کتابخانه

ای بندۀ حقّ نامۀ مفصّل رسید و از روایات مذکوره نهایت استغراب حاصل گردید

فهرست مطالب

عشق‌آباد

جناب آقا عبدالعلی قوچانی علیه بهآء اللّه الأبهی

هواللّه

ای بندۀ حقّ نامۀ مفصّل رسید و از روایات مذکوره نهایت استغراب حاصل گردید و معلوم شد که بعضی ملتفت بیانات الهی نشده‌اند لهذا گمان چنان گشته که نفوس موقنه را جز در عالم اسماء مقامی نه و مکافات و فوز و فلاحی نیست سبحان‌اللّه این چه تصوّر است و چه تفکّر اگر چنین باشد جمیع در خسران مبینیم و ذلّ و هوان عظیم آیا جمیع این بلایا و محن و رزایا بجهت مقامی در عالم اسماست استغفر اللّه عن ذلک بلکه در نزد اهل حقیقت عالم اسماء را مقامی نه و شأنی نیست سائرین از عدم تفکّر و تبصّر مقام اسماء را اهمّیّت دهند امّا در نزد اهل حقیقت از قبیل اوهام شمرده شود بلی در بیانات الهیّه این ذکر موجود که جنّت عرفان حقّ است و نار احتجاب از ربّ الأرباب از این بیان مقصود این نیست که دیگر عالم الهی نه و فیض نامتناهی نیست استغفر اللّه عن ذلک بلکه مقصد چنین است که عرفان و احتجاب بمنزلۀ شجر است و نعیم و جحیم در جمیع عوالم الهیّه بمنزلۀ ثمر در هر رتبه‌ئی از مراتب نعمت و نقمت موجود در عالم فؤاد عرفان نعمت و احتجاب نقمت است زیرا اساس هر نعمت و نقمت در عوالم الهیّه این دو است ولی در جهان حقّ نفوس مقبله را ما لا رأت عین و لا سمعت اذن و لا خطر بقلب بشر موجود زیرا این عالم فانی مانند عالم رحم است که کمالات و نقائص جسمانیّۀ انسان در عالم رحم معلوم نه چون از عالم رحم باین عالم آید نقائص و کمالات جسمانیّه ظاهر و آشکار گردد و انسان در عالم رحم از هر دو بیخبر حال اگر نفسی را در عالم رحم بیان فضائل و رذائل این جهان می‌شد و نعمت و نقمت این عالم تشریح میگشت آیا جنین را تصوّر آن ممکن بود لا واللّه زیرا در عالم رحم این فضائل و رذائل و این نعمت و نقمت موجود نیست تا تصوّر آن نماید مثلاً طفل جنین تصوّر سمع و بصر نتواند و آنچه القا بکنی اوهام بگمارد و چون باین عالم قدم نهد ملاحظه کند ما لا رأت عین و لا سمعت اذن و لا خطر بقلب جنین همچنین است حالت انسان در رحم این عالم چون بعالم دیگر شتابد ملاحظه نماید که از جهان تنگ و تاریک نجات یافته و بجهان الهی درآمده و اگر چنانچه در این نشئۀ رحمانیّه آن نشئۀ کلّیّۀ روحانی مجهول و غیر معروف باشد تعجّب و استغراب نیاید زیرا هر عالم مادون از عالم فوق بیخبر است مانند جنین در عالم رحم از اینجهان بیخبر است و چون بعالم مافوق انتقال نماید باخبر گردد و احساس کند ولی قبل از انتقال تصوّر و ادراک محال ای طالب حقیقت نظر در مراتب وجود جسمانی نمائید عالم جماد بکلّی از عالم نبات بیخبر است و حال آنکه عالم نبات موجود و همچنین عالم نبات بکلّی از عالم حیوان بیخبر زیرا حوصلۀ نباتیّه گنجایش ادراک عالم حیوانی ندارد و تصوّر قوّۀ حسّاسه نتواند ولی چون بعالم حیوان آید سمع و بصر یابد و مواهبی مشاهده کند که بکلّی در عالم نبات مفقود و مستور و مکنون بوده و همچنین حیوان تصوّر نفس ناطقه نتواند و از ادراکات حقیقت انسانی بکلّی محروم زیرا عالم حیوان را این گنجایش نه حال اگر عالم نبات از عالم انسان بکلّی بیخبر باشد دلیل بر عدم وجود عالم انسان است لا واللّه پس انکار نفوس انسانی بجهان الهی مانند انکار جماد است که از عالم نبات خبر ندارد و همچنین انکار نبات است که از عالم حیوان خبر ندارد و همچنین انکار حیوان است که از عالم انسان خبر ندارد حال منکرین را اعظم شبهات این است که آن عالم کجاست و هر شیئی که وجود عینی خارجی ندارد اوهام است و حال آنکه عالم وجود عالم واحد است ولی بالنّسبه بحقایق متعدّده تعدّد یابد مثلاً عالم وجود جماد و نبات و حیوان عالم واحد است ولی عالم حیوان بالنّسبه بعالم نبات حقیقت روحانیّه و جهانی دیگر است و نشئه‌ئی دیگر باری اگر حیات انسانی و نتیجۀ این کون نامتناهی این باشد که آفتابی بدمد و نسیمی بوزد و ابری ببارد و گیاهی بروید و منتهی بنشئۀ انسانی گردد که خلاصۀ ایجاد است و نشئۀ انسانی نیز منحصر در شئون این عالم فانی باشد یعنی ایّامی چند انسان در این عالم خاکی با انواع بلایا و محن و آلام بگذراند بعد نابود شود و ایجاد منتهی باین گردد در این صورت البتّه وجود عین هذیان است و ایجاد عبارت از تصوّر و اوهام نتیجه بکلّی مفقود و ثمره بتمامه نابود و حال آنکه اگر ادنی تأمّلی نمایند واضح و مشهود است که این کون نامتناهی را حکمتی عجیب مقرّر و مقدّر و نتیجۀ عظیم محقّق و متیقّن این افکار و اوهام که انکار عوالم الهیست از خصائص حیوان است نه انسان حیوان تصوّر جهانی دیگر ننماید و عالم الهی نداند و جنّت و نار نیندیشد و موهبت و نقمت تصوّر نتواند حاشا که نفوس مبارکی که مظهر هدایت کبری هستند محتجب باین اوهام گردند و علیکم البهآء الأبهی ع ع