کتابخانه

مجموعه‌ای از الواح جمال اقدس ابهی

فهرست مطالب

۴

طرازات

بسمی المهیمن علی الأسمآء

حمد و ثنا مالک اسماء و فاطر سماء را لایق و سزاست که امواج بحر ظهورش امام وجوه عالم ظاهر و هویدا آفتاب امرش حجاب قبول نفرمود و بکلمۀ اثباتش محو راه نیافت منع جبابره و ظلم فراعنه او را از اراده بازنداشت جلّ سلطانه و عظم اقتداره

سبحان‌اللّه با اینکه آیات عالم را احاطه نموده و حجّت و برهان بمثابۀ نور از هر شطری ظاهر و مشرق عباد جاهل غافل بل معرض مشاهده میشوند ایکاش باعراض کفایت مینمودند بل در کلّ حین در قطع سدرۀ مبارکه مشورت نموده و مینمایند از اوّل امر مظاهر نفس بظلم و اعتساف بر اطفاء نور الهی جهد نمودند ولکنّ اللّه منعهم و اظهر النّور بسلطانه و حفظه بقدرته الی ان اشرقت الأرض و السّمآء بضیائه و اشراقه له الحمد فی کلّ الأحوال

سبحانک یا اله العالم و مقصود الأمم و الظّاهر بالاسم الأعظم الّذی به اظهرت لآلئ الحکمة و البیان من اصداف عمّان علمک و زیّنت سموات الأدیان بأنوار ظهور شمس طلعتک

اسألک بالکلمة الّتی بها تمّت حجّتک بین خلقک و برهانک بین عبادک ان تؤیّد حزبک علی ما یستضیء به وجه الأمر فی مملکتک و تنصب رایات قدرتک بین عبادک و اعلام هدایتک فی دیارک

ای ربّ تراهم متمسّکین بحبل فضلک و متشبّثین بأذیال ردآء کرمک قدّر لهم ما یقرّبهم الیک و یمنعهم عن دونک اسألک یا مالک الوجود و المهیمن علی الغیب و الشّهود ان تجعل من قام علی خدمة امرک بحراً موّاجاً بارادتک و مشتعلاً بنار سدرتک و مشرقاً من افق سمآء مشیّتک انّک انت المقتدر الّذی لا یعجزک اقتدار العالم و لا قوّة الأمم لا اله الّا انت الفرد الواحد المهیمن القیّوم

یا ایّها الشّارب رحیق بیانی من کأس عرفانی امروز از حفیف سدرۀ منتهی که در فردوس اعلی از ید قدرت مالک اسماء غرس شده این کلمات عالیات اصغا گشت

طراز اوّل و تجلّی اوّل که از افق سماء امّ الکتاب اشراق نموده در معرفت انسانست بنفس خود و بآنچه سبب علوّ و دنوّ و ذلّت و عزّت و ثروت و فقر است بعد از تحقّق وجود و بلوغ ثروت لازم و این ثروت اگر از صنعت و اقتراف حاصل شود نزد اهل خرد ممدوح و مقبولست مخصوص عبادی که بر تربیت عالم و تهذیب نفوس امم قیام نموده‌اند ایشانند ساقیان کوثر دانائی و هادیان سبیل حقیقی نفوس عالم را بصراط مستقیم راه نمایند و بآنچه علّت ارتفاع و ارتقاء وجود است آگاه سازند راه راست راهی است که انسان را بمشرق بینائی و مطلع دانائی کشاند و بآنچه سبب عزّت و شرف و بزرگیست رساند

رجا آنکه از عنایت حکیم دانا رمد ابصار رفع شود و بر بینائیش بیفزاید تا بیابند آنچه را که از برای آن بوجود آمده‌اند امروز آنچه از کوری بکاهد و بر بینائی بیفزاید آن سزاوار التفاتست این بینائی سفیر و هادی دانائی است نزد صاحبان حکمت دانائی خرد از بینائی بصر است اهل بهاء باید در جمیع احوال بآنچه سزاوار است عمل نمایند و آگاه سازند

طراز دوم معاشرت با ادیانست بروح و ریحان و اظهار ما اتی به مکلّم الطّور و انصاف در امور

اصحاب صفا و وفا باید با جمیع اهل عالم بروح و ریحان معاشرت نمایند چه که معاشرت سبب اتّحاد و اتّفاق بوده و هست و اتّحاد و اتّفاق سبب نظام عالم و حیات امم است طوبی از برای نفوسی که بحبل شفقت و رأفت متمسّکند و از ضغینه و بغضا فارغ و آزاد

این مظلوم اهل عالم را وصیّت مینماید ببردباری و نیکوکاری این دو دو سراجند از برای ظلمت عالم و دو معلّمند از برای دانائی امم طوبی لمن فاز و ویل للغافلین

طراز سوّم فی الخلق انّه احسن طراز للخلق من لدی الحقّ زیّن اللّه به هیاکل اولیائه لعمری نوره یفوق نور الشّمس و اشراقها هر نفسی بآن فائز شد او از جواهر خلق محسوب است عزّت و رفعت عالم بآن منوط و معلّق خلق نیک سبب هدایت خلق است بصراط مستقیم و نبأ عظیم نیکوست حال نفسی که بصفات و اخلاق ملأ اعلی مزیّن است

در جمیع احوال بعدل و انصاف ناظر باشید در کلمات مکنونه این کلمۀ علیا از قلم ابهی نازل

یا بن الرّوح احبّ الأشیآء عندی الانصاف لا ترغب عنه ان تکن الیّ راغباً و لا تغفل منه لتکون لی امیناً و انت توفّق بذلک ان تشاهد الأشیآء بعینک لا بعین العباد و تعرفها بمعرفتک لا بمعرفة احد فی البلاد فکّر فی ذلک کیف ینبغی ان تکون ذلک من عطیّتی علیک و عنایتی لک فاجعله امام عینیک

اصحاب انصاف و عدل بر مقام اعلی و رتبۀ علیا قائمند انوار برّ و تقوی از آن نفوس مشرق و لائح امید آنکه عباد و بلاد از انوار این دو نیّر محروم نمانند

طراز چهارم فی الأمانة انّها باب الاطمینان لمن فی الامکان و آیة العزّة من لدی الرّحمن من فاز بها فاز بکنوز الثّروة و الغنآء امانت باب اعظم است از برای راحت و اطمینان خلق قوام هر امری از امور باو منوط بوده و هست عوالم عزّت و رفعت و ثروت بنور آن روشن و منیر

چندی قبل این ذکر احلی از قلم اعلی نازل

انّا نذکر لک الأمانة و مقامها عند اللّه ربّک و ربّ العرش العظیم انّا قصدنا یوماً من الأیّام جزیرتنا الخضرآء فلمّا وردنا رأینا انهارها جاریة و اشجارها ملتفّة و کانت الشّمس تلعب فی خلال الأشجار توجّهنا الی الیمین رأینا ما لا یتحرّک القلم علی ذکره و ذکر ما شاهدت عین مولی الوری فی ذاک المقام الألطف الأشرف المبارک الأعلی ثمّ اقبلنا الی الیسار شاهدنا طلعة من طلعات الفردوس الأعلی قائمة علی عمود من النّور و نادت بأعلی النّدآء یا ملأ الأرض و السّمآء انظروا جمالی و نوری و ظهوری و اشراقی تاللّه الحقّ انا الأمانة و ظهورها و حسنها و اجر لمن تمسّک بها و عرف شأنها و مقامها و تشبّث بذیلها انا الزّینة الکبری لأهل البهآء و طراز العزّ لمن فی ملکوت الانشآء و انا السّبب الأعظم لثروة العالم و افق الاطمینان لأهل الامکان کذلک انزلنا لک ما یقرّب العباد الی مالک الایجاد

یا اهل البهآء انّها احسن طراز لهیاکلکم و ابهی اکلیل لرؤوسکم خذوها امراً من لدن آمر خبیر

طراز پنجم در حفظ و صیانت مقامات عباد اللّه است باید در امور اغماض نکنند بحقّ و صدق تکلّم کنند اهل بهاء باید اجر احدی را انکار ننمایند و ارباب هنر را محترم دارند و بمثابۀ حزب قبل لسان را ببدگوئی نیالایند

امروز آفتاب صنعت از افق آسمان غرب نمودار و نهر هنر از بحر آن جهت جاری باید بانصاف تکلّم نمود و قدر نعمت را دانست لعمر اللّه کلمۀ انصاف بمثابۀ آفتاب روشن و منیر است از حقّ میطلبیم کلّ را بانوارش منوّر فرماید انّه علی کلّ شیء قدیر و بالاجابة جدیر

این ایّام راستی و صدق تحت مخالب کذب مبتلا و عدل بسیاط ظلم معذّب دخان فساد جهان را اخذ نموده بشأنی که لا یری من الجهات الّا الصّفوف و لا یسمع من الأرجآء الّا صلیل السّیوف از حقّ میطلبیم مظاهر قدرت خود را تأیید فرماید بر آنچه سبب اصلاح عالم و راحت امم است

طراز ششم دانائی از نعمتهای بزرگ الهی است تحصیل آن بر کلّ لازم این صنائع مشهوده و اسباب موجوده از نتائج علم و حکمت اوست که از قلم اعلی در زبر و الواح نازل شده قلم اعلی آن قلمی است که لآلی حکمت و بیان و صنائع امکان از خزانۀ او ظاهر و هویدا

امروز اسرار ارض امام ابصار موجود و مشهود و اوراق اخبار طیّار روزنامه فی‌الحقیقه مرآت جهانست اعمال و افعال احزاب مختلفه را مینماید هم مینماید و هم میشنواند مرآتیست که صاحب سمع و بصر و لسانست ظهوریست عجیب و امریست بزرگ ولکن نگارنده را سزاوار آنکه از غرض نفس و هوی مقدّس باشد و بطراز عدل و انصاف مزیّن و در امور بقدر مقدور تفحّص نماید تا بر حقیقت آن آگاه شود و بنگارد

در امر این مظلوم آنچه ذکر نموده‌اند اکثری از راستی محروم بوده گفتار نیک و صدق در بلندی مقام و شأن مانند آفتاب است که از افق سماء دانش اشراق نموده امواج این بحر امام وجوه عالم پیدا و آثار قلم حکمت و بیان هویدا

در صحیفۀ اخبار نوشته‌اند این عبد از ارض طاء فرار نموده به عراق عرب رفته سبحان‌اللّه این مظلوم در آنی خود را پنهان ننموده لازال امام وجوه قائم و موجود انّا ما فررنا و لم نهرب بل یهرب منّا عباد جاهلون خرجنا من الوطن و معنا فرسان من جانب الدّولة العلیّة الایرانیّة و دولة الرّوس الی ان وردنا العراق بالعزّة و الاقتدار للّه الحمد امر این مظلوم بمثابۀ آسمان مرتفع و مانند آفتاب مشرق و لائح ستر را در این مقام راهی نه و خوف و صمت را مقامی نه

اسرار قیامت و شروط ساعت کلّ مشهود ولکن عباد غافل و محجوب و اذا البحار سجّرت و اذا الصّحف نشرت تاللّه الحقّ انّ الصّبح تنفّس و النّور اشرق و اللّیل عسعس طوبی للعارفین طوبی للفائزین

سبحان‌اللّه قلم متحیّر که چه تحریر نماید لسان متفکّر که چه ذکر کند بعد از زحمتهای فوق‌العاده و حبس و اسر و عذاب چندین‌ساله مشاهده میشود آنچه خرق شده اعظم از آن حائل گشته و ابصار را منع نموده و نور ادراک را ستر کرده مفتریات حدیثه از قدیمه بمراتب اکبر ملاحظه میگردد

ای اهل بیان اتّقوا الرّحمن در حزب قبل تفکّر نمائید عمل چه بود و ثمر چه شد آنچه گفته‌اند کذب و آنچه عمل نموده‌اند باطل الّا من حفظه اللّه بسلطانه

لعمر المقصود اگر نفسی تفکّر نماید منقطعاً عن العالم قصد نیّر اعظم کند و خود را از غبار ظنون و دخان اوهام مقدّس و مطهّر سازد آیا علّت گمراهی حزب قبل چه بود و که بود الی حین معرضند و بهواهای خود مقبل مظلوم لوجه اللّه میگوید من شآء فلیقبل و من شآء فلیعرض انّه کان غنیّاً عمّا کان و ما یکون

ای اهل بیان مانع و حاجب نفوسی بودند بمثابۀ هادی دولت‌آبادی با عمّامه و عصا ناس بیچاره را باوهاماتی مبتلا نمودند که الی حین منتظرند نفس موهوم از مقام موهومی ظاهر شود فاعتبروا یا اولی الألباب

یا هادی بشنو ندای ناصح امین را از شمال بیمین توجّه نما و از ظنّ بیقین سبب اضلال مشو نور مشرق امر ظاهر آیات محیط ولّ وجهک شطر اللّه المهیمن القیّوم از ریاست لوجه اللّه بگذر و ناس را واگذار از اصل بیخبری و آگاه نیستی

یا هادی در سبیل الهی صاحب یک وجه باش نزد مشرکین مشرکی و نزد موحّدین موحّد در نفوسی که در آن ارض جان و مال را انفاق نمودند تفکّر نما شاید پند گیری و متنبّه شوی انّ الّذی یحفظ جسده و روحه و ما عنده خیر ام الّذی انفق کلّها فی سبیل اللّه انصف و لا تکن من الظّالمین بعدل تمسّک نما و بانصاف تشبّث شاید دین را دام ننمائی و از برای دینار چشم از حقّ نپوشی ظلم تو و امثال تو بمقامی رسیده که قلم اعلی باین اذکار مشغول خف عن اللّه انّ المبشّر قال انّه ینطق فی کلّ شأن انّنی انا اللّه لا اله الّا انا المهیمن القیّوم

یا اهل بیان شما را از ملاقات اولیا منع نموده‌اند سبب این منع چه و علّت چه انصفوا باللّه و لا تکونوا من الغافلین نزد اهل بصر و منظر اکبر سبب منع واضح و علّت مشهود لئلّا یطّلع احد علی اسراره و اعماله

یا هادی تو با ما نبودی و آگاه نیستی بگمان عمل منما از همه گذشته حال در آثار ببصر خود رجوع کن و در آنچه ظاهر شده تفکّر نما رحم کن بر خود و بر عباد بمثابۀ حزب قبل سبب ضلالت مشو سبیل واضح دلیل لائح ظلم را بعدل و اعتساف را بانصاف بدل نما امید هست نفحات وحی ترا مؤیّد فرماید و سمع فؤادت باصغاء کلمۀ مبارکۀ قل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم یلعبون فائز شود رفتی و دیدی حال بانصاف تکلّم نما بر خود و ناس مشتبه منما هم جاهلی و هم بیخبری بشنو ندای مظلوم را و قصد بحر علم الهی نما شاید بطراز آگاهی مزیّن شوی و از ما سوی اللّه بگذری ندای ناصح مشفق را که من غیر ستر و حجاب امام وجوه ملوک و مملوک مرتفع است اصغا کن و احزاب عالم طرّاً را بمالک قدم دعوت نما اینست آن کلمه‌ئی که از افق آن نیّر فضل مشرق و لائح است

یا هادی این مظلوم منقطعاً عن العالم در اطفاء نار ضغینه و بغضا که در قلوب احزاب مشتعل است سعی و جهد بلیغ مبذول داشته باید هر صاحب عدل و انصافی حقّ جلّ جلاله را شکر نماید و بر خدمت این امر اعظم قیام کند که شاید بجای نار نور ظاهر شود و مقام بغضا محبّت لعمر اللّه اینست مقصود این مظلوم و در اظهار این امر اعظم و اثبات آن حمل بلایا و بأساء و ضرّاء نموده‌ایم تو خود گواهی بر آنچه ذکر شد اگر بانصاف تکلّم کنی انّ اللّه یقول الحقّ و یهدی السّبیل و هو المقتدر العزیز الجمیل

البهآء من لدنّا علی اهل البهآء الّذین ما منعهم ظلم الظّالمین و سطوة المعتدین عن اللّه ربّ العالمین