۷ شنیدم برای تبحیث و تدریس به تبریز و تفلیس حرکت فرمودهاید و یا برای عروج معارج بسنندج تشریف بردهاید.
۸ ای سیّد من متصاعدان سموات سلوک از چهار طائفه بیش نیستند. مختصری ذکر میشود که در آن خدمت معلوم آید و مبرهن گردد که هر طائفه را چه علامت است و چه مرتبة.
۱۳ حکایت آوردهاند که عارف الهی با عالم نحوی همراه شدند و همراز گشتند تا رسیدند بشاطی بحر العظمة. عارف بی تأمّل توسّل فرموده بر آب راند و عالم نحوی چون نقش بر آب محو گشته مبهوت ماند. بانگ زد عارف که چون عنان پیچیدی گفت ای برادر چه کنم چون پای رفتنم نیست سر نهادن اولی بود. گفت آنچه از سیبویه و قولویه اخذ نمودهئی و یا از مطالب ابن حاجب و ابن مالک حمل فرمودهئی بریز و از آب بگذر.۱۰۰
گر تو محوی بیخطر در آب ران۱۰۱
۱۵ و اگر سالکان از ساکنان حجرۀ محمودند اینمقام راجع بعقل میشود که او را پیغمبر بدن مینامند و رکن اعظم میدانند لیکن عقل کلّی ربّانی مقصود است که در این رتبه تربیت امکان و اکوان بسلطنت او است نه هر عقل ناقص بیمعنی. چنانچه حکیم سنائی میگوید
عقل جزئی کی تواند گشت بر قرآن محیط
عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار
۱۶ و در اینمقام تلاطم بسیار است و طماطم بیشمار. گاهی سالک را متصاعد مینماید و گاهی متنازل. اینست که میفرماید مرّة تجذبنی الی عرش العمآء و مرّة تهلکنی بنار الاغمآء. چنانچه سرّ مکنونه از آیۀ مبارکۀ کهف در اینمقام معلوم میشود که میفرماید و تری الشّمس اذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین و اذا غربت تقرضهم ذات الشّمال و هم فی فجوة منه. ذلک من آیات اللّه. من یهدی اللّه فهو المهتد و من یضلل فلن تجد له ولیّاً مرشداً.۱۰۳
۲۲ اینمقام نه سلطنت عقل را کفایت مینماید و نه حکومت نفس را چنانچه نبیّی از انبیاء اللّه عرض نمود الهی کیف الوصول الیک قال الق نفسک ثمّ تعال.
۲۳ ایشان قومی هستند که صفّ نعال را با صدر جلال یک دانند و ایوان جمال را با میدان جدال در سبیل محبوب یک شمرند.
۲۴ و معتکفین این بیت مطلب ندانند و مرکب برانند. جز نفس دوست در دوست هیچ نه بینند و کلّ الفاظ را مهمل دانند و جمیع مهملات را مستعمل دارند. سر از پا نشناسند و دست از پا فرق ننمایند سراب را نفس آب گویند و ذهاب را سرّ ایاب خوانند. اینست که میگوید
وصفی ز حسن روی تو در خانقه فتاد
جورت در امید بیکبار برگرفت۱۱۱
۲۷ اذاً اقول لا حول و لا قوّة الّا باللّه المهیمن القیّوم.
۲۸ و اگر عارفان از واصلان طلعت محبوبند اینمقام عرش فؤاد است و سرّ رشاد. و این محلّ رمز یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید است که اگر کلّ من فی السّموات و الارض الی یوم ینفخ فی الصّور شرح این رمز شریف و سرّ لطیف را فرمایند البتّه از عهدۀ حرفی برنیایند و احصا نتوانند زیرا که اینمقام قدر است و سرّ مقدّر. اینست که سؤال نمودند از این مسئله فرمودند بحر ذخّار لا تلجه ابداً و باز سؤال فرمودند فرمودند لیل دامس لا تسلکه.۱۱۴
۳۲ و اگر مخالف حکم کتاب نمیبود البتّه قاتل خود را از مال خود قسمت میدادم و ارث میبخشیدم و منّتش میبردم و دستش بر چشم میمالیدم ولیکن چه کنم که نه مال دارم و نه سلطان قضا چنین امضا فرمود.
۳۴ این محلّ صحو بحت و محو بات است. محبّت را هم در این رتبه راهی نیست و مودّت را مقامی نه چنانچه میفرماید المحبّة حجاب بین المحبّ و المحبوب. محبّت هم در اینمقام قمص حجاب میشود و آنچه غیر دوست غطا میگردد و اینست که حکیم سنائی میگوید
سوی آن دلبر نپوید هیچکس با آرزو
۳۵ رجال این بیت بر بساط نشاط با کمال فرح و انبساط الوهیّت مینمایند و ربوبیّت میفرمایند و بر نمارق عدل متمکّن شدهاند و حکم میرانند و هر ذی حقّی را بقدر اندازۀ او عطا میفرمایند. و شاربان این کأوس در قباب عزّت فوق عرش قدم ساکنند و در خیام رفعت بر کرسیّ عظمت جالس الّذین لا یرون فیها شمساً و لا زمهریراً.۱۱۹
۳۷ ذلک من طعام الّذی لم یتسنّه طعمه و لن یتغیّر لونه. اگر قدری میل فرمائی البتّه این آیه را تلاوت میفرمائی وجّهت وجهی للّذی فطر السّموات و الارض حنیفاً مسلماً و ما انا من المشرکین.۱۲۲و کذلک نری ابرهیم ملکوت السّموات و الارض لیکون من المؤمنین.۱۲۳اذاً فادخل یدک فی جیبک ثمّ اخرجها بالقوّة لتشهدها نوراً للعالمین.
۳۹ زیرا که سرّ این در کنائز عصمت مکنون است و در خزائن قدرت مخزون منزّه از جواهر بیان است و مقدّس از لطایف تبیان.
۴۱ اخبار و آیات آفاقی و انفسی در این رتبه بسیار است ولیکن بدو حدیث اکتفا میرود تا نوری باشد برای مطالعین و سروری باشد برای مشتاقین.
۴۲ اوّل اینست که میفرماید عبدی اطعنی حتّی اجعلک مثلی انا اقول کن فیکون و انت تقول کن فیکون. و ثانی اینست که میفرماید یا ابن آدم لا تأنس باحد ما وجدتنی و متی اردتنی وجدتنی بارّاً قریباً.
۴۵ و در خدمت جناب شیخ محمّد سلّمه اللّه تعالی باین دو فرد اکتفا نمودم معروض دارند.
۴۷ آنچه بنده از پیش عرض نمودم مگس میل فرمود. این از خوبی مرکّب میشود اگرچه سعدی در اینمقام فردی ذکر نموده
۴۸ دیگر دست از تحریر عاجز شد التماس مینماید که بس است. لهذا میگویم سبحان ربّی ربّ العزّة عمّا یصفون.