کتابخانه

رساله مدنیّه

فهرست مطالب

و این معلوم است که مقصد از تاٴسیس این مجالس عدل و حقّانیّت است مجال انکار نه ولکن تا همّت ارکان و اعضای منتخبه چه بظهور رساند اگر بنیّت خالصه موفّق شوند البتّه نتایج مبارکه و اصلاحات غیر مترقّبه حاصل گردد والّا البتّه مهمل و معوّق ماند و امور بکلّی مختل شود

اری الف بان لا یقوم بهادم

فکیف ببان خلفه الف هادم

باری از تفاصیلی که بیان شد مقصود این بود که اقلّاً معلوم گردد که عزّت و سعادت و بزرگواری و منقبت و تلذّذ و راحت انسان در ثروت ذاتیّۀ خود نبوده بلکه در علوّ فطرت و سموّ همّت و وسعت معلومات و حلّ مشکلاتست فنعم ما قال

علیّ ثیاب لو یباع جمیعهابفلس

لکان الفلس منهنّ اکثرا

و فیهنّ نفس لو یقاس بها

نفوس الوری کانت اجلّ و اکبرا

و بنظر این عبد چنان میآید که اگر انتخاب اعضای موقّتهٔ در مجالس ممالک محروسه منوط برضایت و انتخاب جمهور باشد احسن است چه که اعضای منتخبه از این جهت قدری در امور عدل و داد را مراعات مینمایند که مبادا صیت و شهرتشان مذموم گردد و از درجهٔ حسن توجّه اهالی ساقط شوند

و همچو ظنّ و گمان نرود که مقصود از این کلمات مذمّت غنا و مدح فقر و احتیاج است بلکه غنا منتهای ممدوحیّت را داشته اگر بسعی و کوشش نفس خود انسان در تجارت و زراعت و صناعت بفضل الهی حاصل گردد و در امور خیریّه صرف شود و علی‌الخصوص اگر شخصی عاقل و مدبّر تشبّث بوسایلی نماید که جمهور اهالی بثروت و غنای کلّی برسند همّتی اعظم از این نه و عندالله اکبر مثوبات بوده و هست چه که این بلندهمّت سبب آسایش و راحت و سدّ احتیاجات جمع غفیری از عباد حقّ گردد ثروت و غنا بسیار ممدوح اگر هیئت جمعیّت ملّت غنی باشد ولکن اگر اشخاص معدوده غنای فاحش داشته و سایرین محتاج و مفتقر و از آن غنا اثر و ثمری حاصل نشود این غنا از برای آن غنی خسران مبین است ولی اگر در ترویج معارف و تاٴسیس مکاتب ابتدائیّه و مدارس صنایع و تربیت ایتام و مساکین خلاصه در منافع عمومیّه صرف نماید آن شخص عند الحقّ و الخلق بزرگوارترین سکّان زمین و از اهل اعلی علّیّین محسوب

و امّا حزبی که بر آنند این اصلاحات جدیده و تشکیلات سدیدهٔ بالقوّه و بالفعل مغایر رضای پروردگار و منافی اوامر شارع مختار و مخالف اساس شرع متین و مباین سیرت حبیب ربّ العالمین است قدری تدبّر نمایند که این مخالفت از چه جهت است آیا مغایرتش از جهت اقتباس از ملل سایره است که باین واسطه وجه مشابهت حاصل و من تشبّه بقوم فهو منهم وارد اوّلاً این امور ظاهرهٔ جسمانیّه اسباب تمدّنیّه و وسایل معارف و فنون حکمت طبیعیّه و تشبّثات ترقّی اهل حرف و صنایع عمومیّه و ضبط و ربط مهامّ امور مملکت بوده دخلی باساس مسائل کلّیّۀ الهیّه و غوامض حقایق عقیدۀ دینیّه ندارد و اگر گفته شود در این امور نیز اقتباس جایز نه این قول دلیل بر جهل و نادانی قائل است آیا حدیث مشهور اطلبوا العلم ولو بالصّین را فراموش نموده‌اند و این معلوم است که اهل صین در درگاه احدیّت از مردودترین ناس محسوب چه که عبدهٔ اصنام و غافل از عبودیّت خبیر علّام بوده‌اند و اهل اروپ اقلّاً از اهل کتاب و مقرّ و معترف بعزیز وهّابند و در آیهٔ مبارکه و لتجدنّ اقربهم مودّة للّذین آمنوا الّذین قالوا انّا نصاری مصرّح پس طلب علم و معارف از ممالک امّت انجیل جایز و موافق‌تر است حال چگونه تعلّم از عبدۀ اوثان مقبول عندالله و تعلّم از اهل کتاب مبغوض درگاه کبریاست

و هم‌چنین در غزوهٔ احزاب ابوسفیان بنی‌کنانه و بنی‌قحطان و بنی‌قریظهٔ یهود را با خود متّفق نموده با کافّۀ طوایف قریش بر اطفای سراج الهی که در مشکوة یثرب برافروخته بود قیام نمودند و چون در آن زمان اریاح امتحان و افتتان از هر جهت بقوّهٔ شدیده در هبوب بود بقوله تعالی ا لم أ حسب النّاس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون و مؤمنین قلیل و اعدا بهجوم عمومی برخاسته خواستند که آفتاب مشرق حقیقت را بغبار ظلم و جور تیره گردانند حضرت سلمان بحضور مطلع وحی الهی و مهبط تجلّیات و فیض نامتناهی حاضر عرض نمود که در ممالک فرسیّه بجهت محافظت و صیانت خود از اعدا باطراف مملکت حفر خندق نمایند و این بجهت محافظهٔ از هجوم بغتی بسیار موافق و مفید آیا آن منبع عقل کلّی و معدن حکمت و علم الهی فرمودند که این از عادات ممالک شرکیّهٔ کفریّهٔ مجوس است و اهل توحید را اتبّاع جایز نه و یا آنکه جمیع موحّدین را سریعاً بحفر خندق امر فرمودند حتّی بنفس مبارک آلت حفر را برداشته و بمعاونت اصحاب و احباب قیام فرمودند

و از این گذشته در کتب کافّهٔ فرق اسلامیّه از تواریخ و غیره که علمای عظام و مورّخین فخام تصنیف نموده‌اند مذکور که بعد از طلوع نیّر آفاق از مشرق حجاز که فی‌الحقیقه از اشعّهٔ ساطعه‌اش هیئت عمومیّهٔ امکان مستنیر و تغییر و تبدیل کلّی در ارکان عالم بنزول شریعت جدیدهٔ الهیّه و تاٴسیس مبانی حکم ربّانیّه پیدا شد شریعت مقدّسهٔ سمائیّه در بعضی احکام مطابق عادات ماٴلوفهٔ اهل جاهلیّه نازل شد از آن جمله حرمت و رعایت اشهر حرام و حرمت اکل لحم خنزیر و اعتبار شهور قمریّه و اسمائشان و غیر از این امور کثیره‌ایست که بعینه و بعبارته از کتب نقل میشود

و کانت الجاهلیّة تفعل اشیآء جآءت شریعة الاسلام بها فکانوا لا ینکحون الأمّهات و البنات و کان اقبح شیء عندهم الجمع بین الأختین و کانوا یعیبون المتزوّج بامرأة ابیه و یسمّونه الضّیزن و کانوا یحجّون البیت و یعتمرون و یحرمون و یطوفون و یسعون و یقفون المواقف کلّها و یرمون الجمار و کانوا یکبسون فی کلّ ثلاثة اعوام شهراً و یغتسلون من الجنابة و کانوا یداومون علی المضمضة و الاستنشاق و فرق الرّاٴس و السّواک و تقلیم الأظفار و نتف الابط و کانوا یقطعون ید السّارق الیمنی

حال نعوذ بالله میتوان بخاطر آورد که چون در بعضی از احکام شریعت غرّا با عادات اهل جاهلیّه که مطرود جمیع طوایفند وجه مشابهت دارد نقصی وارد است و یا خود تصوّر میتوان کرد که استغفرالله حقّ غنیّ مطلق اتّباع آراء کفریّه فرموده حکمت بالغۀ الهیّه بسیار آیا از قدرت حقّ بعید و ممتنع بود که شریعت مبارکه را من‌دون مشابهت عادتی از عادات امم جاهلیّه نازل فرماید بلکه مقصود از این حکمت کلّیّه این بود که عباد از قیود تعصّبات جاهلیّه آزاد شوند و این اقوالی را که الیوم وسیلهٔ تخدیش اذهان و تشویش وجدان بیچار‌گان نموده بر زبان نرانند

ولکن بعضی از نفوس که از حقایق کتب الهیّه و جوامع صحف نقلیّه و تاریخیّه کما هی اطّلاع ندارند خواهند گفت که این کیفیّات و عادات از سنن جلیلۀ حضرت خلیل علیه السّلام است و در میان اقوام جاهلیّه باقی و برقرار بود و در مدلول آیۀ مبارکهٔ اتّبع ملّة ابراهیم حنیفاً داخل لکن در جمیع کتب و صحف فرق اسلامیّه این مسلّم و مذکور است که احترام اشهر حرام و اعتبار اشهر قمریّه و قطع یمین سارق از سنن حضرت خلیل علیه السّلام نیست و از این گذشته الآن کتاب توریة موجود و شریعت حضرت ابراهیم علیه السّلام در او مذکور مراجعت کنند یقیناً خواهند گفت توریة نیز محرّف است زیرا در آیۀ مبارکه وارد یحرّفون الکلم عن مواضعه و حال آنکه تحریف در مواضع معلومه واقع و در کتب علمیّه و تفسیریّه مذکور اگر بتفصیل این مسئله بپردازیم از مقصود اصلی تاٴلیف این رساله بازمانیم لذا اختصار اولی

و دیگر آنکه در بعضی روایات مذکور که برخی اخلاق حسنه و شیم مرضیّه را از وحوش اقتباس کنید و عبرت گیرید پس چون تعلّم اخلاق حسنه از حیوان صامت جایز بوجه اولی از ملل اجنبیّه که اقلّاً از نوع انسان و بنفس ناطقه و قوّهٔ ممیّزه ممتاز اکتساب و اقتباس فنون جسمانیّه جایز و اگر ملاحظه شود که در حیوانات این صفات ممدوحه خلقیست این اصول و اساس مدنیّت و علوم و حکمت طبیعیّه در ممالک سایره بچه برهان میتوان گفت که غیر خلقیست هل من خالق غیر الله قل سبحان ‌الله

و هم‌چنین جمیع افاضل علمای متفنّنین و اکابر فقهای کاملین در بعضی فنونی که مبدء و مبدع آن حکمای یونان چون ارسطو و غیره بودند تتبّع نموده‌اند و اقتباس معارف حکمیّه چون علم طبّ و ریاضی و جبر و حساب را از کتب یونانیّه سبب فوز و فلاح شمرده‌اند چنانچه فنّ منطق را کلّ علما تتبّع و تدریس نمایند و حال آنکه مؤسّس آن را از صابئین میشمرند و اکثری تصریح نموده‌اند که اگر عالم نحریری در فنون شتّی مهارت کامله داشته لکن در فنّ منطق تتبّع تمام نیافته اعتماد کلّی بر اقوال و نتایج فکریّه و استنباط مسائل کلّیّهٔ او نه

پس باین دلایل واضحه و براهین متقنه ظاهر و مبرهن گشت که اکتساب اصول و قوانین مدنیّه و اقتباس معارف و صنایع عمومیّه مختصراً ما ینتفع به العموم از ممالک سایره جایز تا افکار عموم متوجّه این امور نافعه گردد و بکمال همّت بر اکتساب و اجراء آن قیام نموده تا بعون الهی در اندک مدّتی این اقلیم پاک سرور اقالیم سایره گردد

ای خردمندان بعین عقل و تدبّر ملاحظه نمائید آیا ممکن است که تفنگ و توپ عادی با تفنگ هنری مارتی و توپ کروپ مقابلی نماید حال اگر نفسی بگوید که ما را همین آلات ناریّهٔ قدیمه موافقست لزوم باستحصال اسلحه و آلاتی که در ممالک اجنبیّه ایجاد شده نه آیا این قول را هیچ طفلی بسمع قبول استماع نماید و یا آنکه ما تا بحال احمال و امتعه و اجناس تجارتیّه را از مملکتی بمملکتی بواسطۀ حیوانات نقل میکنیم محتاج بکالسکۀ آتشی نبوده و نیستیم چه ضرور مشابهت بامم سایره بجوئیم آیا این کلام قرین اذعان هیچ هوشیاری گردد لا والله مگر آنکه نظر ببعضی اغراض که در قلوب خود کتمان نموده امور بدیهیّه را انکار نمائیم

ممالک اجنبیّه با آنکه در فنون و معارف و صنایع عمومیّه کمال مهارت را نایل مع‌‌ذلک از یکدیگر اقتباس میکنند ممالک ایرانیّه که منتها درجهٔ احتیاج را داشته چگونه جایز است که مهمل و معطّل بماند

و علمای بزرگواری که سالک بر خطّ مستقیم و منهج قویم و واقف بر اسرار حکمت الهیّه و مطّلع بر حقایق کتب مقدّسۀ ربّانیّه هستند و قلوب مبارکشان بحلیۀ تقی متحلّی و وجوه نضره‌شان بانوار هدی روشن و منیر ملتفت احتیاجات حالیّه و ناظر بر مقتضیات زمانیّه هستند البتّه بکمال جدّ تشویق و تحریص بتمدّن و معارف مینمایند هل یستوی الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون و هل تستوی الظّلمات و النّور

علما سراج هدایتند بین ملأ عالم و نجوم سعادتند مشرق و لایح از افق طوایف و امم سلسبیل حیاتند انفس میّتهٔ جهل و نادانی را و معین صافی کمالاتند تشنگان بادیۀ نقص و گمراهی را مطلع آیات توحیدند و مطّلع بر حقایق قرآن مجید طبیب حاذقند جسم معلول عالم را و تریاق فاروق اعظمند هیئت مسمومهٔ بنی‌آدم را حصن حصینند مدینۀ عالم انسانیّت را و کهف منیعند مضطرّین و مضطربین جهالت را العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشآء

ولکن پروردگار عالمیان از برای هر شیء علائم و آثاری خلق فرموده و محک و امتحانی مقرّر داشته عالم ربّانی را کمالات معنویّه و ظاهریّه لازم و حسن اخلاق و نورانیّت فطرت و صدق نیّت و فطانت و ذکا و فراست و نهی و عقل و حجی و زهد و تقوای حقیقی و خشیة الله قلبی واجب والّا شمع بی‌نور هرچند بلند و قطور باشد حکم اعجاز نخل خاویه و خشب مسنّده داشته

ناز را روئی بباید همچو ورد

چون نداری گرد بدخوئی مگرد

زشت باشد روی نازیبا و ناز

سخت باشد چشم نابینا و درد

در روایت صحیحه وارد و امّا من کان من العلمآء صائناً لنفسه و حافظاً لدینه و مخالفاً لهواه و مطیعاً لأمر مولاه فللعوام ان یقلّدوه و چون این کلمات مشرقه جامع جمیع شرایط علمیّه است لهذا شرح مجملی در ترجمهٔ این روایت مبارکه بیان میشود و هر کس که دارندهٔ این شئون رحمانیّه و مظهر مدلول این روایت صحیحه نبوده نسبت علم از او منقطع و منسلب و مطاعیّت موحّدین را لایق و سزاوار نه

اوّل کلمۀ این شرایط مقدسّه صائناً لنفسه است و این معلوم است که مقصد حفظ نفس از بلایا و محن جسمانیّه نبوده زیرا انبیا و اولیا کلّاً و طرّاً معرض اعظم شداید عالم و هدف سهام بلیّات و اذیّات ملل و امم گشته بجهت خیر جمهور انفاق جان نموده بمشهد فدا بجان و دل شتافتند و بکمالات معنویّه و صوریّه هیئت عالم را برداء جدید فضایل ذاتیّه و شیم مرضیّۀ اکتسابیّه مزیّن فرمودند بلکه مقصود اصلی حقیقی صیانت از نقایص باطنیّه و ظاهریّه و اتّصاف باوصاف کمالیّۀ معنویّه و صوریّه بوده

اوّل صفت کمالیّه علم و فضل است و جامعیّت این مقام اعظم اقوم آگاهی کما هی بر غوامض مسائل الهی و حقایق حکم سیاسیّۀ شرعیّۀ قرآنی و مضامین سایر کتب سماوی و وقوف بر ضوابط و روابط ترقّی و تمدّن ملّت باهره و اطّلاع بر قوانین و اصول و رسوم و احوال و اطوار و قوای مادّی و ادبی عالم سیاسی ملل سایره و جامعیّت فنون نافعهٔ عصریّه و تتبّع در کتب تاریخیّهٔ اعصار سالفۀ ملل و دول است چه اگر شخص عالم وقوف بر مضامین کتب مقدّسه و جامعیّت حکمت الهیّه و طبیعیّه و علوم شرعیّه و فنون سیاسیّه و معارف عصریّه و اطّلاع بر وقایع عظیمهٔ قرون سالفهٔ ملل و دول نداشته باشد عنداللّزوم عاجز ماند و این منافی صفت جامعیّت است

مثلاً عالم ربّانی اگر در محاورهٔ با شخص مسیحی از الحان جلیل انجیل بی‌خبر باشد آنچه از حقایق فرقانیّه بیان نماید ابداً مسموع و مقبول آن شخص نیفتد ولکن اگر آن شخص ملاحظه نماید که آنچه در دست او است و مستند بر آن این عالم بزرگوار از قسّیسین امّت انجیل آگاه‌تر و بر حقایق کتب مقدّسه مطّلع و داناتر است بالطّوع آنچه بیان نماید قبول کند چه که جز اقرار مفرّی از برای او نه

چنانچه رأس‌ الجالوت چون بحضور آفتاب فلک عرفان و نیّر اوج هدایت و ایقان حضرت رضا علیه السّلام مشرّف شد اگر در اسئله و اجوبه آن معدن علم بادلّه و براهین مألوفهٔ رأس‌ الجالوت بیان نمیفرمودند اقرار و اعتراف بر بزرگواری آن حضرت نمینمود

و از این گذشته عالم سیاسی را دو قوّهٔ اعظم اقوم لازم قوّهٔ تشریعیّه و قوّهٔ تنفیذیّه مرکز قوّۀ تنفیذیّه حکومت است و مرجع قوّهٔ تشریعیّه دانایان هوشمند حال اگر این رکن رکین و اساس متین جامع و کامل نباشد چگونه فلاح و نجاح از برای هیئت ملّت تصوّر گردد

ولکن چون این اوان چنین نفوس کاملهٔ جامعه نادر الوجود است و حکومت و هیئت ملّت بانتظام حال در غایت درجۀ احتیاج لذا تاٴسیس هیئت علمیّه لازم که اعضای این مجلس هر چند نفس در فنّی از فنون مذکوره ماهر باشند و باقدام و جهد بلیغ در جمیع احتیاجات حالیّه و استقبالیّه تفکّر نموده امور را در نقطۀ اعتدال و مرکز مستقیمی مرکوز نمایند

اوّلاً چون تا بحال احکام شرعیّه را در مرافعات و محاکمات مدار معیّنی نبوده زیرا هر یک از علما نظر برأی و اجتهاد خود نوعی حکم مینماید مثلاً دو نفس مرافعه مینمایند یکی از علما حکم بمدّعی و دیگری بمدّعی ‌علیه دهد بلکه احیاناً در مادّهٔ واحده دو حکم مخالف از یک شخص مجتهد صادر چه که اوّل چنان معلوم شده بود و حال چنین و شبهه‌ئی نیست که این امور سبب تشویش کافّۀ امور مهمّه واقع و از این فتور عظیمی در اساس هیئت اجتماعیّه طاری گردد چه که هیچ‌یک از مدّعی و مدّعی‌ علیه ماٴیوس از دعوای خود نگشته مادام العمر مترصّد اخذ حکم ثانی مخالف حکم اوّل شده جمیع عمر خود را بر لجاج میگذراند و از اینکه اوقات خود را بکلّی متوجّه معانده و منازعه مینمایند از امور نافعۀ خیریّه و اشغال خود بازمانند و فی‌الحقیقه این شخصین حکم میّت را دارند و حکومت و هیئت اجتماعیّه را ذرّه‌ئی خدمت نتوانند ولکن اگر حکم قاطعی در میان باشد دیگر محقوق محکوم ابداً امید استحصال امر ثانی ندارد لهذا راحت و آسایش جسته باشغال و خدمات خود و غیر مشغول گردد

نظر باینکه اعظم وسیلۀ آسایش و راحت اهالی و اکبر واسطۀ ترقّی جمهور اعالی و ادانی این امر اهمّ اتمّ است لذا باید علمائی که واقفند بر مسائل شرعیّهٔ الهیّه در این مجلس کبیر اوّلاً یک منهج قویم و صراط مستقیمی بجهت قطع دعاوی عموم تعیین و تاٴلیف نموده بامر حضرت سلطان در جمیع ولایات منتشر گردد و بر موجب آن حکم جاری شود بسیار این امر مهمّ را اهتمام لازم است

و ثانی صفت کمالیّه عدل و حقّانیّت است و آن عدم التفات و التزام منافع ذاتیّه و فواید شخصیّۀ خود و بدون ملاحظه و مراعات جهتی از جهات بین خلق اجراء احکام حقّ نمودن و نفس خود را چون افراد بندگان غنیّ مطلق شمردن و جز امتیاز معنوی در امری از امور تفرّد از جمهور نجستن و خیر عموم را خیر خویشتن دانستن خلاصه هیئت جمعیّت را بمنزلهٔ شخص واحد پنداشتن و نفس خود را عضوی از اعضای این هیئت مجسّمه انگاشتن و الم و تأثّر هر جزئی سبب تألّم کلّ اجزاء هیئت بالبداهة تیقّن نمودنست

و ثالث صفت کمالیّه بصدق طویّت و خلوص نیّت بتربیت جمهور پرداخته در تعلیم معارف عمومیّه و تدریس علوم نافعه و تشویق بر ترقّیات عصریّه و تحریص بر توسیع دوایر صنایع و تجارت و ترغیب اتّخاذ وسایل ثروت اهالی مملکت بذل جهد بلیغ و سعی منیع نمودن است چه که عموم ناس از این امور مهمّه که علّت مزمنۀ هیئت اجتماعیّه را برء فوریست بی‌خبرند

باید که علمای هوشمند و دانایان خردمند خالصاً مخلصاً لله بوعظ و نصیحت عموم برخیزند تا دیدۀ اهالی از این کحل بینش معارف روشن و بصیر گردد زیرا الیوم ناس بظنون و اوهام خود چنین تصوّر نموده‌اند که نفسی که موقن بالله و مؤمن بآیات و رسل و کتب و شرایع الهیّه و مظهر خشیة الله است باید معطّل و معوّق بماند و ببطالت و بطائت ایّام بگذراند تا از نفوسی عندالله محسوب گردد که از دنیا و ما فیها گذشته دل بعالم اخروی بسته‌اند و از خلق بعید شده بحقّ تقرّب جسته‌اند چون این بیان مفصّلاً در این کتاب در موقع دیگر ذکر خواهد یافت لهذا در این مقام ترک اولی

باری باقی صفات کمالیّه خشیة الله و محبّة ‌الله فی محبّة عباده و حلم و سکون و صدق و سلوک و رحم و مروّت و جلادت و شجاعت و ثبات و اقدام و جهد و کوشش و کرم و بخشش و وفا و صفا و حمیّت و غیرت و همّت و بزرگواری و حقوق‌پروری و امثال ذلک بوده و فاقد این اخلاق حسنۀ انسانیّه ناقص است و اگر حقایق هر یک از این صفات را بیان نمائیم مثنوی هفتاد من کاغذ شود

و ثانی کلمۀ این شرایط مقدّسۀ علمیّه حافظاً لدینه است و این معلوم است که مقصد از این کلمۀ مبارکه منحصر در استنباط احکام و مراعات عبادات و اجتناب از کبایر و صغایر و اجراء احکام شرعیّه و باین وسایط محافظهٔ دین الله نمودن نبوده بلکه هیئت ملّت را از کلّ جهات محافظه نمودن و در اعلاء کلمة الله و تکثیر جمعیّت دینیّه و ترویج دین الهی و غلبه و استعلایش بر سایر ادیان از اتّخاذ جمیع وسایل و وسایط سعی بلیغ را مبذول داشتن است

و فی‌الحقیقه اگر علمای اسلامیّه در این امور چنانچه باید و شاید اقدام مینمودند تا بحال جمیع ملل عالم در ظلّ کلمۀ وحدانیّت داخل میشدند و شعلۀ نورانیّهٔ لیظهره علی الدّین کلّه چون آفتاب در قطب امکان طالع و بر جمیع آفاق لایح میگشت

در قرن خامس‌ عشر میلاد لوطر که اوّل یکی از اعضای اثنا عشر هیئت مذهبیّهٔ کاتولیک در مرکز حکومت پاپ بود و مؤخّراً محدث مذهب پروتستان گشت در بعضی مسائل که عدم تجویز تزویج رهابین و تعظیم و تکریم صور حوارییّن و رؤسای سلف مسیحیّین و عادات و رسوم مذهبیّهٔ زایدهٔ بر احکام انجیل با پاپ مخالفت نمود با وجود آنکه در آن زمان اقتدار پاپ بدرجه‌ئی بود که کلّ ملوک اروپ از سطوتش متزلزل و مضطرب و ضبط و ربط امور مهمّۀ قطعۀ اروپ در یمین قوّت و قدرتش مودوع و مرتبط ولکن چون در این مسائل که جواز تزویج رؤسای دینیّه و عدم سجود و تعظیم بر تمثال و صور معلّقۀ در کنایس و ابطال عادات رسمیّۀ زایدهٔ بر مضامین انجیل لوطر محقّ و محقّق بود و بوسایل لازمهٔ ترویج تشبّث نمود در ظرف این قرون اربعه و کسری اکثر اهالی امریک و چهار خمس قطعۀ المان و انگلیس و بسیاری از اهالی نمچه خلاصه تقریباً دویست و پنجاه کرور از مذاهب سایرۀ نصاری در مذهب پروتستان داخل گشتند و هنوز رؤسای این مذهب بکمال همّت در ترویجند و حال در سواحل شرقیّۀ افریک بظاهر حرّیّت و آزادی سودان و زنگیان را وسیله نموده مکاتب و مدارس تاٴسیس کرده بتعلیم و تدریس و تمدین طوایف متوحّشۀ صرفۀ افریک مشغولند و در باطن مقصد اصلیشان آنکه بعضی طوایف اسلامیّهٔ زنگیان را داخل در مذهب پروتستان نمایند هر طایفه‌ئی در ارتفاع ملّت خود مشغول و ما در خواب غفلت مدهوش

ملاحظه نمائید که این شخص با وجود آنکه معلوم نبود بچه هوائی پرواز میکند و بچه مقصدی متحرّک بهمّت و غیرت رؤسای مذهبش چه‌ قدر ترویج شد

حال اگر ملّت باهرۀ حقّ که مظهر تأییدات الهیّه و مطلع توفیقات ربّانیّه است اگر بهمّت تامّه و غیرت کامله متوسّلاً الی الله و منقطعاً عمّا سواه تشبّث بوسایل ترویج نمایند و بذل سعی و اقدام کنند البتّه انوار حقّ مبین بر کلّ آفاق ساطع گردد

و بعضی نفوس که بر حقایق امور اطّلاعی ندارند و نبض عالم در دستشان نه و ندانند که علّت مزمنۀ بطلان را چه فاروق اعظم حقّی لازم همچو گمان میکنند که ترویج بسیف منوط است و بحدیث انا نبیّ بالسّیف استدلال مینمایند و حال آنکه فی‌الحقیقه اگر بنظر دقیق ملاحظه نمایند مشهود گردد که در این عصر سیف واسطۀ ترویج نه بلکه سبب وحشت و دهشت و اشمئزاز قلوب و نفوس گردد و در شریعت مبارکۀ غرّا اهل کتاب را بقوّۀ قاهره اجبار بر اقرار و ایمان جایز نه و حال آنکه دلالت و هدایت فریضۀ ذمّة هر مؤمن موحّد است و حدیث انا نبیّ بالسّیف و کذلک حدیث امرت ان اقاتل النّاس حتّی یقولوا لا اله الّا الله در حقّ مشرکین جاهلیّه که از کثرت توحّش و نادانی از درجۀ بشریّت ساقط بودند وارد چه که ایمانی که بضرب سیف حاصل گردد بسیار بی‌اعتبار و بسبب امر جزئی منقلب بکفر و ضلال میشود چنانکه قبایل و طوایف اطراف مدینۀ منوّره بعد از عروج آفتاب اوج نبوّت بمعارج فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر دوباره بدین جاهلیّه برگشته مرتدّ شدند

و هم‌چنین ملاحظه نمائید زمانی که نفحات قدسیّۀ روح‌ الله خطّۀ فلسطین و جلیل و سواحل نهر اردن و جوانب اورشلیم را معطّر ساخته و الحان جلیل انجیل بمسامع روحانیان درآمده در آن زمان کلّ قبایل و طوایف آسیا و اروپ و افریک و امریک و اوقیانوس که جزایر بحر محیط است مجوس و بت‌پرست و غافل از خطاب یوم الست بودند مقرّ وحدانیّت و الوهیّت جز ملّت موسویّه نبوده بعد از بعثت انفاس طیّبۀ طاهرۀ روح‌بخش آن حضرت در مدّت سه سال حیات جاودانی بر اهالی آن دیار مبذول داشت و بوحی الهی اسّ اساس شریعت عیسویّه که در آن عصر معجون برء السّاعة هیئت معلولۀ بشریّه بود تاٴسیس شد اگرچه در زمان آن حضرت انفس قلیله مقبل الی الله گشتند بلکه فی‌الحقیقه مؤمن موقن عبارت از دوازده نفر رجال حواریّین و چند نساء بودند و یکی از حواریّین که مسمّی به یهودای اسخریوطی بود نیز مرتدّ شده یازده نفر باقی ماندند باری بعد از صعود آن حضرت بافق عزّت این نفوس قلیله باخلاق حسنۀ روحانیّه و روش و حرکات مقدّسۀ رحمانیّه مبعوث شده بقوّهٔ الهیّه و نفس مسیحائی بهدایت کلّ من علی الأرض قیام نمودند و در آن زمان کلّ ملل اصنامیّه و ملّت یهود بکمال قوّت و اهتمام بر اطفای سراج الهی که در زجاجۀ خطّۀ اورشلیم مشتعل گشته برخاستند یریدون ان یطفؤوا نور الله بأفواههم و یأبی الله الّا ان یتمّ نوره ولو کره الکافرون و هر یک از این نفوس مبارکه را ببدترین عذابی شهید نمودند بلکه جسم مطهّر بعضی را بساطور قصّابی ریزه ریزه نموده در گلخنها بسوختند و بعضی اتباع و اشیاع این اشخاص مقدّسه را بعد از شکنجه و عذاب زنده زیر خاک دفن نمودند با وجود این عقوبات شدیده ابداً در تبلیغ امر الله فتور ننموده بدون سلّ سیف و خراشیدن روی نفسی بالأخره ملّت عیسویّه عالم را احاطه نموده بقسمی که در قطعۀ اروپ و امریک از ادیان سایره اثری باقی نماند و در آسیا و افریک و جزایر بحر محیط جمّ غفیری از اهالی الیوم در ظلّ انجیل داخلند

حال باین ادلّۀ واضحۀ لایحه ثابت و مبرهن گشت که ترویج دین الهی بکمالات انسانیّه و اخلاق حسنه و شیم مرضیّه و روش و حرکت روحانیّه است اگر نفسی بصرافت فطرت اقبال الی الله نماید مقبول درگاه احدیّت بوده چه که این نفس از اغراض شخصیّه و طمع منافع ذاتیّه مبرّا و بصون حمایت حقّ التجا نموده بصفت امانت و صداقت و پرهیزکاری و حقوق‌پروری و همّت و وفا و دیانت و تقی بین خلق ظاهر گردد و مقصود اصلی از انزال شرایع مقدّسهٔ سمائیّه که سعادت اخروی و تمدّن دنیوی و تهذیب اخلاق باشد حاصل گردد والّا بضرب سیف بظاهر مقبل و در باطن مغلّ و مدبر گردند

در این مقام حکایتی که سبب عبرت کل گردد ذکر نمائیم در تواریخ عربیّه مذکور که قبل از بعثت نبوی علیه السّلام نعمان ابن منذر لخمی که یکی از ملوک عرب جاهلیّه و مقرّ سریر سلطنتش مدینۀ حیره بوده روزی از کثرت تجرّع اقداح مدام عقلش زائل و شعورش باطل گشت در عالم سکر و بیهوشی بقتل خالد بن مضلل و عمر بن مسعود کلده که دو ندیم و انیس و در محفل انس یار و جلیسش بودند فرمان داد و چون از عالم مستی و سکر بهوش آمد بپرسش حال دو ندیم پرداخت تفصیل واقعه را بیان نمودند بغایت محزون و دلخون شد از حبّ شدید و تعلّق خاطر عظیم که باین دو ندیم داشت بر مقابرشان دو بناء عالی مسمّی به غریّان ساخته

و بیادگار این دو ندیم یوم بؤس و یوم نعیم در هر سالی قرار داد و در این دو روز معلوم بحشمت تمام آمده مابین غریّان نشسته در یوم بؤس نظرش بر هر که افتادی بجان امان نیافتی و در یوم نعیم هر وارد و وافدی را مظهر احسان و عنایت بی‌نهایت ساختی و این قاعده و قانون مستمرّ و بیمین شدید مستحکم بود

تا آنکه روزی پادشاه اسبی محمود نام سوار و بقصد شکار عزم صحرا نمود ناگاه از دور گوری بنظرش درآمد در عقب آن گور پادشاه اسب برانگیخت و تاخت تا از خیل و جیش خود دور و وقت بیگاه شده مأیوس گشت ناگاه سواد خیمه‌ئی در بادیه پیدا شد عنان بدان جانب معطوف داشت تا بدر خیمه‌ رسید فرمود میهمان میطلبید خداوند خیمه حنظله ابن ابی‌عفراء طائی گفت بلی و استقبال نموده نعمان را فرود آورده و با زوجۀ خود گفت در ناصیهٔ این شخص آثار بزرگی باهر تهیّأ ضیافتی کن و در مهمان‌نوازی همّتی و غیرتی نما زن گفت گوسفندی داریم ذبح نما و من بجهت احتیاط چنین روزی قدری آرد ذخیره نموده‌ام پس حنظله گوسفند را دوشیده قدحی شیر نزد نعمان برده آنگاه گوسفند را ذبح نموده مائده‌ئی ترتیب داد و آن شب را نعمان از محبّت و الفت حنظله بکمال خوشنودی و سرور بسر برد و چون فجر طالع شد نعمان عزم عزیمت فرمود به حنظله خطاب نمود که تو در ضیافت و مهمان‌نوازی منتهای جوانمردی را آشکار نمودی من نعمان ابن منذر و قدوم تو را بکمال اشتیاق منتظرم

مدّتی گذشت تا آنکه قحط و غلاء عظیمی در دیار طی روی نمود حنظله باحتیاج شدید مبتلا شد بدین سبب بحضور پادشاه شتافت از غرایب اتّفاقات یوم بؤس در پیشگاه حضور نعمان حاضر گشت پادشاه بغایت آزرده‌خاطر شده آغاز عتاب نمود که چرا چنین روزی بحضور رفیق خود شتافتی که روز بؤس یعنی سختی است اگر امروز نظرم بر یگانه فرزندم قابوس افتد بجان امان نیابد اکنون حاجتی که داری بخواه

حنظله گفت از یوم بؤس بی‌خبر بودم و نعمت دنیا بجهت حیات و بقا است و چون مرا در این ساعت چشیدن کأس هلاک مقرّر از خزاین ارض چه فایده متصوّر

نعمان گفت از این امر چاره‌ئی نیست

پس حنظله بر زبان راند مرا چندان امان ده که بنزد عیال خود عودت نمایم و وصیّت اجرا نمایم و در سال آینده یوم بؤس حاضر گردم

نعمان ضامنی خواست که اگر در وعده مخالفت نماید ضامن را بقتل رساند حنظله متحیّرانه بهر طرف نگریست تا آنکه نظرش بر شریک بن عمرو بن قیس شیبانی که یکی از خدّام نعمان بود افتاد و این ابیات را بخواند

یا شریکا یا بن عمرو

هل من الموت محاله

یا اخا کلّ مصابیا

اخا من لا اخا له

یا اخا النّعمان فیک ال

یوم عن شیخ کفاله

ابن شیبان کریم

انعم الرّحمن باله

شریک گفت ای برادر بجان جوانمردی نتوان نمود بیچاره متحیّر ماند پس شخصی که موسوم به قراد بن اجدع کلبی بود برخاست و کفالت نمود مشروط باینکه اگر یوم بؤس سنهٔ آتیه حنظله را تسلیم ننماید هر حکم که پادشاه اراده فرماید در حقّ او جاری کند پس نعمان پانصد شتر به حنظله احسان نموده روانه ساخت

در سنهٔ بعد روز بؤس چون صبح صادق از افق مشرق سر برآورد نعمان با حشمت بی‌پایان بر عادت مألوفه توجّه بمحلّ غریّان نمود و قراد را بهمراهی آورد تا معرض سخط پادشاهی گردد ارکان دولت بشفاعت زبان گشودند و تا غروب مهلت خواستند که بلکه حنظله عودت نماید و پادشاه را مقصد چنان بود که از جهت پاس محبّت حنظله را بقتل ضامن از هلاکت نجات دهد باری چون قریب بغروب شد قراد را برهنه ساخته تا گردن زنند ناگاه از دور سواری پدید شد که بسرعت تمام میتاخت نعمان بسیّاف گفت منتظر چه هستی وزرا گفتند شاید این سوار حنظله باشد چون نزدیک شد حنظلۀ طائی بود

نعمان را آمدن او موافق نیفتاد گفت ای جاهل احمق با وجود آنکه از پنجهٔ مرگ گریختی بار دیگر چرا درآویختی

حنظله گفت وفای بعهد زهر هلاهل هلاکت را در مذاق من شیرین و گوارا نمود

نعمان سؤال نمود باعث بر این حقّ‌گذاری و وفاپروری و مراعات عهد و پیمان چه امری بود حنظله گفت اقرارم بوحدانیّت الهیّه و ایمانم بکتب منزلهٔ سماویّه نعمان گفت بچه دین متدیّنی جواب داد که بنفس مسیحائی زنده و در صراط مستقیم روح ‌الله پوینده‌ام نعمان گفت نفحات قدسیّۀ روح ‌الله را بر مشامّ من عرضه کن

حنظله ید بیضای هدایت را از جیب محبّة الله برآورد انوار انجیل بر بصر و بصیرت حاضرین اشراق نمود و چون حنظله چند آیات الهیّه از انجیل بالحان جلیل تلاوت نمود نعمان و جمیع وزرایش از بت و بت‌پرستی بیزار و در دین الهی ثابت و راسخ گشته بر زبان راندند که صدهزار افسوس که تا بحال از این رحمت بی‌پایان غافل و محجوب و از این غمام فضل رحمن ماٴیوس و محروم بودیم و فوراً غریّان را خراب نموده از ظلم و اعتساف نادم و اساس عدل و انصاف را استوار نمود