کتابخانه

کتاب ایقان

فهرست مطالب

پس از این بیانات معلوم شد که اگر در آخر لا آخر طلعتی بیاید و قیام نماید بر امری که قیام نمود بر آن طلعت اوّل لا اوّل هرآینه صدق طلعت اوّل بر طلعت آخر میشود زیرا که طلعت آخر لا آخر قیام نمود بهمان امر که طلعت اوّل لا اوّل بر آن قیام نمود اینست که نقطهٔ بیان روح ما سواه فداه شموس احدیّه را بشمس مثال زده‌اند که اگر از اوّل لا اوّل الی آخر لا آخر طلوع نماید همان شمس است که طالع میشود حال اگر گفته شود این شمس همان شمس اوّلیّه است صحیح است و اگر گفته شود که رجوع آن شمس است ایضاً صحیح است و همچنین از این بیان صادق میآید ذکر ختمیّت بر طلعت بدء و بالعکس زیرا که آنچه طلعت ختم بر آن قیام مینماید بعینه همان است که جمال بدء بر آن قیام فرموده

و این مطلب با اینکه چه‌ قدر واضحست نزد شاربان صهبای علم و ایقان مع‌ذلک چه مقدار از نفوس که بسبب عدم بلوغ باین مطلب بذکر خاتم النّبیّین محتجب شده از جمیع فیوضات محجوب و ممنوع شده‌اند با اینکه خود آن حضرت فرمود امّا النّبیّون فأنا و همچنین فرمودند منم آدم و نوح و موسی و عیسی چنانچه ذکر شد مع‌ذلک تفکّر نمینمایند بعد از آنکه بر آن جمال ازلی صادق میآید باینکه فرمودند منم آدم اوّل همین قسم صادق میآید که بفرمایند منم آدم آخر و همچنان که بدء انبیا را که آدم باشد بخود نسبت دادند همین قسم ختم انبیا هم بآن جمال الهی نسبت داده میشود و این بسی واضحست که بعد از آنکه بدء النّبیّین بر آن حضرت صادقست همان قسم ختم النّبیّین صادق آید

و باین مطلب جمیع اهل ارض در این ظهور ممتحن شده‌اند چنانچه اکثری بهمین قول تمسّک جسته از صاحب قول معرض شده‌اند و نمیدانم این قوم از اوّلیّت و آخریّت حقّ جلّ ذکره چه ادراک نموده‌اند اگر مقصود از اوّلیّت و آخریّت اوّلیّت و آخریّت ملکی باشد هنوز که اسباب ملکی بآخر نرسیده پس چگونه آخریّت بر آن ذات احدیّت صادق میآید بلکه در این رتبه اوّلیّت نفس آخریّت و آخریّت نفس اوّلیّت باشد

باری همان قسمی که در اوّل لا اوّل صدق آخریّت بر آن مربّی غیب و شهود میآید همان قسم هم بر مظاهر او صادق میآید و در حینی که اسم اوّلیّت صادقست همان حین اسم آخریّت صادق و در حینی که بر سریر بدئیّت جالسند همان حین بر عرش ختمیّت ساکن و اگر بصر حدید یافت شود مشاهده مینماید که مظهر اوّلیّت و آخریّت و ظاهریّت و باطنیّت و بدئیّت و ختمیّت این ذوات مقدّسه و ارواح مجرّده و انفس الهیّه هستند و اگر در هوای قدس کان اللّه و لم یکن معه من شیء طائر شوی جمیع این اسماء را در آن ساحت معدوم صرف و مفقود بحت بینی و دیگر هیچ باین حجبات و اشارات و کلمات محتجب نشوی چه لطیف و بلند است این مقام که جبرئیل بی‌دلیل سبیل نجوید و طیر قدسی بی‌اعانت غیبی طیران نتواند

حال قول حضرت امیر را ادراک نما که فرموده کشف سبحات الجلال من غیر اشارة و از جملهٔ سبحات مجلّله علمای عصر و فقهای زمان ظهورند که جمیع نظر بعدم ادراک و اشتغال و حبّ بریاست ظاهره تسلیم امر اللّه نمینمایند بلکه گوش نمیدهند تا نغمهٔ الهی را بشنوند بل یجعلون اصابعهم فی آذانهم و عباد هم چون ایشان را من دون اللّه ولیّ خود اخذ نموده‌اند منتظر رد و قبول این خشبهای مسنّده هستند زیرا از خود بصر و سمع و قلبی ندارند که تمیز و تفصیل دهند میانهٔ حقّ و باطل

با اینکه همهٔ انبیا و اصفیا و اولیا من عند اللّه امر فرمودند که بچشم و گوش خود بشنوند و ملاحظه نمایند مع‌ذلک معتنی بنصح انبیا نگشته تابع علمای خود بوده و خواهند بود و اگر مسکینی و یا فقیری که عاری از لباس اهل علم باشد بگوید یا قوم اتّبعوا المرسلین جواب گویند که این همه علما و فضلا با این ریاست ظاهره و البسهٔ مقطّعهٔ لطیفه نفهمیده‌اند و حقّ را از باطل ادراک ننموده‌اند و تو و امثال تو ادراک نموده‌اید و نهایت تعجّب مینمایند از چنین قولی با اینکه امم سلف اکثر و اعظم و اکبرند و اگر کثرت و لباس علم سبب و علّت علم و صدق باشد البتّه امم سابقه اولی و اسبقند

و با اینکه این فقره هم معلوم و واضحست که در جمیع احیان ظهور مظاهر قدسیّه علمای عهد مردم را از سبیل حقّ منع مینمودند چنانچه در جمیع کتب و صحف سماوی مذکور و مسطور است و احدی از انبیا مبعوث نشد مگر آنکه محلّ بغض و انکار و رد و سبّ علما گشت قاتلهم اللّه بما فعلوا من قبل و من بعد کانوا یفعلون حال کدام سبحات جلال اعظم از این هیاکل ضلالست واللّه کشف آن اعظم امور است و خرقش اکبر اعمال وفّقنا اللّه و ایّاکم یا معشر الرّوح لعلّکم بذلک فی زمن المستغاث توفّقون و من لقآء اللّه فی ایّامه لا تحتجبون

و همچنین ذکر خاتم النّبیّین و امثال آن از سبحات مجلّله است که کشف آن از اعظم امور است نزد این همج رعاع و جمیع باین حجبات محدوده و سبحات مجلّلهٔ عظیمه محتجب مانده‌اند آیا نغمهٔ طیر هویّه را نشنیده‌اند که میفرماید الف فاطمه نکاح نمودم که همه بنت محمّد بن عبداللّه خاتم النّبیّین بودند حال ملاحظه فرما که چه‌ قدر از اسرار در سرادق علم الهی مستور است و چه‌ مقدار جواهر علم او در خزائن عصمت مکنون تا یقین نمائی که صنع او را بدایت و نهایتی نبوده و نخواهد بود و فضای قضای او اعظم از آنست که ببیان تحدید شود و یا طیر افئده آن را طیّ نماید و تقدیرات قدریّهٔ او اکبر از آنست که بادراک نفسی منتهی شود خلق او از اوّل لا اوّل بوده و آخری او را اخذ نکرده و مظاهر جمال او الی نهایت لا نهایه خواهند بود و ابتدائی او را ندیده حال در همین بیان ملاحظه فرما که چگونه حکم آن بر جمیع این طلعات صدق مینماید

و همچنین نغمهٔ جمال ازلی حسین بن علی را ادراک نما که به سلمان میفرماید که مضمون آن اینست بودم با الف آدم که فاصلهٔ هر آدم به آدم بعد خمسین الف سنه بود و با هر یک ولایت پدرم را عرض نمودم و تفصیلی ذکر میفرماید تا آنکه میفرماید الف مرّه جهاد نمودم در سبیل الهی که اصغر و کوچکتر از همه مثل غزوهٔ خیبر بود که پدرم با کفّار محاربه و مجادله نمود حال اسرار ختم و رجع و لا اوّلیّت و لا آخریّت صنع همه را از این دو روایت ادراک فرما

باری ای حبیب من مقدّسست نغمهٔ لاهوت که باستماع و عقول ناسوت محدود شود نملهٔ وجود کجا تواند بعرصهٔ معبود قدم گذارد اگرچه نفوس ضعیفه از عدم ادراک این بیانات معضله را انکار نمایند و امثال این احادیث را نفی کنند بلی لا یعرف ذلک الّا اولو الألباب قل هو الختم الّذی لیس له ختم فی الابداع و لا بدء له فی الاختراع اذاً یا ملأ الارض فی ظهورات البدء تجلّیات الختم تشهدون

بسیار تعجّب است که این قوم در بعضی از مراتب که مطابق میل و هوای ایشان است متمسّک بآیهٔ منزلهٔ در فرقان و احادیث اولی الایقان میشوند و از بعضی که مغایر هوای ایشانست بالمرّه اعراض مینمایند قل أ تؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض ما لکم کیف تحکمون ما لا تشعرون مثل آنکه در کتاب مبین ربّ العالمین بعد از ذکر ختمیّت فی قوله تعالی ولکنّه رسول اللّه و خاتم النّبیّین جمیع ناس را بلقای خود وعده فرموده چنانچه آیات مدلّهٔ بر لقای آن ملیک بقا در کتاب مذکور است و بعضی از قبل ذکر شده و خدای واحد شاهد مقال است که هیچ امری اعظم از لقا و اصرح از آن در فرقان ذکر نیافته فهنیئاً لمن فاز به فی یوم اعرض عنه اکثر النّاس کما انتم تشهدون

و مع‌ذلک بحکم اوّل از امر ثانی معرض گشته‌اند با اینکه حکم لقا در یوم قیام منصوص است در کتاب و قیامت هم بدلائل واضحه ثابت و محقّق شد که مقصود قیام مظهر اوست بر امر او و همچنین از لقا لقای جمال اوست در هیکل ظهور او اذ انّه لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و با جمیع این مطالب ثابته و بیانات واضحه من حیث لا یشعر بذکر ختم تمسّک جسته‌اند و از موجد ختم و بدء در یوم لقای او بالمرّه محتجب مانده‌اند و لو یؤاخذ اللّه النّاس بما کسبوا ما ترک علی ظهرها من دابّة ولکن یؤخّرهم الی اجل مسمّی و از همهٔ این مراتب چشم پوشیده اگر این قوم بقطره‌ئی از چشمهٔ لطیف یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید میآشامیدند هیچ اینگونه اعتراضات غیر مرضیّه بر محلّ امر نمینمودند امر و قول و فعل در قبضهٔ قدرت اوست کلّ شیء فی قبضة قدرته اسیر و انّ ذلک علیه سهل یسیر فاعلست آنچه را اراده نماید و عامل است آنچه میل فرماید من قال لم و بم فقد کفر و اگر این عباد قدری بشعور بیایند از آنچه مرتکب شده‌اند هلاک میشوند و بدستهای خود خود را بنار که مقرّ و مرجع ایشانست راجع مینمایند آیا نشنیده‌اند که میفرماید لا یسأل عمّا یفعل و با این بیانات چگونه میتوان جسارت نمود و بزخارف قول مشغول شد

سبحان‌اللّه جهل و نادانی عباد بمقام و حدّی رسیده که بعلم و ارادهٔ خود مقبل شده از علم و ارادهٔ حقّ جلّ و عزّ معرض گشته‌اند

حال انصاف دهید اگر این عباد موقن باین کلمات درّیّه و اشارات قدسیّه شوند و حقّ را یفعل ما یشآء بدانند دیگر چگونه باین مزخرفات تشبّث مینمایند و تمسّک میجویند بلکه آنچه بفرماید بجان اقرار نمایند و مذعن شوند قسم بخدا که اگر تقدیرات مقدّره و حکمتهای قدریّه سبقت نیافته بود ارض جمیع این عباد را معدوم مینمود ولکن یؤخّر ذلک الی میقات یوم معلوم

باری هزار و دویست و هشتاد سنه از ظهور نقطهٔ فرقان گذشت و جمیع این همج رعاع در هر صباح تلاوت فرقان نموده‌اند و هنوز بحرفی از مقصود فائز نشدند و خود قرائت میکنند بعضی آیات را که صریح بر مطالب قدسیّه و مظاهر عزّ صمدیّه است مع‌ذلک هیچ ادراک ننموده‌اند و این مدّت این قدر ادراک نشده که مقصود از تلاوت کتب و قرائت صحف در هر عصری ادراک معانی آن و بلوغ بمعارج اسرار آن بوده والّا تلاوت بی‌معرفت را البتّه فائدهٔ کلّی نباشد

چنانچه شخصی در یومی نزد این فقیر بحر معانی حاضر بود و ذکری از علائم قیامت و حشر و نشر و حساب بمیان آمد و اصرار مینمود که حساب خلایق در ظهور بدیع چگونه شد که احدی اطّلاع نیافته بعد قدری از صور علمیّه و شئونات حکمیّه بقدر ادراک و فهم سامع القا شد و بعد ذکر شد که این مدّت مگر تلاوت فرقان ننموده‌ئی و آیهٔ مبارکه را که میفرماید فیومئذ لا یسأل عن ذنبه انس و لا جانّ را ندید‌ه‌اید و بمقصود ملتفت نشده‌اید که معنی سوٴال چنان نیست که ادراک نموده‌اید بلکه سوٴال بلسان و بیان نیست چنانچه همین آیه مشعر و مدلّ بر آنست و بعد میفرماید یعرف المجرمون بسیماهم فیؤخذ بالنّواصی و الأقدام

اینست که از وجهه حساب خلایق کشیده میشود و کفر و ایمان و عصیان جمیع ظاهر میگردد چنانچه الیوم مشهود است که بسیما اهل ضلالت از اصحاب هدایت معلوم و واضحند و اگر این عباد خالصاً للّه و طلباً لرضائه در آیات کتاب ملاحظه نمایند جمیع آنچه را که میطلبند البتّه ادراک مینمایند بقسمی که جمیع امور واقعه در این ظهور را از کلّی و جزئی در آیات او ظاهر و مکشوف ادراک مینمایند حتّی خروج مظاهر اسماء و صفات را از اوطان و اعراض و اغماض ملّت و دولت را و سکون و استقرار مظهر کلّیّه در ارض معلوم مخصوص ولکن لا یعرف ذلک الّا اولو الألباب

اختم القول بما نزّل علی محمّد من قبل لیکون ختامه المسک الّذی یهدی النّاس الی رضوان قدس منیر قال و قوله الحقّ و اللّه یدعو الی دارالسّلام و یهدی من یشآء الی صراط مستقیم لهم دارالسّلام عند ربّهم و هو ولیّهم بما کانوا یعملون لیسبق هذا الفضل علی العالم و الحمد للّه ربّ العالمین

بیان را در هر مطلب مکرّر نمودیم که شاید هر نفسی از اعالی و ادانی از این بیانات بقدر و اندازهٔ خود قسمت و نصیب بردارد و اگر نفسی از ادراک بیانی عاجز باشد از بیان دیگر مقصود خود را ادراک نماید لیعلم کلّ اناس مشربهم

قسم بخدا که این حمامهٔ ترابی را غیر این نغمات نغمه‌هاست و جز این بیانات رموزها که هر نکته‌ئی از آن مقدّس است از آنچه بیان شد و از قلم جاری گشت تا مشیّت الهی چه وقت قرار گیرد که عروسهای معانی بی‌حجاب از قصر روحانی قدم ظهور بعرصهٔ قدم گذارند و ما من امر الّا بعد اذنه و ما من قدرة الّا بحوله و قوّته و ما من اله الّا هو له الخلق و الأمر و کلّ بأمره ینطقون و من اسرار الرّوح یتکلّمون

از قبل دو مقام از برای شموس مشرقه از مشارق الهیّه بیان نمودیم یکی مقام توحید و رتبهٔ تفرید چنانچه از قبل ذکر شد لا نفرّق بین احد منهم و مقام دیگر مقام تفصیل و عالم خلق و رتبهٔ حدودات بشریّه است در این مقام هر کدام را هیکلی معیّن و امری مقرّر و ظهوری مقدّر و حدودی مخصوص است چنانچه هر کدام باسمی موسوم و بوصفی موصوف و بامری بدیع و شرعی جدید مأمورند چنانچه میفرماید تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض منهم من کلّم‌‌‌ اللّه ‌‌و رفع بعضهم درجات و آتینا عیسی بن مریم البیّنات و ایّدناه بروح القدس

نظر باختلاف این مراتب و مقاماتست که بیانات و کلمات مختلفه از آن ینابیع علوم سبحانی ظاهر میشود والّا فی‌الحقیقه نزد عارفین معضلات مسائل الهیّه جمیع در حکم یک کلمه مذکور است چون اکثر ناس اطّلاع بر مقامات مذکوره نیافته‌اند اینست که در کلمات مختلفهٔ آن هیاکل متّحده مضطرب و متزلزل میشوند

باری معلوم بوده و خواهد بود که جمیع این اختلافات کلمات از اختلافات مقاماتست اینست که در مقام توحید و علوّ تجرید اطلاق ربوبیّت و الوهیّت و احدیّت صرفه و هویّهٔ بحته بر آن جواهر وجود شده و میشود زیرا که جمیع بر عرش ظهور اللّه ساکنند و بر کرسیّ بطون ‌اللّه واقف یعنی ظهور اللّه بظهورشان ظاهر و جمال ‌اللّه از جمالشان باهر چنانچه نغمات ربوبیّه از این هیاکل احدیّه ظاهر شد

و در مقام ثانی که مقام تمیز و تفصیل و تحدید و اشارات و دلالات ملکیّه است عبودیّت صرفه و فقر بحت و فنای باتّ از ایشان ظاهر است چنانچه میفرماید انّی عبد اللّه و ما انا الّا بشر مثلکم

و از این بیانات محقّقهٔ مثبته ادراک فرما مسائل خود را که سوٴال نموده بودی تا در دین الهی راسخ شوی و از اختلافات بیانات انبیا و اصفیا متزلزل نشوی

و اگر شنیده شود از مظاهر جامعه انّی انا اللّه حقّ است و ریبی در آن نیست چنانچه بکرّات مبرهن شد که بظهور و صفات و اسمای ایشان ظهور اللّه و اسم ‌اللّه و صفة ‌اللّه در ارض ظاهر اینست که میفرماید و ما رمیت اذ رمیت ولکنّ ‌اللّه رمی و همچنین انّ الّذین یبایعونک انّما یبایعون ‌اللّه و اگر نغمهٔ انّی رسول ‌اللّه برآرند این نیز صحیح است و شکّی در آن نه چنانچه میفرماید ما کان محمّد ابا احد من رجالکم ولکنّ رسول ‌اللّه و در این مقام همه مرسلند از نزد آن سلطان حقیقی و کینونة ازلی و اگر جمیع ندای انا خاتم النّبیّین برآرند آن هم حقّ است و شبهه را راهی نه و سبیلی نه زیرا که جمیع حکم یک ذات و یک نفس و یک روح و یک جسد و یک امر دارند و همه مظهر بدئیّت و ختمیّت و اوّلیّت و آخریّت و ظاهریّت و باطنیّت آن روح الأرواح حقیقی و ساذج السّواذج ازلیند و همچنین اگر بفرمایند نحن عباد اللّه این نیز ثابت و ظاهر است چنانچه بظاهر در منتها رتبهٔ عبودیّت ظاهر شده‌اند احدی را یارای آن نه که بآن نحو از عبودیّت در امکان ظاهر شود اینست که از آن جواهر وجود در مقام استغراق در بحار قدس صمدی و ارتقاء بمعارج معانی سلطان حقیقی اذکار ربوبیّه و الوهیّه ظاهر شد اگر درست ملاحظه شود در همین رتبه منتهای نیستی و فنا در خود مشاهده نموده‌اند در مقابل هستی مطلق و بقای صرف که گویا خود را معدوم صرف دانسته‌اند و ذکر خود را در آن ساحت شرک شمرده‌اند زیرا که مطلق ذکر در این مقام دلیل هستی و وجود است و این نزد واصلان بس خطا چه جای آنکه ذکر غیر شود و قلب و لسان و دل و جان بغیر ذکر جانان مشغول گردد و یا چشم غیر جمال او ملاحظه نماید و یا گوش غیر نغمهٔ او شنود و یا رجل در غیر سبیل او مشی نماید

در این زمان نسمة اللّه وزیده و روح ‌اللّه احاطه نموده قلم از حرکت ممنوع و لسان از بیان مقطوع گشته

باری نظر باین مقام ذکر ربوبیّه و امثال ذلک از ایشان ظاهر شده و در مقام رسالت اظهار رسالت فرمودند و همچنین در هر مقام باقتضای آن ذکری فرمودند و همه را نسبت بخود داده‌اند از عالم امر الی عالم خلق و از عوالم ربوبیّه الی عوالم ملکیّه اینست که آنچه بفرمایند و هر چه ذکر نمایند از الوهیّت و ربوبیّت و نبوّت و رسالت و ولایت و امامت و عبودیّت همه حقّست و شبهه در آن نیست پس باید تفکّر در این بیانات که استدلال شده نمود تا دیگر از اختلافات اقوال مظاهر غیبیّه و مطالع قدسیّه احدی را اضطراب و تزلزل دست ندهد

باری در کلمات شموس حقیقت باید تفکّر نمود و اگر ادراک نشد باید از واقفین مخازن علم سوٴال شود تا بیان فرمایند و رفع اشکال نمایند نه آنکه بعقل ناقص خود کلمات قدسیّه را تفسیر نمایند و چون مطابق نفس و هوای خود نیابند بنای رد و اعتراض گذارند چنانچه الیوم علما و فقهای عصر که بر مسند علم و فضل نشسته‌اند و جهل را علم نام گذاشته‌اند و ظلم را عدل نامیده‌اند اگر مجعولات خاطر خود را از شمس حقیقی سوٴال نمایند و جواب موافق آنچه فهمیده و یا از کتاب مثل خود ادراک نموده‌اند نشنوند البتّه نفی علم از آن معدن و منبع علم نمایند چنانچه در هر زمانی این واقع شد

مثل اینکه مذکور شد در سوٴال از اهلّه که از سیّد وجود نمودند و آن حضرت بامر الهی جواب فرمود که هی مواقیت للنّاس بعد از استماع نفی علم از آن حضرت نمودند