کتابخانه

مجموعه‌ای از الواح جمال اقدس ابهی

فهرست مطالب

١۱

لوح مقصود

هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتدار

حمد مقدّس از ذکر و بیان حضرت معبود و مالک غیب و شهودی را لایق و سزاست که از نقطۀ اولی کتب لاتحصی پدید آورد و از کلمۀ علیا خلق اوّلین و آخرین ظاهر فرمود و در هر قرنی از قرون و هر عصری از اعصار بمقتضیات حکمت بالغه سفیری فرستاد تا خلق افسرده را بماء بیان زنده نماید او است مبیّن و او است مترجم چه که ناس از ادراک آنچه در کتب الهی از قلم اعلی جاری شده و نازل گشته قاصر و عاجزند در هر حال مذکّر و هادی و معرّف و معلّم لازم لذا سفرا و انبیا و اصفیا فرستاد تا ناس را از مقصود از تنزیل کتب و ارسال رسل آگاه نمایند و کلّ عارف شوند بودیعۀ ربّانیّه که در ایشان بنفس ایشان گذاشته شده

انسان طلسم اعظم است ولکن عدم تربیت او را از آنچه با او است محروم نموده بیک کلمه خلق فرمود و بکلمۀ اخری بمقام تعلیم هدایت نمود و بکلمۀ دیگر مراتب و مقاماتش را حفظ فرمود حضرت موجود میفرماید انسان را بمثابۀ معدن که دارای احجار کریمه است مشاهده نما بتربیت جواهر آن بعرصۀ شهود آید و عالم انسانی از آن منتفع گردد انتهی اگر نفسی در کتب منزلۀ از سماء احدیّه بدیدۀ بصیرت مشاهده نماید و تفکّر کند ادراک مینماید که مقصود آن است جمیع نفوس نفس واحده مشاهده شوند تا در جمیع قلوب نقش خاتم الملک للّه منطبع شود و شموس عنایت و اشراقات انجم فضل و رحمت جمیع را احاطه نماید حقّ جلّ جلاله از برای خود چیزی اخذ ننموده نه از طاعت عالم باو نفعی راجع و نه از ترک آن نقصی وارد در هر آن طیر ملکوت بیان باین کلمه ناطق جمیع را از برای تو خواستم و تو را از برای خود اگر علمای عصر بگذارند و من فی الأرض رائحۀ محبّت و اتّحاد را بیابند در آن حین نفوس عارفه بر حرّیّت حقیقی آگاه شوند راحت اندر راحت مشاهده نمایند آسایش اندر آسایش اگر ارض بانوار آفتاب این مقام منوّر شود اذاً یصدق ان یقال لا تری فیها عوجاً و لا امتاً

و الصّلوة و السّلام علی من ابتسم بظهوره ثغر البطحآء و تعطّر بنفحات قمیصه کلّ الوری الّذی اتی لحفظ العباد عن کلّ ما یضرّهم فی ناسوت الانشآء تعالی تعالی مقامه عن وصف الممکنات و ذکر الکائنات به ارتفع خبآء النّظم فی العالم و علم العرفان بین الأمم و علی آله و اصحابه الّذین بهم نصبت رایات التّوحید و اعلام النّصر و التّفرید و بهم ارتفع دین اللّه بین خلقه و ذکره بین عباده اسأله تعالی بأن یحفظه عن شرّ اعدائه الّذین خرقوا الأحجاب و هتکوا الأستار الی ان نکست رایة الاسلام بین الأنام

و بعد عرض میشود نامۀ آن جناب رسید و نفحۀ وصال از او متضوّع الحمد للّه بعد از حکم محکم فراق نسیم قرب و لقا مرور نمود و ارض قلب را بماء سرور و فرح تازه فرمود للّه الحمد فی کلّ الأحوال انشآءاللّه حقّ جلّ جلاله عنایت فرماید و جمیع من علی الأرض را به ما یحبّ و یرضی هدایت نماید

مشاهده فرمائید سالها است نه ارض ساکن است و نه اهل آن گاهی بحرب مشغول و هنگامی ببلاهای ناگهانی معذّب بأساء و ضرّاء ارض را احاطه نموده مع‌ذلک احدی آگاه نه که سبب آن چیست و علّت آن چه اگر ناصح حقیقی کلمه‌ئی فرمود آن را بر فساد حمل نموده‌اند و از او نپذیرفته‌اند انسان متحیّر که چه گوید و چه عرض نماید دو نفس دیده نمیشود که فی‌الحقیقه در ظاهر و باطن متّحد باشند آثار نفاق در آفاق موجود و مشهود مع آنکه کلّ از برای اتّحاد و اتّفاق خلق شده‌اند حضرت موجود میفرماید ای دوستان سراپردۀ یگانگی بلند شد بچشم بیگانگان یک‌دیگر را مبینید همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار انتهی انشآءاللّه نور انصاف بتابد و عالم را از اعتساف مقدّس فرماید اگر ملوک و سلاطین که مظاهر اقتدار حقّ جلّ جلاله‌اند همّت نمایند و به ما ینتفع به من علی الأرض قیام فرمایند عالم را انوار آفتاب عدل اخذ نماید و منوّر سازد حضرت موجود میفرماید خیمۀ نظم عالم بدو ستون قائم و برپا مجازات و مکافات و در مقام دیگر بلغت فصحی میفرماید للعدل جند و هی مجازاة الأعمال و مکافاتها بهما ارتفع خبآء النّظم فی العالم و اخذ کلّ طاغ زمام نفسه من خشیة الجزآء انتهی

و در مقام دیگر میفرماید یا معشر الأمرآء لیس فی العالم جند اقوی من العدل و العقل براستی میگویم جندی در ارض اقوی از عدل و عقل نبوده و نیست طوبی لملک یمشی و تمشی امام وجهه رایة العقل و عن ورائه کتیبة العدل انّه غرّة جبین السّلام بین الأنام و شامة وجنة الأمان فی الامکان انتهی اگر فی‌الحقیقه آفتاب عدل از سحاب ظلم فارغ شود ارض غیر ارض مشاهده گردد

و در مقامی حضرت موجود در سبب و علّت اوّلیّۀ سکون و راحت امم و عمار عالم میفرماید لابدّ بر این است مجمع بزرگی در ارض برپا شود و ملوک و سلاطین در آن مجمع مفاوضه در صلح اکبر نمایند و آن این است که دول عظیمه برای آسایش عالم بصلح محکم متشبّث شوند و اگر ملکی بر ملکی برخیزد جمیع متّفقاً بر منع قیام نمایند در این صورت عالم محتاج بمهمّات حربیّه و صفوف عسکریّه نبوده و نیست الّا علی قدر یحفظون به ممالکهم و بلدانهم اینست سبب آسایش دولت و رعیّت و مملکت انشآءاللّه ملوک و سلاطین که مرایای اسم عزیز الهیند باین مقام فائز شوند و عالم را از سطوت ظلم محفوظ دارند انتهی

و هم‌چنین میفرماید از جمله اموری که سبب اتّحاد و اتّفاق میگردد و جمیع عالم یک وطن مشاهده میشود آن است که السن مختلفه بیک لسان منتهی گردد و هم‌چنین خطوط عالم بیک خطّ باید جمیع ملل نفوسی معیّن نمایند از اهل ادراک و کمال تا مجتمع شوند و بمشاورت یک‌دیگر یک لسان اختیار کنند چه از السن مختلفۀ موجوده و چه لسان جدید تازه اختراع نمایند و در جمیع مدارس عالم اطفال را بآن تعلیم دهند انتهی

عنقریب جمیع اهل عالم بیک لسان و یک خطّ مزیّن در این صورت هر نفسی بهر بلدی توجّه نماید مثل آن است که در بیت خود وارد شده این امور لازم و واجب هر ذی بصر و سمعی باید جهد نماید تا اسباب آنچه ذکر شد از عالم الفاظ و اقوال بعرصۀ شهود و ظهور آید

الیوم هیکل عدل تحت مخالب ظلم و اعتساف مشاهده میشود از حقّ جلّ جلاله بخواهید تا نفوس را از دریای آگاهی بی‌نصیب نفرماید چه اگر فی‌الجمله آگاه شوند ادراک مینمایند که آنچه از قلم حکمت جاری و ثبت شده بمنزلۀ آفتاب است از برای جهان راحت و امنیّت و مصلحت کلّ در آن است والّا هر یوم بلای جدیدی ارض را اخذ نماید و فتنۀ تازه‌ئی برپا شود انشآءاللّه نفوس عالم موفّق شوند و سرج بیانات مشفقانه را بمصابیح حکمت حفظ نمایند امید هست که کلّ بطراز حکمت حقیقی که اسّ اساس سیاست عالم است مزیّن گردند

حضرت موجود میفرماید آسمان سیاست بنیّر این کلمۀ مبارکه که از مشرق اراده اشراق نموده منیر و روشن است ینبغی لکلّ آمر ان یزن نفسه فی کلّ یوم بمیزان القسط و العدل ثمّ یحکم بین النّاس و یأمرهم بما یهدیهم الی صراط الحکمة و العقل انتهی این است اسّ سیاست و اصل آن حکیم آگاه از این کلمه استخراج مینماید آنچه سبب راحت و امنیّت و حفظ نفوس و دماء و امثال آن است اگر صاحبان افئده از دریای معانی که در این الفاظ مستور است بیاشامند و آگاه گردند کلّ شهادت میدهند بر علوّ بیان و سموّ آن این فانی اگر آنچه ادراک نموده عرض نماید جمیع گواهی دهند بر حکمت بالغۀ الهیّه اسرار سیاست در این کلمه مکنون و آنچه ناس بآن محتاج در او مخزون این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله سائل و آمل که ابصار عالم را بنور حکمت منوّر فرماید تا کلّ ادراک نمایند آنچه را که الیوم لازم است

امروز انسان کسی است که بخدمت جمیع من علی الأرض قیام نماید حضرت موجود میفرماید طوبی لمن اصبح قائماً علی خدمة الأمم و در مقام دیگر میفرماید لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم انتهی فی‌الحقیقه عالم یک وطن محسوب است و من علی الأرض اهل آن

و مقصود از اتّحاد و اتّفاق که در کتب انبیا از قلم اعلی ثبت شده در امور مخصوصه بوده و خواهد بود نه اتّحادی که سبب اختلاف شود و اتّفاق بآن علّت نفاق گردد این مقام اندازه و مقدار است و مقام اعطاء کلّ ذی حقّ حقّه است طوبی لمن عرف و فاز و یا حسرة للغافلین آثار طبیعت بنفسها بر این شاهد و گواه و هر حکیم بینائی بر آنچه عرض شد مطّلع و آگاه مگر نفوسی که از کوثر انصاف محرومند و در هیماء غفلت و حمیّت جاهلیّه هائم

حضرت موجود میفرماید ای پسران انسان دین اللّه و مذهب اللّه از برای حفظ و اتّحاد و اتّفاق و محبّت و الفت عالم است او را سبب و علّت نفاق و اختلاف و ضغینه و بغضا منمائید اینست راه مستقیم و اسّ محکم متین آنچه بر این اساس گذاشته شود حوادث دنیا او را حرکت ندهد و طول زمان او را از هم نریزاند انتهی امید هست که علما و امرای ارض متّحداً بر اصلاح عالم قیام نمایند و بعد از تفکّر و مشورت کامل بدریاق تدبیر هیکل عالم را که حال مریض مشاهده میشود شفا بخشند و بطراز صحّت مزیّن دارند

حضرت موجود میفرماید آسمان حکمت الهی بدو نیّر روشن و منیر مشورت و شفقت در جمیع امور بمشورت متمسّک شوید چه که او است سراج هدایت راه نماید و آگاهی عطا کند انتهی

باید اوّل هر امری آخر آن ملاحظه شود و از علوم و فنون آنچه سبب منفعت و ترقّی و ارتفاع مقام انسان است اطفال بآن مشغول گردند تا رائحۀ فساد از عالم قطع شود و کلّ بهمّت اولیای دولت و ملّت در مهد امن و امان مستریح مشاهده شوند

حضرت موجود میفرماید علمای عصر باید ناس را در تحصیل علوم نافعه امر نمایند تا خود و اهل عالم از آن منتفع گردند علومی که از لفظ ابتدا و بلفظ منتهی گردد مفید نبوده و نخواهد بود اکثری از حکمای ایران عمرها بدرس حکمت مشغولند و عاقبت حاصل آن جز الفاظی نبوده و نیست انتهی

و در جمیع امور باید رؤسا باعتدال ناظر باشند چه هر امری که از اعتدال تجاوز نماید از طراز اثر محروم مشاهده شود مثلاً حرّیّت و تمدّن و امثال آن مع آنکه بقبول اهل معرفت فائز است اگر از حدّ اعتدال تجاوز نماید سبب و علّت ضرّ گردد

اگر این نقطه تفصیل شود بیان بطول انجامد و بیم آن است که سبب کسالت گردد از حقّ جلّ جلاله این فانی سائل و آمل که جمیع را خرد عطا فرماید و فی‌الحقیقه هر نفسی دارای او شد دارای کلّ است کذلک نطق لسان الصّادق الأمین حضرت موجود میفرماید زبان خرد میگوید هر که دارای من نباشد دارای هیچ نه از هر چه هست بگذرید و مرا بیابید منم آفتاب بینش و دریای دانش پژمردگان را تازه نمایم و مردگان را زنده کنم منم آن روشنائی که راه دیده بنمایم و منم شاهباز دست بی‌نیاز پر بستگان را بگشایم و پرواز بیاموزم

و هم‌چنین میفرماید آسمان خرد بدو آفتاب روشن بردباری و پرهیزکاری انتهی

یا حبیبی بحور مفصّله در این کلمات مختصره مستور است طوبی لنفس عرفت و شربت و فازت و الحسرة للغافلین این فانی از اهل ارض انصاف طلب مینماید که فی‌الجمله گوش لطیف رقیق محبوب را که از برای اصغای کلمۀ حکمت خلق شده از شبهات و اشارات و ظنون و اوهام لایسمنۀ لایغنیه پاک و طاهر نمایند تا ناصح اقبال کند باظهار آنچه سبب برکت عالم و خیر امم است

حال در اکثر ممالک نور اصلاح مخمود و خاموش و نار فساد ظاهر و مشتعل دو مملکت عظیمه که هر دو خود را رأس تمدّن و محیی آن و مقنّن قوانین میشمرند بر حزبی از احزاب که منسوب بحضرت کلیم است قیام نموده‌اند ان اعتبروا یا اولی الأبصار اعتساف شأن انسان نبوده و نیست در کلّ احوال باید بانصاف ناظر باشد و بطراز عدل مزیّن از حقّ بطلبید بایادی عنایت و تربیت نفوسی چند را از آلایش نفس و هوی مطهّر فرماید تا للّه قیام نمایند و لوجهه تکلّم کنند که شاید آثار ظلم محو شود و انوار عدل عالم را احاطه نماید ناس غافلند مبیّن لازم است

حضرت موجود میفرماید حکیم دانا و عالم بینا دو بصرند از برای هیکل عالم انشآءاللّه ارض از این دو عطیّۀ کبری محروم نماند و ممنوع نشود انتهی آنچه ذکر شده و میشود نظر بحبّ خدمتی است که این عبد بجمیع من علی الأرض داشته و دارد

یا حبیبی در جمیع احوال انسان باید متشبّث شود باسبابی که سبب و علّت امنیّت و آسایش عالم است حضرت موجود میفرماید آنچه در این روز پیروز شما را از آلایش پاک نماید و بآسایش رساند همان راه راست بوده و خواهد بود انتهی

انشآءالله از همّت اولیا و حکمای ارض اهل عالم به ما ینفعهم آگاه شوند غفلت تا کی اعتساف تا کی انقلاب و اختلاف تا کی

این خادم فانی متحیّر است جمیع صاحب بصر و سمعند ولکن از دیدن و شنیدن محروم مشاهده میشوند حبّ این عبد بآن جناب خادم را بر آن داشت که باین اوراق مشغول شود والّا فی‌الحقیقه اریاح یأس از جمیع جهات در عبور و مرور است و انقلابات و اختلافات عالم یوماً فیوماً در تزاید است آثار هرج و مرج مشاهده میشود چه که اسبابی که حال موجود است بنظر موافق نمیآید از حقّ جلّ جلاله میطلبم که اهل ارض را آگاه نماید و عاقبت را بخیر منتهی فرماید و بآنچه سزاوار است مؤیّد دارد

اگر انسان بقدر و مقام خود عارف شود جز اخلاق حسنه و اعمال طیّبۀ راضیۀ مرضیّه از او ظاهر نشود اگر حکما و عرفای مشفق ناس را آگاه نمایند جمیع عالم قطعۀ واحده مشاهده گردد هذا حقّ لا ریب فیه یسأل الخادم همّةً من کلّ ذی همّة لیقوم علی اصلاح البلاد و احیآء الأموات بمآء الحکمة و البیان حبّاً للّه الفرد الواحد العزیز المنّان

حکمت هیچ حکیمی ظاهر نه مگر ببیان و این مقام کلمه است که از قبل و بعد در کتب ذکر شده چه که جمیع عالم از کلمه و روح آن بمقامات عالیه رسیده‌اند و باید بیان و کلمه مؤثّر باشد و هم‌چنین نافذ و باین دو طراز در صورتی مزیّن که للّه گفته شود و بمقتضیات اوقات و نفوس ناظر باشد

حضرت موجود میفرماید انّ البیان جوهر یطلب النّفوذ و الاعتدال امّا النّفوذ معلّق باللّطافة و اللّطافة منوط بالقلوب الفارغة الصّافیة و امّا الاعتدال امتزاجه بالحکمة الّتی ذکرناها فی الألواح انتهی

از برای هر کلمه‌ئی روحی است لذا باید متکلّم و مبیّن ملاحظه نمایند و بوقت و مقام کلمه القا فرمایند چه که از برای هر کلمه اثری موجود و مشهود حضرت موجود میفرماید یک کلمه بمثابه نار است و اخری بمثابه نور و اثر هر دو در عالم ظاهر لذا باید حکیم دانا در اوّل بکلمه‌ئی که خاصیّت شیر در او باشد تکلّم نماید تا اطفال روزگار تربیت شوند و بغایت قصوای وجود انسانی که مقام ادراک و بزرگی است فائز گردند و هم‌چنین میفرماید یک کلمه بمثابه ربیع است و نهالهای بستان دانش از او سرسبز و خرّم و کلمۀ دیگر مانند سموم انتهی حکیم دانا باید بکمال مدارا تکلّم فرماید تا از حلاوت بیان کلّ به ما ینبغی للانسان فائز شوند

ای حبیب من کلمۀ الهی سلطان کلمات است و نفوذ آن لایحصی حضرت موجود میفرماید عالم را کلمه مسخّر نموده و مینماید او است مفتاح اعظم در عالم چه که ابواب قلوب که فی‌الحقیقه ابواب سماء است از او مفتوح یک تجلّی از تجلّیاتش در مرآت حبّ اشراق نمود کلمۀ مبارکۀ انا المحبوب در او منطبع بحری است دارا و جامع هر چه ادراک شود از او ظاهر گردد تعالی تعالی هذا المقام الأعلی الّذی کینونة العلوّ و السّموّ تمشی عن ورائه مهلّلاً مکبّراً انتهی

گویا ذائقۀ اهل عالم از تب غفلت و نادانی تغییر نموده چه که از حلاوت بیان غافل و محروم مشاهده میشوند بسیار حیف است که انسان خود را از اثمار شجرۀ حکمت ممنوع سازد ایّام و ساعات در مرور است ید قدرت و فضل انشآءاللّه جمیع را حفظ فرماید و بافق دانائی کشاند

انّ ربّنا الرّحمن لهو المؤیّد العلیم الحکیم

عرض دیگر آنکه دست‌خطّ ثانی آن جناب که از قدس شریف ارسال داشته بودند رسید و آنچه در او مذکور و مسطور مشاهده شد و تلقاء وجه معروض گشت فرمودند بنویس

یا مقصود ندایت را شنیدیم ناله و حنینت را در شوق و اشتیاق اصغا نمودیم الحمد للّه که عرف محبّت از هر کلمه ساطع و متضوّع بود انشآءاللّه این مقام پاینده بماند قد انشد العبد الحاضر ما انشأته مکرّر ذکرت نزد مظلوم مذکور و لحاظ عنایت و شفقت بتو متوجّه

انسان بزرگ است همّتش هم باید بزرگ باشد در اصلاح عالم و آسایش امم از حقّ میطلبیم شما را مؤیّد فرماید بر آنچه سزاوار مقام انسان است

در جمیع احوال بحکمت ناظر باشید چه که بعضی از ارباب غرض در صدد بوده و هستند سبحان‌اللّه مقام مقدّسی را که جز محبّت و مودّت و عمار و اصلاح از برای عالم و آدم نخواسته باو نسبت داده‌اند آنچه را که لسان و قلم از ذکر آن خجل است

انّا ذکرناک و نذکرک و نسأله تعالی بأن یحفظک بأیادی القدرة و القوّة و یعرّفک ما ینفعک فی الآخرة و الأولی انّه مالک العرش و الثّری و مولی الوری لا اله الّا هو المقتدر القدیر انشآءاللّه این مظلوم از اهل وفا است شما را فراموش ننموده و نمینماید انتهی

اینکه مرقوم داشته بودید که اراده است تا ربیع در شام باشند و اگر اسباب فراهم آید بسمت حدبا توجّه نمایند این خادم فانی از حقّ جلّ جلاله میطلبد که اسباب آنچه مصلحت است فراهم آورد و عنایت فرماید او است قادر و توانا

خلق این دیار مع آنکه کمال رأفت نسبت بهر یک ظاهر شد مع‌ذلک آثار محبّت از ایشان مشهود نه آن جناب باید کمال حکمت را ملاحظه فرمایند در کلّ احوال در صدد اعتراض و انکار بوده و هستند حقّ انصاف عنایت فرماید

در امورات خود آن جناب هم هر چه پیش آید و موافق دانند محبوب است انسان بشغلی مشغول باشد احبّ است چه که حین اشتغال ناملایمات روزگار کمتر احصا میشود انشآءاللّه در هر مدینه و دیار تشریف دارند با کمال روح و ریحان و فرح و سرور باشند خادم فانی در هر حال آن دوست مکرّم مهربان را فراموش نمینماید ذاکر بوده و هست الأمر للّه ربّ العالمین انشآءاللّه حقّ توفیق عنایت فرماید و به ما یحبّ و یرضی تأیید نماید

اشعار آن جناب فی‌الحقیقه هر کلمۀ آن مرآتی بود که مراتب خلوص و محبّت آن جناب بحقّ و اولیائش در او منطبع هنیئاً لجنابک بما شربت رحیق البیان و سلسبیل العرفان و هنیئاً لمن شرب و فاز و ویل للغافلین فی‌الحقیقه بعد از مشاهده بسیار مؤثّر افتاد چه که هم حاکی از نور وصال بود و هم مشتعل بنار فراق

در هر حال از فضل بی‌منتهای الهی مأیوس نیستیم چه اگر بخواهد ذرّه را خورشید مینماید و قطره را دریا و صدهزار باب میگشاید در صورتی که انسان گمان یکی از آن در خاطرش خطور نکرده

غفلت این خادم بمقامی رسیده که از برای حقّ جلّ جلاله باین کلمات اثبات قدرت مینماید استغفر اللّه العظیم عمّا ذکرت و اذکر انّ الخادم یعترف فی کلّ حین بجریراته العظمی و خطیئاته الکبری و یسأل العفو من بحر غفران ربّه و ما یجعله خالصاً لوجهه و ناطقاً بذکره و مقبلاً الیه و متّکلاً علیه انّه هو المقتدر الغفور الرّحیم الحمد للّه العزیز العلیم

عرض دیگر مکالمات سیّاحی که در عریضه‌ئی که خدمت حضرت مولائی روحی فداه ارسال داشتید این فانی تمام آن را مشاهده نمود مقصود از تعبیرات آن کلّ انتباه ناس بوده از نوم غفلت صدهزار عزازیل از اعمال خود انسان ظاهر میشود چه اگر ناس بتعلیمات الهی تمسّک نمایند و رفتار کنند اثری از عزازیل در ارض نماند اختلافات ارض و نفاق و جدال و محاربه و امثال آن سبب و علّت ظهور عزازیل است جبرئیل در امثال این امور داخل نشده و نخواهد شد عالمی که جز جدال و نزاع و فساد در او امری ظاهر نه او مقرّ عرش عزازیل است و محلّ سلطنت او

چه مقدار از اولیا و اصفیا که شبها ناله نمودند و روزها بنوحه مشغول شدند که شاید یک نسیم خوش معطّری از جهت اراده مرور نماید و روایح مکرهۀ منتنه را از عالم ببرد و زائل نماید ولکن مقتضیات اعمال غیر طیّبه و مجازات آن که از اسّ اساس سیاست الهی محسوب است سبب سدّ و منع شد و نگذاشت آنچه مقصود است ظاهر شود لنا ان نصبر فی کلّ ذلک حتّی یأتی الفرج من اللّه الغفور الکریم

سبحانک یا اله الکائنات و مقصود الممکنات اسألک بالکلمة الّتی بها نادت السّدرة و صاحت الصّخرة و بها سرع المقرّبون الی مقرّ قربک و المخلصون الی مطلع نور وجهک و بضجیج العاشقین فی فراق اصفیائک و حنین المشتاقین عند تجلّیات انوار شمس ظهورک بأن تعرّف عبادک ما اردت لهم بجودک و کرمک ثمّ اکتب لهم من قلمک الأعلی ما یهدیهم الی بحر عطائک و کوثر قربک

ای ربّ لا تنظر الیهم بأعمالهم فانظر الی سمآء رحمتک الّتی سبقت الوجود من الغیب و الشّهود ای ربّ نوّر قلوبهم بأنوار معرفتک و ابصارهم بتجلّیات شمس مواهبک

اسألک یا اله الأسمآء و فاطر السّمآء بالدّمآء الّتی سفکت فی سبیلک و الرّؤوس الّتی ارتفعت علی الرّماح فی حبّک و بالأکباد الّتی ذابت فی هجر اولیائک و بالقلوب الّتی قطعت ارباً ارباً لاعلآء کلمتک بأن تجمع اهل مملکتک علی کلمة واحدة لیعترفنّ الکلّ بوحدانیّتک و فردانیّتک لا اله الّا انت المقتدر المتعالی العلیم الحکیم

انشآءاللّه غنیّ متعال عرض این خادم فانی را باستجابت مقرون فرماید و عباد ارض را بطراز معروف مزیّن نماید و از شئونات منکره مقدّس دارد او است قادر و او است توانا و او است دانا و بینا یسمع و یری و هو السّمیع البصیر