کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

۶

ترجمۀ حال حضرت حاجی میرزا حسن افنان


هواللّه

و از اعاظم مهاجرین و مجاورین حضرت حاجی میرزا حسن افنان کبیرند که در ایّام اخیر بشرف هجرت و جوار و عنایت پروردگار موفّق گردید حضرتش بنقطۀ اولی روحی له الفدآء منسوب و از افنان سدرۀ مبارکه بقلم اعلی منصوص هنوز طفل رضیع بود که از ثدی عنایت حضرت اعلی بهره و نصیب گرفت و بآن جمال منیر تعلّق غریب داشت کودک مراهق بود که با دانایان مرافق گشت و بتحصیل علوم و فنون پرداخت شب و روز در غوامض مسائل الهی متفکّر بود و از مشاهدۀ آیات کبری در منشور آفاق متحیّر حتّی در علوم مادّی نظیر ریاضی و هندسه و جغرافی نیز ماهر بود خلاصه در فنون شتّی ید طولی داشت و بر آرای اسلاف و اخلاف اطّلاع کامل در لیل و نهار

اوقاتی قلیله صرف تجارت مینمود ولی اکثر اوقات در مطالعه و مذاکره میگذراند فی‌الحقیقه علّامۀ آفاق بود و سبب عزّت امر اللّه در بین علمای اعلام بکلماتی مختصر حلّ مسائل مشکله میکرد یعنی سخنش در نهایت ایجاز ولی از قبیل اعجاز بود

در ایّام حضرت اعلی نفحۀ هدایت کبری بمشام رسید ولی در ایّام مبارک نار محبّت اللّه شعله زد چنان برافروخت که جمیع حجبات اوهام بسوخت و بقدر امکان بترویج دین اللّه پرداخت و به محبّت جمال مبارک شهیر آفاق گشت

ای عشق منم از تو سر گشته و سودائی

و اندر همۀ عالم مشهور بشیدائی

در نامۀ مجنونان از نام من آغازند

زین پیش اگر بودم سردفتر دانائی

باری بعد از صعود حضرت اعلی روحی له الفدآء مواظب خدمت حضرت حرم طیّبۀ طاهره ضجیع جمال کبریا بود و باین منقبت عظمی موفّق گردید و در ایران از فرقت حضرت رحمن مغموم و پریشان بود تا آنکه سلیل جلیلش بشرف صهریّت فائز گردید سرور و شادمانی نمود و فرح و کامرانی یافت ایران را بگذاشت و بظلّ عنایت جوار حضرت مقصود شتافت شمائل عجیبی داشت وجهش نورانی بود حتّی اغیار میگفتند که در جبین پرتو نور مبین دارد

باری مدّتی به بیروت رفت و با عالم شهیر خواجه فندیک ملاقات نمود و خواجۀ مذکور در بعضی محافل تعریف و توصیف از فضل و کمال افنان کبیر نمود که در شرق چنین متفنّنی نادر است بعد مراجعت بارض مقصود نمود و در جوار قصر حصر افکار در فضائل عالم انسانی کرد بسیاری از اوقات باکتشافات نجوم مشغول بود و در دقائق حرکات کواکب متفکّر دوربینی در دست داشت و هر شب باکتشافات مشغول میشد ایّام خوشی بسر میبرد در نهایت فراغت و غایت مسرّت و تمام بشاشت در جوار حضرت احدیّت روزش فیروز بود و شبش روشن مانند نوروز

تا آنکه صعود حضرت مقصود وقوع یافت جمعیّت خاطر پریشان شد و فرح و مسرّت بآه و حسرت مبدّل گشت مصیبت کبری رخ نمود و فراق پراحتراق دست داد روز روشن شب تار گشت و صفای گلشن منقلب بخار گلخن گردید چشمها گریان بود و سوخته و افروخته ایّامی چند بسر برد ولی تحمّل فراق ننمود در مدّت قلیله روح مبارکش ترک این جهان نموده بجهان ابدی شتافت و در جنّت لقا فائز و مستغرق بحر انوار شد علیه الرّحمة الکبری و له الموهبة العظمی و له البرکة علی ممرّ القرون و الأعصار قبر شریفش در عکّا در منشیّه است