کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

۴۱

جناب آقا میرزا محمّد خادم مسافرخانه


و از مهاجرین و مجاورین جناب آقا میرزا محمّد خادم مسافرخانه است این جوان الهی از اهل اصفهان بود و در ریعان شباب در بین اجلّای علما شهیر بفرط ذهن و ذکا از خانواده‌ئی محترم بود و در نجابت و فطانت و تحصیل معارف مشهور و مسلّم از منقول و معقول بهره گرفت و از علوم و فنون نصیب موفور یافت ولی ‌تشنۀ اسرار حقیقت بود و طالب عرفان حضرت احدیّت از زلال فنون و معارف حرارت و عطش ساکن نگشت همیشه جویا بود و پویا و در محافل با دانایان ناطق و گویا تا آنکه این رؤیا تعبیر گشت سرّ مکنون و رمز مصون ظاهر و آشکار شد از نفحۀ گلشن ابهی مشام معطّر نمود و بپرتوی از شمس حقیقت دل و جان را منوّر کرد ماهی تشنه‌لب بچشمۀ حیات رسید و پروانۀ مشتاق شمع روشن یافت بشارت کبری طالب صادق را احیا نمود و پرتو صبح هدی دل و دیده را روشن کرد چنان نار محبّت اللّه برافروخت که دیده از این جهان و راحت کبری و نعمت عظمی بدوخت و بسجن اعظم توجّه نمود

در اصفهان برفاهیّت معیشت مینمود و بخوشی و سرور زندگانی میفرمود ولی شوق لقا او را آزاد از هر قیود نمود قطع مسافت بعیده کرد و مشقّت شدیده دید و از ایوان بزندان شتافت در سجن اعظم بعبودیّت جمال ابهی و خدمت احبّا پرداخت مخدوم بود خادم گشت خواجه بود بنده گردید سرور بود اسیر شد شب و روز آنی فراغت نداشت و دمی راحت ندید مسافرین را کهف امین بود و مجاورین را مونس بی‌نظیر فوق طاقت میکوشید و بمحبّت یاران میجوشید و میخروشید جمیع مسافرین از او راضی و خوشنود و جمیع مجاورین از او مسرور و ممنون و از کثرت خدمات دائماً ملازم صمت و سکوت بود

تا آنکه مصیبت کبری رخ نمود و بنیان صبر و قرار ویران شد آتش فراق چنان جانسوز گشت که شب و روز آرام نداشت و مانند شمع میگداخت از شدّت التهاب احتراق حاصل شد و شعله بر قلب و کبد زد جسم را تحمّل نماند شب و روز تبتّل و تضرّع مینمود و آرزوی پرواز بجهان اسرار میکرد و ربّ ادرکنی ادرکنی من هذا الفراق و جرّعنی کأس الوصال و اجرنی فی جوار رحمتک یا ربّ الأرباب میگفت

تا آنکه از این خاکدان بجهان بی‌پایان طیران نمود هنیئاً له هذه الکأس الطّافحة بموهبة اللّه مریئاً له هذه المائدة الّتی حیاة للقلوب و الأرواح متّعه اللّه بالورود علی الورد المورود و رزقه الحظّ الموفور من الرّفد المرفود