کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

١۲

ترجمۀ احوال آقا میرزا محمود و آقا رضا علیهما بهآء اللّه


هواللّه

و از جملۀ مهاجرین و مجاورین و مسجونین جناب آقا میرزا محمود از اهل کاشان علیه بهآء اللّه الأبهی و جناب آقا رضا از اهل شیراز بودند این دو نفس مبارک مانند دو شمع محبّت اللّه بدهن معرفت اللّه مشتعل بودند از بدو طفولیّت در ظلّ عنایات الهیّه پنجاه و پنج سال بهر خدمتی موفّق شدند

خدمات این دو نفس مقدّس خارج از تحریر و تقریر است زیرا چون موکب مبارک از بغداد توجّه به اسلامبول نمود در رکاب مقدّس جمّ غفیری حاضر بودند و در راه قحطی و غلا این دو شخص شخیص پای پیاده در جلو کجاوه هر روز هفت هشت فرسخ راه طیّ میکردند و خسته و ناتوان بمنزل میرسیدند با نهایت خستگی فوراً تهیّه و تدارک طعام و طبخ مینمودند و سبب راحتی یاران میگشتند فی‌الحقیقه زحمتی میکشیدند که فوق طاقت بشر بود زیرا بعضی روزها تصادف میکرد که در بیست و چهار ساعت دو یا سه ساعت میخوابیدند یعنی بعد از اینکه همۀ احباب طعام تناول مینمودند آنان بشستن و جمع‌آوری آلات و ادوات طبخ مشغول میگشتند تا نصف شب کار را باکمال میرساندند و استراحت میکردند طلوع صبح نیز برخاسته جمیع اسباب را میبستند و در رکاب مبارک در جلو کجاوه میرفتند ملاحظه کنید بچه خدمت عظیمه موفّق شدند و بچه موهبتی مخصّص گشتند که از بدایت خروج بغداد و وصول به اسلامبول در رکاب مبارک مشی میکردند سبب فرح و سرور کلّ احباب بودند و باعث راحت و آسایش جمیع حاضرین هر کسی آنچه میخواست مهیّا مینمودند

باری این آقا رضا و آقا میرزا محمود هر دو جوهر محبّت اللّه بودند و منقطع از ما سوی اللّه در این مدّت کسی صدای آنان را نشنید و سبب تکدّر خاطری نشدند بنهایت صداقت و امانت مشی و حرکت مینمودند جمال مبارک نهایت عنایت را در حقّ ایشان داشتند و همیشه بحضور مشرّف میشدند و جمال مبارک اظهار رضایت میفرمودند

آقا میرزا محمود در بدایت بلوغ بود که از کاشان به بغداد رسید آقا رضا در بغداد مؤمن و موقن شد ولی بحالتی بودند که وصف ندارد انجمنی بودند هفت نفر از اجلّۀ احباب که در بغداد از بی‌بضاعتی در اطاقی خیلی حقیر منزل داشتند و معیشت بسیار سخت ولی بدرجه‌ئی روح و ریحان داشتند که خود را در فردوس جنان میدیدند بی‌نهایت مسرور و شادمان بودند بعضی شبها تا الی صبح بتلاوت مناجات مشغول بودند هر روز میرفتند و بکسب مشغول میگشتند تا شام یکی ده پاره شاید یکی بیست پاره و برخی دیگر چهل پنجاه پاره بدست میاوردند و این وجوه را در طعام شب صرف مینمودند روزی یکی از آنان بیست پاره بدست آورد دیگران کسبی نکردند آن شخص این مبلغ زهید را خرما گرفت و آورد هفت نفر آن را طعام شام نمودند و بنهایت قناعت معیشت میکردند ولی در نهایت فرح و مسرّت بسر میبردند

باری این دو نفس محترم ایّام خویش را در فضائل عالم انسانی بسر بردند بینا بودند و هوشیار شنوا بودند و خوش‌گفتار آرزوئی جز رضای مبارک نداشتند موهبتی جز خدمت آستان مقدّس نمیشمردند بعد از ظهور مصیبت کبری یعنی صعود مبارک مانند شمع میگداختند و آرزوی صعود میکردند و بر عهد و میثاق ثابت بودند و در ترویج امر نیّر آفاق ساعی و فائق عبدالبهآء را مجالس و مؤانس و محلّ اعتماد در جمیع امور معتمد بودند و در نهایت خضوع و خشوع و مبتهل و متواضع در این مدّت کلمه‌ئی از لسان آنان صادر نشد که دلالت بر وجود کند همیشه فانی محض بودند

تا آنکه در غیاب عبدالبهآء صعود بملکوت عزّت ابدیّه نمودند بسیار متأثّر و متحسّر شدم که در وقت عروج آنها بافق اعلی حاضر نبودم ولی بدل و جان حاضر بودم و متأثّر و متحسّر امّا بحسب ظاهر وداع ننمودم از این جهت متأثّرم

علیهما التّحیّة و الثّنآء و علیهما الرّحمة و البهآء و اسکنهما اللّه فی جنّة المأوی و ظلّ سدرة المنتهی مستغرقین فی بحر الأنوار عند ربّهم العزیز المختار