کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

۲۰

جناب آقا عبدالغفّار از اهل اصفهان


هواللّه

و از جملۀ مهاجرین و مجاورین و مسجونین جناب آقا عبدالغفّار از اهل اصفهان است این شخص هوشیار سالهای چند در مرز و بوم روم سیاحت و تجارت میکرد تا آنکه سفری به عراق نمود بنفس پاک جناب آقا محمّد علی از اهل صاد بدرگاه پاک مقدّس ملیک وجود و حقیقت موجود پناه برد پردۀ اوهام درید و بجناح فلاح و نجاح در فضای محبّت اللّه برپرید حجاب رقیقی داشت لهذا بالقای کلمه‌ئی از عالم موهوم رهائی یافت و بحضرت معلوم پیوست

و هنگام سفر از عراق بمدینۀ کبری و در بین راه همدم و همراز بود و هم‌نغمه و هم‌آواز و ترجمان جمیع احباب زیرا در ترکی ماهر بود و جمیع احبّا در آن لسان قاصر بنهایت روح و ریحان سفر بانتهی رسید و در مدینۀ کبری مؤانس و مجالس بود و همچنین در ارض سرّ و همچنین مسجوناً همراه تا بمدینۀ حیفا رسیدیم

عوانان خواستند که او را به قبرس ببرند جزع و فزع نمود خواست در سجن عکّا همدم باشد چون عوانان او را بقوّۀ جبریّه مانع شدند خود را از فراز کشتی بدریا انداخت ولی مأمور بی‌حیا ابداً متنبّه نگشت از دریا برون آورد و در کشتی مسجون نمود و بعنف و جبر به قبرس برد در ماغوسا مسجون بود ولی بهر وسیله‌ئی بود مجال فرار یافت و بسوی عکّا شتافت در عکّا نام خویش را عبداللّه نهاد تا از شرّ عوانان محفوظ و مصون ماند و در ظلّ عنایت مستریح بود و اوقات بروح و ریحان میگذشت

تا آنکه نیّر اعظم بافق اعلی صعود فرمود پریشان شد و اسیر احزان گشت بی سر و سامان گردید تا آنکه بمدینۀ شام سفر کرد ایّامی در آنجا در کلبۀ احزان لانه و آشیانه نمود و شب و روز بماتم و غم بسر میبرد عاقبت علیل شد محض پرستاری و مواظبت جناب حاجی عبّاس را روانه نمودیم تا نهایت مواظبت و معالجه و پرستاری مجرا نماید و هر روز خبر بدهد باری جناب آقا عبدالغفّار شب و روز با پرستار صحبت مینمود و آرزوی پرواز بجهان اسرار میکرد تا آنکه در غربت و هجرت و فراق رحلت بآستان مقدّس نیّر آفاق نمود

فی‌الحقیقه شخصی بود حلیم و بردبار و سلیم و خوش‌رفتار و خوش‌خلق و خوش‌گفتار علیه التّحیّة و الثّنآء و علیه البهآء الأبهی و علیه الرّحمة من ربّه العلیّ الأعلی تراب خوش‌مشامش در شام است