کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

۳۴

حضرت کلیم یعنی جناب آقا میرزا موسی


هواللّه

حضرت کلیم یعنی جناب آقا میرزا موسی علیه بهآء اللّه برادر حقیقی جمال مبارک بود لهذا از سنّ طفولیّت در آغوش تربیت جمال قدم اسم اعظم نشو و نما نموده و محبّت الهیّه با شیر ممتزج شد یعنی در شیرخوارگی تعلّق غریبی بجمال مبارک داشت همیشه مورد عنایت بود و مظهر الطاف حضرت احدیّت بعد از وفات حضرت والدشان در پناه مبارک تربیت شد و در ظلّ عنایت نشو و نما نمود تا بدرجۀ بلوغ رسید روز بروز بر عبودیّت افزود و در جمیع موارد امتثال اوامر مینمود از فکر دنیا بکلّی فارغ بود

و مانند سراج بازغ در آن خاندان میافروخت ابداً در فکر مناصب نیفتاد و دلبستگی بمقاصد نداشت نهایت آمال و آرزویش خدمت جمال مبارک بود این بود که بهیچ وجه از حضور انفکاک نیافت هر قدر که سائرین جفا نمودند او وفا کرد و از بادۀ صفا سرمست بود

تا آنکه ندا از شیراز بلند شد ببیانی از فم مطهّر قلبش منوّر گردید و بنفحه‌ئی از گلشن هدایت مشامش معطّر شد و بخدمت یاران و عبودیّت دوستان پرداخت تعلّق غریبی بمن داشت و آنی از عبدالبهآء فراغت نداشت در طهران شب و روز بترویج مشغول بود و بتدریج معروف کلّ گردید و دائماً با نفوس مبارکه مألوف بود

تا آنکه جمال مبارک از طهران رو به عراق حرکت فرمودند از میان اخوان در رکاب مبارک او و آقا میرزا محمّد قلی حرکت کردند از ایران و ایرانیان گذشتند و از راحت و آسایش خویش چشم پوشیدند و هر بلائی را بجان و دل در ره جانان پسندیدند

تا آنکه به عراق رسیدند در ایّام غیبوبت مبارک یعنی سفر به کردستان حضرت کلیم در ورطۀ خوف و بیم بود یعنی همواره جانش در خطر و هر روز از روز دیگر بتر بود ولی صبر و تحمّل مینمود خوف و هراسی نداشت تا آنکه جمال مبارک از کردستان مراجعت فرمودند بر منوال سابق همیشه در آستان حاضر بود و بقدر وسع در خدمت میکوشید چنانکه شهرۀ آفاق گشت و در وقت حرکت موکب مبارک از دارالسّلام به اسلامبول در معیّت مبارک حرکت نمود و خدمت میفرمود و همچنین از اسلامبول به ادرنه

و در زمان سکون در ادرنه رائحۀ خلاف از میرزا یحیی استشمام کرد شب و روز نصیحت مینمود و دلالت میفرمود ولی تأثیری نداشت بلکه وساوس سیّد محمّد مانند سمّ مهلک تأثیری عجیب داشت عاقبت حضرت کلیم مأیوس شد و با وجود این آرام نداشت که شاید این غبار را بنشاند و شخص معهود را از این ورطۀ مهلک برهاند و از شدّت غموم و هموم در آتش تأسّف میگداخت و بهر آهنگی مینواخت عاقبت ملاحظه کرد که

نکتۀ رمز سنائی پیش نادانان چنان

پیش کر بربط‌‌سرا و پیش کور آئینه‌‌دار

چون نومید شد کناره گرفت گفت ای برادر اگر دیگران پی بحقائق نبرند امر در پیش من و تو مشتبه نیست آن الطاف جمال مبارک را فراموش نمودی که من و تو هر دو را تربیت مینمودند چه قدر مواظبت درس و مشق تو بودند شب و روز املا و انشاء تعلیم میدادند و هر دم بخطوط متعدّده تشویق میفرمودند حتّی بانامل مبارکه تعلیم مشق میدادند جمیع خلق میدانند که بچه درجه مورد الطاف بودی و چگونه تو را در آغوش عنایت تربیت فرمودند این شکرانۀ آن الطافست که با سیّد محمّد همداستان شوی و از ظلّ مبارک خارج گردی این است شرط وفا این است پاس نعمت بی‌منتها ابداً تأثیری نداشت بلکه روز بروز شخص معهود ضمیر خویش را آشکار مینمود تا آنکه جدائی حاصل گشت

باری حضرت کلیم از ارض سرّ در رکاب مبارک بقلعۀ عکّا شتافت و در فرمان سلطانی نام او نیز بنفی ابدی منصوص بود و در سجن اعظم ایّام خویش را بخدمات جمال مبارک محصور مینمود و شب و روز بشرف لقا فائز و بالفت با یاران مألوف تا آنکه از این جهان خاک بعالم پاک شتافت و در نهایت تبتّل و تضرّع و ابتهال صعود فرمود

در ایّام عراق ایلخانی مشهور پسر موسی خان قزوینی بواسطۀ جناب حاجی سیّد جواد طباطبائی بحضور مبارک رسید جناب آقا سیّد جواد در حقّ او شفاعت نمود که ایلخانی علیقلی خان هرچند گنه‌کار است و در مدّت حیات اسیر شهوات ولی پشیمان شده است و بحضور مبارک آمده است از شهوات نفسانیّه توبه مینماید و من‌بعد مخالف رضای مبارک نفسی نخواهد کشید استدعای آن دارم که توبه‌اش قبول شود و مظهر الطاف جمال مبارک گردد

فرمودند چون شما را شفیع نمود لهذا خطای او را میپوشم و در راحت و آسایش او میکوشم

ایلخانی معهود دولت بی‌پایان داشت لکن جمیع را در هوی و هوس بر باد داد احتیاج بدرجه‌ئی رسید که جرئت خروج از خانه نمینمود زیرا طلبکاران هجوم میکردند جمال مبارک او را امر فرمودند که نزد والی شام عمر پاشا رود و از او سفارش‌نامه به اسلامبول گیرد ایلخانی امتثال امر نمود و نهایت رعایت از والی بغداد دید بعد از نومیدی امّیدوار گشت و حرکت به اسلامبول نمود چون به دیاربکر رسید در حقّ دو نفر تاجر ارمنی عریضه‌ئی سفارش‌نامه نوشت که این دو نفر عازم بغدادند و در حقّ من نهایت رعایت را مجرا داشتند و از من سفارش‌نامه خواستند من جز الطاف مبارک ملجأ و پناهی نداشتم لهذا استدعای آن دارم که عنایتی در حقّ آنها بفرمائید عنوان مکتوب یعنی روی پاکت را نوشته بود حضرت بهآءاللّه مقتدای بابیان این عریضه را در سر جسر بحضور مبارک تقدیم نمودند و از آنان استفسار خاطر فرمودند گفتند که ایلخانی در دیاربکر تفصیل این امر را برای ما حکایت کرد و در معیّت مبارک بخانه آمدند

جمال مبارک چون اندرون تشریف آوردند در مقابل جناب کلیم بود فرمودند کلیم کلیم صیت امر اللّه به دیاربکر رسید بنهایت بشاشت اظهار نمودند

باری فی‌الحقیقه جمال مبارک را برادر حقیقی بود این بود که در جمیع موارد استقامت نمود علیه التّحیّة و الثّنآء و علیه الرّوح و البهآء و علیه الرّحمة و الألطاف