کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

١۷

جناب نبیل قائن


هواللّه

جناب نبیل قائن ملّا محمّد علی علیه بهآء اللّه الأبهی این شخص عظیم از کسانی است که قبل از طلوع صبح هدی نقطۀ اولی روحی له الفدآء منجذب جمال مبارک شد و صهبای عرفان از دست ساقی عنایت نوشید یعنی یکی از امرا پسر میر اسداللّه خان امیر قائن در طهران برسم رهن سیاسی مأمور اقامت بود و جناب ملّا محمّد علی محافظ و مربّی آن زیرا امیر جوان بود و دور از پدر مهربان از این جهت که امیر غریب و در طهران مقیم بود جمال مبارک نهایت عنایت را در حقّ او مبذول میداشتند بسا شبها که در در خانه مهمان بود و جناب ملّا محمّد علی الملقّب به نبیل قائن همدم آن این پیش از ظهور نقطۀ اولی روحی له الفدآء بود

این سرور ثقات در آن اوقات منجذب جمال مبارک گشت و در هر محفل و مجلسی لسان بستایش در نهایت وله و عشق گشود و بقاعدۀ سابق کرامات عظیم روایت مینمود که من بدیدۀ خود مشاهده نمودم و بسمع خود شنیدم باری شور و شعفی عجیب داشت و بنار عشق احتراق عظیم با این حالت با امیر مراجعت به قائن نمود

تا آنکه حضرت فاضل جلیل الملقّب به نبیل اکبر جناب آقا محمّد قائنی روح المخلصین له الفدآء بعد از اجازۀ اجتهاد از مرحوم شیخ مرتضی و وصول به بغداد و اشتعال بنار محبّت اللّه به ایران شتافت و جمیع علما و مشاهیر مجتهدین معترف بفضل و کمال و فنون و علوم و علوّ منزلت ایشان بودند چون وارد به قائن گشت بی‌محابا زبان بتبلیغ گشود جناب ملّا محمّد علی بمجرّد استماع نام مبارک فوراً منجذب حضرت اعلی شد و فرمود من بشرف حضور جمال مبارک در طهران فائز شدم و در وهلۀ اولی مشتعل بنار محبّت او گشتم

باری این شخص محترم علوّیّت آسمانی داشت و موهبت ربّانی در قریۀ خویش سر چاه علم هدایت کبری برافراشت و زبان بتبلیغ گشود خاندان خویش را هدایت کرد و بسائر نفوس پرداخت جمّ غفیری را بر شریعت محبّت اللّه وارد نمود و از هدایت کبری نصیب بخشید

با وجود آنکه میر علم خان حاکم قائن را همواره یار غار بود و خدمات فائقه نمود و امین محترم بود آن امیر بی‌باک محض ایمان و ایقان این جان پاک بکمال غضب قیام نمود و بغارت و نهب پرداخت زیرا خوف از ناصرالدّین شاه داشت حضرت نبیل اکبر را اخراج کرد و جناب نبیل قائن را تالان و تاراج نمود بعد از حبس و زجر سرگردان دیار کرد و آوارۀ دشت و کهسار نمود

این شخص نورانی بلای ناگهانی را کامرانی شمرد و تالان و تالاج را تاج جهانبانی انگاشت و سرگونی را شادکامی و اعظم موهبت ربّانی شمرد مدّتی در طهران بظاهر پریشان و بی ‌سر و سامان بسر برد ولی بباطن در نهایت روح و ریحان و هذا شأن کلّ نفس ثبتت علی المیثاق

بمحافل بزرگان راه داشت و از حقیقت احوال امرا آگاه لهذا با بعضی ملاقات میکرد و آنچه باید و شاید القا مینمود یاران الهی را تسلّی خاطر بود و بدخواهان جمال مبارک را سیف شاهر از نفوسی بود که در قرآن عظیم میفرماید لا تأخذه فی اللّه لومة لائم شب و روز مشغول بنشر نفحات بود و انتشار آیات بیّنات بقدر قوّۀ خویش میکوشید و بادۀ محبّت اللّه مینوشید چون بحر پرجوش بود و چون ابر پرخروش

تا آنکه از سجن اعظم اجازۀ حضور از برای او رفت زیرا در طهران بشیدائی و رسوائی پیرهن چاک نمود و معروف عموم و بی‌باک بود و صبر و شکیب نمیدانست و محابا و مدارا نمیشناخت لهذا بی خوف و بیم بود ولی خطر عظیم

چون بسجن رسید عوانان او را اخراج کردند آنچه کوشید بدخول سجن راهی نیافت مجبوراً به ناصره شتافت ایّامی چند در آنجا فریداً وحیداً با دو سلیل خویش آقا غلامحسین و آقا علی اکبر در نهایت تذلّل و ابتهال بسر میبرد تا آنکه تدبیری در دخول او بسجن گردید و احضار بزندان ابرار شد بحالتی وارد سجن گشت که خارج از تحریر و تقریر است و بشرف لقا فائز گردید و چون بساحت اقدس رسید و بصرش روی جمال مبارک دید بلرزید و بیفتاد و بیهوش شد بعد از اظهار عنایت برخاست و ایّامی چند خفیّاً در قشله بود بعد مراجعت به ناصره کرد

جمیع اهل ناصره در احوال او حیران بودند که این شخص واضحست که جلیل است و البتّه در وطن خود معروف و بی‌مثیل چگونه زاویۀ ناصره را انتخاب کرده و بمعیشت پرعسرتی راضی شده

باری بعد از آنکه ابواب سجن مطابق وعد اسم اعظم جمال قدم مفتوح شد و جمیع یاران و مسافرین در نهایت عزّت و راحت داخل و خارج قلعه میشدند جناب ملّا محمّد علی نبیل قائن هر ماهی میآمد و بشرف لقا فائز میشد ولی بحسب امر مبارک قرارگاه مدینۀ ناصره بود در آنجا چند نفر از مسیحیان را تبلیغ نمود و شب و روز بر مظلومیّت جمال مبارک میگریست

و مدار معیشتش شراکت با من بود یعنی سه قران من سرمایه دادم و ایشان آن را سوزن گرفتند و این را متاع تجارت قرار دادند زنهای ناصره تخم مرغ میدادند و از ایشان سوزن میگرفتند روزی سی چهل تخم جمع میکرد هر تخمی بسه سوزن تخم‌ها را میفروخت و از منفعت آن گذران میکرد لهذا هر روز مجدّد از آقا رضا سوزن میخواست زیرا کاروان بین عکّا و ناصره هر روز بود سبحان‌اللّه دو سال باین سرمایه گذران کرد و لسان بشکرانه میگشود ملاحظه کنید که چقدر قناعت داشت که همۀ اهل ناصره میگفتند از حرکات و روش این مرد پیر واضحست که ثروتی بی‌پایان دارد ولی چون در غربت است محافظه میخواهد و بسوزن‌فروشی ثروت خویش مستور میدارد

هر وقت که بحضور مبارک مشرّف میشد مظهر عنایت جدید میگشت و این عبد را مونس جان و ندیم روز و شب بود هر وقت که احزان هجوم میکرد او را احضار میکردم بمجرّد ملاقات مسرّت رخ میداد چه قدر خوش‌صحبت بود و خوش‌مشرب و گشاده‌روی و آزادقلب از هر قیدی رهائی یافته همواره در پرواز بود عاقبت در سجن اعظم مسکن و مأوی نمود و هر روز بشرف لقا فائز میشد

تا آنکه روزی در بازار شخصی قبرکن حاجی احمد نام را دید و با بعضی دوستان همراه بود با وجود آنکه در نهایت صحّت و عافیت بود خنده‌کنان بقبرکن گفت با من بیا با احباب متّفقاً با قبرکن به نبیّ ‌اللّه صالح رفت گفت ای حاجی احمد من از تو خواهشی دارم و آن اینست چون از این عالم بجهان دیگر انتقال نمایم قبر من را در اینجا بکن یعنی در جوار حضرت غصن اطهر خواهش من اینست و بخششی باو نمود

بعد از غروب آفتاب خبر دادند که جناب نبیل قائن بیمار شده‌اند فوراً این عبد بمنزل ایشان رفت ملاحظه شد که نشسته‌اند و صحبت میفرمایند و بسیار شادمانند و میخندند و شوخی و مزاح میکنند ولی عرق از سر و صورت ایشان بدون سبب جاری است امّا شدید و جز این بیماری ندارند عرق آمد آمد تا اینکه بیحال شدند و در بستر خوابیدند دم صبح صعود فرمودند

جمال مبارک نهایت عنایت در حقّ او اظهار داشتند و الواح مبارکۀ شتّی در حقّ او نازل و بعد از صعودش هر وقت بمناسبتی ذکر ایمان و ایقان و انجذاب او را میفرمودند که این شخصی است که قبل از ظهور حضرت اعلی روحی له الفدآء منجذب بنفحات جنّت ابهی شد

طوبی له و حسن مآب بشری له من هذه الموهبة الکبری و یختصّ اللّه بفضله من یشآء