حضرت بهاءاللّه در لوح ابن ذئب میفرمایند: ”گاهی بلسان شریعت و هنگامی بلسان حقیقت و طریقت نطق نمودیم.“۱این مجلّد مجموعهای است از برخی الواح مبارکۀ آن حضرت که به لسان طریقت نازل گردیده است.
اگرچه اکثر الواح مندرجه در این مجموعه در زمان اقامت حضرت بهاءاللّه در عراق (۱۸۶۳-۱۸۵۳) نازل شده است ولی اوّلين اثر، شعر معروف به ”رشح عما“، در سال ۱۸۵۲ در سیاهچال نازل گردیده و از جمله معدود آثاری است که در موطن آن حضرت در ایران به صورت منظوم از قلم اعلی عزّ نزول یافته است. در اين مورد حضرت بهاءاللّه میفرمایند: ”در ایّام توقّف در سجن ارض طاء اگرچه نوم از زحمت سلاسل و روایح منتنه قلیل بود ولکن بعضى از اوقات که دست میداد احساس میشد از جهت اعلای رأس چیزى بر صدر میریخت بمثابۀ رودخانۀ عظیمى که از قلّۀ جبل باذخ رفیعی بر ارض بریزد و بآن جهت از جمیع اعضا آثار نار ظاهر و در آن حین لسان قرائت مینمود آنچه را که بر اصغاء آن احدى قادر نه.“۲
در عراق، طیّ دو سالی که حضرت بهاءاللّه در جبال کردستان دور از بغضا و نفاقی که جامعۀ بابی را در بغداد مبتلا کرده بود انزوا اختیار فرموده بودند، خبر حضور آن حضرت در سلیمانیّه توجّه علمای مذهبی و عرفای آن منطقه از جمله چند تن از مشایخ برجستۀ صوفیّه را به خود جلب نمود بطوری که آنان در طلب لقای آن شخصیّتی برآمدند که در کسوت درویشی متواضع ولی در خرد و حکمت عمیق و در قدرت بیان بینظیر بود. در این مورد حضرت ولیّامراللّه چنین میفرمایند: ”آن حضرت طیّ خطابات، الواح و رسایل متعدّد افقهای جديدی در مقابل دیدگانشان گشودند و مسائل و غوامضی را که موجب پریشانی و آشفتگی افکارشان بود حلّ و فصل فرمودند. معانی حقیقی بسیاری از فقرات و موضوعات مندرج در تألیفات و نوشتجات مفسّرین، شعرا و علما را که تا کنون از آن بیخبر بودند واضح و مکشوف ساختند. حضرت عبدالبهاء در بارۀ این دوران فرمودهاند: ’اهل کردستان جمیع محبّت داشتند و جمال مبارک در نهایت فقر گذران میکردند تاج فقرا داشتند آثار انقطاع از او ظاهر بود بشئون دنیا اعتنائی نداشت.“‘ (ترجمه)
هنگامی که حضرت بهاءاللّه به بغداد مراجعت فرمودند کردهایی که آن حضرت را ستایش میکردند به دنبال ایشان راهی شدند. مشاهدۀ هجوم علما و مشایخ صوفیّه برای ملاقات با حضرتش پیشوایان مذهبی شهر را به حیرت انداخت چنانکه خود نیز مشتاق فیض حضور مبارک شده شیفتۀ آن جمال گرديدند. احترام آنان نظر بسیاری از نفوس دیگر را از شعرا و عرفا گرفته تا صاحبمنصبان حکومتی جلب کرد و در نتیجه بر اشتهار حضرتش بیفزود.
حضرت ولیّامراللّه در کتاب God Passes By میفرمایند که اين دوره شاهد ”گسترش عظیم مفاد و حجم آثار نازله از قلم حضرت بهاءاللّه“ بود و ”آن حضرت بنفسه جریان نزول آیات از قلم اعلی را در آن سنوات به مثل ’غیث هاطل‘ توصیف فرمودند که به صورت رسایل، انذارات، تفاسیر، استدلالات، بشارات، نبوّات، ادعیه، قصاید و یا الواح مخصوص بوده“ و جامعۀ بابی را تقلیب و احیا نمود. این دوران چنان پربار بود که آيات ثبتنشدۀ منزله از فم اطهر در طیّ یک شبانهروز بطور متوسّط معادل حجم قرآن کریم بود. ”در عین حال کثرت آیات منزلهای که توسّط کاتبین در حضور ثبت شده و یا به خطّ مبارک تحریر گردیده کماهمّیّتتر از غنای محتويات و تنوّع مطالب مندرجه در آنها نبود.“
در آن ایّام از جمله ”لئالی پرارزشی که از بحر موّاج ظهور حضرت بهاءاللّه پدیدار شده“، ”بزرگترین اثر عرفانی“ آن حضرت، هفت وادی است که ”در آن هفت مرحله که شخص سالک باید سیر نماید تا به سرمنزل مقصود نائل گردد توصیف گردیده است.“ (ترجمه) حضرت بهاءاللّه سالها بعد در عکّا مرقوم فرمودند:
این رساله قبل از ظهور بلسان قوم نازل شده و سبب تنزیل آن آنکه شخصی که هم عالم بود و هم عارف از اهل سنّت و جماعت عریضهئی در عراق بساحت اقدس فرستاد لذا نظر بحکمت الهیّه این رساله بطریق متداولۀ بین قوم نازل شد و الیوم نفسی که بافق اعلی توجّه نمود و بحقّ عارف گشت بآنچه در او ذکر یافته از هفت وادی و یا هفت مقام بجمیع فائز است.۳
هفت وادی—مانند منطق الطّیر، اثر منظوم قرن دوازدهم عطّار—به شرح سفری با گذر از هفت مرحله میپردازد، امّا در هفت وادی این جستجو در رابطه با ظهور قريب الوقوع جدید و در واقع لقای حضرت محبوب است.
از الواح دیگر که چهار فقره از آنها در این مجموعه آمده این نکته روشن میگردد که سير و سلوک عارفانه نمیتواند به قالبی ثابت و یا جستجو در پی محبوب معنوی به سلسله مراحلی گسسته تقلیل داده شود. این مجلّد با رسالۀ چهار وادی خاتمه مییابد که خطاب به یکی از ستایندگان مخلص حضرت بهاءاللّه از اهالی کردستان است و به جای تشریح سیر در مراحل، به تفصیل چهار طریق متفاوت برای نیل به حقّ میپردازد.
باشد که انتشار این مجلّد به درک عمیقتر ابعاد معنوی پیام حضرت بهاءاللّه کمک نماید و بیش از پیش شور و شوق اعلای سروش محبوب الهی را برانگیزد: ”اگرچه تا حال عاشقان از پی معشوق دوان بودند و حبیبان از پی محبوب روان در این ایّام فضل سبحانی از غمام رحمانی چنان احاطه فرموده که معشوق طلب عشّاق مینماید و محبوب جویای احباب گشته.“۴