۲ فسبحان من تقدّست ذاته من ان تطیر الی هوآء قربه اعلی افئدة الموجودات و تنزّهت کینونته من ان تصعد الی سمآء وصله ابها عقول الممکنات. لم یزل کان متعالیاً عن وصف دونه و لا یزال یکون مقدّساً عن نعت ما سواه. تحیّرت افئدة العارفین عن ادراک مظاهر صنع ازلیّته و تولّهت عقول الواصلین عن بدایع آثار مطالع احدیّته و انّه هو الغنیّ المقتدر العزیز المهیمن القیّوم.
۴ و بعد لوح عالی که کنزی بود از لئالی معرفت صمدانی واصل حضور مهجور گشت و دفترهای هجر و بعد را بحمد اللّه در هم پیچید و عوالم وصل و قرب را مبسوط نمود که گویا نار فراقرا بآب اشتیاق حکم برداً و سلاماً بخشود.۷۸و فی الحقیقه تمام مواصلت از این کتاب حاصل گشت و از ذکر مقامات توحید و علامات تجرید و تفرید حجبات تحدید را از عالم برداشت. اگرچه تحدیدات عالم وجود هم نزد سالک محمود و محبوبست زیرا در مرآت ما تری فی خلق الرّحمن من تفاوت ناظر است و در هر آن از لسان روح القدس ظهور هل تری من فطور۷۹بگوش قلب شنود چنانچه در جفا سرّ وفا ملاحظه نماید و در سم حکم شهد بیند و انتقام محبوب گردد بلکه جفا عاشق صادق را مقصود.
و انتقام تو ز جان محبوبتر۸۰
۵ اینست که سالکانرا در صحراهای هجر و طلب اموری دست دهد و مقاماتی پیش آید که فی الحقیقه نوش است اگرچه به نیش جلوه نماید و ماء عذب زلال است اگرچه بسراب ظاهر شود. و اگر این مقام را تمام ذکر نمایم هم بمانم هم بماند سامعش. و هر نفسی بچشم فطرت اصلیّه ملاحظه نماید بهمین بیان در سر و ظهور نغمه سراید.
۶ و اینکه اختلاف ملاحظه میشود از اختلافات مراتب سیر سالکین و سلوک عارفین است مثل اینکه گاهی سالک ملاحظه نماید که عاشقان کوی جانان در بیابانهای مهلک در طلب معشوق دوانند و بنظری معشوقان بیند که در صحراهای شوق و ذوق در طلب عاشق روانند و محبوبان مشاهده کند که در پی حبیب در بادیههای عشق چون گوی بی سر و پا روان.
آب مینالد که کو آن آبخوار۸۱
۸ و این مراتب را بعضی راجع بسیر آفاقی و انفسی نمودهاند که مقام علم الیقین است اگرچه بعضی از شاربان صهبای وصال جمیع این مقامات را بهمان علم الیقین راجع فرمودند و مقامین عین الیقین و حقّ الیقین را متعالی و مقدّس از همۀ این عوالم و مشاهدات در آن میدانند چنانچه عارف ربّانی تصریح بآن فرمود زیرا که در این مراتب مرایای قلوب سالکین و طالبین از شبح و ظلال و جهات منطبعند و حکایت میکنند.۸۴اینست که در این مقامات گاهی عساکر عقل غالب شود و گاهی عساکر عشق و ساعتی سموات سرور و بسط بغمام حزن و قبض مستور شود و در ساعتی حوت سرمدی عشق جمیع ظهورات غم و هم و قبض و انقباض را در نفسی ببلعد و بشارت لا تقنطوا من رحمة اللّه۸۵از بشیر صبح هدایت نازل شود و نسایم عطوفت رفع جمیع کسالت و کدورت را نماید ولیکن آن بشارات در این مقامات دایم نیست و باقی نه و سالک در یمین اقبال و رجا و یسار اعراض و یأس محصور و محدودست.
۹ و بعضی از سالکین در همین مراتب محتجب میمانند. ولیکن بعضی را اعانت غیبی از مشرق لا ریبی رسد و جنود لن تروها خیمۀ اقتدار برافرازد و الا انّ جند اللّه هم الغالبون غلبه فرماید و رایات و اشارات جهات و حدودات همه را براندازد.۸۶و چنانچه بعضی از واصلین باین مقام فی الجمله اشاره فرمودهاند و در این موارد و ظهور غلبۀ اسما و صفات نه چنان احاطه نماید که برای انسان مقرّی یا مفرّی ماند. اگرچه این مقام هم خالی از ظل و ظلال نیست زیرا که در این رتبه هم مسافران وطن توحید و تفرید در سیر آفاق اسما و انفس صفات محتجبند و برضوان و گلستان اسما و صفات مشغول. اینست که بعضی در این مقامات ذکر وحدت وجود و شهود نموده یعنی سالک در این رتبه چشم از غیر دوست دربندد و به جمال دوست بگشاید و از فنا گذشته ببقا اقبال نماید و جز جمال معشوق جمالی نه بیند و جز ذکر او صوتی نشنود یعنی چشم را از غیر جمال او منع نماید و گوش را از استماع نغمۀ غیر بازگیرد. و در این مقام بر بعضی اشتباه دست داده بمجرّد استشمام رایحۀ وصل و شنیدن صوتهای معنوی از حمامات فضل خود را کامل دانسته و در تیه خودبینی مبتلا و گرفتار گشته لهذا از سلسبیل عنایت ربّانی و از جامهای لطیف روحانی محروم ماندند.۸۷
۱۰ و بعضی دیگر بعنایت محبوب ازلی این حجبات را بنار حب سوختند و قَدَم در صحراهای قِدَم گذاردند. یعنی از تیه وحدت وجودی بسرمنزل توحید شهودی رسند و در این رتبه وسعت رحمت الهی را مشاهده نمایند بقسمیکه حضرت را که معبّر بفیض مقدّس شده در همۀ آفاق و انفس مشاهده نمایند. دیگر در این رتبه نه چشم را از جمال منع مینمایند و نه گوش را از استماع بازگیرند. ابداً منع در اینجا مشهود نگردد و سدّی موجود نیاید زیرا که در همۀ اشیا ظهور آثار سلطان صفات و اسما را بچشم ظاهر و باطن ملاحظه نمایند و در هر ذرّه بابی بینند مفتوح برای ورود حدیقۀ توحید و مدینۀ تجرید. بر هر که بنگرم تو نمودار بودهئی. و جذبات این مقام سالکین و مشتاقین را چنان اخذ مینماید که گمان میکنند که غیر این منزل منزلی نیست و خود را واصل حرم محبوب بینند و طائف کعبۀ مقصود دانند و منتهی وطن سالکین و آخر مقام واصلین شمرند.
۱۱ و در این مراتب و مقامات اسمها ذکر کردهاند و رسمها بیان فرمودهاند که ذکر آنها را دوست ندارم و محض شوق و ذوق آنجناب است که باین اذکار فانیه مشغول و باین بیانات محدوده زحمت میافزایم اگرچه بیان اعظم تبیان است برای معرفت مبیّن و دلیل است برای شناختن مدلول چنانچه حجّت کامل باقی از سماء لا یزالی از برای وجود انسانی جز بیان و کلام نبوده و نیست. و این مشهود است چنانچه صوت منکر حمیر از نغمۀ خوش هدیر بغایت ممتاز هرگز از زاغ نغمۀ بلبل نشنوی و از جعل رایحۀ ازل نیابی.