کتابخانه

تذكرة الوفاء

فهرست مطالب

۴۲

جناب آقا میرزا محمّد وکیل


و از جملۀ اسرا از زوراء به حدباء جناب آقا میرزا محمّد وکیل است این نفس زکیّه از نفوسی است که در دارالسّلام از کأس تسلیم و رضا آشامید و در سایۀ شجر طوبی بیاسود و بیارمید این شخص امین و کریم بود و در تمشیت مهامّ امور همّت غریبی داشت و غیرت شدید در عراق شخص شهیر بود و معروف بحسن تدبیر چون مؤمن و موقن گردید بلقب وکیل ممتاز گشت و سبب تلقیب به وکیل این بود که

در بغداد شخص شهیری بود معروف به حاجی میرزا هادی جواهری مشار الیه را فرزندی بود ارجمند نام او آقا میرزا موسی که از قلم اعلی به حرف‌البقآء ملقّب گردید جناب حرف‌البقآء مؤمن و موقن شد و ثابت و راسخ و امّا حاجی مشار الیه شخصی بود امیرمنش و در ایران و عراق حتّی هندوستان معروف ببذل و بخشش از اصل از وزرای ایران بود چون مرحوم فتحعلی شاه را دیده بر اموال دنیا دید که طمع بمال وزرا مینماید و آنچه اندوخته‌اند میرباید بلکه در مصادرۀ حطام دنیا بیمحابا عقوبت و شکنجه مینماید و نام آن را جریمه مینهد از خوف این ورطۀ خوفناک از وزارت و امارت گذشته به بغداد شتافت و فتحعلی شاه او را از والی بغداد داود پاشا بخواست ولی پاشای مذکور غیور بود و حاجی مشار الیه بحسن تدبیر مشهور لهذا حرمت و رعایت نمود و حاجی بتجارت مشغول شد و به جواهری معروف گشت ولی نظیر امیری جلیل بحشمت بی‌پایان زندگانی مینمود و این شخص از نوادر دهر بود زیرا در قصر خویش در نهایت مکنت ایّام بسر میبرد ولی خدم و حشم گذاشت بتجارت مشغول و بحصول منافع کلّیّه مألوف

درِ خانه‌ئی باز داشت و از ترک و تاجیک و دور و نزدیک همیشه مهمانان عزیز داشت بزرگان ایران چون بزیارت عتبات عالیات میرفتند اکثر در خانۀ او مهمان میشدند سفره‌ئی مهنّا و عیشی مهیّا موجود میدیدند و حاجی مشار الیه فی‌الحقیقه از صدر اعظم ایران محترم‌تر و از جمیع وزرا حشمتش بیشتر و بآینده و رونده در بذل و بخشش روز بروز قدم پیشتر مینهاد در عراق فخر ایرانیان بود و مباهات هموطنان حتّی بر وزرا و مشیرین عثمانی و بزرگان بغداد بذل و بخشش و انعام مینمود در عقل و تدبیر بی‌نظیر بود

باری حاجی مشار الیه را هرچند در اواخر ایّام از کبر سنّ امور تجارت پریشان شد ولی در زندگانی ابداً تغییر و تبدیلی نداد بر مثال سابق در نهایت حشمت و عزّت زندگانی میکرد و اموال عزیزی بزرگان از او بوام گرفتند و ندادند از جمله والدۀ آقا خان محلّاتی صدهزار تومان قرض کرد ولی فلس واحد ادا ننمود زیرا بزودی فوت شد از جمله ایلخانی مسمّی به علیقلی خان از جمله سیف‌الدّوله پسر فتحعلی شاه از جمله والیه دختر فتحعلی شاه و قس علی ذلک از بزرگان ایران و امرای عثمانی و اعاظم عراق و جمیع این دیون سوخت نمود ولکن آن امیر کبیر بر حالت قدیم قائم و مستدیم

و در اواخر ایّام محبّت غریبی بجمال مبارک پیدا نمود و بحضور مشرّف میشد و خاضع بود روزی بخاطر دارم که در حضور مبارک عرض مینمود که در تاریخ هزار و دویست و پنجاه و چیزی میرزا موکب منجّم مشهور در عتبات بود که شهیر آفاق بود روزی بمن گفت میرزا در نجوم قران عجیبی میبینم که مثل و نظیر نداشته و ندارد و این دلیل بر ظهور امر عظیمی است و یقین است که آن امر عظیم ظهور قائم موعود است

باری این امیر جلیل در این حالت بود که وفات نمود وارث یک پسر و دو دختر گذاشت ناس را گمان چنان بود که حاجی مشار الیه بر ثروت سابق باقی و برقرار است لهذا مال میراث چند کرور موجود چه که هر کس از روش و سلوک او چنین گمان مینمود کارپرداز ایران و مجتهدین آخر الزّمان و قاضی بی‌ایمان جمیع دندان تیز نمودند و در میان ورثه عربده و ستیزه انداختند تا باین واسطه مداخل کلّیّه نمایند لهذا تا توانستند بخرابی ورثه همّت گماشتند کار بجائی رسید که جمیع ورثه فقیر و برهنه مانند و کارپرداز و مجتهدین و قاضی اموالی اندوخته نمایند

جناب حرف‌البقآء آقا میرزا موسی مؤمن و موقن و نفس مطمئنّه بود ولی دو خواهر که از مادر دیگر بودند بکلّی از امر بی‌خبر روزی این دو خواهر با داماد مرحوم میرزا میرزا سیّد رضی بدرب خانه آمدند دو دختر باندرون وارد و داماد در برون منزل نمود بعد بساحت اقدس دختران عرض کردند که ایلچی و قاضی و مجتهدان بی‌ایمان خاندان ما را ویران کردند امّا جناب مرحوم میرزا در اواخر ایّام اعتمادی جز بمقام مقدّس نداشت هرچند غفلت نمودیم و در التجا تأخیر ورزیدیم حال پناه آورده‌ایم و عفو گناه میطلبیم امّید چنانست که نومید نگردیم و در صون عنایت و حمایت از این خطر شدید نجات یابیم توجّهی در امور ما بنمائید و از قصور چشم پوشید

جمال مبارک جواب قطعی فرمودند که مداخلۀ در این امور منفور جمال مبارک است ولی آنان دست از دامان برنداشته یک هفته در اندرون اقامت نمودند و هر صبح و شام فریاد الأمان برآوردند و گفتند که ما از این درگاه سر برنداریم بلکه عاکف آستان شویم و مقیم عتبۀ ملائک پاسبان تا توجّهی در امور ما گردد و از دست ستمکاران و ظالمان رهائی یابیم

جمال مبارک هر روز نصیحت میفرمودند که این امور راجع بحکّام و مجتهدانست ما را مدخلی نیست ولی آنان بنهایت الحاح اصرار و ابرام مینمودند و استدعای نظر عنایت میکردند از قضا خانۀ مبارک از حطام دنیا منزّه و مقدّس بود و حضرات خوش‌گذران بآب و نان قناعت نمینمودند باید بوام طعام مهیّا گردد خلاصه از هر جهت مشکلات حاصل شد

عاقبت روزی جمال مبارک مرا خواستند و فرمودند این مخدّرات از کثرت الحاح ما را بزحمت انداخته‌اند چاره‌ئی نه باید تو بروی ولی در یک روز این مسئلۀ مهمّه را انجام دهی

روز ثانی با جناب کلیم بخانۀ حاجی مرحوم رفتیم فوراً ارباب خبره حاضر ساختیم جمیع جواهرات را در غرفه‌ئی مهیّا نمودند و دفاتر املاک را در غرفۀ دیگر و اشیای ذیقیمت خانه را در غرفۀ دیگر حاضر ساختند چند نفر جواهری بتقویم جواهر پرداختند و چند نفر از اهل خبره قیمت خانه‌ها و دکّانها و باغها و حمّامها تعیین کردند چون آنان بکار مشغول شدند من بیرون آمدم و در هر غرفه‌ئی نفسی گماشتم تا اهل خبره کار را باتقان تمام نمایند قریب ظهر بود که این کار انجام یافت بعد بصرف ناهار پرداخته شد بعد از ناهار گفته گشت اهل خبره این اشیاء را بدو قسم منقسم کنند تا قرعه انداخته شود قسمی سهم دختران و قسمی سهم جناب حرف بقا معلوم گردد و من بجهت دفع کسالت در بستر آرمیدم قریب عصر برخاستم و صرف چای شد باندرون خانه آمدم ملاحظه شد که سه قسمت کرده‌اند سؤال نمودم که من تنبیه کردم دو قسمت شود چگونه سه قسمت شد جمیع ورثه و متعلّقین بقول واحد جواب دادند البتّه باید ثلث خارج گردد لهذا سه قسمت نمودیم یک قسمت تعلّق بحرف بقا دارد و یک قسمت تعلّق بدختران و قسم ثالث در تحت تصرّف شما است ثلث مال میّت است هر نوع مناسبت و مصلحت دانید صرف نمائید

نهایت استیحایش حاصل شد که چنین امری از امکان خارج است ابداً چنین تکلیفی میارید که ممتنع و محال است و بجمال مبارک قسم یاد شد که فلس واحد قبول نمیشود آنان نیز قسم خوردند که ما جز باین قسم راضی نگردیم و قبول ننمائیم این عبد گفت پس حال این مسئله را بگذارید آیا حرفی دیگر در میان شما باقی مانده جناب حرف بقا فرمودند البتّه نقود موجوده بکجا رفته سؤال از مقدار شد گفتند سیصدهزار تومان صبایای مرحوم حاجی گفتند از دو شقّ خارج نیست یا این مبلغ در خانه است در صندوق و یا در زیر خاک و یا در خارج است ما خانه و ما فیه را تسلیم میرزا میکنیم و هر یک با چادری برون میرویم و اگر چیزی یافت از حال باو هبه مینمائیم و اگر در خارج است لابدّ نزد شخصی امانت گذارده شده و آن شخص چون مطّلع است که در این کار خیانت شده است چگونه با ما صداقت مینماید و آن مبلغ را اعاده میکند بلکه جمیع را از میان میبرد و جناب میرزا باید برهان کافی در این مسئله اقامه کند بمجرّد دعوی ثابت نگردد جناب حرف بقا فرمودند که جمیع اموال تسلیم آنان بود من نه خبر داشتم و نه اثری میدانستم هر قسم خواسته مجرا داشته‌اند

باری برهان واضحی در دست نداشت جز اینکه میفرمودند حاجی مرحوم ممکن است بی‌نقود باشند این عبد ملاحظه نمود که در این دعوی برهانی در دست نه و پاپی شدن سبب رسوائیست و نتیجه ندارد لهذا گفتم قرعه بیندازید قرعه انداختند ثلث ثالث را گفتم در غرفه‌ئی گذاشتند و مهر و موم نمودند مفتاح غرفه را بحضور مبارک آوردم عرض کردم کار باتمام انجامید و این بصرف تأیید مبارک بود والّا یک سال تمام نمیشد ولی مشکلی در میان آمده تفصیل ادّعا و فقدان بیّنات را عرض کردم وقوعات را بتمامه شرح دادم و عرض کردم که حضرت حرف‌ بقا بسیار مدیونست و اگر موجود خویش را بدهد وام تمام نگردد پس بهتر آن است که مستدعای ورثه را بعد از الحاح نفس مبارک قبول فرمایند و به حرف بقا ببخشند تا اقلّاً از گیر و دار دیون رهائی یابد و چیزی از برای او باقی ماند

روز ثانی حضرات ورثه حاضر شدند و از ساحت اقدس رجا کردند که من ثلث را قبول نمایم فرمودند این مستحیل است بسیار الحاح و التماس و رجا نمودند که نفس مبارک قبول فرمایند و در موارد خیریّه بامر مبارک صرف شود فرمودند من این مبلغ را شاید در مورد واحد صرف نمایم عرض کردند ما را در آن خصوص رأئی نیست ولو بدریا افکنده شود و ممکن نیست دست از دامن برداریم مگر آنکه این رجا مقبول درگاه شود در جواب فرمودند من این ثلث را قبول نمودم و ببرادر شما حرف بقا بخشیدم بشرط آنکه من‌بعد بادّعائی دم نزند ورثه بشکرانه پرداختند و این قضیّۀ عظیم در یوم واحد انجام یافت نه صدائی و نه ندائی و نه دعوائی باقی ماند

حضرت حرف‌البقآء بنهایت الحاح خواستند قدری از جواهرها تعارف کنند قبول ننمودم نهایت قبول انگشتری خواهش نمودند ولی انگشتر گران‌قیمت یاقوت رمّانی حبابی بی‌عیب بود نادر الأمثال بود و اطرافش مرصّع بالماس بود قبول نشد در حالتی که عبا در بر نبود بلکه قبائی ریسمانی که از قدم عالم خبر میداد در بر بود و فلس واحد غیر مالک بقول خواجه حافظ گنج در آستین و کیسه تهی

باری جناب حرف بقا در مقابل این عنایت جمیع مایملک را از بساتین و عقار و اراضی و املاک تقدیم حضور نمود قبول نفرمودند بعد علمای عراق را شفیع قرار داد جمیعاً بحضور شتافتند و استدعای قبول نمودند بکلّی امتناع فرمودند عرض کردند اگر قبول نفرمائید جناب حرف بقا در اندک زمانی جمیع را بباد میدهد خیر خود او اینست که تصرّف در وی نتواند

باری بخطّ خود هبه‌نامۀ متعدّده مطابق مذاهب خمسه بعربی و فارسی دو نسخه مرقوم نمود و حضرات علما را شاهد اتّخاذ کرد و هبه‌نامه را بواسطۀ علمای بغداد از جمله عبدالسّلام افندی عالم نحریر و سیّد داود افندی فاضل شهیر تقدیم کرد جمال مبارک فرمودند ما خود میرزا موسی را وکیل قرار دادیم

باری بعد از اینکه جمال مبارک به رومیلی تشریف بردند جناب حرف بقا بلوک هندیّه که قریب کربلا است حاصلات عشریّه‌اش را از حکومت بالتزام اشترا نمود و خسران عظیم کرد قریب صدهزار تومان زیان نمود حکومت املاک را ضبط کرد و جمیع را بفروخت ولی بابخس اثمان بساحت اقدس عرض شد فرمودند ابداً تفوّه منمائید و نامی از این املاک مبرید در این اثنا از ادرنه نفی به عکّا واقع شد جناب آقا میرزا محمّد بحکومت مراجعت کرد که من وکیل جمال مبارکم این املاک تعلّق بحرف بقا ندارد چگونه ضبط نمودید ولی چون سندی در دست نداشت زیرا اوراق هبه در عکّا بود لهذا مدّعایش در نزد حکومت مقبول نیفتاد ولی در بین کلّ شهرت به میرزا محمّد وکیل یافت اینست سبب تلقیب او بوکالت

باری در ادرنه بودیم که خاتم مذکور یعنی یاقوت را بواسطۀ سیّد علی اکبر جناب حرف بقا ارسال نمود جمال مبارک امر بقبول فرمودند چون به عکّا رسیدیم یاران الهی بیمار شدند و در بستر بعلل و امراض گرفتار گشتند این عبد آن انگشتر را به هندوستان نزد نفسی از احباب فرستاد تا بزودی بفروشند و مبلغ را بفرستند و صرف بیماران گردد ولی آن نفس مبارک فلسی نفرستاد بعد از دو سال مرقوم نمود که من به بیست و پنج لیره فروختم و صرف زائرین کردم و حال آنکه قیمت خاتم وافر بود ولی این عبد شکوه ننمود و بشکرانه پرداخت که الحمد للّه از آن اموال غباری بدامن تعلّق نیافت

خلاصه جناب میرزا محمّد وکیل اسیراً از عراق به حدباء ارسال شد و بنهایت زحمت و مشقّت گرفتار گشت غنی بود فی سبیل اللّه فقیر شد راحت بود در راه خدا بزحمت افتاد و ایّامی چند در نهایت تذلّل و تبتّل در موصل بسر برد و عاقبت منقطعاً عمّا سوی اللّه و منجذباً بنفحات اللّه از این عالم ظلمانی بجهان نورانی صعود نمود علیه التّحیّة و الثّنآء و فتح اللّه علی ترابه ابواب السّمآء بمآء منهمر من العفو و الغفران