و ستر مینماید باید جناب احمد منقطعاً عن نفسه و ما یتحرّک به لسانه بر خدمت امر قیام نماید و به غیر ما اذن اللّه له تکلّم نکند انّا اردنا له خیر الدّنیا و الآخرة لو یعمل بما امر به من لدنّا فی کتابی المبین انتهی ای برادر من در شفقت و عنایت حقّ ملاحظه نما مع احاطۀ علمیّه و مشاهده کمال عنایت را مبذول میفرمایند از قول این فانی خدمت جناب آقا میرزا احمد تکبیر برسانید و مذکور دارید قدر خود را بدانید چه که در سنین معدوده تلقاء وجه احدیّه فائز بودید اینمقام حیف است از دست برود انّ ربّنا الرّحمن یسمع و یری و هو السّمیع البصیر باید از بعد آنجناب بکمال خضوع و خشوع و اتّحاد بذکر سلطان بیزوال مشغول باشند و بآنچه سبب اشتعال نار محبّت الهی است تکلّم نمایند در هر صورت لدی اللّه صلح محبوبست انشآءاللّه جناب مذکور بآنچه در این نامه ذکر شد عمل نمایند و اولیای الهی که در ارض ن و ی تشریف دارند باصلاح قیام نمایند و قلوب دوستان آن ارض را بنور اتّحاد منوّر دارند اینست امر مبرم حقّ جلّ جلاله نعیماً للعاملین

و اینکه در باب حقوق اللّه نوشته بودند تا حال در آن ارض اینفقره بنفسی محوّل نشده که اخذ حقوق الهی نماید در سنین معدودات امر حقوق معوّق بود چه که اذن اخذ آن از مصدر امر ظاهر نشد سنین اخیره اینکلمۀ مبارکه از لسان احدیّه مشرق قوله تعالی هر که اراده نماید حقوق الهی را ادا کند امنا اخذ نمایند و امنا ذکرشان در کتاب الهی بوده و این حکم محض فضل نظر ببعض مصالح از سماء امر جاری و نازل و نفع آن بخود عباد راجع انّه یقول الحقّ لا اله الّا هو القویّ القدیر در ارض یاء امنا موجودند من اراد ان یعمل بما امر به فی الکتاب فلیرجع الیهم آنچه بایشان برسد میرسانند طوبی للفائزین

اینکه در بارۀ احبّای منشاد نوشته بودید ذکر ایشان و مظلومیّت آن نفوس مقبله از قلم اعلی جاری حقّ جلّ جلاله کل را بابدع اذکار ذکر فرموده و همچنین ذکر بلایا و محن ایشانرا ولکن در اوّل امر بی‌حکمتی ظاهر انشآءاللّه از بعد موفّق شوند بر آنچه نزد حقّ جلّ جلاله مقبول است قسم باسم اعظم جمیع عالم بکلمه‌ئی از کلماتیکه در بارۀ ایشان در این سنه نازل شده معادله نمینماید امورات عالم چه از فرح و بهجت و چه از حزن و کربت کل اقلّ من آن میگذرد ولکن آنچه از برای دوستان حضرت مقصود مقدّر شده بطراز پایندگی مزیّن است هنیئاً لمن حمل البلایا فی محبّة اللّه مالک الوری انّه من المقرّبین لدی اللّه العلیّ العظیم جمیع دوستان آن ارض را این خادم فانی تکبیر میرساند و این محبّت و خلوص فانی اظهار نمیطلبد چه که لوجه اللّه بوده و هست ولکن از حقّ جلّ جلاله تأیید میطلبم که ایشانرا موفّق فرماید بر آنچه سزاوار مقامات محبّت است البهآء الظّاهر اللّائح من افق سمآء فضل ربّنا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء علیک و علی الّذین فازوا بأمره المبرم الحکیم

خ‌ادم

فی ١٠ رمضان المبارک سنة ١٢٩٩

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

جناب حاجی محمّد رضا الّذی حضر و فاز

هو الظّاهر من غیر ستر و حجاب

قد ظهر ما کان مکنوناً فی ازل الآزال و برز من کان مخزوناً فی علم اللّه ربّ الأرباب و اتی من کان موعوداً فی کتب اللّه مالک الرّقاب به اظهر اللّه کلّ ستر و انطق کلّ کلیل علی انّه لا اله الّا هو العزیز الفضّال طوبی لمن فاز بیومی و سمع ندائی و تشرّف بآثار قلمی و قام علی خدمة امری بین العباد انّه من اهل ملکوتی علیه بهائی و عنایتی و بهآء من فی الأرضین و السّموات قد ذکر اسمک لدی المظلوم و انزل لک فی السّجن الأعظم ما لا تعادله الأذکار انّک اذا سمعت و قرأت قل

الهی الهی لک الحمد بما عرّفتنی سبیلک و انزلت لی ما لا ینقطع عرفه بدوام اسمائک و صفاتک ای ربّ انّک خلقتنی بأمرک و اظهرتنی لذکرک و ثنائک و الاقبال الی افقک اسألک ببحر جودک و سمآء فضلک بأن تؤیّدنی علی العمل بما انزلته فی کتابک و اظهرته بسلطانک انّک انت المقتدر القدیر لا اله الّا انت العزیز الحمید

صدهزار بار شکر مقصود عالمیان را که شما را بر خدمت امر مؤیّد فرمود طوبی از برای نفسی که حوادث عالم او را از محبّت اولیا منع نکرد بتمام همّت بر خدمت قیام نمود قسم بآفتاب حقیقت هیچ عملی عنداللّه مستور نه کل مکشوف و جزای آن از قلم قدم مذکور و مسطور این ایّام مجدّد در مدینۀ عشّاق حادثه‌ئی رخ داده انّ الثّعبان فاغر فاه و لدغ مطلع عنایة مولاه فاسأل اللّه ان یؤیّد اولیائه علی الصّبر الجمیل و الاصطبار العزیز البدیع لازال مذکور بوده و هستی نسأل اللّه ان یقوّی جسدک و یطمئنّ قلبک و ینوّر وجهک و یطوّل ذیلک انّه هو السّامع المجیب و المقتدر القدیر البهآء علیک مرّةً بعد مرّة و کرّةً بعد کرّة من لدن غفور رحیم

* * *

علی

بسم اللّه الأقدس الأعلی

قد غدر شیاطین البیان فی امر ربّهم الرّحمن و احتالوا الی ان اشتعلت نار الافتتان و ارادوا بذلک اطفآء نور اللّه فی مملکته و اخماد نار اللّه بین بریّته و قد رجع مکرهم علیهم اوّل مرّة و قد وجدوا انفسهم من الخاسرین ذلک هو الخسران المبین ولکنّ الغلام قد خرج عن مدینة السّرّ و اجتمع عنده حین الخروج قناصل تلک المدینة و ارادوا ان ینصروا الغلام انّا وجدناهم فی حبّ مبین فسوف یبعث اللّه من الملوک من ینصر امره و انّه علی کلّ شیء قدیر انّک لا تحزن فی امرنا و امرک ثمّ اذکرنا فی کلّ الأیّام انّ ربّک ینصرک بالحقّ و انّه لهو المقتدر علی العالمین انت تعلم بأنّ المشرکین جعلوا اهلی اساری من ارض الزّورآء و یکون الغلام فی ایدی الظّالمین و مع کلّ ما سمعت فیما ورد علینا نکون علی فرح لا یعادله فرح من فی السّموات و الأرضین و نکون راضیاً بما قضی اللّه لنا فسوف تمرّ نسایم العزّة و تغرّد ورقآء السّرور فی قلوب احبّآء ربّک الغفور الرّحیم و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

زین البقآء و زین اهل البهآء

بسم اللّه الأمنع الأقدس الأبهی

قد فزت بزیارة کتابک الکریم قبّلته و حضرت به تلقآء الوجه فلمّا قرأت ما اثنیت به ربّک بما جری من قلم الأعلی فتح فم المشیّة مخاطباً ایّاک علیک ثنائی و ذکری و بهائی و نفحاتی و عنایتی و مکرمتی الّذی کان مقدّساً عن ذکر الزّمان و الأوقات و الأحیان و هذا من فضل ربّک الرّحمن و انّه لهو الفضّال القدیم انتهی

روحی و فؤادی لک الفدآء کتاب مبارک بهجت کبری افزود و مسرّت لایحصی مبذول نمود و از مشاهدۀ آن بتمام وصل فائز و مرزوق گشتم و الحمد لمحبوب العارفین

در ذکر مناجات از افق اراده مشرق لو شآء اللّه لینزل

در ذکر اسم اللّه الأمین علیه بهآء اللّه الملک الحقّ المبین نسأل اللّه بأن یوفّقه و یجعله من عباد الّذین بهم ملئت الأرض من آثار اللّه المهیمن القیّوم تکبیر ما لا نهایه از این عبد فانی خدمت ایشان برسانید و بقیّۀ سورۀ مبارکۀ هیکل را که خواسته بودند انشآءاللّه از بعد ارسال میشود

در بارۀ جناب آقا سیّد باقر علیه بهآء اللّه تکبیر ارفع برسانید و اراده‌ئی که فرموده‌اند بسیار محبوبست ولکن فرمودند حال ما جآء حینه اگر این ایّام با الواحی بآن سمتها تشریف ببرند و مشغول تبلیغ شوند اقرب بتقوی است و بعد انشآءاللّه کتب عدیده از مقرّ ظهور ارسال میشود من قبل اللّه تکبیر بایشان برسانید

و در بارۀ جناب کربلائی کریم تلقاء وجه معروض شد و نزل له عن جهة العرش لوح منیع انشآءاللّه ارسال میشود از قبل این خادم بجمیع تکبیر ما لا نهایه برسانید

و اینکه مرقوم فرموده بودید و از بعضی عبارات سؤال رفته بود آنچه از آیات الهی نازل میشود اکثر آن را این عبد تلقاء وجه تحریر مینماید و بسا هست بشأنی نازل میشود که احدی قادر بر تحریر آن نه چه که وقتی میزان گرفته شد الف و مائتین بیت در ساعت نازل در این صورت کل عاجزند از تحریر و این عبد احتمال میرود ثمانیة مائة در ساعتی تحریر نماید در نصف ساعت دست همراهی مینماید و در نصف دیگر حرکت من غیر اراده از او ظاهر لذا گاهی بتأمّل نازل میشود که این عبد از عهدۀ تحریر برآیم و آنچه هم نازل میشود بنظر اقدس نمیرسد ولکن بعضی کرّة اخری تلقاء حضور تلاوت میشود اینست که در بعضی املآءً و حرفاً احتمال سهو میرود و از آن گذشته کتّاب بسیار غلط مینویسند چه که سهو و خطا در نفس انسانی بوده و خواهد بود چنانچه در این ایّام چهار نسخه کتاب بدیع را نوشته‌اند و با آنکه مقابله و مطابقه شده مع‌ذلک اتّفاقاً یومی از ایّام یکی از آن نسخ تلقاء وجه حاضر شد مقداری در آن نظر فرمودند چند موضع حروف سهو شده بود و هم‌چنین چند مقام املا غلط بود بعد امر فرمودند که بدقّت ملاحظه شود و مقابله نمایند معلوم شد که در اغلب از صفحات غلط و ترک موجود لذا بسیار لازم است که بدقّت متوجّه شوند که صحیح شود و بیان آن حضرت در کلمات مذکوره تلقاء حضور عرض شد از فم مشیّت این کلمات درّیّات مشرق نعم ما سألت انّه مع عباده المحسنین و مجیب دعوة السّائلین

و امّا ما سألت ان استمع ما نزل بالحقّ من لدن عزیز علیم شاحذ دنس سجیّه حظیره سایغه و امّا ساذج به ذال بین قوم معروف ولکن نقطۀ اولی روح ما سواه فداه سازج مرقوم فرموده‌اند لذا دوست ندارم تغییر بدهم کلّ ما ظهر منه محبوبی لذا راجع بقلم کتّاب نمودیم هر چه جاری صحیح است ولو مختلف از قلمشان جاری شده انّه لواضع الاملآء و الألفاظ یحکم کیف یشآء ولکن این مقام مخصوص حقّ جلّ ذکره بوده و خواهد بود نه آنکه از بعضی جهّال ملاحظه میشود که بحرفی از علم مرزوق نشده‌اند مع‌ذلک کلماتی مجعوله نوشته و بحقّ نسبت داده و میدهند چنانچه خطّی رئیس الأفّاکین بشخصی نوشته و او تلقاء وجه فرستاده اکثر عبارات آن مغلوط معناً و لفظاً از جمله عمرو و زید را به همزه نوشته ای‌کاش ناس در کلمات آن مشرک باللّه تدبّر مینمودند اکثری مهمل و بیمعنی است سعیراً للّذین اتّخذوه ربّاً من دون اللّه

در این ایّام از مصدر امر الواحی در جواب یکی از معرضین که در نامۀ جناب آقا میرزا جمال‌الدّین علیه بهآء اللّه اعتراض نموده بود از ساحت اقدس نازل عنایة لعبده سواد آن ارسال شد مخصوص جناب آقائی آقا سیّد مهدی علیه بهآء اللّه الأبهی مأمور که بنویسند و خدمت آن جناب بفرستند و از مصدر امر امر شده که مخصوص سواد آن لوح را بارض خ بجناب اصدق علیه بهآء اللّه بفرستید چون اصل اعتراض را حاجی محمّد کریم خان نموده لذا از برای شیخیّه که فی‌الجمله بحقّ توجّه نموده‌اند بسیار مفید است عسی اللّه ان یحدث بذلک امراً

و دیگر در بعضی از الواح مشاهده شد که قباع بقاع نوشته شده یقین در کتاب بدیع هم که بآن سمت آورده‌اند بقاعست تغییر فرموده و هم‌چنین هشیم محتظر که باید به ظاء نوشته شود باری در خطوط کتّاب اختلاف بسیار است باید بکمال دقّت ملاحظه نمایند که صحیح نوشته شود

و از قبل که کتاب مبارک رسید اسامی اهل یاء در آنجا مذکور مخصوص کل الواح منیعه نازل دیگر تا چه وقت مقدّر که ارسال شود

و دیگر حسب الأمر اقدس اینست که بجهة جناب آقا سیّد میرزا که در ارض یاء تشریف دارند کتاب بدیع ارسال شود و کتب را جلد کرده بفرستید که بدون جلد محبوب نیست جناب آقا میرزا جعفر علیه بهآء اللّه خدمت آن حضرت معروض داشته که جناب اسم اللّه المنیر علیه بهآء اللّه الأبهی یک نسخه از کتاب بدیع بجهة این عبد نوشته‌اند اگر تمام شده مخصوص جناب قاسم خان فرستاده شود

و الذّکر و البهآء و العزّ و الکبریآء علیک و علی من معک من عباد اللّه المخلصین جمیع احبّآء اللّه را تکبیر ما لا نهایه از قبل خادم ابلاغ فرمائید و التّکبیر علیک و علیهم

* * *

بسم اللّه الأقدس الأمنع الأعزّ الأبهی

قد فزت بکتابک الّذی کان مزیّناً بذکر المقصود و مطرّزاً بثنآء محبوب العالمین طوبی لک بما اقبلت الی قبلة الأنام و توجّهت الی وجه ربّک و کنت من الفائزین کتاب آن جناب که باین عبد خادم مرقوم فرمودید فرح‌بخش خاطر این عبد فانی گردید نسأل اللّه بأن یوفّقک علی حبّه و رضائه و یجعلک ممّن استقام علی امره علی شأن انقطع عن العالمین اینکه فرمودند در ساحت اقدس امنع ذکر شما بشود و طلب عفو خواستند این عبد تلقاء وجه حاضر و معروض داشت قد اشرقت من افق الوحی شمس العنایة و الغفران علی شأن عجز عن ذکره هذا العبد الفقیر و امّا ما اردت فی اللّقآء هذا ما طلع عن مطلع البیان قوله جلّ کبریائه نسأل اللّه بأن یقدّر له ما اراد و یؤیّده علی الاستقرار فی هذا الأمر الّذی منه نسفت الجبال و یکتب له ما تقرّ به عینه و یفرح قلبه و تسترّ به افئدة العارفین

و اینکه از حال سؤال فرموده بودید اکثر مدّعین حال الیوم غیر قال نبوده و نخواهد بود کلّ امور در قبضۀ قدرت الهیّه مقبوض و محدود هر نفسی که بغیر رضای او حرکت نمود از اهل قال محسوبست اگرچه در بحر حال متغمّس و بر لجّۀ صمت و سکوت سایر و نفسی که مقبل بحقّ و مطیع اوامر اوست از اهل حال در مبدأ و مآل مذکور حالی که الیوم نزد حقّ محبوبست اقرار بوحدانیّت او و اعتراف بفردانیّت او و تقدیس ذاته عن الشّبهیّة و تنزیه نفسه عن المثلیّة و العمل بما امر به فی کتابه و الاجتناب عن المشتهیات النّفسانیّة و الاشارات الافکیّة و التّأویلات الظّنونیّة الوهمیّة بوده الیوم یوم تأویل نیست چه که اریاح تصریح در مرور است ای حبیب من اکثری امر اللّه را بازیچه دانسته‌اند و مثل لعب اطفال انگاشته‌اند از اوامر معرض و بنواهی مقبل و مع‌ذلک خود را مقبول شمرده‌اند و مابین خلق از حقّ دانسته‌اند حقّ مقدّسست از آنچه گفته‌اند آذان لاصغآء اوامر اللّه خلق شده لا لظنونات الوهمیّة المردودة چنانچه مشاهده کرده‌اید از قبل بعضی از نفوس از شریعۀ امریّۀ الهیّه محروم گشته‌اند و حکم کتاب را ترک نموده‌اند و مع‌ذلک خود را از اهل باطن میشمردند نشهد انّهم ما وجدوا عرف الباطن و لا الظّاهر و هاموا فی هیمآء الظّنون و الأوهام الا انّهم من الأخسرین الیوم اهل حال نفوسی هستند که از حلاوت کلمۀ الهیّه مجذوب شده‌اند بشأنی که من علی الأرض آن نفوس را از توجّه بوجه قدم منع ننموده و به ما نزّل فی الکتاب موقن و عاملند اینست شأن اهل حال و من غیر این از اهل قال بوده و خواهند بود

و اینکه مرقوم فرموده بودید که مقصود حقّ از من یظهر و او یظهر چه میباشد همچه عبارتی در بیان دیده نشده بلکه من ظهر و من یظهر است من ظهر الّذی ظهر فی السّتّین و بشّر النّاس بمن یظهر الّذی ظهر فی قطب العالم و یدع الأمم الی اللّه المهیمن القیّوم جمیع آنچه در بیان نازل مقصود این ظهور اعظم بوده یشهد بذلک ما نزّل فیه و فی صحائف اللّه العزیز الکریم

و اینکه از الطاف و غضب حقّ در بارۀ عباد سؤال نموده بودید نعوذ باللّه من غضبه و سخطه این بسی واضح و مبرهنست لا تتولّوا قوماً غضب اللّه علیهم آثار غضب الهی در قومی مشاهده میشود که بغیر رضای او حرکت مینمایند و در تیه ضلالت سایرند و رضای حقّ هم موهوم نبوده نفسی که عاملست در ظاهر ظاهر به ما حکم به الرّحمن فی الألواح او برضای الهی فائز شده است و در سبیل رضا سالکست طوبی له و لأمثاله امثال نفوس غافلۀ متوهّمه در کلّ عوالم الهی معذّبند و این نفوس خود غضب را اختیار نموده‌اند من حیث لا یشعر والّا انّه سبقت رحمته العالمین مشاهده کنید در ساحت اقدس جز رحمت نبوده و نخواهد بود و بعد امری از مطلع امر اشراق میفرماید هر نفسی بآن اقبال نمود و عامل شد به ما اراده اللّه او از اهل رحمت بوده و نفسی که بعید ماند و محروم گشت همین کلمۀ الهیّه که عین رحمت بوده در بارۀ نفس معرض غضب صرف میشود و بعضی از ظهورات این غضب در نفس معرض در عالم ظاهر ظاهر میشود ولکن کلّیّه بعد از صعود روح نعوذ باللّه و نتوب الیه انّه لهو الغفور الرّحیم و همچنین در الطاف حقّ ملاحظه نمائید که الیوم از افق عنایت مشرقست مثلاً هر نفسی را که بخیر در لوحی از الواح ذکر فرماید همان سبب بقای ذکر اوست در عالم اذکار و روح او در عالم ارواح فوالّذی جعلنی خادماً لنفسه لو اذکر لک هذا المقام الأعزّ الأعلی لا یتمّ ذکره بالقلم و لا بالمداد یشهد بذلک ربّک مالک الایجاد طوبی لنفس فازت بألطافه و آثرت اوامره علی ظنون ما سواه از خدا توفیق میطلبیم که در محبّتش ثابت باشیم و از عالمیان فارغ و منقطع انّه مجیب دعوة السّائلین و ارحم الرّاحمین

و اینکه از توحید سؤال فرمودید این مقام بتفصیل در الواح متعدّده از قلم امریّۀ الهیّه جاری شده آنچه که عالمیان را کفایت نماید باید در صدد آن باشید که کتب فارسیّه و عربیّه آنچه از مصدر امریّۀ الهیّه در این ظهور اعظم نازل شده بقدر وسع جمع نمائید ما بقی من علم الّا و قد ذکر فی الواح ربّی و ربّک و ما من مقام الّا و قد فصّل فیه در یکی از الواح فارسیّه میفرمایند قوله عظم شأنه و جلّ ثنائه مقصود از توحید آن نیست که دو را یک دانند بلکه مقصود آنکه یک را مقدّس از کل دانند لأنّه لا یقترن بخلقه و لا یعرف بغیره و انوار تجلّیات او را در کل ملاحظه نمایند یعنی کل را قائم باو بینند و مستمدّ از او اینست مقامی که میفرماید کان اللّه و لم یکن معه من شیء لم‌یزل در علوّ امتناع و سموّ ارتفاع خود مقدّس از کل بوده و خواهد بود بعضی که خود را از اهل توحید میشمرند در شاطی شرک ماشیند و در بیدای کثرات سایر ولکن ادراک نمینمایند در جای دیگر میفرمایند قوله عزّ ذکره باسمی رفعت اعلام التّوحید و نصبت الویة التّجرید الی آخر قوله عزّ ذکره و این مقامات بسته بقبول حقّست چه اگر نفسی در تمام عمر توحید نماید و از قلم امر کلمۀ نفی در بارۀ او جاری شود او از اهل شرک خواهد بود چنانچه مشاهده مینمائید که اکثری امم الیوم بکلمۀ مبارکۀ لا اله الّا اللّه ناطقند ولکن عنداللّه از اهل توحید محسوب نبوده و نخواهند بود چنانچه قلم اعلی در اکثری از الواح شهادت داده بشرک آن نفوس الیوم از برای مقبل لازمست که ناظر به ما عنده و عند النّاس نباشد گوش را از کلّ ما عند النّاس مطهّر دارد از برای شنیدن بیانات الهیّه که شاید به ما اراد اللّه فائز شود باری هر نفسی که الیوم مقبول شد او از اهل توحید محسوب و من‌دون آن محروم و ممنوع آنچه در این مقامات از سماء مشیّت ربّانیّه نازل شده اگر این بنده ذکر نماید باید کتابی تألیف شود و این اوقات فرصت اینگونه امور نبوده و نیست نسأل اللّه بأن یوفّقک جنابک علی خدمته و ثنائه و ذکره انّه ولیّ الذّاکرین

و اینکه مرقوم فرموده بودید اگر کسی بگوید این رسولان کعبۀ مقصود مسلمان میروند و کافر برمیگردند یا تأویل نماید یا ادّعا نماید من یک شخصی میباشم چنین کسی چه حالت دارد اشهد اللّه و ملائکته و رسله و انبیائه و صفوته و اهل مواقع عزّه و حملة عرشه لا یظهر هذا الکلام الّا من الّذین یمشون فی بیدآء الغفلة و الغرور و یسلکون سبل الفحشآء و الشّرور فوالّذی انار فجر البیان بأنوار وجهه و اضآء افق الایقان بظهورات طلعته لو یعرف احد فضل تلک الأیّام و یطّلع بما هو المستور عن الأنام لیقبّل رجل من توجّه الی شطر المقصود و یؤثر تراب قدمیه علی ما عنده و یوقّره و یعظّمه و یحضر تلقآء وجهه خاضعاً لوجهه و خاشعاً لعمله و لا یرفع صوته عند صوته و لا یتکلّم تلقآء وجهه بغیر رضائه لأنّ العالم البصیر و العارف الخبیر لا یری فی من قصد المقصود و توجّه الی وجه المحبوب الّا حبّ اللّه و ظهور عنایته و ودّ اللّه و شؤون الطافه من صار محروماً عن هذا المقام الأعزّ الأمنع انّه لهو الأعمی وربّ الآخرة و الأولی لا یذکر من الانسان بل الحیوان افضل منه و یشهد بذلک کلّ من اخذ النّظر عن شطر البشر و توجّه الی الشّطر الأطهر هذا المنظر الأکبر الّذی فیه ینادی مالک القدر بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء لا اله الّا هو المهیمن القیّوم اینست شأن مسافرانی که لوجه اللّه هجرت نموده‌اند و باذن اللّه بشطر محبوب توجّه کرده‌اند و برضآء اللّه حرکت مینمایند اینست شأن مهاجر صادق و مسافر موافق اگر فی‌الحقیقه نفسی محبّة اللّه در قلبش باشد از نفوسی که از شطر محبوب مراجعت نموده‌اند بعد از فوز بکعبۀ مقصود خود را در آن نفوس فانی محض بیند اگرچه بر حسب ظاهر قاصدین از علوم ظاهره محروم باشند چه که الیوم هیچ چیز شرط نیست مگر محبّت الهیّه و اتّباع اوامر او چنانچه ذکر شد و این بیانات مخصوص کلّ قاصدین ذکر نشده این مقام قاصدینیست که در سرادق ایقان وارد شده‌اند و بمحبّة اللّه فی‌الحقیقه فائز گشته‌اند ملاحظه در عشّاق ظاهره نمائید اگر شخصی از نزد معشوقشان بیاید ولو بوجه منکر عشّاق او را استقبال مینمایند و کمال ملاطفت در بارۀ او معمول میدارند این شأن عشّاق ظاهره است که عرض شد حال در محبّان طلعت رحمن مشاهده نمائید یعنی آنان که فی‌الحقیقه از این کأس آشامیده‌اند و باین جرعۀ باقیه فائز گشته‌اند البتّه کمال خضوع را نزد قاصدین کعبۀ ربّ العالمین منظور میدارند اولئک اصحاب البهآء فی لوح البقآء کما شهد بذلک قلمه الأعلی باری اهل بصر از قاصدین آثار مقصود را مشاهده نمایند و بآن آثار خاضع و خاشعند طوبی لمن فاز بعرف اللّه فی ایّامه و آثره علی ما سواه

و امّا در بارۀ تأویل و ادّعا چنانچه مرقوم فرمودید لا یعلم تأویل بیان اللّه الّا نفسه المهیمنة علی الأشیآء و الّذین فازوا بأنوار المعانی و البیان من عنده اولئک یعلمون علی قدرهم و مقدارهم کذلک حکم الرّحمن ولکنّ النّاس اکثرهم لا یفقهون این قدر معلوم بوده که آنچه مقصود الهی است در الواح ظاهراً واضحاً معلوم و واضحست و احدی بتأویل کلمات الهیّه مأمور نبوده و نخواهد بود نشهد انّ المؤوّلین فی هذا الیوم هم المتوهّمون از خدا میطلبیم که بحبل تصریح متمسّک شویم و در سبیل رضایش باستقامت کبری سالک گردیم

و امّا در بارۀ ادّعا در این مقام بیانات شتّی از قلم مشیّت الهیّه نازل ولکن این عبد یکی از بیانات رحمن را که بلسان پارسی نازل شده ذکر مینماید تا از برای احدی دیگر مجال تأویل و ادّعا نماند و به ما هو التّصریح عالم شود قوله عزّ اجلاله متوهّمین بسیارند و هر یک بوهمی مبتلا شده‌اند ناس را از موهوم منع نمودیم که بسلطان مشهود تمسّک جویند بعضی باوهامات نفسانیّۀ خود تمسّک جسته و تشبّث نموده‌اند در تیه وهم سایرند و خود را از اهل مکاشفه دانسته‌اند و در مفازۀ غفلت ماشیند و خود را فارسان میادین شهود شمرده‌اند لعمری انّهم من المتوهّمین انّهم من الهائمین انّهم من الغافلین انّهم من الصّاغرین و آنچه را که صبیان ادراک نموده‌اند هنوز بآن نرسیده‌اند چه که هر صبییّ عالمست بر اینکه اگر هر روز ظهوری ظاهر شود امر الهیّه و احکام ربّانیّه مابین بریّه معطّل و معوّق و بی‌نفاذ خواهد ماند بگو ای قوم اگر هوی شما را از مشرق هدی منع نمود اقلّاً از انصاف تجاوز ننمائید اگر نفسی فی‌الجمله منصف باشد هرگز بکلمه‌ئی که سبب تفریق ناس و اختلاف احباب شود تکلّم نمینماید بلکه بتمام همّت و قدرت در ارتفاع اسم اعظم سعی بلیغ و جهد منیع مبذول میدارد لعمری هم راقدون لو تراهم بعینی لتجدهم من المیّتین در حین مهاجرت از عراق اکثری از عباد را اخبار نمودیم به ما ظهر و یظهر چنانچه اگر الواح منزله قرائت شود کل تصدیق مینمایند آنچه را که در این لوح از قلم صادق امین جاری شده قل یا قوم لو تریدون مآء الحیوان تاللّه انّه قد جری باسمه العلیّ الأبهی طوبی للشّاربین و لو تریدون الاقتدار انّه اشرق من افقی تعالی ربّکم و ربّ العالمین لو تریدون الآیات انّها ملأت الآفاق خافوا و لا تکوننّ من المتوهّمین لو تریدون البیّنات انّها بکینونتها قد ظهرت و اشرقت فی کلّ یوم من هذا الأفق المبین قل ان اجذبوا العباد بهذا الاسم الّذی به ظهرت الصّیحة و حقّقت السّاعة و اخذت الزّلازل کلّ القبائل و انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و نسفت الجبال و ظهر ما نزّل فی الواح اللّه المقتدر الملک العزیز العظیم من یدّعی مقاماً و جذباً و ولهاً و شوقاً بغیر هذا الاسم انّه من الأخسرین ولو یتکلّم بکلّ البیان او ینفجر الأنهار من الأحجار و یسخّر الأریاح و یمطر السّحاب کذلک نزّلنا الأمر فی هذه اللّیلة المبارکة الّتی ینطق فیها لسان القدم باسمه الأعظم و جری کوثر البیان من کوثر فم ربّک الرّحمن اذا فزت قم ثمّ ارفع یدیک قل لک الحمد یا اله من فی السّموات و الأرضین انتهی

بیانات دیگر میفرمایند تا باین مقام میرسد قوله جلّ کبریائه چنانچه حال قلم قدم و اسم اعظم میفرماید اگر نفسی بکلّ آیات ظاهر شود قبل از اتمام الف سنة کاملة که هر سنۀ آن دوازده ماه به ما نزّل فی الفرقان و نوزده شهر به ما نزّل فی البیان که هر شهری نوزده یوم مذکور است ابداً تصدیق منمائید در یکی از الواح نازل من یدّعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة انّه کذّاب مفتر نسأل اللّه بأن یؤیّده علی الرّجوع ان تاب انّ ربّک لهو التّوّاب و ان اصرّ علی ما قال یبعث علیه من لا یرحمه انّ ربّک شدید العقاب چه که ضرّ این نفوس بحقیقت شجرۀ ربّانیّه راجع و سبب اختلاف و جدال و نزاع و تزلزل قلوب ضعیفه و عدم استقرار امر مابین بریّه بوده و خواهد بود فاسأل اللّه بأن یعرّفهم انفسهم و یؤیّدهم علی ما اراد انّ ربّک لهو الغفور الرّحیم بگو امر اللّه را لغو مدانید ای صاحبان ذائقه بحر عذب فرات در امواج بملح اجاج قانع مشوید در بیانات رحمانی تفکّر نمائید و ببصر حدید در آن نظر کنید که شاید برشحی از ابحر معانی که در بیان مستور است فائز شوید و در این فجر روحانی خود و عباد را از هبوب اریاح قمیص رحمانی محروم ننمائید قسم بساذج قدم انّ البهآء ینوح علیکم و یبکی لکم و ما اراد لنفسه شیئاً و قبل ضرّ من علی الأرض کلّها لخلاصکم و نجاتکم و اقبالکم الی اللّه العزیز الحمید انتهی

امیدوار است این عبد که بعنایت رحمن کل بشاطی ایقان وارد شوند بقسمی که خود را فانی محض بینند و حقّ را باقی و دائم و قائم بر کل مشاهده نمایند انشآءاللّه باید آن جناب در کلّ احیان بخدمت حقّ مشغول باشند یعنی نفوس غافله را هدایت نمایند و باذکار حسنه و بیانات بدیعه نفوس محتجبه را بشطر احدیّه کشانند نزاع و جدال محبوب نبوده و نخواهد بود اگر نفوس غافله از کلمات نصحیّه منتبه شدند فنعم المراد والّا احتراز از چنین نفوس لازم و واجب در این ظهور ابداً اعمال شنیعه و شئونات نفسیّه مقبول نبوده و نخواهد بود و البتّه شنیده‌اید که بعضی از اهل بیان و رؤسای کاذبۀ ایشان چه مقدار در بحر هوی مستغرق بودند و باعمال شنیعه متمسّک و عامل ولکن در این ظهور اعظم ابداً مداری نشده کل را تصریحاً نهی فرموده‌اند طوبی لمن عمل بما امر من لدی الحقّ و اجتنب عن الخلق فیما هم یعملون

ای حبیب بنصرت امر حقّ بایست ایستادنی که سبب استقامت نفوس گردد و جمیع احبّای آن دیار را فرداً فرداً تکبیر برسانید مخصوص ایشان الواح منیعه از سماء مشیّت رحمن نازل انشآءاللّه بعد ارسال میشود امری که الیوم لازمست و مقدّمست بر کلّ اعمال استقامت بوده و خواهد بود ملاحظه فرمائید دو نفس که هر یک از اغفل ناس و اخبث ناس بوده به گیلان رفته و چه فتنه برپا نموده‌اند یکی دعوی نموده که من غصن اکبر هستم و آن نفوسی که در آن ارض بوده‌اند فوراً قبول کرده‌اند و نفس دیگر دعوی حقّیّت نموده او را هم قبول کرده‌اند خسر الطّالب و المطلوب اگرچه بعد بر ایشان کذب هر دو معلوم شد و بحقّ راجع گشتند ولکن از اوّل باید اعتنا بچنین نفوس ننمایند بلکه بقدرت ایمان و قوّت محبّت رحمن بتأدیب آن دو نفس قیام نمایند و سبب و علّت این امور تحقیقات موهومیّۀ بعضی شده هر روز ندائی مرتفع و از هر کنار عجلی ظاهر و خلق هم ضعیف و بی‌استقامت بمجرّد آنکه خوار عجل مرتفع شد بعضی من غیر شعور ساجد و عاکفند همّ آن جناب باید آن باشد که احبّای آنجا را مستقیم نمایند بر امر حقّ بشأنی که ماسوایش را معدوم شمرند ملاحظه در عهد کلیم فرمائید که بعد از آنیکه به طور تشریف بردند لأجل احکام الهیّه و اوامر ربّانیّه و ثلاثین باربعین کامل شد مراجعت فرمودند مشاهده نمودند خلق کثیری بخوار عجل از حقّ ممنوع و محروم گشته‌اند فرمودند ای قوم من سالها بآیات الهیّه و بیّنات ربّانیّه و شئونات قدرتیّه و ظهورات احدیّه مابین شما بودم و شما را بحقّ دعوت نمودم و شما هنوز بتمامه متوجّه انوار وجه قدم نشدید چه شد که بیک خوار عجل عاکف و ساجد گشتید باری ای برادر حیرت اندر حیرتست بقدر مقدور آن جناب و مخدومان که در آن ارض ساکنند باید جهد فرمائید که شاید کل از رحیق استقامت بیاشامند و بر صراط امر الهی مثل جبل ثابت و راسخ مانند نسأل اللّه بأن یحفظهم و یؤیّدهم و ینزل لهم ما یثبت به اذکارهم فی الأذکار و ارواحهم فی الأرواح و اجسادهم فی الأجساد انّه ولیّ من والاه و مجیب من دعاه یفعل ما یشآء بسلطانه لا اله الّا هو الغفور الکریم

* * *

هو المبیّن العلیم

قد مضت ایّام الفرح و الابتهاج و اتت ایّام الأحزان بما غاب نجم الایقان من سمآء العرفان بذلک صاحت الحصاة و ذابت اکباد الملإ الأعلی و بکت الأشیآء و اضطربت ارکان الوجود و تزلزلت قوائم البیت و ناح المقرّبون فی اعلی المقام انّ الحسن انفق روحه و الحسین ما عنده فی سبیل اللّه مالک الملک و الملکوت و سلطان الوجود و الجبروت و من قبلهما اسمی الکاظم الّذی استشهد فی هذا الأمر و ناحت فی مصیبته سدرة المنتهی و اهل الفردوس فی العشیّ و الاشراق ان یا قلم الأعلی وجّه وجهک من الصّاد الی الخآء و زر شهدائی من قبلی تاللّه لو تتفرّس فی کلّ ارض لتجد فیها عضواً من اعضائی الّذی قطع فی سبیلی و حبّاً لجمالی و بذلک صاح قلمی و ناح هیکل عظمتی و بکت عیون عنایتی و صعدت زفراتی و نزلت عبراتی و احترقت قلوب اصفیائی و حنّت افئدة اولیائی یا قلمی هذا یوم ینبغی ان یرتفع فیه صریرک و نحیب بکائک بما ورد علی المظلوم و اولیائه من مظاهر الظّلم و الاعتساف و مطالع الغفلة الّذین ما فازوا برحیق الانصاف فی هذا الیوم الّذی تنوّرت الآفاق من هذا الاشراق نح یا قلمی لغربتی و بلائی و صح لمظلومیّتی و مظلومیّة احبّائی اذا قصدت ارض الخآء و تقرّبت الیها و وجدت نفحاتها قم تلقآء رمس المجید و زره بما ذکره العزیز الحمید و قل

جوهر عرف تضوّع من قمیص رحمة ربّنا العلیّ الأبهی علیک یا ایّها المقبل الی الأفق الأعلی و النّاطق بثنآء مالک الأسمآء فی ملکوت الانشآء اشهد انّک خرقت الحجاب و اخذت الکتاب و آمنت بالعزیز الوهّاب فی یوم فیه وضع کلّ ذات حمل حملها و قام النّاس لمالک العرش و الثّری انت الّذی ما منعتک الحجبات عن منزل الآیات و لا السّبحات عن هذا الأمر الّذی خضعت له البیّنات انت الّذی ما منعتک فی اللّه لومة لائم و لا شماتة مشمت قد نبذت العالم و اخذت ما انزله مالک القدم و سلطان الأمم اشهد انّک طرت بقوادم الایقان الی افق الرّحمن الی ان دخلت سجن المظلوم و زرت ربّک المهیمن القیّوم و رأیت ما منع عنه الکلیم و سمعت ما سمعه الحبیب و شربت رحیق الوصال و فزت بمقام القدس و القرب و الجمال انت الّذی وجدت حلاوة النّدآء و سمعت خریر کوثر البقآء و حفیف سدرة المنتهی اذ کنت قائماً تلقآء وجه ربّک مالک الأسمآء و فاطر السّمآء طوبی لک یا ابابدیع و لابنک الّذی به تزلزلت ارکان الجبت و انکسر ظهر الأصنام الّذین یمشون بأثواب العلمآء بین ملإ الانشآء قد شهد الحقّ المنیع لک یا ایّها البدیع باقبالک و قیامک و نصرتک و استقامتک و ایقانک و اطمینانک انت الّذی ما خوّفک الألوف و ما منعک صلیل السّیوف فی یوم فیه صفّت الصّفوف لاطفآء نور الظّهور و ناحت قبائل الأرض و ظهر الفزع الأکبر بین البشر نعیماً لک و لابنک طوبی لکما بما فزتما بشهادة اللّه فی هذا اللّوح الّذی اشرقت من افق سمائه شمس کلمة انّنی انا اللّه ربّ العالمین

ان یا جمال القدم مر القلم ان یذکر عظیمک الّذی کان معک فی خبآء ذلّک و سرادق مجدک و کان فی الصّباح و المسآء حاضراً امام وجهک و ساجداً لطلعتک و خاضعاً لسلطانک و متمایلاً بارادتک و متحرّکاً بمشیّتک هو الّذی اسمعته ندائک و اریته جمالک و اسکنته فی جوار رحمتک و سقیته کوثر وحیک و شرّفته بظهورات فضلک و شؤونات رحمتک و فوّضت الیه سقایة بیتک الحرام بین الأنام طوبی لمقبل اقبل الیک و لزائر قصد مضجعک و زارک بما انزله الرّحمن فی حقّک انت الّذی اسلمت الرّوح لوجه ربّک و کنت معه من قبل فی ارض السّرّ و اخترت الغربة حبّاً لنفسه و هاجرت معه الی ان دخلت السّجن هذا المقام الکریم الّذی تنوّر بأنوار العرش العظیم

سبحانک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء اسألک ببحر علمک و سمآء حکمتک بأن تقدّر لمن زار احبّتک اجر من فاز بخدمتک و طهّرهم عن کلّ ما لا ینبغی لأمرک ثمّ اغفرهم بجودک و فضلک ثمّ اکتب لهم من قلمک الأعلی خیر الآخرة و الأولی انّک انت ربّ العرش و الثّری و انّک انت المقتدر القدیر

* * *

بسم اللّه الحاکم علی ما یشآء

قد منع القلم عن ذکر اسرار القدم و سدّت علی وجوهنا ابواب الدّخول و الخروج لذا امسکنا القلم فی اظهار ما کنز من الأسرار لأنّ الکلاب من اهل البیان اخذوا المراصد و یخبرون القوم و یفترون علینا بما لم یروا فکیف اذا یطّلعون و یعرفون انتم تمسّکوا بما عندکم من الآثار و انّها غنیة الخلق عند غیبة الحقّ اینما تکونوا انّه معکم ان ابشروا بفضله ثمّ اذکروه و لا تکوننّ من الغافلین و الحمد للّه المقتدر الباقی الکافی الأعظم العظیم

* * *

بسمی الاقدس الامنع الابهی

قد نطقت الذّرّات بما نطق منزل الآیات اذ اتی بالبیّنات الّتی عجز عن الاتیان بمثلها من فی السّموات و الارضین قد سَرَتْ فلک الاسمآء باسمی الاعلی و نطقت السن الممکنات بما نزّل فی اللّوح من لدی اللّه العلیّ العظیم قد ماج البحر شوقاً للقآئی و هاجت الاریاح قاصدة سبیلی الواضح المستقیم قد تحرّک کلّشئ من ندآء اللّه مالک الاشیآء ولکنّ القوم فی نوم عجیب قد طارت الحقائق و انار افق الامر ولکنّ النّاس فی سکر مبین منهم من منعته الدّنیا عن مالک الاسمآء و منهم من تمسّک بالهوی معرضاً عن الهدی و منهم من اخذ کتب الاوهام و نَبَذ ما نزّل من لدی اللّه ربّ العالمین و منهم من قال انّه افتری علی اللّه قل یا ایّها المردود تاللّه بهذا الظّهور قد انار الدّیجور و انجذبت الاشیآء کلّها الی اللّه الفرد العلیم الحکیم و منهم من قام بالاعراض علی شأن بغی علی الفرد الخبیر و منهم من حَکَمَ علینا بالسّجن الاعظم بعد الّذی دعونا الکلّ الی اللّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ العرش العظیم انّا ما منعنا شئ قد قمنا علی الامر بسلطان غلب من فی السّموات و الارضین و اکملنا النّعمة و اظهرنا الحجّة و اشرقنا من افق الظّهور بنور استضآء منه البلاد طوبی لمن توجّه الیه ویل للمبعدین انّک اذا فزت باصغآء ندآء ربّک و تشرّفت باللّوح الّذی ارسل الیک قم عن مقامک مقبلاً الیه و قل لک الحمد یا مولی العارفین کذلک صرّفنا لک الآیات و ارسلناها الیک فضلاً من لدنّا و انا المعطی الباذل العزیز الکریم

* * *

بسم اللّه المهیمن علی الأشیآء

قد کان عند ربّکم الرّحمن فی سجن آذربایجان نفسان امسک الحسین ید الفضل و اطرد الحسن ید العدل مع ان له عند محبوبی و مبشّری شأن من الشّؤون و انّا نکون فی الحبس مع سبعین انفس من الّذین هاجروا مع اللّه و منهم انفس معدودات من الّذین نبذوا ما عندهم من زخارف الدّنیا و ما رضوا بالفراق و طاروا فی هوآء الاشتیاق الی مقام ما منعهم الدّینار عن لقآء ربّهم العزیز المختار نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی ما یحبّ و یرضی و یحفظ الکلّ عن النّفس و الهوی لیطوفون فی حوله و یحرّکون بأمره انّک لا تغفل عن ذکر ربّک ان اذکره بروح و ریحان انّه یحرسک عن جنود الشّیطان ایّاک ان تغفل عنه فسوف تفنی الدّنیا و یبقی الملک لربّک العزیز المنّان

* * *

هو الحاکم علی ما یشآء

قد کتب علی کلّ مدینة بان یجعلوا فیها بیت العدل و یجتمع فیه النّفوس علی عدد البهآء و ان ازداد لا بأس و یرون کانّهم یدخلون محضر اللّه العلیّ الاعلی و یرون من لا یری و ینبغی لهم ان یکونوا امنآء الرّحمن بین اهل الامکان و وکلآئه لمن علی الارض کلّها و یشاورون فی مصالح العباد لوجه اللّه کما یشاورون فی امورهم و یختارون ما هو المختار کذلک امر ربّکم العزیز الغفّار

جمال قدم مخاطباً للامم میفرماید در هر مدینه از مداین ارض باسم عدل بیتی بنا کنند و در آن بیت علی عدد اسم الاعظم از نفوس زکیّۀ مطمئنّه جمع شوند و باید آن نفوس حین حضور چنان ملاحظه کنند که بین یدی اللّه حاضر میشوند چه که این حکم محکم از قلم قدم جاری شده و لحاظ اللّه بآن مجمع متوجّه

و بعد از ورود باید وکالة من انفس العباد در امور و مصالح کلّ تکلّم نمایند مثلاً در تبلیغ امر اللّه اوّلاً چه که این امر اهمّ امور است تا کلّ کنفس واحدة در سرادق احدیّه وارد شوند و جمیع من علی الارض هیکل واحد مشاهده شوند و هم‌چنین در آداب نفوس و حفظ ناموس و تعمیر بلاد و السّیاسة الّتی جعلها اللّه اسّاً للبلاد و حرزاً للعباد ملاحظه کنند

و تبلیغ امر اللّه نظر بحال اوقات و اعصار ملاحظه شود که چگونه مصلحت است و هم‌چنین سایر امور و آن را مجری دارند ولکن ملتفت بوده که مخالف آنچه در آیات الهی در این ظهور عزّ صمدانی نازل شده نشود چه که حقّ جلّ شأنه آنچه مقرّر فرموده همان مصلحت عباد است انّه ارحم بکم منکم انّه لهو العلیم الخبیر

و اگر نفوس مذکوره بشرایط مقرّره عامل شوند البتّه بعنایات غیبیّه مؤیّد میشوند این امری است که خیرش بکلّ راجع میشود و بسیاری از امور است که اگر اعتنا نشود ضایع و باطل خواهد شد چه بسیار از اطفال که در ارض بی اب و امّ مشاهده میشوند اگر توجّهی در تعلیم و اکتساب ایشان نشود بی‌ثمر خواهند ماند و نفس بی‌ثمر موتش ارجح از حیوة او بوده و هم‌چنین در اغنیا و اعزّه که بعلّت ضعف و پیری یا امر آخر بفقر و ذلّت مبتلا شده‌اند باید در کلّ این امور و امورات دیگر که متعلّق بارض است این نفوس للّه تفکّر و تدبّر نمایند و آنچه صواب است اجرا دارند

اگر عباد بطرف فؤاد ناظر شوند یقین میدانند که آنچه از مصدر امر نازل شده محض خیر است از برای من علی الارض کلّ باید بمثابۀ جناح باشند از برای یکدیگر فخر انسان در حکمت و عقل و اخلاق حسنه بوده نه در جمع زخارف و کبر و غرور کلّ از تراب مخلوق و باو راجع ای اهل بها زینت انسان باسباب دنیا نبوده بلکه عرفان حقّ عزّ اعزازه و علوم و صنایع و آداب بوده

شما لئالی بحر احدیّه‌اید در لؤلؤ ملاحظه کنید که صفا و عزّت او بنفس او بوده اگر او را در حریرهای بسیار لطیف بگذارند آن حریر مانع ظهورات طراوت و لطافت او خواهد شد زینت او بنفس او است کسب این زینت نمائید و از عدم اسباب ظاهره محزون مباشید

ای اشجار رضوان خود را از اریاح ربیع الهیّه منع مکنید و از نفحات کلمات حکمیّۀ ربّانیّه محروم ننمائید عنایت بمقامیست که مع غفلت کلّ و این بلیّۀ کبری در سجن عکّا از قلم ابهی جاری فرموده آنچه را که خیر عباد او بوده انّه هو الغفور الرّحیم

* * *

قل اللّهمّ انّک انت سلطان الملوک و راحم المملوک و مذهب الشّکوک لتغنینّ من تشآء و لتفقرنّ من تشآء لتعزّنّ من تشآء و لتذلّنّ من تشآء انّک انت کنت قادراً مقتدراً قدیرا

* * *

درخش

جناب علی

بسمی الأعظم الأقدم الأکرم

قل اللّهمّ انّک انت مظهر المظاهر و مصدر المصادر و مطلع المطالع و مشرق المشارق اشهد باسمک تزیّنت سمآء العرفان و تموّج بحر البیان و شرعت الشّرائع لأهل الأدیان اسألک ان تجعلنی غنیّاً عن دونک و مستغنیاً عمّا سواک ثمّ انزل علیّ من سحاب جودک ما ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک ثمّ وفّقنی علی خدمة امرک بین عبادک علی شأن یظهر منّی ما یثبت به ذکری بدوام ملکوتک و جبروتک ای ربّ هذا عبدک الّذی قد توجّه بکلّه الی افق جودک و بحر فضلک و سمآء الطافک فافعل بی ما ینبغی لعظمتک و اجلالک و موهبتک و افضالک انّک انت المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر لا اله الّا انت العلیم الخبیر

* * *

هو العالم الحکیم

قل الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و اعترف بما نطقت به السن انبیآئک و رسلک و ما انزلته فی کتبک و صحفک و زبرک و الواحک ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک اشهد بلسان ظاهری و باطنی بانّک انت اللّه لا اله الّا انت الفرد الواحد المقتدر العلیم الحکیم آه آه یا الهی من جریراتی العظمی و خطیئاتی الکبری و من غفلتی الّتی منعتنی عن التّوجّه الی مشرق آیاتک و مطلع بیّناتک و عن النّظر الی تجلّیات انوار فجر ظهورک و مشاهدة آثار قلمک فآه آه یا مقصودی و معبودی لم ادر بایّ مصیبة من مصائبی انوح و ابکی ءانوح علی ما فات عنّی فی ایّام فیها اشرق و لاح نیّر الظّهور من افق سمآء ارادتک ام انوح و ابکی عن بعدی عن ساحة قربک اذ ارتفع خبآء مجدک علی اعلی الاعلام بقدرتک و سلطانک کلّما زاد یا الهی رأفتک فی حقّی و صبرک فی اخذی زادت غفلتی و اعراضی قد ذکرتنی اذ کنت صامتاً عن ذکرک و اقبلت الیّ بمظهر نفسک اذ کنت معرضاً عن التّوجّه الی انوار وجهک و نادیتنی اذ کنت غافلاً عن اصغآء ندآئک من مطلع امرک وعزّتک قد احاطتنی الغفلة من کلّ الجهات بما اتّبعت النّفس و الهوی فآه آه ارادتی منعتنی عن ارادتک و مشیّتی حجّبتنی عن مشیّتک بحیث تمسّکتُ بصراطی تارکاً صراطک المستقیم و نبأک العظیم تری و تسمع یا الهی حنینی و بکآئی و ضجیجی و ذلّتی و بلآئی ای ربّ هیکل العصیان اراد امواج بحر غفرانک و عفوک و جوهر الغفلة بدائع مواهبک و الطافک فآه آه ضوضآء الغفلة منعتنی عن اصغآء بیانک و نعاق خلقک حجّبنی عن النّظر الی افق امرک وعزّتک احبّ ان ابکی بدوام ملکک و ملکوتک فکیف لا ابکی ابکی بما منعت عینی عن مشاهدة انوار شمس ظهورک و اذنی عن اصغآء ذکرک و ثنآئک وعزّتک یا اله العالم و سلطان الامم احبّ ان استر وجهی تحت اطباق الارض و ترابها من خجلتی و بما اکتسبت ایادی غفلتی فآه آه کنت معی و سمعت منّی ما لا ینبغی لک و بفضلک سترت عنّی و ما کشفتَ سوء حالی و اعمالی و اقوالی فآه آه لم ادر ما قدّرت لی من قلمک الاعلی و ما شآئت مشیّتک یا مالک الاسمآء و فاطر السّمآء فآه آه ان یمنعنی قضآئک المحتوم عن رحیقک المختوم اسئلک بنفحات وحیک و انوار عرشک و بالّذی به تضوّع عرف قمیصک فی الحجاز و بنور امرک الّذی به اشرقت الارض و السّمآء بان تجعلنی فی کلّ الاحوال مقبلاً الیک منقطعاً عن دونک و متمسّکاً بحبلک و متشبّثاً باذیال ردآء جودک و کرمک و اختار لنفسی ما اخترته لی بعنایتک الکبری و مواهبک العظمی یا من فی قبضتک زمام الاشیآء لا اله الّا انت ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الاولی

* * *

جناب آقا سیّد ابوطالب علیه بهآء اللّه

هو الشّاهد من افقه الأعلی

قل الهی الهی لک الحمد بما اسمعتنی ندائک و هدیتنی الی صراطک و اریتنی آثار قلمک الأعلی و دعوتنی الی الذّروة العلیا اسئلک یا فالق الأصباح و مسخّر الأریاح بحفیف سدرة المنتهی و صریر قلمک یا مولی الوری و مالک العرش و الثّری و بأمواج بحر بیانک و اسرار کتابک بأن تجعلنی مؤیّداً علی خدمتک و ناطقاً بثنائک و عاملاً بما امرتنی به فی کتابک ای ربّ انت تعلم ما عندی و لا اعلم ما عندک اسئلک بنفحات آیاتک و ظهورات سلطنتک بأن توفّقنی علی حفظ ما اعطیتنی بجودک و مواهبک و فضلک و الطافک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم ای ربّ قدّر لی ما یقرّبنی فی کلّ الأحوال الیک لأقوم علی خدمتک بین عبادک انّک انت القویّ الغالب القدیر

* * *

جناب آقا میرزا آقا علیه بهآء اللّه

هو السّامع المجیب

قل سبحانک اللّهمّ یا الهی اسئلک بجودک و جنودک و بالنّور الّذی به اشرقت مدائن علمک و حکمتک ان تقدّر لی ما یقرّبنی الیک ثمّ اکتب لی ما یجعلنی غنیّاً بغنائک و مستقیماً علی حبّک انّک انت المقتدر العزیز المختار

* * *

اردس

جناب میرزا حسن علیه بهآء اللّه

بسمی المهیمن علی الأسمآء

قل قد اتی الفلاح و ظهر المصباح و استضآءت منه افئدة الّذین انقطعوا عمّا سوی اللّه و توجّهوا الی مشرق فضله العزیز المنیع انّ فی استوائی علی العرش فی السّجن الأعظم و ندائی بالعظمة و الاقتدار من فی العالم لآیات للمتفرّسین طوبی لمن تفکّر فی قدرة اللّه و سلطانه و توجّه الیه بقلب منیر قد اتّحد العالم لضرّنا و مطالع القدرة لکربنا و انّا فی فرح مبین یتحرّک فی کلّ الأحیان قلمی الأعلی علی الصّحیفة النّورآء علی شأن ما منعته قوّة من علی الأرض و لا شوکة المعتدین نفعل ما نشآء و نحکم ما نرید و انا المقتدر القدیر یا اهل البهآء کونوا مظاهر القدرة بین البریّة بحیث لا تضطربکم شؤونات الجبابرة انّه مع عباده الرّاسخین قل لیس لأحد بأن یعترض علی احد توکّلوا علی اللّه انّه یظهر امره کیف اراد و انّه لهو الغنیّ عن العالمین کونوا مع هذه القدرة مصادر الخضوع و مظاهر الخشوع لیجدنّ منکم النّاس عرف اخلاقی الّتی بها تزیّن کلّ عارف بصیر عاشروا مع الأمم بالرّوح و الرّیحان ثمّ ذکّروهم بما عندکم من الحکمة و البیان انّه لهو المعلّم العلیم الخبیر هذا کتاب نزّلناه بالحقّ و ارسلناه الیک لیقرؤنّ العباد و یشربنّ منه کوثر رحمتی الّتی سبقت العالمین

* * *

ما نزل لجناب احمد افندی علیه بهاء اللّه

هو اللّه تعالی شأنه الحکمة و البیان

قل لک الحمد یا الهی و سیّدی و سندی بما ایّدتنی علی عرفان مطلع آیاتک و مشرق بیّناتک و مصدر اوامرک و احکامک الّذی انزلت علیه الفرقان و به فرّقت بین الحقّ و الباطل و النّور و الظّلمة اسئلک یا اله الکائنات و مربّی الممکنات بامواج بحر عطآئک و تجلّیات انوار نیّر جودک علی عبادک ان تقدّر لعبدک هذا ما یرفعه باسمک بین خلقک ثمّ اکتب لی ما کتبته لاصفیآئک و اولیآئک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام من فی السّموات و الارضین

ثمّ احمدک و اشکرک علی النّعمة الّتی انزلتها من سمآء مشیّتک و هوآء ارادتک اسئلک بآیاتک الکبری و امرک الاعظم الاقدس الاعلی ان تبارک قدمه علینا و قدّر له ما تفرح به القلوب و تقرّ به العیون انّک انت اللّه لا اله الّا انت المهیمن القیّوم

یا الف و یا حآء علیک سلام اللّه مولی الوری انّ المظلوم ذکرک من قبل و من بعد و سئل اللّه سبحانه و تعالی ان یفتح علی وجهک ابواب المواهب و الالطاف و یجعل المولود الّذی سمّیناه بعبد الرّحمن مؤیّداً علی ما یحبّ و یرضی انّه هو المقتدر العزیز الفضّال

* * *

ح‌ب‌ی‌ب

هو العزیز و باسم ربّی العلیّ الاعلی

قل هذا کأس ملأت من رحمة اللّه فاشربوا منه یا اهل البیان قل هذا کوب موّجت فیه من اسرار سرّ اللّه تقرّبوا الیه یا ملأ الایقان قل هذه سدرة اشتعلت فیها نار اللّه ان اسرعوا الیه یا ملأ السّبحان قل هذا سراج القدس اوقدت بمحبّة اللّه فاستنوروا منه یا اصحاب الرّحمن قل هذه شمس الّتی اشرقت من افق جمال اللّه فَاَقبلوا الیها یا ایّها الاحباب قل انّ هذا لذکر یذکّرکم بذکر اللّه اذکروه یا ایّها الاصحاب قل هذا لَنَسیمُ الفردوس قد هبّت عن رضوان القدس عن شطر عنایة اللّه ان اسرعوا الیه یا اهل البقآء ثمّ یا اهل الوفآء قل هذه لنعمة قد اثمرت من شجرة الرّوح فی ظلّ مدینة اللّه ان اطلبوها یا من کان فی الارضین و السّموات کذلک علّمناکم سبل القدس و اشهدناکم مناهج العزّ و علّمناکم مواقع التّوحید و القیناکم کلمات التّجرید لعلّ بذلک تحدث النّار فی قلوب الّذینهم بحرارة عشق اللّه لا یصطلون و الرّوح و البهآء و القدس و اللّقآء علیکم یا اهل الارض ان انتم بروح الامر الی جهة هذا السّمآء تطیرون

* * *

بنام دوست یکتا

قلم اعلی اهل بها را بفیوضات رحمانیّه بشارت میدهد و جمیع را نصیحت میفرماید تا کل بنصح ‌اللّه مالک اسما بما اراده ‌المحبوب فائز شوند جدال و نزاع و فساد مردود بوده و هست باید احبّای الهی بلحاظ محبّت در خلق نظر نمایند و بنصایح مشفقانه و اعمال طیّبه کل را بافق هدایت کشانند بسا از نفوس که خود را بحق نسبت داده‌اند و سبب تضییع امر اللّه شده‌اند اجتناب از چنین نفوس لازم و بعضی از ناس که بمقصود اصلی در ایّام الهی فائز نشده‌اند و رحیق معانی از کأس بیان نیاشامیده‌اند از اعمال غافلین و افعال مدّعین متوهّم شوند چنانچه مشاهده شد بعضی از نفوس که بسماء ایمان ارتقا جستند بسبب اعمال و اقوال انفس کاذبه از افق عزّ احدیّه محتجب ماندند مع آنکه سالها این فرد را شنیده‌اند

گر جملۀ کائنات کافر گردد

بر دامن کبریاش ننشیند گرد

بعضی از عباد آنچه از مدّعیان محبّت ملاحظه نمایند بحق نسبت میدهند فبئس ما‌ هم یعملون در جمیع اعصار اخیار و اشرار بوده و خواهند بود اگر نفسی تصوّر و تفکّر در ظهور شموس حقیقت نماید واضح و لائح شود که صادق و کاذب در هر عصری بوده و خواهد بود ان اعتبروا یا اولی الابصار قلوب طاهره و ابصار منیره و نفوس زکیّه باید در جمیع احیان بافق امر ناظر باشند نه باعمال و اقوال مدّعیان و کاذبان از حق جلّ جلاله مسئلت نمائید جمیع را هدایت فرماید و برضای مطلع آیات که عین رضای اوست فائز فرماید انّه لهو المجیب المعطی الغفور الکریم محض فضل و عنایت این لوح از سماء مشیّت الهیّه نازل تا جمیع احبّا بما اراد ‌اللّه مطّلع شوند و از شرور نفوس امّاره احتراز نمایند هر متکلّمی را صادق ندانند و هر قائلی را از اهل سفینۀ حمرا نشمرند انّه لهو المبیّن المتکلّم الصّادق المتعالی العزیز الامین

* * *

اوست مشفق و اوست مهربان

قلم اعلی جمیع مهاجرین ارض صاد را که از ظلم ظالمان متفرّق شده‌اند و غربت اختیار کرده‌اند ذکر مینماید بذکری که لعمر اللّه متضوّع است از او عرف عنایت الهی بشأنی که اهل فردوس اعلی او را ادراک نموده‌اند ای مهاجرین فی اللّه ضوضای مهیب مشرکین باللّه را در سبیلش شنیدید حال ندای لطیف مقصود عالمیان را بشنوید اسامی شما بمثابۀ انجم است در سماء امر رحمن و ذکر شما مانند فرات رحمت جاری و ساریست در جسد امکان کدام مقام و کدام شأن و کدام رتبه اعزّ و اعظم و اقدس از این کلمات محکمۀ مبارکه است که مخصوص شما از سماء مشیّت مالک اسماء نازل و در لوح ثبت شد فرح اکبر طائف حول این کلماتست و سرور اعظم ساجد ولکن حقّ منیع وصیّت میفرماید شما را بر حفظ این مقامات باید در جمیع احوال باین مقامات عالیه که از قلم اعلی ثبت شده ناظر باشید و باسم قادر توانا حفظش نمائید که مباد نیران غفلت و شهوت اثمار سدرۀ عنایت را بسوزاند امر بسیار بزرگست و استقامت بسیار عظیم انشآءاللّه بآن فائز شوید ای اهل صاد ذکر شما مرّة بعد مرّه و کرّة بعد کرّه از سماء مشیّت نازل یشهد بذلک کتب اللّه المهیمن القیّوم ان افرحوا باللّه موجدکم و خالقکم و معینکم و مکلّمکم انّه معکم و هو الرّقیب القریب

طوبی لک یا ابن ابهر بما ذکرت اولیائی الّذین کانوا تحت لحاظ عنایتی الّتی سبقت العالمین

یا حسین از قبل لوحی مخصوص تو نازل و ارسال شد انشآءاللّه عرف قمیص را از آن ادراک نمائی و باستقامت کبری فائز شوی و این لوح در جواب عریضه نازل شد ولکن طرف اللّه متوجّه اولیای ارض صاد بوده کل از این لوح امنع اقدس قسمت داشته و دارند انّه لهو الفضّال الکریم انّه لهو الذّاکر العلیم الحکیم البهآء علیکم یا احبّآء اللّه و اولیائه و النّقمة علی اعدائکم الّذین ارتکبوا ما ناح به القلم الأعلی و سدرة المنتهی و الّذین طافوا حول عرشه العظیم

* * *

ص

جناب حاء علیه من کلّ بهآء ابهاه

بنام دوست یکتا

قلم اعلی در اکثری از الواح احبّای الهی را بحکمت امر فرموده و حکمت را اسّ اساس قرار داده مع‌ذلک بعضی از آن تجاوز نموده و سبب نباح کلاب و ضوضاء عوام گشته چنانچه شنیده‌اید اگر عباد مقبلین باوامر ربّ العالمین عمل مینمودند البتّه نفحات عذاب مشرکین و منافقین را احاطه مینمود اگرچه جمال علیه بهآء اللّه مقصودش نصرت حقّ بوده ولکن چون بغیر امر اللّه واقع شده سبب احتجاب جمعی گشته اکثری از ناس ضعیفند بمجرّد قولی مضطرب و خائف میشوند هیچ ناصری الیوم از برای حقّ قویّ‌تر و مقتدرتر از حکمت نبوده و نیست طوبی لمن توجّه الیها و تمسّک بها من لدن ربّه الآمر العلیم عجب است که بعضی از نفوس هنوز ادراک ننموده‌اند که اجل مقدّر است لا یستبق و لا یتأخّر الیوم باید هر نفسی متابعت امر اللّه نماید و خلاف حکمت از او ظاهر نشود در این صورت اگر مطالع بغی و شقاوت بر سفک دمش قیام نمایند بأسی نبوده و نیست چه که فی سبیل اللّه واقع شده و هر نفسی از کأس موت خواهد آشامید و اگر این امر محتوم للّه واقع شود البتّه نیکوتر و محبوبتر است باید اقویا در کلّ احیان ضعفا را ملاحظه نمایند انّ رحمته سبقت العالمین طوبی لک بما وفیت بمیثاق اللّه و تمسّکت بالحکمة الّتی امرت بها فی الزّبر و الألواح احبّای آن ارض را بعنایات الهیّه و الطاف ربّانیّه مسرور دارید قد ورد علیهم ما ورد علی اصفیآء اللّه من قبل انّا کنّا شاهدین کبّر من قبلی علی وجه الحآء انّه من المذکورین لدی العرش علیه بهآء اللّه ربّ العالمین و علی اخیک الآخر و علی الّذین معک و علی احبّآء اللّه المهیمن القیّوم

* * *

بنام خداوند دانا

قلم اعلی در سجن عکّا باحبّای ارض خاء توجّه نموده یعنی نفوسی که بطراز جدید مزیّن شده‌اند و بافق توحید متوجّهند و بحرکت ذاتیّۀ اصلیّه حول ارادة اللّه متحرّکند و این حرکت اگرچه مقابل سکون ذکر میشود ولکن مقدّس از صعود و نزول و منزّه از تلجلج و ادراک اهل حدود است و اثرش اسرع از برق و انفذ از اریاح مشاهده میشود بلکه علّت و سبب ظهور اریاح است و این اریاح اگر بشهوات نفسانیّه ممزوج نشود اثر ربیع از آن در حقایق وجود ظاهر والّا اثر خریف مشهود و اصل این حرکت از تجلّیات حرکت نقطۀ اوّلیّه که در مقامی بسرّ اوّل و طراز اوّل و درّۀ بیضا تعبیر شده ظاهر و باهر و از او نار احدیّه از شجرۀ مبارکه در فوران و مادّۀ اشتعال در کلّ شیء مشهود و مکنون تعالی اللّه الملک القیّوم الّذی خلق ما عجز عن عرفانه من فی الملک و الملکوت نفوسی که الیوم متمسّک باوامر الهیّه‌اند و عاملند بآنچه مأمورند نشهد انّهم هم المتحرّکون بارادة اللّه و هم الفائزون بما اراد لهم العزیز الکریم میقات امم منقضی شد و وعده‌های الهی که در کتب مقدّسه مذکور است جمیع ظاهر گشت و شریعة اللّه از صهیون جاری و اراضی و جبال اورشلیم بتجلّیات انوار ربّ مزیّن طوبی لمن تفکّر فیما نزل فی کتب اللّه المهیمن القیّوم

ای دوستان الهی تفکّر نمائید و بآذان واعیه اصغای کلمة اللّه کنید تا از فضل و رحمت او از زلال استقامت بیاشامید و در امر اللّه مثل جبل راسخ و ثابت باشید در کتاب اشعیا میفرماید ادخل الی الصّخرة و اختبئ فی التّراب من امام هیبة الرّبّ و من بهآء عظمته اگر نفسی در همین آیه تفکّر نماید بر عظمت امر و جلالت قدر یوم اللّه مطّلع میشود و در آخر آیۀ مذکوره میفرماید و یسمو الرّبّ وحده فی ذلک الیوم امروز روزیست که کرسیّ داود بطلعت موعود مزیّن شده و امروز روزی است که ذکرش در کلّ کتب از قلم امر ثبت گشته ما من آیة الّا و قد تنادی بهذا الاسم و ما من کتاب الّا و یشهد بهذا الذّکر المبین لو نذکر ما نزل فی الکتب و الصّحف فی ذکر هذا الظّهور لیصیر هذا اللّوح ذا حجم عظیم باید الیوم کلّ بعنایات الهیّه مطمئن باشند و بکمال حکمت در تبلیغ امر جهد نمایند تا جمیع بانوار فجر معانی منوّر شوند

ان یا قلم ان اذکر من حضر لدی العرش و سمع ندآء هذا المظلوم الغریب انّا ذکرناه و نذکره فی هذا اللّوح لیکون ذخراً و شرفاً له فی ملکوت ربّه العزیز المنیع ثمّ نذکر اخاه الّذی فاز بهذا المقام و دخل فی ظلّ رحمة مولاه الکریم ثمّ الّذی حضر من قبل خاضعاً خاشعاً لأمر اللّه ربّ العالمین نسأل اللّه بأن یوفّق الکلّ علی عرفان مطلع امره و یقرّبهم الی افق وحیه و یقدّر لهم ما قدّره لأصفیائه انّه لهو المقتدر المتعالی العلیم الحکیم

* * *

جناب علی الّذی حضر و فاز

هو اللّه تعالی شأنه الحکمة و البیان

قلم اعلی شهادت میدهد بر توجّه و اقبال و حضور و اصغا و مشاهده و مکاشفه للّه الحمد فائز شدی بآنچه در کتاب الهی مذکور و مسطور است قصد افق اعلی نمودی و بعنایت و مدد حقّ جلّ جلاله رسیدی و وارد شدی و ندا را اصغا نمودی از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بر حفظ آنچه عطا فرموده و مقدّر فرماید آنچه را که سبب علوّ و سموّ آنجنابست قل

سبحانک یا اله الأسمآء و المهیمن علی من فی الأرض و السّمآء اسئلک بأمرک الّذی به هطلت من سحاب کرمک امطار رحمتک و بنیّر جودک الّذی اشرق من افق سمآء مشیّتک بأن تقدّر لی ما تقرّ به عینی و تطمئنّ نفسی و یفرح قلبی انّک انت المقتدر الّذی لا تمنعک شؤونات العباد و لا زماجیر من فی البلاد ای ربّ ترانی متمسّکاً بک و متوکّلاً علیک لا تجعلنی محروماً عمّا عندک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر

اولیای حقّ را در هر بلدی از بلاد ملاقات نمودی از قبل مظلوم تکبیر برسان و بعنایت حقّ جلّ جلاله بشارت ده بگو امروز روز خدمت و نصرتست و نصرت باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه بوده و خواهد بود جهد نمائید شاید تشنگان بادیۀ بیان ببحر معانی فائز گردند و افسردگان تازه شوند و مردگان بزندگی دائمی برسند البهآء من لدنّا علیک و علیهم و علی الّذین شربوا رحیق العرفان من ایادی عطآء ربّهم المشفق الکریم

* * *

هو البهیّ الأبهی

بنام خداوند یکتا عزّ توحیده و تفریده

قلم اعلی لازال بر اسم احبّای خود متحرّک و جاری و آنی از فیوضات لابدایات خود ممنوع و ساکن نه و نسیم فضلیّه از مکمن احدیّه بر کلّ اشیاء در کلّ حین در هبوب بوده و خواهد بود فتعالی من هذا النّسیم که اقرب من حین محجوبان حجبات غفلت و خمود را بمقرّ قدس وحدت و شهود کشاند و علیلان صحرای جهل و نادانی را اقرب من لمح البصر بمنظر اکبر که مقام عرفان منزل بیان است رساند سبل هدایتش از هیچ سالکی مستور نشده و طرق عنایتش از هیچ قاصدی ممنوع نگشته ولکن چگونه نسایم عنایت سبحان محتجبان وادی حرمان را اخذ نماید مع آنکه از نسیم قدس الهیّه در گریزند و با جمال عزّ صمدانیّه در محاربه و ستیز لحاظ اللّه در فوق رؤس ناظر و احدی بآن ملتفت نه و ملکوت اللّه مابین یدی مشهود و نفسی بآن شاعر نه بسا نسایم رحمن که از مکمن عزّ سبحان در سحرگاهان بر محتجبان مرور نموده و کلّ را در غفلت از جمال منّان بر بستر نسیان غافل یافته و بمقرّ عزّ فردوس اعظم که یمین عرش ربّانی است راجع گشته هرگز فیض از مکمن جودم منقطع نشده و فضل از مخزن کرم مسدود نیامده ید رحمت منبسطه‌ام بسی مبسوط و محیط و در قبضۀ اقتدارم کلّ اشیاء مقبوض و اسیر ولکن این فضل لانهایه و کرم لابدایه کسانی را اخذ نماید که در ظلّ تربیت بیده ملکوت کلّ شی درآیند و در فضای روحانی سبقت رحمته کلّ شیء مقرّ یابند

ملاحظه در حبّه نمائید که اگر بدست تربیت مظاهر اسماء در اراضی طیّبۀ جیّدۀ مبارکه زرع شود البتّه سنبلات عنایت و اثمار عرفان و حکمت الهی از او بنفسه لنفسه ظاهر و مشهود گردد ولکن اگر در اراضی جرزۀ غیر مرضیّه مطروح شود ابداً ثمری و اثری از او بوجود نیاید کذلک قدّر من لدن عزیز قدیر چنانچه این مقامات بر هر ذی بصری واضح و مبرهن است وضوح این سبیل محتاج بدلیل نه چه که ببصر مشاهده گردد و بنظر ظاهر ملاحظه شود لذا اگر کلّ ممکنات خود را از بدایع فضل الهیّه و تربیت سلطان احدیّه محروم و ممنوع نمایند بأسی بر هبوب اریاح فضلیّه نبوده و نخواهد بود چه که خود خود را از سحاب رحمت و مکرمت صمدانیّه ممنوع نموده‌اند و محتجب گشته‌اند پس جهدی باید که خود را در ظلّ سدرۀ ربّانی کشانی تا از اثمار فضل غیر متناهی مرزوق گردی قسم بآفتاب معانی که الیوم کلّ از او محتجب مانده‌اند که اگر جمیع ممکنات بیقین صادق در ظلّ این شجرۀ مبین درآیند و بر حبّش مستقیم گردند هرآینه کلّ بخلع مبارکۀ یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید مخلّع و فایز آیند و لا یعقل ذلک الّا الّذین انقطعوا عن کلّ من فی السّموات و الأرض و هربوا من انفسهم الی نفس اللّه المهیمن القیّوم حال ملاحظه نمائید اگر نفسی خود را از این نیسان سحاب ربّانی محروم نماید و بکلمات لایسمن و لایغنی قناعت کند چگونه لایق این فضل عظمی و عطیّۀ کبری گردد لا فونفسی الحقّ لن یستحقّ بذلک الّا عباد مکرمون

ای نصیر ای عبد من تاللّه الحقّ غلام روحی با رحیق ابهی در فوق کلّ رؤس الیوم ناظر و واقف که که را نظر بر او افتد و من غیر اشاره از کفّ بیضایش اخذ نموده بیاشامد ولکن هنوز احدی فایز باین سلسال بی‌مثال سلطان لایزال نشده الّا معدودی و هم فی جنّة الأعلی فوق الجنان علی سرر التّمکین هم مستقرّون تاللّه لن یسبقهم المرایا و لا مظاهر الأسمآء و لا کلّ ما کان و ما یکون ان انتم من العارفین ای نصیر این نه ایّامی است که عرفان عارفین و ادراک مدرکین فضلش را درک نماید تا چه رسد بغافلین و محتجبین و اگر بصر را از حجبات اکبر مطهّر سازی فضلی مشاهده نمائی که از اوّل لا اوّل الی آخر لا آخر شبه و مثل و ندّ و نظیر و مثال از برایش نه‌بینی ولکن لسان اللّه بچه بیان ناطق شود که محتجبان درک او نمایند و الأبرار یشربون من رحیق القدس علی اسمی الأبهی من ملکوت الأعلی و لم یکن لدونهم من نصیب

باری نامۀ تو بمقرّ قدس وارد و ناله و حنین تو مسموع آمد در اوّل مکتوب این عبارت مذکور بود

گرچه دورم بظاهر از بر تو انّما القلب و الفؤاد لدیک

بدانکه در ظاهر هم دور نبوده‌ بلکه تو را بهیکلی مبعوث نمودیم و امر بدخول در رضوان قدس محبوب فرمودیم و تو توقّف نموده در فنای باب متحیّراً قائم شده‌ئی و هنوز فائز بورود مدینۀ قدس صمدانیّه و مقرّ عزّ رحمانیّه نشده‌ئی حال ملاحظه نما که باب فضل مفتوح و تو مأمور بدخول ولکن تو خود را بظنون و اوهام محتجب نموده از مقرّ قرب دور مانده‌ئی تاللّه الحقّ در کلّ حین تو و امثال تو مشهودند که بعضی در عقبه سؤال واقفند و برخی در عقبۀ حیرت متوقّف و بعضی در عقبۀ اسماء محتجب پس بشنو ندای منادی عظمت را که در کلّ حین از کلّ جهات تو را و کلّ اشیاء را ندا میفرماید که تاللّه الحقّ قد ظهر منزل القدر فی منظر الأکبر و ظهر ما لا ظهر اذاً اخذت الزّلزال مظاهر الأسمآء و کلّ من فی الأرض و السّمآء و اکثرهم کفروا ثمّ نفر قل یا قوم تاللّه المقتدر المحبوب قد کسفت الشّمس ثمّ اضطرب القمر لأنّ بحر الأعظم تموّج فی ذاته باسمه الأعظم الأکبر یا قوم فاعرفوا قدر تلک الأیّام لأنّ فیها جری السّلسبیل و التّسنیم ثمّ هذا الکوثر المقدّس الأطهر اذاً ولّوا وجوهکم الیه و لا تلتفتوا الی کلّ معین کدر با این ندای خوش ربّانی و نغمۀ قدس سبحانی که در کلّ حین بابدع الحان ناطق و مغنّی است احدی در نفس خود مستشعر نشده اذاً قد عمت کلّ ذی عین و صمّت کلّ ذی اذن و بکمت کلّ ذی لسان و احتجب کلّ ذی قلب و جهل کلّ ذی علم و منع کلّ ذی عرفان الّا من ایّده اللّه بفضله و انقطع عن العالمین

ای نصیر در ظهور اوّلم بکلمۀ ثانی از اسمم بر کلّ ممکنات تجلّی فرمودم بشأنیکه احدیرا مجال اعراض و اعتراض نبوده و جمیع عباد را برضوان قدس بی‌زوالم دعوت فرمودم و بکوثر قدس لایزالم خواندم مشاهده شد که چه مقدار ظلم و بغی از اصحاب ضلال ظاهر بشأنیکه لن یحصیه الّا اللّه تا آنکه بالأخره جسد منیرم را در هوا آویختند و برصاص غلّ و بغضا مجروح ساختند تا آنکه روحم برفیق اعلی راجع شد و بقمیص ابهی ناظر و احدی تفکّر ننمود که بچه جهت این ضرّ را از عباد خود قبول فرمودم چه که اگر تفکّر مینمودند در ظهور ثانیم باسمی از اسمایم از جمالم محتجب نمیماندند اینست شأن این عباد و رتبه و مقام ایشان دع ذکرهم و ما یجری من قلمهم و یخرج من فمهم با اینکه در جمیع الواح بیان جمیع عبادم را مأمور فرمودم که از ظهور بعدم غافل نمانند و بحجبات اسماء و اشارات از ملیک صفات محتجب نگردند و حال تو ملاحظه کن که باحتجاب کفایت نشده چه مقدار از احجار ظنون بر شجرۀ عزّ مکنون من غیر تعطیل و تعویق انداخته‌اند و باینهم کفایت ننموده تا آنکه اسمی از اسمایم که بحرفی او را خلق فرمودم و بنفحه‌ئی حیات بخشیدم بمحاربه بر جمالم برخاست تاللّه الحقّ بانکار و استکباری بجمال مختار معارضه نمود که شبهی از برای آن مصوّر نه و مع‌ذلک نظر بآنکه ناس را بی بصر و شعور فرض نموده و جمیع عقول را معلّق بردّ و قبول خود دیده فعل منکر خود را بجمال اطهر نسبت داده که در مداین اللّه اشتهار دهد که شاید باین وساوس و حیل ناس را از علّة العلل محروم سازد مع آنکه اوّل این امر از جمیع مستور بوده و احدی مطّلع نه جز دو نفس و احد منهما الّذی سمّی بأحمد استشهد فی سبیل ربّه و رجع الی مقرّ القصوی و الآخر الّذی سمّی بالکلیم کان موجوداً حینئذ بین یدینا

باری بیان را از این مقام منصرف نمودیم چه که حیف است قلم تقدیر باین اذکار تحریر نماید حال تو راجع شو بمنظر اکبر در اقلّ من حین و خود را بین یدی ربّ العالمین ملاحظه کن و تفکّر در این ظهور منیع مبذول دار و هم‌چنین بطرف حدید در حجج مرسلین ملاحظه کن و بشطر انصاف ناظر شو که این عباد بچه مؤمن شده‌اند که الیوم فوق آن را ببصر ظاهر ملاحظه ننموده‌اند اگر بظهور آیات آفاقیّه و انفسیّه بمظاهر احدیّه موقن گشته‌اند تاللّه قد ملئت الآفاق من تجلّیات هذا الاشراق بشأنیکه اهل ملل قبل شهادت دهند تا چه رسد باهل سبل هدایت و این قدرت مشهود را جز منکر عنود نفسی انکار ننماید و اگر بآیات منزله ناظرند قد احاطت الوجود من الغیب و الشّهود و بشأنی از غمام فضل امریّه و سحاب فیض احدیّه هاطل که در یک ساعت معادل الف بیت نازل و اگر ملاحظۀ ضعف عباد و فساد من فی البلاد نمیشد البتّه اذن داده می‌شد که کلّ بین یدی عرش اعظم حاضر شوند و نفحات روح القدس اکرم را ببصر ظاهره مشاهده نمایند عجب است از این عباد غافل نابالغ که در اینمدّت که شمس جمال ذو الجلال در وسط زوال مشرق و لایح بوده احدی ببصر خود ناظر نشده و بنفس خود مستشعر نگشته و این غفلت نبوده مگر آنکه جمیع خود را بحجبات غلیظۀ اوهام از عرفان ملیک علّام منع نموده‌اند و بأوهن البیوت از مدینۀ طیّبۀ محکمۀ صمدانیّه محروم مانده‌اند ای عباد از سراب وهم کدره بمنبع معین یقین ربّ العالمین بشتابید و در شاطی کوثر رحمة للمقرّبین مقرّ نمائید بگو ای قوم قدری بشعور آئید و جمال علیّ اعلی را مرّة اخری در هوای بغضا معلّق مسازید و روح را بر صلیب غلّ مزنید و یوسف ابهی را بجبّ حسد مبتلا مکنید و رأس مطهّر مبین را بسیف کین مقطوع مسازید و دیار بدیار مگردانید تاللّه قد ورد علیّ کلّ ذلک ولکنّ النّاس هم لا یشهدون

باری در کلمات قدسم و اشارات انسم لحظات عنایتم بدوستانم ناظر و در حقیقت اوّلیّه مخاطب در کلّ خطاب دوستان حقّ بوده و خواهد بود پس ایدوستان من تا آفاق محدوده را از فراق نیّر احدیّه محزون و مکدّر نیابید سعی نموده که بانوار تجلّیات عزّ صمدیّه‌اش مستنیر گردید و از منبع فیض رحمانیّه و معدن فضل سلطان احدیّه محروم نشوید فیا روحا لمن یتوجّه الیه بقلبه و یستظلّ فی ظلّه و یستقرّ الی فنآء قدسه و یهرب عن دونه و یصل الی معین هدایته کذلک یأمرکم روح الأعظم ان انتم من السّامعین در این حین روحا نقطۀ اعلی بر یمین عرش ابهی واقف و بدین کلمات منیعۀ طیّبۀ مبارکۀ لایحۀ واضحه تکلّم میفرماید

ای بندگان من مقصودی از ظهورم و منظوری از طلوعم جز بشارت بر جمال محبوبم نبوده و نخواهد بود حجبات وهمیّه و سبحات غلیظه که در بین ناس سدّی بود محکم و ایشانرا از سلطان عزّ قدم ممنوع میداشت جمیع را بعضد قدرتم و ید قوّتم خرق فرمودم چنانچه مشاهده نموده‌اید که در حین ظهور جمالم ناس بچه اوهام از عرفانم محتجب مانده‌اند و در بیان بلسان قدرت جمیع را نصیحت فرمودم که در حین ظهور بهیچ شیئی از اشیاء چه از حروفات و چه از مرایا و چه از آنچه در کلّ آسمانها و زمین خلق شده از عرفان نفس ظهور محتجب نمانند چه که لم‌یزل ذات قدم بنفس خود معروف بوده و دون او در ساحت قدسش معدوم صرف و مفقود بحتند کیف یصل المخلوق الی خالقه و المفقود الی سلطان الوجود لا فوالّذی نفسی بیده بل یصلنّ الی ما قدّر لهم من آثار ظهوراته و کذلک نزّلنا الأمر فی کلّ الألواح ان انتم تنظرون با جمیع این وصایای محکمه و نصایح متقنه بعد از ظهور جمالم که انوارش جمیع ممکناترا احاطه فرموده و بشأنی ظاهر و لایح شده که عیون ابداع شبه آن ادراک ننموده مع‌ذلک بعضی باعراض صرف قیام نموده‌اید و برخی بمحاربه برخاسته‌اید و بعضی به لا و نعم تمسّک جسته تشبّث نموده‌اید فبئس ما فعلتم فی انفسکم و ظننتم بظنونکم فوجمالی کلّ من فی السّموات و الأرض الیوم بین یدی ربّ الأرباب مثل کفّ تراب مشهود است فطوبی لمن عرج الی معارج القدس و صعد الی مواقع الأنس و عرف منظر اللّه المهیمن القیّوم حال انصاف دهید اگر از این جمال احدیّه و شریعۀ جاریه و شمس مشرقه و سحاب مرتفعه و رحمت منبسطه و قدرت محیطه خود را محروم سازید بکدام جهت توجّه نمائید لا فوالّذی نفسی بیده لم یکن لکم مقرّ الّا فی اصل الجحیم طهّروا رمد عیونکم ثمّ افتحوها بحبّی ثمّ تجسّسوا فی اقطار السّموات و الأرض هل تجدون رحمة اکبر عمّا ظهر لا فومنظری الأکبر لو انتم من العارفین و لو تدورنّ فی الآفاق هل ترون قدرة ابدع من قدرة ربّکم الرّحمن لا فونفسی المنّان لو انتم من الشّاعرین

باری ای عباد نظر کلّ را از کلّ جهات منصرف داشتم که شاید در حین ظهورم محتجب نمانید و از مقصود اصلی غافل نشوید حال ملاحظه میشود که کلّ مثل امم قبل بلکه اشدّ و اعظم بحجبات وهمیّه و اشارات قلمیّه و دلالات فمیّه از مظهر جمال احدیّه دور مانده‌اید و مع‌ذلک تحسبون انّکم محسنون و مهتدون لا فونفس البهآء لو انتم تتفکّرون و کاش بهمین مقدارها اکتفا ‌مینمودید و دست کین بر سدرۀ مبین مرتفع نمینمودید آخر ای غافلان سبب شهادتم چه بود و مقصود از انفاق روحم چه اگر بگوئید که احکام منزله بود این احکام فرع عرفان بوده و خواهد بود و نفوسیکه از اصل محتجب مانده‌اند چگونه بفرع آن تشبّث نمایند و اگر بگوئید مقصود حروفات و مرایا بوده‌اند کلّ باراده خلق شده و خواهند شد یا قوم خافوا عن اللّه و لا تقاسوا نفسه بنفوسکم و لا شئونه بشئونکم و لا جماله بجمالکم و لا آثاره بآثارکم و لا قوله بأقوالکم و لا سلطنته بما فیکم و بینکم و لا کلماته بکلماتکم و لا بیانه ببیانکم و لا مشیه بمشیکم و لا سکونه بسکونکم اتّقوا اللّه یا ملأ البیان و کونوا من المتّقین ان آمنتم بنفسی تاللّه هذا نفسی و ان آمنتم بآیاتی تاللّه نزّل من عنده ما لا نزّل علی احد من قبل و اذاً یشهد بذلک ذاتی ثمّ کینونتی ثمّ قلبی و لسانی و عن ورائی یشهد علیه ما یظهر من عنده ان انتم من العارفین

ای ملأ بیان خود را از نفس قدس رحمن ممنوع منمائید و تشبّث باین و آن مجوئید من شآء فلیسمع نغمات الرّوح و من اعرض فانّه لخیر سامع و علیم ای ملأ بیان آیا ملاحظه ننموده‌اید که در عشرین از سنین در مقابل اعدا بنفس خود قیام فرمود بسا از لیالی که جمیع در بستر راحت خفته بودید و این جمال احدیّت در مقابل مشرکین ظاهر و قائم و چه ایّامها که خوفاً لأنفسکم در حجبات ستر خود را محفوظ و مستور میداشتید و جمال عزّ تمکین در مابین مشرکین واضح و لایح و هویدا و مع‌ذلک اکتفا بآنچه اعدا وارد آورده‌اند ننموده اکثری از شما بمحاربه بر جمال احدیّه قیام نموده‌اید تاللّه اذاً یبکی عینی و یحترق قلبی و یضطرب کینونتی و یقشعرّ جلدی و یدقّ عظمی و یتزلزل ارکانی و لم ادر ما تریدون من بعد ان تفعلوا به و تردوا علیه بل انّا کنّا عالماً بکلّ ذلک و کلّ عندنا فی الواح عزّ محفوظ

حال اینست کلمات منزلۀ احلی که لسان علیّ اعلی بآن ناطق شده پس خوشا بحال آنکه کلمات اللّه را اصغا نماید و از کلّ من فی الأرض و السّمآء و از آنچه در او خلق شده خود را مطهّر نموده بمدینۀ بقا که فنای قدس اعزّ ابهی است وارد شود فهنیئاً للموقنین و الواردین و طوبی لمن ینظر کلمات اللّه ببصره و لا یلتفت الی اعراض العالمین چه که هر نفسی را الیوم بمثل این عالم خلق فرموده‌ایم چنانچه در عالم مدن مختلفه و قراء متغایره و همچنین از اشجار و اثمار و اوراق و اغصان و افنان و بحار و جبال و کلّ آنچه در او مشهود است همین قسم در انسان کلّ این اشیاء مختلفه موجود است پس یک نفس حکم عالم بر او اطلاق می‌شود ولکن در مؤمنین شئونات قدسیّه مشهود است مثلاً سماء علم و ارض سکون و اشجار توحید و افنان تفرید و اغصان تجرید و اوراد ایقان و ازهار حبّ جمال رحمن و بحور علمیّه و انهار حکمتیّه و لآلی عزّ صمدیّه موجود و مؤمنین هم دو قسم مشاهده میشود از بعضی این عنایت الهیّه مستور چه که خود را بحجبات نالایقه از مشاهدۀ این رحمت منبسطه محروم داشته‌اند و بعضی بعنایت رحمن بصرشان مفتوح شده و بلحظات اللّه در آنچه در انفس ایشان ودیعه گذاشته شده تفرّس مینمایند و آثار قدرت الهیّه و بدایع ظهورات صنع ربّانیّه را در خود ببصر ظاهر و باطن مشاهده مینمایند و هر نفسیکه باینمقام فایز شد بیوم یغنی اللّه کلّاً من سعته فایز شده و ادراک آن یوم را نموده و بشأنی خود را در ظلّ غنای ربّ خود مشاهده مینماید که جمیع اشیاء را از آنچه در آسمانها و زمین مخلوق شده در خود ملاحظه مینماید بلکه خود را محیط بر کلّ مشاهده کند لو ینظر ببصر اللّه

و اگر نفسی از این نفوس بثبوت راسخ متین در امر اللّه قیام نماید هرآینه غلبه مینماید بر کلّ اهل این عالم و یشهد بذلک ما حرّک علیه لسان اللّه بسلطان القوّة و القدرة و الغلبة بأن تاللّه الحقّ لو یقوم احد علی حبّ البهآء فی ارض الانشآء و یحارب معه کلّ من فی الأرض و السّمآء لیغلّبه اللّه علیهم اظهاراً لقدرته و ابرازاً لسلطنته و کذلک کان قدرة ربّک محیطاً علی العالمین و چون در هر شیء حکم کلّ شیء مشاهده میشود این است که بر واحد حکم کلّ جاری شده و اینست سرّ آنچه بمظهر نفسم من‌قبل الهام شده من احیا نفساً فکأنّما احیا النّاس جمیعاً چون در یک نفس جمیع آنچه در عالم است موجود لذا میفرماید اگر نفسی نفسی را حیات دهد مثل آن است که جمیع ناس را حیات بخشیده و اگر نفسی نفسی را قتل نماید مثل آن است که جمیع عالم را قتل نموده اذاً تفکّروا فی ذلک یا اولو الفکر و هم‌چنین در مشرکین هم بهمین بصر ملاحظه نمائید ولکن در این نفوس ضدّ آنچه مذکور شده مشهود آید مثلاً سماء اعراض و ارض غلّ و اشجار بغضا و افنان حسد و اغصان کبر و اوراق بغی و اوراد فحشا این چنین تفصیل دادیم از برای شما بلسان مختار که شاید در بحور حکمتیّه و معارف الهیّه تغمّس نمائید و بر فلک ابهی که بر بحر کبریا الیوم جاری است تمسّک جسته از واردین او محسوب شوید پس خوشا حال شما اگر از محرومان نباشید

بگو بمحتجبین از جمالم که قسم بسلطان عزّ اجلالم که این شمس مشرقه از افق عزّ احدیّه باکمام غلّ مستور نماند و بحجاب بغضا محجوب نگردد در کلّ حین در قطب زوال مشرق و مضیء و بنداء ملیح حزین میفرماید که ای عباد خود را از اشراق این شمس لایح ممنوع نسازید و از حرم خلد ربّانی خود را محروم مدارید اینست حرم الهی در مابین شما و اینست بیت رحمانی که مابین اهل عالم در هیکل انسانی حرکت مینماید و مشی میفرماید و اینست منای عالمین و مشعر عزّ توحید و مقام قدس تفرید و حلّ اللّه المقتدر العزیز الفرید که در مابین خلق ظاهر شده و مشهود گشته جمیع مقرّبین برجای این یوم جان داده‌اند و شما ای محتجبین خود را باین و آن مشغول نموده از منظر سبحان دور مانده‌اید فوا حسرة علیکم یا ملأ الواقفین قسم بخدا آنچه بر مظاهر احدیّه وارد شده و میشود از احتجاب ناس بوده مثلاً ملاحظه نما در ظهور اوّلم که باسم علیّ علیم در مابین آسمان و زمین ظاهر شد و کشف حجاب فرمود اوّل علمای عصر بر اعراض و اعتراض قیام نمودند اگرچه اعراض امثال این نفوس بر حسب ظاهر سبب اعراض خلق شد ولکن در باطن خلق سبب اعراض این نفوس شده‌اند مشاهده کن که اگر ناس خود را معلّق بردّ و قبول علما و مشایخ نجف و دونه نمیساختند و مؤمن باللّه میشدند مجال اعراض از برای این علما نمیماند چون خود را بی‌مرید و تنها ملاحظه مینمودند البتّه بساحت قدس الهی میشتافتند و لابدّاً بشریعۀ قدم فایز میگشتند

و حال هم اگر اهل بیان از تشبّث برؤسا خود را مقدّس نمایند البتّه در یوم اللّه از خمر معانی ربّانی و فیض سحاب رحمت رحمانی محروم نگردند باسمم حجبات غلیظ را بردرید و اصنام تقلید را بقوّت توحید بشکنید و بفضای رضوان قدس رحمن وارد شوید نفس را از آلایش ما سوی اللّه مطهّر نمائید و در موطن امن کبری و مقرّ عصمت عظمی آسایش کنید بحجاب نفس خود را محتجب مسازید چه که هر نفسی را کامل خلق نمودم تا کمال صنعم مشهود آید پس در اینصورت هر نفسی بنفسه قابل ادراک جمال سبحان بوده و خواهد بود چه که اگر قابل اینمقام نباشد تکلیف از او ساقط و در محضر حشر اکبر بین یدی اللّه اگر از نفسی سؤال شود که چرا بجمالم مؤمن نشده و از نفسم اعراض نموده‌ و او متمسّک شود بجمیع اهل عالم و معروض دارد که چون احدی اقبال ننمود و کلّ را معرض مشاهده نمودم لذا اقتدا بایشان نموده از جمال ابدیّه دور مانده‌ام هرگز این عذر مسموع نیاید و مقبول نگردد چه که ایمان هیچ نفسی بدون او معلّق نبوده و نخواهد بود اینست از اسرار تنزیل که در کلّ کتب سماوی بلسان جلیل قدرت نازل فرمودم و بقلم اقتدار ثبت نمودم

پس حال قدری تفکّر نمائید تا ببصر ظاهر و باطن بلطافت حکمتیّه و جواهر آثار ملکوتیّه که در این لوح منیعۀ ابدیّه بخطاب محکمۀ مبرمه نازل فرمودم مشاهده نموده ادراک نمائید و خود را از مقرّ قصوی و سدرۀ منتهی و مکمن عزّ ابهی دور مگردانید آثار حقّ چون شمس بین آثار عباد او مشرق و لایح است و هیچ شأنی از شئون او بدون او مشتبه نگردد از مشرق علمش شموس علم و معانی مشرق و از رضوان مدادش نفحات رحمن مرسل فهنیئاً للعارفین

باری ای برادران قسم بجمال رحمن که اگر نه این بود که مشاهده شده معدودی محدود که قدّ علم نموده‌اند و بکمال سعی و اجتهاد در قطع سدرۀ ربّ الایجاد ایستاده‌اند هرگز لسان ببیان نمیگشودم و بحرفی تفوّه نمینمودم ولکن چکنم که این معدود نالایق نابالغ بحبل ریاست تشبّث نموده و بزخرف دنیا تمسّک جسته ناس را بکمال تدبیر و منتهای تزویر از شاطی قدم منع مینمایند و مقصودی نداشته و ندارند جز اینکه جمعی را مثل اهل فرقان در ارض تربیت نمایند که مبادا وهنی بریاسات وارد شود اینست شأن این عباد و چون ملاحظه نموده‌اند که انوار شمس قدس قدمیّه عالمیان را احاطه فرموده و اعلام عزّ ذکریّه در کلّ بلاد منصوب شده و اشتهار یافته لذا بخدعه برخاسته‌اند و بنسبتهای کذبه و مفتریات نالایقه نسبت داده‌اند که شاید باین مفتریات مردم را از حضور در مقرّ سلطان اسماء و صفات ممنوع سازند و بکمال وساوس مشغولند و عنقریب است که نعیق اکبر در مابین خلق مرتفع شود و حجابهای وهم نفوس را احاطه نماید پس تو پناه بر بحقّ در چنین یوم و این لوح را در بعضی از ایّام ملاحظه نما که شاید روایح رحمانی که از شطر این لوح سبحانی در مرور است اریاح کدرۀ غلّیّه را از تو منع نماید و تو را در صراط حبّ محبوب مستقیم دارد

باری بهیچ رئیس تمسّک مجو و بهیچ عمامه و عصائی از فیوضات سحاب ابهی ممنوع مشو چه که فضل انسانی بلباس و اسماء نبوده و نخواهد بود اگر از اهل عمایم بظهورات شمس مستشرق و مستضیء گشتند یذکر اسمائهم عند ربّک والّا ابداً مذکور نبوده و نخواهند بود پس بشنو لحن ابدع امنعم را اگر فضل انسان بعمامه میبود باید آن شتری که معادل الف عمامه بر او حمل میشود از اعلم ناس محسوب شود و حال آنکه مشاهده مینمائی که حیوان است و گیاه میطلبد زینهار بمظاهر اسماء و هیاکلی که خود را بعمایم ظاهریّه و البسۀ زهدیّه میارایند از حقّ ممنوع مشو و غافل مباش الیوم ملکوت اسماء در حول شجرۀ امر طائف و بحرفی مخلوق و دیگر آنکه زهدیکه محبوب حقّ بوده آن اقبال بحقّ و اعراض از ما سواه بوده و خواهد بود نه مثل این عباد که از حقّ غافل و بدون او مشغول شده مسرورند و اسم آن را زهد گذارده‌اند فبئس ما اشتغلوا به فسوف یعلمون

یک نغمه از نغمات قبلم خالصاً لوجه اللّه بر تو و اهل ارض از مشرق کلمات اشراق مینمایم و القا میفرمایم که شاید راقدین بستر غفلت را بیدار نموده از هبوب اریاح روحانی که از افق صبح نورانیم مهبوب است آگاه نماید و آن این است که نقطۀ اولی روح من فی الملک فداه به محمّد حسن نجفی که از علمای بزرگ و مشایخ کبیر محسوب بود مرقوم فرموده‌اند که مضمون آن این است که بلسان پارسی ملیح مذکور میشود که ما مبعوث فرمودیم علیّ را از مرقد او و او را بالواح مبین بسوی تو فرستادیم و اگر تو عارف باو میشدی و ساجد بین یدی او میگشتی هرآینه بهتر بود از عبادت هفتاد سنه که عبادت نموده‌ و از حرف اوّل تو محمّد رسول اللّه را مبعوث میفرمودیم و از حرف ثانی تو حرف ثالث را که امام حسن باشد ولکن تو از این شأن محتجب ماندی و عنایت فرمودیم بآنکه سزاوار بود انتهی

حال ملاحظۀ بزرگی امر را نمائید که چه مقدار عظیم و بزرگ است و آن علیّ که فرستاده‌اند نزد شیخ مذکور ملّا علیّ بسطامی بوده و دیگر ملاحظۀ قدرت مظهر ظهور را فرمائید که بحرفی از اسم عباد خود اگر بخواهد جمیع هیاکل احدیّه و مظاهر صمدیّه را خلق فرمایند و مبعوث نماید هرآینه قادر و محیط است و مع‌ذلک تازه رؤسای بیان اراده نموده‌اند که امر وصایتی درست نمایند و باین اذکار خلقۀ عتیقه ناس را از منبع عزّ رحمانیّه محروم سازند و حال آنکه نقطۀ اولی مظهر قبلم جمیع این اذکار را از بیان محو فرموده و جز ذکر مرایا چیزی مشاهده نشده و نخواهد شد و آنهم مخصوص و محدود نبوده بشأنیکه میفرماید الهی فابتعث فی کلّ سنة مرآةً و فی کلّ شهر مرآةً بل فی کلّ یوم و فی کلّ حین فأظهر مرآةً لیحکی عنک و این فضل در مرایا موجود مادامیکه از مقابلۀ شمس حقیقت منحرف نشوند و بعد از انحراف کلّ مفقود و غیر مذکور و تاللّه الیوم مرایا محتجب مانده‌اند که سهل است بلکه طوریّون منصعق شده‌اند احسن‌القصص که به قیّوم اسماء مذکور و موسوم است و بیان فارسی که از لطیفۀ کلمات الهی است ملاحظه نمائید تا جمیع اسرار مشهود آید و این بیانات از برای مستضعفین ذکر میشود والّا آنانکه بر مقرّ اعرفوا اللّه باللّه ساکنند و بر مکمن قدس لا یعرف بما سواه جالس حقّ را بنفس او و به ما یظهر من عنده ادراک نمایند اگرچه کلّ من فی السّموات و الأرض از آیات محکمه و کلمات متقنه مملوّ شود اعتنا ننمایند و تمسّک نجویند چه که تمسّک بر کلمات وقتی جایز که منزل آن مشهود نباشد فتعالی من هذا الجمال الّذی احاط نوره العالمین

باری این قلب نه بمقامی محزون شده که قادر بر اظهار لآلی مکنونه شود و یا اقبال بتکلّم فرماید چه که مشاهده میشود که امر اللّه ضایع شده و زحمتهای این عبد را نفسی که بقول او خلق شده بر باد فنا داده اگرچه فی‌الحقیقه اینگونه امور سبب بلوغ ناس شود ولکن چون اکثری ضعیفند و غیر بالغ لذا محتجب مانند ولکن انّ ربّک لغنیّ عن مثل هؤلآء و انّه لمحیط علی العالمین باری راضی مشوید که مثل اهل فرقان باشید که باسماء تمسّک جوئید و از منزل اسماء محجوب مانید و کلماتی تلاوت نمائید و از مظهر و منزل آن محروم گردید چه که الیوم اگر کلّ من فی السّموات و الأرض مرایای لطیفه شوند و بلورات رفیعۀ منیعۀ ممتنعه گردند و بعبادت اوّلین و آخرین قیام نمایند و اقلّ من حین در این امر بدیع توقّف نمایند عنداللّه لا شیء محض مشهود آیند و معدوم صرف مذکور گردند

آیا مشاهده ننموده‌اید که آنچه ملأ فرقان ذکر مینمودند کذب صرف بود و احدی را در حین ظهور از آنچه بآن متمسّک بوده‌اند نفع نبخشید مگر آنانکه بقوّت یقین بشریعۀ ربّ العالمین وارد شدند پس بشنو نغمۀ ربّانی و بیان عزّ صمدانی را و بگو بسم اللّه المقدّس الأبهی و باذنه الأرفع الأمنع الأقدس الأعلی و از فنای باب رضوان باصل مدینه وارد شو لتشهد نفسک غنیّاً بغنآء ربّک و ناطقاً بثنآء بارئک و عارفاً بنفس مولاک و تجد ما تقرّ به عیناک و تفرح به ذاتک و تسرّ به کینونتک و تکون من الفائزین اینست وصیّت جمال قدم احبّای خود را من شآء فلیؤمن و من شآء فلیعرض و اگر بآنچه ذکر شده فایز شدی و بلقاء جمال رحمن مفتخر گشتی بایست بامر و صیحه زن میان عباد و بنغمۀ احلایم فانطق بین السّموات و الأرض بأن یا ملأ البیان تاللّه الحقّ قد اشرق شمس العرفان عن افق السّبحان و طلع عن غرف الرّضوان هذا الغلمان و علی وجهه نضرة المنّان و بیده خمر الحیوان و یسقی الممکنات باسمی الأبهی هذا الرّحیق الحمرآء اذاً فاسرعوا یا ملأ الانشآء من مظاهر الأسمآء لیظهر علیکم لآلئ المکنون من هذا الکوب المخزون الّذی ظهر علی هیکل اللّوح و استسقوا منه اهل ملأ الأعلی فی مواقع القصوی و اذا شربوا اخذتهم جذبات الرّحمن و نفحات السّبحان و نطقوا فی علی الفردوس بربوات الأنس تاللّه هذا لرحیق مختوم تاللّه الحقّ هذا لخمر الّتی قد کانت مکنونة تحت حجبات الغیب و محفوظة تحت خبآء العزّ و مسّتها انامل الرّحمن فی عرش الجنان و اظهرها بالفضل بهذا الاسم الّذی ظهر بالحقّ و اشرق عن وجهه بدایع الأنوار فی السّرّ و الاجهار و قرّت به اعین المقرّبین ثمّ عیون المرسلین ثمّ ما کان و ما یکون و انتم یا ملأ البیان لا تحرموا انفسکم عن منظر الرّحمن کسّروا اصنام الهوی باسمی الأبهی ثمّ اخرجوا سیف البیان عن غمد اللّسان و غنّوا بربوات الأحلی بین ملأ الانشاء لعلّ النّاس یستشعرنّ فی انفسهم و یخرجنّ عن خلف حجاب محدود قل أ تظنّون فی انفسکم بأنّ هذا الفتی ینطق عن الهوی لا فوجماله الأبهی بل کان واقفاً بالمنظر الأعلی و ینطق بما نطق روح الأعظم فی صدره الممرّد الأصفی تاللّه الحقّ علّمه شدید الأمر فی جبروت القصوی و عرّفه قویّ الرّوح فی ملکوت الأسنی و ینطق بالحقّ فی کلّ حین بما نطق لسان الأمر فی سرادق الأخفی تاللّه هذا لهو الّذی قد ظهر مرّة باسم الرّوح ثمّ باسم الحبیب ثمّ باسم علیّ ثمّ بهذا الاسم المبارک المتعالی المهیمن العلیّ المحبوب و انّ هذا لحسین بالحقّ قد ظهر بالفضل فی جبروت العدل و قام علیه المشرکون بما عندهم من البغی و الفحشآء ثمّ قطعوا رأسه بسیف البغضآء و ارفعوه علی السّنان بین الأرض و السّمآء و اذاً ینطق الرّأس علی الرّماح بأن یا ملأ الأشباح فاستحیوا عن جمالی ثمّ عن قدرتی و سلطنتی و کبریائی فارتدّوا الأبصار الی منظر ربّکم المختار لکی تجدنی صائحاً بینکم بنغمات قدس محبوب فأنصفوا اذاً فی ذواتکم ان تجعلوا انفسکم محروماً عن حرم القصوی و هذا البیت الأطهر الأحکم الحمرآء فبأیّ حرم انتم تتوجّهون ثمّ تطوفون خافوا عن اللّه ثمّ افتحوا ابصارکم لعلّ تشهدون لحظات اللّه فوق رؤوسکم ثمّ ملکوته امام وجوهکم لعلّ انتم تستشعرون فی انفسکم و تکوننّ من الّذینهم یفقهون

ان یا نصیر انّا احببناک من قبل و نحبّنّک حینئذ ان تکون مستقیماً علی حبّ مولاک و ارسلنا الیک ما یکفی فی الحجّیّة شرق الأرض و غربها و تستبشر فی نفسک و تکون من الّذینهم ببشارات الرّوح هم یفرحون و اذا وصل الیک هذا اللّوح قم عن مقعدک ثمّ ضعه علی رأسک ثمّ ولّ وجهک الی وجهی المشرق العزیز القیّوم و قل

ای ربّ لک الحمد بما انزلت علیّ من سمآء جودک ما یطهّر به العالمین ای ربّ لک الشّکر بما اشرقت علیّ من انوار شمس وجهک الّذی باشراق منه خلق الکونین ای ربّ لک الحمد علی بدیع عطایاک و جمیل مواهبک و اسئلک بجمالک الأعلی فی هذا القمیص الدّرّیّ المبارک الأبهی بأن تنقطعنی عن کلّ ذکر دون ذکرک و عن کلّ ثنآء دون ثنائک ثمّ الهمنی ما یقومنی علی رضاک و یمنعنی عن التّوجّه الی العالمین ای ربّ انا الّذی قد فرّطت فی جنبک هب لی بسلطان عنایتک و لا تدعنی بنفسی اقلّ من حین ای ربّ لا تطردنی عن باب عزّ صمدانیّتک و فنآء قدس رحمانیّتک ثمّ انزل علیّ ما هو محبوب عندک لأنّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العزیز الکریم ای ربّ فأرسل علیّ نسایم الغفران عن شطر اسمک السّبحان ثمّ اصعدنی الی قطب الرّضوان مقرّ اسمک الرّحمن الرّحیم ثمّ اغفر لی و لأبی ثمّ الّتی حملتنی بفضل من عندک و رحمة من لدنک و انّک انت ارحم الرّاحمین ای ربّ قدّر لی ما تختاره لنفسی ثمّ انزل علیّ من سمآء فضلک من بدایع جودک و عنایتک ثمّ اقض من لدنک حوائجی و انّک انت خیر مقضی و خیر حاکم و خیر مقدّر و انّک انت الفضّال القدیم

ثمّ بعد ذلک فاشدد ظهرک علی خدمة اللّه و امره ثمّ انصره بما انت مستطیعاً علیه و لا تجحد فی نفسک و لا تستر کلمات اللّه عن اعین العباد فانشرها بین یدی المؤمنین ایّاک ان لا یمنعک اسم احد و لا رسم نفس بلّغ امر مولاک الی من هناک و لا توقّف فیما امرت به و کن علی امر بدیع اوّلاً فانصح نفسک ثمّ انصح العباد و هذا ما قدّرناه لعبادنا المخلصین ان استقم علی حبّ مولاک علی شأن لن یزلّک من شیء عن صراطه و هذا من فضلی علیک و علی عبادنا المحسنین ثمّ اعلم بأن یحضر عندک من یمنعک عن حبّ اللّه و انّک لمّا وجدت منه روایح البغضآء عن جمال السّبحان ایقن بأنّه لهو الشّیطان ولو یکون من اعلی الانسان اذاً تجنّب عنه ثمّ استعذ باسمی القادر القدیر المحکم الحکیم کذلک اخبرناک من نبأ الغیب لتطّلع بما هو المستور عن انظر الخلائق اجمعین

ان یا نصیر تجنّب عن مثل هؤلآء ثمّ فرّ عنهم الی ظلّ عصمة ربّک و کن فی حفظ عظیم ثمّ اعلم بأنّ نفس الّذی یخرج من هؤلآء انّه یؤثّر کما یؤثّر نفس الثّعبان ان انت من العارفین کذلک الهمناک و علّمناک بما هو المستور عنک لتطّلع بمراد اللّه و تکون علی بصیرة منیر طهّر یدک عن التّشبّث الی غیر اللّه و الاشارة الی دونه کذلک یأمرک قلم القدم ان انت من السّامعین قل یا ملأ البیان تاللّه الحقّ یأتیکم صواعق یوم القهر ثمّ زلازل ایّام الشّداد ثمّ هبوب اریاح کره عقیم و یأتیکم هیکل النّار بکتاب فیه ردّ علی اللّه المهیمن العزیز القدیر و انّا قدّرنا لکلّ مؤمن بأن لو اطّلع بذلک و استطاع فی نفسه یأخذ قلم القدرة باسم ربّه المقتدر القدیر ثمّ یکتب فی ردّ من ردّ علی اللّه و کذلک یجزی ربّک جزآء المشرکین تاللّه الحقّ قد اخذنا تراباً و عجنّاه بمیاه الأمر و صوّرنا منه بشراً و زیّنّاه بقمیص الأسمآء بین العالمین فلمّا ارفعنا ذکره و اشتهرنا اسمه بین ملأ الأسمآء اذاً قام علی الاعراض و حارب مع نفسی المهیمن العزیز العلیم و افتی علی قتل الّذی بذکر من عنده خلق و خلقت السّموات و الأرض و انّا لمّا وجدناه فی تلک الحالة سترنا فی نفسنا و خرجنا عن بین هؤلآء و جلسنا فی البیت وحده متّکلاً علی اللّه المهیمن العزیز القدیم کذلک فصّلنا لک الأمر لتطّلع بما هو المکنون و تکون علی بصیرة منیر و انّک طهّر النّظر عن مثل هؤلآء ثمّ توجّه بمنظر الأکبر مقرّ العرش مطلع جمال ربّک العزیز المنیع لیحفظک عن سهم الاشارات و یجعلک ناطقاً بثنآء نفسه بین العالمین اذاً قم علی ذکر اللّه و امره و ذکّر الّذینهم آمنوا باللّه الّذی خلقهم و سوّاهم ثمّ الق علیهم ما القیناک فی هذا اللّوح لیکوننّ من المتذکّرین ثمّ من معک من اهلک الّذینهم آمنوا باللّه و آیاته من کلّ اناث و ذکور و من کلّ صغیر و کبیر و الحمد لنفسی المهیمن المقتدر العزیز القدیم تاللّه هذا الکلام فی آخر القول لسیف اللّه علی المشرکین و رحمته علی الموحّدین

ذکر شده بود که همیشه مع مراسله هدیه‌ بساحت عزّ مرسول میداشتی و حال بجهت عدم استطاعت ظاهره از این فیض محروم گشته هرگز از این محزون نبوده و نباشید تاللّه الحقّ حبّک ایّای لخیر عن خزائن السّموات و الأرض ان تکون ثابتاً علیه و کذلک نزّل الأمر من جبروت عزّ بدیع ان لا تحزن فی ذلک لأنّ الخیر کلّه بیده فسوف یغنیک بفضله اذا شآء و اراد و انّه ما من امر الّا بعد اذنه له الخلق و الأمر یحکم ما یشآء و انّه لهو العلیم الحکیم و انّ حبّک لو یطهّر عن اشارات المنیع یجعله اللّه من کنز لا یفنی و قمص لا یبلی و خزائن لا یخفی و عزّ لا یغطی و شرف لا یغشی کذلک حرّک لسان اللّه الملک العزیز العلیم لتسکن فی نفسک و تفرح فی ذاتک و تکون من الصّابرین و المتوکّلین

* * *

جناب ذبیح میرزا

هو الباقی الأعلی

قلم الأمر یقول الملک یومئذ للّه لسان القدرة یقول السّلطنة یومئذ للّه ورقآء العمآء علی اغصان البقآء تغنّ العظمة للّه الواحد الجبّار حمامة الأمر ترنّ علی افنان الرّضوان الکرم یومئذ للّه الواحد الغفّار دیک العرش فی اجمة القدس یدلع بأنّ الغلبة یومئذ للّه الفرد المقتدر القهّار قلب کلّ شیء فی کلّ شیء ینادی العفو یومئذ للّه الأحد الفرد المهیمن السّتّار روح البهآء فوق الرّأس مقام الّذی لن یشار باشارة الممکنات ینطق تاللّه قد ظهر ساذج القدم ذو العظمة و الاقتدار لا اله الّا هو العزیز المقتدر المتعالی العلیم المحیط البصیر الخبیر المهیمن النّوّار

یا ایّها العبد الّذی اردت رضآء اللّه و حبّه بعد الّذی کلّ انفضّوا عن حوله الّا عدّة من اولی الأبصار فجزاک اللّه من فضله جزآءً حسناً باقیاً دائماً بما اردته فی یوم عمت فیه الأنظار ثمّ اعلم بأنّا لو نلقی علیک رشحاً عمّا رشّ علینا من رشحات ابحر القضآء من اولی الغلّ و البغضآء لتبکی و تنوح فی العشیّ و الابکار فیا لیت نجد فی الأرض من منصف ذی بصر لیعرف ما ظهر فی هذا الظّهور من سلطنة اللّه و اقتداره و یذکّر النّاس خالصاً لوجه اللّه بالسّرّ و الاجهار لعلّ النّاس یقومنّ و ینصرنّ هذا المظلوم الّذی ابتلی بین یدی هؤلآء الفجّار اذاً روح القدس نطق عن ورائی و یقول صرّف القول علی تصریف آخر لئلّا یحزن الّذی اراد الوجه من وجهک و قل انّی ما استنصرت من احد من قبل و لن استنصر من بعد بفضل اللّه و قدرته و انّه قد نصرنی بالحقّ اذ کنت فی العراق و جادل معی کلّ الملل و حفظنی بالحقّ و اخرجنی عن المدینة بسلطان الّذی لا ینکره الّا کلّ منکر مکّار قل انّ جندی توکّلی و حزبی اعتمادی و رایتی حبّی و انیسی ذکر اللّه الملک المقتدر العزیز المختار

و انّک انت یا ایّها السّایر فی حبّ اللّه قم علی امر اللّه و قل یا قوم لا تشتروا هذا الغلام بزخرف الدّنیا و لا بنعیم الآخرة تاللّه الحقّ لن یعادل بشعر منه کلّ من فی السّموات و الأرض ایّاکم یا قوم لا تبدّلوه بما عندکم من الدّرهم و الدّینار فاجعلوا حبّه بضاعةً لأرواحکم فی یوم الّذی لن ینفعکم شیء و یضطرب الأرکان و تقشعرّ جلود النّاس و تشخص فیه الأبصار قل یا قوم خافوا عن اللّه و لا تستکبروا عند ظهوره خرّوا بوجوهکم سجّداً للّه ثمّ اذکروه فی آنآء اللّیل و اطراف النّهار و انّک فاشتعل من هذه النّار الملتهبة المشتعلة فی قطب الامکان علی شأن لن یخمدها بحور الأکوان ثمّ اذکر ربّک لعلّ یتذکّرنّ بذکرک عبادنا الغفلآء و یستبشرنّ به الأخیار ثمّ اعلم بأن حضر بین یدینا کتابک و سمعنا ما نادیت به اللّه ربّک فیما خرج من لسانی و قرأ بین یدینا من کان حاضراً لدی العرش و اجبناک بالحقّ فسوف یصل الیک اذا شآء اللّه و اراد انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ عنده بمقدار ان احمد اللّه بما خلّصک عن قومک و اخرجک عنهم بسکینة و اقتدار و ایّدک علی عرفان مظهر نفسه بعد الّذی کلّهم اعرضوا عن اللّه و کذلک یخرج النّور من النّار ثمّ اتّحد مع احبّآء اللّه و تکلّم بین النّاس بالحکمة لأنّا ارفعنا حکم الجدال و ودعنا الأرض لأهلها و ما اراد ربّک هو قلوب الأبرار و البهآء علیک ثمّ السّنآء علیک و علی اختک و علی من شقّ الأستار

* * *

بنام خداوند یکتا

قلم بیان باذن رحمن در دریای معانی سیر نمود و چون بارادۀ سلطان حقیقی بیرون آمد قطرات چند از او چکید و بهیئت صورت حروفات ظاهر و بعد نسیمی از مکمن مشیّت رحمانی مرور نمود و سبب ترکیب حروفات مقطّعات گشت و کلمۀ انّنی انا اللّه لا اله الّا هو هویدا شد و اینکلمۀ مبارکه بمثابۀ آفتاب از افق سماء کتاب الهی مشرق طوبی لمن فاز بها ویل لکلّ غافل مریب و از ظهور این کلمه دو اثر کلّی در ابداع ظاهر نار و نور چه که هر نفسی باو اقبال کرد لدی اللّه از اصحاب یمین که بانوار وجه فائزند محسوب و هر که اعراض نمود از اهل نار مذکور الحمد للّه آنجناب از ماء حیوان که بکوثر عرفان در کتاب الهی معروف است زندگی یافتند و بحیوة جدیده فائز شدند اینمقام را بکمال جدّ و اجتهاد حفظ نمائید دنیا را وفائی نبوده و نیست چنانچه در کلّ حین مشاهده میشود طوبی از برای نفسیکه بسبب دنیای فانیه از ملکوت باقی محروم و ممنوع نماند عنایت حقّ نسبت بآنجناب بوده چنانچه در مواضع عدیده حفظ فرموده و خواهد فرمود ان اشکر ربّک العلیم الخبیر انّا نبشّرک بکلمة من عندنا و نقول انّک انت من الآمنین ما علیک الاستقامة علی امر اللّه و ما علیه ان یحفظک بسلطانه المهیمن علی العالمین نسأل اللّه ان یظهر منک ما یبقی به ذکرک فی ملکوته و جبروته و فی کتابه المبین الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

للّتی نسبت بعبدنا الباقر

بسم اللّه الأقدس الأبهی

لا تجزعی من غربتک تاللّه لو تنظرین بعینی لتفدین نفسک فی سبیلی بما جعلک اللّه من الأساری فی حبّی ولکنّ الحجاب منعک عن عرفان ما قدّر لک من لدن عزیز قدیر انّا نراک فی حزن بما مسّتک کربة الغربة تاللّه وطنک ظلّی و یشهد بذلک لسان ربّک العلیم الحکیم لا تحزنی فی ابنک انّه فی حول ربّه لمن الطّائفین ان اذکری ما ظهر من امّ الأشرف الّذی فدی نفسه فی ارض الزّآء الا انّه فی مقعد صدق عند مقتدر قدیر اذا اراد المشرکون ان یقتلوه بالظّلم ارسلوا الیه امّه لتنصحه لعلّ یتوب و یتّبع الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین اذا حضرت تلقآء وجه ابنها تکلّمت بما ناحت به قلوب العشّاق ثمّ الملأ الأعلی و ربّک علی ما اقول شهید و علیم قالت ابنی ابنی ان افد نفسک فی سبیل ربّک ایّاک ان تکفر بالّذی سجد لوجهه من فی السّموات و الأرضین یا بنیّ ان استقم علی امر ربّک ثمّ اقبل الی محبوب العالمین علیها صلواتی و رحمتی و تکبیری و بهائی و انّی بنفسی لأکون دیة ابنها و اذاً فی سرادق عظمتی و کبریائی بوجه تستضیء منه الحوریّات فی الغرفات ثمّ اهل الفردوس و اهل مداین القدس لو یراه احد یقول ان هذا الّا ملک کریم ایّاک ان ترتکبی ما یحزن به عبدی انّه تحت نظر ربّک ان امسکی لسانک ثمّ اسجدی و ارکعی لربّک العزیز الحمید قد قدّر لک مقام ایّاک ان تعقّبیه بما لا ینبغی لک ان اطمئنّی بفضل مولاک القدیم قولی

ای ربّ رضیت برضائک و احبّ ان افدی نفسی و الّذین معی فی سبیلک انّک انت مولی العالمین

یا امتی فکّری ثمّ انصفی أ ودیعة الأجساد تحت اللّحود خیر ام فی اوعیة عصمة ربّک الغفور الرّحیم ایقنی انّ الموت حقّ کلّ من علیها فان و یبقی وجه ربّک الرّحمن الّذی اشرق من هذا الأفق المبین و بعد تحقّق الموت لو یموت احد بالأمراض خیر ام یستشهد فی سبیلی تاللّه هذا و یشهد بذلک کلّ الأشیآء و عن ورائها ربّک الصّادق الأمین لا تحزنی الّا لفراقی و بلائی و لا تفرحی الّا بذکری و ثنائی کذلک امرک ربّک من شطر هذا السّجن البعید

* * *

هواللّه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

لا تیأس من روح اللّه ما بتو مأنوس و تو محسوس ما

هفت شهر عشق را عطّار گشت

ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم

کلک مشکین تو هر دم که ز ما یاد کند

ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند

این بندۀ ضعیف و طلعت نحیف نمیداند بکدام کلمات مهمل غیر مستعمل اظهار مطلب نماید که هرچه در آنحضرت عرض شود افک صرف است و آنچه ذکر آید شرک محض

گر نبودی خلق محجوب و کثیف

ور نبودی حلقها تنگ و ضعیف

در مدیحت داد معنی دادمی

غیر این منطق لبی بگشادمی

ولکن کلام بزرگان است ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه لهذا با لسان کلیل و جسم علیل اظهار میرود و عرض میشود رشحی که از سحاب سماء مکرمت در اراضی کلمات نازل فرمودید و طفحی که از غمام جرباء مرحمت در هویّات اشارات مبذول داشتید نوری گردید و بر قلوب مشتاقان وارد شد و سروری گشت و بر سینۀ محزونان نازل آمد بلی تا نگرید ابر کی خندد چمن سبحان‌اللّه مگر این نفحۀ مشک از بهشت بود که آنچه در دست بود بهشتیم و یا این نفخۀ صور از شجرۀ طور آمد که از سر جان گذشتیم و بجانان پیوستیم چون ذکر دوست شنیدم فوراً برخاستم و گفتم

این مطرب از کجا است که برگفت نام دوست

تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

دل زنده میشود بامید وفای یار

جان رقص میکند بسماع کلام دوست

چون قاصد را نیافتم قاعد شدم و مجدّد بزیارت نامه کوشیدم آنچه از لآلی توحید که در صدف تحمید مکنون شده بود مشهود گشت الحقّ حالت افسرده را روح تازه و جان سوخته را نوری بی‌اندازه بخشید کأنّ روح القدس فیها یتنفّس اینست که فرموده‌اند و للأرض من کأس الکرام نصیب گویا قسمت عمر از سرگرفتم و شهد خمر عنایت از چشمۀ دهان محبوب نوشیدم

محرم لاهوت تو ناسوت باد

آفرین بر دست و بر بازوت باد

و اگر فراش مثبوت بساط احدیّت را مبسوط نماید و وساید مبروک محبّت را بگستراند شاید که چشم مشتاقان از پرتو نور صرف جمال منوّر گردد و عین مجذوبان از عین الفصل سلطان جلال روشن شود و اگرچه این کلمات مطبوع طبع بلنداختر و خاطر مشکل‌پسند حضرت عالی نخواهد افتاد ولکن چون ما را عذر بر بیان است البتّه شما را ذکر عفو بر لسان العذر عند کرام النّاس مقبول در مراتب محبّت و مقامات مودّت باین دو فرد اکتفا رفت

ای تیر غمت را دل عشّاق نشانه

خلقی بتو مشغول تو غایب ز میانه

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را میطلبم خانه بخانه

مقصود من از کعبه و بتخانه توای تو

مقصود توای کعبه و بتخانه بهانه

فریاد از دست این قلم و بیداد از این مرکّب و این کاغذ که مرا عاجز نمود نمیدانم بشما چه بگذرد از ملاحظۀ آن اذاً اقول انّا للّه و انّا الیه راجعون

* * *

هو العلیّ العظیم

لا مهرب للعباد من قضآء اللّه المبرم و امره المحکم اینما تکونوا یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیّدة قضای محتوم چون بارادۀ حضرت قیّوم ظاهر باید تسلیم نمائیم و راضی باشیم فراق اگرچه در ظاهر کبد را میگدازد ولکن فراق سبب وصال و ایصال و علّت حفظ جمعی از اطفال است بر مقتضیات حکمت الهی احدی آگاه نه ثمرۀ این صعود در قبضۀ علم الهی بوده و هست اظهار آن علی ما هو علیه جائز نه اگر از اینمقام پرده برداریم اینحزن اکبر بفرح اکبر تبدیل شود و ارواح زیاده از اندازه پرواز نمایند

المال و البنون زینة الحیوة الدّنیا و الباقیات الصّالحات خیر عند ربّک ثواباً و خیر املاً

ولکن این ابن زینة جنّت اعلی و علیا بوده مع آنکه از فضل الهی و رحمت رحمانی در این حین تباشای خود را مشغول بتماشای فردوس اعلی مشاهده مینمائی

یا اهل بیتی الحمد للّه شما طرّاً باینکلمۀ مبارکه که بمثابۀ حصن متین است مقرّ و معترفید انّه محمود فی فعله و مطاع فی امره اگرچه فصل و فراق بعد از وصل و انس و لقا مذهب فرح و بهجت است ولکن قادر بر محو کلمۀ مبارکۀ مذکورۀ در لوح قلب نبوده و نیست انّه هو الصّبّار امر اولیآئه بالصّبر الجمیل نسئل اللّه ان یحفظکم و یقرّبکم الیه فی کلّ الاحوال انّه غنیّ المتعال

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العزیز

لازال در نظر بوده و خواهی بود انشآءاللّه در ظلّ عنایت الهی و سحاب مکرمت ربّانی ساکن و مستریح باشی و در تحصیل کمالات ظاهره و باطنه جهد بلیغ نمائید چه که ثمرۀ سدرۀ انسانی کمالات ظاهریّه و باطنیّه بوده انسان بی علم و هنر محبوب نه مثل اشجار بی‌ثمر بوده و خواهد بود لذا لازم که بقدر قوّه و وسع سدرۀ وجود را باثمار علم و عرفان و معانی و بیان مزیّن نمائید و البهآء علیکم

* * *

جناب سیّد هاشم

هواللّه

لازال لحاظ اللّه بعبادش متوجّه و اگر اقلّ من آن نظر عنایت از ارض و من علیها بردارد البتّه کلّ بعدم راجع شوند ولکن الیوم محبوب آنکه احبّای الهی باخلاق روحانی در مابین عباد ظاهر شوند از هر نفسی روایح ریحان اهل اکوان استشمام نمایند مدّعیان محبّت را برهان لازم هر چه بلسان آید مقبول ساحت رحمن نیفتد الیوم فعل مقدّم بر قول است پس جهد نمائید تا از کلّ جوارح اعمال حسنه بظهور آید اگر نفسی دعوی نماید که از اهل رضوان ربّانی است آن قول بمجرّد ادّعا ثابت نشود بلکه صاحبان شامّه استشمام نمایند اگر استنشاق ریاحین نمودند مقبول خواهد شد والّا مردود ای برادران من صریر قلم اعلی از طنین ذباب بسی ظاهر و ممتاز

* * *

حضرت اسم اللّه م‌ه علیه منکلّ بهآء ابهاه

٢٩ جمادی‌الثّانیه سنۀ ١٣٠٢

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

للّه الحمد امروز حدیقۀ معانی ظاهر و باوراد علم و حکمت ربّانی مزیّن کوثر بیان و تسنیم حیوان در او جاری نیکوست حال نفسیکه باو راه یافت و محروم کسیکه از او نصیبی برنداشت نسیمش محیی جان و مفرّح روان بی‌لفظ مطالب خفیّۀ لطیفه القا مینماید بی کنز و زخارف غنای ابدی عطا میفرماید پردۀ حیرت را باصبع قدرت شقّ نماید و آفتاب حقیقت را از افق عنایت بنماید نعیماً للفائزین و نعیماً للعارفین و حسرةً للغافلین و للمعرضین مفتاح آن محبّة اللّه بوده و هست و آن ذکر و ثنای مقصود عالمیانست که ببیان مملّح و ممزوج است حبّذا فرخنده یومی و فرخنده ساعتی و فرخنده حینی که دستخطّ عالی که بمنزلۀ مفتاحست و عرف محبّت محبوب عالم از او متضوّع متواتر رسیده و میرسد فی‌الحقیقه اوست که قلب را بفرح جدید تازه مینماید و آتش شوق و اشتیاق را مشتعل‌تر حقّ شاهد و گواه که در لیالی و ایّام از خلق مأیوس و بخیالت مأنوس و بحقّ متوسّل و بر او متوکّل که ناگاه باب مفتوح و امل حاصل بساط حزن مطویّ و بساط فرح مبسوط و قبل آن کلّ یوم قلم الم فراق تحریر مینمود و مداد ذکر ایّام وداد و اتّحاد مینوشت گاهی طبع صنعت موسیقار آرزو مینمود و هنگامی وجود چون سمندر خود را در نار مشاهده مینمود ایجاز از اطناب محبوب‌تر که هم شما را از ذکر و ثنای محبوب عالمیان بازنمیدارد و هم مطلب مشروح و واضح معلوم آنحضرت میشود از مطوّل گذشتیم مختصر آنکه بی‌شما فرح کامل دست نداد و غیبت شما مجالس را از طراز اوّل محروم داشت خادم جالس بغتةً از افق بیت دستخطّ آنحضرت بمثابۀ نجم سحری طالع بعد از اخذ و قرائت و اطّلاع تلقاء وجه مالک اسماء بشرف اصغا فائز قوله جلّ جلاله و جلّت الطافه

هو النّاظر من افقه الأعلی

یا اسمی مرّة بعد مرّة ترا ذکر نمودیم کأس حیوان را از ایادی عنایت محبوب امکان نوشیدی ذکرت لازال مذکور و بلایت لدی العرش مشهود باستقامتت افق استقامت لائح و منیر طوبی لک و لمن احبّک و ذکرک و سمع قولک فی امر اللّه ربّ العالمین اگر چندی توجّه بوطن و ضواحی آن از ارض یاء و الف و راء نمائید لدی الوجه محبوبست چه که شاید گمراهی راه یابد و مقصود را بشناسد ولکن باید در جمیع احوال بافق حکمت ناظر باشید آنچه مغایر آنست جایز نبوده و نیست کذلک یأمرک المظلوم و یذکرک فی هذا المقام الرّفیع دوستان الهی را تکبیر برسان بگو ایّاکم ایّاکم ان تمنعکم ضوضآء الملحدین عن اللّه ربّ العالمین آنقوم تازه بر قدم اهل فرقان مشی مینمایند لعمر اللّه یوم اللّه را ادراک ننموده‌اند چه که لا یذکر فیه الّا اللّه وحده جمیع کتب بقولش و قبولش معلّق و جمیع اعمال باذنش منوط در قرون و اعصار ناس بیچاره را باوهام تربیت نمودند مع‌ذلک آن فرقۀ غافله خود را اعلی و افضل از کل میدانستند غافل از آنکه پست‌ترین عباد بوده و هستند نفسی را که عند ذکرش به عجّل اللّه فرجه ناطق بودند بظلم تمام شهید نمودند نتیجه عجّل اللّه فی سقرهم بخشید بگو ای دوستان حقّ لعمر اللّه آن نفوس غافلند آگاه نبوده و نیستند از همه گذشته از گفته‌های قبل چه حاصل بردند که از بعد ببرند افّ لهم و للّذین اتّبعوهم من دون بیّنة من اللّه العلیم الحکیم لازم است که مفتریات فرقۀ شیعه و کذبهای ایشان قدری ذکر شود یا اسمی ملأ اعلی نوحه مینمایند و اهل جنّت علیا محزون چه که با کشف حجبات غلیظه و سبحات عظیمه تازه بقدم اوّل راجع شده‌اند نوحوا یا قوم نوحوا انصاف بمثابۀ عنقا و صدق مانند عدل غیر مشهود ولکنّ ربّک هو القویّ الغالب القدیر اهل بها را عالم و آنچه در اوست منع ننماید امرش اظهر از شمس و ندایش در کلّ حین مرتفع طوبی لمن نبذ العالم مقبلاً الی اللّه مالک القدم الّذی فی بحبوحة البلآء نطق بأعلی النّدآء و دعا الکلّ الی افقه المنیر انتهی نمیدانم چه شده که تا حین اهل بیان در اعمال فرقۀ قبل و اقوال ایشان تفکّر ننموده‌اند نفوسیکه خود را بهترین عالم میدانستند یعنی حزب شیعه ارتکاب نمودند آنچه را که کلّ اشیاء نوحه نمود یکنفس تفکّر ننمود که حاصل آن حزب و اعمال و اقوالشان چه بوده لعمر مقصودنا هبآءً منبثّاً تازه مشرکین اهل بیان یک همچه دستگاهی مبسوط نموده‌اند این بی‌بصرها در آنی تفکّر ننموده و نمینمایند از اوّل دنیا تا حین کدام امر اعظم از این امر و کدام ظهور اظهر از این ظهور بوده هر نفسی بانکار برخیزد بچه اقرار خواهد نمود امروز غیر اللّه مذکور نبوده و نیست طوبی از برای نفسیکه عرف این یوم را یافته و مقصود را شناخته این فانی از حقّ باقی سائل و آمل آذان را لایق و ابصار را قابل نماید از برای اصغاء ندا و مشاهدۀ افق اعلی اینکه مرقوم داشتند که حضرت افنان یاء علیه منکلّ بهآء ابهاه صورت تلغراف ارسال فرمودند مقصود از آن توجّه آنحضرت بشطر مقصود بوده ولکن دستخطّ بعد آنحضرت مرقوم داشته بودند که حضرت افنان علیه من کلّ بهآء ابهاه و جناب امین علیه بهآء اللّه خواهش نموده‌اند بآنجهات توجّه نمایند بعد از عرض اینفقره در ساحت اقدس اینکلمۀ علیا از افق اعلی اشراق فرمود قوله جلّ و عزّ حال که حضرات طالب شده‌اند اجابت افنان محبوبست لدی الوجه و اگر در ارض یاء و اطراف آن چند روزی سیر نمایند محبوبست انتهی اهل ولایت و اقربا هم از ملاقات آنحضرت البتّه بفرح تازه و سرور جدید فائز میشوند و اینکه مرقوم داشتند که دوستان الهی طرّاً در هر ارض استدعای ذکر نموده‌اند اینفقره بشرف اصغا فائز قوله جلّ جلاله یا اسمی علیک بهائی و عنایتی و رحمتی هر نفسی اراده نموده اسم آن در ساحت اقدس مذکور آید لعمری ذکرش مذکور و از قلم اعلی مسطور بشّر من قبلی کلّ من اراد عنایتی و توجّهی قل انّه یسمع و یری و هو السّمیع المجیب هر یک را بعنایت حقّ بشارت دهید و بر استقامت و ما یرتفع به شأن الانسان وصیّت نمائید طوبی لهم و لهم حسن مآب انتهی

و اینکه مرقوم داشتند از جمله نفوس مطمئنّه سه نفس که از کسبه و ضعفا هستند وجهی از بابت حقوق‌ اللّه داده‌اند و جزئی است ولی از صاحبانش با ضعف حال بسیار پسندیده و محبوبست اینمراتب در ساحت من لا یخرج عن قبضته من شیء عرض شد هذا ما ماج به بحر البیان فی الامکان قوله تبارک و تعالی

هو النّاطق بالحقّ

یا عباد الرّحمن قد ذکرکم اسمی ذکرناکم بلوح لا تعادله الواح العالم و لا ما عند الأمم یشهد بذلک ربّکم المهیمن القیّوم قد فزتم بعرفان المظلوم الّذی جعله المعتدون مسجوناً بما دعا الکلّ الی اللّه ربّ ما کان و ما یکون ان اشهدوا بما شهد اللّه قبل خلق الأرض و السّمآء انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب من فاز بعرفانی انّه من الملأ الأعلی عند اللّه فاطر السّمآء و مالک الأسمآء و الّذی منع انّه من الغافلین فی لوح محفوظ قد سمع اللّه ندائکم و رأی اقبالکم و انزل لکم ما یکون معکم فیکلّ عالم من عوالم ربّکم العزیز الودود ایّاکم ان تمنعکم ضوضآء النّاعقین عن اللّه ربّ العالمین ان احفظوا ما اوتیتم بهذا الاسم المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین انتهی للّه الحمد بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز گشتند و آنچه هم داده‌اند بطراز قبول فائز و ورقۀ وصول هم ارسال میشود اگر بشود آنوجه را در ارض خاء بجناب ملّا علی بجستانی علیه بهآء اللّه برسانند محبوبست که نصف را خود ایشان تصرّف نمایند و نصف دیگر را بجناب ابن شهید علیه بهآء اللّه برسانند

اینکه ذکر جناب آقا میرزا محمّد جعفر و جناب آقا میرزا مهدی علیهما بهآء اللّه را فرمودند تلقاء عرش بشرف اصغا فائز و عریضۀ جناب آقا میرزا محمّد جعفر که بآنحضرت نوشته بودند آنهم لدی العرش عرض شد و دو لوح امنع اقدس از سماء مشیّت مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر معانی آن بیاشامند و همچنین ذکر مخدّرات قانتات مشتعلات علیا جناب عمّه و دو صبیّۀ ایشان علیهنّ بهآء اللّه و عنایاته را فرموده بودند و مرقوم داشتند که از اوّل نفوس شمرده میشوند بعد از عرض مراتب در ساحت امنع اقدس این آیات مشرقات از افق فضل لائح قوله جلّ جلاله

بسمی الذّاکر البصیر

یا اسمی علیک بهائی و رحمتی لعمر اللّه قد نطقت بالحقّ عمّه و خدیجه در اوّل ایّام بایمان فائز از کوثر حبّ آشامیدند و از فرات ایقان قسمت عظیم بردند لازال نفحات محبّت رحمن از ایشان متضوّع و بقدر مقدور در خدمت امر و اولیائش جهد بلیغ مبذول داشته‌اند و در سبیل الهی شنیدند و دیدند آنچه را که سبب حزن قلوب مقرّبین بوده طوبی از برای ایشان لعمری لا یعادل بما قدّر لهنّ ما فی الأرض جمیعا للّه الحمد باقبال و ایقان و توجّه و قول بلی فائز گشتند شهادت الهی در بارۀ ایشان کافی و باقی انّه لا یضیّع اجر المحسنین و المحسنات بشّرهنّ من قبلی و ذکّرهنّ من لدی المظلوم البهآء المشرق من افق سمآء بیانی علیهنّ و علی ابنائها الّذین اعترفوا بما نطق به لسان العظمة انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم انتهی ذکر ایشان لازال در ساحت اقدس بوده و نازل شد از برای ایشان آنچه که بدوام اسماء باقی و پاینده است انّ الخادم یسأل اللّه ربّه بأن یوفّقهنّ و یؤیّدهنّ و یقرّبهنّ الیه انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو الغفور الکریم

و همچنین دو لوح امنع اقدس ابهی مخصوص جناب آقا محمّد علی و آقا محمّد حسین علیهما بهآء اللّه نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند چندی قبل عرایض ایشان بساحت اقدس فائز انّ ربّنا الرّحمن هو المؤیّد المقتدر العلیم الحکیم

اینکه ذکر جناب آقا میرزا عبدالرّحیم از اهل قمصر علیه بهآء اللّه را فرموده بودند و همچنین عدد واو از بابت حقوق که جناب آقا زین‌العابدین از اهل مازگان علیه بهآء اللّه بتوسّط ایشان ارسال داشته‌اند اینمراتب تلقاء وجه عرض شد هذا ما نزّل لجناب میر علیه بهآء اللّه قوله عزّ بیانه

انا المبیّن الحکیم

یا میر امر عظیم است و یوم عظیم بعضی از اهل بیان تا حین ادراک یوم را ننموده‌اند باوهامات قبل متمسّکند بگو ای قوم امروز یوم اللّه است لا یذکر فیه الّا هو اگر نفسی بعبادت اوّلین و آخرین مؤیّد شود و در اقلّ من آن بدونش ناظر او از اهل توحید نبوده و نیست و جمیع اعمالش هبآءً منبثّاً بوده و خواهد بود آیا اقوال اهل فرقان یعنی حزب شیعه را نشنیده‌اند و توهّمات قبل را نسنجیده‌اند مع‌ذلک چگونه در تجدید ظنون و اوهام مشغول شده‌اند الا انّهم فی خسران مبین اگرچه ایّام ظهور در یکمقام ایّام اللّه بوده ولکن این یوم را جمیع انبیا و مرسلین طالب لقایش بوده‌اند در جمیع کتب و صحف و زبر بطراز تخصیص مزیّن است قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکونوا من المشرکین کن قائماً علی الأمر و ناطقاً بثنآء مولاک و مستقیماً علی شأن تضطرب به هیاکل الظّنون و الأوهام کذلک یأمرک من عنده امّ الکتاب

و نذکر الخلیل الّذی فاز بالذّکر و البیان من لدی الرّحمن نسأل اللّه بأن یوفّقه علی ما یرتفع به امره المبرم الحکیم کبّر من قبلی علی وجهه و علی اولیائی هناک انّا نوصیهم بالاستقامة الکبری و بما ینبغی لهذا الیوم العزیز البدیع قد ذکرک اسمی علیه بهائی ذکرناک بهذا الذّکر المبین قد فزت بذکر ربّک مرّة بعد مرّة هذا من فضله العظیم البهآء علیکم من لدی اللّه ربّ العالمین

و نذکر زین‌العابدین الّذی عمل بما امر به فی کتاب اللّه طوبی لعبد شهد بما شهد به المقصود و عمل فی سبیله ما ارتفع به ذکره بین عباده المخلصین انتهی

صدهزار شکر مقصود عالم را هر هنگام ذکر یکی از اولیا در ساحتش مذکور بانوار عنایت مزیّن و بطراز فضل مطرّز مخصوص نفوسیکه آنحضرت ذکر نموده‌اند هر یک بآیات بدیعۀ منیعۀ باقیۀ دائمه فائز گشته‌اند طوبی لهم و نعیماً لهم و کلّ خیر لهم اینعبد فانی از کل رجا مینماید در احیان ذکر و ثنا فراموشش ننمایند و از برایش تأیید بطلبند بر خدمت این امر عزیز عظیم

اینکه مرقوم داشتند شبی از شبها در بیت جناب آقا سیّد محمّد باقر علیه بهآء اللّه با دوستان الهی معاشر و بذکر محبوب عالمیان مشغول اینفقره در ساحت امنع اقدس بشرف اصغا فائز قوله جلّ جلاله

بسمی الّذی به ماج البحر و هاج العرف

طوبی لذی لسان نطق بثنآء مولاه و لذی شمّ وجد عرف قمیصه المنیر و لذی اذن سمع ندائه الأحلی و لذی بصر فاز بمنظره الکریم یا سیّد یا محمّد قبل باقر قد ذکرک اسمی علیه بهائی ذکرناک لتشکر ربّک الغفور الکریم از اعظم اعمال امروز استقامت است چه که ناس از قبل باوهام تربیت شده‌اند طوبی از برای نفسیکه اوهامات و گفتارهای قبل را ریخت و بافق یقین وحده ناظر و متوجّه نفوسیکه از آگاهی محرومند باقوال اهل فرقان تمسّک نموده‌اند و در اضلال خلق قیام کرده‌اند و این وعدهای حقّ جلّ جلاله بوده و در کتب بآنچه ظاهر شده و بشود اخبار فرموده تمسّک بحبل عنایة ربّک و تشبّث بذیله المنیر طوبی لبیتک بما ارتفع فیه ذکری و حضر فیه اسمی و احبّائی ذکّرهم من عندی و کبّر علی وجوههم من قبلی و بشّرهم بعنایتی و رحمتی نسأل اللّه بأن یؤیّدهم علی خدمة امره و ینزل علیهم برکة من عنده و یسقیهم کوثر الاستقامة بأیادی عطائه انّه هو المقتدر المهیمن القیّوم انتهی

اینکه در بارۀ پریشانی احباب مرقوم داشتند خیر عالم و برکت عالم و قدرت و قوّة عالم کل بایشان متوجّه و از ایشان محسوب چه مقدار از اصحاب در زمان خاتم انبیا روح ما سواه فداه قوت شب نداشتند که بصبر متمسّک و بطراز اصطبار مزیّن الی ان نزّل لهم من سمآء الفضل ما عجزت عن احصائه المحصون عنقریب مشاهده مینمایند آنچه در کتاب نازل ثروت عالم و خیر آن از جمیع جهات توجّه مینماید حال آنچه لازم است اتّحاد و اتّفاق و حکمت و تبلیغ امر بقسمیکه سبب ضوضا نشود این بر عباد بوده و هست و مابقی با حقّ جلّ جلاله است مع مصروف این ارض که آنحضرت مطّلعند اگر از حقوق چیزی خبرش برسد یا وارد شود داده شده و میشود فرمودند آنچه اسمی در این باب نوشته صحیح است بلکه رخنه‌های عظیمه ظاهر میشود چنانچه شده در بارۀ محبوبی جناب آقا میرزا اسداللّه علیه بهآء اللّه و امانت اللّه مرقوم داشتند از این خبر فرح لایحصی ظاهر للّه الحمد و له الشّکر و الثّنآء و له القدرة و القوّة و العطآء ولکن حسب الأمر حال باید محلّ مختصری بدون اسباب معیّن شود والّا در خطر است غافلین بسیار شقی مشاهده میشوند اگر مطّلع شوند لعلّ بعمل قبل قیام نمایند باید در اوّل امر عاقبت آنرا مشاهده نمود باید محل بقسمی اخذ شود که از برای نفسی مجال ادّعا نماند

و همچنین مرقوم داشته بودند شبی از شبها در بیت جناب آقا محمّد علی فح علیه بهآء اللّه تشریف داشتند مع دوستان حقّ علیهم بهآء اللّه اینفقره هم بتمامه امام وجه عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب من لدن ربّنا مالک المآب قوله جلّ و عزّ

بسمی الّذی یسمع و یری

یا محمّد علی در سنین متوالیات بذکر مالک اسماء و صفات فائز شدی از کأس وصال نوشیدی و از بحر لقا آشامیدی شنیدی آنچه را که در کتب الهی مذکور و دیدی آنچه را که در او مسطور طوبی لک و لابنک الّذی فاز بألواح ربّه الکریم ذکر تو و ابناء در کتاب الهی مخلّد از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر حفظ آنچه عطا فرموده نشهد انّک هاجرت و حضرت و سمعت و رأیت ان افرح بعنایة ربّک و کن من الرّاسخین و نذکر الحکیم اخ الحکیم الّذی فاز بلقائی و وجد عرف ظهوری البدیع یا آقا خان ان استمع ندآء ربّک الرّحمن من سدرة الانسان علی هذا الطّور المرتفع علی اشرف البقاع انّه لا اله الّا هو العزیز الوهّاب قد ذکر ذکرک لدی المظلوم و نزّل لک لوح لاح من افقه نجم عنایة ربّک مالک الرّقاب طوبی لک بما اقبلت الی مشرق الظّهور و سمعت نداء مکلّم الطّور الّذی کان موعوداً فی الزّبر و الألواح نسأل اللّه بأن یؤیّدک و یوفّقک و یکتب لک من قلمه الأعلی خیر الآخرة و الأولی انّه هو المقتدر علی ما یشآء باسمه الّذی سخّر من فی الأرضین و السّموات سیفنی ما تراه الیوم و یبقی ما قدّر من لدی اللّه ربّ الأرباب انّا نوصیک بحفظ ما اوتیت و بالاستقامة الّتی جعلها اللّه من افضل الأعمال انتهی امواج دریای فضل کل را احاطه نمود و انوار آفتاب عنایت بر کل تجلّی فرمود اینفانی از حقّ سائل که جمیع را بما اراد آگاه فرماید چه اگر آگاه شوند کل بر خدمتش قیام نمایند الحمد للّه جناب مذکور و مذکور یعنی جناب آقا محمّد علی و جناب آقا خان علیهما بهآء الرّحمن از کأس لقاء حضرت مقصود آشامیدند و به ما هو الموعود فی الکتب فائز گشتند از حقّ تأیید میطلبم ایشانرا مؤیّد فرماید بر استقامت که از افضل اعمال مذکور و خدمت هر یک تکبیر و سلام میرسانم و همچنین خدمت ابناء جناب آقا محمّد علی علیهم بهآء اللّه ابن اکبر و سایرین تکبیر و سلام میرسانم للّه الحمد لدی الوجه مذکورند و بعنایت فائز له الحمد فیکلّ الأحوال از حقّ سائل و آمل که باب فضل بگشاید و ید عطا دست گیرد انّه علی کلّشیء قدیر و اینکه در عسر امور ایشان مرقوم داشتند فرمودند بهر نحو مصلحت دانند عمل نمایند چه از بابت حقوق اگر وجهی برسد و چه از سبل اخری البتّه در این فقره توجّه نمایند چون ارادۀ الهی تعلّق گرفته البتّه فرج میرسد فی قبضته زمام الأمور و هو المقتدر القدیر انتهی

و اینکه در بارۀ مخدّره هدهد علیها بهآء اللّه مرقوم فرموده بودند این ایّام خبر وجهی رسید مبلغ بیست تومان امر صادر بایشان برسد و مابقی ببعضی دیگر اگر باز خبری برسد حواله میشود

اینکه در بارۀ جناب آقا محمّد حسین ل‌ط علیه بهآء اللّه مرقوم داشتند در پیشگاه حضور مالک ظهور عرض شد هذا ما نطق به لسان مالک الأسمآء فی سجن عکّآء قوله جلّ جلاله یا اسمی علیک بهائی حاء و سین علیه بهائی از اوّل امر بافق اعلی توجّه نمود و در سنین معدودات بذکر و ثنا و خدمت امر موفّق شد از حقّ میطلبیم او را بر حفظ اینمقام مؤیّد فرماید اوست بر هر شیء قادر و توانا انشآءاللّه مؤیّد شود بر عملی که از سیّد اعمال لدی اللّه مذکور است و بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده یا اسمی بشّره بعنایتی قد اشرقت له شمس الاذن من افق مشیّة ربّه الکریم له ان یتوجّه بتوجّه تتوجّه به الموجودات الی شطر القرب و اللّقآء المقام الّذی فیه ینطق مکلّم الطّور الملک للّه ربّ الأرباب انتهی طوبی از برای ایشان چه که فائز شدند بآنچه طلب نمودند ولکن حسب الأمر باید بحکمت ناظر باشند و بمقتضیات آن اگر موافق شد نعم المراد والّا الصّبر اولی

اینکه ذکر ضیافت علیا مخدّره امّ حرم علیها بهآء اللّه را مرقوم داشتند و همچنین ذکر جناب وزیر و ابن ایشان و احوال ایشان علیهم عنایة اللّه فرمودند در مقرّ کان اللّه و لم یکن معه من شیء بشرف اصغا فائز هذا ما نطق به لسان ربّنا الرّحمن فی ملکوت البیان قوله عزّ و جلّ یا اسمی جناب محمّد را از قبل ذکر نمودیم ذکریکه عرفش پاینده و باقی است از حقّ میطلبیم او را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار ایّام اوست و موفّق دارد بر عمل بآنچه در کتاب نازل انّا نسلّم من هذا المقام علیه و علی اخیه و ابنه کل را از قبل مظلوم سلام برسان لیجذبهم السّلام الی اعلی المقام و یقرّبهم الی اللّه مولی الأنام دنیا فانی و اسبابش غیر باقی از حقّ میطلبیم منتسبین را بنسبت حقیقی فائز فرماید و بصراط مستقیم راه نماید الحمد للّه بذکر فائز گشتند و از قلم بیان اسمشان جاری اینست نعمت حقیقی و مائدۀ سمائی البهآء علیهم و علی من فاز بهذا الیوم المبین و هذا الأمر المحکم المتین انتهی این خادم فانی از حقّ باقی سائل و آمل که جمیع منتسبین را از رحیق مختوم محروم نفرماید

ذکر شب ورود و حضور حضرات و بعضی از دوستان را فرموده بودند اینکلمۀ علیا از افق اعلی در اینمقام اشراق فرمود قوله جلّ جلاله اللّهمّ صلّ و سلّم علی صاحب البیت و ضیوفها و الّذی حضر و زار و فاز و خدم و ذکر و سمع ثنآء اللّه المهیمن القیّوم انتهی للّه الحمد اینکلمات عالیات شامل حال کل شد از صاحب بیت و ضیوف و آنکه حاضر شد و آنکه لوجه اللّه خدمت نمود و آنکه در برف توجّه نمود جمیع فائز شدند و از بحر ذکر الهی قسمت بردند هنیئاً لهم و مخصوص مخدّره امّ حرم علیها بهآء اللّه لوح امنع اقدس نازل و همچنین مخصوص ورقه اخت جناب آقا میرزا محمود علیهما بهآء اللّه که در برف و برد توجّه نمود انّه لا یضیّع اجر المحسنین و اجر المحسنات

و اینکه ذکر جناب آقا میر علینقی علیه بهآء اللّه را فرمودند و همچنین ذکر خدمات ایشان دوستان الهی را اینفقره بعد از عرض در ساحت اقدس اینکلمات عالیات در جواب نازل قوله جلّ جلاله

هو الشّاهد الخبیر

امروز جمیع دوستان الهی باید در امورات قبل تفکّر نمایند و بر اثمار غیر جنیّۀ اشجار کاذبه آگاه شوند که شاید از بعد باوهامات جدیده مبتلا نگردند حزب شیعه از اعلی المذاهب شمرده میشد از ادنی الأحزاب و اذلّهم ظاهر گشت بعضی از اهل بیان که از انوار آفتاب حقیقت محرومند و از بحر دانائی ممنوع بر قدم آنقوم مشی مینمایند مبشّر حقیقی و سلطان واقعی آنوجود مبارکی که سالها در لیالی و ایّام فرقۀ شیعه ذکرش مینمودند و ظهورش را آمل و لقائش را سائل بعد از ظهور کل بر قتلش فتوی دادند و بعذاب عظیم شهیدش نمودند آنحضرت بسیف کذب آنگروه شهید شد هزار و دویست سنه بل ازید بترتیب عقاید و ذکر درايج ایمان و ایقان مشغول بودند بالأخره نه آن عقاید ثمر بخشید و نه آن الفاظ را حاصلی مشهود چه که از صراط مستقیم محروم و در سبل اوهام و ظنون سالک شرکاء متعدّده از برای حقّ جلّ جلاله ترتیب دادند و خود را موحّد میدانستند عاقبت آنفرقۀ باغیه آن بود که دیدید و شنیدید چه مقدار از نفوس را که از گمراهان میشمردند از جمله اهل سنّة و جماعت را حال از آفاق قلوب بعضی نور ایمان بشأنی مشرق که مقبول واقع شدند و بلقا فائز گشتند در ابناء خلیل و ورّاث کلیم تفکّر نمائید چگونه از نار امر مشتعل شدند انظر ثمّ اذکر ما انزله الرّحمن فی الفرقان قوله تبارک و تعالی نرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین انّ الفضل کلّه فی قبضة قدرته یؤتی و یمنع و هو الفضّال الکریم

قلم اعلی امروز کل را باستقامت وصیّت میفرماید چه که ناعقین بمکر مبین ظاهر و آشکار در اضلال ناس سعیها نموده و مینمایند از قرار مذکور آثار اینظهور را جمع نموده‌اند حقّ بر ارادۀ کل عالم و آگاه انّا نوصی الکلّ بالاستقامة الکبری علی شأن تتحیّر بها افئدة الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین

انّا نذکر فی هذا المقام الّذی سمّیناه بالخلیل فی الکتاب یا خلیل ان استمع النّدآء من الأفق الأعلی انّ ربّک توجّه الیک و ذکرک بما لا یعادله ما عند الأحزاب سبّح بحمد ربّک و ذکّر النّاس بهذا الأمر الّذی به نادت الأشیآء الملک للّه ربّ الأرباب ان احفظ عبادی من مفتریات اهل البیان الّذین کفروا بالرّحمن بما اتّبعوا الظّنون و الأوهام انّهم ارادوا ان تفسدوا فی الأرض بعد اصلاحها الا انّهم من المعتدین فی الزّبر و الألواح کن راعی اغنام اللّه ثمّ احفظها من ذیاب الأرض الّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده و عملوا ما ناح به سکّان الفردوس الأعلی و الّذین یطوفون عرش ربّک فی العشیّ و الاشراق

و نذکر عبدالرّحیم الّذی آمن باللّه فی المبدء و المآب انّا ذکرناه من قبل و نذکره هذا الحین بآیات تطیر بها الجبال ذکّر العباد بما ینبغی لأیّام ربّک ثمّ احفظهم من الّذین کفروا بالمعاد

و نذکر اولیائی و احبّائی هناک و ضواحیها و نبشّرهم بذکر اللّه العلیم الحکیم یا احبّآء الرّحمن نوصیکم بما یرتفع به مقاماتکم و انا النّاصح الخبیر ایّاکم ان یمنعکم امر عن هذا الأمر او یحجبکم ذکر عن هذا النّبأ العظیم انتم فی بیوتکم و یذکرکم القلم الأعلی فی هذا السّجن المحکم المتین و نذکر امائی و نبشّرهنّ بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین

یا علی قبل نقی قد ذکرک اسمی علیه بهائی ذکرناک بهذا اللّوح المبین ان اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم و قل لک الحمد یا مقصود العارفین البهآء علی الخلیل و علی اباک و علیک و علی ضلعک و علی احبّائی الّذین تمسّکوا بحبلی المتین انتهی

له الحمد و المنّة در جمیع احوال و احیان اولیا و احبّاء خود را باکالیل ذکر و بیان مزیّن فرموده کلمة اللّه باقی و ما فیها باقی این خادم فانی خدمت اولیا و احبّا طرّاً تکبیر عرض مینماید و از برای کل استقامت میطلبد جناب حبیب مکرّم آقا میر عبدالرّحیم علیه بهآء اللّه در این نامه دو بار بذکر قلم اعلی فائز شدند هنیئاً له و لمن فاز بکأس العنایة و الألطاف در این حین که چهار ساعت و نیم از یوم چهارشنبه ١٧ شهر جمادی‌الثّانی گذشته بوکالت آنمحبوب عمل شد آنچه که محبوب عالم است و کلمۀ قبول نازل هنیئاً لحضرتکم و لهذا العبد

مطلب دیگر در دستخطّ انور که بجناب محبوب مکرّم حاجی سیّد جواد علیه بهآء اللّه و عنایته مرقوم داشته بودند ذکر جناب حاجی عبدالحسین و جناب آقا عبدالحمید و ابن ایشان و همچنین جناب آقا محمّد بیک و سایر دوستان که مع آنحضرت یازده نفس بوده فرموده بودند اینمراتب در ساحت امنع اقدس عرض شد مخصوص جناب حاجی عبدالحسین و جناب آقا عبدالحمید علیهما بهآء اللّه دو لوح بدیع منیع نازل ارسال شد برسانند و همچنین مخصوص جناب بیک و سایرین از لسان عظمت جاری شد آنچه که هیچ لسانی از عهدۀ ذکر و وصف برنیاید ولکن از تعجیلی که اینعبد داشته که پاکت را زود ارسال دارد باقلّ واجب عمل شد حسب الأمر ایشانرا از قبل حقّ تکبیر برسانید و بعنایات لانهایات مقصود عالمیان مسرور دارید اینعبد هم خدمت هر یک سلام و ثنا و تکبیر میرساند

اینکه مرقوم فرموده بودند حین تحریر دستخط در بیت جنابان آقا محمّد هاشم و آقا محمّد حسین علیهما بهآء اللّه اخوین مرفوعین علیهما بهآء اللّه و رحمته تشریف داشتند و همچنین ذکر جناب آقا محمّد و آقا نصراللّه و استاد علی همسایۀ ایشانرا فرموده بودند این تفصیل تلقاء باب مالک الرّقاب عرض شد هذا ما نزّل لهم من سمآء عنایة ربّنا المشفق الکریم قوله جلّت عظمته

بسمی النّاطق فی ملکوت البیان

کتاب انزله الرّحمن للّذین اقبلوا الی شطر القدس فی یوم فیه انصعق کلّ عالم و اضطرب کلّ فقیه و تزلزل کلّ حکیم الّا من شآء اللّه ربّ العالمین یا هاشم قد ذکرک اسمی ذکرناک انّ ربّک هو الفضّال الکریم هذا یوم فیه یطوف الملأ الأعلی عرش ربّک مولی الوری ولکنّ الّذین ینسبون انفسهم الی البیان انّهم من الغافلین متمسّکین بالخوار معرضین عن اللّه العزیز الحکیم یا حسین ان استمع ندآء الحسین انّه یذکرک و یوصیک بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر العظیم سوف یأتیکم ناعق بکتاب الفجّار الا انّه من الملحدین فی کتاب اللّه العزیز الحمید و یدعوکم الی العجل و یرید ان یطفئ نور اللّه بما عنده من همزات الشّیاطین طوبی للّذین کانا معنا الی ان صعد ارواحهما الی اللّه العزیز الجمیل البهآء من لدنّا علیهما و علیکما و علی الّذین شربوا رحیق الاستقامة من ایادی عنایة ربّهم الفیّاض الکریم

و نذکر محمّد الّذی ذکره اسمی و نبشّره بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الأشیآء و بذکری الّذی خضعت له الأذکار یا نصراللّه ان استمع ندآء المظلوم ثمّ استقم علی الأمر علی شأن لا یزلّک نعاق کلّ ناعق کفر باللّه ربّ الأرباب تمسّک بالعروة الوثقی و تشبّث بذیل عنایة ربّک مالک الایجاد

و نذکر العلیّ الّذی کان حاضراً لدی اسمی بذکر لا یعتریه النّفاد یا علی ان افرح بهذا الذّکر الأعظم ثمّ اشکر ربّک مولی الأنام انّا نوصیکم و احبّائی هناک بالاستقامة علی امر ربّکم العزیز الوهّاب من یذکر هذا الیوم غیری انّه من الفجّار فی الزّبر و الألواح هذا یوم اللّه لا یذکر فیه الّا هو یشهد بذلک اولو الألباب و عن ورائهم منزل الآیات انتهی صدهزار بار باید شکر نمود در هر آنی ولکن چه فایده که انسان اینقدرها مستطیع نه ضعیفیم حقیریم فقیریم کجا میتوانیم از اداء شکر این عنایات متواتره و فضلهای متتابعه برآئیم له الحمد و المنّة جمیع نفوس مذکوره که از قلم آنحضرت جاری فائز شدند بآنچه که از برای او مثل و شبه نبوده و نیست از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که احبّای خود را بر استقامت مؤیّد فرماید تا از گفته‌های هامزین و اشارات لامزین از مقصود عالم محروم نمانند

و اینکه ذکر جناب آقا میرزا محمود علیه بهآء اللّه را فرموده بودند و همچنین نفوسیکه با ایشان از بادغان آمده اینفقره در ساحت امنع اقدس عرض و بشرف اصغا فائز قوله جلّ جلاله

بسمی المهیمن علی الأسمآء

یا محمود علیک بهائی فائز شدی بامریکه اکثر اهل عالم بعد از طلب و آمال از او محرومند از قبل و بعد بذکری فائز شدی که از برای او مثل و شبه نبوده و نیست کتب الهی کلّها شاهد و گواه بوده و هست از حقّ میطلبیم ترا بنار محبّتش مشتعل فرماید اشتعالیکه خاموشی نپذیرد یا محمود ترا بآنچه سبب ارتفاع امر اللّه است وصیّت مینمائیم امروز باید اهل سفینۀ حمرا بشأنی مستقیم باشند که ناعقین و ملحدین و مشرکین از اهل بیان قادر بر تکلّم نباشند یا محمود هزار و دویست سنه اهل عمائم و منابر ناس را گمراه نمودند و حاصل اعمالشان آن شد که بر محبوب عالم فتوی دادند و شهیدش نمودند و حال مجدّد آن نفوس ارادۀ ترویج اوهامات قبل را نموده‌اند در اقلّ من آن تفکّر ننموده‌اند که حاصل آنحزب که خود را اعلی الأحزاب میشمردند چه بوده فاعتبروا یا اولی الأبصار طوبی لک و لمن وفی بعهده و ما نقض میثاق اللّه ربّ العالمین کبّر من قبلی علی محمّد قبل صادق و بشّره بذکری ایّاه فی هذا المقام الرّفیع لیطمئنّ قلبه بذکر اللّه العلیّ العظیم و نذکر من سمّی بحسن و نوصیه بما وصّیناه به اولیائنا من قبل و انا النّاصح العلیم کن ناطقاً بثنائی و متوجّهاً الی افقی و مستقیماً علی امری الّذی به ارتعدت فرائص المشرکین و نذکر من سمّی بغلام قبل علی بذکر يجد منه المخلصون عرف عنایة ربّهم الکریم ایّاک ان يمنعک اهل البیان عن الرّحمن الّذین کفروا باللّه مالک یوم الدّین یا محمود ذکّر احبّائی من قبلی ثمّ اقرأ علیهم آیات ربّک و انا الآمر الحکیم البهآء علیک و علیهم و علی کلّ ثابت راسخ مستقیم انتهی له الحمد و المنّة نفوس مذکوره را ذکر فرمودند بآیاتیکه معادله نمینماید بآن ما عند الأمم اینعبد هم خدمت جناب آقا میرزا محمود علیه بهآء اللّه و سایرین تکبیر میرساند و از حقّ جلّ جلاله از برای هر یک استقامت میطلبد انّه هو الفیّاض الکریم

و اینکه مرقوم فرمودند جناب آقا محمّد تقی ابن جناب آقا محمّد ابراهیم عرب و آقا محمّد علی و داراب بیک علیهم بهآء اللّه از مَرغ تشریف آورده‌اند این تفصیل امام وجه مالک وجود بشرف اصغا فائز قوله جلّ بیانه

بسمی الذّاکر العلیم

یا محمّد تقی علی ابیک و علیک بهائی انّه نطق بذکری قبل اظهاری و عرف قبل ابرازی انّه ممّن کان مذکور فی کتاب ربّک المهیمن القیّوم الیوم کل را باستقامت امر مینمائیم چه که ارباب عمائم مجدّد احداث شده‌اند و عباد را بموهومات قبل از حقّ منع مینمایند طوبی لأخیک الّذی فاز بلقائی و خدمتی و الطّواف فی حولی و اصغآء ندائی و القیام لدی بابی و النّظر الی وجهی علیه بهآء اللّه و بهآء اولیائه و اصفیائه من الأوّل الّذی لا اوّل له الی الآخر الّذی لا تحصیه الأفئدة و العقول و نذکر محمّد قبل علی الّذی ذکره اسمی فی کتابه و نبشّره برحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرض و بفضلی الّذی احاط الوجود من الغیب و الشّهود خذ کتاب اللّه بقوّة من عنده انّه ینصرک فضلاً من لدنه و هو المقتدر علی ما اراد بقوله کن فیکون

و هذا ما نزّل لجناب داراب بیک علیه بهآء اللّه

هو العلیّ العظیم

یا داراب ان استمع ما ینادیک به ربّک الوهّاب فی المآب انّه ظهر و اظهر ما اراد و هو المقتدر المختار یا داراب نوصیک بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر الّذی به زلّت الأقدام قد ارتفع النّعیق و ظهر ما فی القلوب انّ ربّک هو العزیز العلّام کن فی الأمر علی شأن لا تحجبک حجبات البشر و لا سبحات الّذین کفروا و اعرضوا عن المنظر الأکبر انّ ربّک هو النّاصح البصّار البهآء علیک و علی الّذین ما منعتهم ضوضآء العلمآء عن اللّه ربّ الأرباب انتهی ما من اسم الّا و قد فاز بآیات ربّه و ما من عبد الّا و قد نزّل له ما یقرّبه الی اللّه مولاه هنیئاً لهم و مریئاً و از حقّ جلّ جلاله در کلّ حین سائل و آمل که کل را بر استقامت موفّق فرماید چه که ماکرین و سارقین بر مراصد منتظر بوده و هستند اعاذنا اللّه و ایّاکم یا معشر المقرّبین

اینکه ذکر جناب آقا محمّد علی مخمل‌باف ابن جناب آقا حسن و ابناء و اهلشان علیهم بهآء اللّه و همچنین لوجه اللّه ضمانت لوح مخصوص ایشان فرمودند این تفصیل در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و یک لوح بدیع منیع از سماء عنایت فیّاض حقیقی مخصوص ایشان نازل و ارسال شد انشآءاللّه بآن فائز شوند و از بحر بیان رحمن بیاشامند و همچنین ذکر جناب آقا حسین مخمل‌باف عمّ جناب مذکور و آنطایفه کلّهم که مرقوم فرموده بودند قریب سی نفس میشوند جمیع در محضر الهی مذکور آمدند و بعنایت اللّه فائز گشتند بعد از عرض اینکلمات عالیات از سماء فضل نازل قوله جلّ جلاله

یا اسمی علیک بهائی از قبل مظلوم جمیع آنطایفه را ذکر نما و بعنایت و رحمت و شفقت حقّ جلّ جلاله بشارت ده یعنی آنانکه از کوثر حیوان آشامیده‌اند و بحیوة تازه فائز شده‌اند از حقّ میطلبیم آن نفوس را از شرّ معرضین بیان حفظ فرماید و جمیع را بر امرش ثابت و مستقیم دارد نسأله تعالی بأن یقدّر لهم ما قدّر لأصفیائه من قلمه الأعلی و یرزقهم خیر ما نزّل فی کتابه و یقرّبهم الیه فی کلّ الأحوال انّه هو المقتدر علی ما یشآء و فی قبضته زمام من فی السّموات و الأرضین انتهی اینفانی خدمت جمیع تکبیر میرساند و عرض مینماید ناعقین و خادعین و کاذبین بوده و هستند خود را از شرّ نفوس مشرکه باسم حقّ جلّ جلاله محفوظ دارید در الواح قبل کل را اخبار فرموده‌اند بضوضاء ناعقین و ملحدین انّ ربّنا الرّحمن لهو العلیم الخبیر

اینکه ذکر جناب آقا رمضانعلی الّذی صعد الی اللّه و اخوی ایشان جناب آقا شعبانعلی علیهما بهآء اللّه فرموده بودند و ذکر وجه یکتومان که ارادۀ ضیافت محبوب فؤاد جناب حاجی میرزا حیدر علی و نفوس اخری علیهم بهآء اللّه را داشته للّه الحمد و الثّنآء قبل از ظهور عمل نیّت مرحوم بطراز قبول فائز هذا ما نزّل من ملکوت البیان فی هذا المقام قوله جلّ و عزّ یا اسمی یا ایّها النّاظر الی وجهی انّا ذکرنا الّذی صعد الی اللّه بذکر جعله اللّه له مائدة المعانی و فاکهة البیان و به قدّر له ما لا رأت عین و لا سمعت اذن بشّر بذلک اخاه الّذی سمّی بشعبان قبل علی لیشکر ربّه الغفور الکریم یا اسمی عنایت حقّ در بارۀ این دو واضح و مشهود است چه که تأیید فرمود و بلقاء فائز نمود قد اسمعهما ندائه و کشف لهما جماله از حقّ بطلب مؤیّد شود بر حفظ اینمقام انتهی اینعبد هم انشآءاللّه مؤیّد میشود بر اجراء ضیافت که اراده داشته‌اند بعمل آرند یشهد الخادم انّهما فازا بعنایة ربّهما العلیّ العظیم

و اینکه مرقوم داشتند در بیت جناب آقا شکراللّه داماد جناب آقا غلامعلی علیه بهآء اللّه تشریف داشته‌اند و ذکر جمعی را در آنمحل از ذکور و اناث فرموده بودند اینفقره در ساحت امنع اقدس عرض هذا ما نزّل من جبروت علم ربّنا العلیم الحکیم قوله تبارک و تعالی یا احبّائی استمعوا ندائی من شطر سجنی ثمّ انصروا المظلوم بالأعمال الطّیّبة و الأخلاق المرضیّة و الاستقامة البدیعة المنیعة انّه یأمرکم بما ینفعکم و هو الصّادق الأمین

یا شکراللّه ذکرک اسمی ذکرناک فضلاً من عندی و انا الفضّال الکریم تمسّک بحبل الاستقامة معرضاً عن الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین البهآء علیک و علی ضلعک و امّها من لدن علیم خبیر یا غلامعلی انّا ذکرناک من قبل بآیات لا یعادلها شیء من الأشیآء یشهد بذلک ربّک العلیم کن قائماً علی خدمة الأمر و ناطقاً بثنآء مولاک و ناظراً الی افقه المنیر قد فزت ببیان الرّحمن هذه مرّة بعد مرّة یشهد بذلک قلمی الأعلی و هو نفسی المهیمنة علی من فی السّموات و الأرضین و نذکر ابنک مهدی و نبشّره بعنایتی و فضلی و نوصیه بما ینبغی لأمری العزیز البدیع

یا مهدی علیک و علی ابیک بهائی و رحمتی و فضلی الّذی لا تعادله ثروة الملوک و السّلاطین

یا شیخ قبل حسن انت من الّذین فازوا بذکری من قبل و من بعد و بآیاتی الّتی یجد منها المقرّبون عرف قمیصی البدیع سمعنا ذکرک من کتاب اسمی ذکرناک فی هذا المقام البعید کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی انّا نوصیهم بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر العظیم و نذکر محمّد قبل طاهر لیفرح بعنایة ربّه و یکون من الشّاکرین طوبی لک و لأولیائی الّذین شربوا کوثر الاستقامة من ایادی عطآء ربّهم الباذل الکریم طوبی لأبیک الّذی فاز بالبحر الحیوان اذ فاض من لدن فیّاض مشفق معطی عزیز حکیم البهآء علیک و علی من معک من کلّ ذکر و انثی الّذین اعترفوا بما اعترف به اللّه مالک هذا الیوم البدیع انتهی

اینعبد فانی خدمت جناب آقا غلامعلی علیه بهآء اللّه و نفوس مذکوره تکبیر و سلام میرساند و جمیع را باستقامت وصیّت مینماید چه که مشرکین اهل بیان باوهامات اهل فرقان در اضلال اولیاء رحمن بتمام نفاق کوشیده و میکوشند امروز استقامت از اعظم اعمال لدی الغنیّ المتعال مذکور طوبی لمن فاز بها و شرب رحیقها و ویل لمن انکرها و ترکها

اینکه ذکر جناب آقا محمّد علی اخ جناب آقا محمّد رضای مهاجر علیهما بهآء اللّه را فرمودند و مناجات ایشانرا بساحت اقدس ارسال داشتند اینفانی این تفصیل را عرض نمود و مناجات ایشان حسب الأمر تلقاء وجه بشرف اصغا فائز قوله جلّ جلاله

هو السّامع من الأفق الأعلی

یا محمّد علی ذکرک اسمی و ارسل مناجاتک و ما نادیت به اللّه ربّ العالمین و قرأه العبد الحاضر لدی الوجه سمعنا و اجبنا بهذا اللّوح المبین قل

سبحانک یا ربّی الرّحمن اسألک بأمواج بحر بیانک و شئونات ربوبیّتک و ظهورات الوهیّتک و الأسرار الّتی کانت مکنونة فی علمک بأن تؤیّدنی علی خدمتک و خدمة اولیائک و توفّقنی علی ادآء حقوقک الّتی انزلته فی کتابک

ای ربّ انا الّذی اقبلت الی افقک الأعلی و تشبّثت بذیل عطائک یا مولی الوری و مالک ملکوت الأسمآء اسألک ان لا تخیّبنی عمّا عندک و لا تمنعنی عمّا کتبته لأصفیائک

اسألک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء ایّدنی علی الاستقامة علی امرک علی شأن لا تحجبنی زخارف الدّنیا و لا تمنعنی ضوضآء الأشقیآء الّذین قاموا علی اضلال خلقک فی ایّامک ثمّ قدّر لی یا مقصودی خیر الآخرة و الأولی انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الکریم انتهی

له الحمد و المنّة قد انزل لمن ذکره حضرتکم ما لا یعادله شیء من الأشیآء یشهد بذلک ربّنا فاطر السّمآء و در اثناء تنزیل لسان عظمت باینکلمۀ علیا ناطق قوله تعالی یا اسمی نفوس مقبله بکمال محبّت و اشتعال ظاهر و حقّ بنفسه شاهد و گواه انّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر و از حقّ بخواهید موفّق شوند بر اعمالیکه در کتاب الهی از قلم اعلی مذکور و مسطور یا اسمی انشآءاللّه کل مؤیّد شوند بر اداء حقوق اگرچه این حقوق مخصوصست بحقّ ولکن آنجناب میدانند چه مقدار از نفوس الیوم در اطراف بخدمت امر مشغولند و بر حسب ظاهر اموراتشان معوّق چون امور من عند اللّه باسباب معلّق شده لذا حکم اداء حقوق از سماء مشیّت نازل و خیر اینعمل بعاملین راجع انتهی اینفانیهم از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که دوستان خود را موفّق فرماید بر اعمالیکه لدی اللّه باقی و محفوظست

اینکه ذکر جناب میرزا عبّاس علیه بهآء اللّه که از منتسبین اینفانی محسوبند فرموده بودند و همچنین مراتب محبّت و مودّت ایشانرا باینفانی اگرچه الیوم نسبتها مقطوع و سبل ممنوع و طرق مسدود است ولکن چون رحمت مقصود عالمیان سبقت گرفته لذا این نملۀ ضعیف از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینماید و بکمال عجز و ابتهال معروض میدارد که جناب ایشان یعنی آقا میرزا عبّاس را تأیید فرماید بر آنچه سزاوار است و ایشانرا از نفوس ثابتۀ راسخۀ مستقیمه در کتاب از قلم اعلی ذکر فرماید باری ذکرشان در ساحت اقدس بشرف اصغا فائز قوله تبارک و تعالی

هو الشّاهد الخبیر

یا عبّاس در قرون اولی تفکّر کن در اعصار قبل آنچه واقع شده نظر نما تا سبیل مستقیم را بیابی و صراط حقّ را بشناسی در ما یأتیهم من رسول الّا کانوا به یستهزئون تفرّس نما لعمری اگر متوقّفین و معرضین و منکرین در این یک آیۀ مذکوره تفکّر نمایند کل بحقّ راجع میشوند و اعراض و اعتراض علمای ارض را دلیل بر حقّیّت من ینادی الیوم میشمرند از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید و از انوار وجه محروم ننماید تا فائز شوی بآنچه که جمیع کتب و رسل بر آن گواهی داده‌اند و از حقّ لقایش را طلبیده‌اند یا عبّاس اسمع ندائی قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون ان اقبل بوجه منیر الی افق اللّه العلیم الخبیر انتهی صدهزار شکر معبود حقیقی را و فیّاض حقیقی را که در هر حین عطا میفرماید آنچه که السن عالم از ذکرش عاجز و قاصر است امید چنانکه ایشان بآیات الهی فائز شوند و از بحر بیان رحمن بیاشامند و از عرف کلمات منزل آیات قسمت برند انّ ربّنا الرّحمن هو السّامع المجیب اینفانی خدمت ایشان سلام و تکبیر میرساند و در هر آن از برای ایشان و جمیع منتسبین تأیید میطلبد انّه علی کلّشیء قدیر و بالاجابة جدیر

ذکر جناب آقا سیّد اسمعیل علیه بهآء اللّه را فرموده بودند شمس اذن مجدّد از افق فضل مشرق هنیئاً له اینکه ذکر جناب آقا علی اکبر ارسی‌دوز و جناب آقا محمّد ابراهیم دستمال‌باف علیهما بهآء اللّه را فرموده بودند که از اخیارند و هم متدیّن و مراقب خدمات احباب اینفقرات بتمامها در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب من لدن ربّنا العزیز الوهّاب قوله جلّ و عزّ

هو النّاطق بالحقّ

یا اسمی مهدی علیک بهائی و عنایتی اینمظلوم در ایّامی بر امر قیام نمود که ظلمت عالم را فراگرفته بود نفسی از نفسی برنمیآمد ملحدین و منافقین در خلف حجبات مستور و دیار بدیار بحفظ جان مشغول بعد از بلایای لاتحصی و تنزیل آیات فی الصّباح و المسآء چون فی‌الجمله عالم بانوار شمس ظهور منوّر و فی‌الجمله اطمینان حاصل از خلف حجاب بیرون آمدند و ملّابازی جدید برپا نمودند آنجناب میدانند که قلم اعلی در لیالی و ایّام بچه رحمت مشغول و بچه عنایت ظاهر مع‌ذلک چند نفس از اهل کاف و راء که لایق ذکر نبوده و نیستند علم فساد برافراخته‌اند و بکمال مکر و خدعه ظاهر گشته‌اند بعضی بمنبر و برخی بنامه و پیام در اضلال عباد میکوشند قاتلهم اللّه همان دستگاه اهل فرقان بمیان آمده یعنی موهومات حزب شیعه میگویند آنچه را که نزد حقّ جلّ جلاله نبوده و نیست ظهوری را که از اوّل امر تا حین مابین اعدا بکمال اقتدار ظاهر یک آن خود را ستر ننموده و معادل آنچه از جمیع انبیا و مرسلین ظاهر از او ظاهر و نازل گشته و جمیع اخبار بعد از قبل از قلم اعلی بکمال تصریح در الواح نازل مع‌ذلک گفته‌اند آنچه که گفته نشده و از هیچ مشرکی ظاهر نگشته عجب در اینکه نفوس مقبله هم بعضی توقّف و بعضی اعراض نموده‌اند سبحان‌اللّه بطنین ذباب مشغول گشته‌اند و از ربّ الأرباب غافل افّ لهم و للّذین کفروا باللّه و آیاته و جادلوا ببرهانه در اینصورت قلم اعلی اقبال بذکر در این ایّام نداشته و ندارد در عراق در رؤیا دیده شد آنچه که هر ذی بصر و فؤادی گریسته و ناله نموده اگر در نظر آنجناب باشد آگاه میشوند بر آنچه واقع شده و میشود باری از حقّ میطلبیم نفوسی را که ذکر نمودی آگاه فرماید و بطراز استقامت مزیّن دارد

یا اسمی نذکر فی هذا المقام من ذکرته و سمّی بعلیّ اکبر لیتمسّک بحبل عنایة ربّه مالک القدر و یشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو العلیم الحکیم یا علی قبل اکبر اذا وجدت نفحات بیان ربّک قم و قل

یا الهی و سیّدی و مقصودی اسألک بافق ظهورک و بحر علمک و شمس امرک بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی حبّک ای ربّ تری مظاهر الأوهام یدعون عبادک الی الأصنام اسألک بأن تحفظنی و عبادک عن شرّ هؤلآء ثمّ اطردهم بقدرتک یا مالک الأسمآء و المهیمن علی الأرض و السّمآء ای ربّ انا المسکین اردت فضلک و رحمتک و کرمک لا تخیّبنی یا الهی عمّا انزلته فی کتابک من بدائع نعمک و آلائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت القویّ الغالب القدیر

و نذکر من سمّی بمحمّد ابراهیم و نبشّره برحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین یا ابراهیم آفلین دعوی هستی نموده‌اند و گمراهان دعوی ایمان از حقّ بطلب ترا حفظ فرماید امر بسیار عظیمست در پیشوایان خلق تفکّر نما که کل فتوی دادند و محبوب عالم را شهید نمودند حال در بیان همان نفوس ظاهر شده‌اند ابواب ظنون و اوهام را گشوده‌اند انّا نسأل اللّه بأن یحفظک و الّذین آمنوا من شرّ هؤلآء و یرزقکم خیر الآخرة و الأولی و یسقیکم کوثر الاستقامة من ایادی الفضل و العطآء انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو النّاصح الآمر العلیم الحکیم انتهی

و اینکه ذکر جناب آقا سیّد حسین صبّاغ و استاد نصراللّه نجّار علیهما بهآء اللّه فرمودند بعد از عرض در ساحت کبریا این آیات کبری از مصدر اسماء نازل قوله جلّ جلاله

انا المظلوم الغریب

یا سیّد قبل حسین مطلع وحی و مشرق ظهور و مصدر امر و مظهر نفس الهی ظاهر مع‌ذلک ناس جاهل غافل لآلی بحر علم الهی عالم را پر نموده معادل کتب قبل و بعد از سماء مشیّت نازل بل ازید مع‌ذلک مشرکین در ردّش ساعی و جاهد باید بحقّ پناه برد چه که دوباره اهل عمائم بفکر منبر و محراب افتاده‌اند و در اضلال خلق کوتاهی ننموده و نمینمایند از حقّ حفظ طلب نمائید و استقامت بخواهید تا از شرّ نفوس ملحدۀ مشرکه محفوظ مانید انّا نوصیک بالعمل الخالص و بما انزلناه فی الزّبر و الألواح حمد کن محبوب عالم را که ترا مؤیّد فرمود و آگاه نمود انّ ربّک هو الفضّال الکریم قل الحمد للّه ربّ العالمین

و هذا ما نزّل لجناب استاد نصراللّه علیه بهآء اللّه

هو القریب المجیب

سبحان الّذی ظهر و اظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مسطوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین انّه اتی برایات الآیات و قام علی الأمر علی شأن لم تمنعه شبهات العلمآء و لا سطوة الغافلین یا نصراللّه حقّ ترا نصرت نمود چه که بعرفان مشرق وحی و مطلع الهام مؤیّد شدی در ایّامیکه کل غافل و محجوب مشاهده شدند الّا من شآء اللّه ربّ العالمین قدر اینمقام را بدان و از معرضین اهل بیان حفظش نما لعمر اللّه انّهم فی جهل مبین از حقّ استقامت طلب نما بشأنیکه مشرکین قادر بر تکلّم نباشند کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین انتهی

و همچنین ذکر جناب آقا رجبعلی مخمل‌باف و آقا حسین ظهیر و آقا میرزا محمّد آئینه‌ساز علیهم بهآء اللّه را فرموده بودند اینفقره در ساحت احدیّه عرض شد هذا ما نزّل لهم من ملکوت بیان ربّنا الرّحمن

هو المهیمن علی ما یشآء و یحکم کیف یشآء

یا احبّائی علیکم بهائی انّ المظلوم یذکرکم فی سجنه و یبشّرکم بعنایة اللّه مولی الأنام یا رجب قبل علی ذکرک اسمی ذکرناک و انّه سراج اللّه یمشی امام وجهک فی عوالم ربّک العزیز المنّان هذا مقام جعله اللّه معلّقاً بالاستقامة الکبری طوبی لمن فاز بها و ویل لکلّ غافل مرتاب تمسّک بحبل الأمر و تشبّث بذیل عنایة ربّک مالک الرّقاب یا حسین یذکرک المظلوم اذ احاطته الأحزان من الّذین کفروا باللّه مالک الأدیان انّ القوم آمنوا بالغدیر و کفروا بالبحر الأعظم کذلک سوّلت لهم انفسهم الا انّهم من اصحاب النّار یدّعون الایمان برسل اللّه من قبل و بالّذی اتی بالحقّ و انکروا مرسلهم و مظهرهم و مؤیّدهم انّ ربّک هو العزیز العلّام ان احفظ نفسک من الّذین آمنوا بأهوائهم و کفروا باللّه ربّ الأرباب

یا محمّد استمع ما خلقت الآذان لاصغائه ثمّ اشکر ربّک مالک یوم المآب انّا انزلنا الآیات و عن ورائها اظهرنا البیّنات و عن ورائها کنّا ظاهراً باهراً امام وجوه الأعدآء فی ایّام فیها ارتعدت فرائص اهل البیان الّذین خرجوا الیوم من خلف الحجاب قل اتّقوا اللّه یا قوم کسّروا صنم الوهم ثمّ اقبلوا بوجوه نورآء الی الأفق الأعلی المقام الّذی ینادی فیه سدرة المنتهی الملک للّه المقتدر العزیز المختار انتهی

و همچنین ذکر جناب آقا محمّد تقی صبّاغ و آقا محمّد علی شبیه‌خوان من قمصر علیهما بهآء الرّحمن فرموده بودند بعد از عرض تلقاء وجه این آیات از ملکوت علم الهی نازل قوله جلّ جلاله

یا محمّد قبل تقی گوش را از اصغاء نداء معرضین مقدّس دار و لسان را از ذکر منکرین منزّه ابصار از برای منظر اکبر خلق شده و آذان از برای اصغاء نداء مالک قدر یا صبّاغ انشآءاللّه بصبغة اللّه فائز شوی و لونی جز آن نخواهی براستی میگویم دزدان در کمینگاهان که شاید ضعیفی را بیابند و بربایند باسم حقّ خود را حفظ نما اینست وصیّت مظلوم ترا و دوستان را سمعنا ذکرک ذکرناک ان احمد ربّک بهذا الفضل المبین

یا محمّد قبل علی جمیع انبیا و رسل ناس را باین ظهور بشارت داده‌اند و باین یوم اخبار نموده‌اند قد زیّن اللّه کتبه و زبره بهذا الاسم الّذی اذ ظهر سقطت الأصنام و محت آثار الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین حال جمعی خراطین پرهای ایمان مقبلین را بطین اوهام میآلایند و از پرواز منع مینمایند ان احفظ جناحک من طین هؤلآء ثمّ اشکر ربّک الکریم انّه ایّدک و عرّفک و اسمعک و هداک الی صراطه المستقیم

یا اسمی علیک بهائی و عنایتی جمیع احبّای حقّ را تکبیر برسان و ایشانرا بشارت ده بعنایت حقّ جلّ جلاله و وصیّت نما بآنچه که سبب خلاص و نجاح است جمیع اصحاب آن ارض مظلوم بوده و هستند در سبیل حقّ حمل بلایا نموده‌اند اعمال کل نزد حقّ مذکور و از قلم اعلی در صحیفۀ حمرا مسطور اجر نفسی بقدر خردل ضایع نشده و نمیشود از حقّ میطلبیم کل را بر استقامت مؤیّد فرماید انّه علی کلّشیء قدیر البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علیهم و علی الّذین ما منعتهم الضّوضآء عن الأفق الأعلی قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش العظیم الحمد للّه العلیم الحکیم انتهی اینفانیهم خدمت آنحضرت و دوستان الهی که از رحیق مختوم آشامیده‌اند و بحضرت قیّوم متمسّکند تکبیر و سلام معروض میدارد و فنا و نیستی خود را اظهار مینماید و از آنحضرت میطلبد که او را فراموش نفرماید و از حقّ تأیید بخواهند که شاید از خدمت بازنمانم و برضای حقّ فائز گردم الذّکر و الثّنآء و البهآء و النّور علی حضرتکم و علی من معکم و علی من یحبّکم و یسمع قولکم

در اینمقام ذکر حبیب روحانی جناب شیخ ابوالقاسم و جناب آقا میرزا آقا علیهما بهآء اللّه بخاطر آمد علم اللّه ذکر این دو حبیب که در دستخطّ مبارک بود بعد از عرض لیلاً و نهاراً از لسان مقصود ذکرشان جاری هنیئاً لهما و مریئاً لهما اینفانیهم معلوم در آنی غفلت ننموده گویا امام وجه خادم موجودند از حقّ جلّ جلاله سائل و آملم بأن یؤیّدهما علی ما تقرّ به عینهما و یفرح به قلبهما و یرفع مقامهما و یظهر ما قدّر لهما انشآءاللّه موفّق باشند بر آنچه سزاوار است و باتّفاق و اتّحاد حقیقی فائز شوند انّ ربّنا الرّحمن هو السّامع المجیب و هو القریب الرّقیب

* * *

ق‌ا

سیّد العارفین جناب نبیل جلیل آقائی آقا محمّد علیه بهآء اللّه المقتدر الجمیل ملاحظه فرمایند

بسم اللّه الأقدس الأعزّ الأبهی

للّه الحمد بما ابتسم ثغر الاطمینان و ظهر لؤلؤ عرفان جمال الرّحمن عن صدف الایقان و نطق لسان الصّدق بأبدع البیان انّه لا اله الّا هو البهیّ الأبهی ثمّ له الحمد بما طلعت و اشرقت شمس ذکر مالک الایجاد عن افق القلب بأنوار السّداد و ارتفعت شجرة الیقین من ارض الفؤاد و نطقت بکلّ غصن من اغصانها و بکلّ ورقة من اوراقها بفنون الألحان انّه لا اله الّا هو المقتدر المهیمن العلیّ الأبهی فیا روحاً بما افترّ ورد الرّضوان و تضوّعت و سرت ثمّ سطعت و هبّت نفحاته و فوحاته و روحاته علی هیاکل اهل العرفان و استشمّت و استنشقت حقائق الأرواح و اهتزّ منها کلّ عظم و شهد بالبیان انّه لا اله الّا هو الأعظم الأقدس المتعالی العزیز المنّان یا طوبی بما غنّ عندلیب الوفآء علی افنان سدرة الرّوحآء بفنون الحان الورقآء علی اغصان جنّة المأوی بالثّنآء علی موجد الأسمآء و سلطان من فی الأرض و السّمآء سبحانه عن ذکر ما سواه و نعت ما دونه و تعالی عمّا یصفه اهل العظمة و الکبریآء ثمّ له المنّ و البقآء و العزّ و العلآء بما رجعت انوار الهدایة الی محلّها و طلعت شمس التّوحید و التّفرید عن افقها و لبس هیکل التّقدیس قمیصه و شهد کینونة الشّهادة لمشهوده و محبوبه و مقصوده بسرّه و جهره و کینونته و فؤاده بأنّه هو الظّاهر بظهوره و الباطن بکنهه و المتعالی باسمه و الممتنع بذاته عن ذکر دونه و المشهود بجماله و النّاطق فی جبروت عزّه و اجلاله و الجالس علی عرش کبریائه و المستقرّ فی سریر امره و القائم بسلطان عزّه و عظمته و القیّوم بملیک اقتداره هو الّذی یشهد کلّ الوجود من الغیب و الشّهود انّه لا اله الّا هو المقتدر المهیمن المختار

روحی لک الفدآء و لکتابک الّذی زیّن بطراز ذکر مالک الأسمآء و لبشیر الّذی به اتی کأنّه اتی بنافجة مسک البقآء و عواطر اطیاب البهجة و الوفآء حمد محبوب قدم را جلّ اجلاله که نار محبّت ربّانیّه از سدرۀ قلب منیر موقد و ندای انّه لا اله الّا هو البهیّ الأبهی از سینای صدر انور مرتفع خوش ساعتی آن ساعت و نیکو وقتی آنوقت که این خادم فانی بفکّ ختام لوح روحانی فائز شد جمیع افنان و اغصان سدرۀ مبارکۀ الهیّه مسرور شدند مخصوص حضرت غصن اللّه الأعظم عزّ قدره و ثنائه چه که نظر بانسی که بآن جناب داشتند بسیار محزون بودند از تأخیر خبر آن جناب نحمد اللّه فی ذلک و نسأله تعالی بأن یؤیّد حضرتک فی کلّ الأحوال انّه علی کلّ شیء قدیر

و بعد این خادم فانی بکتاب آن جناب بین یدی اللّه قائم و معروض داشت اللّه یعلم ما ظهر فی ذاک الحین من مشرق العنایة و مبدإ الفضل و العطوفة لا یقدر احد ان یحصیه الّا نفسه العلیم و بعد از مصدر بیان ربّانی نازل قوله عزّ اعزازه ان شآء اللّه الرّحمن باید ناس را در کلّ احیان بشریعۀ الهیّه دلالت نمائید که شاید بمواعظ حسنه نفوس غافلۀ مریبه بشطر احدیّه توجّه کنند یا نبیل قم علی خدمة مولاک القدیم بقلبک و بصرک و سمعک و لسانک و کلّ ارکانک کذلک امرک من کان جالساً علی قطب البلایا و الرّزایا ان اجعل رجلیک من الحدید فی امری و لسانک سیفاً ذا فمین فی ذکری و ثنائی و بصرک ناظراً الی شطری و قلبک متوجّهاً الی جمالی المشرق المنیر قم بین الأخیار و الأشرار باسم ربّک العزیز المختار ثمّ اضرم فی قلوبهم نار ذکری و ثنائی لیزداد به الأوّل و یتوجّه به الآخر کذلک یأمرک سلطان القدر من هذا المنظر الأکبر ان ابرئ النّفوس من دآء الغفلة و الهوی باسمی العلیّ الأبهی طوبی لک بما حضر منک ما نطق به لسان القدم علی ذکرک فی هذا السّجن الّذی فیه استقرّ عرش رحمة ربّک العلیّ العظیم انتهی ما نطق به لسان الوحی

دیگر این عبد چه معروض دارد که از مصدر امر چه نازل شد که اگر آن نفحات امریّۀ الهیّه بر جبال مرور نماید تنقلبها الی الیاقوت و لو تمرّ علی القبور تقومنّ اهلها بثنآء ربّک العزیز الغفور خود آن جناب بیانات مشرقۀ از فم رحمن را بالمواجهه استماع فرموده‌اند میدانند در امثال این موارد چگونه بحر معانی و حکم از معین ارادۀ مالک قدم جاری و ساریست مخصوص از یمین احدیّه نازل که باید برأفت کبری با عباد سلوک فرمائید و بکمال حکمت و عطوفت جمیع را بر شاطی بحر اعظم جمع نمائید بقسمی که ابداً رائحۀ اختلاف مابین احبّآء اللّه مرور ننماید و اگر نفسی غافل شد و محتجب ماند او را بمواعظ و نصایح متذکّر دارید لعلّ یتذکّر او یخشی منظور نظر آن باشد که جمیع من علی الأرض را در سرادق احدیّه وارد فرمائید انتهی

و دیگر مشرک باللّه از تفصیل آن حضرت مطّلع شده و اشتعل فی نفسه نسأل اللّه بأن یحفظ حضرتک من شرّه و مکره مرّة اخری از یمین عرش نازل این ایّام بعد از ورود سجن اعظم ارادۀ الهیّه بآن تعلّق یافته که جمیع بریّه را بشاطی احدیّه مجدّداً بأعلی النّدآء ندا فرماید لذا مخصوص هر نفسی از رؤسای ارض لوحی مخصوص از سماء مشیّت نازل و هر کدام باسمی موسوم امّا الأولی بالصّیحة و الثّانی بالقارعة و الثّالث بالحاقّة و الرّابع بالسّاهرة و الخامس بالطّامّة و کذلک بالصّاخة و الآزفة و الفزع الأکبر و الصّور و النّاقور و امثالها تا جمیع اهل ارض یقین نمایند و ببصر ظاهر و باطن مشاهده کنند که مالک اسماء در هر حال غالب بر کلّ بوده و خواهد بود بلایا و محن سلطان سرّ و علن را از اظهار امر منع ننموده و نخواهد نمود لعمرک فی بحبوحة البلآء من افق السّجن اظهرنا الوجه مشرقاً بین العالمین و دعونا الکلّ الی اللّه المقتدر العزیز الحکیم ولکن بعد از اشراق این امور محتومه از افق امر مالک بریّه جمیع در صدد افتاده‌اند و یلهثون عن ورآء ربّک ان هم الّا فی تبار و امر بغایت شدید شده بشأنی که از ذکر و بیان خارج از ما یظهر من سلطان القدم قصد و فعل امم معلوم میشود دیگر احتیاج ذکر نیست از اوّل ابداع تا حال چنین تبلیغی جهرةً واقع نشده ظهور قبلم و مبشّر جمالم دو لوح فرستاده بودند ولکن جز اظهار سیادت و مظلومیّت در آن چیزی نبوده نظر بمصلحت اصل امر را ستر فرمودند و فی‌الحقیقه تبلیغ کامل جهرةً نشده بود لذا از مشرق مشیّت اشراق شد آنچه لم‌یزل مراد اللّه بوده تعالی هذه القدرة الّتی اشرقت و احاطت العالمین و ظهور این عمل از مالک علل دو اثر بخشیده هم سیوف مشرکین را حدید نموده و هم لسان مقبلین را در ذکر و ثنایش ناطق فرموده اینست اثر آن لواقحی که در لوح هیکل از قبل نازل شده حال ارض حامله مشهود زود است که اثمار منیعه و اشجار باسقه و اوراد محبوبه و نعماء جنیّه مشاهده شود تعالت من نسمة قمیص ربّک السّبحان قد مرّت و احیت طوبی للعارفین و این بسی معلوم و واضح که در این امور سلطان ظهور از برای خود مقصودی نداشته و مع علم بآنکه سبب بلایا و علّت رزایا و شدّت امور خواهد شد محض عنایت و مرحمت و احیای اموات و اظهار امر مالک اسماء و صفات و نجات من علی الأرض از راحت خود چشم پوشیده و حمل نمودیم آنچه را که احدی حمل ننموده و نخواهد نمود

یا نبیل لعمری الیوم یوم الاصغآء طوبی لسمع توجّه الی الشّطر الأعظم قم بسلطانی و امری بین خلقی ثمّ ذکّرهم بما اطّلعت من هذا النّبإ الّذی منه انشقّت السّمآء و اندکّت الجبال و ظهر الفزع الأکبر و خسف القمر و ظهرت الزّلازل فی القبائل و سقطت النّجوم و اظلم نیّر الموهوم و غنّت الورقآء علی افنان سدرة المنتهی الملک للّه ربّک و ربّ العالمین ان اکتب للّذین سکنوا ارض الخآء ثمّ ذکّرهم بهذا الأمر الّذی احاط السّموات و الأرضین ولکن حال ایّامیست که باید اصحاب حقّ باخلاق حقّ حرکت نمایند و صفات شیطانیّه را باخلاق حمیدۀ ربّانیّه تبدیل کنند لم‌یزل فساد ممنوع بوده و خواهد بود و در این ظهور اعظم کلّ امم از فساد ممنوعند ابداً نفسی تعرّض بنفسی ننماید و بر محاربه قیام نکند شأن اهل حقّ خضوع و خشوع و اخلاق حمیده بوده و خواهد بود دنیا قابل آن نه که انسان مرتکب امورات قبیحه شود و از مالک احدیّه بعید ماند انّ الدّنیا تضحک مریدیها و تقول بأعلی النّدآء مخاطباً ایّاهم هل رأی احد مثلکم منّی خیراً او وفآءً سوف نرجعکم الی التّراب خائبین خاسرین کما ارجعنا الأوّلین باید کلّ بنور هدایت و امانت و تقوی مابین عباد مضیء و منیر باشند تا جمیع از آن سرج نورانیّه بشاطی بحر احدیّه اقبال نمایند ان احفظ ما القیناک ثمّ اتل علی الأمم باذن ربّک مالک القدم لعلّ یدعون الهوی مقبلاً الی اللّه مالک العرش و الثّری کذلک نبّأناک و قصصناک و القیناک و اخبرناک لتفرح و تقول

لک الحمد یا من فی قبضتک جبروت الأمر و الخلق و فی یمینک ملکوت ملک السّموات و الأرضین اشکرک بما ذکرتنی فی السّجن الأعظم و فصّلت لی من کلّ شیء تفصیلاً انّک انت ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین لک الحمد یا مالک یوم الدّین

اگر صورت کلمات منزله باطراف ارسال شود بسیار محبوب بوده

* * *

محبوب مکرّم معظّم حضرت شیخ جمال‌الدّین علیه بهآء الله و عنایته ملاحظه فرمایند

۱۵۲١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

للّه الحمد توفیقش رسیده و تأییدش اظهر از نور در هر حین نیّر عنایتش در ظهور فضلش را قلم احصا ننماید و جودش را مداد از عهدۀ ذکر برنیاید هر بصیری بر عظمتش مقرّ و هر سمیعی بسلطانش معترف له الحمد و العطآء و له الذّکر و الثّنآء لسان اولیائش را در یک مقام ناصر امرش فرمود و از آن جاری نمود آنچه را که سبب اهتزاز عظم رمیم گشت حکم لسان اعظم از حکم سیف است و بیان اقدر از جنود و صفوف امکان امروز اولیای حقّ جلّ جلاله در معالجۀ امراض حاذقند و در تربیت عباد جازم باندازه و مقدار اطفال عالم را روزی دهند و قسمت بخشند کلمه در رتبۀ اوّلیّه کوثر حیاتست از برای مردگان عالم و ید اقتدار است از برای نجات امم بیک کلمۀ علیا انسان را از ظلمت اوهام بنور ایقان کشاند و از بئر عمیق بقصر مشید رساند اسأله تعالی ان یحفظ اولیائه بجنود القوّة والقدرة و ینصرهم بسیوف الحکمة و البیان انّه هو المقتدر العزیز المنّان

سبحانک یا من فی قبضتک زمام الکائنات و ازمّة الممکنات اسألک بآیاتک الکبری و اللّآلیٴ المکنونة فی خزائن قلمک الأبهی بأن تجعل من ارادک طائراً فی هوآء قربک و ناظراً الی افقک و ناطقاً بالحکمة و البیان بین خلقک ثمّ اظهر له یا الهی البحور الّتی کانت مستورة فی آیاتک و مکنونة فی کلماتک لیأخذه سکر رحیق العرفان و ینطقه بما تنجذب به افئدة اهل الأدیان انّک انت العزیز الوهّاب

انّ الخادم کان جالساً فی ایّام الصّیام و متفکّراً فی اسرار امر ربّه العزیز العلّام ورد احد من الأحبّآء بکتابکم اخذت منه و فتحته اذاً وجدت ما تضوّع به البیت و ما حوله لأنّه کان مزیّناً بذکر مقصودنا و مقصودکم و شربت من کؤوس بیانکم فرات خلوصکم و خضوعکم و توجّهکم الی الله و بعد استغراقی فی بحر عنایة ربّی قصدت مشرق الأسرار و مطلع الآثار الی ان حضرت و عرضت ما جری من قلمکم فی ذکر ربّکم نطق لسان الکبریآء بما انجذبت به حقایق الأشیآء قال و قوله الحقّ

هو الشّاهد الخبیر

یا ایّها المذکور لدی الوجه اسمع النّدآء من الأفق الأعلی انّه یسقیک کوثر العطآء من ید عنایة ربّک مالک الرّقاب انّه یشهد و یری و هو العزیز البصّار لا یعزب عن علمه من شیء یعلم ما کان مستوراً فی الأفئدة و القلوب و یری ما کان مکنوناً فی خزائن صدور الأبرار کنت ماشیاً فی البیت و ناطقاً بآیات ربّک دخل العبد الحاضر و عرض لدی الوجه ما نطق به لسان فؤادک فی امر اللّه مولی الأنام سمعناه و اجبناک بهذا الکتاب الّذی جعله الله بحر الکرم للعالم و کوثر الحیاة للأموات لعمری لو یلقی علی الأحجار تنفجر منها الأنهار اذا شربت فرات العرفان من کأس البیان قل

لک الحمد یا من فی قبضتک زمام الامکان بما شرّفتنی بذکرک و زیّنتنی بطراز قلمک الأعلی الّذی منه ظهرت الأسرار فی المبدإ و المآب ای ربّ ترانی سائراً فی مملکتک لاعلآء کلمتک و ناطقاً بین عبادک بما امرتنی به فی کتابک اسألک بأمواج عمّان فضلک و بالسّراج الّذی حفظته من اریاح عاصفات بزجاجة قوّتک و قدرتک بأن تقدّر لی ما یجعلنی قویّاً بقوّتک و مقتدراً بارادتک لألقی علی عبادک بالحکمة و البیان ما یقرّبهم الیک و یقدّسهم من شبهات اهل ارضک و اشارات الّذین کفروا بنعمتک ثمّ ایّدنی یا محبوبی علی ما تنجذب به افئدة خلقک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأرض و السّمآء ای ربّ لا تمنع عبدک هذا من فیوضات ایّامک و لا تجعله محروماً من نفحات وحیک و الهامک ای ربّ ایّدنی بجودک و قوّ ارکانی لأضع ارادتی آخذاً ارادتک و لا اتحرّک الّا بمشیّتک ثمّ اکتب لی برحمتک الّتی سبقت الکائنات ما تقرّ به عینی و عیون عبادک و یطمئنّ نفسی و انفس من فی بلادک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الحکیم

بلسان پارسی بشنو از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بر آنچه سبب ارتفاع کلمۀ اوست یا ایّها النّاظر الی الوجه آفتاب عنایت حقّ از افق فضل مشرق و بحر علم الهی امام وجه موّاج از حقّ بطلب عباد خود را از انوار نیّر عدل و انصاف محروم نفرماید چه هر نفسی بآن فایز شود از ما سوی الله منقطع گردد و بقلب و جان بافق رحمن توجّه کند جناب سیّد مصطفی علیه بهائی وحاجی سیّد مهدی علیه بهائی و سایر دوستان را از قبل مظلوم ذکر نما و بآیات و عنایات الهی متذکّر دار انشآءالله مؤیّد شوند و در این دار فانی و مقام فانی کسب مقامات باقیه نمایند جناب فرج علیه بهائی را از قبل مظلوم تکبیر و سلام برسان از حقّ میطلبیم او را تأیید فرماید علی ما یحبّ و یرضی و مزیّن دارد بآنچه سزاوار ایّام است انّه هو السّمیع المجیب و هو الغفور الرّحیم انتهی له الفضل و العطآء و له العنایة و البهآء در هر حین نیّر عنایتش بتجلّی مبین ظاهر ببرهان ثابت شد و بدلیل مبرهن گشت انّه لا یذکر بذکر دونه و لا یعرف بعرفان غیره ولکن از برای دوستان خرگاه وسیعی معیّن فرموده و آن اقرار بعجز و انکسار است عند ظهورات عظمته و قدرته و سلطانه و این عجز را محض فضل پذیرفته و قبول فرموده له الحمد و الشّکر علی نعمه و الطافه

مکرّر ذکر آن حضرت در انجمن اولیا بوده و هست و همچنین در پیشگاه حضور از حقّ جلّ جلاله سائل و آملم ربح عظیم بتجّار معارفش عطا فرماید اهل ارض الی حین آگاه نشده‌اند و از اثمار سدرۀ اصلاح و اتّفاق و اتّحاد بیخبرند نمیدانند از کجا آمده‌اند و برای چه آمده‌اند لعمر محبوبنا و محبوبکم اگر بمقدار سمّ الخیاط آگاه شوند کل بگذرند و اخذ نمایند بگذرند یعنی از ما سوی الله و اخذ نمایند خدمت و رضایش را تشنگان را فرات رحمت بشارت میدهد و جاهلان را نقطۀ علم دعوت مینماید و بیخبران را عنایتش آگاهی میبخشد امروز روز فضل اکبر است چه که منظر اکبر بانوار مالک قدر منوّر طوبی از برای نفسی که حوادث عالم او را مکدّر نسازد و ضوضای امم او را از اراده بازندارد یوم یومی است که در کتب قبل و بعد ذکرش از قلم جاری و مسطور طوبی لمن اقبل و شرب و فاز و ویل للغافلین و ویل للمعرضین اولیای الهی در هر جا و هر محل که هستند در ساحت اقدس مذکورند این فانی هر یک را بلآلی اذکار بدیعۀ منیعه ذکر نموده و مینماید و از حقّ جلّ جلاله میطلبد کل را بطراز امتیاز مزیّن دارد الهی الهی هیاکل دوستانت را از این خلعت محروم منما هیکل از تو طراز از تو بحر کرم و عطا از تو مقدّر فرما آنچه را که سزاوار بخشش تو است انّک انت الفضّال الکریم و ارحم الرّاحمین

برادر مکرّم حاجی فرج‌الله علیه بهآء الله را تکبیر و سلام میرسانم و از حقّ جلّ جلاله از برای او توفیق میطلبم که در هر مقام و هر محل و هر بلد و هر دیار بخدمت امر مذکور باشند و بعنایتش فایز ذکر بشیر فرموده بودند للّه الحمد سالمست و گاهی هم بذکر آن حضرت ذاکر قدرت حقّ بسیار است از تراب تیره هزار گونه فواکه و اثمار و ازهارهای لطیفۀ منیعۀ ملوّنه ظاهر فرموده شاید از بشیر هم بشارتی ظاهر فرماید یعنی بخدمتی فایز شود انّ ربّنا هو المقتدر القدیر البهآء و الذّکر و الثّنآء علی حضرتکم و علی من معکم و یسمع قولکم فی امر الله ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع

خ‌ادم

فی ٩ شوّال سنة ١٣٠۵

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

للّه الحمد نافه‌های مشک معانی و بیان در هر حین و حان متضوّع و مراسلات و مکاتبات اولیای الهی چون کاروان یمن عرفان متوجّه در هر هنگام عرف محبّت از اذکار اخیار بمشامّ جان رسیده و میرسد فی‌الحقیقه اینست سرّ حیوة و اصل آن تهمتی بر جان بسته‌اند و نامش را روح کرده‌اند آن روح بلقای عزرائیل بیفسرد و این روح تا صور اسرافیل پاینده ماند بل الی ما شآء اللّه نامه رسید بر شوق و وصال افزود ولکن سطوت فراق را هم نمودار نمود للّه الحمد فی کلّ الأحوال بیقین مبین عرض مینمایم بی عنایاتش کلیلیم بل معدوم و مفقود لسان از عنایت مخصوصۀ اوست و قلم از فضل لایحصی ربط عالم و الفت و اجتماع امم و مقامات و مراتب کل از این دو ظاهر و هویدا دو مترجم عظیمند که بعباد عطا فرموده تعالی اللّه ربّنا و ربّکم و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرض و الصّلوة و السّلام علی مصدر امره و بحر علمه و سمآء حکمته الّذی سمّاه فی الملکوت بأحمد ص و فی الانجیل بالمعزّی و له الأسمآء الحسنی من لدی اللّه فاطر السّمآء و علی آله و اصحابه الّذین بهم طوی بساط الأصنام و بسط بساط التّوحید بین الأنام

و بعد بعد از اطّلاع بر نامه و ما فیه قصد مقصد نموده تلقاء وجه عرض شد هذا ما نطق به المولی ارواحنا فداه نسأل اللّه ان یؤیّدهم و یکتب لهم خیر الآخرة و الأولی انّه مولی الوری و مالک العرش و الثّری انتهی فی‌الحقیقه از توجّه آن محبوب سرور بی‌اندازه دست داد چه که امید هست بفضل اللّه و عونه باب فضل بر کل مفتوح شود و جمیع بزیارة بیت اللّه موفّق گردند و امّا قرار توجّه نظر بحکمت بقرعه و رضایت طرفین معلّق و منوط است چه اگر جمیع یکبار عازم شوند سبب گفتگو خواهد شد ناس ضعیفند مع آنکه کمال اطمینان را دارند مع‌ذلک شیطان بعض احیان نفوس غافله را اوهامات و وساوس القا مینماید

جناب آقا محمّد قاسم و آقا عبدالمطّلب علیهما بهآء اللّه را سلام میرسانم امیدواریم عنایت حقّ شامل حال ایشان بشود السّلام و الثّنآء علیکم و علی اولیآء اللّه و اصفیائه

خ‌ادم

فی ۵ شعبان سنة ١٣٠٢

* * *

ط

حبیب روحانی جناب آقا میرزا محمّد تقی من ابهر علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

۱۵۲١

بسم ربّنا المقتدر العلیّ الأبهی

للّه عملک یا من فزت بالبلآء فی سبیل اللّه فاطر السّمآء نعیماً لک یا من شربت کأس البأسآء فی حبّ اللّه مالک الأسمآء طوبی لک یا من حملت الشّدائد و الضّرّآء فی امر اللّه خالق الأشیآء حمد مقدّس از کلّ اذکار حضرت مقصودی را لایق و سزاست که ذلّت اولیا را علّت عزّت اهل عالم مقرّر فرمود و سجن اصفیا را سبب آزادی امم نمود و آوارگی دوستان خود را منشأ و مبدأ اجتماع و توجّه عشّاق در وطن حقیقی گردانید

البهآء ثمّ البهآء علیک یا من خرجت عن مقرّک فی سبیل اللّه مالک القدم ثمّ التّکبیر و الثّنآء علیک یا من کنت مشتعلاً فی حبّ اللّه سلطان الأمم آیا قلم تواند از عهدۀ این شکر برآید و یا لسان قادر است که ذکر این مراتب را بتمامه نماید جمیع اشیاء الیوم به یا لیت حملت الشّدائد فی حبّک یا اله العالمین و یا لیت حملت کلّ البلایا فی سبیلک یا منتهی مقصد القاصدین ناطق و ذاکرند مسیح زمان از مشرق امر رحمن ظاهر و مشرق و محلّ اعراض و اعتراض جمیع عباد گردید الّا معدود قلیلی و بعد از فتوای مفتی عصر آن معدود از خانه و دیار آواره و هر یک بشطری توجّه نمودند بقسمی که قوت یوم با ایشان نبود حال مشاهده نمائید که باسم هر یک از آن نفوس اکثر ملوک تاج برمیدارند و خضوع مینمایند اینست عزّتی که در سرّ این ذلّتها مکنونست و الیوم از ابصار و عیون مستور

سیّد بطحا از مشرق مشیّت مولی الوری ظاهر و در اوّل امر بشأنی اعدا قیام نمودند که هر منصفی از ذکر تفصیل آن شرم مینماید تا آنکه مشورت مشرکین بر این قرار گرفت که اصحاب آن حضرت را جمیعاً شهید نمایند و حضرت اخبار فرمودند که باید در اشراق جمیع از این ارض هجرت نمائید و یکی از آن نفوس مقدّسه جعفر طیّار علیه بهآء اللّه بود که مع جمعی به حبشه تشریف بردند و مدّتها در آن ارض ساکن بودند و بشوق و شغف تمام بذکر مالک انام ناطق و مشغول و تفصیل او از قلم اعلی جاری شده طوبی للفائزین و النّاظرین و مع آنکه در آن ایّام بکمال فقر مبتلا بودند و بکمال ذلّت ظاهره مشاهده میشدند بعد ملاحظه شد که از برکت آن نفوس مقدّسه کنوز غنا بر وجه اهل اسلام گشوده شد و ابواب عزّت مفتوح گشت و عنادل سرور بر اغصان سدرات انسانی بنغمات بدیعۀ ملیحه مغرّد سبحان الّذی یفعل ما یشآء بقدرته و سلطانه و یحکم ما یرید بأمره و ارادته علّة حیوة آب بوده و من المآء کلّ شیء حیّ شاهد این مقال و وقتی این فضیلت را بنار عطا فرموده چنانچه نار طور را سبب حیوة امم قرار نمود من یقدر ان یمنعه عن سلطانه اشهد انّه لا اله الّا هو لم یزل کان مقدّساً عن عرفان المقرّبین و منزّهاً عمّا تفوّه به السن المخلصین قد اظهر ما اراد و یظهر ما یرید لا تضعفه شؤونات الخلق انّه لهو الحاکم الآمر العلیم الحکیم

یا حبیب فؤادی چیزی که قلب را میگدازد و جسد را میکاهد حسرتهائیست که در قلب این خادم فانی مانده در نفوس مقدّسۀ ارض صاد مشاهده فرمائید که بعنایت حقّ تا بودند بکمال عزّت و رفعت ظاهر و بعد در آخر ایّام بمقامی فائز شدند که فی‌الحقیقه شبه آن دیده و شنیده نشده و این خادم در هر حین به یا لیتنی کنت معهم ناطق است ولکن این شرافت از دست رفت و این حسرت در قلب ماند از قلم اعلی در بارۀ ایشان نازل شد آنچه که جمیع ذرّات کائنات بنوحه و ندبه مشغولند بامری فائز شدند که بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد بود و حال این حسرت هم در دل مانده که چرا با آن جناب نبودم که در سبیل الهی از وطن و دیار خارج شده و در بادیه‌ها من غیر ناصر و معین حرکت مینماید یا لیت کنت معک و فزت بما فزت فی سبیل محبوبنا و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرضین ولکنّ الخادم یبشّرکم بنصرة اللّه و فضله و رحمته الّتی سبقت کلّ الوجود من الغیب و الشّهود

قد فاز الخادم بکتابکم کأنّه شاهد من کلّ کلمة منه نار الشّوق و الاشتیاق فلمّا عرفت و اطّلعت بما فیه قصدت شطر المقصود الی ان حضرت تلقآء العرش و عرضت ما فیه اذاً نطق لسان العظمة و الکبریآء بما طارت به الأرض و مرّت به الجبال انّی اجد قلمی عاجزاً عمّا نطق به ملکوت البیان بل اقلام من علی الأرض کلّها الی ان نطق لسان القدم بهذه الکلمات العالیات قال و قوله الأحلی و محبوب من فی الأرض و السّمآء یا محمّد انّ الفرد الأحد یذکرک فی هذا المقام الّذی انقطعت طیور الأوصاف عن البلوغ الیه ان افرح و کن من الشّاکرین انّا سقیناک کوثر بیانی و رحیق عرفانی و نسقیک بهذه الآیات ما یجتذبک الی مقام لا یحزنک ضوضآء العالم و لا ظلم الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین انّه یطهّر الأرض من دنس الّذین قاموا علی الاعراض و یبلغک الی الذّروة العلیا انّ ربّک لهو العلیم الخبیر لعمری قد فزت بعرفان المقصود الّذی تزیّن به کتب اللّه الملک العلیم الحکیم انشآءاللّه باجنحۀ انقطاع در هوای محبّت مالک ابداع طیران نمائی و در هر حین بنار مودّتش مشتعل باشی طوبی لک و لأبیک الّذی یذکره الملأ الأعلی و شهد له القلم الأبهی فی لوحه الحفیظ یا تقی ان استمع ندائی من شطر عرشی انّه یجتذبک الی ملکوتی و مقام قربی و یسقیک کوثر بیانی البدیع قد حضر لدی المظلوم کتابک انّا وجدناه مشتعلاً بحرارة محبّتی و مزیّناً بذکری و ثنائی طوبی لک و لقلمک و للسانک و لقلبک ان افرح بذکر ربّک و کن قائماً علی خدمتی و ناطقاً بثنائی الجمیل لا تنظر الی الخلق و ضوضائهم ان انظر ما قدّر لک من قلمی المتین این عسر را انشآءاللّه یسر از عقب است و لو ترید ان تقتدی بمولاک انّه کان راضیاً فیما ورد علیه فی سبیل اللّه و یکون بمثل ما قد کان یشهد بذلک کلّ الأشیآء و کلّ عارف بصیر این القیاصرة و الأکاسرة و الفراعنة و الجبابرة الّذین اتّخذوا لأنفسهم بیوتاً فی قلل الجبال و استنکفوا عن امر اللّه ربّک و ربّ من فی السّموات و الأرض کذلک یقصّ لک من عنده کتاب حفیظ چه مقدار از نفوس بکمال عزّت ظاهره ظاهر بودند و گمان فنا از برای خود نمی‌نمودند لکن امروز نه خودشان و نه دیارشان و نه زخارفشان و نه بیوتشان دیده میشود و اثری از آن نفوس غافلۀ محتجبه در ارض مشهود نه مگر آثار ظلم و اعتساف آن نفوس که در اطراف موجود است و بذلک یلعنهم کلّ الذّرّات و کلّ ذی عقل و درایة و ذی لسان ناطق نطق بالحقّ انّ ربّک یقصّ لک لتکون من المطمئنّین فاسأل اللّه بأن یوفّقک و الّذین آمنوا علی خدمة امره و ذکره و ثنائه انّه لهو المقتدر القدیر

ان اذکر احبّائی الّذین نبذوا ما سوائی و تمسّکوا بعروتی و تشبّثوا بذیلی المنیر ان اشکر اللّه بما وجد مقصود العالم من کتابک عرف الرّضآء و هذا یکفیک ومالک الأسمآء ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین قد وجدت من روح مناجاتک رَوْح رضائی طوبی لرضیع شرب من ثدی عنایتی و کبر فی ظلّ رحمتی و فاز بقبولی فی ایّامی کذلک یذکرک قلمی الأعلی بذکر لو یجد من علی الأرض عرفه تاللّه الحقّ لیدعون ما عندهم و یسرعون الی جهة العرش المقام الّذی استقرّ فیه جمال القدم بسلطان مبین انشآءاللّه بر این مقام اعزّ اعلی ثابت و مستقیم باشی چه که بعضی از دوستان حقّ عرایض ایشان لدی العرش حاضر و مزیّن بود بطراز رضا و بعد عرف دیگر وزید و عرف اوّل را مستور نمود کذلک یخبرک المقصود لتکون من الثّابتین الرّاسخین لا تحزن عن البعد و الفراق بقلمه یبدّل الهجر باللّقآء و البعد بالوصال تعالی ربّک الغنیّ المتعال انّه لهو الفضّال القدیم الحمد للّه ربّ العالمین انتهی فی‌الحقیقه این آیات بعنایتی ظاهر شده که ذکر آن بقلم و لسان منتهی نشود در هر کلمه‌ئی سراجی منیر طوبی لمن وجد و عرف دیگر آن جناب بعد از زیارت آیات منزله شهادت میدهند بآنچه این عبد عرض نموده

و اینکه در بارۀ نفوسی که بعنایت رحمن از کوثر عرفان آشامیده‌اند و بافق ایقان ناظرند ذکر نمودند اسامی کل در ساحت اقدس عرض شد و مخصوص هر یک آیات بدیعۀ منیعه نازل ولکن این عبد مجال نیافت که مفصّلاً تحریر نماید جمیع را بعنایت حقّ مسرور دارید و از جانب این خادم فانی تکبیر برسانید چه که این عبد از ذکر تمام آنچه از ملکوت علم الهی نازل خود را عاجز مشاهده نمود در اکثر احیان آیات اللّه بشأنی نازل که اعلا قلم عالم از تحریر آن عاجز و قاصر است ولکن اینقدر بشارت میدهم دوستان الهی را که جمیع آن آیات بعنایت تمام نازل و یقین است آثار آن در ارض ظاهر میشود انّ ربّنا العلیم علی کلّ شیء قدیر استدعا آنکه از قبل این خادم فانی مجدّداً تکبیر برسانید

اشعار جناب آقا میرزا زین‌العابدین علیه بهآء اللّه که مطرّز و مزیّن بذکر نورین نیّرین بود در ساحت اقدس عرض شد هذا ما نطق به من عنده فصل الخطاب فی الجواب طوبی لک یا من نطقت بذکر من انار به افق الوفآء فی ملکوت الانشآء و طوبی لکلّ ناطق نطق بذکر الحآء و الحآء یا زین‌العابدین ان استمع ما یذکرک ربّ العالمین فی هذا القصر المبین لعمری لو تجد لذّة بیانی لیأخذک الفرح علی شأن لا تکدّرک الأحزان و یفتح بصر فؤادک علی شأن تری النّورین فی الأفق الأعلی و المقام الأبهی و الذّروة العلیا و الغایة القصوی و تقول

لک الحمد یا الهی و اله العالم و لک الثّنآء یا محبوبی و محبوب الأمم اشهد انّک خلقتهما و عزّزتهما و نصرتهما و رفعتهما الی ان فدیتهما فی سبیلک و ما اردت لهما الّا ما عجزت عن ذکره اقلام الامکان و لا تحویه اوراق الزّمان انّک انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم

اگر دوستان نزد خلق ذلیلند نزد حقّ بسیار عزیز و زود است که آفتاب عزّت از افق عالم مشرق و لائح مشاهده شود در قرون قبل و آنچه در او حادث شده تفکّر نمائید به یظهر لک ما ظهر من لسانی البدیع جمیع عالم و آنچه در اوست بکلمه‌ئی از کلمات حقّ معادله ننماید چه که عرف آن کلمه لایزال در هبوب و تضوّع است مکافات هیچ عمل خالصی محو نشده و از نظر نرفته و نخواهد رفت عنده علم کلّ شیء فی کتابه و انّه لهو المعطی الکریم بغضا و عناد و ضرّ خلق قابل ذکر و لایق اعتنا نبوده در دنیا که محلّ این حوادث است مشاهده نما که در هر حین بکلمۀ انظروا فنائی ناطق دنیا را بمثابۀ کتاب ملاحظه کن در هر حین کلمات او را محو اخذ نماید چنانچه هر بصیری مشاهده مینماید و امّا کلمات الهی را مقامیست او را محو اخذ ننماید و فنا نزدیکی نجوید طوبی لک و للّذین ینظرون الأشیآء بعینی و اقتصروا امورهم علی تبلیغ امری بالحکمة الّتی انزلها الرّحمن فی الکتاب انتهی

اینکه از قبل سؤال شده بود که در کدام ارض ساکن شوند و بچه عمل نمایند این امورات را بمشورت راجع فرموده‌اند چنانچه در الواح الهی ثبت است باید مشاوره با نفوس موقنۀ ثابته نمود و بآن عامل شد و ما یظهر من الشّوری انّه خیر لمن تمسّک بالحکمة فی ملکوت الانشآء مکتوب اوّل آن جناب که رسید در ساحت اقدس عرض شد فرمودند در هر مقام ساکن شوند در ظلّ سدرۀ رحمت و قباب عظمت و فسطاط عنایت ساکنند انتهی قسم بلؤلؤ بحر علم الهی حینی که این عبد این کلمۀ مبارکه را از لسان احدیّه در بارۀ آن جناب استماع نمود کاد ان یطیر من الشّوق در جمیع احوال باید جمیع این عباد بالسنی که بعدد ذرّات عالم بل فوق آن بذکر و ثنای شفقت و عنایت محبوب عالم مشغول گردد هنیئاً لک و لنا جمیع طائفان عرش رحمانی تکبیر میرسانند البهآء علیک و علی الّذین توجّهوا بوجوه نورآء الی الأفق الأعلی و الحمد للّه مالک العرش و الثّری

و امری که الیوم و فی‌الحقیقه از جمیع اعمال اعظمست اتّحاد احبابست چنانچه در مواضع عدیده فرموده‌اند بالاتّحاد یظهر امر اللّه مالک العباد حال هرج و مرج مشاهده میشود نه کوچک احترام بزرگ را ملاحظه مینماید و نه پست بلند را وقری میگذارد امروز کل باید به ما یظهر من القلم الأعلی ناظر باشند آن جناب باید در این امر بسیار جهد نمایند شاید سبب اتّحاد و اتّفاق دوستان الهی گردند البتّه باختلاف امر مابین عباد بی‌قدر میشود از حقّ میطلبیم توفیق عنایت نماید و کل را بطراز ما یحبّ و یرضی مزیّن نماید

خادم

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

بسم اللّه الأعزّ الأمنع الأبهی

لم ادر یا الهی بأیّ ندآء اجذبت قلوب محبّیک و من أیّ نار اصطلیت افئدة مصطفیک و بأیّ سهم شبّکت صدور العشّاق و بأیّ حبل شدّدت اعناق المشتاق لأنّی اشاهد یا محبوبی کلّما یمطر علیهم سحاب القضآء امطار البلآء یخضرّ اراضی انفسهم و یظهر منها سنبلات حبّک و ازهار جذبک و کلّما یرفع الیهم ایادی الظّلم و الاعتساف من کلّ الأطراف بأن یقطع ید احد منهم من ذیل حبّک لن یقدرنّ و لن یستطیعنّ و کلّما یصبّ علیهم بحور البأسآء لن یخمد نار جذبهم و لم یطفأ حرارة شوقهم کأنّهم یا الهی فی ذلک المقام حیتان یسبحون و یسبّحون بذکرک و ان یلقوهم فی النّار اذاً هم سمندر یتعیّشون و یتنعّمون فیها منجذباً من لهبات نار حبّک و عشقک و ان یرفع علیهم سیوف الآفاق بالنّفاق اذاً یرفع رؤوسهم و یقولون قد جآء المیثاق و هذا کأس الوثاق و ها نحن المشتاق فوعزّتک یا الهی انّی متحیّر فیهم و ما ظهر منهم فی سبیل محبّتک فطوبی لهم ثمّ روحا لهم ما اوقد نار محبّتک فی افئدتهم و ما اظهر انوار جذبتک فی صدورهم و ما ابهی طلوع شمس آیاتک فی بلّور حقایقهم و مرآة قلوبهم کأنّک صنعتهم لحبّک و اصطفیتهم لجذبک و القیت فیهم روح امرک و اظهرت لهم جمال احدیّتک و بذلک انقطعوا عن انفسهم و اماکنهم فی سبیلک و مسّتهم فی کلّ یوم بلیّة فی امرک مع کلّ ذلک ما منعهم البلایا عن التّوجّه الی شطرک الأعلی و ما سدّهم اعراض من فی الانشآء عن النّظر الی منظرک الأبهی اذاً اسألک یا الهی الأبهی بنفسک العزیز الّذی القیته فی الحبس الأکبر لعتق البشر بأن تؤیّد احبّتک فی کلّ حین بتأییداتک البدیعة و الهاماتک المنیعة لیقومنّ بکلّهم علی نصرة امرک و انتشار ذکرک و لینقطعنّ کلّهم عمّا سواک و لا یلتفتون بشیء دونک یا ربّنا الرّحمن و یا محبوبنا المستعان

و من تلک الأنفس المقدّسة یا الهی هذا الّذی جعلته عبداً لاسم الوهیّتک و سمّیته بذلک الاسم فی ملکوت اسمائک اذاً وفّقه یا محبوبی لیکمل فی ذلک الاسم و یظهر منه ما ینبغی لبساط عزّک و ساحة قدسک ثمّ قدّر یا الهی لکلّ اسمائک الحسنی بأن یجدنّ حلاوة عبودیّتک و لذّة طاعتک لئلّا یظهر من کلّ ذی وصف سوی امرک و لا یری کلّ وجود وجوده تلقآء مدین ظهورک اذ انّک انت الحاکم بالحقّ و الفاعل لما تشآء کلّ عباد لک و فی تحت قبضتک ولکن یا الهی نرجو بأن تنظر بنا بلحظات اعین جودک و فضلک لا بعدلک لأنّا ضعفآء و انّک انت السّلطان الکریم ذو الفضل العظیم لا اله الّا انت المهیمن العزیز القدیم

* * *

هو العزیز

لم‌یزل نفحات قدسی از رضوان عنایت الهی در وزیدن بوده و لایزال روایح عزّ معنوی از یمین عرش ربّانی در هبوب خواهد بود سحاب جود و کرم آنی از ابلاغ فیوضات منیعه ساکن نگشت و غمام فضل و رحمت آنی از انزال امطار فضلیّه نیاسود بحمد اللّه شمس عنایت مشرقست و بدر مکرمت از افق عزّت طالع ولکن نفوس مشغوله و نقوش محدوده از این رحمت اصلیّه و نعمت سرمدیّه ممنوع بوده و بحجبات وهمیّه و سبحات ظنّیّه محتجب و محروم خواهند بود

معلوم آن جناب بوده که مقصود از آفرینش عرفان حقّ و لقای او بوده و خواهد بود چنانچه در جمیع کتب الهیّه و صحف متقنۀ ربّانیّه من غیر حجاب این مطلب احلی و مقصود اعلی مذکور و واضحست و هر نفسی که بآن صبح هدایت و فجر احدیّت فائز شد بمقام قرب و وصل که اصل جنّت و اعلی الجنانست فائز گردید و بمقام قاب و قوسین که ورای سدرۀ منتهی است وارد شد والّا در امکنۀ بعد که اصل نار و حقیقت نفی است ساکن بوده و خواهد بود اگرچه در ظاهر بر اکراس رفیعه و اعراش منیعه جالس باشد

بلی آن سماء حقیقت قادر و مقتدر است که جمیع ناس را از شمال بعد و هوی بیمین قرب و لقا رساند لو شآء اللّه لیکون النّاس امّة واحدة ولکن مقصود صعود انفس طیّبه و جواهر مجرّده است که بفطرت اصلیّۀ خود بشاطی بحر اعظم وارد شوند تا طالبان جمال ذو الجلال از عاکفان امکنۀ ضلال و اضلال از یکدیگر مفصول و ممتاز شوند کذلک قدّر الأمر من قلم عزّ منیر انشآءاللّه امیدواریم که آن جناب خود را از صهبای رحمت الهی منع نفرمایند و نظر پاک را باسباب فانیه نیالایند تا از سراب فانی ببحر باقی واصل شوند

و همچنین سبب عدم ظهور مظاهر عدل و مطالع فضل باسباب قدرت ظاهریّه و غلبۀ ملکیّه همین شئونات فصل و تمیز بوده چه اگر آن جوهر قدم علی ما کان علیه ظاهر شود و تجلّی فرماید احدی را مجال انکار و اعراض نماند بلکه جمیع موجودات از مشاهدۀ انوار او منصعق بلکه فانی محض شوند دیگر در این مقام مقبل الی اللّه از معرض باللّه منفصل نگردد

چنانچه در جمیع مظاهر قبل این مطلب وضوح یافته و بسمع عالی رسیده اینست که مشرکین در هر ظهور بدیع و تجلّی منیع چون آن جمال لایزال و طلعت بیمثال را در لباس ظاهر ملکیّه مثل سایر ناس مشاهده مینمودند بدینجهت محتجب گشتند و غفلت نموده بآن سدرۀ قرب تقرّب نمیجستند بلکه در صدد دفع و قلع و قمع مقبلین الی اللّه برآمده

چنانچه در این کور ملاحظه شد که این همج رعاع گمان نموده‌اند که بقتل و غارت و نفی احبّای الهی از بلاد توانند سراج قدرت ربّانی را بیفسرند و شمس صمدانی را از نور بازدارند غافل از اینکه جمیع این بلایا بمنزلۀ دهن است برای اشتعال این مصباح کذلک یبدّل اللّه ما یشآء و انّه علی کلّ شیء قدیر چنانچه از هجرت این مهاجران باین سمت اشتهار و علوّ این امر جمیع امکنۀ ارض را احاطه نموده چنانچه جمیع اهل این اطراف مطّلع شده‌اند و این نصرت را سلطان احدیّه بید خود اعدا فرموده من‌دون آنکه احدی مطّلع شود و یا شاعر باشد اینست معنی آن شعر پارسی که میگوید تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید

در هر حال سلطنت و قدرت و غلبۀ سلطان حقیقی را ملاحظه فرما و گوش را از کلمات مظاهر نفی و مطالع قهر پاک و مقدّس فرمائید که عنقریب حقّ را محیط بر جمیع و غالب بر کل خواهید دید و دون آن را مفقود و لاشیء محض ملاحظه خواهید فرمود

اگرچه بحمد اللّه حقّ و مظاهر او همیشه در علوّ ارتفاع و سموّ امتناع خود بوده بلکه علوّ و سموّ بقول او خلق شده لو انتم ببصر هذا الغلام تنظرون

و دیگر آنکه این عبد همیشه در ذکر آن دوست بوده و سبقت دوستی آن جناب از نظر نرفته و انشآءاللّه نخواهد رفت بشرطها و شروطها و انا من شروطها و امیدواریم که این ذکر را نسیان مقطوع ننماید و این اثبات را محو از پی نیاید و امید از ربّ العزّة چنانست که در نهایت بعد صوری بمنتها قرب معنوی فائز باشی چنانچه کلّ من علی الأرض میان آن جناب و حضرت مقصود حجاب نشود زیرا که دون این قرب و بعد مذکوره قربی عنداللّه مذکور است که او را شبهی و ضدّی و مثلی در عالم ملکیّه که امکنۀ حدود است متصوّر نه جهدی باید که بالطاف سلطان احدیّه بآن مقام درآئی تا از شجرۀ بعد و اثمار و اوراق او بالمرّه پاک و مقدّس گردی و این قربیست که ببعد تبدیل نشود و بدوام اللّه باقی خواهد بود و اللّه یهدی من یشآء الی صراط مستقیم

مطلبی که این عبد للّه و فی اللّه و باللّه از آن جناب دارد اینست که جناب حاجی میرزا احمد ادخله اللّه فی ظلّ عنایته با این عبد هجرت نموده باین سفر کبری همراه بوده و منتهای زحمت بر او وارد شده باید آن جناب در امور ایشان کمال سعی و اهتمام فرمایند و دولت جناب حاجی آنچه از بقیّۀ تاراج مشرکین مانده همین است که در خدمت آن جناب مانده باید انشآءاللّه بایشان برسانید و آنچه از شما برآید در امور ایشان تعلّل نفرمائید که عنداللّه ضایع نخواهد شد ۱۵۲١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

هو النّاظر من افقه الأعلی

لوح محفوظ میفرماید آیات نازل و بیّنات ظاهر و نیّر امر از افق اقتدار مشرق و ندا مرتفع ولکن کل غافل و محجوب مگر نفوسی که از جذب ندا منقطعاً عن الأشیآء بافق اعلی توجّه نمودند ایشانند ایادی امر حقّ مابین خلق طوبی از برای نفسی که اوهام او را از مشرق یقین محروم نساخت و بکلمۀ مبارکۀ یفعل ما یشآء تمسّک جست هر نفسی باین کلمۀ مبارکه فائز شد بیقین مبین فائز میشود و آنچه از افق اعلی ظاهر بکمال تسلیم و رضا اخذ مینماید طوبی لمن سمع ندائی و اقبل الی افقی و فاز بأمری العزیز البدیع ذکرت نزد مظلوم مذکور و نظمت بشرف اصغا فائز للّه الحمد بر اقبال مؤیّد شدی و باین لوح مبارک که باثر قلم اعلی مزیّن است مفتخر گشتی حمد کن مقصود عالمیان را که در سجن اعظم عنایت فرمود و ترا ذکر نمود له الحمد فی کلّ الأحوال و هو الغنیّ المتعال البهآء من لدی البهآء علی اهل البهآء الّذین ما منعهم شیء من الأشیآء عن اللّه فاطر السّمآء

* * *

بنام مقصود عالمیان

متروک عالم و مسجون بین امم ترا بلسان پارسی احلی ذکر مینماید لتکون من الشّاکرین کتابت بمنظر اکبر فائز و صدر آن بکلمه‌ئی مزیّن بود که فی‌الحقیقه دلیل اعظم است از برای این ظهور اقوم افخم و حجّت بالغه است از برای امم و آن کلمه این بوده اللّهمّ انّی اسألک من بهائک بأبهاه و کل شنیده‌اند که فرموده‌اند که اسم اعظم در این دعا مذکور و مستور است و حال او ظاهر و ناطق و مشرقست بر کلّ من علی الأرض کدام دلیل اعظم از اینست و کدام برهان اکبر از این مقام ملاحظه نما که اوّل دعا باینکلمۀ مبارکه مزیّن شده اگر بهمین فقره استدلال بر حقّیّت این امر نمائی از برای کسی مجال توقّف و اعراض نخواهد ماند مگر معرضین که در هر عصری از اعصار از رحیق عنایت محروم بوده‌اند و بحبل اوهام متمسّک حمد کن مقصود عالم را که ترا مؤیّد بذکر این کلمۀ علیا و درّۀ اولی فرمود در این ظهور اعظم و اشراقات آن و ما ظهر منه تفکّر نما لعمری انّها تجذبک الی مقام تراه مهیمناً علی من فی السّموات و الأرضین ان استقم علی الأمر و قل

سبحانک اللّهمّ یا الهی اسألک ببحر مشیّتک و سمآء ارادتک و مشرق وحیک و مطلع الهامک الّذی ینادیک فی سجنه الأعظم بعد الّذی قام علیه طوائف الأمم بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک و ترزقنی ما یطمئنّ به قلبی فی ایّامک و نوّر بصری بنور معرفتک انّک انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم

تفکّر در براهین واضحه و دلائل ساطعۀ این ظهور نما اگر نفسی الیوم در این امر توقّف نماید ابداً قادر بر اثبات امری دیگر نبوده و نخواهد بود از خدا بخواه حلاوت بیانش را بیابی و هر که یافت خود را از عالم و ما فیه فارغ و آزاد مشاهده نمود انّه لهو المتکلّم الصّادق العزیز المنیع

* * *

بنام خداوند یکتا

محبوب عالم در سجن اعظم جمیع را نصیحت میفرماید باموریکه سبب و علّت ارتفاع آن نفوس و ما ینبغی للانسانست باید کل بسمع قبول اصغا نمایند ای دوستان اخلاق حسنه و اعمال مرضیّه و شؤنات انسانیّه سبب اعلاء کلمة اللّه و ترویج امر بوده و خواهد بود لذا بر هر نفسی لازم و واجب که الیوم بمعروف تمسّک جوید و از منکر اجتناب نماید بسی از نفوس ادّعای ایمان نموده‌اند و از افعالشان ذیل اطهر انور مالک قدر بین بشر آلوده شده دوستان را تکبیر برسان و آنچه در این لوح از قلم الهی جاری شده بر ایشان قرائت نما شاید بخیر خود مطّلع شوند و از آنچه سبب ضرّ خود و غیر است اجتناب نمایند

عالم را غبار تیرۀ ظلمانی اخذ نموده و احاطه کرده بساط معنی و عمل پیچیده شده و بساط قول و لفظ گسترده گشته بگو ای احباب قسم بآفتاب حقیقت که الیوم یوم عمل است اگر از نفسی مقدار شعری الیوم عمل خیر صادر شود جزای آن بدوام ملک و ملکوت از برای او باقی خواهد ماند جهد نمائید تا الیوم عملی از شما خالصاً للّه ظاهر شود اتّفاق و اتّحاد نزد مالک ایجاد محبوبست ان اجتمعوا علی شریعة اللّه و لا تکوننّ من المختلفین

یا ایّها النّاظر الی الوجه انّا ذکرناک لتذکّر النّاس بما نزّل من لدن مربّی علیم بشّر الاحباب بذکری ایّاهم ثمّ امرهم بما اُمِروا من لدی اللّه العلیّ الحکیم انّ الّذین حملوا الشّدائد فی سبیل اللّه اولئک قدّر لهم مقام کریم طوبی لمن صبر ابتغآء مرضاة اللّه انّا نذکره بالحقّ و یذکره الملأ الاعلی انّه لهو العلیم الخبیر و البهآء علیک و علی الّذین تمسّکوا بحبل الاتّحاد فی ایّام اللّه ربّ العالمین

* * *

بنام خداوند یکتا

محبوب عالمیان در سجن اعظم ساکنست و قدر این مظلومیّت را دانسته تو هم بدان لعمر اللّه مظلومیّت بسیار محبوبست کوثر عرفان رحمن را پنهان بنوش و قدر بدان ایّام غلبۀ ظاهریّه خواهد آمد ولکن این لذّت را نخواهد داشت و اگر درست ملاحظه کنی عظمت امر را با حالت مذکوره مشاهده نمائی اینست بیان احلی که از قلم اعلی جاری شد طوبی لک بما فزت به

* * *

محبوبا دفتر عرفان از طلعة ایقان نازل دل برد و روان داد جان برد و توان داد گویا حرفی از آن بحری بود و تشنگان وادی عشق را شربت روح بخشید و مهاجران دیار هجر را شراب وصل مرزوق داشت بلی اگر گوش هوش باشد سروش ورقا را از خروش زاغ البتّه تمیز دهد آخر نغمۀ بلبل باغ الهی از نعرۀ کلاغ ترابی بسی فرق دارد اگر تقلید از میان برخیزد نفس قدسی از سر جان برخیزد و بچشم جان جمال جانان بیند و رخسارۀ محبوب را از خلف هزار حجاب ادراک نماید ای جان من و روان من توحید عوالم تفرید را مقامهای تازه و مراتب بی‌اندازه هست در مقامی مقدّس از وصف و بیان و ذکر و تبیان است و این رتبه هیکل و جسم و جسد و اسم و رسم هیچ در میان نیست تا کسی باو راه یابد تا ادراک عشق و حبّ و یا احصاء شوق و ذوق نماید در خزینۀ غیب مکنونست و در اوعیۀ سرّ مخزون و در مقامی جامع اسماء و صفاتست یعنی تمام اسماء باو راجع و از او ظاهر و هویداست و در این مقام اهل فرقان بموهوم صرف تمسّک جسته‌اند و اصحاب بیان بحدود تشبّث نموده‌اند نه آنها از یمّ عرفان ازلی نوشیده‌اند و نه اینها بسر‌منزل بقای الهی رسیده‌اند پس باید از اشارات فانی بگذریم و بحدیقۀ باقی داخل شویم تا از چشمۀ باقی بخوریم و از ثمرۀ باقی بچشیم تا دل از غیر بگسلیم و بحضرت محبوب دربندیم تا بکر معانی را از طلعة روحانی ادراک نمائیم

گر بگویم عقلها را برزند

ور نویسم بس قلمها بشکند

* * *

۹١

هو المؤیّد

مرسلۀ جناب ملّا عبدالرّزّاق و اخت ایشان علیهما بهآء اللّه و جناب حاجی علی علیه بهآء اللّه و امة‌اللّه و امة‌اللّه ربابه و ضلع مرحوم آقا حسینقلی علیه و علیهما بهآء اللّه بتوسّط محبوب فؤاد حضرت امین علیه بهآء اللّه الأبهی به خادم رسید

فی سنة ۱۳۰۴

سبحان‌اللّه خزائن ملوک و ملکات در یوم ظهور مذکور نه و لدی اللّه مقبول نه ولکن خردلی از اولیا در ساحت اقدس اعلی مذکور و بطراز قبول مزیّن تعالی فضله و تعالت عظمته و آنچه هم بطراز قبول فائز و جناب امین اخبار نمود ضعف آن حواله شد بفقرا یشهد بذلک کلّ منصف بصیر و کلّ صادق امین

[یادداشت]

  • ١

    رقم ٩ بر طبق حساب ابجد معادل عددی کلمه ”بهاء“ است.

* * *

هو

مریما عیسی جان بلا مکان عروج نمود قفس وجود از طیر محمود خالی ماند بلبل قدم بصحرای عدم رو نمود و عندلیب الهی بر سدرۀ ربّانی بخروش آمد سرادق عزّت بردرید و همای رفعت از شاخسار بهجت برپرید افلاکهای بلند بر خاک تیره بنشست و نعره‌ها از دل پردرد برخواست آب گوارا بخون تبدیل شد و صحن فردوس برین بخون آمیخته گشت بلی تیر قضای الهی را سینۀ منیر دوستان لایق و کمند بلای نامتناهی را گردن عاشقان شایق هر کجا خدنگی است بر صدر احباب وارد آید و هر جا غمی است بر دل اصحاب نازل گردد عاشقان را چشم تر باید و معشوقانرا ناز و کرشمه شاید حبیب گر صد ناله سراید محبوب بر جفا بیفزاید اگر شربت وصال خواهی تن بزوال درده و اگر خمر جمال طلبی در وادی حرمان پا نه مریما حزن را بسرور بخش و غم را از جام فرح درکش اگر خواهی قدم در کوی طلب گذاری صابر باش و رخ را مخراش و آب از دیده مپاش و از بی‌صبران مباش پیراهن تسلیم پوش و از بادۀ رضا بنوش و عالمی را بدرهمی بفروش دل بقضا دربند و بحکم قدر پیوند چشم عبرت برگشا و از غیر دوست درپوش که عنقریب در محضر قدس حلقه زنیم و بحضرت انس رو آریم و از بربط عراقی نغمۀ حجازی بشنویم و با دوست ملحق شویم ناگفتنی بگوئیم و نادیدنی به‌بینیم و ناشنیدنی بشنویم و بآهنگ نور هیکل روح را برقص آریم و در حریم جان بزم خوشی بیارائیم و از ساقی جلال ساغر جمال برگیریم و بیاد رخ ذو الجلال خمر بیمثال درنوشیم چشم را از آب پاک کن و دل را از حزن بروب و قلب را از غم فارغ نما و بآهنگ ملیح برخوان

گر تیغ بارد در کوی آنماه

گردن نهادیم الحکم للّه

* * *

هو العزیز

مستند بلبلان ز نغمۀ یا هوی او

هم جان عاشقان ز جرعۀ یا هوی او

جان بجانان میرسد با وجد و حالت در دمی

گر بگوش او رسد یک صیحۀ یا هوی او

جان عاشق بر پرد تا سدرۀ اقصای عشق

گر مدد‌کارش بود یکنغمۀ یا هوی او

مست گردد عالم هستی چو عاشق از جمال

گر بدور افتد ز ساقی بادۀ یا هوی او

موسی جان منصعق در طور معنی اوفتد

گر بر افروزد بسینا جذوۀ یا هوی او

طور دل گردد منیر و جان برقص آید همی

گر درافتد در جهان یک غنّۀ یا هوی او

محو گردد رنگ غیریّت ز صفحۀ روزگار

گر نسیمی بر وزد از جعدۀ یا هوی او

از قیامش تو قیامت بین میان عاشقان

هم شنو آواز صور از نفخۀ یا هوی او

جان عاشق بر پرد تا عرش وز آنهم بگذرد

چون شود مجذوب عشق از جذبۀ یا هوی او

دست بردارد ز جان جانان بجهد

گر فتد در ملک هستی جلوۀ یا هوی او

باد باقی بر وزد از ملک فانی اینزمان

چون وزیده بوی عشق از نافۀ یا هوی او

حوریان در غرفۀ عزّت بوجد آیند اگر

بر رود بر گوششان یک رنّۀ یا هوی او

طرحی از نو بفکند اندر جهان آب و گل

گر طلوع آید ز مشرق وجهۀ‌ یا هوی او

عالم امکان بسوزد هم خیام عزّ قدس

گر بر‌ آید بر سما یک نالۀ یا هوی او

گوش عالم پاک گردد زانچه بشنید از جهان

گر در آید یکدمی در حلقۀ یا هوی او

نیست گردد هست و همرنگ عدم گردد قدم

گر بر آید غیبها از پردۀ یا هوی او

محو مطلق گردد آنکش آرزوئی در دلست

گر به‌بیند یکنظر آنشعلۀ یا هوی او

کی توانستی مسیح از گنبد اعلی گذشت

گر نبودی رهبرش یک نعرۀ یا هوی او

کی تواند غیر او در ملک هستی پا نهاد

زانکه باشد بس غیور آنشحنۀ یا هوی او

رنگ هستی را نه‌بیند چشم امکان ای پسر

گر رود بر هم دمی آندیدۀ یا هوی او

تشنگان بر سلسبیل قدس ربّانی زنید

که شده جاری همی آنچشمۀ یا هوی او

درویش زین بیش مزن تار معانی در جهان

که شده یا هوی او آشفتۀ یا هوی او

* * *

جناب میرزا محمّد حسین علیه بهآء اللّه

بنام خداوند یکتا

مقصود از آفرینش ظهور این یوم امنع اقدس که در کتب و صحف و زبر الهی بیوم اللّه معروفست بوده و جمیع انبیا و اصفیا و اولیا طالب لقای این یوم بوده‌اند چه که مکلّم طور ظاهر و افق ظهور روشن و باهر است هر نفسی باین موهبت کبری فائز شد او بکلّ خیر فائز است و آن جناب بعنایت الهی باین مقام اعزّ اعلی رسیدند از رحیق محبّتش آشامیدند و بافقش توجّه نمودند و بذکرش که از اثمار شجرۀ باقیه است مرّةً بعد مرّة فائز شدند قدر این مقام را بدان و باسم مالک ایّام حفظش نما جمیع عالم بیک کلمه که از لسان قدم جاری شود معادله ننموده و نخواهد نمود طوبی لمن فاز بها و ویل للغافلین انشآءاللّه آن جناب بکمال روح و ریحان بذکر حقّ جلّ جلاله مشغول باشند و از دونش فارغ و آزاد ستمضی اللّیالی و الأیّام و یبقی لک ما نزّل من لدی اللّه العلیم الخبیر البهآء علیک و علیهم و علی من فاز بادراک هذا الیوم العزیز البدیع

* * *

جناب سیّد هدایت علیه عنایة اللّه

هو الهادی الخبیر

مقصود حقّ جلّ جلاله از خلق در رتبۀ اوّلیّه معرفت بوده و هست و چون باب معرفت ذات غیب مکنون مسدود نفوس مقدّسه را که مظاهر امر و مطالع حکم و مشارق وحی و مهابط علمند از عالم غیب بعرصۀ شهود فرستاد و امر و نهی و اقبال و عرفان و طاعت و معصیت و کفر و ایمان را بآن هیاکل مقدّسه راجع فرمود هر نفسی اقبال نمود از مقبلین محسوب و در کتاب الهی از قلم اعلی از مؤمنین مسطور ولکن در احیان ظهور مظاهر امر اکثر اهل عالم معرض و منکر و غافل و محجوب مشاهده شدند و سبب و علّت این حجبات غلیظه علمای عصر بوده‌اند چنانچه هر صاحب بصر و درایتی باین فقره گواهی داده و میدهد از حقّ میطلبیم باصبع قدرت حجبات عالم را خرق فرماید و عباد خود را از بحر معانی محروم نسازد ذکر آنجناب نزد این مظلوم در سجن اعظم مذکور لذا خالصاً لوجه اللّه این لوح ارسال شد که شاید از نفحۀ آن طالبین و قاصدین بمدینۀ حقیقی راه یابند امروز روز فیض اعظم و فضل اکبر است طوبی از برای نفسیکه بخدمت قیام نمود و ناس بیچاره را از ظنون و اوهام فارغ و آزاد کرد انشآءاللّه بهمّت اصفیا و اولیا پر بستگان را بگشائی و پرواز بیاموزی تا وقت باقی آهنگ عملی نما که عرف بقا از او متضوّع شود نسئل اللّه تعالی بأن یوفّقک و یؤیّدک و یسقیک کوثر البقآء من ید العطآء انّه لهو المشفق الکریم الحمد للّه العلیم الحکیم

* * *

بسم ربّنا الّذی وصف نفسه بتقدیسه عن الاسمآء

ملکوت جلال و جمال و جبروت عظمت و اجلال سلطان لاهوت و ملیک حیّ لایموت را برازنده و زیبنده که بنفحه‌ئی از نفحات بحر مداد مکنون که از قلم اعلی ترشّح نمود جمال انبیا ظاهر و بشمس کلمۀ مبارکۀ انّی الاله القادر علی کلّشئ که از افق فم مشیّت اشراق نمود متجلّی و مستنیر گشتند

تعالی امره و قدره و تعالی عزّه و شأنه و تعالت عظمته و سلطانه و پرتو انوار و تجلّیات این شمس مشرقۀ منیرۀ لائحه در آفاق وجود ممکنات و حقايق موجودات ظاهر و مشهود تا آنکه حجبات نسیان حایل شد و ابصار را از مشاهده منع نمود در این هنگام طلعت کلیم از افق ارادۀ حیّ قدیم ظاهر و مشهود سبحان من اظهره و سبحان من بعثه و تعالی من ارسله و کلّمه من بحبوحة النّار موسی موسی انا اله ابیک اله ابراهیم و اله اسحق و اله یعقوب فلمّا سمع النّدآء من قطب النّار و اخذه جذب الجبّار غطّی وجهه من الخوف و لا یقدر ان ینظر الیها و انصعق من ندآء الرّبّ واحد و ثمانین الف سنة دهریّة اذاً تقرّب الیه فضل ربّه و هبّ علیه عَرف الوصال فلمّا وجد افاق و قال لک الحمد یا من احییتنی من عرف ندآئک الاحلی و بعثتنی مرّة اخری من روح بیانک یا مولی الاسمآء اذاً قام و وقف تلقآء الرّبّ تسعة الف الف سنة خاضعاً خاشعاً حامداً ذاکراً مسبّحاً فی سرّ السّرّ ثمّ ظهر النّدآء من الافق الاعلی مرّة بعد اخری موسی موسی اذهب بسلامی و عرف قمیصی الی مکامن قدسی و مواقع انسی ثمّ الی مداين العمآء و ممالک الرّوحى و عوالم العلیا و میادین السّنآء و الرّفارف القصوی و حدائق البقآء و لک ان تصعد کلّ سمآء و تدخل کلّ بحر و ترکب کلّ سفینة ولکن ایّاک ایّاک ان تعبر الی خلیج بحر الکبریآء او تقرّب سفائن الحمرآء او تقترب ارض المقدّسة البیضآء لانّ هنالک مقام تحترق فیه حقايق الاسمآء انّی لمّا اصغیت اغاثة شعبی المکنونة و سمعت حنین احبّآئی الّذین لم‌ یطّلع بهم غیری و اطّلعت بصریخهم فی فراقی و ضجیجهم فی برّ المستغاث شوقاً للقآئی و طلباً لوصالی و علمت ظمأهم و احتراقهم لکوثر اسمی المکنون المخزون اردت ان ارسلک الیهم بنفحاتی و فوحاتی و تضوّعاتی ثمّ عنایاتی و بشاراتی و الطافی فعرض الکلیم للرّبّ القدیم اذاً وصلت الیهم و قلت لهم محبوبکم ارسلنی الیکم و قالوا لی ما اسمه فماذا اجیبهم اذاً تزلزل لاهوت العظمة و تحرّک جبروت القوّة و انصعق ملکوت العزّة و الرّفعة ثمّ ارتعدت سمآء سموات العُلا بما ارتفع النّدآء من غیب الکبریآء و اخذ اهتزاز صوت الرّبّ کلّ الجبال القدیمه قل اِهیِهْ الّذی اِهیِهْ ارسلنی الیکم (اهیه اشِر اهیه شلاحنی اَلِخِم) یا موسی هکذا تقول للظّمآنین الّذین ارادوا کوثر وصالی یهوه محبوبکم ارسلنی الیکم ثمّ سمع النّدآء عن جهة الاعلی قل یاه مقصودکم ارسلنی الیکم لابشّرکم بظهوره و وصاله و قربه و لقآئه ثمّ سمع ندآء آخر عن الشّطر الاطهر المقام المقدّس الانور قل يهواه (هوایاه) من غیب العمآء اسمعنی صوته و اصغانی ندآئه ولکن انّی ما رأیته و ما نظرت الیه قد امرنی بان اتوجّه الیکم بعرف قمیصه المحبوب لالقی الصّبر فی قلوبکم علی هجره و فراقه و اسلّیکم فی بعدکم عن طول ایّامه ثمّ ظهر النّدآء عن شجرة القصوی المنبتة من کبد العرش فی رفارف البیضآء عن سرّ ستر الکبریآء یا موسی هذا اسمی و ذکری لهم فی اجیالهم المقدّسة المبارکة الّتی لا تنتهی بدهور الازل و الابد و لا یتمّ بازمنة القدم و السّرمد و هذه علامتی فیهم یوم مجيئی الیهم بهذا اعرّف لهم نفسی و بهذا اکشف لهم السّتر عن جمالی لانّهم لا یعرفون سوآئی و غیر اسمی هذا و ذکری هذا لن یُذکر عندهم ابداً هؤلآء عبادی الّذین ما امرتهم بالسّجود حین خلقت آدم و ما اطّلع بهم اهل سرادق غیبی و ملأ عمآئی یا موسی فاشهد بانّی انا الرّبّ قد کنت وحده الهاً مقدّساً عن الاسمآء کلّها بذاتی ما عُرفتُ من قدم الاقدام و بغیب بهآئی لن اُعرف الی ابد الاعهاد قد ظهرتُ لابراهیم و اسحق و یعقوب باسمی الاله القادر علی کلّشئ و امّا باسمی یَهْوَهْ فلم عرّفت نفسی الی هذا الیوم و هذا کنز اسمی المکنون و هذا سرّ اسمی المخزون و هذا رمز جمالی المستور المصون قد کان و یکون من ازلیّة ذاتی و هویّة کینونتی مکنوناً مخزوناً فی خزائن امری و کنائز حفظی و مستوراً فی حجبات جلالی و ستر عصمتی و اقتداری قد اخفیته تحت ردآء عظمتی و خبآء کبریآئی الی وقت یکون معلوماً عندی فی ارض تکون مستورة مخفیّة فی حجبات غیبی و بحر علمی المحیط و اُعیّن بذلک میعاداً و هو انّه انّه اَنَا بالمستقیمات اقضی اذاً اظهر هذا الکنز بسلطان مشیّتی و افکّ ختمه باصبع قدرتی و انمل قوّتی و اخرج ذلک اللّؤلؤ المکنون بغوّاص قلمی الاعلی عن عمّان مدادی الغیب الممتنع البحت البسیط فلم انتهی النّدآء و تمّت الاحرف العزّیّة الغیبیّة علی هیئته التّثلیث فی هیکل التّربیع و ظهر السّرّ الاسری و الکنز الاخفی و حمل العرش الاحرف الثّمانیة النّورآء اذاً تمّ و کمل و ختم هیکل الاسم الاعظم فی خاتم قدس حفیظ طوبی لمن نظر الی خاتم المحبوب و عرف ما قدّر فیه من الاسرار المودعة فی کنائز کتب القبل من لدن علیم حکیم

ای برادر من ای خلیل دوست باید این بنده و شما و جمیع دوستان از ربّ جلیل مسئلت نمائیم که اوّلاً بعنایت بدیعه روح دعا عطا فرماید تا بآن روح عالم عالم جان و عالم عالم روح و روان و عالم عالم قلب و لسان و بیان تازه طلب کنیم که بدعاً از نَفَس قدس رحمانی و نفحۀ عزّ صمدانی خلق فرماید تا بآنملکوت لسان و بیان شکر و ثنای این نعمت عظمی و عطیّۀ کبری گذاریم و آن عالمهای جان و روح را انفاق نمائیم که این عباد را بعرفان این کنز اعزّ اکرم ابهی فائز فرمود چه مقدار از انبیا و مرسلین و اصفیا و مقرّبین که در طلب این کنز مبین جان باختند و اثری نیافتند و این عباد من‌ غیر استحقاق و طلب و من‌ دون رنج و تعب باین گنج بی‌پایان الهی رسیدیم ای برادر من فی ‌الحقیقه عالم دیگر باید و عرفان دیگر شاید که قدر و مقدار این دولت ابدی و نعمت سرمدی را ادراک نماید و بشناسد و بآنچه لایق اینمقام و این ایّام است قیام نماید شرح اینمقام را جز قلم قدم قادر نه و جز لسان عظمت ذکر این نعمت را که خود بفضل بحت عطا فرموده لایق نبوده و نخواهد بود باری نظر باینکلمه که گفته‌اند یاد یاران یار را میمون بود این عبد دوست داشت که عَرفی از گلزار بیانات حضرت کلیم و رایحه‌ئی از روایح اذکار مرسلین که از قبل در ذکر این ظهور حق عدل مبین متضوّع و ظاهر گشته نزد جناب حکیم علیه بهآء اللّه ارسال دارد لذا این اذکار من‌ غیر اراده از قلم جاری شد طوبی له بما بلغ و فاز و عرف و وجد اذاً فی کلّ حین ینبغی ان یقول لک الحمد یا اله العالمین و لک الشّکر یا محبوب من فی السّموات و الارضین

الحمد للّه اورشلیم جدیده را که نصّ کتب الهی است از قبل و بعد که میفرماید بدعاً ظاهر میشود ملاحظه نمودند و در ظلّ خیمۀ مبارکه که اشعیاء نبی از آن خبر داده که میفرماید خیمة لا تنتقل و لا تقلع اوتادها الی الابد ساکن شدند و بلقاء ربّ عزیز در آن مقرّ منیع که بر شاطی نهر وسیع واقع است فائز گشتند و در مدینه‌ئی که حضرت داود بشوق و اشتیاق تمام طلب ورود در آنمقام را نموده مرّة بعد مرّة وارد شدند چنانچه میفرماید من یقودنی الی المدینة المحصّنة یعنی کیست که مرا بشهر حصاردار بکشد و این مدینۀ مبارکه که از قلم مالک احدیّه بسجن اعظم نامیده شده و در مقامی بجنّت علیا و سماء این سما و در مقامی بجمیع اسماء حسنی و در کتب مرسلین از قبل باورشلیم جدیده و ارض مطلوبه و همچنین اسامی محبوبۀ اخری و لسان وحی از قبل بسه لقب موسوم فرموده ارض محشر و ارض مقدّسه و بقعة البیضا و در اینمقام مقدّس از جهتی فرح ابدی و بهجت لا یزالی را یافتند چنانچه میفرماید جمیع بهجتها و افراح و سرور ما در اورشلیم خواهد بود چه که اله جاودانی با شعب خود در آنمقام ساکن میشود و از جهتی از کأس احزان آشامیدند چه که مشاهده نمودند آنچه را که از قبل بآن اخبار نمودند طلعت زبور بعد از اشارات بارض ربّ میفرماید هناک سألنا الّذین سبونا کلام ترنیمة و معذّبونا سألونا فرحاً قائلین رنّموا لنا من ترنیمات صهیون بعد میفرماید کیف نرنّم ترنیمة الرّبّ فی ارض غریبة

ای خلیل قسم بربّ جلیل اگر برشحی از بحور ما لا نهایۀ بلایای جمال قدم و وحدت و غربت و مظلومیّت او در سجن اعظم مطّلع شوند مادام ‌العمر بناله و نوحه و ندبه مشغول شوند و بروحی لبلآئک الفدآء یا محبوب العالمین ناطق گردند و الحمد للّه در صهیون مقدّس که از قبل مرتفع گشته چنانچه بآن اخبار داده شده و حال محلّ بیت ربّ واقع وارد شدند و از افق خیمۀ اجتماع انوار و ضیاء بهاء ربّ را من‌ غیر سحاب مشاهده نمودند و در مظلّۀ قدس ساکن شدند و از نهر طریق که نبیّ صدیق از آن خبر فرموده آشامیدند و در جبل بیت ربّ متصاعد گشتند و مرّة بعد مرّة بقیام در امام ربّ فائز شدند هنگامیکه دهان ربّ بکلمات و بیانات لطف و عنایت و رحمت و شفقت و عطوفت مترنّم بود و از فزع اینکلمه که منذر امین انذار فرموده ایمن شدند قوله الصّدق الحقّ المبین ادخل الی الصّخرة و اختبئ فی التّراب من امام هیبة الرّبّ و من بهآء عظمته و در سه مقام اینکلمه را تکرار میفرماید الحمد للّه که بجمیع این عنایات و فوق آن و فوق فوق آن که از احصا و تحریر و تقریر خارجست فائز شدند و رسیدند و دیدند دیگر چه میخواهند که بآن فائز نشدند و چه میطلبند که بآن نرسیدند و چه مقام را آملند که ربّ متعال قبل از سؤال بکرم و بخشش خود عطا نفرموده ولکن یک مقام است و آن اعظم از کلّ مقامها و باید در جمیع احیان این بنده و شما و ایشان و جمیع دوستان آنرا بکمال خضوع و خشوع و ابتهال از ربّ حمید مسئلت نمائیم و آن الاستقامة ثمّ الاستقامة ثمّ الاستقامة الی ما لا نهایة الاستقامة الی ان ینقطع النّفس الاستقامة الی ان یفارق الرّوح الاستقامة چه که این امر در جمیع اعصار و ازمان و عهود و قرون عظیم بوده و شأن آن کبیر خاصّه در این ظهور اعظم عظیم که ذکر عظمت و بزرگی آن در جمیع کتب و صحف و زبر الهی مذکور و مسطور است طوبی لمن فاز بها و شرب عن بحرها

اینکه نوشته بودید خدمتی از دست برنیامده در ساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند لا تحزن من ذلک قد سرعت الی المدینة بعد ما سمعت و اقبلت الی مقام دعیت الیه کذلک شهد القلم فیهذا اللّوح المنیع الحمد للّه بعنایت مخصوصۀ حق بخدمت فائز شدی و از رحیق وصال آشامیدی و بکلمۀ مبارکه فائز گشتی هندوستان تو فِناء باب لقا بوده و خواهد بود و طوطی آن قلم وحی دیگر کدام نعمت از این محبوب‌تر و مرغوب‌تر و بلندتر است ان افرح بهذا الذّکر الملیح و آنچه شنیدی از وضع آنجا قابل ذکر نه انّ النّاس یسرعون الی الطّاغوت معرضین عن اللّه مالک الملکوت الّا من شآء ربّک المقتدر القدیر انتهی

و اینکه در بارۀ اصغا در حین تنزیل ذکر نموده بودید اینفقره همیشه خدمت دوستان عرض شده که این منوط بتصادف است و دلیل آنهم معلوم و واضح شما که مکرّراً اصغا نموده‌اید

و اینکه در باب طبریّه ذکر نمودید جناب حکیم را در عکّا اذن فرمودند و امّا رفتن شما نظر بحکمت در امور مصلحت نه چه که ابداً جایز نیست در این اراضی ذکر این امر و البتّه با ایشان که بروید حرف بمیان میآید و جناب حکیم هم باید ابداً در آنمقامها ذکری ننمایند چه که جز فساد حاصلی نداشته و نخواهد داشت

و اینکه نوشته بودید که جناب حکیم ذکر نموده‌اند که باوامر و نواهی الهی عاملند هذا من فضله علیه انشآء اللّه باینفقره مؤیّد شوند و باستقامت تمام مستقیم مانند الامر بیده انّه لهو الآمر الحکیم البهآء علیک و علیه و علی کلّ من آمن باللّه الفرد الخبیر

* * *

مازگان

دوست مکرّم مهربان جناب آشیخ حسن علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

١۵٢١

بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی

ملکوت حمد و جبروت ثنا سلطان مقتدریرا لایق و سزا که سطوت عالم و شوکت و اقتدار آن او را از آنچه اراده فرمود منع ننمود بیک کلمه جمع نمود و بکلمۀ اخری فصل الخطاب ظاهر و بکلمۀ مبارکۀ انا المحبوب افئده و قلوب مخلصین را جذب نمود بشأنیکه هر یک منقطعاً عمّا سواه بمقرّ فدا توجّه نمودند و بکلمۀ انا الموجود کلّ را حفظ نمود تا از بحر وصال بیاشامند و بکوثر لقا فائز گردند تعالت قدرته و اعظم احسانه هو المبدء و هو المرجع بدء کلّ از او بوده و رجوع کلّ باو خواهد بود نیکوست حال نفوسیکه الیوم از نسایم ارادۀ حقّ جلّ جلاله متحرّک باشند خواست و اراده و مشیّت خود را در مشیّت حقّ تعالی شأنه فانی نمایند اینمقام از بلندترین مقام بوده و خواهد بود

سبحانک یا من فی قبضتک ملکوت البیان و فی یمینک جبروت العرفان اسئلک بهزیز اریاح ربیع عنایتک و بخریر المآء الّذی به عُلّق حیوة اهل مملکتک بأن تکتب من قلمک الأعلی لاهل البهآء ما تقرّ به عیونهم و تفرح به قلوبهم و تطمئنّ به نفوسهم و بان تحفظهم عن سهام الاشارات و رماح الشّبهات ای ربّ‌ نوّر قلوبهم بانوار معرفتک ثمّ اشرح صدورهم فی ایّامک ای ربّ انت الّذی لا یعجزک شئ و لا یمنعک امر خذ ایادی اهل الانشآء بفضلک یا مالک الاسمآء و فاطر السّمآء لا اله الّا انت المقتدر القدیر

و بعد مکتوب آنجناب رسید و وقتی از اوقات در ساحت امنع اقدس ابهی عرض شد هذا ما نطق به لسان ربّنا الوهّاب فی الجواب قوله جلّ کبریآئه

هو المقدّس عن ذکر ما کان و ما یکون

یا حسن ذکر جمیع دوستان از قلم رحمن جاری و ذرّات ممکنات بر عنایت و شفقّت و رحمت حقّ جلّ جلاله گواهی داده و میدهند آنکه او آگاه گواهست که فضل و رحمت حقّ در کلّ احیان شامل دوستان بوده حال جهد نمائید تا مقامات خود را باسم مالک اسما حفظ کنید بنار محبّتش مشتعل باشید و بانوار وجهش منیر امروز روز خدمت و استقامت است طوبی لمن قصدکم و حضر بینکم امروز خدمت امر تبلیغ بوده و خواهد بود که شاید نفوس مستقیمه سبب و علّت قوّت و اقتدار نفوس ضعیفه گردند و هم‌چنین خدمت امر خدمت دوستان حق بوده و هست لکم ان تکرموا مثویهم انشآءاللّه احبّای حق و اولیای او للّه تکلّم نمایند و لوجه اللّه قائم باشند و الی اللّه ناظر قسم بنفحات بیان رحمن که اگر مقام یکنفس از نفوس مستقیمۀ راسخه در ارض ظاهر شود کلّ از عظمت و انوار تجلّیاتش منصعق شوند الّا من شآء اللّه انشآء اللّه پر آزادی برآرید و بصفیر طیر الهی در هواء معانی پرواز نمائید امروز کلماتیکه بمنزلۀ ارواح است از برای کتب از مشرق فم مشیّت الهی ظاهر مع ‌ذلک کلّ غافل مگر نفوسیکه ببصر انصاف توجّه نموده‌اند و بمشاهده فائز گشته‌اند انّا نکبّر علیک و علی من معک و علی احبّآئی فی هناک الّذین راعوا حقّ اللّه و امره و عملوا بما انزل فی کتابه المحکم المبین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

مراتب عنایت حق جلّ جلاله بمثابۀ آفتاب ظاهر و روشنست طوبی از برای نفوسیکه خود را محروم ننمودند و از بحر بیان نصیبی اخذ کردند و هم‌چنین مخصوص هر یک از اسامی که در مکتوب آنجناب بود آیات محکمۀ الهی نازل انشآء اللّه جمیع از بحر آگاهی بیاشامند و از آفتاب دانائی منوّر گردند قوله عزّ کبریائه

بسمه الظّاهر الباطن

یا محمّد قبل حسن یذکرک المظلوم الّذی اتی من سمآء الامر برایات الآیات و دَعَا الکلّ الی مطلع الوحی الّذی ظهر و اظهر ما اراد بقدرة و سلطان نعیماً لمن نبذ الهوی و اتّبع ما اُمر من لدی اللّه مالک العرش و الثّری انّه من اهل البهآء فی الزّبر و الالواح کم من قائم قعد من خشیة اللّه و کم من قاعد قام باسمه المهیمن علی الآفاق هذا یوم فیه سرت نسمة اللّه و هاج عرف رحمته بین الانام ایّاک ان یمنعک النّعیق عن الرّحیق دع الاوّل و خذ الثّانی بهذا الذّکر الّذی اذا ظهر خضعت له الاعناق

هو المشرق من افق الظّهور

یا محمّد قبل علی قد توجّه الیک وجه القدم من شطر سجنه الاعظم و یذکّرک بما لا یعادله ما ادرکت العقول و رأت العیون تمسّک بعروة امر اللّه و خذ کتابه بقوّة من عنده ایّاک ان یمنعک ملأ العنود عن اللّه العزیز الودود انّا انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات ولکنّ القوم هم لا یفقهون قد نبذوا کتاب اللّه عن ورآئهم بما اتّبعوا کلّ غافل محجوب انّا فی کلّ الاحیان دعونا الکلّ الی اللّه من النّاس من اعرض عنّا و منهم من اعترض و افتی علینا بظلم ناح به سکّان الفردوس الأعلی ولکنّ القوم اکثرهم لا یعلمون انّا ندعوهم الی بحر الحَیَوان و هم الی الفنآء یسرعون و انزلنا علیهم مائدة السّمآء و هم الی کلّ میتة یتوجّهون کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم من الاموات فی کتاب اللّه المهیمن القیّوم البهآء علیک و علی ضلعک و علی کلّ من اقبل الی اللّه مالک الوجود

هو السّامع البصیر

یا ابو‌طالب قد اتی المطلوب لنجاة العالم ولکنّ الامم اعرضوا و کفروا باللّه الواحد العلیم الحکیم قد ظهر المعلوم و انکره کلّ عالم نقض میثاق اللّه و عهده و نبذ کتابه المبین تاللّه قد اتی المعروف و اعرض عنه کلّ عارف اتّبع الاوهام و الظّنون من کلّ فاجر مریب هذا یوم فیه ینطق الکتاب الاعظم و یبشّر الکلّ الی اللّه العزیز الحمید یا اهل البهآء ان افرحوا بما یذکرکم مولی الاسمآء بآیات لا تعادلها ما عند الملوک و السّلاطین تشبّثوا بذیل عنایة ربّکم و تمسّکوا بحبله المتین

هو النّاصر العلیم

یا زین ‌العابدین انّا نوصیک و احبّآئی بما یرتفع به امر اللّه ربّ العالمین و نأمرکم بالامانة الّتی جعلها اللّه اکلیل الاعمال انّه لهو العلیم الخبیر بالصّدق تظهر مقاماتکم بین الاحزاب یشهد بذلک من عنده کتاب عظیم طوبی لمن نبذ الاوهام و فاز بما اُمر به من لدی اللّه الواحد البصیر یا احبّآء الرّحمن فی البلدان ان استمعوا صریر قلمی و ما ینطق به لسانی فی ملکوتی انّه یقرّبکم الی اللّه مالک هذا الیوم المنیر ضع ما عند النّاس و خذ ما عند اللّه ربّک المقتدر القدیر

هو المنادی بین الارض و السّمآء

یا رضا انّ المظلوم سمع ندآئک و اقبل الیک و یذکرک بما یبقی به اسمک بدوام الملک و الملکوت قل یا ملأ الارض ایّاکم ان تمنعکم نفحات العذاب عن هذا الفرات العذب العزیز المحبوب دعوا النّاعقین عن ورآئکم و خذوا ما اُمرتم به من لدی اللّه مظهر ما کان و ما یکون یا رضا بلّغ اهل البهآء ما نطق به مالک الاسمآء لیجذبهم الی المقام المحمود انّا نوصیهم بالاستقامة الکبری علی هذا الامر الّذی به ارتعدت فرائص الوری و نبشّرهم بما قدّر لهم فی لوحی المسطور البهآء المشرق من افق ارادة فاطر السّمآء علیک و علی الّذین ما منعتهم اشارات الخلق عن الحقّ نبذوا ما عند النّاس آملین ما عند ربّهم مالک الغیب و الشّهود

هو المبیّن الحکیم

یا زین‌ العابدین قد اتی یوم الدّین و النّاس اعرضوا فیه عن اللّه الملک الحقّ العدل المبین قد نقضوا المیثاق و انکروا هذا الاشراق اَلا انّهم من الخاسرین فی کتاب عظیم انّا جئنا لنجاتهم هم افتوا علینا بظلم به صعدت زفرات الانبیآء و نزلت عبرات المقرّبین انّا نعرّفهم ما ینفعهم و هم قاموا علی ضرّنا یشهد بذلک کلّ عارف بصیر انّک لا تحزن من شئ توکّل علی اللّه الفرد الخبیر سوف تفنی الدّنیا و ما فیها و یبقی الامر للقویّ القدیر البهآء علی اهل البهآء الّذین عملوا بما اُمروا به من لدن آمر قدیم و نذکر امتی و امآئی اللّائی ما منعهنّ ضوضآء العباد سَمِعْنَ و اَجَبْنَ مالک هذا الامر العزیز المنیع الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

الحمد للّه دوستان الهی بنفحات بیان رحمن فائز شدند انشآء اللّه بکمال اتّحاد و اتّفاق بذکر اللّه مشغول باشند و بما یرتفع به الامر قائم این خادم فانی خدمت جمیع تکبیر و سلام میرساند و بعنایت حقّ جلّ جلاله بشارت میدهد هیچ نعمتی اعظم از این نعمت نه این است مائدۀ سمائیّه که مخصوص است بنفوس مستقیمۀ ثابته طوبی لمن فاز فی یوم اللّه و ویل لمن اعرض عنه البهآء علی جنابک و علیهم و علی کلّ قاصد صادق امین و الحمد للّه مالک یوم الدّین

خ‌ادم

فی ۴ ربیع‌ ٢ سنه ١٢٩٩

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

مهی برون شد از این شهر و سوی شهر دگر شد

که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد

و یوشع ان ردّ شمساً بعض یوم و انت متی سفرت ظهرت شمساً تفقّد خاطر خطیر آن برادر مکرّم درویشان بی‌سامان را مکانی معیّن و سامانی مزیّن آمده سواد مداد آن نامه حاکی از مشک اذفر بود و بیاض ریاض آن مشعر بر ملایمت قلب انور الحقّ لآلی منظوم او مسرّت کامل حاصل نمود و دراری منثور آن صحّت و آسایش دل بیاورد

ترجمانی هرچه ما را در دل است

دست‌گیری هر که پایش در گل است

اگرچه در این ایّام مواصلت زمانی حضوری مرتفع شد ولکن مؤالفت و مؤانست جبلّی فطری برقرار است انشآءاللّه شربت وصال که از ماء عذب زلال مندرج و مندمج گشته از سحاب جان نازل میگردد و اراضی منجمدۀ منخمده را نعمت حیات خواهد بخشید بلی

امروز باید ار کرمی میکند سحاب

فردا که تشنه مرده بود لای گو مخیز

و این ایّام که بحار حزن در هیجان است و انهار غم در جریان و قطب فلک قضا در تدویر است و مرکز نقطۀ امضا در تدبیر و شجرۀ ظلم مرتفع گشته و ثمرۀ بیداد چون شداد ببار آورده و افعال نیک مردود شده و اعمال نمرود محمود آمده خس بجای حسن نشسته و خزف بر مکان درّ در صدف محل گرفته و ثعبان بر منزل سلطان حکومت مینماید و شیطان بر مسند سلیمان ریاست میگذارد لیس هذا اوّل قارورة کسرت فی الاسلام با جمیع این امور چگونه میتوانم از عهدۀ مکتوبات قابله برآیم و مسطورات لایقه عرض نمایم بجان تو ملال من نه از فوت مال است بلکه از موت و احوال او است که بذلّت کبری کشته شد اگرچه بشهادت اعلی فایز گشت و بافق ابهی متصاعد شد لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتاً بل احیآء عند ربّهم یرزقون فرحین حضرات اعدا در نشاطند که مال بی‌صاحبی بگیرشان آمده مگر نشنیده‌اند خطاب مبرم معظم را که میفرماید من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً

تو میخندی و میگزد لب قضا

اجل دارد از خنده‌ات گریه‌ها

عنقریب است که ولیّ مال اخذ منال نماید و بیخ ظلم را برکند قال انّ موعدهم الصّبح أ لیس الصّبح بقریب ای برادر من ملاحظه نما که چه اسباب فراهم میآید و چه امور باکره از دنیای فانی میزاید این بنده که عزلت گزیده بودم و در غار خاموشی خزیده و از وصل گداخته و در هجره از غیر پرداخته حال باید که شهرۀ آفاق شوم و به ایران از ظلم اورومان شکایت نمایم لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا علیه توکّلنا و علی اللّه فلیتوکّل المؤمنون یکنفر برای مرافقت و موافقت اختیار نموده بودم که از اخیار بود و از ابرار حکایت میکرد باین قسم از دست رفت که میدانی نعم ما قال

هر کجا بینی که خون بر خاکها

پی بری باشد یقین از چشم ما

اذاً اقول انّا للّه و انّا الیه راجعون

* * *

هذا ما نزّل عن جهة العرش و کتبه خادم الفانی تلقآء الوجه عبد رزّ

بسم اللّه الأقدس الأعظم الأعلی

مکتوب آن جناب بمنظر اکبر وارد و از قمیص کلماتش نفحات حبّ مالک اسماء و صفات متضوّع الحمد للّه که از فضل رحمن ببحر عرفان فایز شدی و این فضل بسیار عظیم است چه که عارف شدی بمقامی که اکثری از عباد از او محتجبند الیوم ملأ بیان که خود را در اعلی ذروۀ عرفان مشاهده مینمایند آنقدر عارف نشده‌اند که مقصود از ظهور نقطۀ بیان روح من فی الامکان فداه چه بوده اگر بگویند مقصود بیان توحید و علوّ تفرید بوده کلّ شهدوا و یشهدون بأنّه لا اله الّا هو از افق سماء مشیّت رحمانی شمسی طالع نشد مگر آنکه علی هیئة ان لا اله الّا هو تجلّی فرمود و از رضوان روحانی ربّانی نفحه‌ئی ساطع نگشت مگر آنکه عرف توحید از او در هبوب بلی آنچه در مقامات توحید و علوّ تجرید ذکر فرموده‌اند مقصودی منظور بود لکن کلّ از مقصود محتجب در این صورت باقی نمانده از برای آن نفوس مگر توحید لفظی که کلّ بآن ناطقند قسم بسلطان یفعل ما یشآء که الفاظ در این ظهور اعظم عاجزند از حمل معانی مکنونه که در قلم الهی مستور است نظر بمظاهر فرعونیّه من اهل بیان خرق حجبات الفاظ نشده تا چه رسد بظهور معانی اگرچه متبصّرین از هر کلمه از کلمات این ظهور معانی ما لا نهایه ادراک نموده‌اند ولکن این مخصوص بآن نفوس است و از دون ایشان مستور و بخاتم حفظ مختوم اگر استعداد مشاهده میشد از برای کلّ ظاهر میگشت آنچه الیوم از او محتجبند و اگر بگویند که مقصود از ظهور آن بوده که احکام ظاهرۀ الهیّه را مابین بریّه ثابت فرمایند جمیع رسل باین خدمت مأمور و نزد اولو البصر این مقام یکی از مراتب ظهور قدر است اکثری از ناس بشأنی محتجبند که احتجاب ملل قبل از نظر محو شده بغضاً علی اللّه در هر حین باعتراضی جدید متمسّکند با اینکه کلّ میدانند که باین ظهور اعظم ما نزّل فی البیان ثابت و ظاهر و محقّق شده و اسم اللّه مرتفع گشته و آثار اللّه در شرق و غرب انتشار یافته و بیان فارسی مخصوصاً در این ظهور امضا شده مع‌ذلک متّصلاً نوشته و مینویسند که بیان را نسخ نموده‌اند که شاید شبهه‌ئی در قلوب القا شود و معبودیّت عجل محقّق گردد

ای اهل بیان اقسمکم باللّه قدری انصاف دهید و بدیدۀ پاک و طاهر در بیانات الهی نظر نمائید و بقلب مقدّس تفکّر کنید منتها رتبۀ بیانات که در بیان مذکور است بقول اهل آن مقام توحید است و معرضین بالمرّه از این مقام محتجب چه که هنوز بمقامی ارتقا ننموده‌اند که مظاهر حقّ را یک نفس و یک ذات و احکامشان را یک حکم مشاهده نمایند دیگر چه توقّع است از این نفوس نفوسی که خود را در اعلی ذروۀ عرفان مشاهده مینمایند در امثال این مقامات که یکی از مراتب توحید است واقف و متحیّر و محتجب و ابداً شاعر نیستند که در چه حالتند هر نفسی لایق اصغاء کلمة اللّه نه و هر وجودی قابل آشامیدن زلال معانی که از عین مشیّت رحمانی در این ظهور عزّ صمدانی جاری شده نه بلی این امتیاز که در الواح الهی ذکر شده مقصود مقامات دیگر بوده و بعد از نزول بیان و عرفان منبسط در آن نفسی آنقدر شاعر نباشد که اقلّاً احکام الهی را واحد ملاحظه نماید واللّه عدم از برای آن وجود سزاوارتر است از این گذشته بکدام عقل و درایت ظهور الهی و طلوع عزّ صمدانی معلّق بنسخ شریعت قبل است بسا از مظاهر الهیّه که آمده‌اند و تأیید احکام قبل فرموده‌اند و مجری داشته و ثابت نموده‌اند چه که حکم مظهر قبل بعینه حکم مظهر بعد است که از قبل نازل شده الیوم اگر نفسی فرق گذارد و مابین احکام الهی و مظاهر عزّ صمدانی فصل مشاهده نماید از توحید خارج بوده و خواهد بود

بگو ای احولهای روزگار دو مبینید و ناله مکنید اگر قادر بر صعود سماء معانی نیستید اقلّاً آنچه در بیان نازل شده ادراک نمائید که میفرماید من نفس محمّدم و ما یظهر منّی ما ظهر منه و در مقامی میفرمایند اگر اعتراض و اعراض اهل فرقان نبود هرآینه شریعت فرقان در این ظهور نسخ نمیشد نسخ و اثبات هر دو در مقرّ اقدس واحد بوده و خواهد بود لو کنتم تعرفون جمیع امور معلّق است بمشیّت الهی و ارادۀ آن سلطان حقیقی چه اگر در این حین حکمی از سماء مشیّت رحمن نازل شود و جمیع عباد را بآن امر فرماید و در آن بعد نسخ آن نازل گردد لیس لأحد ان یعترض علیه لأنّ المراد ما اراد ربّکم مالک یوم المیعاد در ناسخ و منسوخ فرقان ملاحظه کنید که بعضی آیات نازل و بآیۀ بعد نسخ حکم آیۀ قبل شده گویا مشرکین بیان قرآن هم نخوانده‌اند در این مقام چه میگویند که هنوز مابین عباد حکم آیۀ قبل جاری نشده بود و ثابت نگشته چگونه جایز بود که بآیۀ دیگر نسخ شود فوالّذی انطقنی بالحقّ لا تجدون من هؤلآء الّا کفراً و طغیاناً و غفلةً و ثبوراً غفلتشان بمقامی رسیده که آنچه از قبل بآن موقن بودند و در کتاب اللّه منصوص بوده مثل ناسخ و منسوخ فرقان حال بهمان متمسّک شده و بر سلطان غیب و شهود اعتراض مینمایند انّهم اهمج من همج رعاع و اغفل من کلّ غافل و ابعد من کلّ بعید و اجهل من کلّ جاهل ذروهم یا قوم بأنفسهم لیخوضوا فی هواهم و یلعبوا بما عندهم فوالّذی نفسی بیده که جمیع کلمات بیان و احکام منزلۀ در آن از ظلم آن مشرکین نوحه مینماید نظر باستحکام ریاست خود ذکر بیان در لسان جاری ولکن بر منزلش وارد آورده‌اند آنچه را که هیچ ملّتی بمظاهر الهیّه وارد نیاورده افّ لأهل البیان غایة فضل رؤساشان آن است که ظهوری که بیان بشارةً له نازل شده این حکم محکم را انکار کرده‌اند و در حرم رحمانی که در کلّ کتب حرام بوده خیانت نموده‌اند و حرف ثالث مؤمن بمن یظهره اللّه را شهید نموده و آنقدر بی‌شرمند که با این افعال قبیحۀ منکره اعتراض باین ظهور نموده که هنوز حکم بیان ثابت نشده ظهور جایز نه

ملاحظه کنید چه‌ قدر ناس را حمیر فرض گرفته‌اند بفعل ناسخ جمیع احکام محکمه و آیات متقنۀ بیانند و بقول مینویسند لا تأکل البصل و لا تشرب الدّخان و بمقرّی که صدهزار شریعت بامر او محقّق شده و جاری گشته اعتراض نموده و کافر شده‌اند و چه‌ قدر بی‌بصیرتند این خلق که گوش بمزخرفات آن نفوس داده و میدهند و معاذیری که اعظم از عصیان است از آن نفوس شنیده و پذیرفته‌اند فواللّه اگر نظر کور شود بهتر از آن است که بآن اشارات ناظر گردد و افئده معدوم شود بهتر از آن است که بآن حجبات محتجب ماند و دیگر غافل از آنند که در دبستان علم الهی نفوسی ظاهر شده‌اند که باستنشاق حقّ را از باطل تمیز دهند و بنظر اهل منظر اکبر را از اصحاب سقر بشناسند و بعنایت رحمن بما نزّل فی البیان عارف شده‌اند علیهم رحمة اللّه و برکاته و بدائع فضله و الطافه مخصوص از قلم اعلی احکام اللّه نازل که این ظهور متعرّض اینگونه امور نشود و بر جمال اقدس تعبی وارد نگردد چنانچه میفرمایند هر نفسی سؤالی دارد و یا آیات میخواهد حال سؤال نماید تا نازل گردد که مباد العیاذ باللّه سؤالی شود که سبب حزن آن جمال قدم گردد و مخصوص میفرمایند هو الّذی ینطق فی کلّ شیء بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا لئلّا یبقی لأحد من اعتراض و جمیع این تأکیدات نظر بآن بوده که عالم بوده‌اند اهل بیان بچه امور متمسّک میشوند جوهر فؤادی که بغایتی لطیف و رقیق است که جمیع من فی البیان را وصیّت فرموده‌اند ابداً بین یدی تکلّم ننمایند بحرفی که رایحۀ هموم از او استشمام شود

ملاحظه کنید اهل بیان چه مقدار ضرّ وارد آورده‌اند مع آنکه در این ظهور اموری ظاهر که از اوّل ابداع تا حین نشده و آیاتی نازل که شبه آن اصغا نگشته و آنچه از بحر اعظم سؤال نموده‌اند جوابهای شافی کافی شنیده‌اند و اکثری از نفوس آنچه طلبیده‌اند بآن فایز شده‌اند مگر اموری که ضرّ و قبح آن از نظر سائلین و طالبین مستور بوده لذا اجابت نشده و عوض آن مقامات و مراتبی عنایت شده که اگر یکی از آن مشهود گردد کلّ اهل عالم منصعق شوند باری ورقاء الهی را در هر عالمی لحنی و بر هر فننی از افنان نغمه‌ایست که غیر اللّه احدی بتمامه ادراک ننموده و نخواهد نمود نفسی نیست که از آن ملحدین سؤال نماید که در این مدّت کجا بوده‌اند ایّامی که این غلام الهی مابین اعدا بانتشار آثار اللّه و ارتفاع ذکرش مشغول بود رؤسای بیان از خوف جان مستور و با نسوان معاشر بودند قاتلهم اللّه و چون امر اللّه ظاهر شد بیرون آمده احکامی که کلّ بیان باو محقّق و منوط بوده از میان برداشته‌اند چنانچه دیده و شنیده‌اید در ظهور تسع که منصوص در بیان است چه میگویند جناب سیّاح علیه بهآء اللّه موجودند و این ایّام تلقاء وجه بوده مذکور نمودند که در آخر ایّام حضرت اعلی روح ما سواه فداه باو بشارت فرموده‌اند که بلقاء مقصود خواهی رسید و تفصیل بشارت نقطۀ اولی را باین ظهور اعظم بمشرک باللّه نوشته مع‌ذلک متنبّه نشده‌اند سیّد محمّد مراد و یحیی مرید آنچه او القا کند او مینویسد از جمله تازه از ناحیۀ کذبه قولی ظاهر که مقصود حضرت اعلی از سنۀ تسع تسع بعد از ظهور من یظهر است در مستغاث حال ملاحظه نمائید چه مقدار از صراط صدق و انصاف بعید مانده‌اند فواللّه اگر زبان لال شود بهتر از ذکر چنین کلمات است از این نفوس عجب نیست چه که جز کذب و جعل و افترا از ایشان شنیده نشده ولکن عجب است از اهل بیان که باین حرفهای مزخرف گوش داده و میدهند افّ لهم و لحیائهم و لوفائهم شعورشان بمقامی رسیده که تازه در این ایّام یک خبیث مثل خودی را باین اسم اعظم نامیده‌اند و بعد نوشته‌اند که اگر آیات منزلۀ در بیان مخصوص این اسم باشد فلان هم باین اسم نامیده شده لعنهم اللّه فسوف یرجعهم اللّه الی مقرّهم فی الهاویة و لا یجدنّ لأنفسهم من حمیم قل یا ملأ البیان اتّقوا الرّحمن و لا ترتکبوا ما لا ارتکبه فرعون و هامان و لا نمرود و لا شدّاد قد بعثنی اللّه و ارسلنی الیکم بآیات بیّنات و اصدق ما بین ایدیکم من کتب اللّه و صحایفه و ما نزّل فی البیان و قد شهد لنفسی ربّکم العزیز المنّان خافوا عن اللّه ثمّ انصفوا فی امره ظهور اللّه خیر لکم ان کنتم تعلمون

عجب است از نفوسی که از این ظهور محتجبند و مع‌ذلک خجل نیستند و بملل دیگر اعتراض مینمایند سبحان ربّک السّبحان عمّا هم یقولون بلی ظهور قبلم خبر فرموده از آنچه واقع شده ملاحظه در شأن نفوسی نمائید که مع این آیات بدیعه و ظهورات الهیّه و شئونات احدیّه که عالم را احاطه فرموده و مع شهادت حضرت اعلی که در جمیع بیان اخذ عهد نموده و بشارت فرموده بقاصدین کعبۀ مقصود اظهار مینمایند که برو و فلان و فلان را ببین عجب است از امثال این نفوس الدّهر انزلنی انزلنی حتّی یقال ما یقال و از جمیع این مراتب گذشته ذکر کلمات کاذبۀ مجعولۀ مشرک باللّه را در مقابل آیات عزّ الهی و بیّنات قدس صمدانی مینمایند بعینه مثل آن است که کسی بگوید روایح وردیّۀ رضوان الهیّه را استشمام نمودی حال روایح جیفۀ منتنۀ خبیثه را هم استنشاق نما و بعضی بر آنند که بعد از این ظهور اعظم نباید آن نفس مشرک بکلمات مجعوله ناطق شود بعینه این قول مثل آن است که کسی بگوید با وجود حقّ نباید غیر او مذکور باشد و با ظهور عدل نباید ظلم مشهود گردد و یا عند هبوب نفحۀ ورد گلزار رحمانی روایح منتنه استشمام شود و این اعتراضاتی است که محتجبین هیچ ملّتی بامثال آن احتجاج ننموده‌اند

بگو ای گم‌گشتگان وادی غفلت لسانتان باین کلمه مقرّ است که کان اللّه و لم یکن معه من شیء و الآن یکون بمثل ما قد کان مع آنکه جمیع موجودات مشاهده میشوند و موجودند مع وجود کلّ شهادت میدهی که حقّ بوده و خواهد بود و غیر او نبوده و نیست حال بهمین شهادت در این ظهور و ما یتعلّق به شهادت ده و جمیع را در رتبۀ او فانی و معدوم و مفقود مشاهده کن و این مقام مخصوص اولو الأبصار و اولو الأنظار بوده و خواهد بود فتفکّروا یا اهل البیان که شاید طنین ذباب را با آیات ربّ الأرباب فرق گذارید و تمیز دهید قسم بمحبوب آفاق که کلمات معرضین تلقاء کلمۀ اوّلیّه معدوم صرف بوده و خواهد بود آیا ظهور قبل نفرموده که آیات هر نفسی در رتبۀ او مشاهده شده و خواهد شد عجب است که سالها بیان خوانده‌اند و بحرفی از آن فایز نگشته‌اند بعینه مثل اهل فرقان بل لا مثل لهؤلآء مشرکین قبل در احیانی که معارضه با خاتم انبیا نمودند باین کلمات تشبّث نجسته چه که احدی نگفته چرا لسان شعرا کلیل نشد که در مقابل آیات اشعار گفته و در بیت آویخته‌اند از جمیع این مراتب گذشته هر بصیری شهادت میدهد که کلمات مجعولۀ آن نفوس ملحده در نزد کلمات یکی از خدّام باب سلطان ابداع معدوم و مفقود بوده و خواهد بود چه ذکر شود که ناس رضیع و غیر بالغ مشاهده میشوند و سبب شده‌اند که فیوضات نامتناهیۀ الهیّه از بریّه ممنوع شده و ابکار معانی در غرفات روحانی و خلف سرادق عصمت ربّانی مستور مانده چه که این نفوس نامحرمند و بحرم قدس معانی راه نداشته و نخواهند داشت الّا من رجع و تاب بخضوع و اناب

بگو ای اهل بیان اگر آیات عربیّه را ادراک نمینمائید در کلمات پارسیّۀ حقّ و دونش ملاحظه کنید که شاید خود را مستحقّ عذاب لانهایه ننمائید و بانفس فانیه از طلعت باقیه محتجب نگردید قسم بآفتاب افق ابهی که آنچه ذکر شده للّه بوده و خواهد بود و بآن مأمورم والّا از ایمان اهل اکوان نفعی بسلطان امکان راجع نه قد جعل اللّه ذیلی مقدّساً عمّا عندهم و انّه لهو الغنیّ عمّا سواه و المستغنی عمّا دونه قد نصبت رایة لا اله الّا هو بأمر من عنده و قد ارتفع خبآء مجد لا اله الّا انا بأمر من لدنه لیس لأحد مفرّ و لا مقرّ الّا الیه ای اهل بها این خمر بقا را بر ملا باسم محبوب ابهی بیاشامید رغماً لأنف الأعدآء بگذارید این هیاکل جعلیّۀ جعلیّه را در خبائث اشارات کثیفۀ منتنۀ خود مشغول شوند فونفسی الحقّ مشامّ بقر را از این عطر اطهر نصیبی نه و این زلال بیمثال سلسال ذو الجلال قسمت اهل اضلال نبوده و نخواهد بود و هنوز اهل بیان تفکّر در اعتراضات ملل قبل در احیان ظهور ننموده‌اند مع آنکه الواح مبسوطه در این مقام از قلم اعلی مسطور گشته کاش ملاحظه مینمودند و متنبّه میشدند بعضی الواح پارسیّه در جواب بعضی احباب نازل و ارسال شد اگرچه حیف است کلمات این ظهور اعظم را نفوس محتجبۀ مشرکۀ مردوده ملاحظه نمایند ولکن نظر به تبلیغ امر الهی لازم است اگر آن جناب ببعضی بنمایند بأسی نیست ولکن لا یمسّها الّا المطهّرون خمر معانی این ظهور است که از قبل برحیق مختوم ذکر شده در کلمات مستور است و بخاتم حفظ مختوم و جمیع مشرکین ملاحظه مینمایند و میخوانند ولکن بقطره‌ئی از آن فایز نشده‌اند

بگو ای اهل بیان اقلّاً بیان فارسی را ملاحظه کنید که شاید بمقرّی که نقطۀ اولی جز نیستی بحت و فنای باتّ ذکر نفرموده جسارت ننمائید امر حقّ بمقامی رسیده که جوهر ضلال که به هادی موسوم هادی ناس شده و باعراض کمر بسته اگر اهل بیان ببیانات یحیی و سیّد محمّد و هادی و اعرج و امثال این نفوس ملاحظه کنند و در بیانات خدّام این باب هم تفکّر نمایند فواللّه لیجدنّ الحقّ و یضعنّ الباطل ولکن چه فائده که بصر غیر طاهر و قلب محتجب است نفسی به هادی بگوید که اگر اقلّ من ذرّه درایت میداشتی شهادت میدادی که آنچه باسم آن نفس مجعوله ذکر شده حکمة للأمر بوده قدری تفکّر در اوّل این امور کن که شاید بآنچه از عیون مستور بوده فایز شوی و موقن گردی باینکه آن نفس از اوّل معدوم بوده مصالح و حکم الهیّه اقتضا نمود آنچه ظاهر شد و شهرت یافت از خدا میطلبیم که اگر امثال آن نفوس مهتدی نشده‌اند حقّ جلّت عظمته از ساذج کلمۀ امریّه هیاکل مقدّسه مبعوث فرماید بشأنی که جمیع من فی العالمین را مفقود و معدوم شمرند و جز حقّ موجود و ناطق و متکلّم و قادر نبینند انّه علی ما یشآء قدیر انشآءاللّه آن جناب از بدایع فضل ربّ الأرباب کاسر اصنام هوی و موقد نار هدی شوند فیا طوبی لک بما فزت بالمقام الأسنی و کان طرفک متوجّهاً الی الأفق الأعلی انّه یختصّ من یشآء بفضل من عنده و انّه لهو المقتدر علی ما یشآء و ربّ الآخرة و الأولی لا اله الّا هو العلیّ الأبهی

و امّا ما سألت فی فرق القائم و القیّوم فاعلم بأنّ الفرق بین الاسمین ما یری بین الأعظم و العظیم و هذا ما بیّنه محبوبی من قبل و انّا ذکرناه فی کتاب بدیع و ما اراد بذلک الّا ان یخبر النّاس بأنّ الّذی یظهر انّه اعظم عمّا ظهر و هو القیّوم علی القائم و هذا لهو الحقّ یشهد به لسان الرّحن فی جبروت البیان اعرف ثمّ استغن به عن العالمین و اذاً ینادی القائم عن یمین العرش و یقول یا ملأ البیان تاللّه هذا لهو القیّوم قد جآءکم بسلطان مبین و هذا لهو الأعظم الّذی سجد لوجهه کلّ اعظم و عظیم و ما استعلی الاسم الأعظم الّا لتعظیمه عند ظهورات سلطنته و ما غلب القیّوم الّا لفنائه فی ساحته کذلک کان الأمر ولکنّ النّاس هم محتجبون هل یعقّل اصرح عمّا نزّل فی البیان فی ذکر هذا الظّهور مع ‌ذلک فانظر ما فعل المشرکون قل یا قوم هذا لهو القیّوم قد وقع تحت اظفارکم ان لا ترحموه فارحموا انفسکم تاللّه الحقّ هذا لجمال المعلوم و به ظهر ما هو المرقوم فی لوح مسطور ایّاکم ان تتمسّکوا بالموهوم الّذی کفر بلقائه و آیاته و کان من المشرکین فی کتاب کان باصبع الحقّ مرقوماً ایقن بأنّه ما اراد الّا اعظمیّة هذا الظّهور علی المذکور و المستور و استعلآء هذا الاسم علی کلّ الأسمآء و سلطانه علی من فی الأرض و السّمآء و عظمته و اقتداره علی الأشیآء و بظهوره شهدت الممکنات بأنّه هو الظّاهر فوق کلّ شیء و ببطونه شهدت الذّرّات بأنّه هو الباطن المقدّس عن کلّ شیء و یطلق علیه اسم الظّاهر لأنّه یری بأسمائه و صفاته و یعرف بأنّه لا اله الّا هو و یطلق علیه اسم الباطن لأنّه لا یوصف بوصف و لا یعرف بما ذکر لأنّ ما ذکر هو احداثه فی عالم الذّکر فتعالی من ان یعرف بالذّکر او یدرک بالفکر ظاهره نفس باطنه فی حین یسمّی باسمه الظّاهر یدعی باسمه الباطن و انّه لا یعرف بالأفکار و لا یدرک بالأبصار علی ما هو علیه من علوّ علوّه و سموّ سموّه انّه لبالمنظر الأعلی و الأفق الأبهی و یقول قد خسر الّذین کفروا بالّذی باسمه زیّنت الصّحیفة المکنونة و ظهرت طلعة الأحدیّة و نصبت رایة الرّبوبیّة و رفع خبآء الألوهیّة و تموّج بحر القدم و ظهر السّرّ المستسرّ المقنّع بالسّرّ الأعظم فوعمره انّ البیان قد عجز عن بیانه و التّبیان عن عرفانه فتعالی هذا القیّوم الّذی به خرق الحجاب الموهوم و کشف المکتوم و فکّ الانآء المختوم فونفسه الرّحمن انّ البیان ینوح و یقول

ای ربّ نزّلتنی لذکرک و ثنائک و عرفان نفسک و الّذی کان قائماً بأمرک امر العباد بأن لا یحتجبوا بی و بما خلق عن جمالک القیّوم ولکنّ القوم حرّفوا ما نزّل فیّ فی اثبات حقّک و اعلآء ذکرک و کفروا بک و بآیاتک و جعلونی جنّةً لأنفسهم و بها یعترضون علیک بعد اذ ما نزّلت کلمة الّا و قد نزّلت لاعلآء امرک و اظهار سلطنتک و علوّ قدرک و سموّ مقامک فیا لیت ما نُزِّلتُ و ما ذُکرتُ وعزّتک لو تجعلنی معدوماً لأحسن عندی من ان اکون موجوداً و یقرئنی عبادک الّذین قاموا علی ضرّک و ارادوا فی حقّک ما ارادوا اسألک بقدرتک الّتی احاطت الممکنات ان تخلّصنی من هؤلآء الفجّار لأحکی عن جمالک یا من بیدک ملکوت القدرة و جبروت الاختیار و لو ننزل من المقام الأسنی و الدّرّة الأولی و السّدرة المنتهی و الأفق الأبهی و نرجع البیان من علوّ التّبیان الی دنوّ الامکان لنذکر الفرق بین الاسمین فی مقام الأعداد و لو انّ جمالی المکنون فی نفسی یخاطبنی و یقول یا محبوبی لا ترتدّ البصر عن وجهی دع الذّکر و البیان و لا تشتغل بغیری اقول ای محبوبی قد انزلنی انزلنی قضائک المثبت و قدرک المحتوم الی ان ظهرت فی قمیص اهل الأکوان اذاً ینبغی بأن اتکلّم بلسانهم و بما یرتقی الیه ادراکهم و عقولهم و لو نبدّل القمیص من یقدر ان یتقرّب و انّک لو ترید ما تأمرنی به ارفع ید المنع عن فمی استغفرک فی ذلک یا الهی و محبوبی فارحم علی عبادک ثمّ انزل علیهم ما یستطیع عرفانه افئدتهم و عقولهم و انّک انت الغفور الرّحیم

فاعلم بأنّ الفرق فی العدد اربعة عشر و هذا عدد البهآء اذا تحسب الهمزة ستّة لأنّ شکلها ستّة فی قاعدة الهندسة و لو تقرأ القایم اذاً تجد الفرق خمسة و هی الهآء فی البهآء و فی هذا المقام یستوی القیّوم علی عرش اسمه القائم کما استوی الهآء علی الواو و فی مقام لو تحسب همزة القائم ستّة علی حساب الهندسة یصیر الفرق تسعة و هو هذا الاسم ایضاً و بهذه التّسعة اراد جلّ ذکره ظهور التّسع فی مقام هذا ما تری الفرق فی ظاهر الاسمین و انّا اختصرنا البیان لک و انّک لو تفکّر لتخرج عمّا ذکرناه لک و القیناه علیک ما تقرّ به عینک و عیون الموحّدین فوعمری انّ هذا الفرق لآیة عظمی للّذینهم طاروا الی سمآء البهآء و بما استدللنا لک فی الظّاهر یحقّق بأنّ المقصود فی الباطن قیّومیّة اسم القیّوم علی القائم اعرف و کن من الحافظین و انّا سترنا هذا الذّکر و غطّیناه عن ابصار من فی البیان اذاً کشفناه لک لتکون من الشّاکرین و قل ان الحمد للّه ربّ العالمین

ای عبد ناظر الی اللّه مختصری بلسان پارسی ذکر میشود تا کلّ بریّه از فضل سلطان احدیّه از این عین جاریۀ لاشرقیّه و لاغربیّه و لاذکریّه و لاوصفیّه و لاظهوریّه و لابروزیّه که لم‌یزل از ذایقۀ انفس مشرکه محفوظ بوده نصیب بردارند و فایز شوند بدان مقصود نقطۀ اولی از فرق قائم و قیّوم و اعظم و عظیم اعظمیّت ظهور بعد بوده بر عظیم و قیّومیّت ظهور آخر بر قائم و از فرق اعظم و عظیم در عدد ظهور تسع بوده چنانچه بر هر بصیری واضح و نزد هر خبیری مبرهنست و این اعظمیّت و قیّومیّت در این ظهور و ما یظهر من عنده جاری و ظاهر مثلاً مقصود از قیّوم ظهور تسع بوده و او باسم بها ظاهر و حال آن اعظمیّت که در ظاهر حروف ملاحظه میشود در مقامی همزۀ بهاء ستّه و قائم یک حساب میشود فکّر لتعرف و فی ذلک لآیات للعارفین

ای سائل ناظر قسم بجمال محبوب که آنچه مقصود حضرت اعلی است در این ظهور و در صحایف قدس از قلم قدم ثابت و مسطور مشکل است بتوان ذکر کرد و فی‌الحقیقه کشف قناع از وجه حوری معانی نمود روح القدس میگوید که عظیم اگر خرق حجبات تسعه نماید باعظم فایز شود و این بیان روح القدس است و کان ربّه علی ما یقول شهیدا لیس هذا البیان منّا بل منه قل ایّاکم ان تعترضوا و این تسعه را ایّام فرجه مابین ظهورین قرار فرموده‌اند تا کینوناتی که از شمس عظیم متجلّی شده مستعدّ شوند از برای ظهور نیّر اعظم که در سنۀ تسع کلّ بآن موعود بوده‌اند مع‌ذلک مشاهده کنید که این ناس نسناس بتشبّث بموهومی چه مقدار اعتراضات بر سلطان معلوم و ملیک غیب و شهود نموده‌اند این نفوس ابداً از کوثر بیان رحمن نچشیده‌اند و حرفی از مقصود سلطان امکان فیما نزّل علیه ادراک ننموده‌اند ذرهم فی خوضهم و در این فجر روحانی در هوای لطیف معانی طیران کن متوقّفین کلمۀ مالک یوم الدّین را اصغا ننموده‌اند و آن نفوسند از اهل قبور و هم فی النّار خالدون و النّار قبورهم لو هم یشعرون

و امّا ما سألت بنی نوع انسانی بعد از موت ظاهری غیر از انبیا و اولیا آیا همین تعیّن و تشخّص و ادراک و شعوری که قبل از موت در او موجود است بعد از موت هم باقی است یا زائل میشود و بر فرض بقا چگونه است که در حال حیات فی‌الجمله صدمه که بمشاعر انسانی وارد میشود از قبیل بیهوشی و مرض شدید شعور و ادراک از او زایل میشود و موت که انعدام ترکیب و عناصر است چگونه میشود که بعد او تشخّص و شعوری متصوّر شود با آنکه آلات بتمامها از هم پاشیده انتهی

معلوم آن جناب بوده که روح در رتبۀ خود قائم و مستقرّ است و اینکه در مریض ضعف مشاهده میشود بواسطۀ اسباب مانعه بوده والّا در اصل ضعف بروح راجع نه مثلاً در سراج ملاحظه نمائید مضیء و روشن است ولکن اگر حائلی مانع شود در این صورت نور او ممنوع مع آنکه در رتبۀ خود مضیء بوده ولکن باسباب مانعه اشراق نور منع شده و هم‌چنین مریض در حالت مرض ظهور قدرت و قوّت روح بسبب اسباب حائله ممنوع و مستور ولکن بعد از خروج از بدن بقدرت و قوّت و غلبه‌ئی ظاهر که شبه آن ممکن نه و ارواح لطیفۀ طیّبۀ مقدّسه بکمال قدرت و انبساط بوده و خواهند بود مثلاً اگر سراج در تحت فانوس حدید واقع شود ابداً نور او در خارج ظاهر نه مع آنکه در مقام خود روشن بوده در آفتاب خلف سحاب ملاحظه فرمائید که در رتبۀ خود روشن و مضیء است ولکن نظر بسحاب حائله نور او ضعیف مشاهده میشود و همین آفتاب را روح انسانی ملاحظه فرمائید و جمیع اشیاء را بدن او که جمیع بدن بافاضه و اشراق آن نور روشن و مضیء ولکن این مادامی است که اسباب مانعۀ حائله منع ننماید و حجاب نشود و بعد از حجاب ظهور نور شمس ضعیف مشاهده میشود چنانچه ایّامی که غمام حایل است اگرچه ارض بنور شمس روشن است ولکن آن روشنی ضعیف بوده و خواهد بود و بعد از رفع سحاب انوار شمس بکمال ظهور مشهود و در دو حالت شمس در رتبۀ خود علی حدّ واحد بوده هم‌چنین است آفتاب نفوس که باسم روح مذکور شده و میشود و هم‌چنین ملاحظه در ضعف وجود ثمره نمائید در اصل شجره که قبل از خروج از شجر مع آنکه در شجر است بشأنی ضعیف که ابداً مشاهده نمیشود و اگر نفسی آن شجر را قطعه قطعه نماید ذرّه‌ئی از ثمر و صورت آن نخواهد یافت ولکن بعد از خروج از شجر بطراز بدیع و قوّت منیع ظاهر چنانچه در اثمار ملاحظه میشود و بعضی از فواکه است که بعد از قطع از سدره لطیف میشود امثلۀ متعدّده ذکر شد تا از هر مثالی بمقصودی مطّلع شوید و مطابق نمائید بما سألت عن اللّه ربّک و ربّ العالمین حقّ جلّ ذکره قادر است بآنکه جمیع علوم لانهایه را در یکی از امثلۀ مذکوره بین ناس ظاهر و مبیّن فرماید باری بر هر مثلی ید قدرت مبسوط و بر هر کلمه ید حفظ گذاشته شده لا یعرفه احد الّا من اراد چون ختم اناء عطریّه بید قدرتیّه شکسته شد رایحۀ آن استشمام میشود الأمر بید اللّه یعطی و یمنع یعمی و یبصر یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید

و اینکه سؤال از خلق شده بود بدان که لم‌یزل خلق بوده و لایزال خواهد بود لا لأوّله بدایة و لا لآخره نهایة اسم الخالق بنفسه یطلب المخلوق و کذلک اسم الرّبّ یقتضی المربوب و اینکه در کلمات قبل ذکر شده کان الهاً و لا مألوه و ربّاً و لا مربوب و امثال ذلک معنی آن در جمیع احیان محقّق و این همان کلمه‌ایست که میفرماید کان اللّه و لم یکن معه من شیء و یکون بمثل ما قد کان و هر ذی بصری شهادت میدهد که الآن ربّ موجود و مربوب مفقود یعنی آن ساحت مقدّس است از ماسوی و آنچه در رتبۀ ممکن ذکر می‌شود محدود است بحدودات امکانیّه و حقّ مقدّس از آن لم‌یزل بوده و نبوده با او احدی نه اسم و نه رسم و نه وصف و لایزال خواهد بود مقدّس از کلّ ما سواه مثلاً ملاحظه کن در حین ظهور مظهر کلّیّه قبل از آنکه آن ذات قدم خود را بشناساند و بکلمۀ امریّه تنطّق فرماید عالم بوده و معلومی با او نبوده و هم‌چنین خالق بوده و مخلوقی با او نه چه که در آن حین قبض روح از کلّ ما یصدق علیه اسم شیء میشود و اینست آن یومی که میفرماید لمن الملک الیوم و نیست احدی مجیب لسان قدرت و عظمت میفرماید للّه الواحد القهّار لذا نفی وجود از کلّ میشود چه که تحققّ وجود در رتبۀ اوّلیّه بعد از تحقّق عرفان است و قبل از آن بقای ذات قدم محقّق و فنای کلّ شیء ثابت و قبل از تجلّی ظاهری بر کلّ شیء کان ربّاً و لا مربوب و بعد از اظهار کلمه و استوای هیکل احدیّه بر عرش رحمانیّه من اقبل الیه فهو مربوب و مخلوق و معلوم ادراک این مقامات منوط بعرفان عباد است بصیر خبیر لم‌یزل یشهد بأنّه موجود و غیره مفقود اله و لا مألوه معه و ربّ و لا مربوب عنده کان و لم یکن معه من شیء و یکون بمثل ما قد کان قسم بنقطۀ اوّلیّه که طلعت احدیّه از احزان وارده و سدّ سبل باغوای انفس مشرکه از ذکر مقامات خفیّۀ مستورۀ عالیۀ مرتفعه ممنوع شده و بشأنی بلایا وارد که احدی جز حقّ محصی آن نه و ارض سرّ سرّاً در اضطراب و احدی بر آن مطّلع نه الّا ربّک العزیز الوهّاب و زود است که از سرّ بظهور آید لا یعلم ذلک الّا من عنده علم الکتاب

و اینکه سؤال شده بود که چگونه ذکر انبیای قبل از آدم ابوالبشر و سلاطین آن ازمنه در کتب تواریخ نیست عدم ذکر دلیل بر عدم وجود نبوده و نیست نظر بطول مدّت و انقلابات ارض باقی نمانده و از این گذشته قبل از آدم ابوالبشر قواعد تحریر و رسومی که حال مابین ناس است نبوده و وقتی بود که اصلاً رسم تحریر نبود قسم دیگر معمول بوده و اگر تفصیل ذکر شود بیان بطول انجامد ملاحظه در اختلاف بعد از آدم نمائید که در ابتدا این السن معروفۀ مذکوره در ارض نبوده و هم‌چنین این قواعد معموله بلسانی غیر این السن مذکوره تکلّم مینمودند و اختلاف السن در ارضی که به بابل معروف است از بعد وقوع یافت لذا آن ارض به بابل نامیده شد ای تبلبل فیها اللّسان ای اختلفت و بعد لسان سریانی مابین ناس معتبر بوده و کتب الهی از قبل بآن لسان نازل تا ایّامی که خلیل الرّحمن از افق امکان بانوار سبحانی ظاهر و لایح گشت آن حضرت حین عبور از نهر اردن تکلّم بلسان و سمّی عبرانیّاً چون در عبور خلیل الرّحمن بآن تنطّق فرمود لذا عبرانی نامیده شد و کتب و صحف الهیّه بعد بلسان عبرانی نازل و مدّتی گذشت و بلسان عربی تبدیل شد و اوّل من تکلّم به یعرب بن قحطان و اوّل من کتب بالعربیّة مرامر الطّائی و اوّل من قال الشّعر حمیر بن سبا و بعد رسوم خطّیّه از قلمی بقلمی نقل شد تا آنکه باین قلم معروف رسید

حال ملاحظه نمائید بعد از آدم چه ‌قدر لسان و بیان و قواعد خطّیّه مختلف شده تا چه رسد بقبل از آدم مقصود از این بیانات آنکه لم‌یزل حقّ در علوّ امتناع و سموّ ارتفاع خود مقدّس از ذکر ما سواه بوده و خواهد بود و خلق هم بوده و مظاهر عزّ احدیّه و مطالع قدس باقیه در قرون لا اوّلیّه مبعوث شده‌اند و خلق را بحقّ دعوت فرموده‌اند ولکن نظر باختلافات و تغییر احوال عالم بعضی اسماء و اذکار باقی نمانده در کتب ذکر طوفان مذکور و در آن حادثه آنچه بر روی ارض بوده جمیع غرق شده چه از کتب تواریخ و چه غیره و هم‌چنین انقلابات بسیار شده که سبب محو بعضی امور محدثه گشته و از این مراتب گذشته در کتب تواریخ موجودۀ در ارض اختلاف مشهود است و نزد هر ملّتی از ملل مختلفه از عمر دنیا ذکری مذکور و وقایعی مسطور بعضی از هشت‌هزار سال تاریخ دارند و بعضی بیشتر و بعضی دوازده‌هزار سال و اگر کسی کتاب جوک دیده باشد مطّلع میشود که چه مقدار اختلاف مابین کتب است انشآءاللّه باید بمنظر اکبر ناظر شد و توجّه را از جمیع این اختلافات و اذکار برداشت الیوم حقایق مظاهر امریّه بطراز ابهی مزیّن و مشهودند و جمیع اسماء در اسم بدیع ظاهر و جمیع حقایق در حقیقتش مستور من آمن به فقد آمن باللّه و بمظاهر امره فی کلّ الأعصار و من اعرض عنه فقد کفر باللّه المقتدر العزیز المختار و اگر نفسی تفکّر نماید در آنچه مذکور شد بمقصود فایز میشود اگرچه باختصار نازل شده ولکن صدهزار تفصیل در او مستور و عند ربّک علم کلّ شیء فی لوح مسطور نسأل اللّه ان یرزقک ما قدّر لأصفیائه و یفتح علی وجه قلبک ابواب المعانی لتعرف من کلماته ما اراد و انّه علی کلّ شیء قدیر و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

جناب حاجی علی

هو اللّه تعالی جلّت عظمته و سلطانه

مکتوب آن جناب در سجن اعظم بنظر این مظلوم رسید و اینکه سؤال از حکم اللّه در امر معاد و معاش نموده بودید مفهوم گشت نعم ما سألت چه که خیرش بشما و سایر عباد در ظاهر و باطن راجعست انّ ربّک لهو العلیم المجیب سبب اعظم آفرینش عرفان اللّه بوده و هر نفسی الیوم از عرف قمیص رحمانی بوطن اصلی که مقام معرفت مطلع اوامر الهیّه و مشرق وحی ربّانیّه است فائز شد او بکلّ خیر فائز بوده و خواهد بود و بعد از ورود این مقام اعلی دو امر از برای هر نفسی لازم و واجبست یکی استقامت بر امر اللّه بشأنی که اگر جمیع ناس بخواهند او را از مصدر امر منع نمایند قادر نباشند و امر دیگر اتّباع اوامر الهیّه است که از معین قلم مشیّت ربّانیّه جاری شده چه که معرفت حقّ تمام و کامل نمیشود مگر بمتابعت آنچه امر فرموده و در کتاب الهی نازل شده در سنۀ قبل کتاب اقدس از سماء عطاء مالک اسماء نازل آنچه در او نازل شده انشآءاللّه بعمل بآن موفّق شوید

و امّا امر معاش باید متوکّلاً علی اللّه مشغول بکسب باشید انّه ینزل علیکم من سمآء الطافه ما قدّر لکم انّه لهو المقتدر القدیر حمد کن مقصود عالم را که کتابت لدی المسجون وارد شد و از مقرّ امر جواب آن نازل و ارسال گشت چه که این فضل بزرگیست از جانب حقّ اگرچه الیوم معلوم نیست ولکن زود است که معلوم خواهد شد قل

سبحانک اللّهمّ یا الهی انا الّذی توجّهت الیک و توکّلت علیک اسألک باسمک الّذی به تموّج بحر بیانک و تهیّج اریاح عرفانک بأن تجعلنی موفّقاً علی خدمة امرک و مؤیّداً بذکرک و ثنائک ثمّ انزل علیّ من سمآء مواهبک ما یحفظنی عن دونک و ینفعنی فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر المتعالی المهیمن العلیم الحکیم

* * *

بنام خداوند یکتا

مکتوبی از شما رسید و آنچه در او مذکور بود نزد اهل بصر واضح و مبرهن است بشنو ندای مظلوم آفاق را از حقّ بخواه تا قادر شوی بر محو موهوم و صحو معلوم نوشته بودی که سالها دینی تحصیل نموده و بآن موقنی اگر نفسی از شما سؤال نماید که بچه حجّت و بچه برهان چه خواهی گفت اجعل محضرک بین یدی الرّحمن ثمّ انطق بالانصاف انّی لک ناصح امین مطالبی را که ذکر نمودی و علامت حقّیّت حقّ قرار دادی این امور نزد حقّ لم‌یزل و لایزال مردود بوده بهتر آنکه خالصاً لوجه الرّحمن قدری از آیات فرقان تلاوت نمائید و در معانی آن تفکّر کنید شاید در این یوم که سلطان ایّام است از رحیق عرفان محروم نمانید و از کوثر وحی و الهام بی‌نصیب نشوید از جمله در این آیات مبارکه که از قبل بر محبوب عالم و سیّد امم نازل شده تفکّر کنید میفرماید و قالوا لن نؤمن لک حتّی تفجر لنا من الأرض ینبوعاً او تکون لک جنّة من نخیل و عنب فتفجّر الأنهار خلالها تفجیراً او تسقط السّمآء کما زعمت علینا کسفاً او تأتی باللّه و الملائکة قبیلاً او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السّمآء و لن نؤمن لرقیّک حتّی تنزّل علینا کتاباً نقرأه قل سبحان ربّی هل کنت الّا بشراً رسولاً این آیاتی است که مشرکین بخاتم انبیا روح ما سواه فداه گفته‌اند یعنی مضمون این آیات را شرایط ایمان قرار داده‌اند که اگر آن حضرت ظاهر فرماید بحقّ موقن شوند حال تفکّر در آن نفوس غافله نمائید که عرض کرده‌اند باید در ارض بطحا چشمه‌ئی جاری کنی و یا یک بیتی از ذهب ظاهر کنی از برای ما یا اینکه بآسمان صعود نمائی مقابل چشم ما و بیائی بکتابی که او را قرائت کنیم یا بستانی ظاهر کنی که در آن نخیل و عنب باشد یا اینکه بحقّ جلّ جلاله و قبیلی از ملائکه بیائی اینها اموراتی بود که مشرکین حجاز از سیّد عالم خواستند که ظاهر فرماید تا موقن شوند بآنچه بیان فرموده و معانی آن مجملی ذکر شد حال ببصر حدید و قلب اطهر و انصاف کامل ملاحظه نمائید و تفکّر کنید لیحصحص لک الحقّ و یظهر لک صراط اللّه الّذی ظهر بالحقّ و تجد نفسک علی یقین مبین و بعد از این سؤالات ملاحظه کنید که حقّ جلّ جلاله در جواب چه فرموده میفرماید بگو هل کنت الّا بشراً رسولاً و اگر این عرایض مقبول میشد و حقّ تعالی سلطانه ظاهر میفرمود آنچه را که خواسته بودند بزعم آنها دیگر در ارض احدی منکر و معرض بر حسب ظاهر مشاهده نمیشد و حال آنکه در مقام دیگر میفرماید اگر ببینند جمیع آیات را بحقّ مقبل نشوند و بافق اعلی توجّه ننمایند حال آن جناب در آنچه خواسته‌اند تفکّر نمایند قسم بمنزل کتب که اگر بانصاف و مقدّس از اغراض نفسانیّه در آنچه ذکر شد تأمّل نمائید البتّه بحقّ راجع شوید و منقطعاً عن کلّ ما سوی اللّه از بیت خارج و به لبّیک اللّهمّ لبّیک ناطق گردید حقّ منتظر آن نبوده و نیست که هر نفسی آنچه بخواهد ظاهر فرماید علم یفعل ما یشآء برافراخته و بکلمۀ مبارکۀ احکم ما ارید ناطق این بسی واضح است که حقّ جلّ کبریائه فاعل مختار است آنچه بگوید و بفرماید همان مصلحت عباد او بوده و خواهد بود و آنچه شما خواستید اعظم از آن ظاهر شده در کتب الهیّه تفرّس نمائید تا مطّلع شوید بر علم و حکمت و سلطنت و قوّت و قدرت و احاطۀ حقّ تعالت قدرته و تعالت عظمته و تعالت سلطنته انشآءاللّه باید از امثال این مطالب و اقوال که معرضین اعصار قبل بآن تکلّم نموده‌اند مقدّس و منزّه شوید و بحجّت باقیۀ الهی و ما ظهر من عنده ناظر و متمسّک باشید قد ظهر ما لا ظهر من قبل یشهد بذلک کلّ حجر و مدر ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین قل

سبحانک یا اله الوجود و عالم الغیب و الشّهود اسألک باسمک المخزون الموعود الّذی به ماج بحر عرفانک و هاج عرف قمیصک و فتح باب لقائک علی من فی سمائک و ارضک ان تؤیّدنی علی عرفان مشرق وحیک و مطلع آیاتک ای ربّ انا الّذی منعتنی الأوهام عن افق یقینک و ظنون العباد عن بحر فضلک اسألک بنفسک ان توفّقنی علی الاقبال الیک و الاعراض عن دونک ای ربّ انت الکریم ذو الفضل العظیم لا تطرد هذا المسکین عن باب عطائک و لا هذا المحروم عن لجّة بحر احدیّتک فاغفر له بجودک و احسانک انّک انت الجواد الکریم و انّک انت ارحم الرّاحمین

* * *

سیسان

جناب محمّدبابا علیه بهآء اللّه

هو المشرق من افق البقآء

نامه‌ات تلقاء وجه در سجن اعظم بشرف اصغاء مالک قدم فائز شد اینعمل تو عند اللّه بهتر است از اعمال نفوسیکه سالها در مدارس بتعلیم و تعلّم مشغول بودند چه که حاصل عمل تو ذکر اللّه و ثنآئه بوده و حاصل اعمال آن نفوس غافله شهادت نقطۀ اولی الّذی بشّر العباد بهذا النّبأ العظیم در ثمره و اعمال احزاب عالم باید تفکّر نمود چه که هر نفسی مطّلع و آگاه شود بر امر اللّه ثابت و مستقیم ماند

البهآء علیک و علی ضلعک و ابنک من لدی اللّه العلیم الحکیم دوستان آن ارض را تکبیر میرسانیم از حق میطلبیم کل را مؤیّد فرماید بر استقامت اوست بر هر شیئ قادر و توانا

* * *

جناب محمّد علی علیه بهآء اللّه

بنام یکتا خداوند دانا

نامه‌ات رسید ندایت را شنیدیم و در سجن اعظم از مالک قدم آنچه مصلحت است از برای تو خواستیم انسان خود بر نفع و ضرّ خود آگاه نه علم غیب مخصوصست بذاته تعالی بسا میشود انسان امریرا که بنظرش پسندیده است از حقّ جلّ جلاله مسئلت مینماید و بعد کمال ضرّ از او حاصل لذا قلم اعلی مقام توکّل و تفویض را القا فرمود بر هر صاحب بصر و ادراکی معلوم و واضحست که از حقّ جلّ جلاله آنچه ظاهر میشود از مقتضیات حکمت بالغه بوده و هست و اگر کسی تفویض نماید و توکّل کند البتّه آنچه مصلحت اوست ظاهر شود باید باسباب تمسّک نمود و متوکّلاً علی اللّه مشغول گشت قل

الهی الهی قد اقبلت الیک و توجّهت الی بحر جودک و سمآء عطائک و مشرق فضلک اسألک بأن تکتب لی من قلمک الأعلی خیر الآخرة و الأولی ای ربّ انا الّذی توکّلت علیک و فوّضت اموری الیک اسألک بأن تقدّر لی ما ینفعنی فیکلّ عالم من عوالمک ثمّ اجعلنی یا الهی مستقیماً علی امرک بحیث لا تمنعنی صفوف العالم و ضوضآء الأمم انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر

* * *

هو المجیب

نامۀ آن جناب بین یدی العرش حاضر و بر مقرّ انّه لا یعرف بما سواه واصل و ما فیه بلحاظ اللّه ملحوظ آمد سؤال شده بود از اینکه چگونه میشود که حرف علّیّین بسجّین تبدیل شود و یا اثبات بنفی راجع گردد و یا ثمرۀ جنیّه از لطافت ممنوع شود و یا مرآت از اشراقات انوار آفتاب معانی محروم ماند فنعم ما سألت و کنت من السّائلین بسیار سؤال شما مقبول افتاد چه که الیوم لازم است هر نفسی که از عرفان معضلات مسائل الهیّه عاجز شود از شریعۀ علم ربّانیّه و فرات حکمت صمدانیّه سائل و آمل گردد که شاید برشحی از آن مشروب شود و بر بساط سکون و ایقان مستریح گردد و نسأل اللّه بأن یصعدک الی مقام تشهد جمال القدم ببصرک و تنقطع عن بصر العالمین و تسمع نغماته بأذنک و تنقطع عن اذن الخلایق اجمعین و تعرف نفسه بقلبک و تنقطع عن افئدة کلّ من فی السّموات و الأرضین و یطهّرک عن دنس الدّنیا و ما فیها بحیث لن تمرّ علی شیء الّا و قد تسمع منه بأنّه لا اله الّا هو و انّ طلعة الأعلی لبهائه فی الملإ الأعلی و ضیائه بین الأرض و السّمآء و کبریائه لمن فی ملکوت الأمر و الخلق و کذلک ینطق کلّ شیء ان انت من السّامعین چه که الیوم بر هر نفسی من عند اللّه فرض شده که بچشم و گوش و فؤاد خود در امر او ملاحظه نماید و تفکّر کند تا از بدایع مرحمت رحمن و فیوضات حضرت سبحان باشراقات شمس معانی مستنیر و فایز شود و علّتی که جمیع ناس را از لقآء اللّه محروم نموده و به ما سواه مشغول داشته اینست که بوهم صرف کفایت نموده‌اند و بآنچه از امثال خود شنیده قناعت کرده‌اند براههای مهلک تقلید مشی نموده‌اند و از مناهج تجرید محروم شده‌اند امر الهی لازال چون صبح نورانی ظاهر و لایح بوده اینکه بعضی از ادراک او محتجب مانده‌اند نظر بآن است که گوش و قلب را بآلایش کلمات ناس آلوده‌اند والّا اگر ناظر باصل میزان معرفت الهی باشند هرگز از سبیل هدایت محروم نگردند

حال خود آن جناب ملاحظه نماید امر از دو قسم بیرون نه یا آنکه اهل بیان مقرّند بقدرت الهیّه یا نه اگر معترف نیستند باین نفوس حرفی نداریم چه که از ملل قبل محسوبند که ید اللّه را مغلول دانسته‌اند چنانچه ربّ العزّة خبر داده بقوله تعالی ید اللّه مغلولة و اگر معترفند ببدایع قدرت ربّانی در این صورت اعتکاف باینگونه مسائل لغو بوده و باطل خواهد بود چه که عجز شأن خلق بوده و آن ذات قدم لازال بر عرش قدرت و اقتدار مستوی و اگر اراده فرماید بحرفی جمیع من علی الأرض را بسموات امر متصاعد فرماید و بحرف دیگر بادنی رتبۀ خلق راجع نماید و لیس لأحد ان یقول لم و بم و من قال فقد کفر باللّه و اعرض عن قدرته و حارب بنفسه و نازع بسلطانه و کان من المشرکین فی الواح عزّ حفیظ و هم‌چنین قادر است باینکه هر وقت اراده فرماید مظهر نفس خود را در بین بریّه مبعوث نماید و در حین ظهور باید از نفس ظهور او تعالی حجّت و دلیل خواست اگر بآن حجّتی که لازال مابین ناس بوده اتیان فرمود دیگر توقّف باطل است بلکه اگر کلّ من فی السّموات و الأرض اقلّ من حین توقّف نمایند از اهل نار محسوب اگرچه جمیع ادّعای ولایت نمایند عزیز میکند هر که را اراده فرماید و ذلیل میفرماید هر که را بخواهد لا یسأل عمّا یفعل حال آن جناب بانصاف ملاحظه نمایند اگر نفسی بجمیع شئونات قدرتیّۀ الهیّه ظاهر شود و علاوه بر آن اتیان نماید بآن حجّتی که لازال بآن اثبات دین ناس شده و امر اللّه بین بریّۀ او ثابت گشته و مع‌ذلک از چنین ظهور که نفس ظهور اللّه بوده نفسی اعراض نماید و باعراض هم کفایت ننموده بر قتلش قیام نماید آیا بر چنین نفسی چه حکم جاری قل حکمه عند اللّه یحکم ما یشآء کما حکم بالحقّ ولکنّ النّاس هم لا یشعرون آیا در هیچ عهدی و ملّتی چنین امری جایز بوده لا فونفسه الرّحمن الرّحیم اگر بگویند این ظهور نباید ظاهر شود چنانچه مشرکین گفته‌اند در این صورت قدرت و ارادۀ حقّ منوط و معلّق بارادۀ خلق میشود فتعالی عن ذلک علوّاً کبیراً چنانچه در ظهور ستّین کلّ ناس از عالم و جاهل باین سخنهای مزخرف بی‌معنی از حقّ محروم شده‌اند و از علّیّین بقا بسجّین فنا راجع گشته‌اند و بگمان خود بر اعلی مقعد ایمان مستقرّند فبئس ما ظنّوا فی انفسهم و کانوا من المتوهّمین فی امّ الألواح مذکورا

باری نظر را از ما سوی اللّه بردار و بحقّ ناظر شو و به ما یظهر من عنده چه که دون او لاشیء محض بوده و خواهد بود و اگر الیوم کلّ من فی السّموات و الأرض حروفات بیانیّه شوند که بصدهزار رتبه از حروفات فرقانیّه اعظم و اکبرند و اقلّ من آن در این امر توقّف نمایند از معرضین عنداللّه محسوبند و از احرف نفی منسوب حقّ جلّ و عزّ را باحدی نسبت و ربط و مشابهت و مشاکلت نه و کلّ به نسبتهم الی عرفانه مفتخر و معزّز بوده و خواهند بود جمال سبحان بر عرش رحمن مستوی و پرتو انوار شمس فضلش بر کلّ اشیاء بالسّویّه اشراق و تجلّی فرموده و جمیع من فی الملک بین یدی الفضل در صقع واحد قائمند و ذرّه را بر ذرّه افتخار و زیادتی نه الّا بسبقتها الی عرفان اللّه و لقائه فطوبی لمن عرفه بنفسه و انقطع عمّا سواه ای علیّ بشنو ندآء اللّه را و بمقرّی وارد شو که لازال مقدّس از اسماء بوده و خواهد بود تا بهیچ اسمی از جمال مسمّی و سلطانی که بارادۀ قلمش ملکوت اسماء خلق شده محروم نگردی فواللّه الّذی لا اله الّا هو که مقصود از این بیان آن است که شاید آن جناب و معدودی خرق حجاب نموده بسرادق قدس محبوب که مقدّس از ظنون و اوهام عباد بوده درآیند والّا انّه لمتعالی عن اقبال الخلق و اعراضهم و مقدّس عن العالمین آیا در حین اشراق شمس لایق است نفسی سؤال نماید که چگونه میشود نور انجم اخذ شود و حال آنکه ملاحظه مینماید که نور آفتاب روشنی او را معدوم نموده بلکه در این مقام نجوم طالب ظلمت لیلند و از نور نهار معرض چه که قدر و ضیاء نجوم در لیل مشهود است و از تجلّی نیّر یوم معدوم و مفقود میگردند فسبحانه عن المثل و الأمثال چه که لازال نیّر جمالش مستضیء بوده و احدی با او نبوده و کلّ ما سواه در امکنۀ ترابیّه بمشیّت امکانیّه خلق شده‌اند و باو راجع خواهند شد و انّه جلّ و عزّ در مقعد امتناع و مقرّ ارتفاع خود لم‌یزل و لایزال مقدّس از کلّ بوده و خواهد بود

بسیار عجیب است که از تغییر و تبدیل اسماء ناس تعجّب مینمایند و متحیّر شده‌اند با اینکه جمیع در کلّ حین تغییر و تبدیل مظاهر اسماء و مطالع آن را ببصر ظاهر مشاهده مینمایند و مع‌ذلک بحجبات وهمیّه و کلمات شرکیّه چنان محتجب مانده‌اند که از آنچه ببصر ملاحظه مینمایند غافل شده‌اند

ای سائل اسماء و صفات الهی را موهوم مدان بدان که جمیع اشیاء از آنچه مابین ارض و سماء خلق شده مظاهر اسماء و مطالع صفات حقّ تعالی شأنه بوده و خواهد بود غایت این است که انسان نسبت بدون خود اعظم رتبةً و اکبر مقاماً خلق شده و اگر در سماء ما تری فی خلق الرّحمن من تفاوت ارتقا نمائی در خلق رحمانی و مطالع صنع سبحانی تفاوت و فطور نبینی فطوبی لمن طار فی هذا الهوآء الّذی ما طارت فیه اجنحة المریبین

و حال ملاحظه نما در جمیع این مظاهر اسمیّۀ الهیّه از اشجار و افنان و اغصان و اثمار و هم‌چنین در اوراد و ازهار و کلّما ینبت علی وجه الأرض که در اوّل بچه مقدار طراوت و لطافت و نضارت ظاهر میشوند و بعد از مدّتی کلّ از خلع لطیفه عاری شده بارض راجع شوند چه مقدار از ثمرات جنیّه که تغییر نماید بشأنی که از رایحۀ او انسان اجتناب نماید باری کلّ در علوّ و دنوّ و تغییر و تبدیل مگر مظاهر کلّیّۀ الهیّه که بنفسه لنفسه قائم و باقیند قسم بآفتاب صبح معانی که لسان الهی بشأن و اندازۀ ناس تکلّم میفرماید چه که اکثری از ناس ببلوغ نرسیده‌اند والّا بابی از علم بر وجه عباد مفتوح میفرمود که کلّ من فی السّموات و الأرض بافاضۀ قلمیّۀ او از علم ماسوی خود را غنیّ مشاهده نموده بر اعراش سکون مستقرّ میشدند و نظر بعدم استعداد ناس جواهر علم ربّانی و اسرار حکمت صمدانی در سماء مشیّت الهی محفوظ و مستور مانده و تا حین حرفی از آن نازل نشده و بعد الأمر بیده یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا شآء و هو العلیم الخبیر و اگر از این عبد میشنوی پرهای تحدید و تقلید را بیفکن و بپرهای تجرید در این هوای قدس توحید پرواز کن تا از شبهات وهمیّه و اشارات ریبیّه خود را مقدّس یابی و بانوار یقین خود را منوّر بینی

بگوش جان کلمات رحمانی را اصغا نما که شاید قلب از غبار مکدّرۀ اوهام که در این ایّام کلّ من فی الملک را احاطه نموده مطهّر شده بمنظر اکبر راجع شود و چون باین مقام اقدس امنع اطهر فایز شوی ملاحظه مینمائی که مقصود ما فی البیان که از سماء مشیّت ظهور قبلم نازل شده این ظهور بوده و خواهد بود فوالّذی نفس حسین فی قبضة قدرته که اعظم از این امر در بیان نازل نشده ببصر منیر حدید در او ملاحظه نمائید تا بر مقصود کلمات قدس ربّانی مطّلع شوید و در جمیع اوراق و الواح و رقاع و صحف و زبر و کتب کلّ ناس را وصیّت فرموده و از جمیع اخذ عهد نموده که مباد در حین ظهور بشیئی از آنچه خلق شده متمسّک شوند و از نفس ظهور محتجب مانند چه که در آن یوم هیچ شیئی نفع نمی‌بخشد الّا بعد اذنه به وحید اکبر میفرمایند و انتظروا من یذکرکم اللّه وجهه فانّکم ما خلقتم الّا للقائه و هو الّذی علّق کلّ شیء بأمره ایّاک ایّاک ایّام ظهوره ان تحتجب بالواحد البیانیّة فانّ ذلک الواحد خلق عنده و ایّاک ایّاک ان تحتجب بکلمات ما نزّلت فی البیان فانّها کلمات نفسه فی هیکل ظهوره من قبل حال در این کلمات سلطان اسماء و صفات تفکّر نمائید با این آیات محکمه و کلمات متقنه دیگر مجال اعراض برای نفسی باقی میماند لا فوالّذی انطق الرّوح فی صدری مگر آنکه بالمرّه از حقّ اعراض نماید و واحد بیان خلق اوّلیّه‌اند و ما دونهم خلقوا فی ظلّهم

و هم‌چنین به وحید اکبر میفرمایند و ربّما یأتیک من انت قد سألت عن علوّ ذکره و ارتفاع امره و انّ من فی البیان یقرؤون تلک الکلمات و هم لا یلتفتون بظهوره و لا یؤمنون باللّه الّذی خلقهم بظهور قبله و هم راقدون چنانچه حال ملاحظه میشود که کلّ تلاوت کتاب اللّه مینمایند و در لیل و نهار مینویسند و مع‌ذلک بحرفی از کتاب مستشعر نشده‌اند بلکه مقصود از ترویج جز تحقّق ریاست و اثبات آن نبوده و نخواهد بود کذلک یشهد لسان اللّه الملک العزیز العلیم

و میفرمایند من اوّل ذلک الأمر الی قبل ان یکمل تسعة کینونات الخلق لم تظهر و انّ کلّما قد رأیت من النّطفة الی ما کسوناه لحماً ثمّ اصبر حتّی تشهد خلق الآخر قل فتبارک اللّه احسن الخالقین و هم‌چنین به عظیم میفرمایند هذا ما وعدناک قبل الّذی اجبناک اصبر حتّی یقضی عن البیان تسعة فاذاً قل فتبارک اللّه احسن المبدعین و میفرمایند فلتراقبنّ فرق القائم و القیّوم ثمّ فی سنة التّسع کلّ خیر تدرکون حال قدری در این کلمات تفکّر فرمائید و هم‌چنین در فرق قائم و قیّوم تفکّر لازم چه که این عبد از احزان وارده قادر بر تفسیر کلمات اللّه نه فواللّه الّذی لا اله الّا هو که تبلیغ امر اللّه این عبد را بر تحریر این لوح مضطرّ نموده که شاید مصباحی چند در مشکاة امکان مستضیء شوند و بقدرة اللّه بر نصر این مظلوم فرید قائم گردند اذاً کلّ شیء یبکی علی ضرّی و بما ورد علیّ من الّذین هم خلقوا بقولی و از همه گذشته امر بمقامی منجرّ شده که با آنکه ظهور آیات قدس ربّانی بمثابۀ غیث هاطل از سماء مشیّت من غیر مکث و سکون نازل و من دونها آیات قدرتیّه و ظهورات الهیّه که عالم را احاطه نموده بشأنی که ملل قبل مذعن و معترف شده‌اند مع‌ذلک باید بادلّه استدلال نمایم و امری را که لایزال مقدّس از دلیل بوده بدلیل ثابت نمایم که لعلّ معدودی بسماء شهود صعود نمایند

ظلمی فوق این در علم الهی نه که جمال قدم بدون خود استدلال بر حقّیّت خود نماید بعد از آنکه چون شمس در قطب زوال سماء لایزال مشهود و لایح است فسیعلم الّذین ظلموا نفس اللّه ایّ مرجع یرجعون و بلایای محتومه و قضایای مثبته بشأنی وارد که جز حقّ احدی بر احصای آن قادر نه در کلّ حین رماح بغضا از شطر اعدا بر هیکل بقا وارد و لقد جآءنی مظاهر نفس اللّه فی ضحی من الیوم یبکون و ینوحون قالوا یا اسفا علی یوسف اللّه المهیمن القیّوم فقد اودعوه عبیده فی الجبّ ثمّ فی انفسهم یستصرخون

قل یا ملأ البیان أ تقتلون نقطة الأولی و تقرؤون آیاته فی کلّ عشیّ و بکور تاللّه قد فعلتم ما لا فعلت امم القبل و یشهد بذلک عباد مکرمون ان انتم تنکرون أ تقتلون اللّه بأسیاف النّفس و الهوی ثمّ علی مقاعدکم بذکره تشتغلون و بآیاته تستدلّون کذلک فعل کلّ امّة باللّه حین ظهوره بمظهر نفسه فی کلّ عصر و کذلک فعلوا و کانوا ان یفعلون قل الیوم لن یحرّک علی اسمآء هؤلآء قلم اللّه المهیمن العزیز القیّوم و لن یرتدّ الیهم طرف اللّه و لن یأخذهم نفحات قدس محبوب الیوم اگر عباد از این آیات قدس الهیّه و ظهورات عزّ صمدانیّه اعراض نمایند بچه حجّت و دلیل اثبات دین خود مینمایند بگو ای اهل بیان ببصر حقّ بمنظر اکبر ناظر شوید چه که ببصر دون خود مشهود نگردد اینست که ظهور قبلم میفرماید ایّاکم فانظروا الیه بعینه فمن ینظر الیه بعین سواه لن یعرفه ابداً و بعد از وصایای لایحصی عباد خود را در این امر میفرماید فیا الهی انت تعلم بأنّی ما قصّرت فی نصحی ذلک الخلق و تدبیری لاقبالهم الی اللّه ربّهم و ایمانهم باللّه بارئهم الی آخر قوله روحی فداه قسم بجمال قدم که از این بیان که از قلم رحمن جاری شده قلب کلّ اشیاء محترق گشته و هر ذی بصری از این کلمات نوحه و حنین مظهر اسماء و صفات را ادراک مینماید ولکن لا یزید الظّالمین الّا غروراً و خساراً ای علیّ گوش جان بگشا و کلمات رحمن که در قیّوم اسماء نازل شده اصغا نما که میفرماید یا قرّة العین لا تجعل یدک مبسوطة علی الأمر لأنّ النّاس فی سکران من السّرّ و انّ لک الکرّة بعد هذه الدّورة بالحقّ الأکبر هنالک فأظهر من السّرّ سرّاً علی قدر سمّ الابرة فی الطّور الأکبر لیموتنّ الطّوریّون فی السّینا عند مطلع رشح من ذلک النّور المهیمن الحمرآء باذن اللّه الحکیم و هو اللّه قد کان علیک بالحقّ علی الحقّ حفیظا و حال کرّة ظاهر و طوریّون معدوم و مفقود چنانچه مشاهده میشود و با اینکه میفرماید طوریّون میّت و لاشیء و معدوم میشوند مع‌ذلک تعجّب مینمایند از اینکه ثمرۀ طوبی حنظل شود چنانچه بعینه همین را سؤال کرده‌اند و یا صور علّیّین بسجّین تبدیل گردد لازال امر الهی محدود نبوده و نخواهد بود کلّ مرایاء موجودات اگر در حین بشمس سماء قدم مقابل شوند در کلّ انوار شمس ظاهر و لایح و منطبع و مرتسم و بمجرّد انحراف از کلّ اخذ میشود فانظر فی الشّمس ثمّ فی المرایا لکی تجد الی ما یلقیک الرّوح سبیلا

ابن نبیل مرفوع در اثبات امر اللّه بما القی اللّه علی فؤاده الواحی نوشته و در ابتدا باین آیه که از سماء مشیّت ظهور قبلم نازل شده استدلال نموده قوله عزّ ذکره قل اللّهمّ انّک انت الهان الالهین لتؤتینّ الألوهیّة من تشآء و لتنزعنّ الألوهیّة عمّن تشآء الی آخر و کذلک قل اللّهمّ انّک انت ربّاب السّموات و الأرض لتؤتینّ الرّبوبیّة من تشآء و لتنزعنّ الرّبوبیّة عمّن تشآء الی آخر با آنکه سلطان وجود باین صریحی فرموده که عطا میفرماید الوهیّت و ربوبیّت را بهر نفسی که اراده فرماید و اخذ میفرماید از هر که بخواهد خداوند قادری که مقام الوهیّت و ربوبیّت که اعلی مقامات است اخذ فرماید قادر نیست بر اینکه از هیکلی قمیص اسم خود را نزع نماید یا آنکه حلوی را بمرّ تبدیل فرماید سبحان اللّه عمّا یتوهّمون العباد فی قدرته فتعالی عمّا یصفون حال مشاهده نمائید که طیر قدرت و عظمت در چه هوا طیران مینماید و ناس در چه اماکن توقّف نموده‌اند آیا آیۀ انّه علی کلّ شیء قدیر را چه معنی نموده‌اند و از یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا شآء چه ادراک کرده‌اند ای عباد از اوهن بیوت برکن شدید متمسّک شوید و از ظلمات جهل و نادانی بفجر منیر علم ربّانی توجّه نمائید و کاش اهل بیان در آیۀ مبارکه که ابن نبیل ذکر نموده تفکّر نمایند که شاید از سبل وهم بصراط یقین درآیند

ای علیّ یک قدح از این ماء عذب حیوان که در ظلمات کلمات سلطان اسماء و صفات مستور شده بیاشام تا از کدورات ایّام و شبهات انام و اشارات غافلین و دلالات مغلّین پاک و مقدّس شوی و ابواب علوم نامتناهی ربّانی بر وجه قلبت مفتوح شود تا آنکه موقن شوی باینکه سلطان قدم قادر است بر آنکه در ساعتی جمیع اشیاء را بخلع اسماء حسنی مفتخر و معزّز فرماید و در ساعت اخری از جمیع اخذ نماید و انّی اشکو الی اللّه من هؤلآء العباد لأنّهم ینظرون الیّ بما عندهم لا بما عندی و یقاسون نفس اللّه بأنفسهم و کلماته بکلماتهم فوالّذی نفسی نفسه لو ینقطعنّ الیوم کلّ من فی السّموات و الأرض و یقبلنّ الی اللّه لیعلّمهم من بدایع علمه ما یغنیهم عن العالمین و در این سنۀ شداد بعضی از عباد اینگونه مسائل سؤال نموده‌اند و عبد حاضر لدی العرش جوابهای محکمۀ شافیۀ کافیه نوشته ارسال داشته عجب است که شما ندیده‌اید و در این ارض هم بعضی از شبهات القا نموده‌اند که شاید نفوس قدسیّه را بحجبات کلمات قبلیّه محتجب دارند ولکن غافل از اینکه نفسی که در هوای بافضای قدس الهی طیران نمود و از خرمنهای علوم نامتناهی ربّانی القاط فرمود بشبهات وهمیّه ممنوع نشود و محروم نگردد قل من ورد علی بحر الأعظم لن یلتفت الی سراب بقیعة و لن یشرب من مآء الحمیم اگرچه لایق نه که قلم اعلی بذکر کلمات اولو البغضآء بیالاید و یا حرکت نماید ولکن نظر بتبلیغ رسالات ربّانی مفرّی نه که شاید جاهلی ببحر علم درآید و یا گم‌گشتۀ وادی غفلت و نسیان بیمن رحمن خرامد و انّه لیهدی من یشآء الی صراط البهآء و انّه علی کلّ شیء قدیر ولکن این ذکر و بیان برای نفوسی است که فی‌الحقیقه طالب سبیل هدایت باشند والّا علیل غلّ و بغضا را سلسبیل طاهر ننماید چنانچه الیوم اکثری اهل بیان جمیع ظهورات قدرتیّه و شئونات الهیّه و آیات منزله را بچشم خود دیده‌اند و بگوش خود شنیده‌اند مع‌ذلک ببغضی قیام نموده‌اند که ذکر آن ممکن نه الّا من فتح اللّه بصره و ایّده علی امره و اخرجه عن ظلمات الوهم و هداه الی صراطه العزیز الحمید و تمسّک باموری جسته‌اند که لم‌یزل عنداللّه مذکور نبوده و بشأنی غافلند که بحجر ساجد شده‌اند و از منظر اکبر و جمال اظهر انور معرض گشته‌اند وربّ معبود شعر من عابدیه خیر منه ان یا علیّ قل الیوم انتم و معبودکم عند اللّه فی حدّ سوآء فمن آمن منکم فقد امن من فزع الأکبر و من اعرض فقد خرج عن صراط اللّه و انّ هذا لهو الحقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال

ایّاکم ایّاکم یا ملأ البیان لا تکفروا باللّه و لا تحاربوا بمظهر نفسه و لا تجادلوا بالّذی جآءکم عن مشرق الأمر بسلطان مبین آیا گمان مینمائید که امر اللّه باعراض معرضین ممنوع شود و یا انوار شمس عزّ باقی باکمام انفس ظلمانی مستور ماند لا فوالّذی نطق فی صدری و بعثنی بالحقّ و ارسلنی علی العالمین و بعضی از مشرکین از جمله شبهات که در این ارض القا نموده‌اند اینست که آیا میشود ذهب نحاس شود قل ای وربّی ولکن عندنا علمه نعلّم من نشآء بعلم من لدنّا و من کان فی ریب فلیسأل اللّه ربّه بأن یشهده و یکون من الموقنین و در رسیدن نحاس برتبۀ ذهبیّت همان دلیلی است واضح بر عود ذهب بحالت اوّل لو هم یشعرون جمیع فلزّات بوزن و صورت و مادّه یکدیگر میرسند ولکن علمه عندنا فی کتاب مکنون میگوئیم علم معرضین باین مقام صعود ننموده که ادراک نمایند ذهب نحاس میشود آنقدر هم ادراک ننموده که تراب میشود این رتبه که مشهود هر ذی شعوری بوده که کلّ از تراب ظاهر و بتراب راجع و تراب در قدر و قیمت ارخص از نحاس است چه که او از اجسام محسوب و نحاس از اجساد و این بسی ظاهر و هویدا است و اگر ناس لایق و بالغ مشاهده میشدند هرآینه در این مقام ذکر بعضی از علوم مستورۀ الهیّه میشد ولکن قضی ما قضی بر هر ذی بصری مشهود است که حقّ تعالی ذکره بر کلّ شیء قادر بوده و خواهد بود البتّه اگر بخواهد بمجرّد اراده ذهب را بنحاس تبدیل میفرماید و این عجز در موجودات موجود و مشهود و انّه لهو المقتدر العزیز القادر المحمود

نظر را مطهّر نموده بمنظر اکبر توجّه نمائید و از اشجار لایغنی و لایثمر منقطع شوید اینست از بدایع امر الهی فمن شآء فلیقبل و من شآء فلیعرض فمن اقبل فلنفسه و من اعرض فلها و انّه لهو المقدّس عن الخلایق اجمعین در شیطان تفکّر نما که معلّم ملکوت بوده در ملأ اعلی و در مداین اسماء بأسماء حسنی معروف و بعد باعراضی از اعلی رفیق اعلی بادنی ارض سفلی مقرّ گرفته کذلک یفعل ربّک ما یشآء ان انت من الموقنین

از اینها گذشته بیت عتیق که کعبۀ موجودات بوده و محلّ طواف مظاهر اسماء و صفات چرا از این فضل کبری محروم شد اذاً تفکّروا یا اولو الألباب کلّ شیء در قبضۀ قدرت الهی اسیرند و در کلّ حین بآنچه اراده فرماید قادر و مقتدر است و نفاذ قدرت محیطه‌اش در هیچ اوان از مظاهر امکان و اکوان سلب نشده و نخواهد شد اسرار مکنونه‌اش را هر گوشی لایق استماع نه و حوریّات معانی مقصورۀ علمیّه‌اش را هر چشمی قابل مشاهده نه چه مقدار از هیاکل ظلم که بقمیص عدل بین عباد معروف شده‌اند و چه مقدار از حقایق عدلیّه که در اثواب ظلم اشتهار یافته‌اند نظر در اصنام نما که حال نصف من علی الأرض باو عاکف شده‌اند و من دون اللّه معبود اخذ نموده‌اند و باین مرض مبتلا نشده‌اند مگر آنکه بوهم و تقلید اکتفا کرده‌اند و از سلطان توحید اعراض نموده‌اند

باری الیوم مظاهر کلّ اسماء و صفات در صقع واحد و موقف واحد مشهودند الّا من صعد الی اللّه کذلک نلقی علیک لعلّ تطهّر نفسک و صدرک عن کلمات العالمین و تسمع ما غرّد الرّوح علی افنان هذه السّدرة الّتی احاطت کلّ من فی السّموات و الأرضین قل یا ملأ البیان تاللّه الحقّ لم یکن هذا من تلقآء نفسی بل بما نطق اللّه فی صدری و ما ظهر من سلطانی و جری من قلمی برهانی ثمّ حجّتی ثمّ دلیلی ان انتم من المنصفین قل انتم بأیّ حجّة آمنتم بعلیّ من قبل حین الّذی ظهر بالحقّ و جآءکم بسلطان مبین و بأیّ برهان صدّقتم آیاته و اذعنتم برهانه و خضعتم عند ظهورات امره المهیمن المتعالی العزیز المنیر و ان تقولوا انّا آمنّا به بنفسه و اکتفینا بحجّیّة نفسه عمّا سواه قل تاللّه هذا نفسه قد قام بین العباد و ظهر بسلطان اسمه المقتدر المهیمن العلیّ العظیم و ان تقولوا بأنّا آمنّا بما نزّل علیه من آیات اللّه العزیز الغالب القدیر فتلک آیاته ملأت شرق الأرض و غربها اذاً فاستمعوا لما یوحی عن شطر القدس الّذی یسمع من اریاحها ما سمع اذن الحبیب فی معراج القدس ثمّ اذن الرّوح فی سموات الأمر ثمّ اذن الکلیم علی طور العزّ عن شجرة اللّه النّاطق العزیز الحکیم و من دونهما قد ظهر هذا الغلام بسلطنة الّتی علت علی الممکنات و یشهد بذلک السن الکائنات ان انتم من السّامعین ثمّ قل لرؤسآء البیان این کنتم حین الّذی اضطربت فیه انفس العباد و زلّت فیه الأقدام و غشی الرّعب قلوب الرّاسخین و قام علیّ کلّ العباد من مذاهب شتّی و ما استنصرت من احد الّا اللّه الّذی بعثنی و ارسلنی علی العالمین تاللّه هم کانوا مستوراً خلف قناع النّسآء فلمّا ظهر الأمر بسلطانه اطمأنّوا فی انفسهم و خرجوا عن الحجاب فأوّل ما فعلوا اعرضوا عن الّذی به ثبت ایمانهم کذلک کان الأمر و انّک کنت من الشّاهدین و انّک ان لن تصدّقنی بعد الّذی شهدت بعینک یصدّقنی کلّ الأشیآء و عن ورائها لسان اللّه الصّادق الأمین

ان یا جمال الکبریآء بین الأرض و السّمآء غیّر اللّحن لأهل الانشآء ثمّ غنّ علی افنان البقآء علی لحن عجمیّ منیع لیکشف اسرار الأمر فیما رقم من هذا القلم المحکم المتین چه که جمیع ناس بلغات عربیّه مطّلع نه و ادراک کلمات پارسیّه اسهل است نزد اهل لسان

ای سائل آنچه از اسامی در کتاب الهی از ذکر طوبی و سدرۀ منتهی و شجرۀ قصوی و ورقه و ثمره و امثال آن مشاهده مینمائی موهوم مدان مقصود از جمیع این اسامی عنداللّه مؤمن باللّه بوده و خواهد بود و مؤمن تا در ظلّ سدرۀ الهیّه ساکن از سدرۀ طوبی و علّیّین عنداللّه محسوب و بعد از اعراض از سدرۀ نار و سجّین مذکور و در حین ایمان افنان و اغصان و اوراق و اثمار او جمیع از اثبات مشهود و بعد از اعراض جمیع از نفی محسوب میشود و بسا نفسی که در اصیل از ابهی سدرۀ بقا است و در بکور از ادنی شجرۀ فنا و کذلک بالعکس لو انت من العارفین

مؤمن را در حین اقبال او الی اللّه جنّتی مشاهده کن با کمال تزیین بشأنی که جمیع آنچه در جنّت شنیده‌ئی در او مشاهده نما از افنان علمیّه و اثمار معارف الهیّه و انهار بیانیّه و ازهار حکمتیّه و فوق ذلک الی ان یشآء اللّه در او موجود و همین نفس بعینه بعد از اعراض نفس هاویه میشود مع آنچه متعلّق باو بوده کذلک یبدّل اللّه النّور بالظّلمة و الظّلمة بالنّور لو انتم تفقهون آیا نشنیده‌ئی که ظهور قبلم در ارض همین حکم جاری فرموده چنانچه میفرماید بر هر ارضی که مؤمن مستقرّ شود از ارض جنّت عنداللّه مذکور است و اگر مشرک بهمان ارض مستقرّ شود از ارض جحیم محسوب چنانچه الیوم مقرّ عرش ارضی واقع شده که ابداً معروف نبوده ولکن الیوم مبغضین جمال ربّ العالمین خود را از علّیّین محروم ساخته‌اند و در قعر سجّین مقرّ گرفته‌اند و بزعم خود در اعلی مقعد جنّت ساکنند چنانچه ملل قبل هم بهمین اوهام مشغولند اذاً یبشّرهم قلم الأمر بعذاب یوم عقیم این قوم را لایق آنکه عجلی من دون اللّه اخذ نمایند و باو ساجد و عاکف شوند چنانچه شده‌اند کجا لایقند بهوای قدس صمدانی طیران نمایند و یا بسماء عزّ الهی راجع شوند چنانچه مشاهده میشود آنکه طبعش گل میل نموده ابداً بگل ملتفت نه کذلک یضرب اللّه مثلاً لعلّ النّاس هم یشعرون آیا نشنیده‌اید که میفرماید بسا شجرۀ اثبات که در ظهور بعد از شجرۀ نفی میشود

باری الیوم هر نفسی که از کلّ آنچه مابین عباد مشهود و مذکور است منقطع نشود و جمیع را چون کفّ طین مشاهده ننماید ابداً قادر نه که باین هوا طیران نماید و یا بمقرّ سلطان عزّ تقدیس درآید لازال مؤمن اقلّ از کبریت احمر بوده و خواهد بود و علاوه بر این شموس معانی که از مشرق اصبع رحمانی اشراق نمود این بسی مبرهن و واضح است که ثمره بنفسه لنفسه موجود نه بلکه باعانت الهیّه از امکنۀ ترابیّه صعود نموده تا باین رتبه ظاهر شده که مقام ثمری باشد و آن مقتدری که او را باین مقام فایز نمود بهمان قدرت قادر است که او و صدهزار امثال و اشباح را در اقلّ من آن از اعلی مقرّ بقا بادنی مقعد فنا راجع فرماید و هم‌چنین بالعکس و این از سنن او بوده و خواهد بود چه که قدرت محیطه و قضایای محتومۀ آن سلطان احدیّه لازال بر کلّ شیء نافذ بوده و اقلّ من آن از ظهورات قدرت خود ممنوع نبوده فسبحان اللّه عمّا یظنّون المتوهّمون بسا لآلی اسرار که در اصداف بحار اسم ربّک السّتّار مستور بوده و خواهد بود که اظهار آن سبب اعثار اقدام غیر مستقیمه شود

باری الیوم فضلی ظاهر شده که اگر اراده فرماید از کفی از طین کلّ حروفات اوّلیّه و آخریّه را مبعوث فرماید قادر است مع‌ذلک بسیار حیف است انسان در این ایّام که جمال رحمن بتمام فضل ظاهر شده خود را بغیر او مشغول نماید دع کلّ من فی السّموات و الأرض لأهلها ثمّ ادخل فی غمرات هذا البحر الّذی لن یوجد فیه الّا لآلئ ذکر اسم ربّک العلیّ المقتدر العظیم اینست بدایع ظهورات شمس امر رحمن که از افق اصبع ملیک امکان اشراق فرموده فطوبی للعاملین و من دون ذلک انّ ربّک لغنیّ عن العالمین ای بسا نفوسی که الیوم در ابحر نار مستغرقند و مستشعر نیستند بلکه خود را از اهل جنّت میدانند چنانچه امم قبل هم باین ظنون مسرورند قسم بآفتاب عزّ قدس تجرید که این ظهور اعظم از آن است که بدلیل محتاج باشد و یا ببرهان منوط گردد قل انّ دلیله ظهوره و حجّته نفسه و وجوده اثباته و برهانه قیامه بین السّموات و الأرض فی ایّام الّتی فیها اضطربت کلّ من فی ملکوت الأمر و الخلق اجمعین و ان لن تقدرنّ ان تعرفنّه بما فصّلنا لکم فاعرفوه بما نزّل من عنده و کذلک قدّر لکم فضلاً من عنده و انّه لهو الفضّال القدیم قلم اعلی میفرماید ای علیّ یکبار بطور تقدیس قدم گذار و بقلب فارغ و لسان طاهر ربّ ارنی گو تا لازال از مکمن قدس بی‌زوال انظر ترانی بشنوی و بلقاء جمال بیمثال حضرت ذو الجلال فایز گردی یعنی لقای مظهر نفس او که بیک تجلّی از تجلّیات انوار فضلش یتغنّی اشجار الوجود من الغیب و الشّهود بما نطقت سدرة الطّور

این چنین احاطه فرموده فضل سلطان یفعل ما یشآء ولکنّ النّاس هم فی وهم عظیم و حجاب غلیظ و غفلة مبین اینست شأن این ناس که لایزال بقول حقّ افتخار مینمایند و از نفس او معرض مثلاً حجر را طواف میکنند و از اماکن بعیده طیّ سبلهای صعبه مینمایند و از جان و مال میگذرند تا بزیارتش فایز شوند ولکن از سلطان مقتدری که بقول او صدهزار امثال این حجر خلق میشود غافل بلکه معرضند چنانچه ملاحظه شد در سنۀ ستّین و هم‌چنین در این ایّام بصر منیر را بصدهزار حجبات وهمیّه و سبحات نفسیّه مستور مینمایند و بعد فریاد برآرند که آفتاب جهانتاب عزّ صمدانی طالع نشده و اگر هم ادراک نمایند سؤال نموده که فلان نجم چگونه میشود نورش محو گردد و یا زایل شود دیگر غافل از اینکه بوجود شمس یمحو نوره چنانچه مشاهده میشود که در ایّام انوار نجوم محو و لایظهرند باری عنقریب ید قدرت محیطۀ الهیّه نفوسی چند خلق فرماید که جمیع احجاب را خرق نمایند و بی ستر و حجاب بمکمن ربّ الأرباب درآیند و در سبیل محبوب از هیچ آبی مخمود نشوند و از هیچ ناری جزع ننمایند غیر معبود را مفقود شمرند و ماسوای مقصود را معدوم مشاهده نمایند و در کلّ اوان اهل امکان را بسلاسل بیان برضوان قدس رحمن کشند قسم بآفتاب معانی که انوار این نفوس اهل ملأ اعلی را مستنیر نماید چنانچه شمس اهل ارض را

ان یا علیّ دع ما عندک و خذ ما یأمرک به اللّه و انّ هذا لیغنیک عن العالمین و من دونه لایسمن و لایغنی بوده و خواهد بود تمسّک بالعروة الوثقی و دع ما یأمرک به الهوی تاللّه الحقّ انّ هذا لحبل المحکم الّذی ظهر بین الأرض و السّمآء فمن تمسّک به فقد نجا و من اعرض فقد هلک باری الیوم هر نفسی حقّ منیع را بدون او تعالی بخواهد عارف شود و یا ادراک نماید مثل آن است که از اکمه طلب ارائۀ سبیل نماید و هذا لم یمکن ابداً دلیله آیاته و سلطانه اثباته ای علیّ بلسان بدیع پارسی کلمات ربّانی را اصغا نما و اگر تو نشنوی البتّه قدرت محیطۀ الهیّه انفسی بدعاً خلق فرماید که بشنوند ندای او را و بر نصر امرش قیام نمایند لیس هذا علی اللّه بعزیز و اگر از شمال وهم بیمین یقین راجع شدی و از کوثر عرفان جمال رحمن که در رضوان معانی جاری شده مرزوق گشتی بگو ای اهل بیان بکدام دین متدیّنید و بر کدام صراط قائم اگر بگویند بنقطۀ بیان روح ما سواه فداه بگو بچه حجّت و دلیل بآن سلطان سبیل موقن شده‌اید و معترف گشته‌اید اگر بگویند او را بنفسه شناخته‌ایم بگو هذا کذب صراح چه که الی حین بنفس خود عارف نشده‌اید تا چه رسد بنفس اللّه القائمة علی کلّ شیء و اگر هم این قول از این نفوس مسموع آید چرا بنفس اللّه الظّاهرة که چون شمس مشرق است مذعن نشده‌اند و اگر بگویند بآیات منزله مؤمن شده‌ایم چرا باین آیات که بمثابۀ غیث هاطل از سماء غیب در کلّ حین نازل است کافر شده‌اند قل أ تؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فویل لکم یا معشر الظّالمین

و من‌دون این دو مقام ظهورات قدرتیّه و شئونات الوهیّه که عالم را احاطه نموده بشأنی که برای نفسی مجال اعراض نمانده الّا بأن یکون معرضاً بکلّه عن اللّه و انبیائه و اصفیائه و اودّائه قریب بیست سنه میشود که این عبد آنی بر بستر راحت نیاسوده و در کلّ حین در ارتفاع امر اللّه بنفسه کوشیده قسم بسلطان لایعرف که از اوّل ابداع تا حال چنین قدرتی ظاهر نشده که نفسی وحده اعلام قدرت بر اقنان عظمت مرتفع نماید و مع‌ذلک این مشرکین بر جمال مبین ربّ العالمین وارد آورده‌اند آنچه را که الآن روح الأمین و هیاکل علّیّین نوحه و ندبه مینمایند و اگر میگویند این آیات بدیعه از فطرت الهیّه نازل نشده چنانچه مشرکین قبل در احیان ظهورات شموس حقیقت این سخن را گفته‌اند بگو الواح منزله که از سحاب عزّ ربّ العالمین در سنۀ ستّین نازل شده موجود و این آیات بدیعه که از سماء قدس ابهی نازل شده حاضر و مشهود هر دو را نزد عدّه‌ئی از اهل قلوب صافیه و ابصار حدیده و انفس زکیّه و آذان واعیه تلاوت مینمائیم تا نغمات اللّه و روایح قدسش از قمیص کلمات بدیعش استشمام شود تاللّه الحقّ برایحة کلمة من تلک الکلمات لتهبّ رایحة اللّه المهیمن القیّوم ولکن کلّ ناس بزکام مبتلا گشته‌اند و هم لا یجدون ابداً الّا من شآء ربّک العزیز المحبوب

اگرچه اعراض معرضین و افترای مفترین بمقامی رسیده که قلم و بیان هر دو از ذکر بازمانده و مع‌ذلک انّا نطعم العباد من مائدة العلمیّة الطّریّة الأبدیّة القدمیّة الالهیّة لوجه اللّه و ما نرید منهم جزآء و لا شکورا فوالّذی نطق فی صدری که هیچ یک از ملل قبل بحجبات اهل بیان مشاهده نمیشوند چه که در جمیع کتب قبل ذکر ظهورات احدیّه بتلویح ذکر شده مثلاً در توریة در بعضی از مواضع ذکر شده که اگر نفسی بیاید و دعوی نبوّت کند کاذب است چه که الهی جز اله موسی نبوده و رسولی جز من مبعوث نخواهد شد و احکام الهی جز ما نزّل فی التّوریة نخواهد آمد و در یک موضع بتلویح اشاره بظهور بعد فرموده و بشأنی بحجب و استار ذکر شده که اکثری از عباد از عرفانش عاجزند حال در این صورت اگر امّت او از مشارق احدیّه و مظاهر الهیّه محتجب مانند فی‌الجمله عذری در دست دارند که بآن متعذّر شوند که معضلات کلمات الهی را ادراک ننمودیم لذا از منبع کوثر عرفان جمال رحمن محروم ماندیم

و هم‌چنین در انجیل روح القدس بنغماتی در علایم ظهور تغنّی و تکلّم فرموده که ادراک آن هر نفسی را ممکن نه الّا المنقطعین چه که برموزات خفیّه و اشارات دقیقه بیان شده چنانچه همان عبارات از قلم عزّ باقیه در رسایل فارسیّه مسطور گشت فانظروا الیها لعلّ تجدون در این صورت این طایفه هم اگر متعذّر شوند بآنکه عقول و ادراک ما قاصر بود از عرفان این کلمات مرموزۀ معضله شاید که بعضی از عباد بپذیرند و هم‌چنین در فرقان که همۀ شما دیده‌اید که در علایم ظهور بعد بچه شأن و بیان از سماء سبحان نازل شده مثلاً از جملۀ هل ینظرون الّا ان یأتیهم اللّه فی ظلل من الغمام و هم‌چنین یوم تأتی السّمآء بدخان مبین و هم‌چنین انفطار سماء و انشقاق ارض و اندکاک جبال و انسجار بحار و اقامۀ اموات از قبور و دمیدن در صور و اشراق شمس عن جهة الغرب و ارتفاع صیحة بین السّموات و الأرض و امثال این کلمات که در کتاب اللّه مذکور است و هم‌چنین از ذکر خاتم النّبیّین ص که اصرح کلمات فرقانیّه است با این عبارات صعبۀ مستصعبه و اشارات دقیقۀ خفیّه اگر عباد از شریعۀ ربّ الایجاد و عرفان نفس او فی المعاد محروم مانند میتوان گفت که ادراک بیانات الهیّه ننموده‌اند و از معانی کلمات ربّانیّه غافل شده‌اند چه که بفهم عباد نزدیک نبوده اگرچه جمیع این معاذیر در حین ظهور غیر مقبول بوده و خواهد بود چه که در هر ظهور بنفس ظهور و بما یظهر من عنده حجّت بر کلّ من فی السّموات و الأرض بالغ میشود و بر هر نفسی لازم است که مرآت قلب را از کلّ آنچه در دست ناس بوده طاهر نماید و بعد از تطهیر و اقبال البتّه انوار شمس مجلّی بر قلبش تجلّی فرماید و اگر حجّت الهی در احیان ظهور بالغ نباشد تکلیف از کلّ ساقط میگردد مثلاً در اهل فرقان ملاحظه نما که هر نفسی که قلب را از اشارات کلماتیّه مطهّر ننمود بعرفان نقطۀ بیان فایز نشد چه که ذکر ختمیّت که در کتاب مذکور است از کلمات محکمۀ فرقان بوده با اثبات این کلمه و تحقّق معنی ظاهر آن در قلب هرگز اقرار ننماید باینکه نبیّ از اوّل لا اوّل بوده و الی آخر لا آخر خواهد آمد چنانچه در بیان مذکور است طهّروا قلوبکم عمّا شهدتم لتشهدوا ما لا شهد احد من العالمین در حین ظهور باید چشم از کلّ برداشت و بطرف اللّه ناظر شد که من دون ذلک لن یفوز احد باللّه العلیّ العظیم ای بندگان هوی بشنوید نغمات قدس بقا را و بمقرّ اعرفوا اللّه باللّه بشتابید و از دونش منقطع شوید این بیانات انبیا که در علامات ظهور فرموده‌اند

و امّا نقطۀ بیان روح من فی لجج الأسمآء فداه جمیع این بیانات را مرتفع فرموده و حجبات را بالمرّه خرق نموده و جمیع این کلمات معضله را بنفس ظهور و ما یظهر من عنده تمام نموده‌اند و معنی فرموده‌اند و بشأنی ذکر این ظهور عزّ احدیّه را فرموده که برای احدی مجال توقّف نمانده تا چه رسد باعراض و جمیع بیان و ما نزّل فیه را منوط بعرفان آن شمس عزّ باقیه فرموده و میفرمایند که مباد در حین ظهور به بیان از منزل آن محتجب مانند و بکلمات آن تمسّک جسته از سلطان احدیّه محروم مانید و مخصوص میفرمایند ای حروفات و مرایا شما بقول من حجّت شده‌اید مبادا در حین ظهور بر جمال مختار استکبار نمائید و با آنکه در مستغاث اشراق شمس حقیقت را باسم من یظهر عزّ اسمه وعده فرموده‌اند مع‌ذلک میفرمایند که اگر در ساعت دیگر ظاهر شود احدی را نمیرسد که لم او بم بگوید چه که آن سلطان امکان لم‌یزل مختار بوده و خواهد بود و اگر احدی بغیر آنچه ذکر شده قائل شود حقّ جلّ ذکره را مختار ندانسته پناه میبریم بحقّ از چنین توهّمات باطله و جمیع حدود و حجب و اشاره را از این مقام برداشته‌اند و آن جمال قدم ازلاً و ابداً مقدّس از حدود و اشارۀ دون خود بوده و احدی بر کیفیّت ظهور اطّلاع نداشته و ندارد لن یحیط بعلمه احد و انّه بکلّ شیء علیم و میفرمایند من اوّل ما یطلع شمس البهآء الی ان یغرب خیر فی کتاب اللّه عن کلّ اللّیل ان انتم تدرکون ما خلق اللّه من شیء الّا لیومئذ اذ کلّ للقآء اللّه ثمّ رضائه یعملون و در این مقام میفرمایند و لقد قرب الزّوال و انّکم انتم ذلک الیوم لا تعرفون و من یکن لقائه ذات لقائی لا ترضوا له ما لا یرضی نفس لنفس الی آخر قوله عزّ و جلّ

ای سمع امکان صاحب سمعی مشهود نه تو بشنو کلمات بالغۀ ربّانیّه را که تصریحاً من غیر تأویل اخبار فرموده در آن ایّام که شمس طالع است و نزدیک است در وسط زوال اشراق فرماید ولکن شما ای ملأ بیان آن یوم عارف بآن جمال سبحان نخواهید شد و تصریح باین اسم هم فرموده‌اند بقوله عزّ و جلّ من اوّل ما تطلع شمس البهآء الی ان یغرب خیر فی کتاب اللّه الی آخر بیانه جلّ و عزّ که احدی شبهه ننماید و بدون ما قضی اللّه تفسیر ننماید مع‌ذلک کلّ بحجبات نفس و هوی از ادراک شمس بها محتجب مانده‌اند و به ما امرهم الشّیطان متمسّک و کاش باحتجاب کفایت مینمودند بلکه بعضی بتحریف این کلمات مظهر اسماء و صفات مشغول شده‌اند و این ظلمی است که در ابداع فوق آن ظاهر نشده فویل للظّالمین من عذاب یوم عظیم و بعد از ظهور این شمس عزّ صمدانی بعضی از مرایا توهّم نموده‌اند و رتبۀ شمسی ادّعا نموده‌اند ولکن غافل از اینکه در بیان فارسی نصّ فرموده‌اند که اگر مرآت ادّعای شمسی نماید نزد شمس ظاهر است که شبح او است که او میگوید و هم‌چنین میفرماید مرایا بنفسها شیئیّت ندارند و در مقام دیگر میفرماید

قل ان یا شموس المرایا انتم الی شمس الحقیقة تنظرون و انّ قیامکم بها لو انتم تتبصّرون کلّکم کحیتان بالمآء فی البحر تتحرّکون و تحتجبون عن المآء و تسألون عمّا انتم به قائمون حال ملاحظه نمائید که بشموس مرایا که مرایای اوّلیّه‌اند میفرماید که شما بشمس حقیقت ناظر باشید چه که وجود و ظهور شما بعنایت او بوده و خواهد بود و میفرمایند شموس مرایا مثل حیتان در آبند که در بحر حرکت میکنند ولکن از بحر و ماء محتجبند چنانچه الیوم ملاحظه میشود که مرآت قوم در بحر آیات حرکت مینماید چنانچه بآیات عزّ صمدانی که از ظهور قبلم نازل شده اثبات خود مینماید و حرکت و اظهار شأن او از آیات اللّه بوده و مع‌ذلک از جوهر آیات و منزل آن در این ایّام بالمرّه محتجب مانده در بحر حرکت مینماید و از سلطان بحر غافل و این بیان در رتبۀ شموس مرایا از ملکوت بقا نازل تا چه رسد بمرایائی که در تحت این شموس واقعند و هم‌چنین میفرماید فانّ یوم ظهوره اعلی الخلق مثل ادناه و انّ اقربکم من یؤمن به و لا انساب بینکم و لا افتخار الّا بایمانکم به اینست که الیوم مشاهده میشود که اعلای خلق از ادنی بین یدی اللّه مذکور چه ‌قدر از مظاهر علّیّین که بسجّین راجع شده‌اند و چه مقدار از مطالع لا که بمقرّ مطهّر الّا وارد شده

و هم‌چنین بجناب آقا سیّد جواد میفرماید لأشکونّ الیک ان یا مرآة جودی عن کلّ المرایا کلّ بألوانهم الیّ لینظرون ملاحظه نمائید که از مرایا کلّها شکایت میفرمایند ولکن هذا الجمال یشکو حینئذ عن الّذی اشتهر بالمرآة لأنّه ینظر الیّ بما عنده لا بما عندی باری الیوم اگر جمیع مرایا باسم الوهیّت و ربوبیّت و فوق آن بنفس اللّه و ظهور اللّه و یا ذات اللّه در بیان موسوم باشند کفایت نمینماید مادام که باین ظهور قدس ربّانی و بطون غیب صمدانی موقن نشوند جمیع معدوم صرف و مفقود بحت عنداللّه محسوبند چنانچه در ابتدای این الواح من قلم اللّه ثبت شده که فرموده ایّاک ایّاک یوم ظهوره ان تحتجب بالواحد البیانیّة فانّ ذلک الواحد خلق عنده و ایّاک ایّاک ان تحتجب بکلمات ما نزّلت فی البیان فانّها کلمات نفسه فی هیکل ظهوره من قبل تحذیر میفرماید که در حین ظهور مباد بواحد بیان از مظهر امر محتجب مانی و این واحد نفوسی بوده‌اند که بعد از نقطۀ بیان احدی بر آن نفوس مقدّم نبوده مع‌ذلک میفرماید که باین نفوس از حقّ محتجب نمانید و از این بیان مفهوم میشود که در ظهور بعد بعضی از این حروفات باید موجود باشند و میفرماید که بآنچه در بیان نازل شده از حقّ محتجب نمانید

حال انصاف دهید ای اهل بیان با این بیان اصرح اتمّ کسی میتواند الیوم معارضه نماید با نفس ظهور که فلان در بیان باسم اللّه مذکور است چگونه میشود الیوم از مقام خود سلب شود لا فوالّذی ایّد الرّوح بنفسی چه که این اسامی و اذکار و توصیف بر فرض تسلیم کلّ کلماتی است که در بیان مسطور است و از جمله وصایای سلطان لایزالی اینست که بآنچه در بیان نازل شده از ظهور اللّه محتجب نشوید و علاوه بر این قَسَم بشمس عزّ صمدانی که الیوم از افق قدس ربّانی اشراق فرموده که ذکر آن سلطان قدم خلق بیان را باسم ربوبیّت و یا عبودیّت هر دو در آن ساحت یکسان است و در سنگ که جماد است و حروف ثلاثۀ آن سه اسم اعظم الهی را ذکر فرموده‌اند و متنبّه نموده عباد را که در ملاحظۀ آن باین اسماء ناظر باشند تا در مصنوع آیات صانع مشاهده شود و مقتدری که این مراتب را بحجر عنایت فرموده اگر اخذ نماید لایق است نفسی را که اعتراض نماید تاللّه لن یعترض احد علی امر اللّه الّا کلّ معتد اثیم اگر ناس از بعث اسماء مطّلع میبودند هرگز بسلطان یفعل ما یشآء در هیچ امری اعتراض نمینمودند اینست که بعضی از ناس اسماً مبعوث میشوند و در ملکوت اسماء معروف ولکن کینونتشان ابداً از سجّین نفس و هوی عروج ننموده لحکمة لا یعلمها الّا اللّه و ربّ شهرة لا اصل لها و بعضی بکینونت مبعوث شده من‌دون اسم چنانچه حکایت خضر را استماع نموده که احدی در آن زمان بر علوّ مقام او مطّلع نه الّا اللّه چنانچه امرش از موسی مع علوّ مقامه و سموّ قدره مستور بوده و بعد از حضور در خدمتش بخطاب انّک لن تستطع معی صبراً مخاطب شده و اگرچه در کتاب باسم خضر مذکور شده ولکن ما عرفه احد الّا اللّه و عندنا علمه فی کتاب مبین و بعضی بکینونت و ذات و نفس و روح و اسم مبعوث میشوند اذاً فاشهد و قل سبحان اللّه احسن المبدعین و اگر مراتب بعث بتمامه ذکر شود ملاحظه میشد که این مفتخرین باسماء در چه مقام و رتبه مذکورند ولکن امسکنا القلم الی ان یشآء اللّه و انّه مبیّن کلّ امر فی کتاب مبین و دیگر آنکه کلّ اشیاء مکمن اسماء الهیّه و مخزن اسرار صنعیّه بوده و هستند و در هر کوری از هر شیء ظاهر میفرماید آنچه را اراده فرماید و اخذ میکند آنچه را بخواهد العجب کلّ العجب الیوم که جمال قدم و شمس اسم اعظم در قطب زوال مشرق و مستضیء شده مع‌ذلک ناس باسمی از اسماء از انوار جمال و عرفان طلعت بی‌مثال ذو الجلال محروم گشته‌اند

قل تاللّه الحقّ بارادة من قلمه خلقت بحور الأسمآء و ملکوتها ان انتم من العارفین و لو یأخذ الیوم کفّاً من التّراب و یبعث منه اسم ما کان و ما یکون لیقدر و انّه لهو السّلطان الملک المقتدر العزیز القدیر تاللّه اذاً یبکی لنفسی و بما ورد علیّ عیون النّبیّین و المرسلین فی الرّفیق الأعلی و ینوحنّ فی انفسهم و یصیحنّ فی کینوناتهم ولکنّ النّاس هم فی غفلة و وهم عظیم و بشأنی اهل بیان تنزّل نموده‌اند که لسان رحمن بذکر امثال این کلمات مشغول شده و مع‌ذلک از او نمی‌پذیرند اینست شأن این قوم و الیوم هر نفسی که از ملکوت اسماء ارتقا نجوید ابداً باین فیض اعظم فایز نشود اینست که نقطۀ بیان میفرماید که نطفۀ ظهور بعد اقوی از جمیع اهل بیان بوده و خواهد بود اذاً تفکّروا فی ذلک یا اولی الألباب فوالّذی قام بنفسه که اگر عباد در همین کلمه تأمّل نمایند خود را مستغنی از دون اللّه مشاهده نمایند و در اثبات این امر بدیع بجواب و سؤال محتاج نخواهند بود و اللّه یقول الحقّ ولکنّ النّاس لا یسمعون و هم‌چنین میفرماید قوله عزّ ذکره فانّ مثله جلّ ذکره کمثل الشّمس لو یقابلنّه الی ما لا نهایة مرایا کلّهنّ لیستعکسنّ عن تجلّی الشّمس فی حدّهم و ان لن یقابلها من احد فیطلع الشّمس و یغرب و الحجاب للمرایا

حال ملاحظه نمائید که از این بیان قدس ربّانی مستفاد میشود که ممکن است شمس طالع شود و غروب نماید و مرایا در حجاب باشند مع‌ذلک میتوان گفت بعد از اشراق شمس الشّموس الّتی یطوفنّ فی حولها شموس لا یعلم عدّتهنّ احد الّا نفس اللّه العالم العلیم که مرآت چگونه میشود از انوار شمس و تجلّی آن ممنوع و محروم شود و حال آنکه مسلّم است که وجود مرایا بنفسه لنفسه نبوده بلکه بوجود شمس قایم و منیرند چنانچه الیوم اگر تمام مرایای ممکنات بشمس عزّ صمدانی مقابل شوند در جمیع انوار شمس ظاهر و مشهود و بمجرّد انحراف جمیع معدوم و مفقود بوده و خواهند بود مشاهده در مرآت ظاهره نمائید تا در مقابل شمس قائم است آثار تجلّی در او ظاهر و بعد از انحراف آن آثار محو بوده و خواهد بود چنانچه مشهود است

و هم‌چنین میفرماید او است آن سلطان مقتدری که اگر بحرکت بیاید لسان قدسش خلق میفرماید بقولی آنچه بخواهد و اراده فرماید از نبیّ و ولیّ و صدّیق حال لایق است از مقتدری که بقول او نبیّ و ولیّ خلق میشوند اعراض نمایند و باسمی از اسماء و یا بذکری از اذکار و یا بمرآتی از مرایا تمسّک جویند ان هذا الّا لظلم عظیم تاللّه الحقّ امری را مرتکب شده‌اند که احدی ارتکاب ننموده چه که بعد از ظهور شمس در قطب زوال مجال توقّف برای نفسی نه بلی اگر بنفس او عارف نباشند و از عرفان آن جمال قدم بنفسه لنفسه خود را عاجز مشاهده نمایند حجّت و دلیل طلب نمایند همان حجّت و دلیلی که ایمان کلّ عباد باو محقّق و ثابت بوده و اگر از بحور جود و فضل خود ظاهر فرمود دیگر که قادر است که توقّف نماید مگر آنکه بالمرّه از حقّ اعراض نماید و در سجّین قهر و هاویۀ نفی و جحیم اعراض مقرّ یابد چنانچه اکثر از نفوسی که الیوم خود را بر رفرف ایمان و عرش ایقان متّکی و مستوی میدانند بالمرّة از حقّ اعراض نموده و در بحر کفر مستغرق و در کلّ حین بعذاب بدیع معذّبند ولکن من غیر شعور و ایکاش باعراض و انکار کفایت مینمودند لا فوالّذی انطقنی بثنآء نفسه که ابداً کفایت نخواهند نمود چنانچه نفس الّتی ربّیناه فی مذ الأیّام و علّمناه فی کلّ الأحیان کلمات الرّحمن کما یعلّمون اهل الهند طیورهم قام علیّ و حارب بنفسی و اعرض عن جمالی و جادل بآیات اللّه المهیمن القیّوم و باین کفایت ننموده بر قطع سدرۀ الوهیّة ایستاد فلمّا دمّره اللّه و ظهر ما فی قلبه اذاً قام علی المکر بشأن لن یقدر احد ان یحصیه الّا اللّه الملک العزیز القدیر و مفتریاتی جعل نموده و انتشار داده که قلم عاجز است از ذکرش و شقاوتی که از اوّل دنیا الی حین ظاهر شده بنفس اللّه القائمة علی کلّ من فی السّموات و الأرض نسبت داده و مع‌ذلک در مقرّ خود ساکن و مستریح است چه که از حمقای ناس مطمئن است که کلّ در سبیل وهم سالکند و در بحر تقلید سابح فوالّذی نفسی بیده که اگر اقلّ من ان یحصی ناس را بابصر مشاهده مینمود باین مزخرفات ارتکاب نمینمود ولکن غافل از اینکه عنقریب از خلف استار عصمت الهی هیاکلی ظاهر شوند که ببصر الهی حقّ را از باطل و شمس را از ظلّ فرق گذارند و بهیچ بندی از صراط مستقیم ممنوع نشوند و بهیچ سدّی از نبأ عظیم محروم نگردند فیا لیت من ذی بصر لینظر الی کلماتهم الّتی یحکی عن انفسهم و ذواتهم لیعرفهم و یکون من العارفین قسم بسلطان اعظم که اگر نفسی در کلمات معرضین ببصر حدید ملاحظه نماید شأن و رتبه و مقام این انفس وهمیّه را ادراک مینماید

و الیوم رؤسای بیان بهمان ادلّه که پست‌ترین اهل فرقان بر حقّیّت خود استدلال مینموده‌اند بهمان دلایل استدلال نموده و مینمایند من حیث لا یشعرون مثلاً حکم وصایت را که ظهور قبلم بالمرّه از کتاب محو نموده چنانچه جمیع مطّلعند که جز حروفات و مرایا در بیان از قلم رحمن نازل نشده و مرایا را هم محدود نفرموده‌اند چنانچه در دعوات میفرمایند الهی در کلّ حین بفرست مرایای ممتنعه و بلّوریّات صافیه لیحکینّ عنک و یدلّنّ منک و در جمیع الواح من قبل اللّه این کلمات نازل من یشآء فلینظر الیها و یکون من العارفین حال بمثل امّت فرقان که خاتم النّبیّین درست نموده و از مرسل و مبعث آن محتجب مانده‌اند این اصحاب هم اراده نموده خاتم الولیّین برای نفس خود ثابت نمایند چنانچه مشهود شد و نفسی را که بقول او صدهزار ولیّ خلق شده و میشود در بئر بغضا انداخته‌اند و در کلّ حین احجار ظنون از کلّ جهات بر وجود مبارکش میاندازند و در نفس خود صیحه میزنند و دعوی مظلومیّت نموده که شاید غلّ اللّه در انفس ضعیفه القا نمایند اینست شأن مرایا که ظاهر شده قل الیوم لو یحکم اللّه لاسم الّذی یکون ابغض الأسمآء عند النّاس بأنّه ربّ لکم او بالعکس لیس لأحد ان یقول لم او بم لأنّه جلّ و عزّ یحکم ما یرید و لا یسأل عمّا اراد و انّه لهو المقتدر القدیر

و در این ایّام رسائلی در ردّ حقّ بانامل شرکیّه نوشته و ارسال داشته‌اند قسم بآفتاب معانی که مثل اطفال بکلمات مزخرفۀ بی‌معنی تکلّم نموده‌اند بل احقر لو انتم تعرفون حال کتب و رسائل این فئه را با آنچه از خدّام این بیت ظاهر شده میزان نمائید و خود انصاف دهید که شاید الیوم از فیض بحر معانی که جمیع ممکنات را احاطه نموده محروم نمانید و حال حقّ بشأنی تنزّل نموده که از اطراف متتابعاً از مسائل فرقانیّه سؤال مینمایند و باید جواب مرقوم دارد مثلاً نفسی مرآت را یاقوت فرض گرفته و بعد سؤال نموده که یاقوت قبل از بلوغ رتبۀ او باین مقام میشود تغییر نماید و بعد از بلوغ چگونه تغییر مینماید یعنی مرآت قبل از وصول باین مقام مرآتیّت ممکن بوده تبدیل شود و یا تغییر نماید ولکن بعد از بلوغ باین مقام چگونه تنزّل مینماید چنانچه اکثری باین مطالب بدیهیّه الیوم از سلطان احدیّه محروم مانده‌اند

اوّلاً بگو ای سائل نسأل اللّه بأن یوفّقک و یؤیّدک بشأن تعرف کلّ شیء فی مقامه و تنقطع عن کلّ الاشارات و لن تشهد فی الملک الّا تجلّی انوار الّتی احاطت العالمین و یمحو عن قلبک کلّ الأذکار و تقوم علی ثنآء ربّک العزیز المختار لأنّ فی مثل ذلک الیوم لا ینبغی لأحد ان یلتفت الی شیء عمّا خلق بین السّموات و الأرضین هل ینبغی لنفس بعد اشراق الشّمس فی قطب الزّوال ان یشتغل بذکر النّجوم او یسأل عن السّراج ولو یکون سراجاً منیرا لا فوجمالی المشرق المقدّس العزیز المنیر دع کلّ الأذکار عن ورائک ثمّ تمسّک بهذا الذّکر الّذی ظهر بالحقّ و ینطق فی کلّ شیء بأنّه لا اله الّا انا العزیز العلیم و اگر موفّق بآنچه در این آیات منزله از سماء احدیّه نازل شده نشدی و بجواب مسئلۀ خود ناظر باشی بشنو نداء ابهی را از افق عزّ اعلی و اوّلاً بدان که کلّ شیء بکلّ شیء تبدیل شده و میشود و علم ذلک فی کتاب ربّک الّذی لا یضلّ و لا ینسی و ثانیاً اگر از تو سؤال شود که حقّ قادر است بر تبدیل یاقوت یا نه جواب چه خواهی گفت

باری عجز لازال شأن خلق بوده و حقّ منیع در قطب اقتدار قائم بحرفی قادر است که جمیع من فی الأرض را قطعه‌ئی از یاقوت رطبۀ حمرا فرماید و بحرفی کلّ را بحجر راجع نماید فتعالی عمّا انتم ظننتم فی قدرته و تظنّون و از این مقام گذشته یاقوت را در نار بگذار و بعد ملاحظه کن که چه میشود تا بر تبدیل کلّ شیء الّا اللّه موقن شوی و هم‌چنین یاقوت قلب که در نار نفس و هوی مبتلا شد البتّه از لطافت و لون و صفای خود محروم ماند و الیوم بسی از قطعات یاقوت که بحجر راجع شده و خود شاعر نیستند و کذلک بالعکس لو انتم من العارفین در یاقوت انواع متعدّده و الوان مختلفه مشهود و جمیع الوان آن در نار تغییر مینماید مگر دو قسم که به بهرمانی و رمّانی مشهورند و این دو هم اگرچه بنار شدیده در ایّام عدیده تغییر مینماید ولکن از ورای حجاب اگر در نار متوسّطه بمانند ضرّی مشهود نه و بعضی بر آنند که نار بر لون این دو قسم بیفزاید و امّا اگر نار الهی که در علم مکتوم ربّانی بکبریت احمر معروفست بر یاقوت القا گردد فی‌الحین تکلیس شود چون سایر اجساد انّما النّار یصلح کلّ مفسد و یفسد کلّ مصلح تزید الصّالح صلاحاً و الفاسد فساداً هر نفسی که از علم الهی مطّلع شده آنچه ذکر شد ادراک مینماید و من دونه لیس لأحد نصیب الّا بأمر من لدن مقتدر قدیر

باری ای سائل در جمیع ما سوی اللّه و نفس ظهور تغییر و تبدیل مشهود است خلقنا الأشیآء من التّراب و نعیدنّها الیه و نبعث منه حیّاً ذلک وعد من لدنّا فسوف نوفی بما وعدناکم به و انا خیر الموفین

ای قوم ندای طیر بقا را از رضوان اعلی بشنوید و رحیق الطف ارقّ اصفی از انامل قدس بها بنوشید و از کلّ ما سوی اللّه غنیّ و بی‌نیاز شوید تا بحور علم و حکمت ربّانی از قلب و لسان جاری شود و از امثال این مسائل فارغ و مقدّس گردید زینهار قلب را که ودیعۀ جمال مختار است بآلایش کلمات فجّار و شبهات اشرار میالائید چه که الیوم بکلّ حیل و مکر ظاهر شده‌اند و بهر نحو که ممکن شود القای شبهه در قلوب مینمایند و از همۀ این بیانات گذشته اگر در عالم شیئی یافت شود که تبدیل نشود و تغییر نیابد این چه دخلی بمطلب این قوم دارد مثلاً یاقوت بزعم این قوم اگر تغییر نیابد چه مناسبت دارد بآنکه مقبل نمیشود که معرض شود و یا موحّد مشرک و مؤمن کافر در بعضی اشیاء ملیک اسماء امکان تغییر گذاشته و در بعضی نگذاشته مثلاً نحاس امکان دارد ذهب شود ولکن تراب بالفعل امکان ذهبیّت در او موجود نه و این مطلب را چون اهل علم از قبل ذکر نموده‌اند این عبد دوست نداشته که مفصّل ذکر نماید ولکن در انسان امکان علم و جهل و اقبال و اعراض و ایمان و کفر موجود و مشهود است و اگر مقصود سائل از ذکر ذهب و یاقوت در رتبۀ جماد بوده این از مقصود او بغایت دور است چه اگر هم بالفرض ذهب نحاس نشود و یاقوت رماد از این نمیتوان در سایر مصنوعات صانع قیاس نمود و این نزد اهل بصر که بمنظر اکبر ناظرند واضح و لایح است و اگر مقصود در رتبۀ انسان است معلوم بوده که ذهب و یاقوت در رتبۀ مؤمن ایمانه باللّه و عرفانه نفسه بوده و خواهد بود و این بسی واضح است که تبدیل میشود چنانچه بسا از عباد که در اوّل ظهور جمال رحمن بایمان فایز شده‌اند و بعد معرض و اگر از عالم وهم متصاعد شوی و قلب را از اشارۀ قولیّه مقدّس نمائی تبدیل کلّ شیء را در کلّ حین بکلّ شیء مشاهده نمائی و من فتح له هذا البصر انّه من اولی الأبصار لدی اللّه المقتدر المختار جوهر بیان طلعت رحمن آنکه امر اللّه لازال مقدّس از ذکر و وصف و تحدید بوده و خواهد بود و هر نفسی باین حجبات اراده نماید ملیک من فی لجج اللّانهایات را ادراک نماید ابداً موقن نخواهد شد بقوّت سلطان بقا حجبات اسماء و دون آن و فوق آن را خرق نمائید و بمدینۀ اعزّ ارفع امنع اقدس ابهی وارد شوید که الیوم جز ظلّش نار و جز حبّش مردود بوده و خواهد بود

و هم‌چنین نفسی از عدد آیۀ منزلۀ اقتربت السّاعة و انشقّ القمر سؤال نموده بگو ان یا ایّها النّاظر الی الکلمات عدد را بگذار و بخود آیه ملاحظه نما و اگر الیوم کلّ من فی السّموات و الأرض باین آیۀ مبارکه ناظر شوند و در معانی مستورۀ آن تفکّر نمایند جمیع را کفایت نماید چه که امروز شمس باطن از افق ظاهر آیه اشراق فرموده و سیفی است قاطع در ردّ نفوسی که غیر اللّه را ولیّ اخذ نموده‌اند و معنی این آیه تا این ظهور منیع ظاهر نشده چه که در حین ظهور نقطۀ اولی ولیّی علی زعم ناس نبوده تا منشقّ شود بلکه علما بوده‌اند و تعبیر از علما بنجوم شده و از ولیّ بقمر و از نبیّ بشمس اینست که در این ظهور شمس از افق اللّه مشرق و قمر وهم منشقّ شده اذاً قل فتبارک اللّه اقدر الأقدرین

حال در این آیۀ منزله تفکّر نمائید و انصاف دهید و لا تکونوا من الّذینهم یعرفون نعمة اللّه ثمّ ینکرون و ایکاش این ناس باین ولیّ و مرآت که برای خود من دون اللّه اخذ نموده‌اند مطّلع میشدند قسم بآفتاب عزّ صمدانی که اصل امر که در بارۀ مرآت شنیده‌اند بآن نحو نبوده و هر نفسی ادّعای علم نماید کذب بربّ البقآء و آنچه نظر بحکمة اللّه این عبد مذکور داشته بین النّاس اشتهار یافته و مقصود از کلمات نقطۀ اولی جلّ جلاله را احدی ادراک ننموده و این عبد اصل امر را از کلّ مستور داشته لحکمة لا یعلمها الّا نفسی العلیم الحکیم فواللّه فعل بموجده الّذی خلقه بنفخة من عنده ما لا فعل احد فی العالمین و اگر خلق لوحی از الواح بدیعه که از سماء عزّ احدیّه در این ایّام نازل شده ببصر اللّه ملاحظه نمایند از حقّ محتجب نمیمانند و ماسوایش را معدوم مشاهده میکنند و موقن میشوند که مادونش غیر مذکور بوده و خواهد بود تا چه رسد بمعرضین و بعضی الیوم بعصمت بعضی من دون اللّه قائل شده‌اند چنانچه اهل فرقان من غیر شعور تکلّم مینمودند و مقصود از عصمت را ابداً ادراک ننموده‌اند حکم عصمت الیوم محقّق میشود هر نفسی که بعد از استماع کلمة اللّه و ندائه بکلمۀ بلی موقن شد از اهل عصمت بوده و من‌دون آن از عصمت خارج چنانچه نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرمایند مخاطباً للعظیم فانّ الأمر قد رقت عن الحدودات انت تصفی عباداً حین ما تجلّی اللّه لهم بهم قد عرفوا اللّه بارئهم و ما صبروا فیه و ما شکوا حتّی اجعلنّهم مثل ما جعلت من قبل من الأنبیآء و الأوصیآء و الشّهدآء و المقرّبین و لعمری لو تحضرنّ بعدد کلّ شیء لأجعلنّه و لا ینقص عن ملک اللّه قدر شیء و لا یزید قدر شیء ولکن تری ینبغی لتلک الدّرجة العصمة الکبری و لم یکن العصمة بما تری عند النّاس من احتیاطاتهم فی دینهم لأنّهم حین ما سمعوا ندآء أ لست بربّکم ما قالوا بلی قد خرجوا و انّما العصمة للّذینهم حین ما قال اللّه أ لست بربّکم قالوا بلی و انّ اللّه لم یقل لأحد الّا بمظهر نفسه فی کلّ ظهور انتهی

و بعد از این بیان که اصرح کلّ کلمات من قلم اللّه نازل شده دیگر که میتواند برای خود عصمت ثابت نماید الّا بعد از تصدیق این امر اعظم افخم الیوم کلّ ناس فی ایّ رتبة کان از عصمت خارجند مگر آن نفوسی که باین ظهور قدس صمدانی موقن شده‌اند ای عباد بشنوید ندآء اللّه را و آذان فطرت را از استماع کلمات اهل فرقان طاهر نموده تا بیان ابدع لسان رحمن را ادراک نمائید آخر تفکّر نمائید این فئه در کدام قول صادق بوده‌اند هزار و دویست و شصت سنه بختم ظهورات قائل بوده و هم‌چنین بکون قائم علی هیکل مخصوص در ارض معیّنه و هم‌چنین در علائم ظهور که بهزار روایات تمسّک جسته بشأنی که منکرین این اقوال را کافر میدانستند و بعد معلوم شد در ظهور نقطۀ بیان جلّ ذکره که جمیع مخطی بوده و مظاهر عزّ احدیّه لم‌یزل طالع و لایزال مشرق خواهند بود و هم‌چنین در سایر اقوال این هیاکل اضلال ملاحظه کن که کلّ توهّم بوده و خواهد بود معبودهم هواهم و مسجودهم اوهامهم ان انتم تعرفون مع آنکه جمیع اهل بیان مشاهده نموده‌اند که آنچه در دست این فئه بود غیر حقّ بوده مع‌ذلک متّصلاً بکلمات اهل فرقان استدلال مینمایند و متکلّمند چنانچه تازه این فئه بذکر وصایت قبل میخواهند ناس را از فرات قدس الهی و شریعۀ عزّ صمدانی ممنوع نمایند قسم بجمال اللّه العلیّ الأبهی که اگر هزار مظهر ظهور در ظهور نقطۀ بیان موجود بود و در اقرار بر امر ملیک مختار اقلّ من حین اصطبار مینمود از اهل نار عنداللّه محسوب میشد خرق کنید حجبات وهم را و بسماء عزّ ابهی عروج نمائید و اگر میخواهید حقّ بر جمیع معلوم شود چند نفر از منصفین حاضر شوند در این مدینه و آثار اللّه و کلماتش را ملاحظه نمایند و هم‌چنین مدّعیان هم در این ارض حاضرند درست استفسار نمایند تا آثار حقّ از دونش مبرهن گردد و بر جمیع محقّق شود که دونه فقرآء لدی بابه و عجزآء عند حضرته و فقدآء لدی ظهورات انواره در بیان فارسی لسان الهی فرموده قوله تعالی منتهی جدّ و جهد خود را نموده که در یوم ظهور حقّ از کلمات او بر او احتجاج نگردد که کلّ بیان کلام ظهور قبل او است و او است عالم‌تر از آنچه نازل فرموده از کلّ خلق زیرا که روح کلّ در قبضۀ او است و در نزد کلّ نیست الّا شبحی اگر بر حقّ مستقرّ باشند والّا که لایق ذکر نیست انتهی

این بیان جمال رحمن حال ملاحظه نمائید با اینکه کل را منع فرموده‌اند از احتجاج بآن جوهر وجود و ساذج معبود و صریح فرموده‌اند بکلمات بیان بمنزل آن در ظهور بعد احتجاج ننمائید مع‌ذلک الیوم مشاهده میشود که کلّ باحتجاج برخاسته‌اند و میگویند فلان را در بیان باسماء حسنی موسوم نموده‌اند مع‌ذلک چگونه میشود از این مقام تنزّل نماید و هم‌چنین میفرماید عزّ ذکره او را شناخته بآیات او و احتیاط در عرفان او نکرده که بقدر همان در نار خواهی بود انتهی و نظر باین کلمات محکمه الیوم کلّ محتاطین در این امر امنع اقدس در نارند لا شکّ فی ذلک و قوله عزّ ذکره و اگر در مابین خود و خدا توجّه میکنید مثال او است که در افئدۀ شما است باو از او محتجب نگردید و بشناسید کسی را که از برای عرفان او خلق شده‌اید و قوله تعالی

در نزد هر ظهوری از ظهور شجرۀ حقیقت مؤمنین باو و کتاب او از قبل بظهور او و کتاب او از بعد محتجب میشوند بحیثیّتی که نمیماند الّا مؤمن خالص و او اعزّ از کبریت احمر است انتهی چنانچه الیوم کلّ ممتحن شده‌اند و اکثری از بریّه از سلطان احدیّه اعراض نموده‌اند و میگویند فلان در بیان باسم اللّه نامیده شده و هم‌چنین بامثال این کلمات از سلطان عزّ لایزال محروم مانده و ملتفت نشده آنچه را عامل شده‌اند و بر فرض تسلیم غافلند از اینکه کلّ اسماء در آن ساحت اقدس در صقع واحدند عطا میفرماید کیف یشآء و اخذ میفرماید کیف یرید قوله تعالی چه که کسی عالم بظهور نیست غیر اللّه هر وقت شود باید کلّ تصدیق بنقطۀ حقیقت نمایند و شکر الهی بجا آورند انتهی مع‌ذلک بعضی معارضه در قرب ظهور نموده چنانچه ملل قبل کلّ باین معارضات مشغولند قل ویل لکم چه زود تبدیل نموده‌اید نعمت الهی را و بسبل وهم و خطا سالک شده‌اید با آنکه هنوز از ظهور چیزی نگذشته که کلّ بقدم اوّل راجع شده باری حقّ لم‌یزل مختار بوده و لایزال مختار خواهد بود بهر نحو بخواهد ظاهر میشود و انّه لهو المختار و ما سواه مقبوض فی قبضة قدرته المهیمن القیّوم

فوالّذی نفسی بیده لم یکن الیوم ظلم اعظم من انّ الّذی ینطق فی کلّ شیء بأنّی انا اللّه لا اله الّا هو اراد ان یثبت لعباده بأنّه یکون مقتدراً بأن یبدّل اسماً من اسمائه بعد الّذی یکون ملکوت الأسمآء خاضعة لسلطنته و جبروت الصّفات مشفقة من خشیته و لاهوت العمآء منقادة لحضرته و منجعلة بارادته و بدعت بأمره و یرجع الیه اینست شأن این خلق نابالغ ناقابل مقتدری که کلّ اسماء خلق شده بارادۀ او و کلّ صفات ظاهر شده بسلطان مشیّت او و اهل ملأ اعلی طائفند حول او باید استدلال نماید بر اینکه قادر است از نفسی قمیص اسمی از اسماء را انتزاع فرماید مع آنکه اطّلاع بر آن اسم نداشته و ندارند

و مریبین در قدرت سلطان یفعل ما یشآء و این ظهور ابدع امنع اعلی ید اللّه را مغلول دانسته‌اند ولو بلسان اقرار ننمایند بذلک یشهد لهم لسان المختار ولو هم ینکرون قوله جلّ ثنائه اذ عند الخلق لم یکن الّا کلماتاً ما اطّلعوا بمرادک فیها و لذا قد احتجبوا یوم ظهورک انتهی اینست که الیوم کلّ بکلمات بیان از منزل آن محتجب مانده‌اند مع آنکه بمراد اللّه مطّلع نبوده و نخواهند بود چنانچه آن جمال قدم برؤسای بیان مرقوم فرموده‌اند که مراد اللّه را در کلمات او از حرف حیّ که تلقاء وجه بوده سؤال نمائید چه که شما عارف بمراد اللّه نیستید و حرف حیّ مذکور جناب آقا سیّد حسین بوده و هو استشهد فی سبیل مولاه و فایز نشد نفسی بلقای او تا از معانی کلمات صمدانیّه استفسار نماید و مقصود از این بیان که لسان رحمن فرموده آنکه رؤسا بدانند که عارف بر معنی کلمات الهیّه نبوده و نیستند و چون ظهور مبین قریب بود لذا سیّد مذکور بمقرّ اعلی ارتقا جست تفکّروا فی ذلک یا اولی الأفکار و قوله جلّ ثنائه و انّ کلّما ذکرت لک فی مقام الاستدلال رشح من طمطام الظّاهر و ان اردت سرّ الفؤاد بحکم طلعة الباطن لا تشیر الیها الاشارة و لا یواریها الحجبات اللّانهایة و لا یحتاج احد بذکر دلیلها لأنّها هو نفس الظّهور و تمام البطون فسبحان اللّه عمّا یصفون انتهی

جمالی را که میفرماید اشاره را بآن ساحت عزّ احدیّه سبیل نه اعزازاً لحضرته و اخباراً لصفآء کینونته و لطافة رتبته مع‌ذلک بعد از آنکه بکلّ ظهورات الهیّه و تمام شئونات احدیّه شمس جمال خود را از افق قضا ظاهر فرمود از کلّ جهات سهام کین بر جمال مبین ربّ العالمین انداخته و اوّل من رمانی هو الّذی حفظته تحت جناحین فضلی و ربّیناه تحت عبّی و علّمناه فی ایّامی و هو الّذی قتلنی بسیف الاعراض و سفک دمی و ضیّع حرمة اللّه فی نفسی و انکر آیاتی بعد الّذی کان خاضعاً لحرف منها و خلق بنفحة عنها و جاحد حقّ اللّه فی حقّی و حارب بنفس اللّه فی نفسی و افتی علی قتلی فی الظّاهر و لمّا امنعه اللّه بسلطانه و اظهر خفیّات قلبه علی الّذینهم هاجروا فی سبیل اللّه اذاً قام علی الافترآء و رجع فعله و ظلمه الی نفسی المظلوم اطمیناناً من الّذینهم اتّبعوه تاللّه انفطرت سموات الأمر من فعله و شقّت اراضی القدس من ظلمه و قدّت ستر حجاب الملکوت من اقواله و بکت سکّان مداین البقآء من اثمه و هو یضحک فی نفسه کأنّه ما ارتکب فی الملک شیئاً تاللّه اذاً یبکی کلّ شیء ولکن انّه لا یکوننّ من الشّاعرین فسوف یعلم حین الّذی یأتیه الموت و یدور عینتاه من سطوة القهر و یقول هل لی من رجوع لأستغفر عمّا فعلت اذاً یضرب علی فمه طین الهاویة و کذلک قدّر للمستکبرین علی اللّه المهیمن العزیز القدیر قوله عزّ ثنائه فسبحانک اللّهمّ یا الهی ان تقل قد عفوت عن البیان و من فیه فاذاً کلّ فی غفرانک و رضائک و ان تقل لا فانّنی انا الآخذ بأذیال جودک و المستشفع الیک بنفسک انتهی

و شکّی نبوده که ذات قدم تکلّم نمینماید مگر بلسان مظهر نفس خود و مشاهده نمائید که در این بیانات چه مقدار خضوع از محبوب امکان ظاهر شده که جمیع بیان و ما فیه را بنعم و لای سلطان بقا در ظهور اخری منوط فرموده‌اند و حال ملیک غیب و شهود بر جمیع مشهود و بشأنی ضرّ بر وجود مبارکش وارد شده که اگر جمیع بحور غیب و شهود مداد شوند و کلّ من فی الملک اقلام و جمیع من فی السّموات و الأرض راقم البتّه از ذکرش عاجز شوند و ایکاش که از اهل ایمانش میشمردند فلعنة اللّه علی الظّالمین و المشرکین و مع‌ذلک بیان میخوانند و استکتاب مینمایند فربّ تالی بیان و البیان یلعنه و ربّ عامل فیه و العمل یبرأ منه و ربّ ذاکر و الذّکر یفرّ منه اعاذنا اللّه و ایّاکم یا ملأ الموحّدین من هؤلآء و شرّهم و مکرهم و خدعهم و هم‌چنین در مناجات با ملیک اسماء و صفات ذکر مینمایند

فأسألک اللّهمّ بغنائک عن کلّ شیء ان تقبلنّ البیان و من فیه فانّی قد سمّیت کلّما قد ظهر منّی علی ذلک الاسم و جعلت کلّ ذلک کتاباً ورقاً من اوراق الحدایق الیک ان تقبلنّه یا محبوبی فانّ ذلک من ظهور فضلک و رحمتک و ان تردّنّه یا محبوبی فانّ ذلک من ظهور عدلک و غنآء ربوبیّتک انتهی

مع آنکه جمیع بیان بقول آن کینونت سبحان و طلعت رحمن منوط بوده حال به پست‌ترین خلق او مشغول و از جمالش محروم مانده‌اند فویل لهؤلآء ثمّ ویل لهؤلآء تاللّه ما یمرّنّ هؤلآء علی شیء الّا و انّه یستعیذ باللّه منه و یبرأ عنه و بلسان سرّه یقول یا ایّها المشرک الغافل بأیّ حجّة آمنت بظهور علیّ قبل نبیل و بأیّ برهان کفرت بحسین قبل علیّ لا یا ملعون تاللّه ما آمنت من قبل بأحد من رسل اللّه و لو آمنت فی عهد ذلک الایمان ما کان ایماناً حقیقیّاً بل کان شبحاً و لو کان علی التّحقیق ما کفرت بالّذی به حقّق رسالة کلّ رسول و بعث کلّ نبیّ و ایمان من فی السّموات و الأرضین ترجمۀ این کلمات امنع صمدانی بلسان ابدع فارسی خالصاً لوجه اللّه ذکر میشود که شاید نفوسی از آلایش نفس و هوی پاک شده بسماء عزّ بقا که مقام عرفان نفس رحمن است عروج نمایند و له الأمر یهدی من یشآء الی جماله المقدّس المنیر الیوم هر نفسی که از وجه معبود حقیقی اعراض نماید مرور نمینماید بر هیچ شیئی مگر آنکه بلسان سرّ میگوید ای مشرک باللّه بکدام حجّت و برهان بجمال رحمن در ظهور قبل ایمان آورده و بکدام دلیل از ملیک سبیل در این ظهور کافر شده قسم بآفتاب عزّ تقدیس که لم‌یزل کافر و مشرک بوده و اگر در عهدی اظهار ایمان نموده از روی حقیقت نبوده بلکه شبحی بوده در تو و در این ظهور اخذ شد دام الایمان فی الایمان و رجع الشّیطان الی مقرّه فی اسفل الجحیم و اگر ایمانت علی التّحقیق بود کافر نمیشدی بنفسی که باو محقّق شد رسالت کلّ رسل و بعث کلّ انبیا و ایمان جمیع آنچه در آسمانها و زمینها است ای عباد قدری بقلب طاهر و نظر انصاف در امر اللّه ملاحظه نمائید که شاید از حرم ربّانی محروم نشوید و از کعبۀ قدس صمدانی ممنوع نگردید

ای علیّ اگرچه تو سائلی و جواب باسم تو مرقوم میشود ولکن بسیار مشکل بنظر میآید که الیوم مذعن بحقّ شوی و از کلّ ما ذکر فی اللّوح متذکّر گردی چه که قلبت بحجبات غلیظه محتجب شده و بصرت بسبحات لانهایه مستور ولکن نظر اللّه و لحظاته سرّاً بقلوب دیگر در این کلمات متوجّه است و عنقریب بقدرتی ظاهر شوند که جمیع ما سوی اللّه را در ظلّ خود مشاهده نمایند ولکن نظر بسبقت رحمت رحمانی و احاطۀ فضل سبحانی باسم تو نازل شده لعلّ یأخذک نفحات ایّام اللّه و ینقطعک عن العالمین بیانه جلّ احسانه لم یزل لتضربنّ المثل بالشّمس و ما دونها بالمرایا کلّ مرآة علی قدر ما تجلّت لها بها من نفسها الیها فاذاً یستدلّ علیها کلّ بها قائمون و لو یرفع عنها آیة الّتی قد تجلّت لها بها فیها فاذاً لم یکن فی المرآة من شیء یدلّ علی اللّه کذلک اذاً یرفع اللّه ما یرفع لن یحکمنّ من بعده بآیات افئدة النّاس ولو انّ کلّهم یقولون انّا باللّه و بآیاته موقنون ما شهد اللّه علیهم بما هم فیه ینطقون ای مدهوشان خمر اوهام بشنوید ندای ربّ علیّ اعلی را که در این کلمات بالغه و آیات محکمۀ متقنه مرتفع شده که شاید بر خود و انفس عباد رحم نموده بر سدرۀ امریّۀ الهیّه احجار ظنّیّۀ بغضیّه میندازید و اگر هم خود مهتدی نشوید عباد را از شریعۀ ربّ الایجاد در این ایّام شداد محروم نسازید میفرمایند کلّ مرآتند و حاکیند از شمس باندازه و مقام خود علی قدر تجلّی شمس در آن مرآت بنفس مرآت در این وقت استدلال میشود باینکه کلّ بشمس قائم و موجودند و اگر اخذ شود آیۀ تجلّی شمس که در مرآت بنفس مرآت تجلّی فرموده باقی نمیماند در مرآت شیئی تا دلالت کند بر مجلّی و خالق خود و با این کلمات محکمۀ غیر متشابهۀ بالغه اهل بیان شبهه نموده‌اند که چگونه میشود مرآت از تجلّی انوار شمس محروم ماند و در این رتبه بشأنی توقّف نموده‌اند که ذکر آن ممکن نه و بر نفسی که از یک تجلّی از انوار اسم انورش صدهزار مرایا مستضیء و مستنور میشوند و از یک تجلّی اسم آخذش کلّ بحدود نفس خود مردود اعتراض مینمایند و از جمالش اعراض و بعد از اشراق شمس جمال در قطب زوال میگویند انوار و دلیلش چیست

ای بی‌خبران سر از نوم غفلت بردارید و انوارش که عالم را احاطه نموده مشاهده کنید بعضی میگویند زود اشراق نموده ای بی‌بصران یا قریب و یا بعید حال اشراق فرموده شما ملاحظه نمائید فی‌الحقیقه این اشراق محقّق است یا نه دیگر قرب و بعد آن در دست شما و این غلام نبوده و نخواهد بود حکمت الهیّه که از انظر بریّه مستور است اقتضا نموده یا قوم فارضوا بما رضی اللّه لکم و قضی علیکم فواللّه لو کان الأمر بیدی ما اظهرت نفسی ابداً ای صاحبان بغضا قسم بآفتاب فلک بقا که اگر امر بدست این عبد بود هرگز خود را معروف نمینمودم چه که اسم مذکورم ننگ دارد از ذکر این السن غیر طاهرۀ کاذبه و در هر حین که ساکن شده و صمت اختیار نمودم روح القدس از یمینم ناطق شده و روح الأعظم قدّام وجهم و روح الأمین فوق رأسم و روح البهآء در صدرم ندا فرموده و حال اگر بسمع لطیف استماع شود از جمیع اعضا و احشا و عروق و اظفار ندآء اللّه را استماع نمائید حتّی از شعراتم میشنوید بأنّه لا اله الّا هو و انّ هذا الجمال لبهائه لمن فی السّموات و الأرضین و لو کان هذا ذنبی تاللّه هذا لیس من عندی بل من لدن من ارسلنی و بعثنی بالحقّ و جعلنی سراجاً للعالمین ای قوم فواللّه رایحۀ صدق از کذب بسی معلوم و واضح است مپسندید بر نفس حقّ آنچه بر خود نمی‌پسندید آخر قدری تأمّل نمائید مقصود این غلام در این آخر ایّام در این سجن کبری چه بوده و چه خواهد بود فتأمّلوا یا ملأ الغافلین یا قوم فاستحیوا عن اللّه و لا تشکّوا فی امره و لا تسأل الدّلیل عن الشّمس و اشراقها لأنّ دلیلها هو ضیائها و انوارها و انّک لا تکن مریباً فی ظهورها لأنّها اشرقت و لا مردّ لها بل فاسأل اللّه بأن یفتح بصرک لتدرک انوارها الّتی احاطت الکونین قل تاللّه قد رقم قلم القدس من رحیق المسک علی جبینی البیضآء بخطّ ابهی

ان یا ملأ الأرض و السّمآء انّ هذا لهو المحبوب الّذی ما شهدت عین الابداع مثله و لا عین الاختراع شبهه و انّه لهو الّذی قرّت بجماله عین اللّه الملک العزیز الجمیل حدیث قبل است که صفحه‌ئی از توریة در دست یکی از اصحاب رسول اللّه بود حضرت فرمود چه در دست داری عرض نمود توریة فرمود بگذار آن را اگر میبود صاحب آن اطاعت مینمود مرا حال ملاحظه کن کتاب الهی که امر کلّ از نبیّ و حروفات و مرایا و ابواب و ارکان باو محقّق و ثابت شده اخذ آن و قرائت آن ممنوع شود جایز ولکن تبدیل یکی از مرایا علی زعمکم که بوجود حروفاتی محقّق شده که آن حروفات بکتاب ثابت و محقّق شده‌اند جایز نه فویل لکم تقولون ما لا تشعرون و تحسبون انّکم مهتدون کما یظنّون ملل القبل و بذلک یفرحون تاللّه لا عاصم لأحد من امر اللّه الّا بأن ینقطع عن کلّ من فی السّموات و الأرض و یتوجّه الی اللّه المهیمن القیّوم نظر را مطهّر ساخته تا جمیع اشیاء را الیوم در صقع واحد مشاهده کنید و انوار شمس تقدیس را از افق قمیص بچشم و بصر ظاهر و باطن مشاهده نمائید و از جمیع این براهین گذشته در میرزا اسداللّه که نقطۀ اولی جلّ ذکره باو خطاب فرموده ان یا مظهر الأحدیّة حال انصاف دهید کسی که محلّ ظهور سلطان احدیّه باشد بقول اللّه چگونه ابوالشّرور مینامید و اگر بگوئید این شأن را مرآت از او نفی نمود بر فرض جواز آن حال اگر نفس نقطه قمیص قبول را از مرآتی از مرایا انتزاع فرماید چه اعتراض بر آن جمال قدم وارد و اگر بگوئید از کجا محقّق شده که این نقطۀ مشهوده و کلمۀ جامعه در ادّعای خود صادق باشد میگوئیم بهمان حجّت و برهان که از ظهور قبلم کلّما ظهر من عنده و نزّل من لدنه را مسلّم داشته‌اید حال بهمان حجّت و برهان ناظر شوید و بخواهید ان رأیتم لا تکفروا باللّه الّذی خلقکم بأمره ان انتم من المنصفین و هم‌چنین به اسداللّه میفرماید ان یا حرف الثّالث المؤمن بمن یظهره اللّه جلّ اجلاله و هم‌چنین در رسالۀ جفریّه که مخصوص او از سماء هویّه نازل شده در صدر رساله مکتوب و هذه صورته ما نزّل لحضرة الأسد و الفرد الأحد المستشرق بالنّور الصّمد اسم اللّه الدّیّان للّه الواحد المعتمد و بعد میفرماید جلّ ذکره ان یا اسم الدّیّان هذا علم مکنون مخزون قد اودعناک و اتیناک عزّاً من عند اللّه اذ عین فؤادک لطیف تعرف قدره و تعزّ بهائه و بعد میفرماید عزّ قدره ان یا اسم الأجلّ لا تنظر الی ذلک الخلق الّا بمثل اغنام یذهبه راعیه کیف یشآء و من‌دون آنچه ذکر شده کلمات قدس صمدانیّه که در توصیف او نازل در کتاب موجود فانظروا الیه و این بنده نظر باختصار ذکر ننموده

ای اکمۀ وجود بصر بگشا و ملاحظه بوهم خود نما که همان فعلی را که خود مرتکبی و بآن عامل حال از آن متعجّب و متحیّر مانده چنانچه دیّان را دنی میگوئی و فرد الأحد که از اعظم اسماء الهی بوده ابوالشّرور نامیده و مع‌ذلک اعتراض بر سلطان یفعل ما یشآء نموده که چگونه میشود حلو مرّ شود و یا مرآت حجر گردد با اینکه اسداللّه انکار حقّ ننمود و حین ورود مدینة‌اللّه بین یدی العرش حاضر و بآنچه اهل بیان در آن یوم بآن مقرّ بوده‌اند اقرار نموده و مع‌ذلک ورد علیه ما ورد بلکه اکتفا باو وحده ننموده بر جمعی حکم قتل جاری نموده کتاب مستیقظ موجود ملاحظه نمائید قسم بآفتاب معانی که در آن کتاب بر کلّ مظاهر احدیّه فتوای قتل داده شده با آنکه حکم قتل بالمرّه از بیان و اهل آن مرتفع شده بنصّ منزل بیان یک دو افترا بآن بیچاره زده‌اند و حکم قتل جاری نموده‌اند من غیر اذن اللّه و ربّ مقتول شعر منه خیر من الف قاتلیه چنانچه حال بر جمال احدیّه ظلم باین واضحی و مبرهنی وارد و بقتلش قیام نموده‌اند مع‌ذلک باطراف نوشته و چه ظلمها که بجوهر عدل و منبع و معدن آن نسبت داده که شاید غلّ و بغضا در صدور بعضی از متوهّمین القا نماید ولکن غافل از آنکه و للّه تحت ظلال اسمه البصیر عباد یشقّنّ الشّعر بالشّعر و لن یمنع ابصارهم حجبات العالمین و هم‌چنین به سیّد ابرهیم میفرمایند عزّ ذکره ان یا خلیلی فی الصّحف ان یا ذکری فی الکتب من بعد الصّحف ان یا اسمی فی البیان الی آخر ما نزّل این بیان الهی که در ذکر او از قلم قدس صمدانی جاری شده و حال به ابوالدّواهی مشهور شده با اینکه خود افتخار مینمایند که بذکر اللّه فی العالمین در کتب الهی ذکر شده‌اند و نفسی که بخلیل در صحف الهیّه و بذکر اللّه در کتب منزله و باسم اللّه در بیان متّسم شده به ابوالدّواهی تعبیر مینمایند و در دونش که اعتراض از نفس مشیّة اللّه و عظمته نموده تغییر جایز نمیدانند قدرت الهی را مثل قدرت خود فرض گرفته‌اند و قلم اعلی را معطّل دانسته‌اند قسم بمظلومیّتم که قلم قدرت کلّ حین در محو و اثبات مشغول و لا یعقل ذلک الّا المنقطعون کذلک یمحو الرّحمن ما یشآء و یثبت و عنده امّ البیان و عجب از این نفوس که باین اسماء افتخار مینمایند و از حقّ معرض گشته‌اند بلی این اذکار و اوصاف در هر نفسی موجود مادامی که از حصن امر اللّه خارج نشده‌اند والّا لیس لهم قدر عند اللّه علی قدر سواد عین نملة میّتة و از این گذشته کلّ اشیاء ذکر اللّه فی العالمین بوده و خواهند بود چه که کلّ اشیاء بکینونتها اسم اللّه بوده و اسم او تعالی شأنه ذکر او بوده بین عباد و لم‌یزل چنین بوده و لایزال چنین خواهد بود فوالّذی تفرّد بالعزّ و البهآء که اگر نمیبود که نظر اللّه خلق را نابالغ مشاهده نموده هرآینه در هر ذرّه از ذرّات وجود ابواب علمی میگشودم که جمیع خلق خود را از عرفانش عاجز و قاصر مشاهده نمایند ولکن چون اغیار موجود اسرار مستور به کذلک قدّر من لدن مقتدر قدیر

قل یا ملأ البیان انتم خلقتم للقائی بعد استغنائی عنکم و وعدتم بنفسی و عرفانها بعد تقدیسی عن عرفانکم و بشّرتم بجمالی بعد استعلائی عنکم و عمّا خلق بین السّموات و الأرضین مع‌ذلک باوهن اسماء الیوم تشبّث نموده از سلطان اسماء دور و غافل مانده‌اید اگر بکلمات ناظرید معادل بیان از سماء رحمن نازل و بشأنی ظاهر که احدی را مجال اعراض نه مگر مشرکین که مرض قلبی آن نفوس را از عرفان و ادراک منع نموده از این گذشته کلمات نفوسی که الیوم حول امر اللّه طایفند با کلمات من اتّخذتموه من دون اللّه لأنفسکم ولیّاً میزان نمائید تا بر عظمت امر مطّلع شوید که لعلّ بر جمال قدم بمجرّد وهم ضرّ وارد نیاورید قسم بحقّ که اهل هر ملّتی از ملل قبل اگر در احتجاب خود از مظاهر عزّ باقیه بمعاذیر نالایقه متعذّر شوند شاید ولکن از برای اهل بیان هیچ حجّت و عذری باقی نه چه که سلطان احدیّه ذکر ظهور بعد را باصرح بیان و اوضح تبیان فرموده‌اند بشأنی که کلّ بیان و ما نزّل فیه را بقول او منوط فرموده چنانچه از قبل از قلم قدم تحریر یافت فطوبی للعارفین و از جمله در ابطال حقّ و اثبات باطل معرض باللّه باین کلمات تمسّک جسته و چون لایق نبود که کلماتش بعینه ذکر شود لذا ما حرّک علیها قلم اللّه و مضمون آن این است که از قلم عزّ صادر میشود محبوب شما صاحب بصر بوده یا نه اگر نفی شود حکم بصر از منظر اکبر هذا ظلم علی اللّه و اگر آن سلطان قدم صاحب بصر و علم بوده چگونه میشود نفسی را وصف فرماید و باسماء حسنی ذکر نماید از مقام خود تنزّل کند و از معرضین محسوب گردد اوّلاً اینکه قائل این قول حقّ جلّ ذکره را یفعل ما یشآء ندانسته و قدرت محیطۀ الهیّه را انکار نموده و چنین نفسی ابعد عباد بوده و خواهد بود بنصّ نقطۀ بیان چنانچه از قبل مذکور شد قل اللّهمّ انّک انت الهان الالهین لتؤتینّ الألوهیّة من تشآء و لتنزعنّ الألوهیّة عمّن تشآء الی انّک علی کلّ شیء قدیرا قل اللّهمّ انّک انت ربّاب السّموات و الأرض لتؤتینّ الرّبوبیّة من تشآء و لتنزعنّ الرّبوبیّة عمّن تشآء الی آخر ما نزّل حال میگوئیم در این کلمۀ جامعه که از ساذج فطرت سلطان احدیّه جاری شده چه میگوئی اگر حقّ جلّ و عزّ را صادق دانسته سلطان مقتدری که قادر است باینکه الوهیّت و ربوبیّت را که اعظم مقامات بوده عطا فرماید بهر نفسی که اراده فرماید و هم‌چنین اخذ نماید از هر نفسی که بخواهد البتّه قادر بوده بر آنکه خلعت وصف را از نفسی انتزاع فرماید این ذکری است که کلّیّه فرموده‌اند تخصیص باحدی نداشته و ندارد و اگر بتخصیص وصف ناظری و ید اللّه را مغلول دانسته و قدرت محیطه را انکار مینمائی پس چه میگوئی در میرزا اسداللّه که بنصّ صریح در بارۀ او میفرمایند ان یا حرف الثّالث المؤمن بمن یظهره اللّه و این بسی واضح است که حرف ثالث من یظهره اللّه جلّ اجلاله بصدهزار رتبه از حروفات بیان و مرایای او عنداللّه مقدّم بوده چه که خود نقطۀ بیان روح ما سواه فداه میفرمایند نطفۀ یکسالۀ زمان من یظهره اللّه اقوی است از کلّ من فی البیان حال انصاف ده نقطۀ بیان صاحب بصیرت بوده یا نه اگر او را صادق و صاحب بصر میدانی چرا نفسی را که باین علوّ و امتناع و سموّ و ارتفاع در اصل کتاب ذکر فرموده‌اند ابوالشّرور نامیدی و بر قتلش امر نمودی ان یا ذی عین واحدة شهدت عیوب النّاس و غفلت عمّا فی نفسک اگر بگوئی از حقّ اعراض نمود لذا این حکم بر او جاری شد بر فرض تسلیم میگوئیم حرف ثالث من یظهره اللّه که ابهی و اعلای از خلق بیان عنداللّه بوده بنصّ قلم امر اگر جایز است معرض و کافر و مشرک شود پس چرا جایز نمیدانی که مرآتی از مرایای لایحصی از حقّ اعراض نماید فبهت الّذی کفر فواللّه احدی بر اصل این امر مطّلع نه و لو یطّلعون لیعرفون و در توقیع وحید اکبر ورقاء بقا بابدع نغمات تغنّی فرموده فیا روحا لمن یسمع و یکون فی آیات اللّه لمن المتفکّرین بیانه عزّ بیانه فوالّذی فلق الحبّة و برأ النّسمة لو ایقنت بأنّک یوم ظهوره لا تؤمن به لأرفعت عنک حکم الایمان فی ذلک الظّهور لأنّک ما خلقت الّا له و لو علمت انّ احداً من النّصاری یؤمن به لجعلته قرّة عینای و احکمت علیه بالایمان فی ذلک الظّهور من دون ان اشهد علیه من شیء انتهی میفرماید قسم بمقتدری که شکافت حبّۀ قلوب را و خلق فرمود انسان را که اگر موقن بودم که تو در ظهور بعد ایمان نمیآوری بآن مشرق آفتاب حقیقت هرآینه مرتفع مینمودم از تو حکم ایمان را در این ظهور چه که تو خلق نشده مگر از برای عرفان آن شمس سماء ایقان و هرگاه بدانم یکی از نصاری موفّق میشود بعرفان آن جمال رحمن و ایمان باو هرآینه میگردانیدم او را قرّۀ چشمهای خود و حکم مینمودم بر او در این ظهور بایمان از دون اینکه ملحوظ شود از او امری

حال ای اهل بصر ملاحظه نمائید که امر اللّه چه مقدار الطف و ارقّ بوده و رحمت منبسطۀ الهیّه چگونه کلّ وجود را احاطه فرموده که در بارۀ نفسی از نصاری که الیوم کافر و مشرک است بمجرّد ایمان در ظهور بعد آن سدرۀ الهی او را بالطف و ارقّ اعضای مبارک خود نسبت داده و منسوب ساخته‌اند و مع‌ذلک این همج ارض در چه رتبه واقف و ناظرند فسحقاً لکم یا ملأ الغافلین فوالّذی جعل الیوم دلیله نفسه و سلطانه ما یجری من قلمه المنیر که اگر کلّ من فی البیان الیوم معرض شوند و یک نفر از نصاری مؤمن هرآینه اسماء کلّ از لوح محفوظ محو خواهد شد و اسم نصاری ثابت یمحو اللّه ما یشآء و یثبت و عنده امّ الکتاب و از جمیع گذشته آیا حکایت بلعام که در کتب الهی مسطور است نشنیده‌اند که با آنکه یکی از اوصیای انبیاء قبل بوده و جمیع اهل اقطار عالم خدمتش را فرض میشمردند و طاعتش را طاعة اللّه میدانستند و اشتهار اسمش جمیع دیار را احاطه نموده بود و چون جمال کلیم از افق عزّ تسلیم ظاهر شد بمعارضۀ آن جمال احدیّه قیام نمود و هم‌چنین یهودای اسخریوطی که از حروف اثنی‌ عشر انجیل بود حضرت روح را بید یهود تسلیم نمود زینهار از افتتان و امتحان الهی آسوده نشوید و در کلّ حین پناه بخداوند متعال برده که شاید الیوم از صراط واضح منحرف نشوید و نلغزید فطوبی للثّابتین چه که امتحان برای کلّ بوده و خواهد بود و احدی از کمندش خارج نه الّا من شآء ربّک اگر نسیم عدلش مرور نماید صدهزار جوهر نور را در ظلمت نفس و هوی مشاهده نمائی و اگر نسیم فضلش هبوب فرماید صدهزار هیاکل فانیه را بمقرّ عرش باقیه ملاحظه کنی فواللّه یا قوم مطّلع نیستید و بمجرّد وهم حرکت مینمائید بشنوید نصایح بدیعۀ الهیّه را و در امر اللّه تجرّی ننمائید و خود را بعذاب لاینتهی معذّب مسازید از بحر اعظم موّاج بسراب بقیعه خود را مشغول نکنید و از شمس عزّ باقی بظلّ فانی قانع مشوید بیان حقّ را از لسان رحمن بشنوید احدی الیوم بر بیان و ما کنز فیه مطّلع نه و علمه عندنا لو انتم من العارفین از سلطان مسمّی که ملکوت اسماء بقول او خلق شده بقمیص اسم محتجب نشوید چه که جمیع اسماء بمنزلۀ قمایصند یلبسها علی من یشآء فضلاً من عنده و ینزعها عمّن یشآء عدلاً من لدنه و لا یسأل عمّا یفعل و انّه لهو المقتدر القدیر

و الیوم اکثری از اهل بیان عبدۀ اسماء بین یدی اللّه مذکور بوده و خواهند بود چنانچه اگر بنقطۀ اولی بنفسه لنفسه عارف شده بودند فواللّه اقلّ من آن در این ظهور قدس صمدانی و تجلّی عزّ رحمانی توقّف نمینمودند پس معلوم شد که عارف بنفس او جلّ و عزّ نبوده‌اند بلکه بقمیص اسمی او تعالی شأنه عارف شده‌اند چنانچه ایّامی نگذشت و بنفسه لنفسه ظاهر شده و او را نشناخته‌اند و بر او وارد آورده‌اند آنچه را که قلم حیا میکند از ذکرش و این عدم عرفان نشده مگر آنکه تبدیل قمیص فرموده یعنی اسم اعلی باسم ابهی تبدیل شد و احدی عارف بآن نشده الّا الّذینهم انقطعوا عن کلّ من فی الملک و صعدوا الی اللّه بکلّهم الی ان دخلوا مقرّ عزّ کریم اولئک اولیائی تحت ظلال عنایتی و ینزل علیهم سکینة من عندی و هم علی سرر الاستقلال هم مستقرّون اولئک حفظهم اللّه عن رمی الشّبهات و هم علی وساید القدس متّکئون و الی طرفی ناظرون علیهم فی کلّ حین بهائی ثمّ رحمتی و عنایتی ثمّ فضلی و افضالی و کذلک اختصّهم اللّه لنفسی و جعلهم من المؤمنین ای عباد سعی نموده که شاید از بدایع فضل ربّ الأرباب در ظلّ قباب آفتاب قدس عنایت وارد شوید و از حرارت نفس و هوی آسوده و محفوظ مانید اینست نصایح قلم امر فمن سمع فلنفسه و من اعرض فلها و انّه لمقدّس عن العالمین و ایکاش که اهل بیان در بیان فارسی که از قلم رحمانی نازل نظر مینمودند که شاید در این ظهور قدس صمدانی خود را از سلسبیل عنایت ربّانی و تسنیم مکرمت سبحانی محروم نمینمودند و بشأنی شبهات بر قلوب غیر طاهره وارد شده که لن یعرف ایّاً من ایّ و اگر قلبی از کوثر بی‌زوال سلطان لایزال از شبهه مطهّر شود فی الحین بشبهۀ دیگر بیالاید سبحان‌اللّه با اینکه اهل بیان خود مقرّ و معترفند که نبوّت برسول اللّه ختم شده و سنۀ ستّین اوّل ظهور اللّه است مع‌ذلک و مع اینکه حقّ حال بنفسه و کینونته مشهود و از افق انّنی انا حیّ فی الأفق الأبهی ظاهر و طالع مجدّداً ذکر وصایت و امثال آن مینمایند و ببقیّۀ وهم ما ترک من ملل الفرقان اراده نموده‌اند انوار شمس یقین را که در سماء قدس بی‌زوال ذو الجلال مشرق شده ستر نمایند نیکو است ذکر این دو فرد در این مقام

ای ضیآء الحقّ حسام الدّین و دل ای دل و جان از قدوم تو خجل قصد این دارند این گل‌پاره‌ها که از حسد پوشند خورشید تو را

بگذارید این اقوال لایغنیه را و باصل امر و ما حقّق به الأسمآء ناظر شوید

ظهور قبلم میفرماید اگر ناس ضعیف ملاحظه نمیشدند هرآینه ذکر مشیّت نمیفرمودم حال تقدیس امر و ارتفاع ما اراد اللّه لکم را مشاهده نمائید و قدر و رتبۀ خود را ملاحظه کنید که حال بادلّۀ پست‌ترین عباد از اهل فرقان تمسّک جسته و مستدلّ شده‌اند فوا حسرتا علیکم یا ملأ الغافلین باری ایّام ظهور است و حقّ چون شمس فی وسط السّمآء ظاهر و زخرفی از دنیا در ساحت قدسش موجود نه که محتاج بوصیّ باشد آن را قسمت نماید و اگر میگوئید در امرش محتاج بوصیّ است هذا بغی منکم علی اللّه المهیمن القیّوم چه که امر طایف حول نفسش بوده و خواهد بود و لن یفارق منه ابداً ایّاکم ان تجعلوا للّه وزیراً او نظیراً او ضدّاً او ندّاً او وصیّاً او قریناً او مثالاً و در بیان این اسامی و ما حدّدتم به انفسکم جمیع را محو فرموده‌اند اینست که ذکر مرایا در بیان من قبل الرّحمن نازل شده و آن هم محدود نبوده و نخواهد بود امیدواریم که از رشحات سماء تقدیس امطار قدسیّه بر قلوب غبرۀ مکدّره مبذول شود که شاید از اشارات طاهر شده بمنظر ملیک اسماء و صفات توجّه نمایند

فواللّه یا قوم مقصود از ذکر این براهین متقنه و ادلّۀ محکمه و کلمات غیر متشابهه اثبات نفسم نبوده چه که هر نفسی که بأقلّ عمّا یحصی ببصر معنوی فایز شده البتّه انوار شمس ابهی را که در کلّ شیء علی هیئة انّه لا اله الّا انا العزیز الحکیم تجلّی فرموده مشاهده مینماید بلکه مقصودی من یأتی فی المستغاث تاللّه اذاً یبکی قلمی و اناملی ثمّ عینی و قلبی و کبدی و عروقی و دمی و عظمی و جلدی بما یرد علیه من هؤلآء الّذینهم کفروا باللّه و حاربوا بنفسه و جادلوا بآیاته و انکروا فضله و افتوا علیه بعد الّذی ظهر بکلّ الآیات و الحجج و العلامات فواللّه فعلتم ما لا فعل احد من ملل القبل و ارتکبتم ما شقّ عنه هیکل العظمة ردآء الصّبر ولکن انتم تمشون علی وجه الأرض کمن لا ذنب له فأفّ لکم یا ملأ المشرکین تاللّه یا قوم انّ فی الکذب روایح و کذلک فی الصّدق لو انتم تطهّرون قلوبکم و اشمامکم و تستنشقوا لتجدنّ رایحة اللّه المهیمن القیّوم قلم متحیّر است که چه ذکر نماید و حال امر بمقامی رسیده که ساذج روحی که اگر محلّ خطاب ابهی کلمات عالمین واقع شود خود را محزون مشاهده مینماید باید باستماع ادنی کلمات مشغول شود که چگونه میشود ذئب راعی اغنام شود

بگو ای فقیر بی‌بصر اوّلاً راعی را نشناخته و ثانیاً سالها ذیاب راعی شما بوده چنانچه بعد از ظهور نیّر الهی از افق سماء معنوی ادراک نموده‌اید که متابعت قومی مینمودید که صدهزار مرتبه ذئب از آن نفوس عنداللّه ارجح بوده چه که بفتوای آن ذیاب مظهر ربّ الأرباب بتمام ظلم شهید شد لعنة اللّه علیهم و علی اتباعهم و اگر بگوئی قبل از ظهور متابعت آن قوم مجری و عنداللّه مقبول بود و بعد از ظهور و توقّف این قوم در امر الهی از نار محسوب شده‌اند حال هم در این ظهور قدس صمدانی همان حکم را جاری کن بشنوید نصح الهی را و قلب را از اشارات کلمات اهل حجبات مطهّر سازید بگو ای بندگان هوی قدمی بسوی خدا بردارید و از ارض ظنّ بهوای یقین طیران نمائید

ان یا قلم القدم دع حینئذ ما اردت ان تذکره لعباد اللّه ثمّ اذکر اخیک الّذی حارب بنفسک و جادل بآیات اللّه لیکون ذکری للعالمین لعلّ یفتح بذلک ابصار الّذین ارادوا الوجه فی العشیّ و الاشراق و ما زلّت اقدامهم فی هذا الیوم الّذی فیه التفّت السّاق بالسّاق فوالّذی نفسی بیده که بیست سنه در تعلیم و تأدیب و تربیت و حفظش سعی بلیغ و جهد منیع مبذول شد که ذکرش ممکن نه تا آنکه هجرت واقع و باین ارض وارد شدیم چندی گذشت سیّد محمّد اصفهانی از بیت ‌اللّه و حصن حبّه خارج و بمقرّ دیگر مستقرّ و اخوی فواللّه الّذی لا اله الّا هو در صدد قطع سدرۀ ربّانیّه برآمده الی ان اظهر اللّه خافیة نفسه و اشتهر مکره بین المهاجرین و ارتفع الضّجیج عن کلّ اناث و ذکور و صغیر و کبیر و این عبد بالمرّه از جمیع گذشته خارج شده که شاید حرارت حسد بیفسرد و نار بغضا ساکن شود و در بیت وحده ساکن شده و ابواب خروج و دخول بر کلّ مسدود نمودم و اهل حرم جمیع از استماع این امر منکر در نوحه و ندبه مشغول فواللّه لن یقدر احد ان یذکر ما ورد علینا و لن یستطیع ان یسمعه احد من المحبّین و در حین خروج سه نفر برای خدمت معیّن شد دو نفر مخصوص اخوی مذکور و کلیم و یک نفس برای خود و هم‌چنین دراهم معدوده که از دولت علیّه میرسید مابین کلّ قسمت شده و بعد کلّ متفرّق شده در اماکن متعدّده ساکن و این عبد در بیت وحده جالس مغلق الباب و مرخی الحجاب و ابداً بنفسی از احباب و غیره معاشرت ننموده بالمرّه باب لقا مسدود و جمال بقا مستور و بعد از ستر جمال قدم سیّد محمّد باخوی پیوست و بغض اللّه سبب و علّت اتّحاد این دو شد و بخدعه و مکر مشغول شدند چنانچه نفسی را بدراهم فریب داده که ببلاد رود و آنچه ارتکاب نموده‌اند بسدرۀ امر نسبت دهد دیگر تفصیل بسیار ولکن اشتغال باین اذکار را جایز نمیدانم البتّه شنیده‌اید بقدر ضرورت اظهار میشود که مباد ناس از کلمات کذبۀ فانیه از صراط امریّه بلغزند تا آنکه نفس مأمور نادم شده نزد بعضی رفته تفصیل امور را مذکور نمود و چون مراسلاتی که با او همراه نموده مشاهده نمودند جمیع را تحیّر دست داده چه که آنچه عامل شده بحقّ راجع نموده‌اند و هم‌چنین رساله در ردّ اللّه نوشته که باطراف برده انتشار دهند فواللّه الّذی لا اله الّا هو بمثل صبیان بل ادنی تکلّم نموده لو انتم تعرفون و آنچه را بزعم خود در ردّ اللّه نوشته‌اند کلّ مثبت این امر ابدع بوده لو کان النّاس ببصر اللّه فی کلماتهم ینظرون و دیگر چه مقدار مفتریات بملیک اسماء و صفات نسبت داده‌اند و آنچه دون خیر بوده باصل شجرۀ ربوبیّه راجع نموده انّما اشکو بثّی و حزنی الی اللّه اذاً یتکلّم لسان اللّه و یقول هل من مآء صافی یطهّر حولی عن هؤلآء المعرضین و هل من سیف لسان یفتح بالبیان و یدفع عن فنائی شرّ المشرکین و هل من ذی استقامة ینصرنی فی هذه الأیّام الّتی احاطتنی المنکرین و هل من ذی انقطاع یعرفنی بعینی و ینقطع عن العالمین و هل من ذی بصر لینظر فی امری و ما ورد علیّ من جنود الشّیاطین و هل من ذی قلب رقیق طاهر لیبکی ببکائی و بما ورد علیّ من هؤلآء المستکبرین و هل من ذی علم یصدّ سیوف الرّدّ و البغضآء عن وجه اللّه الملک العزیز الجمیل ان یا قلم الأعلی قل تاللّه الحقّ انّی ما استنصرت من احد حین الّذی حارب معی کلّ الملل و کان اللّه علی ذلک شهید و علیم و کلّما استنصر من احد و نأمر به العباد هذا لم یکن الّا لبلوغهم الی ذروة الفضل و من دون ذلک انّ اللّه لغنیّ حمید باری رسائل متعدّده در ردّ سلطان احدیّه نوشته‌اند تاللّه بطل بذلک اعمالهم و ضلّ سعیهم فی الدّنیا و الآخرة و هم لا یشعرون

و آنچه را سبب و علّت اعراض ناس دانسته‌اند باین عبد نسبت داده‌اند از جمله نسبت دنیا و این بر کلّ ذی شعور واضح بوده که این عبد در مابین معرضین چون شمس واضح و لایح بود و قسم بجمال قدم که در هیچ صبحی امید نبود که لیل ادراک شود و هم‌چنین هیچ لیلی گمان مشاهدۀ فجر نه چه که مشرکین بکمال جدّ در قطع سدرۀ ربّ العالمین بوده تا آنکه شمس قدرت ید اللّه فوق ایدیهم از افق جیب عظمت اشراق فرمود و مشرکین مغلوب و جمال انّه لهو الغالب علی کلّ شیء بر عرش قدرت و اقتدار مستوی و باعزاز تمام از عراق حرکت نمود و این معلوم بوده که اراده آن بود که وحده عازم اسلامبول شوم چون جمعی جزع و فزع لایحصی نمودند ببعضی اذن خروج داده شد و بعضی هم من غیر اذن حرکت نمودند تا آنکه وارد ارض مشهور شدیم و ابداً بدولت علیّه مطلبی اظهار نشد و هر نفسی که بین یدی حاضر شد ملاقات واقع والّا فلا چنانچه جمیع استماع نموده و در نفس مدینۀ کبیر هم شنیده‌اند که ارادۀ الهی چه بوده تا آنکه چند نفر مستضعفین حفظاً لأنفسهم و نسائهم مضطرب شده و جزع نمودند لذا ترحّماً لأنفسهم حکم بدا نازل حال کدام یک از این امور متعلّق بدنیا بوده باری قیاس بنفس نموده‌اند کذلک صفت لهم السنتهم الکذبة یقولون ما لا یشعرون واللّه الّذی لا اله الّا هو قلم حیا مینماید از آنچه عامل شده‌اند ذکر نماید و اگر ذی بصری یافت شود از رسائل حضرات که از قلم جهل و بغضا ظاهر شده مقام و شأن معرضین مشهود گردد دو سنۀ قبل شعری جناب آقا محمّد علی و جناب سلمان سؤال نموده اخوی جواب نوشته بعد سیّد محمّد اصفهانی بین یدی حاضر و مذکور داشت میرزا علی ملتفت معنی شعر نشده‌اند و مصلحت نیست این مکتوب به سلمان داده شود این بنده سکوت نمود بعد با حاجی میرزا احمد نزد اخوی در بیت کلیم ذکر نمودند اخوی بعد از کلمات لایغنیه بالأخره متعذّر شد که شاید سائل اصل شعر را غلط نوشته باشد بعد شعر را ملاحظه نمودند صحیح نوشته بود و آن نوشته نزد سلمان موجود است و جمیع ملاحظه نموده‌اند ابداً نفسی شاعر نشده چه که کلّ بحجبات وهمیّه محتجبند حال ملاحظه نمائید تا مقدار معرضین معلوم شود و مع‌ذلک بمنبع و مصدر علم ربّانیّه اعتراض مینمایند فوالّذی قامت ملکوت التّقدیر علی فنآء بابه که کلّ آنچه از قلم جاری نموده‌اند بهمین نحو بوده و خواهد بود ولکن عمت الأبصار احجاب الوهم و الهوی و لذا لا یلتفتون الّا الّذین جعل اللّه ابصارهم مطهّراً عن الأحجاب و هم ببصر الحدید فی کلّ شیء ینظرون

ای عباد ملاحظه نمائید که ضرّ بمقامی رسیده که قلم اعلی باین کلمات مشغول شده چه که ناس ضعیف و نابالغ مشاهده میشوند که مباد از کلمات جعلیّۀ معرضین از جمال مبین غافل شوند والّا اگر فی‌الجمله شعور و بصر ملاحظه میشد ابداً ذکر معرضین و ما ظهر منهم تحریر نمیشد چه که الیوم کلّ مکلّفند که در نفس امر و ما یظهر من عنده ناظر شوند و من صعد الی ذلک المقام یشهد بأنّه هو الظّاهر الباهر المشرق المضیء فی وسط السّمآء یحکم ما یشآء و لا یسأل فیما اراد و انّه لهو المقتدر المختار

و از جمله نسبت ظلم باین مظلوم داده‌اند حال در همین فقره تفکّر نمائید و انصاف دهید جمیع اهل بیان باین عبد ملاقات نموده و بچشم ظاهر دیده هرگز بضرّ نفسی راضی شده لا فوربّ العرش لو انتم تنصفون و قد کان نفس الرّحمن فی فم الثّعبان عشرین من السّنین و مع ذلک ابداً اظهار نشد و حال هم اگر این مکاتیب مجعوله دیده نمیشد ابداً اظهار نمیرفت و یشهد بذلک کلّ من یعرفنی و کان علی بصیرة منیر بیست سنه اخوی نزد این عبد بود و احدی از او مطّلع نه و مع قدرت بر او و اطّلاع ما فی سرّه و قلبه کمال شفقت در حقّش معمول شد و یشهد بذلک کلّ الأشیآء ان انتم تسمعون ولکن چون ناس را مقلّد و بی‌بصر یافته‌اند لذا باینگونه کلمات اراده نموده‌اند این فئه را از بحر البحور منع نمایند و بر جمیع اهل بیان و غیره واضح و مبرهن که این عبد باحدی معاشرت در این ارض ننموده و هم‌چنین در ورود مدینۀ کبیر الّا من حضر بین یدینا و ما حرّک لسانی الّا علی ما یصعدهم الی جبروت الأمر مع‌ذلک نوشته‌اند که نزد اهل سنّت ما را رافضی نامیده‌اند فواللّه الّذی لا اله الّا هو که خود این نفوس معرضه نزد اعجام نسبت دون ایمان بسدرۀ رحمن داده‌اند و عند اهل سنّت و جماعت نسبت رفض حال نفسی خالصاً للّه بیاید صدق و کذب را معلوم نماید و میزان حقّ و باطل را بصدق و کذب همین قول قرار میدهیم اذاً ینادی لسان القدم من عرشه الأعظم و یقول لعن اللّه اوّل ظالم ظلم نقطة الأولی فی ظهوره الأخری و کفر بآیاته و حارب بنفسه و جادل بسلطانه و اشرک بذاته و الحد کلماته و اعرض عن جماله و کان من المشرکین فی الواح اللّه من قلم القدس مکتوبا فواللّه در هر وقتی از اوقات که در ارض طاء و یا عراق و مواضع دیگر حرفی در اخذ این طایفه مذکور میشد اخوی خود از عراق باطراف میرفتند چنانچه اکثری شنیده و میدانند و این عبد وحده مابین اعدا بوده تا آنکه از قدرت ربّانی امر مرتفع شد و جمیع از نفوس خود مطمئن شده از خلف ستر بیرون آمده اوّل کاری که بآن مشغول شدند قطع سدرۀ امر بوده و چون خود را خائب و خاسر مشاهده نمودند عمّا ارادوا بعد باطراف نوشته و ارادۀ خود را بارادة اللّه و مشیّته نسبت داده با اینکه این عبد حکم قتل را که مابین این فئه شهرت تام داشت مرتفع نمود و در اکثر الواح من قلم اللّه جاری شده و البتّه بنظر بعضی رسیده از جمله سؤال شده که مقصود از نصری که در آیات بدیعۀ الهیّه نازل شده چیست و ما نزّل عن جهة العرش فی جوابه این است که سواد آن بعینه ذکر میشود و هو هذا

مقصود از نصرتی که در الواح منیعه ذکر شده معلوم احبّآء اللّه بوده که حقّ جلّ ذکره مقدّس است از دنیا و آنچه در او است و مقصود از نصر این نبوده که احدی بنفسی محاربه و یا مجادله نماید سلطان جلال جمیع ارض از برّ و بحر آن را بید ملوک گذاشته و ایشانند مظاهر قدرت الهی علی قدر مراتبهم و اگر در ظلّ حقّ وارد شوند از حقّ محسوب و من دون ذلک انّ ربّک لعلیم خبیر و آنچه حقّ جلّ ذکره از برای خود خواسته قلوب عباد او است که کنایز وحی صمدانیّه و خزاین حبّ الهیّه‌اند و لم‌یزل ارادۀ سلطان لایزال این بوده که قلوب را از اشارات دنیا و ما فیها و علیها طاهر نماید تا قابل شوند از برای انوار تجلّیات ملیک اسماء و صفات

پس باید در مدینۀ قلب بیگانه راه نیابد تا دوست بمقرّ خود شتابد یعنی تجلّی جمالش نه ذات و نفس او چه که لازال مقدّس از صعود و نزول بوده و خواهد بود پس نصرت امر اللّه الیوم اعتراض باحدی و مجادله بنفسی و محاربه مع شیئی نبوده و نخواهد بود بلکه محبوب آن است که مداین قلوب بسیف لسان و حکمت بیان مفتوح شود نه بسیف حدید پس هر نفسی که ارادۀ نصر الهی نماید باید اوّل بسیف معانی و بیان مدینۀ قلب خود را تصرّف نماید و از جمیع ما سوی اللّه او را مطهّر سازد و بعد بمداین قلوب توجّه کند این است نصرت امر اللّه که الیوم از مشرق اصبع ملیک اسماء اشراق فرموده ابداً فساد محبوب نبوده و نیست و آنچه از قبل شده من غیر اذن اللّه بوده باری الیوم باید احبّای الهی بشأنی در مابین عباد ظاهر شوند که جمیع را بافعال خود برضوان ذو الجلال هدایت نمایند قسم بآفتاب صبح عزّ تقدیس که ابداً حقّ و احبّای او که منسوب باویند ناظر بارض و اموال فانیه در او نبوده و نخواهند بود چه اگر مقصود تصرّف در ارض بود البتّه قادر و مقتدر بوده و بکلمه‌ئی جمیع عالم را تصرّف میفرمود ولکن سلطنت بسلاطین عنایت فرموده و حکمت بمتفرّسین و عرفان بعارفین و حبّ قلوب عباد خود را مخصوص خود مقرّر داشته و بدون آن ناظر نبوده و نخواهد بود و اینهم نظر بعنایت کبری است که شاید نفوس فانیه از شئونات ترابیّه طاهر و مقدّس شوند و بمقام باقیه که رضوان عزّ احدیّه است وارد گردند والّا آن سلطان قدم بنفسه لنفسه مستغنی از کلّ بوده نه از حبّ ممکنات نفعی باو راجع و نه از ضرّشان ضرّی باو واقع کلّ از امکنۀ ترابیّه ظاهر و باو راجع خواهند شد و آن جمال قدم متوحّداً متفرّداً بر مقرّ خود که مقدّس از مکان و زمان و ذکر و اشاره و دلاله و وصف و علوّ و دنوّ بوده مستقرّ و لا یعلم ذلک الّا کلّ ذی فطن بصیر انتهی مع‌ذلک آنچه را خود عامل و فاعل بوده‌اند بحقّ تعالی شأنه نسبت داده‌اند مع آنکه بر کلّ واضح است که حقّ یفعل ما یشآء بوده و بر هر چه حکم فرماید قادر و لیس لأحد ان یعترض علیه و مع‌ذلک فوالّذی نفسی بیده که اگر راضی بضرّ نفسی بوده و یشهد بذلک قلم اللّه ان انتم تشهدون

و از جمله در مکاتیب خود ذکر نموده‌اند که این عبد درس خوانده و این کلمات منزله از علم اکتسابی حاصل شده چنانچه در احیان هر ظهور اینگونه کلمات نالایقه مذکور شده چنانچه نسبت بظهور قبلم همین نسبت را داده‌اند و من قبله به محمّد رسول اللّه انّما یعلّمه بشر لسان الّذی یلحدون الیه اعجمیّ و هذا لسان عربیّ مبین حال نفسی در کلّ ایران و عراق تفحّص نماید تا صدق و کذب معلوم شود فویل لهم و بما هم به یتکلّمون ای بی‌خردان منبع این علوم ذات قدم بوده و معین این حکم نفس اللّه الأعظم لو انتم من المستشعرین و اگر بسمع فطرت استماع نمائید آنچه را در حین ظهور نقطه جلّ و عزّ علما و جهّال عصر اعتراضاً علی اللّه بآن تکلّم مینمودند حال هم همان کلمات را استماع مینمائید فواللّه یا قوم انّی لأکون متحیّراً فی امری و ما ورد علیّ فیا لیت ما ولدت من امّی و ان ولدت ما رضعت و ما صرت کبیراً ولکن ظهر ما ظهر و نزّلت جنود الوحی و قضی الأمر من لدی اللّه الواحد القهّار یا قوم اسمعوا قولی ثمّ اخرقوا الأحجاب ولو یکون مرایا السّموات و الأرضین ایّاکم ان لا یمنعکم شیء عن نفحات تلک الأیّام تاللّه لن یعادلها کنایز الابداع و لا خزاین الاختراع و کان اللّه علی ذلک شهید و علیم قسم بآفتاب فلک باقی که اگر امر بدست این عبد بود یک آیه مابین این قوم تلاوت نمیشد چه که ناس بالمرّه از فطرت اصلیّۀ الهیّه منحرف شده‌اند ولکنّ اللّه قضی ما اراد و امضی ما شآء لا رادّ لمشیّته و لا مردّ لقضائه و انّه بکلّ شیء حکیم و اگر نه این بود که اهل این مملکت مضطرب ملاحظه میشد هرآینه اذن داده میشد که کلّ بین یدی اللّه حاضر شوند لیشهدوا ما لا شهد احد من العالمین

و از جمله نوشته که مقام شمسیّت در ظلّ مرآت واقع میشود و این رتبه فوق مقامات است و هم‌چنین از این مرآت شموس مشرق سبحان‌اللّه چه مقدار ناس را جاهل فرض نموده مع آنکه بسی واضح و مشهود است که خلق مرآت و وجود آن بجهت آن بوده که حکایت از اشباح و امثال نماید و بر هر ذی ‌بصری واضح است که ظهور عکوس امثال و اشباح هم در او لنفسه بنفسه تحقّق نداشته و ندارد و این فقره بر هر اکمهی ظاهر است تا چه رسد بذی بصر مع‌ذلک باین عباراتی که فواللّه الّذی لا اله الّا هو هیچ جاهلی بآن تکلّم نمینماید در رسائل خود نوشته و اراده نموده باین کلمات ناس را از موجد و محقّق اسماء و صفات محروم نماید و این نیست مگر آنکه عباد را در بحور وهم و هوی مستغرق دیده و گمان نموده که آنچه مذکور دارد مسلّماً مقبول است والّا باین کلمات که کذب آن اظهر از شمس در وسط السّمآء است مشغول نمیشد و متمسّک باین شده که نقطۀ بیان روح ما سواه فداه خود را در یک مقام مرآت اللّه نامیده و لذا مرآتیّت فوق رتبۀ شمسیّت است فوالّذی انطقنی بالحقّ و اشرقنی عن افق القدس علی العالمین که اگر نفسی در این یک فقره تفکّر نماید بر جمیع مطالب این همج رعاع مطّلع میشود اوّلاً اینکه آن ذات قدم بکلّ اسماء خود را موسوم فرموده‌اند و بکلّ صفات موصوف چه از اعلی مراتب اسماء و چه از ادنی مراتب آن چنانچه در ابتدای احسن‌القصص میفرمایند قوله جلّ کبریائه

الحمد للّه الّذی انزل الکتاب علی عبده لیکون للعالمین سراجاً وهّاجاً حال میتواند کسی قائل شود که رتبۀ سراج فوق شمس بوده لا واللّه نمیگوید این سخنان را مگر نفسی که بر هوی تکلّم نماید و بخواهد در قلوب صافیۀ منیره شبهه القا نماید فبئس ما هم یفعلون باری بیقین دانسته که در آن ساحت قدس جمیع اسماء در صقع واحدند چه که آن کینونت قدم در حینی که میفرماید انا ربّ الأرباب و انا الأرض و التّراب در آن منظر اکبر این هر دو در یک رتبه بوده و خواهند بود و این بیان ارقّ الطف اصفی را قلوب مکدّره ادراک نخواهند نمود چنانچه آن جمال قدم میفرماید قوله عزّ ذکره قل تنزّلت حتّی قلت انّنی انا ذرّ و دون ذرّ مثل ما انّنی انا قلت ربّ و مربّب کلّ ذی ربّ لأستغفرنّ اللّه عن کلتیهما و انّی الی اللّه ربّی لمن الرّاجعین انتهی

حال ای سالکان بوادی جهل و ضلال که کأس زقوم نوشیده‌اید و سلسبیل قدس مختوم دانسته‌اید در نار هوی محترق شده‌اید و از اهل رفرف اعلی خود را شمرده‌اید زهی حسرت که یک آن در حکمت بالغۀ رحمن تفکّر ننموده‌اید و در یک حین در امر مالک یوم الدّین ببصر منیر توجّه ننموده‌اید کلمات رحمن را که بکمال انبساط و احاطه من‌دون حدود نازل شده بحجبات نفس خود چنان محجوب نموده‌اید که السن عالمین از ذکرش عاجزند حال در این فقره ملاحظه نمائید که از قلم قدس الهی جاری شده میفرماید تنزّل فرمودم تا بمقامی که میفرمایم منم ذرّه و دون ذرّه مثل آنکه فرمودم منم ربّ و مربّب کلّ ربوب بلکه استغفار میکنم از این هر دو ذکر حال ملاحظه نمائید که آن جمال قدم خود را بکلّ اسماء نامیده‌اند مع‌ذلک میتوان گفت که ذرّه فوق شمس است و یا تراب فوق ربّ الأرباب فأنصفوا ان انتم من المنصفین فوالّذی جعلنی مظهر ذاته ثمّ کینونته و عزّه و بهائه که اگر در این کلمات مبارکۀ الهیّه تفکّر نمائید ابواب علوم ما لا نهایه بر وجه قلوب مفتوح شود بشأنی که دیگر مضطرب نشوید از اینکه فلان را باسمآء اللّه نامیده یا بذات اللّه و مرآت اللّه چه که جمیع اسماء در آن ساحت مساوی و لا فرق بینها و کلّ این اسماء طائف حول مظهر نفس قدم بوده و خواهد بود مثل اینکه در این حین اگر جمال قدم شجری را بکلّ اسمآء حسنی و صفات علیا موسوم فرماید انّه لیقدر و لیس لأحد ان یعترض علیه لأنّه هو المختار و ما سواه فی قبضة الاقتدار لا اله الّا هو العزیز الجبّار

و دیگر آنکه کلّ خلق را مرایاء لطیفه نامیده‌اند و میفرمایند اگر مسّ کند آن مرایا را جذبات حبّ الهی جذب میفرماید و اگر مسّ نماید دون حبّ نازل میشود بر عین آن مرایا غباری که حایل میشود مابین آن مرآت و بین عرفان امر پروردگار قادر علیم بقوله جلّ و عزّ انّ الخلق مرایا لطیفة ان یمسّها حبّ یجذب و ان یمسّها دون حبّ ینزل عینها غبار یحولنّ بینه و بین امر ربّه انتهی اذاً تفکّروا یا ملأ الغافلین و این بیان را نقطۀ بیان جلّت عظمته عموماً فرموده‌اند و اگر بتخصیص ناظری بجناب آقا سیّد جواد خطاب میفرمایند قوله عزّ و جلّ که توئی آن مرآت اوّلیّه که لم‌یزل از حقّ حکایت نموده و لایزال حکایت خواهی نمود و هم‌چنین او را علّت اوّلیّه فرموده‌اند فواللّه که این رتبه فوق کلّ اسماء است چه از ذات اللّه و کینونة اللّه و ذکر اللّه و مرآت اللّه چه که از قبل هر نفسی که این رتبه را در حقّ رسول اللّه قائل شده حکم بکفرش نموده‌اند زیرا که علّت اوّلیّه خود حقّ را دانسته‌اند و هم‌چنین در بارۀ او نازل قوله جلّ ذکره انّا جعلناک نبیّاً علی العالمین حال با جمیع این مراتب و وصف که فوق آن در بیان ذکر نشده اگر العیاذ باللّه از حقّ اعراض نماید جمیع اقرب من آن از او مرتفع خواهد شد و اگر ببصر منیر ملاحظه نمائید کلّ اشیاء را در بیان بکلّ اسماء حسنی نامیده‌اند ولکن لا یعقلها الّا المخلصون و این کلمات ذکر میشود که همچه ندانند که اوصاف منزله در بیان مخصوص نفسی دون نفسی بوده بلکه در کلّ ثابت مادامی که در ظلّ حقّ مستقرّ باشند و بعد از خروج کلّ محروم و ممنوع و هم‌چنین در رتبۀ جناب قدّوس روح العالمین فداه میفرمایند عزّ ذکره که بعدد هشت واحد از مرآت اللّه بر مقعد خود بوده و از شدّت نار محبّت او کسی قدرت بر قرب بهم نرسانده انتهی

حال ملاحظه نمائید که هشت واحد از مرآت اللّه را در نفس مبارکشان ذکر فرموده‌اند فتفکّروا یا اولی الأفکار و در این بیان کنایز علمیّه مستور است و این عبد مذکور نداشت خوفاً من نمرود الظّلم و فرعون الجهل

و هم‌چنین در جمیع مقامات از قلم عزّ نازل که مرآت بنفسه لنفسه تحقّقی نداشته الّا بتقابلها بالشّمس و شمس را لم‌یزل و لایزال واحد فرموده‌اند و احدی را باین اسم موسوم نفرموده جز ذات قدم را در هر ظهوری مع‌ذلک نوشته مقام شمسیّت تحت رتبۀ مرآتیّت است و شموس از مرآت مشرق میشوند فواللّه یا قوم ما انطق عن الهوی که اگر در همین قول تفکّر نمائید بیقین شهادت میدهید که این اقوال از جهل صرف و بغضای بحت ظاهر شده اقسمکم یا قوم باللّه الّذی خلقکم و سوّاکم که در اوّل بیان فارسی ملاحظه نمائید که میفرمایند قوله عزّ ذکره اگر مرآت بگوید در من شمس است در نزد شمس ظاهر است که شبح او است که او میگوید انتهی مع‌ذلک نوشته که مرآت فوق شمس است و شموس در ظلّ مرآتند

اگر مراد از این شموسی که ذکر نموده شموس حقیقت مقصود است فتعالی عن ذلک چه که بیک تجلّی از تجلّیات شمس حقیقت صدهزار مرآت اقلّ من حین مبعوث شوند و من دون ذلک انّ المرآة خلقت لانطباع تجلّی من تجلّیات الشّمس علیها ان کانت صافیة و من دون ذلک یحکم علیه حکم الحجر چه که بر هر ذی بصری مشهود است که مرایا از برای اخذ عکوس اشیاء خلق شده‌اند چنانچه ذکر شده و اگر مقصود شموس اسماء و دون آن بوده این مخصوص بنفسی نه چه که در کلّ این شموس موجود و یظهر منه فی حین الّذی قدّر اللّه له و من فتح عین فؤاده یشهد فی کلّ ذرّ شمساً ثمّ فی هذه الشّمس شمساً ثمّ فی شمس الشّمس شمساً بحیث لا نهایة لها ولکن حکمة اللّه ذکر این مقام ننموده لئلّا یزلّ اقدام العارفین

فیا للّه یا قوم من هذا الظّلم الّذی ورد علی جمال القدم من الّذی یفتخر ان یقوم بین یدیه فلمّا اشتهر اسمه کفر باللّه المهیمن القیّوم و چون ظهور قبلم عالم بود بر اینکه مرآت در ظهور بعد دعوی شمسی مینماید لذا این حکم از قلم عزّ صدور یافت و بشأنی در بحر کبر و غرور مستغرق شده که بکلمات قبلم در علوّ شأن خود تمسّک جسته و بر منبع و معدن و مظهر و موجد و منزل آن معرض شده فبعداً للقوم الظّالمین و هم‌چنین خود را شجرۀ عظمت نامیده فواللّه جمیع این کلمات نظر بآن است که ناس را احمق یافته و اگر از شجره عنداللّه محسوب شود من شجرة الّتی ینبغی لها ان تقطع و تلقی فی النّار الّا بأن یتوب الی اللّه و یستغفر عمّا فعل و یکون من التّائبین و بر جمیع واضح است چه از مهاجرین این ارض و چه هر فطن بصیری که ببصر اللّه در امور ناظرند که این کلمات غروریّه از لسان مجعولۀ کذبۀ شرکیّه جاری نشده مگر آنکه چون این شمس بدیع ابدع اعلی را از افق فجر بقا طالع و بنغمۀ انّنی انا حیّ فی افق الأبهی مابین ارض و سماء ناطق دیده لذا تعجیل نموده و من حیث لا یشعر باین کلمات تکلّم کرده که شأنی فوق شأن اللّه از برای خود ثابت نماید و هذا لن یمکن ابداً لأنّ ما دونه مخلوق بأمره و منجعل بارادته و متحرّک باذنه و ما بعده الّا عبده و رعیّته و خلقه و بریّته و عباده هل یکون فوق شأن اللّه شأن لیثبته احد لنفسه و انّه قام بنفسه لنفسه فی علوّ نفسه مقام الّذی لا له فوق و لا تحت و لا یمین و لا یسار و لا امام و لا خلف و انّه قد خلق الجهات لا من جهة بمشیّته و الأشیآء لا من مثال بارادته و انّه لخالق کلّ شأن و منزل کلّ امر و یستحقّ لدونه بأن یفتخر بنفسه و انّه لا یفتخر بأحد من الموجودات و انّه لهو المقدّس المنزّه المقتدر المطاع

ای قوم بشنوید ندایم را و بر جمالم وارد نیاورید آنچه را که در کلّ الواح ممنوع شده‌اید تاللّه این است ید قدرت منبسطۀ الهیّه که احاطه فرموده کلّ من فی السّموات و الأرض را و این است لسان حقیقت ربّانیّه که بر اعلی سدرۀ عزّ احدیّه تغنّی میفرماید و اینست قلم قدم که در ایّام و لیالی بحور اسرار و معارف الهی از او جاری و ساری است و اینست مخزن لآلی حکم بالغه و معدن علوم الهیّه و لم‌یزل و لایزال در افاضه بوده و خواهد بود زینهار که خود را از رشحات فضلش محروم منمائید و متابعت هر نفس بی‌بصری را واجب مشمرید و هم‌چنین در رسالۀ خود مذکور داشته که بمحض دانستن چند کلام و عبارت فهمی این دعویها نموده و مقصودش از این کلمات مزخرفه این هیکل قدس صمدانی بوده فوالّذی تفرّد بالقدرة و الاقتدار که در کلّ لیالی و ایّام مثل آنکه معلّمین اطفال را حروف هجائیّه تعلیم مینمایند بهمان قسم در تعلیمش جهد منیع مبذول شد فیا لیت قومی یعلمون ما صغر حدّه و حقر شأنه و کثر غروره و کبر قوله و این بر هر ذی بصری واضح و مبرهن است احتیاج بذکر تفصیل نداشته و ندارد

و از جمله نسبت داده که این عبد نسبت بنقطۀ اولی بخلاف ادب تکلّم نموده و حال اینکه این عبد ناطق است در مابین سموات و ارض بأنّنی انا نفسه و ذاته و روحه و هیکله و بهائه مع‌ذلک چگونه میشود بآن جوهر اعلی و ساذج ابهی روح من فی ممالک البقآء فداه بغیر رضآء اللّه تکلّم نمایم باری بعینه مثل ملأ فرقان که در اوّل فجر ظهور نسبت میدادند که این طایفه به رسول اللّه حبّ ندارند که شاید باین مزخرفات عباد را از عرفان نفس اللّه فی یوم المعاد محروم نمایند چنانچه نموده و مینمایند الا لعنة اللّه علی المفترین با اینکه جمیع عالم را آثار بدیعه احاطه نموده و جمیع اهل بیان بر این شاهد و گواهند و معادل ما نزّل فی البیان از این ظهور بدیع نازل و از اهل بیان نفسی نه که اثر اللّه نزدش موجود نباشد و من دون ذلک آنچه در این ارض موجود کتّاب از تحریرش عاجز مانده‌اند چنانچه اکثری بی‌سواد مانده مع‌ذلک نوشته بمجرّد عبارت فهمی و چهار کلمه این دعویها نموده‌اند حال شما انصاف دهید قولی که کذبش مثل شمس در وسط السّمآء مشرق و لایح و واضح است مع‌ذلک بچه جرئت و جسارت تکلّم نموده اگرچه فواللّه الّذی لا اله الّا هو که این عبد ابداً اراده نداشته که آنچه از سماء مشیّت بدعاً نازل میشود ببلاد اشتهار یابد چه که انظر مطهّره بسیار قلیل مشاهده می‌شود که قابل ملاحظۀ آثار اللّه باشند لذا لازال مستور میداشتم و چه مقدار آیات اللّه که در عراق نازل و جمیع در شطّ محو شد و حال معادل صدهزار بیت در این ارض موجود و هنوز سواد نشده تا چه رسد بجلد چه که این امور که معلّق بخودنمائی بوده لازال این عبد از او مقدّس بوده و خواهد بود و چند مرتبه بعضی خواسته‌اند که آنچه موجود است مجلّدات نموده باطراف ارسال دارند و هنوز اذن داده نشده چه که هیچیک از مظاهر الهیّه بنفسه مباشر اینگونه امور نشده‌اند چنانچه نقطۀ اولی روح ما سواه فداه خود بنفسه اعتنا باین امور نفرموده و فرموده‌اند که بعد باحسن نظم منظّم شود و میفرمایند عزّ ذکره

فطوبی لمن ینظر الی نظم بهآءاللّه و یشکر ربّه فانّه یظهر و لا مردّ له من عند اللّه فی البیان انتهی

و هم‌چنین از قبل رسول ‌اللّه که بعد از ارتقاء آن ذات قدم قرآن جلد شد و من قبله انجیل و با آنکه آیات عزّ قدس شرق و غرب عالم را احاطه نموده باین کلمات تشبّث جسته‌اند و بچهار کلمه تعبیر نموده‌اند چنانچه اعمال حجّ در سنۀ قبل متعدّد از قلم عزّ صدور یافت و مع‌ذلک ارسال نشد مگر یک سوره که به سورۀ حجّ معروف است هرگز این عبد در اشتهار اینگونه امور اوقات صرف ننموده و نخواهد نمود شأن نزول شأن حقّ است و انتشار شأن خلق و انّه لناشر امره بید النّاشرات من ملائکة المقرّبین لابدّ از خلف سرادق عصمت ربّانی عبادی روحانی ظاهر شوند و آثار اللّه را جمع نمایند و باحسن نظم منظّم سازند و هذا حتم لا ریب فیه

و دیگر آنکه بعضی عبارات نوشته‌اند و نسبت بنقطۀ بیان روح ما سواه فداه داده‌اند هذا کذب صراح و حینئذ یبرأ نقطة البیان منهم و من کلماتهم و کان اللّه یشهد بذلک ان انتم لا تشهدون و چه مقدار باسماء افتخار مینمایند واللّه الّذی لا اله الّا هو که شبه این نفوس در ابداع دیده نشده شب و روز اوقات صرف نموده که کلمه‌ئی در کتاب اللّه بیابند و بخود تفسیر نمایند و این عبد در حین تفریق از اخوی یک جعبه از خطوط و دوائر و هیاکل که بخطّ نقطۀ اولی بوده نزد اخوی فرستادم و پیغام نمودم که چون تو بسیار مایلی که بعد از اعراض از حقّ بآثار آن افتخار نمائی لذا نزد تو ارسال شد که این هیاکل را بجهت بعضی از اهل دیار مختلفه ارسال داری و اظهار شأن نمائی و یا آنکه هر نفسی نزدت حاضر میشود انتشار دهی چنانچه الیوم بهمان عمل مشغولی و بلکه بعضی کلمات مجعولۀ خود را بآن کلمات منضم ساخته لعلّ یزلّ بها اقدام العارفین باری ای عباد از این مراتب چشم بردارید و دل را مقدّس نمائید چه که الیوم فضلی ظاهر شده که در یک یوم و لیل اگر کاتب از عهده برآید معادل بیان فارسی از سماء قدس ربّانی نازل میشود و کذلک بشأن الآیات علی لسان عربیّ بدیع فاحضروا بین یدی العرش لتشهدوا بعیونکم و لا تقاسوا کلمات اللّه بکلمات دونه و تکوننّ علی بصیرة منیر یا قوم فاشهدوا بما شهد اللّه و لا تلتفتوا الی دونه و لا تکوننّ من المریبین شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّ نقطة الأولی عبده و بهائه کذلک نزّل من قبل من قلم اللّه العلیّ العظیم و اگر بمعنی همین یک آیه بتمامه فایز میشدید ابداً از صراط اعظم الهی محتجب نمیگشتید چنانچه الیوم اکثری از اهل بیان شهادت میدهند و چون باین اسم مبارک میرسند اذاً تسودّ وجوههم و تضطرب قلوبهم و تزلّ اقدامهم و یکوننّ من المتوقّفین تاللّه الحقّ هیچ عملی نزد حقّ مقبول نه مگر باقرار باین اسم مبارک مطهّر فطوبی للذّاکرین و للرّاسخین

و دیگر آنکه در رسائل افتخار نموده که جناب طاهره و عظیم باو مذعن شده‌اند اگرچه این عبد افتخار باین گونه امور را مفقود صرف و معدوم بحت میشمرم و این نه از غرور و استکبار است چه که این عبد در خود شأنی ندیده و نخواهد دید ولکن نظر باظهار شأن اللّه ذکر شده چه که کینونات حروفات باصلها و اسرها بقولی مبعوث بوده و خواهند بود حقّ را لایق نه در اثبات ظهورش بغیر نفسه و ما یظهر من عنده استدلال فرماید چه که کلّ دلیل بانتسابه الیه محکم بوده و خواهد بود و کلّ سبیل بنسبته الیه مستقیم ولکن چون ناس ضعیف مشاهده میشوند و غیر بالغ لذا این عبد ذکر مینمایم که آنچه از کلمات الهی که مخصوص این امر نازل شده خارج از احصای این نفوس بوده و خواهد بود

و اگر ناس ببصر اللّه ناظر باشند همین یک بیان نقطۀ بیان جلّ ثنائه جمیع را کافی است که میفرمایند انّنی انا حیّ فی افق الأبهی چنانچه الیوم از افق ابهی ظاهر و لایح و مشرقند و حینئذ یسمع و یری کلّ ما یقول و یرتکب به الخلایق اجمعین و من دون ذلک شهادتی که در الواح ذکر فرموده‌اند و جمیع را بقرائت آن امر نموده‌اند دلیل واضح لمن کان ناظراً بعین اللّه ربّه قوله تعالی شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و انّ نقطة الأولی عبده و بهائه و این آیات دلیلی است واضح و برهانی است قاطع ولکن لا یزید المتوهّمین الّا خساراً چه که متوهّمین جمیع آیات را بوهم تفسیر نموده‌اند و هم‌چنین میفرماید عزّ ذکره و انّی انا العرش البهآء بالحقّ الأکبر قد کنت فوق مطلع یاقوته السّیّال فوق الطّور مقصود او در این آیۀ منزلۀ مبارکه اگر تفکّر رود بر علوّ ظهور ارفع امنع اقدس مطّلع می‌شوید و هم‌چنین میفرمایند قوله عزّ شأنه و لقد خلق اللّه فی حول ذلک الباب بحوراً من مآء الاکسیر محمّراً بالدّهن الوجود و حیواناً بالثّمرة المقصود و قدّر اللّه له سفناً من یاقوته الرّطبة الحمرآء و لا یرکب فیها الّا اهل البهآء باذن اللّه العلیّ و هو اللّه قد کان عزیزاً و حکیما حال سفن یاقوتۀ رطبۀ حمرا بر بحر کبریا جاری و ساری است

ای اهل بها منقطع از ما سوی اللّه شده در فلک احدیّه و سفینۀ عزّ باقیه درآئید و راکب شوید که هر نفسی که تمسّک جست باین فلک عنداللّه از اهل اثبات و نجات و علّیّین و رضوان مذکور و هر که تخلّف نمود از اهل نار و هلاک و سجّین و هاویه محسوب زینهار دین را بدنیا مدهید و یوسف عزّ احدیّه را بآلآء دنیا و آخرت مبادله ننمائید عنقریب آنچه مشهود مفقود خواهید دید پس بکمال جهد و اجتهاد بظلّ ربّ الایجاد بشتابید که مکمن امنی جز ظلّش نبوده و نخواهد بود و قوله عزّ کبریائه و امّا الغلام فهو من نار الشّجرة الخضرآء الموقدة من هذا العین الصّفرآء قد قتلناه فی هیکل المرئی لما قد قدّر اللّه فی الکتاب حظّاً من ابویه فخشینا ان یرهقهما خلال النّار فی جمال البهآء طغیاناً بلا علماً حال بسی واضح است که کلّ بر این جمال اظهر انور ابهی طغیان نموده بشأنی که جز علم اللّه احدی محصی آن نه و کاش بطغیان و استکبار کفایت مینمودند بلکه در کلّ حین در انهدام بیت اللّه و حرمه مشغول بوده و خواهند بود و لن یسکن قلوبهم الّا بشرب دمی بعد الّذی خلقناهم و حفظناهم لاعلآء امری و نصرة جمالی فلمّا اشدّ ظهرهم و وجدوا الاطمینان من انفسهم قاموا علی قتلی بطغیان عظیم

فلمّا بلغت الی ذلک المقام نادی المناد عن خلف سرادق البقآء ان یا قلم الأعلی لا تجعل امرک محدوداً بذکر دون ذکر قل تاللّه قد نزّل البیان کلّه لأمری البدیع المنیع و لولاک ما نزّل حرف من البیان و لا صحایف عزّ کریم دع الموتی لأنّ الّذینهم ما آمنوا بک اموات غیر احیآء لا یسمعون و لا یعقلون ولو یلقی علیهم کلمات الأوّلین و الآخرین و الّذین احیاهم اللّه بک اولئک فی حبّک قرؤوا کلّ الکتب و لن یحتاجوا بشیء سواک لأنّ ظهورک بنفسه جعله اللّه حجّة علی العالمین فلمّا سمعت النّدآء اکتفیت بما رقم من اصبع قدس منیر باری آیات عزّ احدیّه در این اسم و ظهور زیاده از آن است که احصا توان نمود و مع‌ذلک این همج رعاع این اسم مبارک را بارض طاء تفسیر نموده‌اند چه که حضرت اعلی روح ما سواه فداه او را ارض بها نامیده و آنقدر شعور نداشته که ادراک نمایند که مقصود حضرت آن بوده که اخبار فرماید از ظهور جمال مقدّس در آن ارض ای ارض یمشی علیه البهآء و سکن فیها هذا الاسم المشرق المنیر چنانچه این اسم مبارک را در کلّ مراتب اسبق از کلّ اسماء ذکر فرموده‌اند و هم‌چنین در دعای قبل ملاحظه نمائید که اقدم اسماء این اسم مبارک ذکر شده بقوله اللّهمّ انّی اسألک من بهائک بأبهاه و هم‌چنین شهور که باسماء جدیده نامیده‌اند اوّل آن را باین اسم منسوب فرموده‌اند در هر شیء اگر ملاحظه نمائید احسن آن را باین اسم مذکور نموده‌اند و مع‌ذلک ملاحظه نمائید که بغضا بچه رتبه رسیده که این اسم مبارک را بارضی تفسیر نموده‌اند که ذرّة من ترابها خیر منهم و من ذواتهم و حقایقهم فأفّ لهم و بما فی صدورهم من نار الحسد و البغضآء و یحترقون بها فی کلّ حین و لا یشعرون

و دیگر جناب قدّوس جلّ ثنائه الواحی چند در ارض بدشت مرقوم فرموده و ارسال داشته و ابداً این عبد اظهار ننموده و از جمله در این امر بدیع اخبار فرموده‌اند تصریحاً من غیر تلویح قوله جلّ ثنائه و اذا اظهر الرّبّ سرّاً من افق البهآء فی ارض او ادنی فقد کان ذلک الطّلعة المتلامعة من نقطة البآء طرزیّاً و اذا قامت السّموات الجذبیّة بالسّطر بالسّرّ السّطریّة فذلک من امرنا لأهل العمآء قد کان طلیعاً و آن الواح مبارکه الآن موجود است و جمیع در ذکر این امر باصرح کلمات شاهد و گواه فوربّ العرش و العمآء که حیا مانع است از ذکر این کلمات چه که این عبد لازال اراده ننموده که بکلمات قبل شأنی از برای خود ثابت نماید لأنّ شأنی شأنه و انّه مشهود فی وسط سمآء الاستقلال و ما من ذی بصر الّا و قد یشهد و یری و للعمیآء لیس له من نصیب

قل تاللّه شأنی شأنه و قدرتی قدرته و سلطانی سلطانه و ظهوره حجّتی و ما جری من قلمه برهانی کما انّ ظهوری حجّته و ما جری من قلمی برهانه ولکن نظر بحفظ عباد نابالغ تحریر میشود و از جمله نقطۀ جذبیّه جناب طاء علیها بهآء اللّه الأبهی مدّتها با این عبد بوده و آنی لقاء این غلام را بملک دنیا و آخرت مبادله نمینمود و ما ارادت ان تفارق عنّی اقلّ من آن ولکن قضی ما قضی و چه مقدار از آیات و اشعار که در این امر بدیع ذکر فرموده از جمله در وصف طلعت الهی غزلی گفته و یک فرد آن این است

گر براندازد بها از رخ نقاب صدهزار همچون ازل آید پدید

و هم‌چنین در دون این عبد هم بسیار وصف نموده و فوق جمیع این بیانات کتاب مکنون نقطۀ اعلی روح ما سواه فداه که کلّ در این امر بدیع نازل شده و از انظار مستور گشته از خدا بخواهید تا بآن فایز شوید فوالّذی نفسی بیده که اگر مدّعی جمال الهی الیوم از این گونه دلایل در کتاب خود مذکور نمیداشت و تمسّک نمیجست که باین ادلّه سبب اضلال خلق شود هرگز این عبد باین ادلّه استدلال نمینمود باری ای عباد ندای علیّ اعلی را در ظهور اخرای او بشنوید و جمیع این دلایل را از قلب محو نمائید چه که اگر بکلمات و اشارات و صحف و کتب در این ظهور بدع ربّانی تمسّک جوئید ابداً بجوهر عرفان طلعت رحمن و سلطان امکان فایز نخواهید شد بلکه ناظر باشید بهمان حجّتی که نفس نقطۀ اولی جلّ و عزّ بآن اتیان فرمود و امر خود را ثابت نمود و هم‌چنین از قبل آن جمال قدم محمّداً رسول اللّه و من قبله ابن مریم و من قبله کلیم فوالّذی نفسی بیده که یک حرف از آیات اللّه اعزّ است نزد این عبد از کلّ من فی السّموات و الأرض و اینکه ذکر شده که در حین ظهور ناظر بکلمات و اشارات و دلالات و اسماء و صفات نشوید این حکمی است که خود نقطۀ اولی روح ما سواه فداه فرموده و مقصود آن جمال الهی آنکه مباد در حین ظهور اهل بیان بمثل اهل فرقان باحادیث و آیات تمسّک جویند و بمظهر و موجد و منزل آن اعتراض نمایند باری اگر قدری در این ظهور ابدع امنع تفکّر نمائید بر اسرار لایحصی مطّلع شوید و مشاهده نمائید که از اوّل ابداع تا حین چنین ظهوری ظاهر نشده اگرچه نظر بعدم استعداد عباد اسباب منع هم موجود لیفصل به الجوهر عن العرض و الرّوح عن الطّین تاللّه الحقّ الیوم اگر ذرّه‌ئی از جوهر در صدهزار من سنگ مخلوط باشد و در خلف سبعة ابحر مستور هرآینه دست قدرت الهی او را ظاهر فرماید و آن ذرّۀ جوهر را از او فصل نماید ای قوم نسمة اللّه در هبوب است و روح اللّه در اهتزاز و جذب اللّه از افق مشرق جمال رحمن طالع سر از نوم نفس و هوی بردارید و مشاهده کنید که چه ظاهر شده در ابداع زینهار گوش بمزخرفات قوم مدهید چه که الیوم اگر سمع طاهر یافت شود میشنود از این طایفه آنچه از اهل فرقان می‌شنید و آنچه از اهل توریة و انجیل استماع مینمود و من‌دون اقوال بلکه همان افعال را بعینه ببصر ظاهر و باطن مشاهده مینماید چنانچه الیوم کسی که بنفس حقّ محاربه نموده و استکبر علی من خلقه در کلماتش مذکور داشته که اگر حقّ ظاهر شود چه از اهل بیان و چه غیر آن چه عبد و چه حرّ چه سیاه و چه سفید این عبد مطیع است حرفی ندارم حال ملاحظه نمائید که این سخن را در وقتی میگوید که در همان حین بمحاربه با جمال اللّه مشغول است و در کمال اعراض معرض

حال شما تفکّر کنید و ملاحظه نمائید که حجّت حقّ چه بوده و علامت ظهور حقّ چه این ظهور باین مشهودی که انوارش عالم را احاطه نموده از آن معرض و بر قتلش ایستاده و بعد باین کلمات مشغول شده لأجل توهّم ناس مثل اوّل ظهور که علمای فرقان سبحه‌ها بر دست و در کمال خضوع و خشوع در معابد بعبادت مشغول و بشأنی اظهار زهد مینمودند که چون اسم حقّ مذکور میشد برمیخاستند و بکمال خضوع تواضع مینمودند و در همان حین تواضع و خضوع بر قتلش فتوی میدادند و حکم دون ایمان در حقّش جاری مینمودند و بزبان متکلّم که چگونه میشود ما معرض از حقّ باشیم و حال آنکه شبها آمل بوده‌ایم و روزها از حقّ سائلیم هر وقت ظاهر شود مطیعیم و منقاد حال معرض باللّه فواللّه الّذی لا اله الّا هو رأس مظهر نفس حقّ را بسکّین بغی و فحشا و سیف غلّ و بغضا قطع مینماید و در آن حین با گردن خاضع باین کلمه ناطق که حقّ هر وقت ظاهر شود من مطیعم فواللّه یا قوم شما را نابالغ یافته که باینگونه هذیانات تکلّم مینماید و اینقدر شما را متوهّم یافته که حقّی که بجمیع ظهورات ظاهر شده فتوی بر قتلش داده و در کلّ حین بمحاربه با جمالش مشغول و مع‌ذلک باین اقوال تکلّم نموده حسرةً و اسفاً علیکم بما غفلتم عن الّذی کان اظهر من کلّ ظهور و اشتغلتم بالّذی فواللّه لو کنتم مطّلعاً علیه لفررتم منه الف منازل و نسأل اللّه بأن یفصل بینی و بینه و یطهّر ارض الّتی اکون علیها عن رجس هؤلآء الفاسقین او یسکننی فی دیار اخری و انّه لذو فضل علی العباد و انّه لعلی کلّ شیء قدیر

بگو ای جاهل نفس محبوب ظاهر است و چون شمس لایح و تو بعرفان او الیوم فایز نشده بلکه او را با جمیع حجج و براهین که عالم را احاطه نموده از اهل ایمان نمیشمری مع‌ذلک بکلماتش تمسّک جسته اراده نموده که ریاستی برای نفس خود ثابت کنی تاللّه الحقّ اذاً یکذّبکم کلّ الأشیآء ولکن انتم لا تشعرون مثل شما عنداللّه مثل اهل فرقان است که بقول رسول ریاست خود را ثابت نموده‌اند و بر اعراش عزّت و حکم جالس و بنفس او وارد آورده‌اند آنچه را که هیچ بصری در ابداع ندیده و ادراک ننموده ای مست خمر نفس و هوی از سلطان معلوم چشم پوشیده و بموهوم خود تمسّک جسته همین ذلّت تو را کافی است که انکار نموده آیاتی را که بآن دینت ثابت شده و باو افتخار مینمائی و از برای خود شأن ثابت میکنی و مع‌ذلک شاعر نیستی اذاً لم یکن لک شأن عند اللّه الّا کشأن الّذینهم اعرضوا بعدما آمنوا و انکروا بعد الّذی اعترفوا ان انت من العارفین تاللّه الحقّ عرّ روح الأمین رأسه عن فعلک و انّک ما استشعرت بذلک و کنت من الغافلین و جلسن حوریّات الغرفات علی الرّماد من ظلمک و انّک تکون فی نفسک من الفرحین تاللّه الحقّ ینوح کلّ شیء فی نفسه و یبکی ولکن انّک غفلت و کنت من المعرضین و انت الّذی تذکر المحبوب بلسانک لتشتبه علی النّاس و تقتل محبوب الأوّلین و الآخرین لو یفتح اللّه بصرک لتشهد بأنّ بظلمک قد علّق المحبوب فی الهوآء و ترمیه فی کلّ حین برمی الحسد و البغضآء ثمّ بسهام الغلّ و العناد ثمّ برصاص الاعراض و کان اللّه علی ذلک لشهید و علیم اذاً ینوح محمّد فی الأفق الأعلی و یبکی الرّوح فی الرّفیق الأبهی ثمّ الکلیم عند سدرة المنتهی ثمّ عیون النّبیّین و المرسلین

ای مست بادۀ غرور اقلّ من حین بشعور آی در خود و افعال خود تفکّر نما گیرم بر این گروه نابالغ امر اللّه را مشتبه نمودی و جمیع هم تو را من دون اللّه ساجد شدند چه نفعی برای تو حاصل لا فوربّ العالمین جز خسران دنیا و آخرت حاصلی نداشته و ندارد و اگر الیوم بر سریر یاقوت جالس شوی عنداللّه بر ارض هاویه ساکنی فواللّه اگر بسمع فطرت استماع نمائی میشنوی که همان ارضی که بر او جالسی پناه میبرد بخدا از تو و میگوید ای غافل بچه حجّت و دلیل حقّ خود را ثابت مینمائی و حقّ من له الحقّ و به حقّق الحقّ را انکار میکنی فأفّ علیک و علی الّذینهم اتّخذوک لأنفسهم من دون اللّه حبیب بحقّ موقن نشدی دیگر چرا بر قتلش قیام نمودی آخر بیست سنه در حفظ تو سعی نمود مع آنکه عالم بوده بما فی قلبک و اگر آنی اراده میفرمود موجود نبودی مع‌ذلک متنبّه نشدی و باطراف عالم فعل خود را بحقّ نسبت داده تاللّه نیست در این قلب مگر انوار تجلّیات فجر بقا و بر ضرّ نفسی راضی نه ان یا اخی اسمع ندآء هذا الّذی وقع من ظلمک فی هذا البئر الّذی لم یکن لها من قعر و کان قمیصه مرشوشاً بدم صادق من غلّک و فی قعر البئر ینادی و یقول یا اخی لا تفعل بأخیک کما فعل ابن آدم بأخیه یا اخی اتّق اللّه و لا تجادل بآیاتی و لا تحارب بنفسی و لا تقتل الّذی جعل صدره محلّاً لسیف الأعدآء لئلّا یرد علیک من ضرّ و کان ان یحفظک فی کلّ اللّیالی و الأیّام و فی کلّ بکور و اصیل یا اخی تاللّه الحقّ ما انطق عن الهوی ان هذا الّا وحی یوحی علّمنی شدید الرّوح عند سدرة المنتهی تاللّه یا اخی ان هی من تلقآء نفسی بل من لدن عزیز حکیم کلّما اقبلت الیک لئلّا تحدث من فتنة یفتننّ بها العباد حفظاً لأمر ربّک تاللّه رمیت نحوی رمی الشّقاق و کلّما تقرّبت بک لعلّ تسکن بذلک نفسک قمت علیّ بالنّفاق و یشهد بذلک ارکانک ان انت من المنکرین تاللّه یا اخی کلّما کنت صامتاً عن بدایع ذکر ربّی روح القدس قامنی علی امره و روح الأعظم ایقظنی عن رقدی و انطقنی بالحقّ بین السّموات و الأرضین ان کان هذا ذنبی فلست انا اوّل من اذنب فقد ارتکب ذلک الّذینهم کانوا من قبلی ثمّ الّذی سمّی بعلیّ فی ملکوت الأسمآء ثمّ بمحمّد فی جبروت القصوی ثمّ بابنی فی الملإ الأعلی ثمّ بالکلیم فی هذا السّینآء المقدّس المبارک العزیز الرّفیع یا اخی فانظر فی کتب النّبیّین و المرسلین ثمّ ما فی ایادیهم من حجج اللّه و برهانه و دلائله و آثاره و ظهوراته و آیاته ثمّ انصف فی اخیک و لا تکن من الّذینهم ظلموا نفس اللّه ثمّ استظلموا لیدخلوا الشّکّ و الرّیب فی قلوب المؤمنین تاللّه لمّا عرف اخیک بأنّک قمت علیه و لن تسکن نار الحسد فی صدرک خرج بنفسه و اهله وحده و دخل بیتاً اخری و غلق علی وجهه باب الدّخول و الخروج و کان فیه لمن السّاکنین و مع ذلک انّک یا اخی ما سکنت فی نفسک و کتبت ما کتبت و ارسلت ما ارسلت تاللّه انّ القلم یستحیی لیجری علی ما ذکرت و بما افتریت علی اخیک تاللّه بذلک ضیّعت حرمتی و حرمة اللّه بین العباد فسوف تشهد و تری و ان تکون حینئذ لمن الغافلین اذاً قم عن رقد نفسک و هواک و قصّ شارب الحسد و قلّم اظفار البغضآء ثمّ تطیّب من طیب الوفآء ثمّ غسّل بمیاه القدس و ضع وجهک علی التّراب بخضوع و خشوع و انابة و رجوع محبوب و قل

ای ربّ انا الّذی فرّطت فی جنب اخی فی مذ اللّیالی و الأیّام و کنت غافلاً عن بدایع ذکرک الحکیم اذاً یا الهی فارفع الحجاب عن بصری لأعرف نفسک و اقوم بثنائک و انقطع عمّا سواک و اقبل الی وجهک الکریم ثمّ اجعلنی من عبادک الّذین جعلت لهم مقعد صدق عندک ثمّ ارزقنی من تسنیم عنایتک و کوثر افضالک ثمّ الحقنی بعبادک المخلصین الّذین ما التفتوا بالدّنیا و لا بریاساتها و لا بما فیها و علیها و انقطعوا بأنفسهم و اموالهم فی سبیل بارئهم و کانوا من المنقطعین ای ربّ لا تدعنی بنفسی ثمّ خذ یدی بید قدرتک ثمّ انقذنی من غمرات النّفس و الهوی و لهیبها و اشتعالها ثمّ اجعل تلک النّار علیّ برداً و سلاماً و روحاً و ریحاناً ثمّ اکتبنی من عبادک المنقطعین ای ربّ وفّقنی لخدمتک و تبلیغ آیاتک ثمّ اجعلنی ناصراً لأمرک و حافظاً لدینک و ناطقاً بثنائک و معلناً بدایع افضالک و اکرامک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العزیز الکریم ای ربّ لا تخیّب من تمسّک بحبل عنایتک و لا تطرد من علّق سبّابة الرّجآء علی حبل جودک و افضالک ای ربّ لا تحتجبنی عن منبع رضاک ثمّ ارضنی بالاقرار بما رضیته و نزّلته عن غمام فضلک و سحاب عزّ مکرمتک و انت المعطی فی کلّ الأحوال و انّک انت الغفور الرّحیم ای ربّ لا تعرّ جسدی عن قمیص الانصاف و لا قلبی عن برد الاعتراف بنفسک الرّحمن الرّحیم ای ربّ فاجعل قدمی ثابتاً علی صراطک بحیث لا انکر ما دعوتنی به فی کلّ آیاتک و الواحک و زبرک و کتبک و اسفارک و صحایف قدسک المنیع ای ربّ فاجعلنی ناظراً الی شطر مواهبک و راجعاً الی بحر غفرانک فلا تعرّنی عن جمیل ثنائک و انّک انت القادر علی ما تشآء و انّک انت المقتدر علی ما ترید و ایّدنی بأن لا انکر ما حقّق به ایمانی و ثبت ذکری و رفع اسمی و بعث کینونتی و ذوّت حقیقتی و کنت من المؤمنین ای ربّ لا تحرم من وقف تلقآء مدین رحمتک و تشبّث بذیل احسانک و فضلک ای ربّ فاجعل لی کلمة من عندک لأکون متذکّراً بها فی العشیّ و الاشراق و فی کلّ حین

کذلک تنطقک لسان المظلوم فی قعر الجبّ لعلّ تتّخذ الی شطر الانصاف من سبیل اذاً یخاطب اللّه نسیم قدسه الّذی یهبّ عن شطر العرش و جعله رسولاً من عنده علی العالمین لأنّه لن یجد فی تلک الأیّام من رسول لیرسله الی العباد ببشارات امره و یجعلهم من الذّاکرین و المستبشرین لأنّه وقع فی سجن الّذی انقطعت عنه ایادی المریدین و ارجل القاصدین و من دون السّجن وقع فی بئر الحسد الّذی ما اطّلع بقعره الّا نفسه المحصی العلیم الخبیر کذلک قصّ اللّه من قصص الحقّ بلسانه الصّادق المتکلّم العلیم الأمین

ای نسیم صبا چون قاصدی ملاحظه نمیشود تو برایحۀ قمیص بها از رضوان بقا بر مریدین از احبّایم مرور نما و ببیّنات روح و آیات ظهور جمیع را آگاه کن که شاید بعضی از نفوس از جمیع من علی الأرض و تعلّق بآن پاک و مقدّس شده بفردوس اعظم راجع شوند ولکن ای نسیم بانقطاع تمام مرور نما بشأنی که اگر ضرّ عالمین بر تو وارد شود صابر باشی و اگر نعمت آن بر تو نازل گردد توجّه ننمائی چه که اگر از جهات حسد و بغض و ردّ و قبول و سکون و اضطراب جمیع من علی الأرض مقدّس نشوی قادر بر این تبلیغ منیع و فایز بحمل اسرار ربّانی نگردی کذلک یأمرک لسان ربّک لتکون من العاملین

بگو ای احباب و ای اولی الألباب آخر قدری نظر را از توجّه بدنیا و شئونات آن مقدّس نمائید و دیدۀ بصیرت در امورات ظاهره و شئونات لامعه که از شطر عرش ابهی ظاهر و هویدا است ملاحظه نموده تفکّر نمائید که شاید در این ایّام که سکر غفلت جمیع اهل سموات و ارض را احاطه نموده خود را بمدینۀ احدیّۀ ابدیّۀ الهی کشانید و از بدایع رحمت بی‌زوالش محروم نمانید که مباد نعوذ باللّه از مقصود اوّلیّۀ رحمانی محجوب گردید و از معرضین در کتاب ربّ الأرباب محسوب شوید من‌دون آنکه شاعر باشید فنعوذ باللّه عن ذلک یا اولی الألباب جمیع انبیا و رسل ناس را بسبل عرفان جمال رحمن دعوت نموده‌اند چه که این مقام اعظم مقامات بوده و خواهد بود

قدری ملاحظه نموده در ارسال رسل الهی که بچه سبب و جهت این هیاکل احدیّه از غیب بعرصۀ شهود آمده‌اند و جمیع این بلایا و رزایا که شنیده‌اید جمیع را تحمّل فرموده‌اند شکّی نیست که مقصود جز دعوت عباد بعرفان جمال رحمن نبوده و نخواهد بود و اگر بگوئید مقصود اوامر و نواهی آن بوده شکّی نیست که این مقصود اوّلیّه نبوده و نخواهد بود چنانچه اگر کسی بعبادت اهل سموات و ارض قیام نماید و از عرفان الهی محروم باشد هرگز نفعی بعاملین آن نبخشیده و نخواهد بخشید و در جمیع کتب سماویّه این مطلب مشهود و واضح است و اگر نفسی عارف بحقّ باشد و جمیع اوامر الهیّه را ترک نماید امید نجات هست چنانچه نزد اولی البصر واضح و مبرهن است

پس مقصود اوّلیّه از خلق ابداع و ظهور اختراع و ارسال رسل و انزال کتب و حمل رسل مشقّتهای لایحصی را جمیع بعلّت عرفان جمال سبحان بوده پس حال اگر نفسی بجمیع اعمال مشغول شود و در تمام عمر بقیام و قعود و ذکر و فکر و مادون آن از اعمال مشغول گردد و از عرفان اللّه محروم ماند ابداً ثمری باو راجع نخواهد شد و عرفان اللّه هم لازال عرفان مظهر نفس او بوده در میانۀ خلق او چنانچه در جمیع کتب خاصّه در بیان که در جمیع الواح آن این مطلب بلند اعلی و این لطیفۀ اعزّ قصوی مذکور گشته و مبرهن آمده فطوبی للعارفین

و اگر ببصر اطهر ملاحظه شود مشهود میگردد که جمیع هیاکل احدیّه که جان و مال و ننگ و نام را در سبیل محبوب انفاق نموده‌اند در رتبۀ اوّلیّه مقصودی نداشته‌اند جز آنکه عباد را بشریعۀ عرفان کشانند حال ملاحظه در انبیا نمائید که چه قدر بلایای لایحصی حمل نموده‌اند که شاید ناس حجبات وهم را خرق نمایند و از کوثر یقین مشروب گردند و چون حجبات غلیظیّۀ وهمیّه در انظار بسیار بزرگ و مهیمن بود لذا هر رسول که از جانب حقّ ظاهر شد جمیع بر اعتراض بآن نفحۀ ربّانیّه قیام نموده‌اند تا آنکه ارسال رسل منتهی بهادی سبل در سنۀ ستّین شد ملاحظه شد که چه قدر ناس بوهمیّات انفس خود از شاطی قدس یقین دور مانده‌اند بشأنی که از خدا جز هوی و از یقین جز ظنّ مبین در مابینشان مذکور نه و چون جمال علیّ اعلی امر بخرق احجاب فرمود جمیع بر اعراضش قیام نمودند تا آنکه معدودی قلیل باصل مقصود عارف شده جمیع حجبات وهمیّه و سبحات ظنونیّه را بنار سدرۀ ربّانیّه محترق نموده بعرفان جمال رحمن فایز گشتند تاللّه الحقّ اگر نفسی در آنچه بر آن جمال مبارک وارد شده از اعراض علما و بلایای لایحصی تفکّر نماید در تمام عمر بناله و نوحه و ندبه مشغول گردد تا آنکه اهل کین آن جمال مبین را در هوا معلّق نمودند و برصاص شرک و بغضا آن سدرۀ عزّ منتهی را قطع نمودند و آن جمال مبارک در حینی که معلّق بهوا بود در سرّ سرّ بلسان ناطق مبین باین کلمات محکم متین تکلّم میفرمودند که ای اهل بیان قدری تفکّر در این خلق نمائید که جمیع خود را عارف بحقّ میدانند و سالک سبل یقین میشمرند و در کلّ احیان باذکار و کلمات رحمن مشغول شده‌اند بقسمی که یومی از ایّام اوامر ملیک علّام را ترک ننموده‌اند و اگر هم از نفسی ترک شده خود را نادم مشاهده نموده و مع‌ذلک جوهر رحمن و ساذج سبحان را که بعرفان او متمسّک بوده‌اند معلّق داشته و شهید مینمایند و ابداً عارف باو نگشته و خود را از جمیع فیوضات الهیّه و عنایات عزّ رحمانیّه محروم داشته‌اند در قعر نارند و خود را از اهل جنّت میشمرند و در بحر عذاب مستغرقند و خود را از احباب ربّ الأرباب میدانند و در منتهی بعد از حقّ خود را از اهل قرب فرض گرفته‌اند

پس شما ای اهل بیان در کلّ حین توکّل بجمال ربّ العالمین نمائید و باو پناه برید که مبادا بر جمالم در ظهور اخرایم وارد آورید آنچه آن گروه در این حین وارد آورده‌اند ای اهل بیان فئۀ فرقان حجّتی در دست نداشتند مگر فرقان که فارق بین حقّ و باطل بوده در آن ایّام و چون جمال عزّ رحمانیم از افق قدس سبحانیم طالع و مشرق شد بهمان حجّت و دلیل بل اعظم نفس خود را ظاهر فرمودم که شاید از حجّت قبل بحجّت بعد آگاه شده خود را از حرم تصدیق جمال یقین محروم نسازند و مع‌ذلک در کلّ ایّام آیات فرقان را تلاوت مینمایند و از این آیات بدیعه که حجّیّتش چون شمس مابین سماء ظاهر و لایح است ممنوع و محروم گشته‌اند چنانچه در حین ظهور آیات عزّیّۀ الهیّه جمعی مذکور نمودند که این آیات از کتب قبل سرقت شده و بعضی لسان غافلشان باین تکلّم نموده که این آیات از معدن نفس و هوی ظاهر کذلک اشهدناهم ان انتم من الشّاهدین تا آنکه امر بمقامی رسید در حینی که بذکرم توسّل میجستید جسدم را مجروح نمودید و در وقتی که بعرفانم افتخار مینمودید بر جمال معروفم رصاص کین انداختید اینست شأن دنیا و اهل آن تا آنکه روح لطیفم از آلایش انفس مشرکه فارغ شده بمقرّ عزّ ارفع اعلی و رفیق اقدس امنع ابهی طیران نمود و بعد از ارتقای روح مبارکم بافق ابهی بطرف عنایت و لحاظ مکرمت بمدّعیان محبّتم ناظرم که کدام بوصایایم عمل مینمایند و بامرم مطیعند اذاً ینطق لسان القدم عن افق الأبهی و یقول یا ملأ البیان هذا جمالی قد ظهر بآیاتی ثمّ ظهوراتی لم کفرتم به و اعرضتم عنه اذاً یثبت بأنّکم ما آمنتم بنفسی کما ثبت فی حین ظهوری بأنّ ملأ الفرقان ما آمنوا بمحمّد مظهر نفسی کما ظهر فی ظهور محمّد بأنّ ملأ الانجیل ما آمنوا بابنی کما ظهر حین الّذی جآء الرّوح بأنّ امّة التّوریة ما آمنوا بالکلیم اذاً فارجعوا ثمّ انظروا الی ان ینتهی الأمر الی ظهور الأوّل و کذلک نلقی علیکم من اسرار ما کان لعلّ تکوننّ فی انفسکم لمن الشّاعرین و از شهادتم ایّامی نگذشته که عنایت جدید از شطر قدس ابهی و مکرمت منیع از افق عزّ اعلی اشراق فرمود و ساذج قدم بجمال اعظم اکرم از رضوان غیب ظاهر شد بهمان حجّتی که من حجّت قرار دادم و بهمان برهان که عنداللّه مقبول بوده بلکه بجمیع شئونات احدیّت و ظهورات عزّ صمدیّت و بطونات غیب لایدرک و دلالات عزّ لایعرف ظاهر شده مع‌ذلک شما ای ملأ بیان از کلّ جهات باسیاف غلّ و اشارات بر حول عرش اعظم جمع شده‌اید و در کلّ حین از سهام کین بر این جمال عزّ منیع وارد آورده‌اید قسم بجمالم اگر حال ملاحظه نمائید و بطرف حقیقت برفیق اعلی متوجّه شوید ملاحظه مینمائید که از جسدم بحور دم جاری و از ارکانم آثار اسیاف کین ظاهر آخر تفکّر ننموده‌اید که بچه سبب نفسم را انفاق فرمودم و آن همه سیوف فحشا و رصاص بغضا بر او وارد آمد و این بسی واضح است که مقصودی جز عرفان مظهر نفسم نبوده و چون مظهر نفسم بتمام ظهور ظاهر شد اینگونه معمول داشته‌اید که مشهود شده حال اگر در موقف حشر اکبر از شما سؤال شود و از آنچه بآن عامل شده‌اید استفسار رود در جواب ربّ الأرباب چه خواهید گفت لا واللّه ابداً قوّت تکلّم نخواهید داشت چه که ایّامی از غیبتم نگذشته و جمیع حجّیّت ظهور و امور وارده را بچشم خود مشاهده نموده‌اید و مع‌ذلک از جمالی که بقول او کلّ شئونات قبلیّه و بعدیّه محقّق شده غافل شده‌اید و بحجبات نفس و هوی از منظر اعلی محجوب مانده‌اید

ای قوم در تمام اوراق بیان کلّ را باین ظهور قدس صمدانی بشارت دادم و فرمودم که مباد در حین طلوع این نیّر عزّ اعظم بشیئی از آنچه خلق شده مابین سموات و ارض مشغول شوید و از جمال قدم محتجب مانید و هم‌چنین تصریحاً فرمودم که ایّاکم ای قوم اگر در حین ظهور بواحد بیان محتجب شوید و این معلوم بوده که واحد بیان اوّل خلق بیان عنداللّه محسوب و بر کلّ سبقت داده‌ام و هم‌چنین بنصّ صریح فرموده‌ام که ایّاکم ای قوم اگر حین ظهور محتجب شوید بآنچه نازل شده در بیان و حال شما ای قوم بوصفی که در بیان نازل شده و نمیدانید که مقصود چیست و در بارۀ کیست چه که ابداً نفسی از مقصودم مطّلع نبوده مع‌ذلک از موجد وصف و منزل و مظهر و محقّق آن که بقولی از او اینگونه هیاکل خلق شده و میشوند معرض شده‌اید و کاش باین اکتفا مینمودید بلکه بر قتلش فتوی داده‌اید واللّه در کلّ احیان مثل ثعبان این جوهر رحمن را اذیّت نموده‌اید مؤمن نشدید و بحقّ عارف نگشتید دیگر بر قتل و ضرّش چرا راضی شدید قسم بجمالم که از کأس انصاف ننوشیده‌اید و از بحر رضایم نچشیده‌اید بیمین عدل قدم نگذارده‌اید و در کوی متبصّرین مرور ننموده‌اید ضلالت را نفس هدایت شمرده‌اید و صرف شرک را جوهر توحید دانسته‌اید و جمیع شما بعین ظاهر دیده‌اید نفسی را که بیست سنه حفظ فرمود و الآن موجود است و با قدرت بر او و اطّلاع به ما فی سرّ او در کنف حفظ رحمانیّتش حفظ فرمود و مع‌ذلک بر قتلش قیام نمود و چون اراده و فعلش بین مهاجرین انتشار یافت لذا محض ستر اعمال شنیعۀ خود و القای شبهه در قلوب متوهّمه بمفتریات مجعوله مشغول گشت و افعال و اعمال خود را بساذج قدم نسبت داده که شاید عباد را از یمین یقین بشمال وهم کشاند و شما آنچه را ببصر دیده‌اید و ادراک نموده‌اید انکار نموده و بمفتریات مجعوله از طلعت احدیّه محتجب مانده‌اید قسم بجمال عزّ تقدیسم که آنچه در بارۀ این جمال مبین نوشته‌اند حجّت است بر کلّ در کذب قائلین و اثبات این امر مبین چه که نسبتهائی ذکر نموده که کذبش اظهر از شمس است در وسط سماء چه که جمیع با این جمال عزّ اعلی معاشرت نموده‌اید و بقدر خود ادراک نموده و مع‌ذلک باین کلمات مجعوله از منزل آیات احدیّه معرض شده و سلّمنا که صادقند آیا حقّ را یفعل ما یشآء ندانسته‌اید و بأنّه یحکم ما یرید موقن نشده‌اید از جمیع این مراتب گذشته این جمعی که در این سفر مع اللّه هجرت نموده و اکثری از امور را ببصر و فؤاد خود ادراک نموده‌اند و شهادت میدهند که حقّ جلّ شأنه بجمیع شئونات از کلّ ما سواه ممتاز بوده و خواهد بود مع‌ذلک این نفوس را کاذب دانسته‌اید و کسانی که اصلاً مطّلع بر امر نبوده و نخواهند بود و در مناهج وهم و ظنّ سالکند صادق دانسته و میدانید فأفّ لکم یا ملأ المتوهّمین

قسم بجمالم که حجّت بالغۀ الهی بر کلّ تمام شده و کلمۀ تامّه‌اش از افق صدق مشرق گشته و الیوم پناهی جز پناهش نه و ظلّی جز ظلّش مشهود نه بشنوید ندای محبوب خود را و آنچه ببصر دیده‌اید متمسّک شوید و از عروۀ وهم بگسلید و اگر ببصر حقیقت ملاحظه نمائید تاللّه اهل ملأ اعلی در نوحه و ندبه مشغولند و جمیع حوریّات غرفات در حنین و ناله اوراق سدرۀ منتهی از ظلم این ظالمان پژمرده گشته تاللّه الحقّ اریاح رحمت رحمن از شطر امکان مقطوع و اشراقات انوار وجه سبحان از اهل اکوان ممنوع تاللّه الحقّ ظلمی نموده‌اید که کلّ اشیاء از حیات خود منقطع شده‌اند و الیوم خلقی باقی نه چه از اهل ملأ اعلی و چه از اهل مداین بقا و چه عاکفین لجّۀ اسماء مگر آنکه کلّ لطایف سرور را بحزن تبدیل نموده‌اند و قمیص سود پوشیده‌اند و جمیع ملأ کرّوبیین و حقایق انبیا و مرسلین در غرفات عزّ تمکین بنوحه مشغول و شما ای غافلین ارض مسرورید و در ارض هاویه بکمال فرح سیر مینمائید جوهر دین را کشته‌اید و بگمان خود بر سرر دین و ایقان جالسید فواللّه یا قوم شبه این ظهور ظاهر نشده و چشم امکان ندیده بشنوید ندایم را و نباشید از احتیاط‌کنندگانی که در ملأ فرقان بودند بشأنی که احتیاط از دم بعوضه مینمودند و بر سفک دم اللّه فتوی میدادند بذکر مشغول بودند و چون آیات سلطان ذکر بر آن گروه القا میشد صیحه میزدند که این اذکار را بگذار و ما را از ذکر اللّه غافل مکن این بوده اعمال و افعال آن گروه که مشهود گشت و شما ای اهل بیان در این ایّام بجوهر آن اعمال مرتکب و عاملید و خود را از حقّ شمرده و میشمرید

اذاً اشهد اللّه و ملائکته و انبیائه و رسله و الّذینهم یطوفنّ فی حول عرشه و کلّ ما خلق فی السّموات و الأرض بأنّی ما قصّرت فی تبلیغی ایّاکم و بلّغتکم رسالات اللّه حین ظهوری و حین ارتقائی و هذا الحین الّذی اظهرت نفسی عن افق الأبهی و القیت علیکم الحکمة و البیان و عرّفتکم جمال الرّحمن و اتممت الحجّة لکم و الدّلیل علیکم و البرهان فیکم و ما بقی من ذکر الّا و قد القیتکم

اذاً یا الهی انت تعلم بأنّی ما قصّرت فی امرک و بلّغت هؤلآء ما امرتنی به قبل خلق السّموات و الأرض و بیّنت لهم مناهج عدلک و اظهرت لهم مسالک رضائک اذاً یا الهی فارحم علی هؤلآء و لا تجعلهم من الّذین اعرضوا عنّی و انکروا حقّی و جادلوا بآیاتی الی ان سفکوا دمی و تقطعوا جوارحی اذاً یا الهی ایّدهم علی امرک ثمّ انصرهم بنصرتک و لا تجعلهم محروماً عن هذه النّفحات الّتی هبّت عن هذا الرّضوان الّذی خلقته فی قطب الجنان و لا تمنعهم عن فوحات الّتی ارسلته عن افق اسمک الرّحمن اذاً فاحدث یا الهی فی صدورهم من نور کلماتک نار انجذابک لیقلبهم من قدرة المحضة الی یمین عرش رحمانیّتک ثمّ اشتعل یا الهی فی قلوبهم مشاعل عشقک و اشتیاقک لیحترق بها حجبات الّتی منعتهم عن ساحة قربک و لقائک ثمّ خذ یا الهی ایادیهم بأیدی القدرة و الاقتدار ثمّ انقذهم عن غمرات الوهم و الهوی و بلّغهم الی مقرّ الّذی قدّسته عن اشارات کلّ ما خلق بین الأرض و السّمآء ثمّ الق علیهم کلمة الّتی بها تجذب افئدة العارفین الی سمآء عزّ الطافک و قلوب المقرّبین الی هوآء قدس افضالک ثمّ اجعلهم یا محبوبی من الّذین ما منعتهم کلّ من فی السّموات و الأرض عن التّوجّه الی شطر عنایتک و الاستقرار علی امرک و الاعتراف بحضرتک و الایقان بلقائک و انّک انت الغفور الرّحیم المعطی العزیز الباذل النّاصر الکریم

* * *

بنام خداوند یکتا

ندآء اللّه از شطر عکّا مرتفع و میفرماید طوبی از برای نفوسی که الی اللّه توجّه نموده‌اند و ندای الهی را بگوش سر و سرّ اصغا کرده‌اند آن نفوس از اهل منظر اکبرند و از شاربان رحیق اطهر مخصوص نفوسی که در این ایّام که ظلمت اوهام اکثر انام را اخذ نموده از توجّه بشطر احدیّه ممنوع نشده‌اند اینست که لم‌یزل و لایزال مظاهر قبلم ذکر این نفوس را در الواح فرموده‌اند در این فتنه مشاهده میشود که مقبلین خالص اقلّ از کبریت احمرند اگر عباد لذّت ندای الهی را ادراک مینمودند و بعظمت محلّ نزول کلمه پی‌میبردند جمیع بی‌حجاب بشطر ربّ الأرباب توجّه مینمودند لم‌یزل و لایزال بر مظاهر الهیّه ظلم لانهایه از مطالع فرعونیّه وارد و با کمال قدرت و اقتدار جمیع را تحمّل میفرمودند که شاید نفوسی چند از کدورات ظنون و اوهام مقدّس شده بمعارج عزّ احدیّه عروج نمایند مع آنکه جمیع مشاهده مینمودند که آن مصادر امریّه مخصوص نجات بریّه تحمّل شداید مینمایند فعلوا ما فعلوا الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین کلّ عالمند باینکه دنیا را بقا نیست و اذا جآء رسول الموت لا یحجبه حجاب حاجب و لا یمنعه قدرة قادر و لا یردّه سطوة ظالم با علم و ایقان باین مقام در این ایّام معدوده که معلوم نیست که یوم دیگر فوق ترابند یا تحت آن کلّ در سبیل نفس و هوی سالک و از حقّ جلّ و علا غافل و بگمان خود اراده نموده‌اند که سراج اللّه را بین ما سواه اطفا نمایند و سدرة اللّه را از اثمار جنیّۀ قدسیّه منع کنند این مثل آن است که قطرۀ ملح اجاج با بحر عذب موّاج مقابله نماید و در دفع آن برآید هل منعت شمس الحجاز من سبحات اهل المجاز تاللّه قد شقّت انامل القضآء الحجاب الّذی حال و اشرق عن افق الاجلال لم‌یزل صاحبان حکم ظاهر ناس را از توجّه بشطر احدیّه منع نموده‌اند و اجتماع عباد را بر بحر اعظم دوست نداشته‌اند چه که این اجتماع را سبب و علّت تفریق اسباب سلطنت دانسته و میدانند و حال آنکه فوالّذی زمام کلّ شیء فی قبضة قدرته که نظر احبّای حقّ لازال مقدّس از توجّه باین امور بوده و خواهد بود این امور را هم مفسدین انتشار داده‌اند و حال اکثری را توهّم چنان که این عبد ارادۀ حکومت کلّیّه در ارض دارد مع آنکه در جمیع الواح عباد را از قبول این رتبه منع نموده‌ایم چه که جز زحمت و ابتلا حاصلی نداشته مگر آنکه نفسی للّه قبول این امر کند که نصرت امر اللّه نماید ملوک مظاهر قدرت الهیّه‌اند و آنچه مقصود است عدالت ایشان است اگر بآن ناظر باشند بحقّ منسوبند زود است که حجبات خرق شود و تجلّی اسماء و صفات اکثری از عباد را اخذ نماید و کلّ بتقدیس و تنزیه مقرّبان بارگاه حقّ شهادت دهند تا چه رسد بنفسه تعالی نسأل اللّه ان یوفّق عباده و یؤیّدهم علی حبّه و رضائه و یفتح عیونهم لیروه و یعرفوه و لا یمنعهم عن هذه الشّمس الّتی اشرقت و عن هذه السّمآء الّتی ارتفعت و عن هذه النّعمة الّتی نزلت و عن هذا السّراج الّذی اشرقت الأرض بنوره انّه علی کلّ شیء قدیر

و امّا ما رأیته فی النّوم انّه حقّ لا ریب فیه و الأمر کما رأیت سوف یظهر اللّه من هذا الأفق نوراً و قدرةً و بهما تظلم الشّمس و تمحو آثار من استکبر علی اللّه و تستضیء وجوه المخلصین و سوف تحیط انوار وجه ربّک من علی الأرض انّه علی کلّ شیء قدیر اگرچه بتفصیل ذکر نشد ولکن بآنچه از مصدر امر نازل مقصود مفهوم نفس نوم تعبیرش ظاهر است یعرفه کلّ فطن بصیر

* * *

ش

جناب آقا سیّد اسمعیل علیه بهآء اللّه از

بنام خداوند یکتای دانا

ندایت بشرف اصغا فائز و وجه مظلوم از شطر سجن بآنجناب متوجّه انشآءاللّه از عرف بیان رحمن در کلّ احیان بروح و ریحان ظاهر باشید ان انظر الی الأفق الأعلی و ما اظهره بقدرته و سلطانه هیاکل ترابیّه و نفوس جعلیّه قابل ذکر نبوده و نیستند حقّ از برای اصلاح عالم آمده و احدی قادر بر منع او نبوده و نیست لا تنظروا الی اقتدار الّذین ظلموا الیوم قل ان انظروا الی ما اظهره بقدرته الّتی احاطت الوجود گاهی میکشند و گاهی حبس مینمایند و هنگامی باسیری میبرند مع‌ذلک مغلوب بوده و هستند و امر اللّه در کلّ حین در ارتفاع قسم بآفتاب افق عنایت الهی عنایتی در حقّ دوستان شده که شبه و مانند نداشته و ندارد زود است که آثارش در ارض ظاهر و هویدا گردد یا ایّها النّاظر الی الوجه بجناب م‌ش مقامی عنایت شده لو یثبت و یحفظ عنقریب کل بذکرش ناطق شوند و نزد اسمش خاضع بگو قدر اینمقام را بدانید و بخدمت قیام نمائید ولکن بحکمت و بیان در جمیع احوال بحکمت ناظر باشید قد اشتعلت نار الفساد فی البلاد ولکنّ اللّه اطفأها بقدرته طوبی لعارف بصیر چه مقدار از آیات و بیّنات ظاهر شده و میشود مع‌ذلک خلق در غفلت یک کرور از نفوس بما انزله اللّه فی سورة الرّئیس بمقام خود راجع مع‌ذلک خلق متنبّه نشدند مؤسّس اساس ظلم یعنی صادق کاذب را ید قهر اخذ نمود و احدی ملتفت نه و اکبر از او را هم اخذ نمود و ثمری نبخشید سوف یلحقهما الثّالث انّ ربّک لهو المقتدر القدیر اگر جمیع عالم بر منع برخیزند لعمر اللّه خود را عاجز مشاهده نمایند و آنچه را اراده فرموده البتّه ظاهر فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر بگو ای اولیای الهی آنچه بر شماست استقامت بر امر است و آنچه بر اوست فضل و عنایت و شفقت انّه یوفّی اجورکم ان اطمئنّوا و کونوا من الرّاسخین البهآء علیک و علی من عمل بما امر به فی کتاب اللّه ربّ العالمین

* * *

هذه صورة ما کتب علی ظهر کتاب السّلطان

هو اللّه تعالی

نسأل اللّه بأن یبعث احداً من عباده و ینقطعه عن الامکان و یزیّن قلبه بطراز القوّة و الاطمینان لینصر ربّه بین ملإ الأکوان و اذا اطّلع بما نزّل لحضرة السّلطان یقوم و یأخذ الکتاب باذن ربّه العزیز الوهّاب و یمشی مسرعاً الی مقرّ السّلطان و اذا ورد مقرّ سریره ینزل فی الخان و لا یعاشر مع احد الی ان یخرج ذات یوم و یقوم علی معبره و اذا ظهرت طلایع السّلطنة یرفع الکتاب بکمال الخضوع و الآداب و یقول قد ارسل من لدی المسجون و ینبغی له ان یکون علی شأن ان یأمر السّلطان بالقتل لا یضطرب فی نفسه و یسرع الی مقرّ الفدآء و یقول

ای ربّ لک الحمد بما جعلتنی ناصراً لأمرک و قدّرت لی الشّهادة فی سبیلک فوعزّتک لا ابدّل هذه الکأس بکؤوس العالمین لأنّک ما قدّرت لها من بدیل و لا یعادلها الکوثر و السّلسبیل

و ان ترکه و ما تعرّض علیه یقول

لک الحمد یا ربّ العالمین انّی رضیت برضائک و ما قدّرته لی فی سبیلک ولو انّی اردت ان تصبغ الأرض بدمی فی حبّک ولکن ما اردته هو خیر لی انّک تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسک و انت العلیم الخبیر

* * *

هو العزیز الوحید

نغمۀ قلبی بلحن پارسی بر طلعت عراقی وارد و ناله‌های سرّی از آن شنیده شد بلی گوش باقی باید تا کلام باقی شنود و چشم باقی شاید تا جمال باقی مشاهده نماید زیرا که فنا را در عرصۀ بقا راهی نه تا ادراک مراتب عزّ جاوید نماید و ذلیل را از کأس عزّ نصیبی نه تا در ساحت قدس او قدم گذارد پس چون تو پیراهن جدید عزّت پوشیدی و در شریعۀ باقی رحمت وارد شدی پس بگوش جان بشنو این نواهای عندلیب الهی را که بر شاخسار قدس معنوی بجمیع نغمات تغنّی مینماید تا در هوای روح ازلی جان دربازی و بمکمن جانان پرواز نمائی تا همه جسمت روح شود و بسماء نور عروج نماید

المنزول من الباء قبل الهاء

* * *

اسرآء اللّه فی خ‌رط

بنام دوست بی نام و نشان

نفحات محبّت محبوب نزد محبّین محبوب لذا ارسلناها بهذه الکلمات العالیات و فوحات حبّ قاصدین لدی العرش مطلوب هذا ما شهد به منزل الآیات الحمد للّه که ابواب ظاهره هم مفتوح است و نفحات از شطرین در هبوب و مرور نسأل اللّه بأن یعذّب الّذین حالوا بیننا و بینکم کما عذّب الّذین کانوا من قبل انّه لهو المقتدر القدیر

مکتوبی که باحبّای ارض الف ارسال داشتند لدی الوجه حاضر از اخبار جدیده استفسار نموده بودند خبر جدید آنکه این ایّام چنین مذکور شد که رئیس مدینۀ کبیره استماع نموده که نعلی از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و سلّم در دیاربکر نزد شخصی از اشراف موجود است لذا صدر الحکم من الدّولة باحضاره و شخص مذکور مع رسول بشاطی بحر اسود واصل و بعد مخصوصاً از مدینۀ کبیره سفائن متعدّده باستقبال فرستادند که امانت را حمل نمایند و عند تقرّب به مدینۀ کبیره زوارق متعدّدۀ اخری فرستادند و شخص حامل را مع امانت در زورق سلطانی منزل داده توجّه به مدینه نمودند و حین وصول بشاطی بحر صدر اعظم و جمیع وکلا و وزرا باستقبال آمده و منتظر بودند بعد از ورود صدر اعظم تقرّب جسته امانت را اخذ نمود و در کالسکۀ بسیار ممتاز گذارده و حامل امانت خلف کالسکه بر اسب بسیار ممتاز راکب و خلف او جمیع وزرا و وکلا توجّه بمحلّ مخصوص که معیّن شده بود نمودند و از یمین و یسار کالسکه جمعی از علما مع قماقم بخور مشی مینمودند و بتهلیل و تکبیر ناطق تا آنکه بمقام معلوم وارد شدند و بعد از ورود رئیس و سایر ناس تا سه یوم فوجاً فوجاً بزیارت فائز حال جای تفکّر و تنبّه است مشاهده نمائید که بفرع چگونه متشبّثند و از اصل چگونه غافل لم‌یزل چنین بوده و چنین خواهد بود چنانچه در این ایّام احدی اعتنا بحبس آن نفوس نداشته و ندارد ولکن عنقریب بذکر جزئیّات ما ورد علیکم ناطق خواهند شد زیاده از این تفصیل در این مقام جایز نه دوستان را تکبیر میرسانیم الحمد للّه اوّلاً و آخراً

* * *

جناب ملّا آقا بابا علیه بهآء اللّه

بنام یکتا خداوند دانا

نفحات وحی عالم را اخذ نموده ولکن عباد از آن غافل و محجوب آنچه در کتب از قبل از قلم اعلی مسطور کل ظاهر و هویدا ولکن شبهات مریبین و اعراض منکرین ناس را از تقرّب منع نمود و از عرف بقا محروم ساخت امروز هر نفسی باشراقات انوار آفتاب ظهور فائز شد او از مقرّبین لدی اللّه مذکور قل

لک الحمد یا الهی بما دللتنی و هدیتنی و رزقتنی الی صراطک و لقائک و قربک و وصالک اسألک بأن تجعلنی ثابتاً فی حبّک و راسخاً علی امرک و قائماً علی خدمة اولیائک انّک انت الفیّاض الکریم لا اله الّا انت الغفور الرّحیم

* * *

جناب نظر علی خ‌ا علیه بهآء اللّه

بنام خداوند یکتا

نقطۀ اولی میفرماید اگر نفسی ظاهر شود و یک آیه بیاورد تکذیب مکنید حال معادل کتب قبل آیات نازل ولکن نابالغهای عالم تکذیبش نمودند و گفته‌اند آنچه را که هیچ مشرکی نگفت و هیچ ظالمی نطق ننمود امروز اهل فردوس اعلی نفوسی هستند که ما سوی اللّه را معدوم دانند و مفقود شمرند قصص اولی ایشان را از افق اعلی منع ننماید و اسماء از شاطی بحر معانی محروم نسازد در جمیع احوال بر کرسیّ اطمینان جالسند و بر سریر ایقان مستریح با کمال سکینه و وقار بر نصرت امر قیام نمایند و بجنود حکمت و بیان مدائن افئده را تصرّف کنند بگو ای اهل بیان انصاف دهید و بعدل تکلّم نمائید نباشید از نفوسی که بعد از مشاهده انکار نمودند و همچنین از نفوسی که مقصود امکان در فرقان میفرماید کم من آیة یمرّون علیها و هم عنها معرضون طوبی از برای نفسی که محروم نشد و بآثار قلم اعلی فائز گشت انّک اشکر ربّک بهذا الفضل العظیم و قل لک الحمد یا من فی قبضتک زمام من فی السّموات و الأرضین

* * *

الأقدس الأبهی

هذا حین فیه یغسلون الابن امام الوجه بعد الّذی فدیناه فی السّجن الأعظم بذلک ارتفع نحیب البکآء من اهل سرادق الأبهی و نوح الّذین حبسوا مع الغلام فی سبیل اللّه مالک یوم المیعاد فی مثل تلک الحالة ما منع القلم عن ذکر ربّه مالک الأمم یدع النّاس الی اللّه العزیز الوهّاب هذا یوم فیه استشهد من خلق من نور البهآء اذ کان مسجوناً بأیدی الأعدآء

علیک یا غصن اللّه ذکر اللّه و ثنائه و ثنآء من فی جبروت البقآء و ثنآء من فی ملکوت الأسمآء طوبی لک بما وفیت میثاق اللّه و عهده الی ان فدیت نفسک امام وجه ربّک العزیز المختار انت المظلوم وجمال القیّوم قد حملت فی اوّل ایّامک ما ناحت به الأشیآء و تزلزلت الأرکان طوبی لمن یذکرک و یتقرّب بک الی اللّه فالق الأصباح

یا اهل الأرض لا تجزعوا بما یرد علیکم من القضآء بل تذکّروا کذلک امرتم من لدن ربّکم العزیز العلّام کذلک قصصنا لک یا ایّها المذکور لدی العرش لتذکر ربّک بین العباد علی شأن لا یمنعک البلآء عن ذکر مالک الایجاد

* * *

هو العزیز القیّوم العالی العلیم

هذا ذکر من اللّه الی الّذین هم کسّروا اصنام انفسهم بتقوی اللّه و حفظوا امانات اللّه فی صدورهم و کانوا بالعدل امینا فسوف ینصرهم اللّه بجنود من الملائکه و یرفعهم الی مقام قرب علیّا ان یا جمال القدم ذکّر العباد بما نزّل علیک فی الحین لعلّ یتوجّهون الی رفرف قدس کریما قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تفسدوا فی الأرض و لا یجادل احد احداً و کونوا فی دین اللّه وحیدا ایّاکم ان تجعلوا الدّنیا وطناً لأنفسکم فاقصدوا الی وطن عزّ قدیما طهّروا قلوبکم عن الحسد و البغضآء لتلاقوا ربّکم الرّحمن بقلب طاهر زکیّا ثمّ قدّسوا السنتکم عن السّبّ و لا تغتبوا الّذین هم سرعوا بأرجلهم و قلوبهم الی رضوان اسم بهیّا قل انّ الّذین تموّجت فی قلوبهم ابحر الحبّ اولئک لن یشتغلوا بذکر الممکنات و کانوا فی ابحر الانقطاع غریقا و اذا تتلی علیهم آیات اللّه خشّعت ابصارهم و تستضیء وجوههم کلؤلؤ قدس منیرا اولئک هم الّذین نصروا اللّه بارئهم بما کانوا مقتدراً علیه فسوف ینصرهم اللّه بکلّ نصر بدیعا قل یا قوم اتّقوا اللّه ثمّ امشوا علی اثر اقدام هؤلآء و لا تعقّبوا هوائکم و لا تتّخذوا للّه فی انفسکم شریکا و لا تتّبعوا کلّ همج رعاع فتوجّهوا الی وجه قدس جمیلا ثمّ اجهدوا فی دین اللّه لتعرفوا امر اللّه بقلوبکم و عیونکم و لا تسلکوا سبل وهم تقلیدا یا قوم فاستحیوا عن اللّه و لا تکونوا کالّذین هم اعرضوا عن وجهه ثمّ اتّبعوا کلّ شیطان مریدا فاسلکوا فی سبل اللّه الّتی کانت بالعدل مستقیما ایّاکم ان تشرکوا باللّه لا تختلفوا فی احکام اللّه و لا تکوننّ فی الأرض جبّاراً شقیّا فأصلحوا ما وقع بینکم من الاختلاف و کونوا اخواناً علی سرر التّوحید مکینا ثمّ اوصیکم حینئذ و اتّخذ اللّه فی ذلک بینی و بینکم شهیدا ایّاکم ان تختلفوا فی الّذی وعدتم به فی الکتاب و کان فی اللّوح حتماً مقضیّا ثمّ اعلموا بأنّ الّذی سمّی فی البیان بمن یظهر انّه سیأتی بالحقّ فی قیامة الأخری و کان اللّه علی ذلک کفیلا و انّه یوفی وعده و یأتی به فی یوم الّذی فیه ترتفع سدرة البیان الی غایة عزّ رفیعا اذاً تغنّ ورقآء البدع و ترنّ حمامة القدس و یأتی اللّه فی ظلل ظلیلا کذلک نلقیکم الحقّ و نذکّرکم بأحسن ذکر منیعا لئلّا تظنّوا فی قلوبکم ظنون الجهلآء و لا تضلّوا عن الصّراط و لا تکوننّ عن کوثر اللّه بعیدا

اتّقوا اللّه یا ملأ البیان و لا تتوهّموا فی نفوسکم و لا تتّخذوا احد مقامه لأنّ ذلک خطآء کبیرا و اذا جآء الوعد انّه یظهر بالحقّ کیف یشآء و یبدع کلّ من فی السّموات و الأرض بکلمة امر بدیعا و ینصر من یشآء من عباده و کان نصره علی المؤمنین قریبا و الّذین هم یأتون من قبل ان یرتفع شجرة البیان اولئک ادلّآء علی انّه لا اله الّا هو و کذلک کان الأمر قضیّا و فی تلک الأیّام ما ظهر حکم من الأحکام و ما اثمرت شجرة الّتی غرست فی البیان من لدن علیم حکیما بل ما تورّقت الشّجرة فکیف ثمرتها ان انتم بحکم اللّه خبیرا فاعلموا بأنّ الزّرع من قبل ان ینبت و یصیر سنبلات لم یکن وقت الحصاد ان انتم فی حکمة الصّنع بصیرا و اذا اخرج شطأه فاستغلظ و بلغ الی الغایة اذاً یحصدوه العباد و یعیشون به فی ایّام عدیدا و کذلک فاعرفوا حکم شجرة الأمر اذا ارتفعت الی غایة القصوی و اثمرت بثمرات البدیع اذاً یأتی من یأخذ ثمراتها و من دون ذلک لم یکن ابداً و کان اللّه و انبیائه و رسله علی ذلک شهیدا

فسبحانک اللّهمّ یا الهی استغفرک حینئذ عمّا اکتسبت ایدای بین یدیک و عمّا جری علیه قلمی و انّک انت بعبادک رحیما لأنّی یا الهی حدّدت امرک الّذی لن ینبغی لأحد ان یتنفّس فیه فکیف حدود الّتی تحدث عن هیاکل جهل بعیدا و اشهد حینئذ بأنّک انت القادر علی ما تشآء و لم یکن اختیارک بید احد بل انّک انت المختار فیما تشآء و انّک بکلّ شیء حکیما فوعزّتک یا الهی لو ترید ان تأتی فی الحین بمظهر نفسک لتکون مقتدراً فی ذلک و انّی لأکون فی ذلک علی یقین مبینا و اعترف بین یدیک بأنّک انت القادر فی فعلک تظهر ما تشآء و تستر ما تشآء و انّک علی کلّ ما ترید قدیرا لا تسأل عمّا تفعل و لن یمنعک شیء عن ارادتک و انّک علی کلّشیء محیطا و انّی فوعزّتک القیت لعبادک ما وجدته من سننک لئلّا یفسدوا امرک الّذی ارفعته الی مقام عزّ حمیدا اذاً فاعف عنّی بجودک ثمّ اغفر لی و لا تجعلنی فی امرک مریبا ثمّ وفّقنی و عبادک بأن لا یردوا علیه فی ایّامه ما وردوا علی جمالک العلیّ من قبل و علی عبده هذا و انّک انت بکلّ ذلک علیما فوعزّتک یا محبوبی انّی اصالح مع خلقک من قبلک بأنّهم ان لن یؤمنوا بک فی یوم قیامک بمظهر نفسک لن یعترضوا علیه و لا یؤذونه بأیدیهم و قلوبهم و بما فی انفسهم من الحسد و البغضآء کما اجد الیوم من کلّ صغیر و کبیرا

ان یا رؤسآء البیان خافوا عن اللّه و لا تمنعکم الرّیاسة عن هذا الفضل فی هذا الیوم و لا تستکبروا علی اللّه بما عندکم ثمّ اسرعوا الی شاطئ اسم بدیعا و لا تطمئنّوا فی ذلک الیوم لا بأعمالکم و لا بأفعالکم فاطمئنّوا بفضل الّذی یستشرق عن افق قدس لمیعا ولو انّی اشاهد حینئذ بأنّ بعض منکم یأخذون التّسابیح بأیادیهم و یذکرون بها اللّه ثمّ یفتون علی اللّه الّذی خلقهم فی کلّ صباح و عشیّا ان یا رؤسآء البیان انصفوا باللّه فی انفسکم فی ذلک الیوم و لا تکونوا مکّاراً لئیما فواللّه ان لن تؤمنوا به فی یومه و بهذا العبد الّذی ینطق عنه بالحقّ فی هذه الأیّام لن ینفعکم شیء لا من قلیل و لا من کثیرا هل تعرضون عن الحقّ و تقنعون فی انفسکم بأن یتّبعوکم النّاس فبئس ما تتّجرون به و ما تربحون فی ذلک علی قدر نقیر و قطمیرا فواللّه انا ارضی بأن تقتلونی فی هذه الأیّام و لا اسألکم عن دمی ان لن تعترضوا علی اللّه فی یوم الّذی کان بالحقّ مأتیّا اذاً تبکی عینی و یرجف قلبی و تضطرب نفسی و یرتعش یدی ممّا یرد علیه من هؤلآء الظّالمین جمیعا فینبغی ان اتمّ القول لأن لم یکن فی الملک اذن سمیعا الّا الّذین هم یسمعون هذه الآیات و تفیض عیونهم من الدّمع فی حبّ اللّه و اولئک اقلّ من کبریت الأحمر فی هذه الأیّام الّتی کان اسم اللّه بین النّاس حزینا ح‌سین

* * *

باسم ربّنا العلیّ الاعلی

هذا شاطی البقآء فاستمع لما یوحی عن مکمن الاعلی انّه لا اله الّا هو قد خلق الممکنات بما سبق علمه الازلی علی ما کان و علی ما یکون و علّمهم سبل التّقوی بما ارسل الیهم رسُل الامر بکتاب عزّ منزول و شرع فیه شرایع القدس و قدّر فیه مقادیر اهل السّموات و الارض علی قدر مقدور و منهم موسی قد ارسله بالحقّ بتسع آیات بیّنات لیبشّر النّاس الی مقام عزّ محمود و رجع باهله حتّی دخل برّیّة السّینآء سمع النّدآء عن مکمن الاعلی ان یا موسی فاخلع نعلین الهوی ثمّ امش فی رفرف قدس محبوب هذه ارض البقآء وادی الفردوس شطر العراق الّذی بورک فیه ما اشتعل من سدرة اللّه المهیمن العزیز القیّوم و یدعو النّاس الی اللّه العلیّ و یقرّبهم الی شاطی الّذی فیه ذابت افئدة الّذینهم کانوا فی سرادق الخلد و فی بقعة المبارکة باذن اللّه یدخلون فلمّا خلع موسی نعلین الاشارات و انقطع الی اللّه اذاً ناداه اللّه فی سدرة القدس من لهب النّار ان یا موسی انّی انا اللّه ربّک و ربّ آبآئک ابرهیم و اسحق و یعقوب فالق عصاک فالقی فاذا هی ثعبان بامر اللّه و ارادت ان تلقف کلّ من فی السّموات و الارض و کذلک قضی علیه فی فاران القدس لعلّ النّاس کانوا فی ایّام ربّهم متذکّرون ثمّ خرج ید القدرة عن جیب المعرفة اذاً اشرق النّور و استضآء منه کلّ من فی جبروت الامر و الخلق ان انتم تفقهون اذهب یا موسی ببرهانی الی الفرعون و ملأه و ذکّرهم بانوار الاحدیّة و بشّرهم برضوان البقآء لعلّهم الی جهة العرش یمیلون قل هذا صراطی مرّوا علیه یا ایّها الواقفون فلمّا دخل الی فرعون قال انّی رسول اللّه قد جئتکم من مداین البقآء بنبأ الرّوح ان انتم تشعرون قال یا موسی من ربّک قال الّذی خلق السّموات و الارض و انشأکم من کفّ طین مسنون و التفت الفرعون الی ملأه و قال انّ رسول الّذی ارسل الیکم لمجنون و ما اراد الّا ان یفسد فی الارض و یجعلکم اشتاتاً و یفرق بینکم ان انتم تعلمون و کفروا بآیات اللّه و اعرضوا عنها حتّی اخذهم الغرق و هم مغرقون و منهم عیسی ایّده اللّه بالرّوح و ارسله بالحقّ قال یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا سبل الّذین بغوا علی اللّه و لا تسلکوا سبل الّذینهم یظلمون و یا قوم اتّبعوا الّذی یدعوکم الی اللّه و لا یرید منکم جزآء و لا شکور و یا قوم آمنوا باللّه و لا تشرکوا به و انّ هذا خیر لکم ان انتم تعلمون قالوا ما نتّبع الّذی لن یعرف اللّه و هذا ما خرجت من افواههم الکذبة ان انتم تفقهون و کذّبوه بغیر حقّ و ارادوا ان یقتلوه اذاً خرج عنهم و هاجر الی اللّه کما انتم فی الکتاب تقرئون و قضی نحبه و مضی الایّام الی ان جآء محمّد رسول اللّه بآیات عزّ محبوب قل یا قوم خافوا عن اللّه و لا تعقّبوا الّذینهم کفروا و اشرکوا و اتّخذوا الاصنام لانفسهم ولیّاً من دون اللّه ان انتم تعلمون و یا قوم ما انا الّا مبشّرکم برضوان اللّه لاقرّبکم الیه ان یا ملأ الارض فاتّقون و یا قوم فاعرفوا قدر تلک الایّام و اجیبوا داعی اللّه فیکم و لا تفرّقوا الآیات ثمّ فی ظلّ الوجه فادخلون و لقد کذّبوا به قومه و ما آمنوا به و قالوا ما انت الّا رجل مجنون و کذلک القیناک من قصص الحقّ لتکون راسخاً فی حبّک مولاک و ثابتاً فی دین اللّه المهیمن القیّوم و قضی نحبه الی ان جآء علیّ قبل محمّد اذاً قاموا کلّ من فی الارض و جادلوه بغیر حقّ و حاربوا معه بحیث وردوا علیه و باصحابه ما لا یقدرون اَنْ یسمعون کذلک فاعرف الّذینهم کانوا من قبل و یکونون الیوم الی لعنة اللّه علی لعنة اللّه علی الّذین ظلموا و علی الّذینهم یومئذ یظلمون و الرّوح و النّور و التّکبیر علیک و علی الّذینهم علی ربّهم فی کلّ حین یتوکّلون ثمّ کبّر علی وجوه اللّواتی هنّ معک و بلّغهنّ من بشارة اللّه العزیز القدّوس

* * *

جناب میرزا علینقی

بسم اللّه القائم علی الأشیآء

هذا لوح القدس قد فصّلناه من امّ البیان و ارسلناه الی من آمن باللّه ربّه الرّحمن لتجذبه الآیات الی افق الأسمآء و الصّفات و تقدّسه من الأحزان لینطق بذکره بین ملأ الأکوان انّه لهو الحاکم علی ما یشآء لا اله الّا هو العزیز الحکیم ایّاک ان یحزنک ما ورد علیک فی سبیله ان اصبر و کن من الشّاکرین هل تجد فی الأرض من باق لا وربّ العالمین سیفنی ما تری و یبقی العزّة و الاقتدار للملک القدیم ان افرح بذکری دع الّذینهم کفروا باللّه انّهم ما ظلموا علیکم بل علی انفسهم ولکن بما اعرضوا غفلوا عمّا فعلوا فسوف یرون اعمالهم انّ ربّک لهو الحاکم علی ما یرید لعمری لو یعرفون لیبکون الی ان یموتوا ان هم الّا فی ضلال مبین توکّل علی اللّه انّه معک و یقول طوبی لک بما فزت بالمصائب فی سبیلی و المکاره فی حبّی و اجرک فی خزائن عنایتی لا تیأس من روحی و قل ان الحمد لک یا ربّ العالمین

* * *

جناب ذبیح فی الکاف

هو المقدّس الأمنع الأبهی

هذا لوح القدس یذکر فیه ما یشتعل به فی قلوب العباد ناراً لعلّ یحرق بها کلّ الحجبات و الاشارات و یجعل انفسهم خالصاً للّه المقتدر العزیز الجمیل تاللّه الحقّ من یقرأ آیات اللّه علی شأن الّذی یجری من لسانه لینقطع عن کلّ من فی السّموات و الأرض و یتقرّب الی مقرّ القدس هذا المنظر المشرق المنیر و لو یطّلعنّ العباد بحبّ الّذی یجری منه حینئذ تلک الکلمات لیفدینّ انفسهم لهذا المظلوم الّذی ابتلی بین یأجوج النّفاق و لن یجد لنفسه ناصراً الّا اللّه الملک العزیز الکریم

و انّک انت یا ذبیح ان استمع لما یوحی عن جهة الکبریآء مقرّ الّذی استوی علیه عرش ربّک العلیّ الأعلی بأنّنی انا حیّ فی الأفق الأبهی اسمع و اری ما فعلوا المشرکون بجمالی الأخری بعد ظهوری الأولی و انا الشّاهد علی کلّ شیء و انا المقتدر المهیمن العزیز القدیر ان یا ذبیح لا توقّف فی امر اللّه ثمّ اشهد بما شهد اللّه قبل خلق الأرض و السّمآء ثمّ انقطع عن مظاهر الأسمآء ثمّ انظر الی الّذی خلقهم بأمر من عنده و لا تکن من الممترین طهّر نفسک عن کلّ الاشارات ثمّ بصرک عن رمد الکلمات ثمّ انظر بطرفی الی جمالی ثمّ انطق بکلماتی فی ثنائی ثمّ عرّف بعینی هذا الجمال الطّاهر المشرق المقدّس البدیع ان یا عبد قم باقتداری ثمّ کسّر سلاسل التّقلید باسمی القدیر ثمّ اغلال الوهم بسلطانی المقتدر العزیز المحیط فوالّذی نطق الفجر بثنائی لو ترید ان تعرفنی بغیری لن تعرف ابداً و بذلک امرت فی الواح اللّه المقدّس العزیز المنیع ان یا ذبیح انّا تحیّرنا من هؤلآء العباد تاللّه الحقّ نزّلنا علیهم آیاتاً لو نقرأها علی الجبال لتندکّ و علی السّمآء لتنفطر و علی الأرض لتنشقّ و مع ذلک ما یحرّکوا هؤلآء فی انفسهم و ما صعدوا الی اللّه فی اقلّ من الحین قست قلوبهم بما اتّبعوا انفسهم و هواهم و اعرضوا عن الّذی بأمره خلقت السّموات و الأرضین فوعمرک لو یأمرهم من احد لیعبدوا العجل یعبدوه فی مذ اللّیالی و الأیّام و یتّخذوه لأنفسهم ربّاً من دون اللّه و ما یتفحّصون لیعرفوه و یسجدوه من غیر شعور و کذلک کان الأمر ان انت من العارفین و ان یأتیهم اللّه بسلطانه و یشهدنّ ملائکة السّموات فی حوله و یظهر لهم کلّ الآیات لن یؤمنوا به ابداً و یعبدون الوهم فی انفسهم من دون بیّنة و لا کتاب مبین فانظر حین الّذی جآء علیّ بسلطنة اللّه و آیاته ثمّ برهانه اعرضوا عنه اکثر العباد بما اتّبعوا الأوهام فی انفسهم و کانوا من الغافلین و کلّ استدلّوا بما عندهم من کلمات اللّه و کلمات الّذین خلقوا بحرف منه ثمّ اعرضوا عن الّذی خلق منزل الآیات بأمره المحکم المتعالی العزیز المنیع و انّهم لو ینظروا اللّه باللّه و ارادوا عرفانه بنفسه ما احتجبوا عن اللّه و لقائه و ما ضلّوا السّبیل کذلک فاشهد فی کلّ ظهور من اوّل الّذی لا اوّل له الی آخر الّذی لا آخر له لتکون من العارفین مع انّ ظهور قبلی قد خرق بقوّة اللّه کلّ الأوهام و وصّاهم فی کلّ سطر بأن لا یعترضوا علی الّذی یظهر بالحقّ و یشتاق ظهوره کلّ من فی الملإ الأعلی و ما خلق بین السّموات و الأرضین فلمّا ظهر بالحقّ اعرضوا عنه و احتجبوا بحجبات انفسهم و کانوا من المعرضین و اذا قیل لهم بأیّ حجّة آمنتم بعلیّ من قبل یقولون الآیات و اذا یتلی علیهم آیات ربّک العزیز العلیم یسودّ وجوههم و ینهزمون عنه و یجعلون اصابع الاعراض فی آذانهم لئلّا یسمعوا کلمات اللّه کذلک غشّتهم حجبات الغفلة و کانوا من الخاسرین و انّک لو تتوجّه بسمع الفطرة الی ما یخرج من افواههم لتسمع منهم ما سمعت من ملّة الفرقان حین الّذی اتی اللّه علی بساط القدس و قضی الأمر من لدن مقتدر قدیر و انّک لو تسمع منّی دعهم و ذکرهم و ما عندهم عن ورائک ثمّ اقبل بوجهک الی جمال ربّک و لا تخف من احد و لا تکن من الصّابرین ثمّ خذ کأس البقآء بیدک الیمنی ثمّ اشربها باسمی الأبهی فتوکّل علی اللّه و انّه ینطقک بالحقّ و یعرّفک ما لا عرفه احد من العالمین و انّا لو نذکر لک ما ورد علینا لا یتمّ بالقلم و المداد و لا یکفیه الألواح و کان اللّه علی ذلک شهید و علیم ولکن نسأل اللّه بأن یحضرک تلقآء العرش لتشهد و تطّلع بأسرار الّتی سترناها عن العباد و ما اذکرنا حرفاً منها بین الخلائق اجمعین قم علی نصرة اللّه و امره تاللّه انّ الّذی اتّخذوه النّاس من دون اللّه محبوباً لأنفسهم فیا لیت کان کأحد مثلهم ولکنّ النّاس کانوا من عبدة الأوهام و الأصنام و کذلک یذکر اسمائهم عند ربّک فی تلک الأیّام الّتی بقینا بین الأنام من غیر ناصر و معین و لقد ارسلنا الیک من قبل لوحاً ثمّ من قبله لوحاً ثمّ من قبله لوحاً و نسأل اللّه بأن یرزقک بها و یظهر لک ما کنز فیها و انّه لهو الغفور الرّحیم و قد حضر فی هذا السّجن بین یدینا کتابک و قرأناه و وجدنا منه نفحات حبّک فی اللّه ربّک و ربّ آبائک الأوّلین و عرفنا شوقک فی اللّه و اشتیاقک بلقائه و ما اردت الورود علی مقرّ ربّک المتعالی العزیز المنیع انّا ما خالفنا فی الوعد و نوفی ما وعدناه کذلک کتبنا علی نفسنا الحقّ قبل خلق السّموات و الأرضین و اردنا ان نحضرک تلقآء الوجه ولکنّ المشرکین حالوا بیننا و بینک و اخرجونا عن الدّیار الی ان جعلونا مسجوناً فی هذه الأرض البعید و انّک لو ترید ان تسافر الی اللّه و تهاجر الیه اذاً اشرقت شمس الاذن عن افق الأمر لتفعل ما ترید و اذنّاک لتحضر بین یدینا و تشهد ما لا شهده احد من العباد و تطّلع بما هو المستور عن انظر العالمین

ای ذبیح قلم اللّه اراده نموده که بلسان بدیع پارسی با تو تکلّم فرماید چه که حبّش با تو بوده و انشآءاللّه خواهد بود پس بشنو نغمات قدس الهی را که بحرفی از آن افئدۀ منقطعین مجذوب شده و خواهد شد لم‌یزل فراموش نشده و انشآءاللّه نخواهی شد سه لوح منیع باخوی داده شد که ارسال دارد شاید لأجل مصلحتی که در سرّ او مستور است تأخیر نموده ولکن کلّ ابداع را لوحی مشاهده کن و بر صدر آن بخطّ ابهی از قلم قدس اعلی باین کلمات احلی مکتوب که ای عباد ظهور حقّ لم‌یزل بدونش مشتبه نشده و لایزال باعمال و افعال و صفات مقدّس از کلّ ممکنات بوده و خواهد بود چه که او بنفسش معروف بوده و ماسوایش باو معروف ایّاکم یا قوم بدونش توجّه ننمائید چه که دونش مخلوقند بامر او و منجعلند بارادۀ او ای عباد ببصر اطهر بمنظر اکبر ناظر شوید لم‌یزل بنفس خود مکلّف بوده‌اید و آیۀ عرفان جمال رحمن در شما موجود و انّه لا یأمر العباد بما لم یکن عندهم و لا یستطیعنّ علیه اگر این رتبه در انسان موجود پس خود بنفس خود مکلّف است در عرفان الهی و محتاج باحدی نه و اگر این آیه مفقود لا بأس علیه و لن یجری علیه قلم الأمر و النّهی باری بشنو ندای این طیر مغنّی در کلّ شیء را و بهیچ حجابی محجوب مشو و بهیچ سبحاتی ممنوع نه ببصر خود در امر اللّه مشاهده کن و در ظهور این عبد بین عباد و ستر دونش و اعلاء امر تفکّر کن که شاید بلطیفۀ امری که نفسی از او مطّلع نیست مطّلع شوی و بکوثر بقا و تسنیم ارقّ اصفی فائز گردی فوالّذی انطقنی بین السّموات و الأرض که اگر از قضایای وارده و رزایای نازلۀ این ارض ذکر نمایم البتّه محزون شوی و سر بصحرا گذاری و لذا حفظاً لنفسک اظهار نشده که شاید بالمواجهه ذکر شود و لیس هذا علی اللّه بعزیز و آن جناب مطّلعند که در اقلّ از آن این عبد بحفظ جان خود نپرداخت لیلاً و نهاراً در دست مشرکین مبتلا بوده تا آنکه امر اللّه مرتفع شد و اسم قدیر بر عرش خود مستوی گشت نفسی را که واللّه الّذی لا اله الّا هو مثل آنکه اهل هند طیور خود را که بطوطی مینامند تعلیم میدهند همان قسم تعلیم نمودم و حفظش فرمودم و چون مشاهده نمود که این عبد در کمال ظهور بین عباد بوده و ضرّی باو راجع نشده و در این ارض هم احدی متعرّض نه از خلف ستر بیرون آمده بر قتلم قیام نمود و چون خود را خاسر یافت بافترا قلم برداشت و نوشت آنچه نوشت اگر آن جناب ببصر حدید در آن نسبتهائی که باین عبد داده ملاحظه نمایند کذبش را مثل آفتاب مشاهده کنند و ادراک نمایند که مقصودی از این وساوس نداشته جز آنکه ناس را از منبع امر منع نماید حال معلوم است که بر این غلام مسجون چه گذشته نفسی که قادر بر او بوده و جمیع شهادت میدهند که آنچه اراده میشد قادر بودم مع‌ذلک با علم باو و به ما فی صدره بایادی قدرت حفظش فرمودم حال بیرون آمده و مفتریاتی باین عبد نسبت داده که قلم حیا میکند از ذکرش و ای‌کاش که از اصل امر مطّلع میشدید اگر حال بصری یافت شود و در کلماتش نظر کند به ما هو علیه واقف شود الواح بدیعی از سماء قدم نازل در جواب اعتراضاتی که بحقّ وارد آورده‌اند انشآءاللّه بنظر آن جناب میرسد درست تأمّل فرمائید و تفکّر کنید انشآءاللّه بلآلی مودعۀ در آن فائز میشوید بشنو در این آخر قول ندایم را جمیع این خلق را مفقود شمر و معدوم دان مگر نفوسی که الیوم بر امر اللّه ثابت و راسخند اینست کلمۀ حقّ و ما بعد الحقّ الّا الضّلال انشآءاللّه امیدواریم که از سحاب رحمت الهی ممنوع نشوید و از غمام مکرمتش محروم نگردید

ای ذبیح در بدایع حکمتم ملاحظه نما که در کلّ اشیاء از آنچه خلق شده مابین ارض و سماء آیات حکمتیّه و ظهورات صنعیّه ظاهر و مشهود است اشارات وهمیّه لم‌یزل ناس را از ساذج عزّ احدیّه و فطرت اصلیّۀ الهیّه محروم نموده و از تغییرات و تبدیلات ملکیّه مضطرب مشو چه که در کلّ شیء این تبدیل بوده و خواهد بود ولکن آنچه ظاهر شود و هویدا گردد البتّه در او حکمتی مستور است که جز افئدۀ صافیه آن لطیفۀ دقیقه را ادراک ننماید مثلاً در شمس ظاهره ملاحظه فرما که جمیع من علی الأرض را تربیت مینماید و اعطآء کلّ ذی حقّ حقّه در این مقام از او مشهود ولکن سراج را ضرّ تمام حاصل و کذلک قمر و نجوم را که کل در نفس خود از نور او بلاضیاء خواهند ماند چنانچه ابداً در یوم فضلی از این اسماء ظاهر نه حال بأسی بر شمس نبوده ظهور او سبب اطفای ضیاء دون او شده حال ملاحظه نمائید که قمر و نجوم و سراج را که منیرند و از اعظم مخلوقات محسوب از ظهور شمس و تربیت آن در این مقام محروم و اشیاء ضعیفه بتربیت شمس در کمال علوّ و ظهور اذاً تفکّر فی نفسک لتکون من الفائزین لعلّ تصل الی مراد اللّه و لا تحتجب عن اشارات المعرضین و همچنین در شمس سماء معانی مشاهده کن و در اسرار خفیّۀ الهیّه و رموزات مستورۀ ربّانیّه تفکّر نما که شاید از فیوضات این بحر اعظم که جمیع ابحر اوّلیّه و آخریّه از او ظاهر و باو راجعند محروم نمانی لسان اللّه میفرماید که باصل امر ناظر شو در این ظهور و بآنچه از قدرت محضه ظاهر شده چه از آیات محکمه و چه از ظهورات آفاقیّه و انفسیّه تا در امرش مستقیم مانی و کلمۀ حقّ را چون کلمات دونش قیاس مفرما چه که از ماسوایش ممتاز بوده و خواهد بود و هر نفسی بعد از استماع مطمئن میشود بأنّ هذا لهو الحقّ ملاحظه در ظهور اوّلم فرما که ناس را جز اشارات کلماتی که در مابینشان مذکور بوده از یمن رحمن محروم نساخته و چون آذان غیر مطهّره بکلمات قبلیّه مأنوس بود لذا از استماع و ادراک نغمات رحمانیّه و کلمات عزّ صمدانیّه در یوم قیامة محروم گشته اینست که در کلّ کتب و صحف و زبر و الواح بلسان قدرت و غلبه نازل فرمودم که در حین ظهور احدی جز بنفس ظهور تمسّک نجوید چه که سالک سبیل هدی بوطن اصلی خود که مقام مسجد اقصای نفس انسانیست فائز نخواهد شد مگر آنکه قلب و بصر و سمع را از کلّ آنچه شنیده مقدّس نماید و این امر بر کلّ ملل در احیان ظهور صعب و مستصعب بوده چه که هر ملّتی باشارات کلمات قبلیّه بحجبات غلیظه محتجب شده و این بسی واضحست احتیاج بتفصیل نبوده و نخواهد بود و در ظهور سنۀ ستّین آن جناب بچشم خود ملاحظه نموده و بگوش خود شنیده ولکن ملّت بیان را لایق و سزاوار نه که از جمال قدم که در قطب زوال بسلطان عظمت و اجلال واقف و مشرق و مضیء است محتجب مانند چه که جمیع حجبات قبل را ظهور قبلم مرتفع فرمود و باصرح بیان و ابدع تبیان جمیع را وصیّت فرموده و در کلّ الواح عرفان نفس قدم را معلّق بامری نفرموده فوا حسرةً علی هؤلآء الّذین علّقوا عرفان اللّه و نفسه بما خلق بقوله المبرم المحکم الحکیم باری لازال شأن ناس این بوده که در ایّام اللّه که شمس مشرق و مضیء و طالع و ظاهر و هویداست اعتنائی نداشته و بحجبات نفس و هوی محتجب بوده‌اند و بعد از غیبت گروهی مجدّداً بوهم صرف اظهار ایمان نموده ولکن غافل از آنکه اریاح امتحان در کلّ احیان در هبوبست و قواصف افتتان در کلّ آن از شطر رحمن مرسول ذرّه را از ذرّه و شعر را از شعر تفصیل میفرماید

ان یا قلم القدم غیّر اللّحن ثمّ غنّ علی لحن عربیّ مبین لعلّ یجذب افئدة الممکنات الی ساحة قدسک و یقرّبهم الی وجهک المقدّس الطّاهر الأطهر المنیر و ینقطعهم عن الّذین اعتکفوا علی اصنام النّفس و الهوی و اعرضوا عن الّذی یشهد له کلّ الکائنات بأنّه لهو اللّه المقتدر العلیّ العظیم قل یا قوم ان ادخلوا هذا الرّضراض البیضآء الّذی ظهر علی لون کثیب الحمرآء فی شاطئ قلزم الکبریآء تاللّه الحقّ لو تشهدنّه ببصری لتشهدنّ فیه کلّ الألوان بعد الّذی جعله اللّه مقدّساً عن کلّ لون و عن کلّ ما خلق بین السّموات و الأرضین قل أ تکفرون بنفسی ثمّ تقرؤون عمّا خرج من قلمی فوا حسرتا علیکم یا ملأ الغافلین

ان یا ذبیح تفکّر فی الّذی جعلنا ظاهره عبرة لعبادنا المتبصّرین بحیث لو یشهد احد مشیه لیوقن بأنّه لم یزل کان کافراً باللّه ثمّ مشرکاً بنفسه و معرضاً عن لقائه و متوهّماً فی امره و متمسّکاً بدونه و متشبّثاً بذیل کلّ مشرک عنید و انّه بعد الّذی ظهر اللّه بسلطانه و ختم النّبوّة بمحمّد رسول اللّه اذاً یستدلّ بالامامة ثمّ بما قاله حسین ابن روح بعد الّذی هو احتجب النّاس من کلمات الّتی یروی عنه بأنّ القائم کان فی جابلقا و امثاله کما سمعت بأذنک و کنت من السّامعین و انّک لو تنظر الیوم لتعرف بأنّ ملأ الفرقان ما احتجبوا عن اللّه و مظهر نفسه الّا بما رواه هذا الرّجل و کان اللّه علی ما اقول شهید و علیم و انّک ان رأیته قل ان یا ایّها الکافر باللّه و المعرض عن حضرته و المشرک بجماله و المنکر بآیاته الّتی احاطت العالمین لو اردنا الیوم بأن نجعل کلّ الأشیآء ولیّاً لنقدر بکلمة الّتی تخرج من قلمی الّذی یحرّکه اصابع قدرتی المتعالی العلیّ الحکیم مت بغیضک یا ایّها المعرض عن اللّه فی ازل الآزال لأنّک لو کنت موقناً باللّه فی عهد ما کفرت بنفسه فی تلک الأیّام الّتی ظهر فیها بسلطان الّذی احاط کلّ الخلائق اجمعین

قل یا ایّها المردود و مظهر النّمرود بأیّ حجّة آمنت بعلیّ من قبل ثمّ من قبله بمحمّد رسول اللّه ثمّ من قبله بابنی الّذی سمّی بالرّوح ثمّ من قبله بالکلیم الّذی نادیناه من شجرة الّتی توجّهت الیها لحاظ اللّه مرّة و نطقت فی کلّ الأحیان بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا المقتدر العزیز الکریم قل ان یا کفّ التّراب لم اعرضت عن ربّ الأرباب بعد الّذی شقّت سحاب الأمر و اتی علی سمآء القدس و قضی الأمر من لدی اللّه الواحد المقتدر العزیز الحکیم قل تاللّه اذاً یلعنک کلّ الذّرّات ثمّ علیّ فی الرّفیق الأعلی ولکن انّک احتجبت فی نفسک و اشتغلت بما سمّیت باسم الّذی به تفتخر بین امثالک و کنت من المحتجبین

ایّاک ان یا ذبیح لا تحتجب بحجبات نفسه تاللّه الحقّ الیوم یفرّ الابلیس من تلبیسه و الدّجّال من اضلاله و انّک فاحفظ نفسک عن نفحاته تاللّه انّها تهبّ من اصل الجحیم و جعله اللّه عبرة للّذینهم کانوا علی الأرض بحیث لن یقدر ان یمشی علی ربوة ذات قرار فکیف علی صراط اللّه الّذی کان ادقّ من الشّعر و احدّ من سیف قاطع حدید و انّک انت فاعرف مراد اللّه فی الّذی نطقت لسان الصّدق علیه لتکون من العارفین فوعمرک یا ذبیح لم یکن فی قلبی بغض احد من الممکنات لأنّ اللّه طهّره عن کلّ دلالة و عن کلّ ما یقع علیه اسم شیء و کان اللّه علی ما اقول شهید ولکن لمّا عرفوا هؤلآء نعمة اللّه بأبصارهم و قلوبهم ثمّ انکروها اوحی عن شطر الأیمن مقرّ عرش ربّک الرّحمن ما یتنبّه به عباده لیکوننّ من المتنبّهین و لئلّا یقرّبهم المقرّبون و تأخذهم نفحات العذاب منه و من الّذینهم کفروا و اشرکوا باللّه بعد الّذی نزل عن سمآء الأمر و فی حوله من الملائکة قبیل و انّک انت فکّر فیما جری من قلم اللّه ثمّ تفکّر فی کلماته لعلّ تصل الی ما کنز فیها من لآلئ الّتی لا مثل لها فی الابداع و تستغنی بها عن العالمین کذلک اطلعناک و اخبرناک مرّة اخری فضلاً من لدن ربّک العلیّ الأعلی علی نفسک و علی الّذینهم معک لتکون مطّلعاً به و بما خرج من قلمه ثمّ من فمه و تکون علی بصیرة منیر و تقول فی کلّ حین ان الحمد للّه الّذی هدانا لنفسه المتعالی العلیم المحیط

* * *

جناب اصدق علیه بهائی و بهآء العالمین

بسم اللّه الأعزّ الأمنع الأقدس الأبهی

هذا لوح قد فصّل من لوح المحفوظ لیکون بنفسه هدایة و رحمة علی کلّ من فی السّموات و الأرضین و ذکر فیه بقیّة من آلی الّذی ورد علیه فی سبیل ربّه ما فزع عنه ملأ المقرّبین طوبی لک یا اسمی بما مرّت علیک نسمات القمیص من یوسف العزیز الّذی سمّی بمحمّد قبل علیّ و انّه لسمّی باسمنا القدّوس فی ملإ الأعلی و بالسّبّوح فی مدائن البقآء و بکلّ الأسمآء فی ملکوت الأسمآء و به ظهر سلطنتی و اقتداری ثمّ عظمتی و کبریائی لو انتم من العارفین و رشّحنا علیه من هذا البحر ما اخذه عن دونی و قلّبه عن مغرب السّکون الی مشرق الاهتزاز الی ان فدی نفسه فی سبیلی و بذلک استفرح ذاته و بکت عیون المقرّبین طوبی لک بما شرّفت بلقائه و سمعت نغماته و آنست بنفسه المظلوم الغریب اذاً یکون حاضراً تلقآء العرش و یبکی علی نفسی بما ورد علیّ من جنود الشّیاطین تاللّه یا حبیب ما مضی علیّ من یوم الّا و قد ورد فیه ما عجزت عن احصائه الخلائق اجمعین فی یوم یقولون المشرکون انّ هذا لهو الّذی افتری علی اللّه کما سمعت مثل هذا فی یوم الّذی جآء علیّ بالحقّ بسلطان مبین و فی یوم یقولون انّه قد ظهر بغیر ما حدّد فی الکتاب و فی یوم یقولون انّ به احتجب ملأ البیان عن ذکر اللّه العلیّ العظیم اذاً تفکّر فی قلّة عرفانهم یتکلّمون بما یلعنهم به حقایق کلّ شیء ولکن هم لا یشعرون انّ الّذی ینطق بینهم بآیات اللّه یکذّبونه بأهوآء انفسهم و یقرؤون ما نزل من قبل من قلمی العزیز البدیع ان انظر فی قدرة ربّک کیف اخذ الشّعور عنهم و جعلهم فی تیه الوهم لمن الهائمین تاللّه یا اسمی انّ الّذی اتّخذوه النّاس لأنفسهم حبیباً من دون اللّه لن یقدر ان یتکلّم تلقآء الوجه ولکنّ النّاس هم فی سکر عظیم فونفسی الحقّ لو تطّلع علیه و بفعله لتبکی علی نفسی و لا تستریح علی مقرّک الی ان یرتقی روحک الی الرّفیق الأعلی مقرّ الّذی تستضیء فیه انوار وجه ربّک العلیّ الأبهی و کان اللّه علی ذلک شهید و خبیر اسمع منّی ثمّ دع کلّ اسم عن ورائک و تمسّک بعروة اللّه و لا تخف من جنود المشرکین انّهم و ما عندهم لن یذکر عند اللّه ولو یأتون بکتب الأوّلین قل یا احبّآء اللّه لا تخافوا من اجسادکم تاللّه انتم الملوک فی ممالک الأرواح فیا حبّذا لهذا الشّأن المتعالی العزیز الرّفیع انّ الّذی یسفک دمه فی سبیلی یبعث اللّه من کلّ قطرة منه هیاکل المقرّبین و المخلصین و انّی لو اذکر اسرار ذلک المقام لیفدینّ النّاس انفسهم فی سبیل ربّهم العزیز المنیع ان یا اسمی اسمع ندائی بسمع الفطرة تاللّه به یستجذب کلّ العالمین لو یکوننّ من المتوجّهین

ان یا قلم الأعلی ذکّر اسمک نبأ هذه المدینة لیکون من المطّلعین اذ جآءک محمّد من لدی المشرکین و قال انّهم ارادوا ان یجتمعوا معک فی مقرّ آخر فلمّا سمعنا خرجنا عن البیت بسلطان مبین و قلنا یا محمّد خرج الرّوح عن مقرّه و خرجت معه ارواح الأصفیآء ثمّ حقایق المرسلین انّک اذاً فاشهد اهل منظر الأعلی فوق رأسی ثمّ فی قبضتی حجج النّبیّین فافتح عینک هذا لعلیّ ثمّ محمّد رسول اللّه قد طلع عن افق البیت بسلطان مبین و اتاکم بکلّ الآیات من لدی اللّه المقتدر القدیر قل لو یجتمع کلّ من علی الأرض من العلمآء و العرفآء ثمّ الملوک و السّلاطین انّی لأحضر تلقآء وجوههم و انطق بآیات اللّه الملک العزیز الحکیم انا الّذی لا اخاف من احد ولو یجتمع علیّ کلّ من فی السّموات و الأرضین قد خضعت الآیات لوجهی و خشعت الأصوات لنغماتی الأبدع البدیع هذا کفّی قد جعله اللّه بیضآء للعالمین و هی عصای لو نلقیها لتبتلع کلّ الخلائق اجمعین کلّ ما خلق بین السّموات و الأرض عند ربّک کقبضة من الطّین انّک انت یا محمّد اذهب الی ملإ المشرکین و قل قد جآءکم الغلام و معه جنود الوحی و الالهام و یمشی قدّامه ملکوت الأمر ثمّ عن ورائه قبائل ملإ الأعلی ثمّ سکّان مدائن البقآء ثمّ ملائکة المقرّبین قل خافوا عن اللّه و لا تتعرّضوا علی الّذی بأمره قدّر کلّ امر حکیم اذاً فاحضروا بین یدی اللّه بحبالکم و عصیّکم و ما کان عندکم لو انتم من القادرین انّا نذهب الی بیت اللّه الّذی بناه احد من الملوک و سمّی بالسّلیم و انّی وحده قد جئتکم من مطلع البقآء بنبإ اللّه الأعظم العظیم و اتوقّف الی ان تغرب الشّمس فی مغربها لعلّ یستحیون المعرضون فی انفسهم و یکوننّ من التّائبین ثمّ اعلم بأنّ اللّه حرّم علی احبّائه لقآء المشرکین و المنافقین ولکن انّا خرجنا عن البیت متوکّلاً علی اللّه و ناظراً الی شطر الأمر لعلّ یتنبّه بذلک عباد اللّه الغافلین و الّذینهم کفروا و اشرکوا اولئک لن یؤمنوا باللّه ولو یأتیهم بصحائف القدس او بجنود الغیب او بحجج المرسلین و ما یزیدهم لقآء اللّه الّا طغیاناً و کفراً کذلک نزل فی الألواح و هذا اللّوح العزیز المنیع

ان یا محمّد فاعلم بأنّ کلّ اسم لنسبته الی نفسی قد استعلی فی ملکوت الأسمآء لو انت من العالمین و انقطعت الیوم نسبة کلّ ذی نسبة الّا من دخل فی ظلّ هذا الوجه المشرق المنیر و من تمسّک باسم من الأسمآء و کان غافلاً عن موجدها انّه لیس منّی و کان اللّه بریئاً منه انّا خلقنا کلّ الأسمآء کخلق کلّ شیء ان انتم من العارفین قل انّی قد اظهرت للّه و خرجت للّه و اتکلّم امام کلّ من علی الأرض کما اتکلّم امام وجهک و لا اخاف من احد و فعلی یشهد بما اقول لو انت من المدرکین قل انّ آثار الحقّ لمشهود کضیآء الشّمس و انوارها تاللّه انّه اظهر عند کلّ ذی بصر حدید هل تظنّ بأنّ دونه یقدر بأن یقوم معه لا فونفسه العلیّ العظیم قل انّ بمشی الغلام یمشی حقایق کلّ شیء ثمّ بسکونه یسکن عبادنا المستقرّین ان انقطع عن الأسمآء ثمّ اکف بربّک و لا تکن من الجاهلین انّ الّذین اعتکفوا علی الأسمآء اولئک من عبدة الأصنام لو انت من العارفین قل انّ النّبیّ من اخبر النّاس بهذا النّبإ الأقوم الأقدم القدیم و الرّسول من بلّغ رسالاتی الی الّذین ضلّوا السّبیل و الامام من قام امام وجهی بخضوع و خشوع مبین و الولیّ من استحصن فی حصن ولایتی المحکم المتین و الوصیّ من وصّی النّاس بما امرناهم به فی لوح حفیظ انّ الّذی اتّخذوه المشرکون ربّاً لأنفسهم و اعترضوا به علی اللّه المقتدر العزیز الجمیل انّه کان کأحد من عبادی و کان ان یحضر تلقآء الوجه فی کلّ بکور و اصیل و هبّت علیه من شطر نفسه اریاح الهوی بما اکتسبت یداه الی ان حرّکته عن مقرّه و اترکه فی اسفل السّافلین انّا اشتهرنا اسمه بین العباد لحکمة من لدنّا و انّ ربّک لهو الحاکم علی ما یرید و اذا اتممنا القول انّه ذهب الی المشرکین و ذهب الغلام الی مقرّ الّذی قرّرناه کذلک کان الأمر و کنّا شاهدین الی ان رجع محمّد بعد مدّة وحده قلنا این الّذینهم ارادوا وجه الغلام و این الّذینهم کفروا باللّه العلیّ العظیم قل انّ الشّمس لمّا اشرقت عن افق الأمر یفرّ عنها طیور اللّیل و لن یقدر ان یقربها کذلک کان الحکم ان انتم من العارفین کذلک قصصنا لک من امر الّذی ظهر فی تلک الأیّام فضلاً من لدنّا علیک و علی عبادنا الموقنین یا لیت کنت معنا فی ذلک الیوم و شهدت استعلآء اللّه علی العالمین ثمّ قدرته علی الخلائق اجمعین ثمّ سلطنته بین السّموات و الأرضین ولکن لا تحزن عن ذلک لأنّا کتبنا لک فی اللّوح اجر ذلک الیوم و انّا کنّا علی کلّ شیء لقادرین انّک انت قم علی الأمر ثمّ اجتمع النّاس و لا تکن من السّاکنین الّف بین قلوب احبّتی ثمّ ذکّرهم فی کلّ حین بذکری الجمیل فأنفق نفسک و روحک لتبلیغ امر اللّه و هذا من سجیّة ربّک العزیز الحکیم ان یصبک من ضرّ فاصبر کما صبر ربّک و انّه یوفّی اجور الصّابرین لا تحزن عمّا ورد علیک انّ ربّک معک فی کلّ الأحوال و ینصرک بالحقّ بجنود غیبه العالین فألق التّکبیر من قبلی علی وجه الّتی آمنت بربّها و فازت بلقآء اللّه و ورد فی شاطئ بحر عظیم الّذی کلّ موج من امواجه ینطق بأنّه لا اله الّا انا الغفور الرّحیم طوبی لها بما سمعت نغمات ربّها و اشرقت علیها انوار القدس من منظر اللّه ربّ العالمین و الرّحمة الّتی تنزل من سحاب مشیّتی و سمآء ارادتی علیها و علی بنتها و انّ هذا لفضل عظیم علیک یا اسمی ذکری و ثنائی ثمّ بهائی و بهآء العالمین

ثمّ ذکّر من لدنّا احبّائی کلّهم اجمعین قل یا اصفیآء اللّه ان استقیموا علی امر ربّکم الرّحمن علی شأن لن یحرّککم اریاح الافتتان و کونوا فی امر اللّه لمن الرّاسخین ان اجتمعوا فی محافل الأنس ثمّ ذکّروا هذا المسجون الّذی ابتلی بین المنافقین ان اجتمعوا فی حول ذلک الاسم ایّاکم ان تتفرّقوا لأنّ الذّیاب عن ورائکم بمکر کبیر توکّلوا فی کلّ الأمور علی اللّه ثمّ اجتنبوا عن المعرضین ان وجدتم من احد مرّت علی قلبه نفحات الرّحمن آنسوا به ثمّ ذکّروه بهذا الذّکر العظیم ایّاکم ان تحزنوا فی شیء او تضطربوا فی البأسآء و الضّرّآء تاللّه قد قدّر لکم فی ملکوتنا الأعلی مقام عزّ رفیع ان اتّحدوا فی انفسکم و انّ بالاتّحاد یظهر امر ربّکم العزیز الوهّاب ان انتم من المتبصّرین انّ الّذین یقرؤون البیان و کفروا بآیات الرّحمن اولئک حقّت علیهم کلمة العذاب فسوف یدخلنّ السّعیر کونوا امنائی بین خلقی و اصفیائی بین بریّتی و مطالع انواری بین العالمین کذلک القیناکم قول الحقّ و انزلنا علیکم ما تطمئنّ به قلوبکم و نفوسکم و تکوننّ من الثّابتین

* * *

بسم الّذی کان و ما کان معه ما کان

هذا لوح نزل من شطر السّجن للّذی اقبل الی الوجه لیجد عرف اللّه المقتدر العزیز المنیع و یعلم انّه یذکر فی البلآء من اراده من اهل البهآء انّه لهو الغفور الرّحیم اذا وجدت عرف القمیص و نفحة التّقدیس قم علی ذکره بین العالمین لعلّ یعرفنّ اللّه ربّهم و یدعنّ ما عندهم من همزات الشّیاطین تمسّک فی کلّ الأحوال بذکر ربّک الغنیّ المتعال انّه خیر لک عن ملک السّموات و الأرضین لا تبتئس بما قال و قالوا سوف یرون جزآء ما عملوا انّ ربّک لهو العلیم الخبیر لا تیأس من نفحات اللّه و رحمته انّه مع من اراده و یؤیّده فی کلّ حین

* * *

هو الباقی

هذا کتاب جعلناه لقائنا للّذین اقبلوا الی اللّه فی تلک الأیّام الّتی فیها تغیّرت البلاد من زار ما نزّل من جهة العرش فی هذا اللّوح و یجد نفسه فی ریب من لقآء ربّه انّه ممّن اعرض عن اللّه فالق الأصباح

ان یا اطیار الفردوس ان استمعوا ندآء المحبوب فی تلک الأیّام الّتی فیها زلّت الأقدام فی اقبالکم استفرح الملأ الأعلی و بهجرکم فی اللّقآء و ظمأکم قرب البحر ارتفع نحیب البکآء من سکّان مدائن البقآء حبّذا هذا السّرور و الحزن کأنّهما اعتنقا فی یوم اللّه المقتدر العزیز المختار قد اشتعلت اکباد المشرکین ممّا ارسلناه من قبل لذا یمکرون لنفسی فی العشیّ و الابکار طوبی لکم بما دخلتم فی المدینة و فزتم بما اراد ربّکم العزیز الوهّاب ینبغی لکم بأن تظهر من وجوهکم البشارة و الابتهاج لتجد کلّ نفس منکم التّسلیم و الرّضا کذلک قضی من قلم البهآء انّ ربّکم الرّحمن لهو العالم بالسّرّ و الاجهار انتم فی ظلّ عنایتی و قباب رحمتی اذاً طرف اللّه متوجّه الیکم یا اولی الأبصار طوبی لکم و لمن یحبّکم و لمن یقبل الیکم خالصاً لوجه اللّه العزیز الجبّار یشهد اللّه و الّذین طافوا حول العرش انتم فزتم بلقائه و طفتم حول کعبة امره و حضرتم تلقآء وجهه انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو العزیز المنّان لعمری قبلنا منکم ما اردتم و نکون معکم فی کلّ الأحیان و البهآء علیکم من لدن عزیز مستعان

* * *

ک

جناب نبیل قبل حسین

الاقدس الاعظم الابهی

هذا کتاب مبین نزّل بالحقّ من جبروت اللّه العلیّ العظیم و یدع النّاس الی محبوب العالمین لو یظهر ما ستر فیه من تجلّیات ربّه لینصعق من فی السّموات و الارض الّا من تمسّک بذیل اللّه العزیز الحکیم قل یا قوم ان انصفوا باللّه هل ینبغی لاحد ان یعترض علی الّذی سئل الکلیم لقآئه و الحبیب جماله و صعد الرّوح بحبّه و فدی النّقطة فی هواه اتّقوا اللّه و لا تعقّبوا کلّ مشرک اثیم هل رأیتم فی البیان ما لا وجدتم منه عرف ذکری لا وربّکم الرّحمن ان انتم من الشّاعرین انّه نادی فی برّیّة البیان و بشّرکم بربّکم الرّحمن اذاً قد اتی بسلطان عظیم انّه شهد لی و اخبرکم بملکوتی و سلطانی ما لکم تمسّکتم بالهوی و اعرضتم عن ربّکم الابهی ان هذا الّا خسران مبین قل هل ظننتم انّا اردنا لنفسنا شیئاً بعد الّذی نکون بین ایادی الاعدآء دعوا الظّنون قد اتی سلطان الیقین انّ الّذین تمسّکوا بغیری اولئک فی ضلال بعید مَثَلهم کمَثَل الّذی نبذ الکوثر عن ورآئه و یهرع الی السّراب الا انّه من الهائمین

قد ارسلنا الیکم علیّاً من قبل بذکر حکیم لیعرّفکم نفسی و یستعدّکم للقآئی فلمّا کشفت جمالی و اتیت بمجدی کفرتم بنفسی ویل لکم یا ملأ المعرضین قل یا ملأ الاکوان ان ارحموا علی انفسکم و لا تَدَعوا ذات القدم عن ورآئکم الی مَ تتّبعون الهوی هذا ربّکم الابهی ان اقبلوا الیه و لا تکوننّ من الخاسرین انّک یا ایّها المستشرق بنور البهآء ان اذکر عبادی باسمی و سلطانی لعلّ یتمسّکون بالحقّ و یَدَعون الّذین کفروا باللّه العزیز القدیر اتل علیهم آیات ربّک لعلّ تجذبهم الی مشرق الوحی و تجعلهم من الرّاسخین قل یا قوم تدارکوا ما فات عنکم فی جنب اللّه ایّاکم ان تکوننّ من الغافلین سوف یأتیکم رسول الموت اذاً ترون قدرة اللّه و سلطانه و لا تجدون لانفسکم من حمیم ان اغتنموا الفرصة فی ایّام ربّکم هذا خیر لکم ان انتم من العارفین کذلک امرناک و القیناک لتبلّغ النّاس ما امرت به من لدن علیم حکیم

* * *

ضلع حاجی علی اکبر الّذی صعد الی اللّه

هواللّه

هذا کتاب من اللّه الی الّتی آمنت بربّها و کانت من القانتات ان لا تعبدی الّا اللّه ثمّ طهّری قلبک من اشارات الّذینهم کفروا باللّه اذ اتی بملکوت الآیات ان افرحی بفرح الأمر ثمّ اقنتی لهذا الذّکر الأعظم الّذی بأمره خلقت الأسمآء و الصّفات لا تحزنی فی الّذی صعد الی اللّه ثمّ اکفی باللّه ربّک انّه مع امائه الذّاکرات توجّهی بوجهک الی الّذی فطر الأرضین و السّموات آنسی بذکر اللّه و انّ بذکره ترفع الأحزان و تنزل الرّحمة و السّرور عن کلّ الجهات طوبی لأمة تمسّکت بعروة الوثقی و انقطعت عن الدّنیا و ما فیها حبّاً للّه مظهر البیّنات و الرّوح علیک یا امة‌اللّه و علی امائه الخاضعات للّه مالک الأمر ذو العظمة و الاقتدار

* * *

ابن نصر ج

بسم اللّه الأقدر الأقدر

هذا کتاب من اللّه الی الّذی اهتدی بأنوار الرّوح و کان ممّن آمن و هدی

ان یا عبد قل بسم اللّه و باللّه و باسم ربّنا العلیّ الأبهی ثمّ اصعد بجناح العرفان الی مقرّ الأقصی لتسمع نغمات اللّه عن جهة سدرة المنتهی و ان تطیر مرّة اخری لتسمع کرّة اخری ما لا سمعته اذن اهل النّهی و ان وجدت فی نفسک استطاعة و قدرة فاصعد کرّة بعد اخری لتشهد ظهورات ربّک و یتجلّی علیک انوار وجه ربّک العزیز الأعلی

قل انّه حینئذ قد کان فی منظره الأبهی و ینادی کلّ شیء ببدایع نغماته الأحلی ایّاکم ان توقّفوا تلک الأیّام مرّوا علی الصّراط باذن ربّکم الرّحمن و لا تکونوا ممّن ضلّ و غوی قل انّه نزّل مرّة اخری من سمآء القضآء و ینطق علیکم من آیاته الکبری و انّ هذا خیر لکم عن ملک الآخرة و الأولی

قل یا قوم أ تمارون الرّوح فیما شهد و رأی بعد الّذی انّه نطق فی صدر علیّ بالحقّ ثمّ من قبله فی صدر محمّد ثمّ فی صدر کلّ من نطق بالوحی من لدی اللّه العلیّ الأعلی قل یا ملأ البیان لو تجتمعون انتم و من علی الأرض لتضلّوا احداً من احبّآء اللّه لن تقدروا اذاً موتوا بغیظکم یا ملأ البغی و العمی

و انّک انت قدّس نفسک عن الهوی ثمّ ادخل منظر الأعلی و لا تتّبع الّذینهم یطیرون بجناحین الهوی ان اثبت علی امر اللّه و دینه ثمّ اذکر ما ورد علیه من اعدائه و لا تکن ممّن غفل و نسی و الرّوح و البهآء علیک و علی من تمسّک بعروة اللّه ثمّ بأنوار القدس اهتدی

* * *

بسم اللّه الظّاهر فوق کلّ الأشیآء

هذا کتاب من الّذی یذکر اللّه بلسانه من العشیّ الی الاشراق و من الاشراق یجری قلمه علی الألواح الی الأصیل لعلّ تتوجّه الوجوه الی اللّه العزیز الحمید فدیت نفسی فی سبیله و راحتی لأمره و لا اصبر بعد حکمه ولو یمسکنی الظّالمون و من قبل تنزل الآیات و یکتبها العبد الحاضر لدی العرش و فی تلک الأیّام من الضّعف الّذی اخذنی لا یرتفع الصّوت من فم القدم ان انتم تعلمون و اذا یرتفع یتحرّک کلّ ارکانی بحیث تقلّبنی آیات اللّه المهیمن القیّوم و حین النّزول یأخذنی الشّوق علی شأن تهتزّ جوارحی من حبّ اللّه العزیز المحبوب و من قبل تنزل الآیات من الاشراق الی الاشراق و من الأصیل الی الأصیل و لا یتوقّف لسان اللّه فی اقلّ من آن الّا لأمر آخر کذلک کان الأمر و یشهد بذلک عباد اللّه المخلصون الّذین حضروا تلقآء الوجه و سمعوا آیات اللّه العزیز الودود و فی تلک الأیّام لو انطق فی ساعة یمنعنی الضّعف فی ساعة اخری قد منعت نغمات اللّه بما اکتسبت ایدی الّذین یظلمون و لا یشعرون ادع النّاس من قلمی کما دعوتهم بلسانی و لا اتوقّف فیما امرت به الی ان یصعد الرّوح الی مقرّ العظمة و الکبریآء کذلک اراد الغلام فی سبیل ربّه العزیز العلیم انّک یا عبد کن کما کان الغلام ان اقتصر الأمور علی ذکر مولاک هذا خیر لک عمّا کان و یکون سوف یطوی بساط الدّنیا و یبسط بساط آخر و یبقی العزّة و الملک للّه العلیم الحکیم

* * *

جناب اسم اللّه القهیر

بسم اللّه الاعزّ الامنع الاقدس الابهی

هذا کتاب من لدن نقطة الاولی الی الّذی آمن باللّه و آیاته و دخل بقعة الرّوح مقرّ الّذی استوی علیه عرش ربّه الرّحمن و سمع ما لا سمعه احد من العالمین لعلّ یأخذه نفحات الرّوح علی شأن لن یقدر ان یسکن علی محلّه و یأخذ جذب الجبّار زمام الاختیار عن یده و ینطقه ولو بالاضطرار بین السّموات و الارضین و یفتح اللّسان بالبیان و ینظر جمال الرّحمن فی هذا الجمال الّذی ظهر و اشرق ثمّ لاح و ابرق عن افق الامکان بسلطان لائح مبین و انکروه ملأ البیان و رموا نحوه رمی الشّقاق عن کلّ الجهات بعد الّذی اتاهم علی ظلل الکبریآء من سمآء عزّ رفیع و اظهر لهم قدرة اللّه و سلطنته ثمّ انزل علیهم فی کلّ حین ما یحیی به افئدة الممکنات ثمّ حقایق الموجودات ثمّ هیاکل النّبیّین و المرسلین فلمّا شهدوا آثار اللّه و سلطنته ثمّ ظهور اللّه و قدرته اذاً قاموا علی الاعراض ثمّ افنآء نفسه العلیّ العظیم

تاللّه قد ورد علیّ ما لا ورد علی الّذینهم مضوا من قبل و انّک لو تسمع لتصیح فی نفسک و تبکی علی هذا المظلوم الّذی بکت علیه عیون اهل ملأ الاعلی ثمّ عیون اهل لجج الحمرآء ثمّ عیون العظمة عن خلف سرادق عزّ منیع و انّک لو تسئل عنهم یا قوم بایّ حجّة اعرضتم عن الّذی به ظهر امر اللّه و سلطانه تسمع منهم کما سمعت من ملأ الفرقان حین الّذی شقّت سمآء الاوهام و جآء ربّک المقتدر العزیز العلّام علی ظلل من الانوار باسمه العلیّ العظیم بل تجد هؤلآء اشدّ احتجاباً عن ملل القبل کلّها لانّ ظهور قبلی خرق کلّ الحجبات الّتی احتجبوا بها النّاس فی کلّ عهد و عصر و کذلک نزل الامر حینئذ من لسان اللّه الملک المقتدر العزیز القدیر و انّک لو تسئل من ملأ الفرقان من ربّکم لیقولنّ اللّه الّذی خلقنا بامر من عنده و لو تسئل من رسولکم یقولنّ رسول اللّه الّذی بعثه بالحقّ و جعله خاتم النّبیّین و کذلک یعدّون من بعده اسمآء انت تعرفهم و کذلک یذکرنّ و یکوننّ من الذّاکرین و کانوا افتخروا بما عندهم علی سایر الملل فلمّا ظهر الّذی بامره ثبت ایمانهم و رفع امرهم و حقّق دینهم اذاً کفروا به و کانوا من الکافرین اذاً تفکّر هل نفعهم ما کان عندهم و تکلّموا علیه فی مأتین و ستّین بعد الف لا فونفسی الرّحمن الرّحیم لانّهم عبدوا اسمآء و اعتکفوا علیها من دون بیّنة و لا کتاب منیر و اتّخذوا الوهم لانفسهم ربّاً من دون اللّه لانّهم لو عرفوا اللّه ما کفروا به فی یوم الّذی ظهر کالشّمس عن افق عزّ قدیم و کذلک فاعرف ملأ البیان لو تسئل عنهم بایّ وجه تریدون تسمع کما سمعت من ملأ الفرقان و یعدّون عدّة معدود من الّذینهم خلقوا بقولی المحکم المبرم المتین یفتخرون باسم من الاسمآء بعد الّذی خلقنا ملکوتها بقولی و کان اللّه علی ذلک شهید و علیم

و من المعرضین من قال بانّ الظّهور ظهر قریباً و ما کان هذا من سنّة اللّه الّتی قد خلت من قبل قل فویل لکم یا ملأ المعرضین ءَانتم مقتدراً علی اللّه و امره او هو قادر علی ما یشآء و ان اعترفتم قدرته و سلطانه هو اظهر نفسه کیف شآء و اراد و لا یسئل عمّا شآء و انّه لهو الفرد المقتدر العزیز الحکیم قل فویل لکم انتم تقرّون بالسنکم بانّه یفعل ما یشآء و لا یسئل عمّا شآء فلمّا ظهر ما اراد بسلطانه اذاً تعترضون علیه و تکوننّ من المعرضین

قل یا قوم فانظروا بنفس الامر و ما یظهر من عنده لا بما عندکم و بذلک امرتم فی کلّ الالواح ان انتم من الموقنین لانّه لم یزل کان معروفاً بنفسه و ما سواه معروف بما حرّک علی اسمآئهم قلم اللّه المقتدر العزیز الحکیم یا قوم خافوا عن اللّه و لا تکفروا بالّذی آمنتم به بعد الّذی جآئکم بکلّ الآیات و هذا النّبأ الاعظم العظیم و من المعرضین من قال بانّه ادّعی فوق مقامه و کذلک یوازن امر اللّه بقسطاس نفسه یزید و ینقص و یکون من الخاسرین و اذا تتلی علیه من آیات اللّه بنغمات قدس بدیع یرفع یده الی لحاه ثمّ یسودّ وجهه و کذلک تشهد و تکون من الشّاهدین و منهم من یقول هذه الالواح لن یبق علی الارض و لا هذا الاسم المقتدر المتعالی العلیّ العظیم و بذلک یستشفی مرضه و یداوی غلّ صدره و یسکن نار حسده انّه ما من محیط الّا هو یعلم خائنة الاعین و ما تخفی فی صدور المغلّین قل تاللّه وجدناکم فی وهم ما وجدنا شبهه فی امم القبل و کان اللّه علی ما اقول شهید و علیم قل موتوا بغیظکم تاللّه الحقّ کلّ اسم یبقی فی الارض هو بامری لو انتم من الشّاعرین و کلّ صفة یظهر بین السّموات و الارض فهو بعد اذنی کذلک کان الامر رغماً لانفکم یا ملأ المستکبرین

و کلّ ذکر یرفع فی الارض و یصعد الی السّمآء هو ذکری العزیز الممتنع المنیع و کلّ السّجود فی ایّ ملّة کان هو لجمالی المشرق العزیز المنیر قل ایّاکم یا ملأ البیان لا تقتلونی باسیاف غلّکم تاللّه هذا لم یکن من عندی بل من لدن عزیز جمیل فواللّه لو تلتفتون بعین الانصاف لتجدنّ عن هذه الکلمات روایح قدس کریم یا قوم لا تشتبهوا الامر علی انفسکم و انفس العباد فواللّه لن یشتبه نغمات اللّه بدونها و یشهد بذلک السن کلّ عارف بصیر و کلّما اصمت فی نفسی خوفاً منکم ینادی المناد فوق رأسی و ینطق الرّوح فی صدری و لذا یظهر منّی ما یکرهه انفسکم و هواکم یا ملأ المشرکین یا قوم لا تأخذونی بذلک لانّ هذا لم یکن من عندی بل من الّذی ارسلنی بالحقّ و جعلنی هدی و رحمة للعالمین و یا قوم لا تجعلوا الاختلاف بین النّاس و لا تدحضوا الحقّ بسوء انفسکم و لا تجادلوا بآیات اللّه بعد الّذی نزلت بالحقّ و لا تکوننّ من الجاهلین اتّقوا اللّه یا ملأ البیان هذه آیات الّتی بها احتجّ اللّه بکم یوم القیٰمة و بها استقرّ جمال الهویّة علی عرش اسم عظیم و بها تمّت حجّة اللّه فی کلّ عهد و عصر و ظهر برهانه ثمّ دلیله و نوره علی العالمین فواللّه یا قوم لن افتخر علیکم فی شیئ من تلقآء نفسی بل من لدن عزیز حکیم و یا قوم لا تظلمونی بظلم انفسکم فاقنعوا بما وردتم علی جمالی من دون اذن من لدی اللّه الملک الحقّ العلیّ العلیم فواللّه یبکی علیّ عیون الممکنات بما ورد علیّ من ظلمکم یا ملأ المشرکین اذاً تبکی البحار بامواجها و الاشجار باثمارها و الاوراق بحرکاتها و الانوار بضیآئها ان انتم فی انفسکم لمن المتفکّرین و قد اضطرب کلّ شیئ بما ورد علیّ و یبکی فی سرّه ان انتم من النّاظرین و یا قوم لا تجادلوا معی فی آیات اللّه و انّها نزلت بامره من عنده انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الامر یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید قد اخذ الرّوح زمام الاختیار عنّی و ینطق کیف یشآء فی کلّ ارکانی و جوارحی ثمّ حشائی و کبدی و عروقی و عظمی و شعری لو انتم من العارفین

و لو کان الاختیار بیدی امسکت زمام القلم و ما اطلقته ولکن اطلقه اللّه بامر من عنده و انّه لهو العلیم الحکیم و انتم لا تأخذونی بذلک ثمّ ارحمونی یا ملأ المشرکین تاللّه انّه ارسلنی فی یوم الّذی کان سلطان الایّام و یطوف فی حول کلّ آن منه جبروت الزّمان و ملکوت الاکوان فضلاً من عنده علیکم ان انتم من العالمین تاللّه هذا لهو الّذی ینطق فی کلّ شیئ بانّه لا اله الّا انا المقتدر العلیّ العظیم و لو کان الامر بیدی ما تحمّلت اذاکم الّتی لن یحملها اهل السّموات و الارضین و کلّما سترت نفسی و کنت صامتاً عن الذّکر اظهرنی اللّه بالحقّ و نادی الرّوح فوق رأسی بان تاللّه هذا ملک کریم و هذا جمال اللّه فیکم و ظهوره بینکم و ضیآئه علی الخلایق اجمعین و یا قوم فواللّه لو کان الامر بیدی لفررت عنکم الی قلل الجبال کما فررت منکم اوّل مرّة و انتم سمعتم و کنتم من الغافلین ولکن اخرج الامر عن یدی و ایادیکم انّما الامر بید اللّه لا اله الّا هو المقتدر العزیز المتعالی الغفور الرّحیم

یا قوم ان ارحمونی ثمّ ارحموا انفسکم و لا تجادلوا بآیات اللّه و لا تدحضوا الحقّ بافواهکم و لا تستهزئوا بحجّة الّتی بها ثبت ایمانکم و ظهر عرفانکم و بها تفتخرنّ علی ملّة الفرقان ثمّ ملل الارض من اولی الزّبور و التّوریة و الانجیل هل تدحضون ما ثبت به ایمانکم فویل لکم یا معشر الفاسقین و انّی ما اخاف لنفسی بل علی الّذی یأتیکم بعدی بسلطنة و اقتدار عظیم تاللّه انتم یا ملأ البیان بعدی لا تبالون فی شیئ و تفتون علی الّذی بحرف منه یبعث الاوّلین و الآخرین و تقتلونه و تشربون دمه بل ازید عن ذلک کما فعلوا امّة الفرقان بعلی قبل نبیل تاللّه انتم اشدّ قسوة و اعظم شقاوة و انّه لهو العالم بما فی صدورکم و یعلم ما فی صدور المغلّین فیا لیت انّک انت یا اسمی کنت معنا فی حین الّذی خرج نیّر الآفاق عن شطر العراق و شهدت ما لا اطّلع به احد من العالمین و رأیتَ الّذی حارب مع نفسی بعد الّذی انت تعلم بانّا حفظناه و ربّیناه و علّمناه و هو فی نفسه کان مستوراً خلف القناع خوفاً من نفسه و انّا کنّا فی مقابلة الاعدآء و نصرنا اللّه وحده الی ان اظهرنا الامر بعد الّذی کلّ الملل اجتمعوا علی قتلی و انت سمعت ما جری علیّ من جنود المشرکین و کنّا فی مقابلة الاعدآء فی ایّام الّتی اضطربت فیها انفس المحبّین لنفسی ثمّ قلوب العارفین لابتلآئی تاللّه من فعلی تحیّرت اهل ملأ الاعلی ثمّ الّذینهم یطوفنّ فی حول عرش ربّک العلیّ العظیم

فلمّا اشرق جمال الامر عن افق العزّة و الاقتدار و هبّت روایح العزّ عن شطر ربّک الرّحمن اذاً خرجوا الّذینهم کان فی قلوبهم ضغن من هذا الغلام کالثّعبان بعد الّذی ینبغی لهم بان یشکروا اللّه فیما ایّدهم بالحقّ و نصرهم بهذا الغلام الّذی استقام علی الامر بشأن الّذی نطقت السن اهل ملأ البقآء بان تبارک اللّه من هذه الاستقامة الامنع الاقدس الاعظم البدیع فلمّا حفظنی اللّه عمّا ارادوا فی سفک دمی و نصرنی بجنود الغیب اذاً قاموا علی الحیل و المکر و افتروا علیّ بکلّ ما استطاعوا علیه و ارادوا بذلک ان یستروا جمال الشّمس بحجبات الکذب و الافترآء و کذلک کانوا من الفاعلین و انّک لو تفکر فی ضرّی لتنوح فی نفسک و تبکی علی هذا المظلوم الّذی وقع فی بئر البغضآء بما اکتسبت ایدی هؤلآء الاشقیآء و اذاً ینادی هل من ناصر ینصرنی بالحقّ و یدفع عنّی شرّ هؤلآء المفترین و هل من منادی ینادی بین السّموات و الارض علی هذا الامر الابدع البدیع

ثمّ اعلم بانّا احببناک من قبل و حینئذ و اذکرناک فی هذا اللّوح بنغمات المجتذبین لیجذبک نغمات الرّوح الی سدرة المنتهی مقرّ عرش ربّک العلیّ الاعلی و ینقطعک عن الخلایق اجمعین انّ الّذی کان فی قلبه بغضک اراد ان یقع البغضآء بینی و بینک ولکنّ اللّه اطرده بسلطانه و اشرق شمس الحبّ عن مشرق هذا الوجه المبارک المقدّس العزیز الکریم و انزل علیک آیات الحبّ و ارسلها الیک لیفرح به فؤادک و تکون من الفرحین ان یا ایّها العبد المذکور بلسان اللّه ان اخرق حجبات الوهم بسلطانی و قدرتی ثمّ اطلع عن افق البیان بحکمة اللّه المقتدر العزیز الحکیم ثمّ انفخ فی العباد روح الحَیَوان عمّا القاک اللّه لعلّ یقومنّ عن القبور و یبعثنّ بطراز اللّه المقتدر المتعالی العلیم ایّاک ان لا تخف من احد و لا تصبر فی ذکر ربّک کما صبرت من قبل کذلک ینبغی لشأنک و شأن الّذینهم اتّخذوا الی ذی العرش سبیل تاللّه انّ الدّنیا سیفنی و لا یبقی منها من اثر و ما یبقی هو ما قدّر لک من لدن مقضی علیم کذلک علّمک شدید الرّوح حین الّذی استعلی علی الممکنات بسلطان العظمة و الاستجلال و یستضیئ وجهه کالشّمس فی قطب الزّوال لتکون من العالمین

قل یا قوم ان اعرفوا اللّه باللّه و انّ هذا مقام الّذی قدّره اللّه لکم و انتم ان لن تصلوا الی هذا المقام لن یذکر اسمآئکم عند اللّه و یرجعنکم ملئکة القهر الی اسفل الجحیم اتذکرون المحبوب و تقتلون محبوب العالمین اتدعون المقصود و تنسون مقصود العارفین اتقرئون الآیات و تکفرون بمنزلها و مرسلها فویل لکم یا ملأ الغافلین قل یا قوم طهّروا قلوبکم و انفسکم من سلسبیل الّذی جری من کوثر فم ربّکم الرّحمن و لا تمنعوا انفسکم عنها و لا تکوننّ من المحرومین

قل هذا لَبَحر اللّه بینکم قد تموّج فی ذاته بذاته و ما وصل احد بساحله کیف غمراته ان انتم من المنصفین الّا من ایّده اللّه بسلطانه و انقطعه عن کلّ من فی السّموات و الارضین قل یا ملأ البهآء قولوا بسم اللّه و باللّه ثمّ ارکبوا علی سفینة البقآء الّتی جرت علی قلزم الکبریآء باسم ربّکم العلیّ الاعلی تاللّه من ورد علیها فقد نجی و من تخلّف فقد غرق ولو یتمسّک بالاوّلین و الآخرین قل الیوم لن ینفع احداً شیئ الّا بان ینقطع عن کلّ الجهات و توجّه الی هذا الشّطر المبارک العزیز الجمیل

دع الاشارات عن ورآئک ثمّ الدّلالات عن یسارک و خذ کلمات اللّه بقوّة و انقطاع ثمّ قدرة عظیم و بلّغ النّاس رسالات ربّک و انّه یکفیک بالحقّ و یحفظک عن ضرّ الشّیاطین ثمّ اعلم بانّ الّذین ما کانوا مقتدراً بان یتکلّموا تلقآء الوجه اذاً کتبوا الواحاً فی ردّ اللّه و مظهر نفسه و کذلک سوّلت لهم انفسهم و کانوا من الّذینهم اتّبعوا کلّ شیطان مرید انّ الّذی اعرض عن اللّه فی سنین القبل و انّک اطّلعت به و بما ورد علی نفسی فلمّا تاب نزعنا عنه قمیص العصیان و البسناه ردآء الغفران الی ان وردنا فی هذا السّجن اذاً قام علی الاعراض بما امره نفسه و هواه و کان اللّه علی ما اقول شهید و علیم و انّا لو نرید ان نفصّل لک ما ارتکب فی نفسه لن یکفیه الالواح و لا المداد و لا الاقلام و لا السن اهل السّموات و الارضین آمن ثمّ کفر ثمّ تاب و اشرک باللّه الّذی خلقه و سوّىٰه بقول من عنده

انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الامر و کلّ عنده فی هذا الکتاب الّذی ظهر بالحقّ و رقم فی صدره من اصبع عزّ قدیم تاللّه انّ هذا لَحَرم اللّه فی الملأ الاعلی و کعبة القدس فی مداین الاسمآء و حلّ الامر فی ملکوت البقآء و بیت اللّه بین العالمین و باسمه صعد المشتاقون الی سدرة الوصال و العاشقون الی مقرّ العزّ و الجمال و المخلصون الی مقعد الوصل و اللّقآء و المنقطعون الی مکمن امن منیع

قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تجادلوا بالّذی به یرفع ندآء المریدین الی سمآء عزّ رفیع و به یمطر السّحاب و ینبت الارض و یفجّر ینابیع الحکمة و البیان و یفصّل کلّ امر حکیم ایّاکم ان لا تشرکوا باللّه و لا تکفروا به بعد الّذی جآئکم عن مشرق الرّوح بنبأ و سلطان مبین و ایّدکم علی الامر و بیّن لکم ما یقرّبکم الی نفسه العلیّ العظیم

فاعلم یا اسمی بانّ من النّاس من اعترض علی اللّه و قال انّه قد ادّعی فی کلّ یوم مقاماً ثمّ رتبة قل ای فونفس اللّه الملک المقتدر العلیّ العلیم انّا قد اظهرنا نفسنا فی کلّ یوم علی شأن و سنظهر کیف نشآء فی کلّ حین علی شأن بدیع

قل موتوا بغیظکم یا ملأ البغضآء اما سمعتم بانّ اللّه ربّکم لن یشغله شأن عن شأن و انّه کان فی کلّ حین علی شأن بل لو تصعدون الی سموات العلم لتشهدون کلّ ما خلقناه فی کلّ حین علی شأن و تکوننّ من العارفین ان یا اسم المذکور لدی العرش قل لهم یا ملأ البیان نمثّل لکم مثلاً لعلّ انتم تجدنّ رایحة الرّوح عن شطر حکمة ربّکم و تکوننّ من الموقنین لو انّ احد یذهب الی البحر و یأخذ منه قدحاً ثمّ اخری غرفة ثمّ اخری قطرة هل الاختلاف یری فی البحر ام فی الّذین اخذوا علی مقدارهم و استعدادهم اذاً فانصفوا یاملأ الغافلین قل تاللّه انّ البحر بحر فی ذاته و انّ الشّمس شمس فی نفسها و مشرق فی ذاتها یتجلّی علی الممکنات علی حدّ سوآء و لم یزل کانت علی حالة واحدة و لا یزال یکون علی حالة واحدة ولکن انتم تعرفون علی قدر ابصارکم و انظارکم طهّروا رمد عیونکم عن حجبات الوهم و الهوی لتشهدوها ظاهراً لائحاً طالعاً مشرقاً علی العالمین کذلک نزل جنود الحکمة و البیان علی سحاب حکمة ربّک الرّحمن لعلّ یأخذن المستضعفین من ملأ البیان الی منظر السّبحان هذا المقرّ المشرق الدّرّی المنیر قل تاللّه اذاً نزلت سلطان الکلمات علی ظلل الاسمآء و الصّفات و قضی الامر من لدن سلطان مقتدر علیّ عظیم و انصعقت کلمات الّذینهم کفروا و اشرکوا باللّه الّذی خلقهم و کلّ شیئ بامر من عنده و انّه لهو المقتدر القدیر

تاللّه یا اسمی انّا لو نذکر کلمة لن نحبّ ان نذکرها مرّة اخری و کان اللّه علی ما اقول شهید و کلّما کرّرنا الکلمات نرید فی کلّ واحدة منهنّ معنی ما اطّلع به احد الّا نفسی العلیم الخبیر فوعمرک لو وجدنا النّاس بالغاً ما کرّرنا الکلمات و تشهدنّ کلّ ما یخرج من قلمی فی کلّ حین علی شأن بدیع و انّا کلّما نزّلناه من ملکوت العزّة و الاقتدار نزّلناه علی شأن هذا الخلق و لو وجدناهم علی بصیرة منیر لنزّلنا علیهم فی کلّ حین ما یجعلهم غنیّاً عن کلّ من فی السّموات و الارضین و علّمناهم فی کلّ یوم من بدایع العلم و الحکمة ولکن لمّا وجدنا انفسهم مستأنساً بالوهم و التّقلید لذا ینزل علیهم قلم الامر ما یلیق لشأن هؤلآء الضّعفآء و انّ هذا لحقّ یقین تاللّه کلّما نزّلنا من اوّل الّذی لا اوّل له هذا شأن الخلق و شأن اللّه اعظم من هذا و لو ینزل ما ینبغی لشأنه ینصعق کلّ من فی السّموات و الارض و تنعدم ارکان الخلایق اجمعین

ان استمع ما نزّلناه من قبل علی لسان علی قبل نبیل یا قرّة العین لا تجعل یدک مبسوطة علی الامر لانّ النّاس فی سکران من السّرّ و انّ لک الکرّة بعد هذه الدّورة بالحقّ الاکبر هنالک فاظهر من السّرّ سرّاً علی قدر سمّ الابرة فی الطّور الاکبر لیموتنّ الطّوریّون فی السّینآء عند مطلع رشح من ذلک النّور المهیمن الحمرآء باذن اللّه الحکیم و هو اللّه قد کان علیک علی الحقّ بالحقّ حفیظاً مع انّا اخبرنا العباد بظهورنا الاخری و اظهار السّرّ اقلّ من ان یحصی و اماتة الطّوریّون فلمّا اظهرنا نفسنا مرّة اخری باسم الابهی و اردنا ان نکشف السّرّ و من قبل ان اظهرناه انصعقت الطّوریّون کما سمعت و کنت من السّامعین مع ذلک ما تنبّهوا هؤلآء فی انفسهم و اعترضوا علینا کیف ینبغی ان یموتنّ الطّوریّون و کیف یجعل الحلو مرّاً و المرآت حجراً و الاثمار تراباً کذلک بعدوا عن ریاض العلم و کانوا من الغافلین قل فویل لکم انّ الّذین اتّخذتموهم لانفسکم ارباباً و تفتخرنّ بهم اولئک علت اسمآئهم بما جری علیها قلم اللّه العزیز القدیر و رفع ذکرهم بایمانهم باللّه بارئهم فلمّا اعرضوا اُخِذ عنهم کلّ ما عندهم و لن یقبل عنهم شیئ ولو یأتون بعبادة الثّقلین و انّک فکّر فیما نزّلناه علیک ثمّ فی شأن هؤلآء الخلق الّذین یتکلّمون بما لا یستشعرون ضلّوا و اضلّوا النّاس بما امرهم نفسهم و هواهم و انّک تجنّب عن هؤلآء و کن فی عصمة منیع

تاللّه یا اسمی انّ النّاس ما اطّلعوا باصل هذا الامر لانّا سترناه عنهم بما جری علیه قلم الحکمة من اصبع عزّ عظیم و انّا اردنا من قبل حین الّذی کنت حاضراً لدی العرش بان نکشف لک ما ستر عن عیون الخلایق اجمعین ولکن صبرنا و سترنا الی ان تمّت میقات ربّک اذاً ظهرت کلمة اللّه بطراز نفسه المهیمن المقتدر المتعالی العلیم الحکیم قل یا ملأ الغفلآء تاللّه لهذا الطّیر نغمات بعد نغمات ثمّ لحنات بعد لحنات ثمّ ترنّمات بعد ترنّمات و لو یظهر من واحد منها علی اقلّ من ان یحصی لینصعقنّ الرّوحیّون ثمّ الطّوریّون ثمّ النّوریّون ثمّ العمائیّون علی تراب الغفلة و الفنآء الّا من عصمه اللّه بید الفضل من هذا الفتی الظّاهر باسم الابهی فی ملکوت الاسمآء و تنطق کلّ الذّرّات بثنآء نفسه بانّه لا اله الّا هو قد خلق کلّ شیئ بارادة من عنده ثمّ بذکر من قلمه و کذلک کان سلطان ربّک محیطاً علی العالمین

و انّک انت یا عبد طهّر قلبک عن الاشارات ثمّ ناد بندآئی بین عبادی لیجذبهم عن انفسهم و ینقطعهم عن الدّلالات و یقرّبهم الی منبع الفضل و الافضال و یرزقهم من هذه المائدة الاحدیّة الابدیّة الالهیّة ما تجد منه العارفون کلّ اللّذّات کذلک نزل الامر من جبروت عزّ رفیع قل یا قم دعوا ما عندکم من کلمات الّتی ینبغی ان یتکلّم بها الصّبیان ثمّ اصغوا کلمة اللّه الاعظم الاتمّ من هذا الفم الّذی جری عنه کوثر الحیوان و یحیی به الممکنات ان انتم من العارفین

ان یا قهیر اسمع ندآء ربّک القهّار عن جهة اسمه المختار و لا تحتجب بالحجب و الاستار فاخرج عریّاً عن کلّ ما سوی اللّه ثمّ انطق بین الارض و السّمآء بما نادی الرّوح علی افنان سدرة البقآء لعلّ یقومنّ العباد عن غفلة النّفس و الهوی و یسرعنّ الی شاطی عزّ بدیع و انّا سمّیناک قهیراً بلسان ظهور قبلی لتقهر علی المشرکین فی تلک الایّام الّتی اعترضوا علی اللّه مالک الاسمآء و الصّفات و ارادوا ان یقطعوا سدرة الامر بسیف الاعراض قل تاللّه یرتفع هذه السّدرة بمآء اعراضکم ولکن انتم لا تشعرون فی انفسکم و تکوننّ من الغافلین انّا لم یزل ارتفعنا سدرات الامر بمآء الاعراض و الدّم ان انتم من العالمین انّک انت فاقهر علی الّذینهم کفروا و لا تخف من احد فتوکّل علی ربّک الرّحمن لیحفظک عن الّذینهم ظلموا من ملأ البیان و ینصرک بجنود لن تروها انّا کنّا قادرین و کلّما ترید ان تنصر ربّک یؤیّدک روح الاعظم بامر من لدنّا ان استقم و لا تضطرب و کن من الثّابتین تاللّه یا قهیر انّ نقطة البیان حینئذ من رفیق الابهی یشهد ملأ البیان فی سوء حالهم و ینادیهم فی کلّ آن و یقول افّ لکم و بما فعلتم و ارتکبتم و علمتم و عملتم و عرفتم اما وصّیناکم فی کلّ الالواح بان یا قوم اذا اتاکم جمال القدم لا تتعرّضوا علیه و لا تتمسّکوا فی عرفانه بشیئ و انتم فعلتم ما لا فعل ملّة الفرقان بنفسی و لا ملّة الانجیل بمحمّد رسول اللّه و لا ملّة التّوریة بابنی فسحقاً لکم یا معشر الظّالمین اتمسّکتم بالّذی نزّلنا فی حقّه بان کلّما تغنّیت تغنّی دیک من دُیُک العمآء و کلّما ترنّیت ترنّی نحل من نُحُل السّنا و اعرضتم عن الّذی یطوفنّ العمآء بکینونتها و ذاتیّتها و سرّها و جهرها و ظاهرها و باطنها و دیوکها و نحولها و طیورها فی حول ورقة من اوراق شجرة الّتی غرست علی فنآء هذا الباب الّذی ینطق الرّوح تلقآئه بان تاللّه هذا لرضوان الّذی ما اطّلع احد بما فیه من ظهورات اللّه و عظمته و شئونات اللّه و سلطنته و یطوفنّ فی حوله حقایق النّبیّین و المرسلین فی کلّ بکور و اصیل

تاللّه یا ملأ البیان قد فعلتم ما لا فعل الیهود و لا المجوس و لا ملأ الفرقان و لا ملل القبل من اوّل الّذی لا اوّل له و انتم تفرحون فی انفسکم و تکوننّ من الفرحین فسوف یأخذنّکم عذاب اللّه من کلّ الجهات و لا تجدنّ لانفسکم من ملجأ و لا من معین و لا من ناصر و لا من عاصم و لا من حافظ و لا من دلیل ءَاتّخذتم امر اللّه هزؤاً او سخریّاً فی انفسکم تقرئون کلمات الصّبیان و تفتخرون بها و اذا یتلو علیکم احد کلمات بحرف منها خلقت السّموات و الارض تنظرون الیه نظر المغشیّ و یأخذکم غبرة الجحیم خافوا عن اللّه یا قوم ثمّ توبوا و استغفروا ثمّ استرجعوا الی اللّه الّذی خلقکم لهذا الیوم لعلّ یکفّر عنکم سیّئاتکم و یغفر جریراتکم انّه لهو الغفور الرّحیم

و انّک اسمع قولی ثمّ استنصح بنصح ربّک تاللّه ما نطق البهآء الّا حبّاً لنفسک ان احفظ نفسک و روحک و ذاتک و کینونتک عن هؤلآء الّذین یلعبون بالطّین کذلک امرناک و نزّلنا علیک ما یجعلک غنیّاً عن دونی و تکون علی استقامة منیع و البهآء علیک و علی من معک و علی من احبّک فی اللّه ربّک و یسمع قولک فی هذا الامر الّذی منه اقشعرّت جلود المشرکین و الحمد لمحبوب العارفین و مقصود العالمین

* * *

لابن آخر

بسم اللّه الأعزّ الأطهر

هذا کتاب من لدنّا الی الّذی سمّی بالحبیب لیکون بذکر اللّه مذکورا و انّ ذکره سبق الممکنات و کان اللّه علی ذلک شهیدا انّه لو لا یذکر عباده لن یقدر احد ان یذکره کذلک کان الأمر فی الألواح مرقوما قم علی ذکر اللّه و ثنائه ثمّ تجنّب عن کلّ مشرک اثیما ان اتّبع ملّة الرّوح فی هذا الأمر الّذی اتی فی ظلل من الأنوار بسلطان مبینا و لا تتوقّف فی امر ربّک اقلّ من حینا تقرّب الیه بقلبک ثمّ ذکّره بلسان بدیعا ثمّ اقرأ ما نزل علیک من آیاته و کذلک کان الأمر من جبروت عزّ علیّا لا تحزن من شیء فتوکّل علی ربّک الرّحمن و انّه یحرسک عن کلّ کافر شقیّا قل قد جری کوثر الحیوان من قلم ربّی الرّحمن اذاً هلمّوا یا ملأ الأکوان بکؤوس الایقان و خذوا منه علی قدر مقدورا أ تسکن فی بیتک بعد الّذی اهتزّ کلّ شیء من اهتزاز ربّک و قد شغف کلّ ذی روح حبّاً لنفسی الّذی کان بالاسم بهیّا و الّذی ما شغف فی حبّی انّه میّت و بذلک شهد هذا اللّسان فی هذا المقرّ الّذی استوی علیه عرش السّبحان و یطوفنّ فی حوله حقائق کلّ ما کان ولکنّ النّاس هم فی وهم غلیظا کذلک امرک سلطان الأمر لتکون فی امّ الألواح من العاملین مذکورا کبّر من لدنّا علی وجه امّک ثمّ استقمها علی هذا الأمر الّذی کان فی اللّوح عظیما و العزّ علیک و علیها و علی الّذینهم کانوا فی الکتاب تقیّا

اگر از احوال مسجون بخواهید هدف سهام اشقیا است و محلّ سیوف اعدا از کأس بلا مشروبست و از کوب بأساء و ضرّاء مرزوق اگرچه احبّای ظاهره مشهود ولکن بی‌معین و مدّعیان حبّ موجود ولکن من غیر ناصر بسجن یوسف و نَوْح نُوح و نار خلیل و ضرّ ایّوب و کرب زکریّا و ندبۀ شعیا و ابتلای روح و رزایای نقطۀ اولی مبتلا ولکن هر یک از اصفیا بظلم اعدا مبتلا بودند و بر این عبد در کلّ حین وارد شده و میشود از احبّا و اعدا ما لا یحصیه احد الّا اللّه ربّی و ربّ العالمین ظلم اعدا که معلوم احتیاج بذکر نداشته و ندارد ولکن ضجیج و صریخ و حنین و نوحه و ندبه و انین این عبد از بلایای واردۀ از مدّعیان محبّت ظهور قبلم بوده چه که جمیع احجب از ملل قبل مشاهده میشوند چنانچه ملاحظه شد که کل بنقطۀ فرقان ادّعای محبّت و اطاعت و تسلیم مینمودند و بعد از ظهور حقیقتش کل در تیه ضلال مانده بشأنی که جمیع بر اعراض و اعتراض بر نفسش قیام نمودند فویل لهم و بما عملوا فی ایّام اللّه من غیر بیّنة و لا کتاب در جمیع بیان ناس را باین ظهور قدس ربّانی و طلوع عزّ صمدانی بشارت فرموده‌اند بشأنی که جمیع الواح را باین اسم بدء نموده و بآن ختم فرموده‌اند مع‌ذلک اکثری از غمام رحمتش معرض و از سحاب مکرمتش در گریزند بنفاقی ظاهر شده‌اند که در ابداع شبه آن دیده نشده بشأنی که بتمام جدّ و جهد بر قطع سدرۀ ربّانیّه افتاده‌اند مع آنکه ارذل کلّ ناس و احقر کل عنداللّه محسوبند حال مشاهده نمائید اگر این انفس مشرکه بقدرة ظاهره ظاهر میشدند چه وارد می‌آوردند در کلّ حین پناه بخدا برده که مباد بوساوس شیاطین نفس و هوی عباد ضعفا از جمال اللّه محروم مانند و از عرفانش بی‌نصیب گردند

از خدا بصر بخواهید چه که بی‌بصر ناظر بمنظر اکبر نه پس خوشا حال نفوسی که ببصر حقّ بحقّ ناظرند این نفوس را اشارات منع ننماید و دلالات محتجب نسازد چه که بمقصود بیان فائز شوند و بلآلی علم الهیّه که در بحر کلمات مستور است مطّلع گردند و دون این نفوس را از این کأس نصیبی نه الّا بعد رجوعهم الی اللّه مثلاً در بیانات نقطۀ بیان جلّت عظمته ملاحظه نمائید در مقامی میفرمایند آن شمس عزّ صمدانی در مستغاث از افق مشیّة ربّانی اشراق میفرماید و در مقامی بیکی از حروفات حیّ میفرمایند که تو ادراک مینمائی چنانچه نموده و در مقام دیگر لوحی نازل که در مکتب‌خانه بین یدی اللّه حاضر شود و در مقامی میفرمایند هر وقت ظاهر شود باید کل تصدیق بآن شمس حقیقت نمایند و شکر الهی بجا آورند حال مشاهده نمائید که این بیانات متّحده که در ظاهر مختلف و متغایر مشاهده میشوند چگونه میتوانند این عباد ضعفا ادراک نمایند و از زلال کوثر معانی که از انهار کلمات ربّانی جاری شده بیاشامند شکّی نیست که جز افئدۀ طاهره و صدور منیره و ابصر حدیده و نفوس زکیّه و اذن واعیه و قلوب مطمئنّه احدی فائز نشود مگر نفوسی که اریاح فضلیّه بر ایشان مرور نماید و این مقامیست که من غیر استحقاق عنایت میشود و من غیر طلب داده میشود عنقریب است که شهدای نفی که در بیان ظاهر شده‌اند و بمناصب مغرور گشته و از شاطی عزّ احدیّه محروم مانده‌اند هر کدام بیکی از این بیانات متمسّک شده دیگری را تأویل خواهد نمود به ما یأمره نفسه و هواه و هر یک مطلبی اخذ نموده بهوای نفس خود مطابق نماید و ناس ضعیف را بهمان بیان که از حقّ ظاهر شده از نفس حقّ محتجب سازد

مثلاً در قائم ملاحظه کن که موعود بود و جمیع فرق شیعه باحادیث وارده و اخبار متواتره ثابت مینمودند که حال موجود است و از ارض مخصوصه بعلائم مخصوصه باید ظاهر شود و در ظهور نقطۀ بیان معلوم شد که کل در وادی ضلال مشی مینمودند و در تیه جهل سالک بوده‌اند و اگر قدری تفکّر در آنچه از قبل دست این فئه بوده نمائید بر بسیاری از امور مستورۀ مکنونه واقف و مطّلع شوید باری اصحاب بصر و یقین الیوم آنانند که باصل امر ناظرند و بآنچه که نقطۀ بیان را بآن شناخته و عارف شده‌اند بهمان نظر بمنظر اکبر توجّه نمایند و جمیع کلمات جمال قدم را که از قلم امر مبرم جاری شده در ما یظهر من نفس الظّهور تفسیر نمایند چه که بیان و آنچه نازل شده بعینه کلمات این ظهور است پس از خدا توفیق طلب نمائید و بدونش توجّه منمائید و اگر بر معضلات اصول الهیّه بنفسه عارف نشوید از منبع معانی قدمیّه سائل شوید چه که دونش بر کلماتش مطّلع نبوده و نخواهد بود چنانچه مشاهده میشود که رؤسای بیان بکلمات بیان حقّ رحمن را برده‌اند و از نفسی که بارادۀ او بیان نازل بالمرّه محتجب مانده‌اند جمیع این بیانات مختلفه که فرموده‌اند در تحت کلمۀ واحده مجتمع میشوند و آن اینست که میفرمایند در حین ظهور به بیان و ما نزل فیه از او محتجب نشوید و الآن قد حصحص الحقّ و زهق الباطل روحی لنفسه الفدآء ما قصّر فی اظهار امری و ثنآء نفسی و این کلمه اعظم کلمه‌ایست که هر نفسی از آن محتجب شد از کلّ بیان در حین ظهور محتجب است حال ملاحظه نمائید مع آنکه آن جمال قدم فرموده‌اند که هر وقت ظاهر شود باید کل تصدیق نمایند و شکر الهی بجا آورند مع‌ذلک باین اکتفا نفرموده‌اند چه که مشهود بوده که اهل بیان چه ارتکاب خواهند نمود لذا این کلمات نازل ایّاک ایّاک یوم ظهوره ان تحتجب بالواحد البیانیّة و ایّاک ایّاک ان تحتجب بکلمات ما نزلت فی البیان مع این کلمات محکمات متقنات احتجب اکثرهم عن اللّه المهیمن القیّوم و دیگر بافعال و اعمالی ظاهر شده‌اند که نزدیک است اسم غفّار از تطهیر ذنوب این فجّار خجلت برد جمیع کبائر را مرتکبند و از صغایر ناس را منع مینمایند اظهاراً لتقواهم مثل آنکه در ما حرّم علیهم فی کلّ الألواح تصرّف نموده‌اند و بر نفس ظهور بعد که در جمیع الواح اللّه مرقوم که اگر بغیر حجّت هم ظاهر شود نفسی سخن نالایق ذکر ننماید مع ظهور حجّت و برهان بأتمّها و اکمله بر قتلش فتوی داده‌اند ولکن در الواح ناریّۀ خود مینویسند لا تأکلوا البصل و لا تشربوا الدّخان و امثال ذلک الا لعنة اللّه علیهم و علی ما ظهر منهم و یظهر و ما مثواهم الّا النّار فبئس مثوی الظّالمین

آن جناب بسیار جهد مبذول فرمایند در حفظ و صیانت ناس چه که ضعیفند و بریحی متحرّک انشآءاللّه باید بمجاهده و سعی آن جناب کل بر امر اللّه مستقیم شوند و متّحد گردند که همان اتّحاد نصرت الهی است لو هم یعرفون سعی نمائید که بسجایای الهی و اخلاق او عبادش متخلّق شوند و مابین ناس ظاهر گردند از اوّل این ظهور بدیع در کلّ الواح نهی از نزاع و جدال و محاربه و معارضه و قتل شده مع‌ذلک بعضی عامل شدند آنچه را که ضرّ آن باصل شجرۀ الهیّه راجع شده قسم بجمال محبوب که حجّت بالغۀ الهی بر عباد تمام نشده اگرچه لازال حجّتش بالغ و کامل و تام بوده و خواهد بود مثلاً ملاحظه نمائید اکثری از ناس بمنبع فیوضات رحمانیّه و معدن لآلی اسرار علم ربّانیّه وارد نشده‌اند و از حجّیّت حجّت بنفسها و ما یظهر من عندها غافل بوده و خواهند بود چه که مقرّ استوای عرش ظهور مخصوص محلّ واحد است لذا از اکثری مستور و اکثری از او محجوب آنچه در مابین ناس منتشر و ظاهر و باهر است کلمات او است و احبّای او و امّا از احبّای او که باسم او مذکورند و بحبّش منسوب احدی رایحۀ تقدیس و تنزیه استشمام ننموده چه که اکثری باعمال غیر مرضیّه و افعال قبیحه عامل و مرتکبند ناس هم از اهل قیاسند آنچه از این فئه مشاهده مینمایند بمظهر انوار احدیّه نسبت میدهند باین جهت است که قهر الهی الی حین مشرکین را اخذ ننموده قسم بجمال قدم که اگر احبّای حقّ بتقدیس و تنزیه و اعمال و اخلاق او علی قدرهم در مابین بریّه ظاهر میشدند اکثری از ناس را الیوم مؤمن و مقبل الی اللّه مشاهده مینمودی مثلاً در شجر ملاحظه نمائید قبل از آنکه اثمار او ظاهر اگر وصف از او شود بعضی از ناس مذعن شوند و بعضی مابین اقرار و انکار متوقّف خواهند بود تا ظهور اثمار و بعد از ظهور ثمره اگر تلخ است البتّه اوصاف آن واصف را نپذیرند و جمیع بر انکار قیام نمایند چه از متوقّفین و چه از مقبلین پس سدرۀ وجود انسانی باثمار اعمال معلوم میشود و مبرهن میگردد و جمیع باعمال و افعال او ناظرند اگر طیّب و لطیف مشاهده نمایند البتّه اقبال نمایند و من دون ذلک البتّه اعراض کنند حال از احبّای الهی که از اثمار سدرۀ رحمانی محسوبند ناس جز اعمال غیر طیّبه ادراک ننموده‌اند لذا کل معرض و محجوب مانده‌اند انشآءاللّه باید در این ربیع ایّام از قاصدان حرم ملیک علّام نفحات رضوان قدس الهی استنشاق شود تا آنکه عباد از استشمام روایح آن نفوس مقدّسه باصل رضوان راجع شوند باری بعضی از احبّا سبب شده‌اند که ردای عزّ تقدیس بغبار اوهام ناس آلوده شده و جمال امر در حجبات ظنون مستور مانده نسأل اللّه بأن یقدّسهم عمّا یکرهه رضاه و انّه مجیب لمن دعاه قل

سبحانک اللّهمّ یا الهی طهّر قلوب عبادک من میاه رحمتک و عنایتک ثمّ من کوثر فضلک و اکرامک ثمّ من تسنیم مواهبک و الطافک ثمّ من سلسبیل جودک و افضالک لیقومنّ کلّ بین السّموات و الأرض علی ثنآء مظهر نفسک و مطلع ذاتک و مکمن وحیک و مخزن الهامک و مشرق امرک و اسألک یا محبوبی باسمک الّذی جعلته مقدّساً عن دلالات المشرکین و اشارات المعرضین و به فصّلت بین عبادک و به اجریت بینهم شرائع امرک و انهار سننک و قضائک بأن تجمع الکلّ علی شاطئ بحر توحیدک لیقدّسنّک عن کلّ شیء و یسبّحنّک بأبدع اللّسان بین اهل الأکوان ثمّ اصعدهم یا الهی مقام الّذی لا یشهدنّ فی شیء الّا تجلّی انوار احدیّتک و ظهورات عزّ رحمانیّتک لیقبلنّ بکلّهم الیک و ینقطعنّ عمّا سواک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العزیز الحکیم ای ربّ فاحفظ بریّتک عن ذیاب الأرض الّذینهم کفروا بک و بآیاتک و جادلوا بالّذی اخذت عهد نفسه قبل اخذ عهد نفسک و نزّلت البیان فی ذکره و ثنائه و ما تحرّکت الّا بذکره و ما تنفّست الّا بوصفه و ما اردت فی ایّامک الّا جماله و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و الحاکم علی ما ترید لا اله الّا انت العالم الحاکم العلیّ المتعالی المهیمن القیّوم القدیر

* * *

جناب ابوالحسن الّذی کان اوّل من ورد سجن الأعظم

بسم اللّه الأقدس الأبهی

هذا کتاب من لدنّا الی الّذی فاز بأنوار الوجه و سمع ندآء ربّه العلیم الحکیم لیکون له بشارة من لدنّا و رحمة من عندنا انّ فضل ربّک احاط العالمین انّک اوّل من زار اللّه فی سجنه الأعظم العظیم ایّاک ان تمحو من قلبک ما سمعت من لسان ربّک المقتدر القدیر ان اذکره فی کلّ الأیّام و ایّام الّتی دخلت فیها اخرب البلاد الی ان حضرت تلقآء وجه ربّک مالک یوم التّناد و فزت بما قدّر لک فی لوح حفیظ لا یحزنک حوادث الأرض کن مقبلاً الی الأفق الأبهی و منقطعاً عن جنود الغافلین کبّر من قبلی علی وجه احبّائی و ذوی قرابتک الّذین آمنوا باللّه الفرد الواحد العزیز الحمید

* * *

حصار

جناب احمد علیه بهآء اللّه

حسب الأمر الأقدس صورت تنزیل ارسال شد این خادم فانی تکبیر خدمت آن جناب میرساند طوبی لک بما جری من قلمک ما جری فی ذکر مولاک هذا ما اخبرنی به مالک القدم اذ کنت حاضراً لدی العرش علیک یا مبلّغ امر اللّه ذکر اللّه و ثنائه و ثنآء عباده المقرّبین از خدا میطلبم که آن حضرت را در کلّ احوال مؤیّد فرماید

بسم اللّه الأعزّ الأبهی

هذا کتاب من لدنّا الی الّذی کسّر صنم الوهم بسلطان ذکر ربّه مالک الرّقاب و اقبل الی الوجه فی ایّام انقلبت فیها الأسمآء الّا من شآء ربّک العزیز الوهّاب قد اسودّت الوجوه و اضطربت النّفوس اذ اتی اللّه بملکوت الآیات قال قائل لم اتی قل رغماً لأنفک یا ایّها المشرک المرتاب و قال الآخر هل اتی المیقات قل بلی ومنزل الأمطار انّما المیقات نفسه ان اعرفوا یا اولی الألباب من المشرکین من قال هل یأتی الرّحمن قبل ظهور خلق البیان قل فانظر بطرفه اتی من سمآء الأمر بقدرة و سلطان هل تمنعه حجبات الاشارات لا ومظهر البیّنات منهم من قال ما کمل ما قدّر فی الکتاب قل بظهوری یکمل کلّ شیء تفکّروا یا اولی الأبصار لو لا ذکری ما نزّل البیان و لو لا ظهوری ما کمل خلقه لو یکون باقیاً بدوام الملک و الملکوت کذلک قضی الأمر من لدی اللّه العزیز المختار بتصدیقی یثبت کلّ امر و یکمل کلّ ما ذکر فی الألواح قل انّا لو نسخنا ما شرع فی البیان لیس لأحد ان یقول لم او بم کذلک نزل فی الألواح من لدن فالق الأصباح انّا ما نسخنا البیان بل کنّا غادیة الفضل لما زرع فیه بالعدل یشهد بذلک کلّ الأشیآء و عن ورائها من هو عالم بالسّرّ و الاجهار بظهوری ارتفع سمآء البیان و ثبت ما نزل فیه انّ الّذین انکروا اولئک فی غفلة و ضلال بنفسی طویت سمآء الأوهام و اشرقت شمس الحکم من افق الاقتدار قد علّق کلّ امر بقولی هذا ما انزله الرّحمن فی البیان ان اقرؤوه لتعرفوا الّذی بنوره انار الآفاق قل ان انصفوا یا ملأ البیان لو لا ظهوری من ینصر الرّحمن بین الأکوان اتّقوا اللّه یا من بقولکم اضطربت ارکان العرش و بکت السّحاب بقیامی اشرقت شمس الذّکر و ارتفعت رایات التّوحید علی الأطواد ما فی البیان هدیّة لنفسی و ورقة من اوراق رضوانی تفکّروا لتعرفوا الّذی حارت فیه العقول و منعت عنه الأنظار انّا ما جئنا لأحکام الأجساد بل لاحیآء الأرواح یشهد بذلک ربّکم مرسل الأریاح قل انّه حدّد فی البیان ما ینبغی لأهل الأکوان لئلّا یشتغل هذا القلم الأرقّ الألطف الأعلی بما یذکر فی عوالم الخلق و انتم ارتکبتم فی امره ما بکت به عین الرّحمن فی علی الجنان قد جئتکم من مکمن الغیب لأنطق فی قطب العالم قد اتی مالک القدم الملک للّه المقتدر المهیمن العزیز القهّار انتم نبذتم ما اراد اللّه ربّکم الرّحمن و اخذتم ما تهوی به النّفس و الهوی الی ان اشتغل قلمی الأعلی بأدنی الأذکار بذلک تذرّفت العیون و ناح روح القدس فی اعلی المقام هل تدرون بأیّ امر منعتم عن شطر الفضل لا وربّ الأرباب

یا قوم ان اردتم ظهورات القدرة تاللّه قد احاطت الجهات و ان اردتم الآیات قد ملئت الأقطار و ان اردتم ظهورات التّوحید تجدوها من کلّ الأشیآء بما مرّت علیها نفحات قمیص ربّکم الأبهی فی هذا الیوم الّذی خضعت فیه الأعناق أ فیه ریب ام فی قلوبکم ان انصفوا یا اولی الأفکار انّ الآخر هو الأظهر ومنظره الأکبر یشهد بذلک من استقرّ علی العرش بقدرة و سلطان یا قوم أ تجادلون مع الّذی تحت السّیف یدعوکم الی اللّه مالک یوم التّناد هل یرید منکم الجزآء لا ومالک الأسمآء او یرید اجراً لا وهذا الفجر الّذی طلع من افق المشیّة بسلطنة و اقتدار ان یجد ما ظننتم من این یجد الحیوة لنفسه بعد الّذی یکون بین انیاب الذّیاب تاللّه انّ الحجّة تنوح لحزنی و عین البرهان تبکی لنفسی الرّحمن اذاً جری الدّم من القلم الأعلی بما ذاب قلب البهآء من نار الّذین کفروا بمالک الأسمآء تبّاً لهم و ویل لکلّ مشرک مرتاب أ ینبغی الوقوف فی هذا الأمر بعد الّذی به جرت الفلک الحمرآء علی بحر الأسمآء لا وهذا الجمال الّذی باسمه مرّت الجبال قل أ تنکرون الّذی به اقبل الوجود الی شطر المقصود و اشرق نیّر الأمر من افق البلاد قد زیّن رأس البیان باکلیل ذکری و هیکله بطراز حبّی و انتم عرّیتموه یا اولی الأحجاب منهم من قال انّی آمنت بالبیان قل صه لسانک یا ایّها المنکر المکّار ینوح البیان من فعلک و ینوح معه اهل الفردوس و اهل حظائر القدس فی العشیّ و الاشراق ان آمنت بالبیان لم سللت سیف الاعراض علی محبوب الرّحمن الّذی به ابتسم ثغر السّبحان و به طرّز دیباج کتاب الابداع انّ الّذین اعرضوا یفرحون بما عملوا یمشون و غضب اللّه عن ورائهم نشهد انّ البیان بریء منهم و نحن برآء کذلک شهد من جعله اللّه مطلع الأنوار قل موتوا بغیظکم قد طویت سمآء الأوهام بقبضة القدرة و الاقتدار و رفعنا سمآء البیان بالحکمة و التّبیان و زیّنّاها بنجم اسمنا البدیع الّذی به اخذت الزّلازل کلّ القبائل و ناح الجبت و اضطربت الأرکان هل یرون لأنفسهم من مناص قل لیس لکم الیوم من اللّه من واق این یفرّون و الی من یهربون هل یجدون من یعصمهم لا وعمری لیس لهم الیوم من وال یا قوم هذا بدیع السّموات و الأرض تفکّروا لتعرفوا حکم البدع اذا عرفتم تعرفون هذا الأمر الّذی بشّرتم به فی الصّحائف و الألواح

ان اتّحدوا یا ملأ الأرض باتّحادکم تنفطر سمآء الظّلم و تنصعق الأصنام انّا حملنا البلایا لنجاتکم یشهد بذلک هذا القلم الّذی جعله اللّه سلطان الأقلام

طوبی لک بما ذکرت لدی العرش و نزل لک من سمآء السّجن ما تفرح به الأرواح ان اقتد مولاک علی شأن لا یمنعک البلآء عن ذکر فاطر السّمآء ان اذکر ربّک فی البکور و الآصال لا تحزن من الدّنیا و شؤوناتها سیفنی ما یری و یبقی الملک للّه المهیمن السّتّار قل یا اهل الانشآء هذا یوم الاصغآء ان استمعوا ندآء اللّه العلیّ الأبهی الّذی ارتفع بین الأرض و السّمآء تاللّه بندائه انجذبت الأشیآء و انقلبت الوجوه الی اللّه العزیز المنّان انّ الّذین منعوا اولئک لیس لهم نصیب فی الملک سوف ینوحون و لا یرون لأنفسهم من مناص انّک خذ کأس البقآء باسمی ثمّ اشربها باذنی کذلک یأمرک ربّک العزیز العلّام و البهآء علیک و علی الّذین اقبلوا الی الوجه بروح و ریحان

* * *

سر چاه

جناب ملّا علی اکبر

الأمنع الأقدس

هذا کتاب من لدنّا الی من تقرّب الی اللّه المهیمن القیّوم طوبی لک بما وجدت عرف القمیص و اتّخذت لنفسک مقاماً فی ظلّ هذا المقام المحمود انّ الّذین انقطعوا فی حبّی عن سوائی اولئک من خیرة الخلق لدی الحقّ و اولئک هم المخلصون و الّذین توقّفوا بعدما جآءتهم البیّنات قد قدّر لهم عذاب غیر مردود انّ الّذین انکروا الغیب اولئک قوم منکرون قل انّه من هذا اللّسان یدع الأمم الی اسمه الأعظم طوبی لقوم یعرفون ایّاک ان یحزنک اشارات النّاس او یمنعک کلمات الّذین کفروا بالشّاهد و المشهود ان اطمئنّ بفضل ربّک و توکّل علیه فی الأمور انّه مع من اراده و ینصر الّذین نبذوا الهوی و اقبلوا الی العزیز المحبوب کذلک القیناک قول الحقّ و نزّلنا لک فی السّجن ما تفرح به القلوب

* * *

یوسف الّذی فاز باللّقآء

الأقدس الأبهی

هذا کتاب من لدنّا الی من هاجر الی ان حضر لدی العرش و فاز بلقآء ربّه العزیز الحکیم و سمع ندآء اللّه بأذنه و شاهد تجلّیات الرّحمن بعینه اذ قام لدی الوجه بخضوع مبین طوبی لک یا یوسف بما وجدت عرف قمیص ربّک العلیّ العظیم انت الّذی دخلت المنظر الأکبر باذن اللّه مالک القدر و خرجت منه بأمره العزیز البدیع نشهد انّک حملت الشّداید للقآء ربّک و توجّهت الی الوجه اذ منع عنه اکثر العباد بما اکتسبت ایدی الظّالمین سوف یظهر اللّه جزآء عملک ان تحفظه بالتّقوی انّ ربّک لهو الغفور الرّحیم کن آیة التّقدیس بین عبادی کذلک امرت من لدن مقتدر قدیر کبّر من قبلی احبّائی فی کلّ مدینة الّذین تقرّبوا الی المنظر الکریم قل یا احبّائی ان اتّحدوا علی الأمر ایّاکم ان تصدّقوا الّذین یدّعون ما لا اذن اللّه لهم لعمری قد انتهی بهذا الظّهور کلّ امر حکیم انّ الّذین یتّبعون کلّ ناعق اولئک من الغافلین نوّر الوجوه بثنآء ربّک ثمّ القلوب بذکری المنیع طوبی لمن نبذ ما عنده و اخذ ما امر به من لدن حاکم علیم انّ الّذین اتّبعوا الشّهوات اولئک فی غمرات الشّبهات الا انّهم من المحتجبین ان استقم علی حبّ مولاک ثمّ بشّر النّاس بهذا النّور المشرق اللّایح المنیر انّما البهآء علیک و علی بصرک و سمعک بما رأی و سمع فی هذا المقام الّذی یطوفنّ حوله ملائکة المقرّبین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

بسم اللّه الأقدس الأبهی

هذا کتاب من لدنّا لمن قصد المقصود و توجّه بوجهه الی وجه المعبود و قطع البرّ و البحر الی ان دخل المدینة الّتی جعلها اللّه مطاف الملإ الأعلی و الملائکة المقرّبین و حضر تلقآء الوجه و زار جمال القدم بعد الّذی منع عن اللّقآء اکثر العباد کذلک قضی الأمر من لدن عزیز حکیم طوبی لک یا ایّها المقبل بما اقبلت و بلغت و زرت قبلة من فی السّموات و الأرضین قد شهد اللّه لک زیارة جماله و الورود فی سرادق عظمته هل یبلغ هذا الفضل ما خلق فی الأرض لا ونفسی ان اشکر ربّک بما وفّقک علی ذلک انّه لهو الغفور الکریم کم من عباد ارادوا و طردوا لدی الباب بما اوحی الشّیطان فی صدور الّذین یحکمون فی المدینة و بذلک بکت عین علیّ ثمّ عیون المخلصین ما ورد علینا و اهل البهآء من ضرّ الّا بما اکتسبت ایدی اهل البیان و ربّک یشهد بذلک انّه لهو العلیم الخبیر انّ الشّیطان قعد علی المرصد اذا دخل احد قاصداً مقرّ المقصود یخبر باب الحکومة فاسأل اللّه بأن یبعث من یکفی شرّه انّه علی کلّ شیء قدیر ان اخبر احبّائی بما قضی ثمّ اقصص لهم ما رأیت و عرفت لیطّلعوا بما ورد علینا من جنود الغافلین کبّر من لدنّا کلّ من آمن باللّه و مظهر نفسه و بشّرهم برحمة من لدنّا لتجذبهم نفحات الرّحمة الی اللّه مالک البریّة کذلک نطق لسان الأحدیّة فضلاً من عنده انّه لهو العزیز الحمید قل

سبحانک اللّهمّ یا الهی لک الحمد بما شرّفتنی بلقائک و اسمعتنی ندائک و اریتنی انوار وجهک فی الأیّام الّتی کنت فیها مسجوناً فی اخرب الدّیار و اسیراً بأیدی الفجّار کیف اشکرک یا الهی بما اعطیتنی بجودک و اکرمتنی باحسانک بحیث فتحت علی وجهی باب المکاشفة و اللّقآء بعد الّذی کان مسدوداً بما اکتسبت ایادی اشقیآء خلقک و طغاة بریّتک ای ربّ وعزّتک و جلالک لو اجد لنفسی فی کلّ حین حیوة و افدیها لنفسک لیکون قلیلاً عند ظهور عطایاک و بروز مواهبک اسألک یا مالک الأسمآء و فاطر الأرض و السّمآء بأن تجعلنی مستقیماً علی امرک و مقبلاً الیک و منقطعاً عمّا سواک ثمّ اکتب لی ما قدّرته للمخلصین من بریّتک و الموحّدین من احبّتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت انت الحقّ علّام الغیوب و المقتدر علی ما ترید بقولک کن فیکون

* * *

جناب اسم اللّه جواد علیه بهآء اللّه

باسم اللّه الأقدس الأعزّ الأرفع الأعلی الأبهی

هذا کتاب من لدی البهآء الی الّذی آمن باللّه فی یوم فیه اضطربت الأرکان من خشیة الأمر و انصعقت اهل السّموات و الأرضین الّا من تمسّک بحبل اللّه و اعرض عمّا فی ایدی النّاس و عرف اللّه ببصره و انقطع عن العالمین ان یا مظهر الجود کیف اذکر لک ما ورد علیّ من الّذی خلقناه بأمر من لدنّا و ارفعنا اسمه بین عبادنا المتذکّرین و انّه لمّا شهد علوّ الأمر و اعلآء اسمه بین النّاس اراد قتلی فلمّا ظهر خافیة سرّه صاح فی نفسه لیدخل غلّ اللّه فی صدور الممرّدین و انّک تعلم بأنّی لو اردت ضرّ اخی انّه لم یکن موجوداً علی الأرض تاللّه مع علمی به و اطّلاعی بما فی صدره حفظناه بسلطان القدرة و الاقتدار عن ضرّ المشرکین و انّک انت یا مظهر الجود رأیتنی و عاشرت معی و شهدت جبل سکونی و بحر اصطباری فکّر فی نفسک ما اقامنی علی الصّیحة بین السّموات و الأرضین فوعمری لو تفکّر فی ذلک لتصل الی مقام الأمن و تفرّ عن هؤلآء المنکرین ایّاک ان تحتجب جمال الأمر بحجبات الوهم و الهوی فاطلع عن خلفها باسم ربّک العلیّ العظیم اما سمعت بأنّ کلّ ذی نور یظلم عند بهائه تاللّه الحقّ هذا لبهائه علی من فی السّموات و الأرض و ینطق فی کلّ شیء بأنّه لا اله الّا انا العزیز المقتدر المحیط فمن لم یهتدی بهدی اللّه فی تلک الأیّام انّه قد اظلم علی نفسه و مظلم عند ربّک کذلک نزّلنا الأمر فی کلّ الألواح و کنت من الشّاهدین قل أ تکفرون بالّذی کان مشتاقاً للقائه نقطة الأولی فی ظهوره الأولی و تحرّک باسمه و نطق بثنآء نفسه الممتنع المنیع قل یا قوم ان یأتیکم الیوم احد من الیهود و النّصاری بلوح اللّه و اثره و ینادیکم یا قوم بأیّ حجّة آمنتم بنقطة الأولی و بأیّ برهان کفرتم به فی ظهوره الأخری ما تقولون یا ملأ الغافلین تاللّه اذاً لن یجدنّ لأنفسهم مفرّاً الّا بأن یستدلّنّ بما استدلّوا به ملأ الفرقان حین الّذی شقّت سحاب الأوهام و اتی جمال علیّ بالحقّ و قضی الأمر من لدی اللّه المقتدر العزیز الحکیم فانظر الی المشرکین و ما یخرج من افواههم یقولون انّه قد ظهر قریباً تاللّه یلعنهم ما یخرج من افواههم و هم لا یشعرون و یکوننّ من الغافلین قل أ کان اللّه مقتدراً فی امره ام انتم یا ملأ العجزآء ان انتم مقتدراً فأتوا ببرهانکم یا ملأ المحتجبین و ان اعترفتم بأنّه لهو المقتدر علی ما یشآء قد اظهر مظهر نفسه کیف شآء و اراد و بعثه بالحقّ و ارسله علی العالمین یا قوم خافوا عن اللّه و لا تنظروا الی ما عندکم تاللّه الحقّ لن یکفیکم الیوم شیء ولو تتمسّکون بکتب الأوّلین و زبر الآخرین خافوا عن اللّه ثمّ انظروا الیه بعینه لا بعین احد من الممکنات کذلک وصّاکم اللّه فی الواحه المقدّس المنیر ثمّ انظروا بما ثبت به ایمانکم فی کلّ عهد و عصر و لا تعترضوا علی الّذی قد خرّت لوجهه اهل ملإ الأعلی سجّداً لنفسه المهیمن العلیّ العظیم

اذاً ینادی لسان علیّ بین السّموات و الأرض و یقول یا قوم تاللّه الحقّ انّ هذا لمحبوب العالمین و مقصود العارفین و انّک انت یا مظهر الجود اسمع قولی ثمّ مرّ علی الصّراط بقدرة ربّک ثمّ ناد بین النّاس بأعلی الصّوت و لا تکن من الصّامتین قل یا قوم تاللّه الحقّ قد اشرقت عن افق الجبین شمس قد رقم علیها بخطّ اللّه العلیّ الأعلی الملک یومئذ للّه الملک الفرد الواحد المقتدر الأبهی و هذه الکلمة لسیف لو یضرب به علی ظهر الشّیطان لینهزم مع جنوده الی اسفل النّیران کذلک اشرق الحکم عن مشرق السّبحان ان انتم من النّاظرین قل یا قوم قد انفطرت سمآء العلم و اتی ربّ الکلمات علی ظلل المعانی اذاً انصعقت کلمات اولی الاشارات کذلک قضی الأمر ان انتم من العارفین و انّک لو تقرأ هذا اللّوح علی لحن الّذی نزلت آیاته بالحقّ لیستجذب منها افئدة العارفین فیا لیت تتوجّه الی کلمات الّذی حارب مع اللّه و تفکّر فیما یخرج من قلمه ولکن بعدما تجنّب جمال القدم عن لقائه لعلّ تطّلع بأصل امره و تکون من العارفین ثمّ اعلم بأنّا نزّلنا لک لوحاً من قبل و ارسلناه بید احد من القاصدین و نسأل اللّه بأن یرزقک ما قدّر فیه من اثمار هذا الرّضوان و انّه هو الرّزّاق المعطی العزیز الکریم

فوعمرک لو تفکّر فیما نسبوا المشرکون بنفسی لتطّلع بهم و بما فی انفسهم لأنّک عاشرت معی و اطّلعت بعض سجیّتی بین العالمین فیا للّه من ذی بصر و ذی سمع و ذی قلب لیتفقّه فی الأمر و بما جری علیّ و ورد علی نفسی المظلوم من هؤلآء الظّالمین تاللّه الحقّ یا جواد قد جلسن حوریّات العزّ و التّقدیس فی غرفات تلک الکلمات و اصفرّت وجوههنّ من حزن هذا الغلام و ینادین اهل الامکان بأصوات حزین و یقلن یا قوم هذا لودیعة اللّه بینکم و امانته فیکم و انّه لجمال علیّ بالحقّ و کینونة محمّد و باسمه ظهرت البحور بالأمواج و الأشجار بالأثمار و السّحاب بالأمطار و کینونة القدم بالاقتدار ایّاکم یا اولی الأبصار لا ترتکبوا ما یجری عنه الدّموع من عین اللّه المقتدر العلیّ الحکیم ایّاکم ان لن تؤمنوا بالّذی ظهر بحجّة علیّ ثمّ ببرهان محمّد ثمّ بدلیل الرّوح ثمّ بآیات الکلیم لا تقتلوه بأسیاف الرّدّ و البغضآء تاللّه بما فعلتم قد احترقت اکباد الطّاهرات و اذاً ینوح علی التّراب روح الأمین و یا قوم قد تحیّرت اهل ملإ الأعلی من فعلکم تستدلّون بما ظهر من عنده و تقتلون نفسه المهیمن المتعالی الفرید ان یا حوریّات الغرفات ان اصمتن فی انفسکنّ لأنّ نغماتکنّ الأحلی ولو لن تؤثّر فی قلوب الّتی کانت قاسیة عن ذکر اللّه ولکن بذلک احترقت اکباد النّبیّین و المرسلین ان استرن وجوهکنّ لئلّا یطمثکنّ الّذینهم کفروا و اشرکوا و لئلّا یقع علی وجوهکنّ ابصار المکدّرین ان اصبرن علی مساکنکنّ لأنّ جمال القدم قد صبر فی نفسه فی عشرین من السّنین و فی کلّ یوم ما کان غذائه الّا من قطعات کبده و شرابه من قطرات دمه و کذلک قضت علیه الأیّام و هو کان ساکناً بنفسه فی نفسه السّاکن المقتدر العزیز العلیم ان اتّکلن علی اللّه ثمّ ارجعن امر المحبوب الی نفسه و لا تجزعن فی انفسکنّ لئلّا یرتفع ضجیج الممکنات الی ساحة عزّ مبین کذلک امرکنّ من امر بأمره کلّ مأمور و بعث بسلطانه کلّ مبعوث و ارسل من عنده کلّ رسول مقتدر امین تاللّه یا مظهر الجود اذاً قد اهتزّت حقایق الممکنات من الحانهنّ و جرت الدّموع عن عیون المقرّبین من حزنهنّ ولکنّ الّذینهم کفروا فی حجبات غلیظ فیا لیت یکون من ذی شمّ لیجد رایحة التّقدیس من قمیص اللّه لا فوعمرک لن یجدنّه الّا المطهّرون من اهل الحقّ و الیقین کذلک القیناک قول الحقّ لیجذبک نفحات الصّدق الی مقرّ الاستقامة و الانصاف و ینقطعک عن کلّ کاذب مریب و البهآء علیک و علی من سمّی برکن الأوّل من اسمی و علی الّذین اذا سمعوا ندآء اللّه اجابوه بخلوص مبین

* * *

من اهل قاین فی الطّآء

قد نزل من جبروت الفضل للّذی سمّی بأحمد لیکون بألطاف اللّه مسرورا

هو البهیّ الأبهی

هذا کتاب من لدی البهآء الی الّذی آمن باللّه و آیاته و اتّخذ اللّه لنفسه حبیبا انّ الّذینهم آمنوا باللّه فی تلک الأیّام اولئک بلغوا ذروة الفضل من لدن عزیز علیما و الّذینهم کفروا باللّه و بمظهر نفسه اولئک یلعنهم کلّ الذّرّات و کان ذلک عن اعین الغافلین مستورا قل یا قوم اما اخبرناکم بیوم یأتی اللّه علی ظلل النّور اذاً لن ینفع نفساً ایمانها و کذلک کان الأمر من اصبع الفضل علی الألواح مرقوما فلمّا اتی بالحقّ کذّبتم و کفرتم به و فرّطتم فی جنبه و کنتم عن شطر الانصاف بعیدا تاللّه الحقّ لن ینفع یومئذ نفساً ایمانها الّا بأن یدخل فی هذا الظّلّ الّذی کان بالحقّ ممدودا انّک انت ان استقم علی امر ربّک ایّاک ان لا تشرک به و انّه کان اثماً کبیرا ان اقرأ فی کلّ یوم ما نزل من جبروت الأمر لیحفظک بالحقّ و یجعلک علی الصّراط مستقیما ثمّ اعلم بأنّ مثل الآیات کمثل الرّوح و بها یحیی اللّه الّذینهم آمنوا و اقبلوا الیه و کذلک کان الأمر مقضیّا انّ الّذینهم جعلوا انفسهم محروماً عنها اولئک اموات غیر احیآء و ما کان اسمائهم لدی العرش مذکورا قل الأموات هم الّذین ما بعثوا الیوم من نفحات الرّحمن و ما شربوا خمر الآیات من کؤوس عزّ بدیعا کذلک فصّل اللّه بین السّعید و الشّقیّ و النّور و الظّلمة بکلمة الّتی کانت من امّ الآیات مفصولا و البهآء علیک ان تکون ثابتاً علی امر الّذی کان عن افق القدس مشهودا

* * *

لوح السّحاب قد نزّل من لدی اللّه مالک الرّقاب

بسم اللّه العلیم الحکیم

هذا کتاب من لدی الرّحمن الی الّذینهم اقبلوا الی قبلة من فی السّموات و الأرضین لتسرّهم آیات اللّه و تجذبهم الی افق الوحی و تقرّبهم الی مقام ینطق فیه کلّ شیء انّه لا اله الّا انا العزیز العلیم قم علی الأمر بحول اللّه و قوّته قل یا ملأ البیان اذکروا نعمة اللّه علیکم اذ کنتم فی شفا حفرة النّسیان و انزل علیکم من سمآء التّبیان ما علّمکم به هذا السّبیل الواضح المستقیم ان یا قلم القدم اذکر فی اللّوح ما تفرح به افئدة المخلصین و یوقن کلّ بصیر بأنّی انا المقتدر علی ما اشآء لا یمنعنی عمّا اردت من علی الأرض کلّها و انا العزیز الحکیم قل انّ المشرکین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و ادخلونا فی السّجن بظلم مبین فلمّا وردنا اردنا ان نبلّغ الملوک رسالات اللّه المقتدر العزیز العظیم و منهم ملک العجم کشفنا له جمال الأمر و عرّفناه نفسنا بعد الّذی اخترنا احداً من الأخیار و نفخنا فی قلبه روح القدرة و الاقتدار و ارسلناه الیه ککرة النّار بلوح من لدن ربّک العزیز القدیر و فیه بیّنّا ما اکتسبت یداه و ما ارتکبه ملک الرّوم لیعلما انّ البلآء لن یمنع البهآء عمّا اراد مالک الأسمآء و لم یخوّفنا سطوة الّذین کفروا باللّه العزیز الحمید و به نفخنا فی صور القدرة مرّة اخری و اضطرب منه کلّ جبّار عنید و فیه نزّل من النّصائح و المواعظ ما تستیقظ به افئدة الرّاقدین قد نزّلنا فیه من کلّ شأن بیاناً شافیاً یا طوبی لمن یقرأه و یتفکّر فی اشاراته لعمری انّه یکفی العالمین لو نزلت کلمة منه علی الجبال لتطیر من الشّوق الی اللّه العزیز الجمیل انّا ما اردنا منه الّا اظهار سلطنة اللّه و عظمته و انتشار امره و ظهور استقلاله بین عباده المریبین و ما ترکنا فیه لأحد من عذر ان اقرأ و کن من الشّاکرین قل یا ملأ الأرض تفکّروا انّا نزّلنا فی اللّوح لرئیسکم بأن یجمعنا و علمآء العصر لیظهر امر اللّه و حجّته لکم انّه ارتکب ما ناح به سکّان الملکوت انتم بعد ذلک بأیّ امر تتمسّکون و الی من تذهبون ان انصفوا و لا تکوننّ من الظّالمین و کذلک اردنا فی العراق ان نجتمع مع علمآء العجم لمّا سمعوا فرّوا و قالوا ان هو الّا ساحر مبین هذه کلمة خرجت من افواه امثالهم من قبل و هؤلآء اعترضوا علیهم بما قالوا و هم یقولون الیوم مثل قولهم و لا یفقهون لعمری مثلهم کمثل الرّماد عند ربّک اذا اراد تمرّ علیهم اریاح عاصفات و تجعلهم هبآء انّ ربّک لهو المقتدر علی ما یرید تشرّفت تلک الدّیار بقدوم ربّک المختار و نطق کلّ حجر و مدر قد ظهرت غرّة الأیّام و اتی المقصود بجلال مبین قد اخذ الاهتزاز ارض الحجاز و حرّکتها نسمة الوصال تقول یا ربّی المتعال لک الحمد بما احیتنی نفحات وصلک بعد الّذی اماتنی هجرک طوبی لمن اقبل الیک و ویل للمعرضین انار جبل الطّور من اشراق الظّهور و قال قد وجدت عرفک یا اله من فی السّموات و الأرضین تلک ارض فیها بعثنا النّبیّین و المرسلین قد ارتفع فیها ندآء الخلیل ثمّ الکلیم و من بعده الابن کلّ اخبروا و بشّروا العباد بهذا النّبأ العظیم و وروده فی تلک الدّیار کذلک نزّل فی الألواح من لدن منزل قدیم و السّدرة تنادی یا اهل النّاسوت قد اتی مالک الملکوت و استوی علی العرش و فی حوله من الملائکة المقرّبین دعوا الکنائس و المساجد ان اسرعوا الی مطلع الوحی و لا تتّبعوا ظنون الّذین غفلوا تاللّه قد طلع فجر الیقین انّ المعابد لذکره قد اتی المذکور بسلطان عظیم

ایّاکم ان تمنعکم الأذکار عن ربّکم المختار دعوا ما عند الأنام ثمّ اقبلوا الی مطلع الالهام هذا خیر لکم ان انتم من العارفین قم علی ذکری ایّاک ان یمنعک قول المشرکین انّ اللّسان خلق لذکر الرّحمن ذکّر البریّة ولکن بالحکمة کذلک قضی الأمر و رقم من قلم ارادة ربّک العلیم القدیر ان اجمع احبّائی ثمّ أمرهم من لدنّا بالبرّ و التّقوی کذلک امرت من لدن ربّک الأبهی و لک الیوم عندنا مقام کریم انّ الّذین یسدّون السّبیل و یأکلون اموال النّاس و یفسدون فی الأرض انّنی برآء منهم و اللّه علی ما اقول شهید لیس ذلّتی سجنی لعمری انّه عزّ لی بل الذّلّة عمل احبّائی الّذین ینسبون انفسهم الینا و یتّبعون الشّیطان فی اعمالهم الا انّهم من الخاسرین لمّا قضی الأمر و اشرق نیّر الآفاق من شطر العراق امرناهم بما یقدّسهم عن العالمین منهم من اخذ الهوی و اعرض عمّا امر و منهم من اتّبع الحقّ بالهدی و کان من المهتدین قل الّذین ارتکبوا الفحشآء و تمسّکوا بالدّنیا انّهم لیسوا من اهل البهآء هم عباد لو یردون وادیاً من الذّهب یمرّون عنه کمرّ السّحاب و لا یلتفتون الیه ابداً الا انّهم منّی لیجدنّ من قمیصهم الملأ الأعلی عرف التّقدیس و یشهد بذلک ربّک و من عنده علم الکتاب و لو یردن علیهم ذوات الجمال بأحسن الطّراز لا ترتدّ الیهنّ ابصارهم بالهوی اولئک خلقوا من التّقوی کذلک یعلّمکم قلم القدم من لدن ربّکم العزیز الوهّاب یا ایّها المقبل بلّغ رسالات ربّک لعلّ النّاس یضعون الهوی و یأخذون ما امروا به من اللّه فالق الأصباح قل لا تضیّعوا امر اللّه بینکم و لا تتّبعوا الّذین کفروا باللّه مرسل الأریاح ان انصروا اللّه بألسنکم انّ اللّسان سیف الرّحمن ان افتحوا به مدائن القلوب هذا شأن الانسان ان اعرفوا یا اولی الأبصار

قل یا معشر العلمآء هل یقدر احد منکم ان یرکض مع الفتی الالهیّ فی میدان الحکمة و البیان او یطیر معه الی سمآء المعانی و التّبیان لا وربّی الرّحمن کلّهم انصعقوا الیوم من کلمة ربّک کأنّهم اموات غیر احیآء الّا من شآء ربّک العزیز المختار انّه من اهل العلم لدی العلیم یصلّینّ علیه اهل الفردوس و اهل حظائر القدس فی العشیّ و الاشراق من کان رجله من الخشب هل یقدر ان یقوم مع الّذی جعل اللّه رجلیه من الحدید لا ومنوّر الآفاق انّ الّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده اولئک اخذتهم نفحات العذاب سوف یرون منازلهم فی النّار فبئس مثوی کلّ متکبّر جبّار قل یا قوم تفکّروا فی القرون الّتی خلت قبلکم ارسلنا فیها رسلاً کذّبوا بآیات ربّهم اخذناهم بذنبهم و ترکناهم تذکرةً لأولی الألباب این الّذین اتّکأوا فی القصور علی وسائد الغرور قد ارجعناهم الی القبور تلک البیوت ترکوها للعنکبوت فاعتبروا یا اولی الأنظار قل ان انتبهوا یا قوم قد نادی المناد فی برّیّة البیان و هذا یوم التّناد الی متی ترقدون فی مهاد الغفلة و الهوی قوموا و اقبلوا و لا تتّبعوا کلّ مشرک مرتاب انّا نزّلنا لک من قبل آیات بیّنات تلک مرّة اخری فضلاً من لدنّا و انا العزیز الغفّار لتقوم علی خدمة اللّه و تشکره فی الغدوّ و الآصال کذلک صرّفنا الآیات و ارسلناها الیک انّ ربّک لهو العزیز العلّام

* * *

بسم اللّه العلیّ الأعلی

هذا کتاب من لدی العبد الی الّذی سافر الی اللّه و کان من المهاجرین فی اللّوح مذکورا الی ان دخل السّجن هذا المقرّ الّذی فیه نزّل البلآء من سحاب القضآء فی کلّ حینا ان یا عبد طوبی لک بما مسّتک الشّداید فی سبیل اللّه و احتملت المشقّة فی طرق رضائه و توجّهت الی شطر الّذی قد کان الوجه عن افق الحزن فیه مرئیّا ان استقم علی حبّ مولاک و لا تحزن عمّا ورد علیک ان اصبر ثمّ اصطبر انّه یوفّی اجور الّذین هم صبروا تلقآء الوجه و انّه کان علی کلّ شیء قدیرا قل

ای ربّ انا الّذی توجّهت الی شطر رضائک و الطافک و قصدت حرم امنک و امانک اذاً لا تحرمنی عمّا عندک ثمّ قدّر لی ما یقرّبنی الیک و ینقطعنی عن دونک لأنّک قد کنت علی کلّ شیء محیطا

ای عبد مهاجر بشنو ندای این عبد مسجون را و شکر کن محبوب عالمیان را که بعرفانش فائز شدی و از شمال وهم بیمین یقین وارد گشتی و در سبیل رضایش از راحت گذشتی و بشطر عنایتش توجّه نمودی و بر مشقّتهای وارده صابر بودی جمیع این مراتب از فضل پروردگار عالمیانست چه که اگر اریاح عنایت که از یمین فضلش در هبوبست عباد را اخذ ننماید احدی برضایش موفّق نشود و بعرفانش فائز نگردد چنانچه مشاهده می‌شود بسی از عباد که لیالی و ایّام منتظر حقّ بوده‌اند و بعد از ظهور احدی بعرفانش فائز نشد الّا من شآء ربّک لذا باید این عباد در کلّ حین فضل بدیعش را شاکر باشیم و از او توفیق طلب نمائیم که بر حبّش مستقیم باشیم و از دونش منقطع عنقریب ایّام عمر بآخر رسد و جمیع ما بندگان در تحت تراب مأوی گیریم و در آن مقرّ جز عنایت او معینی نه و مونسی نخواهد بود غنی و فقیر عالم و جاهل عزیز و ذلیل کل در آن مقرّ تفرید بیک قسم درآیند و امتیازات و افتخارات عالم ملکیّه بالمرّه مرتفع شود و هیچ چیز در آن محل بکار نیاید مگر بدایع فضلش پس باید از خدا بطلبی که از فضل و عنایتش محروم نمانیم و از کوثر رحمتش بی‌نصیب نگردیم و در این چندروزۀ فانیه از ذکرش غافل نشویم و بدونش توجّه ننمائیم در حین نزول شداید و بلایا صابر باشیم و در موارد نعمت و رخا شاکر و الرّوح علیک و علی الّذین هم توکّلوا علی اللّه الفرد الواحد الأحد الصّمد المقتدر المهیمن القیّوم و الحمد للّه الملک المقتدر المحبوب

* * *

بسم اللّه الأقدس الأعلی

هذا کتاب من لدی الغلام الی الّذی اذا سمع ندآء اللّه توجّه الی مشرق الأنوار انّ فی استوآء جمال القدم علی العرش الأعظم فی سجن عکّآء لآیات لأولی النّهی فاعتبروا یا اولی الأبصار انّ الّذی عمر الدّنیا لنفسه قد سکن فی اخرب البلاد بما اکتسبت ایدی الّذین کفروا باللّه مالک یوم التّناد فانظر فی الدّنیا و قلّة شأنها لو کان لها شأن ما قبلنا هذا المقام الأدنی بعد الّذی کلّ عال استعلی من ارادة ربّک العزیز المختار یقول القلم ای ربّ الی متی اتحرّک علی الألواح قد ملئت الآفاق بدائع الآثار یکفی العباد کلمة من عندک لو یجدون حلاوة البیان عمّا یخرج من فم الرّحمن و ما خزن فیها من الحکم و الأسرار ان یا قلم بذکرک یجدّد حیوة العالم و یحدث به فی قلوب المخلصین ما یشتعل منه الآفاق لا تحزن بما تری العباد فی الغفلة و الضّلال سوف یجری من کلّ جهة سلسبیل البیان عمّا خرج من فمک فی العشیّ و الاشراق ادع ملأ الأکوان الی رحیق الحیوان لذا خلقت من ارادة ربّک المقتدر العزیز المنّان ان اذکر العبد الّذی ارادنی قل اذا سمعت ندائی من شطری قم علی امری بین عبادی و ثنائی بین بریّتی کذلک امرت فی هذا الیوم الّذی فیه شاخصت الأبصار لا تحزن عمّا تری من الاجحاف سوف یأخذ ربّک العباد الّذین ظلموا انّه قویّ الأمر و انّه شدید المحال ان اذکر العباد بالحکمة و البیان لعلّ یحدث بذکرک فی القلوب ما یقرّبهم الی شطر اللّه ربّک العزیز الجبّار و البهآء علیک و علی من وفی المیثاق

* * *

هاجر

بسم اللّه الأظهر

هذا کتاب من لدی الغلام الی امة من امائه لیجذبها ندآء الرّحمن الّذی ارتفع عن جهة العرش و انّ بندائه تجتذب افئدة العالمین فیا طوبی لمن وجد عرف القمیص من هیکل الأمر و اتّخذ فی جوار رحمة ربّه مقاماً کریما ان یا امتی لا تحزنی عن الفراق فارضی بما قدّر اللّه لک انّه خیر لک عمّا خلق بین السّموات و الأرضین تاللّه انّه یحبّ من احبّه و یذکر الّذینهم قاموا بثنآء نفسه بین عباده و انّه بکلّ شیء علیم ان اذکری ربّک ثمّ اسجدی و ارکعی حبّاً للّه الملک العزیز الجمیل و قد قدّر لک مقام فی الجنّة الأبهی طوبی لمن فاز بها و دخل فیها بهذا الاسم الأعظم العظیم و البهآء علیک و علی کلّ امة آمنت بربّها العزیز الکریم

* * *

ق

احبّای الهی علیهم بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

بسمه المستوی علی عرش یفعل ما یشآء

هذا کتاب من لدی اللّه مالک الأسمآء لأهل البهآء الّذین لا یتکلّمون الّا بما نطق لسان العظمة و الکبریآء و لا یتعقّبون کلّ مدّع کذّاب اولئک شربوا رحیق الاستقامة من عنایة ربّهم المختار سوف تسمعون ندآء ناعق لا تلتفتوا الیه دعوه بنفسه مقبلین الی قبلة الآفاق قد تمّت الحجّة بهذه الحجّة الّتی ظهرت بالحقّ و انتهت الأنوار الی هذا الأفق الّذی منه اشرقت شمس العظمة و الاقتدار طوبی لنفس تربّی العباد بحدود اللّه الّتی نزّلت فی الزّبر و الألواح قل لو یظهر فی کلّ یوم احد لا یستقرّ امر اللّه فی المدن و البلاد هذا لظهور یظهر نفسه فی کلّ خمسمائة الف سنة مرّة واحدة کذلک کشفنا القناع و ارفعنا الأحجاب طوبی لمن عرف مراد اللّه من عرفه یفرح قلبه و یستقیم علی الأمر علی شأن لا یزلّه من فی الابداع قد کشفنا فی هذا اللّوح سرّاً من اسرار هذا الظّهور و سترنا ما هو المکنون لئلّا ترتفع ضوضآء الفجّار تاللّه ما عرفه احد الّا علی قدره لو تجد نفس نفحات هذا القمیص لتنجذب علی شأن تطیر فوق الامکان لو نفصّل ما نزّلناه فی هذا اللّوح لا تنتهی بالأقلام و لا تکفیه بحور من المداد مع هذا الشّأن الّذی لا یخطر بالبال تسمع ما یقولون فی حقّی اهل الضّلال انّا کشفنا لک سرّاً من الأسرار فضلاً من عندنا علیک لتشکر ربّک العزیز العلّام ان یا اسمی انّا نزّلنا فی اکثر الألواح انّ الأمر عظیم عظیم مع ذلک ما تفکّر احد فی عظمته الّا من شآء ربّک العزیز الوهّاب انّا ترکنا اهل الأوهام فی تیه النّفس و الهوی لیشتغلوا بما عندهم من الظّنون انّ ربّک لهو الغنیّ المتعال قد ارتفعت رایة انّه لا اله الّا هو و هم یتکلّمون بما سمعوا من کلّ همج رعاع کذلک بشّرناک بالکلمة الّتی ظهرت بقمیص البدع بین الأرضین و السّموات قل لک الحمد یا من احاطنی فضلک و ذکّرتنی بما لا ذکّرت به الأخیار

ثمّ اعلم قد نزّل لوح الأحکام من مطلع وحی ربّک سوف نرسله بالحقّ امراً من عندنا انّ ربّک لهو المهیمن المختار و نزّلنا لک لوحاً قبل هذا و ارسلناه من جهة اخری لتوقن انّ ذکره سبق الأذکار نسأل اللّه بأن یؤیّدک علی انتشار امره و یوفّقک علی ما یحبّ و یرضی فی کلّ الأحیان انّما البهآء علیک و علی الّذین تکلّموا بما نطق لسان البیان فی قطب الامکان انّه لا اله الّا هو المقتدر المهیمن الواحد الفرد العزیز الجبّار

١۵٢١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

اشهد انّه شهد لذاته انّه لا یعرف بما سواه و لا یدرک بدونه

ای خدا بکدام رو رو بملکوت ابهایت نمایم و بکدام زبان بسوی تو تضرّع و التجا کنم الهی این خادم عاصی بآنچه در احاطه و احصای علمت درآید حمل خطایا و ذنوب و معاصی نموده ولکن بکمال جرئت و اطمینان بباب رجایت ایستاده عفو و غفرانت را میطلبد و فضل و جود قدیم و بدیعت را مسئلت میکند انّک انت الغفور الرّحیم و انّک انت الکریم ذو الفضل العظیم الهی در این حال چشم از خود پوشیده لا املک لنفسی نفعاً و لا ضرّاً و لا حیوةً و لا نشوراً خدمت اولیا و اصفیا و دوستانت عرض مینماید چون در کتاب مقدّس الهی اقدس و الواح منزلۀ در عراق و صحف و الواح بدیعۀ منیعۀ این ارض ذکر ارتفاع نعاق در مدن و دیار نازل لذا لوح مکنون مخزون که چند سنۀ قبل باسم حضرت اسم اللّه مهدی علیه من کلّ بهآء ابهاه از سماء مشیّت ابهی جلّ جلاله نازل در صدر این نامه نوشته ارسال میشود تا اولیای رحمن در حفظ و حراست و صیانت بیت امر مبین ربّ العالمین کمال جدّ و جهد را مبذول دارند و ضعفا را حفظ نمایند انّ ربّنا هو المؤیّد المقتدر العلیم الحکیم

و دیگر امری که اظهار آن از اعظم امور و اهمّ آنست آنکه این خادم کلمه‌ئی استماع نمود که بعضی از اولیای اطراف همچه گمان نموده‌اند مراسلاتی که باسم این عبد نزد ایشان و سایر دوستان ارسال شده العیاذ باللّه مشترک بوده یعنی آنچه از لسان حقّ جلّ جلاله نوشته شده از حقّ بوده و عنوان نامه از نقطۀ بسم ربّنا و خطبه و مناجات تا بمقامی که میرسد قصد افق اعلی و ذروۀ علیا نموده امام وجه مالک اسماء بعزّ اصغا فائز و در جواب این کلمات عالیات از مصدر آیات نازل قوله جلّ جلاله و عمّ نواله این فقرات از این عبد بوده استغفر اللّه عن هذا الشّرک العظیم کجا اخرس قادر بر آنست امام ملکوت بیان نطق نماید سبحان ربّی من ان اکون من المشرکین و همچنین بعد از کلمۀ انتهی فقراتی که ثبت شده تمام از حقّ جلّ جلاله بوده مختصر عرض مینمایم اینکه حرفی از این عبد نبوده کلّها نزّلت من ملکوت اللّه ربّی و ربّکم و ربّ من فی السّموات و الأرضین در جمیع اوقات مکاتیبی که باسم این عبد بود در ساحت امنع اقدس بعد از اذن خوانده میشد و امر میفرمودند بگیر قلم را و جمیع اجوبه من البدایة الی النّهایه از فم مبارک نازل و ثبت میگشت و این نه اختصاص باین عبد داشته بلکه مکرّر از لسان عظمت بلسان طائفین و اطراف نازل شده آنچه که کتاب مبین بوده از برای عالمین حال باید جمیع رحم بر خود و امر اللّه نمائیم تا کلمه‌ئی بمیان نیاید که مجدّد اساس شرک تازه‌ئی شود در ارض اعاذنا اللّه و ایّاکم یا معشر الموحّدین من هذه الظّنون و الأوهام ما کنت انا الّا عبد کاتب بین یدیه و النّاطق هو اللّه ربّی المتکلّم المنزل العلیم القدیم البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکم یا اهل البهآء و اصحاب السّفینة الحمرآء و الحمد للّه ربّ العرش و الثّری و مالک الآخرة و الأولی

خ‌ادم

فی ۴ ذی‌الحجّة الحرام سنة ١٣٠٩

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

ق

جناب م‌ح علیه تکبیر اللّه العلیّ العظیم ان یکون من المخلصین

بسم اللّه العلیّ الأعلی

هذا کتاب من لدی المسجون الی الّذی آمن باللّه ربّه العلیّ العظیم و فاز بلقآء الغلام و سمع منه ما لا سمع من احد دونه لو یکون من المنصفین و استشرقت علیه انوار الوجه و اهتزّته نسمات الرّحمن و استجذبته نغمات اللّه المقتدر العلیّ العلیم اسمع قول من ینادیک ثمّ ضع ما عندک عن ورائک خذ ما عند ربّک الرّحمن الرّحیم ایّاک ان تحتجب بما نزل فی البیان من الّذی بارادة منه ظهرت الأدیان فی زمن الأوّلین ایّاک ان تحتجب بحروفاته و مرایاه و ما خلق فیه عن الّذی بکلمة من عنده ینطقنّ کلّ شیء بأنّه لا اله الّا انا العزیز الحکیم و هذا ما امرناک به فی ظاهر الأمر کما نزل فی البیان من لدن منزل قدیم و انّک لو تدقّ بصرک تاللّه الحقّ لن تشهد فی البیان کلمة الّا و تجد منها رایحة ذکری العزیز البدیع و بکلّ کلمة اخذ اللّه عهد نفسی قبل عهد نفسه لو انت من العارفین قل انّ نقطة البیان ما تحرّک الّا باسمی و ما تنفّس الّا فی ذکری و ما تکلّم الّا بثنائی و یشهد بذلک ما نزل من عنده و کان نفسه علی ما اقول شهید و انّه حینئذ یکون حیّاً فی هذا الأفق المنیع و یقول یا محمّد اسمع قول من یدعوک الی اللّه ربّک و ربّ العالمین و لا ترتکب ما تضیع به حرمة الأمر بین النّاس و لا تکن من الّذینهم احتجبوا عن اللّه فی یوم الّذی شقّت فیه السّحاب و اتی المحبوب باسمه العلیّ العظیم اولئک قاموا علی الاعراض و الاعتراض و منهم من کفّره و منهم من حارب به و منهم من استدلّ بآیات القبل و بها اعترض علی نفسه المظلوم الفرید

ان یا محمّد اما تسمع نغمات اللّه فی هذه النّغمة العزیز المنیع اما تجد رایحة اللّه من هذا القمیص الدّرّیّ المنیر اما تشهد قدرة اللّه فی هذه القدرة الّتی احاطت العالمین اما رأیت سلطنة اللّه و اما سمعت قیامه بین ملإ الأعدآء تاللّه کلّ ما ظهر منه لیکون حجّةً و برهاناً ثمّ دلیلاً علی کلّ من فی السّموات و الأرضین قل انّ هذا لسبیل اللّه فاسلکوا فیه و لا تکوننّ من الصّابرین و انّ هذه لنغمة اللّه قد ارتفعت عن شطر العرش ان استمعوها یا قوم و لا تکوننّ من المریبین و انّ هذا لوجهه قد اشرق عن افق مشیّة نفسه الرّحمن فی هذا الرّضوان الأبدع البدیع

ان یا محمّد هذا لنبأ الّذی کان مسطوراً فی کلّ الألواح و هذا لأمر الّذی منه فزع کلّ من فی السّموات و الأرض الّا من عصمه اللّه بفضل من عنده و قدرة من لدنه و اشربه کوثر البقآء من انامل ارادة ربّک العلیّ الأبهی و جعله من المستقرّین ان ستر هذا الوجه بأیّ وجه تریدون و تکوننّ من المتوجّهین ان یا محمّد تاللّه انّ هذا لبدیع السّموات و الأرض لو انت من الموقنین و هذا لبدیع الّذی ما ظهر شبهه فی الامکان اذاً تفکّر لتشهد بما شهد اللّه فی ذرّ البیان ثمّ فی الحین ان یا محمّد لو یأتی احد و یستدلّ بکلّ ما نزل فی ازل الآزال لا ینفعه علی قدر نقیر الّا بأن یعترف بهذا الظّهور الّذی اشرق فی هذا الفجر المبین قل انّ الحقّ یتحرّک معه لو انتم من العارفین ثمّ اعلم بأنّ کلّ شجرة غرست فی البیان ما غرست الّا لهذا الظّهور الأعظم العظیم اسمع قولی ثمّ خلّص نفسک للّه محبوبک و محبوب العارفین ثمّ توجّه بأذن الفطرة الی تغرّدات طیور الأحزان فی رضوان البیان فی ذکری و ثنائی لعلّ تنقطع عن دونی و تتوجّه الی وجه ربّک الغفور الرّحیم ما رقم فی البیان من حرف و لا من کلمة و لا من کلام الّا و قد نزل فی امری و یشهد بذلک کلّ شیء لو انت من المنصفین أ تحبّ ان تکون من الّذین توقّفوا فی امر اللّه فی یوم الّذی جآءهم مظهر نفسه بسلطان مبین تمسّکوا بکلمات قبله ثمّ اعترضوا بها علی نفسه المقتدر العزیز القدیر انّک ان تخاف من ایمانک فاحفظ هذا اللّوح و اذا اعترض علیک احد بأیّ حجّة آمنت باللّه فأخرج اللّوح و قل بهذا الکتاب المقدّس العزیز المنیر فواللّه ما اردت فی تلک الکلمات الّا تبلیغ امر ربّک و کان اللّه علی ذلک لشهید و علیم و انّی ما اردت نفسی بل بما اراد اللّه لعباده المقرّبین ما کان مشیّتی الّا مشیّته و ما اراد انّه کان مرادی لو انت من العارفین ما اتکلّم الّا بعد اذنه و ما تحرّکت الّا بأمره المبرم المحکم المتین اسمع قولی ثمّ ضع ما عندک و قم علی امر اللّه ربّک و انّه لینصرک بالحقّ و انّ نصره بالمخلصین قریب ان اخرج عن خلف الاشارات ثمّ وجّه وجهک الی ملإ الفرقان و قل قد جآءکم الامتحان من شطر ربّکم الرّحمن اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من المتوقّفین قل انّ هذا لغلام قد جآءکم بحجّة اللّه و برهانه و دلیله و آیاته و عظمته و سلطانه و لا یمنعه شیء عن امره و لا یقوم معه السّموات و الأرضین اذاً یمشی ملکوت اللّه قدّامه ثمّ عن ورائه جنود الوحی و الالهام و عن یمینه من الملائکه قبیل ثمّ التفت الی ملإ الانجیل و قل قد جآءکم نبأ الأعظم العظیم تاللّه انّ الّذی صعد الی السّمآء قد نزل بالحقّ و قام تلقآء الوجه اتّقوا اللّه و لا تکوننّ من الغافلین و قد جآء لیحیی العالم و یتّحد اهل العالم و هذا خیر لأنفسکم ان انتم من العالمین و انفق روحه لمن فی السّموات و الأرض مرّة اخری حبّاً للّه المقتدر العزیز المنیع

و خاطب القسّیس قل ایّاک ان تدقّ النّواقیس تاللّه الحقّ قد ظهر ناقوس الأعظم و یدقّه انامل مشیّة ربّک الرّحمن فی عرش الرّضوان و استجذبت منه حقائق الأکوان الّذین طهّروا النّظر عن حدودات البشر و توجّهوا الی هذا المنظر الأکبر مقرّ اللّه المقتدر العزیز العظیم ایّاک ان تخاف من احد قم بقدرتی و سلطانی ثمّ بلّغ رسالاتی و لا تکن من الصّابرین ثمّ ارتدّ البصر الی ملإ التّوریة قل قد جآءکم سلطان الأسمآء و الصّفات الّذی فی قبضة قدرته ملکوت الآیات و قام عن یمینه ما وعدتم به من آل داود و انّه لهو الموعود عندکم و اذاً ینادیکم عن یمین عرش ربّکم الودود ان یا ملأ الیهود الی متی تکوننّ راقداً علی مهاد الجهل و الغفلة ان ارفعوا رؤوسکم فانّ الشّمس قد اشرقت عن افق الجلال و بلغت الی قطب الزّوال ان استضیؤوا منها و لا تکوننّ من المحتجبین

ثمّ قل بسم اللّه و باللّه و توجّه الی ملإ البیان قل یا قوم اما بشّرتم فی الواح ربّکم الرّحمن بهذا الظّهور الّذی جآءکم ببرهان اللّه المقتدر العزیز العلیم ان تکفروا به فبأیّ امر یثبت ایمانکم باللّه ربّکم فأتوا به و لا تکوننّ من الصّابرین هذا نفس علیّ بینکم و مُظهر محمّد فیکم و روح الرّوح بین السّموات و الأرضین و ما اراد لنفسه من شیء و یدعوکم فی کلّ حین الی اللّه ربّکم ان ارحموا یا قوم و لا تقتلوه بأسیاف البغضآء و لا تکوننّ من الظّالمین فأنصفوا فی انفسکم هل رأیتم فی البیان ما لا یکون دلیلاً علی ذکری و ثنائی لا فونفسه المنزل القدیم ان تستنشقوا اوراق البیان لتجدوا من کلّ ورقة منها رایحة قمیصی المقدّس العزیز المنیر ایّاکم یا قوم ان تشبّکوه بسهام الظّنون و الهوی و تکوننّ من الخاسرین انّی ما اردت ان اظهر نفسی بینکم ولکنّ اللّه اظهرنی بالحقّ و انطقنی بآیاته و ارسلنی علی العالمین انّ هذا سراج الّذی اشتعله محبوبکم و محبوب العارفین و هذه لنار اوقدها مشیّة ربّکم الرّحمن فی قطب الأکوان لو یتوجّه احد الی زفیر کلّ جذوة من جذواتها لیسمع بأنّ هذا لمحبوب اللّه قد ظهر بینکم و انّ هذا لمعبود العالمین لا املک لنفسی شیئاً و انّه یتکلّم بلسانی کیف یشآء لو کان هذا جرمی ما انا اوّل المجرمین تفکّروا فی رسل اللّه و سفرائه کلّهم تکلّموا بما تکلّم هذا الرّوح بینکم و یشهد بذلک حقائق الأشیآء و حوامل عرش عظیم و انتم ان لم تنصروا هذا المظلوم لا تتعرّضوا علیه خافوا عن اللّه الّذی انزل البیان ثمّ کتب الأوّلین فونفسه المحبوب ما اردت ان اکون رئیساً لمن علی الأرض بل القی علیهم ما امرت به من لدن عزیز جمیل لینقطعهم عن شؤونات الأرض و یصعدهم الی مقرّ الّذی انقطعت عنه عرفان المشرکین ثمّ ادراک المعرضین و انت تعلم بأنّی ما وجدت فی ایّامی موطن امن کنت فی کلّ الأحیان بین یدی الظّالمین و ورد علیّ ما لا ورد علی احد من قبل و انت تصدّقنی لو تکون من المنصفین قمت علی ذکر اللّه بین خلقه بما استطعت و ما قصّرت فی تبلیغ امره بین السّموات و الأرضین هذه لأیّام ما شهدت عین الابداع شبهها و فی مثلها ما ظهر احد من سفرآء اللّه الّا هذا الظّهور الأبدع البدیع و بهذا الظّهور یظهر حکم البدع لو انتم من الموقنین و بهذا الظّهور ثبت قدرة اللّه بین عباده و ظهر سلطانه علی کلّ ذی بصر علیم

ان یا محمّد انّا اجبناک من قبل و حضرت بین یدینا و سمعت منّا ما لا سمعه اکثر النّاس و اطّلعت بسجیّتی و ذکری بین هؤلآء الغافلین ایّاک ان تمنع نفسک من هذا البحر الأعظم العظیم انّ الّذی اتّخذوه النّاس لأنفسهم ربّاً انّه کان ان یحضر تلقآء الوجه بخضوع مبین فلمّا ارفعنا ذکره اراد سفک دمی بما اتّبع نفسه و هواه و کذلک ورد علینا فی هذا السّجن البعید قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا الّذینهم لا یعرفوا الشّمال عن الیمین کذلک قصصنا لک ما ورد علی الغلام و القیناک ما یقرّبک الی اللّه ربّک لتکون من الفائزین فانقطع عن نفسک ثمّ عن الدّنیا و قم علی امر ربّک بقدرة مبین ان اجتمع النّاس علی هذا البحر الّذی یتموّج فی ذاته لذاته و ینطق کلّ موج من امواجه بأنّه لا اله الّا هو العزیز الکریم ایّاک ان یمنعک الأسمآء عن موجدها و الملک عن مالکه طهّر نفسک عن کلّ شیء ثمّ لسانک عن ذکر العالمین اذاً لو تذکر عند النّاس ذکر اسم ربّک العزیز العلیم لیؤثّر قولک فیهم الّا الّذینهم اُخذ روح الحیوان عنهم اولئک رماد الأرض لا یحیون ابداً لو ینفخ فیهم الرّوح بدوام اللّه الملک العزیز القدیر انّا ارسلنا الیک من قبل الواح عزّ منیع یکفی کلمة منها کلّ الخلائق اجمعین ان استمع ما امرناک به حبّاً لنفسک و لا تکن من المتجاوزین هذا ینبغی لک و یجعلک غنیّاً عمّا عرفت و علمت و عمّا خلق بین السّموات و الأرضین و الرّوح و التّکبیر علیک و علی الّذینهم آمنوا باللّه و کانوا من الموقنین

* * *

هو اللّه تعالی شأنه الذّکر و البیان

هذا کتاب من لدی المظلوم الی من اقبل و سرع الی اللّه العلیم الحکیم یا محمّد نشهد انّک طرت بقوادم الاشتیاق الی مالک یوم المیثاق وردت و حضرت لدی الباب و سمعت النّدآء من مطلع الکبریآء و فزت بما فاز به المقرّبون احمد اللّه بهذا الفضل العظیم یا تقی اسمع ندائی مرّة اخری وصّ القوم بتقوی اللّه و بما یرتفع به امره البدیع قل ایّاکم ان تمنعکم شبهات اهل البیان عن ربّکم الرّحمن دعوهم ورائکم مقبلین الی سدرة الظّهور الّتی ینطق علیها مکلّم الطّور انّه لا اله الّا انا العلیم الخبیر یا ابن ابهر علیک بهآء اللّه مالک القدر کن ناطقاً بذکری و متوجّهاً الی وجهی و آخذاً کتابی بقوّة من عندی و قائماً علی خدمة امری و مقبلاً الی افقی المنیر الّذی اذ ظهر سجدت له الآفاق و خضعت له الأنوار کذلک انزلنا الآیات و صرّفناها بالحقّ فضلاً من عندنا علیک و انا الفضّال الکریم اذهب بکتابی الی دیاری و ذکّر اولیائی و بشّرهم بعنایتی و رحمتی و قل اللّه معکم فی کلّ الأحوال نسمع و نری و انا السّمیع البصیر اتّقوا اللّه یا قوم و لا تتّبعوا الّذین بدّلوا البحر بالغدیر و الایقان بالأوهام انّهم من الأخسرین فی لوح مبین

نشهد انّک حضرت و ذکرت اهل القاف الّذین وفوا بمیثاق اللّه و عهده و کانوا من الرّاسخین

و ذکرت اهل الزّآء الّذین نبذوا الأوهام متمسّکین بحبل الیقین نشهد انّا سمعنا منک ذکر اهل الطّآء الّذین آمنوا بمالک الأسمآء و فاطر السّمآء و اهل القاف و المیم و الکاف افرح بشهادتی و قل لک الحمد یا مقصود العارفین

و نذکر اولیائی فی الصّاد و نبشّرهم بآیات اللّه ربّ العالمین یا اهل الصّاد قد توجّه الیکم مالک الایجاد من شطر السّجن و یشهد باقبالکم و توجّهکم و خضوعکم و خشوعکم لأمر خضعت له اعناق المشرکین قد ورد علیکم فی سبیل اللّه ما ناح به روح القدس ثمّ الّذین طافوا عرشی العظیم قد هاجرتم من دیارکم بما ورد علیکم انّ ربّکم الرّحمن هو العلیم الخبیر لا یعزب عن علمه من شیء یشهد بذلک کلّ عارف بصیر ما لی اری الذّئب خلف اغنامی قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تکونوا من الظّالمین نوصیکم بالاستقامة الکبری فی هذا الأمر الّذی به اسودّت وجوه المشرکین

یا اولیائی فی ابهر انّ المظلوم قد اقبل الیکم من شطر السّجن و ذکرکم بما لا تعادله ثروة الأغنیآء و لا ما عند الملوک و السّلاطین قد ذکرکم من حضر لدی الوجه ذکرناکم بهذا اللّوح المبین

یا قمصر مرّت علیک نفحات الرّحمن و فزت بما لا فاز به اکثر مدن العالم اعرفی هذا الفضل الکبیر نوصیک بحفظ ما اوتیت من لدی اللّه العزیز الحمید انّ النّاعق نعق و الغراب نعب و حمامة العرش نطقت انّه لا اله الّا انا العزیز الجمیل و نذکر اولیائی فیک و نأمرهم بالاستقامة فی هذا النّبإ العظیم قد ظهر ما اخبرناکم اذ کان النّور مشرقاً من افق الزّورآء و فی ارض السّرّ و فی هذا المقام الکریم

و نذکر اولیائی و احبّائی فی المیم و الألف و نبشّرهم برحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین یا اصحابی هناک نشهد انّکم اقبلتم و آمنتم باللّه مالک هذا الیوم البدیع طوبی لبیوتکم بما ارتفع فیها ذکر اللّه و ذکر اولیائه و فزتم بما کان مکتوباً فی الواح ربّکم المقتدر القدیر

یا اصحابی فی السّین و النّون انّ المظلوم یذکرکم و یأمرکم بما ینبغی لهذا الأمر الّذی اعرض عنه کلّ غافل مریب خذوا کتاب اللّه بقوّة من عندنا و کونوا من الرّاسخین انّا نوصیکم بحفظ ما اوتیتم احمدوا ربّکم الرّحمن الرّحیم قد حضر ابن ابهر فی المنظر الأکبر و ذکرکم ذکرناکم بهذا اللّوح الّذی لاحت من افقه شمس عنایة ربّکم الکریم

یا ابن ابهر قد ذکرت عبادی و امائی تلقآء الوجه و فاز کلّ عبد و امة بما کان مذکوراً فی کتب اللّه و مسطوراً من القلم الأعلی فی لوح ما اطّلع به الّا هو کذلک ارتفع حفیف سدرة المنتهی فی هذا المقام الرّفیع قل یا ملأ الامکان ونفسی الرّحمن قد ارسلنا الیکم عرف بیانی الأحلی هل تجدونه ام تکونون من الغافلین قد ملأت الآفاق نفحات الوحی هل تجدونها ام انتم من النّائمین قد تضوّع عرف قمیص الرّحمن فی العالم طوبی لمن عرف و وجد و قال لک الحمد یا مقصود العالمین تاللّه تعطّر العالم من نفحات القلم ولکنّ الأمم فی سکر عجیب قل یا ملأ البیان قد اتی الرّحمن برایات العرفان رغماً لأنفکم انّه هو الّذی سجد لاسمه نقطة البیان و الملأ الأعلی و الملائکة المقرّبون قل انّ الرّوح الأمین یطوف حول العرش و اهل الفردوس سکنوا فی ظلّ هذا المقام العزیز البدیع من اعرض عن هذا الاسم انّه اعرض عن اللّه من قبل و من بعد یشهد بذلک من عنده لوح حفیظ الرّحمة الّتی جرت من قلمی الأعلی علیک و علی الّذین یحبّونک و یسمعون قولک فی هذا الأمر العظیم الّذی به ارتعدت فرائص المشرکین الّذین نبذوا کتاب اللّه ورائهم مقبلین الی کلّ غافل اعرض عن اللّه الملک الحقّ المبین

* * *

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

هذا کتاب من هذا الغلام الی من علی الأرض اجمعین ان لا تعبدوا الّا اللّه الملک العلیّ العظیم کذلک نزّل الأمر فی کلّ الألواح من لدن مقتدر قدیر و بعد قد سمعنا بأنّ المعرضین ارادوا ان یحضروا بین یدی الغلام قل ان احضروا و لا تکوننّ من المتوقّفین و جعلنا محلّ الحضور بیت اللّه الّذی بناه احد من السّلاطین و انّه سمّی بالسّلیم فی ملکوت الأسمآء لو انتم من العارفین و قرّرنا یوم اللّقآء یوم الأحد او الاثنین و کان اللّه علی ما اقول شهید قل لو یجتمع کلّ من علی الأرض لیأتیهم الغلام بنبإ عظیم قل انّه لو یتحرّک یتحرّک معه جنود الغیب ثمّ اهل ملإ الأعلی ثمّ حقایق العالمین اتّقوا اللّه یا ملأ المعرضین ثمّ انصفوا فی امر الغلام و بما اتی به و لا تکوننّ من الظّالمین انّه ما اراد الّا ما اراد به ربّکم العالم الحکیم

* * *

باسم محبوبی العلیّ الأعلی

هذا کتاب من هذا المفتقر الّذی یدعو کلّ من فی السّموات و الأرض الی ربّه العزیز الجبّار قل انّ فی تسجّر الأبحار و تجرّی الأنهار و تقلّب اللّیل بالنّهار و ظهورات الأحدیّة فی قمص الأنوار و هبوب الأریاح و آثار الصّنع فی الأثمار لآیات لأولی الأبصار قل یا ملأ الأرض فانظروا الی آثار قدرة اللّه کیف خلق کلّ من فی السّموات و الأرض بحرف من قلمه و نفخ فیهم روح الحیوان بحرف اخری کذلک نلقی علیکم ما ستر فی طمطام یمّ الأسرار و ارسل علیهم علیّاً قبل محمّد و انزل معه آیات بیّنات یعجز عن عرفانها کلّ ذی علم و اقتدار و بذلک شقّت ارض المعرفة و انفطرت سموات الحکمة و رفعت غمام الفضل و تنزل علیکم الأمطار کلّ ذلک تذکرة لکم بالحقّ و عبرة لأولی الألباب و یهدی المنقطعین الی رفرف القدس و ما یزید الظّالمین الّا خسار قل یا قوم هذا ما وعدکم اللّه فی الألواح قد جآءکم علی غمام من النّار و فی حوله ملائکة الرّوح و یبشّرکم برضوان الأحدیّة فی مقعد الّذی فیه تشرق الأنوار و اقبل الیه الّذین اوتوا بصائر العدل من لدن عزیز مختار و اعرض الّذین تجد فی صدورهم غلّاً من اللّه و کانوا من الّذینهم کفروا باللّه فی کلّ عهد و اعصار و هذا ما رقم من قلم الأعلی علی الواح الّتی سطّرت من اصبع اللّه المهیمن الجبّار قل یا قوم فأنصفوا فی انفسکم اقلّ من آن و تفکّروا فیه یا اولی الأفکار ان لن تؤمنوا بالّذی جآءکم بآیات بیّنات فبأیّ وجه توجّهون الیوم یا اولی الانصاف اما سمعتم من قبل یوم یأتی ربّک او بعض آیات ربّک و هذا هو الّذی قد اتی فی ظلل من الأنوار بآیات یعجز عنها کلّ من فی السّموات و الأرض و تذهل عنها عقول العارفین ثمّ افئدة اولی الأخیار

قل یا قوم قوموا عن مراقد الغفلة ثمّ اقبلوا الی اللّه الواحد المقتدر الفطّار قل انّ فی خلق انفسکم و تکلّم السنکم و تحرّک ایدیکم لآیات لأولی الأنظار قل یا قوم لا تمنعکم الدّنیا و زخرفها و لا یسدّکم ما نزل علیکم من کلّ متکبّر مرتاب و لا تخافوا عن الّذین ما سلّطهم اللّه الّا علی ابدانکم فی ایّام معدودة لیبلوکم ایّکم کان فی الملک من مصطبر صبّار و ما نزل کلّ ذلک علیکم الّا بما قدّر فی لوح المحفوظ علی قدر و مقدار و سیمضی کلّ ما مسّتکم من القضایا اقلّ من ان ترتدّ الیکم الأبصار اتّقوا اللّه و خافوا عن الّذی کان مقتدراً علیکم و علی ارواحکم و اجسادکم و لا یمنعه احد فی امره یفعل ما یشآء و لا یسأل عمّا شآء و هو العزیز المختار قل انّ الّذینهم صبروا فی الأرض فسوف یجزیهم اللّه احسن الجزآء و یرکبون علی براق الحمرآء و یمرّون فی کلّ حین عن کلّ اشطار و اقطار

قل یا قوم هذه ناقة اللّه ترعی ما انبت اللّه لها فی ارض الفردوس و تسقیکم من لبن الّذی تحیی به الأرواح و الأبدان و یا قوم لا تمسّوها بسوء انفسکم و لا تتّبعوا هواکم فاتّبعوا الّذی یدعوکم الی اللّه ثمّ اذکروه فی قلوبکم فی اللّیالی و الأسحار قل أ و لم یکفکم انّه انزل علیکم الکتاب و فیه فصّل کلّ امر و یتلی علیکم فی عشیّ و ابکار و یبشّرکم لقآء یوم ترهق فیه وجوه الظّالمین غبرة النّار و تندکّ فیه جبال العلم و تنشقّ ارض الکفر و تنفجر فیه الأنهار قل هذا یوم الّذی وعدتم به فی الألواح اذاً کانت السّموات مطویّات فی یمین القدرة و تقبض الأرض بقبضة الارادة و تشتعل فیه الأبحار هذا ما رقم قلم الأمر من خفیّات الأسرار بالاجهار اذاً یستبشروا المقرّبون بلقآء ربّهم و یضطرب کلّ مستکبر مکّار و یسوق الّذین آمنوا ملائکة النّور الی جنّة البقآء فی قطب العمآء و یسوق الّذین کفروا ملائکة العذاب الی بئس القرار کذلک نلقی علیک من اسرار الأمر و نذکر لک ما فعلوا الّذینهم کفروا من قبل کما یکفرون الیوم هؤلآء الفجّار لتطّلع بما قضی من قبل و لتکون راسخاً فی امر اللّه بحیث لا یزلّک کلّ منکر کفّار فاعلم بأنّ الّذین اوتوا التّوریة قد وعدوا بالّذی یأتی من بعد فلمّا جآءهم عیسی بآیات الرّوح اذاً قالوا ان هذا الّا رجل کذّاب ثمّ اولو الانجیل بشّروا بمن یأتیهم من بعد فلمّا جآءهم محمّد رسول اللّه استکبر علیه کلّ مغلّ مکّار اذاً فاسأل عن الّذینهم اوتوا الفرقان اذ جآءهم الرّسول من عند اللّه قالوا ما هذا الّا رجل سحّار فلمّا رجع الی مقاعد القدس فی قباب العظمة اذاً یرجوه فی کلّ حین و یتضرّعون باللّیل و النّهار کذلک فعلوا من قبل الّذی لا قبل له و یفعلون الی آخر الّذی لا آخر له و هذا ما قصصنا لک عن الّذینهم کفروا و اعرضوا بعدما جآءتهم البیّنات من کلّ الأشطار و مکروا علی اللّه علی ما هم کانوا مقتدراً علیه و ما مکر الکافرین الّا فی تبار کما تری الیوم لمّا جآءهم علیّ بالحقّ بالبیّنات و الزّبرات قالوا ما وعدنا بهذا فی آبائنا اذاً استکبروا علیه و فرّوا کحمر فرّار و هذا مقدارهم فی الملک و ما زیّنت الشّیطان لهم اعمالهم بحیث لا یشعرون ما یقولون و کذلک نبّأناک من کلّ شیء نبأً لتکون من اولی البصّار قل و کذلک فانظروا الی الّذینهم اوتوا البیان لو یأتیهم احد بآیات بیّنات و حجج واضحات و دلل باهرات و کلم جامعات و حرف درّیّات اذاً یغمضون عیناهم عن کلّ ذلک و ینکثون عهد اللّه و ینکصون علی اعقابهم و لا یقبلوه الّا بسهام طیّار و بذلک ایقن بأنّ المؤمن فی کلّ الأعهاد لم یکن الّا کالکبریت الأحمر و هذا ما نزل حینئذ من سمآء الرّوح علی افئدة الأبرار

قل یا قوم ان تملکوا خزاین الأرض کلّها و تحکموا علی ما تطلع الشّمس علیها و تأکلوا کلّ ما ظهرت عن الأشجار من الأثمار و تلبسوا کلّ ما نسج فی الأرض من الحرر و الألباس و تصرّفوا کلّ الأبکار فواللّه لن ینفعکم فی شیء حین الّذی تأتیکم ملائکة الموت من مدبّر قهّار و ینقطعکم عن کلّ ذلک اقلّ من اللّمحة کأنّکم ما خلقتم فی الملک و هذا من حقّ الّذی رقم فی الأسطار من عند اللّه المقتدر العزیز الجبّار و کذلک شرعنا لکم شریعة النّصح و اشهدناکم مناهج القدس و علّمناکم سبل الفردوس و القیناکم حکمة الأمر لیقرّبکم الی العزیز القدّار قل یا ملأ الأرض فمن شآء فلیتّخذ هذا النّصح لنفسه سبیلاً الی اللّه فمن شآء فلیعرض فیرجع الی مقرّه فی لهب النّار و التّکبیر علیک و علی الّذینهم سمعوا نغمات الرّوح و صعدوا الی مقرّ قدس نوّار

* * *

بسم اللّه الأقدس الأبهی

هذا کتاب نزل بالحقّ و انّه لهدی و رحمة للعالمین جمیعا و انّه لحجّة اللّه بین عباده و برهانه بین بریّته و دلیله الأعظم بین خلقه و میزانه الّذی قد نصب بالحقّ ولکنّ النّاس هم لا یفقهون حدیثا و انّه لآیة الکبری و طلعة الأعلی و سرّ الآخرة و الأولی قد ظهر فی قمیص الأبهی سبحانه عن ادراک کلّ مشرک بغیّا قد ظهر بطراز اللّه بین السّموات و الأرض و اتی عن ملکوت الاجلال باقتدار مبینا اتّقوا اللّه یا ملأ الأرض و لا تحتجبوا عن الّذی بارادة من عنده انفجرت ینابیع الحکمة من قلوب الّذینهم کانوا فی الأمر تقیّا لولاه ما خرقت الأحجاب و ما اتی ربّ الأرباب فی ظلل اسم علیّا و انّه لموجد الأسمآء ان انتم بذلک علیما و عن یمینه جبروت الأمر و فی قبضته ملکوت ملک السّموات و الأرض و انّه لجمال علیّ بالحقّ فافتحوا ابصارکم لتشهدوه مرّة اخری بهذا الاسم الّذی اشرق عن افق هذا الفجر بضیآء بدیعا و انّ هذا لهو الّذی علّق فی الهوآء فی سبیل اللّه ربّه و ورد علیه ما اضطربت عنه ارکان عرش عظیما و انتم یا ملأ البیان فاستحیوا عن جمال الّذی فدی نفسه ثمّ اتّخذوا الی المحبوب فی هذا الظّهور سبیلا ایّاکم ان تحتجبوا عن الّذی خلقتم للقائه و یدعوکم فی کلّ حین الی افق منیعا و ما اراد الّا تقرّبکم الی ملکوت اللّه و تطهیرکم عن دنس الأرض و ارتقائکم الی خبآء الّذی کان باسم اللّه مرفوعا و ما اراد لنفسه من شیء بل اراد لکم ما قدّر من لدن مقتدر قدیرا و ما نزّلنا الآیات علیکم الّا تذکرة لمن یخشی و کان اللّه علی ذلک علیما و انّها لتنزیل من لدن ربّکم الرّحمن و انّه حینئذ استوی علی العرش و عن یمینه سلطان الرّسل الّذی کان فی الکتاب علیّا یا قوم اتّقوا اللّه ثمّ اسلکوا سبیل الحقّ و انّه لسبیل مستقیما و لقد کرّمناکم یا احبّائی علی من علی الأرض و فضّلناکم علی کثیر من العباد و انزلنا علیکم الکتاب و فصّلنا فیه من کلّ نبأ تفصیلا و شرعنا لکم شرایع الأمر لتعرفوا مشربکم و تکوننّ علی الأمر مستقیما قوموا علی الأمر ثمّ انصروا هذا الغلام الّذی ابتلی فی تلک الأیّام ببلایا یعجز عن احصائها کلّ محصی علیما ایّاکم ان تفرّطوا فی جنب اللّه و تدعوا احکامه عن ورائکم و من یدع انّه من الظّالمین فی اللّوح مذکورا ایّاکم ان تجعلوا هذا الکتاب مهجورا ان اتّحدوا یا قوم علی امر اللّه و هذا ما امرتم به فی الألواح و کنّا علی ذلک شهیدا و بالاتّحاد یظهر امر اللّه بین بریّته و یقلّب الوجوه الی مشرق اسم بهیّا ان اظهروا بین العباد بسجیّتی و آثاری و لا تکوننّ عن نفحات هذه الأیّام محروما و انّک انت یا ورقة‌الفردوس ان استمعی ندائی عن جهة عرشی لیجذبک الی سمآء فضلی و هوآء مکرمتی و ینطقک بثنآء نفسی بین العالمین دعی ما دونی عن ورائک ولّی وجهک شطر هذا الحرم الّذی بناه اللّه بأیدی قدرته و یطوفنّ فی حوله اهل ملأ الأعلی ثمّ ملائکة المقرّبین ایّاک ان تحزنی من شیء فسوف یفنی الدّنیا و یرجع کلّ الأمور الی مبدئه و هذا لحقّ یقین ان استبشری ببشارات الرّوح و انّه ایّدک بالحقّ و یؤیّدک کیف یشآء و انّه لهو المقتدر القدیر طوبی لک بما سمعت نغمات ربّک و فزت بأنوار الوجه فی ایّام الّتی کان الکلّ فی حجاب غلیظ طوبی لک بما دخلت جنّة الّتی استظلّ فی ظلّ ورقة منها کلّ الجنان ذلک هو الفوز العظیم ذلک هو الفضل المبین و انّا لو نرید ان نقصّ لک ما ورد علینا لتبکین و تنوحین لذا نستر منک فضلاً من لدنّا و انا الغفور الرّحیم قد مسّنی من البلایا ما احترقت عنه قلوب الأصفیآء ثمّ افئدة النّبیّین و المرسلین و یشهد بذلک کلّ الأشیآء و کلّ ذی علم علیم و نشکر اللّه فی کلّ ذلک و انّه لهو المحبوب فیما یشآء و انّه لهو المقصود فیما یرید تاللّه ما قصد هو مقصودی و ما اراد لی هو مرادی لا اجزع من شیء ولو اقتل فی کلّ حین بکلّ الأسیاف من جنود المشرکین یا لیت کنت من الّذین سفک دمائهم فی سبیلی فی سنة الشّداد الّتی اخبرناکم بها من قبل فی الواح عزّ عظیم انّ الّذینهم صعدوا الی اللّه و انفقوا ارواحهم حبّاً لجمالی تاللّه انّهم حینئذ فی جنّة الأبهی و یطوفن فی حولهم قاصرات الطّرف ثمّ ملائکة المسبّحین و احمرّت من دمائهم وجوه اهل ملأ الأعلی ثمّ الّذینهم سکنوا عند سدرة المنتهی ثمّ ملائکة الّذین ما امروا بالسّجود ان انتم من العالمین و هذا شأن الّذینهم قتلوا و ما قتلوا اولئک من اعلی الخلق عند اللّه و یستبرکنّ بلقائهم ملأ الکروبین یا احبّائی لو یسفک دمائکم علی وجه الأرض لأحبّ عندی من ان تسفکوا دم احد هذا ما نزل فی اوّل هذا الظّهور لو انتم من العالمین قد محونا حکم القتل فی الألواح فی یوم الّذی استوی فیه جمال القدم علی عرش عزّ عظیم و هذا ما نزل فی کلّ الألواح ان انتم من العارفین ان احیوا النّفوس بنفحات ربّکم الرّحمن و هذا شأن المقرّبین و قد کرّرنا هذا الأمر فی الکتاب و کان اللّه علی ما اقول شهید ایّاکم ان ترتکبوا ما یرجع به الضّرّ الی سدرة اللّه المهیمن العزیز القدیر علیک یا ورقة البقآء نفحات البهآء ثمّ ثنائه و ذکره و ذکر العالمین طوبی لک بما تمسّکت بسدرة الأمر و ما سقطت من اریاح الافتتان الّتی بها سقطت الأوراق من سدرة عزّ رفیع یعظک اللّه حبّاً لنفسک بأن تمسّکی بها باسمی الغالب القدیر لتکونی باقیاً علیها کما کنت لها و بها و هذا من عمل لا تقابله اعمال الثّقلین ان اشکری ربّک فی کلّ الأحیان و انّه اختصّک بین امائه و نسبک باسمه الأعظم العظیم ثمّ القی التّکبیر من قبل اللّه علی اختک الّتی استشهد الّذی کان معها فی سبیل ربّه و فاز بأنوار اللّه و طار فی هوآء قرب لطیف و اذاً حضر روحه تلقآء العرش و کان ناطقاً بثنآء ربّه کذلک یجزی اللّه عباده المجاهدین

ان یا قلم الأمر فاذکر فی الکتاب ابوالحسن الّذی آمن باللّه و ربّ الآخرة و الأولی و سمع نغماته فی ایّام الّتی ظهر کینونة القدم باسمه الأعظم الأبهی ان یا غلام طیّر بقوادم الانقطاع الی سدرة المنتهی مقرّ الّذی فیه استضآء وجه ربّک العلیّ الأعلی طهّر نفسک عن حجبات الّذینهم کفروا باللّه اذا ظهر علیّ بالحقّ مرّةً اخری قم باسمی و سلطانی و قل تلک آیات اللّه قد نزلت بالحقّ و انّها لتذکرة لمن یخشی تنزیل ممّن خلق السّموات و انّه لهو الّذی علی العرش استوی یسجده من فی ملأ الأعلی و ما خلق فی مدائن البقآء و ما تحت الثّری اتّقوا اللّه یا قوم و لا تمنعوا انفسکم عن الّذی یطوف فی حوله حقایق الأصفیآء و یعلم السّرّ و اخفی قل فوربّ العرش انّه ما ینطق عن الهوی بل بما یلقی الرّوح فی صدره الممرّد الأصفی طوبی لک بما کسّرت صنم الّذی کفر و تولّی و اقبلت الی ربّک العلیّ الأبهی قل انّه حینئذ بالأفق الأعلی و ینطق بآیات ربّه الکبری الّتی جعلها اللّه حجّة من عنده علی من فی الأرض و السّمآء و عنده علم السّموات و الأرض و یشهد الّذینهم ضلّوا السّبیل ثمّ الّذی اهتدی قل یا قوم أ تمارون فی الّذی اتی عن مشرق الجلال بسلطنة عظمی و یدعوکم الی اللّه فی کلّ صباح و مسآء ان اهتدوا یا قوم بهذا الظّهور الّذی قرّت بجماله عیون اهل ملأ الأعلی ایّاکم ان تحتجبوا بالأسمآء عن الّذی یطوف فی حوله اسمآء الحسنی

ثمّ ذکّر فی الکتاب الّذی سمّی بالنّبیل قبل حسین فی الواح القضآء لیفرح بما ذکر من قلم الأمر فی سرادق الأسمآء و ینصر ربّه بما استطاع و یکون ممّن هدی و استهدی ان یا غلام آنس بذکری ثمّ بلّغ امری هذا من نصحی علیک و علی من استضآء بأنوار الوجه فی هذه الأیّام الکبری قل قد جائکم شدید الأمر من جبروت اللّه العلیّ الأعلی لا عاصم الیوم لکم یا ملأ المشرکین الّا اللّه ربّ السّموات العلی خافوا عن اللّه و لا تجادلوا بآیاته بعد انزالها و لا تتّبعوا کلّ مشرک کفر و طغی ان اتّبعوا الّذی کان فی قبضته ملکوت کلّشیء و انفق روحه فی سبیل ربّکم العلیّ الأعلی و ورد علیه من المشرکین ما لا یحصی و انّ هذا لفلک اللّه الأعظم و امره الأقوم و کلمته العلیا و انّه لعروة الوثقی اتّقوا اللّه و لا تمنعوا انفسکم عن الّذی وعدتم بظهوره فی الواح علیّ و کتاب محمّد ثمّ فی صحف ابرهیم و موسی قل ما زاغ بصر الغلام و قد رأی من آیات ربّه ما رأی أ تمارونه یا قوم تاللّه انّه لشدید القوی و عرف ما لا عرفه اولو النّهی یا قوم أ تعبدون العزّی و کفرتم باللّه الّذی اوحی الی الغلام ما اوحی قل اما قال انّنی انا حیّ فی الأفق الأبهی خافوا عن اللّه و لا تفعلوا ما یضیّع به امر اللّه بین الوری و انّه حینئذ فی هذا الأفق یشهد و یری و یدعوکم الی نفسه لیجزیکم الجزآء الأوفی قل خافوا عن اللّه الّذی بدأکم بأمره و انّ الیه المنتهی ان اعرفوا قدر تلک الأیّام و بها وعدتم فی صحف الأولی ثمّ کتب الأخری و الرّوح و الفرح و السّرور علیکم یا احبّائی ولو انّ المحبوب حینئذ ینوح و یبکی اذاً یکبّر اللّه علی وجه بهآءاللّه و یذکره بالحقّ لیکون تذکرة للآخرین و انّ بتکبیره لا یعادل خلق السّموات و الأرضین و بتکبیره تفتح السن الکائنات بالتّکبیر ان انتم من العارفین

ثمّ توجّه وجه القدس الی امة الّتی فتحت لسانها فی ذکر ربّ العالمین ان یا امتی طیری فی هوآء قربی ثمّ اسمعی نغماتی الأحلی من هذا الحنجر المقدّس الأبهی و بما یخرج منه لیحیی العالمین لا تحزنی عن شیء ثمّ افرحی بفرح الرّوح انّه ما انساک و فتح لسانک بذکره الجمیل ان اذکری ربّک کیف شئت لعلّ ذکرک یؤثّر فی قلوب الرّاقدین و یستیقظهم عن نوم الغفلة و یجعلهم من الذّاکرین طوبی لک بما مرّت علیک نسمات المحبوب و قلّبتک الی شطر الفردوس وادی الأیمن الّذی فیه ینطق کلّ شیء بأنّی انا اللّه لا اله الّا انا العزیز العلیم قد حضر بین یدینا ما وصفت به اللّه ربّک و ربّ الخلائق اجمعین و انّه لخیر عمّا علی الأرض کلّها کذلک نزل الأمر حینئذ من جبروت ربّک المقتدر القدیر تاللّه نفس الّذی یخرج حبّاً لهذا الغلام انّه لیحضر تلقآء عرش ربّک العزیز العلّام و یظهره اللّه علی صورة لو یکشف الحجاب عن وجهه لتنصعق منه السّموات و الأرضین ان اثبتی علی امر اللّه و حبّه بحیث لا یزلّک وساوس الّذینهم کفروا باللّه و آمنوا بالجبت فویل لهم و للّذین اتّبعوهم من دون بیّنة و لا کتاب کریم ان اذکری ربّک فی کلّ الأحیان و انّ بذکره یقوم عباده الرّاقدین طوبی لأمّ حملتک و لثدی شربت منه لأنّ من لسانک ظهرت الثّنایا فی وصف هذا الغلام المسجون الغریب لو یکشف القناع لتشهد بأنّ اهل ملأ الأعلی یتوجّهن الیک لیسمعن ما یخرج عن شفتیک فی ذکر ربّک الغفور الرّحیم لا تحزنی من شیء انّ اللّه معک و انّه ولیّ القانتات و معین القانتین

ان یا قلم الأمر فارجع الی ذکر ورقة‌الفردوس الّتی باسمها نزلت هذا اللّوح الممتنع المنیع قل یا ایّتها الورقة تمسّکی بهذه السّدرة المرتفع الممتنع العزیز العلیم و انّه لسدرة المنتهی و الشّجرة القصوی و جمال الکبریآء فی هذا الهیکل الّذی یذکر بالبهآء بین ملأ الأعلی لئلّا تحرّکک اریاح الافتتان الّتی تهبّ عن شطر الشّیطان کذلک یعظک ربّک الرّحمن من قبل و حینئذ عن جهة عرش عظیم ثمّ اجتمعی احبّائی علی شریعة حبّی ثمّ انقطعیهم عن سوائی ثمّ کبّری وجوههم من قبل اللّه ربّک و ربّ العالمین قولی یا احبّآء اللّه ان استقیموا علی امری و لا تتبعوا کلّ مشرک اثیم ان اتّحدوا فی حبّ اللّه و مظهر امره ایّاکم ان تختلفوا فی شیء کذلک امرتم من لدن عزیز حکیم ان اذکروا اللّه فی کلّ الأحیان و لا تغفلوا عنه و لا تکوننّ من الغافلین انّ هذا لغلام اللّه بینکم الّذی جائکم بسلطان مبین و یمنعکم عن البغی و الفحشآء و یأمرکم بالبرّ و التّقوی و کذلک نزل الأمر فی الواح النّبیّین و المرسلین ولّوا وجوهکم شطر البیت و لا تکوننّ من المحتجبین ان استقیموا علی الأمر علی شأن لا یزلّکم وساوس الشّیاطین الّذین اذا قیل لهم من ربّکم یقولون اللّه الّذی خلقنا بأمر من عنده فلمّا ظهر بالحقّ و اتی علی سحاب القضآء کفروا به الا لعنة اللّه علی الکافرین و منهم من اراد سفک دمه و منهم من افتری علیه و منهم من تولّ عن صراط اللّه العزیز القدیر و فی کلّ حین یرد منهم علی الغلام ما یبکی عنه عیون المقرّبین و بما ورد علیه اصفرّت وجوه اهل الفردوس ثمّ احترقت اکباد المرسلین و لو یتوجّه احد ببصر الحدید الی شطر الفردوس مقرّ الّذی فیه ارتفع خبآء القدس ثمّ سرادق الکبریآء ثمّ خیام عزّ بدیع لتشهد بأنّ هیکل العظمة قد جلس علی الرّماد من ظلم هؤلآء الظّالمین یقتلون اللّه بأسیافهم ثمّ یقرئون آیاته فما لهؤلآء لا یفقهون حدیثاً یسفکون دم المحبوب ثمّ یتذکّرون بذکر الحبیب کذلک کان امر الغلام قد قصصناه لکم بالحقّ لتکوننّ من العارفین و الرّوح علیکم یا احبّائی ثمّ التّکبیر علیکم یا اصفیائی ثمّ البهآء علیکم یا جنود اللّه فی الأرضین

ان یا ورقة‌الفردوس ذکّری من لدنّا امآء اللّه الّذین هم یطوفنّ فی حولک و یعبدون ربّهم بالعشیّ و الابکار ان یا امآء اللّه طوبی لکم بما آمنتم باللّه الواحد الغفّار و انقطعتم عن دونه و تمسّکتم بعروة الوثقی فی هذه الأیّام الّتی اشتعلت فیها قلوب عبادنا الأبرار حبّاً لهذا الغلام الّذی ظهر بالحقّ و اتی عن مشرق الرّوح بسلطنة و اقتدار طوبی لسمع سمع نغمات اللّه و لعین وقعت علی جماله و ایادی ارتفعت الی شطر رضائه و رجل مشی فی سبیله کذلک نزّلنا الأمر فی لوح الّذی منه استضائت الأنوار انّا بدّلنا الضّمیر فی تلک الآیات الّتی نزلت بالحقّ و انّا کنّا مقتدراً علی ما نشآء و لا یعرف ذلک الّا اولو الأبصار و عنده علم کلّ شیء و لا یعزب عن علمه ما خلق بین السّموات و الأرض و لا یعقل ذلک الّا اولو الأفکار کلّما عندکم من العلوم قد ظهرت من عنده و لنا علوم اخری لو نلقی کلمة منها لتنفطر السّموات و تقشعرّ جلود الأشرار کلّما تشهدون فی کلماتنا مخالف القوم فاعلموا بأنّها نزّلت بحکمة لا یعلمها الّا اللّه الواحد العزیز الجبّار ثمّ اعلموا بأنّ ضمیر الجمع فی النّسآء لم یکن ملیحاً لذا ترکناه و بدّلناه بأمر من لدنّا و انا المقتدر العزیز المختار

ان یا ورقة‌الفردوس کبّری من لدنّا علی الّتی کانت عندکم فی اللّیالی و الانهار و راعت حقّ اللّه فیکم و طافت فی حولکم لوجه ربّکم العزیز الجبّار ثمّ القی التّکبیر من قبلی علی الّتی سمّیت بمرضیّة فی ملکوت الأسمآء لتفرح بفرح الأمر و تکون من الشّاکرات فی هذا اللّوح الّذی ما ترک فیه ذکر الأخیار ثمّ الّتی سمّیت بالشّهر لتفتخر بذکر اللّه الأعظم و تنقطع بکلّها عن الفجّار طوبی لها بما فازت بعرفان اللّه فی ایّام الّتی فیها انفطرت السّموات و شقّت الأرض و دکّت الجبال و سقطت الأثمار ان یا ورقة‌الفردوس ان اشتعلی بهذه النّار الّتی اوقدت فی قطب الأکوان لیشتعل من حرارتک اهل الدّیار ان اذکری و اقنتی للّه الّذی ایّدک لعرفان مظهر نفسه الّذی منه تموّجت بحور العظمة و الاقتدار ایّاک ان تنسی ذکر ربّک و انّه ما انساک ان اذکریه فی البکور و الأسحار انّه معک فی کلّ الأحوال یشهد و یری و انّه لا یدرکه الأبصار لا اله الّا هو العزیز المقتدر البصّار ان استقیمی علی امر ربّک علی شأن یستقمن بک امآء اللّه ثمّ عبادنا الأحبار قومی علی ذکر الغلام و ثنائه بالسّرّ و الاجهار کذلک امرناک من قبل و حینئذ فضلاً من لدنّا علیک و علی الّذین اذا تتلی علیهم من آیات اللّه تجری من عیونهم الأمطار اولئک هم اولیائی قدّسهم اللّه عن رجس الّذینهم کفروا و اشرکوا و حفظهم عن کلّ منکر مکّار علیهم صلواتی و رحمتی و ثنائی و ذکری و بهائی من یومئذ الی یوم الّذی لا یقدر ان یحصیه اولو الأفکار ثمّ اعلمی بأن حضر تلقآء الوجه الّذی سمّیناه بالنّبیل الأعظم و ذکر ما انتم علیه من حبّ اللّه و ذکره طوبی له و لکم بما اختصّکم اللّه بذکره و جعلکم من الأطهار و انّه حینئذ معنا و دخل بحر القرب و الوصال باذن من لدن ربّک العزیز المختار و الرّوح و العزّ و القدس و البهآء علیه و علیک و علیهم بدوام اللّه مالک الأحرار

* * *

بسم اللّه العلیّ الفرد الواحد القدیر

هذا کتاب نزّل بالحقّ انّه لذکری للعالمین و فیه ما يسقیهم کوثر الحیوان الّذی جری بأمر اللّه المقتدر العزیز القدیر یا قوم اسمعوا ندائی عن شطر ایمن العرش مقرّ الّذی منه ظهر کلّ الخیر من ازل الآزال و یظهر منه کلّ امر بدیع الی ابد الآبدین انّ اللّه یأمرکم بالخضوع لدی بابه العلیّ الأبهی و ینهاکم عن الفحشآء اتّقوا اللّه یا قوم و لا تدعوا سنّتی عن ورائکم و لا تکوننّ من الغافلین ان اذکرونی فی العشیّ و الأسحار ثمّ فی البکور و الأصیل و من ذکره کلّشیء حیّ لو انتم من العارفین لا تختلفوا فی شیء ثمّ بلّغوا امر ربّکم الرّحمن الی کلّ وضیع و شریف هذا ما کتبه لکلّ نفس ان انتم من العاملین بلّغوا یا قوم بروح و ریحان ایّاکم ان تجادلوا بأحد او تکونوا من الفاتکین من یهدی نفساً بکتب اللّه له جزآء من جاهد فی سبیله و کان من المستشهدین

نعیماً لک یا اشرف بما تشرّفت مرّة اخری و دخلت بقعة الفردوس کرّة بعد کرّة و صرت من الفائزین و قد قدّر اللّه لک خیراً کثیراً و انّه یجزی من یشآء جزآءً حسناً و انّه لموفّی اجور المقبلین

رضواناً لک یا ایّها العبد المسافر الی اللّه بما سلکت سبیل الهدی و توجّهت الی مولاک القدیم انّا ارجعناک الی محلّک فضلاً علی امّک لأنّا وجدناها فی حزن عظیم انّا وصّیناکم فی الکتاب بأن لا تعبدوا الّا اللّه و بالوالدین احساناً کذلک قال الحقّ و قضی الحکم من لدن عزیز حکیم و لذا ارجعناک الیها و اختک لکی تقرّ عینها و تکون من الشّاکرین

قل یا قوم عزّروا ابویکم و وقّروهما و بذلک ینزّل الخیر علیکم من سحاب رحمة ربّکم العلیّ العظیم

انّا لمّا اطّلعنا بحزنها لذا امرناک بالرّجوع رحمة من لدنّا علیک و علیها و ذکری للآخرین

ایّاکم ان ترتکبوا ما یحزن به آبائکم و امّهاتکم ان اسلکوا سبیل الحقّ و انّه لسبیل مستقیم و ان یخیّرکم احد فی خدمتی و خدمة آبائکم و امّهاتکم ان اختاروا خدمتهم ثمّ اتّخذوا بها الیّ سبیل کذلک نصحناک و امرناک ان اعمل بما امرت من لدن ربّک العزیز الجمیل

و اذا حضرت تلقآء وجه عبدنا الّذی سمّیناه بالبصیر کبّر من قبلی علی وجهه و انّ له عندنا شأن عظیم قل یا احبّآء اللّه آنسوا به و لا تفارقوا منه و انّه یهدیکم الی اللّه الملک الفرد العالم الخبیر ثمّ کبّر من لدنّا علی الّذینهم آمنوا باللّه و کانوا من الرّاسخین فی هذا الأمر الّذی زلّت عنه اقدام المریدین ثمّ ذکّر من قبل الرّحمن عبدنا الّذی سمّی بالایمان ثمّ بشّره بنفحات السّبحان الّتی تهبّ عن جهة عرش عظیم قل انّک من الّذینهم فازوا بلقآء اللّه و ادرکوه فی هذا السّجن البعید و الرّوح من قبل اللّه علیکم یا ملأ المخلصین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

العلیم الحکیم

هذا کتاب نزّل بالحقّ للّذین اتّخذوا سبیلاً الی اللّه و اتّبعوا الحقّ اذ اتی من مطلع الغیب بسلطان مبین قل وربّی الودود قد ظهر الموعود و عن یمینه جنود الوحی و الالهام و عن شماله ملکوت اللّه العزیز الحمید ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن النّبأ العظیم الّذی یشتاق لقآئه الملأ الأعلی و النّبیّون و المرسلون ان اقبلوا الیه بقلوبکم انّه لهو الّذی اخذ اللّه عهده قبل خلق السّموات و الارضین یا قوم اکفرتم باللّه الّذی آمنتم ان هذا الّا افک مبین لا تَدَعوا ودیعة اللّه عن ورآئکم توجّهوا الیها بقلب منیر ان اتّحدوا فی ایّام اللّه بذلک ینتشر امره بین العباد و تمرّ النّفحات علی البلاد ان استمعوا ما نصحتم به من قلم الوحی من لدن عزیز جمیل لا تختلفوا فی امر اللّه لانّ به تفرح افئدة المشرکین ان اجتمعوا بالرّوح و الرّیحان ثمّ اتلوا آیات الرّحمن بها تفتح علی قلوبکم ابواب العرفان اذاً تجدوا انفسکم علی استقامة و تروا قلوبکم فی فرح مبین لا تحزن من شیئ ان اذکر مصائبی و بلآئی ثمّ سجنی و ابتلآئی کذلک القیناک ما یطمئنّ به قلبک و تکون من الرّاسخین ان اشکر ربّک بما جری قلمه فی السّجن علی ذکرک لعمری ان هذا الّا فضل عظیم ان اغتنم الفرصة فی تلک الایّام قم علی نصرة ربّک بین العالمین انّه یؤیّد من اراد و یقدّر لکلّ نفس ما ینبغی لها انّ ربّک لهو العلیم الحکیم

* * *

الاقدس الامنع الاعظم

هذا کتاب نزّل بالحقّ و انّه تنزیل من لدی اللّه ربّ العالمین ان لا تعبدوا الّا ایّاه و اتّبعوا ما نزّل فی کتابه العزیز الحکیم هذه ایّام فیها فرض اللّه الصّیام علی خلقه انّه لهو الآمر العلیم قد صام الّذین طافوا حول العرش و الّذین آمنوا به اذ استوی علی عرشه العظیم طوبی للّذین اتّبعوا اوامر اللّه الا انّهم فی مقام کریم انّ الّذین یتّبعون اهوائهم اولئک من الغافلین قد زیّنّا سمآء البیان بانجم الحکمة و الاحکام فضلاً من لدنّا و انا الغفور الکریم

یا احبّآء اللّه فی الدّیار ان اعرفوا قدر تلک الایّام و تمسّکوا بما نزّل من لدی اللّه العلیّ العظیم انّه یذکرکم فی السّجن الاعظم و یأمرکم بما یقرّبکم الی مقام قرّت به ابصار المخلصین البهآء علیک و علی الّذین فازوا بکوثر الحیوان الّذی جری من قلمی البدیع

* * *

بسمه المقتدر علی ما یشآء

هذا کتاب نزّل بالحقّ و فیه یذکر ما یلوح به وجه الأمر بین الأرضین و السّموات قل انّه لبیان اللّه لمن فی الامکان قد اشرقت من افقه شمس التّبیان و رقم علیها من قلم الرّحمن السّجن لمظهر امر ربّکم العزیز المنّان ان یا بقیّة‌الآل ان استمع ما یقال من لسان العظمة و الاجلال لیجذبک ذکر ربّک الی مقام لا تأخذک الأحزان بک اظهرنا الأمر علی شأن منه اضطربت القلوب و عمیت الأبصار ثمّ اعلم انّا لمّا اردنا خلق البدیع احضرناه وحده و تکلّمنا بکلمة اذاً اضطربت ارکانه امام الوجه علی شأن کاد ان ینصعق عصمناه بسلطان من لدنّا ثمّ شرعنا فی خلقه الی ان خلقناه و نفخنا فیه روح القدرة و الاقتدار بحیث لو امرناه یسخّر من فی السّموات و الأرض انّ ربّک لهو المقتدر المختار فلمّا تمّ خلقه من کلمة ربّک و خلقه من نسمة الوحی ابتسم تلقآء الوجه و توجّه الی مشهد الفدآء بقدرة و سلطان و اقبل علی شأن انقلب به الملأ الأعلی و سکّان مدائن الأسمآء اذاً ارتفع النّدآء من شطر الکبریآء تبارک الأبهی الّذی خلق ما شآء انّه لهو العزیز الوهّاب یا لیت کنت حاضراً لدی العرش اذ تکلّم معه لسان القدرة بما تطیر به الأرواح فلمّا اریناه ملکوت الأمر و تجلّینا علیه من مشرق الوحی انار من انوار ذاک الاشراق قد اخذه الابتهاج علی شأن طار بقوادم الانقطاع لنصرة ربّک مالک الابداع به قرّت عیون النّصر و زیّن هیکل الأمر تعالی هذا المقام الّذی ما حملت ذکره الألواح و عجزت عنه الأقلام أ تحسب انّه مات لا ومنزل الآیات به اهتزّ روح الحیوان فی قلب الامکان ان اعرفوه یا اولی الأبصار انّه لبالمنظر الأعلی و الرّفیق الأبهی یدعو اهل الانشآء الی اللّه العزیز المستعان أ تحسبه کأحد من العباد لا ومالک الایجاد به اخذت الزّلازل کلّ القبائل و اضطربت ارکان الظّلم و اشرق وجه النّصر من افق الاقتدار هل یصل الیه الأسمآء لا ومالکها قد ارتقی الی مقام انقطعت عنه الأذکار به اظهرنا الصّیحة مرّة اخری علی شأن نادت الصّخرة الملک للّه المقتدر القهّار کذلک زیّنّا سمآء البیان بشمس استقامة اسمنا البدیع و سمآء القدرة بذاک النّجم المشرق من افق الآفاق اذاً یخاطبه القلم الأعلی من شطر ربّه الأبهی علیک یا فخرالشّهدآء ذکر اللّه و ثنائه و ثنآء اهل الجبروت و ثنآء اهل الملکوت و ثنآء کلّ الأشیآء فی کلّ الأحیان قد کتب اللّه لکلّ نفس ان یتوجّه بوجهه الی شطر الطّآء و یقول ما تکلّم به لسان الکبریآء کذلک قضی الأمر من لدن ربّک عالم السّرّ و الاجهار لو فات منه فی خدمتک شیء فاعف عنه ثمّ ارض کذلک یأمرک سلطان الأمر انّه لهو العزیز العلّام

انّا کتبنا لکلّ ابن خدمة ابیه کذلک قدّرنا الأمر فی الکتاب ان استقم علی الأمر فی کلّ الأحوال علی شأن لا یمنعک نعاق الّذین کفروا باللّه ربّ الأرباب لا تری المشرکین الّا کخراطین الأرض و لا زماجیرهم الّا کطنین الذّباب هل یقوم مع امره من شیء لا ونفسی الحقّ ولکنّ النّاس فی غفلة و ارتیاب نوّر الوجوه بشمس ذکر ربّک و القلوب بنور وجهه المشرق علی الدّیار البهآء علیک و علی من معک و علی الّذین اقبلوا الی اللّه فی یوم التّناد

* * *

بسمی المهیمن علی ملکوت البیان

هذا کتاب نزّل من سمآء مشیّة الرّحمن علی من فی الامکان لیقرّبهم الی اللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه سطع النّور بما استوی مکلّم الطّور علی عرش الظّهور و نطق امام الوجوه الملک للّه العزیز الحمید و هذا یوم بشّر به الکلیم ثمّ الرّوح و من بعده محمّد رسول اللّه الّذی اتی من مشرق الأمر بسلطان مبین قد فاح به عرف الرّحمن فی البلدان و ارتفع النّدآء بین الأدیان طوبی لسمع فاز بالاصغآء و ویل للنّائمین انّه اخبر الکلّ بهذا الظّهور الأعظم و بشّرهم بیوم یقوم النّاس لربّ العالمین و یوم یأتی ربّک او بعض آیات ربّک کذلک نطق الحبیب بما بشّره جبریل من لدی اللّه العلیم الخبیر یا ابنآء الخلیل و ورّاث الکلیم اسمعوا ندآء الجلیل من شطر السّجن انّه یقرّبکم الی مقام استوی فیه جمال الرّحمن علی عرش البیان و دعا الکلّ الی صراطه المستقیم انّا اردنا فی هذا الحین ان نذکر اسمآء الّذین ارسلها الأمین و نبشّرهم بعنایة اللّه مقصود العارفین

یا حیّم قد اقبل الیک الوجه بعد فنآء الأشیآء و یذکرک بما لا یعادله شیء من الأشیآء و لا ما عند الملوک و السّلاطین قد سمعنا ندائک اجبناک و ذکرناک من قبل بذکر جعله اللّه مفتاح کنوز العلم و الحکمة انّه هو المقتدر القدیر هو الّذی سخّر العالم من قلمه و زیّنه بطراز لوحه البدیع الّذی لاحت من افقه شموس العنایة و الألطاف طوبی للعارفین قد کان لکلّ حرف من آیاته سمآء و لکلّ سمآء شموس و اقمار و نجوم ما اطّلع بها الّا اللّه العلیم الحکیم طوبی لک بما وجدت العرف و اتّخذت لنفسک سبیلاً الی اللّه مالک هذا الیوم المبین

یا رحیم قد اتی الحکیم من افق الاقتدار بآیات واضحات و بیّنات لائحات ولکنّ القوم فی حجاب غلیظ قد اتی الیوم و ظهرت اللّآلئ المستورة فی صدف عمّان العلم و الحکمة امراً من لدی اللّه المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین کن مشتعلاً بنار سدرة امری و منوّراً بأنوار ظهوری و ناطقاً بثنائی الجمیل

یا سلیمان قل یا ملأ الأرض تاللّه فتح باب السّمآء و اتی مالک الأسمآء بسلطان ما منعته صفوف العالم و لا سطوة الأمم و لا ضوضآء العلمآء و اعراض الأمرآء و دعا الکلّ الی الأفق الأعلی المقام الّذی فیه ارتفع النّدآء الملک للّه مالک هذا الیوم المنیر

یا یهودا یبشّرک مولی الوری بما قدّر لأهل البهآء من لدی اللّه العزیز العظیم طوبی للسان اعترف بما نطق به لسان العظمة فی اعلی المقام و اقرّ باللّه و آیاته الّتی احاطت الآفاق تاللّه قد تضوّع من تراب السّجن عرف البیان و من قلم الرّحمن ما کان مکنوناً فی کتب اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع اسمع النّدآء مرّةً اخری من یمین البقعة النّورآء انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد السّمیع المجیب ایّاک ان یضعفک نعاق اهل الفرقان و اعراض اهل البیان الّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده و کفروا بما نزّل من لدنه انّه هو العلیم الحکیم

یا حیّم انّ المذکور یذکرک لتفرح و تکون من الشّاکرین خذ الکتاب بقوّة من عندنا و لا تکن من الصّابرین انّا رأینا اقبالک اقبلنا الیک و ذکرناک بما قرّت به عیون العارفین هذا یوم لو یتوجّه احد بسمع الفطرة الی الأشیآء لیسمع منها ما نطق به القلم الأعلی قد اتی الرّحمن بملکوت الآیات طوبی لمن فاز و ویل للأخسرین

یا یاری هل سمعت النّدآء ام کنت من الغافلین قد اتی من نادی الکلیم فی طور العرفان و اظهر له سبیلاً فی البحر و نجّاه من فرعون و ملئه انّ ربّک هو القویّ الغالب القدیر طوبی لمن نبذ الأوهام و اقبل الی الأفق الأعلی بوجه منیر ضع ما عند القوم فی هذا الیوم الّذی فیه تشرّف العالم بنفحات الوحی طوبی لمن وجد و قال لک الحمد یا مقصود العالمین

یا مهدیّ رأینا اسمک ذکرناک سمعنا ندائک اجبناک بآیات اللّه المهیمن القیّوم قل

الهی الهی قد ذاب کبدی و ارتعدت فرائصی و ارتعشت مفاصلی و ضاق صدری فی هجرک و فراقک ان منعنی عن لقائک قضائک المبرم فاکتب لی اجر الوصال یا مالک القدم و مولی العالم انّک انت المقتدر علی ما تشآء بقولک کن فیکون ای ربّ ایّدنی علی ما یقرّبنی الیک و ارزقنی ما انزلته من سمآء فضلک لعبادک المقرّبین انّک انت العزیز الحکیم

یا سلیمان ذکرت نزد مظلوم مذکور انشآءاللّه در این ربیع رحمانی باوراد حقائق و معانی فائز شوی دو باران محض فضل و رحمت هاطل یکی از آسمان نازل و ارض طیّبه از آن انبات مینماید و بلباس بدیع ازهار و شقایق مزیّن میگردد و دیگر از سماء قلم اعلی جاری و از آن در قلوب اوراد عرفان و ایقان میروید و زندگی ابدی عنایت فرماید از حقّ بطلب کلّ را از فیوضات ایّامش محروم نفرماید اوست بخشنده و مهربان

یا لاله‌زار اسمع النّدآء من شطر السّجن انّه یذکرک بما یؤیّدک علی خدمة امر اللّه ربّ العالمین ایّاک ان تحزنک شئونات العالم او تخوّفک ضوضآء الغافلین انّا ذکرناک و الّذین آمنوا بما یغنیهم عن ذکر العالم یشهد بذلک مالک القدم و مولی الأمم فی سجنه العظیم و نذکر ابنک الّذی صعد الی الرّفیق الأعلی انّ ربّک هو المشفق الکریم البهآء علیک و علیه و علی کلّ عبد آمن باللّه الفرد الخبیر

یا ایلیا اراضی جرزه لایق بذر حکمت الهی نبوده و نیست و هرچه در او ودیعه گذاری ضایع و بی‌ثمر بوده و هست هر هنگام که ارض مبارکۀ طیّبه یافت شود باسم حقّ جلّ جلاله آنچه اراده نمودی در آن ودیعه بگذار اراضی و عیون بمثابۀ انسان بوده و هست بعضی جرز و شور و برخی طیّب و شیرین از حقّ میطلبیم بشما توفیق عطا فرماید تا از فیوضات ایّامش قسمت بری و نصیب برداری اوست سامع و مجیب و هو العلیم الحکیم

یا مهدی حقّ آگاه و بحار و جبال گواه که اینعبد در جمیع احوال عباد را بافق رحمن دعوت نموده در ایّامیکه کلّ از سطوت امر خلف حجاب و تحت اطباق تراب متواری و چون از انوار نیّر اعظم عالم روشن معرضین بیان از خلف حجاب بیرون آمدند و ارتکاب نمودند آنچه را هیچ حزبی از احزاب ارتکاب ننمود از حقّ بطلب کلّ را تأیید فرماید شاید بتوبه و رجوع فائز گردند و به ما عند اللّه تمسّک نمایند

یا نصیر در ایّام خلیل یک ذبیح بقربانگاه دوست توجّه نمود و زنده برگشت و در عهد جلیل اولیا و اصفیا بمقام فدا شتافتند و جان را نثار قدوم مالک اسماء نمودند اگر اراده فرماید از صریر قلم اعلی من علی الأرض را جذب نماید و بمقرّ فدا فرستد بر عرش یفعل ما یشآء مستوی و بطراز یحکم ما یرید ظاهر طوبی للعارفین

یا یوسف خداوند خدا میفرماید از یوم اوّل الی حین انبیا و اصفیا را مخصوص هدایت خلق فرستادیم تا کلّ را بحقّ جلّ جلاله دعوت نمایند و کوثر بقا که سبب و علّت حیات ابدی و زندگی سرمدی است عطا نمایند تا کلّ بآنچه مقصود است فائز گردند ولکن خلق نصایح حقّ را نشنیده بلکه انکار نمودند موسی را با ید بیضا فرستادیم قبولش ننمودند و قبل از او خلیل بنور حضرت جلیل آمد تکذیبش نمودند حضرت روح با قدرت ملکوتی ظاهر طرّارش نامیدند حضرت خاتم با فرقان آمد کذّابش گفتند و بر قتلش فتوی دادند طوبی از برای ابناء خلیل و ورّاث کلیم که در این روز پیروز بافق اعلی توجّه نمودند و باثر قلم مالک اسماء فائز گشتند انشآءاللّه بکمال شوق و اشتیاق و روح و ریحان بذکر محبوب عالمیان مشغول باشند

یا مهدی ندای مقصود عالم را بگوش جان بشنو چه که حیات میبخشد و زندگی دائمی عطا میفرماید اوهام علما امم را از کوثر یقین محروم نموده عنقریب رنگهای مختلفۀ دنیا را ید فنا اخذ نماید و در خیمۀ یکرنگ تراب درآورد امروز ندای سدره مرتفع و مکلّم طور بر عرش یفعل ما یشآء مستوی طوبی از برای نفسیکه مال و آمال او را از فیوضات مآل محروم نساخت کتاب الهی را بید قدرت و تسلیم بگیر و چون بصر حفظش نما

یا خداداد امروز روز جزا است و روز عطا ابواب کرم مفتوح و دریای بخشش امام وجوه موّاج طوبی از برای نفسیکه بعرف ایّام ظهور فائز گشت و از رحیق بیان که از قلم رحمن جاریست قسمت برد اهل دنیا طرّاً در شب و روز از حقّ جلّ جلاله ظهورش را میطلبیدند و لقایش را مسئلت مینمودند و چون بحر نور ظاهر و هیکل ظهور بر سفینۀ اقتدار هویدا کلّ اعراض نمودند الّا معدودی اینست شأن مظاهر اوهام و مطالع آن بگو

الها کریما یکتا خداوندا جودت وجود را هستی بخشید و موجود نمود از دریای رحمتت محرومش منما این مظلومان را در ظلّ سدرۀ عدلت مأوی ده و فقیران را ببحر غنایت راه نما توئی مالک جود و سلطان عطا

یا ابن هرون یذکرک الکنز المخزون تاللّه قد فتح الرّحیق المختوم باسمی القیّوم هنیئاً لمن سرع و اخذ و شرب و ویل للمعرضین قل یا ملأ التّوریة قد اتت الأیّام الّتی اخبر اللّه بها الکلیم ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و ذکّرهم بأیّام اللّه ربّ العالمین قد فاز من اقبل الی الأفق الأعلی و خسر من اعرض اذ اتی المالک بکتاب مبین نوصیکم الیوم بما وصّینا به عبادنا و انا النّاصح الحکیم ضعوا مطالع الظّنون و الأوهام متمسّکین بما اشرق و لاح من افق اللّه العلیم الخبیر انّه مع من احبّه و اراده و یمدّه بأسباب السّموات و الأرض و هو المقتدر القدیر قل هذا یوم الظّهور لو انتم تعلمون و هذا یوم الذّکر و الثّنآء لو انتم تعرفون هذا یوم فیه اشرق نیّر البرهان من افق سمآء ارادة ربّکم الرّحمن طوبی لمن شهد و رأی و ویل لکلّ غافل محجوب

یا ابن سمعون اسمع ندآء اللّه المهیمن القیّوم انّه یذکرک فی السّجن و یأمرک بما یبتسم به ثغر الانصاف بین الأحزاب انّ ربّک هو العادل الحکیم قل

الهی الهی انا عبدک الّذی اقبل الیک و اراد ان یشرب فرات الرّحمة الّتی جرت من یمین عرشک اسئلک یا مالک الملکوت و الحاکم علی الجبروت بشموس سمآء فضلک و بأنوار وجهک و بالکلمة الّتی بها خلقت الخلق بارادتک بأن لا تخیّبنی عمّا اردته من بحر جودک و سمآء عطائک انّک انت الغفّار الکریم

یا یوسف یوسف الهی در سجن عظیم و حصن متین ساکن سطوت عالم و عداوت امم او را از ذکر و ثنا منع ننمود عالم احقر از خردلی لدی الوجه مذکور نیکوست حال نفوسیکه شکّ و ریب اهل بغضا ایشان را از مالک اسماء منع ننمود حجبات را باسمش شقّ کردند و سبحات را دریدند و بقلوب نورا قصد مقام ابهی و افق اعلی نمودند جمیع اشیاء در سرّ طائف آن نفوسند حمد کن مالک قدم را بتو توجّه نمود و باثر قلم فائز فرمود اوست بخشنده و توانا

یا اسمعیل ذبیح عالم معانی طائف حول است و بأعلی النّدآء میگوید یا حزب اللّه این اسم عظیم است مقصود عالمیانرا شکر نمائید که شما را بخود نسبت داد و باین اسم مبارک شما را در زبر و الواح ذکر فرمود جهد نمائید که شاید از فیوضات ایّام محروم نمانید اهل فرقان عهدها و قرنها منتظر ایّام الهی بودند و چون ظاهر شد انکار نمودند و وارد آوردند آنچه را که ذرّات کائنات نوحه نمود و صیحه زد

یا ابن یهودا مالک ملکوت بقا میفرماید باید جمیع من علی الأرض بمثابۀ گل خندان و مسرور مشاهده گردند اینفقره در کتب قبل مذکور و مسطور طوبی از برای نفسیکه عرف ظهور را یافت و باصغاء ندای مالک اسماء فائز گشت از حقّ بطلب عباد خود را از کوثر بیان منع ننماید و محروم نسازد

یا ابن یامین امروز هر نفسی باصغاء ندای الهی فائز شد باید باخلاق مرضیّه و اعمال پسندیده که از قلم اعلی در کتاب نازل شده تمسّک نماید مقام انسان از اعمال ظاهر و مشهود بگو

الها معبودا این نهالی است تو غرس نمودی از امطار سحاب رحمت آبش ده توئی آن کریمی که عصیان عالم تو را از کرم منع ننمود و از بدایع فضلت بازنداشت توئی که جودت وجود را موجود فرمود و بافق اعلی راه نمود عبادت را از صراط مستقیمت منع مفرما توئی قادر و توانا

یا موسی در حضرت کلیم تفکّر نما بیک عصا بر اسیاف عالم زد قدرتش را سطوت امم منع ننمود و اراده‌اش را صفوف و الوف بازنداشت امروز نار سدره ظاهر و بأعلی النّدآء ناطق بگو ای طوریّون مکلّم آمد و ای نوریّون مجلّی تجلّی فرمود خود را منع منمائید و محروم نسازید

یا ابن الیاهو قل

الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بعزّتک و عظمتک اسئلک بصریر قلمک الأعلی و اثمار سدرة المنتهی بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک و ذکرک و ثنائک بین عبادک ای ربّ لا تجعلنی محروماً من نفحات وحیک و لا ممنوعاً عمّا قدّرته لأصفیائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر

یا ابرهیم طهّر فؤادک بما جری من قلم الأعلی ثمّ اقبل الی الأفق الأبهی و قل

الهی الهی اشهد انّک خلقت الآذان لاصغآء ندائک و الأبصار لمشاهدة انوار ظهورک اسئلک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء بالسّفینة الحمرآء الّتی سرت علی بحر البیان باذنک و ارادتک بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال متمسّکاً بحبلک المتین و متشبّثاً بأذیال ردائک یا مقصود العارفین

یا سلیمان امروز سلیمان با بساط طائف حول است و باین کلمۀ علیا ناطق

قد اقبلت الیک یا مولی العالم منقطعاً عمّا عندی آملاً ما عندک اسئلک ببحر علمک و سمآء حکمتک بأن تجعلنی مؤیّداً علی خدمة امرک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک معرضاً عن دونک قدّر لی من قلمک الأعلی ما قدّرته للّذین ما منعتهم الدّنیا و شئوناتها و الوانها و زخارفها عن التّوجّه الی افقک الأعلی قصدوا و سرعوا الی ان بلغوا مقرّ الفدآء و انفقوا ارواحهم فی سبیلک یا مالک الأسمآء و المهیمن علی الأرض و السّمآء

یا یحیی قد اتاک الکتاب خذه بید الاقتدار امراً من لدی اللّه المقتدر المختار قل

الهی الهی لک الحمد بما ایّدتنی علی الاقبال الی بحر بیانک و التّوجّه الی انوار وجهک و اصغآء ندائک الأحلی الّذی به انجذبت الأرض و السّمآء انت الّذی انزلت دلیلک و اظهرت سبیلک اسئلک بسمآء جودک و شمس عطائک بأن توفّقنی علی خدمتک و خدمة اولیائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الوهّاب

یا اسحق انّا زیّنّا اسمعیل بطراز سمیّک فکّر لتعرف انّ ربّک هو المقتدر المختار بذلک اشرق نیّر یفعل ما یشآء من افق الأمر اشکر اللّه بما کشف لک الحجاب و اظهر ما کان مستوراً عن الأبصار اذا وجدت نفحة البیان قل

اسئلک یا ربّی الرّحمن بأنوار وجهک و بقوادم طارت فی هوآء حبّک بأن تقدّر لی من قلم امرک ما یؤیّدنی فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال و الحاکم الآمر فی المآل

یا یحیی خذ الکتاب و قل

یا ربّی العزیز الوهّاب اسئلک ببحار علومک و اشراقات انوار شمس حکمتک و بقدرتک الّتی سخّرت بها ملکوت البیان و من فی الامکان بأن تجعلنی قائماً باسمک القیّوم و معترفاً بما اعترف به لسانک یا من فی قبضتک زمام العلوم ای ربّ تری القاصد اقبل الیک و اراد کوثر الحیوان بجودک و عطائک اسئلک ان لا تخیّبه عمّا اراد انّک انت مولی العباد و مالک الایجاد

یا خداداد اسمع ندآء المظلوم و قل

الهی الهی اسئلک بالأوراق الّتی ما تحرّکت الّا من اریاح مشیّتک و بتراب تشرّف بقدوم اولیائک و ببحر ماج باسمک بأن تجعلنی مستقیماً علی امرک الّذی به زلّت اقدام خلقک ای ربّ تری المعدوم اراد منک الوجود و الفانی کوثرک الباقی اسئلک ان تقدّر له ما ینفعه فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت العزیز الفضّال

یا ابن مراد یذکرک مراد العالم فی السّجن الأعظم الّذی هداک الی سویّ الصّراط قل

الهی الهی اسئلک بصریر قلمک و نفوذ کلمتک و مشرق آیاتک و مظهر بیّناتک و مصدر اوامرک و احکامک بأن تجعلنی من الّذین ما منعتهم شئونات الدّنیا عن التّوجّه الی الأفق الأعلی ای ربّ لا تدعنی بنفسی انّ النّفس لأمّارة بالسّوء ارحمنی یا مالک الوجود و سلطان الغیب و الشّهود و اسئلک بذیلک الأطهر و اسمک الأنور بأن تجعلنی من الّذین ما خوّفتهم قدرة الأمرآء و لا سطوة العلمآء عن التّوجّه الی وجهک یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء ای ربّ لا تمنعنی عن بحر آیاتک و کوثر رضائک انّک انت المقتدر العزیز العلّام

یا ابن ابرهیم طهّر قلبک بمآء التّوحید و نوّر صدرک بنور التّجرید ثمّ اقبل الی کعبة اللّه و قل

الهی الهی اشهد بفردانیّتک و وحدانیّتک و بأنّک انت اللّه لا اله الّا انت لم تزل کنت فی علوّ القوّة و الجلال و سموّ العظمة و الجمال اسئلک بفضلک الّذی احاط الممکنات و برحمتک الّتی سبقت الموجودات بأن تکتب لی من قلمک الأعلی فی صحیفة الحمرآء ما یقرّبنی الیک و یمنعنی عن دونک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز العظیم

یا اسمعیل قل

الهی الهی تسمع حنینی فی هجرک و ضجیجی فی فراقک و تری عبراتی و زفراتی فی ایّامک اسئلک بدمآء سفکت فی سبیلک و اکباد ذابت فی بعدها عن ساحة قربک بأن تجعلنی طائفاً حول ارادتک و عاملاً ما انزلته فی کتابک انّک انت المقتدر العزیز المنّان

یا ابن مهدی قل

الهی الهی اسئلک بأنوار وجهک و استوائک علی عرش عظمتک بأن تجعلنی من الّذین نصروا امرک و فازوا بالاستقامة الکبری فی ایّامک ای ربّ نوّر وجهی بأنوار وجهک و قلبی بنور معرفتک و صدری بضیآء کلمتک العلیا الّتی بها احییت الأشیآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الآمر القدیم

یا یاری اسمع ندآء اللّه الأبدیّ قل

یا الهی اسئلک بالقلم الّذی فاز باصبعک و بالورقة الّتی تشرّفت بکلمتک و بمدادک الّذی جعلته کوثر الحیوان لمن فی الامکان و بنفوذ امرک و اقتدار مشیّتک بأن تجعلنی راضیاً برضائک و صابراً حین البأسآء و شاکراً بنعمتک یا موجد الأشیآء انت الّذی ما منع بحر جودک عصیان عبادک و ما صدّت رحمتک غفلة خلقک لا اله الّا انت العزیز الوهّاب

یا هرون اسمع النّدآء من شطر عکّآء و قل

الهی الهی اشهد بأنّ النّار نطقت فی سدرة امرک و النّور اشرق من افق ارادتک و الآیات نزّلت من سمآء مشیّتک و البیّنات ظهرت بأمرک اسئلک بالآذان الّتی فازت باصغآء ندائک و بالأبصار الّتی تشرّفت بالنّظر الی افق عنایتک و بالقلوب الّتی اقبلت الی شطرک و بأرجل ما زلّتها ضوضآء الغافلین من خلقک و نعاق النّاعقین من بریّتک بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال راضیاً بما قدّرت لی من قلم امرک انّک انت الّذی لا یعزب عن علمک من شیء تعلم و تری انّک انت السّمیع البصیر

یا ایلیا تاللّه قد اتی ایلیا و طاف العرش فی البکور و الآصال و قال

الهی الهی لک الحمد بما شرّفت اراضی عبادک بقدومک و زیّنت البلاد بنور ظهورک و قدّست القلوب بمآء بیانک و النّفوس بکوثر عرفانک اسئلک یا سابغ النّعم و محیی الرّمم بالاسم الأعظم بأن تجعلنی ثابتاً علی امرک و راسخاً فی احکامک انّک انت الّذی هدیت عبادک الی صراطک و عرّفتهم دلیلک و انزلت لهم آیاتک و اظهرت لهم بیّناتک اسئلک یا مالک القدم و سلطان الأمم بأن تؤیّدهم علی ذکرک و ثنائک و توفّقهم علی الاستقامة علی امرک الّذی به اضطربت افئدة الجهلآء الّذین زیّنوا رؤوسهم بالعمائم البیضآء و الخضرآء انّک انت فاطر السّمآء و منزل الأسمآء لا اله الّا انت العلیّ الأبهی

یا ابن رفیعا قد رفع اللّه قدرک و امثالک انّه هو المقتدر المختار اذا فزت بلآلئ ما کنز فی قلمی الأعلی قم و قل

یا موجد الأشیآء اسئلک بأسرار ملکوتک و آیات جبروتک و بسفائن بیانک الّتی سرت علی بحر عرفانک و بأنوار آفاق سموات فضلک بأن تجعلنی منجذباً بآیاتک و منقطعاً عن اعدائک الّذین انکروا برهانک و حاربوا بسلطانک ترانی یا مالک الوجود و سلطان الغیب و الشّهود متمسّکاً بحبل کرمک و آملاً ما عندک ای ربّ لا تخیّب الفقیر عن باب غنائک و لا الذّلیل عن ساحة عزّک و لا العلیل عن شاطئ بحر شفائک و لا الکلیل عن ملکوت بیانک و لا الضّریر عن مشاهدة افقک الأعلی یا مولی الوری و مالک العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الأولی انّک انت الّذی ما منع فضلک شیء من الأشیآء و انّک انت الحاکم علی ما تشآء و فی قبضتک زمام من فی السّموات و الأرضین

یا داود یذکرک ربّک الودود فی مقامه المحمود و یقول قل

الهی الهی اجد عرف ظهورک و نفحات بیانک و لم ادر ایّ شطر تشرّف بلحاظ عنایتک و ایّ ارض تزیّنت بعرش عظمتک و ایّ هوآء تعطّر ببیانک و ایّ مدینة فازت بصریر قلمک الأعلی و ایّ عین رأت افقک الأبهی اسئلک یا مالک القدم و سلطان الأمم بسلطانک الّذی لا یقوم معه شیء من الأشیآء و بأمرک الّذی احاط الأرض و السّمآء بأن تکتب لی اجر لقائک و الّذی شرب رحیق وصالک انّک انت الّذی لا تضعفک قوّة الأقویآء و لا شوکة الأمرآء تفعل ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر

یا مهدیّ یذکرک المظلوم من شطر السّجن و یذکّرک بآیات اللّه المهیمن القیّوم قل

الهی الهی قد احرقنی نار هجرک این نور وصالک یا مولی العالم و اهلکنی عذاب بعدک این ضیآء قربک یا مقصود الأمم ای ربّ تری المظلوم اراد افق عدلک و الظّلمة مشرق نورک اسئلک بأثمار سدرة فضلک و آیات مطلع وحیک بأن تکتب لی ما کتبته لأصفیائک الّذین ما منعتهم التّجارة و لا ما عند البریّة عن الاقبال الی افق سمآء بیانک و التّوجّه الی انوار وجهک انّک انت الکریم الّذی ما خاب احد عن باب عطائک و لا نفس عن خبآء مجدک لا اله الّا انت العزیز الغفّار

* * *

یصل الی جناب الحسین النّهری من اهل الصّاد لیکون من المعتصمین

هو البهیّ فی جبروت البقآء

هذا کتاب نقطة الأولی لمن اتّخذ اللّه لنفسه ولیّاً و اذا اشرق علیه شمس التّقدیس عن افق القمیص خرّ بوجهه ثمّ سجد انّ الّذینهم آمنوا باللّه و مظهر نفسه الأولی فی ظهوره الأخری اولئک قدّسهم اللّه عن کلّ دنس و غطّاهم رحمة ربّهم من غیر حدّ و عدد قل یا قوم خافوا عن اللّه و لا تتّبعوا الّذین حاربوا مع اللّه و انکروا حجّته و کانوا ممّن کفر و جحد اتّقوا من مظهر الأمر فی تلک الأیّام ثمّ انصروا اللّه بارئکم و لا تخافوا من الّذی اشرک ثمّ الحد قل یا قوم أ تتّخذون الهوی لأنفسکم الهاً من دون اللّه و تضعون الّذی تشهد کلّ الذّرّات بأنّه لا اله الّا هو الواحد الأحد

ان یا اسمی اسمع ما ینطق الورقآء فی قطب البقآء و لا تلتفت الی الّذین تجد فی قلوبهم البغضآء من هذا الجمال العلیّ المعتمد انّ الّذین آمنوا ثمّ استقاموا فقد اخذتهم نفحات الرّحمن عن شطر الرّضوان اولئک من عنایة الرّوح استمدّ فسبحان الّذی اظهر نفسه علی شأن احاطت الممکنات انواره و الّذین اوتوا بصائر الرّوح یکتفون بذلک فی حجّیّة الأمر و یشهدون بأنّه لا اله الّا هو الفرد الصّمد و من دون ذلک نزل الآیات کیف شآء و اراد بحیث ملأت الآفاق نفحات الرّوح و لا ینکرها الّا کلّ ذی حقد و حسد قل یا قوم اتّقوا اللّه ثمّ انظروا بطرف الانصاف فی حجج النّبیّین و المرسلین ایّاکم ان لا تحرموا انفسکم عن حرم القدس و لا تدحضوا الحقّ بما عندکم لأنّه خلق بأمری و لا یعلم ذلک الّا کلّ ذی بصر حدد و الّذین ینکرون فضل تلک الأیّام لم یکن لهم من امر و اولئک من اصحاب الرّمد قل یا قوم صفّوا مرآة قلوبکم ثمّ الطفوا ابصارکم لعلّ لا تضلّون السّبیل فی هذا الصّراط المقدّس الممدّد کذلک الهمناک و القیناک لتستقیم علی امر ربّک و تدعو النّاس الی صراط ربّک و تکون من اهل الرّشد ثمّ اعلم بأنّا وقعنا تحت سیف النّکرآء من هؤلآء الّذینهم اتّخذوا الهوی لأنفسهم ربّاً من دون اللّه و کذلک اخذتهم سیاط القهر من حکیم ذی مدد و انّک انت فرّ من هؤلآء و لا تأنس معهم ثمّ ابتغ لنفسک فی ظلّ عصمة ربّک مقاماً ممجّد ایّاک ان لا تعاشر مع الّذینهم کفروا و اشرکوا و انکروا بما آمنوا فویل لمن آمن ثمّ ارتدّ طهّر نفسک عن کلّ الاشارات لتحکی عن مالک الأسمآء و الصّفات فهنیئاً لنفس لن یمنعه الحجبات عن اصغآء کلمة اللّه و کذلک کان حمامة الرّوح ان یغرّد و الرّوح و العزّ علیک و علی من اتّخذ فی ظلّ ربّه مقاماً ممرّد

* * *

سر چاه

جناب کربلائی احمد

الأقدس الأمنع

هذا کتاب کریم نزل من جبروت مشیّة ربّک العلیّ العظیم و فیه کوثر الحیوان تحیی به افئدة العارفین انّ الّذی هزّته نفحات قمیصی یجد من کلّ کلمة من کلمات اللّه فوحات ربّه الرّحمن الا انّه من الموقنین قل یا قوم ان اترکوا البغی و الضّلال انّا خلقناکم لعرفانی و ذکری ان انتم من العارفین قل هل ینفعکم الهوی لا وربّ الأسمآء انّه یدعوکم الی الفحشآء انّا ندعوکم الی الهدی ایّ الأمرین احقّ ان انصفوا و لا تتّبعوا کلّ مشرک مریب قدّسوا انفسکم لعرفانی و قلوبکم لحبّی و السنکم لذکری البدیع انّی فی السّجن ما ارید لکم الّا ان نقرّبکم الی اللّه العزیز الفرید سوف یفنی ما اشتغل به اهل الهوی و یبقی الملک للّه فاطر الأرض و السّمآء انّ الّذی اعرض عن الهدی انّه فی ضلال بعید تمسّک بکتاب ربّک ثمّ اقرأه فی اللّیالی و الأیّام انّه یحفظک بالحقّ و یقرّبک الی المنظر الأکبر انّ ربّک لهو الحاکم علی ما یرید کن مستقیماً فی حبّ مولاک علی شأن لا یوهنک ما یحدث فی الأرض قل

ای ربّ اقبلت بکلّی الی مطلع امرک و مشرق وحیک و اجعلنی خالصاً لوجهک بحیث لا ارید الّا ما اردت و لا اشآء الّا ما شئت ای ربّ وضعت ارادتی و اخذت ارادتک فاکتب لی ما ینبغی لجودک و کرمک انّک انت ارحم الرّاحمین لک الحمد یا اله العالمین

الأبهی

لا تحزن فی اخیک لعمری انّه فی فنآء رحمة ربّک العزیز العلیم یقول یا لیت القوم عرفوا هذا المقام المنیع انّه فی جوار عنایة ربّه لا یرجع النّظر الی من علی الأرض کذلک یخبرک العلیم الخبیر لتعرف ربّک و تشکره و تقول لک الحمد یا اله من فی السّموات و الأرضین ثمّ اذکر من لدنّا من فی حولک انّ ربّک لهو الغفور الرّحیم

* * *

بسمی المظلوم الظّاهر فی السّجن الأعظم

هذا کتاب یجد منه الأشجار عرف الرّبیع و الأبنآء رائحة الأب المشفق الکریم و العطشان خریر مآء الحیوان و المقرّبون نفحة الرّحمن و المخلصون انوار الجمال و العشّاق آیات القرب و الوصال کذلک نطق القلم اذ یمشی جمال القدم فی قصر جعله اللّه مقرّ عرشه العظیم

یا اسمی اشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العلیم الخبیر اذهب بکتاب اللّه و آثاره الی دیاره و ذکّر فیها احبّائی بهذا الیوم الّذی کان مذکوراً فی افئدة الأنبیآء و مسطوراً فی کتب النّبیّین و المرسلین قل ایّاکم ان تمنعکم حجبات اهل البیان عن اللّه ربّ العالمین انّا وصّیناهم بالظّهور الأعظم و امرناهم بالمعروف و بشّرناهم بهذا الیوم العزیز البدیع فلمّا ظهر المکنون و فکّ الرّحیق المختوم کفروا و اعرضوا عن الّذی اتی بالحقّ بسلطان مبین یا اسمی یا ایّها الشّارب رحیق بیانی قل یا ملأ البیان اذکروا ثمّ انظروا ما انزله الرّحمن فی الفرقان یوم یقوم النّاس لربّ العالمین قل یا ملأ المعرضین اتّقوا اللّه و لا تعترضوا علی الّذی به نصبت رایة العرفان علی اعلی مقام الامکان و ماج بحر البیان و هاج عرف الرّحمن انصفوا و لا تکونوا من الظّالمین یا مهدیّ قل انّ الّذی اتّخذتموه لأنفسکم ربّاً من دون اللّه کان یفرّ من مقام الی مقام یشهد بذلک مالک الأنام و کلّ منصف بصیر یا اسمی قل یا ملأ البیان لا تنفعکم الیوم کتب العالم الّا بهذا الکتاب الّذی یمشی فی السّجن الأعظم و ینطق امام الأمم انّه لا اله الّا انا المبیّن العلیم قل قد لاح الأفق الأبهی و تحرّک القلم الأعلی فی هذا الظّهور الّذی به ارتفع خبآء المجد علی البقعة النّورآء و ظهر ما هو المسطور فی کتب اللّه العلیم الحکیم یا اسمی قل یا ملأ المعرضین اسمعوا ما غنّت به حمامة البیان علی الأغصان ثمّ انظروا الجوهر الّذی اخذه النّقطة الأولی من کتب السّمآء بقوله و قد کتبت جوهراً فی ذکره و هو انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان اتّقوا الرّحمن و لا تکفروا بالّذی اتاکم من مطلع العرفان ببرهان مبین قل لا یغنیکم الیوم ما عند القوم ضعوا الأوهام مقبلین الی مظهر نفس اللّه العلیم الحکیم هذا یوم اخذنا عهده عن کلّ نبیّ و کلّ ولیّ لو انتم من العارفین ایّاکم ان یمنعکم الحجاب الأکبر عن مالک القدر طهّروا قلوبکم من کوثر بیان ربّکم العزیز الحمید قدّسوا مرآة صدورکم لینطبع علیها الملک للّه مالک یوم الدّین قل تعالوا ندع ما عند القوم و ننصف فیما اشرق من افق علم اللّه الواحد الفرد الخبیر قل ان تریدوا الآیات انّها احاطت الآفاق و ان تریدوا البیّنات انّها ظهرت علی شأن لا ینکرها الّا کلّ معتد اثیم قل تاللّه قد قمت علی الأمر فی یوم فیه سکّرت الأبصار و زلّت الأقدام من خشیة الّذین کانوا علی جانب عظیم من الظّلم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من المعتدین

یا اسمی و السّائر باذنی اذکر لأصفیائی و اولیائی ما ظهر فی ارض السّرّ من قدرة اللّه و سلطانه اذ طلع من افق البیت ناطقاً بآیات اللّه الملک العزیز الجمیل تاللّه انّ البیان نزّل لذکری و انّه ورقة من اوراق سدرة بیانی قد شهد بذلک مبشّری الّذی فدی نفسه فی سبیلی الواضح المستقیم قل یا ملأ الغافلین ایّاکم ان یمنعکم البیان عن ربّکم الرّحمن لعمر اللّه انّه نزّل لیشهد لی اقرؤوا ما فیه و کونوا من المنصفین قل تاللّه مکلّم الطّور ینطق و انتم لا تشعرون و هو الموعود بلسان الأنبیآء اتّقوا اللّه و لا تجادلوا بآیات اللّه المهیمن القیّوم قل هذا یوم فیه ینادی البحر طوبی لک یا برّ بما مرّت علیک نسمات اللّه العزیز العظیم قد وجدت نفحات الأیّام و عرف قمیص ربّک اذ ظهر باسمه المبارک العزیز البدیع و ینادی البرّ و یقول طوبی لک یا بحر بما سرت علیک سفینة اللّه ربّ العالمین

یا احبّآء المظلوم فی البلدان افرحوا بما اختصّکم اللّه لعرفان مشرق الأمر و عصمکم عن الفزع الأکبر الّذی اخذ البشر الّا من شآء اللّه القویّ الغالب القدیر قد فزتم بما لا فاز به احد یشهد بذلک اهل الفردوس الأعلی و من عنده کتاب مبین

یا اسمی ذکّر عبادی و بشّرهم برحمتی و عنایتی ثمّ اقرأ لهم ما نزل من ملکوت بیانی البدیع قل حرّم علیکم شرب الأفیون فی کتاب اللّه الآمر الحکیم انّه یضرّکم و ما ینفعکم هو ما امرتم به من قبل و من بعد بآیات واضحات و براهین ساطعات طوبی لمن عمل بما امر به من لدی اللّه المهیمن القیّوم مرّ علی البلاد بنفحات قمیص بیان ربّک و بشّر احبّائه فیها بهذا الذّکر الّذی به ظهر ما کان مستوراً فی لوح مسطور خذ حقوق اللّه باذن من لدنّا ثمّ اعمل بما امرناک به انّ ربّک لهو الآمر علی ما یشآء لا تضعفه قوّة الأقویآء و لا تعجزه شؤونات الغافلین ان وردت ارض الألف و الرّآء کبّر من قبلی علی احبّائی و نوّرهم بأنوار شمس عنایتی و ذکّرهم بهذا النّبإ الّذی به ارتفع هذا البنآء المرفوع قل ان اشکروا بما نطق بذکرکم قلمی الأعلی و توجّه الیکم وجهی الأبهی و انزل لکم لسان عنایتی من ملکوت بیانی ما لو تضعونه علی الجبل لیطیر شوقاً للقآء مالک العلل الّذی اتی بسلطان ما منعته حجبات الأوهام و لا سبحات الظّنون قل انّه اتی بحجّة اللّه و برهانه و انّه لصراط اللّه لمن فی السّموات و الأرض لو انتم تعلمون و نذکر الامام فیها الّذی هاجر فی سبیلی و اقبل الی ان حضر تلقآء عرشی اذ کان النّور مشرقاً من افق الزّورآء و شرب کوثر وصالی من ایادی عطائی و قام لدی بابی الّذی فتح علی من فی الغیب و الشّهود نشهد انّه سمع النّدآء و اجاب مولاه ربّ ما کان و ما یکون

یا علیّ قبل اکبر ذکّر البشر بما جری من قلمی الأعلی قل اتّقوا اللّه و لا تکفروا بالّذی یأمرکم بالمعروف و ینهاکم عمّا نهیتم عنه فی کتاب اللّه العزیز الودود لکم ان تدارکوا ما فات عنکم فی ایّامه ضعوا ما عندکم و خذوا ما یأمرکم به من ینطق فی قطب العالم انّه لا اله الّا انا الحقّ علّام الغیوب قل ان یعذّب اللّه احداً بما آمن بهذا الظّهور فبأیّ حجّة لا یعذّب الّذین آمنوا بنقطة البیان و من قبله بمحمّد رسول اللّه و من قبله بابن مریم و من قبله بموسی الکلیم الی ان یرجع الأمر الی البدیع الأوّل اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا الأصنام الّذین کفروا بالشّاهد و المشهود من توقّف فی هذا الأمر انّه توقّف فی کلّ امر ظهر بارادة اللّه و مشیّته لو انتم تعلمون قل لا یری فی الکلمة الّا مکلّمها و لا فی التّجلّی الّا جمال المجلّی و لا فی التّنزیل الّا المنزل المهیمن علی ما خلق بقوله کن فیکون

یا قلم اذکر اهل المیم و الرّآء من لدن مالک الأسمآء و بشّرهم بعنایة اللّه ربّ العالمین قل انّا نذکرکم فی السّجن الأعظم بما یقرّبکم الی اللّه العزیز الحمید یا اولیائی فی الممالک و البلدان افرحوا بما توجّه الیکم وجه اللّه و یبشّرکم بما کتب لکم من القلم الأعلی فی لوح نطق انّه لا اله الّا هو السّامع البصیر طوبی للّذین صعدوا الی اللّه و للّذین ورد علیهم من مطالع الظّلم ما ناح به الفردوس الأعلی و مشارق اسمائی الحسنی علیهم بهائی و رحمتی و عنایتی و فضلی الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین قل قد انزلنا لکم ما قرّت به عیون الملإ الأعلی افرحوا ثمّ اشکروه بهذا الفضل المبین ایّاکم ان تحزنکم الدّنیا و ما یظهر فیها تاللّه الحقّ قد ماج بحر السّرور امام وجه مکلّم الطّور اقبلوا بقلوب نورآء الی الأفق الأعلی هذا خیر لکم ان انتم من العارفین انّ الّذین استشهدوا فی سبیلی اولئک من اهل خبآء مجدی و قباب عظمتی یصلّی علیهم اهل ملکوتی و جبروتی و مظاهر اسمائی و مطالع صفاتی و مهابط علمی العزیز المحیط

یا اسمی عاشر مع احبّآء الرّحمن بالرّوح و الرّیحان و ذکّرهم بما تنجذب به قلوبهم فی هذا الیوم الّذی جعله اللّه سلطان الأیّام فی لوح حفیظ انّا ذکرناک و رفعناک و اسمعناک و اریناک اشکر ربّک و قل لک الحمد یا مولی العالم و لک الثّنآء یا مقصود العارفین و معبود المخلصین انّا اذنّاک بأن تأذن لمن اراد مقام ربّک هذه موهبة اخری من لدنّا علیک انّ ربّک لهو الفضّال الکریم کذلک اشرقت شمس الفضل من افق سمآء عنایتی و انا المقتدر القدیر انّ الّذی قصد الغایة القصوی و الحضور تلقآء وجه مالک الوری له ان یتّبع ما امره القلم الأعلی من لدن عزیز علیم انّه یمنعکم عن الانحنآء و الانطراح علی قدمی و اقدام غیری هذا ما نزّل فی الکتاب من لدن علیم حکیم قل یا احبّآء الرّحمن ان اردتم اللّقآء فاحضروا بالرّوح و الرّیحان بآداب کانت من سجیّة الانسان اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الغافلین انّه یحکم کیف یشآء و یأمر بما یهدی العباد الی هذا النّور الأعظم الّذی اذ ظهر سجد له الرّوح الأمین لا تقبّلوا الأیادی و لا تنحنوا حین الورود انّه یأمرکم بالمعروف و هو الآمر المجیب لیس لأحد ان یتذلّل عند نفس هذا حکم اللّه اذ استوی علی العرش بسلطان مبین قد حرّم علیکم ما ذکرناه خذوا سنن اللّه و امره و لا تتّبعوا سنن الجاهلین من حضر لدی الوجه انّه من الزّائرین لدی اللّه مالک هذا المقام الکریم من حضر زار انّه ممّن فاز بما کان مسطوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین قد حرّم علیکم التّقبیل و السّجود و الانطراح و الانحنآء کذلک صرّفنا الآیات و انزلناها فضلاً من عندنا و انا الفضّال القدیم انّ السّجود ینبغی لمن لا یعرف و لا یری و الّذی یری انّه ممّن شهد له الکتاب المبین لیس لأحد ان یسجده و الّذی سجد له ان یرجع و یتوب الی اللّه انّه لهو التّوّاب الرّحیم قد ثبت بالبرهان بأنّ السّجدة لم تکن الّا لحضرة الغیب اعرفوا یا اهل الأرض و لا تکونوا من المعرضین قل یا قوم ضعوا اصول انفسکم و خذوا اصول اللّه بقوّة من عنده و لا تتّبعوا کلّ عالم مریب ایّاکم ان تعترضوا علی الّذی جآءکم بآیات بیّنات و ایّاکم ان تنکروا هذا النّبأ الّذی اذ ظهر خضع له کلّ نبإ عظیم

انّ المظلوم اراد ان یذکر ارض البآء و النّون الّتی شرّفها بقدوم اولیائه الّذین وفوا بمیثاقه المحکم المتین طوبی للّذین استشهدوا فیها بما اکتسبت ایادی کلّ ظالم جبّار نعیماً لمن فاز بالشّهادة فی ایّامی و انفق ما عنده فی حبّی و شهد بما شهد به لسان عظمتی فی اعلی المقام من قام علی خدمة امری بشّره بعنایة اللّه و فضله الّذی احاط الآفاق

و نذکر الأمین الّذی اخذ کأس البأسآء و الضّرّآء فی سبیل اللّه مالک الأسمآء الی ان شرب منها بهذا الاسم الّذی اذ ظهر خضعت له الأعناق یا امین نشهد انّک کنت قائماً علی خدمتی و ناطقاً بذکری و صابراً فیما ورد علیک فی هذا الصّراط انت الّذی تمسّکت بارادة اللّه و مشیّته تارکاً ما اراده کلّ مشرک نقض المیثاق افرح بما ذکرناک فی الواح شتّی و فی صحیفة ما اطّلع بها الّا اللّه العزیز العلّام انّا جعلناک نجماً مشرقاً من افق هذه السّمآء و حرفاً من کتاب اللّه ربّ الأرباب یا اسمی بشّر اهل البهآء فی دیار اخری من لدی اللّه مولی الوری ثمّ أمرهم بما یرتفع به امر اللّه مالک الایجاد قل ان انصروا ربّکم الرّحمن بجنود الأعمال و الأخلاق لعمر اللّه انّها اقوی من جنود الأرض کلّها یشهد بذلک من شهد انّه لا اله الّا انا المقتدر العزیز المختار تمسّکوا بحبل الاتّفاق فی کلّ الأحوال لیظهر منکم ما اراده اللّه ربّ العالمین لنا عباد فی تلک الجهات قد ترکنا اسمائهم لئلّا یطّلع کلّ ظالم انکر حقّ اللّه العزیز الحکیم

و نذکر اولیائی فی ارض التّآء و نبشّرهم بفضل اللّه و عنایته و رحمته الّتی سبقت الغیب و الشّهود قل طوبی لکم بما وجدتم عرف الآیات و فزتم بنفحات ایّام اللّه العزیز الودود انّا نوصیکم بتقوی اللّه و بما یرتفع به الأمر انه یسمع و یری و هو الحقّ علّام الغیوب قل ایّاکم ان یمنعکم حبّ الدّنیا عن مالک الوری دعوا ما فی الثّری ثمّ استمعوا ما ینادیکم به سدرة المنتهی عن شطر البقعة النّورآء من الأرض المقدّسة البیضآء انّه لا اله الّا هو الظّاهر النّاطق الفاعل بما اراد بقوله کن فیکون قد اقبلنا الیکم فی هذا الحین و نذکرکم بما لا ینقطع عرفه بدوام الملک و الملکوت دعوا ما تنخمد به نار الأمر بین الوری و تشتعل به نار النّفس و الهوی اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الّذینهم لا یفقهون نسأل اللّه بأن یوفّقکم علی ما یرتفع به الأمر و تنطق به السّدرة بین البریّة انّه لا اله الّا انا العزیز الودود یا احبّآء الرّحمن انتم الّذین سمعتم فی اللّه لومة کلّ لائم و شماتة الّذین کفروا بنعمة اللّه و اعرضوا عن الّذی به قام من فی القبور طوبی لدیار تنوّرت بأنوار الوجه و لحدیقة مرّت علیها نسمات الوحی من هذا المقام المحمود تمسّکوا بالمعروف و تشبّثوا بما ینتفع به اهل العالم کذلک امرتم من لدی اللّه مالک القدم الّذی هداکم الی صراطه الممدود

انّ سدرة البیان ارادت ان تذکر اهل میلان الّذین آمنوا بالرّحمن فی یوم فیه اعرض القوم عن اللّه المهیمن القیّوم یا اهل میلان اسمعوا ندآء مطلع النّور من سدرة الظّهور انّه یخبرکم بما قدّر لکم من لدی اللّه مالک الوجود انّا نوصیکم بالمعروف و بما ترتفع به مقاماتکم فی الملک و الملکوت طوبی لقلب اقبل الی افقی و للسان نطق بهذا الذّکر الأعظم و لوجه توجّه الی وجه اللّه ربّ ما کان و ما یکون یا اهل میلان افرحوا بربّکم الرّحمن انتم اقبلتم الیه انّه انزل لکم ما لا تعادله الخزائن و الکنوز

و نذکر اولیائی فی سیسان الّذین وجدوا عرف بیانی و سمعوا ندائی و طاروا فی هذا الهوآء الّذی یسمع منه صفیر طیر المعانی الّتی تبشّر النّاس باللّه العزیز الجمیل انّا نوصیکم بالأمانة و العدل و الوفآء و بما یظهر به امر اللّه ربّ العالمین انّ الّذین ظلموا و انکروا اولئک من اهل الضّلال فی کتاب اللّه العزیز الحمید طوبی لکم یا اهل الفردوس بما شهد لکم الرّحمن فی هذا المقام المنیع انّ الّذی اقبل الی اللّه مالک الوری انّه من اهل الفردوس الأعلی فی کتابه العظیم یا احبّائی احفظوا مقاماتکم باسمی الّذی به ظهر ما کان مسطوراً فی صحف اللّه العزیز العلیم

یا اسمی اسمع ما یوصیک به اللّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ العرش العظیم اذکر اهل الزّآء من قبلی لعمر اللّه انّهم تحت لحاظ عنایة ربّهم الغفور الکریم قل طوبی لک یا ارض الزّآء بما استشهد فیک اولیآء اللّه و اصفیائه الّذین بهم ظهر حکم الوفآء فی ناسوت الانشآء و فاحت نفحة الاستقامة فی ملکوت الأسمآء کذلک نطق قلمی الأعلی فی هذا المقام الّذی سمّی بکلّ الأسمآء من لدی اللّه العلیم الحکیم طوبی لذاکر یذکرهم و لقاصد یقصد رمسهم و یزورهم بما نزّل من سمآء مشیّة ربّهم منزل الآیات یا اسمی کبّر من قبلی علی احبّائی هناک الّذین تجد فی وجوههم نضرة الرّحمن و من اعمالهم ما یرتفع به امر اللّه مالک الرّقاب

یا قلمی الأعلی ولّ وجهک شطر احبّائی فی الرّآء و الشّین و بشّرهم بذکری و فضلی و عنایتی و قل طوبی لکم بما وفیتم بمیثاقی و عهدی و شربتم رحیق بیانی و سمعتم فی سبیلی لومة کلّ فاجر مرتاب انّا کنّا معکم فی ایّام فیها ظهر نعیق من نطق بما ناح به سکّان الفردوس الأعلی طوبی لمن صبر فی اللّه حاکم یوم المآب

انّا نذکر من سمع ندائی و اقبل الی افقی و قام علی خدمة امری و اقتصر الأمور علی ذکری و ثنائی و شهد بما شهد به لسان امری فی قباب عظمتی الّذی سمّیناه بالعندلیب فی کتاب الأسمآء لیشکر اللّه فی اللّیالی و الأیّام لعمر اللّه قد ذکرناکم بما لا ینقطع عرفه بدوام اسمائی الحسنی یشهد بذلک کتاب اللّه الأعظم الّذی تطوفه الزّبر و الألواح

و نذکر احبّائی فی القاف الّذین ما منعتهم شؤونات الخلق عن الحقّ و فازوا بکوثر البقآء فی اوّل الأیّام یا اولیائی هناک افرحوا بما یذکرکم المظلوم بما تنجذب به افئدة اولی الألباب طوبی لکم بما خرقتم الأحجاب و کسّرتم بأیادی القدرة و الایقان اصنام الظّنون و الأوهام انتم الّذین سمعتم و سرعتم الی ان دخلتم شاطئ بحر البیان المقام الّذی فیه تنادی الذّرّات الملک و الملکوت لمن ظهر بالحقّ و اظهر بسلطانه ما اراد قد وجدنا منکم عرف الوفآء انزلنا لکم ما لا تعادله کنوز العالم یشهد بذلک کلّ منصف بصّار

یا ایّها النّاظر الی الوجه اذا رأیت سواد مدینتی قف و قل یا ارض الطّآء قد جئتک من شطر السّجن بنبإ اللّه المهیمن القیّوم قل یا امّ العالم و مطلع النّور بین الأمم ابشّرک بعنایة ربّک و اکبّر علیک من قبل الحقّ علّام الغیوب اشهد فیک ظهر الاسم المکنون و الغیب المخزون و بک لاح سرّ ما کان و ما یکون یا ارض الطّآء یذکرک مولی الأسمآء فی مقامه المحمود قد کنت مشرق امر اللّه و مطلع الوحی و مظهر الاسم الأعظم الّذی به اضطربت الأفئدة و القلوب کم من مظلوم استشهد فیک فی سبیل اللّه و کم من مظلومة دفنت فیک بظلم ناح به عباد مکرمون

انّا نذکر اولیائی هناک الّذین دخلوا السّجن فی سبیل اللّه مالک الملوک و نذکر الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی فی ایّام فیها اشتعلت نار البغضآء فی صدور العلمآء الّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده و کفروا بنعمة اللّه ربّ ما کان و ما یکون و نذکر المهاجرین الّذین هاجروا اذ اشتعلت نار الفتنة بما اکتسبت ایادی کلّ مشرک کفّار یا اهل الأرض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا الّذین انکروا حقّ اللّه و اصفیائه و لا تکفروا بالّذی تدعونه فی اللّیالی و الأیّام هذا یوم وعدتم به من قبل و فی التّوریة و الانجیل و الفرقان لعمر اللّه قد خلقتم لهذا الیوم اعرفوا و لا تمنعوا انفسکم عن هذا الفضل الّذی شهدت له الألواح هذا یوم فیه ظهر الرّحیق و جری السّلسبیل و نادی الکوثر قد اتی الوعد و قام النّاس لربّ الأرباب هذا یوم بشّر اللّه به انبیائه و رسله یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب قل یا ملأ المعرضین تاللّه انّ البیان نزّل بأمری و حروفه من کلمتی خافوا اللّه و لا تعترضوا علی الّذی به تنفّس الصّبح و وضع المیزان هذا یوم فیه ینادی الصّور و الطّور یطوف حول الظّهور و الصّراط یمشی علی اعلی مشارف الأرض بقدرة و سلطان ان تنکروا بیّنات اللّه و برهانه بأیّ شیء یثبت ما عندکم انصفوا یا ملأ الاعتساف تاللّه الحقّ ینوح البیان من ظلمکم و یقول ویل لکم بما نقضتم عهدی و میثاقی و کفرتم بالّذی وصّیناکم به فی کلّ الأحیان قد انزلنی اللّه لذکره و جعلنی مبشّراً باسمه الّذی به ظهر السّرّ المکنون و نطقت النّار فی الأشجار یا اسمی من المعرضین من قال انّه سرق الآیات و نسبها الی نفسه قل ان احضر امام الوجه لتری ما لا رأت عین الامکان و منهم من قال انّه نهی النّاس عن المعروف قل ویل لک یا ایّها الغافل الکذّاب انّ المعروف یطوف حولی و ظهر بأمری و العدل امام وجهی فی العشیّ و الاشراق هذا یوم فیه حدّثت الأرض و اشرقت بنور ربّها مالک یوم المآب یا قوم انصفوا باللّه لو لا البآء قبل الهآء من یقوم علی الأمر اذ کانت فرائص الأرض مرتعدة من خشیة الأیّام قد کنتم خلف الحجاب اذ ینادی المظلوم بین الأرض و السّمآء یشهد بذلک مظاهر الأسمآء و من عنده ملکوت البیان قد کنتم رقدآء خلف الأستار و قلمی الأعلی یجول فی مضمار الحکمة و العرفان قد فتحنا باب النّصح علی وجوهکم اذ وجدناکم اشقی العباد فی الأعمال قد عملتم ما نهیتم عنه و ترکتم ما امرتم به فی الکتاب نشهد انّکم نبذتم احکام اللّه ورائکم و اخذتم ما امرتم به من لدی النّفس و الهوی من دون بیّنة و برهان انّا رأیناکم فی ظلمات الشّهوات تمسّکنا بحبل النّصح علی شأن ما انقطع صریر یراعتی فی اللّیالی و الأیّام و فی الأصیل و الأسحار یا اهل البیان خافوا الرّحمن و لا ترکنوا الی الّذی نبذ عهد اللّه ورائه و افتی علی من ربّاه بأیادی الفضل بالرّوح و الرّیحان فلمّا ارتفع امر اللّه علی قدر وجدناه کالرّقطآء تسری و تصئی ورائنا کذلک قضی الأمر فی ایّام فیها تزعزعت الأرکان

و نذکر احبّائی فی القاف و المیم ثمّ الّذی قصد المقصد الأقصی و الرّفیق الأعلی لیکون نوراً له فی کلّ عالم من عوالم ربّه العزیز الکریم

یا صادق یذکرک مولی العالم فی السّجن الأعظم اذ احاطته الأحزان من کلّ الجهات بما اکتسبت ایدی الظّالمین و نوصی الّذین نسبهم اللّه الیک بالصّبر و الاصطبار و نعزّیهم بهذا الذّکر الّذی به قرّت عیون المقرّبین

و نذکر الأخوین اللّذین قاما علی خدمة الأمر ثمّ الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی بوجوه بیضآء فی یوم فیه زلّت اقدام العارفین

و نذکر اهل الکاف الّذین ما منعتهم فی اللّه لومة کلّ لائم و ما خوّفتهم جنود الغافلین قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ من فی السّموات و الأرضین یا اولیائی هناک و ضواحیه اسمعوا ندآء المظلوم انّه یوصیکم بحفظ ما اوتیتم به من لدی اللّه العزیز الکریم ایّاکم ان تضیّعوا مقاماتکم و ما ورد علیکم فی سبیل اللّه العلیّ العظیم قد رأیتم فی اللّه ما ناح به القلم الأعلی سوف ترون ما تفرح به قلوبکم یا اهل البهآء کذلک یبشّرکم اللّه فضلاً من عنده و هو العلیم الخبیر قد نزل لکم فی الکتاب ما لا یذکر عنده خزائن العالم و لا ما یفتخر به الملوک و السّلاطین خذوا کأس الاستقامة من ید عطآء ربّکم مالک الأسمآء هذا ما امرکم به المظلوم من قبل و من بعد ان انتم من العارفین

انّک انت یا اسمی و النّاظر الی وجهی اذا رأیت بیاض المدینة الّتی فیها غابت شمس الوفآء قف و قل یا ارض الصّاد این مطالع نورک و مشارق عزّک و این طراز هیکلک و این الّذین بهم انارت آفاق الهدایة بین البریّة و این کلمات کتاب اللّه العزیز الحمید یا ارض الصّاد این اعلامک و آیاتک و این بیّناتک و رایاتک هل محت آثار الظّلم فیک و هل یکون بمثل ما قد کان فأخبرینی و لا تکونی من الصّابرین هل الرّقشآء تصئی فیک و هل الذّئب یعوی کما عوی من قبل انّ ربّک یسأل و یجیب و هو القویّ القدیر نشهد فیک کنزت کنوز الوفآء و غرقت السّفینة الحمرآء و عقرت ناقة اللّه ربّ العالمین قد غابت من آفاقک شموس المحبّة و الوفآء بما اکتسبت ایادی الّذین کفروا باللّه العزیز المنیع قل یا ارض الصّاد انّا نوصیک فی امانتی و اماناتی و نسألک من نار البغضآء هل انّها طفئت ام یری اشتعالها و لهیبها فاصدقینی لوجه اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع

یا اسمی یا ایّها النّاطق بذکری فاعلم من اراد ان یستنیر بنور البقآء و یتشرّف بزیارة احد من اهل البهآء المستقرّین علی الفلک الحمرآء و المتوجّهین الی الأفق الأعلی ینبغی له ان یطهّر قلبه بمآء الانقطاع و یقدّس وجهه عن التّوجّه الی ما خلق فی الابداع و ذوّت فی الاختراع و یکون علی شأن یری الملکوت امام وجهه و ما سوی اللّه ورائه ثمّ یمشی بوقار اللّه و سکینته و فی کلّ خطوة یقول بجوهر الخضوع و منتهی الخشوع یا الهی قد قصدت الّذین سفکت دمائهم فی سبیلک و انفقوا ارواحهم فی حبّک الی ان یصل الی الرّمس الأقدس و التّراب المقدّس یقف و ینظر الی الیمین کناظر ینتظر رحمة اللّه المهیمن القیّوم ثمّ یتوجّه و یقول اوّل فلاح لاح من افق الکرم و اوّل عرف هاج من قمیص طلعة حضرة مالک القدم و اوّل ذکر تکلّم به لسان المشیّة فی العالم و اوّل نور انجذبت به افئدة الأمم علیکم یا هیاکل الثّنآء و مطالع الأسمآء و مشارق الأمر فی ملکوت الانشآء اشهد انّ بکم استوی الرّحمن علی عرش الامکان و ماج بحر الغفران و فاض کوثر الحیوان و ظهر ملکوت البیان و اشرقت من افقه شمس العرفان انتم الّذین بمشیّاتکم ظهرت المشیّة و سلطانها و برزت الارادة و اقتدارها و القدر و ما قدّر فیه من لدی اللّه المقتدر القدیر و بکم احاطت الکلمة و سرت النّسمة و انار العالم من تجلّیات نور طلع و اشرق من مطلع نور الأحدیّة الا انّ بکم هدرت حمامة الوفآء فی الفردوس الأعلی و نطقت سدرة المنتهی و غنّ عندلیب البهآء و نادت الأشیآء بما شهد اللّه موجدکم و خالقکم و سلطانکم و مبدأکم و مبدعکم و محییکم و ممیتکم و اوّلکم و آخرکم و مظهرکم و ملهمکم و مؤیّدکم و معرّفکم انتم حروفات الکلمة الأولی و الطّراز الأوّل فی ملکوت الانشآء و مظاهر العدل فی الجبروت الأعلی انتم الکتاب المسطور و الرّمز المشهور و الرّقّ المنشور و البیت المعمور بکم ارتفعت رایات العدل و نصبت اعلام النّصر و بکم تضوّعت رائحة القمیص و ظهرت آیة التّقدیس و بکم فتح باب الکرم علی وجه الأمم و هطلت من سحاب العرفان امطار عنایة الرّحمن طوبی لکم و لمن تقرّب بکم الی اللّه و لمن تشبّث بأذیالکم و تمسّک بحبالکم و نطق بذکرکم و ویل لمن انکر حقّکم و اعرض عنکم و استکبر علیکم و جاحد عنایة اللّه فیکم یشهد کلّ شیء بعزّتکم و ارتفاع مقامکم و ربحکم فی الآخرة و الأولی و خسارة الّذین کفروا باللّه اذ اتی بآیات مشرقات و بیّنات واضحات و انوار ساطعات

سبحانک یا من باسمک طار الموحّدون فی هوآء قربک و لقائک و سرع المخلصون الی مقرّ الفدآء فی حبّک و رضائک اسألک بالّذین استشهدوا فی سبیلک و اخذهم جذب آیاتک علی شأن ما منعهم ما فی الدّنیا عن التّقرّب الیک بأن تکتب لنا من قلمک الأعلی ما ینفعنا فی الآخرة و الأولی یا الهی و سیّدی و رجائی اسألک بهذا التّراب الأطهر و الرّمس المطهّر بأن تغفر لی و تکفّر عنّی جریراتی العظمی و قدّر لی بفضلک ما تقرّ به عینی و ینشرح به صدری انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک مفاتیح الرّحمة و الفلاح لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر

انّا اقبلنا هذا الحین الی ارض الألف و الرّآء و نذکر فیها احبّائی الّذین ما زلّتهم اشارات العلمآء و ما منعتهم حجبات العرفآء سمعوا و اجابوا الا انّهم من الموقنین اولئک کسّروا اصنام الهوی باسم ربّهم مالک الوری و تمسّکوا بحبل اللّه ربّ العالمین و نذکر الفتح‌الأعظم الّذی فاز بما کان مسطوراً فی کتب اللّه و خرج عن البیت مقبلاً الی الفرد الخبیر الی ان دخل الزّورآء و قام لدی باب فتح علی من فی الأرض و السّمآء و سمع ندآء اللّه العزیز البدیع یا اولیائی هناک ایّاکم ان تخوّفکم شؤونات العالم تمسّکوا بالأعمال و الأخلاق و بما یرتفع به مقام الانسان کذلک امرناکم من قبل و فی هذا المقام الرّفیع احفظوا مقاماتکم و ما قدّر لکم من لدن مقتدر قدیر البهآء الظّاهر المشرق من افق الفضل علیکم و علی امائی اللّائی سمعن النّدآء و اقبلن الی الأفق الأعلی فی ایّام فیها زلّت اقدام البالغین

و نذکر ارضاً اخری الّتی جعلها اللّه مقرّ اولیائه و مطلع من سمّی بزین‌المقرّبین اسمعوا النّدآء عن یمین البقعة النّورآء من السّدرة الحمرآء الملک و الملکوت للّه مقصود المخلصین انّا نذکرکم کما ذکرناکم من قبل لتشکروا ربّکم المشفق العلیم تمسّکوا بالمعروف و بما ینبغی لکم و لأمر اللّه المهیمن القیّوم ایّاکم ان تمنعکم الشّؤونات الفانیة عن ملکوت اللّه ربّ ما کان و ما یکون ضعوا ما عند القوم و خذوا ما امرتم به من لدی الحقّ علّام الغیوب قد مسّتکم البأسآء و الضّرّآء فی سبیلی و انا الشّاهد الخبیر قد رأیتم فی اللّه ما لا رأت العیون یشهد بذلک کلّ الأشیآء و هذا الکتاب المبین قد سمعتم شماتة الأعدآء فی ایّام اللّه مالک الأسمآء اسمعوا فی هذا الحین ما یجری من قلمی الأعلی فی ذکرکم و اقبالکم و خضوعکم و خشوعکم و توجّهکم الی وجه ربّکم العزیز المنیر لعمر اللّه لا یعادل بذکری ما ترونه الیوم اشکروا و قولوا لک الحمد یا مقصود القاصدین و لک البهآء یا بهآء من فی السّموات و الأرضین

یا قلمی الأعلی ولّ وجهک شطر الیآء الّتی فیها تضوّع عرف الخلوص و الخضوع من الّذین نسبهم اللّه الیه و کتب لهم من القلم الأعلی ما لا اطّلع به الّا علمه المحیط انّا رفعناهم الی مقام تنطق السن الکائنات بذکرهم و ثنائهم و ما نزّل لهم من لدن منزل قدیم انّا نکبّر علی وجوههم و نصلّی علیهم و نوصیهم بالاستقامة الکبری و بحفظ ما قدّر لهم من لدی اللّه مالک العرش و الثّری و انا النّاصح البصیر و نذکر احبّائی هناک الّذین قصدوا المقصد الأقصی و الذّروة العلیا و قاموا علی خدمة امر ربّهم الغفور الرّحیم کونوا کالجبال فی امر ربّکم الغنیّ المتعال هذا ینبغی لکم ان انتم من العارفین ستمضی الدّنیا و تأخذها اریاح الفنآء و یبقی ما جری به قلمی و نطق به لسانی الصّادق الأمین خذوا کوب البقآء باسم ربّکم الأبهی ثمّ اشربوا منه رغماً للّذین کفروا باللّه مالک الایجاد

و نذکر ارض الألف و الرّآء فضلاً من لدنّا و انا العزیز الفضّال و نوصیهم بما ینبغی لأیّام اللّه العزیز الوهّاب یا اسمی ان رأیت الرّآء و الجیم کبّر علیه من قبلی و قل ان استقم قد اتاک امر عظیم الّذی به ارتعدت فرائص الأرض و اضطرب الصّور و انصعق المیزان و ناح الصّراط امام الوجه فیما ورد علی مظهر الأمر بما اکتسبت ایادی الغافلین قل ان اصبر فی اللّه ثمّ احفظ ما اعطیناک سوف یظهر لک ما قدّر من لدن مقتدر قدیر و احفظ مقامک بهذا الاسم الأعظم کذلک یأمرک من دعا الکلّ الی اللّه الفرد الخبیر تمسّک بحبل عنایة ربّک و قل یا قوم تاللّه قد انار افق الظّهور و ظهر ما کان موعوداً فی صحف اللّه الملک الحقّ العزیز الحکیم دعوا ما عند العالم و خذوا ما یأمرکم به مالک القدم الّذی اتی بسلطان عظیم قل قد ظهر الکتاب الأعظم انّه ینادی بأعلی النّدآء بین الأرض و السّمآء و یدعوکم الی مقام خضعت له بقاع الأرض کلّها ان انتم من العارفین لا تمنعوا انفسکم عن البحر الأعظم و عمّا قدّر لکم فی لوح کریم انّک کن علی شأن ینبغی لأمر ربّک انّه یؤیّدک و یقضی لک ما اردته من فضله المهیمن علی کلّ صغیر و کبیر قم بالاستقامة الکبری بین الوری هذا ما امرناک به من قبل اشکر و کن من الحامدین تمسّک بحبل عنایة ربّک و تشبّث بذیله المنیر لو یخالفک فیما امرناک ابنک دعه باسم ربّک کذلک یأمرک من عنده علم کلّ شیء فی کتاب ما اطّلع به الّا من ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا انا الشّاهد السّمیع اقرأ هذا اللّوح و تفکّر فیما نزّل فیه من لدن قویّ قدیر قل یا قوم لا تجادلوا بآیات اللّه و لا تنکروا الّذی اتاکم بما عند العالم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین دعوا الّذین لیس لهم علم فی هذا الأمر یتکلّمون بأهوائهم الا انّهم من الصّاغرین یا احبّائی هناک افرحوا بما یذکرکم القلم الأعلی فی سجن عکّآء و یبشّرکم بفضل اللّه و رحمته الّتی سبقت من فی السّموات و الأرض انّ ربّک لهو المشفق الرّحیم قوموا علی خدمة الأمر علی شأن لا تمنعکم حجبات الّذین تمسّکوا بمطلع الأوهام و تکلّموا بما ناح به الرّوح الأمین انّا نکبّر من هذا المقام علیکم و علی امائی اللّائی فزن بهذا الأمر البدیع

و نذکر احبّائی فی منشاد تاللّه قد حزن الملأ الأعلی بحزنکم و ناح الّذین طافوا العرش بما ورد علیکم من جنود الظّالمین قد کان المظلوم معکم یسمع و یری و هو السّمیع البصیر انظروا ثمّ اذکروا ما ورد علی مالک الأسمآء فی سجن الطّآء و فی دیار اخری من الّذین انکروا حقّ اللّه و اولیائه و اتّبعوا الأوهام و التّماثیل افرحوا بما یذکرکم مولی العالم بذکر اذ ظهر سجد له کلّ ذکر عظیم انّا نوصیکم بالصّبر و الاصطبار و بما یظهر به تقدیس الأمر فی المدن و الدّیار خذوا ما امرتم به من لدن آمر حکیم النّور الظّاهر اللّائح من افق عنایتی علیکم و علی الّذین نصروکم و اقبلوا الیکم حبّاً للّه العزیز الحمید

و نذکر احبّائی فی ارض الدّال و الهآء کما ذکرناهم من قبل فضلاً من عندنا لیشکروا ربّهم الرّحمن الرّحیم طوبی لکم بما مرّت علیکم نسمة عنایتی و شهد باقبالکم قلمی اذ کان مولاه فی سجن عظیم ایّاکم ان تمنعکم احزان العالم عن مالک القدم دعوا ما یفنی و خذوا ما یبقی باسم ربّکم الباقی الدّائم العزیز المنیع طوبی لعضد کسّر اصنام الأوهام و سرع الی ظلّ قباب عظمة ربّه الکریم انّا نذکر کلّ عبد اقبل الی الأفق الأعلی و کلّ امة اقبلت الی صراطی المستقیم

و نذکر علیّاً قبل اکبر الّذی وفی بمیثاقی و عهدی و اقبل الی وجهی و طار فی هوائی و قام لدی بابی و سمع ندائی و فاز بقربی و وصالی و نطق بثنائی الجمیل افرح فی الرّفیق الأعلی بما یذکرک مولی الأسمآء الّذی نطق فی طور العرفان لموسی بن عمران من الشّجرة انّه لا اله الّا انا الظّاهر النّاطق المقتدر القدیر یا علیّ قبل اکبر انّا نذکرک اذ خرجت من وطنک مقبلاً الی الأفق الأعلی و مشتعلاً بنار محبّة ربّک مالک ملکوت البقآء و اذ کنت فی القوم و ورد علیک فی سبیل اللّه ما ذرفت به عین کلّ منصف علیم و نذکر اذ کنت طائفاً حول عرشی و عاملاً بما امرت به فی کتابی المبین و نذکر ابنک و الّذین تمسّکوا فی حقّه بالمعروف و قاموا علی اصلاح اموره حبّاً للّه مالک هذا البیان و منزل هذه الآیات و مظهر البیّنات و النّاطق بین الأمم اذ استوی علی العرش الأعظم انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العزیز الحکیم

انّا اردنا ان نذکر الفردوس الأعلی و المدینة المبارکة النّورآء الّتی فیها تضوّع عرف المحبوب و انتشرت آیاته و ظهرت بیّناته و نصبت اعلامه و ارتفع خبائه و فصّل فیها کلّ امر حکیم تلک مدینة فیها سطعت رائحة الوصال و انجذب بها المخلصون الی مقرّ القرب و القدس و الجمال طوبی لقاصد قصد و فاز و شرب رحیق اللّقآء من بحر عنایة ربّه العزیز الحمید

یا ارض المقصود قد جئتک من قبل اللّه و ابشّرک بفضله و رحمته و اکبّر علیک من لدنه انّه لهو الفضّال الکریم طوبی لنفس توجّهت الیک و وجدت منک عرف اللّه ربّ العالمین النّور علیک و البهآء علیک بما جعلک اللّه فردوساً لعباده و الأرض المقدّسة المبارکة الّتی انزل اللّه ذکرها فی کتب النّبیّین و المرسلین

یا ارض النّورآء بک ارتفع علم انّه لا اله الّا هو و فیک نصبت رایة انّنی انا الحقّ علّام الغیوب ینبغی لکلّ مقبل ان یفتخر بک و بما فیک من افنانی و اوراقی و آثاری و اولیائی و احبّائی الّذین اقبلوا بالاستقامة الکبری الی مقامی المحمود انّا ما ذکرنا الّذین جعلناهم مفاتیح الفلاح لئلّا یطّلع بهم کلّ ظالم محجوب انّا نکبّر من هذا المقام علیک یا ارضی و علیهم و علی الّذین تمسّکوا بهذا الحبل المحکم الممدود

یا اسمی قل یا ملأ الأرض ضعوا اراداتکم متمسّکین بارادتی ایم اللّه انّها خیر لکم عمّا ترونه الیوم یشهد بذلک کتاب اللّه العزیز الودود اعملوا بما اراده اللّه لا بما ارادت انفسکم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الّذینهم لا یفقهون انّ الّذی تمسّک بما عنده لیس له ان یتوجّه الی وجه اللّه الباقی بعد فنآء الأشیآء کذلک نطق قلمی الأعلی فی هذا اللّوح المبارک المحبوب

یا لسان العظمة اذکر اولیآء اللّه فی الخآء لیجذبهم الی مقام لا یری فیه الّا عنایة اللّه ربّ ما کان و ما یکون بکم ختم الکلام فی هذا المقام و هذا من فضلی و عنایتی علیکم انّ ربّکم الرّحمن لهو المقتدر علی ما کان لا اله الّا هو الظّاهر الباطن العزیز المشهود بکم لاح افق الایقان و ارتفع صلیل سیوف المعانی فی مضمار البیان و بکم نطق لسان الوحی الملک للّه مالک الغیب و الشّهود قد فزتم بأیّام اللّه و امره و اقبلتم الیه اذ اعرض عنه امرآء الأرض کلّها و کلّ عالم غرّته العلوم طوبی لوجوهکم بما توجّهت و لألسنکم بما اجابت و لأیادیکم بما ارتفعت الی اللّه مالک الملکوت کذلک طلع من افق البرهان شمس البیان طوبی لمن عرف و فاز و ویل لکلّ غافل مردود النّور المشرق من افق سمآء فضلی علیکم یا اسرآء اللّه فی الأرض و مهابط قضائه المبرم المحکم الممنوع

یا قلم الأعلی اذکر ما ورد علیک فی هذا الحین من قضآء اللّه المبرم المحتوم انّا کنّا نذکر احبّائنا فی المدن و الدّیار حینئذ فتح الباب و دخل احد و قال قد طارت امتک قلنا الی اللّه العزیز الودود انّها امة قصدت بیت اللّه الأعظم و خرجت عن مقامها الی ان وردت و طافت و اتّخذت لها مقاماً فی ظلّ قباب العظمة یشهد بذلک مولی البریّة الّذی ینطق بما نطق فی اوّل الأیّام و قبلها انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم یا امتی علیک بهائی و رحمتی و عنایتی و علی الّذین یذکرونک بعد ارتقائک و ینطقون بثنائک حبّاً للّه مالک الملوک اشهد انّک اقبلت الی اللّه و آمنت به و وجدت نفحات الظّهور اذ ظهر بالحقّ بسلطان مشهود و شربت رحیق البیان من ایادی عطائه و شهدت بما شهد به قلمه الأعلی فی مقامه المبروک البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی عبدی الأمین الّذی کان معروفاً بین الملإ الأعلی بخدمتی و خدمة اصفیائی الّذین قاموا علی نصرة امری و نطقوا فی مواقع البأسآء و الضّرّآء انّا للّه و انّا الیه راجعون

* * *

یصل الی النّیریز لیقرؤوه احبّآء اللّه و یکوننّ من العاملین

هو البهیّ فی افق الأبهی

هذا کتاب ینطق بالحقّ و جعله اللّه آیة ظهوره و سلطان امره بین السّموات و الأرض و انّه کان علی کلّ شیء قدیراً و یشهد بأنّه لا اله الّا هو و انّ علیّاً مظهر نفسه بین العالمین جمیعاً و انّ بهائه لظهوره ثمّ بطونه و عزّه و شرفه و برهانه لمن فی ملکوت الأمر و الخلق و کذلک کانت رحمته علی العالمین محیطاً

انّ الّذینهم کفروا باللّه و آیاته اولئک لم یکن لهم من شأن و اولئک کانوا عن معین هذا التّسنیم محروماً یا قوم اتّقوا اللّه و لا تختلفوا فی امره و لا تتّبعوا الّذین تجدوا فی قلوبهم البغضآء من هذا الجمال الّذی ظهر علی هیکل التّثلیث فی هیئة التّربیع مشهوداً ایّاکم یا قوم لا تدعوا کتاب اللّه عن ورائکم ان اتّبعوا ملّة اللّه و دینه و انّه الیوم حبّی و کان اللّه علی ذلک شهیداً و اذا زیّنتم هیکل الایمان بقمیص حبّی فاشکروا اللّه بما ایّدکم علی ذلک و انّه ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ عنده فی الواح حفیظاً ان اسمعوا یا قوم ندآء ربّکم عن هذه الشّجرة الحمرآء علی بقعة البقآء فی فردوس ربّکم العلیّ الأعلی اللّه لا اله الّا انا و انّی قد کنت علی یمین الصّراط علی الحقّ موقوفاً و اشهد الّذین یمرّون علیه و منهم من یمرّ عنه کالبرق السّایر من الغمام و منهم من یمرّ بصدره و منهم برجلیه و منهم من وقف تلقائه و کذلک اشهدناهم و کنّا علی ذلک شهیداً

ان یا قلم الأمر ذکّر عباد الّذینهم دخلوا بقعة الفردوس مقام الّذی کانت الأنوار عن افقه مشهوداً و منهم من دخل تلقآء العرش و سمع نغمات اللّه و کان من الفائزین فی امّ الکتاب من قلم الرّوح مکتوباً و منهم من آمن باللّه و ما وفّق بالدّخول فی حرم الکبریآء مقام الّذی طهّره اللّه عن عرفان الخلایق مجموعاً و لکلّ نصیب فی کتاب ربّک و لا یعقل ذلک الّا من ایّده اللّه علی الأمر و جعله من الموقنین فی امّ الألواح مذکوراً

ان یا قلم ذکّر عبدنا یوسف الّذی دخل سینآء الأمر و سمع ندآء اللّه من سدرة المرتفع علی شاطئ قلزم البهآء بأنّی انا اللّه لا اله الّا هو و انّی قد کنت علی العالمین محیطاً ان یا عبد فاشکر اللّه بما رزقک عرفان مظهر نفسه و حضرک تلقآء العرش و اسمعک نغمات الّتی بها اجتذبت حقایق کلّ الأشیآء عمّا خلق بین الأرض و السّمآء و کذلک کان فضل ربّک محیطاً ان یا عبد قم علی الأمر باستقامة من لدنّا و قدرة من عندنا و لا تخف من احد و انّا نحرسک عن کلّ ظالم شقیّاً قل اتّقوا اللّه یا قوم و لا تتّخذوا من دونه ربّاً لأنفسکم ثمّ کسّروا اصنام الوهم و الهوی بسلطانی العلیّ الأعلی و انّ هذا خیر لکم ان انتم به علیماً فسوف یدخل الشّیطان بینکم و یأمرکم علی بغض الغلام اذاً فاستعیذوا باللّه و لا تقربوا به و انّ هذا ما یحکمکم به اللّه و انّه یحکم ما یشآء بسلطان مبیناً قل الیوم لن ینفع احداً شیء الّا بعد حبّی ولو یأتی بکتب العالمین جمیعاً انّ الّذین لن تجدوا منهم رایحة الرّحمن لا تقبلوا الیهم ولو یأتونکم بألواح عدیداً ان یا یوسف قم عن رقدک ثمّ ذکّر النّاس بما الهمک الرّوح فی هذا اللّوح الّذی کان علی العالمین محیطاً ثمّ اعلم بأنّ کلّ ما سمعت قد ظهر من عندی و ما اشرنا به الی دونی ذلک من حکمة الّتی کانت عن العالمین مستوراً ثمّ اعلم بأنّ الّذی خلق بأمری و ذوّت بقولی قد قام علیّ و اعرض عن اللّه و کفر بآیاته و جاحد ببرهانه و کان من المشرکین محسوباً ایّاکم ان لا یمنعکم الدّنیا و ما فیها عمّا قدّر لکم فی سمآء عزّ رفیعاً فاشدد ظهرک لنصر اللّه و امره ثمّ لخدمة اللّه و عزّه و کذلک یأمرک قلم العزّ من جبروت عزّ منیعاً قل قد اسودّت وجوه لن یستشرق منه انوار حبّ ربّی الأبهی و عمت ابصار لن یرتدّ الی شطر رحمته الکبری و خرست لسان لن یتحرّک علی ذکره الأحلی و انعدمت نفس لن یقوم علی النّصر فی هذا الأمر الّذی اشرق عن افق قدس لمیعاً کذلک علّمناک لتعلم سبیل ربّک لئلّا یضلّک کلّ منکر اثیماً

ثمّ ذکّر حرف المیم قبل جعفر لیتذکّر فی نفسه و یکون من الذّاکرین فی تلک الأیّام الّتی کانت العباد عن شاطئ القدس محروماً قل یا عبد انّا اریناک فی المنام من قبل ما یهدیک الی سبیل ربّک اذاً قم بأمر مولاک ثمّ بلّغ النّاس الی هذا الأمر الّذی اندکّت عنه کلّ جبل رفیعاً کن منادی الأمر بین عبادنا ثمّ اجمعهم علی حبّی و انّ هذا لخیر قد کان فی الکتاب عظیماً ایّاک ان لا یمنعک شیء عن ذکر ربّک دع الدّنیا عن ورائک ثمّ اتّخذ فی ظلّ ربّک مقاماً امیناً قل یا قوم لا تجادلوا بآیات اللّه اذا نزلت بالحقّ و لا تتّبعوا الّذین کفروا و اشرکوا و کانوا عن نغمات اللّه محروماً ان اتّبعوا ما یلقی الرّوح علیکم ثمّ اجیبوا داعی اللّه بینکم ثمّ ادعوا النّاس بالحجّ الأعظم الّذی کان علی هیکل الغلام مشهوداً

ثمّ الق علی وجه الّذی سمّی بمیرزا ثمّ بشّره بعنایات ربّه لیکون مستبشراً فی نفسه و کذلک امرناک بالحقّ لیحیط فضل اللّه علی عباده الّذینهم کانوا فی ظلّ هذا الأمر مسکوناً ان یا عبد اذکر ربّک فی العشیّ و الاشراق ثمّ اتّخذ لنفسک مقاماً کان لدی العرش محموداً فهنیئاً لک بما فزت بلقآء ربّک و کنت من الطّائفین فی حول هذا البیت الّتی کانت علی العالمین محیطاً تجنّب عن اعدائی و لا تعاشر معهم و کن فی حفظ جمیلاً تاللّه من استقام علی حبّی لیجعله اللّه مقتدراً علی کلّ شیء و یبعثه تلقآء العرش فی فردوس الأعظم علی جمال کان من نور العزّ منیراً ان اثبت علی الأمر بحیث لا یزلّک اقوال الّذینهم کفروا و اشرکوا و کانوا عن شاطئ العدل بعیداً ثمّ الق التّکبیر علی الّذین حضروا تلقآء العرش ثمّ الّذین ما فازوا بلقآء اللّه ولکنّ اللّه قبل عنهم و یجزیهم من فضله جزآءً موفوراً و یرزقهم من سمآء الأمر من نعمة الّتی کانت عن غمام الرّوح منزولاً کذلک الهمناک و ارسلنا الیک روایح الرّحمن من نفس السّبحان لتکون علی الأمر فی سبیل ربّک شدیداً و الرّوح و العزّة و البهآء علیک و علی کلّ صغیر و کبیراً

* * *

هو المهیمن القیّوم

هذا کتاب ینطق بالحقّ و فیه ما یجری الدّموع عن عیون المقرّبین و انّه لتنزیل نزلت بالفضل من لدی اللّه العزیز العلیم و فیه فصّلت نقطة الحزن الّتی بها احترقت اکباد العاشقین و بذلک انقطعت الاوراق عن الاشجار ثمّ اصفرّت وجوه العارفین و منعت نسائم الرّوح عن رضوان البقآء ثمّ انقطعت نفحات القدس عن افئدة المرسلین لانّ فیه یذکر ما تهبّ به روایح الفراق علی هیاکل العالمین و فیه غنّت عندلیب الهجر فی شطر العراق بنغمة الّتی منها تفرّقت ارکان الکلمة و یفصل حقایق ملأ العالین قل انّ طیر الاحدیّة قد طارت من غصن الی غصن آخر و بذلک تنعدم ارواح المحبّین قل انّ بلبل القدس قد قصد الی رضوان عزّ مبین فواللّه قد لبست هیاکل اهل البقآء قمص الفراق بما عرج حمامة الوثاق عن شطر العراق و هذا لحزن بدیع قل انتم یا ملأ الارض قد کنتم غفلآء عمّا انعمکم اللّه بفضله و بذلک کنتم علی ضلال مبین قل اذاً قد رجعت مائدة السّمآء عن بینکم و هذا لذلّ علی الخلایق اجمعین حینئذ فاستشعروا فی انفسکم و خافوا عن اللّه بارئکم ثمّ ارحموا علی ارواحکم و لا تکوننّ من الغافلین و قوموا علی ما فات عنکم و تدارکوا فیما غفلتم عنه و توبوا الی اللّه العزیز الکریم ثمّ اصبروا و لا تجزعوا فی الفراق ثمّ ارضوا بما قدّر لکم من حکیم علیم لانّه هو اعلم بالامور و یقدّر مقادیر الامر و هذا ما قدّر فی الواح عزّ حفیظ ثمّ اجتمعوا علی الامر و کونوا کالجبال فی امر اللّه بحیث لن تزلّ اقدامکم علی الصّراط ولو یجتمع علیکم کلّ من فی ملکوت الخلق اجمعین ١۵٢١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

باسم ربّنا العلیّ الأعلی

هذا کتاب ینطق بالحقّ و فیه ما یکفی الّذین هم آمنوا باللّه المهیمن القیّوم ان یا امة‌اللّه قد حضر بین یدینا کتابک و فیه سطر ما یدلّ علی حبّک و کذلک فاشهدی بأنّ کلّ شیء یشهد یوم القیامة لصاحبه لیطمئنّ بذلک قلبک و قلوب الّذین هم فی شاطئ القرب یوطنون و یسمعون نغمات الفردوس ثمّ عنها فی کلّ حین یستجذبون انّ الّذین هم استبشروا ببشارة الرّوح فی ایّام اللّه اولئک هم الّذین فی طماطم ذکر اللّه یسبحون و یذکرون اللّه بقلوبهم و یعبدون اللّه بأرکانهم و یوحّدون اللّه بسرّهم بحیث جواهر التّوحید یظهر من اعمالهم و اولئک من جند اللّه الا انّ جند اللّه هم الغالبون و ینصرون اللّه فی کلّ حین بأعمالهم و افعالهم و بکلّ ما یظهر منهم لو انتم فی اسرار النّصر بعین اللّه تنظرون

و انّک انت یا امة‌اللّه فاشکری بارئک فیما اعطاک بالحقّ و البسک من قمیص قدس الّذی به یعرفنّک اهل سرادق البقآء و یشیرن ّالیک بأناملهنّ فی غرفات عزّ مکنون و یجدنّ منک روایح الایمان کما انّ النّاس روایح العطر یجدون اذاً فاجهدی لتکونی مستقرّاً فی حبّک مولاک ثمّ احفظی نفسک لئلّا ینزع الشّیطان قمیص القدس عن هیکلک و تبقی عریّاً فی ملإ الفردوس حین الّذی کلّ العیون الیک یوجّهون کونی مستقیماً علی امر اللّه و لا تلتفتی الی احد ولو یمنعک کلّ من فی الأرض قولی سبحان اللّه عمّا انتم تقولون فواللّه لو تکشف عن وجه قلبک حجبات العرضیّة لتنصعقین فی الحین عمّا تأخذک جذبات الشّوق عن کلّ الجهات بحیث تجدین نفسک فی مقام تنقطع عنه افئدة الّذین هم فی خیام العزّ یسکنون اذاً قولی

سبحانک اللّهمّ یا الهی انت الّذی اکرمتنی بفضلک الّذی ما سبقه احد من الممکنات و اعطیتنی بجودک ما لا یعرفه نفس من الموجودات بحیث عرّفتنی نفسک الأعلی و مظهر اسمائک الحسنی فی اسمک العلیّ الأعلی و اقمتنی علی صراط الّذی زلّت عنه اقدام الّذین هم کانوا فی ایّام عمرهم یرکعون اذاً یا الهی لمّا حشرتنی باسمک القیّوم و بعثتنی عن تراث القبور و اقمتنی علی اقامة حبّک و مذّقتنی حلاوة ودّک اسألک باسمک الّذی به کشفت الأسرار عن وجه الأبرار بأن تثبتنی علی محبّتک و ترزقنی لقائک و تشرّفنی بزیارة جمالک و انّک انت المقتدر علی ما تشآء و انّک انت العزیز المحبوب ثمّ اقمنی یا الهی فی مشهد المقرّبین فی قیامة الآخری حین الّذی تشرق فیه شمس الأحدیّة عن جمال بدع محمود لأنّ هذا املی بک و رجائی منک و انّک انت المعطی المتعالی القدّوس

هو العلیّ

حمد خدا را که بشرافت کبری فایز شدی و بعطیّۀ عظمی مفتخر گشتی پس تا وقت باقی است و بلبل قدسی بر سدرۀ معنوی در تغنّی است جهدی باید تا انشآءاللّه از خمر صافیه و فواکه طیّبه مرزوق و مشروب شوید هرگز حزن بخود راه مدهید که دنیا دار فانی است و برای شیء فانی حزن و هم و غم جایز نه دل بجمال باقی بند تا در اقلیم بقا درآئی این لوح را درست تعلیم گرفته تلاوت نمائید خصوص از اوّل مناجات ۱۵۲١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

بسم اللّه البهیّ الأعلی الأبهی

هذا کتاب ینطق بالحقّ و فیه یذکر ما یسرّ به افئدة العارفین و بذلک یهبّ نفحات القدس علی الخلائق اجمعین قل انّا قدّرنا فی هذه اللّیلة بهجةً لأصفیائنا ثمّ سروراً لعبادنا المقرّبین قل ان یا اهل الأرض اسمعوا ندآء اللّه عن سدرة القدس فی هذا الوادی المقدّس المنیر بأنّه لا اله الّا هو و انّ علیّاً قبل نبیل لسلطان الوجود و کلّ عباد له و کلّ الیه لمن الرّاجعین قل یا ملأ الأرض لا تحزنوا فی هذه اللّیلة الطّیّبة المبارکة الأحدیّة السّرمدیّة و لا تکوننّ من المحزونین عیّدوا فی هذه اللّیلة و صباحها ثمّ تهلّلوا و تکبّروا و تمجّدوا ربّکم الرّحمن الرّحیم قل تاللّه هذه للیلة فیه استوی هیکل اللّه علی عرش قدس عظیم و به استضآءت وجوه الممکنات ثمّ وجوه اهل سرادق الخلد ثمّ وجوه المقرّبین انتم یا ملأ الأرض لا تحرموا انفسکم عن جماله ان اغتنموا الفضل من عنده و لا تکوننّ من الخاسرین قل ان اسرعوا الی رضوان اللّه و لقائه تاللّه انّه قد ظهر بشأن تخطف الأبصار عن ملاحظة جماله ان انتم من النّاظرین قل تموّجت بحور الأعظم من هذا البحر الملتطم المکفکف الموّاج السّیّال العظیم و قد رفعت السّمآء من هذا السّمآء الّذی رفع فی هذا البهآء انتم فاستظلّوا فی ظلّه ان انتم من العارفین قل قد ظهر فضل ما سبقه فضل فی الابداع ان انتم من السّامعین قل ان یا قوم لا تختلفوا فیه و لا تتّبعوا هواکم و لا تکوننّ من المعرضین فاتّبعوا سنن اللّه فی هذه السّنّة الّتی ظهرت بالحقّ علی هیکل الغلام و یسجد بین یدیه اهل السّموات و الأرضین قل انّه قد سمّی فی ملإ الأعلی بمحمّد ثمّ فی رفرف البقآء بالرّوح ثمّ عن خلف سرادق القدس بالکلیم ثمّ فی جبروت الخلد باسم علیّ بالحقّ ان انتم من الموقنین اذاً عیّدوا فی انفسکم ثمّ سرّوا فی ذواتکم و قولوا بلحن فؤادکم هذا جمال اللّه قد ظهر بالحقّ فتبارک اللّه موجد الخلائق اجمعین ان یا ملأ البیان فاقتبسوا من هذه النّار الّتی اشتعلت فی هذا العرآء و ظهرت علی هیکل التّربیع فی هیئة التّثلیث و تنطق بالحقّ فی کلّ حین بأنّه لا اله الّا انا المهیمن العزیز القدیر تاللّه لیس المفرّ لأحد فی تلک الأیّام الّا بأن یدخل فی ظلّی و انّ هذا ما رقم من اصبع اللّه العزیز العلیم

و انّک انت یا صادق فاشکر اللّه ربّک بما اختصّک بما لا تختصّ به احد من الخلائق اجمعین و بعث بک کلّ من یذکر فی نفسه اسم مولاه و ان لن تعرفوه و کذلک سبقت رحمتنا کلّ شیء و انا المقتدر المتعالی المعطی المنعم الکریم تاللّه لو نشآء نبعث منک خلق الأوّلین و الآخرین ولکن لمّا وجدنا ملأ البیان اشدّ احتجاباً عن ملإ الفرقان لذا سترنا الأمر عنهم و غطّینا نفسنا فی قناع غلیظ و انّک انت لا تلتفت الی احد فتوجّه الی وجه مولاک و کن فی حفظ عظیم تاللّه قد اشرقت شمس البقآء عن افق البهآء و مرّت الجبال کمرّ السّحاب ان انتم من النّاظرین قل یا ملأ الأحباب سرّوا فی انفسکم ثمّ ان یا ملأ البغضآء موتوا بغیظکم انّ الأمر قد ظهر بالحقّ و لم یکن مفرّاً لأحد من العالمین قل انّه ظهر بشأن لو یأخذ کفّاً من التّراب و ینفخ فیه روح الحیوان اذاً یصیر باقیاً باذن اللّه المقتدر العلیّ العلیم و کذلک اظهرنا الأمر لک و انزلنا الآیات بالحقّ و صرّفناها لک لتقرّ بها عیناک و تکون من الذّاکرین ان یا صادق اوصیک فی آخر اللّوح بأن تقرأ تلک الآیات و تحفظها فی نفسک لتکون من الحافظین و اذا رأیت فی وجه احد نضرة اللّه المهیمن العزیز القدیر اذاً فاتل علیه ما نزّلناه حینئذ علیک لعلّ یقومنّ من مراقد الغفلة و یفرّنّ الی مقرّ امن مبین کذلک ینصحک حمامة القدس و علّمک قلم الأمر لئلّا تحزن فی نفسک اقلّ من الحین و تذکر ربّک فی کلّ حین و تکون من الموقنین و الرّوح علیک و علی الّذینهم توجّهوا الی شاطئ الأمر فی ساحل هذا البحر المتموّج العظیم

* * *

جناب شیخ محمّد فی النّون الّذی بلغ الی شاطئ القرب و کان من الفائزین

هو الأبدع العلیّ الأعلی

هذا کتاب ینطق بالحقّ و یذکر فیه عبد من عبادنا لیشکر اللّه ربّه و یکون من الشّاکرین ان یا عبد بشّر فی نفسک بما اذکرک اللّه فی هذا اللّیل الّذی فیه حشر هیاکل الأسمآء بسلطانی العلیّ الأعلی و یشتاق لقائه کلّ فجر منیر قل یا قوم تاللّه الحقّ قد طلع فجر اللّه عن مشرق البهآء و ظهر جمال القدم عن خلف حجبات الأسمآء بطراز اسمی الرّحمن الرّحیم ان اسرعوا یا قوم الی حرم اللّه و کعبة لقائه و هذا ما قدّرناه لکم فی ملکوت القضآء من قلم عزّ حکیم ولکن توجّهوا بقلوبکم لا بأرجلکم لأنّا وردنا فی السّجن بما اکتسبت ایدی الظّالمین هذا المقرّ الّذی وقع خلف الف جبال و منعت عن ذیل التّقدیس ایادی القاصدین قل انّ الّذین هاجروا من انفسهم و سافروا الی اللّه و دخلوا بقعة الفردوس مقرّ الّذی استوی جمال الرّحمن علی عرش اسمه الأعظم العظیم و شرّفوا بلقآء السّبحان و توجّهت الیهم لحظات اللّه الملک المقتدر العزیز العلیم اولئک فازوا بکلّ الخیر و یصلّون علیهم ملائکة البقآء فی الملإ الأعلی و جنود الغیب خلف سرادق العمآء و هیاکل الأسمآء فی ملکوت الانشآء و کذلک سبقت رحمة ربّک علی عباده المریدین فوالّذی نفسی بیده لنظرة الی جمالی لکان خیراً عمّا خلق بین السّموات و الأرض و عمّا قدّر لمن فی جبروت الأمر و الخلق اجمعین ولکنّ الیوم من توجّه بقلبه الی منظر الأکبر لیؤتیه اللّه جزآء ذلک و انّه لهو الفضّال القدیم قل یا ملأ البهآء لا تتوجّهوا الی شطر القدس الّا بعد اذن من لدنّا کذلک یأمرکم لسان القدرة و العظمة ان انتم من العاملین یا قوم ان اقصدوا حرم اللّه باذنه و امره و لا تتّبعوا انفسکم و هواکم ان اتّبعوا ما یأمرکم به ربّکم العلیّ العلیم قل یا قوم اجیبوا داعی اللّه بینکم و لا تدعوا حجّته عن ورائکم و لا تکوننّ من المسرفین انّ الّذینهم کفروا بآیات اللّه فی تلک الأیّام اولئک بدّلوا نعمة اللّه علی انفسهم و عبدوا اصنام هواهم و کانوا علیها لمن العاکفین و انّک انت یا عبد فأخرج نفسک عن بین الّذینهم کفروا بآیات اللّه بعد انزالها و حاربوا مع نفسه و کانوا من المشرکین ثمّ اعلم بأنّ الّذین ما آمنوا باللّه بارئهم فی هذا الظّهور فقد حاربوا بنفس اللّه و انکروا برهانه و جادلوا بآیاته و اشرکوا بسلطنته و کانوا من المشرکین فی الواح عزّ عظیم انّک طهّر نفسک عن حبّ هؤلآء و لا تلتفت الیهم و لا تؤانس معهم فی اقلّ من الحین تجنّب عن مثل هؤلآء ثمّ اعتصم بفضل اللّه و جوده ثمّ ادخل فی شاطئ القدس مقرّ قدس امین ثمّ بشّر فی نفسک بما اذکرک اللّه فی اللّوح تاللّه الحقّ انّ هذا لفضل لن یقابله شیء عمّا خلق بین السّموات و الأرضین کذلک القیناک قول الحقّ لتتّبع ما امرت به من لدن مقتدر قدیر و الرّحمة الّتی تنزل من سحاب البقآء علیکم یا ملأ البهآء و انّ هذا لفضل مبین من لدن ربّ کریم

* * *

جناب متولّی‌باشی

هو العزیز الباقی

هذا کتاب یهدی الی الحقّ و یذکّر النّاس بأیّام الرّوح و یبشّرهم برضوان اللّه المهیمن القیّوم و ینزل علی المخلصین فی کلّ حین من ثمرات قدس منیع و ینفق علی اهل الجبروت ما یقلّبهم الی اللّه العزیز المحبوب و علی اهل الملکوت ما یدخلهم فی جوار عزّ محمود قل انّ هذا اللّوح بنفسه لکتاب مکنون لم یزل کان مخزوناً فی خزاین عصمة اللّه و سطرت آیاته باصبع القدرة ان انتم تعلمون و ظهر حینئذ بالفضل لیحیی به افئدة الّذینهم فی حول الأمر یطوفون و لن ینظرون الّا بشجرة الأمر و نفسها و ما یظهر منها من انوار اللّه العلیّ المعبود و لن تمنعهم السّبحات و لن تحجبهم الاشارات و هم ببصر اللّه فی نفس الأمر ینظرون و لا یسدّهم شیء عن ملاحظة الجمال و هم فی آیات اللّه فی انفس القدس یتفرّسون و فی بدع الأمر هم یتفکّرون قل یا قوم اتّقوا اللّه فی امره و لا تتّبعوا الّذینهم علی صراط اللّه فی هذا السّبیل لا یسلکون و یا قوم لا تکونوا بمثل الّذین یقرؤون کتاب اللّه ثمّ بآیاته هم یکفرون و یتّبعون احکام اللّه فی ایّامهم ثمّ عن جماله هم یعرضون قل قد کان جمال اللّه بینکم و یضیء وجهه بین السّموات و الأرض کاللّؤلؤ الدّرّیّ المصقول و انتم کنتم محتجب عنه بحیث ما عرفه احد منکم ان انتم تعقلون و ما کان نقاب وجهه الّا الظّهور ان انتم تفقهون و کنتم حضرتم بین یدینا فی کلّ عشیّ و بکور و کنتم معی فی کلّ صباح و مسآء و شهدتم کلّما ظهر منّی و من قیامی و قعود کأنّکم ما سمعتم نغمات اللّه بعد الّذی سمعتموها فی کلّ حین و ما فزتم بلقائه بعد الّذی فی کلّ آن کنتم ان تشهدون کذلک نذکر فی اللّوح ما فات عنکم لعلّ حینئذ تقومون عن مراقد الغفلة ثمّ فی انفسکم تستشعرون

و انّک انت یا اسمی اسمع ما یلقی علیک الرّوح من اسرار اللّه المهیمن القیّوم و قم بتمامک علی خدمة اللّه و لا تجاوز عمّا امرت به و لا تکن من الّذینهم الی شطر القدس لا یتوجّهون و انّک کنت معی فی اکثر الأیّام و سمعت منّی ما لا سمعت من احد و رأیت ما لا رأیته من نفس و مع ذلک ما عرفتنی فی اقلّ من آن و هذا لحقّ معلوم کذلک کنّا مقتدراً علی کلّ شیء و غطّینا عیونک و عیون النّاس بعد الّذی کنّا مشرقاً بینهم کالشّمس المشرق المنیر المشهود فوعمری لو عرفتنی فی اقلّ من لمح البصر و سألتنی عن علم ما کان و ما یکون لعلّمناک بالحقّ اقرب من ان یسمع الحبیب ندآء المحبوب و انت سمعت منّی فی بعض الأحیان ما یکفیک عن غیر اللّه ولکن ما التفتت به لما احجبتک الظّنون و الأوهام عن عرفان اللّه المهیمن القیّوم اذاً لمّا تمّت میقات اللّه و ادخلونا المشرکون فی السّجن کشفنا القناع عن وجه الأمر و اظهرنا نفسنا بالحقّ رغماً للّذینهم کانوا بربّهم ان یشرکون قل یا ملأ المشرکین هل زعمتم بأنّ امر اللّه یضیّع بسجنی او یبدّل بذلّی فبئس ما ظننتم فی انفسکم و فی کلّ ما انتم تتخیّلون بل بذلک یرفع امره بالحقّ کما رفع من قبل ان انتم تشعرون و انّک انت لا تحزن عمّا فات عنک فی ایّامنا فابتغ فضل ربّک العزیز المحبوب ثمّ اشکر اللّه ربّک بما احبّک و ارسل الیک هذا اللّوح الّذی منه تهبّ نسمات اللّه ان انتم تجدون قل یا قوم هذا اللّوح بنفسه حجّة علیکم و علی اهل السّموات و الأرض ان انتم ببصر اللّه فیه تشهدون قل یا ملأ الأرض ان کان عندکم حجّة اعظم من هذا او برهان اکبر منه او دلیل اعلی عنه فأتوا بها ان انتم صادقون و ان لم تکن عندکم من حجّة او برهان فبأیّ شیء منعتم انفسکم عن هذا الصّراط المرتفع الممدود اذاً فاعرف سرّ الثّمانین و ما وعدتم به فی التّسع لتوقن بأنّ اللّه یوفی وعده و یقدّر مقادیر کلّ شیء فی کتاب محفوظ کذلک تمّت نعمة اللّه و ظهر جماله و نزّلت آیاته و بلغت کلماته و لاح وجهه ان انتم تشهدون و تسمعون ثمّ استمع نصحی فی آخر اللّوح و کن من الّذینهم بنصح اللّه یستنصحون اوّلاً تجنّب عن الّذین تجد منهم روایح الغلّ و النّفاق و لا تجمع معهم فی مقعد و هذا من امر اللّه علیک و علی الّذین الی معارج الرّوح هم یعرجون و انّک جلست معهم فی عدّة من الأوقات و علمناه من علم الّذی علّمنی اللّه لذا نهیناک و الّذینهم کانوا الی سمآء القرب ان یطیرون ایّاک ان لا تلتفت بما یتکلّم به السنهم بل توجّه بقلوبهم لتجد الغلّ و البغضآء و یظهر لک ما فی صدورهم و هذا ما یعظک به الحقّ فی هذه الأیّام الّتی فیها تذهل العقول فاحترز عن مثل هؤلآء کاحتراز النّور عن الظّلمة و المؤمن عن المشرک فأعرض عنهم ثمّ اقبل الی اللّه العزیز القیّوم اولئک ان یقرؤوا من آیات اللّه لن یقرؤوها الّا لمکر الّذی کان فی سرّهم و لو یذکرون احکام اللّه هم ما یتذکّرون قل یا ملأ المبغضین فاعلموا بأنّ اللّه قد جعلنی فتنة لکم بحیث لن یتمّ ایمانکم الّا بحبّی ولو فی ابد الأبد انتم تعبدون او تسجدون و فی آخر النّصح لا تحزن عمّا کنت فیه من الشّداید و العسر فاعلم بأنّ الدّنیا و ما فیها سیفنی و ما قدّر لک عند اللّه تاللّه خیر لک عمّا تشهده فی الأرض او یعرفه العارفون لو تصبر فی الأمور و توقن باللّه ربّک و لن تجزع فی الأمور فاصبر یا اخی فیما یرد علیک ثمّ ذکّر ایّامی فی کلّ عشیّ و بکور ثمّ هجرتی و فراقی ثمّ ضرّی و اضطراری ثمّ نغماتی و بیانی ثمّ ترنّماتی و جمالی ثمّ عن بلائی و ابتلائی ثمّ عن سجنی و غربتی فی هذه الأرض الممنوع ۱۵۲١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

الأعظم الأقدس

هذا یوم فیه طار طائر من اطیار العرش و طارت معه الأفئدة و العقول ان یا میم المجد انت ارتقیت بروح و ریحان و محبّیک فی الأحزان کذلک قضی الرّحمن انّه لهو المهیمن القیّوم انت کنت بقیّة آل اللّه اذ اخرجنی المشرکون من ارض الطّآء و احترقت بنار الفراق فی سنین معدودات اذا اتی المیقات هدیناک الی کوثر الوصال الی ان دخلت السّجن و فدیت نفسک امام وجه ربّک العزیز المحبوب طوبی لک و لمن یتوجّه الیک و یزور تربتک و یتقرّب بک الی اللّه ربّ ما کان و ما یکون ان یا هآء الهویّة قصدت معارج القدس و ترکت الدّنیا فی سبیل ربّک اشهد انّک انت الّذی ارتقیت الی مقام محمود و اشهد انّک رجعت مظلوماً الی مقرّک طوبی لک و للّذین تمسّکوا بذیلک الممدود ان یا دال الأبدیّة قد تشرّفت بک تلک الأرض و ما حولها انّک ودیعة اللّه و کنزه فی هذه الدّیار سوف یظهر اللّه بک ما اراد انّه لهو الحقّ علّام الغیوب باستقرارک علی الأرض تزلزلت فی نفسها شوقاً للقائک کذلک قضی الأمر ولکنّ النّاس لا یفقهون ان یا یآء القدمیّة طوبی لک بما انفقت روحک فی السّجن الأعظم بعد الّذی کنت بین ایدی الّذین کفروا باللّه فی الیوم الموعود انّا لو نذکر اسرار صعودک لینتبهنّ اهل الرّقود و یشتعلنّ الوجود بنار ذکر اسمی العزیز الودود یا ایّها المذکور لدی الوجه قد قصصنا لک ما ورد الیوم علی غصن اللّه لتطّلع بما قضی فی السّجن من لدن ربّک العزیز الغفور انّک لا تحزن ان اشکر ربّک فی کلّ الأحوال انّه مع الّذین یذکرونه و بأمره هم یعملون انّما البهآء علیک و علی من انقطع فی حبّه عن الّذینهم مشرکون

* * *

ق ک

جناب سیّد محمود علیه بهآء اللّه

هو الکاشف الشّاهد الأمین

هذه لیلة فیها ینوح القلم بما ورد علی احرف الکتاب من لدن کلّ ظالم بعید انّا امرنا الکلّ بالعدل و الانصاف و بتقوی اللّه ربّ العالمین ولکنّ الظّالمین افتوا علینا و علی اصفیآء اللّه بظلم صاحت به الأشیآء و ناح به کلّ قلب سلیم انّا انزلنا علیهم مائدة البیان من سمآء العرفان و هم نبذوها عن ورائهم معرضین عن اللّه المعطی الباذل الکریم قد ورد علینا ما لا ورد علی احد من قبل یشهد بذلک قلم اللّه العزیز الحمید انّک لا تحزن من شیء توکّل فی کلّ الأمور علی الّذی فی قبضته ملکوت الأمر و الخلق لا اله الّا هو المقتدر القدیر بشّر احبّائی بذکری و توجّهی و اقبالی و رحمتی و عنایتی و شفقتی الّتی احاطت من فی السّموات و الأرضین البهآء المشرق من افق سمآء فضلی علیک و علی من شهد بما شهد اللّه مالک هذا الیوم البدیع

* * *

سنگ

جناب ملّا یحیی

الأقدس الأبهی

هذه ورقة الرّضوان قد ارسلناها الیک لتشکر ربّک فی العشیّ و الابکار ان اتّبع ملّة اللّه و سننه فیما نزّل فی الألواح ایّاک ان یمنعک شیء عمّا اراد اللّه مالک الرّقاب ینبغی لکلّ نفس ان یجعل مراده ما اراد ربّه العزیز الوهّاب انّ الّذین اتّبعوا الظّنون اولئک فی مریة و نفاق طوبی لقویّ خرق الأحجاب و نبذ عن ورائه الأوهام قل هذه شمس الیقین قد اشرقت من الأفق المبین هل ینبغی الارتیاب بعد اشراقها لا وممطر السّحاب انّ الّذین ارتابوا اولئک غشّتهم الحجبات سوف ینوحون علی انفسهم و یقولون وا حسرة علینا بما فرّطنا فی جنب اللّه منزل الآیات انّک فاشکر ربّک بما ذکرت لدی العرش و فزت بلوح ربّک اذ کان بین ایدی الفجّار

* * *

هو السّلطان العلیم الحکیم

هذه ورقة الفردوس تغنّ علی افنان سدرة البقآء بالحان قدس ملیح و تبشّر المخلصین الی جوار اللّه و الموحّدین الی ساحة قرب کریم و تخبر المنقطعین بهذا النّبأ الّذی فصّل من نبأ اللّه الملک العزیز الفرید و تهدی المحبّین الی مقعد القدس ثمّ الی هذا المنظر المنیر

قل انّ هذا لَمَنظر الاکبر الّذی سطر فی الواح المرسلین و به یفصل الحقّ عن الباطل و یفرق کلّ امر حکیم قل انّه لشجر الرّوح الّذی اثمر بفواکه اللّه العلیّ المقتدر العظیم

ان یا احمد فاشهد بانّه هو اللّه لا اله الّا هو السّلطان المهیمن العزیز القدیر و الّذی ارسله باسم علیّ هو حقّ من عند اللّه و انّا کلّ بامره لمن العاملین

قل یا قوم فاتّبعوا حدود اللّه الّتی فرضت فی البیان من لدن عزیز حکیم قل انّه لسلطان الرّسل و کتابه لامّ الکتاب ان انتم من العارفین

کذلک یذکّرکم الورقآء فی هذا السّجن و ما علیه الّا البلاغ المبین فمن شآء فلیعرض عن هذا النّصح فمن شآء فلیتّخذ الی ربّه سبیل

قل یا قوم ان تکفروا بهذه الآیات فبایّ حجّة آمنتم باللّه من قبل هاتوا بها یا ملأ الکاذبین

لا فوالّذی نفسی بیده لن یقدروا و لن یستطیعوا ولو یکون بعضهم لبعض ظهیر

ان یا احمد لا تنس فضلی فی غیبتی ثمّ ذکّر ایّامی فی ایّامک ثمّ کربتی و غربتی فی هذا السّجن البعید و کن مستقیماً فی حبّی بحیث لن یحوّل قلبک ولو تضرب بسیوف الاعدآء و یمنعک کلّ من فی السّموات و الارضین

و کن کشعلة النّار لاعدآئی و کوثر البقآء لاحبّآئی و لا تکن من الممترین

و ان یمسّک الحزن فی سبیلی او الذّلّة لاجل اسمی لا تضطرب

فتوکّل علی اللّه ربّک و ربّ آبآئک الاوّلین لانّ النّاس یمشون فی سبل الوهم و لیس لهم من بصر لیعرفوا اللّه بعیونهم او یسمعوا نغماته بآذانهم و کذلک اشهدناهم ان انت من الشّاهدین

کذلک حالت الظّنون بینهم و قلوبهم و تمنعهم عن سبل اللّه العلیّ العظیم

و انّک انت ایقن فی ذاتک بانّ الّذی اعرض عن هذا الجمال فقد اعرض عن الرّسل من قبل ثمّ استکبر علی اللّه فی ازل الآزال الی ابد الآبدین

فاحفظ یا احمد هذا اللّوح ثمّ اقرئه فی ایّامک و لا تکن من الصّابرین فانّ اللّه قد قدّر لقارئها اجر مائة شهید ثمّ عبادة الثّقلین کذلک مننّا علیک بفضل من عندنا و رحمة من لدنّا لتکون من الشّاکرین

فواللّه من کان فی شدّة او حزن و یقرء هذا اللّوح بصدق مبین یرفع اللّه حزنه و یکشف ضرّه و یفرّج کربه

و انّه لهو الرّحمن الرّحیم و الحمد للّه ربّ العالمین

ثمّ ذکّر من لدنّا کلّ من سکن فی مدینة ‌اللّه الملک الجمیل من الّذینهم آمنوا باللّه و بالّذی یبعثه اللّه فی یوم القیٰمة و کانوا علی مناهج الحقّ لمن السّالکین

* * *

ضلع جناب مجید علیه بهآء اللّه

بنام خداوند سمیع بصیر

هر نفسی الیوم بکوثر عرفان محبوب امکان فائز شد او از اهل فردوس لدی العرش مذکور است اکثری از نساء عالم مع آنکه بکمال آمال مشتاق ظهور غنیّ متعال بودند بیوم اللّه فائز نشدند و عرفش را نیافتند قد منعتهنّ الظّنون عن مشرق الیقین کتابت لدی المظلوم مذکور و لحاظ عنایت از شطر سجن بشما متوجّه قدر این مقام را بدان و بذکر حقّ مشغول باش اگر مقبلین و مقبلات بر عظمت این مقام بلند اعلی مطّلع شوند بشأنی ظاهر گردند که کدورات و احزان عالم ایشان را اخذ ننماید و اعراض و اعتراض من فی الملک از حقّ بازندارد طوبی لک بما شربت رحیق العرفان و آمنت باللّه الفرد الخبیر نکبّر من هذا المقام علیک و علی امائی فی هناک اللّائی دخلن حصن ولایة اللّه العزیز الحکیم ان یا قلم الأعلی ان اذکر من سمّی بنوراللّه ثمّ الّذی سمّی بظهوراللّه لیفرحا بذکری الجمیل البهآء علیهما و علی الّتی سمّیت بکوکب و علی کلّ امة موقنة باللّه ربّ العالمین

* * *

یا هو

هنیئاً لکم یا اهل البهآء انتم الّذین شربتم الرّحیق المختوم باسمه القیّوم فی یوم عجاب

* * *

هو الحیّ القدیم

و انّی حینئذ بحول اللّه و قوّته ارید ان افتح ابواب مدینة المعانی بمفاتیح الصّمدانی لتطفح علی وجهک من نسایم انوار صبح البقآء لیقلّبک عن شمال الحزن و الفراق الی یمین الوصل و اللّقآء و تصلک الی رفرف السّنآء فی ملکوت البهآء و غایة فیض اللّه فی جبروت العمآء فوالّذی نفخ من روح القدم فی هذا الصّور المعظّم و هذا القرن المکرّم المفخّم لو تدخل فیها او تستشرق علی قلبک من انوارها لتکون مقیماً فی حرم اللّه و قائماً علی امر اللّه و تصیر باقیاً فی مکامن الانشآء و مظاهر الکبریآء فیا طوبی لک لو تدخل فی حدیقة الحیّ الحیوان الازلیّة لتشرب ما لا یشرب احد من العالمین و تشهد ما لا یشهد احد من السّابقین اذاً قل ان الحمد للّه محبوب العارفین و مقصود المخلصین و الرّحمة علیک و علی عباد اللّه المکرّمین

* * *

و اینکه احکام نکاح و طلاق خواسته بودند ما نزّل فی هذا المقام فی کتاب الأقدس از قبل ارسال شد و هم‌چنین خطبه از سماء احدیّه در این ایّام نازل بعد از رضای طرفین و رضای ابوین در محلّی از اتقیا حاضر شوند و این خطبۀ مبارکه را بکمال روح و ریحان تلاوت نمایند و بعد از قرائت خطبه محبوب و محبوبه در محلّ علیحده این دو آیۀ مبارکه که در بیان نازل شده قرائت نمایند آیتین که در بیان ذکر شده نوشته شود و بعد مهر را زوج تسلیم ضلع نماید و طرفین در ورقه‌ئی مهر نمایند و هم‌چنین شهدا و اگر محلّی باشد که اهل آن عاجز باشند از قرائت خطبه لا بأس علیهم قرائت آیتین کافی است

مقصود از آیتین للرّجال انّا کلّ للّه راضیون و للنّسآء انّا کلّ للّه راضیات

خطبة النّکاح

بسمه المعطی الفیّاض

الحمد للّه القدمیّ بلا زوال و الأبدیّ بلا انتقال الّذی شهد لذاته بذاته انّه لهو الفرد الواحد الغنیّ المتعال نشهد ان لا اله الّا هو اقراراً بوحدانیّته و اعترافاً بفردانیّته لم یزل کان فی علوّ امتناعه و سموّ ارتفاعه مقدّساً عن ذکر غیره و منزّهاً مستغنیاً عن وصف ما سواه فلمّا اراد نظم العالم و اظهار الجود و الکرم علی الأمم شرع الشّرایع و اظهر المناهج و فیها سنّ سنّة النّکاح و جعله حصناً للنّجاح و الفلاح و امرنا به فیما نزّل من ملکوت المقدّس فی کتابه الأقدس قوله عزّ کبریائه

تزوّجوا یا قوم لیظهر منکم من یذکرنی بین عبادی هذا من امری علیکم ان اتّخذوه لأنفسکم معیناً و نصلّی و نسلّم علی البیان من اهل البهآء الّذین بذلوا جهدهم فی ارتفاع هذا الدّین المبین و ما اخذتهم فی اللّه لومة اللّائمین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

بسم اللّه الغافر

ولو انّ سوء حالی یا الهی استحقّنی لسیاطک و عذابک ولکن حسن عطوفتک و مواهبک یقتضی العفو علی عبادک و التّلطّف علی ارقّائک اسألک باسمک الّذی جعلته سلطان الأسمآء بأن تحفظنی بسلطنتک و اقتدارک عن کلّ بلآء و مکروه و عن کلّ ما لا اراده ارادتک و انّک انت علی کلّ شیء قدیر

* * *

۱۵۲١

حبیب روحانی جناب آقا میرزا عبدالمجید علیه بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

پاک و منزّهست پروردگار عالمیان از مدح و ثنا و ادراک اهل ناسوت انشاء فی‌الحقیقه الی حین معروف نه و موصوف نه اوصاف عباد از اعلی و دون آن در یکمقام راجعست بنفوس ثابتۀ راسخۀ مستقیمۀ راضیۀ مرضیّه ایشانند ایادی امر حقّ مابین خلق و ایشانند اشجار بستان الهی اوراقش باراده متحرّک و اثمارش بمشیّت مشهود ایشانند مشارق اقتدار حضرت مختار تغییرات عالم و حوادث امم ایشانرا از اسم اعظم و مالک قدم منع ننمود بافق ظهور وحده ناظرند بصر را از برای مشاهده میخواهند و سمع را از برای اصغا للّه الحمد بنور توحید حقیقی منوّرند و از اثمار سدرۀ مبارکه مرزوق از رحیق قل اللّه آشامیده‌اند و به ذرهم فی خوضهم یلعبون عامل یسأل الخادم ربّه بأن یوفّقهم و یؤیّدهم و یمدّهم بجنود الغیب و الشّهادة

سبحانک یا قاسم ارزاق العباد و قاصم شوکة اهل العناد اسألک بتسخیر قلمک الأعلی و صریره و نفوذه و اقتداره و بمشیّتک النّافذة و قوّتها و قدرتها و سلطانها بأن تؤیّد اولیائک علی اظهار امرک بین اهل الامکان بالحکمة و البیان ایربّ تریهم بین اعدائک و ما ورد علیهم فی سبیلک اسألک باسمک القیّوم و رحیقک المختوم بأن تنزل من سمآء عطائک ما یقرّبهم فیکلّ الأحوال الیک و قدّر لهم ما یکون معهم فیکلّ عالم من عوالمک ایربّ تسمع ذکر عبدک المجید و اولیائک الّذین اقبلوا الیک و ارادوا کوثر بیانک و رحیق غنائک قدّر لهم ما تقرّ به عیونهم و تفرح به قلوبهم انّک انت المقتدر القدیر لا اله الّا انت السّامع المجیب کبّر اللّهمّ علیهم و صلّ علیهم بدوام ملکک و ملکوتک و قدّر لهم بجودک و فضلک ما ینبغی لاسمک العزیز الوهّاب

و بعد نامۀ آنحبیب روحانی یوم هفدهم ماه مبارک رمضان وارد گویا نامه نافۀ مشک اذفر بود که از هر کلمۀ آن عرف ثنای مالک ارض و سماء متضوّع حقّ شاهد و گواه که سبب فرح و علّت بهجت بود از ذکر مجمع و اولیای مجتمعه نسایم سرور در مرور و بعد از قرائت قصد مقام اعلی و ذروۀ منتهی نموده امام وجه و بشرف اصغا فائز اذاً توجّه الیّ وجه مولی العالم و انزل ما لا یحصیه احد الّا نفسه المحصی العلیم الحکیم قوله جلّ جلاله و عزّ بیانه

بسمی المهیمن علی الأسمآء

یا مجید قد حضر العبد الحاضر بکتابک و قرأه امام الوجه اجبناک بهذا اللّوح المبین قد هزّتک نفحات الوحی فی ایّام ربّک و اسمعک ندائه الأحلی و ادخلک فی مقام فزت فیه بما کان مسطوراً فی کتب اللّه و بشّر به امّ الکتاب طوبی لعبد فاز و ویل للغافلین یا مجید قد اقبلت الی المقام الأعلی و الذّروة العلیا الی ان حضرت فی مقام کان امل المقرّبین قد وجدت عرف بیان الرّحمن و رأیت آثاره و فزت بأنوار وجهه انّ ربّک هو الفضّال الکریم قد وجدنا من بیانک عرف استقامتک فی امر اللّه العزیز الحمید بشّر احبّائی بعنایتی و ذکّرهم بآیاتی و نوّرهم بنور السّاطع من هذا الأفق المنیر طوبی لبیت ارتفع فیه ذکر اللّه و ثنائه و للسان نطق بذکره الجمیل و طوبی لقلب اقبل الی الأفق الأعلی بالاستقامة ما منعها اعراض المعرضین الّذین کفروا بالّذی آمنوا به فی القرون و افتوا علیه بظلم ناحت به کتب اللّه و بکت عیون العارفین انّا نکبّر من هذا المقام علیک و علی اولیائی فی بلادی الّذین ما خوّفتهم صفوف فراعنة الأرض و قالوا لک الحمد یا مولی العالم بما هدیتنا الی صراطک و اسمعتنا ندائک و اظهرت لنا ما کان مکنوناً فی علمک اشهد انّ بک نفخ فی الصّور و ظهر السّرّ المکنون و بک نصب علم الاقتدار بین الأبرار و نطقت الأشیآء الملک للّه المقتدر العلیم الخبیر البهآء علیکم و علی الّذین اخذوا رحیق البیان باسم ربّهم الرّحمن و شربوا منه من لدن آمر قدیم انتهی للّه الحمد عرف کوثر بیان امکانرا احاطه نموده ابصار اخیار بمشاهدۀ انوار فائز و آذان ابرار باصغاء نداء حضرت مختار مشرّف این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که اولیا را مؤیّد فرماید تا بحکمت و بیان ناس را بصراط مستقیم و نبأ عظیم هدایت نمایند تبلیغ امر از سلطان اعمال لدی الغنیّ المتعال مذکور و محسوب عنایتش موجود و مددش مشهود هر نفسی تمسّک نماید بآنچه که از قلم الهی جاری و نازل البتّه مددش میرسد ولکن باید در جمیع احوال حکمت را از دست ندهند لئلّا ترتفع زماجیر المعرضین و ضوضآء الغافلین

اینکه ذکر عید اعظم و اجتماع احبّا را در مجالس و اشتغالشان بذکر و ثنا و اشتعالشانرا بنار محبّت مالک اسماء مرقوم داشتند و همچنین ذکر جناب کربلائی محمّد علی علیه بهآء اللّه و عنایته و طلب استدعای ایشانرا در بارۀ اولیای میم و راء و باء و نون و محلّ آخر فرمودند اینمراتب در ساحت امنع اقدس اعلی عرض شد و بعد از فوز باصغا از مشرق عنایت کبری این آیات در ذکر اولیا از قلم اعلی جاری هذا ما نزّل لجناب کربلائی محمّد علی علیه بهآء اللّه قوله تبارک و تعالی

بسمی النّاطق فی السّجن الأعظم امام وجوه العالم

کتاب انزله الرّحمن لمن فی الامکان و یدعوهم الی مشرق الأنوار یا اهل الأرض انّا اظهرنا نفسنا بینکم لیهدیکم الی افق منه اشرقت شمس الحکمة و البیان طوبی لمقبل ما منعه اعراض القوم و لمستقیم ما حرّکته قواصف الأشرار و طوبی لناطق ما حجبته حجبات الظّنون و ما خوّفته سبحات الجلال یا محمّد قبل علی انّ قلمی الأعلی فی سجن عکّا اقبل الیک و یذکرک بما یقرّبک الی اللّه مالک الرّقاب کم من عالم منع عن المعلوم و کم من غافل اقبل و فاز بمطلع الآیات قد حضر اسمک لدی المظلوم ذکرک بذکر لا تعادله الأذکار لتقوم علی خدمة الأمر و تدع النّاس بالحکمة و البیان الی مکمن الأسرار طوبی لک بما فزت بآثار قلمی الأعلی فی مقام جعله اللّه من اعلی المقام اذا شربت کوثر البیان من ید عطائی و اخذک جذب البرهان الی ملکوت عرفانی قل

الهی الهی لک الحمد بما اسمعتنی صریر قلمک الأعلی و عرّفتنی صراطک و میزانک و ایّدتنی علی الاقبال الی افقک بعد اعراض خلقک و سقیتنی کوثر حبّک فی یوم فیه قام العباد علی اطفآء نورک اسألک بأسرار علمک و امواج بحر بیانک و بأمرک الّذی به سخّرت الملک و الملکوت و بآیات عظمتک یا مالک الغیب و الشّهود بأن تجعل السن عبادک مفاتیح عنایتک لتفتح بها ابواب افئدة خلقک ثمّ اجعلنی یا مولی الوری و ربّ الآخرة و الأولی ناطقاً بثنائک و قائماً علی خدمة امرک بحیث لا تمنعنی حوادث الآفاق و لا نفاق اهل الشّقاق ثمّ اکتب لی یا الهی ما یقرّبنی الیک فیکلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم انتهی

نیّر عنایت از افق فضل مشرق و امطار شفقت از سماء جود مالک وجود هاطل بشأنیکه وصف ممکنات باو نرسد و نعت کائنات او را نیابد صدهزار شکر مقصود عالمیانرا که مسئلت حبیب مکرّم جناب محمّد قبل علی علیه بهآء اللّه بشرف اجابت فائز و از برای هر یک از نفوس مذکوره نازل شد آنچه که شبه و مثل نداشته و ندارد انّ ربّنا الرّحمن هو المشفق الکریم و هو الفضّال الغفور الرّحیم یا علی اکبر مالک قدر از شطر منظر اکبر بتو توجّه نمود و ترا ذکر مینماید تا باجنحۀ انقطاع در این فضای بی‌انتهی باسم فیّاض حقیقی طیران نمائی ذکرش محیی قلوب و مقوّی ارکان قوّت بخشد و قدرت عطا نماید انّه هو الفیّاض الکریم

هذا ما نزّل لجناب ابو‌القاسم آقا علیه بهآء اللّه

یا اباالقاسم قد عرض العبد الحاضر اسمک امام الوجه نزّل لک هذا اللّوح اللّائح المبین از حقّ بطلب تا بعرف آیاتش فائز شوی قسم بآفتاب بیان هر نفسی فائز شد باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام نماید بشأنیکه سطوت ملوک و مملوک و اهل عالم او را از توجّه بافق اعلی منع ننماید و بازندارد طوبی للفائزین

هذا ما نزّل لجناب ملّا حسین علیه بهآء اللّه

یا حسین قد جری کوثر الحیوان من قلم الرّحمن و القوم اکثرهم لا یعلمون انزلنا من سمآء الارادة امطار الفضل و العطآء و بها احیینا الّذین کانوا فی قبور الأبدان انّ ربّک هو المقتدر القدیر قد ظهر و اظهر ما کان مکنوناً فی العلم و مخزوناً فی افئدة المرسلین انّک اذا شربت رحیق الوحی من بیان ربّک اقبل بقلبک الی الأفق الأعلی و قل

الهی الهی و مقصودی و محبوبی تری عبدک مقبلاً الیک و متمسّکاً بحبل فضلک و راجیاً ما قدّرته لأمنائک و اصفیائک اسألک بأنوار وجهک و آیات عظمتک و بالکلمة العلیا الّتی بها خلقت الأشیآء بأن تکتب لی ما یجعلنی منقطعاً عن دونک و متشبّثاً بأذیال ردآء عنایتک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام من فی السّموات و الأرضین

و هذا ما نزّل لجناب ملّا عبدالأحد علیه بهآء اللّه

یا عبدالأحد طوبی لک بما اقبلت الی افقی و تمسّکت بحبل عنایتی و آمنت بآیاتی فأسأل اللّه بأن یؤیّدک و یوفّقک و یقدّر لک خیر الآخرة و الأولی و ما قدّره للمقرّبین من عباده و المخلصین من بریّته انّه هو العزیز الفضّال

و هذا ما نزّل لجناب میرزا عبدالحسین علیه بهآء اللّه

یا عبدالحسین سمعنا ندائک اجبناک رأینا ذکرک ذکرناک هل تعرف من یذکرک و من اقبل الیک من شطر السّجن لعمر اللّه لو تطّلع لتدع العالم ورائک قائماً علی خدمة امر ربّک العزیز العظیم البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین ما منعتهم شبهات القوم و لا اشاراتهم و لا سطوتهم و لا ثروتهم عن اللّه ربّ العالمین انّا نحبّ من احبّنا و نرید من ارادنا ولکنّ القوم حالوا بیننا و بین اولیائنا الا انّهم فی خسران مبین نسأل اللّه تعالی ان یفتح علی وجهک باب فضله و یکتب لک اجر الحضور امام وجهه انّه هو المقتدر علی ما یشآء و هو العلیم الحکیم

و هذا ما نزّل لجناب ملّا عبدالأحد علیه بهآء اللّه

یا عبدالأحد اذکر اذ کنت لدی الباب و سمعت ندآء المظلوم اذ کان بین ایدی الغافلین قد اقبلت الی الأفق الأعلی الی ان حضرت و رأیت ما کان مسطوراً من القلم الأعلی فی الواح ربّک الغفور الرّحیم نشهد انّک حضرت و سمعت و رأیت ما کان مستوراً عن اعین الغافلین قل

الهی الهی و مقصودی و رجائی ایّدنی علی ذکرک و ثنائک و ما ینبغی لظهورک و ایّامک اسألک یا مولی العالم و مقصود الأمم بفرات رحمتک و آیات عظمتک بأن تجعلنی فیکلّ الأحوال ناطقاً بثنائک و ثابتاً علی حبّک و راسخاً علی امرک الّذی به زلّت اقدام العلمآء و اضطربت افئدة المعتدین

البهآء علیک و علی من یسمع قولک فیهذا النّبأ العظیم

و هذا ما نزّل لجناب میر محیی‌الدّین علیه بهآء اللّه

یا محیی‌الدّین نسأل اللّه ان یجعلک مظهر اسمک و بک یهدی العباد الی صراطه المستقیم و یقرّبهم الیه فیکلّ حین رأینا اسمک انزلنا لک ما لا یعادله ما عند القوم یشهد بذلک کلّ عالم بصیر هذا یوم فیه ینادی المناد بین العباد و یدعوهم من غیر ستر و حجاب الی الفرد الخبیر قد کنّا قائماً امام الوجوه فلمّا اشرق نور الأمر خرج عن خلف الحجاب شرذمة من الذّیاب و ارادوا سفک دمی من دون بیّنة من اللّه العلیم الحکیم قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم اتّبعوا من اتاکم بأمر مبین لولاه من یهدی العباد انصفوا و لا تکونوا من الظّالمین طوبی لبصیر ما منعته حجبات الأوهام و لعالم ما زلّته شبهات المریبین انّک اردت لوحی قد ارسلناه الیک و لاح من افقه نیّر عنایة ربّک الغفور الرّحیم هذا یوم بشّرت به کتب اللّه من قبل ولکنّ القوم فی نوم عجیب انّک اذا فزت بأمواج بحر بیانی قل

الهی الهی لک الحمد بما ذکرتنی و اقبلت الی وجهی اسألک بأنوار عرشک و المقام الّذی فاز بلقائک و فیه ارتفع ندائک الأحلی و صریر قلمک الأعلی بأن تجعلنی منجذباً بآیاتک و متمسّکاً بألطافک ای ربّ قدّر لی و لابنی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر عطائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز الحمید

و هذا ما نزّل لجناب کربلائی صمد علیه بهآء اللّه

یا صمد علیک بهائی قد اقبلت و سمعت و فزت بما لا یوصف بالأذکار و الأقوال انّ اللّه خلق العباد لعرفانه فلمّا اظهر مشرق آیاته و مطلع انواره و مصدر احکامه و معدن اسراره و مهبط علمه اعرضوا عنه الی ان کفروا به و بآیاته کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم الیوم من المعتدین فی کتاب اللّه مالک یوم الدّین طوبی لک بما نبذت الأوهام مقبلاً الی نیّر برهان ربّک المشفق الکریم قل یا ملأ البیان انصفوا فی امر ربّکم الرّحمن هل تنکرون الأمواج و ترونها تعالوا تعالوا لأریکم ما کان مکنوناً فی ازل الآزال اتّقوا اللّه و لا تکونوا من المنکرین انّ الحصاة تنادی و النّواة تنطق و انتم من الغافلین کذلک انزلنا الآیات و ارسلناها الیک لتشکر ربّک الذّاکر العلیم انّه دعاک و هداک الی افقه المنیر قل

لک الحمد یا مولی العالم و مقصود الأمم بما هدیتنی و شرّفتنی بالحضور عندک انّک انت القویّ الغالب القدیر

و هذا ما نزّل لجناب حاجی محمود علیه بهآء اللّه

یا محمود یذکرک المظلوم و یوصیک بما نزّل فی کتاب اللّه مولی العالم اسمع النّدآء من شطر البقآء الّذی ذکر فی کتاب اللّه بالسّجن الأعظم انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العزیز الأعلم انّا نوصیک بالاستقامة الکبری فیهذا الأمر الّذی به زلّت اقدام الأمم ایّاک ان یحجبک شیء من الأشیآء فیهذا الیوم الّذی نزّل فیه ما لا یعادله ما عند القوم یشهد بذلک هذا النّبأ الأعظم الّذی بذکره انجذبت الأشیآء و بندائه احیا اللّه الرّمم البهآء علیک و علی ابنک الّذی سمّی بمحمّد و علی الّذین آمنوا باللّه فی السّرّ و العلن

هذا ما نزّل لجناب کربلائی پاشا علیه بهآء اللّه

یا حزب اللّه حقّ اولیای خود را دوست داشته و دارد هر یک بآثار قلم اعلی فائز و جمال قدم خود را از برای حضور و لقا ظاهر فرموده ولکن ظلم ظالمین و عناد معتدین و ضوضاء جهلا حایل شده و قاصدین را از مقصد اعلی و ذروۀ علیا منع نموده از حقّ بطلب اجر فائزین از برای تو مقدّر فرماید اوست سامع و اوست مجیب

و هذا ما نزّل لجناب کربلائی محسن علیه بهآء اللّه

یا محسن در احسان حقّ جلّ جلاله تفکّر نما راه نمود و هدایت فرمود تا آنکه بطراز اعظم و نبأ عظیم فائز گشتی این مقام اعلی را باسم فاطر سماء حفظ نما اوست حافظ و اوست ناصر و اوست معین

هذا ما نزّل لجناب آقا محمّد علیه بهآء اللّه

یا محمّد وجه قدم بتو متوجّه و ترا ذکر مینماید و حزب اللّه را وصیّت میفرماید بتربیت اولاد اگر والد در این امر عظیم که از قلم مالک قدم در کتاب اقدس نازل شده غفلت نماید حقّ پدری ساقط شود و لدی اللّه از مقصّرین محسوب طوبی از برای نفسیکه وصایای الهی را در قلب ثبت نماید و باو متمسّک شود انّه یأمر العباد بما یؤیّدهم و ینفعهم و یقرّبهم الیه و هو الآمر القدیم

و هذا ما نزّل لجناب آقا عبداللّه علیه بهآء اللّه

حمد کن مقصود عالمیانرا که ترا مؤیّد فرمود بر اقبال در یومیکه کلّ اعراض نمودند الّا من شآء ربّک حزب اللّه را وصیّت مینمائیم بنصرت امر و نصرت در رتبۀ اوّلیّه تبلیغ امر الهی بوده و هست طوبی از برای نفوسیکه منقطعاً عن الدّنیا و متمسّکاً بالتّقوی باین امر اعلی تمسّک نمایند و لوجه اللّه قصد هدایت عباد کنند که شاید تشنگان بفرات رحمت فائز شوند و گمراهان صراط مستقیم را بیابند

و هذا ما نزّل لجناب مشهدی کاظم علیه بهآء اللّه

یا کاظم قائم آمد و ناسرا بحضرت قیّوم دعوت فرمود و بشارت داد ولکن قوم بظلمی قیام نمودند که دخانش عوالم روح را تیره نمود مائده عطا نمود ردّش کردند آیات نازل فرمود انکارش نمودند بیّنات آورد سحّارش گفتند اینست شأن غافلین طوبی از برای نفوسیکه اقبال نمودند و قصد بیت ذکر کردند و فائز شدند بشنیدن آیات الهی و مشاهدۀ وجوه احبّای لایزالی

هذا ما نزّل لجناب علی اکبر علیه بهآء اللّه

در این ربیع رحمانی و نیسان مکرمت سبحانی جهد نما تا فائز شوی بآنچه که ذکرش بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده ماند ارض معرفت را امروز از نیسان مکرمت انباتی دیگر و ظهوراتی دیگر است این رحمت مخصوص این ایّام است و این کرم لایق این اوقات وقت را غنیمت دانید و بما ینبغی قیام کنید

و هذا ما نزّل لجناب حاجی حبیب‌اللّه علیه بهآء اللّه

یا حبیب‌اللّه قلم اعلی در لیالی و ایّام بنصیحت دوستان الهی مشغول مقصود آنکه کلّ بانوار توحید حقیقی فائز گردند و از اوهامات قبل فارغ و آزاد هزار و سیصد سنه یا حقّ گفتند بالأخره بر سفک دم اطهرش فتوی دادند باید کلّ از حقّ جلّ جلاله حفظ طلب نمایند تا بمثابۀ حزب شیعۀ شنیعه باعتساف قیام نکنند اوست قادر و توانا سبحان‌اللّه آن اوهام بآخر نرسیده اوهاماتی دیگر از شطر اهل بیان ظاهر اعاذنا اللّه ایّاکم من شرّ هؤلآء

و هذا ما نزّل لجناب کربلائی محمّد جعفر علیه بهآء اللّه

یا محمّد جعفر تو لقا می‌طلبی و حقّ معطی و بخشنده و مهربان ولکن اهل اعتساف از انصاف گذشتند و اولیا را از توجّه منع نمودند قل

الهی الهی ترانی مقبلاً الیک و متوجّهاً الی انوار وجهک لأدخل فی مدینة تشرّفت بقدومک و ارتفع فیها ندائک و اقوم لدی باب فتح علی من فی الأرض و السّمآء و اشرب کوثر اللّقآء من ایادی عطائک و کأس الوصال من جودک و فضلک الهی الهی تری حالی و تسمع ضجیج قلبی فی هجرک و فراقک لو تمنعنی عن التّقرّب الیک حجبات عبادک و سبحات خلقک قدّر لی من قلمک الأعلی اجر من فاز بحضورک و شرب رحیق الوحی من ید عطائک و شهد بما نطق به لسانک و شاهد افقک الأبهی و سمع ندائک الأحلی انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الکریم

و نذکر ابنک الّذی آمن باللّه و آیاته و نبشّره بفضل ربّه المشفق الأمین و نذکر ابنک الآخر و نوصیه بما وصّینا به عبادنا فی الواح شتّی و انا النّاصح العلیم البهآء علیکم من لدی اللّه ربّ العالمین

و هذا ما نزّل لجناب نصراللّه خان علیه بهآء اللّه

یا نصراللّه قد اتی النّصر و النّاس اکثرهم لا یعلمون قد نصبت رایة التّوحید و النّاس لا یفقهون قد اتی الموعود بأعلام الظّفر ولکنّ البشر اکثرهم لا یشعرون قد حضر اسمک لدی المظلوم انزل لک ما لا تعادله ثروة العالم یشهد بذلک ربّک المهیمن القیّوم انّک اذا فزت بآیاتی و وجدت عرف بیانی قل

الهی الهی لک الحمد بما عرّفتنی سبیلک و انزلت لی دلیلک و علّمتنی ما کان مکنوناً فی علمک و مخزوناً فی اصداف حکمتک اسألک یا محیی العظم الرّمیم بنبإک العظیم بأن تجعلنی ثابتاً علی صراطک و ناطقاً بذکرک و متمسّکاً بحبل فضلک ایربّ ترانی راجیاً ما قدّرته لأولیائک اسألک ان لا تخیّبنی بجودک و کرمک انّک انت العلیم الخبیر

و هذا ما نزّل لجناب آقا میر هاشم علیه بهآء اللّه

یا هاشم اسمع ندآء المظلوم انّه یذکرک بآیاته و یبشّرک برحمته الّتی سبقت الوجود قمنا امام الوجوه بحیث ما منعتنا حجبات الفراعنة و لا سطوة الجبابرة دعونا الکلّ الی اللّه مالک الغیب و الشّهود فلمّا انارت الآفاق خرجت عن خلف الحجاب شرذمة من اهل النّفاق و ارتکبوا ما لا ارتکبه الأوّلون قد نقضوا المیثاق و کفروا بالّذی آمنوا به فی الأعصار و القرون کذلک ذکرنا ما ورد علینا من الّذین انکروا حقّ اللّه ربّ ما کان و ما یکون فأسأل اللّه ربّک ان یؤیّد عباده علی التّمسّک بحبله الممدود

و هذا ما نزّل لجناب آقا میر سیف‌الدّین علیه بهآء اللّه

یا سیف‌الدّین قد اتی الوعد و اتی اللّه بسلطان مبین قد خسر الّذین انکروا ظهور اللّه و حجّته بما اتّبعوا اهوائهم الا انّهم فی خسران عظیم قل یا ملأ الأرض قد اتی الحسین و فی ظلّه الملأ الأعلی و اهل خبآء المجد ان انتم من العارفین هذا هو الّذی کان موعوداً فی کتب القبل ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین طوبی لقویّ ما اضعفته سطوة القوم و لمستقیم ما زلّته شبهات المعتدین الّذین اعرضوا عن الحقّ اذ اتی من افق الاقتدار بطراز بدیع قل طوبی لکم یا اهل البهآء بما آمنتم بالّذی کان مسطوراً فی کتب القبل من لدن علیم خبیر

هذا ما نزّل لسمیّ المقصود

یا من سمّیت باسمی اسمع ندائی من شطر سجنی انّه یجذبک الی ملکوت بیانی و جبروت عرفانی انّ ربّک هو المشفق الکریم انّا انزلنا للأعجام آیات عظمتی علی اللّغة الفصحی و علی الأعراب بلسان عجمیّ بدیع انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر طوبی لعبد اخذ کتابی بقوّة من لدی اللّه ربّ العالمین و ویل لمن اعرض عن الحقّ و اتّبع کلّ کفّار اثیم قل

الهی الهی اشهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و اعترف بما انزلته من سمآء مشیّتک و ملکوت ارادتک اسألک بالأفئدة الّتی طارت فی هوآء حبّک و بأولیائک الّذین اقبلوا الی مقرّ الفدآء بانقطاع ما رأت شبهه عین الابداع اسألک یا مولی العالم باسمک الأعظم بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک ثمّ انزل لی من سمآء عطائک ما یقرّبنی الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال

و هذا ما نزّل لجناب میرزا عبّاسعلی علیه بهآء اللّه

یا عبّاس قبل علی انّ المظلوم ینادیک بما یجذبک الی الأفق الأعلی فضلاً من لدی اللّه مولی الوری لتشکر و تکون من الذّاکرین فاعلم بالعلم الیقین بأن لا یعادل بأثر قلمی الأعلی ما فی ناسوت الانشآء یشهد بذلک ربّ العرش و الثّری طوبی لمن سمع و شهد و ویل للمعرضین قد اتی امّ الکتاب فی المآب و النّاس اکثرهم من الرّاقدین قد ارتفعت الصّیحة و ظهر ما کان مکنوناً فی علم اللّه العلیم الحکیم ایّاک ان تحزنک حوادث العالم و شبهات الأمم خذ ما اتاک بقوّة لا تمنعها سطوة الغافلین کذلک انزلنا الآیات و ارسلناها الیک لتقرّ عینک و عیون العارفین

هذا ما نزّل لجناب پاشا آقا علیه بهآء اللّه

یا پاشا ندای مالک اشیاء را بشنو از اعلی افق عالم ندا میفرماید تا کلّ فائز شوند بآنچه که از برای او از عدم بوجود آمده‌اند طوبی از برای نفسیکه اسیاف ظالمین و ظلم معتدین او را از مالک یوم پسین محروم نساخت از حقّ می‌طلبیم ترا تأیید فرماید بر آنچه لایق امر او و سزاوار ایّام اوست

هذا ما نزّل لجناب میرزا وهّاب علیه بهآء اللّه

یا وهّاب قد اتی الوهّاب فی المآب و القوم فی ریب عجاب قد ظهر المکنون و اتی القیّوم من افق البرهان برایات الآیات قد جآء ما قرّت به اعین الفردوس الأعلی ولکنّ القوم کفروا به و ارتکبوا ما ناح به اهل مدائن العدل و الانصاف انّک اذا سمعت ندآء المظلوم و وجدت عرف اسمی القیّوم قل

یا مالک الغیب و الشّهود اسألک بالنّار الّتی هدیت بها الکلیم و بالنّور الّذی اظهرت به فضلک العمیم بأن تجعلنی خاضعاً لأمرک و خاشعاً لظهورات عظمتک ای ربّ ایّدنی علی ما تحبّ و ترضی ثمّ قدّر لی خیر الآخرة و الأولی انّک انت اللّه الفرد الواحد العلیم الحکیم

هذا ما نزّل لجناب آقا مصطفی قلی علیه بهآء اللّه

یا مصطفی قلی در لیالی و ایّام قلم مالک انام متحرّک اولیای خود را ذکر میفرماید و بصراط مستقیم راه مینماید طوبی از برای نفسیکه راه را یافت و باو تمسّک نمود امروز عالم بانوار نیّر اعظم فائز مقام این یوم مبارکرا بدانید و بثنای مالک آن ناطق و بخدمتش مشغول باشید عنقریب آنچه مشاهده میشود بعدم راجع و یبقی لمن تمسّک بالعروة الوثقی ما قدّر من لدی اللّه مولی الوری و ربّ العرش و الثّری طوبی از برای مقبلین و طوبی از برای نفوسیکه بحبل متین تمسّک جستند و از اهل ارض خود را فارغ و آزاد مشاهده نمودند ایشانند اهل بها که در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی مسطور

هذا ما نزّل لجناب آقا محسن علیه بهآء اللّه

یا محسن فرات رحمت جاری و کوثر بیان مشهود و تسنیم امام وجوه موجود ولکن عباد غافل و محجوب الّا عدّة معدودات از حقّ میطلبیم کلّ را تأیید فرماید و از دخان نفس و هوی مطهّر سازد تا بافق تقوی توجّه نمایند و بآنچه حقّ اراده فرموده فائز شوند این ایّام را شبه و مثل نبوده و نیست چه که بحر موّاج و آفتاب حقیقت مشرق از حقّ بطلب عباد غافل را آگاه فرماید و بافق اعلی راه نماید اوست بخشنده و مهربان

هذا ما نزّل لجناب آقا احمد علیه بهآء اللّه

یا احمد احمد برایات آیات و اعلام بیّنات از مطلع امر الهی در ارض بطحا و یثرب ظاهر قوم بر اعراض قیام نمودند و کذّابش گفتند و بعضی بسحر نسبت دادند چنانچه احزاب عالم امورات واردۀ در آن اراضی را شنیده‌اند و دانسته‌اند و بعد امّتش بر تفریق قیام نمودند فرق مختلفه ظاهر و هر یک بهوی متکلّم و بنار نفس مشتعل تا آنکه در یوم جزا مالک یوم را شهید نمودند و بر کفرش فتوی دادند از حقّ بطلبید حزب اللّه باوهامات قبل مبتلا نشوند کلمۀ توحید را بیابند و بحبلش تمسّک نمایند البهآء علی من اتّبع الحقّ

هذا ما نزّل لجناب کربلائی اسمعیل علیه بهآء اللّه

یا اسمعیل در ایّام اللّه و آنچه ظاهر شده تفکّر نما چه مقدار از نفوس مقدّسۀ مطمئنّۀ راضیۀ مرضیّه که افسر زندگانیرا نثار قدوم محبوب عالم نمودند و از مقرّ فدا زنده برنگشتند ولکن ناس نسناس مع آنکه بچشم خود دیده‌اند آنچه را که شبه نداشته مع‌ذلک آگاه نگشته‌اند و از خواب غفلت سر برنداشته‌اند بر منابر ذکر ذبیح قبل را مینمایند و نوحه میکنند و از آن نفوس مقدّسه بالمرّه غافل و محجوبند از حقّ بطلب آگاهی بخشد و بینائی عطا فرماید شاید بشنوند و بیابند و ببینند و بیایند کذلک نطق قلمی الأعلی فی هذه اللّیلة البلمآء فضلاً من عندی و انا الفضّال الکریم و المبیّن العلیم انّا نذکر ابنک اسداللّه فی هذا المقام لیفرح بعنایة مولاه و یکون من الشّاکرین

و هذا ما نزّل لجناب آقا عبدالحسین علیه بهآء اللّه

یا عبدالحسین اذا وجدت عرف بیانی و فزت بنفحات آیاتی اقبل الی افقی و قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و عرّفتنی و اسمعتنی فی یوم فیه اعرض اکثر خلقک و قام علی الاعتراض من فی بلادک الّا من انقذته یدک القویّة و سلطنتک الأبدیة ایربّ اماتنی هجرک و فراقک و اهلکنی بعدی عن ساحة عزّک اسألک بأن تقدّر لی اجر من طاف حول امرک و حضر امام وجهک و سمع ندائک الأحلی و صریر قلمک الأعلی انّک انت المقتدر العزیز العلیم

هذا ما نزّل لجناب کربلائی محمّد علیه بهآء اللّه

یا محمّد افق اعلی بمثابۀ آفتاب ظاهر و هویدا و رایت بیان بر اعلی مقام امکان مرتفع و منصوب نفحات وحی متضوّع و نسمة اللّه در هبوب مع این فضلهای بیمنتهی قوم در خواب از حقّ بطلب نفوس غافله را بشطر آگاهی مؤیّد فرماید تا ببینند و بشنوند آنچه را که از برای او از عدم بوجود آمده‌اند اوست گویا و اوست دانا و اوست ناصح و اوست مبیّن طوبی از برای نفسیکه ندایش را شنید و باو تمسّک جست

هذا ما نزّل لجناب آقا حسن علیه بهآء اللّه

یا قلم اذکر من سمّی بحسن فی کتاب الأسمآء لیهدیه الذّکر الی المذکور و یقرّبه الیه فی هذا الیوم العزیز البدیع انّا ذکرنا من حضر اسمه لدی المظلوم فضلاً من عندی و انا الفضّال الکریم لا یعزب عن علمی من شیء و انا الآمر الحکیم انّک اذا سمعت النّدآء قل

لک الحمد یا مولی الأسمآء و فاطر السّمآء بما ایّدتنی علی الاقبال الی افقک و التّوجّه الی انوار وجهک ایربّ اسألک بحرکة قلمک الأعلی الّذی به رفعت الأدیان و وضعت ما اردته بسلطنتک و اقتدارک بأن تجعلنی مستقیماً ثابتاً راسخاً علی حبّک و شارباً ما جری من قلمک الأعلی کوثر عرفانک انّک انت المقتدر العزیز العلّام

و هذا ما نزّل لجناب داداش نایب علیه بهآء اللّه

یا نایب نبأ عظیم آمد و بکلمه‌ئی نطق فرمود قلوب امم را مضطرب یافت در جمیع لیالی و ایّام کلّ را ذکر نمود و متذکّر فرمود تا آگاه شوند و بر کلمۀ الهی گواهی دهند ولکن عنایت از برای اکثری سبب غفلت شد امر اللّه را نپذیرفتند و بکتاب الهی سخریّه نمودند اهل بیان عمل کردند آنچه را که حزب شیعه عمل نکرد تو حمد کن مقصود عالمیانرا که ترا مؤیّد نمود بر اقبال و اقرار و اعتراف اینمقام عظیمست باسم اعظم حفظش نما

و هذا ما نزّل لجناب کربلائی حسن علیه بهآء اللّه

یا حسن اسمائیکه لدی المظلوم حاضر شد هر یک بآثار قلم اعلی فائز گشت حیّاً میّتاً کلّ را ذکر نمودیم و بکلمۀ مبارکۀ مغفرت یاد فرمودیم این عهدیست که در یوم اوّل ورود رضوان از قلم رحمن جاری طوبی للفائزین قل

لک الحمد یا مقصود العالم بما ذکرتنی فی السّجن اذ کنت بین ایدی المعرضین

هذا ما نزّل لجناب کربلائی علی علیه بهآء اللّه

یا علی نار مشتعل و نور ساطع و امر ظاهر طوبی از برای نفسیکه شئونات عالم و شبهات امم او را از این ظهور اعظم منع نه‌نمود دخان سطوت ظالمین و غبار شوکت معتدین حایل نشد و او را از توجّه بازنداشت در هر حین معرضین باعتراض مبین ظاهر کلّ منتظر بودند و چون نیّر ظهور از افق سماء اراده اشراق نمود کلّ معرض و منکر الّا من شآء ربّک المقتدر القدیر حمد کن مقصود عالمیانرا که ترا فائز نمود و توفیق عطا فرمود انّه هو العزیز الفضّال

و هذا ما نزّل لجناب شیخ کاظم علیه بهآء اللّه

یا کاظم حقّ عالم و گواه که از اوّل ایّام الی حین قلم اعلی متحرّک و بتحریر آیات الهی مشغول ولکن قوم بی‌انصاف این برهان ساطع را انکار نمودند و این حجّت کامله را قبول نکردند بهوی مشغولند و باوهام متمسّک قسم بآفتاب افق بیان از انوار یقین بعید و محجوبند و بذیل ظنون متشبّث قاتلهم اللّه از حقّ بطلب از رحمت سابقه و عنایت محیطه این مشتی ترابرا بافقش راه نماید و بصراط مستقیمش فائز فرماید اوست قادر و توانا و اوست عالم و بینا

و هذا ما نزّل لجناب عبدالحسین علیه بهآء اللّه

یا عبدالحسین طوبی لک و لاسمک و لمن عرّفک سبیلی الواضح المستقیم انّک اذا رأیت امواج بحر بیانی و اخذک سکر رحیق عنایتی قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی الی افقک الأعلی و انزلت لی ما لا یتغیّر بدوام الملک و الملکوت اسألک یا مولی الوری و ربّ العرش و الثّری بکلمتک العلیا الّتی بها اضطربت الأسمآء و انصعق عبادک و خلقک بأن تؤیّدنی علی القبول بما انزلته فی کتابک ایربّ ترانی مضطرباً فی ایّامک و محزوناً عند ظهورات انوار طلعتک و ما اردت منک الّا قربک و لقائک انت الّذی شهدت بلسان صدقک بقولک یوم تبدّل الأرض غیر الأرض ان تبدّل غیابی بالحضور امام وجهک و القیام لدی بابک و الطّواف حولک و اصغآء ما نزّل من سمآء مشیّتک انّک انت المقتدر العزیز العلّام

و هذا ما نزّل فی خرما لجناب صمد علیه بهآء اللّه

یا صمد یذکرک الفرد الأحد فی سجنه الأعظم بما یقرّبک الیه انّه هو الجواد الکریم انّک اذا فزت بنفحات الوحی و سمعت النّدآء من افق الأعلی قم و قل

یا مولی الأسمآء و فاطر السّمآء اسألک باسمک الّذی سخّرت به الوجود من الغیب و الشّهود و بمقامک المحمود بأن تجعلنی من الّذین وفوا بمیثاقهم و طافوا حول عرشک الأعظم و خضعوا عند ذکر اسمک الأتمّ بأن تؤیّدنی فی کلّ الأحوال علی ما یقرّبنی الیک و یرفعنی بجودک ایربّ ترانی مقبلاً الیک و معرضاً عن دونک اسألک بأنوار وجهک بأن تکتب لی اجر لقائک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الخبیر

هذا ما نزّل لجناب آقا احمد علیه بهآء اللّه

یا احمد حضرت قیّوم در جمیع احوال ندا میفرماید و عباد را برحیق مختوم دعوت مینماید طوبی از برای نفسیکه حوادث عالم او را منع ننمود ندای الهی را شنید و بقلب اقبال نمود و بقول بلی فائز گشت اینست فضل اعظم و عنایت کبری طوبی لمن فاز و ویل للمتوقّفین انّا نکبّر علیک و علی ضلعک و علی الامآء اللّائی اقبلن و آمنّ باللّه العزیز الحمید

و هذا ما نزّل لجناب آقا فرج علیه بهآء اللّه

یا فرج فرج آمد ردّش نمودند رحمت آمد قبول ننمودند نعمت آمد کفران کردند بجای شکر شکایت سزای عنایت شقاوت ظاهر اینست شأن مردم غافل جزای عمل کلّ را اخذ نموده و از رحمت باقیۀ دائمه محروم ساخته امروز نفوسیکه از کأس عنایت نوشیده‌اند و بافق اعلی ناظرند باید از حقّ بطلبند حزبشرا باوهامات قبل مبتلا ننماید و از شبهات و اشارات امم مقدّس دارد حمد کن حضرت مقصود را که ترا بمقام محمود راه نمود و ذکرت از لسان مظلوم جاری گشت

هذا ما نزّل لجناب محمّد پاشا علیه بهآء اللّه

یا محمّد یذکرک المظلوم فی مدینة اشتعلت فیها نار البغضآء بما اکتسبت ایدی الظّالمین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و اعرضوا عن الّذی اتیهم بنور مبین طوبی لبیت ارتفع فیه ذکر اللّه و للسان نطق بثنائه الجمیل نعیماً لقاعد قام علی خدمة الأمر و لید اخذت کتابه البدیع نسأل اللّه ان یؤیّد اولیائه علی ما یحبّ و یرضی و یجعلهم مشارق الفضل و الکرم بین العالم انّه ولیّ المحسنین قد ارتفع النّدآء و نصب الصّراط و وضع المیزان و القوم اکثرهم من الغافلین اعرضوا عن الحقّ متمسّکین بأهوائهم الا انّهم فی ضلال مبین

هذا ما نزّل لجناب کربلائی محمّد علیه بهآء اللّه

یا محمّد ناعقین بمثابۀ جراد در بلاد منتشر میگویند آنچه را نشنیده‌اند و ادّعای علم مینمایند آنچه را که از او غافل و محجوب بوده و هستند معرضین اهل بیان از فرقۀ شیعه اخسر مشاهده میشوند کذلک سوّلت لهم انفسهم و هم الیوم لا یفقهون سبحان‌اللّه در یوم الهی بذکر اسماء متمسّک و ناطق و از موجد آن معرض از حقّ می‌طلبیم عالم را از کوثر بیان مطهّر فرماید تا امم بمولی العالم اقرار نمایند و ادراک کنند آنچه را که الیوم از او غافلند البهآء من لدنّا علی اهل البهآء الّذین ما منعهم ظلم الظّالمین و سطوة المعتدین و ضوضآء الغافلین اولئک حزب اللّه فی العالم و آیات رحمته بین الأمم علیهم صلوة اللّه و سلامه و عزّه و بهائه انّه هو المشفق الکریم الحمد للّه المقتدر الغفور الرّحیم

و هذا ما نزّل لجناب جواد آقا علیه بهآء اللّه

یا جواد یذکرک الجواد فی هذا المقام الرّفیع و یذکرک بآیاته و یبشّرک بفضل اللّه ربّ العالمین ما من عبد الّا و قد ذکرناه و ما من مقبل الّا ان هدیناه الی صراطی و وصّیناه بما ینفعه فی کلّ عالم من عوالم ربّه یشهد بذلک کلّ عالم بصیر طوبی لعبد نبذ الأوهام متمسّکاً بحبل الیقین نسأل اللّه ان یؤیّدک و اولیائه علی الاستقامة علی امره انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر

یا مجید علیک بهائی و عنایتی اسماء مذکوره امام وجه حاضر تجلّینا علی کلّ واحد منهم من انوار شمس بیانی ما یقرّبه الی اللّه ربّ العالمین و اقبلنا الیه و سقیناه کوثر العرفان من کأس علمی الّتی سبقت البحور انّه هو المقتدر القدیر لا یعزب عن علم ربّک من شیء یشهد و یری و هو السّمیع البصیر کبّر من قبلی علی وجوههم و نوّرهم بأنوار بیانی و ذکّرهم بآیات عظمتی و عرّفهم افق فضلی نسأل اللّه ان یقرّبهم و یؤیّدهم علی ذکره و ثنائه و خدمة امره البدیع انتهی

امواج بحر بیان الهی امام وجوه ظاهر و اشراقات نیّر فضل باهر از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که به هیاکل ذکر و بیان عالم را باعلی افق امکان هدایت فرماید تا خلق فائز شوند و از ایّام حقّ محروم نمانند انسان متحیّر بل عالم متحیّر چه که مشاهده میشود عمر دنیا که نزد صاحبان بصر اقلّ از آنست کلّ در تدارک گذران و معیشت ولکن از برای عالمیکه لا آخر له است فکری ننموده و نمینمایند و بهیچ تدارکی مشغول نیستند از خدا می‌طلبیم این غفلت را که مانع جمیع مراتب فضل و الطاف است از میان بردارد و عباد خود را آگاه فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر البهآء و الذّکر و الثّنآء علی جنابک و علی الّذین ذکرت اسمائهم فی کتابک و علی کلّ ثابت مستقیم و کلّ راسخ تمسّک بحبل اللّه المتین

خ‌ادم

١٩ رمضان المبارک سنة ۱۳۰۴

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

ظهور بلایا و رزایا در ارض یاء

اوست گویندۀ پاینده

چشم عدل گریان و انصاف نالان سبحان‌اللّه در ایران افتخار بظلم و ستم و بیرحمی و اخلاق درندگان صحاری و براری شده ذئاب جزائر جهل و نادانی اغنام الهی را دریدند خسارت عظیم را ربح کبیر دانسته‌اند امروز حنین اشیاء در ارض یاء مرتفع و فریاد و نالۀ یوسفهای معانی از چاه جاه ظالمان بلند زخمی عظیم بر صدر عدل وارد و ضربتی محکم بر هیکل انصاف نازل غزالهای صحرای محبّت و صفا را صیّادهای کین در کمین و اطفال مهاد را طاغیان بی شرم و حیا از پی مقام عدل و جنودش ظلم و عساکرش قائم رحم در ایران بمثابۀ عنقا بااسم و بیرسم و انصاف بمثابۀ کبریت احمر مذکور و غیر مشهود

در شب بیست و سیّم رمضان غبار و دخان عظیم از ضغینه و بغضای منکرین و معرضین برخاست بشأنی که تجلّیات انوار نیّر عدل را ستر نمود بل محو کرد دو مظلوم بیچاره و بی‌معین آقا علی و آقا علی اصغر علیهما بهآء اللّه و عنایته را در جامع شیخ حسن سبزواری بدون سبب و علّت اخذ نمودند و با گماشتۀ والا حاجی نائب با خفّت تمام بحضور نوّاب والا بردند و انواع سیاست را مجرا داشتند و بعد بحبس فرستادند و از قرار مذکور آنچه ممکن بود از زخارف اخذ کردند و مرخّص نمودند و بعد دخان دیگر از مطالع بغی و فحشا مرتفع و آن اخذ نفوس مقدّسه در کرّۀ اخری بوده هفت نفس را اخذ نمودند از جمله جناب ملّا علی سبزواری بوده و همچنین جناب ملّا مهدی علیهما بهآء اللّه و عنایته نوّاب والا بیکی گفته تبرّی کن تا خلاص شوی آن منقطع حقیقی فرمود چهل سالست که من منتظر این یوم بوده‌ام و الحمد للّه امروز فائز شده‌ام و نفس آخر در هنگام مرور در اسواق با میرغضبها و فرّاشها و رجّالۀ عباد فرموده یا قوم سیّدالشّهدآء فرموده هل من ناصر ینصرنی و من عرض میکنم هل من ناظر ینظرنی باری نار بغضا بشأنی مشتعل که قلم از ذکرش عاجز این دو نفس مبارکه و نفوس اخری باستقامت تمام جان را فدا نمودند

خونهای این نفوس سبب شد که حال اهل ایران بعضی اذکار را میشنوند و ساکنند بلکه میپذیرند اهل ایران با نفسی از نفوس خارجه مشی نمینمودند چه که نعوذ باللّه کلّ را نجس میدانستند ابداً تکلّم را جائز نمیشمردند حال از عنایت این ظهور اعظم ابواب معارف باز شده آن توحّشهای زاید از اعتدال و اعراض و اعتراضها از میان برخاست و کلّ را بحضور و لقا بشارت فرمود و فائز نمود دماء عشّاق در آفاق معجز‌ها نمود و اسباب بعد را بسیاط بیان دفع کرد و قرب را بر مقامش مقرّ و مأوی فرمود حال اکثری با جمیع احزاب معاشر و محبّ فی‌الحقیقه محبّتی نسبت بکلّ ظاهر شده که ظهورش نزد عباد از محالات شمرده میشد تبارک الکریم ذو الفضل العظیم حال کلّ بصر شده‌اند تا ببینند و سمع شده‌اند تا بشنوند انکار را جنود اقرار از میان برداشت در نفوذ قلم اعلی و اقتدار کلمۀ علیا تفکّر نمائید چگونه تقلیب فرمود و نزدیک نمود

باری نفوس مذکوره را ببدترین عذابهای عالم شهید نمودند یکی را طناب انداختند و کشیدند تا آخر بلد و باقی را از عقب او میزدند و میبردند بعضی را با سنگ و بعضی را با چوب و بعضی را با زنجیر و بعضی را با سلاح آن هیاکل مقدّسه را قطعه‌قطعه نمودند و بعد آتش زدند و استخوانها را در گودالها ریختند از قرار مذکور هزار نفر رو بصحرا گذارده‌اند معلوم نیست بکجا رفته‌اند و چه شده‌اند و احدی در آن ایّام از عیال و اطفال آن مظلوم‌ها سؤالی ننمود و از بیم و خوف نزدیک نرفت آن مظلومها بی‌قوت ماندند و از قرار مذکور بعضی از ملّت حضرت روح ایّدهم اللّه در سرّ سرّ من ‌غیر اطّلاع احدی دستگیری نمودند و قوت یومیّه را ارسال داشته‌اند

یا حبیب روحانی امروز نالۀ سنگ‌ریزه‌ها از صحراها مرتفع و حنین اشجار بلند و شب آن یوم بامر حکومت ناس عید گرفتند جشن بزرگی برپا گویا اقلیمی را فتح نمودند سبحان‌اللّه ظلم و بیشعوری بمقامی رسید که اهل آسمانها و زمینها کلّ را متحیّر نمود سوف یرون جزآء اعمالهم چه که بعد هر ظلمی نور عدل مشرق و بعد هر اعتسافی تجلّی نیّر انصاف باهر در جمیع احوال نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد عباده علی الاقبال و علی التّدارک علی ما فات عنهم فی اللّیالی و الأیّام انّه هو العزیز العلّام

* * *

هواللّه

چه شود که لطیفۀ جان قمیص هدهد پوشد و بسبای جانان سفر نماید و روح صافیه بخلعت بشیری مخلّع شود تا بکنعان معنوی رجوع فرماید و لطیفۀ وجود از شئونات غفلت منزّه شود تا سر از جیب حبّ و عشق درآرد و در سماء شوق بپرهای عزّ الهی پرواز نماید تا در مدینۀ شغف دوست پا گذارد و سر در صحرای بافضای عشق بیندازد و جان در سبیل محبوب نثار سازد تا بطلعت هدایت مهتدی و از دون جمال دوست مستغنی و در شریعۀ بقا وارد گردد و بلطیفۀ مقصود فائز شود

* * *

هو

چون نغمات لطیف حجازی را از طلعت عراقی شنیدی حال نواهای شهناز معنویرا از شاهباز الهی بشنو تا از چنگ و بربط بقا آوازهای بدیع وفا ادراک نمائی و از مضراب احدیّه آهنگ مزمار هویّه بشنوی و بکوی جانان بتمام دل و روان قدم گذاری تا همه روح شوی و بی پر برپری و بی خمر مخمور شوی و بی لسان نکته سرائی و بر مراتب جذب و شوق و وجد و ذوق اطّلاع یابی تا حزن فراموش کنی و از بحر سرور بیاشامی

گفت موسی را بحکم دل خدا

ای گزیده دوست میدارم تو را

لکن جهدی باید تا از کوی نفس و هوی هجرت نمائی و بحریم عزّ قدس پرواز کنی و محرم حرم جان شوی و در دل دوست راه یابی چه ملیح است این گفتار و چه نیکو باید کردار اگر پند دوست بشنوی و در سبل رضای او سفر نمائی بعّد عن نفسک و قرّب بربّک فالق ما تطلب هواک فابتغ ما یرید مولاک فانس غیره و انس بنوره از بادۀ حبّ بنوش و چشم از عالم درپوش زیرا که آنچه بینی شود فانی و بگذرد در آنی و ما عند اللّه لباقی لا یفنی و دائم لا یبلی قدر این ایّام را دانسته که همیشه وصال میسّر نشود بلبل جز در بهار تغنّی ننماید و تا گل نه‌بیند بخروش نیاید آید وقتی که عندلیب ربّانی از ذکر معانی بازماند و بشاخسار معنوی پرواز نماید و بگلذارهای غیب الهی مقر گیرد بگوش جان بشنو و بتمام قلب اخذ نما اگرچه بلحن پارسی القا شد ولکن نوای حجازی در او مکنون گشته و اسرار الهی در او مخزون شده و النّور علیک و علی الّذین کانوا معک

* * *

هو الدّائم بلا زوال

کتاب آن جناب لدی العرش حاضر و بانوار ملکوت مشاهده و بیان فائز حمد محبوب عالم را که باشراقات صبح قدم منوّر و از اهتزاز نفحۀ کلمۀ اوّلیّه مهتزّ گشته‌اید و بستّۀ ثانیه بعد از الف قائمه که مشعر بر انطواء ستّۀ اوّلیّه بوده عارف شده‌اید اینست مقامی که جناب احمد احسائی علیه بهآء اللّه از آن اخبار فرموده قوله الواو ثلاثة احرف ستّة و الف و ستّة و قد مضت ستّة الأیّام و الألف هو التّمام و لا کلام فکیف السّتّة الأیّام الآخر والّا لما حصل العود لأنّه سرّ التّنکیس لرمز الرّئیس فان حصل من الغیر الاقرار بالسّتّة الباقیة تمّ الأمر بالحجّة و ظهر السّرّ الأعظم الی آخره ستّۀ اوّلیّه اشاره بسموات کور قبل است که در ستّۀ ایّام خلق شده و قد مضت ای طویت بالألف القائمة الّتی هی النّقطة ثمّ ارتفعت ستّة اخری بظهور اسمی الأبهی کذلک ینبّئک العلیم الخبیر و به ظهر سرّ التّنکیس لأنّ علم الرّئیس قد نصبت علی کلّ علم باذخ رفیع کذلک جعلنا اعلاهم اسفلهم و اسفلهم اعلاهم طوبی للعارفین

ای ناظر الی اللّه بیاناتی که در این مقام فرموده‌اند احدی تا حین ادراک ننموده و از اثیم کرمانی مخصوصاً سؤال شد که تفسیر نماید و عند عجز نفس خود از مطلع علم سؤال کند قد اخذه الغرور و الاستکبار علی شأن منع عن عرفانه الی ان رجع الی مقرّه انّ ربّک لهو العادل الحکیم و مقصود از آن بیان همین فقره بوده به ظهر کلّ امر و برز کلّ سرّ و لاح کلّ مکتوم و انتهی کلّ ظهور و ختم کلّ لوح مبین نسأل اللّه ان یوفّق الکلّ علی ما ینبغی لهذا الظّهور الّذی به تشتّت التّرتیب و تفرّقت الأوهام المجتمعة فی الرّؤوس و زلّت ارجل المستقیمین قد وجدنا کتابک مقدّساً عن ذکر الغیر و مزیّناً بهذا الاسم العظیم لا تحزن من شیء قد قدّر لک فی ملکوته ما تقرّ به عینک و تفرح به قلبک انّه ولیّ من اقبل الیه و نطق بذکره المنیع

آنچه الیوم لازم است خدمت امر بوده و خواهد بود اکثری از ناس غافلند باید کل را بشأنی تربیت نمود که از نعاق ناعقین از صراط مستقیم و سبیل مبین ممنوع نشوند آنچه در الواح از قبل و بعد مذکور بوده کل باین ظهور ابدع امنع منتهی شد و میقات کل منقضی چنانچه اشارات کتب قبلیّه در الواح منیعه از قلم الهیّه جاری شده طوبی للنّاظرین آن جناب باید در کلّ احیان بکمال جدّ و جهد ساعی باشند که شاید اشجار نفوس از هر ریحی متحرّک نشوند و بهر خاری نلغزند چنانچه در این ایّام نفس مجهولی در یکی از مدن اللّه بدعوی برخاست و بعضی از غافلین اقبال نمودند الی ان عرفوا و رجعوا الی اللّه و کانوا من التّائبین اگر قرار بر این باشد که هر روز ظهوری ظاهر شود هرگز امر اللّه مستقرّ نخواهد شد لذا باید الیوم مثل آن جناب ناس را باستقامت کبری دعوت نمایند و این مقام اکبر مقامات بوده و خواهد بود چنانچه در کتب از قبل و بعد مسطور و مذکور است آنچه در سبیل حقّ از آن جناب ظاهر شده لدی العرش مقبول و آنچه در این امر امنع اقدس نوشته‌اند اگرچه لدی العرش حاضر نشده ولکن علم حقّ بآن احاطه فرموده بعد از قرائت این لوح رجوع بآن نمایید تا بتمامه بما نزل من لدی العرش مطابق شود طوبی لک بما شربت رحیق الحیوان و کان بدئک منّا و رجوعک الینا بالخلوص و العرفان هذه لشهادة الرّحمن فی حقّک ان افرح و قل لک الحمد یا مولی العالمین و لک الشّکر یا ایّها المظلوم بین ایادی الفاسقین و لک البهآء یا بهآء من فی السّموات و الأرضین انّما البهآء علیک و علی ذوی قرابتک و الّذین معک علی ما انت علیه فی هذا الأمر الأعظم الأمنع الأقدس المنیع

* * *

ده

جناب ملاّ عبدالعلی علیه بهآء اللّه

بنام خداوند دانا

کتاب اعظم میفرماید عالم از انفاس نفوس ظالمه مکدّر بوده و هست حقّ موعود ظاهر و بأعلی البیان ناطق مع‌ذلک کل محجوب و غافل مگر نفوسیکه حجبات اوهام ایشانرا از اشراقات انوار یقین منع ننموده مطلع و مبدء ظلم علما بوده‌اند امرای ارض بفتوای آن نفوس مغرورۀ غافله وارد آوردند آنچه را شنیده‌اید علمای یهود بر صلب حضرت روح فتوی دادند و علمای اصنام و توراة و انجیل بر قتل سیّد عالم در ارض صاد تفکّر نمائید بفتوای جمعی از علما بر نورین نیّرین وارد شد آنچه رسول نوحه نمود و بتول بصیحه مشغول زمام ناس غافل در دست مظاهر ظنون و اوهام بوده و هست یحکمون ما یشاؤون انّ اللّه بریء منهم و نحن برآء و الّذین اعترفوا بما نطق به القلم الأعلی فیهذا المقام المحمود امروز استقامت از اعظم اعمال محسوب تمسّکوا بها یا اهل البهآء و لا تکونوا من الغافلین دوستان آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان و جمیع را بذکر حقّ مسرور دار شاید برحیق استقامت فائز شوند و متمسّک گردند بآنچه دائم و پاینده است قل انّه یسمع ما تنطق به السنکم و یری ما انتم تعملون البهآء من لدنّا علی اولیآء اللّه و احبّائه الّذین نبذوا العالم و تمسّکوا بالاسم الأعظم الّذی ینطق انّه لا اله الّا انا النّاطق العلیم

* * *

سروستان

کربلائی صادق

الأقدس الأعظم الأبهی

کتاب اللّه قد کان علی هیکل الانسان مشهوداً قل انّه لهیکل الأعظم بین الأمم الّذی ینطق بالحقّ و یدع النّاس الی مقام کان بأنوار الوجه مضیئاً لا تعقّبوا المتوهّمین ان اتّبعوا من یأمرکم بالعدل اذ اتی المقصود بسلطان کان علی العالمین محیطاً قل لا ینفعنا اقبال العباد کما لا یضرّنا اعراضهم انّما نذکّرهم لوجه اللّه و کان اللّه علی ما اقول شهیداً طوبی لک بما فزت بذکر هذا الذّکر الأعظم و اجبت مولیک اذ اتی بأمر کان فی ازل الآزال بالحقّ قویّاً ان اشکر اللّه بما ایّدک علی الاقبال و انطقک بهذا الذّکر الّذی کان فی الألواح مذکوراً

* * *

بنام محبوب عالم

کتاب الهی از سماء عنایت رحمانی نازل و افق عالم بانوار نیّر اعظم مشرق اسرار مکنونه و آثار مخزونه کل ظاهر و مشهود طوبی از برای نفسی که حجبات علم او را از مشرق وحی الهی محروم ننمود و سبحات قوم از بحر اعظم ممنوع نساخت یوم یوم اوست و ظهور ظهور او قدرش را بدانید و بکمال عجز و ابتهال استقامت طلب نمائید اوست عطیّۀ کبری و مائدۀ مبارکۀ عظمی جهد کنید شاید فائز شوید بآنچه لامثل و لاعدل بوده اوست کریم و اوست معطی و اوست باذل لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر العلیّ الأعلی حمد کن مالک یوم معاد را که ترا تأیید فرمود بر ذکر و ثنا و راه نمود و هدایت فرمود بگو

الها معبودا مسجودا شهادت میدهد عبد تو بوحدانیّت تو و فردانیّت تو و از بدایع فضلت مسئلت مینماید آنچه را که سزاوار بخشش توست و ظهور و بروزش از دفتر عالم محو نشود سحاب اوهام او را ستر ننماید و غمام ظنون او را از اشراق بازندارد ای کریم هر صاحب بصر و سمعی بر کرمت شهادت داده و بر سبقت رحمتت گواه عبادت را از دریای شناسائی محروم منما و از انوار وجه ظهور منع مفرما توئی بخشنده و مهربان لا اله الّا انت العزیز المنّان

* * *

ط

جناب آقا میرزا علی اکبر علیه بهآء اللّه ص

بسمی المقدّس عن الامکان

کتاب الکرم انزله مالک القدم و الّذی تزیّن به انّه ممّن یشار بالبنان و یصلّی علیه الرّحمن من ملکوته الممتنع المنیع انّه مع علوّ قدره و کبر مقامه لو یتجاوز عن حدّه یذکر بالاسراف من لدن علیم حکیم خذوا الاعتدال هذا ما امرکم به الغنیّ المتعال فی کتاب کریم ان انفقوا یا مظاهر هذا الاسم و مطالعه علی الّذین تجدونهم علی فقر مبین قل ایّاکم یا اهل الغنآء ان یمنعکم لفظ المبین عن الانفاق فی سبیل اللّه ربّ العالمین قل لعمر اللّه لا یحتقر احد بالفقر عند ربّه بل یزداد لو یجده من الصّابرین طوبی لفقیر صبر و ویل لغنیّ امسک حقوق اللّه و ما فرض علیه فی لوحه الحفیظ قل لا تفتخروا بما عندکم من المال تفکّروا فی المآل و ما قدّر لکم جزآء اعمالکم فی کتاب اللّه العلیّ العظیم طوبی لغنیّ ما منعه الغنآء عن اللّه مالک الأسمآء انّه من افضل الخلق لدی الحقّ العزیز العلیم قل قد اتی الیوم و انّه لربیع الأعمال لو انتم من العارفین ان اجهدوا یا قوم لیظهر منکم ما ینفعکم فی عوالم ربّکم العزیز الحمید قل تمسّکوا بالأخلاق المرضیّة و الأعمال الحسنة و لا تکونوا من المتوقّفین ینبغی لکلّ نفس ان یتشبّث بما یرتفع به امر اللّه ربّکم المقتدر القدیر قل اما ترون الدّنیا و شئوناتها و تلوّناتها و تغییراتها فکیف تقنعون بها و بما فیها ان افتحوا ابصارکم و کونوا من المتبصّرین سوف تذهب بهم کالبرق بل اسرع یشهد بذلک مالک الملک فی هذا اللّوح البدیع انّک اذا اخذک جذب آیات ربّک ان اشکر و قل لک الحمد یا مقصود القاصدین ان افرح بما توجّه الیک القلم الأعلی و انزل لک ما کلّت عن وصفه السن الابداع و کلّ لسان منیع کبّر من قبلی احبّتی و بشّرهم بذکری ایّاهم ثمّ اقرأ لهم لوحی الجمیل البهآء علیک و علی اهلک و من معک علی صراطی المستقیم

* * *

صحیفة اللّه المهیمن القیّوم

هو النّاطق العلیم

کتاب انزله الحکیم لمن آمن باللّه الفرد الخبیر لیجذبه الی مقام لا تحزنه حوادث العالم و لا انکار الأمم الّذین نقضوا عهد اللّه ربّ العالمین قد حضر کتابک لدی المظلوم و ما ارسلته الی اسمی اجبناک بهذا الکتاب الّذی به ارتعدت ارکان الجهلآء و انصعق کلّ عالم بعید

یا عبد‌اللّه انت الّذی فزت بندائی و الواحی و آثار قلمی و ما جری عن یمین عرشی انّ ربّک هو الذّاکر العلیم افرح بذکری ایّاک و قل لک الحمد یا مقصود العالمین

و نذکر من سمّی بأحمد انّا ذکرناه من قبل و فی هذا الحین یا احمد انّ المظلوم بین انیاب الذّئاب و المشرکون ارتکبوا ما ناح به کلّ صادق امین قد نبذوا الصّدق ورائهم و اخذوا مفتریات انفسهم الا انّهم من الصّاغرین

یا محمّد یذکرک المظلوم و یبشّرک بعنایة اللّه العزیز الحمید لا یعادل بذکره ذکر العالم یشهد بذلک من عنده کتاب مبین طوبی لمن فاز الیوم بآثار قلمی و تمسّک بحبلی المتین نسأل اللّه ان یؤیّدک علی ما یحبّ و یرضی و یکتب لک ما کتبه لعباده المقرّبین

یا علی قبل اکبر قد تزیّن منظر اللّه المهیمن القیّوم باستوائه علی عرش عظیم و ندائه امام وجوه عباده و هو المقتدر القدیر ما منعنی سجنی عن ذکر اللّه العلیم الخبیر و ما خوّفنی ظلم الّذین کفروا بیوم الدّین انظر انظر هذا اصبع القدرة قد انشقّت به سمآء الأوهام اسمع اسمع هذا صریر قلمی ارتفع امام وجوه العرفآء ثمّ العلمآء ثمّ الملوک و السّلاطین قل

یا مالک القدر اسألک بمنظرک الأکبر الّذی به اضطربت افئدة البشر ان تجعلنی ثابتاً فی حبّک و راسخاً فی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ القدیر

یا محمّد قبل ابرهیم قد احاطت بی الأحزان من الّذین کفروا بالرّحمن الا انّهم من الظّالمین انّ الّذی قام امام وجهی و حرّر ما خرج من فم مشیّتی قد اخذه الظّالمون لأنفسهم ربّاً من دون اللّه الا انّهم من الأخسرین فی کتابی العظیم

یا ابرهیم انظر ثمّ اذکر الّذین طاروا بأجنحة الانقطاع الی ان وردوا مقرّ الفدآء و انفقوا ارواحهم فی سبیلی و ما عندهم لأمری العزیز البدیع انّ الحسن سرع بقدرة اللّه و قوّته الی مقرّ الفدآء بحیث ما منعته ثروته فی العالم و لا ضوضآء الأمم و لا صفوف الملوک و لا جنود الظّالمین و انفق روحه فی سبیلی بفرح تحیّر به الملأ الأعلی ولکنّ القوم اکثرهم من المنکرین یذکرون الخلیل و ینکرون ما ظهر فی ایّام الجلیل الا انّهم من الغافلین فی کتاب اللّه المقتدر العزیز الحکیم

یا اباالقاسم اسمع ما ارتفع من شطر عنایتی لأولیائی انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد العزیز العلیم انّک اذا شربت رحیق بیانی قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و عرّفتنی و ایّدتنی علی الاقبال الیک اشهد انّک اظهرت نفسک لهدایة خلقک و تقرّبهم الیک فی کلّ الأحوال انّک انت العزیز المختار ای ربّ اسألک بأسرارک المکنونة فی علمک و بالأمواج الظّاهرة من بحر بیانک ان تجعلنی متمسّکاً بحبلک انّک انت القویّ المتعال

یا قلمی الأعلی اذکر من سمّی بمحمّد قبل اسمعیل قل انّا ذکرنا الذّبیح من قبل و لو ترید نذکر آخر و نقول تاللّه قد تحیّر اهل الفردوس الأعلی اذ توجّه الحسین الی مقرّ الفدآء سرع بروحه و طار بأجنحة الشّوق و مشی برجل الاشتیاق الی ان حضر فی المقام امام وجه مولی الأنام قال

الهی الهی هذا روحی و نفسی و جسدی و ارکانی ارید ان افدی بها فی حبّک و فی سبیلک آه آه من عظمتک و قلّة بضاعتی و من رفعتک و حقارة عملی اسألک یا مالک الوجود و المهیمن علی الغیب و الشّهود ان تجعل عملی مزیّناً بطراز قبولک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الغفور الرّحیم

یا محمّد قبل باقر قد انتهت الأسمآء باسمک طوبی لک و لمن سرع الی افق رضائی و عمل ما انزلته فی کتابی و طوبی لمن شرب رحیق الحیوان من کأس عطآء اسمی الرّحمن و طوبی لمن نبذ سوائی و تشبّث بذیل عنایتی و طوبی لمن اخذ رحیق الوحی من ایادی فضلی و شرب منه باسمی و طوبی لمن اشتعل بنار حبّی و نطق بثنائی امام وجوه عبادی و طوبی لأولیائی هناک الّذین ما منعهم ظلم الظّالمین عن التّوجّه الی افقی و لا سطوة المعتدین عن هذا النّبإ العظیم

یا عبد‌اللّه نذکرک مرّةً اخری لتجد نفحات الوحی و تکون من الشّاکرین هذا یوم فیه اشرقت الأرض بنور اللّه مقصود العارفین و السّمآء بآیات اللّه العزیز الحمید طوبی لعبد تمسّک بما امر به و ویل لکلّ غافل بعید نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یقدّر لک و لأولیائی ما یقرّبکم الیه و یذکّرکم بآیاته و ینوّرکم بأنوار ملکوته انّه هو ارحم الرّاحمین و نسأله ان یکتب لک ما ینفعک فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو المقتدر القدیر البهآء من لدنّا علیک و علی اولیائی هناک الّذین ما منعهم ظلم الظّالمین عن التّشبّث بأذیال ردآء رحمتی و لا سطوة المعتدین عن هذا النّبإ العظیم

* * *

صحیفة اللّه المهیمن القیّوم

هو المشرق من افق سمآء البرهان

کتاب انزله الرّحمن لمن فی الامکان لیجذبهم البیان الی افق اشرق منه نیّر الظّهور فی هذا الیوم المبارک العزیز البدیع یا ملأ الفرقان اسمعوا ندآء الرّحمن فی طور العرفان انّه یقرّبکم الیه و یهدیکم الی صراطه المستقیم ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن هذا الفضل الأعظم ضعوا ما عند القوم و خذوا ما اوتیتم من لدی اللّه ربّ العالمین انّه ظهر و اظهر ما اراد فضلاً من عنده و هو الفضّال الکریم یا ملأ الأرض اسمعوا النّدآء من شطر عکّآء من السّدرة المرتفعة بالحقّ انّه لا اله الاّ هو الفرد الواحد المقتدر القدیر قد جری من القلم الأعلی کوثر البقآء اقبلوا بوجوه نورآء ثمّ اشربوا منه و لا تکونوا من الغافلین ایّاکم ان تحجبکم شبهات انفسکم عن اللّه ربّ العالمین خذوا کأس الفلاح باسم فالق الأصباح ثمّ اشربوا منها امراً من لدن آمر قدیم تاللّه قد اتی الیوم و القوم فی سکر عجیب نبذوا الههم بما اتّبعوا اهوائهم الا انّهم من الأخسرین فی کتاب اللّه مالک یوم الدّین قد ماج بحر البیان فی قطب الامکان و تضوّعت نفحات الوحی بین الأدیان طوبی لمن وجد و اقبل ویل للمعرضین

یا قلمی ولّ وجهک الی شطر من سمّی بمحمّد و ذکّره بآیاتی و نوّره بأنوار ملکوتی و بشّره بعنایتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین یا محمّد اقبل الیک قلمی الأعلی مرّة اخری لتجد نفحات الوحی و تکون من الشّاکرین انّا ذکرناک من قبل بذکر فاح به عرف البیان بین الامکان و غرّدت عنادل البرهان علی الأغصان انّه لا اله اّلا هو الفرد الخبیر

قل یا اولیائی فی منشاد تاللّه الحقّ قد فتح باب السّمآء و اتی مالک الأسمآء بقوّة لا تضعفها قوّة العالم و بأمر لا تخوّفه ضوضآء الأمم قام امام الوجوه و نطق بأعلی النّدآء یا ملأ الانشآء قد اتی القیّوم بسلطان لا یقوم معه من فی السّموات و الأرضین ایّاکم ان تحرّککم قواصف الاعراض او عواصف الاعتراض هذا ما امرتم به من قبل و فی هذا الحین طوبی لمن سمع و اجاب ویل لکلّ غافل مریب نعیماً لمن خرج من افق البیت ناطقاً بهذا الاسم الأعظم و مبشّراً بهذا النّبإ العظیم قل یا حزب اللّه ایّاکم ان تکونوا کالّذین یخشون النّاس کخشیة اللّه و ایّاکم ان تمنعکم حجبات المعتدین الّذین نبذوا عهد اللّه ورائهم متمسّکین بما عندهم من همزات الشّیاطین قل یا معشر العلمآء انصفوا باللّه و لا تدحضوا الحقّ بما عندکم اقرؤوا ما انزلناه بالحقّ انّه یؤیّدکم و یقرّبکم الی اللّه العزیز العظیم انظروا ثمّ اذکروا اذ اتی محمّد رسول اللّه انکره القوم و قالوا فی حقّه ما ناح به الرّوح فی مقامه الأعلی و صاح به الرّوح الأمین ثمّ انظروا فیما ورد من قبله علی رسل اللّه و سفرائه بما اکتسبت ایدی الظّالمین انّا نذکرکم لوجه اللّه و نذکّرکم بآیاته و نبشّرکم بما قدّر للمقرّبین فی الفردوس الأعلی و الجنّة العلیا و انا المبشّر العلیم انّه اتی لنجاتکم و حمل الشّدائد لارتقائکم بمرقاة البیان الی ذروة العرفان یشهد بذلک من عنده کتاب بدیع اقرؤوا ما نزّل بالعدل و الانصاف انّه یرفعکم بالحقّ و یریکم ما منعتم عنه و یسقیکم رحیقه المنیر کذلک ماج البحر و هاج العرف طوبی لمن وجد و رأی و سحقاً لکلّ عارف بعید البهآء المشرق من افق سمآء البیان علیک و علی الّذین آمنوا بالرّحمن و اعترفوا بما نطق به لسان العظمة قبل ذکر الممکنات انّه لا اله اّلا هو الفرد الواحد المقتدر المختار

از لغة فصحی بلغة نورا توجّه نمودیم تا کل ادراک نمایند آنچه را که از قلم اعلی جاری شده یا ایّها النّاظر الی الوجه اوّل امر معرفت اللّه بوده و هست و بعد استقامت بر امر این استقامت حاصل نشود مگر بمعرفت طوبی از برای نفسی که از کوثر بیان رحمن آشامید و بآنچه مقصود از آفرینش است فائز گشت و معرفت اللّه در مقام اوّل و رتبۀ اولی بکلمۀ مبارکۀ یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید معلّق و منوط است هر نفسی بعرفان این کلمۀ علیا فائز شد خود را بر سریر اطمینان مستوی مشاهده نماید و از هیچ امری و هیچ کلمه‌ئی نلغزد و مضطرب نشود و از برای او سزاوار است باین کلمۀ علیا نطق نماید یا ربّی الرّحمن و المهیمن علی الامکان اشهد انّک انت محمود فی فعلک و مطاع فی امرک طوبی از برای عبادی که باین کلمات عالیات تمسّک جسته‌اند و از بحر معانی که در آن مستور است آشامیده‌اند

جناب سیّد تقی علیه بهائی نزد مظلوم حاضر مع نامۀ آن جناب ندایت را شنیدیم و ترا ذکر نمودیم باذکاری که عرفش بدوام ملکوت الهی باقی و دائم است در جمیع احوال عباد را وصیّت نمودیم بامانت و دیانت فی‌الحقیقه جنودی که ناصر این امر اعظمند اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه بوده و هست طوبی از برای نفوسی که باین جنود مدائن قلوب را باسم حقّ جلّ جلاله بگشایند

یا محمّد علیک بهائی آیات بشأنی نازل که احدی قادر بر احصای آن نه از حقّ بطلب عباد را تأیید فرماید بر قرائت آنچه نازل شده و تفکّر در آنچه ظاهر گشته آنچه از قبل ارسال شد از برای مظاهر عدل و انصاف بسیار مفید است و فی تبدیل الحزب لآیات للمتفرّسین و بیّنات للعارفین انّا بدّلناه حکمة من عندنا انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر العزیز الحمید

ملاّ علی اکبر وفّقه اللّه علی العرفان اگر کتاب ایقان را ملاحظه نمایند البتّه بافق اعلی راه یابند نسأل اللّه ان یجذبه بآیاته و یقرّبه بسلطانه و یؤیّده بفضله انّه علی کلّ شیء قدیر

ذکر میرزا نصراللّه و نفوس اخری را نموده‌اند انّا ذکرناه و نذکره لیفرح و یکون من الشّاکرین یا نصراللّه انّ اباک اخذ کتاب اللّه بقوّة من عنده و ذکره الی ان انفق روحه فی سبیله لعمر اللّه قد قدّر له مقام عجزت عن ذکره اقلام المحرّرین نسأل اللّه ان یؤیّدک و الّذین آمنوا علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به تزلزلت ارکان المعتدین

یا عبداللّه قد حضر اسمک لدی المظلوم ذکرناک بذکر تضوّع منه عرف عنایة اللّه مالک الایجاد انّا نوصیک و الّذین آمنوا بالحکمة و البیان هذا ما حکم به اللّه فی الزّبر و الألواح سبّح باسم ربّک و لا تلتفت الی الّذین انکروا کلمتی العلیا و صریر قلمی الأعلی الا انّهم من الأخسرین فی کتاب اللّه ربّ الأرباب احفظ ما نزّل من سمآء مشیّتی ثمّ اقرأه فی العشیّ و الاشراق

یا عبدالحسین انّ المظلوم یذکرک فی السّجن الأعظم اذ احاطته الأحزان من الأشطار تاللّه لا تمنعه حوادث العالم و لا سطوة الأمم ینطق امام وجوه الأمرآء و العلمآء بما امر به من لدی اللّه مالک الرّقاب ما خوّفته السّیوف و ما منعته الصّفوف قد ظهر و اظهر ما اراد امراً من لدی اللّه مجری الأنهار طوبی لعبد تمسّک بکتابی و لعین رأت آثاری و لأذن سمعت ندائی اذ ارتفع بالحقّ فی هذا المقام الّذی جعله اللّه من اعلی المقام اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بآیات و بیّنات الهی متذکّر دار جهد نما شاید ابواب قلوب را بمفتاح ذکر حقّ جلّ جلاله بگشائی و از اوهامات قبل حفظ نمائی نفوسی که از رحیق مختوم آشامیده‌اند از ذکور و اناث لازال تلقاء وجه مذکورند از حقّ میطلبیم کل را بر امرش مستقیم دارد انّه هو المقتدر علی ما یشآء فی قبضته زمام من فی الأرضین و السّموات

یا محمّد علیک بهآء اللّه الفرد الأحد ذکّر من قبلی من سمّی بالحسین الّذی اقبل الی الأفق الأعلی و فاز باللّقآء و سمع ندآء الرّحمن اذ کان بین ایدی الجاهلین قل یا حسین ایّاک ان تمنعک شبهات العالم کن قائماً علی الأمر باستقامة لا تزلّها شوکة الّذین اعرضوا عن اللّه ربّک ربّ آبائک الأوّلین اذکر الأیّام الّتی کنت حاضراً لدی المظلوم و شربت رحیق الوصال من ید عطآء ربّک الکریم احفظ هذا المقام الأعلی و ما امرک به فی الحضور انّ ربّک هو النّاطق بالحقّ امام الوجوه ما منعه شیء من الأشیآء و لا اعراض المغلّین انّک اذا وجدت عرف بیانی من آیاتی قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی فی ایّامک و شرّفتنی بلقائک و ایّدتنی علی القیام لدی بابک اسألک بمشارق آیاتک و مظاهر بیّناتک و بأیادی امرک الّذین قاموا علی خدمتک و نطقوا بثنائک بین عبادک و بلّغوا امرک و داروا البلاد لذکرک و ثنائک انّک انت المقتدر الّذی ما منعک شیء من الأشیآء قد اظهرت ما اردته بقدرتک و قوّتک انّک انت القوّی القدیر لا اله الّا انت الفرد الواحد العلیم الخبیر کذلک نطق لسان العظمة فضلاً من عنده لیحمد ربّه و یکون من الشّاکرین

یا محمّد کبّر من قبلی علی وجهه ثمّ اقرأ له ما ظهر من بحر علمی المحیط البهآء علیک و علیه و علی الّذین ما منعتهم ضوضآء العباد و ما اضعفتهم قوّة الأمرآء و ما خوّفتهم ضغائن العلمآء الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و عملوا ما ناح به کلّ ذی بصر و ذی سمع و ذی علم آمن باللّه ربّ العالمین

هو الحاکم بالحقّ

یا محمّد علیک بهائی این صحیفۀ مبارکه را قرائت نما تا از بحور مستورۀ در کلمات الهی بیاشامی و باجنحۀ معانی در هوآء قدس صمدانی طیران نمائی و بعد از قرائت و آگاهی بجناب محمّد علیه بهائی در منشاد برسان تا ملاحظه نماید و اطّلاع یابد و ندای مظلوم را باذن فؤاد اصغا کند لعمر اللّه این ندا روح بخشد بل جسد را بروح تبدیل نماید الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید یا محمّد انّه محمود فی فعله و مطاع فی امره و هو المقتدر القدیر

* * *

جناب ملّا علی اصغر علیه بهآء اللّه

هو الذّاکر فی اللّیالی و الأیّام

کتاب انزله الرّوح الأمین من لدی اللّه ربّ العالمین من آمن به انّه فاز بکلّ الخیر و الّذی کفر انّه من اصحاب السّعیر یا معشر الخآء اسمعوا ندآء اللّه مالک الأسمآء انّه یدعوکم و یأمرکم بالاستقامة الکبری فی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام العارفین قد فتح باب السّمآء و اتی مالک الأسمآء راکباً علی السّحاب بسلطان عظیم قل انظروا انظروا یا معشر العلمآء و لا تکونوا من الظّالمین انصفوا بالحقّ و لا تکونوا من الّذین یرون الآیات و ینکرونها الا انّهم من المعتدین یا علی اصغر قد حضر ما ارسلته قبلناه فضلاً من عندنا لتشکر و تکون من الحامدین قل

لک الحمد یا اله العالم و مالک الأمم بما ذکرتنی فی سجنک الأعظم و قبلت منّی ما ارسلته الیک لا اله الّا انت الغفور الکریم

انّا ذکرناک و ضلعک اذ کان القلم الأعلی متوجّهاً الی ارض الخآء فی السّنة الماضیة انّ ربّک لا یعزب عن علمه من شیء و هو الفضّال القدیم

* * *

صحیفة اللّه المهیمن القیّوم

هو المعزّی المشفق الکریم

کتاب انزله المظلوم لمن آمن باللّه المهیمن القیّوم لتجذبه نفحات الوحی الی الأفق الأعلی و تؤیّده علی الاستقامة علی هذا الأمر الّذی به ذابت الأکباد و اضطربت القلوب الّا من شآء اللّه ربّ العرش و الثّری و مقصود ما کان و ما یکون یا ایّها النّاظر الی افق الظّهور اسمع ما ینطق به مکلّم الطّور فی هذا المقام المحمود انّه لا اله الّا هو الواحد المقتدر العزیز الودود انّا ذکرناک و اباک من قبل بما یبقی به ذکرکما فی عوالم الملک و الملکوت ایّاک ان تحزنک حوادث الدّنیا او تخوّفک ضوضآء الوری او تمنعک شبهات الّذین کفروا بالشّاهد و المشهود ضع القوم و ما عندهم بقدرة من عندنا و خذ کتاب اللّه بقوّة لا تمنعک الجنود و الصّفوف کذلک دارت افلاک الحکمة و البیان امراً من لدی الحقّ علّام الغیوب

انّا اردنا ان نذکر فی هذا الحین من صعد الی الرّفیق الأعلی انّ ربّک هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون یا قلمی الأعلی اذکر من اتّخذ لنفسه سبیلاً الی اللّه مالک الوجود و آمن به اذ ارتفع النّدآء بین الأرض و السّمآء و شرب رحیق البیان من کأس عطآء ربّه مالک الغیب و الشّهود یا رجب قبل علی علیک بهآء اللّه و عنایته و رحمته و فضله تسمع و تری ذکرک من قلم القدم فی هذا السّجن الأعظم و استوآء المظلوم علیه بما اکتسبت ایادی الّذین کفروا باللّه و آیاته و انکروا حجّته و نقضوا عهده بما اتّبعوا کلّ جاهل مردود اشهد انّک اقبلت الیه اذ اعرض عنه کلّ غافل محجوب طوبی لک بما تحرّک علی ذکرک لسان العظمة فی هذا المقام الّذی یطوفه الملأ الأعلی ثمّ ملائکة مقرّبون اشهد انّک تمسّکت بحبل الأمر بحیث ما منعتک حوادث العالم و لا اعراض الّذین اعرضوا عن الّذی نطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا هو العزیز المحبوب انت الّذی ما خوّفتک جنود الأمرآء و لا شبهات العلمآء و لا اشارات الفقهآء قد اقبلت و سمعت ما سمعه ابن عمران فی طور العرفان و وفیت بعهد اللّه و میثاقه و اعترفت بما انزله فی کتابه نعیماً لک یا ایّها المتوجّه الی انوار الوجه و النّاطق بثنائی بین العباد و المتشبّث بذیلی و المتمسّک بحبلی الممدود انت الّذی ما اضعفتک قوّة القوم نطقت فی سرّ السّرّ بما لا اطّلع علیه الّا اللّه ربّک و شهدت بما شهد به المقصود و فزت بما لا فاز به الأوّلون الّا من شآء اللّه ربّ البیت المعمور البهآء المشرق من افق سمآء العطآء و النّور اللّائح من شطر البقآء و العرف المتضوّع من قمیص عنایة ربّک مولی الوری علیک یا من فزت بعرفان اللّه اذ منع عنه الأحزاب طوبی لک و نعیماً لک و لمن یذکرک بما نزّل فی هذا الحین من لدی اللّه مالک الرّقاب نسأل اللّه تبارک و تعالی ان ینزل علیک فی کلّ الأحیان رحمة من عنده و نفحة من نفحات قمیصه انّه هو المقتدر العزیز الوهّاب

بلسان پارسی ندای مظلوم را بگوش جان اصغا نما شاید موفّق شوی بر خدمت امر و اهل ارض را از اوهام قبل حفظ نمائی شاید انوار نیّر اتّفاق از آفاق قلوب عباد اشراق نماید و کل فائز شوند بآنچه که از برای آن از عدم بوجود آمده‌اند یک کلمه لوجه اللّه ذکر میشود که شاید سدّی شود مابین مظاهر اوهام و مطالع نیّر ایقان و ادراک نمایند آنچه را که سبب حفظ نفوس است از ظنون غافلین و شبهات ملحدین و نعاق ناعقین چه مقدار نفوس از علما و عرفا و فقها که در قرون و اعصار بذکر حقّ مشغول و ظهور نیّر اعظم را بکمال عجز و ابتهال از غنیّ متعال مسئلت مینمودند در اسحار عبرات نازل و زفرات متصاعد و چون ایّام ظهور بارادۀ حقّ جلّ جلاله ظاهر و آفتاب حقیقت از افق سماء مشیّت الهی مشرق کل معرض و باعراض اکتفا نکردند تا آنکه سدرۀ مبارکه را باسیاف اوهام قطع نمودند و حال علمای ایران بر منابر من غیر ستر و حجاب حقّ را لعن مینمایند عمل نمودند آنچه را که هیچ حزبی از احزاب عالم عمل ننمود بشنو ندای مظلوم را و بر امر قیام نما قیامی که اضطراب آن را اخذ ننماید و در اعمال و افعال و اقوال حزب قبل تفکّر کن انّه یؤیّدک و یوفّقک علی التّمسّک بصراط اللّه المستقیم و نبإه العظیم انّا نوصیک بما وصّی اللّه اولیائه فی کتابه انّه هو النّاصح الأمین انظر الی السّدرة و اثمارها و الی الشّمس و اشراقها این کلمۀ مبارکه مکرّر از قلم اعلی در زبر و الواح نازل تمسّک بها و قل

لک الحمد یا الهی و سیّدی و سندی بما هدیتنی الی صراطک الّذی اعرض عنه اکثر خلقک و سقیتنی رحیقک المختوم باسمک القیّوم و اسمعتنی ندائک الأحلی و صریر قلمک الأعلی اسألک بأمرک الّذی احاط علی الأرض و السّمآء و باقتدارک امام وجوه الأمرآء و بأمواج بحر بیانک فی ناسوت الانشآء ان تجعلنی ثابتاً علی امرک و راسخاً فی حبّک و قائماً علی خدمتک و ناطقاً بثنائک بین عبادک بالحکمة و البیان انّک انت المقتدر العزیز المنّان

یا ایّها النّاظر الی الوجه منتسبین طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان و بنفحات وحی الهی معطّر دار امروز حقّ جلّ جلاله ظاهر و امرش باهر و هر یک را ذکر فرموده بذکری که باقی و دائم است و از او میطلبیم کل را تأیید فرماید بر آنچه سزاوار یوم اوست این یوم غیر ایّام بوده و هست جمیع انبیا را باین یوم بشارت داده و همچنین اشیاء را طوبی از برای نفوسی که قصص قبل و بعد ایشان را از کوثر بیان رحمن منع ننمود و اعراض معرضین و اعتراض ظالمین ایشان را از توجّه بحقّ باز‌نداشت له الحمد و الثّنآء و له الجود و العطآء یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو العزیز الحمید

* * *

هو النّاطق فی ملکوت البیان

کتاب انزله المظلوم لمن اراد ان یشرب الرّحیق المختوم من ایادی عطآء ربّه المهیمن القیّوم لیقرّبه النّدآء الی الأفق الأعلی و یؤیّده علی الذّکر و الثّنآء طوبی لمن سمع و فاز و ویل لکلّ غافل محجوب انّا سمعنا ذکرک ذکرناک من قبل و فی هذا الحین فضلاً من لدی اللّه مالک الغیب و الشّهود قد حضر العبد الحاضر امام الوجه بکتاب من احبّنی و تمسّک بحبلی و طار فی هوآء حبّی و قام علی نصرة امری بین عبادی و کان فیه اسمک انزلنا من سمآء الفضل آیات لا یعادلها شیء من الأشیآء لتشکر ربّک مالک الوجود ایّاک ان تمنعک حوادث العالم عن مالک القدم او تحجبک شبهات الأمم عن هذا الأمر المحتوم قل یا معشر البشر قد انار افق الظّهور بمالک القدر و ظهر ما کان مکنوناً فی کتب اللّه العزیز الودود ضعوا ما عندکم خذوا ما امرتم به من لدی الحقّ علّام الغیوب از لغت فصحی بلغت نورا توجّه نمودیم امروز عالم بانوار ظهور منوّر و جمیع اشیاء بذکر و ثنا و فرح و سرور مشغول در کتب الهی از قبل و بعد بیاد این یوم مبارک عیش اعظم برپا طوبی از برای نفسی که فائز شد و بمقام یوم آگاه گشت امروز صریر قلم الهی مرتفع و افقش مشهود طوبی از برای نفسی که شبهات و اشارات اهل عالم او را از مالک قدم منع ننمود و از بحر اعظم محروم نساخت طوبی لک و لمن بشّرک و هداک الی صراطی المستقیم و نبإی العظیم کذلک اسمعناک ندائی الأحلی و ارسلنا الیک ما قرّت به اعین المقرّبین

و نذکر فی هذا المقام ضلعک و نذکّرها بآیاتی و نبشّرها بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علیها و علی الّذین ما خوّفتهم جنود الفراعنة و صفوف الجبابرة عن اللّه ربّ العالمین الحمد للّه الملک الحقّ العدل المبین

* * *

جناب میرزا باقر علیه بهآء اللّه

بسم قلمی الأعلی

کتاب انزله المظلوم لمن رأی البرهان و آمن بالرّحمن اذ اتی من سمآء البیان بسلطان مبین لیکون موقناً بعنایة ربّه و یشکره بهذا الفضل الّذی شهدت بعظمته الکائنات و کلّ عارف بصیر یا باقر قد حضر المنظر الأکبر ما انشأته فی ذکر اللّه مالک القدر الّذی به قامت القیامة و انشقّ القمر و ظهر کلّ امر مستتر طوبی لک و للسانک بما نطق بثنائی الجمیل سمعنا ندائک اجبناک بلوح یشهد کلّ حرف من حروفاته بفضل اللّه ربّ العالمین کن ناطقاً بذکری و ذکر اولیائی الّذین ما منعتهم حجبات العالم عن هذا الأفق المنیر کبّر علی وجوههم و بشّرهم بعنایتی و نوّر قلوبهم بنیّر بیانی البدیع قد لاح من افق اللّوح نور البیان من لدی الرّحمن طوبی لمن شهد و رأی و ویل للغافلین انّک اذا فزت بنفحات الوحی فی کتاب ربّک قل

الهی الهی لک الحمد بما هدیتنی و سقیتنی و اسمعتنی الی صراطک و کوثر بیانک و ندائک الأحلی الّذی ارتفع بین الأرض و السّمآء اسئلک یا مولی العالم باسمک الأعظم و بحفیف سدرتک و انوار وجهک و خریر کوثر العرفان و هزیز نسمات عنایتک یا من فی قبضتک زمام الامکان بأن تقدّر لی من قلمک الأعلی خیر الآخرة و الأولی ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک قد اقبلت الیک متمسّکاً بحبل فضلک و متشبّثاً بذیل عنایتک فاکتب لی ما ینفعنی فیکلّ عالم من عوالمک اشهد انّک تعلم ما عندی و ما ینفعنی و لا اعلم ما عندک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا یعجزک شیء من الأشیآء و لا یمنعک امر من الأمور انّک انت المقتدر المهیمن القیّوم اسئلک بأنوار وجهک و اسرار کتابک بأن تجعلنی مستقیماً علی امرک بحیث لا تمنعنی شئونات العالم و لا ضوضآء الأمم انّک انت المقتدر القدیر و بالاجابة جدیر

* * *

هو المقتدر المختار

کتاب انزله المظلوم لمن شهد و رأی آیات ربّه الکبری و فاز بما کان مذکوراً فی کتب اللّه ربّ العالمین طوبی لمن عرف ما خلق له و نعیماً لمن تمسّک بحبل اللّه العلیم الحکیم قد حضر کتابک لدی المظلوم رأیناه و سمعنا ما فیه اجبناک بلوح به نادی المناد الملک للّه العزیز الحمید

یا افنانی علیک بهائی و عنایتی قد فاز ندائک باصغائی و کتابک بلحاظی انّ ربّک هو السّامع المجیب اذکر الأیّام الّتی کنت فیها قائماً امام وجه ربّک و قاعداً لدی عرشه العظیم انت الّذی سمعت النّدآء و اقبلت الی الأفق الأعلی و شربت رحیق العرفان من ید عطآء ربّک الکریم قد قدّر لک من قلم القدم ما لا یعادله العالم کذلک بشّرک المظلوم فی سجنه الأعظم لتشکر ربّک الغفور الرّحیم اذا فزت بلوحی و شربت رحیق الوحی من کؤوس کلماتی قل

الهی الهی لک الحمد بما قرّبتنی الیک و احضرتنی فی بساطک و شرّفتنی بلقائک و سقیتنی کوثر بیانک و عرّفتنی نبأک العظیم و صراطک المستقیم انا الّذی یا الهی کنت غافلاً علّمتنی ظهورات عنایتک و کنت راقداً ایقظتنی ید جودک و کنت بعیداً قرّبتنی شؤونات فضلک کیف اذکر یا الهی بدائع عنایتک و ما انزلت لی من سمآء مشیّتک و جبروت ارادتک قد احاطت بی آثار قلمک الأعلی و رحمتک الّتی سبقت الأشیآء بحیث جعلتنی من افنان سدرتک و نسبتنی الی نفسک وعزّتک لو یکون لی الف روح فی کلّ حین و افدی به فی سبیلک لا تعادل بقطرة من بحر عطائک و جذوة من نار شجرة امرک ای ربّ ایّدنی علی ذکرک و ثنائک و خدمة اصفیائک وعزّتک یا مولی الأسمآء و فاطر السّمآء احبّ ان تجعلنی فی کلّ الأحوال منجذباً بآیاتک و متنوّراً بنورک و متشبّثاً بأذیال ردآء کرمک و ناظراً الی افقک و اکون علی شأن لا یمنعنی ما فی العالم من القوّة و القدرة و السّطوة انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأشیآء اسألک یا مظهر البیّنات و منزل الآیات بکتابک المبین و ما فیه من اسرارک و عرفانک و بشموس المحبّة و الوداد الّتی اشرقت من آفاق افئدة المخلصین من عبادک ان تکتب لی ما یحفظنی عن الّذین نقضوا عهدک و کفروا ببرهانک و جادلوا بآیاتک و انکروا حقّک ای ربّ ترانی خاضعاً لوجهک و خاشعاً لأمرک قدّر لی خیر الآخرة و الأولی انّک انت مولی الوری و ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع

یا افنانی سبب تأخیر جواب انقلاب این ارض بوده از اوّل ایّام تا حین مظلوم دست اعدا بوده اگرچه قوّت و شوکت و اقتدار اهل عالم نفوذ کلمۀ علیا و اقتدار قلم اعلی را منع ننموده و نخواهد نمود ولکن چون مظلومیّت نزد حقّ مقبول بوده و هست لذا محلّ تعدّیهای ظالمین و معتدین واقع و فی تبدیل السّجن بالجنّة العلیا لآیات للمتفرّسین و بیّنات للمتبصّرین آنچه در الواح از قلم اعلی جاری شده ظاهر گشته و میگردد از حقّ میطلبیم ترا مؤیّد فرماید بر آنچه رضای دوست در اوست بعضی از افنان علیهم بهآء الرّحمن طائف حولند و در ظلّ قباب عظمت ساکن و مستریح و بعد الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر

و اینکه در بارۀ گرفتاری خلق و عدم شعورشان ذکر نمودید حقّ لا ریب فیه آنچه بر اهل ارض وارد شده و میشود از جزای اعمالست انسان و جمیع اشیاء متحیّر حزبی در قرون و اعصار یا قائم گفتند و بالأخره شهیدش نمودند یا افنانی یومی از ایّام در ارض طاء که مقرّ سلطنت ایران است مشی مینمودیم بغتةً از کلّ جهات حنین مرتفع بعد از توجّه نالۀ منابری که در مدن و دیار آن اقلیم است اصغا شد و باین کلمات ذاکر الهی الهی خاتم رسل و سیّد کل رسول اللّه روح ما سواه فداه ما را از برای ذکر و ثنای تو ترتیب داده مقصود آنکه بر ما ذکر حقّ و ثنایش و ثنای اولیایش مرتفع گردد و حال معشر جهلا بر ما بسب و لعن حضرت مقصود مشغولند الهی الهی ما را نجات بخش و از انفس مشرکه حفظ نما در جواب این کلمۀ علیا از لسان مالک اسماء نازل انّا قبلنا البلایا لاظهار الأمر و نصبر فیها انّه هو السّتّار یأمرکم بالسّتر الجلیل و هو الصّبّار یوصیکم بالصّبر الجمیل یا افنانی یک منبر از منابر ایران باقی نه مگر آنکه بر آن حقّ جلّ جلاله را سب نمودند و گفتند آنچه را که ذکرش ممنوع است اگر رحمت حقّ سبقت نگرفته بود کل هلاک میشدند دو امر سبب ابقا شده یکی عفو الهی و دیگر اعمال بعضی از نفوس که خود را بحقّ نسبت میدادند از حقّ میطلبیم نائمین را آگاه نماید و غافلین را بنور دانائی منوّر فرماید اوست مقتدر و توانا از مقصود عالمیان مسئلت مینمائیم آن جناب و منتسبین را موفّق فرماید بر آنچه که عرفش بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده است

ذکر جناب افنان الّذی سمّی بمحمّد قبل باقر از قلم اعلی جاری بذکری فائز شده که در کتاب الهی از قلم قدم ثبت گشته انّ ربّک هو الفضّال الکریم البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علی من معک و یحبّک لوجه اللّه ربّ العالمین جناب امین لازال ذکر شما و افنان را نموده مراسلاتی که به عبد حاضر ارسال داشته هر یک بذکر افنان مزیّن بوده حال بآن سمت توجّه نموده لذا او را ذکر مینمائیم بذکر بدیع لیجذبه و افنانی الی اللّه ربّ العالمین امروز عرف ظهور عالم را احاطه نموده لکن اکثری محرومند از حقّ میطلبیم اولیای خود را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار یوم اللّه است باری امین در هر محل و مقام که هست ذکر مظلوم را باو برسانید لیفرح و یکون من الشّاکرین

* * *

بسمه المشرق من افقه الأعلی

کتاب انزله المظلوم لمن وجد عرف البیان اذ استوی الرّحمن علی عرشه العظیم لیجذبه الذّکر الی البحر الأعظم الّذی ماج امام وجوه العالم و یسمع من امواجه تاللّه فتح باب السّمآء و اتی مالک الأسمآء بسلطان مبین طوبی لک یا محمّد بما اخذک جذب ندائی و عرّفک صراطی و علّمک امری و هداک الی نبإی العظیم قد حضر کتابک فی السّجن الأعظم سمعنا ذکرک و ثنائک اجبناک بکتاب لا تعادله کتب العالم و ذکرناک بذکر اذ اشرق نیّره من افق اللّوح خضعت له الأذکار یشهد بذلک من عنده کتاب مبین انت الّذی تمسّکت بعروة عنایة ربّک و تشبّثت بذیل رحمته و اقبلت الی افقه اذ کان النّاس فی اعراض عظیم قل یا ملأ الفرقان اسمعوا ندآء ربّکم الرّحمن انّه ارتفع فی السّجن امام وجوه الأدیان و لا تتّبعوا اهوائکم اتّبعوا من یدعوکم الی اللّه الفرد الخبیر قل ایّاکم ان تمنعکم ظهورات الدّنیا و زخرفها عن الّذی به غرّدت حمامة الثّنآء فی الفردوس الأعلی و غنّت حوریّة المعانی فی الجنّة العلیا و نادت و قالت قد اتی الیوم و القوم فی وهم عجیب قل یا اهل فاران اقرؤوا ما عندکم و ما نزّل من سمآء مشیّة ربّکم المقتدر القدیر اتّقوا اللّه ضعوا الأوهام و الظّنون قد اتی القیّوم بأمر لا یقوم معه من فی السّموات و الأرضین انّک اذا شربت رحیق الوحی من کأس بیانی و اجتذبک ذکری و ندائی قل

الهی الهی تری عبدک هذا مقبلاً الی افقک و متوجّهاً الی انوار وجهک و طائراً فی هوآء قربک و موقناً بوحدانیّتک و فردانیّتک و متمسّکاً بما انزلته فی کتابک ای ربّ تری عبرات عینی فی فراقک و زفراتی فی بعدی عن جوارک لم ادر یا مقصودی و محبوبی ما قدّرت لی من قلمک الأعلی الّذی بحرکته سخّرت الأرض و السّمآء هل قدّرت لی الحضور امام وجهک و القیام لدی باب عظمتک و هل منعنی عن ذلک امرک المبرم و قضائک المحکم اسألک یا مالک الوجود و مربّی الغیب و الشّهود بأمرک الّذی به جرت الأنهار و اثمرّت الأشجار و ماجت البحار ان تجعلنی فی کلّ الأحوال ناطقاً بذکرک و ثابتاً علی امرک علی شأن ترتعد به فرائص اعدائک و تضطرب افئدة الّذین کفروا بک و بآیاتک ای ربّ ترانی مقبلاً الیک فی کلّ الأحوال و متمسّکاً بحبل عطائک اسألک بنفحات وحیک ان تؤیّد عبادک علی الاعتراف بما انزلته من سمآء جودک و جری من قلم فضلک انّک انت المقتدر الّذی شهدت بقدرتک الکائنات و بسلطانک الممکنات لا اله الّا انت القویّ العلیم الحکیم

و نذکر الخلیل علیه بهائی و نذکّره بآیات اللّه العزیز الحمید و نبشّره برحمته الّتی سبقت العالم و بجوده الّذی احاط بالوجود من الصّغیر و الکبیر یا خلیل اسمع ندآء المظلوم انّه قبل البلایا کلّها لاعلآء کلمة اللّه ولکنّ القوم فی اعراض مبین قمنا امام الوجوه و دعوناهم الی الذّروة العلیا و عرّفناهم ما یقرّبهم الی اللّه الفرد الخبیر من النّاس من اخذه جذب ندائی و انزلنا له ما کان کوثر الحیوان لأهل الامکان و منهم من اعرض عن الوجه بما اتّبع کلّ عالم مریب و منهم من قام علی الاعراض و منهم من افتی علی سفک دمی کذلک قضی الأمر و القوم اکثرهم من الغافلین طوبی لک بما اقبلت و شهدت بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرضین قل

لک الحمد یا الهی و سیّدی و سندی بما ذکرتنی اذ کنت بین ایدی المعرضین اسألک ان تویّدنی علی ذکرک و ثنائک و خدمة امرک انّک انت المقتدر القدیر

یا محمّد علیک بهآء اللّه الفرد الأحد انّا ذکرنا الّذین اقبلوا اذ انار افق الظّهور بنیّر عنایة اللّه العزیز العظیم و اردنا ان نذکر اولیآء اللّه و احبّائه الّذین صعدوا الی الرّفیق الأعلی من الذّکور و الاناث انّ ربّک هو الفضّال الغفور الرّحیم البهآء الّذی اشرق من افق سمآء العطآء علیکم یا اهل البهآء انتم الّذین ما نقضتم میثاق اللّه و عهده اقبلتم و اعترفتم بظهوره و عظمته و سلطانه و قوّته و قدرته و اقتداره طوبی لکم و نعیماً لکم بما فزتم بآثار القلم الأعلی قبل صعودکم و بعد صعودکم الی الأفق الأبهی نسأل اللّه ان یغفر لکم و یکفّر عنکم سیّئاتکم و ینزل علیکم من سحاب سمآء کرمه امطار رحمته و یقدّر لکم ما یزیّنکم بطراز الفرح و الابتهاج انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو العزیز الغفّار کذلک اشرق نیّر البیان من افق البرهان طوبی لمن شهد و رأی ویل لکلّ منکر اثیم

یا محمّد بلسان پارسی بشنو در ایّامی که از سطوت ظلم کل متفرّق و خلف حجبات مستور این مظلوم بر امر قیام نمود بشأنی که ظلم اهل عالم او را از اظهار کلمه منع ننمود حقّ شاهد و عالم گواه هیچ منصفی این فقره را انکار ننماید و چون عالم از نور امر روشن و منیر مشاهده شد کل از خلف حجاب با اسیاف بیرون دویدند یعنی معرضین بیان باری از حقّ بطلب عباد را از اوهام جدیدۀ معرضین حفظ فرماید اوست مقتدر و توانا

* * *

ش

جناب افنان و افنان علیهما بهآء اللّه

صحیفة اللّه المهیمن القیّوم

هو النّاطق من افقه الاعلی

کتاب انزله المظلوم لیقرّب الکلّ الی اللّه المهیمن القیّوم قد ظهر ما کان مخزوناً فی علم اللّه و مستوراً عن الافئدة و العیون قد اتی الیوم و القوم انکروا حجّة اللّه و برهانه بما اتّبعوا کلّ غافل مردود نبذوا کتاب اللّه ورآئهم و ارتکبوا ما ناح به المقرّبون قد عملوا ما نُهوا عنه فی کتاب اللّه و ترکوا ما اُمروا به الا انّهم من الّذین نقضوا المیثاق و العهود قل یا ملأ الارض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا مظاهر الاوهام و الظّنون انظروا انظروا انّ الشّمس تنطق امام وجوهکم و تدعوکم الی مقامها المحمود خافوا اللّه و لا تنکروا الّذی بشّرت بظهوره کتب اللّه من قبل و من بعد و نطق بثنآئه المرسلون

یا حسین انّ المظلوم ینادیک من شطر السّجن و یعزّیک فیما ورد علیک انّ ربّک هو الصّبّار یأمرک بالصّبر و الاصطبار و هو الآمر فیما کان و ما یکون اسمع النّدآء من شطر عکّآء انّه ینطق فی کلّ شأن انّه لا اله الّا هو مالک الغیب و الشّهود لا یعزب عن علمه من شئ یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر العزیز الودود ایّاک ان تحزنک حوادث العالم او تزلّک شبهات الّذین انکروا کتاب اللّه و ظهوره الا انّهم لا یشعرون خذ الکتاب بقوّة من عند اللّه انّه یأمرک بالبرّ و التّقوی و هو الفرد الواحد العزیز المحبوب قد ظهر و اظهر ما یقرّب النّاس الی صراطه الممدود قم علی خدمة الامر ثمّ اذکره بالحکمة و البیان بحیث تنجذب به الافئدة و القلوب ایّاک ان تمنعک ضوضآء العباد او حجبات الّذین کفروا بالشّاهد و المشهود قل تاللّه قد خرقت الاحجاب و اتی الوهّاب فی المآب بامر لا تقوم معه الصّفوف و الجنود قل هذا یوم وُعدتم به فی کتب القبل و بشّرکم به محمّد رسول اللّه بقوله یوم یقوم النّاس لمالک الملکوت انّا انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و القوم اکثرهم لا یفقهون هذا یوم الاقبال ولکنّ القوم عنه معرضون وضعوا الههم و اتّبعوا اهوآئهم الا انّهم لا یشعرون کفروا بنعمة اللّه بعد ظهورها و انکروا آیاته بعد انزالها یشهد بذلک لسان العظمة فی الافق الاعلی ولکنّ القوم هم لا یسمعون لعمر اللّه لو سمعوا سرعوا الی مقام تنطق ذرّاته قد اتی الوعد و هذا هو الموعود

انّ قلمی الاعلی اراد ان یذکر افنانه الّذی صعد الی الرّفیق الاعلی من قضآء اللّه المحتوم نشهد انّه سمع النّدآء اذ ارتفع بین الارض و السّمآء و فاز بما فاز به عباد مکرمون و اعترف بوحدانیّته و فردانیّته و بما نطق به لسان العظمة فی مقامه المرفوع انّه طهّره حین صعوده و غفره فضلاً من عنده و قدّر له فی الجنّة العلیا مقاماً لا تحویه الافکار و العقول طوبی لک یا افنانی بما ورد علیک فی اوّل الایّام انّ ربّک هو الحقّ علّام الغیوب قد شهد ما ورد علیک و حفظک بسلطان من عنده الی ان جآء الوعد و ما قدّر لک فی لوح محفوظ یا اباالقاسم علیک بهآء اللّه و بهآء انبیآئه و اصفیآئه و بهآء الّذین طافوا العرش فی الاصیل و البکور اوّل موج ارتفع من بحر الکرم من لدن مالک القدم علیک یا ایّها المتمسّک بحبل الفضل فی ایّام اللّه مالک الملکوت نسئله تعالی ان ینزل علیک فی کلّ حین رحمة من عنده و یقدّر لک ما تقرّ به العیون کذلک نطق لسان المظلوم فی هذه اللّیلة الدّلمآء امراً من لدی اللّه مالک الوجود انّا للّه و انّا الیه راجعون

از لغت تازی بپارسی توجّه نمودیم تا کلّ مقصود را بیابند و بیایند یا افنانی محزون مباش از آنچه وارد شده عالم در جمیع احیان دفتر خود را مینماید و باعلی النّداء بر فنای خود گواهی میدهد و اهل خود را پند میگوید و نصیحت میکند طوبی از برای اُذنیکه باصغاء ندایش موفّق شد چه که اگر انسان فی ‌الحقیقه حوادثات و تغییرات عالم را مشاهده نماید و بیابد خود را بر عرش اطمینان مستریح مشاهده کند از فنا ببقا راجع شود و از ذلّت کبری بعزّت عظمی دل بندد عالم و آنچه در اوست او را تغییر ندهد للّه الحمد از برای شما مقدّر شده آنچه شبه و مثل نداشته سدرۀ مبارکه شما را از افنان ذکر نموده و قبول فرموده این فضل عظیم است و این مقام کبیر باسم قادر یکتا حفظش نما شأن شما ترویج و تبلیغ امر اللّه است این مظلوم از اوّل ایّام ذکر افنان را بلند نمود صحف شاهد و الواح منزله گواه

در بلایای وارده و مصیبات نازلۀ بر مظلوم تفکّر نما از اوّل ایّام امام وجوه انام از امرا و علما قیام فرمود و لوجه اللّه من غیر ستر و حجاب کلّ را بافق اعلی دعوت نمود از قیامش مقصود اعلاء کلمه بوده و از ندایش تقرّب وجود بمالک غیب و شهود بر اهل بصر و اصحاب منظر اکبر واضح و مشهود است که در هیچ امری از امور از برای خود مقصودی نبوده و نیست یشهد بذلک عملی امام وجوه العالم و ارتفاع ندآئی بین الامم و چون اشراقات انوار آفتاب حقیقت از افق سماء ظهور ظاهر جمیع احزاب بر اعراض و اعتراض قیام نمودند و وارد آوردند آنچه را که غیر حق آگاه نه سبحان‌ اللّه از اهل بیان وارد شد آنچه که قلم از ذکرش عاجز و قاصر است

بعضی در ذکر الوهیّت و ربوبیّت اعتراض نموده‌اند قل یا ملأ البیان لعمر الرّحمن انّه ما اراد ذکراً من الاذکار الّا لتقرّب العباد و توجّههم الی اللّه مالک یوم المآب صمت نزد مظلوم محبوب بوده و هست چه که آذانیکه الیوم لایق این ندا باشد کمیاب یشهد بذلک کلّ منصف بصیر ولکن حضرت مبشّر یعنی نقطۀ وجود در اوّل بیان میفرماید الّذی ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه لا اله الّا انا ربّ کلّ شئ و انّ ما دونی خلقی ان یا خلقی ایّای فاعبدون و همچنین در جواب یکی از حروف حیّ در ذکر من یظهره اللّه میفرماید انّنی انا اوّل العابدین مکرّر این بیانات را فرموده‌اند قسم بآفتاب حقیقت اگر ذکر آن حضرت نبود این مظلوم در این مقامات صمت اختیار میفرمود الّا لاهله سبحان ‌اللّه عرفان اهل بیان از عرفان اهل فرقان پست‌تر مشاهده میشود چه که آن حزب کلمۀ انّنی انا اللّه را از شجر قبول نمودند و این فئه از سدرۀ وجود و مالک غیب و شهود این کلمه را نمی‌پذیرند نفوسیکه بامثال این کلمات القای شبهه مینمایند مقصودشان عند اللّه مشهود و واضح است انّه هو السّتّار الصّبّار المشفق الکریم قل لا یعزب عن علمه شئ و لا یعجزه امر یشهد و یری و هو السّمیع البصیر یا افنانی نسئله تعالی ان یوفّقک و یؤیّدک و یقدّر لک ما تفرح به القلوب و تقرّ به العیون

و در آخر لوح وصیّت مینمائیم شما را بآنچه سبب ارتفاع و ارتقا است و آن مشورت در امور است اگر با حضرت افنان علیه بهائی و عنایتی و رحمتی در امور مشورت نمائید لدی اللّه محبوب و مقبول است سوف یصلح اللّه امورکم و یقرّبکم الیه و یظهر لکم ما کان مستوراً عن اعین النّاظرین الحمد للّه ربّ العالمین

منتسبین طرّاً را از قبل مظلوم تکبیر برسان البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علی افنانی الّذین ما نقضوا عهدی و میثاقی و عملوا بما امروا به فی کتابی المبین الامر للّه المقتدر القویّ الغالب القدیر

* * *

هو اللّه تعالی شأنه الحکمة و البیان

کتاب انزله المظلوم من شطر سجنه الأعظم لیقرّب النّاس الی اللّه ربّ العالمین و اراد ان یذکر احد افنانه الّذی انجذب بآیاته و طار فی هوائه و نطق بثنائه و تمسّک بحبل فضله و اخذ کتاب اللّه بقوّة ما منعته فراعنة الأرض و لا جبابرة البلاد و قام علی خدمة الأمر باستقامة ما زلّته سطوة الّذین کفروا باللّه و آیاته و اعرضوا عن صراطه المستقیم و نبإه العظیم قد کنت مذکوراً لدی الوجه و تکون کما کنت انّ ربّک معک فی کلّ الأحوال انّه هو المقتدر العلیم الخبیر

یا افنانی علیک بهائی و عنایتی قد حضر اسم الجود الّذی طاف البیت فی اللّیالی و الأیّام و اراد ذکرک ذکرناک بهذا اللّوح العظیم یشهد المظلوم باقبالک و خضوعک و خشوعک و استقامتک و خدمتک فی امر اللّه الملک الحقّ العدل المبین قد عملت فی اللّه ما لا ینفد بدوام ملکوته و جبروته کذلک انزلنا الآیات و ارسلناها الیک لینشرح بها صدرک و یفرح قلبک و کذلک توجّهت الیک لحظات المظلوم من هذا الشّطر البعید کبّر من قبلی علی وجوه افنانی و ذکّرهم بآیاتی و بشّرهم بما نزّل لهم فی الصّحیفة الحمرآء من قلمی الأعلی انّ ربّک هو المشفق الکریم نسأل اللّه ان یحفظهم من نعاق کلّ ناعق و من الّذین ما اتّحدت قلوبهم و السنهم هذا ما اخبرناکم به من قبل و فی هذا الحین لا یعزب عن علمه من شیء و هو السّتّار الصّبّار العزیز العظیم البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی من معک و یحبّک و یسمع قولک فی امر اللّه مالک یوم الدّین

یومی از ایّام اسم جود علیه بهائی تلقاء وجه حاضر و اظهار محبّت و خجلت لانهایة نسبت به افنان علیه بهائی و عنایتی نمود مذکور داشت سبب زحمت ایشان شده‌ام در اظهار عنایت و محبّت توقّف ننمودند از حقّ جلّ جلاله طلب نموده آنچه را باقی و دائم است گفتیم یا اسم جود افنان لأجل خدمت حقّ جلّ جلاله از عدم بوجود آمده‌اند ایشان و ما عنده بحقّ راجع و این کلمه در قطب کتاب الهی از قلم ربّانی ثبت شده هنیئاً له و مریئاً له اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان از حقّ میطلبیم قلب و لسان عباد خود را متّحد فرماید تا عنایات ظاهره و آیات نازله از اثر و ثمر منع نشود کذلک نطق قلم المظلوم فی هذا الحین الملک للّه ربّ العالمین

* * *

صحیفة اللّه المهیمن القیّوم

هو الشّاهد من افقه الأعلی

کتاب انزله المظلوم و ما اراد منه الّا لیجذب به افئدة العباد الی اللّه فی المآب و یهدیهم الی الأفق الأعلی و یعلّمهم سبیل الرّشاد طوبی لمن سرع الی مرضاة اللّه و نطق بما نطق به لسان العظمة اذ استوی علی العرش بقدرة و سلطان قد خضعت الرّقاب لربّ الأرباب ولکنّ القوم فی نوم عجاب قد اظهرنا ما کان مکنوناً فی العلم طوبی لمن شهد و رأی ویل لکلّ غافل کفّار انّا ذکرناک و انزلنا لک لوحاً یشهد امام وجوه العالم انّه لا اله الّا هو الفرد الواحد المختار اشکر اللّه بهذا الفضل الأعظم انّه ذکرک بما لا ینقطع عرفه فی القرون و الأعصار البهآء من لدن مالک الأسمآء علی الّذین فازوا بالاستقامه الکبری فی هذا الأمر الّذی به زلّت الأقدام

از لغت تازی بلغت پارسی توجّه نمودیم ندای مظلوم را بشنو بصر را بینائی تازه بخشد و نفس را آگاهی و حیوة سرمدی عنایت فرماید نامۀ شما رسید و در ساحت امنع اقدس عرض شد ندایت را شنیدیم و نامه‌ات را دیدیم للّه الحمد بانوار نیّر محبّت الهی منوّر و مزیّن مشاهده گشت از حقّ میطلبیم از السن محبّین سلسبیل بیان جاری فرماید تا کل از آن آب لطیف روحانی بزندگانی ابدی فائز گردند آب بیان را نفوذ و تصرّفیست که اکثر اهل عالم از عرفانش عاجز مشاهده میشوند اینست آن آبی که میفرماید و من المآء کلّ شیء حیّ از حقّ میطلبیم قلوب عباد را بنور معرفت منوّر فرماید و ارکان را قوّت بخشد بشأنی که شوکت معتدین و سطوت ظالمین او را ضعیف ننماید بقوّت و قدرت الهی کتاب را اخذ نماید و باو تمسّک جوید حروفات کلمه و کلمات کتاب لازال لدی المظلوم مذکور بوده و هستند طوبی لکم یا ابنآء الخلیل و ورّاث الکلیم قد فزتم بما لا فاز به اکثر علمآء عصری هنیئاً لکم بما شربتم رحیق العنایة من ایادی عطآء ربّکم المعطی الکریم ابشروا بما غفر لکم اللّه فی هذا الحین و طهّرکم عن العصیان و من بعد نوصیکم بتقوی اللّه و حفظ ما اوتیتم من عنده انّه هو التّوّاب الغفور الرّحیم

یا ابن نصیر جناب عزیز‌اللّه علیه بهائی مکرّر ذکر دوستان مرو را نموده انّا ذکرنا الّذین فازوا بأنوار العرفان بذکر طارت به الأرواح یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب ارض سجن هر یوم بلونی ظاهر اگر در ارسال الواح توقّف رود نظر بظلم ظالمین و انقلاب این ارض بوده و هست و همچنین کثرت عرایض که از اطراف میرسد انّا نرید ان نذکر اولیائی هناک لیفرحوا بعنایة اللّه ربّ العالمین

یا اسمعیل قد حضر اسمک لدی المظلوم و اظهرنا لک من خزائن قلم الرّحمن لآلیٴ الحکمة و البیان لتنظر و تکون من الشّاکرین هذا یوم فیه نصبت رایة البرهان علی اعلی المقام و علم العرفان علی البقعة النّورآء فی شاطیٴ عمّان علم اللّه مقصود العارفین

و نذکر من سمّی بموسی لیشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو الفرد الخبیر ایّاک ان تمنعک حوادث العالم عن الاسم الأعظم او تحجبک شبهات الغافلین عن صراطی المستقیم طوبی لک بما اقبلت الی المظلوم اذ اعرض عنه کلّ ظالم بعید و کلّ عالم مریب

یا عزیز‌اللّه اذا شربت رحیق الوحی من کأس عطائی و اجتذبک ندائی الأحلی الی ملکوت بیانی قل

الهی الهی هل یقدر الضّعیف ان یذکر ظهورات قدرتک و هل یستطیع الکلیل ان یصف مشارق بیانک اسألک بالقدرة الّتی خضعت عند ظهورها الکائنات و بعلمک الّذی احاط علی الممکنات و بحلاوة بیانک و اقتدار ارادتک ان تجعلنی ثابتاً علی امرک و مستقیماً علی حکمک انّک انت المقتدر العزیز المنّان

یا رحمة‌اللّه قد سبقت رحمة ربّک من فی السّموات و الأرض و احاط فضله علی من فی ملکوت الأمر و الخلق یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر العزیز العلّام قل

لک الحمد یا الهی بما هدیتنی الی صراطک و انزلت لی فی سجنک الأعظم ما قرّت به العیون اسألک یا سابغ النّعم و مربّی الأمم باسمک الأعظم ان تقدّر لی ما یقرّبنی الیک و ینفعنی فی عوالمک انّک انت المقتدر القدیر

یا الیاس انظر ثمّ اذکر اذ ارسلنا الکلیم بآیات بیّنات اعرض عنه العباد الی ان نصرناه امراً من عندنا انّ ربّک هو ناصر المرسلین قد غلبت عصاه اسیاف فرعون و ملأه انّ ربّک هو القویّ الغالب العلیم الحکیم

یا رحیم قل یا ملأ الأرض قد اتی الوعد و ظهر المکنون بسلطان عظیم ضعوا ما عندکم و خذوا ما اوتیتم من لدی اللّه مالک یوم الدّین قد اتی المیقات و سلطان الآیات استوی علی العرش و دعا الکلّ الی العزیز الحمید قد فزت بأثر قلمی الأعلی هذا من فضل اللّه ربّ العرش العظیم یا رحیم انظر ثمّ اذکر اذ قصد الکلیم المقصد الأقصی و الذّروة العلیا الی ان بلغ الوادی الأیمن و سمع النّدآء من سدرة الأبهی انّه لا اله الّا انا المنزل القدیم انّا ارسلناه الی فرعون و ملإه و ورد علیه فی سبیلی ما ناح به اهل ملکوتی ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین طوبی لک بما فزت بأنوار الیوم و اقبلت الی اللّه العزیز العظیم

یا ابن یعقوب سطع النّور و انار الدّیجور و ارتفعت الصّیحة و نزّلت المائدة و القوم فی خسران مبین نبذوا حقوق اللّه ورائهم بما اتّبعوا کلّ شیطان رجیم ایّاک ان تمنعک شبهات الأمم عن مشرق آیات ربّک المشفق الکریم سوف یأتیکم ناعق دعوه بنفسه متوکّلین علی اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع کذلک انزلنا الآیات و ارسلناها الیک لتشکر ربّک العلیم الخبیر

یا ابن مهدی الحمد للّه دوستان الهی فائز شدند بآنچه که شبه و مثل نداشته امروز عرفان هر نفسی باید بدرجۀ بلوغ فائز شود و خود را غنی و مستغنی از اهل عالم مشاهده نماید کل الیوم باید بافق توحید ناظر باشند بعضی از اهل بیان اختلاف را دوست داشته و دارند منتظرند عجلی ظاهر شود تا عباد بیچاره را بآن دعوت نمایند بگو ظهورات منتهی شد هر نفسی قبل از اتمام الف سنه ادّعا نماید هر که باشد و هر چه بیاورد باطل بوده و هست حمد کن مقصود عالم را که ترا تأیید فرمود و راه نمود اوست مقتدر و توانا

یا ابن دوست محمّد معنی استقامت آنکه ناس آگاه شوند و بیقین مبین بدانند که بعد از ظهور اعظم بظهوری محتاج نبوده و نیستند نقطۀ اولی یعنی مبشّر جمال کبریا ناس را بشارت داد تا قلوب را پاک سازند و مهیّا نمایند و قبل از اتمام امر علمای ایران بر قتلش فتوی دادند و شهیدش نمودند و بعد نیّر اعظم کشف حجاب نمود و عالم امر و خلق بظهورش کامل و محکم آنچه مقصود بود ظاهر شد اگر موهومی یافت شود و ادّعائی نماید انّه کذّاب مفتر هر نفسی باین مقام فائز او از اهل استقامت کبری از قلم مذکور و مسطور بگو ای اولیای الهی بعضی از نفوس سست‌عنصر مشاهده میشوند بمجرّد استماع حرفی از موهومی از صراط میلغزند ناعقین از یک سمت و مدّعیهای کذبه از سمت دیگر ظاهر شده و میشوند طوبی لقویّ اضعفهم و لمستقیم اطردهم و لناصح نصحهم چه که سبب فساد عالم و خسران اممند نسأل اللّه ان یحفظکم و اولیائه من شرّهم و مکرهم انّه هو المقتدر القدیر از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بر ذکر و ثنا و خدمت امرش اوست سامع و اوست مجیب

یا خداداد یا ابن نصیر نفوس مذکوره هر یک بذکر مظلوم فائز و بانوار نیّر بیان مزیّن و منوّر از حقّ میطلبیم هر یک را در عالم روح نجمی درّی مقرّر فرماید و در عالم علم کتابی و در مدینه عشّاق جوهر حبّی و در اقلیم عرفان دفتر ایقان انّه علی کلّ شیء قدیر لا اله الّا هو الفرد الواحد العزیز الحمید

الهی الهی هؤلآء عبادک و خلقک و فی قبضة قدرتک محاطون بمشیّتک و ارادتک ان تغفر لهم انّک انت مالک ازمّة الغفران و ان تعذّبهم انّک انت المختار فی کلّ الأحوال اسألک یا مولی العالم بالنّون و القلم و اسرار اسمک الأعظم ان تجذب افئدة عبادک من نفحات بیانک الی الذّروة العلیا و مشرق آیاتک یا مولی الوری و مالک الآخرة و الأولی

* * *

جناب موزون علیه بهآء اللّه

صحیفة اللّه المهیمن القیّوم

هو المهیمن علی ما کان و ما یکون

کتاب مرقوم نزّل من لدی اللّه المهیمن القیّوم انّه لکتاب اذ ظهر ظهر البحر و امواجه و یسمع منها یا ملأ الانشآء قد اتی مالک ملکوت الأسمآء بأمر انصعق به الطّوریّون و بسلطان اضطرب به البیانیّون و بقدرة خضع لها الوجود من الغیب و الشّهود و به اشرقت الشّمس بأنوارها و تجلّیاتها و یسمع منها فی المآب تاللّه قد اتی الوهّاب راکباً علی السّحاب باقتدار ما منعته صفوف العالم و لا جنود الأمم الّذین نقضوا المیثاق و العهود قل هذا یوم فیه ظهرت اسرار الأرض و ما کان مکنوناً فیها من لدی اللّه العزیز الودود و ینادی بأعلی النّدآء یا ملأ الأسمآء ضعوا ما عندکم قد اتی من کان مخزوناً فی العلم و مستوراً عن الأبصار و العیون اتّقوا اللّه یا قوم ضعوا الغدیر ثمّ اسرعوا الی فرات الرّحمة الّذی جری من یراعة اللّه مالک الیوم الموعود انّا نهیناکم عن البغی و الفحشآء و امرناکم بالبرّ و التّقوی خذوا یا قوم ما امرتم به فی لوحی المحفوظ

یا ایّها المشتعل بنار الحبّ قد حضر لدی المظلوم ما ارسلته الی سمندر علیه بهآء اللّه و عنایته قرأناه و وجدنا منه عرف توجّهک الی اللّه مالک الملک و الملکوت و انزلنا لک من سمآء العطآء ما یقرّبک الی الأفق الأعلی و یرفعک باسمه بین عباده انّه هو المقتدر علی ما یشآء بقوله کن فیکون نسأل اللّه ان یحفظک بجنود الغیب و الشّهادة و یحرسک باسمه المهیمن علی کلّ شاهد و مشهود

انّا اردنا ان نذکر فیهذا الحین من ذکرته لیجد عرف عنایة ربّه و یکون من الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون یا حسن اسمع النّدآء الّذی ارتفع من ملکوت العطآء انّه یجذبک الی الغایة القصوی و یؤیّدک علی انتشار امر ربّک الرّحمن بالحکمة و البیان و یرفعک باسمه انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المقتدر العزیز الودود لا تنس فضل اللّه علیک انّه ایّدک و عرّفک صراطه الممدود و انزل لک ما فاحت به نفحات الوحی و قرّت به العیون خذ الکتاب امراً من عندی منقطعاً عن العالم و متمسّکاً بعروة اللّه ربّ الجنود البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین اقبلوا الی افق الظّهور و ما نقضوا المیثاق و العهود

و اردنا ان نذکر من فاز بأیّام ربّه و سمع ندائه اذ ارتفع بین خلقه الّذی سمّی بعلآءالدّین فی کتابی المبین انّ الّذین وفوا بعهد اللّه و میثاقه انّهم من اهل هذا المقام الرّفیع خذ کأس عنایتی باسمی ثمّ اشرب منها رغماً لکلّ جاهل کفر باللّه ربّ العالمین هذا یوم فیه نزّل الدّلیل و جری السّلسبیل و برز سبیل اللّه ربّ العرش العظیم قل یا ملأ البیان دعوا ما عندکم قد اتی امر اللّه بسلطان خضعت له کتب العالم یشهد بذلک من عنده کتاب مبین لا یقبل الیوم من احد عمل و لا ذکر الّا بهذا الذّکر الحکیم الّذی ما منعته حجبات الأمم و لا سبحات العالم ظهر و اظهر ما اراد بقدرة عجزت عند ظهورها قدرة من فی السّموات و الأرضین ایّاکم ان تتّبعوا اهوائکم اتّبعوا من یرشدکم و یهدیکم الی کوثر بیان ربّکم العلیم الحکیم قل

لک الحمد یا الهی بما انزلت لی آیاتک و اظهرت لی بیّناتک و نطقت امام وجوه عبادک و انطقت کلّشیء بثنائک الّا الّذین نقضوا عهدک و میثاقک و انکروا فضلک و جادلوا بآیاتک ای ربّ اسألک باللّآلئ المکنونة فی بحر علمک و بالجواهر المخزونة فی کنائز عصمتک و بأمرک المبرم و حبلک المحکم بأن تؤیّدنی بانتشار آثارک بالحکمة الّتی انزلت حکمها فی کتبک ثمّ اکتب لی ما یجعلنی قویّاً بقوّتک و قائماً علی خدمة امرک ای ربّ تری الفقیر قام لدی باب عطائک و اراد من سمآء جودک و بحر کرمک ما قدّرته لأولیائک الّذین ما منعهم شیء من الأشیآء و لا شبهات العلمآء عن صراطک المستقیم و نبإک العظیم انّک انت ربّ العالمین و مقصود المخلصین

و نذکر من سمّی بفضل‌اللّه لیفرح و یکون من الفائزین انّ الفضل فی المقام الأوّل و الرّتبة العلیا هو ما یعرّف النّاس سبل رضآء اللّه و فی مقام آخر هو تأییده الّذی احاط المقرّبین نشهد انّ فضله احاطک و ایّدک الی ان قرّبک الیه و زیّنک بطراز الاقبال بعد اعراض اکثر النّسآء و الرّجال انّه ولیّ المقبلین اذکر احبّائی من قبلی و زیّنهم بما نزّل لهم فیهذا الحین یا اولیائی فی العالم اسمعوا ندائی من شطر سجنی انّه یؤیّدکم علی ما یبقی به ذکرکم و ما ظهر منکم فی نبإ اللّه ربّ العرش العظیم احمد اللّه بما سمّاک بالفضل و انزل لک بالفضل ما لا یعادله شیء من الأشیآء یشهد بذلک کلّ عارف بصیر انّا نوصیک و الّذین آمنوا بما یرفعهم بین العباد و یزیّنهم بأخلاق بها انجذبت افئدة الّذین ما منعتهم سبحات الأسمآء و لا شبهات الغافلین قل

ای ربّ ایّدنا علی ما تحبّ و ترضی و قدّر لنا ما یقرّبنا الیک و یحفظنا من جنود الظّالمین انّک انت المقتدر القدیر

یا لسان العظمة اذکر من سمّی بابراهیم الّذی سمع و اقبل الی اللّه مالک الرّقاب لیجذبه بیان الرّحمن الی افق العرفان الّذی منه اشرقت شمس عنایة اللّه ربّ الأرباب طوبی لک بما فزت بأیّامی و اقبلت الی افقی و نطقت بثنائی بین عبادی انّ ربّک هو السّمّاع البصّار ایّاک ان تخوّفک ضوضآء الظّالمین ضع الکائنات بقدرة ربّک و خذ ما امرت به من لدن قویّ قدیر قل یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا الّذین کفروا بظهوره و جادلوا بآیاته اتّبعوا من یهدیکم الی سبیل الرّشاد قل هذا یوم اللّه یشهد بذلک مشارق الوحی و مظاهر الالهام کذلک انزلنا الآیات و صرّفناها لتشکر ربّک و تقول

لک الحمد یا مولی الوری و مالک ملکوت الأسمآء بما نوّرت قلبی بنور معرفتک و انزلت لی آیاتک و اظهرت لی بیّناتک الّتی لا ینکرها الّا کلّ مغلّ کفّار الحمد لک یا من فی قبضتک زمام الأرضین و السّموات

یا محمّد قبل هادی نسأل اللّه ان یزیّنک بطراز التّقوی و یقرّبک الیه فی کلّ الأحوال افرح بما جری اسمک من قلمی و ایّدناک علی عرفان مشرق آیاتی و هدیناک الی اعلی المقام ایّاک ان تمنعک شبهات المعرضین او تحجبک حجبات الّذین کفروا بالمبدإ و المآب انّا ذکرنا اولیائنا و زیّنّاهم بطراز حبّی الّذی اشرقت من افقه الأنوار انّا امرنا الکلّ بالاتّحاد و الاتّفاق فیهذا الأمر الّذی به اسودّت وجوه المشرکین و ابیضّت وجوه الأبرار قل یا حزب اللّه لا تضطربوا من حوادث الدّنیا لعمری ستفنی و ترون ما قدّر لکم من لدی اللّه مولی الأنام قل هذا یوم سطع من افقه نور الأمر و نطقت السّدرة الملک للّه مالک یوم المعاد کذلک ذکرناک فضلاً من عندی و انا العزیز الفضّال

انّا اردنا ان نذکر من ذکره احد اولیائی الّذی تمسّک بحبلی و طار فیهوائی انّه سمّی بعلی فی کتاب الأسمآء امراً من لدی اللّه مرسل الأریاح یا علی انّا اقبلنا الیک من شطر السّجن و رأینا اشتعالک فی حبّ اللّه مشرق الأنوار طوبی لک بما ذکرت لدی المظلوم و انزل لک ما لا ینقطع عرفه بدوام اللّه فالق الأصباح اذا شربت من کأس عنایتی و اخذک جذب ندائی قل

لک الحمد یا الهی بما سقیتنی من کأس عطائک و زیّنتنی بطراز عرفانک و هدیتنی الی صفاتک و اجتذبت قلبی بندائک الأحلی اذ ارتفع من الأفق الأعلی اشهد بأنّک ظهرت و اظهرت ما اردت بقدرتک الّتی غلبت الأشیآء و بسلطانک الّذی احاط من فی الأرض و السّمآء ای ربّ ترانی منقطعاً عن دونک و منجذباً بآیاتک اسألک بمصباحک الّذی ما حفظ نفسه من الأریاح بأن تقدّر لی من قلمک الأعلی ما کتبته للأصفیآء انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام ملکوت الأسمآء لا اله الّا انت العزیز الوهّاب

یا کلبعلی قد حضر اسمک لدی المظلوم ذکرک بما جرت به الأنهار أ تکون جاریاً او ساکناً قل

انت تعلم یا الهی ما عندی و لا اعلم ما عندک انّک انت العزیز العلّام اسألک بآثارک الّتی تنوّرت بها الآفاق و بأنوار وجهک الّذی به ظهرت الأنوار و باسمک العلیم و باسمک الّذی به سخّرت البلاد و افئدة العباد بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء تشهد بسلطانک الکائنات و بقدرتک الممکنات لا اله الّا انت العزیز المختار

یا علی اذا وجدت نفحات آیاتی اقبل الی شطر سجنی بقلبک و قل

الهی الهی و مقصودی و سلطانی اسألک بسجنک الأعظم و حصنک الأمتن و بقیامک و قعودک فیه و بحرکتک و سکونک و بزفراتک و عبراتک و بآثارک و اسرارک و صنعک و باسمک الّذی به سخّرت الأسمآء و بذکرک الّذی به نطقت الأشجار بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی حبّک و التّمسّک بحبلک ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک قد اقبلت بکلّی الیک و راجیاً بدائع فضلک و ظهورات عنایتک اسألک بجودک الّذی احاط الوجود ان لا تخیّبنی عمّا قدّرته لأولیائک و اصفیائک الّذین شربوا رحیق الوحی من ید عطائک و اقبلوا الی مشهد الفدآء شوقاً للقائک انّک انت الفضّال الّذی اعترفت بفضلک الکائنات و بجودک الموجودات و بقدرتک من فی الأرضین و السّموات لا اله الّا انت المقتدر فی المبدإ و المآب

یا استاد قبل علی انّ مالک الایجاد یذکرک بین العباد بآیات لا یمنعها ظلم الظّالمین و شبهات المشرکین احمد اللّه بهذا الفضل الأعظم و هذه العنایة الکبری انّ ربّک هو المشفق الکریم طوبی لقلب اقبل الیوم منقطعاً عن القوم الی اسمنا القیّوم الّذی بشّر به القائم من قبل کذلک نطق اللّسان فی هذا المقام فضلاً من لدی اللّه ربّ العرش العظیم ایّاک ان تحزنک حوادث العالم او تضعفک قوّة الّذین کفروا بالرّوح الأمین الّذی یطوف حول کعبة اللّه المقتدر العزیز الحکیم یا حزب اللّه خذوا کتابی بقدرة لا تمنعها سطوة الظّالمین ثمّ اقرؤوه بالرّوح و الرّیحان انّه یجذبکم الی افق الظّهور فیهذا الیوم الّذی بشّرت به کتب اللّه العزیز الحمید انّا فی الشّدائد ذکرنا اولیائنا طوبی لمن سمع و فاز و ویل للغافلین ضع اوهام العباد ثمّ اقبل الی نور الایقان فی هذا الفجر المنیر کذلک علّمناک و انزلنا لک ما انجذبت به افئدة العارفین

یا علی قبل اصغر انّ المظلوم یذکرک و الّذین آمنوا بذکر انجذبت به الأشیآء انّک اذا رأیت و سمعت قل

لک الحمد یا مالک یوم القیام بما ذکرتنی و انزلت لی ما یبقی به ذکری فی الأذکار و اسمی بین الأسمآء انّک انت المحمود فی فعلک و المطاع فی امرک لو تحکم علی الفنآء حکم البقآء او علی النّور حکم الظّلمة لیس لأحد ان یقول لم او بم و من قال انّه اعرض عن اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع

طوبی لبصیر شهد و رأی و لسمیع سمع ندآء اللّه العلیم الحکیم قد اتی من وعدتم به من قبل و ظهر من کان مکنوناً فی کنز عصمة اللّه المقتدر القدیر افرحوا یا قوم و لا تتّبعوا کلّ ظالم بعید ثمّ اعلم انّ الظّالم من منع العباد عن التّشبّث بذیل اللّه الأطهر نشهد انّ علمآء الایران منعوا الخلق عن التّقرّب الی الفرد الخبیر اذا ظهر الحقّ اعرضوا عنه و اعترضوا علیه الی ان افتوا علی سفک دمه الأطهر الأقدس المنیر و باعراضهم اعرض امرآء الأرض یشهد بذلک کلّ منصف بصیر انّا نسأل اللّه ان یزیّنهم بالعدل و الانصاف و یؤیّدهم علی ما ینبغی لأیّامه انّه هو الفرد الواحد العزیز العظیم

یا حسین انّ المظلوم اقبل الیک و ذکرک بذکر مبین کلّما جری من قلمی ذکر خضعت له اذکار العالم و کتب الأمم یشهد بذلک کتاب اللّه الّذی ینطق فی هذا المقام الکریم انّ المظلوم ما اراد الّا اصلاح العالم و ارتفاع مقامات الأمم یشهد بذلک قلمی الأعلی طوبی لمن سمع و فاز و ویل للنّائمین قل

لک الحمد یا الهی بما انزلت لی ما تنوّر به قلبی و تزیّن به هیکلی اشهد انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن علی کلّ صغیر و کبیر

قد ارادت ارادة اللّه ان یذکر من سمّی بمهدی قبل قلی لیجذب عینه الی النّور السّاطع من افق الظّهور و سمعه الی مطلع النّدآء الّذی جعله اللّه مطاف الملإ الأعلی و یده الی سمآء العطآء و قلبه الی مشرق آیات ربّه المقتدر المهیمن القیّوم اسمع ندآء المظلوم به اخذت الزّلازل قبائل الأرض و ارتعدت فرائص الّذین کفروا باللّه مالک الغیب و الشّهود طوبی لناصر نصر امری ببیانی و نعیماً لمن بلّغ العباد ما جری من قلمی و هنیئاً لمن شرب رحیق برهانی من ید عطائی انّه من المقرّبین فی لوحی المحفوظ قل

الهی الهی لک الحمد بما ایّدتنی علی امر منع عنه اکثر خلقک اسألک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء بانجذاب حبیبک اذ سمع اذن لقائک و بالرّوح الّذی قام علی نصرة امرک و ورد علیه من الیهود ما ناحت به مشارق الوحی و بالمبشّر الّذی انفق روحه لاعلآء کلمتک و اظهار قدرتک بأن تجعلنی مستقیماً علی حبّک بحیث لا یمنعنی من علی الأرض انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المقتدر العزیز الودود

یا علی قبل اکبر انّ المظلوم یذکرک و یوصیک بتقوی اللّه ربّ العالمین انّا جعلنا الأمانة اکلیلاً لرؤوس عبادی و التّقوی ثوباً لهیاکل احبّائی طوبی لمن اخذ نصح اللّه و ویل للمعرضین طوبی لک بما سمعت و اقبلت اذ کان القوم فی خسران مبین قد ربح من اقبل الیه و خسر من اعرض یشهد بذلک لسان اللّه الملک الحقّ العدل المبین اذا سمعت ندائی قل

الهی الهی لک الحمد بما نوّرت قلبی بنور معرفتک و هدیتنی الی افق ظهورک الّذی بنوره اشرقت الأرض و السّمآء اسألک یا مالک القدم باسمک الأعظم بأن تحفظنی من شرّ النّاعقین الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه و کفروا بآیاته و بما ظهر من عنده انّک انت المقتدر الّذی لا یضعفک شیء و لا یعجزک امر لا اله الّا انت المقتدر علی ما تشآء باسمک المهیمن علی کلّ صغیر و کبیر

یا حسن اسمع ندائی انّه یجذبک الی ملکوتی و یحفظک من اعدائی و ینصرک بجنودی طوبی لعبد فاز الیوم باصغائه و تشرّف بآثاره و نطق بثنائه الجمیل یا حسن خذ کتاب اللّه بقدرة من عنده و لا تکن من الخائفین انّه معک یشهد و یری و هو السّمیع البصیر طوبی لأیّام فازت بیومه و لعبد اقبل الی افقه و ویل لکلّ غافل بعید اذا فزت بآیات ربّک اشکر و قل

لک الحمد یا مالک الوجود و المهیمن علی الغیب و الشّهود اسألک بأثمار سدرة عرفانک و بالبحر الّذی ماج باسمک و بالنّور الّذی لاح امامک بأن توفّقنی علی الاستقامة علی امرک ای ربّ ترانی قاصداً مقامک الأعلی و ناظراً الی افقک الأبهی و متمسّکاً بعروتک الوثقی اسألک ان لا تخیّبنی عمّا کتبته للمخلصین من بریّتک و المقرّبین من عبادک انّک انت الفیّاض العلیم الحکیم

یا حکیم این دریاقک و این اکسیرک هل تقدر ان تعالج مرض النّفس و الهوی و هل تقدر ان تسکن نار الضّغینة و البغضآء نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یعلّمک ما تسکن به نار البغی و الفحشآء فی ناسوت الانشآء انّه هو المقتدر علی ما یشآء بقوله العزیز الحکیم یا حکیم یا آقا بابا مرض نفاق عباد را از اتّفاق منع کرده هل لک من ادویة لتعالج هذا المرض المزمن الّذی منع العباد عن المحبّة و الاتّحاد و الرّاحة و الوداد قل

الهی الهی اسألک بسرور عبد من عبادک الّذی وجد عرف قمیص یوسف امرک بأن تطهّر العباد عن الأمراض الّتی منعتهم عن التّوجّه الی انوار وجهک و التّقرّب الی کعبة لقائک انّک انت الّذی شهدت الکتب بقدرتک و سلطانک و الصّحف بعظمتک و اقتدارک لا اله الّا انت المشفق العلیم الخبیر

* * *

جناب آقا سیّد احمد ابن جناب وحید علیه بهآء اللّه

بسم اللّه الباقی الأبهی

کتاب من لدنّا الی من آمن باللّه فی یوم حشرت فیه اصحاب القبور من الّذین سمعوا ندآء اللّه اولئک شربوا رحیق المختوم فی هذا الظّهور تتنزّل علیهم الملائکة من کلّ جانب سلام علیکم بما فزتم بأیّام اللّه العزیز الغفور اولئک لا یشغلهم الدّنیا ولو یحکمون علی شرق الأرض و غربها الا بهم امطرت السّحاب و نوّر الدّیجور علیهم بهآء اللّه و رحمته الّتی سبقت الاناث و الذّکور انّ الّذین کفروا اولئک حقّت علیهم العذاب فسوف یدخلون النّار کذلک قضی الأمر فی لوح مسطور قل یا قوم أ تعترضون علی الّذی باسمه جآء الحقّ و نصب میزان العدل و نفخ فی الصّور اتّقوا اللّه یا قوم و لا تعقّبوا الّذین کفروا بلقآء الرّحمن ان اتّبعوا ملّة اللّه خالق الظّلمة و النّور قل انّه انفق مظهر ذاته لیقرّبکم الی مقام رقم لکم من القلم المحبور فونفسه لو یکشف اللّه لکم لیفدون انفسکم فی حبّه و عنده علم کلّ شیء و ما یظهر الّا علی قدر مقدور قل اتّقوا اللّه و لا تفسدوا فی الأرض بعد اصلاحها و لا تسفکوا الدّمآء انّه حرّم علیکم فی الکتاب و فی هذا الرّقّ المنشور انّک یا ایّها النّاظر الی اللّه طهّر قلبک عن کلّ الاشارات ثمّ استقم علی امر ربّک مالک الأسمآء و الصّفات لینصرک اللّه بقدرة من عنده و یجعلک غالباً علی اهل الشّرور الّذین کفروا باللّه ربّ البیت المعمور کذلک امرک قلم القدم فی هذا البکور و البهآء علیک و علی من سجد لوجه اللّه فی ایّام الظّهور

* * *

رنگون

جناب محمّد اسحق علیه عنایة اللّه

هو النّاطق الذّاکر العلیم

کتاب من لدی المظلوم الی الّذی نبذ الأوهام و اخذ ما نزّل فی هذه الأیّام من لدی اللّه المهیمن القیّوم طوبی لسمعک بما سمع ندآء المسجون و للسانک بما نطق بثنائه و لعینک بما توجّهت الی المقام المحمود قل یا ملأ الأرض تاللّه قد ظهر من یدع الکلّ الی اللّه مالک الوجود و اتی من هدی الکلّ الی صراط اللّه الممدود دعوا یا قوم ما عندکم و خذوا ما امرتم به من لدی الحقّ علّام الغیوب قل یا معشر العلمآء ضعوا اقلامکم ثمّ استمعوا صریر القلم الأعلی الّذی ارتفع بین الأرض و السّمآء اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و جادلوا بآیاته اذ نزّلت بالحقّ فی هذا الیوم الموعود ایّاکم ان تمنعوا العباد عن مالک الایجاد دعوا الظّنون عن ورائکم مقبلین الی اللّه مالک الغیب و الشّهود کذلک نوّرنا افق سمآء العلم بنیّر البیان نعیماً لمن اقبل و عرف و ویل لکلّ معرض محجوب

* * *

سر

جناب آقا بابا علیه بهآء اللّه

بسمه المستقرّ علی العرش

کتاب نزّل بالحقّ لمن فاز بنور اللّه المهیمن القیّوم لیأخذه الفرح علی شأن یقوم علی نصرة امر ربّه و یقول یا قوم اتّبعوا من اتاکم بسلطان مشهود انّ الّذین احتجبوا من انوار العرش اولئک لا یشعرون قد خسروا فی تجارتهم و هم قوم هائمون قم علی ذکر ربّک بین العباد لعلّ یتوجّهنّ الی اللّه العزیز المحبوب طوبی لمن اقبل الیوم و ویل لکلّ معرض اتّبع کلّ مشرک مردود اذا فزت بلوح اللّه ضعه علی رأسک قل لک الحمد یا الهی بما تحرّک علی ذکری قلمک الأعلی اشهد انّک انت الکریم الغفور

* * *

زوا

جناب آقا سیّد یوسف

بسمه العلیم الحکیم الخبیر

کتاب نزّل بالحقّ و فیه ما یقرّب العالم الی الاسم الاعظم و یسمعهم ندآء اللّه الملک المقتدر العزیز الحکیم قد انتظر الکلّ ایّام القرب و اللّقآء فلمّا فتح باب الوصال اعرضوا بما اتّبعوا اهوآء المریبین قد نبذوا بحر الایقان عن ورآئهم مقبلین الی مناهل الظّنون و الاوهام الا انّهم من الهائمین قد کفروا باللّه و برّه مهطعین فی برّ الهوی و یحسبون انّهم من اصحاب الهدی لا وامره المهیمن علی العالمین قد اهتزّ العالم من نسمة الوحی و هم فی حجاب مبین قل انّه ظهر بما اراد لا باهوآئکم انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المقتدر العلیّ العظیم اذا اتی الدّلیل کفروا به و اذا ظهر السّبیل اعرضوا عنه و تکلّموا بما احترقت به افئدة المقرّبین و انظر ثمّ اذکر اذ اتی محمّد رسول اللّه اعرض عنه القوم بما اتّبعوا کلّ مشرک بعید ما جآئهم من نیّر الّا و قد انکروه و قالوا فیه ما ناح به الرّوح الامین طوبی لک بما وجدت عرف القمیص و توجّهت الی اللّه ربّ العالمین ان اشکر اللّه بما ایّدک علی خرق الحجاب الاکبر و اسمعک ندآئه من شطر منظره الانور و قرّبک الی هذا البحر الّذی ما بلغه احد الّا من شآء اللّه المقتدر القدیر کن منادیاً بین العباد باسم ربّک مالک الایجاد ثمّ ذکّرهم بهذا الذّکر البدیع قل یا قوم دعوا الهوی و توجّهوا الی الافق الاعلی هذا ما امرتم به فی لوح حفیظ ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن نفحات ایّام اللّه او تتّبعوا کلّ ناعق مریب قل تاللّه لو تعرفون ما ظهر فی الابداع لتفدون انفسکم فی هذا السّبیل المستقیم قل هذا یوم لا ینفعکم شئ لو تتمسّکون بالکتب کلّها یشهد بذلک لسان العظمة و الکبریآء ان انتم من المتفرّسین کذلک صرّفنا الآیات و ارسلناها الیک فضلاً من عندنا علیک لتذکّر النّاس بهذا النّبأ الّذی به اضآئت وجوه المخلصین نسئل اللّه بان یوفّقک علی خدمة امره و یکتب لک ما کتبه للّذین طاروا فی هوآء القرب و الوصال انّه لهو المعطی الکریم

* * *

ممق

جناب آقا سیّد محمّد علیه بهآء اللّه

هو النّاطق بالحقّ

کتاب نزّل بالفضل لمن اقبل فی یوم فیه اعرض النّاس عن اللّه ربّ العالمین فلمّا جآء المیقات و اتی مشرق الآیات اعرض عنه علمآء الایران و افتوا علیه بظلم ناح به الملأ الأعلی و الّذین طافوا عرشه العظیم طوبی لجاهل ما منعته سبحات الجلال و ویل لعالم کفر باللّه العزیز الحمید یا حزب اللّه اسمعوا ندآء المظلوم انّه یدعوکم الی صراطه المستقیم بلسان پارسی ذکر میشود دوستان الهی را وصیّت می‌نمائیم بحفظ امانة اللّه چه که سارقین در پی و کمین بوده و هستند ذکر ناعقین در الواح نازل باید بشأنی مستقیم باشند که از برای احدی مجال نطق نماند علّت گمراهی خلق بیچاره علما بوده و هستند چنانچه دیدید و شنیدید باعراض آن نفوس اهل ایران از عرفان مقصود عالمیان محجوب ماندند و بسبّ و لعن مشغول گشتند لعنة اللّه علی القوم الظّالمین از حقّ مسئلت نمائید شما را از اوهامات محفوظ دارد و بر امرش مستقیم فرماید یا محمّد نفوس مذکوره هر یک بعنایت حقّ فائز طوبی از برای نفوسیکه این ایّام تلقاء وجه مذکورند و از قلم اعلی ذکرشان جاری و نازل کل را تکبیر برسان بگو امروز باید کل بکمال اتّفاق بر امر نیّر آفاق قائم و مستقیم باشید عنایات منزل آیات شامل حال مقبلین و مستقیمین بوده و خواهد بود امواج بحر بیان رحمن امام وجوه عالم ظاهر و هویدا و انوار آفتاب ظهورش لائح و مشهود مع‌ذلک قوم بی‌انصاف باسیاف ضغینه و بغضا در اطفاء نور ساعی و جاهدند از حقّ جلّ جلاله میطلبیم دوستان آن ارض را از ناعقین و ملحدین حفظ فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر نذکر امّک و اخاک بشّرهما بعنایتی و رحمتی الّتی سبقت الوجود البهآء علیک و علی اولیائی هناک و علی کلّ ثابت راسخ مستقیم

* * *

جناب زین علیه بهآء اللّه

الأعظم الأقدم

کتابت بمنظر اکبر وارد و آنچه از آیات الهیّه سؤال نموده بودید عبد حاضر لدی الوجه ارسال مینماید ان یا زین تعویق جواب ما سألته فی الآیات حفظ تغییر بوده چه که در اوایل ابداً در حین نزول ملاحظۀ قواعد قوم نمیشد و این ایّام نظر بحکمت ملاحظه میشود لذا اگر لوحی از قبل تلقاء وجه قرائت شود ینزل فی بعض المقام بغیر ما نزّل من قبل این نظر بظاهر عبارتست و فی‌الحقیقه آنچه نازل همان صحیح بوده و خواهد بود در ارض سرّ اراده چنان بود که قواعدی در علم الهیّه نازل شود تا کل مطّلع باشند نظر باحزان وارده و اشغال متواتره و ابتلاهای متتابعه تأخیر افتاد و دیگر سبب اعظم آنکه هر مجهولی کلمات مجعوله ترکیب نماید و ناس نظر بآن قواعد صحیح دانند مع آنکه اگر از خود او سؤال شود عالم بحرفی نبوده چنانچه در یحیی و اتباعش مشاهده مینمائید العلم فی قبضته یقلّبه کیف یشآء مثلاً در بعض مقام آیه بر حسب قواعد ظاهریّه باید مرفوع و یا مجرور باشد منصوب نازل شده در این مقام یا کان مقدّر است و یا امثال آن از احرف ناصبه و مواضع آن و اگر مقامی مجرور نازل شده و بر حسب ظاهر بین قوم دون آن مقرّر است در این مقام حرف جرّ و یا مضاف که علّة جرّ است محذوف و این قاعده را در کل جاری نمائید و همچنین در بعضی مواقع نظر بطرز آیاتست لا نحبّ ان نذکر القافیة فی هذا المقام و همچنین نزد ائمّۀ نحو فعل لازم در سه مقام بطراز متعدّی ظاهر بالتّکریر و البآء و الهمزة این در نزد قوم معتبر است ولکن در علم الهی بقرینۀ مقام فعل لازم متعدّی و فعل متعدّی لازم میشود طوبی للعارفین و طوبی لمن کان موقناً بأنّ العلوم کلّها فی قبضة قدرة ربّه العلیم الخبیر و همچنین فعل متعدّی مثلاً مثل رفع ارفع نازل و مثال آن در کتب سماویّه هم از قبل بوده و این در مقام تأکید است لا بأس باری ای زین‌المقرّبین جمال مبین بین حزبین مبتلا اگر آفرینش مطّلع شوند که صریر قلم اعلی در چه حالتی مرتفعست و لسان عظمت در چه بلائی ناطق کل لباس هستی را خلع نمایند و طراز نیستی طلب کنند هزار سنه و ازید مابین علمای اسلام نزاع و جدال بود که آیا واضع الفاظ حقّ است و یا غیر او حال مع ظهور حقّ در ما نزّل من عنده اعتراض نموده و مینمایند چنانچه کریم کرمانی و همچنین علمای عصر اعتراضات لایحصی در کلمات الهی نموده‌اند و شنیده‌اید اگرچه از قبل امثال این مطالب مذکوره نازل ولکنّ المسک کلّما یتکرّر یتضوّع و اکثری از الواح در احیانی نازل که مجال رجوع بآن نشده آنچه از قلم عبد حاضر تلقاء وجه جاری شد همان باطراف منتشر شده لذا احتمال آنکه در بعض مواضع ترک شده باشد و یا زیاده و کم میرود چه که احدی قادر نیست در حین تنزیل آنچه نازل میشود بتمامه تحریر نماید آنچه در این مقامات سؤال شود محبوب بوده و خواهد بود اگرچه نزد مسجون تنزیل جدید احبّست از رجوع بما نزّل من قبل و التّوجّه الیه الأولی اسهل ومالک العلل

و امّا ما سألت عن اللّقآء ان اصبر انّ ربّک لهو الصّبّار چه که این ارض چنانچه منظر مختار و مکمن اخیار واقع شده همان قسم مطلع اشرار و مقرّ فجّار واقع لکلّ حقّ باطل ولکن لا تیأس من روح اللّه و رحمته اذا اراد یبدّلها بقوله کن فیکون نشهد انّک من الّذین فازوا بلقآء اللّه و عاشروا معه و سمعوا ندائه و قاموا لدی بابه الأعظم العظیم لا تحزن من شیء کن مستقیماً علی ما انت علیه لأنّ الأمر عظیم عظیم مشاهدۀ ضعف ناس نمائید مع ظهور حقّ و قدرت و عظمت و آیات او بکلمات جعلیّۀ قبل و توهّمات لا یغنیه ناس را از مالک احدیّه منع نموده‌اند لعمری انّهم من الخاسرین ویل لمن اقبل الیهم و سمع ما عندهم طوبی للمنقطعین این ظهور اعظم حقّ وحده بر عرش مستقرّ است هر نفسی تفکّر نماید در این ظهور اعظم و اشراق مطلع قدم یشهد بهذا الظّهور ثبت تنزیه ذاته عن المثلیّة و تقدیس نفسه عن الشّبهیّة مشاهده در ملّت فرقان کن که فی‌الحقیقه عبدۀ اسماء و اوهام بوده و هستند لساناً مقرّند بتوحیده تعالی و من یتفکّر فیما یقولون یشهد انّهم من المشرکین اینست که ماحصل اعمالشان اعراض از حقّ شده علیهم ما ینبغی لأنفسهم

در کلمات مکنونه ذکر نموده بودید بعضی از آن در یک لوح مرّةً واحده نازل ولکن در بعضی احیان فقرات دیگر نازل شده بعضی کل را جمع نموده‌اند و بعضی متفرّقست اگر جمع شود احسن بوده عند اللّه ربّک و ربّ العالمین

در باب ارث آنچه نقطۀ اولی روح ما سواه فداه بآن امر فرموده‌اند همان محبوبست آنچه از اولو القسمة موجودند قسّموا بینهم اموالهم و مادون آن باید بساحت اقدس عرض شود الأمر بیده یحکم کیف یشآء در این مقام در ارض سرّ حکمی نازل و قسمت نفوس مفقوده موقّتاً بورّاث موجوده راجع الی ان یحقّق بیت العدل بعد از تحقّق حکم آن ظاهر خواهد شد ولکنّ المهاجرین الّذین هاجروا فی سنة الّتی فیها هاجر جمال القدم میراثهم یرجع الی ورّاثهم هذا من فضل اللّه علیهم

اسباب جناب ملّا حسن علیه بهآء اللّه بحقّ راجع است لأنّه من المستشهدین فی سبیله و الفائزین بلقائه طوبی له بما وفی عهد اللّه و میثاقه لعمری قد فاز بأنوار الوجه و شرب رحیق الحیوان من اصبعی عنایة ربّه الغفور الکریم قدری از مرکّب او ولو بقدر نخود باشد البتّه بساحت اقدس ارسال دارید و مابقی بشما عنایت شد نظر بعدم قابلیّت ظاهرۀ آن مکن عند اللّه له شأن من الشّؤون انّه لهو العطوف الغفور

اگر نفسی به ایران راجع بجناب حاء علیه بهآء اللّه بنویسید به امین اخبار نماید توقّف فیما امرت به فی امر الامآء انّه لهو الحاکم علی ما یشآء لا اله الّا هو المقتدر القدیر طوبی له یا زین بما استقام علی امر ربّه نشهد انّه من المخلصین انّا نکبّر علیه من هذا المقام الأمنع المنیع و نسأل اللّه بأن یحفظه من الّذین کفروا و یؤیّده علی خدمته فی کلّ شأن و یقدّر له ما قدّر لأصفیائه انّه لهو الغفور الرّحیم انّما البهآء علیک و علیه و علی الّذین فی هناک من لدن اسیر غریب و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

بنام بینندۀ دانا

کتابت دیده شد و ندایت شنیده گشت انشآء الله لا زال بافق اعلی ناظر باشی و بما یحبّ و یرضی فائز جز او نخواهی و بجز او تمسّک نجوئی امروز بحر کَرَم موّاج و آفتاب جود در تجلّی و ظهور طوبی لنفس عرفت و اقبلت و ویل للغافلین این یوم بطراز بیان مظاهر رحمن فائز بوده چه که جمیع بآن وعده و بشارت داده‌اند طوبی للفائزین قسم بآفتاب معانی که بآفتاب بیان رحمن مزیّن است که این لوح از صد هزار ولد صالح محبوب‌تر است و پاینده‌تر چه که ولد صالح و اشیای موجودۀ در عالم عنقریب بفنا راجع شود ولکن کلمة الله که از قلم اعلی نازل او را فنا اخذ ننماید و مرگ از عقب درنیاید تفکّر لتجد نفسک فی فرح مبین امروز انسان قادر است بر اینکه مقامی را اخذ نماید که ذکرش بمثابۀ نجم در سماء لوح الهی بدوام اسما و صفاتش مشرق و روشن باشد قل

یا الهی لک الحمد بما ذکرتنی من قلمک الاعلی اذ کنت فی السّجن الاعظم بما اکتسبت ایادی الاعدآء الّذین اعرضوا عنک و عن آیاتک الکبری ای ربّ قد اقبلت الیک و توجّهت الی افقک اسئلک بمظلومیّة مطلع آیاتک و مشرق بیّناتک بان تقدّر لی ما ینفعنی فیکلّ عالم من عوالمک انّک انت اعلم بی منّی و انّک انت العلیم الخبیر ثمّ اسئلک یا اله الوجود و مالک الغیب و الشّهود بان ترزقنی ولداً صالحاً لیذکرک فی ارضک و یثنیک فی بلادک ولو انّک جعلتنی بهذا اللّوح غنیّاً عن کلّ اثر و ثمر و ذکر و فی هذا الحین اختم مناجاتی بما نطق به احد اصفیآئک ربّ لا تذرنی فرداً و انت خیر الوارثین١

[یادداشت]

  • ١

    قرآن مجید، سورۀ انبیاء، آیۀ ٨٩

* * *

جناب زین علیه بهآء اللّه

بنام دوست بی‌نام

کتابت لدی الوجه حاضر آنچه مسطور مذکور آمد و شنیده شد انشآءاللّه همیشۀ ایّام بذکر مالک انام مشغول باشید و آنچه سؤال شده بود از آیۀ منزلۀ در هیکل که بملوک خطاب شده صحیح همان است که نازل شد کلمه‌ئی ترک نشده حرکت قلم اعلی در میادین الواح باطوار مختلفه مشاهده میشود در مقامی مطلب بایجاز نازل این بیان موسوم است بسهل ممتنع و در مقامی جمع مابین مقامین لذا در سورۀ ملوک آیات مذکوره باختصار ذکر شده و این افصح است اذا قیل بأیّ جرم حبسوه قالوا انّهم ارادوا ان یجدّدوا الدّین که معنی آن این است اگر گفته شود بچه جرم و عصیان نیّر امکان را حبس نموده‌اید گویند این قوم اراده نموده‌اند که دین را تجدید نمایند از مصدر اعلی جواب نازل اگر قدیم را اختیار نموده‌اید و او است پسندیده نزد شما چرا شرایع قبل را ترک نمودید در اوّل این آیه قل مقدّر است که چنین میشود قل لو کان القدیم هو المختار الی آخر و چون از بیان رحمن معنی قل مفهوم میشود لذا ذکر نشد و این مقام ظهور کمال فصاحت است باری این آیه ترک نداشته و صحیح است و آنچه در آیۀ اخری مذکور داشتید قوله تعالی اطلع من افق الانقطاع بوده

و اینکه از آیۀ منزلۀ در لوح پاپا سؤال نمودید این عبارات تلویحات کلمات ابن است که ذکر شده در مقامی میفرماید و اقول لکم انّ کثیرین سیأتون من المشارق و المغارب و یتّکئون مع ابرهیم و اسحق و یعقوب فی ملکوت السّموات و امّا بنو الملکوت فیطرحون الی الظّلمة الخارجیّة هناک یکون البکآء و صریر الأسنان و در مقام دیگر مذکور انّ النّور قد جآء الی العالم و احبّ النّاس الظّلمة اکثر من النّور لأنّ اعمالهم کانت شریرة لأنّ کلّ من یعمل السّیّئات یبغض النّور و لا یأتی الی النّور لئلّا توبّخ اعماله و امّا من یفعل الحقّ فیقبل الی النّور لکی تظهر اعماله انّها باللّه معمولة انتهی از دو فقرۀ مذکوره تلویح بیان مالک اسماء در آیۀ منزله معلوم میشود بعضی بیانات در بعضی از الواح راجع است بکتب قبل و ما سطر فیها در این ایّام مخصوص از برای ملّت زردشت الواحی نازل و آنچه در کتب ایشان تا امروز مستور بود مذکور آمد ولکن تا ما عندهم معلوم نشود احدی بر تلویحات کلمات منزل آیات مطّلع نخواهد شد

و امّا ما سألت من الأرواح و اطّلاع بعضها علی بعض بعد صعودها فاعلم انّ اهل البهآء الّذین استقرّوا علی السّفینة الحمرآء اولئک یعاشرون و یؤانسون و یجالسون و یطیرون و یقصدون و یصعدون کأنّهم نفس واحدة الا انّهم هم المطّلعون و هم النّاظرون و هم العارفون کذلک قضی الأمر من لدن علیم حکیم اهل بهاء که در سفینۀ الهیّه ساکنند کل از احوال یکدیگر مطّلع و با هم مأنوس و مصاحب و معاشر این مقام منوط بایقان و اعمال نفوس است نفوسی که در یک درجه واقفند مطّلعند از کمّیّات و کیفیّات و درایج و مقامات یکدیگر و نفوسی که در تحت این نفوس واقعند کما هو حقّه بر مراتب و مقامات نفوس عالیۀ از خود اطّلاع نیابند لکلّ نصیب عند ربّک طوبی لنفس توجّه الی اللّه و استقام فی حبّه الی ان طار روحه الی اللّه الملک المقتدر الغفور الرّحیم و امّا ارواح کفّار لعمری حین الاحتضار یعرفون ما فات عنهم و ینوحون و یتضرّعون و کذلک بعد خروج ارواحهم من ابدانهم این بسی معلوم و واضح است که کل بعد از موت مطّلع بافعال و اعمال خود خواهند شد قسم بآفتاب افق اقتدار که اهل حقّ را در آن حین فرحی دست دهد که ذکر آن ممکن نه و هم‌چنین اصحاب ضلال را خوف و اضطراب و وحشتی رو نماید که فوق آن متصوّر نه نیکوست حال نفسی که رحیق لطیف باقی ایمان را از ید عنایت و الطاف مالک ادیان گرفت و آشامید

چون از قبل وعدۀ جواب شد لذا این مختصر در حینی که ضوضاء مفترین مرتفع است و صیاح غافلین صوت و صیت رعد را منع نموده نازل و ارسال شد الیوم باید احبّای الهی ناظر بظهور و ما یظهر منه باشند بعضی روایات قبلیّه اصلی نداشته و ندارد و آنچه هم ملل قبل ادراک کرده‌اند و در کتب ذکر نموده‌اند اکثر آن بهوای نفس بوده چنانچه مشاهده نموده‌اید که آنچه در دست ناس موجود است از معانی و تأویلات کلمات الهیّه اکثری بغیر حقّ بوده چنانچه بعد از خرق حجاب بعضی معلوم و واضح شد و تصدیق نمودند که کلمه‌ئی از کلمات الهیّه را ادراک ننموده بودند مقصود آنکه اگر احبّای الهی قلب و سمع را از آنچه از قبل شنیده‌اند طاهر نمایند و بتمام توجّه بمطلع امر و ما ظهر من عنده ناظر شوند عنداللّه احبّ بوده مع این بلایای وارده و قضایای نازله قلم اعلی دوست نداشته و ندارد الّا ما ینطق بالحقّ انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم چه که نفحۀ این کلمه مانع است از ورود احزان ولکن اگر بتأویلات کلمات قبل مشغول شود معین بر احزان خواهد بود تا بعد خدا چه خواهد و وقت چه اقتضا نماید حال باین قدر اکتفا رفت احمد و کن من الشّاکرین کبّر من قبلی احبّائی الّذین اختصّهم اللّه لحبّه و جعلهم من الفائزین و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

محمّد اسمعیل بورنجانی

بنام یکتا خداوند مهربان

کتابت لدی الوجه حاضر و بلحاظ عنایات مالک اسماء مشرّف طوبی لنفس حضر لدی العرش کتابها بعد اذ نهیت عن التّوجّه الیه بما اکتسبت ایدی الظّالمین کلمه‌ئی در کتابت مشاهده شد که فی‌الحقیقه کلمۀ تامّه بوده و هست اگر نفسی موفّق بر عمل باو شود کلّ خیر را ادراک نماید و آن این است یا مولای یا مقتدای مقاصدی رضاک از خدا بخواه بر این کلمه ثابت باشی طوبی لمن شرب من هذه الکأس و کان من العارفین کرم حقّ لایحصی و فضلش بی‌منتها ابداً تعطیل در فیض فیّاض نبوده و نیست حوائج کل را اجابت فرموده و خواهد فرمود اینکه در بعضی احیان تأخیر شده لأجل مصلحت آن نفس بوده البتّه باحسن از آنچه خواسته فایز شود ولکن از برای نفوسی که فی‌الحقیقه برضایش متمسّکند مقامی دیگر مقدّر است طوبی لهم ثمّ طوبی لهم و کان فی کتابک اری السّمآء و الأرض و البحر الی آخرها کلّها آثار قدرتک کخطّ جری من قلمک فلا حاجة ان استدعی بک لارسال خطّک انتهی

بلی در یک مقام اطلاق این شأن بر کلّ اشیاء شده و میشود یعنی در کل حرکت قلم صنعیّۀ الهیّه ظاهر و مشهود و اولو الأبصار بدیدۀ ظاهر و باطن مشاهده مینمایند ولکن وجود کل بحرکت قلم اعلی معلّق و شرافت کل بنسبته الیه بوده لذا کل محتاج بوده و خواهند بود موحّد آن است که کل را مظاهر آیۀ اوّلیّۀ حقّ داند و در کل ظهورات اسمائیّه و صفاتیّۀ او را مشاهده نماید و آن آیه را مقدّس از کل و حاکم بر کل مشاهده نماید تا چه رسد بنفس حقّ تعالی تعالی من ان یقترن بخلقه او یعرف بما سواه اگر نسبت را از وجود بردارد معدوم صرف خواهد بود چه جای آنکه مظهریّت بر او اطلاق شود کل باو موجود و قائم و او از کل مقدّس و منزّه لا اله الّا هو الغنیّ المتعال

ذکر مقام ابوین در دار آخرت نموده بودید یکی از فضلهای مخصوصۀ این ظهور آن است که هر نفسی که بمطلع امر اقبال نمود ابوین او اگرچه بایمان بظهور فایز نشده باشند پرتو آفتاب عنایت الهیّه ایشان را اخذ فرماید هذا من فضله علی احبّائه اشکر و کن من الحامدین

اوصیکم یا احبّآء اللّه بالأمانة الکبری بین عبادی و خلقی لأنّ بها یرتفع امر اللّه فیما سواه و یظهر تقدیس امره بین العالمین کونوا امنآء بین العباد کذلک وصّیناهم فی الألواح انّ ربّک لهو العلیم الحکیم قل توکّلوا فی کلّ الأمور علی الحقّ الغفور انّه یعطی من یشآء ما یشآء و یمنع عمّن یشآء ما اراد انّه لهو المقتدر القدیر لا تحزنکم شؤونات الدّنیا قد قدّر لکم ما لا یعادله شیء فی الابداع ان کنتم من العارفین استقیموا علی الأمر علی شأن لا یزلّکم اریاح المضلّین

* * *

ورقة‌الرّضوان

بسمه الأعظم الأقدم

کتابت لدی الوجه حاضر و بنور حضور منوّر و آنچه در او مذکور ملاحظه شد حمد محبوب عالم را که بحبّش فائزی و بافقش ناظر و بر امرش مستقیم و بذکرش ذاکر انشآءاللّه باید بشأنی مستقیم باشی که اگر از افق امر بغیر ارادۀ کلّ من علی الأرض حکمی ظاهر شود در کمال استقامت بگوئی هذا لهو الحقّ اعظم امور استقامتست و هر چه امر عظیمتر فتنه‌اش بیشتر اگر نفوس حقّ را یفعل ما یشآء میدانستند و فی‌الحقیقه باین کلمۀ مبارکه موقن بودند هرگز نفسی اعتراض بر حقّ نمینمود محبوب بحبیب فرمود ان استقم کما امرت از این کلمۀ طیّبۀ مبارکه شأن استقامت و عظمت آن معلوم و واضحست انشآءاللّه لازال از این کأس بیاشامی و باین مقام فائز باشی ذکرت لدی العرش بوده و هست از اختلاف امور محزون مباش انشآءاللّه کل باصلاح آید آنچه در دست داری تمام کن انّه یؤیّدک لیبقی منک ما یکون مزیّناً بطراز ذکر ربّک العلیم الخبیر انّما البهآء علیک و علی من معک من لدن عزیز عظیم

* * *

کلام اللّه ولو انحصر بکلمة لا تعادلها کتب العالمین انّک لا تحزن بما اختصرنا اللّوح لأنّ فیه یری کتاب عظیم هذا لوح امتزج بملح اللّه اذا ذقت و وجدت قم و قل لک الحمد یا اله العالمین لو نمزح فی السّجن لا تعجب لأنّ الأحزان ما اخذتنا فی سبیل ربّک و نحن فی سرور بدیع قد فدینا احداً من الأغصان بدعاً قل لک الثّنآء یا بهآء العالمین یا لیت عرفت تموّجات هذا البحر الأعظم و ما فیه من لآلئ اسرار ربّک العزیز الحمید

* * *

هو المبیّن الصّادق الامین

کنّا ماشیاً فی البیت و سامعاً حدیث الارض اذاً ارتفع النّدآء من الفردوس الاعلی یا ملأ الارض و السّمآء البشارة البشارة بما اقبل علیّ قبل اکبر الی السّجن فی سبیل اللّه مالک القدر ثمّ ارتفع النّدآء مرّة اخری من الجنّة العلیا یا اهل السّفینة الحمرآء افرحوا بما ورد الامین فی حصن متین و سجن مبین فی سبیل اللّه ربّ العالمین

امروز روز نشاط و انبساط است لعمری در ملأ اعلی بساط فرحی گسترده شده که برچیده نشود چه که امروز عشّاق مدینۀ وفاق و اتّفاق بکمال اشتیاق جانرا در سبیل نیّر آفاق انفاق نمودند و فدای مقصود یکتا کردند سطوت ظالمهای خونخوار منعشان ننمود و آتش غضب سَبُعی ایشانرا از توجّه بازنداشت امروز در مدینۀ عشّاق نغمه‌ها مرتفع و زمزمه‌های لطیف روحانی مسموع طوبی از برای آذانیکه باصغا فائز گشت و از ندای احلی و صریر قلم اعلی محروم نماند

از ارض طاء و یاء خبرهای تازه رسیده حضرت پادشاه ایّده اللّه جمعی را اخذ نمودند از جمله دو نفس از اهل بها و اصحاب سفینۀ حمرا را مع آنکه کلّ شاهد و گواهند که این حزب مقصودشان اصلاح عالم و تهذیب نفوس امم بوده و هست و سبب و علّت این اخذ از قرار مذکور آنکه بعضی از مکتوبات و اوراق در خانه‌ها و بازارها یافته‌اند که مشعر بر خلاف آرای دولت و ملّت بوده و گمان نموده‌اند بعضی از آن از این حزب بوده قسم بآفتاب حقیقت که الیوم از افق سجن عکّا مشرق و لائح این حزب لا زال از اعمال نالائقه و افعال مردوده مقدّس و مبرّا بوده و هستند این امور و امثال آن از اراذل قوم است اهل بها من غیر ستر و حجاب آنچه را که سبب اتّفاق و اتّحاد عباد است و همچنین علّت عمار بلاد امام وجوه امرا و علما ذکر نموده‌اند بامید آنکه اسّ فساد و نزاع را از ارض بردارند و سلاح عالم را باصلاح تبدیل نمایند حقّ شاهد و نفس مبارک پادشاه ایّده اللّه گواهست بر آنچه ذکر شد چهل سنه میشود که این حزب تحت سیاط ظالمین مبتلا بقسمیکه اطفال را هم کشته‌اند چه مقدار از ابنا را که امام وجوه آبا سر بریدند خانه و اموال را نهب و غارت نمودند مع‌ ذلک احدی از این حزب لم و بم نگفته و بر دفاع قیام ننموده از جمله حکایت واردۀ واقعۀ در عشق‌آباد و همچنین در ارض صاد وارد شد آنچه که سبب حنین خامه و آمه گشت امر منکری که سبب حزن اکبر شد آنکه شخص معروفی از جانب بزرگی در عکّا وارد و مطالبی اظهار نمود نعوذ باللّه از آن مطالب ذکرش بهیچوجه جایز نه چه که ظلمت ظلم نور عدل را مستور نموده بل محو کرده نفسی مشاهده نمیشود که نَفَسی للّه برآورد و عرایض مظلومهای عالم را بشنود هل من ذی اذن لیسمع ما ورد علینا و هل من ذی عین لیری عبراتنا نسئل اللّه ان یزیّن الامرآء بطراز العدل و العلمآء بنور الانصاف و یؤیّدهم علی الرّجوع الیه انّه هو الغفّار التّوّاب و چون مطالب آن شخص مقبول نیفتاد او و مرسل او بر عناد قیام نمودند سیّد قد ظهرت سیادته من علم اللّه ربّ العالمین بزرگواری را از اولاد رسول و ذرّیّۀ بتول در ارض ص شهید نمودند و بعد جسد انور اطهر را سوختند و قطعه قطعه کردند بذلک ناحت الاشیآء ولکنّ القوم فی غفلة و ضلال و از آن یوم الی حین آمر بکمال ظلم و عناد ظاهر اموال این حزب مظلوم را هر یوم باسمی اخذ نموده حال سندهای متعدّده در دست موجود ولکن مستور الی ان یأتی اللّه بنور عدله از جمله نفوس مأخوذۀ در ارض ط سیّاح افندی بوده مولای او چون این خبر منکر را شنید خوف ارکانش را اخذ نمود از بیم آنکه اسرار مکنونه ظاهر شود و بغضای مخزونه باهر گردد سبحان ‌اللّه مع آنکه حضرت پادشاه در هر مقامی از مقامات ملاحظۀ عدل را داشته و بقدر وسع در عمار بلاد و راحت عباد ساعی و جاهد مع ذلک نفوسیکه از عنایات ملوکانه بمقامات عالیه رسیدند و صاحب خزینه شدند قصد ضرّش نموده‌اند ولکن آنحضرت از عدوّ خانگی بیخبر باری چون خبر اخذ سیّاح را شنید در ارض یاء نار ظلمی برافروخت که شبه و مثل نداشته که شاید باین اعمال خود را طاهر نماید و بری سازد

امّا حکایت ارض یاء در شب بیست و سوّم رمضان المبارک نوّاب والا حاکم آن ارض بامر آمر صاد قصد اولیای الهی نمودند و جنابان آقا علی و آقا علی‌اصغر علیهما بهآء اللّه و رحمته را در جامع شیخ حسن سبزواری اخذ نمودند و با گماشتۀ والا حاجی نایب با خفّت تمام آن دو مظلوم را بحضور میبرند بعد از اشتعال نار ظلم و غضب بحبس میفرستند و در حبس از قرار مذکور زخارف فانیه اخذ نموده مرخّص مینمایند و بعد مجدّد بامر والا این دو نفر را مع چند مظلوم دیگر میگیرند و اسامی آن نفوس مقدّسه در دفتر الهی از قلم عدل مذکور و مرقوم و در آن محلّ که اخذ مینمایند آن مظلومها را با زنجیر میبندند و در عرض راه خلق ظالم با چوب و سنگ و زنجیر میزنند تا آنکه بحضور والا میرسانند بسیار خوشوقت میشوند و بعد علما را حاضر مینمایند و تحریک میکنند للّه الحمد آن نفوس مقدّسه باستقامت کبری ظاهر سطوت ایشانرا از صراط مستقیم منع ننمود و غضب از نور یقین محروم نساخت آنچه سؤال نمودند جوابهای شافی کافی شنیدند و بعد امر بحبس شد و در حبس مبلغی اخذ نمودند و صبح دوشنبه سرکار والا جلال ‌الدّولة آقا شیخ حسن و پسرهایش شیخ باقر و شیخ جعفر و همچنین آقا سیّد علی مدرّس با دو پسر دیگر و جمعی دیگر از علما را احضار مینمایند و آقا علی‌اصغر مظلوم را در حضور طناب میاندازند و شش نفر دیگر را با آن جسد اطهر با شیپور و طبل و ساز میبرند پشت تلغرافخانه جناب حکیم الهی حضرت ملّا مهدی را گردن میزنند و جان نداده شکمش را پاره میکنند و سنگسار مینمایند و بعد جسد مطهّرش را میبرند در محلّۀ دیگر آتش میزنند جناب آقا علی را هم درب خانۀ یکی از علما سر میبرند سر را بالای نیزه میکنند و بدن مطهّرش را نشانۀ حجرهای بغضا مینمایند و از قرار مذکور عارف ربّانی ملّا علی سبزواریرا درب خانۀ شیخ حسن میآورند ولکن آن مست بادۀ الست بخلق میفرماید در ارض طف سیّد‌ الشّهدآء روح ما سوىٰه فداه فرمودند هل من ناصر ینصرنی این عبد میگوید هل من ناظر ینظرنی سبحان‌ اللّه از اینکلمۀ علیا نیّر انقطاع مشرق نشهد انّه شرب رحیق البقآء من ایادی عطآء ربّه المشفق الکریم و رحیق مختوم بقسمی اخذش نمود که از عالم و عالمیان گذشت و جان را که اعزّ اشیاء عالمست در سبیل دوست فدا نمود او را هم سربریدند و بدن مبارکش را سنگ‌باران کردند جذب و اشتیاق عشّاق در آن یوم ملأ اعلی را متحیّر نمود

آیا در دنیا نفسی یافت میشود که للّه و فی اللّه اغنام را از ذئاب حفظ نماید آیا ملوک ارض جمیع امور را بحفظ انفس خود مخصوص نموده‌اند آیا در پیشگاه کرسیّ عدل الهی جواب چه میگویند

یا تیمس یا دارای گفتار و مطلع اخبار یکساعت بر مظلومهای ایران بگذر و ببین مشارق عدل و مطالع انصاف زیر شمشیر اصحاب اعتساف مبتلا اطفال بی شیر مانده‌اند و عیال در دست اشقیا اسیر زمین از خون عشّاق نگار بسته و زفرات مقرّبین عالم وجود را مشتعل نموده

یا معشر الملوک شما مظاهر قدرت و اقتدار و مشارق عزّت و عظمت و اختیار حقّید نظری بر حال مظلومان نمائید یا مظاهر عدل بادهای تند ضغینه و بغضا مصابیح بر و تقوی را خاموش کرد در سحرگاهان نسیم رحمت رحمانی بر اجساد سوختۀ مطروحه مرور نمود و از هزیزش اینکلمات عالیات مسموع وای وای بر شما ای اهل ایران خون دوستان خود را ریختید و شاعر نیستید اگر بر کردار خود آگاه شوید سر بصحرا گذارید و بر عمل و ظلم خود ناله و ندبه نمائید

ای حزب گمراه اطفال را چه گناه آیا در آن ایّام بر عیال و اطفال آن مظلومان که رحم نموده از قرار مذکور از حزب حضرت روح علیه سلام اللّه و رحمته در خفیّه قوتی فرستاده‌اند و محض شفقت مظلومانرا یاری نمودند از حقّ میطلبیم کلّ را تأیید فرماید بر آنچه رضای او در اوست

یا اوراق اخبار در مدن و دیار آیا حنین مظلومانرا شنیدید و نوحۀ ایشان بسمع شما رسیده و یا مستور مانده امید آنکه تجسّس فرمایند و بر اعلای آنچه واقع شده قیام کنند شاید نصایح مشفقانه و مواعظ حکیمانه عباد غافل را آگاه نماید و بطراز عدل مزیّن دارد

یا مهدی طوبی لک نشهد انّ اللّه کان معک اذ نطقت بالحقّ نشهد انّک شربت رحیق الشّهادة فی سبیله و فدیت بنفسک لاعلآء کلمته یشهد لسانی و قلمی بانّک نصرت دین اللّه حقّ النّصر و صبرت فیما ورد علیک من عباده الغافلین

و جناب آقا محمّدباقر را هم درب خانۀ صدر ‌العلما سر بریدند و سنگسار نمودند دو برادر را هم میبرند میدان شاه آقا اصغر را سر میبرند و آقا حسن را میدوانند بضرب چوب تا سر میدان یکی از ملازمان شاهزاده باو که از همه کوچکتر بوده میگوید بیا و بد بگو من ترا میخرم و پول میدهم آن نونهال بستان محبّت الهی جواب میگوید چه بگویم تو بآنچه مأموری مشغول شو و عمل نما در آن حین ظالمی شمشیری بر پهلوی مبارکش میزند و چند نفر دیگر با قمه آن جسد مقدّس را قطعه قطعه میکنند و ظالمی دیگر نیزه‌ئی بر سینه‌ئی که مخزن حبّ ربّانی بود میزند بعد میرغضب میآید و سر را جدا میکند و بر سر نیزه مینماید و میبرند خانۀ آقا شیخ حسن مجتهد و بعد عمل نموده‌اند آنچه را که هیچ نفسی از قبل و بعد عمل ننموده و چشم ابداع شبهش را ندیده و از قرار مذکور شیخ بمیرغضب انعام داده و بعد سر را در محلّها میگردانند و اجساد مطهّره را بر خاک میکشند و خلق با سنگ و چوب میزنند و میبرند در گودالها میریزند و نوّاب والا امر میکند شهر را چراغان کنند و بعیش و عشرت مشغول گردند و مبارک ‌باد گویند و آن شب مکرّر درب خانۀ شهدای مظلومین جمع میشوند و ساز میزنند و اهل و عیال مظلومان از خوف و ترس در را بروی خود میبندند دیگر حقّ آگاهست که چه گفتند و چه کردند و بر آنمظلومان چه وارد شده پسران جناب ملّا مهدی دو نفر را مرخّص میکنند بروند سیصد تومان بیاورند آنچه تا حال واقع شده هفت نفر را شهید نمودند و چند نفس را هم در حبس دارند دیگر معلوم نیست بآن نفوس و سایر عباد چه عمل نمایند انّ ربّنا هو العلیم الخبیر

یک نفس هم از آن نفوس بکلمه‌ئی نطق فرمود که بسیار مؤثّر است حینیکه نوّاب والا جلال ‌الدّولة بیکی از نفوس مطمئنّۀ موقنه فرموده انکار کن و تبرّی نما تا خلاص شوی آن پیر مدینۀ بیان فرمود چهل سالست من منتظر این یوم بودم که ریش سپیدم در سبیل الهی بخونم رنگین شود از این کلمه مقامات محبّت و عشقش ظاهر و هویدا طوبی للعارفین

و از قراریکه نوشته‌اند این امور شنیعۀ واقعه از حضرت پادشاه ایران ایّده اللّه نبوده و از دولت حکمی صادر نه فی ‌الحقیقه چند سنه میشود که حضرت پادشاه ایّده اللّه برأفت و شفقت با مظلومهای عالم سلوک فرموده‌اند این حکم و امثال آن از نوّاب ظلّ‌ السّلطان صادر گشته و گفته‌اند چون خبر اخذ سیّاح را شنیده باین اعمال خواسته رفع بعضی توهّمات را نمایند العلم عند اللّه لیس لنا ان نذکر ما نعلم نسئل اللّه تبارک و تعالی ان یعرّف حضرة السّلطان ما کان مستوراً عنه انّه هو السّامع المجیب

چندی قبل هم اوراقی در بیوت و محلّات یافته‌اند و بحضور ارفع اشرف پادشاه ایدّه اللّه برده‌اند بعضی از اعدا نسبتش را ببابی دادند آنحضرت فرمود تا حال از این حزب این حرکات دیده نشده این حرکت از شخصی است که بحضرت عبد ‌العظیم پناه برده و در آنجا ساکن و بعد حکم فرمودند او را اخذ نموده از سرحدّ ایران خارج نمایند و بعد از اخراج او مجدّد در بعضی بیوت و اسواق هر یوم اوراقی بدست افتاده و در آن آنچه که سبب و علّت فتنه و فساد بوده مرقوم و مذکور بعد از مشاهدۀ ورقه حکم اخذ دو نفر از این حزب شده و این دو نفر قسم یاد نمودند و بکمال عجز عرض کردند که از فضل الهی اذیال این حزب مقدّس و مبرّاست چه که این حزب دولتخواه و ملّت‌خواهند و از امثال این امور نالائقۀ کاذبه فارغ و آزاد باری بعد عدل الهی و همّت حضرت پادشاهی و جد و جهد ملازمان دولتخواه صاحب ورقه اخذ شد اسمش احمد از اهل کرمان او را اخذ نمودند اقرار کرد بر عمل خود از سبب و علّت پرسیدند عرض نمود عداوت با حزب بابی مرا واداشت بر تحریر این ورقه و مقصودش از اینعمل مردود آنکه این حزب مظلوم را مجدّد مبتلا نماید و کلّ میدانند که این ظالم با این حزب کمال عداوت ر ا داشته و دارد و بنار بغضا مشتعل است چه که او از حزب مخالفست و عنادش بمثابۀ آفتاب ظاهر و واضح

یا سلطان اقسمک بعدل اللّه و سلطانه و بمظاهر فضله و مشارق آیاته اینکه تفحّص فرمایند تا صدق اینمظلومان و عدم فساد و خیر‌خواهیشان در پیشگاه حضور حضرت شهریاری واضح و معلوم گردد یا سلطان قسم بآفتاب حقیقت این حزب دولتخواهند چه که عاقلند دثارشان آداب پسندیده و شعارشان اخلاق مرضیّۀ روحانیّه است امید آنکه از پرتو انوار آفتاب عدل حضرت پادشاهی اهل عالم بطراز راحت و اطمینان مزیّن و منوّر گردند الامر و الحکم فی قبضة قدرة اللّه ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع

سه نامه از ارض یاء در اشتعال نار بغضا و شهادت نفوس راضیۀ مرضیّۀ مطمئنّه ارسال نمودند ولکن مضمون هر یک مخالف دیگری محض فضل مطابق هر یک لوحی از سماء مشیّت نازل طوبی للفائزین و اینصحیفۀ مبارکه یکی از آنهاست طوبی للقارئین

* * *

سر چاه

جناب ملّا آقا بابا علیه بهآء اللّه

صحیفة اللّه المهیمن القیّوم

هو المنادی امام وجوه العالم

یا آقا بابا علیک بهآء اللّه الأبهی هل تعلم من ینادیک قلم اللّه الأعلی و هل تعرف من ایّ افق من هذا الأفق المشرق المنیر افرح بعنایة ربّک بما تحرّک علی ذکرک یراعة البیان من لدی الرّحمن لیقرّبک الی مقام تسمع من الذّرّات الملک للّه ربّ العالمین قد جری فرات الرّحمة عن یمین العرش و ماج بحر الفضل فضلاً من لدی اللّه العزیز الحمید طوبی لمن نبذ ما عند القوم فی یوم اللّه و اخذ کأس البقآء باسمی الأبهی و شرب منها رغماً لکلّ عالم مریب انّا سمعنا ندائک مرّةً فی اللّیل و اخری فی الیوم و تارةً فی الأسحار انّ ربّک یسمع و یری و هو الفضّال العلیم الخبیر لا یعزب عن علمه من شیء یفعل ما یشآء بسلطان من عنده و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر

انظر ثمّ اذکر ما ورد علی المظلوم اذ کان فی السّجن تحت السّلاسل و الأغلال و نصره اللّه بجنود الغیب و الشّهادة و اخرجه بسلطان تحیّرت منه افئدة العارفین فلمّا خرج اقبل الی الزّورآء و لمّا بلغ ظهر ما انزله الرّحمن فی الفرقان و نفخ فیه اخری و انصعق الطّوریّون الّا من شآء اللّه ربّ العرش العظیم و خرقنا الأحجاب باصبع الاقتدار و کشفنا ما کان مستوراً فی کنز عصمة اللّه الفرد الواحد العزیز العظیم کذلک انزلنا الآیات و ارسلناها الیک لتجد منها عرف عنایة ربّک المشفق الکریم اذا بلغت و قرأت ولّ وجهک شطر السّجن و قل

لک الحمد یا من فی قبضتک زمام الأمم و من نفحات وحیک تعطّر العالم اسألک باسمک الّذی به سخّرت القلوب و نوّرت الغیب و الشّهود ان تؤیّدنی علی ما یتضوّع به عرف رضائک ای ربّ ترانی مقبلاً الی سمآء عطائک و متشبّثاً بردآء جودک و کرمک اسألک بالّذی به ارتعدت فرائص الظّالمین و احترقت افئدة المعتدین و به بعث من فی القبور و ظهرت خافیة الصّدور ان ترفعنی باسمک بین عبادک و تقیمنی علی خدمة امرک بین خلقک فانصرنی یا الهی بالحکمة و البیان انّک انت المقتدر العزیز المنّان

یا ایّها النّاظر الی الوجه طوبی لک و نعیماً لک قد فزت بما لا فاز به اکثر العباد ندا را شنیدی و بکلمۀ مبارکۀ لبّیک لبّیک یا مقصود العالمین فائز شدی مقصود از عالم سمع و بصر مشاهده و اصغاء ندای الهی و افق ظهور بوده و هست ولکن عباد غافل رحمت و فضل الهی را انکار نمودند و بنعمت عرفان و مائدۀ ایقان کافر شدند و سبب منع عباد و علّت آن علمای عصر بوده‌اند سبحان‌اللّه مع آنکه بصدهزار نوحه و ندبه و ناله از مقصود عالمیان ظهور موعود و لقائش را مسئلت مینمودند و چون ظاهر شد عمل کردند آنچه را که طراز اوّل و طلعت اوّل بر رماد مقرّ اختیار نمود یا ایّها المنجذب بآیاتی و الطّائر فی هوآء حبّی جهد نما شاید بمثابۀ حزب قبل عباد باوهام مبتلا نشوند طوبی از برای نفسی که خود را از قصص مذکورۀ بین عباد مطهّر نمود از برای اصغاء کلمۀ علیا قل

الهی الهی ایّد عبادک علی ما یقرّبهم الیک و یطهّرهم عمّا لا ینبغی لأیّامک و یوفّقهم علی ما امرتهم به فی کتابک ای ربّ لا تدعهم بأنفسهم و لا تخیّبهم عن باب فضلک و لا تحرمهم عن بحر بیانک انت الّذی شهدت الذّرّات بجودک و عطائک و بقدرتک و اقتدارک وفّقهم یا الهی علی الاستقامة علی امرک و الرّجوع الی بساط عزّک و الانابة امام وجهک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الفضّال ذو الفضل العظیم و الفیّاض ذو الفیض العمیم

اولیا را از قبل مظلوم تکبیر برسان شاید نفحات تکبیر ایشان را سرمست نماید و بما ینبغی تمسّک جویند مستی که از بادۀ معرفت حاصل شود عالم وجود را بنشاط آرد و انبساط بخشد باید اولیا رغماً للأعدآء بحکمت و بیان عباد جاهل را ببحر علم و حکمت الهی راه نمایند سبحان‌اللّه آثار قدرت در هر شیئی از اشیاء موجود و آیات بمثابۀ امطار نازل و هاطل و مکلّم طور من غیر ستر و حجاب بر عرش ظهور مستوی مع‌ذلک بکلمۀ علی کندی و ابن ذئب و امثالهما از مشرق وحی الهی و مطلع نور صمدانی محروم گشته‌اند و اهل بیان از کل غافلتر و محتجبتر مشاهده میشوند لعمری عرف یوم اللّه را نیافته‌اند بمراتب از حزب شیعه محجوبتر و بعیدتر بوده و هستند طوبی از برای اهل بهاء که اگر نقطۀ اولی را در امرش متوقّف بینند در ما ظهر من عنده توقّف نمایند اینست مقام استقامت کبری قد ذکرت کلّ ما ینبغی لأمری و ظهوری و طلوعی و استوائی انّ ربّک هو الشّاهد العلیم و النّاظر الحکیم

جناب محمّد علیه بهائی مکرّر ذکر شما را نموده و نامۀ آن جناب را بساحت مظلوم ارسال داشته و عبد حاضر عرض نمود و این لوح ابدع انور اعلی از سماء عطا نازل لتشرب منه باسمی القیّوم رحیقی المختوم و تقول

لک الحمد یا مولی العالم و لک الشّکر یا مقصود الأمم بما ذکرتنی فی سجنک الأعظم اذ کنت فی بحبوحة الأحزان بما اکتسبت ایادی اهل الطّغیان

طوبی للسانک بما شهد بما شهد به اللّه و لقلبک بما تنوّر بنور العرفان نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یقدّر لک نوراً یمشی امام وجهک فی کلّ عالم من عوالمه انّه هو المقتدر العزیز الوهّاب قد اتی فی هذا الحین ما کان مکنوناً عن الأنظار و مستوراً عن الادراک بما اراد مشرق عنایة ربّک ان یفتح باب الغفران لأبیک و اخیک لعمری بذکری ماج بحر العفو و العطآء من لدی اللّه مولی الوری و مالک ملکوت الأسمآء قد احاطهما فی هذا الحین فضل ربّک و نطق قلمی الأعلی و قال البهآء علیکما و النّور علیکما و الرّوح علیکما و نفحات الوحی علیکما و فوحات القمیص علیکما نسأل اللّه ان ینزل علیکما فی کلّ الأحیان رحمة من عنده و عنایة من لدنه و یجعلکما من الّذین عاشروا مع اصفیائه و انبیائه فی الفردوس الأعلی انّه هو منزل الآیات و مظهر البیّنات و مالک الأسمآء و الصّفات

یا ایّها المذکور قد فزت بما لا تعادله الأشیآء اشکر ربّک مولی الأسمآء انّه ذکرک بما اشرق نور البیان من افق الامکان و دلع دیک العرش و قال البهآء المشرق من افق هذا البهآء علیک و علی من معک و یسمع ذکرک فی هذا الذّکر الأعظم و النّبإ العظیم انّ البحر اراد ان یظهر بأمواج اخری لیبشّر اولیآء اللّه برحمته و فضله و عطائه انّه ما من اله الّا هو یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو الآمر الحکیم طوبی لعبد فاز بذکر اللّه الأعظم و شرب رحیق الوحی من بیان ربّه المشفق الکریم

یا علی قبل اصغر قد فزت بذکر اللّه مالک القدر من قبل هذه مرّة اخری اشکر ربّک بهذا الفضل المبین طوبی لک و لمن تمسّک بالتّقوی فی ایّام اللّه مولی الوری و اعرض عن الهوی انّه من المخلصین فی کتابی العظیم

قد انزلنا الآیات و فیها اوامری و احکامی الّتی بها حفظنا عبادی و نصرناهم بالحقّ ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین خذ کتابی بقدرة من عندی و ضع ما عند الّذین انکروا رحمة اللّه و کفروا بما نزّل من عنده الا انّهم من الصّاغرین البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین اخذوا کأس فضلی من ید عنایتی و شربوا بهذا الاسم الّذی به ارتعدت فرائص المشرکین

یا محمّد قبل حسن صیّادهای بی‌وفا قصد مقام اعلی نموده‌اند و ظالمهای ارض با اسیاف بغضا ارادۀ هیکل بقا کرده‌اند ارادوا ان یطفئوا نور اللّه بمفتریاتهم ولکن مظلوم من غیر ستر و حجاب امام احزاب قائم لم تمنعه سطوتهم و لا صفوفهم ینطق بما امر به من لدن آمر حکیم سبحان‌اللّه مع آنکه کل ندا را شنیده‌اند و آثار اللّه را دیده‌اند مع‌ذلک بر اعراض و انکار قائم لن یصیبنا الّا ما کتب اللّه لنا سوف یرون جزآء اعمالهم عدلاً من لدن حاکم خبیر لا تحزن من شیء ستفنی الدّنیا و سطوة امرائها و ضوضآء علمائها و یبقی الملک للّه العزیز الحمید البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین شربوا رحیق الاستقامة فی هذا الأمر المحکم المتین

یا قلمی الأعلی اذکر من سمّی بمحمّد قبل حسین الّذی اقبل الی اللّه فی هذا الیوم المبارک العزیز البدیع قد احاطت العالم نفحات وحی مالک القدم ولکنّ الأمم فی ریب مبین قل

الهی الهی لک الفضل بما ایقظتنی و لک الثّنآء بما عرّفتنی و لک البهآء بما علّمتنی صراطک المستقیم اسألک یا مالک القدم باسمک الّذی به سخّرت الکائنات و امرک الّذی به اظهرت ما کان مکنوناً فی علمک و مخزوناً فی خزائن حکمتک ان تؤیّد اولیائک علی ما یرفعهم بین عبادک باسمک قدّر لهم کلّ خیر قدّرته فی کتابک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین

کذلک زیّنّا سمآء اللّوح بکواکب الحکمة و البیان امراً من لدنّا و فضلاً من عندنا طوبی للعارفین و طوبی للمتفرّسین

یا آقا بابا علیک بهائی انّا اردنا ان نختم کتابک بذکر من احبّنی و تمسّک بحبلی و نطق بثنائی و فاز بلقائی و شرب رحیق الوحی من کأس عطائی و قام علی خدمة امری بین عبادی و سمّی بجوان روحانی فی کتابی العزیز البدیع

حسب الأمر صورت این صحیفۀ مبارکه و آنچه بآن اطراف ارسال شده و میشود نزد جناب نورانی یعنی جوان روحانی علیه بهآء اللّه الأبدی ارسال دارند لیفرح و یکون من الشّاکرین

* * *

جناب ابوالحسن علیه بهآء اللّه

هو الصّادق الأمین

یا اباالحسن انشآءاللّه بعنایت مخصوصۀ حقّ فائز باشی و به ما ینبغی لأیّام اللّه عامل ایمان را بمثابۀ درخت مشاهده کن اثمار و اوراق و اغصان و افنان او امانت و صداقت و درستکاری و بردباری بوده و هست بعنایت حقّ مطمئن باش و بخدمت امرش مشغول قد جعلناک امیناً من لدی الحقّ و نوصیک بما یرتفع به امر اللّه ربّ العالمین و اذن دادیم ترا باخذ حقوق الهی عاشر مع العباد بالرّوح و الرّیحان و کن لهم ناصحاً امیناً و صاحباً شفیقاً ثمّ ارض بما قضیناه لک

امروز کل باید بکلمۀ رضا فائز شوند نقطۀ اولی جمیع را آگاه نموده و باین مقام بلند اعلی اخبار فرموده تا کل برضای الهی فائز شوند و از اراده‌های خود که نتیجه و خاتمۀ آن را مطّلع نیستند بگذرند و بارادة اللّه ناظر باشند فی‌الحقیقه این دو روز قابل نیست که نفسی بملاحظۀ آن از حقّ غافل شود و یا بغیر رضای او حرکت نماید

جمیع دوستان را تکبیر برسان و باین مقام که فی‌الحقیقه اعلی المقام است متذکّر دار کذلک یأمرک المظلوم لتشکر ربّک النّاطق الکریم البهآء علیک و علی الّذین عملوا بما امروا به من لدن علیم حکیم

* * *

جناب ابوالحسن الّذی فاز

بسمی المهیمن علی الأسمآء

یا اباالحسن لعمری قد فتح باب السّرور بمفتاح اسمی الغفور فی ایّام فیها اراد المشرکون ان یطفئوا نور اللّه ربّ العالمین قل انّه لا یشغله شأن عن شأن و لا تمنعه عمّا اراد سبحات العالم و لا حجبات المریبین انّا فتحنا علی وجهک و وجه ابیک باب اللّقآء تبارک اللّه مولی الأسمآء و فاطر السّمآء الّذی ایّدکما الی ان وردتما فی البقعة النّورآء المقام الّذی نطق مولی الوری الملک للّه الواحد الفرد العلیم الحکیم کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی و بشّرهم بعنایتی و رحمتی و انا الفضّال الکریم قد انزلنا لکم من ملکوت البیان ما لا یعادله ما ترونه الیوم یشهد بذلک من عنده کتاب مبین البهآء علیک و علیهم و علی الّذین نصروا دین اللّه مالک هذا الیوم البدیع

* * *

ط

جناب آقا سیّد ابوالفضل علیه بهآء اللّه گل

بنام مقصود عالمیان

یا اباالفضل باین کلمۀ طیّبۀ مبارکه که بمثابۀ آفتاب از افق سماء لوح الهی مشرقست ناظر باش ینبغی للانسان ان یظهر منه ما یفرح به العالم لا بما یرتفع به حنین الأمم هذا مذهب اللّه لو هم یعرفون هذا دین اللّه لو هم یشهدون هذا امر اللّه لو هم یسمعون انّ قلمی الأعلی فی کلّ الأحیان یجول فی مضمار الموعظة و النّصیحة و الحکمة و البیان ولکن اهل الامکان یسمعون و لا یعملون الّا من شآء اللّه ربّک المهیمن القیّوم آفتاب عدل را تیرگی ظلم از اشراق منع نموده البتّه روزی اصبع ارادۀ مالک احدیّه حجاب مانعه را خرق نماید و انوار آفتاب حقیقت ظاهر و باهر و هویدا گردد اگر جمیع من علی الأرض جمع شوند قادر بر اطفای نور الهی نبوده و نخواهند بود انّ ربّک ینطق بالحقّ و هو العلیم الخبیر

در جمیع قرون و اعصار علمای عصر ناس را از افق اعلی منع نموده‌اند ایشانند حجاب اکبر و سبحات جلال هم علمآء عند النّاس و جهلآء عند ربّک العزیز الحکیم احدی از خارج بر ارادۀ رحمانی و مشیّت سبحانی مطّلع نبوده و نیست بعضی اهل حقّ را بزعم خود اهل فساد دانسته و سبب اتّحاد را علّت اختلاف شمرده لعمر اللّه اگر به ما اراده اللّه مطّلع شوند کل بشطر دوست توجّه نمایند و طائف حول ارادۀ الهی گردند بعض امورات در اوّل امر از بعضی جهّال ظاهر و آن سبب ظنون و اوهام عباد گردید از حقّ بخواهید تا کل را مؤیّد فرماید بر عرفان آنچه مقصود است انشآءاللّه آن جناب بکمال روح و ریحان القا نمایند آنچه را که سبب عرفان و اطمینان عباد است انّه یؤیّدک فضلاً من عنده و هو المقتدر القدیر انّا ذکرناک من قبل و فی کتاب عبدنا الحاضر و فی هذا اللّوح المنیر ان اشکر اللّه بهذه الموهبة الکبری و هذا الفضل العظیم البهآء علیک و علی من اقبل اذ اعرض عنه کلّ غافل بعید

* * *

ط

جناب سیّد ابوطالب علیه بهآء اللّه

هو الشّاهد السّامع المجیب

یا اباطالب مظلوم میفرماید الحمد للّه فائز شدی بآنچه که سبب عزّت شماست در جمیع عوالم الهی این ذلّت شما فخر عزّتهاست و انشآء اللّه سجن شما و دوستان الهی علّت و سبب حرّیّت و آزادی اهل عالم است در همان ارض چهار ماه اینمظلوم تحت سلاسل و اغلال بود در حبسیکه شبه آن تا حال دیده نشده و قبل از آنهم در ساعات معدوده در سجن که محلّ حقیقی اصفیا و انبیا و اولیای حق بوده وارد شدیم حبس اوّل که ساعات معدوده باشد مدارا نمودند و حبس ثانی بکمال شدّت و غضب ولکن در جمیع احوال مسرور بودیم و بکمال تسلیم و رضا صابر و ساکن یا طالب در سبیل الهی بر تو وارد شد آنچه بر مظلوم اشدّ از آن وارد قد اقتدیت به فی سبیل اللّه ربّ العالمین اگر جمیع اهل عالم لذّت ذلّت را در سبیل الهی بیابند جان و روان در تحصیل آن نثار نمایند زندگانی این ایّام فانیه و الوان آن ناس را از ملاحظۀ عاقبت و استقبال منع نموده بشنو ندای دوست را بسبب ذلّت خود ذلّت از برای کسی مخواه مقام صابرین و شاکرین عظیم است جز حق مجو و جز او مخواه از مشیّت خود بگذر و بمشیّت اللّه ناظر باش ضع ما اردته و خذ ما اراده اللّه جلّ جلاله بلسان ظاهر و باطن بگو

یا الهی انا الّذی اعترفت بوحدانیّتک و فردانیّتک و اکون حاضراً بین یدیک و نبذت مشیّتی و ارادتی راجیاً ما اردته بامرک المبرم مرادی انت و جنّتی رضآئک اسئلک یا اله الاسمآء و فاطر السّمآء بان تؤیّدنی علی الاستقامة علی حبّک علی شأن لا یمنعنی غضب الامرآء و لا شبهات العلمآء ای ربّ فاکشف لهم کما کشفت لی ثمّ ایّدهم علی الاقبال الیک و التّوجّه الی بحر فضلک انت الّذی شهدت الذّرّات بعنایتک و رحمتک و رأفتک لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر

انّا نکبّر من هذا المقام علی وجوه احبّآئی فیهناک و نبشّرهم بفضل اللّه و عنایته و رحمته الّتی سبقت من فی السّموات و الارضین و نوصیهم بما یرتفع به شأن الامر و مقاماتهم بین العباد طوبی لمن سمع و عمل و ویل للغافلین و نذکر امآئی کلّهنّ اللّائی سمعن النّدآء و آمنّ باللّه الفرد الخبیر کذلک نطق لسان عظمتی فی هذا المقام الّذی طافه الملأ الاعلی و اهل ملکوت الاسمآء و الّذین نبذوا الاوهام و فازوا بکوثر الایقان من ایادی عطآء ربّهم الباذل الغفور الکریم یا اباطالب علیک بهآئی و علی اولیآئی و اصفیآئی الّذین عملوا بما اُمروا به فی کتاب اللّه العزیز الحکیم

* * *

ط‌ب

جناب میرزا محمّدابراهیم علیه بهآء اللّه

هو السّامع العلیم الحکیم

یا ابراهیم یک خلیل من عند اللّه ظاهر و ید عنایت حق او را از نار انفس مشرکه حفظ فرمود بلکه آن نقمت را بنعمت و رحمت تبدیل نمود و ذکرش در عالم مشهور و اسبابیست عظیم از برای صاحبان منبر اکثری از احزاب عالم بذکر او و ابن او که در کتاب اعمال از قلم غنیّ متعال بذبیح اللّه موسوم و مذکور مشغول و در این ظهور اعظم چه مقدار از نفوس طیّبۀ مطمئنّۀ مرضیّۀ مشتعله قصد مقرّ فدا نمودند و جان را نثار کردند ولکن عباد بی‌انصاف مراتب و مقامات بلند اعلای آن نفوس را بحجبات نفس و هوی ستر نمودند سبحان ‌اللّه عدل و انصاف چه شده سمع و بصر کجا رفته یاء ابراهیم ذبیح اوّل بفدا نائل و بمقرّ خود راجع ولکن در این ظهور کل بشهادت کبری فائز گشتند بگو ای اهل یا ببصر الهی ملاحظه نمائید و بسمع حقیقی اصغا کنید شاید فائز شوید بآنچه که از شبه و مثل مقدّس و منزّه و مبرّاست از حق بطلب عباد خود را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار است و اهل عالم را بنور انقطاع و طراز تقوی مزیّن نماید اوست قادر و توانا لا اله الّا هو المقتدر العلیّ الابهی للّه الحمد آنجناب باقبال فائز شدند و همچنین بخدمت عباد فی سبیل اللّه عبادیکه از عالم گذشتند و بافق ظهور تمسّک نمودند طوبی لک و لمن نصر و ینصر اولیآء اللّه فی ارضه و امنآئه فی بلاده البهآء من لدنّا علیک و علی الّذین اقبلوا الی الافق الاعلی و آمنوا بالفرد الخبیر

* * *

بسمی المهیمن علی ما کان و ما یکون

یا ابن ابهر علیک بهائی و عنایتی و رحمتی و فضلی الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین ان اشهد بما شهد قلمی الأعلی انّه لا اله الّا انا الغفور الکریم قد ظهرت و اظهرت ما کان مسطوراً فی کتب اللّه و مخزوناً فی علمه ولکنّ القوم اکثرهم من المیّتین نشهد انّک حضرت و رأیت و سمعت و ذکرت عبادی و امائی و انزلنا لکلّ واحد و واحدة ما لا تعادله خزائن الملوک یشهد بذلک من عنده کتاب مبین البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی الّذین تمسّکوا بحبل اللّه العزیز العظیم

* * *

جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه

هو اللّه تعالی شأنه الحکمة و البیان

یا ابن ابهر علیک سلامی و عنایتی و رحمتی نامه‌ئی که نزد بدیع‌اللّه ارسال داشتی بحضور و شرف اصغا فائز للّه الحمد مزیّن بود بذکر حقّ سبحانه و تعالی و منوّر بود بانوار محبّت الهی از حقّ میطلبیم ترا تأیید فرماید بر خدمت امر اگر بحکمت و بیان به ارض زاء توجّه نمائی لدی اللّه مقبولست و از آنجا باراضی اخری انّ ربّک هو المبیّن العلیم و همچنین نامه‌ئی که باسم جود علیه بهائی و عنایتی ارسال داشتی لدی الوجه مذکور ایّام ایّام اللّه است باید لوجه اللّه بتبلیغ امر مشغول شوی شاید اعراض عباد باقبال و کفر بایمان و شرک بتوحید تبدیل گردد فضل حقّ لایحصی بوده و هست عجب از نفوسی که بالوان فانیۀ دنیا و زندگانی دو یوم از نعمتهای باقیۀ الهی و زندگی سرمدی محروم ماندند از حقّ بطلب باصبع ایادی امر یعنی نفوس ثابتۀ راسخۀ مطمئنّۀ مرضیّه حجبات را خرق فرماید و سبحات را براندازد و سدّ حائل را بردارد اوست مقتدر و توانا

ذکر فخرالدّین علیه بهائی را نمودید انّا نذکره فی هذا الحین بآیات اللّه ربّ العالمین و نبشّره بفضلی و رحمتی و انا المبشّر الکریم یا فخرالدّین ذکرک من احبّنی ذکرناک بهذا الکتاب المبین انّه یحبّ من احبّه و یذکر من ذکره رحمة من عنده و هو الفضّال العزیز الحمید ضع ما عند القوم و خذ ما اوتیت من لدی اللّه المقتدر القدیر ایّاک ان یمنعک ما عند العباد عن مالک الایجاد او تحزنک شماتة المعتدین خذ الکتاب بقوّة من عندنا و حکمة من لدنّا انّ ربّک هو الآمر العلیم قل

الهی الهی لک الحمد بما ایّدتنی علی التّوجّه الیک و الاقبال الی افقک اسألک بخبآء مجدک و سرادق حفظک و بأمرک الّذی به سخّرت عبادک و خلقک بأن تجعلنی ثابتاً راسخاً مستقیماً علی امرک ثمّ اکتب لی یا الهی من قلمک الأعلی ما یقرّبنی الیک فی کلّ الأحوال انّک انت الغنیّ المتعال

یا ابن ابهر نذکر فی هذا الحین امّک الّتی اقبلت و سمعت و آمنت باللّه العزیز الجمیل انّا ذکرناها من قبل بما لا ینقطع عرفه بدوام اسمائی الحسنی و انا الشّاهد النّاطق الأمین طوبی لها و نعیماً لها بما وفت بعهدها و ما نقضت میثاقها طوبی لها و لمن احبّها لوجه اللّه العزیز العظیم کبّر من قبلی علی وجهها و ذکّرها بما نزّل من سمآء العطآء و بشّرها برحمتی الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین

ذکر موقنۀ جدیده را نمودید از قبل مظلوم ذکرش نما بگو یا امتی عالم از برای عرفان حقّ جلّ جلاله از عدم بوجود آمد و چون مقصود ظاهر و برهان کامل و آیات نازل و بیّنات باهر کل اعراض نمودند و بسب و لعن مشغول گشتند للّه الحمد ید عنایت ترا نجات داد و راه نمود فائز شدی بآنچه که ضدّ و مثل از برای او نبوده و نیست بشّری امائی بعنایتی و ذکری و رحمتی و فضلی الّذی احاط الوجود من الغیب و الشّهود جناب خال و سمیّ را از قبل مظلوم تکبیر برسان ذکرشان لدی المسجون مذکور و هر یک بآیات و عنایت حقّ فائز نسأل اللّه ان یؤیّدهما و یوفّقهما علی ذکره و ثنائه و خدمة امره العزیز البدیع البهآء علیک و علی الّذین سمعوا و اجابوا و علی اللّائی آمنّ باللّه الفرد الواحد العلیم الخبیر

* * *

یا ابن ابهر یا ایّها النّاظر الی المنظر الأکبر یذکرک مالک القدر فی هذا المقام الّذی فیه ظهر کلّ امر مستتر اقرب من لمح البصر انّ ربّک لهو العزیز الکریم قل یا معشر العلمآء انّا وضعنا العلم لیهدیکم الی صراطی و انتم به اعرضتم و استکبرتم علی الفرد الحکیم ایّاکم ان تمنعکم العلوم عن القیّوم او تحجبکم الظّنون عن اللّه ربّ العالمین انّا خلقنا القلوب لحبّی و العیون لمشاهدة آثار قدرتی و الألسن لذکری الجمیل قل فانظروا فی عظمة اللّه و آیاته ثمّ انصروه بالحکمة و البیان کذلک یأمرکم من عنده کتاب عظیم انّا نکبّر من هذا المقام علی احبّائی الّذین راعوا حقّ اللّه فی اولیائه و اتّبعوا ما انزله الرّحمن فی لوح مبین

* * *

در جواب بعض مطالب از ملکوت بیان نازل

بسمی المهیمن علی الأسمآء

یا ابن ابهر یذکرک مالک القدر فی هذا المقام الّذی ینطق کلّ ذرّة من ذرّاته و کلّ شیء من اشیائه قد اتی الوعد و جآء الموعود من سمآء الأمر برایات الآیات لا تنس فضلی علیک و لا عنایتی لک اذ کنت حاضراً لدی الوجه و اسمعناک ندائی الأحلی الّذی به انجذبت الممکنات افرح بما استجبنا دعائک و ندائک و غفرنا الّذین اردت غفرانهم من بحر رحمة ربّک العزیز الوهّاب انّا طهّرناهم عن العصیان فضلاً من عندنا انّ ربّک سبقت رحمته و احاطت عنایته من فی الأرضین و السّموات کن متوجّهاً الی الوجه و مقبلاً الیه و ناطقاً بثنائه و قائماً علی خدمة امره و ذاکراً ما اریناک فی السّجن فی اعلی المقام قد اذنّا الّذین اردت حضورهم امام المسجون و نوصیهم بالحکمة لئلّا یرتفع بخروجهم ضوضآء الّذین کفروا باللّه مولی الأنام قل یا اهل البهآء خذوا الحکمة من عندنا و لا تجاوزوا عنها کذلک امرناکم فی الزّبر و الألواح قبلنا حضورک و زیارتک وکالة لأولیآء اللّه و اصحابه طوبی لعبد فاز بآیاتی و وجد عرف قمیصی و قام علی خدمة امری الّذی به زلّت الأقدام قل یا ملأ الأرض اعملوا ما امرتم به فی کتاب اللّه مالک الرّقاب ایّاکم ان یمنعکم شیء او تخوّفکم جنود الّذین اعرضوا عن اللّه اذ اتی بجنود الوحی فی المآب یا ابن ابهر مرّ علی البلاد کنسائم الفجر لیجد منک کلّ ذی اقبال عرف رحمة ربّک العزیز الفیّاض کبّر من قبلی علی وجه اولیائی و احبّائی قل یا حزب اللّه قد ارتفع النّعاق فی الآفاق هذا ما اخبرناکم به اذ کان الزّورآء مقرّ عرش ربّکم الرّحمن و فی ارض السّرّ و فی هذا المقام الّذی جعله اللّه مطاف الأبرار ایّاکم ان تمنعکم شبهات العلمآء او اشارات الفقهآء او تخوّفکم سطوة الّذین غفلوا عن اللّه اذ اتی بقدرة و سلطان البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علی احبّائی و اولیائی الّذین ما منعتهم شؤونات الخلق عن الحقّ قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الأولی انّه هو مالک الأسمآء و فاطر السّمآء لا اله الّا هو العزیز الغفّار

* * *

بنام دوست یکتا و مقصود یکتا و محبوب یکتا

یا اثمار سدره ندای مالک بریّه را از این برّیّه اصغا نمائید این همان صحرائیست که ندای روح در آن مرتفع و نفحات حبیب در او متضوّع در این بیدا اکثر از نبیّین و مرسلین به لبّیک اللّهمّ لبّیک ناطق بودند چه که ندائی که الیوم مرتفع است از قبل شنیده و اصغا نموده‌اند و کل از حقّ لقای این یوم مبارک امنع اقدس را سائل بودند اینست آن دیاری که بحجر و مدر آن قسم یاد نموده‌اند چه که بقدوم الهی مشرّف و بنفحات قمیص فائز اینست آن مقامی که مکلّم طور از قبل بأنّنی انا اللّه ناطق و حال هم بهمان کلمه ناطق رغماً للّذین کفروا بآیاته و اعرضوا عن الّذی بحرکة اصبعه انشقّت الأرض و انفطرت السّمآء و بارادة منه نفخ فی الصّور و انصعق من علی الأرض الّا من شآء اللّه ربّکم العلیم الحکیم ابن عمران در این بیابان که طور عرفان در آن واقع است چه مقدار تضرّع و زاری نمود که شاید بلقای رحمن فائز شود و بالأخره اصغا نمود آنچه را که تفصیل آن در کتب مسطور است طوبی از برای ارضی که امروز بشرافت کبری فائز شد و بانوار ظهور مزیّن گشت طوبی از برای ارضی که مقرّ عرش و محلّ کرسیّ ربّ واقع شد هذا مقام یجد منه کلّ ذی شمّ عرف الرّحمن و یری کلّ ذی بصر افقه الأعلی طوبی لکم یا اثمار سدرة الوجود بما فزتم بأیّامی و سمعتم ندائی و تشرّفتم بآثاری الّتی بشّرتم بها فی کتب القبل من لدی اللّه ربّ العالمین انّا نوصیکم بالأعمال الحسنة تاللّه بها یرتفع امر اللّه بین عباده و تنصب رایة العدل فی بلاده تمسّکوا بما علّمکم اللّه فی کتابه و تشبّثوا بما ینفعکم فی کلّ عالم من عوالمه انّه لهو الّذی به اشرقت شمس الفضل من افق الابداع و ظهر بحر الکرم فی ملکوت الانشآء کذلک نطق القلم فی هذا المقام الأعلی من لدی اللّه مالک العرش و الثّری طوبی لمن سمع و عرف و ویل للغافلین انشآءاللّه باید بکمال الفت و اتّحاد بذکر مالک ایجاد مشغول باشید از حقّ میطلبیم جمیع را در ظلّ سرادق یگانگی جمع نماید هر امری باسباب منوط و معلّق است کذلک قدّر من لدن مقتدر قدیر مشاهده در انسان نمائید که صاحب دو دست و دو رجل و دو چشم و دو گوش است و باین اسباب مسبّب الأسباب ظاهر فرموده آنچه که بر هیچ بصیری پوشیده نیست و اگر در این اجتماع ارکان تشتّتی واقع شود انسان بی اثر و ثمر خواهد ماند باید نفوسی که از کوثر حیوان آشامیده‌اند و بافق رحمن ناظرند بکمال اتّحاد و حکمت قیام نمایند آفتاب قدرت از افق اتّفاق مشرقست و قمر قوّت از آسمان اتّحاد لائح جهد نمائید تا آنچه از قلم اعلی ظاهر شده بیابید و عمل نمائید ایّاکم ان تحزنکم شؤونات الخلق و اشاراتهم و ضوضائهم و اعمالهم ان افرحوا باللّه و آیاته و ما یذکرکم به فی ایّامه معادله نمینماید بحرفی از کتاب آنچه مشهود و آنچه مکنون است هر نفسی الیوم بذکر الهی فائز شد او از اهل بهاء محسوبست کذلک ذکرناکم بما ترتفع به مقاماتکم و شؤوناتکم ان اشکروا اللّه بهذا الفضل العظیم

یا اهل الکاف و الرّآء طهّروا آذانکم لتسمعوا ندائی الأحلی لعمری من فاز باصغائه انّه لا تمنعه شؤونات العالم و لا یحزنه ظلم الأمم یقوم علی الأمر و ینطق بالحکمة و البیان بین ملإ الامکان کذلک یأمرکم ربّکم الرّحمن الّذی ما اتّخذ لنفسه شریکاً و لا نظیرا ان اقرؤوا آیاتی و سیروا فی ممالک عرفانی و تمسّکوا بحبل عنایتی ثمّ اعملوا بما امرناکم به فی کتاب کان من سمآء الأمر منزولا ایّاکم ان تختلفوا فی امر اللّه اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ کاذب کان عن بحر الصّدق محروما کم من عالم احتجب بالعلم و کم من غنیّ منع بالغنآء و کم من امّیّ اقبل الی الوجه و آمن بالّذی اتی من سمآء الأمر بسلطان کان علی العالمین محیطا تاللّه لیس الیوم یوم الوقوف قد ظهر المنظر الأکبر و ینطق فیه مالک القدر طوبی لمن سمع و فاز بالنّدآء و ویل لکلّ غافل کان عن بحر القرب بعیدا تمسّکوا بما ترتفع به مقاماتکم بین العباد و هذا الأمر الّذی کان من قلم الوحی فی امّ الکتاب مذکورا

انشآءاللّه باید جمیع بکمال حکمت و همّت بر امر اللّه قیام نمائید بشأنی که اعراض من علی الأرض شما را منع ننماید امر بسیار عظیمست و یوم بسیار بزرگ اینست آن یومی که در اکثر کتب بیوم اللّه نامیده شده و اینست آن یومی که میفرماید حقّ در آن ظاهر میشود و صفوف ملائکه بخدمت قیام مینمایند احدی بر وصف این یوم مبارک علی ما ینبغی قادر نبوده و نخواهد بود جهد نمائید تا در ایّام اللّه عمل پاک مقدّسی از شما ظاهر شود مبلّغ امر امروز عمل نیکست بشنوید ندای مظلوم را و بآنچه لوجه اللّه تکلّم مینماید و امر میفرماید بآن عامل شوید تفکّر در اختلافات عالم و قبور آن و نفوسی که در آن آرمیده‌اند نمائید این ثروتهم و علومهم و فنونهم و این معاقلهم و مخازنهم و این جنودهم و صفوفهم و این غرورهم و قصورهم و این قدرتهم و اقتدارهم قد رجعوا الی التّراب بخسران عظیم الّا من صعد الی الرّفیق الأعلی بحبّ اللّه مالک الأسمآء لعمر اللّه انّه فی مقام کریم

و فی آخر اللّوح نذکر امائی اللّائی آمنّ بالفرد الخبیر کم من عبد منعه الغرور عن مالک الظّهور و کم من امة اقبلت الی البیت المعمور و آمنت باللّه ربّ العالمین یعطی من یشآء ما اراد انّه لهو الفرد الواحد المقتدر القدیر طوبی لأمة فازت بأیّامی و اقبلت الی افقی و تشبّثت بذیلی المنیر قسم بآفتاب افق بیان که آنچه من عند اللّه از برای یک عبد مؤمن و یک امۀ مؤمنه مقدّر شده احدی بر احصای آن قادر نبوده و نیست الیوم حجبات فانیۀ مکدّرۀ مختلفه ناس را از مالک بریّه منع نموده و اگر اقلّ از سمّ ابره کشف حجاب شود کل بکلمۀ یا حسرة علینا بما فرّطنا فی جنب اللّه و ایّامه ناطق گردند آید یومی که آنچه حال مستور است ظاهر گردد سوف یرون الموحّدون و المخلصون و الذّاکرات و القانتات ما قدّر لهم و لهنّ فی کتاب نطق بالحق بین السّموات و الأرض و دعا الکلّ الی العلیم الحکیم الحمد للّه مالک هذا الیوم العظیم

* * *

سر چاه

جناب ملّا علی اصغر علیه بهآء اللّه

هو الشّاهد الخبیر

یا احبّآء اللّه یا اسرآء الأرض وارد شد بر شما آنچه که سبب حزن ملأ اعلی گشت یا علی قبل اصغر قسم بمالک قدر که در منظر اکبر ناس را بافق اعلی دعوت میفرماید اگر ناس غافل اقلّ از سمّ ابره آگاه شوند جمیع خود را فدای یکی از مقبلین الی اللّه مینمایند عجب در اینکه مقبلین هم از مقامات خود غافلند چه که فضل بمقامی است در بارۀ ایشان اگر پرتوی از آن ظاهر شود ارض غیر ارض مشاهده گردد اسمت لدی المظلوم حاضر و انزلنا لک ما یبقی به ذکرک ان اشکر و کن من الحامدین بر خدمت امر قیام نما باستقامتی که هر مضطربی از آن مطمئن شود و هر متحرّکی ساکن گردد بگو ای اهل بهاء ظلم امرا شما را از مالک اسماء منع ننماید لعمری انّ الظّالم اراد ان یطفئ ولکنّ اللّه اوقده بالحقّ و اراد ان یخمد ولکن اشعلته ید القدرة و اراد ان یضیّع امر اللّه ولکن عمل بما ارتفع به امره انّ الظّالم فی وهم و ربّک علی یقین مبین دوستان آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان زود است که مکافات اصفیا و اولیا ظاهر شود و هر یک اسم خود را در کتاب الهی مشاهده نماید انّه هو الغفور الرّحیم البهآء علیک و علی من معک من الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی فی هذا الیوم البدیع

* * *

هو المشرق من افق سمآء البرهان

یا احبّآء الرّحمن فی میلان اسمعوا ندآء المظلوم انّه توجّه الیکم من شطر السّجن و اراد ان یذکّرکم بآیات اللّه ربّ العرش العظیم انّها تقرّبکم الیه و تفتح علی وجوهکم ابواب اللّقآء و تسقیکم کوثر البقآء من ید العطآء انّه هو المشفق الکریم قد ورد علینا فی السّجن ما ذابت به اکباد المقرّبین انّ القوم اعرضوا عن الوجه و اتّبعوا اهوآء الّذین کفروا بیوم الدّین یا حزب اللّه انّا نوصیکم بما وصّی اللّه عباده ان لا تشرکوا باللّه ربّ العالمین ضعوا مطالع الأوهام متمسّکین بحبل الایقان کذلک وصّینا اولیائنا من قبل و فی هذا اللّوح المبین ایّاکم ان تحزنکم حوادث العالم و ما ظهر من الأمم توکّلوا فی کلّ الأحوال علی اللّه العزیز الحمید انّه معکم و یسمع ندائکم و یری اعمالکم انّه هو الّذی ما منعه ظلم الّذین اشرکوا باللّه و لا ضوضآء کلّ جاهل بعید زیّنوا هیاکلکم بطراز التّقوی و قلوبکم بالنّور الّذی اشرق و لاح من افق سمآء قلمی الأعلی الّذی انزل کلّ کتاب مبین ایّاکم ان تبدّلوا القرب بالبعد و الاقبال بالاعراض انّا نحبّ ان نراکم علی استقامة تضطرب بها افئدة القوم و تزلّ بها اقدام المشرکین طوبی للّذی قام علی خدمة الأمر و نصر اللّه بالحکمة و البیان انّه من المخلصین فی کتابی العظیم قد اظهر البحر الأعظم لآلئ البرهان امراً من لدی الرّحمن و القوم اکثرهم من الغافلین ما فازت العیون بضیائها و ما سمعت الآذان ندائی الّذی ارتفع بالحقّ الّا الّذین نبذوا مطالع البغضآء و اخذوا ما امروا به من لدی اللّه فی هذا الیوم البدیع یا قوم قد اتی القیّوم و جری بأمره السّلسبیل طوبی لمن اقبل و سرع و شرب و ویل للمعرضین الّذین نقضوا عهدی و میثاقی و نبذوا ورائهم نبأی العظیم الّذی کان مذکوراً فی الفرقان و من قبله فی کتب اللّه المقتدر القدیر ایّاکم ان تمنعکم سبحات الجلال عن التّقرّب الی اللّه الفرد الخبیر

یا قلمی الأعلی ایّاک ان یمنعک ضجیج اهل النّفاق عن صریرک الأحلی و ایّاک ان تحجبک شؤونات البغی و الضّلال عن هذا المقام العزیز المنیر الّذی استقرّ فیه العرش الأعظم و استوی علیه المظلوم بقدرة غلبت الأشیآء و بقوّة سخّرت من فی السّموات و الأرضین

یا اولیآء الرّحمن فی میلان انتم الّذین اقبلتم الی الوجه فی یوم فیه اعرض اهل الضّلال عن الغنیّ المتعال و کفروا بآیاته و جادلوا بسلطانه الی ان افتوا علی سفک دمه کذلک سوّلت لهم انفسهم الا انّهم من المشرکین عند اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع افرحوا یا اولیائی باسمی ثمّ اشربوا رحیق البیان من کأس عطائی رغماً للّذین نقضوا عهدی و میثاقی و ارتکبوا ما ناح به سکّان الفردوس کذلک قضی الأمر و القوم اکثرهم من الخاسرین انّا امرناکم من قبل و من بعد و فی هذا اللّوح بما یرفعکم و ینفعکم فی کلّ عالم من عوالم ربّکم الغفور الرّحیم نسأل اللّه ان یؤیّدکم بجنود العنایة و الألطاف و یوفّقکم علی ما تنتشر به آثاره فی مشرق الأرض و مغربها انّه هو السّامع المجیب لا تحزنوا عمّا ورد علیکم فی سبیلی انّا حملنا الشّدائد و البلایا لاصلاح العالم و نجاة الأمم طوبی لمن سمع و ویل لکلّ غافل مریب کذلک نطق القلم الأعلی اذ کان المظلوم ناطقاً بما یقرّب العباد الی العزیز العلیم انّا وصّیناکم فی الألواح و فی کتبی و صحفی الّتی کلّ کلمة منها تدعوکم الی المقام الرّفیع هذا یوم فیه فتحت ابواب الرّحمة و البیان علی من فی الامکان اسرعوا یا ملأ الأرض و لا تکونوا من المتوقّفین ما خلقتم لأنفسکم بل لخدمة امر اللّه ربّ العالمین طوبی لوجه توجّه الی انوار الوجه و لفقیر قصد بحر الغنآء و لقاصد فاز بالمقصود فی هذا الیوم الّذی زیّن اللّه بذکره کتب المقرّبین

یا قلم اذکر من حضر امام وجهک الّذی سمّی بعلی قبل عسکر فی کتاب اللّه العزیز الحمید نسأل اللّه ان یجعله خادماً لأمره و ناطقاً بثنائه بالحکمة الّتی امرنا اولیائنا بها فی لوحی العظیم

یا الف و حاء علیک بهآء اللّه مالک الأسمآء قد کنت و ابنائک و من معک مذکورین فی اوّل الأیّام نسأل اللّه ان یکتب لک اجر من فاز باللّقآء مرّة بعد مرّة انّا نذکرک فی هذا الحین و نراک لدی العرش اشکر ربّک بهذه الشّهادة الّتی جرت من قلمی الأعلی فی هذا المقام المنیع

و نذکر امآء اللّه هناک و نبشّرهنّ بعنایته و فضله العمیم نسأل اللّه ان یؤیّدهنّ علی الاستقامة و یسقیهنّ ‌رحیقه المقدّس الّذی جری بأمره المحکم المتین

یا اهل میلان علیکم بهآء اللّه و رحمته ثمّ فضل اللّه و عطائه انّه معکم و یسمع ما یخرج من افواهکم و هو السّمیع البصیر اذا اخذکم رحیق الآیات و اجتذبتکم نفحات الوحی قولوا

یا الهنا ترانا مقبلین الیک و متمسّکین بحبل عنایتک و الطافک و قائمین علی خدمة امرک و منتظرین بدائع جودک و فضلک نسألک بالّذین سرعوا الی مقرّ الفدآء شوقاً للقائک و جمالک و انفقوا ارواحهم لاسمک و حبّک ان تقدّر لنا ما یقرّبنا الیک و یؤیّدنا علی اعمال امرتنا بها فی کتابک ای ربّ ‌نحن عبادک و فی قبضتک و اقبلنا الی افق فضلک و بحر عطائک نسألک ان لا تخیّبنا عمّا انزلته فی کتابک انّک انت المقتدر الّذی لا تعجزک فراعنة الأرض و ذئابها قد غلبت سلطنتک و ظهر امرک و نزّلت آیاتک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم

بلسان پارسی ذکر میشود یا علی قبل عسکر علیک بهآء اللّه ربّ العرش طوبی لک بما اقبلت الی المظلوم اذ کان فی سجنه العظیم قلم اعلی شهادت میدهد بر حضور و اصغا و توجّهت بحقّ جلّ جلاله اولیای آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسان باید کل هر یوم از رحیق بیان مقصود عالمیان بیاشامند و این رحیق در مقامی آیات حقّ جلّ جلاله بوده و در مقامی ذکر و ثنا و در مقامی عنایت و فضلش این رحیق در مقامی سبب حیوة عالم است و در مقامی علّت حفظ امم من شرب منه فاز بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر الّذی به اضطربت افئدة الوری الّا من شآء اللّه ربّ هذا المقام الرّفیع الحمد للّه عباد و اماء آن ارض طرّاً بذکر حقّ فائز گشتند و در این یوم اقدس انور ذکر کل از لسان عظمت جاری قل افرحوا ثمّ اشکروا ربّکم بهذا الفضل العظیم قدر ایّام را بدانید ندا در کلّ حین مرتفع و ملکوت بیان متکلّم و فرات رحمت از قلم اعلی جاری و سلسبیل جود موجود اقداح فلاح ظاهر و مشهود باسمش اخذ نمائید و بذکرش بیاشامید الرّحمة المشرقة الظّاهرة من امواج بحر جودی علی اولیائی و امائی الّذین خضعوا لأمر اللّه مالک یوم الدّین الحمد للّه اذ هو مقصود العارفین

* * *

الأقدس الأعظم الأمنع

یا احبّائی فی سروستان ان استمعوا ندآء الرّحمن فی الامکان انّه لا اله الّا هو العزیز المنّان قد وجدنا عرف حبّکم ذکرناکم فی هذا السّجن الّذی فیه حبس محبوب الآفاق قد انتظروا ایّامی فلمّا اظهرنا لهم نفسی کفروا بها الّا من نبذ العالم مقبلاً الی اللّه مالک الرّقاب ان اتّحدوا فی کلمة اللّه ثمّ ذکّروا العباد بالحکمة الّتی نزّلت فی الزّبر و الألواح قولوا یا قوم توجّهوا الی افق الفضل تاللّه انار من شمس ذکر اسم ربّنا العزیز الوهّاب نوصیکم بالتّقدیس و التّنزیه و ما یرتفع به امر اللّه فی الدّیار کونوا مصابیح الهدی بین الوری و مطالع الخیر لمن فی الابداع لا تحزنوا من شیء انّه معکم و یقدّر لکم ما ینفعکم بدوام اللّه مالک الایجاد ان استبشروا فی هذا الیوم تاللّه انّه یوم اللّه ولکنّ القوم فی غفلة و ضلال ان اقرءوا آیات اللّه بها تنجذب قلوب الأبرار انّها لکوثر الحیوان لأهل العرفان و الرّحیق المختوم لمن اقبل الی العزیز المختار ستفنی الدّنیا و ما فیها و یبقی ما قدّر لکم من لدن مسخّر الأریاح انّما البهآء علیکم و علی الّذین فازوا بأنوار الوجه و استقاموا علی هذا الأمر الّذی به ذلّت الرّقاب

* * *

بسمی الّذی سخّر اللّوح و القلم و المعانی و البیان

یا احمد اسمع النّدآء من شطر الکبریآء من سدرة المنتهی عن یمین بقعة النّورآء انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العلیم الخبیر قد انزلنا الآیات و اظهرنا البیّنات و خرقنا الأحجاب علی شأن اضطربت به افئدة الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین قد فاز من اقبل و سمع و خسر الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه الا انّهم من المعتدین فی کتاب اللّه العزیز الحمید

قد حضر لدی المظلوم ما ارسلته سمعنا ما فیه اجبناک بهذا الکتاب الّذی خضعت له کتب العالم یشهد بذلک من ینطق انّه لا اله الّا انا السّامع البصیر قد فکّ ختم الرّحیق بید الاقتدار و خرقت السّبحات امراً من لدن مقتدر قدیر یا احمد یا احمد انظر الی الأفق الأعلی تاللّه قد اوضحنا السّبیل و اظهرنا الدّلیل و اجرینا من معین قلمی الأعلی کوثر البقآء طوبی لمن تقرّب و اخذ و شرب باسمی المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین و ویل للّذین منعوا و غفلوا عن هذا الفضل الأعظم و کفروا بالّذی آمنوا به الا انّهم من المیّتین فی کتاب اللّه العزیز العظیم قد خرقنا الأحجاب علی شأن سمع کلّ ذی اذن صوت خرقها انّ ربّک هو المقتدر علی ما یشآء و هو القویّ الغالب القدیر طوبی لک بما فزت بأثر قلمی مرّةً بعد مرّة و هذه کرّةً اخری فضلاً من عندی و انا الفضّال الکریم فکّر فیما نزّل من سمآء مشیّة ربّک انّه یعرّفک ما اردت عرفانه و یبلغک الی سمآء العلم اذاً تری الأمر مشرقاً من افقها انّ ربّک هو المؤیّد الحکیم انّ الأمر اظهر من الشّمس فی وسط السّمآء سوف تعلم و تری ما سألته من عمّان علم ربّک العالم الغفور الرّحیم البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علی من معک و علی من فاز بالاستقامة الکبری فی هذا الأمر العظیم الّذی به ارتعدت فرائص العالم و انصعق کلّ جاهل بعید

بلسان پارسی احلی بشنو ندای مظلوم را که از شطر سجن تکلّم مینماید یا احمد امر اظهر از شمس و ارفع از سماء مشاهده میشود در آیات منزله نظر نما و تفکّر کن انّها تعرّفک حقّ العرفان و تقرّبک الی صراط واضح مستقیم در حزب شیعه تفکّر نما از قبل از قلم اعلی امر نمودیم کل را بتفکّر در این حزب غافل در قرون و اعصار بذکر حقّ جلّ جلاله ناطق و ایّام لقائش را سائل و آمل و چون فجر ظهور طالع و مشرق کل بر اعراض و اعتراض قیام نمودند در ثمرات اعمال آن نفوس تفکّر نمائید در سنین اوّلیّه جمیع علمای ارض ش و ارض صاد و ارض خاء و مداین اخری و تبعۀ آن نفوس فتوی بر قتل سیّد عالم دادند مکتوب علمای ارض ش و ارض صاد بحضور آمد و بلحاظ رسید انّ قلمی الأعلی لا یحبّ ان یذکر ما ذکروه تو میدانی که چه گفتند و چه کردند نتایج کل در یوم حساب ظاهر و ثمرات اعمال در او مشهود از صدر اسلام اکثری در بحر اوهام و ظنون مستغرق بعد خاتم انبیا روح ما سواه فداه و ائمّۀ طاهرین دو نفس بحقّ واصل و بطراز آگاهی مزیّن مرحوم شیخ و سیّد علیهما بهآء اللّه الأبهی و تأیید بر عرفان سیّد بشر آن دو نفس نمودند انّا معهما و سمعنا منهما ما لا اطّلع به احد الّا اللّه العلیم الخبیر بشرافت آن دو نفس نفوس مقبله بشطر شین توجّه نمودند و بمطلع فیض و مشرق علم فائز گشتند و این از فضل آن دو وجود مبارک بود یشهد بذلک کلّ منصف بصیر و کلّ عالم خبیر

یا احمد در مقامی این کلمۀ علیا از قلم اعلی جاری و نازل قولی عجب سکری و عجب غفلتی کل را اخذ نموده از صدر اسلام تا اوّل یوم ظهور نفسی از علمای شیعه بر کیفیّت ظهور و کون آن جوهر وجود در اصلاب آگاه نه این شأن علمای قبل که بقدر سمّ ابره دارای علم نبودند اگر در این مقام فی‌الجمله تفکّر نمائید صیحه زنید و حقّ مقتدر را در لیالی و ایّام حمد نمائید که کشف نمود و خرق فرمود و کلمۀ مذکوره در جواب مجمع منشاد نازل صورت آن را بخطّ زین‌المقرّبین علیه بهآء اللّه ارسال نمودیم تا ملاحظه نمائید و بر ظنون و اوهام و غفلت اهل بیان اطّلاع کامل حاصل شود ارتکاب نمودند آن حزب آنچه را که یهود و نصاری و سایر احزاب عالم مرتکب نشدند بلی معدودی از حزب شیعه در زمان غیبت آگاه شدند ولکن از سطوت علما اظهار ننمودند و بافق اعلی شتافتند فساد این فرقه اظهر از شمس است در وسط سماء در اوّل ایّام کل بسب و لعن و طرد مشغول غفلت این نفوس بمقامی بوده که بر منابر ذکر سیّدالشّهدآء علیه بهآء اللّه الأبهی را مینمودند و میگریستند و بعد بر نفسی که بکلمۀ او هزار حسین در مشهد فدا جان داد لعن و سب مینمودند و از منبر رو بسقر میشتافتند و بعد آن جناب عالمند که این مظلوم بچه قسم امام عالم قیام نمود نه ضوضای علما او را مانع شد و نه سطوت امرا جمیع اهل امکان را بافق رحمن دعوت نمودیم تا آنکه بعضی از اهل ایران بافق اعلی اقبال نمودند ایشانند جواهر خلق و همچنین نفوسی که در این اراضی از اهل جماعت بنور یقین فائز گشتند و همچنین از ابنای خلیل و ورّاث کلیم یا ایّها النّاظر الی الوجه و الشّارب رحیقی الفضل اگر حضرت مبشّر روح ما سواه فداه در این اراضی ظهور مینمود حال اکثر خلق را از اهل حقّ مشاهده مینمودی چه که اوهامات حزب شیعه از جابلقا و جابلسا و ناحیه مابین این نفوس نبوده و نیست یا احمد این اوهامات سبب سفک دم سیّد عالم شد این اوهامات از که صادر و که سبب منع اهل ایران گشت اگر نفسی کلمه‌ئی بغیر آن تکلّم مینمود فتوی بر قتلش میدادند تفکّر نما و بعین خود مشاهده کن که شاید بعروۀ معانی و بیان غافلین را از بئر اوهام نجات دهی و باشراقات انوار آفتاب یقین فائز نمائی

یا احمد عالم را بگذار فوق آن طیران نما قلم اعلی ممنوعست ولکن مع منع اهل عالم و قیام کل بر اعراض اصبع قدرت بعضی از حجبات را شقّ نموده عالم بصیر و عارف خبیر را آگاه فرموده میزان عنایت شد هر کلمه‌ئی را بآن بسنج در ثمرات اعمال احزاب تفکّر نما در یک مقام همان میزان حقّ است چه که نفوس را معرّفی مینماید لکن امید هست عالم بنور توحید حقیقی فائز شود شرک بالمرّه از میان برخیزد بحقّ وحده ناظر باش اینست وصیّت مظلوم آن جناب و دوستان الهی را بیانی صاحب بیان در باب ثانی از واحد ثامن میفرماید قوله عزّ بیانه

اینست سرّ قول مرحوم شیخ در وقتی که کسی از ایشان سؤال نموده بود از آن کلمه‌ئی که حضرت میفرماید و سیصد و سیزده نفر که در آن روز اتقیای آن ظهورند متحمّل نمیشوند و حضرت صادق ذکر کاف در حقّ ایشان میکند بعد از نهی بسیار که نمیتوانی متحمّل شوی فرموده بودند که اگر حضرت ظاهر شود و بگوید که دست از ولایت امیر المؤمنین بردار تو برمیداری فی‌الفور ابا و امتناع نموده بود که حاشا و کلّا و ظاهر است نزد اهل حقیقت که کلمه را از لسان حضرت باو شنودند و او چون متحمّل نشد کافر شد ولی ملتفت نشد و این از آنجائیست که نظر بمبدأ امر نمیکنند انتهی

حال در بحر این بیان که از لسان نقطه و شیخ جاری شده تفکّر نما تا مقام حقّ را مقدّس از کل بدانی و کل را بکلمه مخلوق مشاهده نمائی چه مقدار نیکوست این کلمه در آخر بیان حضرت که میفرمایند این از آنجائیست که نظر بمبدأ امر نمیکنند چه اگر نظر بمبدأ نمایند یعنی نفس ظهور مادونش را بکلمه‌اش قائم مشاهده نمایند یا احمد مقام ظهور فوق آنست که عباد از او ذکر مینمایند اذاً اشرق نور التّوحید و طفئت سرج الأوهام و الظّنون یا ایّها الطّائر فی هوآء حبّی اعلم انّ ملأ البیان اخسر من ملل القبل کلّها چه که بعد از کشف سبحات و خرق حجبات و ظهور نور ظهور و ندای مکلّم در طور گفته‌اند آنچه را که هیچ مشرکی نگفته باوهامات قبل متمسّکند و در اضلال خلق ساعی و جاهد بیانات نقطۀ اولی را آنچه مخالف ایشانست بتحریف نسبت میدهند باری اوهامات قبل لایق ذکر نه حیف است قلم و لسان بآن مشغول شود قل

الهی الهی قد اقبلت الی افق امرک و وجّهت وجهی الی انوار وجهک اسألک بأن تؤیّدنی علی استقامة بها یستقیم عبادک علی امرک و القیام علی خدمتک الهی الهی اجد عرفک من بیانک و ما فزت بمقام علیه استقرّ عرش عظمتک ای ربّ شرّفنی بلقائک و زیارة جمالک و کوثر وصالک او تکتب لی من قلمک الأعلی اجر القائمین امام وجهک و الواقفین لدی باب رحمتک الهی الهی ترانی مقبلاً الیک و آملاً فیوضاتک و عنایاتک اسألک بأسرار علمک و ما کان مستوراً عن اعین خلقک بأن تؤیّدنی علی القیام علی ذکرک و ثنائک و خدمة امرک انّک انت المهیمن العلیم الحکیم

و امّا حکم الصّوم قد انزله اللّه فی کتابه الأقدس لا ریب فیه انّه نزّل من لدن علیم حکیم صوم و صلوة آنچه نازل شده تغییر نیافته ولکن حکمت واجب است چنانچه تا حین غالباً بشریعت فرقان عمل شده اگر بالمرّه امام وجوه غیر آن ظاهر شود فصل اکبر بمیان آید دیگر احدی تقرّب نجوید تا اصغای کلمة اللّه نماید در هر حال عفو الهی شامل حال آن جناب بوده و هست ولکن سایرین باید بحکمت تمسّک نمایند و بذیلش تشبّث این بیان رحمتی است از برای دوستان و فضلی است از برای حزب اللّه لئلّا یرتفع ضوضآء کلّ عالم جاهل و کلّ معرض منافق یا احمد صلوتی نازل شده اگر قرائت نمائی مشتعل شوی اشتعالی که عالم بر منع آن قادر نباشد ولکن حکمت اظهار را منع نموده حزب اللّه را از قبل حقّ تکبیر برسان بگو کل لدی المظلوم مذکورید و ذکر هر یک از عباد و اماء از قلم اعلی جاری در آنچه ظاهر شده تفکّر نمائید و بحقّ توسّل جوئید انّه یفتح علی وجوهکم ابواب الفضل و یهدیکم الی سوآء الصّراط از آنچه سزاوار این یوم است غافل نشوید و بر تدارک آن قیام نمائید کذلک ینصحکم المظلوم من شطر السّجن و یدعوکم الی ما یقرّبکم الی اللّه الفرد الواحد العلیم الخبیر

یا احمد مکرّر ذکر مینمائیم فضلاً علیک لتشکر ربّک الذّاکر العلیم مقصود از آنچه ذکر شد آنکه ناس را آگاه نمائی تا کل گواهی دهند بر آنچه از قلم اعلی جاری شده تا حال مقام نفس ظهور مستور بوده احدی بنور توحید حقیقی فائز نه الّا من شآء اللّه مقصود آنکه مقام ظهور معلوم شود مثلاً رسول اللّه روح ما سواه فداه مظهر یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید است و بر عرش لا یسأل عمّا یفعل مستوی در این مقام شریک و شبیه از برای او نبوده و نیست بلکه احدی در آن ساحت مذکور نه و کل بکلمۀ او خلق شده‌اند و از این بیان بر مراتب هیچ یک نقصی وارد نمیشود طوبی از برای نفسی که مراتب و مقامات را تمیز دهد اوست از اهل بصر در منظر اکبر در این بیان منزل بیان تفکّر نما که میفرماید اگر نفس ظهور بفرماید این شجر حجّت است حجّت است نفس ظهور مقدّسست از شئونات دونش کل بکلمۀ او خلق میشوند و این مقام باقی مادام منحرف نشود و بعد از انحراف از اهل نار مذکور و محسوب امروز یوم اللّه است لا یذکر فیه الّا هو امروز است روز توحید حقیقی طوبی للفائزین اگر نفسی صریر قلم اعلی را در غیاهب این کلمات بیابد خود را در عالم تازه بیند و بنور توحید حقیقی فائز شود اختم القول انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد المقتدر المهیمن القیّوم

یا احمد علیک بهائی ذکر صوم و صلوة مجدّد میشود تا معلوم و واضح گردد صوم بیان لدی الرّحمن بطراز قبول فائز و در کتاب اقدس حکمش نازل و امّا الصّلوة انّها نزّلت من قلمی الأعلی علی شأن تشتعل به الصّدور و تنجذب به الأفئدة و العقول ولکن تا حین احدی بآن فائز نشده مگر بعضی از طائفین انّ ربّک امر الکلّ بالحکمة انّه هو العلیم الحکیم و حکم صوم قبل مخصوص عباد این ارض بوده چه که ترک آن سبب ضوضا شد امروز آنچه مطابق حکمت است باید بآن تمسّک نمایند آن جناب بطراز فضل مزیّنند لیس لک ان تصوم و لک ان تقوم علی خدمة الأمر بالرّوح و الرّیحان و بالحکمة الّتی انزلناها فی الزّبر و الألواح انّ ربّک یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید انّه هو المقتدر القدیر انظر ثمّ اذکر ما نطق به النّقطة قوله انّه لو یحکم علی الأرض حکم السّمآء و علی السّمآء حکم الأرض لیس لأحد ان یقول لم او بم و من قال انّه کفر باللّه ربّ العالمین البهآء علیک و علی من معک و علی من یحبّک لوجه اللّه العزیز الحمید

* * *

هو الأقدس الأعزّ الأعظم الأبهی

یا احمد قد سمعت ندائی اذ کنت حاضراً فی محضری و رأیت امواج بحر بیانی و ارتفاع سمآء حکمتی انّ ربّک لهو المهیمن القیّوم و نسمعک مرّة اخری ندائی الأحلی لیجذبک الی الأفق الأعلی انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب لیس هذا یوم القعود قم باسم ربّک ثمّ ذکّر النّاس بهذا الیوم الّذی فیه ینادی المناد انّه لا اله الّا هو العزیز الودود هذا یوم الذّکر و البیان ان افتح باب اللّسان بمفتاح اسم ربّک المقتدر علی الغیب و الشّهود و قل یا ملأ العالم قد ظهر الاسم الأعظم ان افرحوا و توجّهوا الیه بالأفئدة و القلوب ای احمد انشآءاللّه بعنایت الهی مدیر کوثر حیوان باشی امروز روزیست که جمیع ذرّات بندای قد ظهر منزل الآیات ناطقند باید بکمال حکمت و بیان اهل امکان را بشطر رحمن دعوت نمائی و از رحیق حیوان که از قلم رحمن در کلّ احیان جاری و ساریست نصیب عطا کنی امروز روز تبلیغ است بقوّت اسم اعظم ندا کن که شاید امم باصغای آن فائز گردند و بجنّت علیا که مظهر کلمۀ اولی است مشرّف شوند ای احمد ذکرت لدی العرش بوده و خواهد بود و لحظات عنایت الهی باو بوده و هست ولکن باید در جمیع احوال بحکمت ناظر باشی که مباد امری حادث شود و سبب ضرّ عباد گردد اگر بدوستان الهی ملاقات نمودی تکبیر برسان و بایّام ظهورش متذکّر نما که شاید نار ذکر حجبات خلق را بسوزاند و بحقّ نزدیک نماید دنیا فانی بوده و خواهد بود قسم بآفتاب بیان که از مشرق فم رحمن مشرقست که اگر نفسی در آنی بدیدۀ بصیرت ملاحظه کند و تفکّر نماید جمیع را معدوم و مفقود مشاهده کند مگر نفوسیکه بحبل محبّت رحمانی متمسّکند و باذیال کرم متشبّث لعمری انّهم هم الفائزون و انّهم هم المقرّبون و انّهم هم المخلصون طوبی لک و لهم و للّذین کسّروا سلاسل الأوهام باسم ربّهم مالک الأنام البهآء علیک و علیهم من لدی اللّه ربّ العالمین

* * *

هو اللّه تعالی

یا اسم جود علیک بهائی عبد حاضر مکتوبیکه بنام آنجناب بود تلقاء وجه عرض نمود و ندای مظلوم‌های آفاق اصغا شد فی‌الحقیقه بعضی از ناس بدست خود غضب الهی را خریده‌اند بعضیرا اخذ نمود و برخی را هم اخذ فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر جمیع اشیاء بر مظلومیّت اهل حقّ نوحه نمودند و جمیع را حزن احاطه کرده ظلم‌هائیکه در اینکرّه من غیر سبب وارد شده بمثابۀ اشجاری است که غافلین بایادی خود غرس نموده‌اند و زود است که اثمار آنرا مشاهده نمایند

س‌م علیه بهائی بعنایت حقّ فائز بوده و هستند و در سبیل حقّ وارد شد بر او آنچه که جز علم الهی او را احاطه ننموده در بارۀ امور عدد نوزده ١٩ بگوید الهی ترانی منقطعاً الیک و متمسّکاً بک فاهدنی فی الأمور ما ینفعنی لعزّ امرک و علوّ مقام احبّائک و بعد تفکّر نمایند در امور آنچه بنظر آمد مجری دارند این شدّت اعدا را از عقب رخائی است عظیم یا اسم جود بعضی از نفوس مشاهده میشوند حزنشان سبب حزن حقّ جلّ جلاله بوده و هست و کذلک سرورشان علّت سرور حقّ ندای دو الف و شین از سجن رسیده امّا الأوّل فهو العندلیب علیه بهائی من شطر الرّآء و الشّین قد ورد علیه ما ورد علی مبشّری فی السّجن حضرت اعلی روح ما سواه فداه را در ارض تاء مع جمعی حبس نمودند و سطوت ظلم احبّا را چنان اخذ نمود که از آنحضرت بر حسب ظاهر اعراض نمودند مگر یکنفس که عرض کرد یا سیّدی انّی احبّ ان اکون معک فی الرّفیق الأعلی و الأفق الأبهی آن نفوس هم بعد از انقضاء اشهر معدوده بکمال خضوع و ابتهال راجع شدند و توبۀ ایشان مقبول و بعنایت کبری فائز هنیئاً لهم انّه یعلم کیف رجعوا و کیف قدّسهم و کتب لهم من قلمه الأعلی یا اسم جود لو لا کتاب سبق من عندنا لأرینا الغافلین و الظّالمین ایّنا اعلی و اقدر در این ظهور اعظم ملاحظه نموده‌اید که چه مقدار از اعدا را بقوّۀ عظیمه اخذ نمود مع‌ذلک احدی متنبّه نشد و کلّ از بادۀ غفلت مدهوشند و از شطر رحمت الهی بعید ولکن عالم بظلم حامله شده سوف یرون الظّالمون ما عملوا فی ایّام اللّه المهیمن القیّوم یا عندلیبی قد کنت مغرّداً علی الأفنان فی ربیع ربّک الرّحمن جهرةً و لک ان تغرّد فی السّجن سرّاً الی ان یأتیک اللّه بفرجه و رحمته و عنایته و فضله و جوده و احسانه

و امّا الف و شین ثانی علیه بهائی از ارض الف و باء ندایش رسید قد اخذه الظّالمون و ادخلوه فی السّجن الا انّهم فی خسران مبین غفلت این همج رعاع بمقامی رسیده که در قرون اولی و اخری تفکّر نمینمایند یتّبعون اهوائهم و یظنّون انّهم من العارفین یشهد بجعلهم کلّ الأشیآء و عن ورائها لسان اللّه المقتدر العلیم الحکیم یا اسم جود جناب س‌م علیه فضلی و رحمتی لدی الباب قائم قل ربّ افرغ علی من احبّک و یحبّک صبراً انّک انت المقتدر القدیر اگرچه الحمد للّه بطراز صبر فائز است ولکن این ذکر اظهار عنایتی است از مظلوم عالم نسبت باو باید چندی ارسال مراسلاترا از جهتین ستر نمایند بشأنیکه از اهل بیت هم مستور دارند و اگر بجناب عندلیب هم بخواهند تفصیلی بنویسند باو هم امر بستر نمایند طوبی لمن عمل بما امر به من لدی المظلوم و نعیماً لمن فاز بطاعة اللّه ربّ العالمین

یا اسم جود جناب شیخ علیه رحمتی بزحمت افتاده ولکن چون قصدش للّه بوده و برضا و امضا واقع شده مبارک بوده و خواهد بود و آنچه مواجهه بشما امر نمودیم باو بنویسید انشآءاللّه موفّقند در امور آنچه الیوم لازم است آنکه در ارسال و مرسول مکاتیب ملاحظه نمایند و حکمترا در هیچ حال از دست ندهند هذا ما وصّیناه به من قبل و فی هذا المقام الأرفع المنیع

* * *

بنام خداوند یکتا

یا اسمی آثار افنان که ارسال داشتید عبد حاضر تمام آنرا ذکر نمود للّه الحمد بعنایت فائزند و در ظلّ سدره جمع ذکر جناب مبلّغ و جناب میرزا آقا و سایر افنان علیهم بهائی مذکور انشآءاللّه بذکر و ثنا و خدمت امر مؤیّدند

اینکه جناب افنان نبیل قبل ت‌ق علیه بهائی در باب مطلب جناب ملّا رج علیه بهآء اللّه نوشتند قبول شد نصف حقوق آن ارض را بفقرای آن ارض قسمت نمایند ولکن جهد کنند تا جمیع ناس بامری از امور مشغول گردند انّه ینزل من سمآء العنایة برکة من عنده انّه لهو الفضّال الکریم باینفقره بسیار تمسّک جویند قسمهای دیگر که از قبل بوده لایق شأن انسان نبوده و نیست انّا نحبّ ان نری احبّائنا مشتغلاً لا منتظراً قلم اعلی کل را به ما یرتفع به عزّهم و شأنهم و مقامهم امر فرموده و عنقریب آنچه از بحر اراده ظاهر شده در ارض مشاهده خواهد شد الأمر بیده یفعل و یحکم و هو الآمر الحکیم و از برای حقوق الهی قراریست معیّن بعد از تحقّق بیت العدل علی ما اراده اللّه حکم آن ظاهر میشود

ذکر جناب الف و س ارض صاد را نموده بودند انشآءاللّه باستقامت کبری فائز شوند و بکمال محبّت با اهل بیت سلطان‌الشّهدآء رفتار نمایند خدمت ایشان لدی الحقّ اینست که ذکر شد طوبی للسّامعین مخصوص ایشان لوح نازل و ارسال میشود جناب میرزا صادق انشآءاللّه به ما یحبّه اللّه مؤیّد شوند چندی قبل ذکر کل از قلم اعلی جاری از بعد هم لو شآء اللّه بآن فائز میشوند طوبی لمن یذکر الصّاد و ما ورد فیها عالم را احزان و بلایا احاطه نموده آنچه ذکر شد البتّه واقع خواهد شد در عبیداللّه ثانی ملاحظه کنید انّه سیّئة من سیّئات الذّئب و الرّقشآء چه مقدار از بلاد و نفوس که از شعلۀ نار نفسش سوختند و مفقود گشتند اگر عباد بانابه و رجوع فائز نشوند یرون ما لا رأت عین و العاقبة للمتّقین و آنچه از ارادۀ جناب افنان سیّد قبل میم علیه بهائی ذکر نمودند مقبول افتاد طوبی له حقّ شهادت میدهد در آنچه ذکر نموده‌اند صادقند و عملشان للّه بوده و هست لوح الهی که در سنین قبل مخصوص ایشان نازل و ارسال شد بر اینمقام شاهد و گواهست انّه لهو الشّاهد الخبیر ولکن باید آنچه از مشرق امر ظاهر شود بکمال روح و ریحان بآن عمل نمایند تا از نفوسیکه از بحر رضا آشامیده‌اند محسوب گردند لعمر اللّه اینمقام بسیار بلند است چنانچه نقطۀ بیان میفرماید جمیع باید سعی نمایند تا بکلمۀ رضا فائز شوند ارادۀ ایشان قبول شد نزد خود ایشان بماند و بتجارت مشغول شوند آنچه حاصل شد نصف آنرا خود تصرّف نمایند و نصف دیگر بآنچه امر صادر گردد عمل شود فی‌الحقیقه این وجه را قبول نمودیم و علامت قبول آنکه صد تومان آنرا بدو محل ارسال دارند نصف آن در اسکندریّه نزد جناب آقا محمّد مخصوص ایتام آقا علی قراباغی علیه بهآء اللّه که در مصر بافق اعلی صعود نموده و نصف دیگر در ارض ک بامّ حرم برسانند چه که مدیون شده‌اند و در مابقی عمل نمایند بآنچه ذکر شد

و امّا فقرۀ جناب میرزا محمّد از افنان علیه بهائی قد قضی الأمر و بلغ الوجه الی جودیّ جود ربّه المعطی الکریم

یا مهدی این اعمال خالصه آثار آن در ارض نافذ و ساری همان قسم که اعمال نفوس خبیثه سبب و علّت بلایا و رزایای ارضست این اعمال طیّبۀ خالصه هم که لوجه اللّه ظاهر میشود سبب حیات و علّت ظهورات خیریّه بوده و خواهد بود جمیع افنان را تکبیر میرسانیم و بشارت میدهیم انشآءاللّه موفّق بوده و هستند ینبغی لهم ان یشکروا اللّه فی اللّیالی و الأیّام انّه ایّدهم بفضله و عرّفهم سبیله و انطقهم بثنائه و اشهدهم ما منعت عنه عیون اکثر العباد و اسمعهم ما لا فاز باصغائه من فی البلاد الّا من شآء اللّه مالک یوم الدّین البهآء من لدنّا علیهم

* * *

بسمی المنادی امام وجه العالم

یا اسمی الجود علیک بهائی ان استمع ما سمعته من قبل اذ کان نیّر البرهان مشرقاً من افق العراق و کانت الزّورآء مقرّ عرش ربّک العلیّ العظیم اشهد انّک سمعت نغمة اللّه و لحنه و تغرّدات حمامة الأمر و تغنّیات عندلیب الوفآء علی غصن البهآء انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر

یا اسمی تحت لحاظ عنایت الهی بوده و هستی ندای حقّ جلّ جلاله را تلقاء وجه شنیدی و اشراقات انوار آفتاب معانی را مشاهده نمودی حال تفکّر نما حقّ در چه مقام و خلق در چه گفتگو آذان را ثقل اوهام از اصغای ندای الهی منع نموده و حجبات علوم و ظنون عیون را از مشاهدۀ انوار وجه محروم داشته بذراعین قدرت و قوّت جمعی را از غرقاب فنا نجات دادیم و بافق اعلی فائز نمودیم و اسرار و امورات بعد را از قبل بتصریح تمام ذکر نمودیم تا شبهات مشرکین و انکار معرضین و اشارات غافلین نفوس مقبله را از مطلع نور احدیّه منع ننماید مع‌ذلک بعضی صرعی و برخی کأعجاز نخل منقعر مشاهده شدند حقّ منیعی را که جمیع کتب قبل و بعد نزد یک آیه‌اش خاضع و خاشعست گذاشته‌اند و بقصص موهومۀ قبل تمسّک جسته‌اند و اقتدا نموده‌اند انّک شربت من بحر بیانی و فزت بتجلّیات انوار شمس حکمتی و سمعت ما نطق به المشرکون الّذین ما اطّلعوا بأصل هذا الأمر و ما فازوا بهذا الرّحیق الّذی فکّ ختمه باسمی المهیمن القیّوم از حقّ بطلبید نفوس مقبلۀ عارفه به ما یحبّه اللّه موفّق شوند بسیار عجب است مع این ندا و ظهور این امر اعظم مشاهده میشود اکثری بدنیا متمسّکند و از شبهات و اشارات مضطرب و متزلزل قل هذا یوم اللّه اتّقوا اللّه و لا تکونوا من المشرکین دعوا القصص عن ورائکم ان انظروا امری بعینی هذا ما امرتم به فی الکتب و الزّبر و الصّحف و الألواح

انّک قم علی خدمة امر ربّک ثمّ اخبر النّاس و بشّرهم بهذا النّور الّذی بشّر به اللّه فیما انزل علی النّبیّین و المرسلین و جمیع را بحکمت منزله امر نمائید و از قبل حقّ بگوئید آنچه سزاوار یوم اللّه است باید هر نفسی بکمال حکمت و استقامت بتبلیغ امر مشغول شود اگر ارض طیّبه مشاهده نمود القاء کلمۀ الهی نماید والّا الصّمت اولی چندی قبل این کلمۀ علیا از قلم اعلی در صحیفۀ حمرا نازل آسمان حکمت الهی بدو نیّر روشن و منیر است مشورت و شفقّت انشآءاللّه کل بر عمل باین کلمۀ محکمۀ مبارکه مؤیّد شوند بعضی از عباد بالمرّه از شعور محروم مشاهده میشوند بحبالهای موهومه از عروۀ محکمه ممنوعند لعمری اگر فی‌الجمله فیما انزله الرّحمن بانصاف تفکّر نمایند کل به انّک انت الحقّ المبین ناطق گردند در جمیع احوال بحقّ ناظر باشید و بخدمت امرش مشغول ان اذکر اذ کنت معی فی سرادق العظمة و سمعت منّی ما سمعه الکلیم فی طور العرفان کذلک ایّدناک و عرّفناک و ذکرناک لتشکر ربّک الکریم لک ان تحفظ هذا المقام الأعظم باسمی القویّ الأمین

کبّر من قبلی علی وجوه اولیائی ثمّ اسمعهم ندائی الأحلی کذلک یأمرک من امرک من قبل و انا الآمر الخبیر البهآء علیک و علی من یسمع قولک فی هذا الأمر الأعظم و یحبّک لوجه اللّه ربّ العالمین

* * *

هو المجیب

یا اسمی مکتوب جناب حسین علیه بهآء اللّه که بآنجناب نوشته عبد حاضر معروض داشت انشآء اللّه لا زال در ظلّ عنایت الهی ساکن و مستریح باشند انّه یقدّر لمن اراد ما اراد انّه لهو المقتدر القدیر چندی قبل لوح امنع اقدس مخصوص ایشان نازل و ارسال شد لحاظ عنایت متوجّه او بوده و انشآء اللّه خواهد بود جمیع دوستان را باتّحاد و اتّفاق امر نموده و مینمائیم ولکن هنوز رایحۀ اینمقام اعلی استشمام نشد از حق میطلبیم جمعی را مؤیّد فرماید تا باین خدمت اعظم قیام نمایند

ذکر جناب ملّا محمّدرضا نموده‌اند حسب الاستدعا لوحی مخصوص او نازل و ارسال شد انشآء اللّه باو برسانند تا از کوثر حَیَوان که در بیان رحمن مستور است بیاشامند و بتمامه بافق اعلی اقبال نمایند و بنصرت امر بالحکمة و البیان قیام کنند و نفوسیکه در ارض کاف بافق امر ناظرند جمیع لدی المظلوم مذکورند انشآء اللّه کل باستقامت کبری ظاهر شوند علی شأن لا تمنعهم شئونات البشر و لا تزلّهم اشارات الّذین کفروا باللّه ربّ العالمین

از قبل اخبار نمودیم بظهور ناعقین در مدن و دیار انشآء اللّه باید لئالی محبّت الهی را باسمش حفظ نمایند و از ابصار خائنین مستور دارند یا حسین ذکّرهم من قِبلی ثمّ ارسل الیهم هذا الکتاب المبین قل ان جآئکم احد بکتاب السّجّین فاعلموا انّه من جنود الشّیطان و هو النّاعق الموعود فی کتابی المبین دعوا الواح النّار عن ورآئکم مقبلین الی اللّه العزیز الحمید انشاء اللّه از بعد هم مخصوص دوستان آیات امنع اقدس نازل و ارسال میشود انّه لهو الفضّال الکریم الحمد للّه ربّ العالمین یا اسمی بشّره برحمتی و فضلی و عنایتی انّا ذکرناه من قبل و ارسلنا الیه ما تضوّع منه عرف عنایتی الّتی سبقت العالمین الحمد للّه مؤیّد شدند بتحریر آثار الهی طوبی لقلم تحرّک و لمداد جری و لِلوح حمل ذکره العزیز المنیع عبد الحاضر یذکره لدی المظلوم و یزور المقصود نیابتاً من عنده و عن الّذی سمّی بحیدر قبل علی علیه بهآء اللّه

یا مهدی انّا مرّة نخاطبک و اخری من قرء کتابه لدی العرش انّ ربّک یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید ذکر دو نفر از احبّای الهی در آن مکتوب مذکور انّا نکبّر علیهما من هذا المقام الاعلی و نوصیهما بالاستقامة الکبری فی امر اللّه مالک العرش و الثّری کذلک نطق لسان العظمة فیهذا المقام المنیر

و نذکر فی آخر الکتاب حرف المیم و النّون قبل شین و نکبّر علیه و نذکره بما یبقی به ذکره فی البلاد لیشکر ربّه الغفور الرّحیم البهآء علی اهل البهآء من لدی البهآء

و همچنین ذکر نموده که بزیارت نورین نیّرین سلطان‌ الشّهدآء و اخیه فائز شده طوبی له ثمّ طوبی له و للّذین قصدوا ذاک المقصد لعمر اللّه نجد من تراب ذاک المقام عرف الفردوس یشهد بذلک من عنده فصل الخطاب انّا نصلّی علی الّذین توجّهوا الیهما و زاروا رمسهما و نطقوا بما انزله الرّحمن فی الکتاب انّ الّذی زار الاخت علیها عنایتی و رحمتی و فضلی و المسیح فی الرَّیّ انّه کمن زارنی کذلک نطق القلم الاعلی فی اعلی المقام انّا نذکرهم فی هذا الحین و نقول علیکم بهآء اللّه و بهآء من فی الفردوس الاعلی و النّور المشرق من افق عنایة ربّهم العزیز الوهّاب الحمد للّه مالک المبدء و المآب

* * *

احبّآء اللّه فی معموری

الأعظم الأبهی

یا اصحاب المعمور ان استمعوا ندآء ربّکم الغفور من شطر هذا الظّهور الّذی به اضآء الدّیجور و انارت الآفاق لعمری قد صرتم معموراً بما ورد علیکم فی سبیل اللّه ربّکم مالک الرّقاب کم من بنآء یتبعه الخراب و ما بنی لکم بما حملتم فی حبّی لا یتبعه الفنآء و لا یخربه المیاه کذلک قضی الأمر من لدن فالق الأصباح

ان یا قلم الأعلی ان اذکر عبدنا محمّد الّذی فاز بالاقبال فی یوم فیه اسودّت الوجوه و شاخصت الأبصار لتجذبه نفحات الوحی و یأخذه سکر رحیق الرّحمن علی شأن ینطقه بثنآء ربّه بین الامکان طوبی لک بما حملت الشّداید فی سبیل ربّک و عمّرت بیت القلب بهذا الذّکر الّذی جعله اللّه سلطان الأذکار قد ورد علیک ما ورد علینا طوبی لنا و لک و لکلّ موقن صبّار بالبلآء انار وجه البهآء و من افق السّجن و القضآء اشرق علی شأن به اشرقت الأرضین و السّموات ان یا محمّد نوّر القلوب بذکر المحبوب و الوجوه باسم ربّک مالک الابداع ذکّر احبّائی من قبلی و زیّن رأس کلّ واحد باکلیل ذکر ربّهم مسخّر الأریاح اذا قرّت عیونکم من نفحات اللّوح ولّوا وجوهکم الی جهة السّجن قولوا نشهد لک یا ایّها المظلوم بأنّک حملت لحیوة العالم ما لا حمله احد من قبل طوبی لقلب اقبل الیک ویل لکلّ مشرک مرتاب کیف نسکن فی المعمور و انت سجنت فی اخرب البیوت فداک المعمور یا مشرق الظّهور فداک النّفوس یا مولی العباد کذلک القیناکم من الآیات الّتی بها تضوّعت نفحة الرّحمن فی الدّیار ینبغی لکلّ نفس ان یستنشق و یقول لک الحمد یا من ذکرتنی فی السّجن اذ کنت بین ایادی الطّغاة و البهآء علیکم من لدن مالک الرّقاب

* * *

هذا لوح القدس قد نزّل للأعراب الّذین سکنوا فی المدینة و آمنوا باللّه العزیز المقتدر القدیر

هو العزیز

یا اعرابی ثمّ یا احبّائی ثمّ یا اصفیائی ثمّ یا جنودی ثمّ یا ظهوری اسمعوا ندائی ان انتم من السّامعین أ نسیتم حمامة الأمر الّتی طارت عن بینکم و صعدت الی اللّه العزیز الجمیل أ نستیم ورقآء الّتی کانت معکم و تلقی علیکم من آیات اللّه العالم العلیم أحتجبتم عن هذه العندلیب الّتی وقعت تحت مخالیب المشرکین فواللّه قد ورد علیّ ما لا یذکر بالبیان و جرت عنه الدّموع عن اعین المقرّبین و بذلک انقطعت هدهد الأمر عن ذکر السّبا و احمرّت من الدّم وجوه المقدّسین تاللّه انّ بلبل الرّضوان قد اغمض عیناه عن جمال الورد بما ورد الأحزان علی هذا الجمال العزیز المنیع و انقطعت الأنهار عن وصال البحر بما انقطع الفرح عن هذه الشّمس المشرق المنیر انتم یا احبّائی لا تنسوا لقائی فی ایّامی و لا تنکروا شفقتی بکم و لا فضلی علیکم و لا تکوننّ من الغافلین فواللّه قد ارجعت سنّة اللّه فی نفس الحسین بل سنن المرسلین الی ان ورد فی هذا السّجن الأبعد البعید و انتم اذا جمعتم فی بیوتکم فی ایّام فرحکم اذاً فاذکروا مصایبنا و بما ورد علینا من جنود الشّیاطین و اذا دخلتم فی الرّبیع فی بساتینکم اذاً تفکّروا فی رزایائی و کربتی و کونوا من المتذکّرین ثمّ اعلموا بأنّا کنّا بینکم فی ایّام من الدّهر و سنین من الزّمان و انتم ما عرفتمونی بما استرنا وجهنا عنکم و عن کلّ الخلایق اجمعین و بذلک منعتم عن عرفان اللّه و جماله ثمّ حجّته و بهائه ثمّ دلیله و آیاته ثمّ عبده و غلامه ان انتم من العارفین قل قد کان جمال القدم بینکم بطراز اللّه العزیز العالی الحکیم و سلطان الممکنات قد ظهر فی قمیص الرّعیّة و انتم ما استشعرتم به و ما کنتم من المستشعرین فلمّا قضی الحکم و جآء الوعد قد ظهر عن مشرق الهویّة بسلطان عظیم و انتم یا احبّآء اللّه و جنوده فاسعوا الی اللّه و جماله و اذا سمعتم آیاته فاشکروا اللّه بارئکم بما عرّفکم نفسه بعد الّذی کنتم عنه لغافلین ثمّ اسجدوا للّه بوجوهکم و قلوبکم ثمّ احمدوه من هذه النّعمة المنزل القدیم و ایّاکم ان لا تختلفوا فی امر اللّه و لا تترکوا احکام اللّه الّتی نزّلت فی البیان من لدن عزیز کریم ثمّ اجتمعوا علی الحبّ ثمّ اصلحوا ما وقع بینکم من الکدورات لتکونوا کنفس واحدة علی مقعد صدق منیع ایّاکم ان لا تجاوزوا عن حدود اللّه و لا تتعدّوا عنها و لا تکوننّ من المفسدین و ان یکون بینکم ذات فقر فأنفقوا علیه ما وهبکم اللّه و لا تکوننّ من المانعین و ان وجدتم ذات ضرّ فارحموا علیه ثمّ استأنسوا به برفق منیع و ان وجدتم ذات ضعف فی الایمان لا تعترضوا علیه ثمّ ذکّروه برفق و بلسان لیّن ملیح لیعرف امر اللّه فی نفسه و یطّلع بما امر به من لدن عالم علیم ایّاکم ان لا یختلف احد احداً و لا یضرّ نفس نفساً و لا یخان بعض بعضاً و لا یغتب مصاحب مصاحباً و لا ینکر اخ اخیه المؤمن اتّقوا اللّه فی کلّ ما القیناکم به و کونوا من المتّقین و ایّاکم ان لا تمنعوا فضول اموالکم عن ذوی القربی منکم و لا عن الفقرآء و المساکین کلّ ذلک نصحی علیکم و امر اللّه بکم و لکم ان انتم من العارفین و کذلک نلقی علیکم من آیات التّوحید و ما امرتم به لتوحّدوا بارئکم بلسان سرّکم و جهرکم علی شأن الّذی یظهر آثاره عن کلّ جوارحکم و تکوننّ من الموحّدین اللّه الّذی الیه ترجع نفوسکم و قلوبکم و ارواحکم و ابدانکم و کلّ ما لکم و علیکم و انّه هو مرجع کلّ من فی السّموات و الأرض ان انتم من العارفین و الرّوح علیکم یا ملأ الأحباب من کلّ صغیر و کبیر ثمّ کبّروا من لدنّا علی وجوه اضلاعکم و اولادکم و هذا من امری علیکم فاتّبعوه لتکوننّ من المهتدین ۱۵۲١

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

الأعظم الأبهی

یا الهی هذا غصن انشعب من دوحة فردانیّتک و سدرة وحدانیّتک تراه یا الهی ناظراً الیک و متمسّکاً بحبل الطافک فاحفظه فی جوار رحمتک انت تعلم یا الهی انّی ما اریده الّا بما اردته و ما اخترته الّا بما اصطفیته فانصره بجنود ارضک و سمائک و انصر یا الهی من نصره ثمّ اختر من اختاره و ایّد من اقبل الیه ثمّ اخذل من انکره و لم یرده ای ربّ تری حین الوحی یتحرّک قلمی و ترتعش ارکانی اسألک بولهی فی حبّک و شوقی فی اظهار امرک بأن تقدّر له و لمحبّیه ما قدّرته لسفرائک و امنآء وحیک انّک انت اللّه المقتدر القدیر

* * *

ز

امة‌اللّه امّ عبدالمطّلب

هو المشرق من الأفق الأعلی

یا امتی چه بسیار از رجال که در قرون و اعصار منتظر ظهور بودند و چون نور از افق عالم اشراق نمود کل معرض مگر معدودی هر یک از اماء بعرفان مالک اسماء فائز او از رجال در کتاب مذکور و از قلم اعلی مسطور حمد کن محبوب عالم را که ترا تأیید فرمود بر عرفان مطلع آیات و مظهر بیّنات این فضل عظیمست و این عنایت بزرگ باسم حقّ حفظش نما انّ المظلوم یذکر فی هذا المقام امته الأخری و یبشّرها بعنایة اللّه المهیمن القیّوم البهآء علیک و علی اللّائی آمنّ بالعزیز الودود

* * *

یاء

ورقه اخت امّ من ایّدناه علی خدمة هذا النّبأ العظیم

هو الشّاهد من افق سمآء العلم

یا امتی یا ورقتی قد شهد لک القلم الأعلی باقبالک و حبّک و توجّهک الی وجه القدم اذ اعرض عنه العالم الّا من شآء اللّه العلیّ العظیم هذا یوم اخبر به رسول اللّه من قبل و من قبله الرّوح و من قبله من اتی بتسع آیات باهرات و سمّی بالکلیم فی کتابی المبین

یا ورقتی جمیع کتب قبل و رسل الهی خلق را باین یوم امنع اقدس بشارت داده‌اند مع‌ذلک نفوس شرّیرۀ غافلۀ امّاره باعتساف تمام بر قطع سدره قیام نموده‌اند طوبی از برای تو که بطراز محبّت الهی مزیّن گشتی و بذکر و ثنایش فائز جمیع فضل در قبضۀ قدرت حقّ جلّ جلاله است بهر نفس اراده نماید عطا میفرماید چه مقدار از رجال که خود را صاحبان اسرار و از علمای اعلام میشمردند و چون اندک امتحان بمیان آمد باعراض و اعتراض قیام نمودند بشأنیکه اهل ملأ اعلی بنوحه و ندبه مشغول و تو از فضل الهی و عنایت لایتناهی بعرفان سرّ مکنون و کنز مخزون فائز شدی این مقام عظیم را باسم حقّ جلّ جلاله حفظ نما و از عیون خائنین مستور دار البهآء المشرق من افق ملکوتی علیک و علی کلّ امة فازت بأنوار عرشی العظیم

* * *

هو

یا اهل الفردوس الاعلی علیکم ذکر اللّه و ثنآئه و فضله و الطافه و سلامه و صلواته و کلّ ذکر خیر کان فی کتابه المبین

* * *

هو اللّه تعالی شأنه الحکمة و البیان

یا اهل قفقاز قد سالت البطحآء و انار الأفق الأعلی لعمری افترّ ثغر الحجاز بما ارتفع خبآء المجد علی کوم اللّه و اشرق نیّر الظّهور من افق الارادة بعدما انشقّت سبحات الجلال من اصبع الاقتدار هذا یوم فیه اخذ سکر رحیق البیان من فی الامکان افرحوا ثمّ ابشروا بما فاحت النّفحة و ارتفعت الصّیحة و نصبت الرّایة النّورآء علی البقعة الحمرآء و استوی هیکل العلم علی عرش البیان و دعا الکلّ الی اللّه مالک الأدیان قد فزتم بیوم اخبر به رسل اللّه و اصفیائه و بشّرت به کتب اللّه ربّ الأرباب ما من رسول الّا و قد نطق بثنائه و ما من نبیّ الّا و قد ذکره فی العشیّ و الاشراق هذا یوم فیه انجذبت الأشیآء من ندآء اللّه مالک الأسمآء و نطقت بما نطق به لسان العظمة الملک للّه الواحد المختار انّ السّمیع من سمع و اجاب و البصیر من رأی الآیة الکبری اذ انار افق الظّهور و ارتعدت فرائص العباد من خشیة اللّه مالک الایجاد

یا اهل قفقاز اسمعوا ندآء المظلوم انّه اقبل الیکم و ذکرکم بآیات تطیر بها الأجساد قد ماج بحر الکرم امام وجوه العالم و الأمم فی غفلة و ضلال الّا من انقذته ایادی الاقتدار من لدی اللّه مالک الرّقاب

یا معشر العلمآء خافوا اللّه و لا تنکروا الّذی اتی من سمآء الفضل و العطآء بآیات لا تعادلها خزائن الأرض یشهد بذلک امّ الکتاب من اعلی المقام انصفوا باللّه و لا تتّبعوا الظّنون و الأوهام هذا یوم فیه انشقّت سبحات الجلال من اصبع الاقتدار و ظهر ما کان مکنوناً فی ازل الآزال

یا معشر العلمآء اسمعوا ندآء المظلوم انّه یذکّرکم لوجه اللّه بما یقرّبکم الیه انّه هو العزیز الفضّال و ما اراد منکم شیئاً ینطق بینکم بأعلی النّدآء و یذکّرکم بهذا الیوم الّذی فیه قام النّاس لربّ العباد قد ظهرنا و اظهرنا السّبیل و فتحنا باب الفردوس الأعلی اقبلوا بقلوب نورآء کذلک ینصحکم من اتی بالحقّ من ملکوت البیان برایات الآیات

یا معشر البشر قد ظهر المنظر الأکبر و مالک القدر استوی علی عرش اسمه الأعظم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ غافل مرتاب انّا انفقنا ما عندنا و حملنا الشّدائد کلّها لارتقائکم بمرقاة الانقطاع الی مالک الابداع قد ورد علینا من المصائب و البلایا ما عجزت عن ذکرها الأقلام قد تزیّن العالم بنفحات الوحی و النّاس فی نوم عجاب فلمّا اظهرت القدرة اعلامها و فجر الظّهور لوائه اعترض العباد منهم من قال انّه افتری علی اللّه و منهم من قام علی اعراض ناحت به الأرض و نسفت به الجبال لعمر اللّه انّا ما اردنا الّا تقرّب العباد الی ما ینفعهم و یزیّنهم بطراز الآداب انّا امسکنا فی کلّ الأحوال زمام القلم و ما اظهرنا من کنوزه الّا علی قدر و مقدار قدّسوا نفوسکم بما جری من قلمی الأعلی و زیّنوها بالأمانة و العفّة و العدل و الاصطبار

قل یا معشر العلمآء أ تنکرون الّذی اتی من سمآء الأمر بجنود الحکمة و البیان و ما اراد الّا تطهیر القلوب و تقدیسها من نار الضّغینة و البغضآء بذلک ورد علینا ما صاحت به الحصاة هذا یوم فیه اهتزّت الأرض و السّمآء من نفحات الوحی و نطقت الأشیآء بما نطق لسان العظمة فی اوّل الأیّام

یا اهل قفقاز قد اتاکم من سمّی بعبدالکریم و اخبرکم بهذا السّرّ الّذی بذکره انجذبت القلوب و بهجره ذابت الأکباد انّه کان متمسّکاً بحبل ولایتی و متشبّثاً بذیل رحمة ربّه مالک الأنام ایّاکم ان تمنعکم شبهات القوم عن اسمی القیّوم او تخوّفکم سطوة العالم فی هذا الأمر الّذی به اضطربت افئدة الأشرار لا تحرموا انفسکم عن البحر الأعظم الّذی ماج امام وجوه العالم و لا تنکروا الّذی به سرت نسمة اللّه و نادی الرّوح الملک للّه الواحد الغفّار تاللّه هذا یوم الآذان لأنّها خلقت لاصغآء ندائی و یوم الأبصار لأنّها ذوّتت لمشاهدة افقی الّذی به اشرقت الأنوار ایّاکم ان تمنعکم ضوضآء العالم عن مالک القدم ضعوا ما عند القوم متوجّهین الی انوار وجه ربّکم مالک المآب تاللّه قد اشرق النّور من افق الظّهور و نطق مکلّم الطّور و مرّت الجبال کمرّ السّحاب

یا معشر الفقهآء خافوا اللّه و لا تمنعوا العباد عن فرات الحکمة و البیان انصفوا فیما ظهر بالحقّ و لا تتّبعوا کلّ آمر سفّاک قد افترّ ثغر البیان بالبرهان و نطق العلم قد اتی المعلوم بقدرة و سلطان ضعوا علومکم قد اشرق نیّر العلم من آفاق الزّبر و الألواح هذا یوم فیه ارتفع النّدآء من کلّ الجهات بما تشرّفت الأراضی المقدّسة بقدوم من اتی من سمآء الفضل بالحکمة و البیان کذلک زیّنّا سمآء العرفان بأنجم البرهان و الألواح بطراز قلمی الأعلی الّذی اذا ارتفع صریره نطقت سدرة المنتهی العزّة للّه المهیمن علی من فی الأرضین و السّموات

ندای مالک اسماء را بلسان پارسی احلی بشنوید او است کوثر حیوان و او است نفحۀ رحمن مقبلین را بفردوس اعلی راه نماید و در ظلّ قباب عظمت مقام و مقرّ معیّن فرماید طوبی از برای سمعی که از اصغاء ندا محروم نشد و از برای بصری که حجبات عالم او را از مشاهده بازنداشت

ای اهل قفقاز بشنوید ندای مظلوم را اینست آن ندائی که اهل عالم از برای اصغاء آن از عدم بوجود آمده‌اند امروز صریر قلم اعلی مرتفع و سدرۀ منتهی باثمار لطیفۀ جنیّه ظاهر خود را از مائدۀ معنوی الهی محروم منمائید جهد نمائید شاید در این دار فانی کسب مقامات باقیه نمائید سراج عالم دانائی است و نور آن بینائی از حقّ بطلبید شما را مؤیّد فرماید بر آنچه سبب اعلاء کلمة اللّه است سبحان‌اللّه بعضی از ناس که خود را شخص اوّل در علم و دانائی میشمرند از ما ینبغی بی‌بهره و بی‌نصیب مشاهده میشوند مقصود از دانائی علمی است که سبب حفظ و عمار و اصلاح و منفعت اهل عالم است علوم و فنون و معارف از اثمار سدرۀ انسانی بوده بی سدره ثمر یافت نمیشود ظهور این بعد وجود آن است طوبی از برای نفسی که باصغا کفایت ننماید و هر قائلی را تصدیق نکند و از هر واردی مطمئنّ نشود اگر نفسی در بارۀ حزبی از احزاب بگوید یا بنویسد آنچه را که سبب ذلّت و اذیّت گردد اگر بحر علم باشد بقدر خسی وقر و قدر نزد صاحبان بصر نداشته و ندارد محلّی که جز معروف از او ظاهر نشده در حقّش گفته‌اند آنچه را که ذکرش لایق نه

ای اهل عالم ثمرۀ سدرۀ انسانی عدل و انصاف بوده اگر دارای این ثمر نباشد لایق نار است قد اعمی الغرور ابصارهم و بصائرهم عالم بدو چیز محتاج نظم و عدل انّ الممالک تحتاج بنظام یحرسها و عدل یحرثها کذلک یعلّمکم المظلوم من شطر السّجن امراً من لدنه و هو الحقّ علّام الغیوب

ای اهل علم خود را بشناسید و بر مردم افتخار مکنید لا تکونوا کالّذین بدّلوا نعمة اللّه کفراً و احلّوا قومهم دار البوار علمی را بیاموزید که شما را از ضغینه و بغضا و حرص و هوی حفظ نماید و بفرح اکبر رساند اشرف و احسن و افضل و اعظم اشیاء عالم علم است علمی که نجات بخشد نه هلاک نماید این علم انفس اشیاء عالم است و اعزّ آن یشهد بذلک من ینطق انّه اتی بالحقّ و هدی الکلّ الی صراط اللّه المستقیم

جناب عبدالکریم نموداری بود از این ظهور اعظم و بمثابۀ نسیم صبحگاهی از شطر عنایت ربّانی مرور نمود او بنفسه بنار محبّت این ظهور مشتعل بود و از دریای معرفت قسمتی باو عطا شد ذلک من فضل اللّه علیه ولکن از بعضی بیانات او مقصود معلوم نه یعنی بعضی از دوستان کما هی آگاهی حاصل ننمودند کذلک نطق بحر البیان من لدی الرّحمن فی مدینة عکّآء الّتی سمّیت من قبل بالبقعة البیضآء و بالأسمآء الحسنی فی ایّام اللّه ربّ العالمین

یا اهل قفقاز در آخر بیان شما را وصیّت مینمائیم بامانت و دیانت و عفّت و صدق و وفا امروز جنود اللّه اعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه بوده و هست باین جنود حقّ را نصرت نمائید و مدائن قلوب را اخذ کنید و سلطان این جنود تقوی اللّه بوده حقّ آگاه و عالم گواه که این مظلوم لازال اولیای حقّ را بنصائحی که سبب نجاح و علّت فلاح است وصیّت فرموده و کفی به شهیداً و علیماً و از برای شما تأیید میطلبیم تا حلاوت صریر قلم اعلی را بیابید و باثمار سدرۀ منتهی مرزوق گردید البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علی اهل البهآء الّذین بهم سرت السّفینة الحمرآء علی بحر الأسمآء اولئک عباد یصلّینّ علیهم الملأ الأعلی و اهل الفردوس فی العشیّ و الاشراق

* * *

احبّآء اللّه فی جاسب

هو الأقدس الأعظم الأبهی

یا اولیآء اللّه فی الجاسب قد ورد علینا فی سبیل اللّه ما ورد علی بعض اولیائی فی هناک یشهد بذلک من عنده امّ الکتاب قد ناح اهل الفردوس بما ورد علیکم من الّذین بدّلوا نعمة اللّه کفراً و احلّوا قومهم دار البوار قل ایّاکم ان یمنعکم ظلم الأعدآء او سطوة العلمآء ان انظروا ثمّ اذکروا ما ورد علی اولیآء اللّه من قبل الّذین قاموا علی خدمة الأمر فی القرون و الأعصار قد حبس الغافلون اسمی فی ارض الطّآء و اصفیائی الأخری الا انّهم فی مریة و شقاق لعمر اللّه قد اشتعلت نار البغضآء فی صدور العلمآء و هم معادن الظّلم و مطالع النّفاق و بهم ذرفت عیون الملإ الأعلی و عین العظمة فی اعلی المقام

یا غلام قبل رضا ان استمع ندآء ربّک الأبهی انّه ذکرک و ناح لک بما ورد علیک من مظاهر الشّیطان قد کنت تحت لحاظ ربّک فی ایّام فیها ناد المناد الملک للّه مالک الایجاد و نذکر اخاک و نبشّره بذکری و عنایتی الّتی سبقت الأخیار

و نذکر احبّائی فی هناک الّذین ما منعتهم لومة اللّائمین و ضوضآء الغافلین عن اللّه ربّ الأرباب قل خافوا اللّه و لا تدحضوا من اتاکم بحجج الأنبیآء و بما لا رأت شبهه عین الابداع کذلک غرّدت حمامة الأمر علی غصن البقآء طوبی لمن سمع و اجاب النّور اللّائح من یدی البیضآء علیک و علیه و علی الّذین تمسّکوا بحبل اللّه مالک الرّقاب

* * *

بسمی الآمر الحکیم امام وجوه من فی السّموات و الأرضین

یا اولیائی فی الشّین قلم اعلی در جمیع احیان شهادت داده و میدهد بأنّه هو الفرد الواحد المقتدر القویّ الغالب القدیر یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو الفضّال الکریم

تولیت بیت مبارک را بورقۀ علیا حرم نقطۀ اولی و اخت ورقه علیهما بهآء اللّه و رحمته و عنایته عنایت نمودیم این تولیت من عند اللّه بآن بیت عنایت شده کذلک زیّنّاها بطراز الفضل و امضینا الحکم بخاتمی العزیز المحبوب این شرف و فضل مخصوص شد باخت و ذرّیّۀ او من لدی اللّه المعطی الفضّال الفیّاض الغفور الرّحیم

* * *

هو العلیم الحکیم

یا ایّها الحاضر لدی الباب و المستقیم علی الامر علیک سلام اللّه و رحمته قد حضر المجد عند المظلوم و قرء کتابک فاز بالاصغآء و بهذا الجواب الّذی بلسان سرّه یقول انّ الجواب بلی بلی بلی للّه الحمد از قبل و بعد بعنایت مخصوصه فائزی نسئل اللّه تبارک و تعالی انّ یقدّر لک فی کلّ یوم ما ینبغی لسمآء جوده و بحر عطآئه انّه هو الجواد الکریم

و امّا ما رأیت فی المنام نسئله تعالی ان یجعله مبارکاً علیک و علی اولیآئه و احبّآئه اینکه نفس مذکور در کالسکه بوده با شوکت خاقانی و از پیش آنجناب گذشته و بعد با او ملاقات نموده باسباب دیگر یعنی بعمامه شکّی نیست که حال با شوکت و حشمت سلطانی موجود و ظاهر ولکن تغییر آن مشعر است بر تغییر احوال و تبدیل شوکت و عزّت انّا نحکم فی هذا الحین بتنزّله عن المقام الاوّل لیستریح بذلک عباد اللّه و خلقه و آنچه ذکر شد از نوم مستفاد میشود و علم مستور بآن حکم فرموده ولکن چون اینمظلوم از برای کلّ خیر طلبیده و می‌طلبد لذا یقول

یا اله الجود و مربّی الوجود اسئلک باسمک المهیمن علی الغیب و الشّهود بان تزیّن المذکور بانوار نیّر عدلک ثمّ احفظه من شرّ الّذین ارادوا فی سرّ السّرّ اخذ مملکته ای ربّ نوّر قلبه بنور العرفان و ایّده علی التّوجّه الی افق ظهورک و مشرق آیاتک و مظهر نفسک ای ربّ لا تمنعه عن الاقبال الی شطر مواهبک و لا تجعله محروماً عن فیوضات ایّامک انّک انت المقتدر الّذی شهدت به الکائنات لا اله الّا انت الغفور الکریم

اینکه بعد توجّه نمودی و بخانه‌ئی رسیدی که بزرگتر و اعظمتر از سرایه بود و هر یک از بیوتش هم بعظمت سرایه مشاهده شد این فقرات گواه بر عظمت امر و بسط ظهور و طول ذیل مبارکست و اینکه کتاب در ید من بیده ملکوت کلّ شیٴ مشاهده شد اینهم مدل بر عظمت ظهور و اعلاء کلمۀ اعظم که نفس کتاب اللّه است بوده اینست آن کتابیکه هر کلمۀ آن در عالم متصرّف و آمر و حاکمست سوف یظهر اللّه ما نزّل فیه من جواهر اوامره و لئالی احکامه تعبیر کتاب و شرح آن فی‌الحقیقه خارج از احصا بوده العلم عند اللّه ربّ العرش العظیم و اینکه ذکر نمودی در همان عبارت در یکی از بیوت آن مجدّد مشرّف شدی و بیاناتیکه اصغا نمودی این مدل و مشعر بر تعطیل زینت بیت است یعنی اسبابیکه سبب زینت و تلطیف صورت ظاهر بیت است و این فقره در ظاهر ظاهر هم همین قسم است الحمد للّه بنیان بیت محکم و اثاث و اصولش ثابت البتّه از بعد اسباب زینت ظاهره هم بارادۀ الهی ظاهر خواهد شد چون در عالم مشیّت مکنون و در عالم لوح و قلم مذکور و مرقوم البتّه آثارش ظاهر شود و عالم را از این ذلّت و تنگی فارغ نماید انّه علی کلّ شیٴ قدیر

* * *

جناب عبدالوهّاب

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الکبریآء

یا ایّها السّاکن فی الحدبآء اسمع ندآء هذا المظلوم الّذی سجن فی العکّا ثمّ اذکر ایّام الّتی جعلوا الغافلون آل الرّسول اساری الّذین استضآءت بوجوههم الیثرب و البطحآء الی ان دخلوا فی الدّمشق الفیحآء و کان بینهم سیّد السّاجدین و زین الموحّدین قیل لهم أ انتم الخوارج قال لا واللّه نحن عباد آمنّا باللّه و آیاته و افترّ ثغر الایمان بوجوهنا و اماطت ظلمات الأکوان بوجودنا بنا ارتفع سرادق العرفان و شیّدت ارکان الایمان قیل أ حلّلتم ما حرّمه اللّه او حرّمتم ما احلّ اللّه قال لا واللّه نحن اوّل من اتّبع اوامر اللّه قیل أ ترکتم القرآن قال نحن من اهل البیت فینا نزل القرآن و منّا ظهرت آیة الرّحمن و عندنا معانیه و اسراره و منّا ذکره و انتشاره قیل فبأیّ جرم ابتلیتم قال لحبّ اللّه و انقطاعنا عمّا سواه و الیوم ینکرون النّاس اعمال الّذین ظلموا من قبل و یظلمون اشدّ ممّا ظلموا و هم لا یشعرون کأنّهم امنوا اللّحود و ضمنوا الخلود لم ادر فی ایّ واد یهیمون اما یرون یذهبون و لا یرجعون اما یعلمون غداً یسألون و لا یفدون الی متی یجرّون اذیال الهوی و یمرّون اتلال الغوی تاللّه لو علموا ما ورآء الفدام من کوثر عرفان ربّهم العزیز العلّام لنبذوا ما عندهم من الأوهام و اشتغلوا بذکر الأعظم فی اللّیالی و الأیّام نحن بفضل اللّه و منّه راض بقضائه و لا یمنعنا البلایا عن حبّه و لا القضایا عن ذکره و لو یجتمع علیّ من علی الأرض کلّها برماح نافذة و سیوف شاحذة لا یسکن لسانی عن ذکر اللّه و انّک فکّر ثمّ انظر فیما ورد علی اولیآء اللّه فی اعصار الخالیة و ما ورد علینا فی هذه الأیّام المظلمة فسوف تَعُطّ ید الغفور جیب هذا الدّیجور و انّه کان للضّعفآء معیناً نسأل اللّه بأن یقرّبک الیه و یرزقک خیر الدّنیا و الآخرة و یجعلک معیناً لعباده الضّعفآء و موفّقاً علی ما یحبّ و یرضی انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر

* * *

جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه

هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

یا ایّها الشّارب من کأس عنایتی و الطّائف حول ارادتی و المقبل الی کعبة جمالی و النّاطق بثنائی و الطّائر بقوادم الذّکر فی هوائی و المتشبّث بذیل عنایتی و المتمسّک بحبل فضلی و القائم علی خدمة امری بین خلقی قد حضر کتابک فی محضری و قرأه العبد الحاضر لدی عرشی و اجبناک بکتابی هل یعرف احد مقامه فی العالم و هل وجد عرفه الأمم لعمر اللّه لو وجدوا نبذوا ما عندهم و سرعوا بعیونهم الی مقام اذا ظهر خضعت الظّهورات کلّها و اذا نزلت آیة خشعت لها کتب العالم بأسرها لعمر اللّه قد غفلوا عمّا ینفعهم و اعرضوا عمّا یقرّبهم طوبی لک بما توجّه الیک وجه القدم و انزل هذا اللّوح باسمک فضلاً من عنده علیک ان اشکر و قل

لک الحمد یا مقصود العالم و لک الثّنآء یا محبوب الأمم اشهد بک سرت نسمة الرّحمن فی الامکان و تحرّک القلم الأعلی بین الأدیان و ماج بحر العرفان و جرت علیه سفینة الرّحمن بهذا الاسم الّذی اذا ظهر استفرح الملأ الأعلی و ناح الجبت الّذی کفر باللّه المهیمن القیّوم

* * *

جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی

هو الآمر الحکیم

یا ایّها القائم لدی الباب قد اتی الوهّاب لیبلّغ الأحزاب ما یقرّبهم الی مالک الرّقاب نامه‌ات بمشاهده و اصغا فائز نسأل اللّه بأن یؤیّدک علی ما ینبغی لأیّامه انّه علی کلّ شیء قدیر آنچه ذکر نمودی مدلّست بر محبّت و خضوع و خشوع و استقامت جناب مؤمن و الورقة الّتی فازت بالحضور فی ایّام اشرق نیّر الظّهور من افق العراق للّه الحمد فائز شدند بآنچه که در کتاب الهی از قلم اعلی مرقوم و مسطور هنیئاً لهما انّ الورقة شربت من ید العطآء رحیق البقآء و المؤمن کتب له اجر الوصال من الغنیّ المتعال جناب امین علیه بهائی و عنایتی مکرّر در حضور و غیاب ذکرشان را نموده فی‌الحقیقه جناب مذکور لازال بذکر دوستان الهی مشغول هنیئاً له در بارۀ بیت آنچه ذکر نمودند از آن نفحات محبّت اللّه متضوّع و این نفحه قطع نشده و نمیشود ولکن ارادۀ دیگر در چند سنۀ قبل بر ارادۀ شما سبقت گرفت و باین خدمت فائز گشت بیت شما هم از فضل و رحمت نامتناهی بطراز قبول فائز حضرت مبشّر روح ما سواه فداه میفرماید جمیع از برای آنست که بکلمۀ رضا فائز شوند قل

لک الحمد یا الهی بما فاز عملی هذا بطراز قبولک و رضائک اسألک ان تکتب لی و لمن معی ما یقرّبنا الیک فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت المقتدر العزیز المنّان

و امّا رسول علیه بهائی و عنایتی در سنین اخیره بخدمت مشغول لازال بتحریر آیات و بتبلیغ امر متمسّک نسأل اللّه ان ینزل علی رمسه امطار رحمته انّه هو ارحم الرّاحمین و اکرم الأکرمین للّه الحمد بلقا هم فائز گشت و مدّتی در ظلّ قباب عظمت ساکن از حقّ میطلبیم نفوسی که لوجه اللّه بخدمت و ترتیب امورش قیام نمودند کل را بعنایت و فضل و عزّ و عطا فائز فرماید

امّا در باب ترکۀ آن مرحوم مرفوع ذکر نمودند اگر وارث مفقود باید بمشورت بفقرای این حزب داده شود اولیای آن ارض از ذکور و اناث کل را تکبیر میرسانیم و بتجلّیات انوار نیّر بیان مقصود عالمیان مسرور و متذکّر میداریم البهآء من لدنّا علیکم یا حزب اللّه و رحمته و عزّه و عطائه جواب عرایض قبل را غصن اکبر از شطر هاء میرسانند

حسب الأمر این عبد در حضور نوشت

مجد

* * *

ع‌ش

جناب عبدالحسین خان من ه‌م علیه بهآء اللّه

هو المشرق من افق البرهان

یا ایّها المتمسّک بحبل العمل و البیان حبّذا عملک فی سبیل اللّه و حبّه و خلوصک فی ایّامه و اقبالک بعد اعراض خلقه نسأله تعالی ان یؤیّدک فی کلّ الأحوال انّه هو الغنیّ المتعال للّه الحمد عملت بعزّ قبول فائز و علامت آن آنکه جناب فضل علیه فضل اللّه و بهائه ذکرت نموده و بساحت اقدس ارسال داشته و علامت اخری این لوح امنع اقدس که از سماء مشیّت نازل لعمر اللّه لو تمرّ نفحاتها علی العظم الرّمیم لتراه قائماً ناطقاً بثنآء نبإ اللّه العظیم و علامت دیگر آنکه ذکرت در ساحت اقدس باقی و دائم طوبی لک و لامساکک و طوبی لمن افطرک ولکن در این ظهور اعظم کتب الهی مجالس سرور برپا نموده و عرصۀ عالم را بنور فرح و ابتهاج منوّر داشته و از شرایط سرور مائدۀ سمائی و نعمتهای ارضی بوده و خواهد بود بابن مریم عرض نمودند یحیی معمّدانی صائم بود و بزهد و تقوی متمسّک و تو و اصحابت میخورید و میآشامید قال الرّوح انّه جآء یوحنّا لا یأکل و لا یشرب فتقولون فیه شیطان جآء ابن الانسان یأکل و یشرب فتقولون هو ذا انسان اکول مقصود از یوحنّا یحیی و از ابن انسان ابن مریم است نزد متبصّرین واضح و معلوم است که جمیع امور معلّق بامر و نهی است که از مشرق ارادۀ رحمانی و مشیّت ربّانی اشراق نماید اگر بفرماید صم و لا تعقبه کلمة افطر ینبغی ان تصوم الی ان تموت لذا تا حال آنچه از آن جناب ظاهر بطراز قبول فائز و حال میفرماید کل و اشرب هذا ما امرت به من لدن ارحم الرّاحمین انّه خلق آلآء الأرض و نعمائها اوّلاً لأصفیائه و اولیائه و لعباده با وجود نعما اگر نفسی خود را منع نماید نعوذ باللّه خلق اشیاء و سبب و ثمرش لغو ماند باید در جمیع احوال نظر بکلمۀ مبارکۀ یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید نمود هر چه از مصدر امر ظاهر شود حقّ لا ریب فیه باید بآن تمسّک جست و شکر نعمت در یک مقام اظهار نعمت است ولکن حزب شیعه بعضی محل و منزل و لباسشان از لطافت خارج است و آن را سبب زهد میدانند و نفس تقوی میشمرند بلی اگر این امور از فقر ظاهر بأسی نیست و عنداللّه مقبول و عند وسعت هر چه اظهار نمایند و یا انفاق کنند عنداللّه محبوب ملأ عالین و ارواح مجرّده بمقامات معطّرۀ مطهّرۀ لطیفه ناظرند چنانچه مبشّر میفرماید صلوة در لباس حریر افضل است عنداللّه و همچنین میفرماید اگر بدانم چه محل را مقرّ قرار میفرمائی هرآینه از حال امر مینمایم از وجه ماء از الماس بنا نمایند باید آن جناب شکر نمایند که سبب ظهور این لوح امنع اقدس گشتند امروز اهل بهاء اگر ممکن شود باید بغذاهای لطیفۀ معطّره متنعّم گردند ولکن طوبی لمن اختار اخاه علی نفسه انّه من المقرّبین العاملین عند اللّه الآمر الحکیم البهآء من لدنّا علیک و علی اولیائی هناک الّذین نصروا العدل و الانصاف و تمسّکوا بحبل الصّبر و الاصطبار انّهم من النّاصرین فی کتاب اللّه ربّ العالمین

* * *

ط

جناب میرزا حسن علیه بهآء اللّه

هو القائم الظّاهر النّاطق امام الوجوه

یا ایّها المذکور لدی المظلوم انّ قلمی الاعلی اراد ان یظهر لک لئالی الحکمة الّتی کانت مکنونة فی خزائنه و یسمعک ندآء اللّه و یُریک امواج بحر البیان فی هذه الایّام الّتی فیها ظهر المکنون باسمه القیّوم و ادار بایادی الفضل و العطآء رحیقه المختوم طوبی لمن نبذ الوری ورآئه و اقبل و سرع الی ان اخذ و شرب و قال لک الحمد یا مقصود من فی السّموات و الارضین هذا یوم فیه سرت نسمة الرّحمن علی من فی الاکوان و غرّدت حمامة البرهان علی اعلی الاغصان و بشّرت من علی الارض بما کان موعوداً فی کتب اللّه ربّ العالمین طوبی لک بما سمعت النّدآء و اقبلت الیه و ما منعتک حجبات العالم و ما خوّفتک سطوة الامم الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه و ارتکبوا ما ناح به الرّوح الامین انّا اخذنا کفّاً من التّراب و نفخنا فیه اقلّ من سمّ الابرة روحاً من لدنّا فلمّا تحرّک قام علی النّفاق بما غرّه من لم یکن له مقام عند اللّه ربّ العرش العظیم قم علی خدمة الامر بقوّة من عندنا و قدرة من لدنّا و قل یا ملأ المعرضین انصفوا باللّه ثمّ انظروا فی آثار قلمه و ما ظهر من عنده و اخبر به فی کتبه و صحفه و الواحه و لا تکونوا ممّن انکر آیات اللّه و برهانه و حجّته و آثاره و افتی علی مولىه من دون بیّنة من اللّه العلیم الخبیر قد ذکرک من احبّنی و طار فی هوآئی و فاز بلقآئی و شرب رحیق البیان من کأس عطآئی ذکرناک بهذا الکتاب المبین الّذی ینادی باعلی النّدآء و یقول تاللّه الحقّ قد کشف الحجاب و اتی الوهّاب راکباً علی السّحاب و ما اراد الّا اصلاح العالم و تهذیب نفوسکم ان کنتم من العارفین و منع الکلّ عن الفساد و امرهم بتقوی اللّه العزیز الحمید قل انصروا ربّکم باخلاق و اعمال یرتفع بها مقام الکلمة المبارکة و مقاماتکم بین الاحزاب انّه هو النّاصح العلیم الحکیم انّا نوصیک بالحکمة فی کلّ الاحوال و بما ینبغی للانسان تبارک الرّحمن الّذی امر الکلّ بما تنجذب به افئدة المقبلین ثمّ اعلم انّ الذّئب افترس غنمی و الظّالم عقر ناقة اللّه ربّ الکرسیّ الرّفیع و الثّعبان فغر فاه و لدغ من جعله اللّه نوراً لمن فی السّموات و الارضین طوبی لک بما نزّل لک ما یکون باقیاً ببقآء اسمآء اللّه و صفاته و ملکوته العزیز المنیع احفظ هذا المقام الاعلی باسم ربّک مولی الوری و قل

سبحانک اللّهمّ یا فاطر السّمآء و مالک ملکوت الاسمآء اسئلک بالدّمآء الّتی سُفکت فی سبیلک و باولیآئک الّذین ما منعهم شئ من الاشیآء و لا ظلم الاعدآء عن التّقرّب الیک و الحضور امام وجهک ان تؤیّدنی علی ما یجعلنی منقطعاً عن دونک و متمسّکاً بحبل عنایتک ای ربّ قد ترکت ملّة قوم انکروا فضلک و امواج بحر بیانک و تجلّیات نیّر ظهورک اسئلک یا مالک القدم باسمک الاعظم ان تجعلنی مؤیّداً علی ذکر ما انزلته فی الفرقان علی مشرق وحیک و مطلع آیاتک قلت و قولک الحقّ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون انّا للّه و انّا الیه راجعون

البهآء من لدنّا علیک و علی من سمع حفیف سدرة المنتهی فی الفردوس الاعلی و قال لک الحمد یا من فی قبضتک زمام الاسمآء و فی یمینک ازمّة ما کان و ما یکون

* * *

جناب باقر علیه بهآء اللّه

بنام مقصود عالمیان

یا باقر نامه‌ات رسید و از حقّ بصر خواستی شکّی نیست که حقّ جلّ جلاله قادر و مقتدر است و باسمش اعلام یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید بر اعلی بقاع ارض مرتفع و منصوب از مقتضیات حکمت الهی احدی اطّلاع نداشته و نخواهد داشت لذا محبوب آنکه شاربان کوثر معانی جمیع امور را بحقّ تفویض نمایند و بارادۀ حقّ جلّ جلاله ناظر باشند نه بارادات خود انّا نشهد ببصرک و سمعک ببصر حقیقی فائزی چه اگر فائز نبودی بعرفان حقّ مؤیّد نمیشدی و همچنین دارای سمعی چه که ندایش را شنیدی یا مقبل لعمر اللّه امروز روز بصر است و امروز روز سمع چه که ندای الهی مرتفع و انوار وجه مشرق و لائح قل الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

و اینکه ذکر حبیب روحانی جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه و عنایته فرمودند ذکر ایشان در ساحت امنع اقدس اعلی بشرف اصغا فائز هذا ما نزّل له من قلم ارادة ربّنا الرّحمن الرّحیم قوله جلّ جلاله و عمّ نواله

بسمی الآمر الخبیر

یا بن ابهر علیک بهآء اللّه مالک القدر ان استمع ما ینادیک به اللّه ربّ العالمین انّا القینا علیک من قبل ما لو یلقی علی السّمآء انفطرت و لو علی الأرض انشقّت و لو علی الجبال نسفت انّ ربّک لهو المؤیّد العلیم انّا اذنّاک و انزلنا لک ما یجذبک الی الأفق الأعلی هذا المقام العزیز البدیع لک ان تذکر ما رأیته فی الواح ربّک کذلک یأمرک من عنده کتاب مبین البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیک و علی الّذین نبذوا ما عند النّاس رجآء ما عند اللّه القویّ القدیر انتهی

للّه الحمد اولیای مذکور بعنایت رحمن فائز شدند و از بحر اعظم قسمت بردند مخصوص حبیب روحانی جناب ابن ابهر علیه بهآء اللّه الأبهی که هم بذکر فائز شدند و هم باذن این عبد فانی خدمت ایشان و سایر اولیا تکبیر معروض میدارد و از برای کلّ تأیید و توفیق و حفظ میطلبد

* * *

ق

جناب جواد علیه بهآء اللّه

هو النّاصر المعین

یا جواد امروز روزیست که از ذکرش نفس ساعت مضطرب مشاهده شد و جمیع کتب الهی از قبل و بعد بر عظمتش گواهی داده‌اند امروز کتاب بأعلی البیان شهادت داده و میدهد و میزان بأعلی النّدآء ندا مینماید امروز روزیست که صراط بکلمۀ انا السّبیل المستقیم ناطقست و طور ببیان قد اتی مالک الظّهور گویاست چون اهل ارض از سکر هواهای نفسانیّه مدهوشند از آیت کبری و غایت قصوی و فیوضات لایتناهیۀ الهیّه محروم و ممنوع مشاهده میشوند باید اهل اللّه مدارا نمایند و بقدر و مقام هر نفسی کلمه القا کنند که شاید بشعور آیند و بافق مقدّس از آفاق متوجّه شوند ای جواد عنایات الهیّه با تو بوده و خواهد بود الحمد للّه از فزع اکبر محفوظ ماندی و بمنظر اکبر اقبال نمودی در ایّامی که جمیع بشر بسبب سبحات جلال که علمای عصرند از عرفان سلطان بیزوال ممنوع و محروم شدند این شهادت که از قلم اعلی ظاهر شده چون جان عزیزش دار و باسم محبوب امکان در حفظش جهد بلیغ نما تا این مقام اعلی از عیون و ایادی سارقین محفوظ ماند انّ ربّک لهو المبیّن العلیم جمیع دوستان آن ارض را از قبل این مظلوم تکبیر برسان و باذکار بدیعۀ منیعه متذکّر دار شاید از ما عندهم به ما عند اللّه توجّه نمایند و از شئونات و اعمال نالایقه محفوظ مانند البهآء علیک و علی من معک من لدن عزیز حکیم

* * *

جناب آقا محمّد جواد علیه بهآء اللّه

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

یا جواد علیک بهآء اللّه مالک الایجاد لازال بخدمت امر مشغول بوده و هستی جمیع واردین و قاصدین و زائرین ذکرت را نموده‌اند جناب امین ابوالحسن اردکانی علیه بهائی از قبل و بعد ذکر شما را نموده و این امور گواهیست صادق و شاهدیست ناطق بر اقبال و توجّه و استقامت آنجناب از حقّ میطلبیم ترا در جمیع احوال مؤیّد فرماید و از اثر قلم اعلی حیات باقیه بخشد و آن ذکر حقّ جلّ جلاله بوده و خواهد بود اوست وارث حقیقی و ذرّیّۀ معنوی هر اثری محو شده و میشود جز اثر قلم اعلی که بدوام ملک و ملکوت باقی و پاینده است یا جواد لعمر اللّه این مظلوم از اوّل امر تا حین راحت ندیده و آسایش نداشته هر یوم ضرّی وارد و بلائی نازل حزب اللّه شاهد و گواهند از اوّل یوم ظهور الی حین امام وجوه عالم من غیر ستر و حجاب قائم و کل را بافق اعلی راه نمودیم قد انزلنا الدّلیل و اوضحنا السّبیل علی شأن لا ینکرهما الّا من کان محروماً عن السّمع و البصر و الفؤاد یا جواد نهر اسماء عباد را از بحر معانی محروم نموده احزاب عالم هر یک بوهمی متمسّک مگر نفوسیکه فی‌الحقیقه بخدمت عالم قیام نموده‌اند و قلب را از ضغینه و بغضا مطهّر داشته‌اند ایشانند ایادی امر حقّ بین خلق باری خلیج اسماء مانعست تا عباد از لیلۀ دهما آزاد نشوند انوار صبح نورانی را ادراک ننمایند بعد از انتظارها و تشبّثها و نالها و طلب و اشتیاق چون فجر امید دمید و سدرۀ مبارکه روئید جمیع با اسیاف ضغینه و بغضا توجّه نمودند و وارد آوردند آنچه را شنیده‌اید و دیده‌اید ای کاش کون آدم از عالم قطع میشد و این ظلم کبیر و امثال آن ظاهر نمیگشت یا جواد علیک و علی من معک بهائی ظاهر شدیم و فساد و صلاح عالم را ذکر نمودیم و نطق فرمودیم بآنچه که مقصود از خلق آذان اصغاء آن بوده مع‌ذلک ناس در وهم عظیم و ظنّ کبیر مشاهده میشوند اصبع قدرت چه مقدار حجابها را خرق نمود و شقّ فرمود ولکن حال ملاحظه میشود اهل بیان باوهام قبل قیام نموده‌اند و سبحات و حجبات اغلظ از اوّل بمیان آمده و حائل گشته بعد اذ علّمناهم سبلهم المضطربة و عرّفناهم سبیلی الواضح المستقیم الی حین یوم اللّه را ادراک ننموده‌اند و بتوحید حقیقی فائز نشده‌اند بعضی از ناس مشاهده میشوند از تغرّدات حمامۀ بیان که بر اعلی غصن عالم مغرّد است ممنوعند و بطنین ذباب مشغول هر یوم بحبلی متمسّک و بذیلی متشبّث از حقّ جلّ جلاله میطلبیم ابصار قلوب را از اشراقات انوار فجر ظهور محروم نفرماید و کل را از شبهات و اشارات عالم فارغ و آزاد نماید لازال آنجناب و اولیای حقّ تحت لحاظ بوده‌اند فراموش نشده و نمیشوند الحمد للّه بخدمت امر مؤیّد شدی نسئله تعالی بأن یمدّک بأسباب السّموات و الأرض انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر قد احزننی ما ورد علیکم فی ایّام اللّه ربّ العالمین قد ورد علینا ما ورد علیکم یا قلمی الأعلی اذکر عباد اللّه و امائه بما تبقی به اسمائهم و اذکارهم بدوام الملک و الملکوت ثمّ اشکر ربّک بما ایّدک و انطقک علی انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم

ثمّ اذکر ورقتی الّتی صعدت الی الذّروة العلیا و الرّفیق الأعلی و بشّرها بعنایة ربّها انّه هو الغفور الرّحیم و قل

النّور المشرق من افق سمآء البیان علیک یا امة الرّحمن و ورقة السّدرة الّتی تنطق امام الوجوه الملک للّه مالک الوجود نشهد انّک کنت فی بیت ارتفع فیه ذکر اللّه فی ایّام فیها اخذت الزّلازل کلّ القبائل الّا من شآء اللّه مالک الملوک انت الّتی سمعت النّدآء و اجبت مولیک و اقبلت الی افق اعرض عنه کلّ غافل محجوب و شربت رحیقی المختوم و وجدت نفحات اسمی القیّوم و شهدت بما شهد اللّه و اعترفت بما نطق به لسان العظمة فی مقامه الممنوع افرحی بهذا الذّکر الأعظم الّذی لا تعادله کنوز العالم یشهد بذلک کلّ الأشیآء و انا الشّاهد الخبیر یا امتی علیک بهائی و ذکری و ثنائی نسئل اللّه تعالی بأن ینزل لک فی کلّ حین ما ینبغی لسمآء کرمه و بحر جوده انّه هو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب

یا جواد علیک بهائی انّا نعزّیک و من فی بیتک فیما ورد علیکم

و نذکر احمد و نبشّره باقبالی الیه من هذا المقام المحمود یا احمد انّا ذکرناک و نذکرک و نوصیک بالصّبر و الاصطبار انّ ربّک هو العزیز المختار بلسان پارسی ذکر میشود دنیا را وفا نبوده و نیست و این کلمه‌ایست کائنات بآن تکلّم نموده‌اند و مع‌ذلک باو مشغول و از حقّ غافل یا احمد کن فی کلّ الأحوال ناظراً الی افقی و ناطقاً بثنائی و قائماً علی خدمة امری و متمسّکاً بحبلی المتین اگرچه از فضل بی‌منتهای الهی فائزید بآنچه اکثر خلق از آن محرومند سبحان‌اللّه الی حین اهل بیان و علمای ارض از یوم اللّه آگاه نه قل هذا یوم اللّه لو انتم تعرفون و هذا عهد اللّه لو انتم توقنون تمرّ علیکم آیاته و انتم لا تشعرون بگو قدر ایّام را بدانید امروز اشجار ناطق و اثمار هویدا لعمر اللّه یوم توجّه و اقبالست چه که هیکل فضل بر عرش عدل مستوی و رایة قد اتی الحقّ مابین خلق مرتفع و منصوب ناس متذکّر لازم دارند هزار و دویست سنه بظنون و اوهام تربیت شده‌اند بسیار مشکل است شکستن اصنام اوهام الّا بقوّة اللّه و قدرته طوبی از برای بصریکه ملاحظه نماید و نفسیکه تفکّر کند در آنچه مابین حزب قبل بوده اگر آگاه شود خود را بر نمارق استقامت جالس مشاهده نماید طوبی للمتفکّرین طوبی للمنصفین

یا معصومه انشآءاللّه بعنایت حقّ جلّ جلاله فائز باشی لعمری اسماء اماء قانتات در صحیفۀ حمرا از قلم اعلی مرقوم و مسطور ایشان از رجال مقدّمند عنداللّه چه بسیار از ابطال و فوارس مضمار که از حقّ محروم و از عرفانش بی‌نصیبند و شما بآن فائز و مرزوق له الحمد فی کلّ الأحوال لازال مذکور بوده و هستی

و نذکر ضلع الجواد علیه و علیها بهائی و رحمتی و عنایتی لتشکر ربّها فی اللّیالی و الأیّام یا امتی لحاظ حقّ بآن بیت متوجّه بوده کل در ظلّ سدرۀ عنایت الهی ساکن و مستریح امروز سیّد ایّامست و مالک قرون و اعصار طوبی از برای نفسیکه شبهات معتدین و اشارات معرضین او را منع ننمود و محروم نساخت باستقامت تمام بحبل عنایت تمسّک نمود و بذیل فضل تشبّث جست جمیع اماء آن ارض را تکبیر میرسانیم و کل را به ما یحبّه اللّه وصیّت مینمائیم

یا عزّیّه علیک بهائی بذکر تو کتاب ختم شد ایّام حضور را فراموش منما لازال تحت لحاظ عنایت بوده و هستی کونی للّه فی کلّ الأحوال لا تنسی ما وصّیناک به فی الحضور اذکری المظلوم فی اللّیالی و الأیّام و ما ورد علیه من المعتدین و المشرکین محزون مباش ذاکر باش انّا نوصیک بالصّبر و السّکون و بالبهجة الّتی خلقت لأیّام ربّک الفیّاض العلیم الحکیم

یا اهل القاف یذکرکم فی هذا الحین قلم اللّه المهیمن القیّوم لتجذبکم نفحات الوحی علی شأن لا تمنعکم قدرة العالم و لا قوّة الأمم انّه هو الآمر المهیمن علی ما کان و ما یکون ایّاکم ان تحزنکم شؤونات المشرکین او تخوّفکم جنود الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه و کفروا بآیاته و ارتکبوا ما ناح به اهل الملکوت البهآء اللّائح المشرق من افق سمآء رحمتی علیکم و علی الّذین اقبلوا بالقلوب الی اللّه ربّ الغیب و الشّهود

یا جواد اهل قری را که ذکر نمودی کل را تکبیر برسان بگو یا حزب اللّه امروز استقامت محبوبست امر اللّه را بمثابۀ لعب صبیان اخذ نموده‌اند مجدّد عمامه‌های سبز و سفید پیدا شده بمثابۀ حزب قبل در ترتیب بیوت اوهام مشغولند باید اولیای حقّ با کمال روح و ریحان بر امر مستقیم باشند استقامتیکه عالم قادر بر منع نباشد

ابناء مرفوع مرحوم ملّا عبدالرّحیم علیه بهائی و عنایتی را از قبل مظلوم تکبیر برسان لدی الوجه مذکور بوده و هستند مکتوب جناب عبدالرّزّاق رسید طرف عنایت باو متوجّه لازال بعنایت حقّ فائزند وصیّت حقّ آنکه در جمیع احیان بروح و ریحان بتبلیغ امر مقصود عالمیان مشغول باشند البهآء علیک و علیهم و علی الّذین نزلت اسمائهم من القلم الأعلی فی هذا المقام الکریم و السّجن العظیم

اخت اسم جود علیه بهائی مع ابن اذن داده شد بشطر اقدس توجّه نمایند در جمیع احوال حکمت را از دست ندهند

* * *

جناب محمّدجواد ع‌ط علیه بهآء اللّه

هو الآمر فی المعاد

یا جواد قد اتی مالک الایجاد بامر ما منعته الامور و بسلطان لم تحجبه سبحات الّذین نقضوا عهد اللّه ربّ الارباب نبذوا الکتاب و اخذوا ما امروا به من لدن مطلع الاوهام قد حضر کتابک و قرئه العبد الحاضر اجبناک بآیات انجذبت بها افئدة اولی الالباب لا تحزن بما ورد علیک قد ورد علینا ما ذرفت به العیون و ذابت الاکباد لعمر اللّه هم الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه و ارتکبوا ما صعدت به الزّفرات انّک اذا فزت بآیات ربّک و وجدت منها عرف البیان قل

لک الحمد یا مولی العالم بما ایّدتنی علی الاقبال و انزلت علیّ فی سبیلک ما انزلته علی اصفیآئک الّذین ما منعتهم سطوة الاشرار اسئلک یا مالک الملک و الملکوت باسرار الجبروت بان تجعلنی مستقیماً فی کلّ الاحوال علی امرک انّک انت المقتدر العزیز الوهّاب

* * *

خوشنویس

یا حآء قبل سین علیک بهآء اللّه ربّ العالمین قد حضر غصنی الاکبر و ذکرک ذکرناک مرّة بعد مرّة بهذا الذّکر المبین البهآء المشرق من افق سمآء قلمی الاعلی علیک و علی من معک و یسمع قولک فی هذا النّبأ العظیم

* * *

سرور مکرّم جناب سمندر علیه بهآء اللّه الأبهی الأبهی بلحاظ انور ملاحظه فرمایند

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الکبریآء

یا حبیب فؤادی و المذکور فی قلبی یک آب از سحاب رحمت ربّ الأرباب نازل و جاری و در هر محلّی حکمی از آن ظاهر در بحر قلوب اولی الألباب لآلی عرفان محبوب امکان موجود شد و در قلوب جرزه و اراضی کدره غیر آن سبحان‌اللّه این خادم فانی مشاهده مینماید که در ایّام اللّه هر شیء از اشیاء میزان بوده و خواهد بود کلمۀ مبارکه که از مشرق فم رحمانیّه ظاهر میزان اللّه بوده و کل بآن سنجیده شده و همچنین اعمال و افعال ظاهره که از مصدر امر مشاهده شد اگر انسان بعین بصیرت ملاحظه کند در هر یومی بل در هر آنی میزان حقّ و حجّت حقّ و قدرت حقّ و اقتدار حقّ همه را ملاحظه نماید و در ما یظهر من الحقّ متحیّر ماند عجب است از عیونیکه انوار شمس را مشاهده مینمایند و ملتفت نیستند بحر اعظم امام وجوه ظاهر و مشهود ولکن از آن بی‌بهره شده‌اند و لب‌تشنه مانده‌اند قد اشتعلت النّار و هم لا یبصرون قد نطقت السّدرة و هم لا یسمعون قد ارتفعت الصّیحة و هم راقدون قد انار افق الأمر و هم لا یتوجّهون قد قام القیّوم و هم لا یشعرون قد تغرّد فم البیان عند کلّ اذن و ینطق انّی انا ربّکم الأبهی ولکنّ الکلّ عنه غافلون الّا من شآء اللّه ربّنا المهیمن القیّوم قد منعتهم اهوائهم عن فضل اللّه و جوده و رحمة اللّه و عنایته و الخادم یعبّر الأهوآء بالعلمآء الّذین ضلّوا و اضلّوا و فسدوا و افسدوا فی امر اللّه ربّ العالمین سبحان‌اللّه آنی در مظلومیّت انبیا روح ما سواهم فداهم تفکّر ننموده و نمینمایند که سبب و علّت اعراض و اعتراض و سبّ و انکار قوم بآن انوار مقدّسه چه بوده یقتلون الحسین و یرثون علیه یکفرون باللّه و یدخلون المعابد باسمه لعمرک یا ایّها المشتعل بنار محبّة اللّه قد تحیّرت و تحیّرت الأشیآء عمّا ارتکبوا هؤلآء فی ایّام اللّه مولی الأسمآء و مالک الآخرة و الأولی مثل این خادم فانی مثل حوتیست که در بحر محبّت اصفیای حقّ غوطه میخورد و هل من مزید میگوید چه که هر وقت و آن که اراده شد خدمت آنمحبوب عریضه ارسال دارم و باختصار کوشم میسّر نشد چه که لسان حبّ در گوش قلم ان اسرع ان اسرع القا مینمود و ایّاک ان تتوقّف میگفت بلی جذب محبّت را این تأثیر و تأثیراتیکه بقلم درنیاید بوده و خواهد بود اسأله تعالی فی کلّ صباح و مسآء بل فی کلّ یوم و فی کلّ ساعة و فی کلّ دقیقة بأن یوفّق حضرتک علی ذکره و ثنائه و خدمة امره بین عباده بالحکمة بالحکمة و یسقیک ما یجری به من لسانک ما تنجذب به افئدة دونک انّه لهو المقتدر علی ما یشآء انّه لهو العزیز الحکیم یا حبیبی آیا این گفتنها و نوشتنها و بیانها و نداها علی ما ینبغی ظاهر نشده و یا آنکه اذن عالم نظر باوهامات خود از آن محروم مانده لا واللّه آذان لایق اصغا نبوده و نیست گوشیکه باستماع اذکار نالایقه مشغول البتّه از اصغاء بیانیکه للّه ظاهر شود محروم ماند بکمال عجز و ابتهال از غنیّ متعال آمل و سائل که نائمین را منتبه سازد و باقی‌ماندگان در قبور را برانگیزاند و بذکر و ثنایش ناطق فرماید انّه لهو المقتدر القدیر

بعد از اطّلاع بر دستخطّ عالی نمرۀ ١٠ که بجناب اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی ارسال داشته بودید بمقصد اقصی توجّه نموده تلقاء وجه عرض شد فرمودند الحمد للّه موفّق بوده و هستند از اوّل امر تا حال بثنای مظلوم آفاق ناطق بوده‌اند و بخدمتش قائم نفحات حبّش در مرور و مراتب خلوصش مشهود انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال بطراز عنایت مخصوصه مزیّن باشند قد شهد القلم الأعلی باقباله و توجّهه و حضوره و اصغائه و ذکره و ثنائه انّه لا یعزب عن علمه من شیء انّه لهو الحکیم الخبیر انّا نکبّر علیه و علی اخیه و الّذین فازوا بعرفان اللّه ربّ العالمین

یا محمّد قبل علی قد سمعت ندائی اذ کنت حاضراً فی سجنی العظیم شهدت و رأیت ما منع عنه اکثر العباد انّ ربّک لهو المحصی العلیم البهآء علیکم و علی اهلکم و الّذین معکم من لدن فضّال قدیم

انّا نذکر الجواد الّذی وجدنا منه عرف الاستقامة فی هذا الأمر الّذی زلّت به الأقدام لیفرح بذکری و ینطق بثنائی بین العباد یا جواد یذکرک مالک الایجاد فی هذا الحین الّذی یمشی و ینطق انّه لا اله الّا هو العزیز الوهّاب کن قائماً راقباً ناطقاً ذاکراً فی العشیّ و الاشراق یا جواد لعمر اللّه اگر ناس بر بحر رحمت الهی و طمطام شفقت سلطان لایزالی مطّلع شوند به ما ینبغی الیوم قیام نمایند و به ما یلیق الیوم ناطق شوند لعمری اگر اقلّ از شعر بفیوضات سحاب الطاف الهی مطّلع شوند قصد منظر اکبر نمایند و طائف حولش گردند از ارادۀ حقّ و ما هو المستور فی کنز کرمه و علمه آگاه نبوده و نیستند انشآءاللّه آگاهی اصفیای الهی کل را از غفلت نجاة دهد و آگاه نماید سبحانه و تعالی عمّا یصفون و عمّا یقولون و یعرفون

یا احمد ان افرح ببشارتی انّها انّک مذکور فی ساحتی مقرّ عرشی امآء اللّه که از کوثر حیوان آشامیده‌اند و در آن بیت ساکنند از قبل حقّ تکبیر برسان و بگو ایّام سرور حزن جایز نه الحمد للّه بحبل محبّت الهی متمسّکید و بذیل کرمش متشبّث مالکید آنچه را که الیوم بآن آگاه نیستید لعمری لو یکشف ما قدّر لکنّ فی ملکوت اللّه ربّکنّ لیأخذکنّ سرور تعجز عن وصفه الأقلام امروز هر نفسی آنچه را بخواهد مالک میشود در ظاهر ملاحظه کنید چه بسیار از نفوس که مساجد بنا نمودند و کنائس تعمیر کردند و پلها ساختند از برای آنکه ذکر خیر ایشان در ارض بماند و باقی باشد و عنداللّه بمکافات آن فائز شوند و همچنین نفوسیکه بصدهزار آمال و رجا و طلب و ابتهال از غنیّ متعال اولاد خواستند تا اثری از ایشان در ارض باقی بماند و حال آنکه نمیدانند آن اثر صالح باشد یا دون آن ولکن در این ایّام اگر نفسی بعرفان حقّ فائز شود و بثنایش ناطق گردد و بخدمتش موفّق شود ذکرش و ثنایش بدوام ملک و ملکوت باقی خواهد ماند طوبی از برای نفسیکه ذکرش و ثنایش از قلم اعلی جاری شد آن ذکر را محو اخذ ننماید و کرور اعصار و قرون او را کهنه نکند لایزال تازه و خرّم در ریاض بیان حقّ بوده و خواهد بود دوستان آن ارض را از رحیق تکبیر بنوشان لیجمعهم التّکبیر علی ذکر واحد و امر واحد و کلمة واحدة کذلک نطق لسان المظلوم فی سجنه العظیم انتهی

عرض این فانی آنکه آنچه آنمحبوب ارسال داشته‌اند رسید از جمله پاکت حضرت جمال علیه بهآء اللّه و پاکتهای دیگر و همچنین عرایض انشآءاللّه جواب کل میرسد و اگر تعویق رفته و یا برود آنمحبوب میدانند که از هر سمتی مکاتیب و عرایض میرسد و جمیع را باید این فانی جواب معروض دارد شغل بسیار و فرصت کم از حقّ میطلبم تأیید فرماید تا این خادم فانی از عهده برآید

عریضۀ جناب همّت علی خ‌ا در ساحت اقدس عرض شد هذا ما انزله الرّحمن فی جوابه

هو المبیّن العلیم

یا همّت انشآءاللّه بعنایت محبوب عالم بر این امر اعظم مستقیم باشی و در کلّ احیان از کوثر عرفان حضرت رحمن بیاشامی ای همّت امر بزرگست چنانچه در اکثر کتب سماوی عظمت آن مذکور و مسطور است باید دوستان الهی بر کلمۀ مبارکۀ واحده جمع شوند و بذکر و ثنایش مشغول مکتوبت رسید و لدی العرش معروض افتاد و نفحات محبّت از آن استشمام شد و اینکه ارادۀ حضور نمودی در این ایّام نظر بضوضای انام جایز نه انّه یکتب لمن اراد اجر من توجّه الیه و فاز ببحر لقائه انّ ربّک لهو الکریم ونفسی المهیمنة علی العالمین انتهی

و اینکه در بارۀ جناب آقا میرزا محمّد درباغی علیه بهآء اللّه مرقوم داشتید عریضۀ ایشان بتمامه تلقاء عرش معروض گشت فلمّا انتهت نطق لسان العظمة بما تعجز عن ذکره اقلام العالم و السن الأمم و بعد ملکوت علم الهی باین بیان ناطق

هو المقتدر علی ما یشآء

یا محمّد قد توجّهت الی وجهی من مقامک و توجّه المظلوم الیک من هذا المنظر الکریم قدر اینکلمۀ مبارکه را بدان قسم بآفتاب معانی که مثل و شبهی از برای او در ابداع نبوده و نخواهد بود و جواهر ثمینۀ ارض باو برابری ننماید و معادله نکند عریضه‌ات نزد مظلوم تلاوت شد طوبی لک بما تضوّع منک عرف محبّة اللّه و اقبلت الیه بعد اعراض من علی الأرض الّا من شآء اللّه ربّک العزیز العلیم طوبی للسان نطق بذکری و لقلب فاز بحبّی و لبصر توجّه الی افقی و لقلم تشرّف بتحریر آیاتی و لرجل قام علی صراطی المستقیم یا احبّائی فیهناک تمسّکوا بحبل محبّتی و تشبّثوا بذیل ولایتی الّتی احاطت العالمین خذوا اقداح العرفان باسمی ثمّ اشربوا منها کذلک یأمرکم مالک الأسمآء اذ کان فی سجنه المتین یا محمّد کبّر من قبلی علی وجوه الّذین اقبلوا الی الفرد الخبیر و همچنین امآء اللّه را تکبیر برسانید کنیزان حقّ که بکعبۀ وجود اقبال نموده‌اند و بخدمت فائز گشته‌اند لدی العرش مذکور بوده و خواهند بود البهآء علیک و علی اهلک من لدی اللّه العلیم الحکیم ثمّ اعلم یا محمّد انّ ربّک یحبّ احبّائه و حضورهم لدی عرشه ولکنّ الغافلین حالوا بینه و بینهم کذلک قضی الأمر و الأمر بید اللّه العزیز العظیم و یکتب لمن اراد اجر لقائه انّ ربّک لهو المقتدر القدیر قد غفر اللّه اباک و امّک ان افرح بفضل ربّک و کن من الشّاکرین انتهی استدعا آنکه از جانب این خادم فانی خدمت ایشان تکبیر منیع برسانید از حقّ میطلبم که ایشانرا همیشۀ ایّام بر ذکر و ثنا و خدمتش مؤیّد فرماید انّه لهو المؤیّد الکریم

و همچنین عریضۀ جناب مشهدی علی اکبر بتمامه تلقاء عرش عرض شد هذا ما انزله المحبوب فی جوابه

بسمی العزیز العظیم

کتاب انزله الوهّاب لمن اعترف باللّه ربّ الأرباب یا علی قبل اکبر انّا سمعنا ندائک و حضر لدی العرش ما عرضته و اجبناک بما تنجذب به افئدة العباد انّک فزت بآیاتی الّتی ارسلناها لک من قبل و هذه مرّة اخری فضلاً من لدن ربّک المختار لا تحزن من البعد و الفراق قد کتب اللّه لک اجر لقائه اذ فزت بما هو المسطور فی الکتاب انّا نوصیک بالاستقامة الکبری فیهذا الأمر الّذی له خضعت الرّقاب بسیار سعی باید تا رایحۀ اتّحاد مابین عباد مرور نماید کمر همّت را محکم کن که شاید در ایّام ظهور از تو خدمتی ظاهر شود و سبب و علّت الفت و اتّحاد شوی ای علی قبل اکبر امروز را ناظر باش که شبه و مثل نداشته و نخواهد داشت عمل احباب در این روز مبارک از سلطان اعمال محسوبست انشآءاللّه از نفحات ایّام الهی و فیوضات بحر رحمانی قسمت برید انّه لهو المعطی الکریم انتهی

جناب هبة‌اللّه قوله عزّ جلاله

هو الأقدس

قد قرئ ما عرضته فی کتابک انّه یجیبک بهذا الذّکر المبین انّا نذکر الّذین فازوا بذکر اللّه و نجیب من یدعوه انّه لهو العزیز الحمید ان احمد اللّه بما ذکرت لدی الوجه و نزّل لک ما تنشرح به صدور المقبلین انتهی

جناب عبدالباقی و عبدالحسین و عبدالعلی قوله جلّ جلاله

هو النّاطق العلیم

نیکوست حال نفوسیکه در ایّام رحمن از کوثر عرفان آشامیدند و بنفحات قمیصش فائز گشتند اگر جمیع من علی الأرض عارف شوند بآنچه الیوم از او محجوبند کل بافق اعلی توجّه نمایند و باسم ابهی تشبّث جویند یا باقی آنچه معروض داشتی باصغای محبوب عالم فائز شد و از لسان مالک قدم باینکلمات مشرقات مذکور آمدی قدر این نعمت را بدان لعمر اللّه لیس لها شبه فی الابداع تا وقت باقی و نَفَسْ باقی بذکر دوست مشغول باش و باوامرش متمسّک انشآءاللّه همیشه مؤیّد باشی برضای دوست و ناظر باشی بشطر دوست و قائم باشی بخدمت دوست جمیع اهل آن ارض را وصیّت مینمائیم بمودّت و اتّحاد تا جمیع بر شریعۀ الهی جمع شوند و بکلمۀ مبارکه ناطق گردند چه اگر ناظر باینمقام بلند اعلی نباشند تأخذهم الحسرة وربّ العالمین

یا عبدالحسین اسمت نیکوست و ذکرت مرغوب چه که اسم و ذکرت هر دو بساحت اقدس فائز شد قلم اعلی در کلّ احیان دوستان خود را ذکر مینماید و جمیع را بآنچه سبب عزّت و ارتفاع و بقاست امر میفرماید طوبی لنفس عملت و فازت بما اراد ربّها العلیم الحکیم ندایت را شنیدیم و جواب عنایت نمودیم انشآءاللّه از نفحات بیان رحمن بر امر مستقیم باشی و به ما اراد المقصود عامل

یا عبدالعلی امروز روزیست بزرگ و مبارک جمیع من علی الأرض در ظلّ عنایت حقّ ساکن و رحمت الهیّه کل را احاطه نموده اعراض و اعتراض و جدال و خونریزی و فساد و آنچه سبب ضرّ اهل عالمست جمیع را نهی نمودیم تا کل از فضل الهی مسرور باشند و ببحر اعظم متوجّه ولکن اهل فساد در مرایای امکان عکس خود را مشاهده مینمایند و جمیع را مثل خود می‌پندارند فباطل ما هم یقولون و یعملون و یتوهّمون انشآءاللّه در این ربیع الهی بطراز عرفان مزیّن باشی و به ما هو المحبوب عامل جمیع ذرّات مکبّر و ذاکرند نفوسی را که در اتّحاد و اتّفاق اهل عالم جهد مینمایند طوبی لهم و لهم حسن مآب انتهی

جناب عبدالصّمد علیه بهآء اللّه هذا ما انزله الفرد الأحد فی الجواب

بنام خداوند دانا

یا عبدالصّمد عریضه‌ات نزد مظلوم حاضر و لحاظ عنایت باو متوجّه الحمد للّه از کوثر عرفان آشامیدی و از رحیق ایقان قسمت بردی امریکه بعد از عرفان بسیار بزرگست استقامت بر امر اللّه بوده و خواهد بود انشآءاللّه از فضل و عنایت حقّ الی حین ارتقا دارای آن باشی بحر استقامت را لآلی بینهایت بوده و خواهد بود طوبی للفائزین طوبی للعاملین طوبی للعارفین لا تحزن من شیء توکّل فیکلّ الأمور علی اللّه الفرد الخبیر قل

یا الهی و اله الجنود و مالک الغیب و الشّهود اسألک بالاسم الّذی به اخذت الزّلازل قبائل الأرض کلّها و انفطرت السّمآء و ناحت الأصنام بأن تؤیّدنی علی ما ینبغی لأیّامک ای ربّ انت الّذی سبقت رحمتک و احاط فضلک ترانی یا الهی قائماً لدی بابک و آملاً ما عندک من بدایع جودک و دعوتک و ادعوک باسمک المعطی الغفور الباذل المجیب

البهآء علیک و علی ضلعک الّتی اقبلت و فازت و نادت ربّها العزیز المنیع کبّرها من قبلی و بشّرها بذکری و عنایتی انّ ربّک لهو الرّحمن الرّحیم انتهی

یا سمندر ان استمع ندآء مالک القدر انّه یذکرک فی منظره الأکبر فی هذا السّجن الّذی بدّله اللّه بالقصر الأطهر رغماً للّذین حبسوه و انکروه انّ ربّک لهو المقتدر القدیر انّ الّذی امر بسجنی یصیح و ینوح فی العذاب و ربّک الوهّاب فی هذا المقام الکریم ان احمد اللّه بما انزل لک و للّذین ذکرت اسمائهم و ارسلت عرائضهم ما انجذبت به افئدة العباد انّ ربّک لهو المبیّن الخبیر انّا نقرأ الآیات و یکتبها العبد الحاضر لدی العرش بسرعة عجز عنها دونه انّ ربّک لهو المؤیّد العزیز الجمیل کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی الّذین نبذوا ما سوائی و طاروا فی هوائی و نطقوا بثنائی بین عبادی و بشّرهم بعنایتی و فضلی و رحمتی و کرمی الّذی احاط العالمین انتهی

جناب محمّد حسین قوله عزّ سلطانه

بنام دوست

یا حسین عریضه‌ات تلقاء وجه حاضر و مشاهده شد انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال بعنایت محبوب عالمیان فائز باشی و بشطرش ناظر نیکوست حال نفسیکه باو اقبال نمود و محبوبست لسانیکه بذکرش ناطق گشت و قلمیکه بتحریر آثارش مؤیّد شد و قلبیکه بنور معرفتش منیر گشت قل

یا الهی و مقصودی و سلطانی و مالکی اسألک بأن تؤیّدنی علی حبّک و رضائک علی شأن لا اتحرّک الّا باذنک و لا اتکلّم الّا بما انزلته فی کتابک من قلم امرک ای ربّ انا المسکین قد توجّهت الی باب فضلک اسألک ان لا تحرمنی من جودک و کرمک انّک انت العزیز الوهّاب

یا محمّد قبل صادق ان استمع ندائی من شطر عرشی العظیم انّه یذکرک و یذکر الّذین اقبلوا الیه بیقین مبین باید جمیع دوستان الیوم باستقامت ناظر باشند و باو متمسّک چه که مظاهر نفی بسیارند و در کلّ حین در کمین اکثری از اهل ارض یلعبون کلعب الأطفال کذلک یذکر الخبیر انّه لهو السّمیع البصیر در جمیع احیان بذکر رحمن مشغول باشید و بحبل حبّش متمسّک

یا عبداللّه ندایت باستماع مقصود عالمیان فائز شد و آنچه عرض نمودی عبد حاضر لدی الوجه معروض داشت انشآءاللّه جمیع دوستان فائز شوند بر عمل بما انزله الوهّاب فی کتابه المبین سنۀ قبل لوح انقطاع و کتاب صدق و لوح میزان و لوح امانت از سماء مشیّت نازل طوبی از برای نفوسیکه مشاهده نمودند و بعمل بآن فائز گشتند باید هر یک از دوستان که از رحیق محبّت رحمن آشامیده‌اند همیشه بعملیکه سبب اتّحاد و مودّت اهل ارض شود مشغول گردد ان اتّحدوا یا عبادی فی امری ثمّ اشربوا کوثر بیانی من بحر فضلی کذلک امرکم اللّه من قبل و من بعد انّه لهو العزیز الحکیم انتهی

اینکه در بارۀ جناب حاجی بابا مرقوم داشته بودید تلقاء عرش عرض شد فرمودند انشآءاللّه بعنایت الهی به ما امر به فی الکتاب عامل شوند یا سمندر قل ستفنی الدّنیا و ما فیها من الزّخارف و الآلآء و الملوک و المملوک و الصّعلوک و یبقی ما قدّر لأصفیآء اللّه و احبّائه کذلک ینطق لسان العظمة نعیماً للسّامعین متوکّلاً علی اللّه مشغول باشند انّه یقدّر لمن یشآء خیر الدّنیا و الآخرة انّه لهو المقتدر القدیر اگر نفوس از عالم باقی مطّلع و آگاه شوند البتّه در این دو یوم یا دو ساعت یا دو دقیقۀ دنیا محزون نشوند ینبغی لکلّنفس ان یقول فیهذه الأیّام

یا اله الأنام اشهد بلسان ظاهری و باطنی بأنّ ما عندک خیر لی عمّا یُشهد و یُری فیملکوت الانشآء

از لسان حقّ باو تکبیر برسان و بگو دلتنگ مباش ان اعمل بما امرت و کن من الشّاکرین انتهی

و امّا مکتوب جناب آقا ملّا ابراهیم باین خادم فانی رسید لو شآء اللّه و اراد جواب آن ارسال میشود

و اینکه در بارۀ جناب آقا حسن خ‌ا مرقوم داشتید در منظر اکبر عرض شد فرمودند یا حسن ان اشکر اللّه بما فزت بذکره من قبل و فیهذا الحین الّذی اشرقت شمس البیان من افق هذا القصر الرّفیع جمیع عالم رحلت نموده و خواهند نمود چه که حقّ جلّت عظمته دنیا را بمثابۀ صراط قرار فرموده تا کل از او عبور نمایند و بمقصود فائز گردند یعنی در مقام محمود ساکن شوند دنیا دار قرار نبوده و نخواهد بود از حقّ جلّ جلاله بخواهید دوستان را مؤیّد فرماید تا در حین ارتقا با قلوب مقدّسۀ منزّهه صعود نمایند هر نفسی باینمقام فائز شد صعودش مایۀ فرح بوده و خواهد بود ولکن این بحر قسمت مقرّبین و مخلصین است یا حسن لا تحزن فی اخیک انّه فاز بطراز الغفران و استقرّ فی جوار رحمة ربّک الکریم و الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

در دستخطّ دیگر آنجناب پاکتی از حضرت اسم اللّه ج‌م علیه منکلّ بهآء ابهاه ارسال داشته بودید رسید از جهات دیگر هم دستخطّ ایشان رسیده ولکن این خادم فانی از کثرت اشتغال و موانع دیگر هنوز موفّق بر عرض جواب نشده‌ام انشآءاللّه امید چنانست که در این ایّام موفّق شده جسارت نمایم و بعرض جواب پردازم یا حبیب فؤادی ملاحظه فرمائید از جمیع جهات مکتوب میرسد و جواب این بنده هم که عرض میشود مفصّل است چنانچه بعضی عرایض از یک جزو میگذرد لذا اگر اینعبد بخواهد مکتوب هر یک از احبّا را در هر کرّه جواب عرض نماید البتّه این عمرها کفایت نکند و از اینمراتب گذشته تحریر آیات که این عبد لیلاً و نهاراً بآن مشغولست سبحان الّذی ایّدنی علی هذا الأمر الخطیر و سبحان الّذی وفّقنی علی ما لم یخطر ببالی ان اقدر ان اقوم به سبحانه عمّا اصف و یصفون و سبحانه عمّا اذکر و یذکرون و سبحانه عمّا تکلّم به السن العالم

اینکه مرقوم فرموده بودید که بعد از خبر رفتن مذکورین به یافا جناب جود علیه بهآء اللّه باینکلمه ناطق بوده‌اند که با وجود حبّ زیاده از حدّ که نسبت باو داشتم الی آخر قوله و آنمحبوب در آخر مرقوم داشته بودند که الحقّ و الانصاف نهایت استقامت و مراقبت در امر علی قدر الاستطاعة و القوّة منظور داشته و میدارند و مطلقاً ناظر باینگونه امور نبوده و نیستند الی آخر بیانکم یا محبوبی قد صدقت فیما نطقت فی ذکر من قام علی خدمة اللّه و ذکره فی سنین متوالیات و انزل له من القلم الأعلی ما استفرحت به الأفئدة و قرّت به الأبصار لعمر اللّه قد اشتعلت فی قلبه نار و انّها احرقت ما سوی اللّه ربّنا المقتدر العلیم الخبیر یا حبیب فؤادی ناریکه بمحبّة اللّه مشتعل شده ذکر غیر دوست را سوخته و خواهد سوخت طوبی له ثمّ طوبی له این تفصیل عرض شد فرمودند قد عمل بما ینبغی له فی ایّام ربّه الظّاهر النّاطق العلیم انتهی و فرمودند امروز نسبة اللّه محقّق است طوبی لنفس تمسّکت بها انّها من اعلی الخلق فی کتاب مبین حسب الأمر جناب اسم جود علیه بهآء اللّه الأبهی مکتوب ایشانرا فرستاد به یافا ذکر دون خیر تا حال در اینفقره از سماء مشیّت نازل نشده و اظهار عنایت فرموده و میفرمایند

اینکه ذکر جناب آقا سیّد (ج) و جناب عندلیب علیهما بهآء اللّه و سایر دوستانرا فرموده بودید جواب عرایض ایشان نازل و ارسال میشود انشآءاللّه بحبل تبلیغ متمسّک باشند ولکن بالحکمة الّتی حکم بها الحکیم فی الکتاب اسأل ربّنا الرّحمن بأن یوفّقهما و یؤیّدهما علی ذکر به تتوجّه الوجوه الی العزیز المحبوب

در این حین این خادم فانی بساحت اقدس فائز و اینکلمات مشرقات از افق سماء بیان ظاهر یا سمندر قد فزت بذکر اللّه بعد عرفانه و شربت کوثر الحیوان من ایادی فضل ربّک الرّحمن انت الّذی حضرت لدی الوجه و قمت لدی الباب و تشرّفت بما هو المسطور فی کتب اللّه ربّ العالمین انّا نذکر الّذین آمنوا فیهناک و نبشّرهم بما قدّر لهم فی ملکوت ربّهم العزیز الکریم و نوصیهم بتقوی اللّه لأنّ به یرتفع امره العزیز البدیع قل تمسّکوا بما یرتفع به امری و یظهر سلطانی بین عبادی کذلک یأمرکم من عنده لوح حفیظ انّ الّذین اعرضوا الیوم اولئک فی غفلة و اولئک فی خسران و اولئک فی نفاق و اولئک فی بعد و اولئک فی ریب مبین قد تحیّر العالم بما ارتکب الأمم الّذین نبذوا صراطی و اخذوا سبل الشّیاطین

ان یا قلمی الأعلی ان اذکر مرّةً اخری من سمّی بمحمّد قبل علی الّذی فاز بذکری و ثنائی و التّوجّه الی وجهی و تحریر ما نزّل من سمائی لیفرح بفضل ربّه الکریم انّه توجّه الی الأفق الأسنی و فاز بالمنظر الأبهی المقام الّذی یطوفه الملأ الأعلی و الملائکة المقرّبین کذلک ماج بحر عنایتی و هاج عرف رحمتی ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین

یا سمندر انّا نحبّ ان نذکر احبّائی فی الألف و الشّین لیشکروا اللّه ربّ ما یری و ما لا یری و ربّ العرش العظیم یا احبّائی فیهناک تاللّه الحقّ توجّه الیکم وجه القدم من هذا المقام العزیز المنیع الّذی سمّی بکلّ الأسمآء فی کتاب اللّه العزیز الحمید تمسّکوا بما ینفعهم فی الآخرة و الأولی کذلک یعظکم ربّکم النّاصح الأمین ایّاکم ان تمنعکم شئونات الأرض عن فاطر السّمآء الّذی اتی بسلطان عظیم هذا یوم فیه انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و انصعق من فی ملکوت الأمر و الخلق الّا من انقذته ید قدرة اللّه العلیم الحکیم یا احبّائی طوبی لکم بما توجّهتم الی افقی الأعلی و نبذتم دونی و اخذتم ما نزّل من ملکوتی العزیز الرّفیع ان اعرفوا قدر تلک الأیّام ثمّ اعملوا بما امرتم به فی کتاب اللّه لعمری انّه ینفعکم فی کلّ عالم من عوالم ربّکم المقتدر القدیر انشآءاللّه بکمال روح و ریحان بافق رحمن ناظر باشید قسم بآفتاب آسمان بیان که هر نفسی توجّه نمود از کدورات عالم خود را فارغ و مقدّس مشاهده کرد باید در کلّ احوال به ما یرتفع به امر اللّه ناظر باشید و اعمال الیوم باید بشأنی ظاهر شود که هر نفسی عرف تقدیس و تنزیه از او استشمام نماید باید بتمام جدّ و اجتهاد در آنچه از قلم اعلی جاری شده تفکّر نمائید و عامل شوید انّه ارشدکم سوآء الصّراط و اظهر لکم ما وعدتم به فی الکتاب طوبی لکم و لمن استشهد فی سبیلی فی سجن الطّآء نشهد انّه کان معی و طاف حول عرشی فی العشیّ و الاشراق انّا نکبّر علیه و علیکم و علی ابنه و علی الّذین فازوا بعرفان اللّه فی المآب

ان یا قلمی ان اذکر احبّائی فی الکاف و اللّام (کله‌دره) لیحمدوا اللّه مالک الرّقاب ان اشکروا اللّه بما ایّدکم علی التّوجّه الی هذا البحر الّذی یسمع من امواجه انّه لا اله الّا انا العزیز المنّان قد خلقت الخلق لعرفانی منهم من اعرض و منهم من اقبل و الّذی اقبل انّه من اهل الفردوس فی الزّبر و الألواح ان افرحوا فی ایّامی و تمسّکوا بما یظهر منه لآلئ الانقطاع بین ملإ الأدیان تفکّروا فی رحمة اللّه و فضله انّه یذکرکم من هذا المقام و یکبّر علی وجوهکم فضلاً من عنده انّه لهو العزیز الوهّاب آفتاب ظهور مشرق و بحر بیان در امواج نیکوست حال نفسیکه خود را محروم نساخت و بفیوضات نامتناهیۀ الهیّه در این ربیع بدیع فائز گشت ای دوستان لسان رحمن میفرماید فرصت را از دست مدهید و وقت را غنیمت شمرید کذلک یأمرکم مالک یوم الحساب

جناب حاجی آقا بابا بعنایت الهی فائز باشند و بذکر دوست مشغول و بما ینبغی عامل البهآء علیه و علیهم و علی امآء اللّه فیهناک و علی من سمع و اجاب ربّه النّاطق العلیم

یا سمندر انّا وجدنا عرف ذکر الجواد الّذی فاز بتبلیغ امر ربّک المقتدر القدیر علیه تکبیری و نفحاتی و عرفی الّذی تضوّع فی العالم من قمیصی المنیر انّا ذکرناه و نذکره فضلاً من عندنا انّ ربّک لهو الفضّال الکریم قد فاز ذکره و ثنائه بالاصغآء فی هذا المقام الّذی سمّی بالأفق الأعلی فی کتاب الأسمآء و بالغایة القصوی فی الجزیرة الخضرآء و بسمآء هذه السّمآء من قلم الأبهی و بالسّجن الأعظم فیملکوت الانشآء انّ ربّه الرّحمن لهو العلیم الخبیر لعمری لا یعزب عن علمه من شیء یسمع و یری و هو السّمیع البصیر ولو اخذته الشّدائد و الأحزان فی الأرض سوف یظهر اللّه ما اراد انّه لهو العلیم الحکیم انّ بهائی علیه و علی الّذین یسمعون قوله فی امر اللّه الملک الحقّ المبین

انّا نذکر العندلیب الّذی قام علی ذکری و نطق بثنائی بین عبادی نشهد انّه فاز بعرفان الرّحمن فی هذا الیوم الّذی فیه اسودّت الوجوه و زلّت الأقدام یا ایّها المذکور لدی الوجه قد اشتعلت الأشیآء من تغرّدات حمامة الأمر فی ملکوت الانشآء ولکنّ القوم فی غفلة و حجاب قد اسکرهم خمر الهوی علی شأن منعوا عن مالک الأسمآء الّذی وعدوا به فی کلّ کتب و صحف و زبر و فی کلّ لوح من الألواح قد اخذوا ما یرون فنائه و نبذوا ما یبقی لهم فی ملکوت ربّهم العزیز الوهّاب یا عندلیب غنّ باسمی علی افنان سدرات العالم لعلّ تنجذب به الأمم الّذین اعرضوا عن البحر الأعظم و اقبلوا الی کلّ همج رعاع قد نطق لسان القدم بما صاحت به الصّخرة و ذابت به الجبال ولکنّ القوم فی وهم عجاب یرون برهان اللّه و ینکرونه کذلک یقصّ لک من عنده امّ الکتاب دع ذکر الّذین اعرضوا ثمّ اذکر من قبلی عبادی الّذین سرعوا الی بحر عنایتی و توجّهوا الی ملکوت فضلی و شربوا رحیق الاستقامة من ایادی الطافی و سمعوا منک ذکری و آیاتی لیفرحوا فی ایّامی انّ ربّک لهو المعطی العزیز العلّام انتهی

عرض میشود چندی قبل مخصوص جناب عندلیب و جناب آقا سیّد ج‌و علیهما بهآء اللّه الواح بدیعۀ منیعه از سماء مشیّت الهی نازل و همچنین جواب عرایض آنجهات و الواح دیگر ولکن تا حال نظر بحکمت ارسال نشد از بعد الأمر بیده یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید لا اله الّا هو العزیز الحمید

و مخصوص ذکر جناب ن‌ص و دو ابن ایشان علیهم بهآء اللّه از لسان مبارک جاری انشآءاللّه لم‌یزل و لایزال جمیع دوستان بذکر محبوب عالمیان فائز باشند قسم بجمال دوست که معادله نمینماید بذکرش جبروت امر و خلق و ملکوت سموات و ارض سوف یظهر اللّه ما کان مستوراً فیهذا الیوم و یریهم فضله و سلطانه و قدرته و اقتداره و مقام احبّائه انّه لهو المهیمن علی الأشیآء لا اله الّا هو الفرد العزیز العلیم ولو انّ ذکر بهائی لا یلیق بکم ولکن اقتدی بمولای و مولی العالم و الهی و اله الأمم و اقول البهآء و الذّکر و الثّنآء علیکما و علی حضرة الجواد الّذی فاز بما منع عنه اکثر العباد و علی الّذین فازوا بعرفان اللّه مالک الایجاد

عرض مخصوص آنکه حضرت غصن اللّه الأعظم و حضرت غصن اللّه الأکبر روحی و کینونتی لتراب قدوم اطهرهما الفدآء بآنمحبوب و جناب اخوی و جناب جواد ابلاغ ذکر بدیع و تکبیر منیع فرمودند و همچنین طائفین جمیع خدمت آنمحبوبان عرض خلوص و تکبیر و بها میرسانند

جواب جناب مخدوم مکرّم آقا میرزا محمّد ت‌ق علیه بهآء اللّه نوشته شده و در پوستۀ بعد ارسال میشود

خ‌ادم

فی ١١ ربیع‌الثّانی سنة ١٢٩٧

یک لوح امنع اقدس مخصوص جناب آقا محمّد جواد علیه بهآء اللّه از سماء فضل نازل و ارسال شد و همچنین این بنده مکتوبی در جواب جناب ملّا عبدالرّزّاق علیه بهآء اللّه نوشته ارسال داشت آنمحبوب برسانند

در بارۀ عید اعظم آنچه آنمحبوب نوشته‌اند صحیحست لا ریب فیه یوم نوروز اوّل سی و دو ٣٢ محسوب است و عصر یوم سی و دویم ابتدای عید است که جمال قدم جلّ اجلاله وارد رضوان شدند و اینکه عصر یوم اوّل و یوم بعد یک یوم حساب شده این نظر بآنست که اشتغال در آن جایز نه و فیه حکمة اخری ولکن بحساب دوازده یوم دو یوم حساب میشود

و امّا در بارۀ حقوق اللّه نصاب آن عدد واحد است یعنی هر نفسی اگر دارای نوزده مثقال ذهب شد و یا اشیائیکه باین قیمت برسد بعد از وضع مئونۀ سنه حقوق بر آن تعلّق میگیرد و ادای آن واجب

و اما مقصود از حکمت مدارای با ناسست اهل بها بمنزلۀ حکما هستند باید باقتضا عمل نمایند لذا اگر نفسی حکم صوم که از اعظم احکام الهی است در کتاب او را الیوم نزد نفوس ضعیفه اظهار نماید از حکمت خارجست در جمیع امور باین قسم باید رفتار شود آنچه از احکام الهی که عمل بآن الیوم سبب ضوضا و غوغا نشود عمل بآن واجب اظهار اموریکه سبب وحشت ناس شود البتّه نزد عاقل جایز نیست چه ضرور شخص صائم صوم خود را اظهار نماید

جناب آقا سیّد جواد علیه بهآء اللّه که از قبل ساکن ارض طفّ بودند از ارض خاء بعضی سؤالات نمودند و بتفصیل جواب آن ارسال شد از جمله این بود که در کتاب اقدس حلق رأس نهی شده و حال در این اراضی بعضی از اصحاب باین حکم عمل نمودند و جمیع باین سبب معروف شده‌اند آیا این عمل مطابق حکمت است یا مخالف آن از مصدر امر اینکلمۀ مبارکه صادر که آنچه سبب ضوضای عباد است عمل بآن الیوم جایز نه الی ان یظهر الأمر انتهی

* * *

الرّوح فی افق القدس عن طرف الجبین قد کان مشرقاً

یا حرف البقآء البس نعلی الانقطاع ثمّ ارکب علی الرّفرف الأعلی فسبحان من خلق فسوّی هذه ارض البقآء ما وقع علیها رجل احد من الأولیآء فسبحان ربّی الأعلی

لا تحزن عن حوادث الدّنیا ثمّ اصعد الی جبروت الوفآء فسبحان من خلق فسوّی انّ لک مقاماً معی فی سرادق الأبهی فسبحان ربّی الأعلی

تسمع فیه نغمات الفردوس فوق سدرة المنتهی فسبحان من خلق فسوّی و تشرب فیه الخمر الحمرآء من جمال اللّه الأسنی فسبحان ربّی الأعلی

تجد فیه من فواکه القدس ما لا یحصی فسبحان من خلق فسوّی و تطیر فیه فی کلّ طرف بأجنحة الیاقوت فی الممالک الرّوحآء فسبحان ربّی الأعلی

و تنطق فیه علی کلّ لحن بلحنات الورقآء فسبحان من خلق فسوّی و تنجذب من لحظات الجمال فی الغرف الحمرآء فسبحان ربّی الأعلی

اذاً تجد فی نفسک انوار الهدی و تستغرق فی بحر اسمی الأبهی فسبحان من خلق فسوّی و ترزق ثمرات الرّوح من الشّجرة القصوی فسبحان ربّی الأعلی

و تسمع ندآء اللّه علی لحن الجهر و الخفا فسبحان من خلق فسوّی قل نزلت حور البقآء نزلة اخری لتقبّل هذا الفم الدّرّیّ الأحلی فسبحان ربّی الأعلی

اخذت الکأس الحمرآء بیدها الیمنی فسبحان من خلق فسوّی لتسقی من رضی بهذا الرّضوان فی الجنّة العلیا فسبحان ربّی الأعلی

رفعت یدها الیمنی و اتّکأت علی رجلها الیسری فسبحان من خلق فسوّی ثمّ اظهرت حاجبها کالسّیف و قطعت به الأکباد و الأحشآء فسبحان ربّی الأعلی

و حرّکت کتفیها ظهر الثّعبان بما کشف سواد الشّعر من تحت المقنعة البیضآء فسبحان من خلق فسوّی اذاً بلع کلّ ما فی السّمآء الی تحت الثّری فسبحان ربّی الأعلی

و ارجع الوجود الی الفنآء فسبحان من خلق فسوّی و کشفت وجهها مرّة بعد اولی فسبحان ربّی الأعلی

و لمّا کشفت خلقت الأرواح و ارجعت القضآء الی الامضآء فسبحان من خلق فسوّی ثمّ بعد ذلک غطّت الوجه مرّة اخری لئلّا یفنی البقآء من هذه الطّلعة الحمرآء فسبحان ربّی الأعلی

ثمّ رفعت البراقع السّودآء عن غرّتها الغرّآء فسبحان ربّی الأعلی

و قالت أ لست جمال المحبوب فی وسط الضّحی فسبحان من خلق فسوّی اذاً صاح الوجود بلی ثمّ بلی فسبحان من خلق فسوّی و ترقّص جواهر الرّوح فی هیاکل البقآء ممّا ظهر و اخفی فسبحان ربّی الأعلی

انجذبت افئدة المخلصین بانوارها النّورآء فسبحان من خلق فسوّی و تولّهت عقول المقدّسین عمّا تنزّل و تعلّی فسبحان ربّی الأعلی

اذاً نادی المناد فی وسط الجوآء علی مرکز البدآء فسبحان من خلق فسوّی فقال وربّ السّمآء نظرة الیها خیر عن ملک الآخرة و الأولی فسبحان ربّی الأعلی

ثمّ قامت و قامت القیٰمة الکبری فسبحان من خلق فسوّی جلست و تزلزلت افئدة اولی النّهی فسبحان ربّی الأعلی

ثمّ بعد ذلک اخرجت عن خلف شعرها لوحاً من الزّبرجدة الخضرآء فسبحان من خلق فسوّی و قرأت من اللّوح حرفاً من رموزها اذاً خرجت الأرواح من هیاکل الأسمآء فسبحان ربّی الأعلی

ثمّ اشارت بالأنملة الوسطی و انعدمت الأدیان من آدم الی عیسی فسبحان من خلق فسوّی و حرّکت بعد ذلک مرّة بعد اولی فسبحان ربّی الأعلی

اذاً شقّت الشّمس فی سمآء القضآء فسبحان من خلق فسوّی ثمّ عرّت رأسها و علّقت الجعد علی ثدی صدرها فسبحان ربّی الأعلی

و ارتفع الصّوت من شعراتها فی ذکر ربّها العلیّ الأعلی فسبحان من خلق فسوّی اذاً ظهرت آیة اللّیل من غدائرها الظّلمآء و آیة النّهار من غرّتها البیضآء فسبحان من خلق فسوّی و نادت بندآء القدس فی فردوس العمآء فسبحان ربّی الأعلی

فقالت ستفتنون یا اصحاب التّقی فسبحان من خلق فسوّی و ستمنعون عن حرم الجمال فی کعبة العمآء فسبحان ربّی الأعلی

هذا ما رقم علی لوح البقآء من القلم الأعلی فسبحان من خلق فسوّی و فیه حکمة من الأسرار الّتی لا تشهد و لا تری فسبحان ربّی الأعلی

* * *

بنام یکتا خداوند بیمانند

یا حسین بمحبّت الهی و شعلۀ نار مودّت رحمانی بر خدمت امر قیام نما امروز هر نفسی ارادۀ نصرت نماید باید از ما عنده بگذرد و به ما عند اللّه ناظر باشد یا حسین امروز دریای کرم موّاج و اشراقات انوار آفتاب جود کلّ وجود را احاطه نموده هر نفسی للّه برخاست قعود او را نبیند و توقّف او را اخذ نکند بجنود بیان بروح و ریحان گمراهانرا هدایت نماید و ضعیفانرا قوّت بخشد از اینکلمۀ علیا نفسی تعجّب ننماید ابن مریم علیه سلام اللّه و سلام انبیائه صیّادی را ملاحظه فرمود که بصید ماهی مشغول فرمود دام را بگذار و بیا تا ترا صیّاد انام نمایم بعد از اینکلمه کلیل بود نطق یافت جاهل بود ببحر علم درآمد فقیر بود بملکوت غنا راه یافت ذلیل بود قصد ذروۀ عزّت نمود گمراه بود بانوار فجر هدایت فائز گشت چه که از خود گذشت و بحقّ پیوست آمال را بنار حبّ سوخت و حجبات را باصبع یقین شقّ نمود تا در دنیا بود بیا روح اللّه ناطق و چون میل عقبی نمود بمقامی فائز که اقلام عالم از ذکرش عاجز طوبی از برای نفوسیکه الیوم شبهات معرضین و اشارات منکرین و ضوضاء اهل بیان ایشانرا از مقصود امکان منع ننمود امروز روز استقامت است و روز خدمت جهد نمائید که شاید فائز شوید بآنچه که لدی اللّه مذکور و در کتاب مسطور البهآء علیک و علی کلّ ثابت مستقیم

* * *

هو الحافظ المقتدر القدیر

یا حسین علیک بهائی نشهد انّک فزت بما کان مسطوراً فی اللّوح و مرقوماً من القلم الأعلی من لدی اللّه ربّ العالمین طوبی لک بما اقبلت الی البحر الأعظم و رأیت امواجه و اللّآلئ المکنونة فی اصداف بیانه و سمعت ما ارتفع من الأفق الأعلی بعنایة اللّه ربّ العرش العظیم یا اولیائی فی الممالک اعرفوا مقام من نصرکم و حکم بینکم بالعدل الخالص نسأل اللّه ان یؤیّد هذا الحزب علی ذکره و ثنائه و خدمته و یظهر منهم ما ینبغی لعمله الطّاهر المقدّس العزیز العظیم

یا اهل البهآء قد کان نیّر العدل مستوراً محجوباً تحت غمام الظّلم ولکنّ اللّه ایّد حضرة الدّولة البهیّة الرّوسیّة علی اشراقه و ظهوره و نجاته من کلّ حجاب غلیظ و سحاب عظیم نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّده و اولیائه و امرائه الّذین بهم نصبت رایة النّصر هناک و علم الظّفر امام وجوه الخلق رغماً للّذین حبسوا العدل و الانصاف و منعوهما عن اشراقهما و نورهما و ظهورهما علی ان یخلّص المظلومین بذراعی العدل و الانصاف کما خلّصهم و نجّاهم من الظّالمین و المعتدین و المنکرین کذلک قضی الأمر من لدی اللّه العلیم الحکیم

بلسان پارسی ندای مظلوم را بشنو باید احبّا طرّاً از این یوم پنجشنبه ٢ جمادی‌الثّانیة سنة ١٣٠٧ الی الآخر الّذی لا آخر له قدر عنایت دولت بهیّه ایّدها اللّه را بدانند و آنچه سزاوار این عدل است بر آن قیام نمایند و نفوسی که من غیر ستر و حجاب عدل را تأیید نمودند و نصرت فرمودند و آن مظلوم مسجون را از بئر ظلما بحبل متین انصاف برآوردند و نجات بخشیدند سزاوار پاداش عظیمند از حقّ جلّ جلاله و عمّ نواله یشهد المظلوم بأنّهم هم الّذین نصروا عباد اللّه و اخذوا حقّ المظلومین من کلّ ظالم عنید و فاجر مریب انشآءاللّه اولیای حقّ موفّق شوند در قرون و اعصار بر تدارک این عنایت کبری که از دولت مبارکۀ عادله ظاهر شد البهآء و النّور و العزّ و الثّنآء علی حضرته و علی الّذین حکموا من جانبه بالعدل الخالص و منعوا الظّالمین عن ظلمهم و اخذوهم اخذ عزیز مقتدر

* * *

هو المؤیّد العلیم الحکیم

یا حیدر علیک بهائی نامه‌ئی جناب سیّاح بعبد حاضر نوشته و در آن نامه اظهار تبرّی از اذکار قبل نموده جوابی باو نوشته و ارسال شد از حقّ میطلبیم او را مطهّر سازد از افکار کلّ مفسد غدّار و کلّ ظالم مکّار مع ادّعای آن شخص بر اعانت مظلومین چون نیّت فاسدش مقبول نیفتاد بقهر برخاست و حضرت اشرف را شهید نمود لعمر اللّه اگر جمیع عالم بر ضرّ این مظلوم قیام نمایند با اهل فساد همراهی ننموده و نمینماید سبحان‌اللّه از قساوت آن شجرۀ زقّوم آن جناب افکارش را دانسته و میداند قل انّا قلنا من قبل لیس افکاری افکارکم و لا امشی فی طرقکم از هر امری از امور و هر فعلی از افعال رائحۀ فساد و نزاع و جدال استشمام شود اهل بهاء از آن مقدّس و منزّه و مبرّا نفسی که با پدر و برادر ارادۀ ضرّ نماید البتّه با دیگران وفا نخواهد نمود عدم تصدیق مظلوم همزات نفسانیّه‌اش را بر عداوت قیام نموده و در قلبش نار بغضا مشتعل در حضور به سیّاح گفتیم امثال آن نفس وفا نداشته و ندارند لا تطمئنّ منه طهّر ذیل فؤادک من سوء اعماله و افکاره و نیّاته و توکّل علی اللّه انّه یرزق من یشآء بغیر حساب باری حال از قرار نوشته او بفضل اللّه و منّه از بحر ظلم و فساد خود را فارغ و آزاد نموده لذا رضایش را طالبیم که مکدّر نباشد چه که از اوّل ایّام با ما محبّت داشته وفا را دوست داشته و داریم نسأل اللّه ان یوفّقه علی خدمة الأمر بالحکمة و البیان و یجعله خالصاً لوجهه و متمسّکاً بحبله انّه هو المقتدر العزیز الفضّال

* * *

جناب حکیم داود

یا داود ربّ ودود میفرماید در کتاب مبین از قلم اعلی نازل شده آنچه که حصنی است متین از برای حفظ بشر و نوریست راه‌نماینده بمنظر اکبر قل تمسّکوا به یا حزب اللّه و لا تکونوا من الغافلین عدل و انصاف دو جناحند از برای عباد و نیکوست حال نفسی که باین دو فائز شد و از عالم و عالمیان فارغ گشت یوم یوم آزادیست بدانید قصص کذبۀ قرون اولی عباد را از مولی الوری منع نموده اهل ایران در لیالی و ایّام بذکر مقصود عالمیان ذاکر و ظهور حضرت قیّوم را آمل و چون حجبات باصبع منزل آیات خرق شد و فجر نورانی از افق ارادۀ رحمانی لائح و ساطع کل اعراض نمودند و سبب و علّت اعراض نفوسی بوده‌ا‌ند که من‌دون اذن اللّه پیروی آن غافلان و بی‌دانشانرا کردند از حقّ جلّ جلاله میطلبیم جمیع را تأیید فرماید بر اتّحاد و اتّفاق و همچنین موفّق دارد بر تفکّر و تدبّر در اموریکه سبب راحت و نجاتست للّه الحمد مشرق آیات ظاهر و مطلع بیّنات امام وجوه قائم تا وقت باقی جهد نمایید شاید بنعمت باقیه و مائدۀ دائمه فائز گردید این نعمت حافظ عباد است و این مائده ناصر و معین احزاب یا داود مذکور از شطر سجن ترا ذکر مینماید و به ما یحفظک و یحرسک امر میفرماید اشکر ربّک و قل لک الحمد یا ایّها النّاصح العلیم و الذّاکر الحکیم

* * *

سر چاه

امة‌اللّه ضلع جناب احمد الّذی فاز

هو الغفور الرّحیم

یا زهرا حمد کن مالک اسماء را که ترا بعرفانش موفّق فرمود و بیکی از موحّدین بخشید ان اعرفی مقامه و کونی من الشّاکرات فی لوحی العظیم جمیع عالم بکلمۀ الهی معادله نمینماید و چه مقدار از ملوک و مملوک و مالک و ملکه که منتظر ایّام اللّه بودند و بعد از ظهور یوم الهی کل بهوای خود مشغول و از او محجوب و تو باشراقات انوار آفتاب حقیقی فائز شدی و از بحر عرفانش آشامیدی طوبی لک و لکلّ امة فازت بهذا المقام الرّفیع یا امتی لا تحزنی عن شیء توکّلی فی کلّ الأمور علی اللّه ربّ العالمین البهآء علیک و علی امائی فی هناک اللّائی سمعن و اجبن مولاهنّ القدیم

* * *

جناب صفر علی علیه بهآء اللّه

بنام خداوند یکتا

یا صفر قبل علی ندایت را شنیدیم و از شطر سجن بتو توجّه نمودیم امروز از حفیف سدرۀ منتهی این کلمۀ علیا استماع میشود ای اهل عالم محبوب مستور ظاهر و سرّ مکنون در انجمن عالم هویدا وقت را غنیمت شمارید و از فیض اعظم و نبأ عظیم محروم نمانید طوبی از برای نفسی که این ندا را شنید و بقلب بافق اعلی توجّه نمود دوستان آن اطراف را بذکر مقصود یکتا مسرور دار بگو امروز روز نعمت و خدمت و استقامت است خود را محروم منمائید بکمال عجز و ابتهال از غنیّ متعال مسئلت نمائید تا مؤیّد فرماید شما را بر ذکر و ثنا و استقامت بر امرش او است قادر و توانا البهآء علیک و علی الّذین شربوا رحیق البیان من ایادی عطآء ربّهم الرّحمن

* * *

هو اللّه لا اله الّا هو

یا عبداللّه علیک بهآء اللّه انّا نبشّرک فی اوّل البیان بقبول عملک لوجه اللّه ربّ العالمین قد اعترف لسان العظمة بتوجّهک و حضورک و قیامک لدی باب فتح علی من فی السّموات و الأرضین انّا نبشّرک ببشارة اخری لتبشّر النّبیل قبل بآء علیه بهائی بما اشرقت شمس الاذن من افق ارادة اللّه ربّ العرش العظیم قل

لک الحمد یا الهی بما استجبت دعائی روحی لعنایتک الفدآء یا مقصود افئدة الأوّلین و الآخرین

انّا نحبّ ان نقضی حوائجک کلّها یشهد بذلک الفردوس الأعلی و الجنّة العلیا و اهل خبآء المجد فی هذا المقام الرّفیع ولکنّ الأمور بعضها یجری و یتوقّف بمقتضیات حکمة اللّه المقتدر القدیر و نبشّرک مرّةً بعد اخری بأنّا نحبّک و نذکرک کما ذکرناک من قبل و ننزّل باسمک ما لا ینقطع عرفه بدوام ملکوتی العزیز المنیع

و امّا وجه محل که ذکر نمودی تکلیف آن جناب آنکه بجناب ناظر علیه بهائی حواله نمائید باید باو برسد و جناب افنان علیه بهائی باید باو برسانند این سنه بر جناب ناظر علیه بهائی از مفتریات مفترین وارد شد آنچه که سبب همّ اکبر بوده نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یؤیّد عباده علی الصّدق و الرّجوع و الانابة لدی باب فضله انّه هو الغفور الرّحیم باری نفوس غافله عمل نمودند آنچه را که سبب حزن اولیاء الهی گشته

و اینکه از برای جناب ناظر علیه بهائی ارادۀ زیارت نموده‌اید و همچنین ذکر طلب کرده‌اید طوبی لک بما وجدناک من اهل الوفآء فی ناسوت الانشآء یا ایّها الحاضر لدی الباب حقّ جلّ جلاله وفا را دوست داشته و دارد و اوست طراز هیاکل مخلصین و مقرّبین و مقدّسین هر هنگام اراده نمائید حاضر شوید و عمل نمائید آنچه را که اهل عالم از برای آن از عدم بوجود آمده‌اند هنیئاً لک و هنیئاً له این عمل قبل از ظهور بقبول فائز گشت ان رأیته بشّره من قبلی و ذکّره بآیاتی و نوّره بتجلّیات شمس عنایتی نسأل اللّه ان یوفّقه و ابنه الّذی سمّی بحبیب و ابنه الآخر الّذی سمّی بأسداللّه فی کتاب الأسمآء علی ما ترتفع به کلمة اللّه مالک یوم الدّین

ذکر جناب علی قبل اکبر علیه بهائی را نمودید و همچنین اذن خواسته‌اید بوکالت او بحضور و لقا و طواف فائز گردید این فقره قبل از ذکر بنور اذن فائز و منوّر اذا رأیته قم امام وجهه و کبّر من قبلی علیه و قل هنیئاً لک یا اسیر البلاد لوجه اللّه مالک الایجاد این ایّام از سماء بیان مالک ادیان در ذکر ایشان نازل شد آنچه که سبب فرح و سرور اهل مدائن عدل و انصافست هر هنگام اراده نمائید نیابت و وکالت را عمل کنید کذلک نزّل حکم الاذن من سمآء امر اللّه العلیم الحکیم

ذکر جناب علی قبل حیدر علیه بهائی را نمودید نشهد انّه عمل فی سبیل اللّه ما عجز عن احصآء اجره المحصون بر جمیع احبّای الهی محبّتش لازم باید کل در ادای دینی که باید باو برسد سعی نمایند

الهی الهی تری عبدک قائماً بین عبادک باسمک الّذی سمّی بعلی قبل حیدر فی منظرک الأکبر و باسم آخر الّذی کان مرقوماً من قلمک الأعلی فی الصّحیفة الحمرآء ای ربّ ایّده بسلطانک ثمّ انصره و اولیائک و محبّیک و مخلصیک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک زمام الأمور

هر هنگام آن جناب اراده نمائید بنیابت او توجّه کنید و بحضور و لقا فائز شوید قبل از حرکت این آیه را تلاوت نمائید و بعد توجّه کنید

الهی الهی تعلم و تری انّی اردت ان اتوجّه الی مقامک الأعلی و ازورک من قبل من قام علی خدمة امرک ای ربّ ایّده بجنود بیانک و حکمتک ثمّ افتح علی وجهه ابواب غنائک و عطائک ای ربّ ایّد اولیائک و احبّائک و عبادک علی حبّه و نصرته انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت القویّ الغالب القدیر

یا عبداللّه علیک بهائی هنیئاً لک بما ذکرته و مریئاً لک بما وصفته نشهد انّه من الفائزین و نزّل له ما لا یعادله کنوز العالم نسأل اللّه ان یؤیّده و یحفظ اماناته عنده انّه هو الحافظ الأمین

یا علی قبل حیدر علیک بحر الفضل و العطآء من لدی اللّه مالک ملکوت الأسمآء قد کنت مذکوراً فی اللّیالی و الأیّام امام وجه مولی الأنام نسأل اللّه ان یوفّق الکلّ علی ما یحبّ و یرضی و ما یرتفع به امره المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین

و اردنا ان نذکر قاسم علیه بهائی انّا ذکرناه من قبل و فی هذا الحین بما اقبل الی الأفق الأعلی اذ اعرض عنه الوری الّا من شآء اللّه ربّ العالمین

انّا ذکرنا احبّائنا فی البآء و الدّال و کل را بافصح بیان وصیّت نموده و مینمائیم بامانت و دیانت و ما یرتفع به مقام الانسان فی الامکان این مظلوم شهادت میدهد بر اینکه عباد از برای اصلاح و الفت و اتّحاد از عدم بوجود آمده‌اند فساد و نزاع لازال مردود بوده و هست کتب و صحف و زبر الهی بشارت داده که مقصود از این ظهور اعظم اصلاح عالم و امم بوده لاغیر که شاید بقوّۀ بیان قوّۀ حربیّه از میان برخیزد و عالم بقوّۀ حبّیّه اداره شود از حقّ میطلبیم کل را بطراز امانت که احسن طراز عالم است مزیّن فرماید خذوا یا عباد اللّه ما امرتم به من لدن ناصح علیم البهآء السّاطع اللّائح من افق سمآء الفضل علیک یا من اقبلت بکلّک الی اللّه العزیز الحمید

* * *

سرک

جناب عبداللّه

بنام گویای دانا

یا عبداللّه مظلوم عالم جمیع امم را در کلّ اوان و احیان بحق دعوت مینماید و مقصود از این ظهور آنکه سحاب ظلم مرتفع شود و آفتاب عدل از خلف حجاب اشراق نماید تا جمیع اهل عالم در مهد امن و امان ساکن و مستریح شوند ای دوستان بمنزلۀ سراج باشید از برای عالم ظلمانی و بمثابۀ نور باشید از برای تاریکی با جمیع اهل عالم بکمال محبّت رفتار کنید اجتناب و جدال و فساد کل در این ظهور اعظم منع شده نصرت باعمال طیّبه و اخلاق مرضیّه بوده و خواهد بود تمسّکوا بالاستقامة الکبری فی امر ربّکم مالک الوری ثمّ اعملوا بما امرتم به فی کتاب ربّکم العلیم الحکیم

* * *

از یمین عرش نازل

یا علی از یومی که لوح معهود که به صیحه و ساعه و صور نامیده شده ارسال گشت مشرکین و منکرین در کمال مکر و تدبیر قیام نموده‌اند اگرچه در ظاهر امری مشهود نه ولکن انّ ربّک لهو العلیم الخبیر بکمال جدّ در صدد جمال قدم بوده و هستند در این ایّام هر روز حادثۀ جدیدی در این ارض حادث ونفسی الحقّ ابداً حزنی از این امورات و آنچه از قبل وارد شد و از بعد وارد شود نبوده و نخواهد بود بفرحی جمال قدم بر عرش اعظم مستقرّ که اگر نفحه‌ئی از آن بر اهل ارض مرور نماید جمیع از شوق و فرح و سرور هلاک شوند ولکن حزن از آن است که عباد ضعیفند و حقّ نظر بتلطّف و مهربانی در بحر بلایا و محن ایشان را بمقرّ اقصی دعوت میفرماید و آن نفوس محتجبه شاعر نه ای علی کمال مجاهده مبذول دارید و بیت امر را از سارقین حفظ نمائید ملاحظه در بیت ظاهر کن که اگر حفّاظ آن را نوم غلبه نماید البتّه سارقین داخل شوند و وارد گردند ولکن اگر حفّاظ بحراست و حفظ خود مشغول ابداً دست نیابند حال بر مخلصین از احبّای الهی لازم است که کمال سعی را معمول دارند و امر الهی و بیت او را از سارقین حفظ نمایند قل کونوا قائمین لدی الباب ثمّ اطردوا الشّیاطین بشهاب ذکر اسمی العزیز المنیع

مرّة اخری به علی قبل اکبر نازل

بعضی از ناس از بعضی مخصوص ساحت اقدس زخارف طلب نموده و مینمایند و این بغایت از شطر عدل و انصاف بعید است از اوّل ظهور تا حین ابداً بنفسی در چنین امور اظهار نرفته مقدّس است ذیل امر از این اذکار تا چه رسد بفعل آن بر کل لازم است که بعضی از عباد را نصحیت نمایند و من قبل اللّه اظهار دارند منادی احدیّه از شطر الوهیّه ندا میفرماید ای احبّا ذیل مقدّس را بطین دنیا میالائید و به ما اراد النّفس و الهوی تکلّم مکنید قسم بآفتاب افق امر که از سماء سجن بکمال انوار و ضیاء مشهود است مقبلین قبلۀ وجود الیوم باید از غیب و شهود مقدّس و منزّه باشند اگر بتبلیغ مشغول شوند باید بتوجّه خالص و کمال انقطاع و استغنا و علوّ همّت و تقدیس فطرت توجّه باشطار بنفحات مختار نمایند ینبغی لهؤلآء ان یکون زادهم التّوکّل علی اللّه و لباسهم حبّ ربّهم العلیّ الأبهی تا کلمات آن نفوس مؤثّر شود نفوسی که الیوم بمشتهیات نفسیّه و زخارف دنیای فانیه ناظرند بغایت بعید مشاهده میشوند در اکثر احیان در ساحت رحمن بحسب ظاهر زخارفی نبوده و طائفین حول در عسر عظیم بوده‌اند مع‌ذلک ابداً از مشرق قلم اعلی ذکر دنیا و یا کلمه‌ئی که مدلّ بر آن باشد اشراق ننموده و هر نفسی که موفّق شد و بساحت اقدس هدیّه‌ئی ارسال نمود نظر بفضل قبول شده مع آنکه اگر جمیع اموال ارض را بخواهیم تصرّف نمائیم احدی را مجال لم و بم نبوده و نخواهد بود هیچ فعلی اقبح از این فعل نبوده و نیست که باسم حقّ مابین ناس تکدّی شود بر آن جناب و اصحاب حقّ لازم که ناس را بتنزیه اکبر و تقدیس اعظم دعوت نمایند تا رایحۀ قمیص ابهی از احبّای او استنشاق شود ولکن باید اولو الغنی بفقرا ناظر باشند چه که شأن صابرین از فقرا عنداللّه عظیم بوده وعمری لا یعادله شأن الّا ما شآء اللّه طوبی لفقیر صبر و ستر و لغنیّ انفق و آثر انشآءاللّه باید فقرا همّت نمایند و بکسب مشغول شوند و این امری است که بر هر نفسی در این ظهور اعظم فرض شده و از اعمال حسنه عنداللّه محسوب و هر نفسی عامل شود البتّه اعانت غیبیّه شامل او خواهد شد انّه یغنی من یشآء بفضله انّه علی کلّ شیء قدیر

و هم‌چنین در حفظ نفوس و تربیت اهل ملّت و مملکت از مشرق مشیّت رحمانی کلماتی مشرق که فواید آن شامل جمیع من علی الأرض خواهد شد لو یسمعون ما نزّل من سمآء الأمر حال مصلحت نبود که ارسال شود در سماء مشیّت معلّق تا کی ارادۀ الهیّه تعلّق گیرد و ارسال شود الأمر بیده بسیار در تربیت نفوس جهد نمائید این از اهمّ امور بوده و خواهد بود و البهآء علیک یا من نسمع ندائک فی ذکر ربّک المقتدر العزیز المختار

ای علی بگو باحبّای الهی که اوّل انسانیّت انصاف است و جمیع امور منوط بآن قدری تفکّر در رزایا و بلایای این مسجون نمائید که تمام عمر در ید اعدا بوده و هر یوم در سبیل محبّت الهی ببلائی مبتلا تا آنکه امر اللّه مابین عباد مرتفع شد حال اگر نفسی سبب شود و باوهام خود در تفریق ناس سرّاً او جهراً مشغول گردد او از اهل انصاف است لا ونفسه المهیمنة علی العالمین لعمری ینوح قلبی و یدمع عینی لأمر اللّه و للّذین یقولون ما لا یفقهون و یتوهّمون فی انفسهم ما لا یشعرون الیوم لایق آنکه کل باسم اعظم متشبّث شوند نیست مهرب و مفرّی جز او و ناس را متّحد نمایند اگر نفسی در اعلی علوّ مقام قائم باشد و از او کلماتی ظاهر شود که سبب تفریق ناس گردد از شاطی بحر اعظم و علّت توجه بشطری جز مقام محمود مشهود که ظاهر است بحدود بشریّۀ جهاتیّه یشهد کلّ الأکوان بأنّه محروم من نفحات الرّحمن قل ان انصفوا یا اولی الألباب من لا انصاف له لا انسانیّة له حقّ عالم است بکلّ نفوس و ما عندهم حلم حقّ سبب تجرّی نفوس شده چه که هتک استار قبل از میقات نمیفرمایند و نظر بسبقت رحمت ظهورات غضبیّه منع شده لذا اکثری از ناس آنچه سرّاً مرتکبند حقّ را از آن غافل دانسته‌اند لا ونفسه العلیم الخبیر کل در مرآت علمیّه مشهود و مبرهن و واضح قل لک الحمد یا ستّار عیوب الضّعفآء و لک الحمد یا غفّار ذنوب الغفلآء ناس را از موهوم منع نمودیم که بسلطان معلوم و ما یظهر من عنده عارف شوند حال بظنون و اوهام خود مبتلا مشاهده میشوند لعمری انّهم هم الموهوم و لا یشعرون و ما یتکلّمون انّه هو الموهوم و لا یفقهون نسأل اللّه ان یوفّق الکلّ و یعرّفهم نفسه و انفسهم لعمری من فاز بعرفانه یطیر فی هوآء حبّه و ینقطع عن العالمین و لا یلتفت الی من علی الأرض کلّها و کیف الّذین یتکلّمون بأهوائهم ما لا اذن اللّه لهم

بگو الیوم یوم اصغا است بشنوید ندای مظلوم را باسم حقّ ناطق باشید و بطراز ذکرش مزیّن و بانوار حبّش مستنیر اینست مفتاح قلوب و صیقل وجود و الّذی غفل عمّا جری من اصبع الارادة انّه فی غفلة مبین صلاح و سداد شرط ایمان است نه اختلاف و فساد بلّغ ما امرت به من لدن صادق امین انّما البهآء علیک یا ایّها الذّاکر باسمی و النّاظر الی شطری و النّاطق بثنآء ربّک الجمیل

* * *

یا علی اشکر اللّه بما زیّن رأسک باکلیل الثّنآء فی ایّام ربّک مالک الأسمآء و هیکلک بطراز خدمته فی الامکان قد عرفنا توجّهک الی بعض الجهات و هجرتک فی سبیل اللّه منزل الآیات هذا ینبغی لک و لکلّ مقبل انقطع فی حبّه عمّا سواه ای علی در کلّ احوال در اتّحاد قلوب و اجتماعهم بر شریعۀ امریّۀ الهیّه سعی بلیغ مبذول دارید اگرچه بفضل اللّه بطراز اخلاق مزیّنی ولکن هر چه بر آن بیفزائی عنداللّه احبّ بوده تا کل باخلاق حسنۀ آن جناب بشطر وهّاب توجّه کنند و در کلّ احیان مراقب امر باشید چنانچه در الواح قبلیّه از قلم امریّه نازل شده مشاهده در فضل و عنایت و الطاف حقّ نما سالها است که یکی از عباد که تو بآن عارفی مع آنکه در سرّ سرّ او و تبعۀ او بکلمات نالایقه و نفحات منتنه و شئونات نفسانیّه مشغول بوده‌اند و حقّ بر کل مطّلع و محیط ستر فرمودیم و چون در ظاهر باسم اللّه و ذکر او ناطق تعرّض ننمودیم و در سنین معدودات از مطلع آیات الواح منیعه مخصوص او نازل و ارسال شد و در جمیع احوال تصریحاً و تلویحاً او را بمقام پاک که مقدّس از شایبۀ نفس و هستی است دعوت نمودیم که شاید بمقامات عالیۀ ممتنعه فائز شود کلّ ذلک من فضل ربّک و رحمته و عنایته چه که دوست نداشته و نداریم که نفسی از ما خلق له محروم ماند و از ما قدّر له بی‌نصیب گردد مع این عنایات متواتره و الطاف متتابعه کأنّه حقّ را غافل دانسته و سبب این ستر حقّ بوده قل روحی و نفسی لک الفدآء یا ستّار العالمین ای علی مشاهده در امر رسول اللّه نما که اوّل امر در کمال ترقّی و استعلا بوده و بعد توقّف نموده یکی از اسباب مانعه آنکه نفوسی برخاستند و بدعوی اینکه ما اهل باطنیم ناس بیچاره را از شریعۀ الهیّه و مکامن عزّ ربّانیّه ممنوع نمودند قل تاللّه کلّ ظاهر اعلی من باطنکم و کلّ قشر انور من لبّکم قد ترک المخلصون بواطنکم کما تترک العظام للکلاب

این ایّام احکام الهیّه از مشرق بیان ربّانیّه مشرق انشآءاللّه از بعد ارسال میشود و این دو آیۀ مبارکه در آن لوح امنع اقدس نازل من النّاس من یقعد صفّ النّعال طلباً لصدر الجلال قل من انت یا ایّها الغافل الغرّار و منهم من یدّعی الباطن و باطن الباطن قل یا ایّها الکذّاب تاللّه ما عندک انّه من القشور ترکناها لکم کما تترک العظام للکلاب ملاحظه نمائید هر نفسی از نفوس موهومه که یافت شد خلیجی از بحر اعظم خارج نمود و بتوهّمات نفسانیّه و شئونات هوائیّه بتمام مکر و خدعه قیام کرد و فرقۀ اسلام را متفرّق ساخت قل یا ایّها الموهوم انّ الباطن و باطن الباطن و الباطن الّذی جعله اللّه مقدّساً عن الباطن و الظّاهر الی ما لا نهایة لها یطوف حول هذا الظّاهر الّذی ینطق بالحقّ فی قطب العالم قد ظهر الاسم الأعظم و مالک الأمم و سلطان القدم لیس لأحد مفرّ و لا مستقرّ الّا لمن تمسّک بهذه العروة النّورآء الّتی بها اشرقت الأرض و السّمآء و لاح العرش و الثّری و اضآء ملکوت الأسمآء و انار الأفق الأعلی اتّقوا یا قوم و لا تتّبعوا اهوآء الّذین اتّبعوا الهوی و لا اوهام الّذین قاموا علی المکر فی ملکوت الانشآء توجّهوا بوجوه بیضآء و غرر غرّآء الی مطلع آیات ربّکم مالک الآخرة و الأولی کذلک قضی الأمر فی اللّوح الّذی جعله اللّه امّ الألواح و مصباح الفلاح بین السّموات و الأرضین

ای علی تفریق امّت سبب و علّت ضعف کل شده ولکنّ النّاس اکثرهم لا یفقهون بعضی از ناس که ادّعای شوق و جذب و شغف و انجذاب و امثال آن نموده و مینمایند کاش به دارالسّلام میرفتند در تکیّۀ قادریّه ملاحظه مینمودند و متنبّه میشدند ای علی جمعی در آن محلّ موجود و مجتمع ونفسی الحقّ که مشاهده شده نفسی از آن نفوس زیاده از اربع ساعات متّصلاً خود را بحجر و مدر و جدار میزد که بیم هلاکت بود بعد منصعقاً بر ارض میافتاد و مقدار دو ساعت ابداً شعور نداشت و این امور را از کرامات میشمرند انّ اللّه بریء منهم و نحن برآء انّ ربّک لهو العلیم الخبیر یعلم خائنة الأعین و ما فی صدور العالمین و هم‌چنین جمعی هستند به رفاعی معروفند آن نفوس بقول خود در آتش میروند و در احیان جذبه سیف بر یکدیگر میزنند بشأنی که ناظر چنین گمان میکند که اعضای خود را قطع نموده‌اند کلّ ذلک حیل و مکر و خدع من عند انفسهم الا انّهم من الأخسرین جمیع این امور برأی العین مشاهده شده و اکثری از ناس دیده‌اند بسیار محبوب است که یکی از آن نفوس موهومه بآن ارض توجّه نماید و تکایای مذکوره و ما یحدث فیها را مشاهده کند که شاید بخطرات نفسانیّه و توهّمات انفس خادعه از شطر احدیّه و مالک بریّه ممنوع نشود

ای علی جمعی در جزائر هند بوده و هستند که خود را از اکل و شرب منع نموده‌اند و با وحوش انس گرفته‌اند و لیالی و ایّام بریاضات شاقّه مشغولند و باذکار ناطق مع‌ذلک احدی از آن نفوس عنداللّه مذکور نه با اینکه خود را از اقطاب و اوتاد و افراد ارض میشمرند الیوم رداء افعال و اکلیل اعمال ذکر اسم اعظم در ظاهر و باطن بوده انّه لکلمة بها فصّل بین کلّ حزب و نسف کلّ جبل و سقط کلّ نجم و کسف کلّ شمس و خسف کلّ قمر و انفطر کلّ سمآء و انشقّ کلّ ارض و غیض کلّ بحر و ارتعد کلّ قنّة و انقعر کلّ جذع و اضطرب کلّ هضب و ارتعش کلّ بطح الّا من شآء ربّک المقتدر القدیر من اقرّ بما اقرّه اللّه و اعترف بما اعترفه اللّه انّه من اهل البهآء فی ملکوت الانشآء کذلک نزّل من افق الوحی امر ربّک المبرم العزیز الحکیم اگرچه لایق نه که قلم اعلی باین بیانات مشغول شود ولکن نظر بفضل و سبقت رحمت قلم رحمن بامثال این بیان ناطق است این الأقویآء و این مظاهر الاستقامة فی ملکوت الانشآء و این مطالع الاقتدار فی جبروت الانقطاع ای علی تا حال اصبع اقتدار خرق استار ننموده انّ ربّک لهو السّتّار از خدا بطلب که آن نفوس را باستقامت تمام منقطعین عن سواه بر امر مالک انام و سلطان ایّام ثابت و راسخ فرماید لعمری بذلک ترفع اذکارهم و تثبت اسمائهم و تحقّق مقاماتهم و تفتح علی وجوههم ابواب عرفانی الّذی کان اصل الأمر و مبدأه و اسّ المقام و سلطانه طوبی لمن نبذ الدّنیا و ما یذکر فیها و توجّه بالقلب الأنور الی منظر ربّه المتعالی المقتدر العلیّ العظیم

زحمت شما بسیار است احمل کما حمل فوقها هذا القلب الأرقّ الأدقّ الأشفق اللّطیف البدیع المنیر چه که باید ناس را بحکمت چنانچه در کلّ الواح بآن امر شده از اوهامات نفسیّه و شئونات غیر مرضیّه بنصایح بالغه و حکم ربّانیّه مقدّس نمائید و بشطر اقدس کشانید اوّل امر و اعظم آن استقامت بر امر بوده انشآءاللّه باید در کلّ احوال بخدمت مشغول باشید چنانچه هستید انّما البهآء علیک و علی من احبّک خالصاً للّه ربّک و ربّ العالمین

* * *

جناب ملّا علی علیه بهآء اللّه خضرا

انا المجیب من الأفق الأعلی

یا علی اوهامات اهل فرقان بر کل واضح و معلوم مع‌ذلک حزب بیان از آن حزب غافلتر مشاهده میشوند قبل بذکر وصیّ و امثال آن هزار و دویست سنه یکدیگر را لعن نمودند و بر سفک دم یکدیگر فتوا دادند حال بعینه در نفوسی که خود را از اهل بیان میشمرند همان گفته‌های قبل و اوهامات تازه بمیان آمده عالم گواه که این مظلوم در لیالی و ایّام عباد را بآنچه سبب علوّ و سموّ و انقطاع و تقوی اللّه است متذکّر نمود و تعلیم فرمود و احدی از منکرین ظاهر نه در خلف سبحات و حجبات مستور و چون نور امر ساطع با سیوف بغضا بیرون آمدند طوبی از برای نفسی که حجبات اسماء را خرق نمود و به یوم اللّه و ما ظهر فیه تمسّک جست لعمر اللّه حزب قبل از مشرکین لدی اللّه مذکور هر یوم بامری متمسّک میشدند و بذکری ناطق به آلهة من دون اللّه قائل بوده و هستند نشهد انّهم من الأخسرین فی کتابی المبین

اولیا را تکبیر برسان انّا ذکرناهم من قبل و من بعد و ایّدناهم بروح من عندنا یشهد بذلک من ینطق انّه لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب قل یا ملأ الأرض ضعوا ما عندکم ثمّ ولّوا وجوهکم الی الأفق الأعلی المقام الّذی فیه ارتفع النّدآء انّ ربّکم الرّحمن هو المقتدر المهیمن القیّوم قل قد اتی الیوم و انتم لا تعرفون قد ظهر المکنون و انتم لا تعلمون خذوا کتاب اللّه بقوّة من عنده ثمّ انصروه بجنود البیان امراً من لدنه انّه هو المهیمن علی ما کان و ما یکون طوبی لک بما تحرّک علی ذکرک القلم اذ کان مالک القدم فی السّجن الأعظم قل

لک الحمد یا مالک الوجود و الظّاهر باسمک الودود بما ذکرتنی فی سجنک و انزلت لی ما لا تعادله الخزائن و الکنوز اسألک ان تجعلنی مستقیماً علی حبّک بحیث لا تزلّنی شبهات الّذین انکروا حجّتک و اعرضوا عن برهانک و جادلوا بآیاتک الّتی احاطت الملک و الملکوت البهآء المشرق من افق سمآء ظهوری علیک و علی الّذین عملوا بما امروا به فی لوحی المحفوظ

* * *

هو الذّاکر العلیم الحکیم

یا علی علیک بهائی انّ المظلوم لا یشکو من البلایا و ما ورد علی الأولیآء فی سبیل اللّه مولی العالم فاعلم انّ ابن الذّئب افترس غنماً من الأغنام و الظّالم عقر ناقة اللّه امام وجوه الأمم طوبی لمن صعد و ویل لمن ارتکب ما ناحت به مظاهر اسمی الأعظم انّک اذا فزت بلوحی قل

لک الحمد یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء بما سقیت اراضی عرفانک من دم اولیائک الّذین جعلتهم مطالع الاستقامة بین بریّتک اسئلک بهم و بدمائهم بأن تنزل من سمآء رحمتک فرجاً من عندک و سلاماً من لدنک و رحمةً من جانبک ای ربّ قد طالت اعناق النّفاق و احاط سحاب الظّلمة نیّر الآفاق اسئلک بمظلومیّتک و مظلومیّة اولیائک بأن تؤیّد اعدائک علی العدل و الانصاف انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت الفرد الواحد المهیمن العلیم الحکیم و لک الحمد یا الهی بما ایّدتنی علی القیام امام وجهک و اصغآء ندائک و الورود فی لجّة بحر رحمتک اسئلک بأن تکتب لی و لأخی الّذی سمّی بأصغر کلّ خیر انزلته من قلمک الأعلی فی الواحک و کتبک یا مولی الوری ای ربّ قدّر لأخی الآخر الّذی سمّی بباقر و اختی ما ینبغی لبحر عطائک و سمآء رحمتک و شمس عنایتک اشهد انّک انت الغفور الرّحیم و المقتدر العزیز الکریم

کبّر من قبلی علی اولیائی هناک و بشّرهم بعنایتی انّا ذکرنا من سمّی بمحمّد قبل رضا ثمّ الّذی سمّی بمهدی فی کتاب اللّه العزیز الحمید البهآء من لدنّا علیکم و علی الّذین ما خوّفتهم جنود الظّالمین

* * *

اس

جناب علی علیه سلام اللّه

هو المهیمن علی من فی الأرض و السّمآء

یا علی علیک سلام اللّه و عنایته تو شاهد و عالم گواه که این مظلوم حزب اللّه را در لیالی و ایّام بنصایح و مواعظ از ما لا ینبغی منع نمود و بما ینبغی امر فرمود مرقاة صعود الیوم موعظۀ حسنه و اعمال و افعال طیّبۀ طاهره بوده و هست طوبی از برای نفوسی که مال و منال ایشان را از غنیّ متعال منع ننمود ایشانند مظاهر انقطاع و مطالع تقوی علیهم سلام اللّه و عنایته و فضله آن جناب بر اعمال و افعال این حزب از قبل آگاه بوده و هست و این مظلوم بعد از توجّه به عراق در جمیع احیان بتربیت عباد مشغول لسان ناطق و قلم جاری و ایما و اشاره موجود در بعضی از مقامات ببیان امکان را منوّر مینمودیم و حرکت میدادیم و در بعضی اوقات بقلم بنصرت امر اللّه مشغول بودیم و گاهی باشارات حاجب و چشم کوثر آگاهی عطا مینمودیم مقصود آنکه بجمیع جوارح و ارکان بتطهیر و تهذیب عباد مشغول که شاید مابین احزاب عالم الفتی حاصل شود و نار حبّی مشتعل گردد نعم ما قیل من قبل حواجبنا تقضی الحوائج بیننا و نحن سکوت و الهوی یتکلّم

یا علی علیک عنایة اللّه و فضله در سجن اعظم مشاهده نمودی چه مقدار از نفوس موجود مع اختلاف آراء و تفاوت مقامات بمحبّت و وداد کل را نگاه داشتیم از اوّل دنیا الی حین شنیده نشده نفسی از اولیا و یا اصفیا در سجن مع این جمعیّت وارد شده باشد حال در حالت این مظلوم تفکّر نما که بچه محبّت و خلقی این جمع را نگاه داشته بشأنی که اکثری در جمیع احوال بافق ارادة اللّه ناظرند اهل نور و نار در ایّام ظهور موجود اهل نور معلوم یعرف من سیماهم نضرة اللّه العلیم الحکیم و اهل نار نفوسی که نصح اللّه را نپذیرفتند و ببغی و فحشا ظاهر گشتند امانت را بخیانت و انصاف را باعتساف تبدیل نمودند حقّ شاهد و آگاه که عبادی که بمفتریات در مدینۀ کبیره ناطقند محض حفظ ایشان را از سجن روانه نمودیم چه که اعمال و افعال مکشوف شد و از برای هر یک خطر عظیم موجود محض عنایت و محبّت عمل نمودیم آنچه را که حاکی از شفقت لانهایه بود ولکن آن بی‌انصافها عمل کردند آنچه را که کل آگاهند و میدانند آز و حرص ایشان را از راز حضرت بینیاز محروم نمود حال از حقّ میطلبیم جمیع دوستان را در اطراف حفظ فرماید لازال نیّر تقوی را امام وجوه مشرق و لائح مشاهده نمایند و بآن تمسّک جویند و باعمال و اخلاقی ظاهر شوند که صیتش عالم را احاطه کند و از هر مدینه و دیار رایة اتّحاد و علم اتّفاق مشاهده گردد نامۀ آن جناب رسید و امام وجه مظلوم باصغا فائز طوبی لک و نعیماً لک قد نطقت بما یجد منه المقرّبون عرف المحبّة و الوداد فی‌الحقیقه خیرخواهی نمودی نسأل اللّه ان یحفظک و یحرسک بقدرته و سلطانه انّه علی کلّ شیء قدیر السّلام علیک و علی من معک و علی کلّ ثابت مستقیم

* * *

یا علی علیک سلام اللّه و عنایته ذکر اوّل آنکه باید در جمیع احوال با فرح و نشاط و انبساط باشی و ظهور اینمقام محال بوده و هست مگر بذیل توکّل کامل توسّل نمائی اینست شفای هَمْ و فی‌ الحقیقه دریاق اعظم است از برای انواع و اقسام هموم و غموم و کدورات و توکّل حاصل نشود مگر بایقان تمام ایقان را اثرهاست و ثمرها و ثانی بردباری و اظهار دوستی با اعالی و ادانی استغفر اللّه کلّ عالی بوده و هستند اگر نصایح مشفقانۀ حق را بپذیرند اینمقام نیّر خُلق الهی قلب و صدر و رأس کلّ را بنور لا‌ یوصف منوّر دارد و ثالث اخلاق و اعمال و اقوال بمقتضیات حکمت و وقت معلّق گردد للّه الحمد آنجناب مزیّنند بآنچه ذکر شد این شهادت در اینمقام لؤلئیست لا عدل له و نوریست لا نظیر له یا علی دوستان الهی را از قبل مظلوم سلام برسان انشآء اللّه کلّ مؤیّد شوند بر آنچه وقت آنرا طلب مینماید هنگام اجتهاد در امور توقّف جایز نه و مقام صلح و اصلاح تکلّم بکلمۀ قهرآمیز لایق نه انشآء اللّه کلّ موفّق شوند برضا و تسلیم که دو نیّرند از برای آسمان وجود هنیئاً لکم و للعارفین

* * *

جناب استاد علی اکبر بنّا علیه بهآء اللّه

هو السّامع العلیم الخبیر

یا علی قبل اکبر ذکرت در منظر اکبر بوده و هست قد فزت بلوح لاح من افقه نیّر عنایة ربّک الکریم چندی قبل لوح امنع اقدس مخصوص آن جناب مع الواح منزله ارسال شد از حقّ میطلبیم عباد خود را از بحر معانی مستورۀ در آیات محروم نفرماید و از صراط واضح مبین منع ننماید اولیا را تکبیر برسان و بعنایت و الطاف حقّ بشارت ده بگو از نار فتنه و فساد که از قساوت قلوب عباد مشتعل شده محزون مباشید قسم بانوار وجه الهی که از افق اعلی مشرق و لائحست این امور سبب اعلاء کلمة اللّه بوده و هست عنقریب کل بفنا راجع و یری المقرّبون الأمر کلّه للّه ربّ العالمین البهآء اللّائح من افق سمآء رحمتی علیک و علی کلّ صبّار شکور نظر بحکمت منزله کل را از اقرار و اعتراف باین امر امام وجوه منع نمودیم للکلّ ان یتمسّکوا بما قیل من قبل التّقیّة دینی و دین آبائی

* * *

جناب آقا علی اکبر علیه بهآء اللّه

بسمی المهیمن علی الأسمآء

یا علی قبل اکبر ظالم ارض یاء قصد اطفای نور نموده و عمل کرده آنچه را که از اوّل دنیا الی حین احدی مرتکب نشده قسم بنور بیان که آنچه کرده سبب اعلای کلمۀ مبارکه بوده و هست رغماً لأنفه و لمن معه و یحبّه بشارت حقیقی آنکه اولیای الهی قصد صعود نمودند و جان در سبیل مقصود عالمیان فدا کردند طوبی لک بما نزّل لک هذا الکتاب المبین

* * *

بسمی الأعظم الأقدس العلیّ الأبهی

یا عندلیب ان استمع النّدآء انّه یظهر مرّةً باسم الحبیب و اخری باسمی المحبوب و تارةً باسم قلمی الأعلی و طوراً بهذا الاسم الّذی به ارتعدت فرائص الأسمآء و انصعق من فی الأرض و السّمآء الّا من شآء اللّه ربّک المهیمن علی الأشیآء انّه لهو الفرد المتعالی العلیم الحکیم انّا ذکرناک من قبل بما فاح به عرف البیان فی الامکان و سرت به نسمة اللّه علی من فی السّموات و الأرضین تاللّه انّ البطحآء وجدت عرف قمیص مالک الأسمآء و الحجاز اهتزّت و نادت لک الحمد یا اله العالمین بما اظهرت نفسک لعبادک و شرّفت دیارک بقدومک اشهد بک ظهر المقصود و توجّه کلّ حبیب الی اللّه الفرد الخبیر و الرّوح فی برّیّة الاشتیاق یدعو ربّ البریّة و یقول لبّیک یا مقصود العالم و لبّیک یا محبوب العارفین هذا یوم فیه تشرّف کلّ شیء بأنوار الظّهور ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین انّ الطّور ینادی امام الظّهور و یدع الکلّ الی مطاف المرسلین فانظر فی النّاس و مقاماتهم انّهم کانوا ان ینتظروا فی اللّیالی و الأیّام من وعدوا به من قبل فی کتاب اللّه فلمّا اتی الوقت و ظهرت رایة الظّهور اعرضوا عن اللّه العزیز الحمید انّا ندع ذکرهم و نذکر الّذین آمنوا فی هناک بذکر تنجذب به عقولهم و قلوبهم علی شأن لا تمنعهم علمآء الأرض عن صراطی المستقیم تاللّه انّهم عبدة الظّنون و الأوهام انّ العلم تبرّأ منهم یشهد بذلک لسانی فی ملکوتی العزیز المنیع هم الّذین اعرضوا عن الوجه و اعترضوا علی اللّه اذ اتی بحجّة غلبت الأشیآء و بأمر لا یقوم معه من فی السّموات و الأرضین قد حضر لدی المظلوم کتابک الّذی ارسلته الی اسم الجود و قرأه العبد الحاضر لدی العرش انّ ربّک لهو المبیّن العلیم و اردنا ان نذکر کلّ اسم کان فی کتابک لیفرح بعنایة اللّه العزیز الجمیل

یا مهدیّ انّ الکتاب علی هیئة اسمی الأعظم ینطق بین العالم انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب طوبی لأذن فازت باصغآء ندآء اللّه و ویل لمن اعرض و اتّبع کلّ غافل مرتاب انّه فی کلّ الأحیان ینادی من فی الامکان و یدع النّاس الی اللّه مالک الرّقاب قد ذکر ذکرک فی السّجن و نزّل لک ما ابتسم به ثغر البیان ان افرح بذکری ثمّ اشکر ربّک الّذی خلقک و عرّفک مطلع آیاته و ایّدک علی هذا الأمر الّذی به زلّت الأقدام طوبی لک و لأبیک و امّک و اختک و ضلعک انّا نکبّر علیه و علیهنّ من هذا المقام الّذی جعله اللّه مشرق الآیات

یا علیّ ان اشکر بما یذکرک لسان الکبریآء من افقه الأعلی و یدعوک و من علی الأرض الی البحر الأعظم الّذی ظهر امام الوجوه باسمی المهیمن علی الممکنات انّا اردنا ان نقرّب الأمم الی اللّه مالک القدم و هم قاموا علی ضرّنا علی شأن ناح به الملأ الأعلی و سکّان الفردوس و الّذین طافوا العرش فی العشیّ و الاشراق انّا سمعنا ندائک و اجبناک من المنظر الأکبر الّذی ینادی فیه مالک القدر انّه لا اله الّا انا العزیز العلّام طوبی لنفس فازت بأیّامی و للسان نطق بذکری و لعین توجّهت الی افقی و لبیت ارتفع فیه ذکری و لرجل سرع الی سوآء الصّراط و نذکر الباقر و الأصغر و نبشّرهما بالذّکر الأکبر الّذی جری من القلم الأعلی فی اعلی المقام البهآء علیک و علیهما و علی امّک و اختک من لدی اللّه منزل الآیات

انّا نذکر امتنا و نقول یا امتی کم من ملکة ما فازت بعرفان اللّه و کم من ملک غفل عن الّذی یذکره فی اللّیالی و الأیّام کم من امیر غرّته الدّنیا و کم من کبیر حجّبته الأشیآء و انّک اقبلت و عرفت مولاک و انشأت فی ذکره ما استفرحت به افئدة اولی الألباب ان اشکری اللّه بما ایّدک علی امره و عرّفک مطلع اسمائه الّذی احتجب عنه العباد طوبی للسان نطق بذکری و لقلب تزیّن بطراز حبّی و لوجه توجّه الی اللّه مالک الأدیان قد قرئ ثنائک لدی العرش و قبلناه فضلاً من عندنا و اثبتناه فی الکتاب غنّی یا امتی علی افنان دوحة عرفانی انّه ینفعک فی کلّ عالم من عوالمی یشهد بذلک ربّک مرسل الأریاح

یا قلمی الأعلی ان اذکر من آمن باللّه مالک الأسمآء لیفرح و یکون من الرّاسخین یا یوسف قبل علیّ انّا رأینا اقبالک اقبلنا الیک من هذا المقام الّذی جعله اللّه مقرّ عرشه العظیم قد رفع اللّه شأن السّجن الی مقام یذکر دونه کلّ مقام رفیع ان اشهد بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرض انّه لا اله الّا هو و الّذی ینطق انّه لهو الکنز المخزون و الغیب المکنون قد ظهر بالحقّ بسلطان لم تمنعه جنود الأرض و لا سطوة الظّالمین قل

یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء اسألک بالاسم الّذی کان مقدّساً عن الحروف و الألفاظ و منزّهاً عن الألسن و الأصوات بأن تؤیّدنی علی الاستقامة علی امرک و القیام علی ذکرک و ثنائک ای ربّ انا الّذی توجّهت الی وجهک اسألک بأن تجعلنی متغمّساً فی بحر غفرانک و متمسّکاً بحبل عطائک انّک انت المقتدر المتعالی الغفور الکریم

یا رسول یذکرک مالک الوجود و ربّ الجنود من هذا المقام المحمود انّا نخبرک بالرّسول الّذی طار فی هوائی و نطق بثنائی بین عبادی و اخذه کوثر بیانی علی شأن انفق روحه فی سبیلی کذلک یذکرک من عنده کتاب محفوظ یا قلمی الأعلی ان اذکر عبدی الرّسول الّذی استشهد فی الزّورآء انّه هو الّذی فوّض الیه سقایة بیتی الحرام بعد العبد الحاضر لدی عرش اللّه المهیمن القیّوم انّه خرج فی الاشراق لیسقی بیت اللّه فی یوم المیثاق اذاً قتله المشرکون بظلم ناحت به الأشیآء و الّذین طافوا العرش بخضوع و خشوع ان اذکره من قبلی و قل اوّل نفحة تضوّعت من اوراد حدیقة المعانی علیک یا ایّها النّاطق بذکر مالک الأسمآء و المتوجّه الی الأفق الأعلی اشهد انّک سمعت النّدآء و اقبلت الی الزّورآء مقرّ عرش ربّک فاطر السّمآء الی ان دخلت المقام المحمود و فزت بلقآء اللّه مالک الغیب و الشّهود انت الّذی ما منعک ضوضآء الأمم و لا شؤونات العالم توجّهت بوجهک و عینک و قلبک و کلّ ارکانک الی اللّه مالک الملوک و کنت طائفاً حول البیت الی ان شربت رحیق الشّهادة فی سبیل المظلوم علیک بهآء اللّه و بهآء من فی السّموات و الأرض و بهآء کلّ من آمن باللّه العزیز الودود

انّا نذکر من اقبل الی افقی و تمسّک بحبل عنایتی الّذی سمّی بمحمّد قبل مهدیّ لیفرح بذکری الّذی اذا ظهر هدر عندلیب البیان علی الأفنان انّه لا اله الّا هو و نطقت الأشیآء بین الأرض و السّمآء قد اتی الموعود من سمآء العنایة و الألطاف و نادی الملکوت تاللّه قد ظهر مالک الجبروت بسلطان لا یقوم معه من فی السّموات و الأرض و نادین الحوریّات من الفردوس الأعلی تبارک مالک الأسمآء و فاطر السّمآء الّذی ظهر و تجلّی بأسمائه الحسنی علی من فی ملکوت الأمر و الخلق ان اقبلوا یا ملأ الأرض و لا تکونوا من الغافلین تاللّه قد ظهر یوم اللّه و کشف الغطآء من کان مستوراً و مخزوناً و مکنوناً فی حجب الغیب فلمّا تمّ المیقات اظهر نفسه فضلاً من عنده انّه لهو المقتدر القدیر هذا یوم فیه تکلّم منادی الطّور و ینطق ربّ الجنود امام العالم انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر طوبی لک بما خرقت الأحجاب و اقبلت الی الوهّاب اذ اعرض عنه کلّ غافل بعید فانظر الّذین ینسبون انفسهم الی الفرقان و یدّعون العلم انّهم یفتخرون باسمی بین عبادی فلمّا اظهرت نفسی اعرضوا و کفروا بالّذی آمنوا کذلک یذکرک المظلوم لتکون من العارفین ان افرح بما ذکرت من قلمی الأعلی تاللّه انّه خیر لک عمّا علی الأرض یشهد بذلک لسانی فی سجنی البعید و نذکر ابنک الّذی فاز بعنایة ربّه الغفور الکریم من اقبل الیوم الی الأفق الأعلی و اعترف بما اعترف به مالک الأسمآء انّه من اهل البهآء فی لوح حفیظ نسأل اللّه ان یوفّقک و ایّاه و یؤیّدکما علی الاستقامة علی هذا الأمر العظیم طوبی لک یا هدی بما اقبلت الی اللّه مالک العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الأولی فی یوم فیه انشقّت الأرض و نسفت الجبال نعیماً لقویّ کسّر الأصنام باسم مالک الأنام و شرب الرّحیق المختوم باسمه القیّوم و نطق بثنائه بین الأحزاب انّا رأینا اقبالک اقبلنا الیک و سمعنا ندائک اجبناک بهذا الکتاب الّذی اذا نزّل بالحقّ صاحت کتب العالم و نادت تاللّه قد ظهر امّ الکتاب ان اطلع من افق البیان باسم ربّک الرّحمن و قل یا ملأ الامکان تاللّه قد فتح باب السّمآء و اتی مالک الأسمآء علی ظلل السّحاب ان اخرجوا من بیوت الظّنون و الأوهام لعمر اللّه قد اتت الأیّام الّتی تزیّنت بذکرها الزّبر و الألواح

ان استمع یا جواد صریر قلم ارادتی و خریر مآء عنایتی و هزیز نسائم الوحی فی ایّامی و حفیف سدرة المنتهی الّتی ارتفعت بهذا الاسم الّذی ذلّت له الرّقاب فاسأل اللّه بأن یجعلک مشتعلاً بنار حبّه و ناطقاً بثنآء نفسه و متوجّهاً فی کلّ الأحوال الی باب فضله الّذی ما قدّر له البوّاب خذ کوب البقآء باسم ربّک الأبهی ثمّ اشرب منه الکوثر الأصفی مرّةً باسمی و اخری بذکری الّذی خضعت له الأذکار کذلک طرّز دیباج کتاب البیان بذکر ربّک الرّحمن اذا فزت به ان اشکر و قل لک الحمد یا منزل الآیات

یا علیّ یخاطبک المظلوم من هذا المقام لیأخذک جذب بیان ربّک مالک الوجود ان اشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم طوبی للسان اقرّ بما اقرّ به لسان القدم و لوجه توجّه الی وجه اللّه مالک الملکوت قل هذا یوم بشّر به محمّد رسول اللّه من قبل و من قبله الانجیل و الزّبور اتّقوا اللّه یا قوم و لا تنکروا هذا الفضل الّذی احاط الغیب و الشّهود دعوا ما عندکم و خذوا ما عند اللّه کذلک یأمرکم مطلع الوحی فی هذا اللّوح المسطور تجنّبوا یا قوم عن الّذین اتّبعوا اهوائهم و کفروا باللّه ربّ ما کان و ما یکون تشبّث بذیل عنایة ربّک و قل

لک الحمد بما عرّفتنی مظهر نفسک و ایّدتنی علی ذکرک و ثنائک فی یوم فیه اسودّت الوجوه اسألک بأن تکتب لی ما کتبته لأصفیائک الّذین وفوا بمیثاقک و نصروا امرک المحتوم

یا محمّد قبل علیّ انّا نبشّرک بظهور اللّه و سلطانه و قدرته و اقتداره لتفرح و تکون من الشّاکرین قد انار افق العالم بنیّر اسمنا الأعظم ولکنّ الأمم فی حجاب مبین قد اشتعلت الأشیآء من نار کلمة ربّک مالک الأسمآء ولکنّ ملأ الانشآء اتّبعوا اهوائهم و اعرضوا عن الّذی وعدوا به فی کتاب اللّه ربّ العالمین کلّما امنع القلم عن ذکر مالک القدم یأخذ بأیادی الرّجآء ذیل ربّه فاطر السّمآء و یقول

یا مالک الأمم اسألک باسمک الأعظم بأن لا تجعلنی محروماً عن ذکرک فی ایّامک انّک انت المقتدر المتعالی الغفور الکریم فائذن لی یا الهی بأن اخبر النّاس بما علّمتنی من اسرار حکمتک و اریتنی لآلئ علمک لتنجذب بها افئدة عبادک الّذین اقبلوا الیک اذ اعرض اکثر خلقک

کذلک قضی الأمر اذ یمشی جمال القدم فی هذا المنظر الکریم طوبی لک بما توجّه الیک وجه اللّه و یکلّمک مکلّم الطّور فضلاً من عنده انّه لهو الفضّال القدیم

یا محمود ان استمع ندائی من مقامی المحمود ثمّ اشهد بما شهد لسان العظمة انّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قد ارسلنا الرّسل و انزلنا الکتب و فصّلنا فیها ما یرفع العباد الی الغایة القصوی و الجنّة العلیا ولکنّ القوم اعرضوا بما اتّبعوا کلّ ناعق مردود کم من عالم تمسّک بالشّریعة و بها افتی علی منزلها یشهد بذلک اهل سرادق عظمتی و فسطاط عصمتی ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین طوبی لبصیر ما منعه الهوی عن مولی الوری و لسمیع توجّه و سمع ندآء اللّه الملک العزیز الودود

یا رضا تاللّه من فاز برضائی انّه من اهل ملکوتی یصلّینّ علیه الملأ الأعلی و اهل مدائن الأسمآء یشهد بذلک فاطر السّمآء فی هذا الکتاب المحتوم من فاز به فاز بکلّ الخیر و الّذی منع انّه من اهل التّابوت طوبی لنفس نبذت ما ارادت و اخذت ما اراده اللّه المهیمن القیّوم لیس فی علم اللّه مقام اعظم منه نعیماً لمن شرب هذا الرّحیق من ید عطآء ربّه الغفور لو تجد لذّة بیان ربّک لتطیر فی الهوآء و تمشی علی المآء و تنادی فی برّیّة العالم لبّیک لبّیک یا اله الوجود و لبّیک لبّیک یا مالک الغیب و الشّهود لبّیک لبّیک یا سلطان الملوک اشهد بک تشرّف العالم و بظهورک اهتزّ الطّور و ینادی و یقول لک الحمد یا من بک نطقت الأشیآء و ظهرت الکنوز کذلک زیّنّا افق سمآء البیان بنیّر العرفان ان اشکر ثمّ احمد ربّک العزیز الودود

یا علیّ قبل نقیّ انّا نذکرک خالصاً لوجهی لیجذبک ندائی الی ملکوتی و یقرّبک الی بحر عنایتی انّ ربّک لهو الغفور الکریم لا یعادل بکلمة من کلمات ربّک خزائن الأرض کلّها ان اعرف و کن من الحامدین تفکّر فی فضل ربّک انّه یذکرک فی السّجن الأعظم بذکر لا یعادله ما عند الملوک و السّلاطین انّک اذا شربت رحیق بیانی و فزت بکتابی قم مقبلاً الی قبلة الوجود و قل

یا اله الغیب و الشّهود اسألک بنفحات ایّامک و تضوّعات قمیص عنایتک بأن تجعلنی ثابتاً راسخاً علی امرک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک ملکوت الأسمآء تفعل ما تشآء و تحکم ما ترید

یا اسد ان استمع ندآء الفرد الأحد انّه یدعوک الی اللّه ربّ العالمین من النّاس من اراد ان یطفئ نور اللّه قل تبّاً لک یا ایّها الغافل البعید انّه وضع امره علی اساس ثابت راسخ متین لا تزعزعه اریاح العالم و لا اشارات الأمم کذلک قضی الأمر فی لوح حفیظ قل یا معشر العلمآء لم اعرضتم عن الّذی به ارتفعت اسمائکم و علت مقاماتکم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الّذین کفروا بحجّة اللّه بعد ظهورها و اعرضوا عن نعمة اللّه بعد انزالها کذلک ینصحکم مولی الوری فضلاً من عنده و هو النّاصح العلیم قل بظلمکم ناح رسل اللّه فی اعلی المقام و اهل الفردوس فی مقام کریم خافوا اللّه و لا تفتوا علی الّذی به نصب المیزان و ظهر صراط اللّه العزیز الحمید أ تقتلون الّذی یدعوکم الی الأفق الأعلی و ینزل علیکم من سمآء الرّوح ما ینجذب به اولو النّهی اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین قد ظهر بحر العلم امام وجوهکم و انتم فی هیمآء الظّنون من المتحیّرین ان ارفعوا رؤوسکم انّ الشّمس فی وسط الزّوال کذلک یذکّرکم اللّه فضلاً من عنده انّه لهو الغفور الرّحیم

یا نصراللّه ایّاک ان تحزنک شؤونات العالم او تخوّفک سطوة الأمم توکّل فی کلّ الأحوال علی العلیم الخبیر انّه یشهد و یری و فی قبضته ملکوت الآخرة و الأولی یکتب لمن اراد اجر من فاز بلقائه و شرب من بحر وصاله انّه لهو المقتدر القدیر قل قد ظهر ما لا ظهر فی العالم ان استمعوا یا قوم ندآء من ینطق بین الأمم ایّاکم ان تحجبکم شؤونات الخلق عن الحقّ دعوهم بأنفسهم و اقبلوا الی العزیز الحمید البهآء من لدن مالک السّمآء علی کلّ عبد اقبل و آمن و علی کلّ امة سمعت و شربت کوثر محبّة ربّها الغنیّ العزیز الجمیل

ان یا قلم الأعلی توجّه الی الّذین آمنوا باللّه فاطر السّمآء و لا تمنعهم عن صریرک الأحلی انّا جعلناک مترجماً فی الملک من لدن ربّک المقتدر المتعالی المهیمن القیّوم بشّر عبدنا الّذی سمّی باسکندر بما ذکره مالک القدر فی المنظر الأکبر لیفرح و یکون من الشّاکرین قل انّک شربت من عین الحیوان الّذی منع عنه اسکندر الأوّل یشهد بذلک سلطان الملل و مزیل العلل الّذی ینطق فی السّجن الأعظم بین الأمم انّه لا اله الّا هو العلیم الخبیر انّه دار البلاد و ما فاز بما اراد و انّک فزت به فی البیت فضلاً من لدن غفور کریم قل انّ مآء الحیوان هو حبّ الرّحمن فی الامکان تعالی من اخذ و شرب باسمی العزیز البدیع فکّر فی القرون الخالیة این اسکندر و امثاله و این اعلامهم المنصورة و رایاتهم المنصوبة و این رماحهم المشروعة و سهامهم الطّائرة و این اعناقهم المتطاولة و قصورهم المشیّدة و این خیامهم المضروبة و خبائهم المرفوعة و این اوامرهم النّافذة و معاقلهم العالیة و این صلیل سیوفهم و صهیل خیولهم و این تغرّدات طیورهم و نغمات مغنّیاتهم و این هدیر ورقائهم و خریر انهارهم و این من ارتعد من سطوته العالم و اضطرب من ظلمه الأمم و این من افتخر بالملک معرضاً عن الملکوت و این من اخذه الغرور الی ان اعرض عن مالک الجبروت این من حکم علی الآفاق و این من نقض المیثاق این الّتی خجل غصن البان عند تمایلها و تطاولها و توقّفت الشّمس عند کشف قناعها و ظهور جمالها این قصور القیاصرة و فروع الفراعنة و این شوکة الأکاسرة و جبروت الجبابرة این من غرّته الصّفوف و یری عن ورائه الألوف و این من طار فی هوآء الغرور و اعرض عن اللّه مالک النّشور این بساطهم و نشاطهم و عزّهم و اقتدارهم و این خزائنهم و زخارفهم و اوامرهم و هیاکلهم قد انزلهم اللّه من اعلی غرفات قصورهم الی اسفل درکات قبورهم لو یتفحّص احد فیها هل یقدر ان یمیّز جماجم الملوک عن المملوک او براجم الغنیّ عن الصّعلوک لا ومالک الملوک و سلطان الجبروت قد رجعوا الی منازلهم و سکنوا فی مقابرهم قد اخذ منهم المقامات و الشّؤون انّا للّه و انّا الیه راجعون کذلک نطق لسان العظمة بین البریّة ان اقرأ و قل لک الحمد یا من ذکرتنی و لک الثّنآء یا مقصود العالمین فاسأل اللّه بأن یجعلک مستقیماً علی امر ربّک و یبلّغک الی مقام لا تمنعک جنود الظّالمین

ذکر من لدنّا لمن سمّی بمحمّد قبل حسن لیقرّبه ذکر اللّه الی البحر الأعظم الّذی یستمع من خریر امواجه انّه لا اله الّا هو العزیز الودود یا اهل الأرض لا تجعلوا دین اللّه سبباً لاختلافکم انّه نزّل بالحقّ لاتّحاد من فی العالم اتّقوا اللّه و لا تکونوا من الجاهلین طوبی لمن یحبّ العالم خالصاً لوجه ربّه الکریم تمسّکوا بالکتاب الأقدس الّذی انزله الرّحمن من جبروته المقدّس المنیع انّه لمیزان اللّه بینکم یوزن به کلّ الأعمال من لدن قویّ قدیر طوبی لمن وجد منه حلاوة بیان ربّه و شرب من کلماته کوثر اوامر اللّه ربّ العالمین لا تسبّوا احداً بینکم و لا تتّبعوا خطوات الغافلین قد جئنا لاتّحاد من علی الأرض و اتّفاقهم یشهد بذلک ما ظهر من بحر بیانی بین عبادی ولکنّ القوم اکثرهم فی بعد مبین ان یسبّکم احد و یمسّکم ضرّ فی سبیل اللّه ان اصبروا و توکّلوا علی السّامع البصیر انّه یشهد و یری و یفعل ما اراد بسلطان من عنده انّه لهو المقتدر القدیر قد منعتم عن النّزاع و الجدال فی کتاب اللّه ربّ العرش العظیم تمسّکوا بما ینتفع به انفسکم و اهل العالم کذلک یأمرکم مالک القدم الظّاهر بالاسم الأعظم انّه لهو الآمر الحکیم انّک اذا فزت بکتابی قل اشهد انّک انت الّذی بک نصب الصّراط و وضع المیزان و نفخ فی الصّور و انصعق من فی السّموات و الأرض و ظهر لوح حفیظ

قد اراد وجه اللّه ان یتوجّه الی احد من عباده و یذکره فضلاً من عنده انّه لهو الفضّال الکریم ان یا سیّد قبل اسد انّ المظلوم یذکرک و یدعوک الی اللّه ربّ العالمین ان اشکر بما تحرّک علی ذکرک قلمی و اقبل الیک وجهی و انزل لک لسان بیانی من ملکوت وحیی ما لو تضعه علی الجبال لتراها خاضعة متذلّلة للّه الفرد المتعالی العزیز الجمیل قل

الهی الهی احبّ عند کلّ حجر ادعوک باسمک الکریم و عند کلّ مدر اذکرک باسمک الرّحیم و احبّ فی الجبال ارفع ندائی حبّاً لجمالک و فی الاکام صریخی و صیحتی شوقاً للقائک قدّر لی یا الهی ما اراده قلم تقدیرک فی سبیلک و رضائک تری یا الهی عبراتی فی فراقک و زفراتی فی وصالک اسألک بالکلمة العلیا الّتی تثنیک بین الأرض و السّمآء بأن تکتب لعبدک من قلمک الأعلی ما یجعله بکلّه منقطعاً الیک و متمسّکاً بک و قائماً علی خدمتک و مترصّداً امرک ای ربّ بحر الفقر اهتزّ فی نفسه بما رأی امواج بحر غنائک قدّر له یا الهی ما ینبغی لک فی ایّامک انّک انت المقتدر علی ما تشآء فی قبضتک ملکوت الأشیآء لا اله الّا انت المهیمن العزیز الحکیم

کذلک فتحنا علی وجهک باب البیان لتشکر ربّک الخبیر

و نذکر من سمّی بصادق لیفرح بذکر مولاه و یکون من الّذین توجّهوا بکلّهم الی اللّه مالک الرّقاب قل

الهی الهی لم خلقت العیون لعبادک و اعطیتهم بصائر من فضلک ان اعطیتهم لمشاهدة جمالک و النّظر الی انوار وجهک فاکشف الأحجاب عنها بجودک و الطافک لتشاهدک مستویاً علی عرش عظمتک فی ایّامک و ان خلقتها یا الهی لغیرک اذاً تشهد الأشیآء بأنّهم فی خسران لم یکن اعظم منه فی مملکتک وعزّتک یا محبوب فؤادی و مقصود قلبی احبّ ان تعذّبنی بعذاب لم یکن اکبر منه فی علمک و تکتب لی عذب لقائک ای ربّ کنت راقداً هزّنی نسیم یوم ظهورک فلمّا ایقظنی الهمنی ما کنت غافلاً عنه فی ایّامک ای ربّ وجدت عرفک سرعت الیک اسألک بأن لا تجعلنی محروماً عمّا قدّرته فی کتابک من بدائع فضلک و لا ممنوعاً عن الاستقامة فی امرک فاکتب لی یا الهی من قلمک الأعلی خیر الآخرة و الأولی انّک انت المقتدر القدیر

یا علیّ قلب العالم قد اقبل الی احبّائه و ینصحهم بما نصحنا به احد اغصانی الّذی سمّی ببدیع‌اللّه فی کتاب الأسمآء و بعلیّ قبل محمّد فی لوح نطق انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب انّا نوصی الکلّ بالصّبر و السّکون و الأمانة الّتی کانت ودیعة اللّه بین خلقه طوبی لرافعی اعلامها و حافظی مقامها قلنا یا بدیع کن فی النّعمة منفقاً و فی فقدها شاکراً و فی الحقوق امیناً و فی الوجه طلقاً و للفقرآء کنزاً و للأغنیآء ناصحاً و للمنادی مجیباً و فی الوعد وفیّاً و فی الأمور منصفاً و فی الجمع صامتاً و فی القضآء عادلاً و للانسان خاضعاً و فی الظّلمة سراجاً و للمهموم فرحاً و للظّمآن بحراً و للمکروب ملجأً و للمظلوم ناصراً و عضداً و ظهراً و فی الأعمال متّقیاً و للغریب وطناً و للمریض شفآءً و للمستجیر حصناً و للضّریر بصراً و لمن ضلّ صراطاً و لوجه الصّدق جمالاً و لهیکل الأمانة طرازاً و لبیت الأخلاق عرشاً و لجسد العالم روحاً و لجنود العدل رایةً و لأفق الخیر نوراً و للأرض الطّیّبة رذاذاً و لبحر العلم فلکاً و لسمآء الکرم نجماً و لرأس الحکمة اکلیلاً و لجبین الدّهر بیاضاً و لشجر الخشوع ثمراً فاسأل اللّه ان یحفظک من حرارة الحقد و صبارّة البرد انّه قریب مجیب کذلک نطق لسانی لأحد اغصانی و ذکرناه لأحبّائی الّذین نبذوا الأوهام و اخذوا ما امروا به فی یوم فیه اشرقت شمس الایقان من افق ارادة اللّه ربّ العالمین

یا محمّد قبل حسین ان استمع ما ینادیک به المظلوم انّه یذکرک خالصاً لوجه اللّه لتقوم علی ذکره و ثنائه بین العباد ایّاک ان تحزنک شؤونات الخلق او تخوّفک اشارات الّذین کفروا بالمبدأ و المآل ضع ما عند النّاس امراً من لدنّا و خذ ما اوتیت به فی الکتاب قل یا ملأ الأرض تاللّه قد ظهر اللّوح المحفوظ و انّه یمشی بین عباده و یقول هذا یوم وعدتم به فی کتب اللّه من قبل اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ مشرک مرتاب ان اخرقوا الأحجاب باسمی و السّبحات بنار حبّی کذلک یأمرکم من نطق بالحقّ فی اعلی المقام طوبی لغریب قصد الوطن و لبعید سرع الی بحر القرب و لعلیل توجّه الی کوثر الشّفآء فی یوم فیه نطقت الأشیآء الملک للّه ربّ الأرباب ان اعرف قدر تلک الأیّام و خذ قدح الانقطاع باسم ربّک مالک الأنام ثمّ اشرب منه بالرّوح و الرّیحان فانظر ثمّ اذکر الدّنیا و ما تری فیها من شؤوناتها و تغییرها و اختلافها تاللّه انّها تدعو فی کلّ الأحیان اهلها و تقول فاعتبروا یا اولی الأبصار انّها تذکّر النّاس و تخبرهم بزوالها و فنائها ولکنّ القوم فی سکر عجاب ان استمع ندائی ثمّ اعمل بما امرت به فی هذا الکتاب الّذی شهدت له الذّرّات کم من عارف غرّته العلوم و المعارف و کم من جاهل اقبل الی الأفق الأعلی و قال لک الحمد یا من عرّفتنی مشرق آیاتک فی هذا الیوم الّذی فیه ناح الرّعد و صاح السّحاب بما ورد علی اصفیآء اللّه من الّذین شغلتهم اموالهم و انفسهم عن اللّه فی یوم المعاد طوبی لبصیر فاز بأنوار الوجه و لقلب اقبل الی قبلة الآفاق

یا طیر البیان غرّد علی الأفنان باسم ربّک الرّحمن ثمّ اذکر من سمّی ببهآءالدّین لیأخذه جذب آیات ربّه علی شأن یطیر بأجنحة الاشتیاق فی کلّ الأحیان الی اللّه مالک یوم الطّلاق هذا کتاب انزله الوهّاب اذ اتی علی السّحاب و اعرض عنه کلّ الأحزاب الّا من شآء اللّه مالک الرّقاب تاللّه انّه لهو الکنز المخزون و الغیب المکنون قد اتی من مطلع الرّوح بآیات عجز عن عرفانها من فی السّموات و الأرض الّا من ایّده اللّه بفضل من عنده انّه لهو العزیز العلّام انّا سمعنا ما تغرّد به العندلیب الّذی سمّی من لسان اللّه مالک الایجاد و سمعنا ذکرک ذکرناک بهذا الکتاب الّذی ینطق بین العالم انّه لا اله الّا انا العزیز الوهّاب طوبی لک و لأبیک الّذی طار الی افقی و سمع ندائی و اخذه جذب آیاتی علی شأن فدی روحه فی سبیلی یشهد بذلک لسان العظمة فی اعلی المقام انّا نذکره کما ذکرناه من قبل فضلاً من عندنا و انا العزیز الفضّال علیه بهائی و بهآء اهل ملکوتی و جبروتی و بهآء الّذین یطوفون العرش فی العشیّ و الاشراق انّک تمسّک بحبل الحکمة ثمّ اسأل اللّه بأن یسقیک کوثر الاستقامة بأیادی العنایة و یکتب لک ما کتبه لکلّ موقن صبّار

یا محمّد قبل صادق ان افرح بما توجّه الیک وجه اللّه الملک المهیمن القیّوم و یذکرک بما یتضوّع به عرف الرّحمن فی الامکان تبارک اللّه ربّ ما کان و ما یکون اذا انار افق سمآء العلم و جری فرات الحکمة اعرض عنه العلمآء و افتوا علی الّذی تزیّن بذکره لوح محفوظ قد کانوا ینتظرون ایّام اللّه فلمّا ظهرت بالحقّ کفروا بالشّاهد و المشهود قل یا معشر العلمآء اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اخرجوا من اماکنکم متوجّهین الی اللّه مالک الوجود لا تنفعکم الیوم علومکم و لا ما عندکم ضعوا الأوهام خذوا ما اوتیتم من لدی اللّه مالک الملکوت کم من عارف افتی علی المعروف و کم من عالم حکم علی المعلوم و کم من امّیّ دخل الملکوت باسم ربّه العزیز الودود ان اخذک سکر رحیق بیانی و اجتذبک کوثر عرفانی خذ قدح الانقطاع باسمی ثمّ اشربه بذکری المحبوب کذلک نطق القلم الأعلی اذ استقرّ مالک الأسمآء علی اعلی الجبال بسلطان غلب الغیب و الشّهود

ان یا قلم الأعلی ان اذکر العندلیب مرّةً اخری الّذی اقبل الی اللّه مالک الایجاد اذ اعرض عنه کلّ عالم و اعترض علیه کلّ عارف و افتی علیه کلّ ذی حکم کفر باللّه ربّ العالمین تاللّه قد صعدت زفراتی و نزلت عبراتی و بکت عین شفقتی و ناح قلبی بما اری العباد معرضین عن بحر رحمتی و شمس فضلی و سمآء کرمی الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین یبشّرهم لسان المقصود و یدعوهم الی المقام المحمود و هم یفتون علیه بظلم مبین قد نقضوا میثاق اللّه و عهده و کفروا بالّذی آمنوا به من قبل یشهد بذلک من عنده لآلئ العرفان من لدن علیم حکیم هذا یوم فیه ینادی المیزان تاللّه قد اتی الرّحمن و انا الممیّز الخبیر و یصیح فیه الصّراط و یقول قد ظهر السّبیل المستقیم و فیه تنطق الذّرّات یا ملأ الأرضین و السّموات قد اتی منزل الآیات بسلطان لا تقوم معه جنود العالم و لا سطوة الّذین غفلوا عن هذا الأمر العظیم قد ظهر ما لا ظهر فی الابداع ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین

یا اشرف انت الّذی اقتدیت بمولاک انّه ما منعه عن الأمر ضوضآء من علی الأرض نطق بأعلی النّدآء و دعا الکلّ الی العزیز الحمید انّک قد نصرت دین اللّه و امره و اشتغلت بالتّبلیغ فی هذه الأیّام الّتی فیها نطق لسان العظمة و بها تزیّنت کتب اللّه المقتدر العزیز الجمیل انت الّذی ما منعتک شؤونات الدّنیا عن ذکر مالک الوری یشهد بذلک ربّ العرش و الثّری فی هذا المقام الرّفیع لا تحزن من شیء توکّل علی اللّه انّه معک فی کلّ الأحوال انّه لهو الشّاهد البصیر قل یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا اهوائکم ان اسرعوا الی البحر الأعظم الّذی ماج بین العالم بسلطان غلب من فی العالمین ان اذکر اذ نطق لسان العظمة فی اوّل الأیّام فی السّجن الأعظم قد ماج بحر البلآء و احاطت الأمواج فلک اللّه المهیمن القیّوم انّک انت یا ملّاح لا تضطرب من الأریاح انّ فالق الأصباح معنا فی هذه الظّلمة الّتی احاطت العالمین کذلک اشرقت شمس البیان من افق ارادة ربّک الرّحمن ولکنّ النّاس اکثرهم من النّائمین انّهم ما انتبهوا من ندآء اللّه و ما وجدوا حلاوة آیاته یشهد بذلک کلّ عارف بصیر قل یا ملأ الأرض تاللّه قد سرت سفینة اللّه علی بحر البیان و انّها تمرّ علی البرّ و البحر لو انتم من العارفین تمسّکوا بها باسم اللّه ربّکم انّه ینجّیکم فضلاً من عنده انّه لهو الغفور الکریم انّک اذا وجدت عرفی من قمیص بیانی و فزت بکتابی قل لک البهآء یا محبوب العالم و لک الثّنآء یا اله من فی السّموات و الأرضین ان افرح بما ذکرک المظلوم مرّةً بعد مرّة بآیات لا تنقطع نفحاتها عن العالم یشهد بذلک مالک القدم من هذا الأفق المنیر ان یا قلم الأعلی قل بندائی الأحلی انجذبت الأشیآء و باسمی الأبهی ماج بحر الأسمآء و هاج عرف اللّه المهیمن القیّوم قل بهذا الظّهور رجع حدیث الطّور و نفخ فی الصّور و قام العباد للّه العزیز الودود قل باصبعی فکّ ختم الرّحیق المختوم و ظهر الاسم القیّوم و قام علی الأمر علی شأن ما منعه ضوضآء العباد و ما خوّفته سطوة الجنود

یا عیسی ان افرح بما یذکرک مالک العرش و الثّری لعمر اللّه هذا مقام لا یعادله شیء فی الأرض تفکّر و قل لک الثّنآء یا اله الغیب و الشّهود قل هذه ارض ارتفع فیها ندآء ابن مریم الّذی بشّر النّاس بهذا الظّهور الّذی اذا ظهر نطق الملأ الأعلی قد اتی الغیب المکنون بسلطان مشهود هذا مقام طافه الرّوح و اهل الفردوس الأعلی یشهد بذلک مالک الأسمآء ولکنّ القوم هم لا یسمعون ضع سوائی و خذ کتابی کذلک یأمرک لسان عظمتی من هذا المقرّ الّذی لا یری فیه الّا اللّه مالک الوجود

یا احبّآء الرّحمن فی البلدان ان استمعوا ندآء المظلوم الّذی ظهر باسمه القیّوم انّه یدع الکلّ الی الأفق الأعلی و المقام الأسنی یشهد بذلک کلّ الأشیآء ولکنّ النّاس اکثرهم من المعرضین ان اشهدوا بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرض انّه لا اله الّا انا الفرد الواحد العلیم الحکیم انّا نوصیکم بما وصّینا به احد اغصانی من قلمی الّذی سمّی بضیآءاللّه فی لوحی الحفیظ شهد اللّه انّنی آمنت بالّذی بذکره شرب المقرّبون الرّحیق المختوم و المخلصون ما عجز عن ادراکه من فی السّموات و الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العالمین یا ضیآء کن فی البأسآء صابراً و فی الأمور راضیاً و فی الحقّ موقناً و فی الخیر سارعاً و فی اللّه قانتاً و علی النّاس ساتراً و عن الهوی معرضاً و الی الحقّ راکضاً و للعباد سحاباً و عند الخطأ عطوفاً و لدی العصیان غفوراً و فی العهد قائماً و علی الأمر مستقیماً کذلک یوصیک المظلوم ثمّ بتقوی اللّه ثمّ یوصیک بالأمانة و الصّدق علیک بهما ثمّ علیک بهما طوبی لک و لمن احبّک لوجه اللّه و ویل لمن ابغضک و اعرض عمّا امر به فی الکتاب

یا ابرهیم ان استمع ندآء اللّه الفرد الحکیم انّه سمع ندائک و اجابک فضلاً من عنده انّه لهو الغفور الکریم اذا فزت بآیاتی و وجدت عرف بیانی ولّ وجهک شطری و قل اشهد بک قام القیام و بظهورک نفخ فی الصّور و بکلمتک العلیا نطقت الأشیآء الملک للّه الفرد الخبیر لو تجد لذّة بیانی تطیر بأجنحة الاشتیاق فی هوائی و تشهد بما شهد لسان عظمتی فی ملکوت بیانی انّ ربّک لهو المفصّل العلیم و نذکر اخاک و من معکما من الّذین اقبلوا الی اللّه فی یوم فیه ارتعدت فرائص کلّ ظالم بعید کذلک زیّنّا بحر البیان بفلک المعانی و انّها سرت علیه باسمی العزیز البدیع لکم ان تشکروا اللّه فی کلّ الأحوال بهذا الفضل العظیم

یا صفا یذکرک مالک الأسمآء الّذی ظهر باسمه القیّوم و به فکّ ختم الرّحیق المختوم طوبی لقاصد قصد و شرب و قال لک الحمد یا اله العالمین قل انّه اتی بحجّة اللّه و برهانه و ینطق فی کلّ الأحیان الملک للّه العلیم الخبیر یا ملأ الأرض خافوا اللّه و لا تتّبعوا الّذین اعرضوا عن وجه به انار ملکوت اللّه العزیز العظیم تاللّه من حرکة قلمی تحرّک القلم الأعلی و من ندائی ارتفع النّدآء من مکمن الکبریآء ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین انّه یدع الکلّ الی البحر الأعظم ولکنّ الأمم اکثرهم من المعرضین کذلک انار افق البیان من نیّر بیانی البدیع الملیح

یا وهّاب ان استمع ندآء من ینادیک فی المآب و یدع الکلّ الی هذا الأفق الّذی به ظهر ما کان مسطوراً فی کتب اللّه المهیمن القیّوم ایّاک ان یحزنک شیء من الأشیآء دع العالم عن ورائک و تمسّک بالاسم الأعظم الّذی به ظهر ما کان مکنوناً فی حجب الغیب و مخزوناً فی علم اللّه مالک الوجود کن علی شأن لا تزعزعک شؤونات الأرض عن هذا الأمر الّذی به تحرّک کلّ بنیان مرصوص ستفنی الأرض و ما فیها و علیها و یبقی ما قدّر لأحبّائه فی لوحی المحفوظ

یا اباطالب یذکرک الفرد الأحد بذکر یجد منه المخلصون عرف اللّه العزیز الودود قل یا ملأ الفرقان قد اتی الرّحمن بسلطان مشهود ایّاکم ان تمنعکم شؤونات الخلق عن الحقّ دعوا اهوائکم خذوا ما امرتم به من لدی اللّه مالک الغیب و الشّهود قل یا ملأ الانجیل قد فتح باب السّمآء و اتی من صعد الیها و انّه ینادی فی البرّ و البحر و یبشّر الکلّ بهذا الظّهور الّذی به نطق لسان العظمة قد اتی الوعد و هذا هو الموعود کن علی شأن لا تزلّک شؤونات الأرض خذ قدح الاستقامة باسم مالک البریّة ثمّ اشرب منه باذن اللّه مالک الملکوت قد ارتفع النّعاق فی الآفاق و هذا ما اخبرنا العباد به فی کتاب مسطور ان یأتکم فاسق بکتاب السّجّین دعوه عن ورائکم مقبلین الی اللّه العزیز المحبوب سوف تنتشر الواح النّار فی الدّیار کذلک یخبرکم من عنده علم ما کان و ما یکون تمسّکوا بحبل اللّه و رحمته الّتی سبقت الشّاهد و المشهود

انّا نذکر الألف و القاف قبل الألف و الجیم لیشکر ربّه الغفور الکریم یا ملأ الأرض قد اتی یوم النّصر و ظهر مکلّم الطّور بآیات عجز عنها من فی السّموات و الأرضین انّا منعنا الکلّ عن الفساد و النّزاع و قدّرنا النّصر فی الذّکر و البیان کذلک قضی الأمر من لدی الرّحمن فی کتابه المبین قل لا تفسدوا فی الأرض و لا تتّبعوا اهوائکم ان اتّبعوا ما امرتم به من لدن عالم خبیر تمسّکوا بالاستقامة الکبری فی ایّام ربّکم مالک الوری انّه یأمرکم بما ینفعکم لا اله الّا هو الغفور الرّحیم انّک اذا فزت بلوح اللّه و وجدت عرف القمیص ولّ وجهک شطر السّجن و قل

لک الحمد یا الهی بما اسمعتنی ندائک و عرّفتنی مشرق آیاتک و علّمتنی سبیلک المستقیم اسألک بأن لا تمنعنی عمّا کتبته من قلمک الأعلی لأصفیائک و اولیائک انّک انت الّذی شهدت الکائنات بجودک و الطافک و فضلک و اقتدارک لا اله الّا انت العزیز الحکیم

یا معصوم یذکرک المظلوم و یوصیک بالعصمة الّتی نزّلناها فی الزّبر و الألواح من فاز بالاستقامة الکبری فی هذا الأمر الّذی به ارتعدت فرائص الأسمآء انّه من اهل العصمة فی کتب اللّه ربّ الأرباب طوبی لعبد عصمه اللّه عن الاعراض و هداه الی مطلع الآیات انّا خلقنا الخلق لهذا الیوم ولکنّ القوم اعرضوا عنه بما اتّبعوا مشارق الأوهام انّا قدّرنا العلم لیبشّر النّاس و یهدیهم الی هذا الظّهور الّذی به افترّ ثغر الامکان و امّا العلمآء به اعرضوا عن مطلع الوحی و استکبروا علی اللّه فالق الأصباح طوبی لقویّ خرق الأحجاب باسمی الوهّاب البهآء علیک و علی اهلک و علی الّذین وفوا بالمیثاق

ان یا لسان البیان ولّ وجهک الی الّذین آمنوا باللّه المهیمن القیّوم ثمّ اذکر من سمّی بغلام قبل حسین و بشّره بنسمة اللّه الّتی سرت من حدیقة عنایة ربّه الکریم قل هذا یوم فیه ظهر کلّ امر حکیم و هذا یوم قد ربح فیه المقرّبون و المشرکون فی خسران مبین هذا یوم ینادی اللّه بلسان العظمة و یدع الکلّ الی صراطه المستقیم یا ملأ الأرض اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ جاهل بعید دعوا ما عندکم و خذوا ما امرتم به من لدی اللّه الفرد الخبیر کذلک نطق اللّسان فی ملکوت البیان ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین

یا محمّد قبل صادق یذکرک الفرد الأحد من هذا المقام الّذی یطوفه الملأ الأعلی و اهل الفردوس فی العشیّ و الاشراق طوبی لقاصد قصد افقی و لناطق نطق بثنائی و لمقبل اقبل الی هذا المقام العزیز المنیع قل تاللّه قد ظهر ما هو المسطور فی کتب اللّه ربّ العالمین انّه لهو الّذی سمّی فی التّوریة بیهوه و فی الانجیل بروح الحقّ و فی الفرقان بالنّبإ العظیم تمسّکوا یا قوم بما وعدتم به من قبل بلسان النّبیّین و المرسلین ایّاکم ان تمنعکم الواح النّار عن المختار و کتاب السّجّین عن الحقّ المبین یا ایّها المقبل ان اشرب من کوثر البیان باسم ربّک الرّحمن و قل لک الحمد یا اله العالمین

کتاب من لدی المظلوم لمن اراد الرّحیق المختوم من ید عطآء ربّه المهیمن القیّوم طوبی لک یا صمد بما اقبلت الی اللّه و اعرضت عن الّذین کفروا اذ تکلّم مکلّم الطّور لعمری هذا یوم الرّبح ولکنّ القوم لا یشعرون و هذا یوم القیام ولکنّ النّاس هم لا یفقهون نعیماً لمن اشتعل الیوم بنار محبّة اللّه و ویل لکلّ غافل محروم قد ظهر بحر البیان فی قطب الامکان ولکنّ القوم لا یعلمون قد نبذوا الیقین عن ورائهم و اخذوا الأوهام و الظّنون ایّاک ان تمنعک اشارات القوم عن اسمی القیّوم کن مستقیماً علی الأمر و ناطقاً بهذا الاسم الّذی اذا ظهر نادی الملکوت الملک للّه مالک الغیب و الشّهود قد اظهرنا الأمر و انزلنا الآیات ولکنّ النّاس اکثرهم من المعرضین قد اشرق نیّر العلم من افق الارادة ولکنّ النّاس فی جهل عظیم قد طلع نجم القرب ولکنّ القوم فی بعد مبین قد نطقت السّدرة بین البریّة و الطّور یقول لک الحمد یا محبوب العارفین قد تشرّف کلّ مقام بقدوم ربّه و کلّ کتاب بهذا الاسم العظیم هذا یوم فیه یسمع حنین العشّاق من کلّ الآفاق یشهد بذلک مالک المیثاق الّذی اتی بمجد کبیر

طوبی لک یا غلام قبل حسین بما اقبلت و فزت بلوح لا یعادله شیء فی الأرض انّ ربّک لهو العلیم الخبیر ان اشکر اللّه بما توجّه الیک و انزل لک ما تضوّع منه عرف الرّحمن بین السّموات و الأرضین یا ملأ الأسمآء قد اتی فاطر السّمآء بأمر لا تقوم معه جنود السّموات و الأرضین قل قد ظهر اللّوح المحفوظ و انتم من الغافلین و هذا لوح مسطور و انّه رقم من قلمی الأعلی بأمری المبرم الحکیم قد ارتفعت الصّیحة بالحقّ و سجد البرهان لوجه الرّحمن و طافت الحجّة حول عرشی العظیم

یا جیم قبل الألف قد ظهر امّ الکتاب و خضعت له کتب العالم ولکنّ الأمم فی اعتراض عظیم طوبی لمن نبذ الأوهام و توجّه بقلبه الی الفرد الخبیر یا اهل البصر قد ظهر المنظر الأکبر و فیه ینادی مالک القدر بین البشر و یدعوهم الی اللّه منزل الآیات یا ملأ الأدیان دعوا ما عندکم تاللّه قد اتی الرّحمن بالحجّة و البرهان ان انصفوا باللّه و تفکّروا فیما انزله الوهّاب فی الکتاب ایّاکم ان تمنعکم شؤونات الأرض عن مالک السّمآء او اشارات الخلق عن الحقّ الّذی اتی بقدرة و سلطان

یا مهدیّ ان افرح بما توجّه الیک المظلوم من هذا المقام الّذی یشیر الیه اصبع العظمة و یقول ونفسی هذا مقامی قد کنت ناظراً الیه فی ازل الآزال هذا لهو الغیب المکنون و الکنز المخزون الّذی بذکره تزیّنت الزّبر و الألواح کذلک زیّنّا سمآء البیان بنیّر البرهان طوبی لبصیر عرف و لسمیع سمع هذا النّدآء الملیح

یا حسین انّ المظلوم یذکرک اذ احاطته الأحزان من الّذین کفروا باللّه ربّ الأرباب قد کنت قائماً علی الأمر فی یوم فیه ارتعدت الفرائص و اضطربت الأرکان فلمّا ارتفع امر اللّه ظهر عن خلف الحجاب طنین الذّباب قد نبذوا الانصاف و اخذوا الاعتساف اذ تنفّس الصّبح و انارت الآفاق من انوار وجه اللّه مالک المآب ایّاک ان یمنعک ذکر عن هذا الذّکر الأعظم او یحجبک شیء عن مشرق الآیات تمسّک باللّه انّه یشهد و یری و هو العزیز العلّام کذلک سرت السّفینة و جرت الأنهار و نادت البحار الملک للّه الواحد السّتّار

یا حرف البآء بعد البآء یذکرک البهآء الّذی اذا ظهر انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من شآء اللّه ربّ العالمین هل النّاس یسمعون و لا یفقهون و هل القوم ینظرون و ینکرون ما لهم لا یؤمنون باللّه العزیز الودود الّذی اتی برایات الآیات و ینطق انّنی انا اللّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم قل هذا یوم الفرح الأعظم و انتم لا تشعرون قد ماج بحر العلم امام عیونکم و انتم لا تبصرون قل قد فتح باب فردوسی الأعلی ولکنّ النّاس عنه معرضون انّ اللّه یذکر من ذکره و یتوجّه الی من توجّه الیه و یقرّب الّذین نبذوا ما ارادوا و اخذوا ما اراده اللّه ربّ ما کان و ما یکون قل لیس لأحد ان یتوجّه الی شطر السّجن الّا بعد اذنه کذلک انزلنا الأمر و ما اراده المقصود

یا محمّد قبل ابرهیم یذکرک المظلوم من هذا الأفق الّذی به انار افق العالم و ظهر کلّ امر حکیم ان استمع النّدآء من شطر سجنی الأعظم ثمّ ادع العباد الی اللّه الفرد الخبیر قل یا قوم انّه لا یشار باشارتکم و لا یمشی فی طرقکم قد ظهر بالحقّ و اظهر صراطه المستقیم انّه لهو المذکور فی صحف القبل و الموعود فی کتب اللّه ربّ العالمین انّه لهو الّذی به خرقت الأحجاب و نزّلت الآیات و ظهرت البیّنات ولکنّ القوم اکثرهم من الغافلین و النّاس اکثرهم من المعرضین قد نبذوا الیقین عن ورائهم و اتّبعوا کلّ عالم مریب قل انّا وضعنا العلم لیهدی النّاس الی صراط اللّه العلیّ العظیم طوبی لعالم به وجد عرف المعلوم و اقبل الی الأفق الأعلی بیقین مبین و ویل لکلّ عالم به استکبر علی اللّه و اعرض عن امره المبرم المتین ایّاک ان تمنعک القصص الأولی عن مالک الوری کسّر اصنام العباد باسم ربّک مالک الایجاد کذلک یأمرک من دعا الکلّ الی اللّه العلیم الخبیر انّ المظلوم یذکرک لوجه اللّه و یأمرک بما ینفعک فی الآخرة و الأولی یشهد بذلک کلّ منصف بصیر قل یا قوم قد اتی یوم القیام قوموا عن مقاعدکم و سبّحوا بحمد ربّکم العلیم الحکیم لعمری لو تجد عرف بیانی و تسمع بأذن القلب ندائی تقوم علی خدمة الأمر علی شأن لا تمنعک جنود العالم و لا مدافع الّذین غفلوا عن اللّه مالک یوم الدّین قد ارتفعت الصّیحة و اتت السّاعة و ظهرت القارعة ولکنّ القوم فی حجاب غلیظ دع ما عند النّاس و خذ ما اتی به مطلع وحی ربّک بقوّة من عنده و قدرة من لدنه انّه لهو المقتدر القدیر قل

یا من بیدک زمام الکائنات و ازمّة الممکنات اسألک بالاسم الّذی به خرقت الأحجاب و اظهرت امرک فی المآب بأن تؤیّدنی علی تدارک ما فات عنّی فی ایّامک ثمّ اجعلنی من الّذین طاروا فی هوائک و شربوا کوثر الشّهادة باسمک و حبّک ای ربّ انا الفقیر الّذی اقبلت الی افق فضلک و الجاهل الّذی قصدت بحر علمک اسألک بأن لا تخیّبنی عمّا عندک ای ربّ وفّقنی علی خرق حجبات عبادک و خلقک لأعرّفهم کتابک العظیم و صراطک المستقیم و اذکّرهم بما یقرّبهم الیک و یمنعهم عمّا دونک انّک انت المقتدر الّذی شهدت الذّرّات بعظمتک و اقتدارک لا اله الّا انت العلیم الحکیم ای ربّ اسألک بالقلم الأعلی و باسمک الأقدس الأعظم الأمنع العلیّ الأبهی بأن تغفر لی بجودک و فضلک و تکفّر عنّی سیّئاتی بعنایتک و الطافک ثمّ اجعلنی قائماً علی خدمتک و ناطقاً بذکرک و ثنائک انّک انت المتعالی الغفور الرّحیم

یا اسد ان استمع ندآء المظلوم الّذی حمل الشّدائد و البلایا فی سبیل اللّه مالک الأسمآء الی ان سجن فی اخرب البلاد انّه دعا النّاس الی الجنّة العلیا و هم اخذوه و داروا به فی المدن و الدّیار کم من لیل طار النّوم عن عیون احبّائی حبّاً لنفسی و کم من یوم قام علیّ الأحزاب مرّةً رأیت نفسی علی اعلی الجبال و اخری فی سجن الطّآء بالسّلاسل و الأغلال لعمر اللّه قد کنت شاکراً ناطقاً ذاکراً متوجّهاً راضیاً خاضعاً خاشعاً فی کلّ الأحوال کذلک قضت ایّامی الی ان انتهت بهذا السّجن الّذی به تزلزلت الأرض و ناحت السّموات طوبی لک بما نبذت الظّنون اذ اتی الغیب المکنون برایات الآیات انّه اخبر النّاس بما ظهر و یظهر ولکنّ القوم فی سکر عجاب یسمعون آیات اللّه و ینکرونها کذلک سوّلت لهم انفسهم فی هذا الیوم الّذی کان مطلع الأیّام قد ماج امام وجوههم بحر الحیوان و هم یهرعون الی السّراب کذلک نوّرنا سمآء القلوب بنیّر الحکمة و البیان

انّا نذکر فی هذا الحین الحرف الثّالث المؤمن بنفسی الّذی افتی علیه مطلع الظّلم من دون بیّنة و لا کتاب انّه توجّه الی الزّورآء الی ان حضر و قام لدی الباب و دخل بعد الاذن تلقآء الوجه و سمع و قال

لک الحمد یا اله الغیب و الشّهود و لک الثّنآء یا ربّ الأرباب اشهد انّک قد کنت مکنوناً فی ازل الآزال و اظهرت نفسک فی یومک هذا طوبی لمن آمن بک و شرب الرّحیق من ید عطائک یا من فی قبضتک زمام الکائنات

البهآء المشرق من افق البقآء علیه و علی الّذین ما منعهم طنین الذّباب عن اللّه العزیز الوهّاب

یا یوسف ینادیک یوسف البهآء من هذا البئر الظّلمآء و یدعوک الی مقام القرب و القدس المقام الّذی ما اطّلع به الّا اللّه ربّ العالمین کن مستقیماً علی امر اللّه و حبّه علی شأن لا تمنعک مقالات المشرکین الّذین جادلوا بآیات اللّه و برهانه و اعرضوا عنه اذ اتی بسلطان مبین طوبی لمن وجد نفحات اللّه فی ایّامه و شهد بما شهد اللّه قبل خلق السّموات و الأرض انّه لا اله الّا انا العلیم الحکیم ایّاک ان تحزنک شؤونات الخلق توکّل علی اللّه انّه یحبّ المتوکّلین ان اعرف قدر هذه الأیّام ثمّ اشکر ربّک العزیز المنیع الّذی انزل لک ما لا یعادله شیء من الأشیآء یشهد بذلک مالک الأسمآء فی هذا المقام الکریم

یا علیّ انّ اسمی العلیّ بشّرکم و اخبرکم بهذا الیوم الموعود قال و قوله الأحلی فتوقّعوا ظهور مکلّم الطّور تاللّه انّه هذا و ینطق بأعلی النّدآء قد اتی اللّه علی ظلل السّحاب ولکنّ النّاس هم لا یفقهون تلک کلمة علّمه رسول اللّه من قبل عنده علم کلّ شیء فی لوح مسطور قل انّ السّدرة تنادی بأعلی النّدآء و الطّور ینطق قد اتی المکنون بسلطان مشهود هل من ذی شمّ یجد عرف قمیصی و هل من ذی بصر یری افقی و منظری و هل من ذی سمع یسمع هذا النّدآء الأحلی الّذی به انجذبت الأشیآء و هل من منصف ینصف فیما انزله اللّه من هذا المقام المحمود یا علیّ یذکرک مالک الوری و یبشّرک بما بشّر به مبشّری النّقطة الأولی قال و قوله الأحلی و قد اخذت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یشار باشارتی و لا بما ذکر فی البیان ما نزّل البیان الّا لذکری و انّه ورقة من حدیقة بیانی و خاتم فی اصبعی انّ ربّک یفعل ما یشآء و یحکم ما اراد قل انّه یوزن کلّ شیء بالقسطاس الأعظم و یظهر ما کان مکنوناً فی الزّبر و الألواح انّ الّذی لا یعرف بکلّ ما ذکر فی البیان قد اعترض علیه اهل البیان بکلمة منه الا انّهم من اهل الضّلال قد نبذوا منزل البیان عن ورائهم و تمسّکوا بما لا یغنیهم فی ایّام اللّه الغنیّ المتعال قل موتوا بغیظکم انّه ظهر بالحقّ و لا تمنعه کتب العالم قد اتی من جبروت البقآء بقدرة و سلطان

یا صادق انّ الصّدق ینادی بین الأرض و السّمآء و یقول هل من احد یحبّنی و یختارنی لنفسه لوجه اللّه العلیم الحکیم قد انزلنا فی الصّدق لوحاً طوبی لمن یقرأه و یتمسّک به امراً من لدن آمر خبیر طوبی لک یا صادق بما فزت بعرفان اللّه فی اوّل ایّامک و اقبلت الی افق اعرض عنه کلّ جبّار عنید تمسّک بالعروة الوثقی و تشبّث بأذیال رحمة ربّک الغفور الکریم کذلک نطق قلمی الأعلی فی هذا المقام الّذی تزیّن بنفحات وحی ربّک السّامع البصیر

یا حسین ان استمع ما تکلّم به مکلّم الطّور و دع ما سمعته من القصص و الأخبار و فکّر فیما تراه الیوم انّه یغنیک و یهدیک الی سوآء الصّراط انّ المظلوم اتی لیذکّرکم و یهدیکم الی اعلی المقام من النّاس من سمع و اقبل و منهم من اعرض عن اللّه ربّ الأرباب قد ظهر الملکوت و استقرّ علیه العرش ثمّ استوی علیه من عنده امّ الکتاب قل یا قوم لا تحرموا انفسکم عن الفضل الأکبر و لا تتّبعوا کلّ جاهل مرتاب قوموا و تدارکوا ما فات عنکم ثمّ ارجعوا الی اللّه بخضوع و اناب تاللّه سیفنی ما ترونه الیوم و یبقی ما قدّر من القلم الأعلی من لدی اللّه مسخّر الأریاح ان یا قلم الأعلی ان اذکر من سمّی بالحسین فی ملکوت الأسمآء و بشّره بما نطق به لسان القدم فی مقام جعله اللّه مقرّ عرشه العظیم انّه ینطق بالحقّ و یذکر الّذین اقبلوا الیه بوجوه نورآء انّه لهو الغفور الکریم انّا نوصی احبّائی بما یرتفع به امر اللّه فیما سواه و بالأمانة الّتی بها یرتفع مقام الانسان و یظهر شأنه بین العباد یشهد بذلک من سخّر العالم باسمه القویّ القدیر ان اشکر بما تحرّک علی ذکرک قلمی و لسانی فی ملکوتی العزیز المنیع قل یا قوم لا تفسدوا فی الأرض و لا تسفکوا الدّمآء و لا تأکلوا اموال النّاس بالباطل و لا تتّبعوا کلّ ناعق رجیم انّک اذا فزت بآیات ربّک قم عن مقامک مقبلاً الی اللّه العلیم الحکیم قل

سبحانک یا اله الوجود من الغیب و الشّهود اسألک بالاسم الّذی به تزلزلت الأرض و انفطرت السّمآء و مرّت الجبال و اضطربت الأقطار بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک علی شأن لا تمنعنی حجبات البشر الّذین اعرضوا عن مشرق وحیک و مطلع الهامک انّک انت المقتدر العزیز الحکیم

یا نصیر یذکرک الخبیر و یذکر الأیّام الّتی کنت قائماً لدی الباب و سمعت ندآء اللّه ربّ الأرباب انت الّذی اقبلت الی الأفق الأعلی و قطعت البرّ و البحر الی ان دخلت و حضرت و رأیت و سمعت من آیات ربّک مالک الرّقاب انّه یذکرک من بعد کما ذکرک من قبل و یقرّبک حین توجّهک و یقدّسک حین ارتقائک الی اللّه مالک الایجاد ان انظر ثمّ اذکر اذ تکلّم معک مکلّم الطّور و توجّه الیک وجه الظّهور فی هذا المقام الّذی طافه البیت المعمور فی العشیّ و الاشراق طوبی للّذین یراعون حقّ اولیائی و یخدمونهم حبّاً لجمالی الا انّهم من اهل خبآء مجدی و فسطاط عنایتی الّتی سبقت العباد انّا نوصی عباد اللّه بالصّبر و الاصطبار و بالسّکینة و الوقار لیظهر امر اللّه لمن فی الأرضین و السّموات البهآء علیک و علی الّذین نبذوا الأوهام و اتّخذوا لأنفسهم سبیلاً الی اللّه مالک المآب

یا محمّد قبل علیّ یذکرک المظلوم فی السّجن الأعظم لیقرّبک الی اللّه مولی العالم الّذی ظهر بمظهر نفسه و مشرق آیاته انّ ربّک لهو المقتدر القدیر طوبی لمقبل اقبل الی افقی و لسامع سمع آیاتی و لبصیر شهد بما شهد لسان عظمتی قبل خلق السّموات و الأرض انّه لا اله الّا انا العزیز العظیم ان احمد اللّه بما توجّه الیک وجه المظلوم و انزل لک ما وجد منه المخلصون عرف اللّه المقتدر المهیمن العزیز العلیم ایّاک ان تمنعک شؤونات الدّنیا عن مالک الأسمآء لعمر اللّه سیفنی ما علی الأرض و یبقی لک ما نزّل من سمآء مشیّة ربّک العزیز الکریم کذلک انار افق اللّوح من نیّر بیان ربّک العطوف الرّحیم

یا محمّد قبل علیّ ان استمع حفیف سدرة المنتهی الّذی ارتفع بین الأرض و السّمآء انّه یبشّر من فی العالم ولکنّ الأمم فی حجاب مبین الّا من کسّر اصنام الهوی باسم ربّه مالک الوری و قام علی الأمر علی شأن ما منعته شبهات العلمآء الّذین اعرضوا عن اللّه ربّ العالمین فانظر ثمّ اذکر القرون الأوّلین الّذین نبذوا آیات اللّه عن ورائهم و افتوا علی مظاهر الأمر بظلم مبین کم من عالم ناح فی الفراق و کان آملاً سائلاً فی اللّیالی و الأیّام بأن یتشرّف بظهور اسم من الأسمآء فلمّا اتی فاطر السّمآء اعرض عنه و انکر حجّة اللّه و برهانه و قام علی ظلم به ذرفت عیون المرسلین انّک لا تحزن من شیء توکّل علی اللّه فی کلّ الأمور انّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر کذلک زیّنّاک بطراز الذّکر ان اشکر و قل لک الحمد یا مقصود العالمین انّا رأیناک و سمعنا ندائک اجبناک بهذا البیان الّذی یطوفه الملأ الأعلی و اهل هذا المنظر المنیر قم علی ذکری و ثنائی بین عبادی و قل تاللّه قد قضی المیقات و اتی منزل الآیات بأمر بدیع انّه لبدیع السّموات و الأرض طوبی لمن عرف و شهد بهذا الیوم العظیم طوبی لک بما شربت الرّحیق من ید عطآء ربّک الکریم انّا نوصیک و احبّائی بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر الّذی به زلّت الأقدام و اضطربت افئدة العارفین البهآء علیک و علی الّذین فازوا بهذا الذّکر الأعظم العظیم

یا عندلیب انّا انزلنا الآیات لکلّ اسم کان فی کتابک فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو الفضّال القدیم قم علی خدمة الأمر و ذکّر النّاس بیوم اللّه و ظهوره بالحکمة الّتی انزلناها فی کتاب مبین کبّر من قبلی علی وجوه احبّائی و بشّرهم برحمتی و عنایتی و فضلی الّذی احاط من فی السّموات و الأرضین انّا نوصیهم فی آخر الکتاب بما یظهر به مقام الانسان فی الامکان هذا خیر لهم عمّا علی الأرض انّ ربّک لهو الصّادق المبیّن العلیم الحکیم قل ایّاکم ان تمنعکم الشّؤونات الفانیة عن مالک البریّة دعوا ما عندکم و خذوا ما امرتم به بقوّة من لدی اللّه المقتدر القدیر البهآء علیکم و علی امائی اللّائی اقبلن و سمعن و اجبن مالک یوم الدّین الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

هو الشّافی العزیز الحکیم

یا غصن اعظم لعمر اللّه نوازلک کدّرتنی ولکنّ اللّه یشفیک و یحفظک و هو خیر کریم و احسن معین

البهآء علیک و علی من یخدمک و یطوف حولک و الویل و العذاب لمن یخالفک و یؤذیک طوبی لمن والاک و السّقر لمن عاداک

* * *

هو النّاطق علی ما یشآء

یا غصنی الأعظم قد حضر لدی المظلوم کتابک و سمعنا ما ناجیت به اللّه ربّ العالمین انّا جعلناک حرزاً للعالمین و حفظاً لمن فی السّموات و الأرضین و حصناً لمن آمن باللّه الفرد الخبیر نسأل اللّه بأن یحفظهم بک و یغنیهم بک و یرزقهم بک و یلهمک ما یکون مطلع الغنی لأهل الانشآء و بحر الکرم لمن فی العالم و مشرق الفضل علی الأمم انّه لهو المقتدر العلیم الحکیم و نسأله بأن یسقی بک الأرض و ما علیها لتنبت منها کلأ الحکمة و البیان و سنبلات العلم و العرفان انّه ولیّ من والاه و معین من ناجاه لا اله الّا هو العزیز الحمید

* * *

حبیب مکرّم جناب آقا میرزا ابوالفضل علیه بهآء اللّه گلپایگانی

هو الشّاهد العلیم

یا فضل یذکرک المظلوم و یبشّرک بما نزّل لک من القلم الأعلی فی هذا الکتاب المبین و یوصیک بذکره و ثنائه و تبلیغ امره العظیم هذا کتاب انزله الرّحمن لمن فی الامکان لیبشّرهم بعنایة اللّه ربّ العالمین قل انّه ظهر بالحقّ و اظهر ما اراد و دعا الملوک و المملوک الی اللّه الفرد الخبیر قل هذا یوم نطق بذکره کتب اللّه من قبل و انّه سمّی بیوم اللّه لو انتم من العارفین قل انّه ظهر بالحقّ و استقرّ فیه مکلّم الطّور علی العرش الأعظم و ینادی الأمم و یدعوهم الی صراطه المستقیم من النّاس من انکر حجّة اللّه و برهانه و افتی علیه بظلم مبین و منهم من وجد عرف المحبوب و اقبل الی الأفق الأعلی بسرعة سبق البرق المتحرّک اللّامع السّریع طوبی للّذین ما منعتهم شؤونات الهوی عن مالک الوری و نبذوا الدّنیا عن ورائهم و تمسّکوا بالحکمة الّتی امروا بها من لدن قویّ حکیم طوبی لک بما نطقت بالحکمة اذ سألک السّائل عمّا اراد انّ ربّک لهو المعلّم المحصی الخبیر

قل یا اهل البهآء ایّاکم ان تخوّفکم شوکة الأسمآء تمسّکوا بالمعروف و توکّلوا علی اللّه العزیز الحمید یا فضل آنچه بعبد حاضر ارسال داشتی در ساحت اقدس معروض داشت للّه الحمد که ترا موفّق فرمود بر حکمت منزلۀ در الواح نعم ما تکلّمت به اذ سألک عمّا سأل جمیع دوستان باید آنچه از قلم رحمن نازل بآن ناظر باشند و بآن متمسّک انّا امرنا الکلّ بالمحبّة الکبری طوبی لمن وجد عرف بیانی و اطّلع بما نزّل فی کتابی المبین باید کل بکمال شفقت و مرحمت با عباد اللّه سلوک نمایند در این صورت اگر ظلمی بر آن نفوس مقدّسه وارد شود این منتها امل مقرّبین و مخلصین بوده و خواهد بود

بگو ای دوستان دنیا را شأنی نبوده و نیست لابدّ انسان از او مرور مینماید حال اگر باسم حقّ واقع شود بدوام ملک و ملکوت باقی و دائم خواهد ماند جمیع را تکبیر برسانید و بعنایات الهی بشارت دهید تا کل مسرور شوند و به ما اراده اللّه عامل گردند از بعضی نفوس عزّت اخذ شد و این فقره در کتاب الهی از قلم اعلی ثبت شده هر منصف بصیری شهادت میدهد بر اینکه آنچه در ارض واقع شده ذکر آن از قبل نازل طوبی لعین رأت و لأذن سمعت ویل للغافلین انشآءاللّه باید اهل اللّه بعین حدید و قلب قویّ و رجل مستقیم بر امر اللّه قائم باشند و با عباد باخلاق روحانیّه رفتار کنند امروز اخلاق طیّبه و اعمال پسندیده ناصر امر اللّه بوده و خواهد بود و این فقره در مواقع متعدّده از قلم اعلی نازل از حقّ میطلبیم کل بیابند و بآن عمل نمایند انتهی

و اینکه مرقوم داشتید از قبل آن جناب مناجات مذکور را عرض نمایم در وقت مخصوصی مجدّداً تلقاء وجه عرض شد هذا ما نزّل فی الجواب مرّةً اخری یا فضل انّ مولی الوری یذکرک لتشکر ربّک العزیز الوهّاب قد حضر العبد الحاضر و عرض ما ناجیت به اللّه مالک الرّقاب انّا سمعنا و اجبناک بهذا اللّوح الّذی جعله اللّه مطلع الحیوة لمن فی الأرضین و السّموات انّک اذا وجدت عرف بیان الرّحمن و سمعت ما تکلّم به مکلّم الطّور فی اعلی المقام قم و قل

لک الحمد یا الهی و سیّدی و مالکی و رازقی و معینی بما انطقتنی بذکرک و عرّفتنی افقک الّذی اعرض عنه اکثر الأنام اسألک بآیاتک الکبری و ندائک الأحلی الّذی ارتفع بین الأرض و السّمآء بأن تنزل من سمآء جودک و سحاب رحمتک ما تطمئنّ به قلوب اودّائک علی شأن لا تخوّفهم شؤونات العالم و سطوة الأمم انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العزیز العلّام انتهی

اینکه مرقوم داشته بودید یکی از دوستان الهی از اشتغال احبّا بصنعت اکسیر اظهار حزن نموده انّه نطق بالحقّ فی‌الحقیقه حقّ با ایشانست در نهی این عمل الواح متعدّده از سماء مشیّت الهیّه نازل و باطراف ارسال شد بسیار عجب است با نهی صریح باین عمل لایسمن و لایغنی مشغول شوند بعضی از نفوس در عراق و ارض سرّ از صنعت معروف مکتوم سؤال نمودند در جواب از سماء مشیّت رحمن نازل شد آنچه نازل شد بکرّات این عبد از لسان مبارک اصغا نمود که فرمودند اگر سائلین حمل بر عجز و دون آن نمینمودند هرآینه کلمه‌ئی در ذکر آن نازل نمیشد و مکرّر عباد را از عمل بآن نهی فرمودند نهیاً عظیماً فی الکتاب حسب الأمر آنکه آن جناب و اولیای امر بحکمت و بیان دوستان حقّ را از اشتغال باین عمل که فی‌الحقیقه سبب تضییع عمر است منع نمایند انتهی

در اکثر الواح میفرمایند اهل ارض را آگاه نمائید و به ما ینفعهم هدایت کنید امروز سماء بینش مرتفع و آفتاب دانش مشرق فرصت را مگذارید و وقت را غنیمت شمارید امروز روزیست که انسان قادر است مالک شود امری را که در غیر این یوم بخزائن ارض کلّها مالک نشود امروز اصغا مینمائید آنچه را که در غیر آن اصغای او ممکن نه جهد نمائید تا ذکر ابدی را مالک شوید اینست نصائح مشفقانه و مواعظ حسنۀ محبوب امکان انتهی

در بارۀ نفوسی که در واقعۀ مذکوره مرقوم داشته بودید که باخذ و حبس مبتلا گشتند در مقام ارفع امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة

هو الذّاکر المشفق العلیم

یا اباالفضل ینادیک لسان الفضل من سجن عکّآء و یبشّرک بعنایة ربّک مالک الأسمآء اذا سمعت و فزت ان اشکر و قل لک الحمد یا اله العالمین انّا نرید ان نذکر اولیآء اللّه الّذین اخذوا و حبسوا من دون بیّنة و لا کتاب من اللّه العلیم الحکیم یا احبّآء الرّحمن ان افرحوا بما یذکرکم المظلوم بهذا الذّکر الّذی منه فاح عرف القمیص بین السّموات و الأرضین قد حملتم فی حبّی ما لا حمله العباد من قبل یشهد بذلک قلم اللّه النّاطق العلیم لا تحزنوا عمّا ورد علیکم قد ورد علینا ما ناح به اهل الفردوس الأعلی و الجنّة العلیا و النّاس اکثرهم من الغافلین قد اخذونا مرّةً بعد مرّة و حبسونا کرّةً بعد کرّة و انّه فی السّجن الأعظم امام وجوه العالم ینادی و یقول تاللّه قد ظهر یوم اللّه و نطق فیه الغیب المکنون و الکنز المخزون انّه لا اله الّا انا الفرد الخبیر

ای دوستان بر شما وارد شده آنچه بر نفس حقّ وارد شده الحمد للّه ظلم ننمودید و مظلوم واقع شدید در صدد اذیّت نفسی نبودید و بمنتها اذیّت مبتلا گشتید از برای خلق بکمال شفقت از حقّ رحمت خواستید سطوت نقمت دیدید آزادی خواستید باسیری رفتید جمیع اشجار فردوس به طوبی لکم ناطق و اثمار به بشری لکم ذاکر اگر از نفسی ظلمی ظاهر نشود و به غیر ما حکم به اللّه عمل ننماید آنچه بر او وارد شود فی سبیل اللّه آثار آن در ارض مثل عَلَم علی الأتلال ظاهر و هویدا گردد یا احبّآء الرّحمن طوبی لکم بما صبرتم و لکم حسن المبدإ و المآب چه‌ قدر محبوبست بلایا در سبیل مالک اسماء و چه ‌قدر باثمر است رزایا در ره دوست یکتا لعمر اللّه سلطنت عالم باین مقام برابری ننماید و عزّت و ثروت امرا بآن معادله نکند چه بسیار از لیالی که وحوش و طیور و سباع در اوکار و ایکات و غیاض خود مستریح بودند و شما در دست اعدا مبتلا وصیّت این مظلوم آنکه این مقام بلند اعلی را از دست مدهید از شئون انسانیّت در هیچ احوال خارج نشوید اخلاق و اطوار سباع و وحوش را باهلش واگذارید بشنوید و نگوئید عطا نمائید و در صدد اخذ عطا نباشید انشآءاللّه امام وجوه هر یک از شما علم عدل و رایت عقل مشاهده شود و البتّه از این اعمال پاک و اخلاق پاکیزۀ طاهره انوار عدل که از ظلم ظالمین محجوب و مستور است باسم الهی اشراق نماید اذاً ترون الأرض غیر الأرض و تنطق الذّرّات بأعلی النّدآء قد انار افق العدل بشمس ذکر ربّنا المقتدر الظّاهر السّمیع البصیر

یا اهل صاد یا مهاجرین ارض صاد یا غربای ارض صاد یا اسرای ارض صاد قلم اعلی از شما غافل نشده در بارۀ شما از او جاری شد آنچه که بحیات جاودانی مزیّن است آنچه بر حقّ بود ادا فرمود آنچه بر شماست حفظ این مقام است انشآءاللّه بکمال تقدیس و تنزیه و شفقت و عنایت و مهربانی مابین ناس ظاهر باشید هیچ عملی عنداللّه ضایع نشده و نخواهد شد نفوسی که از شما بافق اعلی صعود نمودند بعزّت و نعمتی فائزند که جمیع عالم از احصای آن عاجز و قاصرند یا اهل الصّاد ان استمعوا ما نطق به لسان العظمة من قبل و ینطق فی هذا الحین بما تقرّ به عیونکم و تفرح به قلوبکم انّه لهو العزیز الوهّاب قد نزلت اسمائکم من القلم الأعلی فی الواح شتّی یشهد بذلک مالک الأسمآء اذ کان مستویاً علی عرش اسمه المختار قد ورد علیکم فی سبیل اللّه ما صاحت به الصّخرة و ناحت الجبال و الآکام قد اخذتکم الأحزان فی هذا الأمر سوف تجدون انفسکم فی فرح من لدن ربّکم العزیز العلّام ان افرحوا بما یذکرکم المظلوم و یبشّرکم بما قدّر لکم من لدی اللّه مالک الأنام

و نذکر کلّ من صعد فی دیار الغربة اذ کان مهاجراً فی سبیل اللّه مالک الأرواح النّور المشرق من افق ارادة مالک الأسمآء علیکم و علی الّذین قاموا علی نصرة امر ربّهم بالحکمة و البیان اشهد انّکم آمنتم باللّه اذ کفر به کلّ مشرک مرتاب قد اقبلتم الی الأفق الأعلی و سمعتم ندآء ربّکم مالک الأسمآء و فزتم بالْبَلی اذ ارتفع ندآء اللّه ربّ الأرباب طوبی لکم و لمن یذکرکم بعد صعودکم الی مقام انقطعت عنه اذکار العباد کذلک دلع دیک العرش و هدرت حمامة العدل اذ احاطت الظّلم من فی الآفاق انتهی

فی ۴ رجب ١٢٩٨

* * *

زیارت شهدای ارض یاء

بسمی المحزون المسرور

یا قلم الأعلی قد اتت المصیبة الکبری الّتی بها ذابت اکباد الأصفیآء و ناحت الأشیآء و سکّان مدائن الأسمآء قل

النّور السّاطع من افق سمآء العطآء و الرّوح الّذی به احیا اللّه اهل الفردوس الأعلی و السّلام الّذی جعله اللّه فخر الاسلام و الصّلوة الظّاهرة المشرقة من افق ارادة اللّه مالک یوم الجزآء علیکم یا مشارق العزّ و العطآء و مطالع الانقطاع فی الابداع و مصادر الانفاق فی الآفاق اشهد بذکرکم انجذبت افئدة العشّاق و ظهر حکم الاتّحاد و الاتّفاق فی یوم المیثاق بصعود ارواحکم استبشر الملأ الأعلی و بأنوار وجوهکم تنوّرت مدائن العزّ و البهآء اشهد بمصیبتکم صاحت الصّخرة و ارتفعت الصّیحة و ذرفت دموع اهل لجّة الأحدیّة اشهد بکم و بنور استقامتکم تزیّن دیباج کتاب الوفآء فی ناسوت الانشآء و بحزنکم فیما ورد علیکم ناح قلب البهآء و صاح قلمه الأعلی و انقطع الفیض من سحاب الفضل و العطآء آه آه یا کنوز الوفآء آه آه یا مشارق الأنوار فی سمآء الذّکر و الثّنآء بمصیبتکم منع بحر البیان عن امواجه و السّدرة عن اثمارها و الشّمس عن ضیائها انّ المقرّبین ساروا و داروا فی الصّحاری و البراری و فی الجبال و البوادی لیجدوا قطعات اجسادکم و اجسامکم و یجدوا منها عرف محبّة اللّه موجدکم و محبوبکم و مقصودکم و معبودکم و محییکم طوبی لکم و لمن یحبّکم و یزورکم و یزور زائریکم اشهد انّکم فزتم بالمقام الأعلی و الذّروة العلیا و بلغتم مقاماً یعزّیکم اللّه بنفسه و یعزّی ابنائکم و اهلکم و ذرّیّاتکم فآه آه من ظلم احترقت به افئدة الجنّة العلیا و اهل مدائن الانقطاع خلف قلزم الکبریآء طوبی لکم یا مشارق النّور بین الوری و طوبی لکم یا مطالع الأسمآء فی الانشآء قد کان المظلوم ناطقاً بذکرکم و ثنائکم و ما ورد علیکم فی سبیل اللّه حضرت امام الوجه طلعة من طلعات الفردوس الأعلی نادت و قالت یا محبوب الأرض و السّمآء بحزنک کاد ان یرجع الوجود الی العدم ارحم علی العالم یا محبوب القدم انّ الرّوح الأمین فی هذا الحین نزل من اعلی مقامه بقبیل من الملائکة و الرّوح لیزور اولیائک و احبّائک الّذین شربوا رحیق الشّهادة فی سبیلک فآه آه یا فوارس میدان الانقطاع فآه آه یا مطالع اسرار الشّهادة فی الابداع اشهد بمصیبتکم بکت عین اللّه فی مقامه و القلم الأعلی امام وجهه اشهد انّ الآیات تنوح لبلایاکم و البیّنات تصیح لرزایاکم لولاکم ما ظهرت اسرار العبودیّة بین البریّة و مقامات التّسلیم و الرّضا بین الخلیقة انتم الّذین بقیامکم علی الأمر قام العباد علی ما اراده اللّه فی المآب اشهد بکم فتح باب الجود علی مظاهر الوجود و تزعزعت ارکان الصّفوف و الجنود اشهد باقبالکم اقبلت الکائنات الی مطلع الأسمآء و الصّفات و بتوجّهکم توجّهت الممکنات الی منزل الآیات طوبی لأرض تشرّفت بقدومکم و لمقام تزیّنت بدمائکم و لمحلّ جعله محلّاً لقطعات ابدانکم بحزنکم منعت نسمة اللّه عن سریانها و القلم عن جریانه و عرف القمیص عن تضوّعه اشهد انّ امّ الکتاب ناح علیکم نیابةً عن امّهاتکم و صاحت حوریّات الغرفات عوضاً عن اهلکم و اخواتکم طوبی لکم و لأوّلکم و آخرکم و ظاهرکم و باطنکم و رحمة اللّه و برکاته

سبحانک اللّهمّ یا الهی سبحانک اللّهمّ یا مقصودی سبحانک اللّهمّ یا رجائی اسألک بدمآء هؤلآء و قطعات اجسادهم و باستقامتهم و صبرهم و اصطبارهم و باشتعالهم بنار محبّتک و توجّههم الی انوار وجهک و بذکرهم و اقبالهم فی ایّامک و بانفاق ارواحهم فی سبیلک و بخضوعهم و خشوعهم عند ظهورات اوامرک و احکامک ان تزیّن افئدة الأحزاب بنور محبّتک و معرفتک ثمّ وفّق امرآء ارضک و علمآء بلادک علی اجرآء العدل و الانصاف فی مملکتک ای ربّ تری اصفیائک بین ایدی الظّالمین الّذین نبذوا عهدک و میثاقک و کفروا بنعمتک و جادلوا بآیاتک اسألک بأمواج بحر رحمتک و الأنوار السّاطعة من افق الواحک و بالّذین نبذوا دونک و اخذوا ما انزلته من سمآء مشیّتک و هوآء ارادتک ان تبدّل ذلّ اولیائک بعزّک و فقرهم بغنائک ثمّ اسألک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء بالدّمآء المسفوکة فی سبیلک یا مولی الوری ان تغفر لی و لأبی و امّی ثمّ اقض حوائجی و ما اردته من سمآء فضلک و شمس عطائک انّک انت الغفّار التّوّاب المقتدر المشفق الکریم

* * *

هو الذّاکر العلیم

یا قلم الأعلی قد اتت المصیبة الکبری و الرّزیّة العظمی اذکر من صعد الی الرّفیق الأعلی و الأفق الأبهی قل

اوّل بهآء ظهر و اشرق من افق سمآء رحمة ربّک مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و اوّل عرف سطع من ریاض العنایة و البقآء علیک یا مطلع الوفآء بین الأخیار و مشرق الرّضآء بین الأحرار اشهد انّک تمسّکت بالکتاب اذ نبذه المشرکون ورائهم و تشبّثت بذیل الکرم اذ انکره المعتدون بأهوائهم طوبی لک یا اخی بما کنت هدفاً لسهام القضآء فی سبیل اللّه مالک ملکوت الأسمآء و نعیماً لک یا کلیم بما فزت بأنوار القدیم اشهد انّک وفیت بالمیثاق اذ نقضه اهل النّفاق و سرعت الی الأفق الأعلی اذ ارتفع النّدآء بین الأرض و السّمآء و کنت مع ربّک فی موارد البأسآء و الضّرّآء الی ان خرجت معه منفیّاً من ارض الطّآء بما اکتسبت ایادی الأشقیآء و وردت مع مولاک فی الزّورآء المقام الّذی جعله الرّحمن مقرّ عرشه فی سنین متوالیات اشهد انّک آمنت باللّه و اعترفت بما نطق به لسان العظمة بین البریّة و شربت الرّحیق المختوم اذ فتح ختمه باسمه القیّوم و هاجرت مرّةً اخری من العراق مع نیّر الآفاق و کنت قائماً امام الوجه فی العشیّ و الاشراق الی ان وردت مع ربّک ارض السّرّ الّتی سمّیت بأدرنة و منها الی السّجن الأعظم و کنت معه فی سنین معدودات و حاضراً لدی المظلوم فی الصّباح و المسآء الی ان طرت بقوادم الاشتیاق الی اللّه مالک یوم المیثاق و اجتذبتک آیات ربّک الأبهی الی الفردوس الأعلی المقام الّذی لا یری فیه الّا ظهورات عنایة ربّک الفضّال القدیم البهآء المشرق من افق سمآء عنایة ربّک علیک و علی اوّلک و آخرک و ظاهرک و باطنک و رحمة اللّه و برکاته

سبحانک یا اله الغیب و الشّهود و مربّی الوجود اسألک بأنوار عرشک و باشراقات انوار نیّر برهانک و بالنّور الّذی سطع من افق ارادتک فی ایّامک بأن تغفر لی و لوالدیّ و لمن آمن بک و بآیاتک ای ربّ اسألک بهذا الرّمس المطهّر المقدّس و بالّذی طاف حولک و قام علی خدمتک الی ان انفق روحه فی سبیلک فی السّجن الأعظم امام وجوه العالم بأن تؤیّد عبادک و امائک علی ما یتضوّع به عرف رضائک ثمّ قدّر لهم بجودک و کرمک ما یکون معهم فی کلّ عالم من عوالمک انّک انت مولی الوری و مالک العرش و الثّری لا اله الّا انت الغفور الکریم

* * *

هو المعزّی المسلّی النّاصح العلیم

یا قلم قد جآء کرّةً بعد اخری ما اخذت به الأحزان اهل البهآء الّذین آمنوا باللّه مالک الأسمآء و فاطر السّمآء و طاروا بأجنحة العرفان فی هوآء الایقان و اعترفوا بما نطق به لسان العظمة فی الامکان یا قلمی الأعلی قد اتتک مصیبات ناحت بها سکّان الفردوس الأعلی و الجنّة العلیا و الّذین طافوا العرش فی الصّباح و المسآء اسمع ندائی ثمّ اذکر المصیبة الّتی بها احاطت الهموم اسمی القیّوم و انهزم بها الصّبر و الاصطبار و تفرّقا فی الدّیار قل

اوّل روح به ظهرت الأرواح و اوّل نور به اشرقت الأنوار علیک یا ورقة العلیا المذکورة فی الصّحیفة الحمرآء انت الّتی خلقک اللّه للقیام علی خدمة نفسه و مظهر امره و مشرق وحیه و مطلع آیاته و مصدر احکامه و ایّدک علی شأن اقبلت بکلّک الیه اذ اعرض عنه العباد و الامآء و سمعت ندائه الأحلی و اجبته و کنت معه فی کلّ الأحوال الی ان هاجرت من ارض الطّآء الی الزّورآء و من الزّورآء الی ارض السّرّ و منها الی هذا السّجن الّذی سمّی بکلّ الأسمآء من لدی اللّه فاطر السّمآء و کنت فی اللّیالی و الأیّام فائزةً بلقائه و ناظرةً الی وجهه و طائفةً حول عرشه و سامعةً ندائه و ساکنةً فی بیته و متمسّکةً بحبله و متشبّثةً بأذیال ردآء کرمه و فضله الی ان جآء القضآء و اضعفک بما کان مکتوباً فی کتاب اللّه ربّ الآخرة و الأولی و حملت شدائده الی ان انفقت روحک فی سبیله امام وجهه طوبی لک یا امتی و یا ورقتی و المذکورة فی کتابی و المسطورة من قلمی الأعلی فی زبری و الواحی اشهد انّک شربت رحیق العرفان من کأس البیان و صبرت فیما ورد علیک من البأسآء و الضّرّآء فی سبیل اللّه منزل الآیات و مظهر البیّنات و نشهد انّک آمنت به و بکتبه و رسله و ما انزله من سمآء مشیّته و هوآء ارادته افرحی فی هذا الحین فی المقام الأعلی و الجنّة العلیا و الأفق الأبهی بما ذکرک مولی الأسمآء نشهد انّک فزت بکلّ الخیر و رفعک اللّه الی مقام طاف حولک کلّ عزّ و کلّ مقام رفیع قد کنت نائمةً علی الفراش و کان قائماً علی خدمتک الغصن الأعظم و من دونه الأغصان ثمّ ذوی القربی و الامآء اللّائی کنّ من اهل سرادق العظمة و العصمة ثمّ اللّائی جعلهنّ اللّه من اوراق سدرة امره و اثمار شجرة فضله و کان الأغصان یدخلون علیک بسلام و یخرجون بأذکار و زفرات و اسفات و بعد صعود روحک نزلت عبراتهم و صعدت زفراتهم و ناح کلّ ذی قلب و ذی مقام عند ربّک مالک الأرضین و السّموات فآه آه بحزنک حزن اهل خبآء المجد و فسطاط الفضل و ذرفت عیون اللّائی طفن حول العرش بمصیبتک ظهر الفزع الأکبر و ذرفت الأبصار تلقآء وجه ربّک المختار و نحن المقرّبات علی شأن ناح بنوحهنّ اهل الجنّة العلیا و الفردوس الأعلی و الملأ الأبهی الّذین طافوا فی ازل الآزال حول ارادة ربّهم مالک المبدإ و المآل یا ورقة العلیا قد بدّل بحزنک الیوم باللّیل و الفرح بالحزن و السّکون بالاضطراب الی ان احاطت الأحزان من فی الامکان بما حزن الاسم المکنون و السّرّ المخزون و القیّوم الّذی فدی لنفسه القائم امام الوجوه یا قلم اصبر لأنّ الأحزان اخذت الغیب و الشّهود ضع ما کنت علیه و قل مقبلاً الی اللّه مولی الأسمآء و فاطر السّمآء

الهی الهی اسألک بحزن اصفیائک و دموع اوراقک و الأحزان الّتی بها ذابت الأکباد فی البلاد بأن تغفر عبادک و امائک الّذین ذکروها بما نزّل من سمآء عنایتک و فم ارادتک ای ربّ تری الهموم احاطت مظهر اسمک القیّوم و الأحزان اهل سرادق مجدک و عظمتک اسألک بزفراتهنّ و عبراتهنّ فیما ورد علیک فی ایّامک بأن تنزل علی اهل بیتک ما تسکن به افئدتهم و تستریح به انفسهم لئلّا یعملوا ما یزید علی حزنک فی ایّامک ثمّ اغفر کلّ امة وردت بیتک و ناحت فیما ورد فی هذا الیوم الّذی غیّره قضائک و حزن اولیائک و اصفیائک ثمّ ایّد عبدک الحاضر الّذی کان قائماً علی خدمتک و شریکاً فی مصائبک و ناطقاً بثنائک ثمّ اغفر اللّهمّ الأمة الّتی سافرت و الّذین هاجروا من دیارهم الی ان حضروا و سمعوا ثمّ رجعوا ثمّ الّذین ارادوا فضلک و مواهبک و جودک و عطایاک انّک انت المقتدر علی ما تشآء لو ترید لتجعل الحزن فرحاً فی مملکتک و کینونة الهمّ سروراً بین عبادک لا اله الّا انت الغفور الکریم ثمّ اسألک مرّةً اخری یا اله الأسمآء بنفوذ امرک و احاطة مشیّتک و اسرار کتابک و ما جری من قلمک الأعلی فی صحفک و زبرک بأن تغفر فی هذا الیوم عبادک و امائک کلّهم و کلّهنّ الّذین اقبلوا الیک و فازوا بذکرک و قاموا علی خدمتک انّک انت الکریم الغفور و العطوف الرّحیم لا اله الّا انت العلیّ العظیم

* * *

جناب آقا میرزا هاشم علیه بهآء اللّه

هو المهیمن علی الأسمآء

یا قلمی اسمع ندائی ما لی اسمع حنینک و صریخک مرّة اراک متحیّراً فی الذّکر و البیان و اخری اشاهدک کالمولّه الباهت فیما ورد علی مولاک من کلّ جاهل و کلّ ظالم عنید دع ما عند القوم و ما تراه الیوم بشّر النّاس بما اشرق و لاح من افق اللّه ربّ العالمین قل تاللّه قد فتح باب السّمآء و اتی من کان موعوداً فی کتب اللّه العزیز الحمید لا ینفعکم ما عندکم یشهد بذلک من عنده کتاب مبین یا اصحاب الآذان اسمعوا ندآء اللّه مالک الأسمآء و فاطر السمّآء انّه یدعوکم بما یقرّبکم الیه یشهد بذلک لسان العظمة فی هذا المقام المنیع انّا ما اردنا الّا نجاة الأمم و اصلاح العالم ولکنّ القوم اعرضوا عنّا و ارتکبوا ما تفرّقت به ارکان الکلمة الأولی کذلک سوّلت لهم انفسهم الا انّهم من الأخسرین فی کتاب اللّه مالک یوم الدّین قل یا ملأ الأرض ضعوا کتب القوم و خذوا کتاب اللّه المقتدر العلیم الحکیم هذا یوم لا ینفعکم شیء من الأشیآء الّا بهذا الکتاب المبین قد ملئت الآفاق من برهان ربّک و القوم فی سکر عجیب رفعوا اصنام اهوائهم و وضعوا الههم الا انّهم من الأخسرین البهآء علیک و علی کلّ ناطق اقبل و قال لک الحمد یا اله العالم و یا مقصود العارفین

* * *

هو الذّاکر العلیم الحکیم

یا قلمی الأعلی اشهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو لم یزل کان مقدّساً عن الذّکر و البیان و منزّهاً عن ادراک من فی الامکان قد خضعت الأعناق لعظمته و سجدت الأسمآء لسلطانه قد اظهر السّبیل لأولیائه و انزل الدّلیل لهم بجوده و کرمه و فضله و عطائه هو الّذی شهد قبل خلق السّموات و الأرض بوحدانیّة نفسه و فردانیّة ذاته و شهد لمن اتی بالحقّ انّه هو السّرّ المکنون و الکتاب المخزون و امره المحتوم به نادی المناد من کلّ الجهات و نزّلت الآیات و ظهرت البیّنات و انطق السّحاب و امطر علی الأحزاب انّه هو الّذی قام مقامه فی کلّ الأمور و استوی علی عرش الظّهور من اقرّ به اقرّ بما نطق به لسان العظمة و الّذی انکر و اعرض انّه من الظّالمین فی کتاب ما اطّلع به الّا نفسه کذلک ظهر و اظهر امره بسلطانه و هو الفرد الواحد العلیم الخبیر

سبحانک یا من باسمک جرت الأنهار و ظهرت الأسرار اسألک بوحدانیّتک و فردانیّتک و بما انزلته فی زبرک و صحفک و الواحک و بقدرتک الّتی خضعت لها الکائنات و قوّتک الّتی احاطت الممکنات ای ربّ تری عبدک هذا اقبل الی افقک الأعلی بعدما سمع ندائک الأحلی و تراه منقطعاً عن دونک و متمسّکاً بحبل عطائک اسألک یا اله الوجود و مربّی الغیب و الشّهود بأمرک الّذی به بدّلت الأرض بالسّمآء و انطقت امام وجوه الوری کلّ الأشیآء بأن تجعلنی من الّذین ما خوّفهم ظلم الظّالمین و سطوة المعتدین الّذین نبذوا رحیق بیانک و کوثر عطائک ای ربّ تری الفانی اراد قدح البقآء من لقائک و العطشان رحیق بیانک و المسکین بحر غنائک و الضّعیف افق اقتدارک و الغریب قباب عظمتک و المظلوم طمطام عدلک و الکلیل ملکوت ذکرک و العلیل عمّان شفائک و الأمّیّ طور علمک و برهانک و الرّاقد ندائک الأحلی و العریان ردآء فضلک یا مالک ملکوت الأسمآء و المحزون شاطئ بحر سرورک یا ربّ العرش و الثّری وعزّتک یا الهی و مقصودی و محبوبی لا یسکن القلب الّا بنیّر الاطمینان من شطر فضلک و لا تقرّ العین الّا بمشاهدة افق ظهورک و لا تسکن ‌النّفس الّا بظهورات جودک و عطائک ای ربّ ترانی طائفاً حول ارادتک و مشیّتک و خاضعاً لما ظهر من عندک اسألک بشموس سمآء حکمتک و امواج بحر فضلک بأن تجعلنی فی کلّ الأحوال متوجّهاً الی انوار وجهک و متشبّثاً بأذیال ردآء کرمک اشهد انّ الیوم یومک و الأمر امرک و النّور نورک اسألک بها بأن تؤیّدنی علی عمل یبقی به ذکری فی کتابک و مقامی بین اهل ملکوتک انّک انت الّذی لا یمنعک شیء من الأشیآء و لا تضعفک قوّة الأقویآء تفعل بسلطانک و تحکم بارادتک لا اله الّا انت الغفور الکریم ای ربّ بدّل عسر اولیائک بالیسر و شدّتهم بالرّخآء و ذلّهم بالعزّ و حزنهم بالفرح الأکبر یا من بیدک زمام البشر انّک انت الفرد الواحد المقتدر المشفق الکریم الحمد لک یا اله العالمین و مقصود العارفین

* * *

یا مالک الأسمآء و فاطر السّمآء خلّص احبّآء من سجن اعدآء انّک سلطان القضآء و المشرق من افق البدآء

یا اصل البقآء لعمر البهآء لا تقطع الرّجآء فانصر هؤلآء انت الحاکم علی ما تشآء و فی قبضتک ملکوت الانشآء

قد شحذ الأنیاب للحم الأحباب ان احفظ الأصحاب یا مالک الرّقاب و الحاکم فی المآب

بسیار بامروز فردا گذشت باری منقطعاً عن الکلّ این کلمات مشرقات را نه ٩ بار تکرار نمایند انّه لهو المقتدر المختار

* * *

جناب محبوب روحانی آقا میرزا علی محمّد ابن جناب اسم اللّه الأصدق علیهما بهآء اللّه ملاحظه فرمایند

۱۵۲١

بسم ربّنا الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

یا محبوب فؤادی و المذکور فی قلبی قد سرّتنی نسمات الحبّ الّتی سرت من حدائق عرفانکم و هزّتنی ظهورات مودّتکم الّتی ظهرت من قلم ارادتکم فی ذکر اللّه و ثنائه و حبّ اللّه و امره کأنّ جنابک ارسل مع نسیم الصّبا عرف الحدائق کلّها علم اللّه انّ به انتعش جسمی و انشرح صدری و انبسط روحی اذاً حمدت اللّه محبوب العالم و مقصود الأمم بما ایّدکم علی خدمة امره و اظهار نعمته و اعلآء کلمته و اسأله تعالی ان یقدّر لکم ما ینبغی لجوده و کرمه و افضاله انّه لهو المقتدر القدیر

سبحانک یا من بک انار افق العالم و ظهر ما کان مکنوناً فی افئدة الأمم اسألک بالاسم الّذی به توجّه کلّ وجه و نطق کلّ کلیل و بلغ کلّ غافل و ظهر کلّ مکنون و برز کلّ مخزون بأن تؤیّد عبادک و خلقک علی الاقبال الیک ای ربّ تری اصفیائک و اولیائک قاموا علی نصرة امرک و دخلوا کلّ بلد باسمک و عاشروا مع احبّائک بالرّوح و الرّیحان و عرّفوهم سبیل رضائک و ما امرتهم به فی کتابک ای ربّ انر بأنوار وجوههم ابصار قلوب عبادک ثمّ ارزقهم حلاوة آیاتک فی ایّامک ای ربّ هذا یوم بشّرت الکلّ به فی الواحک و نسبته الی نفسک و جعلته سلطان الأیّام بأمرک و قدرتک فلمّا ظهر اعرض عنه العباد الّذین جادلوا بآیاتک و انکروا برهانک و کفروا بنفسک و نبذوا کتابک الّذی اذا نزّل من سمآء مشیّتک و هوآء ارادتک خضع له کلّ کتب و کلّ صحف و کلّ زبر ای ربّ اسألک بالقدرة الّتی احاطت الممکنات و بالقوّة الّتی غلبت الکائنات بأن تنزل من سمآء جودک علی اهل مملکتک ما یقرّبهم الیک و یسقیهم کوثر عطائک و یعرّفهم ما نزّل فی کتابک و سُطّر من قلم تقدیرک ای ربّ هم الفقرآء و انت الغنیّ الکریم و هم الضّعفآء و انت القویّ القدیر اسألک یا من باسمک تحرّک القلم الأعلی و نطق لسان العرفان فی ملکوت الانشآء بأن تکتب لمن قام علی ذکرک و خدمتک کلّ خیر قدّرته فی کتابک تراه یا الهی ناطقاً باسمک و صائحاً فی امرک و متوجّهاً الی وجهک و مقبلاً الی افقک ایّده بجودک و احسانک علی ما تنجذب به افئدة خلقک انّک انت المقتدر علی ما تشآء و فی قبضتک ملکوت الانشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم

اصلّی و اسلّم و اکبّر علی انجم سمآء عرفانک و ایادی امرک الّذین طافوا حول ارادتک و ما تکلّموا الّا باذنک و ما تشبّثوا الّا بذیلک اولئک عباد شهدت بخدمتهم و نصرتهم و قیامهم و ذکرهم و ثنائهم کتبک و زبرک و صحفک و الواحک و بهم نصبت اعلام توحیدک فی مدنک و دیارک و رایات تقدیسک فی مملکتک اولئک لم یسبقوک بالقول فی امر من الأمور قد کانت آذانهم مترصّدة لاصغآء اوامرک و عیونهم منتظرة لأنوار وجهک اولئک عباد مکرمون اولئک عباد فائزون اولئک عباد قائمون یصلّینّ علیهم اهل الملک و الملکوت و اهل الفردوس و الجبروت و عن ورائهم لسان عظمتک لک الحمد یا الهی بما ایّدتنی علی ذکرهم و ثنائهم و علی ما هم علیه فی امرک و فی ایّامک لا اله الّا انت المحصی المحیط العلیم

و بعد عرض این فانی آنکه پس از اطّلاع بر آنچه در دستخطّ عالی مذکور بود قصد ساحت امنع اقدس نموده و تمام آن در پیشگاه حضور معروض افتاد هذا ما نطق به لسان المحبوب اذ کان ماشیاً فی منظره الأعزّ الأقدس المنیر قوله عزّ کبریائه انّا نکبّر من هذا المقام علیک یا من کنت ناظراً الی افقی و قائماً علی خدمة امری و ناطقاً بثنائی و نذکر ورودک و ما فزت به من بحر الوصال و خروجک بعد الاذن و توجّهک الی الجهات لأمر اللّه منزل الآیات و مظهر البیّنات طوبی لعمل فاز بطراز القبول و للسان فاز بثنآء اللّه و لرجل سرع الی الأمصار و الأقطار لخدمة امره العزیز البدیع

امروز روزیست که قرون اولی بساعتی از آن معادله نمینماید لم‌یزل و لایزال این یوم امنع اقدس مخصوص بوده و در کتب الهی باو منسوب هر عملی که خالصاً لوجه اللّه در او ظاهر شود او از سیّد اعمال لدی اللّه مذکور است طوبی از برای نفسی که للّه قیام نماید و لوجه اللّه ناطق گردد

یا ایّها السّاکن فی السّفینة الحمرآء باید باعانت حقّ جلّ جلاله در کلّ احیان بخدمت امر رحمن مشغول باشی که شاید نفوس بعیده را بکوثر قرب فائز نمائی و اجساد مرده را از رشحات بحر بیان زنده کنی ناس مربّی و مذکّر لازم داشته و دارند خلق بیان مع آنکه ببصر ظاهر و گوش ظاهر دیده و شنیده‌اند حجباتی را که حزب موهوم بآن متمسّک و محتجب بودند حال خود آن نفوس احجب و اضلّ مشاهده میشوند باید کوثر حیوان را بکمال حکمت و بیان مبذول داشت که شاید آگاه شوند و بر عظمت این امر گواهی دهند جوهر وجودی را که عمرها و قرنها و عهدها منتظر ظهورش بودند و در لیالی و ایّام از حقّ جلّ جلاله لقائش را سائل و آمل چون فجر یوم الهی طالع شد کل محتجب و معرض مشاهده شدند الّا من شآء ربّک ای کاش بآن اکتفا میرفت ضغینه و بغضا بشأنی ظاهر که فتوی بر قتلش دادند قسم بآفتاب افق امر که محتجبین اهل بیان از آن نفوس اشقی و اطغی و اضلّ مشاهده میشوند لذا باید لوجه اللّه آن جناب و نفوس مطمئنّۀ موقنۀ راضیه بر حفظ نفوس ضعیفه قیام نمایند که شاید از نار نفس و هوی محفوظ مانند و بخباء مجد و سرادق فضل توجّه کنند

یا ایّها المتوجّه الی وجهی و المقبل الی افقی ان استمع ندائی انّه یذکرک بما لا تعادله خزائن العالم و لا کنائز الأمم لتشکر ربّک المهیمن القیّوم انّا ذکرناک مرّة بعد مرّة فی هذا المقام الأعلی اذ کان الخادم قائماً تلقآء وجه ربّه الأبهی انّ ربّک لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو الحقّ علّام الغیوب قد نطق اللّسان فی ملکوت البیان علی شأن طاف حوله امّ البیان ولکنّ النّاس اکثرهم لا یفقهون قد اشرقت انوار الجمال من افق الاجلال و هم لا یبصرون یمشی امام وجوههم الکتاب الأعظم و هم لا یشعرون قد اخذوا اهوائهم و نبذوا ما امروا به من لدی اللّه مالک الوجود قد انکروا النّعمة و اعرضوا عن الّذی اتاهم بما کان مسطوراً فی کتب اللّه ربّ ما کان و ما یکون طوبی لسمیع سمع ندائی الأحلی و لبصیر رأی مقامی المحمود نعیماً لبعید قصد بحر قربی باذنی و لطالب تمسّک بحبل رضائی العزیز الممنوع کبّر من قبل المظلوم علی وجوه عبادی الّذین شربوا رحیقی المختوم و بشّرهم بذکری و عنایتی و فضلی الّذی احاط الغیب و الشّهود قل تاللّه هذا یوم القیام طوبی لمن قام علی نصرة امر ربّه بالحکمة و البیان بین الامکان انّه من اهل البهآء فی لوح محفوظ هذا یوم فیه ینادی الرّوح من جهة و الکلیم من جهة اخری و الحبیب امام وجه المحبوب قل یا ملأ الأرض ایّاکم ان تمنعوا انفسکم عن هذا المقام الأعلی اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا کلّ غافل محجوب قل ان انظروا الی الأفق الأعلی الّذی انار من انوار وجه ربّکم مالک الأسمآء ایّاکم ان تمنعکم شبهات المعرضین او تخوّفکم اشارات الغافلین دعوا الوری عن ورائکم متوکّلین علی اللّه المهیمن القیّوم کذلک تحرّک القلم الأعلی و اهتزّ ملکوت الأسمآء من نسمات الوحی اذ مرّت بأمر اللّه المقتدر العزیز الودود انتهی

یا محبوب قلبی فی‌الحقیقه اگر انسان فی‌الجمله تفکّر نماید در هر کلمه‌ئی از کلمات الهی بحر عنایت مشاهده مینماید طبایع محجوبۀ غافلۀ منتنه هدیر عندلیب را ادراک ننمایند و بگلستان معارف الهی توجّه نکنند آنکه بنعیق دل داده قدر رحیق نشناسد آنکه از برکۀ ملحیّۀ اجاجیّه آشامیده و باو انس گرفته بکوثر حیوان اقبال ننماید لم‌یزل و لایزال از او محروم بوده و خواهد بود مگر آنکه ید عنایت اخذش نماید و از برکت انفاس نفوس طیّبۀ موقنه بصراط مستقیم الهی راه یابد از حقّ جلّ جلاله و عمّ نواله این خادم فانی سائل و آمل است که حجبات اوهام و ظنون عباد غافل را بحرارت آفتاب یقین بسوزاند و معدوم نماید تا کل ببحر توحید فائز شوند و در ظلّ کلمۀ جامعه جمع گردند صدهزار افسوس صدهزار افسوس که این ایّام در مرور است و احدی قدر و مقام آن را ادراک ننموده الّا من شآء اللّه المحصی العلیم انشآءاللّه از همّت آن جناب و نفوس کامله امید هست که غافلین از بحر آگاهی بیاشامند و معرضین از انوار آفتاب اقبال روشن و منیر شوند هر امر صعبی که نزد عباد بسیار مشکل است نزد او سهل و آسان بوده و خواهد بود یسأل الخادم ربّه بأن یفتح علی وجه العباد بید القدرة باباً لیدخلوا فیه باذنه و اسمه و ذکره و عنایته البهآء علی حضرتک و علی من معک و یتّبع امر مولاک الّذی ظهر بالحقّ بسلطان غلب من فی السّموات و الأرضین و الحمد للّه ربّ العالمین

اینکه سؤال از الفت و ایتلاف جناب آقا میرزا اس‌د اللّه علیه بهآء اللّه و عزّه شده بود در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان ربّنا الرّحمن فی الجواب این فقره مقبول و محبوبست مقام محبّت و الفت و اتّفاق و اتّحاد بعد از عرفان الهی و استقامت بر امر از اکثری از اعمال حسنه مقدّم است هذا ما شهد به اللّه فی الزّبر و الألواح هذا ما اعترف به المقصود فی المسآء و الصّباح انشآءاللّه به ما نزّل فی کتاب الأقدس عمل نمایند یعنی برضای طرفین و رضای آن جناب انتهی چه که آن جناب حال بجای والد محسوب میشوند ای کاش این خادم در آن مجلس حاضر میشد و به ما تفرح به القلوب از کلمات محبوب ذکر مینمود و در فرح و انبساط با اهل بساط شریک بود یا محبوب فؤادی دستخطّ آن جناب دو بار در ساحت اقدس عرض شد فی‌الحقیقه از مراتب خلوص و توجّه و قیام آن محبوب بر امر اللّه و انتشار آثاره کمال رضامندی از ساحت امنع اقدس مشاهده شد طوبی لحضرتک بما فزت بعنایته و رضائه و در آخر بیانات که از لسانه تعالی ظاهر باین کلمۀ محکمۀ مبارکه منتهی شد قوله جلّ بیانه انشآءاللّه جمیع آنچه با اوست از اعضا و جوارح و ایقان و اطمینان و اقبال و روح و وجود و انفاس در سبیل خدمت الهی صرف شود انّا معه و معینه انتهی

اینکه در بارۀ ارض خاء و آن دیار و اقبال و استقامت و اطمینان و توجّهشان ذکر نمودید این مراتب در ساحت امنع اقدس عرض شد قوله جلّ کبریائه هذا من فضل اللّه علیهم یا ایّها النّاطق بثنائی باید کل حقّ منیع را شاکر باشند چه که ایشان را باین مقام بلند اعلی فائز نمود لعمر اللّه این علوّیست که هر علوّی نزد او خاضع است انّا نعترف باقبالهم و توجّههم و ذکرهم و بیانهم و حبّهم و ودادهم و استقامتهم انّا نحبّ ان نراهم اعلی عمّا هم علیه انشآءاللّه در مقام استقامت بشأنی ظاهر شوند که اگر جمیع عالم یعنی اهل علم و دانش و عرفان او مع کتب الأوّلین و الآخرین اراده نمایند ایشان را از سلسبیل رحمن و رحیق مختوم منع نمایند خود را عاجز مشاهده کنند و جمیع را مانند کفّ ترابی ملاحظه نمایند الحمد للّه آن جناب و جناب اسد علیه بهائی و رحمتی در خدمت و تبلیغ امر منتهای جهد را نموده‌اند البتّه اثمار آن ظاهر خواهد شد بذر معرفت در اراضی طیّبه البتّه خواهد روئید و سرسبز و خرّم در عالم جلوه خواهد نمود از بعد هم باید در کلّ احوال باین امر اعظم اعظم و مقام اکبر اکبر مشغول باشند انّا نکبّر من هذا المقام علی وجوه اهل الخآء الّذین نبذوا العالم و اقبلوا الی الاسم الأعظم الّذی به انارت آفاق قلوب المقرّبین و المخلصین و نبشّرهم و نذکرهم فی هذا الیوم الّذی لا تعادل بساعة منه الأعصار و القرون قد شهد لهم القلم الأعلی من قبل بما تضوّع به عرف عنایة ربّهم المهیمن القیّوم فاسأل اللّه فی کلّ الأحوال بأن یوفّقهم و یؤیّدهم علی تبلیغ هذا الأمر المحتوم قد نزّل لهم من قبل و فی هذه الأیّام ما استفرحت به الأفئدة و القلوب انشآءاللّه در جمیع احوال بانوار صبح یوم الهی منوّر باشند و بر خدمت امرش قائم باسمش بگویند و بحبّش بنوشند و بذکرش ناطق باشند للّه الحمد فائز شدند بآنچه اکثر علما و عرفا و امرا الیوم از آن محرومند کذلک نطق لسان البیان فی ملکوت العرفان طوبی لسمیع سمع و ویل للغافلین الحمد للّه ربّ العالمین انتهی

و اینکه مرقوم داشتید که ارادۀ شورا دارید که اگر موافق باشد با محبوبی جناب میرزا علیه بهآء اللّه و نوره بارض خاء توجّه نمائید این فقره در ساحت امنع اقدس معروض گشت قوله عزّ کبریائه از قبل از قلم اعلی جاری که باطراف ارض ط توجّه نمایند ولکن حال آنچه از مشورتی که اراده نموده‌اید ظاهر شود مقبولست باید در جمیع احوال باموری که سبب و علّت تبلیغ امر اللّه و ارتفاع کلمۀ اوست متمسّک باشید نفوسی که الیوم مشغول بزخارف و مغرور بعزّت ظاهره‌اند اگر هم اقبال نمایند علی قدر معلومست ولکن بعد از تمسّک بتبلیغ و ظهور امر و ارتفاع کلمه تراهم متوجّهین و مقبلین خاضعین خاشعین لذکر اللّه و امره در جمیع اعصار چنین بوده اینست که از قبل ذکر نموده دخول جمل در سمّ ابره اسهل است از دخول غنی در ملکوت اللّه عزّت و ثروت دو مانع بزرگند از برای انفس غافله ولکن عنقریب اتبّ من ابی‌لهب مشاهده شوند میّت لایق اصغا نبوده و نیست اگرچه حال جمعی از اطراف از این نفوس مدّعی مقام اقبال و توجّهند ولکن انّ ربّک لهو العلیم الخبیر اقبال امثال این نفوس در هر حال محدود است از حقّ بطلبید کل را به ما یحبّ و یرضی موفّق فرماید انتهی فی‌الحقیقه امر تبلیغ امر بزرگیست باید آن محبوب و سایر آقایان بآن ناظر باشند و در جمیع جهات نفوس مطمئنّۀ ساکنه با کمال روح و ریحان و حکمت منزله بتبلیغ امر الهی مشغول شوند

و دیگر ذکر محبوب جان جناب آقا میرزا حیدر علی علیه بهآء اللّه را فرموده بودند الحمد للّه بعنایت حقّ فائزند چندی قبل دستخطّ ایشان رسید و الواحی خواسته بودند در همان ایّام نازل و ارسال شد و بعد هم دستخطّ دیگر از طرف حدبا رسید مخصوص ارض ک و اطراف آن الواح بدیعۀ منیعه خواسته بودند ولکن از تاریخ آن قریب یک سنه گذشته بود لذا در ارسال آن الواح تأخیر شد در این ایّام مجدّداً در ساحت اقدس عرض شد چند لوح مخصوص ق‌م‌ص نازل امید هست که مابقی هم نازل شود مقصود آنکه تعویق الواح بواسطۀ تعویق وصول دستخطّ ایشان بوده از قول این فانی خدمت ایشان تکبیر منیع ابلاغ دارید ذکرشان در ساحت اقدس بوده و انشآءاللّه همیشه خواهد بود

و اینکه مرقوم داشته بودید که اسامی در ورقۀ علیحده ارسال میشود در پاکت آن حضرت نبود

اینکه در بارۀ توجّه بشطر امنع اقدس مرقوم داشتید عرض شد این کلمه از لسان مبارک اصغا گشت قد نطق بالحقّ جناب اسد علیه بهائی هم اذن دارند این دو بتصدیق فائز است و بقبول مزیّن ولکن الحمد للّه بساحت اقدس توجّه نمودند و برّ و بحر را طیّ کردند و در سبیل الهی شداید دیدند للّه الحمد عاقبت بغایت قصوی رسیدند و بمقام لقا و وصال که در جمیع کتب الهی مذکور است فائز گشتند هنیئاً لهما مریئاً لهما حال نظر باینکه امر تبلیغ اهمّ از کلّ امور است لذا باین امر نموده‌ایم لعمر اللّه عظمت این امر بمقامیست که هر عظیمی بعظمت آن شهادت داده انشآءاللّه بآن موفّق شوند و جمیع آفاق را بانوار وجه منوّر و بنار محبّت الهی مشتعل نمایند حال هم منع ننمودیم چون این فقره واقع شده بود بامر آخر که امروز اهمّ است امر نمودیم علیهما بهائی و فضلی و رحمتی و عنایتی انتهی

اینکه در بارۀ جناب م۶٠ نوشته بودید چند فقره این عبد آگاهست که حقّ جلّ جلاله ایشان را حفظ فرموده و از خطرات کلّیّه نجات داده ولکن خود ایشان را کثرت مشاغل گاهی مشغول نموده انشآءاللّه فرج میرسد وقتی از اوقات این خادم فانی این کلمه را از لسان مبارک استماع نمود فرمودند یا عبد حاضر جناب م و سین را عنایت حقّ چند کرّه از خطرات کلّیّه نجات بخشید ولکن لوح الهی که باو ارسال میشد از کثرت توجّه بدنیا بتلاوت ما نزّل فیه و تفکّر در آن فائز نمیگشت تا مقصود را بیابد و او را بامری که باقی و دائمست بدارد انتهی بعد از استماع این عبد در بارۀ ایشان دعا نمود که موفّق شوند بر آنچه رضای الهی در اوست و انشآءاللّه امیدوارم که آنچه عرض شد بشرف اجابت فائز شود در این کرّۀ آخر که ایشان را بارض ط احضار نمودند حسب الأمر این عبد دائرۀ مبارکۀ معروفه را لأجل حفظ ایشان نوشته ارسال داشت از حقّ این خادم فانی در کلّ احوال سائل و آمل است که ایشان را حفظ فرماید و بآنچه سزاوار است مؤیّد نماید

و هذا ما نزّل لمن سمّی بمحمّد قبل حسین و صعد الی اللّه قوله عزّ کبریائه

هو الغافر الکریم

انّا نذکر من ذکره من اقبل الی نفسی و طاف حولی و طار فی هوائی و نشر آثاری و نطق بثنائی اذا اراد نصرتی و انا الشّاهد العلیم یا محمّد قبل حسین انّک فی الرّفیق الأعلی و یذکرک مالک الأسمآء فی هذا السّجن العظیم قد غفرک اللّه فی اوّل حین توجّه الیک وجه القدم و انزل لک من القلم ما ماج به بحر الغفران و هاج عرف عنایة الرّحمن و انا الغفور الرّحیم لعمر اللّه فزت بما لا ینقطع عرفه عن العالم کذلک یشهد مالک القدم و انا المخبر الخبیر طوبی لنفس فازت بما فزت به فی هذا الیوم الّذی فیه ینادی نقطة البیان امام وجه الرّحمن الملک للّه العلیم الحکیم انتهی

و هذا ما انزله اللّه لمن سمّی بحاجی محمّد قوله عزّ بیانه و کبر کبریائه

هو الشّاهد السّامع العلیم

یا محمّد ان استمع ما ینادیک المظلوم فی هذا الیوم الّذی کان مسطوراً من القلم الأعلی فی الصّحف الأولی و مذکوراً فی افئدة المرسلین کن علی شأن لا تحجبک حجبات الأعدآء و لا تمنعک شبهات المغلّین انّا انزلنا البیان و فیه بشّرنا الکلّ بهذا الظّهور الّذی ظهر و اظهر صراطه المستقیم قل هذا یوم اللّه لو انتم من العارفین قد شهد له کتب العالم لو انتم من السّامعین قل هذا یوم ظهر فیه امّ الکتاب و شهد انّه لا اله الّا انا المنزل القدیم انّه لا یحتاج فی اثبات امره بشیء من الأشیآء و لا بذکر من الأذکار و لا باسم من الأسمآء و لا بکتاب من الکتب الأولی کذلک نطق لسان الکبریآء اذ کان یمشی فی هذا السّجن المبین هذا یوم ما فاز به الّا الّذین نبذوا العالم عن ورائهم و اخذوا ما امروا به من لدی اللّه ربّ العالمین ان افرح بهذا اللّوح الّذی به فاح عرف قمیصی و سرت نفحات بیانی و نطق کلّ کلیل انّه لا اله الّا هو العزیز الجمیل خذ الکتاب بقوّة من لدنّا ثمّ اقرأه بربوات المقرّبین انّا نوصیک و احبّائنا بالاستقامة علی هذا الأمر الّذی به زلّ کلّ قدم الّا من شآء اللّه مالک هذا الیوم البدیع البهآء علیک و علی الّذین فازوا بعنایة اللّه و رحمته و اعترفوا بما اعترف به اللّه فی هذا اللّوح المنیع انتهی

در این ایّام مکتوبی از جناب آقا میرزا کاظم و جناب آقا خداداد علیهما بهآء اللّه رسید و همچنین از جناب آقا ملّا علی علیه بهآء اللّه و ذکر جناب آقا عزیزاللّه و سایر دوستان علیهم بهآء اللّه در آن بود الحمد للّه کل لدی العرش مذکور آمدند و بعنایت لانهایه فائز گشتند و آن محبوب هم ذکر جناب آقا اسحق و آقا رجب علیهما بهآء اللّه را نموده بودند در بارۀ جمیع این کلمۀ مبارکه از مصدر امر ظاهر قوله عزّ کبریائه انّا سمعنا ندائهم اجبناهم بالحقّ و رأینا اقبالهم اقبلنا الیهم من هذا المقام الأعلی لیفرحوا بعنایة ربّهم المهیمن القیّوم و نکبّر علی وجوههم من هذا المقام الممنوع و نبشّرهم بعنایة اللّه و رحمته و نذکّرهم بالاستقامة الکبری و نأمرهم بما یرتفع به امر اللّه العزیز الودود اگر جمیع دوستان الهی بکلمه‌ئی از نزد او فائز شوند هرآینه کل را کافی است چه که معادله نمینماید بآن کلمه آنچه در ارض ظاهر و مستور است یشهد بذلک من عنده علم کلّ شیء فی کتاب کان مختوماً بختام اللّه و مستوراً عن اعین من فی السّموات و الأرضین انّک بشّرهم من لدی المظلوم ثمّ الق علیهم ما القی اللّه علیک فی هذا اللّوح العزیز المحتوم انتهی

این عبد در این کرّه فرصت ننمود جواب ایشان را معروض دارد انشآءاللّه از بعد ارسال میشود ذکر جناب محمّد رضا خان و سلیمان خان علیهما بهآء اللّه را نموده بودید در ساحت اقدس عرض شد هذا ما نزّل لهما من سمآء مشیّة ربّنا العزیز الوهّاب

هو الأقدس الأعظم

یا محمّد قبل رضا امروز هر نفسی که در بارۀ او کلمۀ رضا از مطلع وحی مالک اسماء نازل شد او بفیوضات نامتناهیۀ الهی فائز است طوبی از برای نفسی که از بحر رضا آشامید و باستقامت تمام بر امر مالک انام قیام نمود امروز روز عمل طیّب و کلمۀ طیّبه و اخلاق مرضیّه است طوبی لنفس بها نصرت امر ربّه المهیمن علی من فی السّموات و الأرضین هر عمل نیکی الیوم سبب و علّت ذکر باقی بوده و هست تعالی هذا المقام العظیم انشآءاللّه در جمیع احیان بافق اعلی ناظر باشید و بنار محبّت الهی مشتعل هر شیء تحت مخالب فنا بوده و هست الّا ما ظهر من القلم الأعلی او باقی و دائم بوده و خواهد بود ان افرح بذکر ربّک ثمّ اشکر اللّه ربّ العالمین انّه ذکرک فضلاً من عنده انّه لهو الفضّال الکریم البهآء علیک و علی ابنک و علی الّذین فازوا بهذا الأمر الّذی ارتعدت منه فرائص کلّ غافل بعید انتهی

و هذا ما نزّل لمن سمّی بغلام قبل رضا من سمآء عنایة ربّنا فاطر السّمآء

هو النّاطق البصیر

یا غلام قبل رضا ان افرح بما یذکرک المظلوم من شطر المنظر الأکبر المقام الّذی جعله اللّه مطاف المقرّبین کن مشتعلاً بنار حبّی و طائراً فی هوائی و ناطقاً بالحکمة و البیان بثنائی الجمیل خذ رحیق البیان باسم ربّک الرّحمن ثمّ اشرب منه بذکره البدیع سوف یرتفع النّعیق فی اکثر البلاد هذا ما اخبرکم من فکّ باسمه الرّحیق المنیر لعمر اللّه لو تجد حلاوة البیان لیأخذک الفرح علی شأن لا تحزنک شبهات العلمآء و لا اشارات الغافلین کذلک دلع دیک العرش اذ کان المظلوم فی هذا المقام الکریم قلم اعلی جمیع را وصیّت میفرماید بر استقامت کبری تا بشأنی بر امر ثابت و راسخ و مستقیم مشاهده شوند که نعاق من علی الأرض ایشان را از ملکوت امر الهی محروم نسازد معرضین اهل بیان احجب از ملل قبل مشاهده میشوند از یوم اللّه جز اسمی ادراک ننموده‌اند و از ما اراده اللّه غافل و بیخبرند دوستان آن ارض را از قبل حقّ تکبیر برسان و آگاه نما انّا نکبّر من هذا المقام علیهم و نبشّرهم بفضل اللّه و رحمته و نأمرهم بالحکمة الّتی نزّلناها فی الزّبر و الألواح البهآء علیک و علیهم من لدی اللّه منزل الآیات انتهی

و همچنین ذکر مخدومان یعنی سادات ارض س و ش و دوستان آن اراضی علیهم بهآء اللّه را نموده بودید در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة

بنام گویندۀ دانا

قلم مظلوم و لسان مظلوم آنی در تبلیغ امر الهی توقّف ننموده الّا علی قدر قسم بآفتاب ظهور که از افق سجن طالع است در حینی که احزان از جمیع اطراف احاطه نموده بود و بلایا و رزایا بمثابۀ غیث هاطل جاری و نازل بتمام قدرت و قوّت عباد ارض را بافق اعلی دعوت نمودیم انشآءاللّه سادات آن ارض بر نصرت امر قیام نمایند قیامی که فتور آن را اخذ ننماید و قعود آن را درک نکند امروز هر عمل طیّبی که للّه ظاهر شود اثرش و ذکرش بدوام اسماء باقی و دائمست باید بکمال همّت بتبلیغ امر حقّ جلّ جلاله مشغول باشند امروز یوم این آیۀ مبارکه است که میفرماید ان اخرج القوم من الظّلمات الی النّور و بشّرهم بأیّام اللّه از حقّ میطلبیم ایشان را بر حفظ نفوس ضعیفه مؤیّد فرماید تا هر یک اثبت از ثوابت و ارسخ از جبال مشاهده شوند امر بسیار عظیمست و ناس ضعیف باید ایشان بقوّت ایمان اهل آن دیار را بحکمت و بیان بر امر رحمن تأیید نمایند انّ ربّهم القیّوم لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المهیمن العزیز الفضّال

ناعقین در هر ارضی موجود و این فقره از قبل در زبر و الواح الهی نازل شده و البتّه آنچه از قلم اعلی جاری ظاهر خواهد شد باید نفوس را بکلمۀ علیا بشأنی تربیت نمود که اریاح مختلفه ایشان را از شاطی بحر احدیّه دور ننماید و بشأنی ثابت مشاهده شوند که قدرت و قوّت عالم معدوم و مفقود مشاهده گردد جمیع دوستان آن ارض را از قبل مظلوم تکبیر برسانند و بعنایت و شفقت و رحمت حقّ جلّ جلاله بشارت دهند الحمد للّه کل در سجن اعظم مذکورند و امام وجه قائم البهآء علیهم و علی الّذین نبذوا العالم فی هذا الیوم الأعظم و اخذوا ما امروا به من لدن قویّ قدیر انتهی

و اینکه نوشته بودید یکی از امآء اللّه بواسطۀ وجع استعمال افیون مینمود و بعد از حکم حرمت ترک نمود و قریب بهلاکت رسید حکم اللّه آنکه مریض بتجویز اطبّا باید عمل نماید ولکن حکیم باید حاذق باشد در این صورت آنچه امر کند باید بآن عمل نمود چه که حفظ انسان لدی اللّه از هر امری اعظم‌تر است حقّ جلّ جلاله علم ابدان را مقدّم داشته چه که در وجود و سلامتی آن اجرای احکام بر او لازم و واجب در این صورت سلامتی مقدّم بوده و خواهد بود

اینکه در بارۀ مخدّره ضلع علیها بهآء اللّه مرقوم داشتید در ساحت اقدس عرض شد فرمودند انشآءاللّه به ما یحبّه اللّه و یرضی فائز باشند و بعنایت محبوب مسرور انّا نکبّر من هذا المقام علیها و نذکرها فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو السّامع المجیب انتهی انشآءاللّه از بعد لوح امنع اقدس مخصوص آن مخدّره ارسال میشود

اینکه در ختام نامه ذکر جناب اسم اللّه الأصدق المقدّس علیه من کلّ بهآء ابهاه و من کلّ علآء اعلاه فرموده بودید تلقاء عرش عرض شد قوله عزّ اعزازه و جلّ کبریائه انّا نختم آخر کتاب عبدنا الحاضر بذکر من سمّی بالأصدق فی ملکوت اللّه ربّ العالمین یا قلم الأعلی ان اذکر من اقبل الی مالک الأسمآء بشأن اقبل معه قبیل من الملإ الأعلی انّ ربّه الرّحمن لهو العلیم الخبیر بتوجّهه توجّهت الوجوه و بقیامه قام العباد تلقآء وجه ربّهم المهیمن العزیز الحکیم قد اخذه سکر کوثر العرفان علی شأن طار الی الرّحمن الی ان قام امام وجه ربّه المقتدر القدیر نشهد انّه فاز بما هو المسطور فی کتب اللّه و شهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا انا الفرد القدیم قد اخذته انوار العرش علی شأن تتصاعد من الشّوق زفراته و تنزل عبراته کالغیث الهاطل فی زمن الرّبیع انّا ذکرناه مرّة بعد مرّة فی لوح من سمّی بزین‌المقرّبین فی کتاب اللّه العلیّ العظیم و کذلک ذکرناه فی الواح شتّی بما لا تعادله کنوز الأرض و السّمآء یشهد بذلک من ینطق فی کلّ شیء انّه لا اله الّا انا العزیز الحمید طوبی لنفس تقرّبت الیه و زارته بما نطق به لسان العظمة فی مقامه الکریم البهآء من لدنّا علیه و علی الّذین نسبوا الیه من کلّ اناث و ذکور و من کلّ صغیر و کبیر یا ایّها النّاطق بذکری و القائم علی خدمتی بشّر من قبلی اهله قل لعمر اللّه انتم امام وجه ربّکم مالک هذا الیوم البدیع ایّاکم ان تحزنکم شؤونات الخلق دعوا الدّنیا لأهلها و تشبّثوا بذیل رحمة ربّکم الغفور الرّحیم انتهی

دیگر خدمت جمیع دوستان آن ارض اظهار خلوص و توجّه و نیستی این عبد معلّق بعنایت آن محبوبست انشآءاللّه کل بکوثر استقامت فائز باشند بشأنی که آثار آن ظاهر شود خدمت محبوب حقیقی جناب من سمّی لدی المنظر الأکبر بعلی قبل اکبر علیه عنایة اللّه و عزّه و الطافه ذکر فنا و نیستی معروض میدارم و همچنین خدمت آقایان دیگر که کل در نظرند جناب حاجی مهاجر آقا عبدالرّحیم و اخوی ایشان علیهما بهآء الرّحمن انشآءاللّه تا حال رسیده‌اند خدمت ایشان هم تکبیر عرض مینمایم البهآء علی حضرتک و علی الّذین انفقوا ارواحهم و اجسادهم و ما عندهم فی خدمة امر اللّه محبوبنا و محبوبهم و مقصودنا و مقصودهم و مقصود من فی السّموات و الأرضین و الحمد للّه ربّ العالمین

خ‌ادم

فی ٢٩ رمضان سنة ١٢٩٨

عرض دیگر این ایّام اگر نفسی باطراف ارض صاد یعنی ن‌ج و ارد و اراضی دیگر توجّه نماید بسیار محبوبست ولکن باید شخص مبیّنی باشد و همچنین قلبش بعنایت حقّ متّصل در این صورت مؤثّر واقع میشود آنچه ذکر نماید و همچنین اراضی اخری از مدن و قری

[یادداشت]

  • ١

    ارقام ٢ و ۵ و ١ بر طبق حساب ابجد بترتیب معادل عددی حروف ”ب“ و ”ه“ و ”الف“ است که مجموع آنها کلمه ”بها“ را تشکيل ميدهد.

* * *

م‌ی

جناب کربلائی محمّد

بسمی المسجون المظلوم

یا محمّد در ایّام خاتم انبیا روح ما سواه فداه تفکّر کن دشمنان از جمیع جهات بر اعراض و اعتراض قیام نمودند و عمل نمودند آنچه را ملأ اعلی از آن بنوحه و ندبه مشغول گشتند اگر این قوم این مظلوم را مقصّر میدانند از آنحضرت چه ترک اولی دیدند اهل عالم اکثری همج رعاع مشاهده میشوند از عقل محرومند و از ادراک بی‌نصیب در جمیع قرون و اعصار مثل این ایّام عمل نمودند ما یأتیهم من رسول الّا کانوا به یستهزءون انّا للّه و انّا الیه راجعون

* * *

بسمی البصیر

یا محمّد قبل جواد انّ قلمی الأعلی یذکرک فی السّجن فی یوم فیه صام العباد لوجه اللّه مالک الایجاد در امور ناس تفکّر نما جمیع اوامر و نواهی الهی بکلمه ثابت و محقّق است صاحب کلمه را بظلم مبین حبس نموده‌اند و باوامر قبل او مشغولند طوبی لک بما اقبلت و آمنت و البهآء علیک و علی اهلک من لدی اللّه منزل الآیات

* * *

ممق

جناب سیّد محمّد

بسمی المهیمن علی من فی الأرض و السّمآء

یا محمّد یذکرک الفرد الأحد فی دیار الغربة علی مقام سمّی بالسّجن الأعظم من قلمی الأعلی ولکنّ القوم لا یفقهون قد نزّلت الآیات و ظهرت العلامات ولکنّ النّاس اکثرهم لا یشعرون قد نبذوا کتاب اللّه عن ورائهم بما اتّبعوا مظاهر الأوهام و الظّنون قم باسمی و خذ قدح العرفان بأمری ثمّ اشربه بذکری البدیع ایّاک ان تحزنک شئونات العالم و تمنعک شبهات الأمم الّذین اعرضوا عن اللّه و کفروا بالشّاهد و المشهود قل تاللّه هذا یوم القیام لو انتم تعرفون و ظهر فیه مقصود الأنام لو انتم تنصفون کذلک ظهر النّور و سطع عرف الرّحمن فی الامکان ولکنّ القوم اکثرهم لا یشعرون

* * *

درخ

احبّآء اللّه

الأقدس الأعظم

یا معشر الأصفیآء لم یدر البهآء من ایّ مصائبه یذکر لکم أ یذکر ما ورد علیه من الّذین ظلموا او ما ورد علیکم من حزب الشّیطان الّذی کفر بربّه الرّحمن انّا نکون جالساً فی السّجن و قعدا المرصدین اللّذان بهما منعت السّحاب و سعّرت النّیران و اذا دخل احد باب المدینة مقبلاً الی اللّه اخبرا رئیسها لذا منعت الأحباب عن شطر ربّهم العزیز الوهّاب کذلک یخبرکم جمال القدم بعد الّذی اخذته الأحزان و اذکر اذ دخل نبیل قبل علیّ و اراد ان یحضر تلقآء العرش اخذه الغافلون و اخرجوه عن المدینة بذلک ناحت الورقآء و بکت الأشیآء و اصفرّت وجوه الّذین اقبلوا الی اللّه العزیز المنّان فی کلّ یوم ورد علینا منهما ما لا ورد علی احد من قبل عند ربّک علم ما یکون و ما قد کان اذا نرسل الواحاً یوسوسان فی الصّدور لیأخذوا لوح اللّه و اثره لذا منع مآء الحیوان و غلّقت ابواب اللّقآء علی الّذین توجّهوا الی وجه ربّهم العزیز المستعان یشاوران فی کلّ الأحیان لسفک دمی بعد الّذی حبسنا فی السّجن بما اکتسبت ایدیهما و ایدی الّذین اعرضوا عن الحجّة و کفروا بالبرهان اذا دخلا مقرّ الحکومة قالا کفرنا باللّه و اذا رأیا احداً مثلهما قالا نحن من الّذین اتّبعوا بما نزل فی البیان تشهد کلّ الذّرّات علی کذب هؤلآء و یلعنهم الملأ الأعلی انّ ربّک لهو العزیز العلّام انّا نذکر اللّه فی کلّ حین و نبلّغ رسالاته علی شأن لم یمنعنا اهل الأدیان انّ الّذین اعرضوا بعد الّذی اتی اللّه علی السّحاب البیضآء بقدرة و سلطان انّهم ممّن رقم فی جبینه من القلم الأعلی هذا من اهل الخسران

یا ایّها المذکور لدی العرش اذکر ربّک بین احبّائه لیطّلعوا بما ورد علیه من اولی الطّغیان ایّاکم ان تحزنوا من شیء توکّلوا علی اللّه انّه ینصر من یشآء بقبیل من الملائکة انّه لهو المستعان ینبغی لکلّ من اقبل الی اللّه ان یظهر منه ما یرتفع به ذکر اللّه بین العباد الا انّهم من اهل الفردوس یشهد بذلک ربّک العزیز المتعال انّ النّاس اموات الّا من فاز بکوثر الحیوان الّذی جری من جهة عرش الرّحمن فی کلّ الأحیان طوبی لمن نبذ ما سوائی و زیّن قلبه بطراز ذکری و وجهه بأنوار حبّی انّه فی قباب رحمتی یطوفنّ فی حوله اهل الجنان کذلک قصصنا لک ما نراه الیوم و نزّلنا لک فصل الخطاب و جعلناه آیة لأولی الألباب

* * *

هو العزیز المحبوب

یا ملّاح القدس

احضر سفینة البقآء فی الملأ الأعلی

فسبحان ربّی الأبهی

ثمّ امسکها علی بحر القدم ببدیع من الأسمآء

فسبحان ربّی الأبهی

ثمّ رکّب علیها هیاکل الرّوح باسم اللّه العلیّ الأعلی

فسبحان ربّی الأبهی

و اطلق زمام الفلک لتجری علی قلزم الکبریآء

فسبحان ربّی الأبهی

لیصل اهلها الی مواقع القرب فی مکمن البقآء

فسبحان ربّی الأبهی

و اذ اَوْصَلتهم الی شاطئ القدس ساحل اللّجج الحمرآء

فسبحان ربّی الأبهی

فأخرجهم من الفلک فی هذا المقام الألطف الأخفی

فسبحان ربّی الأبهی

و هذا مقام فیه تجلّی اللّه بنار الجمال فی سدرة البقآء

فسبحان ربّی الأبهی

و فیه خلعت هیاکل الأمر نعل النّفس و الهوی

فسبحان ربّی الأبهی

و فیه یطوف موسی العزّ بجنود البقآء

فسبحان ربّی الأبهی

و هذا مقام خرجت فیه ید اللّه من ردآء الکبریآء

فسبحان ربّی الأبهی

و هذا مقام لن تتحرّک فیه سفینة الأمر ولو یقرأ علیها کلّ الأسمآء

فسبحان ربّی الأبهی

یا ملّاح علّم اهل السّفینة ما علّمناک خلف حجبات العمآء

فسبحان ربّی الأبهی

لئلّا یتعطّلوا فی البقعة المبارکة البیضآء

فسبحان ربّی الأبهی

و یطیروا بأجنحة الرّوح الی المقام الّذی قدّسه اللّه من الذّکر فی ممالک الانشآء

فسبحان ربّی الأبهی

و یتحرّکوا فی الهوآء کطیور القرب فی جبروت اللّقآء

فسبحان ربّی الأبهی

و یطّلعوا بالأسرار فی لجج الأنوار

فسبحان ربّی الأبهی

و قد قطعوا منازل التّحدید حتّی وصلوا الی مقام التّوحید فی مرکز الهدی

فسبحان ربّی الأبهی

و ارادوا ان یصعدوا الی المقام الّذی جعله اللّه فوق مراتبهم

اطردهم الشّهاب الدّرّیّ من سکّان ملکوت اللّقآء

فسبحان ربّی الأبهی

و سمعوا لحن الکبریآء من ورآء سرادق الغیب فی مکمن السّنا

فسبحان ربّی الأبهی

بأن یا ملئکة الحفظ ارجعوا هؤلآء الی مواقعهم فی ناسوت الانشآء

فسبحان ربّی الأبهی

لأنّهم ارادوا ان یطیروا فی الهوآء الّذی ما طارت فیه اجنحة الورقآء

فسبحان ربّی الأبهی

و لن تتحرّک فیه سفائن الظّنون و لا افئدة اولی النّهی

فسبحان ربّی الأبهی

حینئذ اخرجت حوریّة الرّوح رأسها من الغرفات العلیا

فسبحان ربّی الأبهی

و اشارت بطَرَف حاجبها الی الملأ الأعلی

فسبحان ربّی الأبهی

و اشرقت انوار جبینها من الأرض الی السّمآء

فسبحان ربّی الأبهی

و وقع اشراق الجمال علی اهل التّراب

فسبحان ربّی الأبهی

حینئذ اهتزّت هیاکل الوجود فی قبور الفنآء

فسبحان ربّی الأبهی

ثمّ نادت باللّحن الّذی ما سمعه اذن السّمع فی ازل الآزال

فسبحان ربّی الأبهی

و قالت تاللّه من لم یکن فی قلبه روایح الحبّ من الفتی العلویّ العراقیّ الأبهی

فسبحان ربّی الأبهی

لن یقدر ان یصعد الی رفرف الهآء فی هذا الجبروت الأقصی

فسبحان ربّی الأبهی

حینئذ امرت جاریة من جواریها

فسبحان ربّی الأبهی

فقالت انزلی من قصور البقآء علی هیکل الشّمس فی هذا الفضآء

فسبحان ربّی الأبهی

ثمّ التفتی الیهم فیما اسرّوه فی سرایر سرّهم الأخفی

فسبحان ربّی الأبهی

فان وجدت روایح القمیص من الغلام الّذی ستر فی سرادق النّور من ایادی الأشقیآء

فسبحان ربّی الأبهی

اذاً صیحی فی نفسک لیطّلع بذلک کلّ من سکن فی غرفات الفردوس من هیاکل الغنآء

فسبحان ربّی الأبهی

و ینزلن کلّهنّ من غرف البقآء

فسبحان ربّی الأبهی

و یقبّلن ارجلهم و ایدیهم لما طاروا فی هوآء الوفآء

فسبحان ربّی الأبهی

و لعلّ یجدن روایح المحبوب من قمیص هؤلآء

فسبحان ربّی الأبهی

حینئذ اشرقت حوریّة القرب عن افق الغرفات کاشراق وجه الغلام من افق الرّدآء

فسبحان ربّی الأبهی

و نزلت بطراز اشرقت السّموات و ما فیها

فسبحان ربّی الأبهی

تحرّکت فی الهوآء و عطّرت کلّ الأشیآء فی اراضی القدس و السّنآء

فسبحان ربّی الأبهی

فلمّا بلغت الی المقام قامت کخطّ الاستوآء فی قطب البدآء

فسبحان ربّی الأبهی

ثمّ استنشقت منهم فی الزّمان الّذی ما یجری علیه حکم الابتدآء و لا ذکر الانتهآء

فسبحان ربّی الأبهی

و ما وجدت منهم ما ارادت و هذا من القصص العلیا

فسبحان ربّی الأبهی

ثمّ صاحت و ضجّت و رجعت الی مقامها فی قصرها الأسمی

فسبحان ربّی الأبهی

ثمّ تکلّمت بکلمة سرّیّة خفیّة تحت لسانها الأحلی

فسبحان ربّی الأبهی

و نادت بین الملأ الأعلی و حوریّات البقآء

فسبحان ربّی الأبهی

تاللّه ما وجدت من هؤلآء المدّعین من نسمات الوفآء

فسبحان ربّی الأبهی

و تاللّه بقی الغلام فی ارض الغربة وحیداً فریداً بین ایادی الفسقآء

فسبحان ربّی الأبهی

و بعد ذلک صرخت فی نفسها بصریخ صرخ و تزلزل الملأ الأعلی

فسبحان ربّی الأبهی

و وقعت علی التّراب و ماتت کأنّها دُعیت و اجابت من دعاها فی لاهوت العمآء

فسبحان من خلقها من جوهر الحبّ فی قطب الجنّة العلیا

خرجت من الغرفات الحوریّات الّتی ما وقع علی جمالهنّ عین احد من اهل الجنان العلیا

فسبحان ربّنا الأعلی

و اجتمعن علیها وجدن جسدها مطروحاً علی الغبرآء

فسبحان ربّنا الأعلی

فلمّا شاهدن حالها و علمن حرفاً من قصص الغلام عرّین رؤسهنّ و شققن ثیابهنّ و لطمن علی وجوههنّ و بدّلن عیشهنّ و بکین بعیونهنّ و ضربن بأیدیهنّ علی خدودهنّ و هذا من المصایب الخفیّة الکبری

فسبحان ربّنا العلیّ الأعلی

* * *

هذا ما دعیت اللّه ربّی بلسان الرّمز و الالغاز و یقرأه من یرید ان یشرب مآء الحیوان من ایادی الفیّاض و بذلک یکشف جمال الحقیقة و یحترق حجبات المجاز

هو العزیز المحبوب

یا من تزیّن جمال قدس ازلیّتک بطراز خیط عزّ مکرمتک و تظهّر ظهورات شمس وجهتک بالنّقطة الّتی ظهرت و لاحت من جواهر اسرار غیب حکمتک فسبحانک سبحانک ما اتقن بدایع صنع ربوبیّتک فی هذا الطّراز الأعظم و ما احکم جواهر علم الوهیّتک فی هذا الکنز الأفخم الأکرم کأنّک جعلته یا الهی ابحر علمک و سفینة حکمتک بحیث قدّرت فیه کلّ ما قدّرته فی عوالم توحیدک و اسمآء قدس تجریدک فسبحانک سبحانک یا مقصودی انت الّذی احصیت معانی عزّ سلطنتک فی قمص اسمائک و بذلک عرّفت عبادک من جواهر امرک و اسرار حکمتک ثمّ اظهرت هذه الأسمآء الغیبیّة علی الألواح من النّقطة الّتی فصّلتها بقدرتک و جعلتها حاکیاً عمّن خلقته من نار محبّتک و هوآء عنایتک و اخفیت فیه ارض ارادتک لیسقی مآء العطوفة من ید عنایتک فسبحانک سبحانک ما اعظم امرک فی هذا الخیط الدّرّیّ السّودآء و هذا الحبل المنیر الأصفی فوعزّتک لولاه ما ظهرت النّقطة فی قمیص السّودیّة و ما جرت عین الحیوان فی ظلمات الغیبیّة فوعزّتک یا محبوبی صرت متحیّراً فیما خلقت بقدرتک فی سرّ هذه اللّطیفة البقائیّة و هذا الرّوح الحرکیّة کأنّک اخترته بین الموجودات و جعلته مرآةً لجمیع اسمائک و صفاتک و قدّرت له نعمة القرب و الوصال و هذا من امر ما اختصصته بأحد فی ممالک سلطنتک و مداین عزّ حکومتک الّا به لأنّی اشاهد بأنّ جواهر الأحدیّة یتنعّرون فی فراقک و هیاکل الصّمدیّة یشقّون ثیابهم فی بعدهم عن لقائک و کلّ الألوه یبکون عند ظهورات بعدک و کلّ الملوک یضجّون لدی شؤونات هجرک و اکباد المقرّبین یحترقون من نار شوقک و جواهر التّقدیس یتشهّقون فی بیدآء اشتیاقک و مرایا التّنزیه یضربون علی رؤوسهم عن بعدهم عن ساحة عزّک و منعهم عن فنآء قدسک و حرم قربک و کلّهم عموا من شدّة بکائهم و ما وقعت عیونهم علی اشراق انوار جمالک و ضجّوا الی ان ماتوا و ما فازوا بزیارة وجهک و اجلالک فوا حزناه علی ما ورد علی المقرّبین من عبادک و علی المقدّسین فی ایّامک بحیث نفس القدم عدم فی هجرک و اصل الوجود فقد فی بعده عن جوارک و صرف الظّهور سکن علی الرّماد فی فراقک و کم من لیالی یا الهی دخلوا فی الفراش رجآء لوصلک و اصبحوا فی فراقک و کم من اصباح قاموا طلباً للقائک و امسوا فی هجرانک و اخذتهم نار محبّتک علی مقام الّذی منعتهم عن کلّ راحة و اخذتهم عن کلّ مسرّة و بهجة و انّک انت مع کلّ ذلک و مع ما اطّلعت بجمیع ذلک ما مررت علیهم مرّةً و ما کشفت جمالک لأنفسهم آناً و مع ذلک کیف یقدر ان یرید قربک هذا العبد الّذی لم یکن الّا کظلّ فی ساحة قدسک او کعدم عند ظهورات عزّ قدمک و لم یکن ذکره ایّاک الّا کندآء نحل فی هوآء بهآء لاهوت قدس کبریائک او کذکر نمل فی وادی عزّ سلطانک فسبحانک سبحانک من بدایع قدرتک و ظهورات سلطنتک بحیث انقطعت ایادی الأولیآء عن ذیل ردآء عرفانک و منعت عیون الأصفیآء عن ملاحظة انوار جمالک و زیارة طلعتک فسبحانک سبحانک یا مقصودی عن ذکر الموجودات فسبحانک سبحانک یا محبوبی عن وصف الممکنات و انّی اشهد حینئذ بأنّ ذکر غیرک لن یصل الیک و وصف ما سواک لن یرد علیک لأنّ عرفانک یطیر فوق ملکوت البقآء و ذکر ما سواک مقطوع الجناح واقف فی ناسوت الفنآء فکیف یقدر ان یصعد الفنآء الی لاهوت البقآء فوعزّتک لن یقدر الّا بحولک و قوّتک و جودک و موهبتک و مع هذا المنع الکبری اشاهد بأنّک جعلت هذا الرّوح طراز وجهک و زینة طلعتک و به تظهر لطایف اسرار ملاحتک و به تستر شمس جمال قدس احدیّتک و بذلک تحیّرت و تحیّرت کلّ من فی السّموات و الأرض لا اله الّا انت العزیز الکاشف السّتّار اذاً اسألک یا الهی بهبوب اریاح رحمتک علی هیاکل المذنبین و تنزّل امطار غفرانک علی العاصین و بحبل الّذی علّقت به قلوب العاشقین و اجتذبت منه افئدة العارفین بأن لا تقطع هذا الحبل الّذی جعلته سبباً بینک و بین خلقک و لا تحرمهم عن هذا الخیط الّذی جعلته خادم جمالک و معاشر وجهک ثمّ اسألک یا الهی بأن تصفّی هوآء قلوب عبادک عن غمام النّفس و الهوی ثمّ ارتفع کلّ ما حال بینهم و بین مشاهدة انوار البقآء و انّک انت الفاضل الباذل المکرم المعطی الرّحیم الکریم

* * *

فتح

جناب حسینعلی علیه بهآء اللّه

بسمی المقدّس عن الأسمآء

یا من سمّیت بالاسمین الأعظمین ان استمع ندآء مالک الأسمآء انّه ینادیک من سجن عکّآء و یدعوک الی الأفق الأعلی المقام الّذی ینطق فیه مولی الوری الملک للّه ربّ العالمین انّا نوصیک و الّذین آمنوا بما یرتفع به امر اللّه مالک هذا الیوم البدیع قل یا معشر الأولیآء تمسّکوا بالأمانة و العفّة و الوفآء انّه یأمرکم بما ینفعکم و هو الغفور الکریم البهآء علیک و علی الّذین فازوا بهذا الذّکر الأعظم و اقبلوا الی افقه المنیر

* * *

بسمه الرّؤف العطوف

یا مهدیّ استمع ندآء من کان منغمساً فی بحر البلآء و اذا تمهله الأمواج یرفع رأسه ناظراً الی الشّرق و یقول قد اتی المحبوب اقبلوا الیه ثمّ تأخذه الأمواج و تغرقه و اذا سکنت یطلع رأسه ناظراً الی الغرب و ناطقاً بأعلی الصّوت هذا لمحبوب العالمین قد اتی لحیاتکم و ارتفاع مقامکم انتم ترکتموه فی هذه المحنة الّتی ما رأت شبهها عین الابداع انّه لهو العلیم الخبیر یا مهدیّ لعمری لو اخرق الأحجاب و ترانی فی الظّلم الّذی اکون فیه لتخرج و تصیح بین الامکان و تنسی نفسک و ما اعترتها من الأحزان ولکن سترناه فضلاً من لدن ربّک العزیز الکریم و مع تلک الحالة و هذه الأحوال اکون مشرقاً من افق الجمال و طالعاً من مطلع القدرة و الاجلال علی شأن لو ینظرنی احد یجد من اساریر جبهتی فرح اللّه و من وجنتی نور اللّه المقتدر العزیز العظیم ولو انّ المرء یفرّ من البلآء ولکن به انس البهآء فی سبیل اللّه مالک الأسمآء کذلک نلقی علیک لتدع الأحزان ورائک و تتّبع مظهر الرّحمن بین الأکوان انّ هذا لفوز عظیم دع عنک خیبتک ثمّ اعترف بما شهد لک القلم الأعلی فی الواح شتّی انّه اعترف بحبّک مولاک و نزّل لک ما فاحت به نفحة المحبوب بین الآفاق هل ینبغی الاقرار بما نزل لک او الارتیاب لا وربّک العزیز الوهّاب دع الآخر ثمّ اطمئنّ بفضل مولاک کذلک یأمرک المظلوم انّه لهو المطاع فیما اراد

بلسان پارسی بشنو در آنچه نازل شده موقن باش و از حقّ استقامت بطلب علی ما انت علیه او لم یکفک شهادة اللّه قد شهد بایمانک و اقبالک و دعوتک و نصرتک لعمری لو تعرف ما نزل لک حقّ العرفان لتطیر بأجنحة الشّوق ایّاک ان تمرّ منک رائحة الیأس کن فی الرّجآء ثمّ ارسل فی کلّ مرّة ما یتضوّع به عرف السّرور تلقآء وجه ربّک العزیز الحمید هذا ما وصّیناک به من قبل و فی هذا اللّوح المنیر اسمی از اوّل دنیا تا حین نفسی باین بلایا مبتلا نشده مشاهده در رسول اللّه نما مع قدرت ظاهره در غزوۀ خندق بعضی از اصحاب آن حضرت که بر حسب ظاهر کمال خدمت و جان‌فشانی اظهار مینمودند فی الخلآء اسرّوا بهذا القول انّ محمّداً یعدنا ان نأکل خزینة کسری و قیصر و لن یأمن احد منّا ان یذهب الی الغائط و این امر در سنین معدودات من غیر غلبۀ ظاهره و حکم ظاهر جمال قدم بین مدّعیان بوده معلوم است در اینصورت چه واقع شده و میشود طعمه یکی از اصحاب آن حضرت بود شبی زرهی سرقت نمود علی الصّباح یهود جمع شدند و باثر و علامت آن پی‌بردند و بعد از اطّلاع بین یدی حضرت حاضر معلوم است یهود عنود چه کردند حضرت توقّف فرمودند و نخواستند این ذنب بر اسلام ثابت شود چه که سبب تضییع امر اللّه مابین عباد بود بغتةً جبرئیل نازل و این آیه تلاوت نمود انّا انزلنا الیک الکتاب بالحقّ لتحکم بین النّاس بما اراک اللّه و لا تکن للخائنین خصیما و بعد طعمه اعراض نمود و مفتریاتی بحضرت نسبت داده مابین قوم که لا یحبّ القلم ان یجری علیها و بعد بارتداد تمام رجوع به مکّه نمود و نزد مشرکین ساکن و هم‌چنین مابین زبیر که بحضرت نسبت داشت و حاطب بجهت آب و زمینی گفتگو شد تا آنکه بمحاکمه خدمت حضرت حاضر شدند حضرت فرمودند یا زبیر اذهب و اسق ارضک در این اثنا حاطب بکلمه‌ئی تکلّم نمود مشعر بر اینکه حضرت از حقّ میل نموده‌اند این آیۀ مبارکه نازل فلا وربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی انفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً بعد بیرون آمدند عمّار یاسر و ابن مسعود سؤال نمودند لأیّ نفس صدر الحکم حاطب بکمال استهزاء و سخریّه و غمز حاجب اشاره نمود به زبیر چند نفر یهودی در آن مقام حاضر گفتند قاتل اللّه هؤلآء این چه گروهی هستند که گواهی داده‌اند برسالت این رجل و حکم او را متّهم میدارند در این اثنا عمّار یاسر فرمود بخدای محمّد سوگند که اگر محمّد فرماید خود را بکش بکشم و ثابت بن قیس و ابن مسعود هم بهمین کلمه تکلّم نمودند این آیه نازل و لو انّا کتبنا علیهم ان اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه الّا قلیل منهم و لو انّهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیراً لهم و اشدّ تثبیتاً و در مقام دیگر مابین یکی از یهود و صحابه نزاع واقع شد یهودی بمحاکمۀ حضرت اقبال نمود و مسلم به کعب بن اشرف مایل باصرار یهودی خدمت حضرت حاضر شدند و صدر الحکم للیهودی و بعد نزلت هذه الآیة أ لم تر الی الّذین یزعمون انّهم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطّاغوت و قد امروا ان یکفروا به و یرید الشّیطان ان یضلّهم ضلالاً بعیداً و مقصود از طاغوت در این مقام کعب بن اشرف بوده بعد مسلم اعراض نموده مذکور نمود که میرویم نزد عمر بن خطّاب بعد از حضور تفصیل را ذکر نمودند فقال عمر ان اصبر الی ان آتیک دخل البیت و اخذ السّیف و رجع و ضرب عنقه و قال هذا جزآء من لم یرض بما حکم به رسول اللّه فلمّا بلغ الرّسول سمّاه بالفاروق و من ذلک الیوم لقّب بهذا الاسم از این اذکار همچه معلوم میشود که الیوم قلم اعلی بتفسیر قرآن و شرح نزول مشغول است هذا حزن فوق حزن اگرچه ونفسه الحقّ لم‌یزل و لایزال ذکر اصفیای حقّ و آثار ایشان محبوب بوده اشتاق ما نسب الیهم و ما تفوّه به السنهم و ذکر ما ظهر فی ایّامهم حزن نظر بآن است که در کلّ اعصار بر مظاهر حقّ اینگونه بلایا وارد شده و دیگر ایّام چنین اقتضا نموده که مصلحةً این اذکار از قلم مختار جاری تا آن جناب و احبّای حقّ از تلویح کلمات منزل آیات و محبوب ارضین و سموات برشحی از طمطام بحر بلایای وارده بر او مطّلع شوند باری نرجع القول فیما کنّا فیه بعد از فتح مکّه غزوۀ حنین که مابین مکّه و طایف است واقع بعد از فتح و نصرت اموال کثیره خدمت حضرت جمع شد از قبیل اباعر و اغنام و غیره حضرت باعاظم اهل مکّه مثل ابوسفیان و غیره هر یک صد ناقه عنایت فرمودند و ما دون هؤلآء اربعین عنایت شد شخصی عرض نمود لا اراک ان تعدل فغضب الرّسول و قال ان لم یکن العدل عندی فعند من و در این مقام انصار مکدّر شدند چه که از همه فقیرتر بودند و از آن غنائم حضرت چیزی بایشان عنایت نفرمودند فلمّا اخذهم سوء الظّنون و الأوهام اخذتهم ید عنایة ربّک مالک الأنام قال الرّسول روح من فی الملکوت فداه اما ترضون یا انصاری بأنّهم یرجعون مع الأباعر و الأغنام و انتم ترجعون مع رسول اللّه باری ای عبد ناظر اگر بخواهم جمیع آنچه وارد شده بنصّ آیات الهیّه ذکر نمایم یطول الکلام و نبعد عن المرام مقصود آنکه مع اقتدار ظاهره و اتّصال حکم باطن بظاهر این همه بلایا بر ایشان وارد شده و حال آنکه حدود ظاهره را جاری میفرمودند چنانچه در یک روز هفتصد نفر را گردن زدند و این در غزوۀ بنی قریظه بوده و تفصیل او آنکه بعد از غزوۀ خندق جبرئیل نازل و عرض نمود یا رسول اللّه یأمرک ذو امر عظیم بأن تصلّی العصر و اصحابک عند بنی قریظه و امر النّبیّ اصحابه بما امر فخرج و معه الأصحاب الی بنی قریظه فلمّا بلغوا احاطهم جند اللّه و اخذ قلوبهم الرّعب عند ذلک سأل الأوس رسول اللّه فی اطلاقهم کما اطلق بنی قینقاع حلفآء الخضرج مجملاً آنکه اوس و خضرج دو طایفه بودند و مابین ایشان در تمام ایّام قتال و حرب قائم الی ان قام الرّسول و ظهر بالحقّ جمعهما الاسلام لذا باین دو طایفه در اکثر مواقع بیک منوال حکم میشد و بنی قریظه حلفاء اوس بود و چون حضرت از قبل بنی قینقاع را که از حلفاء خضرج بودند بوساطت بعض منافقین که در ظاهر دعوی اسلام مینمودند و از صحابه محسوب عفو فرمودند بنی قریظه هم همان قسم رجا نمودند قال الرّسول روح ما سواه فداه أ لا ترضون بما یحکم فیهم سعد بن معاذ و انّه کان سیّد الأوس فقالوا بلی ولکن سعد مذکور علیه رشحات النّور بسبب جرحی که در غزوۀ خندق بایشان رسیده بود از حضور ممنوع بودند مخصوص حضرت فرستادند و او را بزحمت تمام حاضر ساختند فلمّا حضر اخبروه بما امر به رسول اللّه قال سعد انا احکم بأن یقتل رجالهم و یقسم اموالهم و تسبی ذراریهم و نسائهم قال الرّسول قد حکمت بما حکم به اللّه فوق سبعة ارقعة و بعد رجع النّبیّ الی المدینة و عمل بهم الجند کما حکم به سعد ضربوا اعناقهم و قسموا اموالهم و سبوا نسائهم و ذراریهم در دو یوم هفتصد نفر را گردن زدند مع قدرت ظاهره و باطنه و شوکت الهیّه متّصلاً بعضی مرتدّ و بعضی رجوع باصنام و بعضی بانکار صرف راجع و مشغول

و این مظلوم در دیار غربت جمیع عالمند که کلّ ملوک معرض و جمیع ادیان مخالف حال معلوم است چه بلایائی وارد شده و میشود مثلاً اگر بنفسی گفته شود لا تشرب الخمر و لا تقل ما لا اذن به اللّه فوراً قیام مینماید بمفتریاتی که شبه آن در ارض تصوّر نشده چنانچه دو نفس خبیثه را بعد از ارتکاب منهیّات لاتحصی طرد نمودیم قسم بآفتاب عزّ تقدیس بطغیانی ظاهر شدند که شبه آن در ابداع ظاهر نشده جمیع افعال مذمومۀ منهیّۀ خود را در نزد جمیع اهل بلد بحقّ نسبت داده‌اند علیهم ما علیهم حال تفکّر نمائید ضرّ در چه مقام است و بلا بچه رتبه یفعلون ما یشاؤون و یحکمون ما یریدون الّا الّذینهم آمنوا باللّه و استقاموا امر این ارض بسیار شدید است لوح صامصون را ملاحظه نمائید و هم‌چنین الواحی که در سنین قبل نازل شده و اخبار ما یأتی در آن مذکور این همه امور بنفس حقّ راجع مع‌ذلک در کمال سرور و ابتهاج مشغول بما امر به بین العباد بوده و هست لذا آن جناب نباید از بعض امور مکدّر باشند امش علی قدم ربّک هذا حکم اللّه من قبل و من بعد اتّبع و کن من العاملین هر قدر مظلوم واقع شوید احبّ بوده و هست اتّباعاً لمظلومیّة مولاک

کبّر علی وجه ابن اخیک من قبل هذا المظلوم الغریب قل یا علی قبل اکبر قد اشتعلت نار بأنامل ربّک و اشتعلت منها الآفاق ولکنّ النّاس فی حجاب عظیم تقرّب بقلبک الیها خالصاً لوجه اللّه لعمری بها یوقد فی قلبک سراج محبّته علی شأن لا تطفئه الأریاح و لا بحور السّموات و الأرضین اشکر ربّک بما تقرّبت و دخلت و حضرت و توجّه الیک لحاظ ربّک العزیز العلیم اعرف قدر هذا الفضل قم بثنائه بین العالمین هل یحزنک بعد لقآء ربّک من شیء هذا لا ینبغی لک اقنع بحبّی و تمسّک به انّه یکفیک لو کنت من العارفین انّک لو تغفل انّه لا یغفل عنک و یذکرک بما وجد منک عرف القمیص و یعطیک ما اراد انّه لهو الغفور الرّحیم استقم علی الأمر لعمری لا یعادلها ما خلق فی الأرض و کن من الرّاسخین ثمّ اذکر الأنیس قل انت فی الغربة و ربّک هو الغریب و الفرق لیس عندک من یؤذیک او یعذّبک او یتکلّم بالسّوء ولکن هذا الغریب قد وقع بین ایدی الظّالمین یفعلون به ما یریدون و یتکلّمون فیه ما یشاؤون و یحکمون علیه ما لا حکم به المعرضون فی القرون الأوّلین اشکر ربّک فی هذه الحالة کما اشکر فی هذه البلیّة کذلک یأمرک اشفق العباد بک و ارحمهم الیک انّه لهو المشفق الغفور الکریم لا تحزن من شیء ان اثبت علی الأمر و قل لک الثّنآء یا مثنی المخلصین نفسی لسجنک الفدآء و غربتک الفدآء یا ایّها المظلوم بین ایدی الفاجرین ان رأیت اللّذین حضرا لدی الوجه و وجدت منهما عرف اللّه کبّرهما من قبلی و بشّرهما بهذا الذّکر المنیع انّما البهآء علیکم و علی الّذینهم تمسّکوا بالحقّ و العدل من لدن عزیز قدیر و الحمد للّه ربّ العالمین

* * *

بسمی الشّاهد العلیم

یا میر یذکرک المظلوم فی حین احاطته الأحزان بما اکتسبت ایدی الّذین انکروا حجّة اللّه و برهانه و کفروا بنعمائه الا انّهم فی غفلة و ضلال انّک لا تحزن من شیء ان افرح بهذا الذّکر الأعظم الّذی اذا جری من قلمی ذکرک الملأ الأعلی و اهل ملکوت الأسمآء کذلک یبشّرک مولی الوری لتکون من الشّاکرین

یا احبّائی فی الجاسب قد ورد علیکم فی سبیل اللّه ما ورد علینا سوف یفنی ما عند القوم و یبقی ما عند اللّه مالک یوم المآب انّا کنّا معکم و سمعنا صریخکم و ضجیجکم انّه لا یعزب عن علمه من شیء یسمع و یری و هو العزیز البصّار طوبی لمن وفی بمیثاقی و سمع ندائی و اقبل الی ملکوتی و فاز بالصّبر فیما ورد علیه فی سبیل اللّه فالق الأصباح انّا نبشّرکم بعنایة اللّه و فضله و نکبّر علی وجوهکم من هذا المقام البهآء الظّاهر من افق سمآء سجنی علیکم و علی الّذین فازوا بالاستقامة الکبری قاموا و قالوا اللّه ربّنا و ربّ من فی الأرضین و السّماوات انتهی الحمد للّه فیض فیّاض بمقامیست که فی‌الحقیقه از ذکر و بیان خارج است احدی بر احصاء بحور رحمت و شموس الطافش قادر نه انّه یعلم ما یفعل و یعرف ما یقول و هو الحقّ علّام الغیوب

* * *

قائن

جناب نبیل قبل علیّ علیه بهآء اللّه

بسم اللّه الأقدس الأعظم الأکبر الأعزّ الأجلّ الأکرم الأفرد الأوحد المتعالی الممتنع العزیز المنیع

یا نبیل قبل علیّ علیک بهائی و ذکری و ثنائی طوبی لک بما حضرت لدی الوجه و سمعت ندآء ربّک ربّ العالمین و فزت بما اراد لک انّه لهو الحاکم علی ما یرید یا نبیل قد حبس الغلام و ارتفع نعیب الغراب سوف تسمعه من اکثر البلاد اذا سمعت ولّ وجهک شطر اللّه المقدّس العزیز المحبوب قل

وجّهت وجهی الیک یا من توجّهت الیک افئدة الأصفیآء و لاحت بک وجوه المرسلین اشهد انّک کنت مستویاً علی عرش التّوحید لیس لک ندّ فی الابداع و لا شبه فی الاختراع من یدّعی بعدک امراً انّه من المفترین

قل یا قوم تمسّکوا بهذا الحبل المتین انّا نهیناکم عن الأوهام و امرناکم بالتّوجّه الی سلطان الغیب و الشّهود الّذی اشرق من افق الاقتدار انتم اتّبعتم اهوائکم و تمسّکتم بأوهام انفسکم و ظننتم ربّکم غافلاً عنکم لا ونفسی عندی علم ما کان و ما یکون یشهد بذلک من عرف نفسی و قرأ ما نزل من لدن علیم خبیر انّا دارینا مع العباد علی شأن ظنّوا ما ظنّوا الا انّهم من الغافلین قل ایّاکم ان تشرکوا باللّه باسمی ارتفعت اعلام التّوحید و ظهرت آیات التّجرید انّه لهو الفرد الواحد المقتدر القدیر

ای نبیل حلم حقّ بمقامی است که بعضی از عباد خود را عالم و عاقل و حقّ را غافل شمرده‌اند هذا خسران مبین حرکت نمیکند شیئی مگر باذن و ارادۀ او و خطور نمینماید در قلوب امری مگر آنکه حقّ باو محیط و عالم و خبیر است بسا از نفوس که ارتکاب نمودند آنچه را که منهیّ بوده و مع علم بآن از حقّ جلّ فضله اظهار عنایت و مکرمت بر حسب ظاهر مشاهده نموده‌اند و این فقره را حمل بر عدم احاطۀ علمیّۀ الهیّه کرده‌اند غافل از آنکه اسم ستّارم هتک استار را دوست نداشته و رحمت سابقه حجبات خلق را ندریده ای علیّ لعمری اسم غفّارم سبب تعویق عقاب بوده و اسم وهّابم علّت تأخیر عذاب تفصیل این ظهور اعظم ذکر نشده الّا علی قدر معلوم ناس اگر در ما نزل فی البیان درست تفکّر نمایند برشحی از طمطام این بحر مرزوق خواهند شد آنچه تأکیدات که در اقرار عباد از سماء ارادۀ مالک ایجاد در بیان نازل شده نظر بآن بوده که شجرۀ ربّانیّه و سدرۀ الهیّه و قرّۀ اعین ظهورات صمدانیّه را مشهود و موجود ملاحظه میفرمودند والّا بکلمه‌ئی از آنچه نازل شده تکلّم نمیفرمودند در این مقام بیان رحمن را بالمشافهه استماع نمودی متوهّمین بسیارند و هر یک بوهمی مبتلا شده‌اند ناس را از موهوم منع نمودیم که بسلطان شهود تمسّک جویند بعضی باوهامات نفسانیّۀ خود تمسّک جسته‌اند و تشبّث نموده‌اند در تیه وهم سایرند و خود را از اهل مکاشفه دانسته‌اند و در مفازۀ غفلت ماشیند و خود را از فارسان میادین شهود شمرده‌اند لعمری انّهم من المتوهّمین انّهم من الهائمین انّهم من الغافلین انّهم من الصّاغرین و آنچه را که صبیان ادراک نموده‌اند هنوز بآن نرسیده‌اند چه که هر صبیّی عالم است بر اینکه اگر هر روز ظهوری ظاهر شود اوامر الهیّه و احکام ربّانیّه مابین بریّه معطّل و معوّق و بی‌نفاذ خواهد ماند

بگو ای قوم اگر هوی شما را از مشرق هدی منع نمود اقلّاً از انصاف تجاوز ننمائید اگر نفسی فی‌الجمله منصف باشد هرگز بکلمه‌ئی که سبب تفریق ناس و اختلاف احباب شود تکلّم نمینماید بلکه بتمام همّت و قدرت در ارتفاع اسم اعظم سعی بلیغ و جهد منیع مبذول میدارد لعمری هم راقدون لو تراهم بعینی لتجدهم من المیّتین در حین مهاجرت از عراق اکثری از عباد را اخبار نمودیم بما ظهر و یظهر چنانچه اگر الواح منزله قرائت شود کل تصدیق مینمایند آنچه را که در این لوح از قلم صادق امین جاری شده قل یا قوم لو تریدون مآء الحیوان تاللّه انّه قد جری باسمه العلیّ الأبهی طوبی للشّاربین و لو تریدون الاقتدار انّه اشرق من افقی تعالی ربّکم و ربّ العالمین لو تریدون الآیات انّها ملأت الآفاق خافوا و لا تکوننّ من المتوهّمین لو تریدون البیّنات انّها بکینونتها قد ظهرت و اشرقت فی کلّ یوم من هذا الأفق المبین قل ان اجذبوا العباد بهذا الاسم الّذی به ظهرت الصّیحة و حقّقت السّاعة و اخذت الزّلازل کلّ القبائل و انفطرت السّمآء و انشقّت الأرض و نسفت الجبال و ظهر ما نزل فی الواح اللّه المقتدر الملک العزیز العظیم من یدّعی مقاماً و جذباً و ولهاً و شوقاً بغیر هذا الاسم انّه من الأخسرین ولو یتکلّم بکلّ البیان او یفجّر الأنهار من الأحجار و یسخّر الأریاح و یمطر السّحاب کذلک نزّلنا الأمر فی هذه اللّیلة المبارکة الّتی ینطق فیها لسان القدم باسمه الأعظم و جری کوثر البیان من فم ربّک الرّحمن اذا فزت قم ثمّ ارفع یدیک قل لک الحمد یا اله من فی السّموات و الأرضین

ای نبیل بنصایح مشفقانه و مواعظ حسنه از قبل این مسجون احباب را تکبیر بلیغ منیع برسانید و بگوئید الیوم یوم نصرت امر اللّه است بحکمت و بیان ناظر باصل امر باشید و از دونش معرض که شاید سبب هدایت و اجتماع امم بر شاطی بحر اعظم گردید هیچ فضلی باین فضل معادله ننموده و نمینماید ظهور قبلم و مبشّر جمالم جمیع بیان را در این ظهور اعظم معلّق بکلمۀ بلی فرموده و کلمه‌ئی از سماء مشیّتش نازل نشده مگر آنکه از آن کلمه نفحۀ قمیص حبّم استنشاق شده و میشود ناس را از انکار بالمرّه نهی فرموده‌اند و حال آنکه مدّعیان کذبه بسیار مشاهده میشوند و در هر وقت بوده و خواهند بود و احدی تفکّر در این ننمود که آیا سبب چیست و علّت چه که جمیع را امر فرموده‌اند که در آن یوم به بیان و ما نزل فیه از جمال قدم محجوب نمانند طوبی للعارفین طوبی للمتفرّسین طوبی للمتوسّمین طوبی للفائزین لعمری این نبوده مگر آنکه مشاهده میفرمودند که لسان قدم در قلب عالم بأنّه لا اله الّا انا ناطق است اگر در بحر این بیان تفکّر نمایند و تغمّس کنند بر علّت تأکیدات لانهایه که در بیان از قلم امر نازل شده مطّلع میشوند عرفان این مقام مفتاح علوم حقّ است بر کل لازم است جهد نمایند که شاید بآن فائز گردند و بیقین کامل شهادت دهند قد ظهر محبوب العالمین بگو ای منصفین الیوم یومی نیست که باوهام انفس خود ناس را متوهّم نمائید و از شاطی احدیّه محروم کنید الیوم یومی است که باین اسم اعظم مابین امم ندا نمائید سخّروا العالم بهذا الاسم الممتنع المنیع اینست حقّ و ذکر حقّ و بیان حقّ و نیست بعد از او مگر گمراهی آشکار انشآءاللّه باید بکمال خلق تبلیغ فرمائید نزاع و جدال و محاربه و فساد جمیعاً در این ظهور اعظم نهی شده هذا من فضله علی الأمم ولکنّ النّاس اکثرهم لا یفقهون

بگو ای عباد امر اللّه را لعب صبیان مشمرید و از احاطۀ علمیّۀ الهیّه غافل مباشید جمیع بوجه منیر و لسان صادق و قلب پاک و استقامت تمام و امانت صرف و تقدیس بحت و تنزیه باتّ مابین بریّه مشهود باشید و بذکر و ثنای حقّ ناطق کمر خدمت محکم نمائید که شاید در قرّۀ عین ایّام اللّه بخدمتی فائز گردید و مرتکب نشوید اموری را که ضرّش بر شما و عباد اللّه وارد شود سبب هدایت باشید قولاً و فعلاً اینست نصح اعظم که از قلم قدم جاری شده چندین سنه حمل بلایا و رزایا نمودیم تا آنکه امر اللّه مابین ما سواه مرتفع و ظاهر شد حال سبب تضییع آن مشوید و ذیل مقدّس را بطین اوهام انفس غافله میالائید فوالّذی اقامنی مقامه لمن فی السّموات و الأرض که آنی ملاحظۀ خود را ننمودیم لم‌یزل و لایزال طرف ابهی بافق امر متوجّه نظر بعزّت امر ذلّت کبری را قبول نمودیم و ما اردت نفسی بل نفس اللّه لو کنتم من العارفین و ما اردت امری بل امر اللّه لو کنتم من المنصفین وعمری امره امری و امری امره طوبی للعارفین ولکن از برای حقّ نفوسی است که ندای ما سواه را طنین ذباب دانند و من فی العالم را معدوم مشاهده نمایند و از شطر قدم و منظر اکبر نظر بازندارند ایشانند اهل بهاء و ساکنین فلک حمراء علیهم ذکر اللّه و ثنائه و ثنآء الملإ الأعلی

ای نبیل قبل علیّ بعضی از ناس بسیار بی‌انصاف مشاهده میشوند در حسن بجستانی مشاهده نما وقتی در عراق بین یدی حاضر و در امر نقطۀ اولی روح ما سواه فداه شبهاتی بر او وارد چنانچه تلقاء وجه معروض داشت و جواب بالمواجهه از لسان مظهر احدیّه استماع نمود از جمله اعتراضاتی که بر نقطۀ اولی نموده آنکه آن حضرت در جمیع کتب منزله حروف حیّ را باوصاف لاتحصی وصف نموده‌اند و من یکی از آن نفوس محسوبم و بنفس خود عارف و مشاهده مینمایم که ابداً قابل این اوصاف نبوده و نیستم نفس اوصاف سبب ریب و شبهۀ او شده و غافل از آنکه زارع مقصودش سقایۀ گندم است ولکن زؤان بالتّبع سقایه میشود جمیع اوصاف نقطۀ بیان راجع است به اوّل من آمن و عدّة معدودات حسن و امثال او بالتّبع بماء بیان و اوصاف رحمن فائز شده‌اند و این مقام باقی تا اقبال باقی والّا باسفل مقرّ راجع

اینست که میفرماید بسا از اعلی شجرۀ اثبات در ظهور نیّر اعظم از ادنی شجرۀ نفی محسوب میشوند الأمر بید اللّه انّه لهو الحکیم العلیم اوصاف حضرت نظر بآن بوده که این نفوس بر حسب ظاهر بکلمۀ بلی فائز شدند ولکن جمیع را تصریحاً معلّق و منوط باین ظهور اعظم فرموده‌اند ان رأیته ذکّره من قبلی لعلّک تجده من الرّاجعین الی الله الّذی خلق کلّ شیء بأمر من عنده انّه ولیّ المقبلین قل ان انصف یا عبد تاللّه لو تنصف و تتفکّر فیما نزل فی البیان لتصیح باسمی و ثنائی بین العالمین مخصوص میفرماید به بیان و ما نزل فی البیان و حروفات آن از مظهر رحمن محتجب نمانید چه که کلّ بیان ورقه‌ایست از آن رضوان حقیقی در امر نقطۀ اولی هم مستقیم نبوده همیشه مضطرب و متزلزل مشاهده میشده عسی اللّه ان یعرّفه مطلع امره و یقرّبه الیه انّه علی کلّ شیء قدیر مخصوص در بیان بحروفات حیّ خطاباتی فرموده‌اند که اگر عارف بآن شوند البتّه خود را هلاک نمایند که مباد کلمه‌ئی از مصدر الوهیّه نازل شود که رایحۀ عدم رضا در حقّ ایشان استشمام گردد بگو ای حسن تفکّر لتعرف لعلّک تجد الی المحبوب سبیلاً بر او لازم کتاب بدیع که باسم یکی از احباب از مطلع بیان ربّ الأرباب نازل شده بسیار ملاحظه نماید لعلّه یتّخذ المقصود لنفسه محبوبا عجب است که بحرفی از بیان فائز نشده‌اند و تفکّر در تأکیدات لاتحصی که از معین قلم اعلی جاری شده ننموده‌اند لعمری لو یتفکّرون لیعرفون میفرماید اگر نفسی بیک آیه ظاهر شود ابداً تکذیب او نکنید و اگر ادّعا نماید نفسی من ‌غیر برهان تعرّض ننمائید این بسی واضح و مشهود است چون طلعت احدیّه مطلع ظهورات عزّ صمدانیّه را مشهود ملاحظه میفرمودند و عالم بآن بودند که احدی جز آن طلعت قدم قادر بر ندا نخواهد بود لذا کل را تربیت فرمودند که بر این شریعه جمع شوند و بشأنی در آیات منزله تأکید فرموده‌اند که از برای احدی مجال توقّف و اعتراض باقی نمانده والّا ابداً بامثال این کلمات تکلّم نمیفرمودند چنانچه حال قلم قدم و اسم اعظم میفرماید اگر نفسی بکلّ آیات ظاهر شود قبل از اتمام الف سنة کاملة که هر سنۀ آن دوازده ماه بما نزل فی الفرقان و نوزده شهر بما نزل فی البیان که هر شهری نوزده یوم مذکور است ابداً تصدیق منمائید در یکی از الواح نازل من یدّعی امراً قبل اتمام الف سنة کاملة انّه کذّاب مفتر نسأل اللّه ان یؤیّده علی الرّجوع ان تاب انّ ربّک لهو التّوّاب و ان اصرّ علی ما قال یبعث علیه من لا یرحمه انّ ربّک شدید العقاب چه که ضرّ این نفوس بحقیقت شجرۀ ربّانیّه راجع و سبب اختلاف و جدال و نزاع و تزلزل قلوب ضعیفه و عدم استقرار امر مابین بریّه بوده و خواهند بود فاسأل اللّه ان یعرّفهم انفسهم و یؤیّدهم علی ما اراد انّ ربّک لهو الغفور الرّحیم

بگو امر اللّه را لغو مدانید ای صاحبان ذایقه بحر عذب فرات در امواج بملح اجاج قانع مشوید در بیانات رحمانی تفکّر نمائید و ببصر حدید در آن نظر کنید که شاید برشحی از بحر معانی که در بیان مستور است فائز شوید و در این فجر روحانی خود و عباد را از هبوب اریاح قمیص رحمانی محروم ننمائید قسم بساذج قدم انّ البهآء ینوح علیکم و یبکی لکم و ما اراد لنفسه شیئاً و قبل ضرّ من علی الأرض کلّها لخلاصکم و نجاتکم و اقبالکم الی اللّه العزیز الحمید کذلک القینا علیک لتبلّغ امر مولاک بالحکمة و البیان انّه یؤیّدک و انّه لهو المستعان البهآء علیک و علی ابنک و علی الّذین یسمعون قولک فی امر ربّک العزیز المنّان

* * *

هو

یا نفحات الارض و اسرارها و اوراق السّدرة و اثمارها طوبی لکنّ قد اتّخذتنّ لانفسکنّ فی ظلّ عنایة ربّکنّ مقاماً علیّاً و مقاماً کریماً

* * *

ب‌ش

ورقة‌الفردوس علیها بهآء اللّه الأبهی

اللّه ابهی

یا ورقة‌الفردوس انّ المکنون اتی بالحقّ و القوم لا یفقهون و المخزون قد ظهر بالفضل و النّاس هم لا یشعرون قد انار الأفق الأعلی بظهور مالک الوری ولکنّ القوم لا یعرفون هذا هو الّذی بشّر به کتب القبل و خضع لاسمه ملکوت الأسمآء یشهد بذلک من عنده کتاب مشهود انّ البیان و ما نزّل فیه کخاتم فی اصبعی یشهد بذلک اهل الفردوس و عن ورائها عباد مکرمون طوبی لقویّ ما اضعفه نعیق الفجّار و لقائم ما اقعدته ضوضآء کلّ جاهل مردود بشّری عبادی بذکری و عنایتی الّتی سبقت الوجود یا امآء الرّحمن فی البلدان انّا ذکرنا کلّ واحدة منکنّ بما لا تعادله الخزائن و الکنوز و نأمرکنّ بالاستقامة الکبری علی هذا الأمر الّذی به زلّت اقدام الّذین اعرضوا عن الحقّ اذ اتی بسلطان مشهود طوبی لعبد فاز بالمقصود و لأمة آمنت باللّه المهیمن القیّوم البهآء المشرق من افق سمآء رحمتی علیک و علیهنّ و علی کلّ امة اقبلت و سمعت و اجابت اذ ارتفع النّدآء بین الأرض و السّمآء و سرع الموحّدون الی افق الظّهور

* * *

ق

ورقة ضلع جناب نبیل ابن نبیل الّذی صعد الی اللّه

هو المعزّی المشفق الکریم

یا ورقتی قد ورد علیک ما تغبّرت به الوجوه و ذابت به الأکباد نسأل اللّه ان یعزّیک و یسلّیک و ینزل علیک ما یبدّل الحزن بالفرح و یزیّنک بطراز الصّبر الجمیل و الاصطبار الّذی وصّی به عباده فی التّنزیل یا امتی اعلمی انّ الموت باب من ابواب رحمة ربّک به یظهر ما هو المستور عن الأبصار و ما الموت الّا صعود الرّوح من مقامه الأدنی الی المقام الأعلی و به یبسط بساط النّشاط و یظهر حکم الانبساط الأمر بید اللّه مولی العالم و الاسم الأعظم الّذی به ارتعدت فرائص الأمم نسأل اللّه تبارک و تعالی ان یعرّف الکلّ ثمرات الصّعود و آثار الخروج من هذه الدّنیا الی الرّفیق الأعلی لعمری انّ الموقن بعد صعوده یری نفسه فی راحة ابدیّة و فراغة سرمدیّة انّ اللّه هو التّوّاب الکریم و هو الغفور الرّحیم

* * *

هو السّامع

یا ولیّ علیک بهائی و عنایتی انّ لحاظی من افقی توجّه الیکم و النّور اشرق من افق اللّوح فضلاً لکم قل سبّوح قدّوس ربّنا ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع

* * *

س

جناب ملّا یحیی علیه بهآء اللّه

هو المهیمن علی الأسمآء

یا یحیی تحرّک قلمی الأعلی بین الوری فی العشیّ و الاشراق و دعا الکلّ الی اللّه مولی الأسمآء و فاطر السّمآء الّذی اتی من سمآء الفضل بقدرة ما غلبتها سطوة الفجّار قد حضر العبد الحاضر و ذکرک ذکرناک بما لا تعادله الأذکار انّا ذکرناک من قبل و فی هذا الحین الّذی انار افق سمآء برهانی بنیّر المعانی و البیان خذ کتاب اللّه بقوّة و ضع ما عند مطالع الظّنون و الأوهام طوبی لک و لمن سمع قولک فی امر اللّه ربّ الأرباب انّا نذکر فی هذا المقام ابنک الّذی سمّی بغلام قبل حسین و ابنک الآخر الّذی فاز بأنوار العرفان فی المآب و نکبّر علی وجه ضلعک و بناتک اللّائی آمنّ بالعزیز الوهّاب الّذی باسمه ماج بحر البیان فی الامکان و سرت نسمة اللّه علی البلدان البهآء المشرق من افق سمآء عنایتی علیکم و علی کلّ عبد قام علی نصرة الأمر بخضوع و اناب و الحمد للّه مالک المبدء و المعاد

* * *

برجیک

جناب یوسف

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

یا یوسف انّ المظلوم یوصیک بالملّة البیضآء و الشّریعة الغرّآء نسأل اللّه تعالی ان یؤیّدک بما یحبّ و یرضی و یجعلک من المتمسّکین بالعروة الوثقی انّه مالک العرش و الثّری و مولی الآخرة و الأولی و الصّلوة و السّلام علی من تجدّد العالم و ظهر منه کلّ شیء قل

اسألک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء بأسمائک الحسنی و بمطلع علمک الّذی به انتهت نفحات الوحی و رفعت رایات التّوحید بأن تؤیّدنی علی العمل بما انزلته فی کتابک و بما یظهر به شأن الانسان فی الامکان انّک انت المقتدر علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم

* * *

هوالأبهی

یشهد المظلوم انّه لا اله الّا هو المهیمن القیّوم لم یزل کان غیباً فی ذاته و الّذی ینطق الیوم ینطق من عنده انّه لا اله الّا انا العزیز المحبوب انّما الظّهور یظهر من لدی الغیب و الغیب یثبت حکمه بالظّهور اذاً اشرقت شمس التّوحید من افق التّجرید طوبی لقوم یعرفون قل لا یعرف الغیب الّا بهذا المشهود تبارک الودود الّذی اتی فی یوم الموعود

ح‌س تخلّق بأخلاقی ثمّ اتّبع سبیلی علی شأن لا تمنعک الدّنیا و ما فیها عن النّظر الی منظر ربّک الکریم

* * *

میرزا حسین نجّار

هو المشفق المشوّق الحکیم

یک اسم از اسماء الهی صانع است و صنعت را بسیار دوست داشته و میدارد لذا هر یک از عباد مظهر این اسم واقع شود لدی المظلوم محبوبست و صناعت دفتریست از دفاتر علوم الهی و کنزیست از خزائن حکمت ربّانی و این علمی است با معنی چه که بعضی از علوم از لفظ ظاهر و بلفظ منتهی و راجع طوبی لک یا حسین بما ظهر منک ما حضر لدی الوجه و فاز بطراز قبول علّق به کلّشیء فی کتاب اللّه العلیم الخبیر ان احمد اللّه بهذا الفضل ثمّ اشکره فی اللّیالی و الأیّام انّه ایّدک و عرّفک و علّمک هذا الصّنع الحکیم

انّا نذکر فی هذا المقام اباک الّذی صعد الی اللّه فی هذا السّجن العظیم طوبی له بما اقبل الی الزّورآء و سمع ندآء المظلوم اذ کان منادیاً بین السّمآء و الأرض و داعیاً الی اللّه ربّ العالمین طوبی له بما فاز بهذا الذّکر الأعظم و شهد بما شهد اللّه انّه لا اله الّا هو الفرد الخبیر و نذکر ابنه الحسین الّذی دخل السّجن مع مظهر الأمر و فاز بما لا فاز به اکثر الخلق و نسئله تعالی بأن یکفّر عنه الذّنوب و یغمسه فی بحر الغفران انّه لهو الغفور الرّحیم و نذکر ابنه الآخر و نبشّره بفضل اللّه و رحمته و نسئله تعالی بأن ینزل علیه امطار سمآء رحمته الّتی سبقت من فی السّموات و الأرضین البهآء علیکم یا اولیآء اللّه فی الأرض انتم الّذین وفیتم بالمیثاق و صبرتم فی البأسآء و الضّرّآء و فزتم بما کان مسطوراً فی صحف اللّه العزیز الحمید

و نذکر فی هذا المقام عمّک الّذی سمّی بأحمد و نسئله تعالی بأن یسقیه فی کلّ الأوان کوثر الحیوان و ما جری عن یمین عرشه العظیم یا احمد ان افرح بما یذکرک المظلوم الّذی طرد و نفی و بلی و حبس و سجن فی سبیل اللّه مالک هذا السّجن المبین البهآء المشرق من افق البقآء علیک و علی الّذین شربوا الرّحیق باسم ربّهم العزیز الکریم

نوصیک یا حسین و امّک بما ینبغی للانسان کذلک یعلّمک العلیم کبّر من قبلی علی وجهها و بشّرها بذکری ایّاها و انا المظلوم الغریب

* * *

هو الظّاهر الباهر المبیّن العلیم الخبیر

یک تجلّی از تجلّیات اسم کریم بر ارض پرتو افکند نعمت ظاهر مائده نازل بحر جود موّاج و یک تجلّی از تجلّیات اسم علیم بر عالم اشراق نمود کل بطراز علم مزیّن و منادی عزّت از یمین عرش عظمت بکلمۀ مبارکۀ کلّ شیء احصیناه کتاباً ناطق یا معشر البشر اسمعوا ما ارتفع من شطر منظر اللّه الأکبر تاللّه هذا یوم فیه ظهر کلّ امر مستتر و به برزت السّاعة و انشقّ القمر ایّاکم ان تمنعکم حجبات من اعرض و کفر او تخوّفکم سطوة اصحاب السّقر الّذین بدّلوا نعمة اللّه کفراً و اعرضوا عن الرّحیق و الکوثر یا قوم اتّقوا اللّه و لا تعترضوا علی الّذی بنوره اشرقت الأرض و السّمآء و به ظهر حکم القدر انّه اتی لنجاتکم و تقرّبکم الی اللّه ربّ العرش العظیم و الکرسیّ الرّفیع انّه لو یرید ان یزیّن الأشیآء کلّها بطراز الأسمآء فی هذا الحین و یأخذ عنها فی حین آخر لیقدر لیس لأحد ان یقول لم و بم انّه یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید و هو المقتدر القدیر قل

یا هادی بشنو ندای الهی را این مظلوم لوجه اللّه ترا ذکر نموده و مینماید لعلّک تتّخذ لنفسک الیه سبیلاً در اعمال خود تفکّر نما و همچنین در آنچه از مشرق علم و قدرت الهی اشراق نموده شاید از غدیر ببحر راجع شوی و از ظلم بعدل و از اعتساف بانصاف یا هادی لا تنس فضل اللّه علیک ولّ وجهک شطر اللّه العلیّ الأبهی و قل

الهی ترکت ما عند الأحزاب الّذین ما آمنوا بک و بآیاتک و اقبلت الیک خذ یدی بقدرتک و سلطانک ثمّ انقذنی بعنایاتک و الطافک ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک اعترف بغفلتی و خطائی عند تجلّیات انوار شمس علمک و بظلمی عند اشراق نیّر عدلک کم من یوم توجّه الیّ نور عطائک من افق سمآء فضلک و انا اعرضت عنه آه آه منعتنی اوهامی عن التّقرّب الی نیّر الایقان الّذی اشرق من افق سمآء مشیّتک و حجّبتنی الظّنون عند ظهور اسمک القیّوم ای ربّ اسألک ببحر آیاتک و رایات ظهورک و اقتدارک و بکلمتک العلیا الّتی بها انجذبت حقائق الأشیآء و بندائک الأحلی و صریر قلمک الأعلی ان تغفر جریراتی العظمی اشهد انّ بأمرک ماج بحر الغفران فی الامکان و هاج عرف اسمک الرّحمن بین الأدیان

یا ایّها المنجذب بآیاتی و الطّائر فی هوآء حبّی مکرّر هادی دولت‌آبادی را ذکر نمودیم و بافق اعلی دعوت فرمودیم ولکن آن غافل الی حین ملتفت نشده و بکلمۀ مبارکۀ آمنت باللّه فائز نگشته قد وضع الاقرار و اخذ الانکار بظلمی ظاهر شده که شبه و مثل نداشته چه که مقامی را انکار نموده که از اوّل ایّام الی حین امام وجوه غافلین و موحّدین و مشرکین قائم بوده و بأعلی النّدآء کل را بصراط مستقیم راه نموده و بظهور نبأ عظیم بشارت داده بگو یا هادی امر عظیم است امروز نقطۀ اولی به انا اوّل العابدین ناطق اتّق اللّه انظر فیما نزّل من سمآء مشیّة ربّک ایّاک ان تتّبع سنن الجاهلین لو ترید الآیات انّها ملأت الآفاق و لو ترید البیّنات ارجع الی الآثار ای بی‌انصاف میفرماید اگر نفسی بیک آیه نطق نماید تعرّض منمائید و حال معادل کتب اوّلین و آخرین موجود و ظاهر بیا و ببین اهل بیان را مثل حزب شیعه تربیت منما و باسماء ایشان را از مولی الوری منع مکن در اعمال و اقوال آن حزب تفکّر نما شاید از وهم بیقین توجّه نمائی و از شمال بیمین لوجه اللّه گفته میشود لوجه اللّه بشنو چه مقدار از نفوس مع عزّت و رفعت و ثروت و قدرت در آن ارض مقابل وجهت از کل گذشته و جان را رایگان بر قدوم محبوب عالمیان نثار نمودند

پند گیرید ای سیاهیتان گرفته جای پند

پند گیرید ای سپیدیتان دمیده بر عذار

نقطۀ سودای قلب بر بیضا غلبه نموده و آثار آن را محو کرده تو بمجرّد ذکر بابیّت خوف ارکانت را اخذ نمود بشأنی که بر منبر رفتی و تکلّم نمودی بآنچه که اهل مدائن عدل و انصاف گریستند در اعمال خود و اعمال نفوس منقطعه تفکّر نما شاید از بحر فضل و عنایت و عطا محروم نمانی در آنچه بر سر منبر ذکر نموده‌ئی تفکّر کن امر حضرت اشرف علیه بهآء اللّه و رحمته تازه واقع شده در حفظ خود و انفاق او فی‌الجمله تفکّر لازم شاید موفّق شوی و باقرار بعد از انکار فائز گردی انفاق او گواه راستی و استقامت او و حیات تو گواه کذب و تبرّی و افترای تو سبحان‌اللّه حبّ دوروزۀ زندگی ترا از فضل ابدی و رحمت الهی محروم نمود ابن ذئب را از خود راضی کردی قد کنت حاضراً فی مجلس العلمآء اذ نطق ابن الذّئب و قال یا قوم اعراض و تبرّی و انکار هادی از رؤسای حزب بابی و سب و لعنش کافیست دیگر حجّتی از برای ما باقی نگذاشت لذا ما او را مؤمن بکتاب الهی یعنی فرقان میدانیم و دیگر بر حسب شرع ظاهر نمیتوان او را نسبت بغیر طریقۀ ناجیه دهیم باری عمل نمود آنچه را که کبد مقرّبین از آن گداخته لم ادر بأیّ حجّة آمن باللّه و بأیّ دلیل اعرض عنه نسأل اللّه ان یؤیّده علی الرّجوع و الانابة انّه هو التّوّاب الغفور الرّحیم انّا نرید ان نراه عارجاً الی سمآء المعارف و الدّقائق و صاعداً الی ذروة الحقائق و هو اراد لنفسه مشتهیات الهوی معرضاً عمّا اراد له مولی الوری و مالک الآخرة و الأولی

یکی از اولیا را دیده گفته آیا چه شده که ازل مردود گشته بگو ای بی‌انصاف اتّق اللّه نفسی که هزار ازل بکلمه‌اش خلق شده و میشود از او اعراض نمودی و بمفتریاتی تکلّم کردی که صیحۀ اشیاء مرتفع گشت از این گذشته تو نمیدانی که اسماء از چه محلّی ظاهر شده عمل نمودید آنچه را که هیچ ظالمی عمل ننمود حضرت دیّان را ابوالشّرور نامیدید و خلیل الرّحمن را ابوالدّواهی گفتید و بر جمعی از مظلومهای عالم فتوی دادید و شهید کردید و بمثابۀ حزب شیعه عمل نمودید آنچه را که سبب خسران دنیا و آخرتست این اسمی که ذکر نمودی از کیست و که عطا نموده اگر بگوئی از منزل بیان بوده نفس بیان بأعلی النّدآء ردّت مینماید و میفرماید صه لسانک یا غافل چه که میفرماید به بیان و حروفات آن از منزل و مظهرش محروم نمانید و اگر آن اسم از مقام اعلی که مقام ظهور نبأ عظیم است ظاهر شده انّه هو المقتدر علی ما یشآء یعطی و یأخذ انّه محمود فی فعله و مطاع فی امره یا غافل علم یفعل ما یشآء امام وجهش منصوب رغماً لک و للّذین نبذوا عهد اللّه و میثاقه و جادلوا بآیاته اسمع ندآء المظلوم دع خلیج الأسمآء ثمّ اقصد بحر المعانی و البیان هذا ما امرت به من لدی الحقّ علّام الغیوب لعمر اللّه لا ینفعک اسم من الأسمآء و لا شیء من الأشیآء الّا بهذا الأمر المبین و هذا النّبإ العظیم اسماء را بگذار و بآثار رجوع نما تا بر تو واضح شود و معلوم گردد آنچه الیوم از اکثری مستور است اگر صاحب بصر و سمعی در این کلمۀ نقطۀ اولی تفکّر نما قوله تعالی و قد کتبت جوهرة فی ذکره و هو انّه لا یستشار باشارتی و لا بما نزّل فی البیان آیا بعد از این کلمۀ محکمۀ تامّه میشود به بیان تمسّک نمود و از منزل آن محروم گشت لا ونفسه الحقّ از این کلمۀ مبارکه استدلال به بیان ممنوع و در ظهور اعظم ذکر دونش مقبول نبوده و نیست امروز نقطۀ بیان به انّنی انا اوّل العابدین ناطق و شما مشغولید بآنچه که ذکرش لائق نه و حال آنکه آن حضرت جانش را در سبیل این نبأ اعظم فدا نمود و در لیالی و ایّام بذکرش ناطق و به ما یرد علیه ذاکر و محزون حنین بیان از ظلم ظالمین مرتفع ولکن آذان واعیه مفقود و ابصار حدیده غیر مشهود کجا بودید ایّامی که این مظلوم تحت سلاسل و اغلال بود گاهی در کند و تحت حکم و هنگامی بین ایدی غافلین در ارض میم بر این مظلوم وارد شد آنچه که بر احدی از قبل و بعد وارد نشده لو لا البهآء من نطق امام الوجوه و لولاه من اظهر امر اللّه مالک الوجود قل انصفوا باللّه هذا هو الّذی به نصبت رایة انّه هو اللّه علی اعلی الأعلام و ماج بحر العرفان امام وجوه الأنام در شدائد اوّل من کفر باللّه‌اند و در رخا اوّل من آمن باللّه قلم متحیّر و لوح متحیّر که چه ذکر نماید مع آنکه این ظهور اعظم در اثبات امرش محتاج بذکر دونش نبوده و نیست نظر بضعف قوم ذکر نموده آنچه که منصفین را بافق امر فائز نماید و قاصدین را بکعبۀ حقیقی هدایت فرماید چهار شهر در مقدّمۀ حضرت سلطان بعذابی معذّب که ذکر و شرح آن از قلم و مداد برنیاید و لسان از ذکرش عاجز و قاصر است قل

یا ملأ المعرضین امروز حجّت و برهان طائف حولند ولکن حجبات ظنون و اوهام ابصار را از مشاهده منع نموده و در جمیع ایّام شداد میرزا یحیی تحت قباب عظمت محفوظ و مصون مع جمعی اولاد و نساء بکمال راحت بوده یشهد بذلک کلّ منصف بصیر و کلّ عادل خبیر و یوم فصل او را مع نساء و اولادش بکمال صحّت و عافیت در محل گذاردیم و خارج شدیم و سبب آن نزد منصفین معلوم و واضحست یک لطمه بر او و من معه وارد نه گواه صادقین حضور آن نفوس است که حال در قبرس موجود و مشهود قل

یا ملأ المعرضین بشنوید ندای مظلوم را و خود را از تجلّیات انوار نیّر عدل و انصاف و صدق و صفا محروم منمائید اگر تقصیر این مظلوم آیات الهی و ظهور بیّنات او بوده این فقره در قبضۀ اقتدار حقّ بوده و هست انّه اقامنی اذ کنت قاعداً و هزّتنی ید عنایته اذ کنت نائماً و انطقنی بین عباده اذ کنت صامتاً انّه هو الآمر الحکیم قد امرنی بالنّدآء بین الأرض و السّمآء و برهانی ما ظهر و یظهر من عندی و حجّتی قیامی علی الأمر و اظهار ما امرت به من عنده بحیث ما منعتنی سطوة العالم و لا زماجیر الأمم ارحموا علی انفسکم و علی المظلوم الّذی به ظهرت سلطنة اللّه و قدرته و عظمته و اقتداره قد اظهر الأمر امام وجوه الأمرآء و الملوک و بلّغ الیهم رسالات اللّه و احکامه و اوامره و ما اراد بذلک الّا اصلاح العالم و اطفآء نار الضّغینة و البغضآء فی افئدة الأمم اگر معرضین بعدل و انصاف در آثار نظر نمایند ادراک مینمایند الواحی که نزد نقطۀ اولی رفته از که بوده باری الیوم این مظلوم به ما نزّل من عنده و ظهر من لدنه اظهار امر مینماید و کل را بحقّ دعوت میفرماید طوبی للمنصفین و طوبی للمتفرّسین و نعیماً للفائزین لعمر اللّه معرضین بیان از هادی و غیر او از اصل امر آگاه نه چه که با ما نبوده‌اند ایکاش بیک قطره از بحر دانائی مرزوق میگشتند باسماء متمسّکند و از مبتعث و محییش محروم قل لا تنفعکم الأسمآء و لا ما عندکم من الأوهام و الظّنون تاللّه الحقّ قد اتی المالک بسلطان مشهود خذوا ما ظهر من الحقّ تارکین ما عند القوم هذا ما امرتم به من لدی اللّه المهیمن القیّوم قل ذروا ما عندکم من الأوهام تاللّه قد اشرق نیّر الیقین من افق ارادة ربّکم المقتدر علی ما کان و ما یکون انظروا الشّجرة و اثمارها بعیونکم و النّور و اشراقه و الشّمس و انوارها ایّاکم ان تضعوا نصح اللّه ورائکم خذوه بقوّة من عنده و سلطان من لدنه انّه ینصر من یشآء بقوله کن فیکون قد انزلنا من سمآء الفضل ما انار به ملکوت الحکمة و البیان و ما قرّت به العیون طوبی لمن تمسّک بآیات اللّه انّها ملأت الجهات قل اقرؤوا ما نزّل من سمآء مشیّة ربّکم للأمرآء و العلمآء لو یرید احد ان یری سلطنة اللّه و اقتداره بعینه له ان یطهّر نفسه عن ذکر ما سواه و یحضر امام الوجه لیسمع و یری ما مات فی حسرته مظاهر العدل و مشارق العلوم لم ادر انّ الّذی اعرض بأیّ صراط توجّه و بأیّ حجّة ثبت ما عنده و بأیّ برهان ینکر من کان من اوّل الأیّام منادیاً باسم اللّه مالک الیوم الموعود قل اتّق اللّه و لا تتّبع سبل الّذین کفروا بالشّاهد و المشهود لعمر اللّه لمّا نزّلت الآیات من سمآء المشیّة سجد النّقطة الأولی و قال آمنت بک یا مالک الوجود قل هذا ظهور لم یحط به علم احد من قبل و من بعد الّا علی قدر مقدور قل اسمع ما نطق به لسان الرّحمن فی البیان حقّ لمن یظهره اللّه ان یردّ من لم یکن اعلی منه فوق الأرض ایّاک ان تنکر من تزیّنت بذکره کتب اللّه مالک الغیب و الشّهود ولو انّ لمثلی لا ینبغی ان یستدلّ لاثبات امره بذکر دونه ولکن لمّا رأینا ضعف العباد و عجزهم ذکرنا ما نزّل من قبل رحمةً من عندنا علیهم انّ ربّک هو الفضّال العزیز الودود قل اتّق اللّه یا معرض و لا تکن من الّذین نقضوا میثاق اللّه و عهده بما اتّبعوا کلّ ناعق محجوب اسمع النّدآء انّه ارتفع من الأفق الأعلی فی هذا السّجن الّذی سمّی بالسّجن الأعظم من لدن مالک القدم انّه یدعوک لوجه اللّه و ینصحک بما یراک هائماً فی هیمآء الهوی انّ ربّک هو الحقّ علّام الغیوب انّا نذکّرک و نهدیک لوجه اللّه و لا نرید منک جزآء قد فتحنا علی وجهک باب الفضل لتدخل و تری بعینک شمس العلم و العدل من لدی اللّه مالک الملک و الملکوت

مجدّد بلسان پارسی ندای سدرۀ مبارکه را بشنو شاید قصد کعبة اللّه نمائی و خود را از ظنون و اوهام و قصص اولی مقدّس کنی حزب شیعه در قرون و اعصار با یکدیگر بمجادله قیام نمودند بالأخره بر کفر یکدیگر حکم دادند حال تفکّر نما افتخار آن حزب بچه بود و جزا در یوم اللّه چه شد قدری بانصاف تفکّر نما لعمری الی حین معنی توحید حقیقی معلوم نه و از قبل احدی بآن فائز نه لو ترید ان تعرف قدّس نفسک عمّا سمعت ثمّ اسأل اللّه ربّک ربّ العرش و الثّری و ربّ الآخرة و الأولی لیلقی علیک ما ینجیک من سلاسل النّفس و الهوی و یهدیک الی صراطه المستقیم یا اهل البیان علیکم بکتاب الهیاکل الّذی انزله الرّحمن لاسمه الدّیّان انّه هو العلم المکنون و السّرّ المخزون و الرّمز المصون الّذی اودعه اللّه فی قلب من سمّاه بالدّیّان فی ملکوت البیان باید هر نفسی در آن کتاب نظر نماید چه که او را علم مکنون مخزون نامیده و در سبب نزول و علّت ظهور آن تفکّر باید نمود شاید بمقصود اللّه عبادش فائز گردند سبحان‌اللّه مع التماس نقطۀ اولی روح ما سواه فداه و وصیّتش کل را در عدم اعتراض بظهور اعظم مع‌ذلک بعضی باسم مرآت و برخی باسم وصیّ و حزبی باسم ولیّ از حقّ محرومند عنقریب بمثابۀ حزب قبل اسم نقیب و نجیب هم بمیان میآید شاید رکن رابع هم یافت شود بگو ای معرضین از مظلوم بشنوید به بیان از مقصود عالمیان محروم نمانید قل لعمر اللّه لا ینفعکم البیان و لا ما عند القوم الّا بأمّ الکتاب الّذی ینطق فی المآب قد اتی المالک و الملک و الملکوت للّه المهیمن القیّوم و اگر نفسی از کتاب هیکل مقصود را ادراک ننماید باید بین یدی حاضر شود و بر مقصود عارف گردد و اهل بیان را آگاه نماید لعلّهم یتّخذون الی الحقّ سبیلاً باری الیوم بیان و دون آن معلّق بقبول است و بعضی بلفظ مستغاث از فرات رحمت الهی و دریای حکمت صمدانی محرومند بگو ای غافلهای عالم این لفظ هم از بیان بوده استدلال بآن بقول نقطه جائز نه قوله تعالی ایّاک ایّاک ان تحتجب بما نزّل فی البیان مکرّر فرموده از بیان و آنچه در اوست خود را از سلطان وجود و مالک غیب و شهود محروم منمائید و بعد از ذکر مستغاث میفرماید اگر در این حین ظاهر شود من اوّل عابدینم و در مقام دیگر میفرماید چه کسی عالم بظهور نیست غیر اللّه هر وقت شود باید کل تصدیق بنقطۀ حقیقت نمایند و شکر الهی را بجا آورند بعضی آگاه نبوده و نیستند بگو ای عباد تا وقت باقی جهد نمائید شاید فائز شوید بآنچه که از برای آن از عدم بوجود آمده‌اید در جهالت هادی تفکّر نمائید مقامی که بحر بیان الهی در کلّ حین ظاهر و مشهود و نیّر برهان از افق سماء اراده مشرق و لائح تابعانش را بر ردّ او امر نموده و حال بنار ضغینه و بغضا مشتعلند و شاعر نیستند بگو ای غافل مکرّر فرمودیم سدرۀ منتهی باثمار لاتحصی ظاهر و آفتاب حقیقت از افق سماء عنایت مشرق بچشم خود نظر نما و بسمع خود اصغا کن اگر این امر انکار شود لعمری هیچ امری از امور لایق اقرار نه یشهد بذلک کلّ بصیر و کلّ منصف علیم اگر نقطۀ بیان روح ما سواه فداه این ایّام حاضر بود امام وجه بتحریر مشغول میشد قل ضعوا الأوهام و الظّنون و خذوا ما اتاکم من لدی اللّه المهیمن القیّوم لوجه اللّه صاحبان عدل و انصاف یعنی نفوسی که صاحب سمع و بصرند و دارای قلب و فؤاد به جزیره توجّه نمایند و بعد باین ارض شاید بطراز عدل و انصاف مزیّن گردند و بحقّ نطق نمایند معرضین از عیون صدق و صفا و عدل و انصاف محرومند و بکذب و مفتریات قبل مشغول کتاب ایقان مخصوص جناب خال علیه بهآء اللّه الأبهی در حضور نازل و کیفیّت حبس و سفر این مظلوم در آن مذکور آن را بغیر نسبت داده‌اند بگو ای غافل از افنان سؤال نما تا بر تو واضح و معلوم گردد

یکی از منتسبین الّذی سمّی بمحمّد قبل حسن باین ارض آمد و در مراجعت حامل هفتاد لوح بود از برای عباد اللّه بعد از ورود ارض طاء حبسش نمودند و بعد او را بقریۀ معلومه فرستادند و در آن محل صعود نمود و آن الواح را یکی از نساء آن ارض سرقت نموده نزد اخت که در ارض طاء ساکنست فرستاد دیگر حقّ عالم است که آنها را چه کرده باسم خود یا باسم میرزا یحیی بمردم داده لعمر اللّه او با ما نبوده و از این امر آگاه نه خطای بزرگی از او ظاهر و آن اینکه ورقه‌ئی که از دوست بوده و باو منسوب لأجل عزّت ظاهرۀ دنیا بخانۀ دشمن فرستاد و بعد اعراض نمود و بغیر تمسّک جست حرکات او نزد اکثری معلوم و واضحست از قرائت لوحی عاجز ولکن بر اوهام متوهّمین بشأنی افزوده که غیر حقّ بر آن عالم نه انّه یسمع و یری و هو السّمیع البصیر او با ما نبوده و مطّلع نه در محلّ دیگر بوده‌اند باری از عمل خود مأیوس شد و بغیر توجّه نمود سبحان‌اللّه شصت سال از عمرش میگذرد و الی حین فائز نشد بآنچه سزاوار است حبّ دنیا و جاه او را بر عملی داشت که زفرات مقرّبین مرتفع و عبرات مخلصین نازل از قرار مذکور در تفحّص کتاب ایقان هم بوده که بدست بیاورد دیگر معلوم نه که در آن چه تدبیر نموده و چه اراده کرده نسأل اللّه ان یؤیّدها علی الرّجوع و علی الانابة و الخضوع انّه هو التّوّاب الغفور الرّحیم و هو الفیّاض الفضّال العزیز الکریم قل

یا ملأ المعرضین انّ النّقطة یستغیث فی هذا الحین و یقول ارحموا یا ملأ البیان تاللّه قد ظهر من فدیت بنفسی فی سبیله اعظکم و انصحکم و اوصیکم بأن تنظروا آثاره بعیونکم و تسمعوا ما نزّل من سمآء مشیّته بآذانکم خافوا اللّه و لا تدحضوا الحقّ بما عندکم تفکّروا بأیّ امر آمنتم و بأیّ حجّة اقبلتم الی وجهی و اخذتم کتابی لعمری قد نصب خبآء المجد و سرادق العزّ قد فزتم بیوم ما رأت عین الابداع شبهه اعرفوا مقامه اما ترون رایة البیان علی اعلی مقام الامکان و اما تنظرون علم انّه لا اله الّا هو بین الأدیان ضعوا ما عندکم لعمر اللّه لا یعادل بکلمة عمّا نزّل بالحقّ من سمآء فضله از مرقاة اسماء صعود نمائید شاید بسماء معانی فائز گردید امروز روز اسم نیست

یا اهل بهاء تقوی مظلوم واقع شده چه که بی‌انصافهای عالم از آن گذشته‌اند و بفحشا تمسّک جسته‌اند امروز باید کل بتقدیس و تنزیه حقّ را نصرت نمائید نفوذ و تأثیر کلمه از تقوی و انقطاع مکلّم است بعضی از عباد باقوال کفایت مینمایند صدق اقوال باعمال منوط و مشروط از عمل انسان رتبه و مقامش معلوم میشود اقوال هم باید مطابق به ما خرج من فم ارادة اللّه فی الألواح باشد بر حسب ظاهر ظاهر اگر بعضی از نفوس در آنچه در ظاهر واقع شده تفکّر مینمودند باقوال بعضی از کاذبین و مفترین جوهر سمع را از ماینبغی محروم نمیساختند این مظلوم از ارض طاء بامر حضرت سلطان به عراق عرب توجّه نمود و از سفارت ایران و روس هر دو ملتزم رکاب بودند و بعد از ورود چندی گذشت یومی از ایّام میرزا یحیی وارد حال ملاحظه نمائید اگر مقرّ امنی جز ظلّ اللّه بود البتّه بآن مقام توجّه مینمود و از آن گذشته حین هجرت از زوراء به مدینۀ کبیره بعد از تبلیغ والی احکام دولت علیّه را بآن شطر توجّه نمودیم حین حرکت یحیی را خواستیم و امر نمودیم که باید بشطر ایران توجّه نمائی چه که آثار نقطه که بهزار زحمت از اطراف جمع شده همراه ببری که از دست نرود بعد از خروج آفتاب حقیقت آثار را گذارده با یک نفر عرب به موصل توجّه نمود و در آن محل منتظر ورود اسرای ارض و چون وارد شدیم ملحق شد انصفوا باللّه اگر مقام امن و راحت و آسایشی اعظم و ابهی از ظلّ سدره مشاهده مینمود البتّه بآن شطر توجّه میکرد قل یا ملأ البیان فکّروا فیما ظهر بالحقّ ثمّ انصفوا فیما ورد علی هذا المظلوم فی سبیل اللّه ربّ العالمین مع این اشارات واضحه و علامات لائحۀ ظاهره قالوا ما لا قاله الظّالمون و عملوا ما لا عمله المشرکون در آن هجرت هفتاد نفر در حضور بودند و او هم شب و روز با آن جمع بوده مع‌ذلک ببعضی نوشته ما با حضرات نبوده‌ایم و آن مظاهر اوهام هم قبول نموده‌اند باری بهر جهت که توجّه نمودیم آمد و ملحق شد اگر در آنچه از قلم اعلی جاری شده و بر حسب ظاهر در ارض مشاهده گشته تفکّر نمایند کل از ظلم و اعتساف بعدل و انصاف راجع شوند قل

یا هادی اتّق اللّه اتّق اللّه و لا تتّبع اهوائک و لا مفتریات الّذین نقضوا عهد اللّه و میثاقه انظر انظر انّ البحر امام وجهک اسمع اسمع انّ النّدآء ارتفع بین الأرض و السّمآء ارجع الی آثار اللّه و رحمته لعلّها تجذبک الی افق العزّة و تری نفسک مستویاً علی سریر الانصاف من لدی اللّه مالک العنایة و الألطاف چندی قبل مناجاتی از قلم اعلی نازل به ارض صاد فرستادیم که هادی منقطعاً عن دون اللّه قرائت نماید شاید برجوع فائز گردد ولکن صخرۀ صمّاء از نفحات بیان مالک اسماء حرکت ننمود و از امواج بحر عطا نصیب برنداشت آن مناجات را امر نمودیم در این لوح بنویسند و ارسال دارند چه که قرائت آن بسیار مؤثّر است نسأل اللّه ان یوفّق الکلّ علی ما یحبّ و یرضی

یا ایّها الطّائر فی هوائی و المتوجّه الی انوار وجهی و الشّارب رحیق بیانی اسمع ندائی انّه لا اله الّا هو المقتدر الآمر الحکیم چندی قبل نامه‌ات رسید و جواب از ملکوت بیان الهی نازل و ارسال شد اولیای مدن و دیار هر یک باشراقات نیّر عنایت منوّر گشت لعمر اللّه فائز شدند بآنچه که شبه و مثل نداشته از حقّ میطلبیم کل را باستقامت کبری فائز فرماید نبیلی نبیلی علیک بهائی و عنایتی بقدرت الهی و سلطنت صمدانی امام وجوه کل قیام نمودیم زنجیر منع ننمود حبس حائل نشد کند احداث خوف نکرد سطوت و ضوضا و صفوف و الوف مانع نشد تا آنکه نیّر امر از افق هر مدینه اشراق نمود و از قدرت قلم اعلی و نفوذ کلمۀ علیا در هر بلد آثار موجود و نفحات بیان متضوّع حال از خلف حجاب شرذمه‌ئی بیرون دویده‌اند و عمل نموده‌اند آنچه را که عین حقیقت گریست یا ایّها المتمسّک بحبل عطائی مع امواج بحر بیان و تجلّیات آفتاب حقیقت معرضین اقبال ننمودند و بما ینبغی فائز نگشتند قل

الهی الهی لک الحمد بما انزلت آیاتک و اظهرت بیّناتک و نوّرت افئدة المقرّبین بنور عرفانک و المخلصین بضیآء بیانک اسألک ببحر فضلک و سمآء جودک و ما کان مخزوناً فی علمک و مکنوناً فی کنز عصمتک و باللّآلئ المستورة فی خزائن قلمک الأعلی و بأنوار وجهک یا مولی الوری و مالک العرش و الثّری ان تؤیّد المعرضین علی الاقبال و المنکرین علی الاقرار و الغافلین علی الرّجوع الی شطر رحمتک و الانابة لدی باب عفوک و غفرانک انّک انت التّوّاب الغفّار الفضّال العلیم الحکیم

هو السّامع المجیب

قل سبحانک اللّهمّ یا الهی تبت الیک انّک انت التّوّاب الکریم سبحانک اللّهمّ اشهد انّی ارتکبت ما انفطرت به سمآء العدل و انشقّت ارض الانصاف ارحمنی بجودک انّک انت ارحم الرّاحمین انا الّذی بظلمی صعدت زفرات المخلصین من اولیائک و نزلت عبرات المقرّبین من امنائک انا الّذی بعصیانی خرق ستر حرمتک و ناح اهل مدائن علمک و فضلک اشهد انّی سبقت فی الخطآء اشرار خلقک و عملت ما ذابت به اکباد اصفیائک ارحمنی یا مالکی و سلطانی ثمّ اغفر لی بفضلک انّک انت الغفّار الکریم اشهد انّی ارتکبت ما تغیّرت به الوجوه النّورآء فی الفردوس الأعلی و سقطت اوراق الجنّة العلیا اسألک یا مأوی الخائفین و مهرب المضطرّین و غایة آمال العارفین ان تکفّر عنّی سیّئاتی الّتی منعتنی عن الورود فی لجّة بحر جودک و عنایتک و الدّخول فی بساط عزّک و عطائک آه آه قطعت بسیف جفائی شجر رجائی و احرقت بنار عصیانی ستر عفّتی و مقامی این الوجه یا الهی لأتوجّه به الی انوار وجهک و این الاستحقاق لأتقرّب به الی عمّان عفوک و رحمتک قد خلقتنی لاعلآء کلمتک و ارتفاعها و انا ضیّعتها و انزلتها انا الّذی یا الهی کفرت بنعمتک و جادلت بآیاتک و انکرت حجّتک و برهانک تری یا الهی عبراتی منعتنی عن بدائع ذکرک و ثنائک و زفراتی تشهد بغفلتی و خطائی امام علمک انا الّذی ما استحییت من مشرق آیاتک و مطلع بیّناتک و مهبط علمک و مصدر اوامرک و احکامک فآه آه من خطیئاتی الّتی ابعدتنی عن شاطئ بحر قربک و اجتراحاتی الّتی منعتنی عن القیام لدی باب فضلک هل تحرم یا الهی من اقرّ بظلمه و اعترف بذنبه و اقرّ بکرمک العمیم و جودک العظیم فآه آه بحر الخطآء اقبل الی بحر عطائک و عمّان الغفلة و الغوی اراد عمّان عفوک و رحمتک وعزّتک یا مقصود العالم و محبوب الأمم احبّ ان ابکی و انوح علی نفسی بدوام ملکک و ملکوتک کیف لا ابکی ابکی لظلمی فی ایّام فیها اشرق نیّر عدلک من افق سمآء ارادتک فکیف لا ابکی ابکی لبعدی عن ساحة قربک و خطائی عند نزول عطائک و کفرانی عند ظهورات نعمتک و آلائک انا الّذی یا الهی هربت عن ظلّ رحمتک و اتّخذت لنفسی مقاماً عند اعدائک فیا لیت اکتفیت بذلک بل نطقت بما تشبّکت به افئدة اهل سرادق عزّک و مجدک و جری الدّم من عیون اهل مدائن علمک و حکمتک سبحانک یا الهی و سیّدی کم من یوم اقبلت الی عبدک هذا و ذکرته بجودک و دعوته الی بحر رحمتک و افق فضلک و هو اعرض عنک و عن ارادتک و انکر بدائع عنایاتک و مواهبک ای ربّ ارحم الّذی لا راحم له الّا انت و لا ملجأ له الّا انت و لا خلاص له الّا بجودک و لا مناص له الّا بقدرتک اشهد یا الهی بظلمی تغیّرت اثمار سدرة المنتهی و اصفرّت اوراق الفردوس الأعلی ترانی یا الهی راجعاً الیک و نادماً عمّا ارتکبت یدی و لسانی و قلبی و قلمی اسأل الجود یا مالک الوجود و الکرم یا سابغ النّعم اشهد یا الهی بفضلک و عنایتک و بظلمی و شرکی بین اصفیائک و امنائک آه آه بظلمی اخذت الزّلازل قبائل مدائن العدل و الانصاف ثمّ الّذین طافوا عرشک یا مولی الوری و ربّ العرش و الثّری اسألک بسلطانک و عظمتک و قدرتک الّتی احاطت علی ارضک و سمائک و بعفوک القدیم و فضلک العمیم ان تکتب لی ما یطهّرنی من دنس اعمالی الّتی منعتنی عن التّقرّب الی بساطک الأقدس و مقامک المقدّس اشهد انّی کنت من عبدة الأوهام و ظننت انّی من الموقنین و مشرکاً و حسبت انّی من الموحّدین فآه آه عملی سوّد وجهی فی حضورک و ارتکابی اطردنی عن باب عطائک الّذی فتح علی من فی ارضک و سمائک فآه آه قد وردت سهام اوهامی علی جسد امرک و اسیاف عصیانی علی هیکل مشیّتک فآه آه بنار غفلتی احترقت افئدة الأولیآء و بظلمی ناحت الأشیآء هل الرّجوع الیک یقرّبنی الی ساحة عزّک و هل التّوجّه الی بابک ینجینی من نفسی و طغیانها و یخلّصنی من سوء افعالها و ظلمها و غفلتها لا وعظمتک و عزّتک لا تنفعنی الأشیآء عمّا خلق فی ناسوت الانشآء الّا بأمرک و حکمک ای ربّ اشهد هذا الحین بتقدیس ذاتک عن الأمثال و تنزیه کینونتک عن الذّکر و المقال انّک انت الغنیّ المتعال فی المبدإ و المآل الهی الهی انقذنی بذراعی قدرتک من بئر النّفس و الهوی و خلّصنی من نار البغی و الطّغی لم ادر یا الهی بأیّ وجه اتوجّه الیک بعد علمی بأنّ جریراتی و خطیئاتی حالت بینی و بین رضائک و قربک و منعتنی عن الحضور امام کرسیّ عدلک فی العشیّ اذکرک یا الهی و فی الاشراق انادیک یا محبوبی و فی الأسحار ادعوک یا مالکی باسمک الفضّال و باسمک الفیّاض و باسمک الوهّاب وعزّتک و نفوذ نفحات وحیک و اقتدار مشیّتک کاد ان ینقطع رجائی من سوء فعلی و عملی ای ربّ انا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک قد سرعت الی بحر الغفران بذنب اکبر من الجبال و اوسع من میدان الخیال اسألک یا غنیّ المتعال بدائع جودک و فضلک و رحمتک الّتی سبقت الأرضین و السّموات و عفوک الّذی احاط الممکنات لا اله الّا انت مالک الأسمآء و الصّفات

این سند از کتابخانهٔ مراجع بهائی دانلود شده است. شما مجاز هستید از متن آن با توجّه به مقرّرات مندرج در سایت www.bahai.org/fa/legal استفاده نمائید.