کتابخانه

یا من اراه اللّه فی الرّؤیا الصّادقة ما یثبت قدمیه علی الصّراط

فهرست مطالب

هو اللّه

یا من اراه اللّه فی الرّؤیا الصّادقة ما یثبت قدمیه علی الصّراط تاللّه الحقّ انّ القلب لفی اسف و انّ الرّوح لفی لهف و انّ الفؤاد لفی آلام شداد ممّا طرء علی امر اللّه من الآفات و شاع المفتریات من انفس مؤتفکات فاشکر اللّه بما اراک الرّؤیا و فیها اعظم غنیة [فالرّجل] لعمرک انّه لفی ما اراک اللّه و اسئل اللّه ان ینقذه منه فانّه خیر منقذ و ینجیه بفضله و جوده و یهدیه سوآء السّبیل و انّی لعمر اللّه ابکی دماً ممّا جری و اتجلّد علی نار الغضا و انوح نباح الثّکلی و اقول

ربّ ایّد قلوباً زاغت عن الصّواب و ضلّت فی فیافی الارتیاب و خاضت فی بحر من السّراب و تمسّکت بحبل من نسیج العناکب و ما خافت یوم عقاب ای ربّ انّهم من ضعفآء عبادک نجّهم بقوّتک و قدرتک و اجعل لهم مخلصاً من البئر العمیقة العمیآء و ارشدهم الی طریق الوفآء و سبیل التّقی فیندموا علی ما فعلوا من هتـک حرمتک بالتّزلزل فی المیثاق فانّهم عُدّوا من المجاورین بین الاحبّآء ع‌ ع

آن رؤیا رویاء صادقه بود پس دعا فرمائید که حق این نفس را از این مهالک نجات بخشد و انصافی باو دهد و نفحه‌ئی از وفا بمشامش رساند که اقلّاً کذب و افترا را مدار ترویج بغضا ننماید چهار مرتبه آمد و توبه نمود و جمیع احبّا شاهدند باز قبول کردم و چشم پوشیدم و مهربانی کردم و محبّت نمودم و مراعات وفا داشتم پس چون عرصه بر این عبد بقسمی تنگ شد که روح و ریحان بکلّی منقطع گردید و تیر جفا چون قطرات باران بارید چاره‌ئی ندیدم جز آنکه بکلّی از ارض مقصود متواری شوم بطبریا بقصد دائمی فرداً وحیداً روانه شدم و در آن گوشه بآه و ناله همدم بودم فی ‌الجمله از تنهائی روح و ریحانی حاصل گردید ولی حکومت نگذاشت که زیست شود متصرّف پاپی شد نهایت اظهار خوف و هراس نمود مجبوراً مراجعت نمودم چون بحیفا رسیدم ملاحظه شد که این بی‌انصاف بغربت و کربت و تنهائی و مصیبت این عبد کفایت ننمود و از قول این عبد کلمه‌ئی روایت نمود که نعوذ باللّه تحقیر جمال مبارک روحی لاحبّآئه الفداست و ناقل رو برو ذکر کرد ابداً حیا نکرد من هر اذیّتی و فسادی و فتنه‌ئی و جفائی از او تحمّل نمودم و هیچ نمیگویم با وجود آنکه محبّتی باو نموده‌ام که از اوّل ابداع تا بحال کسی بکسی ننموده و البتّه مطّلع هستید حال باطراف شکایت مینگارد که من باو ظلم کرده‌ام و آه و فغان میکند انا اصطبرت قتیلاً و قاتلی شاکی این شخص مثل اعداء جمال مبارک که از دست جمال مبارک شکایت مینمودند و حال آنکه سینۀ مبارکش قطعه قطعه بود ع‌ ع