کتابخانه

کتاب ایقان

فهرست مطالب

بسم ربّنا العلیّ الأعلی

الباب المذکور فی بیان انّ العباد لن یصلوا الی شاطئ بحر العرفان الّا بالانقطاع الصّرف عن کلّ من فی السّموات و الأرض قدّسوا انفسکم یا اهل الأرض لعلّ تصلنّ الی المقام الّذی قدّر اللّه لکم و تدخلنّ فی سرادق جعله اللّه فی سمآء البیان مرفوعاً

جوهر این باب آنکه سالکین سبیل ایمان و طالبین کؤوس ایقان باید نفوس خود را از جمیع شئونات عرضیّه پاک و مقدّس نمایند یعنی گوش را از استماع اقوال و قلب را از ظنونات متعلّقه بسبحات جلال و روح را از تعلّق باسباب ظاهره و چشم را از ملاحظهٔ کلمات فانیه و متوکّلین علی اللّه و متوسّلین الیه سالک شوند تا آنکه قابل تجلّیات اشراقات شموس علم و عرفان الهی و محلّ ظهورات فیوضات غیب نامتناهی گردند زیرا اگر عبد بخواهد اقوال و اعمال و افعال عباد را از عالم و جاهل میزان معرفت حقّ و اولیای او قرار دهد هرگز برضوان معرفت ربّ العزّة داخل نشود و بعیون علم و حکمت سلطان احدیّت فائز نگردد و هرگز بسرمنزل بقا نرسد و از جام قرب و رضا مرزوق نگردد

ناظر بایّام قبل شوید که چه ‌قدر مردم از اعالی و ادانی همیشه منتظر ظهورات احدیّه در هیاکل قدسیّه بوده‌اند بقسمی که در جمیع اوقات و اوان مترصّد و منتظر و دعاها و تضرّعها مینمودند که شاید نسیم رحمت الهیّه بوزیدن آید و جمال موعود از سرادق غیب بعرصهٔ ظهور قدم گذارد و چون ابواب عنایت مفتوح میگردید و غمام مکرمت مرتفع و شمس غیب از افق قدرت ظاهر میشد جمیع تکذیب مینمودند و از لقاء او که عین لقآء اللّه است احتراز میجستند چنانچه تفصیل آن در جمیع کتب سماویّه مذکور و مسطور است

حال قدری تأمّل نمائید که سبب اعتراض ناس بعد از طلب و آمال ایشان چه بود و بقسمی هم اعتراض مینمودند که زبان و بیان و تقریر و تحریر همه از ذکر آن عاجز و قاصر است و احدی از مظاهر قدسیّه و مطالع احدیّه ظاهر نشد مگر آنکه باعتراض و انکار و احتجاج ناس مبتلا گشت چنانچه میفرماید یا حسرةً علی العباد ما یأتیهم من رسول الّا کانوا به یستهزئون و در مقام دیگر میفرماید و همّت کلّ امّة برسولهم لیأخذوه و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحقّ

و همچنین کلمات منزله که از غمام قدرت صمدانیّه و سماء عزّت ربّانیّه نازل شده زیاده از حدّ احصا و احاطهٔ عباد است و اولو الأفئدة و صاحبان بصر را سورهٔ هود کفایت میکند قدری در آن سورهٔ مبارکه تأمّل فرمائید و بفطرت اصلیّه تدبّر نمائید تا قدری بر بدایع امور انبیا و رد و تکذیب کلمات نفی اطّلاع یابید شاید ناس را از موطن غفلت نفسانیّه بآشیان وحدت و معرفت الهیّه پرواز دهید و از زلال حکمت لایزال و اثمار شجرهٔ علم ذی الجلال بیاشامید و مرزوق گردید اینست نصیب انفس مجرّده از مائدهٔ منزلهٔ قدسیّهٔ باقیه

اگر بر ابتلای انبیا و علّت و سبب اعتراضات عباد بر آن شموس هویّه آگاه شوید بر اکثری از امور اطّلاع یابید و دیگر هر چه اعتراضات مردم را بر مشارق شموس صفات احدیّه بیشتر ملاحظه کنید در دین خود و امر اللّه محکمتر و راسختر شوید لهذا بعضی از حکایات انبیا مجملاً در این الواح ذکر میشود تا معلوم و مبرهن آید که در جمیع اعصار و اقران بر مظاهر قدرت و مطالع عزّت وارد میآوردند آنچه را که قلم از ذکرش خجل و منفعل است شاید این اذکار سبب شود که بعضی از ناس از اعراض و اعتراض علما و جهّال ارض مضطرب نشوند و بلکه بر ایقان و اطمینانشان بیفزاید

و از جملهٔ انبیا نوح بود که نهصد و پنجاه سال نوحه نمود و عباد را بوادی ایمن روح دعوت فرمود و احدی او را اجابت ننمود و در هر یوم بقدری ایذا و اذیّت بر آن وجود مبارک وارد میآوردند که یقین بر هلاکت او مینمودند و چه مراتب سخریّه و استهزاء و کنایه که بر آن حضرت وارد شد چنانچه میفرماید و کلّما مرّ علیه ملأ من قومه سخروا منه قال ان تسخروا منّا فانّا نسخر منکم کما تسخرون فسوف تعلمون و بعد از مدّتها چند مرتبه وعدهٔ انزال نصر باصحاب خود فرمودند بوعدۀ معیّن و در هر مرتبه بدا شد و بعضی از آن اصحاب معدوده بعلّت ظهور بدا اعراض مینمودند چنانچه تفصیل آن در اکثر کتب مشهوره ثبت شده و البتّه بنظر عالی رسیده یا میرسد تا آنکه باقی نماند از برای آن حضرت مگر چهل نفس و یا هفتاد و دو نفس چنانچه در کتب و اخبار مذکور است تا آنکه بالأخره نداء ربّ لا تذر علی الأرض من الکافرین دیّاراً از جان برکشید

حال قدری تأمّل باید که سبب چه بود در این مدّت آن عباد باین قسم اعتراض نمودند و احتراز جستند و از قمیص نفی بخلع اثبات مفتخر و فائز نشدند و دیگر چرا در وعده‌های الهی بدا شد که سبب ادبار بعضی مقبلین شود بسیار تأمّل باید تا بر اسرار امور غیبی واقف شوید و از طیب معنوی گلستان حقیقی بوئی برید و تصدیق نمائید که امتحانات الهیّه همیشه در مابین عباد او بوده و خواهد بود تا نور از ظلمت و صدق از کذب و حقّ از باطل و هدایت از ضلالت و سعادت از شقاوت و خار از گل ممتاز و معلوم شود چنانچه فرموده الم أ حسب النّاس ان یترکوا ان یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون

و بعد از نوح جمال هود از مشرق ابداع مشرق شد و قریب هفتصد سنه او ازید باختلاف اقوال مردم را برضوان قرب ذی الجلال دعوت نمود و چه مقدار بلایا که بمثل غیث هاطل بر آن حضرت بارید تا آنکه کثرت دعوت سبب کثرت اعراض شد و شدّت اهتمام علّت شدّت اغماض گردید و لا یزید الکافرین کفرهم الّا خسارا

و بعد هیکل صالحی از رضوان غیبی معنوی قدم بیرون نهاد و عباد را بشریعهٔ قرب باقیه دعوت نمود و صد سنه او ازید امر باوامر الهی و نهی از مناهی میفرمود ثمری نبخشید و اثری ظاهر نیامد و چند مرتبه غیبت اختیار فرمود با آنکه آن جمال ازلی ناس را جز بمدینهٔ احدیّه دعوت نمینمود چنانچه میفرماید و الی ثمود اخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدوا اللّه ما لکم من اله غیره الی آخر القول قالوا یا صالح قد کنت فینا مرجوّاً قبل هذا أ تنهانا ان نعبد ما یعبد آبائنا و انّنا لفی شکّ ممّا تدعونا الیه مریب و هیچ فائده نبخشید تا آنکه بصیحه‌ئی جمیع بنار راجع شدند

و بعد جمال خلیل کشف نقاب نمود و علم هدی مرتفع شد و اهل ارض را بنور تقی دعوت فرموده هر چه مبالغه در نصیحت فرمود جز حسد ثمری نیاورد و غیر غفلت حاصلی نبخشید الّا الّذینهم انقطعوا بکلّهم الی اللّه و عرجوا بجناحی الایقان الی مقام جعله اللّه عن الادراک مرفوعاً و تفصیل آن حضرت مشهور است که چه مقدار اعدا احاطه نمودند تا آنکه نار حسد و اعراض افروخته شد و بعد از حکایت نار آن سراج الهی را از بلد اخراج نمودند چنانچه در همهٔ رسائل و کتب مذکور است

و بعد زمان او منقضی شد تا نوبت به موسی رسید و آن حضرت بعصای امر و بیضای معرفت از فاران محبّت الهیّه با ثعبان قدرت و شوکت صمدانیّه از سینای نور بعرصهٔ ظهور ظاهر شد و جمیع من فی الملک را بملکوت بقا و اثمار شجرهٔ وفا دعوت نمود و شنیده شد که فرعون و ملأ او چه اعتراضها که نمودند و چه مقدار احجار ظنونات از انفس مشرکه بر آن شجرهٔ طیّبه وارد آمد تا بحدّی که فرعون و ملأ او همّت گماشتند که آن نار سدرهٔ ربّانیّه را از ماء تکذیب و اعراض افسرده و مخمود نمایند و غافل از اینکه نار حکمت الهیّه از آب عنصری افسرده نشود و سراج قدرت ربّانیّه از بادهای مخالف خاموشی نپذیرد بلکه در این مقام ماء سبب اشتعال شود و باد علّت حفظ لو انتم بالبصر الحدید تنظرون و فی رضی اللّه تسلکون و چه بیانی خوش فرمود مؤمن آل فرعون چنانچه حکایت او را ربّ العزّة برای حبیب خود میفرماید و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه أ تقتلون رجلاً ان یقول ربّی اللّه و قد جآءکم بالبیّنات من ربّکم و ان یک کاذباً فعلیه کذبه و ان یک صادقاً یصبکم بعض الّذی یعدکم انّ اللّه لا یهدی من هو مسرف کذّاب و بالأخره امر بجائی کشید که همین مؤمن را بنهایت عذاب شهید نمودند الا لعنة اللّه علی القوم الظّالمین

حال قدری در این امورات تأمّل فرمائید که چه سبب اینگونه اختلافات بوده که هر ظهور حقّی که در امکان از افق لامکان ظاهر میشد اینگونه فساد و اغتشاش و ظلم و انقلاب در اطراف عالم ظاهر و هویدا میگشت با اینکه جمیع انبیا در حین ظهور خود مردم را بشارت میدادند به نبیّ بعد و علامتی از برای ظهور بعد ذکر میفرمودند چنانچه در همهٔ کتب مسطور است با وجود طلب و انتظار ناس بمظاهر قدسیّه و ذکر علامات در کتب چرا باید اینگونه امور در عالم رو دهد که جمیع انبیا و اصفیا را در هر عهد و عصر اینگونه ظلم و جبر و تعدّی نمایند چنانچه میفرماید أ فکلّما جآءکم رسول بما لا تهوی انفسکم استکبرتم ففریقاً کذّبتم و فریقاً تقتلون میفرماید هر زمان و عهد که آمد بسوی شما رسولی از جانب پروردگار بغیر هوای نفس شما تکبّر نمودید و موقن نشدید و گروهی از آن انبیا را تکذیب نمودید و گروهی را میکشتید

آخر تأمّل فرمائید که سبب این افعال چه بود که باین قسم با طلعات جمال ذی الجلال سلوک مینمودند و هر چه که در آن ازمنه سبب اعراض و اغماض آن عباد بود حال هم سبب اغفال این عباد شده و اگر بگوئیم حجج الهیّه کامل و تمام نبود لهذا سبب اعتراض عباد شد این کفریست صراح لأجل آنکه این بغایت از فیض فیّاض دور است و از رحمت منبسطه بعید که نفسی را از میان جمیع عباد برگزیند برای هدایت خلق خود و باو حجّت کافیهٔ وافیه عطا نفرماید و مع‌ذلک خلق را از عدم اقبال باو معذّب فرماید بلکه لم‌یزل جود سلطان وجود بر همهٔ ممکنات بظهور مظاهر نفس خود احاطه فرموده و آنی نیست که فیض او منقطع شود و یا آنکه امطار رحمت از غمام عنایت او ممنوع گردد پس نیست این امورات محدثه مگر از انفس محدوده که در وادی کبر و غرور حرکت مینمایند و در صحراهای بعد سیر مینمایند و بظنونات خود و هر چه از علمای خود شنیده‌اند همان را تأسّی مینمایند لهذا غیر از اعراض امری ندارند و جز اغماض حاصلی نخواهند و این معلوم است نزد هر ذی بصری که اگر این عباد در ظهور هر یک از مظاهر شمس حقیقت چشم و گوش و قلب را از آنچه دیده و شنیده و ادراک نموده پاک و مقدّس مینمودند البتّه از جمال الهی محروم نمیماندند و از حرم قرب و وصال مطالع قدسیّه ممنوع نمیگشتند و چون در هر زمان حجّت را بمعرفت خود که از علمای خود شنیده بودند میزان مینمودند و بعقول ضعیفهٔ آنها موافق نمیآمد لهذا از اینگونه امور غیر مرضیّه از ایشان در عالم ظهور بظهور میآمد

و در همهٔ اوقات سبب صدّ عباد و منع ایشان از شاطی بحر احدیّه علمای عصر بوده‌اند که زمام آن مردم در کفّ کفایت ایشان بود و ایشان هم بعضی نظر بحبّ ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت ناس را منع مینمودند چنانچه همهٔ انبیا باذن و اجازهٔ علمای عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند و باعلی افق عزّت پرواز نمودند چه ظلمها که از رؤسای عهد و علمای عصر بر سلاطین وجود و جواهر مقصود وارد شد و باین ایّام محدودهٔ فانیه قانع شدند و از ملک لایفنی بازماندند چنانچه چشم را از مشاهدهٔ انوار جمال محبوب بی‌نصیب نمودند و گوش را از بدایع نغمات ورقاء مقصود محروم ساختند اینست که در جمیع کتب سماویّه ذکر احوال علمای هر عصر شده چنانچه میفرماید یا اهل الکتاب لم تکفرون بآیات اللّه و انتم تشهدون و همچنین میفرماید یا اهل الکتاب لم تلبسون الحقّ بالباطل و تکتمون الحقّ و انتم تعلمون و در مقام دیگر میفرماید قل یا اهل الکتاب لم تصدّون عن سبیل اللّه و این معلوم است که اهل کتابی که صدّ نمودند مردم را از صراط مستقیم علمای آن عهد بوده‌اند چنانچه اسم و رسم جمیع در کتب مذکور است و از اکثر آیات و اخبار مستفاد میشود لو انتم بطرف اللّه تنظرون

پس قدری بدیدهٔ بصیرت الهیّه در آفاق علم ربّانی و انفس کلمات تامّهٔ صمدانیّه تعقّل فرمائید تا جمیع اسرار حکمت روحانیّه بی‌سبحات جلال از خلف سرادق فضل و افضال ظاهر و هویدا شود و کلّیّهٔ اعتراض مردم و احتجاجات ایشان از عدم ادراک و عرفان حاصل شده مثلاً بیاناتی که طلعات جمال حقّ در علامات ظهور بعد فرمودند آن بیانات را ادراک ننمودند و بحقیقت آن واصل نشدند لهذا علم فساد برافراختند و رایات فتنه برپا نمودند و این معلومست که تأویل کلمات حمامات ازلیّه را جز هیاکل ازلیّه ادراک ننمایند و نغمات ورقاء معنویّه را جز سامعهٔ اهل بقا نشنود و هرگز قبطی ظلم از شراب سبطی عدل نصیب ندارد و فرعون کفر از بیضای موسی اطّلاع نیابد چنانچه میفرماید و ما یعلم تأویله الّا اللّه و الرّاسخون فی العلم مع‌ذلک تأویل کتاب را از اهل حجاب مستفسر شدند و علم را از منبع او اخذ ننمودند

مثلاً چون ایّام موسی گذشت و انوار عیسی از فجر روح عالم را احاطه نمود جمیع یهود اعتراض نمودند که آن نفس که در تورات موعود است باید مروّج و مکمّل شرایع تورات باشد و این جوان ناصری که خود را مسیح اللّه مینامد حکم طلاق و سبت را که از حکمهای اعظم موسی است نسخ نموده و دیگر آنکه علائم ظهور هنوز ظاهر نشده چنانچه یهود هنوز منتظر آن ظهورند که در تورات مذکور است چه ‌قدر از مظاهر قدس احدیّه و مطالع نور ازلیّه که بعد از موسی در ابداع ظاهر شده و هنوز یهود بحجبات نفسیّهٔ شیطانیّه و ظنونات افکیّهٔ نفسانیّه محتجب بوده و هستند و منتظرند که هیکل مجعول با علامات مذکوره که خود ادراک نموده‌اند کی ظاهر خواهد شد کذلک اخذهم اللّه بذنبهم و اخذ عنهم روح الایمان و عذّبهم بنار کانت فی هاویة الجحیم و این نبود مگر از عدم عرفان یهود عبارات مسطورۀ در تورات را که در علائم ظهور بعد نوشته شده چون بحقیقت آن پی‌نبردند و بظاهر هم چنین امور واقع نشد لهذا از جمال عیسوی محروم شدند و بلقآء اللّه فائز نگشتند و کانوا من المنتظرین و لم‌یزل و لایزال جمیع امم بهمین جعلیّات افکار نالایقه تمسّک جسته و از عیونهای لطیفهٔ رقیقهٔ جاریه خود را بی‌بهره و بی‌نصیب نمودند

و در کشف این اسرار بعضی از عبارات انبیا ببدایع نغمات حجازی در الواح مسطورهٔ قبل که برای یکی از احباب نوشته شده بود مذکور گشت و حال هم بتغنّیات خوش عراقی نظر بخواهش آن جناب در این اوراق مجدّداً ذکر مینمائیم که شاید تشنگان صحراهای بعد را ببحر قرب دلالت نماید و گمگشتگان بیابانهای هجر و فراق را بخیام قرب و وصال رساند تا غمام ضلالت مرتفع شود و آفتاب جهانتاب هدایت از افق جان طالع گردد و علی اللّه اتّکل و به استعین لعلّ یجری من هذا القلم ما یحیی به افئدة النّاس لیقومنّ الکلّ عن مراقد غفلتهم و یسمعنّ اطوار ورقات الفردوس من شجر کان فی الرّوضة الأحدیّة من ایدی القدرة باذن اللّه مغروساً

بر اولی العلم معلوم و واضح بوده که چون نار محبّت عیسوی حجبات حدود یهود را سوخت و حکم آن حضرت فی‌الجمله جریان بر حسب ظاهر یافت روزی آن جمال غیبی ببعضی از اصحاب روحانی ذکر فراق فرمودند و نار اشتیاق افروختند و فرمودند که من میروم و بعد میآیم و در مقام دیگر فرمودند من میروم و میآید دیگری تا بگوید آنچه من نگفته‌ام و تمام نماید آنچه را که گفته‌ام و این دو عبارت فی‌الحقیقه یکی است لو انتم فی مظاهر التّوحید بعین اللّه تشهدون

و اگر بدیدهٔ بصیرت معنوی مشاهده شود فی‌الحقیقه در عهد خاتم هم کتاب عیسی و امر او ثابت شد در مقام اسم که خود حضرت فرمود منم عیسی و آثار و اخبار و کتاب عیسی را هم تصدیق فرمود که من عند اللّه بوده در این مقام نه در خودشان فرقی مشهود و نه در کتابشان غیریّتی ملحوظ زیرا که هر دو قائم بامر اللّه بودند و هم ناطق بذکر اللّه و کتاب هر دو هم مشعر بر اوامر اللّه بود از این جهت است که خود عیسی فرمود من میروم و مراجعت میکنم بمثل شمس که اگر شمس الیوم بگوید من شمس یوم قبلم صادق است و اگر بگوید در حدود یومی که غیر آنم صادقست و همچنین در ایّام ملاحظه نمائید که اگر گفته شود که کل یک شیء‌اند صحیح و صادقست و اگر گفته شود که بحدود اسمی و رسمی غیر همند آنهم صادقست چنانچه می‌بینی با اینکه یک شیء‌اند با وجود این در هر کدام اسمی دیگر و خواصّی دیگر و رسمی دیگر ملحوظ میشود که در غیر آن نمیشود و بهمین بیان و قاعده مقامات تفصیل و فرق و اتّحاد مظاهر قدسی را ادراک فرمائید تا تلویحات کلمات آن مبدع اسماء و صفات را در مقامات جمع و فرق عارف شوی و واقف گردی و جواب مسئلهٔ خود را در موسوم نمودن آن جمال ازلی در هر مقام خود را به اسمی و رسمی بتمامه بیابی

و بعد اصحاب و تلامیذ آن حضرت استدعا نمودند که علامت رجعت و ظهور چیست و چه وقت این ظاهر خواهد شد و در چند مقام این سؤال را از آن طلعت بیمثال نمودند و آن حضرت در هر مقام علامتی ذکر فرمودند چنانچه در اناجیل اربعه مسطور است

و این مظلوم یک فقرهٔ آن را ذکر مینمایم و نعمتهای مکنونهٔ سدرهٔ مخزونه را لوجه اللّه بر عباد اللّه مبذول میدارم تا هیاکل فانیه از اثمار باقیه محروم نمانند که شاید برشحی از انهار بیزوال حضرت ذی الجلال که در دارالسّلام بغداد جاری شده فائز شوند بی آنکه اجر و مزدی طلب نمایم انّما نطعمکم لوجه اللّه لا نرید منکم جزآءً و لا شکوراً و این طعامیست که ارواح و افئدهٔ منیره باو حیات باقیه یابند و این همان مائده‌ایست که میفرماید ربّنا انزل علینا مائدةً من السّمآء و این مائده هرگز از اهلش مقطوع نشود و نفاد نجوید و در کلّ حین از شجرهٔ فضل میروید و از سموات رحمت و عدل نازل میشود چنانچه فرموده است مثلاً کلمةً طیّبةً کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فی السّمآء تؤتی اکلها کلّ حین

حیف است که انسان از این عطیّهٔ لطیفه خود را منع نماید و از این نعمت باقیه و حیات دائمه خود را محروم سازد پس قدر این مائدهٔ معنوی را دانسته که بلکه از الطاف بدیعهٔ آن شمس حقیقی اجسادهای مرده حیات تازه یابند و ارواح پژمرده بروح بی‌اندازه فائز شوند ای برادر من جهدی باید تا ایّام باقیست از اکواب باقی چشیم همیشه نسیم جان از مصر جانان نوزد و همیشه نهرهای تبیان در جریان نه و مدام ابواب رضوان مفتوح نماند آید وقتی که عندلیبان جنان از گلستان قدسی بآشیانهای الهی پرواز نمایند دیگر نه نغمهٔ بلبل شنوی و نه جمال گل بینی پس تا حمامهٔ ازلی در شور و تغنّی است و بهار الهی در جلوه و تزیین غنیمت شمرده گوش قلب را از سروش او بی‌بهره مکن اینست نصیحت این عبد آن جناب و احبّای خدا را فمن شآء فلیقبل و من شآء فلیعرض انّ اللّه کان غنیّاً عنه و عمّا یشاهد و یری

و اینست نغمات عیسی بن مریم که در رضوان انجیل بالحان جلیل در علائم ظهور بعد فرموده در سفر اوّل که منسوب به متّی است در وقتی که سؤال نمودند از علامات ظهور بعد جواب فرمود و للوقت من بعد ضیق تلک الأیّام تظلم الشّمس و القمر لا یعطی ضوئه و الکواکب تتساقط من السّمآء و قوّات الأرض ترتجّ حینئذ یظهر علامات ابن الانسان فی السّمآء و ینوح کلّ قبائل الأرض و یرون ابن الانسان آتیاً علی سحاب السّمآء مع قوّات و مجد کبیر و یرسل ملائکته مع صوت السّافور العظیم انتهی ترجمهٔ آن بفارسی اینست که بعد از تنگی و ابتلا که همهٔ مردم را احاطه مینماید شمس از افاضه ممنوع میشود یعنی تاریک میگردد و قمر از اعطای نور بازمیماند و ستاره‌های سماء بر ارض نازل میشوند و ارکان ارض متزلزل میشود در این وقت ظاهر میگردد نشانه‌های پسر انسان در آسمان یعنی جمال موعود و ساذج وجود بعد از ظهور این علامات از عرصهٔ غیب بعالم شهود میآید و میفرماید در آن حین جمیع قبیله‌ها که در ارض ساکنند نوحه و ندبه مینمایند و میبینند خلایق آن جمال احدیّه را که میآید از آسمان در حالتی که سوار بر ابر است با قوّت و بزرگی و بخششی بزرگ و میفرستد ملائکه‌های خود را با صدای سافور عظیم انتهی و در اسفار ثلاثهٔ دیگر که منسوب به لوقا و مرقس و یوحنّاست همین عبارات مذکور است و چون در الواح عربیّه بتفصیل مذکور شد دیگر در این اوراق متعرّض ذکر آنها نشدیم و اکتفا بیکی از آنها نمودیم

و علمای انجیل چون عارف بمعانی این بیانات و مقصود مودعهٔ در این کلمات نشدند و بظاهر آن متمسّک شدند لهذا از شریعهٔ فیض محمّدیّه و از سحاب فضل احمدیّه ممنوع گشتند و جهّال آن طائفه هم تمسّک بعلمای خود جسته از زیارت جمال سلطان جلال محروم ماندند زیرا که در ظهور شمس احمدیّه چنین علامات که مذکور شد بظهور نیامد اینست که قرنها گذشت و عهدها بآخر رسید و آن جوهر روح بمقرّ بقای سلطنت خود راجع شد و نفخهٔ دیگر از نفس روحانی در صور الهی دمیده شد و نفسهای مرده از قبور غفلت و ضلالت بارض هدایت و محلّ عنایت محشور شدند و هنوز آن گروه در انتظار که کی این علامات ظاهر شود و آن هیکل معهود بوجود آید تا نصرت نمایند و مالها در راهش انفاق کنند و جانها در سبیلش ایثار چنانچه امم دیگر هم بهمین ظنونات از کوثر معانی رحمت نامتناهی حضرت باری دور مانده‌اند و بخیال خود مشغولند

و از این عبارت گذشته بیان دیگر در انجیل هست که میفرماید السّمآء و الأرض تزولان ولکن کلامی لا یزول که معنی آن بفارسی اینست که آسمان و زمین ممکن است که زایل و معدوم شوند امّا کلام من هرگز زایل نمیشود و همیشه باقی و ثابت میانهٔ ناس خواهد بود و از این راه است که اهل انجیل میگویند که حکم انجیل هرگز منسوخ نمیشود و هر وقت و زمان که طلعت موعود با همهٔ علامتها ظاهر شود باید شریعت مرتفعهٔ در انجیل را محکم و ثابت نماید تا در همۀ عالم دینی باقی نماند مگر این دین و این فقره از مطالب محقّقهٔ مسلّمه است نزد ایشان و چنان اعتقاد کرده‌اند که اگر نفسی هم مبعوث شود بجمیع علامات موعوده و بر خلاف حکم ظاهر در انجیل حکم نماید البتّه اذعان نکنند و قبول ننمایند بلکه تکفیر نمایند و استهزاء کنند چنانچه در ظهور شمس محمّدیّه مشهود شد حال اگر معانی این کلمات منزلهٔ در کتب را که جمیع ناس از عدم بلوغ بآن از غایت قصوی و سدرهٔ منتهی محجوب شده‌اند از ظهورات احدیّه در هر ظهور بتمام خضوع سؤال مینمودند البتّه بانوار شمس هدایت مهتدی میشدند و باسرار علم و حکمت واقف میگشتند

حال این بنده رشحی از معانی این کلمات را ذکر مینمایم تا اصحاب بصیرت و فطرت از معنی آن بجمیع تلویحات کلمات الهی و اشارات بیانات مظاهر قدسی واقف شوند تا از هیمنهٔ کلمات از بحر اسماء و صفات ممنوع نشوند و از مصباح احدیّه که محلّ تجلّی ذاتست محجوب نگردند

قوله من بعد ضیق تلک الأیّام یعنی وقتی که ناس در سختی و تنگی مبتلا شوند و این در وقتی است که آثار شمس حقیقت و اثمار سدرهٔ علم و حکمت از میان مردم زایل شود و زمام ناس بدست جهّال افتد و ابواب توحید و معرفت که مقصود اصلی از خلق انسانیست مسدود شود و علم بظنّ تبدیل گردد و هدایت بشقاوت راجع شود چنانچه الیوم مشاهده میشود که زمام هر گروهی بدست جاهلی افتاده و بهر نحو که اراده کنند حرکت میدهند و در میان ایشان از معبود جز اسمی و از مقصود جز حرفی نمانده و بقسمی بادهای هوی و نفس غالب شده که سراجهای عقل و فؤاد را در قلوب خاموش نموده با اینکه ابواب علم الهی بمفاتیح قدرت ربّانی مفتوح گشته و جواهر وجود ممکنات بنور علمی و فیوضات قدسی منوّر و مهتدی گشتند بقسمی که در هر شیء بابی از علم باز گشته و در هر ذرّه‌ آثاری از شمس مشهود شده و با همهٔ این ظهورات علمی که عالم را احاطه نموده هنوز باب علم را مسدود دانسته‌اند و امطار رحمت را مقطوع گرفته‌اند بظنّ تمسّک جسته از عروة الوثقای محکم علم دور مانده‌اند و آنچه از ایشان مفهوم میشود گویا بعلم و باب آن بالفطرة رغبتی ندارند و در خیال ظهور آن هم نیستند زیرا که در ظنّ و گمان ابوابی برای نان یافته‌اند و در ظهور مظهر علم جز انفاق جان چیزی نیافته‌اند لهذا البتّه از این گریزانند و بآن متمسّک و با اینکه حکم الهی را یک میدانند از هر گوشه‌ حکمی صادر میشود و از هر محلّی امری ظاهر دو نفس بر یک حکم ملاحظه نمیشود زیرا جز هوی الهی نجویند و بغیر از خطا سبیلی نخواهند ریاست را نهایت وصول بمطلوب دانسته‌اند و کبر و غرور را غایت بلوغ بمحبوب شمرده‌اند تزویرات نفسانی را مقدّم بر تقدیرات ربّانی دانند از تسلیم و رضا گذشته‌اند و بتدبیر و ریا اشتغال نموده‌اند و بتمام قوّت و قدرت حفظ این مراتب را مینمایند که مبادا نقصی در شوکت راه یابد و یا خللی در عزّت بهم رسد و اگر چشمی از کحل معارف الهی روشن شود ملاحظه میکند سبعی چند را که بر مردارهای نفوس عباد افتاده‌اند

حال کدام ضیق و تنگی است که ازید از مراتب مذکوره باشد که اگر نفسی طلب حقّی و یا معرفتی بخواهد نماید نمیداند نزد کدام رود و از که جویا شود از غایت اینکه رأیها مختلف و سبیلها متعدّد شده و این تنگی و ضیق از شرایط هر ظهور است که تا واقع نشود ظهور شمس حقیقت نشود زیرا که صبح ظهور هدایت بعد از لیل ضلالت طالع میشود اینست که در روایات و احادیث جمیع این مضامین هست که کفر عالم را فرو میگیرد و ظلمت احاطه مینماید و امثال اینها چنانچه مذکور شد و این عبد بواسطهٔ شهرت این احادیث و اختصار دیگر متعرّض ذکر عبارات حدیث نشده‌ام

حال اگر مقصود از این ضیق را همچو ادراک نمایند که عالم ضیق بهم رساند و یا امورات دیگر که بخیال خود توهّم نمایند هرگز مشهود نگردد و البتّه گویند که این شرط ظهور نیافته چنانچه گفته‌اند و میگویند باری مقصود از ضیق ضیق از معارف الهیّه و ادراک کلمات ربّانیّه است که در ایّام غروب شمس و مرایای او عباد در تنگی و سختی افتند و ندانند به که توجّه نمایند چنانچه مذکور شد کذلک نعلّمک من تأویل الأحادیث و نلقی علیک من اسرار الحکمة لتطّلع بما هو المقصود و تکون من الّذینهم شربوا من کأس العلم و العرفان

و قوله تظلم الشّمس و القمر لا یعطی ضوئه و الکواکب تتساقط من السّمآء مقصود از شمس و قمر که در کلمات انبیا مذکور است منحصر باین شمس و قمر ظاهری نیست که ملاحظه میشود بلکه از شمس و قمر معانی بسیار اراده فرموده‌اند که در هر مقام بمناسبت آن مقام معنیی اراده میفرمایند مثلاً یک معنی از شمس شمسهای حقیقتند که از مشرق قدم طالع میشوند و بر جمیع ممکنات ابلاغ فیض میفرمایند و این شموس حقیقت مظاهر کلّیّهٔ الهی هستند در عوالم صفات و اسمای او و همچنان که شمس ظاهری تربیت اشیای ظاهره از اثمار و اشجار و الوان و فواکه و معادن و دون ذلک از آنچه در عالم ملک مشهود است بامر معبود حقیقی باعانت اوست و همچنین اشجار توحید و اثمار تفرید و اوراق تجرید و گلهای علم و ایقان و ریاحین حکمت و بیان از عنایت و تربیت شمسهای معنوی ظاهر میشود اینست که در حین اشراق این شموس عالم جدید میشود و انهار حیوان جاری میگردد و ابحر احسان بموج میآید و سحاب فضل مرتفع میشود و نسمات جود بر هیاکل موجودات میوزد و از حرارت این شمسهای الهی و نارهای معنویست که حرارت محبّت الهی در ارکان عالم احداث میشود و از عنایت این ارواح مجرّده است که روح حیوان باقیه بر اجساد مردگان فانیه مبذول میگردد و فی‌الحقیقه این شمس ظاهری یک آیه از تجلّی آن شمس معنوی است و آن شمسی است که از برای او مقابلی و شبهی و مثلی و ندّی ملاحظه نمیشود و کل بوجود او قائمند و از فیض او ظاهر و باو راجع منها ظهرت الأشیآء و الی خزائن امرها رجعت و منها بدئت الممکنات و الی کنائز حکمها عادت

و اینکه در مقام بیان و ذکر تخصیص داده میشوند ببعضی از اسماء و صفات چنانچه شنیده‌اید و میشنوید نیست مگر برای ادراک عقول ناقصهٔ ضعیفه والّا لم‌یزل و لایزال مقدّس بوده‌اند از هر اسمی و منزّه خواهند بود از هر وصفی جواهر اسماء را بساحت قدسشان راهی نه و لطائف صفات را در ملکوت عزّشان سبیلی نه فسبحان اللّه من ان یعرف اصفیائه بغیر ذواتهم او یوصف اولیائه بغیر انفسهم فتعالی عمّا یذکر العباد فی وصفهم و تعالی عمّا هم یعرفون