کتابخانه

نار و نور

فهرست مطالب

منتخباتی از آثار مبارکۀ حضرت بهاءاللّه

انّ الّذی یسفک دمه فی سبیلی یبعث اللّه من کلّ قطرة منه هیاکل المقرّبین و المخلصین


مظلومیّت صرفه اثرها دارد و ثمرها آرد


۱

الحمد للّه الّذی بعث منکلّ قطرة من دمآء اولیآئه خلقاً لا یحصی عدّتهم احد الّا نفسه و جعلهم مشارق حبّه و مطالع ودّه و هم ایادی الامر بین الخلق و هم الّذین نصروا اللّه فی کلّ الاعصار و قاموا علی ما اراد اللّه علی شأن ما اضطربوا من الملوک و سطوتهم و ما منعهم عن الحقّ صلیل سیوفهم و صهیل خیولهم قد نطقوا باعلی النّدآء بین الارض و السّمآء و دعوا الکلّ الی مولی الوری و مالک الآخرة و الاولی و ربّ العرش و الثّری

۲

بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلیّ الابهی

ایّام ایّام فرح جدید است چه که در مدینۀ عشّاق عاشقی بکام دل رسید و بما هو المحبوب فائز گشت اگرچه در یکمقام مقام حزن و مرثیه و نوحه است چه که مشاهده میشود عطش ظالمین الی حین ساکن نشده در هر یوم در لهیب تازه و شعلۀ بی‌اندازه ملاحظه میشوند ولکن چون قاصدی قصد وطن اعلی نمود و عاشقی ارادۀ فدا فرمود و بکمال میل و محبّت از کأس فنا فی سبیل مولی البقآء نوشید نوشیدنیکه ملائکۀ مقرّبین و کرّوبین هنیئاً مریئاً گفتند و از وراء ایشان لسان عظمت در عرش جلال بکلمۀ نعیماً نعیماً له ناطق اینمقام مقام فرح اکبر و سرور اعظم است چه که عاشقی از مدینۀ عشّاق فائز شد بآنچه که منتهی اَمَل راجین و مقرّبین بوده و در این ایّام عرصۀ حضور مالک انام بذکرش معطّر و بنور بیان منوّر ای کاش این کأس نصیب میشد و عنایتش عطا میفرمود آنچه را که بمخلصین و مقدّسین عطا فرموده له الحمد و الثّنآء و له الشّکر و العطآء لا اله الّا هو العلیّ الابهی

۳

هو اللّه تبارک و تعالی شأنه

ستایش پاک پروردگاریرا جلّت قدرته که ظلم ظالمین و تعدّی معتدین را علّت وصول عاشقان بمقامات قرب معشوق و ورود مخلصان بجنان وصل مقصود مقرّر فرموده و بظهور بلایا و رزایا کلمۀ امریّه را منتشر و اعلام ذکریّه را مرتفع نموده

تعالت قدرته الغالبه و ارادته المحیطه که از نار نور و از حزن سرور ظاهر میفرماید

غافلان بگمان باطل قتل و صلب را علّت انخماد نار کلمۀ الهیّه تصوّر نموده‌اند و شهادت را نهایت اذیّت پنداشته‌اند غافل از آنکه سبب ارتفاع و اعلای امر الهی است و علّت وصول شهیدان بمقامات قرب نامتناهی تعالی الحکیم الّذی یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید

۴

بنام دوست مهربان

ای مادر از فراق پسر منال بلکه ببال این مقام شادی و سرور است نه مقام کدورت و احزان

قسم بآفتاب صبح حقیقت که در مقامی ساکنست که وصف آن بقلم نیاید و ذکر آن ببیان اتمام نپذیرد مقرّش در افق اعلی و رفیقش و مصاحبش ارواح مقدّسۀ مجرّده و طعامش نعمت باقیۀ مکنونه اگر بر جمیع من علی الارض آن مقام اقدس ابهی بقدر سمّ ابره تجلّی نماید کل از فرح و سرور هلاک شوند همچه مدان او فانی شده در ملکوت باقی ببقاء اللّه باقی خواهد بود این جای شکر است نه شکایت اگر فرح از تو مشاهده کند بر سرورش بیفزاید و اگر حزن بیند محزون شود

بذکر اللّه مشغول باش و بفرح تمام بثنایش ناطق شو حقّ منیع با تست از پدر مهربان‌تر است و از پسر مشفق‌تر

در ارض طف مشاهده کن که مادر پسر خود را فرستاد و در راه دوست جان داد امروز سیّد روزهاست باید از شما ظاهر شود آنچه که از نساء قبل ظاهر نشده اینست سزاوار عباد اللّه و اماء او برضای حق راضی باش و باو مؤانس شو

حال جمیع ملأ اعلی بذکر پسرت ناطقند و بوصفش مشغول لو تسمعین تطیرین من الشّوق الی اللّه الفرد الخبیر و عنقریب جمیع اهل ارض مشاهده شود بثنایش مشغول شوند و بترابش تبرّک جویند فضل پروردگار تو بزرگست غنیمت شمار و باش از صبرکنندگان

۵

ای حبیب بلسان پارسی ذکر میشود فی‌ الحقیقه اگر مردم در همین یکفقره تفکّر نمایند شهادت دهند که این استقامت و ثبوت و تحمّل و اصطبار در حین نزول بلایا و محن فی السّرّ و العلن جز بقوّۀ الهیّه نبوده و باین درجه انفاق جان در سبیل جانان هیچ عصری و هیچ عهدی مشاهده نشده اشخاصیکه قبل از وقوع میقات در نهایت درجه جان را عزیز میشمردند و بکمال قوّت در حفظ خود و صیانت رفاهیّت و آسایش ظاهره باقصی الغایه میکوشیدند بغتة باستقامتی ظاهر که فرائص غافلان مرتعد و اعضای بیخبران مرتعش و ارکان ملل متزلزل مشاهده شد سبحان ‌اللّه تا در آنمقام خیر کثیر و غنیمت وافر و نعمت باقی و سلطنت دائمی برأی العین مشاهده نکنند اینگونه رضا و تسلیم و مسرّت و تکریم در آنمواقع هایله از ایشان ظاهر نشود قل العظمة لله و القدرة لله و السّطوة لله و القوّة لله یخلق ما یشآء کیف یشآء لا اله الّا هو القادر الغالب العلیّ العظیم

۶

بی سبب و اثر هیچ امری ظاهر نشده و نمیشود تفکّر نما چه مقدار از نفوس از میان رفت و چه مقدار از بلاد و دیار که بتراب راجع و الیوم قاعاً صفصفا مشاهده میشوند قسمت امروز اینست و از بعد حقّ عالم است که چه واقع شود

گمان نکنید که احبّا هم در این میان از سیوف ظالمان کشته شده‌اند قسم بآفتاب ملکوت صدق که هر نفسی از دوستان الهی که در آن واقعه شربت شهادت آشامید برفیق اعلی صعود نمود و در ظلّ قباب رحمت الهی ساکن و مستریح گشت اگر آن مقامات بقدر سمّ ابره تجلّی نماید کل بندای یا لیتنی کنت معه ناطق میگردند و هر نفسی از دوستان که خسارت ظاهره بر او واقع شده آن ربح کامل بوده و هست اهل بها در ربح عظیم بوده و هستند اگر در یومی از ایّام و وقتی از اوقات نظر بمقتضیات حکمت الهیّه خسارتی واقع شود نباید از او محزون بود البتّه حقّ او را بطراز ربح اعظم مزیّن فرماید انّه لهو الحقّ المقتدر العلیم الحکیم انتهی

۷

هو الشّاهد السّامع المجیب

یا اباطالب مظلوم میفرماید الحمد للّه فائز شدی بآنچه که سبب عزّت شماست در جمیع عوالم الهی این ذلّت شما فخر عزّتهاست و انشآء اللّه سجن شما و دوستان الهی علّت و سبب حرّیّت و آزادی اهل عالم است در همان ارض چهار ماه اینمظلوم تحت سلاسل و اغلال بود در حبسیکه شبه آن تا حال دیده نشده و قبل از آنهم در ساعات معدوده در سجن که محلّ حقیقی اصفیا و انبیا و اولیای حق بوده وارد شدیم حبس اوّل که ساعات معدوده باشد مدارا نمودند و حبس ثانی بکمال شدّت و غضب ولکن در جمیع احوال مسرور بودیم و بکمال تسلیم و رضا صابر و ساکن یا طالب در سبیل الهی بر تو وارد شد آنچه بر مظلوم اشدّ از آن وارد قد اقتدیت به فی سبیل اللّه ربّ العالمین اگر جمیع اهل عالم لذّت ذلّت را در سبیل الهی بیابند جان و روان در تحصیل آن نثار نمایند زندگانی این ایّام فانیه و الوان آن ناس را از ملاحظۀ عاقبت و استقبال منع نموده بشنو ندای دوست را بسبب ذلّت خود ذلّت از برای کسی مخواه مقام صابرین و شاکرین عظیم است جز حق مجو و جز او مخواه از مشیّت خود بگذر و بمشیّت اللّه ناظر باش

۸

معشر غافلین بر اطفاء نور الهی قیام نموده‌اند و شرذمۀ مغلّین بر اخماد نار محبّت ربّ العالمین منتهای جدّ و جهد را مبذول داشته‌اند آیا فرعون چه ربح برد و از اعمالش چه ثمر دید و از ظلمش چه اثر یافت با تمام همّت بر سفک دماء اطفال قیام نمود عاقبت ید قدرت و تربیت الهی کلیم را در بیت او تربیت نمود و ظاهر فرمود ارادۀ الهی بر کل غالب است در شفقت حقّ جلّ جلاله و ظلم اعدا تفکّر نما سی و دو سنه او ازید حزب اللّه را از نزاع و جدال و فساد منع نمودیم سحاب قضا امطار بلا بر ایشان ریخت مع‌ذلک صبر نمودند کلمات سخیفه شنیدند و جواب نگفتند کمال ذلّت را دیدند و اعتراض ننمودند کشته شدند و نکشتند مع‌ذلک خلق بی‌انصاف دست برنداشتند اسم‌اللّه را دیده‌اید صبر و سکون و حلم و شفقت و محبّت و وقار ایشان را اکثری دیده و میدانند مع‌ذلک او را مفسد قلم داده‌اند و بر ضرّش قیام نموده‌اند اینست شأن خلق حقّ از ظلم ظالمان چشم نپوشیده و نخواهد پوشید مخصوص در این ظهور که هر یک از ظالمین را جزا داده در رئیس روم از قبل و طائفان حولش تفکّر نما قد اخذهم اللّه اخذ عزیز مقتدر چه که من غیر جهت آل اللّه را بسجن اعظم فرستاد و همچنین در رقشا و ذئب تفکّر نمائید کاذب ارض طاء را که به صادق معروف ملاحظه کنید مع‌ذلک خلق غافل بشعور نیامده‌اند و از بحر آگاهی و دانائی بالمرّه محرومند

آن جناب باید در جمیع احوال بافق اعلی ناظر باشد و بر خدمت امر قائم قسم بآفتاب افق سماء معانی هر نفسی که از شما در سبیل الهی برآمد لدی اللّه مخزون و مکنون این گلپاره‌های عالم که بجنود و صفوف و ظلم فخر مینمایند بملاقات آب قلیلی از هم بریزند بیک تب شعلۀ نار غرور بیفسرد و آتش حرص و هوی منطفی گردد سبحان‌اللّه مع‌ذلک متنبّه نشده و نمیشوند

۹

جمیع دوستانرا بصبر و سکون و وقار وصیّت نمائید و بگوئید یا اولیآء اللّه فی الارض باسم حق در جمیع عوالم الهی معزّزید ولکن در این دنیای فانیه که اقرب از آن منتهی میشود بذلّت مبتلا در سبیل خداوند یکتا شماتت شنیدید و اذیّت دیدید بحبس رفتید جان دادید ولکن بجهت ظلم چند نفس غافل نباید از حدود اللّه تجاوز نمائید یعنی نباید بنفسی تعرّض کنید

آنچه بر شما وارد للّه بوده هذا حقّ لا ریب فیه و حال هم جمیع امور را باو راجع نمائید و بر او توکّل کنید و تفویض نمائید البتّه او هم شما را وانمیگذارد اینهم لا ریب فیه هیچ پدری اولاد را بسبُع نمیدهد و هیچ صاحب غنمی اغنام خود را بگرگ نمیسپارد البتّه در حفظش سعی بلیغ مبذول میدارد

اگر چند یومی بمقتضای حکمت بالغه امور ظاهره بر خلاف مراد جاری شود بأسی نبوده و نیست مقصود آنکه کل بافق اعلی ناظر باشند و بآنچه در الواح نازل شده متمسّک در اقلیم فساد پا نگذارند و در عرصۀ جدال و نزاع قدم ننهند بجنود صبر و تسلیم و اخلاق و اعمال طیّبه و کلمات بدیعۀ منیعه حق جلّ جلاله را نصرت نمایند

۱۰

ان یا رسول اگر از شمس سماء معنی پرسی در کسوف حسد مکسوف و مغطوء و اگر از قمر بقای قدسی خبر خواهی در خسوف بغضا مخسوف و مقنوع و اگر از نجم فلک عمائی اطّلاع طالبی در افول غل مأفول و محجوب یک حسین و صد هزار شمر بر او قائم و یک خلیل و هزاران نمرود بر او محیط یک روح پاک و صد هزار قابض و یک حنجر و هزار هزار خنجر

در تمام عمر شبی نیاسودم و در جمیع ایّام دمی نیارمیدم گاهی سرمرا دیار بدیار بهدیه فرستادند و گاهی در هوایم بیاویختند وقتی مصاحبم سنان بود و وقتی مؤانسم خولی هر صباح که سر از فراش برداشتم بلای جدیدی استقبال نمود و هر شام که در محفل وحدت جالس شدم عقوبتی رخ گشود نه در بلایم تأخیری و نه در عقوبتم تعویقی

و مع ‌ذالک قیامم در مقابل اعدا چون شمس واضح بود و ظهورم در بین ملکوت و اهل آن چون قمر لایح و در آنی بحفظ جانم نپرداختم و اقلّ من حین بآسایش روانم دل نبستم جانم را انفاق سبیل محبوب نمودم و روانم را فدای مقصود حصنم توکّلم بود و حرزم توسّل بدوست و درع من اعتماد من و جندم رجای باوست

تا آنکه ظهورم سبب حسد اعدا شد و قیامم علّت غلّ اولی البغضا ای رسولمن اگر ببصر حدید و نظر جدید ملاحظه نمائی کلّ اشیا بل اهل منظر اعلی را از حزنم محزون بینی و از اضطرابم مضطرب مشاهده نمائی ای رسول صبح منیر روحانی در ظلمت حسد شیطانی مستور مانده و انوار شمس قدس صمدانی در حجاب غلّ ظلمانی محجوب گشته

۱۱

محبّان کوی محبوب و محرمان حریم مقصود از بلا پروا ندارند و از قضا احتراز نجویند از بحر تسلیم مرزوقند و از نهر تسنیم مشروب رضای دوست را بدو جهان ندهند و قضای محبوبرا بفضای لا مکان تبدیل ننمایند زهر بلیّات را چون آب حیات بنوشند و سمّ کشنده را چون شهد روح‌بخشنده لا جرعه بیاشامند در صحراهای بی‌آب مهلک بیاد دوست موّاجند و در بادیه‌های متلف بجان‌فشانی چالاک دست از جان برداشته‌اند و عزم جانان نموده‌اند چشم از عالم بربسته‌اند و بجمال دوست گشوده‌اند جز محبوب مقصودی ندارند و جز وصال کمالی نجویند بپر توکّل پرواز نمایند و بجناح توسّل طیران کنند نزدشان شمشیر خون‌ریز از حریر بهشتی محبوبتر است و تیر تیز از شیر امّ مقبولتر

زنده‌دل باید در این ره صد هزار

تا کند در هر نفس صد جان نثار

دست قاتل را باید بوسید و رقص‌کنان آهنگ کوی دوست نمود چه نیکو است این ساعت و چه ملیح است این وقت که روح معنوی سر جان‌افشانی دارد و هیکل وفا عزم معارج فنا نموده گردن برافراختیم و تیغ بی‌دریغ یار را بتمام اشتیاق مشتاقیم و سینه را سپر نمودیم و تیر قضا را بجان محتاجیم از نام بیزاریم و از هر چه غیر او است در کنار فرار اختیار نکنیم و بدفع اغیار نپردازیم بدعا بلا را طالبیم تا در هواهای قدس روح پرواز کنیم و در سایه‌های شجر انس آشیان سازیم و بمنتهی مقامات حبّ منتهی گردیم و از خمرهای خوش وصال بنوشیم و البتّه این دولت بی‌زوال را از دست ندهیم و این نعمت بی‌مثال را از کف نگذاریم و اگر در تراب مستور شویم از جیب رحمت ربّ الارباب سر برآریم این اصحاب را بلا فنا نکند و این سفر را قدم طی ننماید و این وجه را پرده حجاب نشود

بلی این معلوم است که با این همه دشمن داخل و خارج که علم اختلاف برافراخته‌اند و بکمال جدّ در دفع این فقرا کمر بسته‌اند البتّه بقانون عقل باید احتراز نمود و از این ارض بلکه از روی زمین فرار اختیار کرد ولکن بعنایت الهی و تأییدات غیب نامتناهی چون شمس مشرقیم و چون قمر لایح بر مسند سکون ساکنیم و بر بساط صبر جالس ماهی معنوی از خرابی کشتی چه پروا دارد و روح قدسی از تباهی تن ظاهری چه اندیشه نماید بل تن این را زندان است و کشتی آن را سجن نغمۀ بلبل را بلبل داند و لحن آشنا را آشنا شناسد

۱۲

بلی تیر قضای الهی را سینۀ منیر دوستان لایق و کمند بلای نامتناهی را گردن عاشقان شایق هر کجا خدنگی است بر صدر احباب وارد آید و هر جا غمی است بر دل اصحاب نازل گردد عاشقان را چشم تر باید و معشوقانرا ناز و کرشمه شاید حبیب گر صد ناله سراید محبوب بر جفا بیفزاید اگر شربت وصال خواهی تن بزوال درده و اگر خمر جمال طلبی در وادی حرمان پا نه مریما حزن را بسرور بخش و غم را از جام فرح درکش اگر خواهی قدم در کوی طلب گذاری صابر باش و رخ را مخراش و آب از دیده مپاش و از بی‌صبران مباش پیراهن تسلیم پوش و از بادۀ رضا بنوش و عالمی را بدرهمی بفروش دل بقضا دربند و بحکم قدر پیوند چشم عبرت برگشا و از غیر دوست درپوش که عنقریب در محضر قدس حلقه زنیم و بحضرت انس رو آریم و از بربط عراقی نغمۀ حجازی بشنویم و با دوست ملحق شویم ناگفتنی بگوئیم و نادیدنی به‌بینیم و ناشنیدنی بشنویم و بآهنگ نور هیکل روح را برقص آریم و در حریم جان بزم خوشی بیارائیم و از ساقی جلال ساغر جمال برگیریم و بیاد رخ ذو الجلال خمر بیمثال درنوشیم چشم را از آب پاک کن و دل را از حزن بروب و قلب را از غم فارغ نما و بآهنگ ملیح برخوان

گر تیغ بارد در کوی آنماه

گردن نهادیم الحکم للّه

۱۳

هر چه امر عظیم و بزرگست بلایا و محن او بزرگ ولکن امروز بلایا و محن دیده نمیشود چه که سماء فضل مرتفع است و بحر عنایت ظاهر اگر از جهتی کئوس بلایا و رزایا مشاهده شود از جهت اخری طلعة ابهی با ید بیضا کوثر بقا عطا میفرماید اگر نعیق مرتفع است رحیق هم جاری و ساری

در یکی از الواح این بیانات از منزل آیات نازل قوله جلّ اجلاله و عزّ اعزازه بگو ای اولیای حق از شماتت معرضین و انکار منکرین محزون نباشید چه که این امور لم ‌یزل و لا یزال دلیل بر حقّیّت حق جلّ جلاله بوده اگر از شخص نادان غافل جاهلی کلمۀ نالایقی اصغا نمائید بأسی نبوده و نیست چه که او و آنچه با اوست عنقریب بفنا راجع و شما الیوم از کوثر بیان رحمن میآشامید و کلمۀ انتم منّی اصغا مینمائید در این حین ملکی از ملائکۀ مقرّبین که طائف حول است عرض نمود یا الهی و سیّدی و مقصودی و محبوبی و محبوب من فی السّموات و الارض از بحر جود و شمس فضل تو سائلم که صد هزار سب و طعن و لعن در محبّتت بشنوم و یکبار این گوش باصغای کلمۀ احلی انّک انت من اهل البهآء فائز شود انتهی

اکثر من علی الارض الیوم از حق معرضند و از بحر آگاهی بی‌نصیب گفته و میگویند آنچه را که اهل فردوس اعلی و نبیّین و مرسلین از آن در نوحه و ندبه‌اند لیس هذا اوّل امر ظهر فی الامکان اولیای حق باید در کلّ احوال بکمال همّت و استقامت بخدمت امر مشغول باشند جناب رومی علیه الرّحمه میگوید مه فشاند نور و سگ عوعو کند باید نظر جمیع باصلاح عالم باشد و بما ینبغی لحضرة الانسان البتّه نفسیکه بقایش مخالف امر اللّه باشد او را اخذ نموده و مینماید از حکمت بالغه کسی آگاه نبوده و نیست

۱۴

حمد مقدّس از قلم و مداد ساحت امنع اقدس حضرت محبوبی را لایق و سزاست که اهل بها را ببلا تربیت فرمود و بملکوت بقا راه نمود تعالی تعالی مقتدریکه اشجار فردوس اعلی را از خون مرتفع فرمود و بلند نمود و بلایا و قضایا را مع حدّت و تلخی لا نهایه در کام احبّایش احلی از سکّر مقدّر داشت اوست محبوبیکه بأسا و ضرّا عشّاقش را از سبیلش منع ننموده و نخواهد نمود

لعمر محبوبنا و محبوبکم جان اگر در رهش فدا نشود بخردلی نیرزد و جوهر روح اگر بر قدومش نثار نگردد از صخره پست‌تر و بیمقدارتر ولکن این جوهر را جز صرّافان احدیّه کسی نشناسد بی‌بصر اگر در فردوس اعلی وارد شود چه قسمت برد و بی‌سمع اگر بسدرۀ طوبی نزدیک شود چه استماع نماید صرّافان این جوهر گران‌بها نفوسی هستند که میفرماید لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون و همچنین میفرماید لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر اللّه

آیا گمان میرود نفسی را موت ادراک ننماید لا واللّه کلّنفس ذائقة الموت در اینصورت البتّه اگر نثار محبوب شود و فدای مقصود اولی و احسن استغفر اللّه از این ذکر چه که صد هزار رتبه ارجح و اولی از این ذکر هم استغفر اللّه

از حق جلّ جلاله سائل و آمل که ابصار کل را بکحل عرفان منوّر فرماید تا جمیع بچشم ظاهر و باطن مشاهده نمایند آنچه را که اهل نفس و هوی از مشاهدۀ آن محرومند و از عرفان آن ممنوع و التّکبیر

و البهآء علی الّذین ما منعهم شئ من الأشیآء عن التّوجّه الی الوجه بعد فنآء الاشیآء و ما خوّفتهم ضوضآء اهل الانشآء الّذین شغلتهم زخارف الدّنیا و غرّتهم الوانها علی شأن نبذوا امر اللّه عن ورآئهم سوف یطوی اللّه بساطهم و یبسط بساطاً آخر انّه لهو الفرد الواحد القویّ الغالب القدیر

۱۵

اگر گاهی بمقتضای حکمت بالغۀ الهی امری منافی ظاهر شود البتّه آن سبب ظهور نعمتهای ربّانی و مائده‌های سمائی است در امور واقعۀ در ارض یاء تفکّر نما لعمری هر فقرۀ آن سبب اعلاء کلمة اللّه و ارتفاع امر اوست آنچه در ایّام ظهور ظاهر شود اگر بر حسب ظاهر ذلّت است صد هزار عزّت در آن مستور و اگر نقمت است صد هزار رحمت در آن مکنون

اگر نفوس غافله بر اسرار شهادت آگاه میشدند هرگز مرتکب این امور نمیگشتند ولکنّ اللّه ضرب علی فمهم و بصرهم و عقولهم و ادراکاتهم چه که ربح عظیم را از خسارت شمردند و بدست خود نصرت کردند و شاعر نیستند انّه ینصر امره مرّة باعدآئه و اخری باولیآئه از قلم اعلی در بارۀ آن نفوس طیّبۀ مبارکه نازل شد آنچه که عالم و خزائن و اسبابش بآن معادله نمینماید سوف یرون الغافلون و الظّالمون جزآء اعمالهم

۱۶

اهل ارض بسیار غفلت نموده‌اند و چنان گمان کرده‌اند که میتوانند امر اللّه را معدوم نمایند و یا انوار اللّه را اطفا کنند و یا چراغهای قدسی را خاموش نمایند فباطل ما هم یظنّون قسم بخدا که هر چه در اطفائش سعی نمایند روشن‌تر میشود و آنچه در اخمادش بکوشند مشتعل‌تر خواهد شد مشیّت الهی محیط بر همۀ مشیّتها است و ارادۀ او فوق اراده‌ها است چه که جمیع من فی السّموات و الارض بنفحه‌ئی از نفحات مقدّسش که بکلمۀ امریّه اطلاق شده موجود شده‌اند و بحرفی فانی خواهند شد لم‌ یزل و لا یزال در علوّ سلطنت خود بوده و در سموّ رفعت خود خواهد بود کل عاجزند نزد ظهورات قدرت او و کل معدومند عند بروزات سطوت او

و همیشۀ ایّام چشم دوستان او گریان بود و دشمنان او از غفلت خندان ولکن آن گریه را صد هزار رحمت از عقب و این خنده را هزاران نقمت از پی و عنقریب ثمر هر دو از شجرۀ قضا میروید زهی مفاخرت برای چشمی که قابل گریستن شود و زهی توفیق که گردنی قابل کمند دوست گردد

۱۷

فواللّه لو کان للدّنیا و ما فیها قدر عند اللّه علی قدر بعوضة لن تصل الذّلّة فیها علی احد من المؤمنین فارفعوا انظارکم عن الدّنیا و اهلها ثمّ انظروا الی وجه الّذی اشرق کالشّمس عن افق قدس لمیع ثمّ اجتمعوا علی نصر اللّه و ارتفاع کلمته و لا تصبروا فی ذلک اقلّ من آن و هذا نصحی علیکم ان انتم من المقبلین انّ اللّه قد کتب علی نفسه بان ینصر الّذینهم نصروا امره و کانوا من النّاصرین و الحمد للّه ربّ العالمین

۱۸

الهی الهی تری اولیآئک مقبلین الیک و متمسّکین بحبل اوامرک و احکامک اسئلک بامواج بحر بیانک و بالّذی به زیّنت افلاک سمآء قدرتک ان تحفظهم بجودک و جنودک

ای ربّ تری احبّآئک فی ایران تحت براثن الضّغینة و العدوان اسئلک برحمتک الّتی سبقت الامکان ان تبعث من الارض من یقوم علی نصرتهم و حفظهم و اخذ حقوقهم و دیاتهم من الّذین نقضوا عهدک و میثاقک و ارتکبوا ما ناح به سکّان مدائن عدلک و انصافک انّک انت المقتدر العلیم الحکیم