کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

۵۰

جناب سلیمان خان تنکابانی


و از جملۀ مهاجرین و مجاورین جناب سلیمان خان تنکابانی بود که ملقّب به جمال‌الدّین گشت جناب مذکور در تنکابان تولّد یافت و از خاندان قدیم آن اقلیم است در مهد عزّت نشو و نما نمود و از پستان راحت و عنایت شیرخوار شد و در آغوش رفاهیّت و ثروت تربیت گشت از صغر سنّ بدو طفولیّت همّتی بلند داشت و مقاصدی ارجمند غیرت مجسّمه بود و همّت مشخّصه بفکر مناصب افتاد و بر اقران و امثال تفوّق خواست لهذا از موطن اصلی بمقرّ سریر سلطنت مدینۀ طهران شتافت امّید سروری داشت و رجای مهتری و بر اقران و امثال برتری

ولی در طهران نفحۀ رحمن بمشام رسید و ندای یار مهربان بشنید و از دغدغۀ جاه و غلغلۀ بارگاه و حشمت و عزّت این خاکدان برهید از قید آزاد شد و بموهبت الهیّه دلشاد گشت صدر جلال را صفّ نعال شمرد و مسند و منصب را سریع ‌الزّوال یافت از آلودگی گذشت و بآسودگی دل بست از قید زنجیر آزاد شد و از سلاسل تعلّق بدنیا رهائی یافت

لهذا احرام حرم کبریا بست و عزم کوی دوست نمود و بسجن اعظم رسید و ایّامی چند در پناه جمال قدم آرمید بشرف لقا فائز شد و در محضر کبریا از فم مطهّر جوامع الکلم و فصل الخطاب استماع نمود چون مشام معطّر گشت و بصر منوّر گردید و سمع باصغای خطاب ربّ جلیل بهره و نصیب یافت مأذون سفر هندوستان شد و مأمور بتبلیغ طالبان صادقان گردید

متوکّلاً علی اللّه و منجذباً بنفحات اللّه و مشتعلاً بنار محبّت اللّه بخطّۀ هند شتافت و سرگشتۀ آن بوم و دیار گردید بهر شهری رسید آهنگ ملکوت جلیل بلند کرد و بشارت بظهور مکلّم طور داد دهقان الهی شد و تخمی پاک از تعالیم الهی بیفشاند آن بذر انبات گشت و جمعی بسفینۀ نجات درآمدند نفوسی مهتدی بنور هدی شدند و دیده‌های جمعی بمشاهدۀ آیات کبری روشن گشت شمع جمع گردید و شاهد انجمن شد الی‌الآن اثر از آن وجود مسعود در خطّۀ هندوستان واضع و مشهود نفوسی را که تبلیغ نمود بر اثر او بهدایت خلق مشغولند

باری بعد از سیاحت هندوستان رجوع بساحت حضرت رحمن نمود ولی بعد از صعود وفود یافت و بآتش حسرت بگداخت دیده گریان بود و دل مجمر آتش سوزان ثابت بر پیمان بود و نابت در روضۀ رضوان جمال مبارک قبل از صعود فرمودند اگر نفسی به ایران رود و از عهده برآید به امین‌السّلطان این پیام برساند که همّتی در حقّ اسیران نمودی و معاونت شایان و رایگان کردی این خدمت فراموش نشود و یقین بدان سبب عزّت و برکت در جمیع شئون گردد ای امین‌السّلطان هر بنیانی بپایان ویران گردد مگر بنیان الهی که روز بروز بر متانت و محکمی بیفزاید پس تا توانی خدمت بدیوان الهی نما تا بایوان رحمانی راه یابی و بنیانی بنهی که پایان ندارد بعد از صعود این پیام به امین‌السّلطان رسید

و در آذربایجان جناب آقا سیّد اسداللّه را آخوندهای ترک در اردبیل ذلیل نمودند جفا روا داشتند و بقتل برخاستند حکومت بلطائف الحیل از ضرب و قتل نجات داد مغلولاً به تبریز فرستاد و از تبریز به طهران ارسال داشتند امین‌السّلطان رعایت نمود و جناب آقا سیّد اسداللّه را در دیوانخانۀ خویش منزل و مأوی داد و چون مشار الیه بیمار گردید ناصرالدّین شاه بعیادت آمد مشار الیه کیفیّت را بیان نمود و مدح و ستایش کرد بنوعی که شاه حین خروج نهایت دلداری و مهربانی به آقا سیّد اسداللّه مذکور نمود و حال آنکه اگر سابق بود فوراً زینت دار میگشت و هدف تیر آتشبار میشد

باری مشار الیه امین‌السّلطان بعد از چندی مغضوب شهریار گردید مبغوض و منکوب و سرگون بمدینۀ قم شد این عبد سلیمان خان مذکور را روانۀ به ایران کرد و مناجات و مکتوبی مصحوب داشت که اثر قلم خویش بود در مناجات طلب عون و عنایت الهی گردید و رجای صون و حمایت شد که مشار الیه از زاویۀ خمول باوج قبول رسد و در نامه صراحتاً نگاشته گردید که حاضر الرّجوع به طهران باش عنقریب تأیید الهی رسد و پرتو عنایت بدرخشد و بر مسند صدارت در نهایت استقلال قرار خواهی یافت این مکافات خدمت است و پاس همّت که در حقّ مظلومی مجرا داشتی آن نامه و آن مناجات الآن در خاندان امین‌السّلطان موجود است

جناب سلیمان خان از طهران به قم رفت و بموجب دستورالعمل در دائرۀ معصومه در غرفه‌ئی منزل کرد متعلّقان امین‌السّلطان بدیدن آمدند پرسش احوال نمود و اظهار اشتیاق ملاقات کرد چون این خبر بمشار الیه رسید احضار فرمود متوکّلاً علی اللّه بخانۀ امین‌السّلطان شتافت در خلوت ملاقات نمود و نامۀ این عبد را تقدیم کرد مشار الیه برخاست و نامه را در نهایت احترام تلقّی نمود و به خان مشار الیه گفت که من نومید بودم اگر چنین امّیدی میسّر گردد دامن خدمت بر کمر زنم و حمایت و صیانت یاران الهی نمایم اظهار ممنونیّت کرد و بیان خوشنودی نمود و گفت الحمد للّه امّیدوار گشتم و یقین است بعون و عنایت الهی کامکار گردم

باری تعهّد خدمت نمود و سلیمان خان وداع کرد مشار الیه بذل و بخششی بعنوان خرجی راه خواست به خان بدهد خان مشار الیه ابا از قبول نمود آنچه اصرار و ابرام کرد امتناع فرمود هنوز خان مذکور در بین راه بود که مشار الیه امین‌السّلطان از سرگونی رهائی یافت و رأساً برای مسند صدارت احضار گردید در کمال استقلال بوزارت پرداخت و در بدایت فی‌الحقیقه حمایت میکرد ولی در اواخر در مسئلۀ شهدای یزد کوتاهی کرد ابداً حمایت و صیانت ننمود و آنچه شکایت کردند اذن صاغیه نداشت عاقبت جمیع شهید شدند لهذا او نیز معزول و منکوب علم افراخته منکوس شد و دل و جان امّیدوار مأیوس گردید

باری جناب سلیمان خان در بقعۀ مبارکه در جوار مطاف ملأ اعلی ایّامی بسر برد و با یاران مألوف و مأنوس بود تا آنکه اجل محتوم رسید و آهنگ بارگاه حیّ قیّوم فرمود از خاکدان بیزار شد و بجهان انوار شتافت و از قفس امکان رهائی یافت و بفضای نامتناهی لامکان پرواز نمود اغرقه اللّه فی غمار رحمته و انزل علیه شآبیب مغفرته و اسبغ علیه جلائل نعمته و رزقه جزیل موهبته و علیه التّحیّة و الثّنآء