کتابخانه

ای حسین بذکر اللّه مأنوس شو و از دونش غافل

فهرست مطالب

دوست باقی و مادونش فانی

ای حسین بذکر اللّه مأنوس شو و از دونش غافل چه که ذکرش انیسیست بی‌نفاق و مونسیست با کمال وفاق میهمانیست بی‌خیانت و همدمیست بی ضرّ و جنایت مجالسیست امین و مصاحبی است با ثبات و تمکین رفیقیست باوفا بشأنیکه هر کجا روی با تو آید و هرگز از تو نگسلد غم را بسرور تبدیل نماید و زنگ غفلت بزداید الیوم یومیست که کلمۀ جذبیّۀ الهیّه مابین سموات و ارض معلّق و جذب میفرماید جواهر افئدۀ ممکنات را و آنچه از نفوسیکه از امکنۀ ترابیّه صعود ننموده‌اند حکم ملل قبل و نفی بر آن نفوس من عند اللّه جاری قسم بآفتاب معانی که اگر مقدار ذرّه‌ئی از جوهر بل اقلّ در جبلی مستور باشد البتّه کلمۀ جذبیّه و فصلیّه آن ذرّه را جذب نماید و از جبل فصل کند چنانچه در ملأ بیان ملاحظه مینمائید که آنچه از قلوب صافیه و نفوس زکیّه و صدور طاهره در این قوم بود بمکمن اعزّ اعلی و مقرّ سدرۀ منتهی متصاعد شدند و آنچه از نفوس غیر مطهّرۀ کدره باصل خود راجع گشتند بوهمی از سلطان یقین اعراض نموده‌اند و بظلّ فانی از جمال باقی غافل شده‌اند مردودترین عالم و محدودترین ناس الیوم بین یدی اللّه مشهودند چه که بحجّتیکه خود بآن موقن شده و بر سایر ملل افتخار مینمایند حال باعظم و اتمّ و اکبر آن کافر و معرض شده‌اند کذلک یبطل اللّه اعمال الّذینهم کفروا و اشرکوا و کانوا فی مریة عن لقآء ربّهم بعد الّذی ظهر بکلّ الآیات و سلطان عظیم ای حسین کأس بقا و فنا هر دو باتمّ ظهور و اظهر بروز بایادی ملائکۀ جنّت و نار در دور آمده پس نیکو است حال نفسیکه از کأس بقا مرزوق شود و کأس فانی را باهلش گذارد ای حسین امر حقّ را الیوم چون شمس ملاحظه نما و جمیع موجودات را مرایا و هر یک از مرایا که بشمس توجّه نمود و مقابل گشت صورت او در او ظاهر و هویدا و الیوم هر قلبیکه مقابل شد با جمال الهی انوار وجه در او ظاهر و مشهود و من دون ذلک محروم بل مفقود و الیوم مقابل نشده مگر معدودی و ایشانند جواهر وجود عنداللّه قلم قدم میفرماید جز سمعم کلماتم نشنود و جز چشمم بجمالم عارف نگردد بصر که برمد هوی علیل شده چگونه بمنظر اکبر ناظر شود طبیب جمله علّتها حبّم بوده و شافی جمیع امراض ودّم خواهد بود حبّ الهی را مطهّر دان در هر محل که وارد شود رجس نماند علّت را بصحّت و جرم را برحمت تبدیل نماید طوبی برای نفوسیکه باین فضل لا عدل له فائز شوند پس تو ای عبد موقن باللّه حمد کن که از حروفات باقیه عنداللّه مذکوری سحاب رحمت رحمانیش بر تو باریده و غمام مکرمت سبحانیش بر تو امطار مرحمت مبذول داشته در وطن اصلی و مقام محمود که مدینۀ حبّ الهیست مقرّ گرفته‌ئی انشآءاللّه جهد نما که در کلّ حین از رحمت بدیعش که مخصوص آن حین است فائز شوی و مرزوق گردی چه که در هر آنی جمال الهی بتجلّی ابدع تجلّی فرماید اهل وقوف را از این فضل معروف قسمت نه بایست مستقیم بر امر اللّه و بقدر وسع در تبلیغ امرش جهد نما که الیوم اقرب قربات در نزد سلطان اسماء و صفات این رتبۀ بلند اعلی است ای حسین بر اثر قدم غلام قدم گذار و مشی کن و ابداً از امورات وارده محزون مباش فوالّذی نفسی بیده که اگر عوالم لایتناهی الهی منحصر باین عالم بوده و نعیمش مخصوص آنچه در دنیا عند اهلش مشهود است ابداً خود را در بلایای لایحصی معذّب نمیساختم فکر در انبیای مقرّبین نما و در ضرّیکه بر هر یک در سبیل الهی وارد شده قسم بقلم قدم که در هر نفسی اقلّ من ذرّ شعور باشد بذکر این بیان و تفکّر در آن ابداً بدنیا اعتنا ننماید و از وجود و فقدانش محزون نگردد و همچنین موقن شود بامریکه احدی باو موقن نشده الّا من ایّده اللّه علی عرفانه و فتح بصره لمشاهدة اسراره و اگر از ضرّ وارده در این مدینه ذکر نمایم البتّه محزون شوی ولکن اینقدر بدان که فوالّذی دلع لسان الفجر لثنائه که از اوّل ابداع تا حال چنین ظلمی ظاهر نشده و بر احدی شبه آنچه بر جمال احدیّه وارد شده نشده و بذلک ناح کلّ شیء و هم لا یشعرون و اقول لن یرد علینا الّا بما اراد اللّه لنا علیه توکّلنا و انّ علیه فلیتوکّلنّ المقرّبون و جناب نبیل قبل علیّ عندنا فاطمئنّ من نفسه ثمّ اشکر اللّه بما جعله معاشر نفسه فی العالمین حمد خدا را که بچشم بمنظر اکبر ناظر است و بسمع در استماع کلمات اللّه مشغول و بقلب متوجّهست بذکر او فطوبی له و لکم احبّآء اللّه را از قبل این مظلوم ذکر ذکر برسانید