کتابخانه

سروش محبوب الهی

فهرست مطالب

۵

بنام یکتا خداوند مهربان

۱

۱ ای شمس بجان آواز عندلیب جانان بشنو شاید بتمام روان قدم از مکان نفس و هوا برداری و بلا مکان عزّ بقا گذاری و از جان مأیوس شوی و بجانِ جان مأنوس گردی. اگر از صحرای بافضای روح بگذری البتّه پیراهن صبر و شکیب چاک کنی و در جان باختن چالاک شوی و از آلایش عدم بگذری بر کرسیّ قِدَم آسایش گیری.

۲

۲ ناچار از هر چیز امری ظاهر شود و از هر رمزی سرّی آشکار گردد. تا آفتاب جهان‌تاب نتابد مشرق از مغرب ممتاز نگردد و گلشن از گلخن معلوم نیاید آخر نغمۀ الهی از نعرۀ ترابی معلومست و نالۀ زاغ از بلبل باغ بغایت واضح و مبرهنست زیرا که این از یَمَنِ جانان حکایت کند و بر جان بیفزاید و آن از شهر کوران دلالت نماید و ایمان را بکاهد.

۳

۳ باید قدمی برداشت و همّتی بر‌افراخت. بخدا اگر بیان معنوی را از این بندۀ فانی در این لوح معانی بشنوی البتّه سر بصحرای فنا گذاری و از جان و دل بیزار گردی و سر در پای دوست بیندازی. چه بلند است عنقای عشق را پرواز و چه کوتاهست ما را نیاز. اندکی بَرْپَرْ تا بفرّ سلطان ازلی از خاکدان عدم بر رفرف قِدَم مقر یابی روح قدسی را پَری بخش و جان معنوی را روانی ده تا در هوای قرب الهی تواند پرواز نمود و بسر‌منزل غیب تواند رسید.

۴

۴ از این دهر بی‌بهر جز زهر نخیزد و از دُرْدِ فانی زلال باقی نیاید. اگر عیسی روح از شاهباز ملکوتی شهناز قدسی بشنود البتّه از سِرِّ جان بخروشد و چون روان عاشقان بجوشد. موسی بقا از آن سروش مدهوش گشت و خلیل وفا از آن نوا بتهای تن بشکست. پس بت تن بشکن تا بمکمن دوست مسکن کنی و از هوا بگذر تا بمصر بقا پرواز نمائی و مدینۀ قلب را پاک کن تا جمال هویّه مشاهده کنی و از روح بروح القدس زنده گردی.

۵

۵ دیگر نوائی نماند که بر این شاخسار خوانده نشد و آوازی باقی نماند که از این عندلیب ظاهر نگشت. این نالۀ پارسی را هزار گوش حجازی ادراک نتواند و این نکتۀ بدیع را جز هیکل ربّانی عارف نگردد. پس نیکو حال کسیکه باین بحر در‌آید و جرعۀ حیات بنوشد.