کتابخانه

الحمد للّه الّذی توحّد بالجلال و تفرّد بالاجلال و تقدّس عن الملال و تنزّه عن الآمال

فهرست مطالب

اسم الله الجمال علیه بهآء الله الأبهی

۱۵۲١

هو الأقدس الأعظم العلیّ الأبهی

الحمد للّه الّذی توحّد بالجلال و تفرّد بالاجلال و تقدّس عن الملال و تنزّه عن الآمال و هو الّذی قدّر للأعمار الآجال و هو النّاطق فی ازل الآزال و الظّاهر فی المآل لا اله الّا هو الغنیّ المتعال و الحمد للّه الّذی قبل عمل الّذین انجذبوا من ندائه و اسکرهم رحیق وحیه و انطقهم بثنائه و عرّفهم شمس جماله و اظهرهم فی ایّامه و ایّدهم علی عرفان نفسه و وفّقهم علی رضائه انّه لهو المقتدر علی ما یشآء لا اله الّا هو المهیمن الفعّال الحمد للّه الّذی انار افق العالم بالنّیّر الأعظم و اذا استوی علی العرش بشّر النّاس بظهور بحر الطافه و شموس افضاله طوبی لراسخ نبذ ما منعه و سرع الی افقه الأعلی و ویل لمن توقّف بما اتّبع اوهام الّذین ظهروا بأثواب الرّجال اکبّر و اصلّی و اسلّم علی الّذین ما منعهم الهوی عن اللّه مالک الأسمآء و بهم اشرق نجم العرفان فی اکثر البلدان و هم عباد مکرمون و هم عباد عاملون و هم عباد مقرّبون و هم عباد مخلصون و هم عباد فائزون و هم عباد قائمون علی خدمة مولاهم و هم النّاطقون بین العباد بالحکمة و البیان اشهد انّهم فازوا بکوثر الحیوان الّذی جری عن یمین عرش الرّحمن و فازوا بما لا فاز به احد من قبل انّ ربّنا الرّحمن لهو الغنیّ الفضّال

روحی لقیامکم الفدآء و لاستقامتکم الفدآء قد کنت جالساً ساکناً متفکّراً فی امر اللّه و ما ورد علیه من عباده اذاً اتی احد من احبّآء اللّه بکتاب حضرتک فلمّا فککت وجدت رائحة حبّکم محبوبنا و محبوب من فی العالم و مقصودنا و مقصود من فی السّموات و الأرض و قرأته و عرفت ما فیه من خدمتکم و قیامکم و ثنائکم و ما حملتموه فی سبیل اللّه و بعد قصدت المقام الأعلی مقرّ عرش ربّنا الأبهی فلمّا دخلت و وقفت تلقآء الوجه عرضت ما نادیت به اللّه اذاً تبسّم ثغر المحبوب و قال لیس له من فضل فی ذلک انّا ایّدناه علی ذکری فذکرنی و عرّفناه افقی فتوجّه الی وجهی و وفّقناه علی خدمتی فقام علیها باذنی انّ الفضل کلّه لنفسی و انا الفضّال القدیم لو لم یکن رشحات بحر فضلی ما عرفنی و لو لم یکن جذب آیاتی من ملکوت بیانی ما توجّه الی سبیلی

یا اسمی الجمال تفکّر فی الملوک و الّذی کشفنا عنه لتطّلع بما نطق مولاک الحکیم انّ ملکاً من الملوک کان مستغرقاً فی بحور الملک و لازباً بالدّنیا و ما فیها من الزّخارف و الألوان و فی احد من اللّیال تجلّت علیه شمس الانقطاع من افق ارادتی و کشفنا عنه انّه ترک کلّ ما عنده و خرج عن البیت متوجّهاً الی البیدآء و ما اطّلع به احد الّا اللّه ربّک و ربّ العالمین و لو نکشف علی النّاس کما کشفنا عنک کلّهم یقومون علی خدمتی و ذکری و ثنائی کذلک نطق لسانی لتکون من الفرحین انّ ربّک یحبّ المزاح فی بعض الأحیان و یمزح انّه لهو الفعّال لما یرید لیس لأحد ان یعترض علیه فیما ظهر من عنده یشهد بذلک کتب اللّه العلیم الحکیم انتهی

و آنچه از مراتب عجز و نیستی و اعتراف بر معاصی و قصور اظهار نموده بودید فرمودند یا اسمی انّا عفونا عنک من قبل و قبلنا خدمتک و طاعتک و حضورک و لقائک و سمعنا حنینک و انینک و صریخک و ضجیجک و زفرات قلبک فی حبّ اللّه ربّک العزیز الحمید انتهی

و اینکه نوشته بودید خطای این مرتبه که توجّه بارض خاء باشد بر خطایای قبل افزود بعد از عرض این کلمه نطق لسان الرّحمن فی ملکوت البیان ما لا یقدر ان یعرفه احد من اهل الامکان لعمرک لا یقدر اقلام العالم ان یقوم بوصفه و لا افئدة العارفین بادراکه و در آخر بیان فرمودند بنویس باسم جمال علیه بهآء اللّه که این خدمتت قبول بوده و خواهد بود چه که جناب اسمی الحآء علیه بهآء اللّه بشما نوشتند و نشهد انّه ممّن اشتعل بنار محبّة اللّه و کان مستغرقاً فی بحر فضله و فی مثل تلک الحالة لمّا سمع ما ورد فی ارض السّجن صاح فی نفسه و اخبر النّاس بما ظهر انّ ربّک لهو العلیم الخبیر ان اطمئنّ انّا قبلنا ما عملته فی سبیل اللّه و کن من الشّاکرین انّ امطار الفضل من سمآء عنایتی کانت متوجّهة الیک و لحاظ رحمتی ناظرة الی حبّک ان اذکر ربّک فی کلّ الأحوال بالحکمة و البیان انّه یسمع و یری انّه لهو السّمیع البصیر

ای جمال بعضی از نفوس بافق اعلی ناظر و بکمال شوق و اشتیاق و جذب و انجذاب در سبیل الهی از هیچ شیء مضائقه ندارند و بتمام میل در خدمت امر سبقت میگیرند اولئک اهل البهآء فی صحیفتی الحمرآء و بعضی باین مقام بلند اعلی هنوز نرسیده‌اند لذا از خطرات قلبیّه محفوظ نیستند انّ ربّک لهو العلیم لذا حین ورود اخبار مذکوره بارض اقدس امر از مصدر امر مشرق و حکم منع از سماء مشیّت الهی نازل از جمله باسم جواد علیه بهآء الله که طائف حول است امر شد که بارض تاء و قاف بنویسد که احدی چیزی مطالبه ننماید و همچنین بجناب اسم حاء علیه من کلّ بهآء ابهاه من لدی اللّه امر شد در بارۀ ارض خاء و کاف و طاء این فقرۀ منع مخصوص بارض خاء نبوده کمال عنایت نسبت باحبّای آن ارض از مشرق الطاف ظاهر قد نزّلت لهم آیات من قبل لو یقرأها احد یطّلع بفضل اللّه و رحمته علیهم انّ ربّک لهو الخبیر شکّی نبوده و نیست که هر نفسی از نفوس مذکوره که بخدمت قیام نمودند للّه بوده و فی سبیل اللّه عمل نموده لذا البتّه عملشان مقبول و اجرشان عنداللّه از قلم اعلی مسطور باید بکمال فرح و انبساط بذکر محبوب عالمیان مشغول باشند انّا نکبّر علی وجوههم و نذکرهم بما یبقی به اسمائهم فی ناسوت الانشآء و فی ملکوتی البدیع انتهی

عرض این عبد آنکه این امر مبرم در وقتی نازل که اسامی نفوسی که بخدمت امر موفّق شدند در ساحت اقدس بر حسب ظاهر مذکور نه و بعد از ذکر نفوس قبول شد و آنچه از وجوه رسیده بود امر شد مابین بعضی از احبّای الهی که در آن ارض ساکنند قسمت شود و صورت تقسیم را حسب الأمر جناب آقا میرزا محمّد علی علیه بهآء الله از اهل قائن ارسال داشتند باید قسمی نشود که سبب تکدّر نفوس مقبله گردد چه که جمیع عنداللّه معزّزند الیوم هر نفسی که بافق اعلی توجّه نمود کمال عنایت در بارۀ او بوده و هست چه که امر عظیم است از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم کل را بقمیص استقامت مزیّن فرماید و از رحیق اطهر در کلّ حین بنوشاند انّه لهو المعطی الکریم این بسی واضح و معلومست از یومی که کتاب اقدس از سماء مشیّت نازل شد در سنین معدوده مستور بود تا آنکه جمعی از نفوس مقبلۀ موقنه از اطراف از احکام الهی سؤال نمودند و بکمال عجز و ابتهال سائل شدند لذا امر بارسال کتاب اقدس شد و فرمودند احدی حقوق الهی را مطالبه نکند و این فقره معلّق باقبال خود نفوس بوده تا آنکه سنین منتهی شد بسنۀ قبل و امر از مصدر امر صادر که هر نفسی بخواهد ادای حقوق اللّه نماید از او اخذ نمایند و فی‌الحقیقه این هم فضل بزرگست در بارۀ عباد چه که سبب تطهیر و نعمت و برکت الهی است طوبی لمن عمل بما امر به فی الکتاب اگرچه آن حضرت معلومست بکمال حکمت و انقطاع عمل نموده‌اند و حرفی هم که مغایر امر باشد از آن جناب ظاهر نشد ولکن چون مخصوص این فقره عازم شدند لذا حکم منع نازل چه که بعضی از ناس ضعیفند والّا فواللّه الّذی لا اله الّا هو که عمل شما مقبول و سعی شما مشکور بوده و خواهد بود یومی از ایّام از لسان مبارک این کلمه اصغا شد یا عبد الحاضر لدی العرش قد خلقنا الکلّ لخدمتی و ایّامی و نصرة امری و عرفان نفسی و التّوجّه الی وجهی و الحضور لدی باب رحمتی و ما عندهم هو کان رشحاً من بحر عطائی لو نطلب منهم ما اعطیتهم بفضلی لتشاهدهم غیر ما شهدتهم من قبل انّ ربّک لهو العلیم الخبیر

و همچنین بلسان پارسی فرمودند اگرچه این عبد قادر بر ذکر آنچه از ملکوت بیان اصغا نموده تماماً نبوده و نیست ولکن آنچه در نظر مانده ذکر میشود فرمودند مع آنکه جمیع عالم از حقّ است و کل هم باین مقرّ و معترف و آنچه هم باهل ارض داده شد از بخششهای بحر عنایت او بوده مع‌ذلک اگر امر بانفاق ما عندهم شود البتّه بعضی را قاصر و متوقّف مشاهده نمائی و بعضی هم از تجلّیات انوار شمس انقطاع بمقامی فائز که بکمال محبّت و خلوص فی سبیل اللّه انفاق نمودند آنچه را مالک بودند این هم مشاهده شد انتهی

عرض این خادم فانی آنکه قسمی بشود که اهل ارض خاء مکدّر نشوند و بطراز سرور باسم اللّه مزیّن گردند و این فقره عنداللّه محبوبست چه که کمال عنایت در بارۀ دوستان از افق فضل مشهود و لائحست و اینکه در بارۀ مشار الیه مرقوم فرموده بودید که هدیه خدمت آن جناب فرستاد و اظهار نمود خدمت قابلی نماید انشآءاللّه خدمت ایشان قبول شده در هر حال قسمی بفرمائید که احدی محزون نشود امری که نفی و اثبات آن للّه واقع شود البتّه محبوبست دیگر از برای احدی در این مقام حزنی باقی نخواهد ماند این قدر عرض میشود که این سفر شما للّه بوده و جمیع اعمال نزد حقّ مشهود و واضح

و اینکه مرقوم فرموده بودید حسب الأمر بارض خاء نوشتید که قبول نشد فرمودند این کلمه سبب حزن خواهد شد چه که گمان مینمایند که نزد حقّ مقبول نیستند باید قسمی بشود که جمیع مطّلع شوند بآنکه لحاظ عنایت بایشان بوده و انشآءاللّه خواهد بود انتهی و سبب آنست که از قبل عرض شد انشآءاللّه جمیع بعنایات الهیّه مسرور و فائز باشند

و اینکه مرقوم داشتید که بعض از آن نفوس که وجه داده‌اند از بابت حقّ اللّه داده‌اند فرمودند نعم ما عملوا لأنّ الحقوق کلمة انزلها الرّحمن فی الکتاب بر کل لازم که بآن ناظر باشند و عمل نمایند ولکن چون آنچه واقع شد بر حسب ظاهر روایح دیگر بعض از ضعفا از آن استنشاق مینمودند لذا حکم منع از سماء امر نازل انّه لهو الحاکم المختار یا اسمی الجمال انّا احببناک فضلاً من عندی و نحبّک بعنایتی المهیمنة علی العالم و نری الّذین زیّنهم اللّه فی ارض الخآء بطراز الخضوع و الخشوع و الخلوص انّ ربّک لهو العلیم المحیط هم الّذین فازوا برحیق الوحی و اسکرهم کوثر عنایة ربّک الکریم انّا نسمع و نری من نطق بذکری و عمل فی سبیلی المستقیم لا یعزب عن علم ربّک من شیء انّ ربّک لهو العالم الخبیر انّ الّذین طاروا فی هوائی و عملوا ما امروا به فی سبیلی سوف یرون انفسهم فی مقامات تعجز عن وصفها السن النّاطقین انّا نکبّر من هذا المقام الأعلی الّذی سمّی بالسّجن الأعظم فی کتاب الأسمآء علی وجوه الّذین آمنوا باللّه ربّ العالمین و اقرّوا و اعترفوا بما انزله من سمآء الفضل انّ ربّک لهو المعطی القدیم نسأل اللّه بأن یوفّقهم علی الاستقامة الکبری لئلّا تزلّ اقدامهم عمّا یذکر فی الابداع و عن نعیق النّاعقین انتهی تا این مقام جواب دستخطّ عالی که از یزد ارسال فرموده بودند فقره بفقره عرض شد ان الحمد للّه ربّ العالمین

دستخطّ ثانی که از ارض صاد مرقوم داشته بودید در وقتی که این عبد خادم در خارج بلد بود رسید علم اللّه فتحته و قرأته وجدته مزیّناً مطرّزاً مشرّفاً مبارکاً معطّراً بذکر اللّه محبوبی و محبوبکم و مقصودی و مقصودکم و مقصود العالمین حقّ جلّ و عزّ شاهد و گواهست که این عبد نظر بنار مشتعله که از محبّت الهی در صدر آن حضرت در فوران مشاهده نمود مرّةً بعد مرّة قرائت کرد و بعد در وقتی مخصوص تلقاء عرش معروض گشت انّ ربّی لهو السّمیع العلیم اذاً توجّه وجه القدم الی الخادم و قال جلّت عظمته و کبریائه انّا سمعنا ذکر اسمی و ندائه و مناجاته و رأینا توجّهه و ابتهاله و انا مضرم نار حبّی فی صدره و انا المقتدر القدیر یا اسمی قد اخذتنی الأحزان علی شأن لو اذکر لک تنوح لی کنوح الفاقدین قد ظهر فی هذه الأرض ما لا ینبغی ان یظهر فی ایّام اللّه و ظهوره و انا المظلوم الفرید قد جعلنا ارض السّجن جنّة من الجنان و انزلنا فیها البرکة و اطلقنا سبیل الّذین کانوا فی حصن متین و فتحنا باب المدینة یخرج منه من یشآء و یدخل فیه من یرید فلمّا ظهر ما ظهر وجدوا انفسهم فی ضیق مبین انّک لا تحزن من شیء انّ ربّک مع ما احاطته الأحزان انّه علی فرح عظیم بشّر الّذین اقبلوا الی الأفق الأعلی بذکری و کبّر علی وجوههم من قبلی و انا الغفور الرّحیم انّا نذکر الّذین آمنوا باللّه فی اللّیالی و الأیّام انّ ربّک لهو الصّادق الخبیر کبّر من قبلی علی کلّ من نسب الیک من کلّ ذکور و اناث و من کلّ صغیر و کبیر انتهی و فقرات آخر مناجات آن جناب که مشعر بوصول لوح امنع و فرح و ابتهاج و شکر و حمد بود چون عرض شد اذاً نطق لسان العظمة مرّة اخری یا اسمی رأیناک متغمّساً فی بحر الرّضآء طوبی لک بما کنت فائزاً بهذا المقام الکریم کن فی کلّ الأحوال بمثل ما کنت کذلک یوصیک قلمی الأعلی فی هذا السّجن المبین انتهی

و اینکه در بارۀ لوح جناب ملّا علی ‌جان علیه بهآء اللّه ذکر نمودید فی‌الحقیقه همان قسمست که مرقوم داشتید امثال این امورات سبب شد که مائدۀ سمائیّه قطع گشت چنانچه مدّتی بود که قلم اعلی متوقّف بود یا حبیب فؤادی اگر عباد بآنچه از مالک ایجاد مأمورند عمل نمایند لعمرک تری العالم غیر العالم بلکه زیاده از آنست که آن حضرت مرقوم داشته‌اند چنانچه وقتی از اوقات لسان قدم متوجّهاً الی الخادم فرمودند بعضی از الواح الهیّه که از سماء مشیّت محض عنایت نازل شده حال در زیر تراب مانده شخصی که رافع آن بود از خوف آن را مستور داشته و الواح بعضی را بعضی ببعض دیگر داده‌اند انّ ربّک لهو العلیم انتهی از این کلمۀ مبارکه مستفاد میشود که بسیار امورات غیر مقبوله در فقرۀ الواح واقع شده از حقّ جلّ و عزّ شما و این عبد و همۀ دوستان بخواهیم و بکمال عجز و نیاز بطلبیم و استدعا نمائیم که جمیع را بطراز استقامت و امانت و صدق و وفا مزیّن فرماید فوالّذی انطق الأشیآء باسمه الأعظم الأبهی اگر بنصایح مشفقۀ الهیّه عمل مینمودند حال اشراق شمس کلمۀ ربّانیّه از هر مدینه مشرق و ظاهر بود و از هر افقی طالع و لائح مشاهده میشد قد قضی الأمر و ینبغی لللّسان ان یکون علی صمت مبین انشآءاللّه از فضل و عنایت حقّ چنین دیده میشود که جمیع شاربان کوثر حقیقت بنار محبّت بشأنی مشتعل شوند که جز یگانگی و یکتائی نماند تا جمیع بیک لسان ناطق شوند و بیک دست عامل گردند اگر دعاهای این عبد نظر ببحور عصیان باجابت مقرون نشود امید هست که دعای آن جناب و سایر دوستان عنداللّه مقبول گردد انّه لهو الفضّال انّه لهو الجوّاد انّه لهو الرّحمن الرّحیم

عرض دیگر آنکه جناب زین‌المقرّبین علیه بهآء اللّه الأبهی باین عبد مرقوم داشتند که شخصی از اهل مازندران باینجا آمده و ارادۀ شطر اقدس دارد و چون در ساحت اقدس عرض شد لوحی مخصوص جناب ملّا علی ‌جان علیه بهآء الله در این ایّام نازل و همچنین در بارۀ آن شخص آیات مهیمنۀ منیعه از سماء مشیّت نازل و ارسال شد و مخصوص امر شد که لوح مخصوص را شخص حامل نزد شما بیاورد و بعد از زیارت آن حضرت لوح منیع را بصاحبش برساند

و عرض دیگر آنکه در وقتی از اوقات فرمودند که بجناب اسم جمال بنویس که توقّف زیاد در محلّی لازم نه بلکه باید مثل ستارۀ سحری از افق هر دیاری طالع شوی تا بعضی از دوستان که افسرده‌اند بنار محبّت الهی مشتعل شوند همچنان که غذا از برای اجساد لازمست همین قسم از برای ارواح واجب غذای روح مائدۀ منیعۀ لطیفۀ طریّه است که از سماء عنایت الهی نازل شده اگر غذای روح بآن نرسد البتّه ضعیف شود لذا گاهی بکمال حکمت ببعضی اطراف توجّه نمائید لأجل تبلیغ امر آنچه لازم و واجبست تذکّر نفوس مقبله است تا جمیع باعانت الهی بطراز استقامت و امانت و صدق و ما یرتفع به امر اللّه فائز شوند در این ایّام از سماء مشیّت مالک انام لوحی در انقطاع و مقام او نازل در این مقام ذکر میشود که شاید سبب تطهیر نفوس گردد و از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم که جمیع را از این رحیق بنوشاند و باین مقام اعزّ اعلی فائز فرماید و هر نفسی بطراز انقطاع فائز شد البتّه امین و صادق و مستقیم مشاهده شود یا حبّذا هذا المقام الأطهر یا حبّذا هذا المقام الأنور یا حبّذا هذا المقام الأسنی یا حبّذا هذا المقام الأعلی هذه صورة ما انزله اللّه فی الکتاب

بسمی الکتاب

الانقطاع شمس اذا اشرقت من افق سمآء نفس تنخمد فیها نار الحرص و الهوی کذلک یخبرکم مالک الوری ان انتم من العارفین انّ الّذی فتح بصره بنور العرفان ینقطع عن الامکان و ما فیه من الألوان یشهد بذلک ربّک الرّحمن فی هذا المقام العزیز الرّفیع ان انظر ثمّ اذکر النّعمان الّذی کان من اعزّ الملوک و من قبله احد من الکیان اذا تجلّت علی قلبهما شمس الانقطاع ترکا ما عندهما و خرجا عن بیتهما مقبلین الی العرآء و ما اطّلع بهما الّا اللّه العلیم انّ النّعمان کان مستویاً علی عرش الملک اذاً اسمعناه کلمة من کلماتی العلیا اهتزّ و تفکّر و تحیّر ثمّ انتبه و قام و قال مخاطباً الی نفسه لا خیر فیما ملکته الیوم و غداً یملکه غیرک کذلک نبّهناه و انا المقتدر القدیر فلمّا تنفّس الصّبح و طلع الشّمس وجد الأمرآء العرش متروکاً تحیّروا و تفحّصوا فی الأقطار الی ان یئسوا عمّا املوا انّه لهو العالم الخبیر لعمر اللّه لو نکشف الغطآء عن العیون کما کشفنا عنه لتری النّاس یدعون الدّنیا عن ورائهم و یترکون ما یمنعهم عن هذا الأفق المنیر طوبی لمن تنوّر بأنوار الانقطاع انّه من اهل السّفینة الحمرآء لدی اللّه ربّ العرش العظیم طوبی لمدینة اشرقت شمس الانقطاع من افقها و لأرض اضآءت من انوارها لعمری لو فازت هذه الدّیار بنور من اشراقها لما بلی البهآء بین الأعدآء کذلک یقصّ لک مالک الأسمآء لتکون من العارفین لو ابثّ لک ما ورد علی المظلوم لتنوح و تبکی کبکآء الفاقدین اذا فزت بلوح الله و اثره ان اقرأه مرّة بعد اخری ثمّ اقرأه علی الّذین تجد من وجوههم نضرة الله العزیز الکریم کذلک رشح البحر الأعظم لتفرح و تشکر ربّک العزیز الحمید اما الفرح بما توجّه الیک وجه الله من هذا المقام الکبیر و انزل لک ما یجذبک الی المقصود و یقرّبک الی مقامه المنیع البهآء علیک و علی من شرب کوثر البقآء من ایادی عطآء ربّه الرّحیم

حال اگر نفسی ببصر طاهر خالصاً لوجه اللّه در این لوح ملاحظه نماید و تفکّر کند یطّلع بما ینفعه و بما یستضیء به العالم یا حبیب فؤادی اکثری از ناس در دبستان جهل و نادانی تربیت شده‌اند و در مفازۀ کذب و نفاق سایر کجاست بینا و کجاست شنوا این الأبصار الحدیدة و الآذان الواعیة نفسی که حرف ثالث مؤمن به من یظهره اللّه را بنصّ نقطۀ بیان روح من فی الامکان فداه بظلم و طغیان شهید نمود و همچنین شخصی که با او از ارض تاء به عراق آمد و همچنین نفوس دیگر هر یک را ببهانه‌ئی فتوی بر قتلش داد مع‌ذلک نوشته که نفوس مقدّسه را میکشند و زورکی میخواهند ریاست نمایند حال ملاحظه نمائید که حرف ثالث من یظهره اللّه را از نفوس مقدّسه نشمرده و آقا جان مشهور به کج‌کلاه که خدای واحد شاهد است که از اعمال شنیعۀ او اهل این دیار بفریاد آمده بودند از ایران و استانبول و شام و این بلد استفسار نمایند تا حقیقت این نفس که خدمت شخص موهوم از نفوس مقدّسه شده معلوم گردد و آن شخص بزرگی که مرقوم داشته بودید که نفس موهوم مکتوبی باو نوشته ارسال داشته خوبست تفصیل آقا جان را از او سؤال نمایند چه که خواهر آقا جان در بیت نوّاب فریدون میرزا بوده و از جملۀ نفوس مقدّسۀ نفس موهوم رضا قلی بوده که خود آن جناب میدانند که برادرش در حضور آن حضرت ذکر مینمود که عدم ایمان من نظر بایمانیست که رضا قلی اخوی من ادّعا مینماید و من او را بهتر میشناسم و اعمال او را بهتر میدانم مع‌ذلک میبینم که او خود را یکی از اولیای این امر میداند دیگر تفاصیل او بر خود آن حضرت معلومست و مطّلع شده‌اند که بچه جهت از ساحت اقدس طرد شد و اگر از اتباع یحیی بود در عکّا چه میکرد فواللّه الّذی لا اله الّا هو ورد منه و من اخته ما ناح به سکّان الملکوت اینها از نفوسی هستند که هر نفسی آنها را دیده شهد بکذبهم و نفاقهم هم الّذین نبذوا امر اللّه و احکامه و اخذوا ما امرهم به اهوائهم یشهد بذلک ما انزله الرّحمن فی الکتاب

لعمرک قد ذرفت العیون من اعمالهم و ذابت الأکباد بما ورد من ظلمهم علی امر اللّه و سفرائه یشهد بذلک کلّ من تزیّن بردآء الانصاف چه ‌قدر محبوبست که شخصی از جناب مشیرالدّوله سبب رفتن سیّد محمّد را به استانبول سؤال کند تا معلوم شود نزد هر ذی بصری که این نفوس کذبۀ موهومه چه مقدار سبب تضییع امر اللّه شده‌اند و از جمیع این امور گذشته خود آن جناب مطّلعند که احدی با آن نفوس معاشر نبود چند شهر بود که جمال قدم با احدی معاشرت نمینمود باب مسدود و لقا ممنوع و در آن ایّام واقع شد آنچه واقع شد انّ الخادم یسأل ربّه بأن یعرّف العباد ما عنده و یهدیهم الی صراطه المستقیم

تا این محل جواب دستخطّ آن حضرت است که از ارض صاد ارسال داشته بودند و چند شهر قبل جواب عرض شد ولکن چون مطوّل بود و حاوی هر قسم مطلب و بیانی و اطراف منقلب لذا ارسال نشد و تا الیوم که پنجم ماه مبارک رمضانست در عهدۀ تأخیر و تعویق ماند تا آنکه مجدّداً در این چند یوم دستخطّ دیگر آن حضرت که در خارج ارض طاء یعنی امام‌زاده حسن مرقوم داشته‌اند علّت انبساط قلب و انشراح صدر گردید بعد از اطّلاع بساحت اقدس توجّه نمود تمام آن را معروض داشت قوله جلّت عظمته و کبریائه

یا جمال مرّةً نراک علی فرح مبین و طوراً علی حزن یکدّر به افئدة المخلصین اگر بفرح اعظم فائز شدید دیگر کدورت چه معنی دارد و اگر فی‌الحقیقه بفنای دنیا موقنید و بانبساط بساط مبسوطۀ حقّ مطّلع ذکر قبض از برای چه بیّن یا اسمی الجمال هل تعرف من یکلّمک انّه لهو الّذی انفق الکلیم روحه لندائه و الحبیب للقائه و الرّوح لعرف قمیصه هل تبقی لک الأحزان بعد هذه البیانات الّتی جرت من عیون رحمة ربّک الرّحمن الرّحیم نشهد انّک انت من الفائزین و انّک انت من الموقنین و انّک انت من المطّلعین ای جمال اوّلاً آنکه در ایّامی که بحر فرح در امواج است و اریاح سرور بظهور مظهر ظهور در هبوب لایق نیست نفوس مقبلۀ مستقیمه ذکر احزان نمایند مگر در مصیباتی که بحقّ راجع میشود و چون کدورات آن جناب از این جهت بوده لذا بأسی نیست ولکن احزان شما بعنایات حضرت دوست بسرور مبدّل میشود چه که معزّی اوست و مسلّی او حال احزان واردۀ بر مظلوم را چه باید کرد هل من معزّ یعزّیه او من مسلّ یسلّیه فیما ورد علیه لا ونفسه المهیمنة علی العالمین ای جمال ذکر احزان محبوب امکان دارای بحر تسلّی است طوبی للعارفین تفصیل این اجمال را حال وقت اقتضا نمینماید چه که عبد حاضر حاضر است و اراده آنکه مکتوب شما که فقره بفقره عرض نموده در ملکوت بیان جواب نازل شود که شاید آن جواب بمثابۀ روح حیّ حیوان در اجساد اهل امکان سرایت نماید و کل را بنفحات ایّام اللّه فائز کند انّه لهو المقدّر العلیم الحکیم ای جمال احبّا را که بافق رحمن توجّه نموده‌اند و از رحیق عرفان محبوب امکان آشامیده‌اند در کلّ احیان متذکّر دارید تا جمیع باخلاق طیّبه و صفات مرضیّه که سبب ارتفاع امر اللّه است ظاهر شوند ای جمال اگر ارض سجن بطراز امانت مزیّن بود محبوب عالم محزون مشاهده نمیشد باید دوستان را بامانت و صداقت دعوت نمائید که شاید باین دو نیّر اعظم که از افق سماء اوامر الهی مشرقست فائز شوند

در یکی از الواح پارسی این کلمه از سماء مشیّت الهی نازل امروز اعمال شایسته باید و افعال پسندیده شاید و هر عمل نیکی بنفسه مبلّغ امر است شاهد این مقال بیاناتیست که از قلم اعلی در الواح اخری ثبت شده اگر امروز نفسی بطراز امانت فائز شود عنداللّه احبّ است از عمل نفسی که پیاده بشطر اقدس توجّه نماید و بلقای حضرت معبود در مقام محمود فائز گردد امانت از برای مدینۀ انسانیّت بمثابه حصن است و از برای هیکل انسانی بمنزلۀ عین اگر نفسی از او محروم ماند در ساحت عرش نابینا مذکور و مسطور است اگرچه در حدّت بصر مانند زرقاء یمامه باشد ای جمال بعنایت الهی مطمئن باش و بر خدمت امر قائم بشأنی که حوادث زمان و کدورات امکان ترا از خدمت محبوب عالمیان منع ننماید بلی کدورت از صفات بشریّت است در هر صورت انسان را اخذ مینماید و افسرده میسازد ولکن در نفوس مقدّسه اثر کلّی نداشته و ندارد جسد محزون ولکن روح در رَوْح و ریحان چنانچه ابن مریم میگوید جسد محزونست و روح در فرح و سرور ای جمال این ذکر را بزرگ شمر چه که امطار رحمت رحمانی از سماء عنایت بر تو باریده ان اشکر و کن من الشّاکرین ان اشکر و کن من الحامدین انتهی

دیگر جای آن ندارد که این خادم فانی کلمه‌ئی معروض دارد چه که سلطان کلمات آن حضرت را ذکر فرموده و ملیک معانی بر سریر عنایت مستوی گشته یا حبیب فؤادی و المذکور فی قلبی اگر جمیع عالم و عالمیان یک گوش شود باصغای یک حرف از کلمة اللّه تماماً فائز نگردد آن حضرت شنیده‌اند و میدانند و النّاس فی انصعاق مبین چون ذکر امانت و صداقت از لسان احدیّه ظاهر شد لذا این عبد دو لوح از الواح اللّه که در این مقامات نازل شده ذکر مینمایم تا آن حضرت بحکمت و بیان بر دوستان القا نمایند که شاید منتشر شود و کل به ما اراده اللّه فائز گردند

هو السّلطان فی ممالک البیان

قد کنّا تفکّرنا فی الأرض و سمعنا حدیثها و اخبارها اذاً طلعت من غرفة من غرفات الفردوس حوریّة نورآء و سارت الی ان قامت فی وسط الهوآء و نادت بأحسن الأصوات یا ملأ الأرض و السّموات انّی حوریّة سمّیت بالأمانة فی الصّحیفة المرقومة المستورة قد کشفت عن وجهی باذن مالکی لتنظروا حسنی و جلالی و جمالی و خَلْقی و خُلْقی و تشاهدوا عینی الکحیل و وجنتی الحمرآء و غرّتی الغرّآء و غدائری السّودآء اقسمکم یا ملأ الانشآء بمولی الوری و سلطان الآخرة و الأولی بأن لا تحجّبونی بحجبات الخیانة و الحرص و الهوی و لا تدعونی بین ایدیها لعمر اللّه انّ الخیانة من اعدائی و شأنها الضّغینة و البغضآء اسألکم بالفرد الأحد بأن لا تسلّطوا علیّ عدوّی الألدّ ان ارحمونی یا اهل الأرض و لا تکونوا من الظّالمین کذلک انزلنا لک الآیات و عرّفناک بالتّلویح ما ورد علینا فی السّجن الأعظم لتکون من العارفین انّا نحمد اللّه بما ورد علینا من البأسآء فی سبیله المستقیم انّک اذا قرأت اللّوح و عرفت ما فیه ذکّر احبّتی من قبلی و کبّر علی وجوههم من لدی المظلوم الغریب

بسمی البدیع

کتاب الصّدق نزّل بالحقّ من لدن عالم خبیر انّه لرسول الصّدق الی البلاد لیذکّر النّاس الی مقامه الرّفیع و یعرّفهم شأنه الأعلی و مقرّه الأبهی و یریهم جماله الأبدع و مقامه الأرفع و سلطانه الأمنع الأعزّ البدیع لعمر اللّه انّه یمشی و عن یمینه یمشی الاقبال و عن یساره الاطمینان و عن امامه اعلام العزّة و عن ورائه جنود الوقار یشهد بذلک مجری الأنهار انّه بکلّ شیء علیم انّه ینادی و یقول یا معشر البشر انّی جئتکم من لدی الصّدق الأکبر لأعرّفکم علوّه و سموّه و جماله و کماله و مقامه و عزّه و بهائه لعلّ تجدون سبیلاً الی صراطه المستقیم تاللّه انّ الّذی تزیّن بهذا الطّراز الأوّل انّه من اهل هذا المقام المنیر ایّاکم یا قوم ان تدعوه تحت مخالب الکذب خافوا اللّه و لا تکونوا من الظّالمین مثله مثل الشّمس اذا اشرقت من افقها اضآءت بها الآفاق و انارت وجوه الفائزین انّ الّذی منع عنه انّه فی خسران مبین انّا نقول یا ایّها الرّسول هل تقدر ان تدخل المدن و الدّیار و هل تجد لنفسک فیها من معین انّه یقول لیس لی من علم انّک انت العلیم الحکیم انّا نزّلنا هذا اللّوح فضلاً من عندنا لتذکّر النّاس بما فیه من لدن آمر عظیم البهآء علیک و علی من یقرأ آیات الرّحمن بالرّوح و الرّیحان و یکون من الرّاسخین

در این سنه اکثر آیات از قلم اعلی جاری یعنی حقّ جلّ جلاله خود مرقوم فرمودند و ذکر انقطاع و امانت و وفا و صداقت و سایر صفات عالیه در اکثری از الواح ظاهر و مشهود است و چون بعض امورات غیر مرضیّه در این ارض واقع شد لذا قلم اعلی نظر بتربیت عباد در ذکر اعمال و اخلاق و صفاتی که سبب علوّ نفوس مقدّسه و ارتفاع امر اللّه و اطمینان اهل عالم و حفظ کل است مکرّر اظهار فرموده آن حضرت و این عبد باید بکمال تضرّع و ابتهال از حقّ تعالی سلطانه بطلبیم که عباد خود را بآنچه رضای اوست موفّق فرماید و بطرازی که لایق و سزاوار است مزیّن نماید انّه لهو المقتدر المتعالی المجیب الغفور الکریم

عرض دیگر آنکه نفوسی که ذکرشان در دستخطّ عالی بود بعد از عرض بساحت اقدس مخصوص هر یک آیاتی از سماء عنایت نازل انشآءاللّه جمیع بآن فائز شوند و بلسان ظاهر و باطن تلاوت نمایند هذا ما نزّل لأخت ضلع حضرتک

هو الأقدس الأعظم

یا جمال ان افرح بما یذکرک الغنیّ المتعال فی هذا الیوم الّذی ینوح العدل کنوح الثّکلی بما اکتسبت ایدی الظّالمین تاللّه قد سکن هیکل العدل علی التّراب و هیکل الظّلم علی سریر العزّ بغرور مبین ولکن لعمرک انّ السّریر یضحک علیه و الهوآء یبشّره بالعذاب و المکان یستعیذ منه باللّه ربّک المقتدر القدیر ان انظر ثمّ اذکر الّذی جعله النّاس اماماً لأنفسهم من دون اللّه الّذی سمّی بالرّقشآء فی کتاب اللّه العلیّ العظیم قد ارتکبت ما ناح به الرّسول و صاحت به البتول ولکنّ القوم فی شقاق بعید انّ ربّک قد اخذها بسلطان من عنده و جعلها عبرة للّذین کفروا باللّه مالک هذا الیوم البدیع یا جمال لا تحزن فی شیء انّه قد اخذ فی هذا الظّهور کلّ ظالم ظلم و یأخذ الّذین تراهم الیوم علی ارائک الفتوی من دون بیّنة من لدی اللّه العلیم الخبیر یضحکون فی بیوتهم و ینوح من ظلمهم اهل الفردوس و الملأ الأعلی یشهد بذلک مالک الأسمآء فی هذا المقام الّذی سمّی بکلّ الأسمآء فی کتاب الأسمآء من لدی اللّه العزیز الحمید

ان یا قلم دع ذکر الرّقشآء ثمّ اذکر الّتی اقبلت و سمعت و آمنت و فازت الی ان طارت الی الرّفیق الأعلی و الجنّة العلیا المقام الّذی فیه ینادی لسان القدم الملک لجمالی القدیم یا جمال لعمری انّ الورقة طارت الی السّدرة و تشهد کما شهدت فی الأیّام الفانیة انّ ربّک لهو الرّقیب الشّهید یا ایّتها الورقة انّا نذکرک فضلاً من عندنا انّ ربّک لهو الفضّال الکریم اشهد انّک آمنت باللّه و اقبلت الیه فی یوم فیه ظهر الفزع الأکبر بما اکتسبت ایدی الغافلین البهآء علیک من لدنّا و علی اللّائی فزن بکلمة اللّه العزیز الجمیل ان افرحی فی الجنّة العلیا بما شهد لک اللّه اذ کان مستویاً علی عرشه العظیم

و نذکر فی هذا المقام من سمّی بالصّمد لیفرح بذکر اللّه الفرد الأحد الغفور الرّحیم یا صمد ان اطمئنّ بفضل اللّه و رحمته انّه ذکرک بالحقّ و یذکرک فضلاً من عنده لتکون من الشّاکرین تمسّک بکتاب اللّه و سننه ثمّ احمده بهذا الفضل الّذی لا یعادله ما خلق فی الأرض انّ ربّک لهو الصّادق الأمین انّا ذکرناک و ضلعک فی هذا اللّوح و نذکر امّها الّتی آمنت باللّه ربّ العالمین لا تحزنوا بما ورد علیکم لعمر اللّه ستفنی الدّنیا و ما فیها و یبقی ما قدّر لکم فی ملکوتی العزیز المنیع قد کنزت اسمائکم فی هذا الکنز الّذی سمّی باللّوح بلسان اللّه و انّه لیکون باقیاً ببقآء اسمائه یشهد بذلک کلّ عارف بصیر انتهی

عرض میشود این لوح از سماء مشیّت ربّانی مخصوص امة‌اللّه خدیجه که در لوح مبارک به ورقه نامیده شد نازل علم اللّه انّها فازت بما لا تعادله السّموات و الأرض فی‌الحقیقه در این لوح بدیع منیع حضرت شما و جناب عبد قبل صمد و ورقه و ضلع آن حضرت جمیع بعنایات مخصوصۀ الهی فائز شده‌اند روح العالم لعنایته الفدآء و ذکر شهادت نورین نیّرین هم در آن شده و همچنین کاظم علیه و علیهما بهآء اللّه اگرچه مقدّمۀ ارض صاد سبب شعلۀ اکباد و نوحه و صیحۀ عباد شد ولکن انسان بصیر که درست تفکّر نماید و منقطعاً عن الامکان نظر کند مشاهده مینماید امری اعزّ از آنچه واقع شده نبوده و نیست چه که این عبد از اوّل تا حال از تفصیل امور نورین نیّرین مطّلع است ایشان در عراق بساحت اقدس فائز شدند و کمال عنایت در بارۀ ایشان ظاهر و این فقره در اوّل منافی خیالات بعضی واقع شد ولکن ید قدرت الهیّه ایشان را بلند نمود و بطراز عزّت مزیّن فرمود و از سماء مکرمت برکت بر ایشان مبذول داشت تا آنکه بمقامی رسیدند که آن حضرت دیده و شنیده‌اند و بعد از مراجعت از ساحت اقدس بارض صاد دو عریضه معروض داشتند و همین امری که واقع شد بکمال عجز و ابتهال آن را از غنیّ متعال مسئلت نمودند حال ملاحظه نمائید الحمد للّه تا بودند از عنایت حقّ بکمال عزّت مابین عباد ظاهر و بقسمی القای حبّ ایشان در قلوب شد که احصای آن را جز حقّ قادر نبوده و نیست و در آخر عمر بشهادت کبری که خود خواسته بودند فائز گشتند و بعد هم مشاهده نموده‌اید که از قلم اعلی در بارۀ ایشان چه نازل شده لعمر اللّه بما نزّل لهم تنوح الأشیآء و تصیح الصّخرة و یبکی اهل الفردوس اگر نفسی مالک جمیع دنیا باشد و انفاق نماید باین مقام فائز نخواهد شد و این مقامیست که جمیع مرسلین و مقرّبین آن را آمل بوده و هستند تا حال قریب صد لوح در این مصیبت کبری نازل شده بل ازید چه که در این ایّام هم مشاهده میشود در بعضی از الواح ذکر شهدا مذکور است حال کدام شأن اعلای از این شأن و کدام مقام اعظم از این مقام است وقتی از اوقات فرمودند یا خادم امثال این امورات حادثه اگرچه سبب و علّت احزان لاتحصیه بوده و هست ولکن علّت ارتفاع امر اللّه است باید از اموری شکایت نمود که سبب و علّت تضییع امر بوده از حقّ جلّ و عزّ میطلبیم کل را هدایت فرماید و به ما یحبّ و یرضی مؤیّد نماید و فرمودند بنویس یا جمال امر اللّه در ارض سجن اعزّ از کلّ شیء مشاهده میشد و حال در مقامی واقف که ذکر آن سبب احزان جدیده میشود انّ ربّک لهو الصّابر الحلیم انتهی

اینکه مجدّداً ذکر ارض خاء فرموده بودید عرض شد هذا ما اشرق من افق البیان

یا جمال بشّرهم بفضلی و عنایتی و رحمتی الّتی سبقت العالمین انّا ذکرناهم و نذکرهم انّ ربّک لهو المعطی الکریم قد قبلنا ما ارسلوه بعد حضور اسمائهم لدی العرش انّه لهو الفضّال الحکیم انّ الّذین ذکرت اسمائهم فی کتابک قد ذکرناهم بذکر انجذبت به افئدة المخلصین و نکبّر من هذا المقام علی وجوههم و نبشّرهم بأنّ لهم مقام عزّ کریم انّ الفضل بیده یعطی من یشآء ما یشآء و یقدّر لمن اراد ما تقرّ به عیون النّاظرین انتهی

و اینکه در بارۀ جناب میرزا علی رضا مرقوم داشته بودید عرض شد هذا ما انزله الرّحمن فی الجواب

هو النّاطق بالحقّ فی ملکوت البیان

سبحان الّذی انزل النّعمة و اظهر الکلمة و انّها لهی الصّراط قد نصب بالحقّ من لدی اللّه المهیمن القیّوم و انّها لهی المیزان الأکبر ولکنّ القوم هم لا یفقهون و انّها لهی الصّور الأعظم الّذی نفخ فیه و انصعق من فی السّموات و الأرض الّا من انقذته ید اقتدار ربّک العزیز الودود طوبی لک بما اقبلت الی الأفق الأعلی اذ اعرض عنه الوری انّ ربّک لهو الحقّ علّام الغیوب طوبی لقویّ کسّر اصنام الأوهام مقبلاً الی اللّه ربّ ما کان و ما یکون قد ذکر اسمک فی کتاب اسمی الّذی آمن بنفسی و اعترف بما اعترفت به فی ملکوتی و حضر تلقآء عرشی و طاف فی حولی و طار فی هوائی و حمل الشّدائد فی سبیلی و انّه سمّی بالجمال من لدی اللّه مالک الوجود و ذکرناک لتفرح و تکون من الّذین نطقوا بثنآء اللّه العزیز المحبوب انّا ذکرنا کلّ من اقبل الی الوجه لیکون ذکری کنزاً له فی ملکوتی الممتنع المرفوع کذلک ذکرناک و انزلنا لک ما قرّت به العیون انتهی

و همچنین در ساحت اقدس ذکر جناب بزرگ علیه بهآء الله که در دستخطّ آن حضرت بود معروض گشت هذا ما تکلّم به لسان العظمة

هو الأعزّ الأقدم الأبهی

قل سبحانک یا من بیدک ملکوت الأسمآء و فی قبضتک زمام الأشیآء اسألک بالاسم الأعظم الّذی به اضطرب الأمم الّا من حفظته ید اقتدارک بأن تؤیّدنی علی ذکرک و ثنائک علی شأن لا یمنعنی نعیق الجهلآء الّذین نبذوا احکامک عن ورائهم و جادلوا بآیاتک و جاحدوا امرک و اعرضوا عن جمالک ای ربّ فأنزل من سحاب رحمتک ما ینبت به نبات حکمتک و اوراد عرفانک فی صدور الّذین فازوا برحیق وحیک و کوثر الهامک ای ربّ ایّد کلّ مقبل علی نصرة امرک و الاستقامة علی حبّک انّک انت الّذی لم‌ تزل کنت مقتدراً علی ما تشآء لا اله الّا انت العلیم الحکیم ثمّ اکتب لی یا الهی ما ینبغی لسمآء جودک و بحر فضلک انّک انت الفضّال القدیم لا یعزب عن علمک من شیء تسمع و تری و انّک انت السّمیع البصیر انتهی

و همچنین اسامی دیگر علیهم بهآء اللّه که در کتاب آن جناب بود فرداً فرداً عرض شد مخصوص هر یک آیات بدیعۀ منیعه نازل انشآءاللّه بآن فائز شوند

هو الأقدس الأبهی

یا نصر انّ المظلوم شاهد اقبالک و توجّهک الی اللّه و انزل لک ما تقرّ به عینک و یفرح به قلبک و قلوب السّامعین ان افرح بذکری ایّاک ثمّ اشکر ربّک الکریم انّه توجّه الیک من شطر سجنه الأعظم و ذکرک بما هو اعزّ من بحر الحیوان عند ربّک الرّحمن ان اشکر و قل لک الحمد یا مولی العالمین البهآء علیک و علی ضلعک الّتی آمنت باللّه الفرد الخبیر

ان یا قلم الأعلی ان اذکر من سمّی بمؤمن لیفرح بذکر اللّه مالک المآب انّا ذکرناک من قبل فضلاً من عندنا و انا العزیز الوهّاب طوبی لنفس اقبلت الی ملکوتی و شربت رحیق عنایتی من ایادی عطائی و نطقت بذکری البدیع قد کان ذکرک فی کتاب اسمی و نزّلت لک هذه الآیات الّتی لا تعادلها خزائن السّموات و الأرضین البهآء علیک و علی ضلعک الّتی فازت فی ایّام اللّه الفرد الخبیر

و نذکر من سمّی بعلی الّذی اقبل الی الأفق الأعلی و نوصیه بما یرتفع به امر اللّه مالک الایجاد یا علی ان استمع ندائی ثمّ افرح بذکر ربّک الّذی به انارت الآفاق طوبی لسمیع سمع ندآء المظلوم و لوجه انقطع فی سبیله عن کلّ الجهات البهآء علیک و علی ابنک الّذی آمن بالفرد الواحد المختار

انّا نذکر علی عسکر الّذی آمن باللّه مالک القدر فی یوم فیه اضطرب کلّ ذی فضل و اعرض کلّ فقیه و اعترض کلّ حکیم الّا من شآء اللّه ربّ العالمین کم من علم جعلناه ناراً لصاحبه و کم من علیم ترکناه و جعلناه عبرةً للنّاظرین و کم من غنیّ غرّه الغنآء الی ان اعرض عن مالک الوری و کم من فقیر فاز بکوثر البقآء فی ایّام اللّه الملک العزیز الحمید

و نذکر من سمّی بشیرعلی لیوقن کلّ مؤمن انّا نذکر من ذکر ربّه العلیّ العظیم ان استمع ندائی انّه ینادیک من شطر سجنه البعید فاسأل اللّه بأن یجعلک مستقیماً علی امره و ناطقاً باسمه العزیز البدیع

ان یا قلم ان اذکر من سمّی بمیرزا لیفرح بذکر مولاه و یکون من الرّاسخین یا ایّها العبد توکّل علی اللّه فی کلّ الأمور ثمّ اذکر ایّامی و بلائی و ما ورد علی نفسی و اصفیائی الّذین آمنوا بآیاتی و اقبلوا الی افقی المبین کذلک انزلنا الآیات فضلاً من لدنّا انّ ربّک لهو المنزل الکریم

هو الأقدس الأعظم الأبهی

یا محمّد قبل تقی ان استمع النّدآء من شطر عکّآء المقام الّذی سجن فیه هذا المظلوم الغریب قد احاط النّدآء من فی الأرض و السّمآء ولکنّ النّاس اکثرهم من الغافلین طوبی لک بما نبذت الأوهام و اقبلت الی مالک الأنام الّذی اتی بسلطان مبین نعیماً لک بما اخذت رحیق العرفان و شربت باسم ربّک الکریم کم من عبد اعرض فی ایّام اللّه عن مطلع الوحی و کم من عبد اقبل و اخذ ما اوتی من لدی اللّه ربّ العالمین کذلک تنفّس صبح البیان اذ کان هیکل الرّحمن مستویاً علی عرشه العظیم البهآء علی من ذکرک فی کتابه و علیک و علی ضلعک الّتی نسبها اللّه الی اسمه انّه لهو العالم الخبیر

یا اسمی الجمال انّا نذکر احبّائی کلّهم اجمعین و نکبّر علی وجوههم من شطر سجنی و نصلّی علیهم و نذکرهم فی کلّ بکور و اصیل یا جمال بشّرهم ببحر عنایتی و سمآء فضلی و شمس رحمتی [الّتی] احاطت العالمین قل تاللّه انّ القلم الأعلی یتحرّک علی ذکرکم و وجه القدم توجّه الی وجوهکم من هذا المقام العزیز المنیع ان افرحوا بذکری ثمّ اشربوا باسمی العزیز البدیع انّا نأمرکم بالفرح و نذکر حزنی فی هذا الیوم الّذی فیه سمعت اذنی ما ورد علی اختی من معشر الظّالمین نشهد انّها اقبلت و فازت و طارت فی هوائی و سمعت ندائی و تحرّکت باذنی و ارادتی کذلک شهد القلم الأعلی ولکنّ القوم اکثرهم فی ریب مبین طوبی لمن زارها و توجّه الیها خالصاً لوجه ربّه المنعم المعطی الکریم

ای جمال نقطۀ بیان میفرماید کل از برای این بوده که در آن محضر اقدس انور اعلی مذکور آیند حال ملاحظه نمائید و قدر این فضل را بدانید که قلم اعلی در حینی که جمیع احزان او را احاطه نموده بذکر احبّای خود مشغول است لعمری لم‌ تمنعنی جنود الامکان و لا حوادث الدّنیا قد نطقت فی کلّ الأحیان و دعوت الکلّ الی الفرد الخبیر جمیع دوستان را از قبل مظلوم آفاق تکبیر برسانید این سنه چند مصیبت واقع شده و در این آخر خبر اخت در ظاهر بساحت اقدس معروض افتاد و فی‌الحقیقه مظلومه بوده و سرّاً بر او وارد شد آنچه که غیر حقّ از احصای آن عاجز است طوبی لها و بهائی علیها بما صبرت فی اللّه و حملت الشّدائد فی سبیله المستقیم انتهی

عرض دیگر آنکه الواح متعدّده از سماء عنایت الهیّه مخصوص آن جناب ارسال شد از جمله بصحابت جناب آقا سیّد علی اکبر علیه بهآء الله لوحی مخصوص آن جناب و الواح اخری و همچنین مع جناب ابن اصدق المقدّس علیهما بهآء اللّه لوحی مخصوص آن جناب نازل و ارسال شد و حال هم لوح اعزّ امنع با پوسته ارسال شد مع این عنایات الهیّه و فضلهای ربّانیّه باید آن حضرت در کلّ احیان بکمال روح و ریحان بذکر محبوب عالمیان مشغول باشند بشأنی که بیهوشان بادۀ غفلت بهوش آیند و پژمردگان وادی اوهام تازه شوند و مردگان قبور اعراض زنده و پاینده گردند البهآء علیک و السّلام علیک و الرّحمة علیک و عنایة اللّه علیک

عرض دیگر آن حضرت استخبار فرمایند که ابن جناب مشکین‌قلم اگر در ارض طاء باشند و ممکن باشد باین جهات توجّه کنند البتّه باین سمت روانه نمایند که بروند نزد جناب مشکین‌قلم اگر این فقره مجرا شود بسیار محبوبست البتّه آن حضرت منتهای جهد را مبذول فرمایند

هو الأعزّ الأبهی

بکلّی فداک یا من کنت قائماً لخدمة امر الله المقتدر العلیّ الأعلی در دو پوستۀ قبل بحضور انورت عریضه قلمی و مذکور گردید و در این وقت هم این ورقۀ منیعه و لوح منیع ارسال ارض قاف خدمت جناب سمندر علیه بهآء الله گردید که ایفاد حضور مبارکت دارند الحمد لله بجوهر جواهر عنایات حضرت دوست مدام مفتخر و فائز بوده و انشآءالله خواهید بود یشهد بذلک ما ارسلته الی حضرتک چون نظر بثقلت پوسته در این ورقۀ مبارکه بهمین‌ قدر اکتفا رفت تا معلوم باشد که وفا را و عهد را از نظر و قلب محو ننموده‌ام الفانی جواد محبوبان حقیقی آقایان معنوی روحی لتراب اقدامهم الأطهر فدا بذکر خیر آن دوست روحانی را ذاکر و کذلک احبّای این ارض